بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار المجلد 79 : کتاب طهارت و نماز

اشارة

سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.

عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار تالیف محمدباقر المجلسی.

مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [1440].

مشخصات ظاهری: ج - نمونه.

یادداشت: عربی.

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].

یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).

یادداشت: کتابنامه.

مندرجات: ج .24. کتاب الامامة. ج.52. تاریخ الحجة. ج67،66،65. الایمان و الکفر. ج.87. کتاب الصلاة . ج. 92،91 .الذکر و الدعا. ج. 94. کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-

موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق

رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح

رده بندی دیویی: 297/212

شماره کتابشناسی ملی: 1680946

ص: 1

**[ترجمه]

سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.

عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.

مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5

مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 3348985

ص: 1

**[ترجمه]

تتمة أبواب الجنائز و مقدماتها و لواحقها

باب 11 أحکام الشهید و المصلوب و المرجوم و المقتص منه و الجنین و أکیل السبع و أشباههم فی الغسل و الکفن و الصلاة

روایات

«1»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام: أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام لَمْ یُغَسِّلْ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ وَ لَا هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ یَوْمَ صِفِّینَ وَ دَفَنَهُمَا فِی ثِیَابِهِمَا وَ صَلَّی عَلَیْهِمَا(1).

**[ترجمه]قرب الإسناد: از امام جعفر صادق از پدرش علیهما السلام روایت شده است که امام علی علیه السلام، عمّار بن یاسر و هاشم بن عتبه را در جنگ صفین غسل نداد و آن دو را با لباس دفن نمود و بر آن ها نماز گزارد. - . قرب الاسناد : 58 چاپ سنگی -

**[ترجمه]

بیان

لا خلاف بین الأصحاب فی أن الشهید لا یغسل و لا یکفن و المشهور أنه یشترط فیه أن یقتل بین یدی إمام عادل أو من نصبه فی نصرته و قال فی المعتبر الأقرب اشتراط الجهاد السائغ حسب فقد یجب الجهاد و إن لم یکن الإمام موجودا و اختاره الشهید و جماعة من المتأخرین و لا خلاف فی أنه لا یشمل غیر هؤلاء ممن أطلقت الشهادة علیهم کالمقتول دون أهله و ماله و المطعون و الغریق و غیرهم.


1- 1. قرب الإسناد ص 58 ط حجر.

و اشترطوا أیضا موته فی المعرکة فلو حمل من المعرکة و به رمق ثم مات نزع عنه ثیابه و غسل و کفن و یظهر من بعض الأخبار أنه و إن وجد و به رمق ثم مات یغسل و یکفن.

و لا خلاف بین الأصحاب فی وجوب دفنه بثیابه قال فی المعتبر و یدفن الشهید بجمیع ثیابه أصابها الدم أو لم یصبها و هو إجماع المسلمین و لا خلاف أیضا فی وجوب الصلاة علیه و ذهب بعض العامة إلی سقوط الصلاة أیضا کما یستفاد من بعض أخبارنا أیضا.

**[ترجمه]اختلافی بین اصحاب در این نیست که شهید غسل و کفن نمی شود و مشهور این است که شرط است در برابر امام عادل یا کسی که امام او را برای یاری خود گماشته، کشته شود و در المعتبر گفته است: صحیح تر، این است که شرط جایز بودن جهاد، کافی است؛ چرا که گاه جهاد واجب می شود، هرچند که امام موجود نباشد؛ و شهید و عده ای از متأخرین آن را برگزیده اند و اختلاف نظری نیست در این که کسانی غیر از این افراد که عنوان شهادت بر آن ها اطلاق می شود، شامل این حکم نمی شوند، همچون کسی که برای حفظ خانواده و مالش کشته شده و نیزه خورده و غرق شده و دیگر افراد.

همچنین شرط کرده اند که مرگ او در میدان نبرد باشد و اگر از میدان نبرد بیرون برده شود و نَفَس داشته باشد و سپس بمیرد، باید لباسش کنده و غسل داده شود و کفن گردد و از برخی روایات چنین به نظر می رسد که اگر او را در حالی بیابند که نفس داشته باشد و سپس بمیرد، باید غسل و کفن شود.

در این که شهید باید با لباس هایش دفن شود، اختلاف نظری بین اصحاب نیست. در المعتبر گفته است: شهید با تمام لباس های خون آلود یا غیر خون آلودش دفن می گردد و این مورد توافق تمام مسلمانان است و در مورد وجوب نماز بر او نیز اختلاف نظری نیست و برخی از عامه معتقد هستند که نماز هم نباید بر او خوانده شود، همچنان که از برخی روایات ما نیز چنین برداشت می شود.

**[ترجمه]

«2»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ الْمَیِّتُ فِی الْبَحْرِ غُسِّلَ وَ کُفِّنَ وَ حُنِّطَ ثُمَّ یُوثَقُ فِی رِجْلِهِ حَجَرٌ فَیُرْمَی بِهِ فِی الْمَاءِ(1).

**[ترجمه]قرب الاسناد: با اسناد پیشین از امام علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: وقتی مرده در دریا بمیرد، باید غسل و کفن و حنوط گردد، سپس سنگی به پایش بسته شود و در آب انداخته شود. - . قرب الاسناد : 65، چاپ سنگی -

**[ترجمه]

إیضاح

قطع الشیخ و الأکثر بأن من مات فی سفینة فی البحر یغسل و یحنط و یکفن و یصلی علیه و ینقل إلی البر مع المکنة فإن تعذر لم یتربص به بل یوضع فی خابیة أو نحوها و یسد رأسها و یلقی فی البحر أو یثقل لیرسب فی الماء ثم یلقی فیه و ظاهر المقنعة و المعتبر جواز ذلک ابتداء و إن لم یتعذر البر و العمل بالمشهور أحوط و ورد فی بعض الأخبار جعله فی خابیة و هذا الخبر خال عنها و جمع بینهما بالتخییر و یمکن حمل هذا علی ما إذا لم تکن الخابیة کما هو الغالب و الأولی و الأحوط العمل بها مع الإمکان لصحة خبرها.

**[ترجمه]شیخ و بیشتر علما به طور قطع و یقین گفته­اند که کسی که در دریا در کشتی بمیرد، باید غسل و حنوط و کفن شود و بر او نماز گزارده شود و در صورت امکان به خشکی منتقل گردد. اگر دشوار باشد، او را در آن مکان نگه ندارند، بلکه او را در خمره ای یا چیزی از این قبیل بگذارند و سر خمره را ببندند و در دریا اندازند؛ یا این که آن را سنگین کنند تا در آب ته نشین شود، سپس او را در آن بیفکنند. از ظاهر المقنعه و المعتبر بر می آید که این کار ابتدائاً جایز است، حتی اگر حمل به خشکی دشوار نباشد، و عمل به مشهور احوط است. در برخی روایات ذکر شده است که او را در خمره بگذارند و این روایت، خالی از آن است و با تخییر، بین این دو را جمع کرده است. می توان این را هم بر زمانی حمل کرد که خمره موجود نباشد، همانطور که در اکثر موارد چنین است، ولی به دلیل صحت روایت، اولی و احوط، عمل به آن، با وجود امکان آن است.

**[ترجمه]

«3»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ: یُنْزَعُ عَنِ الشَّهِیدِ الْفَرْوُ وَ الْخُفُّ وَ الْقَلَنْسُوَةُ وَ الْعِمَامَةُ وَ الْمِنْطَقَةُ وَ السَّرَاوِیلُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ أَصَابَهُ دَمٌ فَیُتْرَکُ وَ

ص: 2


1- 1. قرب الإسناد 65 ط حجر.

لَا یُتْرَکُ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ مَعْقُودٌ إِلَّا حُلَ (1).

دعائم الإسلام، عن علی علیه السلام: مثله (2)

**[ترجمه]الخصال: از امام علی علیه السلام روایت شده است که فرمود: باید پوستین و کفش و کلاه و عمامه و کمربند و زیر جامه شهید درآورده شود، مگر این که خون به آن رسیده باشد که در این صورت آن را وا می گذارند و هر بندی را که بر شهید بسته باشد، باید بگشایند. - . الخصال 1 : 162 -

دعائم الإسلام: از امام علی علیه السلام مثل همین روایت نقل شده است. - . دعائم الإسلام 1 : 229 -

**[ترجمه]

توضیح

القلنسوة بفتح القاف و ضم السین و العمامة بکسر العین معروفتان و المنطقة بکسر المیم و فتح الطاء ما یشد فی الوسط قوله إلا أن یکون أصابه الضمیر إما راجع إلی السراویل أو إلی کل واحد من المذکورات.

و اختلف الأصحاب فیما ینزع منه اختلافا کثیرا قال فی الذکری بعد إیراد هذا الخبر قال ابن بابویه تنزع هذه الأشیاء إلا أن یصیب شیئا منها دم و ابن الجنید ینزع عنه الجلود و الحدید المفرد و المنسوج مع غیره و السراویل إلا أن یکون فیه دم و هذا یمکن عود الاستثناء فیه إلی الأخیر و کذلک الروایة فی عود الاستثناء و یمکن فیهما العود إلی الجمیع و فی النهایة یدفن جمیع ما علیه مما أصابه الدم إلا الخفین و قد روی أنه إذا أصابهما الدم دفنا معه و فی الخلاف یدفن بثیابه و لا ینزع منه إلا الجلود و المفید ینزع عنه السراویل إلا أن یصیبه دم و ینزع عنه الفرو و القلنسوة و إن أصابهما دم دفنا معه و ینزع الخف عنه علی کل حال.

و ابن إدریس یدفن بثیابه و إن لم یصبها الدم و بالخف و الفرو و القلنسوة إن أصابها دم و إن لم یصبها دم نزعت و فی المعتبر دفنه بثیابه و إن لم یصبها دم أجمع علیه المسلمون و قال الأوجه وجوب دفن السروال لأنه من الثیاب و ظاهره أنه ینزع عنه الخف و الفرو و الجلود و إن أصابها الدم لأن دفنها تضییع انتهی و المسألة فی هذا الزمان قلیلة الجدوی کما لا یخفی.

**[ترجمه]«القلنسوة» با فتح قاف و ضم سین و «العمامة» با کسر عین: دو کلمه معروف هستند و «المنطقة» با کسر میم و فتح طاء، یعنی آنچه به کمر بسته می شود. در سخنش: «إلا أن یکون أصابه» و ضمیر به «السراویل» [زیر جامه] یا به هر یک از موارد ذکر شده باز می گردد.

درباره چیزهایی که از او جدا می شود، بین اصحاب اختلاف نظر بسیاری وجود دارد. در الذکری پس از ذکر این حدیث گفته: ابن بابویه گفته است: این ها از شهید جدا می شود، اینکه خون مگر به اندکی از آن رسیده باشد؛ و ابن جنید گفته: پوستین و آهن تنها و بافته با چیز دیگر و زیر جامه از او جدا می شود، مگر اینکه در آن خون باشد و در اینجا ممکن است استثنا به زیرجامه باز گردد. در خود روایت نیز بازگشت استثنا به همین منوال است و در هر دو می توان استثنا را به تمام موارد باز گرداند و در النهایة چنین آمده: تمام آنچه بر تن دارد و خون بدان رسیده، دفن می شود مگر کفش ها؛ و نیز روایت شده است که اگر خون بدان ها رسیده باشد با او دفن می شود؛ و در الخلاف آمده است که با لباس هایش دفن می شود مگر پوستین؛ و مفید گفته که زیر جامه او درآورده می شود مگر اینکه خون آلود شده باشد و پوستین و شب کلاهش برداشته می شود و اگر بدان ها خون رسیده باشد، با او دفن می گردند و در هر حالت، کفش او درآورده می شود.

ابن ادریس: با لباس هایش دفن می گردد، هر چند که خون بدان ها نرسیده باشد و با کفش و پوستین و شب کلاه، اگر خون بدان ها رسیده باشد، و اگر نرسیده باشد باید درآورده شوند. در المعتبر آمده: تمام مسلمانان در این مورد اتفاق نظر دارند که باید با لباس هایش دفن شود، هر چند که خون بدان ها نرسیده باشد. و گفته است: موجه­تر، وجوب دفن زیر جامه است؛ زیرا آن نیز از لباس هاست و ظاهر چنین است که کفش و پوستین و جلود {دیگر چیزهای پوستی} از او کنده و جدا شود، هر چند که خون آلود شده باشد؛ زیرا دفن آن، از بین بردن اموال است. پایان سخن. چنان که پوشیده نیست، مسأله در این زمان کم فایده است.

**[ترجمه]

«4»

الْعُیُونُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بَشَّارٍ عَنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَزْوِینِیِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ الْقُمِّیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَامِدٍ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَی الْمَصْلُوبِ

ص: 3


1- 1. الخصال ج 1 ص 162.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.

قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَدِّی صَلَّی عَلَی عَمِّهِ قُلْتُ أَعْلَمُ ذَلِکَ وَ لَکِنِّی لَمْ أَفْهَمْهُ مُبَیَّناً قَالَ أُبَیِّنُهُ لَکَ إِنْ کَانَ وَجْهُ الْمَصْلُوبِ إِلَی الْقِبْلَةِ فَقُمْ عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْمَنِ وَ إِنْ کَانَ قَفَاهُ إِلَی الْقِبْلَةِ فَقُمْ عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْسَرِ فَإِنَّ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قِبْلَةٌ وَ إِنْ کَانَ مَنْکِبُهُ الْأَیْسَرُ إِلَی الْقِبْلَةِ فَقُمْ عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْمَنِ وَ إِنْ کَانَ مَنْکِبُهُ الْأَیْمَنُ إِلَی الْقِبْلَةِ فَقُمْ عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْسَرِ وَ کَیْفَ کَانَ مُنْحَرِفاً فَلَا تُزَایِلَنَّ مَنَاکِبَهُ وَ لْیَکُنْ وَجْهُکَ إِلَی مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَا تَسْتَقْبِلْهُ وَ لَا تَسْتَدْبِرْهُ الْبَتَّةَ قَالَ أَبُو هَاشِمٍ ثُمَّ قَالَ الرِّضَا علیه السلام قَدْ فَهِمْتَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

قال الصدوق رحمه الله هذا حدیث غریب نادر لم أجده فی شی ء من الأصول و المصنفات و لا أعرفه إلا بهذا الإسناد(1).

**[ترجمه]العیون: از ابو هاشم جعفری از امام رضا علیه السلام روایت شده است: از حضرت درباره نماز بر به دار آویخته پرسش کردم، حضرت فرمود: آیا نمی دانی که جدم بر عمویش نماز خواند؟ عرض کردم: می دانم، ولی آن را خوب نفهمیدم. فرمود: برایت توضیح می دهم:

اگر صورت به دار آویخته به سوی قبله باشد، در طرف شانه راست او بایست و اگر پشتش به سمت قبله بود در طرف شانه چپش بایست؛ چرا که بین مشرق و مغرب قبله است و اگر شانه چپش به سمت قبله بود، در طرف شانه راستش بایست و اگر شانه راستش به سمت قبله بود، در سمت شانه چپش بایست و به هر حال به هر طرف که بود، به هیچ وجه از شانه هایش دور نشو و صورتت باید ما بین مشرق و مغرب باشد و مطلقا نه رو به سوی او کن و نه به او پشت کن. ابو هاشم گوید: سپس امام رضا علیه السلام فرمود: إن شاء الله آن را متوجه شدی.

صدوق - رحمه الله - گفته است: این حدیثی نادر و عجیب است، من آن را در هیچ یک از کتاب های اصول و مصنفات ندیده ام و تنها با این سند آن را می شناسم. - . عیون الاخبار 1 : 256 و 255 -

**[ترجمه]

تبیان

فی الکافی (2) قال أبو هاشم و قد فهمت إن شاء الله فهمته و الله قوله أ ما علمت أن جدی یعنی الصادق علیه السلام قوله علی عمه یعنی زید بن علی بن الحسین علیه السلام قال الشهید رحمه الله فی الذکری و إنما یجب الاستقبال مع الإمکان فیسقط لو تعذر من المصلی و الجنازة کالمصلوب الذی یتعذر إنزاله کما روی أبو هاشم الجعفری و هذه الروایة و إن کانت غریبة نادرة کما قال الصدوق و أکثر الأصحاب لم یذکروا مضمونها فی کتبهم إلا أنه لیس لها معارض و لا راد و قد قال أبو الصلاح و ابن زهرة یصلی علی المصلوب و لا یستقبل وجهه الإمام فی التوجه فکأنهما عاملان بها و کذا صاحب الجامع الشیخ نجیب الدین یحیی بن سعید و الفاضل فی المختلف قال إن عمل بها فلا بأس و ابن إدریس نقل عن بعض الأصحاب إن صلی علیه و هو علی خشبته استقبل وجهه المصلی و یکون هو مستدبر القبلة ثم حکم بأن الأظهر إنزاله بعد الثلاثة

ص: 4


1- 1. عیون الأخبار ج 1 ص 255 و 256.
2- 2. الکافی ج 3 ص 215.

و الصلاة علیه قلت هذا النقل لم نظفر به و إنزاله قد یتعذر کما فی قصة زید انتهی کلامه رفع الله مقامه.

**[ترجمه]در کافی - . کافی 3 : 215 - آمده است: ابو هاشم گفت: «إن شاء الله آن را فهمیدم، به خدا سوگند آن را فهمیدم» این سخنش: «آیا نمی دانی که جدم» یعنی امام صادق علیه السلام. این سخن: «بر عمویش» یعنی زید بن علی بن حسین علیه السلام. شهید - رحمه الله - در الذکری گفته است: در صورت امکان، روبروی قبله نماز خواندن واجب است و اگر این کار از سوی نمازگزار و جنازه دشوار بود، مثل به دار آویخته­ای که پایین آوردن او دشوار است، این کار از او ساقط می شود، همچنان که ابو هاشم جعفری روایت کرده است. و این روایت - هر چند عجیب و نادر باشد - چنانچه صدوق گفته و بیشتر اصحاب مضمون آن را در کتاب هایشان ذکر نکرده اند، با این وجود، مخالف و ناقضی هم ندارد. ابو الصلاح و ابن زهره گفته اند: بر دارآویخته نماز بخواند و امام در رو به قبله بودن خود، رو به سوی صورت او نایستد، گویا هر دو طبق این دستور عمل می کنند. صاحب کتاب الجامع، شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید و فاضل در کتاب المختلف نیز گفته اند: عمل به آن ایرادی ندارد و ابن ادریس به نقل از برخی اصحاب گفته است: اگر بر او نماز بگزارد و او بر چوبه دار باشد، نمازگزار باید روبروی او و به دار آویخته پشت به قبله باشد، سپس حکم کرده است که ظاهرتر، فرود آوردن او بعد از سه روز و نماز خواندن بر اوست. گفته ام: ما به این روایت دست نیافته ایم و پائین آوردن او گاه دشوار است، همانطور که در داستان زید - که خداوند مقامش را والا گرداند - چنین بود که شرح آن گذشت.

**[ترجمه]

أقول

إن المتعرضین لهذا الخبر لم یتکلموا فی معناه و لم یتفکروا فی مغزاه و لم ینظروا إلی ما یستنبط من فحواه فأقول و بالله التوفیق إن مبنی هذا الخبر علی أنه یلزم المصلی أن یکون مستقبلا للقبلة و أن یکون محاذیا بجانبه الأیسر فإن لم یتیسر ذلک فیلزمه مراعاة الجانب فی الجملة مع رعایة القبلة الاضطراریة و هو ما بین المشرق و المغرب فبین علیه السلام محتملات ذلک فی قبلة أهل العراق المائلة عن خط نصف النهار إلی جانب الیمین فأوضح ذلک أبین إیضاح و أفصح أظهر إفصاح.

ففرض علیه السلام أولا کون وجه المصلوب إلی القبلة فقال قم علی منکبه الأیمن لأنه لا یمکن محاذاة الجانب الأیسر مع رعایة القبلة فیلزم مراعاة الجانب فی الجملة فإذا قام محاذیا لمنکبه الأیمن یکون وجهته داخلة فیما بین المشرق و المغرب من جانب القبلة لمیل قبلة أهل العراق إلی الیمین عن نقطة الجنوب إذ لو کان المصلوب محاذیا لنقطة الجنوب کان الواقف علی منکبه واقفا علی خط مقاطع لخط نصف النهار علی زوایا قوائم فیکون مواجها لنقطة مشرق الاعتدال فلما انحرف المصلوب عن تلک النقطة بقدر انحراف قبلة البلد الذی هو فیه ینحرف الواقف علی منکبه بقدر ذلک عن المشرق إلی الجنوب و ما بین المشرق و المغرب قبلة

إما للمضطر کما هو المشهور و هذا المصلی مضطر أو مطلقا کما هو ظاهر بعض الأخبار و ظهر لک أن هذا المصلی لو وقف علی منکبه الأیسر کان خارجا عما بین المشرق و المغرب محاذیا لنقطة من الأفق منحرفا عن نقطة مغرب الاعتدال إلی جانب الشمال بقدر انحراف القبلة.

ثم فرض علیه السلام کون المصلوب مستدبرا للقبلة فأمره حینئذ بالقیام علی منکبه الأیسر لیکون مواجها لما بین المشرق و المغرب واقفا علی منکبه الأیسر کما هو اللازم فی حال الاختیار ثم بین علة الأمر فی کل من الشقین

ص: 5

بقوله فإن ما بین المشرق و المغرب قبلة.

ثم فرض علیه السلام کون منکبه الأیسر إلی القبلة فأمره بالقیام علی منکبه الأیمن لیکون مراعیا لمطلق الجانب لتعذر رعایة خصوص المنکب الأیسر و العکس ظاهر.

ثم لما أوضح علیه السلام بعض الصور بین القاعدة الکلیة فی ذلک لیستنبط منه باقی الصور المحتملة و هی رعایة ما بین المشرق و المغرب مع رعایة أحد الجانبین و نهاه عن استقبال المیت و استدباره فی حال من الأحوال.

فإذا حققت ذلک فاعلم أن الأصحاب اتفقوا علی وجوب کون المیت فی حال الصلاة مستلقیا علی قفاه و کون رأسه إلی یمین المصلی و لم یذکروا لذلک مستندا إلا عمل السلف فی کل عصر و زمان حتی إن بعض مبتدعی المتأخرین أنکر ذلک فی عصرنا و قال یلزم أن یکون المیت فی حال الصلاة علی جانبه الأیمن مواجها للقبلة علی هیئته فی اللحد و تمسک بأن هذا الوضع لیس من الاستقبال فی شی ء.

**[ترجمه]کسانی که متعرض این حدیث شده اند، درباره مفهوم آن سخن نگفته اند و در محتوای آن نیندیشیده اند و بر استنباطی که از آن می شود ننگریسته اند، اما من می گویم - و توفیق با خداست - :

اساس این حدیث بر آن است که نمازگزار ملزم است بر اینکه رو به قبله بایستد و محاذی سمت چپ او باشد. اگر این کار میسر نباشد، باید به طور کلی ملزم به مراعات جهت او باشد و در عین حال قبله اضطراری را نیز رعایت کند که ما بین مشرق و مغرب است و حضرت علیه السلام احتمالات آن را در مورد قبله مردم عراق بیان کرده است که از خط نصف النهار به سمت راست متمایل است و آن را با روشن ترین توضیح و شیواترین صورت بیان کرده است.

حضرت علیه السلام فرض کرده که اولاً به دار آویخته رو به قبله باشد، سپس فرموده اند: در سمت شانه راست او بایست؛ زیرا با رعایت قبله، موازی شدن به سمت چپ امکان ندارد، در نتیجه مراعات جانب به طور کلی لازم است؛ پس وقتی که به موازات شانه راست او بایستد، سمتی که به آن رو می کند، روی او به سوی قبله، و در محدوده بین مشرق و مغرب است، به دلیل تمایل قبله عراق به سمت راست از طرف جنوب؛ زیرا اگر بر دار آویخته، موازی با نقطه جنوب باشد، کسی که در سمت شانه او ایستاده، بر خط قطع کننده خط نصف النهار، با یک زاویه قائمه ایستاده است، بدین ترتیب، مقابل نقطه مشرق اعتدال قرار دارد. وقتی به دار آویخته به اندازه انحراف قبله کشوری که در آن است از آن نقطه منحرف شود، کسی که در جهت شانه او ایستاده، به همان اندازه از مشرق به جنوب منحرف می شود و قبله مابین مشرق و مغرب است؛ خواه از روی ناچاری، همانطور که مشهور است و این نمازگزار نیز ناچار است و خواه به طور مطلق، چنانچه از ظاهر برخی روایات پیداست و برایت روشن شد که اگر این نماز گزار در سمت شانه چپ او بایستد، از محدوده ما بین مشرق و مغرب خارج خواهد بود و به موازات نقطه ای از افق قرار می گیرد و به اندازه انحراف قبله از نقطه مغرب اعتدال، به سمت شمال منحرف می شود.

سپس حضرت علیه السلام فرض کرده که به دار آویخته پشت به قبله باشد، در این حالت دستور داده تا در سمت شانه چپ او بایستد تا روبروی محدوده بین مشرق و مغرب قرار بگیرد و در طرف شانه چپ او بایستد، چنانچه در حالت اختیار ضروری است، سپس با این سخن، علت امر را در هر یک از دو بخش توضیح می دهد: «چرا که بین مشرق و مغرب، قبله است».

سپس حضرت علیه السلام فرض کرده که شانه چپ او به سمت قبله باشد، پس امر به ایستادن در طرف شانه راست او فرموده تا جانب را به طور کلی رعایت کرده باشد؛ زیرا رعایت شانه چپ بطور خاص دشوار است و عکس آن ظاهر است.

سپس وقتی حضرت علیه السلام برخی از حالت ها را توضیح داده، قاعده کلی را در مورد آن بیان فرموده است تا سایر حالات احتمالی از آن استنباط شود که همان رعایت محدوده ما بین مشرق و مغرب با در نظر داشتن یکی از دو طرف است و او را از روبرو شدن با میت یا پشت کردن به آن در هر یک از حالات باز داشته است.

چون این امر برایت محرز شد، بدان که اصحاب بر وجوب به پشت خوابیده بودن میت در حال نماز و اینکه سرش به سمت راست نماز گزار باشد، اتفاق نظر دارند و برای این نظر، سندی جز عمل پیشینیان در هر دوره و زمان ذکر نکرده­اند، تا جایی که یکی از بدعت گزاران معاصر در دوره ما آن را انکار کرده و گفته است: لازم است که میت در حال نماز بر روی شانه راستش و روبروی قبله به مانند حالتش در لحد باشد و به این دلیل متوسل شده که این حالت (قول دیگران) به هیچ وجه، رو به قبله نیست.

**[ترجمه]

هذا الخبر علی ما فسرناه و أوضحناه ظاهر الدلالة علی رعایة محاذاة أحد الجانبین علی کل حال و بانضمام الخبر الوارد بلزوم کون رأس المیت إلی یمین المصلی یتعین القیام علی یساره إذ لا یقول هذا القائل أیضا فضلا عن أحد من أهل العلم بجواز کون المیت منبطحا علی وجهه حال الصلاة مع أن عمل الأصحاب فی مثل هذه الأمور التی تتکرر فی کل یوم و لیلة فی أعصار الأئمة علیهم السلام و بعدها من أقوی المتواترات و أوضح الحجج و أظهر البینات.

**[ترجمه]این حدیث بر اساس تفسیری که ما ارائه کردیم و توضیحی که دادیم، در هر حال به روشنی بر رعایت موازات یکی از دو طرف اشاره دارد و به انضمام حدیثی که در مورد لزوم قرار گرفتن سر میت به سمت راست نمازگزار وارد شده، ایستادن در سمت چپ او متعیّن می شود؛ زیرا این گوینده نیز چیزی را بر سخن هیچ یک از اهل علم در مورد جواز به روی قرار گرفتن میت در حال نماز اضافه نمی کند، بعلاوه عمل اصحاب در چنین کارهایی که هر روز و هر شب در دوران امامان علیهم السلام و بعد از آن ها تکرار شده، از قوی ترین متواترات و روشن ترین حجت ها و بارزترین دلایل است.

**[ترجمه]

«5»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ فِی الشَّهِیدِ إِذَا قُتِلَ فِی مَکَانِهِ فَمَاتَ دُفِنَ فِی ثِیَابِهِ وَ لَمْ یُغَسَّلْ فَإِنْ کَانَ بِهِ رَمَقٌ وَ نُقِلَ عَنْ مَکَانِهِ فَمَاتَ غُسِّلَ وَ کُفِّنَ (1)

قَالَ وَ قَدْ کَفَّنَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَمْزَةَ علیه السلام فِی ثِیَابِهِ الَّتِی أُصِیبَ فِیهَا

ص: 6


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.

وَ زَادَهُ بُرْداً(1).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَمَّا کَانَ یَوْمُ بَدْرٍ فَأُصِیبَ مَنْ أُصِیبَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِدَفْنِهِمْ فِی ثِیَابِهِمْ وَ أَنْ یُنْزَعَ عَنْهُمُ الْفِرَاءُ وَ صَلَّی عَلَیْهِمْ (2).

**[ترجمه]دعائم الاسلام: از امام صادق علیه السلام روایت شده که درباره شهید فرموده اند: اگر در همان مکان که کشته شده بمیرد، با لباس هایش دفن می گردد و غسل داده نمی شود، ولی اگر نفسی داشته باشد و از آن مکان جا به جا شود و سپس بمیرد، غسل و کفن می شود. - . دعائم الاسلام 1 : 229 -

حضرت فرموده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله حمزه علیه السلام را با همان لباس هایی که به هنگام شهادت بر تن داشت کفن فرمود و بردی را نیز بر آن افزود. - . دعائم الاسلام 1 : 229 -

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: در جنگ بدر بسیاری از مسلمانان به شهادت رسیده بودند، رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور فرمود تا آنان را با جامه هایشان دفن کنند و پوستین ها را از تن آنان بیرون آورند و بر آنان نماز خواند. - . دعائم الاسلام 1 : 229 -

**[ترجمه]

«6»

مَجْمَعُ الْبَیَانِ، قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: فِی شُهَدَاءِ أُحُدٍ زَمِّلُوهُمْ بِدِمَائِهِمْ وَ ثِیَابِهِمْ (3).

**[ترجمه]مجمع البیان: گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله درباره شهدای احد فرمودند: «آن ها را در خون ها و جامه هایشان بپیچید.» - . مجمع البیان: [جلد و صفحه نامشخص] -

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة فی حدیث قتلی أحد زملوهم بثیابهم و دمائهم أی لفوهم فیها یقال تزمل بثوبه إذا التف فیه.

**[ترجمه]در النهایة در حدیث کشتگان جنگ احد گفته است: «زملوهم بثیابهم و دمائهم» یعنی: شهدا را در جامه ها و خون هایشان بپیچید. گفته می شود: «تزملّ بثوبه»، وقتی که خود را در جامه بپیچد.

**[ترجمه]

«7»

الْمُعْتَبَرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ الْجَامِعِ لِلْبَزَنْطِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ: الْمَقْتُولُ إِذَا قُطِعَ أَعْضَاؤُهُ یُصَلَّی عَلَی الْعُضْوِ الَّذِی فِیهِ الْقَلْبُ (4).

وَ عَنِ الْجَامِعِ أَیْضاً عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: بَلَغَنِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ یُصَلَّی عَلَی کُلِّ عُضْوٍ رِجْلًا کَانَ أَوْ یَداً أَوِ الرَّأْسَ جُزْءاً فَمَا زَادَ فَإِذَا نَقَصَ عَنْ رَأْسٍ أَوْ یَدٍ أَوْ رِجْلٍ لَمْ یُصَلَّ عَلَیْهِ (5).

**[ترجمه]المعتبر: به نقل از کتاب «الجامع» بزنطی از احمد بن محمد بن عیسی از یکی از یارانش که حدیث را مرفوعا تا امام معصوم رسانده، روایت کرده است: اگر اعضای مقتول قطع گردیده باشد، بر عضوی نماز گزارده می شود که قلب در آن است. - . المعتبر : 86 -

از الجامع نیز از ابن مغیره روایت شده است که گفت: از امام محمد باقر علیه السلام به من دستور رسید که بر هر عضوی نماز خوانده می شود؛ خواه پا باشد یا دست یا یک جزء از سر یا بیشتر؛ و چون بخشی از سر یا دست یا پا ناقص شود، بر آن نماز نمی خوانند. - . المعتبر : 86 -

**[ترجمه]

تنقیح

قوله علی العضو الذی فیه القلب و فی الکافی (6) بسند آخر إذا کان المیت نصفین صلی علی النصف الذی فیه القلب و هو یحتمل وجوها الأول اشتراط کون القلب فیه الثانی أن یکون المراد به النصف الذی یکون فیه القلب و إن لم یکن عند الوجدان فیه و لعله أظهر الثالث أن یکون المراد به أن مع وجود النصفین یقف عند الصلاة علی النصف الذی فیه القلب و محاذیا له و لا یخفی بعده.

ثم اعلم أنه اختلف کلام الأصحاب فی حکم تلک المسألة اختلافا کثیرا

ص: 7


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 229.
3- 3. مجمع البیان ج ص.
4- 4. المعتبر ص 86.
5- 5. المعتبر ص 86.
6- 6. الکافی ج 3 ص 212.

قال فی المنتهی لو وجد بعض المیت إما بأن أکله سبع أو احترق بالنار أو غیر ذلک فإن کان فیه عظم وجب غسله بلا خلاف بین علمائنا و یکفن و إن کان صدره صلی علیه و إلا فلا ثم قال أما لو لم یکن فیها عظم فإنه لا یجب غسلها و کان حکمها حکم السقط قبل أربعة أشهر و کذا البحث لو أبینت القطعة من حی.

و قال فی المعتبر و إذا وجد بعض المیت و فیه الصدر فهو کما لو وجد کله و هو مذهب المفید و قال الشیخ إن کان صدره و ما فیه قلبه صلی علیه ثم قال و الذی یظهر لی أنه لا تجب الصلاة إلا أن یوجد ما فیه القلب أو الصدر و الیدان أو عظام المیت ثم ذکر الخبرین المتقدمین مع أخبار أخر.

و قال فی الذکری و ما فیه الصدر یغسل و کذا عظام المیت تغسل و کذا تغسل قطعة فیها عظم ذکره الشیخان و احتج علیه فی الخلاف بإجماعنا و یلوح ما ذکره الشیخان من خبر علی بن جعفر و لو کان لحم بغیر عظم فلا غسل.

قال ابن إدریس و لا کفن و لا صلاة و أوجب سلار لفها فی خرقة و دفنها و لم یذکره الشیخان انتهی.

**[ترجمه]سخنش: «بر عضوی که قلب در آن است» در کافی - . کافی 3 : 212 -

با سندی دیگر آمده است که وقتی میت به دو نیم تقسیم شده باشد، بر نیمه ای که قلب در آن است نماز گزارده شود و در این مسئله، احتمال چند وجه وجود دارد: وجه اول، شرط وجود قلب در آن است. دوم اینکه، مقصود از آن نیمه ای باشد که قلب در آن است؛ هر چند که به هنگام یافتن میت، قلب در آن نیمه نباشد و شاید این ظاهرتر باشد و سوم اینکه، با وجود هر دو نیمه، در نماز بر نیمه ای بایستد که قلب در آن است و موازی آن باشد و بعد از این توضیح، چیزی پنهان نمی ماند.

سپس بدان که اصحاب در حکم این مسئله اختلاف نظر زیادی دارند. در المنتهی گفته است: اگر بخشی از پیکر میت پیدا شود و خواه درنده خورده یا در آتش سوخته باشد یا سایر موارد، اگر استخوانی در آن باشد، بدون اختلاف نظر علمای ما، غسل آن واجب است و باید کفن شود؛ و اگر سینه اش باشد بر آن نماز بخوانند، در غیر این صورت نخوانند. سپس گفته است: اما اگر استخوانی در آن نباشد، غسل آن واجب نیست و حکم آن مانند حکم سقط قبل از چهار ماه است. اگر تکه ای از بدن زنده هم جدا شود، به همین منوال است.

در المعتبر گفته است: اگر قطعه ای از بدن میت پیدا شود و سینه اش در آن باشد، مثل آن است که تمام بدنش پیدا شود و این روشِ شیخ مفید است و شیخ گفته است: اگر سینه او باشد و قلب در آن نباشد، باید بر او نماز بگذارند، سپس گفته است: آنچه بر من روشن است این است که نماز واجب نیست مگر اینکه میتی یافت شود که قلب یا سینه و دو دست یا استخوان هایش در آن باشد، سپس دو روایت پیشین را به همراه روایاتی دیگر ذکر کرده است.

در الذکری گفته است: آنچه سینه داشته باشد غسلش میدهند و استخوان های میت نیز غسل می شود و همچنین قطعه ای که استخوان در آن است نیز غسل می شود، هر دو شیخ آن را ذکر کرده اند و در الخلاف، اجماع را به عنوان دلیل برای آن آورده است؛ و آنچه دو شیخ ذکر کرده اند، از روایت علی بن جعفر نمایان است؛ و اگر گوشتی بدون استخوان باشد، غسل لازم نیست.

ابن ادریس گفته است: نه کفن می کنند و نه نماز می خوانند و سلاّر واجب کرده تا آن را در خرقه ای بپیچند و دفن کنند و دو شیخ آن را ذکر نکرده اند. پایان.

**[ترجمه]

أقول

الظاهر من أکثر الأخبار هو مختار المعتبر و أما مرسلة ابن المغیرة فیمکن حملها علی الاستحباب و لعل المراد بالعضو فیها العضو التام الذی رواه ثِقَةُ الْإِسْلَامِ فِی الْکَافِی (1)

بِسَنَدٍ مُرْسَلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا وُجِدَ الرَّجُلُ قَتِیلًا فَإِنْ وُجِدَ لَهُ عُضْوٌ تَامٌّ صُلِّیَ عَلَیْهِ وَ دُفِنَ وَ إِنْ لَمْ یُوجَدْ لَهُ عُضْوٌ تَامٌّ لَمْ یُصَلَّ عَلَیْهِ وَ دُفِنَ.

و العضو التام فیه یحتمل وجوها الأول أن یکون المراد به تمام عضو له اسم مخصوص فیشمل بعض الأعضاء التی لا عظم لها کالأذن و العین و الذکر و الأنثیین و اللسان و أمثالها الثانی أن یراد به العضو الذی لا یکون جزء لعضو آخر کالرأس فإنه لیس جزء من عضو آخر له اسم مخصوص الثالث أن یراد به العضو

ص: 8


1- 1. الکافی ج 3 ص 212.

ذو العظم و إن کان جزء لآخر الرابع أن یراد به العضو الذی یکون فقده سببا لفقد الحیاة کما رُوِیَ (1)

فِی دَعَائِمِ الْإِسْلَامِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: یُصَلَّی عَلَی مَا وُجِدَ مِنَ الْإِنْسَانِ مِمَّا یُعْلَمُ أَنَّهُ إِذَا فَارَقَهُ مَاتَ.

و حمله ابن الجنید علی الثالث حیث قال و لا یصلی علی عضو المیت و لا یغسل إلا أن یکون عضوا تاما بعظامه أو یکون عظما مفردا و یغسل ما کان من ذلک لغیر الشهید کما یغسل بدنه و لم یفصل بین الصدر و غیره.

**[ترجمه]آنچه از بیشتر روایات برمی­آید، انتخاب المعتبر است و اما مرسلة ابن مغیره ممکن است بر استحباب حمل شود و شاید مقصود از عضو در آن، عضو کاملی باشد که ثقة الإسلام در کافی - . کافی 3 : 212 - به سند مرسل از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: وقتی انسان را کشته بیابند، اگر عضو کاملی در بدن او پیدا شود، باید بر او نماز بگزارند و او را دفن کنند و اگر عضو سالمی نیابند، بر او نماز نخوانند و او را دفن کنند .

درباره عضو کامل در بدن او، احتمال وجوهی می رود: اول اینکه مقصود از آن، تمام عضوی باشد که نام مخصوصی دارد که شامل برخی از اعضایی که استخوان ندارند مثل گوش و چشم و عضو مردانگی و زنانگی و زبان و امثال آن هم می شود. دوم اینکه مقصود از آن، عضوی باشد که جزئی از عضوی دیگر نیست؛ مانند سر؛ چرا که این عضو جزئی از عضوی دیگر نیست و نامی مخصوص به خود دارد. سوم اینکه منظور از آن، عضو دارای استخوان باشد؛ هر چند که جزئی از عضو دیگر باشد. چهارم اینکه مقصود از آن، عضوی باشد که به خاطر از دست رفتن زندگی، از بین رود، چنانکه در دعائم الاسلام - . دعائم الاسلام 1 : 235 -

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرموده است: بر آن عضو پیدا شده از بدن انسان نماز خوانده می شود که دانسته شود، با از دست رفتن آن، او مرده است.

ابن جنید آن را بر حالت سوم حمل کرده است، آنجا که می گوید: بر عضو مرده نماز نمی خوانند و آن را غسل نمی دهند مگر اینکه آن عضو کامل و دارای استخوان باشد، یا اینکه یک استخوان تنها باشد و هر چه از آن قبیل از برای غیر شهید باشد، غسل داده می شود، همانطور که بدنش غسل داده می شود و بین سینه و سایر اعضا تفاوتی قائل نشده است.

**[ترجمه]

و یمکن حمل کلامه علی المحمل الثانی للخبر و علی التقادیر حمله علی الاستحباب أظهر و الله یعلم.

**[ترجمه]می توان سخن او را به حالت دوم روایت حمل کرد و به هر تقدیر، حمل آن بر استحباب اظهر است و خدا عالم است.

**[ترجمه]

«8»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: وَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ أَکَلَهُ السَّبُعُ فَاغْسِلْ مَا بَقِیَ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ یَبْقَ مِنْهُ إِلَّا عِظَامٌ جَمَعْتَهَا وَ غَسَّلْتَهَا وَ صَلَّیْتَ عَلَیْهَا وَ دَفَنْتَهَا(2) وَ إِنْ مَاتَ فِی سَفِینَةٍ فَاغْسِلْهُ وَ کَفِّنْهُ وَ ثَقِّلْ رِجْلَیْهِ وَ أَلْقِهِ فِی الْبَحْرِ(3)

وَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ قَتِیلَ الْمَعْرَکَةِ فِی طَاعَةِ اللَّهِ لَمْ یُغَسَّلْ وَ دُفِنَ فِی ثِیَابِهِ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا بِدِمَائِهِ وَ لَا یُنْزَعُ مِنْهُ مِنْ ثِیَابِهِ شَیْ ءٌ إِلَّا أَنَّهُ لَا یُتْرَکُ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ مَعْقُودٌ وَ تُحَلُّ تِکَّتُهُ وَ مِثْلُ الْمِنْطَقَةِ وَ الْفَرْوَةِ إِنْ أَصَابَهُ شَیْ ءٌ مِنْ دَمِهِ لَمْ یُنْزَعْ مِنْهُ شَیْ ءٌ إِلَّا أَنَّهُ یُحَلُّ الْمَعْقُودُ وَ لَمْ یُغَسَّلْ إِلَّا أَنْ یَکُونَ بِهِ رَمَقٌ ثُمَّ یَمُوتَ بَعْدَ ذَلِکَ فَإِذَا مَاتَ بَعْدَ ذَلِکَ غُسِّلَ کَمَا یُغَسَّلُ الْمَیِّتُ وَ کُفِّنَ کَمَا یُکَفَّنُ الْمَیِّتُ وَ لَا یُتْرَکُ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ مِنْ ثِیَابِهِ (4) وَ إِنْ کَانَ قُتِلَ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ غُسِّلَ کَمَا یُغَسَّلُ الْمَیِّتُ وَ ضُمَّ رَأْسُهُ إِلَی عُنُقِهِ فَیُغَسَّلُ مَعَ الْبَدَنِ کَمَا وَصَفْنَاهُ فِی بَابِ الْغُسْلِ فَإِذَا فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ جُعِلَ عَلَی عُنُقِهِ قُطْناً وَ ضُمَّ إِلَیْهِ الرَّأْسُ وَ شُدَّ مَعَ الْعُنُقِ شَدّاً شَدِیداً(5)

وَ إِذَا مَاتَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِیَ حَامِلَةٌ وَ وَلَدُهَا یَتَحَرَّکُ فِی بَطْنِهَا شُقَّ بَطْنُهَا مِنَ الْجَانِبِ الْأَیْسَرِ وَ أُخْرِجَ الْوَلَدُ وَ إِنْ مَاتَ الْوَلَدُ فِی جَوْفِهَا وَ لَمْ یَخْرُجْ أَدْخَلَ إِنْسَانٌ یَدَهُ فِی

ص: 9


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 235.
2- 2. فقه الرضا ص 19.
3- 3. فقه الرضا ص 19.
4- 4. فقه الرضا ص 20.
5- 5. فقه الرضا ص 20.

فَرْجِهَا وَ قَطَعَ الْوَلَدَ بِیَدِهِ فَأَخْرَجَهُ وَ رُوِیَ أَنَّهَا تُدْفَنُ مَعَ وَلَدِهَا إِذَا مَاتَ فِی بَطْنِهَا(1) وَ إِذَا أَسْقَطَتِ الْمَرْأَةُ وَ کَانَ السِّقْطُ تَامّاً غُسِّلَ وَ حُنِّطَ وَ کُفِّنَ وَ دُفِنَ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ تَامّاً فَلَا یُغَسَّلُ وَ یُدْفَنُ بِدَمِهِ وَ حَدُّ إِتْمَامِهِ إِذَا أَتَی عَلَیْهِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ(2)

وَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ مَرْجُوماً بَدَأَ بِغُسْلِهِ وَ تَحْنِیطِهِ وَ تَکْفِینِهِ ثُمَّ رُجِمَ بَعْدَ ذَلِکَ وَ کَذَلِکَ الْقَاتِلُ إِذَا أُرِیدُ قَتْلُهُ قَوَداً(3) وَ إِنْ کَانَ الْمَیِّتُ مَصْلُوباً أُنْزِلَ مِنْ خَشَبَتِهِ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ وَ غُسِّلَ وَ دُفِنَ وَ لَا یَجُوزُ صَلْبُهُ أَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ (4).

**[ترجمه]فقه الرضا: حضرت علیه السلام فرموده اند: و اگر درنده میت را خورده باشد، باقیمانده بدن او را غسل ده و اگر از او تنها استخوان هایی باقی مانده باشد، آن را جمع کرده و غسلش می دهی و بر آن نماز می خوانی و دفنش می کنی. - . فقه الرضا : 19 -

و اگر در کشتی مرده باشد، او را غسل و کفن کن و پاهایش را با چیز سنگینی ببند و در دریا بیفکن. - . فقه الرضا : 19 -

و اگر میت در جنگ و در طاعت خداوند کشته شده باشد، غسل داده نمی شود و با لباس هایی که در آن ها در خون غلتیده، دفن می شود و هیچ کدام از لباس هایش از او جدا نمی شود، ولی چیز بسته ای در بدن او باقی نمی ماند و بند آن باز می شود و چیزی مثل کمربند و پوستین، اگر اندکی خون بدان برسد، چیزی از آن جدا نمی شود، ولی بندها باید گشوده شود؛ و غسل داده نمی شود مگر اینکه نفسی داشته باشد و سپس بمیرد. اگر نفس داشته باشد و بعد از آن بمیرد، باید مانند میت غسل شود و مانند میت کفن شود و ذره ای از لباس هایش بر تنش باقی نماند. - . فقه الرضا : 20 -

و اگر در معصیت خدا کشته شده باشد، باید همانند میت غسلش دهند و سرش را به گردنش متصل کنند و همراه با بدن غسلش دهند، به همان ترتیب که در باب غسل توضیح دادیم. وقتی از غسل او فارغ شدند، بر گردنش پنبه ای بگذارند و سر را به آن بچسبانند و آن را همراه با گردن محکم ببندند. - . فقه الرضا : 20 -

اگر زن حامله بمیرد و فرزندش در شکمش تکان بخورد، بدنش را از سمت چپش باز کنند و فرزند را خارج کنند؛ و اگر فرزند در شکم او مرده باشد و بیرون نیاید، باید فردی دستش را در فرج او فرو برد و بچه را جدا کرده و او را خارج کند و روایت شده است که اگر فرزند در شکمش بمیرد، او را با فرزندش دفن میکنند. - . فقه الرضا : 20 -

و اگر زن بچه بیندازد و آن سقط خلقتش تمام شده باشد، او را غسل می دهند و حنوط می کنند و کفن و دفن می کنند و اگر خلقتش تمام نشده باشد، غسل نمی شود و او را با آن خون دفن می کنند و حد اتمام جنین زمانی است که چهار ماهه شده باشد. - . فقه الرضا : 20 -

و اگر شخص محکوم به سنگسار شده باشد، ابتدا غسل می کند و حنوط و کفن می شود و بعد از آن او را سنگسار می کنند و در مورد قاتل نیز اگر قصد قتل او را به قصاص داشته باشند، همینطور است. - . فقه الرضا : 20 -

اگر میت به دار آویخته شده باشد، پس از سه روز او را از چوبه دار به زیر می آورند و او را غسل و کفن می کنند و جایز نیست که او را بیش از سه روز بر دار نگاه دارند. - . فقه الرضا : 20 -

**[ترجمه]

بیان

قوله علیه السلام إلا عظام یدل علی وجوب الصلاة علی مجموع العظام کما مر قوله إلا أن یکون به رمق.

**[ترجمه]چنانچه گذشت، فرموده حضرت علیه السلام «تنها استخوان ها»، بر وجوب نماز بر تمام استخوان ها اشاره دارد. فرموده اش: «مگر اینکه نفسی داشته باشد».

**[ترجمه]

أقول

رَوَی الْکُلَیْنِیُّ فِی الصَّحِیحِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ (5) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الَّذِی یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَ یُغَسَّلُ وَ یُکَفَّنُ وَ یُحَنَّطُ قَالَ یُدْفَنُ کَمَا هُوَ فِی ثِیَابِهِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ بِهِ رَمَقٌ ثُمَّ مَاتَ فَإِنَّهُ یُغَسَّلُ وَ یُکَفَّنُ وَ یُحَنَّطُ وَ یُصَلَّی عَلَیْهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی عَلَی حَمْزَةَ وَ کَفَّنَهُ لِأَنَّهُ کَانَ قَدْ جُرِّدَ.

فقوله علیه السلام إلا أن یکون به رمق یحتمل أن یکون المراد به أن یکون به رمق عند إدراک المسلمین له فمناط وجوب التغسیل إدراک المسلمین إیاه و به رمق و إن لم یدرک کذلک لم یجب تغسیله کما فهمه الشهید و المحقق الشیخ علی و غیرهما من المتأخرین من هذا الخبر و إن لم یحکموا بموجبه و یحتمل أن یکون المراد أن یکون بعد الإخراج من المعرکة به رمق أو وجدوه و به رمق ثم مات بعد الإخراج و علی هذا ینطبق علی ما ذکره الأصحاب من إناطة الفرق بالموت فی المعرکة و عدمه.

قوله و إن کان قتل فی معصیة الله ذکر هذا المضمون فی الفقیه و رواه

ص: 10


1- 1. فقه الرضا: 20.
2- 2. فقه الرضا: 20.
3- 3. فقه الرضا: 20.
4- 4. فقه الرضا: 20.
5- 5. الکافی ج 3 ص 210.

الشیخ بسند(1) مجهول عن الصادق علیه السلام.

قوله و إذا ماتت المرأة رواه الشیخ فی الصحیح و الموثق و غیرهما(2) و عمل به الأصحاب و لیس فی سائر الأخبار التقیید بالأیسر و ذکره الصدوق فی الفقیه و تبعه الأکثر و فی بعض الأخبار أنه یخاط بطنها و ذکره بعض الأصحاب و قال فی الذکری و لا عبرة بکونه مما یعیش عادة أو لا لظاهر الخبر.

و أما تقطیع الولد و إخراجه مع موته فهو مذهب الأصحاب و نقل الشیخ فی الخلاف الإجماع فیه و استدلوا علیه بروایة وهب الآتیة و قال فی المعتبر و وهب هذا عامی ضعیف لا یعمل بما ینفرد به و الوجه أنه إن أمکن التوصل إلی إسقاطه صحیحا بشی ء من العلاجات و إلا توصل إلی إخراجه بالأرفق فالأرفق و یتولی ذلک النساء فإن تعذر النساء فالرجال المحارم فإن تعذر جاز أن یتولاه غیرهم دفعا عن نفس الحی انتهی و لا یخفی قوته و متانته و الروایة لا تنافیه.

أما ما ذکر من أنه إذا تم للسقط أربعة أشهر غسل و کفن و حنط فهو المشهور بین الأصحاب و ذکر بعض الأصحاب مکان التکفین و التحنیط لفه فی خرقة و أوجب الشهید و من تأخر عنه تکفینه بالقطع الثلاث و تحنیطه کما هو مدلول الروایة و هو أقوی و منهم من عبر عنه بمن ولج فیه الروح لادعاء التلازم بینه و بین بلوغ أربعة أشهر و هو فی محل المنع.

و أما الصلاة علیه فإنها غیر واجبة و لا مستحبة بإجماع علمائنا قاله فی المعتبر و ذکر الأکثر فی السقط إذا لم یلجه الروح أو لم یبلغ أربعة أشهر أنه یلف فی خرقة و یدفن و الروایات خالیة من ذکر اللف.

و أما عدم الغسل فلا خلاف فیه بیننا ظاهرا و المشهور بین الأصحاب أنه

ص: 11


1- 1. التهذیب ج 1 ص 126.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 98.

یؤمر من وجب قتله بالاغتسال أولا غسل الأموات بالخلیطین ثم لا یغسل بعده و کذا یقدم التحنیط علی ما ذکره الشیخ و أتباعه و زاد ابنا بابویه و المفید تقدیم التکفین کما فی هذا الخبر و ظاهر الأکثر عدم مشروعیة الغسل و التکفین و التحنیط بعده و أما الصلاة علیه بعده فلا خلاف فی وجوبها.

قوله و لا یجوز صلبه أکثر من ثلاثة أیام قال فی المعتبر هذا مذهب الأصحاب و رَوَاهُ السَّکُونِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا تُقِرُّوا الْمَصْلُوبَ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ حَتَّی یُنْزَلَ وَ یُدْفَنَ.

**[ترجمه]کلینی به سند صحیح از ابان بن تغلب - . کافی 3 : 210 -

روایت کرده که گفته است: از امام صادق علیه السلام درباره کسی که در راه خدا کشته می شود سؤال کردم که آیا او را غسل می دهند و کفن و حنوط می کنند؟ حضرت فرمود: همانگونه که هست، با لباس هایش دفن می شود، ولی اگر نفسی داشته باشد و سپس بمیرد، غسل و کفن و حنوط می شود و بر او نماز می خوانند. رسول خدا صلی الله علیه و آله بر حضرت حمزه نماز خواند و او را کفن نمود؛ زیرا او را برهنه کرده بودند.

اینکه حضرت فرموده اند: «مگر اینکه نفسی داشته باشد» احتمال دارد مراد این باشد که وقتی مسلمانان به او رسیدند نفسی داشته باشد، پس معیار وجوب غسل، رسیدن مسلمانان به او در حال داشتن نفس است؛ و چنانچه شهید و محقق شیخ علی و دیگر متأخرین از این روایت فهمیده اند، اگر به او دست نیابند، غسل دادن او واجب نیست؛ هر چند که به موجب آن حکم نکرده اند. احتمال دارد که مقصود از آن چنین باشد که پس از بیرون آوردن او از میدان نبرد، نفسی داشته باشد یا او را در حالی بیابند که نفس داشته باشد و بعد از بیرون آوردن از دنیا برود و به این ترتیب با آنچه اصحاب درباره تفاوت قائل شدن بین مرگ در میدان نبرد و مرگ در غیر آن ذکر کرده اند، منطبق می شود.

فرموده حضرت: «و اگر در معصیت خدا کشته شده باشد» این مضمون را در الفقیه ذکر کرده و شیخ با سندی - . التهذیب 1 : 126 - ناشناس از امام صادق علیه السلام آن را روایت کرده است.

فرموده اش: «و اگر زن بمیرد» شیخ آن را در صحیح و موثق و غیر آن دو - . التهذیب 1 : 98 -

ذکر کرده و اصحاب به آن عمل کرده اند و در سایر روایات، قید از سمت چپ نیامده است و صدوق آن را در الفقیه ذکر کرده و بیشتر اصحاب از او تبعیت کرده اند. در یکی از روایات آمده که شکمش را می دوزند و بعضی از اصحاب آن را ذکر کرده اند؛ در الذکری گفته است: توجهی نمی­شود به اینکه جزء مواردی باشد که معمولا زنده می­ماند یا نه؛ زیرا ظاهر روایت چنین است.

اما قطعه قطعه کردن بچه و بیرون آوردن او در صورت فوتش، روش اصحاب است و شیخ در الخلاف اجماع را بر آن ذکر کرده است و با روایتی از وهب که خواهد آمد، بر آن دلیل آورده اند. در المعتبر چنین گفته است: و این وهب، عامی و ضعیف است و به آنچه او به تنهایی نقل کرده، عمل نمی شود، به دلیل اینکه اگر امکان داشته باشد او را صحیح و سالم با بعضی از روش­ها بیاندازد، این کار را می کند و در غیر این صورت، به بیرون آوردن هر چه ملایم­تر - تدریجی - آن دست بزند و زنان این کار را به عهده می­گیرند، پس اگر امکان آن نبود، باید مردان محرم این کار را انجام دهند و اگر آن نیز امکان نداشت، باید کسی دیگر مسئولیت آن را به عهده گیرد تا از نفس زنده حمایت شود. پایان. قوت و متانت این حکم پوشیده نیست و روایت هم با آن منافاتی ندارد.

اما آنچه ذکر کرده مبنی بر اینکه وقتی بعد از چهار ماه تمام سقط شده باشد غسلش می دهند و کفن و حنوط می کنند، بین اصحاب مشهور است و یکی از اصحاب گفته است به جای کفن و حنوط کردن او را در خرقه ای بپیچند و شهید و علمای بعد از او، کفن کردن با سه قطعه کفن و حنوط کردن او را چنان که مدلول روایت است واجب کرده­اند و این اقوی است و برخی از ایشان از او به عنوان کسی تعبیر کرده اند که روح در جسمش حلول کرده، به علت ادعای ملازمت بین آن و بین رسیدن به چهار ماهگی؛ که این قابل ردّ است.

و اما نماز بر او به اجماع علمای ما، نه واجب است و نه مستحب. در المعتبر بدان اشاره کرده و گفته است، بیشتر علما در مورد سقط جنینی که روح در او دمیده نشده یا به چهار ماهگی نرسیده، گفته اند که در خرقه ای پیچیده می شود و دفن می گردد و روایت ها فاقد ذکر پیچیدن در کفن هستند.

و اما عدم غسل، ظاهرا بین ما در مورد آن اختلاف نظری وجود ندارد و مشهور بین اصحاب این است که در مورد کسی که قتلش واجب است، دستور داده شود که در ابتد غسل میت را با سدر و کافور انجام دهد و بعد از قتل، او را غسل ندهند؛ و حنوط کردن نیز بر اساس آنچه شیخ و پیروانش ذکر کرده اند باید پیش از کشتن صورت بگیرد و دو ابن بابویه و مفید، مقدم داشتن کفن کردن را نیز اضافه کرده اند، چنانچه در این روایت به چشم می خورد و ظاهر اکثر، عدم مشروعیت غسل و تکفین و تحنیط بعد از کشتن است؛ و اما اختلاف نظری در وجوب نماز بر او وجود ندارد.

این سخنش: «جایز نیست بیش از سه روز بر دار آویخته بماند»، در المعتبر گفته است: این نظر اصحاب است و سکونی از امام صادق علیه السلام آن را روایت کرده که فرموده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: سه روز بعد از به دار آویختن، نگذارید مصلوب بر چوبه دار باقی بماند و او را پایین بیاورید و دفن کنید.

**[ترجمه]

«9»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: فِی الْمَرْأَةِ یَمُوتُ فِی بَطْنِهَا الْوَلَدُ فَیُتَخَوَّفُ عَلَیْهَا قَالَ لَا بَأْسَ أَنْ یُدْخِلَ الرَّجُلُ یَدَهُ فَیَقْطَعَهُ وَ یُخْرِجَهُ إِذَا لَمْ تَرْفُقْ بِهِ النِّسَاءُ(1).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از امام علی علیه السلام در مورد زنی که فرزند در شکمش می میرد و بیم مردن مادر می رود روایت شده که فرمود: اگر زنان نتوانند آن را بیرون بیاورند، ایرادی ندارد که مرد دستش را فرو برد و او را قطعه قطعه کند و بیرون آورد. - . قرب الاسناد : 64 چاپ حجر، 84 چاپ نجف -

**[ترجمه]

«10»

کِتَابُ مَقْصَدِ الرَّاغِبِ، قَالَ: قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی قَتْلَی صِفِّینَ وَ الْجَمَلِ وَ النَّهْرَوَانِ مِنْ أَصْحَابِهِ أَنْ یُنْظَرَ فِی جِرَاحَاتِهِمْ فَمَنْ کَانَتْ جِرَاحَتُهُ مِنْ خَلْفِهِ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْهِ وَ قَالَ فَهُوَ الْفَارُّ مِنَ الزَّحْفِ وَ مَنْ کَانَتْ جِرَاحَتُهُ مِنْ قُدَّامِهِ صَلَّی عَلَیْهِ وَ دَفَنَهُ.

**[ترجمه]کتاب مقصد الراغب: گفته است: امیر المؤمنین علیه السلام درباره شهدای صفین و جمل و نهروان که از یارانش بودند حکم کرد که به زخم­های آن ها بنگرند، هر که از پشت مجروح شده باشد، بر او نماز نخواند و فرمود: او از جنگ فرار می کرده است؛ و هر که از جلو زخمی شده بود، بر او نماز خواند و دفنش کرد.

**[ترجمه]

بیان

لعله علیه الصلاة و السلام علم أن الفارین من المخالفین فلذا لم یصل علیهم.

وَ مِنْهُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ إِنِّی زَنَیْتُ فَطَهِّرْنِی فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَ لَکَ زَوْجَةٌ قَالَ نَعَمْ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ الطَّوِیلَ إِلَی أَنْ قَالَ لَمَّا ثَبَتَ عَلَیْهِ الْحَدُّ بِإِقْرَارِهِ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ أَخْرَجَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ أَخَذَ حَجَراً فَکَبَّرَ أَرْبَعَ تَکْبِیرَاتٍ ثُمَّ رَمَاهُ بِهِ ثُمَّ أَخَذَ الْحَسَنُ علیه السلام مِثْلَهُ ثُمَّ أَخَذَ الْحُسَیْنُ علیه السلام مِثْلَهُ فَلَمَّا مَاتَ

ص: 12


1- 1. قرب الإسناد ص 64 ط حجر ص 84 ط نجف.

أَخْرَجَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَصَلَّی عَلَیْهِ وَ دَفَنَهُ فَقَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لِمَ لَا تُغَسِّلُهُ قَالَ قَدِ اغْتَسَلَ بِمَا هُوَ مِنْهَا طَاهِرٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

**[ترجمه]شاید حضرت علیه السلام دانسته بود که فراریان از جنگ از مخالفان هستند، از این رو بر آنان نماز نخواند.

مقصد الراغب: از محمد بن قیس از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: مردی به محضر امیر المؤمنین آمد و عرض کرد: من زنا کرده ام، مرا پاک گردان. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: آیا تو همسر داری؟ گفت: آری و گفتگو به درازا کشید تا اینکه گفت: وقتی با چهار مرتبه اقرار، حد بر او ثابت شد، امیر المؤمنین علیه السلام او را بیرون آورد و سپس سنگی برداشت و چهار مرتبه تکبیر گفت و سپس او را با آن سنگ زد. سپس امام حسن علیه السلام و پس از او امام حسین علیه السلام نیز مانند این کار را انجام دادند. وقتی وفات یافت، امیر المؤمنین علیه السلام او را بیرون آورد و بر او نماز گزارد و دفنش کرد، عرض کردند: یا امیر المؤمنین چرا غسلش نمی کنی؟ فرمود: یقیناً او با چیزی غسل کرده که تا روز قیامت از آن گناه پاک گشته است.

**[ترجمه]

لعله علیه السلام أمره قبل ذلک بالغسل و إن لم یذکر فی الخبر.

**[ترجمه]شاید حضرت علیه السلام پیش از این کار به او دستور غسل داده بود؛ اگر چه در روایت ذکر نشده است.

**[ترجمه]

«11»

کِتَابُ زَیْدٍ الزَّرَّادِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: یُسْتَحَبُّ لِلْمُصَلِّی أَنْ یَکُونَ بِبَعْضِ مَسَاجِدِهِ شَیْ ءٌ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ فَإِنَّهُ لَا یَأْمَنُ أَنْ یَمُوتَ فِی مَوْضِعٍ لَا یُعْرَفُ فَیَحْضُرَهُ الْمُسْلِمُ فَلَا یَدْرِی عَلَی مَا یَدْفِنُهُ.

ص: 13

**[ترجمه]کتاب زید الزراد: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده است: برای نمازگزار مستحب است که در برخی از جاهای سجده اش اثر سجود باشد؛ چرا که او ایمن نیست از اینکه در مکانی ناآشنا بمیرد و مسلمانی بالای سر او حاضر شود و نداند که بر اساس چه حکمی او را دفن کند .

**[ترجمه]

باب 12 الدفن و آدابه و أحکامه

الآیات

المرسلات: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً أَحْیاءً وَ أَمْواتاً(1)

lt;meta info="- أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً * أَحْیاءً وَ أَمْواتاً. - . مرسلات / 26-25 -

{مگر زمین را محلّ اجتماع نگردانیدیم؟ چه برای مردگان، چه زندگان.}

**[ترجمه]

تفسیر

قال الطبرسی رحمه الله: کفت الشی ء یکفته کفتا و کفاتا إذا ضمه و منه الحدیث اکفتوا صبیانکم أی ضموهم إلی أنفسکم و یقال للوعاء کفت و کفیت (2)

قوله تعالی کِفاتاً أی للعباد تکفتهم أحیاء علی ظهرها فی دورهم و منازلهم و تکفتهم أمواتا فی بطنها أی تحوزهم و تضمهم

قال بنان خرجنا فی جنازة مع الشعبی فنظر إلی الجبان فقال هذه کفات الأموات ثم نظر إلی البیوت فقال هذه کفات الأحیاء و روی ذلک عن أمیر المؤمنین علیه السلام.

و قیل کِفاتاً أی وعاء و هذا کفته أی وعاؤه و قوله تعالی أَحْیاءً وَ أَمْواتاً أی منه ما ینبت و منه ما لا ینبت فعلی هذا یکون أحیاء و أمواتا نصبا علی الحال و علی القول الأول علی المفعول به (3).

**[ترجمه]طبرسی - رحمه الله - گفته است: «کفت الشیء یکفته کفتاً و کفاتاً»: وقتی که آن را جمع کند و این حدیث نیز از همین باب است: «اکفتوا صبیانکم»: یعنی کودکانتان را به خود ملحق کنید و به ظرف گفته می شود: «کفت و کفیت». - . مجمع البیان 10 : 416 -

فرمایش باری تعالی «کفاتاً» یعنی - کفاتاً- للعباد: زمین محل گردآمدن بندگان است، به وقت زنده بودن، آنان را بر پشت خود در خانه ها و منازلشان گرد می آورد و به وقت مردن، آنان را در درون خویش گرد می آورد، یعنی آنان را در خود جمع و ملحق می کند. بنان گوید: همراه با شعبی برای تشییع جنازه خارج شدیم، او به گورستان نگریست و گفت: این گورها محل اجتماع مردگان است، سپس به خانه ها نگریست و گفت: این ها هم محل گرد آمدن زندگان هستند. این سخن از امیر المؤمنین علیه السلام هم روایت شده است. گفته شده: کفاتاً یعنی ظرف و این کفت آن است، یعنی ظرف آن؛ و فرموده باری تعالی «أَحْیاءً وَ أَمْواتاً» یعنی بخشی از آن چیزی است که می روید و بخشی از آن چیزی است که نمی روید، بر این اساس «أَحْیاءً وَ أَمْواتاً» بنا بر حال منصوب است و طبق گفته اول، بنا بر مفعول به. - . مجمع البیان 10 : 417 -

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

الْعِلَلُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الرَّافِقِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام: أَنَّ قَبْرَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله رُفِعَ شِبْراً مِنَ الْأَرْضِ وَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَمَرَ بِرَشِّ الْقُبُورِ(4).

ص: 14


1- 1. المرسلات: 25- 26.
2- 2. مجمع البیان ج 10 ص 416.
3- 3. مجمع البیان ج 10 ص 417.
4- 4. علل الشرائع ج 1 ص 290.

**[ترجمه]العلل: از امام جعفر صادق از پدرشان علیهما السلام روایت شده که قبر پیامبر صلی الله علیه و آله به اندازه یک وجب از زمین بالاتر برده شد و اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله به آب­پاشی بر قبور امر فرموده است. - . علل الشرایع 1 : 290 -

**[ترجمه]

بیان

المشهور بین الأصحاب استحباب رفع القبر مقدار أربع أصابع مفرجات لا أکثر من ذلک و ابن زهرة خیر بینها و بین شبر و فی خبر سماعة(1) یرفع من الأرض قدر أربع أصابع مضمومة و علیه ابن أبی عقیل قال فی الذکری قلت اختلاف الروایة دلیل التخییر و ما رووه (2)

عن جابر: أن قبر النبی صلی الله علیه و آله رفع قدر شبر. و رویناه عن إبراهیم (3) بن علی عن الصادق علیه السلام أیضا یقارب التفریج و لما کان المقصود من رفع القبر أن یعرف لیزار و یحترم کان مسمی الرفع کافیا و قال ابن البراج شبرا و أربع أصابع انتهی.

و قال فی المنتهی یستحب أن یرفع من الأرض مقدار أربع أصابع مفرجات و هو قول العلماء ثم قال و قد روی استحباب ارتفاعه أربع أصابع مفرجات و روی أربع أصابع مضمومات و الکل جائز ثم قال یکره أن یرفع أکثر من ذلک و هو فتوی العلماء انتهی.

و أما رش القبر فلا خلاف فی استحبابه قال فی المنتهی و علیه فتوی العلماء و المشهور فی کیفیته أنه یستحب أن یستقبل الصاب القبلة و یبدأ بالرش من قبل رأسه ثم یدور علیه إلی أن ینتهی إلی الرأس فإن فضل من الماء شی ء صبه علی وسط القبر لِرِوَایَةِ مُوسَی بْنِ أُکَیْلٍ (4) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: السُّنَّةُ فِی رَشِّ الْمَاءِ عَلَی الْقَبْرِ أَنْ تَسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةَ وَ تَبْدَأَ مِنْ عِنْدِ الرَّأْسِ إِلَی عِنْدِ الرِّجْلِ ثُمَّ تَدُورَ عَلَی الْقَبْرِ مِنَ الْجَانِبِ الْآخَرِ ثُمَّ تَرُشَّ عَلَی وَسَطِ الْقَبْرِ فَذَلِکَ السُّنَّةُ.

**[ترجمه]مشهور بین اصحاب، مستحب بودن بالا بردن قبر به میزان چهار انگشت باز است، نه بیشتر از آن و ابن زهره بین چهار انگشت و یک وجب مخیر کرده است. در روایت سماعه - . ر.ک: التهذیب 1 : 92، کافی 3 : 199 -

آمده که به اندازه چهار انگشت بسته، بالاتر از زمین قرار می گیرد و بر این اساس، ابن ابی عقیل در الذکری گفته است: گفته ام: اختلاف روایت دلیل بر تخییر است و آنچه از جابر روایت کرده اند - . شرح آن به نقل از کتاب المنتهی خواهد آمد. -

مبنی بر اینکه قبر پیامبر صلی الله علیه و آله به اندازه یک وجب از زمین بالا برده شده و ما آن را از ابراهیم - . التهذیب 1 : 132 و متن حدیث همان است که از صدوق در العلل از حسین بن علی رافقی در صفحه پیشین روایت کرده است. -

بن علی از امام صادق علیه السلام روایت کرده ایم نیز به فاصله دار بودن - انگشتان - نزدیک است و چون که مقصود از بالا بردن قبر این بوده که برای زیارت شناخته شود و مورد احترام قرار بگیرد، آنچه صدق بالا بردن کند کافی است و ابن براج گفته است، یک وجب یا چهار انگشت، پایان.

در المنتهی گفته است: مستحب است که به مقدار چهار انگشت گشوده از زمین بالا رود و این قول علماست، سپس گفته است: مستحب بودن بالا بردن آن به اندازه چهار انگشت گشوده، روایت شده است و نیز روایت شده است، چهار انگشت بسته و هر دو جایز است، سپس گفته: مکروه است بیش از آن بالا برده شود و این فتوای علماست، پایان.

و اما در مورد پاشیدن آب به قبر، اختلافی در مستحب بودن آن وجود ندارد. در المنتهی گفته است: فتوای علما بر آن است و مشهور در کیفیت آن این است که مستحب است آب ریزنده رو به سوی قبله کند و از جانب سر قبر شروع به پاشیدن کند، سپس به دور آن بچرخد تا اینکه دوباره به سر آن برسد و اگر چیزی از آب باقی ماند، آن را در وسط قبر بریزد، بنا بر روایت موسی بن اکیل - . التهذیب 1 : 91 -

از امام صادق علیه السلام که فرموده است: سنت در پاشیدن آب بر قبر این است که رو به قبله بایستی و از طرف سر شروع کنی تا به موضع پا برسی، سپس از سمت دیگر دور قبر بچرخی، سپس آب را بر وسط قبر بریزی، این سنت است.

**[ترجمه]

أقول

مقتضی غیرها من الروایات إجزاء النضح کیف اتفق و الظاهر

ص: 15


1- 1. راجع التهذیب ج 1 ص 92 الکافی ج 3 ص 199.
2- 2. سیأتی لفظه نقلا من کتاب المنتهی.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 132، و متن الحدیث هو الذی رواه عن الصدوق فی العلل عن الحسین بن علی الرافقی فی الصفحة السابقة.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 91.

تأدی أصل السنة بذلک و إن کان إیقاعه علی الهیئة الواردة فی هذا الخبر أفضل و أحوط ثم قولهم فإن فضل من الماء شی ء فلا یخفی ما فیه إذ ظاهر الخبر الذی هو مستندهم ظاهرا لزوم الإتیان به علی کل حال لکن فی الفقه الرضوی ورد موافقا للمشهود و قال فی الفقیه من غیر أن یقطع الماء و فی دلالة الخبر علیه أیضا خفاء لکنه موافق لما فی الفقه.

ثم إنه لا یظهر من الأخبار و لا من کلام القوم تعین الابتداء من الجانب الذی یلیه أو الجانب الذی یلی القبلة فالظاهر التخییر بینهما.

**[ترجمه]مقتضای سایر روایات، اکتفای پاشیدن آب است، هر طوری که شد، و ظاهر، اجرای اصل سنت بدان است؛ اگرچه واقع شدن آن بر شیوه وارد شده در این روایت، افضل و احوط است. سپس سخنشان «و اگر چیزی از آب باقی ماند»، ایرادی که در آن است پوشیده نیست، زیرا ظاهر روایتی که ظاهرا سند آن هاست، لزوم اجرای آن در هر حال است، ولی در فقه رضوی، مطابق با مشهور وارد شده است و در الفقیه گفته است: بدون اینکه آب قطع شود و در دلالت روایت بر آن نیز ابهامی هست، ولی با آنچه در فقه وجود دارد موافق است.

البته از روایات و کلام علما، قطعی بودن ابتدا کردن از جانبی که خود شخص قرار دارد یا جانبی که رو به قبله است مشخص نیست و ظاهر، مختار بودن بین این دو حالت است.

**[ترجمه]

«2»

مُنْتَهَی الْمَطْلَبِ، رَوَی الْجُمْهُورُ عَنِ السَّاجِیِّ فِی کِتَابِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ علیه السلام عَنْ جَابِرٍ قَالَ: لُحِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ نُصِبَ عَلَیْهِ اللِّبِنُ نَصْباً وَ رُفِعَ قَبْرُهُ عَنِ الْأَرْضِ قَدْرَ شِبْرٍ.

وَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: قُلْتُ لِعَائِشَةَ یَا أُمَّهْ اکْشِفِی لِی عَنْ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ صَاحِبَیْهِ فَکَشَفَتْ لِی عَنْ ثَلَاثِ قُبُورٍ لَا مُشْرِفَةٍ وَ لَا لَاطِئَةٍ مَبْطُوحَةٍ بِبَطْحَاءِ الْعَرْصَةِ الْحَمْرَاءِ.

**[ترجمه]منتهی المطلب: جمهور از ساجی در کتابش از امام جعفر صادق علیه السلام از پدرش از جابر روایت کرده اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن شدند و بر روی حضرت خشت نهادند و قبر حضرت به مقدار یک وجب بالا برده شد.

از قاسم بن محمد روایت شده است: به عایشه گفتم: ای مادر! قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و دو یار او را بر من بنما، او نیز سه قبر را به من نشان داد که نه مرتفع بودند و نه با زمین همسطح بودند، در زمینی فراخ در بطحاء العرصة الحمراء.

**[ترجمه]

«3»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ (1).

**[ترجمه]المحاسن: از اصبغ بن نباته روایت شده است: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: هر کس قبری را تجدید کند یا تمثالی بسازد، از اسلام خارج شده است. - . المحاسن : 612 -

**[ترجمه]

تبیین

قال الصدوق فی الفقیه (2)

بعد إیراد هذا الخبر مرسلا و اختلف مشایخنا فی معنی هذا الخبر فقال محمد بن الحسن الصفار ره هو جدد بالجیم لا غیر و کان شیخنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید یحکی عنه أنه قال لا یجوز تجدید القبر و لا تطیین جمیعه بعد مرور الأیام علیه و بعد ما طین فی الأول و لکن إذا مات میت فطین قبره فجائز أن یرم سائر القبور من غیر أن یجدد و ذکر عن سعد بن عبد الله ره أنه کان یقول إنما هو حدد قبرا بالحاء غیر المعجمة یعنی به

ص: 16


1- 1. المحاسن ص 612.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 120- 121.

من سنم قبرا و ذکر عن أحمد بن أبی عبد الله البرقی إنما هو من جدث قبرا و تفسیر الجدث القبر فلا ندری ما عنی به.

و الذی أذهب إلیه أنه جدد بالجیم و معناه نبش قبرا لأن من نبش قبرا فقد جدده و أحوج إلی تجدیده و قد جعله جدثا محفورا.

و أقول إن التجدید علی المعنی الذی ذهب إلیه محمد بن الحسن الصفار و التحدید بالحاء غیر المعجمة الذی ذهب إلیه سعد بن عبد الله و الذی قاله البرقی من أنه جدث کله داخل فی معنی الحدیث و أن من خالف الإمام علیه السلام فی التجدید و التسنیم و النبش و استحل شیئا من ذلک فقد خرج من الإسلام.

و الذی أقوله فی قوله علیه السلام من مثل مثالا أنه یعنی به من أبدع بدعة و دعا إلیها أو وضع دینا فقد خرج من الإسلام و قولی فی ذلک قول أئمتی علیهم السلام فإن أصبت فمن الله علی ألسنتهم و إن أخطأت فمن عند نفسی.

و قال الشیخ فی التهذیب (1)

بعد نقل کلام البرقی و یمکن أن یکون المعنی بهذه الروایة النهی أن یجعل القبر دفعة أخری قبرا لإنسان آخر لأن الجدث هو القبر فیجوز أن یکون الفعل مأخوذا منه ثم قال و کان شیخنا محمد بن محمد بن النعمان یقول إن الخبر بالخاء و الدالین و ذلک مأخوذ من قوله تعالی البروج قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ(2) و الخد هو الشق یقال خددت الأرض خدا أی شققتها و علی هذه الروایات یکون النهی تناول شق القبر إما لیدفن فیه أو علی جهة النبش علی ما ذهب إلیه محمد بن علی و کل ما ذکرناه من الروایات و المعانی محتمل و الله أعلم بالمراد و الذی صدر الخبر عنه علیه السلام.

و قال الشهید قدس سره فی الذکری قلت اشتغال هؤلاء الأفاضل بتحقیق هذه اللفظة مؤذن بصحة الحدیث عندهم و إن کان طریقه ضعیفا کما فی أحادیث کثیرة اشتهرت و علم موردها و إن ضعف إسنادها فلا یرد ما ذکره فی المعتبر من

ص: 17


1- 1. التهذیب ج 1 ص 130 ط حجر ص 459 و 460 ط نجف.
2- 2. البروج: 4.

ضعف محمد بن سنان و أبی الجارود راوییه.

علی أنه قد ورد نحوه مِنْ طَرِیقِ أَبِی الْهَیَّاجِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: أَبْعَثُکَ عَلَی مَا بَعَثَنِی عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا تَرَی قَبْراً مُشْرِفاً إِلَّا سَوَّیْتَهُ وَ لَا تِمْثَالًا إِلَّا طَمَسْتَهُ (1).

و قد نقله الشیخ فی الخلاف و هو من صحاح العامة و هو یعطی صحة الروایة بالحاء المهملة لدلالة الإشراف و التسویة علیه و یعطی أن المثال هنا هو المثال هناک و هو الصورة و قد روی فی النهی عن التصویر و إزالة التصاویر أخبار مشهورة و أما الخروج عن الإسلام بهذین فإما علی طریقة المبالغة زجرا عن الاقتحام علی ذلک و إما لأنه فعل ذلک مخالفة للإمام علیه السلام انتهی.

و ربما یقال علی تقدیر أن یکون اللفظ جدد بالجیم و الدال و جدث بالجیم و الثاء یحتمل أن یکون المراد قتل مؤمن عدوانا لأن من قتله فقد جدد قبرا مجددا بین القبور و جعله جدثا و هو مستقل فی هذا التجدید فیجوز إسناده إلیه بخلاف ما لو قتل بحکم الشرع و هذا أنسب بالمبالغة بخروجه من الإسلام و یحتمل أن یکون المراد بالمثال الصنم للعبادة.

**[ترجمه]صدوق در الفقیه - . الفقیه 1 : 121-120 - بعد از ذکر این روایت گفته است: بزرگان ما در معنای این خبر اختلاف نظر دارند، محمد بن حسن صفار - رحمه الله - گفته است: آن «جدد» با جیم است و لا غیر و شیخ محمد بن حسن بن احمد بن ولید از او حکایت می کند که گفته است: تجدید قبر و گل مالیدن به تمام سطح قبر پس از گذر ایام و پس از گل مالیدن اولیه آن جایز نیست، ولی اگر کسی بمیرد و قبر او را گل بگیرند، جایز است که سایر قبور را نیز بدون اینکه تجدید کنند مرمّت نمایند. از سعد بن عبدالله - رحمه الله - نقل کرده که می گفت: «حدد قبراً» با حاء بی نقطه، یعنی کسی که قبری را از زمین بالا بیاورد؛ و از احمد بن ابی عبدالله برقی روایت کرده که «انّما هو من جدّث قبراً» و معنای جدث، قبر است و ما نمی دانیم که منظورش از آن چیست.

و به اعتقاد من «جدّد» با جیم درست است و به معنای نبش قبر است؛ زیرا هر کسی قبری را نبش کند، آن را تجدید قبر کرده است و نیازمند تجدید و بازسازی آن است و آن را به صورت قبر حفر شده ای درآورده است.

اما من - صدوق - می گویم: تجدید به آن معنا که محمد بن حسن صفار بدان قائل است و «تحدید» با حاء بی نقطه که سعد بن عبدالله بدان معتقد است و آن کلمه «جدث» که برقی گفته است، تمام این ها داخل در معنای حدیث است و هر کس در بازسازی و بالا آوردن قبر و نبش آن با امام مخالفت کند و یکی از این ها را حلال بشمارد، از اسلام خارج شده است.

نظر من در مورد فرمایش امام علیه السلام که «هر کس تمثالی بسازد»، این است که منظورش آن است که هر کس بدعتی آورد و مردم را بدان بدعت دعوت کند یا دینی وضع کند، از اسلام خارج شده است. و گفته من در این مورد از روی فرموده امامانم علیهم السلام است، پس اگر درست گفته باشم گفتار حقی است که از جانب خداوند متعال بر زبان آنان جاری شده است و اگر اشتباه کردم، اشتباه از من است.

شیخ در التهذیب - . التهذیب 1 : 130 چاپ سنگی: 460 و 459 چاپ نجف - بعد از نقل کلام برقی گفته است: ممکن است مقصود این روایت، بازداشتن از آن باشد که یک قبر را برای انسان دیگری قبر قرار دهند؛ چرا که جدث همان قبر است و جایز است که فعل از آن گرفته شده باشد. سپس گفته است: شیخ ما محمد بن محمد بن نعمان می گفت: این حدیث با خاء و دو دال است و این کلمه از فرمایش باری تعالی گرفته شده است: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُود»، - . بروج / 4 - {مرگ بر آدم سوزانِ خندق.} و «الخدّ» به معنای الشقّ [شکافتن] است. گفته می شود: «خددتُ الأرضَ خدّا»ً یعنی: آن را شکافتم و بر اساس این روایات، مقصود بازداشتن از اقدام به شکافتن قبر است؛ خواه برای دفن [مرده ای دیگر] در آن یا برای نبش قبر بر اساس آنچه محمد بن علی بدان معتقد است. و تمام روایات و معانی ای که ذکر کردیم محتمل است و خداوند و آن کس که این حدیث را فرموده، به منظور آن داناترند.

شهید - قدس سره - در الذکری گفته است: پرداختن این دانشمندان به تحقیق در مورد این واژه، نشانگر درستی این حدیث در نزد آن هاست؛ هر چند که طریق آن ضعیف باشد؛ همچنان که در مورد بسیاری از احادیث مشهور چنین است که مطلب آن شناخته شده است، اگر چه سند آن ضعیف باشد. پس آنچه در المعتبر درباره ضعف محمد بن سنان و ابی الجارود، راویان این حدیث ذکر کرده، وارد نیست.

بعلاوه همانند این حدیث از طریق ابی الهیاج نیز وارد شده که گفته است: امام علی علیه السلام فرمود: تو را به کاری می­فرستم که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به آن فرستاد، هیچ قبر مرتفعی را نمی بینی جز آنکه هموارش گردانی و تمثالی را نمیبینی جز آنکه آن را محو گردانی. - . ر.ک: مشکاة المصابیح : 148 گفته: مسلم آن را روایت کرده است. - شیخ هم در الخلاف آن را نقل کرده و آن از احادیث صحیح­تر نزد عامه است و نشان می­دهد، صحیح روایت با حاء مهمله است زیرا مرتفع بودن و هموار کردن بر آن دلالت دارد و نیز نشان می­دهد که تمثال در اینجا، همان تمثال در آنجاست که همان تصویر است و در نهی از تصویرگری و از بین بردن تصاویر، روایات مشهوری نقل شده است؛ و اما خروج از اسلام با این دو عمل، یا به طریق مبالغه است تا از دست زدن به آن جلوگیری به عمل آورد و یا بدین دلیل است که او آن عمل را در مخالفت با امام علیه السلام انجام داده است، پایان.

و شاید هم گفته شود: با در نظر گرفتن اینکه این واژه، جدّد با جیم و دال و جدّث با جیم و ثاء باشد، احتمال دارد که مقصود قتل مؤمنی از روی دشمنی باشد؛ زیرا کسی که او را بکشد، قبری را در بین قبور از نو تجدید کرده است و آن را قبری قرار داده که در این تجدید یک قبر مستقل است، پس نسبت دادن خروج از اسلام به قتل مؤمن جایز است، بر خلاف حالتی که اگر به حکم شرع او را می­کشت؛ و مبالغه این حالت با ذکر خروج او از اسلام مناسب­تر است و احتمال دارد که مقصود از تمثال، بتی برای عبادت باشد.

**[ترجمه]

أقول

لا یخفی بعد ما ذکره فی التجدید و أما المثال فهو قریب و ربما یقال المراد به إقامة رجل بحذاه کما یفعله المتکبرون و یؤیده ما ذکره

الصَّدُوقُ ره فِی کِتَابِ مَعَانِی الْأَخْبَارِ(2) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّهِیکِیِّ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَثَّلَ مِثَالًا أَوِ اقْتَنَی کَلْباً فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ فَقِیلَ لَهُ هَلَکَ إِذاً کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ لَیْسَ حَیْثُ ذَهَبْتُمْ إِنِّی عَنَیْتُ بِقَوْلِی مَنْ مَثَّلَ مِثَالًا مَنْ نَصَبَ دِیناً غَیْرَ دِینِ اللَّهِ وَ دَعَا النَّاسَ إِلَیْهِ وَ بِقَوْلِی مَنِ اقْتَنَی کَلْباً مُبْغِضاً لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ اقْتَنَاهُ وَ أَطْعَمَهُ وَ سَقَاهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.

ثم اعلم أن للإسلام و الإیمان فی الأخبار معانی شتی فیمکن أن یراد هنا

ص: 18


1- 1. راجع مشکاة المصابیح ص 148 قال: رواه مسلم.
2- 2. معانی الأخبار ص 181.

معنی یخرج ارتکاب بعض المعاصی عنه و أما إثبات حکم بمجرد تلک القراءات و الاحتمالات بخبر واحد فلا یخفی ما فیه و ما ذکره القوم من التفسیرات و التأویلات لا یدل علی تصحیحها و العمل بها نعم یصلح مؤیدا لأخبار أخر وردت فی کل من تلک الأحکام و لعله یصح لإثبات الکراهة أو الاستحباب و إن کان فیه أیضا مجال مناقشة.

**[ترجمه]بعید بودن آنچه در مورد تجدید بیان کرده، پوشیده نیست؛ اما مثال نزدیک - به ذهن - است و چه بسا گفته شود: مقصود از آن، ایستادن مردی در برابر و روبروی اوست، همانطور که افراد متکبر چنین می کنند و روایتی که صدوق - رحمه الله - در کتاب معانی الاخبار - . معانی الاخبار : 181 - از نهیکی با اسناد او که مرفوعاً تا امام صادق علیه السلام رسانده ذکر کرده، مؤید این مطلب است که فرمودهاند: هر که پیکره ای بسازد یا سگی را نگهدارد، از اسلام بیرون رفته است. به آن حضرت عرض شد: بنا براین بسیاری از مردم هلاک گشتهاند. فرمود: چنان که شما پنداشته اید نیست، بلکه مقصود من از «کسی که پیکره ای بسازد» شخصی است که غیر از آئین خدا آئین دیگری بسازد و مردم را به آن فرا خواند؛ و مقصودم از «هر که از سگی نگهداری کند» کسی است که دشمن و کینهتوز ما اهل بیت را نگهدارد و به او آب و غذا دهد؛ هر کس این کار را بکند از اسلام بیرون رفته است.

سپس بدان که اسلام و ایمان در روایات معانی مختلفی دارد، ممکن است در اینجا منظور، ارتکاب بعضی از گناهان باشد؛ اما اثبات حکم به صرف آن برداشت ها و احتمالات از یک خبر واحد، بعید بودن آن پوشیده نیست و تفسیرها و تأویل هایی که این افراد ذکر کرده اند، بر صحت آن ها و عمل به آن ها دلالت ندارد. بله، به عنوان تأییدی برای سایر روایاتی که در هر یک از آن احکام وارد شده، صلاحیت دارد و شاید برای اثبات کراهت یا استحباب خوب باشد؛ اگرچه آن نیز محل مناقشه است.

**[ترجمه]

«4»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَبْنُوا عَلَی الْقُبُورِ وَ لَا تُصَوِّرُوا سُقُوفَ الْبُیُوتِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَرِهَ ذَلِکَ (1).

**[ترجمه]المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: بر قبرها بنایی نسازید و بر سقف های خانه ها نقاشی نکشید؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن کراهت داشت. - . المحاسن : 612 -

**[ترجمه]

تحقیق و تفصیل

قال فی الذکری المشهور کراهة البناء علی القبر و اتخاذه مسجدا و کذا یکره القعود علی القبر و فی المبسوط نقل الإجماع علی کراهة البناء علیه و فی النهایة یکره تجصیص القبور و تظلیلها و کذا یکره المقام عندها لما فیه من إظهار السخط لقضاء الله أو الاشتغال عن مصالح العباد و المعاش أو لسقوط الاتعاظ بها

وَ قَدْ رَوَی یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ (2)

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُصَلَّی عَلَی قَبْرٍ أَوْ یُعْقَدَ عَلَیْهِ أَوْ یُبْنَی عَلَیْهِ. و قد روی مثله من صحاح العامة.

ثم قال وَ رَوَی (3) عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ علیه السلام: لَا یَصْلُحُ الْبِنَاءُ عَلَیْهِ وَ لَا الْجُلُوسُ. و ظاهره الکراهیة فیحمل النهی الأول و غیره علیها و زاد الشیخ فی الخلاف الاتکاء علیه و المشی و نقله فی المعتبر عن العلماء وَ قَدْ نَقَلَ الصَّدُوقُ فِی الْفَقِیهِ (4) عَنِ الْکَاظِمِ علیه السلام لیه السلام: إِذَا دَخَلْتَ الْمَقَابِرَ فَطَأِ الْقُبُورَ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً اسْتَرْوَحَ إِلَی ذَلِکَ وَ مَنْ کَانَ مُنَافِقاً وَجَدَ أَلَمَهُ. و یمکن حمله علی القاصد زیارتهم بحیث لا یتوصل إلی قبر إلا بالمشی علی آخر أو یقال تختص الکراهیة بالقعود لما فیه من

ص: 19


1- 1. المحاسن ص 612.
2- 2. راجع التهذیب ج 1 ص 130.
3- 3. راجع التهذیب ج 1 ص 130.
4- 4. الفقیه ج 1 ص 115.

اللبث المنافی للتعظیم.

وَ رَوَی الصَّدُوقُ عَنْ سَمَاعَةَ(1): أَنَّهُ سَأَلَهُ علیه السلام عَنْ زِیَارَةِ الْقُبُورِ وَ بِنَاءِ الْمَسَاجِدِ فِیهَا فَقَالَ زِیَارَةُ الْقُبُورِ لَا بَأْسَ بِهَا وَ لَا یُبْنَی عِنْدَهَا مَسَاجِدُ.

وَ قَالَ الصَّدُوقُ (2) وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِی قِبْلَةً وَ لَا مَسْجِداً فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَعَنَ الْیَهُودَ حَیْثُ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ.

**[ترجمه]در الذکری گفته است: مشهور کراهت بناسازی بر روی قبر و قرار دادن آن به عنوان مسجد است و همینطور نشستن بر روی قبر مکروه است و در المبسوط، اجماع بر کراهت ساختن بنا بر روی آن نقل شده است و در النهایة، گچ کاری و ساختن سایه سار بر قبور مکروه دانسته شده و اقامت در کنار آن نیز مکروه دانسته شده است؛ زیرا در آن نوعی اظهار خشم نسبت به تقدیر الهی وجود دارد، یا موجب غافل شدن از منافع بندگان و زندگی آنان یا از بین رفتن پند گرفتن از آن می شود. یونس بن ظبیان - . ر.ک: التهذیب 1 : 130 -

از امام صادق علیه السلام از پدرش علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله منع کرده از اینکه بر قبری نماز بخوانند یا بر روی آن بنشینند یا بر آن بنایی بسازند؛ و مثل همین حدیث از صحاح عامه نیز روایت شده است.

سپس گفته است: علی بن جعفر از برادرش علیه السلام روایت کرده است - . ر.ک: التهذیب 1 : 130 - که ساختن بنا و نشستن بر روی قبر درست نیست. ظاهر آن کراهت است و نهی مورد اول و سایر موارد، حمل بر کراهت است و شیخ در الخلاف تکیه بر قبر و راه رفتن بر روی آن را نیز افزوده است و این حدیث را در المعتبر از علما نقل کرده و صدوق در الفقیه - . الفقیه 1 : 115 - از امام کاظم علیه السلام روایت کرده است که چون وارد گورستان شدی بر گورها گام بگذار، هر کس از مردگان که مؤمن باشد، از برکت آن قدم راحتی می یابد و هر کس که منافق باشد، از آن گام نهادن درد و رنج می بیند .

می توان این سخن را به کسی که قصد زیارت آن ها را دارد حمل کرد، و اینکه تنها با راه رفتن بر قبری می تواند به قبری دیگر برسد؛ یا گفته می شود: کراهت به نشستن اختصاص دارد، به خاطر مکثی که در این کار وجود دارد که منافی با تکریم میت است.

صدوق از سماعه - . الفقیه 1 : 114 - روایت کرده است که او از حضرت علیه السلام درباره زیارت قبور و ساختن مساجد در آنجا پرسید، حضرت فرمود: زیارت قبور ایرادی ندارد و نباید مساجد در کنار آن ساخته شود. و صدوق - . الفقیه 1 : 114 - گفته است: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: قبر من را به عنوان قبله و مسجد برنگیرید؛ چرا که خداوند تعالی یهود را به سبب اینکه قبور پیامبرانشان را به عنوان مساجد برگرفته بودند، نفرین کرد.

**[ترجمه]

قلت

هذه الأخبار رواها الصدوق و الشیخان و جماعة المتأخرین فی کتبهم و لم یستثنوا قبرا و لا ریب فی أن الإمامیة مطبقة علی مخالفة قضیتین من هذه إحداهما البناء و الأخری الصلاة فی المشاهد المقدسة فیمکن القدح فی هذه الأخبار لأنها آحاد و بعضها ضعیف الإسناد و قد عارضها أخبار أشهر منها.

و قال ابن الجنید لا بأس بالبناء علیه و ضرب الفسطاط یصونه و من یزوره أو تخصیص هذه العمومات بإجماعهم فی عهود کانت الأئمة ظاهرة فیهم و بعدهم من غیر نکیر و بالأخبار الدالة علی تعظیم قبورهم و عمارتها و أفضلیة الصلاة عندها ثم أورد بعض ما سیأتی من الأخبار الدالة علی فضل زیارتهم علیهم السلام و عمارة قبورهم و تعاهدها و الصلاة عندها.

ثم قال و الأخبار فی ذلک کثیرة و مع ذلک فقبر رسول الله صلی الله علیه و آله مبنی علیه فی أکثر الأعصار و لم ینقل عن أحد من السلف إنکاره بل جعلوه أنسب لتعظیمه.

و أما اتخاذ القبور مسجدا فقد قیل هو لمن یصلی فیه جماعة أما فرادی فلا.

**[ترجمه]این روایات را صدوق و دو شیخ و عده ای از متأخرین در کتاب هایشان نقل کرده اند و هیچ قبری را استثنا نکرده اند و شکی نیست که امامیه بر مخالفت با دو قضیه از این روایت اتفاق نظر دارد؛ یکی ساخت بنا و دیگری نماز در مشاهد مقدسه است. تشکیک در این اخبار ممکن است؛ زیرا این اخبار خبر واحد هستند و سند بعضی از آن ها ضعیف است و روایاتی با آن ها معارضند که از آنها مشهورترند.

ابن جنید گفته است: ایرادی ندارد که بر روی آن بنایی بسازند و زدن چادر برای محافظت قبر و زائرانش اشکال ندارد؛ یا این که این عمومات را به اجماع آن ها در دوره هایی که امامان در میان آن ها بودند و نیز بعد از آن ها بدون هیچ انکاری و نیز با اخباری که بر تعظیم قبور آنان و آباد کردن آنجا و فضیلت نماز در آنجا دلالت دارد تخصیص بزنیم. سپس برخی از روایاتی را آورده است که ذکر خواهد شد که دال بر فضیلت زیارت آن بزرگواران علیهم السلام و آباد کردن قبور آنان و نگهداری از آن ها و نماز در آنجاست.

سپس گفته است: روایات در مورد آن بسیار است، با این وجود در اکثر دوره ها بر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله بنا ساخته شده و اعتراض به آن از هیچ یک از پیشینیان ذکر نشده، بلکه این کار را برای تعظیم او مناسب تر دانسته اند. و اما درباره اینکه قبرها را مسجد قرار دهند، گفته شده: این برای کسی است که در آن جماعت می خواند، اما در مورد فرادی چیزی گفته نشده.

**[ترجمه]

«5»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام: أَنَّهُ أُلْحِدَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ اللَّحْدُ هُوَ أَنْ یُشَقَّ لِلْمَیِّتِ فِی الْقَبْرِ مَکَانُهُ الَّذِی یُضْجَعُ فِیهِ مِمَّا یَلِی الْقِبْلَةَ مَعَ حَائِطِ الْقَبْرِ وَ الضَّرِیحُ أَنْ یُشَقَّ لَهُ وَسَطُ الْقَبْرِ(3).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام: أَنَّهُ ضَرَّحَ لِأَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام احْتَاجَ إِلَی ذَلِکَ

ص: 20


1- 1. الفقیه ج 1 ص 114.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 114.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 237.

لِأَنَّهُ کَانَ جَسِیماً(1).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ فَرَشَ فِی لَحْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَطِیفَةً لِأَنَّ الْمَوْضِعَ کَانَ نَدِیّاً سَبِخاً(2).

وَ عَنْهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَالَ: لَا یُنْزِلُ الْمَرْأَةَ فِی قَبْرِهَا إِلَّا مَنْ کَانَ یَرَاهَا فِی حَیَاتِهَا وَ یَکُونُ أَوْلَی النَّاسِ بِهَا یَلِی مُؤَخَّرَهَا وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالرِّجَالِ یَلِی مُقَدَّمَهُ وَ کُرِهَ لِلرَّجُلِ أَنْ یَنْزِلَ فِی قَبْرِ وَلَدِهِ خَوْفاً مِنْ رِقَّةِ قَلْبِهِ عَلَیْهِ (3).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لِکُلِّ بَیْتٍ بَابٌ وَ بَابُ الْقَبْرِ مِمَّا یَلِی رِجْلَیِ الْمَیِّتِ فَمِنْهُ یَجِبُ أَنْ یُنْزَلَ وَ یُصْعَدَ مِنْهُ (4).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: شَهِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جِنَازَةً فَأَمَرَهُمْ فَوَضَعُوا الْمَیِّتَ عَلَی شَفِیرِ الْقَبْرِ مِمَّا یَلِی الْقِبْلَةَ وَ أَمَرَهُمْ فَنَزَلُوا وَ اسْتَقْبَلُوا اسْتِقْبَالًا فَأَنْزَلُوهُ فِی لَحْدِهِ وَ قَالَ لَهُمْ قُولُوا عَلَی مِلَّةِ اللَّهِ وَ مِلَّةِ رَسُولِهِ (5).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ أَمَرَ أَنْ یُبْسَطَ عَلَی قَبْرِ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ ثَوْبٌ وَ هُوَ أَوَّلُ قَبْرٍ بُسِطَ عَلَیْهِ ثَوْبٌ (6).

وَ عَنْهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: أَنَّهُ شَهِدَ رَسُولُ اللَّهِ جِنَازَةَ رَجُلٍ مِنْ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمَّا أَنْزَلُوهُ فِی قَبْرِهِ قَالَ أَضْجِعُوهُ فِی لَحْدِهِ عَلَی جَنْبِهِ الْأَیْمَنِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ لَا تَکُبُّوهُ لِوَجْهِهِ وَ لَا تُلْقُوهُ لِظَهْرِهِ ثُمَّ قَالَ لِلَّذِی وَلِیَهُ ضَعْ یَدَکَ عَلَی أَنْفِهِ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ اسْتِقْبَالُ الْقِبْلَةِ ثُمَّ قَالَ قُولُوا اللَّهُمَّ لَقِّنْهُ حُجَّتَهُ وَ صَعِّدْ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْکَ رِضْوَاناً(7).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ إِذَا دَفَنَ جِنَازَةً حَثَا فِی الْقَبْرِ ثَلَاثَ حَثَیَاتٍ (8).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ إِذَا حَثَا فِی الْقَبْرِ قَالَ إِیمَاناً بِکَ وَ تَصْدِیقاً لِرُسُلِکَ وَ إِیقَاناً بِبَعْثِکَ- هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالَ مَنْ فَعَلَ

ص: 21


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 237.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 237.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 237.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 237.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 237.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 238.
7- 7. دعائم الإسلام ج 1 ص 238.
8- 8. دعائم الإسلام ج 1 ص 238.

هَذَا کَانَ لَهُ بِمِثْلِ کُلِّ ذَرَّةٍ مِنَ التُّرَابِ (1).

وَ عَنْهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: أَنَّهُ لَمَّا دَفَنَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَبَّعَ قَبْرَهُ (2).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا دَفَنَ عُثْمَانَ بْنَ مَظْعُونٍ دَعَا بِحَجَرٍ فَوَضَعَهُ عِنْدَ رَأْسِ الْقَبْرِ وَ قَالَ یَکُونُ عَلَماً لِیُدْفَنَ إِلَیْهِ قَرَابَتِی (3).

وَ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: أَنَّهُ کَرِهَ أَنْ یُعَمَّقَ الْقَبْرُ فَوْقَ ثَلَاثَةِ أَذْرُعٍ وَ أَنْ یُزَادَ عَلَیْهِ تُرَابٌ غَیْرُ مَا خَرَجَ مِنْهُ (4).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَشَّ قَبْرَ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ بِالْمَاءِ بَعْدَ أَنْ سَوَّی عَلَیْهِ التُّرَابَ (5).

**[ترجمه]دعائم الاسلام: از امام صادق از پدرانش از امام علی علیهم السلام روایت شده است که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله لحدی حفر شد. - . دعائم الاسلام 1 : 237 -

و لحد یعنی اینکه به دیوار طرف قبله قبر مرده، جایگاهی برای آرمیدن او کنده شود و ضریح آن است که برای او وسط قبر را بکنند.

از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که حضرت برای پدر بزرگوارش محمد بن علی علیه السلام لحدی در وسط قبر کند که مورد نیاز بود، به این دلیل که آن حضرت چهارشانه بود. - . دعائم الاسلام 1 : 237 -

از امام علی علیه السلام روایت شده که حضرت در لحد رسول خدا صلی الله علیه و آله حوله­ای افکند؛ چرا که آن مکان مرطوب و شوره زار بود. - . دعائم الاسلام 1 : 237 -

و از حضرت صلوات الله علیه روایت شده که فرمود: کسی در قبر زن وارد نمی شود مگر اینکه در دوران زندگی­اش او را دیده باشد و نزدیک­ترین مردم به او، طرف پایین او قرار می­گیرد و نزدیک­ترین مردم به مرد، در قسمت بالای میت قرار می­گیرد و برای مرد مکروه است که در قبر فرزندش فرود آید؛ زیرا بیم از رقت قلبش نسبت به او می رود. - . دعائم الاسلام 1 : 237 -

از آن حضرت علیه السلام ذکر شده که فرموده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر خانه ای دری دارد و درِ قبر، طرف پاهای مرده است و واجب است که از آنجا پائین و بالا بروند. - . دعائم الاسلام 1 : 237 -

از حضرت علی علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در تشییع جنازه ای حاضر شد و به جمعیت دستور داد تا مرده را بر لبه قبر به جهت قبله قرار دهند و دستور فرمود تا از قبر پائین روند و آنان میت را تحویل گرفتند و او را در لحدش گذاشتند و حضرت به آن ها فرمود: بگویید او بر دین خدا و دین رسولش است. - . دعائم الاسلام 1 : 237 -

از امام علی علیه السلام روایت شده که حضرت دستور داد تا بر قبر عثمان بن مظعون پارچه­ای پهن شود و قبر او اولین قبری بود که بر آن پارچه­ای پهن شد. - . دعائم الاسلام 1 : 238 -

از [همان] امام علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در تشییع جنازه مردی از فرزندان عبد المطلب شرکت کرد، وقتی او را از قبرش پائین بردند، حضرت فرمود: از جانب راستش به سمت قبله، او را در قبرش بخوابانید و به رو و به پشت نگذارید. سپس به کسی که نزدیک او بود فرمود: دستت را بر روی بینی او بگذار تا رو به قبله بودنش بر تو محرز شود، سپس فرمود: بگوئید: «خدایا حجت او را به او تلقین کن و روحش را بالا ببر و از جانب خود رضوانی - خشنودی - به او بنمایان». - . دعائم الاسلام 1 : 238 -

از امام علی علیه السلام روایت شده است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و سلم جنازه ای را دفن می فرمود، سه بار بر قبر خاک می پاشید. - . دعائم الاسلام 1 : 238 -

از امام علی علیه السلام روایت شده است که وقتی در قبر خاک می پاشید می فرمود: {با ایمان به تو و تصدیق رسولت و یقین به برانگیختنت، این چیزی است که خدا و رسولش به ما وعده دادند و راست گفت خدا و رسولش.} - . احزاب / 22 - و می فرمود: هر کسی این کار را انجام دهد، به اندازه هر ذره از خاک، حسنه خواهد داشت. - . دعائم الاسلام 1 : 238 -

از همان حضرت علیه السلام روایت شده است که وقتی رسول الله صلی الله علیه و آله را دفن فرمود، قبرش را به شکل چهار گوش ساخت. - . دعائم الاسلام 1 : 238 -

از همان حضرت علیه السلام روایت شده که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله عثمان بن مظعون را دفن فرمود، سنگی خواستند و آن را بر سر قبر نهادند و فرمودند: نشانه ای می شود تا خویشاوندان من را کنار او دفن کنند. - . دعائم الاسلام 1 : 238 -

و از حضرت علی علیه السلام روایت شده که حضرت ناپسند می دانست که عمق قبر بیش از سه ذرع شود و اینکه بیشتر از مقدار خاکی که از قبر بیرون ریخته شده، به آن افزوده شود. - . دعائم الاسلام 1 : 239 -

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از آنکه خاک را بر روی قبر عثمان بن مظعون هموار نمود، بر آن آب پاشید. - . دعائم الاسلام 1 : 239 -

**[ترجمه]

«6»

الْعِلَلُ، لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَانَ إِذَا مَاتَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ یَرُشُّ قَبْرَهُ وَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَی قَبْرِهِ لِیُعْرَفَ أَنَّهُ قَبْرُ الْعَلَوِیَّةِ وَ بَنِی هَاشِمٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَصَارَتْ بِدْعَةً فِی النَّاسِ کُلِّهِمْ وَ لَا یَجُوزُ ذَلِکَ.

**[ترجمه]العلل: محمد بن علی بن ابراهیم گفت: وقتی مردی از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می مرد، حضرت بر قبرش آب می پاشید و دستش را روی قبر می نهاد تا معلوم شود که این قبر علویه و بنی هاشم از خاندان محمد است و این به بدعتی در میان تمام مردم تبدیل شد و این کار جایز نیست.

**[ترجمه]

«7»

کِتَابُ عَبَّادٍ الْعُصْفُرِیِّ، عَنِ ابْنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ ثُوَیْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ عَنْ حَوْسِ بْنِ بعر قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ لِکُلِّ بَیْتٍ بَاباً وَ إِنَّ بَابَ الْقَبْرِ مِنْ قِبَلِ الرِّجْلَیْنِ.

**[ترجمه]کتاب عباد عُصفُری: از حوس بن بعر روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر خانه ای دری دارد و در قبر از طرف دو پای - مرده - است.

**[ترجمه]

«8»

الْعُیُونُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ: کَانَ فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا علیه السلام لِلْمَأْمُونِ مِنْ مَحْضِ الْإِسْلَامِ الْمَیِّتُ یُسَلُّ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ وَ یُرْفَقُ بِهِ إِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ (6).

**[ترجمه]العیون: از فضل بن شاذان روایت شده که گفت: در نامه ای که امام رضا علیه السلام در بیان اسلام راستین به مأمون نوشت، آمده است: چون بخواهند مرده را داخل قبرش کنند، باید از طرف پایین قبر به نهایت تأنی و مدارا داخل کنند. - . عیون الاخبار 2 : 123 -

**[ترجمه]

«9»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِیِّ وَ جَمَاعَةٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: الْمَیِّتُ یُسَلُّ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ سَلًّا وَ الْمَرْأَةُ تُؤْخَذُ بِالْعَرْضِ مِنْ قِبَلِ اللَّحْدِ وَ الْقُبُورُ

ص: 22


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 238.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 238.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 238.
4- 4. المصدر ج 1 ص 239.
5- 5. المصدر ج 1 ص 239.
6- 6. عیون الأخبار ج 2 ص 123.

تُرَبَّعُ وَ لَا تُسَنَّمُ (1).

**[ترجمه]الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: مرده از طرف پاهایش کشیده می شود {داخل قبر می­کنند} و زن را از عرض او و از طرف لحد می گیرند ؛ و قبرها باید به شکل مربع باشند و روی آن را بلند نسازند. - . الخصال 2 : 151 -

**[ترجمه]

بیان

اعلم أن الأصحاب ذکروا استحباب وضع الرجل مما یلی الرجلین و المرأة مما یلی القبلة و أن یؤخذ الرجل من قبل الرجلین سابقا برأسه و المرأة عرضا و قال السید فی المدارک المسند فی ذلک مرفوعة

عَبْدُ الصَّمَدِ(2)

بْنُ هَارُونَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِذَا أَدْخَلْتَ الْمَیِّتَ الْقَبْرَ إِنْ کَانَ رَجُلًا سَلِّ سَلًّا وَ الْمَرْأَةُ تُؤْخَذُ عَرْضاً فَإِنَّهُ أَسْتَرُ.

و أکثر الأخبار واردة بسل المیت من قبل الرجلین من غیر فرق بین الرجل و المرأة انتهی.

و ربما یقال یفهم من أخذ المرأة عرضا وضعها بأحد جنبی القبر لأنه أسهل للأخذ کذلک و تعیین جهة القبلة لشرافتها.

و لا یخفی أنه بعد ورود هذا الخبر مع تأیده بما فی الفقه الرضوی و ما فی الدعائم بحمله علی المرأة جمعا و عمل قدماء الأصحاب لا یحتاج إلی تلک التکلفات و لا یرد ما أورده السید قدس سره إذ یستفاد من السل السبق بالرأس مع ملاحظة الهیئة التی یوضع المیت علیها عند رجلی القبر و باقی الأحکام مصرحة فیه.

و قال الصدوق فی الفقیه المرأة تؤخذ بالعرض من قبل اللحد و یقف زوجها فی موضع یتناول ورکها و یؤخذ الرجل من قبل رجلیه یسل سلا و قول أمثاله کاشف عن النص فینبغی تخصیص الأخبار المطلقة بالرجل.

**[ترجمه]بدان که اصحاب، استحباب نهادن مرد را از طرف پایین قبر و زن را از طرف قبله ذکر کرده اند و اینکه مرد را از طرف پایین قبر و با سرش، و زن را به عرض بگیرند و سید در المدارک گفته است: سند در این باره، حدیث مرفوع عبدالصمد - . ر.ک: التهذیب 1 : 93 - بن هارون است که گفته است: امام صادق علیه السلام فرموده است: وقتی میت را وارد قبر کردی، اگر مرد بود، او را بِکِش {از جانب پاها وارد قبر کن} و زن را به عرض می گیرند؛ چرا که به این صورت پوشیده تر است و بیشتر روایات وارده، اشاره به کشیدن مرده از طرف پاها است، بی آنکه تفاوتی بین مرد و زن قائل شوند، پایان.

چه بسا گفته شود: از گرفتن زن به عرض، قرار دادن او به یکی از دو طرف قبر برداشت شود؛ زیرا به این صورت به خاطر بالا بودن جنازه، برداشتن آن و تعیین جهت قبله آسان تر است.

این حقیقت پوشیده نیست که بعد از وارد شدن این روایت به همراه مهر تأییدی که در فقه رضوی و دعائم بر آن زده شده، مبنی بر حمل آن بر زن و عمل قدمای اصحاب به این تکلفات نیازی ندارد و آنچه سید - قدس سره - روایت کرده وارد نیست؛ زیرا از «سلّ» [کشیدن] «السبق بالرأس» [پیش افتادن سر] فهمیده میشود، با ملاحظه حالتی که مرده از پایین قبر قرار داده میشود و باقی احکام در آن تصریح شده است.

صدوق در الفقیه گفته است: زن را از طرف لحد به عرض می گیرند و شوهرش در جایی می ایستد که کفل او را بگیرد و مرد را از پایین قبر داخل می کنند. و قول امثال صدوق، کاشف از بودن نص (روایت) است و بهتر است روایات مطلق را به مرد اختصاص داد .

**[ترجمه]

«10»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَشِّ الْمَاءِ عَلَی الْقَبْرِ قَالَ یَتَجَافَی عَنْهُ الْعَذَابُ مَا دَامَ النَّدَی فِی التُّرَابِ (3).

**[ترجمه]العلل: از ابن ابی عمیر از یکی از یارانش روایت شده که گفته است: از امام صادق علیه السلام درباره پاشیدن آب بر قبر پرسش کردم، حضرت فرمود: تا زمانی که رطوبت در خاک باشد، میت را عذاب نمیکنند. - . علل الشرایع 1 : 290 -

**[ترجمه]

«11»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ

ص: 23


1- 1. الخصال ج 2 ص 151.
2- 2. راجع التهذیب ج 1 ص 93.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 290.

بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ مُرَّةَ مَوْلَی مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ فَانْتَهَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِلَی الْقَبْرِ أَرْسَلَ نَفْسَهُ فَقَعَدَ عَلَی حَاشِیَةِ الْقَبْرِ وَ لَمْ یَنْزِلْ فِی الْقَبْرِ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِإِبْرَاهِیمَ وَلَدِهِ (1).

**[ترجمه]اکمال الدین: از مُرّه غلام محمد بن خالد روایت شده که گفته است: وقتی اسماعیل از دنیا رفت، امام صادق علیه السلام به قبر رسید، خود را رها کرد و در کناره قبر نشست و در قبر وارد نشد، سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله با فرزندش ابراهیم چنین کرد. - . اکمال الدین 1 : 161 -

**[ترجمه]

توضیح

رَوَی الْکُلَیْنِیُ (2)

هَذَا الْخَبَرَ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَتَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْقَبْرَ فَأَرْخَی نَفْسَهُ فَقَعَدَ ثُمَّ قَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ وَ صَلَّی عَلَیْکَ وَ لَمْ یَنْزِلْ فِی قَبْرِهِ وَ قَالَ هَکَذَا فَعَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِإِبْرَاهِیمَ.

و یدل علی کراهیة إدخال الوالد ولده فی القبر و علی عدم کراهة القعود قبل دفن المیت بل علی استحبابه.

أما الأول فظاهر الأخبار اختصاص الکراهة بنزول الوالد فی قبر ولده و المشهور بین الأصحاب عموم الکراهة لجمیع ذوی الأرحام و الأقارب إذا کان المیت رجلا و حملوا ما یدل علی الاختصاص علی نفی الکراهة المؤکدة فی غیره و هو إنما یستقیم مع وجود المعارض و قد ورد فی خبر(3)

وفاة إبراهیم أمر النبی صلی الله علیه و آله أمیر المؤمنین علیه السلام بالنزول فی قبره و یدل علی عدم الکراهیة أیضا ما رووه من إدخال أمیر المؤمنین علیه السلام قثم بن العباس و العباس و فی روایة الفضل بن العباس و أسامة مولی النبی صلی الله علیه و آله ضریحه و کلهم کانوا ذوی رحمه و لو اعتذر فی أمیر المؤمنین بأنه کان یلزمه ذلک إذ المعصوم لا یتولی أمره إلا المعصوم فلا یجری ذلک فی صاحبیه مع تقریره علیه السلام لهما علی ذلک و لورود أخبار کثیرة فی جواز دفن الولد والده.

و من الغرائب أن العلامة ره قال فی المنتهی و یستحب أن ینزل إلی القبر الولی أو من یأمره الولی إن کان رجلا و إن کان امرأة لا ینزل إلی قبرها

ص: 24


1- 1. اکمال الدین ج 1 ص 161.
2- 2. الکافی ج 3 ص 193.
3- 3. راجع ج 22 ص 156 و بعدها من هذه الطبعة.

إلا زوجها أو ذو رحم لها و هو وفاق العلماء ثم قال الرجال أولی بدفن الرجال بلا خلاف بین العلماء فی ذلک و الرجال أولی بدفن النساء أیضا.

ثم قال فی کراهة إهالة الأب علی ولده و بالعکس و کذا ذو الرحم لرحمه معللا بأنه یورث القساوة یکره لمن ذکرنا أن ینزل إلی القبر أیضا للعلة و قد روی جواز نزول الولد إلی قبر والده انتهی و کذا فعل فی التذکرة.

**[ترجمه]کلینی - . کافی 3 : 193 - این روایت را از امام صادق علیه السلام نقل کرده که وقتی اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام از دنیا رفت امام علیه السلام بر سر قبر آمد و خود را رها کرد و نشست، سپس فرمود: خداوند بر تو درود و رحمت فرستد، و وارد قبرش نشد و فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله نیز با ابراهیم چنین کرد؛ و این کار نشانگر کراهت گذاشتن فرزند در قبرش توسط پدر و عدم کراهت نشستن پیش از دفن مرده، بلکه استحباب آن است.

اما اول: ظاهر روایات، اختصاص کراهت به پایین رفتن پدر در قبر فرزندش است و مشهور بین اصحاب، عموم کراهت برای تمام خویشاوندان و نزدیکان است، وقتی که میت مرد باشد و آنچه را که بر اختصاص دلالت می کند، بر نفی کراهت مؤکد در غیر آن حمل کرده اند و بلکه این حالت، با وجود معارض هم درست است. در خبر - . ر.ک: ج 22 : ص 156 و صفحات یعدی آن از این نسخه. - وفات ابراهیم آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند تا داخل قبر شوند. همچنین آنچه که روایت کرده اند که امیر المؤمنین علیه السلام، قثم بن عباس و عباس و در روایتی، فضل بن عباس و اسامه غلام پیامبر صلی الله علیه و آله را که همگی از خویشاوندان پیامبر بودند، وارد قبر پیامبر کرد نیز دلالت بر عدم کراهت دارد، و اگر در مورد امیر المؤمنین علیه السلام این عذر آورده شود که این کار بر آن حضرت لازم بود؛ زیرا کار معصوم را تنها معصوم بر عهده می گیرد، پس این حکم در مورد دو یار حضرت، با وجود تقریر آن حضرت علیه السلام برای آن دو در این زمینه و به خاطر ورود روایات بسیار در جواز دفن فرزند توسط پدر، جاری نیست.

از عجایب این است که علامه - رحمه الله - در المنتهی گفته است: اگر میت مرد باشد، مستحب است که سرپرست یا کسی که سرپرست به او امر می کند وارد قبر شود؛ و اگر زن باشد، تنها همسر یا محرم او وارد قبرش می شود؛ و این مورد اتفاق علماست. سپس گفته است: مردان بر دفن مردان سزاوارترند - بدون اختلاف نظر علما در مورد آن - و همچنین مردان بر دفن زنان نیز سزاوارترند.

سپس در مورد کراهت اهاله - خاک ریختن - پدر بر فرزند و عکس آن و همچنین خویشاوند بر خویشاوندش، با این تعلیل که این کار باعث سنگدلی می شود، چنین گفت: برای کسانی که ذکر کردیم، به همان علت - ذکر شده - مکروه است که در قبر فرود آیند و جواز ورود فرزند در قبر پدرش وارد شده است، پایان. و در التذکره نیز چنین کرده است.

**[ترجمه]

أقول

التنافی بین الکلامین ظاهر فإن قیل أراد بالأولویة التی أثبتها أولا أن له ولایة ذلک أعم من أن یتولاه بنفسه أو یأمر غیره بذلک فلا ینافی کراهة أن یتولاه بنفسه قلت ما أورده من الدلائل یدل علی استحباب أن یتولاه بنفسه فلا یجدیه هذا التوجیه و التعلیل بالقساوة ضعیف معارض بأنه أرفق للمیت و أشفق علیه و کراهة الإهالة إنما هی لعدم ضرورة داعیة إلیها بخلاف ارتکاب الدفن و إدخال القبر فإن فیه مصلحة للمیت و إرفاقا له بل قلما یرضی غیر ذی الرحم بذلک فقیاسه علیها مع بطلانه رأسا قیاس مع الفارق فالأظهر عدم کراهة إنزال غیر الولد من الأقارب القبر و الله یعلم.

و أما الثانی و هو عدم کراهة جلوس المشیع قبل الدفن فذهب إلیه الشیخ فی الخلاف و ابن الجنید و ذهب المحقق و العلامة و ابن أبی عقیل و ابن حمزة إلی کراهته قال فی الذکری اختلف الأصحاب فی کراهة جلوس المشیع قبل الوضع فی اللحد فجوزه فی الخلاف و نفی عنه البأس ابن الجنید للأصل و لروایة

عُبَادَةُ بْنُ الصَّامِتِ (1)

أَنَّهُ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا کَانَ فِی جِنَازَةٍ لَمْ یَجْلِسْ حَتَّی تُوضَعَ فِی اللَّحْدِ فَقَالَ یَهُودِیٌّ إِنَّا لَنَفْعَلُ ذَلِکَ فَجَلَسَ وَ قَالَ خَالِفُوهُمْ.

ص: 25


1- 1. أخرجه فی مشکاة المصابیح ص 147، و لفظه عن عبادة بن الصامت قال: کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله إذا تبع جنازة لم یقعد حتّی توضع فی اللحد، فعرض له حبر من الیهود، فقال له: انا هکذا نصنع یا محمد! قال: فجلس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و قال: خالفوهم. رواه الترمذی و أبو داود و ابن ماجة، و قال الترمذی هذا حدیث غریب و بشر بن رافع الراوی لیس بالقوی.

و کرهه ابن عقیل و ابن حمزة و الفاضلان و هو الأقرب

لِصَحِیحِ ابْنِ سِنَانٍ (1)

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: یَنْبَغِی لِمَنْ شَیَّعَ جِنَازَةً أَنْ لَا یَجْلِسَ حَتَّی تُوضَعَ فِی لَحْدِهِ.

و الحدیث حجة لنا لأن کان یدل علی الدوام و الجلوس لمجرد إظهار المخالفة و لأن الفعل لا عموم له فجاز وقوع الجلوس تلک المرة خاصة و لأن القول أقوی من الفعل عند التعارض و الأصل یخالف لدلیل انتهی.

و یرد علیه أن لابن الجنید أن یقول إن احتجاجی لیس بمجرد الفعل بل بقوله صلی الله علیه و آله أیضا.

**[ترجمه]منافات بین دو کلام مشخص است؛ اگر گفته شود، مقصود او از اولویتی که اولا ثابت کرده این است که او بر آن سرپرستی دارد، اعم است از اینکه خود مسئولیت آن را بر عهده بگیرد یا دیگری را به این کار امر کند، با کراهت اینکه خود مسئولیت آن را بر عهده بگیرد منافات ندارد. به نظر من، دلایلی که عنوان کرده، بر استحباب بر عهده گرفتن خود او دلالت دارد، پس این توجیه بی فایده است و تعلیل به سنگدلی، ضعیف و معارض است؛ با اینکه او نسبت به میت، مدارا و رحم و شفقت بیشتری دارد و کراهت اهاله، در واقع به خاطر عدم ضرورت داعیه برای آن است، بر خلاف اقدام به دفن و وارد کردن در قبر؛ چرا که در این کار مصلحت و مدارایی برای میت است، بلکه غیر خویشاوند کمتر به این کار راضی می شود، پس قیاس بر آن با وجود بطلان آن، از اساس قیاس مع الفارق است، پس اظهر، عدم کراهت وارد کردن خویشاوندی غیر از فرزند در قبر است و خدا داند .

و اما دوم: عدم کراهت نشستن تشییع کننده پیش از دفن است که شیخ در الخلاف و ابن جنید بدان معتقد هستند و محقق و علامه و ابن ابی عقیل و ابن حمزه به کراهت آن معتقدند. در الذکری گفته است: اصحاب در کراهت نشستن تشییع کننده پیش از گذاشتن میت در لحد اختلاف نظر دارند، در الخلاف آن را جایز دانسته و ابن جنید اشکال را از آن نفی کرده، به دلیل اصل و نیز روایت عبادة بن صامت - . آن را از مشکاة المصابیح : ص 147 خارج کرده است و عین عبارت او به نقل از عبادة بن صامت چنین است: هر گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله در تشییع جنازه ای شرکت می کرد، نمی نشست تا زمانی که او را در قبر بگذارند، پس بزرگی از یهود به حضرت اعتراض کرد و گفت: ای محمد، این ما هستیم که چنین می کنیم! گوید: پس رسول خدا صلی الله علیه و آله نشست و فرمود: مخالف آنان عمل کنید. ترمذی و ابو داود و ابن ماجه این حدیث را روایت کرده اند و ترمذی گفته است: این حدیثی عجیب است و بشر بن رافع، راوی قوی ای نیست. - که گفته است: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله در تشییع جنازه ای حضور داشت، نمی نشست تا اینکه او را در قبر بگذارند. یک یهودی گفت: این ما هستیم که چنین میکنیم. پس حضرت نشست و فرمود: بر خلاف آنان عمل کنید. ابن عقیل و ابن حمزه و دو فاضل آن را مکروه دانسته اند و این [به صحت] نزدیک تر است، به دلیل حدیث صحیح ابن سنان - . ر.ک: التهذیب 1 : 130 - از امام صادق علیه السلام، که برای کسی که جنازه ای را تشییع می کند، بهتر است که ننشیند تا وقتی که او را در لحدش بگذارند. و این حدیث [عبادة بن صامت] برای ما حجت است؛ زیرا «کان» بر دوام دلالت دارد و جلوس صرفاً برای اظهار مخالفت بوده است و فعل عمومیت ندارد و ممکن است نشستن را در آن مورد خاص جایز کرده است و به این سبب که به هنگام تعارض، سخن از عمل اقوی است و اصل، با دلیل مخالفت دارد، پایان.

و اشکال بر آن وارد است که ابن جنید می تواند بگوید که استدلال من تنها به عمل نیست، بلکه به سخن پیامبر صلی الله علیه و آله نیز هست.

**[ترجمه]

و أقول

لا یبعد أن یکون خبر النهی محمولا علی التقیة للأخبار الکثیرة الدالة علی أن الأئمة علیهم السلام کانوا یجلسون قبل ذلک و لکون المنع بین المخالفین أشهر.

**[ترجمه]بعید نیست که روایت نهی، حمل بر تقیه باشد، به خاطر روایات بسیار دال بر اینکه امامان علیهم السلام پیش از آن می نشسته اند و به خاطر اینکه منع بین مخالفان مشهورتر است .

**[ترجمه]

«12»

إِخْتِیَارُ الرِّجَالِ لِلْکَشِّیِّ، عَنِ الْعَیَّاشِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحَسَنِ یَقُولُ: مَاتَ یُونُسُ بْنُ یَعْقُوبَ بِالْمَدِینَةِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام بِحَنُوطِهِ وَ کَفَنِهِ وَ جَمِیعِ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ أَمَرَ مَوَالِیَهُ وَ مَوَالِیَ أَبِیهِ وَ جَدِّهِ أَنْ یَحْضُرُوا جِنَازَتَهُ وَ قَالَ لَهُمْ هَذَا مَوْلًی لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ کَانَ یَسْکُنُ الْعِرَاقَ وَ قَالَ لَهُمْ احْفِرُوا لَهُ فِی الْبَقِیعِ فَإِنْ قَالَ لَکُمْ أَهْلُ الْمَدِینَةِ إِنَّهُ عِرَاقِیٌّ وَ لَا نَدْفِنُهُ فِی الْبَقِیعِ فَقُولُوا لَهُمْ هَذَا مَوْلًی لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ کَانَ یَسْکُنُ الْعِرَاقَ فَإِنْ مَنَعْتُمُونَا أَنْ نَدْفِنَهُ فِی الْبَقِیعِ مَنَعْنَاکُمْ أَنْ تَدْفِنُوا مَوَالِیَکُمْ فِی الْبَقِیعِ فَدُفِنَ فِی الْبَقِیعِ وَ وَجَّهَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی إِلَی زَمِیلِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُبَابِ وَ کَانَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ فَقَالَ صَلِّ عَلَیْهِ أَنْتَ (2).

عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِیدِ قَالَ: رَآنِی صَاحِبُ الْمَقْبَرِ وَ أَنَا عِنْدَ الْقَبْرِ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ لِی مَنْ هَذَا الرَّجُلُ صَاحِبُ هَذَا الْقَبْرِ فَإِنَّ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی علیهما السلام أَوْصَانِی بِهِ وَ أَمَرَنِی أَنْ أَرُشَّ قَبْرَهُ أَرْبَعِینَ شَهْراً أَوْ أَرْبَعِینَ یَوْماً

ص: 26


1- 1. راجع التهذیب ج 1 ص 130.
2- 2. رجال الکشّیّ ص 330.

فِی کُلِّ یَوْمٍ مَرَّةً فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ الشَّکُّ مِنِّی.

قَالَ وَ قَالَ لِی صَاحِبُ الْمَقْبَرَةِ إِنَّ السَّرِیرَ عِنْدِی یَعْنِی سَرِیرَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَإِذَا مَاتَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ صَرَّ السَّرِیرُ فَأَقُولُ أَیُّهُمْ مَاتَ حَتَّی أَعْلَمَ بِالْغَدَاةِ فَصَرَّ السَّرِیرُ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی مَاتَ فِیهَا هَذَا الرَّجُلُ فَقُلْتُ لَا أَعْرِفُ أَحَداً مِنْهُمْ مَرِیضاً فَمَنْ ذَا الَّذِی مَاتَ فَلَمَّا أَنْ کَانَ مِنَ الْغَدِ جَاءُوا فَأَخَذُوا مِنِّی السَّرِیرَ وَ قَالُوا مَوْلًی لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَانَ یَسْکُنُ الْعِرَاقَ (1).

**[ترجمه]اختیار الرجال کشّی: از عیاشی روایت شده که گفت: شنیدم که علی بن حسن می گفت: یونس بن یعقوب در مدینه از دنیا رفت و ابو الحسن امام رضا علیه السلام کسی را با حنوط و کفن او و تمام آنچه بدان نیاز بود به آنجا فرستاد و به غلامان خود و غلامان پدر و جدش دستور داد تا در تشییع جنازه او شرکت کنند و به آن ها فرمود: این مرد دوست امام صادق علیه السلام بود و در عراق سکونت داشت و به آنان فرمود: در بقیع برای او قبر حفر کنید. اگر مردم مدینه به شما بگویند که او عراقی است و ما او را در بقیع دفن نمی کنیم، به آنان بگویید: این مرد دوست امام صادق علیه السلام بود و در عراق سکونت داشت، اگر مانع از آن شوید که ما او را در بقیع دفن کنیم، ما نیز نمی گذاریم که شما دوستانتان را در بقیع دفن کنید، پس در بقیع به خاک سپرده شد و حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام نامه ای به رفیقش محمد بن حباب فرستاد، وی مردی از اهل کوفه بود، به او دستور فرمود: تو خود بر او نماز بخوان. - . رجال الکشی : 330 -

علی بن حسن گفته است: محمد بن ولید برایم گفت: پس از خاکسپاری او در کنار قبرش بودم که صاحب قبرستان مرا دید و به من گفت: صاحب این قبر کیست، که ابا الحسن علی بن موسی علیه السلام مرا به آن سفارش کرده و به من دستور داده تا چهل ماه یا چهل روز، هر روز یک بار بر قبرش آب بپاشم؟ - ابو الحسن گفت: من در مورد مدت آن شک دارم -.

گوید: و صاحب قبرستان به من گفت: این تابوتی که نزد من است، تابوت رسول خدا صلی الله علیه و آله است. وقتی مردی از بنی هاشم بمیرد، تابوت صدا می دهد و من (با خود) می گویم: کدام یک از آنان مرده است، تا اینکه صبح زود بدان پی ببرم. در شبی که این مرد از دنیا رفت، تابوت صدا داد. من گفتم: نشنیده ام که کسی از آنان مریض باشد، پس کیست که مرده است؟ وقتی فردا رسید، آمدند و تابوت را از من گرفتند و گفتند: این مرد یکی از دوستان امام صادق علیه السلام بود که در عراق سکونت داشت. - . رجال الکشی : 330 -

**[ترجمه]

بیان

ما تضمنه من استمرار الرش علی إحدی المدتین خلاف المشهور و لم أر قائلا به و لا بأس بالعمل به فی أقل المدتین و أبو الحسن کنیة علی بن الحسن بن فضال و صاحب المقبرة هو الذی کان یتولی أمر الموتی و السریر و خدمة القبور بالبقیع.

**[ترجمه]آنچه در این روایت وجود دارد، مبنی بر استمرار پاشیدن آب در یکی از دو زمان، بر خلاف مشهور است و من کسی را ندیده ام که به آن معتقد باشد و عمل به آن در مدت کمتر (چهل روز) اشکالی ندارد. ابوالحسن کنیه علی بن حسن بن فضال است و صاحب گورستان کسی است که متولی کار مردگان و تابوت و خدمت به قبور در بقیع بوده است.

**[ترجمه]

«13»

مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام لَمَّا احْتُضِرَتْ أَوْصَتْ عَلِیّاً علیه السلام فَقَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ أَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ أَلْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرَابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی قُبَالَةَ وَجْهِی فَأَکْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ الدُّعَاءِ فَإِنَّهَا سَاعَةٌ یَحْتَاجُ الْمَیِّتُ فِیهَا إِلَی أُنْسِ الْأَحْیَاءِ وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ تَعَالَی وَ أُوصِیکَ فِی وُلْدِی خَیْراً ثُمَّ ضَمَّتْ إِلَیْهَا أُمَّ کُلْثُومٍ فَقَالَتْ لَهُ إِذَا بَلَغَتْ فَلَهَا مَا فِی الْمَنْزِلِ ثَمَّ اللَّهُ لَهَا فَلَمَّا تُوُفِّیَتْ فَعَلَ ذَلِکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ دَفَنَهَا لَیْلًا فِی دَارِ عَقِیلٍ فِی الزَّاوِیَةِ الثَّالِثَةِ مِنْ صَدْرِ الدَّارِ.

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام: أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَمَّا وَضَعَ- فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْقَبْرِ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ سَلَّمْتُکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ إِلَی مَنْ هُوَ أَوْلَی بِکِ مِنِّی وَ رَضِیتُ لَکِ بِمَا رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی لَکِ ثُمَّ قَرَأَ مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری فَلَمَّا سَوَّی عَلَیْهَا التُّرَابَ أَمَرَ بِقَبْرِهَا فَرُشَّ عَلَیْهِ الْمَاءُ ثُمَ

ص: 27


1- 1. رجال الکشّیّ ص 330.

جَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهَا بَاکِیاً حَزِیناً فَأَخَذَ الْعَبَّاسُ بِیَدِهِ فَانْصَرَفَ بِهِ.

وَ مِنْهُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ الشَّفْعُ یَدْخُلُ الْقَبْرَ أَوِ الْوَتْرُ فَقَالَ سَوَاءٌ عَلَیْکَ أَدْخَلَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا الْقَبْرَ أَرْبَعَةٌ.

**[ترجمه]مصباح الانوار: از امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت شده است: وقتی فاطمه علیها السلام به حالت احتضار درآمد، به حضرت علی علیه السلام وصیت کرد و فرمود: چون من مردم، تو غسلم را بر عهده گیر و مرا آماده کن و بر من نماز بخوان و مرا در قبرم پائین ببر و در لحدم بگذار و بر رویم خاک بریز و آن را هموار کن و کنار سرم رو به رویم بنشین و بسیار قرآن تلاوت کن و دعا بخوان؛ چرا که این ساعتی است که میت در آن به انس با زندگان نیاز دارد و من تو را به خدای متعال می سپارم و در مورد فرزندانم تو را به نیکی سفارش می کنم، سپس ام کلثوم را در آغوش کشید و به امام فرمود: وقتی به سن بلوغ رسید، هر چه در خانه هست متعلق به اوست. خداوند از او محافظت کند.

وقتی حضرت از دنیا رفت، امیر المؤمنین علیه السلام چنین کرد و حضرت را شبانه در دار عقیل در گوشه سوم از جلوی خانه به خاک سپرد.

از کتاب مصباح الانوار از امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت شده است که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در قبر گذاشت، فرمود: به نام خداوند بخشاینده مهربان، به نام خدا و به یاری او و بر سنّت رسول خدا محمد بن عبدالله، ای بانوی صدیقه، تو را به کسی که بر تو از من سزاوارتر است سپردم و درباره تو به آنچه خداوند تعالی بدان خشنود است، خشنود شدم، سپس خواند: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری»، - . طه / 55 - {از این [زمین] شما را آفریده ایم، در آن شما را بازمی گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آوریم.} وقتی خاک را بر روی او ریخت، دستور فرمود تا بر قبر حضرت آب بپاشند، سپس گریان و محزون کنار قبرش نشست. پس عباس دستش را گرفت و او را از آنجا برد.

از کتاب مصباح الانوار: از جابر بن عبدالله انصاری از امام باقر علیه السلام روایت شده که گفت: به حضرت عرض کردم: زوج داخل قبر می شوند یا فرد؟ فرمود: فرقی نمی کند، چهار نفر حضرت فاطمه سلام الله علیها را داخل قبر کردند.

**[ترجمه]

«14»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَخْلَدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْقَزْوِینِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام فَقُلْتُ لِأَیِّ عِلَّةٍ یُولَدُ الْإِنْسَانُ هَاهُنَا وَ یَمُوتُ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ خَلْقَهُ خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَمَرْجِعُ کُلِّ إِنْسَانٍ إِلَی تُرْبَتِهِ (1).

**[ترجمه]العلل: از ابوعبدالله قزوینی روایت شده که گفت: از محضر امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم: برای چه انسان در اینجا زاده می شود و در جای دیگری می میرد؟ فرمود: زیرا وقتی خداوند تبارک و تعالی آفریدگان خود را آفرید، آنان را از ادیم الارض [از روی زمین] خلق نمود، از این رو بازگشت هر انسانی به خاک خود است. - . علل الشرایع 1 : 291-290 -

**[ترجمه]

بیان

لعله إشارة إلی التربة التی تذر فی النطفة فی الرحم و یحتمل أن یکون عند خلق آدم علیه السلام جعل کل جزء من طینه لشخص من ولده کما یظهر من بعض الأخبار.

**[ترجمه]شاید این اشاره به خاکی باشد که در نطفه در رحم رها می شود و چنانچه از برخی روایات به نظر می رسد، احتمال دارد که به هنگام خلق آدم علیه السلام، هر جزء از گل او را برای یکی از فرزندانش گذاشته باشد.

**[ترجمه]

«15»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذَا جِئْتَ بِأَخِیکَ إِلَی الْقَبْرِ فَلَا تَفْدَحْهُ بِهِ ضَعْهُ أَسْفَلَ مِنَ الْقَبْرِ بِذِرَاعَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ حَتَّی یَأْخُذَ لِذَلِکَ أُهْبَتَهُ ثُمَّ ضَعْهُ فِی لَحْدِهِ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُلْصِقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ وَ تَحْسِرَ مِنْ خَدِّهِ فَافْعَلْ وَ لْیَکُنْ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ مِمَّا یَلِی رَأْسَهُ وَ لْیَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ لْیَقْرَأْ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ ثُمَّ لْیَقُلْ مَا یَعْلَمُ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی صَاحِبِهِ (2).

قَالَ وَ رُوِیَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ: إِذَا أَتَیْتَ بِالْمَیِّتِ الْقَبْرَ فَلَا تَفْدَحْ بِهِ الْقَبْرَ فَإِنَّ لِلْقَبْرِ أَهْوَالًا عَظِیمَةً وَ تَعَوَّذْ مِنْ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ لَکِنْ ضَعْهُ قُرْبَ شَفِیرِ الْقَبْرِ وَ اصْبِرْ عَلَیْهِ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَدِّمْهُ قَلِیلًا وَ اصْبِرْ عَلَیْهِ لِیَأْخُذَ أُهْبَتَهُ ثُمَّ قَدِّمْهُ إِلَی شَفِیرِ الْقَبْرِ(3).

**[ترجمه]العلل: از امام صادق علیه السلام روایت شده که وقتی برادر مؤمنت را به طرف قبر می بری، او را با فشار و سختی داخل قبر مکن، بلکه میّت را در فاصله دو یا سه ذرعی قبر از قسمت پائین قرار بده تا آمادگی پیدا کند، سپس او را در لحد قرار بده و اگر بتوانی صورتش را به خاک و روی زمین بچسبانی، صورتش را برهنه کن و روی خاک بگذار؛ و سزاوار است ولیّ میّت در جنب سر میّت باشد و از شیطان به خدا پناه برده و فاتحة الکتاب و معوّذتین و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آیة الکرسی را قرائت کند و پس از آن عقائد حقّه را که می داند بر زبان آورده و به یک یک ائمّه علیهم السلام اقرار کند تا به صاحب امر حضرت امام زمان علیه السّلام برسد. - . علل الشرایع 1 : 288 -

گفته است: و در حدیثی دیگر روایت شده است: وقتی میّت را به طرف قبر آوردی، او را با فشار و سختی داخل قبر مگذار، چه آنکه قبر هول و وحشت های عظیمی دارد؛ - و از وحشت روز قیامت پناه بجوی - بلکه میّت را نزدیک لبه قبر بر زمین بگذار و مقداری صبر کن، سپس آن را اندکی جلو ببر و باز مقداری صبر کن تا میّت برای داخل شدن به قبر آماده شود و پس از آن میّت را به قبر نزدیکتر کن. - . علل الشرایع 1 : 289 -

**[ترجمه]

توضیح

قوله علیه السلام فلا تفدحه به قال فی القاموس فدحه الدین کمنعه

ص: 28


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 291- 290.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 288.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 289.

أثقله أقول لعل المراد لا تجعل القبر و دخوله ثقیلا علی میتک بإدخاله مفاجأة قوله علیه السلام أسفل من القبر قال الشیخ البهائی رحمه الله لعل المراد بوضعه أسفل القبر من قبل رجلیه و هو باب القبر و قال الجوهری تأهب استعد و أهبة الحرب عدتها و یدل علی اطلاع الروح علی تلک الأحوال و علی سؤال القبر و عذابه و علی استحباب الوضع قبل الوصول إلی القبر بذراعین أو ثلاثة و بمضمونها أفتی ابن الجنید و المحقق فی المعتبر.

و الخبر المرسل الأخیر یدل علی النقل ثلاث مرات کما ذکره الصدوق ره فی الفقیه موافقا للفقه الرضوی و کأنه أخذه منه و إلیه ذهب أکثر الأصحاب و لا تدل الأخبار المنقولة فی الکتب المشهورة إلا علی الوضع مرة و لعله یکفی فی المستحبات مثل هذا الخبر المرسل مع تأیده بعمل الصدوق و ما فی الفقه و الله یعلم و یدل علی رجحان إبراز وجه المیت و وضعه علی التراب و قد ذکره الشیخ فی النهایة و العلامة فی المنتهی و الشهید فی الدروس و لم یتعرض له بعض المتأخرین إلا أنه لم یرده أحد و وردت به الأخبار و قال الشیخ البهائی ره لا ریب فی استحبابه قوله و إن استطعت أی إذا لم یکن من تتقیه و لیکن أولی الناس به أی الوارث القریب و أولاهم به من جهة المذهب و الولایة و المحبة.

قوله علیه السلام ثم لیقل و فی الکافی (1)

و لیتشهد و یذکر ما یعلم حتی ینتهی إلی صاحبه و المراد بما یعلم العقائد الحقة و الإقرار بالأئمة و بصاحبه إمام الزمان علیهم السلام و قال فی القاموس هنیة مصغر هنة أصلها هنوة أی شی ء یسیر و یروی هنیهة بإبدال الیاء هاء و قال فی باب الهمزة و هنیئة فی صحیح البخاری أی شی ء یسیر و صوابه ترک الهمزة.

**[ترجمه]فرموده حضرت علیه السلام «فلا تفدح به» در القاموس گفته است: «فَدَحَه الدین» بر وزن مَنَعَه یعنی: او را سنگین و دشوار کرد. می گویم: شاید مقصود این باشد که قبر و دخول بر آن را با ورود ناگهانی بر مرده خود سنگین و دشوار نگردان. فرموده حضرت علیه السلام «أسفل من قبر»، شیخ بهائی - رحمه الله - گفته است: شاید مقصود از قرار دادن او از قسمت پائین قبر، از سمت پایین قبر یعنی درِ قبر باشد و جوهری گفته است: «تأهَّبَ» یعنی استعدَّ [آماده شد] و «أهبة الحرب» یعنی عدَّتها [ساز و برگ آن] و این نشان از آگاهی روح از آن حالات و بر سؤال قبر و عذاب آن و بر استحباب قرار دادن در فاصله دو یا سه ذرعی قبر پیش از قرار دادن در آن دارد و ابن جنید و محقق در المعتبر، به مضمون آن فتوا داده اند.

روایت مرسل اخیر بر نقل او در سه مرتبه دلالت دارد، همانطور که صدوق - رحمه الله - در الفقیه مطابق با فقه رضوی گفته است و گویی که این حکم را از آن گرفته است و بیشتر اصحاب بدان معتقدند و روایات وارده در کتاب های مشهور، تنها بر یک مرتبه بر زمین قرار دادن اشاره دارند و شاید در مستحبات، نظیر چنین روایت مرسلی با تأیید آن به وسیله عمل صدوق و آنچه در الفقیه آمده، کفایت کند؛ و خدا می داند.

این حدیث بر ترجیح داشتن باز کردن روی مرده و نهادن آن بر خاک اشاره دارد که شیخ در النهایه و علامه در المنتهی و شهید در الدروس آن را ذکر کرده اند و برخی از متأخرین متعرض آن نشده، اما در عین حال، هیچ کس آن را رد نکرده و روایات آن را آورده اند. و شیخ بهائی - رحمه الله - گفته است: شکی در استحباب آن وجود ندارد. سخنش «و إن استطعت» ،یعنی اگر کسی نباشد که از او تقیه کنی و «و لیکن أولی الناس به» یعنی وارث نزدیک و سزاوارترین آن ها نسبت به او از لحاظ مذهب و ولایت و محبت .

سخنش «سپس باید بگوید» در کافی - . کافی 3 : 192 - آمده است: «و باید تشهد بگوید و آنچه را که می داند بر زبان آورد تا به صاحب امرش برسد» و مقصود از آن، عقاید حقه ای که می داند و اقرار به [یک به یک] امامان و به صاحب امرش امام زمان علیهم السلام است و در القاموس گفته است: «هنیّة» مصغر «هنّة» و اصل آن از «هنوة» است، به معنای چیز اندک؛ و با ابدال یاء به هاء هنیهه نیز روایت می شود و در باب همزه گفته است: و «هنیئه» در صحیح بخاری، یعنی چیز اندک، و درست آن ترک همزه است.

**[ترجمه]

«16»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ

ص: 29


1- 1. الکافی ج 3 ص 192.

أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلِ یَقُولُ: لَا تَنْزِلْ فِی الْقَبْرِ وَ عَلَیْکَ الْعِمَامَةُ وَ لَا الْقَلَنْسُوَةُ وَ لَا الْحِذَاءُ وَ لَا الطَّیْلَسَانُ وَ حُلَّ أَزْرَارَکَ فَذَلِکَ سُنَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُلْتُ فَالْخُفُّ قَالَ فَلَا أَرَی بِهِ بَأْساً قُلْتُ لِمَ یُکْرَهُ الْحِذَاءُ قَالَ مَخَافَةَ أَنْ یَعْثُرَ بِرِجْلِهِ فَیَهْدِمَ.

قال الصدوق ره لا یجوز دخول القبر بخف و لا حذاء و لا أعرف الرخصة فی الخف إلا فی هذا الخبر و إنما أوردته لمکان العلة(1).

**[ترجمه]العلل: از علی بن یقطین روایت شده که گفته است: شنیدم که امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرمود: با عمامه یا عرقچین و با کفش و عبا در قبر فرود نیا و به وقت ورود دکمه هایت را بگشا که این سنتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله است. عرض کردم: با چکمه چطور؟ فرمود: اشکالی نمی بینم. عرض کردم: چرا با کفش مکروه است؟ فرمود: از بیم آنکه پایش بلغزد و قبر فرو ریزد.

صدوق - رحمه الله - گفته است: داخل شدن در قبر با چکمه و کفش جایز نیست و در هیچ خبری جز این خبر ندیدم که دخول در قبر با چکمه را اجازه داده باشند و این خبر را به خاطر ذکر علتی که دارد، ذکر کردم. - . علل الشرایع 1 : 288 -

**[ترجمه]

بیان

الطیلسان بفتح الطاء و اللام علی الأشبه الأفصح و حکی کسر اللام و ضمها و حکی عن مطالع الأنوار أنه قال الطیلسان شبه الأردیة یوضع علی الرأس و الکتفین و الظهر و قال فی الجمهرة وزنه فیعلان و ربما یسمی طیلسا و قال ابن الأثیر فی شرح مسند الشافعی الرداء الثوب الذی یطرح علی الأکتاف یلقی فوق الثیاب و هو مثل الطیلسان یکون علی الرأس و الأکتاف و ربما ترک فی بعض الأوقات علی الرأس و سمی رداء کما یسمی الرداء طیلسانا انتهی و لم یذکر الأصحاب وضع الرداء و الطیلسان مع اشتمال الأخبار علیهما و لعلهم اکتفوا عن ذکر الطیلسان بکشف الرأس.

و قال فی المعتبر یستحب لمن دخل قبر المیت أن یحل أزراره و أن یتحفی و یکشف رأسه هذا مذهب الأصحاب و قال فی الذکری یستحب لملحده حل أزراره و کشف رأسه و حفاؤه إلا لضرورة ثم قال و لیس ذلک واجبا إجماعا انتهی و الظاهر أن تجویز الخف للتقیة لما

رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُ (2)

عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَنْزِلِ الْقَبْرَ وَ عَلَیْکَ الْعِمَامَةُ وَ لَا الْقَلَنْسُوَةُ وَ لَا رِدَاءٌ وَ لَا حِذَاءٌ وَ حُلَّ أَزْرَارَکَ قَالَ قُلْتُ وَ الْخُفُّ قَالَ لَا بَأْسَ بِالْخُفِّ فِی وَقْتِ الضَّرُورَةِ وَ التَّقِیَّةِ. و قال الشیخ و یجوز أن ینزل بالخفین عند الضرورة و التقیة.

**[ترجمه]«طیلسان» بنا بر شبیه ترین و فصیح ترین لغت، با فتح طاء و لام است و کسر و ضم لام نیز ذکر شده است و از مطالع الانوار حکایت شده که گفته است: طیلسان شبیه رداست که بر سر و دوش و پشت انداخته می شود و در الجمهره گفته است: بر وزن فَیعَلان است و چه بسا طَیلَس نیز خوانده شود و ابن اثیر در شرح مسند شافعی گفته است: رداء لباسی است که بر روی دوش انداخته می شود و آن را بر روی جامه می اندازند و مانند طیلسان بر روی سر و دوش ها و چه بسا گاهی اوقات فقط بر روی سر قرار می گیرد. طیلسان رداء نیز نامیده می شود، چنانچه رداء نیز طیلسان نامیده می شود، پایان. با وجود اینکه روایات شامل رداء و طیلسان هم هستند، ولی اصحاب نامی از آن دو به میان نیاورده اند، شاید هم با ذکر پوشیده نبودن سر از ذکر طیلسان خودداری کرده­اند.

در المعتبر گفته است: برای کسی که داخل قبر میت می شود مستحب است دکمه های خود را بگشاید و پابرهنه شود و کلاه از سرش بردارد، این اعتقاد اصحاب است؛ و در الذکری گفته است: برای کسی که او را در لحد می گذارد مستحب است که دکمه هایش را بگشاید و کلاه از سرش بردارد و پابرهنه گردد، مگر برای ضرورتی. سپس گفته است: این اجماعاً واجب نیست، پایان. ظاهر این است که تجویز چکمه برای تقیه است، به خاطر آنچه کلینی - . کافی 3 : 192 - از ابوبکر حضرمی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرموده است: با عمامه و عرقچین و رداء و کفش وارد قبر نشو و دکمه هایت را بگشا. گوید: عرض کردم: و نعلین چطور؟ فرمود: نعلین در وقت ضرورت و تقیه ایرادی ندارد.

و شیخ گفته است: در وقت ضرورت و تقیه جایز است با نعلین در قبر فرود آیند.

**[ترجمه]

«17»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ الْبَرَاءُ

ص: 30


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 288.
2- 2. الکافی ج 3 ص 192.

بْنُ مَعْرُورٍ الْأَنْصَارِیُّ بِالْمَدِینَةِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِمَکَّةَ وَ الْمُسْلِمُونَ یُصَلُّونَ إِلَی بَیْتِ الْمَقْدِسِ فَأَوْصَی إِذَا دُفِنَ أَنْ یُجْعَلَ وَجْهُهُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَجَرَتْ فِیهِ السُّنَّةُ وَ نَزَلَ بِهِ الْکِتَابُ (1).

**[ترجمه]العلل: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: براء بن معرور انصاری در مدینه بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه و در آن زمان مسلمانان به سمت بیت المقدس نماز می خواندند، او وصیت کرد که وقتی او را دفن کردند، رویش را به سمت رسول خدا صلی الله علیه و آله متوجه گردانند و این سنت جاری و مستمر شد و قرآن هم به آن نازل گردید. - . علل الشرایع 1 : 284 -

**[ترجمه]

بیان

لعله لم یکن فی شرعهم تعیین لتوجیه المیت إلی جهة و کانوا مخیرین فی الجهات فاختار تلک الجهة للاستحسان العقلی أو لما ثبت عنده شرعا من تعظیم الرسول صلی الله علیه و آله و علی التقدیرین یدل إما علی حجیة أحدهما أو علی أن الإنسان یثاب علی ما یفعله موافقا للواقع و إن لم یکن مستندا إلی دلیل معتبر و بأمثال ذلک استدل المحقق الأردبیلی قدس سره علیه و علی الاکتفاء بالتقلید فی الأصول و للکلام فیه مجال.

**[ترجمه]شاید در شرع آن ها تعیینی برای قرار دادن مرده به سوی جهتی وجود نداشته و آن ها در جهت ها مخیر بودند و او آن جهت را برای استحسان عقلی برگزیده، یا به خاطر آنچه شرعاً از بزرگداشت رسول خدا صلی الله علیه و آله برایش ثابت شده و بنا بر این، دو تقدیر یا نشانگر حجیت یکی از این دو مورد است یا اشاره دارد بر اینکه انسان بر اساس آنچه مطابق با واقع انجام می دهد، پاداش می گیرد؛ اگرچه مستند به دلیلی معتبر نبوده باشد و محقق اردبیلی - قدس سره - نیز به چنین دلایلی و بر اکتفا به تقلید در اصول استدلال کرده که قابل بحث است.

**[ترجمه]

«18»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَنْبَغِی أَنْ یَتَخَلَّفَ عِنْدَ قَبْرِ الْمَیِّتِ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ بَعْدَ انْصِرَافِ النَّاسِ عَنْهُ وَ یَقْبِضَ عَلَی التُّرَابِ بِکَفَّیْهِ وَ یُلَقِّنَهُ وَ یَرْفَعَ صَوْتَهُ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ کُفِیَ الْمَیِّتُ الْمَسْأَلَةَ فِی قَبْرِهِ (2).

**[ترجمه]العلل: از امام صادق علیه السلام روایت شده است: بهتر است بعد از بازگشتن مردم از سر قبر، ولیّ میت آنجا مانده و دو دستش را روی خاک قبر گذارده و با صدای بلند برای میّت تلقین بخواند و وقتی چنین نمود، این تلقین برای سؤال در قبر کفایت می کند. - . علل الشرایع 1 : 290 -

**[ترجمه]

بیان

لا یبعد أن یکون اشتراط انصراف الناس و وضع الفم عند الرأس کما ورد فی أخبار أخر للتقیة و الأولی مراعاة ذلک کله و التلقینات المرویة ثلاثة أولها عند الاحتضار لرفع وساوس الشیطان، و ثانیها بعد دخول القبر قبل وضع اللبن و ثالثها بعد طم القبر و انصراف الناس و هو المذکور هنا و لا خلاف فی استحباب الجمیع.

و ادعی فی المنتهی و غیره إجماع العلماء علی استحباب هذا التلقین و أنکره أکثر الجمهور مع أنهم رووا

عَنْ أَبِی أُمَامَةَ الْبَاهِلِیِّ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِذَا مَاتَ أَحَدُکُمْ وَ سَوَّیْتُمْ عَلَیْهِ التُّرَابَ فَلْیَقُمْ أَحَدُکُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ ثُمَّ لْیَقُلْ یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانَةَ فَإِنَّهُ یَسْمَعُ وَ لَا یُجِیبُ ثُمَّ یَقُولُ یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ الثَّانِیَةَ فَیَسْتَوِی قَاعِداً ثُمَ

ص: 31


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 284.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 290.

لْیَقُلْ یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانَةَ فَإِنَّهُ یَقُولُ أَرْشِدْنَا رَحِمَکَ اللَّهُ فَیَقُولُ اذْکُرْ مَا خَرَجْتَ عَلَیْهِ مِنَ الدُّنْیَا شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ رَضِیتَ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِالْقُرْآنِ إِمَاماً فَإِنَّ مُنْکَراً وَ نَکِیراً یَتَأَخَّرُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فَیَقُولُ انْطَلِقْ فَمَا یُقْعِدُنَا عِنْدَ هَذَا وَ قَدْ لُقِّنَ حُجَّتَهُ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ یَعْرِفْ أُمَّهُ قَالَ فَلْیَنْسِبْهُ إِلَی حَوَّاءَ.

انتهی.

و قد نقل الشهید رحمه الله عن بعض العامة کالرافعی منهم القول باستحبابه و یدل علی سؤال القبر و هو من ضروریات الدین و علی سقوط السؤال بهذا التلقین و ذکره جماعة من أصحابنا و علی کون الملقن أولی الناس به إما بحسب النسب و الإرث أو بحسب التوافق فی المذهب و المحبة و المعاشرة أیضا کما مر قال فی الذکری أجمع الأصحاب علی تلقین الولی أو من یأمره المیت بعد انصراف الناس عنه انتهی.

و علی ما حملوا علیه الخبر یشکل إلحاق من یأمره الولی به و هل یلقن الطفل قال فی الذکری و أما الطفل فظاهر التعلیل یشعر بعدم تلقینه و یمکن أن یقال یلقن إقامة للشعائر و خصوصا الممیز کما فی الجریدتین انتهی و إطلاق الأخبار یدل علی الجواز و یشکل التخصیص بالتعلیل و قال ابن إدریس یستقبل الملقن القبلة و القبر أیضا و قال أبو الصلاح و ابن البراج و الشیخ یحیی بن سعید یستقبل القبلة و القبر أمامه و ما وصل إلینا من الروایات خالیة عن تلک الخصوصیات فالظاهر جوازه کیف ما اتفق و إن کان اتباع ما ذکروه أحوط.

**[ترجمه]بعید نیست که شرط بازگشت مردم و قرار دادن دهان در کنار سر از روی تقیه باشد، همانطور که در اخبار دیگر وارد شده است و اولی مراعات تمام آن شرایط است و تلقین هایی که روایت شده، سه تا هستند: اول به هنگام احتضار برای رفع وسوسه های شیطان، دوم بعد از ورود در قبر و پیش از گذاشتن خشت و سوم پس از پر کردن قبر و بازگشت مردم، و آن موردی است که در اینجا گفته شده و اختلافی در مورد استحباب همه این موارد وجود ندارد.

در المنتهی و غیره ادعا کرده که علما بر استحباب این تلقین اجماع دارند و اکثریت آن را انکار کرده اند، با وجود اینکه آن ها از ابی امامه باهلی روایت کرده اند که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی یکی از شما مرد و خاک را بر او ریختید، یکی از شما باید کنار قبر او بایستد و بگوید: ای فلان بن فلانه! او می شنود ولی پاسخ نمی دهد، سپس برای بار دوم بگوید: ای فلان بن فلانه! و پس می نشیند، سپس باید دوباره بگوید: ای فلان بن فلانه، در این هنگام او می گوید: ما را راهنمائی کن خدایت بیامرزد! پس می گوید: به یاد داشته باش، آنچه را که با اعتقاد به آن از دنیا خارج شدی: گواهی به اینکه معبودی جز خدای یگانه نیست و اینکه محمد بنده و رسول اوست و اینکه تو به خداوند به عنوان پروردگارت و به اسلام به عنوان دینت و به محمد به عنوان پیامبرت و به قرآن به عنوان پیشوای خویش راضی هستی.» سپس هر کدام از نکیر و منکر کار خویش را به تأخیر می اندازند و می گویند: برای چه کنار این بنشینیم، حجتش به او تلقین شده است .

گفته شد: ای رسول خدا، اگر مادرش را نشناسد چه؟ فرمود: باید او را به حواء نسبت دهد. پایان.

شهید - رحمه الله - از برخی از عامه همچون رافعی نقل کرده که برخی از آنان به استحباب آن قائل هستند و بر سؤال قبر که از ضروریات دین است و بر برداشته شدن سؤال به واسطه این تلقین دلالت دارد که عده ای از اصحاب ما نیز آن را ذکر کرده اند و بر اینکه تلقین کننده سزاوارترین مردم به اوست، خواه با نسب و ارث یا به حسب مطابقت در مذهب و محبت و نیز معاشرت، آنچنان که گذشت. در الذکری گفته است: اصحاب بر تلقین ولی یا کسی که او دستور می دهد بعد از بازگشت مردم، اجماع دارند، پایان.

بر اساس آنچه این خبر را به آن حمل کرده اند، الحاق کسی که ولیّ او را به این کار امر می کند دشوار می شود و آیا کودک را نیز تلقین می کنند؟ در الذکری گفته است: و اما کودک، از ظاهر تعلیل، عدم تلقین او برداشت می شود و ممکن است گفته شود: برای برپائی شعایر تلقین می شود و به خصوص کودک ممیز، همانطور که در الجریدتین گفته شده، پایان. اطلاق اخبار دلالت بر جواز دارد و تخصیص با تعلیل دشوار است و ابن ادریس گفته است: تلقین کننده باید روبروی قبله و نیز قبر باشند. ابو الصلاح و ابن براج و شیخ یحیی بن سعید گفته اند: تلقین کننده باید رو به قبله بایستد و قبر روبروی او قرار بگیرد و روایاتی که به ما رسیده فاقد این ویژگی هاست، به هر ترتیب که انجام بشود، ظاهر جواز آن است، اگرچه پیروی از آنچه ذکر کرده اند احوط است.

**[ترجمه]

«19»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ وَ ابْنِ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ مَعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ لَا سِکِّیرٌ وَ لَا عَاقٌّ وَ لَا شَدِیدُ السَّوَادِ وَ لَا دَیُّوثٌ وَ لَا قَلَّاعٌ وَ هُوَ الشُّرْطِیُّ وَ لَا رَتُوقٌ وَ هُوَ الْخُنْثَی وَ لَا خیوفٌ وَ هُوَ النَّبَّاشُ

ص: 32

وَ لَا عَشَّارٌ وَ لَا قَاطِعُ رَحِمٍ وَ لَا قَدَرِیٌ (1).

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْفَارِسِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام: مِثْلَهُ مَعَ زِیَادَاتٍ (2) وَ أَوْرَدْتُهُ فِی بَابِ مَسَاوِی الْأَخْلَاقِ وَ أَبْوَابِ الْمَنَاهِی (3).

**[ترجمه]الخصال: از محمد بن حسین که آن را مرفوعاً به امام معصوم رسانده، روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: وارد بهشت نمی شود کسی که مداومت به شرابخواری داشته باشد، و همیشه مست، و کسی که مورد نفرین پدر و مادرش قرار گرفته، و شدید السواد {سیاه سوخته} - [1] . شاید منظور از شدید السواد اشخاص معینی باشند که کفر و فساد آنان ثابت است . (مترجم) - ، و دیّوث، و قلّاع یعنی خبرچین شاه، و رتوق یعنی مخنّث، و خیوف یعنی کفن دزد، و مأمور مالیات، و نه قاطع رحم و نه قَدَری. - . به جبری مسلک و تفویضی مسلک هر دو قدری گفته شده است. (مترجم)[1] - - . الخصال 2 : 54 -

از الخصال: از امام جعفر صادق از پدرانش از امام علی علیه السلام مانند آن با بخش هایی اضافه - . الخصال 2 : 54 - روایت شده و من آن را در باب اخلاق نکوهیده و باب های ممنوعات آورده ام. - . ر.ک: ج 72 ص 189 و ما بعد -

**[ترجمه]

«20»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ أَنَّ رِیحَ الْجَنَّةِ تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَلْفِ عَامٍ مَا یَجِدُهَا عَاقٌّ وَ لَا قَاطِعُ رَحِمٍ وَ لَا شَیْخٌ زَانٍ وَ لَا جَارٌّ إِزَارَهُ خُیَلَاءَ وَ لَا قَتَّاتٌ وَ لَا مَنَّانٌ وَ لَا جَعْظَرِیٌّ قَالَ قُلْتُ فَمَا الْجَعْظَرِیُّ قَالَ الَّذِی لَا یَشْبَعُ مِنَ الدُّنْیَا.

وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ: وَ لَا جیوفٌ وَ هُوَ النَّبَّاشُ وَ لَا رنوفٌ وَ هُوَ الْمُخَنَّثُ وَ لَا جَوَّاظٌ وَ لَا جَعْظَرِیٌّ وَ هُوَ الَّذِی لَا یَشْبَعُ مِنَ الدُّنْیَا(4).

**[ترجمه]معانی الاخبار: از امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل به من خبر داد که باد بهشت از مسافتی به اندازه هزار سال به مشام می رسد، ولی این افراد آن را استشمام نتوانند کرد: عاق والدین، کسی که رابطه خود را با خویشاوندان خود قطع نماید، پیرمرد زناکار، متکبّری که از روی تکبّر و فخر فروشی آنقدر دامن لباس خود را بلند کند که به زمین کشیده شود، اغواگر و فریبنده، نیز منّت گذار و جعظری. گوید: عرض کردم: «جعظری» چیست؟ فرمود: آن کس که از دنیا سیر نمی شود.

و در حدیث دیگر آمده: «جیّوف» یعنی همان کفن دزد و «رنوف» نامرد، یعنی زن صفت و «جواظ» بی ادب خشن و «جعظری» یعنی شخصی که از دنیا سیر نمی شود. - . معانی الاخبار : 330 -

**[ترجمه]

بیان الخبرین

السکیر بالتشدید الکثیر السکر و فی النهایة فیه لا یدخل الجنة قلاع و لا دیبوب القلاع هو الساعی إلی السلطان بالباطل فی حق الناس سمی به لأنه یقلع المتمکن من قلب الأمیر فیزیله عن رتبته کما یقلع النبات من الأرض و نحوه و القلاع أیضا القواد و الکذاب و النباش و الشرطی و الرتوق الفجرة و الربیة أو هو بالزای و الباء الموحدة من قولهم زبق لحیته أی نتفها و فی أکثر النسخ فی الحدیث الثانی رنوف بالراء المهملة و الفاء قال فی القاموس الرانفة أسفل الألیة إذا کنت قائما و أرنفت الناقة بأذنیها أرختها إعیاء و البعیر سار فحرک رأسه فتقدمت جلدة هامته و الرجل أسرع انتهی و لا مناسبة لتلک

ص: 33


1- 1. الخصال ج 2 ص 54.
2- 2. المصدر ج 2 ص 54.
3- 3. راجع ج 72 ص 189 و ما بعده.
4- 4. معانی الأخبار ص 330.

المعانی بما فی الخبر إلا بتکلف.

و فی النهایة فیه لا یدخل الجنة جیاف هو النباش سمی به لأنه یأخذ الثیاب عن جیف الموتی انتهی و یحتمل أن یکون فی الأصل جیافا فصحف أو جاء جیوف بمعناه و أما الخیوف بالیاء أو بالنون فلم أر بهذا المعنی.

و فی النهایة فیه أهل النار کل جعظری جواظ الجعظری الفظ الغلیظ المتکبر و قیل هو المنتفخ بما لیس عنده و فیه قصر و الجواظ الجموع المنوع و قیل الکثیر اللحم المختال فی مشیته و قیل القصیر البطین و فی القاموس الجعظری الفظ الغلیظ أو الأکول الغلیظ و القصیر المنتفخ بما لیس عنده و الجعنظار الشره النهم و الأکول الضخم.

**[ترجمه]«سکّیر» با تشدید، یعنی کسی که بسیار مست شود و در النهایة آمده: «قلاع و دیبوب»، قلاع کسی است که به ناحق علیه مردم برای شاه خبرچینی می­کند، بدین نام نامیده شده، زیرا کسی را که دارای مقام و منزلتی است از دل امیر می کند و او را از مرتبه اش به زیر می کشد، همانطور که گیاه و مانند آن را از زمین می­کند؛ و نیز «قلاع» دیوث و کذاب است و کفن دزد و مأمور شرطه و «رتوق» بدکار و «ربیة» یا با زاء و باء یعنی زبوق است، از سخن آنان «زبق لحیته» یعنی ریش خود را کند و در بیشتر نسخه ها در حدیث دوم «رنوف» با راء و فاء آمده است. در قاموس گفته: «الرانفة» یعنی: پایین باسن، وقتی که ایستاده باشی و « أرنَفَتِ الناقةُ بأذُنَیها » یعنی: شتر از روی خستگی گوش هایش را آویزان کرد و [أرنفت] البعیر یعنی: حرکت کرد و سرش را تکان داد و پوست سرش جلو رفت و «ارنف الرجل» یعنی: شتافت، پایان. و این معانی هیچ تناسبی با آنچه در روایت وجود دارد، ندارد مگر به سختی.

و در النهایة چنین آمده که «جیّاف» یعنی نبّاش[= کفن دزد] وارد بهشت نمی شود، بدین روی به این نام نامیده شده که پیراهن را از بدن مردگان برمی­گیرد، پایان. احتمال هم دارد که در اصل جیّاف باشد و دچار تغییر شده باشد، یا جیوف به همان معنا آمده باشد و اما خیوف را با یاء یا با نون با این معنا ندیده ام.

و در النهایة آمده است: هر جعظری و جوّاظی اهل آتش است. جعظری به معنای تندخو و سخت دل و متکبر است و گفته شده: او کسی است که با آنچه ندارد به خود می بالد و به معنای کوتاه نیز گفته شده و جوّاظ یعنی کسی که مال بسیار گرد می آورد و از دیگران منع می کند و گفته شده: پرگوشت و گردنکش در راه رفتن، و گفته شده کوتاه شکم گنده، و در قاموس آمده: جعظری به معنای درشتخوی سنگدل و پرخور سختدل و کوتاه بر خود بالنده است، به خاطر آنچه ندارد. و جعنظار آزمند و پرخور و شکمو و چاق است.

**[ترجمه]

«21»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی الْمَقَابِرِ فَقَالَ یَا حَمَّادُ هَذِهِ کِفَاتُ الْأَمْوَاتِ وَ نَظَرَ إِلَی الْبُیُوتِ فَقَالَ هَذِهِ کِفَاتُ الْأَحْیَاءِ ثُمَّ تَلَا أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً أَحْیاءً وَ أَمْواتاً(1).

**[ترجمه]العلل: از حماد بن عیسی از امام صادق علیه السلام روایت شده است که حضرت به گورستان نگریست و فرمود: ای حماد! این زمین محل گردآمدن مردگان است و به خانه ها نگریست و فرمود: این ها هم محل گرد آمدن زندگان هستند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً * أَحْیاءً وَ أَمْواتا»، - . آن را در المعانی ص 342 می بینی و آیه در سوره مرسلات / 26و25 است. - {مگر زمین را محلّ اجتماع نگردانیدیم؟ چه برای مردگان چه زندگان.}

**[ترجمه]

«22»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: نَظَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی رُجُوعِهِ مِنْ صِفِّینَ إِلَی الْمَقَابِرِ فَقَالَ هَذِهِ کِفَاتُ الْأَمْوَاتِ أَیْ مَسَاکِنُهُمْ ثُمَّ نَظَرَ إِلَی بُیُوتِ الْکُوفَةِ فَقَالَ هَذِهِ کِفَاتُ الْأَحْیَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَی أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً أَحْیاءً وَ أَمْواتاً(2).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: گفته است: امیر المؤمنین علیه السلام به هنگام بازگشت از صفین به قبرستان نگریست و فرمود: این زمین محل گردآمدن مردگان است؛ یعنی سکونت گاه آن هاست. سپس به خانه های کوفه نظر افکند و فرمود: این خانه ها محل گردآمدن زندگانند، سپس فرمایش باری تعالی را تلاوت فرمود: «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً * أَحْیاءً وَ أَمْواتا»، {مگر زمین را محلّ اجتماع نگردانیدیم؟ چه برای مردگان چه زندگان.} - . تفسیر قمی : 709 -

**[ترجمه]

«23»

الْإِحْتِجَاجُ، وَ غَیْبَةُ الطُّوسِیِّ،: فِیمَا کَتَبَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ إِلَی الْقَائِمِ علیه السلام سُئِلَ عَنْ طِینِ الْقَبْرِ یُوضَعُ مَعَ الْمَیِّتِ فِی قَبْرِهِ هَلْ یَجُوزُ ذَلِکَ أَمْ لَا فَأَجَابَ علیه السلام یُوضَعُ مَعَ الْمَیِّتِ فِی قَبْرِهِ وَ یُخْلَطُ بِحَنُوطِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ (3).

**[ترجمه]الاحتجاج و غیبة طوسی: در نامه ای که عبدالله بن جعفر حمیری به حضرت قائم علیه السلام نوشته بود، در مورد تربتی قبر که به همراه میت در قبرش گذاشته می شود سؤال نموده بود که آیا این کار جایز است یا خیر؟ حضرت علیه السلام پاسخ داده بود: تربت با میت در قبر نهاده و با حنوطش مخلوط می شود، انشاءالله. - . الاحتجاج : 274، در باب تکفین شرح آن گذشت. -

**[ترجمه]

بیان

ما ورد فی الخبر من خلط التربة بالحنوط لم أر به قائلا و أما الوضع

ص: 34


1- 1. تراه فی المعانی ص 342، و الآیة فی سورة المرسلات 25 و 26.
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 709.
3- 3. الاحتجاج ص 274، و قد مر فی باب التکفین.

فی القبر فقد ذکره الأصحاب و اختلفوا فی کیفیته و ظاهر الخبر استحبابه بأی وضع کان و قال فی المختلف قال الشیخ فی الإقتصاد و یضع شیئا من تربة الحسین علیه السلام فی وجهه و نقل ابن إدریس عنه هذا القول و قولا آخر و هو جعل التربة فی لحده مقابلة وجهه و عن المفید جعل التربة تحت خده و قواه و الکل عندی جائز لأن التبرک موجود فی الجمیع.

**[ترجمه]آنچه در این حدیث مبنی بر آمیختن تربت با حنوط وارد شده، را ندیده ام کسی به آن معتقد باشد و اما نهادن تربت در قبر، اصحاب آن را ذکر کرده اند و در چگونگی آن اختلاف نظر دارند و ظاهر حدیث، استحباب آن است به هر صورت که باشد؛ و در المختلف گفته است: شیخ در الاقتصاد گفته: اندکی از تربت امام حسین علیه السلام بر صورتش گذاشته می شود و ابن ادریس این سخن و سخن دیگری را از او نقل کرده است و آن گذاشتن تربت در لحد او روبروی صورت اوست و از شیخ مفید، گذاشتن تربت در زیر گونه او ذکر شده و آن را اقوی دانسته است و تمام این حالات در نظر من جایز است؛ زیرا تبرک در همه موارد وجود دارد.

**[ترجمه]

«24»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: مَاتَ لِبَعْضِ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَلَدٌ فَحَضَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جِنَازَتَهُ فَلَمَّا أُلْحِدَ تَقَدَّمَ أَبُوهُ لِیَطْرَحَ عَلَیْهِ التُّرَابَ فَأَخَذَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِکَفَّیْهِ وَ قَالَ لَا تَطْرَحْ عَلَیْهِ التُّرَابَ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُ ذَا رَحِمٍ فَلَا یَطْرَحْ عَلَیْهِ التُّرَابَ فَقُلْنَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَنْهَی عَنْ هَذَا وَحْدَهُ فَقَالَ أَنْهَاکُمْ أَنْ تَطْرَحُوا التُّرَابَ عَلَی ذَوِی الْأَرْحَامِ فَإِنَّ ذَلِکَ یُورِثُ الْقَسْوَةَ وَ مَنْ قَسَا قَلْبُهُ بَعُدَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَ (1).

**[ترجمه]العلل: از عُبید بن زراره روایت شده است: فرزند یکی از یاران امام صادق علیه السلام از دنیا رفت. حضرت صادق علیه السلام در تشییع جنازه او حاضر شد، وقتی او را در لحد نهادند، پدرش پیش رفت تا بر او خاک بریزد، ولی امام صادق علیه السلام دستان او را گرفت و فرمود: بر او خاک نریز، هر کسی هم خویشاوند اوست، نباید بر روی او خاک بریزد. عرضه داشتیم: ای پسر رسول خدا! آیا در خصوص این جنازه ما را نهی می فرمائید که خاک بریزیم؟ فرمود: شما را به طور کلی باز می دارم از این که بر خویشان خاک بریزید؛ چرا که این کار باعث قساوت قلب می شود و هر که قسی القلب گردد، از پروردگارش عزوجل دور می شود. - . علل الشرایع 1 : 287 -

**[ترجمه]

بیان

یدل علی المنع من إهالة ذی الرحم و المشهور فیه الکراهة قال فی المعتبر و علیه فتوی الأصحاب قوله عن هذا وحده أی خصوص الابن أو خصوص هذا المیت و الأخیر أظهر للتصریح بالتعمیم فی ذوی الأرحام و فی الکافی (2) بعد قوله فلا یطرح علیه التراب فإن رسول الله صلی الله علیه و آله نهی أن یطرح الوالد أو ذو رحم علی میته التراب فرکاکة السؤال تجری فی الوجهین معا و قال الشیخ البهائی قدس سره قول الراوی أ تنهانا عن هذا وحده أی حال کون النهی عنه منفردا عن العلة فی ذلک النهی مجردا عما یترتب علیه من الأثر و حاصله طلب العلة فی ذلک فبینها علیه السلام بقوله فإن ذلک یورث القسوة فی القلب

ص: 35


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 287.
2- 2. الکافی ج 3 ص 199.

انتهی و فی التهذیب (1) أیضا کما هنا.

**[ترجمه]این حدیث بر نهی از خاک ریختن بر خویشاوندان دلالت دارد و مشهور در آن کراهت است. در المعتبر گفته است: فتوای اصحاب بر آن است. سخنش «تنها از این فرد» یعنی این پسر یا این میت به طور خاص. و میت واضح تر است؛ زیرا بر تعمیم در مورد خویشاوندان تصریح دارد و در کافی - . کافی 3 : 199 - بعد از فرموده حضرت: «نباید بر روی او خاک بریزد.» آمده است: «زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله، باز داشت از اینکه پدر یا خویشاوند بر مرده اش خاک بریزد». ضعف این سؤال در دو وجه است. شیخ بهایی - قدس سره - در مورد سخن راوی «آیا این کار را تنها در مورد او نهی می فرمائید؟» گفته است: یعنی در حالی که تنها از او نفی شده است، به خاطر علت آن نهی که مجرد از اثری است که بر آن مترتب است و حاصل آن جویا شدن علت آن است که حضرت با این فرموده اش آن را روشن ساخته است: «چرا که این کار باعث سنگدلی می شود.» پایان. و در التهذیب - . التهذیب 1 : 91 - نیز همینطور آمده است.

**[ترجمه]

«25»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لِأَیِّ عِلَّةٍ یُرَبَّعُ الْقَبْرُ قَالَ لِعِلَّةِ الْبَیْتِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مُرَبَّعاً(2).

**[ترجمه]العلل: از حسین بن ولید، از کسی که ذکرش نموده، از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است: محضر امام علیه السّلام عرض کردم: برای چه قبر را چهار گوش درست می کنند؟ حضرت فرمودند: برای این که قبر خانه است و خانه را مربع می سازند. - . علل الشرایع 1 : 288 -

**[ترجمه]

بیان

لیس المراد بالتربیع المربع المتساوی الأضلاع لتعطیل کثیر من الأرض و عدم کونه معهودا فی الزمن السالفة کما یری فیما بقی آثارها من القبور فیحتمل أن یکون المراد به التربیع خلاف التدویر و التسدیس و أمثالهما أو یکون المراد به خلاف التسنیم کما فهمه بعض الأصحاب و یدل علیه خبر الأعمش (3). قال فی التذکرة یربع القبر مسطحا و یکره التسنیم ذهب إلیه علماؤنا أجمع و به قال الشافعی لأن رسول الله صلی الله علیه و آله سطح قبر ابنه إبراهیم و قال أبو حنیفة و مالک و الثوری و أحمد السنة فی التسنیم انتهی و قد روی التسطیح مخالفونا أیضا لکن قالوا لما صار شعارا للروافض عدلنا عنه إلی التسنیم.

**[ترجمه]مراد از چهارگوش بودن، مربع متساوی الاضلاع نیست؛ زیرا در این صورت، زمین بیشتری می گیرد و برای اینکه در دوران گذشته رایج نبود، همانطور که در میان مقبره های باقی مانده از آن به چشم می خورد. احتمال هم دارد که مراد از چهارگوش بودن، برخلاف دایره ای شکل و شش ضلعی بودن و نظایر آن ها باشد، یا اینکه مقصود از آن، خلاف بلند ساختن روی قبر باشد، چنانچه برخی اصحاب برداشت کرده اند و حدیث اعمش به آن اشاره دارد. - . در این حدیث آمده است: « و قبرها باید مسطح گردند و نه مثل کوهان شتر بلند.» ر.ک: الخصال 2 : 151 -

در التذکره گفته است: قبر بایستی به صورت چهارگوش و مسطح ساخته شود و مرتفع ساختن مکروه است و تمام علمای ما بدان معتقد هستند و شافعی نیز بدان قائل است؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله قبر پسرش ابراهیم را مسطح کرد. ابو حنیفه و مالک و ثوری و احمد گفته اند: سنت در بلند ساختن است، پایان. مخالفان ما نیز مسطح ساختن را روایت کرده اند، ولی گفته اند: از آنجا که این شعار رافضی ها شد، ما از این شیوه به بلند ساختن عدول کردیم.

**[ترجمه]

«26»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام: أَنَّ الرَّشَّ عَلَی الْقُبُورِ کَانَ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ کَانَ یُجْعَلُ الْجَرِیدُ الرَّطْبُ عَلَی الْقَبْرِ حِینَ یُدْفَنُ الْإِنْسَانُ فِی أَوَّلِ الزَّمَانِ وَ یُسْتَحَبُّ ذَلِکَ لِلْمَیِّتِ (4).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از امام صادق از پدرش علیهما السلام روایت شده که آب پاشی بر قبور در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله بود و در صدر اسلام، وقتی انسان دفن می شد، جرید(چوب) تازه بر روی قبر گذاشته می شد و آن برای مرده مستحب است. - . قرب الاسناد : 69 چاپ سنگی و ص 90 چاپ نجف -

**[ترجمه]

بیان

لعله کانت السنة أولا جعل الجرید علی القبر ثم صارت السنة جعله فی الکفن أو هو محمول علی حالة الاضطرار أو هذا مستحب آخر.

ص: 36


1- 1. التهذیب ج 1 ص 91.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 288.
3- 3. فیه« و القبور تربع و لا تسنم» راجع الخصال ج 2 ص 151.
4- 4. قرب الإسناد ص 69 ط حجر ص 90 ط نجف.

**[ترجمه]شاید در ابتدا گذاشتن جرید بر قبر سنت بود و بعداً گذاشتن آن در کفن سنت شد، یا اینکه جرید حمل بر حالت اضطرار است، یا اینکه این هم مستحبی دیگر است.

**[ترجمه]

«27»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام: أَنَّ قَبْرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ قَدْرَ شِبْرٍ وَ أَرْبَعِ أَصَابِعَ وَ رُشَّ عَلَیْهِ الْمَاءُ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ السُّنَّةُ أَنْ یُرَشَّ عَلَی الْقَبْرِ الْمَاءُ(1).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از امام علی علیه السلام روایت شده که قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به اندازه یک وجب و چهار انگشت از زمین بالا برده شد و بر آن آب پاشیدند. امام علی علیه السلام فرموده اند: و سنت این است که بر روی قبر آب پاشیده شود. - . قرب الاسناد : 72 چاپ سنگی و ص 94 چاپ نجف -

**[ترجمه]

بیان

لعل زیادة الأربع أصابع بالنسبة إلی بعض أطراف القبر لیوافق ما ورد أن قبره صلی الله علیه و آله رفع شبرا أو یحمل علی اختلاف الأشبار(2)

أو هذا محمول علی التقیة بقرینة أن الراوی عامی.

**[ترجمه]شاید افزودن چهار انگشت مربوط به برخی از گوشه های قبر باشد تا با روایات وارده مبنی بر اینکه قبر حضرت صلی الله علیه و آله به اندازه یک وجب بالا برده شده بود، مطابق باشد؛ یا شاید هم حمل بر اختلاف وجب ها شود؛ یا اینکه محمول بر تقیه باشد به قرینه اینکه راوی از عامه است.

**[ترجمه]

«28»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْأَبْهَرِیِّ. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُجَصَّصَ الْمَقَابِرُ وَ یُصَلَّی فِیهَا(3).

**[ترجمه]مجالس الصدوق: از امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله منع فرموده از اینکه قبرها را گچکاری کنند یا در آنجا نماز بخوانند. - . امالی صدوق : 253 -

**[ترجمه]

«29»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ الزَّنْجَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ أَبِی عُبَیْدٍ الْقَاسِمِ بْنِ سَلَّامٍ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ نَهَی عَنْ تَقْصِیصِ الْقُبُورِ وَ هُوَ التَّجْصِیصُ وَ ذَاکَ أَنَّ الْجِصَّ یُقَالُ لَهُ الْقَصَّةُ یُقَالُ مِنْهُ قَصَصْتُ الْقُبُورَ وَ الْبُیُوتَ إِذَا جَصَصْتَهَا(4).

**[ترجمه]معانی الاخبار: از ابو عبید قاسم بن سلّام با اسنادی متصل به پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که آن حضرت از «تقصیص» قبور (گچکاری آن­ها) منع فرمود. - به گچ قَصّة گفته می شود و از همین کلمه است:« قَصَصتُ القبورَ و البیوتَ» یعنی قبرها و خانه ها را گچکاری کردم. - . معانی الاخبار : 279 در ذیل یک حدیث. -

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة فیه أنه نهی عن تقصیص القبور هو بناؤها بالقصة و هی الجص و المشهور بین الأصحاب کراهة تجصیص القبر مطلقا و ظاهرهم أن الکراهة تشمل تجصیص داخله و خارجه قال فی المنتهی و یکره تجصیص القبر و هو فتوی علمائنا و قال فی المعتبر و مذهب الشیخ أنه لا بأس بذلک ابتداء و أن الکراهیة إنما هی إعادتها بعد اندراسها

وَ رَوَی الْکُلَیْنِیُ (5) عَنِ الْعِدَّةِ

ص: 37


1- 1. قرب الإسناد ص 72 ط حجر ص 94 ط نجف.
2- 2. بل هو لاختلاف الشبر الاصطلاحی مع الشبر المتعارف، فان الشبر الاصطلاحی الذی یقال له القدم و الفوت و الأیاق یزید علی الشبر المتعارف بأربع أصابع مضمومات.
3- 3. أمالی الصدوق ص 253.
4- 4. معانی الأخبار: 279 فی حدیث.
5- 5. الکافی ج 3 ص 202، و فید قریة بطریق مکّة، ذکره الفیروزآبادی.

عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام مِنْ بَغْدَادَ وَ مَضَی إِلَی الْمَدِینَةِ مَاتَتْ لَهُ ابْنَةٌ بِفَیْدَ فَدَفَنَهَا وَ أَمَرَ بَعْضَ مَوَالِیهِ أَنْ یُجَصِّصَ قَبْرَهَا وَ یَکْتُبَ عَلَی لَوْحٍ اسْمَهَا وَ یَجْعَلَهُ فِی الْقَبْرِ.

و قال فی المعتبر بعد إیراد تلک الروایة الوجه حمل هذه علی الجواز و الأولی علی الکراهیة مطلقا انتهی.

**[ترجمه]در النهایة گفته است که حضرت از تقصیص قبور منع فرموده است؛ یعنی ساختن آن با قصّه که همان گچ است؛ و مشهور بین اصحاب، کراهت گچکاری قبر به طور مطلق است و آنچه از آن ها بر می آید این است که کراهت شامل گچکاری داخل و بیرون آن است. در المنتهی گفته است: گچکاری قبر مکروه است و این فتوای علمای ماست. در المعتبر گفته است: و مذهب شیخ این است که این کار ابتدائاً اشکالی ندارد و کراهت در گچکاری دوباره آن، بعد از محو شدن آن است. کلینی - . کافی 3 : 202 و فید روستایی است در راه مکه که فیروزآبادی آن را ذکر کرده است. - از یونس بن یعقوب روایت کرده که گفته است: وقتی ابو الحسن موسی علیه السلام از بغداد بازگشت و به سوی مدینه رهسپار شد، یکی از دخترانش در فید از دنیا رفت. حضرت او را دفن فرمود و به یکی از غلامانش دستور داد تا قبرش را گچکاری کند و نامش را بر روی لوحی بنویسد و آن را در قبر بگذارد.

در المعتبر بعد از ایراد آن روایت گفته است: وجه، حمل این مورد بر جواز، و روایت نخست مطلقاً بر کراهت است، پایان.

**[ترجمه]

و أقول

یمکن حمل التجصیص المنهی عنه علی تجصیص داخل القبر و هذا الخبر علی تجصیص خارجه و یمکن أن یقال هذا من خصائص الأئمة و أولادهم علیهم السلام لئلا یندرس قبورهم الشریفة و لا یحرم الناس من فضل زیارتهم کما قال السید قدس سره فی المدارک و کیف کان فیستثنی من ذلک قبور الأنبیاء و الأئمة لإطباق الناس علی البناء علی قبورهم من غیر نکیر و استفاضة الروایات بالترغیب فی ذلک بل لا یبعد استثناء قبور العلماء و الصلحاء أیضا استضعافا لسند المنع و التفاتا إلی أن فی ذلک تعظیما لشعائر الإسلام و تحصیلا لکثیر من المصالح الدینیة کما لا یخفی انتهی.

و هذا الحمل أولی مما حمله العلامة ره من أن المراد بالتجصیص التطیین و یؤید ما ذکرنا ما سیأتی فی کتاب المزار من استحباب تعمیر قبور النبی و الأئمة علیهم السلام.

و أما تطیین القبر فقد ورد فی خبر ضعیف علی المشهور(1) النهی عن التطیین بغیر طین القبر

و فی موثقة علی بن جعفر(2): لا یصلح البناء علی القبر و لا الجلوس علیه و لا تجصیصه و لا تطیینه.

و ظاهر بعض الأصحاب کراهة التطیین مطلقا و قال الشیخ فی النهایة و یکره تجصیص القبور و التظلیل علیها و المقام عندها و تجدیدها بعد اندراسها و لا بأس بتطیینها ابتداء و کذا قال العلامة فی المنتهی و الأولی الترک مطلقا.

ص: 38


1- 1. رواه فی الکافی ج 3 ص 201، عن السکونی.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 130.

**[ترجمه]می توان گچکاری ای را که از آن منع شده، بر گچکاری داخل قبر حمل کرد و این خبر را بر گچکاری خارج قبر؛ و ممکن است گفته شود: این از خصایص امامان و فرزندان آن بزرگواران علیهم السلام است تا قبور شریفه ایشان از بین نرود و مردم از فضیلت زیارت آنان محروم نشوند، همانطور که سید - قدس سره - در المدارک گفته است: و هر طور که باشد، قبور پیامبران و امامان از این امر مستثنی است؛ به دلیل اجماع مردم بر ساختن بنا بر قبور آن بزرگواران بدون انکار و آکنده بودن روایات از تشویق به آن کار؛ بلکه بعید نیست که قبور علما و شایستگان نیز استثنا شده باشد، به خاطر ضعف سند منع، و توجه به این مسئله که این کار نشان دهنده بزرگداشت شعائر اسلام است و به منظور دستیابی به بسیاری از منافع دینی، همچنان که پوشیده نیست، پایان.

این حمل از آنچه علامه - رحمه الله - بر آن حمل کرده، مبنی بر اینکه مراد از گچکاری گل کاری است، بهتر است و آنچه در کتاب مزار مبنی بر استحباب تعمیر قبور پیامبر و ائمه علیهم السلام خواهد آمد، مهر تأییدی است بر آنچه ما ذکر کردیم.

اما گل کاری قبر، در حدیثی ضعیف و مشهور - . آن را در کافی ج3 ص 201 به نقل از سکونی روایت کرده است. - وارد شده که گل کاری با غیر از گل قبر منع شده است و در روایت موثق علی بن جعفر - . التهذیب 1 : 130 - آمده که ساخت بنا بر قبر و نشستن بر روی آن و گچکاری و گل کاری آن خوب نیست و ظاهر اعتقاد برخی اصحاب، کراهت گل کاری آن به طور کلی است و شیخ در النهایة گفته است: گچکاری قبور و زدن سایه سار بر آن و اقامت در کنار آن و تجدید آن پس از نابودی مکروه است و گل کاری آن ابتدائاً اشکال ندارد. علامه نیز در المنتهی چنین گفته و اولی ترک آن به طور مطلق است.

**[ترجمه]

أقول

قد مر کثیر من الأخبار المناسبة لهذا الباب فی باب الصلاة علی المیت و باب التکفین و باب التجهیز.

**[ترجمه]بسیاری از اخبار مناسب با این باب در باب نماز بر میت و باب تکفین و باب آماده کردن میت گذشت.

**[ترجمه]

«30»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: وَ إِذَا حَمَلْتَهُ إِلَی قَبْرِهِ فَلَا تُفَاجِئْ بِهِ الْقَبْرَ فَإِنَّ لِلْقَبْرِ أَهْوَالًا عَظِیمَةً وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ لَکِنْ ضَعْهُ دُونَ شَفِیرِ الْقَبْرِ وَ اصْبِرْ عَلَیْهِ هُنَیْئَةً ثُمَّ قَدِّمْهُ إِلَی شَفِیرِ الْقَبْرِ وَ یُدْخِلُهُ الْقَبْرَ مَنْ یَأْمُرُهُ وَلِیُّ الْمَیِّتِ إِنْ شَاءَ شَفْعاً وَ إِنْ شَاءَ وَتْراً(1)

وَ قُلْ إِذَا نَظَرْتَ إِلَی الْقَبْرِ- اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ لَا تَجْعَلْهَا حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ فَإِذَا دَخَلْتَ الْقَبْرَ فَاقْرَأْ أُمَّ الْکِتَابِ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ فَإِذَا تَوَسَّطْتَ الْمَقْبَرَةَ فَاقْرَأْ أَلْهَیکُمُ التَّکَاثُرُ وَ اقْرَأْ مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری (2) وَ إِذَا تَنَاوَلْتَ الْمَیِّتَ فَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ- ثُمَّ ضَعْهُ فِی لَحْدِهِ عَلَی یَمِینِهِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ حُلَّ عُقَدَ کَفَنِهِ وَ ضَعْ خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ وَ قُلِ اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ صَعِّدْ إِلَیْکَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْکَ رِضْوَاناً ثُمَّ تُدْخِلُ یَدَکَ الْیُمْنَی تَحْتَ مَنْکِبِهِ الْأَیْمَنِ وَ تَضَعُ یَدَکَ الْیُسْرَی عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْسَرِ وَ تُحَرِّکُهُ تَحْرِیکاً شَدِیداً وَ تَقُولُ یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ اللَّهُ رَبُّکَ وَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیُّکَ وَ الْإِسْلَامُ دِینُکَ وَ عَلِیٌّ وَلِیُّکَ وَ إِمَامُکَ وَ تُسَمِّی الْأَئِمَّةَ وَاحِداً وَاحِداً إِلَی آخِرِهِمْ علیهم السلام ثُمَّ تُعِیدُ عَلَیْهِ التَّلْقِینَ مَرَّةً أُخْرَی (3)

فَإِذَا وَضَعْتَ عَلَیْهِ اللَّبِنَ فَقُلِ اللَّهُمَّ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ صِلْ وَحْدَتَهُ بِرَحْمَتِکَ اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ ابْنُ أَمَتِکَ نَزَلَ بِسَاحَتِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (4)

وَ إِنْ کَانَتِ امْرَأَةً فَخُذْهَا بِالْعَرْضِ مِنْ قِبَلِ اللَّحْدِ وَ تَأْخُذُ الرَّجُلَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ تَسُلُّهُ سَلًّا فَإِذَا أُدْخِلَتِ الْمَرْأَةُ الْقَبْرَ وَقَفَ زَوْجُهَا مِنْ مَوْضِعٍ یَنَالُ وَرِکَهَا

ص: 39


1- 1. فقه الرضا ص 18.
2- 2. فقه الرضا ص 18.
3- 3. فقه الرضا ص 18.
4- 4. فقه الرضا ص 18.

فَإِذَا خَرَجْتَ مِنَ الْقَبْرِ فَقُلْ وَ أَنْتَ تَنْفُضُ یَدَیْکَ مِنَ التُّرَابِ- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (1) ثُمَّ احْثُ التُّرَابَ عَلَیْهِ بِظَهْرِ کَفَّیْکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ قُلِ اللَّهُمَّ إِیمَاناً بِکَ وَ تَصْدِیقاً بِکِتَابِکَ- هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَإِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ وَ قَالَ هَذِهِ الْکَلِمَةَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ ذَرَّةٍ حَسَنَةً(2)

فَإِذَا اسْتَوَی قَبْرُهُ فَصُبَّ عَلَیْهِ مَاءً وَ تَجْعَلُ الْقَبْرَ أَمَامَکَ وَ أَنْتَ مُسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةِ وَ تَبْدَأُ بِصَبِّ الْمَاءِ مِنْ عِنْدِ رَأْسِهِ وَ تَدُورُ بِهِ عَلَی الْقَبْرِ ثُمَّ مِنْ أَرْبَعِ جَوَانِبِ الْقَبْرِ حَتَّی تَرْجِعَ مِنْ غَیْرِ أَنْ تَقْطَعَ الْمَاءَ فَإِنْ فَضَلَ مِنَ الْمَاءِ شَیْ ءٌ

فَصُبَّهُ عَلَی وَسَطِ الْقَبْرِ(3) ثُمَّ ضَعْ یَدَکَ عَلَی الْقَبْرِ وَ أَنْتَ مُسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةِ فَقُلِ اللَّهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ وَ أَفِضْ عَلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَ سَعَةِ غُفْرَانِکَ وَ رَحْمَتِکَ رَحْمَةً یَسْتَغْنِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ کَانَ یَتَوَلَّاهُ (4)

وَ مَتَی مَا زُرْتَ قَبْرَهُ فَادْعُ لَهُ بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ أَنْتَ مُسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةِ وَ یَدَاکَ عَلَی الْقَبْرِ(5)

وَ یُسْتَحَبُّ أَنْ یَتَخَلَّفَ عِنْدَ رَأْسِهِ أَوْلَی النَّاسِ بِهِ بَعْدَ انْصِرَافِ النَّاسِ عَنْهُ وَ یَقْبِضَ عَلَی التُّرَابِ بِکَفَّیْهِ وَ یُلَقِّنَهُ بِرَفْعِ صَوْتِهِ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ کُفِیَ الْمَسْأَلَةَ فِی قَبْرِهِ (6) وَ السُّنَّةُ أَنَّ الْقَبْرَ تُرْفَعُ أَرْبَعَ أَصَابِعَ مُفَرَّجَةً مِنَ الْأَرْضِ وَ إِنْ کَانَ أَکْثَرَ فَلَا بَأْسَ وَ یَکُونُ مُسَطَّحاً لَا یَکُونُ مُسَنَّماً(7)

وَ قَالَ قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام کَتَبَ أَبِی فِی وَصِیَّتِهِ أَنْ أُکَفِّنَهُ فِی ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی قَوْلِهِ وَ شَقَقْنَا لَهُ الْقَبْرَ شَقّاً مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ کَانَ رَجُلًا بَدِیناً وَ أَمَرَنِی

ص: 40


1- 1. فقه الرضا ص 18.
2- 2. فقه الرضا ص 18.
3- 3. فقه الرضا ص 18.
4- 4. فقه الرضا ص 18.
5- 5. فقه الرضا ص 18.
6- 6. فقه الرضا ص 18.
7- 7. فقه الرضا ص 19.

أَنْ أَجْعَلَ ارْتِفَاعَ قَبْرِهِ أَرْبَعَةَ أَصَابِعَ مُفَرَّجَاتٍ (1)

وَ قَالَ تَتَوَضَّأُ إِذَا أَدْخَلْتَ الْقَبْرَ الْمَیِّتَ وَ اغْتَسِلْ إِذَا غَسَّلْتَ وَ لَا تَغْتَسِلُ إِذَا حَمَلْتَهُ (2)

وَ قَالَ علیه السلام إِذَا أَتَیْتَ بِهِ الْقَبْرَ فَسُلَّهُ مِنْ قِبَلِ رَأْسِهِ وَ إِذَا وَضَعْتَهُ فِی الْقَبْرِ فَاقْرَأْ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله وَ قُلْ کَمَا قُلْتَ فِی الصَّلَاةِ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ اسْتَغْفِرْ لَهُ مَا اسْتَطَعْتَ (3)

قَالَ وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام إِذَا أَدْخَلَ الْمَیِّتَ الْقَبْرَ قَامَ عَلَی قَبْرِهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ صَعِّدْ عَمَلَهُ وَ لَقِّهِ مِنْکَ رِضْوَاناً(4).

**[ترجمه]فقه الرضا: حضرت علیه السلام فرموده اند: وقتی او را به سوی قبرش بردی، ناگهان او را در قبر نگذار؛ چرا که قبر ترس های عظیمی دارد و از ترس و اضطراب در قیامت به خدا پناه می بریم؛ بلکه او را نزدیک قبر بر زمین بگذار و اندک زمانی صبر کن، سپس او را به لبه قبر ببر و کسی او را داخل قبر می کند که ولیّ میّت مأمور می کند، اگر بخواهد دو نفر و اگر بخواهد یک نفر را. - . فقه الرضا : 18 -

وقتی به قبر نگریستی بگو: خدایا آن را یکی از باغ های بهشت قرار ده و از حفره های دوزخش مگردان. وقتی داخل قبر شدی سوره ام الکتاب و معوذتین و آیة الکرسی را بخوان. وقتی در میانه قبر قرار گرفتی سوره « ألهیکم التکاثر » و آیه « مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری »، - . طه / 55 - { از این [زمین] شما را آفریده ایم، در آن شما را بازمی گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آوریم.} - . فقه الرضا : 18 - را بخوان.

و وقتی میت را گرفتی بگو: به نام خدا و در راه خدا و بر آئین رسول خدا. سپس بر روی دست راست و رو به قبله، او را در لحد بخوابان و بندهای کفن او را بگشا و روی او را بر خاک گذار و بگو: خداوندا دور کن زمین را از پهلوهای او و روح او را به سوی خود بالا ببر و از جانب خودت خشنودی ای را به او نشان ده. سپس دست راست خود را در زیر شانه راست او بگذار و دست چپت را در زیر شانه چپ او قرار ده و او را به شدت تکان بده و بگو: « ای فلان بن فلان، خداوند پروردگار توست و محمد صلی الله علیه و آله پیامبر تو و اسلام دین تو و علی ولی تو و امام توست و امامان را یک به یک نام می بری تا به آخرین ایشان علیهم السلام برسی، سپس تلقین را دیگر بار برای او می خوانی. - . فقه الرضا : 18 -

چون خشت بر او چیدی بگو: خدایا، به رحمت خویش تنهایی او را الفت بخش و بی کسی او را متصل گردان. خدایا این بنده تو و فرزند بنده تو و فرزند کنیز توست. بر درگاه تو فرود آمده و تو بهترین کسی هستی که بر او فرود آیند. خدایا، اگر نیکوکار بوده بر نیکی به او بیفزای و اگر گنهکار بوده از او درگذر و او را بیامرز، به راستی که توئی بسیار آمرزنده مهربان. - . فقه الرضا : 18 -

و اگر میّت زن بود، او را از جلوی لحد به عرض وارد کن و مرد را از پایین قبر بگیر و بکش. وقتی زن داخل قبر شد، شوهرش در جائی می ایستد که وسط او باشد. وقتی از قبر خارج شدی و در حالی که خاک را از دستانت می تکانی، بگو: « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون»، - . بقره / 156 - {ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم.} - . فقه الرضا : 18 -

سپس سه بار با پشت دست بر او خاک بپاش و بگو: خدایا با ایمان به تو و تصدیق کتاب تو « هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُه »، - . احزاب / 22 - {این همان است که خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند. و خدا و رسولش راست گفتند.} هرکسی این کار را کند و این ذکر را بگوید، خداوند به ازای هر ذره برای او حسنه ای بنویسد. - . فقه الرضا : 18 -

وقتی قبر را صاف کردند، بر روی آن آب بپاش و قبر را روبروی خود قرار ده و خود رو به قبله بایست و از پیش سر آن شروع به پاشیدن آب کن و آن را دور قبر بچرخان، سپس از چهار طرف قبر بگذر تا باز گردی، بی آنکه پاشیدن آب را قطع کنی و اگر از آب چیزی باقی ماند، آن را در وسط قبر بریز. - . فقه الرضا : 18 -

سپس دستت را بر روی قبر بگذار و خود روبروی قبله قرار بگیر و بگو: خدایا به غربت او رحم فرما و تنهائی­اش را متصل گردان و به بی کسی­اش الفت بخش و بیمش را ایمنی ده و از رحمت خویش بر وی بگستران و از خنکای گذشت خویش و وسعت آمرزش و رحمت خویش به او ارزانی دار، رحمتی که به برکت آن، از رحمت جز تو بی نیاز گردد و او را با هر که دوست می داشت محشور فرما. - . فقه الرضا : 18 -

و هرگاه به زیارت قبر او رفتی، رو به قبله بنشین و دستانت را بر قبر قرار ده و این دعا را برای او بخوان. - . فقه الرضا : 18 -

و مستحبّ است که بعد از بازگشتن مردم از سر قبر، ولیّ میت آنجا مانده و دو دستش را روی خاک قبر گذارده و با صدای بلند برای میّت تلقین بخواند و اگر چنین کند، او را از سؤال در قبر کفایت می کند. - . فقه الرضا : 18 -

سنت آن است که قبر به اندازه چهار انگشت گشوده از زمین بالاتر قرار بگیرد و اگر بیشتر بود اشکالی ندارد و باید مسطح باشد و نه مرتفع. - . فقه الرضا : 19 -

- و گفت: - عالم علیه السلام فرمود: پدرم در وصیتش برایم نوشت که او را در سه جامه کفن کنم... و حدیث را ادامه داد تا این قسمت از سخنش: قبری بزرگ برای او کندیم؛ زیرا او مردی تنومند بود و به من دستور فرمود تا ارتفاع قبر او را به اندازه چهار انگشت باز قرار دهم. - . فقه الرضا : 20 در سطرهای مختلف پراکنده آمده است. -

و فرمود: وقتی وارد قبر میت شدی باید وضو داشته باشی و اگر او را غسل دادی، خود نیز غسل می کنی و اگر او را حمل کردی، غسل لازم نیست. - . فقه الرضا : 20 در سطرهای مختلف پراکنده آمده است. -

حضرت علیه الاسلام فرمود: وقتی میّت را به طرف قبر آوردی، او را از طرف سرش جلو ببر و وقتی او را در قبر گذاشتی، آیة الکرسی بخوان و بگو: « به نام خدا و در راه خدا و بر آئین رسول خدا صلی الله علیه و آله، خدایا قبرش را برای او گشاده گردان و او را به پیامبرش صلی الله علیه و آله ملحق فرما.» و همانطور که در نماز گفتی، یک بار آن را بگو و هر چه توانستی، برای او طلب آمرزش کن. - . فقه الرضا : 20 در سطرهای مختلف پراکنده آمده است. -

و گوید: وقتی علی بن حسین علیه السلام مرده را وارد قبر می کرد، بر قبر او می ایستاد و می فرمود: خدایا زمین را از پهلوهای او دور کن و عمل او را به سوی خود بالا ببر و از جانب خودت خشنودی ای را به او نشان ده. - . فقه الرضا : 20 در سطرهای مختلف پراکنده آمده است -

**[ترجمه]

إیضاح

قال فی النهایة هول المطلع یرید به الموقف یوم القیامة أو ما یشرف علیه من أمر الآخرة عقیب الموت فشبهه بالمطلع الذی یشرف علیه من موضع عال انتهی قوله و یدخله القبر روی الکلینی مضمونه بسند صحیح (5)

و یدل علی عدم تعین عدد مخصوص لذلک و علی جواز إدخال الشفع و الوتر و علی أن الاختیار فی ذلک إلی الولی و ربما یستفاد منه عدم دخول الولی نفسه و فیه نظر قال فی المنتهی لا توقیف فی عدد من ینزل القبر و به قال أحمد و قال الشافعی یستحب أن یکون العدد وترا.

قوله فاقرأ أم الکتاب کذا ذکره فی الفقیه نقلا عن أبیه و رواه فی الکافی (6) عن الصادق علیه السلام بزیادة قل هو الله أحد قوله بسم الله أی أضعه فی اللحد متبرکا أو مستعینا أو مستعیذا من عذاب الله باسمه الأقدس و فی سبیل الله أی سبیل رضاه و قربه و طاعته فإن تلک الأعمال لکونها بأمره تعالی من

ص: 41


1- 1. فقه الرضا ص 20 متفرقا فی السطور.
2- 2. فقه الرضا ص 20 متفرقا فی السطور.
3- 3. فقه الرضا ص 20 متفرقا فی السطور.
4- 4. فقه الرضا ص 20 متفرقا فی السطور.
5- 5. الکافی ج 3 ص 193.
6- 6. الکافی ج 3 ص 195.

سبیل قربه و رضوانه أی کائنا فی سبیله و کائنا علی ملة رسول الله صلی الله علیه و آله مطابقا لأمرنا به و فی حسنة الحلبی (1)

بعد ذلک اللهم افسح له فی قبره و ألحقه بنبیه.

و أما الاستقبال بالمیت فی القبر فالمشهور بین الأصحاب وجوبه و ذهب ابن حمزة إلی الاستحباب و الأشهر أظهر.

قوله اللهم جاف الأرض أی أبعد الأرض عن جنبیه و لا تضیق القبر علیه بالضغطة أو المراد به وسعة مکانه و حسن حاله فی عالم البرزخ و صعد إلیک أی إلی قربک و جوارک فی الجنة أو إلی أعلی علیین أو إلی أولیائک من الأنبیاء و الأئمة صلوات الله علیهم أجمعین.

و الرضوان بالکسر و قد یضم الرضا أی ابعث بشارة رضوانک أو ما یوجبه رضوانک من المثوبات تلقاء وجهه و التنوین للتفخیم و یحتمل التحقیر أیضا إیذانا بأن القلیل من رضاک کثیر و إرادة خازن الجنان منه بعیدة هنا.

قوله علیه السلام ثم أدخل یدک الیمنی هذا موافق لما فی الفقیه إلی قوله فإذا وضعت و لم أر فی سائر الأخبار هذه الکیفیة و لم یروه فی الفقیه روایة بل یحتمل أن یکون من کلامه أو من کلام والده فی رسالته إلیه و قد یتوهم أنه من تتمة روایة سالم بن مکرم (2) و هو بعید عندی و زاد بعد قوله إلی آخرهم أئمتک أئمة هدی أبرار.

قوله علیه السلام فإذا وضعت إلخ رواه فی الکافی (3) فی الحسن عن محمد بن مسلم بتغییر و زیادة و فی إسناد الأنس إلی الوحشة و الوصل إلی الوحدة تجوز أی کن أنیسه فی وحشته و صله برحمتک فی وحدته.

قوله وقف زوجها رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: یَکُونُ أَوْلَی النَّاسِ

ص: 42


1- 1. الکافی ج 3 ص 194.
2- 2. راجع الفقیه ج 1 ص 108.
3- 3. الکافی ج 3 ص 196.

بِالْمَرْأَةِ فِی مُؤَخَّرِهَا(1).

و لا ریب فی استحباب حثو التراب ثلاث مرات لکن الأصحاب ذکروا استحباب الإهالة بظهور الأکف کما فی هذه الروایة و روایة مرسلة رواها(2) الشیخ عن أبی الحسن علیه السلام و سائر الأخبار ظاهرها أخذ التراب ببطن الکف و الرمی بها فالظاهر التخییر بینهما و لعل الرمی ببطن الکف أولی و ذکر القوم الترجیع عند الحثو و اعترف الأکثر بعدم النص و هذه الروایة تدل علی استحبابه عند نقض الید.

و أما الدعاء و فضله فقد رواه فی الکافی (3)

عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن النوفلی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام. و رواه أیضا بسند حسن (4) و زاد فی آخره و ما زادنا إلا إیمانا و تسلیما و فیهما و تصدیقا ببعثک.

قوله علیه السلام إیمانا بک و تصدیقا نصبهما إما بالمفعولیة المطلقة أی أومن بک إیمانا و أصدق ببعثک تصدیقا أو بأن یکون کل منهما مفعولا لأجله أی أفعل تلک الأفعال لإیمانی بک و بما أتی به نبیک و لتصدیقی بأنه یبعث و ینفعه تلک الأعمال أو بأن یکون کل منهما مفعولا به أی زادنا ما رأینا إیمانا و تصدیقا أو أوقعنا إیمانا و تصدیقا و لعل الثانی أظهر من الجمیع.

قوله ثم ضع یدک ذکر نحوا من ذلک فی الفقیه و یمکن استنباطه متفرقا من الأخبار قوله علیه السلام و إن کان أکثر أی إلی شبر جمعا.

قوله علیه السلام قال العالم المراد به الصادق علیه السلام کما روی فی سائر کتب الحدیث عنه علیه السلام قوله علیه السلام و شققنا یدل علی أن اللحد أولی من الشق و أنه مع الضرورة تتأتی السنة بالشق و کونه علیه السلام بدینا إنما کان

ص: 43


1- 1. راجع التهذیب ج 1 ص 93.
2- 2. راجع التهذیب ج 1 ص 91.
3- 3. الکافی ج 3 ص 198.
4- 4. الکافی ج 3 ص 198.

یمنع من اللحد لعدم إمکان توسیع اللحد بحیث یسع جثته علیه السلام لرخاوة أرض المدینة و قال فی المنتهی اللحد أفضل من الشق و هو قول العلماء رَوَی الْجُمْهُورُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: اللَّحْدُ لَنَا وَ الشَّقُّ لِغَیْرِنَا.

و لا بأس بالشق لأن الواجب مواراته فی الأرض و هی تحصل معه و معنی اللحد أنه إذا بلغ أرض القبر حفر فی جانبه مما یلی القبلة مکانا یوضع المیت فیه و معنی الشق أن یحفر فی أرض القبر شقا یوضع المیت فیه و یسقف علیه و ذلک یختلف باختلاف الأراضی فی القوة و الضعف فالمستحب فی الأرض القویة اللحد و فی الضعیفة الشق للأمن من الانخساف و علیه یحمل حدیث الباقر علیه السلام انتهی.

قوله علیه السلام رجلا بدینا فی أکثر نسخ الحدیث بادنا و فی القاموس البادن و البدین و المبدن کمعظم الجسیم قوله علیه السلام تتوضأ المراد بالتوضی غسل الید کما

رَوَی الْکُلَیْنِیُّ فِی الصَّحِیحِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ (1) عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ: قُلْتُ الرَّجُلُ یُغَمِّضُ عَیْنَ الْمَیِّتِ عَلَیْهِ غُسْلٌ قَالَ إِذَا مَسَّهُ بِحَرَارَتِهِ فَلَا وَ لَکِنْ إِذَا مَسَّهُ بَعْدَ مَا یَبْرُدُ فَلْیَغْتَسِلْ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ قُلْتُ فَمَنْ حَمَلَهُ عَلَیْهِ غُسْلٌ قَالَ لَا قُلْتُ فَمَنْ أَدْخَلَهُ الْقَبْرَ عَلَیْهِ وُضُوءٌ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ یَتَوَضَّأَ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ إِنْ شَاءَ.

فإن الظاهر منه أیضا أن المراد أنه یغسل یده مما أصابها من تراب القبر و أما الحمل علی التیمم بتراب القبر فلا یخلو من بعد إذ إطلاق الوضوء علی التیمم غیر مأنوس و أیضا فلا ثمرة للتخصیص بتراب القبر.

قوله علیه السلام إذا أتیت به القبر رواه الکلینی و غیره فی الحسن کالصحیح عن الحلبی (2) إلی قوله و لقه منک رضوانا و فیه فسله من قبل رجلیه و هو أصوب و علی ما هنا لعل المعنی سابقا برأسه فالضمیر راجع إلی المیت و فیه و قل کما قلت فی الصلاة علیه مرة واحدة من عند اللهم إن کان

ص: 44


1- 1. الکافی ج 3 ص 160.
2- 2. الکافی ج 3 ص 194.

محسنا فزد فی إحسانه و إن کان مسیئا فاغفر له و ارحمه و تجاوز عنه و روی الحلبی فی الصلاة(1)

نحوا مما مر فی باب الصلاة نقلا من الفقه الرضوی (2)

بعد قوله باب آخر فی الصلاة علی المیت فیحتمل أن یکون المراد قراءة ما ذکر بعد التکبیر الأول أو ما ذکر بعد جمیع التکبیرات.

قوله علیه السلام و صعد عمله أی تقبله و اکتبه فی دیوان المقربین و فی الکافی (3) و صاعد عمله و فی الفقیه (4)

و صعد إلیک روحه.

**[ترجمه]در النهایة گفته است: مقصود او از «هول مطّلع» ایستادن در روز قیامت است، یا آنچه از امر آخرت بعد از مرگ بر او مشرف می شود، پس آن را به فرد مطلعی تشبیه کرده که از مکانی مرتفع بر او اشراف دارد، پایان. سخنش: «و یدخله القبر» کلینی مضمون آن را با سندی صحیح - . کافی 3 : 193 - روایت کرده و بر عدم تعین عددی مخصوص برای آن دلالت دارد و نشان از جواز وارد شدن جفت و فرد دارد و بر اینکه اختیار در این کار به دست ولیّ است و چه بسا از آن، عدم دخول خود ولیّ استفاده شود و در مورد آن نظری وجود دارد. در المنتهی گفته است: سندی در مورد عدد کسانی که در در قبر وارد می­شوند وجود ندارد و احمد بدان قائل است و شافعی گفته است: مستحب است که عدد فرد باشد.

سخنش: «امّ الکتاب را بخوان» در الفقیه نیز به نقل از پدرش همین را گفته است و در کافی - . کافی 3 : 195 - از امام صادق علیه السلام با افزودن «قل هو اللهُ أحد» آن را ذکر کرده است. سخنش «بسم الله و بالله» یعنی اینکه با تبرک یا با یاری یا پناه جستن از عذاب خدا، به نام پاکش او را در لحد می نهم و «فی سبیل الله» یعنی راه خشنودی و قرب و فرمانبرداری او؛ چرا که آن اعمال به خاطر اینکه به فرمان خدای تعالی هستند در راه نزدیکی به او و خشنودی او هستند؛ یعنی در حالی که در راه او و بر آئین رسول خدا صلی الله علیه و آله و مطابق با امر او، بر ما به این کار است؛ و در حسنة الحلبی - . کافی 3 : 194 - بعد از آن آمده: «خدایا قبر او را برایش فراخ کن و او را به پیامبرش ملحق نما» .

و اما در بین اصحاب، وجوب قرار دادن میت رو به قبله در قبر مشهور است و ابن حمزه به استحباب آن معتقد است و مشهورتر، اظهر است.

سخنش: «اللهمَّ جاف الارض» یعنی زمین را از پهلوهای او دور کن و قبر را با فشار بر او تنگ نکن. شاید هم مراد از آن، فراخی مکان او و حسن حال او در عالم برزخ باشد و «صعّد إلیک» یعنی او را به سوی قرب و جوار خودت در بهشت یا به اعلا علّیین یا به سوی اولیای خودت از پیامبران و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین بالا ببر.

و «رضوان» با کسره که گاهی هم مضموم خوانده می شود یعنی: خشنودی، به این معنی است که مژده خشنودی خود را یا پاداش هایی را که خشنودی تو ایجاب می کند، پیش روی او بفرست. تنوین برای تفخیم است و احتمال دارد برای تحقیر باشد تا آگاه کند که اندکی از خشنودی تو برای من بسیار است و در اینجا اراده خزانه دار بهشت از رضواناً بعید است.

فرمایش حضرت علیه السلام: «ثمّ ادخل یدک الیمنی» مطابق است با آنچه در الفقیه آمده، تا جایی که می گوید: «فإذا وضعت» و در سایر اخبار به این کیفیت ندیده ام و در الفقیه نیز آن را روایت نکرده است، بلکه احتمال دارد از سخن او یا سخن پدر او در نامه اش به او باشد و گاه چنین تصور می شود که این ادامه روایت سالم بن مکرّم - . ر.ک: الفقیه 1 : 108 - است، ولی به نظر من بعید است و او بعد از قولش «تا آخرین آنان» افزوده است: «امامانت، امامان هدایت و نیکان».

فرموده حضرت علیه السلام: «فإذا وضعت» الی آخر، در کافی - . کافی 3 : 196 - در روایت حسن به نقل از محمد بن مسلم، با مقداری تغییر و اضافه آن را روایت کرده و در نسبت دادن انس به بی کسی و وصل به تنهایی، نسبت تجوّز - مجاز بودن - داده؛ یعنی انیس او باش در بی کسی او، و در تنهائی اش او را به رحمت خویش متصل گردان .

در مورد سخنش «همسرش بایستد» از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: شوهر زن، سزاوارترین شخص به پشت او می­باشد. - . ر.ک: التهذیب 1 : 93 -

شکی در استحباب ریختن سه مرتبه خاک نیست، ولی اصحاب استحباب خاک ریختن را با پشت دست ها ذکر کرده اند، چنانچه در این روایت و روایت مرسلی که شیخ از امام کاظم علیه السلام روایت کرده - . ر.ک: التهذیب 1 : 91 - وجود دارد و ظاهر سایر اخبار، گرفتن خاک در کف دست و ریختن آن است. و آنچه به نظر می رسد، تخییر بین این دو حالت است و شاید ریختن با کف دست اولی باشد و عده ای هم ترجیع (انّا لله و انّا الیه راجعون) را به هنگام خاک ریختن ذکر کرده اند و اکثریت به عدم صراحت در روایات اعتراف کرده اند و این روایت بر استحباب آن به هنگام تکاندن دست اشاره دارد.

و اما دعا و فضیلت آن، در کافی - . کافی 3 : 198 - به نقل از امام صادق علیه السلام آن را روایت کرده و همچنین آن را با سند حسن - . کافی 3 : 198 - هم نقل کرده و در آخر آن افزوده: «و ما زادنا الا ایماناً و تسلیما»، (و جز ایمان و تسلیم چیزی بر ما نیفزود) و در هر دو آمده «و باور داشتن برانگیختن تو».

فرموده حضرت علیه السلام « ایماناً بک و تصدیقاً»، نصب این دو، یا بنا بر مفعول مطلق بودن است، یعنی: ایمان دارم به تو ایمان آوردنی، و برانگیختنت را تصدیق می کنم تصدیق کردنی، یا بنا بر اینکه آن دو مفعول لأجله باشند، یعنی: آن کارها را انجام می دهم به خاطر ایمانم به تو و به آنچه پیامبرت آورده و به سبب تصدیقم به اینکه او برانگیخته می شود و این اعمال به او سود خواهد رساند؛ یا اینکه نصب آن ها بنا براین است که هر دو مفعولٌ به باشند؛ به این معنی که آنچه دیدیم بر ایمان و تصدیق ما افزود، یا ما را در ایمان و تصدیق انداخت؛ و شاید مورد دوم اظهر از همه باشد .

سخنش: «سپس دستت را بگذار» مانند آن را در الفقیه ذکر کرده است و می توان آن را بطور پراکنده از اخبار استنباط کرد، فرمایش حضرت علیه السلام: «و اگر بیشتر بود» یعنی مجموعاً به اندازه یک وجب.

فرمایش حضرت علیه السلام: «عالم فرمود» منظور از عالم، امام صادق علیه السلام است، همانطور که در سایر کتب نیز این حدیث از آن حضرت روایت شده است. فرمایش حضرت علیه السلام: «و شکافتیم» دلالت دارد بر اینکه لحد اولی از شق است و اینکه در وقت ضرورت، سنت در شکافتن (شق) است و اینکه حضرت «تنومند» بود، به علت سستی زمین مدینه، امکان توسعه لحد نبود تا گنجایش بدن حضرت را داشته باشد. در المنتهی گفته: لحد بهتر از شق است و این قول علماست، اکثریت به نقل از ابن عبّاس از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده اند: لحد برای ماست و شق برای غیر ما. شق اشکالی ندارد؛ زیرا واجب، پنهان و دفن کردن او در زمین است که با این کار حاصل می شود و معنای لحد این است که وقتی قبر کنده شود، در طرف قبله آن، مکانی را حفر کند تا مرده در آن نهاده شود و معنی شقّ این است که در وسط قبر شکافی را حفر کنند که مرده در آن گزارده می شود و روی آن را بپوشانند و این حکم با اختلاف زمین ها در قدرت و ضعف فرق می کند، در زمین سخت، لحد مستحب است و در زمین سست، شق، به خاطر ایمن ماندن از فروریختن زمین مستحب است و حدیث امام باقر علیه السلام حمل بر آن می­شود، پایان.

فرمایش حضرت علیه السلام: «رجلاً بدیناً» در اکثر نسخ «بادناً» آمده و در القاموس آمده: «البادن و البدین و المبدَن» مانند «مُعظَم» یعنی: تنومند. فرمایش حضرت علیه السلام: «وضو می گیری»، مقصود از وضو گرفتن شستن دست است، چنانچه کلینی در حدیث صحیح از محمد بن مسلم - . کافی 3 : 160 - از یکی از دو امام باقر یا صادق علیهما السلام روایت کرده که گفت: عرض کردم: مردی که چشم میت را می بندد نیز باید غسل کند؟ فرمود: اگر به وقت گرم بودن بدن او را لمس کند نه، ولی اگر بعد از سرد شدن او را لمس کند، باید غسل کند و حدیث را ادامه داد تا اینکه گفت: عرض کردم: کسی که او را حمل کرده، باید غسل کند؟ فرمود: نه، عرض کردم: کسی که او را داخل قبر می کند باید وضو داشته باشد؟ فرمود: نه، مگر اینکه بخواهد از خاک قبر وضو بگیرد.

به نظر می رسد مقصود این است که او دستش را از آنچه از خاک قبر بدان رسیده بشوید و اما حمل بر تیمم با خاک قبر، خالی از بُعد نیست؛ زیرا اطلاق وضو بر تیمم نامأنوس است و همچنین فایده ای برای تیمم به خاک قبر وجود ندارد.

فرمایش حضرت علیه السلام: «وقتی او را به طرف قبر آوردی»، کلینی و دیگران آن را در الحسن کالصحیح به نقل از حلبی - . کافی 3 : 194 - روایت کرده اند تا اینجای سخنش: «و از جانب خود، خشنودی به او نشان ده» و در آن آمده: «پس او را از طرف پاهایش جلو ببر» و این درست تر است و بر اساس آنچه در اینجا گفته شده، شاید معنا «با سر جلو بردن» بوده، پس ضمیر به مرده باز می گردد و در آن آمده: و همانطور که در نماز خواندی، یک بار بگو خدایا اگر نیکوکار بود به نیکی او بیفزای و اگر گنهکار بود او را بیامرز و به او رحمت فرست و از او درگذر. و حلبیّ در نماز - . کافی 3 : 184 - ، نظیر آنچه را که به نقل از فقه رضوی - . در جلد 81 : ص 355 گذشت. - در باب نماز گذشت، روایت کرده است. احتمال دارد منظور قرائت آن چیزی باشد که بعد از تکبیر اول ذکر کرده، یا آنچه بعد از تمام تکبیرها ذکر کرده است.

فرمایش حضرت علیه السلام: «و صعّد عمله» یعنی: آن را بپذیر و در دیوان مقربان ثبتش کن و در کافی - . یعنی در حدیث حلبی از امام صادق علیه السلام. - آمده: «و صاعد عمله» و در الفقیه - . الفقیه 1 : 108 - : و «صعّد إلیک روحه». روح او را به سوی خودت بالا ببر.

**[ترجمه]

«31»

مُنْتَهَی الْمَطْلَبِ، قَالَ رُوِیَ: أَنَّ امْرَأَةً کَانَتْ تَزْنِی وَ تَضَعُ أَوْلَادَهَا فَتُحْرِقُهُمْ بِالنَّارِ خَوْفاً مِنْ أَهْلِهَا وَ لَمْ یَعْلَمْ بِهَا غَیْرُ أُمِّهَا فَلَمَّا مَاتَتْ دُفِنَتْ فَانْکَشَفَ التُّرَابُ عَنْهَا وَ لَمْ تَقْبَلْهَا الْأَرْضُ فَنُقِلَتْ مِنْ ذَلِکَ الْمَکَانِ إِلَی غَیْرِهِ فَجَرَی لَهَا ذَلِکَ فَجَاءَ أَهْلُهَا إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام وَ حَکَوْا لَهُ الْقِصَّةَ فَقَالَ لِأُمِّهَا مَا کَانَتْ تَصْنَعُ هَذِهِ فِی حَیَاتِهَا مِنَ الْمَعَاصِی فَأَخْبَرَتْهُ بِبَاطِنِ أَمْرِهَا فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَقْبَلُ هَذِهِ لِأَنَّهَا کَانَتْ تُعَذِّبُ خَلْقَ اللَّهِ بِعَذَابِ اللَّهِ اجْعَلُوا فِی قَبْرِهَا مِنْ تُرْبَةِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَفُعِلَ ذَلِکَ بِهَا فَسَتَرَهَا اللَّهُ تَعَالَی (5).

**[ترجمه]منتهی المطلب: گوید: روایت شده که زنی زناکار بود و فرزندانی را که می زائید، از ترس خانواده اش در آتش می سوزاند و جز مادرش کسی از آن باخبر نبود. وقتی مُرد، او را دفن کردند، ولی خاک از رویش کنار رفت و زمین قبولش نکرد. پس او را از آن مکان به جایی دیگر بردند. دوباره همین اتفاق برای او رخ داد. خانواده اش به محضر امام صادق علیه السلام رفتند و داستان را برای حضرت شرح دادند، حضرت به مادرش فرمود: این زن در زندگی خود چه گناهانی مرتکب می شد؟ مادرش حضرت را از حقیقت امرش آگاه کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: زمین او را قبول نمی کند؛ زیرا او بندگان خدا را با عذاب خداوند عذاب می کرد، در قبرش از تربت امام حسین علیه السلام بگذرید، چنین کردند و خداوند تعالی او را پوشانید. - . منتهی الطلب 1 : 461 -

**[ترجمه]

«32»

الْمِصْبَاحُ لِلشَّیْخِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عِیسَی أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ: مَا عَلَی أَحَدِکُمْ إِذَا دَفَنَ الْمَیِّتَ وَ وَسَّدَهُ التُّرَابَ أَنْ یَضَعَ مُقَابِلَ وَجْهِهِ لَبِنَةً مِنَ الطِّینِ وَ لَا یَضَعَهَا تَحْتَ رَأْسِهِ (6).

**[ترجمه]المصباح شیخ: از جعفر بن عیسی روایت شده که شنیده بود امام موسی کاظم علیه السلام می فرمود: ایرادی ندارد که وقتی یکی از شما میت را دفن کرد و خاک بر او ریخت، خشتی گلی مقابل صورتش بگذارد و آن را زیر سرش قرار ندهد. - . مصباح طوسی : 511، مؤلف علامه نیز آن را در کتاب المزار ج101 ص 136 از این چاپ بیرون آورده است و در آن آمده: «خشتی از گل امام حسین علیه السلام». -

**[ترجمه]

بیان

الظاهر أن اللام فی الطین للعهد و المراد طین قبر الحسین علیه السلام کما فهمه الشیخ و أورد الروایة فی أخبار فضل التربة المقدسة.

ص: 45


1- 1. الکافی ج 3 ص 184.
2- 2. مر فی ج 81 ص 355.
3- 3. یعنی فی حدیث الحلبیّ عن الصادق( ع).
4- 4. الفقیه ج 1 ص 108.
5- 5. منتهی المطلب ج 1 ص 461.
6- 6. مصباح الطوسیّ ص 511، و قد أخرجه المؤلّف العلامة فی کتاب المزار ج 101 ص 136 من هذه الطبعة و فیه« لبنة من طین الحسین( ع)».

**[ترجمه]ظاهر آن است که الف و لام در «طین» برای عهد است و آنچنان که شیخ فهمیده، مراد تربت قبر امام حسین علیه السلام است و این روایت را در اخبار فضیلت تربت مقدس آورده است.

**[ترجمه]

«33»

الْعُیُونُ وَ الْعِلَلُ، فِی عِلَلِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: فَإِنْ قَالَ فَلِمَ أُمِرُوا بِدَفْنِ الْمَیِّتِ قِیلَ لِئَلَّا یَظْهَرَ النَّاسُ عَلَی فَسَادِ جَسَدِهِ وَ قُبْحِ مَنْظَرِهِ وَ تَغْیِیرِ رِیحِهِ وَ لَا یَتَأَذَّی بِهِ الْأَحْیَاءُ وَ بِرِیحِهِ وَ رُبَّمَا یَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنَ الْآفَةِ وَ الْفَسَادِ وَ لِیَکُونَ مَسْتُوراً عَنِ الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ فَلَا یَشْمَتَ عَدُوٌّ وَ لَا یَحْزَنَ صَدِیقٌ (1).

**[ترجمه]العیون و العلل: در علل فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام روایت شده است: اگر گفته شود: چرا مردم مأمور شده اند میت را دفن کنند؟ بگوئید: برای اینکه مردم بر فاسد شدن جسم میت و از زشتی سیما و تغییر بوی او مطلع نگردند و زندگان از او و بوی او و فاسد شدن او و آفاتی که در آن رخ می­دهد، اذیّت نشوند و بدن میت از دید دوستان و دشمنان پنهان بماند در نتیجه نه دشمنان شماتت کنند و نه دوستان محزون گردند. - . عیون الاخبار 2 : 114، علل الشرایع 1 : 254 -

**[ترجمه]

«34»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، وَ أَعْلَامُ الدِّینِ، بِإِسْنَادِهِمَا إِلَی أَبِی هُرَیْرَةَ وَ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنِ احْتَفَرَ لِمُسْلِمٍ قَبْراً مُحْتَسِباً حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَی النَّارِ وَ بَوَّأَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ أَوْرَدَهُ حَوْضاً فِیهِ مِنَ الْأَبَارِیقِ عَدَدَ النُّجُومِ عَرْضُهُ مَا بَیْنَ أُبُلَّةَ وَ صَنْعَاءَ(2).

**[ترجمه]ثواب الاعمال و اعلام الدین: با اسناد آن دو به ابی هریره و ابن عباس روایت شده که این دو گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس برای رضای خدا قبری را برای مسلمانی حفر کند، خداوند جسم او را بر آتش حرام می کند و او را در خانه ای در بهشت جای می دهد و بر حوضی واردش گرداند که در آن کوزه هایی به تعداد ستارگان هست و عرض آن ما بین «ابلّة» و «صنعا» است. - . نسخه خطی اعلام الدین، ثواب الاعمال : 260، چاپ بغداد. -

**[ترجمه]

بیان

الْأُبُلَّةُ کَعُتُلَّة موضع بالبصرة أحد جنان الدنیا(3) و فی بعض النسخ بالیاء المثناة و هو بالفتح اسم جبل بین مکة و المدینة قرب ینبع و بالکسر قریة بباخور و موضعان آخران ذکرهما الفیروزآبادی.

**[ترجمه]«الأبلَّة» مانند عُتُلَّة مکانی است در بصره، یکی از بهشت های دنیاست - . در المراصد گفته است: شهری است بر ساحل دجله بزرگ بصره در گوشه خلیجی که به شهر بصره وارد می شود. این شهر از بصره کهن تر است. گویا پیش از آنکه بصره به شهری تبدیل شود، در این شهر اسلحه خانه هایی برای ایرانیان و مقرهایی برای فرماندهی آنان بود. اسمعی گفته است: بهشت های دنیا سه تا هستند: غوطه دمشق، رود بلخ و رود ابلة و باغ های دنیا سه تا هستند: ابله و سیراف و عمان و گفته شده: عمان و اردبیل و هیت و رود ابله که به سمت بصره امتداد یافته و گودال زیاد، پایان. در حاشیه چاپ کمپانی از ثمار القلوب روایت شده که بهشت های زمین چهار تا هستند: ابله بصره، دره توان در ایران، سغد سمرقند و غوطه دمشق. - و در برخی نسخ با یاء آمده که با فتحه، نام کوهی است بین مکه و مدینه نزدیک ینبع و با کسره روستایی است در باخور، دو مکان دیگر هم هستند که فیروزآبادی آن را ذکر کرده است.

**[ترجمه]

«35»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، وَ الْعُیُونُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ وَ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ وَ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمْدَانِیِّ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ نَاتَانَةَ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبِ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ کُلِّهِمْ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ

ص: 46


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 114، علل الشرائع ج 1 ص 254.
2- 2. اعلام الدین مخطوط، ثواب الأعمال ص 260، ط بغداد.
3- 3. قال فی المراصد: هی بلدة علی شاطئ دجلة البصرة العظمی فی زاویة الخلیج الذی یدخل الی مدینة البصرة، و هی أقدم من البصرة، کأنّه قبل أن تمصر البصرة فیها مسالح للفرس و قائد. قال الأصمعی: جنان الدنیا ثلاث: غوطة دمشق، و نهر بلخ، و نهر الابلة: و حشوش الدنیا ثلاثة: الابلة و سیراف و عمان، و قیل: عمان و أردبیل و هیت، و نهر الابلة الضارب الی البصرة، و حفرة زیاد. انتهی، و حکی عن ثمار القلوب- فی هامش طبعة الکمبانیّ- أن جنان الأرض أربعة: ابلة البصرة، و شعب توان بفارس، و سغد سمرقند، و غوطة دمشق.

