سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.
عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار تالیف محمدباقر المجلسی.
مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [1440].
مشخصات ظاهری: ج - نمونه.
یادداشت: عربی.
یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].
یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).
یادداشت: کتابنامه.
مندرجات: ج .24. کتاب الامامة. ج.52. تاریخ الحجة. ج67،66،65. الایمان و الکفر. ج.87. کتاب الصلاة . ج. 92،91 .الذکر و الدعا. ج. 94. کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-
موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق
رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح
رده بندی دیویی: 297/212
شماره کتابشناسی ملی: 1680946
ص: 1
**[ترجمه]
سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.
عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده
عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.
مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5
مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر
رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392
رده بندی دیویی : 297/212
شماره کتابشناسی ملی : 3348985
ص: 1
**[ترجمه]
الحمد لله الذی شید أساس الدین و نور مناهج الیقین بمحمد سید المرسلین و علی أمیر المؤمنین و الأبرار من عترتهما الغر المیامین صلوات الله علیهما و علیهم أبد الآبدین و لعنة الله علی أعدائهم دهر الداهرین.
أما بعد فیقول خادم أخبار الأئمة الطاهرین و تراب أقدام شیعة مولی المؤمنین محمد باقر بن محمد تقی غفر الله لهما بشفاعة موالیهما المنتجبین هذا هو المجلد التاسع من کتاب بحار الأنوار فی بیان فضائل سید الأخیار و إمام الأبرار و حجة الجبار و قسیم الجنة و النار (1) و أشرف الوصیین و وصی سید النبیین و یعسوب المسلمین علی بن أبی طالب أمیر المؤمنین و مناقبه و معجزاته و مکارم أخلاقه و تواریخ أحواله و الآیات النازلة فی شأنه و النصوص علیه صلوات الله و سلامه علیه و علی أولاده الأطیبین.
**[ترجمه]بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
سپاس خداوندی راست که ستون دین را برافراشت و راههای منتهی به یقین را به محمّد، سید مرسلین و علی أمیرالمؤمنین و ذرّیه ابرار ایشان که تا دنیا دنیاست صلوات خداوند بر ایشان باد، روشن و منّور گردانید؛
اما بعد، این خادمِ احادیث أئمّه طاهرین و خاک پای شیعیان مولی المؤحدین، محمد بن باقر بن محمد تقی که خدایشان به شفاعت سروران برگزیده، قرین آمرزش قرار دهد، میگوید: این نهمین مجلد از کتاب بحارالأنوار است که در فضایل سرور برگزیدگان، إمام پرهیزگاران، حجّت خداوند جبّار، قسمت کننده بهشت و دوزخ، اشرف أوصیاء، وصیّ سرور پیامبران و شیر شرزه مسلمانان علی بن أبی طالب، أمیرالمؤمنین و مناقب و معجزات، مکارم اخلاق، سرگذشت و زندگی او، آیاتی که در شأن وی نازل شدهاند و بر امامت آن حضرت صلوات و درود خدا بر او و فرزندان پاکش باد تصریح دارند، نگاشته میشود .
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب ابْنُ إِسْحَاقَ وَ ابْنُ شِهَابٍ أَنَّهُ کَتَبَ حِلْیَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنْ ثُبَیْتٍ الْخَادِمِ (1) فَأَخَذَهَا عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَزَمَّ بِأَنْفِهِ وَ قَطَعَهَا (2) وَ کَتَبَ أَنَّ أَبَا تُرَابٍ کَانَ شَدِیدَ الْأُدْمَةِ عَظِیمَ الْبَطْنِ حَمْشَ السَّاقَیْنِ وَ نَحْوَ ذَلِکَ فَلِذَا وَقَعَ الْخِلَافُ فِی حِلْیَتِهِ.
وَ ذَکَرَ فِی کِتَابِ الصِّفِّینِ وَ نَحْوِهِ عَنْ جَابِرٍ وَ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ أَنَّهُ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام رَجُلًا دَحْدَاحاً رَبْعَ الْقَامَةِ أَذَجَّ الْحَاجِبَیْنِ أَدْعَجَ الْعَیْنَیْنِ أَنْجَلَ تَمِیلُ إِلَی الشُّهْلَةِ کَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ حُسْناً وَ هُوَ إِلَی السُّمْرَةِ أَصْلَعُ لَهُ حِفَافٌ مِنْ خَلْفِهِ کَأَنَّهُ إِکْلِیلٌ وَ کَأَنَّ عُنُقَهُ إِبْرِیقُ فِضَّةٍ وَ هُوَ أَرْقَبُ ضَخْمُ الْبَطْنِ أَقْرَأُ الظَّهْرِ عَرِیضُ الصَّدْرِ مَحْضُ الْمَتْنِ شَثْنُ الْکَفَّیْنِ ضَخْمُ الْکُسُورِ- لَا یَبِینُ عَضُدُهُ مِنْ سَاعِدِهِ قَدْ أُدْمِجَتْ إِدْمَاجاً عَبْلُ الذِّرَاعَیْنِ عَرِیضُ الْمَنْکِبَیْنِ عَظِیمُ الْمُشَاشَیْنِ کَمُشَاشِ السَّبُعِ الضَّارِی لَهُ لِحْیَةٌ قَدْ زَانَتْ صَدْرَهُ غَلِیظَ الْعَضَلَاتِ حَمْشَ السَّاقَیْنِ.
قَالَ الْمُغِیرَةُ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی هَیْئَةِ الْأَسَدِ غَلِیظاً مِنْهُ مَا اسْتَغْلَظَ دَقِیقاً مِنْهُ مَا اسْتَدَقَّ.
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابن اسحاق و ابن شهاب نقل می کنند که ویژگیهای شمایل امیرالمؤمنین علیه السّلام به نقل از ثبیت خادم نگاشته شده بود اما عمرو بن عاص آن را گرفت و از روی نفرت و خودخواهی آن را پاره کرد و از خود نوشت که أبوتراب (علی علیه السّلام) مردی سیه چرده، برآمده شکم، باریک ساق و اموری از این قبیل. از این رو در وصف شمایل آن حضرت اختلاف افتاده است و اخبار در این مورد یکسان نیستند.
در کتاب «الصفّین» و دیگر کتب مشابه آن از جابر و ابن حنفیّه آمده است که: علی علیه السّلام مردی کوتاه قد، چهار شانه، باریک و کشیده ابرو، فراخ و سیاه چشم متمایل به میشی بود؛ چهرهاش گویی به زیبایی ماه شب چهارده بود و رنگ پوست صورتش به گندمگونی نزدیک بود؛ سرش طاس و کلافی از مو در پشت سرش جمع شده بود که به دسته گلی از درّ و گوهر میمانست. گردنی نرم و سفید ستبر داشت و شکمش برآمده بود. مردی پهن پشت، فراخ سینه، قوی بنیه، درشت پنجه و با استخوان هایی چنان پوشیده از عضله و درهم فرو رفته بود که نمی شد بازوی آن حضرت را از ساعدش تمییز داد. مردی درشت بازو، پهن شانه، درشت مفاصل به سان شیر شرزه، با محاسنی که سینهاش را میآراست، درشت عضله و برخوردار از ساق هایی چابک ولاغر بود .
مغیره گوید: علی علیه السّلام به شیر میمانست، بدین معنی که هر اندامی که در شیر درشت و ستبر بود، همان اندام در علی علیه السّلام نیزچنین بود و هراندامی که در شیر لاغر و باریک بود، در وی نیز چنین بود.
**[ترجمه]
أحمش الساقین أی دقیقهما و یقال حمش الساقین أیضا بالتسکین و الدحداح القصیر السمین و المراد هنا غیر الطویل أو السمین فقط بقرینة ما بعده و الزجج تقوّس فی الحاجب مع طول فی طرفه و امتداده و الدعج شدّة السواد فی العین أو شدّة سوادها فی شدّة بیاضها و النجل سعة العین و الشهلة بالضمّ أقلّ من الزرقة فی الحدقة و أحسن منه أو أن تشرب الحدقة حمرة لیست خطوطا کالشکلة و لعل المراد هنا الثانی
ص: 2
و الصَّلَع انحسار شعر مقدّم الرأس و الحفاف ککتاب الطرّة حول رأس الأصلع و الإکلیل شبه عصابة تزیّن بالجوهر و الأرقب الغلیظ الرقبة.
و قال الجوهری و القراء الظهر و ناقة قرواء طویلة السنام و یقال الشدیدة الظهر بیّنة القری و لا یقال جمل أقری (1).
و قال الفیروزآبادی المقروری الطویل الظهر و المحض الخالص و متنا الظهر مکتنفا الصلب (2) عن یمین و شمال من عصب و لحم و لعله کنایة عن الاستواء أو عن اندماج الأجزاء بحیث لا یبین فیه المفاصل و یری قطعة واحدة.
و قال الجزریّ فی صفته شثن الکفین و القدمین.
أی أنّهما یمیلان إلی الغلظ و القصر و قیل هو أن یکون فی أنامله غلظ بلا قصر و یحمد ذلک فی الرجال لأنه أشدّ لقبضهم و یذمّ فی النساء (3).
و قال الفیروزآبادی الکسر و یکسر الجزء من العضو أو العضو الوافر أو نصف العظم بما علیه من اللحم أو عظم لیس علیه کثیر لحم و الجمع أکسار و کسور و العبل الضخم من کل شی ء (4).
و قال الجزری فی صفته جلیل المشاش.
أی عظیم رءوس العظام کالمرفقین و الکتفین و الرکبتین و قال الجوهری هی رءوس العظام اللیّنة التی یمکن مضغها (5).
أقول لعل المراد هنا منتهی عظم العضد من جانب المنکب.
و السبع الضاری هو الذی اعتاد بالصید لا یصبر عنه.
قوله ما استغلظ أی من الأسد أو من الإنسان أی کلما کان فی غیره غلیظا ففیه کان أغلظ و کذا العکس.
ص: 3
**[ترجمه]احمش الساقین: باریک ساق، و نیز گفته میشود: حَمش الساقین با سکون میم. الدحداح: کوتاه قد فربه؛ و به قرینه مابعد، در اینجا به معنای بلند قامت نبودن و فقط چاق است. الزَّحَج: قوس دار بودن و خمیدگی ابرو و کشیده بودن آن است. الدَّعج: شدت سیاهی مردمک چشم یا شدت سفیدی سپیده چشم. النّحل: درشت بودن چشم. الشُّهلۀ: میشی بودن رنگ چشم، کمتر از کبودی حدقه و زیباتر از آن، یا اینکه برخوردار بودن حدقه از اندکی سرخی متفاوت از سرخی رگهای چشم و شاید مراد در این جا دومی باشد. الصَّلع: طاسی موی سر از جلو. حِفاف بر وزن کتاب: موی پیرامون سرِ طاس. الإکلیل: همانند بستهای موی آراسته به جواهر. الأرقب: ستبر گردن
جوهری گوید: القراء: کمر، و ناقه قرواء: شتر بلند کوهان. و گفته میشود به معنای قوی بودن پشت و ظاهر بودن کمر است و جمل أقری گفته نمیشود. - .[1] الصحاح 6: 2461- 2460 -
فیروز آبادی گوید: المقروری: کشیده کمر. المحض: خالص. متنا الظّهر: پر گوشتی و چاقی پشت - . القاموس المحیط 4: 269 و 343 و 378 -
در دو طرف رانها و شاید به معنی برازندگی و شدت فربهی باشد به گونهای که اجزای بدن چنان درهم فرو رفته باشند که مفصل آن به چشم نیامده به نظر یکپارچه آید.
جزری گوید در اوصاف وی آمده: شثن الکفّین و القدمین به معنای متمایل بودن آن دو به درشتی و کوتاهی است؛ و گفته شده: آن است که در انگشتان او درشتی دیده شود اما نه اینکه کوتاه باشند و این صفت در مردان پسندیده است، چون پنجههای آنان را قوی میگرداند اما این صفت برای زنان ناپسند است . - . النهایۀ 2 : 204 -
فیروز آبادی گوید: الکسر – و نیز با کسره- به جزئی از عضو یا بخش اعظم یا نیمی از استخوان با گوشت روی آن یا استخوان که گوشت زیاد روی آن نباشد گفته میشود؛ و جمع آن أکسار و کسور است. العبل: هر چیز درشت و بزرگ. - القاموس المحیط2: 126 و 4 : 11 -
جزری در وصف وی گوید: جلیل المشاش: درشت بودن استخوانهای مفاصل نظیر آرنجها و کتفها و زانوها و جوهری گوید: به معنای سر استخوانهای نرم و غضروفی است که بشود آن را جوید. - . النهایۀ4 : 102 . الصحاح 3: 1019 -
مولف: شاید مقصود در اینجا منتهای درشتی بازو از سمت شانه باشد.
السَّبع الضاری: شیری که به شکار خو کرده و با دیدن آن خویشتنداری از کف میدهد.
اینکه میگوید: «ما استغلظ» یعنی هر عضوی از اندام شیر یا انسان. و به عبارت دیگر، هر عضوی در غیر او درشت باشد، در او درشتتر بود و برعکس.
**[ترجمه]
کشف، کشف الغمة قَالَ الْخَطِیبُ أَبُو الْمُؤَیَّدِ الْخُوارَزْمِیُّ (1) عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ: لَقَدْ رَأَیْتُ عَلِیّاً أَبْیَضَ الرَّأْسِ وَ اللِّحْیَةِ ضَخْمَ الْبَطْنِ رَبْعَةً مِنَ الرِّجَالِ و ذکر ابن مندة: أنه کان شدید الأدمة ثقیل العینین عظیمهما ذا بطن و هو إلی القصر أقرب أبیض الرأس و اللحیة: و زاد محمد بن حبیب البغدادی صاحب المحبر الکبیر فی صفاته: آدم اللون حسن الوجه ضخم الکرادیس و اشتهر علیه السلام بالأنزع البطین.
- أما فی الصورة فیقال رجل أنزع بین النزع و هو الذی انحسر الشعر عن جانبی جبهته و موضعه النزعة و هما النزعتان و لا یقال لامرأة نزعاء و لکن زعراء و البطین الکبیر البطن و أما المعنی فإن نفسه نزعت یقال نزع إلی أهله ینزع نزاعا اشتاق و نزع عن الأمور نزوعا انتهی عنها (2) عن ارتکاب الشهوات فاجتنبها و نزعت إلی اجتناب السیئات فسد علیها مذهبها (3) و نزعت إلی اکتساب الطاعات فأدرکها حین طلبها و نزعت إلی استصحاب الحسنات فارتدی بها و تجلببها و امتلأ علما فلقب بالبطین و أظهر بعضا و أبطن بعضا حسبما اقتضاه علمه الذی عرف به الحق الیقین أما ما ظهر من علومه فأشهر من الصباح و أسیر فی الآفاق من سری الریاح و أما ما بطن
فقد قال بل اندمجتُ علی مکنونِ علم لو بُحتُ به لاضطربتم اضطراب الأرشیة فی الطویِّ البعیدة (4)
ص: 4
وَ مِمَّا وَرَدَ فِی صِفَتِهِ علیه السلام مَا أَوْرَدَهُ صَدِیقُنَا الْعِزُّ (1) الْمُحَدِّثُ وَ ذَلِکَ حِینَ طَلَبَ مِنْهُ السَّعِیدُ بَدْرُ الدِّینِ لُؤْلُؤٌ صَاحِبُ الْمَوْصِلِ أَنْ یُخْرِجَ أَحَادِیثَ صِحَاحاً وَ شَیْئاً مِمَّا وَرَدَ فِی فَضَائِلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ صِفَاتِهِ علیه السلام وَ کَتَبَ عَلَی أَتْوَارِ الشَّمْعِ (2) الِاثْنَیْ عَشَرَ الَّتِی حُمِلَتْ إِلَی مَشْهَدِهِ علیه السلام وَ أَنَا رَأَیْتُهَا قَالَ: کَانَ رَبْعَةً مِنَ الرِّجَالِ أَدْعَجَ الْعَیْنَیْنِ حَسَنَ الْوَجْهِ کَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ حُسْناً ضَخْمَ الْبَطْنِ عَرِیضَ الْمَنْکِبَیْنِ شَثْنَ الْکَفَّیْنِ أَغْیَدَ کَأَنَّ عُنُقَهُ إِبْرِیقُ فِضَّةٍ أَصْلَعُ کَثُّ اللِّحْیَةِ لِمَنْکِبِهِ مُشَاشٌ کَمُشَاشِ السَّبُعِ الضَّارِی- لَا یَبِینُ عَضُدُهُ مِنْ سَاعِدِهِ وَ قَدْ أُدْمِجَتْ إِدْمَاجاً إِنْ أَمْسَکَ بِذِرَاعِ رَجُلٍ أَمْسَکَ بِنَفَسِهِ فَلَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَتَنَفَّسَ شَدِیدُ السَّاعِدِ وَ الْیَدِ إِذَا مَشَی إِلَی الْحَرْبِ هَرْوَلَ ثَبْتُ الْجَنَانِ قَوِیٌّ شُجَاعٌ مَنْصُورٌ عَلَی مَنْ لَاقَاهُ (3).
**[ترجمه]کشف الغّمه: خطیب ابوالمؤیّد خوارزمی از ابو اسحاق نقل میکند که: علی را سپید مو، برآمده شکم و چهارشانه دیدم. ابن منده نیز گفته است که وی مردی سیه چرده، دارای چشمانی درشت و نافذ و شکمی برآمده بود که به کوتاه قدی نزدیکتر مینمود تا میان قامتی و موی سر و صورتش به سپیدی میگرایید. محمد بن حبیب بغدادی صاحب «المحبرالکبیر» درباره اوصاف آن حضرت گوید: او مردی گندمگون، برخوردار از استخوانبندی درشت و مشهور به «الأنزع البطین» - . «أنزع» به کسی گفته میشود که موهای سرش از دو طرف پیشانی ریخته باشد. -
(طاس برآمده شکم) بود. اما در ظاهر گفته میشود: رَجُل أنزع: کسی که طاسی سر او آشکار باشد و به کسی گفته میشود که موهای دو طرف پیشانی وی ریخته باشد. جای این موها را نزعه میگویند و چون در دوطرف پیشانی قرار دارند، «النزعتان» نامیده میشوند. و به زنی که موی در دو طرف پیشانی وی ریخته باشد، «نزعاء» گفته نمیشود بلکه وی را «زعراء» مینامند. البطین: بر آمده شکم. اما در معنای نفسه نزعت [گفته میشود: نَزَع إلی أهله: مشتاق شد. نَزَع عن الأمور نزوعاً: از آن عدول کرد و منصرف شد] از ارتکاب شهوات دوری گزید. نزعت إلی اجتناب السیّئات فسدّ علیها مذهبها: به اجتناب از بدیها مایل شد و راه بدیها را بست. گفته میشود: نزعت إلی اکتساب الطاعات فأدرکهاحین طلبها، و نزعت إلی استصحاب الحسنات فارتدی بها و تجلببها: (به سوی کسب طاعات متمایل شد و چون طالب آن گشت بدان رسید و به سوی خوبیها روی آورد و از آن جامهای بر تن کرد.)
تمام وجودش مالامال از علم و دانش بود از این رو او را «بطین» لقب دادند. آن حضرت آنچه را از دانش لازم بود، آشکار فرمود و این علوم کاملاً شناخته شده و مشهورند و چون باد به همه جا رسیده است، اما درباره آن بخش از علومی که آشکار نساخت، خود فرموده است: «من به علومی دست یافتهام که اگر آنها را بر زبان جاری سازم، چون کوههایی که به لرزه افتند، به لرزه خواهید افتاد».
از جمله روایاتی که دوست ما عزالدین محدّث در وصف آن حضرت آورده و این زمانی بود که بدرالدین لؤلؤ صاحب «الموصل» از وی خواست که روایات صحیحی را درباره صفات و فضایل امیرالمؤمنین علیه السّلام جمع آوری کند و او این فضایل را بر روی شمعدانیهای دوازدهگانهای که برای ضریح آن حضرت ساخته بودند و من نیز آنها را دیدهام، نوشت که از جمله آنها چنین است: آن حضرت مردی چهارشانه، درشت چشم، زیبا روی به سان ماه شب چهارده، برآمده شکم، پهن شانه، درشت و قوی پنجه، با گردنی نرم و سفید به سان گردن آبریز نقره ای، طاس، دارای صورتی پرمو، دارای شانههایی درشت استخوان همانند شیر شرزه، با بازو و ساعدی ستبر به گونه ای که نمیشد این دو را از هم تمییز داد از بس که عضلاتش درهم فرو رفته چنان که اگر بازوی مردی را می گرفت و فشار میداد نفس وی را بند میآورد و درشت ساعد و قوی مشت بود؛ اگر عزم میدان جنگ میکرد، با هروله (رفتنی است بین قدم زدن و دویدن) میرفت، مردی قدرتمند، شجاع و مردافکن بود و کسی از عهده شکست او بر نمیآمد. - . کشف الغمّۀ: 23 -
**[ترجمه]
- ذکر کمال الدین بن طلحة مثل ذلک فی کتاب مطالب السئول (4)
و الظاهر أن علیّ بن عیسی نقل عنه و کذا ذکره صاحب الفصول المهمّة سوی ما ذکر فی تفسیر الأنزع البطین (5) و رجل ربعة أی مربوع الخلق لا طویل و لا قصیر و الکرادیس جمع الکردوس و هو کل عظمین التقیا فی مفصل المنکبین و الرکبتین و الورکین و الغید النعومة و کثّ الشی ء أی کثف.
**[ترجمه]کمال الدین بن طلحه نظیر آن را در کتاب «مطالب السؤول» - . ج 1 : 33 - ذکر کرده است، و چنین به نظر میرسد که علی بن عیسی از او نقل کرده باشد. همچنین صاحب «الفصول المهمۀ» سوای آنچه را که درباره «الأنزع البطین» آورده ، آن را نیز ذکر کرده است. - . الفصول المهمۀ : 111- 110 -
رجل ربعه: چهار شانه ، نه بلند قد و نه کوتاه. الکرادیس جمع «کردوس»: هر دو استخوان که در مفصل دو شانه و دو زانو و دو طرف شرین به هم متصل میشوند. الغید: نرمی. کَثَّ الشیء: انبوه شد، متراکم شد.
**[ترجمه]
یب، التهذیب: وُلِدَ علیه السلام بِمَکَّةَ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ لِثَلَاثَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ رَجَبٍ بَعْدَ عَامِ الْفِیلِ بِثَلَاثِینَ سَنَةً وَ قُبِضَ علیه السلام قَتِیلًا بِالْکُوفَةِ- لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ لِتِسْعِ لَیَالٍ بَقِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ أَرْبَعِینَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ ثَلَاثٌ وَ سِتُّونَ سَنَةً وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أَوَّلُ هَاشِمِیٍّ وُلِدَ فِی الْإِسْلَامِ مِنْ هَاشِمِیَّیْنِ وَ قَبْرُهُ بِالْغَرِیِّ مِنْ نَجَفِ الْکُوفَةِ (6).
ص: 5
**[ترجمه]التهذیب: آن حضرت در مکه و در روز جمعه سیزدهم رجب سی سال پس از «عام الفیل» در درون کعبه متولّد شد و در شب جمعه 21 رمضان سال چهلم هجری در کوفه در سن 63 سالگی به شهادت رسید. مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بود. علی علیه السّلام نخستین مرد هاشمی است که از پدر و مادر هاشمی متولد گشت و مزار او در نجف کوفه است. - . التهذیب 2: 7 -
**[ترجمه]
قوله أول هاشمی لیس بسدید إذ إخوته کانوا کذلک و کانوا أکبر منه کما سیأتی و قوله ولد فی الإسلام لا ینفع فی ذلک بل هو أیضا لا یستقیم إذ لو کان مراده بعد البعثة فولادته علیه السلام کان قبله و لو کان مراده بعد ولادة الرسول صلی الله علیه و آله فإخوته أیضا کذلک مع أن هذا الاصطلاح غیر معهود و الأصوب أن یقول کما قال شیخه المفید رحمه الله (1) و یمکن أن تحمل الأولیّة علی الإضافیّة.
**[ترجمه]اینکه علی علیه السّلام نخستین مردی است که از پدر و مادری هاشمی زاده شده درست نمیباشد زیرا همان طور که خواهد آمد، برادرانش از وی مسنتر بودند. این که گفته شود در اسلام متولد شده نیز مشکل را حل نمیکند و این نیز درست نیست زیرا اگر منظورش بعد از بعثت بوده، صحیح نیست زیرا آن حضرت قطعاً پیش از بعثت متولد گردیده و اگر مقصودش این باشد که علی علیه السّلام پس از میلاد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دنیا آمده است، برادران علی علیه السّلام نیز چنین وضعی دارند. اصطلاحی که ایشان در خصوص تولّد حضرت علی علیه السّلام به کار بردهاند، مسبوق به سابقه نیست و بهتر این بود که از استاد خود شیخ مفید رحمه الله علیه تبعیت میکرد. البته میتوان أوّلیت را اولیت اضافی و نسبی گرفت .
**[ترجمه]
کا، الکافی: وُلِدَ علیه السلام بَعْدَ عَامِ الْفِیلِ بِثَلَاثِینَ سَنَةً و أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أَوَّلُ هَاشِمِیٍّ وَلَدَهُ هَاشِمٌ مَرَّتَیْنِ (2).
**[ترجمه]کافی: علی علیه السّلام 30 سال پس از واقعه عام الفیل به دنیا آمد؛ مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بود، و او نخستین مرد هاشمی است که هاشم دوبار او را زاده است. - . اصول کافی 1 : 452 -
(یک بار از پدری هاشمی یعنی ابوطالب و بار دیگر از مادری هاشمی یعنی فاطمه بنت اسد بن هاشم)
**[ترجمه]
کا، الکافی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْفَارِسِیِّ عَنْ أَبِی حَنِیفَةَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ جَاءَتْ إِلَی أَبِی طَالِبٍ لِتُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ اصْبِرِی سَبْتاً آتِیکِ أُبَشِّرُکِ بِمِثْلِهِ (3) إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ قَالَ السَّبْتُ ثَلَاثُونَ سَنَةً وَ کَانَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثَلَاثُونَ سَنَةً (4).
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام فرمود: فاطمه بنت اسد نزد ابوطالب آمد تا مژده تولّد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به وی بدهد. وقتی ابوطالب خبر را شنید گفت: یک سبت صبرکن تا بیایم و تو را به تولّد نظیر او سوای نبوّت، بشارت دهم. و یک «سبت» سی سال است و رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله سی سال از علی علیه السّلام بزرگتر است. - . اصول کافی 1: 453- 452 -
**[ترجمه]
کا، الکافی بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْکَلْبِیِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ لَمَّا وُلِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فُتِحَ لِآمِنَةَ بَیَاضُ فَارِسَ وَ قُصُورُ الشَّامِ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِلَی أَبِی طَالِبٍ ضَاحِکَةً مُسْتَبْشِرَةً فَأَعْلَمَتْهُ مَا قَالَتْ آمِنَةُ فَقَالَ لَهَا أَبُو طَالِبٍ وَ تَتَعَجَّبِینَ مِنْ هَذَا إِنَّکِ تَحْبَلِینَ (5) وَ تَلِدِینَ بِوَصِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ (6).
**[ترجمه]کافی: مفضّل بن عمر روایت میکند که: شنیدم امام صادق علیه السّلام میفرماید: چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دنیا آمد به نظر آمنه چنین آمد که سرزمین فارس و کاخ های شام را برایش گشودهاند. پس فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین علیه السّلام نزد ابوطالب آمد و او را از آنچه آمنه دیده بود، آگاه ساخت؛ ابوطالب به وی گفت: آیا تو از این امر شگفت زده شدهای؟! تو نیز باردار می شوی و وصی و وزیر او را به دنیا خواهی آورد. - . اصول کافی 1: 454 -
**[ترجمه]
مصبا، المصباحین ذکر ابن عیاش: أن الیوم الثالث عشر من رجب کان مولد أمیر المؤمنین
ص: 6
علیه السلام فی الکعبة قبل النبوة باثنتی عشرة سنة (1).
و روی عن عتّاب بن أسید (2) أنه قال: ولد أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام- بمکة فی بیت الله الحرام یوم الجمعة لثلاث عشرة لیلة خلت من رجب و للنبی صلی الله علیه و آله ثمان و عشرون سنة- قبل النبوة باثنتی عشرة سنة (3).
وَ رَوَی صَفْوَانُ الْجَمَّالُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: وُلِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی یَوْمِ الْأَحَدِ لِسَبْعٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ (4).
**[ترجمه]المصباح الکبیر: ابن عیّاش آورده است که در روز 13 رجب علی علیهالسّلام 12سال پیش از بعثت در درون کعبه متولّد شد. - . المصباح الکبیر: 560 -
از عتّاب بن أسید روایت شده است که: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام در مکه و در خانه خدا در روز جمعه 13رجب در حالی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله 28سال داشت و12سال به بعثت ایشان مانده بود، متولّد گردید.
صفوان جمّال از إمام جعفرصادق روایت کرده است که: علی بن ابی طالب علیه السّلام روز یکشنبه روز هفتم شعبان 12سال پیش از بعثت متولّدگردید. - . المصباح الکبیر: 593 -
**[ترجمه]
قل، إقبال الأعمال: رُوِیَ أَنَّ یَوْمَ ثَالِثَ عَشَرَ شَهْرِ رَجَبٍ کَانَ مَوْلِدَ مَوْلَانَا أَبِی الْحَسَنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فِی الْکَعْبَةِ قَبْلَ النُّبُوَّةِ بِاثْنَتَیْ عَشَرَةَ سَنَةً (5).
**[ترجمه]اقبال الأعمال: روایت شده است که روز 13رجب روز تولّد مولایمان أبوالحسن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب 12 سال قبل از نبّوت در کعبه بود. - . اقبال الأعمال: 655 -
**[ترجمه]
أَقُولُ قَالَ الشَّهِیدُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی الدُّرُوسِ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمٍ وَ أَبُو طَالِبٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ أَخَوَانِ لِلْأَبَوَیْنِ وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ وَ هُوَ وَ إِخْوَتُهُ أَوَّلُ هَاشِمِیٍّ وُلِدَ بَیْنَ هَاشِمِیَّیْنِ وُلِدَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ ثَالِثَ عَشَرَ شَهْرِ رَجَبٍ وَ رُوِیَ سَابِعَ شَهْرِ شَعْبَانَ بَعْدَ مَوْلِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِثَلَاثِینَ سَنَةً انْتَهَی (6).
**[ترجمه]مولف: شهید رحمه الله علیه در کتاب «الدروس» گوید: علی بن ابی طالب بن هاشم- ابوطالب و عبدالله برادر تنی بودند– که مادرش فاطمه بنت أسد بن هاشم بود، به همراه برادرانش نخستین هاشمیانی بودند که از پدر و مادری هاشمی متولّد شدند. وی روز جمعه 13رجب و به روایتی هفتم شعبان 30سال بعد از تولّد پیامبر، به دنیا آمد؛ تمام. - . الدروس -
**[ترجمه]
أقول: و قد قیل إنه علیه السلام ولد فی الثالث و العشرین من شعبان.
-و قال علی بن محمد المالکی فی الفصول المهمة کان ولد أبو طالب طالبا و لا عقب له و عقیلا و جعفرا و علیا و کل واحد أسن من الآخر بعشر سنین و أم هانئ و اسمها فاختة و أمهم جمیعا فاطمة بنت أسد هکذا ذکر موفق بن أحمد الخوارزمی فی کتاب المناقب ولد بمکة
ص: 7
المشرفة داخل البیت الحرام فی یوم الجمعة الثالث عشر من شهر الله الأصم رجب سنة ثلاثین من عام الفیل قبل الهجرة بثلاث و عشرین سنة و قیل بخمس و عشرین و قبل المبعث (1) باثنتی عشرة سنة و قیل بعشر سنین و لم یولد فی بیت الحرام قبله أحد سواه و هی فضیلة خصه الله تعالی بها إجلالا له و إعلاء لمرتبته و إظهارا لکرامته (2) و کان هاشمیا من هاشمیین و أول من ولده هاشم مرتین و کان مولده بعد أن دخل رسول الله صلی الله علیه و آله بخدیجة بثلاث سنین و کان عمر رسول الله صلی الله علیه و آله یوم ولادة علی ثمانی و عشرین سنة انتهی کلام المالکی (3).
**[ترجمه]مولف: و گفته شده که آن حضرت در23 شعبان متولّد شده است. علی بن محمد مالکی در کتاب «الفصول-المهمّه» مینویسد: بعد از «طالب» که نسلی از او برجا نمانده، برای ابوطالب فرزندان دیگری به دنیا آمدند که عبارتند از عقیل، جعفر و علی علیه السّلام و هرکدام با دیگری 10سال فاصله سنی داشتند؛ سپس أم هانی– که نامش «فاخته» بود- به دنیا آمد و مادر همه آن ها فاطمه بنت أسد است. موفّق بن احمد خوارزمی در کتاب «المناقب» خود چنین می نویسد: در روز جمعه 13رجب 30سال بعد از عام الفیل و 23 سال- 25سال هم گفته شده– قبل از هجرت و 12سال – 10سال هم گفته شده- پیش از بعثت در مکّه مشرّفه درون بیتالحرام متولّد گردید و پیش از او کسی در درون بیتالحرام زاده نشده است و این خود فضیلتی است که خداوند به عنوان بزرگداشت و علوّ درجه و آشکار ساختن کرامتش، به وی عنایت فرموده است. او یک هاشمی از پدر و مادری هاشمی بود و نخستین کسی است که دوبار از هاشم زاده شده است. ولادت آن حضرت 3 سال پس از ازدواج رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با خدیجه اتفاق افتاد و هنگام تولّدش پیامبر صَلی الله علیهِ و آله 28سال داشت: سخن مالکی تمام! - . الفصول المهّمة : 13-12 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع مع، معانی الأخبار نی، الغیبة للنعمانی الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنِ النَّخَعِیِّ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ قَالَ قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ کُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَرِیقٍ مِنْ عَبْدِ الْعُزَّی (4) بِإِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ کَانَتْ حَامِلَةً (5) بِهِ لِتِسْعلیه السلامَةِ أَشْهُرٍ وَ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ فَقَالَتْ رَبِّ إِنِّی مُؤْمِنَةٌ بِکَ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَ کُتُبٍ وَ إِنِّی مُصَدِّقَةٌ بِکَلَامِ جَدِّی إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ وَ إِنَّهُ بَنَی الْبَیْتَ الْعَتِیقَ فَبِحَقِّ الَّذِی بَنَی هَذَا الْبَیْتَ (6) وَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذِی فِی بَطْنِی لَمَّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلَادَتِی قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ فَرَأَیْنَا الْبَیْتَ وَ قَدِ انْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ (7) وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ (8) وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا وَ الْتَزَقَ الْحَائِطُ فَرُمْنَا أَنْ یَنْفَتِحَ لَنَا قُفْلُ الْبَابِ فَلَمْ یَنْفَتِحْ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ
ص: 8
جَلَّ (1) ثُمَّ خَرَجَتْ بَعْدَ الرَّابِعِ وَ بِیَدِهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ قَالَتْ: إِنِّی فُضِّلْتُ عَلَی مَنْ تَقَدَّمَنِی مِنَ النِّسَاءِ لِأَنَّ آسِیَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ عَبَدَتِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً فِی مَوْضِعٍ لَا یُحِبُّ (2) أَنْ یُعْبَدَ اللَّهُ فِیهِ إِلَّا اضْطِرَاراً وَ إِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْیَابِسَةَ بِیَدِهَا حَتَّی أَکَلَتْ مِنْهَا رُطَباً جَنِیًّا وَ إِنِّی دَخَلْتُ بَیْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ فَأَکَلْتُ (3) مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أرواقها (4) [أَرْزَاقِهَا] فَلَمَّا أَرَدْتُ (5) أَنْ أَخْرُجَ هَتَفَ بِی هَاتِفٌ یَا فَاطِمَةُ سَمِّیهِ عَلِیّاً فَهُوَ عَلِیٌّ وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقُولُ إِنِّی شَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِی وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِی وَ وَقَفْتُهُ عَلَی غَامِضِ عِلْمِی (6) وَ هُوَ الَّذِی یَکْسِرُ الْأَصْنَامَ فِی بَیْتِی وَ هُوَ الَّذِی یُؤَذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَیْتِی وَ یُقَدِّسُنِی وَ یُمَجِّدُنِی فَطُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ أَطَاعَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَصَاهُ (7).
ضه: عَنْ یَزِیدَ بْنِ قَعْنَبٍ مِثْلَهُ (8)
**[ترجمه]علل الشرائع، معانی الأخبار و غیبت نعمانی: یزید بن قعنب گوید: به همراه جمعی از قبیله عبدالعزّی و عباس بن عبدالمطلّب در مقابل بیت الله الحرام بودم که فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین علیه السّلام در حالی که 9ماهه باردار بود و سختی بارداری بر او هویدا بود، رو به کعبه کرده و گفت: پروردگارا! من به تو ایمان دارم و پیامبران و کتابهای آسمانی که با آنان فرستادی، ومن سخن جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و باور دارم، همان که بیت العتیق را بنا نهاد؛ پس تو را به حقّ کسی که این خانه را بنا نهاد و به حق نوزادی که در شکم دارم سوگند میدهم که زایمان را برمن آسان گردانی! یزید بن قعنب گوید: سپس دیدیم که دیوار کعبه از پشت شکافته شد و فاطمه وارد آن گردید و از چشمان ما نهان گشت و آنگاه دیوار به هم آمد. ماهم خواستیم قفل در را بگشاییم و وارد گردیم لیکن نشد پس دانستیم که این کار، به امر خدای عزّوجل صورت گرفته است. فاطمه چهار روز پس از به دنیا آوردن امیرالمؤمنین علیه السّلام در حالی که وی را در آغوش داشت، از کعبه بیرون آمده و گفت: من بر زنان پیش از خود برتری یافتهام، زیرا آسیه بنت مزاحم خداوند را نهانی در جایی که دوست نداشت پرستش شود مگر از روی ناچاری و اضطراب، عبادت می کرد و مریم بنت عمران نخل خشکیده را با دست خود آنقدر تکان داد تا نخل بر او رطب تازه فرو ریخت و او از آن رطب خورد و من وارد بیت الله الحرام شده و از میوه های بهشتی و برگهای آن خوردم و چون میخواستم بیرون آیم هاتفی به من گفت: ای فاطمه! او را «علیّ» بنام که بلند مرتبه است و خداوند علیّ أعلی میفرماید: من نام او را از نام خود مشتق نموده و به أدب خویش ادبش کردم و بر نهان علم خود آگاهش ساختم؛ اوست که بتها را در خانهام درهم خواهد شکست و اوست که برپشت بام خانهام أذان خواهد گفت و مرا تقدیس و تمجید خواهد کرد؛ پس خوشا به حال آن کس که او را دوست بدارد و فرمانش برد و وای بر آنکه با او دشمنی کند و از فرمانش سر بپیچد. - . علل الشرائع: 65. معانی الأخبار: 62. أمالی صدوق: 80 -
روضة الواعظین: نظیر همین روایت را از یزید بن قعنب نقل کرده است. - . روضة الواعظین: 67 -
**[ترجمه]
وقفته علی ذنبه -علی بناء المجرد - أی أطلعته علیه.
أَقُولُ: رَوَی الْعَلَّامَةُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کَشْفِ الْیَقِینِ (9) وَ کَشْفِ الْحَقِّ (10) هَذِهِ الرِّوَایَةَ مِنْ کِتَابِ بَشَائِرِ الْمُصْطَفَی (11) عَنْ یَزِیدَ بْنِ قَعْنَبٍ مِثْلَهُ وَ زَادَ فِی آخِرِهِ قَالَتْ فَوَلَدْتُ عَلِیّاً وَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثُونَ سَنَةً وَ أَحَبَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حُبّاً شَدِیداً وَ قَالَ لَهَا اجْعَلِی مَهْدَهُ بِقُرْبِ فِرَاشِی وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَلِی (12) أَکْثَرَ تَرْبِیَتِهِ وَ کَانَ یُطَهِّرُ عَلِیّاً فِی وَقْتِ غَسْلِهِ
ص: 9
وَ یُوجِرُهُ اللَّبَنَ (1) عِنْدَ شُرْبِهِ وَ یُحَرِّکُ مَهْدَهُ عِنْدَ نَوْمِهِ وَ یُنَاغِیهِ فِی یَقَظَتِهِ وَ یَحْمِلُهُ عَلَی صَدْرِهِ وَ یَقُولُ هَذَا أَخِی وَ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ صَفِیِّی وَ ذُخْرِی وَ کَهْفِی وَ ظَهْرِی وَ ظَهِیرِی (2) وَ وَصِیِّی وَ زَوْجُ کَرِیمَتِی وَ أَمِینِی عَلَی وَصِیَّتِی وَ خَلِیفَتِی وَ کَانَ یَحْمِلُهُ دَائِماً وَ یَطُوفُ بِهِ جِبَالَ مَکَّةَ وَ شِعَابَهَا وَ أَوْدِیَتَهَا.
**[ترجمه]وقفته علی ذنبه- بر بنای مجّرد- : او را از آن آگاه ساختم .
مولف: علّامه رحمۀ الله علیه در کتابهای «کشف الیقین» و «کشف الحق» شبیه این روایت را به نقل از کتاب «بشائرالمصطفی» از یزید بن قعنب روایت نموده و در پایان این عبارت را بدان اضافه کرده است: فاطمه بنت أسد گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله 30 ساله بود که علی را به دنیا آوردم. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی را بسیار دوست میداشت تا آنجا که به مادرش گفت: گهوارهاش را در کنار من قرار دهید. رسول خدا در أکثر موارد خود تربیت و پرورش او را بر عهده میگرفت و علی را هرگاه لازم بود و به شستن نیاز پیدا میکرد، میشست و چون شیر مینوشید، از آن در دهانش میگذاشت و گهوارهاش را به هنگام خواباندن، تکان میداد و در حال بیداری با وی بازی میکرد و سخن میگفت و او را بر سینه حمل کرده و میفرمود: این برادر، ولیّ، یاور، برگزیده، اندوخته، حامی و پشت و پناه، وصی، داماد، امین من بر وصیّت نامه و جانشین من است. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیوسته علی علیه السّلام را با خود میبرد و در کوهها و درّهها و دشتهای مکّه به گردش میپرداخت.
**[ترجمه]
ضه: قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ مِیلَادِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ آهِ آهِ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ خَیْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ بَعدِی عَلَی سُنَّةِ الْمَسِیحِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ- قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِخَمْسِمِائَةِ أَلْفِ عَامٍ فَکُنَّا نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ قَذَفَ بِنَا فِی صُلْبِهِ وَ اسْتَقْرَرْتُ أَنَا فِی جَنْبِهِ الْأَیْمَنِ وَ عَلِیٌّ فِی الْأَیْسَرِ ثُمَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِهِ فِی الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَاتِ إِلَی الْأَرْحَامِ الطَّیِّبَةِ فَلَمْ نَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی أَطْلَعَنِیَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَاسْتَوْدَعَنِی خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ آمِنَةُ ثُمَّ أَطْلَعَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلِیّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ أَبُو طَالِبٍ وَ اسْتَوْدَعَهُ خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ وَقَعَ عَلِیٌّ فِی بَطْنِ أُمِّهِ کَانَ فِی زَمَانِهِ رَجُلٌ عَابِدٌ رَاهِبٌ یُقَالُ لَهُ المثرم بْنُ دعیب بْنِ الشیقتام (3) وَ کَانَ مَذْکُوراً فِی الْعِبَادَةِ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ مِائَةً وَ تِسْعِینَ سَنَةً وَ لَمْ یَسْأَلْهُ حَاجَةً فَسَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُرِیَهُ وَلِیّاً لَهُ فَبَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِأَبِی طَالِبٍ إِلَیْهِ فَلَمَّا أَنْ بَصُرَ بِهِ المثرم قَامَ إِلَیْهِ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ أَجْلَسَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ مَنْ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ قَالَ رَجُلٌ مِنْ تِهَامَةَ فَقَالَ مِنْ أَیِّ تِهَامَةَ قَالَ مِنْ مَکَّةَ قَالَ مِمَّنْ قَالَ مِنْ عَبْدِ مَنَافٍ قَالَ مِنْ أَیِّ عَبْدِ مَنَافٍ قَالَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَوَثَبَ إِلَیْهِ الرَّاهِبُ وَ قَبَّلَ (4) رَأْسَهُ ثَانِیاً وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَعْطَانِی مَسْأَلَتِی وَ لَمْ یُمِتْنِی حَتَّی أَرَانِی وَلِیَّهُ ثُمَّ قَالَ (5) أَبْشِرْ یَا هَذَا فَإِنَّ الْعَلِیَّ الْأَعْلَی قَدْ أَلْهَمَنِی إِلْهَاماً فِیهِ بِشَارَتُکَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ
ص: 10
وَ مَا هُوَ؟ قَالَ وَلَدٌ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ هُوَ وَلِیُّ اللَّهِ تَبَارَکَ اسْمُهُ وَ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَ هُوَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ وَصِیُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (1) فَإِنْ أَدْرَکْتَ ذَلِکَ الْوَلَدَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ المثرم یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ (2) وَ هُوَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ وَصِیُّهُ حَقّاً- بِمُحَمَّدٍ یَتِمُّ النُّبُوَّةُ وَ بِکَ یَتِمُّ الْوَصِیَّةُ (3) قَالَ فَبَکَی أَبُو طَالِبٍ وَ قَالَ لَهُ: مَا اسْمُ هَذَا الْمَوْلُودِ؟ قَالَ اسْمُهُ عَلِیٌّ، فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ إِنِّی لَا أَعْلَمُ حَقِیقَةَ مَا تَقُولُهُ إِلَّا بِبُرْهَانٍ بَیِّنٍ وَ دَلَالَةٍ وَاضِحَةٍ قَالَ المثرم فَمَا تُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ اللَّهَ لَکَ أَنْ یُعْطِیَکَ فِی مَکَانِکَ مَا یَکُونُ دَلَالَةً لَکَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ أُرِیدُ طَعَاماً مِنَ الْجَنَّةِ فِی وَقْتِی هَذَا فَدَعَا الرَّاهِبُ بِذَلِکَ فَمَا اسْتَتَمَّ دُعَاؤُهُ حَتَّی أُتِیَ بِطَبَقٍ عَلَیْهِ مِنْ فَاکِهَةِ الْجَنَّةِ (4) رُطَبَةٌ وَ عِنَبَةٌ وَ رُمَّانٌ فَتَنَاوَلَ أَبُو طَالِبٍ مِنْهُ رُمَّانَةً وَ نَهَضَ فَرِحاً مِنْ سَاعَتِهِ حَتَّی رَجَعَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَأَکَلَهَا فَتَحَوَّلَتْ مَاءً فِی صُلْبِهِ فَجَامَعَ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ فَحَمَلَتْ بِعَلِیٍّ علیه السلام وَ ارْتَجَّتِ الْأَرْضُ وَ زَلْزَلَتْ بِهِمْ أَیَّاماً حَتَّی لَقِیَتْ قُرَیْشٌ مِنْ ذَلِکَ شِدَّةً وَ فَزِعُوا وَ قَالُوا قُومُوا بِآلِهَتِکُمْ إِلَی ذِرْوَةِ أَبِی قُبَیْسٍ حَتَّی نَسْأَلَهُمْ أَنْ یُسَکِّنُوا مَا نَزَلَ بِکُمْ وَ حَلَّ بِسَاحَتِکُمْ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا عَلَی ذِرْوَةِ جَبَلِ أَبِی قُبَیْسٍ فَجَعَلَ یَرْتَجُّ ارْتِجَاجاً حَتَّی (5) تَدَکْدَکَتْ بِهِمْ صُمُّ الصُّخُورِ وَ تَنَاثَرَتْ وَ تَسَاقَطَتِ الْآلِهَةُ عَلَی وَجْهِهَا فَلَمَّا بَصُرُوا بِذَلِکَ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا بِمَا حَلَّ بِنَا فَصَعِدَ أَبُو طَالِبٍ الْجَبَلَ وَ هُوَ غَیْرُ مُکْتَرِثٍ بِمَا هُمْ فِیهِ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ (6) إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ أَحْدَثَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ حَادِثَةً وَ خَلَقَ (7) فِیهَا خَلْقاً إِنْ لَمْ تُطِیعُوهُ وَ لَمْ تُقِرُّوا بِوَلَایَتِهِ وَ تَشْهَدُوا بِإِمَامَتِهِ لَمْ یُسَکَّنْ مَا بِکُمْ وَ لَا یَکُونُ لَکُمْ بِتِهَامَةَ مُسَکِّنٌ فَقَالُوا:
ص: 11
یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّا نَقُولُ بِمَقَالَتِکَ فَبَکَی أَبُو طَالِبٍ وَ رَفَعَ یَدَهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (1) وَ قَالَ:« إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَسْأَلُکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الْمَحْمُودَةِ وَ بِالْعَلَوِیَّةِ الْعَالِیَةِ وَ بِالْفَاطِمِیَّةِ الْبَیْضَاءِ إِلَّا تَفَضَّلْتَ عَلَی تِهَامَةَ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ» فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ کَانَتِ الْعَرَبُ تَکْتُبُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ فَتَدْعُو بِهَا عِنْدَ شَدَائِدِهَا فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ هِیَ لَا تَعْلَمُهَا وَ لَا تَعْرِفُ حَقِیقَتَهَا. فَلَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی وُلِدَ (2) أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَشْرَقَتِ السَّمَاءُ بِضِیَائِهَا وَ تَضَاعَفَ نُورُ نُجُومِهَا وَ أَبْصَرَتْ مِنْ ذَلِکَ قُرَیْشٌ عَجَباً فَهَاجَ (3) بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ وَ قَالُوا قَدْ أُحْدِثَ فِی السَّمَاءِ حَادِثَةٌ وَ خَرَجَ أَبُو طَالِبٍ وَ هُوَ (4) یَتَخَلَّلُ سِکَکَ مَکَّةَ وَ أَسْوَاقَهَا وَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ تَمَّتْ حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَقْبَلَ النَّاسُ یَسْأَلُونَهُ عَنْ عِلَّةِ مَا یَرَوْنَهُ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ وَ تَضَاعُفِ نُورِ النُّجُومِ فَقَالَ لَهُمْ (5) أَبْشِرُوا فَقَدْ ظَهَرَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَلِیٌّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ یُکَمِّلُ اللَّهُ فِیهِ خِصَالَ الْخَیْرِ وَ یَخْتِمُ بِهِ الْوَصِیِّینَ وَ هُوَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ نَاصِرُ الدِّینِ وَ قَامِعُ الْمُشْرِکِینَ وَ غَیْظُ الْمُنَافِقِینَ وَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ وَ وَصِیُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ إِمَامُ هُدًی وَ نَجْمُ عُلًا وَ مِصْبَاحُ دُجًی (6) وَ مُبِیدُ الشِّرْکِ وَ الشُّبُهَاتِ وَ هُوَ نَفْسُ الْیَقِینِ وَ رَأْسُ الدِّینِ فَلَمْ یَزَلْ یُکَرِّرُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ وَ الْأَلْفَاظَ إِلَی أَنْ أَصْبَحَ، فَلَمَّا أَصْبَحَ غَابَ عَنْ قَوْمِهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً. قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ (7) إِلَی أَیْنَ غَابَ؟ قَالَ: إِنَّهُ مَضَی یَطْلُبُ المثرم، کَانَ (8) وَ قَدْ مَاتَ فِی جَبَلِ اللُّکَامِ فَاکْتُمْ یَا جَابِرُ فَإِنَّهُ مِنْ أَسْرَارِ اللَّهِ الْمَکْنُونَةِ (9) وَ عُلُومِهِ
ص: 12
الْمَخْزُونَةِ إِنَّ المثرم (1) کَانَ وَصَفَ لِأَبِی طَالِبٍ کَهْفاً فِی جَبَلِ اللُّکَامِ (2) وَ قَالَ لَهُ إِنَّکَ تَجِدُنِی هُنَاکَ (3) حَیّاً أَوْ مَیِّتاً فَلَمَّا مَضَی أَبُو طَالِبٍ إِلَی ذَلِکَ الْکَهْفِ وَ دَخَلَ إِلَیْهِ وَجَدَ المثرم مَیِّتاً جَسَداً مَلْفُوفَةً مِدْرَعَةً (4) مُسَجًّی بِهَا إِلَی قِبْلَتِهِ فَإِذَا هُنَاکَ حَیَّتَانِ إِحْدَاهُمَا بَیْضَاءُ وَ الْأُخْرَی سَوْدَاءُ، وَ هُمَا یَدْفَعَانِ عَنْهُ الْأَذَی، فَلَمَّا بَصُرَتَا بِأَبِی طَالِبٍ غَرَبَتَا فِی الْکَهْفِ وَ دَخَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَیْهِ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَأَحْیَا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِقُدْرَتِهِ المثرم فَقَامَ قَائِماً یَمْسَحُ وَجْهَهُ وَ هُوَ یَقُولُ:« أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ وَ الْإِمَامُ بَعْدَ نَبِیِّ اللَّهِ». فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ: أَبْشِرْ فَإِنَّ عَلِیّاً فَقَدْ طَلَعَ إِلَی الْأَرْضِ، فَقَالَ: مَا کَانَتْ عَلَامَةُ اللَّیْلَةِ الَّتِی طَلَعَ فِیهَا؟ قَالَ أَبُو طَالِبٍ: لَمَّا مَضَی مِنَ اللَّیْلِ الثُّلُثُ أخذت [أَخَذَ] فَاطِمَةُ (5) مَا یَأْخُذُ النِّسَاءَ عِنْدَ الْوِلَادَةِ، فَقُلْتُ لَهَا: مَا بَالُکِ (6) یَا سَیِّدَةَ النِّسَاءِ؟ قَالَتْ: إِنِّی أَجِدُ وَهَجاً فَقَرَأْتُ عَلَیْهَا الِاسْمَ الَّذِی فِیهِ النَّجَاةُ فَسَکَنَتْ فَقُلْتُ لَهَا إِنِّی أَنْهَضُ فَآتِیکِ بِنِسْوَةٍ مِنْ صَوَاحِبِکِ یُعِنَّکِ (7) عَلَی أَمْرِکِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ فَقَالَتْ (8) رَأْیَکَ یَا أَبَا طَالِبٍ فَلَمَّا قُمْتُ لِذَلِکَ إِذَا أَنَا بِهَاتِفٍ هَتَفَ مِنْ زَاوِیَةِ الْبَیْتِ وَ هُوَ یَقُولُ أَمْسِکْ یَا أَبَا طَالِبٍ فَإِنَّ وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَمَسُّهُ یَدٌ نَجِسَةٌ وَ إِذَا أَنَا بِأَرْبَعِ نِسْوَةٍ یَدْخُلْنَ (9) عَلَیْهَا وَ عَلَیْهِنَّ ثِیَابٌ کَهَیْئَةِ الْحَرِیرِ الْأَبْیَضِ وَ إِذَا رَائِحَتُهُنَّ أَطْیَبُ مِنَ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ فَقُلْنَ لَهَا: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا وَلِیَّةَ اللَّهِ فَأَجَابَتْهُنَّ ثُمَّ جَلَسْنَ بَیْنَ یَدَیْهَا وَ مَعَهُنَّ جُؤْنَةٌ (10) مِنْ فِضَّةٍ وَ أَنِسْنَهَا (11) حَتَّی وُلِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام
ص: 13
فَلَمَّا وُلِدَ انْتَهَیْتُ إِلَیْهِ (1) فَإِذَا هُوَ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ قَدْ سَجَدَ عَلَی الْأَرْضِ وَ هُوَ یَقُولُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (2) وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَصِیُّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ یَخْتِمُ اللَّهُ النُّبُوَّةَ وَ بِی یُتِمُّ الْوَصِیَّةَ وَ أَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: فَأَخَذَتْهُ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ مِنَ الْأَرْضِ وَ وَضَعَتْهُ فِی حَجْرِهَا فَلَمَّا نَظَرَ عَلِیٌّ فِی وَجْهِهَا نَادَاهَا بِلِسَانٍ ذَلِقٍ ذَرِبٍ: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّاهْ فَقَالَتْ وَ عَلَیْکَ یَا بُنَیَّ (3) فَقَالَ مَا خَبَرُ وَالِدِی؟ قَالَتْ: فِی نِعَمِ اللَّهِ یَنْقَلِبُ وَ صُحْبَتِهِ یَتَنَعَّمُ فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِکَ لَمَا تَمَالَکْتُ (4) أَنْ قُلْتُ یَا بُنَیَّ أَ لَسْتُ بِأَبِیکَ قَالَ بَلَی وَ لَکِنِّی وَ إِیَّاکَ مِنْ صُلْبِ آدَمَ وَ هَذِهِ أُمِّی حَوَّاءُ فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِکَ غَطَّیْتُ رَأْسِی بِرِدَائِی وَ أَلْقَیْتُ نَفْسِی فِی زَاوِیَةِ الْبَیْتِ حَیَاءً مِنْهَا ثُمَّ دَنَتْ أُخْرَی وَ مَعَهَا جُؤْنَةٌ فَأَخَذَتْ عَلِیّاً فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی وَجْهِهَا قَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتِی قَالَتْ وَ عَلَیْکِ السَّلَامُ یَا أَخِی قَالَ فَمَا خَبَرُ عَمِّی قَالَتْ خَیْرٌ وَ هُوَ یَقْرَأُ (5) عَلَیْکَ السَّلَامَ فَقُلْتُ: یَا بُنَیَّ أَیُّ أُخْتٍ هَذِهِ وَ أَیُّ عَمٍّ هَذَا قَالَ هَذِهِ مَرْیَمُ ابْنَةُ (6) عِمْرَانَ وَ عَمِّی عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَ طَیَّبَتْهُ بِطِیبٍ کَانَ فِی الْجُؤْنَةِ فَأَخَذَتْهُ أُخْرَی مِنْهُنَّ فَأَدْرَجَتْهُ فِی ثَوْبٍ کَانَ مَعَهَا قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَقُلْتُ لَوْ طَهَّرْنَاهُ لَکَانَ أَخَفَّ عَلَیْهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعَرَبَ کَانَتْ تُطَهِّرُ أَوْلَادَهَا (7) فَقَالَتْ یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّهُ وُلِدَ طَاهِراً مُطَهَّراً- لَا یُذِیقُهُ حَرُّ الْحَدِیدِ فِی الدُّنْیَا إِلَّا عَلَی یَدِ رَجُلٍ (8) یُبْغِضُهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَلَائِکَتُهُ وَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْبِحَارُ (9) وَ تَشْتَاقُ إِلَیْهِ النَّارُ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا الرَّجُلُ فَقُلْنَ ابْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ هُوَ قَاتِلُهُ فِی الْکُوفَةِ سَنَةَ ثَلَاثِینَ مِنْ وَفَاةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،
ص: 14
[قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَأَنَا کُنْتُ فِی اسْتِمَاعِ قَوْلِهِنَّ ثُمَّ أَخَذَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ابْنُ أَخِی مِنْ یَدِهِنَّ وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ وَ تَکَلَّمَ مَعَهُ وَ سَأَلَهُ عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ فَخَاطَبَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام بِأَسْرَارٍ کَانَتْ بَیْنَهُمَا](1) ثُمَّ غِبْنَ النِّسْوَةُ فَلَمْ أَرَهُنَّ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ عَرَفْتُ الْمَرْأَتَیْنِ الْأُخْرَیَیْنِ فَأَلْهَمَ اللَّهُ عَلِیّاً فَقَالَ یَا أَبِی أَمَّا الْمَرْأَةُ الْأُولَی فَکَانَتْ حَوَّاءَ وَ أَمَّا الَّتِی أَحْضَنَتْنِی فَهِیَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ- الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها وَ أَمَّا الَّتِی أَدْرَجَتْنِی فِی الثَّوْبِ فَهِیَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ وَ أَمَّا صَاحِبَةُ الْجُؤْنَةِ فَهِیَ أُمُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ فَالْحَقْ بِالْمُثْرِمِ الْآنَ وَ بَشِّرْهُ وَ خَبِّرْهُ بِمَا رَأَیْتَ فَإِنَّهُ فِی کَهْفِ کَذَا فِی مَوْضِعِ کَذَا (2) فَخَرَجْتُ حَتَّی أَتَیْتُکَ وَ إِنَّهُ وَصَفَ الْحَیَّتَیْنِ [فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الْمُنَاظَرَةِ مَعَ مُحَمَّدٍ ابْنِ أَخِی وَ مِنْ مُنَاظَرَتِی عَادَ إِلَی طُفُولِیَّتِهِ الْأُولَی] (3) فَقُلْتُ أَتَیْتُکَ أُبَشِّرُکَ بِمَا عَایَنْتُهُ وَ شَاهَدْتُ مِنِ ابْنِی عَلِیٍّ علیه السلام فَبَکَی المثرم ثُمَّ سَجَدَ شُکْراً لِلَّهِ ثُمَّ تَمَطَّی فَقَالَ غَطِّنِی بِمِدْرَعَتِی فَغَطَّیْتُهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ مَیِّتٌ کَمَا کَانَ فَأَقَمْتُ ثَلَاثاً أُکَلِّمُ فَلَا أُجَابُ (4) فَاسْتَوْحَشْتُ لِذَلِکَ وَ خَرَجَتِ الْحَیَّتَانِ فَقَالَتَا لِی: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا طَالِبٍ فَأَجَبْتُهُمَا ثُمَّ قَالَتَا لِی: الْحَقْ بِوَلِیِّ اللَّهِ فَإِنَّکَ أَحَقُّ بِصِیَانَتِهِ وَ حِفْظِهِ مِنْ غَیْرِکَ فَقُلْتُ لَهُمَا مَنْ أَنْتُمَا؟ قَالَتَا نَحْنُ عَمَلُهُ الصَّالِحُ خَلَقَنَا اللَّهُ مِنْ خَیْرَاتِ عَمَلِهِ فَنَحْنُ نَذُبُّ عَنْهُ الْأَذَی إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ فَإِذَا قَامَتِ السَّاعَةُ (5) کَانَ أَحَدُنَا قَائِدَهُ وَ الْآخَرُ سَائِقَهُ (6) وَ دَلِیلَهُ إِلَی الْجَنَّةِ ثُمَّ انْصَرَفَ أَبُو طَالِبٍ إِلَی مَکَّةَ. قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، اللَّهُ أَکْبَرُ! النَّاسُ یَقُولُونَ : أَبَا طَالِبٍ (7) مَاتَ کَافِراً! قَالَ یَا جَابِرُ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالْغَیْبِ، إِنَّهُ لَمَّا کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی أُسْرِیَ بِی فِیهَا إِلَی السَّمَاءِ انْتَهَیْتُ إِلَی الْعَرْشِ فَرَأَیْتُ أَرْبَعَةَ أَنْوَارٍ فَقُلْتُ: إِلَهِی مَا هَذِهِ الْأَنْوَارُ؟ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذَا عَبْدُ
ص: 15
الْمُطَّلِبِ وَ هَذَا أَبُو طَالِبٍ (1) وَ هَذَا أَبُوکَ عَبْدُ اللَّهِ وَ هَذَا أَخُوکَ طَالِبٌ فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی فَبِمَا نَالُوا (2) هَذِهِ الدَّرَجَةَ؟ قَالَ بِکِتْمَانِهِمُ الْإِیمَانَ وَ إِظْهَارِهِمُ الْکُفْرَ وَ صَبْرِهِمْ عَلَی ذَلِکَ حَتَّی مَاتُوا (3).
یل، الفضائل لابن شاذان: الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْفَارِسِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ رَوْقٍ الْخَطَّابِیِّ عَنِ الْحَجَّاجِ بْنِ مِنْهَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ (4) عَنْ سَالِمٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ السَّرِیِّ عَنْ جَابِرٍ مِثْلَهُ (5)- جع، جامع الأخبار: بِالْإِسْنَادِ الصَّحِیحِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنِ الْعَطَّارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَابِرٍ مِثْلَهُ. (6)
**[ترجمه]روضة الواعظین: جابربن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره میلاد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام پرسیدم، فرمود: آه،آه... درباره بهترین مولود بعد از من که میلادی همچون میلاد مسیح علیه السّلام داشت پرسیدی. خداوند تبارک و تعالی پانصد هزار سال پیش از آفرینش خلق، من و علی را از یک نور آفرید، و ما پیوسته خداوند را تسبیح گفته و تقدیس میگفتیم. و چون خداوند آدم را آفرید، ما را در صلب او افکند که من در پهلوی راست و علی در پهلوی چپ او مستقر گشتیم. سپس از صلب او به اصلاب طاهره و از آنجا به ارحام طیّبه منتقل شدیم. این وضع همچنان ادامه داشت تا اینکه خداوند تبارک و تعالی مرا از صلبی پاکیزه و طاهر که صلب عبدالله بن عبدالمطلب باشد، به بهترین رحم که رحم آمنه بود منتقل کرد. بعد از من، خداوند تبارک و تعالی علی را از پشتی پاک و طاهر بیرون آورد که صلب ابوطالب بود و در بهترین رحم یعنی رحم فاطمه بنت أسد قرار داد . سپس فرمود: ای جابر! پیش از آنکه علی در شکم مادرش قرار گیرد، مرد راهبی بود که او را مثرم بن دعیب بن شیقتام مینامیدند. در عبادت شهره و نامور بود و خدا را 190سال عبادت کرده بود بیآنکه از وی حاجتی طلب کند. این عابد از خداوند خواست که یکی از أولیای خویش را به وی نشان دهد و خداوند ابوطالب را نزد وی فرستاد و چون چشم آن عابد بر وی افتاد، برخاست و بر پیشانی او بوسه زد و در کنار خود نشاند.آنگاه از وی پرسید: کیستی خدایت رحمت کند؟! گفت: مردی از «تهامه» هستم. عابد پرسید: از کجای سرزمین تهامه؟ گفت: از مکّه. گفت: از کدام خاندان؟ گفت: از عبدمناف.گفت: کدام عبدمناف؟ گفت: از بنی هاشم. ناگاه راهب برخاست و بار دیگر بر پیشانی وی بوسه زده و گفت: سپاس خداوندی را که حاجت مرا برآورده ساخت و تا ولیّ خویش را به من نشان نداد از دنیا نبرد، سپس گفت: ای مرد، بشارت باد تو را که خداوند علیّ أعلی به من امری الهام فرموده که برای تو بشارتی است. ابوطالب پرسید: آن بشارت چیست؟ گفت: پسری است از صلب تو که ولیّ خداوند تبارک و تعالی– که نام و یادش بلندمرتبه باد– است. او امام پرهیزگاران و وصّی رسول ربالعالمین است. اگر آن پسر را دیدی سلام مرا به وی برسان و به او بگو: مثرم تو را سلام می رساند و شهادت می دهد که خدا یکی است و شریک ندارد و محمد بنده و رسول اوست و تو جانشین بر حق اویی؛ نبوّت با محمّد خاتمه می یابد و وصایت با تو به انجام می گیرد.
در ادامه گوید: پس ابوطالب بگریست و از نام آن مولود پرسید؟ گفت: نامش علیّ است. ابوطالب گفت: من از حقیقت آنچه می گویی اطلاع ندارم مگر اینکه دلیل و برهان آشکاری به من نشان دهی تا سخنان تو را باور کنم. مثرم گفت: چه چیزی را دوست داری از خدا برایت طلب کنم تا همین جا آن را به تو بدهد و دلیلی باشد بر درستی گفتارم؟ ابوطالب گفت: طعامی از بهشت می خواهم که هم اکنون حاضر گردد. پس آن راهب برآورده شدن حاجت ابوطالب را از خدا مسئلت نمود و هنوز دعایش به پایان نرسیده بود که بشقابی از میوه های بهشتی شامل: رطب، انگور و انار آماده گشت؛ پس ابوطالب اناری از آن بشقاب برداشته خوشحال برخاست و بلافاصله به منزل بازگشت و آن انار را خورد.آن انار در صلب او تبدیل به آب شد و چون با فاطمه بنت أسد درآمیخت، به علی علیه السّلام باردار گشت و در نتیجه آن، زمین به جنب و جوش افتاده چند روز پیاپی دچار زلزله می شد و موجب ترس و وحشت قریش گردیده گفتند، برخیزید و الهه خود را به بالای کوه ابوقبیس برید تا از آن بخواهیم زمین را آرام کند و شما را از این گرفتاری برهاند. و چون بر بالای ابوقبیس جمع شدند، کوه چنان به لرزه افتاد که سخت ترین سنگ ها خرد گشته و بت آنها با صورت بر زمین افتاد. چون چنین دیدند، گفتند: تاب تحمّل آنچه بر سر ما آمده را نداریم. پس ابوطالب در حالی که اهمیتی به این حادثه نمی داد بر بالای کوه رفته و گفت: ای مردم!خداوند متعال امشب حادثه ای آفریده است و دست به آفرینشی زده است. اگر او را اطاعت نکنید و به ولایتش اقرار ننمایید و به إمامتش شهادت ندهید، این بلا از شما دور نخواهد گشت و کوه آرام نخواهد گرفت و دیگر نمی توانید در سرزمین تهامه اقامت گزینید. گفتند: ای ابوطالب! ما به آنچه گفتی اقرار می کنیم. پس ابوطالب سخت گریست و آنگاه دست خود را به سوی خداوند عزّوجل برداشته و عرض کرد: «إلهی و سیّدی أسألک بالمحمّدیه المحموده و بالعلویّه العالیه و بالفاطمیّه البیضاء إلّا تفضّلت علی تهامه بالرّأفه و الرحمه» سوگند به آنکه دانه را شکافت و خلق را آفرید، عرب تا مدت ها این کلمات را می نوشتند و در شدائد و گرفتاریها در دوران جاهلیت می خواندند بیآنکه از حقیقت و کنه این الفاظ اطّلاعی داشته باشند.
چون شب میلاد امیرالمؤمنین علیه السّلام فرا رسید، آسمان درخشان و نورانی گشت، و ستارگان چنان پرنور شدند که نورشان به چند برابر سابق میرسید و مردم قریش از این امر سخت شگفت زده شده و به هیجان آمده به یکدیگر میگفتند: حتماً در آسمان اتفاقی افتاده است. در این هنگام ابوطالب از خانه خارج شده و در خیابان ها، بازارها و کوچه های شهر میگشت و میگفت: ای مردم حجّت خداوند بر شما تمام شد! سپس مردم در حالی که از علّت درخشان شدن شب و فزونی نور ستارگان و آنچه می دیدند از وی پرسش می کردند، او را احاطه نمودند. پس به ایشان رو کرده و گفت: بشارت باد شما را که در این شب یکی از اولیای خدا به دنیا آمده خداوند با تولد او خصال نیک را به کمال می رساند و او را خاتم الوصیین قرار می دهد. او إمام متّقین است و یاور دین، سرکوب کننده مشرکین و درهم شکننده منافقین و زینالعابدین و وصیّ رسول ربّ العالمین؛ او امام هدایت است، ستاره ای است عالی، چراغی است شب شکن و نابود کننده شرک و شبهات. او نفس الیقین و سرآمد دین است. ابوطالب پیوسته این کلمات و عبارات را تکرار مینمود تا هوا روشن شد و سپیده دمید و چون صبح شد، چهل روز از دید قوم خود نهان گشت.