الْهَرَوِیِّ عَنِ الرِّضَا علیه السلام فِی حَدِیثٍ: إِنَّهُ قَالَ لَهُ سَیُحْفَرُ لِی فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فَتَأْمُرُهُمْ أَنْ یَحْفِرُوا لِی سَبْعَ مَرَاقِیَ إِلَی أَسْفَلَ وَ أَنْ یُشَقَّ لِی ضَرِیحَهُ فَإِنْ أَبَوْا إِلَّا أَنْ یَلْحَدُوا فَتَأْمُرُهُمْ أَنْ یَجْعَلُوا اللَّحْدَ ذِرَاعَیْنِ وَ شِبْراً فَإِنَّ اللَّهَ سَیُوَسِّعُهُ مَا شَاءَ(1).

**[ترجمه]مجالس صدوق و العیون: در حدیثی از ابی صلت هروی از امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود: به زودی در این مکان برای من [قبری] حفر کنند، تو به آنان دستور می دهی تا آن را هفت پله رو به پائین حفر کنند و وسط قبر را بشکافند. اگر از این کار امتناع کردند و و بر آن شدند تا در قبر لحد بکنند، به آنان دستور می دهی تا لحد را به اندازه دو ذرع و یک وجب وسیع کنند، چه، حق تعالی هر اندازه خواهد، وسیعش کند. - . امالی صدوق : 393 و 392 ، عیون الاخبار 2 : 242 -

**[ترجمه]

بیان

لعل اختیار الشق هنا لأمر یخصه علیه السلام أو یخصه ذلک المکان کما أن الحفر سبع مراقی کذلک و یدل علی استحباب توسیع اللحد.

**[ترجمه]شاید انتخاب شکافتن در اینجا به خاطر مسئله ای مخصوص امام علیه السلام بوده یا به آن مکان اختصاص داشته، چنانچه حفر به اندازه هفت پله نیز به همین ترتیب است و بر استحباب گسترش لحد اشاره دارد .

**[ترجمه]

«36»

إِرْشَادُ الْمُفِیدِ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی مَوْلَی آلِ سَامٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَبِی اسْتَوْدَعَنِی مَا هُنَاکَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ ادْعُ لِی شُهُوداً فَدَعَوْتُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالَ اکْتُبْ هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ یَعْقُوبُ بَنِیهِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ أَوْصَی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُکَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ الْجُمُعَةَ وَ أَنْ یُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ وَ أَنْ یُرَبِّعَ قَبْرَهُ وَ یَرْفَعَهُ أَرْبَعَةَ أَصَابِعَ وَ أَنْ یَحُلَّ عَنْهُ أَطْمَارَهُ عِنْدَ دَفْنِهِ الْحَدِیثَ (2).

**[ترجمه]ارشاد المفید: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: پدرم هر چه را در اینجاست، ودیعه گذاشت. وقتی حضرت به حالت احتضار درآمد، به من فرمود: شاهدانی را برای من بخوان. من نیز چهار تن از قریش را به شهادت خواستم، فرمود: بنویس: این چیزی است که یعقوب فرزندانش را بدان وصیت کرد... تا اینجا که فرمود: و محمد بن علی به جعفر بن محمد وصیت فرمود و به او دستور داد تا او را در آن بردش که با آن نماز جمعه می خواند کفن نماید و عمامه اش را نیز بر سرش بپیچد و قبرش را چهارگوش بسازد و به اندازه چهار انگشت آن را بالا ببرد و دستور داد تا جامه های کهنه اش را به هنگام دفنش درآورد...تا آخر حدیث. - . ارشاد المفید : 255 و 254 -

**[ترجمه]

إیضاح

ما هناک أی من الکتب و السلاح و غیرهما من آثار النبی صلی الله علیه و آله و سائر الأنبیاء علیهم السلام و الأطمار جمع الطمر بالکسر و هو الثوب الخلق و الکساء البالی و لعل المراد به حل عقد الأکفان عند الرأس و الرجلین و قیل أمره أن لا یدفنه فی ثیابه المخیطة.

**[ترجمه]«هر چه در اینجاست» یعنی از کتاب ها و سلاح ها و سایر نشانه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر پیامبران علیهم السلام. «اطمار» جمع طمر است با کسره، یعنی جامه کهنه و لباس پوسیده و شاید هم مراد از آن، گشودن گره های کفن ها در قسمت سر و پاها باشد و گفته شده، به او امر فرمود تا با جامه های دوخته شده دفنش ننماید.

**[ترجمه]

«37»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْخَیْرَانِیِّ عَنْ جَارِیَةٍ لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: أَنَّ أُمَّ الْمَهْدِیِّ علیه السلام مَاتَتْ فِی حَیَاةِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام وَ عَلَی قَبْرِهَا لَوْحٌ مَکْتُوبٌ عَلَیْهِ هَذَا قَبْرُ أُمِّ مُحَمَّدٍ(3).

**[ترجمه]اکمال الدین: از یکی از کنیزان امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که مادر حضرت مهدی علیه السلام در دوران زندگی امام حسن عسکری علیه السلام از دنیا رفت و بر قبرش لوحی است که بر روی آن نوشته شده: این قبر مادر محمد است. - . اکمال الدین 2 : 105، در ذیل یک حدیث. -

**[ترجمه]

بیان

یدل علی استحباب نصب علامة فی القبر لیعرف و یزار و علی استحباب کتابة الاسم علیه لذلک لا سیما فی من فی زیارته مزید فضل و إن أمکن تخصیصه به.

ص: 47


1- 1. أمالی الصدوق ص 392 و 393، عیون الأخبار ج 2 ص 242.
2- 2. إرشاد المفید ص 254 و 255.
3- 3. اکمال الدین ج 2 ص 105، فی حدیث.

قال فی الذکری یستحب أن یوضع عند رأسه حجر أو خشبة علامة لیزار و یترحم علیه کما فعل النبی صلی الله علیه و آله حیث أمر رجلا بحمل صخرة لیعلم بها قبر عثمان بن مظعون فعجز الرجل فحصر رسول الله صلی الله علیه و آله عن ذراعیه فوضعها عند رأسه و قال أعلم بها قبر أخی و أدفن إلیه من مات من أهله.

وَ رُوِّینَا عَنْ یُونُسَ بْنِ (1)

یَعْقُوبَ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ الْکَاظِمُ علیه السلام مِنْ بَغْدَادَ إِلَی الْمَدِینَةِ مَاتَتِ ابْنَةٌ لَهُ فِی رُجُوعِهِ بِفَیْدَ وَ أَمَرَ بَعْضَ مَوَالِیَهُ أَنْ یُجَصِّصَ قَبْرَهَا وَ یَکْتُبَ عَلَی لَوْحٍ اسْمَهَا وَ یَجْعَلَهُ فِی الْقَبْرِ.

و فیه دلالة علی إباحة الکتابة علی القبر و قد روی فیه نهی عن النبی صلی الله علیه و آله من طریق العامة و لو صح حمل علی الکراهة لأنه من زینة الدنیا انتهی.

**[ترجمه]این حدیث به استحباب نصب علامت در قبر اشاره دارد، به منظور اینکه شناخته شود و زیارت گردد و نیز بر استحباب نوشتن نام بر آن به همان دلیل، به ویژه برای کسی که در زیارت او فضیلت بیشتری وجود دارد؛ هر چند می توان این کار را مختص او دانست.

در الذکری گفته است: مستحبّ است کنار سر آن سنگ یا چوبی به عنوان علامت گذاشته شود تا آن را زیارت کنند و بر او رحمت بفرستند، همانطور که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله چنین کرد، آنگاه که به مردی دستور داد تا تخته سنگی را بردارد و بر قبر عثمان بن مظعون بگذارد تا شناخته شود و آن مرد نتوانست چنین کند و رسول خدا صلی الله علیه و آله آستین­هایش را بالا زده و آن را کنار سرش گذاشت و فرمود: به وسیله این سنگ، برادرم را معرفی می­کنم و هر کس را که از خانواده او از دنیا رفت، کنار آن دفن می کنم.

از یونس بن یعقوب - . ر.ک: کافی 3 : 202، التهذیب 1 : 130 - روایت کرده ایم که گفت: وقتی امام کاظم علیه السلام از بغداد به مدینه باز می گشت، در راه بازگشت، دخترش در فید درگذشت و حضرت به یکی از غلامانش فرمود تا قبر او را گچکاری کند و بر لوحی نام او را بنویسد و آن را روی قبر قرار دهد.

این روایت نشان از مباح بودن نوشتن بر روی قبر دارد و در این مورد از طریق عامه روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن بازداشته است و اگر صحیح باشد، بر کراهت حمل شده است؛ زیرا از زیورهای دنیایی به شمار می رود، پایان.

**[ترجمه]

«38»

الذِّکْرَی، عَنْ حَمَّادٍ اللَّحَّامِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فِی یَوْمِ بَدْرٍ أَمَرَ بِمُوَارَاةِ کَمِیشِ الذَّکَرِ أَیْ صَغِیرِهِ وَ قَالَ إِنَّهُ لَا یَکُونُ إِلَّا فِی کِرَامِ النَّاسِ (2).

قال الشهید و أورده الشیخ فی الخلاف (3) و المبسوط(4) عن علی علیه السلام.

**[ترجمه]الذکری: از امام صادق علیه السلام روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ بدر امر فرمود تا کمیش الذکر را به خاک بسپارند؛ یعنی دارای آلت مردی کوچک و فرمود: این نباشد مگر در انسان های بزرگوار. - . الذکری : 54 -

شهید گفته است: شیخ در الخلاف - . الخلاف : 509 - و المبسوط - . المبسوط 1 : 182، در ج 2 ص 19 چاپ المکتبة الرضویة و نیز ص 53 چاپ سنگی به آن اشاره نموده است. - از امام علی علیه السلام آن را آورده است.

**[ترجمه]

بیان

قال فی الذکری لو اشتبه المسلم بالکافر فالأقرب الصلاة علی الجمیع بنیة الصلاة علی المسلمین لتوقف الواجب علیه ثم ذکر هذه الروایة و قال فحینئذ یمکن العمل به فی الصلاة فی کل مشتبه لعدم تعقل معنی فی اختصاص الشهید و فی المبسوط أورد الروایة فی اشتباه قتلی المسلمین بالمشرکین و بنی علیها الصلاة ثم قوی ما قلناه أولا و احتاط بأن یصلی علی کل واحد واحد بشرط إسلامه (5).

ص: 48


1- 1. راجع الکافی ج 3 ص 202، التهذیب ج 1 ص 130.
2- 2. الذکری: 54.
3- 3. الخلاف ص 509.
4- 4. المبسوط ج 1 ص 182 و قد أشار إلیه فی ج 2 ص 19 ط المکتبة المرتضویة ص 53 ط حجر أیضا.
5- 5. قال: و ان قلنا: انه یصلی علی کل واحد منهم منفردا بنیة شرط إسلامه کان احتیاطا، و ان قلنا: یصلی علیهم صلاة واحدة و ینوی بالصلاة الصلاة علی المؤمنین منهم کان قویا.

قال فی المعتبر و لو قیل بمواراة الجمیع ترجیحا لجانب حرمة المسلم کان صوابا و هذا فیه طرح للروایة لضعفها و الصلاة علی الجمیع حینئذ بالطریق الأولی.

**[ترجمه]در الذکری گفته است: اگر مسلمان با کافر مشتبه شود، اقرب، نماز خواندن بر هر دو به نیت نماز بر مسلمانان است، به خاطر توقف واجب بر آن، سپس این روایت را ذکر کرده و گفته است: در چنین زمانی می توان در نماز بر هر مشتبه، به آن عمل کرد به دلیل عدم تعقل معنا در اختصاص شهید. در المبسوط این روایت را در مشتبه شدن کشتگان مسلمان با کافران آورده است و نماز را بر اساس آن قرار داده است، سپس آنچه را که ما در ابتدا گفتیم قوی دانسته و احتیاط کرده که بر هر کدام از آن ها به شرط اسلامش، تک تک نماز گزارده شود. - . گفته است: و اگر گفتیم: بر هر کدام از آن ها به نیت شرط اسلامش به صورت جداگانه نماز خواند شود از روی احتیاط بوده و اگر گفتیم: یک نماز بر آن ها خوانده شود و نیت نماز، نماز بر مؤمنان آن ها باشد، این قول قوی است. -

در المعتبر گفته است: و اگر اعتقاد بر این باشد که همه را از جهت ترجیح دادن جنبه حرمت مسلمان دفن کنند، کار درستی است و این سخن نشان از کنار گذاشتن روایت به خاطر ضعف آن دارد و نماز بر همه در چنین زمانی، به طریق اولی است.

**[ترجمه]

«39»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سُفْیَانَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ نُوحٍ الْخَیَّاطِ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْیَسَعِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: أَتَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقِیلَ إِنَّ سَعْدَ بْنَ مُعَاذٍ قَدْ مَاتَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَامَ أَصْحَابُهُ فَحُمِلَ فَأَمَرَ فَغُسِّلَ عَلَی عِضَادَةِ الْبَابِ.

فَلَمَّا أَنْ حُنِّطَ وَ کُفِّنَ وَ حُمِلَ عَلَی سَرِیرِهِ تَبِعَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ کَانَ یَأْخُذُ یَمْنَةَ السَّرِیرِ مَرَّةً وَ یَسْرَةَ السَّرِیرِ مَرَّةً حَتَّی انْتَهَی بِهِ إِلَی الْقَبْرِ فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی لَحَدَهُ وَ سَوَّی عَلَیْهِ اللَّبِنَ وَ جَعَلَ یَقُولُ نَاوِلْنِی حَجَراً نَاوِلْنِی تُرَاباً رَطْباً یَسُدُّ بِهِ مَا بَیْنَ اللَّبِنِ فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ وَ حَثَا التُّرَابَ عَلَیْهِ وَ سَوَّی قَبْرَهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّهُ سَیَبْلَی وَ یَصِلُ إِلَیْهِ الْبِلَی وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یجب [یُحِبُ] عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا فَأَحْکَمَهُ فَلَمَّا أَنْ سَوَّی التُّرْبَةَ عَلَیْهِ قَالَتْ أُمُّ سَعْدٍ مِنْ جَانِبٍ هَنِیئاً لَکَ الْجَنَّةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أُمَّ سَعْدٍ مَهْ لَا تَجْزِمِی عَلَی رَبِّکِ فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَ ضَمَّةً قَالَ وَ رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَجَعَ النَّاسُ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْنَاکَ صَنَعْتَ عَلَی سَعْدٍ مَا لَمْ تَصْنَعْهُ عَلَی أَحَدٍ أَنَّکَ تَبِعْتَ جَنَازَتَهُ بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا حِذَاءٍ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْمَلَائِکَةَ کَانَتْ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ فَتَأَسَّیْتُ بِهَا قَالُوا وَ کُنْتَ تَأْخُذُ یَمْنَةَ السَّرِیرِ مَرَّةً وَ یَسْرَةَ السَّرِیرِ مَرَّةً قَالَ صلی الله علیه و آله کَانَتْ یَدِی فِی یَدِ جَبْرَئِیلَ آخُذُ حَیْثُ مَا أَخَذَ فَقَالُوا أَمَرْتَ بِغُسْلِهِ وَ صَلَّیْتَ عَلَی جِنَازَتِهِ وَ لَحَدْتَهُ ثُمَّ قُلْتَ إِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَ ضَمَّةً فَقَالَ صلی الله علیه و آله نَعَمْ إِنَّهُ کَانَ فِی

ص: 49

خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءٌ(1).

**[ترجمه]العلل: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است: محضر رسول خدا صلی الله علیه و سلم عرض شد: سعد بن معاذ از دنیا رفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و صحابه حضرت نیز برخاستند و جنازه را حمل کردند. حضرت دستور داد و او را بر روی چهارچوب در غسل دادند.

وقتی او را حنوط و کفن نموده و روی تابوت حمل نمودند، رسول خدا صلی الله علیه و آله جنازه اش را تشییع فرمود. حضرت یک بار سمت راست تابوت و دیگر بار سمت چپ آن را می گرفت تا اینکه به قبر رسیدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله در قبر پائین رفت و او را در لحد گذارد و خشت لحد را چید و پیوسته می فرمود: سنگ به من دهید، گل به من دهید تا درزهای خشت ها را به وسیله آن پر کنم. وقتی حضرت از چیدن لحد فارغ شد و بر آن خاک ریخت و قبرش را پر نمود، فرمود: من می دانم که این قبر به زودی فرسوده می شود و کهنگی به آن می رسد، ولی خداوند عزوجلّ دوست دارد که وقتی بنده اش کاری انجام داد، آن را محکم و استوار به جای آورد. وقتی حضرت روی قبر خاک ریخت و آن را مسطح نمود، مادر سعد از گوشه ای گفت: بهشت بر تو گوارا باد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای مادر سعد ساکت باش! تو یقین نداری که پروردگارت با او چه می کند، در این ساعت قبر او را فشار داد .

امام علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله از خاکسپاری او بازگشت و مردم نیز بازگشتند و عرض کردند: ای رسول خدا! ما دیدیم که با سعد کاری کردید که با هیچ کس انجام نداده بودید. شما او را بدون عبا و کفش تشییع فرمودید. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: فرشتگان بدون کفش و عبا او را تشییع می کردند، من نیز به ایشان تأسی نمودم. عرضه داشتند: شما یک بار سمت راست تابوت را و بار دیگر سمت چپ آن را گرفتید. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: دستم در دست جبرئیل بود، هر کجا را که او می گرفت من نیز می گرفتم. عرض کردند: دستور فرمودید تا او را غسل دهند و بر جنازه او نماز گزاردید و لحدش را چیدید، سپس فرمودید: قبر سعد را فشار داد! حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: آری این فشار به این دلیل بود که او با همسرش بدخلق بود. - . علل الشرایع 1 : 292 و نظیر آن در امالی : ص 231 وجود دارد. -

**[ترجمه]

توضیح

یدل علی استحباب تشریج اللبن علی اللحد و سد فرجها بالطین و الحجر قال فی المنتهی إذا وضعه فی اللحد شرج علیه اللبن لئلا یصل التراب إلیه و لا نعلم فیه خلافا و یقوم مقام اللبن مساویه فی المنع من تعدی التراب إلیه کالحجر و القصب و الخشب إلا أن اللبن أولی من ذلک کله لأنه المنقول من السلف المعروف فی الاستعمال و ینبغی أن یسد الخلل بالطین لأنه أبلغ فی المنع و روی ما یقاربه الشیخ فی الموثق عن إسحاق بن عمار(2)عن أبی عبد الله علیه السلام انتهی.

و ترکه صلی الله علیه و آله الرداء لغیر قریبه لعلة خاصة بینها یمنع التأسی مع ما ورد من عموم المنع و الیمنة و الیسرة بفتح الیاء فیهما الجهتان المعروفتان و ضمة القبر ضغطته.

**[ترجمه]بر استحباب چیدن و چسباندن خشت بر لحد و پوشاندن درزهای آن با گل و سنگ اشاره دارد. در المنتهی گفته است: وقتی او را در لحد قرار داد، خشت ها را در آن چید تا خاک به او نرسد و در این مورد اختلاف نظری نمی شناسیم. و چیزهایی نظیر خشت، مثل سنگ و نی و چوب می تواند در جلوگیری از نفوذ خاک به بدن او جایگزین آن شود، ولی خشت از تمام این ها بهتر است؛ زیرا از پیشینیان نقل شده است و در استعمال معروف تر است و بهتر است که شکاف ها با گل مسدود شود؛ زیرا بهتر از هر چیز می تواند آن را بپوشاند و شیخ نیز در حدیثی موثق از اسحاق بن عمّار - . التهذیب 1 : 129 - به نقل از امام صادق علیه السلام، شبیه این روایت را نقل کرده است. پایان.

و ترک ردای حضرت صلی الله علیه و آله برای غیر خویشاوندش، برای علت خاصی است که آن را بیان کرد تا مانع از تقلید دیگران شود، با وجود آنچه از عموم، منع وارد شده است. «یمنة و یسرة» با فتح یاء در هر دو، دو جهت معروف هستند و «ضمّة قبر» به معنای فشار آن است .

**[ترجمه]

«40»

غَیْبَةُ الشَّیْخِ، وَ فَلَاحُ السَّائِلِ، عَنِ ابْنِ نُوحٍ عَنْ هِبَةِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی جِیدٍ الْقُمِّیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الدَّلَّالِ قَالَ: أُدْخِلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ یَعْنِی وَکِیلَ مَوْلَانَا الْمَهْدِیِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَجَّلَ اللَّهُ فَرْجَهُ یَوْماً لِأُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَوَجَدْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ سَاجَةً وَ نَقَّاشٌ یَنْقُشُ عَلَیْهَا وَ یَکْتُبُ عَلَیْهَا آیاً مِنَ الْقُرْآنِ وَ أَسْمَاءَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام مِنْ جَوَانِبِهَا فَقُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی مَا هَذِهِ السَّاجَةُ فَقَالَ لِی هَذِهِ لِقَبْرِی تَکُونُ فِیهِ أُوضَعُ عَلَیْهَا أَوْ قَالَ أُسْنَدُ إِلَیْهَا وَ قَدْ فَرَغْتُ مِنْهُ وَ أَنَا کُلُّ یَوْمٍ أَنْزِلُ إِلَیْهِ وَ أَقْرَأُ أَجْزَاءً مِنَ الْقُرْآنِ فِیهِ وَ أَصْعَدُ وَ أَظُنُّهُ قَالَ وَ أَخَذَ بِیَدِی وَ أَرَانِیهِ فَإِذَا کَانَ مِنْ یَوْمِ کَذَا وَ کَذَا مِنْ شَهْرِ کَذَا وَ کَذَا مِنْ سَنَةِ کَذَا صِرْتُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی وَ دُفِنْتُ فِیهِ وَ هَذِهِ السَّاجَةُ مَعَهُ قَالَ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ أَثْبَتُّ مَا ذَکَرَهُ وَ لَمْ أَزَلْ مُتَرَقِّباً ذَلِکَ فَمَا تَأَخَّرَ الْأَمْرُ حَتَّی اعْتَلَّ أَبُو جَعْفَرٍ فَمَاتَ فِی الْیَوْمِ الَّذِی ذَکَرَهُ مِنَ الشَّهْرِ الَّذِی قَالَهُ

ص: 50


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 292، و مثله فی الأمالی ص 231.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 129.

مِنَ السَّنَةِ الَّتِی ذَکَرَهَا وَ دُفِنَ (1).

**[ترجمه]غیبة الشیخ و فلاح السائل: از علی بن احمد دلال روایت شده که گفت: روزی به محضر ابی جعفر محمد بن عثمان، وکیل مولایمان حضرت مهدی عجّل الله فرجه وارد شدم تا بر او سلام کن.، دیدم روبرویش چوب ساجه و پارچه کفنی قرار دارد که آیاتی از قرآن را بر روی آن می نویسد و در حاشیه آن نام امامان علیهم السلام را می نویسد. به او گفتم: سرورم، این چوب چیست؟ گفت: این برای قبر من است، مرا در قبر بر روی آن می گذارند (یا گفت: مرا بدان تکیه می دهند). اینک من نوشتن آن را به پایان رساندم و هر روز به داخل قبر می روم و بخش هایی از قرآن را در آنجا قرائت می کنم و بیرون می آیم. راوی گوید: به گمانم گفت: و او دست مرا گرفت و آن قبر را به من نشان داد و گفت: هنگامی که فلان روز از فلان ماه از فلان سال رسید، من به سوی خدای تعالی می روم و در آنجا دفن می شوم و این چوب ساج در آنجا خواهد بود.

گوید: وقتی از آنجا بیرون آمدم، سخنی را که فرموده بود نوشتم و پیوسته چشم انتظار آن بودم. دیری نپائید تا اینکه ابو جعفر بیمار شد و در همان روز و همان ماه و همان سالی که گفته بود از دنیا رفت و در همانجا به خاک سپرده شد. - . غیبة شیخ طوسی : 237، فلاح السائل : 74 -

**[ترجمه]

«41»

فلاح السائل، رأیت فی کتاب الإستیعاب فی الجزء الرابع أن سفیان بن الحارث بن عبد المطلب حفر قبره قبل أن یموت بثلاثة أیام و کان أخا رسول الله صلی الله علیه و آله من الرضاعة و ذکر محمد بن سعید فی الجزء السابع من کتاب الطبقات حفر قبر سفیان بن الحارث بن عبد المطلب فی حیاته قال و کان جدی ورام بن أبی فراس قدس الله جل جلاله روحه و هو ممن یقتدی بفعله قد أوصی أن یجعل فی فمه بعد وفاته فص عقیق علیه أسماء أئمته صلوات الله علیهم فنقشت أنا فصا عقیقا علیه الله ربی و محمد نبیی و علی و سمیت الأئمة علیهم السلام إلی آخرهم أئمتی و وسیلتی و أوصیت أن یجعل فی فمی بعد الموت لیکون جواب الملکین عند المساءلة فی القبر سهلا إن شاء الله.

وَ رَأَیْتُ فِی کِتَابِ رَبِیعِ الْأَبْرَارِ لِلزَّمَخْشَرِیِّ فِی بَابِ اللِّبَاسِ وَ الْحُلِیِّ عَنْ بَعْضِ الْأَمْوَاتِ: أَنَّهُ کَتَبَ عَلَی فَصٍّ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَوْصَی أَنْ یُجْعَلَ فِی فَمِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ (2)

ثُمَّ قَالَ وَ یُجْعَلُ مَعَهُ شَیْ ءٌ مِنْ تُرْبَةِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَدْ رُوِیَ أَنَّهُ أَمَانٌ (3).

وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: أَنَّ أَوَّلَ مَا یُبَشَّرُ بِهِ الْمُؤْمِنُ أَنْ یُقَالَ لَهُ قَدِمْتَ خَیْرَ مَقْدَمٍ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لِمَنْ شَیَّعَکَ وَ اسْتَجَابَ لِمَنِ اسْتَغْفَرَ لَکَ وَ قَبِلَ مِمَّنْ شَهِدَ لَکَ (4) ثُمَّ یُلَقَّنُ الْمَیِّتُ وَ یُشَرَّجُ اللَّبِنُ عَلَیْهِ وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ رَحْمَةً یَسْتَغْنِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ کَانَ یَتَوَلَّاهُ (5) فَإِذَا فَرَغَ مِنْ تَشْرِیجِ اللَّبِنِ عَلَیْهِ خَرَجَ مِنَ الْقَبْرِ مِنْ جِهَةِ رِجْلَیْهِ وَ أَهَالَ

ص: 51


1- 1. غیبة الشیخ الطوسیّ ص 237، فلاح السائل ص 74.
2- 2. فلاح السائل ص 74 و 75.
3- 3. فلاح السائل ص 84.
4- 4. فلاح السائل ص 84.
5- 5. فلاح السائل ص 84.

التُّرَابَ عَلَیْهِ وَ یُهِیلُ مَنْ حَضَرَ هُنَاکَ بِظُهُورِ أَکُفِّهِمْ إِلَّا مَنْ کَانَتْ لَهُ بِهِ رَحِمٌ وَ یَقُولُونَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ زِدْنَا إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً(1).

**[ترجمه]فلاح السائل: در جلد چهارم کتاب الاستیعاب دیدم که سفیان ابن حارث بن عبد المطّلب، برادر رضاعی رسول خدا صلی الله علیه و آله، سه روز پیش از مرگش قبر خویش را حفر نمود.

محمد بن سعید در جلد هفتم کتاب الطبقات نقل کرده که قبر سفیان بن حارث ابن عبد المطّلب در زمان زندگی­اش حفر شده بود. گفته است: جدم ورامّ بن ابی فراس - قدّس الله روحه - که از کسانی است که به عملشان اقتدا می شود، وصیت کرده بود که بعد از وفاتش نگین انگشتر عقیقی را در دهانش بگذارند که نام های ائمه صلوات الله علیهم بر آن حک شده باشد، من نیز بر روی نگین عقیقی نگاشتم: «الله ربّی و محمّد نبیّی و علیٌّ... - و امامان علیهم السلام را تا آخر نام بردم - ائمتی و وسیلتی» و وصیت نمودم که بعد از مرگ آن را در دهانم بگذارند تا هنگام سؤال قبر، پاسخ به دو فرشته برایم آسان شود، إن شاء الله.

در کتاب ربیع الابرار زمخشری در باب «اللباس و الحلی» دیدم که برخی از مردگان وصیت می کرده اند تا ذکر شهادت « أشهد أن لا إله إلا الله » را بر نگینی نوشته و بعد از مرگ در دهانشان بگذارند. - . فلاح السائل : 75 و 74 - سپس گفته است: مقداری تربت امام حسین علیه السلام را نیز به همراه او در قبر می گذارند؛ چرا که روایت شده، مایه ایمنی از عذاب است. - . فلاح السائل : 84 -

از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که نخستین مژده ای که به مؤمن داده می شود، این است که به او گفته شود: خوش آمدی، به راستی که خداوند تمام تشییع کنندگان تو را آمرزید و دعای تمام استغفار کنندگان را برای تو برآورده ساخت و گواهی تمام کسانی را که به نفع تو گواهی دادند پذیرفت. - . فلاح السائل : 84 -

سپس به میت تلقین می کنند و بر روی او خشت چیده و می گویند: خدایا تنهایی او را جبران کن و از وحشت نجاتش بده و بر غربت او رحم کن و و از رحمت خویش چنان رحمتی به سوی او بفرست، که بدان از رحمت غیر تو بی نیاز گردد و او را با کسانی که دوستشان می داشت محشور فرما. - . فلاح السائل : 84 -

چون چیدن خشت را به پایان رساند، از طرف پاهای میت از قبر بیرون آید و خاک را روی او بریزد و تمام کسانی که در آنجا حضور دارند نیز با پشت دست بر روی قبر خاک بریزند، (به جز خویشاوندان میت) و بگویند: «إنا لله و إنا إلیه راجعون، هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله، و صدق الله و رسوله، اللّهمّ، زدنا إیمانا و تسلیما.» ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم، این است آنچه که خدا و رسولش به ما وعده داده بودند و راست گفت خدا و رسولش، خدایا بر ایمان و تسلیم ما بیفزای. - . فلاح السائل : 85 -

**[ترجمه]

بیان

الاکتفاء فی وضع الفص فی فم المیت بمثل ذلک لا یخلو من إشکال و لم أر غیره قدس الله روحه تعرض لذلک.

**[ترجمه]در گذاشتن نگین در دهان میت، اکتفا به چنین کاری خالی از اشکال نیست و من کسی را جز آن بزرگوار -- قدس الله روحه - ندیده ام که به این کار توجه کرده و خواستار آن شده باشد.

**[ترجمه]

«42»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لِکُلِّ شَیْ ءٍ بَابٌ وَ بَابُ الْقَبْرِ عِنْدَ رِجْلَیِ الْمَیِّتِ وَ یُسْتَحَبُّ أَنْ یَنْزِلَ الْقَبْرَ حَافِیاً مَکْشُوفَ الرَّأْسِ.

**[ترجمه]دعوات راوندی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند: برای هر چیزی دری است و در قبر، پیش پاهای میت است و مستحب است که پابرهنه و سربرهنه وارد قبر شوند.

**[ترجمه]

بیان

روی الجزء الأول الشیخ بسند فیه جهالة عن جبیر بن نفیر(2) الحضرمی عنه صلی الله علیه و آله: و یمکن أن یستدل به علی استحباب الدخول و الخروج و إدخال المیت من قبل الرجلین لأن الباب محل جمیع ذلک و لعل العلامة ره لذلک قال فی المنتهی باستحباب الدخول أیضا من قبل الرجلین حیث قال یستحب له أن یخرج من قبل الرجلین لأنه قد استحب الدخول منه فکذا الخروج و لقوله علیه السلام باب القبر من قبل الرجلین.

**[ترجمه]شیخ جزء اول را با سندی که در آن نسبت به جبیر بن نفیر - . التهذیب 1 : 90 - حضرمی آگاهی کافی وجود ندارد که از آن حضرت صلی الله علیه و آله روایت کرده، و می توان به آن بر استحباب دخول و خروج و وارد کردن میت از طرف پاها استدلال کرد؛ زیرا درِ قبر محل تمام این هاست و شاید علامه - رحمه الله - نیز به همین دلیل در المنتهی به استحباب دخول از طرف پاها معتقد است، آنجا که گفته: مستحب است که از طرف پاها خارج شود؛ زیرا دخول از این طرف مستحب است، پس خروج نیز چنین است و نیز به خاطر فرموده حضرت علیه السلام: درِ قبر از طرف پاهای میت است.

**[ترجمه]

أقول

لم أر غیره تعرض لاستحباب ذلک عند الدخول و لعله لضعف دلالة الخبر مع أنه روی الکلینی عن العدة(3) عن سهل رفعه قال قال: یدخل الرجل القبر من حیث یشاء و لا یخرج إلا من قبل رجلیه. بل یمکن أن یقال ظاهر الخبر بیان إدخال المیت منه لأن القبر بیته و المقصود إدخاله.

و یؤیده مَا رَوَاهُ الشَّیْخُ فِی الْمُوَثَّقِ (4) عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لِکُلِّ شَیْ ءٍ بَابٌ وَ بَابُ الْقَبْرِ مِمَّا یَلِی الرِّجْلَیْنِ إِذَا وَضَعْتَ الْجِنَازَةَ فَضَعْهَا مِمَّا یَلِی الرِّجْلَیْنِ یَخْرُجُ الرَّجُلُ مِمَّا یَلِی الرِّجْلَیْنِ وَ یُدْعَی لَهُ حَتَّی یُوضَعَ فِی حُفْرَتِهِ

ص: 52


1- 1. فلاح السائل ص 85.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 90.
3- 3. الکافی ج 3 ص 193.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 90.

وَ یُسَوَّی عَلَیْهِ التُّرَابُ.

و الحاصل أن عموم الخبر و شموله لما ذکر غیر معلوم إذ یکفی ذلک فی إطلاق الباب علیه و أما الخروج من قبل الرجلین فروی الْکُلَیْنِیُّ أَیْضاً بِسَنَدٍ فِیهِ (1) ضَعْفٌ عَلَی الْمَشْهُورِ بِالسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ دَخَلَ الْقَبْرَ فَلَا یَخْرُجْ إِلَّا مِنْ قِبَلِ الرِّجْلَیْنِ. و فیه أیضا إیماء إلی تجویز الدخول من أی جهة شاء.

و قال فی الذکری یستحب الخروج من قبل الرجلین لخبر عمار: لکل شی ء باب و باب القبر مما یلی الرجلین. و لروایة السکونی و الظاهر أن هذا النفی أو النهی للکراهیة و وافق ابن الجنید فی الرجل و قال فی المرأة یخرج من قبل رأسها لإنزالها عرضا أو للبعد عن العورة و الأحادیث مطلقة انتهی.

و أما الحفاء و کشف الرأس فقد مر الکلام فیهما.

**[ترجمه]کس دیگری را ندیده ام که متعرض استحباب آن به هنگام دخول شود و شاید این امر به علت ضعف دلالت این روایت باشد، با وجود اینکه کلینی از چندین نفر - . کافی 3 : 193 - از سهل روایت کرده - او نیز مرفوعاً روایت را به امام معصوم رسانده - که گفته است: مرد از هر طرف که بخواهد وارد قبر می شود و تنها از طرف پاهای مرده بیرون می رود، بلکه ممکن است گفته شود، ظاهر خبر، بیان داخل کردن مرده از آنجا است؛ زیرا قبر خانه اوست و مقصود وارد کردن اوست .

و آنچه شیخ در موثق - . التهذیب 1 : 90 - از عمار از امام صادق علیه السلام روایت کرده، مؤید آن است. حضرت چنین فرموده است: هر چیزی دری دارد و در قبر از طرف پایین قبر است، اگر خواستی جنازه را در قبر بگذاری، آن را از طرف پایین قبر بگذار، مرد از طرف پایین قبر بیرون می رود؛ و برای او دعا می خوانند تا وقتی که او را در قبرش بگذارند و خاک را بر روی قبر بریزند.

نتیجه اینکه عمومیت و شمول خبر بر آنچه ذکر کرده نامشخص است؛ زیرا این کار در اطلاق بر آن کفایت می کند؛ و اما خروج از طرف پاهای مرده، کلینی نیز آن را با سندی که بنا بر مشهور در آن ضعف است، - . کافی 3 : 193 - از سکونی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرموده است: هر که داخل قبر شود، تنها از طرف پاهای میت بیرون می آید و در این سخن نیز اشاره ای است به تجویز دخول از هر طرف که بخواهد.

در الذکری نیز گفته است: بنا به روایت عمار مبنی بر اینکه «هر چیزی دری دارد و در قبر از طرف پاهای مرده است» و بنا به روایت سکونی، خروج از طرف پاها مستحب است و ظاهر این است که این نفی یا نهی، به دلیل کراهت است. ابن جنید آن را در مورد مرد پذیرفته و در مورد جنازه زن گفته که از طرف سرش بیرون می آیند؛ زیرا او را به عرض داخل می کنند و یا برای دور شدن از عورت او؛ و احادیث در مورد آن مطلق است، پایان.

و اما در مورد پابرهنه بودن و برهنه بودن سر، پیش از این صحبت شد.

**[ترجمه]

«43»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: إِذَا نَظَرْتَ إِلَی الْقَبْرِ فَقُلِ- اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ لَا تَجْعَلْهَا حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ وَ قَالَ إِذَا تَنَاوَلْتَ الْمَیِّتَ فَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ اللَّهُمَّ إِلَی رَحْمَتِکَ لَا إِلَی عَذَابِکَ ثُمَّ تَسُلُّ الْمَیِّتَ سَلًّا فَإِذَا وَضَعْتَهُ فِی قَبْرِهِ فَضَعْهُ عَلَی یَمِینِهِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ حُلَّ عُقَدَ کَفَنِهِ وَ ضَعْ خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ وَ قُلْ- أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ اقْرَأِ الْحَمْدَ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ ثُمَّ قُلِ اللَّهُمَّ یَا رَبِّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ نَزَلَ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَ إِنْ کَانَ مُسِیئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ وَ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ صَالِحِ شِیعَتِهِ وَ اهْدِنَا وَ إِیَّاهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ ثُمَّ تَضَعُ یَدَکَ الْیُسْرَی عَلَی عَضُدِهِ الْأَیْسَرِ وَ تُحَرِّکُهُ تَحْرِیکاً شَدِیداً ثُمَّ تُدْنِی فَمَکَ إِلَی أُذُنِهِ وَ تَقُولُ یَا فُلَانُ إِذَا سُئِلْتَ فَقُلِ اللَّهُ رَبِّی وَ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَ الْإِسْلَامُ دِینِی وَ الْقُرْآنُ کِتَابِی وَ عَلِیٌّ إِمَامِی حَتَّی تَسُوقَ الْأَئِمَّةَ علیهم السلام ثُمَّ تَعَوَّدُ الْقَوْلَ عَلَیْهِ ثُمَّ تَقُولُ أَ فَهِمْتَ یَا فُلَانُ

ص: 53


1- 1. الکافی ج 3 ص 193.

وَ قَالَ علیه السلام فَإِنَّهُ یُجِیبُ وَ یَقُولُ نَعَمْ ثُمَّ تَقُولُ ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَ هَدَاکَ اللَّهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ أَوْلِیَائِکَ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ ثُمَّ تَقُولُ اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ إِلَیْکَ وَ لَقِّنْهُ مِنْکَ بُرْهَاناً اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ ثُمَّ تَضَعُ الطِّینَ وَ اللَّبِنَ وَ إِذَا وَضَعْتَ الطِّینَ وَ اللَّبِنَ تَقُولُ اللَّهُمَّ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ رَحْمَةً تُغْنِیهِ بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ فَإِنَّمَا رَحْمَتُکَ لِلظَّالِمِینَ ثُمَّ تَخْرُجُ مِنَ الْقَبْرِ وَ تَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلَی عَقِبِهِ فِی الْغَابِرِینَ وَ عِنْدَکَ نَحْتَسِبُهُ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ فَلَمَّا أَنْ دَفَنُوهُ تَضَعُ کَفَّکَ عَلَی قَبْرِهِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ فَرِّجْ أَصَابِعَکَ وَ اغْمِزْ کَفَّکَ عَلَیْهِ بَعْدَ مَا تَنْضِحُ بِالْمَاءِ فَإِذَا انْصَرَفُوا فَضَعِ الْفَمَ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ تُنَادِیهِ بِأَعْلَی صَوْتٍ یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ هَلْ أَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذِی فَارَقْتَنَا عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِمَامُکَ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ حَتَّی تَأْتِیَ إِلَی آخِرِهِمْ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ أَحَدُ الْمَلَکَیْنِ لِصَاحِبِهِ قَدْ کُفِینَا الدُّخُولَ إِلَیْهِ فِی مَسْأَلَتِنَا إِلَیْهِ فَإِنَّهُ یُلَقَّنُ فَیَنْصَرِفَانِ عَنْهُ وَ لَا یَدْخُلَانِ إِلَیْهِ.

وَ قَالَ: السُّنَّةُ فِی رَشِّ الْمَاءِ أَنْ تَسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةَ وَ تَبْدَأَ مِنْ عِنْدِ الرَّأْسِ إِلَی عِنْدِ الرِّجْلِ ثُمَّ تَدُورَ عَلَی الْقَبْرِ مِنَ الْجَانِبِ الْآخَرِ ثُمَّ تَرُشَّ عَلَی وَسَطِ الْقَبْرِ.

وَ قَالَ علیه السلام: إِذَا جِئْتَ بِالْمَیِّتِ ضَعْهُ دُونَ قَبْرِهِ بِذِرَاعَیْنِ أَوْ ثَلَاثٍ وَ دَعْهُ حَتَّی یَتَأَهَّبَ لِلْقَبْرِ وَ لَا تَفْدَحْهُ بِهِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَا مِنْ أَحَدٍ یَقُولُ عِنْدَ قَبْرِ مَیِّتٍ إِذَا دُفِنَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَنْ لَا تُعَذِّبَ هَذَا الْمَیِّتَ إِلَّا رَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ الْعَذَابَ إِلَی یَوْمِ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ.

وَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: مَنْ أَتَی قَبْرَ أَخِیهِ فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی الْقَبْرِ وَ قَرَأَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ أَمِنَ مِنَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ.

ص: 54

وَ عَنْ أَبِی الْمِقْدَامِ قَالَ: مَرَرْتُ مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام بِالْبَقِیعِ فَمَرَرْنَا بِقَبْرِ رَجُلٍ مِنَ الشِّیعَةِ قَالَ فَوَقَفَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ رَحْمَةً یَسْتَغْنِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ وَ أَلْحِقْهُ بِمَنْ کَانَ یَتَوَلَّاهُ.

**[ترجمه]دعوات راوندی: امام صادق علیه السلام فرموده اند: وقتی به قبر نگریستی بگو: خدایا این قبر را باغی از باغ های بهشت قرار ده و آن را حفره ای از حفره های جهنم مگردان.

و فرموده: وقتی مرده را گرفتی بگو: به نام خدا و به یاری خدا و بر آئین رسول خدا، خدایا [او را] به سوی رحمت خودت و نه عذابت [رهنمون شو].

سپس مرده را جلو می­بری. وقتی او را در قبرش نهادی، او را روی طرف راستش رو به قبله بگذار و گره های کفنش را بگشا و صورتش را بر خاک بگذار و بگو: از شر شیطان رانده شده به خدا پناه می برم، به نام خداوند بخشاینده مهربان، و سوره حمد و «قل هو الله أحد» و معوَّذتین و آیة الکرسیّ را قرائت کن، سپس بگو:

خدایا، پروردگارا! این بنده تو و پسر بنده توست که به سمت تو فرود آمده و تو بهترین کسی هستی که به سوی او فرود آیند، خدایا اگر او نیکوکار بوده بر نیکی به او بیفزای و اگر گنهکار بوده از گناهش درگذر و او را به پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و شیعیان شایسته او ملحق فرما و ما و او را به راه راست هدایت نما. خدایا از او درگذر، از او درگذر.

سپس دست چپت را بر بازوی چپ او می گذاری و او را به شدّت تکان می دهی، سپس دهانت را به گوشش نزدیک می کنی و می گویی: ای فلانی، اگر از تو سؤال پرسیدند بگو: خدا پروردگار من است و محمد پیامبرم و اسلام دینم و قرآن کتابم و علی امامم و اسم تمام امامان علیهم السلام را می آوری، سپس دوباره این جملات را تکرار می کنی، سپس می گویی: فهمیدی فلانی؟ و حضرت علیه السلام فرمود: او نیز پاسخ می دهد: آری، سپس می گوئی: خداوند تو را به قول ثابت، استوار گرداند. خداوند تو را به راه راست هدایت فرماید. خداوند در جایگاهی از رحمت خویش میان تو و دوستانت آشنایی ایجاد کند.

سپس می گویی: خدایا زمین را از دو طرف او دور گردان و روحش را به سوی خویش بالا بر و از جانب خویش برهانی را به او بنما. خدایا از او درگذر، از او درگذر. سپس گل و خشت را می گذاری و وقتی گل و خشت را چیدی می گویی:

خدایا تنهائی او را متصل گردان و به بی کسی او الفت بخش و از جانب خویش او را به رحمتی برسان که به وسیله آن از رحمت غیر از خودت بی نیازش گردانی، به راستی که رحمت تو از آن ستمکاران است. سپس از قبر بیرون می آیی و می گویی: ما از آن خداوند هستیم و به سوی او باز می گردیم. خدایا درجه او را در علیین بالا ببر و جانشینان صالحی از او به یادگار گذار و ما پاداش صبرمان را بر مصیبت او از تو می خواهیم، ای پروردگار جهانیان.

وقتی او را دفن نمودند، کف دستت را از طرف سرش بر قبر او بگذار و انگشتانت را باز کن. و بعد از آنکه بر آن آب پاشیدی، دستت را روی آن بگذار و فشار بده. وقتی جمعیت بازگشتند، دهانت را نزدیک سر او قرار ده و با بلندترین صدا او را اینگونه صدا بزن: ای فلان بن فلان، آیا تو بر پیمانی که با اعتقاد به آن ما را ترک کردی پایبندی؛ یعنی گواهی بر اینکه معبودی جز خدای یگانه نیست و محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست و علی امیرالمؤمنین امام توست... و امامان را یک به یک نام می بری تا به آخرین امام برسی. وقتی او چنین کند، یکی از دو فرشته به دیگری می گوید: ما از دخول بر او به منظور سؤال و جوابش منع شدیم؛ چرا که او تلقین می شود، پس از آنجا می روند و بر او وارد نمی شوند.

و فرمود: سنت در پاشیدن آب این است که رو به قبله باشی و از طرف سر شروع می کنی تا به پا برسی، سپس آن را از طرف دیگر دور قبر می چرخانی و پس از آن، آب را در وسط قبر می پاشی.

و حضرت علیه السلام فرمود: وقتی میت را به سمت قبر آوردی، او را دو یا سه ذراع بیرون از قبرش بر زمین قرار بده و او را رها کن تا برای ورود به قبر آمادگی پیدا کند و ناگهان داخل قبر مکن [و بدین وسیله قبر و دخول میّت را بر وی دشوار مگردان].

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کس که در کنار قبر مرده بعد از دفن او سه مرتبه بگوید: خدایا به حق محمد و خاندان محمد از تو مسئلت دارم که این مرده را عذاب نکنی، خداوند تا روزی که در صور دمیده می شود عذاب را از او دور گرداند.

از امام رضا علیه السلام روایت شده که هر کس به زیارت قبر برادر مؤمنش برود و دستش را بر روی قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره إنّا أنزلناه را بخواند، از دلهره بزرگ [روز قیامت] در امان خواهد بود.

از ابو مقدام روایت شده که گفت: همراه با امام باقر علیه السلام از بقیع عبور می کردیم که از قبر مردی از شیعیان گذشتیم. گوید: حضرت بر قبر ایستاد و فرمود:

خدایا به غربت او رحم کن و تنهائی­اش را متصل گردان و بی کسی­اش را الفت بخش و از رحمت خویش رحمتی به او برسان که به وسیله آن از رحمت غیر از تو بی نیازی جوید و او را به هر که دوست می داشت ملحق فرما .

**[ترجمه]

بیان

کلمة من فی قوله من رحمتک بیانیة أو سببیة قوله و عندک نحتسبه أی أجر مصیبته أی أصبر علیها احتسابا و طالبا للأجر أو الضمیر راجع إلی ما فعل من الدفن و غیره بهذا المعنی أو راجع إلی المیت بمعنی أنی أظنه عندک فی جوار رحمتک و کرامتک أو عند أولیائک.

**[ترجمه]کلمه «من» در سخنش: «من رحمتک» بیانیّه یا سببیّه است. سخنش «عندک نحتسبه» یعنی اجر مصیبت او، یعنی برای خشنودی تو و رسیدن به پاداش تو بر مصیبت او صبر می کنم یا شاید هم ضمیر به کارهایی که برای دفن میت انجام داده و سایر کارها از این قبیل یا اینکه به میّت بازگردد، به این معنا که من او را در محضر تو در جوار رحمت و کرامت تو یا در کنار اولیای تو می پندارم.

**[ترجمه]

«44»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ عَنْ أَسَدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ السُّلَمِیِّ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّیْرَفِیِّ مَعاً عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْمُفِیدِ الْجَرْجَرَائِیِّ عَنْ أَبِی الدُّنْیَا الْمُعَمَّرِ الْمَغْرِبِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِی عِیداً وَ لَا تَتَّخِذُوا قُبُورَکُمْ مَسَاجِدَ وَ لَا بُیُوتَکُمْ قُبُوراً الْخَبَرَ.

**[ترجمه]کنز الکراجکی: از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: قبر من را به عنوان عید برنگیرید و قبورتان را مساجد قرار ندهید و خانه هایتان را همچون قبرها نگردانید... ادامه روایت.

**[ترجمه]

«45»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ: مِثْلَهُ (1)

**[ترجمه]مجالس الشیخ: از ابوبکر نظیر این حدیث را روایت کرده است. - . در منبع چاپی وجود ندارد. -

**[ترجمه]

توضیح

هذا الخبر رواه فی فردوس الأخبار و غیره من کتب المخالفین عن علی علیه السلام و قال الطیبی فی شرح المشکاة فی قوله صلی الله علیه و آله لا تتخذوا قبری عیدا أی لا تجعلوا زیارة قبری عیدا أو قبری مظهر عید أی لا تجتمعوا لزیارتی اجتماعکم للعید فإنه یوم لهو و سرور و حال الزیارة بخلافه و کان دأب أهل الکتاب فأورثهم القسوة و من هجیری (2)

عبدة الأوثان حتی عبدوا الأموات أو اسم من الاعتیاد من عاده و اعتاده إذا صار عادة له و اعتیاده یؤدی إلی سوء الأدب و ارتفاع الحشمة و یؤیده قوله فإن صلاتکم تبلغنی حیث کنتم أی لا تتکلفوا المعاودة

ص: 55


1- 1. لا یوجد فی المصدر المطبوع.
2- 2. الهجیر مثال الفسیق: الدأب و العادة و کذلک الهجیری و الاهجیری. قاله الجوهریّ.

إلی فقد استغنیتم عنه بالصلاة علی.

و قال فی شرح الشفاء و یحتمل کون النهی لرفع المشقة عن أمته أو لکراهة أن یجاوزوا فی تعظیم قبره فیقسو به و ربما یؤدی إلی الکفر و قال الکرمانی فی شرح البخاری بیان ملائمة الصدر للعجز أن معناه لا تجعلوا بیوتکم کالقبور الخالیة عن عبادة الله و کذا لا تجعلوا القبور کالبیوت محلا للاعتیاد لحوائجکم و مکانا للعیادة أو مرجعا للسرور و الزینة کالعید.

و فی النهایة فی قوله صلی الله علیه و آله: لا تجعلوا بیوتکم مقابر. أی لا تجعلوها لکم کالقبور فلا تصلوا فیها لأن العبد إذا مات و صار فی قبره لم یصل و یشهد له قوله فیه اجعلوا من صلاتکم فی بیوتکم و لا تتخذوها قبورا و قیل معناه لا تجعلوها کالمقابر التی لا تجوز الصلاة فیها و الأول أوجه انتهی.

و قال الطیبی فی شرح المشکاة هذا محتمل لمعان أحدها أن القبور مساکن الأموات الذین سقط عنهم التکلیف فلا یصلی فیها و لیس کذلک البیوت فصلوا فیها و ثانیها أنکم نهیتم عن الصلاة فی المقابر لا عنها فی البیوت فصلوا فیها و لا تشبهوها بها و الثالث

أن مثل الذاکر کالحی و غیر الذاکر کالمیت فمن لم یصل فی البیت جعل نفسه کالمیت و بیته کالقبر و الرابع قول الخطابی لا تجعلوا بیوتکم أوطانا للنوم فلا تصلوا فیها فإن النوم أخو الموت و قد حمل بعضهم علی النهی عن الدفن فی البیوت و ذلک ذهاب عما یقتضیه نسق الکلام علی أنه صلی الله علیه و آله دفن فی بیت عائشة مخافة أن یتخذوه مسجدا.

و قال الطیبی فی شرح ما رووه عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: لَعَنَ اللَّهُ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَی اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ. کانوا یجعلونها قبلة یسجدون إلیها فی الصلاة کالوثن أما من اتخذ مسجدا فی جوار رجل صالح أو صلی فی مقبرة قاصدا بها الاستظهار بروحه أو وصول أثر من آثار عبادته إلیه لا التوجه إلیه و التعظیم له فلا حرج علیه أ لا یری أن مرقد إسماعیل فی الحجر فی المسجد الحرام و الصلاة فیه أفضل.

ص: 56

**[ترجمه]این روایت را در فردوس الاخبار و غیر آن از کتب مخالفین از امام علی علیه السلام روایت کرده است و طیّبی در شرح مشکاة در مورد فرمایش حضرت صلی الله علیه و آله: « قبر من را به عنوان عید برنگیرید » گفته: یعنی زیارت قبر مرا به عنوان عید برای خود قرار ندهید، یا قبر مرا مظهر عید نکنید؛ یعنی برای زیارت من گرد نیائید آنچنان که برای عید جمع می شوید؛ زیرا عید روز سرگرمی و شادی است و حال زیارت بر خلاف آن است. این عادت اهل کتاب [یهودیان] بود و منجر به قساوت قلب آنان شد. این عادت بت پرستان نیز بود تا جائی که مردگان را پرستیدند. یا شاید هم کلمه «عید» از کلمه اعتیاد گرفته شده باشد؛ از «عادَهُ و اعتاده» یعنی: برای او به عادت تبدیل شد و این عادت داشتن او منجر به اسائه ادب و افزایش خشم می شود و فرموده حضرت مؤیّد این مطلب است که: «صلوات شما هر جا که باشید به من می رسد» یعنی خود را به سختی نیندازید تا پیوسته به زیارت من بیائید و با صلوات بر من، از آن بی نیاز شده اید.

در شرح الشفاء گفته است: احتمال دارد نهی حضرت بدان خاطر باشد که امتش به سختی نیفتند، به خاطر کراهت آن حضرت از اینکه در بزرگداشت آرامگاه حضرت پا را از حد فراتر بگذارند و بدین ترتیب نسبت به او قساوت قلب یابند و چه بسا منجر به کفر گردد. کرمانی هم در شرح بخاری گفته است: بیان تناسب صدر با عجُز است؛ یعنی اینکه خانه هایتان را همچون قبور، تهی از عبادت خدا قرار ندهید و همینطور قبرها را همچون خانه ها، محل عادت برای درخواست حاجات و مکانی برای دید و بازدید یا جایگاهی برای شادی و تزئین مانند عید قرار ندهید.

در النهایة در مورد سخن حضرت صلی الله علیه و آله گفته است: « خانه هایتان را همچون قبرها نگردانید» یعنی اینکه با نماز نخواندن در آنجا، آن ها را برای خود چون قبر نگردانید؛ زیرا وقتی بنده بمیرد و به قبر برود، دیگر نماز نمی خواند؛ و شاهدش این فرموده حضرت است: بخشی از نمازهایتان را در خانه هایتان به جای آورید و آن ها را به قبر تبدیل نکنید و گفته شده، به این معناست که آن ها را همچون قبرستان قرار ندهید که نماز در آن جایز نیست و معنای اول موجه تر است، پایان.

طیّبی در شرح مشکاة گفته است: احتمال چند معنی در مورد این سخن می رود؛ یکی اینکه قبرها مساکن مردگان هستند که تکلیف از آن ها ساقط است؛ در نتیجه در آنجا نماز نمی خوانند، ولی خانه ها اینگونه نیستند، پس در آن نماز بخوانید؛ و دوم اینکه شما از نماز در قبرستان منع شده اید، نه از نماز در خانه ها، پس در آنجا نماز بخوانید و خانه ها را مانند قبرها نکنید؛ و سوم اینکه مثل ذاکر مانند زنده است و غیر ذاکر مانند مرده، پس کسی که در خانه نماز نخواند، خود را مانند مرده و خانه اش را همچون قبر گردانده است؛ و چهارم سخن خطّابی است که خانه هایتان را جایگاه هایی برای خواب قرار ندهید که در آن نماز نخوانید، چرا که خواب برادر مرگ است؛ و بعضی این سخن را به نهی از دفن مرده در خانه حمل کرده اند و این بیرون رفتن از آن چیزی است که سیاق کلام اقتضا می کند؛ به خاطر اینکه حضرت صلی الله علیه و آله در منزل عایشه دفن شد، از بیم آنکه آنجا را به عنوان مسجد برگیرند.

در شرح سخنی که از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده اند مبنی بر اینکه: «خداوند یهودیان و مسیحیان را به خاطر اینکه قبرهای پیامبرانشان را به مسجد تبدیل کرده بودند لعنت کرد»، طیّبی گفته است: آن ها قبرها را به قبله تبدیل کرده بودند و مانند بت، در نماز به آن سجده می­کردند، اما اگر کسی در جوار قبر انسانی صالح مسجد بسازد یا در مقبره ای به قصد یاری جستن از روح او یا اینکه اثری از آثار عبادتش به او برسد و نه به منظور روی کردن به او و بزرگداشت او نماز بخواند، حرجی بر او نیست، آیا نمی بینند که مرقد اسماعیل در حجر در مسجد الحرام قرار دارد و نماز در آن بهتر است.

**[ترجمه]

أقول

سیأتی تمام القول فیه فی کتاب الصلاة.

**[ترجمه]تمام این سخن در کتاب نماز خواهد آمد.

**[ترجمه]

«46»

الْهِدَایَةُ،: إِذَا نَظَرْتَ إِلَی الْقَبْرِ فَقُلِ- اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ لَا تَجْعَلْهَا حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ (1).

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لِکُلِّ شَیْ ءٍ بَابٌ وَ بَابُ الْقَبْرِ عِنْدَ رِجْلَیِ الْمَیِّتِ وَ الْمَرْأَةُ تُؤْخَذُ بِالْعَرْضِ مِنْ قِبَلِ اللَّحْدِ وَ الرَّجُلُ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ یُسَلُّ سَلًّا وَ یَدْخُلُ الْقَبْرَ مَنْ یَأْمُرُهُ الْوَلِیُّ وَلِیُّ الْمَیِّتِ إِنْ شَاءَ شَفْعاً وَ إِنْ شَاءَ وَتْراً(2).

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: إِذَا دَخَلْتَ الْقَبْرَ فَاقْرَأْ أُمَّ الْکِتَابِ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِ (3).

وَ قَالَ علیه السلام: إِذَا وَضَعْتَ الْمَیِّتَ فِی لَحْدِهِ فَضَعْهُ عَلَی یَمِینِهِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ حُلَّ عُقَدَ کَفَنِهِ وَ ضَعْ خَدَّهُ عَلَی التُّرَابِ (4).

وَ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ یَقُولُ: مَنْ یَضَعُ الْمَیِّتَ فِی لَحْدِهِ اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ صَعِّدْ إِلَیْکَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْکَ رِضْوَاناً ثُمَّ یَضَعُ یَدَهُ الْیُسْرَی عَلَی مَنْکِبِهِ الْأَیْسَرِ وَ یُدْخِلُ یَدَهُ الْیُمْنَی تَحْتَ مَنْکِبِهِ الْأَیْمَنِ وَ یُحَرِّکُهُ تَحْرِیکاً شَدِیداً وَ یَقُولُ یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ اللَّهُ رَبُّکَ وَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله نَبِیُّکَ وَ الْإِسْلَامُ دِینُکَ وَ الْقُرْآنُ کِتَابُکَ وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتُکَ وَ عَلِیٌّ وَلِیُّکَ وَ إِمَامُکَ وَ یُسَمِّی الْأَئِمَّةَ وَاحِداً وَاحِداً إِلَی آخِرِهِمْ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْقَائِمِ علیه السلام أَئِمَّتُکَ أَئِمَّةُ هُدًی أَبْرَارٌ ثُمَّ یُعِیدُ عَلَیْهِ التَّلْقِینَ مَرَّةً أُخْرَی (5) وَ قَالَ علیه السلام إِذَا وَضَعْتَ اللَّبِنَ عَلَی اللَّحْدِ فَقُلِ- اللَّهُمَّ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ رَحْمَةً وَاسِعَةً یَسْتَغْنِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ کَانَ یَتَوَلَّاهُ وَ تَقُولُ مَتَی زُرْتَهُ هَذَا الْقَوْلَ (6)

ص: 57


1- 1. الهدایة ص 26.
2- 2. الهدایة ص 26.
3- 3. کأنّه سقط عن المطبوعة.
4- 4. الهدایة: 27.
5- 5. الهدایة: 27.
6- 6. الهدایة: 27.

وَ قَالَ علیه السلام إِذَا خَرَجْتَ مِنَ الْقَبْرِ فَقُلْ وَ أَنْتَ تَنْفُضُ یَدَیْکَ مِنَ التُّرَابِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ثُمَّ احْثُ التُّرَابَ عَلَیْهِ بِظَهْرِ کَفَّیْکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ قُلِ اللَّهُمَّ إِیمَاناً بِکَ وَ تَصْدِیقاً بِکِتَابِکَ- هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ فَإِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ وَ قَالَ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ ذَرَّةٍ حَسَنَةً(1).

وَ قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ: إِذَا سُوِّیَ قَبْرُ الْمَیِّتِ فَصُبَّ عَلَی قَبْرِهِ الْمَاءَ وَ تَجْعَلُ الْقَبْرَ أَمَامَکَ وَ أَنْتَ مُسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةِ وَ تَبْدَأُ بِصَبِّ الْمَاءِ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ تَدُورُ بِهِ عَلَی قَبْرِهِ مِنْ أَرْبَعَةِ جَوَانِبِهِ حَتَّی تَرْجِعَ إِلَی الرَّأْسِ مِنْ غَیْرِ أَنْ تَقْطَعَ الْمَاءَ فَإِنْ فَضَلَ مِنَ الْمَاءِ شَیْ ءٌ فَصُبَّهُ عَلَی وَسَطِ الْقَبْرِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: وَ الرَّشُّ بِالْمَاءِ عَلَی الْقَبْرِ حَسَنٌ یَعْنِی فِی کُلِّ وَقْتٍ (2).

**[ترجمه]الهدایة: وقتی به قبر نگریستی بگو: خدایا آن را یکی از باغ های بهشت قرار ده و از حفره های دوزخش مگردان. - . الهدایة : 26 -

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر چیزی را دری است و در قبر پیش پاهای میّت است و زن را به عرض به لحد داخل می­کنند و مرد را از طرف پایین­تر و هر که را ولیّ میت دستور دهد وارد قبر می شود، اگر بخواهد جفت و اگر خواهد فرد می فرستد. - . الهدایة : 26 -

امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی وارد قبر شدی امّ الکتاب و معوذتین و آیة الکرسی را بخوان. - . گویا این قسمت از نسخه چاپی افتاده است. -

نیز حضرت علیه السلام فرمود: وقتی مرده را در لحدش گذاشتی، او را روی شانه راست و رو به قبله در قبر قرار ده و گره های کفنش را بگشا و گونه اش را بر خاک گذار. - . الهدایة : 27 -

و حضرت صلوات الله علیه فرمود: کسی که مرده را در لحدش می گذارد بگوید: خدایا، زمین را از پهلوهای او دور کن و روحش را به سوی خود بالا ببر و از جانب خودت، خشنودی ای را به او بنما. سپس دست چپش را بر شانه چپ میّت بگذارد و دست راستش را زیر شانه راست او برد و او را سخت تکان دهد و بگوید: ای فلان بن فلان، خداوند پروردگار توست و محمد صلی الله علیه و آله پیامبر تو و اسلام دین تو و قرآن کتاب تو و کعبه قبله تو و علی ولی تو و امام توست... - و امامان را یک به یک نام می برد تا به آخرینشان قائم علیه السلام برسد - امامانت، امامان هدایت و نیکان. سپس تلقین را دیگر بار برای او می خواند. - . الهدایة : 27 -

و حضرت علیه السلام فرمود: وقتی خشت را بر لحد چیدی، بگو: خدایا به بی کسی­اش الفت بخش و تنهائی­اش را متصل گردان و به غربتش رحم فرما و بیمش را ایمنی ده و رحمتی وسیع به او ارزانی دار که به برکت آن از رحمت غیر از تو بی نیازی جوید و او را با هر که دوست می داشت محشور فرما. و هر وقت به زیارت او رفتی، این ذکر را می گویی. - . الهدایة : 27 -

و حضرت علیه السلام فرمود: وقتی از قبر خارج شدی، در همان حال که خاک را از دستانت می تکانی بگو: « ما از خدائیم و به سوی خدا باز می گردیم. » سپس سه بار با پشت دست بر او خاک بریز و بگو: خدایا با ایمان به تو و تصدیق کتابت، این چیزی است که خدا و رسولش به ما وعده دادند و خدا و رسولش راست گفتند. به راستی که هر کسی این کار را انجام دهد و این کلمات را بگوید، خداوند برای هر ذره ای، یک حسنه برای او می نویسد. - . الهدایة : 27 -

و آن بزرگوار - رحمه الله - فرمود: وقتی قبر میت پر شد، پس بر آن آب بریز؛ به این گونه که قبر را پیش روی خویش قرار می دهی و خود رو به قبله می ایستی و شروع به ریختن آب از قسمت سر او می کنی و آن را از چهار طرف دور قبر میت می چرخانی تا اینکه دوباره به سر آن باز گردی، بی آنکه آب را قطع کنی. اگر از آب چیزی اضافه ماند، آن را در وسط قبر بریز.

و امام صادق علیه السلام فرمود: پاشیدن آب بر قبر نیکوست، (یعنی در هر زمان). - . الهدایة : 28 -

**[ترجمه]

أقول

قد مر کثیر من الأخبار المناسبة للباب فی باب التجهیز و باب التکفین و باب الصلاة علی المیت لا سیما خبر دفن فاطمة بنت أسد رضی الله عنها و خبر دفن إبراهیم بن رسول الله صلی الله علیه و آله و هما مشتملان علی أحکام و سیأتی ذکر الصلاة بعد الدفن فی کتاب الصلاة.

ص: 58


1- 1. المصدر: 27.
2- 2. الهدایة ص 28.

**[ترجمه]بسیاری از روایات مناسب با این باب، در باب آماده کردن میت و تکفین و باب نماز بر میّت گذشته است، به ویژه روایت خاکسپاری فاطمه بنت اسد - رضی الله عنها - و روایت خاکسپاری ابراهیم بن رسول الله صلی الله علیه و آله و این دو مورد حاوی احکامی هستند و یادآوری نماز بعد از خاکسپاری در کتاب نماز خواهد آمد .

**[ترجمه]

باب 13 شهادة أربعین للمیت

روایات

«1»

الْمِصْبَاحُ،: نُسْخَةُ الْکِتَابِ الَّذِی یُوضَعُ عِنْدَ الْجَرِیدَةِ مَعَ الْمَیِّتِ یَقُولُ قَبْلَ أَنْ یَکْتُبَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صلی الله علیه و آله وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ- وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ ثُمَّ یُکْتَبُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- شَهِدَ الشُّهُودُ الْمُسَمُّونَ فِی هَذَا الْکِتَابِ أَنَّ أَخَاهُمْ فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ وَ یُذْکَرُ اسْمُ الرَّجُلِ أَشْهَدَهُمْ وَ اسْتَوْدَعَهُمْ وَ أَقَرَّ عِنْدَهُمْ أَنَّهُ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّهُ مُقِرٌّ بِجَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ علیهم السلام وَ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ وَ إِمَامُهُ وَ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ أَئِمَّتُهُ وَ أَنَّ أَوَّلَهُمُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الْقَائِمُ الْحُجَّةُ علیهم السلام وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ وَ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ وَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مُسْتَخْلَفُهُ فِی أُمَّتِهِ مُؤَدِّیاً لِأَمْرِ رَبِّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَیْهَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سِبْطَاهُ وَ إِمَامَا الْهُدَی وَ قَائِدَا الرَّحْمَةِ وَ أَنَّ عَلِیّاً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسَی وَ عَلِیّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ حَسَناً وَ الْحُجَّةَ علیهم السلام أَئِمَّةٌ وَ قَادَةٌ وَ دُعَاةٌ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُجَّةٌ عَلَی عِبَادِهِ ثُمَّ یَقُولُ لِلشُّهُودِ یَا فُلَانُ وَ یَا فُلَانُ المُسَمَّیْنَ فِی هَذَا الْکِتَابِ أَثْبِتُوا إِلَیَّ هَذِهِ الشَّهَادَةَ عِنْدَکُمْ حَتَّی تَلْقَوْنِی بِهَا عِنْدَ الْحَوْضِ.

ص: 59

ثُمَّ یَقُولُ الشُّهُودُ یَا فُلَانُ نَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ وَ الشَّهَادَةُ وَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِخَاءُ مَوْعُودَةٌ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ نَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ بَرَکَاتِهِ ثُمَّ تُطْوَی الصَّحِیفَةُ وَ تُطْبَعُ وَ تُخْتَمُ بِخَاتَمِ الشُّهُودِ وَ خَاتَمِ الْمَیِّتِ وَ تُوضَعُ عَنْ یَمِینِ الْمَیِّتِ مَعَ الْجَرِیدَةِ وَ تُکْتَبُ الصَّحِیفَةُ بِکَافُورٍ وَ عُودٍ عَلَی جَبْهَتِهِ غَیْرِ مُطَیَّبٍ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی وَ بِهِ التَّوْفِیقُ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ الْأَخْیَارِ الْأَبْرَارِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً.

**[ترجمه]المصباح: نوشتاری که در کنار جریده - تکه­ای از شاخه تر و تازه درخت - همراه مرده گذاشته می شود، پیش از آنکه آن را بنویسد می گوید:

به نام خداوند بخشاینده مهربان. گواهی می دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد و اینکه محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست و بهشت حق است و دوزخ حق و {و [هم] آنکه رستاخیز آمدنی است [و] شکی در آن نیست، و در حقیقت، خداست که کسانی را که در گورهایند برمی انگیزد.}

سپس بنویسد: به نام خداوند بخشاینده مهربان. گواهان نام برده در این نوشتار گواهی داده اند که برادرشان در دین خداوند عزوجلّ، فلانی پسر فلانی - و نام مرده ذکر می شود - آنان را گواه گرفت و به آنان سپرد و در نزد آنان اقرار کرد که گواهی می دهد معبودی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد و اینکه محمد بنده و رسول اوست و اینکه او به تمام پیامبران و فرستادگان علیهم السلام اعتراف می کند و اینکه علی ولی خدا و امام اوست و امامانی که فرزندان علیّ هستند، امامان او و نخستین آنان حسن و [سپس] حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم حجت علیهم السلام می باشند و اینکه بهشت حق است و دوزخ حق و قیامت بدون شک خواهد آمد و اینکه خداوند تمام اهل قبور را برمی انگیزاند و اینکه محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست و دین حق را آورد و اینکه علی ولی خداست و خلیفه بلافصل پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و جانشین او در میان امت او بود، در حالی که دستور پروردگارش تبارک و تعالی را اجرا نمود و اینکه حضرت فاطمه علیها السلام دختر رسول خداست و دو پسرش حسن و حسین علیهما السلام دو پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و نوادگان او و امامان هدایت و رهبران رحمت هستند و اینکه حضرات علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسن و حجت علیهم السلام امامان و راهبران و فرا خوانندگان به سوی خداوند عزَّوجلّ و حجت او بر بندگانش هستند.

سپس خطاب به شهود می گوید: ای فلانی و ای فلانی که در این نوشته نام برده شده اید، این شهادت را برای من در نزد خود ثابت نگاه دارید تا روزی که در کنار حوض [کوثر] آن را به من باز پس دهید.

سپس شهود می گویند: ای فلانی! تو را به خدا می سپاریم. و این گواهی و اقرار و برادری وعده ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهد بود و بر تو باد سلام و رحمت و برکات خداوند.

سپس نوشته را پیچیده و شهود آن را مهر می کنند و با مهر خود میت نیز آن را مهر می کنند و آن را به همراه جریده در سمت راست میت می گذارند. این نوشته را با کافور بر چوب پاکی که خوشبو نباشد علی جبهته می نویسند، إن شاء الله تعالی و توفیق به دست اوست. و درود و سلام خداوند بر سرورمان محمد پیامبر و خاندان برگزیده و پاک او باد.

**[ترجمه]

بیان

قوله و أن أولهم الحسن و الحسین لعل اسم إن مقدر فیما بعد الأول بما یناسبه أو الحسین معطوف علی الأول و خبره و خبر ما بعده مقدر و قوله علیه السلام و الشهادة مبتدأ و ما بعده معطوف علیه و موعودة خبر للجمیع.

قوله و عود لعل المعنی أنه یکتب بعود غیر مطیب مکان القلم و قوله علی جبهته أی من غیر أن یبری أو المعنی من غیر أن یضم إلی الکافور أو یلطخ العود بشی ء مطیب أو مطلقا کالمداد و احتمال کون العود جزء للمداد بعید جدا.

**[ترجمه]سخنش «و أنَّ أوّلهم الحسن و الحسین» شاید اسم إنَّ مقدر است در آنچه بعد از اول قرار دارد و با آن متناسب است یا اینکه حسین معطوف بر اول است و خبر آن و خبر ما بعدش مقدّر است و فرموده حضرت علیه السلام: «و الشهادة» مبتداست و ما بعدش معطوف به آن است و « موعودة » خبر است برای همه آن ها.

گفته اش: «و عود» شاید به این معنا باشد که به جای قلم، با چوبی می نویسد که خوشبو نباشد و سخنش: «علی جبهته» یعنی بدون آنکه تراشیده شده باشد یا به این معنا باشد: بدون اینکه به کافور زده شود یا چوب با چیزی معطر آمیخته گردد یا اینکه مطلق باشد مانند مداد؛ و احتمال اینکه چوب جزئی برای مداد باشد، بسیار بعید است.

**[ترجمه]

«2»

عُدَّةُ الدَّاعِی، رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ عَابِدٌ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ أَنَّهُ مُرَاءٍ قَالَ ثُمَّ إِنَّهُ مَاتَ فَلَمْ یَشْهَدْ جِنَازَتَهُ دَاوُدُ علیه السلام قَالَ فَقَامَ أَرْبَعُونَ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالُوا اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا فَاغْفِرْ لَهُ قَالَ فَلَمَّا غُسِّلَ أَتَی الْأَرْبَعُونَ غَیْرُ الْأَرْبَعِینَ وَ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا فَاغْفِرْ لَهُ.

فَلَمَّا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ قَامَ أَرْبَعُونَ غَیْرُهُمْ فَقَالُوا اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا فَاغْفِرْ لَهُ قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ علیه السلام مَا مَنَعَکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِ فَقَالَ دَاوُدُ لِلَّذِی أَخْبَرْتَنِی قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّهُ قَدْ شَهِدَ قَوْمٌ فَأَجَزْتُ شَهَادَتَهُمْ وَ غَفَرْتُ لَهُ مَا عَلِمْتُ مِمَّا لَا یَعْلَمُونَ.

ص: 60

**[ترجمه]عدة الداعی: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: در قوم بنی اسرائیل عابدی بود. خداوند به حضرت داود وحی کرد که او ریاکار است. فرمود: سپس او مرد و حضرت داود علیه السلام در تشییع جنازه او شرکت نکرد. فرمود: چهل نفر از بنی اسرائیل به دعا برخاستند و گفتند: خدایا، ما از او جز نیکی چیزی سراغ نداریم و تو نسبت به او از ما آگاه تری، پس او را بیامرز. فرمود: وقتی غسلش دادند، چهل نفر دیگر آمدند و گفتند: خدایا ما از او جز نیکی چیزی سراغ نداریم و تو نسبت به او از ما آگاه تری، پس او را بیامرز. وقتی او را در قبر گذاشتند، چهل نفر دیگر برخاستند و گفتند: خدایا ما از او جز نیکی چیزی سراغ نداریم و تو نسبت به او از ما آگاه تری، پس او را بیامرز.

فرمود: خداوند به حضرت داود علیه السلام وحی کرد که چه چیزی تو را از نماز خواندن بر او باز داشت؟ حضرت داود فرمود: به خاطر آنچه به من خبر دادی. فرمود: پس خداوند به حضرت وحی کرد که عده ای از علمای بنی اسرائیل شهادت دادند (که جز خیر از او چیزی ندیده اند) من نیز شهادت آنان را پذیرفتم و آنچه را که راجع به او می دانستم و آن ها از آن بی خبر بودند را بخشیدم.

**[ترجمه]

«3»

کِتَابُ الْحُسَیْنِ بْنِ السَّعِیدِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْکَافِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ عَابِدٌ فَأُعْجِبَ بِهِ دَاوُدُ علیه السلام فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُعْجِبْکَ شَیْ ءٌ مِنْ أَمْرِهِ فَإِنَّهُ مُرَاءٍ قَالَ فَمَاتَ الرَّجُلُ فَأُتِیَ دَاوُدُ فَقِیلَ لَهُ مَاتَ الرَّجُلُ فَقَالَ ادْفِنُوا صَاحِبَکُمْ قَالَ فَأَنْکَرَتْ ذَلِکَ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَ قَالُوا کَیْفَ لَمْ یَحْضُرْهُ قَالَ فَلَمَّا قَامَ خَمْسُونَ رَجُلًا فَشَهِدُوا بِاللَّهِ مَا یَعْلَمُونَ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً فَلَمَّا صَلَّوْا عَلَیْهِ قَامَ خَمْسُونَ رَجُلًا فَشَهِدُوا بِاللَّهِ مَا یَعْلَمُونَ إِلَّا خَیْراً قَالَ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی دَاوُدَ علیه السلام مَا مَنَعَکَ أَنْ تَشْهَدَ فُلَاناً قَالَ الَّذِی أَطْلَعْتَنِی عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِهِ قَالَ إِنْ کَانَ لَکَذَلِکَ وَ لَکِنْ شَهِدَهُ قَوْمٌ مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ فَشَهِدُوا لِی مَا یَعْلَمُونَ إِلَّا خَیْراً فَأَجَزْتُ شَهَادَتَهُمْ عَلَیْهِ وَ غَفَرْتُ لَهُ عِلْمِی فِیهِ.

ص: 61

**[ترجمه]کتاب حسین بن سعید: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: عابدی در بنی اسرائیل بود و حضرت داود شیفته او شد. پس خداوند تبارک و تعالی به او وحی فرمود که ذره ای از کار او تو را به شیفتگی وا ندارد که او ریاکار است. فرمود: آن مرد از دنیا رفت و نزد حضرت داود آمدند و گفتند: آن مرد از دنیا رفته است. حضرت فرمود: دوستتان را دفن کنید. - فرمود: - بنی اسرائیل این کار او را ناپسند داشتند و گفتند: چگونه در خاکسپاری او شرکت نکرد؟ - امام فرمود: - وقتی او را غسل دادند، پنجاه نفر برخاستند و به خدا شهادت دادند که جز خیر چیزی از او سراغ ندارند. وقتی بر او نماز خواندند، پنجاه مرد برخاستند و به خدا شهادت دادند که جز خیر چیزی از او سراغ ندارند. - فرمود: - خداوند عزوجلّ نیز به داود علیه السلام وحی فرمود: چه چیزی تو را از آن باز داشت که در تشییع او حاضر شوی؟ فرمود: به خاطر اطلاعی که درباره این مرد به من دادی. خداوند فرمود: اگر هم چنین بوده، چون عده ای از علما و ترسایان بنی اسرائیل برای من شهادت دادند که جز خیر چیزی از او ندیده اند، من نیز شهادت آنان را پذیرفتم و آن علم خود را درباره او بخشیدم .

**[ترجمه]

باب 14 استحباب الصلاة عن المیت و الصوم و الحج و الصدقة و البر و العتق عنه و الدعاء له و الترحم علیه و بیان ما یوجب التخلص من شدة الموت و عذاب القبر و بعده

روایات

«1»

الْفَقِیهُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام نُصَلِّی عَنِ الْمَیِّتِ قَالَ نَعَمْ حَتَّی إِنَّهُ لَیَکُونُ فِی ضِیقٍ فَیُوَسِّعُ اللَّهُ عَلَیْهِ ذَلِکَ الضِّیقَ ثُمَّ یُؤْتَی فَیُقَالُ لَهُ خُفِّفَ عَنْکَ هَذَا الضِّیقُ بِصَلَاةِ فُلَانٍ أَخِیکَ عَنْکَ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَأُشْرِکُ بَیْنَ رَجُلَیْنِ فِی رَکْعَتَیْنِ قَالَ نَعَمْ (1)

قَالَ وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ الْمَیِّتَ لَیَفْرَحُ بِالتَّرَحُّمِ عَلَیْهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ لَهُ کَمَا یَفْرَحُ الْحَیُّ بِالْهَدِیَّةِ تُهْدَی إِلَیْهِ (2).

**[ترجمه]الفقیه: با سندش از عمر بن یزید روایت کرده که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیای توانیم به جای میّت م نماز بخوانیم؟ فرمود: آری، تا جائی که بسا او در تنگی و سختی باشد و خداوند آن تنگی را برایش فراخ گرداند، سپس فرشتگان نزد او می آیند و به او می گویند: این تنگی به سبب نماز فلان برادر مؤمنت به جای تو، بر تو تخفیف داده شد. عمر گوید: به حضرت عرض کردم: آیا می توانم دو میت را در نمازی که می خوانم شریک سازم؟ فرمود: آری. - . الفقیه 1 : 117 -

گوید: حضرت علیه السلام فرمود: مرده با طلب رحمت بر او و استغفاری که برای او می کنند خوشحال می شود، همانطور که شخص زنده با هدیه ای که به او تقدیم می شود شاد می گردد. - . الفقیه 1 : 117 -

**[ترجمه]

«2»

عُدَّةُ الدَّاعِی، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: یَدْخُلُ عَلَی الْمَیِّتِ فِی قَبْرِهِ الصَّلَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الصَّدَقَةُ وَ الْبِرُّ وَ الدُّعَاءُ وَ یُکْتَبُ أَجْرُهُ لِلَّذِی یَفْعَلُهُ وَ لِلْمَیِّتِ.

قَالَ وَ قَالَ علیه السلام مَنْ عَمِلَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَنْ مَیِّتٍ عَمَلًا صَالِحاً أَضْعَفَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَهُ وَ نَفَعَ اللَّهُ بِهِ الْمَیِّتَ.

وَ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا یَمْنَعُ أَحَدَکُمْ أَنْ یَبَرَّ وَالِدَیْهِ حَیَّیْنِ وَ مَیِّتَیْنِ یُصَلِّیَ عَنْهُمَا وَ یَتَصَدَّقَ عَنْهُمَا وَ یَصُومَ عَنْهُمَا فَیَکُونَ الَّذِی صَنَعَ لَهُمَا وَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ فَیَزِیدُهُ اللَّهُ بِبِرِّهِ خَیْراً کَثِیراً(3).

ص: 62


1- 1. الفقیه ج 1 ص 117.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 117.
3- 3. عدّة الداعی ص 58.

مشکاة الأنوار، نقلا من کتاب المحاسن عن الصادق علیه السلام: مثله (1).

**[ترجمه]عدة الداعی: امام صادق علیه السلام فرموده اند: نماز و روزه و حج و صدقه و نیکی و دعا بر میت در قبرش وارد می شود و اجر آن برای کسی که این کار را می کند و برای میّت نوشته می شود.

- گوید: - و حضرت علیه السلام فرمودند: هر کس از مسلمانان که عمل شایسته ای را به جای میّت انجام دهد، خداوند پاداشی دو برابر به او می بخشد و به وسیله این عمل به میّت سود می رساند .

و فرمود: پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمودند: چه چیزی مانع از آن شده که کسی از شما به جای پدر و مادر خود در زمان حیات یا پس از مرگشان نماز بخواند و به جای آن دو صدقه دهد و برایشان روزه بگیرد، که در این صورت به ازای آن عملی که انجام داده، به مانند پاداشی که برای آن دو نوشته می شود، به خود او نیز عطا می شود و خداوند با نیکی، خیر کثیری را به او می افزاید. - . عدة الداعی : 58 -

مشکوة الانوار: به نقل از کتاب المحاسن از امام صادق علیه السلام نظیر همین حدیث روایت شده است. - . مشکاة الانوار : 159 -

**[ترجمه]

«3»

عُدَّةُ الدَّاعِی، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: وَ مَنْ دَخَلَ الْمَقَابِرَ وَ قَرَأَ سُورَةَ یس خَفَّفَ اللَّهُ عَنْهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ کَانَ لَهُ بِعَدَدِ مَنْ فِیهَا حَسَنَاتٌ.

**[ترجمه]عدة الداعی: از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کس وارد قبرستان شود و سوره یس را بخواند، خداوند در چنین روزی در کار آن ها تخفیف می دهد و به تعداد مردگانی که در این قبرستان است، برای او حسنه نوشته می شود.

**[ترجمه]

«4»

الْکَافِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا یَلْحَقُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ فَقَالَ سُنَّةٌ سَنَّهَا یُعْمَلُ بِهَا بَعْدَ مَوْتِهِ فَیَکُونُ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ یَعْمَلُ بِهَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْتَقِصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ ءٌ وَ الصَّدَقَةُ الْجَارِیَةُ تَجْرِی مِنْ بَعْدِهِ وَ الْوَلَدُ الطَّیِّبُ یَدْعُو لِوَالِدَیْهِ بَعْدَ مَوْتِهِمَا وَ یَحُجُّ وَ یَتَصَدَّقُ وَ یُعْتِقُ عَنْهُمَا وَ یُصَلِّی وَ یَصُومُ عَنْهُمَا فَقُلْتُ أُشْرِکُهُمَا فِی حَجَّتِی قَالَ نَعَمْ (2).

**[ترجمه]کافی: از معاویة بن عمار روایت شده است: به محضر امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: کدام اجر و پاداش است که پس از مرگ به مرده می رسد؟ فرمود: روش نیکی پایه گذاری کند که در میان مردم متداول شود و مردم پس از مرگش به آن روش عمل کنند، در این صورت به مانند اجر آنان به او می رسد، بی آنکه ذره ای از پاداش آنان کاسته شود. نیز صدقه جاریه­ای که پس از مرگ او مورد استفاده مردم قرار گیرد؛ و فرزند شایسته ای که پس از مرگ پدر و مادرش برای آنان دعا کند و به نیابت از آنان حج به جای آورد، صدقه دهد، بنده آزاد کند، نماز بخواند و روزه بگیرد. عرض کردم: آیا می توانم آنان را در ثواب حج خودم شریک گردانم؟ فرمود: آری. - . کافی 7 : 56 -

**[ترجمه]

«5»

التَّهْذِیبُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یُصَلِّی عَنْ وَلَدِهِ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ رَکْعَتَیْنِ وَ عَنْ وَالِدَیْهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ رَکْعَتَیْنِ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ صَارَ لِلْوَلَدِ اللَّیْلُ قَالَ لِأَنَّ الْفِرَاشَ لِلْوَلَدِ قَالَ وَ کَانَ یَقْرَأُ فِیهِمَا إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ(3).

**[ترجمه]التهذیب: از عمر بن یزید روایت شده که گفت: امام صادق علیه السلام هر شب دو رکعت به نیابت از پسرش و هر روز دو رکعت به نیابت از پدر و مادرش نماز می خواند. به حضرت عرض کردم: فدایت گردم! چرا در شب برای فرزندت نماز می خوانی؟ فرمود: زیرا بستر برای فرزند است. - گوید: - در این دو نماز سوره «إنا أنزلناه فی لیلة القدر» و «إنا أعطیناک الکوثر» را می خواند. - . التهذیب 1 : 132 -

**[ترجمه]

«6»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَیُّ شَیْ ءٍ یَلْحَقُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ قَالَ یَلْحَقُهُ الصَّلَاةُ عَنْهُ وَ الصَّدَقَةُ عَنْهُ وَ الْحَجُّ عَنْهُ (4).

**[ترجمه]المحاسن: از معاویة بن عمار روایت کرده که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: پس از مرگ چه چیزی به مرده می رسد؟ فرمود: نماز و صدقه و حج به نیابت از او، به او می رسد. - . المحاسن : 72 -

**[ترجمه]

«7»

تَنْبِیهُ الْخَاطِرِ، لِلْوَرَّامِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا تَصَدَّقَ الرَّجُلُ بِنِیَّةِ الْمَیِّتِ أَمَرَ اللَّهُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَحْمِلَ إِلَی قَبْرِهِ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ فِی یَدِ کُلِّ مَلَکٍ

ص: 63


1- 1. مشکاة الأنوار: 159.
2- 2. الکافی ج 7 ص 56.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 132.
4- 4. المحاسن ص 72.

طَبَقٌ فَیَحْمِلُونَ إِلَی قَبْرِهِ وَ یَقُولُونَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ هَذِهِ هَدِیَّةُ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ إِلَیْکَ فَیَتَلَأْلَأُ قَبْرُهُ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَلْفَ مَدِینَةٍ فِی الْجَنَّةِ وَ زَوَّجَهُ أَلْفَ حَوْرَاءَ وَ أَلْبَسَهُ أَلْفَ حُلَّةٍ وَ قَضَی لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ.

وَ مِنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا قَرَأَ الْمُؤْمِنُ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ جَعَلَ ثَوَابَ قِرَاءَتِهِ لِأَهْلِ الْقُبُورِ جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ مِنْ کُلِّ حَرْفٍ مَلَکاً یُسَبِّحُ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.

**[ترجمه]تنبیه الخاطر ورّام گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی انسان به نیت مرده صدقه دهد، خداوند به جبرئیل امر می کند تا هفتاد هزار فرشته را به قبر او ببرد که در دست هر فرشته طبقی است که آن را به سوی قبر او می برند و می گویند: سلام بر تو ای دوست خدا، این هدیه فلانی پسر فلانی به تو است؛ و قبرش به درخشش در می آید و خداوند هزار شهر در بهشت به او می دهد و هزار حوری را به همسری او درمی آورد و هزار جامه به او می پوشاند و هزار حاجت او را برآورده می سازد.

از کتاب تنبیه الخاطر روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر مؤمن آیة الکرسی را بخواند و ثواب قرائت آن را برای اهل قبور قرار دهد، خداوند تعالی به ازای هر حرف، ملکی را برای او قرار می دهد که تا روز قیامت برای او تسبیح می گویند.

**[ترجمه]

«8»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: مَنْ قَالَ سَبْعِینَ مَرَّةً یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ وَ یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ وَ یَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِینَ وَ یَا أَحْکَمَ الْحَاکِمِینَ فَأَنَا ضَامِنٌ لَهُ فِی دُنْیَاهُ وَ آخِرَتِهِ أَنْ یَلْقَاهُ اللَّهُ بِبِشَارَةٍ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ لَهُ بِکُلِّ کَلِمَةٍ بَیْتٌ فِی الْجَنَّةِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: أَکْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَیَّ فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَیَّ نُورٌ فِی الْقَبْرِ وَ نُورٌ عَلَی الصِّرَاطِ وَ نُورٌ فِی الْجَنَّةِ.

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ ن فِی فَرِیضَةٍ أَوْ نَافِلَةٍ أَعَاذَهُ اللَّهُ مِنْ ضَمَّةِ الْقَبْرِ وَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی علیه السلام قُمْ فِی ظُلْمَةِ اللَّیْلِ اجْعَلْ قَبْرَکَ رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: زُورُوا قُبُورَ مَوْتَاکُمْ وَ سَلِّمُوا عَلَیْهِمْ فَإِنَّ لَکُمْ فِیهِمْ عِبْرَةً.

وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: مَنْ أَتَمَّ رُکُوعَهُ لَمْ یَدْخُلْهُ وَحْشَةٌ فِی الْقَبْرِ.

وَ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُومُ الرَّجُلُ عِنْدَ قَبْرِ قَرِیبِهِ أَوْ غَیْرِ قَرِیبِهِ هَلْ یَنْفَعُهُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ إِنَّ ذَلِکَ یَدْخُلُ عَلَیْهِ کَمَا یَدْخُلُ عَلَی أَحَدِکُمُ الْهَدِیَّةُ یَفْرَحُ بِهَا.

وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِنَّ رَجُلًا ضَرَبَ خِبَاءَهُ عَلَی قَبْرٍ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ قَبْرٌ فَقَرَأَ تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ فَسَمِعَ صَائِحاً یَقُولُ هِیَ الْمُنْجِیَةُ فَذَکَرَ ذَلِکَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ هِیَ الْمُنْجِیَةُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ.

ص: 64

**[ترجمه]دعوات راوندی: امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که هفتاد بار بگوید:

یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ وَ یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ وَ یَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِینَ وَ یَا أَحْکَمَ الْحَاکِمِین: ای شنواترین شنوایان و ای بیناترین بینندگان و ای سریع ترین حسابگران و ای بهترین داوران! من در دنیا و آخرت ضامن او خواهم بود که خداوند را به هنگام مرگ با خوشرویی ملاقات کند و به ازای هر کلمه، در بهشت به او خانه ای می دهند.

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: بسیار بر من صلوات بفرستید؛ که صلوات بر من نوری است در قبر و نوری است در پل صراط و نوری است در بهشت .

و امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که در فریضه یا نافله ای سوره «ن» را بخواند، خداوند او را از فشار قبر در پناه می گیرد. و خداوند به حضرت موسی وحی فرمود که در تاریکی شب برای عبادت به پاخیز تا قبرت را بوستانی از بوستان های بهشت گردانم.

و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قبور مردگانتان را زیارت کنید و به آنان سلام دهید که آنان مایه عبرت شمایند.

امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که رکوع خویش را کامل به جای آورد، وحشت در قبرش بر او وارد نمی شود.

و از داود رقّی روایت شده که گفت: محضر امام صادق علیه السلام عرض کردم: اینکه انسان کنار قبر آشنا یا غیر آشنایش بایستد، آیا برای او هم منفعتی دارد؟ فرمود: آری، همانطور که با هدیه ای دل شما شاد می شود، این کار نیز باعث شادی او می شود.

ابن عباس گفت: کسی بر قبری چادر زد و نمی­دانست که آنجا قبر است و سوره «تبارک الذی بیده الملک» را قرائت کرد، پس شنید کسی فریاد می زند که این سوره نجات بخش است. این سخن را برای پیامبر صلی الله علیه و آله نقل نمود و حضرت فرمود: این سوره نجات بخش از عذاب قبر است.

**[ترجمه]

«9»

مِشْکَاةُ الْأَنْوَارِ، مِنْ کِتَابِ الْمَحَاسِنِ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ أَعْظَمُ حَقّاً عَلَی الرَّجُلِ قَالَ وَالِدَاهُ (1).

وَ قَالَ علیه السلام: إِنَّ الرَّجُلَ یَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ وَ هُمَا حَیَّانِ فَإِذَا لَمْ یَسْتَغْفِرْ لَهُمَا کُتِبَ عَاقّاً لَهُمَا وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا فَإِذَا مَاتَا أَکْثَرَ الِاسْتِغْفَارَ لَهُمَا فَکُتِبَ بَارّاً(2).

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُخَفِّفَ اللَّهُ عَنْهُ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْیَکُنْ بِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ لَمْ یُصِبْهُ فِی حَیَاتِهِ فَقْرٌ أَبَداً(3).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: مِنْ حَقِّ الْوَالِدَیْنِ عَلَی وَلَدِهِمَا أَنْ یَقْضِیَ دُیُونَهُمَا وَ یُوفِیَ نُذُورَهُمَا وَ لَا یَسْتَسِبَّ لَهُمَا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ کَانَ بَارّاً بِهِمَا وَ إِنْ کَانَ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا وَ إِنْ لَمْ یَقْضِ دُیُونَهُمَا وَ لَمْ یُوفِ نُذُورَهُمَا وَ اسْتَسَبَّ لَهُمَا کَانَ عَاقّاً وَ إِنْ کَانَ بَارّاً بِهِمَا فِی حَیَاتِهِمَا(4).

**[ترجمه]مشکوة الانوار: از کتاب المحاسن، از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره اینکه چه کسی بیشترین حق را بر گردن انسان دارد، سؤال شد، حضرت پاسخ داد: پدر و مادرش. - . مشکاة الانوار : 158 -

و امام باقر علیه السلام فرمود: مردی که نسبت به پدر و مادرش به وقت زنده بودنشان مهربان باشد، اگر برای آنان طلب آمرزش نکند، نامش در زمره نافرمانان نسبت به پدر و مادر نوشته می شود و مردی که به وقت زنده بودن پدر و مادر خویش نافرمانی آنان را کرده باشد و وقتی از دنیا رفتند برای آنان بسیار طلب آمرزش کند، نامش در زمره نیکورفتاران نوشته می شود. - . مشکاة الانوار : 158 -

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که بخواهد خداوند سختی های مرگ را بر او تخفیف دهد، باید با نزدیکانش رابطه داشته باشد و نسبت به پدر و مادرش مهربان باشد؛ که اگر چنین باشد، خداوند سختی های مرگ را بر او آسان می کند و هیچ وقت در زندگی­اش دچار فقر نمی شود. - . مشکاة الانوار : 162 -

و از ایشان علیه السلام روایت شده که فرمود: از حق والدین بر فرزندشان این است که قرض آن ها را ادا کند و نذرهای آنان را برآورده کند و آنان را در معرض دشنام قرار ندهد. اگر چنین کند، نسبت به آن دو نیکوکار بوده است؛ هر چند در دوران زندگی آن دو، نافرمانی­شان را کرده باشد. و اگر قرض آنان را ادا نکند و نذرشان را برآورده نسازد و آنان را در معرض دشنام قرار دهد، نافرمانی آنان را کرده است؛ هر چند که در دوران زندگی آن دو نسبت به آنان مهربان بوده باشد. - . مشکاة الانوار : 162 -

**[ترجمه]

أقول

سیأتی أخبار إیقاع الصلاة و العبادات للمیت فی کتاب الصلاة و أحادیث فضل زیارة المؤمن و آدابها فی کتاب المزار و إنما أوردنا هاهنا شذرا منهما لئلا یخلو هذا المجلد منهما و أخبار ما یوجب النجاة من شدائد الموت و القبر و أهوال القیامة مفرقة علی الأبواب و أوردنا طرفا منها فی کتاب المعاد.

ص: 65


1- 1. مشکاة الأنوار: 158.
2- 2. مشکاة الأنوار: 158.
3- 3. مشکاة الأنوار ص 162.
4- 4. مشکاة الأنوار ص 163.

**[ترجمه]روایات خواندن نماز و عبادات برای مرده، در کتاب نماز خواهد آمد و احادیث فضیلت زیارت مؤمن و آداب آن در کتاب مزار ذکر خواهد شد و ما تنها پاره ای از آن ها را در اینجا آوردیم تا این جلد از آن روایات خالی نباشد و اخبار اعمالی که موجب نجات از سختی های مرگ و قبر و هول و هراس روز قیامت می شود، به صورت پراکنده در چند باب آمده و بخشی از آن را ما در کتاب معاد آورده ایم .

**[ترجمه]

باب 15 نقل الموتی و الزیارة بهم

روایات

«1»

کَامِلُ الزِّیَارَاتِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَوْحَی إِلَی نُوحٍ وَ هُوَ فِی السَّفِینَةِ أَنْ یَطُوفَ بِالْبَیْتِ أُسْبُوعاً فَطَافَ بِالْبَیْتِ أُسْبُوعاً کَمَا أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ ثُمَّ نَزَلَ فِی الْمَاءِ إِلَی رُکْبَتَیْهِ فَاسْتَخْرَجَ تَابُوتاً فِیهِ عِظَامُ آدَمَ علیه السلام فَحَمَلَ التَّابُوتَ فِی جَوْفِ السَّفِینَةِ حَتَّی طَافَ بِالْبَیْتِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَطُوفَ ثُمَّ وَرَدَ إِلَی بَابِ الْکُوفَةِ فِی وَسَطِ مَسْجِدِهَا

فَفِیهَا قَالَ اللَّهُ لِلْأَرْضِ ابْلَعِی ماءَکِ فَبَلِعَتْ مَاءَهَا مِنْ مَسْجِدِ الْکُوفَةِ کَمَا بَدَأَ الْمَاءُ مِنْ مَسْجِدِهَا وَ تَفَرَّقَ الْجَمْعُ الَّذِی کَانَ مَعَ نُوحٍ فِی السَّفِینَةِ فَأَخَذَ نُوحٌ التَّابُوتَ فَدَفَنَهُ فِی الْغَرِیِ (1).

**[ترجمه]کامل الزیارات: از امام صادق علیه السلام روایت شده است: وقتی حضرت نوح در کشتی بود، خداوند بزرگ و بلندمرتبه به او وحی کرد که هفت دور، دور کعبه طواف کند. همانطور که خداوند به او وحی کرده بود، حضرت نوح هفت دور دور خانه کعبه طواف کرد، سپس تا دو زانو در آب فرو رفت و تابوتی را بیرون آورد که استخوان های حضرت آدم علیه السلام در آن بود. تابوت را به درون کشتی برد و هر اندازه خداوند می خواست، دور خانه چرخید، سپس به دروازه کوفه وارد شد و در وسط مسجد کوفه قرار گرفت. در آنجا بود که خداوند به زمین فرمود: «ابلعی ماءک»{آبت را فرو بر.} پس زمین آب خود را در مسجد کوفه فرو برد، همانطور که آب، ابتدا از آن مسجد بیرون آمده بود؛ و جمعیتی که در کشتی همراه نوح بودند در آنجا متفرق شدند و حضرت نوح تابوت را برداشت و آن را در سرزمین غریّ - نجف - دفن فرمود. - . کامل الزیارات : 39 و 38 -

**[ترجمه]

«2»

الْکَافِی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شِیرَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ أَسْأَلُهُ عَنِ الْمَیِّتِ یَمُوتُ بِعَرَفَاتٍ یُدْفَنُ بِعَرَفَاتٍ أَوْ یُنْقَلُ إِلَی الْحَرَمِ فَأَیُّهُمَا أَفْضَلُ فَکَتَبَ یُحْمَلُ إِلَی الْحَرَمِ وَ یُدْفَنُ فَهُوَ أَفْضَلُ (2).

التَّهْذِیبُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنِ الْمَیِّتِ یَمُوتُ بِمِنًی أَوْ عَرَفَاتٍ الْوَهْمُ مِنِّی ثُمَّ ذَکَرَ مِثْلَهُ (3).

**[ترجمه]کافی: از علی بن سلیمان روایت شده که گفت: نامه ای به او نوشتم و در مورد کسی که در عرفات بمیرد سؤال کردم که آیا در عرفات دفن شود یا به حرم منتقل شود؟ کدام یک بهتر است؟ برایم نوشت: به حرم برده شود و در آنجا دفن شود، بهتر است. - . کافی 4 : 543 -

التهذیب: از سلیمان روایت شده است: به حضرت ابو الحسن موسی کاظم علیه السلام نامه نوشتم و از او درباره کسی که در منی یا عرفات بمیرد سؤال کردم - که در مورد آن دچار تردید شده بودم - حضرت نظیر همین سخن را ذکر فرمود. - . التهذیب 1 : 580 -

**[ترجمه]

«3»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ رُفِعَ إِلَیْهِ أَنَّ رَجُلًا مَاتَ

ص: 66


1- 1. کامل الزیارات: 38 و 39.
2- 2. الکافی ج 4 ص 543.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 580.

بِالرُّسْتَاقِ (1)

فَحَمَلُوهُ إِلَی الْکُوفَةِ فَأَنْهَکَهُمْ عُقُوبَةً وَ قَالَ ادْفِنُوا الْأَجْسَادَ فِی مَصَارِعِهَا وَ لَا تَفْعَلُوا کَفِعْلِ الْیَهُودِ یَنْقُلُونَ مَوْتَاهُمْ إِلَی بَیْتِ الْمَقْدِسِ (2) وَ قَالَ إِنَّهُ لَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ أَقْبَلَتِ الْأَنْصَارُ لِتَحْمِلَ قَتْلَاهَا إِلَی دُورِهَا فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مُنَادِیاً فَنَادَی ادْفِنُوا الْأَجْسَادَ فِی مَصَارِعِهَا(3).

قِصَصُ الْأَنْبِیَاءِ، لِلرَّاوَنْدِیِّ بِأَسَانِیدِهِ إِلَی الصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَمَّا مَاتَ یَعْقُوبُ علیه السلام حَمَلَهُ یُوسُفُ علیه السلام فِی تَابُوتٍ إِلَی أَرْضِ الشَّامِ فَدَفَنَهُ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ.

**[ترجمه]دعائم الاسلام: از امام علی علیه السلام روایت شده که مردی را نزد او بردند که در رستاق - . رستاق معرّب رزداق است به معنی روستا و در منبع اضافه شده است که این روستا در یک فرسخی کوفه قرار داشت. - درگذشته بود و او را به کوفه منتقل کرده بودند. حضرت آنان را مجازات سختی کرد و فرمود: مردگان را در محل مردنشان دفن کنید و مانند یهودیان نکنید که مردگانشان را به بیت المقدس می برند. - . دعائم الاسلام 1 : 238 -

و فرمود: در جنگ احد، انصار خواستند کشته شدگان را به خانه هایشان منتقل کنند، رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد تا کسی فریاد زند: جسدها را در قتلگاهشان دفن کنید. - 6. دعائم الاسلام 1 : 238 -

قصص الانبیاء: نوشته راوندی، با سندش به صدوق از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: وقتی یعقوب علیه السلام از دنیا رفت، یوسف او را در تابوتی به سرزمین شام برد و او را در بیت المقدس دفن فرمود.

**[ترجمه]

«4»

الْعُیُونُ، وَ الْعِلَلُ، وَ الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: احْتَبَسَ الْقَمَرُ عَنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مُوسَی علیه السلام أَنْ أَخْرِجْ عِظَامَ یُوسُفَ علیه السلام مِنْ مِصْرَ وَ وَعَدَهُ طُلُوعَ الْقَمَرِ إِذَا أَخْرَجَ عِظَامَهُ فَسَأَلَ مُوسَی علیه السلام عَمَّنْ یَعْلَمُ مَوْضِعَهُ فَقِیلَ لَهُ هَاهُنَا عَجُوزٌ تَعْلَمُ عِلْمَهُ فَبَعَثَ إِلَیْهَا فَأُتِیَ بِعَجُوزٍ مُقْعَدَةٍ عَمْیَاءَ فَقَالَ لَهَا أَ تَعْرِفِینَ مَوْضِعَ قَبْرِ یُوسُفَ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ فَأَخْبِرِینِی بِهِ قَالَتْ لَا حَتَّی تُعْطِیَنِی أَرْبَعَ خِصَالٍ تُطْلِقَ لِی رِجْلَیَّ وَ تُعِیدَ إِلَیَّ شَبَابِی وَ تُعِیدَ إِلَیَّ بَصَرِی وَ تَجْعَلَنِی مَعَکَ فِی الْجَنَّةِ.

قَالَ فَکَبُرَ ذَلِکَ عَلَی مُوسَی علیه السلام فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا مُوسَی أَعْطِهَا مَا سَأَلَتْ فَإِنَّکَ إِنَّمَا تُعْطِی عَلَیَّ فَفَعَلَ فَدَلَّتْهُ عَلَیْهِ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ شَاطِئِ النِّیلِ فِی صُنْدُوقِ مَرْمَرٍ فَلَمَّا أَخْرَجَهُ طَلَعَ الْقَمَرُ فَحَمَلَهُ إِلَی الشَّامِ فَلِذَلِکَ یَحْمِلُ أَهْلُ الْکِتَابِ

ص: 67


1- 1. الرستاق: معرب رزداق بمعنی القریة، و زاد فی المصدر أنّه کان علی رأس فرسخ من الکوفة.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 238.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 238.

مَوْتَاهُمْ إِلَی الشَّامِ (1).

**[ترجمه]العیون و العلل و الخصال: از امام کاظم علیه السلام روایت کرده که فرمود: ماه از بنی اسرائیل پنهان شد، پس خداوند عزّوجلّ به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود که استخوان های یوسف علیه السلام را از مصر بیرون آور؛ و به آن حضرت وعده داد که اگر استخوان های یوسف را از مصر بیرون کند، ماه طلوع خواهد کرد. حضرت موسی علیه السلام نیز پرسید، آیا کسی هست که جای آن را بداند؟ گفته شد: در اینجا پیرزنی است که جای قبر او را می شناسد. حضرت کسی را به سوی او فرستاد و او پیرزنی زمین گیر و کور را آورد. حضرت به او فرمود: آیا محل قبر یوسف را می دانی؟ پیرزن گفت: آری. فرمود: مرا از آن آگاه کن. گفت: هرگز! مگر اینکه چهار چیز به من بدهی: پای مرا شفا دهی و جوانی­ام را به من باز گردانی و بینائی­ا­م را به من برگردانی و مرا در بهشت همراه خود سازی.

امام می فرماید: این درخواست برای حضرت موسی علیه السلام سنگین آمد، پس خداوند عزّوجلّ به او وحی کرد: ای موسی! آنچه می خواهد به او بده که تو هر چه بدهی از جانب من می دهی. حضرت چنین کرد و آن زن نیز قبر را به او نشان داد. او نیز جنازه یوسف را از کناره رود نیل در صندوقی مرمر بیرون آورد. وقتی آن را بیرون آورد، ماه طلوع کرد. حضرت موسی جنازه را به شام برد؛ و برای همین است که اهل کتاب مردگانشان را به شام می برند. - . عیون الاخبار 1 : 259، علل الشرایع 1 : 280، الخصال 1 : 96 -

**[ترجمه]

بیان

الظاهر أن خروجهم من مصر و دخولهم البحر کانا موقوفین علی طلوع القمر و کان أوحی إلی موسی علیه السلام أنه لا یطلع القمر حتی تخرج عظام یوسف.

**[ترجمه]ظاهر این است که خروج بنی اسرائیل از مصر و ورود آنان به دریا، موقوف به طلوع ماه بود و خداوند به موسی علیه السلام وحی کرده بود که ماه تنها در صورتی طلوع می کند که استخوان های یوسف بیرون آورده شود.

**[ترجمه]

«5»

إِرْشَادُ الْقُلُوبِ، لِلدَّیْلَمِیِّ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ إِذَا أَرَادَ الْخَلْوَةَ بِنَفْسِهِ أَتَی طَرَفَ الْغَرِیِّ فَبَیْنَمَا هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ هُنَاکَ مُشْرِفٌ عَلَی النَّجَفِ فَإِذَا رَجُلٌ قَدْ أَقْبَلَ مِنَ الْبَرِّیَّةِ رَاکِباً عَلَی نَاقَةٍ وَ قُدَّامَهُ جِنَازَةٌ فَحِینَ رَأَی عَلِیّاً علیه السلام قَصَدَهُ حَتَّی وَصَلَ إِلَیْهِ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْهِ السَّلَامَ وَ قَالَ مِنْ أَیْنَ قَالَ مِنَ الْیَمَنِ قَالَ وَ مَا هَذِهِ الْجِنَازَةُ الَّتِی مَعَکَ قَالَ جِنَازَةُ أَبِی لِأَدْفِنَهُ فِی هَذِهِ الْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام لِمَ لَا دَفَنْتَهُ فِی أَرْضِکُمْ قَالَ أَوْصَی بِذَلِکَ وَ قَالَ إِنَّهُ یُدْفَنُ هُنَاکَ رَجُلٌ یُدْعَی فِی شَفَاعَتِهِ مِثْلُ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ فَقَالَ علیه السلام لَهُ أَ تَعْرِفُ ذَلِکَ الرَّجُلَ قَالَ لَا قَالَ أَنَا وَ اللَّهِ ذَلِکَ الرَّجُلُ ثَلَاثاً فَادْفِنْ فَقَامَ وَ دَفَنَهُ.

**[ترجمه]ارشاد القلوب: از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که وقتی حضرت می خواست با خود خلوت کند، به اطراف نجف می آمد. روزی حضرت در جایی مشرف به نجف با خود خلوت کرده بود که به ناگاه دید مردی سوار بر شتر از سمت بیابان به آن سو می آید و جنازه ای در جلوی اوست وقتی حضرت علی علیه السلام را دید، به طرف او رفت تا اینکه نزد او رسید و سلام نمود. امام علیه السلام پاسخ سلامش را داد و فرمود: از کجا می آیی؟ عرض کرد: از یمن. فرمود: این جنازه ای که همراه توست چیست؟ گفت: جنازه پدرم است که آن را آورده ام تا در این سرزمین دفن کنم. حضرت علی علیه السلام به او فرمود: برای چه در سرزمین خودتان دفنش نکردی؟ عرض کرد: خود وصیت کرده تا چنین کنم و گفته است: مردی در این سرزمین دفن می شود که قبایلی همچون ربیعه و مضر از او شفاعت می خواهند. حضرت فرمود: آیا این مرد را می شناسی؟ عرض کرد: نه. حضرت سه بار فرمود: به خدا سوگند آن مرد من هستم، او را دفن کن! پس برخاست و او را دفن کرد.

**[ترجمه]

«6»

الْمِصْبَاحُ، قَالَ: لَا یُنْقَلُ الْمَیِّتُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ فَإِنْ نُقِلَ إِلَی الْمَشَاهِدِ کَانَ فِیهِ فَضْلٌ مَا لَمْ یُدْفَنْ وَ قَدْ رَوَیْتُ بِجَوَازِ نَقْلِهِ إِلَی بَعْضِ الْمَشَاهِدِ رِوَایَةً وَ الْأَوَّلُ أَفْضَلُ (2).

**[ترجمه]المصباح: گفت: نباید مرده از مکانی به مکانی دیگر برده شود، ولی اگر تا وقتی که دفن نشده به مشاهد برده شود، فضیلتی در آن خواهد بود و من جواز نقل میت را به برخی از مشاهد روایت کرده ام، ولی اولی بهتر است. - . مصباح الشیخ : 17 -

**[ترجمه]

«7»

النِّهَایَةُ لِلشَّیْخِ،: فَإِذَا دُفِنَ فِی مَوْضِعٍ فَلَا یَجُوزُ تَحْوِیلُهُ مِنْ مَوْضِعِهِ وَ قَدْ وَرَدَتْ رِوَایَةٌ بِجَوَازِ نَقْلِهِ إِلَی بَعْضِ مَشَاهِدِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام سَمِعْنَاهَا مُذَاکَرَةً وَ الْأَصْلُ مَا قَدَّمْنَاهُ (3).

**[ترجمه]النهایة شیخ: اگر میّت در مکانی دفن شود، جابجا کردن او از مکانش جایز نیست و روایتی هم برای جواز نقل او به برخی از مشاهد ائمه علیهم السلام وارد شده است که ما آن را از طریق مذاکره شنیده ایم و اصل چیزی است که پیش از این گفتیم. - . النهایة : 10 -

**[ترجمه]

«8»

مَجْمَعُ الْبَیَانِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ: لَمَّا مَاتَ یَعْقُوبُ حَمَلَهُ یُوسُفُ علیه السلام فِی تَابُوتٍ إِلَی أَرْضِ الشَّامِ فَدَفَنَهُ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ (4).

ص: 68


1- 1. عیون الأخبار ج 1 ص 259، علل الشرائع ج 1 ص 280 الخصال ج 1 ص 96.
2- 2. مصباح الشیخ ص 17.
3- 3. النهایة: ص 10.
4- 4. مجمع البیان ج 5 ص 266.

**[ترجمه]مجمع البیان: از امام باقر علیه السلام روایت شده که در حدیثی فرمود: وقتی حضرت یعقوب از دنیا رفت، یوسف علیه السلام او را در تابوتی به سرزمین شام منتقل کرد و در بیت المقدس دفن نمود. - . مجمع البیان 5 : 266 -

**[ترجمه]

تبیین

اعلم أن المشهور بین الأصحاب کراهة نقل المیت إلی غیر بلد موته من غیر المشاهد المشرفة بل نقل المحقق فی المعتبر و العلامة فی التذکرة و غیرهما إجماع العلماء علیه و المشهور بینهم جواز النقل إلی المشاهد بل استحبابه و قال فی المعتبر إنه مذهب علمائنا خاصة قال و علیه عمل الأصحاب من زمن الأئمة علیهم السلام إلی الآن و هو مشهور بینهم لا یتناکرونه.

و نقل عمل الإمامیة و إجماعهم علی ذلک فی التذکرة و الذکری و استدل فی الذکری بحدیث عظام یوسف و قال فی التذکرة و لأن موسی علیه السلام لما حضرته الوفاة سأل الله عز و جل أن یدنیه إلی الأرض المقدسة رمیة حجر قال النبی صلی الله علیه و آله لو کنت ثم لأریتکم قبره عند الکثیب الأحمر.

و قال المفید فی العزیة و قد جاء حدیث یدل علی رخصة فی نقل المیت إلی بعض مشاهد آل الرسول صلی الله علیه و آله إن وصی المیت بذلک و قال صاحب الجامع لو مات بعرفة فالأفضل نقله إلی الحرم.

ثم قال الشهید ره و لو کان هناک مقبرة بها قوم صالحون أو شهداء استحب الحمل إلیها لتناله برکتهم و برکة زیارتهم و لو کان بمکة أو بالمدینة فبمقبرتیهما أما الشهید فالأولی دفنه حیث قتل

لما روی عن النبی صلی الله علیه. ادفنوا القتلی فی مصارعهم. ثم قال و یستحب جمع الأقارب فی مقبرة لأن النبی صلی الله علیه و آله لما دفن عثمان بن مظعون قال أدفن إلیه من مات من أهله. و لأنه أسهل لزیارتهم فیقدم الأب ثم من یلیه فی الفضل و الذکر علی الأنثی انتهی. و قال الشهید الثانی ره یجب تقیید جواز النقل إلی المشاهد بما إذا لم یخف هتک المیت لبعد المسافة أو غیرها و لا یخفی متانته لأنه هتک لحرمة المیت و إضرار بالمؤمنین مع أن النقل المنقول عن الأصحاب و فی الأخبار المعتبرة إنما کان من المسافات القریبة التی لم یستلزم النقل إلیها مثل ذلک.

هذا کله فی النقل قبل الدفن فأما بعده فالأکثر علی عدم جوازه و جوز الشیخ و جماعة نقله إلی المشاهد المشرفة و قال ابن إدریس لا یجوز نقله

ص: 69

و هو بدعة فی شریعة الإسلام سواء کان النقل إلی مشهد أو غیره و أسند الجواز فی التذکرة إلی بعض علمائنا و جعله ابن حمزة مکروها و قال ابن الجنید و لا بأس بتحویل الموتی من الأرض المغصوبة و لصلاح یراد بالمیت.

و المسألة فی غایة الإشکال إذ الأخبار الدالة علی النقل بعضها غیر جیدة الإسناد و غیر مذکورة فی الأصول المعتبرة و بعضها دالة علی الجواز قبل الدفن و من الأمکنة القریبة و بعضها حکایة لما وقع فی الشریعة السابقة و الاستدلال بالتقریر مشکل لأنه

غیر معلوم و یعارضها أن التبرک بجوارهم أمر مرغوب فیه و قد وردت أخبار کثیرة فی فضل الدفن فی المشاهد لا سیما الغری و الحائر علی مشرفهما الصلاة و السلام و العمدة فی تحریم النبش الإجماع و إثباته هاهنا مشکل لقول جماعة من الأصحاب بالجواز و الله یعلم حقائق الأحکام و نرجو من فضله سبحانه أن لا یقبضنا إلا فی تلک الأماکن المقدسة لئلا یشکل الأمر علی من یتولی أمرنا و الله ولی التوفیق.

**[ترجمه]بدان که مشهور در بین اصحاب، کراهت نقل میت به غیر از مکان مرگ اوست، به غیر از مشاهد شریفه، بلکه محقق در المعتبر و علامه در التذکره و سایر افراد، اجماع علما را بر این موضوع نقل کرده اند و مشهور در بین آنان، جواز نقل به مشاهد و بلکه استحباب آن است. در المعتبر نیز گفته، این اعتقاد علمای ما به طور خاص است، و گفته است: اصحاب نیز از زمان امامان علیهم السلام تا کنون بر اساس آن عمل کرده اند و این بین آنان مشهور است و در مورد آن با هم مخالفتی ندارند.

در التذکرة و الذکری، عمل امامیه و اجماع آنان بر این مورد نقل شده است و در الذکری به حدیث استخوان های یوسف استدلال کرده است و در التذکرة گفته است: به این دلیل که وقتی موسی علیه السلام به حالت احتضار درآمد، از خداوند عزّوجلّ خواست تا مانند پرتاب سنگی او را به نزدیک سرزمین مقدس بفرستد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر آنجا بودم، قبر او را در کنار تپه شنی سرخ به شما نشان می دادم.

مفید در العزیّة گفته است: حدیثی رسیده مبنی بر اجازه در انتقال میّت به برخی از مشاهد خاندان رسول صلی الله علیه و آله، اگر میّت به آن وصیت کرده باشد. و صاحب کتاب الجامع گفته: اگر در عرفات بمیرد، بهتر است او را به حرم منتقل کنند.

سپس شهید - رحمه الله - گفته است: اگر مقبره ای باشد که مردمانی صالح یا شهیدانی در آن دفن شده باشند، بردن مرده به آنجا مستحبّ است تا برکت آن ها و برکت زیارتشان به او برسد و اگر در مکه یا مدینه باشد، باید در قبرستان آن دو باشد. اما بهتر دانسته، شهید هر جا که به شهادت رسیده، در آنجا دفن شود، به سبب آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده مبنی بر اینکه کشتگان را در قتلگاهشان دفن کنید. سپس گفته: مستحب است خویشاوندان را در یک مقبره جمع کنند؛ زیرا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله عثمان بن مظعون را دفن نمود، فرمود: هر کس که از خاندان او بمیرد، نزد او دفن کنید؛ و نیز به این دلیل که این کار برای زیارت آنان آسان تر است. ابتدا پدر دفن می شود و سپس هر کس که در رتبه بعد از او قرار دارد و پسران بر دختران مقدم هستند، پایان.

شهید ثانی - رحمه الله - نیز گفته است: واجب است که جواز نقل به مشاهد به این شرط مقید شود که اگر به خاطر دوری راه، بیم از هتک حرمت مرده نرود، و استواری این سخن پنهان نیست؛ زیرا این به معنی هتک حرمت مرده و زیان رساندن به مؤمنان است. بعلاوه آنچه از اصحاب نقل شده و آنچه در اخبار معتبر آمده، در مورد مسافت های نزدیک است که انتقال به آنها مستلزم هتک حرمت میت و زیان رساندن به مؤمنان نبوده است.

تمام این اخبار در مورد نقل پیش از دفن میت است، اما بعد از آن، بیشتر بر عدم جواز آن اعتقاد دارند و شیخ و عده ای، نقل آن را به مشاهد شریفه جایز دانسته اند و ابن ادریس گفته: نقل آن جایز نیست و این بدعتی در دین اسلام است، خواه انتقال به مشهد باشد یا غیر آن؛ و در التذکرة، جواز را به برخی از علمای ما نسبت داده و ابن حمزه آن را مکروه دانسته و ابن جنید گفته است: تغییر مکان مردگان از سرزمین غصب شده و به علت مصلحتی که برای میّت اراده می شود، ایرادی ندارد.

این مسئله در نهایت اشکال است؛ زیرا سند برخی از روایات دال بر نقل، خوب نیست و در اصول معتبر ذکر نشده و برخی از آن ها بر جواز قبل از دفن و از مکان های نزدیک دلالت دارد و برخی نیز حکایتی است از آنچه در آئین پیشین واقع شده و استدلال به تقریر، دشوار است؛ زیرا نامعلوم است و اینکه تبرک به مجاورت مشاهد امری مطلوب است، با آن معارض است و روایات بسیاری در فضیلت دفن در مشاهد وارد شده است؛ به ویژه در نجف و حائر امام حسین علیه السلام - که بر آنان که به آن دو شرافت داده­اند، درود و سلام باد - و عمده در تحریم نبش، اجماع است و اثبات آن در اینجا، به خاطر اعتقاد عده ای از اصحاب به جواز مشکل است و خداوند به حقایق احکام داناست و از فضل حضرت حق سبحانه تمنا داریم که جان ما را تنها در آن اماکن مقدسه بگیرد تا کار برای کسی که مسئولیت کار ما را بر عهده دارد دشوار نشود و خداوند صاحب توفیق است.

**[ترجمه]

«9»

إِرْشَادُ الْمُفِیدِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ زِیَادٍ الْمُخَارِقِیِّ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ علیه السلام الْوَفَاةُ اسْتَدْعَی الْحُسَیْنَ علیه السلام فَقَالَ لَهُ یَا أَخِی إِنِّی مُفَارِقُکَ وَ لَاحِقٌ بِرَبِّی فَإِذَا قَضَیْتُ نَحْبِی فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَی سَرِیرِی إِلَی قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَی قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَةَ فَادْفِنِّی هُنَاکَ (1).

**[ترجمه]ارشاد المفید: از زیاد مخارقی روایت شده که گفت: امام حسن علیه السلام به هنگام وفات، امام حسین علیه السلام را خواست و به او فرمود: ای برادرم! من از تو جدا می شوم و به پروردگارم ملحق می شوم. وقتی از دنیا رفتم پلک هایم را ببند، (یا مرا بپوشان)؛ و مرا غسل ده و کفن کن و مرا بر تابوتم بگذار و نزد قبر جدم رسول الله صلی الله علیه و آله ببر تا با او تجدید میثاق کنم، سپس مرا نزد قبر جده ام فاطمه ببر و مرا در آنجا دفن کن. - . ارشاد المفید : 174 -

**[ترجمه]

بیان

أقول روی هذا المضمون فی أخبار کثیرة تقدمت فی باب شهادة الحسن علیه السلام و یدل علی استحباب تقریب المیت إلی الضرائح المقدسة و الزیارة بهم کما هو الشائع فی المشاهد المقدسة و علی استحباب الدفن بقرب الأقارب و الصلحاء و المقدسین و یشهد بذلک دفن ثلاثة من الأئمة بعده بجنبه صلوات الله علیهم أجمعین و فی الصحاح النحب النذر و المدة و الوقت یقال قضی فلان نحبه إذا مات.

ص: 70


1- 1. إرشاد المفید ص 174.

**[ترجمه]مؤلف:

این مضمون در اخبار بسیاری روایت شده که در باب شهادت امام حسن علیه السلام گذشت و بر استحباب دفن میت در نزدیکی قبور مقدسه و زیارت آنان اشاره دارد، چنانچه در مورد مشاهد مقدسه شایع است و نیز بر استحباب دفن در نزدیکی خویشاوندان و صالحان و مقدسین دلالت دارد و شاهد آن، دفن سه تن از ائمه بعد از آن حضرت در کنار اوست که درود خداوند بر جملگی آنان باد و در صحاح آمده: «نَحب» به معنای نذر و مدت و وقت است، گفته می شود: «قضی فلان نَحبَه»: وقتی وفات یابد.

**[ترجمه]

باب 16 التعزیة و المأتم و آدابهما و أحکامها

روایات

«1»

الْعِلَلُ، عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَوْ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْمُصِیبَةِ أَنْ لَا یَلْبَسَ الرِّدَاءَ وَ أَنْ یَکُونَ فِی قَمِیصٍ حَتَّی یُعْرَفَ وَ یَنْبَغِی لِجِیرَانِهِ أَنْ یُطْعِمُوا عَنْهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ.

وَ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَلْعُونٌ مَنْ وَضَعَ رِدَاءً فِی مُصِیبَةِ غَیْرِهِ (1).

**[ترجمه]العلل: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: برای صاحب مصیبت شایسته است که ردا نپوشد و پیراهن بر تن داشته باشد تا شناخته شود و برای همسایگان او نیز سزاوار است سه روز از طرف او اطعام دهند.

و از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: ملعون است کسی که ردای خود را در مصیبت دیگری زمین بگذارد. - . علل الشرایع 1 : 289 -

**[ترجمه]

تبیین

ظاهره استحباب وضع الرداء لصاحب المصیبة و الظاهر الرجوع فی ذلک إلی العرف و یحتمل أن یکون بناؤه علی شدة التأثر و التألم أو الارتباط و الخلطة لا القرابة و الأول أظهر و یظهر منه أن المراد بالرداء الثوب المتعارف الذی یلبسه الناس فوق الثیاب (2) غالبا لیکون وضعه سببا للامتیاز و من هذا التعلیل فهموا غیر ذلک من أنواع الامتیاز خصوصا فی الأزمنة التی لا یصلح وضع الرداء للامتیاز و ظاهر الخبر المرسل تحریم وضع الرداء لغیر صاحب المصیبة کما ذهب إلیه ابن حمزة و إثبات التحریم بمثله مشکل و الأحوط الترک و قد مر الکلام فیه فی باب التشییع.

و أما استحباب بعث الطعام ثلاثة أیام إلی صاحب المصیبة فلا خلاف بین الأصحاب فی ذلک و فیه إیماء إلی استحباب اتخاذ المأتم ثلاثة بل علی استحباب تعاهدهم و تعزیتهم ثلاثة أیضا فإن الإطعام عنه یدل علی اجتماع الناس للمصیبة.

قال فی الذکری بعد ذکر بعض أحکام التعزیة و لا حد لزمانها عملا بالعموم نعم لو أدت التعزیة إلی تجدید حزن قد نسی کان ترکها أولی و یمکن القول

ص: 71


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 289.
2- 2. راجع فی ذلک باب التشییع ج 81 ص 269- 271.

بثلاثة أیام لنقل الصَّدُوقُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: یُصْنَعُ لِلْمَیِّتِ مَأْتَمٌ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنْ یَوْمَ مَاتَ.

وَ نَقَلَ الصَّدُوقُ (1) عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَمَرَ فَاطِمَةَ علیها السلام أَنْ تَأْتِیَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ نِسَاءَهَا وَ أَنْ تَصْنَعَ لَهُمْ طَعَاماً ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ فَجَرَتْ بِذَلِکَ السُّنَّةُ. وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یُحِدَّ أَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ إِلَّا الْمَرْأَةِ عَلَی زَوْجِهَا حَتَّی تَنْقَضِیَ عِدَّتُهَا.

قَالَ: وَ أَوْصَی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام بِثَمَانِ مِائَةِ دِرْهَمٍ لِمَأْتَمِهِ وَ کَانَ یَرَی ذَلِکَ مِنَ السُّنَّةِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَ بِاتِّخَاذِ طَعَامٍ لِآلِ جَعْفَرٍ(2).

و فی کل هذه إیماء إلی ذلک و الشیخ أبو الصلاح قال من السنة تعزیة أهله ثلاثة أیام و حمل الطعام إلیهم.

و الشیخ فی المبسوط نقل الإجماع علی کراهیة الجلوس للتعزیة یوما أو یومین أو ثلاثة و رده ابن إدریس بأنه اجتماع و تزاور و نصره المحقق بأنه لم ینقل عن أحد من الصحابة و الأئمة الجلوس لذلک فاتخاذه مخالف لسنة السلف و لا یبلغ التحریم.

**[ترجمه]ظاهر روایت، استحباب زمین گذاشتن ردا برای صاحب مصیبت است و ظاهر، رجوع در این کار به عرف است و احتمال دارد که بنای آن بر شدت تأثر و دردمندی یا ارتباط و اختلاط باشد، نه خویشاوندی؛ و اول اظهر است و از آن چنین به نظر می رسد که مراد از ردا، جامه متعارفی است که مردم غالباً بر روی لباس می پوشند، - . در این مورد مراجعه شود به باب تشییع ج1 ص 271-269 - تا زمین گذاشتن آن نشانی برای تمایز باشد و از این تعلیل انواع تمایزهای غیر از این را فهمیده اند، به خصوص در وقت هایی که زمین گذاشتن ردا برای تمایز، شایسته نیست؛ و ظاهر خبر مرسل، حرام دانستن زمین گذاشتن ردا برای غیر از صاحب مصیبت است، همانطور که ابن حمزه بدان معتقد است و اثبات حرام بودن با چنین روایتی دشوار است و احوط ترک آن است، و در باب تشییع در مورد آن صحبت شد.

و اما در مورد استحباب فرستادن سه روز غذا برای صاحب مصیبت، اختلاف نظری بین اصحاب وجود ندارد و این مورد به استحباب گرفتن سه روز مجلس عزا، بلکه بر استحباب سر زدن به صاحبان عزا و تسلی دادن به آن ها در این سه روز نیز اشاره دارد؛ چرا که اطعام از طرف صاحب عزا، بر گردآمدن مردم برای مصیبت اشاره دارد.

در الذکری پس از ذکر برخی از احکام عزاداری گفته است: و به طور کلی حدی برای زمان آن به دلیل عمل به عموم وجود ندارد. آری، اگر عزاداری به تجدید اندوهی فراموش شده منجر شود، ترک آن اولی است و می توان به عزاداری سه روزه قائل شد، بنا به نقل قول صدوق از امام باقر علیه السلام مبنی بر اینکه از روزی که میت از دنیا رفته، سه روز برای میت عزاداری کنند. و صدوق از امام صادق علیه السلام نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه سلام الله علیها دستور داد که برای تسلیت نزد اسماء بنت عمیس - همسر جعفر بن ابی طالب - و سایر زنانش برود و برای ایشان سه روز غذا تهیه کند و این سنّت طعام فرستادن جریان پیدا کرد. و امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ کس نباید بیش از سه روز عزا بگیرد، مگر زن در عزای شوهرش تا اینکه عده اش به سر آید. - گوید: - و امام باقر علیه السلام وصیت فرمود که هشتصد درهم برای عزاداری او مصرف کنند و رسول خدا صلی الله علیه و آله این کار را سنت می دانست؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله امر فرمود تا برای خاندان جعفر اطعام دهند و در تمام این ها اشاره ای است به آن؛ و شیخ ابو الصلاح گفته است: سه روز تسلیت گفتن به خانواده میت و بردن غذا برای آن ها سنت است.

شیخ در المبسوط، اجماع را بر کراهت نشستن یک یا دو یا سه روز برای عزاداری نقل کرده است و ابن ادریس با این دلیل آن را رد کرده که این کار باعث تجمع و دید و بازدید می شود. محقق نیز با این دلیل از او حمایت کرده که هیچ یک از صحابه و امامان، نشستن را برای این منظور نقل نکرده اند، پس در پیش گرفتن آن با سنت پیشین مخالف است ولی به مرتبه حرام دانستن نمی رسد.

**[ترجمه]

قلت

الأخبار المذکورة مشعرة به و شهادة الإثبات مقدمة إلا أن یقال لا یلزم من عمل المأتم الجلوس للتعزیة بل هو مقصور علی الاهتمام بأمور أهل المیت لاشتغالهم بحزنهم لکن اللغة و العرف یشهدان بخلافه قال الجوهری المأتم النساء یجتمعن قال و عند العامة المصیبة و قال غیره المأتم المناحة و هما مشعران بالاجتماع انتهی.

**[ترجمه]اخبار مذکور، اشعار به آن دارد و شهادت اثبات مقدم است، مگر اینکه گفته شود: از عمل عزاداری، نشستن برای قبول تسلیت لازم نمی­آید، بلکه این کار محدود به توجه به امور خاندان میت به خاطر اشتغال آنان به غم و اندوهشان است، ولی زبان و عرف، خلاف آن را شهادت می­دهند. جوهری گفته: در عزاداری، زنان جمع می شوند، گفته: در نزد عامه به معنای مصیبت است و دیگران گفته اند: ماتم مجلس نوحه­گری است و این دو، دالّ بر اجتماع هستند. پایان .

**[ترجمه]

«2»

الْعِلَلُ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ علیه السلام مَا بَالُنَا نَجِدُ بِأَوْلَادِنَا مَا لَا یَجِدُونَ بِنَا قَالَ لِأَنَّهُمْ لَسْتُمْ مِنْهُمْ (3).

**[ترجمه]العلل: از هشام بن سالم روایت شده که به امام صادق علیه السلام عرض کردم: چه می شود که ما در مورد [مصیبت] فرزندانمان چیزی را می یابیم که آنان در مورد ما نمی یابند؟ فرمود: زیرا آنان جزئی از شما هستند و شما جزء آنان نیستید. - . علل الشرایع 1 : 97 -

**[ترجمه]

بیان

یمکن أن یکون لخلقهم من أجزاء بدن الآباء مدخل فی ذلک و أن

ص: 72


1- 1. ما بین العلامتین ساقط عن طبعة الکمبانیّ.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 116.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 97.

یکون المراد أنکم ربیتموهم بمشقة شدیدة و آنستم بهم فی صغرهم فلذا تحزنون علی موتهم أکثر منهم علی موتکم أو لأنکم حصلتموهم للانتفاع بهم فلذا تحزنون علی حرمانک و الأول أظهر.

**[ترجمه]ممکن است دلیل آفریده شدن آنان از اجزای بدن پدران، دخالتی در آن داشته باشد و اینکه مراد این باشد که شما با مشقتی بسیار آنان را تربیت کردید و در کودکی با آنان انس گرفتید، به همین دلیل است که شما بیشتر بر مرگشان اندوهگین می شوید تا آنان بر مرگ شما؛ یا اینکه شما آنان را به دست آوردید تا از آنان سودی به دست آورید؛ از این رو به خاطر از دست رفتنشان غمگین می شوید و اوّلی اظهر است.

**[ترجمه]

«3»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ أُصِیبَ بِمُصِیبَةٍ فَلْیَذْکُرْ مُصِیبَتَهُ بِی فَإِنَّهَا أَعْظَمُ الْمَصَائِبِ (1).

مسکن الفؤاد، عن ابن عباس: مثله (2)

**[ترجمه]قرب الاسناد: از امام جعفر صادق از پدرش علیهما السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که به مصیبتی دچار شود، باید مصیبت مرا یاد کند؛ چرا که این مصیبت بزرگترین مصیبت ها است. - . قرب الاسناد : 62 چاپ نجف، ص 45 چاپ سنگی و اسناد از حسن بن ظریف از حسین بن علوان از جعفر بن محمد از پدرش علیهم السلام است. -

مسکن الفؤاد: از ابن عباس مانند آن روایت شده است. - . مسکن الفؤاد : 77 -

**[ترجمه]

بیان

لعل العلة فی ذلک أن تذکر عظام المصائب یهون صغارها کما هو المجرب.

**[ترجمه]شاید علت این باشد که همانطور که تجربه نشان داده است، یاد کردن مصیبت های بزرگ، مصیبت های کوچک را آسان می کند.

**[ترجمه]

«4»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُنَزِّلُ الْمَعُونَةَ عَلَی قَدْرِ الْمَئُونَةِ وَ یُنَزِّلُ الصَّبْرَ عَلَی قَدْرِ شِدَّةِ الْبَلَاءِ(3).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از امام جعفر صادق از پدرش علیهما السلام روایت شده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند تبارک و تعالی کمک را به قدر احتیاج نازل می فرماید و صبر را به اندازه سختی مصیبت می دهد. - . قرب الاسناد : 74 چاپ نجف -

**[ترجمه]

«5»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الدَّقَّاقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْهَیْثَمِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ الْأَسَدِیِّ عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ فَرَغْنَا مِنْ جِنَازَتِهِ جَلَسَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام وَ جَلَسْنَا حَوْلَهُ وَ هُوَ مُطْرِقٌ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا دَارُ فِرَاقٍ وَ دَارُ الْتِوَاءٍ- لَا دَارُ اسْتِوَاءٍ عَلَی أَنَّ لِفِرَاقِ الْمَأْلُوفِ حُرْقَةً لَا تُدْفَعُ وَ لَوْعَةً لَا تُرَدُّ وَ إِنَّمَا یَتَفَاضَلُ النَّاسُ بِحُسْنِ الْعَزَاءِ وَ صِحَّةِ الْفِکْرَةِ فَمَنْ لَمْ یَثْکَلْ أَخَاهُ ثَکِلَهُ أَخُوهُ وَ مَنْ لَمْ یُقَدِّمْ

ص: 73


1- 1. قرب الإسناد ص 62 ط نجف ص 45 ط حجر، و الاسناد عن الحسن بن ظریف عن الحسین بن علوان عن جعفر بن محمّد عن أبیه علیهما السلام.
2- 2. مسکن الفؤاد ص 77.
3- 3. قرب الإسناد ص 74 ط نجف.

وَلَداً کَانَ هُوَ الْمُقَدَّمَ دُونَ الْوَلَدِ.

ثُمَّ تَمَثَّلَ علیه السلام بِقَوْلِ أَبِی خِرَاشٍ الْهُذَلِیِّ یَرْثِی أَخَاهُ:

وَ لَا تَحْسَبِی أَنِّی تَنَاسَیْتُ عَهْدَهُ***وَ لَکِنَّ صَبْرِی یَا أُمَامُ جَمِیلٌ (1)

**[ترجمه]مجالس صدوق: از عنبسه عابد روایت شده که گفت: وقتی اسماعیل بن جعفر بن محمد درگذشت و جنازه او را به خاک سپردیم، امام صادق جعفر بن محمد علیه السلام نشست و ما نیز گرد او نشستیم و حضرت سر به زیر انداخته بود، سپس سر بلند کرد و فرمود: ای مردم، این دنیا سرای جدایی و سرای سختی و پیچیدگی است، نه سرای استقرار. با اینکه جدایی انیس، سوزشی است که خاموش نگردد و دلگدازی است بی برگشت، و مردم در خوب عزا داشتن و درست اندیشه کردن بر هم برتری دارند. هر کس داغ برادر نبیند، برادرش داغ او بیند و هر کس فرزندش پیش مرگش نشود، خود پیش مرگ وی می شود.

سپس حضرت علیه السلام به این شعر ابی خراش هذلی مثل زد که در مرثیه برادرش سروده:

- گمان مبر که عهدش از یاد برده ام لیک صبر من نیک است ای اُمام. - . امالی صدوق : 144 و آن را در اکمال الدین 1 : 163 نیز روایت کرده است. مؤلف علامه نیز در تاریخ الامام الصادق ج47 ص245 از این نسخه آن را بیرون آورده است. -

**[ترجمه]

بیان

قال الفیروزآبادی لواه فتله و ثناه فالتوی و تلوی و عن الأمر تثاقل کالتوی و فلانا علی فلان آثره و تلوی انعطف کالتوی و البقل ذوی و به ذهب و بما فی الإناء استأثر به و غلب علی غیره و به العقاب طارت به و بهم الدهر أهلکهم و بکلامه خالف به عن جهته انتهی و الأکثر مناسب کما لا یخفی أی دار ذهاب و انعطاف إلی دار أخری و دار استیثار و استبداد و بوار و هلاک و یتلوی فیها للمصائب لا دار استواء أی اعتدال و استقامة أو استیلاء علی المطلوب و اللوعة حرقة فی القلب و الثکل بالضم الموت و الهلاک و فقدان الحبیب أو الولد و قد ثکله کفرح و أمام بالضم مرخم أمامة اسم امرأة.

**[ترجمه]فیروزآبادی گفته است: «لواه» یعنی آن را پیچید و تا کرد، پس «التوی و تلوّی عن الامر» یعنی: بر او سخت آمد، مثل «التوی و فلاناً علی فلانٍ» یعنی او را بر دیگری ترجیح داد و «تلوّی» یعنی پیچید و خم شد، مثل «التوی و التوی البقل» یعنی سبزی پژمرده شد و «التوی به» یعنی ذهب [از بین رفت] و «التوی بما فی الاناء» یعنی به خود اختصاص داد و بر دیگری غلبه یافت و «التوی به العقاب» یعنی آن را بالا برد و «بهم الدهر»یعنی آنان را نابود کرد و «بکلامه» یعنی از طرف خودش با او مخالفت کرد، پایان. بیشتر این معانی با موضوع متناسب هستند، همانطور که پوشیده نیست. یعنی سرای فانی و چرخیدن به سرای آخرت و سرای ترجیح دادن {خود بر دیگران} و استبداد و نابودی و هلاک و برای مصیبت ها در هم پیچیده می شود و نه سرای استقرار یعنی اعتدال و استقامت یا دست یافتن بر مطلوب. و «لوعة» یعنی سوز دل و «ثکل» با ضمه یعنی مرگ و نیستی و از دست دادن محبوب یا فرزند و ثکله بر وزن فرح است و «اُمام» با ضمه، مرخّم امامه است که نام زنی است.

**[ترجمه]

«6»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، وَ الْعُیُونُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْأَسْتَرْآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النَّاصِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام قَالَ: رَأَی الصَّادِقُ علیه السلام رَجُلًا قَدِ اشْتَدَّ جَزَعُهُ عَلَی وَلَدِهِ فَقَالَ یَا هَذَا جَزِعْتَ لِلْمُصِیبَةِ الصُّغْرَی وَ غَفَلْتَ عَنِ الْمُصِیبَةِ الْکُبْرَی لَوْ کُنْتَ لِمَا صَارَ إِلَیْهِ وَلَدُکَ مُسْتَعِدّاً لَمَا اشْتَدَّ عَلَیْهِ جَزَعُکَ فَمُصَابُکَ بِتَرْکِکَ الِاسْتِعْدَادَ لَهُ أَعْظَمُ مِنْ مُصَابِکَ بِوَلَدِکَ (2).

**[ترجمه]مجالس صدوق و العیون: از حضرت موسی بن جعفر روایت شده که فرمود: امام صادق علیه السلام مردی را دید که برای فرزندش بسیار ناله و زاری می کرد، به وی فرمود: ای فلانی! برای مصیبت کوچک ناله می کنی و از مصیبت بزرگ غافل شده ای. اگر برای آنچه فرزندت به سوی آن رفت آماده بودی، زاری­ات بر او شدت نمی یافت، چه، مصیبت تو با ترک آمادگی برای آن، بزرگتر از مصیبت فرزند توست. - . امالی صدوق : 215، عیون الاخبار 2 : 5 -

**[ترجمه]

«7»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی الْحُسَیْنِ الْفَارِسِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَرْبَعَةٌ

ص: 74


1- 1. أمالی الصدوق ص 144، و رواه فی اکمال الدین ج 1 ص 163، أیضا. و قد أخرجه المؤلّف العلامة فی تاریخ الإمام الصّادق ج 47 ص 245 من هذه الطبعة راجعه.
2- 2. أمالی الصدوق ص 215 عیون الأخبار ج 2 ص 5.

لَا تَزَالُ فِی أُمَّتِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ الْفَخْرُ بِالْأَحْسَابِ وَ الطَّعْنُ فِی الْأَنْسَابِ وَ الِاسْتِسْقَاءُ بِالنُّجُومِ وَ النِّیَاحَةُ وَ إِنَّ النَّائِحَةَ إِذَا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهَا تَقُومُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ عَلَیْهَا سِرْبَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ وَ دِرْعٌ مِنْ جَرَبٍ (1).

**[ترجمه]خصال: از امام جعفر صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چهار چیز همواره در امت من تا روز قیامت خواهد بود: فخرفروشی به خاندان، و طعنه زدن در نسب ها، و باران خواستن به وسیله ستارگان، و نوحه خوانی. اگر زن نوحه گر پیش از مرگش توبه نکند، در روز قیامت در حالی برمی خیزد که پیراهنی از قطران و زرهی از گری بر بدن دارد. - . خصال 1 : 107 -

**[ترجمه]

بیان

فی القاموس السربال بالکسر القمیص أو الدرع أو کل ما لیس انتهی و القطران ما یتحلب من الأبهل فیطبخ فیهنأ به الإبل الجرباء فیحرق الجرب بحدته و هو أسود منتن یشتعل فیه النار بسرعة یطلی بها جلود أهل النار حتی یکون طلاء لهم کالقمیص لیجمع علیهم لدغ القطران و وحشة لونه و نتن ریحه مع إسراع النار فی جلودهم و قرأ یعقوب فی الآیة من قطر آن (2)

و القطر النحاس أو الصفر المذاب و الآنی المتناهی حره و یمکن أن یقرأ هاهنا أیضا هکذا.

**[ترجمه]در قاموس آمده: «سربال» با کسره به معنای پیراهن یا زره است یا هر لباسی که بپوشند، پایان. «قطران» آنچه از درخت ابهل جاری می شود و آن را می پزند و به بدن شتری که به گری مبتلا شده می مالند و با سوزش و شدتش گری را می سوزاند و سیاه رنگ و بد بوست و آتش در آن به سرعت شعله ور می شود. آن را بر پوست دوزخیان می مالند تا جائی که همچون روکشی بر بدنشان کشیده می شود؛ همچون پیراهن، بدین منظور که گزش قطران بر بدنشان جمع شود و از رنگ آن و بوی بد آن، به علاوه جریان یافتن آتش در زیر پوست هایشان به وحشت درآیند. و یعقوب آیه را «من قطر آن» - . ابراهیم / 50، طبرسی گفته است: زید به نقل از بعقوب آیه «من قطر آن» را چنین تفسیر کرده که از دو کلمه تنوین دار تشکیل شده و این قرائت ابو هریره و ابن عباس و سعید بن جبیر و کلبی و قتاده و عیسی همدانی و ربیع است و سایر قراء آن را قطران خوانده اند. فیروزآبادی نیز گفته: القطران با فتحه و کسره مانند ظربان، عصاره ابهل و ارز و چیزهایی از این قبیل است. - را چنین قرائت کرده است. قطر سرب [مس] یا مس زرد مذاب است و «آنی» یعنی حرارتش تمام شده و می توان آن را در اینجا نیز به این صورت خواند.

**[ترجمه]

«8»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مُرُوا أَهَالِیَکُمْ بِالْقَوْلِ الْحَسَنِ عِنْدَ مَوْتَاکُمْ فَإِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَمَّا قُبِضَ أَبُوهَا سَاعَدَتْهَا بَنَاتُ بَنِی هَاشِمٍ فَقَالَتْ دَعُوا التَّعْدَادَ وَ عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ(3).

**[ترجمه]الخصال: از امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت شده که فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: در کنار مردگان، خانواده خویش را به سخن نیک امر کنید؛ چرا که حضرت فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله، وقتی پدر بزرگوارش درگذشت و دختران بنی هاشم به یاری حضرت فاطمه شتافتند، فرمود: شمردن را رها کنید. شما را به دعا سفارش می کنم. - . الخصال 2 : 159 -

**[ترجمه]

بیان

لعلها صلوات الله علیها إنما نهت عن تعداد الفضائل للتعلیم إذ ذکر فضائله صلی الله علیه و آله کان صدقا و کان من أعظم الطاعات فکان غرضها علیها السلام أن لا یذکروا أمثال ذلک فی موتاهم لکونها مشتملة علی الکذب غالبا و انتفاع المیت بالاستغفار و الدعاء أکثر علی تقدیر کونها صدقا و المراد بالقول الحسن أن لا یقولوا فیما

ص: 75


1- 1. الخصال ج 1 ص 107.
2- 2. سورة إبراهیم: 50 قال الطبرسیّ: و قرأ زید عن یعقوب« من قطران» علی کلمتین منونتین، و هو قراءة أبی هریرة و ابن عبّاس و سعید بن جبیر و الکلبی و قتادة و عیسی الهمدانیّ و الربیع، و قرأ سائر القراء:« قطران». و قال الفیروزآبادی: القطران بالفتح و الکسر و کظربان عصارة الابهل و الأرز و نحوهما.
3- 3. الخصال ج 2 ص 159.

یذکرونه للمیت من مدائحه کذبا أو الدعاء و الاستغفار و ترک ذکر المدائح مطلقا إلا فیما یتعلق به غرض شرعی.

**[ترجمه]شاید حضرت زهرا علیها السلام در واقع برای آموزش دادن، از شمردن فضائل پیامبر منع فرموده؛ وگرنه ذکر فضائل حضرت رسول صلی الله علیه و آله، درست و از بزرگترین طاعات بود و غرض حضرت زهرا علیها السلام این بوده که امثال آن [فضایل] را در مورد مردگانتان یاد نکنید؛ زیرا معمولاً مشتمل بر دروغ است و با طلب آمرزش و دعا، هر چند فضائل آنان واقعی باشد، به مرده سود بیشتری می رسد. و مراد از قول حسن - سخن نیک - این است که ذکر ستودگی های مرده را با دروغ درنیامیزند، یا اینکه ذکر و دعا بگویند و مطلقاً ذکر مدایح را رها کنند، مگر اینکه غرض شرعی ای داشته باشند.

**[ترجمه]

«9»

الْعُیُونُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ رَأَیْتُ امْرَأَةً عَلَی صُورَةِ الْکَلْبِ وَ النَّارُ تَدْخُلُ فِی دُبُرِهَا وَ تَخْرُجُ مِنْ فِیهَا وَ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ رَأْسَهَا وَ بَدَنَهَا بِمَقَامِعَ مِنْ نَارٍ فَسُئِلَ صلی الله علیه و آله عَنْهَا فَقَالَ إِنَّهَا کَانَتْ قَیْنَةً نَوَّاحَةً حَاسِدَةً(1).

**[ترجمه]العیون: از امام جواد علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی به آسمان عروج یافتم، زنی را با هیبت سگ دیدم، در حالی که آتش از پشت او وارد و از دهانش خارج می گردید و فرشتگان با گرزهایی از آتش بر سر و بدن او می زدند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله درباره او سؤال کرد، گفته شد: او زنی آرایشگر، آوازه خوان و حسود بود. - . عیون الاخبار 2 : 11 و 10 -

**[ترجمه]

بیان

القینة الأمة المغنیة أو أعم ذکره الفیروزآبادی.

**[ترجمه]«قینة»، کنیز آوازه خوان یا اعم از آن است که فیروزآبادی آن را ذکر کرده است.

**[ترجمه]

«10»

مَجَالِسُ ابْنِ طُوسِیٍّ، عَنْ أَبِیهِ ره بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: لَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بَکَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَی لِحْیَتِهِ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَنْهَی عَنِ الْبُکَاءِ وَ أَنْتَ تَبْکِی فَقَالَ لَیْسَ هَذَا بُکَاءً وَ إِنَّمَا هِیَ رَحْمَةٌ وَ مَنْ لَا یَرْحَمْ لَا یُرْحَمْ (2).

**[ترجمه]مجالس ابن طوسی: از عایشه روایت شده که گفت: وقتی ابراهیم از دنیا رفت، پیامبر صلی الله علیه و آله گریست تا اینکه اشک ها بر محاسن حضرت روان شد، به حضرت گفته شد: ای رسول خدا، تو ما را از گریستن باز می داری و خود می گریی؟ فرمود: این گریه نیست، بلکه رحمت است و کسی که رحم نورزد، مورد رحمت قرار نمی گیرد. - . امالی طوسی 1 : 398 -

**[ترجمه]

«11»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: فِی هَذِهِ الْآیَةِ وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ (3) قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِفَاطِمَةَ علیها السلام إِذَا أَنَا مِتُّ فَلَا تَخْمِشِی عَلَیَّ وَجْهاً وَ لَا تُرْخِی عَلَیَّ شَعْراً وَ لَا تُنَادِی بِالْوَیْلِ وَ لَا تُقِیمِی عَلَیَّ نَائِحَةً ثُمَّ قَالَ هَذَا الْمَعْرُوفُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ- وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ (4).

**[ترجمه]معانی الاخبار: از عمرو بن ابی مقدام روایت شده که شنیدم، امام باقر علیه السلام در مورد این آیه «وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ»، - . ممتحنه / 12 - {و در [کار] نیک از تو نافرمانی نکنند.} می فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: وقتی من از دنیا رفتم، به خاطر من چهره­ات را مخراش و گیسوانت را پریشان نکن و با شیون صدایت را برایم بلند نکن و برایم مجالس سوگواری و نوحه گری به پا نکن. آنگاه فرمود: این است کار نیکی که خداوند در کتابش ذکر فرمود است: «وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ»،{و در [کار] نیک از تو نافرمانی نکنند.} - . معانی الاخبار : 390 -

**[ترجمه]

بیان

قال الطبرسی قدس سره وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ هو جمیع ما أمرهن به لأنه صلی الله علیه و آله لا یأمر إلا بالمعروف و المعروف نقیض المنکر و هو

ص: 76


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 10 و 11.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 398.
3- 3. الممتحنة: 12.
4- 4. معانی الأخبار ص 390.

کل ما دل العقل و السمع علی وجوبه أو ندبه و قیل عنی بالمعروف النهی عن النوح و تمزیق الثیاب و جز الشعر و شق الجیب و خمش الوجه و الدعاء بالویل عن المقاتلین و الکلبی و الأصل أن المعروف کل بر و تقوی و أمر وافق طاعة الله تعالی انتهی (1).

و قال علی بن إبراهیم فی تفسیره: إنها نزلت یوم فتح مکة و ذلک أن رسول الله صلی الله علیه و آله قعد فی المسجد یبایع الرجال إلی صلاة الظهر و العصر ثم قعد لبیعة النساء و أخذ قدحا من ماء فأدخل یده فیه ثم قال للنساء من أراد أن یبایع فلیدخل یده فی القدح فإنی لا أصافح النساء ثم قرأ علیهن ما أنزل الله من شروط البیعة علیهن فقال عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنِینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَ فقامت أم حکیم بنت الحارث بن عبد المطلب فقالت یا رسول الله ما هذا المعروف الذی أمرنا الله به أن لا نعصیک فیه فقال أن لا تخمشن وجها و لا تلطمن خدا و لا تنتفن شعرا و لا تمزقن جیبا و لا تسودن ثوبا و لا تدعون بالویل و الثبور و لا تقمن عند قبر فبایعهن رسول الله صلی الله علیه و آله علی هذه الشروط. انتهی (2).

و لا یبعد أن یکون ذکر هذه الأمور علی سبیل المثال أو لبیان ما هو أهم بحسب حالهن لما رواه علی بن إبراهیم أیضا عن أحمد بن إدریس عن أحمد بن محمد عن علی عن عبد الله بن سنان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله عز و جل وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ قال هو ما فرض الله علیهن من الصلاة و الزکاة و ما أمرهن به من خیر(3).

و فی القاموس خمش وجهه یخمشه و یخمشه خدشه و لطمه و ضربه و قطع عضوا

ص: 77


1- 1. مجمع البیان ج 10 ص 276.
2- 2. تفسیر القمّیّ: ص 676.
3- 3. المصدر ص 677.

منه و فی النهایة الویل الحزن و الهلاک و المشقة من العذاب و کل من وقع فی هلکة دعا بالویل و معنی النداء منه یا ویلی و یا حزنی و یا عذابی احضر فهذا وقتک و أوانک.

**[ترجمه]طبرسی - قدس سره - گفته است: «وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ» تمام چیزهایی است که زنان را بدان امر فرموده است؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تنها به معروف امر می فرماید و معروف نقیض منکر است و تمام چیزهایی است که عقل و گوش بر وجوب یا استحباب آن اشاره دارد و گفته شده: نهی از نوحه گری و پاره کردن لباس و کندن گیسوان و چاک کردن گریبان و خراشیدن صورت و خواندن با داد و فریاد از نظر دو مقاتل و کلبی، به معنای امر به معروف است و اصل این است که معروف شامل هر نوع نیکی و تقوا و کاری است که مطابق طاعت خدای متعال باشد، پایان. - . مجمع البیان 10 : 276 -

و علی بن ابراهیم در تفسیر خود گفته است: این آیه در روز فتح مکه نازل شد و شأن نزولش این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد نشسته و تا نماز ظهر و عصر، از مردان پیمان گرفت. سپس نشست تا از زنان بیعت بگیرد و قدحی آب برداشت و دستش را در آن فرو برد، سپس به زنان فرمود: هر کس می خواهد بیعت کند، دستش را در قدح فرو برد؛ که من با زنان دست نمی دهم، سپس شروط بیعت را که خداوند بر آنان نازل فرموده بود، برای آنان خواند و فرمود: «عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ أَیْدیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُن»، - . ممتحنه / 12 - {با این شرط با تو بیعت کنند که چیزی را با خدا شریک نسازند، و دزدی نکنند، و زنا نکنند، و فرزندان خود را نکشند، و بچه های حرامزاده ای را که پس انداخته اند با بُهتان [و حیله] به شوهر نبندند، و در [کار] نیک از تو نافرمانی نکنند، با آنان بیعت کن.}

در این حین ام حکیم دختر حارث بن عبدالمطلب برخاست و فرمود: یا رسول الله! چیست آن معروفی که خداوند ما را بدان امر فرموده تا در مورد آن نافرمانی تو را نکنیم؟ فرمود: این است که صورتتان را نخراشید و به گونه سیلی نزنید و مویتان را نکنید و گریبان چاک نکنید و جامه سیاه بر تن نکنید و فریاد واویلا و شیون سر ندهید و کنار قبر نمانید. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اساس این شروط با آنان بیعت نمود، پایان. - . تفسیر قمی : 676 -

بعید نیست که ذکر این امور به عنوان مثال باشد، یا برای بیان موارد مهمتر بر حسب حال آنان؛ به خاطر آنچه از عبدالله بن سنان روایت شده که از امام صادق علیه السلام درباره فرمایش خداوند عزّوجلّ «وَ لا یَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ» پرسیدم، حضرت فرمود: منظور چیزی است که خداوند بر آنان واجب کرده، از نماز و زکات و آنچه از خیر که به آنان دستور داده است. - . تفسیر قمی : 677 -

در القاموس آمده است: «خمش وجهه یخمشه و یخمشه»: صورتش را خراشید و سیلی زد و بر آن زد و عضوی از آن را برید و در النهایة آمده: «الویل» یعنی: حزن و نابودی و رنج از عذاب و هر که در ورطه نابودی بیفتد فریاد واویلا بر می آورد و معنی فریاد از آن این است: ای وای من و ای اندوه و عذاب من! حاضر باش که اینک وقت و زمان توست.

**[ترجمه]

«12»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (1) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ لَمْ یَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفْسُهُ عَلَی الدُّنْیَا حَسَرَاتٍ وَ مَنْ رَمَی بِبَصَرِهِ إِلَی مَا فِی یَدَیْ غَیْرِهِ کَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ نِعْمَةً إِلَّا فِی مَطْعَمٍ أَوْ مَلْبَسٍ فَقَدْ قَصَرَ عَمَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ وَ مَنْ أَصْبَحَ عَلَی الدُّنْیَا حَزِیناً أَصْبَحَ عَلَی اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ شَکَا مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّمَا یَشْکُو رَبَّهُ وَ مَنْ دَخَلَ النَّارَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِمَّنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَهُوَ مِمَّنْ یَتَّخِذُ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ مَنْ أَتَی ذَا مَیْسَرَةٍ فَتَخَشَّعَ لَهُ طَلَبَ مَا فِی یَدَیْهِ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ ثُمَّ قَالَ وَ لَا تَعْجَلْ وَ لَیْسَ یَکُونُ الرَّجُلُ یَنَالُ مِنَ الرَّجُلِ الْمِرْفَقَ فَیُجِلُّهُ وَ یُوَقِّرُهُ فَقَدْ یَجِبُ ذَلِکَ لَهُ عَلَیْهِ وَ لَکِنْ یُرِیهُ أَنَّهُ یُرِیدُ بِتَخَشُّعِهِ مَا عِنْدَ اللَّهِ وَ یُرِیدُ أَنْ یَخْتِلَهُ عَمَّا فِی یَدَیْهِ (2).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی این آیه نازل شد: «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِین»، - . حجر / 88 - {و به آنچه ما دسته هایی از آنان [کافران] را بدان برخوردار ساخته ایم چشم مدوز، و بر ایشان اندوه مخور، و بال خویش برای مؤمنان فرو گستر.} رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که بر مصیبت خداوند صبر پیشه نکند، جانش در دنیا دچار حسرت هایی می شود؛ و هر که چشمش را به دست دیگری بدوزد، اندوهش بسیار می شود و خشمش فرو نمی نشیند؛ و هر کس فکر کند که خداوند بر او نعمتی ندارد مگر در خوراک یا پوشاک، عملش کوتاه گردد و عذاب به او نزدیک می شود؛ و هر که با اندوه در دنیا صبح کند؛ بر خدا خشمناک می گردد؛ و هر کس از مصیبتی که بر او فرود آمده شکایت کند، در واقع از پروردگار خود شکایت می کند؛ و هر کس از این امت که قرآن را قرائت می کردند، در آتش وارد شود، در زمره کسانی خواهد بود که آیات خداوند را به سخره می گرفتند؛ و کسی که نزد فرد توانگری برود و در طلب آنچه در اختیار اوست در برابر او فروتنی کند، دو سوم دینش رفته است، سپس فرمود: و عجله نکن؛ نه هر انسانی از انسانی دیگر سودی به دست بیاورد و او را بزرگ داشته و احترام کند، چرا که گاهی این برای او لازم است، ولی کسی داخل این حکم می شود که چنان می نماید که با فروتنی­اش قصد دارد آنچه را نزد خداست به دست آورد، در حالی که می خواهد برای به دست آوردن دارائی­اش، او را بفریبد. - . تفسیر قمی : 356 -

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة فی الحدیث من لم یتعز بعزاء الله فلیس منا قیل أراد بالتعزی التأسی و التصبر عند المصیبة و أن یقول إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ کما أمر الله تعالی و معنی قوله بعزاء الله أی بتعزیة الله إیاه فأقام الاسم مقام المصدر قوله علیه السلام و لا تعجل أی لا تبادر فی هذا الحکم الذی ذکرت لک بأن تحکم علی کل من یتواضع لغنی أنه کذلک فإنه إذا نال الرجل من غیره رفقا و لطفا ثم یجله و یوقره قضاء لحق النعمة فلا یجب ذلک أی ما ذکرت لک من ذهاب ثلثی دینه له أی لذلک الفعل علیه أی علی ذلک الموقر و یحتمل أن

ص: 78


1- 1. الحجر: 88.
2- 2. تفسیر القمّیّ: 356.

یکون فی الکلام تقدیر أی داخلا فیه فقوله فقد یجب تعلیل له و ضمیر له راجع إلی الموقر علی المجهول.

قوله صلی الله علیه و آله و لکن یریه أی و لکن یدخل فی ذلک من یری غیره أنه أراد بتخشعه أجر الآخرة و غرضه أن یخدعه و یأخذ ما فی یدیه فهذا الذی یذهب ثلثا دینه و قال الجوهری ختله و خاتله خادعه.

**[ترجمه]در النهایة گفته است: در حدیث «من لم یتعز بعزاء الله فلیس منا» گفته شده که منظور از «تعزّی» تأسی و شکیبایی به هنگام مصیبت است و اینکه بگوید «ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم.» همانطور که خدای تعالی بدان دستور داده و سخنش «بعزاء الله» به معنای: «بتعزیة الله إیّاه» [آرامش دادن خداوند به او] است و اسم جایگزین مصدر شده است. سخن حضرت علیه السلام «و لا تعجل» یعنی به این حکمی که برایت ذکر کردم شتاب مکن که حکم آن را برای هر کسی که در برابر توانگری فروتنی می کند، جاری سازی و تصور کنی که او نیز چنین است که اگر فردی سود و لطفی از دیگری دریافت کند و او را بزرگ دارد و مورد احترام قرار دهد تا حق نعمت را به جای آورد، این امر - یعنی آنچه مبنی بر از دست رفتن دو سوم دینش ذکر کردم - در مورد او جاری نمی­شود. «له» یعنی برای آن کار و «علیه» یعنی بر آن احترام گذارنده و احتمال دارد که در کلام تقدیری باشد، یعنی تقدیری در آن وارد شده باشد و سخنش «فقد یجب» تعلیل آن است و ضمیر «له» به موقّر به عنوان اسم مفعول باز می گردد.

سخن پیامبر صلی الله علیه و آله «ولکن یریه» یعنی کسی داخل این حکم می شود که به دیگران چنین نشان دهد که قصد او از فروتنی، اجر اخروی است، در حالی که غرض او، فریب آن طرف و به چنگ آوردن اموال اوست و این کار است که باعث از دست رفتن دو سوم دین او می شود. و جوهری گفته «ختله و خاتله» یعنی او را فریب داده است.

**[ترجمه]

«13»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْقَطَّانِ عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ثَلَاثَةٌ لَا أَدْرِی أَیُّهُمْ أَعْظَمُ جُرْماً الَّذِی یَمْشِی خَلْفَ جَنَازَةٍ فِی مُصِیبَةِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ رِدَاءٍ أَوِ الَّذِی یَضْرِبُ یَدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ أَوِ الَّذِی یَقُولُ ارْفُقُوا بِهِ وَ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ (1).

**[ترجمه]الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: سه نفر هستند که نمی دانم کدام یک جرمشان بیشتر است: کسی که در مصیبت دیگری بدون ردا پشت سر جنازه راه می رود، یا کسی که به هنگام مصیبت دستش را بر رانش می زند، یا کسی که می گوید: با او مدارا کنید و به او رحمت فرستید، خدا به شما رحم کند؟! - . الخصال 1 : 90 -

**[ترجمه]

«14»

وَ مِنْهُ،: فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا عَلِیُّ لَیْسَ عَلَی النِّسَاءِ جُمُعَةٌ وَ لَا جَمَاعَةٌ وَ لَا عِیَادَةُ مَرِیضٍ وَ لَا اتِّبَاعُ جَنَازَةٍ وَ لَا تُقِیمُ عِنْدَ قَبْرٍ تَمَامَ الْخَبَرِ(2).

**[ترجمه]از الخصال: در وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام آمده: ای علی! رفتن به نماز جمعه و جماعت و عیادت مریض و تشییع جنازه بر عهده زنان نیست و نباید کنار قبر بایستند... ادامه حدیث. - . الخصال 1 : 97 -

**[ترجمه]

«15»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیهما السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ عَزَّی مُصَاباً کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَجْرِ الْمُصَابِ شَیْ ءٌ(3).

ثواب الأعمال، عن محمد بن موسی بن المتوکل عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن أبی عبد الله البرقی عن أبیه عن وهب بن وهب عن جعفر بن محمد الصادق عن أبیه عن آبائه علیهم السلام: مثله (4).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از امام جعفر صادق از پدرش علیهما السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که به مصیبت دیده ای تسلی دهد مانند اجر او را خواهد داشت، بی آنکه از اجر مصیبت دیده چیزی کم شود. - . قرب الاسناد : 27 چاپ سنگی -

ثواب الاعمال: از امام صادق از پدرش از پدرانش علیهم السلام نظیر همین حدیث آمده است. - . ثواب الاعمال : 180 -

**[ترجمه]

«16»

فِقْهُ الرِّضَا علیه السلام: إِیَّاکَ أَنْ تَقُولَ ارْفُقُوا بِهِ وَ تَرَحَّمُوا عَلَیْهِ أَوْ تَضْرِبَ

ص: 79


1- 1. الخصال ج 1 ص 90.
2- 2. الخصال ج 1 ص 97.
3- 3. قرب الإسناد 27 ط حجر.
4- 4. ثواب الأعمال ص 180.

یَدَکَ عَلَی فَخِذِکَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ أَجْرَکَ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ(1)

وَ قَالَ علیه السلام بَعْدَ ذِکْرِ سُنَنِ الدَّفْنِ وَ عَزِّ وَلِیَّهُ فَإِنَّهُ رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ مَنْ عَزَّی أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ کُسِیَ فِی الْمَوْقِفِ حُلَّةً(2) وَ السُّنَّةُ فِی أَهْلِ الْمُصِیبَةِ أَنْ یُتَّخَذَ لَهُمْ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ طَعَامٌ لِشُغُلِهِمْ فِی الْمُصِیبَةِ(3) وَ إِنْ کَانَ الْمُعَزَّی یَتِیماً فَامْسَحْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِهِ فَقَدْ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ مَنْ مَسَحَ یَدَهُ عَلَی رَأْسِ یَتِیمٍ تَرَحُّماً لَهُ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ مَرَّتْ عَلَیْهِ یَدُهُ حَسَنَةً(4)

وَ إِنْ وَجَدْتَهُ بَاکِیاً فَسَکِّتْهُ بِلُطْفٍ وَ رِفْقٍ فَإِنَّهُ أَرْوِی عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّهُ إِذَا بَکَی الْیَتِیمُ اهْتَزَّ لَهُ الْعَرْشُ فَیَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ مَنْ هَذَا الَّذِی أَبْکَی عَبْدِیَ الَّذِی سَلَبْتُهُ أَبَوَیْهِ فِی صِغَرِهِ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ ارْتِفَاعِی فِی مَکَانِی- لَا أَسْکَتَهُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبْتُ لَهُ الْجَنَّةَ(5).

**[ترجمه]فقه الرضا علیه السلام: بر حذر باش از اینکه بگویی: با او مدارا کنید و به او رحمت فرستید، یا اینکه بر رانت بکوبی؛ چرا که این کار اجر تو را به هنگام مصیبت باطل می کند. - . فقه الرضا : 17 -

و حضرت علیه السلام بعد از ذکر سنن دفن فرمود: و صاحب عزا را تسلیت ده؛ زیرا از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرموده اند: کسی که به برادر مؤمن خویش تسلیت دهد، در موقف قیامت به او لباس زینتی پوشانده می شود. - . فقه الرضا : 18 -

و سنت در مورد اهل مصیبت این است که برای مدت سه روز برای آنان غذا تهیه کنند؛ زیرا آنان گرفتار مصیبت هستند. - . فقه الرضا : 18 - و اگر عزادار یتیم باشد، دستت را بر سرش بکش؛ زیرا از نبی اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرموده اند: کسی که از روی مهر و رحمت دستش را بر سر یتیمی بکشد، به ازای هر تار مویی که دستش بر آن کشیده شده، خداوند حسنه ای را برای او می نویسد. - . فقه الرضا : 18 - و اگر دیدی گریه می کند، با مهر و مدارا او را ساکت کن؛ چرا که از حضرت عالم علیه السلام [امام موسی کاظم] روایت شده است: چون یتیم بگرید، عرش برای او به لرزه درمی آید و خداوند تبارک و تعالی می فرماید: کیست آن کسی که بنده مرا که در کودکی پدر و مادر او را گرفتم گریانده است؟ سوگند به عزت و شکوه و رفعت جایگاهم، که هر بنده مؤمنی گریه او را فرو نشاند، بی تردید بهشت را بر او واجب می گردانم. - . فقه الرضا : 18 -

**[ترجمه]

«17»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَی النَّخَّاسِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ عَزَّی رَجُلًا بِابْنٍ لَهُ فَقَالَ لَهُ اللَّهُ خَیْرٌ لِابْنِکَ مِنْکَ وَ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکَ مِنْهُ فَلَمَّا بَلَغَهُ جَزَعُهُ عَلَیْهِ عَادَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ قَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَا لَکَ بِهِ أُسْوَةٌ فَقَالَ لَهُ إِنَّهُ کَانَ مُرَاهِقاً فَقَالَ إِنَّ أَمَامَهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ شَفَاعَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَنْ یَفُوتَهُ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ (6).

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که حضرت مرد فرزند مرده ای را تسلیت داده و به او فرمودند: خدا برای پسرت بهتر از توست و ثواب خداوند برای تو بهتر از اوست. وقتی خبر بی تابی آن مرد دوباره به امام رسید، حضرت بار دیگر به سراغ او آمدند و فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و سلم نیز رحلت فرمود، چرا از رحلت آن جناب سرمشق نمی گیری؟ عرض کرد: فرزندم نوجوان بود. حضرت فرمود: سه خصلت پیش روی اوست: شهادت به اینکه معبودی جز خدای یگانه نیست، و رحمت خداوند، و شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله. ان شاء الله یکی از این ها را از دست نخواهد داد. - . ثواب الاعمال : 180 -

**[ترجمه]

توضیح

بابن له أی بسبب فقد ابنه قوله علیه السلام الله خیر لابنک منک أقول لما کان الغالب أن الحزن علی الأولاد یکون لتوهم أمرین باطلین أحدهما أنه علی تقدیر وجود الولد یصل النفع من الوالد إلیه أو أن هذه النشأة

ص: 80


1- 1. فقه الرضا: 17.
2- 2. فقه الرضا ص 18.
3- 3. فقه الرضا ص 18.
4- 4. فقه الرضا ص 18.
5- 5. فقه الرضا ص 18.
6- 6. ثواب الأعمال ص 180.

خیر له من النشأة الأخری و الحیاة خیر له من الموت فأزال علیه السلام وهمه بأن الله سبحانه و رحمته خیر لابنک منک و مما تتوهم من نفع توصله إلیه علی تقدیر الحیاة و الموت مع رحمة الله خیر من الحیاة و ثانیهما توقع النفع منه مع حیاته أو الاستیناس به فأبطل علیه السلام ذلک بأن ما عوضک الله تعالی من الثواب علی فقده خیر لک من کل نفع توهمته أو قدرته فی حیاته.

قوله فعاد إلیه یفهم منه استحباب تکرار التعزیة مع بقاء الجزع.

قوله علیه السلام فما لک به أسوة قال فی القاموس الأسوة و تضم القدوة و ما یأتسی به الحزین و الجمع أسی و یضم و أساه تأسیة فتأسی عزاه فتعزی و فی النهایة الأسوة بکسر الهمزة و ضمها القدوة إذا عرفت ذلک فاعلم أن الکلام یحتمل وجهین الأول أن یکون المراد بالأسوة القدوة و المعنی أنک تتأسی به و لا بد لک من التأسی به فی الموت فلأی شی ء تجزع إذ بعد الموت تجتمع مع ابنک و الحاصل أنه لو کان لأحد بقاء فی الدنیا کان ذلک لأشرف الخلق فإذا لم یخلد هو فی الدنیا فکیف تطمع أنت فی البقاء و مع تیقن الموت لا ینبغی الجزع لما ذکر أو أنه ینبغی لک مع علمک بالموت أن تصلح أحوال نفسک و لا تحزن علی فقد غیرک.

الثانی أن یکون المراد بالأسوة ما یأتسی به الحزین أی ینبغی أن یحصل لک به و بسبب مصیبته و تذکرها تأس و تعز عن کل مصیبة لأنه من أعظم المصائب و تذکر عظام المصائب یهون صغارها کما مر و قیل أراد أنک من أهل التأسی به صلی الله علیه و آله و من أمته فینبغی أن تکون مصیبتک بفقده أعظم و ما ذکرنا أظهر.

قوله إنه کان مراهقا فی بعض النسخ مرهقا کما فی الکافی فهو علی بناء المجهول من باب التفعیل أو من الإفعال علی البناءین قال فی النهایة الرهق السفه و غشیان المحارم و فیه فلان مرهق أی متهم بسوء و سفه و یروی مرهق أی ذو رهق و فی القاموس الرهق محرکة السفه و النوک و الخفة و

ص: 81

رکوب الشر و الظلم و غشیان المحارم و المرهق کمکرم من أدرک و کمعظم الموصف بالرهق أو من یظن به السوء انتهی.

فالمراد أن حزنی لیس بسبب فقده بل بسبب أنه کان یغشی المحارم و أخاف أن یکون معذبا فعزاه علیه السلام بذکر وسائل النجاة و أسباب الرجاء و أما علی نسخة المراهق فهو من قولهم راهق الغلام أی قارب الحلم فإما أن یکون أطلق المراهق علی المدرک مجازا أو توهم أن المراهق أیضا معذب و الحاصل أنه خرج من حد الصغر و أخاف أن یکون مأخوذا بأعماله و الأول أصوب.

**[ترجمه]«بابن له» یعنی به سبب از دست دادن پسرش. فرمایش امام علیه السلام: «الله خیر لإبنک منک»، می گویم: به این دلیل که اندوه بر اولاد به خاطر گمان دو امر باطل است: یکی اینکه در صورت وجود فرزند، از پدر سودی به او می رسد؛ یا اینکه این جهان از جهان آخرت برای او بهتر است و زندگی برای او بهتر از مرگ است، از این رو حضرت علیه السلام این گمان را با این دلیل از بین برده که خداوند سبحان و رحمت او برای فرزند تو از آن بهتر است و از سودی که گمان می شود در صورت زنده بودن به او می رسد، و مرگ با وجود رحمت خداوند بهتر است از زندگی؛ و دومین مورد که گمان می کند انتظار به دست آوردن منفعت از او در صورت زنده بودن او یا انس گرفتن با اوست، که حضرت علیه السلام آن را نیز با این دلیل باطل کرده که ثوابی که خداوند تعالی با از دست رفتن او به جای آن سودی که انتظار داشتی به تو می دهد، برای تو بهتر است از هر سودی که گمان آن را برده یا در صورت زنده بودنش برآورده کرده ای.

از سخنش «فعاد إلیه» استحباب تکرار تسلیت در صورت بقای بی تابی برداشت می شود. فرمایش حضرت علیه السلام: «فما لک به اُسوة»: در قاموس گفته است: «الإسوة» و یا با ضمه به معنای «قُدوة» - رهبر- است و آنچه محزون بدان تسلی می جوید و جمع آن إسی است و با ضمه هم می آید و «أسّاه تأسیةً» یعنی «عزّاه و تعزّی»: تسلی داد و در النهایة آمده: الأسوة با کسره همزه و ضمه آن به معنای قدوه است، وقتی آن را فهمیدی، بدان که کلام محتمل بر دو وجه است:

اول اینکه مراد از اسوه، قدوه باشد؛ به این معنی که تو در مورد مرگ به او تأسی بجویی و تو چاره ای جز تأسی به او نداری، پس برای چه چیزی بی تابی می کنی در حالی که بعد از مرگ با پسرت گرد هم می آیی؟ و حاصل اینکه اگر قرار بود کسی در این دنیا باقی بماند، این بقاء به برترین مخلوقات تعلق داشت؛ پس وقتی او در دنیا جاودانه نشده، تو چطور به بقاء امیدواری و با وجود یقینی بودن مرگ، دیگر بی تابی برای آنچه ذکر شد شایسته نیست؛ یا اینکه شایسته است با علمی که به مرگ داری، احوال خویش را اصلاح نمایی و بر از دست رفتن دیگری اندوهگین نشوی.

دوم اینکه مراد از اسوه، چیزی باشد که فرد محزون بدان تأسی می جوید؛ یعنی شایسته است به واسطه پیامبر و به خاطر مصیبت او، این حقیقت برای تو حاصل شود و یاد کردن آن، تأسی و تسلی برای هر مصیبت باشد؛ زیرا مصیبت حضرت از بزرگترین مصیبت هاست و یاد کردن مصیبت های بزرگ، تحمل مصیبت های کوچک را آسان می کند، چنانچه گذشت. و گفته شده که مقصود حضرت آن بوده که تو اهل تأسی به پیامبر صلی الله علیه و آله هستی، پس شایسته است که مصیبت تو به خاطر از دست دادن او بزرگتر باشد؛ و آنچه ما ذکر کردیم اظهر است.

سخنش: «إنه کان مراهقاً» در برخی نسخ «مرهقاً» آمده، چنانچه در کافی چنین است، این کلمه اسم مفعول از باب تفعیل است، یا از اسم مفعول یا فاعل از باب افعال. در النهایة گفته است: «الرهق» یعنی «السفه»، (بدخویی یا سبک مغزی) و «غشیان المحارم»، (انجام پنهانی کارهای حرام) و در همین ریشه گفته شده، فلانی مرهق است، یعنی متهم به بدی و بدخویی است و گفته می شود، مرهق یعنی صاحب رهق (گنهکار یا سبک مغز) و در القاموس آمده است: «الرَّهق» با حروف متحرک یعنی «السفه» (سبک مغزی) و «النوک» (نادانی) و «الخفة» (سبکی) و «رکوب الشر» (ارتکاب بدی] و ستم و انجام پنهانی کارهای حرام، و مرهق مانند مُکرِم، به معنی کسی است که به سن بلوغ رسیده و و بر وزن مُعَظَّم، یعنی کسی که به رهق (سبک مغزی یا گناه) توصیف شده، یا کسی که به او گمان بد می رود، پایان.

مراد این است که اندوه من به خاطر از دست رفتن او نیست، بلکه به این دلیل است که او کارهای حرام پنهانی انجام می داد و می ترسم که او عذاب شود. حضرت علیه السلام نیز با ذکر راه های نجات و اسباب امیدواری، او را تسلی داد. اما بر اساس نسخه مراهق (نوجوان) گفته اند: «راهَقَ الغلامُ» یعنی به سن بلوغ نزدیک شد .

یا لفظ مراهق را مجازاً به نوجوان اطلاق کرده، یا چنین تصور کرده که مراهق نیز عذاب می شود و نتیجه اینکه او از حد بچگی خارج شده و می ترسم او را به خاطر اعمالش مؤاخذه کنند و اولی درستتر است.

**[ترجمه]

«18»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْقَزْوِینِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا مَاتَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَاطِمَةَ علیها السلام أَنْ تَتَّخِذَ طَعَاماً لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ وَ تَأْتِیَهَا [وَ] نِسَاءَهَا فَجَرَتْ بِذَلِکَ السُّنَّةُ مِنْ أَنْ یُصْنَعَ لِأَهْلِ الْمَیِّتِ طَعَامٌ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ (1).

**[ترجمه]مجالس الشیخ: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: وقتی جعفر بن ابی طالب علیه السلام از دنیا رفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه سلام الله علیها دستور داد که برای اسماء بنت عمیس غذایی حاضر کند و نزد او و زنان همراه او ببرد. پس این کار سنت شد که به خانواده مرده، سه روز طعام دهند. - . امالی طوسی 2 : 272 -

**[ترجمه]

«19»

الْمَحَاسِنُ (2)، عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یُصْنَعُ لِلْمَیِّتِ الطَّعَامُ لِلْمَأْتَمِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ بِیَوْمٍ مَاتَ فِیهِ (3).

**[ترجمه]المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: از روزی که مرده از دنیا رفته، سه روز برای عزاداری مرده غذا می دهند. - . المحاسن : 419 -

**[ترجمه]

«20»

وَ مِنْهُ (4)، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَنْبَغِی لِصَاحِبِ الْجَنَازَةِ أَنْ یُلْقِیَ رِدَاءَهُ حَتَّی یُعْرَفَ وَ یَنْبَغِی لِجِیرَانِهِ أَنْ یُطْعِمُوا عَنْهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ (5).

ص: 82


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 272.
2- 2. فی مطبوعة الکمبانیّ« منه» و هو سهو.
3- 3. المحاسن ص 419.
4- 4. فی مطبوعة الکمبانیّ« المحاسن» و هو سهو بالتقدیم و التأخیر.
5- 5. المحاسن ص 419.

**[ترجمه]از المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: شایسته است که صاحب جنازه ردائش را بیندازد تا او را بشناسند، و بهتر است همسایگانش سه روز به او طعام دهند. - . المحاسن : 419 -

**[ترجمه]

«21»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا قُتِلَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَاطِمَةَ علیها السلام أَنْ تَتَّخِذَ طَعَاماً لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ تَأْتِیَهَا وَ تُسَلِّیَهَا ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ فَجَرَتْ بِذَلِکَ السُّنَّةُ أَنْ یُصْنَعَ لِأَهْلِ الْمُصِیبَةِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ طَعَامٌ (1).

**[ترجمه]از المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی جعفر بن ابی طالب علیه السلام کشته شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه علیها السلام امر فرمود تا سه روز برای اسماء بنت عمیس غذا فراهم کند و سه روز نزد او بیاید و به او تسلی دهد و این کار سنت شد که سه روز به صاحبان مصیبت طعام دهند. - . المحاسن : 419 -

**[ترجمه]

«22»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا قُتِلَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ تَأْتِیَ فَاطِمَةُ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ هِیَ وَ نِسَاؤُهَا وَ تُقِیمَ عِنْدَهَا ثَلَاثاً وَ تَصْنَعَ لَهَا طَعَاماً ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ (2).

**[ترجمه]از المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی جعفر بن ابی طالب علیه السلام به شهادت رسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله امر فرمود: حضرت فاطمه علیها السلام سه روز به خانه اسماء بنت عمیس و زنانش برود و سه روز در آنجا بماند و برایش غذا آماده کند. - . المحاسن : 419 -

**[ترجمه]

«23»

وَ مِنْهُ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبِی علیه السلام عَنِ الْمَأْتَمِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا انْتَهَی إِلَیْهِ قَتْلُ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام دَخَلَ عَلَی أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ امْرَأَةِ جَعْفَرٍ فَقَالَ أَیْنَ بَنِیَّ فَدَعَتْ بِهِمْ وَ هُمْ ثَلَاثَةٌ عَبْدُ اللَّهِ وَ عَوْنٌ وَ مُحَمَّدٌ فَمَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رُءُوسَهُمْ فَقَالَتْ إِنَّکَ تَمْسَحُ رُءُوسَهُمْ کَأَنَّهُمْ أَیْتَامٌ فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ عَقْلِهَا فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ أَ لَمْ تَعَلَمِی أَنَّ جَعْفَراً رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ اسْتُشْهِدَ فَبَکَتْ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا تَبْکِی فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (3) [جَبْرَئِیلَ] أَخْبَرَنِی أَنَّ لَهُ جَنَاحَیْنِ فِی الْجَنَّةِ مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَوْ جَمَعْتَ النَّاسَ وَ أَخْبَرْتَهُمْ بِفَضْلِ جَعْفَرٍ لَا یُنْسَی فَضْلُهُ فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ عَقْلِهَا ثُمَّ قَالَ ابْعَثُوا إِلَی أَهْلِ جَعْفَرٍ طَعَاماً فَجَرَتِ السُّنَّةُ(4).

و منه عن أبیه عن حماد بن عیسی عن مرازم قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام: و ذکر مثله بتغییر ما و قد مر فی أحواله رضی الله عنه (5).

ص: 83


1- 1. المحاسن: 419.
2- 2. المحاسن: 419.
3- 3. فی المصدر: فان جبرئیل.
4- 4. المحاسن: 420، راجع ج 21 باب غزوة مؤتة.
5- 5. المحاسن: 420، راجع ج 21 باب غزوة مؤتة.

**[ترجمه]از المحاسن: از عباس بن موسی بن جعفر روایت شده که فرمود: از پدرم علیه السلام درباره مجلس عزاداری سؤال کردم، فرمود: وقتی خبر شهادت جعفر بن ابی طالب علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، به خانه اسماء بنت عمیس زن جعفر رفت و فرمود: پسرانم کجا هستند؟ آنان را فراخواند، سه تن بودند: عبدالله، عون و محمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله بر سرهای آنان دست نوازش کشید. اسماء عرض کرد: تو چنان بر سر آنان دست می کشی که گویی آنان یتیمند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله از عقل او به شگفت آمد و فرمود: ای اسماء! آیا نمی دانی که جعفر رضوان الله علیه شهید شده است؟ زن گریست و رسول خدا صلی الله علیه و آله بدو فرمود: گریه نکن! چرا که فرستاده خدا - . در منبع آمده: جبرئیل. - به من خبر داد که او در بهشت دو بال از یاقوت سرخ دارد. اسماء عرض کرد: ای رسول خدا، اگر تمام مردم جمع شوند و آنان را از فضل و برتری جعفر آگاه کنی، فضل او فراموش نمی شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله از عقل او به شگفت آمد، سپس فرمود: غذایی را برای خانواده جعفر بفرستید، و این کار سنت شد. - . المحاسن : 420، ر.ک: ج 21 باب غزوه مؤته -

و از المحاسن: از مرازم روایت شده که شنیدم امام صادق علیه السلام مثل این روایت را با اندکی تغییر ذکر فرمود، که در احوال او - رضی الله عنه - ذکر آن گذشته است. - . المحاسن : 420، ر.ک: ج 21 باب غزوه مؤته -

**[ترجمه]

«24»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفِ بْنِ نَاصِحٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَبِسَ نِسَاءُ بَنِی هَاشِمٍ السَّوَادَ وَ الْمُسُوحَ وَ کُنَّ لَا یَشْتَکِینَ مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ (1).

**[ترجمه]از المحاسن: از عمر بن علی بن حسین روایت شده که گفت: وقتی حضرت حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید، زنان بنی هاشم جامه سیاه و خشن بر تن کردند و نه از گرما شکایت می کردند و نه از سرما، و علی بن حسین علیه السلام غذای عزاداری آنان را فراهم می فرمود. - . المحاسن : 420 -

**[ترجمه]

بیان

المسوح بالضم جمع المسح بالکسر و هو البلاس و کن لا یشتکین أی لا یشکون و لا یبالین لشدة المصیبة من إصابة الحر و البرد.

**[ترجمه]«المسوح» با ضمه، جمع مسح با کسره است و به معنای روانداز (پلاس) است و «کنّ لا یشکین» یعنی شکایتی نمی کردند و به خاطر شدت مصیبت، به گرما و سرما اهمیتی نمی دادند.

**[ترجمه]

«25»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ ظَرِیفِ بْنِ نَاصِحٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: مَاتَتِ ابْنَةٌ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَنَاحَ عَلَیْهَا سَنَةً ثُمَّ مَاتَ لَهُ وَلَدٌ آخَرُ فَنَاحَ عَلَیْهِ سَنَةً ثُمَّ مَاتَ إِسْمَاعِیلُ فَجَزِعَ عَلَیْهِ جَزَعاً شَدِیداً فَقَطَعَ النَّوْحَ فَقِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَ یُنَاحُ فِی دَارِکَ فَقَالَ علیه السلام إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لَمَّا مَاتَ حَمْزَةُ لَکِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاکِیَ لَهُ (2).

**[ترجمه]اکمال الدین: از حسین بن زید روایت شده است: یکی از دختران امام صادق علیه السلام از دنیا رفت و حضرت یک سال برای او گریه و زاری نمودند. سپس یک فرزند دیگرشان درگذشت و حضرت یک سال برای او سوگواری نمودند. پس از آن اسماعیل درگذشت و حضرت بر او بسیار بی تابی کرد و پس از آن شیون و زاری را متوقف نمود. به امام صادق علیه السلام عرض شد: آیا در خانه ات سوگواری و نوحه خوانی می شود؟ حضرت علیه السلام فرمود: وقتی حمزه از دنیا رفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عمویم حمزه، گریه کن نداشت. - . اکمال الدین 1 : 162 -

**[ترجمه]

«26»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، لِلشَّهِیدِ الثَّانِی: أَنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام نَاحَتْ عَلَی أَبِیهَا وَ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله أَمَرَ بِالنَّوْحِ عَلَی حَمْزَةَ(3).

وَ مِنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ عَظُمَتْ عِنْدَهُ مُصِیبَةٌ فَلْیَذْکُرْ مُصِیبَتَهُ بِی فَإِنَّهَا سَتَهُونُ عَلَیْهِ (4).

وَ مِنْهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ قَالَ فِی مَرَضِ مَوْتِهِ أَیُّهَا النَّاسُ أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِی أُصِیبَ بِمُصِیبَةٍ مِنْ بَعْدِی فَلْیَتَعَزَّ بِمُصِیبَتِهِ بِی عَنِ الْمُصِیبَةِ الَّتِی تُصِیبُهُ بَعْدِی فَإِنَّ أَحَداً مِنْ أُمَّتِی لَنْ یُصَابَ بِمُصِیبَةٍ بَعْدِی أَشَدَّ عَلَیْهِ مِنْ مُصِیبَتِی (5).

**[ترجمه]مسکن الفؤاد نوشته شهید ثانی: آمده است که حضرت فاطمه علیها السلام برای پدرش نوحه خوانی کرد؛ و حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز دستور داده بود که برای حمزه نوحه سرایی کنند. - . مسکن الفؤاد : 69 -

از مسکن الفؤاد: از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: کسی که مصیبتی برایش بزرگ شود، باید مصیبت مرا یاد کند؛ که در این صورت این مصیبت بر او آسان می گردد. - . مسکن الفؤاد : 77 -

از مسکن الفؤاد: از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که حضرت در بستر بیماری به هنگام مرگش فرمود: ای مردم! هر بنده ای از امت من که بعد از من دچار مصیبتی شد، خود را با مصیبت من تسلیت و تعزیت دهد؛ یعنی بر مصیبتی که بعد از من بر او وارد می شود؛ چرا که هیچ یک از امت من پس از من به مصیبتی سخت تر از مصیبت فقدان من دچار نمی شود. - . مسکن الفؤاد : 77 -

**[ترجمه]

«27»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: یَنْزِلُ الصَّبْرُ

ص: 84


1- 1. المحاسن: 420.
2- 2. اکمال الدین ج 1: 162.
3- 3. مسکن الفؤاد ص 69.
4- 4. مسکن الفؤاد: 77.
5- 5. مسکن الفؤاد: 77.

عَلَی قَدْرِ الْمُصِیبَةِ وَ مَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ (1).

**[ترجمه]نهج البلاغه: از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: صبر به اندازه مصیبت فرود آید و آن که در مصیبت، بی تاب بر رانش زند، اجرش نابود می گردد. - . نهج البلاغه : ذیل حکت شماره 144 -

**[ترجمه]

بیان

رُوِیَ فِی الْکَافِی بِسَنَدٍ فِیهِ (2) ضَعْفٌ عَلَی الْمَشْهُورِ بِالسَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: ضَرْبُ الْمُسْلِمِ یَدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ إِحْبَاطٌ لِأَجْرِهِ.

و روی بسند آخر فیه أیضا ضعف (3) عن أبی الحسن الأول علیه السلام: مثله و ظاهرها الحرمة و یمکن حملها علی الکراهة کما هو ظاهر أکثر الأصحاب و الأحوط الترک و یدل علی الإحباط فی الجملة.

**[ترجمه]در کافی با سندی که بنابر مشهور در آن ضعف است - . کافی 3 : 224 - از سکونی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرموده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اینکه مسلمان به هنگام مصیبت بر رانش بزند، باعث باطل شدن اجرش می گردد.

نیز با سندی دیگر که در آن نیز ضعف - . کافی 3 : 225 - وجود دارد، از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مانند این حدیث را روایت کرده است و از این روایت چنین به نظر می رسد که این کار حرام است و می توان آن را بر کراهت حمل کرد، همانطور که از ظاهر بیشتر اصحاب چنین برمی آید و احوط ترک آن است و به باطل شدن اجر فی الجمله دلالت دارد.

**[ترجمه]

«28»

کَشْفُ الْغُمَّةِ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ الدَّلَائِلِ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: خَرَجَ أَبُو مُحَمَّدٍ فِی جَنَازَةِ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام وَ قَمِیصُهُ مَشْقُوقٌ فَکَتَبَ إِلَیْهِ ابْنُ عَوْنٍ مَنْ رَأَیْتَ أَوْ بَلَغَکَ مِنَ الْأَئِمَّةِ شَقَّ قَمِیصَهُ فِی مِثْلِ هَذَا فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام یَا أَحْمَقُ مَا یُدْرِیکَ مَا هَذَا قَدْ شَقَّ مُوسَی عَلَی هَارُونَ (4).

**[ترجمه]کشف الغمة: به نقل از کتاب الدلائل عبدالله بن جعفر حمیری از ابی هاشم جعفری آمده که گفته است: ابو محمد امام عسکری علیه السلام به تشییع جنازه حضرت امام هادی علیه السلام بیرون آمد، در حالی که پیراهنش چاک خورده بود، ابن عون به او نوشت: کدام یک از ائمه را دیده ای یا خبرش به تو رسیده که در چنین کاری پیراهنش را دریده باشد؟ ابو محمد علیه السلام در جواب نوشت: ای احمق! تو چه می دانی این چیست؟ موسی نیز پیراهنش را برای هارون درید. - . کشف الغمة 3 : 295 -

**[ترجمه]

«29»

إِخْتِیَارُ الرِّجَالِ، لِلْکَشِّیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ کُلْثُومٍ السَّرَخْسِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ وَ غَیْرِهِ: مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو عَوْنٍ الْأَبْرَشُ قَرَابَةُ نَجَاحِ بْنِ سَلَمَةَ(5).

**[ترجمه]اختیار الرجال کشّی: از محمد بن حسن بن شمّون و دیگران مانند آن روایت شده است، با این تفاوت که گفته: ابو عون ابرش خویشاوند نجاح بن سلمه به او نوشت. - . رجال الکشی : 479، ذیل شماره 467 -

**[ترجمه]

«30»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْخَضِیبِ الْأَنْبَارِیِّ قَالَ: کَتَبَ أَبُو عَوْنٍ الْأَبْرَشُ قَرَابَةُ نَجَاحِ بْنِ سَلَمَةَ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام إِنَّ النَّاسَ قَدِ اسْتَوْهَنُوا مِنْ شَقِّکَ ثَوْبَکَ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ یَا أَحْمَقُ مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ قَدْ شَقَّ مُوسَی عَلَی هَارُونَ عَلَی نَبِیِّنَا وَ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ إِنَّ مِنَ

ص: 85


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 144 من قسم الحکم.
2- 2. الکافی ج 3 ص 224.
3- 3. الکافی ج 3 ص 225.
4- 4. کشف الغمّة ج 3 ص 295.
5- 5. رجال الکشّیّ ص 479، تحت الرقم 467.

النَّاسِ مَنْ یُولَدُ مُؤْمِناً وَ یَحْیَا مُؤْمِناً وَ یَمُوتُ مُؤْمِناً وَ مِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ کَافِراً وَ یَحْیَا کَافِراً وَ یَمُوتُ کَافِراً وَ مِنْهُمْ مَنْ یُولَدُ مُؤْمِناً وَ یَحْیَا مُؤْمِناً وَ یَمُوتُ کَافِراً وَ إِنَّکَ لَا تَمُوتُ حَتَّی تَکْفُرَ وَ یُغَیَّرَ عَقْلُکَ فَمَا مَاتَ حَتَّی حَجَبَهُ وَلَدُهُ عَنِ النَّاسِ وَ حَبَسُوهُ فِی مَنْزِلِهِ مِنْ ذَهَابِ الْعَقْلِ وَ الْوَسْوَسَةِ وَ کَثْرَةِ التَّخْلِیطِ وَ یَرُدُّ عَلَی أَهْلِ الْإِمَامَةِ وَ انْتَکَثَ عَمَّا کَانَ عَلَیْهِ (1).

**[ترجمه]از اختیار الرجال کِشّی: از اسحاق بن ابراهیم بن خضیب انباری روایت شده است: ابو عون ابرش خویشاوند نجاح بن سلمه به ابو محمد امام عسکری علیه السلام نوشت: مردم کار تو را به خاطر چاک کردن پیراهنت برای مصیبت امام هادی علیه السلام نپسندیدند. حضرت فرمود: ای احمق! تو را چه به آن؟ موسی در مصیبت هارون پیراهن چاک کرد - بر پیامبرمان و این دو بزرگوار درود باد - برخی از مردم مؤمن به دنیا می آیند و مؤمن زندگی می کنند و مؤمن می میرند و برخی کافر به دنیا می آیند و کافر زندگی می کنند و کافر می میرند و بعضی مؤمن به دنیا می آیند و مؤمن زندگی می کنند و کافر می میرند و تو نمی میری تا زمانی که کافر شوی و عقل و اندیشه ات تغییر یابد. پس وی نمرد تا اینکه فرزندش او را از مردم پنهان کرد و به خاطر از دست دادن عقل و وسوسه و هذیان و یاوه گویی، او را در خانه اش حبس کردند. او بر معتقدین به امامت - شیعه - ایراد می­گرفت و از آنچه بدان باور داشت جدا شد. - . رجال الکشّیّ : 480، ذیل شماره 467 -

**[ترجمه]

«31»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَنَّهُ لَمَّا وَرَدَ الْکُوفَةَ قَادِماً مِنْ صِفِّینَ مَرَّ بِالشِّبَامِیِّینَ فَسَمِعَ بُکَاءَ النَّاسِ عَلَی قَتْلَی صِفِّینَ فَقَالَ لِشُرَحْبِیلَ الشِّبَامِیِّ أَ تَغْلِبُکُمْ نِسَاؤُکُمْ عَلَی مَا أَسْمَعُ أَ لَا تَنْهَوْنَهُنَّ عَنْ هَذَا الرَّنِینِ (2).

**[ترجمه]نهج البلاغه: از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که وقتی امام از جنگ صفّین به کوفه باز می گشت، به محلّه شبامیان رسید. صدای گریه زنان بر کشتگان جنگ را شنید و به حرب بن شرحبیل شبامی فرمود: آیا زنان شما با آن چه می شنوم، بر شما چیره می­شوند؟ چرا آنان را از این گریه و زاری باز نمی دارید؟ - . نهج البلاغه : ذیل حکمت شماره 322 -

**[ترجمه]

بیان

فی القاموس الشبام کسحاب و کتاب موضع بالشام و جبل لهمدان بالیمن و بلد لحمیر تحت جبل کوکبان و بلد حبیب عند ذمرمر و بلد فی حضرموت انتهی و لعل النهی عن الرنین فی تلک الواقعة کان أشد لأنه کان یصیر سببا لخذلانهم و ترکهم الجهاد.

**[ترجمه]در قاموس آمده است: «شبام» بر وزن سَحاب و کِتاب، محلی است در شام و کوهی است در همدان یمن و شهری است در حمیر پای کوه کوکبان و شهری است متعلق به بنی حبیب در جانب ذمرمر و سرزمینی است در حضرموت .

پایان. و شاید بازداشتن از گریه و زاری در آن واقعه سخت­تر بود؛ زیرا این کار باعث دست از یاری کشیدن آنان و ترک جهاد می شد.

**[ترجمه]

«32»

إِکْمَالُ الدِّینِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ إِسْمَاعِیلَ بْنَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْوَفَاةُ جَزِعَ جَزَعاً شَدِیداً فَلَمَّا أَنْ أَغْمَضَهُ دَعَا بِقَمِیصٍ غَسِیلٍ أَوْ جَدِیدٍ فَلَبِسَهُ ثُمَّ تَسَرَّحَ وَ خَرَجَ یَأْمُرُ وَ یَنْهَی قَالَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَقَدْ ظَنَنَّا أَنْ لَا نَنْتَفِعَ بِکَ زَمَاناً لِمَا رَأَیْنَا مِنْ جَزَعِکَ قَالَ علیه السلام إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ نَجْزَعُ مَا لَمْ تَنْزِلِ الْمُصِیبَةُ وَ إِذَا نَزَلَتْ صَبَرْنَا(3).

**[ترجمه]اکمال الدین: از محمد بن ابی عبدالله کوفی روایت شده که گفته است: وقتی اسماعیل بن ابی عبدالله علیه السلام به حال احتضار درآمد، حضرت صادق علیه السلام بسیار بی تابی و جزع نمود و وقتی چشمان او را فروبست، پیراهنی شسته یا نو خواست و آن را پوشید. سپس از خانه خارج شد و شروع به امر و نهی فرمود. - گوید: - یکی از اصحابش به او گفت: فدایت گردم! وقتی ما جزع و بی تابی­ات را دیدیم، گمان کردیم که هیچ وقت نتوانیم از شما استفاده­ای ببریم. امام علیه السلام فرمود: ما اهل بیت تا زمانی که مصیبت فرود نیامده بی تابی می کنیم و وقتی نازل شد صبر پیشه می کنیم. - . اکمال الدین 1 : 163 و 162 -

**[ترجمه]

«33»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ الْبَحْرَانِیِّ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْبَکَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ

ص: 86


1- 1. رجال الکشّیّ ص 480، تحت الرقم 467.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 322 من قسم الحکم.
3- 3. اکمال الدین ج 1 ص 162 و 163.

وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَأَمَّا آدَمُ فَبَکَی عَلَی الْجَنَّةِ حَتَّی صَارَ فِی خَدَّیْهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِیَةِ وَ أَمَّا یَعْقُوبُ فَبَکَی عَلَی یُوسُفَ حَتَّی ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّی قِیلَ لَهُ تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ وَ أَمَّا یُوسُفُ فَبَکَی عَلَی یَعْقُوبَ حَتَّی تَأَذَّی بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ اللَّیْلَ وَ تَسْکُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْکِیَ النَّهَارَ وَ تَسْکُتَ بِاللَّیْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَی وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَ أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَکَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی تَأَذَّی بِهَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَیْتِنَا بِکَثْرَةِ بُکَائِکِ وَ کَانَتْ تَخْرُجُ إِلَی مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْکِی حَتَّی تَقْضِیَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ وَ أَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَکَی حَتَّی قَالَ لَهُ مَوْلًی لَهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ قَالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی لَمْ أَذْکُرْ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَةٌ(1).

مجالس الصدوق، عن الحسین بن أحمد بن إدریس عن أبیه عن أحمد بن محمد بن عیسی عن العباس بن معروف: مثله (2) و قد مضی أمثال ذلک فی أبواب شهادته علیه السلام.

**[ترجمه]الخصال: محمد بن سهل بحرانی مرفوعاً از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم و یعقوب و یوسف و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و علی بن حسین علیه السلام.

آدم به خاطر بهشت آنقدر گریه کرد که بر گونه اش مانند بیابان ها خط افتاد؛ و یعقوب آنچنان در فراق یوسف گریه کرد که بینایی خود را از دست داد تا جایی که به او گفته شد: «به خدا سوگند که آن قدر از یوسف یاد می کنی که بیمار گردی یا هلاک شوی»؛ و یوسف در فراق یعقوب آنچنان گریه کرد که اهل زندان اذیت شدند و به او گفتند: یا شب گریه کن و روز آرام باش و یا در روز گریه کن و شب آرام باش و او یکی از آن دو را پذیرفت.

و فاطمه در فراق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن قدر گریه کرد که اهل مدینه اذیت شدند و به او گفتند: ما را با گریه بسیار خود اذیت کردی، و او به قبرستان های شهدا می رفت تا نیازش را برآورده سازد - تا جایی که می خواست می گریست - و برمی گشت و حضرت علی بن حسین، برای حسین علیهما السلام بیست سال یا چهل سال گریه کرد. هیچ وقت پیش روی او طعامی گذاشته نمی شد مگر اینکه گریه می کرد، تا جایی که یکی از خدمتکارانش به او عرض کرد: جانم به قربانت، می ترسم

هلاک شوی. فرمود: {غم و اندوه خود را به خدا شکایت می کنم و من چیزی را می دانم که شما نمی دانید} - . یوسف / 86 - ولی هیچ وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد نمی آورم مگر اینکه گریه گلوگیرم می کند. - . الخصال 1 : 131 -

مجالس صدوق: از عباس بن معروف مانند این حدیث روایت شده - . امالی صدوق : 85 - و ذکر امثال این حدیث در باب های شهادت حضرت علیه السلام گذشت.

**[ترجمه]

«34»

إِخْتِیَارُ الرِّجَالِ، لِلْکَشِّیِّ عَنْ حَمْدَوَیْهِ وَ مُحَمَّدٍ ابْنَیْ نُصَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْعَطَّارِ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَکْرٍ قَالَ: ذَکَرْتُ أَبَا الْخَطَّابِ وَ مَقْتَلَهُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ فَرَقَقْتُ عِنْدَ ذَلِکَ فَبَکَیْتُ فَقَالَ أَ تَأْسَی عَلَیْهِمْ فَقُلْتُ لَا وَ لَکِنْ سَمِعْتُکَ تَذْکُرُ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام قَتَلَ أَصْحَابَ النَّهْرَوَانِ فَأَصْبَحَ أَصْحَابُ عَلِیٍّ علیه السلام یَبْکُونَ عَلَیْهِمْ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَ تَأْسَوْنَ عَلَیْهِمْ فَقَالُوا لَا إِنَّا ذَکَرْنَا الْأُلْفَةَ الَّتِی

ص: 87


1- 1. الخصال ج 1 ص 131.
2- 2. أمالی الصدوق ص 85.

کُنَّا عَلَیْهَا وَ الْبَلِیَّةَ الَّتِی أَوْقَعَتْهُمْ فَلِذَلِکَ رَقَقْنَا عَلَیْهِمْ قَالَ لَا بَأْسَ (1).

**[ترجمه]اختیار الرجال کشّی: از عبدالله بن بکر روایت شده که نزد امام صادق علیه السلام ابا الخطاب و کشته شدن او را ذکر نمودم، - گوید: - پس دلم سوخت و گریستم، فرمود: آیا بر مصیبت آنان اندوهگین می شوی؟ عرض کردم: نه، ولی شنیدم که شما می گفتید: امام علی علیه السلام اصحاب نهروان را کشت و اصحاب امام علی علیه السلام بر آنان گریستند. امام علی علیه السلام فرمود: آیا برای آنان اندوهگینید؟ عرض کردند: نه، ما انس و الفتی را که با هم داشتیم و بلایی که بر سر آنان آمد یاد کردیم، بدین روی دلمان برای آنان سوخت. فرمود: اشکالی ندارد. - . رجال کشّی : 249 -

**[ترجمه]

«35»

فَلَاحُ السَّائِلِ، رَوَی غِیَاثُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی کِتَابِهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مَوْلَانَا عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: التَّعْزِیَةُ مَرَّةٌ وَاحِدَةٌ قَبْلَ أَنْ یُدْفَنَ وَ بَعْدَ مَا یُدْفَنُ (2).

وَ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّهُ قَالَ فِی التَّعْزِیَةِ مَا مَعْنَاهُ إِنْ کَانَ هَذَا الْمَیِّتُ قَدْ قَرَّبَکَ مَوْتُهُ مِنْ رَبِّکَ أَوْ بَاعَدَکَ عَنْ ذَنْبِکَ فَهَذِهِ لَیْسَتْ مُصِیبَةً وَ لَکِنَّهَا لَکَ رَحْمَةٌ وَ عَلَیْکَ نِعْمَةٌ وَ إِنْ کَانَ مَا وَعَظَکَ وَ لَا بَاعَدَکَ عَنْ ذَنْبِکَ وَ لَا قَرَّبَکَ مِنْ رَبِّکَ فَمُصِیبَتُکَ بِقَسَاوَةِ قَلْبِکَ أَعْظَمُ مِنْ مُصِیبَتِکَ بِمَیِّتِکَ إِنْ کُنْتَ عَارِفاً بِرَبِّکَ (3).

**[ترجمه]فلاح السائل: غیاث بن ابراهیم در کتابش با اسناد خود از مولایمان علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: تسلیت گفتن و غمگساری از صاحبان عزا یک بار است، پیش از آنکه میت دفن شود و یا بعد از دفن او. - . فلاح السائل : 82 -

و از امام صادق علیه السلام پیرامون تسلیت روایت شده که به این مضمون فرمودند: اگر مرگ این میت موجب شود که تو به پروردگارت نزدیک شوی یا تو را از گناه دور کرده باشد، این مصیبت نیست، بلکه رحمت و موهبت و نعمتی است برای تو؛ و اگر موجب پندگیری تو نشود و تو را از گناهت دور نسازد و به پروردگارت نزدیک نگرداند - اگر به پروردگارت معرفت داشته باشی - مصیبت تو به واسطه قساوت قلبت بزرگتر است از مصیبتی که به واسطه مرده­ات بدان دچار گشته ای. - . فلاح السائل : 82 -

**[ترجمه]

«36»

وَ مِنْهُ، عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السِّجِسْتَانِیِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: یُصْنَعُ لِلْمَیِّتِ مَأْتَمٌ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنْ یَوْمَ مَاتَ (4).

**[ترجمه]و از فلاح السائل: از حریز بن عبدالله سجستانی با سندش به امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: از روزی که میت از دنیا رفت، سه روز برای او مراسم سوگواری برگزار شود. - . فلاح السائل : 86 -

**[ترجمه]

«37»

أَعْلَامُ الدِّینِ، لِلدَّیْلَمِیِّ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: یُعَزِّی قَوْماً عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ بِهِ یَأْخُذُ الْحَازِمُ وَ إِلَیْهِ یَرْجِعُ الْجَازِعُ.

وَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: أَنَّهُ قَالَ لِلْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ وَ قَدْ عَزَّاهُ بِمَوْتِ وَلَدِهِ التَّهْنِئَةُ بِآجِلِ الثَّوَابِ أَوْلَی مِنَ التَّعْزِیَةِ عَلَی عَاجِلِ الْمُصِیبَةِ.

**[ترجمه]اعلام الدین دیلمی: گفته است: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: صبر پیشه کنید؛ چرا که شخص دوراندیش صبر را اتخاذ می کند و آدم بی­تاب، بعد از جزع و فزع، ناچار به آن رجوع می کند.

از امام رضا علیه السلام روایت شده است که حضرت برای تسلیت به حسن بن سهل به خاطر مرگ پسرش فرمود: تهنیت به ثواب دیرهنگام، بهتر است از تسلیت به خاطر مصیبت زودهنگام.

**[ترجمه]

«38»

الدُّرَّةُ الْبَاهِرَةُ، مِنَ الْأَصْدَافِ الطَّاهِرَةِ عَنْهُ علیه السلام: مِثْلَهُ.

وَ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الثَّالِثُ علیه السلام: الْمُصِیبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجَازِعِ اثْنَتَانِ.

**[ترجمه]الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة: از امام رضا علیه السلام مانند آن روایت شده است.

و گفته: و امام هادی علیه السلام فرمود: مصیبت برای فردی که صبر پیشه کرده یکی است و برای فرد بی تاب دو تاست.

**[ترجمه]

«39»

کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ النَّوْحِ عَلَی الْمَیِّتِ أَ یَصْلُحُ قَالَ یُکْرَهُ (5).

**[ترجمه]کتاب المسائل: از علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام روایت کرده که از او درباره نوحه گری بر میت سؤال کردم که آیا درست است؟ فرمود: مکروه است. - . ر.ک: البحار 10 : 271 -

**[ترجمه]

«40»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِنَّ التَّعْزِیَةَ تُورِثُ الْجَنَّةَ وَ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِلَیْهِ فَنَظَرَ إِلَیْهِ فَقَالَ علیه السلام مَا لِی

ص: 88


1- 1. رجال الکشّیّ ص 249.
2- 2. فلاح السائل: 82.
3- 3. فلاح السائل: 82.
4- 4. فلاح السائل: 86.
5- 5. راجع البحار ج 10 ص 271.

أَرَاکَ حَزِیناً فَقَالَ کَانَ لِیَ ابْنٌ قُرَّةُ عَیْنٍ فَمَاتَ فَتَمَثَّلَ علیه السلام:

عَطِیَّتُهُ إِذَا أَعْطَی سُرُورٌ***وَ إِنْ أَخَذَ الَّذِی أَعْطَی أَثَابَا

فَأَیُّ النِّعْمَتَیْنِ أَعَمُّ شُکْراً***وَ أَجْزَلُ فِی عَوَاقِبِهَا إِیَاباً

أَ نِعْمَتُهُ الَّتِی أَبْدَتْ سُرُوراً***أَمِ الْأُخْرَی الَّتِی ادَّخَرَتْ ثَوَاباً

وَ قَالَ علیه السلام إِذَا أَصَابَکَ مِنْ هَذَا شَیْ ءٌ فَأَفِضْ مِنْ دُمُوعِکَ فَإِنَّهَا تُسَکِّنُ.

**[ترجمه]دعوات راوندی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تسلیت گفتن، بهشت را به دنبال دارد.

و مردی از غلامان امام صادق علیه السلام آمد. حضرت به او نگریست و فرمود: چه شده تو را محزون می بینم؟ عرض کرد: پسری داشتم که نور چشمم بود و از دنیا رفت، حضرت به این اشعار مثل زد: - عطای الهی چون بخشد، مایه شادمانی است و هنگامی که بازستاند، عوضی بهتر ارزانی می دارد.

- پس کدام یک از دو نعمت، شکر بیشتری دارد و هنگام بازگشت، پاداش آن بیشتر است.

- نعمتی را که در دنیا برای من نشاط خاطر است، یا نعمت دیگر را که ثواب وافر ذخیره کرده است؟.

و فرمود: اگر از این دنیا مصیبتی به تو رسد، تا می توانی اشک بریز که این کار مایه آرامشت می شود.

**[ترجمه]

«41»

کِتَابُ الصِّفِّینِ، لِنَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَاصِمٍ الْفَائِشِیِّ قَالَ: لَمَّا مَرَّ عَلِیٌّ علیه السلام بِالثَّوْرِیِّینَ سَمِعَ الْبُکَاءَ فَقَالَ مَا هَذِهِ الْأَصْوَاتُ قِیلَ هَذَا الْبُکَاءُ عَلَی مَنْ قُتِلَ بِصِفِّینَ قَالَ أَمَا إِنِّی شَهِیدٌ لِمَنْ قُتِلَ مِنْهُمْ صَابِراً مُحْتَسِباً لِلشَّهَادَةِ ثُمَّ مَرَّ بِالْفَائِشِیِّینَ فَسَمِعَ الْأَصْوَاتَ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ مَرَّ بِالشِّبَامِیِّینَ فَسَمِعَ رَنَّةً شَدِیدَةً وَ صَوْتاً مُرْتَفِعاً عَالِیاً فَخَرَجَ إِلَیْهِ حَرْبُ بْنُ شُرَحْبِیلَ الشِّبَامِیُّ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَ تَغْلِبُکُمْ نِسَاؤُکُمْ أَ لَا تَنْهَوْنَهُنَّ عَنْ هَذَا الصِّیَاحِ وَ الرَّنِینِ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوْ کَانَتْ دَاراً أَوْ دَارَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً قَدَرْنَا عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ مِنْ هَذَا الْحَیِّ ثَمَانُونَ وَ مِائَةُ قَتِیلٍ فَلَیْسَ مِنْ دَارٍ إِلَّا وَ فِیهَا بُکَاءٌ أَمَّا نَحْنُ مَعَاشِرَ الرِّجَالِ فَإِنَّا لَا نَبْکِی وَ لَکِنْ نَفْرَحُ لَهُمْ بِالشَّهَادَةِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام رَحِمَ اللَّهُ قَتْلَاکُمْ وَ مَوْتَاکُمْ.

**[ترجمه]کتاب الصفین نصر بن مزاحم: از عبدالله بن عاصم فایشی روایت شده که گفت: وقتی علی علیه السلام از ثوری ها گذشت، صدای گریه شنید. فرمود: این صداها برای چیست؟ عرض شد: این گریه برای کشته شدگان صفین است. فرمود: من گواه هستم برای کسانی که از روی شکیبایی و در راه خشنودی خدا به شهادت رسیده اند. سپس از فایشی ها گذر نمود و صداهایی شنید و مانند این سخن را فرمود و پس از آن بر شبامی ها عبور کرد و فریادی شدید و صدایی بلند شنید. حرب بن شرحبیل شبامی به محضر حضرت آمد و امام علی علیه السلام فرمود: آیا زنانتان بر شما غلبه می­کنند؟ آیا آنان را از فریاد و ناله باز نمی دارید؟ عرض کرد: یا امیر المؤمنین! اگر یک یا دو یا سه خانه بود، می توانستیم این کار را بکنیم، ولی از این­ها صد و هشتاد نفر کشته شده­اند و هیچ خانه ای نیست که در آن صدای گریه بلند نشده باشد، اما ما مردان نمی گرییم، بلکه به خاطر شهادت آنان خوشحالیم. امام علی علیه السلام فرمود: خداوند شهیدان و مردگانتان را بیامرزد.

**[ترجمه]

«42»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، لِلشَّهِیدِ الثَّانِی عَنْ جَابِرٍ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: أَشَدُّ الْجَزَعِ الصُّرَاخُ بِالْوَیْلِ وَ الْعَوِیلِ وَ لَطْمُ الْوَجْهِ وَ الصَّدْرِ وَ جَزُّ الشَّعْرِ وَ مَنْ أَقَامَ النُّوَاحَةَ فَقَدْ تَرَکَ الصَّبْرَ وَ أَخَذَ فِی غَیْرِ طَرِیقِهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ حَمِدَ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ فَقَدْ رَضِیَ بِمَا صَنَعَ اللَّهُ وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ جَرَی عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ ذَمِیمٌ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ.

**[ترجمه]مسکن الفؤاد شهید ثانی: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: سخت ترین جزع و بی تابی، فریاد همراه با واویلا و ناله کشیدن و سیلی زدن به صورت و کوبیدن به سینه و موی کندن است و کسی که مراسم نوحه سرایی برپا کند، صبر بر مصیبت نکرده و راه دیگری در پیش گرفته است و کسی که صبر پیشه کند و «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» بگوید و حمد خدای جلّ ذکره را به جای آورد، به کاری که خدا کرد، راضی است و اجر او با خداوند عزّ و جلّ است و هر کس چنین نکند، سرنوشت بر او جاری می شود و او مورد نکوهش است وخدا اجرش را نابود کند.

**[ترجمه]

بیان

فی القاموس الصرخة الصیحة الشدیدة و کغراب الصوت أو شدیدة و قال أعول رفع صوته بالبکاء و الصیاح کعول و الاسم العول و العولة و العویل و قال اللطم ضرب الخد و صفحة الجسد بالکف مفتوحة انتهی.

ص: 89

ثم اعلم أن هذا الخبر و أمثاله تدل علی أن هذه الأمور خلاف طریقة الصابرین فهی مکروهة و لا تدل علی الحرمة و أما ذم إقامة النواحة فهو إما محمول علی ما إذا اشتملت علی تلک الأمور المرجوحة أو علی أنها تنافی الصبر الکامل فلا ینافی ما یدل علی الجواز.

قوله علیه السلام و وقع قال البیضاوی الوقوع و الوجوب متقاربان و المعنی ثبت أجره عند الله ثبوت الأمر الواجب و فی القاموس ذمه ذما و مذمة فهو مذموم و ذمیم.

**[ترجمه]در قاموس آمده: «الصرخة» فریاد شدید است و «صراخ» بر وزن غراب به معنای صدا یا صدای شدید است و گفته: «أعوَلَ» یعنی صدایش را به گریه و فریاد بلند کرد و هم معنای «عوَّلَ» است و اسم آن «العول و العولة و العویل» است و گفته: «اللطم» یعنی زدن بر صورت و پهنای سینه با کف دست باز، پایان.

سپس بدان که این حدیث و امثال آن اشاره دارد به اینکه این امور بر خلاف روش صابرین است و مکروه است و بر حرام بودن اشاره ندارد و اما نکوهش برگزاری جلسه نوحه خوانی یا حمل بر زمانی است که شامل آن امور ضعیف باشد یا حمل بر اینکه این کار با صبر کامل تنافی دارد و با آنچه بر جواز اشاره دارد، منافات ندارد.

سخن حضرت علیه السلام: «و وقع»، بیضاوی در مورد آن گفته: وقوع و وجوب به هم نزدیک اند و معنی ثبت اجر او نزد خداوند به مانند ثبت امر واجب است و در قاموس آمده: «ذَمَّه ذمّاً و مذمّةً»، نکوهش کرد - فهو مذموم و ذمیم - نکوهش شده.

**[ترجمه]

«43»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: یَا إِسْحَاقُ لَا تَعُدَّنَّ مُصِیبَةً أُعْطِیتَ عَلَیْهَا الصَّبْرَ وَ اسْتَوْجَبْتَ عَلَیْهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّوَابَ إِنَّمَا الْمُصِیبَةُ الَّتِی تَحْرُمُ صَاحِبُهَا أَجْرَهَا وَ ثَوَابَهَا إِذَا لَمْ یَصْبِرْ عِنْدَ نُزُولِهَا.

وَ فِی مُنَاجَاةِ مُوسَی علیه السلام أَیْ رَبِّ أَیُّ خَلْقِکَ أَحَبُّ إِلَیْکَ قَالَ مَنْ إِذَا أَخَذْتُ حَبِیبَهُ سَالَمَنِی قَالَ فَأَیُّ خَلْقِکَ أَنْتَ عَلَیْهِ سَاخِطٌ قَالَ مَنْ یَسْتَخِیرُنِی فِی الْأَمْرِ فَإِذَا قَضَیْتُ لَهُ سَخِطَ قَضَائِی.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ فَأَتَی إِبْرَاهِیمَ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَضَعَهُ فِی حِجْرِهِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ ذَرَفَتْ عَیْنَاهُ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَبْکِی أَ وَ لَمْ تَنْهَ عَنِ الْبُکَاءِ قَالَ إِنَّمَا نَهَیْتُ عَنِ النَّوْحِ عَنْ صَوْتَیْنِ أَحْمَقَیْنِ فَاجِرَیْنِ صَوْتٍ عِنْدَ نِعَمٍ لَعِبٍ وَ لَهْوٍ وَ مَزَامِیرِ شَیْطَانٍ وَ صَوْتٍ عِنْدَ مُصِیبَةٍ خَمْشِ وُجُوهٍ وَ شَقِّ جُیُوبٍ وَ رَنَّةِ شَیْطَانٍ إِنَّمَا هَذِهِ رَحْمَةٌ مَنْ لَا یَرْحَمْ لَا یُرْحَمْ لَوْ لَا أَنَّهُ أَمْرٌ حَقٌّ وَ وَعْدٌ صِدْقٌ وَ سَبِیلٌ بِاللَّهِ وَ أَنَّ آخِرَنَا سَیَلْحَقُ أَوَّلَنَا لَحَزِنَّا عَلَیْکَ حَزَناً أَشَدَّ مِنْ هَذَا وَ إِنَّا بِکَ لَمَحْزُونُونَ تَبْکِی الْعَیْنُ وَ یَدْمَعُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ عَزَّ وَ جَلَّ.

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ

ص: 90

وَ إِنَّا عَلَی إِبْرَاهِیمَ لَمَحْزُونُونَ.

وَ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِیدٍ قَالَ: انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ یَوْمَ مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ النَّاسُ انْکَسَفَتْ لِمَوْتِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ سَمِعَ ذَلِکَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ- لَا تَنْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَیَاتِهِ وَ إِذَا رَأَیْتُمْ ذَلِکَ فَافْزَعُوا إِلَی الْمَسَاجِدِ وَ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَبْکِی وَ أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یُفْجَعُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ وَ اللَّهِ یَا إِبْرَاهِیمُ إِنَّا بِکَ لَمَحْزُونُونَ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَوْمَ مَاتَ إِبْرَاهِیمُ مَا کَانَ مِنْ حُزْنٍ فِی الْقَلْبِ أَوْ فِی الْعَیْنِ فَإِنَّمَا هُوَ رَحْمَةٌ وَ مَا کَانَ مِنْ حُزْنٍ بِاللِّسَانِ وَ بِالْیَدِ فَهُوَ مِنَ الشَّیْطَانِ.

وَ رَوَی الزُّبَیْرُ بْنُ بَکَّارٍ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا خُرِجَ بِإِبْرَاهِیمَ خَرَجَ یَمْشِی ثُمَّ جَلَسَ عَلَی قَبْرِهِ ثُمَّ وَلَّی وَ لَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ وُضِعَ فِی الْقَبْرِ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ فَلَمَّا رَأَی الصَّحَابَةُ ذَلِکَ بَکَوْا حَتَّی ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَبْکِی وَ أَنْتَ تَنْهَی عَنِ الْبُکَاءِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَوْجَعُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ.

وَ رُوِیَ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله: لَمَّا مَاتَ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ کَشَفَ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهِ ثُمَّ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ بَکَی طَوِیلًا فَلَمَّا رُفِعَ السَّرِیرُ قَالَ طُوبَاکَ یَا عُثْمَانُ لَمْ تَلْبَسْکَ الدُّنْیَا وَ لَمْ تَلْبَسْهَا.

وَ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِأُمَامَةَ بِنْتِ زَیْنَبَ وَ نَفْسُهَا تَتَقَعْقَعُ فِی صَدْرِهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَ لِلَّهِ مَا أَعْطَی وَ کُلٌّ إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ بَکَی فَقَالَ لَهُ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ تَبْکِی وَ قَدْ نَهَیْتَ عَنِ الْبُکَاءِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّمَا هِیَ رَحْمَةٌ یَجْعَلُهَا اللَّهُ فِی قُلُوبِ عِبَادِهِ وَ إِنَّمَا یَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ.

**[ترجمه]مسکن الفؤاد: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: ای اسحاق! مصیبتی را که تو در مورد آن صبر نمودی و مستوجب ثواب الهی گردیدی مصیبت نشمار، بلکه مصیبت آن است که صاحبش به خاطر بی صبری و بی تابی هنگام وارد شدن مصیبت، از اجر و ثواب آن محروم گردد.

در مناجات موسی علیه السلام آمده که (پرسید:) پروردگارا! کدام یک از خلق تو در نزد تو دوست داشتنی تر است؟ خداوند فرمود: کسی که چون محبوبش را گرفتم، در برابر اراده من تسلیم شود. عرض کرد: بر کدام یک از بندگانت خشم می گیری؟ فرمود: کسی که در کاری از من طلب خیر می کند و وقتی که آن را بر او مقدر کردم، از تقدیر من خشمناک می شود.

از جابر بن عبدالله روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله دست عبد الرحمن بن عوف را گرفت و او را بر بالین پسرش ابراهیم آورد، در حالی که ابراهیم در حال جان دادن بود. پیامبر ابراهیم را به دامن گرفت و فرمود: ای پسرکم، در مقابل اراده خدا کاری از من برای تو ساخته نیست و سپس چشمان پیامبر لبریز از اشک گردید و عبد الرحمن به حضرت عرض کرد: یا رسول الله - صلی الله علیه و آله - تو می گریی؟ مگر تو ما را از گریه باز نداشتی؟ فرمود: من از دو آواز­خوانی با آواز احمقانه و فاجرانه نهی کردم: آواز به هنگام نعمت که در وقت لهو و لعب و تار و تنبور شیطان بلند می شود و آواز به هنگام مصیبت که با خراش بر صورت و یقه چاک زدن بلند می شود که طنین آواز شیطان است. ولی این گریه، گریه رحمت است. کسی که رحمت نکند مورد رحمت قرار نمی گیرد و اگر نه این بود که امر حق است و وعده راستین است و راه خداست و اینکه آخری از ما به اولی ما ملحق می شود، ما بسیار بیشتر از این بر فقدان تو محزون می شدیم و الآن هم بر غم تو محزون هستیم. چشم می گرید و دل می سوزد، اما چیزی که موجب خشم خداوند عزّوجلّ می شود نمی گوئیم.

و در روایتی دیگر: قلب محزون می شود و چشم اشک میریزد و ما سخنی نمی گوئیم که موجب خشم خداوند گردد، و ما بر فقدان ابراهیم بسیار محزونیم.

و از محمود بن لبید روایت شده که گفت: روزی که ابراهیم پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، آفتاب گرفت. مردم گفتند: خورشید به خاطر مرگ ابراهیم پسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گرفته است. چون رسول خدا این حرف را شنید بیرون آمد و پس از حمد و ثنای خدا فرمود: اما بعد! ای مردم، آفتاب و ماه دو نشانه از نشانه های خداوند هستند، به خاطر مرگ و یا زندگی کسی نمی گیرند. وقتی پدیده خسوف و کسوف را دیدید به مساجد بروید. و چشمانش پر از اشک شد. عرض کردند: یا رسول الله، شما هم که پیامبرید به هنگام مصیبت گریه می کنید؟ فرمود: من هم بشری هستم، چشم اشک می ریزد و دل دردمند می شود و سخنی که موجب خشم پروردگار شود نمی گوییم. به خدا سوگند ای ابراهیم، ما برای تو غمگینیم .

روزی که ابراهیم از دنیا رفت، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر حزنی که در دل یا در چشم باشد رحمت است و هر حزنی که در زبان یا دست باشد، از جانب شیطان است.

و زبیر بن بکار روایت کرده است که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به تشییع جنازه ابراهیم رفت، به دنبال جنازه راه رفت و کنار قبر نشست، پس نزدیک شد وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله دید که او را در قبر نهادند، چشمانش پر از اشک شد و چون صحابه آن را دیدند گریستند، تا جائی که صدایشان بلند شد. ابوبکر به طرف حضرت آمد و گفت: یا رسول الله! آیا تو ما را از گریه باز می داری و خود می گریی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چشم می گرید و دل به درد می آید ولی سخنی نمی گوییم که خشم خدا را برانگیزد.

و روایت شده که وقتی عثمان بن مظعون از دنیا رفت، حضرت صلی الله علیه و آله جامه از صورتش برداشت، سپس میان چشمانش را بوسید و مدتی طولانی گریست. وقتی تابوت را بلند کردند فرمود: خوشا به حالت ای عثمان! نه دنیا بر تو لباس پوشانید و نه تو بر دنیا.

و از اسامة بن زید روایت شده که فرمود: امامه دختر زینب را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آوردند و جانش در سینه در تلاطم بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر چه خدا گرفته و هر چه داده، از آن خداست و برای هر کسی وقت معینی است و گریست. پس سعد بن عباده به حضرت عرض کرد: آیا تو ما را از گریه باز می داری و خود می گریی؟ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این رحمتی است که خداوند آن را در دل های بندگان نهاده است و خداوند از بندگانش، تنها بر رحم کنندگان رحم می فرماید.

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة فی الحدیث فجی ء بالصبی و نفسه تتقعقع أی تضطرب

ص: 91

و تتحرک أراد کلما صار إلی حال لم یلبث أن ینتقل إلی أخری تقربه من الموت.

**[ترجمه]در النهایة گفته: در حدیث آمده: کودک را آوردند در حالی که جانش به لرزه در آمده بود؛ یعنی در حال لرزش و حرکت بود. منظورش این است که هرگاه به یک حالت در می­آمد، طولی نمی کشید که به حالتی دیگر درمی آمد که او را به مرگ نزدیک می کرد .

**[ترجمه]

«44»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ،: لَمَّا أُصِیبَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَتَی رَسُولُ اللَّهِ أَسْمَاءَ فَقَالَ لَهَا أَخْرِجِی لِی وُلْدَ جَعْفَرٍ فَأُخْرِجُوا إِلَیْهِ فَضَمَّهُمْ إِلَیْهِ وَ شَمَّهُمْ وَ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ أُصِیبَ جَعْفَرٌ فَقَالَ صلی الله علیه و آله نَعَمْ أُصِیبَ الْیَوْمَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ أَحْفَظُ حِینَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی أُمِّی فَنَعَی لَهَا أَبِی وَ نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ یَمْسَحُ عَلَی رَأْسِی وَ رَأْسِ أَخِی وَ عَیْنَاهُ تُهْرِقَانِ الدُّمُوعَ حَتَّی تَقْطُرُ لِحْیَتَهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ جَعْفَراً قَدْ قَدِمَ إِلَی أَحْسَنِ الثَّوَابِ فَاخْلُفْهُ فِی ذُرِّیَّتِهِ بِأَحْسَنِ مَا خَلَفْتَ أَحَداً مِنْ عِبَادِکَ فِی ذُرِّیَّتِهِ ثُمَّ قَالَ یَا أَسْمَاءُ أَ لَا أُبَشِّرُکِ قَالَتْ بَلَی بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِجَعْفَرٍ جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا فِی الْجَنَّةِ وَ لَمَّا انْصَرَفَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِنْ أُحُدٍ رَاجِعاً إِلَی الْمَدِینَةِ لَقِیَتْهُ خَمِیسَةُ بِنْتُ جَحْشٍ فَنَعَی لَهَا النَّاسُ أَخَاهَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَحْشٍ فَاسْتَرْجَعَتْ وَ اسْتَغْفَرَتْ لَهُ ثُمَّ نَعَی لَهَا خَالَهَا فَاسْتَغْفَرَتْ لَهُ ثُمَّ نَعَی لَهَا زَوْجَهَا مُصْعَبَ بْنَ عُمَیْرٍ فَصَاحَتْ وَ وَلْوَلَتْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ زَوْجَ الْمَرْأَةِ مِنْهَا لَبِمَکَانٍ لِمَا رَأَی صَبْرَهَا عَلَی أَخِیهَا وَ خَالِهَا وَ صِیَاحَهَا عَلَی زَوْجِهَا ثُمَّ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی دُورٍ مِنْ دُورِ الْأَنْصَارِ مِنْ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ فَسَمِعَ الْبُکَاءَ وَ النَّوَائِحَ عَلَی قَتْلَاهُمْ فَذَرَفَتْ عَیْنَاهُ وَ بَکَی ثُمَّ قَالَ لَکِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاکِیَ لَهُ فَلَمَّا رَجَعَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَ أُسَیْدُ بْنُ حُضَیْرٍ إِلَی دُورِ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ أَمَرَا نِسَاءَهُمْ أَنْ یَذْهَبْنَ فَیَبْکِینَ عَلَی عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ فَلَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بُکَاءَهُنَّ عَلَی حَمْزَةَ خَرَجَ إِلَیْهِنَّ وَ هُنَّ عَلَی بَابِ مَسْجِدِهِ یَبْکِینَ فَقَالَ لَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ارْجِعْنَ یَرْحَمُکُنَّ اللَّهُ فَقَدْ وَاسَیْتُنَّ بِأَنْفُسِکُنَّ.

وَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلَ الرَّحْمَنِ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یَرْزُقَهُ ابْنَةً تَبْکِیهِ بَعْدَ مَوْتِهِ.

ص: 92

**[ترجمه]مسکن الفؤاد: هنگامی که جعفر بن ابی طالب، در جنگ موته شهید شد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد اسماء زوجه جعفر بن ابی طالب آمد و به او فرمود: فرزندان جعفر را حاضر کن. فرزندان جعفر را پیش پیامبر حاضر کردند، آن حضرت آن ها را در آغوش گرفت و دست بر سر آن ها می کشید و آن ها را می بوسید. اسماء عرض کرد: مگر جعفر شهید شده؟ حضرت فرمود: بله، امروز به فیض شهادت رسیده است.

عبد اللَّه بن جعفر گوید: من این خاطره را خوب به یاد دارم، که پیغمبر اکرم، بر مادرم اسماء وارد شد و خبر شهادت پدرم را به او داد، و من به او نگاه می­کردم، در حالی که رسول اللَّه دست محبت و احسان بر سر من و برادرم می کشید و چشمانش پر از اشک بود، و اشکش بر محاسنش ریخته می شد. سپس دست به دعا برداشت و عرض کرد: بار خدایا، جعفر به بهترین ثواب وارد گردید، پس تو جانشین او در ذریه و فرزندانش باش، به بهترین صورتی که در فرزندان بندگان صالحت جانشین بوده­ای. سپس فرمود: ای اسماء، تو را مژده ای بدهم؟ عرض کرد: آری، پدرم و مادرم به فدایت. فرمود: خدای تعالی برای جعفر دو بال قرار داده که با آن ها در بهشت پرواز می کند. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از جنگ احد به مدینه رهسپار شد، خمیسه بنت حجش به استقبال حضرت رفت. مردم به او خبر مرگ برادرش عبدالله بن حجش را دادند. او «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» گفت و برای او طلب آمرزش کرد. سپس خبر شهادت دائی­اش را به او دادند و برای او نیز طلب آمرزش کرد. سپس خبر مرگ همسرش مصعب بن عمیر را به او دادند، پس فریاد زد و آه و ناله کشید و واویلا گفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی صبر او را بر مرگ برادر و دایی­اش و ناله و فریاد او را بر مرگ شوهرش دید، فرمود: شوهر برای زن جایگاه خاصی دارد؛ سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه ای از خانه های انصار از طایفه بنی عبد اشهل گذر فرمود و صدای گریه و نوحه خوانی آنان را بر کشته شدگانشان شنید، چشمانش پر از اشک شد و گریست، سپس فرمود: ولی حمزه گریه کنی ندارد .

وقتی سعد بن معاذ و اُسید بن حضیر به خانه های بنی عبد اشهل بازگشتند، به زنانشان دستور دادند تا بروند و برای عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله بگریند. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله صدای گریه آنان را برای حمزه شنید به سوی آن ها رفت، و آنان بر در مسجد او در حال گریه بودند. رسول خدا به آنان فرمود: بازگردید، خداوند شما را رحمت کند، یقیناً شما به حق، مواسات - همدردی - کردید.

از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده که ابراهیم خلیل الرحمن از پروردگارش خواست تا دختری به او روزی کند تا پس از مرگش برای او بگرید.

**[ترجمه]

بیان

یدل علی رجحان البکاء فی المصائب لا سیما علی الأب و علی استحباب إقامة المأتم و علی رجحان طلب ما یوجب بقاء الذکر بعد الموت.

**[ترجمه]حدیث بر ترجیح گریه در مصیبت ها اشاره دارد، به ویژه بر پدر، و همچنین بر استحباب برگزاری مجالس عزاداری و بر ترجیح طلب آنچه موجب بقای یاد مرده پس از مرگ او می شود، اشاره دارد.

**[ترجمه]

«45»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَیْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ وَ شَقَّ الْجُیُوبَ.

وَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَعَنَ الْخَامِشَةَ وَجْهَهَا وَ الشَّاقَّةَ جَیْبَهَا وَ الدَّاعِیَةَ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ.

وَ عَنْ یَحْیَی بْنِ خَالِدٍ: أَنَّ رَجُلًا أَتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَا یُحْبِطُ الْأَجْرَ فِی الْمُصِیبَةِ قَالَ تَصْفِیقُ الرَّجُلِ بِیَمِینِهِ عَلَی شِمَالِهِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَی مَنْ رَضِیَ فَلَهُ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ فَلَهُ السَّخَطُ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: أَنَا بَرِی ءٌ مِمَّنْ حَلَقَ وَ صَلَقَ أَیْ حَلَقَ الشَّعْرَ وَ رَفَعَ صَوْتَهُ.

**[ترجمه]مسکن الفؤاد: از ابن مسعود نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از ما نیست کسی که در مصیبت با دست بر صورت خود بزند و گریبان چاک نماید.

و از ابی امامه نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به کسی که صورتش را بخراشد و گریبانش را چاک زند و به کسی که واویلا بگوید، لعنت فرستاده است.

و از یحیی بن خالد نقل شده که مردی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: چه چیزی اجر مصیبت را نابود می کند؟ فرمود: کوبیدن دست راست بر پشت دست چپ. و صبر به هنگام مصیبت اولی است. کسی که به مصیبت راضی باشد خدا از او راضی است و هر که بر خدا خشم بگیرد خدا نیز بر او خشمناک می شود.

و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من بیزار هستم از کسی که در مصیبت موی سر را بکند و صدای خود را بلند کند. - حلق به معنی موی تراشیدن و صلق به معنای بلند کردن صداست.-

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة فی باب السین فیه لیس منا من سلق أو حلق سلق أی رفع صوته عند المصیبة و قیل هو أن تصک المرأة وجهها و تمرشه و الأول أصح و منه الحدیث لعن الله السالقة و الحالقة و یقال بالصاد ثم قال فی باب الصاد فیه لیس منا من صلق أو حلق الصلق الصوت الشدید یرید رفعه عند المصائب و عند الفجیعة بالموت و یدخل فیه النوح و یقال بالسین و منه الحدیث: أنا بری ء من السالقة و الحالقة.

**[ترجمه]در النهایة در باب سین آمده: از ما نیست کسی که سلق یا حلق کند. سلق یعنی صدایش را به هنگام مصیبت بلند کند؛ و گفته شده به این معناست که زن بر صورتش بزند و بر آن چنگ زند و اولی درستتر است و این حدیث نیز از این ریشه است: «لعن الله السالقة و الحالقة» و گفته می شود با صاد است. سپس در باب صاد گفته: «لیس منا من صَلقَ أو حلقَ». صلق صدای شدید است و مقصود بالا بردن صدا به هنگام مصایب و به هنگام فاجعه مرگ است و نوحه گری نیز داخل در آن است و گفته می شود با سین است.

و این حدیث نیز از همین کلمه است: من بیزارم از سالقه - کسی که صدایش را به هنگام مصیبت بلند کند- و حالقه - کسی که در مصیبت موی سر را بکند-.

**[ترجمه]

«46»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، عَنْ أَبِی مَالِکٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: النَّائِحَةُ إِذَا لَمْ تَتُبْ تُقَامُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ عَلَیْهَا سِرْبَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ.

وَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله النَّائِحَةَ وَ الْمُسْتَمِعَةَ ثُمَّ قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ هَذَا النَّهْیُ مَحْمُولٌ عَلَی الْبَاطِلِ کَمَا یَظْهَرُ مِنْهَا وَ بِهِ یُجْمَعُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ الْأَخْبَارِ السَّابِقَةِ.

وَ رَوَی عَمْرُو بْنُ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَ تَدْرُونَ مَا حَقُّ الْجَارِ قَالُوا لَا قَالَ إِنِ اسْتَغَاثَکَ أَغِثْهُ وَ إِنِ اسْتَقْرَضَکَ أَقْرِضْهُ وَ إِنِ

ص: 93

افْتَقَرَ عُدْتَ إِلَیْهِ وَ إِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ هَنَّأْتَهُ وَ إِنْ مَرِضَ عُدْتَهُ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ عَزَّیْتَهُ وَ إِنْ مَاتَ تَبِعْتَ جَنَازَتَهُ وَ لَا تَسْتَطِیلُ عَلَیْهِ بِالْبِنَاءِ فَتَحْجُبَ عَنْهُ الرِّیحَ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ إِذَا اشْتَرَیْتَ فَاکِهَةً فَأَهْدِهَا لَهُ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَأَدْخِلْهَا سِرّاً وَ لَا یَخْرُجْ بِهَا وُلْدُکَ یَغِیضُ بِهَا وُلْدَهُ وَ لَا تُؤْذِهِ بِرِیحِ قِدْرِکَ إِلَّا أَنْ تَغْرِفَ لَهُ مِنْهَا.

وَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ عَزَّی مُصَاباً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ عَزَّی مُصَاباً کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَهُ اللَّهُ مِنْ أَجْرِهِ شَیْئاً وَ مَنْ کَفَّنَ مُسْلِماً کَسَاهُ اللَّهُ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ وَ حَرِیرٍ وَ مَنْ حَفَرَ قَبْراً لِمُسْلِمٍ بَنَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَظَلَّهُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ.

وَ عَنْ جَابِرٍ أَیْضاً رَفَعَهُ: مَنْ عَزَّی حَزِیناً أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ لِبَاسِ التَّقْوَی وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رُوحِهِ فِی الْأَرْوَاحِ وَ سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنِ الْمُصَافَحِ فِی التَّعْزِیَةِ فَقَالَ هُوَ سَکَنٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ مَنْ عَزَّی مُصَاباً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ.

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمِیرَةَ بْنِ حَزْمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَقُولُ: مَنْ عَادَ مَرِیضاً فَلَا یَزَالُ فِی الرَّحْمَةِ حَتَّی إِذَا قَعَدَ عِنْدَهُ اسْتَنْقَعَ فِیهَا ثُمَّ إِذَا قَامَ مِنْ عِنْدِهِ فَلَا یَزَالُ یَخُوضُ فِیهَا حَتَّی یَرْجِعَ مِنْ حَیْثُ خَرَجَ وَ مَنْ عَزَّی أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ مُصِیبَتِهِ کَسَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حُلَلِ الْکَرَامَةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

وَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ عَزَّی ثَکْلَی کُسِیَ بُرْداً فِی الْجَنَّةِ.

وَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ عَزَّی أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ مُصِیبَةٍ کَسَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُلَّةً خَضْرَاءَ یُحَبَّرُ بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُحَبَّرُ بِهَا قَالَ یُغْبَطُ بِهَا.

ص: 94

وَ رُوِیَ: أَنَّ دَاوُدَ علیه السلام قَالَ إِلَهِی مَا جَزَاءُ مَنْ یُعَزِّی الْحَزِینَ عَلَی الْمَصَائِبِ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِکَ قَالَ جَزَاؤُهُ أَنْ أَکْسُوَهُ رِدَاءً مِنْ أَرْدِیَةِ الْإِیمَانِ أَسْتُرُهُ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ أُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا إِلَهِی فَمَا جَزَاءُ مَنْ شَیَّعَ الْجَنَائِزَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِکَ قَالَ جَزَاؤُهُ أَنْ تُشَیِّعَهُ الْمَلَائِکَةُ یَوْمَ یَمُوتُ إِلَی قَبْرِهِ وَ أَنْ أُصَلِّیَ عَلَی رُوحِهِ فِی الْأَرْوَاحِ.

وَ رُوِیَ: أَنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ فَقَالَ أَیْ رَبِّ مَا جَزَاءُ مَنْ بَلَّ الدَّمْعُ وَجْهَهُ مِنْ خَشْیَتِکَ قَالَ صَلَوَاتِی وَ رِضْوَانِی قَالَ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یُصَبِّرُ الْحَزِینَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ قَالَ أَکْسُوهُ ثِیَاباً مِنَ الْإِیمَانِ یَتَبَوَّأُ بِهَا الْجَنَّةَ وَ یَتَّقِی بِهَا النَّارَ قَالَ فَمَا جَزَاءُ مَنْ سَدَّدَ الْأَرْمَلَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ قَالَ أُقِیمُهُ فِی ظِلِّی وَ أُدْخِلُهُ جَنَّتِی قَالَ فَمَا جَزَاءُ مَنْ شَیَّعَ الْجَنَازَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ قَالَ تُصَلِّی مَلَائِکَتِی عَلَی جَسَدِهِ وَ تُشَیِّعُ رُوحَهُ.

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا عَزَّی قَالَ آجَرَکُمُ اللَّهُ وَ رَحِمَکُمْ وَ إِذَا هَنَّأَ قَالَ بَارَکَ اللَّهُ لَکُمْ وَ بَارَکَ عَلَیْکُمْ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ تُوُفِّیَ لِمُعَاذٍ وَلَدٌ فَاشْتَدَّ وَجْدُهُ عَلَیْهِ فَبَلَغَ ذَلِکَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَکَتَبَ إِلَیْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی مُعَاذٍ سَلَامٌ عَلَیْکَ فَإِنِّی أَحْمَدُ إِلَیْکَ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَمَّا بَعْدُ أَعْظَمَ اللَّهُ (1)

لَکَ الْأَجْرَ وَ أَلْهَمَکَ الصَّبْرَ وَ رَزَقَنَا وَ إِیَّاکَ الشُّکْرَ إِنَّ أَنْفُسَنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ أَمْوَالَنَا وَ أَوْلَادَنَا مِنْ مَوَاهِبِ اللَّهِ الْهَنِیئَةِ وَ عَوَارِیهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ(2)

یُمَتَّعُ بِهَا إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ وَ یُقْبَضُ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ(3)

ثُمَّ افْتَرَضَ عَلَیْنَا(4) الشُّکْرَ إِذَا أَعْطَانَا(5)

وَ الصَّبْرَ إِذَا

ص: 95


1- 1. فعظم اللّه جل اسمه خ.
2- 2. المستردة خ ل.
3- 3. یمتع بها الی أجل معدود، و یقبض[ یقبضها] لوقت معلوم خ ل.
4- 4. و قد جعل اللّه تعالی خ ل.
5- 5. اذا أعطی خ ل.

ابْتَلَانَا(1)

وَ قَدْ کَانَ ابْنُکَ مِنْ مَوَاهِبِ اللَّهِ الْهَنِیئَةِ وَ عَوَارِیهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ مَتَّعَکَ اللَّهُ بِهِ فِی غِبْطَةٍ وَ سُرُورٍ وَ قَبَضَهُ مِنْکَ بِأَجْرٍ کَثِیرٍ مَذْخُورَ الصَّلَاةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْهُدَی إِنْ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ فَلَا تَجْمَعَنَّ عَلَیْکَ مُصِیبَتَیْنِ فَیَحْبَطَ لَکَ أَجْرُکَ وَ تَنْدَمَ عَلَی مَا فَاتَکَ فَلَوْ

قَدِمْتَ عَلَی ثَوَابِ مُصِیبَتِکَ عَلِمْتَ أَنَّ الْمُصِیبَةَ قَدْ قَصُرَتْ فِی جَنْبِ اللَّهِ عَنِ الثَّوَابِ فَتَنَجَّزْ مِنَ اللَّهِ مَوْعُودَهُ وَ لْیَذْهَبْ أَسَفُکَ عَلَی مَا هُوَ نَازِلٌ بِکَ فَکَأَنْ قَدْ وَ السَّلَامُ.

**[ترجمه]از ابو مالک اشعری از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که اگر نوحه گر توبه نکند، در روز قیامت برانگیخته می شود در حالی که لباسی از قطران بر تن دارد.

از ابو سعید خدری نیز روایت شده: پیغمبر اکرم زن نوحه سرا و کسی را که گوش به او دهد را لعنت کرده است.

سپس این بزرگوار - رحمه الله - گفته است: همانطور که به نظر می رسد، این نهی حمل بر باطل و موردی که از موازین اسلامی خارج است می شود و به وسیله همین معنی، بین این روایت با روایات پیشین جمع می شود.

عمر بن شعیب از پدرش از جدش از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نقل کرده که فرمود: آیا می دانید حق همسایه چیست؟ گفتند: نه؛ پس فرمود: اگر از تو کمک بخواهد او را کمک کنی، و اگر از تو قرض بخواهد به او قرض بدهی، و اگر نیازمند باشد، کمک مالی به او بنمایی، و اگر پیش آمد خیری برایش پیش بیاید، او را تبریک بگوئی، و اگر بیمار شد عیادتش کنی، و اگر مصیبتی بر او وارد شد او را تسلیت و تعزیت بگوئی، و اگر بمیرد تشییع جنازه اش بکنی، و ساختمان خود را بالاتر از ساختمان او قرار ندهی که مانع هوای منزلش بشود، مگر به اجازه او و اگر میوه ای خریدی، پس (مقداری از آن میوه را) به او هدیه کن و الا میوه را پنهانی به منزل بیاور تا چشمش به آن نیفتد. فرزندت را با آن میوه بیرون نفرست که فرزندان همسایه ات را به واسطه آن ناراحت کنی و او را با بوی غذای خود اذیت نکن، مگر آنکه از آن غذا به او بخورانی.

از ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کسی به مصیبت دیده ای تسلیت بگوید، مانند اجر او نصیبش می شود.

و از جابر بن عبدالله - رضی الله عنه - روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که مصیبت دیده ای را تسلیت دهد، مانند اجر او نصیبش می شود بی آنکه خداوند ذره ای از اجر او بکاهد؛ و کسی که مسلمانی را کفن کند، خداوند جامه ای از سندس و استبرق و حریر به او می پوشاند؛ و هر کس قبری را برای مسلمانی بکند، خداوند عزّوجلّ برای او خانه ای در بهشت بنا می کند؛ و هر کس به بدهکاری مهلت دهد تا قدرت پرداخت قرضش را پیدا کند، خداوند او را در سایه رحمت خویش قرار می دهد، در روزی که سایه ای جز سایه خدا نیست.

همچنین از جابر مرفوعاً از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده: کسی که به محزونی تسلیت و تعزیت بگوید، خداوند عزوجل لباس تقوی به او بپوشاند و خداوند در میان ارواح، به روح او درود می فرستد.

و از پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد دست دادن به هنگام تسلیت سؤال شد، حضرت فرمود: این کار باعث آرامش دل مؤمن می شود و هر که به مصیبت دیده ای تسلیت بگوید، مانند اجر او نصیبش می شود.

و از عبد اللَّه بن ابی بکر بن محمد بن عمر بن حزم از پدرش از جدش نقل کرده که از رسول اللَّه صلی الله علیه و آله شنید که فرمود: کسی که از بیماری عیادت کند، پیوسته در رحمت خدا خواهد بود، بطوری که وقتی نزد بستر بیماری می­نشیند در رحمت خدا می نشیند. و بعد از برخاستن از نزد بیمار در رحمت خدا شناور است تا زمانی که به منزل خود بازگردد؛ و هر که به برادر مؤمنش به خاطر مصیبتش تسلیت بگوید، خداوند عزوجل از حله ها و لباس های کرامت بر او می پوشاند.

و از ابی هریره روایت شده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس به داغ دیدگان تسلیت بگوید، در بهشت، بُردی به او می پوشانند .

و از انس روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس به هنگام مصیبت برادر مؤمن خود به او تسلیت بگوید، خداوند عزوجل در قیامت جامه ای سبز بر او می پوشاند که مردم نسبت به آن لباس غبطه می برند. عرض شد یا رسول الله! «یُحَبَّرُ بها» یعنی چه؟ فرمود: به واسطه آن جامه به او غبطه می خورند.

و روایت شده که داود علیه السلام عرض کرد: معبودا! پاداش کسی که برای خشنودی تو به فرد غمناکی به هنگام مصیبت تسلی دهد چیست؟ فرمود: پاداشش آن است که ردای ایمان را به او می پوشانم که به وسیله آن او را از آتش حفظ کنم و در بهشت وارد گردانم. داود علیه السلام عرض کرد: خدایا! پاداش کسی که برای رضای تو به تشییع جنازه رود چیست؟ فرمود: پاداشش این است که در روز مرگش، فرشتگان او را به سوی قبرش تشییع می کنند و من در میان ارواح، بر روح او درود می فرستم.

و روایت شده که حضرت ابراهیم علیه السلام از پروردگارش سؤال نمود و عرض کرد: پروردگارا! پاداش کسی که از بیم تو اشک از دیدگانش جاری شود چیست؟ فرمود: پاداشش درود و رضوان من است. عرض کرد: پاداش کسی که در راه رضای تو به فرد اندوهگینی صبر و دلداری دهد چیست؟ خطاب آمد: جامه ای از ایمان به او می پوشانم که به وسیله آن در بهشت جای گیرد و از آتش دوزخ حفظ گردد. حضرت عرض کرد: پاداش کسی که در جهت خشنودی تو زنان شوهر مرده را تسلی و دلداری دهد چیست؟ خداوند فرمود: او را در سایه رحمت خویش جای می دهم و وارد بهشتم می گردانم. عرض کرد: پاداش کسی که در راه رضای تو تشییع جنازه کند چیست؟ فرمود: فرشتگانم بر جسد او درود و رحمت می فرستند و روحش را تشییع می کنند.

و از امام علی علیه السلام روایت شده است که فرمود: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به مصیبت دیده تسلیت می داد، می فرمود: «آجرکم اللَّه و رحمکم»، خداوند به شما اجر و رحمت دهد. و هر گاه به کسی تهنیت می داد می فرمود: «بارک اللَّه لکم و بارک اللَّه علیکم»، خداوند برای شما و بر شما مبارک گرداند .

و روایت شده که چون فرزند معاذ وفات یافت، به شدت متأثر و اندوهناک شد، خبر ناراحتی او به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و پیامبر صلی الله علیه و آله به او نوشت:

به نام خداوند بخشاینده مهربان. از محمد رسول الله به معاذ. سلام بر تو. ستایش خدایی را که معبودی جز او نیست. اما بعد، خداوند اجر تو را برای این مصیبت بزرگ گرداند و صبر و بردباری را به تو الهام فرماید و سپاس خود را روزی ما و تو گرداند. جان ما و اهل و عیال ما و اموال و اولاد ما از موهبت های گوارای الهی و امانت هایی به ودیعه نهاده شده است که تا مدتی معین و محدود در دست ماست و از آن بهره مند می شویم و پس از مدت زمان مشخصی آن را از ما می گیرند. وقتی به ما بخشید، شکرگزاری را بر ما واجب کرد و وقتی امتحانمان کرد، صبر و شکیبایی را بر ما واجب فرمود و پسرت از مواهب گوارا و امانت های ودیعه نهاده شده الهی بود که خداوند مدتی تو را از آن بهره مند و شادمان نمود و سپس امانتش را گرفت و در مقابل، اجری کثیر و صلوات و رحمت و هدایت را به تو بخشید. به شرط اینکه شکیبایی پیشه کنی و این مصیبت را به حساب خدا بگذاری. پس با این بی تابی، دو مصیبت را برای خود فراهم نکن که اجرت را تباه گرداند و به خاطر آنچه از دست داده ای پشیمان شوی. پس اگر بر ثواب مصیبت خویش واقف شوی می فهمی که این مصیبت در برابر پاداش خداوندی بسیار ناچیز است و خداوند به وعده خویش وفا خواهد کرد و باید تأسف تو بر آنچه بر تو نازل شده از بین برود. آنچه بر تو وارد شده است از مقدرات الهی است. و السلام.

**[ترجمه]

بیان

هذا من قبیل الاکتفاء ببعض الکلام أی فکان قدمت أو وصل إلیک ثواب صبرک أقول رواه فی أعلام الدین إلی قوله فلا تجمعن أن یحبط جزعک أجرک و أن تندم غدا علی ثواب مصیبتک فإنک لو قدمت علی ثوابها علمت أن المصیبة قد قصرت عنها و اعلم أن الجزع لا یرد فائتا و لا یدفع حزن قضاء فلیذهب أسفک ما هو نازل بک مکان ابنک و السلام.

**[ترجمه]این از نوع اکتفا به بخشی از کلام است؛ یعنی گویا تو مرده­ای یا ثواب صبرت به تو رسیده است. می گویم: در اعلام الدین آن را روایت کرده است تا اینجا که می گوید: پس این دو حالت را با هم جمع نکن که بی تابی تو اجرت را تباه کند و فردا به واسطه از دست دادن ثواب مصیبتت پشیمان شوی؛ چرا که اگر تو به سمت ثواب گام برداری می فهمی که مصیبت از آن کمتر است و بدان که جزع، نه از دست رفته ای را برمی گرداند و نه اندوه تقدیر را برمی گرداند، پس باید ثوابی که به جای مصیبت پسرت بر تو نازل شده، تأسف تو را از بین برد، و السلام .

**[ترجمه]

«47»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَاءَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام وَ النَّبِیُّ مُسَجًّی وَ فِی الْبَیْتِ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ الرَّحْمَةِ- کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ الْآیَةَ(2)

إِنَّ فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَزَاءً مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ وَ خَلَفاً مِنْ کُلِّ هَالِکٍ وَ دَرَکاً لِمَا فَاتَ فَبِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَثِقُوا وَ إِیَّاهُ فَارْجُوا فَإِنَّ الْمُصَابَ مَنْ حُرِمَ الثَّوَابَ هَذَا آخِرُ وَطْئِی مِنَ الدُّنْیَا.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَزَّتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ یَسْمَعُونَ الْحِسَّ وَ لَا یَرَوْنَ الشَّخْصَ فَقَالُوا السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ إِنَّ فِی اللَّهِ عَزَاءً مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ وَ خَلَفاً مِنْ کُلِ

ص: 96


1- 1. اذا ابتلی خ ل.
2- 2. سورة آل عمران: 185.

فَائِتٍ فَبِاللَّهِ فَثِقُوا وَ إِیَّاهُ فَارْجُوا فَإِنَّمَا الْمَحْرُومُ مَنْ حُرِمَ الثَّوَابَ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

وَ رَوَی الْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّلَائِلِ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَحْدَقَ بِهِ أَصْحَابُهُ فَبَکَوْا حَوْلَهُ وَ اجْتَمَعُوا وَ دَخَلَ رَجُلٌ أَشْهَبُ اللِّحْیَةِ وَ جَسِیمٌ صَبِیحٌ فَتُخْطِئُ رِقَابَهُمْ فَبَکَی ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّ فِی اللَّهِ عَزَاءً مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ وَ عِوَضاً مِنْ کُلِّ فَائْتٍ وَ خَلَفاً مِنْ کُلِّ هَالِکٍ فَإِلَی اللَّهِ فَأَنِیبُوا وَ إِلَیْهِ فَارْغَبُوا وَ نَظَرُهُ إِلَیْکُمْ فِی الْبَلَاءِ فَانْظُرُوا فَإِنَّ الْمُصَابَ مَنْ لَمْ یُجْبَرْ وَ انْصَرَفَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَعْرِفُونَ الرَّجُلَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام نَعَمْ هَذَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْخَضِرُ علیه السلام.

**[ترجمه]مسکن الفؤاد: از امام صادق علیه السلام از پدرش، از جدش علیهم السلام روایت شده که فرمود: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، جبرئیل علیه السلام آمد در حالی که بر بدن مبارک پارچه ای کشیده شده بود و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام در خانه بودند. جبرئیل گفت: سلام بر شما ای اهل بیت رحمت، {هر انسانی چشنده طعم مرگ است و همانا روز رستاخیز پاداش هایتان به طور کامل به شما داده می شود.} - . آل عمران : 185 - آگاه باشید که خداوند عزوجل در هر مصیبتی به صاحب مصیبت تسکین می دهد و پاداشی در مقابل آنچه از دست رفته، عطا می فرماید. پس بر خداوند عزوجل تکیه کنید و به او امیدوار باشید؛ چرا که مصیبت دیده کسی است که از ثواب خداوند محروم گردد. این آخرین گامی است که در دنیا می گذارم.

و از جابر بن عبدالله - رضی الله عنه - روایت شده که گفت: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، ملائکه به اهل بیت تسلیت گفتند. اهل بیت صدای آنان را می شنیدند ولی کسی را نمی دیدند. گفتند: سلام بر شما ای اهل بیت و رحمت و برکات خداوند بر شما باد. همانا در هر مصیبتی از جانب خداوند تسلیتی است و جایگزینی است برای هر فوت شده. پس تنها به خداوند متعال اعتماد کنید و به او امیدوار باشید؛ که به راستی مصیبت دیده کسی است که به خاطر جزع و فزع از این ثواب محروم گردد؛ و سلام بر شما و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.

بیهقی در الدلایل روایت کرده و گفته است: وقتی روح رسول خدا صلی الله علیه و آله قبض شد، اصحاب حضرت به آن جناب چشم دوخته و گرد حضرت حلقه زده و می­گریستند. ناگهان دیدند مردی ریش سفید و چهارشانه با سیمایی زیبا و نورانی وارد شد و با آنان شروع به گریه کرد. سپس روی به اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله کرد و گفت: همانا در هر مصیبتی از جانب خداوند تسلیتی است و عوضی است برای هر فوت شده، و نجاتی است برای هر هلاکت. پس به درگاه خداوند توبه کنید و شیفته و مشتاق او باشید و همانطور که او در بلا و گرفتاری به شما نظر دارد، شما نیز به او توجه نمایید؛ چرا که مصیبت دیده کسی است که به پاداش نائل نگردد. این سخنان را گفت و رفت. اصحاب به یکدیگر گفتند: این مرد را می شناختید؟ امام علی علیه السلام فرمود: آری، این شخص برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله، حضرت خضر علیه السلام بود.

**[ترجمه]

بیان

مسجی أی مغطی بالثوب بعد وفاته صلی الله علیه و آله یا أهل بیت الرحمة أی أهل بیت تنزل فیه رحمات الله الخاصة الکاملة علی أهله أو أهل بیت منسوبین إلی الرحمة فإنهم رحمة الله علی العالمین و ببرکتهم أفیضت الرحمة علی الأولین و الآخرین کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ أی ینزل بها الموت لا محالة کأنها ذاقنة أو ذائقة مقدمات الموت و سکراته و شدائده وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ أی تعطون جزاء أعمالکم وافیا یَوْمَ الْقِیامَةِ إن خیرا فخیرا و ثوابا و إن شرا فشرا و عقابا.

فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ أی بوعد من نار جهنم و نحی عنها وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ أی نال المنیة و ظفر بالبغیة و نجا من الهلکة وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ أی و ما لذات الدنیا و زینتها و شهواتها إلا متعة متعکموها للغرور و الخداع المضمحل الذی لا حقیقة له عند الاختبار و قیل متاع الغرور القواریر و هی فی الأصل ما لا بقاء له و قیل شبهها بالمتاع الذی دلس به علی المستام و یغیر حتی یشتریه و هذا لمن آثرها علی الآخرة فأما من طلب بها الآخرة فهی له متاع بلاغ و الغرور مصدر أو جمع غار.

إن فی الله عزاء قد مر أن العزاء بمعنی الصبر و المراد به هنا ما یوجب

ص: 97

التعزیة و التسلیة أی فی ذات الله فإن الله باق لکل أحد بعد فوت کل شی ء أو فی ثواب الله سبحانه و ما أعده للصابرین و وعدهم أو فی التفکر فیها أو فی التفکر فی أن الله حکیم لا یفعل إلا الأصلح بعباده ما یوجب التصبر و التسلی و الرضا بالمصیبة.

و یحتمل أن یکون الکلام مبنیا علی التجرید کما قال فی الکشاف فی قوله تعالی رِیحٍ فِیها صِرٌّ(1) بعد ذکر وجهین الثالث أن یکون من قوله تعالی لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(2) و من قولک إن ضیعنی فلان ففی الله کاف و کافل قال و فی الرحمن للضعفاء کاف.

و قال فی تلخیص المفتاح و فی شرحه فی عد أقسام التجرید و منها ما یکون بدخول فی المنتزع منه نحو قوله تعالی لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ(3) أی فی جهنم و هی دار الخلد انتزع منها دارا أخری و جعلها معدة فی جهنم لأجل الکفار تهویلا لأمرها و مبالغة فی اتصافها بالشدة انتهی.

و الدرک محرکة اللحاق و الوصول أی یحصل به تعالی أو بثوابه الخلف و العوض من کل هالک و تدارک ما قد فات أو الوصول إلی ما یتوهم فوته عن الإنسان من المنافع بفوات من مات.

فبالله فثقوا هذا مما قدر فیه أما و الفاء دلیل علیه قال الرضی رضی الله عنه و قد یحذف أما لکثرة الاستعمال نحو قوله تعالی وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ(4) و هذا فَلْیَذُوقُوهُ (5) فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا(6)

ص: 98


1- 1. آل عمران: 117.
2- 2. الأحزاب: 21.
3- 3. فصّلت: 28.
4- 4. المدّثّر: 3- 5.
5- 5. ص: 57.
6- 6. یونس: 58.

و إنما یطرد ذلک إذا کان ما بعد الفاء أمرا أو نهیا و ما قبلها منصوبا به أو بمفسر به فلا یقال زید فضربت و لا زیدا فضربته بتقدیر أما و أما قولک زید فوجد فالفاء فیه زائدة.

و قال ابن هشام الفاء فی نحو بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ(1) جواب لأما مقدرة عند بعضهم و فیه إجحاف و زائدة عند الفارسی و فیه بعد و عاطفة عند غیره و الأصل تنبه فاعبد الله ثم حذف تنبه و قدم المنصوب علی الفاء إصلاحا للفظ کیلا تقع الفاء صدرا کما قال الجمیع فی الفاء فی نحو أما زیدا فاضرب إذ الأصل مهما یکن من شی ء فاضرب زیدا.

و قال الزمخشری فی قوله تعالی قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا(2) فحذف أحد الفعلین لدلالة المذکور علیه و الفاء داخلة لمعنی الشرط کأنه قیل إنه فرحوا بشی ء فلیخصوهما بالفرح فإنه لا مفروح به أحق منهما و یجوز أن یراد بفضل الله و برحمته فلیعتنوا فبذلک فلیفرحوا.

فإن المصاب أی لم تقع المصیبة علی من أصیب فی الدنیا بفوت مال أو حمیم و أحرز ثواب الآخرة بل المصیبة مصیبة من حرم ثواب الآخرة و إن کان له الدنیا بحذافیرها هذا آخر وطئی من الدنیا أی آخر نزولی إلی الأرض و مشیی علیها و یعارضه أخبار کثیرة و یمکن حمله علی أن المراد آخر نزولی لإنزال الوحی أو المراد به قلة النزول بعد ذلک فإن القلیل فی حکم المعدوم و قال الجوهری الحس و الحسیس الصوت الخفی و مقتضی الجمع بین الأخبار أن جبرئیل و الخضر علیهما السلام کلاهما أتیا للتعزیة.

**[ترجمه]«مسجّی» یعنی: پس از وفاتش با جامه - کفن - پوشیده شده. «یا أهل بیت الرحمة» یعنی اهل خانه ای که رحمت های خاصه و کامله خداوند بر اهل آن فرو می ریزد، یا اهل خانه ای که منسوب به رحمت هستند؛ چرا که آن بزرگواران رحمت خداوند بر جهانیان هستند و به برکت آنان رحمت بر پیشینیان و پسینیان فروریخته شده است. «کلُّ نفس ذائقة الموت» یعنی سختی ها و دشواری های مرگ را می چشد. «و إنّما توفّون أجورکم» یعنی در روز قیامت جزای اعمالتان را تمام و کمال دریافت می کنید. اگر اعمالتان نیک باشد، جزایتان نیک و ثواب خواهد بود و اگر اعمالتان بد باشد، جزای عملتان هم بد و کیفر خواهد بود.

«فمن زحزح عن النار» یعنی از آتش جهنم دور شود و از آن فاصله بگیرد «و أُدخِلَ الجنّةَ فقد فازَ» یعنی به آرزویش برسد و به خواسته اش دست یابد و از نابودی نجات یابد. «و ما الحیاةُ الدنیا إلاّ متاع الغرور» یعنی لذت ها و زینت و شهوات دنیا چیزی جز لذتی [زودگذر] نیست که لختی از آن بهره مند شده اید، آن هم به خاطر مکر و فریب نابود شونده ای که در واقع حقیقت ندارد. و گفته شده، متاع غرور همچون آبگینه ها و آئینه هاست و آئینه در اصل چیزی است که بقایی ندارد. و گفته شده، آن را به کالایی تشبیه کرده که فروشنده عیب و نقص آن را به خریدار و کسی که بهای کالا را می پرسد نگفته و آن را جوری دیگر نشان داده تا آن را بخرد و این برای کسی است که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد؛ اما کسی که به وسیله دنیا در طلب آخرت باشد، دنیا برایش کالایی خوب است - که فرد را به آخرت می رساند - و «غرور» مصدر یا جمع غارّ - فریبکار- است.

«إنّ فی الله عزاء» پیشتر گفتیم که عزاء به معنی صبر است و مقصود از آن در اینجا چیزی است که تعزیت و تسلیت را ایجاب می کند، یعنی در ذات خداوند متعال؛ چرا که خداوند بعد از مردن همه چیز، برای همه باقی می ماند؛ یا در ثواب خدای سبحان و آنچه برای شکیبایان فراهم نموده و به آنان وعده داده است، یا در اندیشه در آن یا در تفکر در اینکه خداوند حکیمی است که تنها شایسته ترین کار را با بندگانش می کند که این کار، صبر و تسلی و راضی بودن به مصیبت را ایجاب می کند.

احتمال دارد که کلام مبتنی بر تجرید باشد؛ چنانچه در کشاف در مورد فرمایش خدای متعال: «ریحٌ فیها صرٌّ»، - . آل عمران / 117 - {همچون مثلِ بادی است که در آن، سرمای سختی است.} پس از ذکر دو وجه گفته است: سوم اینکه از باب این فرمایش باری تعالی باشد: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة»، - . احزاب / 21 - {قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست.} و همچون این سخن تو: اگر فلانی - مال - مرا ضایع کند، پس خداوند کفایت دهنده و ضمانت­کننده است. و گفته: و در - ذات - خداوند رحمان، برای ضعیفان، کفایتگری هست.

در تلخیص المفتاح گفته است: و در شرح آن در شمارش اقسام تجرید آمده است: از جمله تجرید آن است که با دخول در منتزع منه صورت بگیرد؛ مثل فرمایش باری تعالی: « لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ »، - . فصلت / 28 - {در آن، منزل همیشگی دارند.} یعنی در جهنم که منزل جاوید است و دار خلد را از جهنم انتزاع کرده است تا کفار را از امر آن بهراساند و در توصیف آن به شدت و سختی، مبالغه کند، پایان.

«الدّرک» با حروف متحرک، ملحق شدن و رسیدن است؛ یعنی به واسطه خدای تعالی یا ثواب او، به جایگزین و عوض هر چیزی که از دست رفته، می رسد و آنچه را که از دست رفته، به دست می آورد؛ یا به منافعی که به واسطه فوت میت، گمان از دست رفتن آن از انسان می رود، دست می یابد.

«فبالله فثقوا» از مواردی است که امّا در آن مقدر شده است و فاء دلیل بر آن است. رضی - رضی الله عنه - گفته است: گاهی «اما» به دلیل کثرت استعمال حذف می شود؛ مثل قول خدای تعالی: «وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ * وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر.»، - . مدثر / 5-3 - {و پروردگار خود را بزرگ دار. و لباس خویشتن را پاک کن. و از پلیدی دور شو.} «و هذا فَلْیَذُوقُوه.»، - . ص / 57 - {این [جوشاب و چرکاب است]، باید آن را بچشند.} «فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا»، - . یونس / 58 - {به [فضل و رحمت خداست که [مؤمنان]] باید شاد شوند.} این حالت بسیار شایع است، وقتی که بعد از فاء امر یا نهی و ماقبلش منصوب به آن یا مفسَّر آن باشد، پس گفته نمی شود: «زیدٌ فضربتُ» و نه «زیداً فضربتُه»، به تقدیر امّا. و اما اگر بگویی: «زیدٌ فوجد»، فاء در آن زائد است.

ابن هشام گفته است: در جمله ای مانند «بَلِ اللَّهَ فَاعْبُد»، - . زمر / 66 - {بلکه خدا را بپرست.} در نظر برخی، فاء جواب امّای مقدره است ولی در آن سخن ناروایی است و در نظر فارسی زائده است ولی بعید است. و نزد دیگران عاطفه است و اصل «تَنَبَّه فاعبد الله» است، سپس تنبه حذف شده و منصوب بر فاء مقدم شده است تا لفظ درست باشد و برای اینکه فاء در صدر قرار نگیرد، همانطور که همگی در جمله ای نظیر «أما زیداًً فاضرب» در مورد فاء بدان قائل هستند؛ زیرا در اصل اینگونه بوده است: «مهما یکن من شیءٍ فاضرب زیدا»ً.

و زمخشری در مورد قول خدای متعال گفته است: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا»، - . یونس / 58 - {بگو: «به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند.»} پس یکی از دو فعل به دلیل دلالت فعل موجود در کلام بر آن، حذف شده و فاء داخل در معنای شرط است؛ گویی گفته شده: «إن فرحوا بشیء فلیخصّموهما بالفرح»؛ چرا که هیچ کسی شایسته تر از آن دو نیست که بدان شاد گردند. و جایز است که چنین برداشت شود: «بفضل الله و برحمته فلیعتنوا فبذلک فلیفرحوا»: به فضل و رحمت خداست که مؤمنان باید بدان توجه ورزند و شاد شوند .

«فإن المصاب» یعنی مصیبت دیده بر کسی که در دنیا مال یا عزیزی را از دست داده و ثواب آخرت را برای خود ذخیره کرده است گفته نمی شود، بلکه مصیبت دیده واقعی، کسی است که از ثواب آخرت محروم شده است؛ هر چند که دنیا با تمام جهاتش و اطراف و اکنافش از آنِ او باشد. «هذا آخر وطئی من الدنیا» یعنی آخرین نزول من به زمین و گام بر داشتنم بر روی آن است. روایات بسیاری با این سخن در تعارض است و ممکن است آن را بر این دلیل حمل کرد که مراد آخرین نزولم برای فرود آوردن وحی است؛ یا مقصود از آن، کم شدن نزول پس از رحلت پیامبر است؛ چرا که اندک در حکم معدوم است و جوهری گفته است: «حس و حسیس» صدای ضعیف است و مقتضای جمع بین روایات این است که جبرئیل و خضر علیهما السلام هر دو برای تسلیت آمده اند.

**[ترجمه]

«48»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَتَاهُمْ آتٍ یَسْمَعُونَ صَوْتَهُ وَ لَا یَرَوْنَ شَخْصَهُ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ- کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما

ص: 99


1- 1. الزمر: 66.
2- 2. یونس: 58.

تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ إِنَّ فِی اللَّهِ عَزَاءً مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ وَ خَلَفاً مِنْ کُلِّ هَالِکٍ فَاللَّهَ فَارْجُوا وَ إِیَّاهُ فَاعْبُدُوا وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْمُصَابَ مَنْ حُرِمَ الثَّوَابَ وَ عَلَیْکُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ (1)

فَقِیلَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام مَنْ کُنْتُمْ تَرَوْنَ الْمُتَکَلِّمَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ کُنَّا نَرَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام (2).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: لَمَّا هَلَکَ أَبُو سَلَمَةَ جَزِعَتْ عَلَیْهِ أُمُّ سَلَمَةَ فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قُولِی یَا أُمَّ سَلَمَةَ- اللَّهُمَّ أَعْظِمْ أَجْرِی فِی مُصِیبَتِی وَ عَوِّضْنِی خَیْراً مِنْهُ قَالَتْ وَ أَیْنَ لِی مِثْلُ أَبِی سَلَمَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَعَادَ عَلَیْهَا فَقَالَتْ مِثْلَ قَوْلِهَا الْأَوَّلِ فَرَدَّ عَلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ فِی نَفْسِهَا أَرُدُّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَتْهَا فَأَخْلَفَ اللَّهُ عَلَیْهَا خَیْراً مِنْ أَبِی سَلَمَةَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (3).

وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أُصِیبَ مِنْکُمْ بِمُصِیبَةٍ بَعْدِی فَلْیَذْکُرْ مُصَابَهُ بِی فَإِنَّ مُصَابَهُ بِی أَعْظَمُ مِنْ کُلِّ مُصَابٍ (4).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: تَعْزِیَةُ الْمُسْلِمِ لِلْمُسْلِمِ الَّذِی یُعَزِّیهِ اسْتِرْجَاعٌ عِنْدَهُ وَ تَذْکِرَةٌ لِلْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَهُ وَ نَحْوَ هَذَا مِنَ الْکَلَامِ قَالَ وَ کَذَلِکَ الذِّمِّیُّ إِذَا کَانَ لَکَ جَاراً فَأُصِیبَ بِمُصِیبَةٍ تَقُولُ لَهُ أَیْضاً مِثْلَ ذَلِکَ وَ إِنْ عَزَّاکَ عَنْ مَیِّتٍ فَقُلْ هَدَاکَ اللَّهُ (5).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَرَنِی فَغَسَّلْتُهُ وَ کَفَّنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ حَنَّطَهُ وَ قَالَ لِی احْمِلْهُ یَا عَلِیُّ فَحَمَلْتُهُ حَتَّی جِئْتُ بِهِ إِلَی الْبَقِیعِ فَصَلَّی عَلَیْهِ ثُمَّ أَتَی الْقَبْرَ فَقَالَ لِی انْزِلْ یَا عَلِیُّ فَنَزَلْتُ وَ دَلَّاهُ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَآهُ مُنْصَبّاً بَکَی علیه السلام فَبَکَی الْمُسْلِمُونَ لِبُکَائِهِ حَتَّی ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ الرِّجَالِ عَلَی أَصْوَاتِ النِّسَاءِ فَنَهَاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَشَدَّ النَّهْیِ

ص: 100


1- 1. ما بین العلامتین ساقط عن الکمبانیّ زیادة من المخطوطة کما فی المصدر.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 222.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 224.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 224.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 224.

وَ قَالَ تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ وَ إِنَّا بِکَ لَمُصَابُونَ وَ إِنَّا عَلَیْکَ لَمَحْزُونُونَ ثُمَّ سَوَّی قَبْرَهُ وَ وَضَعَ یَدَهُ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ غَمَزَهَا حَتَّی بَلَغَتِ الْکُوعَ وَ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ خَتَمْتُکَ مِنَ الشَّیْطَانِ أَنْ یُدْخِلَکَ الْحَدِیثَ (1).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: بَکَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَ مَوْتِ بَعْضِ وُلْدِهِ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَبْکِی وَ أَنْتَ تَنْهَانَا عَنِ الْبُکَاءِ فَقَالَ لَمْ أَنْهَکُمْ عَنِ الْبُکَاءِ وَ إِنَّمَا نَهَیْتُکُمْ عَنِ النَّوْحِ وَ الْعَوِیلِ وَ إِنَّمَا هِیَ رِقَّةٌ وَ رَحْمَةٌ یَجْعَلُهَا اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ شَاءَ مِنْ خَلْقِهِ وَ یَرْحَمُ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَ إِنَّمَا یَرْحَمُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ(2).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْبُکَاءِ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ قَالَ النَّفْسُ مُصَابَةٌ وَ الْعَیْنُ دَامِعَةٌ وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ فَقُولُوا مَا أَرْضَی اللَّهَ وَ لَا تَقُولُوا الْهُجْرَ(3).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام: أَنَّهُ أَوْصَی عِنْدَ مَا احْتُضِرَ فَقَالَ لَا یُلْطَمَنَّ عَلَی خَدٍّ وَ لَا یُشَقَّنَّ عَلَی جَیْبٍ فَمَا مِنِ امْرَأَةٍ تَشُقُّ جَیْبَهَا إِلَّا صُدِعَ لَهَا فِی جَهَنَّمَ صَدْعٌ کُلَّمَا زَادَتْ زِیدَتْ (4).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْبَیْعَةَ عَلَی النِّسَاءِ أَنْ لَا یَنُحْنَ وَ لَا یَخْمِشْنَ وَ لَا یَقْعُدْنَ مَعَ الرِّجَالِ فِی الْخَلَاءِ(5).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: ثَلَاثٌ مِنْ أَعْمَالِ الْجَاهِلِیَّةِ- لَا یَزَالُ فِیهَا النَّاسُ حَتَّی تَقُومَ السَّاعَةُ الِاسْتِسْقَاءُ بِالنُّجُومِ وَ الطَّعْنُ فِی الْأَنْسَابِ وَ النِّیَاحَةُ عَلَی الْمَوْتَی (6).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: أَنَّهُ کَتَبَ إِلَی رِفَاعَةَ بْنِ شَدَّادٍ قَاضِیهِ عَلَی الْأَهْوَازِ وَ إِیَّاکَ وَ النَّوْحَ عَلَی الْمَیِّتِ بِبَلَدٍ یَکُونُ لَکَ بِهِ سُلْطَانٌ (7).

وَ عَنْهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: صَوْتَانِ مَلْعُونَانِ یُبْغِضُهُمَا اللَّهُ إِعْوَالٌ عِنْدَ مُصِیبَةٍ

ص: 101


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 224.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 225.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 225.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 226.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 226.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 226.
7- 7. دعائم الإسلام ج 1 ص 227.

وَ صَوْتٌ عِنْدَ نِعْمَةٍ یَعْنِی النَّوْحَ وَ الْغِنَاءَ(1).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: نِیحَ عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ سَنَةً فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ وَ ثَلَاثَ سِنِینَ مِنَ الْیَوْمِ الَّذِی أُصِیبَ فِیهِ وَ کَانَ الْمِسْوَرُ بْنُ مَخْرَمَةَ وَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَأْتُونَ مُسْتَتِرِینَ مُتَقَنِّعِینَ فَیَسْتَمِعُونَ وَ یَبْکُونَ.

و قد عثرنا علی بعض الأئمة نیح علیهم و بعضهم لم ینح علیهم فمن نیح علیه منهم فلعظیم رزئه و لأن الله عز و جل لم یسو بأحد منهم أحدا من خلقه و هم أهل البکاء و النیاحة علیهم علی خلاف سائر الناس الذین لا ینبغی ذلک لهم و من لم ینح علیه منهم فلأمرین إما بوصیة منه کما ذکرنا عن جعفر بن محمد علیه السلام تواضعا لربه و استکانة إلیه و إما أن یکون الإمام بعده قد آثر الصبر علی عظیم الرزیة و تجرع غصص الحزن رجاء عظیم ثواب الله علیه فلزم الصبر و ألزمه من سواه لما یکون من الغبطة و السعادة فی عقباه لما وعد الله الصابرین علی المصائب (2).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا جَاءَ نَعْیُ جَعْفَرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَهْلِهِ اصْنَعُوا طَعَاماً وَ احْمِلُوهُ إِلَی أَهْلِ جَعْفَرٍ مَا کَانُوا فِی شُغُلِهِمْ ذَلِکَ وَ کُلُوا مَعَهُمْ فَقَدْ أَتَاهُمْ مَا یَشْغَلُهُمْ عَنْ أَنْ یَصْنَعُوا لِأَنْفُسِهِمْ (3).

**[ترجمه]دعائم الاسلام: از جعفر بن محمد علیهما السلام روایت کرده ایم که فرمود: وقتی روح مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله قبض شد، ملکی نزد آنان آمد که صدایش را می شنیدند، ولی خود او را نمی دیدند، پس گفت: سلام بر شما ای اهل بیت و رحمت و برکات خداوند بر شما باد. « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ.»، - . آل عمران / 185 - {هر جانداری چشنده [طعم] مرگ است، و همانا روز رستاخیز پاداش هایتان به طور کامل به شما داده می شود. پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند، قطعاً کامیاب شده است؛ و زندگی دنیا جز مایه فریب نیست.} همانا در هر مصیبتی از جانب خداوند تسلیتی است و جایگزینی است برای هر چه از دست رفته. پس تنها به خداوند متعال امیدوار باشید و تنها او را بپرستید و بدانید که مصیبت دیده در واقع کسی است که [به خاطر جزع و فزع] از این ثواب محروم گردد و سلام بر شما و رحمت و برکات خداوند بر شما باد.

به امام جعفر صادق علیه السلام عرض شد: ای پسر رسول خدا، به نظر شما گوینده چه کسی بود؟ حضرت فرمود: ما او را جبرئیل علیه السلام می دانیم. - . دعائم الاسلام 1 : 222 -

و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرموده اند: وقتی ابو سلمه از دنیا رفت، اُمّ سلمه بسیار بر او بی تابی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: ای اُمّ سلمه بگو: خدایا اجرم را در این مصیبتم بزرگ گردان و بهتر از آن را نصیبم گردان.

عرض کرد: ای رسول خدا! دیگر چه کسی برای من مثل ابو سلمه می شود؟ پیامبر دوباره فرمود: این دعا را بخوان. ام سلمه دوباره سخن اولش را تکرار کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز سخنش را تکرار فرمود. ام سلمه در دل گفت: سه بار این دعا را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله تکرار می کنم و چنین کرد. خدا نیز بهتر از ابو سلمه، یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله را جایگزین او کرد. - . دعائم الاسلام 1 : 224 -

و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند: هر کسی بعد از من به مصیبتی دچار شود، باید مصیبت مرا یاد کند؛ چرا که مصیبت من بزرگتر از هر مصیبتی است. - . دعائم الاسلام 1 : 224 -

و از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: تسلیت مسلمان به مسلمان عزادار، با گفتن « إناّ لله و إنّا إلیه راجعون » و یاد مرگ و وقایع پس از آن و سخنانی از این قبیل است. فرمود: همینطور است در مورد ذمّی [اهل کتابی که در پناه اسلام است]. اگر همسایه ای ذمّی داشته باشی که به مصیبتی دچار شده باشد، به او نیز مثل همین را می گویی و اگر آن ذمّی به خاطر مرده ای به تو تسلیت گفت، بگو: «هداک الله» - خداوند هدایتت کند- . - . دعائم الاسلام 1 : 224 -

و از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمود: وقتی ابراهیم پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، حضرت به من امر فرمود تا او را غسل دهم و خود رسول خدا صلی الله علیه و آله او را کفن و حنوط نمود و به من فرمود: ای علی، او را حمل کن! من نیز او را حمل کردم تا اینکه او را به بقیع آوردم. حضرت بر او نماز خواند، سپس به طرف قبر آمد و به من فرمود: ای علی برو پائین. من نیز پائین رفتم و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به سمت من هدایت نمود، وقتی ابراهیم را در گودال قبر دید، گریست و از گریه حضرت، مسلمانان به گریه درآمدند، تا جائی که صدای مردان بلندتر از صدای زنان شد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به شدت آنان را از این کار منع کرد و فرمود: چشم می گرید و دل اندوهگین می شود ولی سخنی نمی گوییم که موجب خشم پروردگار شود و یقیناً ما برای تو مصیبت زده هستیم و بی تردید ما بر تو اندوهناکیم. سپس قبر را پر کرد و دستش را کنار سر او [روی خاک] نهاد و آن را فشار داد تا اینکه خاک به مچ دستش رسید و فرمود: به نام خدا. بر تو مهر زدم تا مانع از ورود شیطان در وجودت شود... ادامه حدیث. - . دعائم الاسلام 1 : 224 -

و از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام مرگ یکی از فرزندانش گریست. به او عرض شد: یا رسول الله! آیا می گریی! در حالی که ما را از گریستن باز می داری؟ فرمود: من شما را از گریستن باز نداشتم، بلکه از نوحه و ناله و زاری منع نمودم. گریه رقت و رحمتی است که خداوند آن را در دل هر کسی از بندگانش که بخواهد قرار می دهد و خداوند به هر که بخواهد رحم می کند و خداوند در میان بندگانش تنها به مهرورزان رحم می کند. - . دعائم الاسلام 1 : 225 -

و از امام علی علیه السلام روایت شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه به هنگام مصیبت را اجازه داد و فرمود: دل مصیبت زده است و چشم اشک ریز و عهد نزدیک است. پس هر چه خدا را راضی می کند بگوئید و دهان به هذیان نگشایید. - . دعائم الاسلام 1 : 225 -

و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که وقتی حضرت به حالت احتضار درآمد وصیت کرد: به خاطر من بر صورت سیلی نزنید و گریبان چاک نکنید. هیچ زنی گریبان چاک نمی کند مگر اینکه در جهنّم گودالی برای او شکافته شود و هر چه بیشتر چاک زند، آن شکاف عمیق تر می شود. - . دعائم الاسلام 1 : 226 -

و از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله بر زنان بیعت گرفت که نوحه نخوانند و صورت نخراشند و در خلوت با مردان ننشینند. - . دعائم الاسلام 1 : 226 -

و از آن حضرت روایت شده که فرمود: سه کار از کارهای دوران جاهلیت است که مردم پیوسته تا روزی که قیامت برپا شود آن را انجام می دهند: باران خواستن به وسیله ستارگان و طعن در نسب ها و نوحه خوانی برای مردگان. - . دعائم الاسلام 1 : 226 -

و از امام علی علیه السلام روایت شده که حضرت به رفاعة بن شدّاد، قاضی­اش در اهواز نامه نوشت: مباد که در سرزمینی که در آن سلطه داری، برای مرده نوحه سرایی شود. - . دعائم الاسلام 1 : 227 -

و از آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: دو صدا ملعون هستند که خداوند نسبت به آن خشم می گیرد: ناله و زاری به هنگام مصیبت، و آواز به هنگام نعمت؛ یعنی نوحه گری و غناء. - . دعائم الاسلام 1 : 227 -

و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: یک سال، هر روز و هر شب، و سه سال در روز شهادت امام حسین بن علی علیه السلام نوحه خوانی و عزاداری شد و مسوّر بن مخرمه و عده ای از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله پوشیده رو و نقاب بر صورت می آمدند و به نوحه گوش فرا می دادند و می گریستند.

ما اطلاع حاصل کردیم که برای برخی از ائمه نوحه خوانده شده و برای برخی نه. آن هایی که برایشان نوحه خوانده اند، مصیبتشان بسیار عظیم بوده و برای اینکه خداوند هیچ یک از ائمه را با احدی از خلقش برابر نکرده است و آن بزرگواران سزاوار آن هستند که برایشان بگریند و نوحه خوانی کنند، بر خلاف سایر مردم که این کار برایشان شایسته نیست. و آن امامانی که برایشان نوحه نخوانده اند، به دو دلیل است؛ یا به خاطر وصیتی از جانب خود آنان، همانطور که در مورد امام جعفر صادق علیه السلام ذکر کردیم و حضرت به خاطر تواضع و فروتنی نسبت به پروردگارش چنین خواست، و یا شاید برای این باشد که امام بعدی او صبر را بر مصیبت عظیم او ترجیح داده و غصه و اندوه آن را جرعه جرعه به جان خریده است، به این امید که به پاداش عظیم خداوند دست یابد، از این رو صبر را پیشه خود کرده و آن را برای دیگران نیز ملزم داشته است، به خاطر شادی و سعادتی که در آخرت نصیبش می شود و به سبب وعده ای که خداوند به صابرین بر مصائب داده است. - . دعائم الاسلام 1 : 227 -

و از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی خبر مرگ جعفر آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به اهلش فرمود: تا زمانی که آن ها گرفتار این مصیبت اند، طعامی آماده کنید و آن را برای خانواده جعفر ببرید و با آن ها طعام بخورید؛ چرا که حادثه ای برای آنان رخ داده که آن ها را از آماده کردن غذا برای خود باز داشته است. - . دعائم الاسلام 1 : 239 -

**[ترجمه]

«49»

مِشْکَاةُ الْأَنْوَارِ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ (4) قَالَ الْمَعْرُوفُ أَنْ لَا یَشْقُقْنَ جَیْباً وَ لَا یَلْطِمْنَ وَجْهاً وَ لَا یَدْعُونَ وَیْلًا وَ لَا یُقِمْنَ عِنْدَ قَبْرٍ وَ لَا یُسَوِّدْنَ ثَوْباً وَ لَا یَنْشُرْنَ شَعْراً(5).

ص: 102


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 227.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 227.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 239.
4- 4. الممتحنة: 12.
5- 5. مشکاة الأنوار: 203 و 204.

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِنِعْمَةٍ فَجَاءَ عِنْدَ تِلْکَ النِّعْمَةِ بِمِزْمَارٍ فَقَدْ کَفَرَهَا وَ مَنْ أُصِیبَ بِمُصِیبَةٍ فَجَاءَ عِنْدَ تِلْکَ الْمُصِیبَةِ بِنَائِحَةٍ فَقَدْ أَحْبَطَهَا(1).

**[ترجمه]مشکوة الانوار: به نقل از کتاب المحاسن از امام صادق علیه السلام در مورد فرمایش خداوند عزّوجلّ: «ولا یعصینّک فی معروف»، - . ممتحنه / 12 - {و در [کار] نیک از تو نافرمانی نکنند.} آمده که فرموده اند: معروف آن است که گریبانی چاک نکنند و به صورت سیلی نزنند و فریاد واویلا برنیاورند و کنار قبر اقامت نکنند و لباس سیاه نپوشند و مو آشفته نسازند. - . مشکاة الانوار : 204 و 203 -

و از مشکوة الانوار: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کس که خداوند نعمتی بر او ارزانی دارد و او در آن نعمت از ساز و تنبور استفاده کند، بر آن نعمت ناسپاسی کرده؛ و هر کس دچار مصیبتی شود و در مصیبت خود نوحه خوان بیاورد، اجر خود را باطل کرده است. - . مشکاة الانوار : 333 -

**[ترجمه]

«50»

شِهَابُ الْأَخْبَارِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: النِّیَاحَةُ عَمَلُ الْجَاهِلِیَّةِ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَی.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مِنْ کُنُوزِ الْبِرِّ کِتْمَانُ الْمَصَائِبِ وَ الْأَمْرَاضِ وَ الصَّدَقَةِ.

**[ترجمه]شهاب الاخبار: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نوحه گری عمل جاهلیت است.

و حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: صبر هنگام مصیبت اولی و بهتر است.

و حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: از گنج های نیکی، پنهان کردن مصائب و بیماری ها و صدقه است.

**[ترجمه]

بیان

قوله عند الصدمة قال فی النهایة أی عند فورة المصیبة و شدتها و الصدم ضرب الشی ء الصلب بمثله و الصدمة المرة منه انتهی و قال الأزهری البر هو الجنة و منه قوله تعالی لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ(2) و قد جاء من وجه آخر من کنوز الجنة.

**[ترجمه]سخنش «عند الصدمة» در النهایة گفته است: یعنی به هنگام سختی و شدت مصیبت و «الصدم» یعنی: زدن یک چیز سخت به چیز سخت دیگر و الصدمة یعنی یک بار زدن، پایان. ازهری هم گفته است: منظور از نیکی همان بهشت است و از این باب است فرموده باری تعالی: «لن تنالوا البرَّ»، - . آل عمران / 92 - {هرگز به نیکی نخواهید رسید.} و از وجهی دیگر، به عنوان گنج های بهشت از آن یاد شده است.

**[ترجمه]

«51»

مِشْکَاةُ الْأَنْوَارِ، عَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: أَمَرَنِی أَبِی یَعْنِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنْ آتِیَ الْمُفَضَّلَ بْنَ عُمَرَ فَأُعَزِّیَهُ بِإِسْمَاعِیلَ وَ قَالَ أَقْرِئِ الْمُفَضَّلَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ أُصِبْنَا بِإِسْمَاعِیلَ فَصَبَرْنَا فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرْنَا إِذَا أَرَدْنَا أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ أَمْراً سَلَّمْنَا لِأَمْرِ اللَّهِ (3).

وَ مِنْهُ عَنْ جَابِرٍ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ الطَّاهِرُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَبَکَتْ خَدِیجَةُ فَقَالَ صلی الله علیه و آله أَ مَا تَرْضَیْنَ أَنْ تَجِدِیهِ قَائِماً لَکِ عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ فَإِذَا رَآکِ أَخَذَ بِیَدِکِ فَأَدْخَلَکِ أَطْهَرَهَا مَکَاناً وَ أَطْیَبَهَا قَالَتْ فَإِنَّ ذَلِکَ کَذَلِکَ قَالَ صلی الله علیه و آله اللَّهُ أَعَزُّ وَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَسْلُبَ عَبْداً ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ فَیَصْبِرُ وَ یَتَحَسَّرُ وَ یَحْمَدُ اللَّهَ ثُمَّ یُعَذِّبَهُ (4).

**[ترجمه]مشکوة الانوار: از امام رضا علیه السلام به نقل از پدرش علیه السلام روایت شده که فرمود: پدرم یعنی امام صادق علیه السلام به من امر فرمود که نزد مفضّل بن عمر بروم و به خاطر فوت اسماعیل به او تسلیت بگویم و فرمود: سلام مرا به مفضّل برسان و به او بگو، ما به خاطر اسماعیل مصیبت زده هستیم ولی صبر پیشه کردیم، پس تو هم مانند ما صبر پیشه کن. وقتی امری را اراده کنیم و خداوند امری را اراده فرماید، تسلیم فرمان خداوند می شویم. - . مشکوة الانوار : 20 -

و از مشکوة الانوار: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی طاهر پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله درگذشت، خدیجه گریست، حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: آیا راضی نیستی به اینکه او را ایستاده بر در بهشت بیابی و وقتی او تو را دید دست تو را بگیرد و تو را در پاک ترین و خوشبوترین مکان بهشت وارد گرداند؟ حضرت خدیجه عرض کرد: آیا چنین است؟ حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند گرامی تر و عزیزتر از آن است که میوه دل بنده ای را بگیرد و او بر آن صبر کند و حسرت بخورد و سپاس خداوند را به جای آورد و خداوند او را عذاب کند. - . مشکوة الانوار : 23 -

**[ترجمه]

«52»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ

ص: 103


1- 1. مشکاة الأنوار: 333.
2- 2. آل عمران: 92.
3- 3. مشکاة الأنوار ص 20.
4- 4. مشکاة الأنوار ص 23.

عَنِ النَّوْحِ فَکَرِهَهُ (1).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: از او در مورد نوحه پرسیدم و ایشان آن را مکروه دانست. - . قرب الاسناد : 163 چاپ نجف و ص 121 چاپ سنگی -

**[ترجمه]

«53»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ یَعْرِفِ الْبَلَاءَ یَصْبِرْ عَلَیْهِ وَ مَنْ لَا یَعْرِفْهُ یُنْکِرْهُ (2).

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مَنْ یَصْبِرْ عَلَی الرَّزِیَّةِ یُغِثْهُ اللَّهُ (3).

وَ مِنْهُ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَبْهَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیِّ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الرَّنَّةِ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ نَهَی عَنِ النِّیَاحَةِ وَ الِاسْتِمَاعِ إِلَیْهَا وَ نَهَی عَنْ تَصْفِیقِ الْوَجْهِ (4).

**[ترجمه]مجالس صدوق: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کسی بلا را بشناسد بر آن صبر می کند و هر کس آن را نشناسد آن را ناپسند می شمارد. - . امالی صدوق : 292 در ذیل حدیثی آمده است. -

و حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: هر کسی بر مصیبت صبر کند، خداوند او را یاری می کند. - . امالی صدوق : 293 -

و از مجالس صدوق: از امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله از داد و فریاد به هنگام مصیبت و نوحه گری و گوش دادن به آن و زدن به صورت منع فرمود. - . امالی صدوق : 254 س 26 و 5 و 4 -

**[ترجمه]

تبیین

الرنة الصوت رن یرن رنینا صاح و المراد بتصفیق الوجه ضرب الید علیه عند المصیبة أو ضرب الماء علی الوجه عند الوضوء کما مر(5)

و الأول أظهر.

قال العلامة قدس الله روحه فی المنتهی البکاء علی المیت جائز غیر مکروه إجماعا قبل خروج الروح و بعده إلا الشافعی فإنه کره بعد الخروج.

وَ رَوَی ابْنُ بَابَوَیْهِ (6) عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا جَاءَتْهُ وَفَاةُ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ زَیْدِ بْنِ حَارِثَةَ کَانَ إِذَا دَخَلَ بَیْتَهُ کَثُرَ بُکَاؤُهُ عَلَیْهِمَا جِدّاً وَ یَقُولُ کَانَا یُحَدِّثَانِّی وَ یُؤْنِسَانِّی فَذَهَبَا جَمِیعاً

ص: 104


1- 1. قرب الإسناد ص 163 ط نجف ص 121 ط حجر.
2- 2. أمالی الصدوق ص 292 فی حدیث.
3- 3. المصدر نفسه ص 293.
4- 4. أمالی الصدوق ص 254 س 4 و 5 و 26.
5- 5. مر فی أبواب الوضوء ج 81، و انما یحتمل المعنیین لان قوله« و نهی عن تصفیق الوجه» منفرد عن الجملتین الأولیین.
6- 6. الفقیه ج 1 ص 113.

وَ لَمَّا انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1) مِنْ وَقْعَةِ أُحُدٍ إِلَی الْمَدِینَةِ سَمِعَ مِنْ کُلِّ دَارٍ قُتِلَ مِنْ أَهْلِهَا قَتِیلٌ نَوْحاً وَ بُکَاءً وَ لَمْ یَسْمَعْ مِنْ دَارِ حَمْزَةَ عَمِّهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله لَکِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاکِیَ لَهُ فَآلَی أَهْلُ الْمَدِینَةِ أَنْ لَا یَنُوحُوا عَلَی مَیِّتٍ وَ لَا یَبْکُوهُ حَتَّی یَبْدَءُوا بِحَمْزَةَ فَیَنُوحُوا عَلَیْهِ وَ یَبْکُوهُ فَهُمْ إِلَی الْیَوْمِ عَلَی ذَلِکَ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: مَنْ خَافَ عَلَی نَفْسِهِ مِنْ وَجْدٍ بِمُصِیبَةٍ فَلْیُفِضْ مِنْ دُمُوعِهِ فَإِنَّهُ یَسْکُنُ عَنْهُ (2).

ثم قال ره الندب لا بأس به و هو عبارة عن تعدید محاسن المیت و ما لقوه بفقده بلفظة النداء بوا مثل قولهم وا رجلاه وا کریماه وا انقطاع ظهراه وا مصیبتاه غیر أنه مکروه لأنه لم ینقل عن النبی صلی الله علیه و آله و لا أحد من أهل البیت علیهم السلام.

و النیاحة بالباطل محرمة إجماعا أما بالحق فجائزة إجماعا و یحرم ضرب الخدود و نتف الشعر و شق الثوب إلا فی موت الأب و الأخ فقد سوغ فیهما شق الثوب للرجل و کذا یکره الدعاء بالویل و الثبور.

وَ رَوَی ابْنُ بَابَوَیْهِ (3)

عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ قَالَ لِفَاطِمَةَ حِینَ قُتِلَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام لَا تَدْعِینَ بِذُلٍّ وَ لَا بِثَکَلٍ وَ لَا حَرَبٍ وَ مَا قُلْتِ فِیهِ فَقَدْ صَدَقْتِ.

وَ رَوَی (4)

قَالَ: لَمَّا قُبِضَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ علیهما السلام رُئِیَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الدَّارِ وَ قَدْ شُقَّ قَمِیصُهُ مِنْ خَلْفٍ وَ قُدَّامٍ.

و قال الشهید نور الله ضریحه فی الذکری یحرم اللطم و الخدش و جز الشعر إجماعا قاله فی المبسوط لما فیه من السخط لقضاء الله و لروایة خَالِدُ بْنُ سَدِیرٍ(5)

ص: 105


1- 1. الفقیه ج 1 ص 116 و 117.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 119.
3- 3. الفقیه ج 1 ص 112.
4- 4. الفقیه ج 1 ص 111.
5- 5. التهذیب ج 2 ص 339.

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: لَا شَیْ ءَ فِی لَطْمِ الْخُدُودِ سِوَی الِاسْتِغْفَارِ وَ التَّوْبَةِ. و فِی صِحَاحِ الْعَامَّةِ: أَنَا بَرِی ءٌ مِمَّنْ حَلَقَ وَ صَلَقَ أی حلق الشعر و رفع صوته و استثنی الأصحاب إلا ابن إدریس شق الثوب علی موت الأب و الأخ لفعل العسکری علی الهادی علیهما السلام و فعل الفاطمیات علی الحسین علیه السلام وَ رَوَی فِعْلَ الْفَاطِمِیَّاتِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ سَدِیرٍ(1)

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: وَ سَأَلَهُ عَنْ شَقِّ الرَّجُلِ ثَوْبَهُ عَلَی أَبِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِیهِ أَوْ عَلَی قَرِیبٍ لَهُ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِشَقِّ الْجُیُوبِ قَدْ شَقَّ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ عَلَی أَخِیهِ هَارُونَ.

و لا یشق الوالد علی ولده و لا زوج علی امرأته و تشق المرأة علی زوجها و فی نهایة الفاضل یجوز شق النساء الثوب مطلقا و فی الخبر إیماء إلیه

وَ رَوَی الْحَسَنُ الصَّفَّارُ(2)

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: لَا یَنْبَغِی الصِّیَاحُ عَلَی الْمَیِّتِ وَ لَا شَقُّ الثِّیَابِ وَ ظَاهِرُهُ الْکَرَاهَةُ.

وَ فِی الْمَبْسُوطِ: رُوِیَ جَوَازُ تَخْرِیقِ الثَّوْبِ عَلَی الْأَبِ وَ الْأَخِ وَ لَا یَجُوزُ عَلَی غَیْرِهِمَا وَ یَجُوزُ النَّوْحُ بِالْکَلَامِ الْحَسَنِ وَ تَعْدَادُ فَضَائِلِهِ بِاعْتِمَادِ الصِّدْقِ فَإِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام فَعَلَتْهُ فِی قَوْلِهَا:

یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ***یَا أَبَتَاهْ إِلَی جَبْرَئِیلَ أَنْعَاهُ

یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ

وَ رُوِیَ: أَنَّهَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهَا أَخَذَتْ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ قَبْرِهِ صلی الله علیه و آله فَوَضَعَتْهَا عَلَی عَیْنَیْهَا وَ أَنْشَدَتْ:

مَا ذَا عَلَی الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ***أَنْ لَا یَشَمَّ مَدَی الزَّمَانِ غَوَالِیَا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا***صُبَّتْ عَلَی الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

و لما مر من روایة حمزة

وَ رَوَی ابْنُ بَابَوَیْهِ: أَنَّ الْبَاقِرَ علیه السلام أَوْصَی أَنْ یُنْدَبَ لَهُ فِی الْمَوَاسِمِ عَشْرَ

ص: 106


1- 1. التهذیب ج 2 ص 339.
2- 2. بل روی عن امرأة الحسن الصیقل عن أبی عبد اللّه علیه السلام راجع الکافی ج 3 ص 225.

سِنِینَ(1) وَ سُئِلَ الصَّادِقُ علیه السلام عَنْ أَجْرِ النَّائِحَةِ فَقَالَ لَا بَأْسَ قَدْ نِیحَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2).

وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ عَنْهُ: لَا بَأْسَ بِکَسْبِ النَّائِحَةِ إِذَا قَالَتْ صِدْقاً(3) وَ فِی خَبَرِ أَبِی بَصِیرٍ عَنْهُ علیه السلام: لَا بَأْسَ بِأَجْرِ النَّائِحَةِ.

وَ رَوَی حَنَانٌ عَنْهُ علیه السلام: لَا تُشَارِطُ وَ تَقْبَلُ مَا أُعْطِیَتْ (4). وَ رَوَی أَبُو حَمْزَةَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام (5): مَاتَ ابْنُ الْمُغِیرَةِ فَسَأَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَنْ یَأْذَنَ لَهَا فِی الْمُضِیِّ إِلَی مَنَاحَتِهِ فَأَذِنَ لَهَا وَ کَانَ ابْنَ عَمِّهَا فَقَالَتْ:

أَنْعَی الْوَلِیدَ بْنَ الْوَلِیدِ***أَبَا الْوَلِیدِ فَتَی الْعَشِیرَةِ

حَامِی الْحَقِیقَةِ مَاجِداً***یَسْمُو إِلَی طَلَبِ الْوَتِیرَةِ

قَدْ کَانَ غَیْثاً لِلسِّنِینَ***وَ جَعْفَراً غَدَقاً وَ مِیرَةً

وَ فِی تَمَامِ الْحَدِیثِ فَمَا عَابَ عَلَیْهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ وَ لَا قَالَ شَیْئاً. ثم قال قدس سره یجوز الوقف علی النوائح لأنه فعل مباح فجاز صرف المال إلیه و لخبر یُونُسُ بْنُ یَعْقُوبَ (6) عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام قِفْ مِنْ مَالِی کَذَا وَ کَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًی أَیَّامَ مِنًی.

و المراد بذلک تنبیه الناس علی فضائله و إظهارها لیقتدی بها و یعلم ما کان علیها أهل هذا البیت لیقتفی آثارهم لزوال التقیة بعد الموت. و الشیخ فی المبسوط و ابن حمزة حرما النوح و ادعی الشیخ الإجماع و الظاهر أنهما أرادا النوح بالباطل أو المشتمل علی المحرم کما قیده فی النهایة و فی التهذیب جعل کسبها مکروها بعد روایته أحادیث النوح.

ثم أول الشهید ره أحادیث المنع المرویة من طرق المخالفین بالحمل

ص: 107


1- 1. الفقیه ج 1 ص 116.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 116.
3- 3. الفقیه ج 1 ص 116.
4- 4. أخرجه فی ج 103 ص 58 من البحار طبعتنا هذه من قرب الإسناد ص 58، و تراه فی التهذیب ج 2 ص 108.
5- 5. راجع التهذیب ج 2 ص 108.
6- 6. راجع الفقیه ج 1 ص 116، التهذیب ج 2 ص 108.

علی ما کان مشتملا علی الباطل أو المحرم لأن نیاحة الجاهلیة کانت کذلک غالبا ثم قال المراثی المنظومة جائزة عندنا و قد سمع الأئمة علیهم السلام المراثی و لم ینکروها.

ثم قال روح الله روحه لا یعذب المیت بالبکاء علیه سواء کان بکاء مباحا أو محرما لقوله تعالی وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (1)

وَ مَا فِی الْبُخَارِیِّ وَ مُسْلِمٍ فِی خَبَرِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ الْمَیِّتَ لَیُعَذَّبُ بِبُکَاءِ أَهْلِهِ. وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی: إِنَّ اللَّهَ لَیَزِیدُ الْکَافِرَ عَذَاباً بِبُکَاءِ أَهْلِهِ.

و یُرْوَی: أَنَّ حَفْصَةَ بَکَتْ عَلَی عُمَرَ فَقَالَ مَهْلًا یَا بُنَیَّةِ أَ لَمْ تَعْلَمِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ إِنَّ الْمَیِّتَ یُعَذَّبُ بِبُکَاءِ أَهْلِهِ عَلَیْهِ مؤول.

قیل و أحسنه أن أهل الجاهلیة کانوا ینوحون و یعدون جرائمه کالقتل و شن الغارات و هم یظنونها خصالا محمودة فهو یعذب بما یبکون علیه و یشکل أن الحدیث ظاهر فی المنع عن البکاء بسبب استلزامه عذاب المیت بحیث ینتفی التعذیب بسبب انتفاء البکاء قضیة للعلیة و التعذیب بجرائمه غیر منتف بکی علیه أو لا.

و قیل لأنهم کانوا یوصون بالندب و النیاحة و ذلک حمل منهم علی المعصیة و هو ذنب فإذا عمل بوصیتهم زیدوا عذابا و رد بأن ذنب المیت الحمل علی الحرام و الأمر به فلا یختلف عذابه بالامتثال و عدمه و لو کان للامتثال أثر لبقی الإشکال بحاله.

و قیل لأنهم إذا ندبوه یقال له کنت کما یقولون و رد بأن هذا توبیخ و تخویف له و هو نوع من العذاب فلیس فی هذا سوی بیان نوع التعذیب فلم یعذب بما یفعلون.

و عن عائشة رحم الله ابن عمر و الله ما کذب و لکنه أخطأ أو نسی إنما مر رسول الله صلی الله علیه و آله بقبر یهودیة و هم یبکون علیها فقال إنهم یبکون و إنها لتعذب بجرمه. و فی هذا نسبة الراوی إلی الخطاء و هو علة من العلل المخرجة للحدیث

ص: 108


1- 1. فاطر: 18.

عن شرط الصحة.

و لک أن تقول إن الباء بمعنی مع أی یعذب مع بکاء أهله علیه یعنی المیت یعذب بأعماله و هم یبکون علیه فما ینفعه بکاؤهم و یکون زجرا عن البکاء لعدم نفعه و یطابق الحدیث الآخر.

**[ترجمه]«الرنّة» یعنی: صدا. «رنَّ یرنُّ رنیناً» یعنی: فریاد زد و مراد از «تصفیق الوجه»: زدن دست بر صورت به هنگام مصیبت است، یا همانطور که گذشت - . در ابواب وضو ج 81 گذشت و احتمال دو معنا در آن می رود؛ زیرا سخنش «و نهی عن تصفیق الوجه» جدای از دو جمله اول آمده است. - زدن آب به صورت به هنگام وضو است و اوّلی اظهر است.

علامه - قدس الله روحه - در المنتهی گفته است: گریه بر میّت، پیش و پس از خروج روح اجماعاً جایز و غیر مکروه است، به جز شافعی که پس از خروج روح آن را مکروه دانسته است.

و ابن بابویه - . الفقیه 1 : 113 -

از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: وقتی خبر وفات جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید، چون وارد خانه اش می شد، بسیار بر آن دو می گریست و می فرمود: این دو هم صحبت و مونس من بودند و هر دو رفتند.

وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله - . الفقیه 1 : 117 و 116 - از جنگ احد به مدینه بازگشت، از هر خانه ای که در آن کسی کشته شده بود، صدای سوگواری و گریه شنید، ولی از خانه عمویش حمزه صدایی به گوشش نرسید. فرمود: ولی حمزه گریه کن ندارد. پس از مردم مدینه خواست که برای مرده ای سوگواری نکنند و برای او نگریند مگر این که با سوگواری برای حمزه شروع کنند و برای او نوحه بخوانند و بگریند و آنان تا به امروز بر این عهد پایبندند.

و امام صادق علیه السلام فرمود: هر که بر خود بترسد که به سبب حزنی که از مصیبت به او رسیده عقلش زایل شود، پس باید گریه کند که گریه غم و اندوه را ساکن می گرداند. - . الفقیه 1 : 119 -

سپس آن بزرگوار - رحمه الله - گفته است: «ندب» ایرادی ندارد و آن عبارت است از برشمردن محاسن میّت و آنچه با از دست رفتن او دیده اند، به وسیله واژه ندای «وا»؛ مانند این سخنشان: «وارجلاه، واکریماه، وا انقطاع ظهراه، وامصیبتاه»، ولی این کار مکروه است؛ زیرا نه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده و نه از هیچ یک از اهل بیت علیهم السلام.

و نوحه گری بر باطل اجماعاً حرام است، اما اگر بر حق باشد اجماعاً جایز است و خراش بر صورت و کندن مو و پاره کردن پیراهن حرام است، مگر در مرگ پدر و برادر که در این دو مورد، چاک کردن پیراهن برای مرد جایز است و واویلاه و واثبوراه گفتن نیز مکروه است.

و ابن بابویه - . الفقیه 1 : 112 -

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که وقتی جعفر طیار شهید شده بود، به حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: فریاد ذل و ثکل و حرب به راه نینداز [یعنی مگو واویلاه واذلاه] و هر چه بگویی راست گفته ای. و روایت کرده - . الفقیه 1 : 111 - که حضرت فرمود: وقتی روح پاک علی بن محمد عسکری علیهما السلام قبض شد، حضرت حسن بن علی علیهما السلام را دیدند، در حالی که از خانه خارج شده و پیراهنش از پشت و جلو چاک زده شده بود.

و شهید - نوّر الله ضریحه - در الذکری گفته است: سیلی و خراش و کندن مو اجماعاً حرام است. در المبسوط آن را آورده و دلیلش را خشم از قضای خداوند دانسته است و نیز به دلیل روایت خالد بن سدیر - . التهذیب 2 : 339 - که از امام صادق علیه السلام روایت کرده، مبنی بر اینکه سیلی زدن و خراشیدن صورت کفاره­ای جز استغفار و توبه ندارد. و در صحاح عامه آمده: من بیزارم از کسی که در مصیبت موی سر را بکند و صدای خود را بلند کند. اصحاب به غیر از ابن ادریس، پاره کردن پیراهن را هنگام مرگ پدر و برادر استثنا کرده اند، به این خاطر که امام حسن عسکری برای امام هادی علیهما السلام و فاطمی ها برای امام حسین علیه السلام چنین نمودند. خالد بن سدیر - . التهذیب 2 : 339 - از امام صادق علیه السلام این کار فاطمی ها را روایت کرده و از او در مورد چاک زدن پیراهن برای پدر و مادر و برادر یا آشنایش سؤال کرده و امام در پاسخ فرموده است: پاره کردن گریبان اشکالی ندارد، حضرت موسی بن عمران نیز برای برادرش گریبان خویش چاک زد.

نباید پدر برای فرزندش و شوهر برای زنش پیراهن پاره کند، ولی زن می تواند برای همسرش گریبان چاک کند و در نهایة الفاضل آمده است: پیراهن پاره کردن به طور مطلق برای زنان جایز است و در این حدیث بدان اشاره ای شده است و حسن صفار - . بلکه از زن حسن صیقل از امام صادق علیه السلام روایت شده است. ر.ک: کافی 3 : 225 - از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: داد و فریاد و پاره کردن لباس برای مرده شایسته نیست و ظاهر آن کراهت است. در المبسوط هم جواز پاره کردن پیراهن را برای پدر و برادر روایت کرده و گفته، برای غیر از این دو نفر جایز نیست و نوحه گری با کلام نیک و برشمردن فضایل او با اعتماد به راست بودن آن جایز است؛ چرا که حضرت فاطمه سلام الله علیها در این سخنش چنین کرد:

ای پدرم! چقدر به پروردگارت نزدیک بودی. ای پدرم! جبرئیل خبر مرگت را داد. ای پدرم! تو دعوت پروردگارت را اجابت کردی!

و روایت شده که حضرت زهرا علیها السلام مشتی از خاک قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را برگرفت و بر چشمان خویش نهاد و این ابیات را سرود:

- هر کسی خاک قبر احمد را بوئیده است، شایسته است که همه عمر بوی خوش دیگری را نبوید.

- مصیب-ت هایی بر من وارد شده که اگ-ر بر روز روش-ن وارد می ش--د، ش-ب تار می ش--د.

دلیل دیگر جایز بودن نوحه خوانی بر میّت، روایتی است که پیامبر در مورد حمزه فرموده است.

ابن بابویه نیز روایت کرده که امام باقر علیه السلام وصیت فرمود تا به مدت ده سال در موسم حج برایش گریه کنند. - . الفقیه 1 : 116 -

از امام صادق علیه السلام در مورد اجر نوحه گری سؤال شد، فرمود: ایرادی ندارد، برای رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز نوحه سرایی شد - . الفقیه 1 : 116 -

و در روایت دیگری از او آمده است که کسب با نوحه گری ایرادی ندارد، اگر راست بگوید. - . الفقیه 1 : 116 -

و در روایت ابوبصیر از امام صادق علیه السلام روایت شده که دادن اجر به نوحه گر اشکال ندارد و حنان از آن حضرت علیه السلام روایت کرده که [زن نوحه گر] نباید شرط کند و باید هر مبلغی که صاحب عزا تقدیم می کند قبول کند. - . در ج 103 ص 58 بحار از این نسخه و از قرب الاسناد ص 58 آن را بیرون آورده است. آن را در التهذیب ج 2 ص 108 نیز می بینید. -

ابو حمزه نیز از امام باقر علیه السلام - . ر.ک: التهذیب 2 : 108 - روایت کرده که وقتی ابن مغیره از دنیا رفت، ام سلمه از پیامبر صلی الله علیه و آله درخواست کرد تا به او اذن دهد تا به نوحه گری او برود و ابن مغیره پسر عموی او بود. حضرت به او اجازه داد و رفت و این اشعار را سرود:

- خبر مرگ ولید پسر ولی-د را می ده-م، ابو ولی-د جوان-مرد قبیل-ه ب-ود.

- با بزرگواری از حقیقت حمایت می کرد، برای طلب خون خود از دشمنان برمی­خاست.

- در سال های قحط همچ-ون باران ب-ود و رودی پرآب، و طعام و نان مهمان بود.

در تمام حدیث آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله این کار او را بد ندانست و چیزی نگفت.

سپس - قدس سره - گفته است: وقف برای مراسم نوحه سرایی جایز است؛ زیرا این کار، کاری مباح است و صرف هزینه را برای آن جایز دانسته است و بنا به روایت یونس بن یعقوب - . ر.ک: الفقیه 1 : 116، التهذیب 2 : 108 - از امام صادق علیه السلام که فرمودند: ابوجعفر علیه السلام به من فرمودند: فلان قدر از مالم را برای مجالس نوحه گری وقف کن که برای مدت ده سال در ایام منی، در منی برای من نوحه سرایی کنند. و مراد از این وصیت، متوجه کردن مردم به فضایل و مکارم آن حضرت و آشکار کردن آن است تا بدان اقتدا شود و آنچه اهل بیت بر آن بودند دانسته شود تا از آن بزرگواران پیروی شود و تقیه بعد از مرگ زایل گردد.

شیخ در المبسوط و ابن حمزه نوحه گری را حرام دانسته اند و شیخ ادعا کرده که در این مورد اجماع نظر وجود دارد و ظاهر این است که مقصود آن دو، نوحه به باطل یا نوحه ای است که مشتمل بر حرام باشد، چنانچه در النهایة آن را قید کرده است. در التهذیب هم پس از روایت احادیث مربوط به نوحه، کسب و کار با آن را مکروه دانسته است.

سپس شهید - رحمه الله - احادیث منع را که از طریق مخالفین روایت شده، با حمل بر چیزی که شامل بر باطل یا حرام است تأویل کرده است؛ زیرا نوحه گری دوران جاهلیت غالباً به این شکل بود. سپس گفته است: مرثیه های منظوم در نزد ما جایز است و پیش آمده که امامان علیهم السلام نیز مرثیه ها را شنیده و آن را ناپسند ندانسته اند.

سپس شهید - که خداوند روحش را شاد بگرداند - گفته است: مرده به خاطر گریه بر او آزرده نمی شود؛ خواه این گریه مباح باشد یا حرام، به خاطر فرمایش باری تعالی: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری»، - . فاطر / 18 - {و هیچ باربرداری بار [گناه] دیگری را برنمی دارد.} و در صحیح بخاری و مسلم در روایت عبدالله بن عمر آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: یقیناً مرده با گریستن خانواده اش عذاب می شود و در روایتی دیگر آمده است: خداوند با گریه خانواده کافر، بر عذاب او می افزاید. و روایت شده که حفصه بر عمر گریست. او گفت: آرام باش دخترک، آیا نمی دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: مرده با گریه خانواده اش بر او عذاب می شود؟ این حدیث نیز تفسیر شده است.

گفته شده: بهتر آن است که بگوییم اهل جاهلیت نوحه گری می کردند و جنایات میت را برمی شمردند؛ مثل قتل و حمله و کشتار، در حالی که آنان این جنایات را خصلت هایی پسندیده می دانستند؛ از این رو مرده به خاطر آنچه آنان بر آن می گریستند عذاب می شد. پذیرش این سخن مشکل است که این حدیث به طور واضح بر ممنوع بودن گریه به علت ملازم بودن آن با عذاب مرده اشاره دارد، به طوری که تعذیب با منتفی شدن گریه به صورت علی و معلولی، منتفی می شود، ولی تعذیب برای جنایات او منتفی نیست، چه بر او بگریند یا نه.

و گفته شده: برای اینکه آنان به ندبه و نوحه گری وصیت می کردند و این کار از سوی آن ها، واداشتن بر معصیت بود که گناه است و اگر به وصیتشان عمل می شد، بر عذابشان افزوده می شد. و اینگونه بدان پاسخ داده شده که گناه مرده به خاطر دستور دادن و واداشتن به آن، حمل بر حرام می­شود و عذاب او با اجرای این دستور و عدم اجرای آن تفاوتی نمی کند؛ هر چند که اجرای آن بر باقی ماندن اشکال بر حال خود اثر دارد.

و گفته شده: به این خاطر که وقتی آن ها برای او نوحه می خواندند، به او گفته می شد: آیا تو همانطور بودی که این ها می گویند؟ و با این دلیل آن را رد کرده که این سخن برای توبیخ و ترساندن اوست که خود نوعی عذاب محسوب می شود و در این سخن چیزی جز بیان نوع عذاب وجود ندارد، در غیر این صورت، چرا باید با کاری که آن ها می کنند عذاب شود؟

و از عایشه نقل شده که گفت: خداوند پسر عمر را بیامرزد، به خدا سوگند او دروغ نگفت، ولی اشتباه یا فراموش کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از قبر یک زن یهودی گذشت، در حالی که آن ها بر او می گریستند، حضرت فرمود: این ها می گریند و او هم به خاطر گناهش عذاب می شود. در این روایت، راوی منسوب به اشتباه است و این یکی از علت های خارج کننده حدیث از شرط صحت است.

می توانی بگویی باء به معنی مع است؛ یعنی مرده با وجود گریه اهلش بر او عذاب می شود، یعنی مرده با اعمالش عذاب می شود و حال آنکه آن ها بر او می گریند، ولی گریه آن ها سودی برای او ندارد و از گریه به دلیل عدم نفع آن منع می کند و به این صورت با حدیث دیگر مطابقت دارد.

**[ترجمه]

توضیح

قوله لا تدعین بذل و فی بعض النسخ بویل بأن تقول وا ذلاه أو وا ویلاه أو وا ثکلاه و الثکل بالضم الموت و الهلاک و فقدان الحبیب أو الولد و یحرک و لا حرب و فی بعض النسخ و لا حزن بأن تقول وا حرباه أو وا حزناه یقال حربه أی سلبه ما معه أی هلم الذل و الویل و الثکل و الحرب فهذه أوان مجیئکن و وقت عروضکن.

قوله و ما قلت فیه فقد صدقت أی ما قلت فیه من الکمالات فأنت صادقة لأنه کان متصفا بها أو اصدقی فیما تقولین فیه و لا تقولی کذبا و الأول أظهر قوله أنعی الولید النعی خبر الموت و فی القاموس المولدة بین العرب کالولیدة و لیس فی بعض النسخ ابن الولید و فی نسخ التهذیب موجود و الفتی الشاب الکریم و یقال فلان حامی الحقیقة إذا حمی ما یحق علیه حمایته و الوتر و الوتیرة الجنایة التی یجنیها الرجل علی غیره من قتل أو نهب أو سبی و الموتور الذی قتل له قتیل فلم یدرک بدمه و یقال سما إلی المعالی إذا تطاول إلیها و السنة القحط و الجعفر النهر الصغیر و الکبیر الواسع ضد و الماء الغدق بالتحریک الکثیر و المیرة بالکسر الطعام یمتاره الإنسان.

**[ترجمه]سخنش «لا تدعین بالذل» و در برخی نسخ «بویل» به این معناست که بگویی: «واذلاّه یا واویلاه یا واثکلاه» و «الثکل» با ضمه به معنای مرگ و نابودی و از دست دادن محبوب یا فرزند است و حروف آن متحرک است. «و لا حرب» و در برخی نسخ «و لا حزن» به این معناست که بگویی: «واحرباه» یا و«احزناه». گفته می شود: «حربه» یعنی هر چه داشت از او گرفت، یعنی ای ذل و ویل و ثکل و حرب حاضر شوید، که اکنون وقت آمدن شما و زمان عرضه شماست.

سخنش: «و ما قلت فیه فقد صدقت» یعنی کمالاتی که در مورد او گفتی راست بود؛ زیرا او متصف به این ویژگی ها بود؛ یا اینکه در سخنی که درباره او می گویی صادق باش و دروغ نگو و اولی اظهر است. سخنش «أنعی الولید»، نعی یعنی خبر مرگ و در قاموس آمده: «مولده» بین عرب مثل ولیده است و در برخی نسخ «ابن الولید» نیست و در نسخ التهذیب موجود است و «الفتی» به معنای جوان گرانقدر است و گفته می شود: فلانی از حقیقت حمایت کرد، وقتی از چیزی حمایت کند که حمایت از آن حق باشد. و «الوتر و الوتیره» جنایتی است که انسان در حق دیگری مرتکب می شود مثل قتل یا غارت یا به اسارت گرفتن و «الموتور» کسی است که کشته ای داشته باشد و نتواند انتقام او را بگیرد و گفته می شود: «سمی إلی المعالی» وقتی که به سوی بزرگی ها گردن بکشد - و بخواهد به آن برسد - و «السنة» یعنی سال قحطی و «الجعفر» یعنی رود کوچک و نیز بزرگ و پهناور، از اضداد است. و «الماء الغدق» با حروف متحرک یعنی آب زیاد. و «المیرة» با کسره یعنی غذایی که انسان برای خود جمع آوری می کند.

**[ترجمه]

«54»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ طَاهِرٍ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ الْحَافِظِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: کَتَبَ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ یُعَزُّونَهُ عَنِ ابْنَةٍ لَهُ فَکَتَبَ إِلَیْهِمْ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی کِتَابُکُمْ تُعَزُّونِّی بِفُلَانَةَ فَعِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُهَا تَسْلِیماً لِقَضَائِهِ وَ صَبْراً عَلَی بَلَائِهِ أَوْجَعَتْنَا الْمَصَائِبُ وَ فَجَعَتْنَا النَّوَائِبُ بِالْأَحِبَّةِ الْمَأْلُوفَةِ الَّتِی کَانَتْ بِنَا حَفِیَّةً وَ الْإِخْوَانِ

ص: 109

الْمُحِبِّینَ الَّذِینَ کَانَ یُسَرُّ بِهِمُ النَّاظِرُونَ وَ تَقَرُّ بِهِمُ الْعُیُونُ أَضْحَوْا قَدِ اخْتَرَمَتْهُمُ الْأَیَّامُ وَ نَزَلَ بِهِمُ الْحِمَامُ فَخَلَّفُوا الْخُلُوفَ وَ أَوْدَتْ بِهِمُ الْحُتُوفُ فَهُمْ صَرْعَی فِی عَسَاکِرِ الْمَوْتَی مُتَجَاوِرُونَ فِی غَیْرِ مَحَلَّةِ التَّجَاوُرِ وَ لَا صِلَاتٌ بَیْنَهُمْ وَ لَا تَزَاوُرٌ- لَا یَتَلَاقَوْنَ عَنْ قُرْبِ جِوَارِهِمْ أَجْسَامُهُمْ نَائِیَةٌ مِنْ أَهْلِهَا خَالِیَةٌ مِنْ أَرْبَابِهَا قَدْ أَخْشَعَهَا إِخْوَانُهَا فَلَمْ أَرَ مِثْلَ دَارِهَا دَاراً وَ لَا مِثْلَ قَرَارِهَا قَرَاراً فِی بُیُوتٍ مُوحِشَةٍ وَ حُلُولٍ مُضْجِعَةٍ قَدْ صَارَتْ فِی تِلْکَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ خَرَجَتْ مِنَ الدِّیَارِ الْمُونِسَةِ فَفَارَقْتُهَا مِنْ غَیْرِ قِلًی فَاسْتَوْدَعْتُهَا لِلْبِلَی وَ کَانَتْ أَمَةً مَمْلُوکَةً سَلَکَتْ سَبِیلًا مَسْلُوکَةً صَارَ إِلَیْهَا الْأَوَّلُونَ وَ سَیَصِیرُ إِلَیْهَا الْآخِرُونَ وَ السَّلَامُ (1).

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: از محمد بن مسلم روایت شده که گفته است: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: عده ای از اصحاب حسن بن علی علیه السلام به او نامه نوشتند و وفات دخترش را به حضرت تسلیت گفتند، حضرت به آن ها نوشت: اما بعد. نامه تسلیت شما برای فلانه به من رسید. من پاداش صبرم را برای او نزد خدا به حساب می آورم و تسلیم قضای او هستم و بر بلای او صبر می کنم. مصیبت ها ما را به درد آورده و نیز حادثه از دست دادن دوستان که با آن ها انس گرفته بودیم و نسبت به ما مهربان بودند و برادران بامحبتی که دیدگان با دیدن آن ها شاد میشدند و چشم ها به دیدارشان روشن می شدند. چنان شد که روزگار آنان را نابود کرد و مرگ بر آنان فرود آمد و باقی ماندگان را بر جای نهادند و مرگ آنان را نابود کرد و آنان در اردوگاه های مردگان بر زمین افتادند و به دور از محل و همسایگان خود پناه گرفتند و نه ارتباطی بین آنان است و نه دیداری. حتی همسایگان نزدیکشان را هم نمی بینند. پیکرهاشان از خاندانشان دور افتاده و از صاحبانشان تهی گشته است. برادرانش در برابر او خشوع ورزیدند و من خانه ای همچون خانه او و آرامش و قراری مثل قرار او ندیده ام، در میان خانه هایی وحشت آور و سکونت گاه هایی که محل دراز کشیدن است. در آن دیار هراس آور جای گرفت و از دیاری که با آن انس داشت بیرون آمده و بی کینه از دنیا جدا شد و او را به نابودی و فرسودگی سپردم .

کنیزی تحت سیطره بود که راهی طی شده را در پیش گرفت که پیشینیان بدان روی کرده بودند و پسینیان نیز به سوی آن راه می یابند، و السلام. - . امالی طوسی 1 : 205 -

**[ترجمه]

بیان

فعند الله أحتسبها أی أحتسب الأجر بصبری علی مصیبتها و فجعته المصیبة أی أوجعته و کذلک التفجیع و الحفاوة المبالغة فی السؤال عن الرجل و العنایة فی أمره و اخترمهم الدهر أی اقتطعهم و استأصلهم و الحمام بالکسر قدر الموت و قال الفیروزآبادی (2) الخلف بالتحریک و السکون کل من یجی ء بعد من مضی إلا أنه بالتحریک فی الخیر و بالتسکین فی الشر و فی حدیث ابن مسعود ثم إنه تخلف من بعده خلوف هی جمع خلف.

و أودی به الموت ذهب و الحتوف بالضم جمع الحتف و هو الموت و عن فی قوله عن قرب جوارهم لعلها للتعلیل أی لا یقع منهم الملاقاة الناشئة عن قرب الجوار بل أرواحهم یتزاورون بحسب درجاتهم و کمالاتهم و قوله علیه السلام قد أخشعها کذا فی أکثر النسخ و لا یناسب المقام و فی بعضها بالجیم و الجشع الجزع لفراق الإلف و لا یبعد أن یکون تصحیف اجتنبها و الحلول بالضم جمع حال من قولهم حل بالمکان أی نزل فیه و مضجعة بضم المیم من أضجعه وضع جنبه إلی الأرض و فی أکثر النسخ مخضعة و القلی بالکسر البغض.

**[ترجمه]«فعند الله أحتسبها» یعنی اجر صبرم را بر مصیبت او به حساب خدا می گذارم. «فجعَتهُ المصیبةُ» یعنی: او را به درد آورد و «تفجیع» نیز به همین معناست و «الحفاوة» یعنی: مبالغه در سؤال از انسان و توجه به کار او. «اخترمهم الدهر» یعنی: آن ها را تکه تکه و ریشه کن کرد و «الحمام» با کسره تقدیر مرگ است و فیروزآبادی گفته: «الخلف» با حروف متحرک و ساکن، هر کسی که بعد از فردی که رفته، بیاید، ولی با حروف متحرک در خیر است و با حروف ساکن در شر و در حدیث ابن مسعود آمده: «ثم إنه تخلف من بعده خلوف» - سپس بعد از او جانشین هایی آمدند-. خلوف جمع خلف است.

و «اودی به الموت» یعنی او را برد و «الحتوف» با ضمه جمع حتف است به معنی مرگ و «عَن» در سخنش «عن قرب جوارهم» شاید برای تعلیل باشد؛ یعنی بر اساس هم جواری ملاقاتی بین آن ها رخ نمی دهد، بلکه ارواح آنان بر حسب درجات و کمالاتشان با یکدیگر دیدار می کنند. سخن حضرت علیه السلام «قد اخشعها» در اکثر نسخ به همین شکل است و مناسبتی با مقام ندارد و در برخی نسخ با جیم آمده و «جشع» به معنای بی تابی به خاطر جدائی از همدم است و بعید نیست که اشتباهی در نوشتار رخ داده باشد که از آن دوری کرده و «الحلول» به ضمه، جمع حالّ است از قولشان: «حلَّ بالمکان» یعنی در آن فرود آمد و «مُضجعةٌ» با ضمه جیم از «اضجعهُ» است یعنی پهلویش را بر زمین نهاد و در بیشتر نسخ مخضعة - گردن کج کرده- آمده و «القلی» با کسره به معنای کینه است.

**[ترجمه]

«55»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ

ص: 110


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 205.
2- 2. هذا من سهو القلم، و الصحیح قال الجزریّ.

أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: التَّعْزِیَةُ تُورِثُ الْجَنَّةَ(1).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ عَزَّی حَزِیناً کُسِیَ فِی الْمَوْقِفِ حُلَّةً یُحَبَّرُ بِهَا(2).

الْمُقْنِعُ، مُرْسَلًا: مِثْلَهُ (3)

وَ فِیهِ مَنْ عَزَّی مُؤْمِناً.

الهدایة، روی: الخبرین معا مرسلا(4)

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از امام جعفر صادق از پدرانش علیهم السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: تسلیت موجب رسیدن به بهشت می­گردد. - . ثواب الاعمال : 180 -

و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هر کس به فرد اندوهگینی تسلی دهد، در موقف قیامت لباسی به او می پوشانند که او را آراسته می گرداند. - . ثواب الاعمال : 180 -

المقنع: مثل این حدیث را روایت کرده - . المقنع : 6 چاپ حجر، ص 22 چاپ الاسلامیة - و در آن آمده است: هر کس مؤمنی را تسلی دهد.

الهدایة: هر دو حدیث را با هم روایت کرده است. - . الهدایة : 28 -

**[ترجمه]

تبیین

روی فی الکافی الخبر الأخیر عن علی بن إبراهیم (5) عن أبیه عن النوفلی عن السکونی عن الصادق عن آبائه علیهم السلام عن النبی صلی الله علیه. و قال فی الذکری التعزیة هی تفعلة من العزاء أی الصبر یقال عزیته أی صبرته و المراد بها طلب التسلی عن المصاب و التصبر عن الحزن و الانکسار بإسناد الأمر إلی الله و نسبته إلی عدله و حکمته و ذکر ما وعد الله علی الصبر مع الدعاء للمیت و المصاب لتسلیته عن مصیبته و هی مستحبة إجماعا و لا کراهة فیها بعد الدفن عندنا انتهی.

و فی النهایة التعزیة مستحبة قبل الدفن و بعده بلا خلاف بین العلماء فی ذلک إلا للثوری فإنه قال لا تستحب التعزیة بعد الدفن و قال فی التذکرة قال الشیخ التعزیة بعد الدفن أفضل و هو جید و قال المحقق فی المعتبر التعزیة مستحبة و أقلها أن یراه صاحب التعزیة و باستحبابها قال أهل العلم مطلقا خلافا للثوری فإنه کرهها بعد الدفن ثم قال فأما روایة إسحاق بن عمار فلیس بمناف لما ذکرنا لاحتمال أنه یرید عند القبر بعد الدفن أو قبله و قال الشیخ بعد الدفن أفضل و هو حق انتهی.

ص: 111


1- 1. ثواب الأعمال ص 180.
2- 2. ثواب الأعمال ص 180.
3- 3. المقنع: 6: ط حجر، ص 22 ط الإسلامیة.
4- 4. الهدایة ص 28.
5- 5. الکافی ج 3 ص 205، و رواه بسند آخر ص 227.

**[ترجمه]در کافی حدیث اخیر را از علی بن ابراهیم - . کافی 3 : 205 و با سندی دیگر آن را در ص 227 روایت کرده است. - از پدرش از نوفلی از سکونی از امام صادق از پدرانش علیهم السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده و در الذکری گفته است: «التعزیة» بر وزن تفعلة است از عزاء به معنای صبر، گفته می شود: «عَزَّیتُهُ» یعنی او را به صبر دعوت کردم و مقصود از آن، درخواست تسلی از مصیبت دیده و صبر پیشه کردن بر اندوه و دل شکستگی، با نسبت دادن موضوع به خداوند و نسبت دادن او به عدل و حکمت و ذکر وعده ای است که خداوند برای صبر بر مصیبت داده، به همراه دعا برای مرده و مصیبت دیده به منظور تسلی دادن به او برای مصیبتش. و این کار اجماعاً مستحب است و به عقیده ما کراهتی در تسلیت گفتن پس از دفن میّت نیست، پایان.

و در النهایة آمده: تسلیت گفتن قبل و بعد از دفن مستحب است و در این مورد اختلاف نظری بین علما وجود ندارد، مگر در نظر ثوری که گفته است: تسلیت بعد از دفن مستحب نیست و در التذکرة گفته است: شیخ گفته است: تسلیت بعد از دفن بهتر است و این کار خوب است و محقق در المعتبر گفته است: تسلیت گفتن مستحب است و کمترین درجه اش این است که صاحب عزا او را ببیند. و اهل علم مطلقاً قائل به استحباب آن هستند، بر خلاف ثوری که آن را بعد از دفن مکروه دانسته و سپس گفته است: اما روایت اسحاق بن عمار منافی آنچه ما گفتیم نیست؛ زیرا احتمال دارد، منظور او بعد یا قبل از دفن در کنار قبر باشد و شیخ گفته است: بعد از دفن بهتر است و این حق و درست است، پایان.

**[ترجمه]

و أقول

رِوَایَةُ إِسْحَاقَ هِیَ مَا رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُّ وَ غَیْرُهُ (1) بِسَنَدٍ مُوَثَّقٍ وَ بِسَنَدٍ آخَرَ فِیهِ ضَعْفٌ (2) عَلَی الْمَشْهُورِ عَنْهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَیْسَ التَّعْزِیَةُ إِلَّا عِنْدَ الْقَبْرِ ثُمَّ یَنْصَرِفُونَ لَا یَحْدُثُ فِی الْمَیِّتِ حَدَثٌ فَیَسْمَعُونَ الصَّوْتَ.

وَ رُوِیَ بِسَنَدٍ حَسَنٍ عَنْهُ علیه السلام (3) قَالَ: التَّعْزِیَةُ لِأَهْلِ الْمُصِیبَةِ بَعْدَ مَا یُدْفَنُ. وَ بِسَنَدٍ مُرْسَلٍ عَنْهُ علیه السلام (4)

قَالَ: التَّعْزِیَةُ الْوَاجِبَةُ بَعْدَ الدَّفْنِ. وَ بِسَنَدٍ حَسَنٍ لَا یَقْصُرُ عَنِ الصَّحِیحِ (5) عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: رَأَیْتُ مُوسَی علیه السلام یُعَزِّی قَبْلَ الدَّفْنِ وَ بَعْدَهُ.

فظهر من تلک الأخبار أن التعزیة مستحبة قبل الدفن و بعده و أن بعده (6) أفضل و یستفاد من بعضها عدم استحباب استمرار المأتم و التعزیة و لعله محمول علی عدم تأکد استحبابها و قد مر الکلام فیه.

و قال فی القاموس الحلة بالضم إزار و رداء برد أو غیره و لا یکون حلة إلا من ثوبین أو ثوب له بطانة و قال فیه الحبر بالکسر الأثر أو أثر النعمة و الحسن و بالفتح السرور کالحبور و الحبرة و الحبر محرکة و أحبره سره النعمة کالحبرة و قال تحبیر الخط و الشعر و غیرهما تحسینه و فی النهایة الحبر بالکسر و قد یفتح الجمال و الهیئة الحسنة یقال حبرت الشی ء تحبیرا إذا حسنته انتهی.

**[ترجمه]روایت اسحاق همان است که کلینی و دیگران - . ر.ک: کافی 3 : 203، التهذیب 1 : 121 - آن را با سندی موثق و نیز با سندی دیگر که بنابر مشهور در آن ضعف وجود دارد - . کافی 3 : 204 - از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند: تسلیت تنها باید کنار قبر گفته شود و پس از آن مردم بازگردند و هیچ صحبتی در مورد میت نشود و فقط به صدا گوش دهند.

به سند حسن از امام صادق علیه السلام - . کافی 3 : 204 - روایت شده که فرمود: تسلیت به صاحبان مصیبت بعد از دفن میت است. و به سندی مرسل از امام صادق علیه السلام - . کافی 3 : 204 - روایت شده که فرمود: تسلیت بعد از دفن واجب است و به سندی حسن که از صحیح کمتر نیست، - . کافی 3 : 205 - از هشام بن حکم روایت شده که گفت: امام موسی کاظم علیه السلام را دیدم که قبل و بعد از دفن تسلیت می گفت.

از آن احادیث روشن شد که تسلیت قبل و بعد از دفن مستحب است و اینکه بعد از دفن بهتر است. و از برخی احادیث، عدم استحباب استمرار ماتم و عزاداری استفاده می شود و شاید هم حمل بر عدم تأکید استحباب آن باشد و در مورد آن پیشتر صحبت شده است.

در القاموس گفته است: «الحُلّة» با ضمّه، لباس و رداء، و برد غیر آن است و حلّه نیست مگر از دو لباس یا یک لباس با آستر و در همین کتاب گفته: «الحبر» با کسر به معنای اثر یا اثر نعمت و زیبایی است و با فتح به معنای شادی است مثل «الحبور و الحبرة و الحبر» با حروف متحرک و «أحبَرَهُ» یعنی او را شاد کرد و نعمت مثل حبره است و گفته: «تحبیر الخطّ و الشعر و غیره» یعنی: زیبا کردن آن و در النهایة گفته است: الحبر با کسره و گاه هم با فتحه می آید، به معنای زیبایی و سیمای نیکوست. می گویند: «حبّرت الشیءَ تحبیرا»ً وقتی آن را نیکو کرده باشم. پایان.

**[ترجمه]

أقول

فیمکن أن یقرأ علی المجهول مشددا أی یحسن و یزین بها و مخففا أی تسیر بها.

و روی فی الذکری یحبی بها من الحبوة و هی العطاء ثم قال و روی یحبر بها أی یسر.

ص: 112


1- 1. راجع الکافی ج 3 ص 203، التهذیب ج 1 ص 131.
2- 2. الکافی ج 3 ص 204.
3- 3. الکافی ج 3 ص 204.
4- 4. الکافی ج 3 ص 204.
5- 5. الکافی ج 3 ص 205.
6- 6. ما بین العلامتین ساقط عن المطبوعة.

**[ترجمه]ممکن است به صورت مجهول و مشدّد خوانده شود یعنی: «یُحَسَّنُ و یُزَیَّنُ بها»، نیکو می شود و به وسیله آن زینت داده می شود و نیز به صورت مخفف یعنی: تسیر بها، با آن راه می رود.

و در الذکری روایت کرده: «یحبی بها» از الحبوة به معنای بخشش است، سپس گفته: و روایت شده «یحبر بها» یعنی شاد می شود.

**[ترجمه]

«56»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ فِیمَا نَاجَی بِهِ مُوسَی علیه السلام رَبَّهُ قَالَ یَا رَبِّ مَا لِمَنْ عَزَّی الثَّکْلَی قَالَ أُظِلُّهُ فِی ظِلِّی یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلِّی (1).

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: در مناجاتی که حضرت موسی علیه السلام با پروردگارش می نمود عرضه داشت: پروردگارا! کسی که به مصیبت دیده تسلیت بگوید چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود: او را در سایه رحمت خویش قرار می دهم، در روزی که هیچ سایه ای جز سایه من وجود ندارد. - . ثواب الاعمال : 177 -

**[ترجمه]

بیان

فی القاموس ناجاه مناجاة ساره و قال الثکل بالضم الموت و الهلاک و فقدان الحبیب أو الولد و یحرک و قد ثکله کفرح فهو ثاکل و ثکلان و هی ثاکل و ثکلانة قلیل و ثکول و ثکلی انتهی و المراد هنا المرأة التی مات ولدها أو حمیمها أو الطائفة الثکلی أعم من الرجال و النساء و الأول أظهر و لعل التخصیص لکون المرأة أشد جزعا و حزنا فی المصائب من الرجل و الإطلاق إما محمول علی الحقیقة أو المجاز.

قال فی النهایة و فی الحدیث سبعة یظلهم الله بظلة و فی حدیث آخر سبعة فی ظل العرش أی فی ظل رحمته و قال الکرمانی فی شرح صحیح البخاری سبعة فی ظله أضافه إلیه للتشریف أی ظل عرشه أو ظل طوبی أو الجنة و قال النووی فی شرح صحیح مسلم و قیل الظل عبارة عن الراحة و النعیم نحو هو فی عیش ظلیل و المراد ظل الکرامة لا ظل الشمس لأنها و سائر العالم تحت العرش و قیل أی کنه من المکاره و وهج الموقف و ظاهره أنه فی ظله من الحر و الوهج و أنفاس الخلق و هو قول الأکثر.

و یوم لا ظل إلا ظله أی حین دنت منهم الشمس و اشتد الحر و أخذهم العرق و قیل أی لا یکون من له ظل کما فی الدنیا.

**[ترجمه]در القاموس آمده: «ناجاه مناجاةً» یعنی: با او درگوشی سخن گفت و گفته: «الثکل» با ضمّه به معنای مرگ و نابودی و از دست دادن محبوب یا فرزند است و حروف آن متحرک است و «قد ثکله» بر وزن فرح است و «هو ثاکل و ثکلان و هی ثاکل و ثکلانة» کم است و «ثکول و ثکلی»، پایان. مراد در اینجا زنی است که فرزند یا فامیل نزدیکش مرده یا «الطائفة الثکلی» است [طایفه مصیبت دیده] اعم از مردان و زنان و اول [یعنی زن] اظهر است و شاید اختصاص دادن ثکل به زن به خاطر این باشد که زن در مصیبت ها از مرد بسیار بی تاب تر و اندوهگین تر است و اطلاق یا حمل بر حقیقت است و یا مجاز.

در النهایة گفته است: در حدیث آمده است: هفت نفر هستند که خداوند آن ها را در سایه رحمت خویش قرار می دهد و در حدیثی دیگر آمده، هفت نفر در سایه عرش قرار می گیرند، یعنی در سایه رحمتش. و کرمانی در شرح صحیح بخاری گفته است: هفت نفر هستند که در سایه او قرار می گیرند و به جهت بزرگداشت، سایه را به او اضافه کرده است؛ یعنی در سایه عرش او، یا سایه درخت طوبی، یا بهشت. نووی در شرح صحیح مسلم گفته: و گفته شده سایه عبارت است از آسایش و نعمت؛ مثل اینکه بگویند: او در یک زندگی ظلیل - سایه دار- به سر می برد و مراد، سایه کرامت است نه سایه خورشید؛ زیرا هم خورشید و هم سایر مخلوقات جهان زیر عرش قرار دارند. نیز گفته شده: یعنی او را از بدی ها و آتش قیامت محفوظ داشته و ظاهرش آن است که او را از گرما و آتش، و مخلوقات را در سایه خویش پناه داده است؛ و این اعتقاد بیشتر علماست.

«و یوم لا ظل إلا ظله» یعنی وقتی خورشید به آن ها نزدیک شد و گرما شدت گرفت و آن ها عرق کردند. و گفته شده: یعنی مثل دنیا کسی سایه ندارد.

**[ترجمه]

أقول

و یؤید أن المراد به ظل العرش ما رواه فِی الْکَافِی (2) عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: مَنْ عَزَّی الثَّکْلَی أَظَلَّهُ اللَّهُ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ.

ص: 113


1- 1. ثواب الأعمال ص 177.
2- 2. الکافی ج 3 ص 277.

**[ترجمه]آنچه کلینی در کافی از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده نیز مؤیّد آن است که مراد، سایه عرش است، حضرت فرموده: هر کس به مصیبت دیده ای تسلیت بگوید، در روزی که هیچ سایه ای جز سایه خداوند عزوجل وجود ندارد، خداوند او را در سایه عرش خود نگه می دارد .

**[ترجمه]

باب 17 أجر المصائب

روایات

«1»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَهْبٍ الْمِصْرِیِّ عَنْ ثُؤَابَةَ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: تُوُفِّیَ ابْنٌ لِعُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَاشْتَدَّ حُزْنُهُ عَلَیْهِ حَتَّی اتَّخَذَ مِنْ دَارِهِ مَسْجِداً یَتَعَبَّدُ فِیهِ فَبَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ یَا عُثْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَکْتُبْ عَلَیْنَا الرَّهْبَانِیَّةَ إِنَّمَا رَهْبَانِیَّةُ أُمَّتِی الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَا عُثْمَانَ بْنَ مَظْعُونٍ- لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیَةُ أَبْوَابٍ وَ لِلنَّارِ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ أَ فَمَا یَسُرُّکَ أَنْ لَا تَأْتِیَ بَاباً مِنْهَا إِلَّا وَجَدْتَ ابْنَکَ إِلَی جَنْبِکَ آخِذاً بِحُجْزَتِکَ یَشْفَعُ لَکَ إِلَی رَبِّکَ قَالَ بَلَی فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ وَ لَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فِی فَرَطِنَا مَا لِعُثْمَانَ قَالَ نَعَمْ لِمَنْ صَبَرَ مِنْکُمْ وَ احْتَسَبَ تَمَامَ الْخَبَرِ(1).

**[ترجمه]مجالس صدوق: از انس بن مالک روایت شده است: پسری از عثمان بن مظعون - که خداوند از او خشنود باد - از دنیا رفت و بسیار برای او اندوهگین شد تا جایی که خانه اش را به مسجدی تبدیل کرد که در آن عبادت می کرد. خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، به او فرمود: ای عثمان! خداوند تبارک و تعالی رهبانیت را بر ما واجب نکرده است، بلکه رهبانیت امت من جهاد در راه خداست. ای عثمان بن مظعون! بهشت هشت در دارد و جهنم هفت در، آیا این خوشحالت نمی کند که از هر دری از درهای بهشت وارد شوی و پسرت را در کنارت در حالی بیابی که دامن تو را گرفته و نزد پروردگارت شفاعت تو را می کند. گفت: آری. مسلمانان عرضه داشتند: یا رسول الله! آیا ما نیز در جلوی رویمان پاداشی مانند عثمان داریم؟ فرمود: آری برای هر کس از شما که صبر پیشه کند و پاداش خود را در راه رضای خدا به شمار آورد... ادامه حدیث. - . امالی صدوق : 40 -

**[ترجمه]

«2»

وَ مِنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَنْ قَدَّمَ أَوْلَاداً یَحْتَسِبُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ حَجَبُوهُ مِنَ النَّارِ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ (2).

ثواب الأعمال، عن أبیه عن عبد الله بن جعفر الحمیری عن أحمد بن محمد بن عیسی: مثله (3)

ص: 114


1- 1. أمالی الصدوق ص 40.
2- 2. أمالی الصدوق ص 323.
3- 3. ثواب الأعمال: 178.

**[ترجمه]مجالس صدوق: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کس فرزندانی را در راه خدا پیشکش کند، آن ها به اذن خداوند عزوجل میان او و آتش دوزخ حائل می شوند. - . امالی صدوق : 323 -

ثواب الاعمال: ازاحمد بن محمد بن عیسی مثل این حدیث را نقل کرده است. - . ثواب الاعمال : 178 -

**[ترجمه]

توضیح

قال فی النهایة فیه من صام شهر رمضان إیمانا و احتسابا أی طلبا لوجه الله و ثوابه و الاحتساب من الحسب کالاعتداد من العد و إنما قیل لمن ینوی بعمله وجه الله احتسبه لأن له حینئذ أن یعتد عمله فجعل فی حال مباشرة الفعل کأنه معتد به و الحسبة اسم من الاحتساب کالعدة من الاعتداد و الاحتساب فی الأعمال الصالحات و عند المکروهات هو البدار إلی طلب الأجر و تحصیله بالتسلیم و الصبر أو باستعمال أنواع البر و القیام بها علی الوجه المرسوم فیها طلبا للثواب المرجو منها و منه الحدیث من مات له ولد فاحتسبه أی احتسب الأجر بصبره علی مصیبته یقال فلان احتسب ابنا له إذا مات کبیرا و افترطه إذا مات صغیرا و معناه اعتد مصیبته به فی جملة بلایا الله التی یثاب علی الصبر علیها انتهی و قال فی المغرب احتسب ولده معناه اعتد أجر مصابه فیما یدخر.

**[ترجمه]در النهایة گفته است: هر کس ماه رمضان را از روی ایمان و برای رضای خدا روزه بگیرد، یعنی به منظور درخواست خشنودی و ثواب خداوند .

«احتساب» از حسب مثل «اعتداد» از عد، و به کسی که نیت عمل خود را کسب خشنودی خدا قرار دهد، آن را به حساب خداوند گذاشته است؛ زیرا در چنین حالتی او می تواند عمل او را به شمار آورد، گویی که عمل او به وسیله خداوند به حساب می آید و «الحسبة» اسم است از «الإحتساب» مثل «العدة» از «الإعتداد» و احتساب در اعمال صالح و به هنگام رویداد ناخوشایند، عبارت است از شتافتن به سوی طلب اجر و کسب آن با تسلیم [به قضای خداوند] و صبر، یا با انجام انواع نیکی و پرداختن به آن به گونه ای که در آن مرسوم است، به منظور درخواست ثوابی که بدان امید می­رود و این حدیث از همین باب است: هر کس فرزندی از دست دهد و آن را در راه رضای خدا به شمار آورد، یعنی اجر آن را به خاطر صبرش بر مصیبت او به حساب خداوند بگذارد، اگر فرزندش در بزرگسالی بمیرد به او گفته می شود پسری به حساب خدا گذاشته و اگر در کودکی بمیرد، می گویند: فرزندی از پیش فرستاده؛ معنایش این است که مصیبت او در مورد فرزندش در جمله بلایای خداوند که صبر بر آن موجب ثواب است، به شمار می آید. پایان. و در المغرب گفته: معنای «احتسب ولده» این است که پاداش مصیبت فرزندش را در زمره پاداش های ذخیره شده به حساب آورد.

**[ترجمه]

«3»

الْخِصَالُ، عَنِ الْخَلِیلِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْمَخْلَدِیِّ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الْأَعْلَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ أَبِی غُسَانَةَ الْمَعَافِرِیِّ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ أَثْکَلَ ثَلَاثَةً مِنْ صُلْبِهِ فَاحْتَسَبَهُمْ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ(1).

**[ترجمه]الخصال: از عقبة بن عامر روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس به مصیبت سه تن از فرزندان خود دچار شود و آن ها را برای رضای خدا به شمار آورد، خداوند عزّوجلّ نیز بهشت را بر او واجب می گرداند. - . الخصال 1 : 85 -

**[ترجمه]

«4»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْبُنْدَارِ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ الْحَمَّادِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّائِغِ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَهْلٍ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ أَبِی سَلَّامٍ الْأَسْوَدِ عَنْ أَبِی سَالِمٍ رَاعِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: خَمْسٌ مَا أَثْقَلَهُنَّ فِی الْمِیزَانِ- سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ الْوَلَدُ الصَّالِحُ یُتَوَفَّی لِمُسْلِمٍ فَیَصْبِرُ وَ یَحْتَسِبُ (2).

**[ترجمه]الخصال: ابو سالم، چوپان پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: پنج چیزند که در میزان عمل بسیار سنگین هستند: «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و الله اکبر» و فرزند صالحی که از مسلمانی بمیرد و او صبر کند و به حساب خدا بگذارد. - . الخصال 1 : 128 -

**[ترجمه]

«5»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ بَهْرَامَ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَنْبَسَةَ السُّلَمِیِّ قَالَ:

ص: 115


1- 1. الخصال ج 1 ص 85.
2- 2. الخصال ج 1 ص 128.

سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: أَیُّمَا رَجُلٍ قَدَّمَ ثَلَاثَةَ أَوْلَادٍ لَمْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ أَوِ امْرَأَةٍ قَدَّمَتْ ثَلَاثَةَ أَوْلَادٍ فَهُمْ حُجَّابٌ یَسْتُرُونَهُ مِنَ النَّارِ(1).

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از عمر بن عنبسه سُلَمی نقل شده که گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: هر مردی که سه فرزند به سن بلوغ نرسیده از دست بدهد، یا زنی که سه فرزند از دست دهد، این فرزندان آن ها را از عذاب جهنم حفظ می کنند. - . ثواب الاعمال : 178 -

**[ترجمه]

«6»

و منه، بهذا الإسناد عن سیف بن عمیرة عن أشعث بن سوار عن الأحنف بن قیس عن أبی ذر الغفاری رحمة الله علیه قال: ما من مسلمین یقدمان علیهما ثلاثة أولاد لم یبلغوا الحنث إلا أدخلهم الله الجنة بفضل رحمته (2).

**[ترجمه]از ثواب الاعمال: از ابوذر غفاری - رحمة الله علیه - روایت شده است: هیچ پدر و مادر مسلمانی نیست که سه فرزند خود را که به سن بلوغ نرسیده اند از دست دهند، مگر آنکه خداوند با فضل و رحمت خویش آنان را وارد بهشت گرداند. - . ثواب الاعمال : 178 -

**[ترجمه]

بیان

قال الشهید الثانی قدس سره بعد إیراد الروایتین الحنث بکسر الحاء المهملة و آخره مثلثة الإثم و الذنب و المعنی أنهم لم یبلغوا السن الذی یکتب علیهم فیه الذنوب قال الخلیل بلغ الغلام الحنث أی جری علیه القلم و فی النهایة فیه من مات له ثلاثة من الولد لم یبلغوا الحنث أی لم یبلغوا مبلغ الرجال و یجری علیهم القلم فیکتب علیهم الحنث و هو الإثم و قال الجوهری مبلغ الغلام الحنث أی المعصیة و الطاعة.

**[ترجمه]شهید ثانی قدس سره بعد از ایراد این دو روایت گفته است: «الحنث» با کسره حاء بی نقطه و آخر آن ثاء سه نقطه است یعنی: گناه و جرم و معنا این است که آن ها به سنی نرسیده باشند که بر آنان گناه نوشته شود. خلیل گفته است: «بلغ الغلام الحنث» یعنی: تکلیف بر او نوشته شد و در النهایة آمده است: در حدیث هست که «هر کس سه فرزند را از دست بدهد که به حنث نرسیده باشند..» یعنی به بلوغ مردانگی نرسیده باشند که تکلیف بر آن ها جاری شود و بر آنان حنث یعنی گناه نوشته شود و جوهری گفته است: رسیدن نوجوان به حنث، یعنی گناه و طاعت.

**[ترجمه]

«7»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُیَسِّرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: وَلَدٌ وَاحِدٌ یُقَدِّمُهُ الرَّجُلُ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ وَلَداً یَبْقَوْنَ بَعْدَهُ یُدْرِکُونَ الْقَائِمَ علیه السلام (3).

**[ترجمه]ثواب اعمال: از علی بن مُیَسِّر از پدرش از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: یک فرزند که مرد از دست دهد، بهتر است از هفتاد فرزندی که بعد از او باقی بمانند و حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را درک کنند. - . ثواب الاعمال : 178 -

**[ترجمه]

«8»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَیْسَرَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: وَلَدٌ وَاحِدٌ یُقَدِّمُهُ الرَّجُلُ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ یَخْلُفُونَهُ مِنْ بَعْدِهِ کُلُّهُمْ قَدْ رَکِبَ الْخَیْلَ وَ قَاتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: ثَوَابُ الْمُؤْمِنِ مِنْ وُلْدِهِ الْجَنَّةُ صَبَرَ أَوْ لَمْ یَصْبِرْ.

وَ عَنْهُ علیه السلام: مَنْ أُصِیبَ بِمُصِیبَةٍ جَزِعَ عَلَیْهَا أَوْ لَمْ یَجْزَعْ صَبَرَ عَلَیْهَا أَوْ لَمْ یَصْبِرْ کَانَ ثَوَابُهُ مِنَ اللَّهِ الْجَنَّةَ.

**[ترجمه]مسکن الفؤاد: از امام صادق علیه السلام روایت شده است: یک فرزند که مرد از دست می دهد، بهتر است از هفتاد نفر که پس از او به جا می مانند و همگی سوار بر اسب شده و در راه خدا بجنگند.

و از آن امام علیه السلام روایت شده که فرمود: ثواب مؤمنی که فرزندش را از دست دهد، چه صبر کند یا نکند، بهشت است.

و از آن امام علیه السلام روایت شده: کسی که دچار مصیبتی شود و بر آن بی تابی کند یا نکند، بر آن صبر پیشه کند یا نکند، پاداش او از خداوند بهشت است .

**[ترجمه]

إیضاح

یدل علی أن الجزع لا یحبط أجر المصیبة و یمکن حمله علی ما إذا لم یقل و لم یفعل ما یسخط الرب عز و جل أو علی ما إذا صدر منه بغیر اختیاره.

ص: 116


1- 1. ثواب الأعمال ص 178.
2- 2. ثواب الأعمال ص 178.
3- 3. ثواب الأعمال ص 178.

**[ترجمه]این روایت اشاره دارد به اینکه جزع و بی تابی اجر مصیبت را از بین نمی­برد و می توان آن را بر زمانی حمل کرد که سخنی نگوید یا کاری نکند که موجب خشم پروردگار عزوجل شود، یا اینکه بی اختیار کاری از او سر بزند.

**[ترجمه]

«9»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: بَخْ بَخْ خَمْسٌ مَا أَثْقَلَهُنَّ فِی الْمِیزَانِ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الْوَلَدُ الصَّالِحُ یُتَوَفَّی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ فَیَحْتَسِبُهُ.

قال رحمه الله بخ بخ کلمة تقال عند المدح و الرضا بالشی ء و تکرر للمبالغة و ربما شددت و معناها تفخیم الأمر و تعظیمه و معنی یحتسبه أی یجعله حسبه و کفایة عند الله عز و جل أی یحتسبه بصبره علی مصیبته بموته و رضاه بالقضاء

وَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنِّی رَأَیْتُ الْبَارِحَةَ عَجَباً فَذَکَرَ حَدِیثاً طَوِیلًا وَ فِیهِ رَأَیْتُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِی قَدْ خَفَّ مِیزَانُهُ فَجَاءَ أَفْرَاطُهُ فَثَقَّلُوا مِیزَانَهُ.

قال ره الفرط بفتح الفاء و الراء هو الذی لم یدرک من الأولاد الذکور و الإناث و یتقدم وفاته علی أبویه أو أحدهما یقال فرط القوم إذا تقدمهم و أصله الذی یتقدم الرکب إلی الماء یهیئ لهم أسبابه.

وَ عَنْ سَهْلِ بْنِ حَنِیفٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: تَزَوَّجُوا فَإِنِّی مُکَاثِرٌ بِکُمُ الْأُمَمَ حَتَّی إِنَّ السِّقْطَ لَیَظَلُّ مُحْبَنْطِئاً عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ یُقَالُ لَهُ ادْخُلْ یَقُولُ حَتَّی یَدْخُلَ أَبَوَایَ.

قال قدس سره السقط مثلث السین و الکسر أکثر هو الذی یسقط من بطن أمه قبل تمامه و محبنطئا بالهمز و ترکه هو المتغضب المستبطئ للشی ء.

**[ترجمه]مسکّن الفؤاد: از ثوبان روایت شده که شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: به به! پنج چیز هستند که چه سنگینند در ترازوی اعمال: «لا إله إلاّ الله و سبحان الله و الله اکبر و الحمد لله» و فرزند صالحی که از مرد مسلمان بمیرد و ثواب آن را به حساب خدا بگذارد.

شهید - رحمه الله - گفته است: «بخ بخ» کلمه ای است که به هنگام مدح و خشنودی نسبت به یک چیز گفته می شود و تکرار آن برای مبالغه است و چه بسا با تشدید هم خوانده شود و معنای آن بزرگداشت و تعظیم است و «یحتسبه» یعنی او را به حساب خدا می گذارد و کفایت خداوند عزوجل یعنی اینکه خداوند پاداش او را با صبر بر مصیبتش در مرگ فرزندش و راضی بودن به قضای الهی به حساب می آورد.

و از عبد الرحمن بن سَمُرَه از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: دیشب چیز عجیبی دیدم... و حدیثی طولانی را ذکر کرد و در آن حدیث آمده که مردی از امتم را دیدم که ترازوی اعمالش بسیار سبک بود و «اَفراط»، (جمع فرط) او آمدند و کفه حسناتش را سنگین کردند.

شهید - رحمه الله - گفته: «فرط» به فتح فاء و راء، فرزند پسر یا دختری است که عمری چندان نکند و مرگش بر پدر و مادر یا یکی از آن ها پیشی گیرد، و گفته می شود «فرط القوم» در وقتی که کسی بر قوم پیشی جوید، و اصلش آن کس است که برای آب و تهیه اسباب از قافله پیش افتد.

و از سهل بن حنیف روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ازدواج کنید؛ زیرا، من به وسیله کثرت شما بر امت ها مباهات می کنم. تا جایی که، جنین سقط شده بر در بهشت می ایستد و به او می گویند. داخل بهشت شو، می گوید: تا هنگامی که پدر و مادر من داخل بهشت نشوند، داخل نمی شوم .

شهید - قدس سره - گفته: «سقط» با فتح و کسر و ضم خواندن سین (که با کسر آن بیشتر است) یعنی: جنینی که قبل از کامل شدن از شکم مادر می افتد و «محبنطئا» با همزه و بدون همزه یعنی: خشمگین و کُند انجام دهنده چیزی.

**[ترجمه]

بیان

قال الجزری بعد نقل الحدیث المحبنطئ بالهمز و ترکه المتغضب المستبطئ للشی ء و قیل هو الممتنع امتناع طلبة لا امتناع إباء یقال احبنطأت و احبنطیت و الحبنطی القصیر البطین و النون و الهمزة و الألف و الیاء من زوائد الإلحاق.

**[ترجمه]جزری بعد از نقل این حدیث گفته: «محبنطئ» با همزه و بدون آن به معنای بسیار خشمگین و کُند انجام دهنده چیزی است و گفته شده: آن به معنای ممتنع است، به معنای امتناع از درخواست و نه امتناع به معنای خودداری. گفته می شود: «احبنطأتُ و احبنطیتُ» و «الحبنطی» به معنای کوتاه قد و شکم بزرگ است و نون و همزه و الف و یاء از حروف زائد الحاقی هستند.

**[ترجمه]

«10»

الْمُسَکِّنُ، عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: النُّفَسَاءُ یَجُرُّهَا وَلَدُهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِسَرَرِهِ إِلَی الْجَنَّةِ.

قال قدس سره النفساء بضم النون و فتح الفاء المرأة إذا ولدت و السرر بفتح السین المهملة و کسرها ما تقطعه القابلة من سرة المولود التی هی موضع القطع

ص: 117

و ما بقی بعد القطع فهو السرة و کان یرید الولد الذی لم تقطع سرته.

**[ترجمه]المسکن: از عبادة بن صامت روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بچه سقط شده زن زائو، در روز قیامت به وسیله بند نافش او را به سوی بهشت می کشد.

شهید - قدس سره - گفته: «النفساء» با ضمه نون و فتحه فاء به معنای زن زائوست و «السرر» با فتحه سین مهمله و کسره آن، چیزی است که قابله از ناف نوزاد می برد که محل قطع است و آنچه بعد از بریدن باقی می ماند ناف است، منظورش کودکی بوده که نافش بریده نشده است.

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة السرر بضم السین و فتح الراء و قیل هو بفتح السین و الراء و قیل بکسر السین و منه حدیث السقط أنه یجر والدیه بسرره حتی یدخلهما الجنة(1).

**[ترجمه]در النهایة گفته است: «السرر» با ضمه سین و فتحه راء، و گفته شده با فتحه سین و راء، و گفته شده با کسره سین. و این حدیث سقط نیز از این کلمه است که فرزند سقط شده با بند نافش پدر و مادرش را می کشد تا اینکه آن دو را وارد بهشت گرداند. - . بعید هم نیست که «والدته» و«حتی یدخلها» باشد [یعنی مادرش را می کشد تا وارد بهشت گرداند.] و در برخی از روایات آن ها آمده: تا مادرش با بند ناف او کشیده شود، از آن بزرگوار مد ظله چنین روایت شده. همینطور است در حاشیه نسخه خطی. -

**[ترجمه]

«11»

الْمُسَکِّنُ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ عُمَیْرٍ اللَّیْثِیِّ قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ خَرَجَ وِلْدَانُ الْمُسْلِمِینَ مِنَ الْجَنَّةِ بِأَیْدِیهِمُ الشَّرَابُ قَالَ فَیَقُولُ لَهُمُ النَّاسُ اسْقُونَا اسْقُونَا فَیَقُولُونَ أَبَوَیْنَا أَبَوَیْنَا قَالَ حَتَّی السِّقْطُ مُحْبَنْطِئاً [عَلَی] بَابِ الْجَنَّةِ یَقُولُ لَا أَدْخُلُ حَتَّی یَدْخُلَ أَبَوَایَ.

وَ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نُودِیَ فِی أَطْفَالِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ أَنِ اخْرُجُوا مِنْ قُبُورِکُمْ فَیَخْرُجُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ ثُمَّ یُنَادَی فِیهِمْ أَنِ امْضُوا إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً فَیَقُولُونَ رَبَّنَا وَ وَالِدَیْنَا مَعَنَا ثُمَّ یُنَادَی فِیهِمُ الثَّانِیَةَ أَنِ امْضُوا إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً فَیَقُولُونَ رَبَّنَا وَ وَالِدَیْنَا مَعَنَا فَیَقُولُ فِی الثَّالِثَةِ وَ وَالِدَیْکُمْ مَعَکُمْ فَیَثِبُ کُلُّ طِفْلٍ إِلَی أَبَوَیْهِ فَیَأْخُذُونَ بِأَیْدِیهِمْ فَیَدْخُلُونَ بِهِمُ الْجَنَّةَ فَهُمْ أَعْرَفُ بِآبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ یَوْمَئِذٍ مِنْ أَوْلَادِکُمُ الَّذِینَ فِی بُیُوتِکُمْ.

قال رحمه الله الزمر الأفواج المتفرقة بعضها فی أثر بعض و قیل فی زمر(2) الذین اتقوا من الطبقات المختلفة الشهداء و الزهاد و العلماء و القراء و المحدثون و غیرهم.

وَ رُوِیَ: أَنَّ رَجُلًا کَانَ یَجِی ءُ بِصَبِیٍّ لَهُ مَعَهُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَّهُ مَاتَ فَاحْتَبَسَ وَالِدُهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَ عَنْهُ فَقَالُوا مَاتَ صَبِیُّهُ الَّذِی رَأَیْتَهُ مَعَهُ فَقَالَ صلی الله علیه و آله هَلَّا آذَنْتُمُونِی فَقُومُوا إِلَی أَخِینَا نُعَزِّیهِ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ إِذَا الرَّجُلُ حَزِینٌ وَ بِهِ کَآبَةٌ فَعَزَّاهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کُنْتُ أَرْجُوهُ

ص: 118


1- 1. و لا یبعد أن یکون« والدته» و« حتی یدخلها» و فی بعض روایاتهم لتجر أمه بسرره منه مد ظله، کذا فی هامش النسخة المخطوطة.
2- 2. یعنی قوله تعالی« وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً» الآیة 71 من سورة الزمر.

لِکِبَرِ سِنِّی وَ ضَعْفِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ مَا یَسُرُّکَ أَنْ یَکُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِإِزَائِکَ فَیُقَالَ لَهُ ادْخُلِ الْجَنَّةَ فَیَقُولَ یَا رَبِّ وَ أَبَوَایَ فَلَا یَزَالُ یَشْفَعُ حَتَّی یُشَفِّعَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیکُمْ فَیُدْخِلَکُمْ جَمِیعاً الْجَنَّةَ. قال قدس الله روحه احتبس أی تخلف عن المجی ء إلی النبی صلی الله علیه و آله و آذنتمونی بالمد أخبرتمونی و الکآبة بالمد تغیر النفس بالانکسار من شدة الهم و الحزن و الضعف بضم المعجمة و فتحها و بإزائک أی بحذائک.

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِذَا مَاتَ وَلَدُ الْعَبْدِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ أَ قَبَضْتُمْ وَلَدَ عَبْدِی فَیَقُولُونَ بِحَمْدِکَ نَعَمْ فَیَقُولُ قَبَضْتُمْ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ فَیَقُولُونَ نَعَمْ فَیَقُولُ مَا ذَا قَالَ عَبْدِی فَیَقُولُونَ حَمِدَکَ وَ اسْتَرْجَعَ فَیَقُولُ اللَّهُ ابْنُوا لِعَبْدِی بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ سَمُّوهُ بَیْتَ الْحَمْدِ.

**[ترجمه]المسکن: عبید بن عمیر لیثی گفته است: چون روز رستاخیز شود، فرزندان مسلمانان از بهشت به عرصه محشر می آیند و در دست هایشان شربت دارند. - گفته است: - مردم به آن ها می گویند: ما را بیاشامانید، ما را بیاشامانید. می گویند: ما باید پدر و مادر خود را بیاشامانیم؛ و گفته، حتی طفلی که سقط شده نیز، خشمناک بر در بهشت درنگ می کند و می گوید: تا پدر و مادرم وارد نشوند، وارد نمی شوم.

و از او روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی روز قیامت فرا رسد، در میان کودکان مؤمنان و مسلمانان ندا شود که از قبرهای خود بیرون آئید و پس از آن به ایشان ندا رسد که گروهی به سوی بهشت بروید. می گویند: پروردگارا، ما با پدر و مادرمان می رویم. دوباره به ایشان ندا رسد که فوج فوج به سوی بهشت بروید. می گویند: پروردگارا! با پدر و مادر خود می رویم. پس برای سومین بار به ایشان ندا می رسد که فوج فوج به سوی بهشت بروید. می گویند: پروردگارا! با پدر و مادر خودمان می رویم. پس خدای عز و جلّ می فرماید: پدر و مادرتان با شما وارد بهشت شوند؛ پس هر طفلی به سوی پدر و مادر خود بر می جهد و دست های ایشان را می گیرند و داخل بهشت می شوند. پس ایشان پدران و مادران خود را در آن روز بهتر از فرزندان شما در خانه های شما می شناسند.

شهید - رحمه الله - گفته است: «زمر»، افواج متفرقه است که بعضی از آن ها در پی بعضی هستند؛ و در مورد زمر گفته شده است: کسانی از طبقات مختلف هستند که پرهیزکار بودند، چون شهدا و پارسایان و علما و قاریان و اهل حدیث و دیگران. روایت شده است که مردی همه روزه با طفلی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب می شد. کودک وفات یافت و پدرش چند روزی خدمت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نرسید. از حالش سؤال فرمود. اصحاب عرض کردند: طفلی که با او دیدی، مرده است و به علت مصیبت اوست که شرفیاب نشده است. آن حضرت فرمود: چرا به من خبر ندادید؟ برخیزید به سوی برادر خود برویم و او را تسلیت بدهیم. چون بر او وارد شد، او را افسرده یافت و سخت دلتنگش دید و به پیامبرگفت: ای رسول خدا! او را برای زمان پیری و ناتوانی­ام امید می بردم. فرمود: آیا این شادمانت نمی دارد که فرزندت در روز قیامت در برابرت باشد و او را گویند که داخل بهشت شو و بگوید: پروردگارا، من و پدر و مادرم. پس آنقدر شفاعت کند تا خدای تعالی شفاعت او را درباره شما قبول فرماید و شما را با یکدیگر داخل بهشت نماید .

شهید - قدس الله روحه - گفته است: «احتبس»، یعنی از آمدن به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خودداری کرد. «آذنتمونی» با مد، یعنی به من خبر دادید و «کآبه» تغیّر نفس است به انکسار و شکستگی از شدت اندوه؛ «و ضعف» به ضمه و فتحه ضاد نقطه دار و «بإزائک» یعنی: در برابرت.

و از عبدالله بن قیس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: وقتی فرزند بنده­ای از دنیا برود، خداوند تعالی به فرشتگانش می فرماید: آیا جان فرزند بنده ام را قبض نمودید؟ فرشتگان می گویند: آری تو را سپاس. خداوند می فرماید: میوه دل او را گرفتید؟ عرض می کنند: بلی. خداوند می فرماید: بنده ام چه گفت؟ می گویند: تو را سپاس گفت و «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» گفت. پس خداوند می گوید: در بهشت خانه ای برای بنده ام بسازید و آن را خانه حمد - سپاس - نام نهید.

**[ترجمه]

بیان

روی قریبا منه فی الکافی عن علی عن أبیه عن النوفلی عن السکونی (1) عن أبی عبد الله علیه السلام و قال فی النهایة فیه إذا مات ولد العبد قال الله لملائکته قبضتم ثمرة فؤاده فیقولون نعم قیل للولد ثمرة لأن الثمر نتیجة الشجر و الولد نتیجة الأب انتهی و أقول إضافة الثمرة إلی الفؤاد أی القلب لأنه أشرف الأعضاء و لأنه محل الحب فلما کان حبه لازقا بالقلب لا ینفک عنه فکأنه ثمرته و قال الطیبی ثمرة فؤاده أی نقاوة خلاصته فإن خلاصة الإنسان الفؤاد و الفؤاد إنما یعتد به لما هو مکان اللطیفة التی خلق لها و بها شرفه و کرامته.

**[ترجمه]در کافی از سکونی - . کافی 3 : 219 - از امام صادق علیه السلام نظیر این حدیث را روایت کرده و در النهایة گفته: وقتی فرزند بنده ای بمیرد، خداوند به فرشتگان خود می فرماید: میوه دل او را گرفتید؟ عرض می کنند: آری. به فرزند ثمره [میوه] گفته شده؛ زیرا میوه محصول درخت است و فرزند محصول پدر، پایان. می گویم: اضافه ثمره به فؤاد یعنی دل، به این دلیل است که بهترین عضو است و نیز بدین دلیل که دل جایگاه عشق است و وقتی عشق و محبت او به دلش چسبیده باشد، از آن جدا نخواهد شد؛ گویی که میوه اوست و طیبی گفته است: «ثمرة فؤاده» یعنی: بهترین خلاصه او و خلاصه انسان دل است و به دل اعتماد می شود؛ زیرا جایگاه روح ظریفی است که برای آن آفریده شده و شرف و کرامت آن از برای اوست.

**[ترجمه]

«12»

الْمُسَکِّنُ، رُوِیَ: أَنَّ امْرَأَةً أَتَتِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَ مَعَهَا ابْنٌ لَهَا مَرِیضٌ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ أَنْ یَشْفِیَ ابْنِی هَذَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَلْ لَکِ فَرَطٌ قَالَتْ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صلی الله علیه و آله فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَوْ فِی الْإِسْلَامِ قَالَتْ بَلْ فِی الْإِسْلَامِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جُنَّةٌ حَصِینَةٌ جُنَّةٌ حَصِینَةٌ.

قال رحمه الله الجنة بالضم الوقایة أی وقایة لک من النار أو من جمیع الأهوال و حصینة بمعنی فاعل أی محصنة لصاحبها و ساترة من أن یصل

ص: 119


1- 1. الکافی ج 3 ص 219.

إلیه شی ء.

وَ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ دَفَنَ ثَلَاثَةً فَصَبَرَ عَلَیْهِمْ وَ احْتَسَبَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَقَالَتْ أُمُّ أَیْمَنَ وَ اثْنَیْنِ فَقَالَ مَنْ دَفَنَ اثْنَیْنِ وَ صَبَرَ عَلَیْهِمَا وَ احْتَسَبَهُمَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَقَالَتْ أُمُّ أَیْمَنَ وَ وَاحِداً فَسَکَتَ وَ أَمْسَکَ ثُمَّ قَالَ یَا أُمَّ أَیْمَنَ مَنْ دَفَنَ وَاحِداً فَصَبَرَ عَلَیْهِ وَ احْتَسَبَهُ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ.

وَ عَنْ بُرَیْدَةَ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَتَعَاهَدُ الْأَنْصَارَ وَ یَعُودُهُمْ وَ یَسْأَلُ عَنْهُمْ فَبَلَغَهُ أَنَّ امْرَأَةً مَاتَ ابْنٌ لَهَا فَجَزِعَتْ عَلَیْهِ فَأَتَاهَا فَأَمَرَهَا بِتَقْوَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الصَّبْرِ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی امْرَأَةٌ رَقُوبٌ لَا أَلِدُ وَ لَمْ یَکُنْ لِی وَلَدٌ غَیْرُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الرَّقُوبُ الَّتِی یَبْقَی لَهَا وَلَدُهَا ثُمَّ قَالَ مَا مِنِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ لَا امْرَأَةٍ مُسْلِمَةٍ یَمُوتُ لَهَا ثَلَاثَةٌ مِنَ الْوَلَدِ إِلَّا أَدْخَلَهُمَا الْجَنَّةَ فَقِیلَ لَهُ وَ اثْنَانِ فَقَالَ وَ اثْنَانِ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ: أَنَّهُ صلی الله علیه و آله قَالَ لَهَا أَ مَا تُحِبِّینَ أَنْ تَرَیِنَّهُ عَلَی بَابِ الْجَنَّةِ وَ هُوَ یَدْعُوکِ إِلَیْهَا فَقَالَتْ بَلَی قَالَ فَإِنَّهُ کَذَلِکِ.

قال رحمه الله الرقوب بفتح الراء هو الذی لا یولد له و لا یعیش ولده هذا بحسب اللغة و قد خصه النبی صلی الله علیه و آله بما ذکر.

وَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی مَجْلِسٍ مِنْ بَنِی سَلِمَةَ فَقَالَ یَا بَنِی سَلِمَةَ مَا الرَّقُوبُ فِیکُمْ قَالُوا الَّذِی لَا یُولَدُ لَهُ قَالَ بَلْ هُوَ الَّذِی لَا فَرَطَ لَهُ قَالَ مَا الْمُعْدِمُ فِیکُمْ قَالُوا الَّذِی لَا مَالَ لَهُ قَالَ بَلْ هُوَ الَّذِی یَقْدَمُ وَ لَیْسَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ

وَ نَحْوَهُ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ: وَ دَخَلَ صلی الله علیه و آله عَلَی امْرَأَةٍ یُعَزِّیهَا بِابْنِهَا فَقَالَ بَلَغَنِی أَنَّکِ جَزِعْتِ جَزَعاً شَدِیداً فَقَالَتْ وَ مَا یَمْنَعُنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ تَرَکَنِی عَجُوزاً رَقُوباً فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَسْتِ بالرَّقُوبِ إِنَّمَا الرَّقُوبُ الَّتِی تُتَوَفَّی وَ لَیْسَ لَهَا فَرَطٌ وَ لَا یَسْتَطِیعُ النَّاسُ یَعُودُونَ عَلَیْهَا وَ مِنْ أَفْرَاطِهِمْ فَتِلْکَ الرَّقُوبُ.

**[ترجمه]المسکّن: روایت شده که زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و پسر مریضی همراه او بود، زن عرض کرد: ای رسول خدا! از خدا بخواه که این پسرم را شفا دهد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدو فرمود: آیا فرزندی از تو مرده است؟ عرضه داشت: آری ای رسول خدا! حضرت فرمود: در جاهلیت یا در اسلام؟ گفت: در اسلام. رسول خدا فرمود: سپر محکمی است از آتش دوزخ برای تو، سپر محکمی است از آتش دوزخ برای تو.

شهید- رحمه الله - گفته است: «جنة» با ضمه میم یعنی: سپر و محافظی است برای تو در برابر آتش یا تمام بیم و هراس ها، و «حصینة» به معنی اسم فاعل، یعنی حافظ صاحب آن است و محافظ اوست از اینکه چیزی به او برسد.

و از جابر بن سمره روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس سه فرزند را دفن کند و بر مصیبت آن ها صبر و خویشتن داری نماید و آن را به حساب خدا بگذارد، بهشت بر او واجب می شود. ام ایمن گفت: و اگر دو نفر باشد؟ فرمود: هر کس دو نفر را دفن کند و برای رضای خدا بر آن دو صبر نماید، بهشت بر او واجب می شود. ام ایمن عرض کرد: اگر یک نفر را از دست دهد چه؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سکوت کرد و از سخن گفتن خودداری نمود، سپس فرمود: ای ام ایمن! هر کس یک فرزند را دفن کند و بر مصیبت آن ها صبر و خویشتن داری نماید و آن را به حساب خدا بگذارد، بهشت بر او واجب می شود.

و از بریده روایت شده است: شیوه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این بود که به انصار توجه داشت و به عیادتشان می رفت و از ایشان احوال پرسی می نمود. به حضرت خبر رسید که زنی پسرش را از دست داده و برای او بی تابی نموده است. نزد او رفت و او را به تقوای خداوند عزوجل و شکیبایی دعوت کرد. عرض کرد: ای رسول خدا! من زنی رقوب هستم که بچه ام نمی ماند و جز او فرزندی نداشتم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: رقوب، زنی است که بچه اش می ماند، سپس فرمود: هیچ مرد و زن مسلمانی نیست که سه تن از فرزندانش را از دست دهد، جز اینکه خداوند آن پدر و مادر را وارد بهشت گرداند. عرض شد: اگر دو فرزندش را از دست دهد چه؟ فرمود: دو فرزند نیز چنین است. و در حدیثی دیگر آمده است: پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا دوست نداری که بر در بهشت او را ببینی، در حالی که تو را به سوی آن فرا می خواند. عرض کرد: بلی. فرمود: همینطور است .

شهید - رحمه الله - گفته است: «رقوب» با فتح راء، کسی است که بچه دار نمی شود و بچه اش باقی نمی ماند و این بر اساس لغت است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این کلمه را به آنچه ذکر فرمود، اختصاص داده است.

و از انس نقل شده که گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مجلسی از بنی سلمه ایستاد و فرمود: ای بنی سلمه! در میان شما رقوب چه کسی است؟ گفتند: کسی که بچه دار نمی شود. فرمود: بلکه کسی است که بچه ای را از دست نداده است. دوباره فرمود: مُعدم و فقیر در میان شما کیست؟ عرضه داشتند: کسی که مالی ندارد. فرمود: بلکه کسی است که بر خدا وارد می­شود ولی خیری برای او در نزد خدا نباشد. و مثل همین حدیث از ابن مسعود نقل شده است.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به خانه زنی رفت تا برای مرگ فرزندش به او تسلیت بگوید و فرمود: به من خبر رسیده که تو بسیار بی تابی می کنی. آن زن گفت: ای رسول خدا! چه چیزی مرا از جزع و بی تابی باز می دارد در حالی که فرزندم مرد و مرا تنها گذاشت و من پیرزنی رقوب و نازا هستم. حضرت به آن زن فرمود: تو رقوب نیستی، بلکه رقوب آن زنی است که بمیرد و پیش فرستاده نداشته باشد و مردم هم قدرت این که پیش فرستاده خود را به او بدهند ندارند. پس چنین زنی رقوب است، نه تو که از پیش فرستاده داری.

**[ترجمه]

إیضاح

قال الجزری فیه إنه قال ما تعدون الرقوب فیکم؟ قالوا

ص: 120

الذی لا یبقی له ولد قال بل الرقوب الذی لم یقدم من ولده شیئا الرقوب فی اللغة الرجل و المرأة إذا لم یعش لهما ولد لأنه یرقب موته و یرصده خوفا علیه فنقله صلی الله علیه و آله إلی الذی لم یقدم من الولد شیئا أی یموت قبله تعریفا أن الأجر و الثواب لمن قدم شیئا من الولد و إن الاعتداد به أکثر و النفع فیه أعظم و إن فقدهم و إن کان فی الدنیا عظیما فإن فقد الأجر و الثواب علی الصبر و التسلیم للقضاء فی الآخرة أعظم و إن المسلم ولده فی الحقیقة من قدمه و احتسبه و من لم یرزق ذلک فهو کالذی لا ولد له و لم یقله إبطالا لتفسیره اللغوی کما قال إنما المحروب من حرب دینه لیس علی أن من أخذ ماله غیر محروب.

**[ترجمه]جزری در مورد این حدیث سخن رانده و گفته که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در میان خود به چه کسی رقوب می­گویید؟ عرض کردند: کسی که فرزندش نمی ماند. فرمود: رقوب کسی است که هیچ فرزندی را پیش نفرستاده است. «الرقوب» در لغت به معنای زن و مردی است که فرزندش زنده نماند؛ زیرا او انتظار مرگش را می کشد و از ترس اینکه او را از دست دهد، او را زیر نظر دارد و مراقب اوست. پس حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آن را به کسی حمل کرده که هیچ فرزندی را پیش نفرستاده است؛ یعنی خود پیش از فرزندش می میرد، و بیان کرده است که اجر و ثواب برای کسی است که فرزندی را از پیش بفرستد و از دست دادن آن ها اگرچه در دنیا عظیم است، ولی از دست دادن اجر و ثوابِ صبر و تسلیم به تقدیر در آخرت عظیم تر است و فرزند مسلمان در واقع کسی است که او را پیش فرستاده و در راه رضای خدا به شمار آورده است و هر کس که این اجر روزی­اش نشود، مثل کسی است که فرزندی ندارد و آن را نگفته تا تفسیر لغوی آن را باطل گرداند، همانطور که فرمود: «محروب» [مال باخته] کسی است که دینش را از دست داده است، این بدان معنا نیست که کسی که مالش را گرفته اند، محروب نیست.

**[ترجمه]

«13»

الْمُسَکِّنُ، عَنْ قَبِیصَةَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَالِساً إِذْ أَتَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِی فَإِنَّهُ لَیْسَ یَعِیشُ لِی وَلَدٌ قَالَ صلی الله علیه و آله وَ کَمْ مَاتَ لَکَ وَلَدٌ قَالَتْ ثَلَاثَةٌ قَالَ لَقَدِ احْتَظَرْتَ مِنَ النَّارِ بِحِظَارٍ شَدِیدٍ.

قال قدس الله لطیفه الحظار بکسر الحاء المهملة و الظاء المشالة الحظیرة تعمل للإبل من شجر لتقیها البرد و الریح و منها محظور للمحرم أی الممنوع من الدخول فیه کان علیه حظیرة تمنع من دخوله.

تأیید قال فی النهایة الحظیرة الموضع الذی یحاط علیه لیأوی إلیه الغنم و الإبل تقیها البرد و الریح و منه الحدیث: لا حمی فی الأراک فقال له رجل أراکة فی حظاری.

أراد الأرض التی فیها الزرع المحاط علیها کالحظیرة و تفتح الحاء و تکسر و منه الحدیث: أتته امرأة فقالت یا نبی الله ادع الله لی فقد دفنت ثلاثة فقال لقد احتظرت بحظار شدید من النار. و الاحتظار فعل الحظار أراد لقد احتمیت بحمی عظیم من النار یقیک حرها و یؤمنک دخولها.

**[ترجمه]المسکن: از قبیصه نقل شده: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودم که زنی به محضر حضرت رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! به درگاه خدا برای من دعا بفرمائید؛ زیرا هیچ یک از فرزندان من زنده نمی مانند. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چند فرزندت را از دست داده ای؟ عرض کرد: سه تن. فرمود: از آتش دوزخ در یک حصار محکم قرار گرفته ای.

شهید - قدس الله لطیفه - گفته است: «حظار» با کسر حاء مهمله و ظاء، اشتقاق آن از حظیره است: سایبانی است که از درخت برای شتر درست می کنند تا او را از سرما و باد حفظ کند. «محظور» در مورد محرم هم از این ریشه است؛ یعنی او از ورود در آن ممنوع شده است، گویی سایبانی بر روی آن است که مانع از دخول بر آن می شود.

تأیید: در النهایة گفته است: «حظیرة» مکانی است که دور آن را دیوار می سازند تا گوسفندان و شتران بدان پناه برند و آن ها را از سرما و باد مصون می دارد. این حدیث هم از این ریشه است: «لا حمی فی الأراک فقال له رجل أراکة فی حظاری» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مرزی برای درخت اراک وجود ندارد. مردی عرض کرد: درخت اراکی در زمین من وجود دارد. - مقصودش زمینی است که کشاورزی در آن صورت می گیرد و با دیوار احاطه شده است مثل سایه بان - و حاء با فتحه و کسره می آید.

این حدیث نیز از این ریشه است: زنی نزد او آمد و عرض کرد: ای پیغمبر خدا! برای من به درگاه خدا دعا کن؛ زیرا سه تن از فرزندانم را دفن کرده ام. فرمود: از آتش دوزخ در یک حصار محکم قرار گرفته ای. «الاحتظار» فعل است از «حظار». منظورش این است که با حفاظتی محکم از آتش مصون شده ای که تو را از گرمای آن حفظ می کند و از ورود به آن ایمن می دارد .

**[ترجمه]

«14»

الْمُسَکِّنُ، عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ قَالَ: مَاتَ وَلَدٌ لِدَاوُدَ علیه السلام فَحَزِنَ عَلَیْهِ حَزَناً کَثِیراً فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا دَاوُدُ وَ مَا کَانَ یَعْدِلُ هَذَا الْوَلَدُ عِنْدَکَ قَالَ کَانَ یَا رَبِّ یَعْدِلُ عِنْدِی مِلْ ءَ الْأَرْضِ ذَهَباً قَالَ فَلَکَ عِنْدِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ثَوَاباً.

وَ حَکَی الشَّیْخُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ النُّعْمَانِ فِی کِتَابِ مِصْبَاحِ الظَّلَامِ عَنْ بَعْضِ الثِّقَاتِ:

ص: 121

أَنَّ رَجُلًا أَوْصَی بَعْضَ أَصْحَابِهِ مِمَّنْ حَجَّ أَنْ یَقْرَأَ سَلَامَهُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَدْفِنَ رُقْعَةً مَخْتُومَةً أَعْطَاهَا لَهُ عِنْدَ رَأْسِهِ الشَّرِیفِ فَفَعَلَ ذَلِکَ فَلَمَّا رَجَعَ مِنْ حَجِّهِ أَکْرَمَهُ الرَّجُلُ وَ قَالَ لَهُ جَزَاکَ اللَّهُ خَیْراً لَقَدْ بَلَّغْتَ الرِّسَالَةَ فَتَعَجَّبَ الْمُبَلِّغُ مِنْ ذَلِکَ وَ قَالَ مِنْ أَیْنَ عَلِمْتَ بِتَبْلِیغِهَا قَبْلَ أَنْ أُحَدِّثَکَ فَأَنْشَأَ یُحَدِّثُهُ قَالَ کَانَ لِی أَخٌ مَاتَ وَ تَرَکَ ابْناً صَغِیراً فَرَبَّیْتُهُ وَ أَحْسَنْتُ تَرْبِیَتَهُ ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ یَبْلُغَ الْحُلُمَ فَلَمَّا کَانَ ذَاتُ لَیْلَةٍ رَأَیْتُ فِی الْمَنَامِ أَنَّ الْقِیَامَةَ قَدْ قَامَتْ وَ الْحَشْرَ قَدْ وَقَعَتْ وَ النَّاسَ قَدِ اشْتَدَّ بِهِمُ الْعَطَشُ مِنْ شِدَّةِ الْجَهْدِ وَ بِیَدِ ابْنِ أَخِی مَاءٌ فَالْتَمَسْتُ أَنْ یَسْقِیَنِی فَأَبَی وَ قَالَ أَبِی أَحَقُّ بِهِ مِنْکَ فَعَظُمَ عَلَیَّ ذَلِکَ وَ انْتَبَهْتُ فَزِعاً فَلَمَّا أَصْبَحْتُ تَصَدَّقْتُ بِجُمْلَةِ دَنَانِیرِی وَ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَرْزُقَنِی وَلَداً ذَکَراً فَرَزَقَنِیهِ وَ اتَّفَقَ سَفَرُکَ فَکَتَبْتُ لَکَ تِلْکَ الرُّقْعَةَ وَ مَضْمُونُهَا التَّوَسُّلُ بِالنَّبِیِّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی قَبُولِهِ مِنِّی رَجَاءَ أَنْ أَجِدَهُ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ حُمَّ وَ مَاتَ وَ کَانَ ذَلِکَ یَوْمَ وُصُولِکَ فَعَلِمْتُ أَنَّکَ بَلَّغْتَ الرِّسَالَةَ.

و من کتاب النوم و الرؤیا لأبی الصقر الموصلی عن علی بن الحسین بن جعفر عن أبیه عن بعض أصحابنا ممن أثق بدینه و فهمه قال أتیت المدینة لیلا فبت فی بقیع الغرقد بین أربعة قبور عندها قبر محفور فرأیت فی منامی أربعة أطفال قد خرجوا من تلک القبور و هم یقولون:

أنعم الله بالحبیبة عینا***و بمرآک یا أمیم إلینا

عجبا ما عجبت من ضغطة القبر***و مغداک یا أمیم إلینا

فقلت إن لهذه الأبیات لشأنا و أقمت حتی طلعت الشمس فإذا جنازة قد أقبلت فقلت من هذه قالوا امرأة من المدینة فقلت اسمها أمیم قالوا نعم قلت أ قدمت فرطا قالوا أربعة أولاد فأخبرتهم الخبر.

وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: الْمَصَائِبُ مَفَاتِیحُ الْأَجْرِ.

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا وَجَّهْتُ إِلَی عَبْدٍ مِنْ عَبِیدِی مُصِیبَةً

ص: 122

فِی بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ وَلَدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذَلِکَ بِصَبْرٍ جَمِیلٍ اسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنْ أَنْصِبَ لَهُ مِیزَاناً أَوْ أَنْشُرَ لَهُ دِیوَاناً.

وَ عَنْ مُعَاذٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ کَانَ لَهُ ابْنٌ وَ کَانَ عَلَیْهِ عَزِیزاً وَ بِهِ ضَنِیناً وَ مَاتَ فَصَبَرَ عَلَی مُصِیبَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ أَبْدَلَ اللَّهُ الْمَیِّتَ دَاراً خَیْراً مِنْ دَارِهِ وَ قَرَاراً خَیْراً مِنْ قَرَارِهِ وَ أَبْدَلَ الْمُصَابَ الصَّلَاةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْمَغْفِرَةَ وَ الرِّضْوَانَ.

**[ترجمه]المسکّن: از زید بن اسلم روایت شده که گفت: حضرت داود علیه السلام فرزندی از دست داد و بسیار محزون شد. پس خداوند به او وحی فرمود: ای داود! چه چیزی در نزد تو با این فرزند برابری می کند؟ عرض کرد: پروردگارا! این فرزند در نزد من معادل دنیای پر از طلا بود. خداوند متعال فرمود: پس به عوض آن در قیامت به اندازه سراسر زمین، پاداش خواهم داد.

شیخ ابو عبدالله بن نعمان در کتاب مصباح الظلام از برخی ثقات روایت کرده که مردی به یکی از دوستانش که به حج رفته بود وصیت کرد تا سلام او را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برساند و نامه مهر و مومی را که به او داده بود، بالای سر شریفش دفن نماید. او نیز چنین کرد و وقتی از حج بازگشت، آن مرد او را گرامی داشت و به او گفت: خداوند خیرت دهد، نامه مرا به پیامبر رساندی. نامه رسان تعجب کرد و گفت: از کجا فهمیدی که من آن را رسانده ام، پیش از آنکه در باره رساندن آن به تو سخنی بگویم. او هم شروع به تعریف ماجرا کرد و گفت: من برادری داشتم که مرد و پسر کوچکی از او به جای ماند که من او را به خوبی تربیت کردم. او پس از مدتی، پیش از آنکه به سن بلوغ برسد از دنیا رفت. شبی در خواب دیدم که قیامت به پا شده و محشر به وقوع پیوسته و مردم از شدت تلاش دچار عطش شدیدی شده اند و دیدم که در دست برادر زاده ام آب است، از او خواستم تا مرا سیراب گرداند، اما او امتناع کرد و گفت: پدرم به این آب از تو مستحق تر است. این سخن بر من سخت آمد و از شدت ترس از خواب برخاستم و تمام دینارهایم را صدقه دادم و از خدا خواستم که فرزند پسری روزی­ام گرداند. خداوند نیز پسری عنایت فرمود تا روزی که شما به سفر حج مشرف شدید. من نیز آن نامه را برای تو نوشتم که مضمون آن، توسل به وسیله پیامبر به سوی درگاه خداوند عزوجل بود تا او را از من بپذیرد، به این امید که در روز هراس بزرگ او را بیابم. طولی نکشید که پسرم تب کرد و از دنیا رفت و آن روز، روز رسیدن تو بود و دانستم که تو نامه را رسانده ای.

و از کتاب النوم و الرؤیا، ابو صقر موصلی از علی بن حسین بن جعفر از پدرش از یکی از اصحاب ما که در دین و فهم مورد اعتماد است، روایت شده که شبانه به مدینه آمدم و شب را در بقیع غرقد، میان چهار قبر به سر کردم که قبری حفر شده در کنارشان بود. در خواب دیدم چهار طفل از آن قبرها خارج شدند، در حالی که می گفتند: خداوند چشم ما را به دیدن دوست ما روشن کند و به دیدن تو که به سمت ما می­آیی - سَیر کردن تو در شب به سوی ما - ای اُمیم! مایه شگفتی است که از فشار قبر نترس-ی؛ در حالی که صبحگاه تو ای امیم، به سوی ماست.

راوی گفت: من گفتم در این ابیات منظوری است و شب را در آنجا ماندم تا آفتاب طلوع کرد. ناگهان دیدم جنازه ای را به سوی من می آورند. گفتم: این جنازه کیست؟ گفتند: زنی است از مدینه. گفتم: نامش امیم است؟ گفتند: آری. گفتم: آیا این زن فرزندانی داشته که مرده اند؟ گفتند: چهار فرزند. جریان خواب را برای ایشان نقل کردم.

و از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: مصیبت ها کلیدهای اجر هستند.

و از آن حضرت صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: خداوند عزوجل فرمود: وقتی مصیبتی را در جسم یا مال یا فرزند به سوی یکی از بندگانم بفرستم و او با صبری نیکو از این مصیبت استقبال کند، در روز قیامت از او شرم می کنم که ترازویی برای حسابرسی به اعمال او به پا کنم یا نامه اعمال او را بگشایم.

و از معاذ روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس پسری عزیز داشته باشد و طاقت از دست دادن او را نداشته باشد و آن فرزند بمیرد و پدر بر مصیبت او صبر و احتساب پیشه کند، خداوند خانه ای بهتر از خانه دنیا و آرامگاهی نیکوتر به آن فرزند ارزانی دارد و برای پدر او درود و رحمت و آمرزش و خشنودی ذخیره فرماید.

**[ترجمه]

«15»

أَعْلَامُ الدِّینِ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: تَجِی ءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِینَ عِنْدَ عَرْضِ الْخَلَائِقِ لِلْحِسَابِ فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی لِجَبْرَئِیلَ علیه السلام اذْهَبْ بِهَؤُلَاءِ إِلَی الْجَنَّةِ فَیَقِفُونَ عَلَی أَبْوَابِ الْجَنَّةِ وَ یَسْأَلُونَ عَنْ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ فَتَقُولُ لَهُمُ الْخَزَنَةُ آبَاؤُکُمْ وَ أُمَّهَاتُکُمْ لَیْسُوا کَأَمْثَالِکُمْ لَهُمْ ذُنُوبٌ وَ سَیِّئَاتٌ یُطَالَبُونَ بِهَا فَیَصِیحُونَ صَیْحَةً بَاکِینَ فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی یَا جَبْرَئِیلُ مَا هَذِهِ الصَّیْحَةُ فَیَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْتَ أَعْلَمُ هَؤُلَاءِ أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِینَ یَقُولُونَ لَا نَدْخُلُ الْجَنَّةَ حَتَّی یَدْخُلَ آبَاؤُنَا وَ أُمَّهَاتُنَا فَیَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی یَا جَبْرَئِیلُ تَخَلَّلِ الْجَمْعَ وَ خُذْ بِیَدِ آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ فَأَدْخِلْهُمْ مَعَهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِی.

**[ترجمه]اعلام الدین: از پیامبر روایت شده که فرمود: در روز قیامت به هنگام عرضه خلایق برای حسابرسی، طفل های مؤمنان می آیند. خداوند تعالی به جبرئیل علیه السلام می فرماید: این فرزندان را به بهشت ببر، پس بر دروازه های بهشت می ایستند و پدران و مادران خویش را می خواهند. خزانه داران به آن ها می گویند: پدران و مادرانتان مثل شما نیستند، آنان گناهان و زشتی هایی دارند که به واسطه آن بازخواست می شوند. فرزندان گریان فریاد بر می آورند. خداوند تعالی می فرماید: ای جبرئیل! این فریاد برای چیست؟ عرض می کند: بار خدایا! تو می دانی که اینان کودکان مؤمنان هستند، می گویند: ما وارد بهشت نمی شویم تا وقتی که پدران و مادرانمان وارد گردند. خداوند سبحان و تعالی می فرماید: ای جبرئیل! به میان جمعیت محشر درآی و دست پدران و مادران آنان را بگیر و به رحمت من به همراه فرزندانشان داخل بهشت گردان.

**[ترجمه]

«16»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: وَلَدٌ وَاحِدٌ یُقَدِّمُهُ الرَّجُلُ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ وَلَداً یَبْقَوْنَ بَعْدَهُ شَاکِینَ فِی السِّلَاحِ مَعَ الْقَائِمِ علیه السلام.

**[ترجمه]دعوات راوندی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: یک فرزند که انسان پیش از خود از دست دهد، بهتر است از هفتاد فرزند که بعد از او باقی بمانند و غرق در سلاح در رکاب حضرت قائم علیه السلام بجنگند.

**[ترجمه]

بیان

فی النهایة الشکة بالکسر السلاح و رجل شاک السلاح و شاک فی السلاح.

**[ترجمه]در النهایة گفته است: «الشکة» با کسره به معنای سلاح است و «رجلٌ شاکی السلاح» یعنی «شاکٍ فی السلاح»: پوشیده از سلاح.

**[ترجمه]

«17»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ مَاتَ لَهُ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْوُلْدِ فَاحْتَسَبَهُمْ حَجَبُوهُ مِنَ النَّارِ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ اثْنَانِ قَالَ وَ اثْنَانِ (1).

**[ترجمه]دعائم الاسلام: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: هر کس سه فرزند خود را از دست دهد و آنان را در راه رضای خدا به شمار آورد، این فرزندان او را از آتش دوزخ حفظ می کنند. عرض شد: ای رسول خدا، دو فرزند باشد چطور؟ فرمود: دو نفر نیز چنین است. - . دعائم الإسلام 1 : 223 -

**[ترجمه]

«18»

مِشْکَاةُ الْأَنْوَارِ، عَنْ مِهْرَانَ قَالَ: کَتَبَ رَجُلٌ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام یَشْکُو إِلَیْهِ مُصَابَهُ بِوَلَدِهِ فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ یَخْتَارُ مِنْ مَالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ أَنْفَسَهُ لِیَأْجُرَهُ عَلَی ذَلِکَ (2).

ص: 123


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 223.
2- 2. مشکاة الأنوار: 280.

وَ مِنْهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْوَلَدُ الصَّالِحُ مِیرَاثُ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا قَبَضَهُ (1).

**[ترجمه]مشکاة الانوار: از مهران نقل شده که گفت: مردی به محضر امام باقر علیه السلام نامه نوشت و از مصیبت فرزندش نزد آن جناب شکایت برد. حضرت در پاسخ نوشت: آیا نمی دانی که خداوند از مال و فرزند مؤمن برمی گزیند تا به واسطه آن بدو اجر دهد؟ - . مشکاة الانوار : 280 -

و از کتاب مشکاة الانوار به نقل از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: فرزند صالح میراث خداوند است از سوی مؤمنان، آنگاه که جان او را بستاند. - . مشکاة الانوار : 280 -

**[ترجمه]

بیان

الظاهر أن الضمیر فی قبضه راجع إلی المؤمنین (2) أی ما یصل إلی الله مما یخلفه المؤمن من أهله و ماله و ولده الولد الصالح لأنه ینفع لدین الله و إحیاء شریعته و یحتمل کون الضمیر راجعا إلی الولد کما فهمه الأکثر و لذا أوردناه فی هذا الباب و لا یخفی بعده إذ المیراث إنما یطلق علی ما یبقی بعد الموت و أیضا التقیید بالولد الصالح لا یناسب هذا المعنی.

ص: 124


1- 1. مشکاة الأنوار ص 280.
2- 2. ما بین العلامتین ساقط عن المطبوعة.

**[ترجمه]ظاهر این است که ضمیر در «قبضَهُ» به مؤمن بازمی گردد؛ یعنی از میان آنچه مؤمن از خانواده و مال و فرزند خود به جا می گذارد، فرزند صالح به خدا می رسد؛ زیرا او به دین خدا و زنده کردن شریعت او سود می رساند و احتمال دارد که ضمیر به فرزند بازگردد، همانطور که بیشتر علما از آن فهمیده اند؛ از این رو ما آن را در این باب وارد کردیم و بعید بودن آن پنهان نیست؛ زیرا میراث در حقیقت به چیزی اطلاق می شود که بعد از مرگ باقی می ماند و همچنین مقید کردن به فرزند صالح، با این معنا مناسبت ندارد .

**[ترجمه]

باب 18 فضل التعزی و الصبر عند المصائب و المکاره

الآیات

البقرة: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ- الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (1)

و قال تعالی: وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ إلی قوله وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (2)

لقمان: وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(3)

الزمر: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (4)

lt;meta info="- وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ. الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ. - . بقره / 155 -

{و قطعاً شما را به چیزی از [قبیلِ] ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جان ها و محصولات می آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را * [همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، می گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم * بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و راه یافتگان [هم] خود ایشانند.}

و خداوند تعالی فرموده است: «وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ... وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ.» - . بقره / 177 -

{بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین ایمان آوَرَد.} تا فرموده اش {و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند؛ آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند.}

- وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ. - . لقمان / 17 -

{و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است شکیبا باش. این [حاکی] از عزم [و اراده تو در] امور است.}

- إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ. - . زمر / 10 -

{شکیبایان پاداش خود را بی حساب [و] به تمام خواهند یافت.}

**[ترجمه]

تفسیر

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ أی و لنصیبنکم إصابة من یختبر أحوالکم هل تصبرون علی البلاء و تستسلمون للقضاء بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ أی بقلیل من ذلک و إنما قلله بالإضافة إلی ما وقاهم عنه لیخفف عنهم و یریهم أن رحمته لا تفارقهم أو بالنسبة إلی ما یصیب به معاندیهم فی الآخرة وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ عطف علی شی ء أو الخوف و قیل الخوف خوف الله و الجوع صوم شهر رمضان و النقص من الأموال الزکوات و الصدقات و من الأنفس الأمراض و من الثمرات موت الأولاد فإنهم ثمرات القلوب کما مر فی الخبر و التعمیم فی

ص: 125


1- 1. البقرة: 155.
2- 2. البقرة: 177.
3- 3. لقمان: 17.
4- 4. الزمر: 10.

الجمیع أولی.

وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الخطاب للرسول صلی الله علیه و آله أو لمن یتأتی منه البشارة و المصیبة تعم ما یصیب الإنسان من مکروه أی أخبرهم بما لهم علی الصبر فی تلک المشاق و المکاره من المثوبة الجزیلة و العاقبة الجمیلة.

قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ معنی إِنَّا لِلَّهِ إقرار له بالعبودیة أی نحن عبید الله و ملکه فله التصرف فینا بالحیاة و الموت و الصحة و المرض و المالک علی الإطلاق أعلم بصلاح مملوکه و اعتراض المملوک علیه من سفاهته وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ إقرار بالبعث و النشور و تسلیة للنفس بأن الله تعالی عند رجوعنا إلیه یثیبنا علی ما أصابنا من المکاره و الآلام أحسن الثواب کما وعدنا و ینتقم لنا ممن ظلمنا و فیه تسلیة من جهة أخری و هی أنه إذ کان رجوعنا جمیعا إلی الله و إلی ثوابه فلا نبالی بافتراقنا بالموت و لا ضرر علی المیت أیضا فإنه ینتقل من دار إلی دار أحسن من الأولی و رجع إلی رب کریم هو مالک الدنیا و العقبی.

وَ قَالَ الطَّبْرِسِیُّ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: قَوْلُنَا إِنَّا لِلَّهِ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْمُلْکِ وَ قَوْلُنَا وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْهُلْکِ.

و فی الحدیث: من استرجع عند المصیبة جبر الله مصیبته و أحسن عقباه و جعل له خلفا صالحا یرضاه.

و قال علیه السلام: من أصیب بمصیبة فأحدث استرجاعا و إن تقادم عهدها کتب الله له من الأجر مثله یوم أصیب (1).

و الصلاة فی الأصل الدعاء و من الله التزکیة و الثناء الجمیل و المغفرة و جمعها للتنبیه علی کثرتها و تنوعها و المراد بالرحمة اللطف و الإحسان وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ للحق و الصواب حیث استرجعوا و سلموا لقضاء الله.

وَ رَوَی الْکُلَیْنِیُ (2) فِی الصَّحِیحِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنِّی جَعَلْتُ الدُّنْیَا

ص: 126


1- 1. مجمع البیان ج 1 ص 238.
2- 2. الکافی ج 2 ص 92.

بَیْنَ عِبَادِی قَرْضاً فَمَنْ أَقْرَضَنِی مِنْهَا قَرْضاً أَعْطَیْتُهُ بِکُلِّ وَاحِدَةٍ عَشْراً إِلَی سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ وَ مَا شِئْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ مَنْ لَمْ یُقْرِضْنِی مِنْهَا فَأَخَذْتُ مِنْهُ شَیْئاً قَسْراً فَصَبَرَ أَعْطَیْتُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَوْ أَعْطَیْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلَائِکَتِی لَرَضُوا بِهَا مِنِّی ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی- الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ- وَ رَحْمَةٌ اثْنَتَانِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ثَلَاثٌ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا لِمَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِنْهُ شَیْئاً قَسْراً.

وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ قیل البأساء البؤس و الفقر و الضراء الوجع و العلة وَ حِینَ الْبَأْسِ وقت القتال و جهاد العدو أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا فی الدین و اتباع الحق و طلب البر وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ عن الکفر و سائر الرذائل.

إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ أی الصبر أو کل ما أمره مما عزمه الله من الأمور أی قطعه قطع إیجاب.

أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ أی أجرا لا یهتدی إلیه حساب الحساب.

**[ترجمه]«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ» یعنی: شما را مانند عمل کسی آزمایش می کنیم که احوال شما را جویا می شود که آیا بر بلاء صبر می کنید و تسلیم تقدیر هستید. «بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ» {به چیزی از [قبیلِ] ترس و گرسنگی} یعنی: با اندکی از آن. و آن را با اضافه به آنچه آنان را از آن حفظ کرده[جوع و خوف] کم کرده است تا در کار آنان تخفیف دهد و به آنان نشان دهد که رحمت او از آنان جدا نمی شود؛ یا با اضافه به آنچه دچار آن می شوند، یا در آخرت به دشمنانشان می­رسد: «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» {و کاهشی در اموال و جان ها و محصولات} عطف بر شیء یا خوف است و گفته شده، خوف به معنای ترس از خداست و جوع، روزه ماه رمضان است و «نقص من الاموال» یعنی زکات و صدقه و «من الانفس» بیماری ها و از «الثمرات» یعنی مرگ اولاد؛ زیرا آن ها ثمره دل ها هستند، همانطور که در حدیث گذشت و تعمیم در تمام موارد اولی است.

«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ» {و مژده ده شکیبایان را} خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله است، یا به کسی که بشارت و مصیبت از او می رسد و شامل هر مکروهی است که به انسان می رسد؛ یعنی از پاداش عظیم و عاقبت نیکویی که به خاطر صبر و تحمل در آن سختی ها و ناملایمات به آنان می رسد، به ایشان خبر ده.

«قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» {می گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم}. معنی « إِنَّا لِلَّهِ » اقرار به خداوند بر بندگی او است؛ یعنی ما بندگان خدا و ملک او هستیم و او در زندگی و مرگ و سلامتی و بیماری بر ما تصرف دارد و مالک مطلق است و او به صلاح مملوک خود داناتر است و اعتراض مملوک بر او از روی نادانی است، و او داناتر است و «وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ » اعتراف به برانگیخته شدن و قیامت و تسلی دادن به انسان است به اینکه خداوند تعالی به هنگام بازگشت ما به سوی او، به ازای ناملایمات و دردهایی که بدان دچار شدیم، بهترین پاداش را به ما ارزانی می دارد، چنانچه به ما وعده داده و انتقام ما را از کسانی که به ما ستم روا داشته اند می گیرد و این نیز از دیگر سو باعث تسلی انسان است؛ به این معنا که وقتی بازگشت همگی ما به سوی خدا و پاداش اوست، پس نباید جدایی از هم به واسطه مرگ، برایمان اهمیتی داشته باشد و نیز به خاطر مرده زیانی متوجه ما شود؛ چرا که او از خانه ای به خانه ای بهتر از اولی منتقل می شود و به سوی پروردگاری بخشنده بازمی گردد که صاحب دنیا و آخرت است.

و طبرسی گفته است: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند: این که می گوییم: «إنّا لله»، اعترافی است بر خودمان به مملوکیت خداوند و این سخن: «و إنّا إلیه راجعون» اقراری است به خودمان برای هلاک شدن[مرگ].

و در حدیث آمده است: هر کس به هنگام مصیبت بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، {ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم}، خداوند مصیبت او را جبران می کند و عاقبتش را نیک می گرداند و برای او جانشینی صالح قرار می دهد که از او راضی می شود.

و امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند: هر کس دچار مصیبتی شود و ذکر « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ »،{ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم} را تجدید کند؛ هر چند که از زمان آن بسیار گذشته باشد، خداوند پاداشی برابر با روزی که بدان مصیبت دچار گشته بود برایش ثبت می کند. - . مجمع البیان 1 : 238 -

و «الصلاة» در اصل دعا و تزکیه و ستایش نیکو و آمرزش از سوی خداست و جمع آن به خاطر هشدار بر کثرت و تنوع آن است و مراد از «رحمة» لطف و احسان است. «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»، {و راه یافتگان [هم] خود ایشانند.} یعنی به سوی حق و راه درست؛ چرا که آنان «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»،{ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم.} گفته و تسلیم قضای خداوند شده اند .

کلینی - . کافی 2 : 92 - در روایتی صحیح از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند عزوجل فرموده است: من دنیا را برای اینکه به من قرض دهند به بندگانم داده ام، پس هر کس از آن به من قرضی دهد، به ازای هر یک قرض، ده تا هفتصد برابر و هر چه خواهم از آن به او عطا می کنم و هر کس به من قرض ندهد و من چیزی از او بر خلاف میلش بگیرم و او صبر کند، سه خصلت به او دهم که اگر یکی از آن ها را به فرشتگانم دهم از من راضی می شوند. سپس امام صادق علیه السلام این قول خدای تعالی را تلاوت فرمود: «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»، {[همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، می گویند: {ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم. بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد].} این یکی از آن سه خصلت است و «و رحمةٌ» دومی و «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»، {و راه یافتگان [هم] خود ایشانند.} سومین آن ها است. سپس گوید: امام صادق علیه السلام فرموده است: این برای کسی است که خدا چیزی را از او بر خلاف میلش بگیرد.

«وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ»، {و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند.} گفته شده: «بأساء» یعنی: بؤس و فقر و «ضراء» به معنای درد و بیماری است. «وَ حِینَ الْبَأْسِ» یعنی: وقت نبرد و جهاد با دشمن. «أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا »، {آنانند کسانی که راست گفته اند.} یعنی: در دینشان و پیروی از حق و طلب نیکی [راست گفتند]. «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»، {و آنان همان پرهیزکارانند.} از کفر و سایر پستی ها.

«إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»، {این [حاکی] از عزم [و اراده تو در] امور است.} یعنی: صبر یا هر امری که خداوند جزء امور، اراده آن را کرده است؛ یعنی: آن را به طور قطع، حتمی کرده است. «أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» یعنی: اجری که هیچ حسابی بدان نمی رسد .

**[ترجمه]

أقول

قد مرت سائر الآیات الواردة فی الصبر فی بابه (1) فی کتاب الإیمان و الکفر.

**[ترجمه]سایر آیات وارده در مورد صبر، در باب آن - . ر.ک: ج 71 ص 97-56 از این چاپ. - در کتاب ایمان و کفر گذشت.

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُصَابُ بِمُصِیبَةٍ فِی الدُّنْیَا فَیَسْتَرْجِعُ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حِینَ تَفْجَأُهُ الْمُصِیبَةُ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ إِلَّا الْکَبَائِرَ الَّتِی أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهَا النَّارَ قَالَ وَ کُلَّمَا ذَکَرَ مُصِیبَةً فِیمَا یَسْتَقْبِلُ مِنْ عُمُرِهِ فَاسْتَرْجَعَ عِنْدَهَا وَ حَمِدَ اللَّهَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ کُلَّ ذَنْبٍ اکْتَسَبَهُ فِیمَا بَیْنَ الِاسْتِرْجَاعِ الْأَوَّلِ إِلَی الِاسْتِرْجَاعِ

ص: 127


1- 1. راجع ج 71 ص 56- 97 من هذه الطبعة.

الثَّانِی إِلَّا الْکَبَائِرَ مِنَ الذُّنُوبِ (1).

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از معروف بن خرَّبوذ روایت شده که شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: هیچ مؤمنی نیست که در دنیا دچار مصیبتی شود و هنگامی که مصیبت بر او وارد می­شود «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بگوید، مگر اینکه خداوند گناهان گذشته او را بیامرزد، به جز گناهان کبیره ای که خداوند آتش دوزخ را بر آن واجب کرده است. و هر گاه مصیبتی را در آینده از عمر خود به خاطر آورد و « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ » و «الحمدلله» بگوید، خداوند هر گناهی را که او بین دو استرجاع (انّا لله و انّا الیه راجعون گفتن) مرتکب شده باشد بیامرزد، مگر گناهان کبیره او را. - . ثواب الاعمال : 179 -

**[ترجمه]

«2»

وَ مِنْهُ، عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ عَنْ أَبِیهِ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ أُلْهِمَ الِاسْتِرْجَاعَ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ(2).

**[ترجمه]از ثواب الاعمال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرموده اند: هر کس به هنگام مصیبت گفتن « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ » بر او الهام شود، بهشت بر او واجب می شود. - . ثواب الاعمال : 179 -

**[ترجمه]

بیان

فی القاموس أرجع فی المصیبة قال إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ کرجع و استرجع.

**[ترجمه]در قاموس آمده است: «أرجَعَ فی المصیبة» یعنی: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» گفت و هم معنا با «رجّع» و «استرجع» است.

**[ترجمه]

«3»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی بَکْرٍ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: مَنْ صَبَرَ عَلَی مُصِیبَةٍ زَادَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّاً عَلَی عِزِّهِ وَ أَدْخَلَهُ جَنَّتَهُ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ صلی الله علیه و آله (3).

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل شده که گفته است: شنیدم امام علیه السلام می فرمود: هر کس بر مصیبتی صبر کند، خداوند عزوجل عزتی بر عزتش می افزاید و به همراه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیتش وارد بهشتش گرداند. - . ثواب الاعمال : 180 -

**[ترجمه]

«4»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، وَ الْعُیُونُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النَّاصِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ قَالَ: نُعِیَ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام إِسْمَاعِیلُ وَ هُوَ أَکْبَرُ أَوْلَادِهِ وَ هُوَ یُرِیدُ أَنْ یَأْکُلَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ نُدَمَاؤُهُ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ دَعَا بِطَعَامِهِ فَقَعَدَ مَعَ نُدَمَائِهِ وَ جَعَلَ یَأْکُلُ أَحْسَنَ مِنْ أَکْلِهِ سَائِرَ الْأَیَّامِ وَ یَحُثُّ نُدَمَاءَهُ وَ یَضَعُ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ یَعْجَبُونَ مِنْهُ لَا یَرَوْنَ لِلْحُزْنِ فِی وَجْهِهِ أَثَراً فَلَمَّا فَرَغَ قَالُوا لَقَدْ رَأَیْنَا مِنْکَ عَجَباً أُصِبْتَ بِمِثْلِ هَذَا الِابْنِ وَ أَنْتَ کَمَا نَرَی فَقَالَ مَا لِی لَا أَکُونُ کَمَا تَرَوْنَ وَ قَدْ جَاءَنِی خَبَرُ أَصْدَقِ الصَّادِقِینَ أَنِّی مَیِّتٌ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَوْماً عَرَفُوا الْمَوْتَ فَلَمْ یُنْکِرُوا مَا یَخْطَفُهُ الْمَوْتُ مِنْهُمْ وَ سَلَّمُوا لِأَمْرِ خَالِقِهِمْ عَزَّ وَ جَلَ (4).

ص: 128


1- 1. ثواب الأعمال ص 179.
2- 2. ثواب الأعمال ص 179.
3- 3. المصدر ص 180.
4- 4. لا یوجد فی أمالی الصدوق و الحدیث فی عیون الأخبار ج 2 ص 2.

**[ترجمه]مجالس صدوق و العیون: از محمد بن علی از پدرش امام رضا از پدرش روایت شده که فرمود: خبر وفات اسماعیل، بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام را به حضرت دادند، حضرت می خواست طعام تناول فرماید و ندیمانش گرد حضرت بودند. حضرت تبسمی کرد و فرمود: غذا بیاورید و به همراه ندیمانش نشست و بهتر از سایر روزها شروع به تناول غذا نمود و ندیمانش را تشویق می کرد و غذا در مقابلشان می گذاشت و آنان از این کار حضرت تعجب می کردند و اثری از حزن بر سیمای حضرت نمی دیدند. وقتی از طعام فارغ شد، عرض کردند: امر شگفتی را از تو دیدیم، شما به مصیبت چنین پسری مبتلا گشته اید و شما را اینطور می­بینیم. فرمود: چرا نباید آنگونه که می بینید باشم، در حالی که خبر راستگوترین راستگویان به من رسیده که من و شما می میریم. قومی که مرگ را شناختند و آنچه را که مرگ از آنان می رباید انکار نکردند و تسلیم فرمان آفریدگار عزوجلشان شدند. - . در امالی صدوق وجود ندارد و حدیث در عیون الاخبار ج 2 ص 2 موجود است. -

**[ترجمه]

«5»

الْعُیُونُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ أَبِی مَسْرُوقٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: مَنْ بُلِیَ مِنْ شِیعَتِنَا بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِثْلَ أَجْرِ أَلْفِ شَهِیدٍ(1).

**[ترجمه]العیون: از امام رضا علیه السلام روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمودند: هر که از شیعیان ما به بلایی دچار گردد و بر آن صبر پیشه کند، خداوند به مانند اجر هزار شهید را برای او بنویسد. - . عیون الاخبار 2 : 221 -

**[ترجمه]

بیان

لعل المراد شهداء سائر الأمم.

**[ترجمه]شاید مقصود، شهدای سایر ملت ها باشد.

**[ترجمه]

«6»

صِفَاتُ الشِّیعَةِ، لِلصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَکُونُونَ مُؤْمِنِینَ حَتَّی تَکُونُوا مُؤْتَمَنِینَ وَ حَتَّی تَعُدُّوا النِّعْمَةَ وَ الرَّخَاءَ مُصِیبَةً وَ ذَلِکَ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی الْبَلَاءِ أَفْضَلُ مِنَ الْعَافِیَةِ عِنْدَ الرَّخَاءِ(2).

**[ترجمه]صفات الشیعة صدوق: از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: مؤمن نخواهید بود تا زمانی که مورد اطمینان باشید و تا زمانی که نعمت و آسایش را مصیبت به شمار آورید؛ به این دلیل که صبر بر بلاء، از سلامتی به هنگام آسایش بهتر است. - . صفات الشیعة : 180 چاپ نجف، ذیل شماره 53 -

**[ترجمه]

«7»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی عِمْرَانَ عُمَرَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: الْعَبْدُ بَیْنَ ثَلَاثٍ بَیْنَ بَلَاءٍ وَ قَضَاءٍ وَ نِعْمَةٍ فَعَلَیْهِ لِلْبَلَاءِ مِنَ اللَّهِ الصَّبْرُ فَرِیضَةً وَ عَلَیْهِ لِلْقَضَاءِ مِنَ اللَّهِ التَّسْلِیمُ فَرِیضَةً وَ عَلَیْهِ لِلنِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ الشُّکْرُ فَرِیضَةً(3).

**[ترجمه]المحاسن: از ابوحمزه ثمالی نقل شده است که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: بنده بین سه چیز قرار دارد: بین بلا و قضا و نعمت. در بلا از جانب خداوند صبر و در قضا از جانب خداوند تسلیم و در نعمت از جانب خداوند شکر بر او واجب است. - . المحاسن : 6 -

**[ترجمه]

«8»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجِعَابِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدٍ الْبَجَلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَوَّابٍ الْهِبَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْ کَانَ عِصْمَتُهُ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مَنْ إِذَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِنِعْمَةٍ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَ ذَنْباً قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (4).

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ فِی نُورِ اللَّهِ

ص: 129


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 221.
2- 2. صفات الشیعة: 180 ط نجف تحت الرقم 53.
3- 3. المحاسن ص 6.
4- 4. مجالس المفید ص 54.

الْأَعْظَمِ وَ ذَکَرَ نَحْوَهُ.

**[ترجمه]مجالس مفید: از امام موسی کاظم از پدرش از پدران بزرگوارش صلوات الله علیهم روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چهار خصلت است که در هر کس باشد، خداوند او را از اهل بهشت بنویسد: هر کس تکیه گاهش گواهی به این باشد که معبودی جز خدای یگانه نیست و اینکه من محمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم؛ و کسی که چون خداوند به او نعمت ارزانی داشت، بگوید: «الحمدلله»؛ و هر کس چون مرتکب گناهی شود بگوید: «استغفر الله»؛ و هر کس که چون دچار مصیبتی گردد بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ». - . مجالس مفید : 54 -

مسکن الفؤاد: از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرموده اند: چهار خصلت است که در هر که باشد، آن کس در نور خداوند بزرگ است... و مثل حدیث قبل را ذکر کرده است.

**[ترجمه]

«9»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، بِإِسْنَادِهِ إِلَی هَاشِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ قَالَ: لَمَّا وَصَلَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَفَاةُ الْأَشْتَرِ جَعَلَ یَتَلَهَّفُ وَ یَتَأَسَّفُ عَلَیْهِ وَ یَقُولُ لِلَّهِ دَرُّ مَالِکٍ لَوْ کَانَ مِنْ جَبَلٍ لَکَانَ أَعْظَمَ أَرْکَانِهِ وَ لَوْ کَانَ مِنْ حَجَرٍ کَانَ صَلْداً أَمَا وَ اللَّهِ لَیَهُدَّنَّ مَوْتُکَ فَعَلَی مِثْلِکَ فَلْتَبْکِ الْبَوَاکِی ثُمَّ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ إِنِّی أَحْتَسِبُهُ عِنْدَکَ فَإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِبِ الدَّهْرِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَالِکاً قَدْ وَفَی بِعَهْدِهِ وَ قَضی نَحْبَهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ مَعَ أَنَّا قَدْ وَطَّنَّا أَنْفُسَنَا أَنْ نَصْبِرَ عَلَی کُلِّ مُصِیبَةٍ بَعْدَ مُصَابِنَا بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّهَا أَعْظَمُ الْمُصِیبَةِ(1).

**[ترجمه]مجالس مفید: با اسنادش به هاشم بن محمد در حدیثی طولانی آمده که گفته است: وقتی خبر وفات مالک اشتر به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، اظهار افسوس و تأسف کرد و می فرمود: خدا مالک را جزای خیر دهد؛ مالکی که اگر از کوه بود، بزرگ­ترین رکن آن بود و اگر از سنگ بود، سنگی سخت بود. آگاه باشید! به خدا سوگند، مرگ تو - ای مالک - ، جهانی را ویران می کند. بر کسی مانند تو - ای مالک -، گریه کنندگان باید بگریند. سپس فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» من پاداش صبر بر مصیبت او را در نزد تو به حساب می آورم که مرگ او از مصائب روزگار است. خداوند مالک را رحمت کند. به عهدش وفا کرد و به شهادت رسید و به دیدار پروردگارش شتافت. با اینکه ما بعد از مصیبت رسول خدا صلی الله علیه و آله خود را برای صبر بر هر مصیبت آماده کرده ایم، زیرا مصیبت او - رسول خدا - بزرگترین مصیبت است. - . مجالس مفید : 58 -

**[ترجمه]

«10»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: إِنَّ فِیمَا نَاجَی اللَّهُ بِهِ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ أَنْ یَا مُوسَی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ وَ إِنِّی إِنَّمَا أَبْتَلِیهِ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا یُصْلِحُ عَبْدِی وَ لْیَصْبِرْ عَلَی بَلَائِی وَ لْیَشْکُرْ نَعْمَائِی وَ لْیَرْضَ بِقَضَائِی أَکْتُبْهُ فِی الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی إِذَا عَمِلَ بِمَا یُرْضِینِی وَ أَطَاعَ أَمْرِی (2).

**[ترجمه]و از مجالس مفید: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: در نجوایی که خداوند با موسی بن عمران داشت آمده است که ای موسی! هیچ مخلوقی را نیافریده ام که از بنده مؤمنم نزد من محبوبتر باشد و من تنها او را برای چیزی امتحان می کنم که برای او بهتر است و من به صلاح بنده ام داناترم و او باید بر امتحان من شکیبا باشد و از نعمت­هایم سپاسگزاری کند و به قضا و قدرم راضی باشد تا نام او را در زمره صدّیقین در نزد خودم بنویسم، آنگاه که بدانچه مرا راضی می گرداند عمل کند و از دستور من پیروی کند. - . مجالس مفید : 63 -

**[ترجمه]

«11»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ رِفَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا أَنَّهُ قَالَ: أَرْبَعٌ فِی التَّوْرَاةِ وَ أَرْبَعٌ إِلَی جَنْبِهِنَّ مَنْ أَصْبَحَ عَلَی الدُّنْیَا حَزِیناً أَصْبَحَ سَاخِطاً عَلَی رَبِّهِ وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّمَا یَشْکُو رَبَّهُ (3) الْحَدِیثَ.

**[ترجمه]و از مجالس مفید: از امام جعفر بن محمد علیهما السلام روایت شده که فرموده اند: چهار خصلت در تورات است که چهار خصلت به همراه آن هاست: هر کس بر دنیا اندوهگین باشد بر پروردگارش خشمگین می گردد، و هر کس بر مصیبتی که بدو نازل گشته شکایت کند در حقیقت از پروردگار خود شکایت می کند،... - . مجالس مفید : 119 - ادامه حدیث.

**[ترجمه]

«12»

وَ مِنْهُ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِی کَهْمَشٍ

ص: 130


1- 1. مجالس المفید ص 58.
2- 2. مجالس المفید 63.
3- 3. مجالس المفید ص 119.

عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللَّهِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ إِنْ نَازَعَتْکَ نَفْسُکَ إِلَی شَیْ ءٍ مِنْ ذَلِکَ فَاعْلَمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ قُوتُهُ الشَّعِیرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ إِذَا وَجَدَهُ وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ وَ إِذَا أُصِبْتَ بِمُصِیبَةٍ فَاذْکُرْ مُصَابَکَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّ النَّاسَ لَنْ یُصَابُوا بِمِثْلِهِ أَبَداً(1).

**[ترجمه]از مجالس مفید: از عمرو بن سعید بن هلال نقل شده که گفت: به محضر امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: مرا توصیه­ای فرما. فرمود: تو را به تقوای الهی توصیه می کنم... تا اینکه فرمود: و اگر نفست در ذره ای از آن با تو به نزاع برخاست، بدان که خوراک روزانه رسول خدا صلی الله علیه و آله نان جو و حلوای حضرت خرما بود - البته اگر آن را می یافت - و هیزمش شاخ و برگ درختان. و وقتی به مصیبتی دچار گشتی، مصیبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به یاد آور که به راستی بشر تا ابد به مصیبتی همچون مصیبت آن حضرت دچار نخواهند گشت. - . مجالس مفید : 122 -

**[ترجمه]

«13»

أَعْلَامُ الدِّینِ،: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِلْحَارِثِ الْأَعْوَرِ ثَلَاثَةٌ بِهِنَّ یَکْمُلُ الْمُسْلِمُ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ التَّقْدِیرُ فِی الْمَعِیشَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّوَائِبِ.

وَ مِنْهُ وَ رُوِیَ: أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام سَمِعَ إِنْسَاناً یَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَقَالَ قَوْلُنَا إِنَّا لِلَّهِ إِقْرَارٌ لَهُ مِنَّا بِالْمُلْکِ وَ قَوْلُنَا إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْهُلْکِ.

**[ترجمه]اعلام الدین: امیر المؤمنین علیه السلام به حارث اعور فرمود: سه خصلت است که مسلمان بدان ها کامل می شود: فقیه شدن در دین، اندازه داشتن در زندگی و صبر بر حوادث ناگوار.

و از اعلام الدین: روایت شده است که امیر المؤمنین علیه السلام شنید فردی می گوید: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. فرمود: «إنا لله» اقراری است از ما به خداوند بر مملوکیت او و «إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» اقراری است برای خود ما به هلاک شدن .

**[ترجمه]

«14»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الرَّزَّازِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَقِیلَةَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: مَنْ تَعَزَّی عَنِ الدُّنْیَا بِثَوَابِ الْآخِرَةِ فَقَدْ تَعَزَّی عَنْ حَقِیرٍ بِخَطِیرٍ وَ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ مَنْ عَدَّ فَائِتَهُ سَلَامَةً نَالَهَا وَ غَنِیمَةً أُعِینَ عَلَیْهَا(2).

**[ترجمه]مجالس الشیخ: حسین بن زید از پدرش نقل می­کند که از علی بن حسین علیه السلام شنیدم که می فرمود: هر کس به جای مصیبت دنیا خود را به ثواب آخرت تسلی دهد، به جای چیزی بی ارزش، خود را با چیزی مهم و باارزش تسلی داده است و بزرگتر از آن، کسی است که آنچه را از دست داده سلامتی­ای به شمار آورد که بدان دست یافته و غنیمتی که برای به دست آوردن آن یاری شده است. - . امالی طوسی 2 : 226 -

**[ترجمه]

«15»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ زَکَرِیَّا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِی کَهْمَشٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا أُصِبْتَ بِمُصِیبَةٍ فَاذْکُرْ مُصَابَکَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّ النَّاسَ لَمْ یُصَابُوا بِمِثْلِهِ وَ لَنْ یُصَابُوا بِمِثْلِهِ أَبَداً(3).

**[ترجمه]از مجالس الشیخ: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هرگاه دچار مصیبتی شدی، مصیبت خود را در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاد آر؛ چرا که انسان ها به مصیبتی دردناکتر از مصیبت او دچار نگشته اند و هیچ وقت دچار نخواهند گشت. - . امالی طوسی 2 : 294 -

**[ترجمه]

«16»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الْجَزَعُ أَتْعَبُ مِنَ الصَّبْرِ.

ص: 131


1- 1. مجالس المفید ص 122.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 226.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 294.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِقَضَائِی وَ لَمْ یَشْکُرْ لِنَعْمَائِی وَ لَمْ یَصْبِرْ عَلَی بَلَائِی فَلْیَتَّخِذْ رَبّاً سِوَایَ وَ قَالَ مَنْ أَصْبَحَ حَزِیناً عَلَی الدُّنْیَا أَصْبَحَ سَاخِطاً عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّمَا یَشْکُو اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَی عُزَیْرٍ یَا عُزَیْرُ إِذَا وَقَعْتَ فِی مَعْصِیَةٍ فَلَا تَنْظُرْ إِلَی صِغَرِهَا وَ لَکِنِ انْظُرْ مَنْ عَصَیْتَ وَ إِذَا أُوتِیتَ رِزْقاً مِنِّی فَلَا تَنْظُرْ إِلَی قِلَّتِهِ وَ لَکِنِ انْظُرْ إِلَی مَنْ أَهْدَاهُ وَ إِذَا نَزَلَتْ إِلَیْکَ بَلِیَّةٌ فَلَا تَشْکُ إِلَی خَلْقِی کَمَا لَا أَشْکُوکَ إِلَی مَلَائِکَتِی عِنْدَ صُعُودِ مَسَاوِیکَ وَ فَضَائِحِکَ.

وَ رُوِیَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ أَنَّهُ قَالَ: بِئْسَ الشَّیْ ءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ کَدَّنِی وَ إِنْ مَاتَ هَدَّنِی فَبَلَغَ ذَلِکَ زَیْنَ الْعَابِدِینَ علیه السلام فَقَالَ کَذَبَ وَ اللَّهِ نِعْمَ الشَّیْ ءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ فَدُعَاءٌ حَاضِرٌ وَ إِنْ مَاتَ فَشَفِیعٌ سَابِقٌ.

وَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ أُصِیبَ بِمُصِیبَةٍ فَقَالَ کَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ- إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِی مِنْ مُصِیبَتِی وَ أَعْقِبْنِی خَیْراً مِنْهُ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِکَ بِهِ قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّیَ أَبُو سَلَمَةَ قُلْتُهُ ثُمَّ قُلْتُ وَ مَنْ مِثْلُ أَبِی سَلَمَةَ فَأَعْقَبَنِیَ اللَّهُ بِرَسُولِهِ صلی الله علیه و آله فَتَزَوَّجَنِی.

وَ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُصَابُ بِمُصِیبَةٍ فِی الدُّنْیَا فَیَسْتَرْجِعُ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَا مِنْ مُسْلِمٍ یُصَابُ بِمُصِیبَةٍ وَ إِنْ قَدُمَ عَهْدُهَا فَأَحْدَثَ لَهَا اسْتِرْجَاعاً إِلَّا أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُ مَنْزِلَةً وَ أَعْطَاهُ مِثْلَ مَا أَعْطَاهُ یَوْمَ أُصِیبَ بِهَا وَ مَا مِنْ نِعْمَةٍ وَ إِنْ تَقَادَمَ عَهْدُهَا تَذَکَّرَهَا الْعَبْدُ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا جَدَّدَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَهُ کَیَوْمَ وَجَدَهَا وَ قَالَ إِنَّ أَهْلَ الْمُصِیبَةِ لَتَنْزِلُ بِهِمُ الْمُصِیبَةُ فَیَجْزَعُونَ فَیَمُرُّ بِهِمْ مَارٌّ مِنَ النَّاسِ فَیَسْتَرْجِعُ فَیَکُونُ أَعْظَمَ أَجْراً مِنْ أَهْلِهَا.

ص: 132

وَ کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَجْعَلْ مُصِیبَتِی فِی دِینِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ شَاءَ أَنْ تَکُونَ مُصِیبَتِی أَعْظَمَ مِمَّا کَانَتْ لَکَانَتْ وَ کَانَ لِلصَّادِقِ علیه السلام ابْنٌ فَبَیْنَا هُوَ یَمْشِی بَیْنَ یَدَیْهِ إِذْ غَصَّ فَمَاتَ فَبَکَی وَ قَالَ لَئِنْ أَخَذْتَ لَقَدْ بَقَّیْتَ وَ لَئِنِ ابْتَلَیْتَ لَقَدْ عَافَیْتَ ثُمَّ حَمَلَ إِلَی النِّسَاءِ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ صَرَخْنَ فَأَقْسَمَ عَلَیْهِنَّ أَنْ لَا یَصْرُخْنَ فَلَمَّا أَخْرَجَهُ لِلدَّفْنِ قَالَ سُبْحَانَ مَنْ یَقْتُلُ أَوْلَادَنَا وَ لَا نَزْدَادُ لَهُ إِلَّا حُبّاً فَلَمَّا دَفَنَهُ قَالَ یَا بُنَیَّ وَسَّعَ اللَّهُ فِی ضَرِیحِکَ وَ جَمَعَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ نَبِیِّکَ وَ قَالَ علیه السلام إِنَّا قَوْمٌ نَسْأَلُ اللَّهَ مَا نُحِبُّ فِیمَنْ نُحِبُّ فَیُعْطِینَا فَإِذَا أَحَبَّ مَا نَکْرَهُ فِیمَنْ نُحِبُّ رَضِینَا وَ قَالَ علیه السلام نَحْنُ صُبَّرٌ وَ شِیعَتُنَا وَ اللَّهِ أَصْبَرُ مِنَّا لِأَنَّا صَبَرْنَا عَلَی مَا عَلِمْنَا وَ صَبَرُوا عَلَی مَا لَمْ یَعْلَمُوا.

**[ترجمه]دعوات راوندی: امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند: بی تابی درمانده کننده تر از شکیبایی است.

و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند عزّوجلّ می فرماید: هر کس به قضای من راضی نباشد و سپاس نعمت­های مرا به جای نیاورد و بر آزمایش من صبر نکند، باید پروردگاری به غیر از من برگیرد و فرمود: هر کس نسبت به دنیا محزون باشد، بر خداوند خشمناک می گردد و هر کس از مصیبتی که بر او فرود آمده شکایت داشته باشد، در واقع از خداوند عزّوجلّ شکایت کرده است. خداوند به حضرت عُزیر وحی کرد: ای عُزیر! وقتی مرتکب گناهی شدی به کوچکی آن منگر، بلکه به [بزرگی] کسی که او را نافرمانی کرده ای بنگر و چون رزقی از جانب من به تو رسید، به کمی آن منگر، بلکه به [بزرگی] کسی بنگر که آن را به تو ارزانی داشته است؛ و اگر بلایی بر تو نازل گشت به بندگان من شکایت مبر، همانطور که من به هنگام بالا آمدن گناهان و رسوائی هایت، شکایت تو را نزد فرشتگانم نمی برم.

از حسن بصری روایت شده که گفت: بدترین چیز فرزند است، اگر زنده بماند مرا به سختی وا می دارد و اگر بمیرد مرا نابود می سازد. این سخن به زین العابدین علیه السلام رسید. فرمود: این مرد دروغ گفته است. به خدا سوگند، بهترین چیز فرزند است؛ اگر زنده بماند دعایی حاضر است و اگر بمیرد شفاعتگری پیشتاز.

از ام سلمه روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس به مصیبتی دچار گردد و همانطور که خداوند بدو دستور فرموده، بگوید: ما از خدائیم و به سوی او بازمی گردیم. خدایا مرا از مصیبتم رهائی بخش و بهتر از آن را برایم به جای بگذار؛ خداوند به واسطه این دعا برایش همان می کند.

گوید: وقتی ابو سلمه از دنیا رفت این ذکر را گفتم، سپس گفتم: و چه کسی مثل ابی سلمه می شود؟ و خداوند رسول خود صلی الله علیه و آله را برایم به جای گذارد و آن حضرت با من ازدواج فرمود.

امام باقر علیه السلام فرمود: هیچ مؤمنی نیست که در دنیا به مصیبتی دچار گردد و به هنگام آن مصیبت ذکر «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بگوید، جز اینکه خداوند گناهان گذشته او را بیامرزد.

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مسلمانی نیست که دچار مصیبتی شود و «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»،{ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم} را تجدید کند؛ هر چند که از زمان آن بسیار گذشته باشد، مگر اینکه خداوند منزلتی برای او به وجود آورد و پاداشی برابر با روزی که بدان مصیبت دچار گشته بود به او ارزانی دارد. و هیچ نعمتی نیست که بنده آن را یاد کند؛ هر چند زمان آن گذشته باشد و سپاس خدا را به جای آورد، مگر اینکه خداوند دوباره به او پاداش دهد؛ مثل روزی که بدان نعمت دست یافته بود. و فرمود: بر صاحبان مصیبتی، مصیبت فرود می­آید و آنان بی تابی می­کنند و رهگذری از آنان گذر کند و «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» می­گوید، اجر او بیشتر از اهل آن مصیبت خواهد بود.

امام صادق علیه السلام به هنگام مصیبت می فرمود: ستایش خدای را که مصیبت مرا در دینم قرار نداد و ستایش خدای را که اگر می خواست مصیبت من بزرگتر از چیزی باشد که اکنون رخ داده، یقیناً چنین می شد.

امام صادق علیه السلام پسری داشت. روزی در همان حال که روبروی حضرت راه می رفت، ناگهان چیزی گلوگیرش شد و از دنیا رفت. حضرت گریست و فرمود: به خدا سوگند، اگر گرفتی بی تردید باقی گذاشتی و اگر آزمودی سلامتی بخشیدی. سپس او را نزد زنان برد، وقتی او را دیدند فریاد زدند. حضرت آنان را قسم داد که فریاد نکشند. وقتی او را برای خاکسپاری بیرون برد، فرمود: منزه است کسی که جان فرزندانمان را می گیرد و تنها عشق ما نسبت به او افزون می شود. وقتی او را به خاک سپرد فرمود: پسرکم، خداوند ضریحت را فراخ گردانَد و تو را با پیامبرت گرد هم آورد. و سپس حضرت علیه السلام فرمود: ما قومی هستیم که آنچه را دوست داریم، در میان کسانی که دوست داریم از خداوند طلب می کنیم و او به ما می بخشد، پس اگر آنچه را که در میان دوستداران خود ناپسند می داریم دوست بدارد، ما نیز بدان راضی هستیم و حضرت علیه السلام فرمود: ما شکیبا هستیم و به خدا سوگند، شیعیانمان از ما صبورتر هستند؛ زیرا ما بر چیزی صبر پیشه کرده ایم که از آن آگاه بودیم و آنان بر چیزی که نمی دانستند.

**[ترجمه]

بیان

علی ما علمنا أی نزوله قبل وقوعه و ذلک مما یهون المصیبة أو قدر الأجر الذی یترتب علی الصبر علیها بعلم الیقین و لعل الأول أظهر.

**[ترجمه]«علی ما علمنا» یعنی: از نزول آن پیش از وقوعش آگاه بودیم و این چیزی است که مصیبت را آسان می کند. یا اینکه ما با علم الیقین به میزان اجری که بر صبر بر این مصیبت مترتب می شود آگاه بودیم؛ و شاید مورد اول اظهر باشد.

**[ترجمه]

«17»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: یُصْبِحُ الْمُؤْمِنُ حَزِیناً وَ یُمْسِی حَزِیناً وَ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا ذَاکَ وَ سَاعَاتُ الْغُمُومِ کَفَّارَاتُ الذُّنُوبِ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَنْ قَصُرَ عُمُرُهُ کَانَتْ مُصِیبَتُهُ فِی نَفْسِهِ وَ مَنْ طَالَ عُمُرُهُ تَوَاتَرَتْ مَصَائِبُهُ وَ رَأَی فِی نَفْسِهِ وَ أَحِبَّائِهِ مَا یَسُوؤُهُ.

وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: الْمُؤْمِنُ صَبُورٌ فِی الشَّدَائِدِ وَقُورٌ فِی الزَّلَازِلِ قَنُوعٌ بِمَا أُوتِیَ لَا یَعْظُمُ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ وَ لَا یَحِیفُ عَلَی مُبْغِضٍ وَ لَا یَأْثَمُ فِی مُحِبٍّ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ وَ النَّفْسُ مِنْهُ فِی شِدَّةٍ.

وَ قَالَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ علیه السلام: مَا أُصِیبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِمُصِیبَةٍ إِلَّا صَلَّی فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ أَلْفَ رَکْعَةٍ وَ تَصَدَّقَ عَلَی سِتِّینَ مِسْکِیناً وَ صَامَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ قَالَ لِأَوْلَادِهِ إِذَا أُصِبْتُمْ بِمُصِیبَةٍ فَافْعَلُوا بِمِثْلِ مَا أَفْعَلُ فَإِنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَکَذَا یَفْعَلُ فَاتَّبِعُوا أَثَرَ نَبِیِّکُمْ وَ لَا تُخَالِفُوهُ فَیُخَالِفَ اللَّهُ بِکُمْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ:

ص: 133

وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ثُمَّ قَالَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ علیه السلام فَمَا زِلْتُ أَعْمَلُ بِعَمَلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام.

وَ قَالَ علیه السلام: الرِّضَا بِالْمَکْرُوهِ أَرْفَعُ دَرَجَاتِ الْمُتَّقِینَ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الْمَصَائِبُ بِالسَّوِیَّةِ مَقْسُومَةٌ بَیْنَ الْبَرِیَّةِ.

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ.

وَ رُوِیَ: أَنَّ مُوسَی علیه السلام قَالَ یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَی عَمَلٍ إِذَا أَنَا عَمِلْتُهُ نِلْتُ بِهِ رِضَاکَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا ابْنَ عِمْرَانَ إِنَّ رِضَایَ فِی کُرْهِکَ وَ لَنْ تُطِیقَ ذَلِکَ قَالَ فَخَرَّ مُوسَی علیه السلام سَاجِداً بَاکِیاً فَقَالَ یَا رَبِّ خَصَصْتَنِی بِالْکَلَامِ وَ لَمْ تُکَلِّمْ بَشَراً قَبْلِی وَ لَمْ تَدُلَّنِی عَلَی عَمَلٍ أَنَالُ بِهِ رِضَاکَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّ رِضَایَ فِی رِضَاکَ بِقَضَائِی.

**[ترجمه]دعوات راوندی: امام صادق علیه السلام فرمودهاند: مؤمن با اندوه شب را به صبح و صبح را به شب میرساند و تنها همین کار اصلاحش می کند و ساعات اندوه، کفاره گناهان است.

و امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: هر کس عمرش کوتاه باشد، مصیبتش در مورد خود اوست و هر کس عمرش طولانی باشد، مصیبتها پیاپی بر او فرود می آیند و اتفاقاتی را در مورد خود و دوستدارانش میبیند که او را محزون می دارد.

امام صادق علیه السلام فرمودهاند: مؤمن در سختیها صبور و در سرگردانیها آرام و بدانچه به او داده شده قانع است و مصیبت ها بر او بزرگ نیاید و بر کینه ورز ستم نمی ورزد و در مورد دوستداری گناه نمی کند و مردم از دست او در آسایش هستند و نفس از او در سختی است.

امام زین العابدین علیه السلام فرموده اند: امیر المؤمنین علیه السلام به مصیبتی دچار نمی گشت جز اینکه در آن روز هزار رکعت نماز می­خواند و به شصت مسکین صدقه می­داد و سه روز روزه می­گرفت و به فرزندانش می فرمود: چون به مصیبتی گرفتار گشتید، مانند همین کار را که من می کنم انجام دهید؛ زیرا من دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین می کرد، پس دنباله روی شیوه پیامبرتان باشید و با او مخالفت نورزید که خداوند با شما مخالفت کند؛ چرا که خداوند تعالی می فرماید: «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ - . شوری / 43 - فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»، - . آل عمران / 186 - {و هر که صبر کند و درگذرد، مسلّماً این [خویشتن داری، حاکی] از اراده قوی [در] کارهاست.} سپس امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: من همواره به عمل امیر المؤمنین علیه السلام عمل می کردم. و ایشان علیه السلام فرمود: خشنودی به ناملایمات، والاترین درجه پرهیزکاران است.

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند: مصیبت ها به طور مساوی بین خلق تقسیم شده اند. و آن حضرت علیه السلام فرمودند: هر کس را صبر نجات ندهد، بی تابی هلاکش می گرداند.

و روایت شده که موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! مرا به عملی راهنمایی کن که اگر آن را انجام دهم، به خشنودی تو نائل گردم. پس خداوند به او وحی فرمود: ای پسر عمران! خشنودی من در ناخشنودی توست و تو را یارای آن نیست. گوید: پس موسی علیه السلام سجده کنان و گریان بر زمین افتاد و عرضه داشت: پروردگارا! تو تنها با من تکلم نمودی و پیش از من با بشری سخن نگفته بودی و مرا به عملی راهنمایی نمی­کنی که بدان به خشنودی تو نائل گردم! پس خداوند به او وحی فرمود که خشنودی من در خشنودی تو به قضای من است.

**[ترجمه]

«18»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: وَ قَدْ عَزَّی الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ عَنِ ابْنٍ لَهُ یَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَی ابْنِکَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ ذَلِکَ مِنْکَ الرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِی اللَّهِ مِنْ کُلِّ مُصِیبَةٍ خَلَفٌ یَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَی عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَی عَلَیْکَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ(1)

سَرَّکَ وَ هُوَ بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ حَزَنَکَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ(2).

وَ قَالَ علیه السلام: عَلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَاعَةَ دُفِنَ إِنَّ الصَّبْرَ لَجَمِیلٌ إِلَّا عَنْکَ وَ إِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِیحٌ إِلَّا عَلَیْکَ وَ إِنَّ الْمُصَابَ بِکَ لَجَلِیلٌ وَ إِنَّهُ قَبْلَکَ وَ بَعْدَکَ لَجَلَلٌ (3).

**[ترجمه]نهج البلاغة: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام (جهت تسلیت گفتن به اشعث بن قیس در مرگ فرزندش) فرمود: ای اشعث! اگر برای پسرت اندوهناکی، به خاطر پیوند خویشاوندی سزاواری، امّا اگر شکیبا باشی، هر مصیبتی را نزد خدا پاداشی است. ای اشعث! اگر شکیبا باشی تقدیر الهی بر تو جاری می شود و تو پاداش داده خواهی شد و اگر بی تابی کنی نیز تقدیر الهی بر تو جاری می شود و تو گناه کاری. ای اشعث! پسرت تو را شاد می ساخت و برای تو گرفتاری و آزمایش بود و مرگ او تو را اندوهگین کرد، در حالی که برای تو پاداش و رحمت است. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 291 -

و حضرت علیه السلام (به هنگام دفن رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: همانا شکیبایی نیکوست جز در غم از دست دادنت و بی تابی ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، مصیبت تو بزرگ و مصیبت های پیش از تو و پس از تو ناچیزند. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 292 -

**[ترجمه]

بیان

قال الجوهری الوزر الإثم و الثقل قال الأخفش تقول منه وزر یوزر و وزر یزر و وزر یوزر فهو موزور و إنما قال فی الحدیث مأزورات لمکان مأجورات و لو أفرد لقال موزورات انتهی.

ص: 134


1- 1. فی المصدر: یا أشعث ابنک سرک.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 291 من قسم الحکم.
3- 3. نهج البلاغة تحت الرقم 292 من قسم الحکم.

قوله علیه السلام و هو بلاء و فتنة لقوله تعالی إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ(1) قوله علیه السلام لجلل قال فی النهایة الجلل من الأضداد یکون للعظیم و الحقیر انتهی إن کل مصیبة قبلک و بعدک سهل هین بالنسبة إلی مصابک و قیل أراد به أن المصاب به قبله عظیم علی المسلمین لحذرهم منه و بعده عظیم لاختلال أمرهم و أمر الدین بفقده و الأول أظهر.

**[ترجمه]جوهری گفته است: «وزر» به معنای گناه و سنگینی است و اخفش گفته است: از این ریشه می گویی: «وزر یوزر و وزر یزر و وزر یوزر فهو موزور». در حدیث فرموده است: «مأزورات» برای همخوانی با «مأجورات» و اگر به تنهائی می آورد، باید می گفت: موزورات. پایان.

فرموده حضرت علیه السلام: و آن بلا و فتنه است، بر اساس این فرمایش باری تعالی است: «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ.»، - . تغابن / 15 - {اموال شما و فرزندانتان صرفاً [وسیله] آزمایشی [برای شما]یند.} فرمایش حضرت علیه السلام: «جلل»، در النهایة گفته است: جلل از اضداد است، برای بزرگ و کوچک استفاده می شود. پایان. سخن حضرت: هر مصیبتی قبل و بعد از تو آسان است؛ یعنی نسبت به مصیبت تو آسان است و گفته شده، منظور حضرت این بوده که مصیبت پیامبر پیش از دست دادن او برای مسلمانان دشوار بود، به خاطر بیم ایشان از این واقعه و پس از او نیز عظیم است، به خاطر آشفته شدن امور مسلمانان و امر دینشان با از دست دادن حضرت، و مورد اول اظهر است.

**[ترجمه]

«19»

النهج، [نهج البلاغة] سَمِعَ علیه السلام رَجُلًا یَقُولُ: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَقَالَ إِنَّ قَوْلَنَا إِنَّا لِلَّهِ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْمُلْکِ وَ قَوْلَنَا إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْهُلْکِ (2).

وَ قَالَ علیه السلام: یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَی قَدْرِ الْمُصِیبَةِ وَ مَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَةٍ حَبِطَ أَجْرُهُ (3).

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ أَصْبَحَ عَلَی الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّمَا یَشْکُو رَبَّهُ (4)

وَ عَزَّی علیه السلام قَوْماً عَنْ مَیِّتٍ مَاتَ لَهُمْ فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَیْسَ بِکُمْ بَدْءٌ وَ لَا إِلَیْکُمُ انْتَهَی وَ قَدْ کَانَ صَاحِبُکُمْ هَذَا یُسَافِرُ فَعُدُّوهُ فِی بَعْضِ سَفَرَاتِهِ فَإِنْ قَدِمَ عَلَیْکُمْ وَ إِلَّا قَدِمْتُمْ عَلَیْهِ (5).

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ صَبَرَ صَبْرَ الْأَحْرَارِ وَ إِلَّا سَلَا سُلُوَّ الْأَغْمَارِ(6).

وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ: إِنَّهُ علیه السلام قَالَ لِلْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ مُعَزِّیاً إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الْأَکَارِمِ

ص: 135


1- 1. التغابن: 15.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 99 من قسم الحکم.
3- 3. نهج البلاغة تحت الرقم 144 من قسم الحکم.
4- 4. نهج البلاغة تحت الرقم 288 من قسم الحکم.
5- 5. نهج البلاغة تحت الرقم 357 من قسم الحکم.
6- 6. نهج البلاغة تحت الرقم 413 من قسم الحکم.

وَ إِلَّا سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِمِ (1).

**[ترجمه]نهج البلاغة: امام علیه السلام شنید که شخصی می گفت: « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ » فرمود: این سخن ما که می گوییم «ما همه از آن خداییم» اقراری است به بندگی و اینکه می گوییم «بازگشت ما به سوی او است»، اعترافی است به نابودی خویش. - . نهج البلاغة : ذیل حکت شماره 99 -

و درود خدا بر او، فرمود: صبر به اندازه مصیبت فرود آید و آن که در مصیبت بی تاب بر رانش زند، اجرش نابود می گردد. - . نهج البلاغة : ذیل حکت شماره 144 -

و درود خدا بر او، فرمود: کسی که از دنیا اندوهناک می باشد، از قضاء الهی خشمناک است و آن کس که از مصیبت وارد شده شکوه کند، از خدا شکایت کرده است. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 228 -

و درود خدا بر او، (مردمی را در مرگ یکی از خویشاوندانشان چنین تسلیت گفت:) مردن از شما آغاز نشده و به شما نیز پایان نخواهد یافت. این دوست شما به سفر می رفت، اکنون پندارید که به یکی از سفرها رفته، اگر او باز نگردد، شما به سوی او خواهید رفت. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 357 -

و درود خدا بر او، فرمود: در مصیبت ها یا چون آزادگان باید شکیبا بود و یا چون ابلهان خود را به فراموشی زد. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 413 -

و در روایتی دیگر آمده که درود خدا بر او، اشعث بن قیس را در مرگ فرزندش اینگونه تسلیت داد و فرمود: یا چون مردان بزرگوار شکیبا و یا چون چهارپایان بی تفاوت باش. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 414 -

**[ترجمه]

بیان

قال فی القاموس سلاه و عنه کدعاه و رضیه سلوا و سلوا نسیه فتسلی و فی النهایة الأغمار جمع غمر بالضم و هو الجاهل الغر الذی لم یجرب الأمور.

**[ترجمه]در القاموس گفته است: «سلاه و عنه» مثل «دعاه» و «رضیه سلواً و سلواً» یعنی: او را فراموش کرد و تسلی یافت. و در النهایة آمده: «أغمار» جمع غمر با ضمه: نادان ناآزموده و ناپخته ای است که تجربه ندارد.

**[ترجمه]

«20»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، وَ دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ علیه السلام: مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِکِبَارِهَا(2).

**[ترجمه]نهج البلاغة و دعوات راوندی: و درود خدا بر او، فرمود: کسی که مصیبت های کوچک را بزرگ شمارد، خدا او را به مصیبت های بزرگ مبتلا خواهد کرد. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 448 -

**[ترجمه]

بیان

قوله بکبارها أی فی الدنیا أو أعم من الدنیا و العقبی فإن تعظیم المصیبة یوجب الجزع الموجب للنار أو لحبط الأعمال المنجیة منها.

**[ترجمه]«بکبارها» یعنی در دنیا یا اعم از دنیا و آخرت؛ زیرا بزرگ شمردن مصیبت موجب بی تابی می شود که خود باعث عذاب آتش یا از بین بردن اعمالی می شود که انسان را از دوزخ نجات می دهد.

**[ترجمه]

«21»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، رُوِیَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: الصَّبْرُ سِتْرٌ مِنَ الْکُرُوبِ وَ عَوْنٌ عَلَی الْخُطُوبِ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ أَفْضَلُ مِنْهُ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مِنْ کُنُوزِ الْإِیمَانِ الصَّبْرُ عَلَی الْمُصَابِ.

وَ قَالَ علیه السلام: الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ.

وَ قَالَ علیه السلام: اطْرَحْ عَنْکَ الْهُمُومَ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْیَقِینِ.

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ صَبَرَ سَاعَةً حُمِدَ سَاعَاتٍ.

وَ قَالَ علیه السلام: الصَّبْرُ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ صَبْرٌ عَلَی الْمَعْصِیَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الْمُصِیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطَّاعَةِ.

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ جَعَلَ لَهُ الصَّبْرَ وَالِیاً لَمْ یَکُنْ بِحَدَثٍ مُبَالِیاً.

**[ترجمه]کنز الکراجکی: از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرموده اند: صبر پوششی است در برابر گرفتای ها و یاوری است در مصیبت ها.

و حضرت صلی الله علیه و آله فرموده اند: صبر دو گونه است: صبر به هنگام بلا و بهتر از آن، صبر در برابر کارهای حرام است.

و امیر المؤمنین فرموده اند: از گنج های ایمان، صبر بر مصیبت است.

و حضرت علیه السلام فرموده اند: صبر نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است و هر کس صبر ندارد، ایمان هم ندارد.

و حضرت علیه السلام فرموده اند: با صبر استوار و یقین نیکو، اندوه ها را از دل خویش بیرون انداز.

و حضرت علیه السلام فرموده اند: هر کس ساعتی صبر پیشه کند، ساعت ها مورد سپاس قرار می گیرد.

و حضرت علیه السلام فرموده اند: صبر بر سه وجه است: صبر بر گناه، صبر بر مصیبت و صبر بر طاعت.

و حضرت علیه السلام فرموده اند: هر کس صبر را حاکم خویش قرار دهد، به حادثه ای اهمیت نمی دهد.

**[ترجمه]

«22»

مُسَکِّنُ الْفُؤَادِ، لِلشَّهِیدِ الثَّانِی قُدِّسَ سِرُّهُ: أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی دَاوُدَ تُرِیدُ وَ أُرِیدُ وَ إِنَّمَا یَکُونُ مَا أُرِیدُ فَإِنْ سَلَّمْتَ لِمَا أُرِیدُ کَفَیْتُکَ مَا تُرِیدُ وَ إِنْ لَمْ تُسَلِّمْ لِمَا أُرِیدُ أَتْعَبْتُکَ فِیمَا تُرِیدُ ثُمَّ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا أُرِیدُ.

ص: 136


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 414 من قسم الحکم.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 448 من قسم الحکم.

وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: الصَّبْرُ نِصْفُ الْإِیمَانِ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مِنْ أَقَلِّ مَا أُوتِیتُمُ الْیَقِینُ وَ عَزِیمَةُ الصَّبْرِ وَ مَنْ أُعْطِیَ حَظَّهُ مِنْهُمَا لَمْ یُبَالِ مَا فَاتَهُ مِنْ قِیَامِ اللَّیْلِ وَ صِیَامِ النَّهَارِ وَ لَأَنْ تَصْبِرُوا عَلَی مِثْلِ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ یُوَافِیَنِی کُلُّ امْرِئٍ مِنْکُمْ بِمِثْلِ عَمَلِ جَمِیعِکُمْ وَ لَکِنِّی أَخَافُ أَنْ یُفْتَحَ عَلَیْکُمُ الدُّنْیَا بَعْدِی فَیُنْکِرَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ یُنْکِرَکُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ عِنْدَ ذَلِکَ فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ ظَفِرَ بِکَمَالِ ثَوَابِهِ ثُمَّ قَرَأَ ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ (1) الْآیَةَ

وَ سُئِلَ علیه السلام مَا الْإِیمَانُ قَالَ الصَّبْرُ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: الصَّبْرُ کَنْزٌ مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ.

وَ قِیلَ: أَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ علیه السلام تَخَلَّقْ بِأَخْلَاقِی وَ إِنَّ مِنْ أَخْلَاقِی الصَّبْرَ.

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: لَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی الْأَنْصَارِ فَقَالَ أَ مُؤْمِنُونَ أَنْتُمْ فَسَکَتُوا فَقَالَ رَجُلٌ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ وَ مَا عَلَامَةُ إِیمَانِکُمْ فَقَالُوا نَشْکُرُ عَلَی الرَّخَاءِ وَ نَصْبِرُ عَلَی الْبَلَاءِ وَ نَرْضَی بِالْقَضَاءِ فَقَالَ مُؤْمِنُونَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: فِی الصَّبْرِ عَلَی مَا نَکْرَهُ خَیْرٌ کَثِیرٌ.

وَ قَالَ الْمَسِیحُ علیه السلام: إِنَّکُمْ لَا تُدْرِکُونَ مَا تُحِبُّونَ إِلَّا بِصَبْرِکُمْ عَلَی مَا تَکْرَهُونَ.

وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: بُنِیَ الْإِیمَانُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ الْیَقِینِ وَ الصَّبْرِ وَ الْجِهَادِ وَ الْعَدْلِ.

وَ قَالَ علیه السلام: الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا جَسَدَ لِمَنْ لَا رَأْسَ لَهُ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ.

وَ قَالَ علیه السلام: عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ بِهِ یَأْخُذُ الْحَازِمُ وَ إِلَیْهِ یَعُودُ الْجَازِعُ.

وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ فِی الْجَنَّةِ شَجَرَةً یُقَالُ

ص: 137


1- 1. النحل: 96.

لَهَا شَجَرَةُ الْبَلْوَی یُؤْتَی بِأَهْلِ الْبَلَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَلَا یُرْفَعُ لَهُمْ دِیوَانٌ وَ لَا یُنْصَبُ لَهُمْ مِیزَانٌ یُصَبُّ عَلَیْهِمُ الْأَجْرُ صَبّاً وَ قَرَأَ إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (1).

وَ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ کَظَمَهَا رَجُلٌ أَوْ جُرْعَةِ صَبْرٍ عَلَی مُصِیبَةٍ وَ مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمْعٍ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ قَطْرَةِ دَمٍ أُهَرِیقَتْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

وَ عَنْ زَیْنِ الْعَابِدِینَ علیه السلام قَالَ: إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ یُنَادِی مُنَادٍ أَیْنَ الصَّابِرُونَ لِیَدْخُلُوا الْجَنَّةَ جَمِیعاً بِغَیْرِ حِسَابٍ قَالَ فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ فَیَقُولُونَ إِلَی أَیْنَ یَا بَنِی آدَمَ فَیَقُولُونَ إِلَی الْجَنَّةِ فَیَقُولُونَ وَ قَبْلَ الْحِسَابِ فَقَالُوا نَعَمْ قَالُوا وَ مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا الصَّابِرُونَ قَالُوا وَ مَا کَانَ صَبْرُکُمْ قَالُوا صَبَرْنَا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ وَ صَبَرْنَا عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ حَتَّی تَوَفَّانَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالُوا أَنْتُمْ کَمَا قُلْتُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ- فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ.

وَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: ثَلَاثٌ مَنْ رُزِقَهُنَّ فَقَدْ رُزِقَ خَیْرَ الدَّارَیْنِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءُ فِی الرَّخَاءِ.

وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا غُلَامُ أَوْ یَا غُلَیْمُ أَ لَا أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللَّهُ بِهِنَّ فَقُلْتُ بَلَی فَقَالَ احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ أَمَامَکَ تَعَرَّفْ إِلَی اللَّهِ فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفْکَ فِی الشِّدَّةِ إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ فَإِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی الصَّبْرِ عَلَی مَا نَکْرَهُ خَیْراً کَثِیراً وَ أَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْبِ وَ أَنَ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً.

وَ عَنْهُ علیه السلام: إِذَا أُدْخِلَ الرَّجُلُ الْقَبْرَ قَامَتِ الصَّلَاةُ عَنْ یَمِینِهِ وَ الزَّکَاةُ عَنْ شِمَالِهِ وَ الْبِرُّ یُظَلِّلُ عَلَیْهِ وَ الصَّبْرُ نَاحِیَةً یَقُولُ دُونَکُمْ صَاحِبِی فَإِنِّی مِنْ وَرَائِهِ یَعْنِی إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَدْفَعُوا عَنْهُ الْعَذَابَ وَ إِلَّا فَأَنَا أَکْفِیکُمْ ذَلِکَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُ الْعَذَابَ.

ص: 138


1- 1. الزمر: 10.

وَ عَنْهُ علیه السلام: عَجَباً لِأَمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ کُلَّهُ لَهُ خَیْرٌ وَ لَیْسَ ذَلِکَ لِأَحَدٍ إِلَّا لِلْمُؤْمِنِ إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَکَرَ فَکَانَ خَیْراً لَهُ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَکَانَ خَیْراً لَهُ.

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله: الصَّبْرُ خَیْرُ مَرْکَبٍ مَا رَزَقَ اللَّهُ عَبْداً خَیْراً لَهُ وَ لَا أَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ وَ سُئِلَ صلی الله علیه و آله هَلْ مِنْ رَجُلٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ قَالَ نَعَمْ کُلُّ رَحِیمٍ صَبُورٍ.

وَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاکَّتْ عَلَیْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْیُسْرِ عُسْراً کَمَا کَانَ یُوسُفُ الصِّدِّیقُ الْأَمِینُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَمْ یَضْرُرْ حُرِّیَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ لَمْ تَضْرُرْهُ ظُلْمَةُ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ وَ مَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِیَ لَهُ عَبْداً بَعْدَ أَنْ کَانَ مَالِکاً فَأَرْسَلَهُ وَ رَحِمَ بِهِ أُمُّهُ وَ کَذَلِکَ الصَّبْرُ یُعْقِبُ خَیْراً فَاصْبِرُوا وَ وَطِّئُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَی الصَّبْرِ تُؤْجَرُوا.

**[ترجمه]مسکّن الفؤاد شهید ثانی - قدّس سرّه -: خدای تعالی به داود پیغمبر وحی فرستاد: تو اراده ای می کنی و من اراده ای. و صورت نمی پذیرد مگر اراده من. اگر در برابر اراده من تسلیم شدی، اراده من تو را از آنچه تو اراده می­کنی، کفایت می کند و اگر در برابر اراده من تسلیم نباشی، در آنچه که خودت اراده کرده ای، تو را به رنج و مشقت می اندازم و در آخر هم جز اراده و خواسته من چیز دیگری نخواهد شد.

و از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: صبر نیمی از ایمان است .

و حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: کمیاب ترین چیزی که به شما داده شده، یقین و صبر راسخ است و هر کس بهره اش را از این دو گرفته باشد، باکی بر او نیست که شب زنده داری یا روزه داری از دستش رفته باشد [یا تنها به واجبات اکتفا نماید]. اگر بر آنچه شما بر آن هستید صبر کنید، برای من پسندیده تر است از اینکه عمل هر یک از شما به اندازه عمل تمام شما باشد، ولی من بیم آن دارم که پس از من دنیا بر شما گشوده گردد و شما منکر همدیگر شوید و در این صورت آسمانیان شما را انکار کنند. پس هر کس صبر پیشه کند و خویشتن داری کند، به نهایت ثواب دست یابد. سپس این آیه را تلاوت فرمود: « ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ ... »، - . نحل / 96 - ادامه آیه {آنچه پیش شماست تمام می شود و آنچه پیش خداست پایدار است و قطعاً کسانی را که شکیبایی کردند به بهتر از آنچه عمل می کردند، پاداش خواهیم داد.} و از امام علیه السلام سؤال شد: ایمان چیست؟ فرمود: صبر.

و حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: صبر گنجی از گنج های بهشت است.

و گفته شد: خداوند به داود علیه السلام وحی فرمود: متخلق به اخلاق من شو و از اخلاق من صبر است.

از ابن عباس روایت شده است: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر انصار وارد شد، فرمود: آیا شما مؤمنید؟ همه ساکت شدند. مردی عرض کرد: آری ای رسول خدا. فرمود: و نشانه ایمان شما چیست؟ عرض کردند: در آسایش شاکر و بر بلا صابر و بر قضای الهی راضی هستیم. فرمود: سوگند به خدای کعبه که شما مؤمن هستید.

و حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: در صبر بر آنچه ناپسند می داریم، خیر فراوانی است .

حضرت مسیح علیه السلام فرمود: شما به آنچه دوست دارید دست نمی یابید، مگر با صبر بر آنچه ناپسند می دارید.

امام علی علیه السلام فرمود: ایمان بر چهار پایه استوار است: یقین، صبر، جهاد و عدل.

و امام علیه السلام فرمود: نسبت صبر به ایمان مانند نسبت سر به بدن است، جسم بی سر اثری ندارد و ایمان بدون صبر هم معنا ندارد.

و امام علیه السلام فرمود: بر شما باد به صبر؛ زیرا انسان عاقبت اندیش به آن عمل می کند و بی تاب بدان بازمی گردد.

و از حسن بن علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: در بهشت درختی است که آن را درخت بلوا می خوانند. روز قیامت کسانی را که در دنیا آزمایش شده­اند، می آورند و محکمه و میزانی جهت بررسی اعمال آنان تشکیل نمی شود و از رحمت و پاداش بی کران خداوندی بر آن ها فرو ریخته می شود و این آیه را قرائت فرمود: « إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ »، - . زمر / 10 - {بی تردید، شکیبایان پاداش خود را بی حساب [و] به تمام خواهند یافت.}

و از او از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: هیچ جرعه ای نزد خداوند محبوب تر از جرعه خشمی که انسان آن را فرونشاند، یا جرعه صبر بر مصیبت نیست و هیچ قطره ای در نزد خداوند عزوجل محبوب تر از قطره اشکی که از بیم خداوند ریخته شود یا قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، نیست.

و از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی که خداوند در روز قیامت پیشینیان و پسینیان را گرد آورد، هاتفی ندا در دهد که صابران کجایند تا همگی بدون حساب وارد بهشت شوند؟ حضرت فرمود: قومی از مردم از جا برمی خیزند و ملائکه ایشان را ملاقات می کنند و می گویند: کجا می روید ای بنی آدم؟ می گویند: به بهشت. فرشتگان می گویند: قبل از حساب؟ می گویند: آری. فرشتگان گویند: شما کیستید؟ گویند: صابران. فرشتگان گویند: صبرتان بر چه بود؟ گویند: بر طاعت خدا و در خودداری از معصیت او صبر نمودیم تا اینکه خداوند عزوجل جان ما را گرفت. گویند: راست گفتید. شما همانطور هستید که گفتید. داخل بهشت شوید. « فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ»، - . زمر / 74 - {چه نیک است پاداش عمل کنندگان.}

و از ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: سه چیز است که به هر کس روزی شود، به خیر دنیا و آخرت دست یافته است: رضا به قضای خداوند، صبر بر بلا و دعا در حال آسایش.

و از ابن عباس نقل شده که گفته است: در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم که فرمود: ای جوان (یا ای جوانک) آیا تو را تعلیم ندهم به سخنانی که برای تو سودمند باشد؟ عرض کردم: بلی. فرمود: خدا را یاد کن و فراموش نکن خدا تو را حفظ می کند. حدود خدا را حفظ کن چنان که خدا را پیش روی خود می یابی. خدا را در آسایش بشناس تا در سختی تو را بشناسد. هر نیازی داری از خدا بخواه و هر وقت نیاز به کمک داشتی از خدا کمک بگیر، و بدان که در صبر کردن به چیزی که دلخواهمان نیست خیر بسیاری است و اینکه پیروزی با صبر حاصل می شود و گشایش با گرفتاری صورت می گیرد و {همراه با هر سختی آسانی ای است.}. - . شرح / 5 -

و از آن حضرت علیه السلام نقل شده: وقتی مرد را داخل قبر گذاشتند، نماز از سمت راست او و زکات از سمت چپ او برمی خیزد و نیکی بر او سایه می افکند و صبر نیز در طرفی دورتر از آن ها می گوید: مراقب دوست من باشید که من پشت او هستم؛ یعنی اگر توانستید، عذاب را از او دور کنید، در غیر این صورت من به تنهایی از او دفاع می کنم و عذاب را از او برطرف می سازم.

و از آن حضرت علیه السلام روایت شده که فرمود: کار مؤمن شگفت انگیز است؛ زیرا کار او تماماً خیر و خوبی است و این تنها جزء خصوصیات مؤمن است. اگر شادی و نعمتی به او عنایت شود، شکر خدا را به جای می آورد و این برای او خیر است و اگر هم ناخوشی و مصیبتی بدو رسد، صبر پیشه می کند که این هم برای او خیر است .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: صبر بهترین مرکب است. خداوند خیری بهتر و گسترده­تر از صبر به بنده­ای روزی نکرده است.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال شد که آیا کسی بی حساب وارد بهشت می شود؟ فرمود: آری، هر انسان مهرورز و شکیبا.

و از ابوبصیر نقل شده که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: انسان آزاده آزادگی خود را در هر حال حفظ می کند. اگر مصیبتی بر او وارد شود صبر می کند و اگر بلاها و مصیبت ها پیاپی و فشرده بر او وارد شود او را نمی شکند؛ هر چند اسیر و مقهور گردد و آسایشش مبدل به سختی گردد؛ چنانچه یوسف صدّیق و امین صلوات الله علیه چنین بود و بردگی و اسارت و تبعید به او زیان نرساند و تاریکی و وحشت چاه او را در هم نشکست، تا هنگامی که خداوند بر او منت نهاد و پادشاه ستمگر متکبری را که مالک یوسف بود، برده او قرار داد و او را به مقام رسالت رساند و به وسیله او امتی مورد ترحم قرار گرفت. آری صبر چنین نتیجه ای دارد و سرانجامش خیر است. پس صبر پیشه کنید و نفس خویش را به صبر وادار کنید تا خداوند به شما پاداش نیک عنایت فرماید.

**[ترجمه]

بیان

النوب نزول الأمر و التداکک الازدحام قوله أن من الله أی إلی أن أو فی أن من الله.

**[ترجمه]«نوب» فرود آمدن امری است و «تداکک» به معنای ازدحام است. سخنش: «أن منّ الله» یعنی «إلی أن» یا «فی أن من الله».

**[ترجمه]

«23»

الْمُسَکِّنُ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَةِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَی الْمُصِیبَةِ حَتَّی یَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَی الطَّاعَةِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّ مِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا بَیْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَی الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَیْنَ الدَّرَجَةِ إِلَی الدَّرَجَةِ کَمَا بَیْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَی مُنْتَهَی الْعَرْشِ.

وَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ:

ص: 139

مَا مِنْ مُسْلِمٍ تُصِیبُهُ مُصِیبَةٌ فَیَقُولُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِی فِی مُصِیبَتِی وَ أَخْلِفْ عَلَیَّ خَیْراً مِنْهَا إِلَّا آجَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مُصِیبَتِهِ وَ أَخْلَفَ لَهُ خَیْراً مِنْهَا قَالَتْ فَلَمَّا مَاتَ أَبُو سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قُلْتُ وَ أَیُّ رَجُلٍ خَیْرٌ مِنْ أَبِی سَلَمَةَ أَوَّلِ بَیْتٍ هَاجَرَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ إِنِّی قُلْتُهَا فَأَخْلَفَ اللَّهُ لِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَتْ أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِحَاطِبِ بْنِ أَبِی بَلْتَعَةَ یَخْطُبُنِی فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ لِی بِنْتاً وَ أَنَا غَیُورٌ فَقَالَ أَمَّا بِنْتُهَا فَأَدْعُو اللَّهَ أَنْ یُغْنِیَهَا عَنْهَا وَ أَدْعُو اللَّهَ أَنْ یَذْهَبَ بِالْغَیْرَةِ عَنْهَا وَ فِی آخَرَ قَالَتْ أَتَانِی أَبُو سَلَمَةَ یَوْماً مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَوْلًا سُرِرْتُ بِهِ قَالَ لَا یُصِیبُ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ مُصِیبَةٌ فَیَسْتَرْجِعُ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ فَیَقُولُ اللَّهُمَّ أْجُرْنِی فِی مُصِیبَتِی وَ أَخْلِفْ لِی خَیْراً مِنْهَا إِلَّا فُعِلَ ذَلِکَ بِهِ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَحَفِظْتُ ذَلِکَ مِنْهُ فَلَمَّا تُوُفِّیَ أَبُو سَلَمَةَ اسْتَرْجَعْتُ وَ قُلْتُ اللَّهُمَّ أْجُرْنِی فِی مُصِیبَتِی وَ أَخْلِفْ لِی خَیْراً مِنْهُ ثُمَّ رَجَعْتُ إِلَی نَفْسِی فَقُلْتُ مِنْ أَیْنَ لِی خَیْرٌ مِنْ أَبِی سَلَمَةَ فَلَمَّا انْقَضَتْ عِدَّتِی اسْتَأْذَنَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَا أَدْبُغُ إِهَاباً لِی فَغَسَلْتُ یَدِی مِنَ الْقَرَظِ وَ أَذِنْتُ لَهُ فَوَضَعْتُ لَهُ وِسَادَةً مِنْ أَدَمٍ حَشْوُهَا لِیفٌ فَقَعَدَ عَلَیْهَا فَخَطَبَنِی إِلَی نَفْسِی فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ مَقَالَتِهِ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا بِی إِلَّا أَنْ یَکُونَ بِکَ الرَّغْبَةُ وَ لَکِنِّی امْرَأَةٌ فِیَّ غَیْرَةٌ شَدِیدَةٌ فَأَخَافُ أَنْ تَرَی مِنِّی شَیْئاً یُعَذِّبُنِی اللَّهُ بِهِ وَ أَنَا امْرَأَةٌ قَدْ دَخَلْتُ فِی السِّنِّ وَ أَنَا ذَاتُ عِیَالٍ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَکَرْتِ مِنَ السِّنِّ فَقَدْ أَصَابَنِی مِثْلُ الَّذِی أَصَابَکِ وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتِ مِنَ الْعِیَالِ فَإِنَّمَا عِیَالُکِ عِیَالِی قَالَتْ فَقَدْ سَلَّمْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَتَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَقَدْ أَبْدَلَنِیَ اللَّهُ بِأَبِی سَلَمَةَ خَیْراً مِنْهُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.

**[ترجمه]المسکّن: از امام علی علیه السلام نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: صبر بر سه نوع است: صبر به هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر در برابر معصیت[یعنی خودداری از ارتکاب آن]. هر کس بر مصیبت صبر کند و با حسن عزاداری با آن برخورد کند، خداوند برای او سیصد درجه بنویسد که ما بین هر درجه تا درجه بعدی، به اندازه مسافت آسمان تا زمین است؛ و هر کس بر طاعت صبر کند، خداوند برای او ششصد درجه ثبت می کند که ما بین هر درجه تا درجه بعدی، از اعماق زمین تا عرش است؛ و هر کس صبر بر معصیت کند، خداوند نهصد درجه برای او بنویسد که مابین هر درجه و درجه بعدی، از اعماق زمین تا نهایت عرش است.

و از ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: هیچ مسلمانی نیست که به مصیبتی دچار گردد و ذکری را که خداوند عزوجل دستور داده است بگوید: همانا ما از خدائیم و به سوی او بازمی گردیم. خدا یا مرا در این مصیبت اجر ده و بهتر از آن را به من عنایت فرما. مگر اینکه خداوند عزوجل در آن مصیبت به او اجر دهد و بهتر از آن را به او عنایت فرماید. ام سلمه گوید: وقتی ابوسلمه - رضی الله عنه - از دنیا رفت، گفتم: کدام مرد از ابوسلمه بهتر است؟ [تا زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت فرمود و] اولین خانواده ای که به مدینه مهاجرت کردند، خانواده من بود. سپس من آن ذکر را گفتم و خداوند رسول خدا صلی الله علیه و آله را به عوض ابو سلمه به من عنایت فرمود. گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله، حاطب بن ابی بلتعه را به خواستگاری من فرستاد. من گفتم: به رسول خدا عرض کن: من دختری از ابوسلمه دارم و غیور هستم. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اما اولاً در مورد دخترت، از خدا می خواهم که او را از تو بی نیاز گرداند. ثانیاً دعا می کنم که غیرت را از تو بگیرد.

در آخر گوید: روزی ابو سلمه از محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله سخنی را شنیدم که بدان خوشحال شدم. فرمود: بر هیچ یک از مسلمانان مصیبتی وارد نمی شود که در آن مصیبت بگوید: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِی فِی مُصِیبَتِی وَ أَخْلِفْ لِی خَیْراً مِنْهَا. مگر اینکه خداوند با او چنین کند. ام سلمه گوید: این ذکر را به خاطر سپردم و وقتی ابو سلمه از دنیا رفت، آن ذکر را گفتم. سپس با خودم فکر کردم و گفتم کجا از ابو سلمه بهتر نصیب من می شود؟! وقتی عده ام به پایان رسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله از من اذن خواست و من مشغول دباغی کردن پوستی بودم، قرظ [برگ ها] را از دستم شستم و به حضرت اجازه دادم و متکایی از پوستین برای حضرت نهادم که درونش را با لیف خرما پر کرده بودم. حضرت بر آن تکیه داد و از من خواستگاری کرد. وقتی فرمایش حضرت به پایان رسید، عرض کردم: ای رسول خد! در دل من چیزی جز اشتیاق نسبت به شما نیست، ولی من زنی هستم که غیرت بسیاری دارم. می ترسم که چیزی از من ببینی که خداوند به وسیله آن مرا عذاب کند و من زنی هستم که پا به سن گذاشته ام و خانواده دارم. حضرت فرمود: اما اینکه می گویی پا به سن گذاشته ای، خود من نیز به آن دچار گشته ام و اما آنچه در مورد خانواده گفتی، خانواده تو خانواده من است. گوید: من تسلیم رسول خدا صلی الله علیه و آله شدم و رسول خدا مرا به ازدواج خود درآورد. ام سلمه گوید: خداوند به جای ابو سلمه بهتر از او را نصیبم گرداند؛ یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله را.

**[ترجمه]

بیان

فی مصباح اللغة القرظ حب معروف یخرج فی غلف کالعدس من الشجر الغضاة و بعضهم یقول القرظ ورق السلم یدبغ به الأدیم و هو تسامح فإن الورق لا یدبغ به و إنما یدبغ بالحب.

ص: 140

**[ترجمه]در مصباح اللغة آمده: «قرظ» دانه معروفی است با پوست مثل عدس که از درخت غضاة بیرون می آید و برخی می گویند: «قرظ» برگ درخت سلم است که پوست را به وسیله آن دباغی می کنند؛ در صورتی که با برگ دباغی نمی شود، بلکه با دانه دباغی می کنند.

**[ترجمه]

«24»

الْمُسَکِّنُ وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ لِلْمَوْتِ فَزَعاً فَإِذَا أَتَی أَحَدَکُمْ وَفَاةُ أَخِیهِ فَلْیَقُلْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ اللَّهُمَّ اکْتُبْهُ عِنْدَکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ وَ اجْعَلْ کِتَابَهُ فِی عِلِّیِّینَ وَ اخْلُفْ عَلَی عَقِبِهِ فِی الْآخِرِینَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَ لَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُ.

وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ فَقَالَ إِذَا ذَکَرَهَا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ جَدَّدَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَهَا مِثْلَ مَا کَانَ لَهُ یَوْمَ أَصَابَتْهُ.

و عن عبادة بن محمد بن عبادة بن الصامت قال لما حضرت عبادة الوفاة قال أخرجوا فراشی إلی الصحن یعنی الدار ففعلوا ذلک ثم قال أجمعوا لی موالی و خدمی و جیرانی و من کان یدخل علی فجمعوا فقال إن یومی هذا لا أراه إلا آخر یوم یأتی علی من الدنیا و أولی لیلة من لیالی الآخرة و إنی لا أدری لعله قد فرط منی إلیکم بیدی أو بلسانی شی ء و هو و الذی نفس عبادة بیده القصاص یوم القیامة فأحرج علی أحد منکم فی نفسه شی ء من ذلک إلا اقتص منی قبل أن تخرج نفسی فقالوا بل کنت والدا و کنت مؤدبا و ما قال لخادم سوءا قط قال أ غفرتم لی ما کان من ذلک قالوا نعم قال اللهم اشهدهم ثم قال أما فاحفظوا وصیتی أحرج علی إنسان منکم یبکی فإذا خرجت نفسی فتوضئوا و أحسنوا الوضوء ثم لیدخل کل إنسان منکم مسجدا یصلی ثم لیستغفر لعبادة و لنفسه فإن الله عز و جل قال اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ(1) ثم أسرعوا بی إلی حفرتی و لا تتبعونی بنار و لا تضعوا تحتی أرجوانا

**[ترجمه]المسکّن: از ابن عباس روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مرگ وحشتی دارد. هرگاه خبر فوت برادر به یکی از شما رسید، باید بگوید:

«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» - . بقره / 156 - ، «وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.» - . زخرف / 14 - {همانا ما از خدائیم و به سوی او بازمی گردیم.}، {و به راستی که ما به سوی پروردگارمان بازخواهیم گشت.} خدایا او را در نزد خود از نیکوکاران بنویس و نامه او را در علیین قرار ده و سرپرست بازماندگانش باش. خدایا ما را از اجر او محروم نفرما و بعد از او ما را به فتنه گرفتار مکن.

و از امام حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس به مصیبتی دچار شود و هر گاه آن را یاد کرد بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، خداوند اجری را که هنگام دچار شدن به مصیبت به او عنایت کرده بود، دوباره به او مرحمت می فرماید.

و از عبادة بن محمد بن عبادة بن صامت نقل شده که گفته است: وقتی عباده رو به مرگ افتاد، گفت: بسترم را به صحن ببرید (منظورش حیاط خانه اش بود). چنین کردند، سپس گفت: نوکران و خدمتکاران و همسایگانم و هر کسی که به خانه من رفت و آمد داشت جمع کنید و چنین کردند. گفت: من این روز را آخرین روز دنیایم و امشب را اولین شب از شب های آخرتم می دانم و من نمی دانم، شاید پیش از این از جانب من با دست یا زبانم نسبت به شما تعدی ای شده باشد. قسم به کسی که جان عباده در دست اوست، این تعدی در روز قیامت قصاص دارد. پس هر یک از شما در سینه اش نسبت به من دلتنگی دارد، باید قبل از خارج شدن جانم آن را از من قصاص کند. گفتند: تو پدری مؤدب بودی و هیچگاه به خدمتکاری حرف بدی نزدی. گفت: آیا هر کاری را که از من سر زده بخشیده اید؟ گفتند: آری. گفت: خدایا بر آنان شاهد باش. سپس گفت: اما وصیت مرا حفظ کنید: اگر کسی از شما بر من بگرید، مرا در تنگنا و سختی قرار می دهد. وقتی جان از بدنم خارج شد، خوب وضو بگیرید. سپس هر یک از شما وارد مسجدی شود، نماز بگزارد و سپس برای عباده و خود طلب آمرزش کند که خداوند عزوجل فرموده است: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ. »، - . بقره / 153 - {از شکیبایی و نماز یاری جویید.} سپس مرا به قبرم ببرید و پشت سرم آتش روشن نکنید و زیر من پارچه ارغوانی نگذارید.

**[ترجمه]

بیان

فی النهایة فی الدعاء علی ما فرط منی أی سبق و تقدم و قال فیه فی قتل الحیات فلیحرج علیها هو أن یقول لها أنت فی حرج أی ضیق إن عدت إلینا.

و منه اللهم إنی أحرج حق الضعیفین أی أضیقه و أحرمه علی من ظلمهما.

ص: 141


1- 1. البقرة: 153.

**[ترجمه]در النهایة آمده: در دعا آمده است: «علی ما فرط منی» یعنی پیش از این از من سر زده باشد و در این کتاب در مورد کشتن زندگان گفته: «فلیحرج علیها» یعنی به او بگویند: تو در حرج هستی، یعنی در تنگنا قرار داری، اگر به سوی ما بازگردی.

این دعا نیز از همین ریشه است: «اللهم إنی أحرج حق الضعیفین أی أضیقه و أحرمه علی من ظلمهما.» خدایا من حق این دو ضعیف را تنگ می گیرم و آن را بر کسی که به آن دو ظلم روا داشته حرام می کنم.

**[ترجمه]

«25»

الْمُسَکِّنُ عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الصَّبْرَ وَ الْبَلَاءَ یَسْتَبِقَانِ إِلَی الْمُؤْمِنِ فَیَأْتِیهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ صَبُورٌ وَ إِنَّ الْجَزَعَ وَ الْبَلَاءَ یَسْتَبِقَانِ إِلَی الْکَافِرِ فَیَأْتِیهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ جَزُوعٌ.

وَ عَنْ أَبِی مَیْسَرَةَ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَجَاءَهُ رَجُلٌ وَ شَکَا إِلَیْهِ مُصِیبَتَهُ فَقَالَ لَهُ أَمَا إِنَّکَ إِنْ تَصْبِرْ تُؤْجَرْ وَ إِنْ لَا تَصْبِرْ یَمْضِ عَلَیْکَ قَدَرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِی قَدَّرَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ أَنْتَ مَذْمُومٌ.

و کان أبو ذر رضی الله عنه لا یعیش له ولد فقیل له إنک امرؤ لا یبقی لک ولد فقال الحمد لله الذی یأخذهم فی دار الفناء و یدخرهم فی دار البقاء.

وَ رُوِیَ: أَنَّ قَوْماً کَانُوا عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَاسْتَعْجَلَ خَادِماً بِشِوَاءٍ فِی التَّنُّورِ فَأَقْبَلَ بِهِ مُسْرِعاً فَسَقَطَ السَّفُّودُ مِنْ یَدِهِ عَلَی ابْنٍ لَهُ علیه السلام فَأَصَابَ رَأْسَهُ فَقَتَلَهُ فَوَثَبَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَلَمَّا رَأَی ابْنَهُ مَیِّتاً قَالَ لِلْغُلَامِ أَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ أَمَا إِنَّکَ لَمْ تَتَعَمَّدْهُ وَ أَخَذَ فِی جَهَازِ ابْنِهِ.

وَ رَوَی الصَّدُوقُ: أَنَّهُ لَمَّا مَاتَ ذَرُّ بْنُ أَبِی ذَرٍّ وَقَفَ عَلَی قَبْرِهِ وَ مَسَحَ الْقَبْرَ بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا ذَرُّ وَ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ بِی لَبَرّاً وَ لَقَدْ قُبِضْتَ وَ إِنِّی عَنْکَ رَاضٍ وَ اللَّهِ مَا بِی فَقْدُکَ وَ لَا عَلَیَّ مِنْ غَضَاضَةٍ وَ مَا لِی إِلَی أَحَدٍ سِوَی اللَّهِ مِنْ حَاجَةٍ وَ لَوْ لَا هَوْلُ الْمُطَّلَعِ لَسَرَّنِی أَنْ أَکُونَ مَکَانَکَ وَ قَدْ شَغَلَنِی الْحُزْنُ لَکَ عَنِ الْحُزْنِ عَلَیْکَ وَ اللَّهِ مَا بَکَیْتُ لَکَ بَلْ بَکَیْتُ عَلَیْکَ فَلَیْتَ شِعْرِی مَا قُلْتَ وَ مَا قِیلَ لَکَ اللَّهُمَّ إِنِّی وَهَبْتُ مَا افْتَرَضْتَ عَلَیْهِ مِنْ حَقِّی فَهَبْ لَهُ مَا افْتَرَضْتَ عَلَیْهِ مِنْ حَقِّکَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِالْجُودِ مِنِّی وَ الْکَرَمِ.

**[ترجمه]المسکّن: از ربعی بن عبدالله از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: صبر و بلا به سوی مؤمن از یکدیگر پیشی می گیرند. هنگامی بلا به مؤمن می رسد که صبر بر او پیشی گرفته و او صبور باشد. و بی تابی و بلا به سوی کافر پیشی می گیرند و بلا زمانی به سراغ کافر می رود که بی تابی بر آن پیشی گرفته و بی تاب باشد.

و از ابی میسره نقل شده است: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم که مردی نزد او آمد و از مصیبت خود به آن جناب شکایت برد. حضرت به او فرمود: آگاه باش که اگر تو صبر پیشه کنی، اجرت را خواهی گرفت و اگر صبر نکنی، تقدیر خدای عزوجل که به وقت نکوهیدن تو آن را مقدر کرده، در مورد تو جاری می شود.

از ابوذر - رضی الله عنه - فرزندی زنده نمی ماند. به او گفته شد: تو کسی هستی که فرزندت باقی نمی ماند. گفت: ستایش خدایی را که آنان را در سرای نابودی از من می گیرد و در سرای جاودانگی برای من ذخیره می گرداند.

روایت شده: عده ای خدمت امام سجاد علیه السلام بودند. خادمش در پذیرایی از مهمانان تعجیل نمود. او خواست با شتاب در تنور کباب درست کند و با عجله دست به کار شد و سیخ از دستش بر روی پسر حضرت علیه السلام افتاد و به سرش اصابت کرد و او را در دم کشت. امام سجاد علیه السلام از جا برخاست و وقتی دید فرزندش از دست رفته، به غلام فرمود: تو در راه خدا آزادی؛ زیرا تو او را از روی عمد نکشتی. و فوراً مشغول تجهیز پسرش شد.

صدوق روایت کرده است: وقتی ذر بن ابوذر از دنیا رفت، او کنار قبرش ایستاد و دست بر قبرش کشید، سپس گفت: خدایت رحمت کند ای ذر! به خدا سوگند تو نسبت به من نیکوکار بودی. در حالی قبض روح شدی که من از تو راضی بودم. به خدا سوگند، فقدان تو در من ایجاد سستی نکرده است و من به جز خدا به کس دیگری محتاج نیستم و اگر هول مطلع [ساعت ورود به قبر] نبود که ساعت هراسناکی است، دوست داشتم که جای تو باشم. اندوهناکی من بر سرنوشت اخروی تو، مرا به خود مشغول کرده، تا اینکه از فقدان از دست دادن تو محزون باشم. به خدا سوگند، من برای مصیبت تو نمی گریم، بلکه بر حال تو گریه می کنم. کاش می دانستم که تو در قبر چه گفتی و چه سخنانی به تو گفتند. خدایا! حقی را که از برای من بر او واجب کردی بخشیدم، تو نیز حق خود را بر او ببخش، که تو بر بخشش و کرم از من سزاوارتری.

**[ترجمه]

بیان

إن فی قوله إن کنت مخففة ما بی فقدک أی لیس بی غم من فقدک و لا علی بأس و منقصة من فوتک و الغضاضة الذلة و المنقصة و لو لا هول المطلع بالفتح أی ما یشرف علیه من أهوال الآخرة و ربما یقرأ بالکسر أی الرب تعالی.

**[ترجمه]«إن» در سخنش «إن کنت» مخففه است. «ما بی فقدک» یعنی: من به خاطر از دست دادن تو اندوهی به دل ندارم و مرا باکی و نقصانی به خاطر فقدان تو نیست و «غضاضة» یعنی خواری و نقصان. « لو لا هول المطلع»، مُطَّلَع با فتحه یعنی هول و هراسی که از آخرت بدو عارض می شود و شاید هم با کسره خوانده شود یعنی پروردگار متعال .

**[ترجمه]

«26»

الْمُسَکِّنُ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ فَإِنْ صَبَرَ اجْتَبَاهُ وَ إِنْ رَضِیَ اصْطَفَاهُ.

ص: 142

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: أَعْطُوا اللَّهَ الرِّضَا مِنْ قُلُوبِکُمْ تَظْفَرُوا بِثَوَابِ اللَّهِ تَعَالَی یَوْمَ فَقْرِکُمْ وَ الْإِفْلَاسِ.

وَ فِی أَخْبَارِ مُوسَی علیه السلام: أَنَّهُمْ قَالُوا اسْأَلْ لَنَا رَبَّکَ أَمْراً إِذَا نَحْنُ فَعَلْنَاهُ یَرْضَی بِهِ عَنَّا فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ قُلْ لَهُمْ یَرْضَوْنَ عَنِّی حَتَّی أَرْضَی عَنْهُمْ.

وَ فِی أَخْبَارِ دَاوُدَ علیه السلام: مَا لِأَوْلِیَائِی وَ الْهَمَّ بِالدُّنْیَا إِنَّ الْهَمَّ یُذْهِبُ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِمْ یَا دَاوُدُ إِنَّ مَحَبَّتِی مِنْ أَوْلِیَائِی أَنْ یَکُونُوا رُوحَانِیِّینَ لَا یَغْتَمُّونَ.

وَ رُوِیَ أَنَّ مُوسَی علیه السلام قَالَ: یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَی أَمْرٍ فِیهِ رِضَاکَ عَنِّی أَعْمَلْهُ (1)

فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّ رِضَایَ فِی کُرْهِکَ وَ أَنْتَ مَا تَصْبِرُ عَلَی مَا تَکْرَهُ قَالَ یَا رَبِّ دُلَّنِی عَلَیْهِ قَالَ فَإِنَّ رِضَایَ فِی رِضَاکَ بِقَضَائِی.

و عن ابن عباس قال أول من یدعی إلی الجنة یوم القیامة الذین یحمدون الله تعالی علی کل حال.

وَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِیٍّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: مَنْ ذَکَرَ مُصِیبَةً وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ فَقَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِی عَلَی مُصِیبَتِی وَ أَخْلِفْ عَلَیَّ أَفْضَلَ مِنْهَا- کَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ مَا کَانَ عِنْدَ أَوَّلِ صَدْمَةٍ.

وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ فِی مَرَضِ مَوْتِهِ: أَیُّهَا النَّاسُ أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِی أُصِیبَ بِمُصِیبَةٍ مِنْ بَعْدِی فَلْیَتَعَزَّ بِمُصِیبَتِهِ بِی عَنِ الْمُصِیبَةِ الَّتِی تُصِیبُهُ بِغَیْرِی فَإِنَّ أَحَداً مِنْ أُمَّتِی لَنْ یُصَابَ بِمُصِیبَةٍ بَعْدِی أَشَدَّ عَلَیْهِ مِنْ مُصِیبَتِی.

وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: لَمَّا أُصِیبَ عَلِیٌّ علیه السلام بَعَثَنِی الْحَسَنُ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ هُوَ بِالْمَدَائِنِ فَلَمَّا قَرَأَ الْکِتَابَ قَالَ یَا لَهَا مِنْ مُصِیبَةٍ مَا أَعْظَمَهَا مَعَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ مَنْ أُصِیبَ مِنْکُمْ بِمُصِیبَةٍ فَلْیَذْکُرْ مُصَابِی فَإِنَّهُ لَنْ یُصَابَ بِمُصِیبَةٍ أَعْظَمَ مِنْهَا.

ص: 143


1- 1. حتی أعمله.

وَ رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: یَا إِسْحَاقُ لَا تَعُدَّنَّ مُصِیبَةً أُعْطِیتَ عَلَیْهَا الصَّبْرَ وَ اسْتَوْجَبْتَ عَلَیْهَا مِنَ اللَّهِ الثَّوَابَ إِنَّمَا الْمُصِیبَةُ الَّتِی یُحْرَمُ صَاحِبُهَا أَجْرَهَا وَ ثَوَابَهَا إِذَا لَمْ یَصْبِرْ عِنْدَ نُزُولِهَا.

وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: قَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام یَا مُحَمَّدُ عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مُلَاقِیهِ.

**[ترجمه]المسکن: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی خداوند بنده ای را دوست داشته باشد، او را امتحان می کند، اگر صبر کند او را برمی گزیند و اگر خشنود باشد، او را به مرتبه اصفیا می رساند.

و حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: از صمیم قلب از خداوند خشنود باشید تا در روز فقر و تنگدستی به ثواب خدای متعال نایل گردید.

در اخبار حضرت موسی علیه السلام آمده است: مردم به او عرض کردند: از پروردگارت بخواه که دستوری به ما دهد که چون بدان عمل کنیم از ما راضی گردد. پس خداوند تعالی به او وحی فرمود: به آن ها بگو: از من راضی شوند [یعنی هر پیش آمدی که از طرف من به ایشان می رسد به آن راضی باشند] تا از ایشان راضی گردم.

در اخبار حضرت داود علیه السلام آمده است: دوستان مرا چه می شود که در گرفتاری های دنیا اندوهگین می شوند؟ اندوه شیرینی مناجات مرا از دل هایشان می برد. ای داود! محبت من از آن دوستانی است که روحانی باشند و اندوه دنیا را نداشته باشند.

روایت شده که موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! مرا به کاری راهنمایی کن که با عمل به آن خشنودی تو را به دست آورم، پس خداوند به او وحی کرد که خشنودی من در آن است که تو ناپسند می­داری، و تو بر آنچه ناپسند می داری صبر نمی کنی. عرض کرد: پروردگارا مرا بدان راهنمائی کن. فرمود: خشنودی من در راضی بودن تو به قضای من است.

از ابن عباس نقل شده که گفت: اولین کسانی که در روز قیامت به بهشت فراخوانده می شوند، کسانی هستند که خدای تعالی را در هر حال سپاس می گویند.

از داود بن زربی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کس مصیبتی را هرچند پس از مدتی یاد کند و بگوید: همانا ما از خدائیم و به سوی او بازمی گردیم. خدا یا مرا در این مصیبت اجر ده و بهتر از آن را به من عنایت کن. مانند زمانی که تازه دچار مصیبت شده بود، اجر نصیبش می گردد.

از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که در مرض وفاتش فرمود: ای مردم! هر مؤمنی از امت من که بعد از من به مصیبتی گرفتار شود، خود را به مصیبت من تسلیت و تعزیت بدهد. یعنی به مصیبتی که به واسطه فقدان من بر او وارد شده است؛ زیرا هیچ کس از امتم به مصیبتی سخت تر از مصیبت فقدان من مبتلا نشده است.

و از عبدالله بن ولید روایت شده که گفت: وقتی امام علی علیه السلام به شهادت رسید، امام حسن علیه السلام مرا با نامه ای نزد امام حسین علیه السلام که در مدائن بود، فرستاد. وقتی حضرت نامه را خواند، فرمود: چه مصیبت بزرگی بر من وارد شده، با این که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: هر کس که مصیبتی بر او وارد می شود، مصیبت مرا به یاد آورد، زیرا هیچ مصیبتی از مصیبت فقدان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله بزرگ تر نیست.

اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: ای اسحاق! مصیبتی را که در مقابل آن خداوند به تو صبر عنایت کند و به خاطر آن مستوجب اجر و ثواب شوی، مصیبت به شمار نیاور، مصیبت آن است که صاحبش به واسطه صبر نکردن، از اجر و ثوابش محروم شود.

از جابر روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل علیه السلام فرمود: ای محمد! هر چه می خواهی زندگی کن که خواهی مرد و به هر که می خواهی عشق بورز که او را ترک خواهی کرد و هر چه می خواهی انجام بده که نتیجه آن را خواهی دید.

**[ترجمه]

بیان

لعل الأمر للتسویة کقوله صاحب الحسن أو ابن سیرین أو للتهدید.

**[ترجمه]شاید امر برای مساوی قرار دادن باشد؛ مثل اینکه می گویند: صاحِبِ الحسنَ او ابن سیرین - با حسن رفاقت کن یا ابن سیرین فرقی ندارد - یا برای تهدید.

**[ترجمه]

«27»

أَعْلَامُ الدِّینِ، قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الثَّالِثُ علیه السلام: الْمُصِیبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجَازِعِ اثْنَتَانِ.

**[ترجمه]اعلام الدین: امام هادی علیه السلام فرموده اند: برای فرد شکیبا یک مصیبت است و برای فرد بی تاب دو مصیبت.

**[ترجمه]

«28»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ علیه السلام: مَرَارَةُ الدُّنْیَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ وَ حَلَاوَةُ الدُّنْیَا مَرَارَةُ الْآخِرَةِ(1).

**[ترجمه]نهج البلاغه: علی علیه السلام که درود خدا بر او، فرمود: تلخکامی دنیا، شیرینی آخرت و شیرینی حرام دنیا، تلخی آخرت است. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 251 -

**[ترجمه]

«29»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ مَرَّ عَلَی امْرَأَةٍ تَبْکِی عَلَی قَبْرٍ فَقَالَ لَهَا اصْبِرِی أَیَّتُهَا الْمَرْأَةُ فَقَالَتْ یَا هَذَا الرَّجُلُ اذْهَبْ إِلَی عَمَلِکَ فَإِنَّهُ وَلَدِی وَ قُرَّةُ عَیْنِی فَمَضَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ تَرَکَهَا وَ لَمْ تَکُنِ الْمَرْأَةُ عَرَفَتْهُ فَقِیلَ لَهَا إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَقَامَتْ تَشْتَدُّ حَتَّی لَحِقَتْهُ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ أَعْرِفْکَ فَهَلْ لِی مِنْ أَجْرٍ إِنْ صَبَرْتُ قَالَ الْأَجْرُ مَعَ الصَّدْمَةِ الْأُولَی (2).

وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَالَ: إِیَّاکَ وَ الْجَزَعَ فَإِنَّهُ یَقْطَعُ الْأَمَلَ وَ یُضَعِّفُ الْعَمَلَ وَ یُورِثُ الْهَمَّ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمَخْرَجَ فِی أَمْرَیْنِ مَا کَانَتْ فِیهِ حِیلَةٌ فَالاحْتِیَالُ وَ مَا لَمْ تَکُنْ فِیهِ حِیلَةٌ فَالاصْطِبَارُ(3).

وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ مَرَّ عَلَی قَوْمٍ مِنَ الْأَنْصَارِ فِی بَیْتٍ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفَ فَقَالَ کَیْفَ أَنْتُمْ قَالُوا مُؤْمِنُونَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَ فَمَعَکُمْ بُرْهَانُ ذَلِکَ قَالُوا:

ص: 144


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 251 من قسم الحکم.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 222.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 223.

نَعَمْ قَالَ هَاتُوا قَالُوا نَشْکُرُ اللَّهَ فِی الرَّخَاءِ وَ نَصْبِرُ عَلَی الْبَلَاءِ وَ نَرْضَی بِالْقَضَاءِ قَالَ أَنْتُمْ إِذَا أَنْتُمْ (1).

**[ترجمه]دعائم الاسلام: از حضرت جعفر بن محمد از پدرانش علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است: حضرت بر زنی عبور کرد که بر قبری می گریست، به او فرمود: صبر پیشه کن ای زن! عرض کرد: ای مرد! به دنبال کار خودت برو، او فرزند و نور چشم من بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله از آنجا گذشت و او را ترک گفت و حال آنکه آن زن او را نشناخته بود. به او گفتند که او رسول خدا بود، او فوراً برخاست و در پی حضرت دوید تا اینکه به او رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! من تو را نشناختم، آیا با صبر کردن اجری نصیبم می شود؟ فرمود: اجر حقیقی به هنگام صدمه نخستین است. - . دعائم الاسلام 1 : 222 -

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: از بی تابی برحذر باشید که باعث قطع امید می شود و عمل را سست می کند و اندوه به جای می گذارد. بدان که راه نجات در دو کار است: آنچه چاره دارد، باید در آن چاره اندیشی کرد و آنچه چاره ای ندارد، باید بر آن صبر نمود. - . دعائم الاسلام 1 : 223 -

و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که حضرت بر خانه ای از انصار گذر کرد و به آنان سلام داد و ایستاد و فرمود: شما چگونه مردمانی هستید؟ عرض کردند: مؤمن ای رسول خدا! فرمود: آیا دلیلی بر این سخن دارید؟ عرض کردند: آری. فرمود: بیاورید. عرض کردند: در آسایش خدا را سپاس می گوییم و بر بلا صبر پیشه می کنیم و به قضای الهی راضی هستیم. فرمود: در این صورت شما راست گفته اید. - . دعائم الاسلام 1 : 223 -

**[ترجمه]

«30»

مِشْکَاةُ الْأَنْوَارِ، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ فِی نُورِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ مَنْ کَانَ عِصْمَةُ أَمْرِهِ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَ خَیْراً قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَ خَطِیئَةً قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ (2).

وَ مِنْهُ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: لَنْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ حَتَّی تَعُدُّوا الْبَلَاءَ نِعْمَةً وَ الرَّخَاءَ مُصِیبَةً وَ ذَلِکَ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی الْبَلَاءِ أَفْضَلُ مِنَ الْغَفْلَةِ عِنْدَ الرَّخَاءِ(3).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ أُعْطِیَ قَلْباً شَاکِراً وَ لِسَاناً ذَاکِراً وَ جَسَداً فِی الْبَلَاءِ صَابِراً وَ زَوْجَةً صَالِحَةً إِلَّا وَ قَدْ أُعْطِیَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ(4).

**[ترجمه]مشکاة الانوار: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چهار خصلت است که در هر کس باشد، در نور خداوند بزرگ قرار می گیرد: هر کس که تکیه گاهش، گواهی به این باشد که معبودی جز خدای یگانه نیست و اینکه من رسول خدا هستم، و هر کس که چون مصیبتی به او رسد، بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»، و کسی که چون به او خیری رسد، بگوید: «الحمد لله ربّ العالمین»، و هر کس چون مرتکب خطایی شود بگوید: «استغفر الله و أتوب إلیه». - . مشکاة الانوار : 149 -

و از مشکاة الانوار: از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: شنیدم [امام صادق علیه السلام] می فرمود: مؤمن نخواهید بود تا زمانی که بلا را نعمت و آسایش را مصیبت به شمار آورید؛ چرا که صبر بر بلا بهتر است از غفلت به هنگام آسایش. - . مشکاة الانوار : 298 و 276 -

و از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: بنده ای نیست که قلبی سپاسگزار و زبانی ذکرگو و جسمی صبور در بلا و همسری صالح به او بخشیده شود، مگر اینکه خیر دنیا و آخرت به او بخشیده شده باشد. - . مشکاة الانوار : 276 -

**[ترجمه]

«31»

جَوَامِعُ الْجَوَامِعِ، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا نُشِرَتِ الدَّوَاوِینُ وَ نُصِبَتِ الْمَوَازِینُ لَمْ یُنْصَبْ لِأَهْلِ الْبَلَاءِ مِیزَانٌ وَ لَمْ یُنْشَرْ لَهُمْ دِیوَانٌ وَ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (5).

**[ترجمه]جوامع الجامع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی اعمال گشوده گردد و ترازوی سنجش اعمال به پا شود، برای اهل بلا ترازویی نصب نمی شود و پرونده ای برای آنان گشوده نمی شود و این آیه را تلاوت فرمود: « إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب»، - . زمر / 10 - {شکیبایان پاداش خود را بی حساب [و] به تمام خواهند یافت.}

**[ترجمه]

«32»

الْإِقْبَالُ، لِلسَّیِّدِ بْنِ طَاوُسٍ عَنْ شَیْخِ الطَّائِفَةِ عَنِ الْمُفِیدِ وَ ابْنِ الْغَضَائِرِیِّ عَنِ الصَّدُوقِ عَنِ ابْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ عَنِ الشَّیْخِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی الْأَهْوَازِیِّ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَوَانِیِّ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ أَیُّوبَ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی الْأَسْوَدِ عَنْ عَطِیَّةَ بْنِ نَجِیحِ بْنِ مُطَهَّرٍ الرَّازِیِّ وَ

ص: 145


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 223.
2- 2. مشکاة الأنوار ص 149.
3- 3. مشکاة الأنوار: 276 و 298.
4- 4. المصدر ص 276.
5- 5. الزمر: 10.

إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالا مَعاً: إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام کَتَبَ إِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حِینَ حُمِلَ هُوَ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ یُعَزِّیهِ عَمَّا صَارَ إِلَیْهِ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِلَی الْخَلَفِ الصَّالِحِ وَ الذُّرِّیَّةِ الطَّیِّبَةِ مِنْ وُلْدِ أَخِیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ أَمَّا بَعْدُ فَلَئِنْ کُنْتَ قَدْ تَفَرَّدْتَ أَنْتَ وَ أَهْلُ بَیْتِکَ مِمَّنْ حُمِلَ مَعَکَ بِمَا أَصَابَکُمْ مَا انْفَرَدْتَ بِالْحُزْنِ وَ الْغَیْظِ وَ الْکَآبَةِ وَ أَلِیمِ وَجَعِ الْقَلْبِ دُونِی فَلَقَدْ نَالَنِی مِنْ ذَلِکَ مِنَ الْجَزَعِ وَ الْقَلَقِ وَ حَرِّ الْمُصِیبَةِ مِثْلُ مَا نَالَکَ وَ لَکِنْ جَرَتْ إِلَی مَا أَمَرَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بِهِ الْمُتَّقِینَ مِنَ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْعَزَاءِ حِینَ یَقُولُ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا(1) وَ حِینَ یَقُولُ فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ (2) وَ حِینَ یَقُولُ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ مُثِّلَ بِحَمْزَةَ- وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (3) وَ صَبَرَ صلی الله علیه و آله وَ لَمْ یُعَاقِبْ وَ حِینَ یَقُولُ وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها- لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی (4) وَ حِینَ یَقُولُ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (5) وَ حِینَ یَقُولُ إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (6) وَ حِینَ یَقُولُ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(7) وَ حِینَ یَقُولُ عَنْ مُوسَی- قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (8) وَ حِینَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا

ص: 146


1- 1. الطور: 48.
2- 2. القلم: 48 و ما بین العلامتین ساقط من الکمبانیّ موجود فی الأصل و المصدر کما أخرجه فی ج 47 ص 399 من هذه الطبعة.
3- 3. النحل: 127.
4- 4. طه: 132.
5- 5. البقرة: 157.
6- 6. الزمر: 10.
7- 7. لقمان: 17.
8- 8. الأعراف: 128.

الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ(1) وَ حِینَ یَقُولُ ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ(2) وَ حِینَ یَقُولُ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ (3) وَ حِینَ یَقُولُ وَ

کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (4) وَ حِینَ یَقُولُ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ (5) وَ حِینَ یَقُولُ وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (6) وَ أَمْثَالُ ذَلِکَ مِنَ الْقُرْآنِ کَثِیرٌ وَ اعْلَمْ أَیْ عَمِّ وَ ابْنَ عَمِّ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ یُبَالِ بِضُرِّ الدُّنْیَا لِوَلِیِّهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَا شَیْ ءَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنَ الضُّرِّ وَ الْجَهْدِ وَ الْبَلَاءِ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یُبَالِ بِنَعِیمِ الدُّنْیَا لِعَدُوِّهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا کَانَ أَعْدَاؤُهُ یَقْتُلُونَ أَوْلِیَاءَهُ وَ یُخِیفُونَهُمْ وَ یَمْنَعُونَهُمْ وَ أَعْدَاؤُهُ آمِنُونَ مُطْمَئِنُّونَ عَالُونَ ظَاهِرُونَ قَاهِرُونَ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا قُتِلَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فِی بَغِیٍّ مِنَ الْبَغَایَا وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا قُتِلَ جَدُّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لِمَا قَامَ بِأَمْرِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ ظُلْماً وَ عَمُّکَ الْحُسَیْنُ بْنُ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا اضْطِهَاداً وَ عُدْوَاناً وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فِی کِتَابِهِ- وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ (7)

ص: 147


1- 1. العصر: 3.
2- 2. البلد: 17.
3- 3. البقرة: 155.
4- 4. آل عمران: 146.
5- 5. الأحزاب: 35.
6- 6. یونس: 109.
7- 7. الزخرف: 33.

وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا قَالَ فِی کِتَابِهِ- أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ- نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ (1) وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا جَاءَ فِی الْحَدِیثِ لَوْ لَا أَنْ یَحْزَنَ الْمُؤْمِنُ لَجَعَلْتُ لِلْکَافِرِ عِصَابَةً مِنْ حَدِیدٍ- لَا یُصَدَّعُ رَأْسُهُ أَبَداً وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا جَاءَ فِی الْحَدِیثِ أَنَّ الدُّنْیَا لَا تُسَاوِی عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا سَقَی کَافِراً مِنْهَا شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا جَاءَ فِی الْحَدِیثِ لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً عَلَی قُلَّةِ جَبَلٍ- لَابْتَعَثَ اللَّهُ لَهُ کَافِراً أَوْ مُنَافِقاً یُؤْذِیهِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا جَاءَ فِی الْحَدِیثِ أَنَّهُ إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً أَوْ أَحَبَّ عَبْداً صَبَّ عَلَیْهِ الْبَلَاءَ صَبّاً فَلَا یَخْرُجُ مِنْ غَمٍّ إِلَّا وَقَعَ فِی غَمٍّ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا جَاءَ فِی الْحَدِیثِ مَا مِنْ جُرْعَتَیْنِ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْرَعَهُمَا عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ فِی الدُّنْیَا مِنْ جُرْعَةِ غَیْظٍ کَظَمَ عَلَیْهَا وَ جُرْعَةِ حُزْنٍ عِنْدَ مُصِیبَةٍ صَبَرَ عَلَیْهَا بِحُسْنِ عَزَاءٍ وَ احْتِسَابٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمَا کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ یَدْعُونَ عَلَی مَنْ ظَلَمَهُمْ بِطُولِ الْعُمُرِ وَ صِحَّةِ الْبَدَنِ وَ کَثْرَةِ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ إِذَا خَصَّ رَجُلًا بِالتَّرَحُّمِ عَلَیْهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ اسْتُشْهِدَ فَعَلَیْکُمْ یَا عَمِّ وَ ابْنَ عَمِّ وَ بَنِی عُمُومَتِی وَ إِخْوَتِی بِالصَّبْرِ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمِ وَ التَّفْوِیضِ إِلَی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ الرِّضَا وَ الصَّبْرِ عَلَی قَضَائِهِ وَ التَّمَسُّکِ بِطَاعَتِهِ وَ النُّزُولِ عِنْدَ أَمْرِهِ أَفْرَغَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَ عَلَیْکُمُ الصَّبْرَ وَ خَتَمَ لَنَا وَ لَکُمْ بِالْأَجْرِ وَ السَّعَادَةِ وَ أَنْقَذَکُمْ وَ إِیَّانَا مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ بِحَوْلِهِ وَ قُوَّتِهِ- إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی صَفْوَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ (2).

مسکن الفؤاد، بالسند الأول من السندین: مثله.

ص: 148


1- 1. المؤمنون: 56.
2- 2. کتاب اقبال الاعمال ص 578- 581 و فی ط 49- 51.

**[ترجمه]الاقبال سید بن طاووس: از عطیة بن نجیح بن مطهر رازی و اسحاق بن عمار صیرفی روایت شده که هر دو گفته اند: وقتی عبدالله بن حسن - رضی الله عنه - و خانواده اش به تبعید فرستادند، امام جعفر صادق علیه السلام برای تسلی دادن او به خاطر آنچه بر او گذشته بود، به او نامه نوشت:

به نام خداوند بخشاینده مهربان. به جانشین صالح و نسل پاک از فرزندان برادرش و پسر عمویش. اما بعد - از حمد و ثنای خداوند-، اگر تو و خانواده ات که با تو تبعید شدند، با آنچه بدان دچار گشتید تنها مانده ای، در اندوه و خشم و غم و درد سوزناک دل تنها نیستی و من در این ناراحتی جانسوز با تو سهیم هستم. بی تابی و نگرانی و سوز مصیبتی که به تو رسیده، بر من نیز عارض گشته است، ولی در چنین مصیبتی باید صبر و حسن عزائی را که خداوند جل جلاله به متقین امر فرموده در پیش بگیریم، آنگاه که به پیامبر خود - که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد - می فرماید: «وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا»، - . طور / 48 - {و در برابر دستور پروردگارت شکیبایی پیشه کن که تو خود در حمایت مایی.} و آنگاه که می فرماید: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ» - . قلم / 48 [2] - ، {پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز و مانند همدم ماهی [یونس] مباش.} و آنگاه که بلیه مثله به حمزه رسید، به پیامبرش فرمود: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ»، - . نحل / 127 -

{و اگر عقوبت کردید، همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفته اید [متجاوز را ] به عقوبت رسانید و اگر صبر کنید البته آن برای شکیبایان بهتر است.} و حضرت صلی الله علیه و آله صبر پیشه ساخت و مورد عقوبت قرار نداد و آنگاه که می فرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها. لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی»، - . طه / 132 - {و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش. ما از تو جویای روزی نیستیم، ما به تو روزی می دهیم، و فرجام [نیک] برای پرهیزکاری است.} و آنگاه که می فرماید: «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»، - . بقره / 157- 156 -

{[همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، می گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و راه یافتگان [هم] خود ایشانند.} و آنگاه که می فرماید: «إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»، - . زمر / 10 - {شکیبایان پاداش خود را بی حساب [و] به تمام خواهند یافت.} و هنگامی که لقمان به پسرش می گوید: « وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» - . لقمان / 17 -

{و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است شکیبا باش. این [حاکی] از عزم [و اراده تو در] امور است.} و آنگاه که درباره موسی می فرماید: « قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» - . اعراف / 128 -

{موسی به قوم خود گفت: «از خدا یاری جویید و پایداری ورزید، که زمین از آنِ خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می دهد؛ و فرجام [نیک] برای پرهیزگاران است.} و آنگاه که می فرماید: « الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»، - . عصر / 3 - {کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حقّ سفارش و به شکیبایی توصیه کرده اند.} و آنگاه که می فرماید: «ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»، - . بلد / 17 -

{علاوه بر این از زمره کسانی باشد که گرویده و یکدیگر را به شکیبایی و مهربانی سفارش کرده اند.} و آنگاه که می فرماید: « وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»، - . بقره / 155 -

{و قطعاً شما را به چیزی از [قبیلِ] ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جانها و محصولات می آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را.} و آنگاه که می فرماید: « وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ»، - . آل عمران / 146 -

{و چه بسیار پیامبرانی که همراه او مردان الهی بسیاری، کارزار کردند؛ و در برابر آنچه در راه خدا بدیشان رسید، سستی نورزیدند و ناتوان نشدند؛ و تسلیم [دشمن] نگردیدند، و خداوند، شکیبایان را دوست دارد.} و آنگاه که می فرماید: « وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ ،» - . احزاب / 35 -

{و مردان و زنان شکیبا.} و آنگاه که می فرماید: «وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ»، - . یونس / 109 - {و شکیبا باش تا خدا [میان تو و آنان] داوری کند، و او بهترین داوران است.} و امثال آن از قرآن بسیار است و بدان ای عمو و پسر عمو که خداوند جل جلاله، هرگز لحظه ای به زیان دنیا برای دوستش اهمیتی نمی دهد و هیچ چیز در نزد او محبوب تر از زیان و تلاش و بلا به همراه صبر نیست و اینکه خداوند تبارک و تعالی هرگز برای ساعتی به نعمت دنیا برای دشمنش اهمیتی نمی دهد و اگر چنین نبود، دشمنانش دوستانش را نمی کشتند و آن ها را به هراس وانمی داشتند و مانع آن ها نمی شدند، در حالی که دشمنانش در امان و آسایش و از آنان برتر و بر آن­ها چیره باشند و اگر چنین نبود، زکریّا و یحیی بن زکریا از روی ظلم و دشمنی به خاطر زناکاری از زناکاران کشته نمی شدند؛ و اگر چنین نبود ،جدت علی بن ابی طالب علیه السلام به خاطر اجرای دستور خدای جلّ و عزّ ظالمانه به شهادت نمی رسید و عمویت حسین پسر فاطمه علیهما السلام ستمکارانه و با کینه و دشمنی کشته نمی شد. و اگر چنین نبود، خداوند عزوجل در کتابش نمی فرمود: «وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ»، - . زخرف / 33 - {و اگر نه آن بود که [همه] مردم [در انکار خدا] امّتی واحد گردند، قطعاً برای خانه های آنان که به [خدای] رحمان کفر می ورزیدند، سقفها و نردبانهایی از نقره که بر آنها بالا روند قرار می دادیم.}

اگر چنین نبود در کتابش نمی فرمود: «أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ»، - . مؤمنون / 56 - {آیا می پندارند که آنچه از مال و پسران که بدیشان مدد می دهیم، [از آن روی است که] می خواهیم به سودشان در خیرات شتاب ورزیم؟ [نه،] بلکه نمی فهمند.} و اگر چنین نبود، در حدیث نمی آمد: اگر مؤمن ناراحت نمی شد، دستاری از آهن بر سر کافر می نهادم که هیچ گاه سر درد نگیرد. و اگر چنین نبود، در حدیث نمی آمد که ارزش دنیا در نزد خداوند با پر پشه هم برابری نمی کند. و اگر اینگونه نبود، هیچ کافری یک جرعه آب هم از آن نمی خورد. و اگر چنین نبود، در حدیث نمی آمد که اگر مؤمن در قله کوهی باشد، خداوند کافر یا منافقی را به سوی او می فرستد تا او را آزار دهد. و اگر چنین نبود، در حدیث نمی آمد که اگر خدا قومی یا بنده ای را دوست داشته باشد، بلا را بر سر او می ریزد. از اندوهی بیرون نمی آید مگر اینکه در اندوهی دیگر بیفتد. و اگر چنین نبود، در حدیث نمی آمد که هیچ دو جرعه ای در نزد خداوند محبوبتر از دو جرعه ای نیست که بنده مؤمن او در دنیا فرو می برد: جرعه خشمی که آن را فرو می خورد و جرعه اندوه، به هنگام مصیبتی که با حسن عزا و برای رضای خدا آن را فرو می نشاند.

و اگر چنین نبود، اصحاب رسول خدا برای کسانی که به آنان ستم روا داشته بودند، از خدا طول عمر و سلامتی بدن و زیادی مال و فرزند نمی خواستند. و اگر چنین نبود، به ما خبر نمی رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله هر گاه مردی را به طور خاص مورد ترحم قرار می داد و برای او طلب آمرزش می کرد، آن مرد شهید می شد.

پس ای عمو و پسر عمو و عموزادگانم و برادرانم، بر شما باد صبر و خشنودی و تسلیم و واگذاری به خداوند جل و عز و خشنودی و صبر بر قضای الهی و متوسل شدن به طاعت او و تن دادن به دستور او. خداوند صبرش را بر ما فرو ریزد. بر شما باد صبر، و عاقبت ما و شما را ختم به پاداش و نیکبختی نماید و با نیرو و قوت خویش، شما و ما را از هر نابودی نجات دهد که به راستی اوست شنوای نزدیک به اجابت هر بنده ای و درود خدا بر خلق برگزیده اش محمد پیامبر و اهل بیت او باد. - . کتاب اقبال الاعمال : 581-578 و در چاپی دیگر 51-49 -

مسکن الفؤاد: با سند اول از دو سند، مثل همین حدیث را ذکر کرده است.

**[ترجمه]

باب 19 آخر فی ذکر صبر الصابرین و الصابرات

روایات

«1»

مسکن الفؤاد، للشهید الثانی رفع الله درجته قال أسند أبو العباس بن مسروق عن الأوزاعی قال حدثنا بعض الحکماء قال خرجت و أنا أرید الرباط حتی إذا کنت بعریش مصر إذا أنا بمظلة و فیها رجل قد ذهبت عیناه و استرسلت یداه و رجلاه و هو یقول لک الحمد سیدی و مولای اللهم إنی أحمدک حمدا یوافی محامد خلقک کفضلک علی سائر خلقک إذ فضلتنی علی کثیر ممن خلقت تفضیلا فقلت و الله لأسألنه أعلمه أو ألهمه إلهاما فدنوت منه و سلم علیه فرد علی السلام فقلت له رحمک الله إنی أسألک عن شی ء أ تخبرنی به أم لا فقال إن کان عندی منه علم أخبرتک به فقلت رحمک الله علی أی فضیلة من فضائله تشکره فقال أ و لیس تری ما قد صنع بی فقلت بلی فقال و الله لو أن الله تبارک و تعالی صب علی نارا تحرقنی و أمر الجبال فدمرتنی و أمر البحار فغرقتنی و أمر الأرض فخسفت بی ما ازددت فیه سبحانه إلا حبا و لا ازددت له إلا شکرا و إن لی إلیک حاجة تقضیها لی فقلت نعم قل ما تشاء فقال بنی لی کان یتعاهدنی أوقات صلاتی و یطعمنی عند إفطاری و قد فقدته منذ أمس فانظر هل تجده لی قال فقلت فی نفسی إن فی قضاء حاجته لقربة إلی الله عز و جل فقمت و خرجت فی طلبه حتی إذا صرت بین کثبان الرمال إذا أنا بسبع قد افترس الغلام یأکله فقلت إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ کیف آتی هذا العبد الصالح بخبر ابنه قال فأتیته و سلمت علیه فرد علی السلام فقلت یرحمک الله إن سألتک عن شی ء تخبرنی به فقال إن کان عندی منه علم أخبرتک به قال

ص: 149

قلت إنک أکرم علی الله عز و جل و أقرب منزلة أو نبی الله أیوب صلوات الله و سلامه علیه فقال بل أیوب أکرم علی الله تعالی منی و أعظم عند الله منزلة منی فقلت إنه ابتلاه الله تعالی فصبر حتی استوحش منه من کان یأنس به و کان غرضا لمرار الطریق و اعلم أن ابنک الذی أخبرتنی به و سألتنی أن أطلبه لک افترسه السبع فأعظم الله أجرک فیه فقال الحمد لله الذی لم یجعل فی قلبی حسرة من الدنیا ثم شهق شهقة و سقط علی وجهه فجلست ساعة ثم حرکته فإذا هو میت فقلت إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ کیف أعمل فی أمره و من یعیننی علی غسله و کفنه و حفر قبره و دفنه فبینما أنا کذلک إذا أنا برکب یریدون الرباط فأشرت إلیهم فأقبلوا نحوی حتی وقفوا علی فقالوا ما أنت و ما هذا فأخبرتهم بقصتی فعقلوا رواحلهم و أعانونی حتی غسلناه بماء البحر و کفناه بأثواب کانت معهم و تقدمت فصلیت علیه مع الجماعة و دفناه فی مظلته و جلست عند قبره آنسا به أقرأ القرآن إلی أن مضی من اللیل ساعة فغفوت غفوة فرأیت صاحبی فی أحسن صورة و أجمل زی فی روضة خضراء علیه ثیاب خضر قائما یتلو القرآن فقلت له أ لست بصاحبی قال بلی قلت فما الذی صیرک إلی ما أری فقال اعلم أننی وردت مع الصابرین لله عز و جل فی درجة لم ینالوها إلا بالصبر علی البلاء و الشکر عند الرخاء فانتبهت.

وَ رُوِیَ فِی عُیُونِ الْمَجَالِسِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ قُرَّةَ قَالَ: کَانَ أَبُو طَلْحَةَ یُحِبُّ ابْنَهُ حُبّاً شَدِیداً فَمَرِضَ فَخَافَتْ- أُمُّ سُلَیْمٍ عَلَی أَبِی طَلْحَةَ الْجَزَعَ حِینَ قُرْبِ مَوْتِ الْوَلَدِ فَبَعَثَتْهُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا خَرَجَ أَبُو طَلْحَةَ مِنْ دَارِهِ تُوُفِّیَ الْوَلَدُ فَسَجَّتْهُ أُمُّ سُلَیْمٍ بِثَوْبٍ وَ عَزَلَتْهُ فِی نَاحِیَةٍ مِنَ الْبَیْتِ ثُمَّ تَقَدَّمَتْ إِلَی أَهْلِ بَیْتِهَا وَ قَالَتْ لَهُمْ لَا تُخْبِرُوا أَبَا طَلْحَةَ بِشَیْ ءٍ ثُمَّ إِنَّهَا صَنَعَتْ طَعَاماً ثُمَّ مَسَّتْ شَیْئاً مِنَ الطِّیبِ فَجَاءَ أَبُو طَلْحَةَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَا فَعَلَ ابْنِی فَقَالَتْ لَهُ هَدَأَتْ

ص: 150

نَفْسُهُ ثُمَّ قَالَ هَلْ لَنَا مَا نَأْکُلُ فَقَامَتْ فَقَرَّبَتْ إِلَیْهِ الطَّعَامَ ثُمَّ تَعَرَّضَتْ لَهُ فَوَقَعَ عَلَیْهَا فَلَمَّا اطْمَأَنَّ قَالَتْ لَهُ یَا أَبَا طَلْحَةَ أَ تَغْضَبُ مِنْ وَدِیعَةٍ کَانَتْ عِنْدَنَا فَرَدَدْنَاهَا إِلَی أَهْلِهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ لَا فَقَالَتِ ابْنُکَ کَانَ عِنْدَنَا وَدِیعَةً فَقَبَضَهُ اللَّهُ تَعَالَی فَقَالَ أَبُو طَلْحَةَ فَأَنَا أَحَقُّ بِالصَّبْرِ مِنْکِ ثُمَّ قَامَ مِنْ مَکَانِهِ فَاغْتَسَلَ وَ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ انْطَلَقَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرَهُ بِصَنِیعِهَا فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَبَارَکَ اللَّهُ لَکُمَا فِی وَقْعَتِکُمَا ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ فِی أُمَّتِی مِثْلَ صَابِرَةِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا کَانَ مِنْ خَبَرِهَا فَقَالَ کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ امْرَأَةٌ وَ کَانَ لَهَا زَوْجٌ وَ لَهَا مِنْهُ غُلَامَانِ فَأَمَرَهَا بِطَعَامٍ لِیَدْعُوَ عَلَیْهِ النَّاسَ فَفَعَلَتْ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فِی دَارِهِ فَانْطَلَقَ الْغُلَامَانِ یَلْعَبَانِ فَوَقَعَا فِی بِئْرٍ کَانَتْ فِی الدَّارِ فَکَرِهَتْ أَنْ تُنَغِّصَ عَلَی زَوْجِهَا الضِّیَافَةَ فَأَدْخَلَتْهُمَا الْبَیْتَ وَ سَجَّتْهُمَا بِثَوْبٍ فَلَمَّا فَرَغُوا دَخَلَ زَوْجُهَا فَقَالَ أَیْنَ ابْنَایَ قَالَتْ هُمَا فِی الْبَیْتِ وَ إِنَّهَا کَانَتْ تَمَسَّحَتْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الطِّیبِ وَ تَعَرَّضَتْ لِلرَّجُلِ حَتَّی وَقَعَ عَلَیْهَا ثُمَّ قَالَ أَیْنَ ابْنَایَ قَالَتْ هُمَا فِی الْبَیْتِ فَنَادَاهُمَا أَبُوهُمَا فَخَرَجَا یَسْعِیَانِ فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَا مَیِّتَیْنِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَحْیَاهُمَا ثَوَاباً لِصَبْرِی.

و قریب من هذا ما رویناه فی دلائل النبوة عن أنس بن مالک قال دخلنا علی رجل من الأنصار و هو مریض فلم نبرح حتی قضی فبسطنا علیه ثوبا و أم له عجوز کبیرة عند رأسه فقلنا لها یا هذا احتسبی مصیبتک علی الله عز و جل فقالت و مات ابنی قلنا نعم قالت حقا تقولون قلنا نعم قال فمدت یدها فقالت اللهم إنک تعلم أنی أسلمت لک و هاجرت إلی رسولک رجاء أن تعیننی عند کل شدة و رخاء فلا تحمل علی هذه المصیبة الیوم فکشف الثوب عن وجهه ثم ما برحنا حتی طعمنا معه قال قدس سره و هذا الدعاء من المرأة رحمها الله إدلال علی الله و استیناس منه یقع للمحبین کثیرا فیقبل دعاءهم و إن کان فی التذکیر بنحو ذلک

ص: 151

ما یظهر منه قلة الأدب لو وقع عن غیرهم و لذلک بحث طویل و شواهد من الکتاب و السنة یخرج ذکره عن مناسبة المقام و قال أبان بن تغلب دخلت علی امرأة و قد نزل بابنها الموت فقامت إلیه فغمضته و سجته ثم قالت یا بنی ما الجزع فیما لا یزول و ما البکاء فیما ینزل بک غدا یا بنی تذوق ما ذاق أبوک و ستذوقه من بعدک أمک و إن أعظم الراحة لهذا الجسد النوم و النوم أخو الموت فما علیک إن کنت نائما علی فراشک أو علی غیره و إن غدا السؤال و الجنة أو النار فإن کنت من أهل الجنة فما ضرک الموت و إن کنت من أهل النار فما ینفعک الحیاة و لو کنت أطول الناس عمرا یا بنی لو لا أن الموت أشرف الأشیاء لابن آدم لما أمات الله نبیه صلی الله علیه و آله و أبقی عدوه إبلیس و عن مسلم بن یسار قال قدمت البحرین فأضافتنی امرأة لها بنون و رقیق و مال و یسار و کنت أراها محزونة فغبت عنها مدة طویلة ثم أتیتها فلم أر ببابها إنسا فاستأذنت علیها فإذا هی ضاحکة مسرورة فقلت لها ما شأنک قالت إنک لما غبت عنا لم نرسل شیئا فی البحر إلا غرق و لا فی البر شیئا إلا عطب و ذهب الرقیق و مات البنون فقلت لها یرحمک الله رأیتک محزونة فی ذلک الیوم و مسرورة فی هذا الیوم فقالت نعم إنی لما کنت فیما کنت فیه من سعة الدنیا خشیت أن یکون الله قد عجل لی حسناتی فی الدنیا فلما ذهب مالی و ولدی و رقیقی رجوت أن یکون الله قد ذخر لی عنده شیئا و عن بعضهم قال خرجت أنا و صدیق لی إلی البادیة فضللنا الطریق فإذا نحن بخیمة عن یمین الطریق فقصدنا نحوها فسلمنا فإذا بامرأة ترد علینا السلام و قالت من أنتم قلنا ضالون فأتیناکم فاستأنسنا بکم فقالت یا هؤلاء ولوا وجوهکم عنی حتی أقضی من حقکم ما أنتم له أهل ففعلنا فألقت لنا مسحا فقالت اجلسوا علیه إلی أن یأتی ابنی ثم جعلت ترفع طرف الخیمة و

ص: 152

تردها إلی أن رفعته مرة فقالت أسأل الله برکة المقبل أما البعیر فبعیر ابنی و أما الراکب فلیس هو به قال فوقف الراکب علیها و قال یا أم عقیل عظم الله أجرک فی عقیل ولدک فقالت له ویحک مات قال نعم قالت و ما سبب موته قال ازدحمت علیه الإبل فرمت به فی البئر فقالت انزل و اقض ذمام القوم و دفعت إلیه کبشا فذبحه و أصلحه و قرب إلینا الطعام فجعلنا نأکل و نتعجب من صبرها فلما فرغنا خرجت إلینا و قالت یا قوم هل فیکم من یحسن من کتاب الله شیئا فقلت نعم قالت فاقرأ علی آیات أتعزی بها عن ولدی فقلت یقول الله عز و جل وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ- الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ قالت بالله إنها فی کتاب الله هکذا قلت و الله إنها لفی کتاب الله هکذا فقالت السلام علیکم ثم صفت قدمیها و صلت رکعات ثم قالت اللهم إنی قد فعلت ما أمرتنی به فأنجز لی ما وعدتنی به و لو بقی أحد لأحد قال فقلت فی نفسی لبقی ابنی لحاجتی إلیه فقالت لبقی محمد صلی الله علیه و آله لأمته فخرجت و أنا أقول ما رأیت أکمل منها و لا أجزل ذکرت ربها بأکمل خصاله و أجمل خلاله ثم إنها لما علمت أن الموت لا مدفع له و لا محیص عنه و إن الجزع لا یجدی نفعا و البکاء لا یرد هالکا رجعت إلی الصبر الجمیل و احتسبت ابنها عند الله ذخیرة نافعة لیوم الفقر و الفاقة.

وَ رُوِیَ: أَنَّ یُونُسَ علیه السلام قَالَ لِجَبْرَئِیلَ علیه السلام دُلَّنِی عَلَی أَعْبَدِ أَهْلِ الْأَرْضِ فَدَلَّهُ عَلَی رَجُلٍ قَدْ قَطَعَ الْجُذَامُ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ ذَهَبَ بِبَصَرِهِ وَ سَمْعِهِ وَ هُوَ یَقُولُ مَتَّعْتَنِی بِهَا مَا شِئْتَ وَ سَلَبْتَنِی مَا شِئْتَ وَ أَبْقَیْتَ لِی فِیکَ الْأَمَلَ یَا بَرُّ یَا وَصُولُ.

وَ رُوِیَ: أَنَّ عِیسَی علیه السلام مَرَّ بِرَجُلٍ أَعْمَی أَبْرَصَ مُقْعَدٍ مَضْرُوبِ الْجَنْبَیْنِ بِالْفَالِجِ وَ قَدْ تَنَاثَرَ لَحْمُهُ مِنَ الْجُذَامِ وَ هُوَ یَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَافَانِی مِمَّا

ص: 153

ابْتَلَی بِهِ کَثِیراً مِنْ خَلْقِهِ فَقَالَ لَهُ عِیسَی علیه السلام یَا هَذَا وَ أَیُّ شَیْ ءٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَرَاهُ مَصْرُوفاً عَنْکَ فَقَالَ یَا رُوحَ اللَّهِ أَنَا خَیْرٌ مِمَّنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ مَا جَعَلَ فِی قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِهِ فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ هَاتِ یَدَکَ فَنَاوَلَهُ یَدَهُ فَإِذَا هُوَ أَحْسَنُ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَفْضَلُهُمْ هَیْئَةً قَدْ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ مَا کَانَ بِهِ فَصَحِبَ عِیسَی علیه السلام وَ تَعَبَّدَ مَعَهُ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ رَجُلٌ فَقِیهٌ عَابِدٌ عَالِمٌ مُجْتَهِدٌ وَ کَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ کَانَ بِهَا مُعْجَباً فَمَاتَتْ فَوَجَدَ عَلَیْهَا وَجْداً شَدِیداً حَتَّی خَلَا فِی بَیْتٍ وَ أَغْلَقَ عَلَی نَفْسِهِ وَ احْتَجَبَ عَنِ النَّاسِ فَلَمْ یَکُنْ یَدْخُلُ عَلَیْهِ أَحَدٌ ثُمَّ إِنَّ امْرَأَةً مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ سَمِعَتْ بِهِ فَجَاءَتْهُ فَقَالَتْ لِی إِلَیْهِ حَاجَةٌ أَسْتَفْتِیهِ فِیهَا لَیْسَ یُجْزِئُنِی إِلَّا أَنْ أُشَافِهَهُ بِهَا فَذَهَبَ النَّاسُ وَ لَزِمَتِ الْبَابَ فَأُخْبِرَ فَأَذِنَ لَهَا فَقَالَتْ أَسْتَفْتِیکَ فِی أَمْرٍ قَالَ مَا هُوَ قَالَتْ إِنِّی اسْتَعَرْتُ مِنْ جَارَةٍ لِی حُلِیّاً فَکُنْتُ أَلْبَسُهُ زَمَاناً ثُمَّ إِنَّهُمْ أَرْسَلُوا إِلَیَّ أَ فَأَرُدُّهُ إِلَیْهِمْ قَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ قَالَتْ إِنَّهُ قَدْ مَکَثَ عِنْدِی زَمَاناً قَالَ ذَاکِ أَحَقُّ بِرَدِّکِ إِیَّاهُ فَقَالَتْ لَهُ رَحِمَکَ اللَّهُ أَ فَتَأْسَفُ عَلَی مَا أَعَارَکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ أَخَذَهُ مِنْکَ وَ هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْکَ فَأَبْصَرَ مَا کَانَ فِیهِ وَ نَفَعَهُ اللَّهُ بِقَوْلِهَا.

وَ عَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ قَالَ: کَانَ لِسُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ علیه السلام ابْنٌ یُحِبُّهُ حُبّاً شَدِیداً فَمَاتَ فَحَزِنَ عَلَیْهِ حُزْناً شَدِیداً فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ مَلَکَیْنِ فِی هَیْئَةِ الْبَشَرِ فَقَالَ مَا أَنْتُمَا قَالا خَصْمَانِ قَالَ اجْلِسَا بِمَجْلِسِ الْخُصُومِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی زَرَعْتُ زَرْعاً فَأَتَی هَذَا فَأَفْسَدَهُ فَقَالَ سُلَیْمَانُ علیه السلام مَا یَقُولُ هَذَا قَالَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّهُ زَرَعَ فِی الطَّرِیقِ وَ إِنِّی مَرَرْتُ فَنَظَرْتُ یَمِیناً وَ شِمَالًا فَإِذَا الزَّرْعُ فَرَکِبْتُ قَارِعَةَ الطَّرِیقِ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ فَسَادُ زَرْعِهِ فَقَالَ سُلَیْمَانُ مَا حَمَلَکَ عَلَی أَنْ تَزْرَعَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الطَّرِیقَ سَبِیلُ النَّاسِ وَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ یَسْلُکُوا سَبِیلَهُمْ فَقَالَ لَهُ أَحَدُ الْمَلَکَیْنِ أَ وَ مَا عَلِمْتَ یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ الْمَوْتَ سَبِیلُ النَّاسِ وَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ أَنْ یَسْلُکُوا سَبِیلَهُمْ قَالَ فَکَأَنَّمَا کُشِفَ عَنْ سُلَیْمَانَ علیه السلام الْغِطَاءُ وَ لَمْ یَجْزَعْ عَلَی وَلَدِهِ بَعْدَ ذَلِکَ رواه ابن أبی الدنیا.

ص: 154

وَ رُوِیَ أَیْضاً: أَنَّ قَاضِیاً کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ مَاتَ لَهُ ابْنٌ فَجَزِعَ عَلَیْهِ وَ صَاحَ فَلَقِیَهُ رَجُلَانِ فَقَالا لَهُ اقْضِ بَیْنَنَا فَقَالَ مِنْ هَذَا فَرَرْتُ فَقَالَ أَحَدُهُمَا إِنَّ هَذَا مَرَّ بِغَنَمِهِ عَلَی زَرْعِی فَأَفْسَدَهُ فَقَالَ الْآخَرُ إِنَّ هَذَا زَرَعَ بَیْنَ الْجَبَلِ وَ النَّهَرِ وَ لَمْ یَکُنْ لِی طَرِیقٌ غَیْرُهُ فَقَالَ لَهُ الْقَاضِی أَنْتَ حِینَ زَرَعْتَ بَیْنَ الْجَبَلِ وَ النَّهَرِ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّهُ طَرِیقُ النَّاسِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَأَنْتَ حِینَ وُلِدَ لَکَ وَلَدٌ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّهُ یَمُوتُ فَارْجِعْ إِلَی قَضَائِکَ ثُمَّ عَرَجَا وَ کَانَا مَلَکَیْنِ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ کَانَ بِمَکَّةَ مُقْعَدَانِ کَانَ لَهُمَا ابْنٌ شَابٌّ فَکَانَ إِذَا أَصْبَحَ نَقَلَهُمَا فَأَتَی بِهِمَا الْمَسْجِدَ فَکَانَ یَکْتَسِبُ عَلَیْهِمَا یَوْمَهُ فَإِذَا کَانَ الْمَسَاءُ احْتَمَلَهُمَا فَأَقْبَلَ بِهِمَا فَافْتَقَدَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَ عَنْهُ فَقِیلَ لَهُ مَاتَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَوْ تُرِکَ أَحَدٌ لِأَحَدٍ تُرِکَ ابْنُ الْمُقْعَدَیْنِ.

انتهی ما أردنا إخراجه من کتاب مسکن الفؤاد.

ص: 155

**[ترجمه]مسکن الفؤاد نوشته شهید ثانی - رفع الله درجته -: از اوزاعی نقل می کند: یکی از حکما نقل کرده است: عازم رباط بودم که به عریش مصر رسیدم، سایبانی در آنجا دیدم که مردی نابینا با دست و پایی از کار افتاده در آنجا بود و می گفت: حمد و ستایش مخصوص ذات توست ای سرور و مولای من. بار خدایا! تو را ستایش می کنم، ستایشی که برابر با حمد و ستایش همه مخلوقات تو باشد. حمدی که مانند فضل و برتری تو بر سایر مخلوقات تو باشد؛ بدین روی که مرا بر بسیاری از مخلوقاتت برتری دادی.

با خود گفتم: به خدا سوگند می روم و از او می پرسم و از جریانش اطلاع حاصل می کنم.

به او نزدیک شدم و سلام کردم و سلامم را پاسخ گفت. به او گفتم: خدا تو را رحمت کند، از تو سؤالی دارم، آیا به من جواب می دهی یا نه؟ گفت: اگر بدانم، به تو پاسخ گویم. گفتم: خدا تو را رحمت کند، به خاطر کدام فضیلت از فضایل خداوند، سپاس او را می گویی؟ گفت: آیا نمی بینی در چه حالی هستم؟ گفتم: آری. گفت: به خدا سوگند اگر خداوند تبارک و تعالی بر سرم آتش می ریخت تا مرا بسوزاند و به کوه ها دستور می داد تا بر سر من خراب شوند و به دریاها دستور می فرمود تا مرا غرق سازند و به زمین امر می فرمود تا مرا در خود فرو برد، چیزی جز محبت او بر من زیاد نمی شد و چیزی جز شکر بر او نمیافزودم. اکنون مرا به تو حاجتی است، آیا می توانی آن را برآورده سازی؟ گفتم: آری، هر چه می خواهی بگو. گفت: پسری دارم که وقت نماز را به من اطلاع می دهد و هنگام افطار به من غذا می دهد، از دیروز او را گم کرده ام، ببین او را می یابی؟ - گوید: - با خود گفتم: در راه قرب خدای عزوجل خواهش او را به جا می آورم.

برخاستم و در پی او رفتم تا اینکه دیدم درنده­ای بر روی تپه ای شنی، پسر او را دریده و مشغول خوردن اوست. گفتم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»،چگونه به این بنده صالح خبر مرگ پسرش را بدهم؟ گوید: نزد او برگشتم و سلام دادم و پاسخ سلامم را داد. گفتم: خدایت رحمت کند، اگر از تو سؤالی بپرسم به من پاسخ می دهی؟ گفت: اگر از آن خبر داشته باشم به تو می گویم. گفتم: تو در نزد خداوند عزوجل گرامی تر و مقامت بالاتر است یا پیامبر خدا ایوب صلوات الله و سلامه علیه؟ گفت: البته ایوب. او در نزد خدای متعال از من گرامیتر و مقامش از من بالاتر است. گفتم: خداوند تعالی او را امتحان کرد و او صبر پیشه ساخت تا جایی که زنش هم از او دوری جست و رهگذران سنگش می زدند، بدان که پسرت را که از من خواستی او را جستجو کنم، درنده­ای خورده است، خداوند اجر تو را در مورد او عظیم گرداند. پس گفت: ستایش مخصوص خدایی است که در دلم حسرتی را نسبت به دنیا قرار نداده است. سپس فریادی زد و به رو بر زمین افتاد. لختی نشستم و سپس او را تکان دادم، ناگهان دیدم از دنیا رفته است، گفتم: « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ». حال من تنها چگونه کار او را انجام دهم و چه کسی مرا در غسل و کفن و کندن قبر و دفنش کمک می کند؟ در این حال بودم که ناگهان دیدم کاروانی به سوی رباط در حرکت است. به آنان اشاره کردم و به سمتم آمدند تا اینکه متوقف شدند و گفتند: جریان تو و این مرده چیست؟ آنان را از جریان مطلع کردم. ایشان پیاده شدند و به من یاری دادند تا اینکه او را با آب دریا غسل دادیم و با جامه هایی که به همراه داشتند کفنش نمودیم و من پیش رفتم و به همراه عده ای بر او نماز خواندم و او را در همان سایه بان دفن نمودیم و کنار قبر او نشستم و با او انس گرفته و برایش قرآن خواندم تا اینکه ساعتی از شب سپری شد و من به خواب رفتم و او را دیدم که در بهترین صورت و زیباترین لباس در باغی سرسبز مشغول خواندن قرآن است. به او گفتم: آیا تو همان دوست من نیستی؟ گفت: آری. گفتم: چه چیزی تو را به آنچه می بینم رسانید؟ گفت: بدان که من به همراه صابران، بر محضر خداوند عزوجل وارد شدم و در درجه ای هستم که جز صابران به آن نمی رسند، کسانی که بر بلا صبر می کنند و به هنگام آسایش سپاسگزار هستند. پس از خواب برخاستم.

در عیون المجالس از معاویة بن قُرّه روایت شده که گفته است: ابو طلحه پسرش را بسیار دوست داشت. روزی پسرش بیمار شد و ام سلیم ترسید هنگامی که مرگ پسرش نزدیک شود، ابو طلحه بی تابی کند. پس او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد. وقتی ابو طلحه از خانه اش بیرون رفت، پسرش از دنیا رفت. ام سلیم او را در جامه ای پوشاند و در گوشه ای از خانه گذاشت، سپس نزد خانواده اش رفت و به آن ها گفت: به ابو طلحه خبری ندهید. سپس غذایی پخت و مقداری بوی خوش استعمال نمود. ابو طلحه از محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: پسرم کجاست؟ گفت: به خواب رفته است. ابو طلحه گفت: آیا چیزی برای خوردن داربم؟ زن برخاست و غذا را نزدیک او گذاشت، سپس خود را در معرض او قرار داد تا با او همبستر شد. وقتی او آرامش یافت، به او گفت: ای ابو طلحه، آیا اگر امانتی از کسی نزد ما باشد و آن را به صاحبش بازگردانیم، ناراحت می شوی؟ گفت: سبحان الله! نه ابداً. زن گفت: پسرت نزد ما امانت بود و خداوند تعالی او را از ما گرفت. ابو طلحه گفت: من از تو بر صبر سزاوارتر هستم. سپس از جا برخاست و غسل نمود و دو رکعت نماز گزارد. سپس خدمت پیامبر رسید و جریان زن را به حضرت عارض شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: آفرین خداوند بر شما به خاطر برخورد شما دو نفر. سپس رسول خدا فرمود: ستایش خدائی را که در امت من هم نظیری از صابره بنی اسرائیل قرار داد. گفتند: یا رسول الله! ماجرای این زن صابره چه بوده است؟ فرمود: در میان بنی اسرائیل زنی بود که همسر و دو پسر داشت. شوهر به زن گفت: غذایی تهیه کن تا عده ای را مهمان کنم. او نیز چنین کرد و مهمان ها در خانه او گرد آمدند. دو پسر او هم مشغول بازی با یکدیگر شدند و هر دو در چاهی که در آن خانه بود افتادند. زن نمی خواست همسرش و مهمانان ناراحت شوند، پس جنازه آن دو را به خانه برد و آنان را در پارچه ای پیچید. وقتی مهمانان رفتند همسرش داخل خانه شد و گفت: پسرانم کجا هستند؟ گفت: آنان در خانه هستند. زن که بوی خوش استعمال کرده بود، خود را بر همسر عرضه کرد و در آغوش او افتاد و مرد با او همبستر شد. سپس مرد گفت: پسرانم کجا هستند؟ گفت: آن دو در خانه هستند. پدر آن دو را صدا کرد و آن دو بیرون دویدند. زن گفت: سبحان الله! به خدا سوگند آن دو مرده بودند، ولی خداوند تعالی به خاطر پاداش صبر من، آن دو را زنده کرد .

شبیه این داستان را در دلائل النبوة از انس بن مالک روایت کرده ایم که گفته است: به خانه یکی از انصار رفتیم، او بیمار بود و طولی نکشید که از دنیا رفت. جامه ای بر روی او کشیدیم. مادر پیری داشت که بالای سر او نشسته بود. به او گفتیم: ای زن! مصیبت خویش را به حساب خدای عزوجل بگذار. گفت: پسرم از دنیا رفت؟ گفتیم: آری. گفت: راست می گویید؟ گفتیم: آری. دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو می دانی که من برای تو اسلام آوردم و به سوی رسولت مهاجرت کردم، به این امید که در هر سختی و آسانی یاری­ام گردانی. پس امروز این مصیبت را بر من وارد مکن. پس آن مرد پارچه را از صورتش کنار زد و ما از آن خانه بیرون نرفتیم تا اینکه با او غذا خوردیم.

انس - قدس سره - گفته است: این دعا از جانب آن پیرزن - رحمها الله - اعتمادی است بر خداوند و انسی است که برای محبان اتفاق می افتد و دعایشان مستجاب می گردد؛ هر چند که چنین یادآوری ای اگر از افرادی غیر از ایشان سر بزند، نشان از کم ادبی است. و در این مورد سخن بحث بسیار است و شواهدی از کتاب و سنت وجود دارد که ذکر آن در این مقام نمی گنجد.

و گفته است: ابان بن تغلب بر زنی وارد شد که پسرش از دنیا رفته بود. زن برخاست و چشم او را بست و او را در پارچه ای پیچید، سپس گفت: پسرکم! بی تابی چه فایده در آنچه قابل جلوگیری نیست؟ و گریه بر آنچه فردا بر تو نازل می شود موردی ندارد. ای پسرم! آنچه پدرت چشید تو هم می چشی و مادرت هم بعد از تو خواهد چشید. بهترین راحتی ها برای این جسم، خواب است و خواب برادر مرگ است، پس چه می شود اگر در بسترت بخوابی یا در جایی دیگر؟ چیزی که هست، فردا سؤال است و بهشت و دوزخ. اگر از اهل بهشت بودی، مرگ به تو زیانی نمی رساند و اگر از اهل دوزخ بودی، زندگی به تو سودی نمی رساند؛ هرچند که عمرت از همه طولانی تر باشد. ای پسرم! اگر مرگ از بهترین چیزها نبود، خداوند پیغمبر خود را نمی میراند و دشمنش ابلیس را زنده نمی گذاشت.

و از مسلم بن یسار نقل شده که گوید: به بحرین رفتم و زنی مرا به میهمانی خواند که پسران و برده و مال و ثروت فراوانی داشت، ولی او را غمگین می دیدم .

مدتی از این جریان گذشت. دوباره گذرم به آنجا افتاد و بر در خانه اش کسی را ندیدم. از او اجازه گرفتم و وارد شدم. دیدم که او خندان و بانشاط است. به او گفتم: حالت چطور است؟ گفت: از زمانی که تو از پیش ما رفتی، هر کالایی که به دریا فرستادم غرق شد و هر کالا که به خشکی فرستادم ضایع شد. برده ها رفتند و فرزندانم از دنیا رفتند. به او گفتم: خدایت بیامرزد، تو را در آن روز محزون دیدم و امروز خوشحال می بینم. گفت: آری. هنگامی که من در وسعت و راحتی دنیا بودم، می ترسیدم که خداوند پاداش تمام حسنات و کارهای نیک مرا در دنیا قرار دهد و در آخرت بهره ای نداشته باشم. وقتی مال و فرزند و بردگانم را از دست دادم، امیدوار شدم که خداوند اندکی از آن را برای من در آخرت ذخیره گرداند.

و از یکی از آنان نقل شده است: من و یکی از دوستانم به بیابان رفتیم و راه را گم کردیم. به ناگه خیمه ای را در سمت راست مسیر خود دیدیم و به سوی آن رفتیم و به صاحب آن سلام کردیم. دیدیم زنی پاسخ ما را داد و گفت: شما کیستید؟ گفتیم: ما گم شده ایم و نزد شما آمدیم و دلمان به دیدن شما آرام گرفت. زن گفت: ای مردان! روی خویش از من برگردانید تا از حقتان آنچه را که سزاوار آنید برآورده سازم. ما نیز چنین کردیم. پلاسی را برای ما انداخت و گفت: بنشینید تا پسرم بیاید. خیمه را بالا می زد و دوباره آن را برمی گرداند تا اینکه یکبار آن را بالا برد و گفت: برکت کسی را که به سویم می آید از خدا می خواهم. شتر شتر پسرم است اما سوار کسی دیگر است.

- گوید: - سوار بالای سر او ایستاد و گفت: ای مادر عقیل! خداوند اجرت را در مصیبت عقیل فرزندت عظیم گردانَد. زن به او گفت: وای بر تو، او مرده است؟ سوار گفت: آری. زن گفت: علت مرگش چه بود؟ گفت: شتر بر او فشار آورد و او را در چاه انداخت. زن گفت: فرود آی و از این افراد میهمان نوازی کن و گوسفندی را به او داد و آن را ذبح کرد و آماده کرد و غذا را مقابل ما گذاشت و ما شروع کردیم به خوردن، ولی صبر آن زن ما را به شگفتی وا داشته بود. وقتی از خوردن فارغ شدیم، نزد ما آمد و گفت: ای آقایان! آیا در بین شما کسی هست که کتاب خدا را به خوبی قرائت کند؟ گفتم: بلی. گفت: پس چند آیه برایم بخوان تا به وسیله آن خود را بر فقدان فرزندم تسلی دهم. گفتم: خداوند عزوجل می فرماید: « وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ »، - . بقره / 157-155 - {و مژده ده شکیبایان را: [همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، می گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم. بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و راه یافتگان [هم] خود ایشانند.} گفت: بگو به خدا سوگند در کتاب خدا چنین گفته است؟ گفتم: به خدا سوگند در کتاب خدا چنین گفته است. زن گفت: سلام بر شما. سپس ایستاد و چند رکعت نماز گزارد، سپس گفت: خدایا من به آنچه بدان امر فرموده بودی عمل کردم، پس به آنچه به من وعده داده ای وفا کن؛ و اگر قرار بود کسی برای کسی باقی بماند... راوی گوید: با خود گفتم [حتما در ادامه می گوید]: پسرم به خاطر نیاز من به او باقی می ماند، ولی او گفت: محمد صلی الله علیه و آله برای امتش باقی می ماند.

من بیرون آمدم در حالی که می گفتم: کامل تر و فصیح تر از این سخن ندیده بودم. پروردگارش را با کاملترین خصلت ها و زیباترین خصوصیات یاد کرد و وقتی فهمید که مرگ بازگردانی ندارد و چاره ای جز آن نیست و بی تابی هیچ سودی ندارد و گریه از دست رفته ای را برنمی گرداند، به صبر جمیل رجوع نمود و پسرش را در راه خدا همچون ذخیره ای سودمند برای روز فقر و نداری خود به حساب آورد.

روایت شده است که یونس علیه السلام به جبرئیل گفت: مرا به عابدترین انسان روی زمین راهنمایی کن. جبرئیل مردی را به او معرفی کرد که جذام دست و پایش را قطع کرده و بینایی و شنوایی اش را برده بود؛ با این حال می گفت: از هر چه خواستی مرا در این دنیا بهره مند ساختی و هر چه خواستی از من گرفتی و امید مرا به خودت در وجودم باقی گذاشتی، ای نیکوکار و ای خداوندی که هر که را بخواهی، به هر چیز می رسانی.

نقل شده که حضرت عیسی علیه السلام بر مردی نابینا و پیس و زمین گیر گذر کرد، در حالی که هر دو طرف بدنش دچار فلج شده بود و گوشت تنش از جذام ریخته بود. در دعا می گفت: ستایش خدایی را که مرا از بلایی که بسیاری از خلقش را بدان دچار کرده، عافیت بخشیده است.

حضرت عیسی علیه السلام به او فرمود: ای مرد! آن چه بلایی است که تو از آن عافیت یافته ای؟ عرض کرد: ای روح الله! من از انسان هایی که سالمند، اما معرفتی را که در وجود من هست را ندارند، بهترم. حضرت به او فرمود: راست گفتی. دستت را بیاور، حضرت دستش را به او بازگرداند و به ناگه دید که زیباروترین مردم و خوش صورت ترین آنان گردیده و خداوند تمام مرضی را که در وجود او بود برطرف ساخت و جزء همنشینان مسیح گردید و همراه با او به عبادت خداوند پرداخت.

و روایت شده است که در بنی اسرائیل مردی فقیه و عابد و دانشمند و مجتهد بود. زنی داشت و شیفته او بود. زنش از دنیا رفت و بسیار دلتنگ او گردید، تا جائی که در خانه تنها ماند و در را به روی خود بست و از مردم دوری کرد و هیچ کس به خانه اش نمی رفت. زنی از بنی اسرائیل ماجرای او را شنید و به سراغ او آمد و گفت: من حاجتی دارم و در مورد آن از او فتوا می خواهم. تنها یک چیز نیاز من را برطرف می کند و آن این است که از نزدیک با او سخن بگویم. مردم رفتند و آن زن کنار در خانه او ماند. او باخبر شد و به زن اجازه ورود داد. زن به او گفت: در مورد مسئله ای از تو فتوا می خواهم. گفت: چه مسئله ای؟ زن گفت: من از یکی از همسایگانم یک شیء زینتی به عاریت گرفتم و مدتی آن را می پوشیدم، سپس آنان کسی را در پی من فرستادند تا آن را بازگردانم، آیا باید آن را باز پس دهم؟ گفت: آری به خدا سوگند. زن گفت: آن زیور مدتی نزد من بود! عابد گفت: سزاوارتر آن است که آن را به صاحبش بازگردانی. زن گفت: خداوند رحمتت کند، آیا بر آنچه خداوند عزوجل به تو امانت داد و پس از مدتی آن را از تو گرفت تأسف می خوری؟ در حالی که خداوند نسبت به او از تو شایسته تر است؟ عابد بر آنچه رخ داده بود بصیرت یافت و خداوند با سخن آن زن به او سود رسانید.

از ابی الدرداء نقل شده که گوید: سلیمان پسر داود علیه السلام پسری داشت که به شدت به او عشق می ورزید، او از دنیا رفت و حضرت سلیمان بسیار محزون گشت. خداوند عزوجل دو فرشته را به شکل بشر به سوی او فرستاد. سلیمان گفت: شما کیستید؟ گفتند: اختلافی داریم که آمده ایم تو بین ما قضاوت کنی. گفت: بنشینید و مطلب را بیان کنید. یکی گفت: من محصولی کاشته ام و این شخص آن را تباه کرده است. سلیمان علیه السلام رو به دیگری فرمود: این فرد چه می گوید؟ گفت: خداوند اصلاحت گرداند. این فرد در جاده و محل عبور مردم زراعتی کاشته بود و من از آنجا عبور کردم و به راست و چپم نگریستم و دیدم همه جا زراعت است و من از میانه راه گذشتم و این کار باعث از بین رفتن محصول او شد. سلیمان گفت: چرا در وسط جاده محصول کاشته ای؟ آیا نمی دانستی که این جاده محل گذر مردم است و مردم باید از این مسیر عبور کنند؟ یکی از دو فرشته به او گفت: و تو ای سلیمان! آیا ندانستی که مرگ راه مردم است و مردم باید از این راه عبور کنند؟ گوید: گوئی پرده از [چشمان] حضرت سلیمان علیه السلام برداشته شد و بعد از آن دیگر بر فرزندش بی تابی نکرد. ابن ابی الدنیا

نیز این داستان را نقل کرده است.

نیز روایت شده است: که در بنی اسرائیل قاضی ای بود که پسرش از دنیا رفت و بر او بی تابی و داد و فریاد کرد. دو مرد به دیدار او رفتند و به او گفتند: بین ما قضاوت کن. گفت: من از این کار گریزانم. یکی از آن دو گفت: این مرد با گوسفندانش از مزرعه من عبور کرده و آن را تباه کرده است. دیگری گفت: این مرد بین کوه و رودخانه کشاورزی کرده و من راه دیگری نداشتم که از آن عبور کنم. قاضی به او گفت: وقتی بین کوه و رودخانه محصول کاشتی، ندانستی که اینجا راه عبور مردم است؟ مرد به او گفت: آیا وقتی فرزندت به دنیا آمد، ندانستی که او یک روز می میرد، پس به قضاوتت بازگرد. سپس آن دو مرد که دو فرشته بودند، بالا رفتند.

روایت شده است: در مکه، زن و مردی زمین گیر بودند که پسری جوان داشتند که هر صبح آن دو را به مسجد خدمت رسول خدا می برد و وقتی شب می شد آنان را به خانه می آورد. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله حال او را جویا شد، عرض کردند: از دنیا رفته است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر بنا بود که خدا کسی را به خاطر کسی زنده نگهدارد، هر آینه این پسر را برای این پدر و مادر نگه می داشت .

آنچه قصد نقل آن را از کتاب مسکن الفؤاد داشتیم به پایان رسید.

**[ترجمه]

باب 20 النوادر

روایات

«1»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ،: مِنْ کَلَامٍ لَهُ علیه السلام بَعْدَ تِلَاوَتِهِ أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ یَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَیَّ مُدَّکِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ أَ فَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ یَفْخَرُونَ أَمْ بِعَدِیدِ الْهَلْکَی یَتَکَاثَرُونَ یَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَکَاتٍ سَکَنَتْ وَ لَأَنْ یَکُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ یَکُونُوا مُفْتَخَراً وَ لَأَنْ یَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ أَحْجَی مِنْ أَنْ یَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ لَقَدْ نَظَرُوا إِلَیْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِی غَمْرَةِ جَهَالَةٍ وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْکَ الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ وَ الرُّبُوعِ الْخَالِیَةِ لَقَالَتْ ذَهَبُوا فِی الْأَرْضِ ضُلَّالًا وَ ذَهَبْتُمْ فِی أَعْقَابِهِمْ جُهَّالًا تَطَئُونَ فِی هَامِهِمْ وَ تَسْتَثْبِتُونَ فِی أَجْسَادِهِمْ وَ تَرْتَعُونَ فِیمَا لَفَظُوا وَ تَسْکُنُونَ فِیمَا خَرَّبُوا وَ إِنَّمَا الْأَیَّامُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَکُمْ بَوَاکٍ وَ نَوَائِحُ عَلَیْکُمْ أُولَئِکُمْ سَلَفُ غَایَتِکُمْ وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِکُمُ الَّذِینَ کَانَتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ الْعِزِّ وَ حَلَبَاتُ الْفَخْرِ مُلُوکاً وَ سُوَقاً سَلَکُوا فِی بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِیلًا سُلِّطَتِ الْأَرْضُ عَلَیْهِمْ فِیهِ فَأَکَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ وَ شَرِبْتَ مِنْ دِمَائِهِمْ فَأَصْبَحُوا فِی فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لَا یَنْمُونَ وَ ضِمَاراً لَا یُوجَدُونَ- لَا یُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الْأَهْوَالِ وَ لَا یَحْزُنُهُمْ تَنَکُّرُ الْأَحْوَالِ وَ لَا یَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ وَ لَا یَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ غُیَّباً لَا یُنْتَظَرُونَ وَ شُهُوداً لَا یَحْضُرُونَ وَ إِنَّمَا کَانُوا جَمِیعاً فَتَشَتَّتُوا وَ أُلَّافاً فَافْتَرَقُوا وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ وَ لَا بُعْدِ مَحَلِّهِمْ عَمِیَتْ أَخْبَارُهُمْ وَ صَمَّتْ دِیَارُهُمْ وَ لَکِنَّهُمْ سُقُوا کَأْساً بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً وَ بِالسَّمْعِ صَمَماً وَ بِالْحَرَکَاتِ سُکُوناً

ص: 156

فَکَأَنَّهُمْ فِی ارْتِجَالِ الصِّفَةِ صَرْعَی سُبَاتٍ جِیرَانٌ لَا یَتَأَنَّسُونَ وَ أَحِبَّاءُ لَا یَتَزَاوَرُونَ بَلِیَتْ بَیْنَهُمْ عُرَی التَّعَارُفِ وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ فَکُلُّهُمْ وَحِیدٌ وَ هُمْ جَمِیعٌ وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلَّاءُ- لَا یَتَعَارَفُونَ لِلَیْلٍ صَبَاحاً وَ لَا لِنَهَارٍ مَسَاءً أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا وَ رَأَوْا مِنْ آیَاتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا فَکِلَا الْغَایَتَیْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَی مَبَاءَةٍ فَاتَتْ مَبَالِغَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ فَلَوْ کَانُوا یَنْطِقُونَ بِهَا لَعَیُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَ مَا عَایَنُوا وَ لَئِنْ عَمِیَتْ آثَارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ لَقَدْ رَجَعَتْ فِیهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ وَ تَکَلَّمُوا مِنْ غَیْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ فَقَالُوا کَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ وَ خَوَتِ الْأَجْسَادُ النَّوَاعِمُ وَ لَبِسْنَا أَهْدَامَ البلاء [الْبِلَی] وَ تَکَاءَدَنَا ضِیقُ الْمَضْجَعِ وَ تَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ وَ تَهَکَّمَتْ عَلَیْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ فَانْمَحَتْ مَحَاسِنُ أَجْسَادِنَا وَ تَنَکَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا وَ طَالَتْ فِی مَسَاکِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ کَرْبٍ فَرَجاً وَ لَا مِنْ ضِیقٍ مُتَّسَعاً فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِکَ أَوْ کُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَکَ وَ قَدِ ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ فَاسْتَکَّتْ وَ اکْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَابِ فَخَسَفَتْ وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِی أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلَاقَتِهَا وَ هَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِی صَدْرِهِمْ بَعْدَ یَقَظَتِهَا وَ عَاثَ فِی کُلِّ جَارِحَةٍ مِنْهُمْ جَدِیدُ بِلًی سَمَّجَهَا وَ سَهَّلَ طُرُقَ الْآفَةِ إِلَیْهَا مُسْتَسْلِمَاتٍ فَلَا أَیْدٍ تَدْفَعُ وَ لَا قُلُوبٌ تَجْزَعُ لَرَأَیْتَ أَشْجَانَ قُلُوبٍ وَ أَقْذَاءَ عُیُونٍ لَهُمْ مِنْ کُلِّ فَظَاعَةٍ صِفَةُ حَالٍ لَا تَنْتَقِلُ وَ غَمْرَةٌ لَا تَنْجَلِی وَ کَمْ أَکَلَتِ الْأَرْضُ مِنْ عَزِیزِ جَسَدٍ وَ أَنِیقِ لَوْنٍ کَانَ فِی الدُّنْیَا غَذِیَّ تَرَفٍ وَ رَبِیبَ شَرَفٍ یَتَعَلَّلُ بِالسُّرُورِ فِی سَاعَةِ حُزْنِهِ وَ یَفْزَعُ إِلَی السَّلْوَةِ إِنْ مُصِیبَةٌ نَزَلَتْ بِهِ ضَنّاً بِغَضَارَةِ عَیْشِهِ وَ شَحَاحَةً بِلَهْوِهِ وَ لَعِبِهِ فَبَیْنَا هُوَ یَضْحَکُ إِلَی الدُّنْیَا وَ تَضْحَکُ إِلَیْهِ فِی ظِلِّ عَیْشٍ غَفُولٍ إِذْ وَطِئَ الدَّهْرُ بِهِ حَسَکَهُ وَ نَقَضَتِ الْأَیَّامُ قُوَاهُ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ الْحُتُوفُ مِنْ کَثَبٍ فَخَالَطَهُ بَثٌ

ص: 157

لَا یَعْرِفُهُ وَ نَجِیُّ هَمٍّ مَا کَانَ یَجِدُهُ وَ تَوَلَّدَتْ فِیهِ فَتَرَاتُ عِلَلٍ آنَسَ مَا کَانَ بِصِحَّتِهِ فَفَزِعَ إِلَی مَا کَانَ عَوَّدَهُ الْأَطِبَّاءُ مِنْ تَسْکِینِ الْحَارِّ بِالْقَارِّ وَ تَحْرِیکِ الْبَارِدِ بِالْحَارِّ فَلَمْ یُطْفِئْ بِبَارِدٍ إِلَّا ثَوَّرَ حَرَارَةً وَ لَا حَرَّکَ بِحَارٍّ إِلَّا هَیَّجَ بُرُودَةً وَ لَا اعْتَدَلَ بِمُمَازِجٍ لِتِلْکَ الطَّبَائِعِ إِلَّا أَمَدَّ مِنْهَا کُلَّ ذَاتِ دَاءٍ حَتَّی فَتَرَ مُعَلِّلُهُ وَ ذَهَلَ مُمَرِّضُهُ وَ تَعَایَا أَهْلُهُ بِصِفَةِ دَائِهِ وَ خَرِسُوا عَنْ جَوَابِ السَّائِلینَ عَنْهُ وَ تَنَازَعُوا دُونَهُ شَجِیَّ خَبَرٍ یَکْتُمُونَهُ فَقَائِلٌ هُوَ لِمَا بِهِ وَ مُمَنٍّ لَهُمْ إِیَابَ عَافِیَتِهِ وَ مُصَبِّرٌ لَهُمْ عَلَی فَقْدِهِ یُذَکِّرُهُمْ أُسَی الْمَاضِینَ مِنْ قَبْلِهِ فَبَیْنَا هُوَ کَذَلِکَ عَلَی جَنَاحٍ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیَا وَ تَرْکِ الْأَحِبَّةِ إِذْ عَرَضَ لَهُ عَارِضٌ مِنْ غُصَصِهِ فَتَحَیَّرَتْ نَوَافِذُ فِطْنَتِهِ وَ یَبِسَتْ رُطُوبَةُ لِسَانِهِ فَکَمْ مِنْ مُهِمٍّ مِنْ جَوَابِهِ عَرَفَهُ فَعَیَّ عَنْ رَدِّهِ وَ دُعَاءٍ مُؤْلِمٍ لِقَلْبِهِ سَمِعَهُ فَتَصَامَّ عَنْهُ مِنْ کَبِیرٍ کَانَ یُعَظِّمُهُ أَوْ صَغِیرٍ کَانَ یَرْحَمُهُ وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ هِیَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَی عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا(1).

**[ترجمه]نهج البلاغة: پس از خواندن آیه 1 سوره تکاثر: {افزون طلبی شما را به خود مشغول داشته تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید؟} - . تکاثر / 2-1 - فرمود:

شگفتا! چه مقصد بسیار دوری و چه زیارت کنندگان بیخبری و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آن ها که سخت مایه عبرتند و از دور با یاد گذشتگان، فخر می فروشند. آیا به گورهای پدران خویش می نازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفته اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شده؟ و حرکاتشان به سکون تبدیل گشت؟ آن ها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنی روی آورند، عاقلانه تر است تا آنان را وسیله فخر فروشی قرار دهند! اما بدان ها با دیده های کم سو نگریستند و با کوته بینی در امواج نادانی فرو رفتند. اگر حال آنان را از خانه های ویران، و سرزمین های خالی از زندگان می پرسیدند، پاسخ می دادند:

آنان با گمراهی در زمین فرو خفتند و شما ناآگاهانه دنباله روی آنان شدید. بر روی کاسه های سر آن ها راه می روید و بر روی جسدهایشان زراعت می کنید و آنچه به جا گذاشته اند می خورید و بر خانه های ویران آن ها مسکن گرفته اید و روزگاری که میان آن ها و شماست، بر شما گریه و زاری می کند. آن ها پیش از شما به کام مرگ فرو رفتند و برای رسیدن به آبشخور، از شما پیشی گرفتند.

در حالی که آن ها دارای عزّت پایدار و درجات والای افتخار بودند. پادشاهان حاکم، یا رعیّت سر فراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند و زمین آن ها را در خود گرفت و از گوشت آنان خورد و از خون آنان نوشید، پس در شکاف گورها بی جان و بدون حرکت پنهان مانده اند. نه از دگرگونی ها نگرانند و نه از زلزله ها ترسناک و نه از فریادهای سخت هراسی دارند.

غائب شدگانی که کسی انتظار آنان را نمی کشد و حاضرانی که حضور نمی یابند، اجتماعی داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر مهربان بودند و جدا گردیدند، اگر یادشان فراموش گشت، یا دیارشان ساکت شد، برای طولانی شدن زمان یا دوری مکان نیست، بلکه جام مرگ نوشیدند.

گویا بودند و لال شدند، شنوا بودند و کر گشتند و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته اند. همسایگانی هستند که با یکدیگر انس نمی گیرند و دوستانی اند که به دیدار یکدیگر نمی روند.

پیوندهای شناسایی در میانشان پوسیده و اسباب برادری قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمده اند تنهایند. رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه برای شب صبحگاهی می شناسند و نه برای روز شامگاهی. شب، یا روزی که به سفر مرگ رفته اند، برای آن ها جاویدان است. خطرات آن جهان را وحشتناک تر از آنچه می ترسیدند یافتند و نشانه های آن را بزرگ تر از آنچه می پنداشتند مشاهده کردند.

برای رسیدن به بهشت یا جهنّم، تا قرارگاه اصلی شان مهلت داده شدند و جهانی از بیم و امید برایشان فراهم آمد. اگر می خواستند آنچه را که دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز می شد.

حال اگر چه آثارشان نابود و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم های عبرت بین، آن ها را می نگرد و گوش جان اخبارشان را می شنود، که با زبان دیگری با ما حرف می زنند و می گویند: چهره های زیبا پژمرده و بدن های ناز پرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگی پوشانده ایم، و تنگی قبر ما را در فشار گرفته. وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده ایم، خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیبایی های اندام ما را نابود، و نشانه های چهره های ما را دگرگون کرده است.

اقامت ما در این خانه های وحشت زا طولانی است، نه از مشکلات رهایی یافته و نه از تنگی قبر گشایشی یافتیم. مردم! اگر آن ها را در اندیشه خود بیاورید، یا پرده ها کنار رود، مردگان را در حالتی می نگرید که حشرات گوش هایشان را خورده، چشم هایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده، و زبان هایی که با سرعت و فصاحت سخن می گفتند پاره پاره شده، قلب ها در سینه ها پس از بیداری به خاموشی گراییده، و در تمام اعضای بدن پوسیدگی تازه ای آشکار شده، و آن ها را زشت گردانیده، و راه آفت زدگی بر اجسادشان گشوده شده. همه تسلیم شده، نه دستی برای دفاع، و نه قلبی برای زاری دارند. و آنان را می بینی که دل های خسته از اندوه، و چشم های پر شده از خاشاک دارند، و در حالات اندوهناک آن ها دگرگونی ایجاد نمی شود و سختی های آنان بر طرف نمی گردد.

آه! زمین چه اجساد عزیز و خوش سیمایی را که با غذاهای لذیذ و رنگین زندگی کردند و در آغوش نعمت ها پرورانده شدند، به کام خویش فرو برد.

آنان که می خواستند با شادی غم ها را از دل بیرون کنند، و به هنگام مصیبت با سرگرمی ها، صفای عیش خود را برهم نزنند، دنیا به آن ها و آن ها به دنیا می خندیدند، و در سایه خوشگذرانی غفلت زا، بی خبر بودند که روزگار با خارهای مصیبت زا آن ها را در هم کوبید و گذشت روزگار توانایی شان را گرفت. مرگ از نزدیک به آن ها نظر دوخت، و غم و اندوهی که انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصّه های پنهانی که خیال آن را نمی کردند، در جانشان راه یافت. در حالی که با سلامتی انس داشتند انواع بیماری ها در پیکرشان پدید آمد، و هراسناک به اطبّا، که دستور دادند گرمی را با سردی، و سردی را با گرمی درمان کنند روی آوردند که بی نتیجه بود؛ زیرا داروی سردی، گرمی را علاج نکرد و آنچه برای گرمی به کار بردند، سردی را بیشتر ساخت، و ترکیبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نیاورد، جز آن که آن بیماری را فزونی داد، تا آنجا که درمان کننده خسته، و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بیماری ها سست و ناتوان شدند و از پاسخ پرسش کنندگان درماندند و در باره همان خبر حزن آوری که از او پنهان می داشتند، در حضورش به گفتگو پرداختند.

یکی می گفت، تا لحظه مرگ بیمار است. دیگری در آروزی شفا یافتن بود، و سوّمی خاندانش را به شکیبایی در مرگش دعوت می کرد و گذشتگان را به یاد می آورد. در آن حال که در آستانه مرگ، و ترک دنیا، و جدایی با دوستان بود، ناگهان اندوهی سخت به او روی آورد، فهم و درکش را گرفت، زبانش به خشکی گرایید. چه مطالب مهمّی را می بایست بگوید که زبانش از گفتن آن ها باز ماند، و چه سخنان دردناکی را از شخص بزرگی که احترامش را نگه می داشت، یا فرد خردسالی که به او ترحّم می کرد، می شنید و خود را به کری می زد. همانا مرگ سختی هایی دارد که هراس انگیز و وصف ناشدنی است و برتر از آن است که عقل های اهل دنیا آن را درک کند. - . نهج البلاغة : ذیل خطبه شماره 219 -

**[ترجمه]

بیان

قیل نزلت سورة التکاثر فی الیهود قالوا نحن أکثر من بنی فلان و بنو فلان أکثر من بنی فلان حتی ماتوا ضلالا و قیل فی فخذ من الأنصار و قیل فی حیین من قریش بنی عبد مناف بن قصی و بنی سهم بن عمرو تکاثرا فعدوا أشرافهم فکثرهم بنو عبد مناف ثم قالوا نعد موتانا حتی زاروا القبور و قالوا هذا قبر فلان و هذا قبر فلان فکثرهم بنو سهم لأنهم کانوا أکثر عددا فی الجاهلیة.

و کلامه علیه السلام یدل علی الأخیر أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ أی شغلکم عن طاعة الله و عن ذکر الآخرة التکاثر بالأموال و الأولاد و التفاخر بکثرتها حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ أی حتی أدرککم الموت علی تلک الحال و لم تتوبوا أو حتی عددتم الأموات فی القبور.

یا له مراما ما أبعد اللام للتعجب کقولهم یا للدواهی و مراما و زورا

ص: 158


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 219 من قسم الخطب.

و خطرا منصوبات علی التمیز و المرام المقصد و المعنی التعجب من بعد ذلک المرام فإن الغایة المطلوبة لا یدرکها الإنسان لأن کل غایة بلغها فإن فوقها غایة أخری قد أدرکها غیره فیطمح نفسه إلیها أو ما أبعده عن نظر العقل و عما هو الغایة الأصلیة التی لا بد من السعی فی الوصول إلیها و زورا ما أغفله الزور الزائرون أو مصدر لزار یزور فنسبة الغفلة إلیه توسع أی ما أغفل صاحبه و هو أنسب بالمرام و الخطر الإشراف علی الهلاک و السبق الذی یتراهن علیه و خطر الرجل قدره و منزلته و فظع الشی ء بالضم و هو فظیع أی شدید شنیع مجاوز للحد و الخطر الفظیع الموت أو شدائد الآخرة اللازمة لتلک الغفلة.

لقد استخلوا منهم أی مدکر الضمیر فی استخلوا للأحیاء و فی منهم للأموات و کنی بالمدکر عما خلفوه من الآثار التی هی محل العبرة و أی مدکر استفهام علی سبیل التعجب من ذلک المدکر فی حسن إفادته للعبر لأولی الأبصار و استخلوا أی اتخذوا تخلیة الذکر دأبهم و شأنهم و قیل استخلوا أی وجدوه خالیا کذا ذکره ابن میثم و قال ابن أبی الحدید استخلوا أی ذکروا من خلا من آبائهم أی من مضی یقال هذا الأمر من الأمور الخالیة و هذا القرن من القرون الخالیة أی الماضیة و استخلا فلان فی حدیثه أی حدث عن أمور خالیة و المعنی أنه علیه السلام استعظم ما یوجبه حدیثهم عما خلا و عمن خلا من أسلافهم و آثار أسلافهم من التذکیر فقال أی مذکر و واعظ فی ذلک و روی أی مدکر بمعنی المصدر کالمعتقد بمعنی الاعتقاد.

و تناوشوهم أی تناولوهم من مکان بعید عنهم و عن تناولهم فإنهم بأن یکونوا عبرا أحق من أن یکونوا مفتخرا و قال الجوهری عددته أحصیته عدا و الاسم العدد و العدید.

و یرتجعون منهم أجسادا خوت یقال خوت الدار أی خلت أو سقطت أی خلت عن الروح أو سقطت و خربت و المعنی یذکرون آباءهم فکأنهم یردونهم إلی الدنیا بذکرهم و الافتخار بهم أو هو استفهام علی الإنکار و المفتخر محل الافتخار.

ص: 159

و لأن یهبطوا بهم جناب ذله الجناب الناحیة أی یذلوا و یخشعوا بذکر مصارعهم أو یذکروهم بالموت و الاندراس و الذلة و أحجی بمعنی أولی و أجدر و أحق من قولهم حجی بالمکان إذا أقام و ثبت و العشوة مرض فی العین و الضرب فی الأرض السیر فیها و قال الخلیل فی العین الضرب یقع علی کل فعل و الغمر الماء الکثیر و الغمرة الشدة و مزدحم الشی ء أی صاروا بسببهم فی بیداء جهالة أو ألقوا أنفسهم فی شدتها و مزدحمها أو خاضوا فی بحرها.

و لو استنطقوا عنهم عرصات تلک الدیار الخاویة أی لو طلب الأحیاء أن تنطق العرصات و الربوع و تفصح عن أحوال الأموات لنطقت بلسان حالها أو مقالها بناء علی شعورها و بینت أحوال الأموات استطردت بیان حال الأحیاء فالضمیر فی استنطقوا راجع إلی الأحیاء و فی عنهم إلی الأموات و العکس بعید و یحتمل إرجاع الضمیر فی عنهم إلی الجمیع فلا یکون بیان حال الأحیاء استطرادا و الدیار و الربوع منازلهم حال حیاتهم أو قبورهم و الخاویة الخالیة أو الساقطة و الربع الدار و المحلة و الهامة الرأس و الجمع هام أی تمشون علی رءوسهم.

و تستثبتون أی تنصبون الأشیاء الثابتة کالعمود و الأساطین و فی بعض النسخ تستنبتون أی تزرعون النبات و رتعت الماشیة أی أکلت ما شاءت و لفظت الشی ء رمیته و تسکنون فیما خربوا أی فارقوها و أخلوها فکأنهم خربوها أو لم یعمروها بالذکر و العبادة.

أولئکم سلف غایتکم السلف المتقدمون و الغایة الحد الذی ینتهی إلیه حسا أو معنی و المراد هنا الموت و فرط القوم من سبقهم إلی الماء و المنهل المورد و هو عین ماء ترده الإبل فی المراعی و تسمی المنازل التی فی المفاوز علی طرق السفار مناهل لأن فیها ماء.

و مقاوم العز دعائمه جمع مقوم و أصلها الخشبة التی تمسکها الحراث و حلبات الفخر جمع حلبة و هی الخیل تجمع للسباق و السوق جمع سوقة و هو من دون

ص: 160

الملک و البرزخ الحاجز بین الشیئین و ما بین الدنیا و الآخرة من وقت الموت إلی البعث فالمراد هنا القبر لأنه حاجز بین المیت و الدنیا و یحتمل الثانی أی بطون القبور الواقعة فی البرزخ و فی بعض النسخ و فی بطون القبور و الفجوة هی الفرجة المتسعة بین الشیئین.

جمادا لا ینمون من النمو و یروی بتشدید المیم من النمیمة و هی الهمس و الحرکة و قال فی النهایة المال الضمار الغائب الذی لا یرجی و إذا رجی فلیس بضمار من أضرمت الشی ء إذا غیبته فعال بمعنی فاعل و مفعل.

و لا یحزنهم تنکر الأحوال أی الأحوال الحادثة فی الدنیا و أسباب الحزن لأهلها أو اندراس أجزاء أبدانهم و تشتتها و لا ینافی عذاب القبر و لا یحفلون أی لا یبالون بالرواجف أی الزلازل و لا یأذنون للقواصف أی لا یسمعون الأصوات الشدیدة یقال رعد قاصف أی شدید الصوت غیبا لا ینتظرون علی بناء المجهول أی لا ینتظر الناس حضورهم أو المعلوم أی لا یطمع الموتی فی حضور الناس عندهم و شهودا لا یحضرون إذ أبدانهم شاهدة و أرواحهم غائبة و ما عن طول عهدهم أی لیس عدم علمنا بأخبارهم و عدم سماعهم للأصوات أو عدم سماعنا صوتا منهم فی قبورهم لطول عهد بیننا و بینهم کالمسافر الذی یغیب عنا خبره و لا نسمع صوته أو لا یسمع صوتنا فإنهم حال موتهم بلا تراخی زمان کذلک بل لأنهم سقوا کأس الموت فصار نطقهم مبدلا بالخرس و سمعهم بالصمم و نسبة الصمم إلی دیارهم التی هی القبور تجوز.

و قوله علیه السلام و بالسمع صمما یدل علی أن المراد بقوله صمت دیارهم عدم سماعهم صوتنا لا عدم سماعنا صوتهم.

قوله علیه السلام فی ارتجال الصفة قال الجوهری ارتجال الخطبة و الشعر ابتداؤه من غیر تهیئة قبل ذلک انتهی أی و لو وصفهم واصف بلا تهیئة و تأمل بل بحسب ما یبدو له فی بادی الرأی لقال هم سقطوا علی الأرض لسبات و السبات نوم للمریض و الشیخ المسن و هو النومة الخفیفة و أصله من السبت و هو القطع

ص: 161

و ترک الأعمال أو الراحة و السکون.

أحباء لا یتزاورون الأحباء بالموحدة جمع حبیب کخلیل و الأخلاء أی هم أحباء لتقاربهم بأبدانهم أو لأنهم کانوا أحباء قبل موتهم فی الدنیا و فی بعض النسخ المصححة الأحیاء بالمثناة التحتانیة فالظاهر أنه جمع حی بمعنی القبیلة قال الجوهری الحی واحد أحیاء العرب و یحتمل أن یراد أنهم أحیاء بنفوسهم لا یتزاورون بأبدانهم.

بلیت بینهم أی اندرست أسباب التعارف بینهم و السبب فی الأصل الحبل ثم استعیر لکل ما یتوصل به إلی شی ء ذکره الجزری و قیل لفظة جنب موضوعة فی الأصل للمباعدة و منه قولهم الجار الجنب أی جارک من قوم آخرین و لذا یقولون فلان فی جانب الهجر و فی جانب القطیعة و لا یقولون فی جانب المواصلة و الظعن السیر و الجدیدان اللیل و النهار و السرمد الدائم.

و قال ابن أبی الحدید لیس المراد أنهم و هم موتی یشعرون بالوقت الذی ماتوا فیه و لا یشعرون بما یتعقبه من الأوقات بل المراد أن صورة ذلک الوقت لو بقیت عندهم لبقیت من غیر أن یزیلها وقت آخر یطرأ علیها و یجوز أن یفسر علی مذهب من قال ببقاء الأنفس فیقال إن النفس التی تفارق لیلا تبقی اللیلة و الظلمة حاصلة عندها أبدا و لا تزول بطریان نهار علیها لأنها قد فارقت الحواس فلا سبیل لها إلی أن یرتسم فیها شی ء من المحسوسات بعد المفارقة و إنما حصل ما حصل من غیر زیادة علیه و کذلک الأنفس التی تفارق نهارا.

مما قدروا أی تصوروا و جعلوا له مقدارا بأوهامهم.

فکلا الغایتین اللام العهدی فی الکلام إشارة إلی الغایتین المعهودتین بین المتکلم و المخاطب أی غایة السعداء و الأشقیاء و یحتمل أن یکون المراد بالغایة امتداد المسافة أی مدة البرزخ أو منتهی الامتداد و هو البرزخ لأنه غایة حیاة الدنیا و هو یمتد إلی أن ینتهی إلی مباءة هی الجنة أو النار.

و یحتمل أن یکون إشارة إلی الغایتین المفهومتین من الفقرتین السابقتین

ص: 162

أی الأخطار و الآیات البالغتین الغایة أو إلی المدتین المنتهیتین إلی غایة أی مدة حیاة السعداء و الأشقیاء لا زمان کونهم فی عالم البرزخ و قیل إشارة إلی الجدیدین المذکورین سابقا.

و المباءة المنزل و الموضع الذی یبوء الإنسان إلیه أی یرجع فاتت مبالغ الخوف أی تجاوزت عن أن یبلغها خوف خائف أو رجاء راج لعظمها و شدتها و قال الجوهری العی خلاف البیان و قد عی فی منطقه و عیی أیضا و الإدغام أکثر و تقول فی الجمع عیوا مخففا کما قلناه فی حیوا و یقال أیضا عیوا بالتشدید انتهی.

لقد رجعت فیهم أبصار العبر رجع یکون لازما و متعدیا قال الله تعالی ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ أی فرد البصر و أدرها فی خلق الله و استقص فی النظر مرة بعد أخری و تکلموا أی بلسان الحال و فی النهایة الکلوح العبوس یقال کلح الرجل و کلحه الهم و النظرة الحسن و الرونق و فی النهایة الأهدام الأخلاق من الثیاب واحدها هدم بالکسر و هدمت الثوب رقعته.

تکاءدنا أی شق علینا و توارثنا الوحشة قیل لما مات الأب فاستوحش أهله منه ثم مات الابن فاستوحش أهله منه صار الابن وارثا لتلک الوحشة من أبیه و قیل لما أصاب کل ابن بعد أبیه وحشة القبر فکأنه ورثها من أبیه.

**[ترجمه]گفته شده: سوره تکاثر در مورد یهودیان نازل شد. آن ها گفتند: ما بیشتر از بنی فلان، و بنی فلان بیشتر از بنی بهمان هستند، تا اینکه در گمراهی مردند. و گفته شده: درباره قبیله ای از انصار نازل شده و گفته شده: درباره دو قبیله از قریش: بنی عبد مناف بن قصیّ و بنی سهم بن عمرو است که بر بسیاریِ افراد خود بر یکدیگر فخر فروختند و بزرگی های خود را برشمردند. بنی عبد مناف بر تعداد خود فخر فروختند و گفتند: مردگانمان را برمی شمریم، تا اینکه به دیدار قبرها رفتند و گفتند: این قبر فلان است و آن قبر بهمان، پس بنی سهم بر فزونی تعداد خود فخر فروختند، با این دلیل که آنان در جاهلیت بیشتر بودند.

کلام حضرت علیه السلام بر مورد سوم اشاره دارد. «الیهکم التکاثر» یعنی زیاد دانستن اموال و اولاد و افتخار به زیادی آن، شما را از طاعت خداوند و یاد آخرت به خود مشغول کرده است. «حتی زرتم المقابر» یعنی تا اینکه مرگ شما را در آن حال دریافت؛ در حالی که توبه نکرده بودید؛ یا تا اینکه مردگان را در قبرهایشان شمردید.

«یا له مراماً ما ابعده» لام برای تعجب است؛ مثل اینکه می گویند: «یا للدواهی» [شگفتا از بلاهای جانگداز]. «مراماً و زوراً و خطراً» منصوب هستند بنا به تمییز. و مرام به معنای مقصد است و معنایش اظهار تعجب پس از آن مقصد است؛ چرا که انسان به هدف مطلوب دست نمی یازد؛ زیرا به هر هدفی که دست می یابد، فراروی آن هدفی دیگر است که دیگری بدان دست یافته است، پس برای رسیدن به آن بلندپروازی می کند. یا اینکه چقدر از دیده عقل و هدف اصلی ای که برای رسیدن به آن می بایست تلاش کرد، به دور است. « زورا ما أغفله» الزور یعنی زائران یا مصدر است برای «زارَ یزورُ» و نسبت غفلت به آن، اشاره به گستردگی غفلت است یعنی: «ما أغفلَ صاحبُه» [چه غافل است صاحب آن] و این برداشت برای این منظور مناسبتر است و «خطر» یعنی: در معرض نابودی قرار گرفتن و مسابقه ای است که بر سر آن شرط بندی می شد و «خطر الرجل» یعنی: «قدره و منزلته» [ قدر و منزلت او]. «فظع الشیءُ» با ضمه و «هو فظیعٌ» یعنی بسیار زشت و از حد فراتر رفته و خطر فظیع یعنی مرگ یا سختیهای آخرت که ملازم آن غفلت است.

«لقد استخلوا منهم أیّ مدّکر» ضمیر در «استخلوا» به زندگان برمی گردد و در «منهم» به اموات و مدکّر کنایه است از آثاری که از آنان به جای مانده و مایه عبرت است و «أیّ مدّکر» استفهام است بر سبیل تعجب از آن مدکر[کسی که مایه عبرت است] در حسن افاده آن در عبرت آموزی بر افراد صاحب بصیرت. «استخلوا» یعنی: یاد گذشتگان را عادت و کار خود قرار داده اند و گفته شده: استخلوا یعنی آن را خالی یافته اند، ابن میثم نیز آن را چنین ذکر کرده است و ابن ابی الحدید گفته است: استخلوا یعنی: پدرانشان را که مرده بودند یاد کردند، یعنی کسانی که در گذشته رفته اند. گفته می شود این کار از کارهای گذشته است و این قرن از قرن های سپری شده است یعنی گذشته و «استخلا فلانٌ فی حدیثه» یعنی: در مورد امور گذشته سخن گفته است و مفهوم فرمایش حضرت این است که حضرت عبرت حاصل از سخن آنان را در مورد کسانی که از پیشینیانشان درگذشته و نیز آثار پیشینیانشان، مهم دانسته و فرموده، چقدر این کار مایه عبرت و پند است. روایت شده است: «أیّ مدّکر» به معنای مصدر است؛ مثل: معتقَد به معنای اعتقاد.

«تناوشوهم» یعنی از مکانی دور از آن ها و دسترس آن ها، درباره آن ها سخن گفتند؛ در صورتی که آنان به اینکه مایه عبرت باشند سزاوارترند تا اینکه مایه افتخار باشند. جوهری گفته است: «عددتُه» یعنی آن را شمردم و اسم آن عدد و عدید است.

« یرتجعون منهم أجسادا خوت» گفته می شود: «خَوَتِ الدارُ » یعنی: خالی شد یا فرو ریخت؛ یعنی از روح و جان خالی شد یا فرو ریخت و خراب شد و معنی این است که پدرانشان را یاد می کنند، گوئی با این یادآوری و افتخار به مردگان، آنان را به دنیا باز می گردانند؛ یا شاید هم استفهام انکاری باشد و «مفتخر» محل افتخار است .

« و لأن یهبطوا بهم جناب ذله » جناب یعنی: ناحیه؛ یعنی: با ذکر مرگ آنان دچار افتادگی و فروتنی گردند؛ یا آنان را با یاد مرگ و پوسیدگی و خواری یاد کنند. «و أحجی» به معنای اولی و شایسته تر و سزاوارتر است، از این سخنشان: «حجی بالمکان» اقامت کرد و ساکن شد. «العشوة» مرضی است در چشم و «الضرب فی الارض» یعنی: حرکت در آن. خلیل در « العین » گفته است: « الضرب » بر هر فعلی رخ می دهد و «الغمر» آب فراوان است و «الغمرة» یعنی: شدت و تراکم یک چیز. یعنی: به خاطر آن ها در بیابان جهالت افتاده اند، یا خود را در سختی و تراکم آن انداخته اند، یا در دریای آن فرو رفته اند.

«و لو استنطقوا عنهم عرصات تلک الدیار الخاویة» اگر زندگان بخواهند که آن سرزمین ها و خانه ها سخن بگویند و حال مردگان را توصیف کنند، با زبان حال یا مقال خود بر اساس درک و شعور خود سخن می گویند و احوال مردگان را بیان می کنند و بیان حال زندگان را رها می کنند. ضمیر در «استنطقوا» به زندگان باز می گردد و در «عنهم» به مردگان و عکس این حالت بعید است و احتمال دارد ضمیر در «عنهم» به همه آن ها بازگردد؛ زیرا بیان حال زندگان، استطراد نیست. «دیار و ربوع» یعنی: منازل آن ها در زمان زنده بودن آنان، یا قبرهای آنان و «خاویة» به معنای خالی یا فرو ریخته است. «ربع» به معنای خانه و محله است و « الهامة » یعنی: سر، و جمع آن هام است؛ یعنی: روی سر آنان راه می روند.

«تستثبتون» یعنی: اشیاء ثابتی را همچون ستون و استوانه نصب می کنید و در برخی نسخ «تستنبتون» آمده است؛ یعنی: گیاه کشت می کنید. « رتعت الماشیة » یعنی: هر چه خواست خورد و «لفظت الشی ء» یعنی: آن را پرتاب کرد و «تسکنون فیما خربوا» یعنی: آن را رها کرده و خالی گذاشته اند؛ گوئی که آن را خراب کرده اند یا با یاد خدا و عبادت او آن را آباد نکرده اند.

«أولئکم سلف غایتکم» سلف یعنی: پیشینیان و «غایة»: حدی است که از نظر حسی یا معنوی به آن منتهی می شود و مقصود در اینجا مرگ است. «فرط القوم»: کسی است که از دیگران برای رسیدن به آب پیشی بگیرد و «منهل» یعنی: محل ورود [حیوانات] به آبشخور و آن چشمه آبی است که شتر در چراگاه بر آن وارد می شود و منزلگاه هایی که در بیابان ها بر سر راه مسافران هستند، مناهل نامیده می شود؛ زیرا در آن ها آب وجود دارد.

«مقاوم العز» یعنی ستون های آن، جمع مقوم است و اصل آن چوبی است که کشاورزان به دست می گیرند. «حلبات الفخر» جمع حلبة: اسبانی است که برای مسابقه جمع می شوند و «السوق» جمع سوقة: غیر از پادشاه است. «برزخ» حائل بین دو چیز و بین دنیا و آخرت است، از زمان مرگ تا روزی که برانگیخته شوند و منظور در اینجا قبر است؛ زیرا حائلی است بین مرده و دنیا، احتمال معنای دومی هم می رود؛ یعنی: درون قبرهائی که در برزخ قرار دارند و در برخی نسخ آمده: «فی بطون القبر» [یعنی در دل قبر]. « فجوة » یعنی شکافی که بین دو چیز گشوده شده است.

«جمادا لا ینمون» از نمو است و با تشدید میم از «نمیمة» هم روایت شده که به معنای نجوا و جنبش است. در النهایة گفته: «المال الضمار»: مال دور از نظری که امیدی به یافتن آن نیست و اگر امید یافتن آن برود دیگر ضمار نیست. از «اضمرت الشیء» است وقتی آن را پنهان کرده باشم.«فِعال» به معنای فاعل و مُفعَل است.

«و لا یحزنهم تنکر الأحوال» یعنی: حالاتی که در دنیا رخ می دهد و باعث ناراحتی اهل آن یا پوسیده و پراکنده شدن اجزای بدن آنان می گردد و این با عذاب قبر هم منافاتی ندارد. «و لا یحفلون» یعنی: به دگرگونی ها یعنی زلزله ها توجهی ندارند. «و لا یأذنون للقواصف»: صداهای بلند را نمی شنوند. گفته می شود: «رعدٌ قاصفٌ» یعنی: صدایش شدید است.

«غیبا لا ینتظرون» به صورت مجهول یعنی: مردم منتظر حضور آن ها نیستند، یا به صورت معلوم: مردگان انتظار ندارند که مردم در کنار آن ها بمانند. « و شهودا لا یحضرون » یعنی: بدن های آنان شاهد است و ارواحشان غایب. « و ما عن طول عهدهم » یعنی اینکه ما از اوضاع آن ها خبر نداریم و اینکه آن ها صداها را نمی شنوند یا ما صدای آن ها را در قبرهایشان نمی شنویم، به خاطر گذشت زمان طولانی بین ما و آن ها، مثل مسافری که از او خبر نداریم و صدای او را نمی شنویم یا او صدای ما را نمی شنود، آن ها هم در حال مردگی بدون تراخی و کندی زمان، اینگونه هستند، بلکه به دلیل اینکه آنان جام مرگ را نوشیده اند، زبانشان گنگ و گوش هایشان کر شده و نسبت ناشنوایی به دیارشان که همان قبرهاست، نیز جایز است.

سخن حضرت علیه السلام: «و بالسمع صمماً» اشاره دارد به اینکه مراد از قول حضرت: «صمت دیارهم» نشنیدن صدای ما توسط آن هاست، نه اینکه ما صدای آن ها را نشنویم.

قول حضرت علیه السلام: «فی ارتجال الصفة»، جوهری گفته است: «ارتجال خطبه و الشعر» یعنی: گفتن آن بدون آمادگی پیش از آن، پایان. یعنی: اگر کسی بدون آمادگی و تأمل توصیف کند. بلکه بر حسب آنچه ابتدا به ساکن به نظر او می رسد می گوید: آنان بیهوش بر زمین افتاده اند. «سبات» خواب بیمار و پیر سالخورده است که خوابی سبک است و اصل آن از سبت است که به معنای قطع و ترک اعمال یا آسایش و سکون است.

«أحباء لا یتزاورون» احباء با باء موحده جمع حبیب است؛ مثل خلیل و اخلاء؛ یعنی آن ها به خاطر نزدیکی جسم هایشان به هم، با یکدیگر دوست هستند؛ یا به این دلیل که آن ها قبل از مرگشان در دنیا دوست دار هم بودند و در برخی از نسخ تصحیح شده، احیاء با مثنای تحتانی آمده و ظاهر این است که جمع حی است به معنای قبیله. جوهری گفته است: حی مفرد احیاء به معنای قبایل عرب است و احتمال دارد که منظور این باشد که ارواح آن ها زنده است ولی با جسم هایشان همدیگر را دیدار نمی کنند.

«بلیت بینهم»: اسباب آشنایی بین آن ها پوسیده شده و «سبب» در اصل به معنای ریسمان است، سپس به صورت استعاره برای هر چیزی استفاده شده که به وسیله آن به چیزی دست می یابند. جزری آن را ذکر کرده. و گفته شده: واژه «جنب» در اصل برای دوری وضع شده و این سخنشان از این ریشه است: «الجار الجنب» یعنی همسایه تو از قومی دیگر و به همین دلیل می گویند: «فلان فی جانب الهجر و فی جانب القطیعة» و نمی گویند: «فی جانب المواصلة».[یعنی جانب را برای هجران و دوری و جدائی استفاده می کنند و نه برای وصال] و «ظعن» به معنای حرکت است و «جدیدان» به معنای شب و روز و «سرمد» جاوید است .

ابن ابی الحدید گفته است: منظور این نیست که مردگان زمانی را که در آن مرده اند درک می کنند و زمان های بعد از آن را درک نمی کنند، بلکه مراد این است که اگر تصویر آن زمان در نظر آنان باقی مانده باشد، بی آنکه زمانی دیگر که بر آن وارد می شود آن را از بین ببرد، در این صورت این تصویر در ذهنشان باقی می ماند. و جایز است که بنا بر مذهب کسانی تفسیر شود که قائل به بقای روح هستند، پس گفته شود: روحی که شب از بدن جدا می شود، در شب باقی می ماند و تا ابد در تاریکی به سر می برد و تاریکی­اش با ظهور روز بر آن از بین نمی رود؛ زیرا او حواس خود را از دست داده و راهی ندارد که ذره ای از محسوسات را بعد از جدایی از جسم درک کند و هر چه باید رخ می داد رخ داده، بی آنکه چیزی به آن افزوده شود و همینطور است در مورد کسانی که در روز از جسم جدا می گردند.

«مما قدروا» یعنی آن را تصور کردند و با تصور خویش اندازه ای برای آن قرار داده اند.«فکلا الغایتین» لام عهد در کلام اشاره است به دو غایة معهود بین متکلم و مخاطب؛ یعنی: غایة سعادتمندان و شقاوتمندان و احتمال دارد که مراد از غایة، امتداد مسافت باشد؛ یعنی امتداد برزخ یا منتهای امتداد و آن برزخ است؛ زیرا نهایت زندگی دنیاست و امتداد می یابد تا اینکه به بازگشتگاهی منتهی می شود که یا بهشت است یا دوزخ.

احتمال هم دارد که اشاره به دو غایت که از دو فقره گذشته برداشت می شود، باشد؛ یعنی: اخطار و آیات که به نهایت خود رسیده اند، یا به دو مدتی که منتهی به غایتی هستند؛ یعنی مدت زندگی سعادتمندان و شقاوتمندان، نه زمانی که آن ها در عالم برزخ هستند و گفته شده که اشاره ای است به «جدیدین» که پیشتر ذکر شده است.

«مباءة» منزل و مکانی است که انسان به آن پناه می برد؛ یعنی باز می گردد. «فأتت مبالغ الخوف» یعنی به دلیل عظمت و شدت، فراتر از آن است که ترس بیمناکی یا امید امیدواری بدان رسد. جوهری گفته است: «عیّ» یعنی: مخالف بیان. «قد عیّ فی منطقه» و نیز «عیی» و ادغام آن بیشتر کاربرد دارد و در صیغه جمع می گویی: «عیوا» به صورت مخفف، همانطور که در مورد «حیوا» گفتیم و عیّوا با تشدید هم می گویند، پایان.

«لقد رجعت فیهم أبصار العبر» رجع هم لازم است و هم متعدی. خداوند تعالی فرموده: « ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ »، - . ملک / 4 -

{باز دوباره بنگر} یعنی چشمت را برگردان و نگاهت را به خلق خداوند بچرخان و پی در پی، در نگاه کردن تلاش کن. «تکلموا» یعنی به زبان حال سخن گفتند. در النهایة آمده: «کلوح» یعنی: ترشرو. گفته می شود: «کلح الرجل و کلحه الهم»: مرد عبوس شد و اندوه چهره او را زشت نمود. «نظرة» یعنی: زیبایی و رونق. در النهایة گفته: «اهدام» یعنی جامه های کهنه، مفرد آن هدم است با کسره. «هدمت الثوب»: آن را وصله زد. «تکاءدنا» یعنی: بر ما دشوار شده و «توارثنا الوحشة»، گفته شده: پدر از دنیا رفت و خانواده از دوری او احساس وحشت کردند، سپس پسر او از دنیا رفت و خانواده اش از دوری او احساس وحشت کردند، پسر آن وحشت را از پدرش به ارث برد. گفته شده: وقتی پسر بعد از پدرش دچار وحشت قبر شده، گوئی که آن را از او به ارث برده است.

**[ترجمه]

أقول

و یحتمل أن یکون المعنی استوحش أهالینا و دیارنا منا و استوحشنا منهم و منها أو صارت القبور سببا لوحشتنا و صرنا سببا لوحشة القبور.

و تهکمت علینا الربوع الصموت قال ابن أبی الحدید یروی تهدمت بالدال یقال تهدم فلان علی فلان غضبا إذا اشتد و یجوز أن یکون تهدمت أی تساقطت و یروی تهکمت بالکاف و هو کقولک تهدمت بالتفسیرین جمیعا و یعنی بالربوع الصموت القبور لأنه لا نطق فیها کقولک نهاره صائم انتهی و فی أکثر النسخ المعروضة علی المصنف بالکاف و یحتمل أن یکون بمعنی الاستهزاء أو بمعنی التکبر لکونهم أذلاء فی القبور أو بمعنی التندم و التأسف و قد ورد بتلک

ص: 163

المعانی فی اللغة و لعلها أنسب بوصف الربوع بالصموت و یحتمل أیضا أن یکون المراد بالربوع مساکنهم فی الدنیا و فی الصحاح امرأة حسنة المعارف أی الوجه و ما یظهر منها و الواحد معرف.

و لم نجد من کرب أی من بعد کرب أو هو متعلق بفرجا أو کشف عنهم محجوب الغطاء لک من إضافة الصفة إلی الموصوف و المحجوب بمعنی الحاجب کقوله سبحانه حِجاباً مَسْتُوراً و قال ابن میثم أی ما حجب بأغطیة التراب و لا یخفی ما فیه لأن ما حجب هی أبدانهم و لا یکشف عنهم إلا أن یرید به الأکفان المستورة بالتراب.

و قد ارتسخت قال ابن أبی الحدید لیس معناه ثبتت کما ظنه القطب الراوندی لأنها لم تثبت و إنما ثبتت الهوام فیها بل الصحیح أنه من رسخ الغدیر إذا نش ماؤه و نضب و یقال قد ارتسخ المطر بالتراب إذا ابتلعته حتی یلتقی الثریان انتهی.

**[ترجمه]احتمال دارد که معنا اینگونه باشد: خانواده و سرزمین ما از ما وحشت زده شدند و ما نیز از آنان و سرزمینمان وحشت زده شدیم؛ یا اینکه قبرها علتی برای وحشت ما شد و ما نیز علتی برای وحشت قبر شدیم.

«تهکمت علینا الربوع الصموت» ابن ابی الحدید گفته است: تهدمت با دال هم روایت می شود. گفته می شود: «تهدّم فلانٌ علی فلانٍ غضباً» یعنی از روی خشم به او حمله کرد. مجاز است که تهدمت به معنای «تساقطت» [فرو ریخت] باشد و «تهکمت» با کاف هم روایت می شود، که بنا بر هر دو تفسیر به معنای تهدمت است و مقصودش از «ربوع الصموت»، قبرهاست؛ زیرا صحبتی در میان آن ها نیست؛ مثل اینکه می گویی: «نهاره صائم» [روزش روزه است]، پایان. در بیشتر نسخ که در دسترس نویسنده است با کاف آمده و احتمال دارد به معنای استهزاء یا تکبر باشد؛ به دلیل اینکه آن ها در قبرها خوار گشته اند؛ یا به معنای پشیمانی و تأسف است و در زبان با آن معانی وارد شده و شاید این معانی با توصیف ربوع به سکوت مناسبتر باشند و احتمال دارد مراد از ربوع، مساکن آن ها در دنیا باشد. در الصحاح آمده: «امرأة حسنة المعارف» یعنی: صورت و آنچه از آن نمایان است نیکوست، و مفرد آن معرف است.

« و لم نجد من کرب » یعنی: «من بعد کرب» یا متعلق است به «فرجاً». « أو کشف عنهم محجوب الغطاء لک » از نوع اضافه صفت به موصوف است و محجوب به معنی حاجِب است؛ مثل قول خداوند سبحان: « حِجاباً مَسْتُوراً » - . اسرا/ 45 - ابن میثم گفته است: یعنی آنچه با لایه های خاک پوشیده شده و آنچه در آن است پوشیده نیست؛ زیرا حجاب، خود بدن های آن هاست و چیزی از آن ها نمایان نمی شود، مگر اینکه منظور از آن، کفن های پوشیده از خاک باشد.

« و قد ارتسخت » ابن ابی الحدید گفته است: چنانچه قطب راوندی گمان برده، معنای آن «ثبتت» نیست؛ زیرا این گوش ها نیستند که ثابت و ساکن مانده اند، بلکه حشرات در آنجا ساکن شده اند. بلکه درست آن است که این واژه از «رسخ الغدیر» گرفته شده یعنی آب آبگیر جوشید و روان شد و گفته می شود: «قد ارتسخ المطر بالتراب» یعنی خاک باران را در خود فرو برد تا اینکه خاک خشک را خیس و نرم کرد. پایان.

**[ترجمه]

لعل الراوندی رحمه الله حمل الکلام علی القلب و هو أوفق بما فی اللغة.

و فی القاموس استکت المسامع أی صمت و ضاقت فخسفت أی غارت و ذهبت فی الرأس و ذلاقة اللسان حدتها و همدت أی سکنت و خمدت و العیث الإفساد و قوله سمجها أی قبح صورتها بیان لإفساد البلی الجدید مستسلمات أی منقادات طائعات لیس لها ید تدفع منها الآفات.

لرأیت جواب لو و الأشجان جمع الشجن و هو الحزن و الأقذاء جمع قذی و هو ما یسقط فی العین فیؤذیها لا تنتقل أی إلی حسن و صلاح و الغمرة الشدة و الأنیق الحسن المعجب غذی ترف أی کان معتادا فی الدنیا بأن یتغذی بالترف و هو التنعم المطغی و ربیب شرف أی قد ربی فی العز و الشرف و قال الجوهری تعلل به أی تلهی به و یفزع إلی السلوة أی یلجأ إلی ما یسلیه عن الهم ضنا بالکسر أی بخلا کقوله شحاحة و الغضارة طیب

ص: 164

العیش یضحک إلی الدنیا أی کان الدنیا تحبه و هو یحب الدنیا قال ابن میثم ضحکه إلی الدنیا کنایة عن ابتهاجه بها و بما فیها و غایة إقباله علیها فإن غایة المبتهج بالشی ء أن یضحک له.

فی ظل عیش غفول أی عیش غافل عن صاحبه فهو مستغرق فی العیش لم یتنبه له الدهر فیکدر علیه أو عیش تکثر الغفلة فیه لطیبه من قبیل نهاره صائم أو ذی غفلة یغفل فیه صاحبه کقوله سبحانه عِیشَةٍ راضِیَةٍ إذا وطئ الدهر به حسکه الباء للتعدیة و الحسک جمع حسکة شوکة صلبة معروفة و استعار لفظ الحسک للآلام و الأمراض و مصائب الدهر و رشح بذکر الوطء و الحتوف جمع الحتف و هو الموت و الکثب بالتحریک القرب و الجمع إما باعتبار تعدد أسبابه أو لأن بطلان کل قوة و ضعف کل عضو موت و البث الحزن و باطن الأمر الدخیل و نجی فعیل من المناجاة و الفترة الانکسار و الضعف و قال ابن أبی الحدید الفترات أوائل المرض.

آنس ما کان بصحته قال ابن میثم انتصاب آنس علی الحال و ما بمعنی الزمان و کان تامة و بصحته متعلق بآنس أی حال ما هو آنس زمان مدة صحته و قیل ما مصدریة و التقدیر آنس کونه علی أحواله بصحته.

من تسکین الحار إنما استعمل فی البارد التسکین و فی الحار التهییج لأن الحرارة شأنها التهییج و البرودة شأنها التسکین و التجمید فلم یطفئ ببارد أی لم یزد إطفاء الحرارة ببارد إلا ثور حرارة أی غلبت الحرارة الطبیعیة علی الدواء و ظهر بعده الداء فکأن الدواء ثورها و لا اعتدل بممازج أی ما أراد الاعتدال بدواء مرکب من الحار و البارد إلا أعان صاحب المرض کل طبیعة ذات داء و مرض من تلک الطبائع بمرض زائد علی الأول أو بقوة زائدة علی ما کان ففاعل أمد الشخص و یحتمل الممازج و یظهر من ابن میثم أنه جعل أمد بمعنی صار مادة و لا یخفی بعده.

حتی فتر معلله قال الجوهری علله بالشی ء لهاه به کما یعلل الصبی بشی ء

ص: 165

من الطعام یتجزأ به عن اللبن انتهی أی ضعف عن التعلیل لطول المرض أو لأن المعلل یکون له نشاط فی أوائل المرض لو جاء البرء فإذا رأی أمارات الهلاک فترت همته و فی الصحاح مرضته تمریضا إذا قمت علیه فی مرضه و تعایا أهله أی عجزوا عن تحقیق مرضه قال الجوهری عییت بأمری إذا لم تهتد لوجهه و أعیانی هو و أعیا علیه الأمر و تعیا و تعایا بمعنی.

و خرسوا أی سکتوا عن جواب السائلین عنه لأنهم لا یخبرون عن عافیة لعدمها و لا عن عدمها لکونه غیر موافق لنفوسهم و تنازعوا دونه شجی خبر الشجی ما اعترض فی الحلق من عظم و نحوه و الشجو الهم و الحزن أی تخاصموا فی خبر معترض فی حلوقهم لا یمکنهم إساغته لشدته و لا بثه لفظاعته و قال ابن أبی الحدید أی تخاصموا فی خبر ذی شجی أو خبر ذی غصة یتنازعونه و هم حول المریض سرا دونه و هو لا یعلم بنجواهم فقائل منهم هو لما به أی قد أشفی علی الموت و ممن لهم أی یمنیهم إیاب عافیته أی عودها یقول رأینا من بلغ أعظم من هذا ثم عوفی أسی الماضین الأسی جمع أسوة أی التأسی بالماضین أو صبر الماضین قال الجوهری الأسوة و الأسوة بالکسر و الضم لغتان و هو ما یأتسی به الحزین و یتعزی به و جمعها أسی و إسی ثم سمی الصبر أسی و لا تأتس بمن لیس لک بأسوة أی لا تقتد بمن لیس لک بقدوة انتهی.

و الغصص جمع غصة و هو ما یعترض فی مجری الأنفاس فکم من مهم من جوابه کوصیة أرادها أو مال مدفون أراد أن یعرفه أهله فعی أی عجز فتصام عنه أی أظهر الصمم لأنه لا حیلة له ثم وصف علیه السلام ذلک الدعاء فقال من کبیر کان یعظمه کصراخ الوالد علی الولد و الولد یسمع و لا یستطیع الکلام أو صغیر کان یرحمه کصراخ الولد علی الوالد و إن للموت لغمرات أی شدائد هی أشد و أشنع من أن یبین بوصف کما هو حق بیانها و أو تعتدل علی عقول أهل الدنیا أی لا تستقیم علی العقول و لا تقبلها أو لا یقدر أهل الدنیا علی تعقلها.

ص: 166

**[ترجمه]شاید راوندی - رحمه الله - کلام را حمل بر قلب کرده و این با آنچه در زبان وجود دارد مناسب تر است.

در قاموس آمده: «استکّت المسامع» یعنی: کر شد و تنگ گردید. «فخسفت» یعنی: فرو شد و در سر فرو رفت. «ذلاقة اللسان» یعنی: تیزی و برندگی آن. «و همدت» یعنی ساکن و خاموش شد. «عیث»: فاسد شدن. قول حضرت: «سمجها» یعنی: ظاهرش زشت گردید، بیانی است برای فاسد شدن جامه کهنه. «مستسلمات» یعنی: تسلیم و فرمانبردار هستند و دستی ندارند که آفات را از آن ها دور کند .

«لرأیت» جواب لو است و «اشجان» جمع شجن به معنای حزن است و «أقذاء» جمع قذی یعنی: چیزی که در چشم می افتد و آن را اذیت می کند. «لا تنتقل» یعنی: به نیکی و صلاح نمی رسد. «غمرة»: شدت. «انیق» یعنی: زیبا و شگفت. «غذی ترف» یعنی: در دنیا عادت داشته که با ترف غذا بخورند و آن برخورداری از نعمتی است که موجب طغیان و سرکشی گردد. «ربیب شرف»: در عزت و بزرگی پرورده شده. جوهری گفته: «تعلل به» یعنی: به آن مشغول شد. «یفزع إلی السلوة»: به چیزی پناه می برد که موجب فراموشی غم هایش گردد. «ضنّاً» با کسره یعنی: بخلا و نیز شحاحةً [ از روی بخل]. «غضارة»: خوشی زندگی. « یضحک إلی الدنیا » یعنی دنیا او را دوست داشت. ابن میثم گفته است: «ضحکه إلی الدنیا» کنایه است از شادی او به وسیله دنیا و آنچه در آن است و نهایت روی کردن او به دنیا؛ زیرا کسی که به وسیله چیزی شاد می شود، به روی آن لبخند می زند.

«فی ظل عیش غفول» یعنی یک زندگی غافل از صاحبش، در نتیجه او غرق در زندگی است و روزگار متوجه او نشده تا زندگی­اش تیره و تار گردد. یا زندگی ای که به خاطر خوشی اش، غفلت در آن بسیار است، این مورد نیز از باب «نهاره صائم» است. یا زندگی غفلت آمیزی که صاحبش در آن غافل است؛ مثل قول خدای سبحان: «عیشة راضیة».

«إذا وطئ الدهر به حسکه» باء برای تعدیه است و حسک جمع حسکة: خاری سفت و معروف است. واژه حسک استعاره است از دردها و بیماری ها و مصائب روزگار و با ذکر وطء آن را مرشحه کرده. «حتوف» جمع حتف است به معنای مرگ و «کثب» با حروف متحرک یعنی نزدیکی و جمع [حتوف] یا به اعتبار تعدد اسباب آن است یا به خاطر اینکه بطلان هر قوت و ضعف هر عضوی، یک مرگ است. «بث» یعنی حزن و باطن امری که در وجودش رخنه کرده است. «نجی» بر وزن فعیل از مناجاة است. «فترة» یعنی شکستگی و سستی. ابن ابی الحدید گفته: «فترات» یعنی: اولین مراحل بیماری.

«آنس ما کان بصحته» ابن میثم گفته: آنس منصوب است بنا به حال و ما به معنی زمان است و کان تامه است و بصحته متعلق است به آنس. یعنی: در حالی که مدتی با سلامتی خود انس گرفته بود. نیز گفته شده ما مصدریه است و تقدیر آن چنین است: «آنس کونه علی أحواله بصحته»: با حال سلامتی خود انس گرفته بود.

«من تسکین الحار» در مورد بارد [سرد] آرامش به کار رفته و در مورد حارّ [گرم] هیجان؛ زیرا کار حرارت و گرمی، هیجان آوری است و کار سرما، سکون و انجماد. «فلم یطفئ ببارد» یعنی: فرو نشاندن گرمی به وسیله یک چیز سرد، چیزی به آن نیفزود. «إلا ثور حرارة» یعنی: حرارت طبیعی بر دارو غلبه کرد و بعد از آن بیماری ظاهر شد؛ گوئی که دارو آن را گسترش داده است. «و لا اعتدل بممازج» یعنی: هر چه سعی کرد با داروی اخلاط گرم و سرد در مزاج او اعتدال ایجاد کنند، تنها باعث شدند تا بر طبیعت مرض گونه بیمار که مرضش مربوط به طبیعتش بود، مرض دیگری علاوه بر آن بیماری ها و قوتی دیگر به آنچه که بود اضافه شود. فاعل «امدّ» آن شخص است و احتمال دارد ممازج باشد و از سخن ابن میثم به نظر می رسد که او أمدّ را به معنای «صار مادةً» گرفته، که بعید بودن آن پنهان نیست.

« حتی فتر معلله » جوهری گوید: «علله بالشیء» یعنی او را با چیزی مشغول کرد؛ چنانچه کودک را به جای شیر با اندکی خرده غذای مشغول می کنند، پایان؛ یعنی: به خاطر طولانی شدن بیماری از درمان ناتوان شد؛ یا به دلیل اینکه اگر درمان کننده در اوایل بیماری اثری از بهبود ببیند شادمان می شود و اگر نشانه های نابودی را در بیمار ببیند اراده اش سست می گردد. در صحاح گفته: «مرَّضتُه تمریضاً» یعنی به پرستاری از او پرداخت. « و تعایا أهله » یعنی از بررسی بیماری او ناتوان شدند. جوهری گفته: «عییت بأمری» یعنی به بدان راه نیافت. «اعیانی هو و اعیا علیه الأمر و تعیّا و تعایا» همه به یک معنی است [ناتوان شدن در کاری].

«و خرسوا» یعنی از پاسخگوئی به پرسشگران ساکت شدند؛ زیرا آن ها نه از سلامتی خبر دارند، به دلیل نبود آن، و نه از نبود آن به خاطر عدم تناسب آن با ارواحشان. « و تنازعوا دونه شجی خبر» شجی: چیزی است که در گلو گیر می کند، مانند استخوان و نظیر آن. «شجو» یعنی: اندوه و حزن؛ در مورد خبری که در گلویشان گیر کرده بود و به خاطر سختی­اش نمی توانستند آن را فرو برند و به سبب وحشتناک بودنش نمی توانستند آن را به کسی بگویند. ابن ابی الحدید گفته: یعنی درباره خبری حزن انگیز با هم جدال کردند، یا خبری اندوهناک که درباره آن با هم نزاع می کردند، در حالی که در اطراف بیمار نشسته بودند، و درباره خبری که از او پنهان داشته بودند با هم صحبت می کردند و او از نجوای آنان خبر نداشت. « فقائل منهم هو لما به » یعنی: با مرگ شفا می یابد. «و ممن لهم» یعنی: آرزو می کرد. « إیاب عافیته » یعنی بازگشت سلامتی او را آرزو می کرد و می گفت: ما کسی را دیده ایم که به سختتر از این بیماری دچار شده و سپس سلامت یافته است. «أسی الماضین» اسی جمع اسوة است؛ یعنی: تأسی به گذشتگان یا شکیبائی گذشتگان. جوهری گوید: «إِسوة و أُسوة» با کسره و ضمه دو گویش است و آن چیزی است که فرد اندوهگین بدان تأسی می جوید و تسلی می یابد و جمع آن «أسی و إسی» است و از اینجاست که صبر «أسی» نامیده شده. « لا تأتس بمن لیس لک بأسوة» به کسی که الگوی تو نیست، اقتدا نکن. پایان.

«غصص» جمع غصه است و آن چیزی است که در مجرای تنفس گیر می کند. «فکم من مهم من جوابه» مثل وصیتی که آن را اراده کرده بود یا مالی که پنهان کرده بود و می خواست آن را به خانواده اش نشان دهد، ولی «عی» یعنی: از آن ناتوان شد. «فتصام عنه» یعنی: خود را به کری می زد؛ زیرا چاره ای جز آن نداشت. سپس حضرت علیه السلام آن دعا را توصیف نموده و فرموده: « من کبیر کان یعظمه» یعنی: شخص بزرگی که احترامش را نگه می داشت؛ مثل: فریاد پدر بر سر فرزند، در حالی که فرزند آن را می شنید و نمی توانست سخن بگوید، یا «صغیر کان یرحمه» یعنی: خردسالی که به او ترحم می کرد؛ مثل: فریاد فرزند بر پدر. «و إن للموت لغمرات» یعنی: سختی هایی دارد که سخت تر و هراس انگیزتر از آن است که با توصیف بیان و حق مطلب ادا شود . « أو تعتدل علی عقول أهل الدنیا » یعنی: با عقل ها برابری نمی کند و آن ها آن را قبول نمی کنند، یا اهل دنیا قادر به درک آن نیستند.

**[ترجمه]

«2»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ فَقَالَ ادْنُ مِنِّی یَا أَبَا ذَرٍّ أَسْتَنِدْ إِلَیْکَ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَاسْتَنَدَ إِلَی صَدْرِی إِلَی أَنْ دَخَلَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی قُمْ یَا أَبَا ذَرٍّ فَإِنَّ عَلِیّاً أَحَقُّ بِهَذَا مِنْکَ فَجَلَسَ عَلِیٌّ علیه السلام فَاسْتَنَدَ إِلَی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لِی هَاهُنَا بَیْنَ یَدَیَّ فَجَلَسْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لِی اعْقِدْ بِیَدِکَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِحَجَّةٍ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِعُمْرَةٍ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِطَعَامِ مِسْکِینٍ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِجِهَادٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَوْ قَدْرَ فُوَاقِ النَّاقَةِ دَخَلَ الْجَنَّةَ(1).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رُبَّمَا أَمَرَ مَلَکَ الْمَوْتِ علیه السلام فَرَدَّدَ نَفْسَ الْمُؤْمِنِ لِیُخْرِجَهَا مِنْ أَهْوَنِ الْمَوَاضِعِ عَلَیْهِ وَ یَرَی النَّاسُ أَنَّهُ شُدِّدَ عَلَیْهِ وَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رُبَّمَا أَمَرَ مَلَکَ الْمَوْتِ بِالتَّشْدِیدِ عَلَی الْکَافِرَ فَیَجْذِبُ نَفْسَهُ جَذْبَةً وَاحِدَةً کَمَا یُجْذَبُ السَّفُّودُ مِنَ الصُّوفِ الْمَبْلُولِ وَ یَرَی النَّاسُ أَنَّهُ هُوِّنَ عَلَیْهِ (2).

**[ترجمه]دعائم الاسلام: از ابوذر رحمة الله علیه نقل شده که گفته است: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله در بستر بیماری افتاد و جان مبارک حضرت در همان بیماری قبض شد، در خدمت او بودم که فرمود: ای ابوذر! به من نزدیک شو تا به تو تکیه کنم، به حضرت نزدیک شدم و به سینه ام تکیه فرمود تا اینکه حضرت علی علیه السلام وارد شد. حضرت به من فرمود: برخیز ای ابوذر! که علی بر این کار از تو سزاوارتر است. حضرت علی علیه السلام نشست و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سینه او تکیه داد، سپس به من فرمود: بیا اینجا روبروی من بنشین. من نیز پیش روی حضرت نشستم. به من فرمود: دستت را گره بزن: هر کس با شهادت این که معبودی جز خدای یگانه نیست عمرش را به پایان برد وارد بهشت می شود و هر که کارش به حجی ختم شود، وارد بهشت می شود و هر کس عمرش به عمره ختم شود، وارد بهشت می شود و هر کس پایان عمرش با اطعام مسکینی باشد، وارد بهشت می شود و هر کس که عمرش به جهاد در راه خدا پایان پذیرد، هرچند به اندازه فاصله دوشیدن شتر در صبحگاه و شامگاه باشد، وارد بهشت می گردد. - . دعائم الاسلام 1 : 219 -

از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرموده است: خداوند تبارک و تعالی شاید به فرشته مرگ علیه السلام دستور داد تا نفس مؤمن را باز گرداند و آن را از طریق آسان ترین مکان خارج کند و مردم تصور می کنند که او دچار سختی شده و شاید خداوند تبارک و تعالی به فرشته مرگ دستور داده که به کافر سختگیری کند و جان او را به یک باره بگیرد، همانطور که سیخ از پشم خیس بیرون کشیده می شود و مردم گمان می برند که جان او به آسانی گرفته شده است. - . دعائم الاسلام 1 : 220 -

**[ترجمه]

بیان

السفود بالتشدید الحدیدة التی یشوی بها اللحم.

**[ترجمه]«سفود» با تشدید، فلزی است که گوشت به وسیله آن کباب می شود.

**[ترجمه]

«3»

الدَّعَائِمُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ لَتَکُونُ لَهُ الْمَنْزِلَةُ مِنَ الْجَنَّةِ فَلَا یَبْلُغُهَا بِشَیْ ءٍ مِنَ الْبَلَاءِ حَتَّی یُدْرِکَهُ الْمَوْتُ وَ لَمْ یَبْلُغْ تِلْکَ الدَّرَجَةَ فَیُشَدَّدُ عَلَیْهِ عِنْدَ الْمَوْتِ فَیَبْلُغُهَا(3).

وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ أَوْصَی رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ أُوصِیکَ بِذِکْرِ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ یُسَلِّیکَ عَنْ أَمْرِ الدُّنْیَا(4).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: أَکْثِرُوا مِنْ ذِکْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا هَادِمُ اللَّذَّاتِ قَالَ الْمَوْتُ فَإِنَّ أَکْیَسَ الْمُؤْمِنِینَ أَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَ

ص: 167


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 219.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 220.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 220.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.

أَشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدَاداً(1).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ قَالَ لِقَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِهِ مَنْ أَکْیَسُ النَّاسِ قَالَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ أَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمُ اسْتِعْدَاداً لَهُ (2).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام: أَنَّهُ أَوْصَی بَعْضَ أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ مَا أَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِنْسَانٌ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا(3).

وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: الْمَوْتُ رَیْحَانَةُ الْمُؤْمِنِ (4).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: مُسْتَرِیحٌ وَ مُسْتَرَاحٌ مِنْهُ فَأَمَّا الْمُسْتَرِیحُ فَالْعَبْدُ الصَّالِحُ اسْتَرَاحَ مِنْ غَمِّ الدُّنْیَا وَ مَا کَانَ فِیهِ مِنَ الْعِبَادَةِ إِلَی الرَّاحَةِ وَ نَعِیمِ الْآخِرَةِ(5) وَ أَمَّا الْمُسْتَرَاحُ مِنْهُ فَالْفَاجِرُ یَسْتَرِیحُ مِنْهُ مَلَکَاهُ (6).

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: أَلَا رُبَّ مَسْرُورٍ مَقْبُورٍ وَ هُوَ لَا یَشْعُرُ یَأْکُلُ وَ یَشْرَبُ وَ یَضْحَکُ وَ حَقٌّ لَهُ مِنَ اللَّهِ أَنْ سَیَصْلَی السَّعِیرَ(7).

وَ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَالَ: لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ ابْنَ آدَمَ أَحْمَقَ مَا عَاشَ وَ لَوْ عَلِمَتِ الْبَهَائِمُ أَنَّهَا تَمُوتُ کَمَا تَعْلَمُونَ مَا سَمِنَتْ لَکُمْ (8).

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَا رَأَیْتُ إِیمَاناً مَعَ یَقِینٍ أَشْبَهَ مِنْهُ بِشَکٍّ إِلَّا هَذَا الْإِنْسَانَ إِنَّهُ کُلَّ یَوْمٍ یُوَدِّعُ وَ إِلَی الْقُبُورِ یُشَیِّعُ وَ إِلَی غُرُورِ الدُّنْیَا یَرْجِعُ وَ عَنِ الشَّهْوَةِ وَ اللَّذَّةِ لَا یُقْلِعُ فَلَوْ لَمْ یَکُنْ لِابْنِ آدَمَ الْمِسْکِینِ ذَنْبٌ یَتَوَقَّعُهُ وَ لَا حِسَابٌ یُوقَفُ عَلَیْهِ إِلَّا مَوْتٌ یُبَدِّدُ شَمْلَهُ وَ یُفَرِّقُ جَمْعَهُ وَ یُؤْتِمُ وُلْدَهُ لَکَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یُحَاذِرَ مَا هُوَ فِیهِ وَ لَقَدْ غَفَلْنَا عَنِ الْمَوْتِ غَفْلَةَ أَقْوَامٍ غَیْرِ نَازِلٍ بِهِمْ وَ رَکِنَّا إِلَی الدُّنْیَا وَ شَهَوَاتِهَا رُکُونَ أَقْوَامٍ لَا یَرْجُونَ حِسَاباً وَ لَا یَخَافُونَ عِقَاباً(9).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا احْتُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله غُشِیَ عَلَیْهِ فَبَکَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام فَأَفَاقَ صلی الله علیه و آله وَ هِیَ تَقُولُ مَنْ لَنَا بَعْدَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ:

ص: 168


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.
7- 7. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.
8- 8. دعائم الإسلام ج 1 ص 221.
9- 9. دعائم الإسلام ج 1 ص 222.

أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ بَعْدِی (1).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ رَخَّصَ فِی زِیَارَةِ الْقُبُورِ وَ قَالَ تُذَکِّرُکُمُ الْآخِرَةَ(2).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَتْ فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا تَزُورُ قَبْرَ حَمْزَةَ وَ تَقُومُ عَلَیْهِ وَ کَانَتْ فِی کُلِّ سَنَةٍ تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ مَعَ نِسْوَةٍ مَعَهَا فَیَدْعُونَ وَ یَسْتَغْفِرُونَ (3).

وَ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ: أَنَّهُ کَانَ إِذَا مَرَّ بِالْقُبُورِ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الدِّیَارِ وَ إِنَّا بِکُمْ لَاحِقُونَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ (4).

وَ عَنْهُ علیه السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أَنَّهُ نَهَی عَنْ تَخَطِّی الْقُبُورِ وَ الضَّحِکِ عِنْدَهَا(5).

**[ترجمه]الدعائم: از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: بنده در بهشت منزلتی دارد و ذره ای بلا به او نمی رسد تا اینکه مرگ او را دریابد و به آن درجه نمی رسد تا زمانی که به هنگام مرگ بر او سخت گرفته شود و سپس بدان درجه دست یابد. - . دعائم الاسلام 1 : 220 -

و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که به مردی از انصار چنین توصیه کرد: تو را به یاد مرگ توصیه می کنم؛ چرا که یاد مرگ تو را از مشغولیت دنیا بیرون می آورد. - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

و از آن حضرت صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: نابودگر لذات را بسیار یاد کنید. عرض شد: یا رسول الله، نابودگر لذات چه چیزی است؟ فرمود: مرگ؛ و زیرک ترین مؤمنان کسی است که بیشتر از همه به یاد مرگ و از همه آماده تر باشد. - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

و از آن حضرت صلی الله علیه و آله نقل شده که به عده ای از اصحاب خویش فرمود: زیرکترین مردم چه کسی است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: کسی که بیشتر از همه به یاد مرگ و از همه آماده تر باشد. - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که حضرت به برخی از یاران خویش توصیه نمود و فرمود: بسیار یاد مرگ کنید؛ چرا که انسانی مرگ را بسیار یاد نکند، مگر اینکه به دنیا بی میل گردد. - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: مرگ برای مؤمن، چون گل و ریحان خوشبو خواهد بود. - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

و از حضرت صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: یک دسته انسان ها مستریح (راحت شده) هستند و یک دسته مستراح منه. (راحت شده از او) اما مستریح بنده صالحی است که از غم دنیا و آنچه در آن است از بندگی، آسایش جسته و به آسایش و نعمت آخرت رهنمون شده است - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

و اما مستراح منه، انسان بدکاری است که دو فرشته مراقب او از جان او در آسایش هستند. - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

و از آن حضرت علیه السلام روایت شده که می فرمود: بدانید! چه بسا فرد شادمانی که در قبر آرمیده، می خورد و می آشامد و می خندد و خداوند بر او حقی دارد، در حالی که نمی داند او را داخل آتش دوزخ خواهد کرد. - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمود: اگر خداوند فرزند آدم را احمق نمی­آفرید، او زندگی نمی کرد و اگر چهارپایان می دانستند که می میرند؛ چنان که شما می دانید، برای شما فربه و پروار نمی شدند. - . دعائم الاسلام 1 : 221 -

و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: هیچ ایمانی را به همراه یقین ندیده ام که بیشتر به شک شباهت داشته باشد، جز از این انسان. او هر روز وداع می کند و جنازه­ها را تا قبرها تشییع می کند و دوباره به فریب دنیا باز می گردد و از شهوت و لذت دل نمی کند. اگر فرزند بیچاره آدم گناهی نداشت که انتظارش را بکشد و حسابی نداشت که به آن پی ببرد، به غیر از مرگی که جمعش را پراکنده می سازد و فرزندانش را به عزای او می نشاند، برای او شایسته بود که از آنچه در آن به سر می برد پرهیز کند. چونان اقوامی از مرگ غافل مانده ایم که مرگ بر آنان فرود نیامده و چونان اقوامی که امیدی به حساب ندارند و از مجازات باکی ندارند، به دنیا و شهوات آن متمایل شده ایم. - . دعائم الاسلام 1 : 222 -

از جعفر بن محمد علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به احتضار درآمد، بیهوش شد، حضرت فاطمه علیها السلام گریست، حضرت به هوش آمد و دید که حضرت فاطمه می فرماید: بعد از تو ما که را داریم ای رسول خدا! حضرت فرمود: شما بعد از من مستضعف خواهید شد. - . دعائم الاسلام 1 : 225 -

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به زیارت قبور اجازه دادند و فرمودند: قبرها شما را به یاد آخرت می اندازند. - . دعائم الاسلام 1 : 239 -

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: حضرت فاطمه علیها السلام قبر حضرت حمزه را زیارت می نمود و کنار آن می ایستاد و هر سال به همراه تعدادی زن به زیارت قبور شهدا می آمد و دعا و استغفار می کردند. - . دعائم الاسلام 1 : 239 -

از امام علی صلوات الله علیه نقل شده که وقتی از قبرستان عبور می کرد، سه مرتبه می فرمود: سلام بر شما ای اهل دیار! ما نیز به شما ملحق خواهیم شد. - . دعائم الاسلام 1 : 239 -

از امام علی علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله از قدم برداشتن بر روی قبور و خندیدن در آنجا بازداشته اند. - . دعائم الاسلام 1 : 239 -

**[ترجمه]

«4»

الْهِدَایَةُ، قَالَ الرِّضَا علیه السلام: مَنْ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ إِنَّا أَنْزَلْناهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِصَاحِبِ الْقَبْرِ وَ مَنْ یَزُورُ الْقَبْرَ یَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ وَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَی الْقَبْرِ إِلَّا أَنْ یَزُورَ إِمَاماً فَإِنَّهُ یَجِبُ أَنْ یَسْتَقْبِلَهُ بِوَجْهِهِ وَ یَجْعَلَ ظَهْرَهُ إِلَی الْقِبْلَةِ(6).

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لَمَّا أَشْرَفَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَی الْقُبُورِ قَالَ یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ فَهَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی الصَّحَابَةِ فَقَالَ لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ إِنَ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی (7).

وَ رُوِیَ: أَنَّ مَنْ مَسَحَ یَدَهُ عَلَی رَأْسِ یَتِیمٍ تَرَحُّماً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِعَدَدِ کُلِّ شَعْرَةٍ مَرَّتْ عَلَی یَدِهِ حَسَنَةً(8).

**[ترجمه]الهدایة: امام رضا علیه السلام فرموده اند: هر کس قبر مؤمنی را زیارت کند و هفت مرتبه سوره «إنّا أنزلناه» را در کنار قبر او بخواند خداوند، او و صاحب قبر را می آمرزد و هر کس قبری را زیارت کند باید رو به قبله باشد و دستش را بر روی قبر بگذارد، مگر اینکه امامی را زیارت کند که در این صورت واجب است که انسان رو به سوی قبر امام و پشت به قبله بایستد. - . الهدایة : 28 -

امام صادق علیه السلام فرموده اند: وقتی امیر المؤمنین علیه السلام به قبور رسید، فرمود: ای خفتگان در خاک! ای اهل غربت! اما خانه هایتان! دیگران در آن سکونت گزیدند، اما زنانتان! ازدواج کرده اند و اما اموالتان! تقسیم شده اند، این خبری است که ما داریم، از شما چه خبر؟ سپس رو به یاران خویش نمود و فرمود: اگر آن ها اجازه سخن گفتن داشتند، به شما خبر می دادند که بهترین توشه، پرهیزکاری است. - . الهدایة : 28 -

روایت شده که هر کس بر سر یتیمی دست محبت بکشد، خداوند به تعداد هر تار موئی که دستش بر آن کشیده شده، یک حسنه برای او می نویسد. - . الهدایة : 28 -

**[ترجمه]

«5»

مِشْکَاةُ الْأَنْوَارِ،: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ

ص: 169


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 225.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 239.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 239.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 239.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 239.
6- 6. الهدایة ص 28.
7- 7. الهدایة ص 28.
8- 8. الهدایة ص 28.

إِذَا حَضَرَ جِنَازَةٌ وَ حَضَرَ مَجْلِسُ عَالِمٍ أَیُّهُمَا أَحَبُّ إِلَیْکَ أَنْ أَشْهَدَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنْ کَانَ لِلْجِنَازَةِ مَنْ یَتْبَعُهَا وَ یَدْفِنُهَا فَإِنَّ حُضُورَ مَجْلِسِ عَالِمٍ أَفْضَلُ مِنْ حُضُورِ أَلْفِ جِنَازَةٍ وَ مِنْ عِیَادَةِ أَلْفِ مَرِیضٍ وَ مِنْ قِیَامِ أَلْفِ لَیْلَةٍ وَ مِنْ صِیَامِ أَلْفِ یَوْمٍ وَ مِنْ أَلْفِ دِرْهَمٍ یُتَصَدَّقُ بِهَا عَلَی الْمَسَاکِینِ وَ مِنْ أَلْفِ حَجَّةٍ سِوَی الْفَرِیضَةِ وَ مِنْ أَلْفِ غَزْوَةٍ سِوَی الْوَاجِبِ تَغْزُوهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِمَالِکَ وَ بِنَفْسِکَ وَ أَیْنَ تَقَعُ هَذِهِ الْمَشَاهِدُ مِنْ مَشْهَدِ عَالِمٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ یُطَاعُ بِالْعِلْمِ وَ یُعْبَدُ بِالْعِلْمِ وَ خِیَرَةُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْعِلْمِ وَ شَرُّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْجَهْلِ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَقْوَامٍ لَیْسُوا بِأَنْبِیَاءَ وَ لَا شُهَدَاءَ یَغْبِطُهُمُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِمَنَازِلِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ قِیلَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هُمُ الَّذِینَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَی اللَّهِ وَ یُحَبِّبُونَ اللَّهَ إِلَی عِبَادِهِ قُلْنَا هَذَا حَبَّبُوا اللَّهَ إِلَی عِبَادِهِ فَکَیْفَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ إِلَی اللَّهِ قَالَ یَأْمُرُونَهُمْ بِمَا یُحِبُّ اللَّهُ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَمَّا یَکْرَهُ اللَّهُ فَإِذَا أَطَاعُوهُمْ أَحَبَّهُمُ اللَّهُ (1).

وَ مِنْهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أُسَلِّمُ عَلَی أَهْلِ الْقُبُورِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ کَیْفَ أَقُولُ قَالَ تَقُولُ السَّلَامُ عَلَی أَهْلِ الدِّیَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ إِنَّا بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ رَاجِعُونَ (2).

وَ مِنْهُ قَالَ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام: أَنْزِلِ الدُّنْیَا مِنْکَ کَمَنْزِلٍ نَزَلْتَهُ ثُمَّ أَرَدْتَ التَّحَوُّلَ عَنْهُ مِنْ یَوْمِکَ أَوْ کَمَالٍ اکْتَسَبْتَهُ فِی مَنَامِکَ وَ لَیْسَ فِی یَدِکَ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ إِذَا حَضَرْتَ فِی جَنَازَةٍ فَکُنْ کَأَنَّکَ الْمَحْمُولُ عَلَیْهَا وَ کَأَنَّکَ سَأَلْتَ رَبَّکَ الرَّجْعَةَ إِلَی الدُّنْیَا فَرَدَّکَ فَاعْمَلْ عَمَلَ مَنْ قَدْ عَایَنَ (3).

وَ مِنْهُ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ رَجُلًا فِیمَا مَضَی مِنَ الدَّهْرِ کَانَ لَا یُرْفَعُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنَ الْحَسَنَاتِ مَا یُرْفَعُ لَهُ وَ لَمْ

ص: 170


1- 1. مشکاة الأنوار: 135.
2- 2. مشکاة الأنوار ص 200.
3- 3. مشکاة الأنوار ص 270.

یَکُنْ لَهُ سَیِّئَةٌ فَأَحَبَّهُ مَلَکٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَسَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَأْذَنَ لَهُ فَیَنْزِلَ إِلَیْهِ فَیُسَلِّمَ عَلَیْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَنَزَلَ فَإِذَا الرَّجُلُ قَائِمٌ یُصَلِّی فَجَلَسَ الْمَلَکُ وَ جَاءَ أَسَدٌ فَوَثَبَ عَلَی الرَّجُلِ فَقَطَعَهُ أَرْبَعَةَ آرَابٍ وَ فُرِّقَ فِی کُلِّ جِهَةٍ مِنَ الْأَرْبَعَةِ إِرْباً وَ انْطَلَقَ فَقَامَ الْمَلَکُ فَجَمَعَ تِلْکَ الْأَعْضَاءَ فَدَفَنَهَا ثُمَّ مَضَی عَلَی سَاحِلِ الْبَحْرِ فَمَرَّ بِرَجُلٍ مُشْرِکٍ تُعْرَضُ عَلَیْهِ أَلْوَانُ الْأَطْعِمَةِ فِی آنِیَةِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ هُوَ مَلِکُ الْهِنْدِ وَ هُوَ کَذَلِکَ إِذْ تَکَلَّمَ بِالشِّرْکِ فَصَعِدَ الْمَلَکُ فَدُعِیَ فَقِیلَ لَهُ مَا رَأَیْتَ فَقَالَ مِنْ أَعْجَبِ مَا رَأَیْتُ عَبْدُکَ فُلَانٌ الَّذِی لَمْ یَکُنْ یُرْفَعُ لِأَحَدٍ مِنَ الْآدَمِیِّینَ مِنَ الْحَسَنَاتِ مِثْلُ مَا یُرْفَعُ لَهُ سَلَّطْتَ عَلَیْهِ کَلْباً فَقَطَعَهُ إِرْباً ثُمَّ مَرَرْتُ بِعَبْدٍ لَکَ قَدْ مَلَّکْتَهُ تُعْرَضُ عَلَیْهِ آنِیَةُ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ فِیهَا أَلْوَانُ الْأَطْعِمَةِ فَیُشْرِکُ بِکَ وَ هُوَ سَوِیٌّ قَالَ فَلَا تَعْجَبَنَّ مِنْ عَبْدِیَ الْأَوَّلِ فَإِنَّهُ سَأَلَنِی مَنْزِلَةً مِنَ الْجَنَّةِ لَمْ یَبْلُغْهَا بِعَمَلٍ فَسَلَّطْتُ عَلَیْهِ الْکَلْبَ لِأُبْلِغَهُ الدَّرَجَةَ الَّتِی أَرَادَهَا وَ أَمَّا عَبْدِیَ الْآخَرُ فَإِنِّی اسْتَکْثَرْتُ لَهُ شَیْئاً صَنَعْتُهُ بِهِ لِمَا یَصِیرُ إِلَیْهِ غَداً مِنْ عَذَابِی (1).

**[ترجمه]مشکاة الانوار: مردی به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! اگر یک مراسم تشییع جنازه و یک مجلس [سخنرانی] دانشمندی باشد، در نظر تو کدام یک بهتر است تا در آن حضور یابم؟ فرمود: اگر جنازه کسانی داشته باشد که او را تشییع و دفن کنند، حضور در مجلس دانشمند بهتر است از حضور در تشییع هزار جنازه و از عیادت هزار بیمار و از هزار شب زنده داری و از هزار روز روزه داری و از هزار درهم صدقه بر بیچارگان و از هزار حج به غیر از حج واجب و از هزار نبرد که در آن با مال و جان خود بجنگی، به غیر از نبرد واجب.

حضور در این صحنه ها کجا و حضور در مجلس عالم کجا؟ آیا نمی دانی که خداوند با علم اطاعت می­شود و با علم عبادت می­شود و بهترین های دنیا و آخرت با علم تعیین می شوند و بدترین های دنیا و آخرت با جهل؟ نمی خواهید به شما خبر دهم از انسان هایی که نه پیامبر بودند و نه شهید، ولی در روز قیامت مردم به آنان غبطه می ورزند که از سوی خداوند عزوجل در جایگاه هایی بر منبرهایی از نور قرار دارند. عرض شد: آنان کیستند ای رسول خدا؟ حضرت فرمود: آنان کسانی هستند که بندگان خدا را در نزد خداوند محبوب می سازند و خداوند را محبوب بندگانش می کنند. عرضه داشتیم: این را قبول داریم که خداوند را در نزد بندگانش محبوب می گردانند، اما چگونه بندگان خداوند را محبوب او می کنند؟ فرمود: آنان را به آنچه خداوند دوست دارد امر می کنند و آنان را از آنچه خداوند ناپسند می دارد باز می دارند، پس وقتی از این ها پیروی کنند، محبوب خداوند واقع می­شوند. - . مشکاة الانوار : 135 -

از مشکاة الانوار: از علی بن ابو حمزه روایت شده که گفته است: از محضر امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا به اهل قبور سلام کنم؟ فرمود: آری. عرض کردم: چگونه؟ فرمود: می گوئی: السَّلَامُ عَلَی أَهْلِ الدِّیَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ إِنَّا بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ رَاجِعُونَ .

سلام بر اهل دیار از مردان و زنان با ایمان و مسلمان. شما بر ما پیشی گرفته اید و اگر خدا بخواهد، ما نیز به سوی شما بازمی گردیم. - . مشکاة الانوار : 200 -

از مشکاة الانوار روایت شده که امام باقر علیه السلام فرموده اند: در دنیا فرود آی همچون منزلی که در آن فرود آمده ای و همین امروز می خواهی از آنجا بروی یا کمالی که در خواب به دست آورده ای و ذره ای از آن در دست تو باقی نمانده و وقتی در تشییع جنازه ای شرکت کردی، چنان باش که گوئی خودت بر تابوت برده می شوی و گوئی تو از پروردگارت خواسته ای که تو را به دنیا باز گرداند و او نیز تو را باز گردانده، پس مانند کسی عمل کن که مرگ را دیده است. - . مشکاة الانوار : 270 -

از مشکاة الانوار: از معاویة بن عمار روایت شده که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: در گذشته مردی بود که حسنات هیچ کسی در زمین به درجه حسنات او نمی رسید و هیچ گناهی نداشت، فرشته ای شیفته او شد و از خدای عزوجل درخواست کرد تا به او اذن دهد که نزد او فرود آید و به او سلام دهد. خداوند نیز به او اذن فرمود و او در زمین فرود آمد و دید که مرد در حال نماز است. فرشته منتظر نشست. ناگهان شیری آمد و به آن مرد حمله کرد و او را چهار تکه کرد و در هر یک از جهات چهارگانه تکه ای پراکند و رفت. فرشته برخاست و آن اعضا را جمع کرد و دفن نمود، سپس به سمت ساحل دریا رفت و به مردی مشرک گذشت که انواع غذاها در ظرفی از طلا و نقره برایش فراهم بود، او پادشاه هند بود، در همین حال بود که زبان به شرک گشود، فرشته به آسمان رفت. ندا آمد که چه دیدی؟ گفت: از عجیبترین چیزهایی که دیدم، بنده ات فلانی بود که از هیچ یک از انسان ها حسنه ای به اندازه حسنات او بالا برده نشده بود، ولی درنده­ای را بر او چیره کردی که او را تکه تکه کرد. سپس از بنده ای گذشتم که او را پادشاه کرده بودی و ظرف های طلائی و نقره ای در برابرش گذاشته بودند که در آن ها انواع غذاها بود، ولی او به تو شرک می ورزید، در حالی که سالم و تندرست بود. خداوند فرمود: از بنده اولم تعجب نکن؛ زیرا او از من مقامی در بهشت خواست که بدان دست نمی یافت مگر با یک عمل، من نیز درنده­ای را بر او مسلط کردم تا او را به درجه ای که می خواست برسانم؛ و اما بنده دیگرم، کار زیادی برایش نکردم، به خاطر آنچه فردای قیامت از عذابم به او می رسد. - . مشکاة الانوار : 230 و 229 -

**[ترجمه]

«6»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: تُحْفَةُ الْمُؤْمِنِ الْمَوْتُ وَ قَالَ الْمَوْتُ کَفَّارَةٌ لِکُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّ مَکَانَهَا شَیْ ءٌ وَ بَکَتْ عَلَیْهِ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ فِیهَا.

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: إِذَا تَقَارَبَ الزَّمَانُ انْتَقَی الْمَوْتُ خِیَارَ أُمَّتِی کَمَا یَنْتَقِی أَحَدُکُمْ خِیَارَ الرُّطَبِ مِنَ الطَّبَقِ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: لَیْسَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: هَوْلٌ لَا تَدْرِی مَتَی یَغْشَاکَ مَا یَمْنَعُکَ أَنْ تَسْتَعِدَّ لَهُ قَبْلَ أَنْ یَفْجَأَکَ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَا أَنْزَلَ الْمَوْتَ حَقَّ مَنْزِلَتِهِ مَنْ عَدَّ غَداً مِنْ أَجَلِهِ

ص: 171


1- 1. مشکاة الأنوار: 299 و 230.

وَ مَا أَطَالَ عَبْدٌ الْأَمَلَ إِلَّا أَسَاءَ الْعَمَلَ وَ طَلَبَ الدُّنْیَا.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: إِنَّهُ لَمْ یُکْثِرْ عَبْدٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لَوْ نَظَرْتُمْ إِلَی الْأَجَلِ وَ مَسِیرِهِ لَأَبْغَضْتُمُ الْأَمَلَ وَ غُرُورَهُ إِنَّ لِکُلِّ سَاعٍ غَایَةً وَ غَایَةَ کُلِّ سَاعٍ الْمَوْتُ لَوْ تَعْلَمُ الْبَهَائِمُ مِنَ الْمَوْتِ مَا تَعْلَمُونَ مَا أَکَلْتُمْ سَمِیناً عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ أَحْبَبْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ عَجِبْتُ لِمُؤَمِّلِ دُنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُهُ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ لَمَّا دَنَا وَفَاةُ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ هَلَّا أَرْسَلْتَ إِلَیَّ رَسُولًا حَتَّی آخُذَ أُهْبَةً قَالَ لَهُ أَ وَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الشَّیْبَ رَسُولِی.

وَ حَدَّثَ أَبُو بَکْرِ بْنُ عَیَّاشٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ رَأَیْتُکَ فِی النَّوْمِ کَأَنِّی أَقُولُ لَکَ کَمْ بَقِیَ مِنْ أَجَلِی فَقُلْتَ لِی بِیَدِکَ هَکَذَا وَ أَوْمَأْتَ إِلَی خَمْسٍ وَ قَدْ شُغِلَ ذَلِکَ قَلْبِی فَقَالَ علیه السلام إِنَّکَ سَأَلْتَنِی عَنْ شَیْ ءٍ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هِیَ خَمْسٌ تَفَرَّدَ اللَّهُ بِهَا- إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ(1) إِلَی آخِرِهَا.

وَ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: سُبْحَانَ مَنْ لَا یَسْتَأْنِسُ بِشَیْ ءٍ أَبْقَاهُ وَ لَا یَسْتَوْحِشُ مِنْ شَیْ ءٍ أَفْنَاهُ وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ- لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ (2) أَ فَتُرَاکَ تَجْمَعُ بَیْنَ أَهْلِ الْقِسْمَیْنِ فِی دَارٍ وَاحِدَةٍ وَ هِیَ النَّارُ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ إِنَّ فُلَاناً جَارِی یُؤْذِینِی قَالَ اصْبِرْ عَلَی أَذَاهُ کُفَّ أَذَاکَ عَنْهُ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ وَ قَالَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ إِنَّ جَارِی قَدْ مَاتَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله کَفَی بِالدَّهْرِ وَاعِظاً وَ کَفَی بِالْمَوْتِ مُفَرِّقاً.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: یَا رَبِّ أَیُّ عبادی [عِبَادِکَ] أَحَبُّ إِلَیْکَ قَالَ الَّذِی یَبْکِی لِفَقْدِ الصَّالِحِینَ کَمَا یَبْکِی الصَّبِیُّ عَلَی فَقْدِ أَبَوَیْهِ.

ص: 172


1- 1. لقمان: 34.
2- 2. النحل: 38.

وَ قَالَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام: مَا مِنْ شِیعَتِنَا إِلَّا صِدِّیقٌ شَهِیدٌ قُلْتُ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ هُمْ یَمُوتُونَ عَلَی فُرُشِهِمْ فَقَالَ أَ مَا تَتْلُو کِتَابَ اللَّهِ- الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ (1) ثُمَّ قَالَ علیه السلام لَوْ لَمْ تَکُنِ الشَّهَادَةُ إِلَّا لِمَنْ قُتِلَ بِالسَّیْفِ لَأَقَلَّ اللَّهُ الشُّهَدَاءَ.

وَ قَالَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ علیه السلام: أَشَدُّ سَاعَاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ السَّاعَةُ الَّتِی یُعَایِنُ فِیهَا مَلَکَ الْمَوْتِ وَ السَّاعَةُ الَّتِی یَقُومُ فِیهَا مِنْ قَبْرِهِ وَ السَّاعَةُ الَّتِی یَقِفُ فِیهَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِمَّا إِلَی الْجَنَّةِ أَوْ إِلَی النَّارِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِنْ نَجَوْتَ یَا ابْنَ آدَمَ عِنْدَ الْمَوْتِ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ إِلَّا هَلَکْتَ وَ إِنْ نَجَوْتَ یَا ابْنَ آدَمَ حِینَ تُوضَعُ فِی قَبْرِکَ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ إِلَّا هَلَکْتَ وَ إِنْ نَجَوْتَ حِینَ یُحْمَلُ النَّاسُ عَلَی الصِّرَاطِ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ إِلَّا هَلَکْتَ وَ إِنْ نَجَوْتَ حِینَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ إِلَّا هَلَکْتَ ثُمَّ تَلَا وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (2) قَالَ هُوَ الْقَبْرُ وَ إِنَّ لَهُمْ فِیهِ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ اللَّهِ إِنَّ الْقُبُورَ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ.

وَ قَالَ علیه السلام: الْقَبْرُ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَیْسَرُ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ شَرٌّ مِنْهُ.

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام: مَنْ مَاتَ عَلَی مُوَالاتِنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِثْلَ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ.

وَ قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا شَأْنُکَ جَاوَرْتَ الْمَقْبَرَةَ فَقَالَ إِنِّی أَجِدُهُمْ جِیرَانَ صِدْقٍ یَکُفُّونَ السَّیِّئَةَ وَ یُذَکِّرُونَ الْآخِرَةَ.

**[ترجمه]دعوات راوندی: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: تحفه مؤمن مرگ است و فرمود: مرگ کفاره ای است برای هر مسلمان و چون مؤمنی بمیرد در اسلام شکافی ایجاد می شود که چیزی جای آن را پر نمی کند، و آن قطعه زمین هایی که خداوند را در آن می پرستید، بر او می گریند.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرموده اند: وقتی زمان آن فرا رسد، مرگ بهترین های امت مرا گلچین می کند، چنانچه یکی از شما بهترین های خرما را از طبق انتخاب می کنید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرموده است: بین ما و بهشت یا دوزخ فاصله ای به غیر از مرگ نیست.

امام صادق علیه السلام فرموده است: هراسی که نمی دانی چه وقت تو را فرا می گیرد، مانع از آن نمی شود که قبل از اینکه تو را غافلگیر سازد، برای آن آماده شوی.

امیر المؤمنین علیه السلام فرموده است: کسی که فردا را از عمر خود به شمار آورد، مرگ را در جایگاه حقیقی آن قرار نداده است و هیچ بنده ای آرزوهای دور و دراز نخواهد داشت، مگر اینکه گناه کند و خواستار دنیا باشد.

امام صادق علیه السلام فرموده است: هیچ بنده ای مرگ را بسیار یاد نمی کند مگر اینکه به دنیا بی میل گردد.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرموده اند: اگر به مرگ و مسیر آن بنگرید، از امیدواری و فریب آن بدتان می آید. هر تلاشگری پایانی دارد و پایان هر تلاشگری مرگ است، اگر چهارپایان به آنچه شما در مورد مرگ می دانید پی می بردند، دیگر حیوان چاقی نمی خوردید. هر چه می خواهی زندگی کن که تو خواهی مرد و هر چه می خواهی دوست بدار که از آن جدا خواهی شد. در شگفتم از کسی که به دنیا امیدوار است و حال آنکه مرگ در پی اوست.

روایت شده است که وقتی وفات حضرت ابراهیم علیه السلام نزدیک شد، عرض کرد: چرا کسی را به سوی من نفرستادی تا توشه برگیرم؟ خداوند فرمود: آیا نمی دانی که پیری فرستاده من است؟

ابوبکر بن عیاش گفته است: در محضر ابو عبدالله امام صادق علیه السلام بودم که مردی نزد او آمد و عرض کرد: من تو را در خواب دیدم. گویی من به تو می گفتم: چقدر از عمر من باقی مانده است؟ و شما اینگونه با این دست خود به من اشاره کردید: پنج. و فکر من بدان مشغول شده است. فرمود: تو از من سؤالی کردی که جز خداوند عزوجل کسی آن را نمی داند و پنج چیز است که تنها خداوند از آن آگاه است. « إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ »، - . لقمان / 34 -

{در حقیقت، خداست که علم [به] قیامت نزد اوست.}... تا آخر آن.

- و گوید: - شنیدم که می فرمود: منزه است کسی که به چیزی که آن را باقی نگه داشته، انس نمی گیرد و از چیزی که نابودش کرده، احساس تنهائی نمی کند. و شنیدم که می فرمود: « وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ»، - . نحل / 38 -

{و با سخت ترین سوگندهایشان به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسی را که می میرد بر نخواهد انگیخت.} آیا می خواهی اهل دو قسم را در یک سرا جمع کنی که همان آتش دوزخ است؟

و روایت شده که مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: همسایه من فلانی، مرا آزار می دهد. فرمود: بر آزار و اذیت او صبر کن و خودت از آزار او دست بکش. دیری نپائید که آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا! همسایه ام مرده است. حضرت فرمود: روزگار برای پند و اندرز کافی است و مرگ برای جدا کردن .

پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: پروردگارا! کدام یک از بندگانم [بندگانت] نزد تو محبوب تر هستند؟ خداوند فرمود: کسی که به از دست رفتن صالحان بگرید، چنانچه کودک بر مرگ پدر و مادرش می گرید.

زید بن ارقم گوید: امام حسین بن علی علیه السلام فرمود: شیعیان ما نیستند جز صدّیق و شهید. عرض کردم: چگونه ممکن است در حالی که آنان در بستر از دنیا می روند؟ فرمود: آیا کتاب خدا را تلاوت نمی کنی: « الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ »، - . حدید / 19 - {کسانی که به خدا و پیامبران وی ایمان آورده اند، آنان همان راستینانند و پیش پروردگارشان گواه خواهند بود.} سپس حضرت فرمود: اگر شهادت تنها از آن کسانی بود که با شمشیر کشته شدند، یقیناً خداوند شهدا را اندک می نمود.

امام زین العابدین علیه السلام فرموده اند: سختترین لحظات برای فرزند آدم سه لحظه است: لحظه ای که در آن فرشته مرگ را می بیند و لحظه ای که در آن از قبر خود به پا می خیزد و لحظه ای که در برابر خدای عزوجل می ایستد، خواه به سوی بهشت برود یا دوزخ.

سپس حضرت علیه السلام فرمود: ای فرزند آدم! اگر به هنگام مرگ نجات یافتی، خودت هستی و خودت، و الاّ هلاک می شوی. و ای فرزند آدم! اگر هنگامی که تو را در قبر می نهند نجات پیدا کنی، خودت هستی و خودت وگرنه هلاک می شوی و اگر هنگامی که مردم بر صراط راه می روند نجات یابی، خودت هستی و خودت و گرنه هلاک می شوی و اگر زمانی که مردم در مقابل پروردگار جهانیان به پا می خیزند نجات یابی، خودت هستی و خودت و گر نه هلاک می شوی. سپس این آیه را تلاوت کرد: « وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ »، - . مؤمنون / 100 -

{و پیشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد.} فرمود: برزخ همان قبر است و مردگان در آن زندگی تنگی دارند. به خدا سوگند، قبرها باغی از باغ های بهشت هستند یا حفره ای از حفره های دوزخ .

و امام سجاد علیه السلام فرمود: قبر اولین منزل از منزلگاه های آخرت است، اگر از آن نجات یابد، منازل بعدی از آن آسان تر هستند و اگر از آن نجات نیابد، منازل بعد از آن سخت تر هستند.

و علی بن حسین علیه السلام فرمود: هر کس در زمان قائم ما بر دوستی ما بمیرد، خداوند اجر هزار شهید مثل شهدای بدر و احد را برای او بنویسد.

به امیر المؤمنین علیه السلام عرض شد: تو را چه می شود که با قبرستان همجوار شده ای؟ فرمود: من آنان را همسایگانی راستگو می یابم که از گناه باز می دارند و انسان را به یاد آخرت می اندازند.

**[ترجمه]

بیان

الانتقاء الاختیار قوله علیه السلام من الموت أی من شدائد الموت و العقوبات بعده أی لو کانوا مکلفین و علموا ترتب العقاب علی أعمالهم السیئة لکانوا دائما مهتمین لذلک فیهزلون و لم تجدوا منهم سمینا فلا ینافی ما ورد أن الموت مما لم تبهم عنه البهائم أو المعنی لو کانوا یعلمون کعلمکم بالتجارب و إخبار الله و الأنبیاء

ص: 173


1- 1. الحدید: 19.
2- 2. المؤمنون: 100.

و الأوصیاء و الصالحین لکانوا کذلک فإنهم و إن علموا الموت مجملا و یحذرون منه لکن لا یعلمون کعلمکم و الأول أظهر.

قوله علیه السلام بین أهل القسمین الظاهر أن القسم الآخر قوله تعالی فی سورة التغابن قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ (1) و یحتمل أن یکون إشارة إلی تتمة تلک الآیة بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فإنه فی قوة القسم لکنه بعید و کأن فی الحدیث سقطا.

**[ترجمه]«انتقاء» یعنی: انتخاب. فرمایش حضرت علیه السلام: «من الموت» یعنی از سختی های مرگ و کیفرهای بعد از آن، یعنی: اگر مکلف بودند و ترتب کیفر را بر اعمال زشت خود می دانستند، پیوسته بدان اهتمام می ورزیدند و لاغر می گشتند و در میان آن ها حیوان چاقی نمی یافتید. این سخن منافاتی ندارد با آنچه روایت شده مبنی بر اینکه مرگ از مواردی است که چهارپایان از حکم آن بیرون نیستند. یا معنا این باشد: اگر مثل شما از تجارب و اخبار خدا و پیغمبران و برگزیدگان و صالحان آگاه بودند، بی تردید چنین می شدند، آن ها هرچند به طور خلاصه از مرگ خبر دارند و از آن بر حذر هستند، ولی مانند شما به آن علم ندارند. و معنای اول روشن تر است.

فرموده حضرت علیه السلام: «بین اهل القسمین» ظاهر آن است که قسم دیگر در فرمایش خدای متعال در سوره تغابن باشد: « قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ »، - . تغابن / 7 - {بگو: «آری، سوگند به پروردگارم، حتماً برانگیخته خواهید شد، سپس شما را به [حقیقت] آنچه کرده اید، قطعاً واقف خواهند ساخت.} و احتمال دارد اشاره به پایان آن آیه باشد: « بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا »، {آری، [انجام] این وعده بر او حق است.} که در حکم قسم است، ولی این بعید است، گویا بخشی از حدیث افتاده است .

**[ترجمه]

«7»

أَعْلَامُ الدِّینِ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: النَّاسُ اثْنَانِ رَجُلٌ أَرَاحَ وَ آخَرُ اسْتَرَاحَ فَأَمَّا الَّذِی اسْتَرَاحَ فَالْمُؤْمِنُ اسْتَرَاحَ مِنَ الدُّنْیَا وَ نَصَبِهَا وَ أَفْضَی إِلَی رَحْمَةِ اللَّهِ وَ کَرِیمِ ثَوَابِهِ وَ أَمَّا الَّذِی أَرَاحَ فَالْفَاجِرُ اسْتَرَاحَ مِنْهُ النَّاسُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ أَفْضَی إِلَی مَا قَدَّمَ.

**[ترجمه]اعلام الدین: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: مردم دو دسته هستند. یک عده آسایش می دهند و عده ای دیگر آسایش می جویند. اما آنکه آسایش جسته، مؤمن است که از دنیا و رنج آن آسایش جسته و به رحمت خدا و پاداش ارزنده و نفیس او رسیده است؛ و اما کسی که [دیگران را] آسوده کرده، فاجر و بدکاری است که مردم و درختان و چهارپایان از دست او آسایش خواسته اند و به آنچه از پیش فرستاده، رسیده است.

**[ترجمه]

«8»

کِتَابُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ، عَنْ حُمَیْدِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا رَأَی مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً علیه السلام حَیْثُ تَقَرُّ عَیْنُهُ وَ لَا مُشْرِکٌ یَمُوتُ إِلَّا رَآهُمَا حَیْثُ یَسُوؤُهُ.

**[ترجمه]کتاب جعفر بن محمد بن شریح: از جابر جعفی روایت کرده که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: مؤمنی نیست که مرگ به سراغش رود، جز اینکه حضرت محمد و امام علی علیهما السلام را ببیند و چشمش به دیدار آنان روشن گردد. و مشرکی نیست که بمیرد، جز اینکه آن دو را ببیند و از دیدن آن دو بزرگوار محزون گردد.

**[ترجمه]

«9»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، وَ مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: إِنَّ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ ثَلَاثَةَ أَخِلَّاءَ فَخَلِیلٌ یَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَکَ حَیّاً وَ مَیِّتاً وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ خَلِیلٌ یَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَکَ حَتَّی تَمُوتَ وَ هُوَ مَالُهُ فَإِذَا مَاتَ صَارَ لِلْوَارِثِ وَ خَلِیلٌ یَقُولُ لَهُ أَنَا مَعَکَ إِلَی بَابِ قَبْرِکَ ثُمَّ أُخَلِّیکَ وَ هُوَ وَلَدُهُ (2).

الخصال، عن أبیه عن عبد الله الحمیری عن هارون: مثله (3).

**[ترجمه]مجالس صدوق و معانی الاخبار: از امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که امام علی علیه السلام فرمود: فرد مسلمان سه دوست دارد: دوستی به او می گوید: من در زندگی و مرگ همراه توام و آن عمل اوست. دیگری گوید: من تا زمان مرگ با تو هستم و آن مال اوست و وقتی از دنیا برود از آن وارث است. سومی به او گوید: من تا سر قبر با تو هستم سپس تو را رها می کنم و آن فرزند اوست. - . امالی صدوق ص ، معانی الاخبار : 232 -

الخصال: از هارون مانند این حدیث را نقل کرده است. - . الخصال 1 : 56 -

**[ترجمه]

«10»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ الْبَرْقِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبَانِ

ص: 174


1- 1. التغابن: 7.
2- 2. أمالی الصدوق ص، معانی الأخبار ص 232.
3- 3. الخصال ج 1 ص 56.

بْنِ تَغْلِبَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ بَیْنَ زَوَالِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِ الْخَمِیسِ إِلَی زَوَالِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَعَاذَهُ اللَّهُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ(1).

**[ترجمه]مجالس صدوق: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کدام از مؤمنان که بین ظهر روز پنجشنبه تا ظهر روز جمعه بمیرد، خداوند او را از فشار قبر پناه می دهد. - . امالی صدوق : 169، در ثواب الاعمال : ص 177 نیز آن را روایت کرده است. -

**[ترجمه]

«11»

وَ مِنْهُ، وَ مِنَ الْعُیُونِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ الْوَفَاةُ بَکَی فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَبْکِی وَ مَکَانُکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الَّذِی أَنْتَ بِهِ وَ قَالَ فِیکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا قَالَ فِیکَ وَ قَدْ حَجَجْتَ عِشْرِینَ حَجَّةً مَاشِیاً وَ قَدْ قَاسَمْتَ رَبَّکَ مَالَکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّی النَّعْلَ وَ النَّعْلَ فَقَالَ علیه السلام إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّةِ(2).

**[ترجمه]از مجالس صدوق و العیون: از ابو الحسن امام رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت شده که فرمود: وقتی وفات امام حسن بن علی بن ابی طالب فرا رسید، گریست. به حضرت عرض شد: ای پسر رسول خدا! آیا گریه می کنی و حال آنکه مکان و منزلت تو در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله همان مکانی است که می دانی؟ و رسول خدا صلی الله علیه و آله در حق تو فرموده آنچه که فرموده و بیست مرتبه پیاده حج کرده و سه مرتبه مال خودت را حتی کفش هایت را با پروردگار خود قسمت کرده ای. حضرت علیه السلام فرمود: من برای دو خصلت گریه می کنم؛ از هول موقف قیامت و از فراق دوستان. - . امالی صدوق : 133، عیون الاخبار 1 : 303 -

**[ترجمه]

«12»

الْعُیُونُ، بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (3) قُلْتُ یَا رَبِّ أَ یَمُوتُ الْخَلَائِقُ وَ یَبْقَی الْأَنْبِیَاءُ فَنَزَلَتْ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (4).

**[ترجمه]العیون: با سه سند از امام رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی این آیه نازل شد: « إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ »، - . زمر / 30 - {قطعاً تو خواهی مُرد، و آنان [نیز] خواهند مُرد.} عرض کردم: پروردگارا! آیا خلائق می میرند و پیامبران باقی می مانند؟ پس این آیه نازل شد: « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»، - . عنکبوت / 57 - {هر نفسی چشنده مرگ است، آنگاه به سوی ما بازگردانیده خواهید شد.} - . عیون الاخبار 2 : 32 -

**[ترجمه]

بیان

لعله صلی الله علیه و آله إنما سأل عن ذلک بعد نزول تلک الآیة لاحتمال کون الکلام مسوقا علی الاستفهام الإنکاری.

**[ترجمه]شاید حضرت رسول صلی الله علیه و آله پس از نزول آن آیه این سؤال را پرسیده، بنا بر احتمال اینکه استفهام کلام، استفهام انکاری باشد.

**[ترجمه]

«13»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حَشِیشٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ خَلَفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ مَکِّیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَیْسَ مَنْ مَاتَ فَاسْتَرَاحَ بِمَیِّتٍ إِنَّمَا الْمَیِّتُ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ(5).

ص: 175


1- 1. أمالی الصدوق ص 169، و رواه فی ثواب الأعمال ص 177.
2- 2. أمالی الصدوق ص 133، عیون الأخبار ج 1 ص 303.
3- 3. الزمر: 30.
4- 4. عیون الأخبار ج 2 ص 32، و الآیة فی سورة العنکبوت: 57.
5- 5. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 316.

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که از غم و اندوه خلاص شد و مرد، به راحتی رسیده و نمرده است، مرده همانا مرده زندگان است. - . امالی طوسی 1 : 316 -

**[ترجمه]

«14»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَذَکَرُوا عِنْدَهُ الْمُؤْمِنَ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا أَبَا الْفَضْلِ أَ لَا أُحَدِّثُکَ بِحَالِ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللَّهِ قُلْتُ بَلَی فَحَدِّثْنِی قَالَ فَقَالَ إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رُوحَ الْمُؤْمِنِ صَعِدَ مَلَکَاهُ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالا رَبَّنَا عَبْدُکَ فُلَانٌ وَ نِعْمَ الْعَبْدُ کَانَ لَکَ سَرِیعاً فِی طَاعَتِکَ بَطِیئاً عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَ قَدْ قَبَضْتَهُ إِلَیْکَ فَمَا ذَا تَأْمُرُنَا مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَیَقُولُ اللَّهُ لَهُمَا اهْبِطَا إِلَی الدُّنْیَا وَ کُونَا عِنْدَ قَبْرِ عَبْدِی فَمَجِّدَانِی وَ سَبِّحَانِی وَ هَلِّلَانِی وَ کَبِّرَانِی وَ اکْتُبَا ذَلِکَ لِعَبْدِی حَتَّی أَبْعَثَهُ مِنْ قَبْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَ لَا أَزِیدُکَ فَقُلْتُ بَلَی فَزِدْنِی فَقَالَ إِذَا بَعَثَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ یَقْدُمُهُ أَمَامَهُ فَکُلَّمَا رَأَی الْمُؤْمِنُ هَوْلًا مِنْ أَهْوَالِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ قَالَ لَهُ الْمِثَالُ لَا تَحْزَنْ وَ لَا تَفْزَعْ وَ أَبْشِرْ بِالسُّرُورِ وَ الْکَرَامَةِ مِنَ اللَّهِ فَمَا یَزَالُ یُبَشِّرُهُ بِالسُّرُورِ وَ الْکَرَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّی یَقِفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ فَیُحَاسِبُهُ حِسَاباً یَسِیراً وَ یَأْمُرُ بِهِ إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمِثَالُ أَمَامَهُ فَیَقُولُ لَهُ الْمُؤْمِنُ رَحِمَکَ اللَّهُ نِعْمَ الْخَارِجُ خَرَجْتَ مَعِی مِنْ قَبْرِی مَا زِلْتَ تُبَشِّرُنِی بِالسُّرُورِ وَ الْکَرَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّی رَأَیْتُ ذَلِکَ فَمَنْ أَنْتَ فَیَقُولُ لَهُ الْمِثَالُ أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ تُدْخِلُهُ عَلَی أَخِیکَ الْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا خَلَقَنِیَ اللَّهُ مِنْهُ لِأَسُرَّکَ (1).

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از سدیر صیرفی روایت شده که گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم که سخن از مؤمن به میان آمد، آن حضرت علیه السلام رو به من کرد و فرمود: ای ابا الفضل! نمی خواهی درباره مقام مؤمن در نزد خداوند با تو سخن بگویم؟ عرض کردم: بلی، بفرمائید. حضرت فرمود: وقتی خداوند روح مؤمن را قبض می کند، دو فرشته مراقب اعمالش به آسمان رفته و عرضه می دارند: پروردگارا! فلان بنده ات بنده خوبی بود. در طاعت تو شتابان و در نافرمانی­ات کند بود. اکنون او را به سوی خود برده ای، در این حال چه می فرمایی؟ حضرت فرمود: خداوند به آن دو می فرماید: به دنیا برگردید و در کنار قبر بنده ام باشید. مرا به بزرگی بستائید و تنزیه و تهلیل و تکبیر گوئید و این اعمال را برای بنده من بنویسید تا زمانی که او را از قبرش برانگیزم. سپس امام فرمود: آیا بیشتر از این را به تو بگویم؟ عرض کردم: بلی، بفرمائید. فرمود: وقتی خداوند مؤمن را از قبرش برانگیزد، مثالی همراه با او از قبر بیرون آمده و جلوی او حرکت می کند. هر بار که مؤمن هراسی از هراس های قیامت را می بیند، مثال به او می گوید: اندوهگین مباش و نترس و به سرور و بزرگداشتی از سوی خداوند تو را بشارت باد. پیوسته او را از سوی خداوند عزوجل به سرور و کرامت بشارت می دهد تا اینکه روبروی خداوند جل جلاله بایستد و او را به آسانی حسابرسی کند و دستور دهد تا او را به سوی بهشت برند و مثال همچنان جلوی او حرکت می کند. مؤمن به او می گوید: خدایت رحمت کند، چه مثال خوبی هستی که همراه با من از قبرم خارج گشتی و پیوسته مرا به سرور و کرامتی از سوی خدای عزوجل بشارت می دادی تا اینکه آن را دیدم. مثال به او می گوید: من همان سروری هستم که در دنیا آن را بر دل برادر مؤمنت وارد می کردی. خداوند مرا خلق کرده تا تو را شاد گردانم. - . ثواب الاعمال : 182-181 -

**[ترجمه]

«15»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ ذَکَرَ مِثْلَهُ (2).

**[ترجمه]مجالس مفید: از حنان بن سدیر از پدرش روایت شده که نزد امام صادق علیه السلام بودم و حضرت مانند آن را ذکر کرد. - . امالی مفید : 113 -

**[ترجمه]

«16»

مُنْتَهَی الْمَطْلَبِ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَا یَتَمَنَّی أَحَدُکُمُ الْمَوْتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِهِ وَ لْیَقُلْ اللَّهُمَّ أَحْیِنِی مَا کَانَتِ الْحَیَاةُ خَیْراً لِی وَ تَوَفَّنِی إِذَا کَانَتِ

ص: 176


1- 1. ثواب الأعمال: 181- 182.
2- 2. أمالی المفید ص 113.

الْوَفَاةُ خَیْراً لِی (1).

**[ترجمه]منتهی الطلب: از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: نباید هیچ کدام از شما برای زیانی که بر او نازل شده آرزوی مرگ کند و باید بگوید: خداوندا، تا زمانی که زندگی برای من بهتر باشد مرا زنده نگه دار و وقتی وفات برای من بهتر بود مرا بمیران. - . المنتهی 1 : 425 -

**[ترجمه]

«17»

الْعُیُونُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یَاسِرٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ إِذَا رَجَعَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنَ الْجَامِعِ وَ قَدْ أَصَابَهُ الْعَرَقُ وَ الْغُبَارُ رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قَالَ- اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ فَرَجِی مِمَّا أَنَا فِیهِ بِالْمَوْتِ فَعَجِّلْهُ لِیَ السَّاعَةَ وَ لَمْ یَزَلْ مَغْمُوماً إِلَی أَنْ قُبِضَ (2).

**[ترجمه]العیون: از یاسر از امام رضا علیه السلام روایت شده که وقتی امام روز جمعه از مسجد جامع بازگشت، عرق کرده بود و گرد و غبار بر روی حضرت نشسته بود. دستانش را به آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا! اگر گشایش من از آنچه گرفتار آن هستم در مرگ است، همین ساعت آن را برای من قرار بده، و حضرت پیوسته اندوهگین بود تا اینکه وفات یافت. - . عیون الاخبار 2 : 15 -

**[ترجمه]

بیان

یدل علی جواز تمنی الموت فی بعض الأحوال و یحتمل أن یکون ذلک لإزالة وهم بعض الجاهلین الذین کانوا یظنون أنه علیه السلام مسرور بقرب المأمون راض بأفعاله متوقع لولایة عهده.

**[ترجمه]روایت بر جواز آرزوی مرگ در برخی شرایط دلالت دارد و احتمال دارد دلیل این کار حضرت، به خاطر از بین بردن گمان برخی از گمراهان باشد که گمان می کردند امام علیه السلام از نزدیک بودن به مأمون خوشحال است و به کارهای او راضی است و انتظار ولایت عهدی او را دارد.

**[ترجمه]

«18»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام یَقُولُ: إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَ یَصْعَدُ بِأَعْمَالِهِ فِیهَا وَ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ ءٌ قَالَ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْمُسْلِمِینَ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا(3).

منیة المرید، عن الکاظم علیه السلام: مثله.

**[ترجمه]قرب الاسناد: از علی بن رئاب نقل شده که شنیدم ابا الحسن موسی علیه السلام می فرمود: وقتی مؤمن بمیرد، فرشتگان و قطعه زمین هایی که بر آن ها عبادت خدا را می کرد و درهای آسمان که اعمال او از آنجا بالا می رفت، بر او گریه می کنند و در اسلام شکافی ایجاد می شود که چیزی آن را پر نمی کند. فرمود: زیرا مؤمنان فقیه دژهای مسلمانان هستند، مثل دژ دیوارهای شهر که آن را حفظ می کنند. - . قرب الاسناد : 168 چاپ نجف -

منیة المرید: از امام کاظم علیه السلام مثل همین حدیث را روایت کرده است.

**[ترجمه]

بیان

بکاء البقاع و الأبواب المراد به بکاء أهلهما من الملائکة أو هو کنایة عن ظهور آثار فقده فیهما أو تمثیل لبیان عظم المصیبة فکأنه تبکی علیه السماء و الأرض کما هو الشائع فی العرف أنهم یذکرون ذلک لبیان شدة المصیبة و عمومها و الثلمة بالضم فرجة المکسور و المهدوم و إضافة الحصن إلی السور بیانیة أو أرید به المعنی المصدری.

**[ترجمه]مراد از «بکاء البقاع و الابواب» گریه اهل آن ها یعنی ملائکه بر آنهاست، یا کنایه است از ظهور نشانه های نبود او در آن دو، یا تمثیلی است برای بیان عظمت مصیبت؛ گوئی که آسمان و زمین بر او می گریند؛ همانطور که در عرف شایع است، که این سخن را برای بیان شدت مصیبت و عمومیت آن ذکر می کنند. «ثلمة» با ضمه، شکاف، شکسته و نابود شده است و اضافه حصن به سور، اضافه بیانی است، یا از آن معنای مصدری اراده شده است.

**[ترجمه]

«19»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَالِکٍ النَّحْوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ الْکَاتِبِ عَنْ عِیسَی بْنِ حُمَیْدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الرَّبَعِیَّ یَقُولُ حَدَّثَنَا الْأَصْمَعِیُ

ص: 177


1- 1. المنتهی ج 1 ص 425.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 15.
3- 3. قرب الإسناد ص 168 ط نجف.

قَالَ: دَخَلْتُ الْبَصْرَةَ فَبَیْنَا أَنَا أَمْشِی بِشَارِعِهَا إِذْ أَبْصَرْتُ بِجَارِیَةٍ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ إِذَا هِیَ کَالشَّنِّ الْبَالِی فَلَمْ أَزَلْ أَتْبَعُهَا وَ أَحْبِسُ نَفْسِی عَنْهَا حَتَّی انْتَهَتْ مِنَ الْمَقَابِرِ إِلَی قَبْرٍ فَجَلَسَتْ عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ بِصَوْتٍ مَا یَکَادُ یُبِینُ هَذَا وَ اللَّهِ الْمَسْکَنُ لَا مَا بِهِ نَغُرُّ أَنْفُسَنَا هَذَا وَ اللَّهِ الْمُفَرِّقُ بَیْنَ الْأَحْبَابِ وَ الْمُقَرِّبُ مِنَ الْحِسَابِ وَ بِهِ عِرْفَانُ الرَّحْمَةِ مِنَ الْعَذَابِ یَا أَبَهْ فَسَحَ اللَّهُ فِی قَبْرِکَ وَ تَغَمَّدَکَ بِمَا تَغَمَّدَ بِهِ نَبِیَّکَ أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ خِلَافَ مَا أَعْلَمُ کُنْتُ عِلْمِی بِکَ جَوَاداً إِذَا أُتِیتَ أُتِیتَ وِسَاداً وَ إِذَا اعْتُمِدْتَ وُجِدْتَ عِمَاداً ثُمَّ قَالَتْ:

یَا لَیْتَ شِعْرِی کَیْفَ غَیَّرَکَ الْبِلَی***أَمْ کَیْفَ صَارَ جَمَالُ وَجْهِکَ فِی الثَّرَی

لِلَّهِ دَرُّکَ أَیَّ کَهْلٍ غَیَّبُوا***تَحْتَ الْجَنَادِلِ لَا تُحَسُّ وَ لَا تُرَی

لُبّاً وَ حِلْماً بَعْدَ حَزْمٍ زَانَهُ***بَأْسٌ وَ جُودٌ حِینَ یُطْرَقُ لِلْقِرَی

لَمَّا نُقِلْتَ إِلَی الْمَقَابِرِ وَ الْبِلَی***دَنَتِ الْهُمُومُ فَغَابَ عَنْ عَیْنِی الْکِرَی (1).

**[ترجمه]مجالس مفید: اصمعی گفته است: وارد بصره شدم، در همان حال که در خیابان آنجا راه می رفتم، کنیزی را دیدم که زیباروترین انسان ها بود، ولی در عین حال همچون مشکی فرسوده به نظر می­آمد. به دنبالش بودم و خود را از او پنهان می کردم تا اینکه به قبرستان رسید و به سوی قبری رفت، کنار آن نشست، سپس شروع کرد به سخن گفتن با صدایی که خیلی واضح نبود: به خدا سوگند این منزل چیزی نیست که به وسیله آن به خود مغرور شویم. به خدا سوگند این بین دوستان جدائی می افکند و ما را به حساب نزدیک می کند و به وسیله این، رحمت را از عذاب می شناسیم. ای پدر! خداوند به قبرت گشایش دهد و تو را زیر پوشش رحمتی قرار دهد که پیامبر را در آن قرار داد. اما من بر خلاف چیزی که می دانم نمی گویم. من تو را بخشنده می شناختم. چون کسی نزد تو می آمد، تو را چون تکیه گاهی می یافت و چون به تو اعتماد می کرد، تو را همچون ستونی می یافت، سپس گفت:

ای کاش می دانستم که چگونه فرسودگی تو را دگرگون ساخت یا چگونه زیبائی صورتت با خاک در آمیخت.

خدا خیرت دهد! چه میانسالانی که از بین ما زیر سنگ ها رفتند، نه آنان را حس می کنیم و نه می بینیم.

سراپا خرد بودند و بردباری بعد از دوراندیشی و دلیری، بخشش زینتشان بخشیده بود، آنگاه که مهمانی در خانه ­اشان را می زد.

وقتی به گورستان و محل تباهی برده شدی، اندوه ها نزدیک شد و خواب از چشمم رفت. - . مجالس مفید : 80 و 79 -

**[ترجمه]

«20»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ علیهما السلام یَا عِیسَی هَبْ لِی مِنْ عَیْنِکَ الدُّمُوعَ وَ مِنْ قَلْبِکَ الْخُشُوعَ وَ اکْحُلْ عَیْنَکَ بِمِیلِ الْحُزْنِ إِذَا ضَحِکَ الْبَطَّالُونَ وَ قُمْ عَلَی قُبُورِ الْأَمْوَاتِ فَنَادِهِمْ بِالصَّوْتِ الرَّفِیعِ لَعَلَّکَ تَأْخُذُ مَوْعِظَتَکَ مِنْهُمْ وَ قُلْ إِنِّی لَاحِقٌ بِهِمْ فِی اللَّاحِقِینَ (2).

**[ترجمه]از مجالس مفید: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: خداوند تعالی به عیسی بن مریم علیه السلام وحی فرمود: ای عیسی! از چشمانت اشک و از دلت خشوع را به من ببخش و آنگاه که مردم غافل و نادان می خندند، تو چشمت را با میله حزن و اندوه سرمه بکش و بر سر قبور مردگان بایست و با صدای بلند آنان را صدا بزن، شاید از آنان پند بگیری و بگو: من نیز در میان ملحق شوندگان به آنان ملحق می شوم. - . مجالس مفید : 147 -

**[ترجمه]

«21»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الْمَوْتُ

ص: 178


1- 1. مجالس المفید ص 79 و 80.
2- 2. مجالس المفید ص 147.

کَفَّارَةٌ لِذُنُوبِ الْمُؤْمِنِینَ (1).

**[ترجمه]از مجالس مفید: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مرگ کفاره گناهان مؤمنان است. - . مجالس مفید : 174 -

**[ترجمه]

«22»

أَعْلَامُ الدِّینِ، لِلدَّیْلَمِیِّ: فِیمَا أَوْصَی لُقْمَانُ ابْنَهُ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الْمَوْتَ عَلَی الْمُؤْمِنِ کَنَوْمَةٍ نَامَهَا وَ بَعْثَهُ کَانْتِبَاهِهِ مِنْهَا.

**[ترجمه]اعلام الدین دیلمی: در ضمن وصیت لقمان به پسرش آمده بود: ای پسرکم! بدان که مرگ برای مؤمن همچون خوابی است که در آن به خواب رفته و برانگیختنش، مثل بیدار شدن از این خواب است.

**[ترجمه]

«23»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَمُوتُ فِی غُرْبَتِهِ إِلَّا بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ رَحْمَةً لَهُ حَیْثُ قَلَّتْ بَوَاکِیهِ وَ فُسِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بِنُورٍ یَتَلَأْلَأُ مِنْ حَیْثُ دُفِنَ إِلَی مَسْقَطِ رَأْسِهِ (2).

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الْمَوْتُ رَیْحَانَةُ الْمُؤْمِنِ (3).

**[ترجمه]نوادر راوندی: از امام جعفر صادق از پدرانش علیهم السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مؤمنی نیست که در غربت بمیرد، مگر اینکه ملائکه در جایی که گریه کن های او اندک هستند، از روی دلسوزی و مهر بر او گریه کنند و قبرش با نوری درخشان، از آنجا که دفن شده تا زادگاهش، وسعت یابد. - . نوادر راوندی : 9 -

با همین سند گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مرگ برای مؤمن، چون گل و ریحان خوشبو خواهد بود. - . نوادر راوندی : 10 -

**[ترجمه]

«24»

کِتَابُ الصِّفِّینِ، لِنَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْ صِفِّینَ وَ جَازَ دُورَ بَنِی عَوْفٍ وَ کُنَّا مَعَهُ إِذَا نَحْنُ عَنْ أَیْمَانِنَا بِقُبُورٍ سَبْعَةٍ أَوْ ثَمَانِیَةٍ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا هَذِهِ الْقُبُورُ فَقَالَ لَهُ قُدَامَةُ بْنُ الْعَجْلَانِ الْأَزْدِیُّ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ تُوُفِّیَ بَعْدَ مَخْرَجِکَ فَأَوْصَی أَنْ یُدْفَنَ فِی الظَّهْرِ وَ کَانَ النَّاسُ یُدْفَنُونَ فِی دُورِهِمْ وَ أَفْنِیَتِهِمْ فَدُفِنَ النَّاسُ إِلَی جَنْبِهِ.

فَقَالَ علیه السلام رَحِمَ اللَّهُ خَبَّاباً فَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً وَ ابْتُلِیَ فِی جَسَدِهِ أَحْوَالًا وَ لَنْ یُضِیعَ اللَّهُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا فَجَاءَ حَتَّی وَقَفَ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ أَنْتُمْ لَنَا سَلَفٌ وَ فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ وَ بِکُمْ عَمَّا قَلِیلٍ لَاحِقُونَ- اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنَا وَ لَهُمْ وَ تَجَاوَزْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْأَرْضَ کِفاتاً أَحْیاءً وَ أَمْواتاً الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی مِنْهَا خَلَقَنَا وَ فِیهَا یُعِیدُنَا وَ عَلَیْهَا یَحْشُرُنَا طُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ

ص: 179


1- 1. مجالس المفید ص 174.
2- 2. نوادر الراوندیّ: 9.
3- 3. نوادر الراوندیّ ص 10.

عَنِ اللَّهِ بِذَلِکَ.

**[ترجمه]کتاب صفین نوشته نصر بن مزاحم: از عبد الرحمن بن جندب نقل کرده: وقتی امیر المؤمنین علیه السلام از صفین بازگشت و از خانه های بنی عوف گذشت، ما همراه حضرت بودیم و از سمت راست، هفت یا هشت قبر را دیدیم، امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: این قبرها چیست؟ قدامة بن عجلان ازدی عرض کرد: ای امیر مؤمنان! خباب بن ارت بعد از عزیمت تو از دنیا رفت و وصیت کرد که او را در این پشت دفن کنند. از آن زمان به بعد، مردمی که در خانه و کاشانه خود به خاک سپرده می شدند، در کنار او به خاک سپرده شدند.

امام علیه السلام فرمود: خدا خباب را بیامرزد که با اشتیاق اسلام آورد و با فرمانبرداری هجرت کرد و مجاهدانه زیست و جسمش به بیماری های گوناگونی دچار گشت و خداوند پاداش کسی را که کار نیکی انجام داده تباه نمی سازد. آنگاه پیش آمد و بالای سر گورها ایستاد و فرمود: سلام بر شما ای ساکنان خانه های هول انگیز و محله های خالی، از مردان و زنان باایمان و مردان و زنان مسلمان. شما پیشینیان مائید و بر ما پیشی گرفتید و ما نیز از پی شما روانیم و پس از اندکی به شما خواهیم پیوست. خداوندا! ما و آنان را بیامرز و از ما و آنان درگذر. سپس فرمود: ستایش خدایی را که زمین را قرارگاه زندگان و زیر آن را جایگاه مردگان گرداند. ستایش خدایی را که ما را از خاک آفرید و بدان بازمان می گرداند و بر آن محشورمان می کند. خوشا به حال کسی که به یاد معاد باشد و برای روز حساب کردار نیک انجام دهد و به داشته خود قناعت ورزد و بدانچه خدایش بخشیده خشنود باشد.