جابر گوید: پس عرض کردم: یا رسول الله! به کجا رفت؟ فرمود رفت تا مثرم را بیابد، اما مثرم در «جبل اللّکام» در گذشته بود .ای جابر! آنچه را شنیدی پوشیده دار که از جمله اسرار مکنون و علوم مخزون خداوند متعال است، مثرم نشانی غاری را در «جبل اللّکام» به ابوطالب داده و به وی گفته بود: مرا در آنجا خواهی یافت، مرده یا زنده! و چون ابوطالب به آن غار رفت و وارد آن گشت، مثرم را در حالی مرده یافت که پیکرش در جامه اش پیچیده و رو به قبله اش دراز کشیده بود و دو مار یکی سیاه و دیگری سفید از او حراست می کردند و اجازه نمی دادند کسی یا چیزی به وی آسیب برساند. اما چون چشمشان بر ابوطالب افتاد، آرام از نظر دور گشته، در غار پنهان شدند. وقتی ابوطالب وارد غار گردید گفت: «السّلام علیک یا ولیّ الله و رحمه الله و برکانه» پس خداوند تبارک و تعالی با قدرت خویش مثرم را زنده گردانید. وقتی مثرم زنده گشت، به پا خاسته و دست بر صورت خود میکشید و می گفت «أشهدأن لا إله الّا الله وحده لا شریک له و أنّ محمداً عبده و رسوله و أن علیاً ولیّ الله و الإمام بعد نبی الله».
پس ابوطالب گفت: مژده باد تو را که علی به دنیا آمد. گفت: در شب تولّد چه اتفاقی افتاد؟ ابوطالب گفت: چون یک سوم از شب گذشت فاطمه را درد زایمان عارض شد، پس به او گفتم: تو را چه می شود ای سرور زنان؟ گفت: گرفتگی و اضطراب دارم. پس نامی را که نجات بخش است بر او خواندم که موجب آرامش او شد. سپس به وی گفتم: میروم چند زن از دوستانت را میآورم که در چنین شبی به کمکت بشتابند. گفت: هرچه تو بگویی! چون عزم رفتن کردم، هاتفی از گوشه خانه گفت: درنگ کن یا ابوطالب که ولیّ خدا را نباید دستان نجس لمس کند و ناگهان دیدم چهار زن بر فاطمه وارد شدند در حالی که جامه هایی چون ابریشم سپید برتن داشتند و بویی خوشتر از مشکِتر از آنان پراکنده میشد و به وی گفتند: السلام علیک یا ولیّة الله! و او سلام ایشان را پاسخ گفت سپس در حالی که با خود عطردانی نقرهای داشتند، در کنار وی نشستند و با او مأنوس شدند تا امیرالمؤمنین علیه السّلام به دنیا آمد، و چون ولادت یافت به دیدارش شتافتم و ناگاه او را در حال سجده چون خورشید برآمده یافتم که می گفت : «أشهد أن لا إله إلّا الله و أنّ محمداً رسول الله و أشهد أن علیاً وصیّ محمّد رسول الله و بمحمّد یختم الله النبوّه و بی یتمّ الوصیه وأنا امیرالمؤمنین»
سپس یکی از آن زنان او را از زمین برداشت و در آغوش گرفت. چون علی علیه السّلام به رخسارش نگریست با زبانی فصیح و بلیغ او را مورد خطاب قرار داده گفت: السّلام علیک یا أمّاه! و او پاسخ داد: سلام بر تو فرزندم! علی علیه السّلام پرسید: از پدرم چه خبر؟ زن پاسخ داد: در نعمت خدا غوطه ور است و از مصاحبت او برخوردار. چون چنین شنیدم نتوانستم خویشتن داری کنم و گفتم: فرزندم! مگر من پدر تو نیستم؟ گفت چرا، اما من و تو از صلب آدم هستیم و این بانو مادرم حوّا است و چون این سخن را شنیدم، سرم را با ردایم پوشانده و از حیاء و شرم به گوشهای از خانه پناه بردم. سپس یکی دیگر از زنان که عطردان را در دست داشت به وی نزدیک گشت و علی علیه السّلام را در آغوش گرفت. چون علی علیه السّلام به چهره او نگریست گفت: السّلام علیک یا أختی! و آن زن پاسخ داد: و علیک یا أخی! علی گفت: از عمویم چه خبر؟ گفت: خوب است و تو را سلام می رساند. پس گفتم: فرزندم! کدام خواهر و کدام عمو را میگویی؟ گفت این مریم است دختر عمران و عیسی بن مریم عموی من است. سپس آن زن او را با عطری که در ظرف داشت خوشبو کرد. آنگاه یکی دیگر از زنان او را گرفته و جامهای را که با خود آورده بود، برتنش کرد. ابوطالب گوید: گفتم: اگر اکنون ختنه اش کنیم برای وی سبک تر و قابل تحمّل تر است– زیرا اعراب اولاد ذکور خود را ختنه می کردند– آن زن گفت: ای ابوطالب! او پاک و ختنه شده به دنیا آمد و در دنیا هرگز طعم تیزی آهن را نخواهد چشید مگر بر دست مردی که منفور خدا و رسول و فرشتگان او در آسمان و زمین و دریاست، کسی که آتش جهنّم مشتاق دیدار اوست. گفتم: این مرد کیست؟ زنان گفتند: ابن ملجم مرادی ملعون؛ او علی علیه السّلام را در کوفه 30سال پس از وفات محمّد صلی الله علیه و آله خواهد کشت.
ابوطالب ادامه میدهد: من همچنان مشغول گوش دادن به سخنان زنان بودم که محمد بن عبدالله صَلی الله علیهِ و آله برادر زادهام علی را از آنان گرفت و دستش را در دست خویش نهاد و با وی به گفتگو پرداخته از هرچیزی از وی پرسید. سپس محمد صَلی الله علیهِ و آله در مورد اسراری که میان آن دو بود با علی سخن گفت. در این هنگام زنان ناپدید شدند و دیگر ندیدمشان لذا با خود گفتم: اگر آن دو زن دیگر را هم می شناختم خوب می شد! خداوند این خواسته مرا به علی علیه السّلام الهام فرمود لذا رو به من کرده و گفت: پدر! زن أول حوّا بود و آنکه مرا در آغوش کشید مریم بنت عمران بود، همان بانوی عفیف و پاکدامن! و آنکه جامه بر تنم کرد آسیه بنت مزاحم و آنکه به بدنم عطر مالید، مادر موسی بن عمران بودند. اکنون خود را به مثرم برسان و به وی بشارت ده و از آنچه دیدهای باخبر کن که او هم اکنون در فلان غار واقع در فلان جا منتظر توست. من هم بلافاصله بیرون آمدم و خود را به نزد تو رساندم؛ و او این دو مار را برای من توصیف کرد. و چون گفتگویش با محمد پسر برادرم و من به پایان رسید، به حالت نوزادی برگشت. من هم آمدم تا تو را از آنچه از فرزندم علی دیدم و مشاهده کردم بشارت دهم. مثرم گریست و سپس سجده شکر به جا آورد و آن گاه دراز کشید و گفت: مرا با ردایم بپوشان، من هم او را پوشاندم و ناگاه دریافتم که وی همچون قبل، مرده است. من سه روز در کنارش ماندم و با وی سخن گفتم اما پاسخی نشنیدم از این رو احساس تنهایی کردم که ناگاه آن دو مار به من نزدیک شده و گفتند: السّلام علیک یا أبا طالب! من هم پاسخ سلام آن ها را دادم. سپس آن دو گفتند: خود را به ولیّ خدا برسان که تو به نگهداری او سزاوارتر از دیگرانی. پس به آنها گفتم: شما کیستید؟ گفتند: ماتجسّم عمل صالح او هستیم و تا روز قیامت نگاهبان او از آسیبها خواهیم بود و چون قیامت در رسد، یکی از ما در جلوی او و دیگری در پشت سر او راهنمای او به سوی بهشت خواهیم شد. سپس ابو طالب به مکّه باز گشت .
جابر گوید: عرض کردم: یا رسول الله، الله اکبر!! مردم می گویند که ابوطالب کافر از دنیا رفته است! فرمود: ای جابر! خداوند به غیب آگاهتر است، در آن شبی که مرا به معراج بردند، در عرش چهار نور دیدم، پس گفتم: خداوندا! این نورها چیستند؟ فرمود: یامحمّد! این عبدالمطلّب و این ابوطالب و این پدرت عبدالله و این برادرت طالب هستند. عرض کردم: ای خدا و مولای من، اینان چگونه به این مرتبه نایل آمدهاند؟ فرمود: با کتمان ایمان و اظهار کفرشان و صبر براین حالت تا دم مرگ! - . روضة الواعظین: 68-71 -
فضائل نیز از جابر نظیر همین روایت را نقل کرده است. - . فضائل: 57 -
جامع الأخبار نیز از جابر نظیر این روایت را نقل کرده است. - . جامع الأخبار : 17 -
**[ترجمه]
قوله «بعدی» أی بحسب الرتبة، و یحتمل الزمان. و قوله:« علی سنة المسیح» إما لخفاء ولادته و کون من حضر عند ذلک الحوریات و النساء المقدسات أو لما سیأتی من أنه یقال فیه ما قیل فی عیسی ابن مریم. قولها «وهجا» بالفتح و التحریک أی توقدا و حرارة و الجؤنة بالضم سفط مغشی بجلد ظرف لطیب العطار، أصله الهمز و یلین.
و قوله:« لا یذیقه حر الحدید» أی فی غیر المحاربة أو غیر ما یختار سببه لوجه الل.ه قوله «و إنه وصف» أی أمیر المؤمنین، و یحتمل أبا طالب. ثم إنه ینبغی أن یحمل الخبر علی أنه وقعت تلک الغرائب فی جوف الکعبة لئلا ینافی الأخبار الأخر، و إن کان بعیدا. و أما ذکر طالب و کونه أخا للرسول صلی الله علیه و آله فهو أغرب و لعل المراد به أخا أمیر المؤمنین علیه السلام فإنه سیأتی فی بعض الأخبار أنه مات مسلما، فالأخوة مجازیة و فی جوامع الأخبار مکان هذه الفقرة:« و هذا ابن عمک جعفر بن أبی طالب» و فیه أیضا إشکال لأنه لم یکن یظهر الکفر بعد إسلامه.
**[ترجمه]اینکه گفته است «بعدی» یعنی به حسب مرتبت و احتمال زمان را هم دارد . اینکه گفته است «علی سنّۀ المسیح» یا به خاطر پنهان بودن تولّد وی است و حضور حوریان بهشتی و آن بانوان مقدس به هنگام تولّد او؛ یا آنگونه که بعداً خواهد آمد، به دلیل آن است که گفته میشد که وی شیبه عیسی بن مریم است. وَهَجاً: برافروختگی و گرمی. الجُؤنه – با ضم – عطردان از جنس پوست. همزه از حروف اصلی آن است و با لین خوانده میشود.
لایذیقه حَرّ الحدید: یعنی در جاهایی غیر از محاربه یا غیر از آنچه که سبب آن را برای راه رضای خدا انتخاب میکند. «و إنّه وصف»: منظور امیرالمؤمنین است و احتمال دارد ابوطالب باشد. از طرفی، او باید این خبر را میرساند که در آن شب در درون کعبه آن شگفتیها رخ داده تا با اخبار دیگر در تعارض نباشد، هرچند این امر بعید به نظر میرسید. اما بردن نام طالب و اینکه او برادر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله است، غریبتر است، و شاید منظور برادر امیرالمؤمنین علیه السّلام باشد که همان گونه که در برخی روایات خواهد آمد، او مسلمان از دنیا رفت. بنابراین این اخوّت مجازی است؛ در کتاب «جوامع الأخبار» به جای آن چنین آمده است: «و این پسر عموی تو جعفر بن ابی طالب است» که بر این اشکال وارد است زیرا وی پس از اسلام آوردن، تظاهر به کفر نمیکرد.
**[ترجمه]
عم، إعلام الوری شا، الإرشاد: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ سَیِّدُ
ص: 16
الْوَصِیِّینَ عَلَیْهِ أَفْضَلُ الصَّلَوَاتِ وَ السَّلَامِ کُنْیَتُهُ أَبُو الْحَسَنِ، وُلِدَ بِمَکَّةَ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِ رَجَبٍ سَنَةَ ثَلَاثِینَ مِنْ عَامِ الْفِیلِ وَ لَمْ یُولَدْ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ مَوْلُودٌ فِی بَیْتِ اللَّهِ سِوَاهُ إِکْرَاماً مِنَ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ لَهُ بِذَلِکَ وَ إِجْلَالًا لِمَحَلِّهِ فِی التَّعْظِیمِ وَ أُمُّهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ إِخْوَتُهُ أَوَّلَ مَنْ وَلَدَهُ هَاشِمٌ مَرَّتَیْنِ وَ حَازَ بِذَلِکَ مَعَ النُّشُوءِ فِی حَجْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ التَّأَدُّبِ بِهِ الشَّرَفَیْنِ (1).
أقول: ذکر العلامة فی کشف الیقین نحوه (2).
**[ترجمه]أعلام الوری، الإرشاد: علی بن ابی طالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف سیّد اوصیا علیه أفضل الصلوات و السلام کنیهاش ابوالحسن. وی در مکّه و در درون کعبه روز جمعه سیزدهم ماه رجب 30 سال بعد از عام الفیل متولّد شد و این در حالی است که نه پیش از او و نه بعد از او کسی درون کعبه زاده نشده است و این خود کرامتی است در حق او از جانب خداوند جلّ اسمه تا بدین وسیله عظمت جایگاه او مشخص گردد. مادرش فاطمه بنت أسد بن هاشم بن عبدمناف بود. علی و برادرانش تا آن زمان تنها کسانی بودند که دوبار از هاشم زاده شدند چون هم پدر و هم مادرشان از فرزندان هاشم بودند و با تربیت شدن و پرورش یافتن در دامان رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دو شرافت نایل آمد. - . اعلام الوری: 93 ، ارشاد: 3 -
مولف: علّامه در کتاب «کشف الیقین» نظیر آن را آورده است. - . اعلام الوری: 2 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب شَیْخُ السُّنَّةِ الْقَاضِی أَبُو عَمْرٍو عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ رَأَتِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَأْکُلُ تَمْراً لَهُ رَائِحَةٌ تَزْدَادُ عَلَی کُلِّ الْأَطَایِبِ مِنَ الْمِسْکِ وَ الْعَنْبَرِ مِنْ نَخْلَةٍ لَا شَمَارِیخَ لَهَا فَقَالَتْ نَاوِلْنِی، أَنَلْ مِنْهَا قَالَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا أَنْ تَشْهَدِی مَعِی أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَشَهِدَتِ الشَّهَادَتَیْنِ فَنَاوَلَهَا فَأَکَلَتْ فَازْدَادَتْ رَغْبَتُهَا وَ طَلَبَتْ أُخْرَی لِأَبِی طَالِبٍ فَعَاهَدَهَا أَنْ لَا تُعْطِیَهُ إِلَّا بَعْدَ الشَّهَادَتَیْنِ فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ اشْتَمَّ أَبُو طَالِبٍ نَسِیماً (3) مَا اشْتَمَّ مِثْلَهُ قَطُّ فَأَظْهَرَتْ مَا مَعَهَا فَالْتَمَسَهُ مِنْهَا فَأَبَتْ عَلَیْهِ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ الشَّهَادَتَیْنِ فَلَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ أَنْ شَهِدَ الشَّهَادَتَیْنِ غَیْرَ أَنَّهُ سَأَلَهَا أَنْ تَکْتُمَ عَلَیْهِ لِئَلَّا تُعَیِّرَهُ قُرَیْشٌ فَعَاهَدَتْهُ عَلَی ذَلِکَ فَأَعْطَتْهُ مَا مَعَهَا وَ آوَی إِلَی زَوْجَتِهِ فَعَلِقَتْ بِعَلِیٍّ علیه السلام فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ وَ لَمَّا حَمَلَتْ بِعَلِیٍّ علیه السلام ازْدَادَ حُسْنُهَا فَکَانَ یَتَکَلَّمُ فِی بَطْنِهَا فَکَانَتْ فِی الْکَعْبَةِ فَتَکَلَّمَ عَلِیٌّ علیه السلام مَعَ جَعْفَرٍ فَغُشِیَ عَلَیْهِ فَالْتَفَّتِ الْأَصْنَامُ خَرَّتْ عَلَی وُجُوهِهَا فَمَسَحَتْ عَلَی بَطْنِهَا وَ قَالَتْ یَا قُرَّةَ الْعَیْنِ سَجَدَتْکَ الْأَصْنَامُ (4) دَاخِلًا فَکَیْفَ شَأْنُکَ خَارِجاً؟ وَ ذَکَرَتْ لِأَبِی طَالِبٍ ذَلِکَ، فَقَالَ: هُوَ الَّذِی قَالَ لِی أَسَدٌ فِی طَرِیقِ الطَّائِفِ (5).
وَ فِی رِوَایَةِ شُعْبَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ رِوَایَةِ الْحَسَنِ
ص: 17
ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام وَ الْحَدِیثُ مُخْتَصَرٌ أَنَّهُ انْفَتَحَ الْبَیْتُ مِنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ ثُمَّ عَادَتِ الْفَتْحَةُ وَ الْتَصَقَتْ وَ بَقِیَتْ فِیهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ فَأَکَلَتْ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ فَلَمَّا خَرَجَتْ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَهْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ تَنَحْنَحَ وَ قَالَ:« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» الْآیَاتِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ أَفْلَحُوا بِکَ أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ تَمِیرُهُمْ مِنْ عِلْمِکَ فَیَمْتَارُونَ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِیلُهُمُ وَ بِکَ وَ اللَّهِ یَهْتَدُونَ وَ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِسَانَهُ فِی فِیهِ- فَانْفَجَرَتْ (1) اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَالَ فَسُمِّیَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ فَلَمَّا کَانَ مِنْ غَدِهِ وَ بَصُرَ عَلِیٌّ بِرَسُولِ اللَّهِ سَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِهِ وَ جَعَلَ یُشِیرُ إِلَیْهِ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَرَفَهُ فَسُمِّیَ ذَلِکَ الْیَوْمُ عَرَفَةَ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّالِثُ وَ کَانَ یَوْمَ الْعَاشِرِ مِنْ ذِی الْحَجَّةِ أَذَّنَ أَبُو طَالِبٍ فِی النَّاسِ أَذَاناً جَامِعاً وَ قَالَ هَلُمُّوا [إِلَی وَلِیمَةِ ابْنِی عَلِیٍّ وَ نَحَرَ ثَلَاثَمِائَةٍ مِنَ الْإِبِلِ وَ أَلْفَ رَأْسٍ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ اتَّخَذُوا وَلِیمَةً وَ قَالَ هَلُمُّوا] وَ طُوفُوا بِالْبَیْتِ سَبْعاً وَ ادْخُلُوا وَ سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ وَلَدِی فَفَعَلَ النَّاسُ ذَلِکَ وَ جَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ وَضَعَتْهُ (2) أُمُّهُ بَیْنَ یَدَیِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَفَتَحَ فَاهُ بِلِسَانِهِ وَ حَنَّکَهُ وَ أَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَی وَ أَقَامَ فِی الْیُسْرَی (3) فَعَرَفَ الشَّهَادَتَیْنِ وَ وُلِدَ عَلَی الْفِطْرَةِ (4).
أَبُو عَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ (5) رَفَعَهُ أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ عَلِیٌّ علیه السلام أَخَذَ أَبُو طَالِبٍ بِیَدِ فَاطِمَةَ -وَ عَلِیٌّ عَلَی صَدْرِهِ- وَ خَرَجَ إِلَی الْأَبْطَحِ وَ نَادَی:
یَا رَبِّ یَا ذَا الْغَسَقِ الدَّجِیِّ*** وَ الْقَمَرِ الْمُبْتَلِجِ الْمُضِیِّ
بَیِّنْ لَنَا مِنْ حُکْمِکَ الْمَقْضِیِّ*** مَا ذَا تَرَی فِی اسْمِ ذَا الصَّبِیِّ
قَالَ: فَجَاءَ شَیْ ءٌ یَدِبُّ عَلَی الْأَرْضِ کَالسَّحَابِ حَتَّی حَصَلَ فِی صَدْرِ أَبِی طَالِبٍ
ص: 18
فَضَمَّهُ مَعَ عَلِیٍّ إِلَی صَدْرِهِ، فَلَمَّا أَصْبَحَ إِذَا هُوَ بِلَوْحٍ أَخْضَرَ فِیهِ مَکْتُوبٌ:
خُصِّصْتُمَا بِالْوَلَدِ الزَّکِیِّ*** وَ الطَّاهِرِ الْمُنْتَجَبِ الرَّضِیِّ
فَاسْمُهُ مِنْ شَامِخٍ عَلِیٍّ*** عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِّ
قَالَ: فَعَلَّقُوا اللَّوْحَ فِی الْکَعْبَةِ وَ مَا زَالَ هُنَاکَ حَتَّی أَخَذَهُ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ.
- فَاجْتَمَعَ أَهْلُ الْبَیْتِ فِی الزَّاوِیَةِ الْأَیْمَنِ عَنْ نَاحِیَةِ الْبَیْتِ (1) فَالْوَلَدُ الطَّاهِرُ مِنَ النَّسْلِ الطَّاهِرِ وُلِدَ فِی الْمَوْضِعِ الطَّاهِرِ فَأَیْنَ تُوجَدُ هَذِهِ الْکَرَامَةُ لِغَیْرِهِ؟ فَأَشْرَفُ الْبِقَاعِ الْحَرَمُ وَ أَشْرَفُ الْحَرَمِ الْمَسْجِدُ وَ أَشْرَفُ بِقَاعِ الْمَسْجِدِ الْکَعْبَةُ وَ لَمْ یُولَدْ فِیهِ مَوْلُودٌ سِوَاهُ فَالْمَوْلُودُ فِیهِ یَکُونُ فِی غَایَةِ الشَّرَفِ وَ لَیْسَ الْمَوْلُودُ فِی سَیِّدِ الْأَیَّامِ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فِی الشَّهْرِ الْحَرَامِ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ سِوَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: شیخ السنّه قاضی ابو عمر و عثمان بن احمد در روایتی طولانی نقل میکند که فاطمه بنت أسد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در حال تناول خرما از نخلی دید که خوشه های آن هیچ پوششی نداشت و بوی خوش آن از هر مشک و عنبری خوشبو تر بود. پس عرض کرد: از این خرما مرا نیز بهره ای دهید تا بخورم. فرمود: تا به همراه من شهادت ندهی که خدایی جز الله نیست و محمّد رسول خداست، شایسته آن نخواهی بود که از این خرما تناول کنی. پس او نیز شهادتین را برزبان جاری کرد و پیامبر از آن خرما به وی داد و او نیز آن خرما را خورد و بسیار به مذاقش خوش آمد لذا درخواست نمود مقداری هم برای ابوطالب به وی دهد، اما پیامبر از او قول گرفت تا شهادتین را بر زبان جاری نکرده، خرما را به وی ندهد. چون شب فرا رسید بوی خوشی به مشام ابوطالب رسید که تا آن زمان نظیر آن را هرگز احساس نکرده بود. در این هنگام فاطمه خرما را به وی نشان داد. ابوطالب آن خرما را خواست اما فاطمه به شرطی حاضر شد خرما را به وی بدهد که شهادتین را بر زبان جاری سازد و او نیز نتوانست خویشتن داری کند و شهادتین را بر زبان جاری ساخت اما فاطمه خواست که این امر را پوشیده دارد تا قریش او را به سبب اسلام آوردنش سرزنش نکند. فاطمه نیز به وی قول داد که این راز را فاش نسازد سپس خرما را به وی داد و او خرما را خورد و همان شب با فاطمه همبستر شد و فاطمه به علی علیه السّلام باردار گشت. و چون به علی باردار شد، بر جمالش افزوده شد. علی علیه السّلام در شکم با مادرش سخن می گفت. فاطمه در کعبه بود که روزی علی علیه السّلام در شکم مادر با جعفر سخن گفت و جعفر از هوش رفت و بت های درون کعبه همگی با صورت بر زمین افتادند، در این هنگام فاطمه دستی روی شکم خود کشید گفت: ای نور چشم، بت های درون کعبه چنین سجدهات می کنند، ببین که در خارج از رحم چه منزلتی داری؟! و این ماجرا را برای ابوطالب تعریف کرد. ابوطالب گفت: شیری این ماجرا را در راه طائف برای من تعریف کرده بود.
در روایت شعبه از قتاده از انس از عباس بن عبدالمطلّب و روایت حسن بن محبوب از امام جعفرصادق علیه السّلام- و این حدیث مختصر است- آمده است که خانه کعبه از پشت شکافته شد و فاطمه وارد گشت سپس شکاف به هم آمد. فاطمه سه روز در آنجا ماند و از میوه های بهشتی تناول کرد و چون از آنجا بیرون آمد، علی علیه السّلام خطاب به پدرش فرمود: السّلامُ عَلیَک یا أبَه وَ رَحمَه الله و بَرکاُته. سپس گلو را صاف کرده و ادامه داد: «بِسمِ الله الرَّحِمن الرّحِیم، قَد أفلَحَ المؤمنُون...» پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: به خدا سوگند، آنها به واسطه تو که امیرشان هستی رستگار شدند. از علم خود آنان را تغذیه میکنی و تغذیه میشوند و تو به خدا سوگند راهنمای آنانی و به خدا سوگند به تو هدایت می یابند. آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله زبانش را در دهان وی قرار داده که دوازده چشمه از آن جوشید، از این رو آن روز را «یوم الترویه» نامیدند و چون فردا شد و علی علیه السّلام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را دید وی را سلام داده به رویش خندید و شروع کرد به اشاره کردن به آن حضرت، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را در آغوش گرفت و فاطمه گفت علی پیامبر را شناخت. پس آن روز را «عرفه» نامیدند و چون روز سوم- که روز دهم ذی الحجّه بود- فرا رسید، ابوطالب همه مردم را مورد خطاب قرار داده و گفت: بشتابید «به سوی ولیمه پسرم علی و 300 شتر و 1000 گاو و گوسفند را نحر و ذبح کرد و ولیمهای درست کردند و گفت: بشتابید» و هفت بار طواف کعبه کنید و سپس وارد آن شده به فرزندم علی سلام دهید، و مردم چنین کردند و از آن پس این کار سنّت شد. مادرش فاطمه او را در مقابل پیامبر نهاد و آن حضرت دهان نوزاد را با زبان خود باز کرد و زبان به کام او مالید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و بدین ترتیب شهادتین را شناخت و بر فطرت زاده شد.
ابو علی بن همّام آورده است که چون علی علیه السّلام به دنیا آمد، ابوطالب- در حالی که علی را به سینه خود چسبانده بود- دست فاطمه را گرفت و به سوی ابطح رفته ندا در داد:
- «ای پروردگار ای صاحب شب تار و ماه نورانی و تابناک، حکم صادر شده خویش را درباره نام این کودک برای ما روشن گردان!»
وی در ادامه گوید: سپس چیزی که چون ابر بر روی زمین میخزید به سرعت جلو آمد تا اینکه به سینه ابوطالب رسید آنگاه ابوطالب و علی را با هم به سینه خود فشرد و چون صبح دیگر شد، ناگاه لوحی سبز آشکار گشت که در آن نوشته شده بود:
شما- زن و شوهر- به داشتن چنین پسری پاکیزه ممتاز گشتید، کودکی طاهر، برگزیده و خوشنود، نامش علی است که مشتق از نام خداوند بلند مرتبه است.
گوید: پس آن لوح را در کعبه آویختند و همچنان در آنجا بود تا اینکه هشام بن عبدالملک آن را برداشت. اهل بیت بر این باورند که آن لوح در گوشه راست خانه است. فرزند پاک از نسل پاک در مکان پاک! این چنین کرامتی برای چه کسی حاصل می شود؟ زیرا شریف ترین بقعه، حرم است و شریف ترین حرم، مسجد است و شریفترین بقعههای مسجد کعبه است و هیچ مولودی جز امیرمؤمنان علیه السّلام در سالار روزها- روز جمعه- در ماه حرام و در بیت الحرام متولد نشده است. - . مناقب آل أبی طالب: 360- 358 -
**[ترجمه]
فض، کتاب الروضة ضه، روضة الواعظین: رُوِیَ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ أَبِی عَمْرٍو وَ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالا: کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ دَخَلَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَ أَبُو الْهَیْثَمِ بْنُ التَّیِّهَانِ وَ خُزَیْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَبُو الطُّفَیْلِ عَامِرُ بْنُ وَاثِلَةَ فَجَثَوْا (3) بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (4) وَ الْحُزْنُ ظَاهِرٌ فِی وُجُوهِهِمْ فَقَالُوا فَدَیْنَاکَ بِالْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَسْمَعُ مِنْ قَوْمٍ فِی أَخِیکَ وَ ابْنِ عَمِّکَ مَا یَحْزُنُنَا وَ إِنَّا نَسْتَأْذِنُکَ فِی الرَّدِّ عَلَیْهِمْ فَقَالَ صلی الله علیه و آله (5) وَ مَا عَسَاهُمْ یَقُولُونَ فِی أَخِی وَ ابْنِ عَمِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ؟ فَقَالُوا یَقُولُونَ أَیُّ فَضْلٍ لِعَلِیٍّ فِی سَبْقِهِ إِلَی الْإِسْلَامِ وَ إِنَّمَا أَدْرَکَهُ الْإِسْلَامُ طِفْلًا؟ وَ نَحْوَ هَذَا الْقَوْلِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله فَهَذَا یَحْزُنُکُمْ؟ (6) قَالُوا: إِی وَ اللَّهِ فَقَالَ: بِاللَّهِ أَسْأَلُکُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ مِنَ الْکُتُبِ السَّالِفَةِ أَنَّ إِبْرَاهِیمَ هَرَبَ بِهِ أَبُوهُ مِنَ
ص: 19
الْمَلِکِ الطَّاغِی فَوَضَعَتْ (1) بِهِ أُمُّهُ بَیْنَ أَثْلَالٍ (2) بِشَاطِئِ نَهَرٍ یَتَدَفَّقُ یُقَالُ لَهُ حزران مِنْ غُرُوبِ الشَّمْسِ إِلَی إِقْبَالِ اللَّیْلِ (3) فَلَمَّا وَضَعَتْهُ وَ اسْتَقَرَّ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ قَامَ مِنْ تَحْتِهَا یَمْسَحُ وَجْهَهُ وَ رَأْسَهُ وَ یُکْثِرُ مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثُمَّ أَخَذَ ثَوْباً وَ اتَّشَحَ (4) بِهِ وَ أُمُّهُ تَرَاهُ فَذُعِرَتْ مِنْهُ ذُعْراً (5) شَدِیداً ثُمَّ هَرْوَلَ (6) بَیْنَ یَدَیْهَا مَادّاً عَیْنَیْهِ (7) إِلَی السَّمَاءِ فَکَانَ مِنْهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:« وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ- فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی إِلَی قَوْلِهِ إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» وَ عَلِمْتُمْ أَنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ کَانَ فِرْعَوْنُ فِی طَلَبِهِ یَبْقُرُ بُطُونَ النِّسَاءِ الْحَوَامِلِ وَ یَذْبَحُ الْأَطْفَالَ لِیَقْتُلَ مُوسَی فَلَمَّا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ أَمَرَهَا (8) أَنْ تَأْخُذَهُ مِنْ تَحْتِهَا وَ تَقْذِفَهُ فِی التَّابُوتِ وَ تُلْقِیَ التَّابُوتَ فِی الْیَمِّ فَقَالَتْ -وَ هِیَ ذَعِرَةٌ مِنْ کَلَامِهِ-: یَا بُنَیَّ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْغَرَقَ فَقَالَ: لَا تَحْزَنِی إِنَّ اللَّهَ یَرُدُّنِی إِلَیْکِ فَبَقِیَتْ حَیْرَانَةً حَتَّی کَلَّمَهَا مُوسَی وَ قَالَ لَها: یَا أُمِّ اقْذِفِینِی فِی التَّابُوتِ وَ أَلْقِی التَّابُوتَ فِی الْیَمِّ (9) فَقَالَ فَفَعَلَتْ مَا أُمِرَتْ بِهِ فَبَقِیَ فِی الْیَمِّ (10) إِلَی أَنْ قَذَفَهُ فِی السَّاحِلِ وَ رَدَّهُ إِلَی أُمِّهِ بِرُمَّتِهِ (11)- لَا یَطْعَمُ طَعَاماً وَ لَا یَشْرَبُ شَرَاباً مَعْصُوماً وَ رُوِیَ أَنَّ الْمُدَّةَ کَانَتْ سَبْعِینَ یَوْماً وَ رُوِیَ سَبْعَةَ أَشْهُرٍ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حَالِ طُفُولِیَّتِهِ
ص: 20
«وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ» الْآیَةَ. وَ هَذَا عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ:« فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا إِلَی قَوْلِهِ إِنْسِیًّا فَکَلَّمَ أُمَّهُ وَقْتَ مَوْلِدِهِ وَ قَالَ حِینَ أَشَارَتْ إِلَیْهِ فَقالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا- :«إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ» إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَتَکَلَّمَ علیه السلام فِی وَقْتِ وِلَادَتِهِ، وَ أُعْطِیَ الْکِتَابَ وَ النُّبُوَّةَ وَ أُوصِیَ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ فِی ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ مِنْ مَوْلِدِهِ وَ کَلَّمَهُمْ فِی الْیَوْمِ الثَّانِی مِنْ مَوْلِدِهِ. وَ قَدْ عَلِمْتُمْ جَمِیعاً أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ (1) إِنَّا کُنَّا فِی صُلْبِ آدَمَ نُسَبِّحُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ نَقَلَنَا إِلَی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ یُسْمَعُ تَسْبِیحُنَا فِی الظُّهُورِ وَ الْبُطُونِ فِی کُلِّ عَهْدٍ وَ عَصْرٍ إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ إِنَّ نُورَنَا کَانَ یَظْهَرُ فِی وُجُوهِ آبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا حَتَّی تَبَیَّنَ أَسْمَاؤُنَا مَخْطُوطَةً بِالنُّورِ عَلَی جِبَاهِهِمْ ثُمَّ افْتَرَقَ نُورُنَا فَصَارَ نِصْفُهُ فِی عَبْدِ اللَّهِ وَ نِصْفُهُ فِی أَبِی طَالِبٍ عَمِّی فَکَانَ (2) یُسْمَعُ تَسْبِیحُنَا مِنْ ظُهُورِهِمَا وَ کَانَ أَبِی وَ عَمِّی إِذَا جَلَسَا فِی مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ تَلَأْلَأَ نُورٌ فِی وُجُوهِهِمَا مِنْ دُونِهِمْ حَتَّی إِنَّ الْهَوَامَّ وَ السِّبَاعَ یُسَلِّمَانِ عَلَیْهِمَا لِأَجْلِ نُورِهِمَا إِلَی أَنْ خَرَجْنَا مِنْ أَصْلَابِ أَبَوَیْنَا وَ بُطُونِ أُمَّهَاتِنَا وَ لَقَدْ هَبَطَ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ فِی وَقْتِ وِلَادَةِ عَلِیٍّ فَقَالَ (3) یَا حَبِیبَ اللَّهِ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یُهَنِّئُکَ بِوِلَادَةِ أَخِیکَ عَلِیٍّ وَ یَقُولُ هَذَا أَوَانُ ظُهُورِ نُبُوَّتِکَ وَ إِعْلَانِ وَحْیِکَ وَ کَشْفِ رِسَالَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِأَخِیکَ وَ وَزِیرِکَ وَ صِنْوِکَ وَ خَلِیفَتِکَ وَ مَنْ شَدَدْتُ بِهِ أَزْرَکَ وَ أَعْلَنْتُ (4) بِهِ ذِکْرَکَ فَقُمْ إِلَیْهِ وَ اسْتَقْبِلْهُ بِیَدِکَ الْیُمْنَی فَإِنَّهُ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ وَ شِیعَتُهُ الْغُرُّ الْمُحَجَّلُونَ فَقُمْتُ مُبَادِراً فَوَجَدْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ عَلِیٍّ وَ قَدْ جَاءَ لَهَا الْمَخَاضُ (5) وَ هِیَ بَیْنَ النِّسَاءِ وَ الْقَوَابِلُ حَوْلَهَا فَقَالَ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ نُسْجِفُ (6) بَیْنَهَا وَ بَیْنَکَ
ص: 21
سِجْفاً فَإِذَا وَضَعَتْ بِعَلِیٍّ تَتَلَقَّاهُ (1) فَفَعَلْتُ مَا أُمِرْتُ بِهِ ثُمَّ قَالَ لِی امْدُدْ یَدَکَ یَا مُحَمَّدُ (2) فَمَدَدْتُ یَدِیَ الْیُمْنَی نَحْوَ أُمِّهِ فَإِذَا أَنَا بِعَلِیٍّ عَلَی یَدِی (3) وَاضِعاً یَدَهُ الْیُمْنَی فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَی وَ هُوَ یُؤَذِّنُ وَ یُقِیمُ بِالْحَنِیفِیَّةِ وَ یَشْهَدُ بِوَحْدَانِیَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِرِسَالاتِی (4) ثُمَّ انْثَنَی إِلَیَّ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (5) ثُمَّ قَالَ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَقْرَأُ قُلْتُ اقْرَأْ فَوَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَقَدْ ابْتَدَأَ بِالصُّحُفِ الَّتِی أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی آدَمَ فَقَامَ بِهَا ابْنُهُ (6) شَیْثٌ فَتَلاهَا مِنْ أَوَّلِ حَرْفٍ فِیهَا إِلَی آخِرِ حَرْفٍ فِیهَا حَتَّی لَوْ حَضَرَ (7) شَیْثٌ لَأَقَرَّ لَهُ أَنَّهُ أَحْفَظُ لَهُ مِنْهُ ثُمَّ تَلَا صُحُفَ نُوحٍ ثُمَّ صُحُفَ إِبْرَاهِیمَ ثُمَّ قَرَأَ تَوْرَاةَ مُوسَی حَتَّی لَوْ حَضَرَ (8) مُوسَی لَأَقَرَّ لَهُ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ زَبُورَ دَاوُدَ حَتَّی لَوْ حَضَرَ (9) دَاوُدُ لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ إِنْجِیلَ عِیسَی حَتَّی لَوْ حَضَرَ (10) عِیسَی لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ الْقُرْآنَ الَّذِی أَنْزَلَ اللَّهُ (11) عَلَیَّ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَی آخِرِهِ فَوَجَدْتُهُ یَحْفَظُ کَحِفْظِی لَهُ السَّاعَةَ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْمَعَ مِنْهُ آیَةً؛ ثُمَّ خَاطَبَنِی وَ خَاطَبْتُهُ بِمَا یُخَاطِبُ الْأَنْبِیَاءُ الْأَوْصِیَاءَ ثُمَّ عَادَ إِلَی حَالِ طُفُولِیَّتِهِ وَ هَکَذَا أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ نَسْلِهِ (12) فَلِمَ تَحْزَنُونَ؟ وَ مَا ذَا عَلَیْکُمْ مِنْ قَوْلِ أَهْلِ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ بِاللَّهِ؟ (13) هَلْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَفْضَلُ النَّبِیِّینَ؟ وَ
ص: 22
أَنَّ وَصِیِّی أَفْضَلُ الْوَصِیِّینَ؟ وَ أَنَّ أَبِی آدَمَ لَمَّا رَأَی اسْمِی وَ اسْمَ عَلِیٍّ وَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ أَسْمَاءَ أَوْلَادِهِمْ مَکْتُوبَةً عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ بِالنُّورِ قَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی هَلْ خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَکْرَمُ عَلَیْکَ مِنِّی فَقَالَ یَا آدَمُ لَوْ لَا هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لَمَا خَلَقْتُ سَمَاءً مَبْنِیَّةً وَ لَا أَرْضاً مَدْحِیَّةً وَ لَا مَلَکاً مُقَرَّباً وَ لَا نَبِیّاً مُرْسَلًا وَ لَا خَلَقْتُکَ یَا آدَمُ فَلَمَّا عَصَی آدَمُ رَبَّهُ وَ سَأَلَهُ بِحَقِّنَا أَنْ یَتَقَبَّلَ تَوْبَتَهُ وَ یَغْفِرَ خَطِیئَتَهُ فَأَجَابَهُ وَ کُنَّا الْکَلِمَاتِ تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَتابَ عَلَیْهِ وَ غَفَرَ لَهُ فَقَالَ لَهُ یَا آدَمُ أَبْشِرْ فَإِنَّ هَذِهِ الْأَسْمَاءَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ وَ وُلْدِکَ فَحَمِدَ آدَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ افْتَخَرَ عَلَی الْمَلَائِکَةِ بِنَا (1) وَ إِنَّ هَذَا مِنْ فَضْلِنَا وَ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا فَقَامَ سَلْمَانُ وَ مَنْ مَعَهُ وَ هُمْ یَقُولُونَ نَحْنُ الْفَائِزُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2) أَنْتُمُ الْفَائِزُونَ وَ لَکُمْ خُلِقَتِ الْجَنَّةُ وَ لِأَعْدَائِنَا وَ أَعْدَائِکُمْ خُلِقَتِ النَّارُ (3).
**[ترجمه]کتاب الروضه، روضة الواعظین: مجاهد از ابو عمرو و ابوسعید خدری روایت کرده است که آن دو گفتند: در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نشسته بودیم که سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن الأسود، عمّار بن یاسر، حذیفه بن الیمان، ابوالهیثم بن التیهان، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین و ابوالطفیل عامر بن واثله وارد مجلس شدند و در حالی که غم و اندوه چهرههایشان را در برگرفته بود، نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و گفتند: پدر و مادرهایمان فدایت یا رسول الله، ما از برخی مردم چیزهایی درباره برادر و پسر عمّت می شنویم که غمگین مان میکند. آمدهایم از شما اجازه بگیریم و آنان را پاسخ دهیم. رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آنها چه میتوانند درباره برادر و پسر عمویم علی بن ابی طالب بگویند؟ گفتند: میگویند که پیشی گرفتن علی در اسلام چه فضیلتی برای او دارد در حالی که هنگام اسلام آوردن کودکی بیش نبود! و سخنانی از این قبیل. پس آن حضرت فرمود: آیا این مطلب شما را اندوهگین میسازد؟ گفتند: آری به خدا! فرمود: شما را به خدا سوگند آیا از کتابهای گذشتگان دریافتهاید که پدر ابراهیم وی را از ترس پادشاه سرکش فراری داد و مادرش او را در میان خاک چاهها در کرانه رودخانهای خروشان به نام «حزران» از غروب آفتاب تا آغاز شب به دنیا آورد و چون متولّد شد و بر زمین استقرار یافت از زیر مادرش به پاخاست و در حالی که پیاپی «أشَهدُ أَن لا إلهَ ِالاّ الله» میگفت، صورت و سرش را پاک میکرد. سپس پیراهنی برداشت و دور خود پیچید. مادر که شاهد این منظره بود به شدت دچار ترس گشت. سپس نوزاد در حالی که چشم به آسمان دوخته بود، زیردست و پای مادرش این طرف و آن طرف میدوید و منزلتش به حدی بود که خداوند دربارهاش فرموده است:
- «نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ *فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَءَا کَوْکَبًا
قَالَ هَاذَا رَبیّ ِ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الاَْفِلِینَ*فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَاذَا رَبیّ ِ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئنِ لَّمْ یهَْدِنیِ رَبیّ ِ لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ*فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَاذَا رَبیّ ِ هَاذَا أَکْبرَُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَقَوْمِ إِنیّ ِ بَرِی ءٌ مِّمَّا تُشرِْکُون» - . انعام / 78-75 - {ملکوت
آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد. پس چون شب بر او پرده افکند، ستاره ای دید گفت: «این پروردگار من است.» و آن گاه چون غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم.» و چون ماه را در حال طلوع دید، گفت: «این پروردگار من است.» آن گاه چون ناپدید شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» پس چون خورشید را برآمده دید، گفت: «این پروردگار من است. این بزرگتر است.» و هنگامی که افول کرد، گفت: «ای قوم من، من از آنچه [برای خدا] شریک می سازید بیزارم.»}
و دانستهاید که فرعون در پی یافتن موسی بن عمران بود و به همین منظور شکم زنان باردار را میشکافت و کودکان را سر میبرید تا موسی را به قتل برساند. و چون مادرش او را به دنیا آورد، مادرش را مورد خطاب قرار داده به وی دستور داد تا او را برگیرد و در صندوقی نهد و آن صندوق را به دریا اندازد. مادر- در حالی که از کلام او وحشت کرده بود- گفت: فرزندم، من بیم آن دارم که غرق شوی. موسی گفت: غم مخور زیرا خداوند مرا به تو باز میگرداند. مادر موسی همچنان بهت زده و حیران بود که موسی به وی گفت: مادر! مرا در صندوقی بگذار و صندوق را به دریا انداز. پس گوید: مادر موسی اطاعت کرد و او را به دریا سپرد. موسی مدتی در دریا بود تا اینکه خداوند صحیح و سالم وی را به مادرش باز گرداند. نقل است که موسی 70 روز نه غذایی خورد و نه چیزی نوشید و از خوردن و نوشیدن هرچیزی خوداری میکرد و برخی گفته اند این مدت 7ماه بود و خداوند عزّوجل درباره کودکی موسی می فرماید: «وَ لِتُصْنَعَ عَلیَ عَیْنیِ إِذْ تَمْشیِ أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکمُ ْ عَلیَ مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلیَ أُمِّکَ کیَ ْ تَقَرَّ عَیْنهَُا وَ لَا تحَْزَن...» - . طه / 40-39 - {تا
زیر نظر من پرورش یابی.آن گاه که خواهر تومی رفت و می گفت: آیا شما را بر کسی که عهده دار او گردد دلالت کنم؟ پس تو را به سوی مادرت بازگردانیدیم تا دیده اش روشن شود و غم نخور} .
این عیسی بن مریم است که خداوند عزّوجل دربارهاش می فرماید: «فَنَادَئهَا مِن تحَْتهَِا أَلَّا تحَْزَنیِ قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تحَْتَکِ سَرِیًّا*وَ هُزِّی إِلَیْکِ بجِِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا*فَکلُِی وَ اشْرَبیِ وَ قَرِّی عَیْنًا
فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولیِ إِنیّ ِ نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا» - . مریم/ 26 -24 - {پس، از زیر [پای] او [فرشته] وی را ندا داد که: غم مدار، پروردگارت زیر [پای] تو چشمه آبی پدید آورده است. و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان، تا بر تو خرمای تازه می ریزد.و بخور و بنوش و دیده روشن دار. پس اگر کسی از آدمیان را دیدی، بگوی: «من برای [خدای] رحمان روزه نذر کرده ام، و امروز مطلقاً با انسانی سخن نخواهم گفت.»}. او در همان آغاز تولد با مادر خویش سخن میگفت. و آنگاه که مریم به وی اشاره می کرد و از مردم میخواست با وی سخن بگویند و آنها میگفتند: «چگونه با کسی که در گهواره است سخن بگوییم» فرمود: «إِنیّ ِ عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنیِ َ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنیِ نَبِیًّا» - . مریم/ 30 - {منم
بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.} پس عیسی علیه السّلام در آغاز تولد سخن گفت و کتاب و نبوّت به او داده شد و به وی درباره نماز و زکات در روز سوم تولّدش سفارش گردید و در روز دوم تولّدش با مردم سخن گفت.
شما همگی میدانید که خداوند عزّوجل من و علی را از یک نور آفرید. ما هر دو در صلب آدم بودیم که خدای عزّوجل را تسبیح میگفتیم. سپس به اصلاب مردان و ارحام زنان منتقل گشتیم و در هر عصر و زمانی صدای تسبیح ما از درون پشت ها و شکم ها شنیده می شد تا اینکه زمان عبدالمطلب رسید. در این مدت پیوسته نور ما در سیمای پدران و مادران ما دیده میشد به گونهای که نام ما با خطی از نور بر پیشانی آنان نقش میبست. سپس نور ما دو نیم گشت نیمی از آنِ عبدالله شد و نیم دیگرش عمویم ابوطالب. در این برهه نیز صدای تسبیح ما از پشت آنها شنیده میشد به گونهای که هرگاه پدر و عمویم در جمع مردم قریش حاضر میشدند، از میان جمع تنها رخسار آن دو نورانی میگشت چنان که حتی پرندگان و درندگان هم به خاطر نورشان به آن دو سلام میکردند، تا اینکه از پشت پدران و شکم مادرانمان بیرون آمدیم. به هنگام تولّد علی، محبوبم جبرئیل از آسمان فرود آمد و به من گفت: یا حبیب الله! خداوند علیّ أعلی سلامت میدهد و تولّد برادرت علی را به تو تبریک گفته و میگوید: اکنون زمان آشکار ساختن نبوّتت و نزول وحی برتو و بر ملا ساختن رسالتت فرا رسیده است؛ چون خداوند تو را به برادر و وزیر و هم ریشه و خلیفهات مؤیّد فرموده است، کسی که پشت تو به وی استوار گردد و بدو نامت پرآوازه شود. پس برخیز و با دست راستت به استقبالش بشتاب که او و شیعیان روسفید و پاکدامنش از جمله کسانی هستند که در روز قیامت نامه اعمالشان را به دست راستشان خواهند داد. پس برخاسته و به شتاب روانه گشتم و فاطمه بنت أسد را در حالی یافتم که دچار درد زایمان بود و زنان و قابلهها احاطهاش کرده بودند پس محبوبم جبرئیل گفت: میان او و تو پردهای خواهیم کشید تا چون علی را به دنیا آورد، به استقبالش بروی. پس من به دستورات وی عمل کردم تا اینکه به من گفت: ای محمد! دستت را دراز کن. من دست راست خود را به سمت مادرش دراز کردم و ناگاه علی را بر دست راست خود یافتم در حالی که دست راستش را در گوش راست گذاشته و اذان و اقامه طبق دین حنیف میگفت و به وحدانیت خداوند و رسالت من گواهی میداد، سپس به سمت من خم گشته و گفت: السّلام علیک یا رسول الله! و ادامه داد: بخوانم یا رسول الله؟ گفتم: بخوان! قسم به کسی که جان محمد در دست اوست، قراءت خود را از صحیفه هایی که خداوند عزّوجل بر آدم نازل کرده و فرزندش شیث عهدهدار آنها بود آغاز کرد و تا پایان حرف به حرف همه را قراءت نمود چنان که اگر شیث هم حاضر می بود اقرار میکرد که علی آن صحف را بهتر از او از بردارد. سپس صحف نوح و صحف ابراهیم را قرائت کرد و سپس تورات موسی را قرائت کرد چنان که اگر موسی هم حاضر می بود اقرار میکرد که علی تورات را بهتر از او از بردارد. سپس زبور داود را چنان خواند که اگر خود داود هم حضور داشت اقرار میکرد که علی بهتر از او آنها را از بردارد و آنگاه انجیل عیسی چنان قرائت کرد که اگر خود عیسی حاضر بود، اقرار میکرد که علی بهتر از او آن را از بردارد. سپس قرآنی را خواند که خداوند از ابتدا تا انتها برمن نازل فرمود و دریافتم که آن گونه که خود من در این ساعت آن را از بردارم، حفظ است بیآنکه صدای تلاوت آیه ای را از وی بشنوم. سپس باهم گفتگو کردیم آن گونه که پیامبران با اوصیای خود گفتگو میکنند و پس از آن به حال نوزادی خود بازگشت و یازده امام از نسل او چنیناند. پس چرا باید اندوهگین باشید و چه باکی از اهل شک و شرک به خدا بر شماست؟ آیا میدانید که من برترین پیامبرانم؟ و وصیّ من نیز افضل اوصیاست؟ و اینکه چون پدرم آدم نام من و علی و دخترم فاطمه و حسن و حسین و نام فرزندانشان را بر ستون عرش نوشته شده با نور دید، گفت: ای خدا و مولای من! آیا آفریدهای خلق کردهای که گرامیتر از من باشد؟ ندا آمد: ای آدم، اگر این نامها نبود هیچ آسمان برافراشتهای و زمین گستردهای و فرشته مقرّبی و پیامبر مرسلی را نمیآفریدم و تو را هم خلق نمیکردم ای آدم، و چون آدم امر خدا را نافرمانی کرد و سپس او را به حقّ ما سوگند داد که توبهاش را بپذیرد و از او درگذرد، دعای او را مستجاب کرد. ما آن کلماتی هستیم که آدم از پروردگارش دریافت کرد و خداوند از گناه او در گذشته به وی گفت: ای آدم، مژده باد تو را که این نام ها از نسل تو هستند و فرزندان توأند. پس آدم حمد خدا را به جا آورد و به ما بر فرشتگان فخر فروخت؛ این است فضل ما و فضل خدای عزّوجل بر ما! پس سلمان و همراهانش در حالی که می گفتند: «نَحنُ الفَائِزوُن» برخاستند، و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پیروز شمایید و بهشت برای شما آفریده شده است و جهنم برای دشمنان ما و شما آفریده شده است. - . الروضۀ : 18-17. روضۀ الواعظین : 74-72 -
**[ترجمه]
السجف بالفتح و الکسر الستر و أسجفت الستر أی أرسلته.
**[ترجمه]السَّجف- با فتحه و کسره- : پوشش. اسجفت الستر: پرده را انداخت.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: وُلِدَ علیه السلام فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ رَجَبٍ بَعْدَ عَامِ الْفِیلِ بِثَلَاثِینَ سَنَةً وَ رَوَی ابْنُ هَمَّامٍ بَعْدَ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً (4).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: علی علیه السّلام در بیت الحرام و در روز جمعه13رجب 30 سال بعد از عام الفیل متولّد گردید. ابن همّام آن را 29 سال بعد از حادثه عام الفیل روایت کرده است . - . مناقب آل أبی طالب2: 78 -
**[ترجمه]
ضه، روضة الواعظین رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَقُولُ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ ضَرَبَهَا الطَّلْقُ وَ هِیَ فِی الطَّوَافِ فَدَخَلَتِ الْکَعْبَةَ فَوَلَدَتْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِیهَا قال عمرو بن عثمان (5): ذکرت هذا الحدیث لسلمة بن الفضیل فقال: حدثنی محمد بن إسحاق عن عمه موسی بن بشار أن علی بن أبی طالب علیه السلام ولد فی الکعبة (6).
ص: 23
أقول: سیأتی بعض أخبار حلیته فی الباب الآتی.
**[ترجمه]روضة الواعظین: ابوحمزه ثمالی روایت کرده است که گفت: شنیدم که علی بن الحسین میفرماید: فاطمه بنت أسد در حال طواف بود که دچار درد زایمان گردید لذا وارد کعبه شد و امیرالمؤمنین علیه السّلام را در آنجا به دنیا آورد. عمرو بن عثمان گوید: این حدیث را برای سلمه بن فضیل نقل کردم و او گفت: مرا محمّد بن اسحاق از عمّش موسی بن بشار روایت کرد که علی بن ابی طالب علیه السّلام درون کعبه زاده شد. - . روضۀ الواعظین: 72-71 -
مولف: برخی أخبار اوصاف ایشان در باب بعدی خواهد آمد.
**[ترجمه]
یف، الطرائف رَوَی أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِی مُسْنَدِهِ عَنْ زَاذَانَ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ (1) نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ- قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ قَسَّمَ ذَلِکَ النُّورَ جُزْءَیْنِ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِیٌّ.
وَ رَوَی هَذَا الْحَدِیثَ ابْنُ شِیرَوَیْهِ فِی الْفِرْدَوْسِ وَ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ فِی الْمَنَاقِبِ قَالا فِیهِ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ رَکَّبَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ فَلَمْ یَزَلْ فِی شَیْ ءٍ وَاحِدٍ حَتَّی افْتَرَقَا فِی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَفِیَّ النُّبُوَّةُ وَ فِی عَلِیٍّ الْخِلَافَةُ.
وَ رَوَاهُ ابْنُ الْمَغَازِلِیِّ أَیْضاً فِی طَرِیقٍ آخَرَ (2) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ فِی آخِرِهِ: حَتَّی قَسَمَهُ جُزْءَیْنِ فَجَعَلَ جُزْءاً فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جُزْءاً فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ فَأَخْرَجَنِی نَبِیّاً وَ أَخْرَجَ عَلِیّاً (3) وَصِیّاً (4).
- فض، کتاب الروضة عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنْ سَلْمَانَ مِثْلَ رِوَایَةِ الْفِرْدَوْسِ (5) أقول أورد العلامة رحمه الله تلک الروایات بتلک الأسانید فی کتاب کشف الحق (6).
**[ترجمه]الطرائف: احمد بن حنبل در مسند خود از زاذان از سلمان فارسی روایت کرده است که: شنیدم محبوبم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می فرماید: چهارده هزار سال پیش از خلقت آدم من و علی نوری پیش روی خدا بودیم، و چون خداوند متعال آدم را آفرید، آن نور را دو نیم کرد، یک نیمه آن نور من هستم و نیمه دیگر علی.
این حدیث را ابن شیرویه در «الفردوس» و ابن المغازلی در «المناقب» نقل کرده و گفته اند: چون خداوند آدم را آفرید، آن نور را در صلب وی قرار داد. این نور همچنان یکی بود تا اینکه در صلب عبدالمطلّب دو نیمه شد، نیمی به نبوّت و نیمی به علی برای خلافت اختصاص یافت.
ابن مغازلی از راه دیگری نیز آن را روایت کرده است، از جابر بن عبدالله از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و در پایان آن گوید: تا اینکه آن را دو نیمه کرد پس یک جزء را در صلب عبدالله و جزء دیگر را در صلب ابوطالب قرار داد و بدین ترتیب مرا پیامبر قرار داد و علی را وصیّ پیامبر. - . طرائف: 6-5 -
کتاب الروضه: از ابن عباس به نقل از سلمان نظیر روایت «الفردوس» ذکر شده است. - . روضۀ: 12 -
مولف: علّامه رحمه الله علیه این روایات را با همین اسناد در کتاب «کشف الحق» آورده است .
**[ترجمه]
یف، الطرائف رَوَی الثَّعْلَبِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: کَانَ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ مَا صَنَعَ اللَّهُ لَهُ وَ زَادَهُ مِنَ الْخَیْرِ أَنَّ قُرَیْشاً أَصَابَتْهُمْ أَزْمَةٌ (7) شَدِیدَةٌ وَ أَبَا طَالِبٍ (8) کَانَ ذَا عِیَالٍ کَثِیرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ
ص: 24
صلی الله علیه و آله لِلْعَبَّاسِ عَمِّهِ وَ کَانَ مِنْ أَیْسَرِ بَنِی هَاشِمٍ یَا عَبَّاسُ أَخُوکَ أَبُو طَالِبٍ کَثِیرُ الْعِیَالِ وَ قَدْ أَصَابَ النَّاسَ مَا تَرَی مِنْ هَذِهِ الْأَزْمَةِ فَانْطَلِقْ بِنَا فَلْنُخَفِّفْ عَنْهُ عِیَالَهُ (1) آخُذُ أَنَا مِنْ بَنِیهِ رَجُلًا وَ تَأْخُذُ أَنْتَ مِنْ بَنِیهِ (2) رَجُلًا فَنَکْفِیهِمَا عَنْهُ مِنْ عِیَالِهِ قَالَ الْعَبَّاسُ نَعَمْ فَانْطَلَقَا حَتَّی أَتَیَا أَبَا طَالِبٍ فَقَالا نُرِیدُ أَنْ نُخَفِّفَ عَنْکَ عِیَالَکَ حَتَّی یَنْکَشِفَ عَنِ النَّاسِ مَا هُمْ فِیهِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ إِنْ تَرَکْتُمَا لِی عَقِیلًا فَاصْنَعَا مَا شِئْتُمَا فَأَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ أَخَذَ الْعَبَّاسُ جَعْفَراً فَضَمَّهُ إِلَیْهِ فَلَمْ یَزَلْ عَلِیٌّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی بَعَثَهُ اللَّهُ نَبِیّاً وَ اتَّبَعَهُ عَلِیٌّ علیه السلام فَآمَنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ لَمْ یَزَلْ جَعْفَرٌ عِنْدَ الْعَبَّاسِ حَتَّی أَسْلَمَ وَ اسْتَغْنَی عَنْهُ (3).
**[ترجمه]الطرائف: ثعلبی در تفسیر آیه «والسَّابّقُونَ الأَوّلُون» از مجاهد روایت کرده است که گفت: از جمله نعمت های خداوند بر علی بن ابی طالب علیه السّلام و اینکه خداوند برای او چه کرد، چقدر خیر به وی ارزانی داشت؛ این است که قریش گرفتار یک بحران قحطی سخت شدندو ابوطالب را خانوادهای پرجمعیت و سنگین بود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به عمویش عباس- که از ثروتمندان بنیهاشم بود- فرمود: عباس! برادرت ابوطالب عیالوار است و می بینی که مردم در این احوال چگونه در عسرت و سختی به سر میبرند؛ بیا باهم برویم و از سنگینی بار عیالواریش بکاهیم. یکی از فرزندانش را من میگیرم و یکی را تو بگیر تا خرج آن دو را بدهیم و از بار او بکاهیم . عباس گفت: باشد! پس آن دو نزد ابوطالب آمده و گفتند: میخواهیم تا زمانی که در زندگی مردم گشایشی حاصل شود از بار سنگین عیالواریت بکاهیم. ابوطالب گفت: جز عقیل، هر که را که خواستید ببرید. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کفالت علی علیه السّلام را بر عهده گرفت و عباس را جعفر با خود برد. علی علیه السّلام همچنان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود تا اینکه خداوند او را به نبوّت مبعوث کرد و علی علیه السّلام نیز به وی ایمان آورد و تصدیقش نمود و جعفر نیز همچنان نزد عباس بود تا اینکه به اسلام گروید و از عموی خود بی نیاز شد. - . طرائف: 6 -
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْإِسْنَادِ إِلَی دَارِمٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ خُلِقَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی وَ خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ أَغْصَانُهَا وَ شِیعَتُنَا وَرَقُهَا (4) فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ (5).
**[ترجمه]عیون اخبار الرضا: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، مردم از درختان گوناگون آفریده شدهاند اما من و تو از یک درخت آفریده شدهایم اصل آن درخت هستیم و تو فرع آن و حسن و حسین شاخه های آن و شیعیان ما برگ های آن هستند. هرکس به شاخه ای از شاخه های این درخت چنگ زند، خداوند او را به بهشت وارد می کند. - . عیون الأخبار : 230 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْجِعَابِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ (6) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْمُنْعِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام عَنْ جَابِرٍ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ (7) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْمُنْعِمِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام: أَ لَا أُبَشِّرُکَ؟ أَ لَا أَمْنَحُکَ؟ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَإِنِّی خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ طِینَةٍ وَاحِدَةٍ فَفَضَلَتْ مِنْهَا فَضْلَةٌ (8) فَخُلِقَ مِنْهَا شِیعَتُنَا فَإِذَا (9) کَانَ
ص: 25
یَوْمُ الْقِیَامَةِ دُعِیَ النَّاسُ بِأُمَّهَاتِهِمْ إِلَّا شِیعَتَکَ فَإِنَّهُمْ یُدْعَوْنَ بِأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ لِطِیبِ مَوْلِدِهِمْ (1).
**[ترجمه]امالی طوسی: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: تو را مژده دهم؟! چیزی به تو عطا کنم؟! گفت: آری یا رسول الله! فرمود: من و تو از یک گل آفریده شده ایم و مقداری از آن باقی ماند که شیعیان ما از آن آفریده شدند، پس چون روز قیامت فرا رسد، مردم را به نام مادرانشان صدا میزنند مگر شیعیان تو که به خاطر طهارت نسلشان به نام پدرانشان صدا زده می شوند. - . امالی: 94 -
**[ترجمه]
شف، کشف الیقین مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُحَسِّنٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ کَامِلٍ ابْنِ عَمِّ الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِیعِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِیعِ أَنَّ الْمَنْصُورَ کَانَ قَبْلَ الدَّوْلَةِ کَالْمُنْقَطِعِ إِلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام عَلَی عَهْدِ مَرْوَانَ الْحِمَارِ عَنْ سَجْدَةِ الشُّکْرِ الَّتِی سَجَدَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا کَانَ سَبَبُهَا فَحَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2) وَجَّهَهُ فِی أَمْرٍ مِنْ أُمُورِهِ فَحَسُنَ فِیهِ بَلَاؤُهُ وَ عَظُمَ عَنَاؤُهُ (3) فَلَمَّا قَدِمَ مِنْ وَجْهِهِ (4) ذَلِکَ أَقْبَلَ إِلَی الْمَسْجِدِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ خَرَجَ یُصَلِّی الصَّلَاةَ فَصَلَّی مَعَهُ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنَ الصَّلَاةِ أَقْبَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَاعْتَنَقَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ مَسِیرِهِ ذَلِکَ وَ مَا صَنَعَ فِیهِ فَجَعَلَ عَلِیٌّ علیه السلام یُحَدِّثُهُ وَ أَسَارِیرُ رَسُولِ اللَّهِ تَلْمَعُ سُرُوراً بِمَا حَدَّثَهُ، فَلَمَّا أَتَی علیه السلام عَلَی حَدِیثِهِ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله
أَلَا أُبَشِّرُکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ: فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی فَکَمْ مِنْ خَیْرٍ بَشَّرْتَ بِهِ قَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ هَبَطَ عَلَیَّ فِی وَقْتِ الزَّوَالِ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ هَذَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیٌّ وَارِدٌ عَلَیْکَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْلَی الْمُسْلِمِینَ بِهِ بَلَاءً حَسَناً وَ إِنَّهُ کَانَ مِنْ صُنْعِهِ کَذَا وَ کَذَا فَحَدَّثَنِی بِمَا أَنْبَأْتَنِی بِهِ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ إِنَّهُ نَجَا مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ مَنْ تَوَلَّی شَیْثَ بْنَ آدَمَ وَصِیَّ أَبِیهِ آدَمَ بِشَیْثٍ وَ نَجَا شَیْثٌ بِأَبِیهِ آدَمَ وَ نَجَا آدَمُ بِاللَّهِ یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی سَامَ بْنَ نُوحٍ وَصِیَّ أَبِیهِ نُوحٍ بِسَامٍ وَ نَجَا سَامٌ بِنُوحٍ وَ نَجَا نُوحٌ بِاللَّهِ یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی إِسْمَاعِیلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ وَصِیَّ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ بِإِسْمَاعِیلَ وَ نَجَا إِسْمَاعِیلُ بِإِبْرَاهِیمَ وَ نَجَا إِبْرَاهِیمُ بِاللَّهِ یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی یُوشَعَ بْنَ نُونٍ وَصِیَّ مُوسَی بِیُوشَعَ وَ نَجَا یُوشَعُ بِمُوسَی وَ نَجَا مُوسَی بِاللَّهِ
ص: 26
یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی شَمْعُونَ الصَّفَا وَصِیَّ عِیسَی بِشَمْعُونَ وَ نَجَا شَمْعُونُ بِعِیسَی وَ نَجَا عِیسَی بِاللَّهِ یَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّی عَلِیّاً وَزِیرَکَ فِی حَیَاتِکَ وَ وَصِیَّکَ عِنْدَ وَفَاتِکَ بِعَلِیٍّ وَ نَجَا عَلِیٌّ بِکَ وَ نَجَوْتَ أَنْتَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَکَ سَیِّدَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلَ عَلِیّاً سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ وَ خَیْرَهُمْ وَ جَعَلَ الْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّیَّتِکُمَا إِلَی أَنْ یَرِثَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها فَسَجَدَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ جَعَلَ یُقَبِّلُ الْأَرْضَ شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَی وَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ علیهم السلام أَشْبَاحاً یُسَبِّحُونَهُ وَ یُمَجِّدُونَهُ وَ یُهَلِّلُونَهُ بَیْنَ یَدَیْ عَرْشِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ آلَافِ عَامٍ فَجَعَلَهُمْ نُوراً یَنْقُلُهُمْ فِی ظُهُورِ الْأَخْیَارِ مِنَ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ الْخَیْرَاتِ الْمُطَهَّرَاتِ وَ الْمُهَذَّبَاتِ مِنَ النِّسَاءِ مِنْ عَصْرٍ إِلَی عَصْرٍ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُبَیِّنَ لَنَا فَضْلَهُمْ وَ یُعَرِّفَنَا مَنْزِلَتَهُمْ وَ یُوجِبَ عَلَیْنَا حَقَّهُمْ أَخَذَ ذَلِکَ النُّورَ فَقَسَمَهُ قِسْمَیْنِ جَعَلَ قِسْماً فِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَکَانَ مِنْهُ مُحَمَّدٌ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ خَاتَمُ الْمُرْسَلِینَ وَ جَعَلَ فِیهِ النُّبُوَّةَ وَ جَعَلَ الْقِسْمَ الثَّانِیَ فِی عَبْدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أَبُو طَالِبِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ فَکَانَ مِنْهُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ وَلِیَّهُ وَ وَصِیَّهُ وَ خَلِیفَتَهُ وَ زَوْجَ ابْنَتِهِ وَ قَاضِیَ دَیْنِهِ وَ کَاشِفَ کُرْبَتِهِ وَ مُنْجِزَ وَعْدِهِ وَ نَاصِرَ دِینِهِ (1).
**[ترجمه]کشف الیقین: منصور عباسی پیش از رسیدن به قدرت تقریباً خود را وقف خدمت به إمام جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام کرده بود. وی میگوید: در زمان خلافت مروان حمار از جعفر بن محمّد بن علی علیه السّلام درباره علت سجده شکر أمیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدم که چه بوده است؟ پس او مرا از پدرش محمّد بن علی روایت کرد که فرمود: پدرم علی بن الحسین از پدرش حسین از پدرش علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را به مأموریتی فرستاد و علی علیه السّلام با همه رنج و مشقّتی که در این مأموریت کشید، به نحو أحسن از عهده آن برآمد و چون بازگشت به مسجد رفت در حالی که پیامبر از خانه برای نماز بیرون می رفت و امیرالمؤمنین با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز گذارد و چون از نماز فارغ گشت به حضور پیامبر رسید و پیامبر او را در آغوش کشید و از مأموریتش و اینکه چه کرده، سؤال فرمود. علی علیه السّلام شروع کرد به گزارش دادن در حالی که لحظه به لحظه شادمانی در چهره رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از شنیدن گزارش نمایانتر می شد؛ و چون گزارش به پایان رسید، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: یا أبا الحسن! دوست داری تو را بشارتی دهم؟ علی علیه السّلام گفت: پدر و مادرم فدایت چه بشارتها که به من ندادهاید! پیامبر فرمود: جبرئیل هنگام غروب آفتاب بر من نازل شد و به من گفت: یا محمّد، این پسر عمّ تو علی است که دارد بر تو وارد می شود و خداوند متعال به دست او مسلمانان را خیر بسیار نصیب فرمود و در این مأموریت چنین و چنان کرد و همان چیزهایی که در گزارشت عرضه کردی برایم نقل کرد. سپس به من گفت: یا محمّد، از ذرّیه آدم هر که ولایت شیث را که وصی پدرش بود پذیرفت، رستگار شد و خود شیث با تمسک به ولایت پدرش آدم رستگار گشت و آدم با پذیرش ولایت الله نجات یافت. ای محمّد، هر که سام بن نوح، وصی پدرش را به ولایت پذیرفت نجات یافت و سام نیز به نوح نجات یافت و نوح به خدا نجات یافت. ای محمد، هرکه ولایت اسماعیل بن ابراهیم خلیل الرحمان وصیّ پدرش ابراهیم را پذیرفت نجات یافت. اسماعیل با ابراهیم نجات یافت و ابراهیم با خدا نجات یافت. ای محمد، هر کس ولایت یوشع بن نون وصی موسی را پذیرفت نجات یافت و یوشع به موسی نجات یافت و موسی به خدا. ای محمد، هر که ولایت شمعون الصفا وصیّ عیسی را پذیرفت نجات یافت و شمعون نیز به عیسی نجات یافت و عیسی به خدا. ای محمّد، هر که ولایت وزیر تو در زمان حیاتت و وصیّ تو بعد از وفاتت علی را بپذیرد، نجات می یابد و علی به تو نجات می یابد و تو به خداوند عزّوجل؛ ای محمد، خداوند تو را سرور پیامبران و علی را سرور اوصیا و بهترین آنها قرار داد و إمامان را از نسل شما دو نفر قرار داد تا آن زمان که زمین و هر آنچه در آن است را به ارث برند.
پس علی علیه السّلام سجده شکر گزارد و شروع به بوسهزدن بر زمین کرد. و خداوند- که نامش شکوهمند باد- محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام به صورت اشباحی آفرید که در برابر عرش او را تسبیح و تمجید و تهلیل کنند آن هم 14هزار سال پیش از آن که آدم آفریده شود. سپس خداوند آنها را نوری قرار داد که در پشت بهترین مردان و رحم بهترین زنان پاکدامن و طاهر از نسلی به نسل دیگر و از عصری به عصر دیگر منتقل شوند، و چون خداوند عزّوجل اراده فرمود فضل آنان را بر ما آشکار سازد و ما را با منزلتشان آشنا کند و رعایت حقّشان را بر ما واجب گرداند، آن نور را گرفت و به دو قسمت تقسیم کرد: یک قسم از این دو قسم را در پشت عبدالله بن عبدالمطلّب قرار داد که محمّد، سرور پیامبران و خاتم أنبیا حاصل آن است و نبوّت را در این قسمت نهاد؛ و قسمت دوم را در نسل عبدمناف قرار داد که ابوطالب بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبد مناف است و علی امیرالمؤمنین و سید أوصیا حاصل این قسمت است، کسی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله او را وصی،خلیفه، داماد، قاضی دین، کاشف غم و کربت، تحقق بخش وعدهها و یاور دینش قرار داد. - . الیقین فی اِمرۀ أمیرالمؤمنین: 53-51 -
**[ترجمه]
قال الجوهری السرر واحد أسرار الکهف و الجبهة و هی خطوطها و جمع الجمع أساریر و فی الحدیث تبرق أساریر وجهه (2).
**[ترجمه]جوهری گفته: سرر مفرد است و اسرار الکف و الجبهة به معنای خطوط آنهاست و جمع الجمع آن اساریر است. در حدیث آمده: تبرق أساریر وجهه.
**[ترجمه]
یج، الخرائج و الجرائح مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دَاهِرٍ عَنِ الْحَمَّامِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فَضْلٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ سَعْدَانَ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله
ص: 27
کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ آلافٍ [أَلْفَ] سَنَةٍ فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ قَسَمَ ذَلِکَ النُّورَ جُزْءَیْنِ وَ رَکَّبَهُ فِی صُلْبِ آدَمَ وَ أَهْبَطَهُ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ حَمَلَهُ فِی السَّفِینَةِ فِی صُلْبِ نُوحٍ ثُمَّ قَذَفَهُ فِی النَّارِ فِی صُلْبِ إِبْرَاهِیمَ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِیٌّ وَ النُّورُ الْحَقُّ یَزُولُ مَعَنَا حَیْثُ زُلْنَا (1).
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارَزْمِیِّ عَنْ سَلْمَانَ مِثْلَهُ إِلَی قَوْلِهِ وَ جُزْءٌ عَلِیٌّ (2)
**[ترجمه]الخرائج: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرموده است: من و علی نوری بودیم در محضر خداوند متعال آن هم 14هزار سال قبل از خلقت آدم. و چون آدم را آفرید، آن نور را دو قسمت کرد و در صلب آدم قرار داد و او را به زمین فرو فرستاد، سپس آن را در صلب نوح منتقل کرد تا با کشتی سواران همراه شود و آنگاه که ابراهیم را در آتش می افکندند، آن را به صلب وی انداخت. یک قسمت این نور من هستم و قسمت دیگر علی است و آن نور «حقّ» است که هر جا میرویم با ماست.
کنز جامع الفوائد و تأویل الایات الظاهره: از مناقب خوارزمی از سلمان نظیر این روایت نقل گردیده تا کلمه «علی است» . - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة رَوَی الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ رِجَالِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍعلیهما السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ مِنِ اخْتِرَاعِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ وَ هُوَ نُورُ لَاهُوتِیَّتِهِ الَّذِی تَبَدَّی (3) وَ تَجَلَّی لِمُوسَی علیه السلام فِی طُورِ سَیْنَاءَ فَمَا اسْتَقَرَّ لَهُ وَ لَا أَطَاقَ مُوسَی لِرُؤْیَتِهِ وَ لَا ثَبَتَ لَهُ حَتَّی خَرَّ صَعِقاً مَغْشِیّاً عَلَیْهِ وَ کَانَ ذَلِکَ النُّورُ نُورَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْلُقَ مُحَمَّداً مِنْهُ قَسَمَ ذَلِکَ النُّورَ شَطْرَیْنِ فَخَلَقَ مِنَ الشَّطْرِ الْأَوَّلِ مُحَمَّداً وَ مِنَ الشَّطْرِ الْآخَرِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ لَمْ یَخْلُقْ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ غَیْرَهُمَا خَلَقَهُمَا بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیهِمَا بِنَفْسِهِ لِنَفْسِهِ وَ صَوَّرَهُمَا عَلَی صُورَتِهِمَا وَ جَعَلَهُمَا أُمَنَاءَ لَهُ وَ شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ خُلَفَاءَ عَلَی خَلِیقَتِهِ وَ عَیْناً لَهُ عَلَیْهِمْ وَ لِسَاناً لَهُ إِلَیْهِمْ قَدِ اسْتَوْدَعَ فِیهِمَا عِلْمَهُ وَ عَلَّمَهُمَا الْبَیَانَ وَ اسْتَطْلَعَهُمَا عَلَی غَیْبِهِ وَ بِهِمَا فَتَحَ بَدْءَ الْخَلَائِقِ وَ بِهِمَا یَخْتِمُ الْمُلْکَ وَ الْمَقَادِیرَ ثُمَّ اقْتَبَسَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ فَاطِمَةَ ابْنَتَهُ کَمَا اقْتَبَسَ نُورَهُ مِنَ الْمَصَابِیحِ هُمْ خُلِقُوا مِنَ الْأَنْوَارِ وَ انْتَقَلُوا مِنْ ظَهْرٍ إِلَی ظَهْرٍ وَ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ وَ مِنْ رَحِمٍ إِلَی رَحِمٍ فِی الطَّبَقَةِ الْعُلْیَا (4) مِنْ غَیْرِ نَجَاسَةٍ بَلْ نَقْلٍ بَعْدَ نَقْلٍ- لَا مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ وَ لَا نُطْفَةٍ خَشِرَةٍ کَسَائِرِ خَلْقِهِ بَلْ أَنْوَارٌ انْتَقَلُوا مِنْ أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ إِلَی أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ لِأَنَّهُمْ صَفْوَةُ الصَّفْوَةِ اصْطَفَاهُمْ لِنَفْسِهِ لِأَنَّهُ لَا یُرَی وَ لَا یُدْرَکُ وَ لَا تُعْرَفُ کَیْفِیَّتُهُ وَ لَا إِنِّیَّتُهُ فَهَؤُلَاءِ النَّاطِقُونَ الْمُبَلِّغُونَ عَنْهُ الْمُتَصَرِّفُونَ فِی أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ فَبِهِمْ تَظْهَرُ قُدْرَتُهُ وَ مِنْهُمْ تُرَی آیَاتُهُ وَ مُعْجِزَاتُهُ وَ بِهِمْ وَ مِنْهُمْ
ص: 28
عِبَادَةُ نَفْسِهِ وَ بِهِمْ یُطَاعُ أَمْرُهُ وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ لَا یُدْرَی کَیْفَ یُعْبَدُ الرَّحْمَنُ فَاللَّهُ یَجْرِی أَمْرَهُ کَیْفَ یَشَاءُ (1) فِیمَا یَشَاءُ- لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ (2).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد و تأویل الایات الظاهره: از موسی بن جعفر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی نور محمّد را از نور عظمت و جلال خود آفرید و این نور، نور الوهیت اوست، همان نوری که بر موسی علیه السّلام در طور سینا تجلّی کرد؛ اما این نور در موسی مستقر نشد و موسی حتی طاقت دیدن آن را نداشت به طوری که با دیدن آن با صورت بر زمین افتاد و از هوش رفت. آن نور، نور محمّد صَلی الله علیهِ و آله بود؛ و چون خواست محمّد را بیافریند، آن نور را به دو نیم کرد و با نیمه اوّل محمّد را آفرید و با نیمه دوم علی بن ابی طالب را خلق کرد و از آن نور کسی جز این دو را نیافرید. خداوند این دو را با دست خود خلق کرد و خود از خویش در آن دو دمید و آن دو را به شکل خودشان شکل داد و آن دو را امین خویش و گواه بر خلقش و خلفای مخلوقاتش و چشم خود بر آنها و زبان خود در میان آنها قرار داد و علم خود را در وجود آنها به ودیعت نهاد و آن را سخنوری آموخت و از غیب آگاه نمود. با آن دو آفرینش را آغاز کرد و با آن دو مُلک و تقدیرها را به پایان خواهد برد .
سپس از نور محمّد، فاطمه دخترش را آفرید همان طور که نور او را از مصابیح برگرفت. اینان از نور آفریده شدهاند و سپس از پشتی به پشت دیگر و از صلبی به صلب دیگر و از رحمی به رحم دیگر در طبقه بالا منتقل شدند و بدون هیچ پلیدی و نجاستی بلکه جا به جایی پیاپی، آن هم نه از آبی بیمقدار و نه چون سایر مخلوقات از نطفهای پست، بلکه نورهایی بودند که از صلبهای پاک مردان به ارحام پاک زنان منتقل شدهاند، چون برترین برگزیدگان هستند و خداوند آنان را برای خویش برگزید؛ چون که نه دیده میشود و نه قابل تصوّر، نه چگونه بودنش بر کسی معلوم است و نه منیّتش بر کسی آشکار؛ اینان هستند که از جانب وی و از او سخن میگویند، امر و نهی او را مدیریت میکنند و به وسیله اینان قدرتش آشکار می گردد و آیات و معجزات او را در ایشان می توان دید و به وسیله اینان پرستیده میشود و فرمانش اطاعت می گردد اگر اینان نبودند خداوند شناخته نمیشد و دانسته نمیشد که خداوند رحمان را چگونه باید عبادت کرد. خداوند خود میداند چگونه کار خویش را پیش ببرد، در هر چه بخواهد؛ بابت کردارش بازخواست نمی شود ولی اینان بازخواست میشوند. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
الخُشارة الردی ء من کل شی ء.
**[ترجمه]الخشاره : هرچیز نامطلوب و بد
**[ترجمه]
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ مَرْفُوعاً إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: سَأَلَ ابْنُ مِهْرَانَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی:«وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِنَّا کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَأَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله تَبَسَّمَ فِی وَجْهِهِ وَ قَالَ مَرْحَباً بِمَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ آدَمَ بِأَرْبَعِینَ أَلْفَ عَامٍ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ کَانَ الِابْنُ قَبْلَ الْأَبِ؟ قَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیّاً قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِهَذِهِ الْمُدَّةِ وَ خَلَقَ نُوراً فَقَسَمَهُ نِصْفَیْنِ فَخَلَقَنِی مِنْ نِصْفِهِ وَ خَلَقَ عَلِیّاً مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ قَبْلَ الْأَشْیَاءِ کُلِّهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ فَکَانَتْ مُظْلِمَةً (3) فَنُورُهَا مِنْ نُورِی وَ نُورِ عَلِیٍّ ثُمَّ جَعَلَنَا عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ کَبَّرْنَا فَکَبَّرَتِ الْمَلَائِکَةُ فَکَانَ ذَلِکَ مِنْ تَعْلِیمِی وَ تَعْلِیمِ عَلِیٍّ وَ کَانَ ذَلِکَ فِی عِلْمِ اللَّهِ السَّابِقِ أَنْ لَا یَدْخُلَ النَّارَ مُحِبٌّ لِی وَ لِعَلِیٍّ وَ لَا یَدْخُلَ الْجَنَّةَ مُبْغِضٌ لِی وَ لِعَلِیٍّ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ بِأَیْدِیهِمْ أَبَارِیقُ اللُّجَیْنِ (4) مَمْلُوءَةٌ مِنْ مَاءِ الْحَیَاةِ مِنَ الْفِرْدَوْسِ فَمَا أَحَدٌ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ إِلَّا وَ هُوَ طَاهِرُ الْوَالِدَیْنِ تَقِیٌّ نَقِیٌّ مُؤْمِنٌ بِاللَّهِ فَإِذَا أَرَادَ أَبُو أَحَدِهِمْ أَنْ یُوَاقِعَ أَهْلَهُ جَاءَ مَلَکٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ بِأَیْدِیهِمْ أَبَارِیقُ مِنْ مَاءِ الْجَنَّةِ (5) فَیَطْرَحُ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ فِی آنِیَتِهِ الَّتِی یَشْرَبُ مِنْهَا فَیَشْرَبُ مِنْ ذَلِکَ الْمَاءِ وَ یُنْبِتُ الْإِیمَانَ فِی قَلْبِهِ کَمَا یُنْبِتُ الزَّرْعَ فَهُمْ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مِنْ نَبِیِّهِمْ وَ مِنْ وَصِیِّهِمْ عَلِیٍّ وَ مِنِ ابْنَتِیَ الزَّهْرَاءِ ثُمَّ الْحَسَنِ ثُمَّ الْحُسَیْنِ ثُمَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَئِمَّةُ قَالَ إِحْدَی عَشْرَةَ مِنِّی وَ أَبُوهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ
ص: 29
ثُمَّ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مَحَبَّةَ عَلِیٍّ وَ الْإِیمَانَ سَبَبَیْنِ (1).
**[ترجمه]کنز جامع الفوائد و تأویل الایات الظاهره: ابن مهران از عبدالله بن عباس درباره تفسیر آیه: «إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ المُْسَبِّحُون» - . صافات/66-65 - {در
حقیقت، ماییم که [برای انجام فرمان خدا] صف بسته ایم.و ماییم که خود تسبیح گویانیم.} پرسید. ابن عباس گفت: در حضور رسول خدا صَلی الله علیه و آله بودیم که علی بن ابی طالب آمد. چون نگاه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر وی افتاد به رویش لبخند زده و فرمود: مرحبا به کسی که خداوند او را چهل هزار سال قبل از آدم آفرید. عرض کردم: یا رسول الله، مگر فرزند پیش از پدر هم متولّد می شود؟ فرمود: بلی، خداوند متعال مرا آفرید و علی را پیش از خلقت آدم در مدتی که گفتم آفرید. او نوری را خلق کرد و سپس آن را دو نیمه ساخت سپس قبل از خلق هرچیز مرا از یک نصف و علی را از نصف دیگر به وجود آورد «سپس اشیاء را آفرید و همه جا تاریک بود» پس خداوند آنها را از نور من و علی روشن ساخت آنگاه ما را سمت راست عرش قرار داد سپس فرشتگان را خلق کرد پس ما «لَا إلَه إلاّ الله» سر دادیم و فرشتگان نیز تهلیل گفتند و تکبیر گفتیم و فرشتگان نیز تکبیر گفتند. آن ها این کارها را از من و علی آموختند. این بر علم سابق خدا گذشته بود که دوستدار من و علی به جهنّم نمیرود کما اینکه دشمن من و علی به بهشت نمی رود. هان که خداوند فرشتگان را در حالی آفرید که آفتابههای نقرهای پر از آب حیات که همان آب فردوس است، در دست داشتند؛ هیچ شیعه ای از شیعیان علی یافت نمیشود مگر اینکه پدر و مادرش پاک و طاهر باشند و تقیّ و نقّی و مؤمن به خدا! و چون پدر هر یک از آنها با همسر خود نزدیکی کند، یکی از فرشتگانی که آفتابه ای پر از آب بهشت در دست دارند می آید و مقداری از آن آب را در ظرفی که در آن آب می نوشند می ریزد؛ و چون از آن آب خورد، ایمان همچون گیاه در دل او رشد می کند. آنها پروردگارشان را نیک می شناسند و هم چنین پیامبر و وصیّشان علی علیه السّلام و دخترم زهرا و بعد از او حسن و حسین و إمامان دیگر که فرزندان حسین هستند.
عرض کردم: یا رسول الله، این إمامان چه کسانی هستند؟ فرمود: یازده نفر از نسل من که پدرشان علی بن ابی طالب است.
سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ادامه داد: سپاس خداوندی را که محبت علی و ایمان را سبب یکدیگر قرار داد. - . کنز جامع الفوائد، نسخه خطی -
**[ترجمه]
مد، العمدة مِنْ مَنَاقِبِ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ التَّبِیعِ (2) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ رَوْحٍ السَّاجِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْمَکِّیِّ الدَّارِمِیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: کُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِی وَ نَحْنُ نَزُورُ (3) قَبْرَ جَدِّنَا علیه السلام وَ هُنَاکَ نِسْوَانٌ کَثِیرَةٌ إِذْ أَقْبَلَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ فَقُلْتُ لَهَا مَنْ أَنْتِ رَحِمَکِ اللَّهُ؟ قَالَتْ أَنَا زَیْدَةُ بِنْتُ الْعَجْلَانِ (4) مِنْ بَنِی سَاعِدَةَ فَقُلْتُ لَهَا فَهَلْ عِنْدَکِ شَیْ ءٌ تُحَدِّثِینَّا بِهِ؟ قَالَتْ (5) إِی وَ اللَّهِ حَدَّثَتْنِی أُمِّی أُمُّ عُمَارَةَ بِنْتُ عُبَادَةَ بْنِ فَضْلِ بْنِ مَالِکِ (6) بْنِ الْعَجْلَانِ السَّاعِدِیِّ أَنَّهَا کَانَتْ ذَاتَ یَوْمٍ فِی نِسَاءٍ مِنَ الْعَرَبِ إِذْ أَقْبَلَ أَبُو طَالِبٍ کَئِیباً حَزِیناً فَقُلْتُ (7) مَا شَأْنُکَ یَا أَبَا طَالِبٍ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ فِی شِدَّةِ الْمَخَاضِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَبَیْنَا هُوَ کَذَلِکَ إِذْ أَقْبَلَ مُحَمَّدٌ فَقَالَ مَا شَأْنُکَ یَا عَمِّ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ تَشْتَکِی الْمَخَاضَ فَأَخَذَهُ بِیَدِهِ وَ جَاءَا وَ قُمْنَ مَعَهُ (8) فَجَاءَ بِهَا إِلَی الْکَعْبَةِ فَأَجْلَسَهَا فِی الْکَعْبَةِ ثُمَّ قَالَ اجْلِسِی عَلَی اسْمِ اللَّهِ قَالَتْ فَطَلِقَتْ طَلْقَةً فَوَلَدَتْ غُلَاماً مَسْرُوراً نَظِیفاً مُنَظَّفاً لَمْ أَرَ کَحُسْنِ وَجْهِهِ فَسَمَّاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلِیّاً وَ حَمَلَهُ النَّبِیُّ حَتَّی إِذَا أَدَّاهُ (9) إِلَی مَنْزِلِهَا قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَوَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِشَیْ ءٍ قَطُّ إِلَّا وَ هَذَا أَحْسَنُ مِنْهُ (10).
ص: 30
یف، الطرائف مِنْ مَنَاقِبِ ابْنِ الْمَغَازِلِیِّ مُرْسَلًا مِثْلَهُ (1)-
أَقُولُ وَ رَوَی فِی الْفُصُولِ الْمُهِمَّةِ (2)
مِثْلَهُ وَ زَادَ بَعْدَ قَوْلِهِ فَسَمَّاهُ أَبُو طَالِبٍ عَلِیّاً وَ قَالَ:
سَمَّیْتُهُ بِعَلِیٍّ کَیْ یَدُومَ لَهُ*** عِزُّ الْعُلُوِّ وَ فَخْرُ الْعِزِّ أَدْوَمُهُ
**[ترجمه]العمده: موسی بن جعفر از پدرش از محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین علیهم السلام روایت کرده است که فرموده: در حال زیارت قبرجدّمان علیه السّلام با پدرم نشسته بودم و جمع کثیری از زنان نیز حاضر بودند که یکی از آن زنان جلو آمد. من به وی گفتم: کیستی خدایت رحمت کند؟ کفت: من زیده بنت عجلان هستم از بنی ساعده. گفتم: آیا سخنی برای گفتن داری؟ گفت: آری به خدا! مادرم أم عماره بنت عباده بن فضل بن مالک بن عجلان ساعدی برایم نقل کرده است که روزی در جمع زنانی از عرب بوده که ناگاه ابوطالب افسرده و غمگین آمد .
به وی گفتم: تو را چه می شود ای ابوطالب؟ گفت: فاطمه بنت أسد درد زایمان سختی دارد ، سپس دستانش را روی صورتش قرار داد. در همین حال محمد آمد و گفت: تو را چه میشود عمو جان؟ گفت : فاطمه بنت أسد از درد زایمان شکوه دارد. پس دست وی را گرفته و به خانه آمد و زنان نیز با آن ها رفتند. پس محمّد فاطمه را به کعبه برده و در آنجا نشاند. سپس گفت: بنشین به نام خدا. گفت: پس فریادی کشید و پسری شادمان، پاک و پاکیزه شده به دنیا آورد و هرگز نوزادی زیباتر از او ندیده بودم. پس ابوطالب او را علی نامید. آنگاه پیامبر او را برداشته و تا خانه فاطمه برد.
علی بن الحسین علیه السّلام می فرماید: به خدا سوگند هرگز چیزی نشنیدهام مگر اینکه این بهتر از آن باشد. - .العمدۀ: 14 -
الطرائف: عین این روایت را از مناقب ابن مغازلی آورده است. - . الطرائف: 6 -
مولف : نظیر این روایت در کتاب «الفصول المهمه» - . الفصول المهمّۀ: 12 -
نقل شده است با این تفاوت که بعد از جمله «ابوطالب او را علی نامید» چنین آورده است: و گفت (شعر):
«نامش را از آن رو علی نهادم که عزّت علّو و افتخار عزّت برای او پایدار بماند»
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ وَ رِزْقِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ وَ اللَّفْظُ لَهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَازِدِیِّ (3) عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مِینَا مَوْلَی عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ أَنَا الشَّجَرَةُ وَ فَاطِمَةُ فَرْعُهَا وَ عَلِیٌّ لِقَاحُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثَمَرُهَا وَ زَادَ رِزْقُ اللَّهِ وَ شِیعَتُنَا وَرَقُهَا الشَّجَرَةُ أَصْلُهَا فِی جَنَّةِ عَدْنٍ وَ الْفَرْعُ وَ الْوَرَقُ وَ الثَّمَرُ فِی الْجَنَّةِ (4).
**[ترجمه]امالی طوسی: از مینا غلام عبدالرحمن بن عوف شنیدم که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می فرماید: من درخت هستم و فاطمه فرع آن درخت است و علی لقاح آن و حسن و حسین میوه آنند - و رزق الله بن سلیمان (یکی از راویان در سند این روایت ) افزوده: - و شیعیان ما برگ آن، ریشه این درخت در بهشت عدن و فرع و برگ و میوه آن در بهشت. - . امالی شیخ طوسی: 34 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْأَحْمَرِ عَنْ نَصْرِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ حُمَیْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ عَلَی یَمِینِ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ جَعَلَنَا فِی صُلْبِهِ ثُمَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ فِی أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ وَ أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ حَتَّی انْتَهَیْنَا إِلَی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَسَمَنَا قِسْمَیْنِ فَجَعَلَ فِی عَبْدِ اللَّهِ نِصْفاً وَ فِی أَبِی طَالِبٍ نِصْفاً وَ جَعَلَ النُّبُوَّةَ وَ الرِّسَالَةَ فِیَّ وَ جَعَلَ الْوَصِیَّةَ وَ الْقَضِیَّةَ فِی عَلِیٍّ ثُمَّ اخْتَارَ لَنَا اسْمَیْنِ اشْتَقَّهُمَا مِنْ أَسْمَائِهِ فَاللَّهُ مَحْمُودٌ (5) وَ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ وَ هَذَا عَلِیٌّ فَأَنَا لِلنُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ وَ عَلِیٌّ لِلْوَصِیَّةِ وَ الْقَضِیَّةِ (6).
**[ترجمه]امالی طوسی: انس بن مالک گفت: شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می فرماید: دو هزار سال قبل از خلقت آدم من و علی در سمت راست عرش مشغول تسبیح خدا بودیم و چون آدم را آفرید، ما را در صلب وی قرار داد. سپس از صلبی به صلب دیگر از اصلاب طاهرین و ارحام زنان مطهّره منتقل کرد تا به صلب عبدالمطلّب رسیدیم. در آن جا ما را دو قسمت کرد، یک قسمت در صلب عبدالله و قسمت دیگر در صلب ابوطالب قرار داد و نبّوت و رسالت را در من و وصیّت و قضاوت را در علی قرار داد. آنگاه خداوند برای ما دو نام از نام های خود مشتق فرمود، خدا محمود است و من محمّد و خدا علی است و این هم علی! بنابراین، من به نبوّت و رسالت مختص گشتهام و علی به وصایت و قضاوت. - . امالی شیخ طوسی: 115 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی ابْنُ حَشِیشٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُطَاعٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَسَنٍ الْقَوَّاسِ (7) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ الْوَاسِطِیِّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ هَارُونَ عَنْ
ص: 31
حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: رَکِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَاتَ یَوْمٍ بَغْلَتَهُ فَانْطَلَقَ إِلَی جَبَلِ آلِ فُلَانٍ وَ قَالَ یَا أَنَسُ خُذِ الْبَغْلَةَ وَ انْطَلِقْ إِلَی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا تَجِدْ عَلِیّاً جَالِساً یُسَبِّحُ بِالْحَصَی فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ احْمِلْهُ عَلَی الْبَغْلَةِ وَ أْتِ بِهِ إِلَیَّ قَالَ أَنَسٌ فَذَهَبْتُ فَوَجَدْتُ عَلِیّاً علیه السلام کَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَحَمَلْتُهُ عَلَی الْبَغْلَةِ فَأَتَیْتُ بِهِ إِلَیْهِ فَلَمَّا أَنْ بَصُرَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (1) قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَبَا الْحَسَنِ اجْلِسْ (2) فَإِنَّ هَذَا مَوْضِعٌ قَدْ جَلَسَ فِیهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً مُرْسَلًا مَا جَلَسَ فِیهِ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ أَحَدٌ إِلَّا وَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ وَ قَدْ جَلَسَ فِی مَوْضِعِ کُلِّ نَبِیٍّ أَخٌ لَهُ مَا جَلَسَ مِنَ الْإِخْوَةِ أَحَدٌ إِلَّا وَ أَنْتَ خَیْرٌ مِنْهُ قَالَ أَنَسٌ فَنَظَرْتُ إِلَی سَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْهُمَا وَ دَنَتْ مِنْ رُءُوسِهِمَا فَمَدَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَدَهُ إِلَی السَّحَابَةِ فَتَنَاوَلَ عُنْقُودَ عِنَبٍ فَجَعَلَهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَلِیٍّ وَ قَالَ کُلْ یَا أَخِی فَهَذِهِ هَدِیَّةٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیْکَ قَالَ أَنَسٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِیٌّ أَخُوکَ قَالَ نَعَمْ عَلِیٌّ أَخِی قُلْتُ (3) یَا رَسُولَ اللَّهِ صِفْ لِی کَیْفَ عَلِیٌّ أَخُوکَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مَاءً تَحْتَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِثَلَاثَةِ آلَافِ عَامٍ وَ أَسْکَنَهُ فِی لُؤْلُؤَةٍ خَضْرَاءَ فِی غَامِضِ عِلْمِهِ (4) إِلَی أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ آدَمَ نَقَلَ ذَلِکَ الْمَاءَ مِنَ اللُّؤْلُؤَةِ فَأَجْرَاهُ فِی صُلْبِ آدَمَ إِلَی أَنْ قَبَضَهُ اللَّهُ ثُمَّ نَقَلَهُ فِی (5) صُلْبِ شَیْثٍ فَلَمْ یَزَلْ ذَلِکَ الْمَاءُ یَنْتَقِلُ مِنْ ظَهْرٍ إِلَی ظَهْرٍ (6) حَتَّی صَارَ فِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ شَقَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نِصْفَیْنِ (7) فَصَارَ نِصْفُهُ فِی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ نِصْفُهُ فِی أَبِی طَالِبٍ فَأَنَا مِنْ نِصْفِ الْمَاءِ وَ عَلِیٌّ مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ فَعَلِیٌّ أَخِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ
ص: 32
الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً (1).
**[ترجمه]امالی طوسی: از أنس بن مالک روایت است که: روزی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر استر خود سوار گشته و به کوه آل فلان رفته و فرمود: ای أنس، استر را بردار و به فلان موضع برو؛ در آنجا علی را در حالی خواهی دید که نشسته و با دانه های سنگ ریزه مشغول تسبیح است؛ سلام مرا به او برسان و سوار بر استرش کن و به نزد من یباور. أنس گوید: چون رفتم، علی
صَلی الله علیهِ و آله را به همان صورتی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرموده بود یافتم. پس او را سوار بر استر کرده نزد پیامبر آوردم، و چون نظرش به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله افتاد گفت: السّلام علیک یا رسول الله! پیامبر پاسخ داد: و علیک السّلام یا أباالحسن! بنشین که این مکان جایی است که 70 پیامبر مرسل در آن نشسته اند وهیچ پیامبری اینجا ننشسته مگر اینکه من بهتر از او باشم و برجای هر پیامبری برادری
از آن او نشسته است و هیچکدام از آن برادران بهتر از تو نیستند!
أنس گوید : ناگاه پاره ابری را دیدم که بر بالای سر آن دو سایه افکنده، در این هنگام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دست برد و خوشهای انگور از درون ابر درآورد و آن را در مقابل خود و علی قرار داده و فرمود: تناول کن برادر که این هدیهای است از جانب خداوند اول برای من و سپس برای تو. أنس گوید: پس عرض کردم: یا رسول الله، علی برادر توست؟ فرمود: بلی، برادر من است. عرض کردم: مرا توجیه کن که چگونه علی برادر توست؟! فرمود: خداوند متعال سه هزار سال پیش از خلق آدم آبی را در زیر عرش آفرید و آن را در مرواریدی سبز در کنه علم خود قرار داد تا زمان آفرینش آدم فرا برسد، و چون آدم را آفرید، آن آب را از آن مروارید در صلب آدم قرار داد و پس از فوت آدم آن را به صلب شیث منتقل کرد و همچنان این آب از پشتی به پشت دیگر منتقل می شد تا به عبدالمطلّب رسید، آنگاه خداوند آن را دو نیم کرد و یک نصف آن پدرم شد و نیمی، دیگر ابوطالب.من از نیمی از همان آب هستم و علی نیم دیگر آن است؛ از این روست که علی در دنیا و آخرت برادر من است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: - . امالی شیخ صدوق: 198- 197 -
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کاَنَ رَبُّکَ قَدِیراً» - . فرقان /54 -
{و اوست کسی که از آب، بشری آفرید و او را [دارای خویشاوندیِ] نَسَبی و دامادی قرار داد، و پروردگار تو همواره تواناست.}
**[ترجمه]
ل، الخصال ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْهَاشِمِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَبِیهِ (2) عَنْ آبَائِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةِ (3) آلَافِ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ سَلَکَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْقُلُهُ مِنْ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ حَتَّی أَقَرَّهُ فِی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْ صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَسَمَهُ قِسْمَیْنِ فَصَیَّرَ قِسْمِی فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ قِسْمَ عَلِیٍّ فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ- فَعَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُهُ مِنْ دَمِی فَمَنْ أَحَبَّنِی فَبِحُبِّی أَحَبَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَبِبُغْضِی أَبْغَضَهُ (4).
کشف، کشف الغمة مِنْ مَنَاقِبِ الْخُوارَزْمِیِّ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام مِثْلَهُ (5).
**[ترجمه]خصال: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چهار هزار سال پیش از خلقت آدم من و علی یک نور بودیم در محضر خداوند، و چون آدم را آفرید، آن نور را در صلب وی قرار داد از آن پس خداوند عزّوجل آن نور را از پشتی به پشت دیگر منتقل می کرد تا اینکه آن را صلب عبدالمطلّب قرار داد سپس آن را از صلب عبدالمطلّب خارج نموده دو قسمت کرد و قسمتی را که من بودم در صلب عبدالله و قسمتی که مربوط به علی بود در صلب ابوطالب قرار داد بنابراین علی از من است و من از علی، گوشت او گوشت من است و خون او خون من؛ پس هر که مرا دوست داشته باشد، او را هم دوست می دارد و هرکه با من دشمنی کند با او دشمنی ورزیده است. - . الخصال 2: 172 -
کشف الغمّه: از مناقب خوارزمی با سندی از حسین بن علی از پدرش علیه السّلام نظیر این روایت نقل شده است. - . کشف الغمۀ: 88-87 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ النَّیْسَابُورِیُّ وَ مَا لَقِیتُ أَنْصَبَ مِنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَرَفَةَ عَنْ وَکِیعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْرَائِیلَ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یَقُولُ: خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ یَمْنَةَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ جَعَلَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ وَ لَقَدْ سَکَنَ الْجَنَّةَ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ وَ لَقَدْ هَمَّ بِالْخَطِیئَةِ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ وَ لَقَدْ رَکِبَ نُوحٌ فِی السَّفِینَةِ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ وَ قَدْ قُذِفَ إِبْرَاهِیمُ فِی النَّارِ وَ نَحْنُ فِی صُلْبِهِ فَلَمْ یَزَلْ یَنْقُلُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَصْلَابٍ طَاهِرَةٍ إِلَی أَرْحَامٍ طَاهِرَةٍ حَتَّی انْتَهَی بِنَا إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ [لَمْ یُلِمَّنِی السِّفَاحُ قَطُّ] فَقَسَمَنَا بِنِصْفَیْنِ فَجَعَلَنِی فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعَلَ
ص: 33
عَلِیّاً فِی صُلْبِ أَبِی طَالِبٍ وَ جَعَلَ فِیَّ النُّبُوَّةَ وَ الْبَرَکَةَ وَ جَعَلَ فِی عَلِیٍّ الْفَصَاحَةَ وَ الْفُرُوسِیَّةَ (1) وَ شَقَّ لَنَا اسْمَیْنِ مِنْ أَسْمَائِهِ فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ اللَّهُ الْأَعْلَی وَ هَذَا عَلِیٌّ (2).
**[ترجمه]علل الشرائع : رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و سلم فرمود: من و علی بن ابی طالب از یک نور آفریده شدهایم و دو هزار سال پیش از خلقت آدم در سمت راست عرش مشغول تسبیح خداوند بودیم، و چون آدم را آفرید، آن نور را در صلب وی قرار داد؛ چون آدم در بهشت ساکن شد ما در صلب او بودیم و چون قصد گناه کرد ما در صلب او بودیم، و چون نوح بر کشتی سوار شد ما در صلب او بودیم؛ و آنگاه که ابراهیم را به آتش افکندند ما در صلب او بودیم و همچنان خداوند عزّوجل ما را از اصلاب پاکیزه به طاهره منتقل میکرد تا اینکه به صلب عبدالمطلّب منتقل گشتیم و آنجا بود که دو نیم شدیم پس مرا در صلب عبدالله قرار داد و علی را به صلب ابوطالب منتقل کرد و نبوّت و برکت را در من و فصاحت و جنگ آوری را در علی قرار داد و دو نام از نام های خویش را برای ما مشتق فرمود. صاحب عرش محمود است و من محمّد و خداوند أعلی است و این علیّ ! - . علل الشرائع : 56 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ الْهَیْثَمِیُّ (3) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی الثَّلْجِ (4) عَنْ عِیسَی بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُنْذِرٍ الشراک عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عُلَیَّةَ عَنْ أَسْلَمَ بْنِ مَیْسَرَةَ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الدُّنْیَا بِسَبْعَةِ آلَافِ عَامٍ قُلْتُ فَأَیْنَ کُنْتُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُدَّامَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نُحَمِّدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُمَجِّدُهُ قُلْتُ عَلَی أَیِّ مِثَالٍ قَالَ أَشْبَاحِ نُورٍ حَتَّی إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَخْلُقَ صُوَرَنَا صَیَّرَنَا عَمُودَ نُورٍ ثُمَّ قَذَفَنَا فِی صُلْبِ آدَمَ ثُمَّ أَخْرَجَنَا إِلَی أَصْلَابِ الْآبَاءِ وَ أَرْحَامِ الْأُمَّهَاتِ وَ لَا یُصِیبُنَا نَجَسُ الشِّرْکِ وَ لَا سِفَاحُ الْکُفْرِ یَسْعَدُ بِنَا قَوْمٌ وَ یَشْقَی بِنَا آخَرُونَ فَلَمَّا صَیَّرَنَا إِلَی صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَخْرَجَ ذَلِکَ النُّورَ فَشَقَّهُ نِصْفَیْنِ فَجَعَلَ نِصْفَهُ فِی عَبْدِ اللَّهِ وَ نِصْفَهُ فِی أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ أَخْرَجَ النِّصْفَ الَّذِی لِی إِلَی آمِنَةَ وَ النِّصْفَ الَّذِی لِعَلِیٍّ إِلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ فَأَخْرَجَتْنِی آمِنَةُ وَ أَخْرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلِیّاً ثُمَّ أَعَادَ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَمُودَ إِلَیَّ فَخَرَجَتْ مِنِّی فَاطِمَةُ ثُمَّ أَعَادَ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَمُودَ إِلَی عَلِیٍّ فَخَرَجَ مِنْهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَعْنِی مِنَ النِّصْفَیْنِ جَمِیعاً فَمَا کَانَ مِنْ نُورِ عَلِیٍّ فَصَارَ فِی وُلْدِ الْحَسَنِ وَ مَا کَانَ مِنْ نُورِی فَصَارَ فِی وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَهُوَ یَنْتَقِلُ فِی الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ (5).
**[ترجمه]علل الشرائع: رسول خدا فرمود: خداوند هفت هزار سال پیش از آفرینش دنیا من و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید. عرض کردم : در آن هنگام کجا بودید یا رسول الله؟ فرمود: روبروی عرش خدای عزّوجل را تسبیح میگفتیم و ستایش و تقدیس و تمجید مینمودیم. عرض کردم: چه هیأت و شمایلی داشتید؟ فرمود: اشباحی از نور بودیم و چون خداوند متعال اراده فرمود صورت ما را خلق کند به شکل ستون نور در آورد و ما را در صلب آدم انداخت. سپس ما را در پشت پدران و ارحام مادران جا به جا کرد بیآنکه به نجاست شرک یا فجور کفر آلوده گردیم، قومی به ما خوشبخت میشوند قومی دیگر به شقاوت دچار میگردند و چون ما را به صلب عبدالمطلّب منتقل کرد، آن نور را بیرون آورده دو نیم کرد یک نیمه را در عبدالله و نیمه دیگر را در ابوطالب قرار داد تا آنگاه آن نیمه را که من بودم به آمنه و نیمهای که علی بود به فاطمه بنت اسد انتقال داد. سپس آمنه مرا به دنیا آورد و فاطمه علی را. دوباره آن عمود نور را به من باز گرداند که در نتیجه آن فاطمه از من متولد شد آنگاه آن ستون را به علی باز گرداند در نتیجه حسن و حسین از او متولد شدند- یعنی همگی از آن دو نیمه بودند – پس آنچه از نور علی بود به فرزندان حسن منتقل شد و آنچه از نور من بود به فرزندان حسین منتقل گشت و این عمل تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. - . علل الشرائع :80 -
**[ترجمه]
ل، الخصال ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام لی، الأمالی للصدوق مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمِیمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ (6).
ص: 34
**[ترجمه]الخصال- عیون اخبار الرضا – امالی صدوق : رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدیم. - . الخصال 1: 17. عیون اخبار الرضا: 22 . امالی شیخ صدوق: 142 -
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام النَّاسُ مِنْ أَشْجَارٍ شَتَّی وَ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ (1).
**[ترجمه]عیون اخبار الرضا: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله خطاب به علی علیه السّلام فرمود: مردم از درختان متفاوتی هستند، اما من و تو از یک درخت هستیم. - . عیون اخبار الرضا : 223 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ أَخْرَجَنِی وَ رَجُلًا مَعِی مِنْ ظَهْرٍ إِلَی ظَهْرٍ (2) مِنْ صُلْبِ آدَمَ حَتَّی خَرَجْنَا مِنْ صُلْبِ أَبِینَا فَسَبَقْتُهُ بِفَضْلِ هَذِهِ عَلَی هَذِهِ وَ ضَمَّ بَیْنَ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَی وَ هُوَ النُّبُوَّةُ فَقِیلَ لَهُ مَنْ هُوَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (3).
**[ترجمه]امالی طوسی: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند مرا و مردی دیگر از پشتی به پشت دیگر منتقل کرد، از صلب آدم تا اینکه از صلب پدرانمان بیرون آمدیم و در بیرون آمدن از او به سبب برتری این بر این- و انگشت سبابه و میانین خویش را روی یکدیگر قرار داد- که نبّوت است، پیشی گرفتم. عرض شد: این مرد کیست یا رسول الله؟ فرمود: علی بن أبی طالب. - . امالی شیخ طوسی : 217 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنِ الْمَنْصُورِیِّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ خَلَقَنِیَ اللَّهُ تَعَالَی وَ أَنْتَ مِنْ نُورِهِ حِینَ خَلَقَ آدَمَ فَأَفْرَغَ ذَلِکَ النُّورَ فِی صُلْبِهِ فَأَفْضَی بِهِ إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ افْتَرَقَا مِنْ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَا فِی عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنْتَ فِی أَبِی طَالِبٍ، لَا تَصْلُحُ النُّبُوَّةُ إِلَّا لِی وَ لَا تَصْلُحُ الْوَصِیَّةُ إِلَّا لَکَ فَمَنْ جَحَدَ وَصِیَّتَکَ جَحَدَ نُبُوَّتِی وَ مَنْ جَحَدَ نُبُوَّتِی أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَی مَنْخِرَیْهِ فِی النَّارِ (4).
أقول: أوردت بعض أخبار نوره فی باب بدء خلقهم و باب مناقب أصحاب الکساء و باب فضائل النبی صلی الله علیه و آله و باب أحوال أبی طالب و باب أن دعاء الأنبیاء استجیب بالتوسل بهم صلوات الله علیهم.
**[ترجمه]امالی طوسی: از علی علیه السّلام روایت است که : یا علی، خداوند متعال من و تو را از نور خویش آفرید و آنگاه که آدم را خلق کرد، آن نور را در صلب وی قرار داد تا اینکه آن را به عبدالمطلّب منتقل کرد. در صلب عبدالمطلّب این نور از هم جدا شد، یک بخش در عبدالله مستقر شد و بخش دیگر در ابوطالب؛ نبوّت مختص من است و وصایت مختصّ تو، پس هر کس وصایت تو را انکار کند، نبوّت مرا انکار کرده است و هر که نبوّت مرا انکار کند خداوند او را به صورت در آتش خواهند افکند. - . امالی شیخ طوسی: 185 -
مولف: تعدادی از اخبار روایات مربوط به نور او را در باب های: آغاز آفرینش آنها، مناقب اصحاب کساء، فضائل النبیّ صَلی الله علیهِ و آله، احوال ابوطالب و باب استجابت دعای پیامبران صَلی الله علیهِ و آله با توسل به ایشان صلوات الله علیهم آوردهام.
**[ترجمه]
ما، (5) الأمالی للشیخ الطوسی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ
ص: 35
عَمْرِو بْنِ الْحَسَنِ (1) الْقَاضِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی حَبِیبَةَ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عَائِشَةَ قَالَ ابْنُ شَاذَانَ: وَ حَدَّثَنِی سَهْلُ (2) بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الرَّبِیعِیِّ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ أَنَسٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ؛ قَالَ ابْنُ شَاذَانَ وَ حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَلِیٍّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: کَانَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ جَالِسَیْنِ مَا بَیْنَ فَرِیقِ بَنِی هَاشِمٍ إِلَی فَرِیقِ عَبْدِ الْعُزَّی بِإِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ تِسْعَةَ (3) أَشْهُرٍ وَ کَانَ یَوْمَ التَّمَامِ قَالَ: فَوَقَفَتْ بِإِزَاءِ الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ فَرَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ السَّمَاءِ وَ قَالَتْ أَیْ رَبِّ إِنِّی مُؤْمِنَةٌ بِکَ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِکَ الرَّسُولُ وَ بِکُلِّ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَ بِکُلِّ کِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ وَ إِنِّی مُصَدِّقَةٌ بِکَلَامِ جَدِّی إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ وَ إِنَّهُ بَنَی بَیْتَکَ الْعَتِیقَ فَأَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذَا الْبَیْتِ وَ مَنْ بَنَاهُ وَ بِهَذَا الْمَوْلُودِ الَّذِی فِی أَحْشَائِی الَّذِی یُکَلِّمُنِی وَ یُؤْنِسُنِی بِحَدِیثِهِ وَ أَنَا مُوقِنَةٌ أَنَّهُ إِحْدَی آیَاتِکَ وَ دَلَائِلِکَ لَمَّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلَادَتِی قَالَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ فَلَمَّا تَکَلَّمَتْ (4) فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ وَ دَعَتْ بِهَذَا الدُّعَاءِ رَأَیْنَا الْبَیْتَ قَدِ انْفَتَحَ مِنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِیهِ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا (5) ثُمَّ عَادَتِ الْفَتْحَةُ وَ الْتَزَقَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَرُمْنَا (6) أَنْ نَفْتَحَ الْبَابَ لِتَصِلَ (7) إِلَیْهَا بَعْضُ نِسَائِنَا فَلَمْ یَنْفَتِحِ الْبَابُ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی وَ بَقِیَتْ فَاطِمَةُ فِی الْبَیْتِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ قَالَ وَ أَهْلُ مَکَّةَ یَتَحَدَّثُونَ بِذَلِکَ فِی أَفْوَاهِ السِّکَکِ وَ تَتَحَدَّثُ
ص: 36
الْمُخَدَّرَاتُ فِی خُدُورِهِنَّ قَالَ: فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ انْفَتَحَ الْبَیْتُ مِنَ الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَتْ دَخَلَتْ فِیهِ فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ وَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی یَدَیْهَا ثُمَّ قَالَتْ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَنِی مِنْ خَلْقِهِ وَ فَضَّلَنِی عَلَی الْمُخْتَارَاتِ مِمَّنْ کُنَّ قَبْلِی (1) وَ قَدِ اخْتَارَ اللَّهُ آسِیَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ وَ إِنَّهَا (2) عَبَدَتِ اللَّهَ سِرّاً فِی مَوْضِعٍ لَا یَجِبُ (3) أَنْ یُعْبَدَ اللَّهُ فِیهَا إِلَّا اضْطِرَاراً وَ إِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ اخْتَارَهَا اللَّهُ حَیْثُ یَسَّرَ عَلَیْهَا وِلَادَةَ عِیسَی فَهَزَّتِ الْجِذْعَ الْیَابِسَ مِنَ النَّخْلَةِ فِی فَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ حَتَّی تُسَاقِطَ عَلَیْهَا رُطَباً جَنِیًّا وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی اخْتَارَنِی وَ فَضَّلَنِی عَلَیْهِمَا وَ عَلَی کُلِّ مَنْ مَضَی قَبْلِی مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ لِأَنِّی وَلَدْتُ فِی بَیْتِهِ الْعَتِیقِ وَ بَقِیتُ فِیهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ آکُلُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أرواقها (4) [أَرْزَاقِهَا] فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ وَ وَلَدِی عَلَی یَدَیَّ هَتَفَ بِی هَاتِفٌ وَ قَالَ یَا فَاطِمَةُ سَمِیِّهِ عَلِیّاً فَأَنَا الْعَلِیُّ الْأَعْلَی وَ إِنِّی خَلَقْتُهُ مِنْ قُدْرَتِی وَ عِزِّ جَلَالِی (5) وَ قِسْطِ عَدْلِی وَ اشْتَقَقْتُ اسْمَهُ مِنِ اسْمِی وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِی وَ فَوَّضْتُ إِلَیْهِ أَمْرِی وَ وَقْفْتُهُ عَلَی غَامِضِ عِلْمِی وَ وُلِدَ فِی بَیْتِی وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ یُؤَذِّنُ فَوْقَ بَیْتِی وَ یَکْسِرُ الْأَصْنَامَ وَ یَرْمِیهَا عَلَی وَجْهِهَا وَ یُعَظِّمُنِی وَ یُمَجِّدُنِی وَ یُهَلِّلُنِی وَ هُوَ الْإِمَامُ بَعْدَ حَبِیبِی وَ نَبِیِّی وَ خِیَرَتِی مِنْ خَلْقِی مُحَمَّدٍ رَسُولِی وَ وَصِیُّهُ فَطُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ نَصَرَهُ وَ الْوَیْلُ لِمَنْ عَصَاهُ وَ خَذَلَهُ وَ جَحَدَ حَقَّهُ قَالَ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو طَالِبٍ سُرَّ وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَهْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ قَالَ دَخَلَ (6) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا دَخَلَ اهْتَزَّ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِهِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ ثُمَّ تَنَحْنَحَ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی وَ قَالَ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ- الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ إِلَی آخِرِ الْآیَاتِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ أَفْلَحُوا بِکَ وَ قَرَأَ تَمَامَ الْآیَاتِ إِلَی قَوْلِهِ أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ
ص: 37
الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ [أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ]تَمِیرُهُمْ مِنْ عُلُومِهِمْ (1) فَیَمْتَارُونَ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِیلُهُمُ وَ بِکَ یَهْتَدُونَ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِفَاطِمَةَ: اذْهَبِی إِلَی عَمِّهِ حَمْزَةَ فَبَشِّرِیهِ بِهِ فَقَالَتْ وَ إِذَا خَرَجْتُ (2) أَنَا فَمَنْ یُرَوِّیِهِ؟ قَالَ أَنَا أُرَوِّیهِ، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: أَنْتَ تُرَوِّیهِ قَالَ: نَعَمْ فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِسَانَهُ فِی فِیهِ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَالَ فَسُمِّیَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ فَلَمَّا أَنْ رَجَعَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ رَأَتْ نُوراً قَدِ ارْتَفَعَ مِنْ عَلِیٍّ إِلَی أَعْنَانِ السَّمَاءِ قَالَ ثُمَّ شَدَّتْهُ وَ قَمَّطَتْهُ بِقِمَاطٍ فَبَتَرَ الْقِمَاطَ (3) قَالَ فَأَخَذَتْ فَاطِمَةُ قِمَاطاً جَیِّداً فَشَدَّتْهُ بِهِ فَبَتَرَ الْقِمَاطَ ثُمَّ جَعَلَتْهُ فِی قِمَاطَیْنِ فَبَتَرَهُمَا فَجَعَلَتْهُ ثَلَاثَةً فَبَتَرَهَا فَجَعَلَتْهُ (4) أَرْبَعَةَ أَقْمِطَةٍ مِنْ رَقِّ (5) مِصْرَ لِصَلَابَتِهِ، فَبَتَرَهَا، فَجَعَلَتْهُ خَمْسَةَ أَقْمِطَةِ دِیبَاجٍ لِصَلَابَتِهِ فَبَتَرَهَا کُلَّهَا فَجَعَلَتْهُ سِتَّةً مِنْ دِیبَاجٍ وَ وَاحِداً مِنَ الْأَدَمِ، فَتَمَطَّی فِیهَا فَقَطَعَهَا کُلَّهَا بِإِذْنِ اللَّهِ؛ ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ: یَا أُمَّهْ لَا تَشُدِّی یَدَیَّ فَإِنِّی أَحْتَاجُ أَنْ أُبَصْبِصَ (6) لِرَبِّی بِإِصْبَعَیَّ قَالَ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ عِنْدَ ذَلِکَ إِنَّهُ سَیَکُونُ لَهُ شَأْنٌ وَ نَبَأٌ قَالَ (7) فَلَمَّا کَانَ مِنْ غَدٍ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَی فَاطِمَةَ فَلَمَّا بَصُرَ عَلِیٌّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِهِ وَ أَشَارَ إِلَیْهِ أَنْ خُذْنِی إِلَیْکَ وَ اسْقِنِی بِمَا سَقَیْتَنِی بِالْأَمْسِ قَالَ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: عَرَفَهُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ قَالَ فَلِکَلَامِ فَاطِمَةَ سُمِّیَ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَوْمَ عَرَفَةَ یَعْنِی (8) أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَرَفَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الثَّالِثُ -وَ کَانَ الْعَاشِرَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ- أَذَّنَ أَبُو طَالِبٍ فِی النَّاسِ أَذَاناً جَامِعاً وَ قَالَ: هَلُمُّوا إِلَی وَلِیمَةِ ابْنِی عَلِیٍّ قَالَ وَ نَحَرَ
ص: 38
ثَلَاثَمِائَةٍ مِنَ الْإِبِلِ وَ أَلْفَ رَأْسٍ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ اتَّخَذَ وَلِیمَةً عَظِیمَةً وَ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا مَنْ أَرَادَ مِنْ طَعَامِ عَلِیٍّ وَلَدِی فَهَلُمُّوا وَ طُوفُوا بِالْبَیْتِ سَبْعاً سَبْعاً (1) وَ ادْخُلُوا وَ سَلِّمُوا عَلَی وَلَدِی عَلِیٍّ فَإِنَّ اللَّهَ شَرَّفَهُ وَ لِفِعْلِ أَبِی طَالِبٍ شُرِّفَ یَوْمُ النَّحْرِ (2).
**[ترجمه]امالی طوسی: ابن شاذان گوید: مرا روایت کرد ابراهیم بن علی با سند خود از أبی عبدالله جعفر بن محمد از پدرانش علیهم السّلام که: عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب میان دو گروه از مردان بنی هاشم و بنی العزّی در مقابل بیت الله الحرام نشسته بودند که فاطمه بنت أسد بن هاشم مادر أمیر المؤمنین علیه السّلام در حالی که 9ماهه به أمیر المؤمنین باردار بود و آن روز آخرین روز بارداریش بود، آمد. در ادامه گوید: پس در مقابل بیت الحرام ایستاد و در حالی که دچار درد زایمان شده بود. دست خود را به سوی آسمان دراز کرده و گفت: خدایا، من به تو و آنچه رسول از نزد تو آورده ایمان دارم و نیز به هر پیامبری از پیامبرانت و به هر کتابی که نازل کرده ای! و من سخن جدم ابراهیم را تصدیق می کنم و هم اوست که بیت العتیق تو را بنا کرد، پس به حق این خانه و آنکه آن را بنا کرد و به این نوزادی که در شکم دارم و با من سخن می گوید و با سخن خود با من انس دارد، و من یقین دارم که او یکی از آیات و نشانه های توست، که زایمان را بر من آسان گردانی.
عباس بن عبدالمطلّب و یزید بن قعنب گویند: چون فاطمه بنت أسد سخن گفت و چنین دعایی کرد، دیدیم که خانه خدا از پشت باز شد و فاطمه وارد آن گردید و از دید ما نهان گشت. سپس شکاف خانه خدا به اذن خدا به هم آمد. پس در پی باز کردن در کعبه برآمدیم تا چندین تن از زنانمان را برای یاریش به درون خانه خدا بفرستیم اما در باز نشد و دانستیم که این امر خواسته خدای متعال است. فاطمه سه روز در درون کعبه ماند در حالی که مردم مکّه بر سر کوچهها راجع به این موضوع باهم سخن میگفتند و زنان نیز در خانه هایشان این مسأله را نقل مجلسشان کرده بودند. بعد از سه روز خانه خدا از همان جایی که شکافته شده بود، دوباره باز شد و فاطمه در حالی از آن خارج گردید که علی علیه السّلام را بر دستان خود داشت. سپس رو به مردم کرده و گفت: ای مردم، خداوند عزّوجل مرا از میان خلق خود برگزید و بر زنان برگزیده پیش از خود برتری داد. خداوند آسیه بنت مزاحم را برگزید و او خدا را پنهانی در جایی که جز از روی اضطرار نباید خدا پرستش میشد، عبادت کرد؛ و مریم بنت عمران را برگزید و زایمان عیسی را بر وی آسان نمود. او تنه خشک نخل را در سرزمینی خشک آنقدر تکان داد تا اینکه رطبی تازه بر او فرو بارید؛ و خداوند مرا بر آن دو و دیگر زنان پیش خود در جهان برتری داد. چون من در بیت العتیق او زایمان کردم و سه روز در آن ماندم و از میوه های بهشت و برگهای آن خوردم و چون در حالی که علی را بر روی دست داشتم قصد بیرون آمدن کردم هاتفی مرا صدا زد و گفت: ای فاطمه، او را علی بنام که من علیّ أعلی هستم و من خود با قدرت و عزت جلال و قسط عدل خویش او را آفریدم و نامش را از نام خود برگرفتم و به ادب خویش ادبش کردم و کار خویش را به او واگذار نمودم و او را بر کنه دانش خود آگاه ساختم؛ او در خانه من زاده شد و نخستین کسی خواهد بود که بر بام خانه ام أذان گوید و بت ها را خواهد شکست و آن ها را با صورت بر زمین خواهد افکند، مرا تعظیم و تمجید و تهلیل خواهد کرد؛ و او بعد از حبیب، پیامبر و برگزیده ام از میان مخلوقاتم یعنی محمّد وصّی او خواهد بود؛ پس خوشا به حال آنکه او را دوست بدارد و یاری کند و وای بر آن که او را نافرمانی کرده و تنها گذارد و حق وی را انکار کند.
وی در ادامه حدیث گوید: و چون ابوطالب وی را بدید، شادمان گشته و در این هنگام علی علیه السّلام فرمود: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو پدر! سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد شده و با ورود او امیر المؤمنین به جنب و جوش افتاد و به رویش خندید و گفت: السّلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته! آنگاه چند سرفه کرده و تلاوت سوره مبارکه مؤمنون را آغاز نمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فیِ صَلَاتهِِمْ خَاشِعُونَ...» تا «أُوْلَئکَ هُمُ الْوَارِثُون» - . مؤمنون /10-1 -
پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: آنها به تو رستگار می شوند و سپس آن آیات را دوباره خود تلاوت فرمود: و آیه «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَلِدُون» - . مؤمنون / 11 -
را بدان افزود و گفت: تویی به خدا امیرشان، آنان را از دانش خویش تغذیه می کنی و آنان برای دریافت آن نزد تو می آیند، و به خدا سوگند که راهنما و دلیل آنها تویی و به تو هدایت می یابند.
سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به فاطمه فرمود: نزد عمویش حمزه برو و این بشارت را به وی بده! گفت: اگر من بروم چه کسی او را شیر می دهد؟ فرمود: من به او شیر می دهم! عرض کرد: تو او را شیر می دهی؟! فرمود: آری! آنگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله زبانش را در دهان علی قرار داد و در حال 12چشمه از آن جوشید. راوی گوید: از این روست که این روز را روز ترویه نامیدند. و چون فاطمه بنت أسد بازگشت، نوری را مشاهده کرد که از علی علیه السّلام آغاز می شود و تا اوج آسمان بالا رفته است. راوی گوید: سپس فاطمه او را پیچید و قنداق کرد اما نوزاد رشته ی پارچه ای را که وی را بدان بسته بود پاره کرد. فاطمه بند محکم تری آورد اما علی آن را نیز پاره کرد. آنگاه او را با دو بند قنداق کرد اما علی علیه السّلام آنها را پاره کرد. فاطمه سه بند آورد اما سه بند را هم پاره کرد. سپس چهار بند چرم مصری که بسیار محکم بودند آورد و وی را بست اما علی آنها را پاره کرد. بار دیگر او را با ریسمان ابریشمی پنج لایه بست لیکن همه را به إذن خدا پاره کرد و برای آخرین بار شش ریسمان ابریشمی و یک تسمه چرمی آورد که علی علیه السّلام با یک تکان همه را به إذن خدا پاره کرد. و گفت: مادر! دستم را نبندید که من باید با انگشتانم به درگاه پروردگارم دعا کنم. در این هنگام ابوطالب گفت: این نوزاد جایگاه والایی و خبر خواهد یافت. راوی گوید: چون فردا شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نزد فاطمه آمد، و چون چشم علی علیه السّلام به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله افتاد، به وی سلام داد و برایش لبخند زد و با اشاره از او خواست که در آغوشش بگیرد و از آنچه دیروز به وی نوشانیده، بنوشاند. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز او را در آغوش کشید. در این هنگام فاطمه شگفت زده گفت: به خدای کعبه او را شناخت! و به خاطر این جمله فاطمه آن روز را «روز عرفه» نامیدند؛ یعنی اینکه أمیر المؤمنین علیه السّلام در آن روز رسول خدا صَلی الله علیه و آله را شناخت. و چون روز سوم مصادف با دهم ذی الحجه بود، فرا رسید، ابوطالب همه مردم را مورد خطاب قرار داده و گفت: به سوی ولیمه پسرم علی بشتابید! راوی گوید: ابوطالب 300 شتر نحر و 1000 رأس گاو و گوسفند را سر برید و ولیمه بزرگی را تدارک دید و خطاب به مردم گفت: ای مردم، هر که طعامی از ولیمه پسرم علی را طالب است، بشتابد و خانه خدا را هفت هفت طواف کند سپس بیایید و به پسرم علی سلام دهید که خداوند او را شرافت بخشیده است. و شرافت قربانی کردن در دهم ذیحجّه برای ابوطالب ماند. - . امالی : 82-80 -
**[ترجمه]
لا یخفی مخالفة هذا الخبر لما مر من التواریخ و یمکن حمله علی النسی ء (3) الذی کانت قریش ابتدعوه فی الجاهلیة بأن یکون ولادته علیه السلام فی رجب أو شعبان و هم أوقعوا الحج فی تلک السنة فی أحدهما و بشعبان أوفق و الله یعلم (4).
**[ترجمه]بر کسی پوشیده نیست که این خبر با آنچه مورخان آوردهاند تعارض دارد و می توان آن را از باب «نسیء» - . برای اطلاع بیشتر به تفسیر آیه 38 از سوره توبه مراجعه شود. -
تلقی کرد که کفار جاهلیت آن را بدعت نهادند، به این گونه که ولادت حضرت علی علیه السلام در ماه رجب یا شعبان بوده و مراسم حج را در آن سال در ماه رجب یا شعبان برگزار کردند که ماه تولد علی علیه السّلام بود و به احتمال قویتر در ماه شعبان و خداوند میداند.
**[ترجمه]
کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، رَوَی الْمُحَدِّثُونَ وَ سَطَرَ الْمُصَنِّفُونَ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ وَ امْرَأَتَهُ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا لَمَّا کَفَلَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (5) اسْتَبْشَرَا بِغُرَّتِهِ
ص: 39
وَ اسْتَسْعَدَا بِطَلْعَتِهِ وَ اتَّخَذَاهُ وَلَداً لِأَنَّهُمَا لَمْ یَکُونَا رُزِقَا مِنَ الْوَلَدِ أَحَداً ثُمَّ إِنَّهُ نَشَأَ أَحْسَنَ نُشُوءٍ (1) وَ أَحْسَنَهُ وَ أَفْضَلَهُ وَ أَیْمَنَهُ فَرَأَی فَاطِمَةَ وَ رَغْبَتَهَا فِی الْوَلَدِ فَقَالَ لَهَا یَا أُمَّهْ قَرِّبِی قُرْبَاناً (2) لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَی خَالِصاً وَ لَا تُشْرِکِی مَعَهُ أَحَداً فَإِنَّهُ یَرْضَاهُ مِنْکِ وَ یَتَقَبَّلُهُ وَ یُعْطِیکِ طَلِبَتَکِ وَ یُعَجِّلُهُ فَامْتَثَلَتْ فَاطِمَةُ أَمْرَهُ وَ قَرَّبَتْ قُرْبَاناً (3) لِلَّهِ تَعَالَی خَالِصاً وَ سَأَلَتْهُ أَنْ یَرْزُقَهَا وَلَداً ذَکَراً (4) فَأَجَابَ اللَّهُ تَعَالَی دُعَاءَهَا وَ بَلَّغَ مُنَاهَا وَ رَزَقَهَا مِنَ الْأَوْلَادِ خَمْسَةً: عَقِیلًا ثُمَّ طَالِباً ثُمَّ جَعْفَراً ثُمَّ عَلِیّاً ثُمَّ أُخْتَهُمْ فَاخِتَةَ الْمَعْرُوفَةَ بِأُمِّ هَانِئٍ فَمِمَّا جَاءَ مِنْ حَدِیثِهَا قَبْلَ أَنْ تُرْزَقَ أَوْلَادَهَا أَنَّهَا جَلَسَتْ یَوْماً تَتَحَدَّثُ مَعَ عَجَائِزِ الْعَرَبِ وَ الْفَوَاطِمِ مِنْ قُرَیْشٍ مِنْهُمْ فَاطِمَةُ ابْنَةُ عَمْرِو بْنِ عَائِذِ بْنِ عِمْرَانَ بْنِ مَخْزُومٍ جَدَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَبِیهِ وَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ زَائِدَةَ بْنِ الْأَصَمِّ أُمُّ خَدِیجَةَ وَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رِزَامٍ وَ فَاطِمَةُ ابْنَةُ الْحَارِثِ (5) وَ تَمَامُ الْفَوَاطِمِ الَّتِی انْتَمَی إِلَیْهِنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُمُّ قُصَیٍّ وَ هِیَ ابْنَةُ نَضْرٍ فَإِنَّهُنَّ لَجُلُوسٌ إِذْ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِنُورِهِ الْبَاهِرِ وَ سَعْدِهِ الظَّاهِرِ وَ قَدْ تَبِعَهُ بَعْضُ الْکُهَّانِ (6) یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ یُطِیلُ فِرَاسَتَهُ فِیهِ إِلَی أَنْ أَتَی إِلَیْهِنَّ فَسَأَلَهُنَّ عَنْهُ فَقُلْنَ: هَذَا مُحَمَّدٌ ذُو الشَّرَفِ الْبَاذِخِ (7) وَ الْفَضْلِ الشَّامِخِ فَأَخْبَرَهُنَّ الْکَاهِنُ بِمَا یَعْلَمُهُ مِنْ رَفِیعِ قَدْرِهِ وَ بَشَّرَهُنَّ بِمَا سَیَکُونُ مِنْ مُسْتَقْبَلِ أَمْرِهِ وَ أَنَّهُ سَیُبْعَثُ نَبِیّاً وَ یَنَالُ مَنَالًا عَلِیّاً قَالَ وَ إِنَّ الَّتِی تَکْفُلُهُ مِنْکُنَّ فِی صِغَرِهِ سَیَکْفُلُ لَهَا وَلَداً یَکُونُ عُنْصُرُهُ مِنْ عُنْصُرِهِ (8) یَخْتَصُّهُ
ص: 40
بِسِرِّهِ وَ بِصُحْبَتِهِ وَ یَحْبُوهُ بِمُصَافَاتِهِ (1) وَ أُخُوَّتِهِ فَقَالَتْ لَهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهَا: أَنَا الَّتِی کَفَلْتُهُ وَ أَنَا زَوْجَةُ عَمِّهِ الَّذِی یَرْجُوهُ وَ یُؤَمِّلُهُ فَقَالَ إِنْ کُنْتِ صَادِقَةً فَسَتَلِدِینَ غُلَاماً عَلَّاماً مِطْوَاعاً لِرَبِّهِ هُمَاماً (2) اسْمُهُ عَلَی ثَلَاثَةِ أَحْرُفٍ، یَلِی (3) هَذَا النَّبِیَّ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ یَنْصُرُهُ فِی قَلِیلِهِ وَ کَثِیرِهِ حَتَّی یَکُونَ سَیْفَهُ عَلَی أَعْدَائِهِ وَ بَابَهُ لِأَوْلِیَائِهِ یُفَرِّجُ عَنْ وَجْهِهِ الْکُرُبَاتِ وَ یَجْلُو عَنْهُ حِنْدِسَ (4) الظُّلُمَاتِ تَهَابُ صَوْلَتَهُ أَطْفَالُ الْمِهَادِ وَ تَرْتَعِدُ مِنْ خِیفَتِهِ الْفَرَائِصُ عَنِ الْجِلَادِ (5) لَهُ فَضَائِلُ شَرِیفَةٌ وَ مَنَاقِبُ مَعْرُوفَةٌ وَ صِلَةٌ مَنِیعَةٌ وَ مَنْزِلَةٌ رَفِیعَةٌ یُهَاجِرُ إِلَی النَّبِیِّ فِی طَاعَتِهِ وَ یُجَاهِدُ بِنَفْسِهِ فِی نُصْرَتِهِ وَ هُوَ وَصِیُّهُ الدَّافِنُ لَهُ فِی حُجْرَتِهِ قَالَتْ أُمُّ عَلِیٍّ علیها السلام فَجَعَلْتُ أُفَکِّرُ فِی قَوْلِ الْکَاهِنِ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ رَأَیْتُ فِی مَنَامِی کَأَنَّ جِبَالَ الشَّامِ قَدْ أَقْبَلَتْ تَدِبُّ وَ عَلَیْهَا جَلَابِیبُ (6) الْحَدِیدِ وَ هِیَ تَصِیحُ مِنْ صُدُورِهَا بِصَوْتٍ مَهُولٍ فَأَسْرَعَتْ فَأَقْبَلَتْ نَحْوَهَا جِبَالُ مَکَّةَ وَ أَجَابَتْهَا بِمِثْلِ صِیَاحِهَا وَ أَهْوَلَ وَ هِیَ تَتَهَیَّجُ (7) کَالشَّرَدِ الْمُحْمَرِّ وَ أَبُو قُبَیْسٍ یَنْتَفِضُ (8) کَالْفَرَسِ وَ فِصَالُهُ تَسْقُطُ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ یَلْتَقِطُونَ ذَلِکَ (9) فَلَقَطْتُ مَعَهُمْ أَرْبَعَةَ أَسْیَافٍ وَ بَیْضَةً (10) حَدِیدَةً مُذَهَّبَةً فَأَوَّلَ
ص: 41
مَا دَخَلْتُ مَکَّةَ سَقَطَتْ مِنْهَا سَیْفٌ فِی مَاءٍ فَغَیَّرَ (1) وَ طَارَ وَ الثَّانِی فِی الْجَوِّ فَاسْتَمَرَّ وَ سَقَطَ الثَّالِثُ إِلَی الْأَرْضِ فَانْکَسَرَ وَ بَقِیَ الرَّابِعُ فِی یَدِی مَسْلُولًا (2) فَبَیْنَا أَنَا بِهِ أَصُولُ إِذَا صَارَ السَّیْفُ شِبْلًا (3) فَتَبَیَّنْتُهُ فَصَارَ لَیْثاً مَهُولًا فَخَرَجَ عَنْ یَدِی وَ مَرَّ نَحْوَ الْجِبَالِ یَجُوبُ بَلَاطِحَهَا وَ یَخْرِقُ صَلَاطِحَهَا وَ النَّاسُ مِنْهُ مُشْفِقُونَ وَ مِنْ خَوْفِهِ حَذِرُونَ إِذْ أَتَی مُحَمَّدٌ فَقَبَضَ عَلَی رَقَبَتِهِ فَانْقَادَ لَهُ کَالظَّبْیَةِ الْأَلُوفِ فَانْتَبَهْتُ وَ قَدْ رَاعَنِی الزَّمَعُ وَ الْفَزَعُ فَالْتَمَسْتُ الْمُفَسِّرِینَ وَ طَلَبْتُ الْقَائِفِینَ (4) وَ الْمُخْبِرِینَ فَوَجَدْتُ کَاهِناً زَجَرَ لِی (5) بِحَالِی وَ أَخْبَرَنِی بِمَنَامِی وَ قَالَ لِی أَنْتِ تَلِدِینَ أَرْبَعَةَ أَوْلَادٍ ذُکُورٍ وَ بِنْتاً بَعْدَهُمْ وَ إِنَّ أَحَدَ الْبَنِینَ یُغْرَقُ وَ الْآخَرُ یُقْتَلُ فِی الْحَرْبِ وَ الْآخَرُ یَمُوتُ وَ یَبْقَی لَهُ عَقِبٌ وَ الرَّابِعُ یَکُونُ إِمَاماً لِلْخَلْقِ صَاحِبَ سَیْفٍ وَ حَقٍّ ذَا فَضْلٍ وَ بَرَاعَةٍ (6) یُطِیعُ النَّبِیَّ الْمَبْعُوثَ أَحْسَنَ طَاعَةٍ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ فَلَمْ أَزَلْ مُفَکِّرَةً فِی ذَلِکَ وَ رُزِقْتُ بَنِیَّ الثَّلَاثَةَ عَقِیلًا وَ طَالِباً وَ جَعْفَراً ثُمَّ حَمَلْتُ بِعَلِیٍّ علیه السلام فِی عَشْرِ ذِی الْحِجَّةِ فَلَمَّا کَانَ الشَّهْرُ الَّذِی وَلَدْتُهُ فِیهِ وَ کَانَ شَهْرَ رَمَضَانَ رَأَیْتُ فِی مَنَامِی کَأَنَّ عَمُودَ حَدِیدٍ قَدِ انْتُزِعَ مِنْ أُمِّ رَأْسِی ثُمَّ سَطَعَ فِی الْهَوَاءِ حَتَّی بَلَغَ السَّمَاءَ ثُمَّ رُدَّ إِلَیَّ فَقُلْتُ مَا هَذَا فَقِیلَ لِی هَذَا قَاتِلُ أَهْلِ الْکُفْرِ وَ صَاحِبُ مِیثَاقِ النَّصْرِ بَأْسُهُ شَدِیدٌ یُفْزَعُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ هُوَ مَعُونَةُ اللَّهِ لِنَبِیِّهِ وَ تَأْیِیدُهُ عَلَی عَدُوِّهِ قَالَتْ فَوَلَدْتُ عَلِیّاً.