**[ترجمه]

بیان

قال الجوهری الوحشة الخلوة و الهم و قد أوحشت الرجل فاستوحش و أرض وحشة و بلد وحش بالتسکین أی قفر و توحشت الأرض صارت وحشة و أوحشت الأرض وجدتها وحشة و قال القفر مفازة لا نبات فیها و لا ماء یقال أرض قفر و مفازة قفرة و أقفرت الدار خلت.

**[ترجمه]جوهری گفته است: «وحشة» یعنی خلوت و اندوه. « قد أوحشت الرجل» یعنی: احساس تنهائی کرد. «أرض وحشة و بلد وحش» با سکون، یعنی زمین بایر. «توحشت الأرض» یعنی: بایر شد. «أوحشت الأرض» یعنی آن را بایر یافتم. و گفته: «قفر» یعنی: بیابان بی آب و علف. گفته می شود: «أرض قفر و مفازة قفرة» یعنی زمین و بیابان بی آب و علف و «أقفرت الدار» یعنی خالی شد.

**[ترجمه]

«25»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ،: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّینَ فَأَشْرَفَ عَلَی الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ إِنَ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی (1).

وَ قَالَ علیه السلام: إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُنَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ (2).

وَ قَالَ علیه السلام: الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ (3).

وَ قَالَ علیه السلام: فِیمَا کَتَبَ إِلَی الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلَّا بِشَرْطٍ وَثِیقٍ (4).

**[ترجمه]نهج البلاغة: وقتی امیر مؤمنان علیه السّلام از جنگ صفّین برگشت و به قبرستان پشت دروازه کوفه رسید، رو به مردگان کرد و فرمود: ای ساکنان خانه های وحشت زا، و محلّه های خالی و گورهای تاریک، ای خفتگان در خاک، ای غریبان، ای تنها شدگان، ای وحشت زدگان، شما پیش از ما رفتید و ما در پی شما روانیم، و به شما خواهیم رسید. امّا خانه ها! دیگران در آن سکونت گزیدند؛ و امّا زنان! با دیگران ازدواج کردند؛ و امّا اموال! در میان دیگران تقسیم شد! این خبری است که ما داریم، حال شما چه خبر دارید؟ (سپس به اصحاب خود رو کرد و فرمود:) بدانید که اگر اجازه سخن گفتن داشتند، شما را خبر می دادند که: بهترین توشه، تقوا است. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 130 -

و درود خدا بر او، فرمود: خدا را فرشته ای است که هر روز بانگ می زند: بزایید برای مردن، و فراهم آورید برای نابود شدن، و بسازید برای ویران گشتن. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 132 -

و درود خدا بر او، فرمود: اندوه خوردن، نیمی از پیری است. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 143 -

در نامه ای که حضرت علیه السلام به حارث همدانی نوشته بود فرمود: مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور، هرگز آرزوی مرگ مکن، جز آن که بدانی از نجات یافتگانی. - . نهج البلاغة : ذیل نامه شماره 69 از بخش نامه ها. -

**[ترجمه]

بیان

أی لا تتمن الموت إلا مشروطا بالمغفرة أو بعد تحصیل ما یوجب رفع درجات الآخرة فی بقیة العمر و قال ابن أبی الحدید أی لا تتمن الموت إلا و أنت واثق من أعمالک الصالحة أنها تؤدیک إلی الجنة و تنقذک من النار.

**[ترجمه]یعنی: آرزوی مرگ مکن، مگر اینکه مشروط به آمرزش باشد، یا بعد از به دست آوردن پاداشی که بالا بردن درجات آخرت را در باقی عمر تضمین می کند. ابن ابی الحدید گفته است: یعنی آرزوی مرگ نکن، مگر زمانی که اطمینان حاصل کرده باشی اعمال صالحت تو را به بهشت می رساند و تو را از دوزخ رهایی می بخشد.

**[ترجمه]

أقول

علی هذا یحتمل أن یکون نهیا عن تمنی الموت مطلقا فإن ذلک

ص: 180


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 130 من قسم الحکم.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 132 من قسم الحکم.
3- 3. نهج البلاغة تحت الرقم 143 من قسم الحکم.
4- 4. نهج البلاغة تحت الرقم 69 من قسم الکتب و الرسائل.

الوثوق لا یکاد یحصل لأحد سوی الأنبیاء و الأئمة علیهم السلام.

**[ترجمه]بر این اساس احتمال دارد که این سخن، نهی از آرزوی مرگ به طور مطلق باشد؛ زیرا این اطمینان برای هیچ کس جز پیامبران و امامان علیهم السلام حاصل نمی شود.

**[ترجمه]

«26»

کِتَابُ الْغَارَاتِ، لِإِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: کَتَبَ صَاحِبُ الرُّومِ إِلَی مُعَاوِیَةَ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ عَجَزَ عَنْهَا فَبَعَثَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَنْ یَسْأَلُهُ عَنْهَا فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَیْنَ تَأْوِی أَرْوَاحُ الْمُسْلِمِینَ وَ أَیْنَ تَأْوِی أَرْوَاحُ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ علیه السلام تَأْوِی أَرْوَاحُ الْمُسْلِمِینَ عَیْناً فِی الْجَنَّةِ تُسَمَّی سَلْمَی وَ تَأْوِی أَرْوَاحُ الْمُشْرِکِینَ فِی جُبٍّ فِی النَّارِ یُسَمَّی بَرَهُوتَ الْخَبَرَ.

**[ترجمه]کتاب الغارات ابراهیم بن محمد ثقفی: با اسناد خود از ابن نباته نقل می کند: امپراتور روم به معاویه نامه نوشت و از او درباره مسائلی سؤال کرد و معاویه از حل آن ناتوان ماند، پس کسی را به سراغ امیر المؤمنین علیه السلام فرستاد تا از او درباره آن مسائل سؤال کند. از جمله این سؤال ها این بود که ارواح مسلمانان در کجا جای می گیرد؟ ارواح مشرکین در کجا جای می گیرند؟ حضرت علیه السلام در پاسخ فرمود: ارواح مسلمانان در چشمه ای در بهشت به نام سلمی جای می گیرند و ارواح مشرکین در چاهی به نام برهوت در دوزخ جای می گیرند.. ادامه روایت.

**[ترجمه]

«27»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: إِنَّ حَنْظَلَةَ بْنَ أَبِی عَامِرٍ تَزَوَّجَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی کَانَ فِی صَبِیحَتِهَا حَرْبُ أُحُدٍ فَاسْتَأْذَنَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُقِیمَ عِنْدَ أَهْلِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ- فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ (1) فَأَقَامَ عِنْدَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَصْبَحَ وَ هُوَ جُنُبٌ فَحَضَرَ الْقِتَالَ فَاسْتُشْهِدَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَأَیْتُ الْمَلَائِکَةَ تُغَسِّلُ حَنْظَلَةَ بِمَاءِ الْمُزْنِ فِی صِحَافِ فِضَّةٍ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ فَکَانَ یُسَمَّی غَسِیلَ الْمَلَائِکَةِ(2).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: حنظلة بن ابی عامر در شبی ازدواج کرد که در صبحگاه آن، جنگ احد به وقوع پیوست. پس از رسول خدا اجازه خواست تا پیش همسر خود بماند، پس خداوند این آیه را نازل فرمود: « فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ »، - . نور / 62 -

{چون برای برخی از کارهایشان از تو اجازه خواستند، به هر کس از آنان که خواستی اجازه ده.} پس حضرت اجازه داد و او شب را کنار همسر خود گذراند و صبح کرد و در حالی که جنب بود در جنگ شرکت کرد و شهید شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من فرشتگان را میان آسمان و زمین دیدم که حنظله را با جام هایی نقره ای از آب باران غسل می دادند و از آن زمان به بعد، او غسیل الملائکه نامیده شد. - . تفسیر قمی : 462 -

**[ترجمه]

بیان

ربما یستدل به علی أن الجنب إذا استشهد یغسل للجنابة و لا یخفی وهنه.

**[ترجمه]شاید بدان استدلال شود به اینکه اگر جنب شهید شوند، باید او را غسل جنابت دهند و سستی آن پنهان نیست.

**[ترجمه]

«28»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، رُوِیَ: أَنَّهُ کَانَ فِی التَّوْرَاةِ مَکْتُوباً یَا ابْنَ آدَمَ- لَا تَشْتَهِی تَمُوتُ حَتَّی تَتُوبَ وَ أَنْتَ لَا تَتُوبُ حَتَّی تَمُوتَ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیرِ وَ قِیلَ إِنَّ مِنْ عَجَائِبِ الدُّنْیَا أَنَّکَ تَبْکِی عَلَی مَنْ تَدْفِنُهُ وَ تَطْرَحُ التُّرَابَ عَلَی وَجْهِ مَنْ تُکْرِمُهُ.

وَ مِنْهُ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مَوْتُ الْأَبْرَارِ رَاحَةٌ لِأَنْفُسِهِمْ وَ مَوْتُ الْفُجَّارِ رَاحَةٌ لِلْعَالَمِ.

وَ رُوِیَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ بَابٌ یَصْعَدُ مِنْهُ

ص: 181


1- 1. النور: 62.
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 462.

عَمَلُهُ وَ یَنْزِلُ مِنْهُ رِزْقُهُ فَإِذَا مَاتَ بَکَیَا عَلَیْهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ (1).

و قال الکراجکی ره بعد إیراد الخبر هذه الآیة نزلت فی قوم فرعون و إهلاکهم و فیها وجوه من التأویل أحدها ما ورد فی هذا الخبر و معنی البکاء هاهنا الإخبار عن الاختلال بعده کما یقال بکی منزل فلان بعده قال مزاحم العقیلی:

بکت دارهم من بعدهم فتهللت***دموعی فأی الجازعین ألوم

أ مستعبرا یبکی من الهون و البلاء***و آخر یبکی شجوه و یهیم

فإذا لم یکن لهؤلاء القوم الذین أخبر الله تعالی ببوارهم مقام صالح فی الأرض و لا عمل کریم یرفع إلی السماء جاز أن یقال فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ و قد روی عن ابن عباس أنه قیل له و قد سئل عن هذه الآیة أ تبکی السماء و الأرض علی أحد فقال نعم مصلاه فی الأرض و مصعد عمله فی السماء.

و الثانی أن یکون تعالی أراد المبالغة فی وصف القوم بصغر القدر و سقوط المنزلة لأن العرب إذا أخبرت عن عظم المصاب بالهالک قالت کسفت لفقده الشمس و أظلم القمر و بکاه اللیل و النهار و السماء و الأرض قال جریر یرثی عمر بن عبد العزیز:

الشمس طالعة لیست بکاسفة***تبکی علیک نجوم اللیل و القمر

و الثالث أن یکون الله تعالی أراد ببکائهما بکاء أهلهما کما فی قوله تعالی وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ(2).

و الرابع أن یکون المعنی لم یأخذ آخذ بثأرهم و لا أحد انتصر لهم لأن العرب کانت لا تبکی علی قتیل إلا بعد الأخذ بثأره فکنی بهذا اللفظ عن فقد الانتصار و الأخذ بالثأر علی مذهب القوم الذین خوطبوا بالقرآن.

ص: 182


1- 1. الدخان: 29.
2- 2. یوسف: 82.

و الخامس أن یکون البکاء کنایة عن المطر و السقیا لأن العرب تشبه المطر بالبکاء فمعنی الآیة أن السماء لم تسق قبورهم و لم تجد بقطرها علیهم علی مذهب العرب المعهود بینهم لأنهم کانوا یستسقون السحائب لقبور من فقدوه من أعزائهم و یستنبتون الزهر و الریاض لمواقع حفرهم قال النابغة:

فلا زال قبر بین تبنی و حاسم***علیه من الوسمی طل و وابل

فینبت حوذانا و غوفا منورا***سأتبعه من خیر ما قال قائل

و کانوا یجرون هذا الدعاء مجری الاسترحام و مسألة الله تعالی لهم الرضوان و الفعل إذا أضیف إلی السماوات کان لا تجوز إضافته إلی الأرض فقد یصح عطف الأرض علی السماء بأن یقدر فعل یصح نسبته إلیها و العرب تفعل مثل هذا قال الشاعر:

یا لیت زوجک قد غدا***متقلدا سیفا و رمحا

بعطف الرمح علی السیف و إن کان التقلد لا یجوز فیه و مثل هذا یقدر فی الآیة فیقال إنه تعالی أراد السماء لم تسق قبورهم و أن الأرض لم تعشب علیها و کل هذا کنایة عن حرمانهم رحمه الله عز و جل و ربما شبه الشعراء النبات بضحک الأرض کما شبهوا المطر ببکاء السماء و فی ذلک یقول أبو تمام:

إن السماء إذا لم تبک مقلتها***لم تضحک الأرض عن شی ء من الخضر

و الزهر لا تنجلی أبصاره أبدا***إلا إذا رمدت من کثرة المطر

**[ترجمه]کنز الکراجکی: روایت شده که در تورات نوشته شده بود: ای فرزند آدم! به مرگ مشتاق نمی شوی تا زمانی که توبه کنی و توبه نمی کنی مگر اینکه بمیری.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: هر کس مرگ را بسیار یاد کند، به اندک دنیا راضی می شود و گفته شده، از عجایب دنیا این است که برای کسی که او را به خاک می سپاری گریه کنی و خاک را بر صورت کسی بریزی که او را بزرگ می داری.

و از کنز الکراجکی: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: مرگ نیکان راحتی ایشان است و مرگ بدکاران، راحت جهان از ایشان.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرموده اند: مؤمنی نیست جز آنکه دری دارد که عملش از آن به آسمان عروج کند و روزی­اش از آن فرود آید و وقتی از دنیا رفت، آن دو بر او بگریند و این مصداق قول خداوند عزوجل است: « فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ »، - . دخان / 29 - {و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و مهلت نیافتند.}

کراجکی - رحمه الله - بعد از ذکر این حدیث گفته است: این آیه در مورد قوم فرعون و هلاک کردن آن ها نازل شده و چند تفسیر دارد، یک تفسیر همان است که در این روایت وارد شده و معنی گریه در اینجا، آگاهی از دگرگون شدن اوضاع بعد از رفتن اوست؛ چنانچه گفته می شود: منزل فلانی بعد از او گریست. مزاحم عقیلی گفته است: - پس از آن ها، خانه هایشان گریستند و اشکهایم جاری شد. کدام شیون کننده را سرزنش کنم؟

- آیا بر عبرت­جوئی که از خواری و بلا گریه می­کند، و یا کسی که بر اندوه خویش می گرید و سرگشته است؟.

اگر آن افرادی که خداوند تعالی به نابودی آن ها خبر داده، مقامی صالح در زمین و عملی نیک نداشته باشند که به آسمان بالا رود، روا بود که گفته شود: « فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ »، پس آسمان و زمین بر آن­ها نگریست. و از ابن عباس روایت شده که در مورد این آیه سؤال شده و به او گفتند: آیا آسمان و زمین برای کسی گریه می کنند؟ گفت: آری، محل نمازش در زمین و محل صعود عملش در آسمان بر او می گریند.

دوم اینکه باری تعالی در توصیف این افراد به کوچکی مقام و سقوط منزلتشان اراده مبالغه کرده باشد؛ زیرا وقتی اعراب از عظمت مصیبت به خاطر از دست رفته خبر می دادند، می گفتند: به خاطر فقدان او خورشید گرفته و ماه تاریک گشته و شب و روز و آسمان و زمین برای او گریسته اند. جریر در رثای عمر بن عبد العزیز گوید:

- خورشید طلوع کرده و نگرفته است؛ ستارگان شب و ماه بر تو می گریند.

و سوم اینکه منظور خدای تعالی از گریه آن دو، گریه اهل آن دو باشد؛ چنانچه در قول باری تعالی آمده است: «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ»، - . یوسف / 82 - {و از [اهل] روستا سؤال کن.}

چهارم اینکه معنا این باشد که کسی انتقام خون آن ها را نگرفته و هیچ کس آن ها را یاری نکرده، زیرا اعراب بر مرده نمی گریستند، مگر بعد از گرفتن انتقام او. پس این لفظ کنایه است از عدم یاری او و نگرفتن انتقام او، بنا بر عقیده کسانی که مورد خطاب قرآن قرار گرفته اند.

پنجم اینکه گریه کنایه باشد از باران و سیراب کردن؛ زیرا اعراب باران را به گریه تشبیه می کردند و معنی آیه این است که بنا بر عقیده رایج اعراب، آسمان قبور آنان را سیراب نکرد و قطرات باران بر سر آنان نبارید؛ زیرا آن ها برای قبور بستگان از دست رفته خود، از ابرها طلب باران می کردند و گل و بوته­هایی در محل های حفر گورها می کاشتند. نابغه گفته است:

- همواره قبری بین تبنی و حاسم است که اثری از شبنم و باران شدید بر روی آن است.

- بر روی آن حوذان و عوف می روید و نورانی است، از بهترین سخنانی که گوینده ای گفت، در پی او خواهم گفت.

و این دعا را مجرای درخواست رحمت و خشنودی خدا از آن ها قرار می دادند و این فعل وقتی به سماوات نسبت داده شود، نسبت آن به ارض جایز نیست. ممکن است عطف زمین به آسمان جایز باشد، به این شرط که فعلی در تقدیر گرفته شود که نسبتش به آن درست باشد و اعراب چنین کاری را می کنند. شاعر گفته است:

- ای کاش همسرت، شمشیر و نیزه به خود آویخته بود.

در شعر، نیزه را بر شمشیر عطف کرده، در صورتی که نیزه بر کمر بسته نمی­شود؛ و در این آیه نیز چنین تقدیری در نظر گرفته می شود. و گفته می شود: مقصود خدای تعالی این است که آسمان قبرهایشان را سیراب نکرده و زمین بر آن گیاه نرویانیده (یعنی فعل رویانید در تقدیر گرفته شده) و تمام این ها کنایه است از محرومیت آن ها از رحمت خدای عزوجل؛ و شاید هم شعرا گیاه را به خنده زمین تشبیه کرده اند؛ چنانچه باران را به گریه آسمان تشبیه نموده اند. ابو تمام می گوید:

- چشمان آسمان نگریسته، زمین هم اندکی با گیاهان لب به خنده نگشوده است.

- و چشمان گل ها هیچ وقت روشن نخواهد شد، مگر زمانی که از باران فراوان خاکستری گردد.

**[ترجمه]

بیان

قال الفیروزآبادی هام یهیم هیما و هیمانا أحب امرأة و الهیام بالضم کالجنون من العشق و قال تبنی بالضم موضع و قال حاسم کصاحب موضع و قال الوسمی مطر الربیع الأول و قال الطل المطر الضعیف و الوابل المطر الشدید الضخم القطر و قال الجوهری الحوذان نبت نوره أصفر و فی القاموس الغوف نبات طیب الرائحة.

**[ترجمه]فیروزآبادی گفته: «هامَ یهیمُ هیماً و هیماناً» یعنی: عاشق زنی شد. و هیام با ضمه به معنای دیوانگی از شدت عشق است. گفته: به صورت قرائت با ضمه، نام مکانی است و گفته: حاسم مثل صاحب نام مکانی است و گفته: وسمی باران اول بهار است و گفته: «طل» به معنای باران اندک و «وابل» باران شدید و دانه درشت است و جوهری گفته است: «حوذان» گیاهی است با شکوفه زرد و در قاموس گفته: «عوف» گیاهی است خوشبو.

**[ترجمه]

«29»

عُدَّةُ الدَّاعِی، عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ صَعِدَ مَلَکَاهُ فَقَالا یَا رَبَّنَا أَمَتَّ فُلَاناً فَیَقُولُ انْزِلَا فَصَلِّیَا عَلَیْهِ عِنْدَ قَبْرِهِ وَ هَلِّلَانِی وَ کَبِّرَانِی وَ اکْتُبَا

ص: 183

مَا تَعْمَلَانِ لَهُ.

**[ترجمه]عدة الداعی: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی مؤمن بمیرد، دو فرشته نویسنده اعمالش به آسمان می روند و می گویند: پروردگارا! آیا جان فلانی را گرفتی؟ می فرماید: فرود آئید و کنار قبرش برای او نماز بگذارید و تهلیل و تکبیر مرا بگوئید و هر چه را که انجام می دهید برای او بنویسید.

**[ترجمه]

«30»

أَعْلَامُ الدِّینِ، لِلدَّیْلَمِیِّ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَا مِنْ بَیْتٍ إِلَّا وَ مَلَکُ الْمَوْتِ یَقِفُ عَلَی بَابِهِ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَإِذَا وَجَدَ الْإِنْسَانَ قَدْ نَفِدَ أَجَلُهُ وَ انْقَطَعَ أُکُلُهُ أَلْقَی عَلَیْهِ الْمَوْتَ فَغَشِیَتْهُ کُرُبَاتُهُ وَ غَمَرَتْهُ غَمَرَاتُهُ فَمِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ النَّاشِرَةُ شَعْرَهَا وَ الضَّارِبَةُ وَجْهَهَا الصَّارِخَةُ بِوَیْلِهَا الْبَاکِیَةُ بِشَجْوِهَا فَیَقُولُ مَلَکُ الْمَوْتِ وَیْلَکُمْ مِمَّ الْفَزَعُ وَ فِیمَ الْجَزَعُ وَ اللَّهِ مَا أَذْهَبْتُ لِأَحَدٍ مِنْکُمْ مَالًا وَ لَا قَرَّبْتُ لَهُ أَجَلًا وَ لَا أَتَیْتُهُ حَتَّی أُمِرْتُ وَ لَا قَبَضْتُ رُوحَهُ حَتَّی اسْتُؤْمِرْتُ وَ إِنَّ لِی إِلَیْکُمْ عَوْدَةً ثُمَّ عَوْدَةً حَتَّی لَا أُبْقِیَ مِنْکُمْ أَحَداً.

ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ یَرَوْنَ مَکَانَهُ وَ یَسْمَعُونَ کَلَامَهُ لَذَهِلُوا عَنْ مَیِّتِهِمْ وَ بَکَوْا عَلَی نُفُوسِهِمْ حَتَّی إِذَا حُمِلَ الْمَیِّتُ عَلَی نَعْشِهِ رَفْرَفَ رُوحُهُ فَوْقَ النَّعْشِ وَ هُوَ یُنَادِی یَا أَهْلِی وَ وُلْدِی- لَا تَلْعَبَنَّ بِکُمُ الدُّنْیَا کَمَا لَعِبَتْ بِی جَمَعْتُهُ مِنْ حِلِّهِ وَ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ وَ خَلَّفْتُهُ لِغَیْرِی وَ الْمَهْنَأُ لَهُ وَ التَّبِعَاتُ عَلَیَّ فَاحْذَرُوا مِنْ مِثْلِ مَا نَزَلَ بِی.

وَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: تَلَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَذِهِ الْآیَةَ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ (1) قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ اسْتَثْنَی اللَّهُ قَالَ صلی الله علیه و آله جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ مَلَکُ الْمَوْتِ فَإِذَا قَبَضَ اللَّهُ أَرْوَاحَ الْخَلَائِقِ قَالَ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ مَنْ بَقِیَ قَالَ یَقُولُ سُبْحَانَکَ رَبِّی تَبَارَکْتَ رَبِّی وَ تَعَالَیْتَ رَبِّی ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ بَقِیَ جَبْرَائِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ مَلَکُ الْمَوْتِ قَالَ فَیَقُولُ خُذْ نَفْسَ إِسْرَافِیلَ فَیَأْخُذُ نَفْسَ إِسْرَافِیلَ قَالَ فَیَقُولُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ مَنْ بَقِیَ قَالَ فَیَقُولُ سُبْحَانَکَ رَبِّی تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ رَبِّی ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ بَقِیَ جَبْرَائِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ مَلَکُ الْمَوْتِ قَالَ فَیَقُولُ خُذْ نَفْسَ مِیکَائِیلَ قَالَ فَیَأْخُذُ نَفْسَ مِیکَائِیلَ فَیَقَعُ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ فَیَقُولُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ

ص: 184


1- 1. الزمر: 68.

مَنْ بَقِیَ فَیَقُولُ تَبَارَکْتَ رَبِّی وَ تَعَالَیْتَ بَقِیَ جَبْرَئِیلُ وَ مَلَکُ الْمَوْتِ قَالَ فَیَقُولُ مُتْ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ فَیَمُوتُ قَالَ فَیَقُولُ یَا جَبْرَئِیلُ مَنْ بَقِیَ فَیَقُولُ تَبَارَکْتَ رَبِّی وَ تَعَالَیْتَ ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ وَجْهُکَ الْبَاقِی الدَّائِمُ وَ جَبْرَئِیلُ الْمَیِّتُ الْفَانِی قَالَ یَا جَبْرَئِیلُ لَا بُدَّ مِنَ الْمَوْتِ فَیَخِرُّ سَاجِداً فَیَخْفِقُ بِجَنَاحَیْهِ فَیَقُولُ سُبْحَانَکَ رَبِّی تَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَعِنْدَ ذَلِکَ یَمُوتُ جَبْرَئِیلُ وَ هُوَ آخِرُ مَنْ یَمُوتُ مِنْ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ.

**[ترجمه]اعلام الدین دیلمی: از انس روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ خانه ای نیست مگر اینکه ملک الموت هر روز پنج بار بر در خانه او بایستد و وقتی ببیند که انسانی عمرش به پایان رسیده و روزی­اش قطع شده، مرگ را به جان او اندازد و ناراحتی های آن او را فرا می گیرد و مشکلات و سختی های آن بر او رو می آورد. بعضی از اهل بیت او موی خود را پریشان می کنند و به صورت خود می زنند و صدا را به واویلا بلند می کنند و از روی اندوه گریه می کنند. پس ملک الموت می گوید: وای بر شما! این جزع و فزع برای چیست؟ به خدا سوگند من مالی را از کسی از شما نگرفتم و مرگی را به کسی نزدیک نکردم و به سراغ او نرفتم، مگر اینکه از جانب خداوند بدان مأمور شدم؛ و جان کسی را نگرفتم، مگر اینکه از خداوند دستور گرفتم و من به سوی شما باز می گردم و باز می گردم تا اینکه کسی از شما را باقی نگذارم. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، اگر مکان او را می دیدند و کلام او را می شنیدند، از میت خود غافل می شدند و به حال خود می گریستند. تا اینکه میت را بر تابوت حمل می کنند روح بر بالای بدن او پر می زند و می گوید: اهل من! ای اولاد من! دنیا شما را به بازی نگیرد، چنانچه مرا بازی داد. مالی از حلال و غیر حلال جمع کردم و برای دیگری باقی گذاشتم. اکنون گوارائی­اش برای اوست و پیامد و محاسبه آن برای من. پس بترسید از نظیر آنچه بر سر من آمده است.

از انس روایت شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ»، - . زمر / 68 - {و در صور دمیده می شود، پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است بیهوش درمی افتد، مگر کسی که خدا بخواهد.} عرض کردند: ای رسول خدا! کیستند این افرادی که خداوند استثنا کرده است؟ فرمود: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و فرشته مرگ، وقتی خداوند جان خلائق را بگیرد، می فرماید: ای فرشته مرگ! چه کسی مانده؟ فرمود: عرض می کند: منزهی تو پروردگارا! بزرگی تو پروردگارا! بلند مرتبه ای تو پروردگارا! ای باشکوه ارجمند. جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و فرشته مرگ. فرمود: خداوند می فرماید: جان اسرافیل را بگیر، پس جان اسرافیل را می گیرد. - فرمود: - خداوند می فرماید: ای فرشته مرگ! چه کسی باقی مانده؟ عرض می کند: منزهی تو پروردگارا! بزرگ و بلند مرتبه ای پروردگارا! ای باشکوه ارجمند! جبرئیل و میکائیل و فرشته مرگ باقی مانده اند. فرمود: خداوند می فرماید: جان میکائیل را بگیر. - فرمود: - پس جان میکائیل را می گیرد و چون کوهی عظیم بر زمین افتد. می فرماید: ای فرشته مرگ! چه کسی باقی مانده؟ عرض می دارد: بزرگی تو پروردگارا! و بلند مرتبه ای، جبرئیل و فرشته مرگ باقی مانده اند. - فرمود: - می فرماید: بمیر ای فرشته مرگ! پس می میرد. فرمود: خداوند می فرماید: ای جبرئیل! چه کسی باقی مانده؟ عرض می دارد: بزرگی تو بار پروردگارا و بلند مرتبه ای ای باشکوه ارجمند! ذات باقی و جاویدت و جبرئیل میرای فانی. فرماید: ای جبرئیل! چاره ای از مرگ نیست، پس سجده کنان بر زمین می افتد و بال هایش را می گشاید و عرضه می دارد: منزهی تو پروردگارا! بزرگی و بلند مرتبه ای ای باشکوه ارجمند! سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در این حال جبرئیل می میرد و او آخرین کسی است که از میان آفریدگان آسمان و زمین می میرد.

**[ترجمه]

«31»

إِخْتِیَارُ ابْنِ الْبَاقِی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ: مَرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِالْمَقْبَرَةِ وَ یُرْوَی بِالْمَقَابِرِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ الْمَقْبَرَةِ وَ التُّرْبَةِ اعْلَمُوا أَنَّ الْمَنَازِلَ بَعْدَکُمْ قَدْ سُکِنَتْ وَ أَنَّ الْأَمْوَالَ بَعْدَکُمْ قَدْ قُسِمَتْ وَ أَنَّ الْأَزْوَاجَ بَعْدَکُمْ قَدْ نُکِحَتْ فَهَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ فَأَجَابَهُ هَاتِفٌ مِنَ الْمَقَابِرِ نَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَی شَخْصَهُ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَمَّا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَقَدْ وَجَدْنَا مَا وُعِدْنَاهُ وَ رَبِحْنَا مَا قَدَّمْنَاهُ وَ خَسِرْنَا مَا خَلَّفْنَاهُ فَالْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَ سَمِعْتُمْ قَالُوا نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ فَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی.

**[ترجمه]اختیار ابن الباقی: از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: امیر مؤمنان علیه السلام از مقبره­ای (و گفته می شود از قبرستان) عبور کرد و فرمود: سلام بر شما ای اهل گورستان و ای خاکیان! بدانید که در خانه هایتان بعد از شما دیگران ساکن شده اند و اموالتان بعد از شما تقسیم شده و همسرانتان بعد از شما ازدواج کرده اند. این خبر ماست، خبر شما چیست؟ هاتفی از قبرستان پاسخ می دهد: صدایی می شنویم، اما او را نمی بینیم. سلام بر تو ای امیر مؤمنان و رحمت و برکات خداوند بر شما باد. اما خبر ما این است که آنچه را به ما وعده داده بودند یافتیم و از آنچه پیش فرستاده بودیم سود بردیم و از آنچه بر جای نهاده بودیم زیان دیدیم. حضرت رو به یاران خویش نمود و فرمود: آیا شنیدید؟ عرض کردند: آری ای امیر مؤمنان! فرمود: پس {برای خود توشه برگیرید که در حقیقت، بهترین توشه، پرهیزگاری است.} - . بقره / 197 -

**[ترجمه]

«32»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً- أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ (1) قَالَ الْخَلْقُ الَّذِی یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ الْمَوْتُ (2).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: در روایت ابی جارود از امام باقر علیه السلام در مورد قول خدای تعالی: « قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ»، - . اسری / 51 ، صدر آیه چنین است: « قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً» {آیا وقتی استخوان و خاک شدیم [باز] به آفرینشی جدید برانگیخته می شویم؟} - { بگو: «سنگ باشید یا آهن، یا آفریده ای از آنچه در خاطر شما بزرگ می نماید [باز هم برانگیخته خواهید شد].} آمده: آفریده ای که در خاطر شما بزرگ می نماید، مرگ است. - . تفسیر قمی : 383 -

**[ترجمه]

بیان

قال فی مجمع البیان فی تفسیر هذه الآیة أی اجهدوا فی أن لا تعادوا و لا تحشروا أو کونوا إن استطعتم حجارة أو حدیدا فی الشدة أو خلقا هو أعظم من ذلک عندکم و أصعب فإنکم لا تفوتون الله و یحییکم بعد الموت و قیل یعنی

ص: 185


1- 1. اسری: 51 و صدرها« قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً».
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 383.

بقوله ما یکبر فی صدورکم الموت عن ابن عباس و ابن جبیر أی لو کنتم الموت لأماتکم الله (1)

و لیس شی ء أکبر فی صدور بنی آدم من الموت و قیل یعنی به السماوات و الأرض و الجبال (2).

قد فرغ من تسوید هذا الجزء من المجلد الثامن عشر مؤلفه الحقیر المقر بالتقصیر فی رابع عشر شهر صفر ختم بالخیر و الظفر من شهور سنة أربع و تسعین بعد الألف الهجریة و الحمد لله أولا و آخرا و صلی الله علی سید المرسلین محمد و عترته الأکرمین الأقدسین.

ص: 186


1- 1. بل: لو کنتم نفس الموت لاحیاکم اللّه عزّ و جلّ کیف و أنتم عظام و رفات راجع سیاق الآیة بتأمل.
2- 2. مجمع البیان ج 6 ص 420.

القسم الثانی : کتاب الصلاة

ص: 187

**[ترجمه]در مجمع البیان در تفسیر این آیه گفته است: یعنی: تلاش کنید که دوباره زنده یا محشور نشوید یا اگر توانستید، همچون سنگ یا آهن سخت باشید یا چون آفریده ای بزرگ­تر و سخت­تر، ولی شما از دست قدرت خدا نمی­توانید به جایی روید و او شما را بعد از مرگ زنده می گرداند و گفته شده، از نظر ابن عباس و ابن جبیر، منظور از قول خدای تعالی: «ما یکبر فی صدورکم» مرگ است؛ یعنی: اگر مرگ هم بودید، یقیناً خداوند شما را می میراند - . بلکه: اگر خود مرگ هم بودید، خداوند عزوجل قطعاً شما را زنده می گرداند، چگونه ممکن است در حالی که شما استخوان و خاک بودید. با تأمل به سیاق آیه مراجعه کنید. - و چیزی بزرگتر از مرگ در دل آدمیان وجود ندارد و گفته شده: منظور از آن آسمان ها و زمین و کوه هاست. - . مجمع البیان 6 : 420 -

مؤلف حقیر این کتاب که معترف به تقصیر و کوتاهی است، نوشتن این بخش از این جلد را در چهاردهم ماه صفر از سال هزار و نود و چهار هجری به پایان رساند، که ختم به خیر و پیروزی گردد و ستایش در آغاز و پایان مخصوص خداست. و درود خداوند بر سرور مرسلین محمد و خاندان گرامی و پاک او باد.

**[ترجمه]

کتاب الصلاة [أبواب فضلها و عللها و أنواعها و أوقاتها]

باب 1 فضل الصلاة و عقاب تارکها

الآیات

البقرة: وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ(1)

و قال تعالی: وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ فی مواضع (2)

و قال تعالی: وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ- الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ (3)

و قال تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ(4)

ص: 188


1- 1. البقرة: 3.
2- 2. البقرة 43 و 83 و 110، النساء: 77 و 103 و غیر ذلک.
3- 3. البقرة: 45.
4- 4. البقرة: 153.

و قال تعالی: وَ أَقامُوا الصَّلاةَ(1)

المائدة: لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ(2)

الأنعام: وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ (3)

و قال تعالی: وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ (4)

الأنفال: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ(5)

التوبة: فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ (6)

و قال: إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ(7)

و قال تعالی: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ(8)

الرعد: وَ أَقامُوا الصَّلاةَ(9)

إبراهیم: قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لاخِلالٌ (10)

و قال تعالی: رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ إلی قوله رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی (11)

مریم: وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا(12)

ص: 189


1- 1. البقرة: 277.
2- 2. المائدة: 12.
3- 3. الأنعام: 72.
4- 4. الأنعام: 170.
5- 5. الأنفال: 3.
6- 6. براءة: 5.
7- 7. براءة: 11.
8- 8. براءة: 71.
9- 9. الرعد: 22.
10- 10. إبراهیم: 31.
11- 11. إبراهیم: 37- 40.
12- 12. مریم: 31.

و قال تعالی: وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ(1)

طه: وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی (2)

الأنبیاء: وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ(3)

الحج: الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ(4)

و قال تعالی: فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ(5)

النور: وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (6)

النمل: هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ- الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ(7)

العنکبوت: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ(8)

الروم: وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (9)

لقمان: هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ- الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (10)

و قال: یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ(11)

فاطر: إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ(12)

ص: 190


1- 1. مریم: 55.
2- 2. طه: 132.
3- 3. الأنبیاء: 73.
4- 4. الحجّ: 41.
5- 5. الحجّ: 78.
6- 6. النور: 56.
7- 7. النمل: 3.
8- 8. العنکبوت: 45.
9- 9. الروم: 31.
10- 10. لقمان: 4.
11- 11. لقمان: 17.
12- 12. فاطر: 18.

و قال تعالی: إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ(1)

حمعسق: وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ(2)

المجادلة: فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ(3)

المزمل: وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ(4)

المدثر: قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (5)

القیامة: فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی (6)

العلق: أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی- عَبْداً إِذا صَلَّی (7)

البینة: وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ(8)

lt;meta info="- «وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ». - . بقره / 3 -

{و نماز را بر پا می دارند.} - «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ». - . بقره / 43 و 83 و 110، نساء / 77 و 103 و سایر آیات. -

{و نماز به پا دارید.}

- «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ * الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ». - . بقره / 46-45 -

{از شکیبایی و نماز یاری جویید. و به راستی این [کار] گران است، مگر بر فروتنان: همان کسانی که می دانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد؛ و به سوی او باز خواهند گشت.}

- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ». - . بقره / 153 -

{ای کسانی که ایمان آورده اید، از شکیبایی و نماز یاری جویید.}

- «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ». - . بقره / 277 -

{و نماز را به پا دارید.}

- «لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ». - . مائده / 12 -

{اگر نماز برپا دارید.}

- «وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ». - . انعام / 72 -

{و اینکه نماز برپا دارید و از او بترسید.}

- «وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ». - . اعراف / 170 -

{و کسانی که به کتاب [آسمانی] چنگ درمی زنند و نماز برپا داشته اند [بدانند که] ما اجر درستکاران را تباه نخواهیم کرد.}

- «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ». - . انفال / 3 -

{همانان که نماز را به پا می دارند.}

- «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ». - . براءة / 5 -

{پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید.}

- «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ». - . براءة / 18 -

{مساجد خدا را تنها کسانی آباد می کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده اند.}

- «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ». - . براءة / 71 -

{و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند، که به کارهای پسندیده وا می دارند، و از کارهای ناپسند باز می دارند، و نماز را بر پا می کنند و زکات می دهند.}

- «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ». - . رعد / 22 -

{و نماز به پا داشتند.}

- «قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلالٌ». - . ابراهیم / 31 -

{به آن بندگانم که ایمان آورده اند بگو: «نماز را بر پا دارند و از آنچه به ایشان روزی داده ایم، پنهان و آشکارا انفاق کنند، پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی باشد و نه دوستی­ای».} - « رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ »، {پروردگارا، تا نماز را به پا دارند.} تا آنجا که می فرماید: « رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی»، - . ابراهیم / 40-37 - {پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده، و از فرزندان من نیز.}

- «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا». - . مریم / 31 -

{و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است.}

- «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ». - . مریم / 55 -

{و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان می داد.}

- «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی». - . طه / 132 -

{و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش. ما از تو جویای روزی نیستیم، ما به تو روزی می دهیم، و فرجام [نیک] برای پرهیزکاری است.}

- «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاة»ِ. - . انبیا / 73 -

{و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپاداشتن نماز را وحی کردیم.}

- «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ». - . حج / 41 -

{همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز برپا می دارند و زکات می دهند.}

- «فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ». - . حج / 78 -

{نماز به پا دارید و زکات بپردازید.}

- «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ». - . نور / 56 -

{و نماز را برپا کنید و زکات را بدهید و پیامبر [خدا] را فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.}

-« هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ * الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ». - . نمل / 3-2 -

{[مایه] هدایت و بشارت برای مؤمنان است. همانان که نماز برپا می دارند و زکات می دهند.}

- «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ». - . عنکبوت / 45 -

{و نماز را برپا دار، که نماز از کار زشت و ناپسند بازمی دارد، و قطعاً یاد خدا بالاتر است.}

- «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ». - . روم / 31 -

{و نماز را برپا کنید و از مشرکان مباشید.}

- «هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ». - . لقمان / 4-3 -

{[که] برای نیکوکاران رهنمود و رحمتی است، [همان] کسانی که نماز برپا می دارند و زکات می دهند، و [هم] ایشانند که به آخرت یقین دارند.}

- « یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ ». - . لقمان / 17 -

{ای پسرک من، نماز را برپا دار.}

- «إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ». - . فاطر / 18 -

{[تو] تنها کسانی را که از پروردگارشان در نهان می ترسند و نماز برپا می دارند، هشدار می دهی.}

- «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ». - . فاطر / 29 -

{در حقیقت، کسانی که کتاب خدا را می خوانند و نماز برپا می دارند و از آنچه بدیشان روزی داده ایم، نهان و آشکارا انفاق می کنند، امید به تجارتی بسته اند که هرگز زوال نمی پذیرد.}

- «وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ. - . شوری / 38 -

{و کسانی که [ندای] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا کرده اند.}

- «فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاة»َ. - . مجادله / 13 -

{پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید.}

- «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاة»َ. - . مزمل / 20 -

{و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید.}

- «قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ». - . مدثر / 43 -

{گویند: «از نمازگزاران نبودیم.}

- «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی». - . قیامت / 31 -

{پس [گویند] تصدیق نکرد و نماز برپا نداشت.}

- «أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی عَبْداً إِذا صَلَّی». - . علق / 10-9 -

{ آیا دیدی آن کس را که باز می داشت، بنده ای را آنگاه که نماز می گزارد؟}

- «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ». - . بینه / 5 -

{و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند، و در حالی که به توحید گراییده اند، دین [خود] را برای او خالص گردانند، و نماز برپا دارند و زکات بدهند؛ و دین [ثابت و] پایدار همین است.}

**[ترجمه]

تفسیر

وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ(9) بإتمام رکوعها و سجودها و حفظ مواقیتها و حدودها و صیانتها مما یفسدها أو ینقصها و فسر فی تفسیر الإمام علیه السلام (10) بالصلاة علی محمد و آل محمد و هو بطن من بطونها.

وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ(11) أی استعینوا علی حوائجکم أو علی قربه سبحانه و الوصول إلی درجات الآخرة بالصبر عن المعاصی و علی الطاعات و فی المصائب و بکل صلاة فریضة أو نافلة و فیه دلالة علی مطلوبیة الصلاة فی

ص: 191


1- 1. فاطر: 29.
2- 2. الشوری: 38.
3- 3. المجادلة: 13.
4- 4. المزّمّل: 20.
5- 5. المدّثّر: 43.
6- 6. القیامة: 31.
7- 7. العلق؛ 10.
8- 8. البینة: 5.
9- 9. البقرة: 3.
10- 10. تفسیر الإمام: 34 و 35.
11- 11. البقرة: 45.

کل وقت لا سیما عند عروض حاجة و قیل أی بالجمع بینهما بأن تصلوا صابرین علی تکلیف الصلاة محتملین لمشاقها و ما یجب من شرائطها و آدابها.

و قیل استعینوا علی البلایا و النوائب بالصبر علیها و الالتجاء إلی الصلاة کما روی: أن رسول الله صلی الله علیه و آله کان إذا حزبه (1) أمر فزع إلی الصلاة.

و عن ابن عباس أنه نعی إلیه أخوه قثم و هو فی سفر فاسترجع و تنحی عن الطریق فصلی رکعتین و أطال فیهما الجلوس ثم قام یمشی إلی راحلته و هو یقول اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ(2) و سیأتی فی أخبار کثیرة أن المراد بالصبر الصوم و أنه ینبغی أن یستعین فی الحوائج و غموم الدنیا بالصوم و الصلاة

و فی تفسیر الإمام علیه السلام: اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ عن الحرام علی تأدیة الأمانات و عن الرئاسات الباطلة و علی الاعتراف بالحق و استحقاق الغفران و الرضوان و نعیم الجنان و بالصلوات الخمس وَ الصَّلاةِ علی النبی و آله الطاهرین علی قرب الوصول إلی جنات النعیم.

وَ إِنَّها(3) أی الاستعانة بهما أو إن الصلاة أو جمیع الأمور التی أمر بها بنو إسرائیل من قوله اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ إلی قوله وَ اسْتَعِینُوا کما قیل

ص: 192


1- 1. حزبه الامر حزبا: أصابه و اشتد علیه أو ضغطه فجأة قیل: و فی الحدیث« کان اذا حزبه أمر صلی» أی إذا نزل به مهم و أصابه غم. و فی حدیث الدعاء« اللّهمّ أنت عدتی ان حزبت».
2- 2. أخرجه فی الدّر المنثور ج 1 ص 68 و قال أخرجه سعید بن منصور و ابن جریر و ابن المنذر و البیهقیّ فی الشعب عن ابن عبّاس، أقول: و علیه صححنا الحدیث و قثم بن العباس هذا کان آخر الناس عهدا برسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و ذلک أنّه کان آخر من خرج من قبره ممن نزل فیه، مات قثم بن العباس بسمرقند و استشهد بها و دفن فیها و کان خرج إلیها مع سعید بن عثمان بن عفان زمن معاویة.
3- 3. تفسیر الإمام ص 114 و 115.

و فی تفسیر الإمام علیه السلام: أن هذه الفعلة من الصلوات الخمس و الصلاة علی محمد و آله مع الانقیاد لأوامرهم و الإیمان بسرهم و علانیتهم و ترک معارضتهم بلم و کیف (1).

لَکَبِیرَةٌ لشاقة ثقیلة کقوله کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ (2) إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ أی الخائفین عقاب الله فی مخالفته فی أعظم فرائضه و ذلک نفوسهم مرتاضة بأمثالها متوقعة فی مقابلتها ما یستخف لأجله مشاقها و یستلذ بسببه متاعبها کما قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ وَ کَانَ یَقُولُ أَرِحْنَا یَا بِلَالُ.

الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ (3) فِی التَّوْحِیدِ وَ الْإِحْتِجَاجِ وَ تَفْسِیرِ الْعَیَّاشِیِ (4) عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَنَّ الْمَعْنَی یُوقِنُونَ أَنَّهُمْ یُبْعَثُونَ وَ الظَّنُّ مِنْهُمْ یَقِینٌ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله اللِّقَاءُ الْبَعْثُ وَ الظَّنُّ هَاهُنَا الْیَقِینُ.

وَ فِی تَفْسِیرِ الْإِمَامِ علیه السلام: وَ یَتَوَقَّعُونَ أَنَّهُمْ یَلْقَوْنَ رَبَّهُمُ اللِّقَاءَ الَّذِی هُوَ أَعْظَمُ کَرَامَتِهِ لِعِبَادِهِ (5).

و قیل أی یتوقعون لقاء ثوابه و نیل ما عنده و فی مصحف عبد الله یعلمون و معناه یعلمون أنه لا بد من لقاء الجزاء فیعلمون علی حسب ذلک و أما من لم یوقن بالجزاء و لم یرج الثواب کانت علیه مشقة خالصة فثقلت علیه کالمنافقین و المراءین.

و فی المجمع بعد حمل الظن علی الیقین و قیل إنه بمعنی الظن غیر الیقین أی یظنون أنهم ملاقو ربهم بذنوبهم لشدة إشفاقهم من الإقامة علی معصیة

ص: 193


1- 1. تفسیر الإمام: 114 و 115.
2- 2. الشوری: 13.
3- 3. البقرة: 46.
4- 4. التوحید: 267 ط مکتبة الصدوق، الاحتجاج 132 ط نجف، تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 44.
5- 5. التفسیر ص 115.

الله قال الرمانی و فیه بعد لکثرة الحذف و قیل الذین یظنون انقضاء آجالهم و سرعة موتهم فهم أبدا علی حذر و وجل و لا یرکنون إلی الدنیا کما یقال لمن مات لقی الله (1).

وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ قال الإمام أی إلی کراماته و نعیم جناته قال و إنما قال یظنون لأنهم لا یدرون بما ذا یختم لهم لأن العاقبة مستورة عنهم لا یعلمون ذلک یقینا لأنهم لا یأمنون أن یغیروا و یبدلوا انتهی (2) و یسئل و یقال ما معنی الرجوع هنا و هم ما کانوا قط فی الآخرة فیعودوا إلیها و یجاب بوجوه أحدها أنهم راجعون بالإعادة فی الآخرة و ثانیها أنهم کانوا أمواتا فأحیوا ثم یموتون فیرجعون أمواتا کما کانوا و ثالثها أنهم راجعون بالموت إلی موضع لا یملک أحدهم ضرا و لا نفعا غیره تعالی کما کانوا فی بدء الخلق فإنهم فی أیام حیاتهم قد یملک غیره الحکم علیهم و التدبیر لنفعهم و ضرهم.

و الحق أنه لما دلت الأخبار علی أن الأرواح خلقت قبل الأجساد فهی قبل تعلقها بالأجساد کانت فی حالة تعود بعد قطع التعلق إلیها.

وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ (3) أی یتمسکون به و قرأ أبو بکر یمسکون بتسکین المیم و تخفیف السین و الباقون بالتشدید علی بناء التفعیل یقال أمسک و مسک و تمسک و استمسک بالشی ء بمعنی واحد أی استعصم به و الکتاب التوراة أو القرآن وَ أَقامُوا الصَّلاةَ فی تخصیص الصلاة بالذکر من بین سائر العبادات دلالة علی جلالة موقعها و شدة تأکدها.

و کذا قوله سبحانه فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا

ص: 194


1- 1. مجمع البیان ج 1 ص 101.
2- 2. التفسیر المنسوب الی الامام العسکریّ ص 115.
3- 3. الأنعام: 170.

سَبِیلَهُمْ (1) یدل علی اشتراط الإیمان بإقامة الصلاة و إیتاء الزکاة و قیل أی قبلوا إقامة الصلاة و إیتاء الزکاة لأن عصمة الدم لا یتوقف علی فعلهما فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ أی دعوهم یتصرفون فی بلاد الإسلام لهم ما للمسلمین و علیهم ما علیهم و قیل دعوهم یحجوا معکم و قال الطبرسی رحمه الله استدل بها علی أن من ترک الصلاة متعمدا یجب قتله لأن الله أوجب الامتناع من قتل المشرکین بشرط أن یتوبوا و یقیموا الصلاة فإذا لم یقیموها وجب قتلهم انتهی (2).

و یمکن أن یقال إظهار الإسلام بعد الکفر لا یقبل إلا بالإتیان بهاتین الفریضتین اللتین هما من عمدة شرائعه.

وَ أَقامَ الصَّلاةَ(3) فی حصر تعمیر المساجد فیمن أتی بعد الإیمان بالله و الیوم الآخر بهاتین الفریضتین دلالة علی جلالة شأنهما.

بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ (4) أی أنصار بعض أو متولی أمورهم.

یُقِیمُوا الصَّلاةَ(5) أی أقیموا الصلاة یقیموا أو لیقیموا لا بَیْعٌ فِیهِ فیبتاع المقصر ما یتدارک به تقصیره أو یفدی به نفسه وَ لا خِلالٌ و لا مخالة فیشفع له خلیله.

وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی أی و بعض ذریتی (6).

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ(7) أی أهل بیتک و أهل دینک کما ذکره الطبرسی أو أهل بیتک خاصة کما رواه

أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ کَانَ

ص: 195


1- 1. براءة: 5.
2- 2. مجمع البیان ج 5 ص 7.
3- 3. براءة: 11.
4- 4. براءة: 71.
5- 5. إبراهیم: 31.
6- 6. إبراهیم: 37.
7- 7. طه: 132.

رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَأْتِی بَابَ فَاطِمَةَ وَ عَلِیٍّ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ وَقْتَ کُلِّ صَلَاةٍ فَیَقُولُ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. رواه الطبرسی (1) و قال و رواه ابن عقدة من طرق کثیرة عن أهل البیت علیهم السلام و عن غیرهم مثل أبی برزة و ابن أبی رافع

وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یَخُصَّ أَهْلَهُ دُونَ النَّاسِ لِیَعْلَمَ النَّاسُ أَنَّ لِأَهْلِهِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً لَیْسَتْ لِلنَّاسِ فَأَمَرَهُمْ مَعَ النَّاسِ عَامَّةً وَ أَمَرَهُمْ خَاصَّةً.

وَ فِی الْعُیُونِ (2)، وَ غَیْرِهِ، عَنِ الرِّضَا علیه السلام: فِی هَذِهِ الْآیَةِ قَالَ خَصَّنَا اللَّهُ بِهَذِهِ الْخُصُوصِیَّةِ إِذْ أَمَرَنَا مَعَ الْأُمَّةِ بِإِقَامَةِ الصَّلَاةِ ثُمَّ خَصَّنَا مِنْ دُونِ الْأُمَّةِ فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَجِی ءُ عَلَی بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ بَعْدَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَةِ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ کُلَّ یَوْمٍ عِنْدَ حُضُورِ کُلِّ صَلَاةٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَیَقُولُ الصَّلَاةَ رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَ مَا أَکْرَمَ اللَّهُ أَحَداً مِنْ ذَرَارِیِّ الْأَنْبِیَاءِ علیهم السلام بِمِثْلِ هَذِهِ الْکَرَامَةِ الَّتِی أَکْرَمَنَا بِهَا وَ خَصَّنَا مِنْ دُونِ جَمِیعِ أَهْلِ بَیْتِهِمْ.

وَ فِی نَهْجِ الْبَلَاغَةِ(3): وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَصِباً بِالصَّلَاةِ بَعْدَ التَّبْشِیرِ لَهُ بِالْجَنَّةِ لِقَوْلِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها فَکَانَ یَأْمُرُ بِهَا وَ یَصْبِرُ عَلَیْهَا نَفْسَهُ.

ثم اعلم أن الظاهر من الأخبار الماضیة و ما أوردنا سابقا فی مجلدات الحجة أن المراد من یختص به من أهل بیته لا أهل دینه مطلقا و أنه إنما أمر بذلک لبیان شرفهم و کرامتهم علیه تعالی فما قیل إنه یجب علینا أیضا أمر أهالینا بدلالة التأسی محل نظر و إن أمکن أن یقال هذا لا ینافی لزوم التأسی و یؤیده قوله تعالی قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً الآیة(4)

و عمومات الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر.

ص: 196


1- 1. مجمع البیان ج 7 ص 37.
2- 2. عیون الأخبار ج 1 ص 240.
3- 3. نهج البلاغة تحت الرقم 197 من قسم الخطب.
4- 4. التحریم: 6.

وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها بالمداومة علیها و احتمال مشاقها بل الأمر بها و احتمال مشاقه أیضا فهو صلی الله علیه و آله مأمور بها علی أبلغ وجه لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً لا نکلفک شیئا من الرزق لا لنفسک و لا لغیرک نَحْنُ نَرْزُقُکَ ما یکفیک و أهلک فیحتمل أن یکون المراد ترک التوصل إلی تحصیل الرزق و کسب المعیشة بالکلیة و یکون من خصائصه صلی الله علیه و آله لمنافاة تحصیل الرزق لتعرض أشغال النبوة و تحمل أعبائها و یحتمل العموم

کما ورد: من کان لله کان الله له و من أصلح أمر دینه أصلح الله أمر دنیاه و من أصلح ما بینه و بین الله أصلح الله ما بینه و بین الناس.

و قال تعالی وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ (1) و لعل الأولی حینئذ أن یراد ترک الاعتناء و الاهتمام لا ترک الطلب بالکلیة و سیأتی تمام القول فیه فی محله وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی أی العاقبة المحمودة لأهل التقوی.

الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ (2) ورد فی الأخبار الکثیرة أنها نزلت فی الأئمة و قائمهم علیهم السلام.

إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ(3) قال الطبرسی رحمه الله (4)

فی هذا دلالة علی أن فعل الصلاة لطف للمکلف فی ترک القبیح و المعاصی التی ینکرها العقل و الشرع فإن انتهی عن القبیح یکون توفیقا و إلا فقد أتی المکلف من قبل نفسه و قیل إن الصلاة بمنزلة الناهی بالقول إذا قال لا تفعل الفحشاء و المنکر و ذلک أن فیها التکبیر و التسبیح و التهلیل و القراءة و الوقوف بین یدی الله سبحانه و غیر ذلک من صنوف العبادة و کل ذلک یدعو إلی شکره و یصرف عن ضده فیکون مثل الأمر و النهی بالقول و کل دلیل مؤد إلی المعرفة بالحق فهو داع إلیه و صارف عن الباطل الذی هو ضده.

ص: 197


1- 1. الطلاق: 3.
2- 2. الحجّ: 41.
3- 3. العنکبوت: 45.
4- 4. مجمع البیان ج 8 ص 285.

و قیل معناه أن الصلاة تنهی صاحبها عن الفحشاء و المنکر ما دام فیها و قیل معناه أنه ینبغی أن تنهاه کقوله وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً(1) و قال ابن عباس فی الصلاة منهی و مزدجر عن معاصی الله فمن لم تنهه صلاته عن المعاصی لم یزدد من الله إلا بعدا وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ لَمْ تَنْهَهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً.

وَ عَنْهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَمْ یُطِعِ الصَّلَاةَ وَ طَاعَةُ الصَّلَاةِ أَنْ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ.

و معنی ذلک أن الصلاة إذا کانت ناهیة عن المعاصی فمن أقامها ثم لم ینته عن المعاصی لم تکن صلاته بالصفة التی وصفها الله بها فإن تاب من بعد ذلک و ترک المعاصی فقد تبین أن صلاته کانت نافعة له و ناهیته و إن لم ینته إلا بعد زمان.

وَ رُوِیَ: أَنَّ فَتًی مِنَ الْأَنْصَارِ کَانَ یُصَلِّی الصَّلَاةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَرْتَکِبُ الْفَوَاحِشَ فَوُصِفَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّ صَلَاتَهُ تَنْهَاهُ یَوْماً مَا فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ تَابَ.

وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ فُلَاناً یُصَلِّی بِالنَّهَارِ وَ یَسْرِقُ بِاللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّ صَلَاتَهُ لَتَرْدَعُهُ.

وَ رَوَی أَصْحَابُنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَ قُبِلَتْ صَلَاتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلَاتُهُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ فَبِقَدْرِ مَا مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ.

انتهی کلام الطبرسی.

وَ رُوِیَ فِی الْکَافِی عَنْ سَعْدٍ الْخَفَّافِ (2) عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ: أَنَّهُ سَأَلَهُ هَلْ یَتَکَلَّمُ الْقُرْآنُ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِیعَتِنَا إِنَّهُمْ أَهْلُ تَسْلِیمٍ ثُمَّ قَالَ نَعَمْ یَا سَعْدُ وَ الصَّلَاةُ تَتَکَلَّمُ وَ لَهَا صُورَةٌ وَ خَلْقٌ تَأْمُرُ وَ تَنْهَی قَالَ فَتَغَیَّرَ لِذَلِکَ لَوْنِی وَ قُلْتُ هَذَا شَیْ ءٌ لَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَتَکَلَّمَ بِهِ فِی النَّاسِ فَقَالَ علیه السلام

ص: 198


1- 1. آل عمران: 97.
2- 2. الکافی ج 2 ص 598.

وَ هَلِ النَّاسُ إِلَّا شِیعَتُنَا فَمَنْ لَمْ یَعْرِفِ الصَّلَاةَ فَقَدْ أَنْکَرَ حَقَّنَا ثُمَّ قَالَ یَا سَعْدُ أُسْمِعُکَ کَلَامَ الْقُرْآنِ قَالَ سَعْدٌ فَقُلْتُ بَلَی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ فَقَالَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ فَالنَّهْیُ کَلَامٌ وَ الْفَحْشَاءُ وَ الْمُنْکَرُ رَجُلٌ وَ نَحْنُ ذِکْرُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَکْبَرُ.

**[ترجمه]«وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ»، - . بقره / 3 - {و نماز به پا می دارند.} با اتمام رکوع و سجود آن و حفظ زمان و حدود آن و حفظ آن از آنچه باعث فساد آن می شود یا آن را ناقص می گرداند. و در تفسیر الامام علیه السلام - . تفسیر الامام : 35 و 34 - آن را به صلوات بر محمد و خاندان محمد تفسیر کرده و این بطنی از بطون آن است.

«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»، - . بقره / 45 - {از شکیبایی و نماز یاری جویید.} یعنی: در حوائج خود یا برای رسیدن به قرب خدای سبحان و دستیابی به درجات آخرت، از شکیبایی بر نافرمانی ها و فرمانبرداری ها و در مصائب و از هر نماز واجب یا نافله یاری بجوئید و این اشاره ای است به مطلوب بودن نماز در هر زمان به ویژه به هنگام ارائه حاجت. گفته شده یعنی: از جمع بین این دو عمل یاری بجوئید، به این صورت که با شکیبائی به تکلیف نماز بپردازید و سختی های آن و شرایط و آداب واجب آن را تحمل کنید.

گفته شده: در بلایا و حوادث از صبر بر آن یاری بجوئید و به نماز پناه برید؛ چنانچه روایت شده است که وقتی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله مشکلی پیش می آمد و باعث اندوه حضرت می شد، به نماز پناه می برد.

و از ابن عباس روایت شده که او در سفر بود که خبر مرگ برادرش را به او دادند، پس گفت: «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» و از مسیر کناره گرفت و دو رکعت نماز گزارد و مدتی طولانی در نماز نشست. سپس برخاست و به سمت شتر خود حرکت کرد، در حالی که می گفت: «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ». - . این حدیث را در الدر المنثور ج1 ص68 استخراج کرده و گفته است: سعید بن منصور و ابن جریر و ابن منذر و بیهقی در الشعب این حدیث را از ابن عباس نقل کرده اند. می گویم: بر این اساس ما حدیث را تصحیح کرده ایم. قثم بن عباس آخرین کسی است که دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک کرد و از این رو او آخرین کسی بود که در بین کسانی که در قبر حضرت فرود آمدند، از قبر او بیرون آمد. قثم بن عباس در سمرقند به شهادت رسید و در آنجا دفن شد. وی در زمان معاویه به همراه سعید بن عثمان بن عفان به آنجا رفته بود. - در روایات بسیاری خواهد آمد که منظور از صبر روزه است و بهتر است که در حاجات و غم و اندوه دنیا از روزه و نماز یاری جست.

در تفسیر الامام علیه السلام آمده است: {از صبر یاری جوئید.} به هنگام کار حرام با ادای امانت و در ریاست های باطل با اعتراف به حق و استحقاق آمرزش و خشنودی و نعمت بهشت، و از نمازهای پنجگانه و صلوات بر پیامبر و خاندان پاک او برای دسترسی نزدیک به بهشت های پرنعمت یاری جوئید.

ضمیر هاء در «إنّها» - . تفسیر الامام : 115 و 114 - یعنی یاری جستن از این دو عمل، یا نماز یا تمام اموری که بنی اسرائیل بدان امر شده اند، از قول خداوند: «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ» تا این قولش: «وَ اسْتَعِینُوا» چنانچه گفته شد.

در تفسیر الامام علیه السلام آمده است: این فعل شامل نمازهای روزانه و صلوات بر محمد و خاندان او، به همراه تسلیم در برابر فرامین آن ها و ایمان به آشکار و نهان آنان و ترک مخالفت با آنان با چرا و چگونه است. - . تفسیر الامام : 115 و 114 -

«لکبیرةٌ» یعنی دشوار و سنگین است؛ مثل قول خدای تعالی: «کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ»، - . شوری / 13 -

{بر مشرکان آنچه که ایشان را به سوی آن فرا می خوانی، گران می آید.}، {مگر بر فروتنان.} یعنی: آنان که از کیفر خداوند به خاطر مخالفت با او در بزرگترین واجباتش می هراسند و این جان های ایشان است که مطیع امثال این امور است و در مقابل، انتظار چیزی را دارند که به واسطه آن تحمل سختی این کار برایشان آسان شود و به خاطر آن از سختی های آن لذت بجویند؛ چنانچه پیامبر اکرم فرموده اند: نور چشم من در نماز است و می فرمود: آسوده مان ساز ای بلال.

«الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ»، - . بقره / 46 - {همان کسانی که می دانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد.}

در التوحید و الاحتجاج و تفسیر عیاشی - . التوحید : 267 چاپ مکتبة الصدوق، الاحتجاج : 132 چاپ نجف، تفسیر عیاشی 1 : 44 - از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که معنا این است که آنان یقین دارند که برانگیخته خواهند شد و گمان از سوی آنان همان یقین است و حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرموده اند: مراد از لقاء، برانگیخته شدن است و ظن در اینجا به معنای یقین است.

در تفسیر الامام علیه السلام آمده است: آن ها انتظار دارند که به لقاء پروردگار خود نائل شوند، لقائی که خود بزرگترین کرامت خداوند بر بندگان اوست. - . التفسیر : 115 -

و گفته شده: یعنی: آنان انتظار دیدن ثواب او و رسیدن به آنچه در نزد اوست را دارند. در مصحف عبد الله آمده: یعنی: «یعلمون»، به این معنا که آن ها می دانند که به ناچار باید جزای عمل خود را ببینند و بر اساس آن عمل می کنند و اما هر کس به جزا یقین نداشته باشد و به ثواب امیدوار نباشد، سختی خالصی بر گردن اوست و بر دوش او سنگینی می کند مثل منافقان و ریاکاران.

در المجمع بعد از حمل ظن بر یقین آمده: و گفته شده: این کلمه به معنای ظن غیر از یقین است؛ یعنی آن ها از شدت ترس از ارتکاب معصیت خداوند، گمان می کنند که گنهکارانه با پروردگارشان دیدار می کنند.

رمانی گفته: این تفسیر به دلیل کثرت حذف بعید است، و گفته شده: کسانی که گمان می کنند عمرشان به پایان رسیده و مرگ با شتاب به سوی آن ها در حرکت است، هرگز دچار هراس و بیم نمی شوند و به دنیا اعتماد نمی کنند، چنانچه در حق کسی که مرده است، گفته می شود: به دیدار خداوند شتافت. - . مجمع البیان 1 : 101 -

«وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ» امام فرموده است: یعنی به کرامات و بهشت های پرنعمت آن بازمی گردند. فرموده: خداوند فرمود «یظنون»؛ زیرا آن ها نمی دانند عاقبت عمرشان به چه ختم می شود؛ زیرا عاقبت از آن ها پوشیده است و به طور یقینی از آن آگاه نیستند؛ زیرا آن ها ایمن نیستند از اینکه تغییر کنند و دگرگون شوند، - . التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری : 115 - پایان. در اینجا این سؤال مطرح می شود که معنای رجوع در اینجا چیست؟ و حال آنکه آنان هرگز در آخرت نبوده اند تا بدان باز گردند. پاسخ در چند وجه داده می شود: یکی اینکه آن ها با بازگشت دوباره، در آخرت باز می گردند. و دوم اینکه آن ها مرده بودند و زنده شدند و پس از آن می میرند و به صورت مردگان باز می گردند؛ چنانچه در ابتدا چنین بودند. و سوم اینکه آن ها با مرگ به جایگاهی باز می گردند که هیچ یک اختیار سود و زیانی را ندارند، به غیر از خدای تعالی؛ چنانچه در آغاز آفرینش چنین بودند؛ زیرا در دوران زندگی آن ها، دیگری اختیار حکومت بر آنان و چاره اندیشی برای سود و زیانشان را داشته است.

حقیقت این است که چنانکه روایات اشاره دارند، ارواح قبل از جسم ها خلق شده اند، این ارواح قبل از تعلق یافتن به جسم ها در حالتی بود ه اند که بعد از قطع تعلق، دوباره بدان حالت باز می گردند.

«وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ»، - . اعراف / 170 - {و

کسانی که به کتاب [آسمانی] چنگ می زنند.} یعنی یتمسکون به [ به آن چنگ می زنند]. ابوبکر آن را «یمسکون» با سکون میم و تخفیف سین و بقیه آن را با تشدید بر باب تفعیل خوانده اند. گفته می شود: «أمسکَ و مَسَکَ و تمسَّک و استمسکَ بالشیء» که همه به یک معنا هستند؛ یعنی: بدان چنگ زد. منظور از کتاب هم، تورات یا قرآن است. «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» در اختصاص نماز در بین سایر عبادات به ذکر، اشاره ای است بر بزرگی جایگاه آن و شدت تأکید آن.

همینطور است قول خدای سبحان: «فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ»، - . توبه / 5 - {پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید.} اشاره دارد بر مشروط بودن ایمان به برپائی نماز و پرداخت زکات و گفته شده یعنی: اقامه نماز و پرداخت زکات را پذیرفتند؛ زیرا محفوظ بودن خون متوقف بر انجام این دو فعل نیست. «فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ» یعنی بگذارید تا در سرزمین اسلام تصرف کنند، آنچه به سود مسلمانان است، به سود آنان نیز هست و آنچه به زیان مسلمانان است، به زیان آن ها هم هست. و گفته شده، بگذارید تا با شما حج بگزارند. طبرسی - رحمه الله - گفته: با این قید استدلال کرده بر اینکه هر کس نماز را از روی عمد ترک کند، کشتن او واجب است؛ زیرا خداوند خودداری از کشتن مشرکان را به این شرط واجب کرده که توبه کنند و نماز به پا دارند، پس وقتی آن را به پا ندارند، کشتن آن ها واجب است، پایان. - . مجمع البیان 5 : 7 -

و ممکن است گفته شود: اظهار اسلام بعد از کفر قبول نیست، مگر با انجام این دو فریضه ای که از پایه های قوانین اسلام هستند.

«وَ أَقامَ الصَّلاةَ» - . توبه / 11 - در مورد انحصار آباد ساختن مساجد به کسانی که بعد از ایمان به خداوند و روز جزا این دو فریضه را انجام داده اند، اشاره ای است به بزرگی مقام این دو فریضه.

«بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» - . توبه / 71 - یعنی یاور یکدیگر یا مسئول امور یکدیگر هستند.

«یُقِیمُوا الصَّلاةَ» - . ابراهیم / 31 -

یعنی: نماز به پا دارید، به پا دارند یا باید به پا دارند. «لا بَیْعٌ فِیهِ» داد و ستدی در آن نیست تا کسی که کوتاهی کرده چیزی را خریداری کند تا به وسیله آن کوتاهی خود را جبران کند یا از جانب خود عوض آن را دهد. «و لا خلالٌ» یعنی: هیچ دوستی­ای در کار نیست تا دوستش شفاعت او را بکند.

«وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی»: و برخی از نسل من. - . ابراهیم / 37 -

«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ» - . طه / 132 - چنانچه طبرسی گفته یعنی: اهل خانه و اهل دینت، یا چنانچه ابو سعید خدری روایت کرده اهل خانه ات به طور خاص. وی گفته است: وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله تا نه ماه به وقت هر نماز به در خانه فاطمه و علی می رفت و می فرمود: شما را باد به نماز تا خداوند به شما رحم کند. «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، - . احزاب / 33 - {خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.}

طبرسی - . مجمع البیان 7 : 37 - آن را روایت کرده و گفته است: ابن عقده این روایت را به طرق مختلف از اهل بیت علیهم السلام و دیگران مثل ابی برزه و ابن ابی رافع نقل کرده است.

ابو جعفر امام باقر علیه السلام فرموده است: خداوند تعالی به پیامبر امر فرمود تا اهلش را نسبت به مردم خاص گرداند تا مردم بدانند که اهل او در نزد خداوند منزلتی دارند که مردم عادی ندارند، پس به آنان به همراه مردم به طور کلی دستور داد و آنان را به طور خاص نیز امر فرمود.

در العیون و سایر کتب از امام رضا علیه السلام روایت شده است: که در مورد این آیه فرمودند: خداوند ما را به این خصوصیت تخصیص داد؛ چه، ما را با امت امر به نماز فرمود، سپس ما را از میان امت مخصوصا ذکر فرمود و حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله پس از نزول این آیه، تا نه ماه هر روز پنج مرتبه در اوقات نماز بر در خانه علی و فاطمه می آمد و می فرمود: شما را باد به نماز، خدایتان رحمت کند .

خداوند هیچ یک از ذریه پیامبران را به میزان این کرامتی که ما را بدان گرامی داشت، گرامی نداشت و در میان تمام اهل بیت پیامبران، ما را بدان مخصوص فرمود.

در نهج البلاغه آمده است: و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله با اینکه به بهشت مژده داده شده بود، برای نماز خود را به رنج می افکند؛ به جهت فرمان خداوند سبحان: « وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها »، {اهل خود را به خواندن نماز امر کن و خویشتن بر انجام آن شکیبا باش.} پس آن حضرت هم اهل خود را به نماز امر می فرمود و خود را به شکیبایی بر رنج آن وا می داشت.

بدان که از روایات گذشته و آنچه پیش از این در جلدهای حجّت آوردیم چنین به نظر می رسد که مراد از تخصیص یافتگان، مطلقا اهل بیت اوست و نه اهل دینش و خداوند تعالی برای بیان شرف و کرامت آنان در نزد خود به این کار فرمان داده و آنچه گفته شده مبنی بر اینکه بر ما نیز واجب است به دلالت تأسی، به اهل خود دستور دهیم، محل نظر است - ایراد دارد -؛ هر چند بتوان گفت که این کار با لزوم تأسی منافات ندارد و قول خدای تعالی: «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً»، - . تحریم / 6 - {خودتان و کسانتان را از آتش حفظ کنید.} تا آخر آیه. و عمومیت امر به معروف و نهی از منکر، مؤید این مطلب است.

«وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» بر نماز، با مداومت بر آن و تحمل سختی های آن و حتی امر به آن و نیز تحمل سختی های این امر به معروف، صبر پیشه کن؛ چه حضرت صلی الله علیه و آله با شیواترین صورت به این کار امر شده است. «لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً» یعنی: ذره ای از روزی را نه برای تو و نه برای دیگری بر تو تکلیف نمی کنیم. «نَحْنُ نَرْزُقُکَ» ما روزی تو را می دهیم، آنقدر که کفایت تو و خانواده ات را بکند. احتمال هم دارد که مراد، ترک ادامه کسب روزی و امرار معاش به طور کلی باشد که این از خصایص حضرت رسول صلی الله علیه و آله است، به خاطر منافات کسب روزی به دلیل تعارض با امور پیامبری و تحمل سنگینی بار آن. احتمال عموم هم می رود، چنانچه روایت شده: هر کس از آن خدا باشد، خدا هم از آن اوست و هر کس امر دین خود را اصلاح نماید، خداوند امر دنیای او را اصلاح می فرماید و هر کس میان خود و خدای خود را اصلاح گرداند، خداوند میان او و مردم را اصلاح می فرماید.

و خدای متعال فرموده است: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»، - . طلاق / 3 - {و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می دهد. و از جایی که حسابش را نمی کند، به او روزی می رساند.} شاید در چنین زمانی بهتر آن باشد که مراد ترک توجه و اهتمام باشد، نه ترک طلب روزی به طور کلی و تمام سخن مربوط به این مبحث در جای خود خواهد آمد. «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی» یعنی: عاقبت پسندیده برای اهل تقوا است.

«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ» - . حج / 41 - {کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم.} در روایات بسیاری وارد شده است که این آیه در مورد امامان و قائم ایشان علیهم السلام نازل شده است.

«إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»، - . عنکبوت / 45 - {که نماز از کار زشت و ناپسند بازمی دارد.}. طبرسی - رحمه الله - گفته است: این سخن اشاره ای است به اینکه عمل نماز لطفی است برای مکلف برای ترک اعمال زشت و گناهانی که عقل و شرع آن را ناپسند می دانند. اگر از کار زشت دست بردارد، این توفیقی برای او می باشد، در غیر این صورت، مکلف از جانب خود بازخواست می شود. گفته شده: وقتی که نماز بگوید عمل زشت و ناپسند انجام نده، در واقع از طریق سخن، به منزله بازدارنده است؛ دلیلش هم این است که در نماز تکبیر و تسبیح و قرائت و ایستادن در برابر خداوند سبحان و سایر انواع عبادت وجود دارد و تمام این ها به سپاسگزاری او فرا می خوانند و از ضد آن باز می دارند و نمونه امر و نهی زبانی می شود و هر دلیلی که منجر به شناخت حق شود، در واقع بدان فرا می خواند و از باطلی که مخالف آن است، باز می دارد .

گفته شده به این معناست که تا زمانی که نمازگزار به نماز خود ادامه دهد، نماز صاحب خود را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد و گفته شده، یعنی اینکه شایسته است او را از کارهای زشت و ناپسند باز دارد؛ مثل قول باری تعالی: «مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً»، - . آل عمران / 97 - {و هر که در آن درآید در امان است.} ابن عباس هم گفته است: در نماز باز دارنده و مانعی است از نافرمانی خدا، پس هر کس که نمازش او را از انجام گناهان باز ندارد، تنها به دوری­اش از خداوند افزوده می شود.

از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرموده است: هر کس نمازش او را از کار زشت و ناپسند باز ندارد، تنها به دوری­اش از خداوند افزوده می شود.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: نمازی نیست برای کسی که از نماز پیروی نکند و پیروی از نماز به این معناست که انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز دارد.

به این معنا است که وقتی نماز باز دارنده از معاصی باشد، کسی که آن را به جا آورد ولی از گناهان دست نکشد، نمازش ویژگی ای را که خداوند نماز را به آن توصیف کرده ندارد. ولی اگر بعد از آن توبه کند و از معاصی دست بکشد، مشخص می شود که نمازش برای او سودمند بوده و او را از گناهان باز داشته است؛ هر چند که بعد از مدتی از گناهان دست بکشد.

و روایت شده است که جوانی از انصار با رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز می خواند، ولی مرتکب کارهای زشت می شد. جریانش را به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند. حضرت فرمود: روزی نمازش او را از گناه باز می دارد، پس طولی نکشید که توبه کرد.

و از جابر روایت شده که گفت: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض شد: فلانی روز نماز می خواند و شب دزدی می کند. حضرت فرمود: نمازش او را باز می دارد .

و اصحاب ما از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که فرمود: هر کس دوست دارد بداند که نمازش پذیرفته شده یا نه، باید ببیند که آیا نمازش او را از کارهای زشت و ناپسند باز داشته است؟ به همان اندازه که نماز او را از گناه باز داشته، به همان مقدار از او پذیرفته شده است. کلام طبرسی به پایان رسید.

در کافی در حدیثی طولانی از سعد خفاف از امام باقر علیه السلام روایت شده است: - . کافی 2 : 598 - از امام پرسید که آیا قرآن سخن می گوید؟ حضرت لبخندی زد و فرمود: خداوند شیعیان ضعیف ما را رحمت کند؛ چه آن ها اهل تسلیم هستند، سپس فرمود: آری ای سعد. نماز هم سخن می گوید و تصویر و آفرینشی دارد، امر می کند و باز می دارد. گوید: به خاطر این سخن رنگم پرید و عرض کردم: این چیزی است که نمی توانم آن را در بین مردم بگویم. حضرت علیه السلام فرمود: آیا مردم جز شیعیان ما هستند؟ هر کس نماز را نشناسد، حق ما را انکار کرده است. سپس فرمود: ای سعد! کلام قرآن را به گوش تو برسانم؟ سعد گوید: عرض کردم: بلی درود خدا بر تو باد. فرمود: « إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ »، - . عنکبوت / 45 - {نماز از کار زشت و ناپسند بازمی دارد، و قطعاً یاد خدا بالاتر است.} نهی، کلام است و فحشا و منکر انسان و ما [امامان علیهم السلام] ذکر خدائیم و ما بزرگتریم.

**[ترجمه]

أقول

قد مرت الأخبار بأن المراد بالصلاة أمیر المؤمنین علیه السلام و الفحشاء و المنکر أبو بکر و عمر و ذکر الله رسول الله صلی الله علیه و آله (1)

فقوله علیه السلام الصلاة تتکلم و لها صورة یمکن أن یکون علی سبیل التنظیر أی لا استبعاد فی أن یکون للقرآن صورة کما أن فی بطن تلک الآیة المراد بالصلاة رجل أو المراد أن للصلاة صورة و مثالا یترتب علیه و ینشأ منه آثار الصلاة فکذا القرآن.

و یحتمل أن یکون صورة القرآن فی القیامة أمیر المؤمنین علیه السلام فإنه حامل علمه و المتحلی بأخلاقه کما قال علیه السلام أنا کلام الله الناطق فإن کل من کمل فیه صفة عمل أو حالة فکأنه جسد لتلک الصفة و شخص لها فأمیر المؤمنین علیه السلام جسد للقرآن و للصلاة و الزکاة و لذکر الله لکمالها فیه فیطلق علیه تلک الأسامی فی بطن القرآن و یطلق علی مخالفیه الفحشاء و المنکر و البغی و الکفر و الفسوق و العصیان لکمالها فیهم فهم أجساد لتلک الصفات الذمیمة.

و بهذا التحقیق الذی أفیض علی ینحل کثیر من غوامض الأخبار و قد مر بعض الکلام فی ذلک فی أبواب الآیات النازلة فیهم و سیأتی فی کتاب القرآن أیضا.

وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ رُوِیَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام (2) أَنَّهُ قَالَ: ذِکْرُ اللَّهِ لِأَهْلِ الصَّلَاةِ أَکْبَرُ مِنْ ذِکْرِهِمْ إِیَّاهُ أَ لَا تَرَی أَنَّهُ یَقُولُ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ (3).

ص: 199


1- 1. راجع کتاب الإمامة ج 24 ص 286- 304 من هذه الطبعة.
2- 2. تفسیر القمّیّ: 497.
3- 3. البقرة: 152.

وَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّهُ ذِکْرُ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ (1).

و قال الطبرسی (2)

أی و لذکر الله إیاکم برحمته أکبر من ذکرکم إیاه بطاعته عن ابن عباس و غیره و قیل ذکر العبد لربه أکبر مما سواه و أفضل من جمیع أعماله عن سلمان و غیره و علی هذا فیکون تأویله أن أکبر شی ء فی النهی عن الفواحش ذکر العبد ربه و أوامره و نواهیه و ما أعده من الثواب و العقاب فإنه أقوی لطف یدعو إلی الطاعة و ترک المعصیة و هو أکبر من کل لطف و قیل معناه ذکر الله العبد فی الصلاة أکبر من الصلاة و قیل ذکر الله هو التسبیح و التقدیس و هو أکبر و أحری بأن ینهی عن الفحشاء و المنکر.

وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (3) فیه إیماء إلی أن ترک الصلاة نوع من الشرک.

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ(4) فیه إیماء إلی أن العمدة فی الإحسان إقامة الصلاة.

إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ (5) أی بالقلب الذی هو غائب عن الحواس أو هم غائبون عما یخشون الله بسببه من أحوال الآخرة و أهوالها أو یخشون ربهم فی خلواتهم و غیبتهم عن الخلق وَ أَقامُوا الصَّلاةَ لعل فیه إیماء إلی أن الصلاة المقبولة هی التی تکون لخشیة الله تعالی و مقرونة بها و إنما خص الإنذار بهم لأنهم المشفعون به دون غیرهم.

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ (6) فی الصلاة و غیرها لَنْ تَبُورَ

ص: 200


1- 1. الخصال ج 1 ص 63.
2- 2. مجمع البیان ج 8 ص 285.
3- 3. الروم: 31.
4- 4. لقمان: 4.
5- 5. فاطر: 18.
6- 6. فاطر: 29.

أی لن تکسد و لن تفسد و لن تهلک.

وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ (1) أی قبلوا ما أمروا به و فی تفسیر علی بن إبراهیم (2) فی إقامة الإمام و یدل علی أن الصلاة من عمدة المأمورات و أشرفها و علی ما فی التفسیر یومی إلی اشتراط قبول الصلاة و سائر الأعمال بالولایة.

قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (3) یعنی الصلاة الواجبة کما سیأتی من نهج البلاغة و یدل علی مخاطبة الکفار بالفروع و قد مر تأویلها بمتابعة أئمة الدین و بالصلاة علیهم.

فَلا صَدَّقَ (4) أی بما یجب أن یصدق به أو لم یتصدق بشی ء وَ لا صَلَّی أی لم یصل لله.

أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی- عَبْداً إِذا صَلَّی (5) ما ذا یکون جزاؤه و ما یکون حاله

و فی تفسیر علی بن إبراهیم (6)

قال: کان الولید بن المغیرة ینهی الناس عن الصلاة و أن یطاع الله و رسوله فقال أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی عَبْداً إِذا صَلَّی.

و فی مجمع البیان (7)

جاء فی الحدیث: أن أبا جهل قال هل یعفر محمد وجهه بین أظهرکم قالوا نعم قال فبالذی یحلف به لئن رأیته یفعل ذلک لأطأن علی رقبته فقیل ها هو ذلک یصلی فانطلق لیطأ علی رقبته فرأی معجزة و نکص علی عقبیه و ترکه فأنزل الله هذه الآیة.

و قد مرت الأخبار فی ذلک.

ص: 201


1- 1. الشوری: 38.
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 604.
3- 3. المدّثّر: 43.
4- 4. القیامة: 31.
5- 5. العلق: 10.
6- 6. تفسیر القمّیّ: 731.
7- 7. مجمع البیان ج 10 ص 515.

مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ (1) أی لا یشرکوا فی عبادته سبحانه أحدا و یدل علی وجوب الإخلاص و تحریم الریاء حنفاء مائلین عن جمیع الأدیان إلی دین الإسلام وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ أی دین الملة القیمة أو الکتب القیمة و یشعر بأن الإخلال بالصلاة و الزکاة و شرائطهما مخرج من الدین القویم.

**[ترجمه]در روایات گذشته ذکر شد که مراد از نماز، امیر المؤمنین علیه السلام است و فحشا و منکر ابوبکر و عمر و ذکر الله، رسول خدا صلی الله علیه و آله است. - . ر.ک: کتاب امامت 24 : 304-286 از این چاپ. - فرمایش حضرت: سخن می گوید و تصویر دارد، ممکن است از باب مثال باشد؛ یعنی: بعید نیست که قرآن تصویری داشته باشد؛ چنانچه در باطن آن آیه، مراد از نماز، انسان است؛ یا شاید مراد این باشد که برای نماز صورت و مثالی است که بر او مترتب می شود و آثار نماز از آن ناشی می شود، قرآن نیز همینطور است.

احتمال هم دارد که صورت قرآن در قیامت حضرت امیر المؤمنین باشد؛ چرا که آن جناب حامل علم قرآن و مزین به اخلاق آن است؛ چنانچه خود حضرت علی علیه السلام فرموده است: من کلام ناطق خداوند هستم؛ زیرا هر کس که ویژگی عمل یا حالتی در او کامل شود، گویی که او پیکره آن ویژگی و شخصی است که نماد آن ویژگی است. امیر المؤمنین علیه السلام هم پیکری است برای قرآن و نماز و زکات و یاد خدا، به خاطر کمال این خصوصیات در او؛ پس این اسامی در باطن قرآن بر او اطلاق می شود و فحشا و منکر و تجاوز و کفر و فسوق و سرکشی نیز به مخالفان حضرت اطلاق می شود به خاطر کمال این خصوصیات در وجود آنان، پس آنان نیز جسم های آن صفات نکوهیده هستند.

و با این تحقیقی که بر من حاصل شد، بسیاری از ابهامات روایات برطرف می گردد و برخی از مطالب مربوط به آن در باب های آیات نازله در مورد آن ها ذکر شده و در کتاب قرآن نیز خواهد آمد.

«وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»، از امام باقر علیه السلام - . تفسیر قمی / 497 - روایت شده که فرمود: یاد اهل نماز از سوی خداوند، بزرگتر از یاد خداوند توسط آن هاست. آیا نمی بینی که می فرماید: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»، - . بقره / 152 - {پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.}

و از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: یاد کردن خدا، نزد چیزی است که حلال یا حرام کرده است. - . خصال 1 : 63 -

طبرسی - . مجمع البیان 8 : 285 -

گفته است: یعنی: یاد شما از سوی خداوند با رحمت او، بزرگتر است از یاد او توسط شما با طاعت او. از ابن عباس و دیگران نقل شده که یاد پروردگار توسط بنده بزرگتر است از یاد دیگری، و به گفته سلمان و دیگران، از تمام اعمال او بهتر است. بر این اساس تفسیر آن چنین است که بزرگترین چیز در نهی از زشتی ها، یاد کردن پروردگار و اوامر و نواهی او و ثواب و کیفری که او فراهم کرده، توسط بنده است و این قوی ترین لطفی است که به طاعت و ترک معصیت فرا می خواند و آن بزرگتر از هر لطفی است؛ و گفته شده معنای آن چنین است که یاد بنده از سوی خدا در نماز، بزرگتر از نماز است و گفته شده، یاد خداوند همان تسبیح و تقدیس است و این یاد بزرگتر و شایسته تر است، برای اینکه از فحشاء و منکر باز دارد.

«وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، - . روم / 31 - {و از مشرکان مباشید.} در آن اشاره ای است به اینکه ترک نماز نوعی شرک محسوب می شود.

«الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ »، - . لقمان / 4 - {[همان] کسانی که نماز برپا می دارند.} اشاره ای است به اینکه عمده در احسان، برپایی نماز است.

«إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ»، - . فاطر / 18 - {[تو] تنها کسانی را که از پروردگارشان در نهان می ترسند، هشدار می دهی.} یعنی با دلی که از حواس غایب است یا آن ها غایب هستند از آنچه که به خاطر آن از خدا می ترسند و از دگرگونی ها و بیم و هراس آخرت به سبب آن اعمال هراسانند، یا در خلوت و دوری خود از خلق، از پروردگارشان می ترسند. « وَ أَقامُوا الصَّلاةَ » شاید اشاره ای باشد به اینکه نماز مقبول نمازی است که به خاطر ترس از خدای تعالی و مقرون به آن ترس باشد و انذار را به آن ها اختصاص داده، زیرا تنها آن ها به واسطه آن شفاعت می شوند و نه دیگران.

«إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ »، - . فاطر / 29 - {در حقیقت، کسانی که کتاب خدا را می خوانند.} در نماز و غیر آن. « لَنْ تَبُورَ »، {هرگز زوال نمی پذیرد.} یعنی کساد و تباه و نابود نخواهد شد.

«وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ » - . شوری / 38 -

{و کسانی که [ندای] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده اند.} یعنی آنچه را که به آن دستور داده شده اند پذیرفته اند. در تفسیر علی بن ابراهیم - . تفسیر قمی : 604 -

در اقامة الامام گفته است: اشاره دارد به اینکه نماز از بزرگترین و شریفترین موارد امر شده است و بر اساس آنچه در تفسیر آمده، به مشروط بودن قبول نماز و سایر اعمال به ولایت اشاره دارد.

«قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»، - . مدثر / 43 - {گویند: «از نمازگزاران نبودیم.} چنانچه از نهج البلاغه خواهد آمد، یعنی نماز واجب؛ و به خطاب قرار دادن کفار به فروع و تفسیر آن به پیروی از ائمه دین که صلوات بر آن ها باد، اشاره دارد.

« فَلا صَدَّقَ»، - . قیامت / 31 - {پس [گویند] تصدیق نکرد.} یعنی: آنچه را که تصدیق آن واجب است، تصدیق نکرد یا چیزی را تصدیق نکرد. «وَ لا صَلَّی»، {و نماز برپا نداشت.} یعنی برای خدا نماز نگزارد.

«أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی عَبْداً إِذا صَلَّی»، - . علق / 10-9 - {آیا دیدی آن کس را که باز می داشت، بنده ای را آنگاه که نماز می گزارد؟} جزایش چیست و حالش چیست؟

در تفسیر علی بن ابراهیم - . تفسیر قمی : 731 - آمده است: ولید بن مغیره مردم را از نماز و اطاعت از خدا و رسولش باز می داشت، پس خداوند فرمود: «أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی عَبْداً إِذا صَلَّی» - . علق / 10-9 - {آیا دیدی آن کس را که باز می داشت، بنده ای را آنگاه که نماز می گزارد؟}

در مجمع البیان - . مجمع البیان 10 : 515 - ذکر شده: در حدیثی آمده است که ابوجهل گفت: آیا محمد در مقابل شما چهره بر خاک می گذارد؟ گفتند: آری. گفت: به کسی که قسم می توان خورد سوگند یاد می کنم که اگر او را در سجده ببینم، گردنش را لگدمال می کنم. گفته شد: هم اکنون او آنجا مشغول نماز است. ابوجهل رفت تا پای بر گردن مبارک حضرت بنهد. ناگهان معجزه ای دید و به عقب برگشت و حضرت را رها کرد و خداوند این آیه را نازل فرمود. روایات در مورد آن گذشته است .

«مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» - . بینه / 5 - یعنی: در عبادت خدای سبحان، هیچ کسی را شریک نگردانند و بر وجوب اخلاص و تحریم ریاکاری اشاره دارد. «حنفاء» یعنی: یعنی کسانی که از تمام ادیان به دین اسلام متمایل هستند. « وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ » منظور از دین، آئین ثابت و پایدار یا کتاب های ارزشمند است و چنین برداشت می شود که اخلال در نماز و زکات و شرایط آن دو، موجب خروج از دین استوار می شود.

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

جَامِعُ الْأَخْبَارِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الصَّلَاةُ عِمَادُ الدِّینِ فَمَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ مُتَعَمِّداً فَقَدْ هَدَمَ دِینَهُ وَ مَنْ تَرَکَ أَوْقَاتَهَا یَدْخُلُ الْوَیْلَ وَ الْوَیْلُ وَادٍ فِی جَهَنَّمَ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ- الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (2).

وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یَأْتِی بِالْعَبْدِ فَأَوَّلُ شَیْ ءٍ یَسْأَلُهُ عَنْهُ الصَّلَاةُ فَإِنْ جَاءَ بِهَا تَامَّةً وَ إِلَّا زُخَّ فِی النَّارِ(3).

**[ترجمه]جامع الاخبار: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: نماز ستون دین است، هر کس آن را از روی عمد ترک کند دینش را تباه ساخته و هر کس اوقات آن را ترک کند وارد ویل می شود و ویل دره ای است در جهنم؛ چنانچه خدای تعالی فرموده است: « فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ »، - . ماعون / 5 و 4 - {پس وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند.}

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: نمازهای خود را حفظ کنید؛ چرا که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: وقتی روز قیامت فرا رسد، بنده را می آورند و اولین چیزی که از او سؤال می کنند نماز است. پس اگر آن را تمام بیاورد، با او کاری ندارند، در غیر این صورت به سمت آتش رانده می شود. - . جامع الاخبار : 87 و 86 -

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة فیه مثل أهل بیتی مثل سفینة نوح من تخلف عنها زخ به فی النار أی دفع و رمی یقال زخه یزخه زخا.

**[ترجمه]در النهایة گفته است: مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتی نوح است. هر کس از آن­ها سرپیچی کند، او را به آتش می رانند، یعنی می اندازند و پرت می کنند. گفته می شود: «زخه یزخه زخّاً».

**[ترجمه]

«2»

الْجَامِعُ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: لَا تُضَیِّعُوا صَلَاتَکُمْ فَإِنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلَاتَهُ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ أَخْزَاهُمْ وَ کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ النَّارَ مَعَ الْمُنَافِقِینَ فَالْوَیْلُ لِمَنْ لَمْ یُحَافِظْ صَلَاتَهُ (4).

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَرَکَ صَلَاتَهُ حَتَّی تَفُوتَهُ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ ثُمَّ قَالَ بَیْنَ الْعَبْدِ وَ بَیْنَ الْکُفْرِ تَرْکُ الصَّلَاةِ(5).

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: لَا یَزَالُ الشَّیْطَانُ یَرْعَبُ مِنْ بَنِی آدَمَ مَا حَافَظَ عَلَی الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا ضَیَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَیْهِ وَ أَوْقَعَهُ فِی الْعَظَائِمِ (6).

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَرَکَ صَلَاةً لَا یَرْجُو ثَوَابَهَا وَ لَا یَخَافُ عِقَابَهَا فَلَا أُبَالِی

ص: 202


1- 1. البینة: 5.
2- 2. الماعون ص 4 و 5.
3- 3. جامع الأخبار ص 86 و 87.
4- 4. جامع الأخبار ص 87.
5- 5. جامع الأخبار ص 87.
6- 6. جامع الأخبار ص 87.

أَ یَمُوتُ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً أَوْ مَجُوسِیّاً(1).

**[ترجمه]الجامع: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: نمازتان را ضایع نسازید؛ چرا که هر کس نمازش را تباه گرداند، خداوند او را با قارون و فرعون و هامان - که خداوند آنان را لعنت کند و خوار گرداند - محشور می گرداند و خداوند این حق را دارد که او را همراه با منافقان داخل آتش گرداند و ویل جزای کسی است که نمازش را حفظ نکند. - . جامع الاخبار : 87 -

و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: هر کس نمازش را ترک کند یعنی ،بدون عذر آن را از دست دهد عملش تباه گردیده است. سپس فرمود: فاصله میان بنده و کفر، به اندازه ترک نماز است. - . جامع الاخبار : 87 -

و حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: شیطان پیوسته از بنی آدم می هراسد، تا زمانی که نمازهای پنجگانه را حفظ کند و وقتی نمازها را ضایع گرداند، شیطان بر او جرأت می یابد و او را در دام گناهان کبیره می اندازد. - . جامع الاخبار : 87 -

و حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نمازی را ترک کند به این دلیل که به ثواب آن امید ندارد و از کیفر آن نمی هراسد، برایم مهم نیست که یهودی بمیرد یا نصرانی یا مجوس. - . جامع الاخبار : 87 -

**[ترجمه]

«3»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الطَّالَقَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ صَالِحٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ هِشَامٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ مُجَاهِدٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ بَدْرٍ عَنْ سَوَّارِ بْنِ مُنِیبٍ عَنْ وَهْبٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکاً یُسَمَّی سَخَائِیلَ یَأْخُذُ الْبَرَوَاتِ لِلْمُصَلِّینَ عِنْدَ کُلِّ صَلَاةٍ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ جَلَّ جَلَالُهُ فَإِذَا أَصْبَحَ الْمُؤْمِنُونَ وَ قَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا صَلَاةَ الْفَجْرِ أَخَذَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَرَاءَةً لَهُمْ مَکْتُوبٌ فِیهَا أَنَا اللَّهُ الْبَاقِی عِبَادِی وَ إِمَائِی فِی حِرْزِی جَعَلْتُکُمْ وَ فِی حِفْظِی وَ تَحْتَ کَنَفِی صَیَّرْتُکُمْ وَ عِزَّتِی لَا خَذَلْتُکُمْ وَ أَنْتُمْ مَغْفُورٌ لَکُمْ ذُنُوبُکُمْ إِلَی الظُّهْرِ فَإِذَا کَانَ وَقْتُ الظُّهْرِ فَقَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا أَخَذَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَرَاءَةَ الثَّانِیَةَ مَکْتُوبٌ فِیهَا أَنَا اللَّهُ الْقَادِرُ عِبَادِی وَ إِمَائِی بَدَّلْتُ سَیِّئَاتِکُمْ حَسَنَاتٍ وَ غَفَرْتُ لَکُمُ السَّیِّئَاتِ وَ أَحْلَلْتُکُمْ بِرِضَایَ عَنْکُمْ دَارَ الْجَلَالِ فَإِذَا کَانَتْ وَقْتُ الْعَصْرِ فَقَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا أَخَذَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَرَاءَةَ الثَّالِثَةَ مَکْتُوبٌ فِیهَا أَنَا اللَّهُ الْجَلِیلُ جَلَّ ذِکْرِی وَ عَظُمَ سُلْطَانِی عَبِیدِی وَ إِمَائِی حَرَّمْتُ أَبْدَانَکُمْ عَلَی النَّارِ وَ أَسْکَنْتُکُمْ مَسَاکِنَ الْأَبْرَارِ وَ دَفَعْتُ عَنْکُمْ بِرَحْمَتِی شَرَّ الْأَشْرَارِ فَإِذَا کَانَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ فَقَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا أَخَذَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَرَاءَةَ الرَّابِعَةَ مَکْتُوبٌ فِیهَا أَنَا اللَّهُ الْجَبَّارُ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ عَبِیدِی وَ إِمَائِی صَعِدَ مَلَائِکَتِی مِنْ عِنْدِکُمْ بِالرِّضَا وَ حَقٌّ عَلَیَّ أَنْ أُرْضِیَکُمْ وَ أُعْطِیَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُنْیَتَکُمْ فَإِذَا کَانَ وَقْتُ الْعِشَاءِ فَقَامُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلَّوْا أَخَذَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمُ الْبَرَاءَةَ الْخَامِسَةَ مَکْتُوبٌ فِیهَا إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ غَیْرِی وَ لَا رَبَّ سِوَایَ عِبَادِی وَ إِمَائِی فِی بُیُوتِکُمْ تَطَهَّرْتُمْ وَ إِلَی بُیُوتِی مَشَیْتُمْ وَ فِی ذِکْرِی خُضْتُمْ وَ حَقِّی عَرَفْتُمْ وَ فَرَائِضِی أَدَّیْتُمْ أُشْهِدُکَ یَا سَخَائِیلُ وَ سَائِرَ مَلَائِکَتِی أَنِّی قَدْ رَضِیتُ عَنْهُمْ

ص: 203


1- 1. جامع الأخبار ص 87.

قَالَ فَیُنَادِی سَخَائِیلُ بِثَلَاثَةِ أَصْوَاتٍ کُلَّ لَیْلَةٍ بَعْدَ صَلَاةِ الْعِشَاءِ یَا مَلَائِکَةَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ غَفَرَ لِلْمُصَلِّینَ الْمُوَحِّدِینَ فَلَا یَبْقَی مَلَکٌ فِی السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ إِلَّا اسْتَغْفَرَ لِلْمُصَلِّینَ وَ دَعَا لَهُمْ بِالْمُدَاوَمَةِ عَلَی ذَلِکَ فَمَنْ رُزِقَ صَلَاةَ اللَّیْلِ مِنْ عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ قَامَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُخْلِصاً فَتَوَضَّأَ وُضُوءاً سَابِغاً وَ صَلَّی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِنِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ قَلْبٍ سَلِیمٍ وَ بَدَنٍ خَاشِعٍ وَ عَیْنٍ دَامِعَةٍ جَعَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلْفَهُ تِسْعَةَ صُفُوفٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فِی کُلِّ صَفٍّ مَا لَا یُحْصِی عَدَدَهُمْ إِلَّا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَحَدُ طَرَفَیْ کُلِّ صَفٍّ بِالْمَشْرِقِ وَ الْآخَرُ بِالْمَغْرِبِ قَالَ فَإِذَا فَرَغَ کُتِبَ لَهُ بِعَدَدِهِمْ دَرَجَاتٌ قَالَ مَنْصُورٌ کَانَ الرَّبِیعُ بْنُ بَدْرٍ إِذَا حَدَّثَ بِهَذَا الْحَدِیثِ یَقُولُ أَیْنَ أَنْتَ یَا غَافِلُ عَنْ هَذَا الْکَرَمِ وَ أَیْنَ أَنْتَ عَنْ قِیَامِ هَذِهِ اللَّیْلِ وَ عَنْ جَزِیلِ هَذَا الثَّوَابِ وَ عَنْ هَذِهِ الْکَرَامَةِ(1).

**[ترجمه]مجالس صدوق: ابن عباس روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند تبارک و تعالی فرشته ای به نام سخائیل دارد که در وقت هر نماز، از پروردگار جهانیان جل جلاله برای نمازگزاران برات دریافت می کند. صبح که مؤمنان برخیزند و وضو بگیرند و نماز صبح بگزارند، از خداوند عزوجل براتی برای آنان می گیرد که در آن نوشته شده: منم خداوند باقی. بندگان و کنیزانم، شما را در حفظ خود و زیر سایه و کنف حمایت خود گرفتم. به عزت خویش شما را وا مگذارم و گناهان شما تا ظهر آمرزیده است. چون ظهر رسید، برخیزند و وضو بگیرند و نماز به جای آورند، از خداوند عزوجل برات دوم را می گیرد که در آن نوشته شده: منم خدای توانا، بندگانم و کنیزانم! زشتی های شما را به حسنات مبدل کردم و سیئات شما را آمرزیدم و به خشنودی خویش، شما را در دار الجلال وارد کردم. وقت عصر که برخیزند و وضو بگیرند و نماز بخوانند، برات سوم را از خداوند عزوجل برای آنان می گیرد که در آن نوشته شده: منم خدای جلیل که یادم بزرگ و سلطانم عظیم است. ای بندگان و کنیزانم! بدن هاتان را بر آتش دوزخ حرام کردم و شما را در منازل نیکان در آوردم و به رحمت خویش، شر بدان را از شما دفع کردم. چون وقت مغرب برخیزند و وضو دارند و نماز بگزارند، برات چهارم را از خدای عزوجل برای آن ها بگیرد که در آن نوشته شده: منم خدای جبار کبیر متعال، بندگان و کنیزانم! فرشتگانم از طرف شما خشنود بالا آمدند و این حق بر من است که شما را راضی کنم و در روز قیامت آرزوی شما را بر آورم. وقت عشا که برخیزند و وضو بگیرند و نماز عشا به پا دارند، برات پنجم را از خداوند عزوجل برای آنان می گیرد که در آن نوشته شده: به راستی منم خدائی که جز من معبود حقی نیست و پروردگاری جز من نیست. ای بندگان و کنیزانم! در خانه هایتان تطهیر کردید و به خانه من آمدید و در یاد من غرق شدید و حق مرا شناختید و واجباتم را انجام دادید. گواهت می گیرم ای سخائیل و فرشتگان دیگرم، که من از آنان راضی هستم. گفت: سخائیل هر شب بعد از نماز عشا سه بار ندا می دهد: ای فرشتگان خدا! خداوند تبارک و تعالی نمازگزاران یکتا پرست را آمرزیده است. پس فرشته ای در آسمان های هفتگانه باقی نمی ماند جز اینکه برای نماز گزاران درخواست آمرزش می کند و برای ادامه این عمل برای او دعا می کند. هر بنده و کنیزی هم که موفق به نماز شب شود، از روی اخلاص برای خدای عزوجل بر خیزد و وضوی کامل گیرد و با نیتی راستین و دلی سالم و تنی خاشع و چشمی گریان برای خدای عزوجل نماز گزارد، خداوند تبارک و تعالی در پشت سر او نه صف از فرشتگان قرار می دهد که شماره هر صف را جز خدای تبارک و تعالی نداند. یک طرف هر صف مشرق باشد و طرف دیگر مغرب. - گفت: - و چون فارغ شود، به تعداد آن فرشتگان برای او درجاتی نوشته شود.

منصور [از راویان حدیث] گوید: وقتی ربیع بن بدر این حدیث را نقل می کرد، می گفت: ای غافل! تو کجایی از دریافت این کرم و تو کجایی از به پا خاستن شب و درک این ثواب بسیار و این کرامت!. - . امالی صدوق : 42-41 -

**[ترجمه]

«4»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُؤَدِّبِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ خَالِدٍ الْقَلَانِسِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام: یُؤْتَی بِشَیْخٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ کِتَابُهُ ظَاهِرُهُ مِمَّا یَلِی النَّاسَ لَا یَرَی إِلَّا مَسَاوِیَ فَیَطُولُ ذَلِکَ عَلَیْهِ فَیَقُولُ یَا رَبِّ أَ تَأْمُرُنِی إِلَی النَّارِ فَیَقُولُ الْجَبَّارُ جَلَّ جَلَالُهُ یَا شَیْخُ أَنَا أَسْتَحْیِی أَنْ أُعَذِّبَکَ وَ قَدْ کُنْتَ تُصَلِّی فِی دَارِ الدُّنْیَا اذْهَبُوا بِعَبْدِی إِلَی الْجَنَّةِ(2).

الخصال، عن أبیه عن سعد عن سلمة: مثله (3).

**[ترجمه]از مجالس صدوق: امام جعفر صادق علیه السلام فرموده اند: در روز قیامت پیرمردی را می آورند و نامه اعمالش را به او می دهند و از ظاهرش که به سوی مردم است، جز بدی دیده نشود و این بر او بسیار ناگوار آید و گوید: پروردگارا! آیا مرا به دوزخ امر می فرمائی؟ جبار جل جلاله فرماید: ای پیرمرد! من شرم دارم از اینکه تو را عذاب کنم و حال آنکه در دنیا نماز می خواندی، بنده مرا به بهشت ببرید. - . امالی صدوق : 32 -

الخصال: از سلمه مثل این حدیث را نقل کرده است. - . الخصال 2 : 116 و 115 -

**[ترجمه]

«5»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ علیه السلام قَالَ: کَلَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ علیه السلام قَالَ مُوسَی إِلَهِی مَا جَزَاءُ مَنْ صَلَّی الصَّلَوَاتِ

ص: 204


1- 1. أمالی الصدوق ص 41- 42.
2- 2. أمالی الصدوق ص 32.
3- 3. الخصال ج 2 ص 115 و 116.

لِوَقْتِهَا قَالَ أَعْطَیْتُهُ سُؤْلَهُ وَ أُبِیحُهُ جَنَّتِی الْخَبَرَ(1).

**[ترجمه]مجالس صدوق: از حضرت عبد العظیم حسنی از امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمود: خداوند عزوجل با موسی بن عمران علیه السلام سخن گفت. موسی عرض کرد: معبودا! پاداش کسی که نمازها را به وقت آن به جای آورد چیست؟ فرمود: خواسته اش را به او می دهم و بهشتم را به او مباح می سازم... ادامه روایت. - . امالی صدوق : 125 -

**[ترجمه]

«6»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّائِغِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُقْدَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: جَاءَ ثَقَفِیٌّ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَهُ عَمَّا لَهُ مِنَ الثَّوَابِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِذَا قُمْتَ إِلَی الصَّلَاةِ وَ تَوَجَّهْتَ وَ قَرَأْتَ أُمَّ الْکِتَابِ وَ مَا تَیَسَّرَ مِنَ السُّوَرِ ثُمَّ رَکَعْتَ فَأَتْمَمْتَ رُکُوعَهَا وَ سُجُودَهَا وَ تَشَهَّدْتَ وَ سَلَّمْتَ غُفِرَ لَکَ کُلُّ ذَنْبٍ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الصَّلَاةِ الَّتِی قَدَّمْتَهَا إِلَی الصَّلَاةِ الْمُؤَخَّرَةِ فَهَذَا لَکَ فِی صَلَاتِکَ (2).

**[ترجمه]مجالس صدوق: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: یک ثقفی به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و از او در مورد ثوابی که در نماز برای او هست پرسش کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چون برای نماز به پا خاستی و رو به قبله ایستادی و حمد و سوره ای را که توانستی خواندی، سپس رکوع و سجودت را کامل نمودی و تشهد و سلامت را به جا آوردی، هر گناهی که از تو بعد از نماز قبلی صادر شده باشد و آنچه از تو پیش از نماز بعدی صادر شود، آمرزیده شود. این هم ثواب نمازت. - . امالی صدوق : 328 -

**[ترجمه]

أقول

تمامه فی باب فضائل الحج (3).

**[ترجمه]تمام آن در باب فضایل حج آمده است. - . ر.ک: ج 99 ص 5 و 4 از این چاپ جدید. -

**[ترجمه]

«7»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَیْمَنَ بْنِ مُحْرِزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یَقُومُ إِلَی الصَّلَاةِ إِلَّا اکْتَنَفَتْهُ بِعَدَدِ مَنْ خَالَفَهُ مَلَائِکَةٌ یُصَلُّونَ خَلْفَهُ یَدْعُونَ اللَّهَ لَهُ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ (4).

ثواب الأعمال، عن محمد بن الحسن بن الولید عن الحسین بن الحسن بن أبان عن الحسین بن سعید عن ابن محبوب عن ابن الفضیل عن الثمالی: مثله (5) مشکاة الأنوار عنه علیه السلام: مثله (6).

ص: 205


1- 1. أمالی الصدوق ص 125.
2- 2. أمالی الصدوق: 328.
3- 3. راجع ج 99 ص 4 و 5 من هذه الطبعة الحدیثة.
4- 4. أمالی الصدوق 343.
5- 5. ثواب الأعمال ص 35.
6- 6. مشکاة الأنوار ص 81.

**[ترجمه]از مجالس صدوق: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: هر بنده ای از شیعیان ما که برای نماز به پا خیزد، به تعداد کسانی که مخالف اویند، فرشتگان پشت او می ایستند و نماز می کنند و برای او دعا می کنند تا از نماز فارغ شود. - . امالی صدوق : 343 -

ثواب الاعمال: از ثمالی نظیر این حدیث روایت شده است. - . ثواب الاعمال : 35 -

مشکوة الانوار: از امام باقر علیه السلام نظیر این حدیث روایت شده است. - . مشکاة الانوار : 81 -

**[ترجمه]

«8»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ(1) یَقُولُ ذِکْرُ اللَّهِ لِأَهْلِ الصَّلَاةِ أَکْبَرُ مِنْ ذِکْرِهِمْ إِیَّاهُ أَ لَا تَرَی أَنَّهُ یَقُولُ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ (2).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم در روایت ابی جارود از امام باقر علیه السلام در مورد قول خدای تعالی: «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»، - . عنکبوت / 45 - {و قطعاً یاد خدا بالاتر است.} آمده است که می فرماید: یاد نمازگزاران از سوی خداوند، بزرگتر است از یاد او توسط آنان. آیا نمی بینی که می فرماید: « فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ »، - . بقره / 152 - {پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.} - . تفسیر علی بن ابراهیم : 497 -

**[ترجمه]

«9»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یُؤْتَی بِعَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ فَیُقَالُ لَهُ اذْکُرْ أَوْ تَذَکَّرْ هَلْ لَکَ مِنْ حَسَنَةٍ قَالَ فَیَتَذَکَّرُ فَیَقُولُ یَا رَبِّ مَا بِی مِنْ حَسَنَةٍ إِلَّا أَنَّ فُلَاناً عَبْدَکَ الْمُؤْمِنَ مَرَّ بِی فَطَلَبْتُ مِنْهُ مَاءً فَأَعْطَانِی مَاءً فَتَوَضَّأْتُ بِهِ وَ صَلَّیْتُ لَکَ قَالَ فَیَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ غَفَرْتُ لَکَ أَدْخِلُوا عَبْدِیَ الْجَنَّةَ(3).

**[ترجمه]الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: در روز قیامت بنده ای را می آورند که حسنه ای ندارد. به او می گویند: یاد کن یا به یاد آور که آیا حسنه ای داری؟ فرمود: آن بنده به یاد می­آورد و می گوید: پروردگارا! من حسنه ای ندارم جز اینکه فلان بنده مؤمنت از کنار من گذشت و من از او آب خواستم و او به من داد و با آن آب وضو گرفتم و برای تو نماز خواندم. پس پروردگار تبارک و تعالی می فرماید: تو را آمرزیدم، بنده ام را به بهشت برید. - . الخصال 1 : 15 -

**[ترجمه]

«10»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْخَلِیلِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْبَغَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْجَعْدِ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ الْغَیْزَارِ عَنْ أَبِی عَمْرٍو الشَّیْبَانِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الصَّلَاةُ وَ الْبِرُّ وَ الْجِهَادُ(4).

**[ترجمه]الخصال: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: محبوبترین اعمال در نزد خدای عزوجل، نماز و نیکی و جهاد است. - . الخصال 1 : 78 به طور خلاصه -

**[ترجمه]

«11»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ بْنِ کَسِیرٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَیَّاشٍ عَنْ شُرَحْبِیلَ بْنِ مُسْلِمٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ قَالا سَمِعْنَا أَبَا أُمَامَةَ یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ لَا أُمَّةَ بَعْدَکُمْ أَلَا فَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ صَلُّوا خَمْسَکُمْ وَ صُومُوا شَهْرَکُمْ وَ حُجُّوا بَیْتَ رَبِّکُمْ وَ أَدُّوا زَکَاةَ أَمْوَالِکُمْ طَیِّبَةً بِهَا أَنْفُسُکُمْ وَ أَطِیعُوا وُلَاةَ أَمْرِکُمْ تَدْخُلُوا جَنَّةَ رَبِّکُمْ (5).

ص: 206


1- 1. العنکبوت: 45.
2- 2. تفسیر علیّ بن إبراهیم ص 497 و الآیة فی سورة البقرة: 152.
3- 3. الخصال ج 1 ص 15.
4- 4. الخصال ج 1 ص 78 ملخصا.
5- 5. الخصال ج 1 ص 156.

**[ترجمه]الخصال: ابو امامه گوید: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: ای مردم! همانا بعد از من پیامبری نخواهد آمد و بعد از شما امتی .

پروردگار خود را بپرستید و نمازهای پنجگانه را به جا آورید و ماه رمضان را روزه بگیرید و حج خانه خدا را به جا آورید و زکات اموالتان را با طیب خاطر بپردازید و از اولیای امرتان فرمان برید تا در بهشت پروردگارتان درآئید. - . الخصال 1 : 156 -

**[ترجمه]

«12»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: لَوْ یَعْلَمُ الْمُصَلِّی مَا یَغْشَاهُ مِنْ جَلَالِ اللَّهِ مَا سَرَّهُ أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ(1).

وَ قَالَ علیه السلام: مَنْ أَتَی الصَّلَاةَ عَارِفاً بِحَقِّهَا غُفِرَ لَهُ (2).

وَ قَالَ علیه السلام: إِذَا قَامَ الرَّجُلُ إِلَی الصَّلَاةِ أَقْبَلَ إِلَیْهِ إِبْلِیسُ یَنْظُرُ إِلَیْهِ حَسَداً لِمَا یَرَی مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ الَّتِی تَغْشَاهُ (3).

**[ترجمه]الخصال: از امام صادق از پدرانش علیهم السلام روایت شده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: اگر نمازگزار بداند چقدر از شکوه خداوندی او را فرا گرفته، دوست نمی دارد که سر از سجده بردارد. - . الخصال 2 : 167 س 17 -

و حضرت که درود خدا بر او باد فرمود: هر کس با شناخت حق نماز، به سراغ آن برود، گناهانش آمرزیده می شود. - . الخصال 2 : 165 -

و حضرت که درود خدا بر او باد فرمود: وقتی انسان برای نماز به پا خیزد، ابلیس به خاطر رحمتی که می بیند از جانب خدا انسان را فرا می گیرد، با حسرت به او می نگرد. - . الخصال 2 : 167 س 20 -

**[ترجمه]

«13»

الْعُیُونُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الطَّائِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْخُوزِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِیِّ عَنْهُ علیه السلام: وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأُشْنَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ أَدَّی فَرِیضَةً فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ(4).

**[ترجمه]العیون: امام رضا از پدرانش علیهم السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس واجبی را به جا آورد، در نزد خداوند دعایی مستجاب دارد. - . عیون الاخبار 2 : 28 -

**[ترجمه]

«14»

وَ مِنْهُ، بِتِلْکَ الْأَسَانِیدِ عَنْهُ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا تَزَالُ أُمَّتِی بِخَیْرٍ مَا تَحَابُّوا وَ تَهَادَوْا وَ أَدَّوُا الْأَمَانَةَ وَ اجْتَنَبُوا الْحَرَامَ وَ قَرَوُا الضَّیْفَ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ فَإِذَا لَمْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ ابْتُلُوا بِالْقَحْطِ وَ السِّنِینَ (5).

**[ترجمه]العیون: امام رضا روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تا زمانی که امت من به هم محبت ورزند و به یکدیگر هدیه دهند و امانت را به جای آورند و از حرام دوری کنند و مهمان نوازی کنند و نماز به پا دارند و زکات بپردازند، پیوسته در خیر خواهند بود و وقتی چنین نکنند، گرفتار قحطی و خشکسالی می گردند. - . عیون الاخبار 2 : 29 -

**[ترجمه]

«15»

وَ مِنْهُ، بِتِلْکَ الْأَسَانِیدِ عَنْهُ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُدْعَی بِالْعَبْدِ فَأَوَّلُ شَیْ ءٍ یُسْأَلُ عَنْهُ الصَّلَاةُ فَإِنْ جَاءَ بِهَا تَامَّةً

ص: 207


1- 1. الخصال ج 2 ص 167 س 17.
2- 2. الخصال ج 2 ص 165.
3- 3. الخصال ج 2 ص 167 س 20.
4- 4. عیون الأخبار ج 2 ص 28.
5- 5. عیون الأخبار ج 2 ص 29.

وَ إِلَّا زُخَّ فِی النَّارِ(1).

صحیفة الرضا عنه علیه السلام: مثله (2).

**[ترجمه]العیون: امام رضا از پدرانش علیهم السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چون روز قیامت فرا رسد، بنده را بخوانند و اولین چیزی که از او سؤال می کنند نماز است. اگر آن را کامل به جای آورده، او را عفو کنند؛ در غیر این صورت او را در آتش افکنند. - . عیون الاخبار 2 : 31 -

صحیفة الرضا از امام رضا علیه السلام مانند این حدیث را روایت کرده است. - . صحیفة الرضا علیه السلام : 29 و 4 و 3 هر سه حدیث به ترتیب آمده است. -

**[ترجمه]

«16»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ کُلَیْبٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّکُمْ لَعَلَی دِینِ اللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ فَأَعِینُونَا عَلَی ذَلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ عَلَیْکُمْ بِالصَّلَاةِ وَ الْعِبَادَةِ عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ (3).

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: از امام صادق روایت کرده که فرمود: آگاه باشید! به خدا سوگند که شما بر آئین خدا و فرشتگان او هستید، پس با پارسائی و اجتهاد ما را در آن یاری کنید و بر شما باد بر نماز و عبادت، و بر شما باد بر پارسائی. - . امالی طوسی 1 : 31 -

**[ترجمه]

«17»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ الزَّیَّاتِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَحْیَی بْنِ عَیَّاشٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَزِیدَ بْنِ هَارُونَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ قَالَ: کُنَّا مَعَ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ تَحْتَ شَجَرَةٍ فَأَخَذَ غُصْناً مِنْهَا فَنَفَضَهُ فَتَسَاقَطَ وَرَقُهُ فَقَالَ أَ لَا تَسْأَلُونِّی عَمَّا صَنَعْتُ فَقُلْنَا أَخْبِرْنَا قَالَ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی ظِلِّ شَجَرَةٍ فَأَخَذَ غُصْناً مِنْهَا فَنَفَضَهُ فَتَسَاقَطَ وَرَقُهُ فَقَالَ أَ لَا تَسْأَلُونِّی عَمَّا صَنَعْتُ قُلْنَا أَخْبِرْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الْعَبْدَ الْمُسْلِمَ إِذَا قَامَ إِلَی الصَّلَاةِ تَحَاتَّتْ عَنْهُ خَطَایَاهُ کَمَا تَحَاتَّتْ وَرَقُ هَذِهِ الشَّجَرَةِ(4).

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: از ابی عثمان روایت کرده که گفت: روزی با سلمان فارسی در زیر درختی نشسته بودیم که شاخه ای از آن را برداشت و آن را تکان داد و برگ هایش بر زمین ریخت، سپس گفت: آیا در مورد کاری که کردم از من نمی پرسید؟ گفتیم: به ما خبر بده. گفت: زیر سایه درختی با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم که شاخه ای از آن را گرفت و تکان داد و برگ هایش بر زمین ریخت و فرمود: آیا در مورد کاری که کردم از من نمی پرسید؟ عرض کردیم: یا رسول الله! به ما خبر بده. فرمود: بنده مسلمان وقتی برای نماز به پا خیزد، خطاهایش از او فرو می ریزد، چنانچه برگ های این شاخه فرو ریختند. - . امالی طوسی 1 : 170 -

**[ترجمه]

بیان

فی النهایة تحاتت عنه ذنوبه أی تساقطت.

**[ترجمه]در النهایة آمده: «تحاتَّت عنه ذنوبُه» یعنی: گناهانش فرو ریخت.

**[ترجمه]

«18»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَتَنْقُضُنَّ عُرَی الْإِسْلَامِ عُرْوَةً عُرْوَةً کُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِی تَلِیهَا فَأَوَّلُهُنَّ نَقْضُ الْحُکْمِ وَ آخِرُهُنَّ الصَّلَاةُ(5).

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: ابو امامه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دستگیره­های اسلام یکی یکی شکسته می­شود؛ هر گاه دستگیره­ای شکسته شد، مردم به دستگیره بعدی چنگ می زنند، اولین دستگیره، نقض حکم است و آخرینش نماز. - . امالی طوسی 1 : 189 -

**[ترجمه]

بیان

لعل المراد بنقض الحکم إبطال الأحکام الشرعیة و تولیها من لا

ص: 208


1- 1. عیون الأخبار ج 2 ص 31.
2- 2. صحیفة الرضا علیه السلام ص 3 و 4 و 29 الثلاثة أحادیث علی الترتیب.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 31.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 170.
5- 5. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 189.

یستحق إجراءها کالثلاثة.

**[ترجمه]شاید مراد از نقض حکم، باطل نمودن احکام شرعی و به عهده گرفتن اجرای آن توسط کسی است که شایستگی اجرای آن را ندارد، مثل آن سه نفر .

**[ترجمه]

«19»

أَقُولُ، قَدْ مَضَی بِأَسَانِیدَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (1) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ إِقَامَةُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ.

وَ فِیمَا أَوْصَی بِهِ الْبَاقِرُ علیه السلام جَابِرَ الْجُعْفِیَ (2) الصَّلَاةُ بَیْتُ الْإِخْلَاصِ وَ تَنْزِیهٌ عَنِ الْکِبْرِ.

وَ فِی خُطْبَةِ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا: فَرَضَ اللَّهُ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً مِنَ الْکِبْرِ(3).

**[ترجمه]مؤلف:

از امیر المؤمنین علیه السلام - . ر.ک: ج 69 ص 387 و 386 و همچنین ج 77 ص 399 و 398. - روایت شده که فرموده است: بهترین چیزی که انسان ها می توانند بدان چنگ زنند، ایمان به خدا و رسول اوست... تا آنجا که می فرماید: و برپائی نماز که آئین ملت اسلام است.

در توصیه های امام باقر علیه السلام به جابر جعفی - . ر.ک: ج 78 ص 183 باب توصیه های امام باقر علیه السلام. - آمده است: نماز، خانه اخلاص و دوری از خود بزرگ بینی است. در خطبه حضرت فاطمه علیها السلام آمده است: خداوند نماز را واجب کرد تا انسان از کبر دور شود. - . علل الشرائع 1 : 236 -

**[ترجمه]

«20»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ مُحَمَّدٍ الشَّعْرَانِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ عَمْرٍو الْمُجَاشِعِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ الصَّادِقِ علیه السلام وَ عَنِ الْمُجَاشِعِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهم السلام قَالَ: أُوصِیکُمْ بِالصَّلَاةِ وَ حِفْظِهَا فَإِنَّهَا خَیْرُ الْعَمَلِ وَ هِیَ عَمُودُ دِینِکُمْ الْخَبَرَ(4).

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرموده اند: شما را به نماز و حفظ آن توصیه می کنم؛ چرا که نماز بهترین عمل است و ستون دین شماست... ادامه روایت. - . امالی طوسی 2 : 136 -

**[ترجمه]

«21»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: مَا مِنْ صَلَاةٍ یَحْضُرُ وَقْتُهَا إِلَّا نَادَی مَلَکٌ بَیْنَ یَدَیِ النَّاسِ أَیُّهَا النَّاسُ قُومُوا إِلَی نِیرَانِکُمُ الَّتِی أَوْقَدْتُمُوهَا عَلَی ظُهُورِکُمْ فَأَطْفِئُوهَا بِصَلَاتِکُمْ (5).

ثواب الأعمال، عن أبیه عن محمد بن یحیی العطار عن محمد بن أحمد

ص: 209


1- 1. راجع ج 69 ص 386 و 387 و هکذا ج 77 ص 398 و 399.
2- 2. راجع ج 78 ص 183 باب وصایا الباقر علیه السلام.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 236.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 136.
5- 5. أمالی الصدوق ص 297.

الأشعری عن موسی بن جعفر عن الدهقان: مثله (1)

**[ترجمه]مجالس صدوق: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند: وقت هر نماز که فرا رسد، فرشته ای در میان مردم ندا می دهد که ای مردم! برخیزید و آتشی را که در پشت های خود روشن کرده اید، با نماز فرو نشانید. - . امالی صدوق : 297 -

ثواب الاعمال: از دهقان نظیر این حدیث را روایت کرده است. - . ثواب الاعمال : 32 -

**[ترجمه]

بیان

الظاهر اختصاص الصلاة بالفرائض الیومیة و یحتمل التعمیم لیشتمل جمیع الفرائض و النوافل الموقتة و یدل علی تکفیر الحسنات للسیئات فی الجملة و قد سبق القول فیه.

و قال الشیخ البهائی قدس الله روحه ما من صلاة من صلة لتأکید النفی إلا نادی ملک استثناء مفرغ و جملة نادی ملک حالیة و المعنی ما حضر وقت صلاة علی حالة من الحالات إلا مقارنا لنداء ملک و إنما صح خلو الماضی الواقع حالا عن الواو و قد فی أمثال هذه المقامات لأنه قصد به تعقیب ما بعد إلا لما قبلها فأشبه الشرط و الجزاء صرح به التفتازانی و غیره.

و قال فی الکشاف حقیقة قول القائل جلست بین یدی فلان أن یجلس بین الجهتین المسامتتین لیمینه و شماله قریبا منه فسمیت الجهتان یدین لکونهما علی سمت الیدین مع القرب منهما توسعا کما یسمی الشی ء باسم غیره إذا جاوره و داناه انتهی (2).

و قوله إلی نیرانکم استعارة مصرحة شبهت الذنوب بالنار فی إهلاک من وقع فیها و أوقدتموها ترشیح و أطفئوها ترشیح آخر و إن جعلت نیرانکم مجازا مرسلا من قبیل تسمیة السبب باسم المسبب فالترشیحان علی ما کانا علیه إذ المجاز المرسل ربما یرشح أیضا کما قالوه فی قوله صلی الله علیه و آله أسرعکن لحوقا بی أطولکن یدا و لا یبعد أن یجعل الکلام استعارة تمثیلیة من غیر ارتکاب تجوز فی المفردات بأن تشبه الهیئة المنتزعة من المذنب و تلبسه بالذنب المهلک له و تخفیف ذلک بالصلاة بالهیئة المنتزعة من موقد النار علی ظهره ثم إطفائه لها و هاهنا وجه آخر مبنی علی تجسم الأعمال کما ذهب إلیه بعض أصحاب القلوب و قد ورد فی القرآن و الحدیث ما یرشد إلیه فیکون مجازا مرسلا علاقته تسمیة الشی ء باسم ما یؤول إلیه و الترشیح بحاله کما عرفت انتهی کلامه

ص: 210


1- 1. ثواب الأعمال ص 32.
2- 2. یعنی کلام الکشّاف.

رفع مقامه.

**[ترجمه]ظاهر اختصاص نماز به فرائض یومیه است و احتمال تعمیم هم وجود دارد تا شامل تمام فرائض و نوافل وقت دار هم شود و اشاره دارد به پوشاندن سیئات به وسیله حسنات به طور کلی، و پیشتر در مورد آن صحبت شد.

شیخ بهائی - قدس الله روحه - گفته است: «ما من صلاة»، «من» صله است برای تأکید نفی. «إلا نادی ملک» استثناء مفرغ است و جمله «نادی ملک» حالیه است و به این معناست که در هیچ حالتی وقت نماز فرا نمی رسد مگر اینکه همراه با ندای فرشته ای باشد. در چنین مواردی، آمدن فعل ماضی ای که حال واقع شده، بدون واو و قد درست است؛ زیرا او خواسته ما بعد إلاّ را در پی ما قبلش بیاورد و در نتیجه، جمله شبیه شرط و جواب[جمله شرطی] شده است. تفتازانی و دیگران نیز آن را تصریح کرده اند.

در کشاف گفته است: حقیقت معنای این سخن که می گویند: «جلستُ بین یدی فلان» این است که بین دو جهت بنشیند که سمت راست و سمت چپ او است و نزدیک او قرار بگیرد، پس این دو جهت، «یدین» نامیده شد که در جهت دو دست است، با نزدیکی به آنها از باب توسُع، این دو جهت در موازات دو دست قرار دارند؛ چنانچه یک چیز به خاطر مجاورت و نزدیکی با چیزی دیگر، به نام آن نامیده می شود. پایان. - . یعنی سخن کشاف -

فرموده اش: «إلی نیرانکم» استعاره مصرحه است. گناهان به آتش تشبیه شده، در هلاک ساختن هر که در دام آن بیفتد. «أوقدتموها» استعاره ترشیحیه است و «أطفئوها» ترشیح دیگری است. هر چند که «نیرانکم» مجاز مرسل از نوع تسمیه سبب به اسم مسبب است، پس این دو ترشیح به همان صورت که بودند باقی می­مانند؛ زیرا مجاز مرسل هم چه بسا مرشح شود، چنانچه در مورد قول حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز چنین گفته اند: «سریعترین شما در ملحق شدن به من کسی است که دستش بلندتر[بخشنده تر] باشد.» بعید هم نیست که کلام استعاره تمثیلیه باشد بدون این که در مفردات، مجازی رخ داده باشد، به این صورت که هیئت انتزاع شده از گنهکار و مبادرت او را به گناهی که نابودگر اوست و تخفیف آن را به وسیله نماز، به هیئتی تشبیه کرده که از شعله ور شدن آتش در پشت او و سپس خاموش کردن آن انتزاع شده و در اینجا یک وجه دیگر هم وجود دارد که مبتنی بر تجسم اعمال است؛ چنانچه برخی از اصحاب دل بدان معتقدند و در قرآن و حدیث مواردی وجود دارد که ما را بدان رهنمون می شود، پس مجاز مرسل می شود، به علاقه تسمیه شیء به اسم آنچه به آن برمی­گردد - ما یؤول الیه - و ترشیح به حال خود باقی می­ماند، چنان که دانستی. پایان کلام آن بزرگوار که مقامش افزون باد .

**[ترجمه]

«22»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْبُنْدَارِ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ الْحَمَّادِیِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْجَعْدِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ ثَابِتٍ الْبُنَانِیِّ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: حُبِّبَتْ إِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا ثَلَاثٌ النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ جُعِلَتْ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ(1).

**[ترجمه]الخصال: از نبی اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: از دنیا سه چیز برای من دوست داشتنی است: زنان، عطر و نور دیده ام نیز در نماز است. - . الخصال : 79 -

**[ترجمه]

«23»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ یَسَارٍ مَوْلَی أَنَسٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: حُبِّبَ إِلَیَّ مِنْ دُنْیَاکُمُ النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ(2).

قال الصدوق رحمه الله إن الملحدین یتعلقون بهذا الخبر یقولون إن النبی صلی الله علیه و آله قال حبب إلی من دنیاکم النساء و الطیب و أراد أن یقول الثالث فندم و قال و جعل قرة عینی فی الصلاة و کذبوا لأنه صلی الله علیه و آله لم یکن مراده بهذا الخبر إلا الصلاة وحدها لأنه قَالَ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ: رکعتین [رَکْعَتَانِ] یُصَلِّیهِمَا الْمُتَزَوِّجُ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَةً یُصَلِّیهِمَا غَیْرُ مُتَزَوِّجٍ وَ إِنَّمَا حُبِّبَ إِلَیْهِ النِّسَاءُ لِأَجْلِ الصَّلَاةِ.

وَ هَکَذَا قَالَ: رکعتین [رَکْعَتَانِ] یُصَلِّیهِمَا مُتَعَطِّرٌ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَةً یُصَلِّیهِمَا غَیْرُ مُتَعَطِّرٍ وَ إِنَّمَا حُبِّبَ إِلَیْهِ الطِّیبُ أَیْضاً لِأَجْلِ الصَّلَاةِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام وَ جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ لِأَنَّ الرَّجُلَ لَوْ تَطَیَّبَ وَ تَزَوَّجَ ثُمَّ لَمْ یُصَلِّ لَمْ یَکُنْ لَهُ فِی التَّزْوِیجِ وَ الطِّیبِ فَضْلٌ وَ لَا ثَوَابٌ (3).

**[ترجمه]الخصال: از نبی اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: از دنیای شما آنچه برای من دوست داشتنی است: زنان و عطر است و روشنی دیده ام نیز در نماز است. - . الخصال : 79 -

صدوق - رحمه الله - گفته است: بی دینان این حدیث را می گیرند و می گویند: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: از دنیای شما زن ها و عطر برای من دوست داشتنی است و می خواست سومی را بگوید و پشیمان شد و فرمود: روشنی چشم من در نماز است. آن ها دروغ گفتند، زیرا منظور آن حضرت در این حدیث، تنها نماز بود؛ چون حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: دو رکعت که فرد متأهل می خواند، در نزد خدا بهتر است از هفتاد رکعتی که فرد غیر متأهل می خواند؛ و این که محبت زنان به جهت نماز در وجود حضرت قرار داده شده است.

همچنین فرمود: دو رکعت نمازی که شخص معطر می خواند، بهتر است از هفتاد رکعتی که شخص غیر معطر می خواند و و این که دوست داشتن عطر به جهت نماز در وجود حضرت قرار داده شده است. آنگاه فرمود: روشنی چشم من در نماز است؛ زیرا وقتی کسی عطر بزند و ازدواج نماید ولی نماز نخواند، ازدواج و عطر برای او فضیلت و ثوابی ندارد. - . الخصال : 79 -

**[ترجمه]

توضیح

أقول ما ذکره رحمه الله جید متین لکنه إنما یستقیم علی روایة لیس فیها ثلاث و أما علی الروایة التی ذکر فیها الثلاث فلا یستقیم ما ذکره قدس سره و لیت شعری أی إلحاد فیما ذکروه و لعله نسب إلیهم الإلحاد من جهة

ص: 211


1- 1. الخصال ص 79.
2- 2. المصدر نفسه ص 79.
3- 3. المصدر نفسه ص 79.

أخری علمها منهم و إنما ارتکبوا هذا فی روایة لیس فیها لفظ الثلاث أیضا لأن الصلاة لیست من أمور الدنیا بل من أمور الآخرة و أفضلها و لو کان المراد ما یقع فی الدنیا فلا وجه ظاهرا لتخصیص تلک الأمور بالذکر و یمکن أن یقال المراد به ما یقع فی الدنیا مطلقا و الغرض بیان أن الأولین من اللذات الدنیویة أهم و أفضل من سائرها و الأخیر من العبادات الدینیة أهم من سائرها.

و الحاصل أنی أحببت من اللذات هذین و من العبادات هذه و یحتمل وجها آخر بأن یقال قرة العین فی الصلاة أیضا من اللذات التی تحصل للمقربین فی الدنیا و إن کانت الصلاة من الأعمال الأخرویة فإن التذاذ المقربین بالصلاة و المناجاة أشهی عندهم من جمیع اللذات فلذا عده صلی الله علیه و آله من لذات الدنیا بل یمکن أن یقال إنما عده صلی الله علیه و آله فی تلک الأمور إشعارا بأن التذاذه بالنساء و الطیب أیضا من تلک الجهة أی لأن الله تعالی رضیهما و اختارهما لا للشهوة النفسانیة و قد مر و سیأتی فی ذلک تحقیق منا یقتضی أن التذاذهم علیهم السلام بنعیم الجنة أیضا من تلک الجهة و لو کان النار و العیاذ بالله دار الأخیار و مرضیا للعزیز الجبار لکانوا طالبین لها فلذاتهم فی الدارین مقصورة علی ما اختاره لهم مولاهم و لا یذعن بهذا الکلام حق الإذعان إلا من سعد بالوصول إلی مقامات المحبین رزقنا الله نیل ذلک و سائر المؤمنین.

ثم اعلم أن القر بالضم ضد الحر و العرب تزعم أن دمع الباکی من شدة السرور بارد و من الحزن حار فقرة العین کنایة عن السرور و الظفر بالمطلوب یقال قرت عینه تقر بالکسر و الفتح قرة بالفتح و الضم.

**[ترجمه]مؤلف:

آنچه صدوق - رحمه الله - گفته، خوب و متین است، ولی بر اساس روایتی که در آن کلمه سه وجود ندارد و بر اساس روایتی که در آن، سه وجود دارد، کلام شیخ - قدس سره - درست درنمی­آید و ای کاش می دانستم که چه بی دینی و الحادی در سخن آنان وجود دارد و شاید به آنان به دلیل دیگری که از آنان سراغ داشته، نسبت بی دینی داده و حقیقت این است که آن ها این اشتباه را در مورد روایتی که در آن لفظ سه نیست نیز مرتکب شده اند؛ زیرا نماز از امور دنیائی نیست، بلکه از امور اخروی و از بهترین آن ها است و اگر مراد آن چیزی بوده که در دنیا رخ می دهد، در ظاهر هیچ توجیهی برای تخصیص این امور به ذکر کردن وجود نداشت. ممکن است گفته شود: مراد از آن به طور کلی چیزی است که در دنیا رخ می دهد و غرض بیان این مطلب باشد که دو لذت اول از دیگر لذات دنیوی مهمتر و بهتر از سایر لذات هستند و مورد آخر، در میان عبادات دینی از سایر عبادات مهمتر است.

نتیجه اینکه من از میان لذات این دو را دوست دارم و از میان عبادات این یکی - نماز- را و وجه دیگری هم احتمال می رود به این صورت که گفته شود: روشنی چشم در نماز نیز از لذاتی است که مقربان در دنیا بدان دست می یابند؛ هر چند که نماز از اعمال اخروی باشد، ولی لذت بردن مقربان از نماز و مناجات در نزد آنان، خواستنی تر از تمام لذات است؛ از این رو حضرت صلی الله علیه و آله آن را از لذات دنیوی به شمار آورده است. بلکه ممکن است گفته شود: حضرت صلی الله علیه و آله نماز را جزء آن امور به شمار آورده، به این دلیل که بفهماند لذت بردن او از زنان و عطرها نیز از این نظر است؛ یعنی خداوند تعالی آن دو را پسندیده و برگزیده، اما نه برای شهوت نفسانی. در این مورد، پیش از این تحقیقی از سوی ما صورت گرفت که ذکر خواهد شد و به این معنی است که لذت بردن معصومین علیهم السلام از نعمات بهشت نیز از آن جهت باشد و اگر العیاذ بالله آتش، سرای برگزیدگان و مورد رضایت عزیز جبار بود، یقیناً آن ها خواستار آتش می شدند. پس لذات آنان در هر دو سرا محدود به چیزی است که سرورشان برای آنان برگزیده و کسی نمی تواند واقعا به این سخن اذعان و اعتراف کند، مگر اینکه نیکبختی رسیدن به مقامات محبان را به دست آورده باشد. خداوند توفیق رسیدن به آن درجات را به ما و سایر مؤمنان روزی فرماید.

سپس بدان که «قر» با ضمه، ضد حرارت است و اعراب می­پندارند که اشک فرد گریان از شدت شادی سرد است و اشک اندوه سوزان است، پس «قرة العین» کنایه است از شادی و رسیدن به خواسته. گفته می شود: «قرَّت عینُه تقَِرُّ» با کسره و فتحه. قرّة با فتحه و ضمه .

**[ترجمه]

«24»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْهَاشِمِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لِی یَا أَحْمَدُ الْإِسْلَامُ عَشَرَةُ أَسْهُمٍ وَ قَدْ خَابَ مَنْ لَا سَهْمَ لَهُ فِیهَا أُولَاهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ هِیَ الْکَلِمَةُ وَ الثَّانِیَةُ الصَّلَاةُ وَ هِیَ الطُّهْرُ وَ الثَّالِثَةُ الزَّکَاةُ وَ هِیَ الْفِطْرَةُ وَ الرَّابِعَةُ الصَّوْمُ وَ هِیَ الْجُنَّةُ وَ الْخَامِسَةُ

ص: 212

الْحَجُّ وَ هِیَ الشَّرِیعَةُ وَ السَّادِسَةُ الْجِهَادُ وَ هُوَ الْعِزُّ وَ السَّابِعَةُ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ هُوَ الْوَفَاءُ وَ الثَّامِنَةُ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ هُوَ الْحُجَّةُ وَ التَّاسِعَةُ الْجَمَاعَةُ وَ هِیَ الْأُلْفَةُ وَ الْعَاشِرَةُ الطَّاعَةُ وَ هِیَ الْعِصْمَةُ ثُمَّ قَالَ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ إِنَّ مَثَلَ هَذَا الدِّینِ کَمَثَلِ شَجَرَةٍ ثَابِتَةٍ الْإِیمَانُ أَصْلُهَا وَ الصَّلَاةُ عُرُوقُهَا وَ الزَّکَاةُ مَاؤُهَا وَ الصَّوْمُ سَعَفُهَا وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَرَقُهَا وَ الْکَفُّ عَنِ الْمَحَارِمِ ثَمَرُهَا فَلَا تَکْمُلُ شَجَرَةٌ إِلَّا بِالثَّمَرِ کَذَلِکَ الْإِیمَانُ لَا یَکْمُلُ إِلَّا بِالْکَفِّ عَنِ الْمَحَارِمِ (1).

**[ترجمه]العلل: انس نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل نزد من آمد و به من گفت: ای احمد! اسلام ده جزء دارد و کسی که سهمی از آن ندارد، زیانکار و ناامید است؛ اول آن ده جزء، شهادت دادن به «لا إله إلا الله» است و آن کلمه توحید است. دوم نماز است و آن پاک کننده از گناهان است. سوم زکات است و آن فطرت اسلام است. چهارم روزه است که سپر از آتش جهنم است. پنجم حج است و آن شریعت است. ششم جهاد است که موجب عزت و بزرگی دین است. هفتم امر به معروف است که نشانه وفای به عهد خداست. هشتم نهی از منکر است که اتمام حجت خداوند است. نهم نماز جماعت است که موجب الفت بین مسلمانان است و دهم طاعت است که همان پاکی از گناه است.

سپس دوستم جبرئیل گفت: مثل این دین همچون مثل درختی ثابت بوده که ایمان پایه آن است و نماز ریشه هایش و زکات آب آن و روزه شاخه اش و خوش اخلاقی برگ های آن و خودداری از محارم میوه آن است. همانطور که درخت تنها با میوه کامل می شود، ایمان نیز تنها با خودداری از محارم کامل می شود. - . علل الشرائع 1 : 237. این حدیث در ج 68 ص 380، کتاب ایمان و کفر در باب ارکان اسلام و ایمان به طور کامل شرح داده شده است. -

**[ترجمه]

بیان

و هی الکلمة أی کلمة التوحید و هی الطهر أی من الذنوب و هی الفطرة أی هی من عمدة شرائع الفطرة أی الملة الحنیفیة التی فطر الله الناس علیها و بترکها کأنه یخرج الإنسان عنها و هی الشریعة أی شریعة عظیمة من شرائع الإسلام و هو العز أی سبب لعزة الإسلام و غلبته علی الأدیان أو عزة المسلمین أو الأعم و هو الوفاء أی بعهد الله الذی أخذه علی العباد فیه خصوصا أو فی جمیع الأحکام و هو الحجة أی یصیر سببا لتمام الحجة علی أهل المعاصی و الجماعة هی صلاة الجماعة أو ملازمة جماعة أهل الحق و کل منهما سبب للألفة بین المؤمنین و طاعة الأئمة سبب للعصمة عن الذنوب أو شر الأعادی و المراد بالسعف هنا جرید النخل لا ورقها و یطلق علیهما معا.

**[ترجمه]«و هی الکلمة» یعنی: کلمه توحید. «و هی الطهر» یعنی: پاکیزگی از گناهان. «و هی الفطرة» یعنی از پایه های شرایع، فطرت یعنی دین حنیف است که خداوند انسان ها را بر آن فطرت سرشته است و با ترک آن گویی که انسان از این دین خارج می شود. «و هی الشریعة» یعنی: شریعتی بزرگ از شرایع اسلام است. «و هو العز» یعنی: باعث عزت یافتن اسلام و غلبه آن بر سایر ادیان یا عزتمندی مسلمانان یا اعم از آن ها است. «و هو الوفاء» یعنی: وفای به عهد خداوند که به طور خاص در مورد امر به معروف یا در مورد تمام احکام، آن عهد را از بندگان گرفته است. «و هو الحجة» یعنی: سببی می شود برای اتمام حجت بر اهل معاصی. «جماعت» همان نماز جماعت است یا همراهی با جماعت اهل حق، و هر کدام از این دو باعث الفت بین مؤمنان می شود. «طاعت» ائمه هم باعث دوری از گناهان یا شر دشمنان می شود و مراد از «سعف» در اینجا حصیر نخل است نه برگ های آن و به هر دوی آن ها با هم اطلاق می شود.

**[ترجمه]

«25»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْإِنْسَانَ إِذَا کَانَ فِی الصَّلَاةِ فَإِنَّ جَسَدَهُ وَ ثِیَابَهُ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ حَوْلَهُ یُسَبِّحُ (2).

**[ترجمه]العلل: از امام صادق از پدرش از امام علی علیهم السلام روایت شده که فرمود: وقتی انسان در حال نماز باشد، جسمش و لباس هایش و تمام اشیاء پیرامونش تسبیح می گویند. - . علل الشرایع 2 : 25 -

**[ترجمه]

«26»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ مَضَیْتُ

ص: 213


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 237، و للحدیث شرح تام فی ج 68 ص 380، کتاب الإیمان و الکفر باب دعائم الإسلام و الإیمان.
2- 2. علل الشرائع ج 2 ص 25.

بِأَقْوَامٍ تُرْضَخُ رُءُوسُهُمْ بِالصَّخْرِ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَنَامُونَ عَنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ(1).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی مرا شبانه به آسمان بردند، از اقوامی عبور کردم که سرهایشان را با سنگ می زدند، گفتم: اینان کیستند ای جبرئیل؟ گفت: اینان کسانی هستند که از نماز عشا خواب می ماندند. - . تفسیر قمی : 371 -

**[ترجمه]

«27»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا بَالُ الزَّانِی لَا تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ تَارِکُ الصَّلَاةِ قَدْ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ مَا الْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ الزَّانِیَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِکَ لِمَکَانِ الشَّهْوَةِ وَ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِکُ الصَّلَاةِ لَا یَتْرُکُهَا إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِکَ لِأَنَّکَ لَا تَجِدُ الزَّانِیَ یَأْتِی الْمَرْأَةَ إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْیَانِهِ إِیَّاهَا قَاصِداً إِلَیْهَا وَ کُلُّ مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ قَاصِداً إِلَیْهَا فَلَیْسَ یَکُونُ قَصْدُهُ لِتَرْکِهَا لِلِّذَّةِ فَإِذَا انْتَفَتِ اللَّذَّةُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْکُفْرُ(2).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از مسعدة بن صدقه روایت شده که گفته است: از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا زناکار را کافر نمی نامید، اما تارک نماز را گاهی کافر می نامید، دلیل این کار چیست؟ فرمود: زیرا زناکار و فردی از این قبیل، این کار را از روی شهوت انجام می دهد و در انجام آن، شهوت بر او غالب می شود، ولی تارک نماز صرفاً به خاطر کوچک شمردن نماز آن را ترک می کند؛ توضیح آنکه، تو زناکاری را پیدا نمی­کنی که نزد زنی برود مگر به خاطر لذت بردن و قصدش همین التذاذ است؛ ولی هر کس نماز را از روی عمد ترک کرده است، قصد لذتی از این ترک ندارد و وقتی لذتی در کار نباشد، قصد او فقط خوار شمردن می باشد و وقتی قصد خوار شمردن نماز باشد، کفر به وجود می آید. - . قرب الاسناد : 32 -

**[ترجمه]

«28»

وَ مِنْهُ، بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ قَالَ: قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا فَرْقٌ بَیْنَ مَنْ نَظَرَ إِلَی امْرَأَةٍ فَزَنَی بِهَا أَوْ خَمْراً فَشَرِبَهَا وَ بَیْنَ مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ حَیْثُ لَا یَکُونُ الزَّانِی وَ شَارِبُ الْخَمْرِ مُسْتَخِفّاً کَمَا اسْتَخَفَّ تَارِکُ الصَّلَاةِ وَ مَا الْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ وَ مَا الْعِلَّةُ الَّتِی تَفْرُقُ بَیْنَهُمَا قَالَ الْحُجَّةُ أَنَّ کُلَّ مَا أَدْخَلْتَ نَفْسَکَ فِیهِ وَ لَمْ یَدْعُکَ إِلَیْهِ دَاعٍ وَ لَمْ یَغْلِبْکَ عَلَیْهِ غَالِبُ شَهْوَةٍ مِثْلُ الزِّنَا وَ شُرْبِ الْخَمْرِ فَأَنْتَ دَعَوْتَ نَفْسَکَ إِلَی تَرْکِ الصَّلَاةِ وَ لَیْسَ ثَمَّ شَهْوَةٌ فَهُوَ الِاسْتِخْفَافُ بِعَیْنِهِ وَ هَذَا فَرْقُ مَا بَیْنَهُمَا(3).

العلل، عن أبیه عن هارون: مثل الخبرین معا(4)

**[ترجمه]قرب الاسناد از ابن صدقه نقل شده است: به امام صادق علیه السلام عرض شد: تفاوت بین کسی که به زنی بنگرد و با او زنا کند، یا به شراب بنگرد و آن را بنوشد، و کسی که نماز را ترک کند، چیست؟ در صورتی که زناکار و شرابخوار مستخف (سبک شمارنده) شمرده نمی شود، ولی تارک نماز مستخف شمرده می شود، حجت در این مسئله چیست و علتی که بین این دو نفر تفاوت ایجاد می کند چیست؟ فرمود: حجت این است که به طور کلی هر کاری که نفس را بدان وادار کنی، بدون اینکه داعی و شهوتی در این کار بر تو چیره شود، این فعل استخفاف حکم الهی است؛ اما اگر شهوت بر انجام آن فعل چیره شود نظیر زنا و شراب خواری، استخفاف محسوب نمی شود. وقتی خود را به ترک نماز دعوت کردی و شهوتی در کار نباشد، انجام این کار چیزی جز کوچک شمردن نیست و این است فرق بین این دو عمل. - . قرب الاسناد : 33 و 32 -

العلل: از هارون نظیر این دو خبر را با هم ذکر کرده است. - . علل الشرائع 2 : 28 -

**[ترجمه]

بیان

اعلم أن تارک الصلاة مستحلا کافر إجماعا کما ذکره المنتهی ثم قال و لو ترکها معتقدا لوجوبها لم یکفر و إن استحق القتل بعد ترک ثلاث صلوات و التعزیر فیهن و قال أحمد فی روایة یقتل لا حدا بل لکفره ثم قال و لا یقتل عندنا فی أول مرة و لا إذا ترک الصلاة و لم یعزر و إنما یجب القتل إذا ترکها

ص: 214


1- 1. تفسیر القمّیّ ص 371.
2- 2. قرب الإسناد ص 32.
3- 3. قرب الإسناد ص 32 و 33.
4- 4. علل الشرائع ج 2 ص 28.

مرة فعزر ثم ترکها ثانیة فعزر ثم ترکها ثالثة فعزر فإذا ترکها رابعة فإنه یقتل و إن تاب و قال بعض الجمهور یقتل بأول مرة انتهی.

و حمل تلک الأخبار علی الاستحلال بعید إذ لا فرق حینئذ بین ترک الصلاة و فعل الزنا بل الظاهر أنه محمول علی أحد معانی الکفر التی مضت فی کتاب الإیمان و الکفر و هو مقابل للإیمان الذی یطلق علی یقین لا یصدر معه عن المؤمن ترک الفرائض و فعل الکبائر بدون داع قوی و هذا الکفر لا یترتب علیه وجوب القتل و لا النجاسة و لا استحقاق خلود النار بل استحقاق الحد و التعزیر فی الدنیا و العقوبة الشدیدة فی الآخرة و قد یطلق علی فعل مطلق الکبائر و ترک مطلق الفرائض و علی هذا المعنی لا فرق بین ترک الصلاة و فعل الزنا.

**[ترجمه]بدان که تارک نمازی که ترک نماز را حلال بداند، اجماعاً کافر است، چنانچه در المنتهی ذکر کرده و آنگاه گفته است: اگر با اعتقاد به وجوب نماز آن را ترک کند، کافر محسوب نمی شود؛ هر چند که بعد از ترک سه نماز مستحق قتل و تعزیر است. احمد در روایتی گفته است: به عنوان حدّ شرعی کشته نمی شود بلکه به دلیل کفرش، سپس گفته است: به عقیده ما اولین بار و زمانی که با ترک نماز تعزیر بر او جاری نشود، کشته نمی شود، بلکه قتل او زمانی واجب است که یک بار نماز را ترک کند و تعزیر شود و بار دوم نماز را ترک کند و تعزیر شود و سپس برای بار سوم نماز را ترک کند و تعزیر شود. و اگر برای بار چهارم نماز را ترک کند، باید کشته شود؛ هر چند که توبه کند؛ و برخی از جمهور گفته اند: در همان بار اول باید کشته شود. پایان.

حمل این روایات بر استحلال بعید است؛ زیرا در این صورت فرقی بین ترک نماز و فعل زنا وجود ندارد، بلکه ظاهر این است که این فعل حمل بر یکی از معانی کفر است که در کتاب ایمان و کفر گذشت و این در مقابل ایمان است که به یقینی اطلاق می شود که با وجود آن، مؤمن بدون انگیزه قوی دچار ترک فرائض و ارتکاب گناهان کبیره نشود و بر این کفر، وجوب قتل و نجس بودن او و استحقاق جاودانه شدن در آتش مترتب نمی شود، بلکه استحقاق حد و تعزیر در دنیا و کیفر شدید در آخرت بر آن مترتب می شود. گاه این کفر به انجام مطلق گناهان کبیره و ترک مطلق واجبات اطلاق می شود و بر این اساس، تفاوتی بین ترک نماز و فعل زنا نیست .

**[ترجمه]

قوله علیه السلام إن کل ما أدخلت الظاهر أن خبر إن مقدر بقرینة ما بعده أو ما قبله أو قوله فهو الاستخفاف خبره و قوله و أنت دعوت معترض بین الاسم و الخبر.

**[ترجمه]فرمایش حضرت علیه السلام «إن کل ما أدخلت» ظاهر این است که خبر إنّ مقدر است به قرینه ما بعد یا ما قبلش؛ یا سخنش «فهو الإستخفاف» خبر آن است و قولش «و أنت دعوت» جمله معترضه است بین اسم و خبر.

**[ترجمه]

«29»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَلَکٌ مُوَکَّلٌ یَقُولُ مَنْ نَامَ عَنِ الْعِشَاءِ إِلَی نِصْفِ اللَّیْلِ فَلَا أَنَامَ اللَّهُ عَیْنَهُ (1).

**[ترجمه]العلل: زراره از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: فرشته موکلی وجود دارد که می گوید: هر کس تا نیمه شب بخوابد و نماز عشا را نخواند، خداوند هرگز چشمانش را به خواب نیاورد. - . علل الشرائع 2 : 45 و نظیر حدیث در ثواب الاعمال : ص 208 و المحاسن : ص 84 آمده است. -

**[ترجمه]

بیان

فلا أنام الله عینه هو دعاء بنفی الصحة و فراغ البال فإن من به وجع أو حزن یرتفع نومه أو بنفی الحیات فإن النوم من لوازمها و الأول أظهر.

**[ترجمه]«فلا أنام الله عینه» دعائی است برای نفی سلامتی و آسایش خیال؛ زیرا کسی که درد یا اندوهی دارد بی خواب می شود. یا شاید دعا برای نفی حیات باشد؛ زیرا خواب از لوازم آن است و وجه اول اظهر است.

**[ترجمه]

«30»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لِلْمُصَلِّی ثَلَاثُ خِصَالٍ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ یَتَنَاثَرُ عَلَیْهِ الْبِرُّ مِنْ أَعْنَانِ السَّمَاءِ إِلَی مَفْرَقِ رَأْسِهِ وَ تَحُفُّ بِهِ الْمَلَائِکَةُ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْهِ إِلَی أَعْنَانِ السَّمَاءِ وَ مَلَکٌ یُنَادِی أَیُّهَا الْمُصَلِّی لَوْ تَعْلَمُ مَنْ تُنَاجِی مَا انْفَتَلْتَ (2).

ص: 215


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 45، و مثله فی ثواب الأعمال ص 208، المحاسن ص 84.
2- 2. ثواب الأعمال ص 33.

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: نمازگزار سه فایده به دست می آورد: وقتی در نماز به پا خیزد، نیکی از پهنه آسمان بر سرش فرو ریخته و فرشتگان او را از زیر پاهایش تا پهنه آسمان احاطه می کنند و فرشته ای ندا می دهد: ای نمازگزار، اگر می دانستی با چه کسی مناجات می کنی، هیچ وقت از نماز رو نمی­گرداندی. - . ثواب الاعمال : 33 -

**[ترجمه]

إیضاح

قال الجوهری أعنان السماء صفائحها و ما اعترض من أقطارها کأنه جمع عنن و العامة تقول عنان السماء و قال المفرق و المفرق وسط الرأس و هو الذی یفرق فیه الشعر و قال حفوا حوله یحفون حفا أی أطافوا به و استداروا و قال فتله عن وجهه فانفتل صرفه فانصرف و هو قلب لفت.

الْهِدَایَةُ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لِلْمُصَلِّی ثَلَاثُ خِصَالٍ وَ ذَکَرَ مِثْلَ مَا مَرَّ إِلَی قَوْلِهِ وَ مَلَکٌ یُنَادِیهِ لَوْ تَعْلَمُ مَنْ تُنَاجِی وَ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ لَمَا زِلْتَ مِنْ مَوْضِعِکَ أَبَداً(1).

**[ترجمه]جوهری گفته است: «اعنان السماء» یعنی: پهنای آن و اکناف آن، گویا جمع عنن است و اکثریت می گویند: «عنان السماء». و گفته است: «المفرق» و المفرق وسط سر است و آنجاست که مو در آن جدا می شود. و گفته است: «حفّوا حوله یحفون حفّاً» یعنی: دور او چرخیدند و احاطه اش کردند و گفته: «فتله عن وجهه و انفَتَلَ» یعنی صرفه [او را منصرف کرد] و انصرف [منصرف شد] و این کلمه قلب لَفَتَ است.

الهدایة: امام صادق علیه السلام فرمود: نمازگزار سه فایده دارد... و مثل حدیث گذشته را ذکر فرمود تا آنجا که می گوید: و فرشته ای او را ندا می دهد که اگر می دانستی با که مناجات می کنی و چه کسی به تو می نگرد، هیچ وقت از جای خویش برنمی خاستی. - . الهدایة : 29 چاپ الاسلامیة -

**[ترجمه]

«31»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: إِیَّاکُمْ وَ الْکَسَلَ إِنَّ رَبَّکُمْ رَحِیمٌ یَشْکُرُ الْقَلِیلَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیُصَلِّی الرَّکْعَتَیْنِ تَطَوُّعاً یُرِیدُ بِهِمَا وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُدْخِلُهُ اللَّهُ بِهِمَا الْجَنَّةَ وَ إِنَّهُ لَیَتَصَدَّقُ بِالدِّرْهَمِ تَطَوُّعاً یُرِیدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُدْخِلُهُ اللَّهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ إِنَّهُ لَیَصُومُ الْیَوْمَ تَطَوُّعاً یُرِیدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ فَیُدْخِلُهُ اللَّهُ بِهِ الْجَنَّةَ(2).

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از اسماعیل بن یسار نقل شده که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: از تنبلی بپرهیزید. پروردگارتان مهربان است و سپاسگزار عمل اندک. کسی که برای رضای خدای عزوجل دو رکعت نماز مستحبی به جا آورد، خداوند به خاطر این دو رکعت او را به بهشت می برد؛ و اگر برای خشنودی خدای عزوجل یک درهم صدقه دهد، خداوند به واسطه آن صدقه او را در بهشت وارد می گرداند؛ و اگر یک روز برای خشنودی خداوند عزوجل روزه بگیرد، خداوند به خاطر آن روزه، او را به بهشت وارد می گرداند. - . ثواب الاعمال : 36 -

**[ترجمه]

«32»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ بُرَیْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَا بَیْنَ الْمُسْلِمِ وَ بَیْنَ أَنْ یَکْفُرَ إِلَّا أَنْ یَتْرُکَ الصَّلَاةَ الْفَرِیضَةَ مُتَعَمِّداً أَوْ یَتَهَاوَنَ بِهَا فَلَا یُصَلِّیَهَا(3).

المحاسن، عن محمد بن علی عن ابن محبوب: مثله (4)

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از امام باقر علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: میان مسلمان و کافر شدن او تنها یک فاصله وجود دارد و آن اینکه نماز واجب را از روی عمد ترک کند یا در مورد آن سستی بورزد و آن را نخواند. - . ثواب الاعمال : 207 -

المحاسن: از ابن محبوب نظیر این حدیث روایت شده است. - . المحاسن : 80 -

**[ترجمه]

بیان

لعل المعنی أن الإنسان یکفر بشی ء یسیر کترک الصلاة أی لیس بین الإسلام و الکفر فاصلة کثیرة یلزم تحقق أمور کثیرة حتی یکفر بل یحصل بترک

ص: 216


1- 1. الهدایة ص 29 ط الإسلامیة.
2- 2. ثواب الأعمال ص 36.
3- 3. ثواب الأعمال ص 207.
4- 4. المحاسن ص 80.

الصلاة أیضا أو المعنی أن المرتبة المتوسطة بین الإیمان و الکفر هی ترک الصلاة أی تارک الصلاة لیس بمؤمن لاشتراط الأعمال فیه و لا کافر یستحق القتل و الخلود بل هو فی درجة متوسطة و علی التقدیرین لعل ذکر الصلاة علی المثال و الاحتمالان جاریان فی الخبر الآتی.

و یؤید الثانی ما رواه

فِی الْکَافِی فِی الصَّحِیحِ (1)

عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَرْتَکِبُ الْکَبِیرَةَ مِنَ الْکَبَائِرِ فَیَمُوتُ هَلْ یُخْرِجُهُ ذَلِکَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ کَانَ عَذَابُهُ کَعَذَابِ الْمُشْرِکِینَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَکَبَ کَبِیرَةً مِنَ الْکَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِکَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ إِنْ کَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ أَذْنَبَ وَ مَاتَ عَلَیْهِ أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ کَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّلِ.

و یؤید الأول ما سیأتی بروایة عبید بن زرارة و قد مر وجه الجمع بینهما فی کتاب الإیمان و الکفر(2).

**[ترجمه]شاید منظور این باشد که انسان با عملی اندک مثل ترک نماز کافر می شود؛ یعنی بین اسلام و کفر فاصله بسیاری وجود ندارد و لازم نیست امور بسیاری تحقق یابد تا انسان کافر شود، بلکه با ترک نماز نیز کفر حاصل می شود. یا معنا این است که تنها رابط بین ایمان و کفر، ترک نماز است، یعنی تارک نماز به خاطر مشروط بودن اعمال به آن، مؤمن نیست و کافر هم نیست که استحقاق قتل و جاودانه شدن در دوزخ را داشته باشد، بلکه او در درجه متوسط است و بنا بر این دو تقدیر، شاید ذکر نماز از باب مثال باشد و در حدیث بعدی هم هر دو احتمال جاری است .

روایتی که در کافی - . کافی 2 : 285 - از ابن سنان نقل کرده، مؤیّد احتمال دوم است. گوید: از محضر امام صادق علیه السلام در مورد مردی که مرتکب یکی از گناهان کبیره می شود و بر همان گناه می میرد سؤال کردم که آیا این گناه او را از اسلام خارج می کند و اگر عذاب شود آیا عذاب او مانند عذاب مشرکان است یا عذابش مدت و پایانی دارد؟ فرمود: کسی که گناه کبیره ای مرتکب شود و گمان کند که آن گناه حلال است، این کار او را از اسلام خارج می کند و به شدید ترین حالت عذاب می شود؛ و اگر معترف باشد به اینکه گناه کرده و بر آن گناه بمیرد، او را از ایمان خارج کرده ولی از اسلام نه، و عذاب او آسانتر از عذاب نفر اول است.

و روایت عبید بن زراره که ذکر خواهد شد، مؤید احتمال اول است و وجه جمع بین این دو احتمال در کتاب ایمان و کفر گذشت. - . ر.ک: ج 68 ص 309-299 -

**[ترجمه]

«33»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَا بَیْنَ الْکُفْرِ وَ الْإِیمَانِ إِلَّا تَرْکُ الصَّلَاةِ(3).

**[ترجمه]ثواب الاعمال: از جابر روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: فاصله بین کفر و ایمان، تنها ترک نماز است. - . ثواب الاعمال : 207 -

**[ترجمه]

«34»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ تَرَکَ صَلَاةَ الْعَصْرِ غَیْرَ نَاسٍ لَهَا حَتَّی تَفُوتَهُ وَتَرَهُ اللَّهُ أَهْلَهُ وَ مَالَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ(4).

**[ترجمه]از ثواب الاعمال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کس بی آنکه فراموش کند، نماز عصر را ترک کند تا اینکه وقت آن بگذرد و آن را از دست دهد، خداوند او را در روز قیامت بی اهل و بی مال می گرداند. - . ثواب الاعمال : 209 و 207 -

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة فیه من فاتته صلاة العصر فکأنما وتر أهله و ماله أی نقص یقال وترته إذا نقصته فکأنک جعلته وترا بعد أن کان کثیرا و قیل هو

ص: 217


1- 1. الکافی ج 2 ص 285.
2- 2. راجع ج 68 ص 299- 309.
3- 3. ثواب الأعمال ص 207.
4- 4. ثواب الأعمال ص 207 و 209.

من الوتر الجنایة التی یجنیها الرجل علی غیره من نهب أو سبی فشبه ما یلحق من فاتته صلاة العصر بمن قتل حمیمه أو سلب أهله و ماله و یروی بنصب الأهل و رفعه فمن نصب جعله مفعولا ثانیا لوتر فأضمر فیها مفعولا لم یسم فاعله عائدا إلی الذی فاتته الصلاة و من رفع لم یضمر و أقام الأهل مقام ما لم یسم فاعله لأنهم المصابون المأخوذون فمن رد النقص إلی الرجل نصبهما

و من رده إلی الأهل و المال رفعهما انتهی و الظاهر أن المراد فوتها مطلقا و یحتمل فوت وقت الفضیلة و سیأتی ما یؤیده فی باب وقت الظهرین.

**[ترجمه]در النهایة گفته است: هر کس نماز عصر را از دست دهد، گوئی که او را از اهل و مالش جدا کرده باشند، یعنی او را ناقص کرده باشند. گفته می شود: «وترته» یعنی او را ناقص کردی، گویی بعد از آنکه مال و اهل بسیاری داشت، او را تنها گذاشتی و گفته می شود: این کلمه از «وتر» است یعنی: جنایتی که انسان نسبت به دیگری مرتکب می شود، از غارت یا اسارت. امام تبعات از دست رفتن نماز عصر را به کسی تشبیه کرده که عزیزش را کشته یا اهل و مالش را غارت کرده است. با نصب و رفع اهل نیز روایت شده است. هر کس آن را منصوب بخواند، آن را مفعول دوم وتر قرار داده و مفعولی را در آن مقدر کرده اند که فاعلش ذکر نشده و به کسی برمی گردد که نماز از دستش رفته؛ و کسی که آن را مرفوع بخواند، ضمیری در آن مقدر نمی کند و اهل به جای ضمیری می نشیند که فاعلش ذکر نشده؛ زیرا آن ها مصیبت دیده و مال باخته هستند. پس هر کس نقص را به مرد نسبت دهد، اهل و مال را منصوب می کند و هر کس آن را به اهل و مال بازگرداند، آن دو را مرفوع می خواند. پایان. و ظاهر این است که مراد، از دست رفتن نماز به طور مطلق است و احتمال دارد فوت وقت فضیلت باشد و در باب وقت نماز ظهر و عصر روایتی خواهد آمد که مؤید این مطلب است.

**[ترجمه]

«35»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ وَ أَدَّی زَکَاتَهُ وَ کَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّی النَّصِیحَةَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقَائِقَ الْإِیمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ (1).

**[ترجمه]المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که وضویش را کامل و نمازش را نیکو کند و زکاتش را بپردازد و خشمش را فرو نشاند و زبانش را محبوس کند و برای گناهش طلب آمرزش کند و در حق اهل بیت پیامبرش خیرخواهی کند، حقایق ایمان را کامل کرده و درهای بهشت به روی او گشوده است. - . المحاسن : 11، نظیر آن با سندی دیگر در امالی صدوق : ص200 آمده است. -

**[ترجمه]

«36»

وَ مِنْهُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ مَثَلُهَا کَمَثَلِ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَتِ الْأَوْتَادُ وَ الْأَطْنَابُ وَ إِذَا مَالَ الْعَمُودُ وَ انْکَسَرَ لَمْ یَثْبُتْ وَتِدٌ وَ لَا طُنُبٌ (2).

**[ترجمه]از المحاسن: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: نماز ستون دین است. مثل آن ستون خیمه است، اگر ستون استوار بماند، میخ ها و طناب ها هم ثابت می مانند و اگر ستون کج شود و بشکند، نه میخی ثابت می ماند و نه طنابی. - . المحاسن : 44 -

**[ترجمه]

توضیح

رَوَاهُ الشَّیْخُ بِسَنَدٍ(3)

فِیهِ جَهَالَةٌ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَثَلُ الصَّلَاةِ مَثَلُ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ نَفَعَتِ الْأَطْنَابُ وَ الْأَوْتَادُ وَ الْغِشَاءُ وَ إِذَا انْکَسَرَ لَمْ یَنْفَعْ طُنُبٌ وَ لَا وَتِدٌ وَ لَا غِشَاءٌ.

و قال الفیروزآبادی الطنب بضمتین حبل طویل یشد به سرادق البیت أو الوتد و الغشاء الغطاء و الظاهر أنه علیه السلام شبه الإیمان بالخیمة و الصلاة بعمودها و سائر الأعمال بسائر ما تحتاج إلیها لبیان اشتراط الإیمان بالأعمال و مزید اشتراطه بالصلاة أو أنه

ص: 218


1- 1. المحاسن ص 11، و مثله فی الأمالی للصدوق ص 200 بسند آخر.
2- 2. المحاسن ص 44.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 203، و تراه فی الکافی ج 3 ص 266.

ع شبه مجموع الأعمال بالخیمة مع جمیع ما تحتاج إلیها و الصلاة بالعمود لبیان أنها العمدة من بینها.

**[ترجمه]شیخ آن را با سندی که در آن ابهام وجود دارد، - . التهذیب 1 : 203، آن را در کافی ج 3 ص 266 نیز می بینید. - از عبید بن زراره از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مثل نماز همچون مثل ستون خیمه است، وقتی ستون برپا باشد، نافع طناب ها و میخ ها و پرده خیمه است و آن ها نیز برپا می مانند و اگر ستون بشکند، دیگر طناب ها و میخ ها و پرده هم سودی ندارند.

فیروزآبادی گفته است: «طُنُب» با دو ضمه، ریسمان بلندی است که دیوارهای خانه یا میخ ها را به وسیله آن محکم می کنند و «غشاء» پرده است. به نظر می رسد که حضرت علیه السلام ایمان را به خیمه تشبیه کرده و نماز را به ستون آن و سایر اعمال را به سایر مایحتاج آن، تا اشتراط ایمان را به اعمال و اشتراط بیشتر آن را به نماز بیان کند. یا اینکه حضرت مجموع اعمال را به خیمه و تمام ملزومات آن تشبیه کرده و نماز را به ستون، تا این مطلب را بیان کند که نماز در بین اعمال به مثابه ستون است.

**[ترجمه]

«37»

الْمَحَاسِنُ، فِی رِوَایَةِ جَابِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ: إِذَا اسْتَقْبَلَ الْمُصَلِّی الْقِبْلَةَ اسْتَقْبَلَ الرَّحْمَنَ بِوَجْهِهِ- لَا إِلَهَ غَیْرُهُ (1).

**[ترجمه]المحاسن: از محمد بن علی روایت شده که فرمود: وقتی نمازگزار رو به قبله بایستد، رو به سوی خداوند رحمن کرده است که معبودی جز او نیست. - . المحاسن : 50 -

**[ترجمه]

«38»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ- علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ (2) قَالَ تَرْکُ الصَّلَاةِ الَّذِی أَقَرَّ بِهِ قُلْتُ فَمَا مَوْضِعُ تَرْکِ الْعَمَلِ حَتَّی یَدَعَهُ أَجْمَعَ قَالَ مِنْهُ الَّذِی یَدَعُ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً لَا مِنْ سُکْرٍ وَ لَا مِنْ عِلَّةٍ(3).

**[ترجمه]از المحاسن: از عبید بن زراره روایت شده که گفت: در مورد این قول خدای عزوجل: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»، - . مائده / 5 - {و هر کس در ایمان خود کفر بورزد، قطعاً عملش تباه شده است.} از امام صادق علیه السلام سؤال کردم، حضرت فرمود: منظور ترک نمازی است که بدان اقرار کرده است. عرض کردم: موضع ترک عمل کجاست تا آن را به طور کامل رها کند؟ فرمود: از جمله کسی است که نماز را از روی عمد و نه از سر مستی و به خاطر علتی رها کند. - . المحاسن : 79 -

**[ترجمه]

أَقُولُ

رَوَاهُ فِی الْکَافِی بِهَذَا السَّنَدِ(4) وَ بِسَنَدٍ آخَرَ أَیْضاً إِلَی قَوْلِهِ: مِنْ ذَلِکَ أَنْ یَتْرُکَ الصَّلَاةَ مِنْ غَیْرِ سُقْمٍ وَ لَا شُغُلٍ.

**[ترجمه]در کافی حدیث را با همین سند - . کافی 2 : 384 - روایت کرده و نیز با روایتی دیگر تا آنجا که می فرماید: از جمله این است که نماز را ترک کند، بی آنکه بیمار گردد یا مشغول گردد.

**[ترجمه]

«39»

الْعَیَّاشِیُّ، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ خِدْمَتُهُ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ شَیْ ءٌ مِنْ خِدْمَتِهِ یَعْدِلُ الصَّلَاةَ فَمِنْ ثَمَّ نَادَتِ الْمَلَائِکَةُ زَکَرِیَّا وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ (5).

**[ترجمه]العیاشی: حسین بن احمد از پدرش روایت می کند که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: طاعت خداوند، خدمت به او در زمین است و هیچ چیز از خدمتش با نماز برابری نمی کند، از اینجا بود که فرشتگان به زکریا ندا دادند {در حالی که وی ایستاده [و] در محراب [خود] نماز می­خواند.} - . تفسیر عیاشی 1 : 173 آل عمران / 39 -

**[ترجمه]

«40»

تَفْسِیرُ الْإِمَامِ علیه السلام، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ صَلَّی الْخَمْسَ کَفَّرَ اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا بَیْنَ کُلِّ صَلَاتَیْنِ وَ کَانَ کَمَنْ عَلَی بَابِهِ نَهَرٌ جَارٍ یَغْتَسِلُ فِیهِ خَمْسَ مَرَّاتٍ- لَا تُبْقِی عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ شَیْئاً إِلَّا الْمُوبِقَاتِ الَّتِی هِیَ جَحْدُ النُّبُوَّةِ أَوِ الْإِمَامَةِ أَوْ ظُلْمُ إِخْوَانِهِ الْمُؤْمِنِینَ أَوْ تَرْکُ التَّقِیَّةِ حَتَّی یُضِرَّ بِنَفْسِهِ وَ إِخْوَانِهِ الْمُؤْمِنِینَ (6).

ص: 219


1- 1. المحاسن ص 50.
2- 2. المائدة: 5.
3- 3. المحاسن ص 79.
4- 4. الکافی ج 2 ص 384.
5- 5. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 173.
6- 6. التفسیر المنسوب الی الامام العسکریّ علیه السلام ص 112.

**[ترجمه]تفسیر الامام علیه السلام: فرموده: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نمازهای پنج گانه را به جا آورد، خداوند ما بین هر دو نماز، او را از گناهان حفظ می کند و مانند کسی است که بر در خانه او رودی جاری باشد که هر روز پنج مرتبه در آن شستشو می کند و ذره ای از گناهان در او باقی نمی ماند جز موبقاتی [گناهانی] که عبارت است از انکار نبوت یا امامت یا ستم به برادران مؤمن خویش یا ترک تقیه ای که باعث رساندن زیان به خود و برادران مؤمن خود شود. - . التفسیر المنسوب الی الامام العسکریّ علیه السلام : 112 -

**[ترجمه]

«41»

غَوَالِی اللَّآلِی، وَ مَجْمَعُ الْبَیَانِ (1)، وَ الْعَیَّاشِیُّ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَحَدَهُمَا علیهما السلام یَقُولُ: إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام أَقْبَلَ عَلَی النَّاسِ فَقَالَ أَیَّةُ آیَةٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ أَرْجَی عِنْدَکُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ(2) قَالَ حَسَنَةٌ وَ لَیْسَتْ إِیَّاهَا وَ قَالَ بَعْضُهُمْ وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ (3) الْآیَةَ قَالَ حَسَنَةٌ وَ لَیْسَتْ إِیَّاهَا فَقَالَ بَعْضُهُمْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ- لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ (4) قَالَ حَسَنَةٌ وَ لَیْسَتْ إِیَّاهَا وَ قَالَ بَعْضُهُمْ وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ (5) قَالَ حَسَنَةٌ وَ لَیْسَتْ إِیَّاهَا قَالَ ثُمَّ أَحْجَمَ النَّاسُ فَقَالَ مَا لَکُمْ یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ قَالُوا لَا وَ اللَّهِ مَا عِنْدَنَا شَیْ ءٌ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ أَرْجَی آیَةٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ- وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ (6) وَ قَرَأَ الْآیَةَ کُلَّهَا وَ قَالَ یَا عَلِیُّ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَقُومُ إِلَی وُضُوئِهِ فَتَسَاقَطُ عَنْ جَوَارِحِهِ الذُّنُوبُ فَإِذَا اسْتَقْبَلَ اللَّهَ بِوَجْهِهِ وَ قَلْبِهِ لَمْ یَنْفَتِلْ عَنْ صَلَاتِهِ وَ عَلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ شَیْ ءٌ کَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ فَإِنْ أَصَابَ شَیْئاً بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ کَانَ لَهُ مِثْلُ ذَلِکَ حَتَّی عَدَّ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسَ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ لِأُمَّتِی کَنَهَرٍ جَارٍ عَلَی بَابِ أَحَدِکُمْ فَمَا ظَنَّ أَحَدُکُمْ لَوْ کَانَ فِی جَسَدِهِ دَرَنٌ ثُمَّ اغْتَسَلَ فِی ذَلِکَ النَّهَرِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فِی الْیَوْمِ أَ کَانَ یَبْقَی فِی جَسَدِهِ دَرَنٌ فَکَذَلِکَ وَ اللَّهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ لِأُمَّتِی (7).

ص: 220


1- 1. مجمع البیان ج 5 ص 201.
2- 2. النساء: 48، و 116.
3- 3. النساء: 110.
4- 4. الزمر: 53.
5- 5. آل عمران: 135.
6- 6. هود: 114.
7- 7. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 161.

**[ترجمه]غوالی اللآلی، مجمع البیان - . مجمع البیان 5 : 201 - و عیاشی از ابو حمزه ثمالی روایت کرده است که شنیدم یکی از دو امام [صادق یا باقر] علیهما السلام می فرمود: علی علیه السلام به مردم رو کرد و فرمود: شما به کدام آیه در کتاب خداوند امیدوارتر هستید؟ برخی گفتند: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»، - . نساء / 116 و 48 - {مسلّماً خدا، این را که به او شرک ورزیده شود نمی بخشاید و غیر از آن را برای هر که بخواهد می بخشاید.} فرمود: خوب است، ولی این آیه نیست. برخی عرض کردند: «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ »، - . نساء / 110 - {و هر کس کار بدی کند، یا بر خویشتن ستم ورزد.} تا ادامه آیه، فرمود نیک است ولی این نیست. برخی دیگر گفتند: «یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»، - . زمر / 53 - {بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید، از رحمت خدا نومید مشوید.} فرمود: نیک است اما این آیه نیست. برخی گفتند: «وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ»، - . آل عمران / 135 - {و آنان که چون کار زشتی کنند، یا بر خود ستم روا دارند، خدا را به یاد می آورند و برای گناهانشان آمرزش می خواهند.} فرمود: خوب است اما این آیه نیست .

- فرمود: - سپس مردم سر به زیر انداختند، امام فرمود: شما را چه شده ای جماعت مسلمانان! عرضه داشتند: نه به خدا سوگند، چیز دیگری نمی­دانیم. فرمود: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: امیدوار کننده ترین آیه در کتاب خدا این آیه است: « وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ »، - . هود / 114 - {و در دو طرف روز [اول و آخر آن] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار.} و تمام آیه را قرائت نمود و فرمود: ای علی! قسم به کسی که مرا بر حق بشارت دهنده و انذار دهنده فرستاد، هر کس از شما که برای وضو برخیزد، گناهان از جوارح او فرو می ریزد و وقتی با جسم و دل رو به خدا کرد، از نمازش فارغ نشود مگر اینکه مثل روزی که از مادر متولد شده، ذره ای از گناهان در وجود او باقی نماند؛ و اگر بین دو نماز چیزی به دست آورد، به اندازه آن پاداش نصیبش می شود تا اینکه نمازهای پنجگانه را برشمرد. سپس فرمود: ای علی! بی تردید مقام و منزلت نمازهای پنجگانه برای امت من مانند رودی جاری است بر در خانه هر یک از شما، پس اگر یکی از شما بر تن خود چرکی داشته باشد و هر روز پنج مرتبه خود را در آن رود شستشو دهد، چه گمان می کند؟ آیا در جسم او چرک و آلودگی ای باقی می ماند؟ به خدا سوگند که نمازهای پنجگانه نیز برای امت من چنین است. - . تفسیر عیاشی 2 : 161 -

**[ترجمه]

«42»

تَفْسِیرُ الْإِمَامِ، قَالَ علیه السلام: إِذَا تَوَجَّهَ الْمُؤْمِنُ إِلَی مُصَلَّاهُ لِیُصَلِّیَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی أَ لَا تَرَوْنَ إِلَی عَبْدِی هَذَا قَدِ انْقَطَعَ عَنْ جَمِیعِ الْخَلَائِقِ إِلَیَّ وَ أَمَّلَ رَحْمَتِی وَ جُودِی وَ رَأْفَتِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی أَخُصُّهُ بِرَحْمَتِی وَ کَرَامَاتِی فَإِذَا رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ أَثْنَی عَلَی اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ یَا عِبَادِی أَ مَا تَرَوْنَهُ کَیْفَ کَبَّرَنِی وَ عَظَّمَنِی وَ نَزَّهَنِی عَنْ أَنْ یَکُونَ لِی شَرِیکٌ أَوْ شَبِیهٌ أَوْ نَظِیرٌ وَ رَفَعَ یَدَهُ وَ تَبَرَّأَ عَمَّا یَقُولُهُ أَعْدَائِی مِنَ الْإِشْرَاکِ بِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی سَأُکَبِّرُهُ وَ أُعَظِّمُهُ فِی دَارِ جَلَالِی وَ أُنَزِّهُهُ فِی مُتَنَزَّهَاتِ دَارِ کَرَامَتِی وَ أُبْرِئُهُ مِنْ آثَامِهِ وَ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَ مِنْ نِیرَانِهَا وَ إِذَا قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ فَقَرَأَ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ سُورَةً قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ أَ مَا تَرَوْنَ عَبْدِی هَذَا کَیْفَ تَلَذَّذَ بِقِرَاءَةِ کَلَامِی أُشْهِدُکُمْ یَا مَلَائِکَتِی لَأَقُولَنَّ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ اقْرَأْ فِی جِنَانِی وَ ارْقَ فِی دَرَجَاتٍ فَلَا یَزَالُ یَقْرَأُ وَ یَرْقَی بِعَدَدِ کُلِّ حَرْفٍ دَرَجَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ دَرَجَةً مِنْ فِضَّةٍ وَ دَرَجَةً مِنْ لُؤْلُؤٍ وَ دَرَجَةً مِنْ جَوْهَرٍ وَ دَرَجَةً مِنْ زَبَرْجَدٍ أَخْضَرَ وَ دَرَجَةً مِنْ زُمُرُّدٍ أَخْضَرَ وَ دَرَجَةً مِنْ نُورِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَإِذَا رَکَعَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی أَ مَا تَرَوْنَ کَیْفَ تَوَاضَعَ لِجَلَالِ عَظَمَتِی أُشْهِدُکُمْ لَأُعَظِّمَنَّهُ فِی دَارِ کِبْرِیَائِی وَ جَلَالِی فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ أَ مَا تَرَوْنَ یَا مَلَائِکَتِی کَیْفَ یَقُولُ أَرْتَفِعُ عَنْ أَعْدَائِکَ کَمَا أَتَوَاضَعُ لِأَوْلِیَائِکَ وَ أَنْتَصِبُ لِخِدْمَتِکَ أُشْهِدُکُمْ یَا مَلَائِکَتِی لَأَجْعَلَنَّ جَمِیلَ الْعَاقِبَةِ لَهُ وَ لَأُصَیِّرَنَّهُ إِلَی جِنَانِی فَإِذَا سَجَدَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی أَ مَا تَرَوْنَ کَیْفَ تَوَاضَعَ بَعْدَ ارْتِفَاعِهِ وَ قَالَ لِی وَ إِنْ کُنْتُ جَلِیلًا مَکِیناً فِی دُنْیَاکَ فَأَنَا ذَلِیلٌ عِنْدَ الْحَقِّ إِذَا ظَهَرَ لِی سَوْفَ أَرْفَعُهُ بِالْحَقِّ وَ أَدْفَعُ بِهِ الْبَاطِلَ فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السَّجْدَةِ الْأُولَی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یَا مَلَائِکَتِی أَ مَا تَرَوْنَهُ کَیْفَ قَالَ وَ إِنِّی وَ إِنْ تَوَاضَعْتُ لَکَ فَسَوْفَ أَخْلِطُ الِانْتِصَابَ فِی طَاعَتِکَ بِالذُّلِّ بَیْنَ یَدَیْکَ فَإِذَا سَجَدَ ثَانِیَةً قَالَ اللَّهُ تَعَالَی

ص: 221

لِمَلَائِکَتِهِ أَ مَا تَرَوْنَ عَبْدِی هَذَا کَیْفَ عَادَ إِلَی التَّوَاضُعِ لِی لَأُعِیدَنَّ إِلَیْهِ رَحْمَتِی فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ قَائِماً قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یَا مَلَائِکَتِی لَأَرْفَعَنَّهُ بِتَوَاضُعِهِ کَمَا ارْتَفَعَ إِلَی صَلَاتِهِ ثُمَّ لَا یَزَالُ یَقُولُ اللَّهُ لِمَلَائِکَتِهِ هَکَذَا فِی کُلِّ رَکْعَةٍ حَتَّی إِذَا قَعَدَ لِلتَّشَهُّدِ الْأَوَّلِ وَ التَّشَهُّدِ الثَّانِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یَا مَلَائِکَتِی قَدْ قَضَی خِدْمَتِی وَ عِبَادَتِی وَ قَعَدَ یُثْنِی عَلَیَّ وَ یُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ نَبِیِّی لَأُثْنِیَنَّ عَلَیْهِ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَأُصَلِّیَنَّ عَلَی رُوحِهِ فِی الْأَرْوَاحِ فَإِذَا صَلَّی عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی صَلَاتِهِ قَالَ اللَّهُ لَهُ یَا عَبْدِی لَأُصَلِّیَنَّ عَلَیْکَ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَیْهِ وَ لَأَجْعَلَنَّهُ شَفِیعَکَ کَمَا اسْتَشْفَعْتَ بِهِ فَإِذَا سَلَّمَ مِنْ صَلَاتِهِ سَلَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتَهُ (1).

**[ترجمه]تفسیر الامام: امام علیه السلام فرمودند: وقتی مؤمن برای نماز به محل نماز خود برود، خداوند عزوجل به فرشتگان خویش می فرماید: ای فرشتگان من! آیا نمی بینید که این بنده من از تمام خلائق دل کنده و به من رو آورده و به رحمت و بخشش و رأفت من امیدوار شده است. شما را گواه می گیرم که من او را به رحمت و کرامات خویش مخصوص می گردانم. وقتی دستان خویش را بلند کند و بگوید: الله اکبر و ثنای خدا را بگوید، خداوند تعالی به فرشتگان خویش می فرماید: ای بندگان من! آیا نمی بینید که چگونه مرا بزرگ و عظیم داشت و مرا منزه از آن دانست که برایم شریک یا شبیه یا نظیری باشد و دستش را به آسمان بلند کرد و از آنچه دشمنان من از شرک نسبت به من می گویند بیزاری جست. شما را گواه می گیرم که من نیز در سرای جلال خویش او را بزرگ و گرامی می دارم و او را در تفرجگاه های سرای کرامتم به تفریح مشغول می دارم و او را از گناهان و معاصی­اش و از عذاب جهنم و آتش آن مبری می کنم. و وقتی بگوید: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ » و فاتحة الکتاب و سوره را بخواند، خداوند تعالی به فرشتگان خویش می فرماید: آیا نمی بینید که چگونه این بنده من از قرائت کلام من لذت برد؟ ای فرشتگانم! شما را گواه می گیرم که در روز قیامت به او می گویم: در بهشت هایم بخوان و از درجات بالا برو، پس او همچنان می خواند و به ازای هر حرف یک درجه از طلا و یک درجه از نقره و یک درجه از مروارید و یک درجه از گوهر و یک درجه از زبرجد سبز و یک درجه از زمرد سبز و یک درجه از نور پروردگار عزت ارتقا می یابد. وقتی به رکوع رود، خداوند تعالی به فرشتگان خویش می فرماید: ای فرشتگان من! آیا نمی بینید که چگونه در برابر شکوه عظمت من فروتنی پیشه کرده است، بی تردید او را در سرای کبریا و شکوه خویش بزرگ می دارم. وقتی سر از رکوع بر می دارد، خداوند تعالی به فرشتگان خویش می فرماید: ای فرشتگان من، آیا نمی بینید که چگونه می گوید: بر دشمنانت برتری می جویم؛ همچنان که در برابر دوستانت فروتنی پیشه می کنم و برای خدمت به تو به پا می ایستم. ای فرشتگانم، شما را گواه می گیرم که عاقبتی نیکو برای او قرار می دهم و او را به بهشت خویش وارد می کنم. وقتی به سجده رود، خداوند تعالی به فرشتگان خویش می فرماید: ای فرشتگانم! دیدید که چگونه بعد از سربلندی خویش در برابر من تواضع کرد و به من گفت: هر چند که من در دنیای تو بزرگ و محترم بودم، ولی در پیشگاه حق - چون بر من آشکار گردد - خوار و کوچکم. جایگاه او را با حق رفیع می گردانم و به وسیله او باطل را دفع می گردانم. وقتی سر از سجده اول بلند کند، خداوند تعالی می فرماید: ای فرشتگانم! آیا نمی بینید که چگونه گفت: اگر چه من در برابر تو تواضع پیشه کردم، ایستادن در فرمانبرداری تو را با خواری در برابر پیشگاه تو درمی آمیزم. وقتی به سجده دوم می رود، خداوند تعالی به فرشتگان خویش می فرماید: آیا بنده مرا نمی بینید که چگونه دوباره به تواضع بازگشت، همانا من نیز رحمت خویش را دوباره بر او فرو ریزم. وقتی سر از سجده دوم بلند کند و بایستد، خداوند تعالی می فرماید: ای فرشتگانم! او را به خاطر تواضعش رفعت می بخشم، چنانچه او برای نمازش به پا خاست. سپس خداوند پیوسته در هر رکعت به فرشتگان خویش چنین می فرماید تا وقتی که برای تشهد اول و تشهد دوم بنشیند و خداوند می فرماید: ای فرشتگانم! خدمت و عبادت مرا به جا آورد و برای ثنای من نشست و بر محمد پیامبرم صلوات فرستاد،

من نیز در ملکوت آسمان ها و زمین ثنای او را می­گویم و در میان ارواح به روحش درود می­فرستم. وقتی در نماز خود بر امیر المؤمنین علیه السلام درود فرستد، خداوند به او می فرماید: ای بنده من! بر تو درود می فرستم چنانچه بر او درود فرستادی و او را شفیع تو قرار می دهم، چنانچه از او شفاعت خواستی. وقتی سلام نمازش را بدهد، خداوند و فرشتگانش نیز به او سلام می دهند. - . تفسیر الامام : 240 - 239 -

**[ترجمه]

أقول

مضی صدر الخبر فی باب الأدعیة المستحبة عند الوضوء(2).

**[ترجمه]ابتدای روایت در باب دعاهای مستحب به هنگام وضو گذشت. - . ر.ک: ج 80 ص 317-316 -

**[ترجمه]

«43»

الْعَیَّاشِیُّ، عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی قَوْلِهِ وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِ (3) قَالَ إِنَّمَا عَنَی بِهَا الصَّلَاةَ(4).

**[ترجمه]العیاشی: از امام صادق علیه السلام روایت شده که در مورد قول خدای تعالی: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِ»، - . کهف / 28 - {و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند، شکیبایی پیشه کن. فرمود: منظور خداوند در این آیه، نماز است. - . تفسیر عیاشی 2 : 326 -

**[ترجمه]

«44»

وَ مِنْهُ، عَنْ إِدْرِیسَ الْقُمِّیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ فَقَالَ هِیَ الصَّلَاةُ فَحَافِظُوا عَلَیْهَا(5).

**[ترجمه]العیاشی: از ادریس قمی روایت شده که گوید: از امام صادق علیه السلام در مورد باقیات صالحات پرسش کردم، فرمود: آن نماز است، آن را حفظ کنید. - . تفسیر عیاشی 2 : 327 و آیه در سوره کهف / 46 -

**[ترجمه]

«45»

مَجَالِسُ الْمُفِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَابِقٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَهِیعَةَ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: خَطَبَنَا

ص: 222


1- 1. تفسیر الإمام ص 239- 240.
2- 2. راجع ج 80 ص 316- 317.
3- 3. الکهف: 28.
4- 4. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 326.
5- 5. تفسیر العیّاشیّ ج 2: 327، و الآیة فی سورة الکهف: 46.

رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ بَعْدَ کَلَامٍ تَکَلَّمَ بِهِ عَلَیْکُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَیْکُمْ بِالصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ کَابِدُوا اللَّیْلَ بِالصَّلَاةِ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً یُکَفِّرْ سَیِّئَاتِکُمْ إِنَّمَا مَثَلُ هَذِهِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ مَثَلُ نَهَرٍ جَارٍ بَیْنَ یَدَیْ بَابِ أَحَدِکُمْ یَغْتَسِلُ مِنْهُ فِی الْیَوْمِ خَمْسَ اغْتِسَالاتٍ فَکَمَا یَنْقَی بَدَنُهُ مِنَ الدَّرَنِ بِتَوَاتُرِ الْغَسْلِ فَکَذَا یَنْقَی مِنَ الذُّنُوبِ مَعَ مُدَاوَمَتِهِ الصَّلَاةَ فَلَا یَبْقَی مِنْ ذُنُوبِهِ شَیْ ءٌ أَیُّهَا النَّاسُ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُضْرَبُ عَلَیْهِ بِحَزَائِمَ مَعْقُودَةٍ فَإِذَا ذَهَبَ ثُلُثَا اللَّیْلِ وَ بَقِیَ ثُلُثُهُ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ لَهُ قُمْ فَاذْکُرِ اللَّهَ فَقَدْ دَنَا الصُّبْحُ قَالَ فَإِنْ هُوَ تَحَرَّکَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ انْحَلَّتْ عَنْهُ عُقْدَةٌ وَ إِنْ هُوَ قَامَ فَتَوَضَّأَ وَ دَخَلَ فِی الصَّلَاةِ انْحَلَّتْ عَنْهُ الْعُقَدُ کُلُّهُنَّ فَیُصْبِحُ حِینَ یُصْبِحُ قَرِیرَ الْعَیْنِ (1).

**[ترجمه]مجالس مفید: از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ما سخنرانی فرمودند و بعد از حمد و ثنای خداوند، پس از فرمایشاتی چند فرمودند: ای مردم! شما را باد به نماز؛ که آن ستون دین شماست. رنج بیداری شب را به نماز تحمل کنید و فراوان خدا را یاد کنید که زشتی های شما را فرو پوشد. مثل این نمازهای پنجگانه همچون مثل رودی است که روبروی در خانه یکی از شما جاری است که هر روز پنج مرتبه خود را با آن شستشو می دهد، همانگونه که با شستشوهای پیاپی، جسمش از هر گونه آلودگی پاک می شود، به همین ترتیب با مداومت بر نماز از گناهان پاک می شود و هیچ گناهی بر او باقی نمی ماند. ای مردم! بنده ای نیست مگر اینکه ریسمانی چند بر او گره خورده است، وقتی دو سوم از شب بگذرد و یک سومش باقی بماند، فرشته ای به سراغش آید و به او گوید: برخیز یاد خدا کن که صبح نزدیک شده است. پس اگر بجنبد و یاد خدا کند، گره ای از کارش گشوده می شود و اگر برخیزد و وضو بگیرد و مشغول نماز شود، تمام گره ها از او گشوده می شود تا اینکه با چشمی روشن و شادمان صبح می کند. - . امالی مفید : 120 - 119 -

**[ترجمه]

إیضاح

قال الجوهری کابدت الأمر إذا قاسیت شدته قوله بحزائم فی بعض النسخ بالحاء المهملة و الزای و فی بعضها بالخاء المعجمة و فی بعضها بالجیم و الراء المهملة و قال فی القاموس حزمه یحزمه شد حزامه و الحزمة بالضم ما حزم و قال خزم البعیر جعل فی جانب منخره الخزامة ککتابة و خزامة النعل بالکسر سیر دقیق یخزم بین الشراکین و فی الصحاح الخزم بالتحریک شجر یتخذ من لحائه الحبال الواحدة خزمة و قال الجریمة الذنب انتهی.

فالمعنی یحمل علی ظهره خزم الخطایا التی اکتسبها أو الجرائم التی اکتسبها أو یعقد فی أنفه خزامة الآثام و ما یلزمه منها و کل ذلک کنایة عما یستحقه و یلزم علیه من العقوبات بسبب ارتکاب السیئات.

**[ترجمه]جوهری گوید: «کابدت الامر» یعنی شدت آن را تحمل کردم. فرموده اش: «بحزائم» در برخی نسخ با حاء مهمله و زاء آمده و در برخی نسخ با خاء نقطه دار و در برخی دیگر با جیم و راء مهمله آمده است. در قاموس گوید: «حزَمه یحزمه» یعنی کمربندش را بست. «الحزمة» با ضمه یعنی آنچه محکم بسته شود و گفته: «خزم البعیر»: یعنی بر گوشه بینی شتر خزامه - حلقه بینی - بست. خزامه بر وزن کتابة، «خزامة النعل» با کسره یعنی چرم باریکی که دو طرف کفش را با آن به هم می­بندند و در الصحاح آمده است: «خزم» با حروف متحرک درختی است که از پوست آن طناب بافند، مفرد آن خزمة است و گوید: «جریمة» یعنی: گناه. پایان.

معنی این است که مجموعه گناهانی که مرتکب شده یا جنایاتی که بدان دست زده را بر پشت خویش حمل می کند، یا حلقه گناهان و تبعات آن را به بینی اش می بندد و تمام این ها کنایه از عقوباتی است که به خاطر ارتکاب گناهان سزاوار آن است و بر او لازم می­شود.

**[ترجمه]

«46»

فَلَاحُ السَّائِلِ، مِنْ تَارِیخِ الْخَطِیبِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: تَحْتَرِقُونَ فَإِذَا صَلَّیْتُمُ الْفَجْرَ غَسَلَتْهَا ثُمَّ تَحْتَرِقُونَ تَحْتَرِقُونَ فَإِذَا صَلَّیْتُمُ الظُّهْرَ غَسَلَتْهَا ثُمَّ تَحْتَرِقُونَ تَحْتَرِقُونَ فَإِذَا صَلَّیْتُمُ الْعَصْرَ غَسَلَتْهَا ثُمَّ تَحْتَرِقُونَ تَحْتَرِقُونَ فَإِذَا صَلَّیْتُمُ الْمَغْرِبَ غَسَلَتْهَا ثُمَّ تَحْتَرِقُونَ تَحْتَرِقُونَ فَإِذَا صَلَّیْتُمُ الْعِشَاءَ غَسَلَتْهَا ثُمَّ تَنَامُونَ

ص: 223


1- 1. أمالی المفید: 119- 120.

فَلَا یُکْتَبُ عَلَیْکُمْ حَتَّی تَغْتَسِلُوا(1).

مِنْ کِتَابِ حِلْیَةِ الْأَوْلِیَاءِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: سَمِعْتُ مُنَادِیاً عِنْدَ حَضْرَةِ کُلِّ صَلَاةٍ فَیَقُولُ یَا بَنِی آدَمَ قُومُوا فَأَطْفِئُوا عَنْکُمْ مَا أَوْقَدْتُمُوهُ عَلَی أَنْفُسِکُمْ فَیَقُومُونَ فَیَتَطَهَّرُونَ فَتَسْقُطُ خَطَایَاهُمْ مِنْ أَعْیُنِهِمْ وَ یُصَلُّونَ فَیُغْفَرُ لَهُمْ مَا بَیْنَهُمَا ثُمَّ تُوقِدُونَ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ فَإِذَا کَانَ عِنْدَ صَلَاةِ الْأُولَی نَادَی یَا بَنِی آدَمَ قُومُوا فَأَطْفِئُوا مَا أَوْقَدْتُمْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ فَیَقُومُونَ فَیَتَطَهَّرُونَ وَ یُصَلُّونَ فَیُغْفَرُ لَهُمْ مَا بَیْنَهُمَا فَإِذَا حَضَرَتِ الْعَصْرُ فَمِثْلَ ذَلِکَ فَإِذَا حَضَرَتِ الْمَغْرِبُ فَمِثْلَ ذَلِکَ فَإِذَا حَضَرَتِ الْعَتَمَةُ فَمِثْلَ ذَلِکَ فَیَنَامُونَ وَ قَدْ غُفِرَ لَهُمْ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمُدْلِجٌ فِی خَیْرٍ وَ مُدْلِجٌ فِی شَرٍّ(2).

**[ترجمه]فلاح السائل: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرموده اند: می سوزید تا وقتی که نماز صبح خویش را بخوانید که این نماز آن را می­ شوید. سپس می سوزید و می سوزید تا اینکه نماز ظهر را بخوانید و این نماز آن را خیس و خاموش می کند. سپس می سوزید و می سوزید و وقتی که نماز عصر را خواندید، آن نماز آتش را می­شوید. سپس می سوزید و می سوزید تا اینکه نماز مغرب را بخوانید و این نماز آن را می­شوید. سپس می سوزید و می سوزید تا اینکه نماز عشا را بخوانید و این نماز آن را می­شوید. سپس می خوابید و گناهی برای شما نوشته نمی شود تا اینکه دوباره خود را شستشو دهید. - . بخش چاپی آن را در فلاح السائل نیافتیم. -

از کتاب حلیة الأولیاء: از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: شنیدم هاتفی به وقت هر نماز می گفت: ای بنی آدم! برخیزید و آتشی را که در جانتان برافروخته اید خاموش کنید، پس برمی خیزند و خود را پاکیزه می گردانند و خطاهایشان از چشمانشان فرومی ریزد و نماز می گزارند و گناهان بین دو نماز برایشان آمرزیده می شود. آنگاه دوباره مابین دو نماز، آتش گناهان را برمی افروزند و وقتی نماز ظهر رسید ندا می دهد: ای بنی آدم! برخیزید و آتشی را که در جان خود برافروختید خاموش کنید، پس برمی خیزند و خود را پاکیزه می گردانند و نماز می خوانند و گناهان ما بین دو نماز برای آنان آمرزیده می شود. وقتی نماز عصر فرا رسید نیز چنین می شود و وقتی زمان نماز مغرب فرا رسید نیز همینطور و وقتی زمان نماز عشا فرا رسید نیز چنین می شود تا اینکه می خوابند در حالی که گناهانشان آمرزیده شده است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عده ای به سوی خیر می روند و عده ای به سوی شر. - . بخش چاپی آن را در فلاح السائل نیافتیم. -

**[ترجمه]

بیان

قال الجزری فی حدیث المظاهر احترقت أی هلکت و الإحراق الإهلاک و هو من إحراق النار و منه الحدیث أوحی إلی أن أحرق قریشا أی أهلکهم انتهی قوله صلی الله علیه و آله فمدلج فی خیر الإدلاج السیر باللیل أی فبعد ذلک فمنهم من یسیر إلی طرق الخیر بکسب الحسنات باللیل و منهم من یرتکب السیئات فیسلک مسلک الأشقیاء فی لیله.

**[ترجمه]جزری در حدیث مظاهر گفته است: «احترقت» یعنی: هلاک شد و «احراق» یعنی نابود ساختن و این کلمه از «إحراق النار» است و این حدیث نیز از این کلمه است: به من وحی شد که قریش را آتش بزنم؛ یعنی آنان را هلاک کنم. پایان. قول حضرت صلی الله علیه و آله: «فمدلج فی خیر»، «الادلاج» یعنی: حرکت شبانه، یعنی بعد از آن، برخی از آنان با کسب حسنات در شب به راه خیر می روند و برخی مرتکب سیئات می شوند و در آن شب، راه نگون بختان را در پیش می گیرند .

**[ترجمه]

«47»

الْمُقْنِعُ، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَیْسَ مِنِّی مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلَاتِهِ- لَا یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ لَا وَ اللَّهِ (3).

**[ترجمه]المقنع: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نمازش را کوچک بشمارد از من نیست و به خدا سوگند در حوض کوثر بر من وارد نمی شود. - . المقنع : 23 چاپ الاسلامیة -

**[ترجمه]

«48»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: فِی کَلَامٍ یُوصِی أَصْحَابَهُ تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً أَ لَا تَسْمَعُونَ إِلَی جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (4) وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ

ص: 224


1- 1. لم نجده فی فلاح السائل القسم المطبوع منه.
2- 2. لم نجده فی فلاح السائل القسم المطبوع منه.
3- 3. المقنع ص 23 ط الإسلامیة.
4- 4. المدّثّر: 42.

وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالْحَمَّةِ تَکُونُ عَلَی بَابِ الرَّجُلِ فَهُوَ یَغْتَسِلُ مِنْهَا فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَمَا عَسَی أَنْ یَبْقَی عَلَیْهِ مِنَ الدَّرَنِ وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهَا رِجَالٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ لَا یَشْغَلُهُمْ عَنْهَا زِینَةُ مَتَاعٍ وَ لَا قُرَّةُ عَیْنٍ مِنْ وَلَدٍ وَ لَا مَالٍ یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ(1) وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَصِباً بِالصَّلَاةِ بَعْدَ التَّبَاشُرِ لَهُ بِالْجَنَّةِ لِقَوْلِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ- وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها(2) فَکَانَ یَأْمُرُ بِهَا أَهْلَهُ وَ یَصْبِرُ عَلَیْهَا نَفْسَهُ (3).

**[ترجمه]نهج البلاغه: از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که همواره یارانش را به آن سفارش می کرد و می­فرمود: مردم! نماز را به وقت بخوانید، و آن را حفظ کنید، زیاد نماز بخوانید، و با آن خود را به خدا نزدیک کنید. {نماز دستوری است که در وقت های خاص بر مؤمنان واجب گردیده است} - . نساء / 103 - آیا به پاسخ دوزخیان گوش فرا نمی دهید، آن هنگام که از آنها پرسیدند:{چه چیز شما را به دوزخ کشانده است؟ گفتند: «ما از نماز گزاران نبودیم».} - . مدثر / 43 - 42 - همانا نماز گناهان را چونان برگ های پاییزی فرو می ریزد، و غل و زنجیر گناهان را از گردن ها می گشاید. پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نماز را به چشمه آب گرمی که بر در سرای مردی جریان داشته باشد تشبیه کرد، اگر روزی پنج بار خود را در آن شستشو دهد، هرگز چرک و آلودگی در بدن او نماند. همانا کسانی از مؤمنان حق نماز را شناختند که زیور دنیا از نماز بازشان ندارد، و روشنایی چشمشان یعنی اموال و فرزندان، مانع نمازشان نشود.

خدای سبحان می فرماید: {مردانی هستند که تجارت و خرید و فروش، آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز، و پرداخت زکات باز نمی دارد.} - . نور / 37 - رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس از بشارت به بهشت، خود را در نماز خواندن به زحمت می انداخت، زیرا خداوند به او فرمود: {خانواده خویش را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش.} - . طه / 132 - پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پی در پی خانواده خود را به نماز فرمان می داد، و آنان را به صبر وامی­داشت. - . نهج البلاغة : ذیل خطبه شماره 197 -

**[ترجمه]

توضیح

الحت نثر الورق من الغصن و الربق جمع الربقة و هی فی الأصل عروة فی حبل یجعل فی عنق البهیمة و یدها یمسکها ذکره الجزری أی تطلق الصلاة الذنوب کما تطلق الحبال المعقدة و قال فی العین الحمة عین ماء حار و قیل التاء فی إقامة عوض عن العین الساقطة للإعلال فإن أصله إقوام مصدر أقوم کقولک أعرض إعراضا فلما أضیف أقیمت الإضافة مقام حرف التعویض فأسقطت التاء قوله علیه السلام و یصبر علیها نفسه أی یحبس قال تعالی وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ (4).

**[ترجمه]«الحتّ» پراکندن برگ از شاخه و «الربق» جمع ربقة، در اصل گره ریسمان است که بر گردن و دست چهارپا انداخته می شود تا او را نگه دارد. جزری گفته است: یعنی: نماز گناهان را از انسان باز می­کند، چنانچه ریسمان گره خورده را می گشایند. در العین گفته است: «الحمة» یعنی: چشمه آب گرم و گفته شده تاء در «إقامة»، عوض است از عین الفعل محذوف به سبب اعلال، و اصل آن «إقوام» مصدر «أقومَ» است؛ مثل فعل: «أعرضَ إعراضاً» و وقتی اضافه شده، اضافه به جای حرف تعویض نشسته و تاء ساقط شده است. قول حضرت علیه السلام: «و یصبر علیها نفسه» یعنی: نگه می دارد. خداوند تعالی فرموده است: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ»، - . کهف / 28 - {و با کسانی که پروردگارشان را می خوانند، شکیبایی پیشه کن.}

**[ترجمه]

«49»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَیْقٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ قَالَ مَا مِنْ شَیْ ءٍ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ یَعْدِلُ هَذِهِ الصَّلَاةَ وَ لَا بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ الصَّلَاةِ شَیْ ءٌ یَعْدِلُ الزَّکَاةَ وَ لَا بَعْدَ ذَلِکَ شَیْ ءٌ یَعْدِلُ الصَّوْمَ وَ لَا بَعْدَ ذَلِکَ شَیْ ءٌ یَعْدِلُ الْحَجَّ وَ فَاتِحَةُ ذَلِکَ کُلِّهِ مَعْرِفَتُنَا وَ خَاتِمَتُهُ مَعْرِفَتُنَا الْخَبَرَ(5).

**[ترجمه]مجالس الشیخ: از زریق روایت شده که از امام صادق علیه السلام پرسیدم: کدام عمل بعد از معرفت بهتر است؟ فرمود: بعد از معرفت هیچ چیز برابر با نماز نیست و بعد از معرفت و نماز، چیزی برابر با زکات نیست و بعد از آن چیزی برابر با روزه نیست و بعد از روزه چیزی برابر با حج نیست و آغاز تمام این ها معرفت ما و خاتمه بخش آن نیز معرفت ماست... ادامه روایت. - . امالی طوسی 2 : 305 -

**[ترجمه]

«50»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ،: سَأَلَ مُعَاوِیَةُ بْنُ وَهْبٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَفْضَلِ

ص: 225


1- 1. النور: 37.
2- 2. طه: 132.
3- 3. نهج البلاغة تحت الرقم 197 من قسم الخطب.
4- 4. الکهف: 28.
5- 5. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 305.

مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَی رَبِّهِمْ فَقَالَ مَا أَعْلَمُ شَیْئاً بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ أَفْضَلَ مِنْ هَذِهِ الصَّلَاةِ أَ لَا تَرَی أَنَّ الْعَبْدَ الصَّالِحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ قَالَ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ(1)

وَ سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنْ أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ قَالَ الصَّلَاةُ لِأَوَّلِ وَقْتِهَا.

**[ترجمه]دعوات راوندی: معاویة بن وهب از امام صادق علیه السلام پرسید: بهترین چیزی که بندگان به وسیله آن به پروردگارشان تقرب می جویند چیست؟ فرمود: بعد از معرفت، چیزی بهتر از این نماز نمی شناسم. آیا نمی بینی که عبد صالح عیسی بن مریم فرمود: «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ»، - . مریم / 31 - {و مرا به نماز توصیه کرد.} و از نبی اکرم صلی الله علیه و آله در مورد بهترین اعمال سؤال شد، حضرت فرمود: نماز اول وقت.

**[ترجمه]

بیان

بعد المعرفة أی معرفة الله أو معرفة الإمام فإنها المتبادر منها فی عرفهم علیهم السلام أو الأعم منهما و من سائر المعارف الدینیة و الأول یستلزم الأخیرین غالبا و لذا یطلقونها فی الأکثر و الأخیر هنا أظهر و العبارة تحتمل معنیین أحدهما أن المعرفة أفضل الأعمال و بعدها فی المرتبة لیس شی ء أفضل من الصلاة و الحاصل أنها أفضل العبادات البدنیة و الثانی أن الأعمال التی یأتی بها العبد بعد تحصیل المعارف الخمس صلوات أفضل منها إذ لا فضل للعمل بدون المعرفة حتی یکون للصلاة أو تکون أفضل من غیرها مع أنه یقتضی أن یکون لغیرها فضل أیضا.

و قال الشیخ البهائی زاد الله فی بهائه ما قصده علیه السلام من أفضلیة الصلاة علی غیرها من الأعمال و إن لم یدل علیها منطوق الکلام إلا أن المفهوم منه بحسب العرف ذلک کما یفهم من قولنا لیس بین أهل البلد أفضل من زید أفضلیته علیهم و إن کان منطوقه نفی أفضلیتهم علیه و هو لا یمنع المساواة.

هذا و فی جعله علیه السلام قول عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ الآیة مؤیدا لأفضلیة الصلاة بعد المعرفة علی غیرها من الأعمال نوع خفاء و لعل وجهه ما یستفاد من تقدیمه علیه السلام ما هو من قبیل الاعتقادات فی مفتتح کلامه ثم إردافه ذلک بالأعمال البدنیة و المالیة و تصدیره لها بالصلاة مقدما لها علی الزکاة.

و لا یبعد أن یکون التأیید لمجرد تفضیل الصلاة علی غیرها من الأعمال من غیر ملاحظة تفضیل المعرفة علیها و یؤیده عدم إیراده علیه السلام صدر الآیة فی صدر التأیید و الآیة هکذا قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی

ص: 226


1- 1. مریم: 31.

مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا.

**[ترجمه]«بعد المعرفة» یعنی معرفت خدا یا معرفت امام؛ زیرا از کلمه معرفت در عرف امامان علیهم السلام این معنی به ذهن می­آید؛ یا اعم از این دو معنی و سایر معارف دینی است و معرفت اول غالباً مستلزم دو مورد اخیر هم می شود؛ از این رو اکثرا معرفت را به طور مطلق به کار می­برند و مورد اخیر در اینجا روشن تر است و عبارت، احتمال دو معنا را دارد؛ یکی اینکه معرفت بهترین اعمال است و بعد از آن در رتبه، چیزی بهتر از نماز نیست و نتیجه اینکه نماز بهترین عبادات جسمی است و دوم اینکه بهترین اعمالی که بنده بعد از تحصیل معارف انجام می دهد، نمازهای پنجگانه است؛ زیرا عمل بدون معرفت فضیلتی ندارد حتی برای نماز، یا اینکه نماز بهتر از غیر آن اعمال است با اینکه می طلبد برای غیر از آن اعمال نیز فضیلتی وجود داشته باشد.

شیخ بهائی که خدا بر نور و بهای او بیفزاید گفته است: مقصود حضرت علیه السلام، برتری نماز بر سایر اعمال است؛ هر چند که منطوق کلام بر آن دلالت نکند، اما آنچه از آن بر حسب عرف برداشت می شود، همان است. چنانچه از این سخن: «لیس بین اهلِ البلد افضل من زیدٍ»، برتری زید بر آن ها برداشت می شود، هر چند در لفظ، برتری آنان بر زید نفی شده، ولی این مانع از مساوات نیست.

این را در نظر داشته باشید و اینکه حضرت علیه السلام سخن حضرت عیسی را - که بر پیامبرمان و خاندان او و بر او سلام باد - در آیه: «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ»، مؤید برتری نماز بعد از معرفت بر سایر اعمال قرار داده، در آن نوعی ابهام است و شاید افضلیت نماز از مقدم داشتن آن استفاده می­شود چرا که در ابتدا از اعتقادات سخن گفته شده و سپس از اعمال جسمی و مالی، و نماز قبل از زکات آورده شده و بعید نیست که تأیید صرف برتری نماز بر سایر اعمال، بدون در نظر گرفتن برتری معرفت بر آن باشد و عدم ذکر اول آیه در اول تأیید، مؤید این مطلب است و آیه چنین است: «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا. * وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا»، - . مریم / 31 - 30 - {[کودک] گفت: منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است، و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده ام، به نماز و زکات سفارش کرده است.}

**[ترجمه]

«51»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ،: قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ فَإِنَّمَا مَثَلُهَا فِی دِینِ اللَّهِ کَمَثَلِ عَمُودِ فُسْطَاطٍ فَإِنَّ الْعَمُودَ إِذَا اسْتَقَامَ نَفَعَتِ الْأَطْنَابُ وَ الْأَوْتَادُ وَ الظِّلَالُ وَ إِنْ لَمْ یَسْتَقِمْ لَمْ یَنْفَعْ وَتِدٌ وَ لَا طُنُبٌ وَ لَا ظِلَالٌ.

**[ترجمه]کنز الکراجکی: لقمان به پسرش گفت: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ» - . لقمان / 17 - در واقع مثل نماز در دین خدا چون مثل ستون خیمه است، اگر ستون خیمه برپا بماند، طناب ها و میخ ها و سایه بان ها نیز سود می رسانند و اگر برپا نماند، نه میخی سود می رساند و نه طنابی و نه سایه بانی.

**[ترجمه]

«52»

عُدَّةُ الدَّاعِی، وَ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام: یَا بَاغِیَ الْعِلْمِ صَلِّ قَبْلَ أَنْ لَا تَقْدِرَ عَلَی لَیْلٍ وَ لَا نَهَارٍ تُصَلِّی فِیهِ إِنَّمَا مَثَلُ الصَّلَاةِ لِصَاحِبِهَا کَمَثَلِ رَجُلٍ دَخَلَ عَلَی ذِی سُلْطَانٍ فَأَنْصَتَ لَهُ حَتَّی فَرَغَ مِنْ حَاجَتِهِ وَ کَذَلِکَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَامَ فِی الصَّلَاةِ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَیْهِ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ (1).

**[ترجمه]عدّة الداعی و دعائم الاسلام: از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: ای کسی که در طلب دانشی! نماز بگزار، پیش از آنکه نه شب بر نماز قدرت داشته باشی و نه روز. مثل نماز برای نمازگزار همچون مثل مردی است که بر سلطانی وارد شود و آن سلطان ساکت بماند تا او از ذکر خواسته هایش فارغ شود. انسان مسلمان نیز به اذن خداوند عزوجل اینچنین است، خداوند عزوجل پیوسته او را می نگرد تا زمانی که از نمازش فارغ شود. - . دعائم الاسلام 1 : 134 -

**[ترجمه]

«53»

غَوَالِی اللَّآلِی، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: أَوَّلُ مَا یُنْظَرُ فِی عَمَلِ الْعَبْدِ فِی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فِی صَلَاتِهِ فَإِنْ قُبِلَتْ نُظِرَ فِی غَیْرِهَا وَ إِنْ لَمْ تُقْبَلْ لَمْ یُنْظَرْ فِی عَمَلِهِ بِشَیْ ءٍ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: شَفَاعَتُنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِصَلَاتِهِ.

**[ترجمه]غوالی اللآلی: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اولین چیزی که در روز قیامت در مورد عمل بنده سؤال می شود، نماز اوست، اگر نمازش پذیرفته شود، به سایر اعمالش نیز نظر می افکنند و اگر نمازش پذیرفته نشود، دیگر به سایر اعمالش نگریسته نمی شود.

امام صادق علیه السلام فرموده است: شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک می شمارد، نمی رسد.

**[ترجمه]

«54»

الْمُعْتَبَرُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا یَزَالُ الشَّیْطَانُ ذَعِراً مِنْ أَمْرِ الْمُؤْمِنِ مَا حَافَظَ عَلَی الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ فَإِذَا ضَیَّعَهُنَّ اجْتَرَأَ عَلَیْهِ.

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ عَمُودَ الدِّینِ الصَّلَاةُ وَ هِیَ أَوَّلُ مَا یَنْزِلُ فِیهِ مِنْ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ فَإِنْ صَحَّتْ نُظِرَ فِی عَمَلِهِ وَ إِنْ لَمْ تَصِحَّ لَمْ یُنْظَرْ فِی بَقِیَّةِ عَمَلِهِ.

وَ قَالَ علیه السلام: لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَجْهٌ وَ وَجْهُ دِینِکُمُ الصَّلَاةُ.

**[ترجمه]المعتبر: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تا زمانی که مؤمن بر نمازهای پنجگانه خود محافظت کند، شیطان از کار او می هراسد، ولی وقتی نمازهای خود را ضایع گرداند، شیطان بر او جرأت می یابد.

از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ستون دین نماز است و آن اولین چیزی است که از عمل آدمیزاد مورد توجه قرار می­گیرد. اگر نمازش درست باشد به عملش نگریسته می شود و اگر نمازش درست نباشد، به باقی عملش نمی نگرند .

و حضرت علیه السلام فرمود: هر چیزی سیمائی دارد و سیمای دین شما نماز است.

**[ترجمه]

«55»

الْکَافِی، وَ الْفَقِیهُ، وَ التَّهْذِیبُ، بِأَسَانِیدِهِمْ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: صَلَاةٌ فَرِیضَةٌ خَیْرٌ مِنْ عِشْرِینَ حَجَّةً وَ حَجَّةٌ خَیْرٌ مِنْ بَیْتٍ مَمْلُوٍّ ذَهَباً یُتَصَدَّقُ مِنْهُ حَتَّی یَفْنَی أَوْ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْهُ شَیْ ءٌ(2).

ص: 227


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 134.
2- 2. الکافی ج 3 ص 265 ط الآخوندی و ج 1 ص 73 من الفروع الطبعة الحجریة و التهذیب ج 1 ص 203 ط حجر ج 2 ص 236 ط نجف، الفقیه ج 1 ص 134 ط نجف.

**[ترجمه]الکافی، الفقیه و التهذیب: از امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که فرمود: یک نماز واجب بهتر است از بیست حج و یک حج بهتر است از یک خانه پر از طلا که تمام آن را صدقه دهند تا تمام شود یا چیزی از آن باقی نماند. - . کافی 3 : 265 چاپ آخوندی و ج 1 ص 73 از فروع چاپ سنگی و التهذیب 1 : 203 چاپ سنگی و ج 2 ص 236 چاپ نجف، الفقیه 1 : 134 چاپ نجف. -

**[ترجمه]

تبیین

أورد علیه إشکالان الأول أنه وردت أخبار دالة علی فضل الحج علی الصلاة فما وجه التوفیق بینهما الثانی أن الحج مشتمل علی الصلاة أیضا و الحج و إن کان مندوبا فالصلاة فیه فرض فما معنی تفضیل الصلاة الفریضة علی عشرین حجة.

و یمکن الجواب عن الأول بوجوه الأول حمل الثواب فی الصلاة علی التفضلی و فی الحج علی الاستحقاقی أی یتفضل الله سبحانه علی المصلی بأزید مما یستحقه المؤمن بعشرین حجة فلا ینافی کون ما یتفضل به علی الحاج أضعاف ما یعطی المصلی.

فإن قیل قد مر ما یدل علی أن الإنسان لا یستحق شیئا بعمله و إنما یتفضل الله تعالی بالثواب علیه قلنا یمکن أن یکون للتفضل أیضا مراتب إحداها ما یتوقعه الإنسان فی عمله و إن کان علی سبیل التفضل أو ما یظنه الناس أنه یتفضل به علیه ثم بحسب کرم الکریم و سعة جوده للتفضل مراتب لا تحصی فیمکن أن یسمی الأولی استحقاقیا کما إذا مدح شاعر کریما فهو لا یستحق شیئا عقلا و لا شرعا لکن الناس یتوقعون له بحسب ما یعرفونه من کرم الکریم أنه یعطیه مائة درهم فإذا أعطاه ألفا یقولون أعطاه عشرة أضعاف استحقاقه.

الثانی أن تحمل الفریضة علی الصلوات الخمس الیومیة کما هو المتبادر فی أکثر الموارد و الصلاة التی فضل علیها الحج علی غیرها بقرینة أن الأذان و الإقامة المشتملین علی حی علی خیر العمل مختصان بها فیکون الغرض الحث علی الصلوات الیومیة و المحافظة علیها و الإتیان بشرائطها و حدودها و آدابها و حفظ مواقیتها فإن کثیرا من الحاج یضیعون فرائضهم الیومیة فی طریقهم إلی الحج إما بتفویت أوقاتها أو بأدائها علی المرکب أو فی المحمل أو بالتیمم أو مع عدم طهارة الثوب أو البدن إلی غیر ذلک.

فإن قیل فما وجه الجمع بین هذا الخبر علی هذا الوجه و بین الخبر المشهور

ص: 228

بین الخاصة و العامة: إن أفضل الأعمال أحمزها.

قلنا علی تقدیر تسلیم صحته المراد به أن أفضل کل نوع من العمل أحمز ذلک النوع کالوضوء فی البرد و الحر و الحج ماشیا و راکبا و الصوم فی الصیف و الشتاء و أمثال ذلک.

الثالث أن تحمل الفریضة علی عمومها و الحج فی المفضل علیه علی المندوب و فی المفضل علی الفرض.

الرابع أن یراد بالصلاة فی هذا الخبر مطلق الفرض و بها فی الأخبار التی فضل الحج علیها النافلة.

الخامس أن یراد بالحج فی هذا الخبر حج غیر هذه الأمة من الأمم السابقة أی صلاة تلک الأمة أفضل من عشرین حجة أوقعتها الأمم الماضیة.

السادس ما قیل إن المراد أنه لو صرف زمان الحج و العمرة فی الصلاة کان أفضل منهما و لا یخفی أن هذا الوجه إنما یجری فی الخبر الذی تضمن أن خیر أعمالکم الصلاة و أشباهه مما سبق مع أنه بعید فیها أیضا.

السابع أن یقال إنه یختلف بحسب الأحوال و الأشخاص کما نقل: أن النبی صلی الله علیه و آله سئل أی الأعمال أفضل فقال الصلاة لأول وقتها و سئل أیضا أی الأعمال أفضل فقال بر الوالدین و سئل أی الأعمال أفضل فقال حج مبرور.

فخص کل سائل بما یلیق بحاله من الأعمال فیقال کان السائل الأول عاجزا عن الحج و لم یکن له والدان فکان الأفضل بحسب حاله الصلاة و الثانی کان له والدان محتاجان إلی بره فکان الأفضل له ذلک و کذا الثالث.

الثامن ما خطر بالبال زائدا علی ما تقدم من أکثر الوجوه بأن یقال لما کان لکل من الأعمال مدخل فی الإیمان و تأثیر فی نفس الإنسان لیس لغیره کما أن لکل من الأغذیة تأثیرا فی بدن الإنسان و مدخلا فی صلاحه لیس ذلک لغیره کالخبز مثلا فإن له تأثیرا فی البدن لیس ذلک للحم و کذا اللحم له أثر

ص: 229

فی البدن لیس للخبز و لیس شی ء منهما یغنی عن الماء و هکذا.

ثم تلک الأغذیة تختلف بحسب شدة حاجة البدن إلیها و ضعفها فإن منها ما لا تبقی الحیاة بدونها و منها ما یضعف البدن بدونها لکن یبقی الحیاة مع ترکها فکما أن لبدن الإنسان أعضاء رئیسة و غیر رئیسة منها ما لا یبقی الشخص بدونها کالرأس و القلب و الکبد و الدماغ و منها ما یبقی مع فقدها لکن لا ینتفع بالحیاة بدونها کالعین و السمع و اللسان و الید و الرجل و منها ما ینتفع بدونها بالحیاة لکنه ناقص عن درجة الکمال کما إذا فقد بعض الأصابع أو الأذن أو الأسنان.

و کذلک له أغذیة لا تبقی حیاته بدونها کالماء و الخبز و اللحم و أغذیة یبقی بدونها مع ضعف کالسمن و الأرز و أغذیة یتروح بها کالفواکه و الحلاوات و تعرض له أمراض مهلکة و غیر مهلکة و خلق الله له أدویة یتداوی بها إذا لم تکن مهلکة و کذا له أثواب یتزین بها و دواب یتقوی بها و خدم یستعین بهم و أصدقاء یتزین بمجالستهم.

فکذا الإیمان بمنزلة شخص له جمیع هذه الأشیاء فأعضاؤه الرئیسة هی عقائده التی إذا فقد شیئا منها یزول رأسا کالأصول الخمسة و الأعضاء الغیر الرئیسة هی العقائد و العلوم التی بها یقوی الإیمان و یترتب علیه الآثار علی اختلاف مراتبها فی ذلک فمنها ما یجب الاعتقاد بها و منها ما یحسن و یتزین الإیمان بها و کذا له أغذیة من الأعمال الصالحة فمنها ما لا یبقی بدونها و هی الفرائض کالصلاة و الصوم و الحج و الزکاة و منها ما یبقی بدونها مع ضعف شدید یزول ثمرته معه و هی سائر الواجبات و أما النوافل فهی کالفواکه و الأشربة و الأدویة المقویة و منها ما هی بمنزلة الألبسة و الحلی و له مراکب من الأخلاق الحسنة یتقوی بها و أصدقاء من مرافقة العلماء و الصلحاء بهم یحترز عن کید الشیاطین و الذنوب بمنزلة الأمراض المهلکة و غیر المهلکة فالمهلکة منها هی الکبائر و غیر المهلکة الصغائر و التوبة التضرع و الخشوع أدویة لها إذا لم یصل إلی حد لا ینفع فیه الدواء و العیوب التی لا تؤثر فی زواله لکن تحطه

ص: 230

عن درجة کماله.

فإذا عرفت ذلک أمکنک فهم دقایق الأخبار و التوفیق بین الروایات المأثورة فی ذلک عن الأئمة الأبرار فنعرف معنی قولهم الشی ء الفلانی رأس الإیمان و آخر قلب الإیمان و آخر بصر الإیمان و الصلاة عمود و أشباه ذلک.

فنقول علی هذا التحقیق یمکن أن یقال مثلا الصلاة بمنزلة الماء و الحج بمنزلة الخبز فی قوام الإیمان فیمکن أن یقال الصلاة أفضل من حجج کثیرة و الحج أفضل من صلوات کثیرة إذ لکل منهما أثر فی قوام الإیمان لیس للآخر و لا یستغنی بأحدهما عن الآخر کما یمکن أن یقال رغیف خبز أفضل من روایا من الماء و شربة ماء خیر من أرغفة کثیرة و الحاصل أنه یرجع إلی اختلاف الاعتبارات و الجهات و الحیثیات فبجهة الصلاة خیر من الحج و بجهة الحج خیر من الصلاة و أفضل منها و هذا التحقیق ینفعک فی کثیر من المواضع و یعینک علی التوفیق بین کثیر من الآیات و الأخبار.

و أما الإشکال الثانی فینحل بکثیر من الوجوه السابقة و أجیب عنه أیضا بأن المراد بالحج بلا صلاة و اعترض علیه بأن الحج بلا صلاة باطل فلا فضل له حتی یفضل علیه الصلاة و یمکن الجواب بأن المراد به الحج مع قطع النظر عن فضل الصلاة إذا کان معها لا الحج الذی ترکت فیه الصلاة.

و إنما بسطنا الکلام فی ذلک لکثرة الحاجة إلیه فی حل الأخبار و قد مر بعض القول فی کتاب الإیمان و الکفر.

**[ترجمه]دو اشکال بر این روایت وارد شده است: اول اینکه روایاتی وارد شده که بر فضل و برتری حج بر نماز دلالت دارد، پس وجه تناسب بین این دو روایت چیست؟ دوم اینکه حج مشتمل بر نماز نیز هست و اگرچه حج مستحب باشد، ولی نماز آن واجب است، پس معنی برتری نماز واجب بر بیست حج چیست؟

می توان اشکال اول را با وجوهی چند پاسخ داد:

اول اینکه: حمل ثواب در نماز بر تفضلی و در حج بر استحقاقی است؛ یعنی: خداوند سبحان با ثوابی بیش از آنچه مؤمن به وسیله بیست بار حج استحقاق آن را پیدا می­کند، بر نمازگزار لطف می فرماید، پس این منافاتی ندارد با اینکه لطفی که بر حج گزار می کند، چند برابر ثوابی باشد که به نمازگزار می بخشد.

پس اگر گفته شود: پیشتر روایتی گذشت مبنی بر آنکه انسان به وسیله عملش مستحق چیزی نیست، بلکه خداوند تعالی با دادن ثواب به او لطف می کند، در پاسخ می گوئیم: ممکن است تفضل و لطف نیز مراتبی داشته باشد که یکی از این مراتب پاداشی است که انسان به خاطر عملش انتظار آن را دارد؛ هر چند که بر سبیل تفضل باشد. یا آنچه مردم گمان می کنند که خداوند به وسیله آن عمل به انسان لطف می کند. سپس بر حسب کرم کریم و وسعت بخشش او، تفضل مراتب بی شماری دارد، ممکن است مورد اول استحقاقی نامیده شود؛ چنانچه وقتی شاعری کریمی را مدح کند، عقلاً و شرعاً مستحق چیزی نیست، ولی مردم بر حسب آنچه از کرم آن کریم سراغ دارند، انتظار دارند که او صد درهم به او ببخشد و وقتی به او دو هزار درهم ببخشد، می گویند: ده برابر بیشتر از استحقاقش به او بخشد .

دوم اینکه، فریضه را بر نمازهای پنجگانه یومیه حمل کنیم؛ چنانچه در بیشتر موارد به ذهن متبادر می شود، و نمازی را که حج بر آن برتری داده، بر غیر نمازهای پنجگانه حمل کنیم، به قرینه اینکه اذان و اقامه مشتمل بر «حی علی خیر العمل» و مختص به آن هستند؛ در این صورت، غرض تشویق به نمازهای یومیه و محافظت بر آن و رعایت شرایط و حدود و آداب آن و حفظ اوقات آن می شود؛ زیرا بسیاری از حجاج در مسیر خود به حج، یا با از دست دادن اوقات فرائض یومیه یا با ادای آن بر مرکب یا در کجاوه، یا با تیمم یا با ناپاکی لباس یا بدن و سایر موارد، واجبات یومیه خود را از دست می دهند.

اگر گفته شود: چگونگی جمع بین این حدیث بر این وجه و بین روایتی که بین خاص و عام مشهور است مبنی بر اینکه: بهترین کردارهای شایسته، دشوارترین آن هاست، چیست؟

گوئیم: بر فرض اینکه صحت این روایت را قبول کنیم، مراد این است که بهترین نوع هر عمل، دشوارترین آن نوع است؛ مثل وضو در سرما و گرما و حج سواره و پیاده و روزه در تابستان و زمستان و امثال آن.

سوم اینکه، فریضه بر عموم آن حمل شود و حج در روایتی که نماز بر آن برتر دانسته شده بر مستحب و در روایتی که حج برتر دانسته شده، بر واجب حمل شود.

چهارم اینکه مراد از نماز در این روایت، مطلق نماز واجب باشد و در روایاتی که حج بر آن برتری داده شده، نافله باشد.

پنجم اینکه: مراد از حج در این روایت، حج امت های گذشته غیر از این امت باشد؛ یعنی: نماز این امت بهتر از بیست حجی است که امت های گذشته به جا آورده اند.

ششم اینکه: گفته شده مراد این است که اگر وقت حج و عمره در نماز سپری شود، بهتر از این دو عمل است. و پوشیده نیست که این وجه در مورد خبری جاری است که حاوی این مطلب که بهترین اعمال شما نماز است و نظایر آن که پیشتر ذکر شد است، با اینکه این احتمال نیز در مورد آن بعید است.

هفتم اینکه: گفته شود بر حسب حالات و اشخاص متفاوت است؛ چنانچه نقل شده که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال شد: بهترین اعمال کدام است؟ فرمود: نماز اول وقت و نیز سؤال شد: بهترین اعمال کدام است؟ فرمود: نیکی به والدین و سؤال شد: بهترین اعمال کدام است؟ فرمود: حج مقبول.

پس به هر پرسشگری عملی را اختصاص داده که با حالش تناسب داشته است. گفته می شود: پرسشگر اول از حج عاجز بوده و پدر و مادر نداشته، پس بر حسب حالش، بهترین اعمال نماز بوده و دومین نفر، پدر و مادری داشت که به نیکی او نیاز داشتند، پس بهترین عمل برای او، نیکی به والدین بود و سومین نفر هم به همین ترتیب.

هشتم اینکه: علاوه بر آنچه از بیشتر وجوه گذشت، چیزی که به ذهن متبادر می شود این است که گفته شود: هر یک از اعمال راهی برای ورود به ایمان و تأثیر در نفس انسان دارند که دیگری ندارد؛ همانطور که هر غذایی تأثیری در بدن انسان و راهی برای صلاح او دارد که در غذای دیگر نیست؛ مثلا نان که در بدن تأثیری دارد که در گوشت نیست و در مورد گوشت نیز همینطور است، گوشت اثری در بدن دارد که نان ندارد و هیچ کدام از آن دو، بدن را از آب بی نیاز نمی کند و در مورد اعمال نیز به همین ترتیب است.