ص: 42
وَ جَاءَ فِی الْحَدِیثِ أَنَّهَا دَخَلَتِ الْکَعْبَةَ عَلَی مَا جَرَتْ بِهِ عَادَتُهَا فَصَادَفَ دُخُولُهَا وَقْتَ وِلَادَتِهَا فَوَلَدَتْ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام دَاخِلَهَا وَ کَانَ ذَلِکَ فِی النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثَلَاثُونَ سَنَةً عَلَی الْکَمَالِ فَتَضَاعَفَ ابْتِهَاجُهُ بِهِ وَ تَمَامُ مَسَرَّتِهِ وَ أَمَرَهَا أَنْ تَجْعَلَ مَهْدَهُ جَانِبَ فرشته (1) [فِرَاشِهِ] وَ کَانَ یَلِی أَکْثَرَ تَرْبِیَتِهِ وَ یُرَاعِیهِ فِی نَوْمِهِ وَ یَقَظَتِهِ وَ یَحْمِلُهُ عَلَی صَدْرِهِ وَ کَتِفِهِ وَ یَحْبُوهُ بِأَلْطَافِهِ وَ تُحَفِهِ وَ یَقُولُ هَذَا أَخِی وَ صَفِیِّی وَ نَاصِرِی وَ وَصِیِّی فَلَمَّا تَزَوَّجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله خَدِیجَةَ أَخْبَرَهَا بِوَجْدِهَا بِعَلِیٍّ علیه السلام وَ مَحَبَّتِهِ فَکَانَتْ تَسْتَزِیدُهُ وَ تُزَیِّنُهُ وَ تُحَلِّیهِ وَ تُلْبِسُهُ وَ تُرْسِلُهُ مَعَ وَلَائِدِهَا (2) وَ یَحْمِلُهُ خَدَمُهَا فَیَقُولُ النَّاسُ هَذَا أَخُو مُحَمَّدٍ وَ أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَیْهِ وَ قُرَّةُ عَیْنِ خَدِیجَةَ وَ مَنِ اشْتَمَلَتِ السَّعَادَةُ عَلَیْهِ وَ کَانَتْ أَلْطَافُ خَدِیجَةَ تُطْرِقُ مَنْزِلَ أَبِی طَالِبٍ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً ثُمَّ إِنَّ قُرَیْشاً أَصَابَتْهَا أَزْمَةٌ مُهْلِکَةٌ وَ سَنَةٌ مُجْدِبَةٌ مُنْهِکَةٌ (3) وَ کَانَ أَبُو طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ذَا مَالٍ یَسِیرٍ وَ عِیَالٍ کَثِیرٍ فَأَصَابَهُ مَا أَصَابَ قُرَیْشاً مِنَ الْعُدْمِ وَ الْإِضَافَةِ وَ الْجُهْدِ وَ الْفَاقَةِ فَعِنْدَ ذَلِکَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ عَمَّهُ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا الْفَضْلِ إِنَّ أَخَاکَ أَبَا طَالِبٍ کَثِیرُ الْعِیَالِ مُخْتَلُّ الْحَالِ ضَعِیفُ النَّهْضَةِ وَ الْعَزْمَةِ وَ قَدْ نَالَهُ مَا نَزَلَ بِالنَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَزْمَةِ وَ ذُو الْأَرْحَامِ أَحَقُّ بِالرِّفْدِ وَ أَوْلَی مَنْ حَمَلَ الْکَلَّ (4) فِی سَاعَةِ الْجَهْدِ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَیْهِ لِنُعِینَهُ عَلَی مَا هُوَ عَلَیْهِ فَلِنَحْمِلَ عَنْهُ بَعْضَ أَثْقَالِهِ وَ نُخَفِّفَ عَنْهُ مِنْ عِیَالِهِ یَأْخُذُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا وَاحِداً مِنْ بَنِیهِ یَسْهُلُ عَلَیْهِ بِذَلِکَ مَا هُوَ فِیهِ (5) فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ نِعْمَ مَا رَأَیْتَ وَ الصَّوَابُ فِیمَا أَتَیْتَ هَذَا وَ اللَّهِ الْفَضْلُ الْکَرِیمُ وَ الْوَصْلُ الرَّحِیمُ
ص: 43
فَلَقِیَا أَبَا طَالِبٍ فَصَبَّرَاهُ وَ لِفَضْلِ آبَائِهِ ذَکَّرَاهُ وَ قَالا لَهُ: إِنَّا نُرِیدُ أَنْ نَحْمِلَ عَنْکَ بَعْضَ الْحَالِ فَادْفَعْ إِلَیْنَا مِنْ أَوْلَادِکَ مَنْ یَخِفُّ عَنْکَ بِهِ الْأَثْقَالُ قَالَ أَبُو طَالِبٍ إِذَا تَرَکْتُمَا لِی عَقِیلًا وَ طَالِباً فَافْعَلَا مَا شِئْتُمَا فَأَخَذَ الْعَبَّاسُ جَعْفَراً وَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَانْتَجَبَهُ لِنَفْسِهِ وَ اصْطَفَاهُ لِمُهِمِّ أَمْرِهِ وَ عَوَّلَ عَلَیْهِ فِی سِرِّهِ وَ جَهْرِهِ وَ هُوَ مُسَارِعٌ لِمَرْضَاتِهِ مُوَفَّقٌ لِلسَّدَادِ (1) فِی جَمِیعِ حَالاتِهِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی ابْتِدَاءِ طُرُوقِ الْوَحْیِ إِلَیْهِ کُلَّمَا هَتَفَ بِهِ هَاتِفٌ أَوْ سَمِعَ مِنْ حَوْلِهِ رَجْفَةَ رَاجِفٍ (2) أَوْ رَأَی رُؤْیَا أَوْ سَمِعَ کَلَاماً یُخْبِرُ بِذَلِکَ خَدِیجَةَ وَ عَلِیّاً علیهما السلام وَ یَسْتَسِرُّهُمَا هَذِهِ الْحَالَ فَکَانَتْ خَدِیجَةُ تُثَبِّتُهُ وَ تُصَبِّرُهُ وَ کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یُهَنِّئُهُ وَ یُبَشِّرُهُ وَ یَقُولُ لَهُ وَ اللَّهِ یَا ابْنَ عَمِّ مَا کَذَبَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ فِیکَ وَ لَقَدْ صَدَقَتِ الْکُهَّانُ فِیمَا نَسَبَتْهُ إِلَیْکَ وَ لَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ إِلَی أَنْ أُمِرَ صلی الله علیه و آله بِالتَّبْلِیغِ فَکَانَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ مِنَ النِّسَاءِ خَدِیجَةَ وَ مِنَ الذُّکُورِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ عُمُرُهُ یَوْمَئِذٍ عَشْرُ سِنِینَ (3).
**[ترجمه]کنزالکراجکی: محدّثان و نویسندگان روایت کرده اند که ابوطالب و همسرش فاطمه بنت أسد رضوان الله علیهما چون کفالت و سرپرستی رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را بر عهده گرفتند، سیمای سفیدش را به فال نیک گرفته و او را به فرزندی پذیرفتند چون خود فرزندی نداشتند. سپس او از بهترین و سالم ترین تربیت و پرورش برخوردار بود، و چون فاطمه را مشتاق داشتن فرزند ذکور دید، به وی گفت: مادر! یک قربانی خالصانه به درگاه خدا تقدیم کن و کسی را با وی شریک مکن که او این قربانی را از تو با خوشنودی خواهد پذیرفت و خیلی زود حاجت تو را برآورده می سازد. پس فاطمه چنین کرد و از خدا خواست فرزند ذکوری به وی عطا فرماید، و خداوند او را به آرزویش رساند و پنج فرزند به وی عطا فرمود: عقیل، طالب، جعفر، علی و خواهرشان فاخته معروف به «امّ هانی». از جمله ماجراهایی که درباره وی قبل از فرزنددار شدنش نقل می کنند این است که روزی فاطمه با پیرزنان عرب و فواطم «زنان قریش که فاطمه نام داشتند» از جمله فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران بن محزوم مادربزرگ پدری رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، فاطمه دختر زائده بن الأصمّ مادر خدیجه، فاطمه دختر عبدالله بن رزام ، فاطمه دختر حارث و تمام زنان فاطمه نام که نسبتی با رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله داشتند و نیز أم قصیّ که دختر نضر، بود نشسته بودند که سیمای زیبا و نورانی و اقبال سعد رسول خدا پدیدار گشت در حالی که کاهنی او را دنبال میکرد و سخت به وی خیره شده بود. سپس کاهن نزد آن زنان آمده و در باره آن جوان خوش سیما و نورانی پرسید. گفتند: این محمّد شریف و بزرگوار و صاحب فضیلت والاست. پس آن کاهن آنچه از منزلت رفیع او میدانست به آنان خبر داد که و به ایشان بشارت داد که در آینده به کجاها خواهد رسید و اینکه به نبوت مبعوث خواهد شد و به درجات عالی خواهد رسید. و آن زنی که در میان شماست و کفالت او را برعهده گرفته صاحب فرزندی خواهد شد که این مرد او را سرپرستی خواهد کرد و منزلتی نزدیک به او خواهد یافت. او را ملازم و محرم اسرار خود خواهد کرد و با وی مصاحبت خواهد نمود و به خاطر اخلاص و اخوّتش بسیار دوستش خواهد داشت. پس فاطمه بنت أسد به وی گفت: من او را سرپرستی و کفالت کردم و زن عموی او هستم که بسیار امیدها به او دارد. کاهن گفت: اگر راست گفته باشی، پسری به دنیا خواهی آورد که بسیار دانا و بسیار مطیع پروردگار خواهد بود، مردی شجاع و پادشاهی بلند همّت که نامش از سه حرف تشکیل می گردد. او در همه امور پیرو این مرد خواهد شد و در کم و زیادش وی را نصرت خواهد داد تا جایی که شمشیر او در میان دشمنانش خواهد گشت و دروازهای خواهد شد برای دوستانش؛ غمزدای رخسارش و روشنگر تاریکیهایش خواهد بود، کودکان گهوارهنشین از صولتش بیمناک و دلاوران تازیانه به دست از بیم او بر خود خواهند لرزید؛ فضایلی شریف و مناقبی شناخته شده و طبعی منیع و منزلتی رفیع دارد؛ با رضایت کامل به سوی پیامبرش مهاجرت خواهد کرد و جان خویش را در نصرت او به مخاطره خواهد انداخت، او وصیِّ پیامبر و به خاکسپارندهاش در منزلش خواهد بود.
مادر علی علیه السّلام گوید: سخنان کاهن مرا به فکر فرو برد و چون شب شد، خواب دیدم که گوئی کوههای شام با جامههای آهنی بر تن، نعره کشان به پیش می آیند و فریادی جگرخراش از سینه برمی آورند پس کوه های مکّه به سوی آن ها شتافته و به همان شیوه با فریادهای جگر خراش تر به مصافشان رفتند در حالی که چون بارانی سرخ به هیجان آمده بودند و کوه ابوقبیس چون اسب حرکت می کرد در حالی که کُرّههایش از چپ و راست برزمین می افتادند و مردم آنان را میبردند .
من هم به همراه آن ها چهار شمشیر و یک کلاه خودآهنی مطلّا برداشتم و به محض ورودم به مکّه یکی از شمشیرها در آبی افتاد و از بین رفت و دومی به هوا رفت و سومی برزمین افتاد و شکست و چهارمی از نیام برآمده در دستم باقی ماند و در حالی که با آن شمشیر جولان می دادم، ناگهان تبدیل به شیر بچه ای گشت و چون خوب در آن نگریستم، شیر هولناکی دیدم که شتابان به سوی کوه ها رفت و بلندی های آن ها را در نوردید و سنگهای سخت آن ها را از هم درید. مردم از او نگران بودند و از ترس وی برحذر که به ناگاه محمّد صَلی الله علیهِ و آله آمد و گردنش را گرفت که چون بره آهویی رام و تسلیم او گشت. در این هنگام از خواب پریده و از ترس آنچه دیده بودم به هراس افتادم. سپس در پی معبّران و قیافه شناسان و پیشگویان گشتم تا اینکه کاهنی را یافتم که توانست خوابم را تعبیر کند و مرا خبر کرد و گفت چهار پسر به دنیا میآوری و یک دختر پس از آنها. یکی ازپسرانت غرق می شود و دیگری در جنگ کشته می شود و سومی میمیرد و نسلی از او بر جای می-ماند و چهارمی امام مردم و صاحب قدرت و حق و رادمردی است و به بهترین وجه از پیامبر مبعوث شده اطاعت میکند.
فاطمه گوید: پیوسته به این خواب فکر میکردم و در همان حال صاحب سه پسر شدم که عبارتند از عقیل، طالب و جعفر و در بیستم ذی حجّه به علی باردار گشتم و چون پا به ماه شدم- که ماه رمضان بود- در خواب دیدم که گویی یک عمود آهنی از فرق سرم کنده شد و به هوا رفت تا به آسمان رسید سپس دوباره به سوی من بازگردانده شد. گفتم این چیست؟ گفته شد: این کشنده کافران و پیمان دار پیروزی است. هیبتش بسیار است و از بیمش به هراس افتند، او نصرت خدا برای پیامبر خویش است و یاور او بر علیه دشمنان است. فاطمه گوید: سپس علی را به دنیا آوردم.
در حدیث است که فاطمه طبق معمول وارد کعبه گشت که همان هنگام دچار درد زایمان شد و در همانجا امیرالمؤمنین علیه السّلام را به دنیا آورد و این اتفاق در نیمه ماه رمضان رخ داد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله سی سال تمام داشت. با تولّد علی، شادمانی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فزونی یافت و به مادرش فرمود تا گهواره او را در بسترش قرار دهند، و بیشتر اوقات به پرورش او می پرداخت و در خواب و بیداری از او نگهداری می کرد، او را بر سینه و شانه خویش حمل می فرمود و مورد لطف و عنایت خاص قرار می داد و می فرمود: این برادر، صفی، یاور و وصیّ من است.
چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله با خدیجه ازدواج کرد او را از شدّت محبتش به علی آگاه کرد پس آن بانو بر محبت خود نسبت به علی می افزود و پیراسته و آراستهاش می کرد و جامه های نیکویش را می پوشاند و او را با کنیزکانش بیرون میفرستاد و خدمتکارانش او را حمل میکردند. مردم میگفتند: این برادر محمّد و محبوب ترین کس نزد او و نور چشم خدیجه و کسی است که تمام خوشبختی برای وی فراهم گشته است. در این حال الطاف خدیجه پیوسته و شبانه روز و صبح و شام روانه خانه ابوطالب میگشت تا اینکه قریش به قحطی و خشکسالی و سختی معیشت گرفتار آمد. ابوطالب مردی تنگ دست و عیالوار بود از این رو با سختی مضاعفی روبرو گشت. در این حال بود که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عمویش عباس را طلبیده و به وی گفت: ای ابوالفضل، برادرت ابوطالب عیالوار است و پریشان حال و تنگ دست. او نیز همانند دیگر مردمان گرفتار این بحران شده است. خویشاوندان به بخشش و سخاوت سزاوارتر و در کاستن از بار سنگین در زمان سختی از دیگران مستحقترند. بیا باهم به یاریش بشتابیم و باری از دوش او برداریم و هر کدام از ما کفالت یکی از فرزندانش را بر عهده بگیریم تا از شدت گرفتاریش کاسته شود. عباس گفت: نیکو نظری داری و صواب و کار درست همان است که گفتی؛ به خدا سوگند این بخششِ بزرگوارانه و صله رحمِ مهربانانه است.
پس در بین راه به ابوطالب برخوردند و به وی دلداری دادند و بزرگواری پدرانش را به وی یادآوری کردند و گفتند: ماقصد داریم اندکی از بار سنگینت را به دوش بکشیم، پس کفالت دو تا از فرزندانت را به ما واگذار تا بارت سبک تر شود. ابوطالب گفت: عقیل و طالب را برای من بگذارید و اختیار بقیه با شماست. پس عباس، جعفر و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی را برداشت و وی را برای خویش برگزید و او را برای کار مهم خود انتخاب کرد و پنهان و آشکارا به او تکیه میکرد. علی علیه السّلام نیز در جلب رضایت و خوشنودی آن حضرت دریغ نمیورزید و در همه احوال کار درست و سنجیده را انجام میداد. در آغاز نزول وحی هرگاه وحی بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل می شد یا هاتفی چیزی می گفت یا زمزمه صدایی میشنید یا رؤیایی می دید یا سخنی می شنید، خدیجه و علی را از آن آگاه می کرد و آن ها از چنین حالتی دچار شادمانی و شعف می شدند. خدیجه پیوسته او را دلداری می داد و تشویق به صبر و استقامت می کرد و علی را تهنیت میگفت و بشارت میداد و میگفت: به خدا سوگند ای پسر عمو که عبدالمطّلب درباره تو دروغ نگفت و کاهنان در آنچه به تو نسبت دادند درست گفتند. مدت ها وضع به همین منوال گذشت تا اینکه دستور ابلاغ دین اسلام صادر شد و نخستین زنی که به وی ایمان آورد خدیجه بود و نخستین مرد، امیرالمؤمنین علی که در آن روز ده ساله بود. - . کنز الکراجکی : 117- 115 -
**[ترجمه]
**[ترجمه]الشرّد: جمع «شارِد»، شتر سرکش. المحمر: شتر مادهای که جنین آن در شکمش پیچ بخورد. جابَ یَجوب جَوباً: شکافت و قطع کرد. البلطح: جای فراخ، صلطح، صلاطح و بلاطح نیز همین معنا را دارند. الزّمع- حرکت دار: شبیه لرزشی که عارض انسان میشود، حیرت زدگی و ترس. الزّجر: فالگیری و پیشگوی
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار الطَّالَقَانِیُّ عَنِ الْجَلُودِیِّ عَنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ رَجَاءِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِالْکُوفَةِ بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ النَّهْرَوَانِ وَ بَلَغَهُ أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَسُبُّهُ وَ یَلْعَنُهُ وَ یَقْتُلُ أَصْحَابَهُ فَقَامَ خَطِیباً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ صَلَّی عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ذَکَرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ وَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَوْ لَا آیَةٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ مَا ذَکَرْتُ مَا أَنَا ذَاکِرُهُ فِی مَقَامِی هَذَا یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی نِعَمِکَ الَّتِی لَا تُحْصَی وَ فَضْلِکَ الَّذِی لَا یُنْسَی یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ بَلَغَنِی مَا بَلَغَنِی وَ إِنِّی أَرَانِی قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلِی وَ کَأَنِّی بِکُمْ وَ قَدْ جَهِلْتُمْ أَمْرِی وَ أَنَا (1) تَارِکٌ فِیکُمْ مَا تَرَکَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی وَ هِیَ عِتْرَةُ الْهَادِی إِلَی النَّجَاةِ خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ سَیِّدِ النُّجَبَاءِ وَ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَی یَا أَیُّهَا النَّاسُ لَعَلَّکُمْ لَا تَسْمَعُونَ قَائِلًا یَقُولُ مِثْلَ قَوْلِی بَعْدِی إِلَّا مُفْتَرٍ وَ أَنَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ سَیْفُ نَقِمَتِهِ وَ عِمَادُ نُصْرَتِهِ وَ بَأْسُهُ وَ شِدَّتُهُ أَنَا رَحَی جَهَنَّمَ الدَّائِرَةُ وَ أَضْرَاسُهَا الطَّاحِنَةُ أَنَا مُوتِمُ الْبَنِینَ وَ الْبَنَاتِ أَنَا قَابِضُ الْأَرْوَاحِ وَ بَأْسُ اللَّهِ الَّذِی لَا یَرُدُّهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ أَنَا مُجَدِّلُ الْأَبْطَالِ وَ قَاتِلُ الْفُرْسَانِ وَ مُبِیدُ (2) مَنْ کَفَرَ بِالرَّحْمَنِ وَ صِهْرُ خَیْرِ الْأَنَامِ أَنَا سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَ وَصِیُّ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ أَنَا بَابُ مَدِینَةِ الْعِلْمِ وَ خَازِنُ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَا زَوْجُ الْبَتُولِ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ فَاطِمَةَ التَّقِیَّةِ الزَّکِیَّةِ الْبَرَّةِ (3) الْمَهْدِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِ اللَّهِ وَ خَیْرِ بَنَاتِهِ وَ سُلَالَتِهِ وَ رَیْحَانَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سِبْطَاهُ خَیْرُ الْأَسْبَاطِ وَ وَلَدَایَ خَیْرُ الْأَوْلَادِ هَلْ أَحَدٌ یُنْکِرُ مَا أَقُولُ؟
ص: 45
أَیْنَ مُسْلِمُو أَهْلِ الْکِتَابِ؟ أَنَا اسْمِی فِی الْإِنْجِیلِ إِلْیَا وَ فِی التَّوْرَاةِ بری ء وَ فِی الزَّبُورِ أری وَ عِنْدَ الْهِنْدِ کبکر وَ عِنْدَ الرُّومِ بطریسا وَ عِنْدَ الْفُرْسِ حَبْتَرٌ (1) وَ عِنْدَ التُّرْکِ بثیر وَ عِنْدَ الزِّنْجِ حیتر وَ عِنْدَ الْکَهَنَةَ بوی ء وَ عِنْدَ الْحَبَشَةِ بثریک وَ عِنْدَ أُمِّی حَیْدَرَةُ وَ عِنْدَ ظِئْرِی (2) مَیْمُونٌ وَ عِنْدَ الْعَرَبِ عَلِیٌّ وَ عِنْدَ الْأَرْمَنِ فریق وَ عِنْدَ أَبِی ظَهِیرٌ أَلَا وَ إِنِّی مَخْصُوصٌ فِی الْقُرْآنِ بِأَسْمَاءٍ احْذَرُوا أَنْ تَغْلِبُوا عَلَیْهَا فَتَضِلُّوا فِی دِینِکُمْ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّادِقِینَ أَنَا ذَلِکَ الصَّادِقُ وَ أَنَا الْمُؤَذِّنُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ« فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» أَنَا ذَلِکَ الْمُؤَذِّنُ وَ قَالَ «وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» فَأَنَا ذَلِکَ الْأَذَانُ وَ أَنَا الْمُحْسِنُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ وَ أَنَا ذُو الْقَلْبِ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» وَ أَنَا الذَّاکِرُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ» وَ نَحْنُ أَصْحابُ الْأَعْرافِ أَنَا وَ عَمِّی وَ أَخِی وَ ابْنُ عَمِّی وَ اللَّهِ فَالِقِ الْحَبِّ وَ النَّوَی لَا یَلِجُ النَّارَ لَنَا مُحِبٌّ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ لَنَا مُبْغِضٌ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» وَ أَنَا الصِّهْرُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً» وَ أَنَا الْأُذُنُ الْوَاعِیَةُ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ» وَ أَنَا السَّلَمُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ» وَ مِنْ وُلْدِی مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ. أَلَا وَ قَدْ جُعِلْتُ مِحْنَتَکُمْ بِبُغْضِی یُعْرَفُ الْمُنَافِقُونَ وَ بِمَحَبَّتِی امْتَحَنَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا عَهْدُ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ إِلَیَّ أَنَّهُ لَا یُحِبُّکَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ إِلَّا مُنَافِقٌ وَ أَنَا صَاحِبُ لِوَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَسُولُ اللَّهِ فَرَطِی وَ أَنَا فَرَطُ شِیعَتِی (3) وَ اللَّهُ لَا عَطِشَ مُحِبِّی وَ لَا خَافَ وَلِیِّی أَنَا وَلِیُّ (4) الْمُؤْمِنِینَ وَ اللَّهُ وَلِیِّی حَسْبُ مُحِبِّی أَنْ یُحِبُّوا مَا أَحَبَ
ص: 46
اللَّهُ وَ حَسْبُ مُبْغِضِی أَنْ یُبْغِضُوا مَا أَحَبَّ اللَّهُ أَلَا وَ إِنَّهُ بَلَغَنِی أَنَّ مُعَاوِیَةَ سَبَّنِی وَ لَعَنَنِی اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَیْهِ وَ أَنْزِلِ اللَّعْنَةَ عَلَی الْمُسْتَحِقِّ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ رَبَّ إِسْمَاعِیلَ وَ بَاعِثَ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ثُمَّ نَزَلَ عَنْ أَعْوَادِهِ فَمَا عَادَ إِلَیْهَا حَتَّی قَتَلَهُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ. قَالَ جَابِرٌ سَنَأْتِی عَلَی تَأْوِیلِ مَا ذَکَرْنَا مِنْ أَسْمَائِهِ أَمَّا قَوْلُهُ أَنَا اسْمِی فِی الْإِنْجِیلِ إِلْیَا فَهُوَ عَلِیٌّ بِلِسَانِ الْعَرَبِ وَ فِی التَّوْرَاةِ بری ء قَالَ بَرِی ءٌ مِنَ الشِّرْکِ وَ عِنْدَ الْکَهَنَةَ بوی ء فَهُوَ مَنْ تَبَوَّأَ مَکَاناً وَ بَوَّأَ غَیْرَهُ مَکَاناً وَ هُوَ الَّذِی یُبَوِّئُ الْحَقَّ مَنَازِلَهُ وَ یُبْطِلُ الْبَاطِلَ وَ یُفْسِدُهُ وَ فِی الزَّبُورِ أری وَ هُوَ السَّبُعُ الَّذِی یَدُقُّ الْعَظْمَ وَ یَفْرِسُ اللَّحْمَ (1) وَ عِنْدَ الْهِنْدِ کبکر قَالَ یَقْرَءُونَ فِی کُتُبٍ عِنْدَهُمْ فِیهَا ذِکْرُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ذُکِرَ فِیهَا أَنَّ نَاصِرَهُ کبکر وَ هُوَ الَّذِی إِذَا أَرَادَ شَیْئاً لَجَّ فِیهِ فَلَمْ یُفَارِقْهُ (2) حَتَّی یَبْلُغَهُ وَ عِنْدَ الرُّومِ بطریسا قَالَ هُوَ مُخْتَلِسُ الْأَرْوَاحِ (3) وَ عِنْدَ الْفُرْسِ حبتر وَ هُوَ الْبَازِی الَّذِی یَصْطَادُ وَ عِنْدَ التُّرْکِ بثیر قَالَ هُوَ النَّمِرُ الَّذِی إِذَا وَضَعَ مِخْلَبَهُ فِی شَیْ ءٍ هَتَکَهُ وَ عِنْدَ الزِّنْجِ حیتر قَالَ هُوَ الَّذِی یَقْطَعُ الْأَوْصَالَ وَ عِنْدَ الْحَبَشَةِ بثریک قَالَ هُوَ الْمُدَمِّرُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ أَتَی عَلَیْهِ وَ عِنْدَ أُمِّی حَیْدَرَةُ قَالَ هُوَ الْحَازِمُ الرَّأْیِ الْخَیْرُ النِّقَابُ (4) النَّظَّارُ فِی دَقَائِقِ الْأَشْیَاءِ وَ عِنْدَ ظِئْرِی مَیْمُونٌ قَالَ جَابِرٌ أَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ کَانَتْ ظِئْرُ عَلِیٍّ علیه السلام الَّتِی أَرْضَعَتْهُ امْرَأَةً مِنْ بَنِی هِلَالٍ خَلَّفَتْهُ فِی خِبَائِهَا (5) وَ مَعَهُ أَخٌ لَهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ کَانَ أَکْبَرَ مِنْهُ سِنّاً بِسَنَةٍ إِلَّا أَیَّاماً وَ کَانَ عِنْدَ الْخِبَاءِ قَلِیبٌ (6) فَمَرَّ الصَّبِیُّ نَحْوَ الْقَلِیبِ
ص: 47
وَ نَکَسَ رَأْسَهُ فِیهِ، فَحَبَا (1) عَلِیٌّ علیه السلام خَلْفَهُ فَتَعَلَّقَتْ رِجْلُ عَلِیٍّ علیه السلام بِطُنُبِ الْخَیْمَةِ فَجَرَّ الْحَبْلَ حَتَّی أَتَی عَلَی أَخِیهِ فَتَعَلَّقَ بِفَرْدِ قَدَمَیْهِ وَ فَرْدِ یَدَیْهِ أَمَّا الْیَدُ فَفِی فِیهِ وَ أَمَّا الرِّجْلُ فَفِی یَدِهِ فَجَاءَتْهُ أُمُّهُ فَأَدْرَکَتْهُ فَنَادَتْ یَا لَلْحَیِّ یَا لَلْحَیِّ یَا لَلْحَیِّ (2) مِنْ غُلَامٍ مَیْمُونٍ أَمْسَکَ عَلَی وَلَدِی فَأَخَذُوا الطِّفْلَ (3) مِنْ عِنْدِ رَأْسِ الْقَلِیبِ وَ هُمْ یَعْجَبُونَ مِنْ قُوَّتِهِ عَلَی صِبَاهُ وَ لِتَعَلُّقِ رِجْلِهِ بِالطُّنُبِ وَ لِجَرِّهِ الطِّفْلَ حَتَّی أَدْرَکُوهُ فَسَمَّتْهُ أُمُّهُ مَیْمُوناً أَیْ مُبَارَکاً فَکَانَ الْغُلَامُ فِی بَنِی هِلَالٍ یُعْرَفُ بِمُعَلَّقِ مَیْمُونٍ وَ وُلْدُهُ إِلَی الْیَوْمِ (4) وَ عِنْدَ الْأَرْمَنِ فَرِیقٌ قَالَ الْفَرِیقُ الْجَسُورُ الَّذِی یَهَابُهُ النَّاسُ وَ عِنْدَ أَبِی ظَهِیرٌ قَالَ کَانَ أَبُوهُ یَجْمَعُ وُلْدَهُ وَ وُلْدَ إِخْوَتِهِ ثُمَّ یَأْمُرُهُمْ بِالصِّرَاعِ (5) وَ ذَلِکَ خُلُقٌ فِی الْعَرَبِ فَکَانَ (6) عَلِیٌّ علیه السلام یَحْسِرُ (7) عَنْ سَاعِدَیْنِ لَهُ غَلِیظَیْنِ قَصِیرَیْنِ وَ هُوَ طِفْلٌ ثُمَّ یُصَارِعُ کِبَارَ إِخْوَتِهِ وَ صِغَارَهُمْ وَ کِبَارَ بَنِی عَمِّهِ وَ صِغَارَهُمْ فَیَصْرَعُهُمْ فَیَقُولُ أَبُوهُ ظَهَرَ عَلِیٌّ (8) فَسَمَّاهُ ظَهِیراً وَ عِنْدَ الْعَرَبِ عَلِیٌّ قَالَ جَابِرٌ اخْتَلَفَ النَّاسُ مِنْ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ لِمَ سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً فَقَالَتْ طَائِفَةٌ لَمْ یُسَمَّ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِ آدَمَ قَبْلَهُ بِهَذَا الِاسْمِ فِی الْعَرَبِ وَ لَا فِی الْعَجَمِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ مِنَ الْعَرَبِ یَقُولُ ابْنِی هَذَا عَلِیٌّ یُرِیدُ بِهِ مِنَ الْعُلُوِّ لَا أَنَّهُ اسْمُهُ وَ إِنَّمَا تُسَمَّی النَّاسُ بِهِ بَعْدَهُ وَ فِی وَقْتِهِ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً لِعُلُوِّهِ عَلَی کُلِّ مَنْ بَارَزَهُ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً لِأَنَّ دَارَهُ فِی الْجِنَانِ تَعْلُو حَتَّی تُحَاذِیَ مَنَازِلَ
ص: 48
الْأَنْبِیَاءِ (1) وَ لَیْسَ نَبِیٌّ یَعْلُو مَنْزِلُهُ مَنْزِلَ عَلِیٍّ (2) وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً لِأَنَّهُ عَلَا عَلَی ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِقَدَمَیْهِ طَاعَةً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَعْلُ أَحَدٌ عَلَی ظَهْرِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ عِنْدَ حَطِّ الْأَصْنَامِ مِنْ سَطْحِ الْکَعْبَةِ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ عَلِیّاً (3) لِأَنَّهُ زُوِّجَ فِی أَعْلَی السَّمَاوَاتِ وَ لَمْ یُزَوَّجْ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ غَیْرُهُ وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ إِنَّمَا سُمِّیَ عَلِیٌّ عَلِیّاً (4) لِأَنَّهُ کَانَ أَعْلَی النَّاسِ عِلْماً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (5).
ع، علل الشرائع بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ قَوْلِهِ اخْتَلَفَ النَّاسُ إِلَی آخِرِ الْخَبَرِ (6)
**[ترجمه]معانی الأخبار: ابو جعفر محمّد بن علی علیه السلام فرمود: پس از بازگشت امیرالمؤمنین علیه السّلام از نهروان و دریافت گزارش مبنی بر اینکه معاویه او را دشنام داده و لعن می کند و یارانش را به قتل می رساند، برخاست و خطبهای خواند که در آن حمد خدا را به جای آورد و وی را ستایش گفت و بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درود فرستاد و نعمت هایی را که خداوند به پیامبر و او عطا فرموده برشمرد، فرمود: اگر نبود آیهای در کتاب خدا، امروز این سخنانی را که می خواهم بگویم، نمی گفتم؛ خداوند عزّوجل می فرماید: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» - . ضحی/11 - .
خداوندا، حمد بی کران از آن توست به خاطر نعمت های بی شمارت و لطف های فراوانت که فراموش نمی شوند. ای مردم، آنچه باید به من برسد رسیده است و چنین میبینم که اجلم فرارسیده و چنین میبینم که شما موقعیت مرا نمی شناسید و این در حالی است که من آنچه را که رسول خدا در میان شما به جا گذاشت، به جا می گذارم و آن کتاب خدا و عترت من است و این عترت راهنمای نجات است یعنی عترت خاتم الانبیا و سرور نجبا و پیامبر برگزیده. مردم، بدانید که شاید پس از من کسی جز افترا زننده دروغگو سخنانی را که من امروز بر زبان می رانم، به زبان نمی آورد. من برادر رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم، پسر عمو، شمشیرغضب، ستون نصرت، هیبت و صلابت او هستم. من سنگ آسیا گردان جهنم و کنگره های خرد کننده آنم، من یتیم کننده پسران و دخترانم، من قابض ارواحم و هیبت و شدت خداوندم که کسی قادر نیست آن را از فرود آمدن بر سر گروه جنایتکاران باز دارد. قاهر پهلوانان، کشنده جنگ آوران، نابود کننده کافران به خدای رحمان و داماد بهترین خلق خدا منم! منم سید أوصیا و وصّی بهترین پیامبران! من دروازه ی شهر علمم و خازن علم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و وارث او. من همسر بتول، سرور زنان جهان، فاطمه تقیّه زکیّه درستکار مهدیه هستم، همان که محبوب حبیب خداست و بهترین دختران و سلاله و ریحانه اوست؛ همان که دو سبطش بهترین أسباطاند که فرزندان من هستند و فرزندان من بهترین فرزندان اند. آیا کسی منکر آنچه میگویم هست؟ کجایند مسلمانان اهل کتاب؟ نام من در انجیل «إلیا» و در تورات «بریء»، و در زبور «أریّ»، نزد هندوان «کبکر»، نزد رومیان «بطریسا»، نزد پارسیان «حبتر»، نزد ترکان «بثیر»، نزد سیاهان «حیتر»، نزد کاهنان «بویء»، نزد حبشیان «بثریک»، نزد مادرم «حیدره» ، نزد مادر رضاعیام «میمون»، نزد عرب «علی»، نزد ارامنه «فریق»، و نزد پدرم «ظهیر» است.
هان بدانید که مرا در قرآن نام هایی است و برحذر باشید که آنها را به دیگران نسبت دهید که با این کار دینتان را تباه می کنید. خداوند عزّوجل میفرماید: «إنَّ اللهَ مَعَ الصَادِقِینَ» - . این عبارت آیه قرآن نیست و شاید حدیث قدسی باشد. آیه 119 (مترجم) - ؛ آن «صادق» من هستم و من آن مؤذّن دنیا و آخرتم که خداوند عزّوجل میفرماید: «فَأذَّنَ مُؤَذَّنٌ بَینَهُم أَن لَعنَهُ اللهِ عَلی الظّالِمینَ» - . اعراف /44 - من همان مؤذّن هستم! و میفرماید: «وَأَذَانٌ مِنَ اللهِ ورَسُولِهِ» - . توبه / 3 - من همان «أذان» هستم. «محسن» که خداوند می فرماید: «إِنَّ اللهَ لَمَعَ الُمحسِنیَن» - . عنکبوت / 69 -
من هستم، صاحب آن «قلب» که خداوند می فرماید: «إنَّ فِی ذَلِک لَذکِری لِمَن کَانَ لَهُ قَلب» من هستم؛ و آن «ذاکر» که خداوند می فرماید: «أَلَّذیِنَ یَذکُروُنَ اللهَ قِیامَاً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم» - . آل عمران/ 191 - ؛ و خداوند متعال می فرماید: «وَ عَلی الأعراف رِجَالُ یُعرَفُونَ کُلاً بِسیمَاهُم» ، صاحب اعراف ماییم: من و عمویم و برادر و پسرعمویم! به خداوندی که شکافنده دانه و هسته است دوستدار ما به جهنم راه نمی یابد و دشمن ما به بهشت وارد نمی گردد. خداوند عزّوجل می فرماید: «وَ هُوَالَّذی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صَهِراً» - . فرقان / 54 -
، آن «صهر» منم! و آن گوش شنوای اندرز که خداوند میفرماید: «وَ تَعِیَها أُذنٌ واعِیَهٌ» - . حاقه / 12 - من
هستم. و من «سَلمَ» رسول خدا هستم که خداوند می فرماید: «و رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍٍ» - . زمّر / 29 -
، و مهدی این امّت از فرزندان من است
بدانید که مرا وسیله امتحان شما قرار داده است. با دشمنی با من منافقان شناخته می شوند و با محبت من خداوند مؤمنان را می آزماید. این عهدی است که پیامبر اُمّی به من داده است که: «جز مؤمن تو را دوست نمی دارد و جز منافق کسی با تو دشمنی نمی ورزد» ؛ من در دنیا و آخرت پرچمدار سپاه رسول خدایم و رسول خدا پیشوای من است و من پیشوای شیعیانم. به خدا سوگند که دوستدار من هرگز طعم تشنگی را نمیچشد و دوستدار من بیمناک نمی شود. من ولّیِ مؤمنانم و خدا ولّیِ من است. برای دوستداران من همین مقدار بس که آنچه را که خدا دوست می دارد، دوست بدارند؛ و برای دشمنان من همین بس که آن را که خدا دوست می دارد، دشمن بدارند. آگاه باشید که خبر یافته ام معاویه مرا دشنام داده و لعن کرده است. خداوندا! عرصهات را بر وی تنگ کن و لعنت را بر کسی که سزاوار آن است نازل فرما! آمین ربِّ العالمین، پروردگار اسماعیل و مبعوث کننده ابراهیم، همانا تو حمید و مجید هستی. سپس از منبر به پایین آمد و دیگر از آن بالا نرفت تا اینکه ابن ملجم ملعون او را به شهادت رساند.
جابر گوید: اینک به تأویل نامهایی می پردازیم که حضرت علی علیه السّلام در این خطبه خود را بدانها نامیده است: اینکه می فرماید: نام من در انجیل «إلیا» است، این کلمه در زبان عربی معادل «علی» است. در تورات «بریء» است، گفت: مبّرا بودن از شرک را می رساند؛ اما «بویء» کاهنان از «تبّوء» گرفته شده که به مفهوم اقامت گزیدن در مکانی است یا کسی را در جایی اسکان دادن و مقیم کردن است و علی کسی است که حق را در جایگاه خود مستقر می کند و باطل را تباه و فاسد می سازد. «أریّ» در زبور نیز به شیری گفته می شود که استخوان شکار خود را خُرد کند و گوشت آن را از هم بدرد؛ در نزد هندوان «کبکر». گفت: در کتابهایی که دارند و از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در آنها یاد شده، می خوانند و در آن کتاب ها نوشته شده که آن حضرت یاوری دارد به نام «کبکر» و این نام برکسی اطلاق می گردد که چون طالب چیزی باشد بر آن اصرار می کند و تا آن را به دست نیاورد، دست بردار نیست. «بطریسا»ی رومیان به معنای قابض ارواح است و «حبتر» پارسیان معنای «باز شکاری» را می رساند؛ «بثیر» ترکان به معنای «ببر»ی است که چون پنجه بر چیزی زند، آن را از هم می درد؛ «حیتر» سیاه پوستان نیز به معنی «بند گُسل» می باشد؛ و «بثریک» حبشیان به معنای کسی است که به هرکس و هرچیزی حمله کند نابودش می سازد؛ «حیدره» که مادرم می گوید به معنای «قاطع و درست اندیش»، «خیّر» «عمیق در کارها» و «تیزبین» است؛ اما در باره این که نامم نزد مادر رضاییام «میمون» است، جابر گوید: محمد بن علی علیه السّلام مرا روایت فرمود که: مادر رضاعی علی علیه السّلام زنی از بنی هلال بود. روزی آن زن علی را با برادر رضاعیاش که چند روز سنش بیشتر از علی بود در خیمه تنها گذاشت و به دنبال کاری بیرون رفت، در نزدیکی آن خیمه چاهی بود. آن کودک به سمت آن چاه رفت و سر خود را درون آن خم کرد. علی علیه السّلام چهار دست و پا به دنبالش شتافت، اما پایش به طناب خیمه گیر کرد. پس طناب را کشید تا خود را به برادرش رساند و یک پا و یک دست او را گرفت. دستش را با دهان گرفت و پایش را با دست. در این هنگام مادر سر رسید و چون اوضاع را چنان دید فریاد زد: آی مردم، آی مردم، آی مردم! این کودک فرخنده و «میمون» را نگاه کنید که چگونه جان پسرم را نجات داده است! پس کودک را از سرچاه برگرفتند در حالی که از قدرت علی علیه السّلام علی رغم نوزادیش شگفت زده شده بودند که چگونه علی رغم گیر کردن پایش به طناب خیمه، خود را به آن کودک رسانده بود و آنقدر او را محکم گرفته بود که مردم سر برسند و نجاتش دهند. از آن روز به بعد مادر رضاعی اش وی را «میمون» به معنای فرخنده و مبارک صدا می زد. از آن زمان به بعد و تا به امروز آن پسر و فرزندانش در قبیله بنی هلال به «مُعلّق میمون» شناخته می شوند. أما «فریق» در لغت ارامنه به معنی مرد جسور و شجاعی است که دیگران از او حساب می برند؛ نزد پدرم ظهیر. گفت: که پدرش فرزندان خویش و فرزندان برادرش را جمع کرده و به آنان امر می کرد با یکدیگر کشتی بگیرند و این یکی از عادات عربها بود. علی علیه السّلام که کودک بود، آستین را از دستان کوتاه و ستبر خود بالا میزد و به کشتی گرفتن با برادران و پسر عموها می پرداخت و از بزرگ و کوچک همه را مغلوب می ساخت. پدرش میگفت: علی پیروز شد، پس او را ظهیر نامید.
عرب وی را با نام «علی» می شناسد. جابر گوید: در مورد اینکه چرا علی را «علیِّ» نامیدند، در میان اهل معرفت اختلاف نظر وجود دارد. جمعی از ایشان بر این باورند که پیش از او کسی از عرب و عجم این نام را برای فرزندش بر نگزیده مگر اینکه عربی بگوید «هذا ولدی علیّ» و مقصودش علّو منزلت یا چیزی شبیه این باشد، نه اینکه به راستی نامش «علی» باشد . پس از وی یا در زمان وی بود که مردم فرزندان ذکور خود را «علی» نامیدند. جماعتی دیگر بر این باورند که علی علیه السّلام را بدان سبب «علی» نامیدند که با هر کسی که مبارزه کرد بر او برتری یافت. جماعتی دیگر بر این باورند که علی علیه السّلام را بدان سبب «علی» نامیدند که کاخ او در بهشت آنقدر بلند است که به بلندای کاخهای انبیا می رسد و کاخ هیچ پیامبری بالاتر از کاخ علی نیست. اما نظر برخی دیگر آن است که چون علی علیه السّلام به اذن خدا و رسولش پا بر پشت پیامبر نهاد تا بت های کعبه را ویران سازد، او را «علی» نامیدند و جز او کسی پا بر پشت پیامبری ننهاده است. جمعی نیز بر این باورند که وی را بدان سبب علی نامیدند که عقد ازدواج او در آسمان بسته شد و این افتخار نصیب احدی غیر از وی نشده است. جماعتی نیز اعتقاد دارند که چون وی اعلم ترین مردم پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود، او را «علی علیه السّلام» نامیدند - . معانی الأخبار: 62- 58 -
علل الشرائع: با همین اسناد خبر را از «اختلف الناس...» تا آخر ذکر کرده است. - . علل الشرائع: 57056 -
**[ترجمه]
قوله أنا رحی جهنم أی صاحبها و الحاکم علیها و موصل الکفار إلیها و یحتمل أن یکون علی الاستعارة أی أنا فی شدتی علی الکفار شبیه بها قوله أنا قابض الأرواح أی أقتلها فأصیر سببا لقبضها أو أحضر عند قبضها و یکون بإذنی و یحتمل الحقیقة و الأوسط أظهر و یقال طعنه فجدله أی رماه بالأرض و الأبطال جمع البطل بالتحریک و هو الشجاع قوله أن تغلبوا علیها علی بناء المعلوم أی تغلبونی علیها بأن تدعوا أن ذلک لکم أو علی بناء المجهول أی یغلبکم الناس فی المحاجة فتزعموا أنی لست صاحبها فتضلوا و قال الجزری الوطء فی الأصل الدوس بالقدم فسمی به الغزو و القتل لأن من یطأ علی الشی ء برجله فقد استقصی فی هلاکه و إهانته و منه
الحدیث اللهم اشدد وطأتک علی مضر.
أی خذهم أخذا شدیدا. (7) ثم اعلم أن الأسماء کلها سوی علی و بوی ء و ظهیر و میمون و حیدرة معانیها علی غیر لغة العرب و أما بری ء فلعله من باب الاشتراک بین اللغتین قولها من غلام أی تعجبوا من غلام.
**[ترجمه]أنا رحی جهنّم: یعنی من صاحب و حاکم بر آن هستم و کفار را به آن میرسانم؛ و ممکن است حمل بر استعاره شود یعنی اینکه من در سختگیری بر کفّار شبیه آن هستم. أنا قابض الأرواح: یعنی آنها را به قتل میرسانم و سبب قبض روح آنها میشوم، یا اینکه هنگام قبض روحشان، حضور دارم و این کار به دستور من اجرا میشود، و احتمال معنی حقیقی را دارد لیکن برداشت میانی مناسبتر است. و گفته میشود: طعنه فجدله: او را بر زمین زد. الأبطال: جمع «بَطَل» ، شجاع. قول او: أن تغلبوا علیها (با معلوم بودن فعل) با دعوی اینکه متعلّق به شماست، مرا مغلوب سازید یا (با مجهول بودن فعل) مردم در احتجاج شما را مغلوب کنند از این رو گمان برید من مستحق آن نیستم و بدین ترتیب گمراه شوید. و جزری گوید: الوطاء: در اصل به معنای زیر پا گذاشتن است اما در معنای حمله و قتل به کار رفته است زیرا هرکس چیزی را زیر پا بگذارد، سعی در نابودی و تحقیر آن کرده است، و حدیث «اللّهم اشدُد و طأتَکَ علی مُضَر» به معنای «بر آنان سخت بگیر» است. - . [1] النهایۀ 4: 218 -
سپس بدان که این اسامی به جز علی و بویء و ظهیر و میمون و جدرة همگی غیر عربی هستند. اما بریء شاید از باب اشتراک بین دو زبان باشد. قول او: «من غلام» یعنی تعجب کنید از جوانی که.
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع الْحُسَیْنُ بْنُ یَحْیَی بْنِ ضُرَیْسٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عُوَانَةَ عَنْ
ص: 49
مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ وَ هِشَامٌ الزواعی (1) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی نَخْلِ الْمَدِینَةِ وَ هُوَ یَطْلُبُ عَلِیّاً إِذَا انْتَهَی إِلَی حَائِطٍ فَاطَّلَعَ فِیهِ (2) فَنَظَرَ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام وَ هُوَ یَعْمَلُ فِی الْأَرْضِ وَ قَدِ اغْبَارَّ فَقَالَ مَا أَلُومُ النَّاسَ (3) فِی أَنْ یَکْنُوکَ أَبَا تُرَابٍ فَلَقَدْ رَأَیْتُ عَلِیّاً تَمَغَّرَ وَجْهُهُ (4) وَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اشْتَدَّ ذَلِکَ عَلَیْهِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَ لَا أُرْضِیکَ یَا عَلِیُّ قَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَخَذَ بِیَدِهِ فَقَالَ أَنْتَ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی بَعْدِی فِی أَهْلِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِی مَنْ أَحَبَّکَ فِی حَیَاةٍ مِنِّی فَقَدْ قُضِیَ لَهُ بِالْجَنَّةِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ فِی حَیَاةٍ مِنْکَ بَعْدِی خَتَمَ اللَّهُ لَهُ بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بَعْدَکَ وَ لَمْ یَرَکَ خَتَمَ اللَّهُ لَهُ بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ آمَنَهُ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ یُبْغِضُکَ یَا عَلِیُّ مَاتَ مِیتَةَ الْجَاهِلِیَّةِ یُحَاسِبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا عَمِلَ فِی الْإِسْلَامِ (5).
**[ترجمه]علل الشرائع: حسین بن یحیی از ابن عمر روایت کرده: در نخلستان در مدینه در محضر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بودیم و آن حضرت به جستجوی علی علیه السّلام بود و چون به باغی رسیدیم درون آن را از نظر گذراند و علی علیه السّلام را در آنجا با چهره ای گردآلود و خاک گرفته یافت و فرمود: مردم را به خاطر اینکه تو را «ابوتراب» کنیه می دهند ملامت نمی کنم. علی علیه السّلام را دیدم که با شنیدن این سخن سرخ شد و بر وی گران آمد. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، تو را خوشنود سازم؟ گفت: آری یا رسول الله پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست وی را گرفته و فرمود: تو برادر، وزیر و جانشین من پس از من در خاندانم خواهی بود، وام مرا بازدهی و ذمهام را آزاد سازی؛ هرکه در زمان حیات من تو را دوست بدارد، بهشت بر او و واجب گردد و هرکه بعد از من و در زمان حیاتت تو را دوست بدارد، خداوند امنیت و ایمان او را تضمین می کند و هر که بعد از وفاتت ندیده تو را دوست بدارد، خداوند امنیت و ایمان او را هم در این دنیا و هم در آن روز هولناک تضمین می کند؛ و هرکه بمیرد در حالی که با تو دشمنی ورزد ای علی بر جاهلیت مرده است و خداوند عزّوجل بابت آنچه در اسلام انجام داده از او بازخواست خواهد کرد. - . علل الشرائع: 63 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع الْقَطَّانُ عَنِ السُّکَّرِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَبْدِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: صَلَّی بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْفَجْرَ ثُمَّ قَامَ بِوَجْهٍ کَئِیبٍ (6) وَ قُمْنَا مَعَهُ حَتَّی صَارَ إِلَی مَنْزِلِ فَاطِمَةَ علیها السلام فَأَبْصَرَ عَلِیّاً نَائِماً بَیْنَ یَدَیِ الْبَابِ عَلَی الدَّقْعَاءِ فَجَلَسَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ یَقُولُ قُمْ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی یَا أَبَا تُرَابٍ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِهِ وَ دَخَلَا مَنْزِلَ فَاطِمَةَ فَمَکَثْنَا [فَمَکَثَا] هُنَیْئَةً ثُمَّ سَمِعْنَا ضَحِکاً عَالِیاً ثُمَّ خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِوَجْهٍ مُشْرِقٍ فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ دَخَلْتَ بِوَجْهٍ کَئِیبٍ وَ خَرَجْتَ بِخِلَافِهِ فَقَالَ کَیْفَ لَا أَفْرَحُ وَ قَدْ أَصْلَحْتُ بَیْنَ اثْنَیْنِ أَحَبِّ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَی أَهْلِ السَّمَاءِ (7).
**[ترجمه]علل الشرائع: ابوهریره روایت کرده که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز صبح را با ما اقامه فرمود و با چهره ای گرفته برخاست. ما نیز با او همراه شدیم تا اینکه به منزل فاطمه رسید و علی را کنار در خفته بر روی خاک دید. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر زمین نشست و شروع کرد به زدودن خاک از پشت علی علیه السّلام در حالی که می فرمود: برخیز أبا تراب پدر و مادرم فدایت! سپس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله دست وی را گرفته و نزد فاطمه به درون خانه رفتند. اندکی گذشته بود که صدای بلند خنده به گوشمان رسید. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله با چهره ای درخشان بیرون آمد. عرض کردیم: یا رسول الله، افسرده وارد خانه شدید و خندان بیرون آمدید؟! فرمود: چگونه شادمان نباشم در حالی که دو نفر را که محبوب ترین زمینیان در نزد آسمانیان هستند، باهم آشتی دادم. - . علل الشرائع: 63 -
**[ترجمه]
الدقعاء: التراب.
ص: 50
**[ترجمه]دقعاء به معنای خاک است.
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ لِمَ کَنَّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً أَبَا تُرَابٍ قَالَ لِأَنَّهُ صَاحِبُ الْأَرْضِ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی أَهْلِهَا بَعْدَهُ وَ بِهِ بَقَاؤُهَا وَ إِلَیْهِ سُکُونُهَا وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ رَأَی الْکَافِرُ مَا أَعَدَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِشِیعَةِ عَلِیٍّ مِنَ الثَّوَابِ وَ الزُّلْفَی (1) وَ الْکَرَامَةِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابِیّاً أَیْ یَا لَیْتَنِی مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً (2).
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِی قَتَادَةَ الْقُمِّیِّ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِثْلَهُ وَ قَالَ- حَدَّثَنَا الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا إِلَی آخِرِ مَا رَوَیْنَا (3)
**[ترجمه]علل الشرائع: عبایه بن ربعی روایت کرد: به عبدالله بن عباس گفتم: چرا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی کنیه «ابوتراب» داد؟ گفت: چون صاحب زمین پس از پیامبر، حجت خدا بر ساکنان آن است و بقای زمین به اوست و زمین به وی آرام می گیرد. من از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که می فرمود: چون روز قیامت فرا رسد و کافر ببیند که خداوند متعال برای شیعیان علی چه ثواب و منزلت و درجه ای از کرامت آماده کرده است، خواهد گفت: ای کاش من هم ترابی بودم یعنی: ای کاش من هم از شیعیان بودم و این کلام خدای عزّوجل است که می فرماید: «یَقُولُ الکافِرُ] یا لَیتَنِی کُنتُ تُرابَاً». - . نباء/ 40 -
معانی الأخبار: پدرم شبیه این روایت را به امام صادق علیه السّلام نسبت داده و گوید: قطّان ما را از زکریا روایت کرد... تا آخر آنچه بیان کردیم. - . معانی الأخبار: 120 -
**[ترجمه]
یمکن أن یکون ذکر الآیة لبیان وجه آخر لتسمیته علیه السلام بأبی تراب لأن شیعته لکثرة تذللهم له و انقیادهم لأوامره سموا ترابا کما فی الآیة الکریمة و لکونه علیه السلام صاحبهم و قائدهم و مالک أمورهم سمی أبا تراب و یحتمل أن یکون استشهادا لتسمیته علیه السلام بأبی تراب أو لأنه وصف به علی جهة المدح لا علی ما یزعمه النواصب لعنهم الله حیث کانوا یصفونه علیه السلام به استخفافا فالمراد فی الآیة یا لیتنی کنت أبا ترابیا و الأب یسقط فی النسبة مطردا و قد یحذف الیاء أیضا کما یقال تمیم و قریش لبنیهما علی أنه یحتمل أن یکون فی مصحفهم علیهم السلام ترابیا کما فی بعض نسخ الروایة یا لیتنی کنت ترابیا.
**[ترجمه]ممکن است ذکر این آیه برای بیان وجه دیگری از علت تسمیه آن حضرت به ابوتراب باشد؛ زیرا شیعیان آن حضرت را به خاطر کثرت تواضعشان و اطاعت محض از مولایشان «تراب» نامیده شدهاند و آیه مذکور اشاره به این امر است و آن حضرت نیز به اعتبار اینکه رهبر و مولا و مالک آنهاست «ابو تراب» نامیده شده ؛ ممکن است تأییدی باشد بر نامگذاری وی به «ابوتراب» و احتمال دارد برای نشان دادن عالی ترین وصف از ایشان باشد زیرا ناصبیان ملعون وی را از روی استخفاف «ابوتراب» صدا می زدند. پس مراد از این آیه: «یا لَیتَنِی کُنتُ أبا تَرابِِیاً» است و می دانیم که کلمه «أب» معمولاً در نسبت حذف می گردد. همچنین یاء نسبت نیز همان طور که گفته می شود تمیم و قریش (به جای: بنی تمیم و بنی قریش) و احتمال هم دارد در قرآنی که نزد آنها علیهم السّلام است «ترابیاً» ثبت شده باشد کما اینکه در برخی از نسخ نیز به صورت «یا لَیتَنِی کُنتُ تَرابِِیاً» ثبت شده است.»
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق مع، معانی الأخبار عَلِیُّ بْنُ عِیسَی الْمُجَاوِرُ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْمُقْرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ ثُوَیْرِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ عِلَاقَةَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ: صَعِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْبَرَ الْبَصْرَةِ (4) فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ انْسُبُونِی فَمَنْ عَرَفَنِی فَلْیَنْسُبْنِی وَ إِلَّا فَأَنَا أَنْسُبُ نَفْسِی (5)
ص: 51
أَنَا زَیْدُ بْنُ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ عَامِرِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ زَیْدِ بْنِ کِلَابٍ فَقَامَ إِلَیْهِ ابْنُ الْکَوَّاءِ فَقَالَ لَهُ یَا هَذَا (1) مَا نَعْرِفُ لَکَ نَسَباً غَیْرَ أَنَّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ قُصَیِّ بْنِ کِلَابٍ فَقَالَ لَهُ یَا لُکَعُ إِنَّ أَبِی سَمَّانِی زَیْداً بِاسْمِ جَدِّهِ قُصَیٍّ وَ إِنَّ اسْمَ أَبِی عَبْدُ مَنَافٍ فَغَلَبَتِ الْکُنْیَةُ عَلَی الِاسْمِ وَ إِنَّ اسْمَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَامِرٌ فَغَلَبَ اللَّقَبُ عَلَی الِاسْمِ وَ اسْمُ هَاشِمٍ عَمْرٌو فَغَلَبَ اللَّقَبُ عَلَی الِاسْمِ وَ اسْمُ عَبْدِ مَنَافٍ الْمُغِیرَةُ فَغَلَبَ اللَّقَبُ عَلَی الِاسْمِ وَ إِنَّ اسْمَ قُصَیٍّ زَیْدٌ فَسَمَّتْهُ الْعَرَبُ مُجَمِّعاً لِجَمْعِهِ إِیَّاهَا مِنَ الْبَلَدِ الْأَقْصَی إِلَی مَکَّةَ فَغَلَبَ اللَّقَبُ عَلَی الِاسْمِ (2).
مع، معانی الأخبار أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ بْنِ خَلَفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مِهْرَانَ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْهُذَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ مِثْلَهُ وَ زَادَ فِی آخِرِهِ قَالَ وَ لِعَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَشَرَةُ أَسْمَاءٍ مِنْهَا عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ شَیْبَةُ وَ عَامِرٌ (3).
**[ترجمه]امالی صدوق، معانی الأخبار: امیرالمؤمنین علیه السّلام در بصره بر منبر رفته و فرمود: ای مردم، نسب مرا بیان کنید؛ هرکه مرا بشناسد نسب مرا برشمارد وگرنه خود این کار را می کنم! من زید بن عبد مناف بن عامر بن عمرو بن مغیره بن زید بن کلاب هستم. در این هنگام ابن الکّواء از جا برخاسته و گفت: ای مرد! ما نسبی دیگر جز اینکه علی بن ابی طالب بن عبدالمطلّب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب باشی، نمیشناسیم. پس امام علیه السّلام به وی فرمود: مردک! پدرم نام زید را که نام جدش قصی باشد. بر من نهاد و نام پدرم عبدمناف است لیکن کنیه او بر نامش غلبه کرده و نام عبدالمطّلب «عامر» است که لقب او بر نامش غلبه نموده و نام هاشم «عمرو» است که لقب بر نامش غلبه کرده و نام عبد مناف «مغیره» است که لقب بر نامش غلبه کرده و نام قُصی «زید» است که عرب وی را «مجمّع» لقب دادند به خاطر اینکه آن ها را از سرزمین دور گرد آورده و به مکّه کوچانده است و لقب بر نامش غلبه کرده است. - . امالی صدوق: 395. معانی الأخبار: 121- 120 -
معانی الأخبار: شبیه همین روایت نقل شده و این عبارت به آخرش افزوده شده است: و عبدالمطلب دارای ده نام است از جمله: عبدالمطلب، شیبه و عامر. - . معانی الأخبار: 121 -
**[ترجمه]
قوله لجمعه إیاها کأنه إشارة إلی سبب التسمیة بقصی أیضا (4).
**[ترجمه]اینکه فرموده «به خاطر گرد آوری آن ها» گویی اشارهای است به سبب نامگذاری «قصیّ».
**[ترجمه]
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَکَ وَ لِأَهْلِکَ وَ لِشِیعَتِکَ وَ مُحِبِّی شِیعَتِکَ وَ مُحِبِّی مُحِبِّی شِیعَتِکَ فَأَبْشِرْ فَإِنَّکَ الْأَنْزَعُ الْبَطِینُ مَنْزُوعٌ مِنَ الشِّرْکِ بَطِینٌ مِنَ الْعِلْمِ (5).
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنِ الْمَنْصُورِیِّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِمْ علیهم السلام مِثْلَهُ (6)
**[ترجمه]عیون أخبار الرضا: با هر سه سند از امام رضا علیه السّلام از پدران بزرگوارش علیهم السّلام روایت کرده است که: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، خداوند تو و خانواده و شیعیان و دوستداران شیعیانت و دوستدار دوستدار شیعیانت را آمرزید، پس بشارت باد تو را ای «أنزع بطین» {طاس برآمده شکم} که از شرک کنده شدهای و شکمت از علم پرگشته است. - . عیون الأخبار الرضا: 211 -
امالی طوسی: ابوالحسن ثالث (امام هادی) از پدران بزرگوارشان علیهم السّلام نظیر این روایت را نقل کرده اند. - . امالی شیخ طوسی: 184 -
**[ترجمه]
قال الجزری الأنزع الذی ینحسر شعر مقدم رأسه مما فوق الجبین
ص: 52
و فی صفة علی: الأنزع البطین کان أنزع الشعر له بطن و قیل معناه الأنزع من الشرک المملوء البطن من العلم و الإیمان (1).
**[ترجمه]جزری گوید: الأنزع: کسی است که موی جلوی سرش از بالای پیشانی ریخته باشد. و در وصف علی علیه السلام «الأنزع البطین»: وی طاس و برآمده شکم بود. و در معنای آن گفتهاند یعنی: کسی که به کلی از شرک در آمده و شکمی آکنده از علم و إیمان دارد. - . النهایۀ 4: 137 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع مع، معانی الأخبار: الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنِ الْأَنْزَعِ الْبَطِینِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدِ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِیهِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ أَیُّهَا الرَّجُلُ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَأَلْتَ عَنْ رَجُلٍ مَا وَطِئَ الْحَصَی (2) بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَفْضَلُ مِنْهُ وَ إِنَّهُ لَأَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِیُّهُ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَی أُمَّتِهِ وَ إِنَّهُ لَأَنْزَعُ مِنَ الشِّرْکِ بَطِینٌ (3) مِنَ الْعِلْمِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَنْ أَرَادَ النَّجَاةَ غَداً فَلْیَأْخُذْ بِحُجْزَةِ هَذَا الْأَنْزَعِ یَعْنِی عَلِیّاً (4).
**[ترجمه]علل الشرائع، معانی الأخبار: قطّان از عبایه بن ربعی روایت کرده است که: مردی نزد ابن عباس آمده و به وی گفت: مرا از «الأنزع البطین» علی بن ابی طالب خبر ده که مردم درباره او دچار اختلاف شده اند. ابن عباس وی را گفت: به خدا سوگند در باره مردی پرسیدی که کسی بهتر از او بعد از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر زمین گام ننهاده است. او به یقین برادر رسول خدا و پسر عم و وصیّ و جانشین وی بر امّت اوست؛ و او از شرک بیرون آورده شده، وجودش مالامال از علم است . و از خود رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که فرمود: هرکه فردا در پی نجات است، به کمربند این «أنزع» یعنی علی چنگ زند. - . علل الشرائع : 64 . معانی الأخبار: 43 -
**[ترجمه]
قال الجزری أصل الحجزة موضع شد الإزار ثم قیل للإزار حجزة للمجاورة و احتجز الرجل بالإزار إذا شده علی وسطه فاستعیر للاعتصام و منه الحدیث و النبی آخذ بحجزة الله أی بسبب منه (5).
**[ترجمه]جزری گوید: اصل «الحجزۀ» جای بستن کمربند است. سپس به «إزار» به دلیل مجاورت «حجزۀ» گفته شده است، و احتجز الرجل بالإزار: یعنی از میان او را بست، سپس برای پناه بردن استعاره شده است و حدیث «و النبیّ آخذ بحجزۀ الله» در هین معناست، یعنی به یکی از اسباب او پناه برده است. - . النهایۀ 1: 203 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ مَعاً عَنِ الْأَشْعَرِیِّ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ لَمْ أَحْفَظْهُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً رَمَاهُ بِالصَّلَعِ فَتَحَاتُّ الشَّعْرُ عَنْ رَأْسِهِ وَ هَا أَنَا ذَا.
**[ترجمه]علل الشرائع: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر خداوند خیر بندهای را خواستار شود، او دچار طاسی نموده و موی سرش میریزد و آن بنده من هستم!
**[ترجمه]
تحاتّ الورق: سقطت.
**[ترجمه]تحاتّ الورق: افتاد
**[ترجمه]
فَقَالَ أَسْأَلُکَ عَنْ ثَلَاثٍ هُنَّ فِیکَ أَسْأَلُکَ عَنْ قِصَرِ خَلْقِکَ وَ کِبَرِ بَطْنِکَ وَ عَنْ صَلَعِ رَأْسِکَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَخْلُقَنِی طَوِیلًا وَ لَمْ یَخْلُقَنِی قَصِیراً وَ لَکِنْ خَلَقَنِی مُعْتَدِلًا أَضْرِبُ الْقَصِیرَ فَأَقُدُّهُ وَ أَضْرِبُ الطَّوِیلَ فَأَقُطُّهُ (1) وَ أَمَّا کِبَرُ بَطْنِی فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَّمَنِی بَاباً مِنَ الْعِلْمِ فَفَتَحَ لِی (2) ذَلِکَ الْبَابُ أَلْفَ بَابٍ فَازْدَحَمَ فِی بَطْنِی فَنَفَجَتْ عَنْ ضُلُوعِی (3).
ل، الخصال مِثْلَهُ وَ فِی آخِرِهِ فَنَفَجَتْ (4) عَنْهُ عُضْوِی وَ أَمَّا صَلَعُ رَأْسِی فَمِنْ إِدْمَانِ لُبْسِ الْبَیْضِ وَ مُجَالَدَةِ الْأَقْرَانِ (5).
**[ترجمه]علل الشرائع: مردی از امیرالمؤمنین علیه السّلام چنین پرسید: من درباره سه صفت که در تو هست میپرسم: از کوتاهی قامت، از بزرگی شکم و از طاسی سرت؟ پس امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: خداوند متعال مرا نه کوتاه قد آفرید و نه بلند قد، بلکه معتدل آفرید؛ کوتاه قد را با یک ضربت شقّه می کنم و بلند قد را از کمر با یک ضربه دو نیم می کنم. اما درباره بزرگی شکم، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دری از علم را بر من گشود که از آن در هزار در به وجود آمد. از این رو در شکمم متراکم گشته تا اینکه موجب برآمدگی پهلوهایم شدند.
الخصال: شبیه این روایت را آورده و در پایان افزوده است: و به سبب آن شکمم برآمده است، اما طاسی سرم به سبب عادت به پوشیدن کلاه خود و دست و پنجه نرم کردن با هماوردان است. - . الخصال 1: 89 -
**[ترجمه]
القد: الشق طولا و القط القطع عرضا و انتفج جنبا البعیر إذا ارتفعا و عظما خلقه و نفجت الشی ء فانتفج أی رفعته و عظمته کل ذلک ذکرها الفیروزآبادی (6) و أما کون کثرة العلم سببا لذلک فیحتمل أن یکون لکثرة السرور و الفرح بذلک فإنه علیه السلام لما کان مع کثرة ریاضاته فی الدین و مقاساته للشدائد و قلة أکله و نومه و ما یلقاه من أعدائه من الآلام الجسمانیة و الروحانیة بطینا لم یکن سببه إلا ما یلحقه و یدرکه من الفرح بحصول الفیوض القدسیة و المعارف الربانیة و یمکن أن یکون توفر العلوم و الأسرار التی لا یمکن إظهارها سببا لذلک و لعل التجربة أیضا شاهدة به و الله یعلم.
**[ترجمه]القَدّ: برش طولی، و القَطّ: برش عرضی. انتفج جنبا البعیر: پهلوهای شتر بزرگ شدند، و نَفَجتُ الشیء فانتفجَ: یعنی بزرگی و عظمت آن. تمام اینها را فیروز آبادی آورده است . اما اینکه فزونی علم سبب برآمدگی شکم گردد ممکن است به دلیل کثرت شادی باشد، زیرا آن حضرت بسیار ریاضت می کشید و با سختی ها دست و پنجه نرم می کرد و بسیار کم خوراک و کم خواب بود و از دشمنان دردهای جسمی و روحی بسیار چشید ولی با این وجود برآمده شکم بود، این حالت نمی تواند دلیلی جز شادمانی و مسرّت بر اثر حصول فیوضات قدسی و معارف ربّانی باشد؛ و ممکن هم هست که تراکم علوم و اسراری که نمی توانست آن ها را فاش کند موجب این امر شده باشد و شاید تجربه هم گواهی بر این امر باشد والله اعلم!
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْبَرِیدِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَنَا عِنْدَهُ یَوْمَئِذٍ إِذْ قَالَ أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَجُلٌ شِبْهُ النَّخْلَةِ طَوِیلٌ ثُمَّ حَدَّثَ بِحَدِیثِ هَامٍ قَالَ فَقَالَ (7) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام عَلِّمْهُ وَ ارْفُقْ بِهِ فَقَالَ
ص: 54
هَامٌ: (1) یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَذَا الَّذِی أَمَرْتَهُ أَنْ یُعَلِّمَنِی وَ نَحْنُ مَعْشَرَ الْجِنِّ أُمِرْنَا أَنْ لَا نُطِیعَ إِلَّا نَبِیّاً أَوْ وَصِیَّ نَبِیٍّ قَالَ النَّبِیُّ یَا هَامُ مَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ آدَمَ قَالَ شَیْثُ بْنُ آدَمَ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ نُوحٍ قَالَ ذَاکَ سَامُ بْنُ نُوحٍ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ هُودٍ قَالَ ذَاکَ یَاسِرُ بْنُ هُودٍ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ إِبْرَاهِیمَ قَالَ ذَاکَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ مُوسَی قَالَ ذَاکَ یُوشَعُ بْنُ نُونٍ قَالَ فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ عِیسَی قَالَ شَمْعُونُ بْنُ حَمُّونَ الصَّفَا ابْنُ عَمِّ مَرْیَمَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا هَامُ وَ لِمَ کَانُوا هَؤُلَاءِ أَوْصِیَاءَ الْأَنْبِیَاءِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِأَنَّهُمْ کَانُوا أَزْهَدَ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبَهُمْ (2) إِلَی اللَّهِ فِی الْآخِرَةِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِیَّ مُحَمَّدٍ فَقَالَ لَهُ هَامٌ ذَاکَ إِلْیَا ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ فَقَالَ هُوَ عَلِیٌّ وَ هُوَ وَصِیِّی وَ أَخِی وَ هُوَ أَزْهَدُ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا وَ أَرْغَبُهُمْ إِلَی اللَّهِ فِی الْآخِرَةِ (3) قَالَ فَسَلَّمَ هَامٌ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ تَعَلَّمَ مِنْهُ سُوَراً ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ أَخْبِرْنِی بِهَذِهِ السُّوَرِ أُصَلِّی بِهَا قَالَ نَعَمْ یَا هَامُ قَلِیلُ الْقُرْآنِ کَثِیرٌ فَسَلَّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ انْصَرَفَ وَ لَمْ یُرَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی قُبِضَ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْهَرِیرِ أَتَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی حَرْبِهِ فَقَالَ لَهُ (4) یَا وَصِیَّ مُحَمَّدٍ إِنَّا وَجَدْنَا فِی کُتُبِ الْأَنْبِیَاءِ أَنَّ الْأَصْلَعَ وَصِیَّ مُحَمَّدٍ خَیْرُ النَّاسِ اکْشِفْ رَأْسَکَ فَکَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ مِغْفَرَهُ وَ قَالَ أَنَا وَ اللَّهِ ذَلِکَ یَا هَامُ (5).
**[ترجمه]بصائر الدرجات: أبی عبدالله صادق علیه السّلام می فرماید: مردی درازقد به سان نخل نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد- سپس حدیث «هام» را ذکر کرد- راوی گوید: پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به علی فرمود: او را تعلیم ده و با وی مهربان باش! پس «هام» گفت: یا رسول الله این که به وی دستور دادی مرا تعلیم دهد کیست در حالی که می دانی ما أجنّه از احدی جز نبی یا وصیّ نبی اطاعت نمیکنیم؟
رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای هام، وصیّ آدم که بود؟ عرض کرد: شیث بن آدم. فرمود: وصیّ نوح که بود؟ عرض کرد: سام بن نوح! فرمود: وصیّ هود که بود؟ عرض کرد: یاسر بن هود! فرمود: وصیّ ابراهیم را چه کسی یافتند؟ عرض کرد: اسحاق بن ابراهیم! فرمود: وصیّ موسی که بود؟ عرض کرد یوشع بن نون! فرمود: وصیّ عیسی که بود؟ عرض کرد: شمعون بن حمّون الصفا پسر عموی مریم! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای هام! اینان چرا اوصیاء این پیامبران بودند؟ عرض کرد: چون زاهدترین مردم در دنیا بودند و مشتاق ترین آنها به دیدار خداوند در آخرت. سپس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: وصیّ محمّد را چه کسی می دانید؟ عرض کرد: او «الیا» پسر عموی محمد است. سپس پیامبر فرمود: او «علی» است؛ وصی و برادرم و او پارساترین مردم و مشتاق ترین آن ها به دیدار خدا در آخرت است. پس هام به علی امیرالمؤمنین علیه السّلام سلام کرد و چند سوره را از او آموخت و سپس عرض کرد: ای علی، آیا می توانم با این سوره ها نماز بخوانم؟ فرمود: آری ای هام؛ اندکِ قرآن بسیار است. آنگاه هام به رسول خدا و امیرالمؤمنین سلام خداحافظی داد و رفت و بعد از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دیگر دیده نشد. و چون «یوم الهریر» آخرین روز جنگ صفین [که لشکریان دو طرف نفس نفس زنان با چنگ و دندان باهم در افتادند] فرا رسید، هام به همراه جماعتش نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آمده و عرض کرد: ای وصیّ محمد، ما در کُتُب پیامبران دیدهایم که «الأصلع» وصیّ محمد بهترین مردم است؛ سرتان را به ما نشان دهید. پس آن حضرت کلاه خود را از سر برداشته و فرمود: به خدا سوگند ای هام من همان کسی هستم که گفتی! - . بصائر الدرجات: 28-27 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب تَارِیخُ الْبَلاذُرِیِّ قَالَ أَبُو سُخَیْلَةَ مَرَرْتُ أَنَا وَ سَلْمَانُ بِالرَّبَذَةِ (6) عَلَی أَبِی ذَرٍّ فَقَالَ إِنَّهُ سَیَکُونُ فِتْنَةٌ فَإِنْ أَدْرَکْتُمُوهَا فَعَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: عَلِیٌّ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ
ص: 55
وَ هُوَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ. وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ أَنْتَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الظَّالِمِینَ (1).
أغانی أبی الفرج: (2) فی حدیث أن المعلی بن طریف قال ما عندکم فی قوله تعالی وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ فقال بشار النحل المعهود قال هیهات یا أبا معاذ النحل بنو هاشم، یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ یعنی العلم.
الرِّضَا علیه السلام فِی هَذِهِ الْآیَةِ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ أَمِیرُهَا فَسُمِّیَ أَمِیرَ النَّحْلِ وَ یُقَالُ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَجَّهَ عَسْکَراً إِلَی قَلْعَةِ بَنِی تغل [ثُعَل] (3) فَحَارَبَهُمْ أَهْلُ الْقَلْعَةِ حَتَّی نَفِدَ (4) أَسْلِحَتُهُمْ فَأَرْسَلُوا إِلَیْهِمْ کِوَارَ (5) النَّحْلِ فَعَجَزَ عَسْکَرُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنْهَا فَجَاءَ عَلِیٌّ فَذَلَّتِ النَّحْلُ لَهُ فَلِذَلِکَ سُمِّیَ أَمِیرَ النَّحْلِ وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی غَارِ نَحْلٍ فَلَمْ یُطِیقُوا بِهِ فَقَصَدَهُ عَلِیٌّ علیه السلام وَ شَارَ (6) مِنْهُ عَسَلًا کَثِیراً فَسَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمِیرَ النَّحْلِ وَ الْیَعْسُوبَ وَ یُقَالُ هُوَ یَعْسُوبُ الْآخِرَةِ وَ هَذَا فِی الشَّرَفِ فِی أَقْصَی ذِرْوَتِهِ وَ الْیَعْسُوبُ ذَکَرُ النَّحْلِ وَ سَیِّدُهَا وَ یَتْبَعُهُ سَائِرُ النَّحْلِ (7).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب : صاحب تاریخ بلاذی آورده است که ابو سخیله گفت: من و سلمان به رَبَذه نزد ابوذر رفتیم. ابوذر گفت: فتنه ای به پا خواهد شد، اگر آن را درک کردید، شما را سفارش می کنم که از کتاب خدا و علی بن ابی طالب دفاع کنید، زیرا من از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شنیدم که فرمود: علی اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که در روز قیامت مرا در آغوش می گیرد، او «أمیرالنحل» مومنان است. باز هم پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، تو «أمیرالنحل» مؤمنانی و مال، امیر و جلودار ستمگران است!
در کتاب «أغانی» ابوالفرج اصفهانی آمده است: در حدیث است که معلّی بن طریف گفت: درباره آیه: «وَ أوحَی رَبُّکَ إِلَی الَنَّحلِ» - . نحل / 68 - {و پروردگار تو به زبور عسل وحی کرد.} چه میدانید؟ بشّار گفت: منظور از نحل همان زنبور عسل است. گفت: هیهات ای ابومعاذ! مقصود از «نحل» در این آیه بنی هاشم هستند و منظور از «یخَْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مخُّْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ» - . نحل/ 69 - {از درون شکم آن شهدی که به رنگهای گوناگون است بیرون می آید در آن، برای مردم درمانی است}در اینجا علم است.
امام رضا علیه السّلام درباره این آیه می فرماید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: علی امیر آن است از این رو وی را «امیرالنحل» نام داده اند؛ و گفته می شود: پیامبر سپاهی را روانه قلعه بنی تغل نمود و مردم قلعه با آن ها به جنگ پرداختند تا سلاحشان تمام شد، از این رو کندوهای زنبورهای عسل را به سمت آنها انداختند و این زنبورها سپاه اسلام را به تنگ آوردند. پس چون علی علیه السّلام آمد زنبورها رام وی گشتند. از این رو آن حضرت را «امیرالنحل» نامیدند. نقل است که مسلمانان غاری پر از کندوهای عسل یافتند اما توان دسترسی به عسل را پیدا نکردند. سپس علی علیه السّلام به آن غار رفت و عسل بسیاری از آن غار بیرون آورد از این رو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را «امیرالنحل» و یعسوب نامید و گفته شده است که او امیر در آخرت است، و این، برخورداری از اوج عزّت و شرف است. و «یعسوب» به معنای زنبور نری است که بر دیگر زنبورها ریاست دارد و همه از او تبعیت می کنند. - . مناقب آل أبی طالب: 459-458 -
**[ترجمه]
قال الجزری الیعسوب السید و الرئیس و المقدم و أصله فحل النحل (8).
**[ترجمه]جزری گوید: «یعسوب»، بزرگ و رئیس و پیش قراول است و در اصل به نرِ زنبور عسل اطلاق میشود. - . النهایۀ 3 : 94 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: رأیت فی مصحف ابن مسعود ثمانیة مواضع اسم علی و رأیت فی کتاب الکافی عشرة مواضع فیها اسمه، تفصیلها:
ص: 56
أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی:« وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فِی (وَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ) فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً» هَکَذَا نَزَلَتْ (1).
أَبُو بَصِیرٍ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ: «فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» یَا مَعْشَرَ الْمُکَذِّبِینَ حَیْثُ أَتَاکُمْ رِسَالَةُ رَبِّی فِی عَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ هَکَذَا أُنْزِلَتْ (2).
أَبُو بَصِیرٍ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ :«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْکَافِرِینَ (بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ» ثُمَّ قَالَ لَهُ: وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله (3).
عَمَّارُ بْنُ مَرْوَانَ عَنْ مُنَخَّلٍ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا :«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا (فِی عَلِیٍّ) نُوراً مُبِیناً» (4).
جَابِرٌ عَنْهُ علیه السلام نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله هَکَذَا :«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا (فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ) فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» (5).
أَبُو حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا :«فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ( بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) إِلَّا کُفُوراً» (6).
جَابِرٌ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: هَکَذَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ :«وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ (فِی عَلِیٍّ) لَکَانَ خَیْراً لَهُمْ» (7).
وَ عَنْهُ علیه السلام وَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا :«وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ (فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ) فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ (لآِلِ مُحَمَّدٍ) نَاراً» (8).
وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا «إِنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا (آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ)
ص: 57
لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لَا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً» ثُمَّ قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ (فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ) فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ فَإِنْ تَکْفُرُوا (بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ (1).
مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام فِی قَوْلِهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ (بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ یَا مُحَمَّدُ مِنْ وَلَایَةِ عَلِیٍّ هَکَذَا فِی الْکِتَابِ مَخْطُوطَةً (2).
أَبُو الْحَسَنِ الْمَاضِی علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ (بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ) تَنْزِیلًا.
وَ وَجَدْتُ فِی کِتَابِ الْمُنَزَّلِ- الْبَاقِرُ علیه السلام بِئْسَ مَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِی عَلِیٍّ.
وَ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ مَا ذَا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ (فِی عَلِیٍّ) قَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ.
وَ عَنْهُ علیه السلام وَ الَّذِینَ کَفَرُوا (بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ) أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ کَذَا.
وَ عَنْهُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِهَذِهِ الْآیَةِ هَکَذَا.
عیسی بن عبد الله عن أبیه عن جده فی قوله یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک فی علی و إن لم تفعل عذبتک عذابا ألیما فطرح عدوی اسم علی.
: التهذیب و المصباح فی دعاء الغدیر: و أشهد أن الإمام الهادی الرشید أمیر المؤمنین الذی ذکرته فی کتابک فقلت: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (3).
وَ رَوَی الصَّادِقُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ یَوْماً الثَّانِی لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّکَ لَا تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیٍّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَقَدْ ذَکَرَ اللَّهُ هَارُونَ فِی أُمِّ الْقُرْآنِ
ص: 58
وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً فَقَالَ یَا غَلِیظُ یَا جَاهِلُ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ :هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ.
مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ.
وَ قُرِئَ مِثْلُهُ فِی رِوَایَةِ جَابِرٍ.
أبو بکر الشیرازی فی کتابه بالإسناد عن شعبة عن قتادة قال سمعت الحسن البصری یقرأ هذا الحرف: هذا صراط علی مستقیم قلت ما معناه؟ قال هذا طریق علی بن أبی طالب و دینه طریق دین مستقیم فاتبعوه و تمسکوا به فإنه واضح لا عوج فیه.
الْبَاقِرُ علیه السلام فِی قَوْلِهِ إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَ هَذَا الْخَلْقِ وَ عَلَیْنا حِسابَهُمْ
أَبُو بَصِیرٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام فِی خَبَرٍ أَنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام کَانَ قَدْ دَعَا اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَ لَهُ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.
وَ فِی مُصْحَفِ ابْنِ مَسْعُودٍ حَقِیقٌ عَلَی عَلِیٍّ أَنْ لَا یَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ.
و قیل لم یسم أحد من ولد آدم بهذا الاسم إلا أن الرجل من العرب کان یقول إن ابنی هذا علی یرید به العلو لا أنه اسمه و قیل لأنه علا من ساطه (1) فی الحرب من قوله وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و العلی الفرس الشدید الجری و الشدید من کل شدید.
أقول: ذکر الوجوه التی مرت فی روایة جابر ثم قال: و قیل لأنه مشتق من اسم الله قوله تعالی وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ و قیل لأن له علوا فی کل شی ء علی النسب علی الإسلام علی العلم علی الزهد علی السخاء علی الجهاد علی الأهل علی الولد علی الصهر.
وَ فِی خَبَرٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله سَمَّاهُ الْمُرْتَضَی لِأَنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام هَبَطَ إِلَیْهِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدِ ارْتَضَی عَلِیّاً لِفَاطِمَةَ علیها السلام وَ ارْتَضَی فَاطِمَةَ علیها السلام لِعَلِیٍّ علیه السلام.
ص: 59
وَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ کَانَ علیا [عَلِیٌ] علیه السلام یَتَّبِعُ فِی جَمِیعِ أَمْرِهِ مَرْضَاةَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَلِذَلِکَ سُمِّیَ الْمُرْتَضَی.
وَ قَالَ جَابِرٌ الْجُعْفِیُّ الْحَیْدَرُ هُوَ الْحَازِمُ النَّظَّارُ فِی دَقَائِقِ الْأَشْیَاءِ وَ قِیلَ هُوَ الْأَسَدُ وَ قَالَ علیه السلام:
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ.
ابْنُ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَکَلَ الْمُسْلِمُونَ عَنْ مُقَارَعَةِ (1) طَلْحَةَ الْعَبْدَوِیِّ تَقَدَّمَ إِلَیْهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ طَلْحَةُ مَنْ أَنْتَ فَحَسَرَ عَنْ لِثَامِهِ (2) فَقَالَ أَنَا الْقُضَمُ (3) أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
وَ رَأَیْتُ فِی کِتَابِ الرَّدِّ عَلَی أَهْلِ التَّبْدِیلِ أَنَّ فِی مُصْحَفِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابِیّاً (4) یَعْنِی مِنْ أَصْحَابِ عَلِیٍّ علیه السلام.
و فی کتاب ما نزل فی أعداء آل محمد: فی قوله وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ رجل من بنی عدی و یعذبه علی علیه السلام فیعض علی یدیه و یقول العاض (5) و هو رجل من بنی تمیم (6)- یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً أی شیعیا.
البخاری و مسلم (7) و الطبری و ابن البیع و أبو نعیم و ابن مردویه أنه قال بعض الأمراء لسهل بن سعد سب علیا فأبی فقال أما إذا أبیت فقل لعن الله أبا تراب فقال و الله إنه إنما سماه رسول الله بذلک و هو أحب الأسماء إلیه.
الْبُخَارِیُّ وَ الطَّبَرِیُّ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ وَ ابْنُ شَاهِینَ وَ ابْنُ الْبَیِّعِ فِی حَدِیثٍ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام غَضِبَ عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام وَ خَرَجَ فَوَجَدَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ قُمْ أَبَا تُرَابٍ قُمْ أَبَا تُرَابٍ (8).
ص: 60
الطَّبَرِیُّ وَ ابْنُ إِسْحَاقَ وَ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ أَنَّهُ قَالَ عَمَّارٌ خَرَجْنَا مَعَ النَّبِیِّ فِی غَزْوَةِ الْعُشَیْرَةِ (1) فَلَمَّا نَزَلْنَا مَنْزِلًا نِمْنَا فَمَا نَبَّهَنَا إِلَّا کَلَامُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا أَبَا تُرَابٍ لَمَّا رَآهُ سَاجِداً مُعَفِّراً (2) وَجْهَهُ فِی التُّرَابِ أَ تَعْلَمُ مَنْ أَشْقَی النَّاسِ أَشْقَی النَّاسِ اثْنَانِ أُحَیْمِرُ ثَمُودَ الَّذِی عَقَرَ النَّاقَةَ وَ أَشْقَاهَا الَّذِی یَخْضِبُ هَذِهِ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی لِحْیَتِهِ.
وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ سُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یُبَاهِی بِمَنْ یَصْنَعُ کَصَنِیعِکَ الْمَلَائِکَةَ وَ الْبِقَاعُ تَشْهَدُ لَهُ قَالَ فَکَانَ علیه السلام یُعَفِّرَ خَدَّیْهِ وَ یَطْلُبُ الْغَرِیبَ مِنَ الْبِقَاعِ لِتَشْهَدَ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَکَانَ إِذَا رَآهُ وَ التُّرَابُ فِی وَجْهِهِ یَقُولُ یَا أَبَا تُرَابٍ افْعَلْ کَذَا وَ یُخَاطِبُهُ بِمَا یُرِیدُ.
وَ حَدَّثَنِی أَبُو الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِیُّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی حَدِیثٍ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام خَرَجَ مُغْضَباً فَتَوَسَّدَ ذِرَاعَهُ (3) فَطَلَبَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی وَجَدَهُ فَوَکَزَهُ بِرِجْلِهِ فَقَالَ قُمْ فَمَا صَلَحْتَ أَنْ تَکُونَ إِلَّا أَبَا تُرَابٍ أَ غَضِبْتَ عَلَیَّ حِینَ آخَیْتُ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَمْ أُوَاخِ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی الْخَبَرَ.
وَ جَاءَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُ کُنِّیَ علیه السلام بِأَبِی تُرَابٍ لِأَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا عَلِیُّ أَوَّلُ مَنْ یَنْفُضُ (4) التُّرَابَ مِنْ رَأْسِهِ أَنْتَ.
وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ إِنَّا کُنَّا نَمْدَحُ عَلِیّاً إِذَا قُلْنَا لَهُ أَبَا تُرَابٍ وَ سَمَّوْهُ أَصْلَعَ قُرَیْشٍ مِنْ کَثْرَةِ لُبْسِ الْخُوَذِ عَلَی الرَّأْسِ.
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَا سَیْفُ اللَّهِ عَلَی أَعْدَائِهِ وَ رَحْمَتُهُ عَلَی أَوْلِیَائِهِ.
ابْنُ الْبَیِّعِ فِی أُصُولِ الْحَدِیثِ وَ الْخَرْکُوشِیُّ فِی شَرَفِ النَّبِیِّ وَ شِیرَوَیْهِ فِی الْفِرْدَوْسِ -وَ اللَّفْظُ لَهُ- بِأَسَانِیدِهِمْ أَنَّهُ کَانَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدْعُوَانِهِ
ص: 61
یَا أَبَهْ وَ یَقُولُ الْحَسَنُ لِأَبِیهِ یَا أَبَا الْحُسَیْنِ وَ الْحُسَیْنُ یَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَعَوَاهُ یَا أَبَانَا.
وَ فِی رِوَایَةٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا سَمَّانِی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَا أَبَهْ حَتَّی تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.
و قیل: أبو الحسن مشتق من اسم الحسن.
النطنزی فی الخصائص قال داود بن سلیمان رأیت شیخا علی بغلة قد احتوشته الناس فقلت من هذا؟ قالوا هذا شاه العرب (1) هذا علی بن أبی طالب علیه السلام (2).
: قال صاحب کتاب الأنوار: إن له فی کتاب الله ثلاثمائة اسم فأما فی الأخبار فالله أعلم بذلک و یسمونه أهل السماء شمساطیل (3) و فی الأرض حمحائیل (4) و علی اللوح (5) قنسوم و علی القلم منصوم و علی العرش معین (6) و عند رضوان أمین و عند الحور العین أصب و فی صحف إبراهیم حزبیل و بالعبرانیة بلقیاطیس و بالسریانیة شروحیل و فی التوراة إیلیا و فی الزبور إریا و فی الإنجیل بریا و فی الصحف حجر العین و فی القرآن علیا و عند النبی ناصرا و عند العرب ملیا و عند الهند کبکرا و یقال لنکرا و عند الروم بطریس و عند الأرمن فریق و قیل أطفاروس و عند الصقلاب فیروق و عند الفرس خیر و قیل فیروز و عند الترک ثبیرا و عنیرا و قیل راج و عند الخزر برین و عند النبط کریا و عند الدیلم بنی و عند الزنج حنین و عند الحبشة بتریک و قالوا کرقنا و عند الفلاسفة یوشع و عند الکهنة بوی ء و عند الجن حبین و عند الشیاطین مدمر و عند المشرکین الموت الأحمر و عند المؤمنین السحابة البیضاء و عند والده حرب
ص: 62
و قیل ظهیر و عند أمه حیدرة و قیل أسد و عند ظئره میمون و عند الله علی.
و سأل المتوکل زید بن حارثة البصری المجنون عن علی علیه السلام فقال علی حروف الهجاء علی هو الآمر عن الله بالعدل و الإحسان الباقر لعلوم الأدیان التالی لسور القرآن الثاقب (1) لحجاب الشیطان الجامع لأحکام القرآن (2) الحاکم بین الإنس و الجان الخلی من کل زور و بهتان الدلیل لمن طلب البیان الذاکر ربه فی السر و الإعلان الراهب (3) ربه فی اللیالی إذا اشتد الظلام الرائد الراجح بلا نقصان الساتر لعورات النسوان الشاکر لما أولی (4) الواحد المنان الصابر یوم الضرب و الطعان (5) الضارب بحسامه (6) رءوس الأقران الطالب بحق الله غیر متوان (7) و لا خوان الظاهر علی أهل الکفر و الطغیان العالی علمه علی أهل الزمان الغالب بنصر الله للشجعان الفالق (8) للرءوس و الأبدان القوی الشدید الأرکان الکامل الراجح بلا نقصان اللازم لأوامر الرحمن المزوج بخیر النسوان النامی ذکره فی القرآن الولی لمن والاه بالإیمان الهادی إلی الحق لمن طلب البیان الیسر السهل لمن طلبه بالإحسان (9).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: در هشت جای قرآنی که نزد ابن مسعود بود نام علی علیه السّلام را یافتم و در کتاب «الکافی» در ده موضع نام وی را یافتم که تفصیل آن چنین است:
ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که آن حضرت فرمود آیه:80 سوره نساء و آیه 52 سوره نور یعنی: «وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد فازَ فَوزاً [فی ولایة علیّ و الأئمة مِن بعده] فَقَد فازَ فَوزاً عَظیِماً» - . احزاب/ 71 - به همین شکل نازل شده است. - . اصول کافی 1: 414 -
ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: آیه 29 سوره ملک یعنی آیه: «فَستَعلمونَ مَن هُو فی ضَلالِ مُبین» [یا مَعشرَ المُکذِّبین حیثَ أَتاکُم رِسالَهَ رَبّی فی عَلیّ وَالأئِمهِ مِن بَعدِه.] به همین شکل نازل شده است. - . اصول کافی 1: 421 -
ابو بصیر از آن حضرت نقل می کند که آیه 1 سوره معارج یعنی: «سألَ سأئلٌ بِِعَذاب واقِع [للکافرین بولایة عَلیّ ] لَیسَ لَهُ دافِع» به همین شکل نازل شده و در ادامه افزود: به خدا سوگند جبرئیل آن را بر محمّد صَلی الله علیهِ و آله به همین شکل نازل فرمود. - . اصول کافی 1: 422 -
عمّار بن مروان از منخّل از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: جبرئیل این آیه(نساء/47) را به این مضمون نازل کرده است: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ ءَامِنُواْ بمَِا نَزَّلْنَا علی عبدنا [فی علی] نوراً مبیناً» - . اصول کافی 1: 417 -
جابر از آن حضرت علیه السّلام: جبرئیل این آیه (بقره/23) را چنین محمد نازل کرده است: «وَ إِن کُنتُمْ فیِ رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلیَ عَبْدِنَا [فی علی بن أبی طالب]
فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِه» - . اصول کافی 1: 417 -
ابوحمزه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت(در باب نزول آیه 25 سوره فرقان) فرمود: این آیه به این شکل توسط جبرئیل نازل شد: «فأبی أکثر الناس [بولایة علیّ] إلاّ کُفوراً.» - . اصول کافی 1: 424 -
جابر از او علیه السّلام (درباره آیه 66 سوره نساء) نقل می کند که فرمود: این آیه شریفه چنین نازل گردید: «وَ لَوْ أَنهَُّمْ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِ [فی علیّ] لَکاَنَ خَیرًْا لهَُّم.» - . اصول کافی 1: 417 -
باز (در باب آیه 29 سوره کهف) می فرماید: جبرئیل آن را به این شکل نازل کرد: «وَ قُل جاء الْحَقُّ مِن رَّبِّکمُ ْ [فی ولایۀ علیّ] فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَ مَن شَاءَ فَلیُؤمِنُ وَ مَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ [لآل محمد] ناراً» - . اصول کافی 1: 425 -
باز آن حضرت (با اشاره به آیات 168 تا 170 سوره نساء) می فرماید: جبرئیل این آیات را به این صورت نازل فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ [ آل محمد حقَّم ] لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لَا لِیهَْدِیَهُمْ طَرِیقًا جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا أَبَدًا وَ کاَنَ ذَالِکَ عَلیَ اللَّهِ یَسِیراً». سپس فرمود: «یَأَیهَُّا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقّ ِ مِن رَّبِّکُمْ [ فی ولایۀ علیّ ] فََامِنُواْ خَیرًْا لَّکُمْ
وَ إِن تَکْفُرُواْ [بولایة علیّ] فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فیِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» - . اصول کافی 1: 424 -
محمد بن سنان از امام رضا علیه السّلام روایت دارد که آن حضرت (در باب آیه13 سوره شوری ) فرمود که این آیه در اصل چنین نازل شده است: «کَبرَُ عَلیَ الْمُشْرِکِینَ [بولایة علیّ] ما تَدعُوهُم إلیهِ [یا محمد من ولایة علیّ]». در نسخه خطی به همین شکل آمده است. - .اصول کافی 1: 418 -
ابوالحسن الماضی - امام هادی - علیه السلام (در باب آیه 23 سوره انسان) فرمود: آیه به صورت: «إنا نحنُ نزّلنا عَلیکَ القرآنَ [بولایة علیّ] تنزیلاً» نازل شده است.
در کتاب «المنزَّل» روایتی دیدم از امام باقر علیه السّلام (در باره آیه 90 سوره بقره) که می فرماید: آیه «بِئْسَ مَا اشْترََوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أَنزَلَ الله» درباره علی علیه السّلام نازل شده است.
آن حضرت (آیه 24 سوره نحل) را در اصل چنین دانسته اند: «وَ إِذَا قِیلَ لهَُم مَّا ذَا أَنزَلَ رَبُّکمُ ْ
[فی علی] قَالُواْ أَسَطِیرُ الْأَوَّلِین» همچنین (درباره آیه 257 سوره بقره) می فرماید: جبرئیل این آیه را به این شکل: «وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ [بولایة علیِّ بنِ أبی طالبٍ] أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّغُوتُ» نازل فرموده است.
آن حضرت (درباره آیه 159 سوره بقره) می فرماید آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَات [فی علّی بنِ أبی طالبٍ]» به همین صورت توسط جبرئیل درباره علی علیه السّلام نازل شده است.
عیسی بن عبدالله از پدرش از جدّش آورده است که (آیه 67 سوره مائده) آیه «یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ [فی علیّ ] وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ عذَّبتک غذاباً ألیماً» به همین شکل بوده و فردی که از قبیله عدی بود نام «علی» را حذف کرد.
در کتاب «التهذیب» و «المصباح» ضمن دعای غدیر آمده است: «و أشهدُ أنّ الإمام الهادی الرّشید امیرالمؤمنین الّذی ذَکَرتَه فی کتابکَ فَقُلتَ: «و إنِهُ فی اُمّ الکتاب لدینا لَعّلیٌ حکیمٌ» - . التهذیب1 : 303. مصباح المتهجد: 521 -
امام صادق علیه السّلام از پدرش از جدش علیهم السّلام روایت می کند که فرمود: روزی خلیفه دوم به رسول خدا عرض کرد: تو پیوسته به علی میگویی: «تو نزد من منزلت هارون از موسی علیه السّلام را داری». اما خداوند نام هارون را در متن قرآن آورده است و نامی از علی نبرده است! فرمود: ای درشت نادان، مگر نشیندهای که خداوند سبحان میفرماید: «هذا صِراطُ علیِّ مُستَقیمٌ»؟!
موسی بن جعفر از پدرش از جدش علیهم السّلام می فرماید: «هذا صراطَ علیِّ مُستقیمٌ» . در روایت جابر نیز مانند آن قرائت شده است.
ابوبکر شیرازی در کتاب خود با سند خود از شعبه از قتاده روایت کرده است که: حسن بصری را شنیدم که آیه «هذا صِراطَ علیِّ مُستَقیمٌ» می خواند. گفتم: معنی این آیه چیست؟ گفت: این راه علی ابن ابی طالب است و دین او دین مستقیم، پس از وی پیروی کنید و به او چنگ زنید که راه و دین او روشن است و هیچ کژی در آن نیست .
امام باقر علیه السّلام درباره آیه: «إنَّ إلینا إیابَهُم» می فرماید: بازگشت این مردم به سوی ماست و ما آنها را بازخواست میکنیم.
ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام در خبری آورده است: ابراهیم علیه السّلام از خداوند خواست در میان مردم به او لسان صدق مرحمت فرماید: پس خداوند فرمود: «وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کلاًُّ جَعَلْنَا نَبِیًّا وَ وَهَبْنَا لهَُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لهَُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» - . مریم /50-49 - {ما اسحاق و یعقوب را به وی عطا کردیم و هرکدام را پیامبر قرار دادیم و از رحمت خویش به آنان ارزانی داشتیم و ذکر خیر بلندی برایشان قرار دادیم} یعنی علی بن أبی طالب.
در مصحف ابن مسعود آمده است: «حقیقٌ علی علیّ أن لایَقُول عَلی الله إلّا الحق» {علی حریص است جز حقّ درباره خدا نگوید}
نیز گفته شده است: کسی از فرزندان آدم به این نام نامیده نشده اما مردان عرب گاه میگفتند: این فرزند من «علیّ» است و مرادشان برخوردار بودن از صفت علوّ بود نه اینکه نامش «علی» باشد. و گفته اند مفهوم آن این بوده که هرکه در جنگ با وی درافتاده، مغلوب شده و شکست خورده است و قرآن نیز در همین معنا میفرماید: «وَ اُنتم الأعلون» و «العلیّ» به معنای اسب تیزرو است و نیز به معنای سرسخت است.
مولف: وجوهی را که در روایت جابر آمده نقل کرد و سپس گفت: گفته شده: چون از نام خدا که می فرماید: «و هو العلیّ العظیم» مشتق گردیده است. و نیز گفته شده: زیرا در هر چیزی او برتر است؛ علی در نسب، علی در اسلام، علی در علم، علی در پارسایی، علی در سخاوت، علی در جهاد، علی در خانواده، علی در فرزند بودن و علی در داماد بودن.
در روایت است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را «مرتضی» نامید چون جبرئیل بر وی نازل گشته و گفت: یا محمّد، إنّ الله تعالی قد ارتضی علیّاً لفاطمه سلام الله علیها و ارتضی فاطمه سلام الله علیها لعلیّ علیه السّلام .
ابن عباس نیز گوید: علی در هرکاری در پی جلب رضای خدا و رسولش بود از این رو «مرتضی» نامیده شد.
جابر جعفی نیز گوید: «حیدر» به کسی گفته می شود که دوراندیش و در هر أمری دقت نظر داشته باشد، و نیز گفته شده به معنی «شیر» است و خود آن حضرت فرموده، مادرم مرا «حیدره» نامیده است.
ابن عباس گوید: چون مسلمانان از جنگیدن با طلحه عبدوی سر باز زدند، امیرالمؤمنین علیه السّلام به رویارویی با وی شتافت. طلحه پرسید: کیستی؟ پس علی روبند را از چهره کنار زده و فرمود: من شمشیرم! من علی بن أبی طالبم!
نیز در کتاب «الرَّد علی أهل التَبدیل» عبارت «یا لیتنی کنتُ ترابیاً» را دیدم که به معنای «کاش از یاران علی بودم!» می باشد.
نیز در کتاب «ما نَزَل فی أعداء آل محمد» درباره آیه «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلیَ یَدَیْه» - . فرقان /27 - {روزی
است که ستمکاردستهای خود را می گزد.} آورده است که او مردی از بنی عدی است که علی علیه السّلام او را شکنجه میکند، پس آن مرد- که از بنیتمیم است- دستان خود را گاز گرفته و می گوید: «یا لیتنی کنتُ تُراباً» یعنی: «کاش شیعه بودم!»
بخاری، مسلم - . بخاری2: 186 و صحیح مسلم 7: 124 -
طبری، ابن بیع و ابونعیم و ابن مردویه نقل کرده اند که یکی از اُمرا به سهل بن سعد گفت: علی را دشنام ده! اما او زیربار نرفت. پس آن امیر گفت: حال که علی را دشنام نمی دهی، ابوتراب را لعن کن! سهل بن سعد گفت: به خدا سوگند که این نام را رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی داده و آن را بیشتر از دیگر اسم های علی دوست می داشت.
بخاری، طبری، ابنمردویه، ابن شاهین و ابن البیّع در روایتی آوردند که: علی علیه السّلام را با فاطمه سلام الله علیها کدورتی در میان افتاد از خانه بیرون رفت، پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را یافته و فرمود: برخیز ای ابوتراب! برخیز ای ابوتراب! طبری، ابن اسحاق و ابن مردویه آورده اند که عمّار گفت: به همراه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عازم غزوه «العشیرۀ» بودم و چون به منزلگاهی رسیدیم، به خواب رفتیم و مست خواب شدیم تا اینکه با صدای رسول خدا صَلی الله علیهِ و سلَّم- که علی علیه السّلام را در حال سجده دیده بود که صورت خویش را برخاک می مالید- بیدار شدیم که میفرمود: یا أبا تراب، می دانی شقی ترین مردم کیست؟ شقی ترین مردم دو نفرند: اُحَیمِر ثمود که ناقه صالح را پی کرد و شقی تر از او کسی است که این را – و دستش را روی محاسن علی علیه السّلام گذشت- با خون رنگین کند.
حسن بن علی علیه السّلام در پاسخ به سؤالی که در این مورد از وی شده بود فرمود: رسول خدا به وی فرمود: خداوند به کسی که چون تو وی را عبادت کند به فرشتگان فخر می فروشد و بقعههایی که در آنها عبادت میکنند به نفع او شهادت خواهند داد و امام حسن علیه السّلام ادامه می دهد: وی دو طرف صورت خود را به خاک میمالید و به جاهای دور دست می رفت و این کار را در زمین های کم تردد انجام می داد تا آن بقعه در روز قیامت شاهد و گواه او باشد. و هرگاه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را با صورت خاک آلود می دید می فرمود: أبا تراب، فلان کار را انجام ده! و کاری را که می خواست انجام شود به وی میفرمود.
ابوالعلاء همدانی با سند خود از لیث از مجاهد از ابن عباس مرا روایت کرد که علی علیه السّلام خشمگین از خانه بیرون رفت و دستش را زیر سرگذاشت و روی خاک خوابید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به دنبال وی گشت تا اینکه او را در آن حال دید، پس فرمود: برخیز که براستی نام «ابوتراب» برازنده توست. آیا از دست من که میان مهاجرین و انصار عقد اخّوت بستم ولی بین تو و هیچ کدام از آن ها عقد اخّوت نبستم، خوشنود نیستی که منزلتی همچون هارون نزد موسی نزد من داشته باشی؟...
در روایتی دیگر آمده است که وی را بدان سبب «ابوتراب» نامیدند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای علی، اولین کسی که خاک از سرش زدوده می شود تو خواهی بود. و از پیامبرصَلی الله علیهِ و آله نقل است که میفرمود: ما هرگاه بخواهیم علی را مدح گوییم. وی را «ابوتراب» خطاب می کنیم.
وی را به سبب بر سر داشتن مداوم کلاه خُود «أصلَع قریش» مینامیدند. علی علیه السّلام می فرمود: من شمشیر خدا بر سر دشمنانم و رحمت حق نسبت به اولیای خدا.
ابن البیّع در کتاب «اصول الحدیث» و «الخرکوشی» در کتاب «شرف النّبیّ» و شیرویه در «الفردوس» با سندهای خود آورده اند که حسن و حسین در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را «یا أبَه» خطاب میکردند و حسن پدرش را «أباالحسین» و حسین پدر را «أباالحسن» خطاب می کردند. و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله رحلت فرمود پدر را «یاأبانا» خطاب می کردند؛ و در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل است که فرمود: حسن و حسین تا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله زنده بود مرا «پدر» صدا نزدند، و گویند که نام «أباالحسن» از نام حسن علیه السّلام مشتق گشته است.
نطنزی در «الخصائص»: داود بن سلیمان گوید: پیرمردی را سوار بر استری دیدم که مردم احاطهاش کرده بودند. گفتم: این مرد کیست؟ گفتند: شاه عرب، علی بن ابی طالب علیه السّلام است.
صاحب کتاب «الأنوار» گوید: او را در کتاب خدا سیصد نام است اما در اخبار و روایات الله أعلم! أهل آسمان «شمساطیل» و اهل زمین او را «حمحائیل» نامند؛ در لوح «قنسوم»، برقلم «منصوم»، در عرش «معین»، نزد رضوان (مالک بهشت) «أمین»، نزد حورالعین «أصب» و در صحف ابراهیم «حزبیل» نام دارد. در زبان عبرانی «بلقیاطیس» است و در زبان سریانی «شروحیل» در تورات «إیلیا»، در زبور «إریا»، در انجیل «بریا»، در صُحُف «حجرالعین» و در قرآن «علیّ». پیامبر«ناصر»ش میخواند و عرب «ملیّ» و هندوان «کبکر»- «لنکر» هم گفته شده-. رومیان «بطریس»ش نامند و أرامنه «فریق» - «اطفاروس» نیز گفته شده- و مردم صقلاب «فیروق» و ایرانیان «خیر»- فیروز هم گفته می شود- و ترکان «ثبیروعنیر»-«راج» هم گفته شده- خزریانش «برین» خوانند و نبطیان «کریا» و دیلمان «بنی». نزد سیاهان به «حنین» معروف است و نزد حبشیان «بتریک»-«کرقنا» هم گفته شده -، نزد فلاسفه «یوشع»، نزد کاهنان «بویء»، نزد جنیان «حبین»، نزد شیاطین «ویرانگر»، نزد مشرکان «مرگ سرخ»، نزد مؤمنان «ابرسفید»، نزد پدرش «حرب» - «ظهیر» هم نقل شده-، نزد مادرش «حیدره»- «أسد» نیز گفته شده-، نزد مادر رضاعیاش «میمون» و نزد خدا «علیّ» !
متوکّل، خلیفه عباسی از زید بن حارثه بصری مجنون از علی علیه السّلام پرسید، زید گفت: به حسب حروف هجا «علی» از جانب خدا آمر به عدل است و إحسان، شکافنده علوم ادیان، تلاوت کننده سوره های قرآن، پاره کننده حجاب شیطان، جامع احکام قرآن، حاکم میان إنس و جن، تهی از هر دروغ و بهتان، راهنمای آنکه جویای توضیح باشد، ذاکر پروردگارش در نهان و عیان، خدا ترس شب های تار، پیشوای برتر بی نقصان، پوشاننده عورات زنان، شکرگزار نعمت های خدای واحد منّان، شکیبای روزهای شمشیرزنی و نیزه افکنی، شمشیر زننده بر فرق حریفان، حق جوی، پیگیر و امانت دار، درهم شکننده اهل کفر و طغیان، داناترین دانای أهل زمان، درهم شکننده دلاوران به یاری خدا،شکافنده سرها و أبدان، قوی مرد قوی پنجه، کامل برتر بینقصان، ملازم دستورات خداوند رحمان، ازدواج کننده با بهترینِ زنان، آمده نامش در قرآن، سرپرستی کننده پیروانش به ایمان، راهنما به سوی حقِّ حق طلبان و همیشه در دسترس برای جویندگان احسان. - . مناقب آل أبی طالب2 :58-56 -
**[ترجمه]
یف، الطرائف رَوَی الْحُمَیْدِیُّ فِی الْجَمْعِ بَیْنَ الصَّحِیحَیْنِ فِی الْحَدِیثِ الْحَادِی وَ الْعِشْرِینَ مِنَ الْمُتَّفَقِ عَلَیْهِ مِنْ مُسْنَدِ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَی سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ فَقَالَ هَذَا فُلَانٌ أَمِیرُ الْمَدِینَةِ یَذْکُرُ عَلِیّاً علیه السلام عِنْدَ الْمِنْبَرِ قَالَ فَیَقُولُ مَا ذَا قَالَ یَقُولُ لَهُ أَبَا تُرَابٍ
ص: 63
فَضَحِکَ وَ قَالَ مَا سَمَّاهُ بِهِ إِلَّا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ مَا کَانَ لَهُ اسْمٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْهُ فَاسْتَعْظَمْتُ الْحَدِیثَ وَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبَّاسٍ کَیْفَ کَانَ ذَلِکَ قَالَ دَخَلَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی فَاطِمَةَ علیها السلام ثُمَّ خَرَجَ فَاضْطَجَعَ فِی الْمَسْجِدِ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ علیها السلام وَ قَبَّلَ رَأْسَهَا وَ نَحْرَهَا وَ قَالَ لَهَا أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ قَالَتْ فِی الْمَسْجِدِ فَخَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَوَجَدَ رِدَاءَهُ قَدْ سَقَطَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ خُلِطَ (1) التُّرَابُ إِلَی ظَهْرِهِ فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ یَقُولُ اجْلِسْ أَبَا تُرَابٍ مَرَّتَیْنِ (2).
**[ترجمه]الطرائف: حمیدی در کتاب «الجمع بین الصحیحین» در حدیث شماره 21 گوید: از جمله موارد متفّق علیه در مسند سهل بن سعد حدیثی است که میگوید:
مردی نزد سهل بن سعد آمد و گفت: این فلانی أمیر مدینه است که درباره علی علیه السّلام بر منبر سخن میگوید. پرسید: چه میگوید؟ گفت: از وی به «ابوتراب» یاد کرد؟! پس سهل خندید و گفت: این نام را کسی جز پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بر او ننهاده است و هیچ نامی دوست داشتنیتر از این نام نزد رسول خدا نبود. با این توضیح؛ ماجرا در نظرم بزرگ آمده و گفتم: ای أباعباس، ماجرا چگونه بوده است؟ گفت: علی علیه السّلام به خانه نزد فاطمه سلام الله علیها رفت اما بیرون آمده و به مسجد رفت و در آنجا دراز کشید. پشت سر وی پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نزد فاطمه رفته و سر و گلوی او را بوسیده و پرسید: پسرعمویت کجاست؟ گفت: در مسجد! پس رسول خدا به مسجد رفت و در آنجا دید که ردای علی علیه السّلام کنار رفته و پشت وی خاکی شده است. پیامبر
صَلی الله علیهِ و آله شروع کرد به زدودن خاک از پشت علی علیه السّلام و دوبار تکرار فرمود: بنشین ای أبوتراب. - . الطرائف: 20 -
**[ترجمه]
مد، العمدة مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ وَالِدِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ بَحْرٍ عَنْ عِیسَی بْنِ یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَیْثَمٍ الْمُحَارِبِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَیْثَمِ بْنِ زَیْدٍ (3) عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ علیه السلام رَفِیقَیْنِ فِی غَزَاةِ ذِی الْعَشِیرَةِ فَلَمَّا نَزَلَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَأَقَامَ بِهَا رَأَیْنَا نَاساً مِنْ بَنِی مَذْحِجٍ (4) یَعْمَلُونَ فِی عَیْنٍ لَهُمْ فِی نَخْلٍ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا أَبَا الْیَقْظَانِ هَلْ لَکَ أَنْ نَأْتِیَ هَؤُلَاءِ فَنَنْظُرَ (5) کَیْفَ یَعْمَلُونَ فَجِئْنَاهُمْ فَنَظَرْنَا إِلَی عَمَلِهِمْ سَاعَةً ثُمَّ غَشِیَنَا النَّوْمُ فَانْطَلَقْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ فَاضْطَجَعْنَا فِی صَوْرِ النَّخْلِ (6) ثُمَّ جَمَعْنَا (7) مِنَ التُّرَابِ فَنِمْنَا فَوَ اللَّهِ مَا أَهَبَّنَا (8) إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُحَرِّکُنَا بِرِجْلِهِ وَ یَبْرِینَا (9) مِنْ تِلْکَ الدَّقْعَاءِ فَیَوْمَئِذٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام یَا أَبَا تُرَابٍ لِمَا عَلَیْهِ (10) مِنَ التُّرَابِ قَالَ أَ لَا أُحَدِّثُکُمَا (11) بِأَشْقَی النَّاسِ رَجُلَیْنِ؟
ص: 64
قُلْنَا: بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَخُو ثَمُودَ الَّذِی عَقَرَ النَّاقَةَ وَ الَّذِی یَضْرِبُکَ یَا عَلِیُّ عَلَی هَذِهِ -یَعْنِی قَرْنَهُ- حَتَّی تَبُلَّ مِنْهُ هَذِهِ یَعْنِی لِحْیَتَهُ.
وَ مِنَ الْجُزْءِ الْأَوَّلِ مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ (1) عَنْ قُتَیْبَةَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ عَنْ أَبِی حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ مِثْلَ مَا مَرَّ فِی رِوَایَةِ السَّیِّدِ عَنِ الْحُمَیْدِیِّ.
وَ مِنْ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ (2) أَیْضاً فِی الْجُزْءِ الرَّابِعِ مِنَ الْأَجْزَاءِ الثَّمَانِیَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْلَمَةَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ مِثْلَهُ.
-وَ مِنْ صَحِیحِ مُسْلِمٍ (3) فِی ثَالِثِ کُرَّاسٍ مِنَ الْجُزْءِ الرَّابِعِ مِنْ أَجْزَاءٍ سِتَّةٍ عَنْ قُتَیْبَةَ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: کَانَ اسْتُعْمِلَ رَجُلٌ عَلَی الْمَدِینَةِ (4) مِنْ آلِ مَرْوَانَ فَدَعَا سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ وَ أَمَرَهُ (5) أَنْ یَشْتِمَ عَلِیّاً علیه السلام قَالَ فَأَبَی سَهْلٌ فَقَالَ أَمَّا (6) إِذَا أَبَیْتَ فَقُلْ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا تُرَابٍ فَقَالَ سَهْلٌ مَا کَانَ لِعَلِیٍّ علیه السلام اسْمٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَبِی تُرَابٍ وَ إِنْ کَانَ لَیَفْرَحُ إِذَا دُعِیَ بِهَا فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنَا عَنْ فَضِیلَتِهِ لِمَ سُمِّیَ أَبَا تُرَابٍ قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَیْتَ فَاطِمَةَ فَلَمْ یَجِدْ عَلِیّاً فِی الْبَیْتِ فَقَالَ أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ فَقَالَتْ کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ شَیْ ءٌ فَغَاضَبَنِی (7) فَخَرَجَ وَ لَمْ یَقِلْ (8) عِنْدِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِإِنْسَانٍ انْظُرْ أَیْنَ هُوَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ رَاقِدٌ فَجَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ قَدْ سَقَطَ رِدَاؤُهُ عَنْ شِقِّهِ فَأَصَابَهُ تُرَابٌ فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ یَمْسَحُهُ عَنْهُ وَ یَقُولُ قُمْ أَبَا تُرَابٍ (9)-
وَ لَوْ أَنْصَفَتْ فِی حُکْمِهَا أُمُّ مَالِکٍ*** إِذاً لَرَأَتْ تِلْکَ الْمَسَاوِیَ مَحَاسِنَا
.
ص: 65
و من مناقب الفقیه أبی الحسن بن المغازلی روی الخبر الأول الذی من مسند ابن حنبل (1) عن أحمد بن محمد بن عبد الوهاب یرفعه إلی عمار و الثانی الذی رواه من البخاری موافقا لروایة السید عن الحمیدی فإنه رواه عن یحیی بن أبی طالب عن محمد بن الصلت و الثالث الذی رواه من صحیح مسلم فإنه روی عن القاضی أبو یوسف بن رباح یرفعه إلی سهل بن سعد. (2)
أقول: روی ابن الأثیر فی جامع الأصول، عن الصحیحین مثل ما مر بروایة الحمیدی فی تسمیة أبی تراب.
**[ترجمه]العمده: در مسند احمد بن حنبل آمده است: عمّار بن یاسر روایت کرده است که: من و علی در غزوه «ذی العشیرۀ» باهم دوست و همراه بودیم. و چون رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در آنجا فرود آمد، مردمی از بنی مذحج را دیدیم که برسر چشمهای در نخلستانی کار می کنند. علی علیه السّلام به من گفت: ای ابو یقظان، آیا میآیی باهم برویم و کارشان را نظاره کنیم که چگونه کار می کنند؟ پس باهم به نزد آن ها رفته و ساعتی نظارهگر شیوه کار کردنشان بودیم که خوابمان گرفت، از این رو با علی رفتیم و زیر نخلهای کوچک نزدیک بهم دراز کشیدیم. سپس مقداری خاک جمع کردیم و خوابیدیم. به خدا سوگند همچنان خوابمان برده بود تا اینکه متوجه شدیم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله دارد با پای خود ما را تکان می دهد و خاک را از بدنمان می زداید. در آن روز بود که رسول خدا به علی علیه السّلام فرمود: «یا أبا تراب» آن هم به خاطر اینکه بدن ایشان خاک آلود بود. سپس فرمود: می خواهید درباره دونفر که شقی ترین مرد مانند با شما سخن بگویم؟ گفتیم: آری، یا رسول الله! فرمود: اولی آن مرد ثمودی است که ناقه صالح را پی کرد و دومی کسی است که ای علی! بر فرق تو شمشیر می زند و محاسنت را با خون خضاب می کند.
در جلد اول از صحیح بخاری روایتی نظیر روایتی که سیّد از حمیدی نقل کرده، آمده است.
باز هم صحیح بخاری در جلد چهارم از 8 جلد، این روایت را آورده است.
از صحیح مسلم در سومین دفتر از جلد چهارم از جلدهای ششگانه روایت کرده که: مردی از آل مروان بر مدینه حکومت میکرد. وی سهل بن سعد را احضار نموده از وی خواست علی علیه السّلام را دشنام دهد، اما سهل امتناع کرد. حاکم گفت: حال که دشنامنش نمی دهی، أبوتراب را لعن کن! سهل گفت: علی علیه السّلام نامی محبوبتر از أبوتراب نداشت و چون وی را با این نام خطاب میکردند بسیار خرسند میشد. حاکم مدینه گفت: پس ما را از ماجرای نامیدنش به این نام آگاه کن. سهل گفت: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد خانه فاطمه شد، اما علی علیه السّلام را در منزل ندید. لذا به فاطمه فرمود: پسر عمویت کجاست؟ گفت: حرفمان شد و به خشم آمدیم و او از خانه بیرون رفت. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به یکی فرمود: ببین کجا رفته؟ عرض کرد: در مسجد خوابیده است یا رسول الله. پس رسول خدا به مسجد آمد و وی را در حالی یافت که ردایش کنار رفته و نیمی از بدنش خاکی شده است. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله شروع کرد به زدودن خاک از بدن وی در حالی که میفرمود: برخیز اُبا تراب!
پس سهل این بیت را خواند:
-«اگر اُم مالک در قضاوت خود انصاف به خرج میداد، قطعاً این معایب را حسن میدید»
کتاب «مناقب» فقیه ابوالحسن بن المغازلی روایت اول را که مسند احمد بن حنبل از احمد بن محمد بن الوهّاب آورده و سند آن را به عمّار میرساند؛ اما روایت دومی را که بخاری آورده و موافق با روایت سید از حمیدی است، آن را یحیی بن ابی طالب از محمدبن الصلت نقل میکند و روایت سوم را که از صحیح مسلم نقل میکند، آن را از قاضی ابویوسف بن رباح که سند آن را به سهل بن سعد میرساند، روایت میکند. - . العمدة: 14-12 -
مولف: ابن أثیر در کتاب جامع الأصول خود از صحیحین شبیه روایت حمیدی را در باب نامگذاری ابوتراب نقل کرده است .
**[ترجمه]
فی القاموس الصور النخل الصغار أو المجتمع و أصل النخل (3) و قال: الدقعاء التراب (4).
و قال ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة، هو أبو الحسن علی بن أبی طالب و اسمه عبد مناف بن عبد المطلب و اسمه شیبة بن هاشم و اسمه عمرو بن عبد مناف بن قصی و الغالب علیه من الکنیة أبو الحسن و کان ابنه الحسن علیه السلام یدعوه فی حیاة رسول الله صلی الله علیه و آله أبا الحسین و یدعوه الحسین علیه السلام أبا الحسن و یدعوان رسول الله أباهما فلما توفی النبی صلی الله علیه و آله دعواه بأبیهما و کناه رسول الله أبا تراب وجده نائما فی تراب قد سقط عنه رداؤه و أصاب التراب جسده فجاء حتی جلس عند رأسه و أیقظه و جعل یمسح التراب عن ظهره و یقول له اجلس إنما أنت أبو تراب فکانت من أحب کناه صلوات الله علیه إلیه و کان یفرح إذا دعی بها فدعت بنو أمیة خطباءها یسبوه بها علی المنابر و جعلوها نقیصة له و وصمة (5) علیه فکأنما کسوه بها الحلی و الحلل کما قال الحسن البصری.
ص: 66
و کان اسمه الأول الذی سمته به أمه حیدرة باسم أبیها أسد بن هاشم و الحیدرة الأسد فغیر أبوه اسمه و سماه علیا و قیل إن حیدرة اسم کانت قریش تسمیه به و القول الأول أصح یَدُلُّ عَلَیْهِ خَبَرُهُ یَوْمَ بَرَزَ إِلَیْهِ مَرْحَبٌ وَ ارْتَجَزَ عَلَیْهِ فَقَالَ
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی مَرْحَباً
فَأَجَابَهُ
أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ
و تزعم الشیعة أنه خوطب فی حیاة رسول الله صلی الله علیه و آله بأمیر المؤمنین خاطبه بذلک جملة المهاجرین و الأنصار و لم یثبت ذلک فی أخبار المحدثین (1) إلا أنهم قد رووا ما یعطی هذا المعنی و إن لم یکن اللفظ بعینه وَ هُوَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله (2) أَنْتَ یَعْسُوبُ الدِّینِ وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی هَذَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ و الیعسوب ذکر النحل و أمیرها، روی هاتین الروایتین أحمد بن حنبل فی المسند و فی کتابه فضائل الصحابة و رواهما أبو نعیم الحافظ فی حلیة الأولیاء و دعی بعد وفاة رسول الله صلی الله علیه و آله بوصی رسول الله صلی الله علیه و آله لوصایته إلیه بما أراده و أصحابنا لا ینکرون ذلک و لکن یقولون إنها لم تکن وصیته بالخلافة (3) بل بکثیر من المتجددات بعده أفضی بها إلیه (4).
ص: 67
**[ترجمه]در قاموس آمده است: الصور: نخلهای کوچک یا در کنار هم جمع شده، تنه نخل. الدقعاء: خاک. ابن أبی الحدید در شرح نهجالبلاغه گوید: او، ابوالحسن علی بن ابی طالب که نامش عبد مناف بن عبدالمطلب که نامش شیبه بن هاشم که نامش عمرو بن عبد مناف بن قصی است؛ و از جمله کنیههای مشهور او ابوالحسن است و امام حسین علیه السّلام وی را در حیات رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله «ابوالحسن» خطاب میکرد و حسن و حسین علیهما السّلام پیامبر را «پدر» خطاب میکردند. و چون پیامبر رحلت فرمود، علی علیه السّلام را «پدر» خطاب کردند. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله علی را «ابوتراب» کنیه داد چون وی را خفته در خاک دید در حالی که ردایش به کناری رفته و بدن خاکآلود گشته بود؛ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی نزدیک شده و کنار سرش نشسته از خواب بیدارش نمود و شروع کرد به زدودن گردوخاک از بدنش در حالی که میفرمود: برخیز و بنشین که به راستی «ابوتراب» هستی؛ از آن پس این کنیه را که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به وی داده بود، محبوبترین کنیه برای خود میدانست و اگر بدین نام خطاب میشد، خرسند میگردید اما بنیامیّه خطبای خود را فرمان دادند تا وی را با این نام دشنام دهند و این کنیه را برای آن حضرت یک کاستی و یک عیب و ننگ انگاشتند. به قول حسن بصری، وقتی وی را با این نام خطاب میکردند، گویی جامهای از زیور بر تنش میکردند.
نخستین نام آن حضرت که مادرش وی را با آن نام خطاب کرده بود، «حیدره» است که نام پدرش اسد بن هاشم بود. زیرا حیدره به معنی شیر است. اما پدر نامش را تغییر داده و «علی» گذاشت. گفتهاند که «حیدره» نامی بود که قریش آن حضرت را به این نام خطاب میکردند و به نظر میرسد گفته نخست درستتر باشد و دلیل این امر آن است که چون علی علیه السّلام به جنگ مرحب رفت مرحب به عنوان رجزخوانی گفت: «من آنم که مادر مرا مرحب نامید» پس علی علیه السّلام در مقام رجزخوانی فرمود: «من آنم که مادرم مرا حیدره نامیده است». شیعه بر این باور است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در زمان حیات خود وی را «امیرالمومنین» خطاب فرمود و گروهی از مهاجرین و انصار نیز وی را به این نام مینامیدند لیکن این امر توسط اخبار راویان به اثبات نرسیده گرچه روایات دیگری دارند که همین معنا را میرساند هرچند این لفظ را عیناً به کار نبردهاند. در روایت دیگری آمده است که پیامبر اکرم صَلی الله علیهِ و آله فرمود: تو امیر دینی و مال امیر ظالمان و در روایت دیگری آمده است: «هذا یعسوب المومنین و قائد الغرّ المحجَّلین» (این امیر مؤمنان و رهبر سپیدرویان نورانی است). «یعسوب» به زنبور نری گفته می شود که بر دیگر زنبورها فرمان میراند. این دو روایت را احمد بن حنبل در مسند و در کتاب دیگرش «فضائل الصحابه» نقل کرده است؛ ابونعیم الحافظ نیز آنها را در کتاب «حلیة الأولیاء» ذکر نموده است. پس از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وی را «وصیّ رسول الله» خطاب میکردند به خاطر آنکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هر وصیتی که داشت به وی فرموده بود و اصحاب ما منکر این معنا نیستند، اما آن را وصیت کردن به خلافت نمیدانند بلکه بر این باورند که آن حضرت را از اتفاقاتی که در آینده خواهد افتاد آگاه ساخته بود. - . شرح ابن أبی الحدید1: 5 -
**[ترجمه]
أقول: قد مر بعض فضائلهما فی باب أحوال عبد المطلب و باب أحوال عبد الله و آمنة.
**[ترجمه]مولف: برخی از فضایل این بزرگواران در باب احوال عبدالمطلب و باب عبدالله و آمنه از نظر خوانندگان گذشت.
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ رَفَعَهُ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی عَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ وَ هُوَ مُسَجًّی فَقَالَ یَا عَمِّ کَفَّلْتَ یَتِیماً وَ رَبَّیْتَ صَغِیراً وَ نَصَرْتَ کَبِیراً فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً ثُمَّ أَمَرَ عَلِیّاً بِغُسْلِهِ (1).
**[ترجمه]امالی صدوق: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بر عمویش ابوطالب وارد گشت و وی را پیچیده در کفن یافت. پس فرمود: عمو جان، کفالت یتیمی را برعهده گرفتی و صغیری را پروردی و جوانی را نصرت دادی و یاری کردی؛ پس خداوند از جانب من جزای خیرت دهد؛ پس به علی دستور داد وی را غسل دهد. - . امالی شیخ صدوق: 243 -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: الْعَطَّارُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجُرْجَانِیِّ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَوَّلُ جَمَاعَةٍ کَانَتْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یُصَلِّی وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مَعَهُ إِذْ مَرَّ أَبُو طَالِبٍ بِهِ وَ جَعْفَرٌ مَعَهُ قَالَ یَا بُنَیَّ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ فَلَمَّا أَحَسَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَقَدَّمَهُمَا وَ انْصَرَفَ أَبُو طَالِبٍ مَسْرُوراً وَ هُوَ یَقُولُ:
إِنَّ عَلِیّاً وَ جَعْفَراً ثِقَتِی*** عِنْدَ مُلِمِّ الزَّمَانِ وَ الْکُرَبِ
وَ اللَّهِ لَا أَخْذُلُ النَّبِیَّ وَ لَا*** یَخْذُلُهُ مِنْ بَنِیَّ ذُو حَسَبٍ
لَا تَخْذُلَا وَ انْصُرَا ابْنَ عَمِّکُمَا*** أَخِی لِأُمِّی مِنْ بَیْنِهِمْ وَ أَبِی
قَالَ: فَکَانَتْ أَوَّلُ جَمَاعَةٍ جُمِّعَتْ ذَلِکَ الْیَوْمَ (2).
أَقُولُ: رَوَی السَّیِّدُ فِی الطَّرَائِفِ عَنْ أَبِی هِلَالٍ الْعَسْکَرِیِّ مِنْ کِتَابِ الْأَوَائِلِ مِثْلَهُ (3)
ص: 68
**[ترجمه]امالی صدوق: العطّار از پدرش از ابن عیسی از محمد بن عمرجرجانی روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در حالی که علی علیه السّلام به وی اقتدا مینمود مشغول اقامه نخستین نماز جماعت بود که ابوطالب در حالی که جعفر همراهیش میکرد، بر آنان گذشت، پس به جعفر گفت: فرزندم، سمت دیگر پسر عمویت را کامل کن . و چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله متوجه گردید دو نفر به وی اقتدا می کند، جلوتر از آنها ایستاد و ابوطالب در حالی که خوشحال بود و این ابیات را زمزمه میکرد، از آنجا رفت:
-«علی و جعفر مورد اعتماد من هستند، در سختی روزگار و به هنگام غم و اندوه؛
- به خدا سوگند که پیامبر را تنها نخواهم نگذاشت، و از پسرانم آنکه اصل و نسبدار است نیز او را تنها نخواهد گذاشت؛
- پسر عمویتان را تنها نگذارید و یاریش کنید، آنکه برادر تنی من است» راوی گوید: این نخستین نماز جماعتی بود که آن روز اقامه شد. - . امالی شیخ صدوق: 304 -
می گویم: سیّد در «الطرائف» از ابو هلال عسکری به نقل از کتاب «الأوائل» شبیه این روایت را آورده است. - . الطرائف: 87 -
**[ترجمه]
« صل جناح ابن عمک» کأنه بالتخفیف أمرا من تصل أی تمم جناحه فإن أمیر المؤمنین علیه السلام کان أحد جناحیه و به کان یتم الجناحان و یحتمل التشدید أیضا فإن الجناح یکون بمعنی الجانب و الکنف و الناحیة و الأول أبلغ و أظهر.
**[ترجمه]صل جناح بن عمّک ( با تخفیف لام در «صل»): طرف او را پرُکن؛ زیرا امیرالمؤمنین علیه السّلام یکی از دو طرف (بال) رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود و با جعفر، طرف یا بال دیگر او کامل میشد. و احتمال دارد «صَلَّ» بوده باشد، زیرا جناح به معنی طرف و کتف و ناحیه باشد، و برداشت اول روشنتر و صحیحتر است.