آن غذاها بر حسب شدت و ضعف نیاز بدن به آن متفاوت هستند. برخی از آن ها هستند که زندگی بدون آن ها ادامه نمی یابد و برخی هستند که بدن بدون آن ها ضعیف می شود، ولی با ترک آن ها زندگی ادامه دارد؛ چنانچه بدن انسان اعضای اصلی و فرعی دارد. برخی از آن ها هستند که بدون آن­ها انسان زنده نمی ماند؛ مثل سر و قلب و کبد و مغز و برخی هستند که با از دست دادن آن انسان زنده می ماند، ولی بدون آن ها سودی به بدن نمی رسد؛ مثل چشم و گوش و زبان و دست و پا و برخی از اعضا هستند که بدون آن ها انسان از زندگی سود می برد، اما از درجه کمال ناقص می شود؛ چنانچه از دست دادن برخی انگشتان یا گوش یا دندان ها چنین است.

غذاهایی هم وجود دارد که زندگی انسان بدون آن ممکن نیست؛ مثل آب و نان و گوشت. غذاهایی هم وجود دارد که بدون آن انسان ضعیف باقی می ماند؛ مثل: چربی و برنج، مواد غذایی ای هم وجود دارد که با آن ها انسان شادمان میشود؛ مثل: میوه ها و شیرینی جات. بدن او با بیماری های مهلک و غیر مهلکی هم روبروست و خداوند برای او داروهایی را خلق کرده که اگر بیماری مهلک نباشد، خود را بدان درمان می کند. لباس هایی هم وجود دارد که خود را بدان زینت می بخشد و چهارپایانی که از نیروهای آن­ها بهره می گیرد و خدمتکارانی که از آنان کمک می جوید و دوستانی که با همنشینی آنان خود را زینت می دهد.

ایمان نیز به منزله شخصی است که تمام این چیزها را دارد؛ اعضای اصلی او عقاید اوست که اگر ذره ای از آن را از دست دهد کلاً نابود می شود؛ مثل: اصول پنجگانه. اعضای غیر اصلی او نیز عقاید و علومی است که به وسیله آن ایمان تقویت می شود و بر حسب اختلاف مراتب، آثاری بر آن مترتب می شود؛ برخی از آن ها عقایدی هستند که اعتقاد به آن واجب است و برخی عقایدی است که ایمان به وسیله آن نیک و مزین می شود و از اعمال صالح هم تغذیه می شود؛ برخی از این اعمال هستند که ایمان بدون آن ها باقی نمی ماند و آن ها واجبات هستند؛ مثل نماز و روزه و حج و زکات. برخی هم هستند که ایمان بدون آن ها باقی می ماند، اما با ضعف شدیدی که ثمره آن را از بین می برد و آن سایر واجبات است. و اما نوافل مثل میوه ها و نوشیدنی ها و داروهای مقوی هستند. برخی از اعمال هم به مثابه لباس و زینت هستند و مرکب هایی از اخلاق نیکو دارد که ایمان بدان تقویت می شود و دوستانی از همراهی با علما و صلحا دارد که به وسیله آن ها خود را از مکر شیاطین حفظ می­کند و گناهان به منزله بیماری های مهلک و غیر مهلک هستند؛ مهلک آن ها گناهان کبیره است و غیر مهلکشان گناهان کوچک، و توبه، تضرع و خشوع، داروهای آن است، اگر به حدی نرسد که داروها در آن سودی نداشته باشد و عیوبی که در نابودی او تأثیر نگذارد، ولی او را از درجه کمال او پائین می کشد.

وقتی این مسئله برایت روشن شد، می توانی نکات دقیق اخبار را بشناسی و بین روایات نقل شده در این باب از امامان نیک نهاد تناسب ایجاد کنی. از اینجاست که معنای قول آنان را می فهمیم که فلان چیز رأس ایمان است و دیگری قلب ایمان و دیگری چشم ایمان و نماز ستون ایمان و چیزهایی از این قبیل.

پس می گوئیم: بر اساس این تحقیق ممکن است گفته شود: در قوام ایمان مثلاً نماز به منزله آب است و حج به منزله نان و ممکن است گفته شود: نماز بهتر است از بسیاری حج و حج بهتر است از بسیاری نماز؛ زیرا هر یک از این دو اثری در قوام ایمان دارند که دیگری ندارد و با وجود یکی از آن دو، از دیگری بی نیاز نمی شود؛ چنانچه ممکن است گفته شود: یک قرص نان بهتر است از چندین مشک آب و یک جرعه آب بهتر است از چند قرص نان و نتیجه اینکه این امر به اختلاف اعتبارات و جهات و شرایط باز می گردد. از جهتی نماز بهتر است از حج و از جهتی حج بهتر و برتر است از نماز و این تحقیق در بسیاری از مواضع به تو سود می رساند و کمک می کند تا بین بسیاری از آیات و روایت هماهنگی ایجاد کنی.

اما اشکال دوم به وسیله بسیاری از وجوه سابق حل می شود و به این صورت نیز بدان پاسخ داده می شود که مراد از حج، حج بدون نماز است، ولی به آن اعتراض وارد است که حج بدون نماز باطل است، پس فضیلتی ندارد تا نماز بر آن برتری یابد و ممکن است چنین پاسخ داده شود که مراد از آن، حج با قطع نظر از فضیلت نماز است، اگر با نماز همراه باشد، نه حجی که در آن نماز ترک شود.

ما این مسئله را به علت نیاز بسیار به آن در حل اخبار به طور کامل توضیح دادیم و بخشی از سخن در مورد آن در کتاب ایمان و کفر گذشت.

**[ترجمه]

«56»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَیْفَرٍ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ ضَمْرَةَ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ: سُئِلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَنِ الصَّلَاةِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله الصَّلَاةُ مِنْ شَرَائِعِ الدِّینِ وَ فِیهَا مَرْضَاةُ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ فَهِیَ مِنْهَاجُ الْأَنْبِیَاءِ

ص: 231

وَ لِلْمُصَلِّی حُبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ هُدًی وَ إِیمَانٌ وَ نُورُ الْمَعْرِفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِی الرِّزْقِ وَ رَاحَةٌ لِلْبَدَنِ وَ کَرَاهَةٌ لِلشَّیْطَانِ وَ سِلَاحٌ عَلَی الْکُفَّارِ وَ إِجَابَةٌ لِلدُّعَاءِ وَ قَبُولٌ لِلْأَعْمَالِ وَ زَادٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی الْآخِرَةِ وَ شَفِیعٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَ أَنِیسٌ فِی قَبْرِهِ وَ فِرَاشٌ تَحْتَ جَنْبِهِ وَ جَوَابٌ لِمُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ وَ تَکُونُ صَلَاةُ الْعَبْدِ عِنْدَ الْمَحْشَرِ تَاجاً عَلَی رَأْسِهِ وَ نُوراً عَلَی وَجْهِهِ وَ لِبَاساً عَلَی بَدَنِهِ وَ سِتْراً بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ وَ حُجَّةً بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الرَّبِّ جَلَّ جَلَالُهُ وَ نَجَاةً لِبَدَنِهِ مِنَ النَّارِ وَ جَوَازاً عَلَی الصِّرَاطِ وَ مِفْتَاحاً لِلْجَنَّةِ وَ مُهُوراً لِلْحُورِ الْعِینِ وَ ثَمَناً لِلْجَنَّةِ بِالصَّلَاةِ یَبْلُغُ الْعَبْدُ إِلَی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا لِأَنَّ الصَّلَاةَ تَسْبِیحٌ وَ تَهْلِیلٌ وَ تَحْمِیدٌ وَ تَکْبِیرٌ وَ تَمْجِیدٌ وَ تَقْدِیسٌ وَ قَوْلٌ وَ دَعْوَةٌ(1).

**[ترجمه]الخصال: از ضمرة بن حبیب روایت شده که گفت: از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره نماز سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمود: نماز از شرائع دین است و خشنودی پروردگار عزوجل در آن است و طریق انبیاست. نمازگزار از محبت فرشتگان و هدایت و ایمان و نور معرفت و برکت در روزی و آسایش بدن و بیزاری از شیطان و سلاحی علیه کفار و اجابت دعا و قبولی اعمال و توشه ای برای مؤمن از دنیا تا آخرت و شفیعی بین او و ملک الموت و مونسی در قبر و بستری در زیر پهلویش و جوابی به نکیر و منکر برخوردار است و نماز بنده در محشر به صورت تاجی بر سرش و نوری بر سیمایش و جامه ای بر تنش و پرده ای بین او و آتش و حجتی بین او و بین پروردگار جل جلاله و نجاتی برای بدن او از آتش و جوازی برای گذر از صراط و کلیدی برای بهشت و مهریه­ای برای حوریان بهشتی و بهائی برای بهشت است. با نماز بنده به درجه والا دست می یابد؛ زیرا نماز تسبیح و تهلیل و ستایش و بزرگداشت و گرامیداشت و تقدیس و سخن و دعوت است. - . الخصال 2 : 103 -

**[ترجمه]

«57»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أُوصِیکُمْ بِالصَّلَاةِ الَّتِی هِیَ عَمُودُ الدِّینِ وَ قِوَامُ الْإِسْلَامِ فَلَا تَغْفُلُوا عَنْهَا(2).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: قَالَ لِبَعْضِ شِیعَتِهِ بَلِّغْ مَوَالِیَنَا عَنَّا السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ لَا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِلَّا بِوَرَعٍ فَاحْفَظُوا أَلْسِنَتَکُمْ وَ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ فَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (3).

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام (4)

قَالَ: لَا حَظَّ فِی الْإِسْلَامِ لِمَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ(5).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: أَتَی رَجُلٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ

ص: 232


1- 1. الخصال ج 2 ص 103.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 133.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 133.
4- 4. فی المصدر المطبوع: و عن جعفر بن محمّد صلوات اللّه علیه أنّه قال: لا أعرف شیئا بعد المعرفة باللّه أفضل من الصلاة، و عن علیّ علیه السلام أنّه قال: الصلاة عمود الدین و هی أول ما ینظر اللّه فیه من عمل ابن آدم، فان صحت نظر فی باقی عمله، و ان لم تصح لم ینظر له فی عمل، و لا حظ فی الإسلام لمن ترک الصلاة.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 133.

لِی أَنْ یُدْخِلَنِی الْجَنَّةَ فَقَالَ لَهُ أَعِنِّی عَلَیْهِ بِکَثْرَةِ السُّجُودِ(1).

وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ کَفَّارَةٌ لِمَا بَیْنَهُنَّ مَا اجْتَنَبَ مِنَ الْکَبَائِرِ وَ هِیَ الَّتِی قَالَ اللَّهُ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذَّاکِرِینَ (2).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ الصَّلَاةُ فَمَا شَیْ ءٌ أَحْسَنَ مِنْ أَنْ یَغْتَسِلَ الرَّجُلُ أَوْ یَتَوَضَّأَ فَیُسْبِغَ الْوُضُوءَ ثُمَّ یَبْرُزَ حَیْثُ لَا یَرَاهُ أَحَدٌ فَیُشْرِفُ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ وَ سَاجِدٌ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا سَجَدَ نَادَی إِبْلِیسُ یَا وَیْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَیْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَیْتُ وَ أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ إِذَا سَجَدَ(3).

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَحْرَمَ الْعَبْدُ الْمُسْلِمُ فِی صَلَاتِهِ أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَیْهِ بِوَجْهِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً یَلْتَقِطُ الْقُرْآنَ مِنْ فِیهِ الْتِقَاطاً فَإِذَا أَعْرَضَ أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ وَ وَکَلَهُ إِلَی الْمَلَکِ (4).

**[ترجمه]دعائم الاسلام: از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: شما را به نماز توصیه می کنم که ستون دین و قوام اسلام است، پس از آن غافل نباشید. - . دعائم الاسلام 1 : 133 -

از امام باقر علیه السلام روایت شده که به یکی از شیعیان خویش فرمود: سلام ما را به دوستان ما برسان و به آن ها بگو: من نمی­توانم شما را از چیزی که از طرف خدا مقرر شده بی نیاز نمایم، مگر با پارسائی، پس زبان هاتان را حفظ کنید و مواظب دستانتان باشید و بر شما باد به صبر و نماز؛ که خداوند با صابرین است. - . دعائم الاسلام 1 : 133 -

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: کسی که نماز را ترک کند بهره ای از اسلام نمی برد. - . دعائم الاسلام 1 : 133 -

و از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: مردی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! از خدا بخواه تا مرا در بهشت وارد گرداند. حضرت فرمود: با سجده بسیار مرا بر آن یاری کن. - . دعائم الاسلام 1 : 135 و آیه در سوره هود / 114 -

و از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمودند: نمازهای پنجگانه کفاره ای است برای گناهان ما بین نمازها، تا زمانی که انسان از گناهان کبیره دوری کند و این همان مصداق قول خدای متعال است: « إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذَّاکِرِینَ»، - . دعائم الاسلام 1 : 135 و آیه در سوره هود / 114 - {خوبیها بدیها را از میان می برد. این برای پندگیرندگان، پندی است.}

و از همان حضرت علیه السلام روایت شده که فرمودند: محبوب ترین اعمال در نزد خداوند نماز است. هیچ چیز زیباتر از این نیست که انسان غسل کند یا وضو بگیرد و وضو را کامل کند، سپس در مکانی حاضر شود که کسی او را نبیند و در حال رکوع و سجده زیر نظر خداوند باشد. وقتی بنده به سجده رود، ابلیس فریاد می زند: ای وای! او فرمان برد و من نافرمانی کردم، او سجده کرد و من امتناع نمودم. نزدیک ترین حالت بنده به خداوند، در حال سجده است. - . دعائم الاسلام 1 : 138 -

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی بنده مسلمان در نماز خود، وارد شود، خداوند روی خویش را به سوی او می گرداند و فرشته ای را مأمور او می گرداند که قرآن را از دهان او بر گیرد؛ و وقتی از نماز روی برتابد، خداوند نیز از او روی می گرداند و او را به همان فرشته واگذار می کند. - . دعائم الاسلام 1 : 138 -

**[ترجمه]

«58»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ رَجَاءِ بْنِ یَحْیَی الْعَبَرْتَائِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی حَرْبِ بْنِ أَبِی الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: فِیمَا أَوْصَی إِلَیْهِ یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قُرَّةَ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ وَ حَبَّبَهَا إِلَیَّ کَمَا حَبَّبَ إِلَی الْجَائِعِ الطَّعَامَ وَ إِلَی الظَّمْآنِ الْمَاءَ وَ إِنَّ الْجَائِعَ إِذَا أَکَلَ الطَّعَامَ شَبِعَ وَ الظَّمْآنَ إِذَا شَرِبَ الْمَاءَ رَوِیَ وَ أَنَا لَا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلَاةِ(5) یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ علیه السلام بِالرَّهْبَانِیَّةِ وَ بُعِثْتُ بِالْحَنِیفِیَّةِ السَّمْحَةِ وَ حُبِّبَ إِلَیَّ النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ جُعِلَتْ فِی الصَّلَاةِ قُرَّةُ عَیْنِی (6)

یَا أَبَا ذَرٍّ مَا دُمْتَ فِی الصَّلَاةِ فَإِنَّکَ تَقْرَعُ بَابَ الْمَلِکِ وَ مَنْ یُکْثِرْ قَرْعَ بَابِ

ص: 233


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 135 و الآیة فی سورة هود: 114.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 135 و الآیة فی سورة هود: 114.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 138.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 138.
5- 5. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 141.
6- 6. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 141.

الْمَلِکِ یُفْتَحْ لَهُ (1) یَا أَبَا ذَرٍّ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَقُومُ إِلَی الصَّلَاةِ إِلَّا تَنَاثَرَ عَلَیْهِ الْبِرُّ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْعَرْشِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکٌ یُنَادِی یَا ابْنَ آدَمَ لَوْ تَعْلَمُ مَا لَکَ فِی صَلَاتِکَ وَ مَنْ تُنَاجِی مَا سَئِمْتَ وَ مَا الْتَفَتَ (2)

یَا أَبَا ذَرٍّ مَا مِنْ رَجُلٍ یَجْعَلُ جَبْهَتَهُ فِی بُقْعَةٍ مِنْ بِقَاعِ الْأَرْضِ إِلَّا شَهِدَتْ لَهُ بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ(3)

یَا أَبَا ذَرٍّ مَا مِنْ صَبَاحٍ وَ لَا رَوَاحٍ إِلَّا وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ یُنَادِی بَعْضُهَا بَعْضاً یَا جَارَةِ هَلْ مَرَّ بِکِ الْیَوْمَ ذَاکِرٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عَبْدٌ وَضَعَ جَبْهَتَهُ عَلَیْکِ سَاجِداً لِلَّهِ فَمِنْ قَائِلَةٍ لَا وَ مِنْ قَائِلَةٍ نَعَمْ فَإِذَا قَالَ نَعَمْ اهْتَزَّتْ وَ انْشَرَحَتْ وَ تَرَی أَنَّ لَهَا الْفَضْلَ عَلَی جَارَتِهَا(4).

**[ترجمه]مجالس الشیخ: از ابوذر - رحمه الله - روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او توصیه فرمود: ای اباذر! خداوند روشنی چشم مرا در نماز قرار داده و آن را در نزد من محبوب ساخته؛ چنانچه طعام را برای گرسنه و آب را برای تشنه محبوب ساخته است. وقتی گرسنه طعام بخورد سیر می شود و وقتی تشنه آب بنوشد سیراب می گردد و حال آنکه من از نماز سیر نمی گردم - . امالی طوسی 2 : 141 - .

ای اباذر! خداوند عیسی بن مریم علیه السلام را با رهبانیت مبعوث کرد و مرا به دین حنیف و بی آلایش برانگیخت و زنان و عطرها را در نزد من محبوب گرداند و روشنی چشم من را در نماز قرار داد. - . امالی طوسی 2 : 141 - ای اباذر! تا زمانی که در حال نماز هستی، درب این ملک را می کوبی و هر کس بیشتر درب این ملک را بکوبد، بر او گشوده می شود. - . امالی طوسی 2 : 114 -

ای اباذر! مؤمنی نیست که به نماز ایستد جز اینکه نیکی بین او تا عرش بر او فرو ریزد و فرشته ای بر او گماشته شود که ندا دهد: ای فرزند آدم! اگر می دانستی که چه پاداشی در نماز به دست می آوری و با که مناجات می کنی، هیچ وقت خسته نمی شدی و روی نمی گرداندی. - . امالی طوسی 2 : 142 - ای اباذر! انسانی نیست که پیشانی خویش را بر جایی از زمین بگذارد مگر اینکه در روز قیامت برای او شهادت دهد. - . امالی طوسی 2 : 147 -

ای اباذر! هیچ صبح و شامی نیست جز اینکه قطعه های زمین در آن به یکدیگر ندا دهند: ای همسایه! آیا امروز کسی با یاد خدای عزوجل بر تو گذر کرد یا بنده ای پیشانی­اش را بر روی تو گذاشت و بر خداوند سجده کرد؟ برخی می گویند: نه و برخی می گویند: آری. وقتی یکی می گوید: آری، به لرزه در می آید و شاد می شود و می بیند که او بر همسایه خود برتری دارد. - . امالی طوسی 2 : 147 -

**[ترجمه]

«59»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسَةِ أَشْیَاءَ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَایَةِ قَالَ زُرَارَةُ فَأَیُّ ذَلِکَ أَفْضَلُ قَالَ الْوَلَایَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنَّ قُلْتُ ثُمَّ الَّذِی یَلِی ذَلِکَ فِی الْفَضْلِ قَالَ الصَّلَاةُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ الصَّلَاةُ عَمُودُ دِینِکُمْ قَالَ قُلْتُ ثُمَّ الَّذِی یَلِیهِ فِی الْفَضْلِ قَالَ الزَّکَاةُ لِأَنَّهُ قَرَنَهَا بِهَا وَ بَدَأَ بِالصَّلَاةِ قَبْلَهَا وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الزَّکَاةُ تَذْهَبُ بِالذُّنُوبِ قُلْتُ فَالَّذِی یَلِیهِ فِی الْفَضْلِ قَالَ الْحَجُّ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ قُلْتُ ثُمَّ مَا ذَا یَتْبَعُهُ قَالَ الصَّوْمُ قُلْتُ وَ مَا بَالُ الصَّوْمِ صَارَ آخِرَ ذَلِکَ أَجْمَعَ قَالَ أَفْضَلُ الْأَشْیَاءِ مَا إِذَا أَنْتَ فَاتَکَ لَمْ یَکُنْ مِنْهُ تَوْبَةٌ دُونَ أَنْ تَرْجِعَ

ص: 234


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 114.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 142.
3- 3. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 147.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 147.

إِلَیْهِ فَتُؤَدِّیَهُ بِعَیْنِهِ إِنَّ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الْوَلَایَةَ لَیْسَ شَیْ ءٌ یَقَعُ مَکَانَهَا دُونَ أَدَائِهَا وَ إِنَّ الصَّوْمَ إِذَا فَاتَکَ أَوْ قَصَّرْتَ وَ سَافَرْتَ فِیهِ أَدَّیْتَ مَکَانَهُ أَیَّاماً غَیْرَهَا وَ جُبِرَتْ ذَلِکَ الذَّنْبُ بِصَدَقَةٍ وَ لَا قَضَاءَ عَلَیْکَ وَ لَیْسَ مِنْ تِلْکَ الْأَرْبَعَةِ شَیْ ءٌ یُجْزِیکَ مَکَانَهُ غَیْرُهُ (1).

**[ترجمه]المحاسن: از زراره از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده است؛ نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زراره عرض کرد: کدام یک بهتر است؟ فرمود: ولایت برتر است؛ زیرا کلید آن هاست و والی دلیل بر آن هاست. گفتم: مورد بعدی در برتری کدام است؟ فرمود: نماز است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نماز ستون دین شماست. گوید: عرض کردم: مورد بعدی در رتبه کدام است؟ فرمود: زکات؛ زیرا پیامبر زکات را مقرون با نماز دانسته و قبل از زکات با نماز آغاز کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: زکات گناهان را از بین می برد. عرض کردم: بعد از زکات کدام بهتر است؟ فرمود: حج و حدیث را ادامه داد تا اینکه گفت: عرض کردم: بعد از آن چیست؟ فرمود: روزه. عرض کردم: چرا در بین تمام این ها روزه آخرین مورد است؟ فرمود: بهترین چیز آن است که اگر آن را از دست دهی توبه ای برای آن نباشد، مگر اینکه به آن باز گردی و همان را انجام دهی. نماز و زکات و حج و ولایت چیزی نیست که بدون اجرای آن چیزی به جای آن قرار بگیرد، ولی اگر روزه را از دست بدهی یا در آن کوتاهی کنی و یا در رمضان سفر کنی، می توانی به جای آن روزهای دیگری را روزه بگیری و گناه آن با صدقه ای جبران می شود و قضایی بر تو نیست و هیچ یک از این چهار تا نیست که جای دیگری را بگیرد. - . المحاسن : 287 -

**[ترجمه]

أقول

الخبر مختصر و قد مر فی کتاب الإیمان و الکفر مشروحا(2) و قد مر کثیر من الأخبار فی فضل الصلاة فی أبواب هذا الکتاب لم نعدها مخافة الإطناب.

**[ترجمه]این روایت مختصر است و در کتاب ایمان و کفر به صورت مشروح - . ر.ک: ج68 ص 337-332 از این چاپ نفیس. آن را از الکافی ج2 ص18 و تفسیر عیاشی ج1 ص191 خارج کرده است. - گذشت و بسیاری از روایات در باب های این کتاب در فضیلت نماز گذشت و ما از ترس طولانی شدن آن را تکرار نمی کنیم.

**[ترجمه]

«60»

الْهِدَایَةُ لِلصَّدُوقِ،: الدَّعَائِمُ الَّتِی بُنِیَ عَلَیْهَا الْإِسْلَامُ سِتٌّ الصَّلَاةُ وَ الزَّکَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْجِهَادُ وَ الْوَلَایَةُ وَ هِیَ أَفْضَلُهُنَّ وَ مَنْ تَرَکَ وَاحِدَةً مِنْ هَذِهِ الْخَمْسِ عَمْداً مُتَعَمِّداً فَهُوَ کَافِرٌ وَ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِوُضُوءٍ وَ الصَّلَاةُ تَتِمُّ بِالنَّوَافِلِ وَ الْوُضُوءُ بِغُسْلِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ(3).

**[ترجمه]الهدایة صدوق: پایه هایی که اسلام بر آن بنا شده است شش تاست: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و ولایت و ولایت بهترین آن هاست و هر کس یکی از این پنج مورد را از روی عمد رها کند، کافر است و هیچ نمازی جز به وضو ممکن نیست و نماز با نوافل و وضو با غسل روز جمعه کامل می شود. - . الهدایة : 12 چاپ الإسلامیة -

**[ترجمه]

«61»

الْمَجَازَاتُ النَّبَوِیَّةُ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ الْمُسْلِمَ إِذَا تَوَضَّأَ وَ صَلَّی الْخَمْسَ تَحَاتَّتْ خَطَایَاهُ کَمَا تَتَحَاتُّ الْوَرَقُ.

قال السید هذه استعارة و المراد أن الله یکفر خطایاه بسرعة فتسقط عنه آصارها و تنحط أوزارها کما تتساقط الأوراق عن أغصانها إذا هزتها الراح أو زعزعتها الریاح (4).

**[ترجمه]المجازات النبویة: از پیامبر اکرم صلی الله علی و آله روایت شده که فرمود: چون مسلمان وضو بگیرد و نمازهای پنجگانه را بخواند، گناهانش از او فرو می ریزد؛ چنانچه برگ ها فرو می ریزند.

سید گفته است: این استعاره است و مراد این است که خداوند به سرعت از خطاهای او چشم می پوشد و سنگینی آن ها از او می ریزد؛ چنانچه برگ ها به هنگام تکان دادن یا با لرزش باد از شاخه ها فرو می ریزد. - . المجازات النبویة : 202 -

**[ترجمه]

«62»

کِتَابُ الْإِمَامَةِ وَ التَّبْصِرَةِ، لِعَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الصَّلَاةُ مِیزَانٌ مَنْ وَفَّی اسْتَوْفَی.

**[ترجمه]کتاب الإمامة و التبصرة علی بن بابویه: از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است: نماز چون ترازو است، هر که نمازش را تمام و کمال به جا آورد، ثوابش را کامل دریافت می کند.

**[ترجمه]

«63»

کِتَابُ الْمُثَنَّی بْنِ الْوَلِیدِ الْحَنَّاطِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ

ص: 235


1- 1. المحاسن ص 287.
2- 2. راجع ج 68 ص 332- 337 من هذه الطبعة النفیسة و قد أخرجه من الکافی ج 2 ص 18، تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 191.
3- 3. الهدایة ص 12 ط الإسلامیة.
4- 4. المجازات النبویّة ص 202.

عَلَی حَمِیدَةَ أُعَزِّیهَا بِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَبَکَتْ ثُمَّ قَالَتْ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ شَهِدْتَهُ حِینَ حَضَرَهُ الْمَوْتُ وَ قَدْ قُبِضَ إِحْدَی عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِی قَرَابَتِی وَ مَنْ لَطَفَ لِی فَلَمَّا اجْتَمَعُوا حَوْلَهُ قَالَ إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَنْ تَنَالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ.

**[ترجمه]کتاب مثنّی بن ولید حنّاط از ابو بصیر روایت کرده است: برای تسلیت به حمیده به خاطر شهادت امام صادق علیه السلام به خانه او رفتم، گریست و گفت: ای ابا محمد! کاش به هنگام مرگ او حاضر بودی، در حالی که یکی از چشمانش گرفته شده بود، سپس فرمود: خویشان و نزدیکانم را فرا خوانید. وقتی گرد آمدند فرمود: شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی رسد.

**[ترجمه]

«64»

کِتَابُ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوَّلُ مَا یُحَاسَبُ عَلَیْهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ فَإِذَا قُبِلَتْ قُبِلَ سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِذَا رُدَّتْ عَلَیْهِ رُدَّ عَلَیْهِ سَائِرُ عَمَلِهِ.

**[ترجمه]کتاب حسین بن عثمان: از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: اولین عملی که بنده بدان محاسبه می شود نماز است، اگر نماز قبول شود، سایر اعمال او نیز پذیرفته است و اگر پذیرفته نشود، سایر اعمالش نیز پذیرفته نیست.

**[ترجمه]

«65»

کِتَابُ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: کَانَ أَبُو ذَرٍّ یَقُولُ فِی عِظَتِهِ یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ صَلِّ قَبْلَ أَنْ لَا تَقْدِرَ عَلَی لَیْلٍ وَ لَا نَهَارٍ تُصَلِّی فِیهِ إِنَّمَا مَثَلُ الصَّلَاةِ لِصَاحِبِهَا کَمَثَلِ رَجُلٍ دَخَلَ عَلَی ذِی سُلْطَانٍ فَأَنْصَتَ لَهُ حَتَّی یَخْرُجَ مِنْ حَاجَتِهِ کَذَلِکَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی مَا دَامَ فِی صَلَاتِهِ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ تَعَالَی یَنْظُرُ إِلَیْهِ حَتَّی یَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ.

**[ترجمه]کتاب عاصم بن حمید: از ابو بصیر روایت کرده که شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: ابوذر در نصیحت خود می گفت: ای کسی که در طلب دانشی! نماز بگزار، پیش از آنکه نه شب بر نماز قدرت داشته باشی و نه روز. مثل نماز برای نمازگزار همچون مثل مردی است که بر سلطانی وارد شده و آن سلطان ساکت مانده تا او از ذکر خواسته هایش فارغ شود. انسان مسلمان نیز تا زمانی که در حال نماز است، به اذن خداوند تعالی اینچنین است، خداوند عزوجل پیوسته او را می نگرد تا زمانی که از نمازش فارغ شود.

**[ترجمه]

«66»

کِتَابُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ، عَنْ حُمَیْدِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: لَوْ کَانَ عَلَی بَابِ أَحَدِکُمْ نَهَرٌ فَاغْتَسَلَ مِنْهُ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ هَلْ کَانَ یَبْقَی عَلَی جَسَدِهِ مِنَ الدَّرَنِ شَیْ ءٌ إِنَّمَا مَثَلُ الصَّلَاةِ مَثَلُ النَّهَرِ الَّذِی یُنَقِّی کُلَّمَا صَلَّی صَلَاةً کَانَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِهِ إِلَّا ذَنْبٍ أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِیمَانِ مُقِیمٍ عَلَیْهِ.

ص: 236

**[ترجمه]کتاب جعفر بن محمد بن شریح: از جابر جعفی روایت کرده که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: اگر بر در خانه یکی از شما رودی باشد که هر روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آیا بر جسمش چیزی از چرک باقی می ماند؟ مثل نماز نیز چون رودی است که هر بار انسان نماز بخواند، خود را از گناهان پاک می گرداند و کفاره گناهان اوست، مگر گناهی که پیوسته مرتکب آن می شود که او را از ایمان خارج می گرداند.

**[ترجمه]

باب 2 علل الصلاة و نوافلها و سننها

روایات

«1»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ مَعاً عَنِ الصَّبَّاحِ الْمُزَنِیِّ وَ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ وَ ابْنِ أُذَیْنَةَ جَمِیعاً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ وَ حَدَّثَنَا ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ وَ سَعْدٍ مَعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ وَ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ وَ الْیَقْطِینِیِّ جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنِ الْمُزَنِیِّ وَ سَدِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ وَ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُمْ حَضَرُوهُ فَقَالَ یَا عُمَرَ بْنَ أُذَیْنَةَ مَا تَرَی (1)

هَذِهِ النَّاصِبَةُ فِی أَذَانِهِمْ وَ صَلَاتِهِمْ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ الْأَنْصَارِیَّ رَآهُ فِی النَّوْمِ فَقَالَ علیه السلام کَذَبُوا وَ اللَّهِ إِنَّ دِینَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَی فِی النَّوْمِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ عَرَجَ بِنَبِیِّهِ إِلَی سَمَائِهِ سَبْعاً(2)

أَمَّا أُولَاهُنَّ فَبَارَکَ عَلَیْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ الثَّانِیَةَ عَلَّمَهُ فِیهَا فَرْضَهُ وَ الثَّالِثَةَ أَنْزَلَ اللَّهُ (3)

الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ عَلَیْهِ مَحْمِلًا مِنْ نُورٍ فِیهِ أَرْبَعُونَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ

ص: 237


1- 1. فی الکافی: ما تروی.
2- 2. یعنی علیه السلام أن اللّه العزیز الجبار عرج بنبیه( ص) الی السماء سبع مرّات فی المرة الأولی بارک علیه، و فی المرة الثانیة علمه فیها ما فرض علیه و فی المرة الثالثة أنزل اللّه علیه محملا و عرج به الی السماء الدنیا إلخ، و قد اشتبه ذلک علی بعضهم کالمؤلّف العلامة و جعل الأولی و الثانیة و الثالثة بمعنی السماء الأولی و السماء الثانیة و السماء الثالثة فاعترض أنّه کیف قال علیه السلام أنّه أنزل علیه فی السماء الثالثة محملا و عرج به الی السماء الدنیا و لیست هی الا السماء الأولی؟.
3- 3. و فی الکافی: و الثانیة علمه فرضه فأنزل اللّه محملا من نور إلخ.

النُّورِ کَانَتْ مُحْدِقَةً حَوْلَ الْعَرْشِ- عَرْشِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی تَغْشَی أَبْصَارَ النَّاظِرِینَ أَمَّا وَاحِدٌ مِنْهَا فَأَصْفَرُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ اصْفَرَّتِ الصُّفْرَةُ وَ وَاحِدٌ مِنْهَا أَحْمَرُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ احْمَرَّتِ الْحُمْرَةُ وَ وَاحِدٌ مِنْهَا أَبْیَضُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ ابْیَضَّ الْبَیَاضُ وَ الْبَاقِی عَلَی عَدَدِ سَائِرِ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْأَنْوَارِ وَ الْأَلْوَانِ فِی ذَلِکَ الْمَحْمِلِ حَلَقٌ وَ سَلَاسِلُ مِنْ فِضَّةٍ فَجَلَسَ فِیهِ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَنَفَرَتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی أَطْرَافِ السَّمَاءِ ثُمَّ خَرَّتْ سُجَّداً فَقَالَتْ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا وَ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ مَا أَشْبَهَ هَذَا النُّورَ بِنُورِ رَبِّنَا فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ فَسَکَتَ الْمَلَائِکَةُ وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ اجْتَمَعَتِ الْمَلَائِکَةُ ثُمَّ جَاءَتْ فَسَلَّمَتْ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَفْوَاجاً ثُمَّ قَالَتْ یَا مُحَمَّدُ کَیْفَ أَخُوکَ قَالَ بِخَیْرٍ قَالَتْ فَإِنْ أَدْرَکْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنَّا السَّلَامَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَ تَعْرِفُونَهُ فَقَالُوا کَیْفَ لَمْ نَعْرِفْهُ وَ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِیثَاقَکَ وَ مِیثَاقَهُ مِنَّا وَ إِنَّا لَنُصَلِّی عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِ ثُمَّ زَادَهُ أَرْبَعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ النُّورِ- لَا یُشْبِهُ شَیْ ءٌ مِنْهُ ذَلِکَ النُّورَ الْأَوَّلَ وَ زَادَهُ فِی مَحْمِلِهِ حَلَقاً وَ سَلَاسِلَ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ فَلَمَّا قَرُبَ مِنْ بَابِ السَّمَاءِ تَنَافَرَتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی أَطْرَافِ السَّمَاءِ وَ خَرَّتْ سُجَّداً وَ قَالَتْ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ مَا أَشْبَهَ هَذَا النُّورَ بِنُورِ رَبِّنَا فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَاجْتَمَعَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ فُتِحَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ قَالَتْ یَا جَبْرَئِیلُ مَنْ هَذَا مَعَکَ فَقَالَ هَذَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله قَالُوا وَ قَدْ بُعِثَ قَالَ نَعَمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَخَرَجُوا إِلَیَّ شِبْهَ الْمَعَانِیقِ فَسَلَّمُوا وَ قَالُوا أَقْرِئْ أَخَاکَ السَّلَامَ فَقُلْتُ هَلْ تَعْرِفُونَهُ قَالُوا نَعَمْ وَ کَیْفَ لَا نَعْرِفُهُ وَ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَکَ وَ مِیثَاقَهُ وَ مِیثَاقَ شِیعَتِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ عَلَیْنَا وَ إِنَّا لَنَتَصَفَّحُ وُجُوهَ شِیعَتِهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْساً یَعْنُونَ فِی وَقْتِ کُلِّ صَلَاةٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ زَادَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ النُّورِ

ص: 238

لَا تُشْبِهُ الْأَنْوَارَ الْأُولَی وَ زَادَنِی حَلَقاً وَ سَلَاسِلَ ثُمَّ عَرَجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ فَنَفَرَتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی أَطْرَافِ السَّمَاءِ وَ خَرَّتْ سُجَّداً وَ قَالَتْ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ مَا هَذَا النُّورُ الَّذِی یُشْبِهُ نُورَ رَبِّنَا فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَاجْتَمَعَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ قَالَتْ مَرْحَباً بِالْأَوَّلِ وَ مَرْحَباً بِالْآخِرِ وَ مَرْحَباً بِالْحَاشِرِ وَ مَرْحَباً بِالنَّاشِرِ- مُحَمَّدٌ خَاتَمُ النَّبِیِّینَ وَ عَلِیٌّ خَیْرُ الْوَصِیِّینَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَلَّمُوا عَلَیَّ وَ سَأَلُونِی عَنْ عَلِیٍّ أَخِی فَقُلْتُ هُوَ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَتِی أَ وَ تَعْرِفُونَهُ فَقَالُوا نَعَمْ وَ کَیْفَ لَا نَعْرِفُهُ وَ قَدْ نَحُجُّ الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ فِی کُلِّ سَنَةٍ مَرَّةً وَ عَلَیْهِ رَقٌّ أَبْیَضُ فِیهِ اسْمُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ وَ شِیعَتِهِمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ إِنَّا لَنُبَارِکُ عَلَی رُءُوسِهِمْ بِأَیْدِینَا ثُمَّ زَادَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ النُّورِ- لَا تُشْبِهُ شَیْئاً مِنْ تِلْکَ الْأَنْوَارِ الْأُوَلِ وَ زَادَنِی حَلَقاً وَ سَلَاسِلَ ثُمَّ عَرَجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَلَمْ تَقُلِ الْمَلَائِکَةُ شَیْئاً وَ سَمِعْتُ دَوِیّاً کَأَنَّهُ فِی الصُّدُورِ وَ اجْتَمَعَتِ الْمَلَائِکَةُ فَفُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ خَرَجَتْ إِلَیَّ مَعَانِیقَ (1) فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام حَیَّ عَلَی الصَّلَاةِ حَیَّ عَلَی الصَّلَاةِ حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ صَوْتَیْنِ مَقْرُونَیْنِ- بِمُحَمَّدٍ تَقُومُ الصَّلَاةُ وَ بِعَلِیٍّ الْفَلَاحُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ هِیَ لِشِیعَتِهِ أَقَامُوهَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ اجْتَمَعَتِ الْمَلَائِکَةُ فَقَالُوا لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَیْنَ تَرَکْتَ أَخَاکَ وَ کَیْفَ هُوَ فَقَالَ لَهُمْ أَ تَعْرِفُونَهُ فَقَالُوا نَعَمْ نَعْرِفُهُ وَ شِیعَتَهُ وَ هُوَ نُورٌ حَوْلَ عَرْشِ اللَّهِ وَ إِنَّ فِی الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ لَرَقّاً مِنْ نُورٍ فِیهِ کِتَابٌ مِنْ نُورٍ فِیهِ اسْمُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ وَ شِیعَتِهِمْ- لَا یَزِیدُ فِیهِمْ رَجُلٌ وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهُمْ رَجُلٌ إِنَّهُ لَمِیثَاقُنَا الَّذِی أُخِذَ عَلَیْنَا وَ إِنَّهُ لَیُقْرَأُ عَلَیْنَا فِی کُلِّ یَوْمِ جُمُعَةٍ.

ص: 239


1- 1. فی شبه معانیق خ ل.

فَسَجَدْتُ لِلَّهِ شُکْراً فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَطْنَابُ السَّمَاءِ قَدْ خُرِقَتْ وَ الْحُجُبُ قَدْ رُفِعَتْ ثُمَّ قَالَ لِی طَأْطِئْ رَأْسَکَ وَ انْظُرْ مَا تَرَی فَطَأْطَأْتُ رَأْسِی فَنَظَرْتُ إِلَی بَیْتِکُمْ هَذَا وَ إِلَی حَرَمِکُمْ هَذَا فَإِذَا هُوَ مِثْلُ حَرَمِ ذَلِکَ الْبَیْتِ یَتَقَابَلُ لَوْ أَلْقَیْتُ شَیْئاً مِنْ یَدِی لَمْ یَقَعْ إِلَّا عَلَیْهِ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ هَذَا الْحَرَمُ وَ أَنْتَ الْحَرَامُ وَ لِکُلِّ مِثْلٍ مِثَالٌ ثُمَّ قَالَ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ یَا مُحَمَّدُ مُدَّ یَدَکَ (1) فَیَتَلَقَّاکَ مَاءٌ یَسِیلُ مِنْ سَاقِ عَرْشِیَ الْأَیْمَنِ فَنَزَلَ الْمَاءُ فَتَلَقَّیْتُهُ بِالْیَمِینِ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ أَوَّلُ الْوُضُوءِ بِالْیُمْنَی ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ خُذْ ذَلِکَ فَاغْسِلْ بِهِ وَجْهَکَ وَ عَلَّمَهُ غَسْلَ الْوَجْهِ فَإِنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تَنْظُرَ إِلَی عَظَمَتِی وَ أَنْتَ طَاهِرٌ ثُمَّ اغْسِلْ ذِرَاعَیْکَ الْیَمِینَ وَ الْیَسَارَ وَ عَلَّمَهُ ذَلِکَ فَإِنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تَتَلَقَّی بِیَدَیْکَ کَلَامِی وَ امْسَحْ بِفَضْلِ مَا فِی یَدَیْکَ مِنَ الْمَاءِ رَأْسَکَ وَ رِجْلَیْکَ إِلَی کَعْبَیْکَ وَ عَلَّمَهُ الْمَسْحَ بِرَأْسِهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَمْسَحَ رَأْسَکَ وَ أُبَارِکَ عَلَیْکَ فَأَمَّا الْمَسْحُ عَلَی رِجْلَیْکَ فَإِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُوطِئَکَ مَوْطِئاً لَمْ یَطَأْهُ أَحَدٌ قَبْلَکَ وَ لَا یَطَؤُهُ أَحَدٌ غَیْرُکَ فَهَذَا عِلَّةُ الْوُضُوءِ وَ الْأَذَانِ ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ اسْتَقْبِلِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ هُوَ بِحِیَالِی وَ کَبِّرْنِی بِعَدَدِ حُجُبِی فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ صَارَ التَّکْبِیرُ سَبْعاً لِأَنَّ الْحُجُبَ سَبْعَةٌ وَ افْتَتِحِ الْقِرَاءَةَ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْحُجُبِ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ صَارَ الِافْتِتَاحُ سُنَّةً وَ الْحُجُبُ مُطَابَقَةً ثَلَاثاً بِعَدَدِ(2) النُّورِ

ص: 240


1- 1. فی الکافی؛ ثم أوحی اللّه الی: یا محمّد ادن من صاد فاغسل مساجدک و طهرها و صلّ لربک، فدنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله من صاد و هو ماء یسیل من ساق العرش الایمن فتلقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله الماء بیده الیمنی إلخ.
2- 2. فی الکافی: و الحجب متطابقة بینهن بحار النور، و ذلک النور الذی أنزله اللّه علی محمد( ص) فمن أجل ذلک صار الافتتاح ثلاث مرّات لافتتاح الحجب ثلاث مرّات انتهی. و المعنی أن الافتتاح بالتکبیر یکون ثلاث مرّات: مرة بثلاث تکبیرات متوالیات ثمّ یفصل بالدعاء و مرة أخری بتکبیرتین ثمّ یفصل بالدعاء، و مرة ثالثة بتکبیرتین أخراوین ثمّ یشرع بالدعاء و الاستعاذة ثمّ القراءة، فیکون الافتتاح ثلاث مرّات بتکبیرات سبعة.

الَّذِی نَزَلَ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلِذَلِکَ کَانَ الِافْتِتَاحُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَانَ التَّکْبِیرُ سَبْعاً وَ الِافْتِتَاحُ ثَلَاثاً فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ التَّکْبِیرِ وَ الِافْتِتَاحِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْآنَ وَصَلْتَ إِلَیَّ فَسَمِّ بِاسْمِی فَقَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ جُعِلَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- فِی أَوَّلِ السُّوَرِ ثُمَّ قَالَ لَهُ احْمَدْنِی فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی نَفْسِهِ شُکْراً فَقَالَ اللَّهُ یَا مُحَمَّدُ أَ قَطَعْتَ حَمْدِی فَسَمِّ بِاسْمِی فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ جُعِلَ فِی الْحَمْدِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مَرَّتَیْنِ فَلَمَّا بَلَغَ وَ لَا الضَّالِّینَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ شُکْراً فَقَالَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ قَطَعْتَ ذِکْرِی فَسَمِّ بِاسْمِی فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ جُعِلَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- بَعْدَ الْحَمْدِ فِی اسْتِقْبَالِ السُّورَةِ الْأُخْرَی فَقَالَ لَهُ اقْرَأْ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ کَمَا أُنْزِلَتْ فَإِنَّهَا نِسْبَتِی وَ نَعْتِی ثُمَّ طَأْطِئْ یَدَیْکَ وَ اجْعَلْهُمَا عَلَی رُکْبَتَیْکَ فَانْظُرْ إِلَی عَرْشِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَنَظَرْتُ إِلَی عَظَمَةٍ ذَهَبَتْ لَهَا نَفْسِی وَ غُشِیَ عَلَیَّ فَأُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ لِعِظَمِ مَا رَأَیْتُ فَلَمَّا قُلْتُ ذَلِکَ تَجَلَّی الْغَشْیُ عَنِّی حَتَّی قُلْتُهَا سَبْعاً أُلْهِمَ ذَلِکَ فَرَجَعَتْ إِلَیَّ نَفْسِی کَمَا کَانَتْ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ صَارَ فِی الرُّکُوعِ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ فَقَالَ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَنَظَرْتُ إِلَی شَیْ ءٍ ذَهَبَ مِنْهُ عَقْلِی فَاسْتَقْبَلْتُ الْأَرْضَ بِوَجْهِی وَ یَدَیَّ فَأُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ لِعُلُوِّ مَا رَأَیْتُ فَقُلْتُهَا سَبْعاً فَرَجَعَتْ إِلَیَّ نَفْسِی کُلَّمَا قُلْتُ وَاحِدَةً فِیهَا تَجَلَّی عَنِّی الْغَشْیُ فَقَعَدْتُ فَصَارَ السُّجُودُ فِیهِ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ وَ صَارَتِ الْقَعْدَةُ بَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ اسْتِرَاحَةً مِنَ الْغَشْیِ وَ عُلُوِّ مَا رَأَیْتُ فَأَلْهَمَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَالَبَتْنِی نَفْسِی أَنْ أَرْفَعَ رَأْسِی فَرَفَعْتُ فَنَظَرْتُ إِلَی ذَلِکَ الْعُلُوِّ فَغُشِیَ عَلَیَّ فَخَرَرْتُ لِوَجْهِی وَ اسْتَقْبَلْتُ الْأَرْضَ بِوَجْهِی وَ یَدَیَّ وَ قُلْتُ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ فَقُلْتُهَا سَبْعاً ثُمَّ رَفَعْتُ رَأْسِی فَقَعَدْتُ قَبْلَ الْقِیَامِ لِأُثْنِیَ

ص: 241

النَّظَرَ فِی الْعُلُوِّ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ صَارَتْ سَجْدَتَیْنِ وَ رَکْعَةً وَ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ صَارَ الْقُعُودُ قَبْلَ الْقِیَامِ قَعْدَةً خَفِیفَةً ثُمَّ قُمْتُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اقْرَأِ الْحَمْدَ فَقَرَأْتُهَا مِثْلَ مَا قَرَأْتُهَا أَوَّلًا ثُمَّ قَالَ لِی اقْرَأْ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فَإِنَّهَا نِسْبَتُکَ وَ نِسْبَةُ أَهْلِ بَیْتِکَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ رَکَعْتُ فَقُلْتُ فِی الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ مِثْلَ مَا قُلْتُ أَوَّلًا وَ ذَهَبْتُ أَنْ أَقُومَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اذْکُرْ مَا أَنْعَمْتُ عَلَیْکَ وَ سَمِّ بِاسْمِی فَأَلْهَمَنِیَ اللَّهُ أَنْ قُلْتُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی کُلُّهَا لِلَّهِ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ صَلِّ عَلَیْکَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِکَ فَقُلْتُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیَّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِی وَ قَدْ فَعَلَ ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِصُفُوفٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ سَلِّمْ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَنَا السَّلَامُ وَ التَّحِیَّةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ الْبَرَکَاتُ أَنْتَ وَ ذُرِّیَّتُکَ ثُمَّ أَمَرَنِی رَبِّیَ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ أَنْ لَا أَلْتَفِتَ یَسَاراً وَ أَوَّلُ سُورَةٍ سَمِعْتُهَا بَعْدَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ- إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَانَ السَّلَامُ مَرَّةً وَاحِدَةً تُجَاهَ الْقِبْلَةِ وَ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ صَارَ التَّسْبِیحُ فِی السُّجُودِ وَ الرُّکُوعِ شُکْراً.

و قوله سمع الله لمن حمده لأن النبی صلی الله علیه و آله قال سمعت ضجة الملائکة فقلت سمع الله لمن حمده بالتسبیح و التهلیل فمن أجل ذلک جعلت الرکعتان الأولتان کلما أحدث فیها حدث کان علی صاحبها إعادتها و هی الفرض الأول و هی أول ما فرضت عند الزوال یعنی صلاة الظهر(1).

**[ترجمه]العلل: ابن اذینه و دیگران از امام صادق علیه السلام روایت کرده­اند که آن ها در محضر امام حاضر شدند. حضرت فرمود: ای عمر بن اذینه! نظرت در مورد اذانی که این ناصبی ها می گویند و شیوه نمازشان چیست؟ عرض کردم: فدایت گردم! آن ها می گویند: اُبَیّ بن کعب انصاری آن را در خواب دید. فرمود: دروغ می گویند، به خدا سوگند، دین خداوند تبارک و تعالی گرامی تر از آن است که در خواب دیده شود. پس امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند عزیز جبار پیامبر خویش را هفت بار به آسمان عروج داد - . مقصود حضرت علیه السلام این است که خداوند عزیز جبار پیامبر خویش را – که درود خدا بر او و خاندانش باد- هفت مرتبه به آسمان عروج داد؛ بار اول به او برکت بخشید. بار دوم فرائض را به حضرت آموخت. مرتبه سوم خداوند محملی را بر او نازل کرد... و او را به آسمان دنیا عروج داد... إلی آخر. مفهوم حدیث برای برخی مثل مؤلف علامه مشتبه شده و اول و دوم و سوم را به معنی آسمان اول و آسمان دوم و آسمان سوم دانسته است؛ اما من با این دلیل با او مخالف هستم که چگونه امام علیه السلام فرمود که خداوند در آسمان سوم محملی را بر او نازل کرد و او را به آسمان دنیا عروج داد و این آسمان جز آسمان اول نیست؟ - ؛ اما در مرتبه اول، به حضرت صلوات الله علیه برکت داد .

دومین بار فرائض خویش را به او آموخت. بار سوم، خداوند - . در کافی آمده: و در مرتبه دوم فرائض خویش را بر او نازل فرمود و خداوند محملی از نور را بر او فرود آورد.... إلی آخر. - عزیز جبار محملی از نور را بر او نازل فرمود که در آن چهل نوع از انواع نور بود که در اطراف عرش، عرش خدای تبارک و تعالی می گردیدند و دیدگان ناظرین را از روشنایی پر می­کردند. اما یکی از این نورها رنگ زرد بود که زردی ناشی از آن است و یکی از آن ها سرخ بود که رنگ سرخ ناشی از آن است و یکی از آن ها سفید بود که سفیدی از آن پدید آمد و باقی نورها به تعداد نورها و رنگ هائی است که حق تعالی آفریده است. در آن محمل حلقه ها و زنجیرهایی سیمین بود. حضرت در آن نشست، سپس به آسمان دنیا عروج فرمود. فرشتگان به اطراف و اکناف آسمان پراکنده شدند، سپس به سجده افتادند و گفتند: «سبّوح قدّوس ربنا و ربُّ الملائکة و الروح». این نور تا چه اندازه به نور پروردگار ما شبیه است! آنگاه جبرئیل علیه السلام فرمود: «الله اکبر الله اکبر»؛ یعنی خدا بزرگتر است از اینکه احدی شبیه او باشد، پس ملائکه ساکت شدند و درهای آسمان گشوده شد و ملائکه گرد آمدند، سپس به محضر حضرت رسول صلی الله علیه و آله شرف یاب شدند و فوج فوج بر حضرت سلام کردند و عرضه داشتند: ای محمد، برادرت چطور است؟ فرمود: خوب است. عرض کردند: وقتی به او رسیدی، از طرف ما به او سلام برسان. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا او را می شناسید؟ عرض کردند: چگونه او را نشناسیم در حالی که خداوند عزوجل پیمان تو و او را از ما گرفته و ما بر تو و او صلوات می فرستیم. سپس خداوند چهل نور از انواع نور را که هیچ شباهتی به نور اول نداشت به آن ها افزود و حلقه ها و زنجیرهائی را به محمل او افزود، سپس او را به آسمان دوم عروج داد. وقتی به دروازه آسمان نزدیک شد، فرشتگان به اطراف و اکناف آسمان پراکنده شدند و به سجده افتادند و گفتند: «سبّوح قدّوس ربُّ الملائکة و الروح». چقدر این نور به نور پروردگار ما شباهت دارد! پس جبرئیل علیه السلام فرمود: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، پس فرشتگان گرد آمدند و درهای آسمان گشوده شد و گفتند: ای جبرئیل! این کیست که با توست؟ فرمود: این حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. گفتند: آیا مبعوث شده است؟ فرمود: آری. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: فرشتگان به سرعت به سمت من آمده و سلام کردند و گفتند: به برادرت سلام ما را برسان. حضرت می فرماید: به ایشان گفتم: آیا او را می شناسید؟ گفتند: آری، چگونه او را نشناسیم در حالی که خداوند پیمان تو و او و شیعه او را تا روز قیامت از ما گرفت و ما هر روز پنج مرتبه - مقصود در هر یک از اوقات نماز می باشد- به صورت شیعیان او نظر می افکنیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سپس پروردگارم چهل نوع از انواع نور را برایم افزود که شباهتی به نورهای اول نداشت و حلقه ها و زنجیرهایی را برایم افزود، سپس مرا به آسمان سوم عروج داد و فرشتگان به اطراف و اکناف آسمان پراکنده شدند و به سجده افتادند و گفتند: «سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الروح». این چه نوری است که شبیه نور پروردگار ماست؟ پس جبرئیل علیه السلام فرمود: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ». پس فرشتگان گرد آمدند و درهای آسمان گشوده شد و گفتند: آفرین بر خلقت آغازینت و آفرین بر بعثت پایانی­ات و آفرین به کسی که زمان امّتش متّصل به حشر است و آفرین به کسی که پیش از خلق خلائق آفریده شد و تمام حساب ها با او است؛ یعنی: محمّد خاتم النبیین و علی خیر الوصیین. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بر من درود فرستادند و درباره علی برادرم از من سؤال کردند. گفتم: او جانشین من در زمین است، آیا او را می شناسید؟ عرضه داشتند: آری، چگونه او را نشناسیم در حالی که هر سال یک بار بیت المعمور را زیارت می کنیم و بر روی آن پارچه نازک سفیدی است که نام محمد و علی و حسن و حسین و امامان و شیعیان آنان تا روز قیامت نوشته شده و ما با دستانمان بر سرهای آنان کشیده و تبرک می جوئیم. سپس پروردگار عزوجل چهل نوع از انواع نور را بر من بیفزود که به آن نورهای اول شباهتی نداشت و حلقه ها و زنجیرهایی را بر من افزود، سپس مرا به آسمان چهارم عروج داد و فرشتگان هیچ نگفتند و صدایی از ایشان شنیدم، گویا که در سینه ها حبس بود. فرشتگان اجتماع کردند و درهای آسمان باز شد و به سرعت به طرف من شتافتند و جبرئیل علیه السلام فرمود: «حَیَّ عَلَی الصَّلَاةِ حَیَّ عَلَی الصَّلَاةِ حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ». فرشتگان هم با دو آواز مقرون به هم گفتند: «بِمُحَمَّدٍ تَقُومُ الصَّلَاةُ وَ بِعَلِیٍّ الْفَلَاحُ» [نماز به حضرت محمد صلی الله علیه و آله پایدار است و رستگاری بسته به امام علی علیه السلام است.] پس جبرئیل فرمود: ق«َدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ». فرشتگان گفتند: نماز به شیعیان علی علیه السلام تعلق دارد که تا روز قیامت آن را بر پا می دارند. سپس فرشتگان گرد آمدند و به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله عرضه داشتند: برادرت را کجا گذاشتی و چطور می باشد؟ حضرت به آنان فرمود: آیا او را می شناسید؟ عرض کردند: آری او و شیعیان او را می شناسیم و او نوری است پیرامون عرش الهی و در بیت المعمور پارچه ای از نور است که در آن کتابی است از نور که در آن با خط نور نام محمد و علی و حسن و حسین و امامان و شیعیان آن ها نوشته شده، بی آنکه نام یکی از ایشان کم یا زیاد شده باشد. این میثاقی است که از ما گرفته شده و در هر روز جمعه بر ما قرائتش می کنند. پس به سجده شکر افتادم. خطاب آمد: ای محمد! سرت را بلند کن، من سر خویش بلند کردم و دیدم که طبقات آسمان از هم شکافته و پرده ها برداشته شده است. سپس به من فرمود: سر به زیر بر و بنگر چه می بینی. پس سرم را پائین بردم و نظرم به خانه و حرم شما افتاد، به ناگه دیدم که مثل حرم بیت معمور است که در آن بودم. بیت المعمور در مقابل حرم شما قرار داشت، به طوری که اگر من چیزی را از دستم می انداختم در آن حرم می افتاد. حق تعالی به من فرمود: ای محمد! این حرم است و تو حرام هستی [احترام بیت به خاطر حرمت تو است.] و هر مثلی [در زمین] مثالی [در آسمان] دارد. سپس پروردگار عزوجل فرمود: ای محمد! دستت را دراز کن، - . در کافی آمده است: سپس خداوند به من وحی فرمود: ای محمد! به صاد نزدیک شو و محل سجود خویش را بشوی و پاک گردان و برای پروردگارت نماز به جای آور. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به صاد نزدیک شد و صاد چشمه ای است که از جانب راست عرش جاری است. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آب را با دست راست خویش گرفت... إلی آخر. - پس با آبی برخورد می کنی که از طرف راست عرشم جاری است، پس آب فرو ریخت و من با دست راست خویش آن را گرفتم؛ از این رو در وضو ابتدا با دست راست آب برمی دارند. سپس فرمود: ای محمد! از آن آب بردار و صورتت را با آن بشوی - و نحوه شستن صورت را به او آموخت - زیرا تو می خواهی با پاکی به عظمت من بنگری. سپس دست راست و چپت را از آرنج تا سر انگشت بشوی و این کار را نیز به او آموخت؛ زیرا تو می خواهی با این دو دستت کلام مرا دریافت کنی و با آبی که در دستت باقی مانده، بر سر و پاهایت تا روی برآمدگی پاها مسح بکش و خداوند مسح سر و پاها را نیز به او آموخت و فرمود: من می خواهم سرت را مسح کنم و به تو برکت بخشم. اما در مورد مسح بر پاهایت؛ دلیل این است که من می خواهم قدم هایت را در جایی بگذارم که پیش از تو کسی بر آن قدم نگذاشته و پس از تو نیز کسی قدم نخواهد گذاشت. این است علت وضو و اذان. سپس فرمود: ای محمد! رو به حجر الاسود که در مقابل من است بایست و به تعداد حجاب هایم مرا بزرگ دار و به همین خاطر تکبیر هفت بار شد؛ زیرا حجاب ها هفت تا هستند و به هنگام انقطاع حجاب ها قرائت را شروع نما و از اینجاست که افتتاح سنت شده و حجاب هایی که طبق طبق قرار گرفته بودند، سه تا بودند، به تعداد - . در کافی ذکر شده: و حجاب ها طبق طبق بودند و میانشان دریاهائی از نور بود و این همان نوری است که خداوند آن را بر محمد صلی الله علیه و آله نازل کرد؛ بدین روی افتتاح سه مرتبه شد چرا که حجاب ها سه مرتبه گشوده شدند. پایان. معنا این است که افتتاح با تکبیر سه مرتبه است: یک مرتبه با سه تکبیر متوالی، سپس در این فاصله دعا صورت می گیرد و دیگر بار با دو تکبیر و دوباره ¬

®با دعا فاصله می افتد و بار سوم با دو تکبیر دیگر، سپس دعا و استعاذه و پس از آن قرائت آغاز می شود، پس افتتاح با تکبیرهای هفتگانه، سه مرتبه است. - نوری که در سه مرتبه بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله نازل شد؛ از این رو افتتاح سه مرتبه و تکبیر هفت مرتبه می باشد. وقتی از تکبیر و افتتاح فارغ شد، خداوند عزوجل فرمود: اکنون به من رسیدی، پس اسم مرا یاد کن. حضرت فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». از این رو «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» در آغاز سوره ها قرار گرفت. سپس به او فرمود: مرا ستایش کن. حضرت فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از ستایش در دل خویش فرمود: تو را سپاس. سپس خداوند فرمود: ای محمد! آیا ستایشم را قطع کردی؟ پس اسمم را یاد کن. بدین روی در حمد دو بار «الرحمن الرحیم» قرار داده شده است. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به «وَ لَا الضَّالِّینَ» رسید، فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ شُکْراً». پس خداوند عزیز جبار فرمود: ذکرم را قطع کردی؟ پس نامم را یاد کن. به همین خاطر است که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بعد از حمد در آغاز سوره بعدی مشروع گردید. پس به او فرمود: بخوان: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» به همان شکل که نازل شده؛ چرا که این سوره نسبت و اوصاف مرا بیان می کند.

سپس دو دستت را پائین بیاور و آن دو را بر

زانوانت بگذار و به عرش من بنگر. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نظرم به عظمتی افتاد که روحم بدان حیران شد و به حال بیهوشی افتادم. پس به من الهام شد تا بگویم: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ»، به خاطر عظمت آنچه دیده بودم، و وقتی این ذکر را گفتم حالت بیهوشی از من برطرف شد تا اینکه هفت مرتبه آن را گفتم، پس اینگونه بود که گفتن: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» در رکوع مشروع گردید. پس نفسم همانند قبل به من بازگشت، بدین روی گفتن: «سبحان ربی العظیم و بحمده» در رکوع قرار داده شد. سپس فرمود: سرت را بلند کن، من سر خویش بلند کردم و به چیزی نگریستم که عقل از سرم پرید و بلافاصله با صورت و دو دستم به زمین رو کردم و به من الهام شد که بگویم: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ»، به سبب بلندی و علو چیزی که دیده بودم، پس این ذکر را هفت مرتبه گفتم و سپس نفسم به من بازگشت. هر بار که می گفتم، اندکی از حالت بیهوشی از من برطرف می شد، پس نشستم و گفتن ذکر «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ» در سجده و نیز نشستن بین دو سجده به منظور استراحت از بیهوشی، و علو و بزرگی آنچه دیده بودم، مشروع گردید. سپس پروردگار باشکوه و بزرگوارم به من الهام فرمود و خواست که سرم را بالا کنم، پس سرم را بلند نمودم و به آن علو نگریستم و حالت بی هوشی به من دست داد و به رو افتاده و صورت و دست هایم را بر زمین نهاده و گفتم: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ». این ذکر را نیز هفت مرتبه تکرار کردم، سپس سر بلند کردم و پیش از ایستادن نشستم تا دوباره به علو و بزرگی حضرت حق نظر افکنم؛ بدین روی دو سجده در یک رکعت قرار داده شد و نشستن کوتاه پیش از قیام مشروع شد.

سپس برخاستم و به من فرمود: ای محمد! سوره حمد را بخوان، پس ابتدا آن را قرائت کردم. سپس به من فرمود: سوره «إنّا أنزلناه» را بخوان؛ زیرا این سوره نسبت تو و اهل بیت تو را تا روز قیامت بیان می کند. سپس به رکوع رفتم و در رکوع و سجده همان ذکرهایی را که در رکعت اول گفته بودم ذکر کردم و خواستم برخیزم که فرمود: ای محمد! نعمت هائی را که به تو ارزانی داشتم به یاد آور و نامم را ببر. پس خداوند به من الهام فرمود که بگویم: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی کُلُّهَا لِلَّهِ».

پس به من فرمود: ای محمد! بر خود و اهل بیت خود درود فرست، پس گفتم: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیَّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِی» و خداوند هم خواسته مرا اجابت نمود و آنگاه به خود آمدم و دیدم که در میان صفوف فرشتگان و پیامبران و فرستادگان هستم. خداوند متعال به من فرمود: ای محمد! سلام بده. گفتم: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ». فرمود: ای محمد! یقیناً! من خود سلام بوده و رحمت و تحیت و برکات، تو و ذریه تو می باشید. سپس پروردگار عزیز و جبارم به من امر فرمود که به سمت چپ خویش توجه نکنم. اولین سوره ای که بعد از « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » شنیدم، سوره: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» بود، به خاطر آنچه گفته شد سلام یک بار به سمت قبله می­باشد و به همین دلیل تسبیح در رکوع و سجود به عنوان شکرگزاری به جا آورده می شود.

و «سمع الله لمن حمده» به این دلیل مشروع شد که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چون از رکوع برخاستم، صدای فرشتگان را شنیدم، پس گفتم: «سمع الله لمن حمده بالتسبیح و التهلیل»، بدین روی هر گاه در دو رکعت اول و دوم حدثی رخ دهد، نمازگزار باید آن نماز را اعاده کند و این دو رکعت فرض اول بود و همان بود که در وقت زوال واجب گردید، یعنی نماز ظهر. - . علل الشرایع 2 : 6-2، این حدیث را در کافی ج3 ص 486-482 نیز روایت کرده است. -

**[ترجمه]

توضیح

قوله إن أبی بن کعب لا خلاف بین علمائنا فی أن شرعیة الأذان کان بالوحی لا بالنوم قال فی المعتبر و المنتهی الأذان عند أهل البیت علیهم السلام وحی علی لسان جبرئیل علیه السلام علمه رسول الله صلی الله علیه و آله و علیا علیه السلام و أطبق الجمهور علی خلافه و رووا أنه برؤیا عبد الله بن زید و عمر و روایة رؤیا أبی غیر مشتهر الآن بینهم و تدل علی أن بالنوم لا تثبت الأحکام و یمکن أن یخص بابتداء

ص: 242


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 2- 6 و رواه فی الکافی ج 3 ص 482- 486.

شرعیتها و رأیت فی بعض أجوبة العلامة رحمه الله عما سئل عنه تجویز العمل بما سمع فی المنام عن النبی و الأئمة علیهم السلام إذا لم یکن مخالفا للإجماع لما روی من أن الشیطان، لا یتمثل بصورتهم و فیه إشکال.

قوله علیه السلام أنزل الله و فی بعض النسخ و الثالثة أنزل و الظاهر أنها زیدت من المصلحین (1) فأفسدوا الکلام بل هذا تفصیل لما أجمل سابقا و عود إلی أول الکلام کما سیظهر مما سیأتی و الأنوار تحتمل الصوریة و المعنویة أو الأعم منهما.

و أما نفرة الملائکة فلغلبة النور علی أنوارهم و عجزهم عن إدراک الکمالات التی أعطاها الله نبینا صلی الله علیه و آله کما قَالَ صلی الله علیه و آله: لِی مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ- لَا یَسَعُنِی مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ الْخَبَرَ.

و یؤید المعنویة قول الملائکة ما أشبه هذا النور بنور ربنا و علی تقدیر أن یکون المراد الصوریة فالمعنی ما أشبه هذا النور بنور خلقه الله فی العرش و علی التقدیرین لما کان کلامهم و فعلهم موهما لنوع من التشبیه قال جبرئیل الله أکبر تنزیها له عن تلک المشابهة أی أکبر من أن یشبهه أحد أو یعرفه و قد مر تفسیر الأنوار فی کتاب التوحید و التکریر للتأکید أو الأول لنفی المشابهة و الثانی لنفی الإدراک.

و قال الجزری سبوح قدوس یرویان بالضم و الفتح أقیس و الضم أکثر استعمالا و هو من أبنیة المبالغة و المراد بهما التنزیه و قال فیه فانطلقنا معانیق أی مسرعین و فی القاموس المعناق الفرس الجید العنق و الجمع معانیق و العنق بالتحریک ضرب من سیر الدابة و التشبیه فی الإسراع.

ص: 243


1- 1. قد عرفت أن المراد بالثالثة لیس هی السماء الثالثة، مع أن الاشکال لا یرتفع باسقاط لفظ الثالثة کما فی نسخة الکافی، حیث ان العروج من السماء الثانیة الی السماء الدنیا و هی السماء الأولی أیضا غیر معقول.

و تثنیة التکبیر یمکن أن یکون اختصارا من الراوی أو یکون الزیادة بوحی آخر کما ورد فی تعلیم جبرئیل أمیر المؤمنین علیه السلام أو یکون من النبی صلی الله علیه و آله کزیادة الرکعات بالتفویض أو یکون التکبیران الأولان خارجین عن الأذان کما یومی إلیه حدیث العلل و به یجمع بین الأخبار و الأظهر أن الغرض فی هذا الخبر بیان الإقامة و أطلق علیها الأذان مجازا.

و یمکن أن یکون سؤالهم عن البعثة لزیادة الاطمئنان کما فی سؤال إبراهیم إذ تصفح وجوه شیعة أخیه فی وقت کل صلاة موقوف علی العلم بالبعثة و یمکن أن یکون قولهم و إنا لنتصفح إخبارا عما أمروا به أن یفعلوا بعد ذلک و یؤیده عدم وجوب الصلاة قبل ذلک کما هو الظاهر و إن أمکن أن یکون هذا فی معراج تحقق بعد وجوب الصلاة لکنه بعید عن سیاق الخبر.

و یحتمل أیضا أن یکونوا عرفوه صلی الله علیه و آله و عرفوا وصیه و شیعة وصیه بأنهم یکونون کذلک و لذا کانوا یتصفحون وجوه شیعته فی أوقات الصلوات لیعرفوا هل وجبت علیهم صلاة أم لا فلا ینافی عدم علمهم بالبعثة و فیه أیضا بعد.

و یحتمل أن یکون التصفح کنایة عن روایة أسمائهم فی رق بیت المعمور کما سیأتی أو عن رؤیة أشباحهم و أمثلتهم حول العرش کما یومی إلیه قولهم و هم نور حول العرش و قریب منه ما ذکره بعض الأفاضل أن علمهم به و بأخیه و شیعته و أحوالهم فی

عالم فوق عالم الحس و هو العالم الذی أخذ علیهم فیه المیثاق و العلم فیه لا یتغیر و هذا لا ینافی جهلهم ببعثه فی عالم الحس الذی یتغیر العلم فیه.

**[ترجمه]سخنش «أبی بن کعب» اختلاف نظری بین علمای ما وجود ندارد در اینکه شرعیت اذان با وحی نازل شد و نه با خواب. در المعتبر و المنتهی گفته است: اذان در نظر اهل بیت علیهم السلام وحی­ای بود که بر زبان جبرئیل علیه السلام، آن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام آموخت و اکثر بر خلاف آن اتفاق نظر دارند و روایت کرده اند که اذان در خواب عبد الله بن زید و عمر بوده و روایت خواب اُبَی اکنون بین آنان غیر مشهور است و اشاره دارد به اینکه خواب احکام را ثابت نمی کند و ممکن است که به ابتدای شرعیت آن اختصاص داشته باشد. در برخی از پاسخ های علامه - رحمه الله - در سؤالی که از او شده بود، تجویز عمل به آنچه در خواب از پیامبر و ائمه علیهم السلام شنیده می شود را دیدم. اگر مخالف با اجماع نباشد، به خاطر آنچه روایت شده که شیطان به صورت آنان مجسم نمی شود، و در آن اشکال وجود دارد.

سخن حضرت علیه السلام «أنزل الله» و در برخی نسخ «و الثالثة أنزل»، ظاهر این است که این قسمت از سوی مصححین - . دانستی که مراد از ثالثة آسمان سوم نیست، با اینکه اشکال با اسقاط لفظ ثالثة برطرف نمی شود؛ چنانچه در نسخه کافی وجود دارد؛ همانطور که عروج از آسمان دوم به آسمان دنیا که آسمان اول است نیز غیر معقول است. - اضافه شده و کلام را خراب کرده اند، بلکه این تفصیلی است برای آنچه پیش از این به طور خلاصه ذکر شد و بازگشتی است به آغاز کلام؛ چنانچه از آنچه ذکر می شود آشکار خواهد شد و احتمال دارد انوار صوری و معنوی باشد یا اعم از آن دو.

و اما «نفرة الملائکة» به خاطر غلبه نور بر انوار آن ها و ناتوانی ایشان از درک کمالاتی است که خداوند متعال به پیامبرمان صلی الله علیه و آله ارزانی داشت؛ چنانچه حضرت فرمود: مرا با خداوند، وقتی - مقامی - هست که هیچ ملک مقرب و هیچ نبی مرسلی به آن نائل نخواهد شد... ادامه روایت.

سخن ملائکه که گفتند: «چقدر این نور به نور پروردگار ما شباهت دارد»، معنوی بودن این نور را تأیید می کند و با فرض اینکه مراد صوری بودن آن نورهاست، معنا به این صورت می شود که این نور چقدر به نوری که خداوند در عرش آفریده شباهت دارد و به خاطر اینکه در هر دو فرض، کلام و فعل آن ها نوعی تشبیه را به ذهن می­آورد، جبرئیل فرمود: خداوند بزرگتر است از جهت منزه بودن از آن مشابهت یعنی: بزرگتر از آن است که کسی او را تشبیه کند یا بشناسد. تفسیر انوار در کتاب توحید گذشت و تکرار برای تأکید است، یا ذکر اول برای نفی مشابهت و ذکر دوم برای نفی ادراک است.

جزری گفته است: «سبّوح قدّوس» با ضمه روایت می شوند و فتحه به قیاس نزدیک تر است و ضمه بیشتر استعمال دارد و از اوزان مبالغه است و مراد از آن دو، تنزیه است و در این کتاب گفته شده: «فانطلقنا معانیق» یعنی: با شتاب رفتیم و در قاموس گوید: «معناق» اسبی که گردنی زیبا دارد و جمع آن معانیق است و عنق با حروف متحرک، نوعی راه رفتن چهارپاست و تشبیه در شتابان بودن آن هاست.

دو تا بودن تکبیر ممکن است خلاصه کردن از سوی راوی باشد یا دو تکبیر با وحی دیگری اضافه شده است؛ چنانچه در تعلیم جبرئیل به امیر المؤمنین علیه السلام وارد شده ؛ یا اینکه از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اضافه شده باشد مثل اضافه رکعات با اختیاری که داشته؛ یا اینکه دو تکبیر اول خارج از اذان باشند؛ چنانچه حدیث کتاب «علل الشرائع» بدان اشاره می کند و به وسیله آن جمع بین اخبار می شود و اظهر این است که غرض در این خبر، بیان اقامه باشد و مجازاً بدان اذان اطلاق شده است.

ممکن است سؤال آنان در مورد بعثت به خاطر افزایش اطمینان باشد؛ چنانچه در سؤال ابراهیم چنین است؛ زیرا نظر کردن بر چهره شیعیان برادرش در وقت هر نماز، موقوف به علم به بعثت است و ممکن است سخن آنان: «و إنا لنتصفح» برای خبر دادن از دستوری باشد که به آنان داده شده تا بعد از بعثت بدان عمل کنند و همانطور که به نظر می رسد، عدم وجوب نماز قبل از بعثت، مؤید این مطلب است، هر چند ممکن باشد این امر بعد از وجوب نماز در معراج محقق شده باشد، ولی از سیاق خبر به دور است.

احتمال هم دارد آن ها حضرت رسول صلی الله علیه و آله و جانشین او و شیعیان جانشین او را شناخته باشند و فهمیده باشند که آن ها اینگونه اند؛ از این رو در اوقات نماز به صورت شیعیان او نگاه می­کنند تا بدانند که آیا نمازی بر آنان واجب است یا خیر، پس این امر با علم آنان به بعثت منافاتی ندارد و این احتمال هم بعید است.

احتمال دارد که «تصفح» کنایه از روایت نام های آنان در پارچه بیت المعمور باشد چنانچه ذکر خواهد شد، یا کنایه از دیدن سایه ها و مثال های آنان در پیرامون عرش باشد؛ چنانچه این سخن آنان به این معنی اشاره دارد: «و آنان نورهایی در گرد عرش هستند» و آنچه برخی از دانشمندان ذکر کرده اند مبنی بر علم آنان به او و به برادر و شیعیان برادر او و حالات آنان در عالمی فراتر از عالم احساس، به این مفهوم نزدیک است و این همان عالمی است که در آن از آنان پیمان گرفته و علم در آن متغیر نیست و این سخن با جهل آنان به برانگیخته شدن او در عالم حس که علم در آن متغیر است، منافاتی ندارد.

**[ترجمه]

أقول

هذا موقوف علی مقدمات مباینة لطریقة العقل.

قوله مرحبا بالأول أی خلقا و رتبة و مرحبا بالآخر أی ظهورا و بعثه و مرحبا بالحاشر أی بمن یتصل زمان أمته بالحشر و مرحبا بالناشر أی بمن ینشر قبل الخلق و إلیه الجمع و الحساب و قد مر شرح الکل فی مواضعها و الرق بالفتح و یکسر جلد رقیق یکتب فیه و الصحیفة البیضاء و دوی الریح و الطائر و النحل صوتها.

ص: 244

صوتین مقرونین أن نسمع صوتین و فی الکافی صوتان مقرونان معروفان و کونهما مقرونین لأن الصلاة مستلزمة للفلاح و سبب له و یحتمل أن تکون الفقرتان اللتان بعدهما مفسرتین لهما و الغرض بیان اشتراط قبول الصلاة و صحتها بولایتهما.

و یحتمل أن یکون إشارة إلی ما ورد فی بعض الأخبار من تفسیر الصلاة و العبادات بهم أی الصلاة رسول الله صلی الله علیه و آله و الفلاح أمیر المؤمنین صلوات الله علیه و هما متحدان من نور واحد مقرونان قولا و فعلا و بما فسر فی هذا الخبر یظهر سر تلک الأخبار و معناها و الضمیر فی قوله لشیعته راجع إلی الرسول أو إلی علی صلوات الله علیهما و الأخیر أظهر و ترک حی علی خیر العمل الظاهر أنه من الإمام علیه السلام أو من الرواة تقیة و یحتمل أن یکون قرر بعد ذلک کما مر و یؤیده عدم ذکر بقیة فصول الأذان.

و أطناب السماء لعله کنایة عن الأطباق و الجوانب قال الجزری فیه ما بین طنبی المدینة أحوج منی إلیها أی ما بین طرفیها و الطنب أحد أطناب الخیمة فاستعارة للطرف و الناحیة انتهی و فی الکافی أطباق السماء و هو أظهر.

ثم إنه یحتمل أن یکون خرق الأطباق و الحجب من تحته أو من فوقه أو منهما معا و أیضا یحتمل أن یکون هذا فی السماء الرابعة أو بعد عروجه إلی السابعة و الأخیر أوفق بما بعده فعلی الأول إنما خرقت الحجب من تحته لینظر إلی الکعبة و إلی البیت المعمور فلما نظر إلیهما وجدهما متحاذیین متطابقین متماثلین و لذا قال و لکل مثل مثال أی کل شی ء فی الأرض له مثال فی السماء فعلی الثانی یحتمل أن تکون الصلاة تحت العرش محاذیا للبیت المعمور أو فی البیت المعمور بعد النزول و علی التقدیرین استقبال الحجر مجاز أی استقبل ما یحاذیه أو ما یشاکله و یشبهه.

قوله و أنت الحرام أی المحترم المکرم و لعله إشارة إلی أن حرمة البیت إنما هی لحرمتک کما ورد فی غیره و یدل علی استحباب أخذ ماء الوضوء

ص: 245

أولا بالیمنی و فی الکافی صار الوضوء بالیمنی فیمکن أن یفهم منه استحباب الإدارة.

قوله تعالی بعدد حجبی الظاهر أن المراد بالحجب هنا غیر السماوات کما یظهر من سائر الأخبار و أن ثلاثة منها ملتصقة ثم تفصل بینها بحار النور ثم اثنان منها ملتصقان فلذا استحب التوالی بین ثلاث من التکبیرات ثم الفصل بالدعاء ثم بین اثنتین ثم الفصل بالدعاء ثم یأتی باثنتین متصلتین فکل شروع فی التکبیر ابتداء افتتاح و فی الکافی هکذا و الحجب متطابقة بینهن بحار النور و ذلک النور الذی أنزل الله علی محمد صلی الله علیه و آله فمن أجل ذلک صار الافتتاح ثلاث مرات لافتتاح الحجب ثلاث مرات فصار التکبیر سبعا و الافتتاح ثلاثا.

و حمل الوالد العلامة الافتتاح ثلاثا علی تکبیرة الإحرام التی هی افتتاح القراءة و تکبیر افتتاح الرکوع و تکبیر افتتاح السجود و لعل ما ذکرناه أظهر.

و قوله شکرا یحتمل أن یکون کلام الإمام علیه السلام أی قال النبی صلی الله علیه و آله علی وجه الشکر الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و الظاهر أنه من تتمة التحمید و یؤید الأول أنه ورد تحمید المأموم فی هذا المقام بدون هذه التتمة و یؤید الثانی أنه صلی الله علیه و آله أضمر شکرا عند قوله الحمد لله رب العالمین أولا و یدل علی استحباب التحمید فی هذا المقام للإمام و المنفرد أیضا و لعله خص بعد ذلک للمأموم.

قوله تعالی قطعت ذکری لعله لما کانت سورة الفاتحة بالوحی و انقطع الوحی بتمامها و حمد الله من قبل نفسه قال الله تعالی لما قطعت القرآن بالحمد فاستأنف البسملة فالمراد بالذکر القرآن و قوله علیه السلام کما أنزلت یدل علی تغییر فی سورة التوحید

و فی الکافی هکذا: ثم أوحی الله عز و جل إلیه اقرأ یا محمد نسبة ربک تبارک و تعالی قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ثم أمسک عنه الوحی فقال رسول الله صلی الله علیه و آله الله الواحد الأحد

ص: 246

الصمد فأوحی الله إلیه لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ کذلک الله ربنا کذلک الله ربنا.

قوله تعالی فانظر إلی عرشی أی بالقلب أو بمؤخر العین أو ارفع رأسک فی تلک الحالة فانظر إلیه.

و فی الکافی: فلما قال ذلک أوحی الله إلیه ارکع لربک یا محمد فرکع فأوحی الله إلیه و هو راکع قل سبحان ربی العظیم و بحمده ففعل ذلک ثلاثا ثم أوحی الله إلیه ارفع رأسک یا محمد ففعل رسول الله صلی الله علیه و آله فقام منتصبا فأوحی الله عز و جل إلیه أن اسجد لربک یا محمد فخر رسول الله ساجدا فأوحی الله إلیه قل سبحان ربی الأعلی و بحمده ففعل صلی الله علیه و آله ذلک ثلاثا ثم أوحی الله إلیه استو جالسا یا محمد ففعل فلما رفع رأسه عن سجوده و استوی جالسا نظر إلی عظمة تجلت له فخر ساجدا من تلقاء نفسه لا لأمر أمر به فسبح أیضا ثلاثا فأوحی الله إلیه انتصب قائما ففعل فلم یر ما کان رأی من العظمة فمن أجل ذلک صارت الصلاة رکعة و سجدتین.

قوله و علو ما رأیت أی استراحة من شدة و دهشة عرضت لی بسببه أو طلبا لهذا الأمر العالی و إعادة النظر إلیه فیکون منصوبا بنزع الخافض.

و قوله تعالی فإنها نسبتک أی مبینة شرفک و کرامتک و کرامة أهل بیتک أو مشتملة علی نسبتک و نسبتهم إلی الناس و جهة احتیاج الناس إلیک و إلیهم فإن نزول الملائکة و الروح بجمیع الأمور التی یحتاج الناس إلیها إذا کان إلیه و إلیهم فبهذا الجهة هم محتاجون إلیک و إلیهم.

قوله تعالی إنی أنا السلام و التحیة لعل التحیة معطوفة علی السلام تفسیرا و تأکیدا و قوله و الرحمة مبتدأ أی أنت المراد بالرحمة و ذریتک بالبرکات أو المراد أن کلا منهم رحمة و برکة و یحتمل أن یکون قوله و التحیة مبتدأ و علی التقادیر حاصل المعنی سلام الله و تحیته أو رحمته و شفاعته محمد و أهل بیته صلوات الله علیهم و دعاؤهم و هدایتهم و إعانتهم علیکم أی لکم.

ص: 247

قوله تعالی تجاه القبلة أی من غیر التفات إلی الیسار أو إلی الیمین أیضا کثیرا بأن یحتمل ما فعله صلی الله علیه و آله علی الالتفات القلیل و یؤیده قوله علیه السلام أن لا ألتفت یسارا و ما قیل من أنه رأی الملائکة و النبیین تجاه القبلة فسلم علیهم لأنهم المقربون لیسوا من أصحاب الیمین و لا من أصحاب الشمال فلا یخفی ما فیه لأن الظاهر أنهم کانوا مؤتمین به صلی الله علیه و آله.

قوله تعالی صار التسبیح فی السجود فی الکافی کان التکبیر فی السجود شکرا فلعل المعنی أنه صلی الله علیه و آله لما کان هوته إلی السجود لمشاهدة عظمة تجلت له کبر قبل سجوده شکرا لتلک النعمة کما قال تعالی وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (1) أی علی ما هدی و ما هنا أظهر کما لا یخفی.

قوله علیه السلام عند الزوال لعل المعنی أن هذه الصلاة التی فرضت و علمها الله نبیه فی السماء أنها فرضت أو وقعت أولا فی الأرض عند الزوال فلا یلزم أن یکون إیقاعها فی السماء عند الزوال مع أنه یحتمل أن یکون النبی صلی الله علیه و آله فی ذلک الوقت محاذیا لموضع یکون فی الأرض وقت الزوال لکنه بعید إذ الظاهر من الخبر أنها وقعت فی موضع کان محاذیا لمکة و لما کان الظاهر من الأخبار تعدد المعراج فیمکن حمل هذا الخبر علی معراج وقع فی الیوم و بهذا الوجه یمکن التوفیق بین أکثر الأخبار المختلفة الواردة فی کیفیة المعراج.

ثم إنه یظهر من هذا الخبر أن الصلاة لما کانت معراج المؤمن فکما أن النبی صلی الله علیه و آله نفض عن ذیله الأطهر علائق الدنیا الدنیة و توجه إلی عرش القرب و الوصال و مکالمة الکبیر المتعال و کلما خرق حجابا من الحجب الجسمانیة کبر الرب تعالی و کشف بسببه حجابا من الحجب العقلانیة حتی وصل إلی عرش العظمة و الجلال و دخل مجلس الأنس و الوصال فبعد رفع الحجب المعنویة بینه و بین مولاه کلمه و ناجاه فاستحق لأن یتجلی له نور من أنوار الجبروت فرکع و خضع لذلک النور فاستحق أن یتجلی علیه نور أعلی منه فرفع رأسه و شاهده و خر

ص: 248


1- 1. البقرة: 185.

ساجدا لعظمته.

ثم بعد طی تلک المقامات و الوصول إلی درجة الشهود و الاتصال بالرب الودود رفع له الأستار من البین و قربه إلی مقام قاب قوسین فأکرمه بأن یقرن اسمه باسمه فی الشهادتین ثم حباه بالصلاة علیه و علی أهل بیته المصطفین فلما لم یکن بعد الوصول إلا السلام أکرمه بهذا الإنعام أو أمره بأن یسلم علی مقربی جنابه الذین فازوا قبله بمثل هذا المقام تشریفا له بإنعامه و تألیفا بین مقربی جنابه أو أنه لما أذنه بالرجوع عن مقام لی مع الله الذی لا یرحمه فیه سواه و لم یخطر بباله غیر مولاه التفت إلیهم فسلم علیهم کما یومی إلیه هذا الخبر فکذا ینبغی للمؤمن إذا أراد أن یتوجه إلی جنابه تعالی بعد تشبثه بالعلائق الدنیة و توغله فی العلائق الدنیویة أن یدفع عنه الأنجاس الظاهرة و الباطنة و یتحلی بما یستر عورته الجسمانیة و الروحانیة و یتعطر بروائح الأخلاق الحسنة و یتطهر من دنس الذنوب و الأخلاق الذمیمة و یخرج من بیته الأصنام و الکلاب و الصور و الخمور الصوریة و عن قلبه صور الأغیار و کلب النفس الأمارة و سکر الملک و المال و العزة و أصنام حب الذهب و الفضة و الأموال و الأولاد و النساء و سائر الشهوات الدنیویة.

ثم یتذکر بالأذان و الإقامة ما نسیه بسبب الاشتغال بالشبهات و الأعمال من عظمة الله و جلاله و لطفه و قهره و فضل الصلاة و سائر العبادات مرة بعد أخری و یتذکر أمور الآخرة و أهوالها و سعاداتها و شقاواتها عند الاستنجاء و الوضوء و الغسل و أدعیتها إذا علم أسرارها ثم یتوجه إلی المساجد التی هی بیوت الله فی الأرض و یخطر بباله عظمة صاحب البیت و جلاله إذا وصل إلی أبوابها فلا یکون عنده أقل عظمة من أبواب الملوک الظاهرة التی إذا وصل إلیها دهش و تحیر و ارتعد و خضع و استکان.

فإذا دخل المسجد و قرب المحراب الذی هو محل مجاذبة النفس و الشیطان،

ص: 249

استعاذ بالکریم الرحمن من شرورهما و غرورهما و توجه بصورته إلی بیت الله و بقلبه إلی الله و أعرض عن کل شی ء سواه ثم یستفتح صلاته بتکبیر الله و تعظیمه لیضمحل فی نظره من عداه و یخرق بکل تکبیر حجابا من الحجب الظلمانیة الراجعة إلی نقصه و النورانیة الراجعة إلی کمال معبوده فیقبل بعد تلک المعرفة و الانقیاد و التسلیم بشراشره إلی العلیم الحکیم و استعان فی أموره باسم المعبود الرحمن الرحیم و یحمده علی نعمائه و یقر بأنه رب العالمین و أخرجه من کتم العدم إلی أن أوصله إلی مقام العابدین.

ثم بأنه الرحمن الرحیم و بأنه مالک یوم الدین یجزی المطیعین و العاصین و إذا عرفه بهذا الوجه استحق لأن یرجع من مقام الغیبة إلی الخطاب مستعینا بالکریم الوهاب و یطلب منه الصراط المستقیم و صراط المقربین و الأنبیاء و الأئمة المکرمین مقرا بأنهم علی الحق و الیقین و أن أعداءهم ممن غضب الله علیهم و لعنهم و من الضالین و یتبرأ منهم و من طریقتهم تبرؤ الموقنین.

ثم یصفه سبحانه بتلاوة التوحید بالوحدانیة و التنزیه عما لا یلیق بذاته و صفاته فإذا عبد ربه بتلک الشرائط و عرفه بتلک الصفات یتجلی له نور من أنوار الجلال فیخضع لذلک بالرکوع و الخضوع و یقر بأنی أعبدک و إن ضربت عنقی ثم بعد هذا الخضوع و الانقیاد یستحق معرفة أقوی و یناسبه خضوع أدنی فیقر بأنک خلقتنی من التراب و المخلوق منه خلیق بالتذلل عند رب الأرباب ثم بأنک تعیدنی بعد الموت إلی التراب فیناسب تلک الحالة خضوع آخر.

فإذا عبد الله بتلک الآداب إلی آخر الصلاة و خاض فی خلال ذلک بحار جبروته و اکتسب أنوار فیضه و معرفته وصل إلی مقام القرب و الشهود فیقر بوحدانیة معبوده و یثنی علی مقربی جنابه ثم یسلم علیهم بعد الحضور و الشهود و فی هذا المقام لطائف و دقایق لا یسع المقام ذکرها و أوردنا شذرا منها فی بعض

ص: 250

مؤلفاتنا و إنما أومأنا هاهنا إلی بعضها لمناسبة شرح الروایة و الله ولی التوفیق و الهدایة.

**[ترجمه]این احتمال موقوف است بر مقدماتی که با شیوه عقل مباینت دارد.

سخن او «مرحبا با الاول» یعنی از لحاظ خلقت و رتبه و «مرحبا بالآخر» یعنی: از لحاظ ظهور و برانگیخته شدن و «مرحبا بالحاشر» یعنی به کسی که زمان امت او به حشر متصل می شود و «مرحبا بالناشر» یعنی: به کسی که پیش از خلق خلائق آفریده شده و جمع و حساب با اوست؛ و شرح تمام این ها در جای خود گذشت. «الرق» با فتحه و گاه کسره، به معنای پوستی نازک است که در آن می نویسند و صفحه سفید رنگ است. «دوی الریح و الطائر و النحل» یعنی: صدای باد و پرنده و زنبور.

«صوتین مقرونین» یعنی: دو صدا می شنیدیم و در کافی ذکر شده: «صوتان مقرونان معروفان» و مقرون بودن هر دو صدا با هم به این دلیل است که نماز مستلزم رستگاری و علتی برای آن است و احتمال دارد که دو فقره بعدی، تفسیر کننده آن دو باشند و غرض، بیان شرط قبول نماز و صحت آن، به قبول ولایت آن دو بزرگوار است.

و احتمال دارد که اشاره ای باشد به آنچه در برخی روایات در تفسیر نماز و عبادات به آنان آمده؛ یعنی: نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله است و رستگاری امیر المؤمنین صلوات الله علیه و این دو نفر در یک نور مشترک هستند و سخن و عملشان مقرون به هم است و با تفسیری که در مورد این روایت عنوان کرده، راز این روایات و معنای آن ها مشخص می شود. و ضمیر در «لشیعته» به حضرت رسول یا به امام علی صلوات الله علیهما باز می گردد و امام علی علیه السلام اظهر است و از عدم ذکر «حی علی خیر العمل» به نظر می رسد که این قسمت نیز از سوی امام علیه السلام یا از روی تقیه از راویان وارد شده است و چناچه گذشت، احتمال دارد که بعد از آن، این قسمت را بیان کرده باشد و عدم ذکر بقیه قسمت های اذان، مؤیّد این مطلب است.

شاید «أطناب السماء» کنایه باشد از طبقه ها و اطراف آن. جزری درباره آن گفته است: «ما بین طنبی المدینة أحوج منی إلیها» یعنی: ما بین اطراف مدینه کسانی هستند که از من بدان نیازمندتر هستند و «طنب» یکی از طناب های خیمه است، استعاره است از طرف و ناحیه، پایان. در کافی گفته: «أطباق السماء» و آن اظهر است.

احتمال دارد که اطباق و حجب از زیر یا از بالای حضرت یا از هر دو طرف باز شده باشد و نیز احتمال دارد که این اتفاق در آسمان چهارم یا بعد از عروج حضرت به آسمان هفتم صورت گرفته باشد و مورد اخیر با موارد بعدی آن متناسب تر است. بر اساس احتمال اول، حجب از پائین پاره شده اند تا او به کعبه و بیت المعمور بنگرد، وقتی به آن دو نگریست، دید که آن دو به موازات هم و منطبق و همسان هستند؛ از این رو فرمود: «لکل مثلٍ مثالٌ»؛ یعنی: هر چیز در زمین مثالی در آسمان دارد. بنا بر مورد دوم، احتمال دارد که نماز بعد از نزول در زیر عرش و به موازات بیت المعمور یا در بیت المعمور خوانده شده باشد و بنا بر این دو فرض، قرار گرفتن رو به روی حجر الاسود نوعی مجازگویی است، یعنی: رو به چیزی ایستاده که به موازات آن یا چیزی نظیر یا مشابه آن است.

«و أنت الحرام» یعنی محترم و گرامی هستی و شاید این اشاره ای باشد به اینکه حرمت بیت در واقع به خاطر حرمت توست؛ چنانچه در روایات دیگر وارد شده و بر استحباب برداشتن آب وضو ابتدا با دست راست اشاره دارد، ممکن است از آن، استحباب چرخاندن برداشت شود.

قول خدای تعالی: «بعدد حجبی» به نظر می رسد که مراد از حجب در اینجا چیزی غیر از آسمان ها باشد؛ چنانچه از سایر روایات به نظر می رسد و اینکه سه تای این حجاب ها به یکدیگر متصل بودند، سپس با دریاهایی از نور بین آن ها فاصله افتاد، سپس دو تا از آن ها به هم متصل بودند؛ از این رو توالی بین سه تکبیر و سپس فاصله با دعا سپس توالی دو تکبیر، سپس فاصله با دعا و سپس دو تکبیر متصل به هم مستحب شد. هر شروعی در تکبیر، ابتدای افتتاح است و در کافی نیز چنین است. و «حجاب ها به یکدیگر متصل بودند، سپس با دریاهایی از نور بین آن ها فاصله افتاد.» منظور نوری است که خداوند بر محمد صلی الله علیه و آله فرود آورد، از این رو افتتاح سه مرتبه شد، به خاطر گشوده شدن حجب در سه مرتبه، پس تکبیر هفت مرتبه شد و افتتاح سه مرتبه.

پدر علامه­ام، افتتاح سه گانه را بر تکبیرة الإحرامی حمل کرده که افتتاح قرائت است و تکبیر افتتاح رکوع و تکبیر افتتاح سجود و شاید آنچه ما ذکر کردیم اظهر باشد.

سخنش: «شکراً» احتمال دارد که کلام امام علیه السلام باشد؛ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله برای شکر فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» و ظاهر این است که شکر از تتمه ستایش است و مؤید احتمال اول این است که تحمید مأموم در این مقام، بدون این تتمه وارد شده و احتمال دوم این است که حضرت صلی الله علیه و آله به هنگام گفتن: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، ابتدا در دل سپاسی گفت و این بر استحباب تحمید در این مقام برای امام و نیز برای منفرد دارد و شاید بعد از آن، سپاس را به مأموم اختصاص داده است.

قول خدای تعالی: «قطعت ذکری» شاید به این دلیل باشد که سوره فاتحه با وحی نازل شد و با اتمام آن، وحی منقطع شد و پیامبر بی اختیار خداوند را سپاس گفت و خداوند تعالی فرمود: به خاطر اینکه قرآن را با حمد قطع کردی، پس با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کن. پس مراد از ذکر، قرآن است و قول حضرت علیه السلام «کما أنزلت»، به تغییر در سوره توحید اشاره دارد.

در کافی نیز چنین آمده است، سپس خداوند عزوجل به او وحی فرمود: ای محمد! نسب پروردگار تبارک و تعالی خویش را بخوان: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» سپس وحی را از او گرفت. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الله الواحد الأحد الصمد»، پس خداوند به حضرت وحی فرمود: « لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ». «کذلک الله ربنا کذلک الله ربنا».

قول خدای تعالی: «به عرشم بنگر» یعنی: با چشم دل یا با انتهای چشم بنگر، یا سرت را در آن حالت بلند کن و به آن بنگر.

در کافی آمده است: وقتی این سخن را فرمود: خداوند به او وحی نمود: برای پروردگارت رکوع کن ای محمد! پس به رکوع رفت. او در حال رکوع بود که خداوند به او وحی فرمود: بگو: «سبحان ربی العظیم و بحمده». پس سه بار چنین کرد و سپس خداوند به او وحی فرمود: سرت را بلند کن ای محمد! پس رسول خدا صلی الله علیه و آله سر بلند کرد و ایستاد، پس خداوند عزوجل به او وحی فرمود: به پروردگارت سجده کن ای محمد! پس به سجده افتاد و خداوند به او وحی فرمود: بگو: «سبحان ربی الأعلی و بحمده»، پس حضرت صلی الله علیه و آله سه مرتبه چنین کرد. سپس خداوند به او وحی فرمود: صاف بنشین ای محمد! پس چنین کرد، وقتی سر از سجده بلند کرد و صاف نشست، نظرش به عظمتی افتاد که برای او متجلی شد، پس خود به خود و نه بنا به دستور پروردگار به سجده افتاد و سه بار نیز تسبیح گفت و خداوند به او وحی فرمود: بایست. پس چنین کرد و عظمتی را که در سجده قبل دیده بود ندید؛ از این رو نماز یک رکعت شد و دو سجده.

قولش «و علو ما رأیت» یعنی استراحت از سختی و دهشتی که به خاطر آن بر من عارض شد، یا در طلب این امر والا و نگریستن دوباره بر آن، پس منصوب به نزع خافض است .

قول باری تعالی «فإنها نسبتک» یعنی نشانگر شرف و کرامت تو و اهل بیت توست، یا مشتمل بر نسبت تو و نسبت آنان به مردم و سمت و سوی احتیاج مردم به تو و آنان است. نزول ملائکه و روح، اگر به سوی حضرت و اهل بیت او فرود آیند، با تمام اموری صورت می گیرد که مردم بدان احتیاج دارند، بدین روی مردم به تو و آنان نیازمندند.

قول خدای تعالی «إنی أنا السلام و التحیة» شاید تحیت در تفسیر و تأکید معطوف بر سلام باشد و قولش «و الرحمة» مبتداست یعنی: تو با رحمت و ذریه ات، با برکات مورد خواسته هستی؛ یا مراد این است که هر یک از آن ها رحمت و برکتی هستند و احتمال دارد که قول او «التحیة» مبتدا باشد و بنا بر این تقدیرها، حاصل معنا این است: سلام خدا و تحیت یا رحمت و شفاعت او- محمد و اهل بیت او صلوات الله علیهم - و دعای آن ها و هدایت و یاری آنان بر شما، یعنی برای شما باد.

قول او «رو به قبله» یعنی: بدون توجه زیاد به چپ یا توجه زیاد به راست، به این معناست که آنچه حضرت صلی الله علیه و آله انجام داده، با اندکی توجه بوده و قول حضرت «أن لا ألتفت یسارا» و آنچه گفته شده مبنی بر اینکه حضرت فرشتگان و پیامبران را رو به قبله دید و بر آنان سلام داد، مؤید این مطلب است؛ زیرا آنان نه مقربون هستند و نه از اصحاب یمین و نه از اصحاب شمال؛ ایرادی که در این سخن وجود دارد، پنهان نیست؛ زیرا ظاهر این است که آنان به حضرت صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند.

قول خدای تعالی «صار التسبیح فی السجود» در کافی آمده: «کان التکبیر فی السجود شکرا»، شاید به این معنا باشد که وقتی حضرت به خاطر مشاهده عظمتی که بر او متجلی گشت به سجده افتاد، پیش از سجود خویش تکبیر گفت تا شکر آن نعمت را به جا آورد؛ چنانچه خدای تعالی فرمود: « وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »، - . بقره / 185 -

{و خدا را به پاس آنکه رهنمونتان کرده است به بزرگی بستایید، و باشد که شکرگزاری کنید.} یعنی به آنچه هدایت کرده، و «ما» در اینجا واضح است، چنانچه پوشیده نیست.

قول حضرت « عند الزوال »، شاید معنا این باشد که این نمازی که واجب گشت و خداوند آن را در آسمان به پیامبر خویش آموخت، اولین بار به هنگام زوال[ظهر] واجب یا واقع شد، پس لازم نیست که وقوع آن در آسمان به هنگام زوال باشد؛ با اینکه احتمال دارد پیامبر صلی الله علیه و آله در آن وقت در موازات مکانی در زمین در وقت ظهر بوده باشد، ولی این بعید است؛ زیرا از ظاهر روایت چنین بر می آید که این اتفاق در مکانی محاذی مکه رخ داد و به خاطر اینکه از روایات تعدد معراج به نظر می رسد، ممکن است این خبر را بر معراجی حمل نمود که در روز رخ داده و با این وجه، تناسب بین اکثر روایات مختلف وارده در کیفیت معراج ممکن است.

سپس از این روایت به نظر می رسد که وقتی نماز معراج مؤمن باشد؛ چنانچه پیامبر صلی الله علیه و آله علایق دنیای پست را از دامان پاک خویش زدود و رو به سوی عرش قرب و وصال و صحبت با کبیر متعال نمود و هر بار که یکی از حجاب های جسمانی برداشته شد، پروردگار تعالی را تکبیر گفت و به سبب آن یکی از حجاب های عقلانی برایش گشوده شد تا اینکه به عرش عظمت و شکوه واصل شد و بر مجلس انس و وصال داخل گشت و بعد از برداشتن حجاب های معنوی بین او و مولایش، با او سخن گفت و نجوا کرد، در نتیجه حضرت این شایستگی را یافت تا یکی از انوار جبروت بر او متجلی گردد. پس به رکوع رفت و در برابر آن نور خضوع کرد و استحقاق آن را یافت که نوری والاتر از آن بر او متجلی گردد؛ پس سر مبارک را بلند فرمود و آن نور را مشاهده نمود و در برابر عظمت او به سجده افتاد. آنگاه بعد از طی آن مقامات و رسیدن به درجه شهود و اتصال به پروردگار مهرپیشه، پرده های جدایی و دوری را از او زدود و او را به مقام قاب قوسین نزدیک فرمود و او را با این لطف گرامی داشت که در شهادتین، نام او با نام خود قرین گردد. سپس صلوات بر او و اهل بیت برگزیده اش را به او ارزانی داشت و وقتی بعد از وصل چیزی جز سلام باقی نماند، با این نعمت بخشی او را گرامی داشت، یا او را امر فرمود تا بر مقربان جناب او که پیش از او بدین مقام نائل گردیده بودند سلام کند تا با این نعمت او را گرامی بدارد و بین مقربان جناب خود انسی ایجاد کند؛ یا اینکه وقتی به او اجازه داد تا از مقامی که در برابر خداوند داشت بازگردد، خدائی که جز او کسی بدو رحم نمی کند و جز مولایش کسی دیگر به ذهن او خطور نمی کند، رو به سوی آنان کرد و بر آنان سلام داد؛ چنانچه این روایت بدان اشاره دارد؛ به همین ترتیب بهتر است که وقتی مؤمن خواست تا بعد از چنگ زدن به علایق پست و فرو رفتن در علایق دنیوی به جناب حق تعالی رو کند، پلیدی های آشکار و پنهانی را از خود دور کند و زیوری بر تن کند که بدان زشتی جسمانی و روحانی خود را بپوشاند و به عطر و بوی اخلاق پسندیده معطر شود و از ناپاکی گناهان و اخلاق نکوهیده پاک گردد و بت ها و سگان و تصاویر و شراب های صوری را از خانه اش و سیمای دیگران و سگ نفس اماره و مستی ملک و مال و عزت و بت های حب طلا و نقره و اموال و اولاد و زنان و سایر شهوات دنیائی را از دل خویش بیرون کند.

سپس با اذان و اقامه، آنچه را که به سبب اشتغال به شبهات و اعمال، از عظمت و شکوه و لطف و قهر خداوند و فضیلت نماز و سایر عبادات یکی پس از دیگری فراموش کرده بود، به یاد می آورد و امور آخرت و هول و هراس و سعادت و شقاوت آن را به هنگام شستشو و وضو و غسل و دعاها - اگر به اسرار آن ها آگاه باشد - به یاد می آورد، سپس به مساجدی رو می کند که خانه های خدا در زمین هستند و هنگامی که به درب آن­ها می رسد، عظمت و شکوه صاحب خانه به فکرش خطور می کند پس در نظرش، درب مسجد کم عظمت­تر از درب­های ظاهری پادشاهان نیست که وقتی به آنجا می­رسد دچار دهشت و تحیر و لرزش و خضوع و فروتنی می شود.

وقتی وارد مسجد شد و به محراب نزدیک شد که محل کشمکش با نفس و شیطان است، از شر و فریب آن دو به خداوند کریم رحمان پناه جوید و رو به سوی خانه خدا و دلش را به سوی خدا گرداند و از هر چه غیر اوست روی گرداند، سپس نماز خویش را با تکبیر و تعظیم خداوند آغاز می کند تا غیر او در نظرش محو گردد و با هر تکبیر، یکی از حجاب های ظلمانی را که به نقص او باز می گردد و حجاب های نورانی را که به کمال معبود او باز می گردد، می شکافد و بعد از آن معرفت و انقیاد و تسلیم، با تمام وجودش به آن دانای فرزانه رو می کند و در امور خویش به نام معبود بخشاینده مهربان یاری می جوید و او را به خاطر نعماتش ستایش می گوید و اقرار می کند که او پروردگار جهانیان است و او را از کتم عدم بیرون کرده تا اینکه او را به مقام عبادت پیشگان رسانده است.

سپس اقرار کند به اینکه او بخشاینده مهربان است و او صاحب روز جزاست که مطیعان و نافرمانان را جزا می دهد و وقتی او را اینچنین بشناسد، سزاوار آن می شود تا از مقام غیبت به مقام خطاب باز گردد و از کریم وهاب یاری بجوید و راه راست و راه مقربان و پیامبران و امامان گرامی را از او بخواهد و معترف باشد به اینکه آنان بر حق و یقین هستند و دشمنانشان کسانی هستند که خداوند بر آنان خشم گرفته و لعنتشان کرده و از روی یقین، از آنان و طریقتشان بیزاری جوید.

سپس خداوند سبحان را با تلاوت توحید به وحدانیت و تنزیه از آنچه سزاوار ذات و صفات او نیست توصیف کند. وقتی پروردگار خویش را با آن شرایط عبادت کند و او را با آن صفات بشناسد، نوری از انوار جلال بر او متجلی می شود و با رکوع و خضوع در برابر آن فروتنی پیشه کند و اقرار کند که من بنده تو هستم، حتی اگر گردنم را بزنند. آنگاه پس از این خضوع و تسلیم، سزاوار معرفتی قویتر می شود و این سجده با خضوعی فروتنانه تر تناسب دارد و اقرار می کند که تو مرا از خاک آفریدی و کسی که از خاک خلق شده، سزاوار فروتنی در محضر رب الأرباب است؛ و پس از آن اقرار کنی که تو بعد از مرگ مرا به خاک باز می گردانی و این حالت نیز با خضوعی دیگر تناسب دارد.

وقتی خداوند را با آن آداب تا آخر نماز عبادت کند و در این بین در دریای جبروت او فرو رود و انوار فیض و معرفت خویش را از آن کسب کند، به مقام قرب و شهود می رسد و به وحدانیت معبود خویش اقرار می کند و بر مقربان جناب او تعظیم می کند؛ سپس بعد از حضور و شهود به آنان سلام می دهد و در این مقام لطایف و دقایقی هست که ذکر آن در این مقال نمی گنجد و ما بارقه ای از آن را در برخی از کتاب هایمان ذکر کردیم و در اینجا به سبب مناسبت با شرح روایت تنها به برخی از آن ها اشاره کردیم و خداوند ولیّ توفیق و هدایت است.

**[ترجمه]

«2»

الْعِلَلُ، وَ مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، وَ التَّوْحِیدُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ [بْنِ] عَلَّانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُ أَبِی سَیِّدَ الْعَابِدِینَ علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَهْ أَخْبِرْنِی عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِخَمْسِینَ صَلَاةً کَیْفَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِهِ حَتَّی قَالَ لَهُ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ علیه السلام ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَقَالَ یَا بُنَیَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یَقْتَرِحُ عَلَی رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا یُرَاجِعُهُ فِی شَیْ ءٍ یَأْمُرُهُ بِهِ فَلَمَّا سَأَلَهُ مُوسَی علیه السلام ذَلِکَ وَ صَارَ شَفِیعاً لِأُمَّتِهِ إِلَیْهِ لَمْ یَجُزْ لَهُ رَدُّ شَفَاعَةِ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام فَرَجَعَ إِلَی رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَسَأَلَهُ التَّخْفِیفَ إِلَی أَنْ رَدَّهَا إِلَی خَمْسِ صَلَوَاتٍ قَالَ فَقُلْتُ فَلِمَ لَمْ یَرْجِعْ إِلَی رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ بَعْدَ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فَقَالَ یَا بُنَیَّ أَرَادَ علیه السلام أَنْ یُحَصِّلَ لِأُمَّتِهِ التَّخْفِیفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِینَ صَلَاةً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها(1) أَ لَا تَرَی أَنَّهُ علیه السلام لَمَّا هَبَطَ إِلَی الْأَرْضِ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِینَ- ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ(2).

**[ترجمه]العلل، مجالس صدوق و توحید: از زید بن علی روایت شده که گفت: از پدرم سید العابدین علیه السلام پرسیدم: ای پدر، از عروج جدمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به آسمان برایم بگو، آنگاه که پروردگار عزوجل به او امر فرمود تا پنجاه رکعت نماز بگذارد، چگونه از او نخواست تا از نماز امتش کم کند تا اینکه موسی بن عمران علیه السلام به او گفت: به سوی پروردگار خویش بازگرد و از او بخواه تا در نماز تخفیف دهد؛ چرا که امت تو طاقت آن را ندارد. فرمود: ای پسرکم! رسول خدا صلی الله علیه و آله به پروردگار خویش پیشنهادی نمی داد و در تکلیفی که بدان امر شده بود، خواستار تجدید نظر نمی شد؛ و وقتی حضرت موسی علیه السلام از آن بزرگوار خواست تا خواهان تخفیف از پروردگار گردد و بدین ترتیب شفیع امت او گردید، نتوانست شفاعت برادرش موسی علیه السلام را رد کند، پس به سوی پروردگار عزوجل رجوع کرد و از پیشگاه خداوند خواستار تخفیف شد تا اینکه پنجاه نماز را به پنج نماز برگرداند. زید می فرماید: عرض کردم: چرا بعد از پنج نماز خواستار تخفیف نشد؟ فرمود: ای پسرکم! خواسته حضرت این بود که در عین تخفیف، اجر پنجاه نماز نصیب امتش بشود؛ چنانچه خداوند عزوجل می فرماید: « مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها »، - . انعام / 160 - {هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت.} لذا بعد از حصول تخفیف اوّل و کاهش یافتن پنجاه نماز به پنج نماز، دیگر جا نداشت که حضرت از حقّ تعالی خواستار کاهش بعدی و تخفیف دوّم بشود و شاهد بر این گفتار آن است که وقتی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به زمین هبوط فرمود، جبرئیل علیه السلام بر او نازل گشت و فرمود: ای محمد! پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: این پنج نماز به جای آن پنجاه تا (و ثواب آن پنجاه نماز به جای این پنج تا). «ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»، - . ق / 29 - {پیش من حکم دگرگون نمی شود، و من [نسبت] به بندگانم بیدادگر نیستم.} - . علل الشرایع 1 : 126، امالی صدوق : 275 و 274، کتاب التوحید : 176 چاپ مکتبة الصدوق -

**[ترجمه]

بیان

المراد بأجر خمسین ثوابها الاستحقاقی لا التفضلی کما مر تحقیقه قوله ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَ لعل المعنی أنه کان قصدی بالخمسین أن أعطیهم ثوابها

ص: 251


1- 1. الأنعام: 160.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 126. أمالی الصدوق ص 274 و 275، کتاب التوحید ص 176 ط مکتبة الصدوق.

أو أنه تعالی لما قرر لهم خمسین صلاة فلو بدلها و لم یعطهم ثوابها کان ظلما فی جنب عظمته و قدرته و سعته و افتقار خلقه إلیه و عجزهم و قیل هو تأکید لما قبله من الکلام أی ما وعدت من ثواب الخمسین لا یبدل فإنی لا أخلف الوعد و لا أظلم العباد به و التعبیر بصیغه المبالغة علی سائر الوجوه للإشعار بأن مثل هذا ظلم عظیم أو الظلم القلیل من القادر الحکیم الغنی بالذات ظلم

عظیم أو أنه لو کان الظلم من صفاته لکان صفة کمال فکان یتصف بکاملها أو أن کل صفة من العظیم لا بد أن یکون عظیما و قد مر الخبر بتمامه مشروحا مع تحقیقات أخری ترکناها هاهنا حذرا من التکرار فی باب المعراج (1).

**[ترجمه]مراد از اجر پنجاه رکعت، ثواب استحقاقی آن است و نه تفضلی؛ چنانچه تحقیق قول او: «ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ» گذشت. شاید معنا این باشد که مراد من از پنجاه رکعت این بود که ثواب آن را به آنان ببخشم، یا اینکه خدای تعالی وقتی پنجاه رکعت را برای آنان مقرر فرمود، اگر آن نمازها را تغییر می داد، ولی ثوابش را به آنان نمی داد، در پیشگاه عظمت و قدرت و بخشش او و نیاز خلق به او و ناتوانی آنان، در حق آنان ظلم می شد و گفته شده این تأکیدی است برای کلام ماقبل یعنی: ثوابی که برای این پنجاه رکعت وعده داده بودم، تغییر نمی کند؛ زیرا من خلاف وعده نمی کنم و بدین وسیله به بندگانم ستم روا نمی دارم و این بیان با صیغه مبالغه به جای سایر وجوه برای فهماندن این مطلب است که چنین ظلمی عظیم است یا ظلم اندک از سوی قادر حکیم غنی به ذات، ظلمی عظیم است؛ یا اینکه اگر ظلم از صفات او بود، صفت کمال بود و به کامل آن متصف می شد؛ یا اینکه هر صفتی از عظیم به ناچار باید عظیم باشد و در باب معراج تمام این روایت به صورت مشروح با سایر تحقیقات ذکر شد و ما در اینجا به منظور پرهیز از تکرار، ذکر آن را رها کردیم. - . ر.ک: ج 18 ص 350-348 از این چاپ جدید. -

**[ترجمه]

«3»

مَجَالِسُ الصَّدُوقِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الشَّامِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَرِیرٍ عَنْ عَطَاءٍ الْخُرَاسَانِیِّ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ غَنْمٍ قَالَ: لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ انْتَهَی حَیْثُ انْتَهَی فُرِضَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ خَمْسُونَ صَلَاةً قَالَ فَأَقْبَلَ فَمَرَّ عَلَی مُوسَی علیه السلام فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ کَمْ فُرِضَ عَلَی أُمَّتِکَ قَالَ خَمْسُونَ صَلَاةً قَالَ ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِکَ قَالَ فَرَجَعَ ثُمَّ مَرَّ عَلَی مُوسَی فَقَالَ کَمْ فُرِضَ عَلَی أُمَّتِکَ قَالَ کَذَا وَ کَذَا قَالَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ أَضْعَفُ الْأُمَمِ ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِکَ فَإِنِّی کُنْتُ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَلَمْ یَکُونُوا یُطِیقُونَ إِلَّا دُونَ هَذَا فَلَمْ یَزَلْ یَرْجِعُ إِلَی رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّی جَعَلَهَا خَمْسَ صَلَوَاتٍ قَالَ ثُمَّ مَرَّ عَلَی مُوسَی علیه السلام فَقَالَ کَمْ فُرِضَ عَلَی أُمَّتِکَ قَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ قَالَ ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِکَ قَالَ قَدِ اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَبِّی مِمَّا أَرْجِعُ إِلَیْهِ (2).

**[ترجمه]مجالس صدوق: از عبد الصمد بن غنم روایت شده که گوید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله شبانه به معراج برده شد و رسید به آنجایی که باید می رسید، پنجاه نماز بر او واجب گردید. گوید: پیش آمد و بر موسی علیه السلام عبور کرد. موسی علیه السلام پرسید: ای محمد! چقدر نماز بر امتت واجب گردید؟ فرمود: پنجاه نماز. فرمود: به سوی پروردگار خویش برگرد و از او بخواه تا در نماز امتت تخفیف دهد. گوید: پس حضرت بازگشت؛ سپس از موسی عبور نمود و حضرت موسی عرض کرد: چقدر نماز بر امتت واجب گردید؟ حضرت فرمود: فلان قدر. حضرت موسی عرض کرد: امت تو ضعیف ترین امت ها هستند، به سوی پروردگار خویش بازگرد و از او بخواه که در کار امتت تخفیف دهد؛ زیرا من در میان بنی اسرائیل بودم و آن ها طاقت کمتر از این مقدار را داشتند. پس پیوسته به سوی پروردگار عروج می­کرد تا اینکه آن را به پنج نماز رساند. گوید: سپس از حضرت موسی علیه السلام گذشت و موسی عرض کرد: چند نماز بر امتت مفروض گردید؟ حضرت ختمی مرتبت فرمود: پنج نماز. موسی عرض کرد: به سوی پروردگار خویش بازگرد و از او بخواه تا در نماز امتت تخفیف دهد. حضرت فرمود: من از پروردگار خویش شرم دارم تا دوباره به سویش بازگردم و تخفیف بخواهم. - . امالی صدوق : 271 در ذیل حدیثی آمده است. -

**[ترجمه]

«4»

وَ مِنْهُ (3)، وَ مِنَ الْعِلَلِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنْ

ص: 252


1- 1. راجع ج 18 ص 348- 350. من هذه الطبعة الحدیثة.
2- 2. أمالی الصدوق ص 271 فی حدیث.
3- 3. أمالی الصدوق ص 114 فی حدیث.

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الرَّقِّیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْیَهُودِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ مَسَائِلَ فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ لِأَیِّ شَیْ ءٍ وَقَّتَ هَذِهِ الْخَمْسَ الصَّلَوَاتِ فِی خَمْسِ مَوَاقِیتَ عَلَی أُمَّتِکَ فِی سَاعَاتِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ عِنْدَ الزَّوَالِ لَهَا حَلْقَةٌ تَدْخُلُ فِیهَا فَإِذَا دَخَلَتْ فِیهَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَیُسَبِّحُ کُلُّ شَیْ ءٍ دُونَ الْعَرْشِ لِوَجْهِ رَبِّی وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی یُصَلِّی عَلَیَّ فِیهَا رَبِّی فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیَّ وَ عَلَی أُمَّتِی فِیهَا الصَّلَاةَ وَ قَالَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ (1) وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی یُؤْتَی فِیهَا بِجَهَنَّمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُوَفَّقُ تِلْکَ السَّاعَةَ أَنْ یَکُونَ سَاجِداً أَوْ رَاکِعاً أَوْ قَائِماً إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَسَدَهُ عَلَی النَّارِ وَ أَمَّا صَلَاةُ الْعَصْرِ فَهِیَ السَّاعَةُ الَّتِی أَکَلَ فِیهَا آدَمُ مِنَ الشَّجَرَةِ فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ فَأَمَرَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهُ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ اخْتَارَهَا لِأُمَّتِی فَهِیَ مِنْ أَحَبِّ الصَّلَوَاتِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَوْصَانِی أَنْ أَحْفَظَهَا مِنْ بَیْنِ الصَّلَوَاتِ وَ أَمَّا صَلَاةُ الْمَغْرِبِ فَهِیَ السَّاعَةُ الَّتِی تَابَ اللَّهُ فِیهَا عَلَی آدَمَ وَ کَانَ بَیْنَ مَا أَکَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ وَ بَیْنَ مَا تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ ثَلَاثُ مِائَةِ سَنَةٍ مِنْ أَیَّامِ الدُّنْیَا وَ فِی أَیَّامِ الْآخِرَةِ یَوْمٌ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِنْ وَقْتِ صَلَاةِ الْعَصْرِ إِلَی الْعِشَاءِ فَصَلَّی آدَمُ ثَلَاثَ رَکَعَاتٍ رَکْعَةً لِخَطِیئَتِهِ وَ رَکْعَةً لِخَطِیئَةِ حَوَّاءَ وَ رَکْعَةً لِتَوْبَتِهِ فَافْتَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذِهِ الثَّلَاثَ الرَّکَعَاتِ عَلَی أُمَّتِی وَ هِیَ السَّاعَةُ الَّتِی یُسْتَجَابُ فِیهَا الدُّعَاءُ فَوَعَدَنِی رَبِّی أَنْ یَسْتَجِیبَ لِمَنْ دَعَاهُ فِیهَا وَ هَذِهِ الصَّلَاةُ الَّتِی أَمَرَنِی بِهَا رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ (2)

وَ أَمَّا صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّ لِلْقَبْرِ ظُلْمَةً وَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ظُلْمَةً أَمَرَنِیَ اللَّهُ وَ أُمَّتِی بِهَذِهِ الصَّلَاةِ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ لِتُنَوِّرَ لَهُمُ الْقُبُورَ وَ لِیُعْطَوُا النُّورَ عَلَی الصِّرَاطِ

ص: 253


1- 1. أسری: 78.
2- 2. الروم: 17.

وَ مَا مِنْ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَی صَلَاةِ الْعَتَمَةِ إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهَا عَلَی النَّارِ وَ هِیَ الصَّلَاةُ الَّتِی اخْتَارَهُ اللَّهُ لِلْمُرْسَلِینَ قَبْلِی وَ أَمَّا صَلَاةُ الْفَجْرِ فَإِنَّ الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَطْلُعُ عَلَی قَرْنَیِ الشَّیْطَانِ فَأَمَرَنِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُصَلِّیَ صَلَاةَ الْفَجْرِ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ أَنْ یَسْجُدَ لَهَا الْکَافِرُ فَتَسْجُدُ أُمَّتِی لِلَّهِ وَ سُرْعَتُهَا أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ وَ هِیَ الصَّلَاةُ الَّتِی تَشْهَدُهَا مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ(1).

**[ترجمه]از مجالس صدوق - . امالی صدوق : 114 در ذیل حدیثی آمده است. -

و العلل: از حسن بن علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: عده ای از یهودیان به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و داناترینشان از آن حضرت سؤالاتی کرد، از جمله سؤالاتشان این بود که به من خبر بده که چرا خداوند این پنج نماز را در پنج نوبت شبانه روز بر امتت واجب کرد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی خورشید به وسط آسمان رسد، حلقه ای دارد که در آن درآید. وقتی خورشید در آن داخل شود، وقت زوال خورشید است و در این زمان، هر چیز که در زیر عرش قرار دارد تسبیح ذات پروردگارم را می گوید و آن ساعتی است که پروردگارم در آن بر من درود می فرستد، پس خداوند عزوجل در آن بر من و امت من نماز را واجب کرد و فرمود: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ»، - . اسراء / 78 - {نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکی شب برپادار.} و آن ساعتی است که در آن در روز قیامت، دوزخ را می آورند. مؤمنی نیست که در آن ساعت توفیق سجده یا رکوع یا ایستادن در نماز را پیدا کند، مگر اینکه خداوند عزوجل جسم او را بر آتش حرام کند. و اما نماز عصر ساعتی است که در آن آدم از درخت خورد و خداوند او را از بهشت بیرون کرد، پس خداوند ذریه او را تا روز قیامت به این نماز امر کرد و آن را برای امت من نیز برگزید و این نماز از محبوبترین نمازها در نزد خدای عزوجل است و مرا توصیه کرد که از بین نمازها آن را حفظ کنم. و اما نماز مغرب ساعتی است که خداوند در آن توبه آدم را پذیرفت و فاصله میان خوردن میوه درخت تا زمانی که خداوند توبه او را پذیرفت، به اندازه سیصد سال از روزهای دنیا بود و یک روز آخرت برابر با هزار سال است و همان فاصله از نماز عصر تا عشاست. پس حضرت آدم سه رکعت نماز خواند، یک رکعت برای اشتباه خود، یک رکعت برای اشتباه حوا و یک رکعت برای توبه خود. پس خداوند عزوجل این سه رکعت را بر امت من واجب فرمود و این ساعت، ساعتی است که در آن دعا مستجاب می شود، پروردگار من نیز به من وعده داد که هر کسی در این ساعت حاجتی را از او بخواهد، دعایش را مستجاب گرداند و این نمازی است که خداوند عزوجل مرا به آن امر فرمود: « فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ »، - . روم / 17 - {منزه است خدا هنگامی که وارد شب و هنگامی که وارد شب شوید.} و اما نماز عشا برای آن است که قبر ظلمتی دارد و روز قیامت هم ظلمتی، خداوند هم مرا و امت مرا در آن وقت به این نماز امر فرمود تا قبور را برای آنان نورانی گرداند و در صراط هم نوری به آنان داده شود. هیچ قدمی نیست که به سوی نماز عشا برداشته شود جز اینکه خداوند جسم او را بر آتش حرام کند و آن نمازی است که خداوند آن را برای فرستادگان پیش از من برگزید. اما نماز صبح برای آن است که آفتاب بر دو شاخ شیطان طلوع می کند، پس خداوند عزوجل به من دستور داد تا نماز صبح را قبل از طلوع آفتاب بخوانم تا پیش از آنکه کافران بر آفتاب سجده کنند، امت من بر خدا سجده کنند و شتاب در آن برای خدا محبوبتر است؛ و آن نمازی است که فرشتگان شب و روز بر آن شاهد هستند. گفت: راست گفتی ای محمد! - . علل الشرایع 2 : 26، برقی نیز آن را در المحاسن : ص 322 روایت کرده است. -

**[ترجمه]

إیضاح

یحتمل أن یکون المراد بالحلقة دائرة نصف النهار المارة بقطبی الأفق و بقطبی معدل النهار و إنما یکون زوال الشمس بمجاوزتها عنها و صیرورتها إلی جانب المغرب منها و لا ریب أنها مختلفة بالنسبة إلی البقاع و البلاد و تختلف أوقات صلوات أهلها فالمراد بقوله علیه السلام فیسبح کل شی ء تسبیح أهل کل بقعة عند بلوغها إلی نصف نهارها و یکون ابتداء التسبیح عند بلوغ نصف نهار أول بلد من المعمورة.

و أما صلاة الله علی النبی صلی الله علیه و آله فی تلک الساعة فإما أن یعتبر فیها نصف نهار بلده أو یقال بتکررها من ابتداء نصف النهار من أول المعمورة إلی أن یخرج من جمیع أنصاف النهار لها.

و أما الإتیان بجهنم فی تلک الساعة فالمراد بلوغ نصف نهار المحشر تقدیرا إذ لیس للشمس فی القیامة حرکة أو یقال جمیع ذلک الیوم لمحاذاة الشمس بسمت رأسهم بمنزلة الزوال فالمعنی أنه لما کانت الشمس یوم القیامة مسامتة لرءوس أهلها لا تزول فینبغی فی الدنیا إذا صارت بتلک الهیئة أن یذکروا أهوالها و شدائدها التی من جملتها إحضار جهنم فیها.

و المراد بکل شی ء دون العرش عنده أو تحته أو العرش و ما دونه کما قیل فی قول أمیر المؤمنین علیه السلام: سلونی عما دون العرش. أو کل شی ء عند عرش علمه تعالی أی جمیع المکونات.

ص: 254


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 26، و رواه البرقی فی المحاسن: 322.

قیل و إنما یسبح لله کل شی ء دون العرش عند الزوال خاصة مع تسبیحه إیاه فی کل وقت علی الدوام لظهور النقص بالزوال و الانحطاط و الهبوط للشمس التی هی رئیس السماء و واهب الضیاء بأمر الله سبحانه و طاعته و هی مما یعبد من دون الله و هی أعظم کوکب فی السماء جسما و نورا فیسبح الله عند ذلک عما یوجب النقص و الأفول قال الخلیل علیه السلام لما أفلت إنی لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (1) و إنما یصلی الله علی نبیه صلی الله علیه و آله فی تلک الساعة لتسبیحه صلی الله علیه و آله إیاه فی تلک الساعة زیادة علی غیرها من الساعات و لیشار بذلک إلی أنه لیس لارتفاع منزلته صلی الله علیه و آله انحطاط و لا لصعوده إلی جنابه سبحانه هبوط و علة فرض الصلاة فی تلک الساعة هی علة التسبیح.

ثم إن الخبر یدل علی أن صلاة العصر هی الوسطی و سیأتی تحقیقها.

قوله صلی الله علیه و آله من وقت صلاة العصر و فی الفقیه (2)

ما بین العصر و المراد بالعشاء هو المغرب و الجملة بیان لقوله ثلاث مائة أو خبر بعد خبر لکان و قوله فی أیام الآخرة جملة معترضة لبیان أن الثلاثمائة من أیام الدنیا لا الآخرة فإن أیام الآخرة کل منها کألف سنة من أیام الدنیا و لذا کان ما بین عصره إلی المغرب الذی هو قریب من ثلث الیوم ثلاث مائة سنة التی تقرب من ثلث الألف و یفهم منه أن وقت العصر یدخل بعد مضی سبعة أعشار من الیوم و هو قریب من مضی مثل القامة من الظل.

قوله صلی الله علیه و آله إلی صلاة العتمة إلی الجماعة بها أو إلی المسجد لإیقاعها أو الأعم و العتمة وقت صلاة العشاء و یدل علی عدم کراهة تسمیة العشاء بالعتمة و لا الصبح بالفجر خلافا للشیخ ره قال فی المنتهی قال الشیخ یکره تسمیة

ص: 255


1- 1. الأنعام: 79.
2- 2. فقیه من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 137- 138.

العشاء بالعتمة و کأنه نظر إلی ما روی عن رسول الله صلی الله علیه و آله: لا یغلبنکم الأعراب علی اسم صلاتکم فإنها العشاء و إنهم یعتمون بالإبل.

و لکن هذا الحدیث لم یرد من طرق الأصحاب قال و کذا یکره تسمیة الصبح بالفجر انتهی.

و قال فی النهایة فی الحدیث: لا یغلبنکم الأعراب علی اسم صلاتکم العشاء فإن اسمها فی کتاب الله العشاء و إنما یعتم بحلاب الإبل.

قال الأزهری أرباب النعم فی البادیة یریحون الإبل ثم ینیخونها فی مراحها حتی یعتموا أی یدخلوا فی عتمة اللیل و هی ظلمته و کانت الأعراب یسمون صلاة العشاء صلاة العتمة تسمیة بالوقت فنهاهم عن الاقتداء بهم و استحب لهم التمسک بالاسم الناطق به لسان الشریعة و قیل أراد لا یغرنکم فعلهم هذا فتؤخروا صلاتکم و لکن صلوا إذا حان وقتها انتهی.

**[ترجمه]احتمال دارد مراد از حلقه، دایره نصف النهاری باشد که از دو قطب افق و دو قطب معدل النهار می گذرد و خورشید با گذر از آن و حرکت به سمت مغرب آن به زوال می رسد و شکی نیست که این دایره بر حسب اختلاف زمین ها و کشورها متفاوت است و اوقات نماز اهل آن کشورها نیز متفاوت است. مراد حضرت علیه السلام از «فیسبح کل شی ء» تسبیح اهل هر سرزمین به هنگام رسیدن خورشید به نصف النهار آن است و ابتدای تسبیح، به هنگام رسیدن آفتاب به نصف النهار اولین سرزمین از زمین است.

و اما صلوات خداوند بر پیامبر صلی الله علیه و آله در آن ساعت؛ یا باید در آن ساعت، نصف النهار سرزمین او را در نظر گرفت، یا اینکه گفته می شود با تکرار گذر خورشید از ابتدای نصف النهار از اول زمین، تا زمانی که از تمام نصف النهارهای آن بگذرد.

اما آوردن جهنم در آن ساعت؛ مراد رسیدن نصف النهار محشر به صورت فرضی است؛ زیرا خورشید در قیامت حرکتی ندارد؛ یا گفته می شود تمام آن روز به خاطر موازات خورشید با جهت سر آن ها، به منزله زوال است، به این معنی که از آنجائی که خورشید در روز قیامت روبروی سر آنان قرار دارد و غروب نمی کند، پس بهتر است وقتی در دنیا در آن حالت قرار گرفتند، هول و هراس و سختی های آن را به یاد آورند که از جمله این­ها، حاضر کردن جهنم در روز قیامت است.

مراد از «کل شیء دون العرش» در کنار آن یا زیر آن یا عرش و ما دون آن است؛ چنانچه در قول امیر المؤمنین علیه السلام آمده است: از من درباره هرچه پائین عرش است سؤال کنید. یا هر چیزی در عرش که خداوند تعالی به آن علم دارد؛ یعنی جمیع موجودات.

گفته شده: هر چیزی که پائین عرش قرار دارد، به طور خاص در وقت زوال تسبیح خداوند را می گوید و همچنین در هر زمانی که نقصی در خورشید ظاهر می­شود از قبیل زوال و سقوط و پائین آمدن آن، تسبیح خدا را می گویند. - چرا که خورشید رئیس آسمان و بخشنده نور به فرمان و طاعت خداوند سبحان است. - و چون خورشید از چیزهائی است که آن را برای خدا شریک قرار می دهند و آن را عبادت می کنند و بزرگترین ستاره در آسمان از نظر جسم و نورافشانی است، پس در چنین زمانی، خدا را به جای چیزی که نقص و افول دارد، تسبیح می گویند. آنگاه که خورشید افول کرد، ابراهیم خلیل علیه السلام گفت: من « لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ * إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»، - . انعام / 79 - {غروب کنندگان را دوست ندارم. من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمان ها و زمین را پدید آورده است؛ و من از مشرکان نیستم.} خداوند در این ساعت بر پیامبر خویش درود می فرستد، به سبب تسبیح خداوند در این ساعت و سایر ساعات از سوی حضرت صلی الله علیه و آله؛ و برای اشاره به این مطلب که برای رفعت منزلت حضرت صلی الله علیه و آله، انحطاطی و برای صعود حضرت به پیشگاه خداوند سبحان هبوطی وجود ندارد و علت وجوب نماز در آن ساعت، تسبیح است.

این روایت اشاره دارد به اینکه نماز عصر، نماز وسطی است و تحقیق در مورد آن خواهد آمد.

قول حضرت صلی الله علیه و آله «من وقت صلاة العصر» و در الفقیه - . فقیه من لا یحضره الفقیه 1 : 138 - 137 - «ما بین عصر» و مراد از عشا مغرب است و این جمله بیانی است برای قول حضرت «ثلاث مائة» یا خبر بعد از خبر کان است و قول او «فی أیام الآخرة» جمله معترضه است برای بیان اینکه سیصد روز از روزهای دنیاست نه آخرت؛ زیرا هر کدام از روزهای آخرت مثل هزار سال از روزهای دنیا است؛ از این رو ما بین عصر تا مغرب آخرت که حدود یک سوم روز است، سیصد سال فاصله است که حدود یک سوم هزار است و از آن چنین برداشت می شود که زمان عصر بعد از گذشتن هفت دهم از روز وارد می شود و این زمان حدوداً به اندازه گذر سایه انسان به مقدار یک قامت است.

قول حضرت صلی الله علیه و آله «إلی صلاة العتمة» یعنی: به نماز جماعت عشا یا به مسجد برای اقامه آن؛ یا اعم است و «عتمة» وقت نماز عشاست و بر عدم کراهت نامگذاری عشا به عتمه اشاره دارد و نه نماز صبح به فجر، بر خلاف گفته شیخ - رحمه الله - که در المنتهی گفته است: شیخ گفته است تسمیه عشا به عتمه مکروه است و گوئی او به آنچه از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده نگریسته است، می فرماید: مبادا اعراب بر نام نماز شما غلبه پیدا کنند که آن عشاست .

و آن ها شبانه با شتر به راه می افتند. ولی این حدیث از طریق اصحاب وارد نشده. گفته: تسمیه نماز صبح به فجر هم مکروه است، پایان.

در النهایة در این حدیث گفته است: مبادا اعراب بر نام نماز عشای شما غلبه پیدا کنند که نام آن در کتاب خدا عشاست و البته آن­ها شبانه شیر شتران را می دوشند.

زهری گفته است: صاحبان نعمت در بیابان، شترها را استراحت می دهند سپس آن ها را در استراحت گاهشان می خوابانند تا اینکه در تاریکی به راه افتند یعنی: وارد عتمه شب شوند که همان تاریکی است و اعراب نماز عشا را نماز عتمه می نامند به خاطر همنامی با زمان. پس حضرت آنان را از اقتدا به اینها باز داشت و تمسک به نامی را که به زبان شریعت نامیده شده، برای آنان پسندیده است. و گفته شده منظور حضرت این بود که این کار آنان شما را نفریبد که نمازتان را به تأخیر اندازید، بلکه چون وقت آن فرا رسید، نماز بگزارید. پایان.

**[ترجمه]

أقول

الحکم بالکراهة لهذا الخبر العامی مع ورود هذه اللفظة فی الأخبار الکثیرة المعتبرة و احتمال الخبر معنی آخر لا یخلو من غرابة و أغرب و أعجب منه الحکم الثانی مع ورود الفجر بهذا المعنی فی التنزیل الحکیم فی مواضع عدیدة و لا ندری ما العلة فیه إلا أن یرید کراهة إطلاقه علی الصلاة و هو أیضا ضعیف لتفسیر جماعة من المفسرین الفجر بها و عدم ظهور روایة بالمنع و لعلها وصلت إلیه و لیست حجة علینا و کون العلة فیه إشعاره بالفجور بعید.

قوله صلی الله علیه و آله جسدها أی الجسد المحمول علیها و یفهم منه حکم القدم بالطریق الأولی أو کل الجسد الذی منه القدم و سیأتی تفسیر الآیات قریبا.

**[ترجمه]حکم به کراهت به دلیل این خبر عامی، با وجود ورود این لفظ در بسیاری از روایات معتبر و احتمال اینکه این روایت معنی دیگری داشته باشد، از غرابت خالی نیست و شگفت تر و عجیب تر از آن، حکم دوم است با وجود ورود فجر با این معنا در بسیاری از جاهای قرآن حکیم؛ و ما نمی دانیم که علت آن چیست، جز اینکه منظور او از آن، کراهت اطلاق این واژه به نماز باشد و این نیز ضعیف است به خاطر تفسیر فجر توسط عده ای از مفسرین به نماز و عدم ظهور روایتی مبنی بر منع است و شاید این روایت به او رسیده و حجتی بر علیه ما نمی­باشد و با وجود علت در آن، برداشت فجر از آن بعید است.

قول حضرت صلی الله علیه و آله «جسدها» یعنی: جسمی که بر آن حمل شده و به طریق اولی، حکم قدم یا همه جسم که قدم جزئی از آن است، از آن فهمیده می­شود و تفسیر این آیات به زودی ذکر خواهد شد.

**[ترجمه]

«5»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ انْتَهَیْتُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی سَمِعْتُ الْأَذَانَ فَإِذَا مَلَکٌ یُؤَذِّنُ لَمْ یُرَ فِی السَّمَاءِ قَبْلَ تِلْکَ اللَّیْلَةِ فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقَ عَبْدِی أَنَا أَکْبَرُ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ اللَّهُ صَدَقَ عَبْدِی أَنَا اللَّهُ

ص: 256

الَّذِی لَا إِلَهَ غَیْرِی فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ اللَّهُ صَدَقَ عَبْدِی إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدِی وَ رَسُولِی أَنَا بَعَثْتُهُ وَ انْتَجَبْتُهُ فَقَالَ حَیَّ عَلَی الصَّلَاةِ حَیَّ عَلَی الصَّلَاةِ فَقَالَ اللَّهُ صَدَقَ عَبْدِی وَ دَعَا إِلَی فَرِیضَتِی فَمَنْ مَشَی إِلَیْهَا رَاغِباً فِیهَا مُحْتَسِباً کَانَتْ لَهُ کَفَّارَةٌ لِمَا مَضَی مِنْ ذُنُوبِهِ فَقَالَ حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ فَقَالَ اللَّهُ هِیَ الصَّلَاحُ وَ النَّجَاحُ وَ الْفَلَاحُ ثُمَّ أَمَمْتُ الْمَلَائِکَةَ فِی السَّمَاءِ کَمَا أَمَمْتُ الْأَنْبِیَاءَ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ قَالَ ثُمَّ غَشِیَتْنِی صَبَابَةٌ فَخَرَرْتُ سَاجِداً فَنَادَانِی رَبِّی أَنِّی قَدْ فَرَضْتُ عَلَی کُلِّ نَبِیٍّ کَانَ قَبْلَکَ خَمْسِینَ صَلَاةً وَ فَرَضْتُهَا عَلَیْکَ وَ عَلَی أُمَّتِکَ فَقُمْ بِهَا أَنْتَ فِی أُمَّتِکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَانْحَدَرْتُ حَتَّی مَرَرْتُ عَلَی إِبْرَاهِیمَ فَلَمْ یَسْأَلْنِی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَی مُوسَی فَقَالَ مَا صَنَعْتَ یَا مُحَمَّدُ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ قَالَ رَبِّی فَرَضْتُ عَلَی کُلِّ نَبِیٍّ کَانَ قَبْلَکَ خَمْسِینَ صَلَاةً وَ فَرَضْتُهَا عَلَیْکَ وَ عَلَی أُمَّتِکَ فَقَالَ مُوسَی یَا مُحَمَّدُ إِنَّ أُمَّتَکَ آخِرُ الْأُمَمِ وَ أَضْعَفُهَا وَ إِنَّ رَبَّکَ لَا یَرُدُّهُ شَیْ ءٌ وَ إِنَّ أُمَّتَکَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ تَقُومَ بِهَا فَارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ لِأُمَّتِکَ فَرَجَعْتُ إِلَی رَبِّی حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی فَخَرَرْتُ سَاجِداً ثُمَّ قُلْتُ فَرَضْتَ عَلَیَّ وَ عَلَی أُمَّتِی خَمْسِینَ صَلَاةً وَ لَا أُطِیقُ ذَلِکَ وَ لَا أُمَّتِی فَخَفِّفْ عَنِّی فَوَضَعَ عَنِّی عَشْراً فَرَجَعْتُ إِلَی مُوسَی وَ أَخْبَرْتُهُ فَقَالَ ارْجِعْ لَا تُطِیقُ فَرَجَعْتُ إِلَی رَبِّی فَوَضَعَ عَنِّی عَشْراً فَرَجَعْتُ إِلَی مُوسَی فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ ارْجِعْ وَ فِی کُلِّ رَجْعَةٍ أَرْجِعُ إِلَیْهِ أَخِرُّ سَاجِداً حَتَّی رَجَعَ إِلَی عَشْرِ صَلَوَاتٍ فَرَجَعْتُ إِلَی مُوسَی وَ أَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لَا تُطِیقُ فَرَجَعْتُ إِلَی رَبِّی فَوَضَعَ عَنِّی خَمْساً فَرَجَعْتُ إِلَی مُوسَی وَ أَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لَا تُطِیقُ فَقُلْتُ قَدِ اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَبِّی وَ لَکِنْ أَصْبِرُ عَلَیْهَا فَنَادَانِی مُنَادٍ کَمَا صَبَرْتَ عَلَیْهَا فَهَذِهِ الْخَمْسُ بِخَمْسِینَ کُلُّ صَلَاةٍ بِعَشْرٍ وَ مَنْ هَمَّ مِنْ أُمَّتِکَ بِحَسَنَةٍ یَعْمَلُهَا فَعَمِلَهَا کَتَبْتُ لَهُ عَشْراً وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ کَتَبْتُ لَهُ وَاحِدَةً وَ مَنْ هَمَّ مِنْ أُمَّتِکَ بِسَیِّئَةٍ فَعَمِلَهَا کَتَبْتُ عَلَیْهِ وَاحِدَةً وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْهَا لَمْ أَکْتُبْ

ص: 257

عَلَیْهِ شَیْئاً فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام جَزَی اللَّهُ مُوسَی عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ خَیْراً(1).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی مرا شبانه به آسمان عروج دادند و به سدرة المنتهی رسیدم، صدای اذان شنیدم و دیدم که فرشته ای اذان می گوید که پیش از آن شب در آسمان مشاهده نشده بود. فرشته گفت: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ»، خداوند عزوجل فرمود: بنده ام راست گفت. من بزرگتر هستم. پس گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، خداوند فرمود: بنده ام راست گفت، منم خدائی که معبودی جز من نیست. گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ». خداوند فرمود: بنده ام راست گفت، محمد بنده و رسول من است و من او را فرستاده و برگزیده ام. گفت: «حَیَّ عَلَی الصَّلَاةِ حَیَّ عَلَی الصَّلَاةِ»، خداوند فرمود: بنده ام راست گفت و به فریضه من فرا خواند، پس کسی که با اشتیاق و برای رضای خدا به سوی آن حرکت کند، این حرکت کفاره گناهان گذشته او می شود. سپس گفت: «حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ». پس خداوند فرمود: این عمل صلاح و موجب موفقیت و رستگاری است. سپس بر فرشتگان در آسمان امامت کردم؛ چنانکه بر پیامبران در بیت المقدس امامت کردم. فرمود: سپس محبتی مرا فرا گرفت و سجده کنان بر زمین افتادم و پروردگارم به من ندا داد که من بر هر پیامبری که پیش از تو بود، پنجاه نماز واجب کردم و آن را بر تو و امت تو نیز واجب کردم، پس آن را در امت خویش به پا دار. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پایین آمدم تا اینکه به ابراهیم پیامبر علیه السلام گذر کردم، او از من سؤالی نکرد تا اینکه به موسی علیه السلام رسیدم، گفت: چه کار کردی ای محمد! گفتم: پروردگارم فرمود: بر هر پیامبری که پیش از تو بود، پنجاه نماز واجب کردم و آن را بر تو و امتت نیز واجب نمودم، پس موسی گفت: ای محمد! امت تو آخرین و ضعیف ترین امت است و امت تو یارای انجام آن را ندارد، پس به پروردگار خویش رجوع کن و از او بخواه تا در نماز امتت کاهش دهد. پس به سوی پروردگار خویش بازگشتم تا اینکه به سدرة المنتهی رسیدم و به سجده افتادم، سپس عرض کردم: پنجاه رکعت را بر من و امتم واجب فرمودی و من و امتم طاقت آن را نداریم، پس آن را بر من کاهش ده. خداوند نیز ده نماز تخفیف داد و به سوی موسی بازگشتم و به او خبر دادم. پس گفت: بازگرد که توان آن را نداری. پس به سوی پروردگارم بازگشتم و دوباره ده رکعت را از دوش من برداشت. نزد موسی بازگشتم و به او خبر دادم. گفت: بازگرد، و هر بار که به سوی خدا باز می گشتم به سجده می افتادم تا اینکه به ده نماز رسید و به سوی موسی بازگشتم و او را از آن باخبر کردم. پس گفت: طاقت آن را نداری. پس به سوی پروردگارم بازگشتم و پنج نماز را نیز از من گرفت و به سوی موسی بازگشتم و او را آگاه نمودم و باز گفت: طاقت آن را نخواهی داشت، پس گفتم: از پروردگارم شرم می کنم، ولی بر آن صبر پیشه می کنم. پس هاتفی به من ندا داد: چنانچه بر این پنج نماز صبر پیشه کردی، پس این پنج نماز به جای آن پنجاه نماز است، هر نماز به جای ده نماز، و هر کس از امت تو قصد انجام حسنه ای را داشته باشد و به آن عمل کند، برای او ده حسنه می نویسم و اگر به آن عمل نکند، یک حسنه برای او می نویسم؛ و هر کس از امت تو قصد انجام بدی را داشته باشد و بدان عمل کند، برای او یک بدی می نویسم و اگر بدان عمل نکند، چیزی برای او نمی نویسم. پس امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند از سوی این امت به موسی پاداش خیر دهد. - . تفسیر علی بن ابراهیم : 375 -

**[ترجمه]

بیان

قال الجوهری الصبابة رقة الشوق و حرارته قوله علیه السلام لا یرده شی ء بالتخفیف أی لا یرد علیه نفع شی ء من عبادة و غیرها و فی بعض النسخ لا یزیده شی ء أی لا یزید فی ملکه طاعة مطیع و قد مر تمام الخبر بطوله فی باب المعراج (2).

**[ترجمه]جوهری گفته است: «الصبابة» رقت و حرارت شوق است. قول حضرت «لا یرده شی ء بالتخفیف» یعنی: سود چیزی از عبادت و غیر آن به او باز نمی گردد و در برخی نسخ آمده «لا یزیده شی ء» یعنی: طاعت مطیعی به ملک او افزون نمی کند و تمام این روایت با طول و تفصیل در باب معراج گذشت. - . ر. ک: ج 18 ص 332-319 از این چاپ جدید. -

**[ترجمه]

«6»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْفَضْلِ عَنْ یَحْیَی بْنِ مُوسَی عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: فُرِضَتْ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِهِ الصَّلَاةُ خَمْسِینَ ثُمَّ نُقِصَتْ فَجُعِلَتْ خَمْساً نُودِیَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّهُ لَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ إِنَّ لَکَ بِهَذِهِ الْخَمْسِ خَمْسِینَ (3).

**[ترجمه]الخصال: از انس روایت کرده است که گفت: شبی که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج رفت، پنجاه نماز بر او واجب شد؛ سپس آن نماز کاهش یافت و پنج نماز قرار داده شد. ندا آمد که ای محمد قول من تغییر نمی یابد، به ازای این پنج نماز، پاداش پنجاه نماز نصیبت می شود. - . الخصال 1 : 129 -

**[ترجمه]

«7»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا خَفَّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله حَتَّی صَارَتْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا مُحَمَّدُ إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِینَ (4).

**[ترجمه]از الخصال: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: وقتی خداوند عزوجل در نماز پیامبر صلی الله علیه و آله تخفیف داد تا اینکه به پنج نماز رسید، خداوند به او وحی فرمود: ای محمد! با این پنج نماز ثواب پنجاه نماز را به تو می دهم. - . الخصال 1 : 129 -

**[ترجمه]

«8»

الْعِلَلُ، وَ الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی علیه السلام لِمَ جُعِلَتْ صَلَاةُ الْفَرِیضَةِ وَ السُّنَّةِ خَمْسِینَ رَکْعَةً- لَا یُزَادُ فِیهَا وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهَا قَالَ إِنَّ سَاعَاتِ اللَّیْلِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً وَ فِیمَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَی طُلُوعِ الشَّمْسِ سَاعَةٌ وَ سَاعَاتِ النَّهَارِ اثْنَتَا عَشْرَةَ سَاعَةً فَجَعَلَ لِکُلِّ سَاعَةٍ رَکْعَتَیْنِ وَ مَا بَیْنَ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَی سُقُوطِ الشَّفَقِ

ص: 258


1- 1. تفسیر علیّ بن إبراهیم ص 375.
2- 2. راجع ج 18 ص 319- 332 من هذه الطبعة الحدیثة.
3- 3. الخصال ج 1 ص 129.
4- 4. الخصال ج 1 ص 129.

غَسَقٌ فَجَعَلَ لِلْغَسَقِ رَکْعَةً(1).

**[ترجمه]العلل و الخصال: از ابو هاشم خادم روایت شده است: محضر ابو الحسن ماضی (امام هفتم) علیه السّلام عرض کردم: چرا نمازهای واجب و مستحب پنجاه رکعت بوده و نه کمتر و نه زیادتر از آن؟ فرمود: شب دوازده ساعت است و بین طلوع فجر تا طلوع خورشید یک ساعت است و ساعات روز هم دوازده ساعت است، پس حق تعالی برای هر ساعت دو رکعت نماز قرار داده و ما بین غروب خورشید تا پایین رفتن شفق، ظلمت است، پس برای ظلمت نیز یک رکعت منظور نموده است. - . علل الشرائع 2 : 17، الخصال 2 : 85 -

**[ترجمه]

بیان

هذا اصطلاح شرعی للساعات و هی مختلفة باختلاف الاصطلاحات فمنها مستویة و منها معوجة إلی غیر ذلک و الرکعة التی جعلت للغسق لعلها رکعتا الوتیرة فإنهما تعدان برکعة و فی الخصال لیس قوله فجعل للغسق رکعة و فیه مکان الشفق القرص فالمراد سقوطه بالکلیة بذهاب الحمرة المشرقیة و ما فی العلل فی الموضعین أظهر و أصح و فی الکافی (2)

أیضا کذلک.

و قال السید الداماد رحمه الله کون کل من اللیل و النهار اثنتی عشرة ساعة إما بحسب الساعات المعوجة أو بحسب الساعات المستویة فی خط الاستواء أو و فی الآفاق المائلة أیضا عند تساوی اللیل و النهار و ذلک إذا کان مدار الیومی للشمس معدل

النهار و أما إخراج ما بین طلوع الفجر و طلوع الشمس من اللیل و النهار و اعتبار زمانه علی حیاله ساعة برأسها فقد ورد به بعض الأخبار عنهم صلوات الله علیهم.

و من ذلک

ما رواه جماعة من مشیخة علمائنا رضوان الله علیهم عن مولانا الصادق علیه السلام أن مطران النصاری سأل أباه الباقر علیه السلام (3)

عن مسائل عدیدة عویصة منها الساعة التی لیست هی من ساعات اللیل و لا من ساعات النهار أیة ساعة هی فقال علیه السلام هی الساعة التی بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس.

فاستشکل ذلک من باعه فی تتبع العلوم و تعرف المذاهب قاصر زاعما أن هذا أمر لم ینعقد علیه اصطلاح و لم یذهب إلیه ذاهب أصلا.

و لعل مزجاة من بضاعة المتمهر حسبک لإزاحة هذه المریة أ لیس هذا

ص: 259


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 17، الخصال ج 2 ص 85.
2- 2. الکافی ج 3 ص 487.
3- 3. راجع فی ذلک ج 10 ص 149- 151 من هذه الطبعة الحدیثة للبحار کتاب الاحتجاج، أخرجه عن تفسیر القمّیّ: 89 و غیر ذلک و تراه فی کتاب الروضة ص 122 أیضا.

الاصطلاح منقولا فی کتب أعاظم علماء الهیئة عن حکماء الهند و أ لیس الأستاد أبو ریحان البیرونی فی القانون المسعودی ذکر أن براهمة الهند ذهبوا إلی أن ما بین طلوع الفجر و طلوع الشمس و کذلک ما بین غروب الشمس و غروب الشفق غیر داخل فی شی ء من اللیل و النهار بل إن ذلک بمنزلة الفصل المشترک بینهما و أورد ذلک الفاضل البرجندی فی شرح زیج الجدید و فی شرح التذکرة.

ثم إن ما فی أکثر روایاتنا عن أئمتنا المعصومین صلوات الله علیهم أجمعین و ما علیه العمل عند أصحابنا رضی الله تعالی عنهم إجماعا هو أن زمان ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس من النهار و معدود من ساعاته و کذلک زمان غروب الشمس إلی ذهاب الحمرة من جانب المشرق فإن ذلک غروبها فی أفق الغرب فالنهار الشرعی فی باب الصلاة و الصوم و فی سائر الأبواب من طلوع الفجر المستطیر إلی ذهاب الحمرة المشرقیة و هذا هو المعتبر و المعول علیه عند أساطین الإلهیین و الریاضیین من حکماء یونان.

و ثاوذوسیوس بنی أساس الاصطلاح فی کتاب المساکن علیه و حکم أن مبدأ النهار عند ظهور الضیاء و اختفاء الکواکب الثابتة و منتهاه حین اختفاء الضیاء و اشتباک النجوم.

و العلامة الشیرازی قطب فلک التحصیل و التحقیق شارح حکمة الإشراق و کلیات القانون أظهر فی کتبه نهایة الإدراک و التحفة و الإختیارات المظفریة أن أول اللیل فی اصطلاح الشرع و عند علماء الدین مجاوزة الشمس أفق المغرب حیث تذهب الحمرة المشرقیة و تستبین الظلمة فی جانب المشرق و ما ذکره إن هو إلا مذهب الإمامیة.

و أما أصحاب الأحکام من المنجمین فالنهار عندهم محدود فی طرفی المبدإ و المنتهی بطلوع مرکز الشمس من أفق المشرق و غروبه فی أفق المغرب و زمان ظهور جرم الشمس إلی طلوع مرکزها محسوب عندهم من اللیل و زمان غروب المرکز إلی اختفاء الجرم أیضا کذلک فلیتعرف.

ص: 260

**[ترجمه]این اصطلاحی است شرعی برای ساعات و با اختلاف اصطلاحات متفاوت است، برخی از آن ها مسطح هستند و برخی مایل و انواع دیگری هم وجود دارد. و رکعتی که برای غسق [تاریکی] قرار داده شده، شاید دو رکعت وتیره باشد؛ زیرا این دو رکعت یک رکعت به حساب می آید و این سخن: «فجعل للغسق رکعة» در الخصال ذکر نشده و به جای شفق، قرص آمده است. و مراد از آن، سقوط کلی آن با از بین رفتن سرخی در طرف مشرق است و آنچه در العلل در مورد دو موضع آمده، روشن تر و درست تر است و در کافی - . کافی 3 : 487 - نیز چنین است.

میر داماد - رحمه الله - گفته است: اینکه هر یک از شب و روز دوازده ساعت هستند، یا بر حسب ساعات مایل است یا بر حسب ساعات مسطح در خط استوا، یا در افق های مایل به هنگام تساوی شب و روز؛ و آن زمانی است که مدار روزانه خورشید معدل النهار است و اما خارج کردن زمان مابین طلوع فجر و طلوع خورشید از شب و روز و در نظر گرفتن زمان آن به صورت یک ساعت جداگانه، در برخی از روایات از آن بزرگواران صلوات الله علیهم وارد شده است.

آنچه که عده ای از علمای بزرگ ما - رضوان الله علیهم از -لایمان امام صادق علیه السلام روایت کرده اند نیز در همین مورد است، مبنی بر اینکه مطران نصاری از پدر ایشان امام باقر علیه السلام - . در این مورد رجوع شود به: ج 10 ص 151-149 از این چاپ جدید بحار، کتاب احتجاج، آن را از تفسیر قمی ص 89 و سایر کتب خارج کرده است و آن را در کتاب الروضة ص 122 نیز می بینید. - سؤالات متعدد و پیچیده ای پرسید؛ از آن جمله این سؤال بود که ساعتی که جزء ساعات شب و ساعات روز نیست کدام ساعت است؟ حضرت علیه السلام فرمود: ساعتی است ما بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب. این مسئله بر کسی که توانائی­اش در تحقیق علوم و شناخت مذاهب قاصر بود، دشوار شد و ادعا کرد که اصطلاحی برای آن تعیین نشده و هیچ وقت کسی وارد آن نشده است.

شاید بضاعت اندکی از مهارت داشتن، برای حل این تردید کافی باشد. آیا این اصطلاح در کتب علمای بزرگ نجوم از دانشمندان هند نقل نشده است و آیا استاد ابو ریحان بیرونی در قانون مسعودی ذکر نکرده که براهمه هند معتقد بودند به اینکه ما بین طلوع فجر و طلوع خورشید و همچنین ما بین غروب خورشید و غروب شفق جزء شب و روز نیست، بلکه این زمان به معنای فصل مشترک بین این دو است و فاضل بیرجندی در شرح زیج جدید و در شرح تذکره آن را ذکر کرده است.

آنچه در بیشتر روایات ما از امامان معصوم صلوات الله علیهم أجمعین ذکر شده و آنچه اصحاب ما - رضی الله تعالی عنهم - اجماعا بر آن علم دارند این است که زمان ما بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب، جزء روز و از ساعات آن شمرده می­شود و همچنین زمان غروب آفتاب تا برطرف شدن سرخی از سمت مشرق نیز به همین ترتیب است و این زمان هنگام غروب آفتاب در افق مغرب است. پس روز شرعی در باب نماز و روزه و سایر باب ها، از طلوع فجر صادق است تا از بین رفتن سرخی در مشرق و این در نزد بزرگان الهیات و ریاضی دانان یونانی مورد اعتماد است.

تائوذوسیوس در کتاب المساکن، اساس این اصطلاح را بر آن گذاشته و حکم داده که آغاز روز به هنگام درآمدن روشنایی و پنهان شدن ستارگان ثابت است و پایان آن به هنگام رفتن روشنایی و ظهور تمام ستارگان است .

علامه شیرازی، قطب آسمان تحصیل و تحقیق و شارح حکمت اشراق و کلیات قانون، در کتاب های خویش، نهایة الإدراک و التحفة و الإختیارات المظفریة اذعان داشته است که اول شب در اصطلاح شرع و در نظر علمای دین، گذر آفتاب از افق مغرب است، آنجا که سرخی طرف مشرق از بین برود و تاریکی در سمت مشرق نمایان شود؛ و آنچه ذکر کرده، در واقع همان مذهب امامیه است.

و اما روز در نظر صاحب نظران از منجمان، در دو سمت آغاز و پایان خود محدود به طلوع قرص خورشید از افق مشرق و غروب آن در افق مغرب است و زمان ظهور شعاع خورشید تا طلوع قرص آن، در نظر آنان جزء شب به حساب می آید و زمان غروب قرص تا پنهان شدن شعاع آن نیز جزء شب به شمار می رود، پس باید شناخته شود.

**[ترجمه]

«9»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ عِلَّةِ الصَّلَاةِ فَإِنَّ فِیهَا مَشْغَلَةً لِلنَّاسِ عَنْ حَوَائِجِهِمْ وَ مَتْعَبَةً لَهُمْ فِی أَبْدَانِهِمْ قَالَ فِیهَا عِلَلٌ وَ ذَلِکَ أَنَّ النَّاسَ لَوْ تُرِکُوا بِغَیْرِ تَنْبِیهٍ وَ لَا تَذْکِیرٍ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِأَکْثَرَ مِنَ الْخَبَرِ الْأَوَّلِ وَ بَقَاءِ الْکِتَابِ فِی أَیْدِیهِمْ فَقَطْ لَکَانُوا عَلَی مَا کَانَ عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ فَإِنَّهُمْ قَدْ کَانُوا اتَّخَذُوا دِیناً وَ وَضَعُوا کُتُباً وَ دَعَوْا أُنَاساً إِلَی مَا هُمْ عَلَیْهِ وَ قَتَلُوهُمْ عَلَی ذَلِکَ فَدَرَسَ أَمْرُهُمْ وَ ذَهَبَ حِینَ ذَهَبُوا وَ أَرَادَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ لَا یُنْسِیَهُمْ أَمْرَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَفَرَضَ عَلَیْهِمُ الصَّلَاةَ یَذْکُرُونَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ یُنَادُونَ بِاسْمِهِ وَ تَعَبَّدُوا بِالصَّلَاةِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ لِکَیْلَا یَغْفُلُوا عَنْهُ فَیَنْسَوْهُ فَیَنْدَرِسَ ذِکْرُهُ (1).

**[ترجمه]العلل: از هشام بن حکم روایت کرده که گوید: از امام صادق علیه السلام درباره علت وجوب نماز پرسیدم و عرض کردم: با اینکه نماز مردم را از برآوردن نیازمندی هایشان مشغول می­کند و بدن هایشان را به رنج درمی­آورد، چگونه خداوند آن را بر مردم واجب کرده است؟ حضرت فرمود: در آن اسرار و دلایلی وجود دارد و توضیح اینکه، اگر مردم به حال خود واگذارده شده و تنبیه و یادآوری از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله بیش از ابلاغ اول به آن ها نبود و کتاب خدا صرفاً در دستشان باقی می ماند، حالشان همچون حال پیامبران پیشین می شد؛ چرا که آنان گرچه دینی را اتخاذ کرده و کتبی را وضع نموده و مردمانی را به کیش و آئین خود فرا خوانده بودند و برای آن با آنان به مبارزه پرداخته بودند، ولی پس از رفتنشان از دنیا، امرشان کهنه گشت و وقتی از دنیا رفتند، یادشان هم فراموش شد. و خداوند تبارک و تعالی اراده فرمود تا آئین محمد صلی الله علیه و آله از یاد آنان نرود، بدین روی نماز را بر آنان واجب فرمود تا هر روز پنج مرتبه نام محمد را بر زبان آورده و با انجام نماز، خداوند را عبادت کنند و خدا را یاد کنند تا از آن حضرت غافل نمانده و او را فراموش نکنند و یادش از اذهان پاک نگردد. - . علل الشرائع 2 : 7 و 6 -

**[ترجمه]

بیان

درس الرسم یدرس دروسا عفا و درسته الریح یتعدی و لا یتعدی ذکره الجوهری و قال التعبد التنسک.

**[ترجمه]«درسَ الرسمُ یدرسُ دروساً» یعنی: کهنه شد. «دَرَسَتهُ الریحُ» به صورت متعدی و لازم هر دو آمده و جوهری آن را ذکر کرده است و گفته «تعبُّد» یعنی: به زهد و عبادت پرداختن.

**[ترجمه]

أقول

لعل ذکر النبی صلی الله علیه و آله علی سبیل المثال أو الغرض تذکر ربهم بصفاته الجمیلة و نبیهم و أئمتهم و الحشر و الجنة و النار و سائر ما یمکنهم الغفلة عنه بسبب الأشغال الدنیویة و اللذات الدنیة کما مرت الإشارة إلیه.

**[ترجمه]شاید پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به سبیل مثال ذکر کرده، یا غرض یاد پروردگارشان با صفات جمیله او و پیامبرشان و امامانشان و حشر و بهشت و دوزخ و سایر اموری باشد که ممکن است به خاطر مشغولیت های دنیوی و لذات پست از آن غافل بمانند، چنانچه بدان اشاره شد.

**[ترجمه]

«10»

الْعِلَلُ، وَ الْعُیُونُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِیعِ الصَّحَّافِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ: فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا علیه السلام عَنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ قَالَ عِلَّةُ الصَّلَاةِ أَنَّهَا إِقْرَارٌ بِالرُّبُوبِیَّةِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلْعُ الْأَنْدَادِ وَ قِیَامٌ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ جَلَّ جَلَالُهُ بِالذُّلِّ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ الْخُضُوعِ وَ الِاعْتِرَافِ وَ الطَّلَبِ لِلْإِقَالَةِ مِنْ سَالِفِ الذُّنُوبِ وَ وَضْعِ الْوَجْهِ عَلَی الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ إِعْظَاماً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْ یَکُونَ ذَاکِراً غَیْرَ نَاسٍ وَ لَا بَطَرٍ وَ یَکُونَ

ص: 261


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 6 و 7.

خَاشِعاً مُتَذَلِّلًا رَاغِباً طَالِباً لِلزِّیَادَةِ فِی الدِّینِ وَ الدُّنْیَا مَعَ مَا فِیهِ مِنَ الِانْزِجَارِ وَ الْمُدَاوَمَةِ عَلَی ذِکْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ لِئَلَّا یَنْسَی الْعَبْدُ سَیِّدَهُ وَ مُدَبِّرَهُ وَ خَالِقَهُ فَیَبْطَرَ وَ یَطْغَی وَ یَکُونَ فِی ذِکْرِهِ لِرَبِّهِ وَ قِیَامِهِ بَیْنَ یَدَیْهِ زَاجِراً لَهُ مِنَ الْمَعَاصِی وَ مَانِعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْفَسَادِ(1).

**[ترجمه]العلل و العیون: از محمد بن سنان روایت شده است: در نامه ای که امام رضا علیه السلام در جواب سؤالات او نوشته بود، آمده است: علت وجوب نماز این است که اقراری است به ربوبیت خدای عزوجل و دور کردن همتایان و ایستادن با خواری و تواضع و خضوع در برابر جبار جل جلاله و اعتراف به گناهان و طلب چشم پوشی از گناهان گذشته و هر روز پنج مرتبه چهره نهادن بر خاک در جهت بزرگداشت خداوند عزوجل، و اینکه به یاد خدا باشد و او را فراموش نکرده و گرفتار خوشگذرانی نگردد، و خاشع و فروتن و مشتاق و خواستار زیاده در دین و دنیا باشد، و از معاصی و زشتی ها منزجر باشد، و مداومت شبانه روزی بر ذکر خداوند عزوجل که در نماز نهفته است تا بنده مولا و مدبر و آفریدگار خویش را فراموش نکند و ناسپاسی و سرکشی کند، و در یاد پروردگار خویش باشد و در پیشگاه او بایستد و این کار او را از گناهان باز می دارد و از انواع فساد جلوگیری به عمل می آورد. - . علل الشرائع 1 : 244، عیون الاخبار 2 : 104 و 103 -

**[ترجمه]

توضیح

قوله علیه السلام إقرار بالربوبیة قال الوالد قدس سره إما لاشتمالها علی الإقرار بالربوبیة و التوحید و الإخلاص أو لأن أصل عبادته تعالی دون غیره خلع للأنداد و إقرار بالربوبیة و کذا طلب الإقالة و طلب الزیادة یحتملانهما و الند بالکسر المثل و النظیر و الظاهر عطف الاعتراف و وضع الوجه علی الذل و ربما یتوهم عطفهما علی الإقرار و البطر الأشر و شدة المرح و النشاط.

قوله من الانزجار أی عن المعاصی ف إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ و فی أکثر نسخ الفقیه (2) من الإیجاب أی مجرد إیجاب الله تعالی علی العبد أو إیجاب العبد علی نفسه عبادته تعالی کماله أو سبب کماله و قیل أی إیجاب الذکر إذ لو لم یوجب لنسی و لم یؤت به و فی بعض نسخه الإنجاب بالنون أی یصیر به نجیبا حسن الأخلاق من قولهم أنجب أی صار نجیبا و أنجب أی ولد نجیبا و ما هنا أظهر.

**[ترجمه]سخن حضرت علیه السلام «إقرار بالربوبیة»، مرحوم پدرم - قدس سره - گفته است: یا به خاطر در بر داشتن نماز بر اقرار به ربوبیت و یگانگی و اخلاص است، یا به این دلیل که اصل عبادت خدای تعالی بدون دیگران، در واقع کنار گذاشتن شریکان و اقرار به ربوبیت است؛ و همچنین احتمال می رود طلب چشم پوشی از گناهان و طلب نعمت بیشتر نیز به آن معنا باشد. «ند» با کسره به معنای مثل و نظیر است و ظاهر، عطف اعتراف و وضع الوجه بر ذل است و چه بسا عطف آن دو بر اقرار تصور شود و «بطر» به معنای طغیانگر و شدت شادی و نشاط است.

قول او «من الانزجار» یعنی: انزجار از معاصی؛ زیرا {نماز از کار زشت و ناپسند بازمی دارد.} - . عنکبوت / 45 - و در اکثر نسخ الفقیه - . الفقیه 1 : 139 - آمده است: «من الإیجاب» یعنی صرفاً واجب نمودن خداوند بر بنده یا واجب نمودن بنده بر خود، عبادت خدای تعالی کمال او یا سبب کمال اوست و گفته شده یعنی: ایجاب ذکر؛ زیرا اگر واجب نمی شد فراموش میگشت و به سراغ آن نمی آمدند و در برخی نسخ «إنجاب» با نون آمده یعنی: به وسیله آن نجیب و خوش خلق می شود، از همان سخن است که می گویند: «أنجبَ» یعنی نجیب شد و أنجبَ یعنی نجیب زاد، و آنچه در اینجا گفته شد اظهر است.

**[ترجمه]

«11»

الْعِلَلُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ الدِّینَوَرِیِّ بِإِسْنَادِهِ رَفْعَ الْحَدِیثِ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِمَ صَارَتِ الْمَغْرِبُ ثَلَاثَ رَکَعَاتٍ وَ أَرْبَعاً بَعْدَهَا لَیْسَ فِیهَا تَقْصِیرٌ فِی حَضَرٍ وَ لَا سَفَرٍ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله لِکُلِّ صَلَاةٍ رَکْعَتَیْنِ فِی الْحَضَرِ فَأَضَافَ إِلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِکُلِّ صَلَاةٍ رَکْعَتَیْنِ فِی الْحَضَرِ وَ قَصَّرَ فِیهَا فِی السَّفَرِ إِلَّا الْمَغْرِبَ فَلَمَّا

ص: 262


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 244، عیون الأخبار ج 2 ص 103 و 104.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 139.

صَلَّی الْمَغْرِبَ بَلَغَهُ مَوْلِدُ فَاطِمَةَ علیها السلام (1) فَأَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَةً شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ الْحَسَنُ علیه السلام أَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَتَیْنِ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ الْحُسَیْنُ علیه السلام أَضَافَ إِلَیْهَا رَکْعَتَیْنِ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ (2) فَتَرَکَهَا عَلَی حَالِهَا فِی الْحَضَرِ وَ السَّفَرِ(3).

**[ترجمه]العلل: ابو محمّد علوی دینوری به اسنادش حدیث را مرفوعا از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است. راوی می گوید: محضر امام علیه السّلام عرضه داشتم: برای چه نماز مغرب سه رکعت و نوافلی که بعدش می خوانند چهار رکعت شده و در سفر و حضر شکسته نمی شوند؟ فرمود: خداوند عزوجل نماز را بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نازل فرمود که در حضر، هر نماز را دو رکعت بخوانند و رسول خدا صلی الله علیه و آله به هر نمازی در حضر دو رکعت افزود و در سفر آن را شکسته نمود، به غیر از نماز مغرب. و وقتی نماز مغرب را خواند، خبر میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها - . حدیث آتی و سایر احادیث مشابه آن با این حدیث منافات دارد، بلکه اجماع مسلمانان بر آن است که هفت رکعت در مدینه افزوده شدند، در حالی که میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها پنج سال بعد از مبعث در مکه رخ داد. - به آن جناب رسید، رکعتی را به جهت شکرانه و سپاس از خدای عزوجل به آن افزود. وقتی امام حسن علیه السلام متولد شد، دو رکعت دیگر را به جهت سپاس از خداوند عزوجل به آن افزود و وقتی امام حسین علیه السلام متولد شد، دو رکعت دیگر به آن افزود تا سپاس خدای عزوجل را به جای آورد و فرمود: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»، - . نساء / 11 - {سهم پسر، چون سهم دو دختر است.} و نماز مغرب و چهار نافله بعد از آن را در سفر و حضر به همان حالت باقی گذاشت. - . علل الشرائع 2 : 13 -

**[ترجمه]

بیان

فترکها أی مجموع الخمس رکعات (4)

لأنها زیدت لشکر نعم لا تذهب علی حال من الأحوال فینبغی أن لا یسقط شکرها أیضا فی وقت من الأوقات.

**[ترجمه]«فترکها» یعنی: مجموع پنج رکعت را باقی گذاشت؛ زیرا این پنج رکعت به خاطر شکر بر نعماتی اضافه شدند که به هیچ وجه از بین نمی روند، پس شایسته است شکر آن در هیچ زمانی نیز ساقط نشود.

**[ترجمه]

«12»

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ قَالَ: سَأَلْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَقُلْتُ لَهُ مَتَی فُرِضَتِ الصَّلَاةُ عَلَی الْمُسْلِمِینَ عَلَی مَا هُمُ الْیَوْمَ عَلَیْهِ قَالَ فَقَالَ بِالْمَدِینَةِ حِینَ ظَهَرَتِ الدَّعْوَةُ وَ قَوِیَ الْإِسْلَامُ وَ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی الْمُسْلِمِینَ الْجِهَادَ زَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الصَّلَاةِ سَبْعَ رَکَعَاتٍ فِی الظُّهْرِ رَکْعَتَیْنِ وَ فِی الْعَصْرِ رَکْعَتَیْنِ وَ فِی الْمَغْرِبِ رَکْعَةً وَ فِی الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَکْعَتَیْنِ وَ أَقَرَّ الْفَجْرَ عَلَی مَا فُرِضَتْ بِمَکَّةَ لِتَعْجِیلِ عُرُوجِ مَلَائِکَةِ اللَّیْلِ إِلَی السَّمَاءِ وَ لِتَعْجِیلِ نُزُولِ مَلَائِکَةِ النَّهَارِ إِلَی الْأَرْضِ فَکَانَ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ یَشْهَدُونَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَاةَ الْفَجْرِ فَلِذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً(5) یَشْهَدُهُ الْمُسْلِمُونَ وَ یَشْهَدُهُ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ وَ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ (6).

ص: 263


1- 1. و ینافیه الحدیث الآتی و سائر الأحادیث المشابهة لها بل و اجماع المسلمین ان الرکعات السبع زیدت فی المدینة، و قد کان مولدها( ص) بمکّة بعد المبعث بخمسة أعوام.
2- 2. النساء: 11.
3- 3. علل الشرائع ج 2 ص 13.
4- 4. بل المراد صلاة المغرب فان السؤال کان عنها.
5- 5. أسری: 78.
6- 6. علل الشرائع ج 2 ص 14.

العیاشی، عن ابن المسیب: مثله (1)

**[ترجمه]العلل: از سعید بن مسیب روایت شده که گفت: از علی بن حسین علیه السلام سؤال نمودم: نماز به آن شیوه ای که امروزه می خوانند، چه وقتی بر مسلمانان واجب گردید؟ فرمود: وقتی دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه علنی گردید و اسلام نیرو یافت و خداوند عزوجل جهاد را بر مسلمانان واجب گردانید، رسول خدا صلی الله علیه و آله هفت رکعت را به نمازها افزودند؛ دو رکعت به نماز ظهر، دو رکعت به نماز عصر، یک رکعت به نماز مغرب و دو رکعت به نماز عشا و نماز صبح را به همان حالی که در مکه نازل شده بود وا گذاشتند تا فرشتگان شب در عروج به آسمان و فرشتگان روز در نزول به زمین شتاب کنند، بدین ترتیب فرشتگان روز و شب با رسول خدا صلی الله علیه و آله در نماز صبح حاضر می شدند؛ از همین رو بود که خداوند عزوجل فرمود: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً»، - . اسرا / 78 - {و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است.} تا مسلمانان و فرشتگان روز و شب در آن حاضر گردند. - . علل الشرائع 2 : 14 -

العیاشی: از ابن مسیب نظیر این حدیث را روایت کرده است. - . تفسیر عیاشی 2 : 310 -309 -

**[ترجمه]

تبیین

التعلیل بتعجیل عروج ملائکة اللیل ظاهر إما من حیث إنه سبب لتعجیلهم أو مسبب عنه و أما التعلیل بتعجیل نزول ملائکة النهار فلا یخلو من خفاء و یمکن توجیهه بوجوه الأول أن یکون قصر الصلاة معللا بتعجیل العروج فقط و یکون تعجیل النزول علة لما بعده أعنی شهود ملائکة اللیل و النهار معا و أما أن مدخول الفاء لا یعمل فیما قبله فأمره هین لوقوعه فی القرآن المجید و کلام الفصحاء کثیرا کقوله تعالی وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ و التأویل مشترک و هذا إنما یستقیم فیه هذا التوجیه.

الثانی أن یقال إذا کانت صلاة الفجر قصیره یتعجلون فی النزول لیدرکوها بخلاف ما إذا کانت طویلة لإمکان تأخیرهم النزول إلی الرکعة الثالثة أو الرابعة و هذا إنما یتوجه لو لم یلزم شهودهم من أول الصلاة و الظاهر من الخبر خلافه.

الثالث أن یقال إرادة الله تعالی متعلقة بعدم اجتماع ملائکة اللیل و ملائکة النهار فی الأرض کثیرا لمصلحة من المصالح فیکون تعجیل عروج ملائکة اللیل أمرا مطلوبا فی نفسه و معللا أیضا بتعجیل نزول ملائکة النهار.

الرابع أن یکون شهود ملائکة النار لصلاة الفجر فی الهواء و یکون المراد بنزولهم نزولهم إلی الأرض.

**[ترجمه]تعلیل به تعجیل عروج فرشتگان شب ظاهر است؛ یا از این نظر که این کار سبب تعجیل آن هاست یا مسبب آن است؛ و اما تعلیل تعجیل نزول فرشتگان روز، خالی از ابهام نیست و توجیه آن با چند وجه ممکن است؛ وجه اول این که شکسته نمودن نماز، تنها با تعجیل عروج توجیه می شود و تعجیل نزول علتی است برای ما بعد آن، یعنی حضور فرشتگان شب و روز با هم، و اما اینکه مدخول فاء در ما قبلش عمل نمی کند، مسئله به خاطر وقوع بسیار در قرآن مجید و کلام فصحا آسان است؛ مثل قول خدای تعالی: «وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ»، - . مدثر / 4 - 3 - {و پروردگار خود را بزرگ دار. و لباس خویشتن را پاک کن.} و تفسیر مشترک است و این توجیه در مورد آن درست است.

دوم اینکه گفته شود: از آنجا که نماز صبح کوتاه بوده، آن ها برای نزول عجله می کردند تا به آن برسند، بر خلاف نمازی که طولانی بود و امکان تأخیر نزول آن ها به رکعت سوم یا چهارم وجود داشت، و این مورد توجه است، اگر حضور و شهود آنان از اول نماز لازم نبوده باشد، و ظاهر روایت خلاف این را نشان می دهد.

سوم اینکه: گفته شود: بنا به یکی از مصلحت ها اراده خداوند تعالی، عدم اجتماع فرشتگان شب و روز به مدت طولانی در زمین است، پس تعجیل عروج فرشتگان فی نفسه امری مطلوب است و تعجیل نزول فرشتگان روز را نیز توجیه می کند.

چهارم اینکه: حضور فرشتگان دوزخ برای نماز صبح، در آسمان باشد و مراد از نزول آنان، نزولشان به زمین باشد.

**[ترجمه]

«13»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لِأَیِّ عِلَّةٍ أَوْجَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَاةَ الزَّوَالِ ثَمَانٍ قَبْلَ الظُّهْرِ وَ ثَمَانٍ قَبْلَ الْعَصْرِ

وَ لِأَیِّ عِلَّةٍ رَغَّبَ فِی وُضُوءِ الْمَغْرِبِ کُلَّ الرَّغْبَةِ وَ لِأَیِّ عِلَّةٍ أَوْجَبَ الْأَرْبَعَ الرَّکَعَاتِ مِنْ بَعْدِ الْمَغْرِبِ وَ لِأَیِّ عِلَّةٍ کَانَ یُصَلِّی صَلَاةَ اللَّیْلِ فِی آخِرِ اللَّیْلِ وَ لَا یُصَلِّی فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ قَالَ لِتَأْکِیدِ الْفَرَائِضِ لِأَنَّ النَّاسَ لَوْ لَمْ یَکُنْ إِلَّا أَرْبَعُ رَکَعَاتِ الظُّهْرِ

ص: 264


1- 1. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 309 و 310.

لَکَانُوا مُسْتَخِفِّینَ بِهَا حَتَّی کَادَ یَفُوتُهُمُ الْوَقْتُ فَلَمَّا کَانَ شَیْئاً غَیْرَ الْفَرِیضَةِ أَسْرَعُوا إِلَی ذَلِکَ لِکَثْرَتِهِ وَ کَذَلِکَ الَّتِی مِنْ قَبْلِ الْعَصْرِ لِیُسْرِعُوا إِلَی ذَلِکَ لِکَثْرَتِهِ وَ ذَلِکَ لِأَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنْ سَوَّفْنَا وَ نُرِیدُ أَنْ نُصَلِّیَ الزَّوَالَ یَفُوتُنَا الْوَقْتُ وَ کَذَلِکَ الْوُضُوءُ فِی الْمَغْرِبِ یَقُولُونَ حَتَّی نَتَوَضَّأَ یَفُوتُنَا الْوَقْتُ فَیُسْرِعُوا إِلَی الْقِیَامِ وَ کَذَلِکَ الْأَرْبَعَةُ رَکَعَاتٍ الَّتِی مِنْ بَعْدِ الْمَغْرِبِ وَ کَذَلِکَ صَلَاةُ اللَّیْلِ فِی آخِرِ اللَّیْلِ لِیُسْرِعُوا إِلَی الْقِیَامِ إِلَی صَلَاةِ الْفَجْرِ فَلِتِلْکَ الْعِلَّةِ وَجَبَ هَذِهِ هَکَذَا(1).

**[ترجمه]العلل: از عبدالله بن سنان روایت شده است از امام صادق علیه السلام پرسیدم: به چه علتی رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از نماز ظهر هشت رکعت نماز زوال و پیش از نماز عصر هشت رکعت دیگر را واجب فرمود و به چه علتی در وضوی مغرب، تشویق به کامل گرفتن آن می فرمود و برای چه پس از نماز مغرب چهار رکعت را واجب فرمود و چرا نماز شب را در آخر شب می خواند و نه در اول شب؟ فرمود: مشروع نمودن نوافل به خاطر تأکید فرائض می باشد؛ زیرا اگر نماز مردم فقط همان چهار رکعت ظهر می بود، قطعاً آن را خفیف می شمردند تا جایی که بسا وقت از دست می رفت و آن را نمی خواندند. ولی وقتی غیر از فریضه نماز دیگری را نیز برایشان مشروع گرداند، به خاطر کثرت نمازها، در انجامشان تسریع می نمودند. همینطور است مشروع شدن نوافل قبل از عصر، تا به خاطر کثرت آن، در انجام آن شتاب کنند تا تمام نمازهای واجب و نافله را بخوانند. توضیح اینکه: آن ها با خود می گویند: اگر کوتاهی کنیم و بخواهیم در زوال بخوانیم، وقت از دستمان می رود. در مورد وضو در مغرب نیز چنین است، می گویند: تا وضو بگیریم وقت از دستمان می رود؛ لذا برای پیشگیری از چنین امری، به وضوی آن بسیار ترغیب شده اند تا در اقدام به آن تعجیل نمایند. به همین ترتیب چهار رکعت نافله بعد از مغرب و نیز نماز آخر شب را دستور دادند تا برای خواندن نماز صبح شتاب کنند. پس این نمازها برای این علت، بدین صورت واجب گشتند. - . علل الشرائع 2 : 18 -

**[ترجمه]

بیان

حمل الوجوب علی الاستحباب المؤکد و هو شائع فی الأخبار فإن مراتب الطاعات مختلفة فأولها الفرائض و هی التی ثبت وجوبها بالقرآن ثم الواجبات التی ثبت وجوبها بالسنة ثم السنن التی کان رسول الله صلی الله علیه و آله یواظب علیها فی أواخر عمره و هی تالیة للواجبات و قد یعبر عنها بالواجب ثم التطوعات و هی المستحبات التی لم یکن النبی صلی الله علیه و آله یواظب علیها فی آخره عمره للتوسعة علی الأمة و کذا النواهی أولها الکبائر ثم الصغائر ثم المکروهات الشدیدة التی قد یعبر عنها بالحرمة ثم المکروهات الخفیفة.

و حاصل هذا التعلیل أن الإنسان بسبب کثرة أشغاله و کسله یؤخر الأمر الذی یلزم علیه إلی آخر أوقات إمکان الفعل و قد یخطأ فی تقدیر الوقت فیقع بعضها خارجا عن الوقت فضمت النوافل إلی الفرائض لتکون وقایة لها فإذا قدر وقت اثنتی عشرة رکعة للظهر مثلا و أخطأ یقع النقص فی النافلة و تقع الفریضة فی وقتها بخلاف ما إذا قدر وقت الأربع الرکعات و أخطأ یقع بعض الفریضة خارج الوقت فظهر أن النوافل کما أنها مکملة کذلک هی وقایة لها.

**[ترجمه]حمل وجوب، بر استحباب مؤکد است و این امر در روایات شایع است؛ چرا که مراتب طاعات متفاوت است. اول آن فرائض است و آن طاعاتی است که وجوب آن با قرآن ثابت شده است. سپس واجباتی است که وجوب آن با سنت ثابت گشته و سپس سننی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در اواخر عمر خویش بر آن مراقبت می نمود و این سنن تابع واجبات هستند. گاه از آن تعبیر به واجب می شود. طاعات بعدی تطوعات هستند و آن عبارت است از مستحباتی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آخر عمر خویش بر آن مراقبت نمی نمود تا دست مردم باز باشد و نواهی نیز همینطور است؛ اول آن گناهان کبیره است، سپس گناهان کوچک، سپس مکروهات شدیدی که گاه از آن ها تعبیر به حرام می شود و پس از آن مکروهات خفیف.

حاصل این تعلیل آن است که انسان به خاطر کثرت مشغولیت و تنبلی خود، کاری را که بر او واجب است، به آخرین زمان امکان عمل به تأخیر می اندازد و گاه در اندازه گیری زمان اشتباه می کند و برخی از کارها در خارج از وقت صورت می گیرد؛ پس نوافل به فرائض ملحق شده تا وقت آن را حفظ کند. وقتی به عنوان مثال،، زمان دوازده رکعت تا ظهر برآورد شده باشد و اشتباه کند، نقص در نافله رخ می دهد و فریضه به وقت خود انجام می شود، بر خلاف زمانی که وقت برای چهار رکعت تعیین شده باشد و اشتباه کند و به این ترتیب بخشی از فریضه خارج از وقت قرار بگیرد، پس به نظر می رسد که همانطور که نوافل مکمل نماز واجب هستند، موجب حفظ آن نیز می باشند.

**[ترجمه]

«14»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا هَبَطَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ ظَهَرَتْ فِیهِ شَامَةٌ سَوْدَاءُ فِی وَجْهِهِ مِنْ قَرْنِهِ إِلَی قَدَمِهِ فَطَالَ حُزْنُهُ وَ بُکَاؤُهُ عَلَی مَا ظَهَرَ بِهِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ لَهُ

ص: 265


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 18.

مَا یُبْکِیکَ یَا آدَمُ قَالَ لِهَذَا الشَّامَةِ الَّتِی ظَهَرَتْ بِی قَالَ قُمْ فَصَلِّ فَهَذَا وَقْتُ الصَّلَاةِ الْأُولَی فَقَامَ فَصَلَّی فَانْحَطَّتِ الشَّامَةُ إِلَی عُنُقِهِ فَجَاءَهُ فِی وَقْتِ الصَّلَاةِ الثَّانِیَةِ فَقَالَ یَا آدَمُ قُمْ فَصَلِّ فَهَذَا وَقْتُ الصَّلَاةِ الثَّانِیَةِ فَقَامَ فَصَلَّی فَانْحَطَّتِ الشَّامَةُ إِلَی سُرَّتِهِ فَجَاءَهُ فِی الصَّلَاةِ الثَّالِثَةِ فَقَالَ یَا آدَمُ قُمْ فَصَلِّ فَهَذَا وَقْتُ الصَّلَاةِ الثَّالِثَةِ فَقَامَ فَصَلَّی فَانْحَطَّتِ الشَّامَةُ إِلَی رُکْبَتَیْهِ فَجَاءَهُ فِی الصَّلَاةِ الرَّابِعَةِ فَقَالَ یَا آدَمُ

قُمْ فَصَلِّ فَهَذَا وَقْتُ الصَّلَاةِ الرَّابِعَةِ فَقَامَ فَصَلَّی فَانْحَطَّتِ الشَّامَةُ إِلَی رِجْلَیْهِ فَجَاءَهُ فِی الصَّلَاةِ الْخَامِسَةِ فَقَالَ یَا آدَمُ قُمْ فَصَلِّ فَهَذَا وَقْتُ الصَّلَاةِ الْخَامِسَةِ فَقَامَ فَصَلَّی فَخَرَجَ مِنْهَا فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا آدَمُ مَثَلُ وُلْدِکَ فِی هَذِهِ الصَّلَاةِ کَمَثَلِکَ فِی هَذِهِ الشَّامَةِ مَنْ صَلَّی مِنْ وُلْدِکَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ خَمْسَ صَلَوَاتٍ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَمَا خَرَجْتَ مِنْ هَذِهِ الشَّامَةِ(1).

المحاسن، عن أبیه عن فضالة: مثله (2)

**[ترجمه]العلل: حسین بن ابی علاء از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: وقتی حضرت آدم از بهشت فرود آمد، خالی سیاه در صورتش نمایان شد که از سر تا پایش را فراگرفت و اندوه و گریه او از این بابت طولانی شد تا اینکه جبرئیل علیه السلام به سوی او فرود آمد و به او فرمود: چه چیزی تو را گریانده است ای آدم؟ فرمود: به خاطر این خالی که بر من ظاهر شده است. جبرئیل فرمود: بایست و نماز بخوان که اکنون وقت نماز اول است. پس حضرت آدم علیه السلام برخاست و نماز گزارد و خال تا گردن از او برطرف شد. پس در وقت نماز دوم به نزدش آمد و فرمود: ای آدم! برخیز و نماز بخوان که اکنون وقت نماز دوم است. پس حضرت برخاست و نماز گزارد و خال تا ناف از او ریخت. پس در نماز سوم فرود آمد و فرمود: ای آدم! برخیز و نماز بخوان که اکنون وقت نماز سوم است. پس حضرت برخاست و نماز گزارد و خال تا سر زانوان از او زایل گشت. پس در وقت نماز چهارم آمد و گفت: ای آدم! برخیز و نماز بخوان که اکنون وقت نماز چهارم است. پس حضرت برخاست و نماز گزارد و خال تا پاها از او ریخت. در وقت نماز پنجم نیز فرود آمد و گفت: ای آدم! برخیز و نماز بخوان که اکنون وقت نماز پنجم است. پس حضرت برخاست و نماز گزارد و خال کاملاً از او برطرف گردید، پس حضرت حمد و ثنای خدا را به جا آورد. جبرئیل فرمود: ای آدم! مثل فرزندان تو در این نماز، همچون مثل تو در این خال سیاه است، هر کس از فرزندان تو در هر روز و شب پنج نماز به جا آورد، از گناهان خود خارج می شود؛ چنانچه تو از سیاهی این خال رها گشتی. - . علل الشرائع 2 : 28 - 27 -

المحاسن: از فضاله مثل این حدیث را نقل کرده است. - . المحاسن : 321 -

**[ترجمه]

بیان

الشامة بغیر همز الخال و قال الوالد قدس سره یمکن أن یکون ظهور الشامة لردع أولاده عن الخطایا و اعتبارهم أو لأنه کلما کان الصفاء أکثر کان تأثیر المخالفات أشد و یحتمل علی بعد أن تکون الشامة کنایة عن حط رتبته و حطها عن رفعها و یکون ذکر العنق و السرة و الرکبة من قبیل تشبیه المعقول بالمحسوس أو یکون کنایة عن ذهاب أثر الخطأ عن تلک الأعضاء و یدل الخبر علی أن الصلاة مکفرة لجمیع الذنوب للجمع المضاف.

**[ترجمه]«شامة» بدون همزه: خال است و پدرم - قدس سره - گفته است: ممکن است ظهور شامه برای باز داشتن اولاد آدم از اشتباهات و عبرت گرفتن آن ها باشد؛ یا به این دلیل که هرگاه صفا و پاکی بیشتر باشد، تأثیر مخالفات نیز شدیدتر است و احتمال ضعیف هم می رود که خال کنایه از سقوط رتبه او از بلندی باشد و ذکر گردن و ناف و زانو، از نوع تشبیه معقول به محسوس باشد یا کنایه باشد از، از بین رفتن اثر گناه از آن اعضا و به دلیل اضافه به جمع، این روایت اشاره دارد به اینکه نماز کفاره تمام گناهان است.

**[ترجمه]

«15»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ صَبَّاحٍ الْحَذَّاءِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیهما السلام کَیْفَ صَارَتِ الصَّلَاةُ رَکْعَةً وَ سَجْدَتَیْنِ وَ کَیْفَ إِذَا صَارَتْ سَجْدَتَیْنِ لَمْ تَکُنْ رَکْعَتَیْنِ فَقَالَ إِذَا سَأَلْتَ عَنْ شَیْ ءٍ فَفَرِّغْ قَلْبَکَ لِتَفْهَمَ

ص: 266


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 27- 28.
2- 2. المحاسن ص 321.

إِنَّ أَوَّلَ صَلَاةٍ صَلَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّمَا صَلَّاهَا فِی السَّمَاءِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قُدَّامَ عَرْشِهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ وَ صَارَ عِنْدَ عَرْشِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَالَ یَا مُحَمَّدُ ادْنُ مِنْ صَادٍ فَاغْسِلْ مَسَاجِدَکَ وَ طَهِّرْهَا وَ صَلِّ لِرَبِّکَ فَدَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی حَیْثُ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی فَتَوَضَّأَ فَأَسْبَغَ وُضُوءَهُ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْجَبَّارَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَائِماً فَأَمَرَهُ بِافْتِتَاحِ الصَّلَاةِ فَفَعَلَ.

فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ إِلَی آخِرِهَا فَفَعَلَ ذَلِکَ ثُمَّ أَمَرَهُ أَنْ یَقْرَأَ نِسْبَةَ رَبِّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ ثُمَّ أَمْسَکَ عَنْهُ الْقَوْلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ فَقَالَ قُلْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ فَأَمْسَکَ عَنْهُ الْقَوْلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَذَلِکَ اللَّهُ رَبِّی کَذَلِکَ اللَّهُ رَبِّی کَذَلِکَ اللَّهُ رَبِّی فَلَمَّا قَالَ ذَلِکَ قَالَ ارْکَعْ یَا مُحَمَّدُ لِرَبِّکَ فَرَکَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ وَ هُوَ رَاکِعٌ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ فَفَعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ ارْفَعْ رَأْسَکَ یَا مُحَمَّدُ فَفَعَلَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَامَ مُنْتَصِباً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ فَقَالَ اسْجُدْ یَا مُحَمَّدُ لِرَبِّکَ فَخَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَاجِداً فَقَالَ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ فَفَعَلَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثاً فَقَالَ لَهُ اسْتَوِ جَالِساً یَا مُحَمَّدُ فَفَعَلَ فَلَمَّا اسْتَوَی جَالِساً ذَکَرَ جَلَالَ رَبِّهِ جَلَّ جَلَالُهُ فَخَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَاجِداً مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ- لَا لِأَمْرٍ أَمَرَهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَسَبَّحَ أَیْضاً ثَلَاثاً فَقَالَ انْتَصِبْ قَائِماً فَفَعَلَ فَلَمْ یَرَ مَا کَانَ رَأَی مِنْ عَظَمَةِ رَبِّهِ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ لَهُ اقْرَأْ یَا مُحَمَّدُ وَ افْعَلْ کَمَا فَعَلْتَ فِی الرَّکْعَةِ الْأُولَی فَفَعَلَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ سَجَدَ سَجْدَةً وَاحِدَةً فَلَمَّا رَفَعَ رَأْسَهُ ذَکَرَ جَلَالَةَ رَبِّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الثَّانِیَةَ فَخَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَاجِداً مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ- لَا لِأَمْرٍ أَمَرَهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَسَبَّحَ أَیْضاً ثُمَّ قَالَ لَهُ ارْفَعْ رَأْسَکَ ثَبَّتَکَ اللَّهُ وَ اشْهَدْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لَا رَیْبَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ.

ص: 267

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ فِی أُمَّتِهِ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ فَفَعَلَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ سَلِّمْ فَاسْتَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَبَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَجْهُهُ مُطْرِقاً فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ فَأَجَابَهُ الْجَبَّارُ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا مُحَمَّدُ بِنِعْمَتِی قَوَّیْتُکَ عَلَی طَاعَتِی وَ بِعِصْمَتِی إِیَّاکَ اتَّخَذْتُکَ نَبِیّاً وَ حَبِیباً ثُمَّ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام وَ إِنَّمَا کَانَتِ الصَّلَاةُ الَّتِی أَمَرَ بِهَا رَکْعَتَیْنِ وَ سَجْدَتَیْنِ وَ هُوَ صلی الله علیه و آله إِنَّمَا سَجَدَ سَجْدَتَیْنِ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ عَمَّا أَخْبَرْتُکَ مِنْ تَذَکُّرِهِ لِعَظَمَةِ رَبِّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَجَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرْضاً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا صَادٌ الَّذِی أُمِرَ أَنْ یَغْتَسِلَ مِنْهُ فَقَالَ عَیْنٌ یَنْفَجِرُ مِنْ رُکْنٍ مِنْ أَرْکَانِ الْعَرْشِ یُقَالُ لَهُ مَاءُ الْحَیَاةِ وَ هُوَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ: ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ إِنَّمَا أَمَرَهُ أَنْ یَتَوَضَّأَ وَ یَقْرَأَ وَ یُصَلِّیَ (1).

**[ترجمه]العلل: از اسحاق بن عمار روایت شده که گفته است: از محضر امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم: چگونه نماز یک رکعت و دو سجده دارد، چطور است که وقتی دو سجده دارد، دو رکعت ندارد. امام فرمود: وقتی در مورد چیزی سؤال کردی، ذهنت را خالی کن تا بفهمی. اولین نمازی که رسول خدا صلی الله علیه و آله خواند، در آسمان و در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی، روبروی عرش پروردگار جل جلاله خواند. توضیح آنکه: وقتی او را به معراج بردند و در کنار عرش خداوند تبارک و تعالی قرار گرفت، خداوند فرمود: ای محمد! به صاد نزدیک شو و جاهای سجده خویش را بشوی و آن را پاک گردان و برای پروردگار خویش نماز بخوان. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به جائی که خداوند تعالی دستور داده بود نزدیک شد و وضو گرفت و وضویش را شاداب انجام داد، سپس رو به پیشگاه جبار تبارک و تعالی ایستاد. به او دستور داد تا نمازش را شروع کند، پس خداوند فرمود: ای محمد بخوان: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ...» تا آخر آن. پس چنین کرد و آنگاه به او دستور داد تا نسب پروردگار تبارک و تعالی را بخواند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ» سپس ساکت شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله خواند: « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ» سپس فرمود: بگو: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» پس ساکت شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله خواند: «َکذَلِکَ اللَّهُ رَبِّی کَذَلِکَ اللَّهُ رَبِّی کَذَلِکَ اللَّهُ رَبِّی» [چنین است پروردگار من]. وقتی حضرت چنین گفت، خداوند فرمود: برای پروردگارت به رکوع برو ای محمد! پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به رکوع رفت و وقتی او در رکوع بود، خداوند به او فرمود: بگو: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ»، پس سه بار چنین نمود. سپس خداوند فرمود: سرت را بلند کن ای محمد! پس رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین کرد و برخاست و در پیشگاه خداوند ایستاد. خداوند فرمود: به سجده برو ای محمد! پس رسول خدا به سجده رفت، حق تعالی فرمود: بگو: «سبحان ربّی الاعلی و بحمده». رسول خدا این ذکر را سه مرتبه گفت، پس حق تعالی فرمود: ای محمّد، آرام بنشین. حضرت آرام نشست و متذکر جلال و عظمت پروردگارش گردید؛ پس بدون این که حق تعالی او را به سجده دیگر امر نماید، به سجده رفت و در آن سه مرتبه ذکر سجود را گفت. پس خطاب آمد که بایست، پس ایستاد و آن عظمتی را که از پروردگار جل جلاله دیده بود، دیگر ندید. باری حق تعالی فرمود: بخوان و به جا آور همان طوری که در رکعت اوّل خواندی و به جا آوردی. پس حضرت مانند رکعت اوّل، رکعتی دیگر به جا آورد و سپس یک سجده انجام داد و وقتی سر از آن برداشت، متذکر جلالت پروردگار تبارک و تعالی گردید، پس بدون این که حق تعالی به او امر کند، حضرت خود به سجده رفت و در آن تسبیح حق تعالی را گفت و پس از آن حق تعالی به او گفت: سرت را بردار که خدا تو را ثابت بدارد. این عبارت را بگو: «أشهد أن لا اله الّا اللَّه و أنّ محمّدا رسول اللَّه و أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آله محمّد و ارحم محمّدا و آل محمّد کما صلّیت و بارکت و ترحّمت و مننت علی ابراهیم و آل ابراهیم إنّک حمید مجید، اللّهمّ تقبّل شفاعته فی امّته و ارفع درجته».

حضرت این عبارات را اداء نمود، سپس حق تعالی فرمود: یا محمّد، رو به قبله نما و به طرف قبله سلام بده. پس حضرت رو به پروردگار تبارک و تعالی کرده و گفت: «السّلام علیک». جبّار جلّ جلاله در جواب فرمود: «و علیک السلام یا محمّد»، به نعمت خویش تو را بر طاعتم نیرو دادم و با عصمت خویش تو را پیامبر و دوست خویش برگزیدم.

سپس حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمود: نمازی که پیامبر مأمور به خواندنش شدند، دو رکعت با دو سجده بود، منتهی آن سرور در هر رکعت دو سجده نمود و جهتش همان بود که به تو خبر داده و گفتم وقتی حضرت متذکّر عظمت پروردگارش گردید، دوباره سجده نمود و پس از صدور آن از رسول گرامی، حق تعالی آن را در نماز فرض و واجب گرداند.

عمّار می گوید: عرض کردم فدایت شوم: «صاد»ی که حق تعالی امر فرمود رسولش مواضع وضو را از آن بشوید چیست؟

حضرت فرمودند: چشمه ای است که از شکافتن رکنی از ارکان عرش جاری گشته بود و به آن آب حیات گفته می شود و این همان است که حق تعالی در قرآن یاد کرده و فرموده: «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» خدا پیامبرش را مأمور ساخت از چشمه صاد وضوء بگیرد و سپس قرائت حمد نموده و نماز بخواند. - . علل الشرائع 2 : 23 -

**[ترجمه]

«16»

وَ مِنْهُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ عِکْرِمَةَ بْنِ عَبْدِ الْعَرْشِ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ عِلَّةِ الصَّلَاةِ کَیْفَ صَارَتْ رَکْعَتَیْنِ وَ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ أَلَّا کَانَتْ رَکْعَتَیْنِ وَ سَجْدَتَیْنِ فَذَکَرَ نَحْوَ حَدِیثِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام یَزِیدُ اللَّفْظَ وَ یَنْقُصُ (2).

**[ترجمه]از علل الشرائع: از هشام بن حکم روایت شده که گوید: از امام صادق علیه السلام در مورد علت نماز سؤال کردم که چگونه دو رکعت و چهار سجده شده است؟ آیا دو رکعت و دو سجده نبود؟ پس نظیر حدیث اسحاق بن عمار را از ابا الحسن علیه السلام، با کم و زیاد در لفظ ذکر نمود. - . علل الشرائع 2 : 24[2] -

**[ترجمه]

بیان

یظهر من هذا الخبر سر کون السجدتین معا رکنا و عدم بطلان الصلاة بزیادة واحدة منهما و نقصانها سهوا لأن ما کان بأمره تعالی کان واحدة منهما و الثانیة کانت من قبله صلی الله علیه و آله بالتفویض أو بالإلهام فلم یکن لها حکم الفرائض و الأرکان فإذا ترکنا معا ترکت الفریضة و الرکن و تبطل الصلاة و کذا إذا زیدتا معا بأن یأتی بأربع فتکرر الفریضة بخلاف ما إذا أتی بثلاث فإنه یحتمل أن یکون المکرر ما زید من قبله صلی الله علیه و آله فلا یزید الرکن.

ص: 268


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 23.
2- 2. علل الشرائع ج 2 ص 24.

و ربما یقال الرکن هو السجدة الأولی و به یندفع الإشکال المورد هاهنا بأنه إن کان الرکن السجدتین یلزم الإخلال به بترک واحدة و إن کان الواحدة أو الطبیعة یلزم الزیادة بالإتیان بسجدتین و أکثر و یرد علیه أنه لا ینفع فی دفع الإشکال إذ لا یعقل حینئذ زیادة الرکن أصلا لأن السجدة الأولی لا تتکرر إلا أن یفرض أنه سها عن الأولی و سجد أخری بقصد الأولی فعلی تقدیر تسلیم أنه یصدق علیه تکرر الأولی یلزم زیادة الرکن بسجدتین أیضا و یلزم أنه إذا سجد ألف سجدات بغیر هذا الوجه لم یکن زاد رکنا علی أنه لو اعتبرت النیة فی ذلک یلزم بطلان صلاة من ظن أنه سجد سجدة الأولی و سجد بنیة الأخیرة فظهر له بعد تجاوز المحل ترک الأولی و لعله لم یقل به أحد و قیل فی دفع أصل الإشکال أن الرکن هو أحد الأمرین من إحداهما و کلتیهما و هو أیضا غیر نافع إذ یرد الإشکال فیما إذا سجد ثلاث سجدات إذ حینئذ یلزم زیادة الرکن إن أخذا لا بشرط شی ء و إن أخذا بشرط لا یلزم عدم تحقق الرکن فیما إذا سجد ثلاث سجدات.

و تفصی بعضهم بوجه آخر و قال الرکن المفهوم المردد بین السجدة الواحدة بشرط لا و السجدتین بشرط لا و ثلاث سجدات بشرط لا فیندفع الإشکال إذ ترک الرکن حینئذ إنما یکون بترک السجدة مطلقا أو الإتیان بأربع فما زاد و هذا وجه متین لکن یرد علیه أن القوم إنما جعلوا بطلان الأربع فما زاد لزیادة الرکن لا لترکه.

و یخطر بالبال وجه آخر و هو أن یقال الرکن أحد الأمرین من سجدة واحدة بشرط لا أو سجدتین لا بشرط شی ء فإذا سجد سجدة واحدة سهوا فقد أتی بفرد من الرکن و کذا إذا أتی بهما و لا ینتفی الرکن إلا بانتفاء الفردین بأن لا یسجد أصلا و إذا سجد ثلاث سجدات لم یأت إلا بفرد واحد من الرکن و هو الاثنتان و أما الواحدة الزائدة فلیست فردا له لکونها مع أخری و ما کان فردا له کان بشرط لا و إذا أتی بأربع فما زاد أتی بفردین من الاثنتین و هذا وجه

ص: 269

وجیه لم أر أحدا سبقنی إلیه و مع ذلک لا یخلو من تکلف.

و الأظهر فی الجواب أن غرضهم إما إیراد الإشکال علی الأخبار فلا إشکال فیها لخلوها عن ذکر الرکن و تلک القواعد الکلیة ورد فیها حکم کل رکن من الأرکان بوجه مخصوص و ورد حکم السجود هکذا و لا یلزم توافق أجزاء الصلاة فی الأحکام و أما علی کلام الأصحاب رضوان الله علیهم فلا یرد علیه أیضا لأنه بعد تصریحهم بحکم السجود صارت قاعدتهم الکلیة مخصوصة بغیر السجود و مثل هذا فی کلامهم کثیر و أمثال تلک المناقشات بعد وضوح المقصود لا طائل تحتها.

**[ترجمه]از این روایت، راز رکن بودن هر دو سجده با هم و عدم بطلان نماز با زیاد یا کم شدن یکی از آن ها به صورت سهوی ظاهر می­شود؛ زیرا دستور پروردگار تعالی یکی از آن دو بوده و دومی از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله با تفویض یا الهام اضافه شده است؛ پس حکم فرائض و ارکان در مورد آن جاری نیست و وقتی هر دو سجده را با هم بیندازیم، فریضه و رکن ترک و نماز باطل می شود و همینطور است اگر هر دو با هم اضافه شوند و چهار بار سجده کنیم و فریضه تکرار شود، بر خلاف زمانی که سه سجده بگزاریم؛ زیرا در این صورت احتمال رود که سجده تکراری آن سجده ای باشد که از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله اضافه شده و در نتیجه به رکن چیزی اضافه نمی شود.

شاید هم گفته شود: رکن، سجده اول است و با این حکم، اشکال وارده در اینجا با این دلیل برطرف شود که اگر رکن دو سجده بوده باشد، با ترک یکی از آن ها اخلال در آن لازم است و اگر یکی باشد، با خواندن دو سجده و بیشتر، طبیعتاً اضافه لازم می شود. چنین به آن پاسخ داده می شود که این کار در رفع اشکال سودی ندارد؛ زیرا در چنین حالتی، افزودن رکن به هیچ وجه عاقلانه نیست؛ زیرا سجده اول تکرار نمی شود مگر اینکه فرض شود او سجده اول را فراموش کرده و به قصد سجده اول، سجده دیگری کرده. با فرض قبول اینکه او تکرار سجده اول را تأیید می کند، اضافه رکن با دو سجده نیز لازم است و ضروری است که اگر او هزار سجده هم به غیر از این وجه کرده باشد، رکنی را اضافه نکرده است، بر این اساس که اگر نیت در این کار در نظر گرفته شده باشد، بطلان نماز کسی که گمان کند سجده اول را به جای آورده و به نیت سجده آخر سجده کند و بعد از محل متوجه سجده اول شود، لازم است. و شاید کسی او را از آن مطلع نساخته باشد و در دفع اصل اشکال، گفته شده که رکن یکی از این دو سجده و هر دو آن هاست. این سخن نیز سودی ندارد؛ زیرا اشکال زمانی برطرف می شود که سه سجده به جا آورد، چرا که در این حالت، اضافه شدن رکن لازم است، اگر لا به شرط چیزی در نظر گرفته شده باشند و اگر به شرط لا در نظر گرفته شده باشند، عدم تحقق رکن در آن دو زمانی که سه سجده به جا آورده باشد، لازم نمی آید.

برخی خود را با وجهی دیگر آسوده کرده و گفته اند: رکن مفهومی است که بین یک سجده واحد تکرار می شود به شرط لا و دو سجده به شرط لا و سه سجده به شرط لا، پس اشکال برطرف می شود؛ زیرا ترک رکن در چنین زمانی مطلقاً با ترک سجده یا به جا آوردن چهار سجده و بیشتر صورت می گیرد و این وجهی استوار است، ولی با این دلیل رد می شود که این ها بطلان چهار رکعت و بیشتر را به دلیل افزودن رکن و نه به دلیل ترک آن دانسته اند.

وجه دیگری هم به ذهن خطور می کند و آن اینکه گفته شود: رکن یکی از دو امرِ یک سجده واحد است به شرط لا یا دو سجده لابشرط شیء، پس وقتی یک سجده سهوی به جا آورد، یک فرد از رکن را بجا آورده است، و همینطور اگر دو سجده سهوی به جا آورد؛ و رکن تنها با منتفی شدن دو فرد منتفی می شود به این که اصلاً سجده ای به جا نیاورد، و چون سه سجده به جا آورد، تنها یک رکن فرد را به جا آورده و آن دو سجده است و اما سجده اضافی، فردی از رکن نیست زیرا آن با فرد دیگری است و آنچه فرد باشد به شرط لا است و اگر چهار سجده و بیشتر به جا آورد، دو فرد را از دو سجده آورده است و این وجهی معقول است و ندیده ام کسی بر آن از من پیشی گرفته باشد، ولی با این وجود از تکلف خالی نیست.

اظهر در جواب این است که غرض آن ها، یا ایراد اشکال بر روایات است که اشکالی در آن ها وجود ندارد به جهت عدم ذکر رکن، و این قواعد کلی که در آن ها وارد شده، حکم هر یک از ارکان به طور خاص است و حکم سجده اینچنین وارد شده است و نیاز به توافق اجزای نماز در احکام نیست و اما بر اساس کلام اصحاب - رضوان الله علیهم - پاسخی هم به آن وجود ندارد؛ زیرا بعد از بیان حکم سجود، قاعده کلی آنان مخصوص به غیر سجود گردید و نظیر این در کلام آنان بسیار است و امثال این بحث و مناقشات، بعد از روشن شدن مقصود بی فایده است.

**[ترجمه]

«17»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِمَ صَارَتِ الصَّلَاةُ رَکْعَتَیْنِ وَ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ قَالَ لِأَنَّ رَکْعَةً مِنْ قِیَامٍ بِرَکْعَتَیْنِ مِنْ جُلُوسٍ (1).

**[ترجمه]العلل: از ابو بصیر روایت شده که گفته است: به محضر امام صادق علیه السلام عرضه داشتم: چرا نماز دو رکعت و چهار سجده است؟ فرمود: به این دلیل که یک رکعت ایستاده، برابر است با دو رکعت نشسته. - . علل الشرائع 2 : 25 -

**[ترجمه]

بیان

لعل الغرض أن العلة فی الحکمین واحدة لأن علة کون الرکعتین من جلوس برکعة من قیام کون الصلاة من جلوس أخف علی المصلی و أسهل و هذه العلة بعینها متحققة فی الرکوع و السجود.

**[ترجمه]شاید غرض این باشد که علت در دو حکم یکی است؛ زیرا علت برابر بودن دو رکعت نماز نشسته با یک رکعت نماز ایستاده این است که نماز نشسته برای نمازگزار آسان تر و راحت تر است و همین علت در مورد رکوع و سجود نیز وجود دارد.

**[ترجمه]

«18»

الْعِلَلُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِی حَکِیمٍ الزَّاهِدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: بَیْنَمَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَارٌّ بِفِنَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذَا نَظَرَ إِلَی رَجُلٍ یُصَلِّی فَاسْتَحْسَنَ صَلَاتَهُ فَقَالَ یَا هَذَا الرَّجُلُ أَ تَعْرِفُ تَأْوِیلَ صَلَاتِکَ قَالَ الرَّجُلُ یَا ابْنَ عَمِّ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ وَ هَلْ لِلصَّلَاةِ تَأْوِیلٌ غَیْرُ التَّعَبُّدِ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام اعْلَمْ یَا هَذَا الرَّجُلُ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَا بَعَثَ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله بِأَمْرٍ مِنَ الْأُمُورِ إِلَّا وَ لَهُ مُتَشَابِهٌ وَ تَأْوِیلٌ وَ تَنْزِیلٌ وَ کُلُّ ذَلِکَ عَلَی التَّعَبُّدِ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ تَأْوِیلَ صَلَاتِهِ فَصَلَاتُهُ کُلُّهَا خِدَاجٌ نَاقِصَةٌ غَیْرُ تَامَّةٍ.

فَقَالَ الرَّجُلُ یَا ابْنَ عَمِّ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ مَا مَعْنَی رَفْعِ یَدَیْکَ فِی التَّکْبِیرَةِ

ص: 270


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 25.

الْأُولَی فَقَالَ علیه السلام اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الَّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ- لَا یُقَاسُ بِشَیْ ءٍ وَ لَا یُلْمَسُ بِالْأَخْمَاسِ وَ لَا یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ قَالَ الرَّجُلُ مَا مَعْنَی مَدِّ عُنُقِکَ فِی الرُّکُوعِ قَالَ تَأْوِیلُهُ آمَنْتُ بِوَحْدَانِیَّتِکَ وَ لَوْ ضَرَبْتَ عُنُقِی قَالَ الرَّجُلُ مَا مَعْنَی السَّجْدَةِ الْأُولَی فَقَالَ تَأْوِیلُهَا اللَّهُمَّ إِنَّکَ مِنْهَا خَلَقْتَنِی یَعْنِی مِنَ الْأَرْضِ وَ رَفْعُ رَأْسِکَ وَ مِنْهَا أَخْرَجْتَنَا وَ السَّجْدَةُ الثَّانِیَةُ وَ إِلَیْهَا تُعِیدُنَا وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ الثَّانِیَةِ وَ مِنْهَا تُخْرِجُنَا تَارَةً أُخْرَی قَالَ الرَّجُلُ مَا مَعْنَی رَفْعِ رِجْلِکَ الْیُمْنَی وَ طَرْحِکَ الْیُسْرَی فِی التَّشَهُّدِ قَالَ تَأْوِیلُهُ اللَّهُمَّ أَمِتِ الْبَاطِلَ وَ أَقِمِ الْحَقَ (1).

**[ترجمه]العلل: از احمد بن عبدالله روایت شده است: امیر المؤمنین علیه السّلام از صحن بیت اللَّه الحرام عبور کردند. در این هنگام مردی را دیدند که نمازش را نیکو می خواند. حضرت فرمودند: ای فلانی! تأویل نمازت را می دانی؟ آن مرد گفت: ای پسر عموی بهترین خلق خدا، آیا برای نماز، غیر از تعبّد تأویلی هست؟ علی علیه السّلام فرمود: ای مرد، بدان که خداوند تبارک و تعالی نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را به امری از امور نفرستاده مگر آنکه آن امر، متشابه و تأویل و تنزیلی دارد و تمام آنها بر تعبّد است، پس کسی که تأویل نمازش را نداند، همه نمازش ناقص و غیر تام می باشد. آن مرد عرض کرد: ای پسر عموی بهترین خلق خدا! معنای بلند کردن دو دست در تکبیر اوّل چیست؟ حضرت فرمودند: معنایش این است که خدا واحد و احدی است که هیچ چیز مانندش نبوده و با هیچ چیز قیاس نشده و با اشیاء و اجناس مشتبه نگردیده و با حواس درک نمی شود. آن شخص عرضه داشت: این که گردن را در وقت رکوع می کشند، معنایش چیست؟ حضرت فرمودند: تأویلش آن است که: به وحدانیت تو ایمان آورده ام، اگر چه گردن مرا بزنی. مرد عرض کرد: معنای سجده اول چیست؟ فرمود: تأویلش این است که خدایا، تو مرا از آن یعنی از زمین آفریدی و بلند کردن سرت به این معناست که ما را از آن خارج کردی و معنای سجده دوم این است که ما را به آن باز می گردانی و بلند کردن سر از سجده دوم به این معناست که دیگر بار ما را از آن خارج خواهی کرد. مرد عرض کرد: معنی گذاشتن پای راست بر روی پای چپ در تشهد چیست؟ فرمود: تأویلش این است که خدایا باطل را بمیران و حق را برقرار کن. - . علل الشرائع 2 : 25 و 10 به صورت پراکنده ذکر شده است. -

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة فیه کل صلاة لیست فیها قراءة فهی خداج الخداج النقصان یقال خدجت الناقة إذا ألقت ولدها قبل أوانه و إن کان تام الخلق و أخدجته إذا ولدته ناقص الخلق و إن کان لتمام الحمل و إنما قال فهی خداج و الخداج مصدر علی حذف المضاف أی ذات خداج أو یکون قد وصفها بالمصدر نفسه مبالغة کقوله فإنما هی إقبال و إدبار.

**[ترجمه]در النهایة گفته است: هر نمازی که در آن قرائت نباشد، خداج می باشد یعنی: ناقص و غیر تام. «خداج» یعنی: نقصان. گفته می شود: «خدجتِ الناقةُ» یعنی: فرزندش را قبل از موعد انداخت، هر چند که خلقتش تمام شده باشد. «أخدجته» یعنی: آن را ناقص الخلقه به دنیا آورد هر چند که زمان بارداریش کامل شده باشد. امام فرموده است: این نماز خداج است، خداج مصدر است با حذف مضاف یعنی: «ذات خداج»، یعنی دارای نقص؛ یا اینکه آن را به خود مصدر توصیف فرموده تا در آن مبالغه کند؛ مثل این قول: «فانما هی إقبال و إدبار»، (همانا آن رو کردن و رو برگرداندن است.)

**[ترجمه]

«19»

الْعِلَلُ، وَ الْعُیُونُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ فِی عِلَلِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: فَإِنْ قَالَ فَلِمَ أُمِرُوا بِالصَّلَاةِ قِیلَ لِأَنَّ فِی الصَّلَاةِ الْإِقْرَارَ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ هُوَ صَلَاحٌ عَامٌّ لِأَنَّ فِیهِ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ الْقِیَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ بِالذُّلِّ وَ الِاسْتِکَانَةِ وَ الْخُضُوعِ وَ الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ الْإِقَالَةِ مِنْ سَالِفِ الذُّنُوبِ وَ وَضْعِ الْجَبْهَةِ عَلَی الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ لِیَکُونَ الْعَبْدُ ذَاکِراً لِلَّهِ تَعَالَی غَیْرَ نَاسٍ لَهُ وَ یَکُونَ خَاشِعاً وَجِلًا مُتَذَلِّلًا طَالِباً رَاغِباً فِی الزِّیَادَةِ لِلدِّینِ وَ الدُّنْیَا مَعَ مَا فِیهِ مِنَ الِانْزِجَارِ عَنِ الْفَسَادِ وَ صَارَ ذَلِکَ عَلَیْهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ لِئَلَّا یَنْسَی الْعَبْدُ مُدَبِّرَهُ وَ خَالِقَهُ فَیَبْطَرَ وَ یَطْغَی وَ لِیَکُونَ فِی ذِکْرِ خَالِقِهِ وَ الْقِیَامُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ زَاجِراً لَهُ عَنِ الْمَعَاصِی وَ عَاجِزاً وَ مَانِعاً عَنْ أَنْوَاعِ الْفَسَادِ(2) فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ أَصْلُ الصَّلَاةِ رَکْعَتَیْنِ وَ لِمَ زِیدَ عَلَی بَعْضِهَا رَکْعَةً وَ عَلَی

ص: 271


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 10 و 25 متفرقا.
2- 2. علل الشرائع ج 1 ص 244. عیون الأخبار ج 2 ص 103 و 104.

بَعْضِهَا رَکْعَتَیْنِ وَ لَمْ یُزَدْ عَلَی بَعْضِهَا شَیْ ءٌ قِیلَ لِأَنَّ أَصْلَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا هِیَ رَکْعَةٌ وَاحِدَةٌ لِأَنَّ أَصْلَ الْعَدَدِ وَاحِدٌ فَإِذَا نَقَصَتْ مِنْ وَاحِدٍ فَلَیْسَتْ هِیَ صَلَاةً فَعَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ الْعِبَادَ لَا یُؤَدُّونَ تِلْکَ الرَّکْعَةَ الْوَاحِدَةَ الَّتِی لَا صَلَاةَ أَقَلُّ مِنْهَا بِکَمَالِهَا وَ تَمَامِهَا وَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا فَقَرَنَ إِلَیْهَا رَکْعَةً لِیَتِمَّ بِالثَّانِیَةِ مَا نَقَصَ مِنَ الْأُولَی فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَ الصَّلَاةِ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ الْعِبَادَ لَا یُؤَدُّونَ هَاتَیْنِ الرَّکْعَتَیْنِ بِتَمَامِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ کَمَالِهِ فَضَمَّ إِلَی الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ لِیَکُونَ فِیهِمَا تَمَامُ الرَّکْعَتَیْنِ الْأُولَیَیْنِ ثُمَّ عَلِمَ أَنَّ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ یَکُونُ شُغُلُ النَّاسِ فِی وَقْتِهَا أَکْثَرَ لِلِانْصِرَافِ إِلَی الْأَوْطَانِ وَ الْأَکْلِ وَ الْوُضُوءِ وَ التَّهْیِئَةِ لِلْمَبِیتِ فَزَادَ فِیهَا رَکْعَةً وَاحِدَةً لِیَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِمْ وَ لِأَنْ تَصِیرَ رَکَعَاتُ الصَّلَاةِ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ فَرْداً ثُمَّ تَرَکَ الْغَدَاةَ عَلَی حَالِهَا لِأَنَّ الِاشْتِغَالَ فِی وَقْتِهَا أَکْثَرُ وَ الْمُبَادَرَةَ إِلَی الْحَوَائِجِ فِیهَا أَعَمُّ وَ لِأَنَّ الْقُلُوبَ فِیهَا أَخْلَی مِنَ الْفِکْرِ لِقِلَّةِ مُعَامَلَاتِ النَّاسِ بِاللَّیْلِ وَ لِقِلَّةِ الْأَخْذِ وَ الْإِعْطَاءِ فَالْإِنْسَانُ فِیهَا أَقْبَلُ عَلَی صَلَاتِهِ مِنْهُ فِی غَیْرِهَا مِنَ الصَّلَوَاتِ لِأَنَّ الْفِکْرَ قد تقدم [أَقَلُّ لِعَدَمِ] الْعَمَلِ مِنَ اللَّیْلِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ رَکْعَةً وَ سَجْدَتَیْنِ قِیلَ لِأَنَّ الرُّکُوعَ مِنْ فِعْلِ الْقِیَامِ وَ السُّجُودَ مِنْ فِعْلِ الْقُعُودِ وَ صَلَاةَ الْقَاعِدِ عَلَی النِّصْفِ مِنْ صَلَاةِ الْقِیَامِ فَضُوعِفَ السُّجُودُ لِیَسْتَوِیَ بِالرُّکُوعِ فَلَا یَکُونَ بَیْنَهُمَا تَفَاوُتٌ لِأَنَّ الصَّلَاةَ إِنَّمَا هِیَ رُکُوعٌ وَ سُجُودٌ(1).

**[ترجمه]العلل و العیون: از فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام روایت کرده است: اگر گفته شود: برای چه مردم به خواندن نماز مأمور شدند؟ در جواب گفته می شود: برای این که در نماز اقرار به ربوبیّت حقّ تعالی است و این مصلحت عام و گسترده ای است؛ زیرا در آن انداد و اضداد پروردگار انکار شده و بنده با کمال خاکساری و فروتنی و اعتراف به بندگی و تقاضای عفو از گناهان گذشته در مقابل پروردگار جبّار ایستاده و هر روز و هر شب پیشانی بر خاک گذارده تا یاد قادر متعال بوده و فراموشش نکند و بدین وسیله حالت خشوع و هراس و خواری خود در مقابل پروردگار جلیل را نشان داده، علاوه بر این که در این مراسم بندگی و عبودیّت از خدای قادر متعال، طالب و راغب زیادتی در دین و دنیا بوده و از او خواستار منزجر شدن از فساد می شود. بنده باید هر روز و شب این عبادت مشتمل بر این مصالح را به جا آورد تا مدبّر و خالق خود را فراموش نکند که فراموشی موجب طغیان و گردنکشی می­شود و اساسا متذکّر خالق متعال بودن و ایستادن در مقابل پروردگار، سبب می شود بنده از معاصی منزجر گردیده و بین او و انواع فساد مانع و حاجز پیدا شود. - . علل الشرائع 1 : 244، عیون الأخبار 2 : 104 و 103 -

اگر گفته شود: چرا اصل نماز را دو رکعت، دو رکعت قرار داده اند و چرا به بعضی یک رکعت و به برخی دو رکعت و به بعضی هیچ رکعتی نیفزوده اند؟

در جواب گفته می شود: به خاطر آن که اصل نماز یک رکعت است، چون اصل عدد، یک می باشد؛ لذا هر گاه نماز را از یک رکعت کمتر بیاورند، عمل بجا آورده شده، نماز نیست. باری حقّ عزّ و جلّ می دانست یک رکعتی را که کمتر از آن اصلاً نماز نیست، بندگان کاملاً و تماماً بجا نیاورده، بلکه ناقص اداء می نمایند؛ لذا یک رکعت دیگر را با آن مقرون ساخت تا با رکعت دوّم، نقص رکعت اوّل جبران شود و بدین ترتیب اصل نماز دو رکعت گردید.

سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله می دانستند بندگان این دو رکعت را با تمام آنچه مورد امر است و کاملا و تماما نخواهند آورد، از این رو به هر کدام از نماز ظهر و عصر و عشاء دو رکعت ضمیمه نمود تا بدین وسیله نقص دو رکعت اوّل و دوّم جبران گردد؛ و نیز حضرت می دانستند که در وقت نماز مغرب غالبا مردم از خواندن نماز منصرف و به کارهایی از قبیل افطار و تناول غذا و وضو و آماده نمودن مقدّمات استراحت در شب مشغول می­شوند، لذا یک رکعت بیشتر به آن اضافه نکردند تا بدین وسیله نماز مغرب بر آنها سبک و خفیف باشد، و نیز وجه دیگر برای اضافه شدن یک رکعت به نماز مغرب آن است که بدین وسیله رکعات نماز در روز و شب، عدد فرد گردد؛ و امّا نماز صبح به حال خود واگذارده شده و چیزی به آن اضافه نگردیده، زیرا اشتغال در وقت این نماز بیشتر از اوقات دیگر بوده و دنبال نیازمندی ها رفتن نسبت به زمان های دیگر بیشتر می باشد.

و جهت دیگر آن که قلوب و دل ها در وقت نماز صبح، نسبت به اوقات دیگر از فکر و اندیشه خالی تر است؛ زیرا در شب معاملات مردم کمتر و داد و ستد قلیل می باشد؛ لذا انسان در این وقت اقبالش به نماز بیش از دیگر اوقات است؛ زیرا فکر و خیال به خاطر کار نکردن در شب کمتر است. اگر کسی بگوید: چرا نماز را یک رکعت با دو سجده قرار داده اند؟ در جواب گفته می شود: برای این که رکوع قیام محسوب شده و سجود قعود منظور گردیده و در محلّش مقرّر است که نماز نشسته نصف نماز ایستاده به حساب می آید؛ از این رو سجود در هر رکعت را دو برابر کرده اند تا با رکوع مساوی شده و بینشان تفاوتی نباشد، چه آن که نماز عبارت است از رکوع و سجود، پس در مقابل هر یک رکوع، دو سجود باید باشد. - . علل الشرائع 1 : 248، عیون الأخبار 2 : 108 و 107 -

**[ترجمه]

بیان

الإقرار بالربوبیة لأن الصلاة مشتملة علی الإقرار بما ذکر أو لأن أصل عبادته تعالی دون غیره خلع للأنداد و إقرار بالربوبیة کما مر و کذا الطلب فی الإقالة و الطلب للدین و الدنیا قوله و هو صلاح الضمیر راجع إلی الإقرار و القیام عطف علی الإقرار و البطر الطغیان بالنعمة و کراهة الشی ء من غیر أن یستحق الکراهة.

ص: 272


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 248، عیون الأخبار ج 2 ص 107 و 108.

**[ترجمه]اقرار به ربوبیت به این دلیل است که نماز مشتمل است بر اقرار به آنچه ذکر شد؛ یا به این دلیل که اصل عبادت خدای تعالی و نه دیگری، کنار گذاشتن همتایان و اقرار به ربوبیت است؛ چنانچه گذشت؛ و همینطور است طلب گذشت از گناهان و طلب دین و دنیا. «و هو صلاح»، ضمیر به اقرار باز می گردد و قیام عطف بر اقرار است و «بطر» سرکشی در نعمت است و کراهت از چیزی، بی آنکه سزاوار کراهت باشد.

**[ترجمه]

«20»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ أَصْحَابَ الدَّهْرِ یَقُولُونَ کَیْفَ صَارَتِ الصَّلَاةُ رَکْعَةً وَ سَجْدَتَیْنِ وَ لَمْ تَکُنْ رَکْعَتَیْنِ وَ سَجْدَتَیْنِ فَقَالَ إِذَا سَأَلْتَ عَنْ شَیْ ءٍ فَفَرِّغْ قَلْبَکَ لِفَهْمِهِ إِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّ أَوَّلَ صَلَاةٍ صَلَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْأَرْضِ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ بِهَا وَ کَذَبُوا إِنَّ أَوَّلَ صَلَاةٍ صَلَّاهَا فِی السَّمَاءِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مُقَابِلَ عَرْشِهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَوْحَی إِلَیْهِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَدْنُوَ مِنْ صَادٍ فَیَتَوَضَّأَ وَ قَالَ أَسْبِغْ وُضُوءَکَ وَ طَهِّرْ مَسَاجِدَکَ وَ صَلِّ لِرَبِّکَ قُلْتُ لَهُ وَ مَا الصَّادُ قَالَ عَیْنٌ تَحْتَ رُکْنٍ مِنْ أَرْکَانِ الْعَرْشِ أُعِدَّتْ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَرَأَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ فَتَوَضَّأَ وَ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ عَرْشَ الرَّحْمَنِ فَقَامَ قَائِماً فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ بِافْتِتَاحِ الصَّلَاةِ فَفَعَلَ ثُمَّ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَقْرَأَهَا ثُمَّ أَوْحَی إِلَیْهِ أَنِ اقْرَأْ یَا مُحَمَّدُ نِسْبَةَ رَبِّکَ فَقَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ ثُمَّ أَمْسَکَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَنْهُ الْقَوْلَ فَقَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ ثُمَّ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنِ اقْرَأْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ فَقَرَأَ وَ أَمْسَکَ اللَّهُ عَنْهُ الْقَوْلَ فَقَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ کَذَلِکَ اللَّهُ رَبُّنَا فَلَمَّا قَالَ ذَلِکَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ارْکَعْ لِرَبِّکَ یَا مُحَمَّدُ وَ انْحَرْ(1)

فَاسْتَوَی وَ نَصَبَ نَفْسَهُ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ اسْجُدْ لِرَبِّکَ فَخَرَّ سَاجِداً فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ اسْتَوِ جَالِساً یَا مُحَمَّدُ فَفَعَلَ فَلَمَّا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ أَوَّلِ السَّجْدَةِ تَجَلَّی لَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَخَرَّ سَاجِداً مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ لَا لِأَمْرٍ أَمَرَهُ رَبَّهُ فَجَرَی ذَلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2).

**[ترجمه]المحاسن: از حسین بن علاء روایت شده که گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردم این زمانه می گویند: چگونه نماز یک رکعت و دو سجده شده و دو رکعت و دو سجده وضع نشده است؟ فرمود: وقتی از چیزی سؤال کردی، ذهنت را خالی کن تا آن را متوجه شوی. مردم گمان می کنند که اولین نمازی که رسول خدا صلی الله علیه و آله خواند در زمین بود و جبرئیل آن را آورده بود و تکذیب کردند که اولین نمازی که حضرت خواند در آسمان و در برابر پیشگاه خداوند تبارک و تعالی در مقابل عرش خدای جل جلاله بود، و به او وحی نمود و دستور داد تا به صاد نزدیک شود و وضو بگیرد و فرمود: وضویت را کامل کن و سجده گاه هایت را پاکیزه گردان و برای پروردگار خویش نماز بگزار. - فرمود: چشمه ای است در زیر یکی از ارکان عرش که برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله آماده شده است. سپس امام صادق علیه السلام این آیه را خواند: «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» - پس وضو گرفت و آن را کامل کرد، سپس رو به عرش رحمن کرد و ایستاد. خداوند به او وحی کرد تا نماز را آغاز کند. حضرت چنین کرد، سپس خداوند فاتحة الکتاب را به او وحی فرمود و به او دستور فرمود تا آن را قرائت کند، سپس به او وحی فرمود که نست پروردگار خویش را قرائت کن، ای محمد! پس سوره « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ » را خواند و آنگاه خداوند تبارک و تعالی سکوت کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله از پیش خود گفت: اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ. سپس خداوند تبارک و تعالی به او وحی فرمود که بخوان: « لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ». پس خواند و سپس خداوند سکوت کرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله از نزد خود گفت: «کَذَلِکَ اللَّهُ رَبُّنَا». وقتی این را گفت، خداوند به او وحی فرمود که برای پروردگارت به رکوع برو ای محمد، و سپس صاف بایست. پس حضرت در برابر خداوند ایستاد و خداوند به او وحی فرمود که در برابر پروردگارت سجده کن، پس حضرت سجده نمود و سپس خداوند به او وحی فرمود که صاف بنشین ای محمد! پس چنین کرد، و وقتی سر خویش را از اولین سجده بلند کرد، پروردگار تبارک و تعالی در برابر او متجلی گردید، پس حضرت خود، بی آنکه پروردگار به او دستور دهد به سجده افتاد، و این لطف از سوی خدا جاری گردید و از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله سنت گردید. - . المحاسن : 324 - 323 -

**[ترجمه]

بیان

قوله و انحر أی رافعا یدک إلی نحرک أو سو بعد الرکوع بین نحرک و صدرک و استو قائما أو سو فی الرکوع بین نحرک و صدرک و سیأتی تمام

ص: 273


1- 1. قد سقط عن الحدیث ذکر الرکوع و الامر بالاستواء.
2- 2. المحاسن ص 323- 324.