**[ترجمه]
ج، الإحتجاج: عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً فِی الرَّحْبَةِ وَ النَّاسُ حَوْلَهُ مُجْتَمِعُونَ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْزَلَکَ اللَّهُ بِهِ وَ أَبُوکَ مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام مَهْ (1) فَضَّ اللَّهُ فَاکَ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ شَفَعَ أَبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِیهِمْ أَبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ وَ ابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ نُورَ أَبِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُطْفِئُ أَنْوَارَ الْخَلَائِقِ (2) إِلَّا خَمْسَةَ أَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ نُورِی وَ نُورَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (3) وَ نُورَ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا الَّذِی (4) خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَی قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ (5).
ما، الأمالی للشیخ الطوسی: الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الْهَمَدَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ (6)
**[ترجمه]الاحتجاج: از امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت شده است که روزی امیرالمؤمنین علیه السّلام در فضایی باز نشسته بودند و مردم در اطراف ایشان گرد آمده بودند که مردی از آن میان برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین شما هم اکنون دارای چنین مقام و منزلتی هستید ولی پدرت در آتش شکنجه میشود؟! امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ساکت شو! خدا دهانت را خُرد کند! قسم به آنکه محمّد را به حق مبعوث فرمود اگر پدرم تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند، قطعاً خداوند شفاعت وی را میپذیرد. پدرم در جهنم در حال شکنجه شدن باشد و پسرش قسمت کننده بهشت و دوزخ؟ قسم به آن که محمد را به حق به پیامبری مبعوث فرمود، نور پدرم در روز قیامت نور تمام خلایق را خاموش خواهد کرد، جز پنج نور : نور محمد صَلی الله علیهِ و سلَّم، نور من، نور حسن و حسین و نور نه تن از فرزندان حسین، زیرا نور پدرم از نور ماست که خداوند متعال آن را دوهزار سال پیش از خلقت آدم آفریده است. - . الاحتجاج: 122 -
امالی طوسی: شبیه این روایت را از آن حضرت نقل کرده است. - . امالی شیخ طوسی: 192 -
**[ترجمه]
فی روایة الشیخ بعد قوله و نوری و نور فاطمة.
و علی هذا فالخمسة إما مبنی إلی اتحاد نوری محمد و علی صلوات الله علیهما أو اتحاد نوری الحسنین علیهما السلام بقرینة عدم توسط النور فی البین و یحتمل أن یکون قوله و نور تسعة معطوفا علی
ص: 69
الخمسة (1).
**[ترجمه]در روایت امالی شیخ پس از آوردن لفظ «نور من»، «و نور فاطمه» را هم آورده است و بنابراین نقل پنج نور بودن یا مبنیّ بر یکی بودن نور محمد و علی علیهما السلام است یا یکی بودن دو نور حسن و حسین علیهما السلام. با توجه به این قرینه که لفظ «نور» میان نام آن دو مذکور نیفتاده است و امکان دارد که «نور 9 تن» معطوف بر «5 تن» باشد .
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق ابْنُ مَسْرُورٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ذَاتَ یَوْمٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بَاکِیاً وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَهْ (2) یَا عَلِیُّ فَقَالَ عَلِیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ قَالَ فَبَکَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ أُمَّکَ یَا عَلِیُّ أَمَا إِنَّهَا إِنْ کَانَتْ لَکَ أُمّاً فَقَدْ کَانَتْ لِی أُمّاً خُذْ عِمَامَتِی هَذِهِ وَ خُذْ ثَوْبَیَّ هَذَیْنِ فَکَفِّنْهَا فِیهِمَا وَ مُرِ النِّسَاءَ فَلْیُحْسِنَّ غُسْلَهَا وَ لَا تُخْرِجْهَا حَتَّی أَجِی ءَ فَإِلَیَّ أَمْرُهَا قَالَ وَ أَقْبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أُخْرِجَتْ فَاطِمَةُ أُمُّ عَلِیٍّ علیها السلام فَصَلَّی عَلَیْهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله صَلَاةً لَمْ یُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْکَ الصَّلَاةِ ثُمَّ کَبَّرَ عَلَیْهَا أَرْبَعِینَ تَکْبِیرَةً ثُمَّ دَخَلَ إِلَی الْقَبْرِ فَتَمَدَّدَ فِیهِ فَلَمْ یُسْمَعْ لَهُ أَنِینٌ وَ لَا حَرَکَةٌ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ ادْخُلْ یَا حَسَنُ ادْخُلْ فَدَخَلَا الْقَبْرَ فَلَمَّا فَرَغَ مِمَّا احْتَاجَ إِلَیْهِ قَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ اخْرُجْ یَا حَسَنُ اخْرُجْ فَخَرَجَا ثُمَّ زَحَفَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتَّی صَارَ عِنْدَ رَأْسِهَا ثُمَّ قَالَ یَا فَاطِمَةُ أَنَا مُحَمَّدٌ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ فَإِنْ أَتَاکِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَسَأَلَاکِ مَنْ رَبُّکِ فَقُولِی اللَّهُ رَبِّی وَ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَ الْإِسْلَامُ دِینِی وَ الْقُرْآنُ کِتَابِی وَ ابْنِی إِمَامِی وَ وَلِیِّی ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ثَبِّتْ فَاطِمَةَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ ثُمَّ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهَا وَ حَثَا عَلَیْهَا حَثَیَاتٍ (3) ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ الْیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَی فَنَفَضَهُمَا ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَقَدْ سَمِعَتْ فَاطِمَةُ تَصْفِیقَ یَمِینِی عَلَی شِمَالِی فَقَامَ إِلَیْهِ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ فَقَالَ فَدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ صَلَّیْتَ عَلَیْهَا صَلَاةً
ص: 70
لَمْ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْکَ الصَّلَاةِ فَقَالَ یَا أَبَا الْیَقْظَانِ وَ أَهْلُ ذَلِکَ هِیَ مِنِّی لَقَدْ کَانَ لَهَا (1) مِنْ أَبِی طَالِبٍ وَلَدٌ کَثِیرٌ وَ لَقَدْ کَانَ خَیْرُهُمْ کَثِیراً وَ کَانَ خَیْرُنَا قَلِیلًا فَکَانَتْ تُشْبِعُنِی وَ تُجِیعُهُمْ وَ تَکْسُونِی وَ تُعْرِیهِمْ وَ تُدَهِّنُنِی وَ تُشَعِّثُهُمْ قَالَ فَلِمَ کَبَّرْتَ عَلَیْهَا أَرْبَعِینَ تَکْبِیرَةً یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ یَا عَمَّارُ الْتَفَتُّ عَنْ یَمِینِی فَنَظَرْتُ إِلَی أَرْبَعِینَ صَفّاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَکَبَّرْتُ لِکُلِّ صَفٍّ تَکْبِیرَةً قَالَ فَتَمَدُّدُکَ فِی الْقَبْرِ وَ لَمْ یُسْمَعْ لَکَ أَنِینٌ وَ لَا حَرَکَةٌ قَالَ إِنَّ النَّاسَ یُحْشَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عُرَاةً وَ لَمْ أَزَلْ أَطْلُبُ إِلَی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَبْعَثَهَا سَتِیرَةً وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ مَا خَرَجْتُ مِنْ قَبْرِهَا حَتَّی رَأَیْتُ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ یَدَیْهَا وَ مِصْبَاحَیْنِ مِنْ نُورٍ عِنْدَ رِجْلَیْهَا وَ مَلَکَیْهَا الْمُوَکَّلَیْنِ بِقَبْرِهَا یَسْتَغْفِرَانِ لَهَا إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ (2).
ضه، روضة الواعظین عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مِثْلَهُ.
قَالَ وَ رُوِیَ فِی خَبَرٍ آخَرَ طَوِیلٍ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ یَا عَمَّارُ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ قَدْ مَلَأَتِ الْأُفُقَ وَ فُتِحَ لَهَا بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ مُهِّدَ لَهَا مِهَادٌ مِنْ مِهَادِ الْجَنَّةِ وَ بُعِثَ إِلَیْهَا بِرَیْحَانٍ مِنْ رَیَاحِینِ الْجَنَّةِ فَهِیَ فِی رَوْحٍ وَ رَیْحَانٍ وَ جَنَّةٍ وَ نَعِیمٍ وَ قَبْرُهَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ (3).
**[ترجمه]امالی صدوق: از عبدالله بن عباس روایت است که: روزی علی بن ابی طالب علیه السّلام گریان نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمد در حالی که میگفت: «إنا لله و إنا إالیه راجعون». رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: چه شده یا علی؟ علی علیه السّلام گفت: یا رسول الله، مادرم فاطمه بنت أسد درگذشت: راوی گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز گریست و سپس فرمود: علی، خدا مادرت را رحمت کند. او اگر برای تو مادر بود، برای من هم مادر بوده است، این عمامه و این دو پیراهن مرا ببر و او را با آنها کفن کن و به زنان سفارش کن به خوبی وی را غسل دهند و جنازه را در خانه نگاهدار تا من بیایم و بقیه کارها را برعهده گیرم.
راوی گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله ساعتی بعد آمد و فاطمه مادر علی را از خانه بیرون آوردند و آن حضرت بر وی چنان نمازی خواند که تا آن زمان برکسی خوانده نشده بود. سپس چهل تکبیر بر وی گفت آنگاه شخصاً وارد قبر شده، در آن دراز کشید بیآنکه حرکت یا صدایی از او سرزند. سپس فرمود: علی، حسن، وارد قبر شوید. پس آن دو وارد قبر شدند و چون کارهایی که فرمود انجام دادند. از آنها خواست از قبر خارج شوند و چون بیرون رفتند، پیامبر خود را بالای سر وی رسانده و گفت: یا فاطمه، من محمد سرور فرزندان آدم هستم و بدین نمی بالم، پس اگر نکیر ومنکر نزد تو آمدند و از پروردگارت پرسیدند، بگو: خدا پروردگار من است و پیامبرم محمد است و اسلام دین من است و قرآن کتاب من و پسرم إمام و ولیّ من. سپس فرمود: خدایا فاطمه را برقول حق استوار بدار. سپس از گور بیرون آمده و چند مشت خاک در قبر وی پاشید. آنگاه دست راست خود را بر دست چپ زد، آن را تکانده سپس فرمود: قسم به آنکه جان محمد در دست اوست، فاطمه صدای زدن دست راستم را بر دست چپ شنید.
پس عمّار یاسر عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، نمازی بر وی خواندی که پیش از این برکسی نخوانده بودید؟! فرمود: ای أبا یقظان، او سزاوار این کار بود چون با من چنین رفتار میکرد. او را از ابوطالب فرزندان بسیار بود و خیر بسیار داشتند ولی دارایی ما اندک بود. او بچههای خود را گرسنه نگاه میداشت و مرا سیر میکرد، آنها برهنه بودند و مرا جامه میپوشاند آنها ژولیده موی بودند ولی مرا روغن میمالید. عرض کرد: چرا بر وی چهل تکبیر گفتی؟ فرمود: آری عمّار! به راست نگاه کردم دیدم چهل ردیف از فرشتگان صف کشیدهاند از این رو برای هر صف یک تکبیر گفتم. عرض کرد چرا در گور او ساکت و بیحرکت دراز کشیدی؟ فرمود: مردم در روز قیامت برهنه برانگیخته میشوند، از این رو من در آن حال از خداوند طلب کردم که در آن روز وی را پوشیده برانگیزد، و قسم به آن که جان محمد در دست اوست از قبر او برنخاستم مگر زمانی که دیدم دو چراغ از نور بالای سر و دو چراغ از نور در کنار دستان و دو چراغ از نور در کنار پاهای وی پرتو افشانی میکنند و دو فرشته موکّل بر وی در قبر او حضور دارند و مشغول استغفار برای وی هستند تا روز قیامت فرا رسد. - . امالی صدوق: 190-189 -
روضة الواعظین: ابن عباس نظیر این روایت را نقل کرده است. در حدیث دیگری آمده است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عمّار، فرشتگان تمام آسمان را پر کردهاند و دری از بهشت برای وی با شد و گلی از گلهای بهشت را برای وی فرستادهاند و او اکنون در آرامش غرق گل و ریاحین است و در بهشت پر از نعمت، و قبر او باغی است از باغهای بهشت. - . روضة الواعظین: 123 -
**[ترجمه]
الزحف العدو (4) و الأشعث المغبر الرأس.
**[ترجمه]الزَّحف: دویدن. الأشعث: ژولیده موی
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ (5) عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ أَبُو طَالِبٍ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا ابْنَ أَخِ اللَّهُ أَرْسَلَکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَرِنِی آیَةً قَالَ ادْعُ لِی تِلْکَ الشَّجَرَةَ فَدَعَاهَا فَأَقْبَلَتْ حَتَّی سَجَدَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ انْصَرَفَتْ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ
ص: 71
أَشْهَدُ أَنَّکَ صَادِقٌ یَا عَلِیُّ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ (1).
قب، المناقب لابن شهرآشوب ابْنُ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِیهِ مِثْلَهُ (2).
**[ترجمه]امالی صدوق: ابوطالب به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: ای برادرزاده، خداوند تو را فرستاده است؟ فرمود: آری! گفت: نشانهای به من بنمایان! فرمود: آن درخت را بگو نزد من بیاید. پس ابوطالب آن درخت را فراخواند و درخت به نزدیک رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آمده و به سجده افتاد و سپس برگشت. پس ابوطالب گفت: گواهی میدهم که تو راستگویی؛ ای علی، پشتیبان پسر عمویت باش! مناقب ابن شهر آشوب: ابن عباس از پدرش نظیر این حدیث را روایت کرده است. - .مناقب آل أبی طالب1: 88 -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّیلٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ الثُّمَالِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنْ أَبِی طَالِبٍ هَلْ کَانَ مُسْلِماً فَقَالَ (3) وَ کَیْفَ لَمْ یَکُنْ مُسْلِماً وَ هُوَ الْقَائِلُ:
وَ قَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُکَذَّبٌ*** لَدَیْنَا وَ لَا یَعْبَأُ بِقَوْلِ الْأَبَاطِلِ
إِنَّ أَبَا طَالِبٍ کَانَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ أَصْحَابِ الْکَهْفِ حِینَ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ (4).
أقول: رواه السید فخار بن معد الموسوی عن شاذان بن جبرئیل بإسناده إلی ابن الولید (5)
**[ترجمه]امالی صدوق: مردی از عبدالله بن عباس پرسید: ای عموزاده رسول خدا، آیا ابوطاالب مسلمان بود گفت: چگونه مسلمان نبوده است و گفته است:
- «و به تحقیق دانستند که فرزند ما نزد ما دروغگو نیست و توجهی نیز به سخنان باطل نمیکند»
مَثَل ابوطالب مَثَل اصحاب کهف بود و آنگاه که ایمانشان را پنهان ساخته تظاهر به شرک میکردند. پس خدا دو بار به آنان اجر داد . - .امالی صدوق:366 -
مولف: این حدیث را فخّار بن معدّ موسوی از شاذان بن جبرئیل با سند خود از ابن الولید نیز نقل کرده است. - . الحجة علی الذاهب الی تکفیر أبی طالب:94 -
**[ترجمه]
لی، الأمالی للصدوق: الطَّالَقَانِیُّ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: مَثَلُ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ أَهْلِ الْکَهْفِ حِینَ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ (6).
کا، الکافی عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ (7).
ص: 72
**[ترجمه]امالی صدوق: امام جعفرصادق علیه السّلام فرمود: مَثَل ابوطالب به مَثَل اصحاب کهف میماند آنگاه که ایمانشان را پنهان و تظاهر به شرک کردند پس خداوند ایشان را دوبار پاداش عطا فرمود. - . امالی صدوق: 366 -
کافی: ابن سالم از آن حضرت مانند این حدیث روایت کرده است. - . اصول کافی 1 : 448 -
**[ترجمه]
کا، الکافی: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أُمَیَّةَ بْنِ عَلِیٍّ الْقَیْسِیِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ أَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ مَحْجُوجاً بِأَبِی طَالِبٍ؟ فَقَالَ علیه السلام لَا وَ لَکِنْ (1) کَانَ مُسْتَوْدَعاً لِلْوَصَایَا فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ صلی الله علیه و آله قَالَ قُلْتُ فَدَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصَایَا عَلَی أَنَّهُ مَحْجُوجٌ بِهِ فَقَالَ لَوْ کَانَ مَحْجُوجاً بِهِ مَا دَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصِیَّةَ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا کَانَ حَالُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ أَقَرَّ بِالنَّبِیِّ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ إِلَیْهِ الْوَصَایَا وَ مَاتَ مِنْ یَوْمِهِ (2).
**[ترجمه]کافی: از دُرست بن أبی منصور روایت است که از ابوالحسن اول امام موسی کاظم علیه السّلام پرسید: آیا رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله محجوج - توضیح این کلمه در بند بعدی خواهد آمد - به ابوطالب بود؟ فرمود: خیر، ابوطالب حامل و نگهدار وصایای انبیاء الهی بود و او آنها را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله منتقل کرد. پرسیدم: آیا علیرغم اینکه رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله محجوج به ابو طالب بود، ابوطالب وصایا را به او منتقل کرد؟ فرمود: اگر ابوطالب حجت و امام رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود که ابوطالب وصایا را به او منتقل نمیکرد! گوید: پرسیدم: فرجام ابوطالب چه بود؟ فرمود به نبّوت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و آنچه آورده بود اقرار نمود و وصیّتها را به وی سپرد و همان روز هم از دنیا رفت. - . اصول کافی 1: 445 -
**[ترجمه]
أی هل کان أبو طالب حجة علی رسول الله إماما له فأجاب علیه السلام بنفی ذلک معللا بأنه کان مستودعا للوصایا دفعها إلیه لا علی أنه أوصی إلیه و جعله خلیفة له
ص: 73
لیکون حجة علیه بل کما یوصل المستودع الودیعة إلی صاحبها فلم یفهم السائل ذلک و أعاد السؤال و قال دفع الوصایا مستلزم لکونه حجة علیه؟ فأجاب علیه السلام بأنه دفع إلیه الوصایا علی وجه المذکور و هذا لا یستلزم کونه حجة بل ینافیه (1).
و قوله علیه السلام: «مات من یومه» أی یوم الدفع لا یوم الإقرار و یحتمل تعلقه بهما و یکون المراد الإقرار الظاهر الذی اطلع علیه غیره صلی الله علیه و آله هذا أظهر الوجوه عندی فی حل الخبر و یحتمل وجوها أخر:
منها أن یکون المعنی: هل کان الرسول محجوجا مغلوبا فی الحجة بسبب أبی طالب حیث قصر فی هدایته إلی الإیمان و لم یؤمن فقال علیه السلام لیس الأمر کذلک لأنه کان قد آمن و أقر و کیف لا یکون کذلک و الحال أن أبا طالب کان من الأوصیاء و کان أمینا علی وصایا الأنبیاء و حاملا لها إلیه صلی الله علیه و آله فقال السائل هذا موجب لزیادة الحجة علیهما (2) حیث علم نبوته بذلک و لم یقر فأجاب علیه السلام بأنه لو لم یکن مقرا لم یدفع الوصایا إلیه.
و منها أن المعنی لو کان محجوجا به و تابعا له لم یدفع الوصیة إلیه بل کان ینبغی أن تکون عند أبی طالب فالوصایا التی ذکرت بعد غیر الوصیة الأولی و اختلاف التعبیر یدل علیه فدفع الوصیة کان سابقا علی دفع الوصایا و إظهار الإقرار و إن دفعها کان فی غیر وقت ما یدفع الحجة إلی المحجوج بأن کان متقدما علیه أو أنه بعد دفعها اتفق موته و الحجة یدفع إلی المحجوج عند العلم بموته أو دفع بقیة الوصایا فأکمل الدفع یوم موته.
**[ترجمه]یعنی، آیا ابوطالب حجّت و پیشوای رسول خدا بوده است؟ پس آن حضرت علیه السّلام پاسخ منفی داده و استدلال نمود که وی حامل وصایای انبیاء بوده است و این وصایا را به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله داده است نه به عنوان اینکه خود چیزی به وی وصیت نموده و او را خلیفه خویش کرده است باشد تا حجّت او شمرده شود. بلکه وظیفه ابوطالب منحصراً رساندن امانت به دست صاحب آن بوده است. اما سؤال کننده این معنا را در نیافته لذا دوباره پرسش خود را تکرار کرده و گفت: از این جهت وصایا را به وی تحویل داده که حجّت بر او بوده است. امام پاسخ فرمود: خیر، وصایا را به همان وجهی که گفتم به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله تحویل داد و صرف تحویل وصایا به آن حضرت دلیل بر آن نیست که ابوطالب حجّت بر وی بوده است بلکه با آن منافات دارد.
مقصود از «مات من یومه» روز دفع وصایاست نه روز اقرار به نبوت. و احتمال دارد که به هر دوی آنها تعلّق داشته باشد که در این صورت مقصود اقرار ظاهر است که کس دیگری غیر از حضرت رسول هم بر آن آگاهی یافته است. به نظر من این بهترین برداشت برای تفسیر روایت است گرچه برداشتهای دیگری از آن نیز محتمل است و از جمله: منظور این باشد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به سبب ابوطالب مغلوب به حجّت شده باشد زیرا نتوانسته بوده که وی را به سوی إیمان هدایت کند و ابوطالب إیمان نیاورد؟! آن حضرت علیه السّلام فرمود: وضع بدینگونه نیست چون ابوطالب إیمان آورده و إقرار به نبوت وی کرده بود و چگونه چنین نباشد در حالی که ابوطالب از اوصیا بوده و امین بر وصایای پیامبران بوده و حامل این وصایا برای پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بوده است؟! سؤال کننده گفت: این خود دلیل بر فزونی حجّت وی بر آن دو است. - . یعنی علی ع و رسول خدا ص -
زیرا از نبوتش اطلاع داشت لیکن بدان إقرار نکرد. فرمود: اگر به نبوت وی اقرار نداشت، وصایا را تحویل او نمیداد .
معنای دیگر اینکه: اگر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله محجوج و تابع ابوطالب بود، وصایا را به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله تحویل نمیداد بلکه آنها را نزد خود نگاه میداشت. زیرا وصایا مذکور غیر از وصیت نخست است و اختلاف تعبیر دالّ بر آن است. لذا دادن وصیت مسبوق به دادن وصایا و آشکار کردن إقرار بوده است، و دفع آن در زمانی اتفاق نیفتاده که حجّت وصایا را تحویل محجوج دهد به خاطر اینکه مقدّم بر وی بوده است یا اینکه پس از دفع آنها به پیامبر، بلافاصله وفات یافته باشد، و حجّت پس از آگاهی از زمان مرگش وصایا را به محجوج تسلیم میکند؛ یا اینکه بقیه وصایا را در روز وفاتش به وی تسلیم کرده باشد.
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع ل، الخصال: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ (3)
ص: 74
بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ جَدِّهِ یَحْیَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ الْمَقْدِسِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ رُسْتُمَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ السَّکُونِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِعَقِیلٍ إِنِّی لَأُحِبُّکَ یَا عَقِیلُ حُبَّیْنِ حُبّاً لَکَ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِی طَالِبٍ لَکَ (1).
**[ترجمه]علل الشرائع الخصال: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیوسته به عقیل میفرمود: ای عقیل، من تو را دوبار دوست میدارم: یکی به خاطر خودت و دیگری به خاطر اینکه ابوطالب تو را دوست میدارد. - . علل الشرائع: 56 و الخصال1: 38 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی قَدْ مَرَّ فِی خَبَرِ الِاسْتِسْقَاءِ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا دَعَا فَاسْتُجِیبَ لَهُ ضَحِکَ وَ قَالَ لِلَّهِ دَرُّ أَبِی طَالِبٍ لَوْ کَانَ حَیّاً لَقَرَّتْ عَیْنَاهُ مَنْ یُنْشِدُنَا قَوْلَهُ؟ فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ عَسَی أَرَدْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ:
وَ مَا حَمَلَتْ مِنْ نَاقَةٍ فَوْقَ ظَهْرِهَا*** أَبَرَّ وَ أَوْفَی ذِمَّةً مِنْ مُحَمَّدٍ-
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَیْسَ هَذَا مِنْ قَوْلِ أَبِی طَالِبٍ هَذَا مِنْ قَوْلِ حَسَّانِ بْنِ ثَابِتٍ (2) فَقَامَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقَالَ کَأَنَّکَ أَرَدْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ:
وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ*** رَبِیعُ الْیَتَامَی عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ
تَلُوذُ بِهِ الْهُلَّاکُ مِنْ آلِ هَاشِمٍ*** فَهُمْ عِنْدَهُ فِی نِعْمَةٍ وَ فَوَاضِلِ
کَذَبْتُمْ وَ بَیْتِ اللَّهِ یُبْزَی مُحَمَّدٌ*** وَ لَمَّا نُمَاصِعْ دُونَهُ وَ نُقَاتِلُ
وَ نُسْلِمُهُ حَتَّی نُصْرَعَ حَوْلَهُ*** وَ نَذْهَلَ عَنْ أَبْنَائِنَا وَ الْحَلَائِلِ
(3).
**[ترجمه]امالی طوسی: پیش از این در مسأله استسقاء گفته شد که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله چون دعا کرد و استجابت شد، خندید و فرمود خدا ابوطالب را خیر عطا فرماید، اگر زنده بود (و این استجابت دعا را میدید) موجب روشنی چشم او میگردید. اکنون چه کسی شعر وی را درباره ما میخواند؟ پس عمر بن خطاب برخاست و عرض کرد شاید: منظورتان شعری است که با این بیت شروع میشود:
هیچ شتر مادهای، شخصی نیکوکارتر و امانتدارتر از محمد را بر پشت خود سوار نکرده است.
فرمود: این بیت از اشعار ابوطالب نیست، از حسّان بن ثابت است. پس علی علیه السّلام برخاست و گفت: به گمانم منظور رسول خدا ابیات زیر باشد :
- «پسر ما سفید رخساری است که به آبروی او از ابر آب خواسته میشود، بهار یتیمان و پناه بیوه زنان/ فقرای بنیهاشم به وی پناه میبرند، و آنان نزد او از نعمت و سخاوت برخوردار میشوند/ به خانه خدا سوگند که محمد پیروز میشود مادامی که ما از او دفاع میکنیم و میجنگیم/ تا ما زندهایم آسیبی به او نمیرسد و به همین خاطر از زن و فرزندانمان دور میمانیم.» - . أمالی شیخ صدوق: 46 -
**[ترجمه]
الهلاک الفقراء جمع الهالک و قال الجزری فی قصیدة أبی طالب یعاتب قریشا فی أمر النبی صلی الله علیه و آله
کذبتم و بیت الله یبزی محمد*** و لمّا نطاعن دونه و نناضل
یبزی أی یقهر و یغلب أراد: لا یبزی فحذف لا من جواب القسم و هی مرادة
ص: 75
أی لا یقهر و لم نقاتل عنه و ندافع (1) و قال المماصعة المجادلة و المضاربة (2).
**[ترجمه]الهلّاک: فقرا، جمع «هالک» است . جزری گوید: ابوطالب در قصیدهای که در آن قریش را به خاطر دشمنی با پیامبر ملامت میکند گفته است:
«کذبتم و بیت الله یبزی محمد و لمّا نطاعن دونه و نناضل»
یبزی: مغلوب می شود؛ مقصود او این بوده است که او مغلوب نمیشود. پس لا را که مقصود بوده از جواب قسم حذف کرده است. یعنی تا ما در کنار او میجنگیم و از او دفاع میکنیم مغلوب نمیشود. - . النهایۀ 1: 78 -
و گفت: المماصعۀ: مجادله و زد و خورد. - . النهایۀ 4: 97 -
**[ترجمه]
ما، الأمالی للشیخ الطوسی: أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْبَدٍ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ بَعْضِ أَهْلِهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَّهُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ قَالَ لَهُ نَبِیُّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَمِّ قُلْ کَلِمَةً وَاحِدَةً أَشْفَعْ لَکَ بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ« لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» فَقَالَ لَوْ لَا أَنْ یَکُونَ عَلَیْکَ وَ عَلَی بَنِی أَبِیکَ غَضَاضَةٌ لَأَقْرَرْتُ عَیْنَیْکَ (3) وَ لَوْ سَأَلْتَنِی هَذِهِ فِی الْحَیَاةِ لَفَعَلْتُ قَالَ وَ عِنْدَهُ جَمِیلَةُ بِنْتُ حَرْبٍ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ وَ هِیَ تَقُولُ لَهُ یَا أَبَا طَالِبٍ مِتَّ عَلَی دِینِ الْأَشْیَاخِ قَالَ فَلَمَّا خَفَتَ صَوْتُهُ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهُ شَیْ ءٌ قَالَ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ قَالَ الْعَبَّاسُ (4) وَ أَصْغَیْتُ إِلَیْهِ فَقَالَ قَوْلًا خَفِیفاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَالَ الْعَبَّاسُ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یَا ابْنَ أَخِی قَدْ وَ اللَّهِ قَالَ الَّذِی سَأَلْتَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ أَسْمَعْهُ (5).
**[ترجمه]امالی طوسی: عباس بن عبدالمطلّب روایت کرده است که: چون ابوطالب را وفات در رسید، رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: یا عمّ! کلمهای بگو که روز قیامت بتوانم شفاعت تو را بکنم و آن «لا إله اِلّا الله» است. ابوطالب گفت: اگر با این کار مذلّتی متوجه تو و خاندانت نمیشد، بیشک خواستهات را برآورده میساختم، و اگر این را پیش از این و در زمان حیاتم از من خواسته بودی، انجام میدادم. راوی گوید: و جمیله دختر حرب که مقلب به «حمّالۀ الحطب» بود، در آنجا حضور داشت و به ابوطالب میگفت ای ابوطالب، برکیش پدران بمیر! راوی ادامه میدهد: و چون صدای ابوطالب به شدت کاستی گرفت و چیزی از آن باقی نماند، لبهای خود را تکان داد. عباس گوید: به سخنان وی گوش دادم، دریافتم با صدای خفیف میگوید: «لا أله إلّا الله». پس عباس رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نموده و عرض کرد: برادرزاده، به خدا سوگند خواسته شما را برآورده ساخت. رسول خدا صَلی الله علیه و آله فرمود: آن را نشنیدم!
**[ترجمه]
الغضاضة -بالفتح- الذلة و المنقصة. أقول: لعل المنقصة من أجل أنه یقال کان فی تمام عمره علی الباطل و لما کان عند الموت رجع عنه و لعله علی تقدیر صحة الخبر إنما کلفه رسول الله صلی الله علیه و آله إظهار الإسلام مع علمه بتحققه لیعلم القوم أنه مسلم و امتناعه من ذلک کان خوفا من أن یعیش بعد ذلک و لا یمکنه نصره و إعانته فلما أیس من ذلک أظهر الإیمان.
**[ترجمه]الغضاضۀ - با فتح غین- ذلت و کاستی. مولف: شاید نقص و کاستی بدان سبب باشد که گفته میشود: وی تمام عمر بر باطل بوده و چون مرگش فرا رسید، از آن عدول کرد و برگشت؟! و شاید به فرض درستی روایت، این رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بود که وی را مکلّف به آشکار کردن اسلام خود نمود علی رغم اینکه میدانست وی از قبل إیمان آورده است تا مردم بدانند او یک مسلمان است. عدم اجابت ابوطالب دستور پیامبر بدان سبب بوده که وی بیم آن داشت زنده بماند و دیگر نتواند پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را یاری کند و چون از زنده ماندن ناامید گشت، إیمان خود را اظهار نمود.
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَلَوِیُّ عَنْ جَدِّهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَفَنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ -وَ کَانَتْ مُهَاجِرَةً مُبَایِعَةً- بِالرَّوْحَاءِ مُقَابِلَ حَمَّامِ أَبِی قُطَیْعَةَ قَالَ وَ کَفَّنَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی قَمِیصِهِ وَ نَزَلَ فِی قَبْرِهَا وَ تَمَرَّغَ فِی لَحْدِهَا فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ أَبِی (6) هَلَکَ
ص: 76
وَ أَنَا صَغِیرٌ فَأَخَذَتْنِی هِیَ وَ زَوْجُهَا فَکَانَا یُوَسِّعَانِ عَلَیَّ وَ یُؤْثِرَانِّی عَلَی أَوْلَادِهِمَا فَأَحْبَبْتُ أَنْ یُوَسِّعَ اللَّهُ عَلَیْهَا قَبْرَهَا (1).
**[ترجمه]علل الشرائع: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فاطمه بنت أسد را که- از زنان مهاجری بود که با پیامبر صَلی الله علیهِ و آله بیعت کرده بود- در «الرّوحاء» مقابل حمّام أبی قطیفه به خاک سپرد. راوی گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیراهن خود را کفن او ساخته، وارد قبرش گردید و در لحد غلتید. و چون علت این کار را از او جویا شدند، فرمود: من کودک بودم که پدرم درگذشت- این بانو و همسرش مرا نزد خود بردند و در حق من لطف بسیار کرده و ایثار مینمودند و بر فرزندان خودشان مقدّم میداشتند، از این رو خواستم خداوند قبر او را برایش فراخ گرداند. - . علل الشرائع: 160 -
**[ترجمه]
ع، علل الشرائع: الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ عَنْ جَدِّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أَوْصَتْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَبِلَ وَصِیَّتَهَا فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أَرَدْتُ أَنْ أُعْتِقَ جَارِیَتِی هَذِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا قَدَّمْتِ مِنْ خَیْرٍ فَسَتَجِدِینَهُ فَلَمَّا مَاتَتْ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهَا نَزَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَمِیصَهُ وَ قَالَ کَفِّنُوهَا فِیهِ وَ اضْطَجَعَ فِی لَحْدِهَا فَقَالَ أَمَّا قَمِیصِی فَأَمَانٌ لَهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَمَّا اضْطِجَاعِی فِی قَبْرِهَا فَلِیُوَسِّعَ اللَّهُ عَلَیْهَا (2).
**[ترجمه]علل الشرائع: امام صادق علیه السّلام میفرماید: فاطمه بنت أسد بن هاشم نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وصیّت کرد و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پذیرفت که وصیت او را به جای آورد. وی گفت: یا رسولالله، من میخواستم این کنیز خود را آزاد کنم. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هرکار خیری که انجام دهید آن را نزد خداوند مییابید. و چون درگذشت رضوان الله علیها-، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پیراهن خود را در آورده و فرمود: او را با این جامه کفن کنید، و خود در قبر وی دراز کشید و فرمود: اما پیراهنم در روز قیامت برای او أمان به همراه میآورد و خوابیدنم در گور برای آن است که خدا قبر بر وی فراخ گرداند. - . علل الشرائع: 160 -
**[ترجمه]
مع، معانی الأخبار ابْنُ مُوسَی عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْفَارِسِیِّ عَنْ أَبِی حَنِیفَةَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ رَحِمَهَا اللَّهُ جَاءَتْ إِلَی أَبِی طَالِبٍ رَحِمَهُ اللَّهُ تُبَشِّرُهُ (3) بِمَوْلِدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهَا أَبُو طَالِبٍ اصْبِرِی لِی سَبْتاً آتِیکِ بِمِثْلِهِ إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ قَالَ السَّبْتُ ثَلَاثُونَ سَنَةً وَ کَانَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثَلَاثُونَ سَنَةً (4).
**[ترجمه]معانیالأخبار: امام صادق علیه السّلام میفرماید: فاطمه بنت أسد- رحمت خدا بر او باد- نزد ابوطالب- علیه الرحمه- رفت تا تولّد پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به وی مژده دهد. پس ابوطالب به وی گفت: یک «سبت» صبرکن تا نظیر او را برایت بیاورم البته به جز نبوّت. و فرمود یک «سبت» 30 سال است، و تفاوت سن رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و علی 30سال بود. - . معانی الاخبار: 403 -
**[ترجمه]
وَ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَلَاثَةً وَ سِتِّینَ (1) ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِنَّ مَثَلَ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ الْکَهْفِ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ (2).
**[ترجمه]معانی الأخبار: امام صادق علیه السّلام فرمود: ابوطالب با حساب جُمَّل ایمان آورد و با دست خود عدد 63 را نشان داد. سپس فرمود: مَثَل ابوطالب مَثَل اصحاف کهف است که ایمانشان را پنهان و شرک را آشکار کردند و به همین خاطر خداوند پاداش آنها را مضاعف فرمود. - . معانی الاخبار: 286-285 -
**[ترجمه]
کا، الکافی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَبَا طَالِبٍ أَسْلَمَ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ قَالَ بِکُلِّ لِسَانٍ (3).
**[ترجمه]کافی: امام صادق صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ابوطالب به حساب جُمَّل اسلام آورد. گفت: به همه زبانها. - . اصول کافی 1: 449 -
**[ترجمه]
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ (4) عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَسْلَمَ أَبُو طَالِبٍ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ وَ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَلَاثاً وَ سِتِّینَ (5).
**[ترجمه]کافی: امام صادق علیه السّلام: ابوطالب با حساب جمّل اسلام آورد و با دست خود عدد 63 را نشان داد. - . اصول کافی 1: 449 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: تَفْسِیرُ الْوَکِیعِ قَالَ حَدَّثَنِی سُفْیَانُ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ قَالَ: وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ حَتَّی أَسْلَمَ بِلِسَانِ الْحَبَشَةِ وَ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَ تَفْقَهُ الْحَبَشَةَ قَالَ یَا عَمِّ إِنَّ اللَّهَ عَلَّمَنِی جَمِیعَ الْکَلَامِ قَالَ یَا مُحَمَّدُ اسدن لمصافا قاطالاها یَعْنِی أَشْهَدُ مُخْلِصاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَبَکَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَقَرَّ عَیْنِی بِأَبِی طَالِبٍ (6).
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوذر غفاری گفت: به خدایی که جز او خدایی نیست ابوطالب از دنیا نرفت مگر اینکه به زبان مردم حبشه اسلام آورده باشد و به رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: آیا زبان حبشی میدانی؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: ای عمو! خداوند همه زبانها را به من آموخته است. پس ابوطالب گفت: «یا محمد اسدن لمطافا قاطا لاها» یعنی اینکه خالصانه شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بگریست و فرمود: خداوند چشم مرا به ابوطالب روشن گردانید.
**[ترجمه]
هذا الخبر یدل علی أن قوله علیه السلام فی الخبر السابق بکل لسان رد لما یتوهم من ظاهر هذا الخبر أنه إنما أسلم بلسان الحبشة فقط و نفی ذلک فقال بل أسلم بکل لسان و یمکن حمل هذا الخبر علی أنه أظهر إسلامه فی بعض المواطن لبعض المصالح بتلک اللغة فلا ینافی کونه أظهر الإسلام بلغة أخری أیضا فی مواطن أخر.
**[ترجمه]این نشان میدهد که روایت امام صادق علیه السّلام در حدیث پیشین (به همه زبانها) پاسخی برای برداشت نادرست از این حدیث است یعنی اینکه ابوطالب فقط به زبان حبشیان اسلام آورده باشد. او این را نفی کرده و گفت: به همه زبانها. میتوان این روایت را به این حمل کرد که که وی اسلام خود را در بعضی جاها و برای مصالح خاصی به آن زبان اظهار کرده است. پس منافات ندارد که ابوطالب به زبان دیگر و در جاهای دیگری نیز اسلام را اظهار کرده باشد.
**[ترجمه]
ک، إکمال الدین مع: معانی الأخبار أَبُو الْفَرَجِ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ بْنِ نَفِیسٍ الْمِصْرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الدَّاوُدِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَسَأَلَهُ رَجُلٌ مَا
ص: 78
مَعْنَی قَوْلِ الْعَبَّاسِ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إِنَّ عَمَّکَ أَبَا طَالِبٍ قَدْ أَسْلَمَ بِحِسَابِ الْجُمَّلِ وَ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَلَاثَةً وَ سِتِّینَ فَقَالَ عَنَی بِذَلِکَ إِلَهٌ أَحَدٌ جَوَادٌ وَ تَفْسِیرُ ذَلِکَ أَنَّ الْأَلِفَ وَاحِدٌ وَ اللَّامَ ثَلَاثُونَ وَ الْهَاءَ خَمْسَةٌ وَ الْأَلِفَ وَاحِدٌ وَ الْحَاءَ ثَمَانِیَةٌ وَ الدَّالَ أَرْبَعَةٌ وَ الْجِیمَ ثَلَاثَةٌ وَ الْوَاوَ سِتَّةٌ وَ الْأَلْفَ وَاحِدٌ وَ الدَّالَ أَرْبَعَةٌ فَذَلِکَ ثَلَاثَةٌ وَ سِتُّونَ (1).
**[ترجمه]إکمال الدین – معانی الأخبار: ابوالفرج محمدبن المظفربن نفیس مصری از محمد بن احمد داودی از پدرش نقل میکند که گفت: نزد ابوالقاسم حسین بن روح- قدّس الله روحه- بودم که مردی از وی پرسید: معنی سخن عباس به پیامبر که «عموی تو ابوطالب به حساب جمّل اسلام آورد و با دست خود عدد 63 را نشان داد» چیست؟ گفت: «مفهوم این عدد عبارت «إله احد جواد» است، زیرا الف(1) است و لام(30) و هاء(5) و الف(1) و حاء(8) و دال (4) و جیم(3) و واو(6) و الف(1) و دال(4) که جمعاً(63). - . کمال الدین: 287-286 و معانی الأخبار: 286 -
**[ترجمه]
لعل المعنی أن أبا طالب أظهر إسلامه للنبی صلی الله علیه و آله أو لغیره بحساب العقود بأن أظهر الألف أولا بما یدل علی الواحد ثم اللام بما یدل علی الثلاثین و هکذا و ذلک لأنه کان یتقی من قریش کما عرفت و قیل یحتمل أن یکون العاقد هو العباس حین أخبر النبی صلی الله علیه و آله بذلک فظهر علی التقدیرین أن إظهار إسلامه کان بحساب الجمل إذ بیان ذلک بالعقود لا یتم إلا بکون کل عدد مما یدل علیه العقود دالا علی حرف من الحروف بذلک الحساب.
و قد قیل فی حل أصل الخبر وجوه أخر: منها أنه أشار بإصبعه المسبحة لا إله إلا الله محمد رسول الله فإن عقد الخنصر و البنصر و عقد الإبهام علی الوسطی یدل علی الثلاث و الستین علی اصطلاح أهل العقود و کأن المراد بحساب الجمل هذا و الدلیل علی ما ذکرته.
مَا وَرَدَ فِی رِوَایَةِ شُعْبَةَ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ نَنْقُلُ مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَةِ وَ هُوَ أَنَّهُ لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ دَعَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَکَی وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا لِی غَمٌّ إِلَّا غَمُّکَ إِلَی أَنْ قَالَ صلی الله علیه و آله یَا عَمِّ إِنَّکَ تَخَافُ عَلَیَّ أَذَی أَعَادِیَّ وَ لَا تَخَافُ عَلَی نَفْسِکَ عَذَابَ رَبِّی فَضَحِکَ أَبُو طَالِبٍ وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ دَعَوْتَنِی وَ کُنْتَ قُدْماً أَمِیناً وَ عَقَدَ بِیَدِهِ عَلَی ثَلَاثٍ وَ سِتِّینَ عَقَدَ الْخِنْصِرَ وَ الْبِنْصِرَ وَ عَقَدَ الْإِبْهَامَ عَلَی إِصْبَعِهِ الْوُسْطَی وَ أَشَارَ بِإِصْبَعِهِ الْمُسَبِّحَةِ (2) یَقُولُ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَقَدْ شَفَّعَکَ فِی عَمِّکَ وَ هَدَاهُ بِکَ فَقَامَ جَعْفَرٌ وَ قَالَ لَقَدْ سُدْتَنَا فِی الْجَنَّةِ یَا شَیْخِی کَمَا سُدْتَنَا فِی الدُّنْیَا فَلَمَّا مَاتَ أَبُو طَالِبٍ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی :«یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ» (3).
رواه
ص: 79
ابن شهرآشوب فی المناقب (1)
و هذا حل متین لکنه لم یعهد إطلاق الجمل علی حساب العقود.
و منها: أنه أشار إلی کلمتی لا و إلا و المراد کلمة التوحید فإن العمدة فیها و الأصل النفی و الإثبات.
و منها أن أبا طالب و أبا عبد الله علیه السلام (2) أمرا بالإخفاء اتقاء فأشار بحساب العقود إلی کلمة سبح من التسبیحة و هی التغطیة أی غط و استر فإنه من الأسرار و هذا هو المروی عن شیخنا البهائی طاب رمسه.
و منها أنه إشارة إلی أنه أسلم بثلاث و ستین لغة و علی هذا کان الظرف فی مرفوعة محمد بن عبد الله (3) متعلقا بالقول.
و منها أن المراد أن أبا طالب علم نبوة نبینا صلی الله علیه و آله قبل بعثته بالجفر و المراد (4) بسبب حساب مفردات الحروف بحساب الجمل.
و منها أنه إشارة إلی سن أبی طالب حین أظهر الإسلام و لا یخفی ما فی تلک الوجوه من التعسف و التکلف سوی الوجهین الأولین المؤیدین بالخبرین و الأول منهما أوثق و أظهر لأن المظنون أن الحسین بن روح لم یقل ذلک إلا بعد سماعه من الإمام علیه السلام و أقول فی روایة السید فخار کما سیأتی بکلام الجمل و هو یقرب التأویل الثانی.
**[ترجمه]شاید مفهوم این سخن چنین باشد که ابوطالب اسلام خود را برای پیامبر یا دیگری به حساب عقود بیان کرده باشد، بدین معنی که آوردن «الف» در آغاز عبارت (إله احد جواد) بر «1» دلالت داشته باشد و «لام» بر «30» و به همین منوال. زیرا وی همان طور که دانستی از قریش حذر میکرد. گفتهاند: ممکن است عباس خود این کار را برای ابوطالب کرده باشد. و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را از آن آگاه نموده باشد. اما به هر حال نتیجه این میشود که ابوطالب اسلام خود را با حساب جمّل اظهار نموده است و بیان این جمله به حساب ابجد ممکن نیست مگر اینکه هر عددی مفهوم یک حرف را برساند.
در مورد تفسیر این خبر وجوه دیگری بیان شده است از جمله اینکه ابوطالب با انگشت سبابه خود به جمله «لا اله إلّا الله، محمد رسول الله» اشاره کرده باشد بدین معنی که چهار انگشت دیگر را به هم پیوسته تا با گرد هم آمدن خنصر و بنصر و انگشت میانه و ابهام عدد (63) را به اصطلاح اهل عقود نشان دهد، و به نظر میرسد مراد از «حساب جمّل» همین باشد و دلیل بر این امر روایت شعبه است که میگوید: از قتاده روایت شده است که چون ابوطالب را مرگ سررسید رسولخدا صَلی الله علیه و آله را طلبیده و گریست سپس گفت: یا محمّد، من در حالی از دنیا میروم که غمی جز نگرانی برای تو ندارم- تا جایی که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرماید- : یا عمّ، تو از گزند دشمنانم بر من بیمناکی بیآنکه از خدا بر خود بترسی؟! پس ابوطالب بخندید و گفت: محمّد! مرا به اسلام دعوت کردی و من نیز امانتدار تو بودم. سپس با گره زدن انگشتان خودعدد 63 را نشان داد بدین معنی که خنصر و بنصر را به هم گره زده و انگشت ابهام را به انگشت میانه پیوست و با انگشت مسبّحه (سبابه) اشاره کرد تا جمله «لا أله الّا الله محمدرسول الله» را نشان دهد. پس علی علیه السّلام برخاسته و گفت: الله اکبر، قسم به آنکه تو را به حق به پیامبری مبعوث کرد، خداوند تو را شفیع عمویت قرار داده و به دست تو هدایت فرمود. پس جعفر برخاسته و گفت: در بهشت بر ما سیادت یافتی همان طور که در دنیا سرور ما بودی. و چون ابوطالب وفات یافت خداوند آیه : «یَاعِبَادِیَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ أَرْضیِ وَاسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُون» - . عنکبوت/56 -
{ای بندگان من که ایمان آوردهاید، زمین من فراخ است تنها مرا پرستید} نازل فرمود. این حدیث را ابن شهر آشوب در کتاب «المناقب» خود نیز نقل کرده است. این راه حل وزینی است لیکن معمول نیست که حساب جمّل را به معنای حساب عقود به کار ببرند.
و از جمله: ابوطالب به کلمات «لا» و «إلّا» اشاره کرد و مراد از آن کلمه توحید است زیرا اصل کلمه توحید نفی و اثبات است .
و از جمله: ابوطالب و امام صادق علیه السّلام فرمان داشتند تقیّه کنند، از این رو ابوطالب با حساب عقود به کلمه «سبح» به معنی بپوشان که از اسرار است استفاده نموده است. این سخن شیخ بهایی در این خصوص است که نور بر قبرش ببارد.
و از جمله: این کار ابوطالب بدین معنی است که او با (63) زبان اسلام آورده است. و به همین دلیل شبه جمله در روایت شماره (16) متعلّق به «قول» خواهد بود.
و از جمله: مقصود آن است که ابوطالب از طریق علم جفر که همان شمارش مفردات حروف به حساب جمّل باشد، پیش از بعثت رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از نبوّت وی آگاه بود .
و از جمله: عدد (63) اشاره به سن ابوطالب هنگام اسلام آوردن وی است.
جز در مورد دو وجه اول که مؤیَّد به دو حدیث هستند، تکلّف و تصنع در دیگر موارد کاملاً مشهود است. از میان آن دو نیز اولی موثّقتر است زیرا گمان نمیرود که حسین بن روح تا این سخن را از امام نشیده باشد، آن را به بیان آورد.[همان طور که بعداً در «کلام الجمّل» خواهد آمد، السید الفخّار وجه دوم را أقرب به صحّت میداند.]
**[ترجمه]
فس، تفسیر القمی نَزَلَتِ النُّبُوَّةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وَ أَسْلَمَ عَلِیٌّ علیه السلام یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ ثُمَّ أَسْلَمَتْ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ زَوْجَةُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ دَخَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یُصَلِّی وَ عَلِیٌّ بِجَنْبِهِ وَ کَانَ مَعَ أَبِی طَالِبٍ جَعْفَرٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو طَالِبٍ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّکَ فَوَقَفَ جَعْفَرٌ عَلَی یَسَارِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَبَدَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ بَیْنِهِمَا فَکَانَ یُصَلِّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیٌّ وَ جَعْفَرٌ وَ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ وَ خَدِیجَةُ إِلَی أَنْ أَنْزَلَ اللَّهُ (5)
ص: 80
عَلَیْهِ«فاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» الْآیَةَ (1).
**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم: نبوت در روز دوشنبه بر رسول اکرم صَلی الله علیهِ و آله نازل گردید و علی علیه السّلام روز بعد یعنی سهشنبه اسلام آورد. سپس خدیجه بنت خویلد همسر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مسلمان شد، آنگاه ابوطالب در حالی بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وارد شد که آن حضرت مشغول نماز بود و علی علیه السّلام در یک طرف پیامبر ایستاد و به وی اقتدا میکرد. چون ابوطالب این صحنه را دید به فرزندش جعفر که همراهش بود گفت: طرف دیگر پسر عمویت را پرکن. پس جعفر سمت چپ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به نماز ایستاد. در این حال رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اندکی جلو آمد. از آن پس علی، جعفر، خدیجه و زید بن حارثه پشت سر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نماز میخواندند تا این که خداوند آیه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» - . تفسیر قمی: 353- حجر/94 - {پس
آنچه را بدان مأموری آشکار کن} را نازل فرمود.
**[ترجمه]
ک، إکمال الدین: ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی سَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَبَا طَالِبٍ أَظْهَرَ الشِّرْکَ (2) وَ أَسَرَّ الْإِیمَانَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اخْرُجْ مِنْهَا فَلَیْسَ لَکَ بِهَا نَاصِرٌ فَهَاجَرَ إِلَی الْمَدِینَةِ (3).
**[ترجمه]کمال الدین: ابوعبدالله صادق علیه السّلام روایت کرده است: ابوطالب تظاهر به شرک مینمود و ایمان خود را نهان میداشت و چون مرگش فرا رسید خداوند متعال به پیامبر صَلی الله علیه و آله وحی فرمود که از مکه خارج شود چون دیگر در آنجا یاوری ندارد، از این رو پیامبر به مدینه مهاجرت فرمود. - . کمال الدین: 104-103 -
**[ترجمه]
ک، إکمال الدین: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ السُّلَمِیِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ وَ اللَّهِ مَا عَبَدَ أَبِی وَ لَا جَدِّی عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ لَا هَاشِمٌ وَ لَا عَبْدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ قِیلَ (4) فَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ قَالَ کَانُوا یُصَلُّونَ إِلَی الْبَیْتِ عَلَی دِینِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام مُتَمَسِّکِینَ بِهِ (5).
**[ترجمه]کمال الدین: امیرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید: به خدا سوگند نه پدرم و نه جدّم عبدالمطلّب و نه هاشم و نه عبدمناف هرگز بتی را نپرستیدند. عرض شد: پس چه چیزی را پرسش میکردند؟ فرمود: متمسّک به دین ابراهیم بودند و به سوی خانه خدا نماز میخواندند.
**[ترجمه]
یر، بصائر الدرجات: إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیها السلام جَاءَ عَلِیٌّ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا لَکَ قَالَ أُمِّی مَاتَتْ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ أُمِّی وَ اللَّهِ ثُمَّ بَکَی وَ قَالَ وَا أُمَّاهْ ثُمَّ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام هَذَا قَمِیصِی یکفنها [فَکَفِّنْهَا] فِیهِ وَ هَذَا رِدَائِی فَکَفِّنْهَا فِیهِ فَإِذَا فَرَغْتُمْ فَأْذَنُونِی فَلَمَّا أُخْرِجَتْ صَلَّی عَلَیْهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله صَلَاةً لَمْ یُصَلِّ قَبْلَهَا وَ لَا بَعْدَهَا عَلَی أَحَدٍ مِثْلَهَا ثُمَّ نَزَلَ عَلَی قَبْرِهَا فَاضْطَجَعَ فِیهِ ثُمَّ قَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ قَالَتْ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ فَهَلْ وَجَدْتِ مَا وَعَدَ رَبُّکِ حَقّاً قَالَتْ نَعَمْ فَجَزَاکَ اللَّهُ خَیْرَ جَزَاءٍ (6) وَ طَالَتْ مُنَاجَاتُهُ فِی الْقَبْرِ فَلَمَّا خَرَجَ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ صَنَعْتَ بِهَا شَیْئاً فِی تَکْفِینِکَ إِیَّاهَا ثِیَابَکَ (7) وَ دُخُولِکَ فِی قَبْرِهَا وَ طُولِ
ص: 81
مُنَاجَاتِکَ وَ طُولِ صَلَاتِکَ مَا رَأَیْنَاکَ صَنَعْتَهُ (1) بِأَحَدٍ قَبْلَهَا قَالَ أَمَّا تَکْفِینِی إِیَّاهَا فَإِنِّی لَمَّا قُلْتُ لَهَا یُعْرَضُ النَّاسُ عُرَاةً یَوْمَ یُحْشَرُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ فَصَاحَتْ وَ قَالَتْ وَا سَوْأَتَاهْ فَأَلْبَسْتُهَا ثِیَابِی وَ سَأَلْتُ اللَّهَ فِی صَلَاتِی عَلَیْهَا أَنْ لَا یُبْلِیَ أَکْفَانَهَا حَتَّی تَدْخُلَ الْجَنَّةَ فَأَجَابَنِی إِلَی ذَلِکَ وَ أَمَّا دُخُولِی فِی قَبْرِهَا فَإِنِّی قُلْتُ لَهَا یَوْماً إِنَّ الْمَیِّتَ إِذَا أُدْخِلَ (2) قَبْرَهُ وَ انْصَرَفَ النَّاسُ عَنْهُ دَخَلَ عَلَیْهِ مَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَیَسْأَلَانِهِ فَقَالَتْ وَا غَوْثَاهْ بِاللَّهِ فَمَا زِلْتُ أَسْأَلُ رَبِّی فِی قَبْرِهَا حَتَّی فُتِحَ لَهَا رَوْضَةٌ مِنْ قَبْرِهَا إِلَی الْجَنَّةِ وَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ (3).
**[ترجمه]بصائرالدرجات: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین درگذشت، علی علیه السّلام نزد پیامبر آمد. پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به وی فرمود: یا أبا الحسن تو را چه میشود؟ گفت: مادرم از دنیا رفت! پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: به خدا سوگند مادر من هم بود. پس به گریه افتاده و فرمود: وا أُمّاه! پس به علی علیه السّلام فرمود: این پیراهن من است، آن را ببر و او را با آن کفن کن و این ردای من است، او را در آن نیز کفن کن و چون کار تکفین او تمام شد، مرا آگاه سازید. چون جنازه را بیرون آوردند، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نمازی بروی خواند که نه پیش از آن و نه بعد از آن برکسی نخواند. سپس وارد قبر او گشته و در آن دراز کشید آنگاه وی را خطاب قرار داده و فرمود: یا فاطمه! عرض کرد: لبیّک یا رسول الله! فرمود: آیا وعده پروردگارت را محقّق شده یافتی؟ عرض کرد: آری، خداوند بهترین پاداش را به شما عطا فرماید! پس مناجات پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در قبر به درازا کشید و چون بیرون آمد، خدمتشان عرض شد: یا رسول الله، با کفن کردن او در لباست و ورود شما به قبر وی و طول مناجاتتان در قبر و کثرت دعایتان در آنجا اموری بودند که تاکنون برای شخص دیگری انجام نداده بودید! فرمود: اینکه وی را با لباس خویش کفن کردم بدان سبب بود که چون به او گفته بودم در روز قیامت مردم عریان محشور میشوند، گفته بود: وای از این رسوائی! من هم جامهام را کفن او قرار دادم و از خدا خواستم تا ورودش به بهشت کفن او را از پوسیده شدن محفوظ بدارد و دعایم مستجاب گشت. اما ورودم به درون قبر بدان سبب بود که چون روزی به وی گفته بودم: وقتی مرده را در قبر میگذارند و مردم به خانههایشان باز میگردند، دو فرشته به نام منکر و نکیر بر وی وارده شده و از او سؤالاتی میکنند. گفته بود: خدا به فریاد برسد! من هم آنقدر در درون قبر از خدا برایش یاری خواستم که از درون قبر او دری به بهشت و به باغی از بهشت باز شد. - . بصائر الدرجات: 71 -
**[ترجمه]
ص، قصص الأنبیاء علیهم السلام: تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ عَمُّ النَّبِیِّ وَ لَهُ صلی الله علیه و آله سِتٌّ وَ أَرْبَعُونَ سَنَةً وَ ثَمَانِیَةُ أَشْهُرٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ یَوْماً وَ الصَّحِیحُ أَنَّ أَبَا طَالِبٍ تُوُفِّیَ فِی آخِرِ السَّنَّةِ الْعَاشِرَةِ مِنْ مَبْعَثِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ تُوُفِّیَتْ خَدِیجَةُ بَعْدَ أَبِی طَالِبٍ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَسَمَّی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ذَلِکَ الْعَامَ عَامَ الْحُزْنِ (4).
**[ترجمه]قصص الأنبیاء: چون ابوطالب عموی پیامبر درگذشت آن حضرت 46سال و 8 ماه و 24روز سن داشت. و صحیح آن است که ابوطالب در پایان سال دهم بعثت درگذشت و سه روز بعد از مرگ ابوطالب خدیجه از دنیا رفت از این رو رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله آن سال را «عام الحزن» نامید. - . قصص الأنبیاء، نسخه خطی -
**[ترجمه]
یج، الخرائج و الجرائح رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا رَجَعَ مِنَ السُّرَی (5) نَزَلَ عَلَی أُمِّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبِی طَالِبٍ فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ اللَّهِ لَئِنْ أَخْبَرْتَ النَّاسَ بِهَذَا لَیُکَذِّبَنَّکَ مَنْ صَدَّقَکَ وَ کَانَ أَبُو طَالِبٍ قَدْ فَقَدَهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ فَجَعَلَ یَطْلُبُهُ وَ جَمَعَ بَنِی هَاشِمٍ ثُمَّ أَعْطَاهُمُ الْمُدَی وَ قَالَ إِذَا رَأَیْتُمُونِی أَدْخُلُ وَ لَیْسَ مَعِی مُحَمَّدٌ فَلْتَضْرِبُوا وَ لْیَضْرِبْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ جَلِیسَهُ وَ اللَّهِ لَا نَعِیشُ نَحْنُ وَ لَا هُمْ وَ قَدْ قَتَلُوا مُحَمَّداً فَخَرَجَ فِی طَلَبِهِ وَ هُوَ یَقُولُ یَا لَهَا عَظِیمَةً إِنْ لَمْ یُوَافِ رَسُولَ اللَّهِ مَعَ الْفَجْرِ فَتَلَقَّاهُ عَلَی بَابِ أُمِّ هَانِئٍ حِینَ نَزَلَ مِنَ الْبُرَاقِ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی انْطَلِقْ فَادْخُلْ فِی بَیْنِ یَدَیَّ الْمَسْجِدَ وَ سَلَّ سَیْفَهُ عِنْدَ الْحَجَرِ وَ قَالَ یَا بَنِی هَاشِمٍ أَخْرِجُوا مُدَاکُمْ فَقَالَ لَوْ لَمْ أَرَهُ مَا بَقِیَ مِنْکُمْ سَفْرٌ وَ لَا عِشْنَا فَاتَّقَتْهُ قُرَیْشٌ مُنْذُ یَوْمِ أَنْ
ص: 82
یَغْتَالُوهُ (1) ثُمَّ حَدَّثَهُمْ مُحَمَّدٌ فَقَالُوا صِفْ لَنَا بَیْتَ الْمَقْدِسِ قَالَ إِنَّمَا أُدْخِلْتُهُ لَیْلًا فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ انْظُرْ إِلَی هُنَاکَ فَنَظَرَ إِلَی الْبَیْتِ فَوَصَفَهُ وَ هُوَ یَنْظُرُ إِلَیْهِ ثُمَّ نَعَتَ لَهُمْ مَا کَانَ لَهُمْ مِنْ عَیْرٍ (2) مَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الشَّامِ.
**[ترجمه]الخرائج: نقل است که چون پیامبر صَلی الله علیهِ و آله از معراج بازگشت نزد ام هانی دخت ابوطالب رفته و ماجرا را برای وی بازگو نمود. أم هانی عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! به خدا سوگند اگر این موضوع را با مردم در میان بگذاری هر که تاکنون تو را تصدیق کرده، تکذیب خواهد نمود. اتفاقاً آن شب ابوطالب پیامبر را ندیده بود و در جستجوی وی بود و چون وی را نیافت، مردان بنیهاشم را گرد آورد و هریک را دشنهای داده و گفته بود: اگر دیدید که تنها وارد شدم و محمد همراهم نبود، باید بزنید و باید هر یک از شما بغل دستی خود را به قتل برساند؛ به خدا سوگند اگر محمد را کشته باشند نه ما و نه آنها زنده نخواهیم ماند! پس در طلب رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به راه افتاد در حالی که میگفت: چه اتفاق هولناک بزرگی خواهد افتاد اگر تا سپیده دم رسول خدا را نیابم. و چون وی را هنگامی که از براق پیاده میشد بر در خانه ام هانی یافت، گفت: برادرزاده، همراه من بیا به مسجدالحرام برویم. او در کنارحجرالأسود شمشیر برکشیده با صدای بلند گفت: ای مردان بنی هاشم، خنجرهایتان را درآورید که اگر وی را نمییافتم احدی از شما زنده نمیماند که از اینجا بیرون رود و ترک زندگی میکردیم. از آن روز به بعد قریش بسیار از او حساب بردند و از فکر دزدیدن پیامبر صَلی الله علیهِ و آله منصرف شدند. سپس پیامبر درباره معراج خود برای آنان سخن گفت، گفتند: بیتالمقدّس را برای ما توصیف کن! فرمود: شبانه وارد بیتالمقدّسم کردند. در این هنگام جبرئیل بر وی نازل گردید و گفت: آنجا را نگاه کن! و چون به آن سمت نگاه کرد، بیتالمقدّس را دید و آن را دقیقاً برایشان توصیف نمود. سپس به توصیف کاروانهای تجاری آنها که در راه شام و مکّه بودند پرداخت .
**[ترجمه]
المدی بضم المیم و کسرها جمع المدیة -مثلثة- و هی السکین العظیم قوله ما بقی منکم سفر أی من یسافر فی البلاد.
**[ترجمه]المدی با ضمّ میم و کسر آن، جمع «المدیۀ- مثلثّه- : چاقوی بزرگ. مابقی منکم سفر» یعنی: کسی که به شهرها سفر کند.
**[ترجمه]
یج، الخرائج و الجرائح: رُوِیَ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ أَنَّهُ لَمَّا ظَهَرَتْ أَمَارَةُ وَفَاةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ لِأَوْلَادِهِ مَنْ یَکْفُلُ مُحَمَّداً قَالُوا (3) هُوَ أَکْیَسُ مِنَّا فَقُلْ لَهُ یَخْتَارُ لِنَفْسِهِ فَقَالَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ یَا مُحَمَّدُ جَدُّکَ عَلَی جَنَاحِ السَّفَرِ إِلَی الْقِیَامَةِ أَیَّ عُمُومَتِکَ وَ عَمَّاتِکَ تُرِیدُ أَنْ یَکْفُلَکَ فَنَظَرَ فِی وُجُوهِهِمْ ثُمَّ زَحَفَ إِلَی عِنْدِ أَبِی طَالِبٍ (4) فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ یَا أَبَا طَالِبٍ إِنِّی قَدْ عَرَفْتُ دِیَانَتَکَ وَ أَمَانَتَکَ فَکُنْ لَهُ کَمَا کُنْتُ لَهُ قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّیَ (5) أَخَذَهُ أَبُو طَالِبٍ وَ کُنْتُ أَخْدُمُهُ وَ کَانَ یَدْعُونِی الْأُمَّ وَ قَالَتْ وَ کَانَ فِی بُسْتَانِ دَارِنَا نَخَلَاتٌ وَ کَانَ أَوَّلُ إِدْرَاکِ الرُّطَبِ (6) وَ کَانَ أَرْبَعُونَ صَبِیّاً مِنْ أَتْرَابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله یَدْخُلُونَ عَلَیْنَا کُلَّ یَوْمٍ فِی الْبُسْتَانِ وَ یَلْتَقِطُونَ مَا یَسْقُطُ (7) فَمَا رَأَیْتُ قَطُّ مُحَمَّداً یَأْخُذُ رُطَبَةً مِنْ یَدِ صَبِیٍّ سَبَقَ إِلَیْهَا وَ الْآخَرُونَ یَخْتَلِسُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ کُنْتُ کُلَّ یَوْمٍ أَلْتَقِطُ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله حَفْنَةً (8) فَمَا فَوْقَهُ وَ کَذَلِکَ جَارِیَتِی فَاتَّفَقَ یَوْماً (9) أَنْ نَسِیتُ أَنْ أَلْتَقِطَ لَهُ شَیْئاً وَ نَسِیَتْ جَارِیَتِی وَ کَانَ مُحَمَّدٌ نَائِماً وَ دَخَلَ الصِّبْیَانُ وَ أَخَذُوا کُلَّ مَا سَقَطَ مِنَ الرُّطَبِ وَ انْصَرَفُوا فَنِمْتُ فَوَضَعْتُ الْکُمَّ عَلَی وَجْهِی حَیَاءً مِنْ مُحَمَّدٍ
ص: 83
إِذَا انْتَبَهَ قَالَتْ فَانْتَبَهَ مُحَمَّدٌ وَ دَخَلَ الْبُسْتَانَ فَلَمْ یَرَ رُطَبَةً عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ (1) فَانْصَرَفَ فَقَالَتْ لَهُ الْجَارِیَةُ إِنَّا نَسِینَا أَنْ نَلْتَقِطَ شَیْئاً وَ الصِّبْیَانُ دَخَلُوا وَ أَکَلُوا جَمِیعَ مَا کَانَ قَدْ سَقَطَ قَالَتْ فَانْصَرَفَ مُحَمَّدٌ إِلَی الْبُسْتَانِ وَ أَشَارَ إِلَی نَخْلَةٍ وَ قَالَ أَیَّتُهَا الشَّجَرَةُ أَنَا جَائِعٌ (2) قَالَتْ فَرَأَیْتُ الشَّجَرَةَ (3) قَدْ وَضَعَتْ أَغْصَانَهَا الَّتِی عَلَیْهَا الرُّطَبُ (4) حَتَّی أَکَلَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ مَا أَرَادَ ثُمَّ ارْتَفَعَتْ إِلَی مَوْضِعِهَا قَالَتْ فَاطِمَةُ فَتَعَجَّبْتُ وَ کَانَ أَبُو طَالِبٍ قَدْ خَرَجَ مِنَ الدَّارِ وَ کُلَّ یَوْمٍ إِذَا رَجَعَ وَ قَرَعَ الْبَابَ کُنْتُ أَقُولُ لِلْجَارِیَةِ حَتَّی (5) تَفْتَحَ الْبَابَ فَقَرَعَ أَبُو طَالِبٍ (6) فَعَدَوْتُ حَافِیَةً إِلَیْهِ وَ فَتَحْتُ الْبَابَ وَ حَکَیْتُ لَهُ مَا رَأَیْتُ فَقَالَ هُوَ إِنَّمَا یَکُونُ نَبِیّاً وَ أَنْتِ (7) تَلِدِینَ لَهُ وَزِیراً بَعْدَ یَأْسٍ فَوَلَدْتُ عَلِیّاً علیه السلام کَمَا قَالَ (8).