القول فیه.

**[ترجمه]سخنش «و انحر» یعنی: دستت را تا گردنت بالا ببر؛ یا بعد از رکوع بین گردن و سینه خویش راست نگهدار و راست بایست؛ یا اینکه در رکوع بین گردن و سینه خویش را برابر کن و تمام صحبت در مورد آن خواهد آمد.

**[ترجمه]

«21»

أَقُولُ قَالَ السَّیِّدُ بْنُ طَاوُسٍ فِی کِتَابِ سَعْدِ السُّعُودِ: وَجَدْتُ فِی صُحُفِ إِدْرِیسَ علیه السلام عِنْدَ ذِکْرِ قِصَّةِ آدَمَ علیه السلام أَنَّهُ کَانَ إِقَامَةُ آدَمَ علیه السلام فِی الْجَنَّةِ وَ أَکْلُهُ مِنَ الشَّجَرَةِ خَمْسَ سَاعَاتٍ مِنْ نَهَارِ ذَلِکَ الْیَوْمِ قَالَ ثُمَّ نَادَی اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ أَنَّ أَفْضَلَ أَوْقَاتِ الْعِبَادَةِ الْوَقْتُ الَّذِی

أَدْخَلْتُکَ وَ زَوْجَتَکَ الْجَنَّةَ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَسَبَّحْتُمَانِی فِیهَا فَکَتَبْتُهَا صَلَاةً وَ سَمَّیْتُهَا لِذَلِکَ الْأُولَی وَ کَانَتْ فِی أَفْضَلِ الْأَیَّامِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ ثُمَّ أَهْبَطْتُکُمَا إِلَی الْأَرْضِ وَقْتَ الْعَصْرِ فَسَبَّحْتُمَانِی فِیهَا فَکَتَبْتُهَا لَکُمَا أَیْضاً صَلَاةً وَ سَمَّیْتُهَا لِذَلِکَ بِصَلَاةِ الْعَصْرِ ثُمَّ غَابَتِ الشَّمْسُ فَصَلَّیْتَ لِی فِیهَا فَسَمَّیْتُهَا صَلَاةَ الْمَغْرِبِ ثُمَّ جَلَسْتَ لِی حِینَ غَابَ الشَّفَقُ فَسَمَّیْتُهَا صَلَاةَ الْعِشَاءِ ثُمَّ قَالَ وَ قَدْ فَرَضْتُ عَلَیْکَ وَ عَلَی نَسْلِکَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِیهَا مِائَةُ سَجْدَةٍ فَصَلِّهَا یَا آدَمُ أَکْتُبْ لَکَ وَ لِمَنْ صَلَّاهَا مِنْ نَسْلِکَ أَلْفَیْنِ وَ خَمْسَ مِائَةِ صَلَاةٍ(1).

**[ترجمه]مؤلف:

سید بن طاووس در کتاب سعد السعود گفته است: در صحف ادریس علیه السلام در ذکر داستان آدم علیه السلام یافتم که از اقامت آدم علیه السلام در بهشت تا خوردن از درخت، پنج ساعت از صبح آن روز طول کشید. گوید: سپس خداوند تعالی به حضرت آدم ندا داد که بهترین زمان عبادت زمانی است که تو و همسرت را وارد بهشت کردم یعنی به هنگام زوال آفتاب، پس شما در این وقت تسبیح مرا گفتید و من آن را به عنوان نماز ثبت کردم؛ از این رو آن را نماز اول نامیدم. این رویداد در بهترین روز، یعنی روز جمعه رخ داد. سپس در وقت عصر شما را به زمین فرستادم و شما تسبیح مرا گفتید و من آن را نیز برای شما نماز نوشتم؛ از این رو آن را نماز عصر نامیدم. سپس خورشید غروب کرد و در آن ساعت برای من نماز گزاردی و من آن را نماز مغرب نامیدم. سپس وقتی شفق غروب کرد، برای من به عبادت نشستی و من آن را نماز عشا نامیدم. سپس فرمود: در هر روز و هر شب پنجاه رکعت را بر تو و نسل تو واجب کردم که در آن صد سجده وجود دارد. پس ای آدم! آن را به جای آور تا برای تو و هر کس از نسلت که آن را بخواند، هزار و پانصد نماز بنویسم. - . سعد السعود : 36 -

**[ترجمه]

«22»

إِرْشَادُ الْقُلُوبِ، عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِهِ کَانَتِ الْأُمَمُ السَّالِفَةُ مَفْرُوضاً عَلَیْهِمْ صَلَاتُهَا فِی کَبِدِ اللَّیْلِ وَ أَنْصَافِ النَّهَارِ وَ هِیَ مِنَ الشَّدَائِدِ الَّتِی کَانَتْ وَ قَدْ رَفَعْتُهَا عَنْ أُمَّتِکَ وَ فَرَضْتُ عَلَیْهِمْ صَلَاتَهُمْ فِی أَطْرَافِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فِی أَوْقَاتِ نَشَاطِهِمْ وَ کَانَتِ الْأُمَمُ السَّالِفَةُ مَفْرُوضاً عَلَیْهِمْ خَمْسُونَ صَلَاةً فِی خَمْسِینَ وقت [وَقْتاً] وَ هِیَ مِنَ الْآصَارِ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ وَ قَدْ رَفَعْتُهَا عَنْ أُمَّتِکَ ثُمَّ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی بَیَانِ فَضْلِ أُمَّةِ نَبِیِّنَا صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَیْهِمْ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِی خَمْسَةِ أَوْقَاتٍ اثْنَتَانِ بِاللَّیْلِ وَ ثَلَاثٌ بِالنَّهَارِ ثُمَّ جَعَلَ هَذِهِ الْخَمْسَ صَلَوَاتٍ تَعْدِلُ خَمْسِینَ صَلَاةً وَ جَعَلَهَا کَفَّارَةَ خَطَایَاهُمْ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ یَقُولُ صَلَاةُ الْخَمْسِ تُکَفِّرُ الذُّنُوبَ مَا اجْتَنَبَ الْعَبْدُ الْکَبَائِرَ ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله رَأَی فِی السَّمَاءِ- لَیْلَةَ عُرِجَ بِهِ إِلَیْهَا مَلَائِکَةً

ص: 274


1- 1. سعد السعود ص 36.

قِیَاماً وَ رُکُوعاً مُنْذُ خُلِقُوا فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ هَذِهِ هِیَ الْعِبَادَةُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ فَاسْأَلْ رَبَّکَ أَنْ یُعْطِیَ أُمَّتَکَ الْقُنُوتَ وَ الرُّکُوعَ وَ السُّجُودَ فِی صَلَاتِهِمْ فَأَعْطَاهُمُ اللَّهُ ذَلِکَ- فَأُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله یَقْتَدُونَ بِالْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ فِی السَّمَاءِ الْخَبَرَ(1).

**[ترجمه]ارشاد القلوب: از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمودند: شبی که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج برده شد، خداوند تعالی به حضرت فرمود: نماز در دل شب و نیمه روز بر امت های پیشین واجب بود و آن از کارهای دشواری بود که وجود داشت و من آن را از امت تو برداشتم و نماز آنان را در اطراف شب و روز و در زمان نشاط آنان واجب گرداندم. بر امت های پیشین پنجاه رکعت نماز در پنجاه زمان واجب بود و آن از امور سنگینی بود که بر دوش آنان بود و من آن را از دوش امت تو برداشتم. سپس امیر المؤمنین علیه السلام در بیان برتری امت پیامبرمان - که درود خدا بر او و خاندانش باد- فرمود: خداوند عزوجل در شب و روز پنج نماز را در پنج وقت بر آنان واجب گردانید. دو نماز در شب و سه نماز در روز. سپس پاداش این پنج نماز را برابر با پاداش پنجاه نماز و آن­ها را کفاره گناهان

قرار داد. خداوند عزوجل فرمود: « ِانَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»، - . هود / 114 - {خوبی ها بدی ها را از میان می برد.} می گوید: نمازهای پنجگانه گناهان را می­پوشاند تا زمانی که بنده از گناهان کبیره دوری کند. سپس حضرت علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شب معراج خویش فرشتگانی را در آسمان دید که از زمانی که خلق شده بودند در حال ایستاده و رکوع بودند. حضرت فرمود: ای جبرئیل! این همان عبادت است. پس جبرئیل گفت: ای محمد، از پروردگار خویش بخواه تا قنوت و رکوع و سجود را در نماز به امتت ارزانی دارد، پس خداوند این هدیه را به آنان عطا فرمود؛ از این رو امت محمد به فرشتگان آسمان اقتدا می کنند... ادامه روایت. - . ارشاد القلوب 2 : 22 و تمام حدیث در ج 16 ص 352-341 آمده است. -

**[ترجمه]

«23»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: فِی ذَمِّ التَّکَبُّرِ وَ مِنْ ذَلِکَ مَا حَرَّضَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِینَ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ مُجَاهَدَةِ الصِّیَامِ فِی الْأَیَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْکِیناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخَشُّعاً لِأَبْصَارِهِمْ وَ تَذْلِیلًا لِنُفُوسِهِمْ وَ تَخْفِیضاً لِقُلُوبِهِمْ وَ إِذْهَاباً لِلْخُیَلَاءِ عَنْهُمْ وَ لِمَا فِی ذَلِکَ مِنْ تَعْفِیرِ عَتَاقِ الْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً وَ إِلْصَاقِ کَرَائِمِ الْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّیَامِ تَذَلُّلًا

إِلَی آخِرِ مَا مَرَّ مَشْرُوحاً فِی آخِرِ الْمُجَلَّدِ الْخَامِسِ (2).

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر المؤمنین علیه السلام در نکوهش تکبر فرمود و از آن جمله است: خداوند بندگانش را، به نماز و زکات و تلاش در روزه داری، در روزهای معین تشویق کرده است، تا اعضا و جوارحشان آرام، و دیدگانشان خاشع، و جان و روانشان فروتن، و دل هایشان متواضع گردد و کبر و خودپسندی از آنان رخت بربندد، چرا که بهترین جای صورت را به خاک مالیدن در سجده، موجب فروتنی و گزاردن اعضای ارزشمند بدن بر زمین، اظهار کوچکی کردن است. و روزه گرفتن، و چسبیدن شکم به پشت، عامل فروتنی است...تا آخر آنچه به صورت مشروح در جلد پنجم ذکر شد. - . نهج البلاغه : ذیل خطبه شماره 190 ص 367 از چاپ سید الأهل -

**[ترجمه]

«24»

کِتَابُ الْعِلَلِ، لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: الْعِلَّةُ فِی الصَّلَاةِ الِاسْتِعْبَادُ وَ الْإِقْرَارُ بِرُبُوبِیَّتِهِ وَ خَلْعُ الْأَنْدَادِ مُکَرَّراً ذَلِکَ عَلَیْهِمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ وَ لِئَلَّا یَنْسَوْا خَالِقَهُمْ وَ رَازِقَهُمْ وَ لَا یَغْفُلُوا عَنْ طَاعَتِهِ وَ یَکُونُوا ذَاکِرِینَ حَامِدِینَ شَاکِرِینَ لِنِعَمِهِ وَ تَفَضُّلِهِ عَلَیْهِمْ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی لِیُذِلَّ فِیهَا کُلَّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ مُتَکَبِّرٍ وَ یَعْتَرِفَ وَ یَخْشَعَ وَ یَخْضَعَ وَ یَسْجُدَ لَهُ وَ یَعْلَمَ أَنَّ لَهُ خَالِقاً وَ رَازِقاً وَ مُحْیِیاً وَ مُمِیتاً وَ حَتَّی تَکُونَ لَهُ فِی قِیَامِهِ بَیْنَ یَدَیْهِ زَاجِراً عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَفِی الصَّلَاةِ عِلَّةُ الِاسْتِعْبَادِ وَ عِلَّةُ نَجَاةِ نَفْسِهِ وَ عِلَّةُ شُکْرِ نِعَمِهِ وَ عِلَّةُ ذُلِّ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ مُتَکَبِّرٍ وَ خُشُوعِهِ وَ خُضُوعِهِ وَ عِلَّةُ نَوَافِلِ الصَّلَاةِ لِتَمَامِ مَا یَنْقُصُ مِنَ الْفَرَائِضِ مِمَّا یَقَعُ فِیهَا مِنَ السَّهْوِ وَ التَّقْصِیرِ وَ التَّخْفِیفِ وَ حَدِیثِ النَّفْسِ وَ السَّهْوِ عَنِ الْوَقْتِ.

قَالَ: وَ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ عِلَّةِ مَوَاقِیتِ الصَّلَاةِ وَ لِمَ فُرِضَتْ فِی خَمْسَةِ

ص: 275


1- 1. إرشاد القلوب ج 2 ص 22، و تمام الخبر فی ج 16 ص 341- 352.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 190 من قسم الخطب، ص 367 ط سید الاهل.

أَوْقَاتٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لِمَ لَمْ تُفْرَضْ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ فَقَالَ فَرَضَ اللَّهُ صَلَاةَ الْغَدَاةِ لِأَوَّلِ سَاعَةٍ مِنَ النَّهَارِ وَ هِیَ سَعْدٌ وَ فَرَضَ الظُّهْرَ لِسِتِّ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ وَ هِیَ سَعْدٌ وَ فَرَضَ الْعَصْرَ لِسَبْعِ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ وَ هِیَ سَعْدٌ وَ فَرَضَ الْمَغْرِبَ لِأَوَّلِ سَاعَةٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ هِیَ سَعْدٌ وَ فَرَضَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ لِثَلَاثِ سَاعَاتٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ هِیَ سَعْدٌ فَهَذِهِ إِحْدَی الْعِلَلِ لِمَوَاقِیتِ الصَّلَاةِ وَ لَا یَجُوزُ أَنْ تُؤَخَّرَ الصَّلَاةُ مِنْ هَذِهِ الْأَوْقَاتِ السَّعْدِ فَتَصِیرَ فِی أَوْقَاتِ النُّحُوسِ.

ص: 276

**[ترجمه]کتاب العلل نوشته محمد بن علی بن ابراهیم: علت نماز، بندگی و اقرار به پروردگاری او و کنار نهادن شریکان به صورت مکرر است تا در هر روز و هر شب پنج مرتبه آن را تکرار کنند و به جهت اینکه خالق و روزی رسان خویش را فراموش نکنند و از طاعت او غافل نشوند و ذاکر و ستایشگر و سپاسگزار نعمات او و لطف او بر آنان باشند. دلیل دیگر این است که در نماز، هر جبار سرکش و متکبری خوار گردد و اعتراف به بندگی کند و خشوع و خضوع در پیش گیرد و بر او سجده کند و بداند که اوست خالق و رازق و زندگی بخش و میراننده؛ و برای اینکه در قیام خود در برابر او، از گناهان و نافرمانی خداوند امتناع کند. پس علت بندگی و نجات نفس و علت شکر بر نعمات خداوند و خواری هر زورگوی سرکش و متکبر و خشوع و خضوع او و [همچنین] علت نوافل نماز، برای کامل کردن فرائض ناقص که به صورت سهوی و کوتاهی کردن و سبک شمردن و مشغول بودن ذهن و از دست دادن سهوی وقت رخ می دهد، در نماز نهفته است.

گوید: از امام صادق علیه السلام درباره علت اوقات نماز سؤال شد و اینکه چرا در پنج زمان مختلف واجب شده است و برای چه در یک زمان واجب نشده است؟ حضرت فرمود: خداوند نماز صبح را در اولین ساعت روز واجب فرمود و این ساعت، ساعت سعد است؛ و ظهر را شش ساعت از روز گذشته واجب فرمود و آن ساعت سعد است. عصر را هفت ساعت از روز گذشته واجب فرمود و آن سعد است و مغرب را اولین ساعت شب واجب فرمود و آن سعد است و عشا را سه ساعت از شب گذشته واجب فرمود و آن ساعت سعد است. این یکی از دلایل اوقات نماز است و جایز نیست که نماز از این اوقات سعد به تأخیر انداخته شود و در اوقات نحس صورت بگیرد.

**[ترجمه]

باب 3 أنواع الصلاة و المفروض و المسنون منها و معنی الصلاة الوسطی

الآیات

البقرة: حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ (1).

**[ترجمه]«حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ». - . بقره / 238 -

{بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.}

**[ترجمه]

تفسیر

المحافظة علیها بأدائها فی أوقاتها و المواظبة علیها بجمیع شروطها و حدودها و إتمام أرکانها و یدل بناء علی کون الأمر مطلقا أو خصوص أمر القرآن للوجوب علی وجوب المحافظة علی جمیع الصلوات إلا ما أخرجها الدلیل

ص: 277


1- 1. البقرة: 238، و الذی عندی رغم الاختلاف الذی وقع بین الأمة فی معنا هذه الکریمة الشریفة أن المراد بالصلوات- بصیغة الجمع- الصلوات الخمس- فانها هی التی تعرض لذکرها القرآن الکریم بلفظ الصلاة، فتکون الآیة ناظرة إلیها، و أمّا النوافل و غیرها من رکعات السنة التی جعلت داخل الفرض فالتعبیر عنها فی القرآن العزیز انما هو بلفظ السبحة و التسبیح و امثال ذلک. و المراد بالحفظ هو ضبط الشی ء فی النفس ثمّ یشبه به ضبطه بالمنع من الذهاب، و هو خلاف النسیان کما قاله فی المجمع. فحفظ الصلاة إذا عنی به ضبطها فی النفس لا یکون الا من حیث عدد الرکعات و هی الرکعتان الاولتان من کل صلاة لأنّهما الفرض المذکور فی القرآن، و الرکعات الثلاث فی صلاة المغرب، فانها هی الوسطی من حیث عدد الرکعات التی کان الکلام فی حفظها. فعلی هذا حفظ عدد الرکعات المذکورة فرض، فیکون رکنا تبطل الصلاة بالاخلال به، بمعنی أنّه إذا سها المصلی فی عدد هذه الرکعات المذکورة و لم یتذکر بعد التروی فصلاته باطل، کما أن سائر أرکان الصلاة انما صارت رکنا لکونها مفروضة فی القرآن العزیز، و سیجی ء الکلام فیه. و أمّا القنوت- فعلی ما یظهر من موارد ذکره و تصاریفه فی القرآن العزیز- هو اظهار المطاوعة و الانقیاد بالتذلل و الإخلاص و الرغبة، و لا یکون الا من قبل المصلی و انشائه کیف ما أمکن، بأن یثنی علی اللّه عزّ و جلّ بما هو أهله و یمدحه و یهلله ثمّ یتضرع الیه بالتذلل و الإخلاص و یظهر العبودیة و الانقیاد و التسلیم لاوامره و نواهیه، و أنّه عبد لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و أنّه فقیر محتاج الی رحمة اللّه فی الدنیا و الآخرة و اللّه هو الغنی ذو الرحمة، و لما کان مقیدا بکون القنوت عن قیام، لا ینطبق الا علی القنوت الاصطلاحی، و أمّا رفع الیدین ففیه تمثیل معنی العبودیة و التذلل و اظهارها عملا لیتوافق الظاهر و الباطن. و ما قیل ان القنوت هو حسن الطاعة أو دوامها أو هو الخشوع فی الصلاة فلیس بشی ء فان القنوت قد قید فی هذه الآیة بکونه عن قیام، و هکذا قید فی قوله تعالی،« أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً» بحال دون حال، فیدل علی کونه صفة و حالة تظهر فی وقت، و لا تظهر فی وقت آخر، و أمّا الخشوع و حسن الطاعة و دوامها فکلها مطلوب فی تمام الصلاة، لا حال القیام.

و ربما یستدل بها علی وجوب صلاة الجمعة و العیدین و الآیات لکن فی بعض الروایات أن المراد بها الصلوات الخمس و علی تقدیر العموم یمکن تعمیمها بحیث یشمل النوافل و التطوعات أیضا فلا یکون الأمر علی الوجوب و یشمل رعایة السنن فی الصلاة الواجبة أیضا کما یفهم من بعض الأخبار و علی الوجوب أیضا یمکن أن تعم النوافل أیضا بمعنی رعایة ما یوجب صحتها و عدم تطرق بدعة إلیها فیؤول إلی أنه إذا أتیتم بالنافلة فأتوا بها علی ما أمرتم برعایة شرائطها و لوازمها و فیه مجال نظر.

و خص الصلاة الوسطی بذلک بعد التعمیم لشدة الاهتمام بها لمزید فضلها أو لکونها معرضة للضیاع من بینها فهی الوسطی بین الصلوات وقتا أو عددا أو

ص: 278

الفضلی من قولهم للأفضل الأوسط و قد قال بتعیین کل من الصلوات الخمس قوم إلا أن أصحابنا لم یقولوا بغیر الظهر و العصر کما یظهر من المنتهی و غیره.

فقال الشیخ فی الخلاف إنها الظهر و تبعه جماعة من أصحابنا و به قال زید بن ثابت و عائشة و عبد الله بن شداد لأنها بین صلاتین بالنهار و لأنها فی وسط النهار و لأنها تقع فی شدة الحر و الهاجرة وقت شدة تنازع الإنسان إلی النوم و الراحة فکانت أشق و أفضل العبادات أحمزها و أیضا الأمر بمحافظة ما کان أشق أنسب و أهم و لأنها أول صلاة فرضت و لأنها فی الساعة التی یفتح فیها أبواب السماء فلا تغلق حتی تصلی الظهر و یستجاب فیها الدعاء قیل و لأنها بین البردین صلاة الصبح و صلاة العصر و قیل لأنها بین نافلتین متساویتین کما نقل عن ابن الجنید أنه علل به.

و روی الجمهور من زید بن ثابت قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله یصلی الظهر بالهاجرة و لم یکن یصلی صلاة أشد علی أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله منها فنزلت الآیة رواه أبو داود:.

و روی الترمذی و أبو داود عن عائشة عن رسول الله صلی الله علیه و آله: أنه قرأ حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی و صلاة العصر.

قال فی المنتهی و العطف یقتضی المغایرة لا یقال الواو زائدة کما فی قوله تعالی وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ لأنا نقول الزیادة منافیة للأصل فلا یصار إلیها إلا لموجب و المثال الذی ذکروه نمنع زیادة الواو فیه بل هی للعطف علی بابها و قال فی مجمع البیان (1)

کونها الظهر هو المروی عن الباقر و الصادق علیه السلام و عن بعض أئمة الزیدیة أنها الجمعة فی یومها و الظهر فی غیرها کما سیأتی فی بعض أخبارنا.

و قال السید المرتضی ره هی صلاة العصر و تبعه جماعة من أصحابنا و به قال أبو هریرة و أبو أیوب و أبو سعید عبیدة السلمانی و الحسن و الضحاک و أبو حنیفة و أصحابه و أحمد و نقله الجمهور عن علی علیه السلام قالوا لأنها بین

ص: 279


1- 1. مجمع البیان ج 2 ص 343.

صلاتی لیل و صلاتی نهار و احتج السید بإجماع الشیعة و المخالفون بما رووا عن النبی صلی الله علیه و آله أنه قال یوم الأحزاب شغلونا عن الصلاة الوسطی صلاة العصر ملأ الله بیوتهم و قبورهم نارا و روی فی الکشاف عن صفیة أنها قالت لمن کتب لها المصحف إذا بلغت هذه فلا تکتبها حتی أملأها علیک کما سمعت من رسول الله صلی الله علیه و آله یقرأ فأملت علیه و الصلاة الوسطی صلاة العصر و بأنها تقع فی حال اشتغال الناس بمعاشهم فیکون الاشتغال بها أشق.

و قال بعض المخالفین هی المغرب لأنها تأتی بین بیاض النهار و سواد اللیل و لأنها متوسطة فی العدد بین الرباعیة و الثنائیة و لأنها لا تتغیر فی السفر و الحضر مع زیادتها علی الرکعتین فیناسب التأکید و لأن الظهر هی الأولی إذ قد وجبت أولا فتکون المغرب هی الوسطی.

و قال بعضهم هی العشاء لأنها متوسطة بین صلاتین لا تقصران أو بین لیلیة و نهاریة و لأنها أثقل صلاة علی المنافقین کما روی و قال بعضهم هی الصبح لتوسطها بین صلاتی اللیل و صلاتی النهار و بین الظلام و الضیاء و لأنها لا تجمع مع أخری فهی منفردة بین مجتمعتین و لمزید فضلها لشهود ملائکة اللیل و ملائکة النهار و عندها و لأنها تأتی فی وقت مشقة من برد فی الشتاء و طیب النوم فی الصیف و فتور الأعضاء و کثرة النعاس و غفلة الناس و استراحتهم فکانت معرضة للضیاع فخصت لذلک بشدة المحافظة و به قال مالک و الشافعی و قال و لذا عقبه بالقنوت فإنه لا یشرع عنده فی فریضة إلا الصبح إلا عند نازلة فیعم.

و قیل هی مخفیة مثل لیلة القدر و ساعة الإجابة و اسم الله الأعظم لئلا یتطرق التساهل إلی غیرها بل یهتم غایة الاهتمام بکل منها فیدرک کمال الفضل فی الکل.

و الظاهر أنها الجمعة و الظهر و إنما أبهم بعض الإبهام لتلک الفائدة و غیرها مما قیل فی إخفاء أمثالها و سیتضح لک ذلک فی تضاعیف ما یقرع سمعک

ص: 280

**[ترجمه]محافظت بر نماز با ادای آن در زمانش و مواظبت بر آن با تمام شروط و حدود آن و اتمام ارکان آن و بر اساس اینکه فعل امر به صورت کلی یا به طور خاص در قرآن دالّ بر وجوب باشد، اشاره دارد بر وجوب مواظبت بر تمام نمازها، مگر نمازهائی که دلیلی آن ها را از حکم خارج کرده باشد و چه بسا از آن، استدلال به وجوب نماز جمعه و دو عید و آیات شود، ولی در برخی از روایات آمده که مراد از آن نمازهای پنجگانه است و بنا بر فرض عمومیت، می توان آن را تعمیم داد تا شامل نوافل و نمازهای اختیاری هم گردد؛ در این صورت، دستور به وجوب نیست و شامل رعایت سنت ها در نماز واجب نیز می شود؛ چنانچه از برخی روایات برداشت می شود و نیز ممکن است بر اساس امر به وجوب، نوافل را نیز در بر گیرد، در صورتی که به معنای رعایت آنچه که موجب صحت نماز است و نباید در آن بدعتی رخ دهد، باشد. پس در این صورت چنین تأویل می شود که اگر نافله ای به شما امر شد، آنچنان که به شما دستور داده شده و با رعایت شرایط و لوازم آن انجامش دهید، و در آن جای اشکال وجود دارد.

اختصاص دادن نماز وسطی به این حکم بعد از تعمیم برای این است که به خاطر فضیلت بیشتر آن یا به دلیل اینکه در بین نمازها در معرض از دست دادن است، باید اهتمام بیشتری بدان اختصاص داد؛ زیرا این نماز از لحاظ زمانی یا عددی یا فضلیت، در بین نمازها میانه است، از آنجا که می گویند: اوسط افضل است. برخی قائل به تعیین هر کدام از نمازهای پنجگانه (به عنوان نماز وسطی) هستند، ولی اصحاب ما به غیر از ظهر و عصر را نگفته­اند؛ چنانچه از المنتهی و سایر کتب به نظر می رسد .

شیخ در الخلاف گفته است: منظور از آن نماز ظهر است و عده ای از اصحاب ما از او پیروی کرده اند و زید بن ثابت و عایشه و عبدالله بن شداد قائل به آن بودند؛ زیرا این نماز بین دو نماز روز قرار دارد و به دلیل اینکه این نماز در وسط روز است و به این سبب که این نماز در شدت گرما و داغی ظهر خوانده می شود که زمان شدت تمایل انسان به خواب و استراحت است، پس سخت­ترین نماز است و بهترین کردارهای شایسته، دشوارترین آن ها است و همچنین دستور به مراقبت بر کاری که سختتر است، مناسب­تر و مهمتر است و به این سبب که این نماز اولین نمازی است که واجب گردیده و در ساعتی قرار دارد که درهای آسمان در آن ساعت گشوده است و بسته نمی شود تا زمانی که نماز ظهر خوانده شود و دعا در این ساعت مستجاب می شود. و گفته شده، به این دلیل که بین بردین [خنکی صبح و عصر] یعنی نماز صبح و نماز عصر قرار دارد و گفته شده به این دلیل که بین دو نافله مساوی قرار دارد؛ چنانچه از ابن جنید نقل شده که دلیلش را آن دانسته است.

عمده راویان از زید بن ثابت روایت کرده اند که گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر را در گرمای نیمروز می خواند و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نمازی را سختتر از آن نماز نخوانده بودند؛ از این رو این آیه نازل شد. ابو داود آن را روایت کرده است.

ترمذی و ابو داود از عایشه از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود: نمازها و نماز میانه و نماز عصر را مواظبت کنید.

در المنتهی گفته است: عطف اقتضای مغایرت می کند. گفته نشود واو زائده است؛ چنانکه در قول خدای تعالی آمده است: « وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ » زیرا ما می گوئیم: زائده بودن با اصل منافات دارد، پس به سوی آن گرایش نیست مگر بنا به علتی و در مثالی که آن ها ذکر کرده اند، زائد بودن واو را نمی پذیریم، بلکه این واو، عطف است بنا بر باب خود. در مجمع البیان - . مجمع البیان 2 : 343 -

گفته است: اینکه نماز میانه نماز ظهر است، از امام باقر و صادق علیهما السلام روایت شده است و از برخی از ائمه زیدیه روایت شده است که این نماز در روز جمعه، نماز جمعه است و در سایر روزها نماز ظهر است؛ چنانچه در برخی روایات ذکر خواهد شد.

سید مرتضی - رحمه الله - گفته است: منظور از آن نماز عصر است و عده ای از اصحاب ما از او تبعیت کرده اند و ابو هریره و ابو ایوب و ابو سعید عبیده سلمانی و حسن و ضحاک و ابو حنیفه و اصحاب او و احمد بدان معتقد هستند و جمهور آن را از امام علی علیه السلام روایت کرده اند و گفته اند: به این دلیل است که این نماز بین دو نماز شب و دو نماز روز قرار دارد؛ و سید اجماع شیعه را حجت دانسته و مخالفان به آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده اند استناد کرده اند مبنی بر اینکه حضرت در جنگ احزاب فرمود: ما را از نماز میانه یعنی نماز عصر مشغول کرده اند، خداوند خانه ها و قبورشان را از آتش مملو گرداند. در کشاف از صفیه روایت کرده است که به کسی که قرآن را برایش نوشت گفت: وقتی به این آیه رسیدی آن را ننویس تا آن را آنگونه که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که آن را می خواند، برایت املا کنم و آن را برایش املا کردم که نماز میانه نماز عصر است و از آنجا که این نماز در زمان اشتغال مردم به زندگی­شان قرار دارد، اشتغال به آن دشوارتر است.

برخی از مخالفین گفته اند: آن نماز مغرب است؛ زیرا بین روشنی روز و سیاهی شب قرار دارد و به این دلیل که این نماز از لحاظ شمارش بین نمازهای چهار رکعتی و دو رکعتی، در میانه قرار دارد؛ و به سبب اینکه این نماز با وجود اینکه از دو رکعت بیشتر است، ولی در سفر و حضر تغییری نمی کند، پس مناسب تأکید است و به دلیل اینکه ظهر نماز اول است، زیرا اول واجب شده، پس مغرب میانه می شود.

برخی گفته اند: این نماز عشاست؛ زیرا بین دو نماز قرار دارد که به صورت شکسته خوانده نمی­شوند، یا بین دو نماز شبانه و روزانه قرار دارد و به این دلیل که این نماز سنگین ترین نماز بر منافقان است، همانطور که روایت شده است؛ و برخی هم گفته اند این نماز، صبح است؛ زیرا بین دو نماز شب و دو نماز روز و بین تاریکی و روشنائی است؛ و به این دلیل که این نماز با نمازی دیگر جمع نمی شود و بین دو نماز که با هم جمع خوانده می­شوند، این نماز تنهاست و به خاطر فضیلت بیشتر آن به سبب حضور فرشتگان شب و روز در آن؛ و به این دلیل که این نماز در زمان سختی سرمای زمستان و خواب خوش تابستان و سستی اعضا و زیادی خواب آلودگی و غفلت مردم و استراحت آنان خوانده می شود و در معرض از دست دادن قرار دارد، به همین دلیل به شدت مواظبت اختصاص داده شده است و مالک و شافعی بدان قائل هستند، لذا در پی آن قنوت می­خوانند؛ زیرا قنوت در هیچ فریضه ای جز صبح و جز به هنگام سختی ای که پیش آید، در نزد آنان مشروع نیست، که در این صورت، در همه قنوت­ها نماز می­خوانند..

گفته شده: این نماز مانند شب قدر و ساعت اجابت است و اسم اعظم خدا پنهان است تا در مورد سایر نمازها تساهلی صورت نگیرد، بلکه در هر یک از آن ها نهایت تلاش صورت بگیرد تا کمال فضیلت در تمام این نمازها حاصل شود.

ظاهر این است که این نماز جمعه و ظهر است و اندکی با ابهام بیان شده تا آن فایده و نیز سایر فوایدی که در پنهان کردن امثال آن گفته شده را در بر داشته باشد و در لابلای اخباری که به گوش تو خواهد رسید، این سخن برایت روشن خواهد شد.

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الصَّلَاةَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الصَّلَاةَ عَلَی عَشَرَةِ أَوْجُهٍ صَلَاةَ الْحَضَرِ وَ صَلَاةَ السَّفَرِ وَ صَلَاةَ الْخَوْفِ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ وَ صَلَاةَ الْکُسُوفِ لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ صَلَاةَ الْعِیدَیْنِ وَ صَلَاةَ الِاسْتِسْقَاءِ وَ الصَّلَاةَ عَلَی الْمَیِّتِ (1).

الهدایة، مرسلا عنه علیه السلام: مثله (2)

**[ترجمه]الخصال: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: خداوند عزوجل نماز را واجب فرمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز را در ده وجه سنت نمود: نماز حضر، نماز سفر، نماز خوف در سه وجه و نماز گرفتگی برای خورشید و ماه و نماز عیدین و نماز باران و نماز میت. - . الخصال 2 : 58 -

الهدایة: مرسلا از امام باقر علیه السلام نظیر آن را روایت کرده است. - . الهدایة : 28 -

**[ترجمه]

بیان

و سن أی شرع و قرر و بین أعم من الوجوب و الاستحباب لدخول الاستسقاء و العیدین مع فقد الشرائط فیها و أما عدها عشرة مع کونها إحدی عشرة فلعد العیدین واحدة لاتحاد سببهما و هو کونه عیدا أو عد الکسوفین واحدة لتشابه سببهما أو یقال المقصود عد الصلوات الواجبة غالبا فیکون ذکر الاستسقاء استطرادا أو عد الصلوات الحقیقیة و یکون ذکر صلاة المیت استطرادا أو بعطفها علی العشرة و إفرازها عنها لتلک العلة و علی الوجوه الأخر یدل علی کونها صلاة حقیقة.

فإن قیل بعض تلک الصلوات ظهر من القرآن کصلاة السفر و الخوف قلنا لعل المعنی أن أکثرها ظهر من السنة أو آدابها و شرائطها و تفاصیلها و أما أنواع صلاة الخوف فهی الصلاة المقصورة و المطاردة و شدة الخوف أو ذات الرقاع و عسفان و بطن النخل و الأول أظهر و إنها ترجع إلی القسم الأول و صلاة الجمعة داخلة فی صلاة الحضر و لا یضر خروج الصلاة الملتزمة لأن المقصود عد ما وجب بالأصالة و أما صلاة الطواف فیمکن عدها فی صلاة السفر إذ الغالب وقوعها فیه أو یقال إنها داخلة فی أفعال الحج و المقصود عد ما لم یکن کذلک أو یقال الغرض عد الصلوات المتکررة الکثیرة الوقوع.

ص: 281


1- 1. الخصال ج 2 ص 58.
2- 2. الهدایة: 28.

**[ترجمه]«سنَّ» یعنی: تشریع و مقرر و بیان کرد و اعم از وجوب و استحباب است، به دلیل دخول نماز استسقا و عیدین با وجود نبود شرایط در آنان؛ و اما اینکه آن ها را ده عدد شمرده، با وجود اینکه یازده تاست، به این خاطر است که عیدین را به خاطر اتحاد سبب در آن دو یعنی: عید بودن آن دو، یک نماز به شمار آورده؛ یا اینکه دو کسوف را به خاطر تشابه سبب آن دو یکی شمرده؛ یا گفته می شود مقصود، غالباً شمردن نمازهای واجب است و در این صورت استسقا را هم ضمن آن­ها ذکر کرده؛ یا اینکه نمازهای حقیقی را برشمرده و نماز میت را در ضمن آن­ها ذکر کرده؛ یا بدان علت آن را جدا ذکر کرده و بر عشره (ده تا) عطف کرده است یا بنا بر سایر وجوه، اشاره دارد به اینکه این نماز حقیقی است.

اگر گفته شود برخی از آن نمازها از قرآن مشخص شده مثل نماز سفر و خوف، باید بگوئیم: شاید معنا این باشد که اکثر این نمازها یا آداب و شرایط و جزئیات آن از سنت حاصل شده است. اما انواع نماز خوف عبارت است از نماز کوتاه و مطارده و شدت خوف یا ذات الرقاع و عسفان و بطن النخل و اول اظهر است و این نماز به قسم اول باز می گردد و نماز جمعه داخل در نماز حضر است و خروج نماز ملتزم زیانی ندارد زیرا مقصود برشمردن چیزی است که با اصالت واجب شده؛ و اما نماز طواف را می توان جزء نماز سفر به شمار آورد؛ زیرا غالب وقوع آن در سفر است، یا گفته می شود که این نماز داخل در اعمال حج است و مقصود بر شمردن چیزی بوده که اینگونه نباشد؛ یا گفته می شود غرض شمردن نمازهای تکراری است که بسیار رخ می دهد.

**[ترجمه]

«2»

الْخِصَالُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعِجْلِیِّ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِیِّ وَ غَیْرِهِمْ مِنْ مَشَایِخِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ عَنْ تَمِیمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: صَلَاةُ الْفَرِیضَةِ الظُّهْرُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْعَصْرُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْمَغْرِبُ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْفَجْرُ رَکْعَتَانِ فَجُمْلَةُ الصَّلَاةِ الْمَفْرُوضَةِ سَبْعَ عَشْرَةَ رَکْعَةً وَ السُّنَّةُ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ رَکْعَةً مِنْهَا أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ بَعْدَ الْمَغْرِبِ- لَا تَقْصِیرَ فِیهَا فِی سَفَرٍ وَ لَا حَضَرٍ وَ رَکْعَتَانِ مِنْ جُلُوسٍ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ تُعَدَّانِ بِرَکْعَةٍ وَ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ فِی السَّحَرِ وَ هِیَ صَلَاةُ اللَّیْلِ وَ الشَّفْعُ رَکْعَتَانِ وَ الْوَتْرُ رَکْعَةٌ وَ رَکْعَتَا الْفَجْرِ بَعْدَ الْوَتْرِ وَ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ وَ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ قَبْلَ الْعَصْرِ(1).

العیون، عن عبد الواحد بن محمد بن عبدوس عن علی بن محمد بن قتیبة عن الفضل بن شاذان: فیما کتب الرضا علیه السلام للمأمون مثله (2) تحف العقول، مرسلا: مثله (3).

**[ترجمه]الخصال: امام صادق علیه السلام می فرماید: نماز فریضه چهار رکعت ظهر و چهار رکعت عصر و سه رکعت مغرب و چهار رکعت عشا و دو رکعت صبح است و تمام نمازهای واجب هفده رکعت هستند و مستحبی سی و چهار رکعت است که چهار رکعت از آن بعد از نماز مغرب است که در سفر و حضر شکسته نمی شود و دو رکعت نماز نشسته بعد از عشاست که یک رکعت محسوب می شود و هشت رکعت در سحر است و آن نماز شب است و شفع دو رکعت است و وتر یک رکعت و دو رکعت فجر بعد از نماز وتر است و هشت رکعت پیش از ظهر و هشت رکعت پیش از عصر. - . الخصال 2 : 151 -

العیون: از فضل بن شاذان در نامه ای که امام رضا علیه السلام به مأمون نوشته بود، نظیر آن حدیث آمده است. - . عیون الاخبار 2 : 123 -

تحف العقول: نظیر این حدیث را ذکر کرده است. - . تحف العقول : 439 چاپ الإسلامیة -

**[ترجمه]

«3»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ مَعاً عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مِنَ الصَّلَوَاتِ فَقَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قُلْتُ هَلْ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ تَعَالَی وَ بَیَّنَهُنَّ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ- أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ (4) وَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا فَفِیمَا بَیْنَ دُلُوکِ

ص: 282


1- 1. الخصال ج 2 ص 151.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 123.
3- 3. تحف العقول ص 439 ط الإسلامیة.
4- 4. أسری: 78.

الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ سَمَّاهُنَّ وَ بَیَّنَهُنَّ وَ وَقَّتَهُنَّ وَ غَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ ثُمَّ قَالَ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً فَهَذِهِ الْخَامِسَةُ وَ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی ذَلِکَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ(1) وَ طَرَفَاهُ صَلَاةُ الْمَغْرِبِ وَ الْغَدَاةِ- وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ فَهِیَ صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی (2) وَ هِیَ صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ هِیَ أَوَّلُ صَلَاةٍ صَلَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هِیَ وَسَطُ صَلَاتَیْنِ بِالنَّهَارِ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ- وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ فِی صَلَاةِ الْوُسْطَی (3).

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْهُ علیه السلام: مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ وَ الصَّلَاةُ الْوُسْطَی وَ هِیَ صَلَاةُ الْجُمُعَةِ وَ الظُّهْرِ فِی سَائِرِ الْأَیَّامِ (4).

الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ وَ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ مَعاً عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الصَّلَاةِ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ مِثْلَ مَا مَرَّ إِلَی قَوْلِهِ وَ هِیَ وَسَطُ صَلَاتَیْنِ بِالنَّهَارِ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ وَ قَالَ فِی بَعْضِ الْقِرَاءَةِ- حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ- وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ فِی صَلَاةِ الْعَصْرِ قَالَ وَ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی سَفَرٍ فَقَنَتَ فِیهَا فَتَرَکَهَا عَلَی حَالِهَا وَ أَضَافَ لِلْمُقِیمِ رَکْعَتَیْنِ وَ إِنَّمَا وُضِعَتِ الرَّکْعَتَانِ اللَّتَانِ أَضَافَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ الْجُمُعَةِ لِمَکَانِ الْخُطْبَتَیْنِ

ص: 283


1- 1. هود: 116.
2- 2. البقرة: 238.
3- 3. معانی الأخبار ص 332 و الحدیث یوافق مذهب أبی حنیفة من حیث التفسیر و فیه أن الصلوات الخمس فرضت علی الأمة علی ما هو الیوم فی المدینة مع أن سورة الإسراء ثمّ هود نزلتا بمکّة، و سیأتی فی باب أوقات الصلوات أن آیة الاسراء تشمل صلاة المغرب و الصبح فقط، و أن أول الصلوات المفروضات هی صلاة المغرب مع الصبح بآیة الاسراء.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 131.

فَمَنْ صَلَّاهَا وَحْدَهُ فَلْیُصَلِّهَا أَرْبَعاً کَصَلَاةِ الظُّهْرِ فِی سَائِرِ الْأَیَّامِ قَالَ وَ وَقْتُ الْعَصْرِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فِی وَقْتِ الظُّهْرِ فِی سَائِرِ الْأَیَّامِ (1).

**[ترجمه]معانی الأخبار: از زراره روایت کرده که گفت: از امام باقر علیه السلام درباره نمازهایی که خداوند جل جلاله واجب کرده پرسیدم. حضرت فرمود: پنج نماز در شب و روز. عرض کردم: آیا خداوند تعالی آن نمازها را در کتاب خود نام برده و توضیح داده است؟ فرمود: آری. خداوند عزوجل به پیامبر خویش فرمود: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ»، - . اسرا / 78 - {نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکی شب برپادار.} دلوک آفتاب یعنی: زوال آن، بین زوال خورشید تا تاریکی شب، چهار نماز وجود دارد که خداوند آن ها را نام نهاده و روشن ساخته و زمانشان را مشخص فرموده است. «غسق اللیل» یعنی: نیمه شب.

سپس فرمود: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» - . اسرا / 78 - {نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است.} و این نماز پنجم است و خداوند تبارک و تعالی در این مورد فرموده است: «أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ»، - . هود / 116 -

{در دو طرف روز [اول و آخر آن] نماز را برپا دار.} و دو طرف آن، نماز مغرب و صبح است. «وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ،» - . هود / 116 - {و نخستین ساعات شب.} و آن نماز عشاست و خداوند عزوجل فرموده است: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی»، - . بقره / 238 - {بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید.} و آن نماز ظهر است و اولین نمازی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله خواندند و در وسط دو نماز در روز قرار دارد، نماز صبح و نماز عصر. «وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ،» - . بقره / 238 - {و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.} در نماز میانه. - . معانی الأخبار : 332 و حدیث از لحاظ تفسیر مطابق با مذهب ابو حنیفه است و در آن آمده است که نمازهای پنجگانه بر اساس آنچه امروزه وجود دارد، در مدینه بر امت واجب گشت، با اینکه سوره اسرا و سپس هود در مکه نازل شدند. و در باب اوقات نماز خواهد آمد که آیه اسرا تنها شامل نماز مغرب و صبح می شود و اینکه نمازهای واجب در آیه اسرا عبارتند از مغرب و صبح. -

دعائم الإسلام: از امام باقر علیه السلام نظیر این حدیث روایت شده است با این تفاوت که حضرت فرموده: و نماز میانه که همان نماز جمعه، و در سایر روزها نماز ظهر است. - . دعائم الاسلام 1 : 131 -

العلل: از زراره روایت شده که گفته است: از امام باقر علیه السلام درباره آنچه خداوند عزوجل از نماز واجب کرده، سؤال شد. و مثل حدیثی که از حضرت گذشت، حدیث را ادامه داد تا آنجا که فرمود: این نماز در میانه دو نماز در روز یعنی نماز صبح و نماز عصر قرار دارد و در بخشی از قرائت فرمود: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی»، {مواظبت کنید بر نمازها و نماز میانه} و نماز عصر {و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.} در نماز عصر. فرمود: این آیه در روز جمعه نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر بود، پس خاضعانه برای آن با پا خاست و آن را (پس از دو رکعت) تمام کرد و برای مقیم دو رکعت اضافه نمود و در واقع، این دو رکعتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله اضافه فرمود، در روز جمعه به جای دو خطبه قرار داده شد، پس هر کس آن را به تنهائی بخواند، باید چهار رکعت دیگر مانند نماز ظهر در سایر روزها بخواند. فرمود: و وقت نماز عصر در روز جمعه، در وقت نماز ظهر در سایر روزهاست. - . علل الشرائع 2 : 44 - 43 -

**[ترجمه]

تبیین

قوله من الصلاة قال الشیخ البهائی قدس سره لعل تعریف الصلاة للعهد الخارجی و المراد الصلاة التی یلزم الإتیان بها فی کل یوم و لیلة أو السؤال عما فرض الله سبحانه فی الکتاب العزیز دون ما ثبت بالسنة و علی الوجهین لا إشکال فی الحصر فی الخمس کما یستفاد من سوق الکلام بخروج صلاة الآیات و الأموات و الطواف مثلا.

فإن قلت فی الحمل علی الوجه الأول یشکل صلاة الجمعة فإنه مما لا یلزم الإتیان به کل یوم و ما یلزم الآیتان به کذلک أقل من خمس و الحمل علی الوجه الثانی أیضا مشکل فإن الجمعة و العید مما فرضه الله سبحانه فی الکتاب قال جل و علا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ الآیة قال فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ(2) و قد قال جماعة من المفسرین أن المراد صلاة العید بقرینة قوله تعالی وَ انْحَرْ أی انحر الهدی

و روی: أنه کان ینحر ثم یصلی فأمر أن یصلی ثم ینحر.

**[ترجمه]شیخ بهائی - قدس سره - در مورد «من صلاة» گفته است: شاید تعریف نماز از نوع عهد خارجی باشد و مراد نمازی است که هر روز و هر شب باید ادا شود؛ یا سؤال در مورد چیزی باشد که خدای سبحان در کتاب عزیز واجب فرموده است بدون اینکه با سنت ثابت شده باشد و بنا بر دو وجه، اشکالی در محدود شدن به پنج مورد نیست؛ چنانچه از سیاق کلام، خروج نماز آیات و میت و طواف - به عنوان مثال - استفاده می شود.

اگر بگوئی در حمل بر وجه اول، نماز جمعه اشکال پیدا می کند، زیرا این نماز از مواردی است که خواندن آن در هر روز لازم نیست و همچنین آنچه که لزوم انجام آن کمتر از پنج تاست و حمل به وجه دوم نیز مشکل است؛ زیرا جمعه و عید از نمازهایی است که خداوند سبحان در کتاب خویش واجب نموده و فرموده است: «إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ»، - . جمعه / 9 - {چون برای نماز جمعه ندا در داده شد.} ادامه آیه. فرمود: « فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ »، - . کوثر/ 2 - {پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن.} گروهی از مفسرین گفته اند که به قرینه قول خدای تعالی «وانحر» یعنی: قربانی کن، مراد نماز عید است و روایت شده که او ابتدا قربانی می کرد و سپس نماز می گزارد، پس خداوند دستور داده است که ابتدا نماز بگزارد و سپس قربانی کند.

**[ترجمه]

قلت

الجمعة مندرجة تحت الظهر و منخرطة فی سلکها فالإتیان بالظهر فی قوة الإتیان بالجمعة و تفسیر الصلاة فی الآیة الثانیة بصلاة العید و النحر بنحر الهدی و إن قال به جماعة من المفسرین إلا أن المروی عن أئمتنا أن المراد رفع الیدین إلی النحر حال التکبیر فی الصلاة انتهی.

قوله علیه السلام سماهن قیل المراد بالتسمیة المعنی اللغوی و قیل

ص: 284


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 43 و 44.
2- 2. سورة الکوثر: 2، و سیأتی فی محله أن ذلک صلاة الشکر لمولد فاطمة الزهراء المسمی فی القرآن العزیز بالکوثر لانتشار نسل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله منها، و أن المراد بالنحر العقیقة، لا الهدی مع أن السورة مکیة نزلت فی اوائل البعثة و صلاة العید شرعت بمکّة بعد تشریع صلاة الجمعة.

المراد بها و بالتبیین الإجمالیان و قیل علی لسان النبی صلی الله علیه و آله أو بفعله و وقتهن إذ یعلم من الآیة أن هذا الوقت وقت لمجموع هذه الصلوات الأربع و لیس بین الأوقات فصل کما قال به بعضهم.

قوله علیه السلام فی ذلک أی فی بیان الصلوات قوله و قال فی بعض القراءة الظاهر أنه کلام الإمام علیه السلام و یحتمل أن یکون من کلام الراوی بقرینة أن الصدوق أسقطه فی معانی الأخبار ثم إن النسخ مختلفة هاهنا ففی التهذیب (1)

و صلاة العصر کما فی العلل و فی الفقیه

و الکافی (2)

بدون الواو و قد قرئ فی الشواذ بهما قال فی الکشاف فی قراءة ابن عباس و عائشة مع الواو و فی قراءة حفصة بدونها فمع الواو أورده علیه السلام تأییدا و بدونها تبهیما للتقیة أو هو من الراوی کما أومأنا إلیه.

قوله فی صلاة العصر أقول فی الکافی و الفقیه و التهذیب و غیرها فی صلاة الوسطی فالظاهر أنه کلام الإمام علیه السلام ذکره تفسیرا للآیة و قد تمت القراءة عند قوله و صلاة العصر و علی ما فی العلل یحتمل أن یکون تتمة للقراءة أو تفسیرا بناء علی هذه القراءة و الظاهر أنه من تصحیف النساخ و ما فی الکتب المشهورة أصح و أصوب و یدل علی وجوب القنوت أو تأکده فی صلاة الجمعة و لذا کرر فیه القنوت و ترکها علی حالها أی لم یضف إلیها رکعتین أخریین کما أضاف للمقیم فی الظهر و العصر و العشاء و فی الکافی و غیره فی السفر و الحضر.

و قال السید الداماد قدس سره فالفرائض الیومیة الحضریة یوم الجمعة خمس عشرة رکعة و فی سائر الأیام سبع عشرة رکعة(3)

و هی فی

ص: 285


1- 1. التهذیب ج 1 ص 304.
2- 2. الفقیه ج 1 ص 125، الکافی ج 3 ص 271.
3- 3. قد أشرنا قبل ذلک أن الرکعات المفروضة فی الصلوات الخمس هی عشر رکعات فقط، و الخمسة الأخری فی یوم الجمعة، و السبعة فی سائر الأیّام سنة فی فریضة، و سیأتی مزید توضیح لذلک إنشاء اللّه.

السفر إحدی عشرة رکعة فهی من حیث صلاة الجمعة متوسطة بحسب العدد بین السفریة و الحضریة فی غیر یوم الجمعة فهذا وجه ثالث لیکون صلاة الجمعة هی الصلاة الوسطی و قوله علیه السلام وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ فی صلاة الوسطی أیضا یؤکد هذا القول لمزید اختصاص الجمعة بالقنوت لأن فیها قنوتین فلیتعرف انتهی.

و إنما وضعت الرکعتان أی وضع الله الرکعتین و رفعهما عن المقیم الذی یصلی جماعة لأجل الخطبتین فإنهما مکان الرکعتین و یحتمل أن یکون المراد إنما قررت الرکعتان المزیدتان للمقیم الذی یصلی منفردا عوضا عن الخطبتین.

و قال الشیخ البهائی قدس الله روحه المراد بالمقیم فی قوله علیه السلام و أضاف للمقیم ما یشمل من کان مقیما فی غیر یوم الجمعة و من کان مقیما فیه غیر مکلف بصلاة الجمعة و المراد بالمقیم المذکور ثانیا أما الأول علی أن یکون لامه للعهد الذکری فالجار متعلق بقوله أضافهما و أما من فرضه الجمعة فالجار متعلق بقوله وضعت أی سقطت لأجله و أما الظرف أعنی قوله یوم الجمعة فمتعلق بقوله وضعت علی التقدیرین انتهی.

**[ترجمه]نماز جمعه در ذیل نماز ظهر مندرج است و در زیر مجموعه آن قرار دارد، پس خواندن ظهر در حکم خواندن جمعه است و تفسیر نماز در آیه دوم، نماز عید است و نحر یعنی قربانی کردن. اگر چه عده ای از مفسران بدان معتقد هستند، ولی آنچه از امامان ما روایت شده این است که مراد بلند کردن دستان تا [محاذات]گلو در حال تکبیر در نماز است. پایان.

فرمایش حضرت علیه السلام «سماهنّ»، گفته شده: مراد از تسمیه، معنای لغوی است و گفته شده مراد از آن و از تبیین، بیان اجمالی است و گفته شده بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله جاری شده یا از سوی حضرت صورت گرفته باشد و وقت آن ها را تعیین کرده باشد؛ زیرا از این آیه چنین فهمیده می شود که این وقت، وقتی است برای مجموع این نمازهای چهارگانه، و بین اوقات، فاصله ای وجود ندارد؛ چنانچه برخی از آنان قائل به آن هستند .

قول حضرت علیه السلام «در مورد آن» یعنی در بیان نمازها و سخن او «و در بخشی از قرائت گفته است»، ظاهر این است که منظور کلام امام علیه السلام است و احتمال دارد از کلام راوی باشد، به قرینه اینکه صدوق آن را در معانی الأخبار انداخته است، نسخه ها هم مختلف است. در التهذیب - . التهذیب 1 : 304 -

گفته است: و نماز عصر آنچنان که در العلل و الفقیه و کافی - . الفقیه 1 : 125، الکافی 3 : 271 -

ذکر شده، بدون واو است و در موارد نادر به هر دو قرائت شده است. در کشاف گفته است: در قرائت ابن عباس و عایشه با واو ذکر شده و در قرائت حفصه بدون واو. حضرت علیه السلام آن را با واو ذکر کرده تا آن را تأیید کند و نیز بدون آن به صورت مبهم به منظور تقیه یا شاید هم چنانچه بدان اشاره کردیم، از سوی راوی رخ داده باشد.

قول حضرت «فی صلاة العصر»، می گویم: در کافی و الفقیه و التهذیب و غیر آن ذکر شده است: «در نماز میانه»، ظاهر این است که این کلام امام علیه السلام است که در تفسیر آیه آن را ذکر کرده است و قرائت در آنجا که می گوید: «و صلاة العصر» تمام شده و بر اساس آنچه در العلل ذکر شده، احتمال دارد که تتمه ای برای قرائت یا تفسیری بر اساس این قرائت باشد و ظاهر این است که این از اشتباه نسخه نویسان است و آنچه در کتب مشهوره وجود دارد صحیح تر و درستتر است و اشاره دارد بر وجوب قنوت یا تأکید آن در نماز جمعه؛ از این رو قنوت در آن تکرار شده و به حال خود رها شده است؛ یعنی دو رکعت دیگر را به آن نیفزود، چنانچه در نماز ظهر و عصر و عشا برای نمازگزار اضافه کرده است و در کافی و سایر کتب ذکر شده: در سفر و حضر.

میر داماد - قدس سره - گفته است: نمازهای واجب یومیه در وطن در روز جمعه پانزده رکعت و در سایر روزها هفده رکعت - . پیش از آن ذکر کردیم که رکعات واجب در نمازهای پنجگانه فقط ده رکعت است و پنج رکعت دیگر در روز جمعه است و هفت رکعت در سایر روزها در نماز فریضه سنت است و إن شاء الله توضیح بیشتر برای آن ذکر خواهد شد. -

و در سفر یازده رکعت است، بدین دلیل که نماز جمعه بر حسب عدد، بین نمازهایی که در سفر و حضر خوانده می شود، به غیر از روز جمعه، میانه است. این وجه سوم است برای اینکه نماز جمعه نماز میانه است و قول حضرت علیه السلام: {خاضعانه برای او به پا خیزید} در نماز میانه، نیز بر این سخن تأکید دارد، به خاطر اختصاص بیشتر جمعه به قنوت؛ زیرا در این نماز دو قنوت وجود دارد که باید مشخص شود. پایان.

«دو رکعت کنار گذاشته شدند» یعنی: خداوند این دو رکعت را کنار گذاشت و آن را از نمازگزاری که نماز جماعت می خواند، به دلیل دو خطبه برداشت؛ زیرا این دو خطبه به جای آن دو رکعت هستند و احتمال دارد که مراد این باشد که دو رکعت اضافه برای نمازگزاری که به صورت فرادی نماز می خواند، به جای آن دو خطبه وضع شده است.

شیخ بهایی - قدس الله روحه - گفته است: مراد از مقیم در قول حضرت علیه السلام «و أضاف للمقیم» شامل کسانی که در غیر از روز جمعه نماز می خواندند و کسانی که بدون مکلف شدن به نماز جمعه در این روز نماز می خواندند، نمی شود، و نیز مراد از «مقیم»ی که برای بار دوم ذکر شده، اولا بر اساس اینکه لام آن، لام عهد ذکری باشد، حرف جر متعلق به قولش: «اضافهما» است و اما هر کس که جمعه را بر او واجب کرده، حرف جر متعلق به قول او «وضعت» است یعنی: به خاطر آن افتاده؛ و اما ظرف یعنی سخنش «روز جمعه»، بنا بر این دو فرض متعلق به «وضعت» است. پایان.

**[ترجمه]

أقول

فی الکافی و غیرها و ترکها علی حالها فی السفر و الحضر و أضاف للمقیم رکعتین و إنما وضعت الرکعتان اللتان أضافهما النبی صلی الله علیه و آله یوم الجمعة للمقیم و لو کان هذا مراده بأضافهما لکان فی غایة البعد و الرکاکة و یدل الخبر علی أن وقت صلاة الجمعة وقت النافلة سائر الأیام و سیأتی القول فیه و تفسیر سائر الآیات فی الأبواب الآتیة.

**[ترجمه]در کافی و سایر کتب آمده است: و قنوت را در سفر و حضر به حال خود رها کرد و به مقیم دو رکعت اضافه کرد و دو رکعتی که پیامبر صلی الله علیه و آله اضافه کرده، در روز جمعه برای مقیم است. اگر مرادش از «أضافهما» این بود، بی نهایت دور از ذهن و بی معنا بود و این روایت اشاره دارد به اینکه وقت نماز جمعه، زمان نافله در سایر روزهاست و در مورد آن سخن خواهیم راند و تفسیر سایر آیات را در باب های آینده عنوان خواهیم کرد.

**[ترجمه]

«4»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَرَأَ حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی- وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ- وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ قَالَ إِقْبَالُ الرَّجُلِ عَلَی صَلَاتِهِ وَ مُحَافَظَتُهُ حَتَّی لَا یُلْهِیَهُ وَ

ص: 286

لَا یَشْغَلَهُ عَنْهَا شَیْ ءٌ(1).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: از امام صادق علیه السلام روایت شده که آیه: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی - وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ - وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ» را چنین قرائت فرمود:{بر نمازها و نماز میانه - و نماز عصر - مواظبت کنید و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.} به این معنی است: توجه نمودن انسان به نماز خود و مواظبت بر آن، تا اینکه چیزی او را از آن غافل و مشغول نسازد. - . تفسیر قمی : 69 -

**[ترجمه]

«5»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ مَقْبُرَةَ الْقَزْوِینِیِّ مَعاً عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنِ الْقَعْقَاعِ بْنِ حُکَیْمٍ عَنْ أَبِی یُونُسَ مَوْلَی عَائِشَةَ زَوْجَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَمَرَتْنِی عَائِشَةُ أَنْ أَکْتُبَ لَهَا مُصْحَفاً وَ قَالَتْ إِذَا بَلَغْتَ هَذِهِ الْآیَةَ فَاکْتُبْ- حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ- وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ ثُمَّ قَالَتْ عَائِشَةُ سَمِعْتُهَا وَ اللَّهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2).

**[ترجمه]معانی الأخبار: از ابو یونس غلام عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که گفت: عایشه به من دستور داد تا قرآنی برای او بنویسم و گفت: چون به این آیه رسیدی، بنویس: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی - وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ - وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ» سپس عایشه گفت: به خدا سوگند آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم. - . معانی الأخبار : 331 -

**[ترجمه]

«6»

وَ مِنْهُ بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الصَّبَّاحِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ دُکَیْنٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ أَبِی یُونُسَ قَالَ: کَتَبْتُ لِعَائِشَةَ مُصْحَفاً فَقَالَتْ إِذَا مَرَرْتَ بِآیَةِ الصَّلَاةِ فَلَا تَکْتُبْهَا حَتَّی أُمْلِئَهَا عَلَیْکَ فَلَمَّا مَرَرْتُ بِهَا أَمْلَتْهَا عَلَیَ حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ(3).

**[ترجمه]از معانی الأخبار: از ابو یونس روایت کرده که گفت: قرآنی را برای عایشه نوشتم. او به من گفت: وقتی به آیه نماز رسیدی آن را ننویس تا آن را برای تو املا کنم. وقتی به آن رسیدم، چنین برای من املا کرد: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْر»ِ. - . معانی الأخبار : 331 -

**[ترجمه]

«7»

وَ مِنْهُ، بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْ سَعْدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی زَهْرٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ عَمْرِو بْنِ نَافِعٍ قَالَ: کُنْتُ أَکْتُبُ مُصْحَفاً لِحَفْصَةَ زَوْجَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ إِذَا بَلَغْتَ هَذِهِ الْآیَةَ فَاکْتُبْ حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ.

قال الصدوق ره هذه الأخبار حجة لنا علی المخالفین و صلاة الوسطی صلاة الظهر(4).

**[ترجمه]از معانی الأخبار: از عمرو بن نافع روایت کرده که گفته است: قرآنی را برای حفصه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله می نوشتم که گفت: وقتی به این آیه رسیدی بنویس: « حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْر ».

صدوق - رحمه الله - گفته است: این اخبار حجت ماست علیه مخالفان و صلاة وسطی، نماز ظهر است. - . معانی الأخبار : 331 -

**[ترجمه]

«8»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: صَلَاةُ الْوُسْطَی صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ هِیَ أَوَّلُ صَلَاةٍ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله (5).

ص: 287


1- 1. تفسیر القمّیّ ص 69.
2- 2. معانی الأخبار ص 331.
3- 3. معانی الأخبار ص 331.
4- 4. معانی الأخبار ص 331.
5- 5. معانی الأخبار ص 331.

**[ترجمه]از معانی الأخبار: از ابو بصیر روایت شده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: نماز وسطی نماز ظهر است و آن اولین نمازی است که خداوند بر پیامبر خویش - که درود خدا بر او و خاندانش باد - فرو فرستاد. - . معانی الأخبار : 331 -

**[ترجمه]

أقول

قد سبق فی باب علل الصلاة خبر نفر من الیهود سألوا النبی صلی الله علیه و آله و فیه ما یدل علی أن الصلاة الوسطی صلاة العصر.

**[ترجمه]در باب علت های نماز، روایت عده ای از یهود ذکر شد که از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال نمودند و در ضمن آن اشاره داشت به اینکه نماز وسطی نماز عصر است.

**[ترجمه]

«9»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَائِذٍ الْأَحْمَسِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی سَیِّدِی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ

اللَّهِ فَقَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ اللَّهِ إِنَّا لَوُلْدُهُ وَ مَا نَحْنُ بِذَوِی قَرَابَتِهِ ثُمَّ قَالَ لِی یَا عَائِذُ إِذَا لَقِیتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ الْمَفْرُوضَاتِ لَمْ یَسْأَلْکَ اللَّهُ عَمَّا سِوَی ذَلِکَ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُنَا أَیُّ شَیْ ءٍ کَانَتْ مَسْأَلَتُکَ حَتَّی أَجَابَکَ بِهَذَا قَالَ مَا بَدَأْتُ بِسُؤَالٍ وَ لَکِنِّی رَجُلٌ لَا یُمْکِنُنِی قِیَامُ اللَّیْلِ وَ کُنْتُ خَائِفاً أَنْ أُوخَذَ بِذَلِکَ فَأَهْلِکَ فَابْتَدَأَنِی علیه السلام بِجَوَابٍ مَا کُنْتُ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْهُ (1).

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: از عائذ احمسی روایت شده که گفت: بر محضر سرورم ابو عبدالله امام صادق علیه السلام وارد شدم و عرض کردم: سلام بر تو ای پسر رسول خدا. فرمود: بر تو نیز سلام باد. به خدا سوگند که ما فرزندان او هستیم و خویشاوندان او نیستیم. سپس به من فرمود: ای عائذ! وقتی با نمازهای پنجگانه واجب به دیدار خدای عزوجل شتافتی، خداوند چیزی غیر آن از تو نخواسته است. - گوید: - یاران ما به او گفتند: پرسش تو چه بود که چنین پاسخی به تو داد؟ گفت: من سؤالی نکردم، ولی من مردی هستم که توان آن را ندارم که شب به عبادت برخیزم. می ترسیدم که به خاطر آن مؤاخذه شوم و نابود گردم. پس حضرت علیه السلام خود پاسخ سؤالی را داد که می خواستم از او بپرسم. - . امالی طوسی 1 : 232 -

**[ترجمه]

بیان

عما سوی ذلک أی من النوافل أو مطلقا تفضلا و الأول أظهر کما یشعر به آخر الخبر.

**[ترجمه]از غیر آن یعنی از نوافل یا سایر عبادت ها به طور مطلق، تفضلاً و اول اظهر است؛ چنانچه از آخر روایت احساس می شود.

**[ترجمه]

«10»

مَجْمَعُ الْبَیَانِ، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: الصَّلَاةُ الْوُسْطَی صَلَاةُ الْجُمُعَةِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ الظُّهْرُ سَائِرَ الْأَیَّامِ (2).

**[ترجمه]مجمع البیان: از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: نماز وسطی نماز جمعه در روز جمعه و نماز ظهر در سایر روزهاست. - . مجمع البیان 2 : 343 -

**[ترجمه]

«11»

فِقْهُ الرِّضَا علیه السلام، قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام: صَلَاةُ الْوُسْطَی الْعَصْرُ(3).

**[ترجمه]فقه الرضا علیه السلام: امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: نماز وسطی نماز عصر است. - . فقه الرضا -

**[ترجمه]

«12»

تَفْسِیرُ الْعَیَّاشِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ الصَّلَاةُ الْوُسْطَی فَقَالَ- حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ- وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ وَ الْوُسْطَی هِیَ الظُّهْرُ وَ کَذَلِکَ کَانَ یَقْرَؤُهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (4).

**[ترجمه]تفسیر عیاشی: محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: به محضر حضرت عرض کردم: نماز وسطی کدام است؟ فرمود: {بر نمازها و نماز میانه - و نماز عصر - مواظبت کنید، و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.} و وسطی همان نماز ظهر است و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز این آیه را چنین قرائت می کرد. - . تفسیر عیاشی 1 : 127 -

**[ترجمه]

«13»

وَ مِنْهُ، عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: أَنَّهُمَا سَأَلَا أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام

ص: 288


1- 1. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 232.
2- 2. مجمع البیان ج 2 ص 343.
3- 3. فقه الرضا ص.
4- 4. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 127.

عَنْ قَوْلِ اللَّهِ حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی قَالَ صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ فِیهَا فَرَضَ اللَّهُ الْجُمُعَةَ(1).

**[ترجمه]از تفسیر عیاشی: از زراره و محمد بن مسلم نقل شده که از امام محمد باقر علیه السلام درباره قول خداوند تعالی «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» پرسیدند و حضرت فرمود: نماز ظهر است و با همین آیه، خداوند نماز جمعه را واجب فرمود. - . تفسیر عیاشی 1 : 127 -

**[ترجمه]

«14»

وَ مِنْهُ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الصَّلَاةُ الْوُسْطَی الظُّهْرُ(2).

**[ترجمه]از تفسیر عیاشی: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: نماز وسطی نماز ظهر است. - . تفسیر عیاشی 1 : 127 -

**[ترجمه]

«15»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: صَلَاةُ الْوُسْطَی هِیَ الْوُسْطَی مِنْ صَلَاةِ النَّهَارِ وَ هِیَ الظُّهْرُ وَ إِنَّمَا یُحَافِظُ أَصْحَابُنَا عَلَی الزَّوَالِ مِنْ أَجْلِهَا(3).

**[ترجمه]از تفسیر عیاشی: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: نماز وسطی نماز میانی از نمازهای روز است، یعنی: نماز ظهر؛ و در واقع یاران ما به خاطر آن بر وقت ظهر مواظبت می کنند. - . تفسیر عیاشی 1 : 128 -

**[ترجمه]

«16»

وَ مِنْهُ، عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ طَرَفَاهُ الْمَغْرِبُ وَ الْغَدَاةُ- وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ هِیَ صَلَاةُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ(4).

**[ترجمه]از تفسیر عیاشی: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: {در دو طرف روز [اول و آخر آن] نماز را برپا دار.} و دو طرف آن، نماز مغرب و صبح است. « وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ »، {و نخستین ساعات شب} و آن نماز عشاست. - . تفسیر عیاشی 2 : 161 -

**[ترجمه]

«17»

فَلَاحُ السَّائِلِ، الَّذِی نَعْتَقِدُ أَنَّهُ أَقْرَبُ إِلَی الصِّحَّةِ وَ الصَّوَابِ أَنَّ أَوَّلَ صَلَاةٍ فُرِضَتْ عَلَی الْعِبَادِ صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ أَنَّهَا هِیَ الصَّلَاةُ الْوُسْطَی وَ کَانَتْ رَکْعَتَیْنِ وَ الْأَخْبَارُ فِی أَنَّهَا أَوَّلُ صَلَاةٍ فُرِضَتْ وَ أَنَّهَا کَانَتْ رَکْعَتَیْنِ کَثِیرَةٌ فَلَا حَاجَةَ إِلَی ذِکْرِهَا لِظُهُورِهَا عِنْدَ الْقُدْوَةِ مِنَ الْمُصْطَفَیْنَ (5)

وَ أَمَّا أَنَّهَا الْوُسْطَی فَإِنَّنِی رَوَیْتُ مِنْ کِتَابِ عَمْرِو بْنِ أُذَیْنَةَ فِی مَا رَوَاهُ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالا: سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام وَ سَأَلَاهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی فَقَالَ هِیَ الصَّلَاةُ الظُّهْرُ وَ فِیهَا فَرَضَ اللَّهُ الْجُمُعَةَ وَ فِیهَا السَّاعَةُ الَّتِی لَا یَسْأَلُ اللَّهَ فِیهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ خَیْراً إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاهُ (6).

وَ رَوَیْتُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَتَبَتْ امْرَأَةُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ مُصْحَفاً فَقَالَ الْحَسَنُ لِلْکَاتِبِ لَمَّا بَلَغَ هَذِهِ الْآیَةَ اکْتُبْ حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی- وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ (7).

ص: 289


1- 1. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 127.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 127.
3- 3. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 128.
4- 4. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 161.
5- 5. فلاح السائل ص 93.
6- 6. فلاح السائل ص 93.
7- 7. فلاح السائل ص 93.

وَ رَوَیْتُ مِنْ کِتَابِ إِبْرَاهِیمَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ- وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ (1).

وَ رَوَاهُ أَیْضاً الْحَاکِمُ النَّیْسَابُورِیُّ فِی الْجُزْءِ الثَّانِی مِنْ تَارِیخِ نَیْسَابُورَ مِنْ طَرِیقِهِمْ فِی تَرْجَمَةِ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ السُّلَمِیِّ بِإِسْنَادِهِ إِلَی ابْنِ عُمَرَ قَالَ: أَمَرَتْ حَفْصَةُ بِنْتُ عُمَرَ أَنْ یُکْتَبَ لَهَا مُصْحَفٌ فَقَالَ لِلْکَاتِبِ إِذَا أَتَیْتَ عَلَی آیَةِ الصَّلَاةِ فَأَرِنِی حَتَّی آمُرَکَ أَنْ تَکْتُبَهَا کَمَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا آذَنَهَا أَمَرَتْهُ أَنْ یَکْتُبَهَا حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ(2).

و روی أبو جعفر محمد بن بابویه فی کتاب معانی الأخبار فی باب معنی الصلاة الوسطی: مثل هذا الحدیث عن عائشة و ذکر عبد الله بن سلیمان بن الأشعث السجستانی فی الجزء الأول من کتاب جمیع المصاحف ستة أحادیث أن ذلک کان فی مصحفها و ثمانی أحادیث أنه کان کذلک فی مصحف حفصة و روی حدیثین أن ذلک کان کذلک فی مصحف أم سلمة(3).

**[ترجمه]فلاح السائل: اعتقاد ما بر این است که این به صحت و درستی نزدیکتر است که اولین نمازی که بر بندگان واجب شد نماز ظهر است و این نماز همان نماز وسطی است و دو رکعت بوده و روایاتی که حاکی از آن باشند که نماز ظهر اولین نمازی است که واجب شده و دو رکعت بوده، بسیار است و به خاطر وضوح آن برای پیشوایان برگزیده، - . فلاح السائل : 93 - نیازی به ذکر آن نیست. و اما اینکه نماز ظهر نماز وسطی است، من از کتاب عمرو بن اذینه در روایتی که از زراره و محمد بن مسلم نقل کرده، آن را روایت کرده ام که گفته اند: شنیدیم که امام باقر علیه السلام در پاسخ سؤال ما درباره قول خداوند «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» فرمود: این همان نماز ظهر است و خداوند در مورد آن نماز جمعه را نازل فرمود و همان ساعتی است که بنده مسلمان خیری را در آن ساعت از خدا نمی خواهد مگر اینکه آن را به او ببخشد. - . فلاح السائل : 93 -

از محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده ام که فرمود: زن حسن بن علی علیهما السلام قرآنی نوشت. وقتی کاتب به این آیه رسید، حسن به کاتب گفت: بنویس: {بر نمازها و نماز میانه - و نماز عصر - مواظبت کنید، و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.} - . فلاح السائل : 93 -

از کتاب ابراهیم خزاز از امام صادق علیه السلام روایت کرده ام که فرمود: {بر نمازها و نماز میانه - و نماز عصر - مواظبت کنید، و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.} - . فلاح السائل : 93 -

حاکم نیشابوری نیز در جزء دوم از تاریخ نیشابور در زندگینامه احمد بن یوسف سلمی از ابن عمر آن را روایت کرده و گفته است: حفصه بنت عمر دستور داد تا مصحفی را برایش بنویسند و به کاتب گفت: وقتی به آیه نماز رسیدی، آن را به من نشان بده تا به تو دستور دهم که همانطور آن را بنویسی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم. وقتی به او خبر داد، حفصه دستور داد تا آن را چنین بنویسد: {بر نمازها و نماز میانه - و نماز عصر - مواظبت کنید.} - . فلاح السائل : 93 -

ابو جعفر محمد بن بابویه در کتاب معانی الأخبار در باب معنای نماز وسطی مانند این حدیث را از عایشه روایت کرده و عبد الله بن سلیمان بن اشعث سجستانی در جزء اول از کتاب جمیع المصاحف، شش حدیث را ذکر کرده مبنی بر اینکه در مصحف عایشه چنین چیزی بوده و هشت حدیث را هم ذکر کرده مبنی بر اینکه در مصحف حفصه نیز چنین بود و دو حدیث را روایت کرده، مبنی بر اینکه در مصحف ام سلمه نیز چنین بود. - . فلاح السائل : 94 -

**[ترجمه]

أقول

فقد صار تعیین أن الصلاة الوسطی صلاة الظهر مرویا من الطریقین و ذکر الشیخ المعظم محمد بن علی الکراجکی فی رسالته إلی ولده فی فضل صلاة الظهر من یوم الجمعة ما هذا لفظه لصلاة الظهر یا بنی من هذا الیوم شرف عظیم و هی أول صلاة فرضت علی سیدنا رسول الله صلی الله علیه و آله و روی أنها الصلاة الوسطی التی میزها الله تعالی فی الأمر بالمحافظة علی الصلوات فقال جل من قائل حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی و روی الکراجکی ما قدمناه من حدیث زرارة و محمد بن مسلم (4).

**[ترجمه]تعیین اینکه نماز وسطی نماز ظهر است، از دو طریق روایت شده است. شیخ بزرگوار محمد بن علی کراجکی در نامه خویش به فرزندش در فضیلت نماز ظهر روز جمعه چنین گفته است: ای پسرم! نماز ظهر این روز شرافتی عظیم دارد و آن اولین نمازی است که بر سرورمان رسول خدا صلی الله علیه و آله واجب گردید و روایت شده که این نماز، نماز وسطی است که خداوند تعالی در دستور به مواظبت بر نمازها، آن را از نمازهای دیگر جدا کرده و حضرت جل جلاله فرموده است: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» و کراجکی حدیثی را که از زراره و محمد بن مسلم نقل کردیم، روایت کرده است. - . فلاح السائل : 94 -

**[ترجمه]

أَقُولُ

وَ وَجَدْتُ فِی کِتَابٍ مِنَ الْأُصُولِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: صَلَاةُ الْوُسْطَی صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ هِیَ أَوَّلُ صَلَاةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله (5).

وَ رَأَیْتُ فِی کِتَابِ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ عَنِ الصَّادِقَیْنِ علیهم السلام مِنْ نُسْخَةٍ عَتِیقَةٍ مَلِیحَةٍ عِنْدَنَا

ص: 290


1- 1. فلاح السائل ص 93.
2- 2. فلاح السائل ص 93.
3- 3. فلاح السائل ص 94.
4- 4. فلاح السائل ص 94.
5- 5. فلاح السائل ص 94.

الْآنَ أَرْبَعَةَ أَحَادِیثَ بِعِدَّةِ طُرُقٍ عَنِ الْبَاقِرِ وَ الصَّادِقِ علیهما السلام: أَنَّ الصَّلَاةَ الْوُسْطَی صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ قَرَأَ حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلَاةِ الْعَصْرِ. و فیه حدیثان آخران بعد ذکر أحادیث.

قلت أنا و ذهب أبو جعفر محمد بن بابویه فی کتاب معانی الأخبار إلی أن الصلاة الوسطی صلاة الظهر و أورد فی ذلک أخبارا من طریقین

وَ رُوِیَ أَیْضاً فِی کِتَابِ مَدِینَةِ الْعِلْمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ الصَّلَاةَ الْوُسْطَی صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ هِیَ أَوَّلُ صَلَاةٍ فَرَضَهَا اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله.

**[ترجمه]در یکی از کتاب های اصول، روایتی را ابو بصیر از امام صادق علیه السلام یافتم که فرموده بود: نماز میانه نماز ظهر است و آن اولین نمازی است که خداوند آن را بر پیامبر خویش که درود خدا بر او و خاندان او باد، نازل کرد . - . فلاح السائل : 94[3] -

در نسخه ای قدیمی و زیبا از کتاب تفسیر القرآن که در دست داشتم، چهار حدیث را به چند طریق از امام باقر و صادق علیهما السلام دیدم که نماز وسطی نماز ظهر است و رسول خدا صلی الله علیه و آله قرائت فرموده بود: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» و صلاة العصر.

بعد از ذکر این احادیث، دو حدیث دیگر را هم آورده بود. و من می­گویم، ابو جعفر محمد بن بابویه در کتاب معانی الأخبار بر این باور است که نماز وسطی نماز ظهر است و در این باره روایاتی را از دو طریق وارد کرده است.

همچنین در کتاب مدینة العلم از امام صادق علیه السلام روایت شده است: نماز وسطی نماز ظهر است و آن اولین نمازی است که خداوند بر پیامبر خویش که درود خدا بر او و خاندانش باد، واجب کرد .

**[ترجمه]

أقول

لعل المراد بالوسطی أی العظمی کما قال تعالی وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً(1) و یمکن أن یکون لأنها بین الصلاتین فی نهار واحد و أنها عند وسط النهار.

و قد تعجبت کیف خفی تعظیم صلاة الظهر و أنها هی الصلاة الوسطی مع الاتفاق علی أنها أول صلاة فرضت و أن الجمعة المفروضة تقع فیها و أن الساعة المتضمنة بالإجابة فیها و أنها وقت فتح أبواب السماء و أنها وقت صلاة الأوابین مع الروایة بأن صلاة العصر معطوفة علیها غیرها(2).

**[ترجمه]شاید مراد از وسطی یعنی عظمی؛ چنانچه خداوند تعالی فرموده است: « وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً»، - . بقره / 143[1] - {و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم.} و ممکن است چنین باشد؛ زیرا بین دو نماز در یک روز قرار دارد و در وسط روز است.

من تعجب کردم که چگونه عظمت نماز ظهر پوشیده مانده در حالی که این نماز، نماز میانه است؛ و با اتفاق نظر بر اینکه این نماز، اولین نمازی است که واجب شده و اینکه نماز جمعه واجب در زمان آن قرار دارد و اینکه ساعتی که اجابت دعا در آن تضمین شده این ساعت است و این ساعت، زمان گشوده شدن درهای آسمان است و زمان نماز اوابین - توبه پیشگان - است، با وجود روایتی که بر اساس آن، غیر نماز عصر بر نماز عصر عطف شده است. - . فلاح السائل : 95[2] -

**[ترجمه]

«18»

الْمَحَاسِنُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أُوصِیکَ یَا عَلِیُّ فِی نَفْسِکَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا إِلَی أَنْ قَالَ وَ السَّادِسَةُ الْأَخْذُ بِسُنَّتِی فِی صَلَاتِی وَ صَوْمِی وَ صَدَقَتِی فَأَمَّا الصَّلَاةُ فَالْخَمْسُونَ رَکْعَةً فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ عَلَیْکَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ یُکَرِّرُهَا أَرْبَعاً وَ عَلَیْکَ بِصَلَاةِ الزَّوَالِ وَ عَلَیْکَ بِرَفْعِ یَدَیْکَ إِلَی رَبِّکَ وَ کَثْرَةِ تَقَلُّبِهَا الْحَدِیثَ (3).

**[ترجمه]المحاسن: از امام صادق علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی، تو را به چند خصلت درباره نفست توصیه می کنم، آن ها را به خاطر بسپار... تا اینکه فرمود: ششم این است که سنت مرا در نماز و روزه و صدقه ام در پیش بگیری؛ و اما نماز پنجاه رکعت در شب و روز است... تا آنجا که فرمود: تو را باد به نماز شب و این عبارت را چهار مرتبه تکرار نمود و سپس فرمود: تو را باد بر نماز زوال و تو را باد به بلند کردن دستانت به سوی پروردگارت و جابجا کردن بسیار آن ها... ادامه حدیث. - . المحاسن : 17 -

**[ترجمه]

«19»

کِتَابُ صِفَاتِ الشِّیعَةِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ

ص: 291


1- 1. البقرة: 143.
2- 2. فلاح السائل ص 95.
3- 3. المحاسن ص 17.

أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: شِیعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْأَمَانَةِ وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ وَ أَصْحَابُ الْإِحْدَی وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّیْلِ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ یُزَکُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَجْتَنِبُونَ کُلَّ مُحَرَّمٍ (1).

**[ترجمه]کتاب صفات الشیعة: از ابو بصیر روایت کرده که گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: شیعه ما اهل ورع و اجتهاد و وفاداری و امانتداری و اهل زهد و عبادت و صاحبان پنجاه و یک رکعت نماز در روز و شب هستند که شب را به عبادت ایستاده و روز را روزه می گیرند و اموالشان را پاک و طاهر می گردانند و حج خانه خدا را به جای می آورند و از هر امر حرامی دوری می کنند. - . صفات الشیعة : 163 ذیل شماره 1 -

**[ترجمه]

«20»

مَجْمَعُ الْبَیَانِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام: فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (2) قَالَ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْخَمْسِینَ صَلَاةً مِنْ شِیعَتِنَا(3).

**[ترجمه]مجمع البیان: از ابو الحسن علیه السلام در مورد قول خدای تعالی: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ»، - . معارج / 34 - {و کسانی که بر نمازشان مداومت می ورزند.} روایت شده که فرمود: اینان صاحبان پنجاه نماز از شیعیان ما هستند. - . مجمع البیان 10 : 357 -

**[ترجمه]

بیان

أطلقت الصلاة علی الرکعة مجازا.

**[ترجمه]نماز به طور مجازی بر رکعت اطلاق شده است.

**[ترجمه]

«21»

الْمِصْبَاحُ لِلشَّیْخِ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیُّ علیه السلام قَالَ: عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ وَ عَدَّ مِنْهَا صَلَاةَ الْإِحْدَی وَ خَمْسِینَ (4).

**[ترجمه]مصباح الشیخ: از ابو محمد حسن بن علی عسکری علیه السلام روایت کرده است: نشانه های مؤمن پنج تاست... و از جمله آن ها پنجاه و یک رکعت نماز را برشمرد. - . المصباح : 511 -

**[ترجمه]

«22»

إِخْتِیَارُ الرِّجَالِ لِلْکَشِّیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ الزَّیَّاتِ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی حَبِیبٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام عَنْ أَفْضَلِ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَی اللَّهِ مِنْ صَلَاتِهِ فَقَالَ سِتٌّ وَ أَرْبَعُونَ رَکْعَةً فَرَائِضُهُ وَ نَوَافِلُهُ فَقُلْتُ هَذِهِ رِوَایَةُ زُرَارَةَ(5)

فَقَالَ أَ تَرَی أَحَداً کَانَ أَصْدَعَ بِحَقٍّ مِنْ زُرَارَةَ(6).

ص: 292


1- 1. صفات الشیعة 163 تحت الرقم 1.
2- 2. المعارج: 34.
3- 3. مجمع البیان ج 10 ص 357.
4- 4. المصباح ص 551.
5- 5. روایة زرارة هی التی تضمنت أن صلاة الزوال ثمان رکعات، قبل الظهر، ثم رکعتان بعدها، ثمّ رکعتان قبل العصر، و رکعتان بعد المغرب و ثلاث عشرة رکعة من آخر اللیل تصیر سبعة و عشرین رکعة، و أن هذا جمیع ما جرت به السنة. رواه الشیخ فی التهذیب ج 1 ص 135 بسندین.
6- 6. رجال الکشّیّ ص 130 تحت الرقم 62، و الحدیث رواه الشیخ أیضا فی التهذیب ج 1 ص 135، الاستبصار ج 1 ص 111، و وجه الحدیث أنّه کان من سنة النبیّ صلّی اللّه علیه و آله أن یصلی من النوافل ضعفی الفریضة، فالعامة حسبوا الصلوات الیومیة السبعة عشر کلها فریضة فحکموا أن النوافل التی یصلیها النبیّ صلّی اللّه علیه و آله کانت أربعة و ثلاثین فیکون المجموع احدی و خمسین رکعة. و لکن ذهب علیهم أن المفروض من الصلوات الیومیة هی عشر رکعات و السبعة الأخری سنة فی فریضة، فالحساب الصحیح أن نضعف العشرة فتصیر عشرین، و السبعة الأخری التی هی سنة- لکنها جعلت فی الفریضة- انما یجعل بازائها سبعة اخری خارج الفریضة فتصیر النوافل سبعة و عشرین و الصلوات الیومیة سبعة عشر و المجموع أربع و أربعون رکعة فمن زاد علیه من النوافل فهو خارج عن السنة.

**[ترجمه]اختیار الرجال کَشّی: از یحیی بن ابی حبیب روایت شده که گفت: از امام رضا علیه السلام درباره بهترین چیزی که به وسیله آن بنده در نمازش به خداوند نزدیک می شود سؤال کردم. حضرت فرمود: چهل و شش رکعت فرائض و نوافل او. عرض کردم: این روایت زراره - . روایت زراره همان روایتی است حاکی از آنکه نماز زوال هشت رکعت قبل از ظهر است، سپس دو رکعت نماز بعد از نماز ظهر، سپس دو رکعت پیش از عصر و دو رکعت نماز بعد از مغرب و سیزده رکعت از آخر شب که جمعاً بیست و هفت رکعت می شود و این تمام نمازی است که سنت بر آن جاری شده است. شیخ آن را در التهذیب ج1 ص135 با دو سند ذکر کرده است. - است. فرمود: آیا کسی را دیده ای که بیشتر از زراره حق را بیان کند؟ - . رجال کشی : 130 ذیل شماره 62 و شیخ نیز این حدیث را در التهذیب ج1 ص 135 و الاستبصار ج1 ص 111 روایت کرده است و وجه حدیث این است که این سنت پیامبر صلی الله علیه و آله بود که دو برابر فریضه، نماز نافله بخواند؛ پس عامه تمام هفده رکعت نمازهای یومیه را فریضه شمردند و حکم دادند که نوافلی که پیامبر صلی الله علیه و آله می خواند، سی و چهار رکعت بود و مجموع آن پنجاه و یک رکعت می شود.

ولی آنان بر این باور بودند که نمازهای یومیه واجب ده رکعت هستند و هفت رکعت دیگر، سنت در فریضه است، پس محاسبه صحیح آن است که ده رکعت دیگر به آن بیفزائیم تا به بیست رکعت تبدیل گردد و نیز هفت رکعت دیگر که سنت است، ولی این رکعت ها نیز جزء فریضه قرار گرفته است و به ازای آن، هفت رکعت دیگر خارج از فریضه قرار داده می شود تا نوافل به تعداد بیست و هفت رکعت برسند و نمازهای یومیه هفده رکعت و مجموع چهل و چهار رکعت می شود، پس هر کس نافله دیگری به آن بیفزاید، از سنت خارج شده است. -

**[ترجمه]

بیان

أصدع بحق أی أنطق به و أشد إظهارا له قال الجوهری یقال صدعت بالحق إذا تکلمت به جهارا.

**[ترجمه]«أصدع بحق» یعنی: حق را بیان کرد و به روشنی آن را ابراز نمود. جوهری گفته است: گفته می شود: «صدعت بالحق»، وقتی آن را آشکارا بگوید.

**[ترجمه]

«23»

الْإِخْتِیَارُ، عَنْ حَمْدَوَیْهِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْبُنْدَارِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ وَ ابْنَیْهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ: وَ عَلَیْکَ بِالصَّلَاةِ السِّتَّةِ وَ الْأَرْبَعِینَ (1)

وَ عَلَیْکَ بِالْحَجِّ أَنْ تُهِلَّ بِالْإِفْرَادِ وَ تَنْوِیَ الْفَسْخَ إِذَا قَدِمْتَ مَکَّةَ ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِی أَتَاکَ بِهِ أَبُو بَصِیرٍ مِنْ صَلَاةِ إِحْدَی وَ خَمْسِینَ وَ الْإِهْلَالِ بِالتَّمَتُّعِ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ وَ مَا أَمَرْنَاهُ بِهِ مِنْ أَنْ یُهِلَّ بِالتَّمَتُّعِ فَلِذَلِکَ عِنْدَنَا مَعَانٍ وَ تَصَارِیفُ لِذَلِکَ مَا یَسَعُنَا وَ یَسَعُکُمْ وَ لَا یُخَالِفُ شَیْ ءٌ مِنْهُ الْحَقَّ وَ لَا یُضَادُّهُ (2).

**[ترجمه]الإختیار: از امام صادق علیه السلام روایت شده که در ضمن حدیثی طولانی فرمود: بر تو باد بر نمازهای چهل و شش رکعتی - . مراد دو رکعت اضافه بر چهل و چهار رکعت، دو رکعت عشاست که وتیره نامیده می شود. -

و بر تو باد بر حج و اینکه وقتی به مکه رسیدی، از حج افراد واجب به تمتع واجب عدول کنی و نیت تبدیل نمائی. سپس فرمود: و آنچه ابو بصیر از نماز پنجاه و یک رکعتی و محرم شدن به حج تمتع ذکر کرده و دستوری که به او دادیم که به تمتع محرم شود، در نظر ما معانی و انواع مختلفی دارد که در توان ما و شما نیست و چیزی از آن با حق مخالفت و ضدیت ندارد. - . رجال کشی : 127، در ذیل حدیثی طولانی عنوان شده است. -

**[ترجمه]

«24»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ الْغَضَائِرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُکَتِّبِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ

ص: 293


1- 1. المراد بالرکعتین الزائدتین علی أربع و أربعین رکعتا العشاء و تسمی بالوتیرة.
2- 2. رجال الکشّیّ ص 127، فی حدیث طویل.

بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا فَرَضَ عَلَی النَّاسِ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ سَبْعَ عَشْرَةَ رَکْعَةً مَنْ أَتَی بِهَا لَمْ یَسْأَلْهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَّا سِوَاهَا وَ إِنَّمَا أَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَیْهَا مِثْلَیْهَا لِیَتِمَّ بِالنَّوَافِلِ مَا یَقَعُ فِیهَا مِنَ النُّقْصَانِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُعَذِّبُ عَلَی کَثْرَةِ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ (1) وَ لَکِنَّهُ یُعَذِّبُ عَلَی خِلَافِ السُّنَّةِ(2).

**[ترجمه]مجالس الشیخ: از ابو الحسن امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: خداوند عزوجل در روز و شب هفده رکعت را بر مردم نازل فرمود که هر کس آن را انجام دهد، خداوند عزوجل از غیر آن از او نمی پرسد و رسول خدا صلی الله علیه و آله مانند آن را به نمازش اضافه فرمود تا به وسیله نوافل، نقصی را که در فرائض رخ می دهد کامل کند؛ و خداوند عزوجل بر زیادی نماز و روزه کسی را عذاب نمی نماید - . شاید منظور حضرت علیه السلام از زیادی نماز، پنجاه و یک رکعت نمازی باشد که مردم می خوانند و تصور می کنند که دو برابر فریضه، چهل و سه رکعت است؛ چنانچه فهمیدی ولی چنین نیست. -

ولی اگر عملی خلاف سنت باشد، عمل کننده آن را عذاب می کند. - . امالی طوسی 2 : 264-263 -

**[ترجمه]

بیان

علی خلاف السنة أی تبدیلها بأن یزید علیها أو ینقص منها معتقدا أن العمل بهذه الکیفیة و هذا العدد فی تلک الأوقات مطلوبة بخصوصه کصلاة الضحی و أمثالها من البدع و إلا فالصلاة خیر موضوع و فی التهذیب (3) فی روایة أخری و لکن یعذب علی ترک السنة و المراد به أیضا ما ذکرنا و ما قیل إن المراد ترک جمیع السنن فهو بعید و مستلزم للقول بوجوب کل سنة بالوجوب التخییری و تخصیص التخییر بما إذا کان بین أشیاء محصورة أو القول بأنه إنما یعاقب لما یستلزمه من الاستخفاف و الاستهانة بها فلا یخلو کل منهما من تکلف کما لا یخفی.

**[ترجمه]«بر خلاف سنت» یعنی: تغییر دادن آن، به این صورت که چیزی را به آن اضافه کند یا از آن کم کند، با اعتقاد به اینکه عمل به این کیفیت و این تعداد در آن اوقات به صورت خاص مطلوب است؛ مثل نماز ضحی و بدعت­های مانند آن، و إلا نماز بهترین عبادتِ وضع شده است. و در التهذیب - . التهذیب 1 : 134 -

در روایتی دیگر آمده است: ولی برای ترک سنت مجازات می شود و مراد از این جمله نیز همان مطلبی است که ما ذکر کردیم و آنچه گفته شده مبنی بر اینکه مراد ترک تمام سنت هاست، که بعید است و مستلزم اعتقاد به وجوب تخییری تمام سنت و اختصاص تخییر به زمانی است که بین اشیاء محدودی صورت بگیرد، یا اعتقاد به اینکه او به دلیل خفیف و خوار شمردنی مجازات می شود که ترک سنت مستلزم آن است، چنانچه پوشیده نیست، هر یک از این دو باور، از تکلف خالی نیست.

**[ترجمه]

«25»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبْدُونٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْأَصَمِّ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ یَحْیَی أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: لَا یَسْأَلُ اللَّهُ عَبْداً عَنْ صَلَاةٍ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ وَ لَا عَنْ صَدَقَةٍ بَعْدَ الزَّکَاةِ وَ لَا عَنْ صَوْمٍ بَعْدَ شَهْرِ رَمَضَانَ (4).

تحقیق و تفصیل

اعلم أن الروایات مختلفة فی أعداد الصلوات اختلافا کثیرا فمنها أربع

ص: 294


1- 1. لعله أراد علیه السلام بکثرة الصلاة ما یصلیها الناس من صلاة احدی و خمسین توهما منهم أن مثلی الفریضة هو ثلاثة و أربعون کما عرفت و لیس کذلک.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 263 و 264.
3- 3. التهذیب ج 1 ص 134.
4- 4. لم نجده فی المطبوع من الأمالی.

و ثلاثون بعد رکعتی الوتیرة رکعة و هذا مما لا خلاف بین الأصحاب کما ذکره الأکثر و نقل الشیخ علیه الإجماع و فی بعض الأخبار أنها تسع و عشرون بإسقاط الوتیرة و أربع رکعات من نافلة العصر و هی روایة زرارة و فی بعضها أنها سبع و عشرون بإسقاط الرکعتین من نافلة المغرب أیضا و الوجه فی الجمع بین تلک الروایات أن یحمل ما تضمن الأقل علی شدة الاستحباب و الأمر بالأقل لا یوجب نفی استحباب الأکثر و ما ورد فی بعض أخبار الأقل أن هذا جمیع ما جرت به السنة(1) لعله محمول علی السنة الأکیدة.

و قال الشیخ فی التهذیب یجوز أن یکون قد سوغ لزرارة الاقتصار علی هذه الصلوات لعذر کان فی زرارة و لا بأس به و ما ذکرناه أولی.

ثم المشهور بین الأصحاب أن نافلة الظهر ثمان رکعات قبلها و کذا نافلة العصر و نقل القطب الراوندی عن بعض أصحابنا أنه جعل الست عشرة للظهر و قال الشیخ البهائی و الظاهر أن مراده بالظهر وقته لا صلاته کما یلوح من رِوَایَةِ حَنَانٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُصَلِّی ثَمَانَ رَکَعَاتِ الزَّوَالِ وَ أَرْبَعاً الْأُولَی وَ ثَمَانِیَ بَعْدَهَا(2) الْخَبَرَ. فإنه بظاهره یعطی أن هذه النافلة للزوال لا لصلاة الظهر و نقل عن ابن الجنید أنه قال یصلی قبل الظهر ثمان رکعات و ثمان رکعات بعدها منها رکعتان نافلة العصر لروایة سلیمان بن خالد عن أبی عبد الله علیه السلام قال: صلاة النافلة ثمان رکعات حین تزول الشمس قبل الظهر و ست رکعات بعد الظهر و رکعتان قبل العصر(3).

ص: 295


1- 1. المراد من السنة عمل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و دوامه علیه، لا الاستحباب، فان السنة بمعنی الاستحباب من اصطلاحات الفقهاء، یدل علی ذلک غیر واحد من الروایات منها قوله علیه السلام فی أجزاء الصلاة: التکبیر سنة، و القراءة سنة، و التشهد سنة، و قوله علیه السلام أن الرکعات المفروضات عشر فزاد النبیّ صلّی اللّه علیه و آله سبع رکعات و هی سنة لیس فیها قراءة، راجع الکافی ج 3 ص 273.
2- 2. راجع الکافی ج 3 ص 443.
3- 3. تراه فی التهذیب ج 1 ص 134 ط حجر.

و قال فی الذکری و معظم الأخبار و المصنفات خالیة من التعیین للعصر و غیرها و الحق أنه لا صراحة فی شی ء من الروایات بالتعیین بل ظاهرها ذلک و فی روایة البزنطی أنه یصلی أربعا بعد الظهر و أربعا قبل العصر(1) و فی روایة أبی بصیر و بعد الظهر رکعتان و قبل العصر رکعتان و بعد المغرب رکعتان و قبل العتمة رکعتان (2)

فالأولی الاقتصار فی النیة علی امتثال ما ندب إلیه فی هذا الوقت من غیر إضافة إلی صلاة.

و قد یقال تظهر فائدة الخلاف فی اعتبار إیقاع الست قبل القدمین أو المثل إن جعلناها للظهر و فیما إذا نذر نافلة العصر قیل و یمکن المناقشة فی الموضعین أما الأول فبأن مقتضی النصوص اعتبار إیقاع الثمان التی قبل الظهر قبل القدمین أو المثل و الثمان التی بعدها قبل الأربعة أو المثلین سواء جعلنا الست منها للظهر أو العصر و أما الثانی فلأن النذر یتبع قصد الناذر فإن قصد الثمانی أو الرکعتین وجب و إن قصد ما وظفه الشارع للعصر أمکن التوقف فی صحة النذر لعدم ثبوت الاختصاص.

فائدة قال الصدوق ره (3)

أفضل هذه الرواتب رکعتا الفجر ثم رکعة الوتر ثم رکعتا الزوال ثم نافلة المغرب ثم تمام صلاة اللیل ثم تمام نوافل النهار و قال ابن أبی عقیل لما عد النوافل و ثمانی عشرة رکعة باللیل منها نافلة المغرب و العشاء ثم قال بعضها أوکدها الصلوات التی تکون باللیل لا رخصة فی ترکها فی سفر و لا حضر کذا نقل عنه و فی الخلاف رکعتا الفجر أفضل من الوتر بإجماعنا.

و قال فی المعتبر رکعتا الفجر أفضل من الوتر ثم نافلة المغرب ثم صلاة اللیل و ذکر روایات تدل علی فضل تلک الصلوات و قال فی الذکری بعد نقلها و نعم ما قال هذه التمسکات غایتها الفضیلة أما الأفضلیة فلا دلالة فیها

ص: 296


1- 1. التهذیب ج 1 ص 135.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 135.
3- 3. راجع الفقیه ج 1 ص 314.

علیها انتهی نعم یمکن أن یقال الترغیب فی صلاة اللیل أکثر من غیرها لکن ینبغی للمتدین المتبع لسنة نبیه صلی الله علیه و آله أن لا یترک شیئا منها إلا لعذر مبین و الله الموفق و المعین.

**[ترجمه]مجالس الشیخ: از معمر بن یحیی روایت شده که او از امام باقر علیه السلام شنیده بود که می فرمود: خداوند بعد از فریضه از بنده درباره نمازی و بعد از زکات در مورد صدقه ای و بعد از ماه رمضان درباره روزه ای سؤال نمی کند. - . آن را در نسخه چاپی امالی نیافتیم. -

تحقیق و تفصیل:

بدان که روایات در شماره نمازها بسیار مختلف هستند؛ برخی از آن ها می گویند: سی و چهار رکعت، با شمردن دو رکعت وتیره به عنوان یک رکعت و این از مواردی است که بین اصحاب اختلاف نظری در مورد آن وجود ندارد؛ چنانچه بیشتر اصحاب آن را ذکر کرده اند و شیخ بر آن نقل اجماع کرده است. و در برخی روایات آمده است که این نمازها بیست و نه رکعت هستند بدون وتیره و نیز چهار رکعت از نافله عصر، و آن روایت زراره است. و در برخی روایات هم آمده که بیست و هفت رکعت است بدون دو رکعت نافله مغرب؛ و وجه در جمع بین آن روایات این است که روایاتی که عدد کمتر را در بر دارد، حمل بر شدت استحباب شود و آنچه در برخی اخبار اقل وارد شده مبنی بر آنکه این تمام چیزی است که سنت - .[2] مراد از سنت، عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن و مداومت حضرت بر آن است، نه استحباب؛ چرا که سنت به معنای استحباب، از اصطلاحات فقهاست، چندین روایت بر آن اشاره دارد و از آن جمله است قول حضرت علیه السلام در مورد اجزای نماز: تکبیر سنت است و قرائت سنت است و تشهد سنت است و قول حضرت علیه السلام این است که رکعات مفروضه ده رکعت است و پیامبر صلی الله علیه و آله هفت رکعت را به آن افزودند و آن سنتی است که در آن قرائت وجود ندارد. ر.ک: الکافی 3 : 273 - بر آن جاری شده، شاید حمل بر سنت موکد باشد .

شیخ در التهذیب گفته است: جایز است که اکتفا به این نمازها برای زراره مجاز شده باشد، به علت عذری که در زراره وجود داشت و اشکالی بر این وارد نیست، و آنچه ما ذکر کردیم بهتر است.

سپس مشهور بین اصحاب این است که نافله ظهر هشت رکعت قبل از آن است و نافله عصر نیز چنین است و قطب راوندی از برخی از اصحاب خویش نقل کرده است که او شانزده رکعت را برای ظهر قرار داد و شیخ بهائی گفته است: ظاهر این است که مراد او از ظهر وقت آن است و نه نماز آن؛ چنانچه از روایت حنان از امام صادق علیه السلام به نظر می رسد که حضرت فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله هشت رکعت زوال [نافله ظهر] به جا می آورد و چهار رکعت ظهر و هشت رکعت بعد از آن - . ر.ک: کافی 3 : 443 - ...

ادامه روایت.

از ظاهر این روایت چنین به نظر می رسد که این نافله برای زوال است و نه نماز ظهر و از ابن جنید نقل شده که او قبل از ظهر هشت رکعت و بعد از ظهر هشت رکعت نماز می خواند و دو رکعت از آن نافله عصر بود. بنا به روایت سلیمان بن خالد از امام صادق علیه السلام که فرمود: نماز نافله هشت رکعت به هنگام زوال آفتاب و قبل از ظهر است و شش رکعت بعد از ظهر و دو رکعت قبل از عصر. - . آن را در التهذیب ج1 ص 134 چاپ الحجر می بینی. -

در الذکری گفته است: بیشتر اخبار و مصنّفات خالی از تعیین برای نماز عصر و غیر آن است و حقیقت این است که هیچ یک از روایات صراحتاً آن را تعیین نکرده اند، بلکه ظاهر این روایات چنین است و در روایت بزنطی آمده است که چهار رکعت بعد از ظهر و چهار رکعت قبل از عصر، نماز می خواند. - . التهذیب 1 : 135 -

و در روایت ابو بصیر آمده است: و بعد از ظهر دو رکعت و قبل از عصر دو رکعت و بعد از مغرب دو رکعت و قبل از عشا دو رکعت. - . التهذیب 1 : 135 -

پس شایسته­تر، اکتفا در نیت بر اطاعت از آن چیزی است که در این وقت بدان فرا خوانده است، بدون اضافه کردن به نماز .

ممکن است گفته شود: فایده اختلاف نظر در اعتبار انجام دادن شش رکعت، قبل از دو قدم یا یک قدم [رسیدن سایه] آشکار می شود، اگر آن شش رکعت را برای ظهر بدانیم؛ و در مورد اینکه کسی نافله عصر را نذر کند، گفته شده، امکان مناقشه در دو موضع وجود دارد: اول اینکه مقتضای متون در نظر گرفتن وقوع هشت رکعتی که قبل از ظهر خوانده می شود، قبل از دو قدم یا یک قدم است و هشت رکعتی که بعد از آن خوانده می شود، قبل از چهار قدم یا دو قدم؛ خواه شش رکعت از آن را برای ظهر قرار دهیم یا عصر. اما دوم به این دلیل که نذر تابع قصد نذر کننده است؛ اگر هشت یا دو رکعت قصد کند خواندن آن واجب است و اگر قصد اجرای حکم شارع را در مورد عصر داشته باشد، به دلیل عدم ثبوت اختصاص، ممکن است صحت نذر متوقف شود.

فائده: صدوق - رحمه الله - - . ر.ک: الفقیه 1 : 314 - گفته است: بهترین این رواتب (نمازهایی که به ترتیب خوانده می­شود)، دو رکعت فجر است، سپس رکعت وتر، سپس دو رکعت ظهر، سپس نافله مغرب، سپس تمام نماز شب، سپس تمام نوافل روز و ابن ابی عقیل در شمارش نوافل گفته است: و هجده رکعت در شب است که از آن جمله است: نافله مغرب و عشا. سپس گفته است: برخی از آن ها که بیشتر مورد تأکید قرار گرفته­اند، نمازهایی است که در شب خوانده می شود و ترک آن در سفر و حضر جایز نیست. همینطور از او نقل کرده و در الخلاف آمده است: به اجماع ما، دو رکعت فجر بهتر است از وتر.

در المعتبر گفته است: دو رکعت فجر بهتر است از وتر، سپس نافله مغرب، سپس نماز شب و روایاتی را ذکر کرد که اشاره دارد به فضیلت آن نمازها و در الذکری بعد از نقل آن گفته و چه خوب گفته است: آنچه این ادلّه می­رساند، اصل فضیلت است، اما اشاره ای به افضلیت ندارد. پایان. آری ممکن است گفته شود: تشویق به نماز شب بیشتر از غیر آن است، ولی برای دین دار تابع سنت پیامبر خویش صلی الله علیه و آله، بهتر است که چیزی از آن را رها نکند، مگر برای عذری آشکار و خداوند توفیق بخش و یاری گر است .

**[ترجمه]

«26»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: فَرَضَ اللَّهُ الصَّلَاةَ فَفَرَضَهَا خَمْسِینَ صَلَاةً فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ ثُمَّ رَحِمَ اللَّهُ خَلْقَهُ وَ لَطَفَ بِهِمْ فَرَدَّهَا إِلَی خَمْسِ صَلَوَاتٍ وَ کَانَ سَبَبُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمَّا أَسْرَی بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله مَرَّ عَلَی النَّبِیِّینَ فَلَمْ یَسْأَلْهُ أَحَدٌ حَتَّی انْتَهَی إِلَی مُوسَی علیه السلام فَسَأَلَهُ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ لَهُ ارْجِعْ إِلَی رَبِّکَ فَاطْلُبْ إِلَیْهِ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْ أُمَّتِکَ فَإِنِّی لَمْ أَزَلْ أَعْرِفُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ الطَّاعَةَ حَتَّی نَزَلَتِ الْفَرَائِضُ فَأَنْکَرْتُهُمْ فَرَجَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَ رَبَّهُ فَحَطَّ عَنْهُ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فَلَمَّا انْتَهَی إِلَی مُوسَی أَخْبَرَهُ فَقَالَ ارْجِعْ فَرَجَعَ فَحَطَّ عَنْهُ خَمْساً فَلَمْ یَزَلْ یَرُدُّهُ مُوسَی وَ یَحُطُّ عَنْهُ خَمْساً بَعْدَ خَمْسٍ حَتَّی انْتَهَی إِلَی خَمْسٍ فَاسْتَحْیَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یُعَاوِدَ رَبَّهُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جَزَی اللَّهُ مُوسَی عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ خَیْراً(1).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ ذَکَرَ الْفَرِیضَةَ سَبْعَ عَشْرَةَ رَکْعَةً فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ ثُمَّ قَالَ وَ السُّنَّةُ ضِعْفَا ذَلِکَ جُعِلَتْ وَفَاءً لِلْفَرِیضَةِ مَا نَقَصَ الْعَبْدُ أَوْ غَفَلَ أَوْ سَهَا عَنْهُ مِنَ الْفَرِیضَةِ أَتَمَّهَا بِالسُّنَّةِ(2).

وَ عَنْهُ علیه السلام: إِنَّ سَائِلًا سَأَلَهُ عَنْ صَلَاةِ السُّنَّةِ فَقَالَ لِلسَّائِلِ لَعَلَّکَ تَزْعُمُ أَنَّهَا فَرِیضَةٌ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقُولُ فِیهَا إِلَّا بِقَوْلِکَ فَقَالَ هَذِهِ صَلَاةٌ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَأْخُذُ نَفْسَهُ بِقَضَاءِ مَا فَاتَ مِنْهَا فِی لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ هِیَ مِثْلَا الْفَرِیضَةِ(3).

وَ عَنْهُ علیه السلام: أَنَّهُ بَلَغَهُ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ أَنَّهُ رَوَی عَنْهُ أَنَّ السُّنَّةَ مِنَ الصَّلَاةِ مَفْرُوضَةٌ فَأَنْکَرَ ذَلِکَ وَ قَالَ أَیْنَ ذَهَبَ لَیْسَ هَکَذَا حَدَّثْتُهُ إِنَّمَا قُلْتُ

ص: 297


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 132.
2- 2. دعائم الإسلام ج 1 ص 208.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 208.

إِنَّهُ مَنْ صَلَّی فَأَقْبَلَ عَلَی صَلَاتِهِ وَ لَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ فَمَا أَقْبَلَ عَلَیْهَا أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَرُبَّمَا رُفِعَ مِنَ الصَّلَاةِ رُبُعُهَا وَ نِصْفُهَا وَ خُمُسُهَا وَ ثُلُثُهَا وَ إِنَّمَا أُمِرَ بِالسُّنَّةِ لِیَکْمُلَ بِهَا مَا ذَهَبَ مِنَ الْمَکْتُوبَةِ(1).

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: مَا أُحِبُّ أَنْ أَقْصُرَ عَنْ تَمَامِ إِحْدَی وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ قِیلَ وَ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ قَبْلَ صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ هِیَ صَلَاةُ الزَّوَالِ وَ صَلَاةُ الْأَوَّابِینَ حِینَ تَزُولُ الشَّمْسُ قَبْلَ الْفَرِیضَةِ وَ أَرْبَعٌ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ وَ أَرْبَعٌ قَبْلَ صَلَاةِ الْعَصْرِ ثُمَّ صَلَاةُ الْفَرِیضَةِ وَ لَا صَلَاةَ بَعْدَ ذَلِکَ حَتَّی تَغْرُبَ الشَّمْسُ وَ یَبْدَأُ فِی صَلَاةِ الْمَغْرِبِ بِالْفَرِیضَةِ ثُمَّ یُصَلِّی بَعْدَهَا صَلَاةَ السُّنَّةِ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ وَ بَعْدَ الْعِشَاءِ رَکْعَتَانِ مِنْ جُلُوسٍ تُعَدَّانِ بِرَکْعَةٍ لِأَنَّ صَلَاةَ الْجَالِسِ (2) لِغَیْرِ عِلَّةٍ عَلَی النِّصْفِ مِنْ صَلَاةِ الْقَائِمِ ثُمَّ صَلَاةُ اللَّیْلِ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ وَ الْوَتْرُ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَ رَکْعَتَا الْفَجْرِ قَبْلَ صَلَاةِ الْفَجْرِ فَلِذَلِکَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ رَکْعَةً مِثْلَا الْفَرِیضَةِ وَ الْفَرِیضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَکْعَةً فَصَارَ الْجَمِیعُ إِحْدَی وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ(3).

**[ترجمه]دعائم الإسلام: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: خداوند نماز را واجب کرد و آن را به صورت پنجاه نماز در شب و روز واجب فرمود، سپس خداوند به خلق خویش رحم و لطف نمود و آن مقدار را به پنج نماز کاهش داد و علت این کاهش آن بود که وقتی خداوند عزوجل پیامبر خویش محمد صلی الله علیه و آله را شبانه به معراج برد، حضرت از پیامبران گذر کرد و کسی از او سؤالی نکرد تا اینکه به موسی علیه السلام رسید و از او سؤال کرد و حضرت او را باخبر ساخت. حضرت موسی به او عرض کرد: به سوی پروردگار خویش بازگرد و از محضرش درخواست کن که در نماز امتت تخفیف دهد که من پیوسته از بنی اسرائیل طاعت می شناختم تا اینکه فرائض واجب شد و فهمیدم که آن ها را نشناخته ام. پس پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشت و از پروردگار خویش درخواست کرد و خداوند نیز پنج نماز را کاهش داد و وقتی به موسی رسید او را آگاه کرد. پس موسی عرض کرد: بازگرد، پس حضرت بازگشت و خداوند پنج نماز او را تخفیف داد و پیوسته موسی او را بازمی گرداند و خداوند پنج نماز را کاهش می داد تا اینکه به پنج نماز رسید و رسول خدا صلی الله علیه و آله شرم کرد از اینکه دوباره نزد پروردگار خویش بازگردد. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند از سوی این امت به موسی پاداش خیر دهد. - . دعائم الإسلام 1 : 132 -

و از آن امام علیه السلام روایت شده که فریضه را هفده رکعت در روز و شب عنوان نمود، سپس فرمود: و سنت دو برابر آن است و برای کامل کردن فریضه قرار داده شده است. آنچه را که بنده از فریضه ناقص خوانده یا غفلت کرده یا فراموش کرده، با سنت کامل می کند. - . دعائم الإسلام 1 : 208 -

و از آن حضرت علیه السلام روایت شده که کسی از آن حضرت درباره نماز سنت سؤال نمود. حضرت به فرد پرسشگر فرمود: شاید تو گمان می کنی که این نماز فریضه است. فرمود: فدایت گردم. من تنها سخن تو را در مورد آن می گویم. حضرت فرمود: این نمازی است که علی بن حسین علیه السلام برای قضای آنچه در شب یا روز از فریضه از دست رفته بود، می خواند و آن دو برابر فریضه است. - . دعائم الإسلام 1 : 208 -

و از آن امام علیه السلام روایت شده که به حضرت خبر رسید عمار ساباطی از حضرت روایت کرده که سنت جزء نماز واجب است، حضرت این سخن را انکار نمود و فرمود: کجا رفته؟ آنچه من برای اوگفتم، چنین نیست، بلکه به او گفتم که هر کس نماز بگزارد و به نمازش توجه داشته باشد و با خود سخن نگوید، تا هر زمان که او به نماز رو کند، خداوند به او رو می کند؛ چه بسا یک چهارم و نصف آن و یک پنجم و یک سوم از نماز به آسمان عروج کند؛ از این رو به سنت دستور داده شده تا به وسیله آن، اعمالی که ثبت شده و به آسمان رفته اند، کامل شوند. - . دعائم الإسلام 1 : 208 -

از آن حضرت علیه السلام روایت شده که فرمودند: دوست ندارم که از تمام پنجاه و یک رکعت در هر روز و هر شب کوتاه کنم. عرض شد: این چگونه ممکن است؟ فرمود: هشت رکعت قبل از نماز ظهر و آن نماز زوال و نماز توبه پیشگان است، به هنگام زوال خورشید و قبل از فریضه؛ و چهار رکعت بعد از فریضه و چهار رکعت قبل از نماز عصر است، سپس نماز فریضه؛ و بعد از آن نمازی نیست تا زمانی که خورشید غروب کند و نماز فریضه را شروع کند، سپس چهار رکعت نماز سنت را بعد از آن بخواند و بعد از عشا هم دو رکعت نشسته که یک رکعت به حساب می آیند؛ زیرا نماز فرد نشسته - . در منبع چاپی آمده است: زیرا ما از رسول خدا روایت کردیم که فرمود: نماز نشسته بدون علت،، برابر با نصف نماز ایستاده است. -

بدون علت، برابر با نصف نماز ایستاده است. سپس نماز شب هشت رکعت و وتر سه رکعت و دو رکعت فجر قبل از نماز صبح. سی و چهار رکعت است، یعنی دو برابر فریضه و فریضه هفده رکعت است و همه این ها پنجاه و یک رکعت در هر شبانه روز می شود. - . دعائم الإسلام 1 : 209 -

**[ترجمه]

«27»

مَجَالِسُ الشَّیْخِ، فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِلَی أَبِی ذَرٍّ بِسَنَدِهِ الْمُتَقَدِّمِ فِی بَابِ فَضْلِ الصَّلَاةِ: یَا أَبَا ذَرٍّ أَیُّمَا رَجُلٍ تَطَوَّعَ فِی یَوْمٍ بِاثْنَتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً سِوَی الْمَکْتُوبَةِ کَانَ لَهُ حَقّاً وَاجِباً بَیْتٌ فِی الْجَنَّةِ(4).

**[ترجمه]مجالس الشیخ: در وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به ابوذر در باب فضیلت نماز آمده است: ای ابوذر! هر مردی که در روز به غیر از نمازهای واجب دوازده رکعت مستحبی بخواند، حق واجب او خانه ای در بهشت است. - . امالی طوسی 2 : 141 -

**[ترجمه]

بیان

یحتمل أن یکون المراد بعض النوافل الیومیة أو غیرها من التطوعات.

**[ترجمه]احتمال دارد که مراد برخی از نوافل یومیه یا سایر نمازهای مستحبی باشد.

**[ترجمه]

«28»

کِتَابُ الْعِلَلِ، لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: الَّذِی انْتَهَی إِلَیْنَا

ص: 298


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 208.
2- 2. فی المصدر المطبوع، لانا روینا عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله أنّه قال: صلاة الجالس[ القاعد] علی النصف من صلاة القائم.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 209.
4- 4. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 141.

مِنْ عِلْمِ عُلَمَائِنَا الَّذِینَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبَ وَلَایَتَهُمْ وَ مِنْ وُجُوهِ الصَّلَاةِ سَبْعَةَ عَشَرَ وَجْهاً فَأَوَّلُ وَجْهِ الصَّلَاةِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ(1) یَعْنِی إِذَا وَجَبَتِ الصَّلَاةُ- فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الصَّحِیحُ یُصَلِّی قَائِماً بِرُکُوعٍ وَ سُجُودٍ تَامٍّ فَهَذَا أَوَّلُ وَجْهِ الصَّلَاةِ وَ الْوَجْهُ الثَّانِی قَوْلُهُ وَ قُعُوداً قَالَ وَ هُوَ الْمَرِیضُ یُصَلِّی جَالِساً وَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ وَ عَلی جُنُوبِکُمْ وَ هُوَ الَّذِی لَا یَقْدِرُ أَنْ یُصَلِّیَ جَالِساً یُصَلِّی مُضْطَجِعاً بِالْإِیمَاءِ فَهَذِهِ ثَلَاثَةُ أَوْجُهٍ وَ صَلَاةُ الْخَوْفِ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ (2) فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام یَقُومُ الْإِمَامُ بِطَائِفَةٍ مِنْ قَوْمِهِ وَ طَائِفَةٌ بِإِزَاءِ الْعَدُوِّ فَیُصَلِّی بِالطَّائِفَةِ الَّتِی مَعَهُ رَکْعَةً وَ یَقُومُ فِی الثَّانِیَةِ فَیَقُومُونَ مَعَهُ وَ یُصَلُّونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرَّکْعَةَ الثَّانِیَةَ وَ الْإِمَامُ قَائِمٌ وَ یَجْلِسُونَ وَ یَتَشَهَّدُونَ وَ یُسَلِّمُ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ ثُمَّ یَنْصَرِفُونَ فَیَقُومُونَ مَقَامَ أَصْحَابِهِمْ وَ تَجِی ءُ الطَّائِفَةُ الَّذِینَ لَمْ یُصَلُّوا فَیَقُومُونَ خَلْفَ الْإِمَامِ فَیُصَلِّی بِهِمُ الْإِمَامُ الرَّکْعَةَ الثَّانِیَةَ لَهُ وَ هِیَ لَهُمُ الْأُولَی وَ یَقْعُدُ وَ یَقُومُونَهُمْ فَیُصَلُّونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرَّکْعَةَ الثَّانِیَةَ وَ یُسَلِّمُ الْإِمَامُ عَلَیْهِمْ وَ الْوَجْهُ الثَّانِی مِنْ صَلَاةِ الْخَوْفِ هُوَ الَّذِی یَخَافُ اللُّصُوصَ وَ السِّبَاعَ وَ هُوَ فِی السَّفَرِ فَإِنَّهُ یَتَوَجَّهُ إِلَی الْقِبْلَةِ وَ یَسْتَفْتِحُ الصَّلَاةَ وَ یَمُرُّ فِی وَجْهِهِ الَّذِی هُوَ فِیهِ فَإِذَا فَرَغَ مِنَ الْقِرَاءَةِ وَ أَرَادَ الرُّکُوعَ وَ السُّجُودَ وَلَّی وَجْهَهُ إِلَی الْقِبْلَةِ إِنْ قَدَرَ عَلَیْهِ إِذَا کَانَ

رَاجِلًا وَ إِنْ لَمْ یَقْدِرْ رَکَعَ وَ سَجَدَ حَیْثُمَا تَوَجَّهَ وَ إِنْ کَانَ رَاکِباً یُومِی إِیمَاءً بِرَأْسِهِ وَ صَلَاةُ الْمُجَادَلَةِ وَ هِیَ الْمُضَارَبَةُ فِی الْحَرْبِ إِذَا لَمْ یَقْدِرْ أَنْ یَنْزِلَ وَ یُصَلِّیَ کَبَّرَ

ص: 299


1- 1. النساء: 131.
2- 2. النساء: 102.

لِکُلِّ رَکْعَةٍ تَکْبِیرَةً حَیْثُمَا تَوَجَّهَ فَهَذِهِ وُجُوهُ صَلَاةِ الْخَوْفِ وَ صَلَاةُ الْحَیْرَةِ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ فَوَجْهٌ مِنْهَا هُوَ الرَّجُلُ یَکُونُ فِی مَفَازَةٍ وَ لَا یَعْرِفُ الْقِبْلَةَ یُصَلِّی إِلَی أَرْبَعِ جَوَانِبَ وَ الْوَجْهُ الثَّانِی مَنْ فَاتَتْهُ صَلَاةٌ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَیُّ صَلَاةٍ هِیَ فَإِنَّهُ یَجِبُ أَنْ یُصَلِّیَ ثَلَاثَ رَکَعَاتٍ وَ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ وَ رَکْعَتَیْنِ فَإِنْ کَانَتِ الَّتِی فَاتَتْهُ الْعِشَاءَ فَقَدْ قَضَاهَا وَ إِنْ کَانَتِ الظُّهْرَ فَقَدْ قَضَاهَا وَ إِنْ کَانَتِ الْعَصْرَ فَقَدْ قَضَاهَا وَ إِنْ کَانَتِ الْفَجْرَ فَقَدْ قَضَاهَا وَ کَذَا الْمَغْرِبُ وَ مَنْ کَانَ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ فَأَصَابَ أَحَدَهُمَا بَوْلٌ أَوْ قَذَرٌ أَوْ جَنَابَةٌ وَ لَمْ یَدْرِ أَیَّ الثَّوْبَیْنِ أَصَابَ الْقَذَرُ فَإِنَّهُ یُصَلِّی فِی هَذَا وَ هَذَا فَإِذَا وَجَدَ الْمَاءَ غَسَلَهُمَا جَمِیعاً وَ صَلَاةُ الْکُسُوفِ عَشْرُ رَکَعَاتٍ بِأَرْبَعِ سَجَدَاتٍ وَ صَلَاةُ الْعِیدَیْنِ رَکْعَتَانِ وَ صَلَاةُ الِاسْتِسْقَاءِ وَ صَلَاةُ مَنْ یَخُوضُ الْمَاءَ وَ تَحْضُرُهُ الصَّلَاةُ وَ لَا یَقْدِرُ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الْمَاءِ یُومِی إِیمَاءً وَ صَلَاةُ الْعُرْیَانِ یَقْعُدُ مُنْقَبِضاً وَ یُومِی بِالرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ وَ إِنَّمَا یَکُونُ سُجُودُهُ أَخْفَضَ مِنْ رُکُوعِهِ وَ صَلَاةُ الْجَنَائِزِ.

**[ترجمه]کتاب العلل نوشته محمد بن علی بن ابراهیم گفته است: آنچه از دانش علمای ما که خداوند اطاعت از آنان را بر ما واجب و ولایت آنان را لازم کرده و از وجوه نماز به ما رسیده، هفده وجه است؛ اولین وجه نماز، قول خداوند عزوجل است: « فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ »، - . نساء / 131 - {و چون نماز را به جای آوردید.} یعنی وقتی نماز واجب شد، «فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ»، {خدا را [در همه حال] ایستاده و نشسته و بر پهلوآرمیده، یاد کنید.} سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: درست آن است که نماز را ایستاده و با رکوع و سجود تمام بخواند و این اولین وجه نماز است و وجه دو،م قول خدای تعالی است: {و نشسته} فرمود: و آن بیمار است که نشسته نماز می خواند. وجه سوم {و به پهلو آرمیده} است و منظور از آن کسی است که نمی تواند نشسته نماز بخواند و در بستر و با اشاره نماز می خواند. این سه وجه است و نماز خوف بر سه وجه است. خداوند عزوجل فرموده است: «وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ»، - . نساء / 102 -

{و هر گاه در میان ایشان بودی و برایشان نماز برپا داشتی، پس باید گروهی از آنان با تو [به نماز] ایستند؛ و باید جنگ افزارهای خود را برگیرند.} سپس امام صادق علیه السلام فرمود: امام با گروهی از قوم خود و گروهی که در مقابل دشمن ایستاده اند نماز می خواند، یک رکعت را با گروه همراه خود بخواند و در رکعت دوم به پا خیزد و آنان نیز با او به پا خیزند و رکعت دوم را فرادی بخوانند، در حالی که امام ایستاده است بنشینند و تشهد بخوانند و به همدیگر سلام دهند، سپس بروند و جای دوستان خود بایستند و گروهی که نماز نخوانده اند بیایند و پشت امام بایستند و امام رکعت دوم خویش را با آنان بخواند، در حالی که گروه دوم در رکعت اول هستند و امام بنشیند و آنان بلند شوند و رکعت دوم را برای خود بخوانند و امام سلام دهد. و وجه دوم از نماز خوف، نماز کسی است که در مسافرت است و از دزدان و درندگان می ترسد. او باید رو به قبله بایستد و نماز را شروع کند و به طرفی که مسیر اوست، حرکت کند. وقتی از قرائت فارغ شد و قصد رکوع و سجود کرد، اگر پیاده بود و توانست، روی خود را به طرف قبله کند و اگر نتوانست، به هر طرف که رو کرده به رکوع و سجده برود؛ و اگر سواره بود با سر اشاره کند. و نماز مجادله، و آن زد و خورد در جنگ است؛ اگر نتوانست پیاده شود و نماز بخواند، به هر طرف که رو کرد، به ازای هر رکعت یک تکبیر بگوید. این وجوه نماز خوف است.

و نماز حیرت بر سه وجه است: یک وجه از آن مردی است که در بیابان است و جهت قبله را نمی داند، پس به چهار طرف نماز بخواند. و وجه دوم کسی است که نماز از او فوت شده و نمی داند که آن کدام نماز بوده، در این صورت واجب است که سه رکعت و چهار رکعت و دو رکعت نماز بگزارد، اگر نمازی که از دستش رفته نماز عشا باشد، قضای آن را به جای آورده و اگر ظهر باشد، قضای آن را به جای آورده و اگر عصر باشد، قضای آن را به جای آورده و اگر صبح باشد، قضای آن را به جای آورده و همینطور است مغرب. کسی که دو جامه بر تن او باشد و به یکی از آن دو بول یا نجاست یا جنابت برسد و نداند که از این دو لباس نجس شده، باید در هر یک از لباس ها به طور جداگانه نماز بخواند و وقتی آب پیدا کند، باید هر دو را بشوید. و نماز کسوف ده رکعت است با چهار سجده و نماز دو عید دو رکعت است و نماز استسقا [طلب باران] و نماز کسی که در آب فرو رود و وقت نماز برسد و او نتواند از آب بیرون آید، باید با اشاره نماز بخواند. و نماز فرد برهنه که باید خود را جمع کرده و بنشیند و در رکوع و سجود اشاره کند و سجود او باید پائین تر از رکوع او باشد و نماز میت .

**[ترجمه]

بیان

لعله عد الکسوفین و العیدین کلا منهما اثنتین و فی بعض النسخ تسعة عشر فعد الکسوف أربعا بإضافة الزلزلة و الآیات.

**[ترجمه]شاید هر یک از دو نماز خسوف و کسوف، و دو عید را دو نماز به شمار آورده و در برخی نسخ، نوزده نماز نام برده شده و کسوف را با افزودن نماز زلزله و آیات، چهار نماز به حساب آورده است.

**[ترجمه]

«29»

الْهِدَایَةُ،: الصَّلَاةُ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ إِحْدَی وَ خَمْسُونَ رَکْعَةً الْفَرِیضَةُ مِنْهَا سَبْعَ عَشْرَةَ رَکْعَةً وَ مَا سِوَی ذَلِکَ سُنَّةٌ وَ نَافِلَةٌ فَأَمَّا الْفَرِیضَةُ فَالظُّهْرُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْعَصْرُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْمَغْرِبُ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْغَدَاةُ رَکْعَتَانِ وَ أَمَّا السُّنَّةُ وَ النَّافِلَةُ فَأَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ رَکْعَةً مِنْهَا نَافِلَةُ الظُّهْرِ سِتَّ عَشْرَةَ رَکْعَةً ثَمَانٌ قَبْلَ الظُّهْرِ وَ ثَمَانٌ بَعْدَهَا قَبْلَ الْعَصْرِ وَ نَافِلَةُ الْمَغْرِبِ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَکْعَتَانِ مِنْ جُلُوسٍ تُعَدَّانِ بِرَکْعَةٍ فَإِنْ حَدَثَ بِالرَّجُلِ حَدَثٌ قَبْلَ أَنْ یَبْلُغَ آخِرَ اللَّیْلِ فَیُصَلِّی الْوَتْرَ یَکُونُ قَدْ مَضَی عَلَی الْوَتْرِ وَ صَلَاةُ اللَّیْلِ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ وَ الشَّفْعُ رَکْعَتَانِ وَ الْوَتْرُ رَکْعَةٌ وَ رَکْعَتَا الْفَجْرِ فَهَذِهِ أَرْبَعٌ وَ

ص: 300

ثَلَاثُونَ رَکْعَةً(1).

**[ترجمه]الهدایة: نماز در شبانه روز پنجاه و یک رکعت است. هفده رکعت از آن فریضه است و باقی سنت و نافله است. اما فریضه عبارت است از چهار رکعت ظهر، چهار رکعت عصر، سه رکعت مغرب، چهار رکعت عشا و دو رکعت صبح؛ و اما سنت و نافله سی و چهار رکعت است که عبارت است از: شانزده رکعت نافله ظهر، هشت رکعت قبل از ظهر و هشت رکعت بعد از ظهر و قبل از عصر و چهار رکعت نافله مغرب و دو رکعت نماز نشسته بعد از نماز عشا که یک رکعت به شمار می آیند. اگر کسی به آخر شب برسد، پیش از آن که حدثی برایش رخ دهد و نماز وتر را بخواند، نماز وتر را به جا آورده است و هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت وتر و دو رکعت فجر، و این است سی و چهار رکعت. - . الهدایة : 30 -

**[ترجمه]

«30»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ أَنَّ الْفَرِیضَةَ وَ النَّافِلَةَ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ إِحْدَی وَ خَمْسُونَ رَکْعَةً الْفَرْضُ مِنْهَا سَبْعَ عَشْرَةَ رَکْعَةً فَرِیضَةً وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ رَکْعَةً سُنَّةً الظُّهْرُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْعَصْرُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْمَغْرِبُ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ الْغَدَاةُ رَکْعَتَانِ فَهَذِهِ فَرِیضَةُ الْحَضَرِ(2)

وَ صَلَاةُ السَّفَرِ الْفَرِیضَةُ إِحْدَی عَشْرَةَ رَکْعَةً الظُّهْرُ رَکْعَتَانِ وَ الْعَصْرُ رَکْعَتَانِ وَ الْمَغْرِبُ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ رَکْعَتَانِ وَ الْغَدَاةُ رَکْعَتَانِ (3)

وَ النَّوَافِلُ فِی الْحَضَرِ مِثْلَا الْفَرِیضَةِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ فَرَضَ عَلَیَّ رَبِّی سَبْعَ عَشْرَةَ رَکْعَةً فَفَرَضْتُ عَلَی نَفْسِی وَ أَهْلِ بَیْتِی وَ شِیعَتِی بِإِزَاءِ کُلِّ رَکْعَةٍ رَکْعَتَیْنِ لِتَتِمَّ بِذَلِکَ الْفَرَائِضُ مَا یَلْحَقُهُ مِنَ التَّقْصِیرِ وَ الثَّلْمِ مِنْهَا ثَمَانُ رَکَعَاتٍ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ (4)

وَ هِیَ صَلَاةُ الْأَوَّابِینَ وَ ثَمَانٌ بَعْدَ الظُّهْرِ وَ هِیَ صَلَاةُ الْخَاشِعِینَ وَ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ هِیَ صَلَاةُ الذَّاکِرِینَ وَ رَکْعَتَانِ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ مِنْ جُلُوسٍ تُحْسَبُ رَکْعَةً مِنْ قِیَامٍ وَ هِیَ صَلَاةُ الشَّاکِرِینَ وَ ثَمَانُ رَکَعَاتٍ صَلَاةُ اللَّیْلِ وَ هِیَ صَلَاةُ الْخَائِفِینَ وَ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ الْوَتْرُ وَ هِیَ صَلَاةُ الرَّاغِبِینَ وَ رَکْعَتَانِ عِنْدَ الْفَجْرِ وَ هِیَ صَلَاةُ الْحَامِدِینَ (5) وَ النَّوَافِلُ فِی السَّفَرِ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ بَعْدَ الْمَغْرِبِ وَ رَکْعَتَانِ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ مِنْ جُلُوسٍ وَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً صَلَاةُ اللَّیْلِ مَعَ رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ وَ إِنْ لَمْ یَقْدِرْ بِاللَّیْلِ قَضَاهَا بِالنَّهَارِ أَوْ مِنْ قَابِلِهِ فِی وَقْتِ صَلَاةِ اللَّیْلِ أَوْ مِنْ أَوَّلِ اللَّیْلِ (6).

ص: 301


1- 1. الهدایة: 30.
2- 2. فقه الرضا: 6.
3- 3. فقه الرضا: 6.
4- 4. بعد زوال الشمس ظ.
5- 5. فقه الرضا: 6.
6- 6. فقه الرضا: 6.

**[ترجمه]فقه الرضا: امام رضا علیه السلام فرمودند: خدایت رحمت کند، بدان که فریضه و نافله در شبانه روز پنجاه و یک رکعت است، هفده رکعت از آن واجب و سی و چهار رکعت از آن سنت است؛ چهار رکعت ظهر، چهار رکعت عصر، سه رکعت مغرب، چهار رکعت عشا و دو رکعت نماز صبح. این فریضه حضر است. - . فقه الرضا : 6 -

و نماز واجب سفر، یازده رکعت است؛ ظهر دو رکعت، عصر دو رکعت، مغرب سه رکعت، عشا دو رکعت و صبح دو رکعت. - . فقه الرضا : 6 -

و نوافل در حضر، دو برابر فریضه است؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پروردگارم هفده رکعت بر من واجب فرمود و من در برابر هر رکعت فریضه، دو رکعت دیگر را بر خود و اهل بیت و شیعیانم واجب نمودم تا بدین وسیله کوتاهی و رخنه ای که در فرائض ایجاد شده، با این نمازها کامل گردد. این نمازها عبارت است از: هشت رکعت قبل از زوال و مایل شدن خورشید که آن نماز توابین است، و هشت رکعت بعد از ظهر و آن نماز خاشعین است، و چهار رکعت بین نماز مغرب و عشا و آن نماز ذاکرین است، و دو رکعت نشسته بعد از عشا که یک رکعت ایستاده به شمار می آید و آن نماز شاکرین است و هشت رکعت نماز شب و آن نماز خائفین است، و سه رکعت وتر و آن نماز مشتاقان است، و دو رکعت به هنگام طلوع فجر و آن نماز حامدین است. - . فقه الرضا : 6 -

و نوافل در سفر، چهار رکعت بعد از مغرب و دو رکعت نشسته بعد از عشا و سیزده رکعت نماز شب به همراه دو رکعت فجر است و اگر نتوانست شب آن را بخواند، روز قضای آن را بخواند، یا در وقت نماز شب بعدی، یا از اول شب بخواند. - . فقه الرضا : 6 -

**[ترجمه]

«31»

کِتَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی الْکَاهِلِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: رُبَّ سَائِلٍ یَسْأَلُ عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ صِیَامِهِ فَأُخْبِرُهُ بِهَا فَیَقُولُ إِنَّ اللَّهَ لَا یُعَذِّبُ عَلَی الزِّیَادَةِ کَأَنَّهُ یَظُنُّ أَنَّهُ أَفْضَلُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.

**[ترجمه]کتاب عبدالله بن یحیی کاهلی از محمد بن مروان روایت کرده که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: چه بسا سائلی که در مورد نماز و روزه رسول خدا صلی الله علیه و آله از من سؤال می­کند و من به او پاسخ می­دهم و او می­گوید: خداوند به خاطر زیادی، مجازات نمی کند! گوئی که او خود را برتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله می پندارد.

**[ترجمه]

بیان

لعله محمول علی ما إذا وقع الزیادة بقصد کونها من السنة أو لیزید فعله علی فعله صلی الله علیه و آله و استحقارا لعمله.

ص: 302

**[ترجمه]شاید این حمل بر زمانی باشد که زیاده به قصد سنت رخ دهد یا اینکه مقصود او آن بوده که عمل او بیشتر از عمل حضرت رسول صلی الله علیه و آله است و قصد کوچک نشان دادن عمل حضرت را داشته است.

**[ترجمه]

باب 4 أن للصلاة أربعة آلاف باب و أنها قربان کل تقی و خیر موضوع و فضل إکثارها

روایات

«1»

الْعُیُونُ، وَ الْعِلَلُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ مَعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ آدَمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: الصَّلَاةُ لَهَا أَرْبَعَةُ آلَافِ بَابٍ (1).

**[ترجمه]العیون و العلل: از زکریا بن آدم روایت شده که شنیدم امام رضا علیه السلام می فرمود: نماز چهار هزار در دارد. - . عیون الأخبار 1 : 255، علل الشرائع -

**[ترجمه]

«2»

الْمَنَاقِبُ، لِابْنِ شَهْرَآشُوبَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: لِلصَّلَاةِ أَرْبَعَةُ آلَافِ حُدُودٍ وَ فِی رِوَایَةٍ أَرْبَعَةُ آلَافِ بَابٍ (2).

**[ترجمه]المناقب ابن شهر آشوب: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: نماز چهار هزار حد دارد و در روایتی آمده که نماز چهار هزار در دارد. - . مناقب آل ابی طالب 4 : 249 -

**[ترجمه]

بیان

فسر الشهید رفع الله درجته الأبواب و الحدود بواجبات الصلاة و مندوباتها و جعل الواجبات ألفا تقریبا و صنف لها الألفیة و المندوبات ثلاثة آلاف و ألف لها النفلیة.

و قال الوالد قدس الله روحه لعل المراد بالأبواب و الحدود المسائل المتعلقة بها و هی تبلغ أربعة آلاف بلا تکلف أو أسباب الربط إلی جناب قدسه تعالی فإنه لا یخفی علی العارف أنه من حین توجهه إلیه تعالی و شروعه فی مقدمات الصلاة إلی أن یفرغ منها

یفتح له من أبواب المعارف ما لا یحصیه إلا الله سبحانه أو المراد بالحدود المسائل و بالأبواب أبواب الفیض و الفضل فإن الصلاة معراج المؤمن انتهی.

و ربما یقال المراد بالأبواب أبواب السماء التی ترفع منها إلیها الصلاة

ص: 303


1- 1. عیون الأخبار ج 1 ص 255، علل الشرائع ج ص.
2- 2. مناقب آل أبی طالب ج 4 ص 249.

من کل باب أو الأبواب علی التعاقب فکل صلاة تمر علی کل الأبواب أو یراد بالأبواب مقدماتها التی تتوقف صحة الصلاة علیها من المعارف الضروریة و غیرها.

و قال السید الداماد قدس سره فی حل هذا الخبر و إن هنالک مما أوعی البال و وسع المجال الآن ذکره وجوها عدیدة منها أن الباب استعیر هاهنا لما یناط به افتتاح صحة الصلاة و کمالها من الوظائف و الآداب کما قال فی المغرب الأبواب فی المزارعة مفاتح الماء جمع باب علی الاستعارة و أصل الحد فی اللغة المنع و الفصل بین الشیئین و الحد أیضا الحاجز بین الموضعین تسمیة بالمصدر و منها حدود الحرم و نهایات الجسم و حدود الشرع أحکامه لأنها فاصلة بین الحلال و الحرام و الفرض و النفل و المندوب و المکروه و مانعة من التخطی إلی ما وراءها و إذ فی ما لا محید عن مراعاته من أبواب الصلاة و حدودها من المفروضات و المسنونات و المصححات و المتممات مقدمات و مقارنات و منافیات تبلغ من مراتب العدد أربعة آلاف قد أحصاها شیخنا الشهید قدس الله تعالی لطیفه فی رسالتیه و قال أحصیت ذلک ابتغاء للعدد المذکور فی الخبرین تقریبا و إن کان المعدود لم یقع فی الخلد تحقیقا.

و منها أن أقل المراتب من المفروض ألف و من المسنون ألف و یتبع الأول ألف حرام و الأخیر ألف مکروه علی ما ذکره غیر واحد من المحققین أن کل واجب ضده العام حرام و کل مندوب ضده العام مکروه فیکمل نصاب العدد.

و منها أن واجبات الصلوات و أحکامها المبحوث عنها فی کتب الفقه تبلغ مبلغ النصاب المذکور فضلا عن مستحباتها.

و منها أن مسائل أبواب العبادات من الطهارة و الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و الجهاد و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و فروعها فی المدونات من الکتب و الرسائل تبلغ ذلک المبلغ و تتجاوزه علی التضاعف و جمیع العبادات

ص: 304

قد نیط بها قبول الصلاة کما فی الحدیث أن تارک الزکاة لا تقبل صلاته و أن النبی صلی الله علیه و آله قد أخرج من المسجد من لم یؤد الزکاة فقد رجع جمیع ذلک إلی حدود الصلاة و کانت الغایة القصوی منها جمیعا الصلاة کما الغایة القصوی من الصلاة أیضا استتمام المعرفة و استکمال نصاب الاستعداد التام للمعارف الربوبیة فمن الذائعات المستبینة المتقررة فی مقرها أن السمعیات ألطاف فی العقلیات و الواجبات السمعیة مقربة للمکلف من الواجبات العقلیة و المندوبات السمعیة من المندوبات العقلیة.

و منها أن الصلاة فی حد أنفسها لها حکم الزکاة الأتم و منزلة الصوم الأعظم و الحج الأبر و الجهاد الأکبر و الأمر الأخص بالمعروف و النهی الأعم عن المنکر علی ما قد استبان فی مظان بیان أسرار الصلاة و روح الصلاة صلاة القلب السلیم.

و فی الخبر عن مولانا الصادق علیه السلام: أن القلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه أحد غیره.

و عنه علیه السلام: إن من الصلاة لما یقبل نصفها و ثلثها و ربعها إلی العشر و إن منها لما تلف کما یلف الثوب الخلق و یضرب بها وجه صاحبها.

و إن المقبول منها ما کان القلب فیها منصرفا عن ملاحظة ما سوی الجناب الحق علی الإطلاق.

فإذن حقیقة الصلاة الحقیقیة التی هی صلاة القلب و هی روح صلاة الجسد و الجهاد الأکبر مع النفس و الصوم الحق عما عدا بارئها و قطع منازل درجات العرفان و الاستقرار فی الدرجة الأخیرة التی هی عزل اللحظ عن لحاظ شی ء غیره و استشعار موجود سواه مطلقا حتی لحاظ هذه الدرجة.

فالصلاة منزلتها منزلة جملة العبادات و أحکام سائر العبادات راجعة إلی أحکامها و وظائفها إلی وظائفها و لتحقیق ذلک بیان تفصیلی موکول إلی حیزه و مقامه.

و منها أن أبواب الصلاة هی أبواب عروجها و طرق صعود الملائکة الموکلة علیها بها و هی السماوات إلی السماء الرابعة و الملائکة السماویة فی کل

ص: 305

سماء سماء بوابون و موکلون علی الرد و القبول و هم کثیرون لا یحصیهم کثرة إلا الله سبحانه کما فی التنزیل الکریم وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ

وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: أَطَّتِ السَّمَاءُ وَ حَقٌّ لَهَا أَنْ تَئِطَّ فَمَا فِیهَا مَوْضِعُ قَدَمٍ إِلَّا وَ فِیهِ مَلَکٌ رَاکِعٌ أَوْ سَاجِدٌ.

فالتعبیر عن ملائکة کل سماء و هم أبواب نقد الصلاة الصاعدة إلیهم و التفتیش عنها روم لبیان التکثیر لا تعیین للمرتبة العددیة بخصوصها.

و منها أن الصلاة یصعد بها إلی سماء سماء إلی السماء السابعة التی هی أقصی أفلاک الکواکب السبعة السیارة ثم منها إلی الکرسی و هو فلک الثوابت ثم مستودعها العرش و هو الفلک الأقصی فالأفلاک الثمانیة بملائکتها من العقول و النفوس السمائیة أبواب رفع الصلاة و طرق الصعود بها و حدود نقدها و ردها و قبولها علی ما تکرر ذکره فی الأحادیث عنهم صلوات الله علیهم و لا یحیط بطبقات الخلق و الأمر علما و خبرا و لا یحصیها عددا و قدرا إلا بارئها القیوم القیام العلیم العلام تعالی شأنه و تعاظم سلطانه و غایة ما یسر للبشر من عباده سبیلا إلی معرفته إثبات الملائکة القاهرة و المدبرة هنالک بعدد الکرات السماویة و بعدد

الدرجات الفلکیة و محیط کل فلک ثلاثمائة و ستون درجة و إنما المرصود من الکواکب سبعة سیارة و ألف و تسعة و عشرون من الثوابت و الأفلاک الکلیة لها بحسب حرکاتها المرصودة بادئ النظر السماوات السبع و الفلک الثامن الذی هو الکرسی و تنحل عند تفصیل الحرکات و حل ما أعضل من الإشکالات إلی ثمانین کرة تقریبا فإذن یستتم نصاب أربعة آلاف من العدد فی إزاء عدد الدرجات و عدد الکرات و الکواکب کما یستبین بالحساب فهی بأسرها أبواب الصلاة و حدودها و ذلک أقل ما لیس عن إثباته بد علی ما هو المنصرح لدی البصیرة النافذة و أما فی جانب الکثرة فلا سبیل لنا إلی العلم و المعرفة فهذه سبعة من وجوه التفسیر لهذین الحدیثین الشریفین فلنقتصر الآن علیها و الله سبحانه أعلم و هو ولی العلم و الحکمة و به الاعتصام و منه العصمة انتهی.

**[ترجمه]شهید - رفع الله درجته - درها و حدود نماز را به واجبات و مستحبات نماز تفسیر کرده و واجبات را تقریبا هزار مورد دانسته و «الفیه» را برای آن تألیف کرده و مندوبات را سه هزار تا دانسته و «نفلیه» را برای آن تألیف نموده است.

پدرم - قدس الله روحه - می­گفت: شاید مراد از باب­ها و حدود، مسائل مربوط به آن باشد که بدون تکلف به چهار هزار مسئله می رسد؛ یا ممکن است منظور از آن، اسباب ارتباط با خداوند باری تعالی باشد؛ زیرا بر عارف پوشیده نیست که از زمانی که رو به سوی پیشگاه پروردگار متعال می کند و مقدمات نماز را آغاز می کند تا زمانی که آن را به پایان برد، آنچنان از درهای معارف بر روی او گشوده می شود که به غیر از خداوند سبحان کسی قادر به شمارش آن نیست؛ یا اینکه مراد از حدود مسائل و از ابواب درهای فیض و فضل الهی باشد؛ چرا که نماز معراج مؤمن است. پایان.

شاید گفته شود: مراد از ابواب درهای آسمان است که نماز از هر دری یا از تمام درها به صورت پی در پی به سوی آسمان بالا می رود، پس هر نمازی از تمام درها عبور می کند یا منظور از ابواب مقدمات نماز است که درستی نماز موقوف به آن است و شامل معارف ضروری و سایر موارد می شود.

میر داماد - قدس سره - در حل مسئله این روایت گفته است: آنچه به ذهن خطور می کند و ذکر آن در این مجال می گنجد، چند وجه است؛ از آن جمله اینکه باب در اینجا استعاره است از آنچه شروع صحیح و کمال نماز از وظایف و آداب منوط به آن است، چنانچه در المغرب گفته است: «ابواب در مزارعه معین قنات آب» و و از باب استعاره، باب را جمع بسته و اصل حد در لغت، منع و جدائی بین دو چیز است و نیز حد حائل بین دو مکان است و اسم مصدر است و حدود حرم و حدّ جسم از همین ریشه است و حدود شرع یعنی: احکام آن؛ زیرا احکام، حد فاصل بین حلال و حرام و فرض و نفل و مستحب و مکروه و مانع از گذشتن به ماورای آن هستند، پس برای آن دسته از ابواب و حدود نماز که چاره ای جز مراعات آن نیست، از واجبات و مستحبات و مصححات و متممات، مقدمات و مقارنات و منافیاتی وجود دارد که تعداد آن ها به چهار هزار تا می رسد که شیخ ما شهید - قدس الله تعالی لطیفه - در دو رساله خود آن ها را بر شمرده و گفته است: من بدین منظور آن ها را بر شمردم تا تقریباً به عدد مذکور در دو روایات برسد، اگر چه تحقیقاً معدود در ذهن جای نگیرد.

از آن جمله این است که کمترین مراتب در نمازهای واجب هزار تاست و در سنت هزارتا و در پی اولی هزار حرام وجود دارد و در پی دومی هزار مکروه، بر اساس آنچه که از بسیاری از محققان ذکر کردند که ضد عام هر واجب یک حرام است و ضد عام هر مستحب مکروه است، پس نصاب عدد کامل می شود.

و از جمله اینکه واجبات نمازها و احکام آن که در کتب فقه از آن بحث شده، به حد نصاب مذکور می رسد، چه برسد به مستحبات آن.

از جمله اینکه: مسائل ابواب عبادات از طهارت و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و فروع آن در کتب و رسائل تألیف شده به آن مقدار می رسد و به چندین برابر از آن فراتر می رود و تمامی عبادات منوط به قبول نماز هستند؛ چنانچه در حدیث آمده که نماز تارک نماز پذیرفته نمی شود و اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله شخصی را که زکاتش را نمی پرداخت از مسجد بیرون کرد، زیرا تمام این ها به حدود نماز باز می گردد و آخرین هدف از تمام این اعمال نماز است؛ چنانچه هدف نهائی از نماز هم تمام کردن شناخت و کامل نمودن میزان آمادگی برای معارف ربوبی است. از مشهورات روشنی که در جایگاه خود قرار گرفته اند این است که سمعیات در خانواده عقلیات هستند و واجبات سمعی مکلف را به واجبات عقلی نزدیک می کنند و مستحبات سمعی هم او را به مستحبات عقلی.

از جمله اینکه بر اساس آنچه در مظان بیان اسرار نماز مشخص شد، نماز در نفیس ترین و ارزشمندترین درجه خود، حکم کاملترین زکات را دارد و به منزله بالاترین روزه و نیکترین حج و جهاد اکبر و خاصترین امر به معروف و عام ترین نهی از منکر است و روح نماز، نماز قلب سلیم است؛ بنا بر روایتی از مولایمان امام صادق علیه السلام آمده است که قلب سلیم قلبی است که به دیدار پروردگارش بشتابد و جز خدا کسی در آن نباشد.

و از آن حضرت علیه السلام روایت شده که از بعضی نمازها نیمی و از بعضی یک سوم و از برخی یک چهارم آن پذیرفته می شود و همینطور فرمود تا یک دهم... و برخی از نمازها پیچیده می شوند - چنانچه جامه کهنه را می پیچند - و آن را بر صورت صاحبش می زنند.

نماز مقبول نمازی است که قلب در آن به طور مطلق از توجه به غیر از جناب حق روی گردان باشد. بنابراین حقیقت نماز حقیقی که نماز قلبی است و آن روح نماز جسمی است و مبارزه با نفس و حقیقت جدا شدن از غیر آفریدگار آن و طی کردن منازل درجات عرفان و جای گرفتن در آخرین درجه ای که عبارت است از قطع توجه و در نظر گرفتن چیزی غیر از او و احساس کردن موجودی به غیر از او به طور مطلق، به منظور رسیدن به این درجه.

پس منزلت نماز، منزلت تمام عبادات است و احکام سایر عبادات به احکام نماز، و وظایف آن ها به وظایف آن باز می گردد و برای تحقیق آن یک بیان تفصیلی وجود دارد که به مکان و جایگاه خود آن موکول می شود .

از آن جمله این است که درهای نماز درهای عروج آن و راه های صعود فرشتگان گماشته شده بر نماز به وسیله این درها است و آن آسمان اول است تا آسمان چهارم و فرشتگان آسمانی که در تک تک آسمان ها دربان هستند و مسئول رد و قبول نمازند، تعدادشان بسیار است و از زیادی قابل شمارش نیستند مگر توسط خدای سبحان؛ چنانچه در تنزیل کریم آمده است: «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ»، - . مدثر / 31 - {و [شماره] سپاهیان پروردگارت را جز او نمی داند.} و از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند: آسمان آواز سر داد و حق دارد که آواز سر دهد؛ چرا که هیچ جای پایی در آسمان نیست مگر اینکه در آن فرشته ای در حال رکوع یا سجود باشد.

منظور، فرشتگان هر آسمان است که آن ها درهای نقد و بررسی نماز هستند که به سوی آن ها فرا می رود و قصد بررسی آن برای بیان کثرت است، نه تعیین مقدار عددی آن.

و از آن جمله اینکه نماز از تک تک آسمان ها بالا می رود تا اینکه به آسمان هفتم می رسد که این آسمان دورترین فلک ستاره های هفتگانه سیّار است، سپس از آنجا به کرسی می رود که فلک ستارگان ثابت است، سپس به سوی عرش رهسپار می شود که دورترین فلک است، پس بر اساس آنچه که در احادیث نقل شده، از امامان علیهم السلام مکرراً ذکر شده که افلاک هشتگانه با فرشتگان خود، از عقول و نفوس آسمانی درهای عروج نماز و راه های صعود به این آسمان ها و حدود بررسی و رد و قبول آن هستند و علم و آگاهی کسی به طبقات خلق و امر احاطه ندارد و آن را شماره نتواند کرد و اندازه نتواند گرفت مگر آفریدگار پاینده و پایدار و دانا و آگاه به آنان که شأنش والا و سلطانش عظیم است و نهایت آن چیزی که در راه شناخت او برای بندگانش میسر و ممکن است اینکه، اثبات فرشتگان قاهر و مدبر در آن آسمان ها به تعداد کره های آسمانی و شماره درجات فلکی است و محیط هر فلک سیصد و شصت درجه است، ولی ستارگان رصد شده هفت سیاره و هزار و بیست و نه ستاره ثابت است و افلاک کلی آن بر حسب حرکات رصد شده اش در اولین نگاه، آسمان های هفتگانه و فلک هشتم است که همان کرسی است و با تفصیل حرکات و حل اشکالات پیچیده، به حدود هشتاد کره می رسد. بنابراین همانطور که با حساب مشخص می شود، حد نصاب شماره آن در ازای تعداد درجات و تعداد کرات و ستارگان، به چهار هزار تا می رسد، پس این ها تماماً باب ها و حدود نماز هستند و بر اساس آنچه برای بصیرت تیزبینانه آشکار است، این کمترین چیزی است که می بایست اثبات گردد. اما در مورد کثرت، راهی برای علم و شناخت به آن نداریم. این هفت وجه از وجوه تفسیر برای این دو حدیث شریف است و اکنون باید به آن اکتفا کنیم و خداوند سبحان داناتر است و اوست صاحب علم و حکمت و تمسک ما به اوست و عصمت و حفظ از سوی اوست. پایان.

**[ترجمه]

أقول

و إن کان قدس سره بلغ الدرجة القصوی فی التدقیق عند إبداء

ص: 306

تلک الوجوه الکثیرة لکن ما سوی الوجوه التی أشرنا إلیها أولا بعضها فی غایة البعد عن الأذهان المستقیمة و بعضها مخالفة للأصول المبینة فی الملة القویمة و الله أعلم بالحق و الصواب فی جمیع الأبواب.

**[ترجمه]اگر چه میر داماد - قدس سره - در دقت نظر خود به هنگام بیان آن وجوه بسیار، به بالاترین درجه رسیده، ولی به غیر از وجوهی که ابتدا بدان اشاره کردیم، باقی وجوه بی نهایت از ذهن های استوار به دور هستند و برخی مخالف اصول آشکار در دین استوار اسلام هستند و خداوند به حق و درستی تمام این ابواب داناتر است.

**[ترجمه]

«3»

مَعَانِی الْأَخْبَارِ، وَ الْخِصَالُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَسْوَارِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ حَفْصٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَسَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ الْبَصْرِیِّ عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ قُتَیْبَةَ بْنِ عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی ذَرٍّ ره قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ جَالِسٌ وَحْدَهُ فَقَالَ لِی یَا أَبَا ذَرٍّ لِلْمَسْجِدِ تَحِیَّةٌ قُلْتُ وَ مَا تَحِیَّتُهُ قَالَ رَکْعَتَانِ تَرْکَعُهَا فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّکَ أَمَرْتَنِی بِالصَّلَاةِ فَمَا الصَّلَاةُ قَالَ خَیْرُ مَوْضُوعٍ فَمَنْ شَاءَ أَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ أَکْثَرَ(1).

أعلام الدین، و مجالس الشیخ، عن أبی ذر: مثله (2).

**[ترجمه]معانی الأخبار و الخصال: از ابوذر - رحمه الله - روایت کرده که گفت: به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدم و او تنها در مسجد نشسته بود، به من فرمود: ای ابوذر! مسجد تحیتی دارد. عرض کردم: تحیت آن چیست؟ فرمود: دو رکعتی که می خوانی. عرض کردم: یا رسول الله! تو مرا به نماز امر نمودی، نماز چیست؟ فرمود: بهترین عملی که وضع شده، هر کس بخواهد کمتر می خواند و هر کس بخواهد بیشتر. - . معانی الأخبار : 333، الخصال 2 : 104 در ذیل حدیثی آمده است. -

اعلام الدین و مجالس الشیخ، از ابوذر مثل این حدیث را ذکر کرده است. - . امالی طوسی 2 : 153 -

**[ترجمه]

«4»

الْعُیُونُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍ (3).

**[ترجمه]العیون: از امام رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود: نماز سبب قرب هر انسان پرهیزکار است. - . عیون الأخبار 2 : 7 -

**[ترجمه]

«5»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مِثْلَهُ (4) کتاب الإمامة و التبصرة، لعلی بن بابویه عن الحسن بن حمزة العلوی عن علی بن محمد بن أبی القاسم عن أبیه عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن الصادق عن أبیه عن آبائه علیهم السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله: و ذکر مثله

ص: 307


1- 1. معانی الأخبار ص 333، الخصال ج 2 ص 104، فی حدیث.
2- 2. أمالی الطوسیّ ج 2 ص 153.
3- 3. عیون الأخبار ج 2 ص 7.
4- 4. الخصال ج 2 ص 161 فی حدیث الاربعمائة.

**[ترجمه]الخصال: از امام صادق علیه السلام از پدرش از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:... و مانند این حدیث را ذکر کرد.

کتاب الامامة و التبصرة: از امام صادق علیه السلام همین روایت از رسول خدا نقل شده است.

**[ترجمه]

بیان

قال فی النهایة القربان مصدر من قرب یقرب

و منه الحدیث: الصلاة قربان کل تقی.

أی إن الأتقیاء من الناس یتقربون بها إلی الله تعالی أی یطلبون القرب منه بها انتهی.

**[ترجمه]در النهایة گفته است: «قربان» مصدر ««قرب یقرب» است. و این حدیث: نماز موجب قرب هر متقی و پرهیزکار است، از این ریشه است؛ یعنی انسان های پرهیزکار به وسیله نماز به خداوند تعالی تقرب می جویند، یعنی به وسیله نماز، قرب به خداوند را طلب می کنند. پایان.

**[ترجمه]

أقول

بل الأظهر أن المراد أن الصلاة تصیر سببا لقرب المتقین لا لغیرهم کما قال تعالی إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (1) و استدل به علی شرعیة الصلاة فی کل وقت و علی کل حال إلا ما أخرجه الدلیل.

**[ترجمه]بلکه اظهر - واضحتر - آن است که نماز موجب قرب متقین می شود نه دیگران؛ چنانچه خدای تعالی فرموده است: «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»، - . مائده / 27 -

{خدا فقط از تقواپیشگان می پذیرد.} و به وسیله آن بر شرعی بودن نماز در هر زمان و در هر حالی استدلال کرده، به غیر از آنچه که با دلیل خارج شده است.

**[ترجمه]

«6»

ثَوَابُ الْأَعْمَالِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْوَاسِطِیِّ النَّخَّاسِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: صَلَوَاتُ النَّوَافِلِ قُرُبَاتُ کُلِّ مُؤْمِنٍ (2).

**[ترجمه]ثواب الأعمال: از ابوالحسن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده که فرمود: نمازهای نافله موجب قرب هر مؤمنی است. - . ثواب الأعمال : 27 -

**[ترجمه]

«7»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الرَّازِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ صَلَّی مَا بَیْنَ الْجُمُعَتَیْنِ خَمْسَمِائَةِ رَکْعَةٍ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ مَا یَتَمَنَّی مِنْ خَیْرٍ(3).

**[ترجمه]از ثواب الأعمال: از امام صادق علیه السلام روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس بین دو جمعه پانصد رکعت نماز بخواند، هر خیری که آرزوی آن را دارد، در نزد خدا از آن اوست. - . ثواب الأعمال : 41 -

**[ترجمه]

«8»

الْبَصَائِرُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی هَاشِمٍ عَنْ عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام: وَ ذُکِرَ عِنْدَهُ الصَّلَاةُ فَقَالَ إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ الَّذِی أَمْلَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُعَذِّبُ عَلَی کَثْرَةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ لَکِنْ یَزِیدُهُ جَزَاءً خَیْراً(4).

**[ترجمه]البصائر: از عنبسه عابد روایت کرده که شنیدم در محضر امام جعفر صادق علیه السلام از نماز یاد شد و حضرت فرمود: در کتاب علی علیه السلام که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را املا کرده بود، آمده است که خداوند تبارک و تعالی در مورد زیادی نماز و روزه، کسی را مجازات نمی کند، بلکه جزای خیر او را فزونی می دهد. - . بصائر الدرجات : 45 چاپ سنگی و ص 165 چاپ تبریز -

**[ترجمه]

«9»

کِتَابُ الْإِمَامَةِ وَ التَّبْصِرَةِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الصَّلَاةُ خَیْرُ مَوْضُوعٍ

ص: 308


1- 1. المائدة: 27.
2- 2. ثواب الأعمال ص 27.
3- 3. ثواب الأعمال ص 41.
4- 4. بصائر الدرجات ص 45 ط حجر ص 165 ط تبریز.

فَمَنْ شَاءَ اسْتَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ اسْتَکْثَرَ.

**[ترجمه]کتاب الإمامة و التبصرة: از امام صادق علیه السلام از پدرش از پدرانش علیهم السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نماز بهترین وضع شده است، هر که خواهد کم بخواند، و هر که خواهد زیاد بخواند.

**[ترجمه]

«10»

إِرْشَادُ الْمُفِیدِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ وَ کَانَتِ الرِّیحُ تُمِیلُهُ بِمَنْزِلَةِ السُّنْبُلَةِ(1).

**[ترجمه]ارشاد المفید: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: علی بن حسین علیه السلام شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند و باد او را همچون خوشه گندم خم می کرد. - . ارشاد المفید : 239 -

**[ترجمه]

بیان

تمیله أی لنحافته و ضعفه أو لشدة توجهه إلی جانب الحق کأنه جسد بلا روح.

**[ترجمه]«او را خم می کرد»، به دلیل لاغری و ضعف او یا شدت توجه او به پیشگاه حق است؛ گوئی که او جسمی بی روح بود.

**[ترجمه]

«11»

الْعُیُونُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ: جِئْتُ إِلَی بَابِ الدَّارِ الَّتِی حُبِسَ فِیهَا الرِّضَا علیه السلام بِسَرَخْسَ وَ قَدْ قُیِّدَ وَ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ السَّجَّانَ فَقَالَ لَا سَبِیلَ لَکَ عَلَیْهِ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّهُ رُبَّمَا صَلَّی فِی یَوْمِهِ وَ لَیْلَتِهِ أَلْفَ رَکْعَةٍ الْحَدِیثَ (2).

**[ترجمه]العیون: از هروی روایت شده که گفت: به در خانه ای در سرخس رفتم که امام رضا علیه السلام در آن محبوس و دربند شده بود و از زندان بان برای دیدار با حضرت اجازه خواستم، وی گفت: هیچ راهی برای دیدار با او نداری. گفتم: چرا؟ گفت: زیرا او چه بسا شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد... ادامه حدیث. - . عیون الأخبار 2 : 183 -

**[ترجمه]

«12»

الْعِلَلُ، عَنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُظَفَّرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا حَازِمٍ یَقُولُ: مَا رَأَیْتُ هَاشِمِیّاً أَفْضَلَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ کَانَ یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ حَتَّی خَرَجَ بِجَبْهَتِهِ وَ آثَارِ سُجُودِهِ مِثْلُ کِرْکِرَةِ الْبَعِیرِ(3).

**[ترجمه]العلل: از عبد العزیز بن ابو حازم روایت شده که گفت: شنیدم ابو حازم می گفت: هیچ هاشمی ای را بهتر از علی بن حسین علیه السلام ندیدم. آن حضرت شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد تا اینکه آثار سجود همچون سینه شتر بر پیشانی حضرت نمایان شد. - . علل الشرائع 1 : 222-221 -

**[ترجمه]

بیان

فی النهایة الکرکرة بالکسر زور البعیر أی وسط صدره الذی إذا برک أصاب الأرض و هی ناتئة من جسمه کالقرصة.

**[ترجمه]در النهایة آمده است: «کرکرة» با کسر به معنای زور شتر یعنی: وسط سینه آن است که وقتی می­خوابد با زمین برخورد می کند و این قسمت از بدن او برآمده و مانند قرص نان است .

**[ترجمه]

«13»

الْخِصَالُ، عَنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیِّ عَنِ ابْنِ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ کَمَا کَانَ یَفْعَلُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَتْ لَهُ خَمْسُ مِائَةِ نَخْلَةٍ وَ کَانَ یُصَلِّی عِنْدَ

ص: 309


1- 1. إرشاد المفید: 239.
2- 2. عیون الأخبار ج 2 ص 183.
3- 3. علل الشرائع ج 1 ص 221 و 222.

کُلِّ نَخْلَةٍ رَکْعَتَیْنِ الْحَدِیثَ (1).

**[ترجمه]الخصال: از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: علی بن حسین علیه السلام شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد، همانطور که امیر المؤمنین علیه السلام چنین می نمود. او پانصد درخت خرما داشت و در کنار هر نخل دو رکعت نماز می گزارد... ادامه حدیث. - . الخصال 3 : 100 -

**[ترجمه]

«14»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍ (2).

وَ قَالَ علیه السلام: تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً إِلَی آخِرِ مَا مَرَّ(3).

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: نماز سبب قرب هر انسان متقی و پرهیزکار است. - . نهج البلاغة : ذیل حکمت شماره 36 - (خواندن و اقامه) نماز را بر عهده گیرید، و آن را حفظ کنید. زیاد نماز بخوانید، و با نماز خود را به خدا نزدیک کنید؛ زیرا {نماز دستوری است که در وقت های خاص بر مؤمنان واجب گردیده است.}... تا آخر آنچه گذشت. - . نهج البلاغة : ذیل خطبه شماره 392 و آیه در سوره نساء / 103 -

**[ترجمه]

«15»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍ (4).

وَ قَالَ: لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَجْهٌ وَ وَجْهُ دِینِکُمُ الصَّلَاةُ(5).

وَ رُوِّینَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ یَتَطَوَّعُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ بِأَلْفِ رَکْعَةٍ(6).

**[ترجمه]دعائم الإسلام: از جعفر بن محمد علیه السلام روایت شده که فرمود: نماز سبب قرب هر انسان پرهیزکار به خدا است. - . دعائم الإسلام 1 : 133 -

و فرمود: هر چیزی سیمایی دارد و سیمای دین شما نماز است. - . دعائم الإسلام 1 : 133 -

و از علی بن حسین علیه السلام روایت کردیم که او هر شبانه روز هزار رکعت نماز مستحبی می گزارد. - . دعائم الإسلام 1 : 208 -

**[ترجمه]

«16»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَفَّارِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ أَخِی دِعْبِلٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: أَنَّهُ خَلَعَ عَلَی دِعْبِلٍ قَمِیصاً مِنْ خَزٍّ وَ قَالَ لَهُ احْتَفِظْ بِهَذَا الْقَمِیصِ فَقَدْ صَلَّیْتُ فِیهِ أَلْفَ لَیْلَةٍ کُلَّ لَیْلَةٍ أَلْفَ رَکْعَةٍ وَ خَتَمْتُ فِیهِ الْقُرْآنَ أَلْفَ خَتْمَةٍ الْخَبَرَ(7).

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: از اسماعیل بن علی برادر دعبل روایت شده که امام رضا علیه السلام پیراهنی از خز به دعبل پاداش داد و به او فرمود: این پیراهن را نگاه دار که من هزار شب، هر شب هزار رکعت در آن نماز خوانده ام و هزار بار در آن لباس قرآن ختم کرده ام... ادامه روایت. - . امالی طوسی 1 : 370 -

**[ترجمه]

«17»

مَجْمَعُ الْبَیَانِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: وَ اللَّهِ إِنْ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام لَیَأْکُلُ أَکْلَةَ الْعَبْدِ إِلَی أَنْ قَالَ وَ کَانَ یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ

ص: 310


1- 1. الخصال ج 3 ص 100.
2- 2. نهج البلاغة تحت الرقم 36 من قسم الحکم.
3- 3. نهج البلاغة تحت الرقم 197 من قسم الخطب ص 392، و الآیة فی سورة النساء الآیة 103.
4- 4. دعائم الإسلام ج 1 ص 133.
5- 5. دعائم الإسلام ج 1 ص 133.
6- 6. دعائم الإسلام ج 1 ص 208.
7- 7. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 370.

اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ(1).

**[ترجمه]مجمع البیان: از ابو جعفر امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: به خدا سوگند اگر علی همچون برده طعام می خورد... تا آنجا که فرمود: و آن حضرت در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. - . مجمع البیان 9 : 88 -

**[ترجمه]

«18»

کِتَابُ الْمَلْهُوفِ، لِلسَّیِّدِ بْنِ طَاوُسٍ نَقْلًا مِنَ الْجُزْءِ الرَّابِعِ مِنْ کِتَابِ الْعِقْدِ لِابْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: قِیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَا أَقَلَّ وُلْدَ أَبِیکَ قَالَ أَتَعَجَّبُ کَیْفَ وُلِدْتُ لَهُ کَانَ یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ(2) فَمَتَی کَانَ یَتَفَرَّغُ لِلنِّسَاءِ(3).

ص: 311


1- 1. مجمع البیان ج 9 ص 88.
2- 2. الظاهر أن المراد بألف رکعة المبالغة الشدیدة فی الکثرة و الا فساعات الفراغ من الاکل و النوم و الطهارة لا یسع لصلاة ألف رکعة.
3- 3. کتاب الملهوف ص 75.

**[ترجمه]کتاب الملهوف سید بن طاووس: به نقل از جلد چهارم کتاب العقد ابن عبد ربه گفته است: به علی بن حسین علیه السلام عرض شد: فرزندان پدرت چه اندک هستند! فرمود: من در شگفتم که چگونه متولد شدم؛ چرا که آن حضرت در شبانه روز هزار - . ظاهر این است که مراد از هزار رکعت، مبالغه شدید در کثرت نماز اوست و إلا ساعات فراغت برای خورد و خواب و تطهیر، برای خواندن هزار رکعت نماز کافی نیست. -

رکعت نماز می گزارد، پس چه زمانی برای زنان وقت پیدا می کرد؟ - . کتاب الملهوف : 75 -

**[ترجمه]

باب 5 أوقات الصلوات

الآیات

آل عمران: مخاطبا لزکریا علیه السلام وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ(1)

النساء: إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً(2)

هود: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذَّاکِرِینَ وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (3)

أسری: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً(4)

مریم: فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا(5)

طه: وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی (6)

الأنبیاء: إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ (7)

الروم: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ (8)

الأحزاب: وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا(9)

المؤمن: وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ(10)

ص: 312


1- 1. آل عمران: 41.
2- 2. النساء: 103.
3- 3. هود: 114.
4- 4. أسری: 78.
5- 5. مریم: 11.
6- 6. طه: 130.
7- 7. الأنبیاء: 90.
8- 8. الروم: 17.
9- 9. الأحزاب: 42.
10- 10. المؤمن: 55.

الفتح: وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا(1)

ق: وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ(2)

الطور: وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (3)

الدهر: وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا- وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا(4)

lt;meta info="- «وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ». - . آل عمران / 41 -

{و شبانگاه و بامدادان [او را] تسبیح گوی.}

- «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً.» - . نساء / 103 -

{زیرا نماز بر مؤمنان، در اوقات معیّن مقرّر شده است.}

- «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذَّاکِرِینَ * وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ.» - . هود / 114 -

{و در دو طرف روز [اول و آخر آن] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار، زیرا خوبیها بدیها را از میان می برد. این برای پندگیرندگان، پندی است. و شکیبا باش که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گرداند.}

- «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً.» - . اسری / 78 -

{نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکی شب برپادار، و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است.}

- «فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا.» - . مریم / 11 -

{و ایشان را آگاه گردانید که روز و شب به نیایش بپردازید.} - «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی.» - . طه / 130 -

{با ستایش پروردگارت [او را] قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن تسبیح گوی، و برخی از ساعات شب و حوالی روز را به نیایش پرداز، باشد که خشنود گردی.}

- «إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ.» - . انبیا / 90 -

{آنان در کارهای نیک شتاب می نمودند.}

- «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ * وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ.» - . روم / 18-17 -

{پس خدا را تسبیح گویید آنگاه که به عصر درمی آیید و آنگاه که به بامداد درمی شوید. و ستایش از آنِ اوست در آسمانها و زمین و شامگاهان و وقتی که به نیمروز می رسید.}

- « وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا.» - . احزاب / 42 -

{و صبح و شام او را به پاکی بستایید.}

- «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ.» - . مؤمن / 55 -

{و به سپاس پروردگارت، شامگاهان و بامدادان ستایشگر باش.}

- « وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا.» - . فتح / 9 -

{و [خدا] را بامدادان و شامگاهان به پاکی بستایید.}

- «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ * وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ.» - . ق / 39 -

{و پیش از برآمدن آفتاب و پیش از غروب، به ستایش پروردگارت تسبیح گوی. و پاره ای از شب و به دنبال سجود [به صورت تعقیب و نافله] او را تسبیح گوی.}

- «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ * وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ.» - . طور / 49- 48 -

{و هنگامی که [از خواب] بر می خیزی به نیایش پروردگارت تسبیح گوی. و [نیز] پاره ای از شب، و در فروشدن ستارگان تسبیح گویِ او باش.}

- «اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا * وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا.» - . دهر / 26- 25 -

{و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان یاد کن. و بخشی از شب را در برابر او سجده کن و شب[های] دراز، او را به پاکی بستای.}

**[ترجمه]

تفسیر

وَ سَبِّحْ (5) قال الطبرسی رحمه الله أی نزه الله سبحانه و أراد التسبیح المعروف و قیل معناه صل یقال فرغت من سبحتی أی صلاتی بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ فی آخر النهار و أوله و قال العشی من حین زوال الشمس إلی غروبها و العشاء من لدن غروب الشمس إلی أن یولی صدر اللیل و الإبکار من حین طلوع الشمس إلی وقت الضحی (6).

إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ (7) أی صارت (8).

ص: 313


1- 1. الفتح: 9.
2- 2. ق: 39.
3- 3. الطور: 48.
4- 4. الدهر: 26.
5- 5. آل عمران: 41.
6- 6. مجمع البیان ج 2 ص 439 و 440.
7- 7. النساء: 103.
8- 8.« کان» فی هذه الموارد، هو الذی یستعمل للشأن، کما قلنا فی امثال قوله تعالی:« ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ»( راجع ج 79 ص 180- 181) و المعنی أن الصلاة من شأنها أن یکون کتابا موقوتا علی المؤمنین، سواء کان فی هذه الأمة أو فی غیرها، لان الصلاة هو التوجه و الخضوع إلی اللّه و التضرع إلیه بأن یهدیه و یوفقه للصراط المستقیم و یحفظه من الافراط و التفریط و هذا التوجه یجب علیه حینا بعد حین فی الیوم مرات. و أمّا الصوم الذی یستوعب الیوم تمامه، فشأنه فی الشهر یوم أو ثلاثة أیّام و فی العام شهر أو ثلاثة شهور، و الزکاة فشأنه بلوغ حدّ النصاب و هکذا الحجّ فشأنه بعد الاستطاعة لان شأنه الوفود إلی اللّه مرة أو أزید. و انما تعرضت الآیة لهذا الشأن تعلیلا لحکم صدر الآیة، و صدر الآیة فی هذا البحث قوله تعالی:( وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ) أی سافرتم( فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا، إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا) أی شأنهم أن یکونوا لکم( عَدُوًّا مُبِیناً) ثمّ تتعرض الآیة لبیان هذه الصلاة- صلاة الخوف و کیفیة تخفیفها، فقال:( وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ) الی آخر الآیة التی نبحث عنها فی موضعها. ثمّ قال:( فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ) أی إذا أردتم أن تقضوا و تؤدوا هذه الصلاة صلاة الخوف بأنفسکم فرادی من دون جماعة- و هو ما إذا کنتم فی حال لا یمکنکم الاجتماع و التؤدة-( فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ) أی فلا یجب علیکم أن تأتوا بالصلاة علی الکیفیة المخصوصة و لا أن تنزلوا عن مراکبکم، بل اذکروا اللّه و توجهوا إلیه علی أی حالة مع حالات الخوف کنتم قائمین فی مقابلهم، أو قاعدین للرصد أو الاستراحة، أو مضطجعین مختفین، فاذکروا اللّه وحده من دون رکوع و سجود فان ذکرکم هذه یتقبل عوضا عن صلاتکم المعهودة بل هو الوظیفة فی هذا الظرف( فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ) أی حتّی إذا اطمأننتم من العدو، و ارتفع حالة الخوف من الافتتان( فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ) کما علمکم اللّه فوزان هذه الآیة وزان قوله تعالی فی آیة البقرة: 239« فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» کل هذا لان الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً أی مکتوبا علیهم کالدین فی أوقاتها کلما حل وقت یجب أداء ما افترض و کتب، لا یسقط فی حال من الأحوال، حتی فی حال الخوف من العدو أن یفتنکم، لکنها مقتصرة، و لو مضی وقت أدائها وجب قضاؤها خارج الوقت- و لو انقضی أجلکم وجب علی ولیکم الذی یقضی دیونکم من أموالکم أن یقضی هذا الدین عنکم، فانها کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً.

أو تکون کان زائدة فی تلک المواضع کما فی قوله تعالی عز و جل وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً

ص: 314

حَکِیماً(1) و أمثاله أو المعنی کانت علی الأمم السالفة کذلک و ما سیأتی من أخبار صلاة سلیمان علیه السلام یؤید الثانی عَلَی الْمُؤْمِنِینَ تخصیص المؤمنین لتحریصهم و ترغیبهم علی حفظها و حفظ أوقاتها حالتی الأمن و الخوف و مراعاة جمیع حدودها فی حال الأمن و إیماء بأن ذلک من مقتضی الإیمان و شعار أهله فلا یجوز أن یفوتهم و إن التساهل فیها یخل بالإیمان و إنهم هم المنتفعون بها لعدم صحتها من غیرهم.

کِتاباً مَوْقُوتاً قال الطبرسی رحمه الله (2) اختلف فی تأویله فقیل معناه واجبة مفروضة عن ابن عباس و هو المروی عن الباقر و الصادق علیهما السلام و قیل معناه فرضا موقتا أی منجما یؤدونها فی أنجمها عن ابن مسعود و قتادة

و فی الکافی (3) عن الصادق علیه السلام: مَوْقُوتاً أی ثابتا. و لیس إن عجلت قلیلا و أخرت قلیلا بالذی یضرک ما لم تضع تلک الإضاعة فإن الله عز و جل یقول لقوم أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا(4).

أَقِمِ الصَّلاةَ(5) قیل معنی إقامة الصلاة تعدیل أرکانها و حفظها من أن یقع زیغ فی فرائضها و سننها و آدابها من أقام العود(6) إذا قومه أو المداومة

ص: 315


1- 1. النساء: 104 و 170 و 92 و غیر ذلک.
2- 2. مجمع البیان ج 4 ص 104.
3- 3. الکافی ج 3 ص 271.
4- 4. مریم: 60.
5- 5. هود: 114.
6- 6. المراد بإقامة الصلاة أداؤها، و لا یؤدی الصلاة الا بفرائضها و سننها الداخلة فیها و انما عبر عن الأداء بالاقامة، لانه شبه الدین بالخیمة المضروبة، و الصلاة بعمودها، فکما لا یستفاد من الخیمة و لا یفید الاطناب و الظلال و الاوتاد الا بعد اقامة العمود، فکذلک لا یفید الصوم و الصلاة و الحجّ الا بعد أداء الصلاة و لذلک قالوا علیهم السلام« الصلاة عمود الدین الحدیث». و یستفاد من قوله تعالی:« أَقِمِ الصَّلاةَ» وجوب اقامة الظهر فیها، فان من معانی الصلاة وسط الظهر و ما انحدر من الورکین، و ذلک علی مبنی تقدم أن الألفاظ المشترکة من حیث الصیغة أو المادة إذا اطلقت فی القرآن العزیز و لم یکن فی المقام قرینة تخصه بأحد المعنیین أو المعانی، وجب حملها علی کلها و لذلک قالوا علیهم السلام:« لا صلاة لمن لم یقم صلبه فی الصلاة». و انما قلنا بجواز ذلک فی القرآن الکریم مع عدم جوازه فی کلام الآدمیین، لان اللّه العزیز الجبار لا یشغله شأن عن شأن، و أمّا غیره تعالی من البشر فلا یمکنه حین الخطاب و التکلم أن یتوجه الا الی أحد معانی اللفظ، طبعا، اللّهمّ الا أن یکون فی مقام الکتابة أو یرید الالغاز و التوریة، فیمهد قبل ذلک لفظا مشترکا و یرید به کلا المعنیین أو یرید به خلاف ظاهره، لکنه خارج عن مورد الخطاب و ظاهر وضع الکلام، فلا یحمل علیه مطردا.

و المحافظة علیها من قامت السوق إذا نفقت لأنها إذا حوفظ علیها کانت کالشی ء النافق الذی یتوجه إلیه أهل الرغبة و یتنافسون فیه و إذا عطلت و أضیعت کانت کالشی ء الکاسد الذی لا یرغب فیه أو التجلد و التشمر لأدائها و أن لا یکون فی مؤدیها فتور و لا توان من قولهم قام بالأمر و قامت الحرب علی ساق أو أداؤها فعبر عن الأداء بالإقامة لأن القیام بعض أرکانها کما عبر عنه بالقنوت و بالرکوع و بالسجود.

**[ترجمه]« وَ سَبِّحْ» - . آل عمران / 41 -

طبرسی - رحمه الله - گفته است: یعنی: خدای سبحان را تسبیح گوی. و مقصود تسبیح معروف است و گفته شده به معنای صلِّ [ نماز بگزار] است. گفته می شود: «فرغتُ من سبحتی» یعنی: از نمازم فارغ شدم. « بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ » در پایان و آغاز روز. و گفته است: عشی از زمان متمایل شدن آفتاب است تا غروب آن و عشا از غروب آفتاب است تا اینکه اول شب بگذرد و ابکار از طلوع آفتاب است تا وقت روشنایی روز. - . مجمع البیان 2 : 440-439[4] -

« إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ »، - . نساء / 103 -

یعنی [مقرر] شد.

یا شاید «کان» در چنین جاهایی زائده باشد؛ چنانچه در قول خدای عزوجل آمده است: «و کانَ اللَّهُ عَلِیماًحَکِیماً»، - . نساء / 104 و 107 و 92 و سایر آیات. -

{و خدا همواره دانای سنجیده کار است.} و امثال آن، یا معنی این باشد که بر امت های گذشته نیز چنین حکمی واجب شده بود و آنچه از اخبار نماز سلیمان علیه السلام خواهد آمد، مؤید معنای دوم است. «عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» تخصیص مؤمنین است بر تشویق و ترغیب آنان به حفظ نماز و حفظ اوقات آن در حالت امنیت و ترس و مراعات تمام حدود آن در حال امنیت است و اشاره ای است به اینکه حفظ نماز مقتضای ایمان و شعار اهل آن است، پس جایز نیست که از دستشان رود و تساهل و کم کاری در آن، در ایمان اخلال ایجاد می کند و فقط آنان هستند که از آن سود می برند، زیرا نماز غیر مؤمن صحیح نیست.

«کِتاباً مَوْقُوتاً»، طبرسی - رحمه الله - . مجمع البیان 4 : 104 - -

گفته است: در تفسیر آن اختلاف نظر وجود دارد. ابن عباس گفته که معنای آن واجب مفروض است و آن از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت شده است و از ابن مسعود و قتاده نقل شده که معنای آن واجب دارای وقت است؛ یعنی دارای وقت معین است که در وقت تعیین شده­اش آن را انجام می دهند و در کافی - . کافی 3 : 271 - از امام صادق علیه السلام آمده است: موقوتاً یعنی ثابت.

و اگر اندکی زمان آن را پس و پیش کنی به تو زیان نمی رساند تا زمانی که آن را تباه نکنی؛ زیرا خداوند عزوجل می فرماید: قومی که {نماز را تباه ساخته و از هوس ها پیروی کردند، به زودی [سزای] گمراهیِ [خود] را خواهند دید.} - . مریم / 60 -

« أَقِمِ الصَّلاةَ» - . هود / 114 -

گفته شده: معنای اقامه نماز، تعدیل ارکان آن است و حفظ نماز از اینکه در فرائض و سنن و آداب آن انحرافی رخ دهد. از ریشه «أقام العودَ» یعنی: چوب را راست و درست کرد، یا به معنای مداومت و مواظبت بر نماز است از ریشه «قامت السوق» یعنی بازار برپا شد و داد و ستد رواج یافت؛ زیرا وقتی نماز را حفظ کنند، مثل کالای رایجی می شود که مشتاقان آن بدان توجه می کنند و بر سر آن با هم رقابت می کنند و وقتی نماز رها و ضایع شود، همچون کالای کسادی می شود که کسی بدان تمایل ندارد؛ یا ممکن است منظور صبر و شکیبائی و همت و جدیت در انجام آن باشد و اینکه نمازگزار دچار سستی و بی حالی و کوتاهی نگردد، از قول آنان «قام بالأمر» و «قامت الحرب علی ساق [جنگ بشدت بر پا شد]» یا منظور ادای آن باشد و از ادا، تعبیر به اقام کرده است؛ زیرا قیام یکی از ارکان نماز است همانطور که از آن تعبیر به قنوت و رکوع و سجود نموده است.

**[ترجمه]

أقول

و یظهر من بعض ما سبق من الأخبار أنه شبه الصلاة من بین أجزاء الإیمان بعمود الفسطاط فنسب إلیها الإقامة لکونها من لوازمه و ملائماته.

طَرَفَیِ النَّهارِ أی غدوة و عشیة و انتصابه علی الظرف لأنه مضاف إلیه وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ أی و ساعة منه قریبة من النهار فإنه من أزلفه إذا قربه و هو جمع زلفة فهو معطوف علی طرفی النهار و یمکن عطفه علی الصلاة أی أقم قربة أی ذا قربة فی اللیل و الأول أظهر و قیل صلاة أحد الطرفین الفجر و الآخر الظهر و العصر لأن ما بعد الزوال عشی و صلاة الزلف المغرب و العشاء و عن ابن عباس و غیره أن طرفی النهار وقت صلاة الفجر و المغرب و الزلف وقت صلاة العشاء

ص: 316

الآخرة و هو المروی عن أبی جعفر علیه السلام فی حدیث زرارة کما مر.

و هذا مما یوهم کون أول النهار من طلوع الشمس لیکون طرفاه معا خارجین و یمکن الجواب بأن المتبادر من الطرف أن یکون داخلا فإذا ارتکب التجوز فی أحد الطرفین لا یلزم ارتکابه فی الآخر مع أنه یمکن أنه تکون النکتة فیه الحث علی المبادرة إلی إیقاع المغرب قریبا من الیوم و من قال بدخول وقت المغرب بغیبوبة القرص یمکنه أن یقول بامتداد النهار إلی ذهاب الحمرة فیستقیم فی الجملة و قیل بناء هذا القول ظاهرا علی أن النهار من طلوع الفجر إلی غروب الشفق و لعله لم یقل به أحد.

و قال فی مجمع البیان و ترک ذکر الظهر و العصر(1)

لأحد أمرین

ص: 317


1- 1. قد توهم بعض متقدمی المفسرین أن الآیة ناظرة الی حکم الصلوات الخمس جمیعها- کتوهمهم فی آیة سورة الإسراء« أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ»- فتمحلوا لادخال صلاة الظهرین فی الآیة، و الآیة خالیة عن ذکرهما رغم أنفهم، و توهمهم ذلک ألجأهم الی أن یتقولوا رأیا آخر، و هو أن هذه الآیة منفردة نزلت بالمدینة مع أن السورة مکیة بالإجماع، کما تقولوا بأن آیة سورة الإسراء أیضا کذلک نزلت منفردة بالمدینة مع أن سورة الإسراء أیضا مکیة بالاتفاق، و انما قالوا بذلک لیتوافق نزول الآیات مع ما اتفق علیه الکل و هو أن الصلوات الخمس فرضت علی المؤمنین بالمدینة. و لکن الحق الظاهر أن سورة الإسراء و هکذا سورة هود کلتیهما مکیة، و الآیتان انما تخاطبان النبیّ صلّی اللّه علیه و آله لا عموم المسلمین، فتکون الصلوات التی تحکمان بها فریضة علی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله بمکّة و سنة لامته بالمتابعة. و لما کان أول سورة نزلت فیها الصلاة فریضة سورة الإسراء بآیتها« أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» کان النبیّ صلّی اللّه علیه و آله یصلی صلاتین علی ما سیجی ء شرحها- صلاة بالمغرب: ثلاث رکعات علی الظاهر و رکعتین بالغلس مقارن الفجر، تمامها خمس رکعات، لا یصلی غیرهما فرضا، و انما یصلی النوافل متهجدا لقوله تعالی بعد الآیة« وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ» و قد کان( ص) یصلی هاتین الصلاتین بمکّة جهارا حتّی آذوه، فصلاهما فی بیته، فأنزل اللّه فی آخر سورة الإسراء« لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» فصلی فی دار الارقم، و المؤمنون یقتدون بصلاته متابعة له و أسوة به. ثمّ مضی برهة من الزمان و نزلت سورة یونس ثمّ نزلت سورة هود حتّی بلغت هذه الآیة المبحوث عنها« أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ» فصلی رسول اللّه فریضة صلاة الغداة- طرف النهار الأول- رکعتین، و صلاة المغرب- طرف النهار الثانی- ثلاث رکعات، و صلاة العشاء بعدها بقلیل رکعتین، تمامها سبع رکعات. کل هذه فریضة علیه لظاهر الخطاب و المؤمنون یقتدون به أسوة، و لا یذهب علیک أن صلاة المغرب عند ذلک صارت صلاة وسطی لتوسطه بین صلاة الصبح و العشاء.

إما لظهورهما فی أنهما صلاة النهار فکأنه قال و أقم الصلاة طرفی النهار مع المعروفة من صلاة النهار أو لأنهما مذکوران علی التبع للطرف الآخر لأنهما بعد الزوال فهما أقرب إلیه و قیل صلاة طرفی النهار الغداة و الظهر و العصر و صلاة الزلف المغرب و العشاء

قَالَ الْحَسَنُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ زُلْفَتَا اللَّیْلِ.

و قیل أراد بطرفی النهار صلاة الفجر و صلاة العصر(1).

و قیل علی تقدیر کون المراد بقوله وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ أقم صلوات لیقرب بها إلی الله عز و جل فی بعض اللیل یحتمل أن یکون إشارة إلی صلاة اللیل المشهورة و حینئذ ینبغی إدخال العشاءین فی صلاة طرفی النهار.

**[ترجمه]از برخی از روایات گذشته چنین به نظر می رسد که او نماز را در بین اجزای ایمان به ستون خیمه تشبیه کرده و اقامه را به آن نسبت داده، به دلیل اینکه نماز از لوازم و ضروریات ایمان است.

«طَرَفَیِ النَّهارِ» یعنی: صبح و شام و نصب آن بنا بر ظرف است زیرا به ظرف اضافه شده است. و « زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ» یعنی: ساعتی از شب نزدیک به روز؛ زیرا این کلمه از «أزلفه» به معنای آن را نزدیک کرد، است و آن جمع زُلفة است و معطوف است بر «طرفی النهار» و ممکن است آن را بر نماز عطف کنیم یعنی: «أقم قربة» یعنی: نزدیک شب نماز بخوان و دلیل اول روشنتر است و گفته شده: نماز یکی از طرفین، صبح است و دیگری ظهر و عصر؛ زیرا بعد از زوال عشی است و نماز زلف مغرب و عشاست و از ابن عباس و دیگران روایت شده که طرفی النهار وقت نماز صبح و مغرب است و زلف وقت نماز عشا و این مورد همانطور که گذشت، از امام باقر علیه السلام در حدیث زراره روایت شده است.

این از مواردی است که به ذهن می­آورد که اول روز از طلوع آفتاب است تا اینکه طرفین روز هر دو، خارج از روز باشند. و ممکن است جواب این باشد که آنچه از طرف به ذهن می رسد این است که داخل در روز است، پس وقتی مجازگویی در یکی از طرفین رخ داده باشد، ارتکاب آن در طرف دیگر لازم نیست، با اینکه ممکن است نکته آن، تشویق به خواندن نماز مغرب در نزدیک روز باشد و هر کس معتقد به دخول وقت مغرب با پنهان شدن قرص آفتاب است، می تواند به امتداد روز تا از بین رفتن سرخی معتقد باشد و در این صورت جمله درست می شود و گفته شده، ظاهراً اساس این سخن بر آن است که روز از طلوع فجر است تا غروب شفق و شاید کسی معتقد به آن نبوده است .

و در مجمع البیان گفته است: و عدم ذکر ظهر و عصر، برای یکی از این دو دلیل است: یا به دلیل مشخص بودن آن دو به دلیل اینکه هر دو نماز روز هستند، گوئی که خداوند فرموده: و نماز را در دو طرف روز به همراه آنچه که از نماز روز شناخته شده است به جای آور؛ یا به این دلیل که آن دو به دنبال طرف دیگر ذکر شده اند؛ زیرا بعد از زوال آفتاب خوانده می شوند، پس آن دو به طرف دیگر نزدیکتر هستند. و گفته شده نماز دو طرف روز، صبح و ظهر و عصر است و نماز زلف، مغرب و عشاست.

حسن گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مغرب و عشا دو نماز اول شب و نزدیک به روز هستند.

گفته شده، منظور از طرفی النهار نماز صبح و نماز عصر است. - . مجمع البیان 5 : 200 -

گفته شده، بنابر فرض اینکه مراد از قول او «وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ» این باشد که نمازها را به پا دار تا به وسیله آن در پاسی از شب به خداوند عزوجل نزدیک شوی، احتمال دارد اشاره ای باشد به نماز شب مشهور و در چنین حالتی بهتر است نماز مغرب و عشا را در نماز دو طرف روز داخل کنیم.

**[ترجمه]

علی الوجه الآخر أیضا یحتمل أن یکون المراد صلاة اللیل بأن یکون المراد بالزلف الساعات القریبة من الصبح.

إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ قال الطبرسی قیل معناه أن الصلوات الخمس تکفر ما بینها بأن تکون اللام للعهد عن ابن عباس و أکثر المفسرین و قد مر فی باب فضل الصلاة خبر الثمالی (2)

و هو یدل علی ذلک.

ص: 318


1- 1. مجمع البیان ج 5 ص 200.
2- 2. راجع ص 220 فیما سبق تحت الرقم 41.

وَ رَوَی الْوَاحِدِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عُثْمَانَ قَالَ: کُنْتُ مَعَ سَلْمَانَ تَحْتَ شَجَرَةٍ فَأَخَذَ غُصْناً یَابِساً مِنْهَا فَهَزَّهُ حَتَّی تَحَاتَّتْ وَرَقُهُ ثُمَّ قَالَ أَ لَا تَسْأَلُنِی لِمَ أَفْعَلُ هَذَا قُلْتُ وَ لِمَ تَفْعَلُهُ قَالَ هَکَذَا فَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنَا مَعَهُ تَحْتَ شَجَرَةٍ فَأَخَذَ مِنْهُ غُصْناً یَابِساً فَهَزَّهُ حَتَّی تَحَاتَّتْ وَرَقُهُ ثُمَّ قَالَ أَ لَا تَسْأَلُنِی یَا سَلْمَانُ لِمَ أَفْعَلُ هَذَا قُلْتُ وَ لِمَ فَعَلْتَهُ قَالَ إِنَّ الْمُسْلِمَ إِذَا تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ صَلَّی الصَّلَاةَ الْخَمْسَ تَحَاتَّتْ خَطَایَاهُ کَمَا تَحَاتَّتْ هَذِهِ الْوَرَقُ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ إِلَی آخِرِهَا.

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الْمَسْجِدِ نَنْتَظِرُ الصَّلَاةَ فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَصَبْتُ ذَنْباً فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَلَمَّا قَضَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الصَّلَاةَ قَامَ الرَّجُلُ فَأَعَادَ الْقَوْلَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَ لَیْسَ قَدْ صَلَّیْتَ مَعَنَا هَذِهِ الصَّلَاةَ وَ أَحْسَنْتَ لَهَا الطَّهُورَ قَالَ بَلَی قَالَ فَإِنَّهَا کَفَّارَةُ ذَنْبِکَ (1).

وَ فِی الْحَدِیثِ النَّبَوِیِّ الْمَشْهُورِ: أَنَّ الصَّلَاةَ إِلَی الصَّلَاةِ کَفَّارَةُ مَا بَیْنَهُمَا مَا اجْتَنَبَ الْکَبَائِرَ. وَ فِی مَجَالِسِ الصَّدُوقِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَنَّ اللَّهَ یُکَفِّرُ بِکُلِّ حَسَنَةٍ سَیِّئَةً ثُمَّ تَلَا الْآیَةَ. وَ فِی الْکَافِی وَ غَیْرِهِ (2) عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: فِی تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَةِ إِنَّ صَلَاةَ الْمُؤْمِنِ بِاللَّیْلِ یَذْهَبُ بِمَا عَمِلَ مِنْ ذَنْبٍ بِالنَّهَارِ.

و هذا مما یؤید کون صلاة اللیل داخلة فی عداد الصلوات الماضیة إذ ظاهر سیاق الخبر نافلة اللیل و قیل معناه إن المداومة علی فعل الحسنات تدعو إلی ترک السیئات فکأنها تذهب بها و قیل المراد بالحسنات التوبة و لا یخفی بعده.

ذلِکَ أی ما مر من تکفیر السیئات أو الأعم ذِکْری لِلذَّاکِرِینَ تذکار و موعظة لمن تذکر به و فکر فیه وَ اصْبِرْ علی الصلاة أو مطلق الطاعات أو تبلیغ الرسالات فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ أی المصلین أو الأعم و

ص: 319


1- 1. مجمع البیان ج 5 ص 201.
2- 2. الکافی ج 3 ص 266.

هو أظهر.

لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ (1) اللام للتوقیت مثلها فی قولهم لثلاث خلون و فی مجمع البیان قال قوم دلوک الشمس زوالها و هو المروی عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیهما السلام و قال قوم هو غروبها و القول الأول هو الأوجه لتکون الآیة جامعة للصلوات الخمس (2) فصلاتا دلوک الشمس الظهر و العصر و صلاتا غسق اللیل هما المغرب و العشاء و قرآن الفجر صلاة الفجر و غسق اللیل هو أول بدو اللیل و قیل هو غروب الشمس و قیل سواد اللیل و ظلمته و قیل هو انتصاف اللیل عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیه السلام و استدل قوم من أصحابنا بالآیة علی أن وقت صلاة الظهر و العصر موسع إلی آخر النهار لأنه سبحانه أوجب إقامة الصلاة من وقت دلوکها إلی غسق اللیل و ذلک یقتضی أن ما بینهما وقت.

و الحاصل أنه تعالی جعل من دلوک الشمس الذی هو الزوال إلی غسق اللیل وقتا للصلوات الأربع إلا أن الظهر و العصر اشترکا فی الوقت من الزوال

ص: 320


1- 1. أسری: 78.
2- 2. قد عرفت وهن هذا الوجه، و الروایة عن الصادقین علیهم السلام ان صحت- و لا تصح- یوافق مذهب أبی حنیفة و الجمهور و اشتیاقهم فی أن یجعلوا الآیة مدنیة شاملة لجمیع الصلوات الخمس، و لیس دلیل یظهر من الآیة الشریفة و قرائن النزول الا علی خلافهم. و أصل الدلوک هو الغروب کما فی غیر واحد من معاجم اللغة و أصل الدلوک المسح یقال ذلک الشی ء بیده دلکا: مسحه و فرکه و غمزه، و المراد بدلوک الشمس مسحها و غمزها بالافق کأنّها تفرک به، و لعلّ من فسره بالزوال، أراد زوال الشمس من الافق، و الا فالزوال بمعنی میل الشمس عن سمت الرأس المختبر ذلک بزوال فی ء الشاخص، فهو اصطلاح خاصّ من عرف خاصّ، لم یکن لیعرفه العامّة: و لا لهم مع الزوال بهذا المعنی شأن و حاجة حتّی یتداولوه بینهم و یلهجوا به، فلا وجه لحمل الآیة علی هذا المعنی أبدا.

إلی الغروب و المغرب و العشاء الآخرة اشترکا فی الوقت من الغروب إلی الغسق و أفرد صلاة الفجر بالذکر فی قوله وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ ففی الآیة بیان وجوب الصلوات الخمس و بیان أوقاتها(1).

**[ترجمه]به وجهی دیگر نیز احتمال دارد مراد نماز شب باشد، به این صورت که مراد از زلف، ساعات نزدیک به صبح باشد.

«إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» طبرسی گفته است: گفته شده معنای آن این است که نمازهای پنجگانه کفاره گناهان مابین خود هستند، با این شرط که به اعتقاد ابن عباس و بیشتر مفسرین، لام، لام عهد باشد. در باب فضیلت نماز، روایت ثمالی - . ر.ک: ص 220 از صفحات گذشته ذیل شماره 41. - گذشت که به آن اشاره کرد.

واحدی به اسناد خود از ابو عثمان روایت کرده است: همراه با سلمان در زیر درختی نشسته بودیم که شاخه خشکیده ای را گرفت و آن را تکاند تا اینکه برگ های آن فرو ریخت، سپس گفت: آیا از من نمی پرسی که چرا چنین می کنم؟ گفتم: چرا این کار را می کنی؟ گفت: یک بار من همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در زیر درختی بودم که حضرت چنین کرد و شاخه خشکیده ای از آن برداشت و آن را تکان داد تا اینکه برگ ها فرو ریخت، سپس فرمود: ای سلمان، آیا نمی پرسی که چرا این کار را انجام می دهم؟ عرض کردم: چرا این کار را کردید؟ فرمود: وقتی مسلمان وضو بگیرد و شاداب وضو بگیرد، سپس نمازهای پنجگانه را بخواند، خطاهایش فرو می ریزد چنانچه این برگ ها فرو ریختند؛ سپس این آیه را خواند: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ» تا آخر آن.

و به اسناد او از حارث از امام علی بن ابی طالب علیه السلام نقل کرده که فرمود: همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد منتظر نماز بودیم که مردی برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا! من مرتکب گناهی شده ام. حضرت از او روی گرداند و وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خویش را تمام نمود، آن مرد برخاست و دوباره سخن خویش را تکرار کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا این نماز را با معنا خوانده ای و به خوبی خود را برای آن پاکیزه کرده ای؟ عرض کرد: آری. حضرت فرمود: این نماز کفاره گناه توست. - . مجمع البیان 5 : 201 -

و در حدیث مشهور پیامبر آمده که یک نماز تا نماز دیگر، کفاره ما بین آن دو نماز است، تا زمانی که از گناهان کبیره دوری کند.

در مجالس صدوق از امیر المؤمنین علیه السلام آمده است که خداوند با هر حسنه یک سیئه را می پوشاند، سپس این آیه را تلاوت نمود.

و در کافی - . کافی 3 : 266 - و سایر کتب از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه ذکر شده که نماز مؤمن در شب، هر گناهی را که در روز مرتکب شده از بین می برد.

این از مواردی است که شمردن نماز شب را جزء نمازهای گذشته تأیید می کند؛ زیرا ظاهر سیاق روایت، نافله شب است و گفته شده معنایش این است که مداومت بر انجام حسنات، انسان را به ترک سیئات فرا می خواند؛ در این صورت گوئی آن ها را از بین می برد. و گفته شده مراد از حسنات توبه است و بعد از این توضیح، دیگر چیزی مبهم نیست .

«ذلک» یعنی: آنچه درباره تکفیر سیئات گذشت یا اعم از آن. «ذِکْری لِلذَّاکِرِینَ» یعنی: یادآوری و مایه عبرتی است برای کسی که آن را یاد کند و در مورد آن بیندیشد. «وَ اصْبِرْ» یعنی بر نماز یا طاعات مطلق یا تبلیغ رسالات صبر پیشه کن. «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» یعنی نمازگزاران، یا معنایش عام تر است؛ و نمازگزاران اظهر است.

«لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» - . اسری / 78 -

لام برای توقیت است، مثل اینکه می گویند: «لثلاث خلونَ». در مجمع البیان آمده: برخی گفته اند: «دلوک الشمس یعنی: مایل شدن آفتاب و همین معنا از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز روایت شده است و برخی گفته اند: منظور غروب آفتاب است و قول اول موجه تر است، برای اینکه آیه جامع نمازهای پنجگانه باشد، پس دو نماز دلوک الشمس، ظهر و عصر هستند و دو نماز «غسق اللیل»، مغرب و عشاست و «قرآن الفجر» نماز صبح است. غسق اللیل اولین ساعات آغاز شب است و گفته شده غروب آفتاب است و گفته شده سیاهی و تاریکی شب است و از امام باقر و امام صادق علیهما السلام ذکر شده که نیمه شب است و برخی از اصحاب ما از آیه چنین استدلال کرده اند که وقت نماز ظهر و عصر تا آخر روز امتداد دارد؛ زیرا خداوند سبحان اقامه نماز را از وقت زوال آفتاب تا تاریکی شب واجب نموده است و این می طلبد تا بین آن دو وقتی برای نماز باشد.

حاصل اینکه خداوند تعالی از دلوک آفتاب که همان زوال است، تا تاریکی شب، وقتی برای چهار نماز گذاشته است، فقط ظهر و عصر از زوال تا غروب وقت مشترکی دارند و مغرب و عشا از غروب تا تاریکی شب زمانشان مشترک است و نماز صبح را در قول خویش: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ» به صورت جداگانه ذکر کرده است، پس در این آیه، وجوب نمازهای پنجگانه و اوقات آن بیان شده است. - . مجمع البیان 6 : 434 -

**[ترجمه]

و یدل علیه صحیحة زرارة المتقدمة و روایة عبید بن زرارة الآتیة و غیرهما و یدل علی أن آخر وقت العشاءین نصف اللیل و یمکن حمله علی المختار للأخبار الکثیرة الدالة علی أن وقتها للمضطر ممتد إلی الفجر و سیأتی القول فیه.

وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ عطف علی الصلاة أی و أقم قرآن الفجر(2) و أهل البصرة علی أن النصب علی الإغراء أی علیک بصلاة الفجر و الأول أظهر و إطلاق قرآن الفجر علی صلاته من قبیل تسمیة الکل باسم الجزء کما مر و لعل الوجه فی تخصیص هذه الصلاة من بینها بهذا الاسم لأن القراءة مع الجهر بها

ص: 321


1- 1. مجمع البیان ج 6 ص 434.
2- 2. و یظهر من معاجم اللغة أن مادة قرء مشترک بین مفهوم القراءة و التلاوة، و معنی حلول الوقت و حینونته، و قد صرّح کلهم بأن القرء بمعنی الوقت أیضا و استدلوا بقول الهذلی: کرهت العقر عقر بنی شلیل***اذا هبت لقارئها الریاح أی لوقتها، و بقول الشاعر: اذا ما السماء لم تغم ثمّ أخلفت***قروء الثریا أن یکون لها قطر یرید وقت نوئها الذی یمطر فیه الناس. فیکون معنی الآیة: أقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل مرة، و حین حیلولة الفجر تارة اخری و لذلک کان النبیّ صلّی اللّه علیه و آله یصلی صلاة الصبح بغلس قبل تعریض البیاض. و ان جعلنا لفظ« قران» مصدر باب المفاعلة من مادة قرن، تبعا لقوله( ص)« القرآن نزل علی سبعة أحرف فاقرءوا ما تیسر منه» کان له وجه، و یکون المعنی: أقم الصلاة مقارن الفجر، فان هذا الوقت مشهود لملائکة اللیل و النهار.

مستغرقة لجمیع رکعتها دون باقی الصلاة أو لأن القراءة فیها أهم مرغب فیها أکثر منها فی غیرها و لذلک کانت أطول الصلاة قراءة فکأنها تغلب باقی أجزائها فغلب فی الاسم و کرر التعبیر عنها به تنبیها علیه و ترغیبا فیه و هذا أظهر ففیها دلالة علی استحباب قراءة السور الطوال فیها کما ورد فی الأخبار أیضا.

إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً أی تشهده ملائکة اللیل و ملائکة النهار کما مر فی الخبر أو من حقه أن یشهده الجم الغفیر کما قیل أو یشهده الکثیر من المصلین فی العادة أو هو المشهود بشواهد القدرة و بدائع الصنع و لطائف التدبیر من تبدل الظلمة بالضیاء و النوم الذی هو أخو الموت بالانتباه الذی هو ارتجاع الحیاة و حدوث الضوء المستطیل علی الاستقامة فی طول الفلک و استعقاب غلس الظلام ثم انتشار الضیاء المستطیر المعترض فی عرض الأفق کما قیل و ما فی الخبر هو المؤثر.

فَأَوْحی إِلَیْهِمْ (1) قال الطبرسی أی أشار إلیهم و قیل کتب لهم فی الأرض أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا أی صلوا فیهما و تسمی الصلاة سبحة و تسبیحا لما فیها من التسبیح و قیل أراد التسبیح بعینه (2).

وَ سَبِّحْ (3) المراد بالتسبیح إما ظاهره فیراد المداومة علی التسبیح و

ص: 322


1- 1. مریم: 11.
2- 2. مجمع البیان ج 6 ص 505.
3- 3. طه: 130، یعنی قوله تعالی:« فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» الخ، لکن خطاب الآیة الشریفة متوجه الی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله فلا یکون الا فرضا علیه، الا أن السورة مکیة نزلت قبل سورة الإسراء بسور أربعة أو خمسة، فالمراد من التسبیح هو ذکر التسبیح- علی ما نشیر إلیه- فی هذه الأوقات کالورد حتّی نزلت فریضة الصلاة علیه، فجعلها( ص) فی رکوع الصلوات و سجودها حیثما أمکن، و ما لم یوافق وقته وقت الصلاة جعله فی صلاة التطوع، تأویلا للمتشابهات، و لعلّ اللّه یوفقنا لشرح ذلک فی فرصة مناسبة و أمّا اصرار المفسرین علی أن یتأولوا الآیة بالصلوات الخمس، فهو غفلة منهم عن أن السورة مکیة و الصلوات الخمس نزلت بالمدینة. کإصرارهم فی سائر الآیات الماضیة.

التحمید فی عموم الأوقات أو الأوقات المعینة أو الصلاة کما هو المشهور بین المفسرین و یؤید الأول ما رواه فی الخصال (1)

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ یَقُولَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ- لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ- یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

و یؤید الثانی ما رواه فی

الْکَافِی عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام (2): فِی قَوْلِهِ وَ أَطْرافَ النَّهارِ قَالَ یَعْنِی تَطَوَّعْ بِالنَّهَارِ.

بِحَمْدِ رَبِّکَ فی موضع الحال أی و أنت حامد لربک علی أن وفقک للتسبیح و أعانک علیه أو علی أعم من ذلک قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها الأشهر أن التسبیح قبل الطلوع صلاة الصبح و قبل الغروب الظهر و العصر وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ أی و تعمد من ساعاته جمع إنی بالکسر و القصر و آناء بالفتح و المد یعنی المغرب و العشاء علی المشهور.

وَ أَطْرافَ النَّهارِ تکریر لصلاتی الصبح و المغرب علی إرادة الاختصاص (3)

ص: 323


1- 1. الخصال ج 2 ص 62، لکن الحدیث ضعیف الاسناد، مخالف لظاهر القرآن بل و الإجماع من المسلمین أنّه لیس فریضة علیهم.
2- 2. راجع الکافی ج 3 ص 444.
3- 3. لا تکرار فی الآیة الشریفة: فان التسبیح الأول کان مأمورا به بمصاحبة الحمد و صورته« سبحان اللّه و بحمده» و امثال ذلک، و وقته قبل طلوع الشمس بین الطلوعین و العصر قبل غروبها، و التسبیح الثانی مجرد و صورته سبحان اللّه سبحان اللّه، و وقته منتخب من آناء اللیل و طرفی النهار و هو بین المطلعین و بین المغربین.

کما فی قوله حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی (1) و مجیئه بلفظ الجمع لأمن الالتباس کقوله صَغَتْ قُلُوبُکُما(2) ففیها دلالة علی وجوب الصلوات الخمس و سعة أوقاتها فی الجملة قیل و یدل علی اشتراک الصلاتین فی جمیع الوقت و علی أن وقت العشاءین جمیع اللیل إلا أن یراد بمن آناء اللیل بعض معین منه حملا للإضافة علی العهد.

و قیل أطراف النهار إشارة إلی العصر تخصیصا لها لأنها الصلاة الوسطی و الجمع باعتبار أن کل جزء من أوقاتها کأنه طرف و قد یؤید بقراءة وَ أَطْرافَ النَّهارِ بالکسر عطفا علی آناءِ اللَّیْلِ فإن الظاهر أن من للتبعیض و قبل غروبها صلاة العصر و أطراف النهار هو الظهر لأن وقته الزوال و هو آخر النصف الأول من النهار و أول النصف الثانی.

و قیل المراد بآناء اللیل صلاة العشاء و أطراف النهار صلاة الظهر و المغرب لأن الظهر فی آخر الطرف الأول من النهار و أول الطرف الآخر فهو طرفان منه و الطرف الثالث غروب الشمس فیه صلاة المغرب و لا یخفی وهنه.

و یفهم من الکشاف قول آخر و هو أن یکون آناء اللیل العشاء و أطراف النهار المغرب و الصبح أیضا علی طریق الاختصاص و قد احتمل أن یکون أطراف النهار باعتبار التطوع فی أجزائه آنا فآنا من دون فریضة أو معها کما نقل الطبرسی رحمه الله (3) عن ابن عباس فی آناء اللیل أنها صلاة اللیل کله و یحمل الأمر علی معنییه أو الرجحان المطلق أو الاستحباب باعتبار جواز الترک بالاقتصار علی الفریضة أو باختصاص الأمر بالنوافل فإن إطلاق السبحة و إرادة النافلة فی روایاتنا شائعة و فی الخبر المتقدم عن الباقر علیه السلام دلالة علیه و ربما احتمل ذلک فی قوله قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ أیضا.

ص: 324


1- 1. البقرة: 238.
2- 2. التحریم: 5.
3- 3. مجمع البیان ج 7 ص 35.

و قیل یحتمل وجوه أخری منها أن یکون معنی وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ و تعمد بعض آناء اللیل مختصا لها بسبحتها بقرینة التکرار و یکون فَسَبِّحْ عطفا علی سبح أی فسبح من آناء اللیل و أطراف النهار فیکون الفاء حرف عطف لا جواب الأمر و یکون الکلام تضمن تکرار التسبیح فی هذه الأوقات إما علی تکرارها کل یوم أو الأول للفرائض و الثانی للنوافل و علی الأول یحتمل شمولها لهما بل للتعقیب و نحوه.

و منها أن یکون الإغراء مجابا بقوله فَسَبِّحْ و یکون أَطْرافَ النَّهارِ إشارة إلی الصبح و العصر أو الصلوات النهاریة جمیعا علی طریق الاختصاص لکثرة عروض الموانع فی النهار هذا مع الاختصاص بالفرائض أو شمول النوافل أیضا و ربما احتمل حینئذ أن یکون وَ أَطْرافَ النَّهارِ إشارة إلی أوقات الخمس لکنه بعید جدا.

و منها أن یکون قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ شاملا للمغرب و العشاء أیضا وَ قَبْلَ غُرُوبِها للظهر و العصر وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ إلخ للصلوات الخمس جمیعا مرة أخری فإن أرید بالأخیر النوافل أمکن التأکید بالإغراء لکونها فی معرض التهاون لعدم الوجوب انتهی و لا یخفی ما فی الأکثر من التکلف و التعسف مع عدم الاستناد إلی حجة و روایة نعم التعمیم بشمول الفرائض و النوافل و الصلوات و التسبیحات و سائر الأذکار وجه جمع بین الأخبار و الله یعلم تأویل الآیات و حججه الأخیار.

لَعَلَّکَ تَرْضی أی بالشفاعة و الدرجة الرفیعة و قیل بجمیع ما وعدک الله به من النصر و إعزاز الدین فی الدنیا و الشفاعة و الجنة فی الآخرة.

إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ (1) أی الأنبیاء الذین تقدم ذکرهم کانوا یبادرون إلی الطاعات و العبادات و قال الطبرسی رحمه الله (2)

فیها دلالة

ص: 325


1- 1. الأنبیاء: 90.
2- 2. مجمع البیان ج 7 ص 61.

علی أن المسارعة إلی کل طاعة مرغب فیها و علی أن الصلاة فی أول الوقت أفضل.

فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ (1) قال البیضاوی إخبار فی معنی الأمر بتنزیه الله تعالی و الثناء علیه فی هذه الأوقات أو دلالة علی أن ما یحدث فیها من الشواهد ناطقة بتنزیهه و استحقاقه للحمد ممن له تمیز من أهل السماوات و الأرض و تخصیص التسبیح بالمساء و الصباح لأن آثار القدرة و العظمة فیهما أظهر و تخصیص الحمد بالعشاء الذی هو آخر النهار من عشی العین إذا نقص نورها و الظهیرة التی هی وسطه لأن تجدد النعم فیهما أکثر و یجوز أن یکون عَشِیًّا معطوفا علی حِینَ تُمْسُونَ و قوله وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اعتراضا و عن ابن عباس أن الآیة جامعة(2) للصلوات الخمس تُمْسُونَ صلاتا المغرب و العشاء و تُصْبِحُونَ صلاة الفجر و عَشِیًّا صلاة العصر و تُظْهِرُونَ صلاة الظهر انتهی.

و قیل یحتمل أن یکون المراد بتسبیح المساء المغرب و بعشیا العشاء و بتظهرون الظهرین و أن یراد بعشیا المغرب و العشاء و بتمسون العصر و بتظهرون الظهر و قد یقال معنی أمسی دخل فی المساء و أصبح دخل فی الصباح فتقیید ذلک بحین یقتضی نوع اختصاص بأول الوقت فلا یبعد حمل الطلب فیه علی الاستحباب و قال الطبرسی رحمه الله (3) و إنما خص تعالی هذه الأوقات بالذکر لأنها أوقات تذکر

ص: 326


1- 1. الروم: 17.
2- 2. لکن سورة الروم مکیة، و الصلوات الخمس نزلت بالمدینة، و العجب من حرصهم أن یتأولوا کل آیة فیه صباح و مساء بالصلوات الخمس.
3- 3. مجمع البیان ج 8 ص 299، و فیه: انما خص تعالی هذه الأوقات بالذکر بالحمد و ان کان حمده واجبا فی جمیع الأوقات، لانها أوقات إلخ، و عندی أن المراد بقوله تعالی« وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ» الإشارة الی أن التسبیح فی وقت العصر و الظهر، الا حسن أن یکون بمصاحبة الحمد کقولنا« سبحان اللّه و بحمده» و أمّا بین المطلعین حین یصبحون و بین المغربین حین یمسون یقولون« سبحان اللّه» فوزان هذه الآیة وزان قوله تعالی قبل« وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ»* الخ راجعه.

بإحسان الله و ذلک لأن انقضاء إحسان أول إلی إحسان ثان یقتضی الحمد عند تمام الإحسان الأول و الأخذ فی الآخر کما أخبر سبحانه عن حمد أهل الجنة بقوله وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (1) لأن ذلک حال الانتقال من نعیم الدنیا إلی الجنة.

و إنما خص صلاة اللیل باسم التسبیح و صلاة النهار باسم الحمد لأن الإنسان فی النهار متقلب فی أحوال توجب الحمد لله علیها و فی اللیل علی أحوال توجب تنزیه الله تعالی من الأسواء فیها فلذلک صار الحمد بالنهار أخص فسمیت به صلاة النهار و التسبیح باللیل أخص فسمیت به صلاة اللیل.

وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا(2) قال الطبرسی رحمه الله (3)

أی نزهوه سبحانه عن جمیع ما لا یلیق به بالغداة و العشی و الأصیل العشی و قیل یعنی به صلاة الصبح و صلاة العصر و قیل صلاة الصبح و صلاة العشاء الآخرة خصهما بالذکر لأن لهما مزیة علی غیرهما و قال الکلبی أما بکرة فصلاة الفجر و أما أصیلا فصلاة الظهر و العصر و المغرب و العشاء و سمی الصلاة تسبیحا لما فیها من التسبیح و التنزیه.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ(4) قال فی المعالم قال الحسن یعنی صلاة العصر و صلاة الفجر و قال ابن عباس الصلوات الخمس و قیل کان الواجب بمکة رکعتان بکرة و رکعتان عشیة.

و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا أی و تصلوا لله بالغداة و العشی (5) وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ (6) التسبیح کما مر إما محمول علی ظاهره

ص: 327


1- 1. یونس: 10.
2- 2. الأحزاب: 42.
3- 3. مجمع البیان ج 8 ص 362.
4- 4. المؤمن: 55.
5- 5. مجمع البیان ج 9 ص 112 فی آیة الفتح: 9.
6- 6. ق: 39.

أو علی الصلاة أو علیهما و الصلاة قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ الفجر وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ الظهران و قیل العصر وَ مِنَ اللَّیْلِ العشاءان و قیل التهجد وَ أَدْبارَ السُّجُودِ التسبیح فی أعقاب الصلوات و السجود و الرکوع یعبر بهما من الصلاة و قیل النوافل بعد المکتوبات و الأدبار جمع دبر و قرئ بالکسر من أدبرت الصلاة إذا انقضت و معناه وقت انقطاع السجود.

وَ قَالَ فِی مَجْمَعِ الْبَیَانِ (1) رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ فَقَالَ تَقُولُ حِینَ تُصْبِحُ وَ حِینَ تُمْسِی عَشْرَ مَرَّاتٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ- لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی- وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

و قال فی أدبار السجود أقوال أحدها أن المراد به الرکعتان بعد المغرب و إدبار النجوم الرکعتان قبل الفجر عن علی بن أبی طالب و الحسن بن علی علیهما السلام و عن ابن عباس مرفوعا إلی النبی صلی الله علیه و آله و ثانیها أنه التسبیح بعد کل صلاة عن ابن عباس و مجاهد و ثالثها أنه النوافل بعد المفروضات و رابعها أنه الوتر من آخر اللیل و روی ذلک عن أبی عبد الله علیه السلام.

حِینَ تَقُومُ (2) قال علی بن إبراهیم لصلاة اللیل (3) و قال الطبرسی رحمه الله (4)

من نومک و قیل حین تقوم إلی الصلاة المفروضة فقل سبحانک اللهم و بحمده و قیل معناه و صل بأمر ربک حین تقوم من منامک و قیل الرکعتان قبل صلاة الفجر عن ابن عباس و قیل حین تقوم من نوم القائلة و هی صلاة الظهر و قیل معناه اذکر الله بلسانک حین تقوم إلی الصلاة إلی أن تدخل فی الصلاة و قیل حین تقوم من المجلس فقل سبحانک اللهم و بحمدک لا إله إلا أنت اغفر لی و تب علی و قد روی مرفوعا أنه

ص: 328


1- 1. مجمع البیان ج 9 ص 148.
2- 2. الطور: 48.
3- 3. تفسیر القمّیّ: 650.
4- 4. مجمع البیان ج 9 ص 169.

کفارة المجلس انتهی

**[ترجمه]روایت صحیحه زراره که پیش از این ذکر شد و روایت عبید بن زراره که ذکر خواهد شد و سایر روایات، اشاره به این دارد و نشان می دهد که آخرین زمان نماز مغرب و عشا، نیمه شب است و می توان آن را بر اخبار برگزیده بسیاری حمل کرد که اشاره دارند به اینکه وقت نماز مغرب و عشا برای فرد ناچار، تا فجر ادامه دارد و در مورد آن سخن خواهیم راند.

«وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ» عطف بر نماز است یعنی: «و أقم قرآن الفجر» - . و از فرهنگ های لغت به نظر می رسد که ماده قرء بین مفهوم قرائت و تلاوت مشترک است و به معنای فرا رسیدن وقت است و تمام آن ها تصریح کرده اند به اینکه قرء به معنی وقت هم هست و به قول هذلی استدلال کرده اند: از عقر، عقر بنی شلیل بیزار شدم، آنگاه که در وقت زمستان در آنجا باد وزید.

یعنی در وقت آن و به گفته این شاعر: وقتی آسمان ابری نشود، پس از آن وقت ناپدید شدن ستارگان ثریا می رسد تا باران ببارد.

منظورش وقت بالا آمدن ثریاست که در آن زمان بر مردم باران می بارد.

پس معنی آیه این می شود: یک بار وقت زوال آفتاب تا تاریکی شب نماز بخوان و یک بار دیگر به هنگام حلول فجر، بدین روی پیامبر صلی الله علیه و آله نماز صبح را در تاریکی آخر شب، پیش از روشن شدن هوا می خواند.

و اگر به پیروی از قول پیامبر صلی الله علیه و آله « القرآن نزل علی سبعة أحرف فاقرءوا ما تیسر منه: قرآن بر هفت حرف نازل شد، پس به هر صورت که می توانید آن را بخوانید. » لفظ «قران» را مصدر باب مفاعله از ماده قرن قرار دهیم، موجه می شود و معنا به این صورت می باشد: نماز را مقارن فجر بخوان؛ زیرا این وقت، با حضور فرشتگان شب و روز همراه است. -

و بنا بر مذهب بصری ها، نصب برای تشویق است؛ یعنی: بر تو باد بر نماز صبح، و دلیل اول روشن تر است و چنانچه گذشت، اطلاق قرآن الفجر بر نماز آن، از نوع تسمیه کل با اسم جزء است و شاید دلیل تخصیص این نماز از بین نمازها به این اسم، آن باشد که بر خلاف سایر نمازها، تمام رکعات آن به صورت بلند قرائت می شود ؛یا به این دلیل که قرائت در آن نماز بیشتر مورد رغبت است تا در سایر نمازها و به همین دلیل، قرائت آن طولانی تر از تمام نمازها بوده، گوئی که قرائت بر سایر اجزای این نماز غلبه دارد، در نتیجه این قرائت به نام آن غلبه یافته و تعبیر از نماز صبح به قرائت، بسیار تکرار شده تا انسان را متوجه آن کند و بدان مشتاق سازد و این روشن تر است؛ زیرا همانطور که در روایات نیز وارد شده، بر استحباب قرائت سوره های طولانی در آن اشاره دارد .

«اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» یعنی همانطور که در روایت گذشت، فرشتگان شب و فرشتگان روز در آن حضور دارند؛ یا حق آن است که همانطور که گفته شده، جمعیت بسیاری بر آن شاهد باشند؛ یا بسیاری از نمازگزاران از روی عادت در آن حضور یابند؛ یا این نماز صحنه شواهد قدرت و صنع بی نظیر و تدبیر دقیق از تبدیل تاریکی به روشنائی و تبدیل خوابی که برادر مرگ است به هوشیاری که عبارت است از بازگشت زندگی؛ و آشکار شدن نوری که به طور مستقیم در طول آسمان امتداد یافته و آمدن تاریکی شب در پی آن، سپس انتشار نور به صورت آشکار در عرض افق، همانطور که گفته شد و آنچه در روایت وجود دارد، قول برگزیده است.

«فَأَوْحی إِلَیْهِمْ» - . مریم / 11 - طبرسی گفته است: یعنی به آنان اشاره کرد و گفته شده، برای آنان در زمین واجب کرد: که صبح و شام تسبیح بگوئید یعنی: در این دو زمان نماز بخوانید و نماز، سبحه و تسبیح نامیده می شود به خاطر تسبیحی که در آن است و گفته شده، منظور خود تسبیح است. - . مجمع البیان 6 : 505 -

«وَ سَبِّحْ» - . طه / 130، منظور قول خدای تعالی است: «فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» {پس بر آنچه می گویند شکیبا باش، و پیش از بر آمدن آفتاب با ستایش پروردگارت [او را] تسبیح گوی.} إلی آخر، ولی خطاب آیه شریفه متوجه پیامبر صلی الله علیه و آله است، پس تنها بر آن حضرت واجب بوده، ولی این سوره مکی است و چهار یا پنج سوره قبل از سوره اسرا نازل شده، پس مراد از تسبیح - بر اساس آنچه اشاره می کنیم- ذکر تسبیح در این اوقات بود مثل ورد تا اینکه فریضه نماز بر او نازل شد و¬ ®حضرت صلی الله علیه و آله آن را در رکوع و سجود نمازها، هر جا که امکانش بود قرار داد و آنچه را که وقت آن با وقت نماز مطابق نبود، در نماز مستحبی قرار داد تا متشابهات را تأویل کند و شاید خداوند به ما برای شرح آن در فرصتی مناسب توفیق دهد. و اما پافشاری مفسران بر اینکه آیه را به نمازهای پنجگانه تفسیر کنند، به این دلیل است که آن ها غافل شده اند از اینکه این سوره مکی است در حالی که نمازهای پنجگانه در مدینه نازل شده اند؛ مثل اصرار آنان در مورد سایر آیات گذشته. - مراد از تسبیح، یا ظاهر آن است و منظور مداومت بر تسبیح و ستایش خداوند در تمام اوقات یا اوقات معین است؛ یا منظور نماز است همانطور که بین مفسرین مشهور است و آنچه را که در الخصال - . الخصال 2 : 62، ولی سند این حدیث ضعیف است و با ظاهر قرآن مخالف است، بلکه اجماع مسلمانان این است که بر آنان واجب نیست. -

از امام صادق علیه السلام روایت کرده، معنی اول را تأیید می کند و آن اینکه از حضرت درباره این آیه سؤال شد، حضرت فرمود: بر هر مسلمانی واجب است که قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن ده مرتبه بگوید:

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.»

معبودی جز خدای یگانه نیست. او را شریکی نیست. فرمانروائی و ستایش از آن اوست. زنده می کند و می میراند و او خود زنده ای است که نمیرد. هر چه خوبی است در دست اوست و او بر همه چیز توانا است.

آنچه در کافی به نقل از امام باقر علیه السلام روایت کرده، - . ر.ک: کافی 3 : 444 -

مؤید معنای دوم است، آنجا که می فرماید: «و أطراف النهار» یعنی در روز نماز مستحب بخوان.

« بِحَمْدِ رَبِّکَ» در موضع حال است یعنی: در حالی که تو پروردگارت را ستایش می کنی که تو را بر تسبیح موفق داشته و تو را بر آن یاری داده یا اعم از آن. « قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها» مشهورتر آن است که منظور از تسبیح قبل از طلوع، نماز صبح است و قبل از غروب، نماز ظهر و عصر. «وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ » یعنی: بخشی از ساعات شب آهنگ نماز کن. «آناء» جمع إنی است با کسر و به صورت مقصور و آناء با فتح و مد، بنا بر قول مشهور یعنی: مغرب و عشا.

«و اطراف النهار» تکرار دو نماز صبح و مغرب است بنا بر اراده اختصاص. - . در آیه شریفه تکراری وجود ندارد، بلکه تسبیح اول به همراه حمد به حضرت امر شده بود به این صورت: «سبحان اللّه و بحمده» و امثال آن و وقت آن قبل از طلوع آفتاب بین الطلوعین و عصر پیش از غروب آفتاب بود و تسبیح دوم به تنهائی بر او امر شد به این صورت: «سبحان اللّه سبحان اللّه» و وقت آن از برخی از ساعات شب و حوالی روز انتخاب شده و آن بین دو طلوع و دو غروب است. -

همانطور که در قول خداوند آمده است: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» - . بقره / 238 -

اینکه با لفظ جمع آمده به خاطر اطمینان از عدم اشتباه است، مثل قول خدای تعالی: «صَغَتْ قُلُوبُکُما» - . تحریم / 5 -

پس در این آیه دلالتی است بر وجوب نمازهای پنجگانه و وسعت اوقات آن ها به طور کلی. گفته شده: اشاره دارد بر اشتراک دو نماز در کل وقت و بر اینکه وقت نماز مغرب و عشا، تمام شب است مگر اینکه با حمل بر اضافه به الف و لام عهد، منظور از «من آناء اللیل» بخش معینی از شب باشد.

گفته شده اطراف النهار اشاره ای است به خصوص نماز عصر؛ زیرا این نماز، نماز وسطی است و جمع به اعتبار این است که گوئی هر جزء از اوقات آن یک طرف است و ممکن است با قرائت « وَ أَطْرافَ النَّهارِ» با کسره به صورت عطف بر «آناءِ اللَّیْلِ»، مؤید این معنا باشد، ظاهر آن است که من برای تبعیض است و نماز عصر قبل از غروب آفتاب است و اطراف النهار همان ظهر است؛ زیرا وقت آن زوال است که پایان نیمه اول روز و آغاز نیمه دوم آن است.

و گفته شده مراد از آناء اللیل نماز عشاست و مراد از أطراف النهار نماز ظهر و مغرب است؛ زیرا ظهر در پایان طرف اول روز و آغاز طرف دیگر آن قرار دارد، در نتیجه در دو طرف از روز قرار دارد و طرف سوم غروب آفتاب است که نماز مغرب در آن است، ولی ضعف این برداشت پوشیده نیست.

از کشاف سخن دیگری فهمیده می شود و آن اینکه آناء اللیل عشاست و اطراف النهار مغرب و نیز صبح بر سبیل اختصاص؛ و احتمال هم دارد که اطراف النهار به اعتبار نماز مستحبی در اجزای آن باشد، لحظه به لحظه، بدون فریضه یا با آن؛ چنانچه طبرسی - رحمه الله - . مجمع البیان 7 : 35 - - در مورد آناء اللیل از ابن عباس نقل کرده است که منظور از آن کل نماز شب است و این مسئله حمل بر دو معنای خود می­شود؛ یا ترجیحا منظور مطلق است یا بنا بر استحباب، به اعتبار جواز ترک با اکتفا به فریضه یا با اختصاص امر به نوافل باشد؛ زیرا اطلاق سبحه و اراده نافله در روایات ما شایع است و در خبر پیشین از امام باقر علیه السلام هم اشاره ای به آن وجود دارد و چه بسا در قول خدای تعالی نیز: « قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ » احتمال نافله برود.

و گفته شده: وجوه دیگری احتمال می رود؛ از جمله اینکه «وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ» یعنی: «و تعمد بعض آناء اللیل»: بخشی از ساعات شب را آهنگ نماز کن و تسبیح خاص آن را به جای آور، به قرینه تکرار و «فسبح» بر سبح عطف می شود یعنی: و برخی از ساعات شب و حوالی روز را به نیایش بپرداز. در این صورت فاء حرف عطف است نه جواب امر و کلام شامل تکرار تسبیح در این اوقات است؛ خواه به صورت تکرار آن در هر روز یا اینکه سبح اول برای فرائض است و دوم برای نوافل و بنا بر معنی اول، احتمال شمول تسبیح بر هر دو نماز و حتی تعقیبات و نظیر آن نیز وجود دارد.

از جمله اینکه جواب تشویق، قولش «فسبّح» باشد و «أَطْرافَ النَّهارِ» اشاره به صبح و عصر باشد، یا به طور خاص اشاره به تمام نمازهای روز باشد، به خاطر کثرت روبرو شدن با موانع در روز. این احتمال با وجود اختصاص به فرائض یا شمول نوافل نیز ممکن است. و چه بسا در چنین زمانی احتمال داشته باشد که «وَ أَطْرافَ النَّهارِ» اشاره به اوقات پنجگانه باشد، ولی خیلی بعید است.

و از جمله اینکه «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» شامل مغرب و عشا نیز باشد و « وَ قَبْلَ غُرُوبِها» شامل ظهر و عصر و «وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ» الی آخر، یک بار دیگر شامل تمام نمازهای پنجگانه باشد و اگر منظور از آناء اللیل نوافل باشد، تأکید با تشویق و اغراء ممکن است، به خاطر اینکه این نماز به دلیل عدم وجوب، در معرض سبک شمردن قرار دارد. پایان. تکلف و ابهامی که در بیشتر احتمالات وجود دارد و مستند نبودن به هیچ حجت و روایتی، پوشیده نیست. آری، تعمیم به شمول فرائض و نوافل و نمازها و تسبیحات و سایر اذکار، وجه تمام روایات است و خداوند و حجت های برگزیده او به تأویل آیات آگاهند .

«لَعَلَّکَ تَرْضی» یعنی به شفاعت و درجه والا راضی شوی و گفته شده، به تمام آنچه خداوند وعده داده، از یاری و عزت بخشیدن به واسطه دین در دنیا، و شفاعت و بهشت در آخرت.

«إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» - . انبیا / 90 - یعنی

پیامبرانی که ذکرشان گذشت، مبادرت به طاعات و عبادات می کردند و طبرسی - رحمه الله - . مجمع البیان 7 : 61 - -

گفته است: در آن اشاره ای است به اینکه شتافتن به هر طاعتی مطلوب است و به اینکه نماز اول وقت بهتر است.

«فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ» - . روم / 17 -

بیضاوی گفته است: إخبار در معنی امر به تنزیه خدای تعالی و ثنای او در این اوقات است؛ یا اشاره ای است بر اینکه صحنه هایی که در آن رخ می دهد، زبان به تنزیه او و استحقاق او برای ستایش در میان کسانی که از اهل آسمان ها و زمین امتیازی دارند، گشوده اند و تخصیص تسبیح به مساء و صباح به این دلیل است که آثار قدرت و عظمت در آن دو نمایان تر است و تخصیص ستایش به عشا که آخر روز است، (عشا از عشی العین گرفته شده به معنای کم سو شدن چشم)، و نیز اختصاص ستایش به ظهری که وسط روز است، زیرا تجدید نعمات در آن دو بیشتر است و جایز است که «عشیاً» معطوف بر «حینَ تمسون» باشد و قول خدای تعالی «وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» جمله معترضه باشد و از ابن عباس نقل شده که این آیه جامع - . ولی سوره روم مکی است و نمازهای پنجگانه در مدینه نازل شدند و شگفتا از حرص و اشتیاق آنان به تفسیر هر آیه ای که در آن صباح و مساء وجود دارد، به نمازهای پنجگانه. -

نمازهای پنجگانه است. «تمسون»، منظور دو نماز مغرب و عشاست و «تصبحون» نماز صبح و «عشیّاً» نماز عصر و «تُظهِرونَ» نماز ظهر. پایان.

گفته شده احتمال دارد مراد از تسبیح مساء، نماز مغرب و از عشیا، نماز عشا و از تظهرون ظهر و عصر باشد. و یا مراد از عشیاً مغرب و عشا و از تمسون عصر و از تظهرون ظهر باشد و گاه گفته می شود: معنی امسی یعنی وارد عصر شد و أصبح یعنی داخل صبح شد و مقید کردن آن به حین، نوع اختصاص را به اول وقت می طلبد؛ پس حمل طلب در آن بر استحباب بعید نیست و طبرسی - رحمه الله - - . مجمع البیان 8 : 299 -

گفته است: خداوند تعالی این اوقات را به ذکر مخصوص کرده است، به این دلیل که این اوقات، اوقات یادآوری احسان خداوند هستند و دلیلش آن است که پایان احسان اول تا احسان دوم، حمد و ستایش را به هنگام پایان احسان اول و دریافت احسان دوم می طلبد؛ همانطور که خدای سبحان با این سخن از حمد و ستایش اهل بهشت خبر داده است: «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»، - . یونس / 10 -

{پایان نیایش آنان این است که: ستایش ویژه پروردگار جهانیان است.} زیرا این حال، حال انتقال از نعمت دنیا به بهشت است.

نماز شب به تسبیح و نماز روز به حمد اختصاص داده شده، به این دلیل که انسان در روز دچار حالات گوناگونی می شود که به خاطر آن حالات، حمد خداوند بر او واجب می شود و در شب هم حالاتی بر او رخ می دهد که منزه دانستن خداوند را از بدی ها ایجاب می کند، از این رو حمد به روز اختصاص داده شده و بدین سبب نماز روز بدان نامیده شده و تسبیح هم به شب اختصاص داده شده و به این دلیل نماز شب بدان نامیده شده است.

«وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» - . احزاب / 42 - طبرسی - رحمه الله - - . مجمع البیان 8 : 362 - گفته است: یعنی: خدای سبحان را از تمام آنچه سزاوار آن نیست، در صبح و شام منزه بدارید. و اصیل به معنای شام است و گفته شده منظور از آن نماز صبح و نماز عصر است و گفته شده نماز صبح و عشا. آن دو را به ذکر اختصاص داده، زیرا آن دو بر سایر اوقات مزیتی دارند و کلبی گفته است: «بکرة» نماز صبح است و «اصیل» نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز در این آیه تسبیح نامیده شده، به خاطر تسبیح و تنزیهی که در آن است.

«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ» - . مؤمن / 55 - در المعالم گفته است: حسن گفته است: منظور نماز عصر و نماز صبح است و ابن عباس گفته: نمازهای پنجگانه است و گفته شده: صبح هنگام دو رکعت و شبانگاه دو رکعت در مکه واجب بود.

طبرسی - رحمه الله - در مورد قول خدای تعالی: «وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» گفته است: یعنی: صبح و شام با خداوند ارتباط برقرار کنید. - . مجمع البیان 9 : 112 در آیه 9 سوره فتح. -

«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» - . ق / 39 - چنانچه گذشت، تسبیح یا حمل بر ظاهر آن است، یا بر نماز، یا بر هر دو. و نماز « قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» صبح است و «قَبْلَ الْغُرُوبِ» ظهر و عصر و گفته شده عصر است و «وَ مِنَ اللَّیْلِ» یعنی: نماز مغرب و عشا، و گفته شده منظور شب زنده داری است و «وَ أَدْبارَ السُّجُودِ» تسبیح بعد از نماز است و از سجود و رکوع تعبیر به نماز می شود و گفته شده: نوافل بعد از مکتوبات است و «ادبار» جمع «دبر» و با کسره نیز خوانده شده از «أدبرت الصلاة» یعنی: تمام شد و معنای آن وقت پایان سجود است.

در مجمع البیان - . مجمع البیان 9 : 148 - گفته است: از امام صادق علیه السلام روایت شده که از حضرت درباره قول خدای تعالی «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ»، - . ق / 39 -

{و پیش از برآمدن آفتاب و پیش از غروب، به ستایش پروردگارت تسبیح گوی.} سؤال شد، حضرت فرمود: هنگامی که صبح و شام می کنی، ده مرتبه بگو: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.»

و گفته است: در مورد ادبار السجود قول های متعددی وجود دارد، یکی اینکه مراد از آن، دو رکعت بعد از مغرب است و ادبار النجوم دو رکعت قبل از صبح است که این قول از امام علی و حسن بن علی علیهما السلام و از ابن عباس مرفوعاً از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده. و دوم اینکه از ابن عباس و مجاهد نقل شده که منظور تسبیح بعد از هر نماز است. و سوم اینکه منظور نوافل بعد از واجبات است و چهارم اینکه این نماز، نماز وتر از آخر شب است و این قول از امام صادق علیه السلام روایت شده است.

« حِینَ تَقُومُ »، - . طور / 48 - علی بن ابراهیم گفته است برای نماز شب - . تفسیر قمی : 650 -

و طبرسی - رحمه الله - - . مجمع البیان 9 : 169 - گفته: وقتی که از خوابت برمی خیزی؛ و گفته شده هنگامی که برای نماز واجب به پا می خیزی بگو: «سبحانک اللهم و بحمده»؛ و گفته شده: معنایش این است که وقتی از خواب برمی خیزی، به امر پروردگار خویش نماز بخوان و از ابن عباس روایت شده، منظور دو رکعت قبل از نماز صبح است؛ و گفته شده: هنگامی که از خواب قیلوله برمی خیزی و آن هنگام نماز ظهر است؛ و گفته شده: هنگامی که برای نماز به پا می خیزی، خدا را با زبان خویش یاد کن تا زمانی که نماز را آغاز کنی؛ و گفته شده هنگامی که از جای خود برمی خیزی بگو: «سبحانک اللهم و بحمدک لا إله إلا أنت اغفر لی و تب علی.» منزهی تو خدایا و به حمد تو مشغولم. معبودی جز تو نیست. مرا بیامرز و توبه ام را بپذیر.

و مرفوعاً روایت شده که این ذکر کفاره مجلس است{کفاره گناهانی که در جلسات رخ می دهد}. پایان.

**[ترجمه]

وَ قَدْ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکْتَالَ بِالْمِکْیَالِ الْأَوْفَی فَلْیَکُنْ آخِرُ کَلَامِهِ مِنْ مَجْلِسِهِ- سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ- وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (1).

وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ قال علی بن إبراهیم یعنی صلاة اللیل وَ قَالَ الطَّبْرِسِیُّ ره رَوَی زُرَارَةُ وَ حُمْرَانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فِی هَذِهِ الْآیَةِ قَالا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَقُومُ مِنَ اللَّیْلِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَیَنْظُرُ فِی آفَاقِ السَّمَاءِ فَیَقْرَأُ خَمْسَ آیَاتٍ مِنْ آلِ عِمْرَانَ- إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَی إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ ثُمَّ یَفْتَتِحُ صَلَاةَ اللَّیْلِ.

الخبر و قیل معناه صل المغرب و العشاء الآخرة.

وَ إِدْبارَ النُّجُومِ یعنی الرکعتین قبل صلاة الفجر عن ابن عباس و هو المروی عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیهما السلام و ذلک حین تدبر النجوم أی تغیب بضوء الصبح و قیل یعنی صلاة الفجر المفروضة و قیل إن المعنی لا تغفل عن ذکر ربک صباحا و مساء و نزهه فی جمیع أحوالک لیلا و نهارا فإنه لا یغفل عنک و عن حفظک و قیل فیها وجوه أخری لم تستند إلی خبر و لا أثر فلذا لم نتعرض لها.

وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا(2) یمکن حمله علی صلوات طرفی النهار وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ علی فرائض اللیل وَ سَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا علی التهجد قال الطبرسی رحمه الله رُوِیَ عَنِ الرِّضَا علیه السلام: أَنَّهُ سَأَلَهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ وَ قَالَ مَا ذَلِکَ التَّسْبِیحُ قَالَ صَلَاةُ اللَّیْلِ (3).

**[ترجمه]از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: هر کس دوست دارد پیمانه اعمالش پر باشد، باید آخرین کلام او به هنگام برخاستن از جایش این باشد: «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.»، - . صافات / 182 - 180 - {منزه است خدای عزیز از اینکه به وصف در آید. و سلام بر فرستادگانش. و حمد و ستایش مخصوص خداوند رب العالمین است}. - . ر.ک: ج 75 ص 468 از بحار در همین چاپ جدید. -

«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ» علی بن ابراهیم گفته است: منظور نماز شب است و طبرسی گفته است: از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در مورد این آیه روایت شده که فرموده اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله سه مرتبه در شب برمی خاست و به افق آسمان می نگریست و پنج آیه از سوره آل عمران را می خواند: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» تا «اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ» سپس نماز شب را آغاز می کرد.. ادامه روایت. و گفته شده معنای آن این است: نماز مغرب و عشا را بخوان.

«وَ إِدْبارَ النُّجُومِ» از ابن عباس نقل شده: یعنی دو رکعت نماز قبل از نماز صبح، و آن از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت شده است. این همان زمان پشت کردن ستارگان است، یعنی با روشن شدن صبح پنهان می شوند؛ و گفته شده یعنی: نماز واجب صبح؛ و گفته شده، معنا این است که صبح و شام از یاد پروردگار خویش غافل نشو و او را در تمام احوال خویش شب و روز تنزیه کن؛ چه او نیز از تو و نگهداری تو غافل نیست. و گفته شده وجوه دیگری هم در مورد آن وجود دارد که مستند به روایت و اثری نیستند، از این رو آن ها را بررسی نکردیم.

«وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا »، - . دهر / 26 -

{و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان یاد کن.} می توان آن را بر نمازهای دو طرف روز حمل کرد و «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ » را بر فرائض شب و «وَ سَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا» را بر تهجد. طبرسی - رحمه الله - گفته است: از امام رضا علیه السلام روایت شده که احمد بن محمد درباره این آیه از حضرت سؤال کرد و عرض کرد: آن تسبیح چیست؟ حضرت فرمود: نماز شب. - . مجمع البیان 10 : 413 -

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، لِلْحِمْیَرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ نَسِیَ الْمَغْرِبَ حَتَّی

ص: 329


1- 1. راجع ج 75 ص 468 من البحار هذه الطبعة الحدیثة.
2- 2. الدهر: 26.
3- 3. مجمع البیان ج 10 ص 413.

دَخَلَ وَقْتُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ قَالَ یُصَلِّی الْعِشَاءَ ثُمَّ الْمَغْرِبَ (1).

**[ترجمه]قرب الاسناد حمیری: از علی بن جعفر از برادرش امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده است: از او در مورد مردی سؤال کردم که نماز مغرب را فراموش کرده تا اینکه وقت نماز عشا رسیده؟ فرمود: ابتدا عشا را بخواند، سپس مغرب را. - . قرب الاسناد ص 91 چاپ سنگی، ص 119 چاپ نجف

-

**[ترجمه]

بیان

حتی دخل وقت العشاء أی وقته المختص من آخر الوقت بحیث لم یبق مقدار خمس رکعات فإنه إذا کان بقی مقدار خمس رکعات یأتی بهما

ص: 330


1- 1. قرب الإسناد ص 91 ط حجر، ص 119 ط نجف، و أمّا وجه الحدیث فقد عرفت فی تفسیر قوله تعالی« أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» أن صلاة المغرب وقتها من غروب الشمس المحرز غیبوبتها بذهاب الحمرة المشرقیة عن قمة الرأس الی غروب الشفق، و عرفت فی تفسیر قوله تعالی« أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ» أن صلاة العشاء وقتها آنات أو ساعات من اللیل، الا أن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ابتدر بالامتثال. فی الطائفة الأولی و صلاها بعد الشفق، ثمّ قل:« لو لا أن أشق علی أمتی لاخرت الصلاة الی ثلث اللیل» یعنی أنّه إذا اتخذ ایقاعها فی آخر ثلث اللیل کان أقرب و أوجه، باعتبار تقسیم اللیل أثلاثا، و ان کان ایقاعها الی انتصاف اللیل- باعتبار تقسیم اللیل نصفین و البدار الی الامتثال فی القسم الأوّل منه- أیضا، بل و حتّی أواخر اللیل جائزا، فان اللیل بأسرها موسع لصلاة العشاء. فصلاة المغرب وقتها محدود مختص بالفرض و هو بین المغربین و وقت صلاة العشاء یشترک مع صلاة المغرب ثمّ یمتد الی ثلث اللیل علی ما استصلحه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لنفسه و لامته اختیارا، أو نصف اللیل باعتبار آخر حتّی إلی آخر اللیل. فاذا نسی الرجل صلاة المغرب حتّی خرج وقتها و دخل الوقت المسنون للعشاء الآخرة، فان کان تذکر فی أول وقت العشاء، فالاولی أن یصلی العشاء لیدرک وقتها المفروض و المسنون معا ثمّ یصلی المغرب؛ و ان تذکر بعد مضی الوقت المسنون کان علیه أن یبدأ بصلاة المغرب ثمّ العشاء الآخرة، لیحصل الترتیب، کما ورد بذلک روایات. و لما کان وقت العشاء من حیث فرضه فی القرآن العزیز، مبتدئا من أول اللیل کان للمصلی حین السفر و العذر أن یصلی المغرب ثمّ العشاء من دون فصل، فیفوت علیه الوقت المسنون للعشاء فقط لعذر کما سیأتی فی الاخبار.

جمیعا و إلا یأتی بالعشاء و یقضی المغرب علی المشهور بین الأصحاب من القول بالاختصاص إذ ذهب معظم الأصحاب إلی اختصاص الظهر من أول الوقت بمقدار أدائها تامة الأفعال و الشروط بأقل واجباتها بحسب حال المکلف باعتبار کونه مقیما و مسافرا خائفا و غیر خائف صحیحا و مریضا سریع الحرکات و القراءة و بطیئها مستجمعا بعد دخول الوقت لشرائط الصلاة و فاقدا لها فإن المعتبر مضی مقدار أدائها و تحصیل شرائطها المفقودة بحسب حال المکلف و هذا مما یختلف اختلافا فاحشا و کذا اختصاص العصر من آخر الوقت بمقدار أدائها علی الوجه المذکور و المنقول عن الصدوق اشتراک الوقت بین الظهرین من أوله إلی آخره و کذا الشهرة و الخلاف فی وقت العشاءین.

و تظهر الفائدة علی ما ذکره القوم فی أمور الأول من صلی العصر فی الوقت المختص بالظهر ساهیا أو صلی الظهرین ظانا دخول الوقت ثم اتفق العصر فی الوقت المختص فعلی القول بالاشتراک یصح العصر و علی القول بالاختصاص یبطل و ربما یناقش فی هذه الفائدة.

الثانی من ظن ضیق الوقت إلا عن أداء العصر فإنه یتعین علیه الإتیان بالعصر فإذا صلی ثم تبین الخطأ و لم یبق من الوقت إلا مقدار رکعة مثلا فحینئذ یجب علیه الإتیان بالظهر أداء علی القول بالاشتراک حسب.

الثالث من أدرک من آخر وقت العشاء مقدار أدائها فإنه یجب الإتیان بالعشاءین علی القول بالاشتراک و یتعین العشاء علی القول الآخر.

الرابع من صلی الظهر ظانا سعة الوقت ثم تبین الخطأ و وقوعها فی الوقت المختص بالعصر فحینئذ یجب قضاؤهما علی القول بالاختصاص حسب و یتفرع علیه أحکام أخری فی الحلف و النذر و تعلیق الظهار و أمثالها لا جدوی کثیرا فی إیرادها.

**[ترجمه]تا اینکه وقت عشا فرا رسید، یعنی وقت خاص آن از آخر وقت، به طوری که وقت به اندازه خواندن پنج رکعت باقی نمانده بود؛ زیرا اگر به مقدار خواندن پنج رکعت باقی مانده بود، آن دو را با هم می خواند، در غیر این صورت باید بر اساس آنچه در بین اصحاب مشهور است (از اعتقاد به اختصاص)، ابتدا عشا را بخواند و سپس قضای مغرب را به جا آورد؛ زیرا بیشتر اصحاب معتقدند، اختصاص ظهر از اول وقت است به مقدار ادای آن با اعمال و شروط کامل با کمترین واجبات آن بر حسب حال مکلف، به اعتبار اینکه مقیم باشد یا مسافر، ترسان باشد یا غیر ترسان، سلامت باشد یا بیمار، حرکات و قرائتش سریع باشد یا کند، بعد از دخول وقت جامع شرایط نماز باشد یا فاقد آن. پس معتبر، گذشتن مقدار ادای آن و تحصیل شرایط از دست رفته آن بر حسب حال مکلف است و این از مواردی است که اختلاف فاحشی دارد و همینطور است اختصاص عصر از آخر وقت به مقدار ادای آن بر وجه مذکور. از صدوق اشتراک وقت بین نماز ظهر و عصر از اول تا آخر آن نقل شده است و مشهور همینطور است، و در وقت مغرب و عشا اختلاف وجود دارد.

فایده آنچه علما در این امر گفته اند، در چند مورد آشکار می شود:

اول: هر کس سهواً نماز عصر را در وقت مختص به ظهر بخواند یا ظهر و عصر را بخواند به گمان اینکه وقت آن فرا رسیده، سپس عصر در وقت خاص ظهر واقع شود، بنا بر قول به اشتراک عصر درست است و بنا بر قول به اختصاص باطل است و شاید این فایده مورد بحث قرار بگیرد .

دوم: هر کس گمان کند وقت تنگ است مگر برای ادای عصر، خواندن عصر بر او لازم است و وقتی بخواند و سپس برایش روشن شود که اشتباه کرده و از وقت مثلاً تنها به اندازه یک رکعت باقی مانده، در این صورت واجب است نماز ظهر را تنها بنا به قول به اشتراک به جا آورد.

سوم: هر کس از آخر وقت عشا مقدار ادای آن را درک کند، بنا به قول به اشتراک، خواندن مغرب و عشا بر او واجب است و بنا بر قول دیگر، عشا بر او واجب است.

چهارم: هر کس نماز ظهر را با این گمان بخواند که وقت زیاد است، سپس بر او روشن شود که اشتباه کرده و آن را در وقت مختص به عصر خوانده، در این صورت تنها بنا بر قول به اختصاص، قضای آن دو واجب است و احکام دیگری در قسم و نذر و تعلیق ظهار و امثال آن بر او مترتب می شود. ذکر آن فایده زیادی ندارد.

**[ترجمه]

«2»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ: سَمِعْتُ عُبَیْدَ بْنَ زُرَارَةَ یَقُولُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَکُونُ

ص: 331

أَصْحَابُنَا مُجْتَمِعِینَ فِی مَنْزِلِ الرَّجُلِ مِنَّا فَیَقُومُ بَعْضُنَا یُصَلِّی الظُّهْرَ وَ بَعْضُنَا یُصَلِّی الْعَصْرَ وَ ذَلِکَ کُلُّهُ فِی وَقْتِ الظُّهْرِ قَالَ لَا بَأْسَ الْأَمْرُ وَاسِعٌ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ (1).

**[ترجمه]قرب الإسناد: علی بن رئاب گوید: شنیدم عبید بن زراره به امام صادق علیه السلام می فرمود: اصحاب ما در منزل مردی از ما گرد آمدند. برخی از یاران ما برمی خیزند و نماز ظهر می خوانند و برخی نماز عصر، و تمام این ها در وقت ظهر بود. فرمود: ایرادی ندارد، به حمد و نعمت خداوند، امر نماز گسترده است. - . قرب الاسناد : 77 چاپ سنگی، ص 101 چاپ نجف -

**[ترجمه]

«3»

وَ مِنْهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الْیَقْطِینِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ علیه السلام: أَنَّهُ کَانَ یَأْمُرُ الصِّبْیَانَ یَجْمَعُونَ بَیْنَ

ص: 332


1- 1. قرب الإسناد ص 77 ط حجر، ص 101 ط نجف، و أمّا وجه الحدیث: فقد عرفت فی تفسیر قوله تعالی« إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» أن الصلاة مکتوبة علی المؤمنین فی أوقات معینة یصلونها فیها کالدین و أنجم أدائه، و لما کان الدین فطریا، جعل اللّه عزّ و جلّ أوقات الصلاة أوقاتا طبیعیة من طلوع الفجر و طلوع الشمس و غروبها و غروب الشفق، فصلاة الغداة وقتها بین الطلوعین و صلاة المغرب وقتها بین المغربین و صلاة العشاء آنات أو ساعات من اللیل علی حسب اختیار المکلف و فراغه علی ما عرفت. فلما لم یبق فی الافق حدّ آخر یوقت لصلاة الظهر و العصر، جعل النهار نصفین أوله لکسب المعاش و مرمته، و الآخر لصلاة الظهر و العصر و نوافلهما موسعا علی المکلف، و هکذا فعل فی آناء اللیل فنصفه و جعل أوله للنوم و السبات و آخره لصلاة اللیل. الا أن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله سن بإشارة القرآن العزیز أوقاتا محدودة معینة لهذه الصلوات لمصالح یعرفها اللّه و رسوله، فجعل لنوافل الظهر وقت الزوال المختبر بزوال الظل، ثمّ جعل صلاة الظهر عند ما زاد فی ظل الشاخص مثله، و صلاة العصر عند ما زاد فی ظل الشاخص مثلاه و هکذا جعل انتصاف اللیل لاربعة رکعات من صلاة اللیل، ثمّ صلی أربعة أخری بعد نومة؛ ثم صلی الثلاث الوتر أیضا بعد نومة اخری و فواصلها کفواصل الزوال و الظهر و العصر. و سیأتی الإشارة الی ذلک مبینا مشروحا من آیات اللّه البینات ان شاء اللّه تعالی. فلما کان وقت الظهرین تحدیده بالسنة، کان وجوب متابعته فی حال الاختیار فقط و أمّا فی حال الاضطرار علی ما سیجی ء شرحه فلا یصدق علی المتخلف أنّه رغب عن سنته صلّی اللّه علیه و آله.

الصَّلَاتَیْنِ الْأُولَی وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ یَقُولُ مَا دَامُوا عَلَی وُضُوءٍ قَبْلَ أَنْ یَشْتَغِلُوا(1).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از امام صادق علیه السلام از پدرش علیه السلام روایت شده که حضرت به کودکان دستور می داد تا نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا را با هم بخوانند. می فرمود: پیش از آن که مشغول شوند، مادامی که هنوز وضو دارند. - . قرب الاسناد : 12 چاپ سنگی، ص 18 چاپ نجف -

**[ترجمه]

«4»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: رَأَیْتُ أَبِی وَ جَدِّیَ الْقَاسِمَ بْنَ مُحَمَّدٍ(2) یَجْمَعَانِ مَعَ الْأَئِمَّةِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ فِی اللَّیْلَةِ الْمَطِیرَةِ وَ لَا یُصَلِّیَانِ بَیْنَهُمَا شَیْئاً(3).

**[ترجمه]قرب الاسناد: از امام صادق علیه السلام روایت شده که دیدم پدرم و جدم قاسم بن محمد - . او جد مادری امام صادق علیه السلام است. -

به همراه امامان علیهم السلام در شبی بارانی نماز مغرب و عشا را با هم می خواندند و نمازی میان آن دو نمی خواندند. - . قرب الاسناد : 54 چاپ حجر، ص 73 چاپ نجف -

**[ترجمه]

«5»

وَ مِنْهُ، بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَجْمَعُ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ فِی اللَّیْلَةِ الْمَطِیرَةِ فَعَلَ ذَلِکَ مِرَاراً(4).

**[ترجمه]قرب الإسناد: از امام صادق علیه السلام از پدرش از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب بارانی نماز مغرب را با عشا جمع می نمود. این کار را بارها انجام داده بود. - . قرب الاسناد : 54 چاپ حجر، ص 73 چاپ نجف -

**[ترجمه]

«6»

الْخِصَالُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْقُرَشِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ ثَوْرٍ عَنْ أَبِیهِ سَعِیدِ بْنِ عِلَاقَةَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: الْجَمْعُ بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ (5).

**[ترجمه]الخصال: از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: جمع بین دو نماز، به روزی می افزاید. - . الخصال 2 : 94 ولی حدیث ضعیف الاسناد است. -

**[ترجمه]

«7»

مَجَالِسُ ابْنِ الشَّیْخِ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُکْرَمٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عُمَرَ عَنْ سُفْیَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَمَعَ بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ عَامَ تَبُوکَ (6).

ص: 333


1- 1. قرب الإسناد ص 12 ط حجر ص 18 ط نجف.
2- 2. هو جد الصادق علیه السلام من قبل الام، فلا تغفل، کذا فی هامش طبعة الکمبانیّ.
3- 3. قرب الإسناد ص 54 ط حجر ص 73 ط نجف، و فی هامش طبعة الکمبانیّ زیادة استدراک أوجب تکرار الحدیث الخامس- مع اختلاط- راجعه ص 26 السطر 18 و 19 من کتاب الصلاة.
4- 4. قرب الإسناد ص 54 ط حجر ص 73 ط نجف، و فی هامش طبعة الکمبانیّ زیادة استدراک أوجب تکرار الحدیث الخامس- مع اختلاط- راجعه ص 26 السطر 18 و 19 من کتاب الصلاة.
5- 5. الخصال ج 2 ص 94 لکن الحدیث ضعیف الاسناد.
6- 6. أمالی الطوسیّ ج 1 ص 396.

**[ترجمه]مجالس ابن الشیخ: از معاذ بن جبل روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال تبوک، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم خواند. - . امالی طوسی 1 : 396 -

**[ترجمه]

«8»

الْعِلَلُ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ مَکَانَهُ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ وَ لَا سَبَبٍ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ وَ کَانَ أَجْرَأَ الْقَوْمِ عَلَیْهِ أَ حَدَثَ فِی الصَّلَاةِ شَیْ ءٌ قَالَ لَا وَ لَکِنْ أَرَدْتُ أَنْ أُوَسِّعَ عَلَی أُمَّتِی (1).

**[ترجمه]علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله بدون علت و سببی، نماز ظهر و عصر را یک جا خواندند. عمر که گستاخ­ترین مردم نسبت به پیامبر بود گفت: آیا درباره نماز حکمی نازل شده؟ فرمود: نه، ولی من خواستم تا بر امتم توسعه دهم. - . علل الشرایع 2 : 10 -

**[ترجمه]

«9»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ الْقُمِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ أَ جَمَعَ بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ قَالَ قَدْ فَعَلَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَرَادَ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِهِ (2).

**[ترجمه]علل الشرایع: از عبد الملک قمی از امام صادق علیه السلام روایت شده که گفته است: عرض کردم آیا پیامبر صلی الله علیه و آله بدون علت دو نماز را با هم خواندند؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به این دلیل چنین نمود که می خواست در کار امتش تخفیف دهد. - . علل الشرایع 2 : 10 -

**[ترجمه]

«10»

وَ مِنْهُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: صَلَّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالنَّاسِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ حِینَ زَالَتِ الشَّمْسُ فِی جَمَاعَةٍ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ وَ صَلَّی بِهِمُ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ بَعْدَ سُقُوطِ الشَّفَقِ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ فِی جَمَاعَةٍ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِیَتَّسِعَ الْوَقْتُ عَلَی أُمَّتِهِ (3).

**[ترجمه]علل الشرایع: از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هنگامی که آفتاب رو به زوال گذاشت، رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر را بدون هیچ علتی به جماعت خواندند و بین آن دو فاصله ای نینداختند و بعد از پایین رفتن شفق، نماز مغرب و عشا را با هم و به جماعت خواندند. دلیل این کار آن بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواست وقت را بر امتش وسعت داده باشد. - . علل الشرایع 2 : 11 -

**[ترجمه]

«11»

وَ مِنْهُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ مَقْبُرَةَ مَعاً عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ سَعِیدٍ الْأَزْرَقِ عَنْ زُهَیْرِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ مِنْ غَیْرِ خَوْفٍ وَ لَا سَفَرٍ فَقَالَ أَرَادَ أَنْ [لَا] یَحْرَجَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِهِ (4).

**[ترجمه]علل الشرایع: از ابن عباس روایت شده که گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر را با هم خواندند، بی آنکه ترسیده باشند یا در سفر باشند و فرمودند: قصدشان این بود که بر احدی از امتش حرج و مشقت پیش نیاید. - . علل الشرایع 2 : 11 -

**[ترجمه]

«12»

وَ مِنْهُ، بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنِ ابْنِ عَوْنِ بْنِ سَلَّامٍ عَنْ وَهْبِ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ عَنِ ابْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: مِثْلَهُ (5).

**[ترجمه]علل الشرایع: از ابن جبیر از ابن عباس نظیر این حدیث روایت شده است. - . علل الشرایع 2 : 11 -

**[ترجمه]

«13»

وَ مِنْهُ، بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ سُوَیْدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ

ص: 334


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 10.
2- 2. علل الشرائع ج 2 ص 10.
3- 3. علل الشرائع ج 2 ص 11.
4- 4. علل الشرائع ج 2 ص 11.
5- 5. علل الشرائع ج 2 ص 11.

الْجُمَحِیِّ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ: أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله صَلَّی بِالْمَدِینَةِ مُقِیماً غَیْرَ مُسَافِرٍ جَمِیعاً وَ تَمَاماً جَمْعاً(1).

**[ترجمه]علل الشرایع: از نافع بن عمر روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه اقامت داشت و مسافر نبود و در نماز جماعت، بین نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، همگی جمع نمود. - . علل الشرایع 2 : 11 -

**[ترجمه]

«14»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْوَرَّاقِ وَ ابْنِ مَقْبُرَةَ مَعاً عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَبِی یَعْلَی بْنِ اللَّیْثِ عَنْ أَخِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ اللَّیْثِ عَنْ عَوْنِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَخْزُومِیِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ قَیْسٍ الْفَرَّاءِ عَنْ صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَمَعَ بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ مِنْ غَیْرِ مَطَرٍ وَ لَا سَفَرٍ قَالَ فَقِیلَ لِابْنِ عَبَّاسٍ مَا أَرَادَ بِهِ قَالَ أَرَادَ التَّوَسُّعَ لِأُمَّتِهِ (2).

**[ترجمه]علل الشرایع: از ابن عباس روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم جمع نمودند، بی آنکه بارانی باریده باشد یا در سفر باشند. گوید: به ابن عباس گفته شد: قصد حضرت از این کار چه بود؟ گفت: قصد حضرت آن بود که بر امت خود توسعه دهد. - . علل الشرایع 2 : 11 -

**[ترجمه]

«15»

وَ مِنْهُ، عَنِ الْوَرَّاقِ عَنِ ابْنِ خُثَیْمَةَ زُهَیْرِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عُلَیَّةَ عَنْ لَیْثٍ عَنْ طَاوُسٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جَمَعَ بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ فِی السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ(3).

**[ترجمه]علل الشرایع: از ابن عباس روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله بین نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا در سفر و حضر جمع نمود. - . علل الشرایع 2 : 11 -

**[ترجمه]

تبیین

و لنتکلم فی تلک الأخبار و ما یتلخص منها قوله أن لا یحرج کیعلم أی لا یضیق قوله جمیعا أی جماعة.

ثم اعلم أن الذی یستفاد من الأخبار أن التفریق بین الظهر و العصر و بین المغرب و العشاء أفضل من الجمع بینهما(4)

و إنما جمع رسول الله صلی الله علیه و آله

ص: 335


1- 1. علل الشرائع ج 2 ص 11.
2- 2. علل الشرائع ج 2 ص 11.
3- 3. علل الشرائع ج 2 ص 11.
4- 4. و ذلک لان سنة رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله التی کان یداوم علیها الا نادرا، تفریق الصلاة فی مواضعها التی أشار اللّه عزّ و جلّ إلیها کما سیأتی؛ و کان یواظب علیها امتثالا لوحی اللّه عزّ و جلّ فی حال الاختیار؛ مع ما رأی فیه من المصالح التی لا یخفی علی المتأمل فعلینا الاسوة به صلّی اللّه علیه و آله لقوله عزّ و جلّ« لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً» و قوله تعالی« إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» و لقوله( ص)« صلوا کما رأیتمونی أصلی». و لکن شأن السنة أنّها إذا ترکت لعذر فطری کالمطر و السفر و غیر ذلک فهو موجه فطرة کما فعله رسول اللّه کثیرا، و کأنّ هذه السیرة أیضا سنة ثانیة له( ص)، و أمّا إذا ترکت لا لعذر فطری قهری من مشیة اللّه عزّ و جلّ، فان کان لرغبة عن السنة فهو الذی قال( ص) فی حقه« و من رغب عن سنتی فلیس منی» فلا یجوز التخلف عنها فی حال الاختیار، لانه موجب للتهاون به( ص). و ان لم یکن لرغبة عنها بل لاجل عذر شخصی فقد أجاز رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله له ذلک حیث جمع بین الصلاتین لغیر عذر ظاهر، أحیانا توسعة لامته، لکن أخذ هذه سیرة یدام علیها فلا أدری ما وجهه.

أحیانا لبیان الجواز و التوسعة علی الأمة و قد جوز للصبیان و أشباههم من أصحاب العلل و الحوائج لکن التفریق یتحقق بفعل النافلة بینهما و لا یلزم أکثر من ذلک و یجوز أن یأتی فی أول الوقت بالنافلة ثم بالظهر ثم بنافلة العصر ثم بها و لا یلزمه تأخیر الفرضین و لا نوافلهما إلی وقت آخر بل إنما جعل الذراع و الذراعان لئلا یزاحم النافلة الفریضة و لا یوجب تأخیرها عن وقت فضیلتها و أما التقدیم فلا حرج فیه بل یستفاد من بعضها أنه أفضل (1) و قد

ورد فی خبر رجاء بن أبی الضحاک: أن الرضا علیه السلام کان لا یفرق بین الصلاتین الظهر و العصر بغیر النافلة و التعقیب و لکنه کان یؤخر العشاء إلی قریب من ثلث اللیل (2).

و ما ورد من أنه سبب لزیادة الرزق لعله محمول علی هذا النوع من الجمع بأن یأتی بالفرضین و النوافل فی مکان واحد ثم یذهب إلی السوق لئلا یصیر سببا لتفرق حرفائه أو جوزوا ذلک لمن کان حاله کذلک للعذر فجوزوا له ترک النافلة

لَمَّا رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ عَبَّاسٍ النَّاقِدِ بِسَنَدٍ فِیهِ جَهَالَةٌ قَالَ: تَفَرَّقَ مَا کَانَ بِیَدِی وَ تَفَرَّقَ عَنِّی حُرَفَائِی فَشَکَوْتُ ذَلِکَ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَقَالَ لِی اجْمَعْ بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ الظُّهْرَ

ص: 336


1- 1. وجه هذه الأحادیث المشار إلیها أنهم صلوات اللّه علیهم رخصوا لشیعتهم أن یصلوا فی منازلهم و یأتوا بالنوافل و الفرائض متتالیا، فرارا من الاقتداء بأئمة المخالفین و الحضور معهم فی مساجدهم المظللة بالسقوف فانها عمرت علی خلاف سنته( ص)« عریش کعریش موسی» و الا« فمن خالف کتاب اللّه و سنة محمد( ص) فقد کفر و ان أفضل الاعمال عند اللّه ما عمل بالسنة و ان قل» راجع الکافی ج 1 ص 70، البحار ج 2 ص 261- 268 من الطبعة الحدیثة.
2- 2. راجع عیون الأخبار ج 2 ص 236، لکن الخبر ضعیف.

وَ الْعَصْرَ تَرَی مَا تُحِبُ (1).

وَ بِسَنَدٍ فِیهِ جَهَالَةٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ: الْجَمْعُ بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُمَا تَطَوُّعٌ فَإِذَا کَانَ بَیْنَهُمَا تَطَوُّعٌ فَلَا جَمْعَ (2).

وَ بِسَنَدٍ فِیهِ ضَعْفٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِذَا جَمَعْتَ بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ فَلَا تَطَوَّعْ بَیْنَهُمَا(3).

و قال فی المنتهی لا یستحب تأخیر العصر لما قدمناه من استحباب التعجیل و هو قول عمرو بن مسعود و عائشة و ابن المبارک و أهل المدینة و الأوزاعی و الشافعی و إسحاق و أحمد و روی عن ابن شبرمة و أبی قلابة أن تأخیرها أفضل و هو قول أصحاب الرأی ثم نقل الأخبار و قال

وَ فِی الصَّحِیحِ عَنْ زُرَارَةَ(4)

قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ حَدٌّ مَعْرُوفٌ فَقَالَ لَا وَ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُمَا حَدٌّ مُعَیَّنٌ کَانَ وَقْتُ الْعَصْرِ حِینَ الْفَرَاغِ مِنَ الظُّهْرِ فَیَکُونُ فِعْلُهَا فِیهِ أَوْلَی.

و قال فی الذکری لا خلاف عندنا فی جواز الجمع بین الظهر و العصر حضرا و سفرا للمختار و غیره و رواه العامة عن علی علیه السلام و ابن عباس و ابن عمر و ابن موسی و جابر و سعد بن أبی وقاص و عائشة ثم نقل نحوا من ما مر من الأخبار من صحاحهم ثم قال نعم الأقرب استحباب تأخیر العصر إلی أن یخرج وقت فضیلة الظهر إما المقدر بالنافلتین و الظهر و إما المقدر بما سلف من المثل و الأقدام و غیرهما لأنه معلوم من حال النبی صلی الله علیه و آله حتی إن روایة الجمع بین الصلاتین تشهد بذلک و قد صرح بذلک المفید رحمه الله فی باب غسل الجمعة قال و الفرق بین الصلاتین فی سائر الأیام مع الاختیار و عدم العوارض أفضل

ص: 337


1- 1. الکافی ج 3 ص 287.
2- 2. الکافی ج 3 ص 287.
3- 3. الکافی ج 3 ص 287.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 208.

و ثبتت السنة به إلا فی یوم الجمعة و ظهری عرفة و عشائی المزدلفة و ابن الجنید حیث قال لا یختار أن یأتی الحاضر بالعصر عقیب الظهر التی صلاها مع الزوال إلا مسافرا أو علیلا أو خائفا ما یقطعه عنها بل الاستحباب للحاضر أن یقدم بعد الزوال و قبل فریضة الظهر شیئا من التطوع إلی أن تزول الشمس قدمین أو ذراعا من وقت زوالها ثم یأتی بالظهر و یعقبها بالتطوع من التسبیح أو الصلاة إلی أن یصیر الفی ء أربعة أقدام أو ذراعین ثم یصلی العصر و لمن أراد الجمع بینهما من غیر صلاة أن یفصل بینهما بمائة تسبیحة.

و الأصحاب فی المعنی قائلون باستحباب التأخیر و إنما لم یصرح بعضهم به اعتمادا عن صلاة النافلة بین الفریضتین و قد رووا ذلک فی أحادیثهم کثیرا مثل حدیث إتیان جبرئیل بمواقیت الصلوات

رَوَاهَا مُعَاوِیَةُ بْنُ وَهْبٍ وَ مُعَاوِیَةُ بْنُ مَیْسَرَةَ وَ أَبُو خَدِیجَةَ وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ ذَرِیحٌ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُصَلِّی الظُّهْرَ عَلَی ذِرَاعٍ وَ الْعَصْرَ عَلَی نَحْوِ ذَلِکَ.

ثم أورد الروایات فی ذلک إلی أن أورد روایة عبد الله بن سنان الآتیة من کتابه و قال هذا نص فی الباب و لم أقف علی ما ینافی استحباب التفریق من روایة الأصحاب سوی ما رواه عباس الناقد و هو إن صح أمکن تأویله بجمع لا یقتضی طول التفریق لامتناع أن یکون ترک النافلة بینهما مستحبا أو یحمل علی ظهر الجمعة و أما باقی الأخبار فمقصورة علی جواز الجمع و هو لا ینافی استحباب التفریق.

و قال الشیخ کل خبر دل علی أفضلیة أول الوقت محمول علی الوقت الذی یلی وقت النافلة.

و بالجملة کما علم من مذهب الإمامیة جواز الجمع بین الصلاتین مطلقا(1) علم منه استحباب التفریق بینهما بشهادة النصوص و المصنفات بذلک.

ص: 338


1- 1. لکن هذا الجواز صدر فی زمن التقیة و تسلط مخالفی مذهبهم من أهل السنة علیهم فاستدامت الشیعة علی ذلک حتّی بعد ما ظهرت للشیعة دولة من عهد الصفویة حیث خفی السر علی فقهائهم، فأفتوا بجواز الجمع مطلقا مع أن أخذ هذا سیرة و الادامة علیها خلاف لسنة رسول اللّه القطعیة و من رغب عن سنته فلیس من رسول اللّه فی شی ء.

و أورد علی المحقق نجم الدین تلمیذه جمال الدین بن یوسف بن حاتم الشامی المشغری و کان أیضا تلمیذ السیدین ابنی طاوس أن النبی صلی الله علیه و آله إن کان یجمع بین الصلاتین فلا حاجة إلی الأذان الثانیة إذ هو للإعلام و للخبر المتضمن لأن عند الجمع بین الصلاتین یسقط الأذان و إن کان یفرق فلم ندبتم إلی الجمع و جعلتموه أفضل فأجابه المحقق أن النبی صلی الله علیه و آله کان یجمع تارة و یفرق أخری ثم ذکر الروایات کما ذکرنا و قال إنما استحب فیها الجمع فی الوقت الواحد إذا أتی بالنوافل و الفریضتین فیه لأنه مبادرة إلی تفریغ الذمة من الفرض حیث ثبت دخول وقت الصلاتین ثم ذکر خبر

عَمْرُو بْنُ حُرَیْثٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام: وَ سَأَلَهُ عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُصَلِّی ثَمَانِیَ رَکَعَاتِ الزَّوَالِ ثُمَّ یُصَلِّی الْأَرْبَعَ الْأُولَی وَ ثَمَانِیَ بَعْدَهَا وَ أَرْبَعاً الْعَصْرَ وَ ثَلَاثاً الْمَغْرِبَ وَ أَرْبَعاً بَعْدَهَا وَ الْعِشَاءَ أَرْبَعاً وَ ثَمَانِیَ اللَّیْلَ وَ ثَلَاثاً الْوَتْرَ وَ رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ وَ الْغَدَاةَ رَکْعَتَیْنِ.

ثم قال معظم العامة علی عدم جواز الجمع بین الصلاتین لغیر عذر ثم رد علیهم بما روی فی صحاحهم من أخبار الجمع إلی أن قال

و روی مالک: أن النبی صلی الله علیه و آله جمع بین الصلاتین فی السفر.

و هو دلیل الجواز و لا یحمل علی أنه صلی الأولی آخر وقتها و الثانیة أوله لأن ذلک لا یسمی جمعا(1)

و ابن المنذر

ص: 339


1- 1. هذا فی محل المنع، فان الجمع بین الصلاتین أعم من أن یکون فی أول الوقت أو آخره، و أمّا أنه( ص) کان یصلّی الأولی آخر وقتها، فهو صحیح لکنه مخصوص بعشائی المزدلفة و لکن الظاهر من حدیث جمعه( ص) من دون عذر من مطر أو غیم أنه( ص) جمع بین صلاة الظهر و العصر حیث أذن المؤذن لصلاة الظهر، و المسنون منه الاذان عند ما صار الظل مثله، فصلی( ص) الظهر لوقتها المسنون له، ثمّ صلی العصر بعدها بإقامة أقامها نفسه، و هکذا فعل( ص) فی صلاة المغرب و العشاء حیث صلی المغرب لوقتها بعد الاذان ثمّ صلی العشاء بإقامة مقدما علی وقتها المسنون کما عرفت سابقا. فعمل الاصحاب من حیث کیفیة الجمع یخالف سنته( ص) تارة و هو فی الظهرین حیث یجمعون بینهما أول الزوال، و یوافقها اخری و هو فی العشاءین حیث یصلونهما بعد ذهاب الحمرة متتالیتین، و أمّا الاذان بین الصلاتین، فلا وجه له لا من حیث السنة، و لا من حیث الاعتبار.

من أئمة العامة لما صح عنده أحادیث الجمع ذهب إلی جوازه انتهی کلامه المتین حشره الله مع الشهداء الأولین و ینبغی أن یحمل علیه کلام العلامة قدس الله روحه.

**[ترجمه]باید در مورد آن روایات صحبت کنیم و خلاصه کلام اینکه، قول او «أن لا یحرج» بر وزن یعلم یعنی: برایش تنگ نشود. قول او «جمیعا» یعنی به جماعت.

سپس بدان، آنچه از این روایات استفاده می شود این است که جدا کردن ظهر و عصر، و مغرب و عشا بهتر است از جمع بین آن دو، و رسول خدا صلی الله علیه و آله برای بیان جواز و توسعه بر امت، گاهی اوقات بین نمازها جمع فرموده و بر کودکان و نظایر آن ها از اشخاص بیمار و نیازمند، جواز داده شده، ولی جدایی با خواندن نافله بین آن دو محقق می شود و بیش از آن لازم نیست و جایز است که در اول وقت نافله خوانده شود و سپس ظهر و پس از آن نافله عصر و سپس نماز عصر و انسان ملزم به تأخیر دو نماز فریضه و نوافل آن دو به وقتی دیگر نیست، بلکه یک ذراع و دو ذراع شدن سایه برای آن قرار داده شده تا نافله مزاحم فریضه نشود و موجب تأخیر آن از وقت فضیلتش نشود؛ و اما تقدیم، حرجی بر آن نیست، بلکه از برخی روایات استفاده می شود که آن بهتر است.

در خبر رجاء بن ابی ضحاک آمده است که امام رضا علیه السلام بین دو نماز ظهر و عصر را به جز با نافله و تعقیبات، با چیزی فاصله نمی انداخت، ولی عشا را تا حوالی یک سوم شب به تأخیر می انداخت. - . ر.ک: عیون الأخبار 2 : 236، ولی روایت ضعیف است. -

آنچه وارد شده مبنی بر اینکه این کار باعث افزایش روزی است، شاید حمل بر این نوع از جمع شود که دو فریضه و نوافل را در مکان واحدی بخواند، سپس به بازار رود تا باعث متفرق شدن مشتریانش نشود؛ یا این کار را برای کسی جایز دانسته اند که بنا به عذری چنین حالی داشته، از این رو ترک نافله را برای او مجاز دانسته اند.

کلینی از عباس ناقد روایتی را با سندی نقل کرده که در آن شخص مجهول وجود دارد. گفته است: آنچه داشتم از دستم رفت و مشتریانم متفرق شدند، شکایتم را نزد ابو محمد علیه السلام بردم. حضرت به من فرمود: دو نماز ظهر و عصر را با هم بخوان، آنچه را دوست داری خواهی دید. - . کافی 3 : 287 -

و با سندی که در آن شخص مجهول به چشم می خورد، از محمد بن حکیم روایت کرده که شنیدم امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرمود: جمع بین دو نماز، اگر بین آن دو، نماز مستحبی نباشد جمع است و اگر بین آن دو نماز مستحبی باشد، جمع نیست. - . کافی 3 : 287 -

و با سندی ضعیف از محمد بن حکیم از امام موسی علیه السلام روایت کرده است که شنیدم می فرمود: وقتی جمع بین دو نماز کردی، بین آن دو، نماز مستحب نخوان. - . کافی 3 : 287 -

در المنتهی گفته است: به خاطر آنچه در مورد استحباب تعجیل گفتیم، تأخیر عصر مستحب نیست و آن قول عمرو بن مسعود و عایشه و ابن مبارک و اهل مدینه و اوزاعی و شافعی و اسحاق و احمد است و از ابن شبرمه و ابو قلابه روایت شده که تأخیر آن بهتر است و آن اعتقاد صاحب نظران است، سپس روایات را نقل کرده و گفته است:

و در الصحیح از زراره - . التهذیب 1 : 208 - روایت کرده که گفته است: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: بین ظهر و عصر حد شناخته شده ای وجود دارد؟ فرمود: نه و از آنجا که بین آن دو محدوده معینی وجود ندارد، وقت عصر به هنگام فراغ از نماز ظهر است و انجام آن در این زمان اولی است.

در الذکری گفته است: در نزد ما اختلاف نظری راجع به جواز جمع بین ظهر و عصر در حضر و سفر برای مختار و غیر مختار وجود ندارد و عامه از امام علی علیه السلام و ابن عباس و ابن عمر و ابن موسی و جابر و سعد بن ابی وقاص و عایشه آن را روایت کرده اند، سپس نظیر روایاتی را که گذشت، از صحاح آنان نقل کرده و سپس گفته است: آری، نزدیکتر، استحباب به تأخیر انداختن عصر تا زمانی است که وقت فضیلت ظهر تمام شود؛ یا به اندازه ای که از دو نافله و ظهر تخمین زده شده و یا به مقداری که از مثل و قدم ها و سایر چیزها تخمین زده شده؛ زیرا این از حال پیامبر صلی الله علیه و آله آشکار است؛ حتی روایت جمع بین دو نماز نیز گواه بر آن است و مفید - رحمه الله - آن را در باب غسل جمعه بیان داشته و گفته است: جدائی بین دو نماز در سایر روزها با وجود اختیار و عدم عوارض بهتر است و سنت آن را ثابت می کند، مگر در روز جمعه و ظهر و عصر عرفه و مغرب و عشای مزدلفه؛ و ابن جنید آنجا که گفته، گزینه بهتر این است که کسی که در حضر است، نماز عصر را در پی نماز ظهر که آن را با زوال آفتاب خوانده بخواند، مگر اینکه مسافر یا بیمار باشد یا ترس داشته باشد که چیزی او را از نماز دور کند، بلکه مستحب برای آنکه در وطن خویش است، این است که بعد از زوال و قبل از فریضه ظهر، اندکی نافله بخواند تا اینکه آفتاب به اندازه دو قدم یا یک ذراع از وقت زوال بگذرد، سپس نماز ظهر را بخواند و تعقیبات آن را به دلخواه با تسبیح یا نماز بخواند تا اینکه سایه به اندازه چهار قدم یا دو ذراع شود، سپس نماز عصر را بخواند و هر کس بخواهد بدون نمازی بین این دو نماز را جمع کند، باید با صد تسبیح بین آن دو فاصله بیاندازد.

اصحاب در معنا، قائل به استحباب تأخیر هستند و برخی از آنان با تکیه بر نماز نافله بین دو فریضه، استحباب تأخیر را بیان نکرده اند و آن را بسیار در احادیث خود روایت کرده اند؛ مثل حدیث آمدن جبرئیل در اوقات نماز.

معاویة بن وهب و معاویة بن میسره و ابو خدیجه و مفضل بن عمر و ذریح از امام صادق علیه السلام آن را روایت کرده اند و از حلبی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر را در سایه یک ذرعی شاخص و عصر را هم به همان ترتیب می خواند. سپس روایات را در مورد آن وارد کرده تا اینکه روایت عبدالله بن سنان را از کتاب خودش نقل کرده که ذکر خواهد شد و گفته است: این روایت در این باب نقل شده و من بر چیزی از روایات اصحاب که با استحباب جدا خواندن دو نماز منافات داشته باشد، دست نیافتم، به جز آنچه عباس ناقد روایت کرده، و اگر این روایت صحیح باشد می توان آن را به جمعی تفسیر کرد که طول جدایی بین دو نماز را اقتضا نمی کند، زیرا ممکن نیست که ترک نافله بین آن دو مستحب باشد یا حمل بر ظهر جمعه شود؛ و اما باقی روایات محدود به جواز جمع است و آن با استحباب فاصله انداختن منافات ندارد.

شیخ گفته است: هر روایتی که بر برتری اول وقت دلالت دارد، حمل بر وقتی است که پس از وقت قرار دارد.

به طور کلی همانطور که از مذهب امامیه جواز جمع بین دو نماز به طور مطلق فهمیده شده، استحباب تفریق بین آن دو نیز با شهادت متون و مصنفات به آن دریافت می شود .

جمال الدین بن یوسف بن حاتم شامی مشغری شاگرد محقق نجم الدین که شاگرد دو سید ابن طاووس هم بود، بر محقق اشکال وارد کرد که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله بین دو نماز جمع می نمود، نیازی به اذان دوم نبود؛ زیرا اذان برای اعلام و برای خبری است که در بردارد؛ زیرا جمع بین دو نماز، اذان را ساقط می کند و اگر دو نماز را جدا می خواند، چرا به جمع فرا خواندید و آن را بهتر دانستید؟ محقق اینگونه پاسخ داد که پیامبر صلی الله علیه و آله گاه آن دو را با هم می خواند و گاه جدا می خواند، سپس روایات را به همان ترتیب که ما ذکر کردیم، ذکر کرد و گفت: جمع بین دو نماز در یک زمان واحد، وقتی نوافل و دو فریضه در یک زمان با هم خوانده شوند، مستحب است؛ زیرا این کار، برداشتن ذمه از نماز واجب است، آنجا که دخول وقت دو نماز ثابت شود. سپس روایت عمرو بن حریث را از امام صادق علیه السلام ذکر کرد که از حضرت درباره نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کرده بود، حضرت پاسخ داد: پیامبر به هنگام زوال آفتاب هشت رکعت نافله می خواند، سپس چهار رکعت ظهر می خواند و پس از آن هشت رکعت نافله و چهار رکعت عصر و سه رکعت مغرب و پس از آن چهار رکعت نافله و چهار رکعت عشا و هشت رکعت نماز شب و سه رکعت وتر و دو رکعت فجر و دو رکعت صبح می خواند.

سپس گفت: بیشتر عامه به عدم جواز جمع بین دو نماز بدون عذر معتقد هستند، سپس با روایاتی که در صحاح آن ها درباره جمع روایت شده، به آن ها پاسخ داده تا آنجا که گفته است: مالک روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در سفر، دو نماز را با هم خواندند. و این دلیل جواز است و حمل نمی شود بر اینکه او نماز اول را در آخر وقت خواند و نماز دوم را در اول وقت آن؛ زیرا این کار جمع نامیده نمی شود. و از آنجا که احادیث جمع در نظر ابن منذر از پیشوایان عامه، صحیح بو،د وی به جواز آن معتقد بود. کلام متین او پایان یافت. خداوند او را با اولین شهدا محشور گرداند و بهتر است که کلام علامه - قدس الله روحه - به آن حمل شود .

**[ترجمه]

«16»

تَفْسِیرُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ،: أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ (1) قَالَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا وَ غَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ وَ قُرْآنُ الْفَجْرِ صَلَاةُ الْغَدَاةِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً قَالَ تَشْهَدُهُ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ ثُمَّ قَالَ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ قَالَ صَلَاةُ اللَّیْلِ وَ قَالَ سَبَبُ النُّورِ فِی الْقِیَامَةِ الصَّلَاةُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ (2).

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» - . اسری / 78 -

گفته است: دلوک آفتاب همان زوال آن است و غسق شب نیمه شب است و قرآن الفجر نماز صبح است. «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً » گفته است: فرشتگان شب و روز حاضر و شاهد بر آن هستند. سپس گفته است: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ» - . اسری / 79 -

منظور نماز شب است و گفته: نماز در دل شب سبب روشنائی در قیامت است. - . تفسیر قمی : 386 -

**[ترجمه]

«17»

الْعِلَلُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً(3) قَالَ مُوجَباً إِنَّمَا یَعْنِی بِذَلِکَ وُجُوبَهَا عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ لَوْ کَانَتْ کَمَا یَقُولُونَ لَهَلَکَ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ حِینَ أَخَّرَ الصَّلَاةَ حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ لِأَنَّهُ لَوْ صَلَّاهَا قَبْلَ أَنْ تَغِیبَ کَانَ وَقْتاً وَ لَیْسَ صَلَاةٌ أَطْوَلَ وَقْتاً مِنَ الْعَصْرِ(4).

ص: 340


1- 1. أسری: 78.
2- 2. تفسیر القمّیّ ص 386.
3- 3. النساء: 103.
4- 4. علل الشرائع ج 2 ص 293.

**[ترجمه]علل الشرایع: از زراره از امام باقر علیه السلام در مورد قول خدای عزوجل: «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» - . نساء / 103 -

روایت کرده است که فرمود: یعنی فریضه ای واجب، مقصود وجوب آن بر مؤمنین است و اگر آنطور که مخالفان می گویند باشد، می بایست سلیمان بن داود هلاک شده باشد، چه آنکه او نماز عصرش را به تأخیر انداخت تا اینکه آفتاب در پشت حجاب کوه ها پنهان شد؛ زیرا اگر او نماز عصر را قبل از غایب شدن آفتاب خوانده بود، آن را در وقتش ادا کرده بود؛ و هیچ نمازی از لحاظ وقت، طولانی تر از نماز عصر نمی باشد. - . علل الشرایع 2 : 293 -

**[ترجمه]

توضیح و تأیید

قال الصدوق رضی الله عنه فی الفقیه (1) بعد إیراد مثل هذه الروایة أن الجهال من أهل الخلاف یزعمون أن سلیمان علیه السلام اشتغل ذات یوم بعرض الخیل حتی توارت الشمس بالحجاب ثم أمر برد الخیل و أمر بضرب سوقها و أعناقها و قال إنها شغلتنی عن ذکر ربی و لیس کما یقولون جل نبی الله سلیمان علیه السلام عن مثل هذا الفعل لأنه لم یکن للخیل ذنب فیضرب سوقها و أعناقها لأنها لم تعرض نفسها علیه و لم تشغله و إنما عرضت علیه و هی بهائم غیر مکلفة.

و الصحیح فی ذلک

مَا رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ علیه السلام عُرِضَ عَلَیْهِ ذَاتَ یَوْمٍ بِالْعَشِیِّ الْخَیْلُ فَاشْتَغَلَ بِالنَّظَرِ إِلَیْهَا حَتَّی تَوَارَتِ الشَّمْسُ بِالْحِجَابِ فَقَالَ لِلْمَلَائِکَةِ رُدُّوا الشَّمْسَ عَلَیَّ حَتَّی أُصَلِّیَ صَلَاتِی فِی وَقْتِهَا فَرَدُّوهَا فَقَامَ فَطَفِقَ فَمَسَحَ سَاقَیْهِ وَ عُنُقَهُ وَ أَمَرَ أَصْحَابَهُ الَّذِینَ فَاتَتْهُمُ الصَّلَاةُ مَعَهُ بِمِثْلِ ذَلِکَ وَ کَانَ ذَلِکَ وُضُوءَهُمْ لِلصَّلَاةِ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّی فَلَمَّا فَرَغَ غَابَتِ الشَّمْسُ وَ طَلَعَتِ النُّجُومُ

وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ- إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ- فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ- رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (2).

و قد أخرجت هذا الحدیث مسندا فی کتاب الفوائد.

**[ترجمه]صدوق - رضی الله عنه - در الفقیه - . الفقیه 1 : 129 -

بعد از ذکر نظیر این روایت گفته است که مخالفان جاهل گمان می کنند که سلیمان علیه السلام روزی به تماشای (نمایش) اسبان مشغول شد تا اینکه آفتاب در پشت کوه پنهان شد، سپس دستور داد تا اسبان را برگردانند و دستور داد تا پاها و گردن های اسبان را بزنند و فرمود: این اسبان مرا از یاد پروردگارم به خود مشغول کردند. ولی اینطور که می گویند نیست. پیامبر خدا حضرت سلیمان علیه السلام بزرگتر از آن است که چنین کاری انجام دهد؛ به این دلیل که اسبان گناهی نداشتند که گردن و پاهایشان را بزند؛ زیرا آن ها خود را بر حضرت عرضه نکردند و او را مشغول نکردند، بلکه آنان را به خدمت حضرت آوردند و آن­ها چهارپایانی غیر مکلف بودند.

صحیح آن، روایتی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرموده است: یک روز هنگام عصر، اسبانی بر حضرت سلیمان بن داود علیه السلام عرضه شدند و حضرت مشغول نگریستن به آن­ها شد تا اینکه آفتاب در پس کوه ها پنهان شد. حضرت به فرشتگان فرمود: آفتاب را برای من بازگردانید تا نمازم را در وقتش بخوانم. پس فرشتگان آن را باز گردانیدند و حضرت برخاست و شروع کرد به دست کشیدن بر ساق ها و گردن خود و به یاران خویش که به همراه او نمازشان فوت شده بود دستور داد تا چنین کنند و آن وضوی آنان برای نماز بود. سپس حضرت برخاست و نماز خواند و وقتی نمازش را به پایان رسانید، آفتاب غروب کرد و ستارگان پدیدار گشتند و این است قول خدای عزوجل: «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ * فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ * رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ» - . ص / 33- 30 و از آیات چنین استفاده می شود که عشی همان وقت عصر است. - {و سلیمان را به داوود بخشیدیم. چه نیکو بنده ای! به راستی او توبه کار [و ستایشگر] بود. هنگامی که [طرف] غروب، اسب های اصیل را بر او عرضه کردند. [سلیمان] گفت: «واقعاً من دوستیِ اسبان را بر یاد پروردگارم ترجیح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشید] در پس حجابِ ظلمت شد. [گفت: « اسب ها] را نزد من بازآورید.» پس شروع کرد به دست کشیدن بر ساق ها و گردن آن ها [و سرانجام وقف کردن آن ها در راه خدا].}

این حدیث را با اسناد آن در کتاب فوائد آورده­ام.

**[ترجمه]

أقول

قد أوردت فی أبواب قصص سلیمان علیه السلام تأویل هذه الآیة و تفصیل تلک القصة فلا نعیدها هاهنا(3).

و قوله موجبا الظاهر أنه تفسیر لقوله مَوْقُوتاً فیکون تأکیدا لقوله کِتاباً و یحتمل علی بعد أن یکون تفسیرا لقوله کِتاباً و یکون قوله

ص: 341


1- 1. الفقیه ج 1 ص 129.
2- 2. سورة ص: 30- 33 و یستفاد من الآیات أن العشی هو وقت العصر.
3- 3. راجع ج 14 ص 98- 108 من هذه الطبعة الحدیثة.

و لو کانت کما یقولون نفیا لما فهمه المخالفون من تضییق الأوقات و لعله علیه السلام حمل التواری بالحجاب علی أنها توارت خلف الجدران و خرج وقت الفضیلة فاستردها لإدراک الفضیلة فقوله علیه السلام لأنه لو صلاها بیان لأنه لم یکن خرج وقت الأداء و لو أراد أن یصلی فی تلک الحال کانت أداء لکن إنما طلب ردها لإدراک الفضل.

و یحتمل أن یکون المراد لو صلاها المصلی و یمکن حمل التواری علی الغروب و یکون قوله لأنه لو صلاها علة لترتب الهلاک علی قولهم أی بناء علی قولهم لا یکون للصلاة وقتا إلا قبل الغروب فیکون سلیمان تارکا للصلاة بالکلیة بتأخیرها عن الغروب علی قولهم (1) و أما إذا قلنا إن الوقت وقت للعامد و لمن لا یکون له عذر و یجوز القضاء بعد الوقت لا یرد هذا لکن تحمل تأخیره علیه السلام الصلاة لهذا العذر مشکل و تجویز النسیان أشکل و ما ذکرنا أولا بالأصول أوفق.

قوله و لیس صلاة أطول وقتا من العصر أی وقت الفضیلة فیکون بیانا لخطإ آخر منهم فإنهم ضیقوا وقت الفضیلة أیضا أو وقت الأداء فالمراد بعدم کونه أطول إما معناه الحقیقی فکون الظهر مساویة لها فی الوقت لا ینافی ذلک أو معناه المجازی المتبادر من تلک العبارة و هو کونها أطول الصلوات وقتا فیکون الحصر إضافیا.

و علی التقدیرین یفهم منه عدم امتداد وقت الإجزاء للعشاءین إلی الفجر

ص: 342


1- 1. لکنه هو الظاهر من حدیث الفقیه:« قال زرارة و فضیل: قلنا لابی جعفر( ع) أ رأیت قول اللّه عزّ و جلّ:« إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» قال: یعنی کتابا مفروضا و لیس یعنی وقت فوتها ان جاز ذلک الوقت ثمّ صلاها لم تکن صلاة مؤداة، لو کان ذلک کذلک لهلک سلیمان بن داود علیه السلام حین صلاها بغیر وقتها. و أورده الکلینی- رحمه اللّه- فی باب من نام عن الصلاة أو سهی عنها تحت الرقم 10 ص 294 ج 3 من طبعة الآخوندی ص 89 ج 1 ط حجر.

لکن لا ینافی ما اخترناه لأنا لا نجوز التأخیر عن نصف اللیل فی حال الاختیار لکن یرد علیه أن العشاء علی عدم القول بالاختصاص وقتها نصف اللیل و العصر وقتها نصف النهار فلا یکون وقت العصر أطول و علی القول بالاختصاص یکون وقت العشاء أطول بمقدار رکعة و وقت المغرب علی التقدیرین مساو لوقت العصر.

فإن قیل نصف اللیل الشرعی أقصر من نصف النهار إذ ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس مع کونه داخلا فی حساب اللیل محسوب شرعا من النهار و کذا ما بین الغروب إلی ذهاب الحمرة.

قلنا الوقتان المضافان إلی النهار غیر ملحوظین فی اعتبار النصف فإن الزوال نصف ما بین الطلوع إلی الغروب بل الجواب أن الوقتین و إن لم یحسبا فی أخذ النصف من النهار لکنهما خارجان من حساب اللیل فیکون نصف اللیل أقصر فإن فی أول الحمل مثلا عند تساوی اللیل و النهار الیوم الذی یعتبر نصفه وقت العصر اثنتا عشرة ساعة و اللیل الشرعی علی المشهور عشر ساعات و علی مذهب من یکتفی بغیبوبة القرص یزید نصف ساعة تقریبا فعلی التقدیرین یزید نصف النهار علی نصف اللیل و علی مذهب ذهاب الحمرة ینقص ما بینه و بین غیبوبة القرص من اللیل و یزید فی النصف الثانی من النهار و یزید به وقت العصر.

فهذا الخبر مما یدل علی أن ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس داخل فی النهار کم هو مختار العلماء الأخیار و سیأتی القول فیه علی أنه یمکن أن یکون الحصر بالإضافة إلی غیر العشاء أیضا لکنه بعید و یحتمل أیضا أن یکون الکلام مبنیا علی العادة فإن الوقت الذی یمکن للناس الإتیان بالعشاءین فیه غالبا قلیل لاشتغالهم بالأکل و النوم بخلاف العصر فإنه وقت فراغهم منهما و من أمثالهما فیکون أطول بتلک الجهة فیظهر منه وجه ترجیحها علی الظهر أیضا لأن أکثر وقتها مصروف فی القیلولة و الاستراحة هذا ما حضر لنا من الکلام فی هذا الخبر الصادر عن معدن الوحی و الإلهام و فی المقام خبایا ترکناها لأولی الأفهام

ص: 343

و الله أعلم بالمرام و حججه الکرام علیهم الصلاة و السلام.

**[ترجمه]تفسیر این آیه و تفصیل آن قصه را در ابواب قصه های حضرت سلیمان علیه السلام آوردم و آن را در اینجا تکرار نمی کنیم. - . ر.ک: ج 14 : ص 108-98 از این چاپ جدید. -

قول حضرت «موجباً»، ظاهر این است که این تفسیر قول خداوند «موقوتاً» است، پس تأکیدی است بر قول او «کتاباً» و احتمال بعیدی دارد که تفسیری از قول خداوند متعال «کتاباً» باشد و قولش «و لو کانت» همانطور که می گویند، نفی چیزی است که مخالفان از تنگی اوقات فهمیده اند و شاید حضرت علیه السلام پنهان شدن با حجاب را حمل بر این کرده که خورشید در پس دیوارها پنهان شد و وقت فضیلت تمام شد، پس خواست خورشید بازگردد تا به فضیلت دست یابد. پس قول حضرت علیه السلام «لأنه لو صلاها» بیانی است برای اینکه وقت ادا تمام نشده بود و اگر می خواست در آن حال نماز بخواند ادا بود، ولی حضرت خواست آفتاب بازگردد تا به فضیلت نماز هم دست یابد.

و احتمال دارد مراد این باشد که اگر نمازگزار آن را بخواند؛ و ممکن است تواری [پنهان شدن] حمل بر غروب باشد و قول او «لأنه لو صلاها» علتی است بر ترتب بطلان بر سخن مخالفان؛ یعنی: بنا بر سخن آنان، برای نماز عصر وقتی نیست مگر قبل از غروب؛ پس در این صورت، بنا به سخن آنان، سلیمان به خاطر تأخیر نمازش از وقت غروب، به طور کلی تارک نماز می شود. و اما اگر بگوییم وقت، وقت متعمّد و کسی است که عذری ندارد و قضا بعد از وقت جایز است، این سخن وارد نیست، ولی حمل تأخیر نماز حضرت علیه السلام بر این عذر مشکل است و تجویز فراموشی دشوارتر است و آنچه ما در ابتدا ذکر کردیم، با اصول مطابق تر است.

قولش «نمازی از لحاظ وقت از نماز عصر طولانی تر نیست» یعنی وقت فضیلت، پس بیانی است برای اشتباهی دیگر از آنان؛ زیرا آنان وقت فضیلت را هم تنگ کرده اند؛ یا به معنای وقت اداست. پس مراد از اینکه طولانی تر نیست، یا معنای حقیقی آن است که در این صورت برابر بودن وقت ظهر و عصر با آن منافاتی ندارد، یا معنای مجازی آن که از آن عبارت به ذهن متبادر می شود و آن این که نماز عصر طولانی ترین نماز از لحاظ وقت است، پس منحصر دانستن عصر اضافی است.

و بنا بر این دو فرض، عدم امتداد وقت اقامه مغرب و عشا تا فجر فهمیده می شود، ولی با آنچه ما برگزیدیم منافاتی ندارد؛ زیرا ما تأخیر از نیمه شب را در حال اختیار جایز نمی دانیم، ولی بر آن پاسخ داده می شود که وقت عشا بر اساس عدم اعتقاد به اختصاص، تا نیمه شب است و وقت عصر نیمی از روز است، پس وقت عصر طولانی تر نیست و بر اساس اعتقاد به اختصاص وقت عشا به مقدار چهار رکعت طولانی تر است و وقت مغرب بنا بر این دو فرض، برابر با وقت عصر است.

پس اگر گفته شود: نیمه شب شرعی کوتاه تر از نیمه روز است؛ به این دلیل که ما بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب با اینکه داخل در حساب شب است از لحاظ شرعی جزء روز به حساب می آید و همینطور است ما بین غروب تا از بین رفتن سرخی.

می­گوییم

دو وقتی که به روز نسبت داده شده اند، جزء نصف روز به حساب نمی آیند؛ زیرا هنگام زوال، نصف زمان بین طلوع تا غروب است، بلکه جواب این است که اگر چه این دو وقت جزء نیمه روز به حساب نیایند، ولی از حساب شب خارج هستند، پس نیمه شب کوتاه تر است. به عنوان مثال در اول برج حمل، به هنگام تساوی شب و روز، روزی که نصف آن وقت عصر به شمار می آید، دوازده ساعت است و شب شرعی بنابر مشهور ده ساعت و بنا بر مذهب کسی که به پنهان شدن خورشید اکتفا می کند، حدوداً نیم ساعت به آن اضافه می شود. پس بنابر دو فرض، نصف روز به نصف شب اضافه می شود و بنا بر اعتقاد به از بین رفتن سرخی، به اندازه فاصله میان از بین رفتن سرخی و پنهان شدن قرص، از شب کم می شود و به نیمه دوم روز اضافه می شود و بدین وسیله به وقت عصر افزوده می شود.

این روایت از جمله روایاتی است که دلالت می کند بر اینکه ما بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب جزء روز به حساب می آید همانطور که علمای برگزیده آن را انتخاب کرده اند و در مورد آن صحبت خواهیم کرد که ممکن است حصر به اضافه به غیر عشا نیز باشد، ولی این بعید است و نیز احتمال دارد کلام مبتنی بر عادت باشد؛ زیرا وقتی که مردم می توانند نماز مغرب و عشا را در آن بخوانند به دلیل اشتغال آن ها به خورد و خواب، غالباً اندک است، بر خلاف عصر؛ زیرا وقت نماز عصر وقت فراغ آن ها از این دو امر و امثال آن است، در نتیجه از این نظر وقت عصر طولانی تر می باشد و از آن، وجه ترجیح عصر بر ظهر روشن است؛ زیرا اکثر وقت آن در قیلوله و استراحت صرف می شود. این کلامی است که در مورد این روایت که از معدن وحی و الهام صادر شده، به ذهن ما رسیده و در اینجا زوایای پنهانی وجود دارد که آن را برای اصحاب فهم رها کردیم و خداوند و حجت های گرامی او علیهم الصلاة و السلام به مقصود داناترند.

**[ترجمه]

«18»

قُرْبُ الْإِسْنَادِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ صَلَّی الْفَجْرَ فِی یَوْمِ غَیْمٍ أَوْ فِی بَیْتٍ وَ أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ وَ قَعَدَ فَأَطَالَ الْجُلُوسَ حَتَّی شَکَّ فَلَمْ یَدْرِ هَلْ طَلَعَ الْفَجْرُ أَمْ لَا فَظَنَّ أَنَّ الْمُؤَذِّنَ لَا یُؤَذِّنُ حَتَّی یَطْلُعَ الْفَجْرُ قَالَ أَجْزَأَهُ أَذَانُهُمْ (1).

**[ترجمه]قرب الإسناد: از عبدالله بن حسن از جدش علی بن جعفر روایت شده که گفته است: از او درباره مردی پرسیدم که در روزی ابری یا در خانه ای نماز صبح را خوانده بود و مؤذن اذان گفته بود و او به مدتی طولانی نشسته بود تا اینکه دچار شک شده و نفهمیده بود که آیا فجر طلوع کرده است یا نه؟ پس گمان کرده بود که مؤذّن اذان نمی گوید تا زمانی که فجر طلوع کند. گفت: اذان ایشان او را کفایت می کند. - . قرب الإسناد : 58 چاپ سنگی، 111 چاپ نجف -

**[ترجمه]

بیان

اختلف الأصحاب فی أنه هل یجوز التعویل علی الظن عند التمکن من العلم المشهور عدم الجواز بل قیل لا یعلم فیه مخالف و ظاهر العلامة فی بعض کتبه و الشیخ الجواز و الأول أقوی و إن کان هذا الخبر یدل علی الجواز لمعارضته بِمَا رَوَاهُ الشَّهِیدُ ره فِی الذِّکْرَی (2)

قَالَ رَوَی ابْنُ أَبِی قُرَّةَ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیه السلام: فِی الرَّجُلِ یَسْمَعُ الْأَذَانَ فَیُصَلِّی الْفَجْرَ وَ لَا یَدْرِی أَ طَلَعَ الْفَجْرُ أَمْ لَا غَیْرَ أَنَّهُ یَظُنُّ لِمَکَانِ الْأَذَانِ أَنَّهُ طَلَعَ قَالَ لَا یُجْزِیهِ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّهُ طَلَعَ.

لکن إطلاق بعض الأخبار الواردة بالاکتفاء بوقوع جزء من الصلاة فی الوقت إذا صلی ظانا دخوله شامل لهذا الفرد و أما إذا لم یتمکن من العلم فالمشهور بین الأصحاب (3) جواز التعویل علی الأمارات المفیدة للظن و عدم وجوب الصبر إلی حصول الیقین بل نقل بعضهم الإجماع علیه و قال ابن الجنید لیس للشاک یوم الغیم و لا غیره أن یصلی إلا عند یقینه بالوقت و صلاته فی آخر الوقت مع الیقین خیر من صلاته مع الشک و قال السید المرتضی

ص: 344


1- 1. قرب الإسناد ص 58 ط حجر ص 111 ط نجف.
2- 2. الذکری: 129.
3- 3. یظهر من هوامش طبعة الکمبانیّ أن نسخ الکتاب کانت مختلفة هناک، ففی بعضها ما سیأتی فی المتن کان هاهنا و لفظه: « و المشهور لا یخلو من قوة، و ان کان الاحتیاط فی الصبر الی أن یتیقن الوقت فلو صلی بالظن و انکشف وقوع جمیع الصلاة قبل الوقت، أعاد إجماعا، و لو دخل و هو متلبس بالصلاة و لو بالتشهد أجزأ علی المشهور و الأقوی».

لا تصح الصلاة سواء کان جهلا أو سهوا و لا بد من أن یکون جمیع الصلاة واقعة فی الوقت المضروب لها فإن صادف شی ء من أجزائها ما هو خارج الوقت لم تکن مجزیة و بهذا یفتی محصلو أصحابنا و محققوهم فقد وردت روایات به و إن کان فی کتب بعض أصحابنا ما یخالف ذلک من الروایة.

و قال ابن أبی عقیل (1)

من صلی صلاة فرض أو سنة قبل دخول وقتها فعلیه الإعادة ساهیا کان أو متعمدا فی أی وقت کان إلا سنن اللیل فی السفر.

و المشهور لا یخلو من قوة و إن کان الاحتیاط فی الصبر إلی أن یتیقن دخول الوقت فلو صلی بالظن و انکشف وقوع جمیع الصلاة قبل الوقت أعاد إجماعا و إن دخل و هو متلبس بالصلاة و لو بالتشهد أجزأ علی المشهور و الأقوی و قد عرفت قول السید و الابنین بوجوب الإعادة و هو أحوط.

و لو صلی قبل الوقت عامدا أو ناسیا أو جاهلا و دخل الوقت و هو متلبس فلا ریب فی العامد أنه یجب علیه الإعادة و إن کان قول الشیخ فی النهایة موهما للصحة و أما الناسی أی ناسی مراعاة الوقت فالمشهور البطلان و ظاهر کلام الشیخ و أبی الصلاح و ابن البراج الصحة و هو أقوی و الإعادة أحوط.

و أما الجاهل بالوقت أو بوجوب المراعاة فالمشهور البطلان کما هو الأقوی و نقل عن أبی الصلاح الصحة و لو وقع جمیع صلاته فی الوقت فالأحوط الإعادة أیضا کما اختاره جماعة.

**[ترجمه]اصحاب اختلاف نظر دارند در اینکه آیا اعتماد بر ظن به هنگام امکان دست یافتن به علم جایز است یا نیست؟ قول مشهور این است که جایز نیست بلکه گفته شده مخالفی در مورد آن نمی شناسیم و ظاهر علاّمه در برخی کتبش و شیخ، جواز است و اول اقوی است هر چند این روایت بر جواز دلالت دارد.

به خاطر مخالفت با آنچه شهید - رحمه الله - در الذکری - . الذکری : 129 -

روایت کرده و گفته است: ابن ابی قرّه با اسناد خویش به علی بن جعفر از برادرش امام موسی علیه السلام در مورد مردی که صدای اذان را می شنود و نماز صبح می خواند و نمی داند که آیا فجر طلوع کرده یا نه، ولی او به خاطر اذان گمان می کند که فجر طلوع کرده است روایت کرده که فرمود: اذان او را کفایت نمی کند تا اینکه یقین پیدا کند طلوع کرده است.

ولی اطلاق برخی از روایات وارده به اکتفا بر وقوع جزئی از نماز در وقت، وقتی با این گمان نماز بخواند که وقت آن فرا رسیده، شامل این فرد می شود و اما اگر نتواند به آن علم پیدا کند، آنچه بین اصحاب مشهور است، جواز اعتماد بر نشانه های دال بر ظن و عدم وجوب صبر تا حصول یقین است، بلکه برخی از آنان در مورد آن نقل اجماع کرده اند و ابن جنید گفته است: فرد شاک نباید در روز بارانی یا غیر آن نماز بخواند مگر اینکه به وقت یقین پیدا کند و نماز او در آخر وقت با یقین، بهتر است از نماز او با شک؛ و سید مرتضی گفته است: نماز صحیح نیست؛ خواه از روی عدم علم باشد یا سهو و می بایست تمام نماز در وقت تعیین شده برای آن واقع شود. پس اگر اندکی از اجزای آن به طور اتفاقی خارج از وقت رخ دهد کفایت نمی کند و یاران محصل و محقق ما به این فتوا می دهند؛ زیرا روایاتی مبنی بر آن وارد شده است، اگر چه در کتب بعضی از اصحاب ما روایاتی هست که با آن مخالفت دارد.

ابن ابی عقیل گفته است: هر کس نماز واجب یا سنتی را قبل از دخول وقت آن بخواند، باید آن را اعاده کند؛ خواه سهواً این کار را کرده باشد و خواه عمداً، در هر وقتی که باشد، مگر [نمازهای] سنت­های شب در سفر.

و مشهور، خالی از قوت نیست؛ هر چند احتیاط در صبر برای رسیدن به یقین در مورد دخول وقت است، پس اگر با گمان نماز بخواند و بر او آشکار گردد که تمام نماز قبل از وقت رخ داده، اجماعاً گفته اند که باید آن را تکرار کند؛ و اگر وقت داخل شده باشد و او در حال نماز باشد هر چند در تشهد، بنابر مشهور کفایت می کند و اقوی است و اعتقاد سید و (دو ابن طاووس) را به وجوب اعاده فهمیدی و آن احوط است.

و اگر عمداً یا از روی فراموشی یا نادانی قبل از وقت نماز بخواند و وقت داخل شود در حالی که او در نماز است، در مورد عامد (کسی که عمدا خوانده) شکی نیست که اعاده بر او واجب است، اگرچه قول شیخ در النهایة موجب توهم صحت می­شود. و اما فراموشکار یعنی کسی که مراعات وقت را فراموش کرده، مشهور بطلان نماز او است و ظاهر کلام شیخ و ابو الصلاح و ابن براج صحت است و آن اقوی است و اعاده احوط.

و اما کسی که به وقت یا وجوب مراعات نادان است، مشهور بطلان نماز او است؛ چنانچه اقوی نیز همان است و از ابو الصلاح صحت آن نقل شده. و اگر تمام نماز او در وقت واقع شود نیز احوط اعاده است، چنانچه گروهی آن را اختیار کرده اند .

**[ترجمه]

«19»

الذِّکْرَی، قَالَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَدْرَکَ رَکْعَةً مِنَ

ص: 345


1- 1. فی هامش طبعة الکمبانیّ: و قال ابن الجنید: و من صلی أول صلاته أو جمیعها قبل الوقت ثمّ أیقن ذلک استأنفها، انتهی، و اطلاق کلام هؤلاء یقتضی إعادة الظان أیضا و ان صادف جزء منها الوقت، و لعله أحوط ل خ».

الصَّلَاةِ فَقَدْ أَدْرَکَ الصَّلَاةَ(1).

قَالَ وَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام: مَنْ أَدْرَکَ رَکْعَةً مِنَ الْعَصْرِ قَبْلَ أَنْ تَغْرُبَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَکَ الْعَصْرَ(2).

**[ترجمه]الذکری: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرموده است: هر کس به رکعتی از نماز برسد، به تمام نماز رسیده است. - . الذکری : 121 -

گوید: و از امام علی علیه السلام روایت شده است: هر کس پیش از آنکه آفتاب غروب کند به رکعتی از عصر برسد، به تمام عصر رسیده است.

**[ترجمه]

بیان

ما دل علیه الخبران من إدراک الصلاة بإدراک رکعة منها فی الوقت مع الشرائط المفقودة بمعنی وجود الإتیان بها مجمع علیه بین الأصحاب بل قال فی المنتهی إنه لا خلاف فیه بین أهل العلم لکن اختلفوا فی کونها أداء أو قضاء فذهب الشیخ فی الخلاف إلی أنها أداء بأجمعها و نقل فیه الإجماع و تبعه المحقق و جماعة و اختار السید المرتضی علی ما نقل عنه أن جمیعها قضاء و ذهب جماعة إلی أن ما وقع فی الوقت أداء و ما وقع فی خارجه قضاء.

و تظهر فائدة الخلاف فی النیة و أمرها هین و قال فی الذکری إنها تظهر أیضا فی الترتب علی الفائتة السابقة فعلی القضاء تترتب دون الأداء و هو فی غایة الوهن إذ الظاهر أن الإجماع منعقد علی وجوب تقدیم الصلاة التی قد أدرک من وقتها مقدار رکعة مع الشرائط علی غیرها من الفوائت.

**[ترجمه]آنچه این دو روایت بر آن دلالت می کنند، از ادراک تمام نماز با ادراک یک رکعت از آن در وقت با وجود شرایط از دست رفته، به معنی خواندن و به جا آوردن آن بین اصحاب مورد اجماع است، بلکه در المنتهی گفته است: بین اهل علم اختلافی در این مورد وجود ندارد، ولی آن ها در مورد ادا یا قضا بودن آن با هم اختلاف دارند. شیخ در الخلاف معتقد است که به طور کلی اداست و در مورد آن اجماع را نقل کرده است و محقق و عده ای از او تبعیت کرده اند و سید مرتضی بر اساس آنچه از او نقل شده، این چنین برگزیده که تمام آن قضاست و عده ای معتقدند که آنچه در وقت واقع شده اداست و آنچه در خارج آن واقع شده قضا.

فایده اختلاف در نیت آشکار می­شود و مسئله آن آسان است و در الذکری گفته است که این فایده در ترتب بر نماز از دست رفته قبلی آشکار می­شود، چرا که بنا بر قول به قضا ترتّب هست و بنا بر ادا نیست و آن در نهایت سستی است؛ زیرا ظاهر این است که اجماع بر وجوب تقدیم نمازی که به مقدار یک رکعت از وقت آن را با شرایطش درک کرده است، بر سایر نمازهای از دست رفته وجود دارد.

**[ترجمه]

«20»

دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَنَّهُمْ قَالُوا: مَنْ صَلَّی صَلَاةً قَبْلَ وَقْتِهَا لَمْ تُجْزِهِ وَ عَلَیْهِ الْإِعَادَةُ کَمَا أَنَّ رَجُلًا لَوْ صَامَ شَعْبَانَ لَمْ یُجْزِهِ مِنْ رَمَضَانَ (3).

وَ رُوِّینَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام: أَنَّهُ رَخَّصَ فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ فِی السَّفَرِ وَ فِی مَسَاجِدِ الْجَمَاعَةِ فِی الْحَضَرِ إِذَا

ص: 346


1- 1. الذکری: 121، و وجه الحدیث أن المفروض من کل صلاة الرکعتان الاولتان، فإذا أتی المکلف برکعة فقد أتی بنصف المأمور به، و اللّه عزّ و جلّ یقبل ذلک و یکتب أداء، و مثله فی الصوم إذا جاز نصف الیوم ثمّ سافر، أو قرء سورة فبلغ النصف و هکذا.
2- 2. الذکری: 121، و وجه الحدیث أن المفروض من کل صلاة الرکعتان الاولتان، فإذا أتی المکلف برکعة فقد أتی بنصف المأمور به، و اللّه عزّ و جلّ یقبل ذلک و یکتب أداء، و مثله فی الصوم إذا جاز نصف الیوم ثمّ سافر، أو قرء سورة فبلغ النصف و هکذا.
3- 3. دعائم الإسلام ج 1 ص 141.

کَانَ عُذْرٌ مِنْ مَطَرٍ أَوْ ظُلْمَةٍ یَجْمَعُ بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَیْنِ یُؤَخِّرُ وَ یُصَلِّی الْأُولَی فِی آخِرِ وَقْتِهَا وَ الثَّانِیَةَ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا وَ إِنْ صَلَّاهُمَا جَمِیعاً فِی وَقْتِ الْأُولَی مِنْهُمَا أَوْ فِی وَقْتِ الْآخِرَةِ مِنْهُمَا أَجْزَأَهُ ذَلِکَ إِذَا جَمَعَهُمَا(1).

**[ترجمه]دعائم الإسلام: از امیر المؤمنین و ابو جعفر و امام صادق علیهم السلام روایت شده که فرموده اند: هر کس نمازی را پیش از وقتش بخواند او را کفایت نمی کند و باید آن را اعاده کند؛ چنانچه مردی که شعبان را روزه گرفته، این روزه کفایت روزه رمضان را نمی کند. - . دعائم الإسلام 1 : 141 -

و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده ایم که حضرت به جمع بین دو نماز ظهر و عصر، و مغرب و عشا اجازه داده است، در سفر و در حضر و در مساجد به جماعت، وقتی عذری چون باران یا تاریکی در کار باشد، دو نماز با یک اذان و دو اقامه جمع می شود. نماز ظهر به تأخیر انداخته می شود و در آخر وقتش خوانده می شود و نماز عصر در اول وقتش، و وقتی هر دو را در اول وقت آن دو یا در وقت آخرشان بخواند، وقتی آن دو را با هم جمع کند کفایت می کند. - . دعائم الإسلام 1 : 140 با اندکی تفاوت. -

**[ترجمه]

«21»

أَرْبَعِینُ الشَّهِیدِ، بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ أَوْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: أَتَی جَبْرَئِیلُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِمَوَاقِیتِ الصَّلَاةِ فَأَتَاهُ حِینَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الظُّهْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِینَ زَادَ الظِّلُّ قَامَةً فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الْعَصْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِینَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَاهُ حِینَ سَقَطَ الشَّفَقُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الْعِشَاءَ ثُمَّ أَتَاهُ حِینَ طَلَعَ الْفَجْرُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الصُّبْحَ ثُمَّ أَتَاهُ الْغَدَاةُ حِینَ زَادَ الظِّلُّ قَامَةً فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الظُّهْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِینَ زَادَ الظِّلُّ قَامَتَیْنِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الْعَصْرَ ثُمَّ أَتَاهُ حِینَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَتَاهُ حِینَ ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّیْلِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الْعِشَاءَ ثُمَّ أَتَاهُ حِینَ نَوَّرَ الصُّبْحُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّی الصُّبْحَ ثُمَّ قَالَ مَا بَیْنَهُمَا وَقْتٌ (2).

**[ترجمه]اربعین الشهید: از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرموده اند: جبرئیل در اوقات نماز به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسید. وقتی آفتاب از میانه آسمان مایل گردید، نزد حضرت آمد و به او دستور داد تا نماز ظهر را بخواند، سپس وقتی سایه به اندازه یک قامت رو به فزونی نهاد، نزد حضرت آمد و دستور داد تا نماز عصر را بخواند. باز وقتی که آفتاب غروب کرد نزد حضرت آمد و به او دستور داد تا نماز مغرب را بخواند. سپس وقتی شفق فرو رفت آمد و به حضرت دستور داد تا نماز عشا را بخواند. سپس هنگامی که سپیده صبح دمید نزد حضرت آمد و به او دستور داد تا نماز صبح را بخواند. سپس روز بعد وقتی سایه به اندازه یک قامت فزونی یافت به او دستور داد تا نماز ظهر را بگزارد. سپس وقتی سایه به اندازه دو قامت افزایش یافت نزد حضرت آمد و به او دستور داد تا نماز عصر را بگزارد. سپس وقتی آفتاب غروب کرد به خدمت حضرت آمد و به او دستور داد تا نماز مغرب را بخواند. سپس وقتی یک سوم از شب گذشته بود نزد حضرت آمد و به او دستور داد تا نماز قضا را بخواند. سپس به هنگام نمایان شدن روشنی صبح نزد حضرت آمد و به او دستور داد تا نماز صبح را بخواند. سپس گفت: ما بین این دو، وقت است. - . آن را در التهذیب ج1 : ص 208 و 207 با دو سند روایت کرده است. -

**[ترجمه]

«22»

الْعِلَلُ، وَ الْعُیُونُ، عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ فِیمَا رَوَاهُ مِنَ الْعِلَلِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام.

فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَتِ الصَّلَوَاتُ فِی هَذِهِ الْأَوْقَاتِ وَ لَمْ تُقَدَّمْ وَ لَمْ تُؤَخَّرْ قِیلَ لِأَنَّ الْأَوْقَاتَ الْمَشْهُورَةَ الْمَعْلُومَةَ الَّتِی تَعُمُّ أَهْلَ الْأَرْضِ فَیَعْرِفُهَا الْجَاهِلُ وَ الْعَالِمُ أَرْبَعَةٌ غُرُوبُ الشَّمْسِ مَعْرُوفٌ تَجِبُ عِنْدَهُ الْمَغْرِبُ وَ سُقُوطُ الشَّفَقِ مَشْهُورٌ تَجِبُ عِنْدَهُ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ وَ طُلُوعُ الْفَجْرِ مَشْهُورٌ مَعْلُومٌ تَجِبُ عِنْدَهُ الْغَدَاةُ وَ زَوَالُ الشَّمْسِ مَشْهُورٌ مَعْلُومٌ تَجِبُ عِنْدَهُ الظُّهْرُ وَ لَمْ یَکُنْ لِلْعَصْرِ وَقْتٌ مَعْلُومٌ مَشْهُورٌ مِثْلُ هَذِهِ الْأَوْقَاتِ الْأَرْبَعَةِ فَجُعِلَ وَقْتُهَا عِنْدَ الْفَرَاغِ مِنَ الصَّلَاةِ الَّتِی قَبْلَهَا(3)

ص: 347


1- 1. دعائم الإسلام ج 1 ص 140 بتفاوت.
2- 2. و رواه فی التهذیب ج 1 ص 208 و 207 بسندین.
3- 3. عیون الأخبار ج 2 ص 109، علل الشرائع ج 1 ص 250.

وَ عِلَّةٌ أُخْرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّ أَنْ یَبْدَأَ النَّاسُ فِی کُلِّ عَمَلٍ أَوَّلًا بِطَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ فَأَمَرَهُمْ أَوَّلَ النَّهَارِ أَنْ یَبْدَءُوا بِعِبَادَتِهِ ثُمَّ یَنْتَشِرُوا فِیمَا أَحَبُّوا مِنْ مَرَمَّةِ دُنْیَاهُمْ فَأَوْجَبَ صَلَاةَ الْغَدَاةِ عَلَیْهِمْ فَإِذَا کَانَ نِصْفُ النَّهَارِ وَ تَرَکُوا مَا کَانُوا فِیهِ مِنَ الشُّغُلِ وَ هُوَ وَقْتٌ یَضَعُ النَّاسُ فِیهِ ثِیَابَهُمْ وَ یَسْتَرِیحُونَ وَ یَشْتَغِلُونَ بِطَعَامِهِمْ وَ قَیْلُولَتِهِمْ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَبْدَءُوا أَوَّلًا بِذِکْرِهِ وَ عِبَادَتِهِ فَأَوْجَبَ عَلَیْهِمُ الظُّهْرَ ثُمَّ یَتَفَرَّغُوا لِمَا أَحَبُّوا مِنْ ذَلِکَ فَإِذَا قَضَوْا وَطَرَهُمْ وَ أَرَادُوا الِانْتِشَارَ فِی الْعَمَلِ لِآخِرِ النَّهَارِ بَدَءُوا أَیْضاً بِعِبَادَتِهِ ثُمَّ صَارُوا إِلَی مَا أَحَبُّوا مِنْ ذَلِکَ فَأَوْجَبَ عَلَیْهِمُ الْعَصْرَ ثُمَّ یَنْتَشِرُونَ فِیمَا شَاءُوا مِنْ مَرَمَّةِ دُنْیَاهُمْ فَإِذَا جَاءَ اللَّیْلُ وَ وَضَعُوا زِینَتَهُمْ وَ عَادُوا إِلَی أَوْطَانِهِمْ ابْتَدَءُوا أَوَّلًا بِعِبَادَةِ رَبِّهِمْ ثُمَّ یَتَفَرَّغُونَ لِمَا أَحَبُّوا مِنْ ذَلِکَ فَأَوْجَبَ عَلَیْهِمُ الْمَغْرِبَ فَإِذَا جَاءَ وَقْتُ النَّوْمِ وَ فَرَغُوا مِمَّا کَانُوا بِهِ مُشْتَغِلِینَ أَحَبَّ أَنْ یَبْدَءُوا أَوَّلًا بِعِبَادَتِهِ وَ طَاعَتِهِ ثُمَّ یَصِیرُونَ إِلَی مَا شَاءُوا أَنْ یَصِیرُوا إِلَیْهِ مِنْ ذَلِکَ فَیَکُونُوا قَدْ بَدَءُوا فِی کُلِّ عَمَلٍ بِطَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ فَأَوْجَبَ عَلَیْهِمُ الْعَتَمَةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ لَمْ یَنْسَوْهُ وَ لَمْ یَغْفُلُوا عَنْهُ وَ لَمْ تَقْسُ قُلُوبُهُمْ وَ لَمْ تَقِلَّ رَغْبَتُهُمْ فَإِنْ قِیلَ فَلِمَ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْعَصْرِ وَقْتٌ مَشْهُورٌ مِثْلُ تِلْکَ الْأَوْقَاتِ أَوْجَبَهَا بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَمْ یُوجِبْهَا بَیْنَ الْعَتَمَةِ وَ الْغَدَاةِ أَوْ بَیْنَ الْغَدَاةِ وَ الظُّهْرِ قِیلَ لِأَنَّهُ لَیْسَ وَقْتٌ عَلَی النَّاسِ أَخَفَّ وَ لَا أَیْسَرَ وَ لَا أَحْرَی أَنْ یَعُمَّ فِیهِ الضَّعِیفَ وَ الْقَوِیَّ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ مِنْ هَذَا الْوَقْتِ وَ ذَلِکَ أَنَّ النَّاسَ

عَامَّتَهُمْ یَشْتَغِلُونَ فِی أَوَّلِ النَّهَارِ بِالتِّجَارَاتِ وَ الْمُعَامَلَاتِ وَ الذَّهَابِ فِی الْحَوَائِجِ وَ إِقَامَةِ الْأَسْوَاقِ فَأَرَادَ أَنْ لَا یَشْغَلَهُمْ عَنْ طَلَبِ مَعَاشِهِمْ وَ مَصْلَحَةِ دُنْیَاهُمْ وَ لَیْسَ یَقْدِرُ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ عَلَی قِیَامِ اللَّیْلِ وَ لَا یَشْعُرُونَ بِهِ وَ لَا یَنْتَبِهُونَ لِوَقْتِهِ لَوْ کَانَ وَاجِباً وَ لَا یُمْکِنُهُمْ ذَلِکَ فَخَفَّفَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُمْ وَ لَمْ یَجْعَلْهَا فِی أَشَدِّ الْأَوْقَاتِ عَلَیْهِمْ وَ لَکِنْ جَعَلَهَا فِی أَخَفِّ الْأَوْقَاتِ عَلَیْهِمْ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ

ص: 348

بِکُمُ الْعُسْرَ(1).

**[ترجمه]العلل و العیون: از فضل بن شاذان در روایتی که از امام رضا علیه السلام نقل کرده آمده است: اگر بگویند: چرا نمازها در این اوقات قرار داده شده و پس و پیش نشده است، در جواب گفته شود: به این دلیل که اوقات مشهور و معلومی که تمام اهل زمین آن را درک می کنند و جاهل و عالم آن را می دانند، چهار وقت است: غروب آفتاب مشهور است که در آن وقت نماز مغرب واجب شده، و پایین رفتن شفق مشهور است که به هنگام آن نماز عشا واجب است، و طلوع فجر مشهور و معلوم است که به هنگام آن، نماز صبح واجب است، و زوال آفتاب مشهور و معلوم است که در آن وقت نماز ظهر واجب است، و عصر مانند این اوقات چهارگانه، وقت معلوم و مشهوری ندارد، از این رو وقت آن به هنگام فراغ از نماز ظهر که قبل از آن است مقرر شد. - . عیون الأخبار 2 : 109، علل الشرایع 1 : 250 -

علت دیگر آنکه خداوند عزوجلّ دوست می داشت که مردم هر عملی را با طاعت و عبادت او آغاز کنند، پس اول روز به آنان دستور داد تا به عبادت او شروع کنند، پس از آن برای انجام کارهائی که دوست دارند، از اصلاح امور دنیای خویش، پراکنده شوند، بدین روی نماز صبح را بر آنان واجب کرد. پس از آن چون روز نیمه شود و مردم از مشغولیت های خویش دست بکشند و آن وقتی است که مردم جامه های خویش بنهند و استراحت کنند و به غذا و قیلوله مشغول شوند، پس در این وقت به آنان دستور داده تا ابتدا با یاد و عبادت او آغاز کنند، پس ظهر را به آنان واجب گرداند. پس از آن به آنچه بخواهند از خواب و قیلوله و ... مشغول شوند. پس چون در اینگونه اعمال رفع حاجت کنند و بخواهند پراکنده شوند و تا آخر روز به کار دیگری مشغول شوند، در این وقت نیز با عبادت او شروع کنند و سپس به کارهای دلخواه خود مشغول شوند، پس، از این جهت نماز عصر را بر آنان واجب گردانید، سپس برای کارهایی از اصلاح امور دنیا که بخواهند، پراکنده شوند. وقتی شب فرا رسد و از کار خود دست کشند و به منازل خویش باز گردند، به عبادت پروردگار خویش ابتدا کنند و بعد از آن به آنچه دوست دارند مشغول شوند، پس بدین جهت نماز مغرب را بر آنان واجب گردانید. پس چون وقت خواب در آید و از اموری که بدان مشغول بودند آسایش یابند، خدا دوست داشت که اولاً به عبادت و طاعت او ابتدا کنند و پس از آن به آنچه خواهند مشغول شوند تا اینکه هر عملی را به طاعت و عبادت او آغاز کرده باشند، پس از این جهت نماز عشا را بر آنان واجب کرد. چون چنین کنند،، در این اوقات خدا را فراموش نکنند و از او غافل نشوند و دل های ایشان سخت نشود و میل ایشان به عبادت کم نشود .

اگر بگوید که اگر از برای عصر وقت مشهوری مانند آن اوقات نبود، چرا آن را بین ظهر و مغرب واجب کرده و میان عشا و صبح یا میان صبح و ظهر واجب نکرده است؟ باید در جواب گفته شود: زیرا وقتی آسان تر و راحت تر و شایسته تر از این وقت برای مردم وجود ندارد که عموم مردم از ضعیف و قوی این نماز را در آن درک کنند؛ زیرا مردم در اول وقت به تجارت و معامله و رفتن در پی حاجات خود و به پا داشتن بازارها مشغول هستند، پس خداوند خواست تا آنان را از طلب معاش و مصلحت دنیایشان باز ندارد و تمام مردم قدرت آن را نداشتند که شب برخیزند و در نتیجه آن را درک نمی کردند و اگر در آن وقت نماز بر آنان واجب بود از خواب بیدار نمی شدند و متوجه وقت آن نمی شدند و خواندن این نماز برایشان ممکن نمی شد، پس خداوند تعالی در کار ایشان تخفیف داد و در سخت ترین اوقات آن را مکلف نکرد، بلکه در آسان ترین اوقات برای آنان قرار داد؛ چنان که خداوند عزوجلّ فرموده است: « یُرِیدُ

اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»، - . علل الشرایع 1 : 251 و 250، عیون الأخبار 2 : 110 - {خدا برای شما آسانی می خواهد و برای شما دشواری نمی خواهد.}

**[ترجمه]

بیان

یدل علی أن أول وقت العشاء سقوط الشفق المغربی و حمل علی أول وقت الفضیلة کما سیأتی و علی أن وقت العصر بعد الفراغ من الظهر فیدل علی اختصاص أول الوقت بالظهر و لو حمل علی الفضل فلعله محمول علی غیر المتنفل أو المراد العصر و نافلتها علی الترتیب و فی العلل بعد ذلک إلی أن یصیر الظل من کل شی ء أربعة أضعافه و هو غریب (2) مخالف لسائر الأخبار و لذا أسقطه فی العیون و لعله کان أربعة أسباعه مع أنه أیضا لا یستقیم کثیرا.

و یمکن أن یکون المراد به الظل الذی یحدث بعد الزوال إلی أن یفرغ من الفرضین أو من الظهر و نافلتها و غالبا یکون بقدر قدم فإذا ضوعف ثلاث مرات یکون مع الأصل أربعا یکون ثمانیة أقدام أو أربع مرات حقیقة فیقرب من المثلین أو یکون المراد ما یحدث من الظل بعد الفراغ من الظهر و نوافلها فیکون قدمین تقریبا فإذا حملت الأضعاف علی الأمثال یستقیم من غیر تکلف و بناء جمیع الوجوه علی إرجاع ضمیر أضعافه إلی الظل لا الشی ء.

و یدل الخبر أیضا علی أن أول النهار من طلوع الفجر و علی أن وقت القیلولة بین الظهرین و علی استحباب التفریق بین الصلاتین فی الظهرین و العشاءین.

**[ترجمه]اشاره دارد به اینکه اول وقت نماز عشا، پایین رفتن شفق در مغرب است و همانطور که ذکر خواهد شد، حمل بر اول وقت فضیلت شده است و بر اساس اینکه وقت عصر بعد از تمام شدن نماز ظهر است، اشاره دارد به اختصاص اول وقت به ظهر و اگر حمل بر فضیلت شود، شاید حمل بر غیر نافله باشد یا اینکه مراد عصر و نافله آن به ترتیب باشد. و در العلل بعد از آن گفته است: تا اینکه سایه هر چیز چهار برابر آن گردد، و آن غریب و مخالف با سایر روایات است و لذا آن را در العیون ذکر نکرده است و شاید اربعة اسباعه [چهار هفتم] بوده [نه اربعة اضعافه]، با اینکه این هم خیلی درست نیست.

ممکن است مراد از آن سایه ای باشد که بعد از زوال ایجاد می شود، تا زمانی که از دو نماز فریضه یا از ظهر و نافله آن فارغ شود که غالباً به اندازه یک قدم می شود، پس وقتی این سایه سه برابر شود، با اصل سایه چهار برابر می شود که برابر است با هشت قدم یا چهار برابر حقیقی، پس به دو برابر نزدیک می شود؛ یا اینکه مراد سایه ای است که بعد از فراغ از ظهر و نوافل آن ایجاد می شود که تقریباً برابر با دو قدم است. پس وقتی چند برابر سایه به خود سایه اضافه شود، بدون تکلف درست می شود و بنای تمام وجوه، بر ارجاع ضمیر اضعافه به ظل است و نه شیء.

همچنین این خبر اشاره دارد به اینکه اول روز از طلوع فجر آغاز می شود و اینکه وقت قیلوله بین نماز ظهر و عصر است و همچنین بر استحباب جدایی بین دو نماز در نمازهای ظهر و عصر، و مغرب و عشا اشاره دارد.

**[ترجمه]

«23»

فِقْهُ الرِّضَا، قَالَ علیه السلام: اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَیْنِ أَوَّلٌ وَ آخِرٌ فَأَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ عَفْوُ اللَّهِ (3) وَ نُرَوَّی أَنَّ لِکُلِّ صَلَاةٍ ثَلَاثَةَ أَوْقَاتٍ أَوَّلٌ وَ أَوْسَطُ وَ آخِرٌ فَأَوَّلُ الْوَقْتِ

ص: 349


1- 1. علل الشرائع ج 1 ص 250 و 251، عیون الأخبار ج 2 ص 110.
2- 2. بل لا غرابة فیه و سیجی ء وجه الحدیث فی الذیل.
3- 3. فقه الرضا ص 2 باب مواقیت الصلاة.

رِضْوَانُ اللَّهِ وَ أَوْسَطُهُ عَفْوُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ غُفْرَانُ اللَّهِ وَ أَوَّلُ الْوَقْتِ أَفْضَلُهُ وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یَتَّخِذَ آخِرَ الْوَقْتِ وَقْتاً وَ إِنَّمَا جُعِلَ آخِرُ الْوَقْتِ لِلْمَرِیضِ وَ الْمُعْتَلِّ وَ لِلْمُسَافِرِ(1)

وَ قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُصَلِّی فِی وَقْتٍ وَ مَا فَاتَهُ مِنَ الْوَقْتِ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ (2) وَ قَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَلَا أُحِبُّ أَنْ یَسْبِقَنِی أَحَدٌ بِالْعَمَلِ لِأَنِّی أُحِبُّ أَنْ تَکُونَ صَحِیفَتِی أَوَّلَ صَحِیفَةٍ یُرْفَعُ فِیهَا الْعَمَلُ الصَّالِحُ (3) وَ قَالَ مَا یَأْمَنُ أَحَدُکُمُ الْحَدَثَانَ فِی تَرْکِ الصَّلَاةِ وَ قَدْ دَخَلَ وَقْتُهَا وَ هُوَ فَارِغٌ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (4) قَالَ یُحَافِظُونَ عَلَی الْمَوَاقِیتِ وَ قَالَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ قَالَ یَدُومُونَ عَلَی أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ النَّوَافِلِ فَإِنْ فَاتَهُمْ بِاللَّیْلِ قَضَوْا بِالنَّهَارِ وَ إِنْ فَاتَهُمْ بِالنَّهَارِ قَضَوْا بِاللَّیْلِ (5) وَ قَالَ أَنْتُمْ رُعَاةُ الشَّمْسِ وَ النُّجُومِ وَ مَا أَحَدٌ یُصَلِّی صَلَاتَیْنِ وَ لَا یُؤْجَرُ أَجْرَیْنِ غَیْرُکُمْ لَکُمْ أَجْرٌ فِی السِّرِّ وَ أَجْرٌ فِی الْعَلَانِیَةِ(6).

**[ترجمه]فقه الرضا علیه السلام: بدان که هر نمازی دو وقت دارد، اول و آخر. اول وقت خشنودی خداوند است و آخر وقت بخشش خداوند. - . فقه الرضا : 2 باب مواقیت نماز. -

و روایت می شود که هر نمازی سه وقت دارد، اول و وسط و آخر؛ اول وقت خشنودی خداست و وسط آن بخشش خدا و آخر آن آمرزش خدا و اول وقت بهترین وقت است و هیچ کس نباید آخر وقت را وقت در نظر بگیرد، بلکه آخر وقت برای مریض و معلول و مسافر - . فقه الرضا : 2 باب مواقیت نماز، التهذیب 1 : 145 - قرار داده شده است و گفته: گاه انسان در وقت نماز می خواند و آن وقتی که [در نماز] از دست داده، از خانواده و مالش - . فقه الرضا : 2 باب مواقیت نماز، التهذیب 1 : 145 -

برای او بهتر است و گفته: وقتی آفتاب رو به زوال نهاد درهای آسمان گشوده می شوند و من دوست ندارم که کسی در عمل بر من پیشی بگیرد؛ زیرا من دوست دارم نامه اعمالم اولین نامه ای باشد که در آن عمل صالحی بالا می رود. - . فقه الرضا : 2 باب مواقیت نماز، التهذیب 1 : 145 - و گفته: هیچ یک از شما در ترک نمازی که وقت آن رسیده - در حالی که بیکار است - از حوادث زمینی و آسمانی در امان نیست و خداوند عزوجلّ فرموده است: «الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ»، - . معارج / 34 - {کسانی که بر نمازشان مداومت می ورزند.} امام علیه السلام فرماید: بر اوقات نماز مواظبت می کنند و فرموده:«الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»، - . معارج / 23 - {همان کسانی که بر نمازشان پایداری می کنند.} فرماید: بر ادای فرائض و نوافل مداومت می ورزند؛ پس اگر شب آن را از دست بدهند روز قضای آن را می خوانند و اگر روز آن را از دست بدهند قضای آن را شب به جا می آورند. - . فقه الرضا : 2 -

و فرموده: شما مراقبان آفتاب و ستارگان هستید و هیچ کس جز شما نیست که دو نماز بخواند و دو اجر دریافت نکند، شما را اجری است پنهانی و اجری است آشکارا. - . فقه الرضا : 2 -

**[ترجمه]

بیان

أجمع علماؤنا علی أنه لا یجوز تقدیم الصلاة علی الوقت المقدر لها شرعا و لا تأخیرها عنه و ذهب الأکثر إلی أنها تجب بأول الوقت وجوبا موسعا و یظهر من کلام المفید التضییق حیث قال و لا ینبغی لأحد أن یؤخر الصلاة عن أول وقتها و هو ذاکر لها غیر ممنوع فیها و إن أخرها ثم اخترم فی الوقت قبل أن یؤدیها کان مضیعا لها و إن بقی حتی یؤدیها فی آخر الوقت أو فی ما بین الأول و الآخر عفی عن ذنبه فی تأخیرها و الأخبار المستفیضة تنفیه

ص: 350


1- 1. فقه الرضا ص 2 باب مواقیت الصلاة، و تری الأخیر فی التهذیب ج 1 ص 145 عن الصادق( ع).
2- 2. فقه الرضا ص 2 باب مواقیت الصلاة، و تری الأخیر فی التهذیب ج 1 ص 145 عن الصادق( ع).
3- 3. فقه الرضا ص 2 باب مواقیت الصلاة، و تری الأخیر فی التهذیب ج 1 ص 145 عن الصادق( ع).
4- 4. المعارج: 34.
5- 5. فقه الرضا ص 2.
6- 6. فقه الرضا ص 2.

و لعل مراد المفید أیضا تأکد الاستحباب کما أول الشیخ کلامه به.

و قد استدل فی الذکری له بما

رواه الصدوق رحمه الله عن أبی عبد الله علیه السلام. أول الوقت رضوان الله و آخره عفو الله.

قال و العفو لا یکون إلا عن ذنب (1)

قال و جوابه بجواز توجه العفو بترک الأولی مثل عفا الله عنک و ربما یؤول بغفران سائر الذنوب.

قوله علیه السلام أنتم رعاة الشمس و النجوم من الرعایة أو الرعی فإنهم لمحافظتهم علی رعایة النجوم لمعرفة أوقات الصلوات فکأنهم رعاتها کما روی عن بعض الصحابة أنه قال صرنا رعاة الشمس و القمر بعد ما کنا رعاة الإبل

ص: 351


1- 1. الفقیه ج 1 ص 140، و مثل ذلک من الأحادیث مضمونا فی حدّ الاستفاضة و لکن الحدیث صدر علی الأوقات المسنونة من قبل النبیّ صلّی اللّه علیه و آله فیکون لکل صلاة وقت اول و وقت آخر الوقت الأول هو الموافق للسنة و الفرض و الوقت الثانی داخل فی الفرض خارج عن السنة فان کان ذلک عن رغبة فقد کفر لقوله( ص)« و من رغب عن سنتی فلیس منی»، و لما کان هذه السنة فی فریضة کان ترکها خطأ و ذنبا« لقوله( ص): السنة سنتان: سنة فی فریضة الاخذ بها هدی و ترکها ضلالة و کل ضلالة سبیلها الی النار» الحدیث. و أمّا أن لکل صلاة وقتین، فصلاة الظهر أول وقتها حیث صار ظل الشاخص مثله و آخر وقتها حیث یدخل وقت صلاة العصر، و صلاة العصر اول وقتها حیث صار الظل مثلاه و آخره غروب الشمس و صلاة المغرب أول وقتها ذهاب الحمرة و آخره ذهاب الشفق أول الغسق و صلاة العشاء أول وقتها الغسق الی ثلث اللیل و آخر وقتها من ثلث اللیل الی النصف ثمّ إلی آخر اللیل علی ما عرفت. و هکذا أول الوقت لصلاة الغداة الغلس لمن یعرف الحساب، و طلوع الفجر بیاضا معترضا فی الافق لعامة الناس، و آخر وقتها طلوع الحمرة المشرقیة فان مجی ء هذه الحمرة علامة طلوع الشمس کما أن ذهابها فی المغرب علامة غروبها، و الفرق بأکثر من عشر دقائق، و سیأتی مفاد ذلک فی الاخبار المندرجة فی هذا الباب و قد مر بعضها کما من أربعین الشهید.

و الغنم و البقر.

و ما أحد یصلی صلاتین أی صلاة تحسب صلاتین فتکون الجملة الثانیة مؤکدة و موضحة بها أو المراد الصلاة مع المخالفین تقیة و الصلاة فی البیت بآدابها(1) أو المراد نوعان من الصلاة أی قد یصلون بطریقة المخالفین تقیة و قد یصلون بغیر تقیة فله النوعان من الصلاة و کذا قوله علیه السلام لکم أجر فی السر و أجر فی العلانیة أی فی الأعمال التی تأتون بها سرا و الأعمال التی تأتون بها علانیة أو ما تأتون به ظاهرا من موافقتهم و ما تسرون من مخالفتهم و عدم الاعتناء بصلاتهم و أعمالهم.

**[ترجمه]علمای ما بر این اجماع دارند که تقدیم نماز بر وقت تعیین شده برای آن و تأخیرش از آن وقت شرعاً جایز نیست و اکثر علما معتقدند که نماز در اول وقت به عنوان یک واجب موسع واجب می­شود و از کلام مفید، تنگی وقت به نظر می رسد آنجا که گفته: شایسته نیست که کسی نماز را از اول وقت آن به تأخیر بیندازد در حالی که در یادش باشد و از آن منع نشده باشد؛ و اگر آن را به تأخیر اندازد، سپس پیش از آنکه آن را ادا کند از دنیا برود، آن را از دست داده است و اگر باقی بماند تا اینکه آن را در آخر وقت یا ما بین اول و آخر وقت ادا کند، از گناهش به خاطر تأخیر آن چشم پوشی می شود و اخبار بسیاری آن را نفی می کنند و شاید مراد مفید هم تأکید بر استحباب باشد؛ چنانچه شیخ کلام او را به آن تأویل کرده است.

در الذکری به روایتی که صدوق - رحمه الله - از امام صادق علیه السلام نقل کرده استدلال کرده است مبنی بر اینکه اول وقت خشنودی خداست و آخر آن گذشت خدا.

گفته است: و عفو و گذشت، تنها ناشی از گناه است - . الفقیه 1 : 140 - .

گفته: و جوابش به این است که ممکن است عفو به ترک اولی تعلق گرفته باشد مثل «عفا الله عنک»، و چه بسا از آن، آمرزش سایر گناهان تأویل شود.

قول حضرت علیه السلام «أنتم رعاة الشمس و النجوم» از رعایة یا رعی است؛ زیرا آن ها به خاطر مراقبت از ستارگان برای پی بردن به اوقات نمازها، گویی که چوپان ستارگان بودند؛ چنانچه از برخی از اصحاب روایت شده که او فرمود: ما همچون چوپانان آفتاب و ماه شده ایم، بعد از آنکه چوپانان شتر و گوسفند و گاو بودیم.

«و ما أحد یصلی صلاتین» یعنی: نمازی که دو نماز به شمار می آید، در نتیجه جمله دوم مؤکد و توضیح دهنده آن خواهد بود؛ یا مراد، نماز با مخالفان برای تقیه است و نماز با آداب آن در خانه؛ یا مراد دو نوع نماز است یعنی: گاه برای تقیه به روش مخالفان نماز می گزارند و گاه به غیر تقیه، پس دو نوع نماز وجود دارد و همینطور است فرمایش حضرت علیه السلام: در پنهان و آشکارا اجر دارید؛ یعنی: در اعمالی که پنهان انجام می دهید و اعمالی که آشکارا انجام می دهید، یا اعمالی که در ظاهر موافق با آنان انجام می دهید و اعمالی که به صورت پنهان در مخالفت آنان انجام می دهید و به نماز و اعمال آنان اهمیتی نمی دهید.

**[ترجمه]

«24»

الْعَیَّاشِیُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیه السلام: قَالَ فِی صَلَاةِ الْمَغْرِبِ فِی السَّفَرِ- لَا یَضُرُّکَ أَنْ تُؤَخِّرَ سَاعَةً ثُمَّ تُصَلِّیَهَا إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُصَلِّیَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ إِنْ شِئْتَ مَشَیْتَ سَاعَةً إِلَی أَنْ تَغِیبَ الشَّفَقُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّی صَلَاةَ الْهَاجِرَةِ وَ الْعَصْرَ جَمِیعاً وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ جَمِیعاً وَ کَانَ یُقَدِّمُ وَ یُؤَخِّرُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَالَ- إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً(2) إِنَّمَا عَنَی وُجُوبَهَا عَلَی الْمُؤْمِنِینَ لَمْ یَعْنِ غَیْرَهُ إِنَّهُ لَوْ کَانَ کَمَا یَقُولُونَ لَمْ یُصَلِّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَکَذَا وَ کَانَ أَعْلَمَ وَ أَخْبَرَ وَ لَوْ کَانَ خَیْراً لَأَمَرَ بِهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ

ص: 352


1- 1. بل قد عرفت أن هذا هو المراد بعد ما رخصوا لشیعتهم الجمع بین الصلاتین و الإتیان بنوافلها مجتمعا، و لذلک قال بعده:« لکم أجر فی السر و أجر فی العلانیة».
2- 2. النساء: 103، و قد عرفت معنی الآیة فی صدر الباب و غیره و أن معنی کون الصلاة کتابا موقوتا، أنها تؤدی حین تؤدی بالامر الأول لکونه مکتوبا، فان أدی فی أول الوقت کان أداء، کما کان یصلّی رسول اللّه المغرب عند ذهاب الحمرة، و ان أداها فی آخر الوقت قرب الغسق کان أداء کما صلی رسول اللّه بعرفة و جمع بین العشاءین، حتی لو صلاها خارج الوقت المفروض أو المسنون کان أداء کما فعله رسول اللّه فی صلاة الصبح فی سفر و صلاة العصر فی غزوة بنی قریظة علی ما روی و صلی سلیمان بن داود بعد تواری الشمس بالحجاب علی ما مر تحت الرقم 16 و سیأتی عن قریب.

وَ قَدْ فَاتَ النَّاسَ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَوْمَ صِفِّینَ صَلَاةُ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ فَأَمَرَهُمْ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَکَبَّرُوا وَ هَلَّلُوا وَ سَبَّحُوا رِجَالًا وَ رُکْبَاناً لِقَوْلِ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ (1) فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً فَأَمَرَهُمْ عَلِیٌّ فَصَنَعُوا ذَلِکَ (2).

**[ترجمه]العیاشی: از محمد بن مسلم از یکی از دو امام باقر یا صادق علیهما السلام روایت شده که در مورد نماز مغرب در سفر فرمود: اگر دوست داشته باشی نماز عشا را [با مغرب] بخوانی، اشکالی ندارد نماز مغرب را یک ساعت به تأخیر اندازی و سپس آن را بخوانی؛ و اگر خواستی، یک ساعت راه می روی تا زمانی که شفق پنهان گردد. رسول خدا صلی الله نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم خواند و آن را مقدم و موخر می کرد. خداوند تعالی فرمود: «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً»، - . نساء / 103 - {نماز بر مؤمنان، در اوقات معیّن مقرّر شده است.} آنقدر که خداوند بر وجوب نماز بر مؤمنان عنایت ورزیده، به چیز دیگر عنایت نورزیده است. اگر چنین بود که آنان می گویند، رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین نماز نمی گزارد و او داناتر و آگاه تر به این امر بود و اگر اینگونه بهتر بود، قطعاً محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن دستور می داد. در جنگ صفین، سپاهیان به همراه امیر المؤمنین علیه السلام نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را از دست دادند، پس امیر المؤمنین علی علیه السلام به آنان دستور داد و آنان پیاده و سواره تکبیر و تهلیل و تسبیح گفتند، بنا به قول خداوند متعال: « فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً » - . بقره / 239 - ، {پس اگر بیم داشتید، پیاده یا سواره [نماز کنید].} پس امام علی علیه السلام به آنان دستور داد و آنان چنین کردند. - . تفسیرعیاشی 1 : 273 -

**[ترجمه]

«25»

وَ مِنْهُ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَوْلُ اللَّهِ- إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قَالَ یَعْنِی کِتَاباً مَفْرُوضاً وَ لَیْسَ یَعْنِی وَقْتاً وَقَّتَهَا إِنْ جَازَ ذَلِکَ الْوَقْتُ ثُمَّ صَلَّاهَا لَمْ یَکُنْ صَلَاةً مُؤَدَّاةً لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَهَلَکَ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ حِینَ صَلَّاهَا لِغَیْرِ وَقْتِهَا وَ لَکِنَّهُ مَتَی مَا ذَکَرَهَا صَلَّاهَا(3).

**[ترجمه]از العیاشی: از زراره روایت شده است: به امام باقر علیه السلام عرضه داشتم: قول خداوند: « إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً » به چه معناست؟ فرمود: یعنی: کتابی مفروض، و به معنی وقتی نیست که برای آن تعیین کرده باشد و اگر از آن وقت بگذرد و آن را بخواند، نماز ادا نشده باشد، اگر این چنین بود، بی تردید سلیمان بن داود هلاک شده بود - آنگاه که نماز عصر را در غیر وقت آن خواند - ولی آن حضرت به محض اینکه آن را به خاطر آورد، نمازش را به جای آورد. - . تفسیرعیاشی 1 : 273 -

**[ترجمه]

بیان

قوله إن جاز ذلک الوقت بیان و تفسیر للتوقیت و فی الفقیه (4) لیس یعنی وقت فوتها إن جاز إلخ قوله علیه السلام لم تکن صلاة مؤداة أی صحیحا مثابا علیها و إن کان قضاء فلا تکون الصحة مخصوصة بالوقت المعین و یحتمل أن یکون وقت المنفی تعینه وقت الفضیلة و الاختیار کما مرت الإشارة إلیه فهو بیان لتوسعة الوقت و حینئذ یکون لفظ المؤداة بالمعنی الاصطلاحی و یحتمل الأعم منهما.

**[ترجمه]قول او: «اگر آن وقت گذشت»، بیان و تفسیری است برای توقیت و در الفقیه - . الفقیه 1 : 129 -

آمده است: به معنی وقت فوت آن، آنگاه که سپری شود نیست... إلی آخر. قول حضرت علیه السلام: «لم تکن صلاة مؤداة» یعنی نماز صحیحی که به خاطر آن ثواب نصیبش شود، هر چند این نماز قضا باشد، پس صحت مخصوص به وقت معین نیست و احتمال دارد که وقتی که تعیین آن رد شده، وقت فضیلت و اختیار باشد همانطور که بدان اشاره شد، که این بیانی است برای توسعه وقت، و در این صورت لفظ «مؤداة» به معنی اصطلاحی است و احتمال دارد اعم از این دو باشد.

**[ترجمه]

«26»

الْعَیَّاشِیُّ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ یَقُولُ: إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قَالَ لَوْ کَانَتْ مَوْقُوتاً کَمَا یَقُولُونَ (5) لَهَلَکَ النَّاسُ وَ لَکَانَ الْأَمْرُ ضَیِّقاً وَ لَکِنَّهَا کَانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ

ص: 353


1- 1. البقرة: 239، و قد عرفت فی ص 314 أن الصلاة لما کانت کتابا موقوتا علی المؤمنین، لا یخرج المؤمن عن عهدته الا بأدائها، و أداؤها فی حال الامن و حصول الطمأنینة بالرکوع و السجود، و فی حال الخوف و فتنة العدو بالذکر فقط رجالا أو رکبانا.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ ج 1: 273.
3- 3. تفسیر العیّاشیّ ج 1: 273.
4- 4. الفقیه ج 1 ص 129.
5- 5. یعنی کما یقولون ان الصلاة قد فاتته و صارت قضاء و مات الامر الأول بفوات المأمور به، و ان القضاء بأمر جدید امتثله.

کِتَاباً مَوْجُوباً(1).

**[ترجمه]العیاشی: از منصور بن حازم روایت شده که گفت: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» اگر چنانکه ایشان می گویند - . یعنی: چنانچه آنان می گویند که نماز از او فوت شده و قضا گشته و امر اول با از دست رفتن چیزی که به آن امر شده بود از بین رفته و قضا با امر جدیدی است که از آن فرمان برده است. - به معنای موقوت (وقت دار) بود، بی تردید مردم هلاک می شدند و کار بر آنان سخت می شد، ولی درست آن است که نماز بر مؤمنان واجب شده است. - . تفسیر عیاشی 1 : 273 -

**[ترجمه]

«27»

وَ مِنْهُ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ- إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً فَقَالَ إِنَّ لِلصَّلَاةِ وَقْتاً وَ الْأَمْرُ فِیهِ وَاسِعٌ یُقَدَّمُ مَرَّةً وَ یُؤَخَّرُ مَرَّةً إِلَّا الْجُمُعَةَ فَإِنَّمَا هُوَ وَقْتٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّمَا عَنَی اللَّهُ کِتاباً مَوْقُوتاً أَیْ وَاجِباً یَعْنِی بِهَا أَنَّهَا الْفَرِیضَةُ(2).

**[ترجمه]از العیاشی: از زراره روایت شده که گفته است: از امام باقر علیه السلام شنیدم که درباره این آیه «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» می فرمود: نماز وقتی دارد و وقت آن وسیع است و گاه پیش و گاه پس انداخته می شود مگر در روز جمعه، زیرا این روز یک وقت واحد است و منظور خداوند از « کِتاباً مَوْقُوتاً » یعنی واجب و منظورش این است که این نماز فریضه است. - . تفسیر عیاشی 1 : 274 -

**[ترجمه]

«28»

وَ مِنْهُ، عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قَالَ لَوْ عَنَی أَنَّهَا فِی وَقْتٍ لَا تُقْبَلُ إِلَّا فِیهِ کَانَتْ مُصِیبَةً وَ لَکِنْ مَتَی أَدَّیْتَهَا فَقَدْ أَدَّیْتَهَا(3).

**[ترجمه]از العیاشی: از زراره از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده: حضرت درباره آیه «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» فرمود: اگر منظورش آن بود که در وقت معینی خوانده می شود، در این صورت تنها در آن وقت پذیرفته می شد و این باعث مصیبتی می شد، ولی [اینطور نیست و] هر وقت که آن را بخوانی، ادا کرده ای. - . تفسیر عیاشی 1 : 274 -

**[ترجمه]

«29»

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ- إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قَالَ إِنَّمَا یَعْنِی وُجُوبَهَا عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ لَوْ کَانَ کَمَا یَقُولُونَ إِذاً لَهَلَکَ سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ علیه السلام حِینَ قَالَ حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ (4) لِأَنَّهُ لَوْ صَلَّاهَا قَبْلَ ذَلِکَ کَانَتْ فِی وَقْتٍ وَ لَیْسَ صَلَاةٌ أَطْوَلَ وَقْتاً مِنْ صَلَاةِ الْعَصْرِ(5).

**[ترجمه]در روایتی دیگر از زراره از امام محمد باقر علیه السلام آمده است که شنیدم حضرت درباره فرمایش خداوند « إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً » فرمودند: مقصود خداوند وجوب آن بر مؤمنین است و اگر چنان بود که آن ها می گویند، بنابراین قطعاً سلیمان بن داود علیه السلام هلاک می گشت آنگاه که خداوند فرمود: « حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ»، - . ص / 33 -

{تا [هنگام نماز گذشت و خورشید] در پس حجابِ ظلمت شد.} زیرا اگر آن حضرت نمازش را قبل از آن می خواند، داخل در وقت بود و هیچ نمازی در وقت، طولانی تر از نماز عصر نیست. - . تفسیر عیاشی 1 : 274 -

**[ترجمه]

«30»

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِ اللَّهِ- إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً فَقَالَ یَعْنِی بِذَلِکَ وُجُوبَهَا عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ لَیْسَ لَهَا وَقْتٌ مَنْ تَرَکَهُ أَفْرَطَ الصَّلَاةَ وَ لَکِنْ لَهَا تَضْیِیعٌ (6).

**[ترجمه]و در روایتی دیگر از زراره از امام محمد باقر علیه السلام درباره قول خداوند متعال «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» روایت شده که فرمود: مقصود خداوند، وجوب نماز بر مؤمنان است و وقتی از برای آن نیست. هر کس آن را ترک کند، نماز را رها کرده ولی آن را ضایع نکرده است. - . تفسیر عیاشی 1 : 274 -

**[ترجمه]

«31»

وَ مِنْهُ، عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ عَوَّاضٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَالَ- إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قَالَ إِنَّمَا عَنَی وُجُوبَهَا عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ لَمْ یَعْنِ غَیْرَهُ (7).

ص: 354


1- 1. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 273.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 274.
3- 3. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 274.
4- 4. سورة ص: 33.
5- 5. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 274.
6- 6. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 274.
7- 7. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 274.

**[ترجمه]از العیاشی: از عبد الحمید بن عوّاض از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: خداوند فرمود: « إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً » فرمود: مقصود خداوند وجوب نماز بر مؤمنان است و مقصود دیگری غیر از آن ندارد. - . تفسیر عیاشی 1 : 274 -

**[ترجمه]

«32»

وَ مِنْهُ، عَنْ عُبَیْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَوْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ- إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قَالَ کِتَابٌ وَاجِبٌ أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ مِثْلَ وَقْتِ الْحَجِّ وَ لَا رَمَضَانَ إِذَا فَاتَکَ فَقَدْ فَاتَکَ وَ إِنَّ الصَّلَاةَ إِذَا صَلَّیْتَ فَقَدْ صَلَّیْتَ (1).

**[ترجمه]از العیاشی: از عبید از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام روایت شده که گفت: از او درباره قول خداوند: «إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» پرسیدم، فرمود: یعنی: کتابی واجب، اما این فریضه مثل وقت حج و رمضان نیست که چون از دست تو رود، از دست رفته باشد. نماز را هر وقت بخوانی خوانده ای. - . تفسیر عیاشی 1 : 274 -

**[ترجمه]

«33»

وَ مِنْهُ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ الْعَمْرَکِیِّ عَنِ الْعُبَیْدِیِّ عَنْ یُونُسَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ: لِکُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَانِ وَ وَقْتُ یَوْمِ الْجُمُعَةِ زَوَالُ الشَّمْسِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ قَالَ یَعْدِلُونَ بَیْنَ الظُّلُمَاتِ وَ النُّورِ وَ بَیْنَ الْجَوْرِ وَ الْعَدْلِ (2).

**[ترجمه]از تفسیر عیاشی: از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: هر نمازی دو وقت دارد و وقت روز جمعه، زوال آفتاب(ظهر) است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ»، - . انعام / 1 - {ستایش خدایی را که آسمان ها و زمین را آفرید، و تاریکی ها و روشنایی را پدید آورد. با این همه، کسانی که کفر ورزیده اند، [غیر او را] با پروردگار خود برابر می کنند.} فرمود: تاریکی ها را با نور و ستم را با عدل برابر می کنند. - . تفسیر عیاشی 1 : 354 -

**[ترجمه]

بیان

لعله علی هذا التأویل قوله بِرَبِّهِمْ متعلق بقوله کَفَرُوا و مناسبة الآیة للمقام لعلها من جهة أن المخالفین یعدلون بین أجزاء النور و أجزاء الظلمة و لا یفرقون بین الجمعة و غیرها و لا بین وقت الفضیلة و وقت الإجزاء و للظلمات و النور تأویل و هو الجور و العدل و هم یعدلون بینهما أیضا و یقولون بخلافة العادل و الجائر.

**[ترجمه]شاید بنا بر این تأویل، قولش «بربّهم» متعلق به قولش «کفروا» باشد و مناسبت این آیه با مقام، شاید از این جهت باشد که مخالفان اجزای نور را با اجزای تاریکی برابر می کنند و بین جمعه و غیر آن و بین وقت فضیلت و وقت کفایت تفاوتی قائل نمی شوند و ظلمات و نور تفسیری دارد و تفسیر آن ستم و عدل است و آن ها این دو را نیز برابر می دانند و به خلافت عادل و ستمکار معتقدند.

**[ترجمه]

«34»

السَّرَائِرُ، مِنْ کِتَابِ حَرِیزٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ الْوَقْتِ أَبَداً أَفْضَلُ فَعَجِّلِ الْخَیْرَ مَا اسْتَطَعْتَ وَ أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ مَا دَامَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَ (3).

**[ترجمه]السرائر: از کتاب حریز نقل کرده که امام محمد باقر علیه السلام فرمود: بدان که اول وقت همواره بهتر است، هر چه می توانی به سوی خیر شتاب کن و محبوب ترین اعمال در نزد خداوند تعالی ذکر اوست هر چند اندک باشد، تا زمانی که بنده بر آن مداومت ورزد. - . السرائر : 472 -

**[ترجمه]

«35»

الْعَیَّاشِیُّ، عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ مِنَ الصَّلَوَاتِ قَالَ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قُلْتُ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ فِی کِتَابِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا فِیمَا بَیْنَ دُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ أَرْبَعُ

ص: 355


1- 1. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 274.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ ج 1 ص 354، و الآیة فی أول سورة الأنعام.
3- 3. السرائر ص 472.

صَلَوَاتٍ سَمَّاهُنَّ وَ بَیَّنَهُنَّ وَ وَقَّتَهُنَّ وَ غَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ وَ قَالَ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً هَذِهِ الْخَامِسَةُ(1).

**[ترجمه]العیاشی: از زراره از امام باقر علیه السلام روایت شده که گفته است: از آن جناب درباره نمازهائی که خداوند واجب کرده سؤال کردم. فرمود: پنج نماز در شب و روز. عرض کردم: آیا خداوند آن ها را نام نهاده و در کتاب خویش آن ها را بیان کرده است؟ فرمود: آری، خداوند به پیامبر خویش صلی الله علیه و آله فرمود: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ»، - . اسری / 78 -

{نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکی شب برپادار.} و دلوک آفتاب زوال آن است. ما بین دلوک آفتاب تا غسق شب چهار نماز وجود دارد که خداوند آن ها را نام نهاده و بیان نموده و وقتشان را تعیین کرده است و «غسق اللیل» نیمه شب است و فرمود: « وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً » - . اسری / 78 - {و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است.} این پنجمین نماز است. - . تفسیر عیاشی 2 : 308 -

**[ترجمه]

«36»

وَ مِنْهُ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ قَالَ دُلُوکُ الشَّمْسِ زَوَالُهَا عِنْدَ کَبِدِ السَّمَاءِ- إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ إِلَی انْتِصَافِ اللَّیْلِ فَرَضَ اللَّهُ فِیمَا بَیْنَهُمَا أَرْبَعَ صَلَوَاتٍ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ- وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ یَعْنِی الْقِرَاءَةَ- إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً قَالَ یَجْتَمِعُ فِی صَلَاةِ الْغَدَاةِ حَرَسُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ قَالَ وَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَیْنِ لَیْسَ نَفْلٌ إِلَّا السُّبْحَةَ الَّتِی جَرَتْ بِهَا السُّنَّةُ أَمَامَهَا- قُرْآنَ الْفَجْرِ قَالَ رَکْعَتَانِ الْفَجْرِ وَ وَضَعَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ وَقَّتَهُنَّ لِلنَّاسِ (2).

**[ترجمه]تفسیر عیاشی: از زراره روایت کرده که گفته است: از امام صادق علیه السلام درباره این آیه پرسیدم: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» فرمود: «دلوک الشمس» یعنی کنار رفتن آفتاب در دل آسمان. «إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» یعنی: تا نیمه شب. خداوند بین این دو زمان، چهار نماز را واجب کرده است: ظهر و عصر و مغرب و عشا. «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ» یعنی: قرائت. «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً » فرمود: فرشتگان نگهبان شب و روز در نماز صبح جمع می شوند و وقتی آفتاب رو به زوال نهاد، وقت دو نماز وارد می شود. نافله ای ندارد مگر تسبیحی که سنت در برابر آن جاری شده است. فرمود: «قُرْآنَ الْفَجْرِ» دو رکعت صبح است و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن ها را وضع کرد و وقت آن ها را برای مردم تعیین نمود. - . تفسیر عیاشی 2 : 308 و آیه در سوره اسری : 78 -

**[ترجمه]

«37»

وَ مِنْهُ، عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: فِی قَوْلِ اللَّهِ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ قَالَ زَوَالُهَا إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ إِلَی نِصْفِ اللَّیْلِ ذَلِکَ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ وَضَعَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ وَقَّتَهُنَّ لِلنَّاسِ- وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ صَلَاةُ الْغَدَاةِ.

وَ قَالَ مُحَمَّدٌ الْحَلَبِیُّ عَنْ أَحَدِهِمَا: وَ غَسَقُ اللَّیْلِ نِصْفُهَا بَلْ زَوَالُهَا وَ قَالَ أُفْرِدَ الْغَدَاةُ وَ قَالَ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً فَرَکْعَتَا الْفَجْرِ یَحْضُرُهُمَا الْمَلَائِکَةُ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ(3).

**[ترجمه]از العیاشی: از زراره از امام باقر علیه السلام روایت شده که حضرت درباره قول خداوند «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» فرمود: منظور زوال آفتاب است تا «غسق اللیل» یعنی نیمه شب و آن چهار نماز است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را تعیین کرده و زمانشان را برای مردم مقرر داشته است. «قُرْآنَ الْفَجْرِ» یعنی: نماز صبح.

محمد حلبی از یکی از دو امام باقر یا صادق علیهما السلام روایت کرده است: و غسق اللیل نیمه شب و بلکه زوال آن است و فرمود: نماز صبح به تنهائی مقرر شده و فرمود: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً » منظور دو رکعت صبح است که فرشتگان شب و روز در آن حضور دارند. - . تفسیر عیاشی 2 : 309 -

**[ترجمه]

«38»

وَ مِنْهُ، عَنْ سَعِیدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ مُغْضَبٌ وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِنَا وَ هُوَ یَقُولُ تُصَلُّونَ قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ قَالَ وَ هُمْ سُکُوتٌ قَالَ فَقُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ مَا نُصَلِّی حَتَّی یُؤَذِّنَ مُؤَذِّنُ مَکَّةَ قَالَ فَلَا بَأْسَ أَمَا إِنَّهُ إِذَا أَذَّنَ فَقَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ فَقَدْ دَخَلَتْ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ فِیمَا بَیْنَ هَذَیْنِ الْوَقْتَیْنِ وَ أَفْرَدَ صَلَاةَ الْفَجْرِ فَقَالَ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً فَمَنْ صَلَّی قَبْلَ أَنْ تَزُولَ

ص: 356


1- 1. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 308، و الآیة فی سورة الإسراء: 78.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 308، و الآیة فی سورة الإسراء: 78.
3- 3. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 309.

الشَّمْسُ فَلَا صَلَاةَ لَهُ (1).

**[ترجمه]از العیاشی: از سعید اعرج روایت شده که گفت: بر محضر امام صادق علیه السلام وارد شدم در حالی که حضرت خشمگین بود و عده ای از اصحاب ما در محضر حضرت بودند و آن حضرت می فرمود: پیش از زوال آفتاب نماز می گزارید؟ - گوید: - آن ها ساکت بودند. - گوید: - عرض کردم: اصلحک الله! ما نماز نمی گزاریم تا وقتی که مؤذّن مکه اذان بگوید. فرمود: ایرادی ندارد، بدانید که وقتی او اذان می گوید، آفتاب رو به زوال نهاده است. سپس فرمود: خداوند می فرماید: {نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکی شب برپادار.} که چهار نماز بین این دو وقت وارد شده است و نماز صبح را به صورت جداگانه قرار داده و فرموده است: {و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است.} پس هر کس قبل از زوال آفتاب نماز بخواند، نمازش پذیرفته نیست. - . تفسیر عیاشی 2 : 309 -

**[ترجمه]

بیان

یدل علی جواز الاعتماد علی المؤذنین فی دخول الوقت و إن کانوا مخالفین بل ربما یستدل به علی العمل بخبر الموثق (2)

و قد یحمل علی ما إذا حصل العلم باتفاق جماعة من المؤذنین علی الأذان بحیث یستحیل تواطؤهم علی الکذب و هو بعید و ظاهر المعتبر أنه یجوز التعویل علی أذان الثقة الذی یعرف منه الاستظهار عند التمکن من العلم لقول النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: الْمُؤَذِّنُونَ أُمَنَاءُ.

وَ رَوَی الشَّیْخُ (3) عَنْ ذَرِیحٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام صَلِّ الْجُمُعَةَ بِأَذَانِ هَؤُلَاءِ فَإِنَّهُمْ أَشَدُّ شَیْ ءٍ مُوَاظَبَةً عَلَی الْوَقْتِ.

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْقَسْرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَخَافُ أَنْ نَکُونَ نُصَلِّی الْجُمُعَةَ قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ قَالَ إِنَّمَا ذَاکَ عَلَی الْمُؤَذِّنِینَ (4).

و یعارضها خبر علی بن جعفر المتقدم و یمکن حمله علی الکراهة جمعا أو حمل تلک الأخبار علی حصول العلم و الثانی أحوط.

و أما الاعتماد علی شهادة العدلین فظاهر الأکثر الجواز و فی العدل الواحد عدم الجواز و ظاهر المبسوط عدم جواز التعویل علی الغیر مع عدم المانع مطلقا و هو أحوط.

**[ترجمه]اشاره دارد بر جواز اعتماد بر مؤذنان در دخول وقت؛ اگر چه مخالفین باشند، بلکه شاید از آن به عمل به خبر موثق - . و در آن آمده است که اذان مؤذن با عدم انکارش توسط عموم مسلمانان مورد احتیاط است، پس عدم انکار آنان بر او دلیلی است بر تأیید وقت توسط آنان، بر خلاف حدیث ثقه، که تنها همین یک خبر است. -

استدلال شود، و ممکن است بر زمانی حمل شود که با اتفاق نظر عده ای از مؤذنان بر اذان علم حاصل شود به طوری که توافق آنان بر دروغ محال شود و آن بعید است و ظاهر المعتبر این است که اعتماد بر اذان ثقه ای که در صورت دست یافتن به علم، احتیاط از آن فهمیده می شود، مجاز است، به خاطر قول پیامبر صلی الله علیه و آله: موذنان مورد اطمینانند.

شیخ - . ر.ک: التهذیب 1 : 317 -

از ذریح روایت کرده که گفته است: امام صادق علیه السلام به من فرمود: نماز جمعه را با اذان آنان بخوان که آنان در مواظبت بر وقت محکم هستند.

از محمد بن خالد قسری روایت شده که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: می ترسم نماز جمعه را پیش از وقت زوال آفتاب بخوانیم. فرمود: این بر گردن مؤذنان است. - . ر.ک: التهذیب 1 : 323، باب عمل در شب و روز جمعه. -

خبر پیشین علی بن جعفر با آن در تعارض است و می توان آن را برای جمع بین دو روایت، حمل بر کراهت نمود؛ یا آن روایات را بر حصول علم حمل کرد و قول دوم احوط است.

و اما ظاهر اکثریت در اعتماد بر شهادت دو عادل، جواز است و در یک عادل عدم جواز و ظاهر المبسوط، عدم جواز اعتماد بر دیگری با وجود نبود مانع به طور کلی است و آن احوط است.

**[ترجمه]

«39»

الْعَیَّاشِیُّ، عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: عَنْ قَوْلِهِ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ قَالَ جُمِعَتِ الصَّلَاةُ کُلُّهُنَّ وَ دُلُوکُ الشَّمْسِ زَوَالُهَا وَ غَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ وَ قَالَ إِنَّهُ یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ کُلَّ لَیْلَةٍ إِذَا انْتَصَفَ اللَّیْلُ مَنْ رَقَدَ عَنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ إِلَی هَذِهِ السَّاعَةِ فَلَا نَامَتْ عَیْنَاهُ- وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ قَالَ صَلَاةُ الصُّبْحِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ کانَ مَشْهُوداً

ص: 357


1- 1. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 309.
2- 2. و فیه أن أذان المؤذن مستظهر بعدم انکار عامة المسلمین علیه، فعدم انکارهم علیه دلیل تأییدهم للوقت بخلاف خبر الثقة، فانه خبر واحد.
3- 3. راجع التهذیب ج 1 ص 317.
4- 4. راجع التهذیب ج 1 ص 323، باب العمل فی لیلة الجمعة و یومها.

قَالَ تَحْضُرُهُ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ(1).

**[ترجمه]العیاشی: از امام باقر و امام صادق علیه السلام درباره قول خدای تعالی: « أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ » روایت شده که فرمودند: تمام نمازها [در این وقت] جمع شده اند و دلوک الشمس یعنی: زوال آن و غسق اللیل یعنی نیمه شب و فرمودند: هر شب به هنگام نیمه شب هاتفی از آسمان ندا می دهد: هر کس تا این ساعت از نماز عشا خواب مانده، چشمانش نخوابد. و فرمود: « وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ » نماز صبح است و اما قولش « کانَ مَشْهُوداً » یعنی: فرشتگان شب و روز در آن حضور می یابند. - . تفسیر عیاشی 2 : 309 -

**[ترجمه]

«40»

وَ مِنْهُ، عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ أَرْبَعَ صَلَوَاتٍ أَوَّلُ وَقْتِهَا مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَی انْتِصَافِ اللَّیْلِ مِنْهَا صَلَاتَانِ أَوَّلُ وَقْتِهِمَا مِنْ عِنْدِ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَی غُرُوبِهَا إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ وَ مِنْهَا صَلَاتَانِ أَوَّلُ وَقْتِهِمَا مِنْ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَی انْتِصَافِ اللَّیْلِ إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ (2).

**[ترجمه]از العیاشی: از امام صادق علیه السلام روایت شده است که در مورد قول خدای تعالی: « أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ » فرمود: خداوند چهار نماز را واجب کرده که اول وقت آن از زوال آفتاب است تا نیمه شب. از آن جمله دو نماز است که اول وقت آن دو، از زمان زوال آفتاب است تا غروب آن، ولی ظهر قبل از عصر است؛ و دو نماز دیگر هم هستند که اول وقت آن دو از غروب آفتاب است تا نیمه شب، ولی مغرب قبل از عشاست. - . تفسیر عیاشی 2 : 310 -

**[ترجمه]

بیان

هذا الخبر و أمثاله مما استدل به للصدوق رحمه الله علی اشتراک الوقت بین الصلاتین من أوله إلی آخره من غیر اختصاص کما مر و ربما یؤول بأن المراد بدخول الوقتین دخولهما موزعین علی الصلاتین کما یشعر به قولهم علیهم السلام فی بعض الأخبار إذا زالت الشمس دخل وقت الظهر و العصر جمیعا إلا أن هذه قبل هذه و قال المحقق رحمه الله فی المعتبر بعد إیراد تلک الروایات و یمکن أن یتأول ذلک من وجوه أحدها أن الحدیث تضمن إلا أن هذه قبل هذه و ذلک یدل علی أن المراد بالاشتراک ما بعد الاختصاص.

الثانی أنه لم یکن للظهر وقت مقدر بل أی وقت فرض وقوعها فیه أمکن وقوعها فیما هو أقل منه حتی لو کانت الظهر تسبیحة کصلاة شدة الخوف کانت العصر بعدها و لأنه لو ظن الزوال و صلی ثم دخل الوقت قبل إکمالها بلحظة أمکن وقوع العصر فی أول الوقت إلا ذلک القدر فلقلة الوقت و عدم ضبطه کان التعبیر عنه بما ذکر فی الروایة ألخص العبارات و أحسنها.

الثالث أن هذا الإطلاق مقید فی روایة ابن فرقد عن بعض أصحابنا عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا زالت الشمس دخل وقت الظهر فإذا مضی قدر أربع رکعات دخل وقت الظهر و العصر حتی یبقی من الشمس مقدار ما یصلی أربع رکعات

ص: 358


1- 1. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 309.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 310.

فإذا بقی مقدار ذلک فقد خرج وقت الظهر و بقی وقت العصر حتی تغیب الشمس (1).

و أخبار الأئمة علیهم السلام و إن تعددت فی حکم الخبر الواحد انتهی.

و لا یخفی قوة ما اختاره و إن أمکن المناقشة فی بعض ما ذکره قدس سره و المسألة لا تخلو من إشکال.

**[ترجمه]این روایت و امثال آن از مواردی است که صدوق - رحمه الله - بر اشتراک وقت بین دو نماز از اول تا آخر آن بدون اختصاص استدلال کرده است چنانچه گذشت و شاید تأویل شود به اینکه مراد از دخول دو وقت، دخول آن دو به صورت تقسیم شده بر دو نماز است؛ چنانچه از قول آن بزرگواران علیهم السلام در برخی از روایات برداشت می شود که وقتی آفتاب رو به زوال نهاد، وقت هر دو نماز ظهر و عصر فرا می رسد، ولی ظهر قبل از عصر است؛ و محقق - رحمه الله - در المعتبر بعد از ایراد آن روایات گفته است: و می توان آن را از وجوهی تفسیر کرد که یکی از آن ها عبارت است از اینکه حدیث شامل «إلا أن هذه قبل هذه» است و آن اشاره دارد بر اینکه مراد از اشتراک، بعد از اختصاص است.

دوم اینکه ظهر وقت مقرری نداشته، بلکه هر وقتی که فرض شود که در آن واجب انجام شده یا وقوع آن در وقتی کمتر از آن نیز ممکن باشد، به طوری که اگر ظهر تسبیحی بود مثل نماز شدت خوف، نماز عصر بعد از آن خواهد بود و به این دلیل که اگر کسی گمان کند زوال رسیده و نماز بخواند و سپس یک لحظه قبل از تمام شدن نماز، وقت فرا رسد، وقوع عصر در اول وقت ممکن می شود، ولی این اندازه به خاطر کمی وقت است و عدم ثبت آن با خلاصه ترین و زیباترین عباراتی که در روایت ذکر شده، تعبیر شده است.

سوم اینکه این اطلاق در روایت ابن فرقد که از برخی اصحاب ما از امام صادق علیه السلام روایت شده، مقید است که فرمود: وقتی آفتاب رو به زوال نهاد وقت ظهر فرا می رسد، پس وقتی به اندازه چهار رکعت گذشت، وقت ظهر و عصر فرا می رسد تا اینکه به اندازه خواندن چهار رکعت از آفتاب باقی بماند، وقتی به این مقدار از آن باقی ماند وقت ظهر خارج می شود و وقت عصر باقی می ماند تا زمانی که آفتاب غروب کند. - . آن را در التهذیب ج1 ص 140 به صورت مرسل روایت کرده است. - و

اخبار امامان علیهم السلام هر چند متعدد هستند ولی در حکم روایتی واحدند. پایان.

قوت آنچه او برگزیده پنهان نیست؛ هر چند که مناقشه در برخی مواردی که او - قدس سرّه - ذکر کرده ممکن است و مسأله خالی از اشکال نیست.

**[ترجمه]

«41»

الْعَیَّاشِیُّ، عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْخَادِمِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی علیه السلام قَالَ: مَا بَیْنَ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَی سُقُوطِ الْقُرْصِ غَسَقٌ (2).

**[ترجمه]العیاشی: از امام کاظم علیه السلام روایت شده که فرمود: بین غروب آفتاب تا فرو رفتن قرص [ماه]، غسق است. - . تفسیر عیاشی 2 : 310 -

**[ترجمه]

«42»

إِخْتِیَارُ الرِّجَالِ لِلْکَشِّیِّ، عَنْ حَمْدَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: کُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَا وَ حُمْرَانُ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ مَا تَقُولُ فِیمَا یَقُولُ زُرَارَةُ فَقَدْ خَالَفْتُهُ فِیهِ قَالَ فَمَا هُوَ قَالَ یَزْعُمُ أَنَّ مَوَاقِیتَ الصَّلَاةِ مُفَوَّضَةٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ الَّذِی وَضَعَهَا قَالَ فَمَا تَقُولُ أَنْتَ قَالَ قُلْتُ إِنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام أَتَاهُ فِی الْیَوْمِ الْأَوَّلِ بِالْوَقْتِ الْأَوَّلِ وَ فِی الْیَوْمِ الثَّانِی بِالْوَقْتِ الْأَخِیرِ ثُمَّ قَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ مَا بَیْنَهُمَا وَقْتٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا حُمْرَانُ- زُرَارَةُ یَقُولُ إِنَّمَا جَاءَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام مُشِیراً عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ صَدَقَ زُرَارَةُ جَعَلَ اللَّهُ ذَلِکَ إِلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَوَضَعَهُ وَ أَشَارَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ (3).

**[ترجمه]اختیار الرجال کشّی: از زراره روایت کرده که گفته است: من و حمران نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودیم که حمران به حضرت عرض کرد: نظر شما درباره آنچه زراره می گوید و من در مورد آن با او مخالفت کرده ام چیست؟ فرمود: چه چیزی گفته؟ گفت: او ادعا می کند که مواقیت نماز بر عهده رسول خدا صلی الله علیه و آله سپرده شده و اوست که آن را وضع کرده است. فرمود: تو چه می گوئی؟ گفت: من گفتم که جبرئیل علیه السلام آن را در روز اول با وقت اول و در روز دوم با وقت آخر به خدمت حضرت آورد. سپس جبرئیل عرض کرد: ای محمد! بین این دو زمان، وقتی است. حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای حمران! زراره می گوید: جبرئیل علیه السلام با اشاره نزد محمد صلی الله علیه و آله آمد و زراره راست گفته است. خداوند آن را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله سپرد و حضرت نیز آن را وضع کرد و جبرئیل به آن اشاره نمود. - . رجال کشّی : 130 ذیل شماره 62 -

**[ترجمه]

«43»

فَلَاحُ السَّائِلِ، مِنْ کِتَابِ مَدِینَةِ الْعِلْمِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: فَضْلُ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَی الْأَخِیرِ کَفَضْلِ الْآخِرَةِ عَلَی الدُّنْیَا(4).

وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: لَفَضْلُ الْوَقْتِ الْأَوَّلِ عَلَی الْآخِرِ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنْ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ (5).

**[ترجمه]فلاح السائل: از کتاب مدینة العلم با اسنادش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: فضیلت اول وقت بر آخر وقت، مانند فضیلت آخرت بر دنیاست. - . فلاح السائل : 155 -

با اسناد از آن امام علیه السلام روایت شده که فرمود: فضیلت اول وقت بر آخر وقت، برای مؤمن از مال و فرزندش بهتر است. - . فلاح السائل : 155 -

**[ترجمه]

«44»

تَفْسِیرُ النُّعْمَانِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ

ص: 359


1- 1. رواه فی التهذیب ج 1 ص 140، لکنه مرسل.
2- 2. تفسیر العیّاشیّ ج 2 ص 310.
3- 3. رجال الکشّیّ ص 130 تحت الرقم 62.
4- 4. فلاح السائل ص 155.
5- 5. فلاح السائل ص 155.

علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ: أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِذَا حَجَبَ عَنْ عِبَادِهِ عَیْنَ الشَّمْسِ الَّتِی جَعَلَهَا دَلِیلًا عَلَی أَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ فَمُوَسَّعٌ عَلَیْهِمْ تَأْخِیرُ الصَّلَوَاتِ لِیَتَبَیَّنَ لَهُمُ الْوَقْتُ بِظُهُورِهَا وَ یَسْتَیْقِنُوا أَنَّهَا قَدْ زَالَتْ (1).

**[ترجمه]تفسیر نعمانی: با اسنادش از امام صادق علیه السلام از پدرانش از امیر المؤمنین علیه السلام در حدیثی طولانی روایت شده که وقتی خداوند تعالی قرص خورشید را که آن را راهنمائی بر اوقات نمازها قرار داده بود، از بندگانش پنهان کرد، تأخیر نمازها بر آنان وسعت یافت تا با طلوع آن، وقت بر آنان روشن شود و اطمینان یابند که رو به زوال نهاده است. - . ر.ک: بحار الأنوار 93 : 14 -

**[ترجمه]

«45»

الْإِخْتِصَاصُ، لِلْمُفِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ (2) الْآیَةَ فَقَالَ إِنَّ لِلشَّمْسِ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَوَّلُ سَجْدَةٍ إِذَا صَارَتْ (3)

فِی طُولِ السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ قُلْتُ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ ذَاکَ الْفَجْرُ الْکَاذِبُ لِأَنَّ الشَّمْسَ تَخْرُجُ سَاجِدَةً وَ هِیَ فِی طَرَفِ الْأَرْضِ فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا طَلَعَ الْفَجْرُ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَ أَمَّا السَّجْدَةُ الثَّانِیَةُ فَإِنَّهَا إِذَا صَارَتْ فِی وَسَطِ الْقُبَّةِ

وَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ رَکَدَتْ قَبْلَ الزَّوَالِ فَإِذَا صَارَتْ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ رَکَدَتْ وَ سَجَدَتْ فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا زَالَتْ عَنْ وَسَطِ الْقُبَّةِ فَیَدْخُلُ وَقْتُ صَلَاةِ الزَّوَالِ وَ أَمَّا السَّجْدَةُ الثَّالِثَةُ فَإِنَّهَا إِذَا غَابَتْ مِنَ الْأُفُقِ خَرَّتْ سَاجِدَةً فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا زَالَ اللَّیْلُ کَمَا أَنَّهَا حِینَ زَالَتْ وَسَطَ السَّمَاءِ دَخَلَ وَقْتُ الزَّوَالِ زَوَالِ النَّهَارِ(4).

**[ترجمه]الإختصاص مفید: از ابو صبّاح کنانی روایت شده است: از امام صادق علیه السلام درباره این قول خداوند پرسیدم: « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ»، - . حج / 18 -

{آیا ندانستی که خداست که هر کس در آسمان ها و هر کس در زمین است، و خورشید و ماه و [تمام] ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان...} ادامه آیه، فرمود: آفتاب هر شبانه روز چهار سجده دارد؛ اولین سجده زمانی است که پیش از طلوع سپیده، به طول آسمان برسد. عرض کردم: بلی فدایت گردم. فرمود: آن فجر کاذب است؛ زیرا آفتاب سجده کنان خارج می شود در حالی که در کناره زمین است، و وقتی از سجده خویش سر بلند کرد، سپیده طلوع می کند و وقت نماز فرا می رسد و اما سجده دوم؛ وقتی که آفتاب در میانه آسمان قرار بگیرد و روز بالا آید، پیش از زوال می ایستد و در این وقت در مقابل عرش ایستاده و به سجده می رود. وقتی از سجده خویش برخیزد از میانه آسمان رو به پائین رفته و مایل می شود و وقت نماز ظهر فرا می رسد و اما سجده سوم زمانی است که از افق پنهان گردد و به سجده افتد، وقتی از سجده خویش برخیزد، شب از نیمه می گذرد و زوال می یابد؛ همانطور که وقتی آفتاب از میانه آسمان رو به افول نهاد، وقت زوال، یعنی زوال روز فرا می رسد. - . الاختصاص : 214 و 213 -

**[ترجمه]

بیان

الظاهر أن السجدة فی تلک الآیة کنایة عن تذلل تلک الأشیاء عند قدرته و عدم تأبیها عن تدبیره و کونها مسخرة لأمره أو دلالتها بذلها علی عظمة مدبرها فإن السجود فی اللغة تذلل مع تطامن قال الشاعر:

ص: 360


1- 1. راجع بحار الأنوار ج 93 ص 14 الطبعة الحدیثة هذه، و أخرجه الحرّ العاملیّ فی الوسائل عن رسالة المحکم و المتشابه ص 21.
2- 2. الحجّ: 18.
3- 3. زاد هاهنا فی المصدر المطبوع عن بعض النسخ[ فی طرف الافق حین یخرج الفلک من الأرض إذا رأیت البیاض المضی ء].
4- 4. الاختصاص ص 213 و 214.

تری الأکم فیها سجدا للحوافر

فلعل تخصیص تلک الأوقات بسجود الشمس لکون أثر الذل و التسخیر فیها عندها أظهر من سائر الأوقات و الدلالة علی المدبر و الصانع فیها أبین.

أما الصبح فلأنه أول ظهور انقیادها بعد غفلة الناس عنها بالغروب و بدو ظهور أثر النعمة بها و لأن الظهور بعد الخفاء و الوجود بعد العدم و الکمال بعد النقص من لوازم الإمکان.

و أما عند الزوال فلأنها تأخذ فی الهبوط بعد الصعود و فی النقص بعد القوة و هو دلیل العجز و الإمکان و التسخیر و أیضا فی تلک الحالة تتم النعمة بوجودها لوصولها إلی الکمال فدلت علی کمال قدرة مدبرها و رحمته.

و کذا عند الغروب و الأفول سجدت و أقرت لمدبرها بالقدرة و لنفسها بالعجز و التسخیر فناسب تلک الحالة أن یتذکر الناس مدبرها و یعبدوه و یعلموا أن لا بقاء لشی ء من الممکنات فینبغی قطع التعلق عنها و التوجه إلی من لا یعتریه نقص و لا عجز و لا زوال و أیضا أبدل نعمة الیوم بنعمة أخری هی اللیل فناسب أن یعبدوه و یشکروه و الارتفاع من السجود عند زوال اللیل لأنها تأخذ فی الارتفاع بعد الانحطاط فکأنها رفعت رأسها من السجدة(1)

و لعل فیه إیماء بأن نصف اللیل إنما هو عند تجاوزها من دائرة نصف النهار تحت الأرض فیناسب رأی من جعل ما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس من اللیل و سیأتی القول فیه.

و الرکود السکون و الثبات و أول هاهنا بعدم ظهور حرکتها بقدر یعتد بها عند الزوال و عدم ظهور زیادة الظل حینئذ(2) إذ لو قیل بالرکود حقیقة عند زوال

ص: 361


1- 1. و للمؤلف قدّس سرّه بیان آخر للحدیث حیث أخرجه فی کتاب السماء و العالم، راجع ج 58 ص 164- 165. من هذه الطبعة.
2- 2. اذا اعتبرنا الظل، فالامر واضح، فان رکود الظل حین رجوع الفی ء قطعی بحسب الواقع قلیلا و بحسب الحس أکثر.

الشمس فی کل بلد یلزم سکونها دائما إذ کل نقطة من مدار الشمس محاذیة لسمت رأس أفق من الآفاق و تخصیص الرکود بأفق خاص کمکة أو المدینة مع بعده یستلزم سکونها فی البلاد الأخری بحسبها فی أوقات أخری فإن ظهر مکة یقع فی وقت الضحی فی بلد آخر فیلزم رکودها فی ضحی ذلک البلد و هو فی غایة البعد و قد مر القول فیه و السکوت عن تلک الأخبار البعیدة عن ظواهر العقول و التسلیم إجمالا لما قصد المعصوم بها علی تقدیر ثبوتها أحوط و أولی.

ثم اعلم أنه سقطت من النسخ إحدی السجدات و الظاهر أنه کان کذا فإذا ارتفعت من سجودها دخل وقت المغرب و أما السجدة الرابعة فإذا صارت فی وسط القبة تحت الأرض فإذا ارتفعت من سجودها زال اللیل.

**[ترجمه]ظاهر این است که سجده در آن آیه کنایه است از فروتنی آن اشیا در برابر قدرت خداوند و عدم خودداری آنان از تدبیر او و مسخر بودن آنان در برابر فرمان او؛ یا اشاره آیه بر خواری آنان در برابر عظمت مدبرشان است، چه آنکه سجود در لغت به معنای فروتنی همراه با سر فرود آوردن است. شاعر گفته:

- تپه ها را در آنجا می بینی که در برابر سم ستوران به سجده رفته اند.

شاید اختصاص آن اوقات به سجود آفتاب به این دلیل باشد که تأثیر خواری و تسخیر بر آفتاب در آن لحظات، واضح تر از سایر اوقات و اشاره بر مدبر و سازنده آن در آن لحظه روشن تر است.

اما صبح به این دلیل است که اولین زمان ظهور تسلیم آفتاب بعد از غفلت مردم از آن با غروب، و آغاز ظهور اثر نعمت به وسیله آن است و به این دلیل که ظهور بعد از خفا و وجود بعد از عدم و کمال بعد از نقص، از لوازم امکان است.

و اما زوال به این دلیل است که آفتاب بعد از بالا رفتن فرود می آید و بعد از قوت نقص می یابد و آن دلیل عجز و امکان و تسخیر است و همچنین در آن حالت به خاطر رسیدن آن به کمال، نعمت با وجود آن کامل می شود، پس بر کمال قدرت و رحمت مدبر آن اشاره دارد.

و همینطور به هنگام غروب و افول هم سجده کرده و به قدرت مدبر خود و ناتوانی و تسخیر خود اقرار می کند، پس این حالت مناسبت دارد با اینکه مردم مدبر خویش را به یاد آورند و او را عبادت کنند و بدانند که هیچ یک از ممکنات بقایی ندارند، پس بهتر است از آن دل بکنند و به کسی رو کنند که نقص و عجز و زوالی بدو نرسد؛ و همچنین نعمت روز را به نعمت دیگری یعنی شب تبدیل کرده، پس مناسبت دارد با این حالت که او را عبادت کنند و سپاسش را به جای آورند؛ و بلند شدن از سجود به هنگام گذشتن شب از نیمه، به این دلیل است که آفتاب پس از فرو رفتن شروع به بالا آمدن می کند، گوئی که سر خویش را از سجده - . مؤلف قدس سره این حدیث را به گونه ای دیگر نیز تفسیر کرده است که آن را در کتاب السماء و العالم نیز آورده است. ر.ک: ج 58 : ص 165 – 164 از این چاپ. -

بلند کرده است؛ و شاید در آن اشاره ای باشد به اینکه نیمه شب زمان گذر آفتاب از دایره نصف النهار از زیر زمین است، پس این حالت با نظر کسی متناسب است که بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب را جزء شب قرار داده است و درباره آن سخن خواهیم راند.

و رکود به معنای سکون و ثبات است و در اینجا به عدم مشخص بودن حرکت خورشید به اندازه ای که به هنگام زوال قابل ملاحظه باشد و مشخص نبودن افزایش سایه در چنین زمانی تأویل شده است؛ زیرا اگرحقیقتاً در هر سرزمین به هنگام زوال، معتقد به عدم حرکت آفتاب باشند، در این صورت سکون دائمی آن لازم می­آید؛ زیرا هر نقطه از مدار خورشید در موازات رأس یکی از افق ها قرار دارد و تخصیص سکون به افق خاصی مثل مکه یا مدینه با وجود بُعد آن، مستلزم سکون آفتاب در سایر سرزمین ها بر حسب موقعیت آن ها در اوقات دیگر است؛ زیرا ظهر مکه معادل با صبح شهر دیگری است و سکون خورشید در صبح آن شهر نیز لازم می­آید و این در غایت بُعد است - بسیار بعید است - و در مورد آن صحبت شد و سکوت در برابر آن روایاتِ بعید از ظواهر عقول و تسلیم کلی در برابر مقصود معصوم از آن، بنا بر فرض ثبوت آن، احوط و اولی است.

سپس بدان که یکی از سجده ها از نسخه ها افتاده است و ظاهر این است که اینچنین بوده: و وقتی آفتاب از سجود خویش برخاست، وقت مغرب داخل می شود. و اما سجده چهارم، وقتی است که در میانه آسمان در زیر زمین قرار بگیرد و وقتی که از سجده خویش برخیزد، شب از نیمه می گذرد .

**[ترجمه]

«46»

السَّرَائِرُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: صَلَّیْتُ یَوْماً بِالْمَدِینَةِ الظُّهْرَ وَ السَّمَاءُ مُغِیمَةٌ وَ انْصَرَفْتُ وَ طَلَعَتِ الشَّمْسُ فَإِذَا هِیَ حِینَ زَالَتْ فَأَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ لَا تَعُدْ وَ لَا تَعُودُنَ (1).

**[ترجمه]السرائر: به نقل از کتاب عبد الله بن بکیر از پدرش روایت کرده که گفته است: یک روز نماز ظهر را در مدینه خواندم و آسمان ابری بود. نمازم را به پایان رساندم و آفتاب بیرون آمد و معلوم شد که آفتاب رو به زوال نهاده بوده است. نزد امام صادق علیه السلام آمدم و از حضرت پرسش نمودم. حضرت فرمود: اعاده نکن و نباید اعاده کنی. - . السرائر : 483 -

**[ترجمه]

بیان

قال الجوهری الغیم السحاب و قد غامت السماء و أغامت و أغیمت و تغیمت کله بمعنی و قال فی التهذیب (2)

بعد إیراد تلک الروایة فالموجه فی هذا الخبر أنه إنما نهاه عن المعاودة إلی مثله لأن ذلک فعل من لا یصلی النوافل و لا ینبغی الاستمرار علی ترک النوافل و إنما یسوغ ذلک عند العوارض و العلل انتهی.

و الأظهر أنه لما صلی بالظن فظهر أنه کان صلاته فی الوقت حکم علیه السلام بصحة صلاته و نهاه عن أن یصلی بعد ذلک قبل حصول الیقین بالوقت تنزیها علی المشهور لعدم إمکان تحصیل العلم للغیم و تحریما علی قول ابن الجنید و جماعة فیدل علی مختارهم علی أنه لو خالف و أوقع صلاته قبل العلم و ظهر وقوعها فی الوقت تکون صحیحة و إن کان فعل محرما و مع العلم بالمسألة مشکل و الظاهر

ص: 362


1- 1. السرائر ص 483.
2- 2. التهذیب ج 1 ص 206.

هنا الجهل و یحتمل أن یکون المراد بقوله حین زالت وقوع الزوال فی أثناء صلاته و هو احتمال قریب فیدل علی المشهور فی ذلک کما عرفت.

**[ترجمه]جوهری گفته است: «غیم» ابر است و «غامت السماء و أغام و أُغیمت و تغیّمت» همه به یک معناست - یعنی آسمان ابری شد- و در التهذیب بعد از وارد کردن آن روایت گفته است: موجه در این خبر این است که او را از تکرار دوباره چنین کاری باز داشته است؛ زیرا این کار کسی است که نافله نمی خواند، و مداومت بر ترک نوافل شایسته نیست و این کار تنها به هنگام عوارض و بیماری ها مجاز است. پایان.

اظهر این است که وقتی او با گمان نماز گزارد و مشخص شد که نمازش در وقت بوده، حضرت علیه السلام حکم به صحت نماز او داد و او را نهی کرد به نحو نهی تنزیهی بنا بر نظر مشهور از اینکه بعد از آن، پیش از حصول یقین به وقت نماز بخواند، به دلیل عدم امکان حصول علم به خاطر ابری بودن هوا، و نهی تحریمی کرد بنا بر قول ابن جنید و عده ای. پس بنا بر قول ابن جنید و این عده، اگر او مخالفت کند و قبل از علم به ورود وقت، نمازش را بخواند و بعد معلوم شود که در وقت واقع شده است، نمازش صحیح است اگر چه فعل حرامی مرتکب شده است؛ ولی با علم به مساله حکم به صحت نماز مشکل است و ظاهرا این مساله در مورد جهل است و احتمال دارد که مقصودش از زوال خورشید وقوع زوال در اثنای نماز باشد و این احتمال نزدیک به واقع است و منطبق با قول مشهور است که قبلا دانستی.

**[ترجمه]

«47»

السَّرَائِرُ، مِنْ کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَعْقُوبَ الْهَاشِمِیِّ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا یُفُوتُ الصَّلَاةُ مَنْ أَرَادَ الصَّلَاةَ- لَا تَفُوتُ صَلَاةُ النَّهَارِ حَتَّی تَغِیبَ الشَّمْسُ وَ لَا صَلَاةُ اللَّیْلِ حَتَّی یَطْلُعَ الْفَجْرُ وَ لَا صَلَاةُ الْفَجْرِ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ (1).

**[ترجمه]السرائر: از کتاب محمد بن علی بن محبوب از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: کسی که قصد نماز داشته باشد، نماز را از دست نمی دهد. نماز روز فوت نمی شود تا اینکه آفتاب غایب گردد و نماز شب نیز از دست نمی رود تا وقتی که فجر طلوع کند و نماز صبح هم فوت نمی گردد تا اینکه آفتاب طلوع کند. - . السرائر : 475 -

**[ترجمه]

«48»

الذِّکْرَی، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ فِی السَّفَرِ یَجْمَعُ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ وَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِکَ إِذَا کَانَ مُسْتَعْجِلًا قَالَ وَ قَالَ علیه السلام وَ تَفْرِیقُهُمَا أَفْضَلُ (2).

**[ترجمه]الذکری: به نقل از کتاب عبد الله بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر، نماز مغرب و عشا و ظهر و عصر را با هم می خواند و زمانی که عجله داشت این کار را انجام می داد؛ و امام علیه السلام فرمود: و جدا خواندن آن دو بهتر است. - . الذکری : 118 -

**[ترجمه]

«49»

کِتَابُ الْمَسَائِلِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی علیهما السلام: فِی الرَّجُلِ یَسْمَعُ الْأَذَانَ فَیُصَلِّی الْفَجْرَ وَ لَا یَدْرِی طَلَعَ أَمْ لَا غَیْرَ أَنَّهُ یَظُنُّ لِمَکَانِ الْأَذَانِ أَنَّهُ طَلَعَ قَالَ لَا یُجْزِیهِ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّهُ قَدْ طَلَعَ (3).

**[ترجمه]کتاب المسائل: از علی بن جعفر از برادرش موسی علیه السلام روایت شده است که در مورد کسی که صدای اذان را می شنود و نماز صبح می خواند و نمی داند که آیا فجر طلوع کرده یا نه، ولی به خاطر اذان گمان می کند که طلوع کرده؟ فرمود: او را کفایت نمی کند تا اینکه یقین حاصل کند که فجر طلوع کرده است. - . کتاب المسائل چاپ شده در البحار ج10 : ص 274 و 273 و از الذکری نیز ذکر آن گذشت. -

**[ترجمه]

«50»

الْعُیُونُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْغَرَوِیِ (4) عَنْ أَبِیهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِیعِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی سَطْحٍ فَقَالَ لِی ادْنُ مِنِّی فَدَنَوْتُ مِنْهُ حَتَّی حَاذَیْتُهُ ثُمَّ قَالَ لِی أَشْرِفْ إِلَی الْبَیْتِ فِی الدَّارِ فَأَشْرَفْتُ فَقَالَ لِی مَا تَرَی قُلْتُ ثَوْباً مَطْرُوحاً فَقَالَ انْظُرْ حَسَناً فَتَأَمَّلْتُهُ وَ نَظَرْتُ فَتَیَقَّنْتُ فَقُلْتُ رَجُلٌ سَاجِدٌ إِلَی أَنْ قَالَ فَقَالَ هَذَا أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام إِنِّی أَتَفَقَّدُهُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ فَلَمْ

ص: 363


1- 1. السرائر ص 475.
2- 2. الذکری ص 118.
3- 3. کتاب المسائل المطبوع فی البحار ج 10 ص 273 و 274، و قد تقدم عن الذکری.
4- 4. القزوینی خ، القروی خ.

أَجِدْهُ فِی وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ إِلَّا عَلَی الْحَالَةِ الَّتِی أُخْبِرُکَ بِهَا أَنَّهُ یُصَلِّی الْفَجْرَ فَیُعَقِّبُ سَاعَةً فِی دُبُرِ صَلَاتِهِ إِلَی أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ ثُمَّ یَسْجُدُ سَجْدَةً فَلَا یَزَالُ سَاجِداً حَتَّی تَزُولَ الشَّمْسُ وَ قَدْ وَکَّلَ مَنْ یَتَرَصَّدُ لَهُ الزَّوَالَ فَلَسْتُ أَدْرِی مَتَی یَقُولُ لَهُ الْغُلَامُ قَدْ زَالَتِ الشَّمْسُ إِذْ یَثِبُ فَیَبْتَدِئُ الصَّلَاةَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُحْدِثَ وُضُوءاً فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَمْ یَنَمْ فِی سُجُودِهِ وَ لَا أَغْفَی فَلَا یَزَالُ إِلَی أَنْ یَفْرُغَ مِنْ صَلَاةِ الْعَصْرِ فَإِذَا صَلَّی الْعَصْرَ سَجَدَ سَجْدَةً فَلَا یَزَالُ سَاجِداً إِلَی أَنْ تَغِیبَ الشَّمْسُ فَإِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ وَثَبَ مِنْ سَجْدَتِهِ فَصَلَّی الْمَغْرِبَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُحْدِثَ حَدَثاً وَ لَا یَزَالُ فِی صَلَاتِهِ وَ تَعْقِیبِهِ إِلَی أَنْ یُصَلِّیَ الْعَتَمَةَ فَإِذَا صَلَّی الْعَتَمَةَ أَفْطَرَ عَلَی شَوِیٍ (1) یُؤْتَی بِهِ ثُمَّ یُجَدِّدُ الْوُضُوءَ ثُمَّ یَسْجُدُ ثُمَّ یَرْفَعُ رَأْسَهُ فَیَنَامُ نَوْمَةً خَفِیفَةً ثُمَّ یَقُومُ فَیُجَدِّدُ الْوُضُوءَ ثُمَّ یَقُومُ فَلَا یَزَالُ یُصَلِّی فِی جَوْفِ اللَّیْلِ حَتَّی یَطْلُعَ الْفَجْرُ فَلَسْتُ أَدْرِی مَتَی یَقُولُ الْغُلَامُ إِنَّ الْفَجْرَ قَدْ طَلَعَ إِذْ وَثَبَ هُوَ لِصَلَاةِ الْفَجْرِ فَهَذَا دَأْبُهُ مُنْذُ حُوِّلَ إِلَیَّ الْحَدِیثَ (2).

**[ترجمه]العیون: از احمد بن عبدالله غروی از پدرش روایت شده که گفته است: بر فضل بن ربیع داخل شدم در حالی که بر بام خانه نشسته بود. پس به من گفت نزدیک بیا. من نزدیک رفتم تا اینکه برابر او رسیدم. پس از آن به من گفت که به اتاق این خانه سرک بکش. من به آن اتاق سرک کشیدم، گفت: در این خانه چه می بینی؟ گفتم: جامه ای میان این خانه افتاده. گفت: خوب نگاه کن. چون تأمل کردم و درست نظر کردم و فهمیدم، گفتم: مردی سجده کرده است. تا آنجا که گفت: او أبو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام است. من شب و روز مراقب او هستم و او را در هیچ وقتی از اوقات نمی یابم مگر بر این حالتی که می­گویم: او بعد از طلوع فجر نماز می خواند و بعد از نماز، یک ساعت تعقیب می خواند تا اینکه آفتاب طلوع می کند. پس از آن سجده می کند و پیوسته در سجده است تا زوال خورشید و کسی را گماشته است که مترصد وقت زوال باشد و به او اطلاع دهد، و من نمی­دانم چه وقت غلام به او می­گوید که وقت زوال شده است که ناگهان می­جهد و نماز ظهر را شروع می کند، بدون اینکه تجدید وضوئی کند. پس می­فهمم که او در سجود خود خواب نرفته و چرتی هم نزده است و پیوسته مشغول نماز است تا اینکه از نماز عصر فارغ می شود. پس از فراغ از نماز عصر سر مبارک را به سجده می گذارد و متصل سجده می کند تا اینکه آفتاب غروب می کند و بعد از غروب آفتاب سر از سجده بر می دارد و بدون اینکه طهارتی تجدید کند نماز مغرب را به جا می آورد و پیوسته مشغول به نماز و تعقیب آن است تا اینکه نماز عشا را به جا می آورد. و بعد از نماز عشا با کبابی که برای او می آوردند افطار می کند. پس از آن تجدید وضو می کند و سجده می رود و سپس سر خود را بلند می کند و به خواب سبکی می رود. پس از آن بر می­خیزد و تجدید وضو می کند و در دل شب پیوسته نماز می گزارد تا طلوع فجر. و من نمی­دانم چه زمان غلام به او می گوید که فجر طلوع کرده است که برای نماز صبح می­جهد. از زمانی که او به من تحویل داده شده است، همین شیوه اوست... ادامه حدیث. - . عیون الأخبار 1 : 107 و 106 -

**[ترجمه]

بیان

فی القاموس غفا غفوا و غفوا نام أو نعس کأغفی و قال تصغیر شی ء شی ء لا شوی أو لغیة عن إدریس بن موسی النحوی انتهی.

**[ترجمه]در القاموس آمده است: «غفا غفواً و غفوا» یعنی: خوابید یا چرت زد مثل أغفی و گفته: مصغر شیء، شییء است نه «شویّ» یا «لُغیّة» - واژه مصغری - است که از ادریس بن موسی نحوی روایت شده است. پایان.

**[ترجمه]

أقول

المتعارف عند العرب الآن شوی بقلب الهمزة یاء و فی بعض النسخ شواء و هو بالکسر اللحم المشوی و الأول أکثر و أظهر و یدل ظاهرا علی جواز الاتکال علی قول الغیر فی دخول الوقت و إن کان واحدا لکن الظاهر أنه علیه السلام کان عارفا بالوقت بما یخصه من العلم و إنما وکل الغلام لمعرفة ذلک تقیة و مع ذلک لا یخلو عن تأیید لسائر الأخبار.

**[ترجمه]آنچه اکنون در بین اعراب معمول است، شوی با قلب همزه به یاء و در برخی نسخ شواء است با کسره که به معنای گوشت کباب شده است و وجه اول بیشتر و اظهر است و روایت ظاهراً بر جواز اعتماد بر قول دیگری در دخول وقت اشاره دارد؛ هر چند که یک نفر باشد، ولی ظاهر این است که حضرت علیه السلام با علم مخصوص خویش وقت را می دانست و غلام را تنها به منظور تقیه به این کار گماشته بود، و با این وجود خالی از تأییدی برای سایر روایات نیست.

**[ترجمه]

«51»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْکَاظِمِ علیه السلام َنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم السلام قَالَ: کَانَ أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَأْمُرُ الصِّبْیَانَ أَنْ یُصَلُّوا الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ جَمِیعاً فَقِیلَ لَهُ یُصَلُّونَ الصَّلَاةَ فِی غَیْرِ وَقْتِهَا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنْ أَنْ یَنَامُوا عَنْهَا(3).

ص: 364


1- 1. مشوی خ ل. و فی نسخة الوسائل شواء.
2- 2. عیون الأخبار ج 1 ص 106 و 107.
3- 3. نوادر الراوندیّ:

**[ترجمه]نوادر راوندی: از امام کاظم از پدرش از جدش علیهم السلام روایت شده که فرمود: پدرم علی بن حسین علیه السلام به کودکان دستور می داد تا نماز مغرب و عشا را با هم بخوانند. به حضرت عرض شد: نماز را در غیر وقت آن بخوانند؟! حضرت فرمود: این بهتر است از اینکه از آن خواب بمانند. - . نوادر راوندی : -

**[ترجمه]

«52»

نَهْجُ الْبَلَاغَةِ،: مِنْ کِتَابِهِ علیه السلام إِلَی أُمَرَائِهِ فِی الصَّلَاةِ أَمَّا بَعْدُ فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حِینَ تَفِی ءُ الشَّمْسُ مِثْلَ مَرْبِضِ الْعَنْزِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَ الشَّمْسُ بَیْضَاءُ حَیَّةٌ فِی عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِینَ یُسَارُ فِیهَا فَرْسَخَانِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِینَ یُفْطِرُ الصَّائِمُ وَ یَدْفَعُ الْحَاجُّ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِینَ یَتَوَارَی الشَّفَقُ إِلَی ثُلُثِ اللَّیْلِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ یَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلَاةَ أَضْعَفِهِمْ وَ لَا تَکُونُوا فَتَّانِینَ (1).

**[ترجمه]نهج البلاغة: نامه حضرت علیه السلام به فرمانداران شهرها در باره وقت نماز: پس از یاد خدا و درود! نماز ظهر را با مردم وقتی بخوانید که آفتاب به طرف مغرب مایل شده، سایه آن به اندازه زانو زدن یک بز گردد؛ و نماز عصر را با مردم هنگامی بخوانید که خورشید سفید است و جلوه دارد و پاره ای از روز مانده که تا غروب، می توان دو فرسخ راه را پیمود. و نماز مغرب را با مردم زمانی بخوانید که روزه دار افطار، و حاجی از عرفات به سوی منی کوچ می کند. و نماز عشاء را با مردم وقتی بخوانید که شفق پنهان شود، تا وقتی یک سوّم از شب بگذرد. و نماز صبح را با مردم هنگامی بخوانید که شخص چهره همراه خویش را بشناسد، و نماز جماعت را در حد ناتوان آنان بگزارید، و فتنه گر مباشید (مردم را گمراه نکنید). - . نهج البلاغة ذیل نامه شماره 52 : ص 516 -

**[ترجمه]

بیان

مربض العنز بکسر الباء و قد یفتح محل بروکها فإن أرید عرضه فهو قریب من الذراع و القدمین و إن أرید الطول فهو قریب من خمسة أقدام و الأول أوفق بسائر الأخبار و الثانی بتتمة الخبر إذ فیه شوب تقیة و فی النهایة فیه أنه کان یصلی العصر و الشمس حیة أی صافیة اللون لم یدخلها التغیر بدنو المغیب کأنه جعل مغیبها لها موتا و أراد تقدیم وقتها و قال الجوهری العضو و العضو واحد الأعضاء و عضیت الشاء تعضیت إذا جزیتها أعضاء.

و فی النهایة فیه أنه دفع من عرفات أی ابتدأ السیر و دفع نفسه منها و نحاها أو دفع ناقته و حملها علی السیر و لا تکونوا فتانین أی تفتنون الناس و تضلونهم بترک الجماعة بسبب إطالة الصلاة فإنها مستلزمة لتخلف الضعفاء و العاجزین و المضطرین

رَوَوْا عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: یَا مُعَاذُ إِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ فَتَّاناً لِلْمُسْلِمِینَ و فی أخری أ فتان أنت یا معاذ.

**[ترجمه]«مربض العنز» با کسره باء و گاه مفتوح هم می شود، جای خواب و زانو زدن بز است، اگر عرض آن مد نظر باشد، نزدیک به یک ذراع و دو پا است و اگر طول آن مورد نظر باشد، نزدیک به پنج قدم است و عرض آن با سایر روایات مطابق تر است و طول آن با ادامه روایت؛ زیرا آمیختگی ای برای تقیه در آن وجود دارد و در النهایه گفته: در حدیث آمده که او زمانی نماز عصر را می خواند که آفتاب زنده بود؛ یعنی رنگش صاف بود و با نزدیکی به غروب، تغییری در رنگ آن ایجاد نشده بود؛ گوئی او غروب آفتاب را مرگی برای آن قرار داده و خواسته وقت آن را به جلو اندازد و جوهری گفته است: «عُضو و عِضو»، مفرد اعضا است و «ضیت الشاء تعضّیت» یعنی: اعضایش را جدا کردم.

در النهایة گفته است: «دفع من عرفات» یعنی: از عرفات حرکتش را آغاز کرد و خود را از آنجا هُل داد و آن را دور نمود یا «دفع ناقته»: شتر خویش را راند و او را به حرکت واداشت. «و لا تکونوا فتانین» یعنی برای مردم فتنه نکنید و به خاطر اطاله نماز، آن ها را با ترک جماعت گمراه نسازید؛ زیرا این کار مستلزم عقب افتادن ضعیفان و ناتوانان و درماندگان است. از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمودند: ای مُعاذ! دور باش از اینکه نسبت به مسلمانان فتنه گری کنی و در روایت دیگری آمده است: ای معاذ! آیا تو فتنه گر هستی؟

**[ترجمه]

«53»

الْخِصَالُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحَسَنِ ابْنِ أَخِی الضَّبِّیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: تَزُولُ الشَّمْسُ فِی النِّصْفِ مِنْ حَزِیرَانَ عَلَی نِصْفِ قَدَمٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ تَمُّوزَ عَلَی قَدَمٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ آبَ عَلَی قَدَمَیْنِ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ أَیْلُولَ عَلَی ثَلَاثَةِ أَقْدَامٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ تِشْرِینَ الْأَوَّلِ عَلَی خَمْسَةٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی

ص: 365


1- 1. نهج البلاغة تحت الرقم 52 من قسم الرسائل ص 516.

النِّصْفِ مِنْ تِشْرِینَ الْآخِرِ عَلَی سَبْعَةٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ کَانُونَ الْأَوَّلِ عَلَی تِسْعَةٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ کَانُونَ الْآخِرِ عَلَی سَبْعَةٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ شُبَاطَ عَلَی خَمْسَةِ أَقْدَامٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ آذَارَ عَلَی ثَلَاثَةٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ نَیْسَانَ عَلَی قَدَمَیْنِ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ أَیَّارَ عَلَی قَدَمٍ وَ نِصْفٍ وَ فِی النِّصْفِ مِنْ حَزِیرَانَ عَلَی نِصْفِ قَدَمٍ (1).

المناقب، لابن شهرآشوب عن عبد الله بن سنان: مثله (2)

**[ترجمه]الخصال: عبد الله بن سنان روایت کرده که شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: آفتاب در نیمه ماه حزیران[ششمین ماه رومی و نیمه آن مطابق 25 خرداد می­باشد و همچنین بقیه ماه­های ذکر شده در روایت] به اندازه نصف قدم متمایل می­شود و ظهر می شود. و در نیمه تموز یک قدم و نیم و در نیمه آب دو قدم و نیم و در نیمه ایلول سه قدم و نیم و در نیمه تشرین الاول پنج قدم و نیم و در نیمه تشرین الثانی هفت قدم و نیم و در نیمه کانون الاول نه قدم و نیم و در نیمه ماه کانون الثانی هفت قدم و نیم و در نیمه ماه شباط پنج قدم و نیم و در نیمه ماه آذار سه قدم و نیم و در نیمه ماه نیسان دو قدم و نیم و در نیمه ماه ایار یک قدم و نیم و در نیمه حزیران نصف قدم. - . الخصال 2 : 67 -

المناقب ابن شهر آشوب از عبدالله بن سنان نظیر این روایت را نقل کرده است. - . مناقب آل ابی طالب 4 : 256 -

**[ترجمه]

تبیین

قوله علیه السلام علی نصف قدم أی تزول الشمس بعد ما بقی من الظل نصف قدم و القدم علی المشهور سبع الشاخص فإن الأکثر یقسمون کل شاخص بسبعة أقسام و یسمون کل قسم قدما بناء علی أن قامة الإنسان المستوی الخلقة تساوی سبعة أضعاف قدمه قال فی المنتهی اعلم أن المقیاس قد یقسم مرة باثنی عشر قسما و مرة بسبعة أقسام أو بستة و نصف أو بستین قسما فإن قسم باثنی عشر قسما سمیت الأقسام أسابع فظله ظل الأسابع و إن قسم بسبعة أقسام أو بستة و نصف سمیت أقداما و إن قسم بستین قسما سمیت أجزاء ثم قال ره الظاهر أن هذه الروایة مختصة بالعراق و الشام و ما قاربهما.

و قال الشیخ البهائی قدس الله روحه الظاهر أن هذا الحدیث مختص بالعراق و ما قاربها کما قاله بعض علمائنا رضوان الله علیهم لأن عرض البلاد العراقیة یناسب ذلک و لأن الراوی لهذا الحدیث و هو عبد الله بن سنان عراقی فالظاهر أنه علیه السلام بین علامة الزوال فی بلاده انتهی.

و لنفصل الکلام بعض التفصیل لیتضح اشتباه بعض الأعلام فی هذا المقام و یندفع ما یرد علی هذا الخبر بعد التأمل و فی بادی النظر.

فأما ما یرد علیه فی بادئ الرأی فهو أنه لا یریب أحد فی أن العروض المختلفة فی الآفاق المائلة لا یکاد یصح اتفاقها فی هذا التقدیر و الجواب أنه

ص: 366


1- 1. الخصال ج 2 ص 67.
2- 2. مناقب آل أبی طالب ج 4 ص 256.

لا فساد فی ذلک إذ لا یلزم أن تکون القاعدة المنقولة عنهم علیهم السلام فی تلک الأمور عامة شاملة لجمیع البلاد و العروض و الآفاق بل یمکن أن یکون الغرض بیان حکم بلد الخطاب أو بلد المخاطب أو غیرهما مما کان معهودا بین الإمام علیه السلام و بین راویه من البلاد التی کان عرضها أکثر من المیل الکلی إذ ما کان عرضه متساویا للمیل ینعدم فیه الظل یوما واحدا حقیقة و بحسب الحس أیاما و ما کان عرضه أقل ینعدم فیه الظل یومین حقیقة و أیاما حسا.

و أما ما یرد علیه بعد التأمل و إمعان النظر فأمور الأول أن انقسام السنة الشمسیة عند الروم إلی هذه الشهور الاثنی عشر التی بعضها کشباط ثمانیة و عشرون یوما فی غیر الکبیسة و فیها تسعة و عشرون یوما و بعضها کحزیران و أیلول و تشرین الآخر و

نیسان ثلاثون یوما و بعضها کباقی الشهور أحد و ثلاثون یوما إنما هو محض اصطلاح منهم لم یذکر أحد من المحصلین وجها أو نکتة لهذا الاختلاف و ما توهم بعضهم من أنه مبنی علی اختلاف مدة قطع الشمس کلا من البروج الاثنی عشر ظاهر البطلان و غیر خفی علی من تذکر مدة مکث الشمس فی تلک البروج أن الأمر فیه لیس علی طبقة کیف و کانون الأول الذی اعتبروه أحدا و ثلاثین هو بین القوس و الجدی و کل منهما تسعة و عشرون.

إذا عرفت هذا فقد ظهر لک أن انتقاص الظل أو ازدیاده المبنیین علی ارتفاع الشمس و انخفاضها فی البروج و أجزاؤها لا یطابق الشهور الرومیة تحقیقا أ لا تری أن انتقال الشمس من أول الحمل إلی أول المیزان الذی یعود فیه الظل إلی مثل ما کان فی أول الحمل إنما یکون فی قریب من مائة و سبعة و ثمانین یوما و من نصف آذار إلی نصف أیلول الذی جعل فی الروایة موافقا للوقتین إنما یکون فی أقل من مائة و أربعة و ثمانین یوما و علی هذا القیاس.

الثانی أن ظل الزوال یزداد من أول السرطان إلی أول الجدی ثم ینتقص إلی أول السرطان یوما فیوما و شهرا فشهرا علی سبیل التزاید و التناقص و المعنی أن ازدیاده و انتقاصه فی الیوم الثانی و الشهر الثانی أزید من ازدیاده و انتقاصه فی الیوم الأول

ص: 367

و الشهر الأول و هکذا فی الثالث بالنسبة إلی الثانی و فی الرابع بالنسبة إلی الثالث حتی ینتهی إلی غایة الزیادة أو النقصان التی هی بدایة الآخر و من هذا القبیل مال ازدیاد الساعات و انتقاصها فی أیام الشهر و لیالیها و وجه الجمیع ظاهر علی الناقد الخبیر فکون ازدیاد الظل فی ثلاثة أشهر قدما قدما و فی الثلاثة الأخری قدمین قدمین کما فی الروایة خلاف ما تحکم به الدرایة.

الثالث أن کون نهایة انتقاص الظل إلی نصف قدم و غایة ازدیاده إلی تسعة أقدام و نصف کما یظهر من الروایة إنما یستقیم إذا کان تفاوت ارتفاعی الشمس فی الوقتین بقدر ضعف المیل الکلی فإن الأول إنما یکون فی أول السرطان و الثانی فی أول الجدی و بعد کل منهما من المعدل بقدر المیل الکلی و لیس الحال کذلک فإن ارتفاع الشمس حین کون الظل نصف قدم یقرب من ست و ثمانین درجة و حین کونه تسعة أقدام و نصفا یقرب من ست و ثلاثین درجة فالتفاوت خمسون و هو زائد علی ضعف المیل الکلی بقریب من ثلاث درجات.

الرابع أن یکون الظل نصف قدم فی أول السرطان أو کونه تسعة أقدام و نصف فی أول الجدی لیس موافقا لأفق من آفاق البلدان المشهورة فضلا عما ینبغی أن یکون موافقا له کالمدینة المشرفة التی هی بلد الخطاب أو الکوفة التی هی بلد المخاطب فإن عرض المدینة خمس و عشرون درجة و عرض الکوفة إحدی و ثلاثون درجة و نصف درجة فارتفاع أول السرطان فی المدینة قریب من ثمان و ثمانین درجة و نصف درجة و الظل حینئذ أنقص من خمس قدم و فی الکوفة قریب من اثنتین و ثمانین درجة و الظل حینئذ أزید من قدم و خمس قدم و ارتفاع الجدی فی المدینة قریب من إحدی و أربعین درجة و نصف درجة و الظل حینئذ أنقص من ثمانیة أقدام و فی الکوفة قریب من خمس و ثلاثین درجة و الظل حینئذ عشرة أقدام علی ما استخرجه بعض الأفاضل فی زماننا.

و بالجملة ما فی الروایة من قدر الظلین زائد علی الواقع بالنسبة إلی المدینة و ناقص بالنسبة إلی الکوفة و هکذا حال أکثر ما فی المراتب بل کلها

ص: 368

عند التحقیق کما یظهر من الرجوع إلی العروض و الارتفاعات و الأظلال فی مدونات هذا الفن.

و وجه التفصی من تلک الإشکالات أن بناء هذه الأمور الحسابیة فی المحاورات علی التقریب و التخمین لا التحقیق و الیقین فإنه لا ینفع بیان الأمور التحقیقیة فی تلک الأمور إذ السامع العامل بالحکم لا بد له من أن یبنی أمره علی التقریب لأنه إما أن یتبین ذلک بقامته و قدمه کما هو الغالب و لا یمکن تحقیق حقیقة الأمر فیه بوجه أو بالسطوح المستویة و الشواخص القائمة علیها و هذا مما یتعسر تحصیله علی أکثر الناس و مع إمکانه فالأمر فیه أیضا لا محالة علی التقریب لکنه أقرب إلی التحقیق من الأول.

و یمکن إیراد نکتة لهذا أیضا و هی أن فائدة معرفة الزوال إما معرفة أول وقت فضیلة الظهر و نوافلها و ما یتعلق بها المنوطة بأصل الزوال و إما معرفة آخره أو الأول و الآخر من وقت فضیلة العصر و بعض نوافلها المنوطة بمعرفة الفی ء الزائد علی ظل الزوال فالمقصود من التفصیل المذکور فی الروایة لا ینبغی أن یکون هو الفائدة الأولی لأن العلامات العامة المعروفة کزیادة الظل بعد نقصانه أو میله عن الجنوب إلی المشرق مغنیة عنها دون العکس.

فإنا إذا رأینا الظل فی نصف حزیران مثلا زائدا علی نصف قدم أو فی نصف تموز زائدا علی قدم و نصف لم یتمیز به عدم دخول الوقت عن مضیه إلا بضم ما هو مغن عنه من العلامات المعروفة فیکون المقصود بها الفائدة الثانیة و هی المحتاج إلیها کثیرا و لا تفی بها العلامات المذکورة.

لأنا بعد معرفة الزوال و زیادة الظل نحتاج لمعرفة تلک الأوقات إلی معرفة قدر الفی ء الزائد علی ظل الزوال بحسب الأقدام و التمیز بینهما و لا یتیسر ذلک لاختلافه بحسب الأزمان إلا بمعرفة التفصیل المذکور إذ به یعرف حینئذ أن الفی ء الزائد هل زاد علی قدمین ففات وقت نافلة الظهر أو علی أربعة أقدام ففات وقت فضیلة فریضة الظهر علی قول أو علی سبعة أقدام ففات وقت فضیلة الظهر

ص: 369

أو دخل وقت فضیلة العصر علی قول آخر فعلی هذا إن حملنا الروایة علی بیان حال المدینة المشرفة ینبغی أن توجه المساهلة التی فیها باعتبار الزیادة علی الواقع بالنسبة إلیها بحملها علی رعایة الاحتیاط بالنسبة إلی أوائل الأوقات المذکورة و إن حملناها علی بیان حال الکوفة ینبغی أن توجه المساهلة التی بالنسبة إلیها باعتبار النقصان بحملها علی رعایة الاحتیاط بالنسبة إلی أواخرها و إن حملناها علی معرفة أول الزوال کما فهمه الأکثر فحملها علی المدینة أولی بل هو متعین إذ مع هذا المقدار من الزیادة یحصل العلم بدخول الوقت بخلاف ما إذا حملنا علی الکوفة فإنه مخالف للاحتیاط علی هذا التقدیر.

و نظیر هذا الاحتیاط وقع فی بعض الروایات نحو

مَا رَوَاهُ الشَّیْخُ (1)

فِی التَّهْذِیبِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یُصَلِّی مِنَ النَّهَارِ شَیْئاً حَتَّی تَزُولَ الشَّمْسُ فَإِذَا زَالَ النَّهَارُ قَدْرَ إِصْبَعٍ صَلَّی ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ. الخبر فإن الظاهر أن اعتبار زیادة الإصبع طولا أو عرضا علی الاحتمالین للاحتیاط فی دخول الوقت.

**[ترجمه]قول حضرت علیه السلام «به اندازه نصف قدم» یعنی اینکه بعد از آنکه از سایه به اندازه نصف قدم باقی ماند،، آفتاب زایل گردد و یک قدم بنا بر مشهور به اندازه یک هفتم شاخص است، زیرا بیشتر افراد هر شاخص را به هفت قسمت تقسیم می کنند و هر قسم را یک قدم می نامند، بنا بر اینکه قد انسان سالم و معمولی برابر است با هفت برابر قدم او، در المنتهی گفته است: بدان که ممکن است مقیاس، یک بار به دوازده قسمت و بار دیگر به هفت قسمت یا شش و نیم یا به شصت قسمت تقسیم شود؛ اگر به دوازده بخش تقسیم شود، هر بخش یک هفتم نامیده می شود و سایه آن برابر با سایه یک هفتم شاخص است و اگر به هفت یا شش و نیم قسمت تقسیم شود، قدم نامیده می شود و اگر به شصت قسمت تقسیم شود، جزء نامیده می شود، سپس ایشان - رحمه الله - گفته است: ظاهر آن است که این روایت مختص به عراق و شام و حوالی آن دو است .

شیخ بهائی - قدس الله روحه - گفته است: چنانچه برخی از علمای ما رضوان الله علیهم گفته اند، ظاهر این است که این حدیث مختص عراق و حوالی آن است؛ زیرا عرض کشور عراق با آن تناسب دارد و به دلیل اینکه راوی این حدیث یعنی عبد الله بن سنان، عراقی بود، پس ظاهر این است که حضرت علیه السلام نشانه زوال را در سرزمین او بیان کرده است. پایان.

باید اندکی کلام را با جزئیات بیان کنیم تا اشتباه برخی بزرگان در این مورد روشن شود و اشکالی که در نظر اول بر این خبر وارد می­شود، با تأمل در آن برطرف شود.

اما اشکالی که در آغاز نظر به آن وارد می شود این است که کسی در این مورد شکی ندارد که مطابقت عرض های مختلف در افق های مایل، در این اندازه گیری تقریباً درست نیست و جواب این است که ایرادی در آن نیست؛ زیرا لازم نیست که قاعده منقول از امامان علیهم السلام در آن امور عام و شامل بر تمام کشورها و عرض ها و افق های جغرافیائی باشد، بلکه ممکن است غرض، بیان حکم شهر مورد خطاب یا شهر مخاطب یا غیر از آن دو، از شهرهائی که برای امام علیه السلام و راوی آن حدیث شناخته شده بود و عرض آن ها بیشتر از میل کلی بود، باشد؛ زیرا هر جا که عرض آن با میل برابر باشد، بر حسب معیار حقیقی، یک روز و بر حسب معیار حسی، چند روز سایه در آن از بین می رود؛ و هر جا عرضش کمتر از میل باشد، سایه در آن به مدت دو روز حقیقی و چند روز حسی از بین می رود.

و اما پاسخی که بعد از تأمل و دقت نظر بر آن داده می شود چند مورد است: اول اینکه، تقسیم سال خورشیدی برای رومیان به این دوازده ماه که برخی مانند شباط در غیر کبیسه بیست و هشت روزه و در کبیسه بیست و نه روزه هستند و برخی مانند حزیران و ایلول و تشرین دوم و نیسان سی روزه و برخی دیگر همچون سایر ماه ها سی و یک روزه هستند، این در واقع صرفاً یک اصطلاح است که از سوی آنان وضع شده و هیچ یک از محققین دلیل یا نکته ای را برای این اختلاف ذکر نکرده اند و تصوری که برخی از آنان کرده اند مبنی بر اینکه این تقسیم بندی مبتنی است بر اختلاف مدت گذر خورشید از هر یک از برج های دوازده گانه، ظاهر البطلان است و بر کسی که مدت مکث خورشید را در آن بروج به خاطر داشته باشد، پوشیده نیست که موضوع چنین - بر اساس گذر خورشید - نیست؛ چگونه چنین باشد در حالی که کانون اول که آن ها آن را سی و یک روز به شمار آورده اند، بین قوس و جدی قرار دارد و هر یک از آن دو بیست و نه روز هستند.

وقتی به این موضوع پی ببری، برایت روشن می شود که کاهش سایه یا افزایش آن مبتنی بر بالا و پائین بودن خورشید در بروج است و اجزای آن به طور حقیقی با ماه های رومی مطابق نیست. آیا نمی بینی که انتقال خورشید از اول حمل است تا اول میزان که سایه در آن به صورت قبلی خود در حمل باز می گردد، که این مدت حدود صد و هشتاد و هفت روز طول می کشد و از نیمه آذار تا نیمه ایلول که در روایت وقت آن دو را مطابق با هم قرار داده است، در واقع بر اساس این قیاس، کمتر از صد و هشتاد و چهار روز می باشد.

دوم اینکه، سایه زوال بر اساس اصل افزایش و کاهش، از اول سرطان تا اول جدی افزایش می یابد و پس از آن، روز به روز و ماه به ماه تا اول سرطان کاهش می یابد و این بدان معناست که افزایش و کاهش سایه در روز دوم و ماه دوم، از افزایش و کاهش آن در روز اول و ماه اول بیشتر است و همینطور است در روز و ماه سوم نسبت به روز و ماه دوم، و در روز و ماه چهارم نسبت به سوم تا اینکه به نهایت افزایش یا کاهش برسد که آغاز پایان است. و افزایش و کاهش ساعت ها در روزها و شب های ماه نیز به همین ترتیب متمایل می گردد و وجه تمام این ها بر ناقد آگاه آشکار است، پس اینکه در روایت گفته شده سایه در سه ماه قدم به قدم و در سه ماه دیگر دو قدم به دو قدم افزایش می یابد، بر خلاف چیزی است که عقل به آن حکم می کند.

سوم اینکه، چنانچه از روایت به نظر می رسد، اینکه آخرین کاهش سایه تا نصف قدم و نهایت افزایش آن تا نه قدم و نیم می رسد، زمانی درست می شود که اختلاف ارتفاع خورشید در این دو وقت به اندازه دو برابر میل کلی باشد؛ زیرا وقت اول در اول ماه سرطان است و وقت دوم در اول ماه جدی و هر یک از این دو زمان به اندازه میل کلی از معدل دور هستند و حال اینکه چنین نیست؛ زیرا ارتفاع خورشید وقتی سایه به اندازه نصف قدم باشد، حدود هشتاد و شش درجه و وقتی سایه نه قدم و نیم باشد حدود سی و شش درجه است، پس تفاوت پنجاه درجه است و این مقدار، از دو برابر میل کلی حدوداً سه درجه بیشتر است.

چهارم اینکه، در اول سرطان سایه نصف قدم باشد، یا اینکه در اول جدی نه و نیم قدم باشد که این با هیچ یک از افق های شهرهای مشهور مطابق نیست، حتی شهرهائی که بهتر است با آن مطابق باشد مثل مدینه مشرفه که شهر خطاب است یا کوفه که شهر مخاطب است، عرض جغرافیائی مدینه بیست و پنج درجه و عرض کوفه سی و یک درجه و نیم است، بر اساس آنچه برخی از دانشمندان زمان ما استخراج کرده اند، ارتفاع اول سرطان در مدینه نزدیک به هشتاد و هشت درجه و نیم و سایه در چنین زمانی کمتر از پنج قدم است و در کوفه، ارتفاع خورشید حدود هشتاد و دو درجه و سایه در چنین وقتی بیش از یک قدم و یک پنجم قدم است و ارتفاع جدی در مدینه نزدیک به چهل و یک درجه و نیم و سایه در چنین زمانی کمتر از هشت قدم و در کوفه نزدیک به سی و پنج درجه و سایه در چنین زمانی ده قدم است.

و به طور کلی آنچه در روایت درباره اندازه دو سایه ذکر شده، در مورد مدینه بیشتر از مقدار واقعی و در مورد کوفه کمتر از مقدار واقعی است و در حقیقت وضعیت اکثر شهرها و بلکه کل شهرها به ترتیب همینطور است؛ همانطور که از رجوع به عروض و ارتفاعات و سایه ها در کتاب های این فن به نظر می رسد.

و راه گریز از آن اشکالات این است که بنای این امور محاسباتی در گفتگوها به صورت تقریبی و تخمینی است و نه به گونه تحقیق و یقین؛ زیرا بیان امور تحقیقی در آن امور سودی ندارد؛ زیرا شنونده ای که به حکم عمل می کند، باید اساس کار خویش را بر تقریب بگذارد؛ زیرا چه این امر با قامت و قدمش برایش مشخص شود - همانطور که غالباًً چنین می کنند و تحقیق حقیقت امر در آن به هیچ وجه ممکن نیست - یا ممکن است با سطوح صاف و شاخص های ایستاده بر روی آن برایش روشن شود و این از مواردی است که به دست آوردن آن برای اکثر مردم دشوار است و با وجود امکان آن، این کار نیز به ناچار تقریبی است ولی از روش اول به حقیقت نزدیک تر است.

می توان نکته ای را برای این هم ذکر کرد و آن اینکه فایده شناخت زوال، یا شناخت اولین وقت فضیلت ظهر و نوافل آن و موارد مربوط به آن است که مربوط به اصل زوال هستند، و یا شناخت آخر آن یا اول و آخر وقت فضیلت عصر و برخی از نوافل آن که منوط به شناخت سایه اضافه شده بر سایه زوال هستند، پس شایسته نیست که مقصود از تفصیل مذکور در روایت، فایده اول باشد؛ زیرا علامت های عمومی شناخته شده همچون افزایش سایه بعد از کاهش آن یا مایل شدن آن از جنوب به مشرق، از آن بی نیاز است، بدون عکس آن.

پس وقتی که به عنوان مثال در نیمه حزیران دیدیم سایه به اندازه نصف قدم اضافه شده، یا وقتی در تموز دیدیم که سایه یک قدم و نیم اضافه شده، عدم دخول وقت از اوقات گذشته، قابل تشخیص و تمییز نیست مگر با به کار بردن علامت های معروفی که انسان را از آن بی نیاز می کند؛ پس مقصود از آن فایده دوم است و آن چیزی است که بسیار به آن احتیاج است و علامت های مذکور از عهده آن بر نمی آیند. زیرا ما بعد از شناخت زوال و افزایش سایه، به منظور شناخت آن اوقات به شناخت اندازه سایه اضافه شده بر سایه زوال بر حسب قدم ها و تشخیص بین آن دو نیاز پیدا می کنیم و این کار به دلیل اختلاف آن بر حسب زمان ها ممکن نیست مگر با شناخت تفصیل مذکور؛ زیرا در چنین زمانی به وسیله آن پی برده می شود که آیا سایه اضافه به دو قدم افزوده شده و وقت نافله ظهر فوت شده، یا بنا به قولی به چهار قدم اضافه شده، و وقت فضیلت فریضه ظهر از دست رفته، یا به هفت قدم اضافه شده و وقت فضیلت ظهر فوت شده؛ یا بنا به قولی دیگر وقت فضیلت عصر داخل شده؟ بنا بر این اگر روایت را بر بیان حال مدینه معظمه حمل کنیم، شایسته است تساهلی که در آن است، به اعتبار اضافه بر اساس واقع، در مورد مدینه با حمل آن بر رعایت احتیاط نسبت به اوایل اوقات مذکوره باشد؛ و اگر آن را بر بیان حال کوفه حمل کنیم، بهتر است تساهلی که در آن است، به اعتبار کاهش با حمل آن بر رعایت احتیاط نسبت به اواخر آن اوقات باشد؛ و اگر آن را حمل بر شناخت اول زوال کنیم، همانطور که اکثر علما فهمیده اند، پس حمل آن بر مدینه اولی است، بلکه این حمل متعین است زیرا با این مقدار افزایش، علم به دخول وقت حاصل می شود بر خلاف زمانی که حمل بر کوفه کنیم؛ زیرا بنا بر این تقدیر، مخالف با احتیاط است.

و نظیر این احتیاط در برخی روایات واقع شده است؛ مثل آنچه شیخ - . التهذیب 1 : 210 -

در التهذیب از زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز نمازی نمی گزارد تا وقتی که آفتاب زائل می­گشت و وقتی که خورشید به اندازه یک انگشت متمایل می گردید، هشت رکعت نماز می گزارد. ادامه روایت.

ظاهر این است که در نظر گرفتن اضافه انگشت در طول و عرض بنا بر این دو احتمال، برای احتیاط در دخول وقت است.

**[ترجمه]

فائدة

قال السید الداماد قدس سره الشمس فی زماننا هذا درجة تقویمها فی النصف من حزیران بحسب التقریب الثالثة من سرطان و فی النصف من تموز الثانیة من الأسد و فی النصف من آب الأولی من السنبلة و فی النصف من أیلول الثانیة من المیزان و فی النصف من تشرین الأول الأولی من العقرب و فی النصف من تشرین الآخر الثالثة من القوس و فی النصف من کانون الأول الثالثة من الجدی و فی النصف من کانون الآخر الخامسة من الدلو و فی النصف من شباط الخامسة من الحوت و فی النصف من الآذار الرابعة من الحمل و فی النصف من نیسان الرابعة من الثور و فی النصف من أیار الرابعة من الجوزاء و هذا الأمر التقریبی أیضا متغیر علی مر الدهور تغییرا یسیرا.

ص: 370


1- 1. التهذیب ج 1 ص 210.

و قال بعض أفاضل الأزکیاء إن حساب السنة الشمسیة عند الروم کما مر مبنی علی مقتضی رصد أبرخس فی کون الکسر الزائد علی ثلاث مائة و خمسة و ستین یوما هو الربع التام و عند المتأخرین علی الأرصاد المقتضیة لکونه أقل من الربع بعده دقایق فیدور کل جزء من إحدی السنتین فی الأخری بمر الدهور فإذا کان نصف حزیران مطابقا لأول السرطان مثلا فی زمان کما یظهر من الروایة أنه کان فی زمن الصادق علیه السلام کذلک یصیر فی هذه الأزمان علی حساب المتأخرین موافقا تقریبا للدرجة الثالثة من السرطان علی رصد بطلمیوس و التاسعة منه علی رصد التبانی و ما بینهما علی سائر الأرصاد و علی هذا القیاس.

فإن کان حساب الروم حقا مطابقا للواقع فلا یختلف حال الأظلال المذکورة فی الروایة بحسب الأزمان فیکون الحکم فیها عاما و إن کان حساب بعض المتأخرین حقا فلا بد من أن یکون حکمها خاصا ببعض الأزمنة و لا بأس بذلک کما لا بأس بکون حکمها مختصا ببعض البلاد دون بعض کما عرفت.

و هکذا حال کل ما یتعلق ببعض هذه الشهور فی زمن النبی صلی الله علیه و آله و الأئمة صلوات الله علیهم مثل ما روی عنهم من استحباب اتخاذ ماء المطر فی نیسان بآداب مفصلة فی الاستشفاء فإن الظاهر أن نیسان الذی مبدؤه فی زماننا مطابق للثالث و العشرین من فروردین الجلالی إذا خرج بمرور الأیام عن فصل الربیع أو أوائله مطلقا و انقطع فیه نزول المطر انتهی زمان الحکم المنوط به فلا یبعد علی ذلک احتمال الرجوع فی العمل المذکور إلی أوائل الربیع التی کانت مطابقة فی زمنهم علیهم السلام لنیسان و العلم عند الله و أهله.

**[ترجمه]میر داماد - قدس سره - گفته است: در زمان ما درجه اعتدال آفتاب در نیمه حزیران به طور تقریبی سه درجه از سرطان و در نیمه ماه تموز دو درجه از اسد و در نیمه آب یک درجه از سنبله و در نیمه ایلول دو درجه از میزان و در نیمه تشرین اول یک درجه از عقرب و در نیمه تشرین دوم سه درجه از قوس و در نیمه کانون اول سه درجه از جدی و در نیمه کانون دوم پنج درجه از دلو و در نیمه شباط پنج درجه از حوت و در نیمه آذار چهار درجه از حمل و در نیمه نیسان چهار درجه از ثور و در نیمه أیار چهار درجه از جوزاء است و این اندازه هم تقریبی است و با گذر زمان تغییر اندکی می کند.

برخی از دانشمندان هوشمند گفته اند: چنانچه گذشت، حساب سال شمسی در نزد رومیان مبتنی بر مقتضی رصد ابرخس است در اینکه کسر اضافه شده بر سیصد و شصت و پنج روز، یک چهارم کامل است و به نظر معاصران، مبتنی بر رصدهای چند دقیقه از ربع کمتر است، پس با گذر زمان، هر جزء از هر یک از دو سال در دیگری می چرخد و اگر در یک زمان مثلاً نیمه حزیران مطابق با اول سرطان باشد - همانطور که از روایت به نظر می رسد در زمان امام صادق علیه السلام نیز چنین بوده - در این زمان ها نیز بنا بر محاسبه معاصران، تقریباً با درجه سوم از سرطان بنا بر رصد بطلمیوس، و با درجه نهم بنا بر رصد تبانی و مابین آن دو بر اساس سایر رصدهاست که به همین قیاس مطابق می شود.

اگر محاسبه رومیان درست و مطابق با واقع باشد، حالت سایه هایی که در روایت ذکر شده، بر حسب زمان ها مختلف نمی شود و حکم در مورد آن کلی خواهد بود. و اگر محاسبه برخی معاصران درست باشد، می بایست حکم آن در مورد برخی زمان ها خاص باشد و این اشکالی ندارد، همانطور که چنانچه فهمیدی، اختصاص حکم آن به برخی شهرها هم اشکالی ندارد.

حالت تمام موارد مربوط به برخی از این ماه ها در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان صلوات الله علیهم نیز چنین بوده؛ همانند آنچه از برخی از آنان درباره استحباب گرفتن آب باران در نیسان با آداب مفصل در شفا گرفتن روایت شده است و ظاهر این است که نیسان که آغاز آن در زمان ما مقارن با بیست و سوم فروردین جلالی است، وقتی با گذر ایام از فصل بهار یا به طور کلی از اوایل آن خارج شود و فرود آمدن باران در آن منتفی گردد، زمان حکم منوط بر آن هم به پایان می رسد، پس بنا بر آن، احتمال رجوع در عمل مذکور به اوایل بهاری که در زمان آن بزرگواران علیهم السلام مطابق با نیسان بود بعید نیست و علم آن در نزد خداوند و اهل آن است.

**[ترجمه]

قواعد مهمة

و لنذکر هنا مقدار ظل الزوال فی بلدتنا هذه أصبهان و ما وافقها أو قاربها فی العرض أعنی یکون عرضها اثنتین و ثلاثین درجة أو قریبا من ذلک ثم لنشر إلی ساعات الأقدام لینتفع بها المحافظ علی الصلوات المواظب علی النوافل فی معرفة الأوقات فنقول

ص: 371

ظل الزوال هناک فی أول السرطان قدم و عشر قدم و فی وسطه قدم و خمس قدم و فی أول الأسد قدم و نصف تقریبا و فی وسطه قدمان و فی أول السنبلة قدمان و تسعة أعشار قدم تقریبا و فی نصفه ثلاثة أقدام و نصف و فی أول المیزان أربعة أقدام و نصف تقریبا و فی وسطه خمسة أقدام و نصف تقریبا و فی أول العقرب ستة أقدام و ثلاثة أرباع قدم و فی وسطه ثمانیة أقدام و فی أول القوس تسعة أقدام و سدس قدم و فی وسطه عشرة أقدام تقریبا و فی أول الجدی عشرة أقدام و ثلث و فی وسطه عشرة تقریبا و فی أول الدلو تسعة أقدام و عشر و فی وسطه ثمانیة أقدام و فی أول الحوت ستة أقدام و ثلثا قدم و فی وسطه خمسة أقدام و نصف تقریبا و فی أول الحمل أربعة أقدام و نصف تقریبا و فی وسطه ثلاثة أقدام و نصف و فی أول الثور قدمان و ثلثا قدم و فی وسطه قدمان و فی أول الجوزاء قدم و نصف تقریبا و فی وسطه قدم و خمس.

و أما ساعات الأقدام فی العرض المذکور ففی أول الحمل یذهب القدمان فی ساعتین تقریبا و الأربعة الأقدام فی ساعتین و أربع و أربعین دقیقة و الستة أقدام فی ثلاث ساعات و ست عشرة دقیقة السبعة أعنی مثل القامة فی ثلاث ساعات و ثمان و عشرین دقیقة و الثمانیة فی ثلاث ساعات و ثمان و ثلاثین دقیقة تقریبا و القامتان فی أربع ساعات و ثلث ساعة تقریبا.

و فی أول الثور یزید الفی ء قدمین فی ساعتین و دقیقتین و أربعة أقدام فی ساعتین و ثمان و خمسین دقیقة و ستة أقدام فی ثلاث ساعات و قامة فی ثلاث ساعات و ثلثی ساعة تقریبا و ثمانیة أقدام فی ثلاث ساعات و خمسین دقیقة تقریبا و قامتین فی أربع ساعات و أربعین دقیقة.

و فی أول الجوزاء یزید الفی ء قدمین فی ساعة و ست و أربعین دقیقة و أربعة أقدام فی ساعتین و خمس و أربعین دقیقة و ستة أقدام فی ثلاث ساعات و خمس و عشرین دقیقة و قامة فی ثلاث ساعات و إحدی و أربعین دقیقة و ثمانیة أقدام فی أربع ساعات تقریبا و قامتین فی خمس ساعات تقریبا.

ص: 372

و فی أول السرطان یزید الفی ء قدمین فی ساعة و عشر دقایق تقریبا و أربعة أقدام فی ساعتین و ثلث ساعة و ستة أقدام فی ثلاث ساعات و نصف تقریبا و قامة فی ثلاث ساعات و ثلثی ساعة تقریبا و ثمانیة أقدام فی أربع ساعات تقریبا و قامتین فی خمس ساعات تقریبا.

و الأسد کالجوزاء فی جمیع التقادیر و المقادیر و السنبلة مثل الثور و المیزان مثل الحمل.

و فی أول العقرب یزید الفی ء قدمین فی قریب من ساعتین و أربعة أقدام فی ساعتین و نصف تقریبا و ستة أقدام فی ثلاث ساعات و ثلث ساعة تقریبا و قامة فی ثلاث ساعات و تسع دقائق و ثمانیة أقدام فی ثلاث ساعات و ثمان عشرة دقیقة و قامتین فی

أربع ساعات و فی أول القوس یزید الفی ء قدمین فی ساعة و أربعین دقیقة و أربعة أقدام فی ساعتین و ثلث تقریبا و ستة أقدام فی ساعتین و ثلثی ساعة تقریبا و قامة فی ساعتین و خمسین دقیقة و ثمانیة أقدام فی ثلاث ساعات تقریبا و قامتین فی ثلاث ساعات و ثلاث و ثلاثین دقیقة.

و فی أول الجدی یزید قدمین فی ساعة و ثمان و عشرین دقیقة و أربعة أقدام فی ساعتین و ثمان دقایق و ستة أقدام فی ساعتین و اثنتین و ثلاثین دقیقة و قامة فی ساعتین و ثلثی ساعة و ثمانیة أقدام فی ساعتین و ثمان و أربعین دقیقة و قامتین فی ثلاث ساعات و اثنتین و أربعین دقیقة و الدلو مثل القوس و الحوت مثل العقرب و یمکن تحصیل ما بین التقدیرین بما ذکرنا بالتقریب و التخمین و الله موفق الصالحین و مؤید العابدین.

ص: 373

تصویر

1. صورة فتوغرافیة من النسخة المخطوطة تراها فی ص 9 من هذا الجزء

ص: 374

تصویر

2. صورة فتوغرافیة من آخر النسخة المخطوطة و فیها تاریخ تحریرها

ص: 375

ص: 376

**[ترجمه]باید در اینجا مقدار سایه زوال را در شهرمان اصفهان و شهرهایی که در عرض با آن مطابق یا نزدیک هستند بیان کنیم. منظورم این است که عرض آن سی و دو درجه یا نزدیک به آن است؛ سپس باید به ساعات قدم ها اشاره کنیم تا کسی که بر نمازها محافظت و بر نوافل مواظبت می کند، در شناخت اوقات از آن سود ببرد. پس می گوئیم: سایه زوال در آنجا در اول سرطان یک و یک دهم قدم است و در وسط آن یک و یک پنجم قدم و در اول اسد تقریباً یک و نیم قدم و در وسط آن دو قدم و در اول سنبله تقریباً دو قدم و نه دهم قدم و در نیمه آن سه قدم و نیم و در اول میزان تقریباً چهار قدم و نیم و در وسط آن تقریباً پنج قدم و نیم و در اول عقرب شش قدم و سه چهارم قدم و در وسط آن هشت قدم و در اول قوس نه قدم و یک ششم قدم و در وسط آن تقریباً ده قدم و در اول جدی ده قدم و یک سوم قدم و در وسط آن تقریبا ده قدم و در اول دلو نه و یک دهم قدم و در وسط آن هشت قدم و در اول حوت شش قدم و دو سوم قدم و در وسط آن تقریباً پنج قدم و نیم و در اول حمل تقریباً چهار و نیم قدم و در وسط آن سه قدم و نیم و در اول ثور دو قدم و دو سوم قدم و در وسط آن دو قدم و در اول جوزا تقریباً یک قدم و نیم و در وسط آن یک قدم و یک پنجم قدم.

و اما ساعات قدم ها در عرض مذکور: در اول حمل، سایه تقریباً در دو ساعت دو قدم می شود و در دو ساعت و چهل و چهار دقیقه چهار قدم و در سه ساعت و شانزده دقیقه شش قدم و در سه ساعت و بیست و هشت دقیقه هفت قدم که برابر با سایه قد انسان است و در تقریباً سه ساعت و سی و هشت دقیقه هشت قدم و در چهار ساعت و تقریباً بیست دقیقه، دو قامت.

و در اول ثور در دو ساعت و دو دقیقه دو قدم به سایه افزوده می شود و در دو ساعت و پنجاه و هشت دقیقه چهار قدم و در سه ساعت شش قدم و تقریباً در سه ساعت و چهل دقیقه به اندازه قد انسان و تقریباً در سه ساعت و پنجاه دقیقه هشت قدم و در چهار ساعت و چهل دقیقه به اندازه دو برابر قد انسان به سایه افزوده می شود.

و در اول جوزا در یک ساعت و چهل و شش دقیقه دو قدم به سایه اضافه می شود و در دو ساعت و چهل و پنج دقیقه چهار قدم و در سه ساعت و بیست و پنج دقیقه شش قدم و در سه ساعت و چهل و یک دقیقه به اندازه یک قامت و تقریباً در چهار ساعت هشت قدم و حدوداً در پنج ساعت دو قامت به سایه اضافه می شود.

و در اول سرطان سایه به اندازه دو قدم در یک ساعت و تقریباً ده دقیقه و چهار قدم در دو ساعت و بیست دقیقه و شش قدم تقریباً در سه ساعت و نیم و به اندازه یک قامت در سه ساعت و تقریباً چهل دقیقه و هشت قدم تقریباً در چهار ساعت و دو قامت تقریباً در پنج ساعت .

و اسد در تمام اندازه گیری ها و مقادیر مانند جوزا است و سنبله مانند ثور و میزان مثل حمل.

در اول عقرب سایه در حدود دو ساعت به اندازه دو قدم اضافه می شود و در حدود دو ساعت و نیم چهار قدم و در حدود سه ساعت و بیست دقیقه شش قدم و در سه ساعت و نه دقیقه یک قامت و در سه ساعت و هجده دقیقه هشت قدم و در چهار ساعت دو قامت و در اول قوس، سایه در یک ساعت و چهل دقیقه دو قدم و در دو ساعت و تقریباً بیست دقیقه چهار قدم و در دو ساعت و حدوداً چهل دقیقه شش قدم و در دو ساعت و پنجاه دقیقه یک قامت و تقریباً در سه ساعت هشت قدم و در سه ساعت و سی و سه دقیقه دو قامت اضافه می شود.

و در اول جدی در یک ساعت و بیست و هشت دقیقه دو قدم و در دو ساعت و هشت دقیقه چهار قدم و در دو ساعت و سی و دو دقیقه شش قدم و در دو ساعت و چهل دقیقه یک قامت و در دو ساعت و چهل و هشت دقیقه هشت قدم و در سه ساعت و چهل و دو دقیقه دو قامت به سایه اضافه می شود و دلو مثل قوس است و حوت مثل عقرب و به دست آوردن زمان بین دو اندازه گیری با آنچه به صورت تقریبی و تخمینی ذکر کردیم ممکن است و خداوند توفیق دهنده به صالحان و مؤید عبادت پیشگان است.

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

**[ترجمه]

[کلمة المحقّق]

بسمه تعالی

انتهی الجزء الثالث من المجلّد الثامن عشر من کتاب بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار صلوات اللّه و سلامه علیهم ما دام اللیل و النهار و هو الجزء الثانی و الثمانون حسب تجزئتنا فی هذه الطبعة النفیسة الرائقة.

و قد بذلنا جهدنا فی تصحیحه و مقابلته فخرج بحمد اللّه و مشیّته نقیّا من الأغلاط إلّا نزراً زهیداً زاغ عنه البصر و کلّ عنه النظر لا یکاد یخفی علی القاری ء الکریم و من اللّه نسأل العصمة و هو ولیّ التوفیق.

السیّد إبراهیم المیانجی محمّد الباقر البهبودی

ص: 377

ص: 378

**[ترجمه]ص: 377

ص: 378

**[ترجمه]

کلمة المصحّح

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی رسوله محمّد و عترته الطاهرین.

و بعد: فهذا هو الجزء الثالث من المجلّد الثامن عشر و قد انتهی رقمه حسب تجزئتنا إلی الثانی و الثمانین، حوی فی طیّه عشرة أبواب تتمّة کتاب الطهارة و خمسة أبواب من کتاب الصلاة.

و قد قابلناه علی طبعة الکمبانیّ المشهورة بطبع أمین الضرب و هکذا علی نصّ المصادر التی أخرجت الأحادیث منها ثمّ من أول الجزء إلی تمام أبواب کتاب الطهارة علی نسخة ثمینة کتبت بخطّ أحد کتّاب المؤلّف العلّامة و أحد أعوانه فی تسوید هذه الموسوعة الکبیرة (حیث إنّ أکثر أجزاء البحار التی وصلت إلینا و روایته کان بخطّه تمامه أو أکثره وکان یکتب لنفسه نسخة أخری کهذه النسخة و کما مرّ فی مقدّمة الجزء المتمّم للثمانین تعریف نسخة مع صورتها بخطّ هذا الکاتب و کان فی هامش نسخته خطّ المؤلّف العلّامة و مثل ما مرّ فی آخر أجزاء المزار ج 102 ص 306- 308 صورة نسخة أخری مصحّحة بخطّ هذا الکاتب و فی هامشها خطّ المؤلّف العلّامة و تحشیته).

و فیما یلی صورتان فتوغرافیّتان من خطّه و تری فی ثانیها أنّ کتابة هذه النسخة کانت أثناء تسوید المؤلّف العلّامة لنسخته الأصل أو بعده بقلیل حیث کان تاریخ فراغ المؤلّف العلّامة من تسویده الرابع عشر من شهر صفر سنة 1094 و تاریخ فراغ التحریر من هذه النسخة: الحادی عشر من شهر ربیع الأول من هذه السنة.

ص: 379

و هذه النسخة قد قوبلت علی أصل المؤلّف العلّامة و فی هامشها خطّ أحد کتّابه یشبه خطّ المؤلّف العلّامة إلّا فی میزة یعرفها أهل الفنّ استدراک حین مقابلة هذه النسخة مع أصل المؤلّف ما کان سقط عنها کما تراها فی الصورة الفتوغرافیّة الأولی.

و النسخة (کما مرّت الإشارة إلیه فی مقدّمة الجزء 81) لخزانة کتب الفاضل البحّاث الوجیه الموفّق المرزا فخر الدین النصیریّ الأمینیّ زاده اللّه توفیقا لحفظ کتب سلفنا الصالحین أودعها سماحته للعرض و المقابلة خدمة للدین و أهله فجزاه اللّه عنّا و عن المسلمین أهل العلم خیر جزاء المحسنین.

محمد الباقر البهبودیّ

ص: 380

**[ترجمه]ص: 379

ص: 380

**[ترجمه]

فهرس ما فی هذا الجزء من الأبواب

عناوین الأبواب/ رقم الصفحة

«54»

باب أحکام الشهید و المصلوب و المرجوم و المقتصّ منه و الجنین و أکیل السبع و أشباههم فی الغسل و الکفن و الصلاة 13- 1

«55»

باب الدفن و آدابه و أحکامه 58- 14

«56»

باب شهادة أربعین للمیّت 61- 59

«57»

باب استحباب الصلاة عن المیّت و الصوم و الحجّ و الصدقة و البرّ و العتق عنه و الدعاء له و الترحّم علیه و بیان ما یوجب التخلّص من شدّة الموت و عذاب القبر و بعده 65- 62

«58»

باب نقل الموتی و الزیارة بهم 70- 66

«59»

باب التعزیة و المأتم و آدابهما و أحکامها 113- 71

«60»

باب أجر المصائب 124- 114

«61»

باب فضل التعزّی و الصبر عند المصائب و المکاره 148- 125

«62»

باب آخر فی ذکر صبر الصابرین و الصابرات 155- 149

«63»

باب النوادر 186- 156

ص: 381

ص: 382

فهرس کتاب الصلاة

عناوین الأبواب/ رقم الصفحة

«1»

باب فضل الصلاة و عقاب تارکها 236- 188

«2»

باب علل الصلاة و نوافلها و سننها 237

«3»

باب أنواع الصلاة و المفروض و المسنون منها و معنی الصلاة الوسطی 302- 277

«4»

باب أنّ للصلاة أربعة آلاف باب و أنّها قربان کلّ تقیّ و خیر موضوع و فضل إکثارها 311- 303

«5»

باب أوقات الصلوات 373- 312

ص: 383

ص: 384

**[ترجمه]ص: 381

ص: 382

ص: 383

ص: 384

**[ترجمه]

تعريف مرکز

بسم الله الرحمن الرحیم
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
(التوبه : 41)
منذ عدة سنوات حتى الآن ، يقوم مركز القائمية لأبحاث الكمبيوتر بإنتاج برامج الهاتف المحمول والمكتبات الرقمية وتقديمها مجانًا. يحظى هذا المركز بشعبية كبيرة ويدعمه الهدايا والنذور والأوقاف وتخصيص النصيب المبارك للإمام علیه السلام. لمزيد من الخدمة ، يمكنك أيضًا الانضمام إلى الأشخاص الخيريين في المركز أينما كنت.
هل تعلم أن ليس كل مال يستحق أن ينفق على طريق أهل البيت عليهم السلام؟
ولن ينال كل شخص هذا النجاح؟
تهانينا لكم.
رقم البطاقة :
6104-3388-0008-7732
رقم حساب بنك ميلات:
9586839652
رقم حساب شيبا:
IR390120020000009586839652
المسمى: (معهد الغيمية لبحوث الحاسوب).
قم بإيداع مبالغ الهدية الخاصة بك.

عنوان المکتب المرکزي :
أصفهان، شارع عبد الرزاق، سوق حاج محمد جعفر آباده ای، زقاق الشهید محمد حسن التوکلی، الرقم 129، الطبقة الأولی.

عنوان الموقع : : www.ghbook.ir
البرید الالکتروني : Info@ghbook.ir
هاتف المکتب المرکزي 03134490125
هاتف المکتب في طهران 88318722 ـ 021
قسم البیع 09132000109شؤون المستخدمین 09132000109.