**[ترجمه]الخرائج: از فاطمه بنت أسد نقل است که: چون علایم مرگ در عبدالمطلّب آشکار گشت خطاب به فرزندانش گفت: چه کسی از شما کفالت محمد را پس از من برعهده میگیرد؟ گفتند: او خود از ما باهوشتر است، از وی بخواهید یکی از ما را انتخاب کند. پس عبدالمطلّب رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نموده و گفت: یا محمّد، جدّت در حال سفر به قیامت است، دوست داری کدام یک از عموها و عمّههایت کفالت تو را بپذیرد؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چهره همه را از نظر گذرانید و آنگاه خود را به ابوطالب نزدیک نمود. عبدالمطلّب که متوجه پیام این حرکت پیامبر شده بود. به ابوطالب گفت: ای ابوطالب، من با دینداری و امانتداری تو آشنایم. با او همان گونه باش که من برای او بوده ام! فاطمه گوید: چون عبدالمطلّب درگذشت، ابوطالب وی را نزد خود آورد. من پیوسته به وی خدمت میکردم و مرا «مادر» خطاب میکرد. در باغچه خانه ما چند نخل بود چون خرمای این درختها میرسید، روزی نزدیک به چهل نفر از همسالان محمّد به حیاط خانه ما میآمدند و خرماهای بر زمین افتاده را جمع میکردند و من هرگز ندیدم که محمّد خرمایی را از دست کودکی بگیرد و این در حالی بود که دیگر بچهها سعی میکردند خرماهای یکدیگر را بربایند. من هرروز یک مشت یا بیشتر از خرما برای محمّد جمع میکردم و کنیزم نیز همین کار را میکرد. روزی تصادفاً هم من و هم کنیزم فراموش کردیم برایش خرما جمع کنیم و محمّد خواب بود که بچهها آمدند و هرچه خرما برزمین افتاده بود برداشتندو رفتند. من از شدت خجالت خوابیدم و با آستینم صورتم را پوشاندم. چون محمّد بیدار شد، به باغچه رفت اما حتی یک دانه خرما هم برزمین نمانده بود، از این رو از آنجا رفت و در این حال کنیز من به وی گفت: امروز فراموش کردیم خرمایی برایت جمع کنیم و بچهها آمدند و هرچه بود خوردند. فاطمه گوید: محمّد مجدداً به سمت باغچه رفت و رو به یکی از نخلها کرده و گفت: ای نخل، من گرسنهام. ناگاه دیدم آن نخل آنقدر خم شد که محمّد بتواند از میوه آن به مقدار کافی بچیند سپس دوباره راست شد و به حالت اول درآمد. من بسیار شگفت زده شده بودم و ابوطالب هم خانه نبود. هرروز که ابوطالب از بیرون میآمد، به کنیزم میگفتم برود و در را برایش باز کند. امّا این بار که در زد پا برهنه و با سرعت رفتم و در را باز کرده و ماجرا را برایش تعریف کردم. ابوطالب گفت: بیتردید او یک پیغمبر خواهد شد و تو پس از نومیدی از بارداری، وزیر او را به دنیا خواهی آورد، و همان طور هم شد و فاطمه علی علیه السّلام را به دنیا آورد. - . الخرائح و الخرائح: 11 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب کَانَتِ السِّبَاعُ تَهْرُبُ مِنْ أَبِی طَالِبٍ فَاسْتَقْبَلَهُ أَسَدٌ فِی طَرِیقِ الطَّائِفِ وَ بَصْبَصَ لَهُ وَ تَمَرَّغَ قِبَلَهُ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ بِحَقِّ خَالِقِکَ أَنْ تُبَیِّنَ لِی حَالَکَ فَقَالَ الْأَسَدُ إِنَّمَا أَنْتَ أَبُو أَسَدِ اللَّهِ نَاصِرُ نَبِیِّ اللَّهِ وَ مُرَبِّیهِ فَازْدَادَ أَبُو طَالِبٍ فِی حُبِّ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ الْإِیمَانِ بِهِ وَ الْأَصْلُ فِی ذَلِکَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَالَ أَنَا خُلِقْتُ وَ عَلِیٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ یَمْنَةَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ؛ الْخَبَرَ.
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: معمولاً درندگان با دیدن ابوطالب میگریختند. در راه طائف شیری در مسیر ابوطالب ظاهر شد و برای او کرنش کرد و سپس روی زمین و در مقابل او شروع به غلتزدن کرد. ابوطالب گفت: تو را به حقّ خالقت سوگند میدهم مرا از حال خودت آگاه کن. شیر گفت: تو پدر شیرخدا، یاور نبیّ خدا و پرورش دهنده او هستی. از این رو ابوطالب بیش از پیش به پیامبر محبت میکرد و به وی ایمان میآورد. اصل این است که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: من و علی دوهزار سال قبل از آفرینش آدم از یک نور خلق شدیم و در سمت راست عرش خدا را تسبیح میگفتیم.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: الْقَاضِی الْمُعْتَمَدُ فِی تَفْسِیرِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ وَقَعَ بَیْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ بَیْنَ یَهُودِیٍّ کَلَامٌ وَ هُوَ بِالشَّامِ فَقَالَ الْیَهُودِیُّ: لِمَ تَفْخَرُ عَلَیْنَا وَ ابْنُ أَخِیکَ بِمَکَّةَ یَسْأَلُ النَّاسَ فَغَضِبَ أَبُو طَالِبٍ وَ تَرَکَ تِجَارَتَهُ وَ قَدِمَ مَکَّةَ فَرَأَی غِلْمَاناً یَلْعَبُونَ وَ مُحَمَّدٌ فِیهِمْ مُخْتَلُّ الْحَالِ فَقَالَ لَهُ: یَا غُلَامُ مَنْ أَنْتَ وَ مَنْ أَبُوکَ؟ قَالَ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَنَا یَتِیمٌ لَا أَبَ لِی وَ لَا أُمَ
ص: 84
فَعَانَقَهُ أَبُو طَالِبٍ وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ أَلْبَسَهُ جُبَّةً مِصْرِیَّةً وَ دَهَنَ رَأْسَهُ وَ شَدَّ دِینَاراً فِی رِدَائِهِ وَ نَشَرَ قِبَلَهُ تَمْراً فَقَالَ: یَا غِلْمَانُ هَلُمُّوا فَکُلُوا ثُمَّ أَخَذَ أَرْبَعَ تَمَرَاتٍ إِلَی أُمِّ کَبْشَةَ وَ قَصَّ عَلَیْهَا (1) فَقَالَتْ فَلَعَلَّهُ أَبُوکَ أَبُو طَالِبٍ؟ قَالَ: لَا أَدْرِی رَأَیْتُ شَیْخاً بَارّاً إِذْ مَرَّ أَبُو طَالِبٍ فَقَالَتْ یَا مُحَمَّدُ کَانَ هَذَا؟ قَالَ نَعَمْ قَالَتْ هَذَا أَبُوکَ أَبُو طَالِبٍ فَأَسْرَعَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ تَعَلَّقَ بِهِ وَ قَالَ: یَا أَبَهْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَرَانِیکَ، لَا تُخَلِّفْنِی فِی هَذِهِ الْبِلَادِ فَحَمَلَهُ أَبُو طَالِبٍ (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: قاضی معتمد در تفسیر خود از ابن عباس روایت میکند که گفت: روزی در شام میان ابوطالب و یک یهودی درگیری لفظی درگرفت. پس آن یهودی گفت: چرا به ما فخر میفروشی در حالی که پسرعموی تو در مدینه از مردم گدایی میکند؟! ابوطالب با شنیدن این سخن به خشم آمده، تجارت را رها ساخت و به مکّه بازگشت. در مکه با تعدادی پسر بچه مواجه شد که محمد هم آشفته حال در میان آنان بود. پس به وی گفت: پسر؛ تو چه نام داری و پدرت کیست؟ گفت: من محمد بن عبدالله نام دارم و یتیم هستم، نه پدر دارم و نه مادر! پس ابوطالب او را در آغوش گرفته و بوسید، سپس جُبّهای مصری بر وی پوشانید و سرش را روغن زد و یک دینار را به گوشه ردایش بست و مقداری خرما مقابل وی نهاد و گفت: بچهها، بیایید و خرما بخورید. پس محمّد چهار دانه خرما برای أم کبشه (حلیمه سعدیه) برد و ماجرا را برای وی تعریف کرد. حلیمه گفت: ممکن است او ابوطالب بوده باشد. گفت: نمیدانم، مرد بزرگواری را دیدم... در این هنگام ابوطالب پیدا شد و حلیمه گفت: محمّد، آیا این همان مرد نیست؟ محمّد گفت: آری! حلیمه گفت: این پدر تو ابوطالب است. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله به سوی او دوید و خود را به وی آویخته و گفت: پدر، حمد و سپاس خداوندی راست که تو را به من نشان داد، مرا در اینجا نگذار؛ و ابوطالب او را با خود برد. - . مناقب ال أبی طالب1: 25 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: الْأَوْزَاعِیُّ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی حَجْرِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمَّا أَتَی عَلَیْهِ اثْنَانِ وَ مِائَةُ سَنَةٍ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ابْنُ ثَمَانِ سِنِینَ جَمَعَ بَنِیهِ وَ قَالَ مُحَمَّدٌ یَتِیمٌ فآوُوهُ وَ عَائِلٌ فَأَغْنُوهُ احْفَظُوا وَصِیَّتِی فِیهِ فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ أَنَا لَهُ فَقَالَ کُفَّ شَرَّکَ عَنْهُ فَقَالَ الْعَبَّاسُ أَنَا لَهُ فَقَالَ أَنْتَ غَضْبَانُ لَعَلَّکَ تُؤْذِیهِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ أَنَا لَهُ فَقَالَ أَنْتَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ أَطِعْ لَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَهْ لَا تَحْزَنْ فَإِنَّ لِی رَبّاً لَا یُضِیعُنِی فَأَمْسَکَهُ أَبُو طَالِبٍ فِی حَجْرِهِ وَ قَامَ بِأَمْرِهِ یَحْمِیهِ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ جَاهِهِ فِی صِغَرِهِ مِنَ الْیَهُودِ الْمُرْصِدَةِ لَهُ بِالْعَدَاوَةِ وَ مِنْ غَیْرِهِمْ مِنْ بَنِی أَعْمَامِهِ وَ مِنَ الْعَرَبِ قَاطِبَةً الَّذِینَ یَحْسِدُونَهُ عَلَی مَا آتَاهُ اللَّهُ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ أَنْشَأَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ:
أُوصِیکَ یَا عَبْدَ مَنَافٍ بَعْدِی*** بِمُوحَدٍ بَعْدَ أَبِیهِ فَرْدٍ-
وَ قَالَ:
وَصَّیْتُ مَنْ کَفَیْتُهُ بِطَالِبٍ*** عَبْدِ مَنَافٍ وَ هْوَ ذُو تَجَارِبٍ
یَا ابْنَ الْحَبِیبِ أَکْرَمَ الْأَقَارِبِ*** یَا ابْنَ الَّذِی قَدْ غَابَ غَیْرَ آئِبٍ
فَتَمَثَّلَ أَبُو طَالِبٍ وَ کَانَ سَمِعَ عَنِ الرَّاهِبِ وَصْفَهُ:
لَا تُوصِنِی بِلَازِمٍ وَ وَاجِبٍ*** إِنِّی سَمِعْتُ أَعْجَبَ الْعَجَائِبِ
ص: 85
مِنْ کُلِّ حَبْرٍ عَالِمٍ وَ کَاتِبٍ*** بَانَ بِحَمْدِ اللَّهِ قَوْلُ الرَّاهِبِ
(1).
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: اوزاعی گوید: پیامبر صَلی الله علیهِ و آله در کفالت عبدالمطلّب بود و چون به سن102سالگی رسید و پیامبر هشت ساله بود، فرزندان خود را طلبید و گفت: محمّد یتیم است، او را پناه دهید، فقیر است، بینیازش کنید؛ وصیّت مرا درباره او به جا آورید. پس ابولهب گفت: من از عهده این کار برمیآیم. عبدالمطلّب گفت: شرّت را از سرش بردار! پس عباس گفت: به منش بسپارید. گفت: تو تندخو هستی و ممکن است آزارش دهی. ابوطالب گفت: من از او مراقبت میکنم؛ گفت: تو سرپرست او باش؛ محمّد! از وی اطاعت کن. پس پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: پدر، نگران مباش؛ زیرا من پروردگاری دارم که مرا تباه نمیکند. پس ابوطالب سرپرستی او را پذیرفت و با جان و مال و مقامش در دوران کودکی در مقابل یهودیان که مترصد او بودند و همچنین عموزادگان و کلا عربها که به او به خاطر نبوّتش به وی حسادت میکردند، دفاع کرد. عبدالمطلّب در همین معنا گفته است:
-«ای عبدمناف(ابوطالب)، بعد از خود سفارش کسی را به تو میکنم که پس از پدرش یکتا پرست بینظیری است.» و بازگوید:
- من سرپرستی کسی را که من حامیاش بودم به طالب عبد مناف که مردی با تجربه است سپردم.
- ای فرزند کسی که محبوب من و گرامیترین خویشاوندانم است، ای فرزند کسی که رفت و دیگر بازگشتی ندارد.»
ابوطالب که سخنان راهب را درباره پیامبر شنیده بود، این اشعار را خواند:
-مرا به امری که وظیفه من است وصیّت مکن، که من شگفتیهای بسیار درباره او شنیدهام .
- از هر کاهن عالم و نویسندهای، و بحمدالله سخن راهب در مورد او آشکار شد. - . مناقب آل أبی طالب1: 25 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب: أَبُو سَعِیدٍ الْوَاعِظُ فِی کِتَابِ شَرَفِ الْمُصْطَفَی أَنَّهُ لَمَّا حَضَرَتْ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ الْوَفَاةُ دَعَا ابْنَهُ أَبَا طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ قَدْ عَلِمْتَ شِدَّةَ حُبِّی لِمُحَمَّدٍ وَ وَجْدِی بِهِ انْظُرْ کَیْفَ تَحْفَظُنِی فِیهِ قَالَ أَبُو طَالِبٍ یَا أَبَهْ لَا تُوصِنِی بِمُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ ابْنِی وَ ابْنُ أَخِی فَلَمَّا تُوُفِّیَ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ کَانَ أَبُو طَالِبٍ یُؤْثِرُهُ بِالنَّفَقَةِ وَ الْکِسْوَةِ عَلَی نَفْسِهِ وَ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِهِ (2).
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: ابو سعید واعظ در کتاب «شرف المصطفی» آورده است که چون عبدالمطلّب را وفات سررسید، فرزند خود ابوطالب را احضار کرد و به وی گفت: فرزندم، تو از شدت محبّت و علاقه من نسبت به محمّد آگاهی. ببینم پس از من با او چگونه رفتار خواهی کرد! ابوطالب گفت: لازم نیست سفارش محمّد را به من بکنید که او فرزند و برادرزاده من است. و چون عبدالمطلّب درگذشت، ابوطالب در خورد و خوراک و پوشاک، محمّد را بر خود و دیگر اعضاء خانوادهاش مقدّم میداشت. - . مناقب آل أبی طالب1: 25 -
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب الطَّبَرِیُّ وَ الْبَلاذُرِیُّ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ صَدَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ نَادَی قَوْمَهُ بِالْإِسْلَامِ فَلَمَّا نَزَلَ إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ الْآیَاتِ أَجْمَعُوا عَلَی خِلَافِهِ فَحَدِبَ عَلَیْهِ أَبُو طَالِبٍ وَ مَنَعَهُ فَقَامَ عُتْبَةُ وَ الْوَلِیدُ وَ أَبُو جَهْلٍ وَ الْعَاصُ إِلَی أَبِی طَالِبٍ فَقَالُوا إِنَّ ابْنَ أَخِیکَ قَدْ سَبَّ آلِهَتَنَا وَ عَابَ دِینَنَا وَ سَفَّهَ أَحْلَامَنَا وَ ضَلَّلَ آبَاءَنَا فَإِمَّا أَنْ تَکُفَّهُ عَنَّا وَ إِمَّا أَنْ تُخَلِّیَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَقَالَ لَهُمْ أَبُو طَالِبٍ قَوْلًا رَقِیقاً وَ رَدَّهُمْ رَدّاً جَمِیلًا فَمَضَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی مَا هُوَ عَلَیْهِ یُظْهِرُ دِینَ اللَّهِ وَ یَدْعُو إِلَیْهِ وَ أَسْلَمَ بَعْضُ النَّاسِ فَاهْتَمَشُوا إِلَی أَبِی طَالِبٍ مَرَّةً أُخْرَی فَقَالُوا إِنَّ لَکَ سِنّاً وَ شَرَفاً وَ مَنْزِلَةً وَ إِنَّا قَدِ اشْتَهَیْنَاکَ (3) أَنْ تَنْهَی ابْنَ أَخِیکَ فَلَمْ یَنْتَهِ وَ إِنَّا وَ اللَّهِ لَا نَصْبِرُ عَلَی هَذَا مِنْ شَتْمِ آبَائِنَا وَ تَسْفِیهِ أَحْلَامِنَا وَ عَیْبِ آلِهَتِنَا حَتَّی تَکُفَّهُ عَنَّا أَوْ نُنَازِلَهُ فِی ذَلِکَ حَتَّی یَهْلِکَ أَحَدُ الْفَرِیقَیْنِ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَا بَالُ أَقْوَامِکَ یَشْکُونَکَ؟ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنِّی أُرِیدُهُمْ عَلَی کَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ یَقُولُونَهَا تَدِینُ لَهُمْ (4) بِهَا الْعَرَبُ وَ تُؤَدِّی إِلَیْهِمْ بِهَا الْعَجَمُ الْجِزْیَةَ فَقَالُوا کَلِمَةً وَاحِدَةً نَعَمْ وَ أَبِیکَ عَشْراً قَالَ أَبُو طَالِبٍ وَ أَیُّ کَلِمَةٍ هِیَ یَا ابْنَ أَخِی قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقَامُوا یَنْفُضُونَ ثِیَابَهُمْ وَ یَقُولُونَ «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عُجابٌ» إِلَی قَوْلِهِ عَذابِ قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ: إِنَّ أَبَا طَالِبٍ قَالَ لَهُ فِی السِّرِّ- لَا تَحْمِلْنِی مِنَ الْأَمْرِ مَا لَا أُطِیقُ فَظَنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَدْ بَدَا لِعَمِّهِ وَ أَنَّهُ خَاذِلُهُ وَ أَنَّهُ قَدْ ضَعُفَ عَنْ
ص: 86
نُصْرَتِهِ فَقَالَ یَا عَمَّاهْ لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فِی یَمِینِی وَ الْقَمَرُ فِی شِمَالِی مَا تَرَکْتُ هَذَا الْقَوْلَ حَتَّی أُنْفِذَهُ أَوْ أُقْتَلَ دُونَهُ ثُمَّ اسْتَعْبَرَ (1) فَبَکَی ثُمَّ قَامَ یُوَلِّی فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ امْضِ لِأَمْرِکَ فَوَ اللَّهِ لَا أَخْذُلُکَ أَبَداً وَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُ قَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَمَرَنِی أَنْ أَدْعُوَ إِلَی دِینِهِ الْحَنِیفِیَّةِ وَ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ مُغْضَباً فَدَعَاهُ أَبُو طَالِبٍ وَ طَیَّبَ قَلْبَهُ (2) وَ وَعَدَهُ بِالنَّصْرِ ثُمَّ أَنْشَأَ یَقُولُ:
وَ اللَّهِ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ***حَتَّی أُوَسَّدَ فِی التُّرَابِ دَفِیناً
فَاصْدَعْ بِأَمْرِکَ مَا عَلَیْکَ غَضَاضَةٌ*** وَ أَبْشِرْ (3) بِذَاکَ وَ قَرَّ مِنْکَ عُیُوناً-
وَ دَعَوْتَنِی وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ نَاصِحٌ*** فَلَقَدْ صَدَقْتَ وَ کُنْتَ قُدْماً أَمِیناً (4)-
وَ عَرَضْتَ دِیناً قَدْ عَرَفْتُ بِأَنَّهُ*** مِنْ خَیْرِ أَدْیَانِ الْبَرِیَّةِ دِیناً
لَوْ لَا الْمَخَافَةُ أَنْ یَکُونَ مَعَرَّةً*** لَوَجَدْتَنِی سَمِحاً بِذَاکَ مُبِیناً
الطَّبَرِیُّ وَ الْوَاحِدِیُّ بِإِسْنَادِهِمَا عَنِ السُّدِّیِّ وَ رَوَی ابْنُ بَابَوَیْهِ فِی کِتَابِ النُّبُوَّةِ عَنْ زَیْنِ الْعَابِدِینَ علیه السلام أَنَّهُ اجْتَمَعَتْ قُرَیْشٌ إِلَی أَبِی طَالِبٍ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عِنْدَهُ فَقَالُوا نَسْأَلُکَ مِنِ ابْنِ أَخِیکَ النَّصَفَ (5) قَالَ وَ مَا النَّصَفُ مِنْهُ؟ قَالُوا یَکُفُّ عَنَّا وَ نَکُفُّ عَنْهُ فَلَا یُکَلِّمُنَا وَ لَا نُکَلِّمُهُ وَ لَا یُقَاتِلُنَا وَ لَا نُقَاتِلُهُ إِلَّا أَنَّ هَذِهِ الدَّعْوَةَ قَدْ بَاعَدَتْ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ زَرَعَتِ الشَّحْنَاءَ (6) وَ أَنْبَتَتِ الْبَغْضَاءَ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی أَ سَمِعْتَ قَالَ یَا عَمِّ لَوْ أَنْصَفَنِی بَنُو عَمِّی لَأَجَابُوا دَعْوَتِی وَ قَبِلُوا نَصِیحَتِی إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَمَرَنِی أَنْ أَدْعُوَ إِلَی دِینِهِ الْحَنِیفِیَّةِ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ فَمَنْ أَجَابَنِی فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ الرِّضْوَانُ وَ الْخُلُودُ فِی الْجِنَانِ وَ مَنْ عَصَانِی قَاتَلْتُهُ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ
ص: 87
فَقَالُوا: قُلْ لَهُ یَکُفَّ عَنْ شَتْمِ آلِهَتِنَا فَلَا یَذْکُرْهَا بِسُوءٍ فَنَزَلَ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ قَالُوا إِنْ کَانَ صَادِقاً فَلْیُخْبِرْنَا مَنْ یُؤْمِنُ مِنَّا وَ مَنْ یَکْفُرُ فَإِنْ وَجَدْنَاهُ صَادِقاً آمَنَّا بِهِ فَنَزَلَ ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالُوا وَ اللَّهِ لَنَشْتُمَنَّکَ وَ إِلَهَکَ فَنَزَلَ وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ قَالُوا قُلْ لَهُ فَلْیَعْبُدْ مَا نَعْبُدُ وَ نَعْبُدُ مَا یَعْبُدُ فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْکَافِرِینَ فَقَالُوا قُلْ لَهُ أَرْسَلَهُ اللَّهُ إِلَیْنَا خَاصَّةً أَمْ إِلَی النَّاسِ کَافَّةً قَالَ بَلْ إِلَی النَّاسِ أُرْسِلْتُ کَافَّةً إِلَی الْأَبْیَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ مَنْ عَلَی رُءُوسِ الْجِبَالِ وَ مَنْ فِی لُجَجِ الْبِحَارِ وَ لَأَدْعُوَنَّ السَّنَةَ فَارِسَ وَ الرُّومَ- یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً فَتَجَبَّرَتْ قُرَیْشٌ وَ اسْتَکْبَرَتْ وَ قَالَتْ وَ اللَّهِ لَوْ سَمِعَتْ بِهَذَا فَارِسُ وَ الرُّومُ لَاخْتَطَفَتْنَا (1) مِنْ أَرْضِنَا وَ لَقَلَعَتِ الْکَعْبَةَ حَجَراً حَجَراً فَنَزَلَ وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ وَ قَوْلُهُ أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ فَقَالَ المُطْعِمُ بْنُ عَدِیٍّ وَ اللَّهِ یَا بَا طَالِبٍ لَقَدْ أَنْصَفَکَ قَوْمُکَ وَ جَهَدُوا عَلَی أَنْ یَتَخَلَّصُوا مِمَّا تَکْرَهُهُ فَمَا أَرَاکَ تُرِیدُ أَنْ تَقْبَلَ مِنْهُمْ شَیْئاً فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونِی وَ لَکِنَّکَ قَدْ أَجْمَعْتَ (2) عَلَی خِذْلَانِی وَ مُظَاهَرَةِ الْقَوْمِ عَلَیَّ فَاصْنَعْ مَا بَدَا لَکَ فَوَثَبَ (3) کُلُّ قَبِیلَةٍ عَلَی مَا فِیهَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ یُعَذِّبُونَهُمْ وَ یَفْتِنُونَهُمْ عَنْ دِینِهِمْ وَ الِاسْتِهْزَاءِ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ مَنَعَ اللَّهُ رَسُولَهُ بِعَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ مِنْهُمْ وَ قَدْ قَامَ أَبُو طَالِبٍ حِینَ رَأَی قُرَیْشاً تَصْنَعُ مَا تَصْنَعُ فِی بَنِی هَاشِمٍ فَدَعَاهُمْ إِلَی مَا هُوَ عَلَیْهِ مِنْ مَنْعِ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْقِیَامِ دُونَهُ إِلَّا أَبَا لَهَبٍ کَمَا قَالَ اللَّهُ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ قُرَیْشٍ مِنَ الطَّائِفِ وَ أَنْکَرُوا ذَلِکَ وَ وَقَعَتْ فِتْنَةٌ فَأَمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْمُسْلِمِینَ أَنْ یَخْرُجُوا إِلَی أَرْضِ الْحَبَشَةِ.
ابْنُ عَبَّاسٍ دَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْکَعْبَةَ وَ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ مَنْ یَقُومُ إِلَی هَذَا الرَّجُلِ فَیُفْسِدَ عَلَیْهِ صَلَاتَهُ فَقَامَ ابْنُ الزِّبَعْرَی وَ تَنَاوَلَ فَرْثاً وَ دَماً وَ أَلْقَی ذَلِکَ عَلَیْهِ فَجَاءَ أَبُو طَالِبٍ وَ قَدْ سَلَّ سَیْفَهُ فَلَمَّا رَأَوْهُ جَعَلُوا یَنْهَضُونَ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَئِنْ قَامَ أَحَدٌ جَلَّلْتُهُ
ص: 88
بِسَیْفِی؛ ثُمَّ قَالَ: یَا ابْنَ أَخِی مَنِ الْفَاعِلُ بِکَ؟ قَالَ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ (1) فَأَخَذَ أَبُو طَالِبٍ فَرْثاً وَ دَماً وَ أَلْقَی عَلَیْهِ.
وَ فِی رِوَایَةٍ مُتَوَاتِرَةٍ أَنَّهُ أَمَرَ عَبِیدَهُ أَنْ یُلْقُوا السَّلَی (2) عَنْ ظَهْرِهِ وَ یَغْسِلُوهُ ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ یَأْخُذُوهُ فَیُمِرُّوا عَلَی أَسْبِلَةِ (3) الْقَوْمِ بِذَلِکَ.
الطَّبَرِیُّ وَ الْبَلاذُرِیُّ وَ الضَّحَّاکُ قَالَ: لَمَّا رَأَتْ قُرَیْشٌ حَمِیَّةَ قَوْمِهِ وَ ذَبَّ عَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ عَنْهُ جَاءُوا إِلَیْهِ وَ قَالُوا جِئْنَاکَ بِفَتَی قُرَیْشٍ جَمَالًا وَ جُوداً وَ شَهَامَةً عُمَارَةَ بْنِ الْوَلِیدِ نَدْفَعُهُ إِلَیْکَ یَکُونُ نَصْرُهُ وَ مِیرَاثُهُ لَکَ وَ مَعَ ذَلِکَ مِنْ عِنْدِنَا مَالٌ وَ تَدْفَعُ إِلَیْنَا ابْنَ أَخِیکَ الَّذِی فَرَّقَ جَمَاعَتَنَا وَ سَفَّهَ أَحْلَامَنَا فَنَقْتُلَهُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفْتُمُونِی أَ تُعْطُونَنِی ابْنَکُمْ أَغْذُوهُ لَکُمْ وَ تَأْخُذُونَ ابْنِی تَقْتُلُونَهُ هَذَا وَ اللَّهِ مَا لَا یَکُونُ أَبَداً أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ النَّاقَةَ إِذَا فَقَدَتْ وَلَدَهَا لَا تَحِنُّ (4) إِلَی غَیْرِهِ ثُمَّ نَهَرَهُمْ فَهَمُّوا بِاغْتِیَالِهِ فَمَنَعَهُمْ أَبُو طَالِبٍ مِنْ ذَلِکَ وَ قَالَ فِیهِ.
حَمَیْتُ الرَّسُولَ رَسُولَ الْإِلَهِ*** بِبَیْضٍ تَلَأْلَأُ مِثْلَ الْبُرُوقِ
أَذُبُّ وَ أَحْمِی رَسُولَ الْإِلَهِ*** حِمَایَةَ عَمٍّ عَلَیْهِ شَفُوقٌ (5)
وَ أَنْشَدَ:
یَقُولُونَ لِی دَعْ نَصْرَ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَی*** وَ غَالِبْ لَنَا غَلَّابَ کُلِّ مُغَالِبِ
وَ سَلِّمْ إِلَیْنَا أَحْمَدَ وَ اکْفُلَنَّ لَنَا*** بَنِینَا وَ لَا تَحْفِلْ بِقَوْلِ الْمُعَاتِبِ
فَقُلْتُ لَهُمُ اللَّهُ رَبِّی وَ نَاصِرِی*** عَلَی کُلِّ بَاغٍ مِنْ لُؤَیِّ بْنِ غَالِبِ
مقاتل: لما رأت قریش یعلو أمره قالوا: لا نری محمدا یزداد إلا کبرا و تکبرا و إن هو إلا ساحر أو مجنون و توعدوه و تعاقدوا لئن مات أبو طالب لیجمعن قبائل قریش
ص: 89
کلها علی قتله و بلغ ذلک أبا طالب فجمع بنی هاشم و أحلافهم من قریش فوصاهم برسول الله و قال إن ابن أخی کما یقول أخبرنا بذلک آباؤنا و علماؤنا أن محمدا نبی صادق و أمین ناطق و أن شأنه أعظم شأن و مکانه من ربه أعلی مکان فأجیبوا دعوته و اجتمعوا علی نصرته و راموا عدوه من وراء حوزته فإنه الشرف الباقی لکم الدهر و أنشأ یقول:
أوصی بنصر النبی الخیر مشهده*** علیا ابنی و عم الخیر عباسا
و حمزة الأسد المخشی صولته*** و جعفرا أن تذودوا دونه الناسا
و هاشما کلها أوصی بنصرته*** أن یأخذوا دون حرب القوم أمراسا
کونوا -فدی لکم نفسی و ما ولدت-*** من دون أحمد عند الروع أتراسا (1)
بکل أبیض مصقول عوارضه*** تخاله فی سواد اللیل مِقباسا
و حضّ أخاه حمزة علی اتباعه إذ أقبل حمزة متوشحا بقوسه راجعا من قنص له فوجد النبی صلی الله علیه و آله فی دار أخته محموما و هی باکیة فقال ما شأنک قالت ذل الحمی یا با عمارة لو لقیت ما لقی ابن أخیک محمد آنفا من أبی الحکم بن هشام و جده هاهنا جالسا فآذاه و سبه و بلغ منه ما یکره فانصرف و دخل المسجد و شج رأسه شجة (2) منکرة فهم قرباؤه بضربه فقال أبو جهل دعوا أبا عمارة لکیلا یسلم ثم عاد حمزة إلی النبی صلی الله علیه و آله و قال عز بما صنع بک ثم أخبره بصنیعه فلم یرض النبی صلی الله علیه و آله (3) و قال یا عم لأنت منهم فأسلم حمزة فعرفت قریش أن رسول الله قد عز و أن حمزة سیمنعه. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَنَزَلَ أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ سُرَّ أَبُو طَالِبٍ بِإِسْلَامِهِ وَ أَنْشَأَ یَقُولُ:
صَبْراً أَبَا یَعْلَی عَلَی دِینِ أَحْمَدَ*** وَ کُنْ مُظْهِراً لِلدِّینِ وُفِّقْتَ صَابِراً
ص: 90
وَ حُطْ (1) مَنْ أَتَی بِالدِّینِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ*** بِصِدْقٍ وَ حَقٍّ لَا تَکُنْ حَمْزَ کَافِراً
فَقَدْ سَرَّنِی إِذْ قُلْتَ إِنَّکَ مُؤْمِنٌ*** فَکُنْ لِرَسُولِ اللَّهِ فِی اللَّهِ نَاصِراً
فَنَادِ قُرَیْشاً بِالَّذِی قَدْ أَتَیْتَهُ*** جِهَاراً وَ قُلْ مَا کَانَ أَحْمَدُ سَاحِراً
وَ قَالَ لِابْنِهِ طَالِبٍ:
ابْنِی طَالِبُ إِنَّ شَیْخَکَ نَاصِحٌ*** فِیمَا یَقُولُ مُسَدَّدٌ لَکَ رَاتِقٌ (2)
فَاضْرِبْ بِسَیْفِکَ مَنْ أَرَادَ مَسَاءَهُ*** حَتَّی تَکُونَ لِذِی الْمَنِیَّةِ ذَائِقٌ
هَذَا رَجَائِی فِیکَ بَعْدَ مَنِیَّتِی*** لَا زِلْتُ فِیکَ بِکُلِّ رُشْدٍ وَاثِقٌ
فَاعْضُدْ قُوَاهُ یَا بُنَیَّ وَ کُنْ لَهُ*** إِنِّی بِجَدِّکَ لَا مَحَالَةَ لَاحِقٌ
آهاً أُرَدِّدُ حَسْرَةً لِفِرَاقِه*** إِذْ لَمْ أَرَاهُ قَدْ تَطَاوَلَ بَاسِقٌ (3)
أَ تَرَی أَرَاهُ وَ اللِّوَاءُ أَمَامَهُ*** وَ عَلِیٌّ ابْنِی لِلِّوَاءِ مُعَانِقٌ
أَ تَرَاهُ یَشْفَعُ لِی وَ یَرْحَمُ عَبْرَتِی*** هَیْهَاتَ إِنِّی لَا مَحَالَةَ رَاهِقٌ
وَ کَتَبَ إِلَی النَّجَاشِیِّ:
«تَعَلَّمْ أَبَیْتَ اللَّعْنَ أَنَّ مُحَمَّداً»
الْأَبْیَاتَ فَأَسْلَمَ النَّجَاشِیُّ وَ کَانَ قَدْ سَمِعَ مُذَاکَرَةَ جَعْفَرٍ وَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَ نَزَلَ فِیهِ وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ إِلَی قَوْلِهِ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ.
عِکْرِمَةُ وَ عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ وَ حَدِیثُهُمَا لَمَّا رَأَتْ قُرَیْشٌ أَنَّهُ یَفْشُو أَمْرُهُ فِی الْقَبَائِلِ وَ أَنَّ حَمْزَةَ أَسْلَمَ وَ أَنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ رُدَّ فِی حَاجَتِهِ عِنْدَ النَّجَاشِیِّ فَأَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ مَکْرَهُمْ عَلَی أَنْ یَقْتُلُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَانِیَةً فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ أَبُو طَالِبٍ جَمَعَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَأَجْمَعَ لَهُمْ أَمْرَهُمْ عَلَی أَنْ یُدْخِلُوا رَسُولَ اللَّهِ شِعْبَهُمْ (4) فَاجْتَمَعَ قُرَیْشٌ فِی دَارِ النَّدْوَةِ وَ کَتَبُوا صَحِیفَةً عَلَی بَنِی هَاشِمٍ أَنْ لَا یُکَلِّمُوهُمْ وَ لَا یُزَوِّجُوهُمْ وَ لَا یَتَزَوَّجُوا إِلَیْهِمْ وَ لَا یُبَایِعُوهُمْ
ص: 91
أَوْ یُسَلِّمُوا إِلَیْهِمْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ خَتَمَ عَلَیْهَا أَرْبَعُونَ خَاتَماً وَ عَلَّقُوهَا فِی جَوْفِ الْکَعْبَةِ -وَ فِی رِوَایَةٍ عِنْدَ زَمْعَةَ بْنِ الْأَسْوَدِ- فَجَمَعَ أَبُو طَالِبٍ بَنِی هَاشِمٍ وَ بَنِی الْمُطَّلِبِ (1) فِی شِعْبِهِ وَ کَانُوا أَرْبَعِینَ رَجُلًا مُؤْمِنَهُمْ وَ کَافِرَهُمْ مَا خَلَا أَبَا لَهَبٍ وَ أَبَا سُفْیَانَ فَظَاهَرَاهُمْ عَلَیْهِ فَحَلَفَ أَبُو طَالِبٍ لَئِنْ شَاکَتْ مُحَمَّداً شَوْکَةٌ (2) لَآَتِیَنَّ عَلَیْکُمْ یَا بَنِی هَاشِمٍ وَ حَصَّنَ الشِّعْبَ وَ کَانَ یَحْرُسُهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ:
أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً*** نَبِیّاً کَمُوسَی خُطَّ فِی أَوَّلِ الْکُتُبِ
أَ لَیْسَ أَبُونَا هَاشِمٌ شَدَّ أَزْرَهُ*** وَ أَوْصَی بَنِیهِ بِالطِّعَان وَ بِالضَّرْبِ
وَ إِنَّ الَّذِی عَلَّقْتُمْ مِنْ کِتَابِکُمْ*** یَکُونُ لَکُمْ یَوْماً کَرَاغِیَةِ السَّقْبِ
أَفِیقُوا أَفِیقُوا قَبْلَ أَنْ تُحْفَرَ الزُّبَی*** وَ یُصْبِحَ مَنْ لَمْ یَجْنِ ذَنْباً کَذِی الذَّنْبِ
وَ لَهُ:
وَ قَالُوا خُطَّةً جَوْراً وَ حُمْقاً*** وَ بَعْضُ الْقَوْلِ أَبْلَجُ مُسْتَقِیمٌ
لِتَخْرُجَ هَاشِمٌ فَیَصِیرَ مِنْهَا*** بَلَاقِعُ بَطْنِ مَکَّةَ وَ الْحَطِیمُ
فَمَهْلًا قَوْمَنَا لَا تَرْکَبُونَا*** بِمَظْلِمَةٍ لَهَا أَمْرٌ وَخِیمٌ
فَیَنْدَمَ بَعْضُکُمْ وَ یَذِلَّ بَعْضٌ*** وَ لَیْسَ بِمُفْلِحٍ أَبَداً ظَلُومٌ
فَلَا وَ الرَّاقِصَاتِ بِکُلِّ خَرْقٍ*** إِلَی مَعْمُورِ مَکَّةَ لَا یَرِیمُ
طَوَالَ الدَّهْرِ حَتَّی تَقْتُلُونَا*** وَ نَقْتُلَکُمْ وَ تَلْتَقِیَ الْخُصُومُ
وَ یَعْلَمَ مَعْشَرٌ قَطَعُوا وَ عَقُّوا*** بِأَنَّهُمْ هُمُ الْجَدُّ الظَّلِیمُ
أَرَادُوا قَتْلَ أَحْمَدَ -ظَالِمِیهِ- (3)*** وَ لَیْسَ لِقَتْلِهِ فِیهِمْ زَعِیمٌ
وَ دُونَ مُحَمَّدٍ فِتْیَانُ قَوْمٍ*** هُمُ الْعِرْنِینُ وَ الْعُضْوُ الصَّمِیمُ
وَ کَانَ أَبُو جَهْلٍ وَ الْعَاصُ بْنُ وَائِلٍ وَ النَّضْرُ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ کَلَدَةَ وَ عُقْبَةُ بْنُ أَبِی مُعَیْطٍ یَخْرُجُونَ إِلَی الطُّرُقَاتِ فَمَنْ رَأَوْهُ مَعَهُ مِیرَةٌ (4) نَهَوْهُ أَنْ یَبِیعَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ شَیْئاً وَ یُحَذِّرُونَهُ
ص: 92
مِنَ النَّهْبِ فَأَنْفَقَتْ خَدِیجَةُ عَلَی النَّبِیِّ فِیهِ مَالًا کَثِیراً وَ مِنْ قَصِیدَةٍ لِأَبِی طَالِبٍ:
فَأَمْسَی ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِینَا مُصَدَّقاً*** عَلَی سَاخِطٍ مِنْ قَوْمِنَا غَیْرِ مُعَتِّبٍ
فَلَا تَحْسَبُونَا خَاذِلِینَ مُحَمَّداً*** لَدَی غُرْبَةٍ مِنَّا وَ لَا مُتَقَرِّبٍ (1)
سَتَمْنَعُهُ مِنَّا یَدٌ هَاشِمِیَّةٌ*** وَ مُرَکَّبُهَا فِی النَّاسِ أَحْسَنُ مُرَکَّبٍ
فَلَا وَ الَّذِی تَخْذَی لَهُ کُلُّ نِضْوَةٍ (2)*** طَلِیحٍ بِجَنْبَیْ نَخْلَةَ فَالْمُحَصَّبِ
یَمِیناً صَدَقْنَا اللَّهَ فِیهَا وَ لَمْ نَکُنْ*** لِنَحْلِفَ بُطْلًا بِالْعَتِیقِ الْمُحَجَّبِ
نُفَارِقُهُ حَتَّی نُصْرَعَ حَوْلَهُ*** وَ مَا بَالُ تَکْذِیبِ النَّبِیِّ الْمُقَرَّبِ
وَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ وَ نَامَتِ الْعُیُونُ جَاءَهُ أَبُو طَالِبٍ فَأَنْهَضَهُ عَنْ مَضْجَعِهِ وَ أَضْجَعَ عَلِیّاً مَکَانَهُ وَ وَکَّلَ عَلَیْهِ وُلْدَهُ وَ وُلْدَ أَخِیهِ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا أَبَتَاهْ إِنِّی مَقْتُولٌ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ:
اصْبِرَنْ یَا بُنَیَّ فَالصَّبْرُ أَحْجَی*** کُلُّ حَیٍّ مَصِیرُهُ لِشُعُوبٍ
قَدْ بَلَوْنَاکَ وَ الْبَلَاءُ شَدِیدٌ*** لِفَدَاءِ النَّجِیبِ وَ ابْنِ النَّجِیبِ
لِفَدَاءِ الْأَعَزِّ ذِی الْحَسَبِ الثَّا***قِبِ وَ الْبَاعِ وَ الْفَنَاءِ الرَّحِیبِ (3)
إِنْ تُصِبْکَ الْمَنُونُ بِالنَّبْلِ تَتْرَی*** فَمُصِیبٌ مِنْهَا وَ غَیْرُ مُصِیبٍ
کُلُّ حَیٍّ وَ إِنْ تَتَطَاوَلُ عُمُراً*** آخِذٌ مِنْ سِهَامِهَا بِنَصِیبٍ
فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام:
أَ تَأْمُرُنِی بِالصَّبْرِ فِی نَصْرِ أَحْمَدَ*** فَوَ اللَّهِ مَا قُلْتُ الَّذِی قُلْتُ جَازِعاً
وَ لَکِنَّنِی أَحْبَبْتُ أَنْ تَرَ نُصْرَتِی*** وَ تَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَزَلْ لَکَ طَائِعاً
وَ سَعْیِی لِوَجْهِ اللَّهِ فِی نَصْرِ أَحْمَدَ***نَبِیِّ الْهُدَی الْمَحْمُودِ طِفْلًا وَ یَافِعاً
وَ کَانُوا لَا یَأْمَنُونَ إِلَّا فِی مَوْسِمِ الْعُمْرَةِ فِی رَجَبٍ وَ مَوْسِمِ الْحَجِّ فِی ذِی الْحِجَّةِ فَیَشْتَرُونَ وَ یَبِیعُونَ فِیهِمَا وَ کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی کُلِّ مَوْسِمٍ یَدُورُ عَلَی قَبَائِلِ الْعَرَبِ فَیَقُولُ
ص: 93
لَهُمْ: تَمْنَعُونَ لِی جَانِبِی حَتَّی أَتْلُوَ عَلَیْکُمْ کِتَابَ رَبِّی وَ ثَوَابُکُمْ عَلَی اللَّهِ الْجَنَّةُ؟ وَ أَبُو لَهَبٍ فِی أَثَرِهِ یَقُولُ إِنَّهُ ابْنُ أَخِی وَ هُوَ کَذَّابٌ سَاحِرٌ فَأَصَابَهُمُ الْجَهْدَ وَ بَعَثَتْ قُرَیْشٌ إِلَی أَبِی طَالِبٍ ادْفَعْ إِلَیْنَا مُحَمَّداً حَتَّی نَقْتُلَهُ وَ نُمَلِّکُکَ عَلَیْنَا فَأَنْشَأَ أَبُو طَالِبٍ اللَّامِیَّةَ الَّتِی یَقُولُ فِیهَا:
«وَ أَبْیَضَ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ»
فَلَمَّا سَمِعُوا هَذِهِ الْقَصِیدَةَ أَیِسُوا مِنْهُ فَکَانَ أَبُو الْعَاصِ بْنُ الرَّبِیعِ -وَ هُوَ خَتَنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله- یَجِی ءُ بِالْعِیرِ بِاللَّیْلِ عَلَیْهَا الْبُرُّ وَ التَّمْرُ إِلَی بَابِ الشِّعْبِ ثُمَّ یُصْبِحُ بِهَا فَحَمِدَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِعْلَهُ فَمَکَثُوا بِذَلِکَ أَرْبَعَ سِنِینَ وَ قَالَ ابْنُ سِیرِینَ ثَلَاثَ سِنِینَ.
وَ فِی کِتَابِ شَرَفِ الْمُصْطَفَی: فَبَعَثَ اللَّهُ عَلَی صَحِیفَتِهِمُ الْأَرَضَةَ فَلَحِسَهَا (1) فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ فَأَخْبَرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بِذَلِکَ فَأَخْبَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَا طَالِبٍ فَدَخَلَ أَبُو طَالِبٍ عَلَی قُرَیْشٍ فِی الْمَسْجِدِ فَعَظَّمُوهُ وَ قَالُوا أَرَدْتَ مُوَاصَلَتَنَا وَ أَنْ تُسَلِّمَ ابْنَ أَخِیکَ إِلَیْنَا قَالَ وَ اللَّهِ مَا جِئْتُ لِهَذَا وَ لَکِنِ ابْنُ أَخِی أَخْبَرَنِی وَ لَمْ یَکْذِبْنِی أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَخْبَرَهُ بِحَالِ صَحِیفَتِکُمْ فَابْعَثُوا إِلَیَّ صَحِیفَتِکُمْ فَإِنْ کَانَ حَقّاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ ارْجِعُوا عَمَّا أَنْتُمْ عَلَیْهِ مِنَ الظُّلْمِ وَ قَطِیعَةِ الرَّحِمِ وَ إِنْ کَانَ بَاطِلًا دَفَعْتُهُ إِلَیْکُمْ فَأَتَوْا بِهَا وَ فَکُّوا الْخَوَاتِیمَ وَ إِذَا فِیهَا بِاسْمِکَ اللَّهُمَّ وَ اسْمِ مُحَمَّدٍ فَقَطْ فَقَالَ لَهُمْ أَبُو طَالِبٍ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُفُّوا عَمَّا أَنْتُمْ عَلَیْهِ فَسَکَتُوا وَ تَفَرَّقُوا فَنَزَلَ ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ قَالَ کَیْفَ أَدْعُوهُمْ وَ قَدْ صَالَحُوا عَلَی تَرْکِ الدَّعْوَةِ فَنَزَلَ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ فَسَأَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَبَا طَالِبٍ الْخُرُوجَ مِنَ الشِّعْبِ فَاجْتَمَعَ سَبْعَةُ نَفَرٍ مِنْ قُرَیْشٍ عَلَی نَقْضِهَا (2) وَ هُمْ مَطْعَمُ بْنُ عَدِیِّ بْنِ نَوْفَلِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ الَّذِی أَجَارَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمَّا انْصَرَفَ مِنَ الطَّائِفِ وَ زُهَیْرُ بْنُ أُمَیَّةَ الْمَخْزُومِیُّ خَتَنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَی ابْنَتِهِ عَاتِکَةَ وَ هِشَامُ بْنُ عَمْرِو بْنِ لُؤَیِّ بْنِ غَالِبٍ وَ أَبُو الْبَخْتَرِیِّ بْنُ هِشَامٍ وَ زَمْعَةُ بْنِ الْأَسْوَدِ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ قَالَ هَؤُلَاءِ السَّبْعَةُ (3) أَحْرَقَهَا اللَّهُ وَ عَزَمُوا أَنْ یَقْطَعُوا یَمِینَ کَاتِبِهَا وَ هُوَ- مَنْصُورُ بْنُ عِکْرِمَةَ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ عَبْدِ الدَّارِ فَوَجَدُوهَا شَلًّا فَقَالُوا قَطَعَهَا اللَّهُ
ص: 94
فَأَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی الدَّعْوَةِ وَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ أَبُو طَالِبٍ:
أَلَا هَلْ أَتَی نَجْداً بِنَا صَنَعَ رَبُّنَا*** عَلَی نَأْیِهِمْ وَ اللَّهُ بِالنَّاسِ أَرْفَدُ
فَیُخْبِرَهُمْ أَنَّ الصَّحِیفَةَ مُزِّقَتْ*** وَ أَنَّ کُلَّ مَا لَمْ یَرْضَهُ اللَّهُ یُفْسَدُ
یُرَاوِحُهَا إِفْکٌ وَ سِحْرٌ مُجَمَّعٌ*** وَ لَمْ تَلْقَ سِحْراً آخَرَ الدَّهْرِ یَصْعَدُ
وَ لَهُ أَیْضاً:
وَ قَدْ کَانَ مِنْ أَمْرِ الصَّحِیفَةِ عِبْرَةٌ*** مَتَی مَا یُخْبَرُ غَائِبُ الْقَوْمِ یُعْجِبُ
مَحَا اللَّهُ مِنْهَا کُفْرَهُمْ وَ عُقُوقَهُمْ*** وَ مَا نَقَمُوا مِنْ نَاطِقِ الْحَقِّ مُعْرِبٌ
وَ أَصْبَحَ مَا قَالُوا مِنَ الْأَمْرِ بَاطِلًا*** وَ مَنْ یَخْتَلِقُ مَا لَیْسَ بِالْحَقِّ یَکْذِبُ
وَ أَمْسَی ابْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِینَا مُصَدَّقاً*** عَلَی سَخَطٍ مِنْ قَوْمِنَا غَیْرِ مُعَتِّبٍ
وَ لَهُ:
تَطَاوَلَ لَیْلِی بِهَمٍّ نَصَبٍ*** وَ دَمْعِی کَسَحِّ السِّقَاءِ السَّرِبِ (1)
لِلَعِبِ قُصَیٍّ بِأَحْلَامِهَا*** (2) وَ هَلْ یَرْجِعُ الْحُلُمُ بَعْدَ اللَّعِبِ
وَ نَفْیِ قُصَیٍّ بَنِی هَاشِمٍ*** کَنَفْیِ الطُّهَاةِ لِطَافَ الْحَطَبِ
وَ قَالُوا لِأَحْمَدَ أَنْتَ امْرُؤٌ*** خُلُوفُ الْحَدِیثِ ضَعِیفُ النَّسَبِ (3)
أَلَا إِنَّ أَحْمَدَ قَدْ جَاءَهُمْ*** بِحَقٍّ وَ لَمْ یَأْتِهِمْ بِالْکَذِبِ
عَلَی أَنَّ إِخْوَانَنَا وَازَرُوا*** بَنِی هَاشِمٍ وَ بَنِی الْمُطَّلِبِ
هُمَا أَخَوَانِ کَعَظْمِ الْیَمِینِ*** أُمِرَّا عَلَیْنَا کَعَقْدِ الْکَرَبِ
فَیَا لِقُصَیٍّ أَ لَمْ تُخْبَرُوا*** بِمَا قَدْ خَلَا مِنْ شُئُونِ الْعَرَبِ
فَلَا تُمْسِکُنَّ بِأَیْدِیکُمْ*** بَعِیدَ الْأُنُوفِ بِعَجْبِ الذَّنَبِ (4)
وَ رُمْتُمْ بِأَحْمَدَ مَا رُمْتُمْ*** عَلَی الْآصِرَاتِ وَ قُرْبِ النَّسَبِ
ص: 95
فَأَنَّی وَ مَا حَجَّ مِنْ رَاکِبٍ*** وَ کَعْبَةُ مَکَّةَ ذَاتُ الْحُجُبِ
تَنَالُونَ أَحْمَدَ أَوْ تَصْطَلُوا*** ظُبَاةَ الرِّمَاحِ وَ حَدَّ الْقُضُبِ (1)
وَ تَقْتَرِفُوا بَیْنَ أَبْیَاتِکُمْ*** صُدُورَ الْعَوَالِی وَ خَیْلًا عُصَبَ (2)
**[ترجمه]مناقب ابن شهرآشوب: طبری و بلاذری گفتهاند: چون آیه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» - . حجر/ 94 - {پس
آنچه را بدان مأموری آشکار کن!} نازل شد، رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله اطاعت کرده و قوم خود را دعوت به اسلام کرد. وچون آیه: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...» - . انبیاء/ 98 -
{در حقیقت، شما و آنچه غیر از خدا میپرستید هیزم دورخید. شما در آن وارد خواهید شد} همگی با او به مخالفت برخاستند. پس ابوطالب وی را زیر چتر حمایت خود گرفت و از وی دفاع کرد. پس عتبه، ولید، ابوجهل و عاص نزد ابوطالب رفته و گفتند برادرزادهات آلهه ما را دشنام داده و بر دین ما خرده گرفته و پندارهای ما را سفیهانه دانسته و پدران ما را گمراه پنداشته است. اکنون یا باید مانع کارهای وی گردی یا اینکه دست از حمایتش برداری و ما را به هم واگذاری. پس ابوطالب با ایشان به نرمی رفتار نموده و آرامشان ساخت و به خانههایشان بازگرداند. اما رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله همچنان به کار خود ادامه میداد و مردم را به یکتاپرستی دعوت میکرد. چون عدهای از مردم به وی گرویدند، آن جماعت باردیگر نزد ابوطالب رفته و گفتند: تو در میان ما هم به جهت سن و سال و هم به جهت شرافت جایگاه و منزلتی داری و ما تذکر داده بودیم که برادرزادهات را از این کارها بازداری اما او دست بردار نیست. به خدا سوگند ما دیگر تاب تحمل کسی را نداریم که پدرانمان را دشنام داده، باورهای ما را به تمسخر گرفته و در حق خدایان ما بدگویی کرده است. یا او را از این کارها باز میداری یا با او پیکار میکنیم تا یکی از دو گروه به هلاکت برسد! پس ابوطالب به پیامبرصَلی الله علیهِ و آله عرض کرد: چرا قوم تو به شکایت از تو روی آوردهاند؟ فرمود: من میخواهم آنها را حول محور یک کلمه گرد آورم تا عرب مطیع آنها شود و عجم جزیه پرداز ایشان گردد. مشرکان گفتند: فقط یک کلمه!! به پدرت سوگند، ده کلمه هم باشد میپذیریم. ابوطالب رو به پیامبر کرده و فرمود: برادرزاده، این کلمه چیست؟ فرمود: «لا أله إلا الله» است. پس حاضران در حالی که لباسهای خود را میتکاندند، از جا برخاسته و گفتند: «أَجَعَلَ الاَْلهَِةَ إِلَاهًا وَاحِدًا إِنَّ هَاذَا لَشیَ ْءٌ عُجَابٌ...» - . ص/ 8-5 -
{آیا خدایان [متعدد] را خدای واحدی قرار داده؟ این واقعاً چیزعجیبی است. و بزرگانشان روان شدند [و گفتند:] بروید و بر خدایان خود ایستادگی نمایید که این امر قطعاً هدف [ما]ست. [از طرفی] این[مطلب] را در آیین أخیر[عیسوی هم] نشنیدهایم این[ ادّعا] جز دروغ بافی نیست.}
ابن اسحاق گوید: ابوطالب نهانی به وی عرض کرد: باری فراتر از توانم بر دوش من مگذار. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این سخن را شنید گمان کرد عمویش قصد دارد دست از حمایت او بردارد و تنهایش گذارد لذا فرمود: عموجان، اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند، دست از این سخن برنمیدارم تا اینکه به سرانجام برسانم یا کشته شوم. سپس اشک از چشمانش جاری گشته و گریان برخاست تا بیرون رود. پس ابوطالب گفت: پیگیر کارت باش، به خدا سوگند هرگز تنهایت نخواهم گذاشت!
در روایتی دیگر آمده است که پیامبر صَلی الله علیهِ و آله فرمود: خداوند به من امر فرموده که مردم را به دین حنیف دعوت کنم و خشمگین از نزد وی بیرون رفت. پس ابوطالب او را خواسته و دلجویی نموده، وعده یاری داد و این ابیات را خواند: - به خدا سوگند تا من زندهام دست هیچ کدامشان به تو نخواهد رسید؛
- پس بی واهمه آنچه را که بدان مأموری انجام بده و بشارت باد تو را که چشمت روشن خواهد شد؛
- و مرا دعوت کردی و پنداشتی که خیرخواه منی، حقّا که راست گفتی و تو از گذشته امین بودهای؛
- و دینی را عرضه کردی که دانستم که بهترین دین در میان مردمان است؛
- اگر بیم آن نداشتم که ممکن است آزاری برای تو در پی داشته باشد، قطعاً میدیدی که آشکارا خود به تو ایمان میآورم.»
امام زین العابدین علیه السّلام فرمود: سران قریش نزد ابوطالب آمده در حالی که پیامبر در آنجا حضور داشت و گفتند: ما از برادرزادهات میخواهیم انصاف داشته باشد؟ گفت: چگونه انصاف بدهد؟ گفتند: دست از ما بردارد و ماهم به او کاری نداشته باشیم. نه با ما سخن بگوید نه ما با او هم سخن شویم، نه با ما بجنگد نه با او بجنگیم. براستی که این دعوت دلها را از هم دور کرده و تخم دشمنی و کینه پراکنده است. ابوطالب رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کرده و گفت: برادرزاده، آیا شنیدی؟ فرمود: یا عمّ، اگر عموزادگان میخواستند به انصاف با من برخورد کنند، دعوت مرا گوش میکردند و خیرخواهی مرا میپذیرفتند. خداوند متعال مرا أمر فرموده مردم را به دین حنیف دعوت کنم، دین ابراهیم! پس هرکه دعوت مرا بپذیرد خوشنودی خدا و جاودانگی در بهشت را به دست خواهد آورد و هرکه مرا نافرمانی کند با او میجنگم تا خدا در میان ما قضاوت کند که او خیرالحاکمین است.
گفتند: ای ابوطالب، به وی بگو که دست از دشنام دادن خدایان ما بردارد و از آنها به زشتی یاد نکند. پس آیه «أَفَغَیَراللَّهِ تَأْمُرُونیّ ِ أَعْبدُ» - . زمر/ 64 - {آیا
مرا وادار میکنید که جز خدا را بپرستم؟}نازل گردید. گفتند: اگر راست میگوید ما را آگاه سازد که کدام یک از ما ایمان میآورد و کدام کفران میورزد؟ اگر او را راستگو یافتیم به وی ایمان میآوریم که بلافاصله آیه: «مَّا کاَنَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِین» - . آل عمران/ 179 - {خدا
بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالی] که شما بر آن هستید، واگذارد.} نازل شد، گفتند: به خدا سوگند تو و خدای تو را دشنام خواهیم داد! که آیه: «وَ انطَلَقَ الْمَلَأُ مِنهُْم...» - .ص/6 - {و بزرگان روان شدند و گفتند: بروید بر خدایان خود ایستادگی کنید که این امر خود هدف ماست.} در پاسخ به آنها نازل شد.گفتند: پس بیاید خدایان ما را هم پرسش کند تا ما هم خدای او را پرسش کنیم که در پاسخ آنها سوره «کافرون» نازل گردید. پس گفتند: به وی بگو: آیا خدا او را فقط برای ما فرستاده یا برای همه مردم؟ فرمود: برای همه مردم مبعوث شدهام: سیاه، سفید، کوهنشین، دریانشین، و قطعاً مردم سرزمین فارس و روم را نیز دعوت خواهم کرد «یَأَیُّهَا النَّاسُ إِنیّ ِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا» - .اعراف/ 158 - {من
پیامبر خدا به سوی شما هستم.} قریش با شنیدن این کلمات، دچار خود بزرگبینی و تکبّر گشته و گفتند: به خدا سوگند اگر فارس و روم این سخن تو را بشنوند، ما را از سرزمینمان بیرون خواهند کرد و کعبه را نیز سنگ به سنگ ویران خواهند ساخت، پس آیه: «وَ قَالُواْ إِن نَّتَّبعَ الهُْدَی مَعَک» - . قصص/ 57 - {و
گفتند: اکر با تو از نور هدایت پیروی کنیم از سرزمین خود ربوده خواهیم شد.}و آیه «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّک» - . فجر/ 6 ، فیل /1 -
نازل شد. پس مُطعِم بن عدی گفت: ای ابوطالب، به خدا سوگند قوم تو با تو به انصاف سخن گفتند و تلاش کردند از آنچه دوست نمیداری رها شوند، میبینم که گویا نمیخواهی سخنی از آنان را بپذیری!
ابوطالب گفت: به خدا سوگند مرا انصاف ندادند ولی تو برآن شدهای که مرا تنها گذاری و از دشمنان من حمایت کنی، پس هرچه به صلاح میدانی انجام ده. از آن پس هر قبیلهای به مسلمانان خود یورش برده و آنان را مورد شکنجه و آزار قرار داده، تلاش میکردند آنها از دین اسلام بازدارند و پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را به تمسخر گرفتند، اما خداوند رسولش را به واسطه عمویش از آزار آنان حفظ فرمود. و چون ابوطالب رفتار قریش را با مسلمانان دید، بنیهاشم را به دفاع از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله و ایستادگی در کنار او فراخواند جز ابولهب، همان گونه که خداوند میفرماید: «وَ لَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ» - . حج/ 40 - {و
قطعاً خداوند به کسی که دین او را یاری میکند، یاری میدهد.} مانع از این کار شد و جماعتی از قریش نیز از طائف سر رسیده و زیر بار سخنان ابوطالب نرفتند و فتنهای بزرگ رخ داد. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله مسلمانان را امر فرمود به حبشه مهاجرت کنند.
ابن عباس گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله وارد کعبه شد و به نماز ایستاد. ابوجهل گفت: چه کسی میرود و نماز این مرد را برهم میزند؟ پس مردی به نام ابن الزّبعری برخاست و شکمبهای را برداشت و آن را با محتویاتش بر روی بدن آن حضرت انداخت. پس ابوطالب آمد و شمشیر برکشید. حاضران قصد برخاستن کردند که ابوطالب فریاد زد: به خدا سوگند هر که از جای خود برخیزد با همین شمشیر خوار و خفیفش خواهم ساخت. سپس رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کرده و فرمود: برادرزاده، چه کسی با تو چنین کرده است؟ فرمود: این بنده خدا بود. پس ابوطالب مقداری سرگین و خونابه آن شکمبه را برداشت و بر او انداخت.
در روایت متواتر دیگری آمده است که ابوطالب دستور داد غلامانش بچهدان شتر را از پشت وی برگیرند و پشت حضرت را بشویند. سپس امر کرد مقداری از آن فضولات را برداشته و سبیلهای حاضران را آلوده کنند.
طبری و بلاذری و ضحّاک آوردهاند که: چون قریش شدت پشتیبانی بنیهاشم و بالاخص عمویش ابوطالب از او را دیدند، نزد ابوطالب آمده و گفتند: ما زیباترین و سخاوتمندترین و شجاعترین جوان قریش را که عماره بن الولید است، نزد تو آوردیم تا یاری و میراثش از آن تو باشد و مقداری از مال خود را نیز به تو میدهیم و در مقابل تو برادرزادهات را که جمع ما را پراکنده ساخته و ما را سفیه دانسته به ما تحویل دهی تا وی را به قتل رسانیم. ابوطالب در پاسخ آنها گفت: به خدا سوگند که انصاف را در حق من روا نداشتید، پسرتان را به من میدهید تا خورد و خوراکش دهم و برادرزادهام را به شما دهم تا بکشید؟! به خدا سوگند هرگز چنین نخواهد شد! مگر نمیدانید که اگر شتر ماده فرزندش را از دست دهد، به دیگری مهر نمیورزد؟! سپس آنها را از خود راند و آنان نیز تصمیم به ترور پیامبرصَلی الله علیهِ و آله گرفتند. ابوطالب آنان را از این کار برحذر داشته و این ابیات را قرائت کرد:
- از رسول، فرستاده خدا دفاع کردم، با شمشیرهایی که چون برق میدرخشیدند.
- از رسولخدا پیوسته دفاع و حمایت میکنم، حمایت عمویی که نسبت به او بسیار مهربان است.
و این ابیات را نیز سرود:
- به من میگویند یاری کسی را که برای هدایت آمده، رها کن و آن دلاوری را که غلبه طلبان را مغلوب میکند، برای ما مغلوب کن.
- و احمد را به دست ما بسپار و کفالت فرزندی از ما را بپذیر بیآنکه به سخن ملامتگران اعتنا کنی؛
- پس به ایشان گفتم: الله پروردگار و یاور من است، بر هر ستمگری از لؤی بن غالب.
مقاتل: چون قریش دیدند دعوت او بالا میگیرد، گفتند: روز به روز بر خودخواهی و تکبّر محمد افزوده میشود؛ او جز یک جادوگر یا مجنون نیست. لذا برایش خط و نشان کشیده و پیمان بستند که چون ابوطالب درگذشت، تمام قبایل قریش را برای قتل وی متحّد کنند. چون این سخن به گوش ابوطالب رسید، مردان بنیهاشم و همپیمانان آنها را از قریش دعوت کرد و سفارش رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را به آنان نموده گفت: همان طور که برادرزادهام میگوید، پدران و دانایان ما پیش از این خبر دادهاند که محمّد پیامبری صادق، امین و ناطق؛ و منزلت او بسیار بالا و جایگاه وی نزد پروردگارش رفیعترین جایگاه است؛ پس دعوت او را بپذیرید و بر یاری او متّفق و متّحد شوید و بر دشمن او شبیخون بزنید که این شرافت تا قیامت برایتان باقی خواهد ماند، سپس این ابیات را خواند:
- به نصرت پیامبر نیکو طلعتی سفارش میکنم، فرزندم علی و عموی نیک سرشت عباس را .
- و حمزه، آن شیری که همه از صولتش در هراساند، و جعفر را؛ که همگی از او در برابر مردم محافظت و دفاع کنید.
- و همه بنیهاشم را به نصرت او فرا میخوانم، که برای جنگ، مردان رزم آزموده جنگی با خود همراه سازند.
- جان من و هرچه فرزند دارم فدایتان، در دفاع از احمد همچون زره نفوذناپذیر باشید
-با شمشیرهای رخسار صیقل داده شدهای که در تاریکی شب چون شعلههای درخشان به چشم میآیند.
ابوطالب برادرش حمزه را تشویق به پیروی از آیین پیامبر صَلی الله علیهِ و آله کرد. روزی حمزه کمان بر دوش از شکار برمیگشت که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در خانه خواهرش یافت که به شدّت تب کرده بود و خواهرش بربالین او گریه میکرد . حمزه از خواهر خود پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفت: از بیکسی و خواری فامیلم ای أبا عماره. ای کاش میدیدی برادرزادهات محمد ساعتی پیش از ابوالحکم بن هشام چه کشید! او محمد را اینجا نشسته یافت و وی را بسیار آزرد و دشنام داد و هرچه خواست بر سرش آورد. پس حمزه به سمت کعبه رفت و وارد مسجد شد و چنان برفرق ابوجهل کوبید که آن را شکافت. خویشاوندان ابوجهل میخواستند وی را بزنند اما ابوجهل نگذاشت و گفت: ابوعماره را کاری نداشته باشید مبادا اسلام بیاورد. سپس حمزه نزد رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله بازگشته و عرض کرد: او به خاطر کاری که با تو کرد جزای سختی دید، آنگاه ماجرای شکافتن فرق او را برای پیامبر نقل کرد. اما پیامبر صَلی الله علیهِ و آله خرسند نشده و فرمود: ای عمو، تو خود از آنان هستی! پس حمزه اسلام آورد و قریش دریافت که پیامبر قوّت و قدرت یافته و از این پس حمزه از وی دفاع خواهد کرد.
ابن عباس ادامه می دهد: سپس آیه: «أَوَ مَن کاَنَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَا...» - . انعام/ 122 -
{آیا کسی که مرده [دل] بود و زندهاش گرداندیم و برای نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست} نازل گردید و ابوطالب از اسلام آوردن حمزه خرسند شده و چنین سرود:
-«ای أبایعلی برکیش احمد شکیبا باش، و آشکار کننده دین باش و امید دارم شکیبا و موّفق باشی.
- و پاسدار کسی باش که دین را از نزد پروردگارش به صِدق و حق آورد و کافر مباش ای حمزه؛
- این که گفتی مؤمنی، خوشحالم کرد، پس یاور رسول خدا در ابلاغ دین خدا باش
- اکنون از کاری که کردهای قریش را با صدای بلند آشکارا آگاه ساز و بگو: احمد که جادوگر نبوده است.
و خطاب به پسرش طالب چنین سرود:
- فرزندم طالب، پدر تو خیرخواه توست و در آنچه میگوید مصلحت تو را در نظر دارد.
- پس هرکه قصد آزار و بدخواهی داشت، او را با شمشیرت بزن، تا طالب مرگ را مرگ بچشانی.
- این خواسته من است از تو بعداز مرگم، و من همچنان آگاهانه به تو اعتماد دارم.
- فرزندم، بازوی او را قدرت ببخش که من بیتردید به پدر بزرگت خواهم پیوست.
- از فراق او پیوسته آه حسرت خواهم کشید، اگر او را پس از مرگم در حال بالندگی نیابم.
- آیا میشود او را با سپاهی ببینم که پیشاپیش آن فرزندم علی پرچمدار او باشد؟!
- آیا مرا شفاعت میکند و بر اشکم رحم میآورد؟ افسوس که من لا محاله رفتنی هستم.»
و به نجاشی نوشت: «بدان- لعنت از تو به دور باد- که ...(باقی ابیات)
نجاشی که قبلاً مناظره جعفر و عمروعاص را شنیده بود و آیه: «وَ إِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلیَ الرَّسُول...» - . مائده/ 85-83 - {و
چون آنچه را به سوی این پیامبر نازل شده بشنوند، میبینی بر اثر آن حقیقتی که شناختهاند، اشک از چشمانشان سرازیر میشود و میگویند پروردگارا ایمان آوردهایم پس ما را در زمره گواهان بنویس. و برای ما چه [عذری] است که به خدا و آنچه از حق به ما رسیده ایمان نیاوریم و حال آنکه چشم داریم که پروردگارمان ما را با گروه شایستگان [به بهشت] درآورده. پس به آنچه گفتند، خدا به آنان باغهایی پاداش داد که از زیر[درختان] آن نهرها جاری است. در آنجا جاودانه میمانند و این پاداش نیکوکاران است.}درباره وی نازل شده بود، اسلام آورد.
عکرمه و عروۀ بن الزبیر و روایت آن دو: چون قریش دریافت که کار دعوت پیامبر در قبایل رو به گسترش است و حمزه هم اسلام آورده و عمرو بن عاص هم دست خالی از نزد نجاشی بازگشته است، متّفق شدند که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را آشکارا به قتل رسانند. و چون ابوطالب از نقشه آگاه شد، فرزندان عبدالمطلّب را فراخواند و آنان را ملزم کرد که رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله را در شِعب (درّه) خود جای دهند. در مقابل، بزرگان کفار قریش در دارالندوه گرد آمده و پیمان بستند که با بنیهاشم قطع رابطه کرده، با آنان سخن نگویند، نه از آنان دختر بگیرند و نه دخترشان دهند و نه با ایشان دادوستد کنند مگر اینکه پیامبر صَلی الله علیهِ و آله را تحویل دهند و آن عهدنامه را با چهل مُهر، امضا کردند و در درون کعبه بردیوار آویختند- و در روایتی آن را به زمعۀ بن الأسود سپردند-، از این رو ابوطالب بنیهاشم و بنیعبدالمطلّب را در شِعب خود جا داد که جمعاً مؤمن و کافر بالغ بر40 مرد میشدند البته غیراز ابولهب و ابوسفیان که از دشمنان حمایت میکردند، از این رو ابوطالب سوگند یاد کرد که اگر خاری به پای محمّد رود بنی هاشم را مسئول آن خواهد دانست، سپس به تحکیم شعب پرداخت و شبانه روز مراقب و نگهبان آن بود و در همین مقوله سروده است: - آیا نمیدانید که ما محمد را پیامبری چون موسی یافتیم که نامش در نخستین کتابهای آسمانی مذکور است.
- آیا پدرمان هاشم او را تقویت نکرد و پسرانش را به جنگ با نیزه و شمشیر سفارش نکرد؟
- و آن پیمان نامه که بر دیوار کعبه آویختند روزی برایتان از ارزش خواهد افتاد.
- پیش از آنکه شرارت فتنهها برخیزد از خواب غفلت بیدار شوید، آنگاه که خشک و تر با هم میسوزند.
این ابیات را نیز او سروده است:
-«از روی حماقت و ستم داستانی بافتند و نقشهای کشیدند و پیمانی نوشتند و این در حالی است که برخی سخنان واضح و روشناند؛
- تا اینکه بنیهاشم بیرون آمده و در دره مکه و حطیم کسی زنده نماند؛
- ای قوم ما درنگ کنید و ما را سوار مرکبی نکنید که سرانجام نافرجامی داشته باشد؛
- آنگاه برخی از شما پشیمان و برخی دیگر به ذلت و خواری افتند، زیرا ستمگر هرگز رستگار نمیشود؛
- به شتران تیزرو سوگند که در آن صورت هرگز کسی به سوی مکهای آباد نخواهد رفت؛
- مگر اینکه ما همگی را به قتل برسانند و دشمنان با یکدیگر دیدار کنند تا بتوانند نقشه خود را عملی سازند؛
- و جماعتی که پیوند گسستند و صله رحم به جا نیاوردند بدانند که ستمگر واقعی آنها هستند؛
- خواستند که ظالمانه احمد را به قتل رسانند در حالی که در میانشان کسی یافت نمیشود که جسارت این کار را داشته باشد؛
- جوانان قومی از محمد دفاع میکنند که جملگی از سادات و اشراف خالصاند .
پس از رفتن بنیهاشم به شعب أبی طالب، ابوجهل و عاص بن وائل و نضر بن حارث بن کلده و عقبه بن أبی معیط به راههای منتهی به شعب ابوطالب رفته و هرکه را میدیدند که مختصر غذایی به همراه داشت او را از فروش آن به بنیهاشم برحذر داشته و تهدید به غارت اموالش میکردند.در این محاصره خدیجه مال بسیاری را بر پیامبر صَلی الله علیهِ و آله هزینه کرد.
ابوطالب در سرودهای میگوید:
- پسر عبدالله امروزه در میان ما علیرغم خشم گروهی از قوم ما که جلب رضایت آنها آسان نیست، مورد تأیید قرار گرفته است؛
- بنابراین، گمان نبرید که ما محمّد را تنها میگذاریم، چه آنها که در غربتاند و چه آنها که نزدیکاند؛
- بازوان هاشمی ما از وی دفاع خواهند کرد، زیرا ترکیب آنها در میان مردم بهترین ترکیب است.
- نه، سوگند به آن که هرکار کشتهای نزد او سست و بیاثر میشود اسبی میان باریک در کنار نخله و محصّب دارم؛
- سوگندی که صادقانه به خدا یاد کردیم و ما به دروغ به کعبه سوگند یاد نمیکنیم؛
- ما پیامبر را تنها نمیگذاریم تا اینکه جملگی در پیرامون وی کشته شویم، چگونه فکری است فکر تکذیب پیامبر مقرّب؟!»
چون پیامبر در بستر خویش میخوابید و بقیه هم به خواب میرفتند، ابوطالب آهسته میآمد و علی را در بستر او میخوابانید و پسر و برادرزادهاش را مراقب وی قرار میداد. پس علی علیه السّلام گفت: پدرجان، یکی از همین شبها من کشته خواهم شد! ابوطالب گفت:
- فرزندم، شکیبا باش که شکیبایی سزاوارتر است، زیرا هر زندهای در نهایت گذرش به گورستان است؛
- ما امتحانت کردیم و امتحان دشوار است، برای پیشمرگ این نجیب پسر نجیب شدن؛ - برای پیشمرگ این عزیزترینِ برخوردار از نسب درخشان و دستان سخاوتمند و خانههای بزرگ برای مهماننوازی،
- اگر مرگ به وسیله تیرهای پیکان به سوی تو آید، این تیرها برخی به هدف میخورند و برخی دیگر به خطا میروند؛
- هر زندهای هرچند عمر طولانی یابد، در نهایت سهمی از این تیرها خواهد برد.
پس علی علیه السّلام فرمود:
- آیا مرا به صبر در یاری احمد أمر میکنی، به خدا سوگند آنچه گفتم از روی بیتابی نبود؛
- لیکن دوست داشتم که یاری مرا ببینی، و بدانی که من همچنان مطیع و فرمانبردار شما هستم؛
- و تلاشم در نصرت و یاری احمد برای رضای خداست، احمدی که پیامبر هدایت و کسی است که در کودکی و جوانی ستوده بوده است.»
آنها جز در موسم عمره در ماه رجب و موسم حج در ماه ذیحجّه أمنیت نداشتند. در این دو ماه بود که وارد مکه میشدند و دادوستد میکردند، و رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله در هر موسم در میان قبایل عرب میگشت و به آنان میفرمود: آیا از من حمایت میکنید تا کتاب پروردگارم را برایتان تلاوت کنم و ثوابتان نزد خدا بهشت باشد؟ و ابولهب پشت سر آن حضرت راه افتاده و میگفت: او برادرزاده من است، دروغگویی جادوگر است! کفار قریش وقتی از دست پیامبر خسته شدند، به ابوطالب پیام دادند که محمد را به مابسپار تا او را به قتل رسانیم و تو را پادشاه خود کنیم. پس ابوطالب قصیده لامیه خود را با مطلع: «و أَبیض تستسفی الغمام بوجهه»را برایشان سرود و آنها با شنیدن آن از وی ناامید شدند. ابوالعاص بن ربیع که از بستگان همسر پیامبر بود شبها با شترانی که بارشان گندم و خرما بود به دروازه شعب میآمد سپس آنها را رها میساخت تا وارد شعب شوند و خود صبح در مکه بود. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله این کار وی را ستود. آنها این وضع را به مدّت چهارسال تحمل کردند و ابن سیرین مدت اقامت آنها را در شعب سه سال دانسته است.
در کتاب «شرف المصطفی» آمده است: پس خداوند موریانهها را مأمور از بین بردن پیمان نامه قریش کرد و جبرئیل پیامبر را از این أمر آگاه ساخت. رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نیز ابوطالب را از خورده شدن عهدنامه قریش توسط موریانهها باخبر کرد و ابوطالب به مسجدالحرام نزد سران قریش آمد. اشراف قریش وی را احترام گذاشته و گفتند: آمدهای که پیوند با ما را تجدید نموده و برادرزادهات را تحویل ما دهی؟ ابوطالب گفت: به خدا سوگند برای چنین کاری نیامدهام ولی برادرزادهام مرا خبر کرده و او هرگز دروغ به من نگفته است که خداوند او را از سرنوشت پیمان نامه شما آگاه ساخته است. هم اکنون یکی را روانه کنید تا آن را بیاورد. اگر سخن او درباره عهدنامه درست بود، از خدا پروا داشته باشید و دست از این رفتار ظالمانه و بریدن صلهرحم بردارید و اگر آنگونه نبود که وی میگوید، او را به شما میسپارم. چون عهدنامه را آوردند و مهر از آن برداشتند، تنها چیزی که از آن مانده بود عبارت «باسمک اللّهم» و نام «محمّد صَلی الله علیهِ و سلَّم» بود و بقیه را موریانه خورده بود. با دیدن این صحنه ابوطالب گفت: از خدا بترسید و دست از این رفتار بردارید. اما آنها سکوت کرده و پراکنده شدند. در این هنگام آیه: «ادْعُ إِلیَ سَبِیلِ رَبِّی» - . نحل/125 - {به راه پروردگارت دعوت کن!} نازل گردید؛ پیامبر گفت: چگونه آنها را دعوت کنم در حالی که آنها به شرط ترک دعوت با من مصالحه کردهاند، سپس آیه: «یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ» - . رعد/39 - {خداوند
آنچه را بخواهد محو یا اثبات میکند.} نازل گردید. پس رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از ابوطالب خواست از شعب خارج شود و هفت نفر از قریش توافق کردند که عهدنامه را نقض کنند. این هفت نفر عبارتند از: مطعم بن عدی بن نوفل بن عبد مناف، همان که رسول خدا را هنگام بازگشت از طائف پناه داده بود؛ و زهیر بن اُمیّه مخزومی که داماد ابوطالب برای دخترش عاتکه بود؛ و هشام بن عمرو بن لؤی بن غالب؛ و ابوالبختری بن هشام؛ و زمعه بن الأسود بن عبدالمطلّب. این جمع به اتفاق گفتند: خداوند عهدنامه را سوزانده است. تصمیم گرفتند دست راست نویسندهاش را که منصور بن عکرمه بن هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار بود، قطع کنند امّا او را فلج شده یافتند. لذا گفتند: خدا آن را قطع کرده است. از آن پس رسول خدا صلی الله علیه و آله کار دعوت را از سرگرفت و ابوطالب در همین باب چنین سروده است:
- آیا کار خدا با ما به نجد رسیده، علیرغم دوریشان و خداوند به مردم بخشندهتر است؛
- پس آنها را آگاه میسازد که عهد نامه پاره گشته است، و بیشک هرچه مورد رضای خدا نباشد، تباه میگردد؛
- بهتان و جادو به هم پیوسته آن را این طرف و آن طرف میبرد، و در آخرالزمان جادویی نخواهی دید که منزلتی یابد.
این ابیات نیز از اوست:
- در ماجرای عهدنامه عبرتی بود، و هرگاه غایب قوم از آن آگاه شود، شگفت زده میگردد؛
- خداوند کفرشان را و پیوند گسستن آنها را از آن محو ساخت و آنچه را که از سخنان حق که انکار کرده بودند؛
- و هرچه از باطل بافته بودند، از هم گسست، و هرکس غیرحق سخنی جعل کند، دروغگوست؛
- پسر عبدالله در این میان به راستگو بودن مورد تأیید قرار گرفت، هرچند گروهی از قوم ما از این بابت خشمگیناند و ملامتی برآنان نیست.
باز هم از اوست:
- شبم با غمی بزرگ و بیخوابی به درازا کشید، و اشک چون ابر بهاری از چشمانم فرو میریزد؛
- به خاطر به بازی گرفتن فرزندان قُصَیّ عقلایشان را ، و مگر پس از بازیچه قرار دادن رؤیاها، متانت دوباره به آنها باز میگردد؟؛ - نادیده گرفتن بنیهاشم توسط فرزندان قُصَیّ، به نادیده گرفتن طراوت و ظرافت چوبها توسط آشپزان است که آنها را طعمه آتش زیر دیگهایشان میکنند؛
- و به احمد گفتند: تو مردی دروغگو و به جهت اصل و نسب ناتوانی؛
- هان که احمد سخن حقی را برای ایشان آورد نه دروغ،
- علت اینکه برادران ما بنیهاشم و بنیعبدالمطلب را حمایت کردند؛
- آن است که آن دو چون استخوان به هم پیوستهاند و بر ما سخت گرفتند تا چون گرههای به هم پیوسته قایقها، مانع غرق شدن ما شوند؛
- ای وای بر فرزندان قُصیّ مگر از تاریخ عرب باخبر نشدهاند؟
- به سوی کسانی که سرفراز و رفیع منزلتاند، با پست صفتی دست درازی نکنید؛
- و درباره احمد چه قصدهای شومی که نکردید، علیرغم خویشاوندی و قرابت نسب؛
- پس کجا؟ به خدا سوگند هیچ سوارهای برای حج به سوی کعبه پردهپوش نمیرود،
- و به احمد دست نخواهید یافت مگر اینکه طعم تیزی نیزهها و برندگی شمشیرها را بچشید،
- و در درون خانههایتان با نیزههای بلند و اسبان تیز تک مواجه گردید»
**[ترجمه]
حدب علیه- بالکسر- أی تعطف ذکره الجوهری (3) و قال: قال ابن السکیت یقال للناس إذا کثروا بمکان فأقبلوا و أدبروا و اختلطوا رأیتهم یهتمشون (4) و قال یقال: قدما کان کذا و کذا و هو اسم من القدم (5) قوله أن یکون معرة المعرة الإثم و الأمر القبیح المکروه و الأذی و لعل المعنی لو لا أن یکون إظهاری للإسلام سببا للفتن و الحروب و عدم تمکنی من نصرتک لأظهرته و الأمراس جمع المرس بفتح الراء أی الحبل أو جمع المرس بکسر الراء و هو الشدید الذی مارس الأمور و جربها و ما فی البیت یحتملهما قوله عوارضه أی نواصیه و صفحاته و المقباس بالکسر شعلة نار تقتبس من معظم النار و القنص بالتحریک الصید قوله ذل الحمی الحمی بالکسر ما یحمی و یدفع عنه و لا یقرب أی ما کان یحمی و یدفع عنه من ساحة عزنا ذل و صار ذلولا من کثرة ورود من لا یراعیه قوله عز بما صنع أی سل و صبر نفسک و فی بعض النسخ تعز و هو أظهر قوله لا محالة راهق الرهق غشیان المحارم و المراد الشفاعة فی القیامة و فی بعض النسخ بالزای المعجمة أی هالک میت فالمراد الشفاعة فی الدنیا حتی یری ما تمنی و هذا أظهر.
قوله و أبا سفیان هو أبو سفیان بن الحارث بن عبد المطلب.
قوله شد أزره أی قواه بأن أوصی بنصره.
قوله کراغیة السقب السقب الولد الذکر من الناقة و لعله تمثیل لعدم
ص: 96
انتفاعهم بتلک الصحیفة کما لا ینتفع برغاء السقب أو لاضطرارهم و جزعهم یوما ما قوله قبل أن تحفر الزبی الزبی جمع الزبیة و هو ما یحفر للأسد و هو کنایة عن تهیؤ الفتن و الشرور لهم و کون من لم یجن ذنبا کذی الذنب إما لتوزع (1) بالهم جمیعا و دهشتهم أو المراد بمن لا ذنب له من ترک النصرة و لم یضر قوله و قالوا خطة القول هنا بمعنی الفعل و الخطة بالضم الأمر و القصة و الجهل قوله و الراقصات أی النوق الراقصة و الخرق بالفتح الأرض الواسعة و قوله لا یریم صفة لمعمور مکة أی لا یبرح و قوله لا نفی لما تقدم أی لا یتهیأ لهم تلک الخطة طول الدهر بحق الراقصات حتی یقتلونا [أو النفی متعلق بیریم و القسم معترض و لا ثانیا تأکید و طول الدهر فاعل یریم و الأصوب أنه لا نریم بصیغة المتکلم کما هو فی سائر النسخ للدیوان و غیره فلا تأکید و طوال منصوب] و الزعیم الکفیل و عرانین القوم سادتهم و صمیم الشی ء خالصه قوله غیر معتب أی لا یتیسر رضاؤه و المرکب مصدر میمی أی ترکیبها و النضوة الناقة المهزولة. و طلح البعیر إذا عیی فهو طلیح و ناقة طلیح أسفار إذا جهدها السیر و هزلها و النخلة و المحصب اسمان لموضعین.
قوله بطلا أی باطلا و «العتیق المحجب» الکعبة قوله «أحجی» أی أجدر و أولی و الشعوب -بالفتح و الضم- المنیة. قوله بنا صنع ربنا الظرف متعلق بالصنع و فی بعض النسخ نبأ بتقدیم النون قوله و ما نقموا کلمة ما موصولة و معرب خبرها و السح السیلان و السرب الجاری و الطهاة الطباخون و إنهم لا یعتنون بالأحطاب اللطیفة الدقیقة و یرمونها تحت القدر بسهولة قوله کعظم الیمین أی کعظمین متلاصقین ترکب منهما الساعد قوله أمرا علینا یقال أمررت الحبل إذا فتلته فتلا شدیدا یقال فلان أمر عقدا من فلان أی أحکم أمرا منه و أوفی ذمة و الکرب بالتحریک الحبل الذی یشد فی وسط العراقی ثم یثنی ثم یثلث لیکون هو الذی یلی الماء فلا یعفن الحبل الکبیر و العجب أصل الذنب کنایة عن الأدانی کما أن الأنوف
ص: 97
کنایة عن الأشراف و الآصرة: ما عطفک علی رجل من رحم أو قرابة أو صهر أو معروف و قوله فأنی استفهام للإنکار و ما حج قسم معترض أی أنی تنالونه إلا أن تصطلوا نار الحرب و سیف قضیب أی قطاع و الجمع قواضب و قضب.
أقول: روی السید فخار بن معد الموسوی رحمه الله فیما صنفه فی إیمان أبی طالب قصة إضجاع أمیر المؤمنین علیه السلام مکان الرسول صلی الله علیه و آله عن السید عبد الحمید بن التقی بإسناده إلی الشریف أبی علی الموضح العلوی إلی آخر ما مر و قصة تحریض حمزة علی الإسلام و أشعاره فی ذلک- عن ابن إدریس بإسناده إلی أبی الفرج الأصفهانی (1)
**[ترجمه]حدب علیه- با کسر دال- بر وی دل سوزاند (جوهری) - . الصحاح 1 : 108 -
و گفت: ابن سکیّت گوید: به مردمانی که در یک مکان تجمع کنند و رفت و آمد داشته باشند و باهم درآمیزند گفته میشود: رأیتهم یََهتمشون. - . الصحاح 3: 1028 - و گفت: گفته میشود: «قدماً کان کذا و کذا» ، «قدما» برگرفته از «قِدَم» است. - . الصحاح 5 : 2007 -
«أن یکون معرّّۀ» ؛ المعرّۀ: گناه، کار زشت و ناپسند، اذیت؛ و شاید معنا چنین باشد: اگر نبود اینکه اسلام آوردنم موجب بروز فتنهها و جنگها میشد و در آن صورت قادر به یاری تو نبودم، ایمانم را آشکار میکردم. الأمراس: جمع «المرس»- به فتح راء- : طناب، یا جمع «مرس»- با کسر راء- : مرد قوی که در کارها خوض کرده و آنها را تجربه کرده باشد، که شعر به هر دو معنا می تواند باشد. [عوارض: جمع «عارض»، سیما، چهره، رخسار]. المقباس: به کسره شعله آتش برگرفته از شعله زیاد. قنص با حرکت عین الفعل شکار. «الحِمی» در «ذلّ الحِمی» : آنچه مورد حمایت قرار گیرد و از آن دفاع شود ولی به آن نزدیک نتوان شد. و به عبارت دیگر، آنچه را که در مقام عزت از آن دفاع میکردیم، به دلیل کثرت ورود کسانی به آن که احترامش را پاس نمیدارند، خوار و ذلیل شده است. «عزّ بما صنع»: خود را صبر و تسلّی بده! و در برخی نسخه «تعزّ» آمده که معنای آن روشنتر است. در «لا محالۀ راهق» الرهق: آمیزش با محارم، و مراد، شفاعت در قیامت است؛ و در برخی نسخهها با زای معجمه آمده که به معنای «هالک» و «میّت» است، و مقصود شفاعت در دنیاست تا آنچه را که آرزو کرده به چشم ببیند و این معنا درستتر است.
منظور از«و أباسفیان...» ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلّب است.
منظور از شَدَّ أزرَه»: با سفارش کردن به یاری او، وی را تقویت کرد.
در «کراغیۀ السقب»، السقب: بچه شتر مذکّر و شاید تمثیلی باشد برای اینکه آن صحیفه دیگر سودی برای ایشان ندارد کما اینکه از بچه شتر نر نیز سودی نمیتوان برد و یا اینکه به ناچار روزی خواهد رسید مضطر و گرفتار و بیتاب شوند.
منظور از «قبل أن تحفر الزبی»، الزبی: جمع «الزبیۀ» است و آن تلهای است که برای دام انداختن شیر حفر میشود، و کنایه آماده شدن فتنهها و شرور برای آنهاست. و اینکه «گناهکار و بیگناه باهم گرفتار میشوند» شاید به خاطر پریشان فکری و وحشت آنها باشد یا ممکن است منظور از «من لا ذنب له» کسانی باشند که دست از حمایت پیامبر صَلی الله علیه و آله برداشته ولی به او آسیب نرساندهاند.
«و قالوا خطّۀ» قول در این جا به معنای فعل است. الخطّۀ- با ضمّ خاء- : أمر، ماجرا، نادانی. الرّاقصات: شتران رقصنده. الخرق- با فتح- : سرزمین گسترده. لا یریم صفتی است برای مکه، یعنی از بین نمیرود. و منظور وی از «لا» نفی است و توجه به ماقبل دارد، یعنی اینکه هرگز نخواهند توانست آن نقشه را به حق راقصات عملی کنند مگر اینکه همه ما را بکشند؛ [ یا اینکه نفی متعلّق به «یریم» بوده و «قَسَم» جمله معترضه باشد. و «لا» دوم تأکید است برای «لا» اول؛ و «طول الدهر» فاعل است برای فعل «یریم» و صوابتر آن است که «لا نریم» به صیغه متکلّم باشد که در دیگر نسخههای دیوان ابوطالب به همین شکل ثبت شده است و تأکیدی در آن نیست و «طوال» به عنوان مفعول فیه منصوب است]. الزّعیم: کفیل، سرپرست. عرانین القوم: بزرگان قوم و سادات آنها. صمیم الشیء: لُب و چکیده هر چیز. غیر مُعَتّب: رضایتش آسان به دست نمیآید. المرکب: مصدر میمی است به معنی : ترکیب آن. النضوۀ: ناقه لاغر. طلح البعیر: خستگی شتر، و «ناقۀ طلیح أسفار» به شتری گفته میشود که کثرت سفر او را خسته و لاغر کرده باشد. النخلۀ و المحصّب: نام دو مکان هستند. بَطَلاً: باطل. العتیق المحجّب: کعبه. أحجی: سزاوارتر و مقدّمتر. الشعوب (با فتح و ضم شین): مرگ. «بنا صنع ربنا» ظرف متعلق به صنع است. در بعضی نسخهها «نبأ» ثبت شده است. «ما» در «و ما نقموا» اسم موصول است و معرب خبر آن است [و السحّ: سیلان، جریان] و دسته پرندگان در حال حرکت. الطُّهاۀ: آشپزها، و اینکه آنها به شاخههای لطیف و نازک اهمیت نداده و به راحتی در زیر دیگ قرار میدهند. کعظم الیمین: همانند دو استخوان به هم چسبیده که با ترکیب و اتصال آنها بازو شکل میگیرد. اُمرّا علینا: ما را به سختی چون نخ با ریسمان تاب دادند. أمررتُ الحبل: طناب را به سختی تاب دادم. گفته میشود: فلان أمرّ عقداً من فلان: کار فلانی از او استوارتر است و باوفاتر است به عهد و پیمان. الکَرَب: طنابی است که به چوب وسط دهانه دلو عراقی بسته و تابانده میشود سپس دو لا و سه لا میگردد و سپس آن را در آب قرار میدهند و بدین ترتیب طناب بزرگ در آب وا نمیرود. العجب: استخوان دنبالچه، کنایه از آدمهای پست است کما اینکه «أنوف» (بینیها) کنایه از بزرگان و اشراف است. الآصرۀ: آنچه شما را به مردی متمایل کند از قبیل صلهرحم و خویشاوندی یا قرابت سببی یا به سبب احسان و نیکیای که در حق شما کرده باشد. «فأنَّی» استفهام انکاری است. «وَ ما حجَّ»: قَسَم و جمله معترضه است، یعنی اینکه چگونه بدون آنکه در آتش جنگ بسوزید، میتوانید به وی دست بیابید. سیف قضیب: شمشیر براّن و جمع آن «قواضِب» و «قُضُب» است .
مولف: السیّد فخّار بن معدّ موسی رحمۀ الله علیه در نوشتههای خود در باب ایمان ابوطالب داستان خواباندن فرزندش علی علیه السّلام را در بستر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله از سیّد عبدالحمید بن التقیّ با اسناد آن به الشریف أبوعلی موضح علوی به همان طور که گذشت به تمام نقل کرده است و نیز داستان تشویق حمزه به پذیرش اسلام و اشعاری که در این باب سروده است، از ابن ادریس با اسناد آن به ابوالفرج اصفهانی نقل کرده است.
**[ترجمه]
قب، المناقب لابن شهرآشوب :خَطَبَ أَبُو طَالِبٍ فِی نِکَاحِ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْمَقَامِ الْکَرِیمِ وَ الْمَشْعَرِ وَ الْحَطِیمِ الَّذِی اصْطَفَانَا أَعْلَاماً وَ سَدَنَةً وَ عُرَفَاءَ خُلَصَاءَ وَ حَجَبَةً بَهَالِیلَ أَطْهَاراً مِنَ الْخَنَی وَ الرَّیْبِ وَ الْأَذَی وَ الْعَیْبِ وَ أَقَامَ لَنَا الْمَشَاعِرَ وَ فَضَّلَنَا عَلَی الْعَشَائِرِ نُحِبُّ[نخب ظ] آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ صَفْوَتَهُ وَ زَرْعَ إِسْمَاعِیلَ فِی کَلَامٍ لَهُ ثُمَّ قَالَ وَ قَدْ تَزَوَّجْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ (2) وَ سُقْتُ الْمَهْرَ وَ نَفَّذْتُ الْأَمْرَ فَاسْأَلُوهُ وَ اشْهَدُوا فَقَالَ أَسَدٌ زَوَّجْنَاکَ وَ رَضِینَا بِکَ ثُمَّ أَطْعَمَ النَّاسَ فَقَالَ أُمَیَّةُ بْنُ الصَّلْتِ:
أَغْمَرَنَا عُرْسُ أَبِی طَالِبٍ*** فَکَانَ عُرْساً لَیِّنَ الْحَالِبِ
إِقْرَاؤُهُ الْبَدْوَ بِأَقْطَارِهِ*** مِنْ رَاجِلِ خُفٍّ وَ مِنْ رَاکِبٍ
فَنَازَلُوهُ سَبْعَةً أُحْصِیَتْ*** أَیَّامُهَا لِلرَّجُلِ الْحَاسِبِ (3)
**[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: ابوطالب در مراسم عقد ازدواج با فاطمه بنت اسد خطابهای به این مضمون خواند: «سپاس خداوندی راست که پروردگار جهانیان و عرش عظیم، جایگاه ارجمند، مشعر و حطیم است؛ آن که ما را سرشناس، خدمتگزار کعبه، دانا، مخلص و حاجبانی بزرگمرد، به دور از آفت و تردید و آزار و عیب آفرید و مشاعر را برای ما به پاداشت و بر عشایر برتری داد و از نخبگان خاندان ابراهیم و برگزیدگان فرزندان اسماعیل قرار داد. سپس گفت: من فاطمه بنت اسد را به همسری برگزیدم و مهر او را پرداخته و به تعهد خویش عمل کردم؛ پس، از وی بپرسید و گواه باشید. آنگاه اسد گفت: تو را تزویج کردیم و به دامادی پسندیدیم. سپس مردم را به ولیمه دعوت نمود. أُمیّه بن الصلت به همین مناسبت چنین سروده است:
- عروسی ابوطالب ما را غرق شادی کرد، این عروسی، عروسی با برکتی بود.
- تمام بادیه نشینان را سواره و پیاده اطعام نمود.
- برای مردی که حساب میکند هفت روز تمام شمرد که جملگی مهمان او بودند. - . مناقب آل أبی طالب 1: 357 -
**[ترجمه]
السدنة جمع السادن و هو خادم الکعبة و البهلول بالضم الضحاک و السید الجامع لکل خیر قوله نحب لعله علی البناء للمجهول و آل منصوب علی التخصیص کقوله نحن معاشر الأنبیاء و الأظهر أنه نخب بالخاء المعجمة.
ص: 98
**[ترجمه]السَدَنۀ: جمع «سادِن» خادم کعبه. البُهلول: خَندان و بزرگ خیّر. «نحبّ»: شاید به صیغه مجهول باشد و «آل» منصوب بر اختصاص باشد مانند: «نحن معاشرَ الأنبیاء» و ترجیحاً «نخب» با خای معجمه (به معنای برگزیدگان) باشد .
**[ترجمه]
یل، (1) الفضائل لابن شاذان الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْفَارُوسِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ رَوْقٍ الْخَطَّابِیِّ عَنِ الْحَجَّاجِ بْنِ مِنْهَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ سَالِمٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ السَّرِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ مِیلَادِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَالَ آهِ آهِ سَأَلْتَ عَجَباً یَا جَابِرُ عَنْ خَیْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ فِی شِبْهِ الْمَسِیحِ (2) إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ عَلِیّاً (3) نُوراً مِنْ نُورِی وَ خَلَقَنِی نُوراً مِنْ نُورِهِ وَ کِلَانَا مِنْ نُورِهِ نُوراً وَاحِداً (4) وَ خَلَقَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْلُقَ سَمَاءً مَبْنِیَّةً (5) وَ لَا أَرْضاً مَدْحِیَّةً أَوْ طُولًا أَوْ عَرْضاً أَوْ ظُلْمَةً أَوْ ضِیَاءً أَوْ بَحْراً إِلَی هَوَاءٍ (6) بِخَمْسِینَ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَّحَ نَفْسَهُ فَسَبَّحْنَاهُ وَ قَدَّسَ ذَاتَهُ فَقَدَّسْنَاهُ وَ مَجَّدَ عَظَمَتَهُ فَمَجَّدْنَاهُ فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی ذَلِکَ لَنَا فَخَلَقَ مِنْ تَسْبِیحِیَ السَّمَاءَ فَسَمَکَهَا (7) وَ الْأَرْضَ فَبَطَحَهَا وَ الْبِحَارَ فَعَمَّقَهَا وَ خَلَقَ مِنْ تَسْبِیحِ عَلِیٍّ الْمَلَائِکَةَ الْمُقَرَّبِینَ فَکُلَّمَا سَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ مُنْذُ أَوَّلِ یَوْمٍ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةَ فَهُوَ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ (8) یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی عَزَّ وَ جَلَّ نَقَلَنَا فَقَذَفَ بِنَا فِی صُلْبِ آدَمَ فَأَمَّا أَنَا فَاسْتَقْرَرْتُ
ص: 99
فِی جَانِبِهِ الْأَیْمَنِ وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَاسْتَقَرَّ فِی جَانِبِهِ الْأَیْسَرِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِ آدَمَ فِی الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ فَمَا نَقَلَنِی مِنْ صُلْبٍ إِلَّا نَقَلَ عَلِیّاً مَعِی فَلَمْ نَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی أَطْلَعَنَا اللَّهُ تَعَالَی مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ ظَهْرُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ثُمَّ نَقَلَنِی عَنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ (1) وَ اسْتَوْدَعَنِی خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ آمِنَةُ فَلَمَّا أَنْ ظَهَرْتُ (2) ارْتَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ وَ ضَجَّتْ وَ قَالَتْ إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا بَالُ وَلِیِّکَ عَلِیٍّ لَا نَرَاهُ مَعَ النُّورِ الْأَزْهَرِ یَعْنُونَ بِذَلِکَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَقِرُّوا (3) أَنِّی أَعْلَمُ بِوَلِیِّی وَ أَشْفَقُ عَلَیْهِ مِنْکُمْ فَأَطْلَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِیّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ خَیْرُ ظَهْرٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ بَعْدَ أَبِی وَ اسْتَوْدَعَهُ خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ فَمِنْ قَبْلِ أَنْ صَارَ (4) فِی الرَّحِمِ کَانَ رَجُلٌ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ [وَ کَانَ] زَاهِداً عَابِداً یُقَالُ لَهُ المثرم بْنُ رعیب بْنِ الشیقیان (5) وَ کَانَ مِنْ أَحَدِ الْعُبَّادِ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَی مِائَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ سَنَةً لَمْ یَسْأَلْهُ حَاجَةً (6) حَتَّی إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَسْکَنَ فِی قَلْبِهِ الْحِکْمَةَ وَ أَلْهَمَهُ لِحُسْنِ (7) طَاعَتِهِ لِرَبِّهِ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَی أَنْ یُرِیَهُ وَلِیّاً لَهُ فَبَعَثَ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ بِأَبِی طَالِبٍ (8) فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ المثرم (9) قَامَ إِلَیْهِ وَ قَبَّلَ رَأْسَهُ وَ أَجْلَسَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَنْ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ تِهَامَةَ فَقَالَ مِنْ أَیِّ تِهَامَةَ (10) فَقَالَ مِنْ عَبْدِ مَنَافٍ فَقَالَ مِنْ أَیِّ عَبْدِ مَنَافٍ؟ قَالَ مِنْ هَاشِمٍ فَوَثَبَ الْعَابِدُ وَ قَبَّلَ رَأْسَهُ ثَانِیَةً وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُمِتْنِی حَتَّی أَرَانِی وَلِیَّهُ
ص: 100
ثُمَّ قَالَ أَبْشِرْ یَا هَذَا فَإِنَّ الْعَلِیَّ الْأَعْلَی أَلْهَمَنِی إِلْهَاماً فِیهِ بِشَارَتُکَ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ وَ مَا هُوَ قَالَ وَلَدٌ یُولَدُ مِنْ ظَهْرِکَ هُوَ وَلِیُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ وَصِیُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَإِنْ أَنْتَ أَدْرَکْتَ ذَلِکَ الْوَلَدَ مِنْ ذَلِکَ (1) فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ المثرم یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (2) رَسُولُ اللَّهِ بِهِ تَتِمُّ النُّبُوَّةُ وَ بِعَلِیٍّ تَتِمُّ الْوَصِیَّةُ قَالَ فَبَکَی أَبُو طَالِبٍ وَ قَالَ فَمَا اسْمُ هَذَا الْمَوْلُودِ (3) قَالَ اسْمُهُ عَلِیٌّ قَالَ أَبُو طَالِبٍ إِنِّی لَا أَعْلَمُ حَقِیقَةَ مَا تَقُولُ إِلَّا بِبُرْهَانٍ مُبِینٍ وَ دَلَالَةٍ وَاضِحَةٍ قَالَ المثرم مَا تُرِیدُ قَالَ أُرِیدُ أَنْ أَعْلَمَ أَنَّ مَا تَقُولُهُ حَقٌّ وَ أَنَّ رَبَّ الْعَالَمِینَ أَلْهَمَکَ ذَلِکَ قَالَ فَمَا تُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ لَکَ اللَّهَ تَعَالَی أَنْ یُطْعِمَکَ فِی مَکَانِکَ هَذَا قَالَ أَبُو طَالِبٍ أُرِیدُ طَعَاماً مِنَ الْجَنَّةِ فِی وَقْتِی هَذَا (4) قَالَ فَدَعَا الرَّاهِبُ رَبَّهُ قَالَ جَابِرٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَا اسْتَتَمَّ المثرم الدُّعَاءَ حَتَّی أُتِیَ بِطَبَقٍ عَلَیْهِ فَاکِهَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ عِذْقٌ (5) رَطْبٌ وَ عِنَبٌ وَ رُمَّانٌ فَجَاءَ بِهِ المثرم إِلَی أَبِی طَالِبٍ فَتَنَاوَلَ مِنْهُ رُمَّانَةً فَنَهَضَ (6) مِنْ سَاعَتِهِ إِلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ فَلَمَّا أَنْ نَحَی وَ اسْتَوْدَعَهَا (7) النُّورَ ارْتَجَّتِ الْأَرْضُ وَ تَزَلْزَلَتْ بِهِمْ سَبْعَةَ أَیَّامٍ حَتَّی أَصَابَ قُرَیْشاً مِنْ ذَلِکَ شِدَّةٌ فَفَزِعُوا فَقَالُوا مُرُّوا بِآلِهَتِکُمْ إِلَی ذِرْوَةِ جَبَلِ أَبِی قُبَیْسٍ حَتَّی نَسْأَلَهُمْ یُسَکِّنُونَ لَنَا مَا قَدْ نَزَلَ بِنَا وَ حَلَّ بِسَاحَتِنَا فَلَمَّا أَنِ اجْتَمَعُوا إِلَی (8) جَبَلِ أَبِی قُبَیْسٍ وَ هُوَ یَرْتَجُّ ارْتِجَاجاً وَ یَضْطَرِبُ اضْطِرَاباً فَتَسَاقَطَتِ الْآلِهَةُ عَلَی وُجُوهِهَا فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَی ذَلِکَ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا بِذَلِکَ ثُمَّ صَعِدَ أَبُو طَالِبٍ الْجَبَلَ وَ قَالَ لَهُمْ أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَحْدَثَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ
ص: 101
حَادِثاً وَ خَلَقَ فِیهَا خَلْقاً إِنْ تُطِیعُوهُ وَ تُقِرُّوا لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ تَشْهَدُوا لَهُ بِالْإِمَامَةِ الْمُسْتَحَقَّةِ وَ إِلَّا لَمْ یَسْکُنْ مَا بِکُمْ حَتَّی لَا یَکُونَ بِتِهَامَةَ مَسْکَنٌ (1) قَالُوا یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّا نَقُولُ بِمَقَالَتِکَ فَبَکَی وَ رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَسْأَلُکَ بِالْمُحَمَّدِیَّةِ الْمَحْمُودَةِ وَ الْعَلَوِیَّةِ الْعَالِیَةِ وَ الْفَاطِمِیَّةِ الْبَیْضَاءِ إِلَّا تَفَضَّلْتَ عَلَی تِهَامَةَ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ. قَالَ جَابِرٌ (2) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَمَا اسْتَتَمَّ أَبُو طَالِبٍ الْکَلَامَ حَتَّی سَکَنَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ وَ تَعَجَّبَ النَّاسُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ جَابِرٌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ فَقَدْ کَانَتِ الْعَرَبُ تَکْتُبُ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ فَیَدْعُونَ بِهَا عِنْدَ شَدَائِدِهِمْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ هِیَ لَا تَعْلَمُهَا وَ لَا تَعْرِفُ حَقِیقَتَهَا حَتَّی وُلِدَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا کَانَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا عَلِیٌّ علیه السلام أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ وَ تَضَاعَفَتِ النُّجُومُ فَأَبْصَرَتْ قُرَیْشٌ مِنْ ذَلِکَ عَجَباً فَصَاحَ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ وَ قَالُوا إِنَّهُ قَدْ حَدَثَ فِی السَّمَاءِ حَادِثٌ أَ تَرَوْنَ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ (3) وَ ضِیَائِهَا وَ تَضَاعُفِ النُّجُومِ بِهَا قَالَ فَخَرَجَ أَبُو طَالِبٍ وَ هُوَ یَتَخَلَّلُ سِکَکَ مَکَّةَ وَ مَوَاقِعَهَا وَ أَسْوَاقَهَا وَ هُوَ یَقُولُ لَهُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وُلِدَ اللَّیْلَ فِی الْکَعْبَةِ حُجَّةُ اللَّهِ تَعَالَی وَ وَلِیُّ اللَّهِ فَبَقِیَ النَّاسُ یَسْأَلُونَهُ عَنْ عِلَّةِ مَا یَرَوْنَ مِنْ إِشْرَاقِ السَّمَاءِ فَقَالَ لَهُمْ أَبْشِرُوا فَقَدْ وُلِدَ هَذِهِ اللَّیْلَةَ (4) وَلِیٌّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْتَمُ بِهِ جَمِیعُ الْخَیْرِ وَ یُذْهَبُ بِهِ جَمِیعُ الشَّرِّ وَ یُتَجَنَّبُ الشِّرْکُ وَ الشُّبُهَاتُ وَ لَمْ یَزَلْ یَلْزَمُ (5) هَذِهِ الْأَلْفَاظَ حَتَّی أَصْبَحَ فَدَخَلَ الْکَعْبَةَ وَ هُوَ یَقُولُ هَذِهِ الْأَبْیَاتَ:
یَا رَبِّ رَبِّ الْغَسَقِ الدَّجِیِّ*** وَ الْقَمَرِ الْمُبْتَلِجِ الْمُضِیِّ
بَیِّنْ لَنَا مِنْ حُکْمِکَ الْمَقْضِیِّ*** مَا ذَا تَرَی لِی فِی اسْمِ ذَا الصَّبِیِّ
قَالَ فَسَمِعَ هَاتِفاً یَقُولُ:
خُصِّصْتُمَا بِالْوَلَدِ الزَّکِیِّ*** وَ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الرَّضِیِّ
ص: 102
إِنَّ اسْمَهُ مِنْ شَامِخٍ عَلِیٍّ*** عَلِیٌّ اشْتُقَّ مِنَ الْعَلِیِ
فَلَمَّا سَمِعَ هَذَا خَرَجَ مِنَ الْکَعْبَةِ وَ غَابَ عَنْ قَوْمِهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَیْکَ السَّلَامُ إِلَی (1) أَیْنَ غَابَ؟ قَالَ مَضَی إِلَی المثرم لِیُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ کَانَ المثرم (2) قَدْ مَاتَ فِی جَبَلِ لُکَامٍ لِأَنَّهُ عَهِدَ إِلَیْهِ إِذَا وُلِدَ هَذَا الْمَوْلُودُ أَنْ یَقْصِدَ جَبَلَ لُکَامٍ فَإِنْ وَجَدَهُ حَیّاً بَشَّرَهُ وَ إِنْ وَجَدَهُ مَیِّتاً أَنْذَرَهُ فَقَالَ جَابِرٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ یَعْرِفُ قَبْرَهُ وَ کَیْفَ یُنْذِرُهُ مَیِّتاً؟ (3) فَقَالَ یَا جَابِرُ اکْتُمْ مَا تَسْمَعُ فَإِنَّهُ مِنْ سَرَائِرِ اللَّهِ تَعَالَی الْمَکْنُونَةِ وَ عُلُومِهِ الْمَخْزُونَةِ إِنَّ المثرم کَانَ قَدْ وَصَفَ لِأَبِی طَالِبٍ کَهْفاً فِی جَبَلِ لُکَامٍ وَ قَالَ لَهُ إِنَّکَ تَجِدُنِی هُنَاکَ حَیّاً أَوْ مَیِّتاً فَلَمَّا أَنْ مَضَی أَبُو طَالِبٍ إِلَی ذَلِکَ الْکَهْفِ وَ دَخَلَهُ فَإِذَا هُوَ بالمثرم مَیِّتاً جَسَدُهُ مَلْفُوفٌ فِی مِدْرَعَتِهِ مُسَجًّی بِهَا (4) وَ إِذَا بِحَیَّتَیْنِ إِحْدَاهُمَا أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ الْقَمَرِ وَ الْأُخْرَی أَشَدُّ سَوَاداً مِنَ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ وَ هُمَا فِی الْکَهْفِ (5) فَدَخَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَیْهِ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ فَأَحْیَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ المثرم فَقَامَ قَائِماً وَ مَسَحَ وَجْهَهُ وَ هُوَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ هُوَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ المثرم بَشِّرْنِی یَا أَبَا طَالِبٍ فَقَدْ کَانَ قَلْبِی مُتَعَلِّقاً بِکَ حَتَّی مَنَّ اللَّهُ عَلَیَّ بِقُدُومِکَ (6) فَقَالَ لَهُ أَبُو طَالِبٍ أَبْشِرْ فَإِنَّ عَلِیّاً قَدْ طَلَعَ إِلَی الْأَرْضِ قَالَ فَمَا کَانَ عَلَامَةُ اللَّیْلَةِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا حَدِّثْنِی بِأَتَمِّ مَا رَأَیْتَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ قَالَ أَبُو طَالِبٍ نَعَمْ شَاهَدْتُهُ (7) فَلَمَّا مَرَّ مِنَ اللَّیْلِ الثُّلُثُ أَخَذَ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ مَا یَأْخُذُ النِّسَاءَ عِنْدَ الْوِلَادَةِ (8) فَقَرَأْتُ عَلَیْهَا الْأَسْمَاءَ الَّتِی فِیهَا النَّجَاةُ فَسَکَنَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی فَقُلْتُ لَهَا أَنَا آتِیکِ بِنِسْوَةٍ مِنْ
ص: 103
أَحِبَّائِکِ لیعینوک [لِیُعِنَّکِ] (1) عَلَی أَمْرِکِ قَالَتِ الرَّأْیُ لَکَ فَاجْتَمَعَتِ النِّسْوَةُ عِنْدَهَا فَإِذَا أَنَا بِهَاتِفٍ یَهْتِفُ مِنْ وَرَاءِ الْبَیْتِ أَمْسِکْ عَنْهُنَّ یَا أَبَا طَالِبٍ فَإِنَّ وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَمَسُّهُ إِلَّا یَدٌ مُطَهَّرَةٌ فَلَمْ یُتِمَّ الْهَاتِفُ فَإِذَا أَنَا بِأَرْبَعِ نِسْوَةٍ فَدَخَلْنَ (2) عَلَیْهَا وَ عَلَیْهِنَّ ثِیَابُ حَرِیرٍ (3) بِیْضٌ وَ إِذَا رَوَائِحُهُنَّ أَطْیَبُ مِنَ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ فَقُلْنَ لَهَا (4) السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا وَلِیَّةَ اللَّهِ فَأَجَابَتْهُنَّ بِذَلِکِ فَجَلَسْنَ بَیْنَ یَدَیْهَا وَ مَعَهُنَّ جُؤْنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ فَمَا کَانَ إِلَّا قَلِیلٌ حَتَّی وُلِدَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمَّا أَنْ وُلِدَ أَتَیْتُهُنَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ قَدْ طَلَعَ کَأَنَّهُ الشَّمْسُ الطَّالِعَةُ فَسَجَدَ (5) عَلَی الْأَرْضِ وَ هُوَ یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنِّی وَصِیُّ نَبِیِّهِ (6) تُخْتَمُ بِهِ النُّبُوَّةُ وَ تُخْتَمُ بِیَ الْوَصِیَّةُ فَأَخَذَتْهُ إِحْدَاهُنَّ مِنَ الْأَرْضِ وَ وَضَعَتْهُ فِی حَجْرِهَا فَلَمَّا وَضَعَتْهُ (7) نَظَرَ إِلَی وَجْهِهَا وَ نَادَی بِلِسَانٍ طَلْقٍ وَ یَقُولُ (8) السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّاهْ فَقَالَتْ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا بُنَیَّ فَقَالَ کَیْفَ وَالِدِی قَالَتْ فِی نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَتَقَلَّبُ وَ فِی خِیَرَتِهِ یَتَنَعَّمُ فَلَمَّا (9) أَنْ سَمِعْتُ ذَلِکَ لَمْ أَتَمَالَکْ أَنْ قُلْتُ یَا بُنَیَّ أَ وَ لَسْتُ أَبَاکَ (10) فَقَالَ بَلَی وَ لَکِنْ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ صُلْبِ آدَمَ فَهَذِهِ أُمِّی حَوَّاءُ فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِکَ غَضَضْتُ وَجْهِی وَ رَأْسِی وَ غَطَّیْتُهُ بِرِدَائِی وَ أَلْقَیْتُ نَفْسِی حَیَاءً مِنْهَا علیها السلام (11) ثُمَّ دَنَتْ أُخْرَی وَ مَعَهَا جُؤْنَةٌ مَمْلُوءَةٌ مِنَ الْمِسْکِ فَأَخَذَتْ عَلِیّاً علیه السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی وَجْهِهَا قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتِی فَقَالَتْ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَخِی فَقَالَ مَا حَالُ عَمِّی (12) فَقَالَتْ بِخَیْرٍ وَ هُوَ
ص: 104
یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ فَقُلْتُ یَا بُنَیَّ مَنْ هَذِهِ وَ مَنْ عَمُّکَ فَقَالَ هَذِهِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ عَمِّی عِیسَی علیه السلام فَضَمَّخَتْهُ بِطِیبٍ کَانَ مَعَهَا فِی الْجُؤْنَةِ مِنَ الْجَنَّةِ ثُمَّ أَخَذَتْهُ أُخْرَی فَأَدْرَجَتْهُ فِی ثَوْبٍ کَانَ مَعَهَا قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَقُلْتُ لَوْ طَهَّرْنَاهُ کَانَ أَخَفَّ عَلَیْهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْعَرَبَ تُطَهِّرُ مَوَالِیدَهَا فِی یَوْمِ وِلَادَتِهَا فَقُلْنَ إِنَّهُ وُلِدَ طَاهِراً مُطَهَّراً لِأَنَّهُ لَا یُذِیقُهُ اللَّهُ الْحَدِیدَ (1) إِلَّا عَلَی یَدَیْ رَجُلٍ یُبْغِضُهُ اللَّهُ تَعَالَی وَ مَلَائِکَتُهُ وَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ وَ هُوَ أَشْقَی الْأَشْقِیَاءِ فَقُلْتُ لَهُنَّ مَنْ هُوَ قُلْنَ هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی وَ هُوَ قَاتِلُهُ بِالْکُوفَةِ سَنَةَ ثَلَاثِینَ مِنْ وَفَاةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَأَنَا کُنْتُ فِی اسْتِمَاعِ قَوْلِهِنَّ إِذْ أَخَذَهُ (2) مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ابْنُ أَخِی مِنْ یَدِهِنَّ (3) وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ وَ تَکَلَّمَ مَعَهُ وَ سَأَلَهُ عَنْ کُلِّ شَیْ ءٍ فَخَاطَبَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام وَ خَاطَبَ عَلِیٌّ علیه السلام مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله بِأَسْرَارٍ کَانَتْ بَیْنَهُمَا ثُمَّ غَابَتِ النِّسْوَةُ فَلَمْ أَرَهُنَّ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَیْتَنِی کُنْتُ أَعْرِفُ الِامْرَأَتَیْنِ الْأَخِیرَتَیْنِ وَ کَانَ عَلِیٌّ أَعْرَفَ (4) مِنِّی فَسَأَلْتُهُ عَنْهُنَّ فَقَالَ لِی یَا أَبَتِ أَمَّا الْأُولَی فَکَانَتْ أُمِّی حَوَّاءَ وَ أَمَّا الثَّانِیَةُ الَّتِی ضَمَّخَتْنِی بِالطِّیبِ فَکَانَتْ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ وَ أَمَّا الَّتِی أَدْرَجَتْنِی فِی الثَّوْبِ فَهِیَ آسِیَةُ وَ أَمَّا صَاحِبَةُ الْجُؤْنَةِ فَکَانَتْ أُمَّ مُوسَی علیها السلام ثُمَّ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام الْحَقْ بالمثرم یَا أَبَا طَالِبٍ وَ بَشِّرْهُ وَ أَخْبِرْهُ بِمَا رَأَیْتَ فَإِنَّکَ تَجِدُهُ فِی کَهْفِ کَذَا فِی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الْمُنَاظَرَةِ مَعَ مُحَمَّدٍ ابْنِ أَخِی وَ مِنْ مُنَاظَرَتِی عَادَ إِلَی طُفُولِیَّتِهِ الْأُولَی فَأَتَیْتُکَ فَأَخْبَرْتُکَ وَ شَرَحْتُ لَکَ الْقِصَّةَ بِأَسْرِهَا بِمَا عَایَنْتُ وَ شَاهَدْتُ مِنِ ابْنِی عَلِیٍّ یَا مثرم فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ فَلَمَّا سَمِعَ المثرم ذَلِکَ مِنِّی بَکَی بُکَاءً شَدِیداً فِی ذَلِکَ وَ فَکَّرَ سَاعَةً ثُمَّ سَکَنَ وَ تَمَطَّی ثُمَّ غَطَّی رَأْسَهُ وَ قَالَ لِی غَطِّنِی بِفَضْلِ مِدْرَعَتِی فَغَطَّیْتُهُ بِفَضْلِ مِدْرَعَتِهِ فَتَمَدَّد فَإِذَا هُوَ مَیِّتٌ کَمَا کَانَ فَأَقَمْتُ عِنْدَهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ أُکَلِّمُهُ فَلَمْ یُجِبْنِی
ص: 105
فَاسْتَوْحَشْتُ لِذَلِکَ فَخَرَجَتِ الْحَیَّتَانِ وَ قَالَتَا الْحَقْ بِوَلِیِّ اللَّهِ فَإِنَّکَ أَحَقُّ بِصِیَانَتِهِ وَ کَفَالَتِهِ مِنْ غَیْرِکَ فَقُلْتُ لَهُمَا مَنْ أَنْتُمَا قَالَتَا نَحْنُ عَمَلُهُ الصَّالِحُ خَلَقَنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی الصُّورَةِ الَّتِی تَرَی وَ نَذُبُّ عَنْهُ الْأَذَی لَیْلًا وَ نَهَاراً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَإِذَا قَامَتِ السَّاعَةُ کَانَتْ إِحْدَانَا قَائِدَتَهُ وَ الْأُخْرَی سَائِقَتَهُ وَ دَلِیلَهُ (1) إِلَی الْجَنَّةِ ثُمَّ انْصَرَفَ أَبُو طَالِبٍ إِلَی مَکَّةَ. قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله شَرَحْتُ لَکَ مَا سَأَلْتَنِی وَ وَجَبَ عَلَیْکَ الْحِفْظُ لَهَا فَإِنَّ لِعَلِیٍّ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ الْجَلِیلَةِ وَ الْعَطَایَا الْجَزِیلَةِ مَا لَمْ یُعْطَ أَحَدٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ لَا الْأَنْبِیَاءِ الْمُرْسَلِینَ وَ حُبُّهُ وَاجِبٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ فَإِنَّهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ لَا یَجُوزُ أَحَدٌ عَلَی الصِّرَاطِ إِلَّا بِبَرَاءَةٍ مِنْ أَعْدَاءِ عَلِیٍّ علیه السلام (2).
کِتَابُ غُرَرِ الدُّرَرِ، لِلسَیِّدِ حَیْدَرِ الْحُسَیْنِیِّ عَنِ الشَّیْخِ جَمَالِ الدِّینِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّشِیدِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَطَّارِ الْهَمَدَانِیِّ عَنِ الْإِمَامِ رُکْنِ الدِّینِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْفَارِسِیِّ عَنْ فَارُوقٍ الْخَطَّابِیِّ عَنْ حَجَّاجِ بْنِ مِنْهَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِمْرَانَ الْفَسَوِیِّ عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ الْمَکِّیِّ عَنْ أَبِی الزُّبَیْرِ عَنْ جَابِرٍ مِثْلَهُ (3).
**[ترجمه]الفضائل: جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که از رسول خدا
صَلی الله علیهِ و آله درباره تولّد علی بن ابی طالب علیه السّلام پرسیدم، فرمود: آه آه، پرسش شگفتی کردی جابر! ازبهترین مولودی که ولادتی شبیه مسیح داشت. خداوند علی را از نور من آفرید. مرا از نور خود آفرید و هردوی ما یک نورهستیم از نور خدا، خداوند پنجاه هزار سال پیش از آن که آسمان و زمین، طول و عرض، تاریکی، روشنی، دریا و هوا را بیافریند، ما را خلق کرد! پس ازخلق ما، خداوند خویشتن را تسبیح گفت و ما نیز او را تسبیح گفتیم و ذات خود را تقدیس نمود و ما نیز وی را تقدیس کردیم و عظمت خود را تمجید و ستایش کرد و ما نیز وی را تمجید و ستایش کردیم و خداوند از این کار ما تشکر کرد و از تسبیح گفتن من آسمان را آفرید و آن را بی ستون نگاه داشت ؛ و زمین را آفرید و آن را گسترانید و دریاها را آفرید و عمق بخشید؛ و از تسبیح علی فرشتگان مقرّب را آفرید از این رو از همان لحظهای که فرشتگان تسبیح خدا را آغاز کردند تا قیامت، ثواب آن متعلق به علی و شیعیان اوست.
ای جابر، خداوند عزّوجل ما را جا به جا کرد و در صلب آدم افکند و من در پهلوی راست و علی در پهلوی چپ او قرار گرفتیم. سپس خداوند عزّوجل ما را از صلب آدم به أصلاب پاکیزه منتقل میکرد و مرا به هیچ صلبی منتقل نکرد مگر اینکه علی را هم به همان صلب منتقل نمود. همین گونه بودیم تا این که خداوند ما را از صلب پاک که صلب عبدالمطلّب بود بیرون آورد. آنگاه مرا از پشتی پاک یعنی صلب عبدالله به بهترین رحم که رحم آمنه باشد منتقل نمود و چون به دنیا آمدم، فرشتگان فریاد برآورده و نالهها سر دادند و گفتند: ای خدا و سرور ما، چرا ولیّ تو علی را با این نور درخشان - یعنی محمد صَلی الله علیهِ و آله و سلَّم - نمیبینیم؟! پس خداوند فرمود: چشمتان روشن و بدانید که من به حال ولیِّ خود از شما آگاهتر و مشفقترم. پس خداوند عزّوجل علی را از پشتی طاهر که پس از پدرم بهترین پشت بنیهاشم بود در آورد و در بهترین رحم که یعنی رحم فاطمه بنت اسد قرار داد. قبل از تولّد علی، مرد زاهدی در آن زمان بود که مثرم بن رعیب بن شیقیان نامیده میشد. او یکی از پارسایان بود و خدا را 270سال عبادت کرده بود بیآنکه حاجتی از وی بخواهد. از این رو خداوند حکمت را در قلب او جای داد و به خاطر حُسن طاعت و عبادتش به وی الهام نمود. او از خداوند خواست یکی از اولیای خود را به وی نشان دهد. پس خداوند ابوطالب را نزد وی فرستاد و چون چشم مثرم به ابوطالب افتاد، جلو رفته و سر و پیشانی او را بوسید و در کنار خودش نشاند سپس گفت: کیستی خدایت رحمت کند؟ گفت: مردی از تهامه هستم. گفت: از کدام تیره؟ گفت: عبدمناف. گفت: کدام عبدمناف؟ گفت: هاشم. پس مرد عابد برخاست و دوباره سر وی را بوسه زده و گفت: حمد و سپاس خداوندی را سزاست که ولی خویش را پیش از مرگ به من نشان داد!
سپس گفت: آقا، بشارت باد تو را که خداوند علیّ اعلی به من امری را الهام فرموده که بشارت تو در آن است. ابوطالب گفت: آن چیست؟ گفت: پسری از پشت تو به دنیا خواهد آمد که ولیّ خدای عزّوجل و امام پارسایان و وصیّ رسول ربّ العالمین خواهد بود. اگرتوفیق دیدار وی را داشتی، سلام مرا به او برسان و به وی بگو: مثرم تو را سلام میرساند و میگوید: أشهد أن لا إله اِلّا الله و أنَّ محمّداً رسول الله. نبوت به محمّد و وصایت به علی ختم میگردد. پس ابوطالب سخت گریست و گفت: نام این مولود چیست؟ گفت: نامش «علی» است. ابوطالب گفت: من حقیقت و درستی مطلبی را که میگویی درک نمیکنم، اما دوست دارم مطمئن شوم که خداوند این را به تو الهام فرموده است. گفت: دوستداری از خدا بخواهم چه خوراکی برایت در همین مکان و همین حالا بفرستد؟ ابوطالب گفت: یک خوراک بهشتی میخواهم. همین الآن. پس راهب دست دعا به سوی خدا دراز کرد.
جابرگوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هنوز دعای مثرم پایان نیافته بود که بشقابی میوه بهشتی شامل: انگور، رطب و انار نازل شد و مثرم آن را به ابوطالب تقدیم کرد. ابوطالب یک انار از آن میوه را تناول کرد و برخاست و فوراً نزد فاطمه بنت اسدآمد. وچون آن نور را به رحم فاطمه منتقل کرد، زمین هفت شبانهروز لرزید به طوری که قریش سخت وحشتزده شده وگفتند: بتهای خود را به بالای کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم زمین را آرام کنند و بلا را از ما دور سازند. و چون به قلّه ابوقبیس که به شدّت میلرزید، رسیدند، ناگهان بتها با صورت بر زمین افتادند، وچون چنین دیدند گفتند: ما را یارای تحمّل این مصیبت نیست. پس ابوطالب از کوه بالا رفته و به آنان گفت: ای مردم، بدانید خداوند عزّوجل در این شب حادثهای شگفت آفرید و انسانی را خلق کرده که اگر از وی اطاعت نکنید و سر فرمانبرداری بر آستانش فرود نیاورید و به حقّانیّت امامت او شهادت ندهید، زمین از لرزه باز نمیایستد تا تمام خانههای سرزمین تهامه را ویران سازد. گفتند: ای ابوطالب، ما آنچه را تو گفتی تصدیق میکنیم. پس ابوطالب گریست و دستها را به دعا برداشته گفت: خدایا، ای سرور و مولای من، تو را به محمّد محمود و علیّ أعلی و فاطمه روسفید سوگند میدهم که لطف و رأفت خود را شامل تهامه کنی!
جابرگوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: هنوز ابوطالب از دعا فارغ نگشته بود که زمین و کوهها آرام گرفتند و مردم سخت شگفتزده شدند. رسول خدا صَلی الله علیه و آله در ادامه فرمود: قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، عرب پیوسته این کلمات ابوطالب را مینوشتند و در سختیهای دوران جاهلیت بیآنکه حقیقت آنها را بدانند، از خدا حاجت میگرفتند تا اینکه علی بن أبیطالب علیه السّلام متولد گردید. در شب تولّد علی علیه السّلام زمین روشن و نور ستارگان چند برابر گشت، و قریش از این امر در شگفتی بودند به طوری که برخی به برخی دیگر میگفتند: بیتردید در آسمان اتفاقی افتاده است. درخشش آسمان و نورانیّت آن را میبینید و مضاعف شدن نور ستارگان را مشاهده میکنید؟ در ادامه فرمود: پس ابوطالب در حالی که از کوچهها، خیابانها و بازارهای مکّه عبور میکرد، به مردم میگفت: ای مردم، امشب در کعبه حجّت خدا و ولیّ او به دنیا آمد. اما مردم پیوسته از او درباره اینکه چرا آسمان چنین درخشان شد و اولیای خدای عزّوجل چه کسانی هستند، از وی سؤال میکردند. پس به ایشان گفت: بشارت باد شما را که امشب یکی از اولیای خدا به دنیا آمد، کسی که همه خیر و برکت به وی ختم میشود و همه شرّ توسط او از بین میرود. او از شرک و شبهات دوری میجوید و تا صبح در این مورد با مردم سخن گفت و سپس وارد کعبه شد در حالی که این ابیات را میگفت: - «پروردگارا، ای پروردگار شب تار و ماه آشکار درخشان حکم صادر شده خودت را برای ما آشکار ساز، بگو نام
این کودک نزد تو چیست؟»
فرمود: پس هاتفی را شنید که میگوید:
- «شما زن و شوهر مفتخر به این پسر پاک گشتید، پسری طاهر و مطهّر و راضی به رضای حق. نام او نزد خداوندِ علیّ، علی است که از نام خدای علیّ مشتق شده است.»
چون ابوطالب این الهام را دریافت، از کعبه خارج شد و40 روز از نظرها غایب بود. جابر گوید: عرض کردم: یا رسول الله، این مدت کجا بود؟ فرمود: نزد مثرم رفت تا میلاد علی را به وی بشارت دهد. اما مثرم در «جبل لکام» مرده بود و خود به ابوطالب گفته بود که چون این نوزاد به دنیا آمد به «جبل لکام» برای دیدارش برود و در آنجا اگر وی را زنده یافت بشارتش دهد و اگر مرده یافت به او انذار دهد. جابرپرسید: چگونه قبرش را بیابد و چطور به وی انذار دهد؟! فرمود: ای جابر، آنچه را که میشنوی یک راز است، آنرا پوشیده دار که علمی از اسرار مکنون خداست. مثرم خود نشانی غار را در جبل لکام به ابوطالب داده بود و به وی تأکید کرده بود که زنده یا مرده او را آنجا خواهد یافت. چون ابوطالب به آن غار رسید و وارد آن گشت، مثرم ر ا مرده و پیچیده در قبایش یافت در حالی که دو مار که یکی سفیدتر از ماه بود و دیگری سیاهتر از شب تار، در درون غار بودند. ابوطالب پس از ورود به غار به مثرم سلام کرد و خداوند عزّوجل مثرم را زنده گردانید و بلافاصله به حالت قیام ایستاده و گفت: أشهد أن لاإله اِلّا الله و أنَّ محمّداً رسول الله وَ أن علیاً ولیّ الله هو الإمام مِن بعده.
سپس مثرم به وی گفت: أباطالب، مرا بشارت ده، زیرا پیوسته دلم نزد تو بود تا اینکه خداوند با آمدنت بر من منّت نهاد. ابوطالب گوید: بشارت باد تو را که علی قدم بر زمین گذاشت. مثرم گفت: نشانه شب ولادتش چه بود؟ هرچه را در آن شب دیدی برایم به دقت بازگو کن! ابوطالب گفت: آری، نشانههایی داشت: چون ثلث شب گذشت فاطمه دچار درد زایمان شد؛ من هم برخی اسمهای نجات بخش را بر وی خواندم که به إذن خدا آرام گرفت. پس به او گفتم: میروم چند زن از دوستانت را خبر میکنم تا در امر زایمان کمک حالت باشد. فاطمه گفت: آنچه را صلاح میدانی انجام بده. اما ناگهان از پشت خانه هاتفی ندا در داد که: ای ابوطالب، از خبر کردن آنها در گذر، زیرا نباید ولیّ خدا را دستی جز دستهای پاک لمس کند. هنوز سخن هاتف تمام نشده بود که چهار زن با جامههای ابریشمی سفید و در حالی که بوی معطری که از آنها به مشام میرسید از مُشک هم خوشتر بود، وارد خانه شدند و به فاطمه گفتند: السلام علیک یا ولیّة الله! فاطمه جواب سلام آنها را داد و آنان نیز در حالی که عطردانی نقرهای با خود داشتند، در کنار فاطمه نشستند. اندکی بیش نگذشته بود که أمیر مؤمنان به دنیا آمد. چون متولد شد، به دیدنش رفتم که ناگاه با پسری چون خورشید تابان مواجه شدم. پس مولود به سجده افتاده و گفت: أشهد أن لا إله اِلّا الله و أنَّ محمّداً رسول الله و من نیز وصی نبیّ خدایم؛ نبوّت با او ختم میشود و وصایت با من! پس یکی از آن زنها او را از زمین برداشته و در دامن گذاشت و چون در دامن آن زن قرار گرفت، به سیمای وی نگریست و با زبانی رسا گفت: سلام بر تو مادر! آن زن گفت: و علیک السلام فرزندم! گفت پدرم در چه حال است؟ زن پاسخ داد: غرق نعمتهای خدای عزّوجل است و برخوردار از مصاحبت بهترین کسان خود. پس چون این سخن را شنیدم نتوانستم خویشتنداری کنم و گفتم: فرزندم، مگرمن پدر تو نیستم؟! گفت: بلی، هستی! اما من و تو از پشت آدم هستیم و این بانو حوّاست. چون این کلام را شنیدم از شدّت شرم و حیا از حوّا ، سر و صورتم را با قبایم پوشانده وبه کناری خزیدم. سپس زن دیگری که عطردانی پر از مشک همراه داشت علی را در دامن خویش نهاد، و چون به صورت وی نگاه کرد گفت: السّلام علیک خواهر! آن بانو گفت: و علیکم السّلام برادر! کودک پرسید: عمویم در چه حال است؟ گفت: خوب است و به تو سلام میرساند. گفتم: فرزندم، این بانو کیست و عموی تو کدام است؟ گفت: این مریم دختر عمران و عموی من عیسی علیه السّلام است. سپس مریم با عطری که از عطردان در آورد و از بهشت بود، بدنش را معطرنمود. آنگاه زن دیگری او را گرفته و لباسی که با خود آورده بود تنش کرد .
ابوطالب گوید: پس گفتم: اگر اکنون ختنهاش میکردیم، تحملّش برای او آسانتر بود- چون اعراب فرزندان خود را در روز اوّل تولّد ختنه میکردند- زنها گفتند: او پاکیزه و ختنه شده متولّد گشته و خداوند طعم تیزی آهن را به وی نخواهد چشاند مگر بر دست مردی که خدا و فرشتگان در آسمانها و زمین و کوهها از او نفرت دارند و او بدبختترین اشقیاست. به آنان گفتم: اوکیست؟ گفتند: اوعبدالرحمن بن ملجم ملعون است. او سی سال پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را در کوفه خواهد کُشت. ابوطالب در ادامه گوید : من مشغول شنیدن سخنان آن بانوان بودم که برادرزادهام محمّد بن عبدالله وی را از دست آنان گرفت و دست در دستش نهاد و با وی به گفتگو پرداخت و درباره همه چیز از او سؤال کرد. سپس محمّد صَلی الله علیهِ و آله علی علیه السّلام را مورد خطاب قرار داده و علی
علیه السّلام با محمد صَلی الله علیهِ و آله سخن گفت و درباره اسراری که میان آن دو بود با هم سخن گفتند و در همین حال زنها از نظر ناپدید شدند و دیگر آنان را ندیدم. پس با خود گفتم: کاش با دو زن دیگر هم آشنا میشدم، لذا از علی علیه السّلام که آنان را میشناخت درباره ایشان پرسیدم. علی علیه السّلام به من گفت: پدر، اوّلی مادرم حوّا بود و دومی که به بدنم عطر مالید خواهرم مریم بود و آنکه لباس بر تنم کرد آسیه بود و آن بانویی که عطردان را در دست داشت مادر موسی بود. اکنون ای ابوطالب مثرم را دریاب و به تولّدم مژدهاش ده و او را از آنچه دیدهای با خبر کن. او را در فلان غار در فلان جا خواهی یافت. پس چون از گفتگو با محمد صَلی الله علیهِ و آله برادرزادهام و من فارغ شد، به حال کودکی برگشت و من هم نزد تو آمده و ماجرا را به تمام همان طور که دیده بودم، برایت بازگو کردم.
پس ابوطالب گفت: چون مثرم ماجرا را از من شنید، به سختی گریست سپس ساعتی به فکر فرو رفته آنگاه آرام گرفته و درنگ کرد و سر خود را پوشانده و به من گفت: مرا با قبایم بپوشان من هم او را با قبایش پوشاندم. سپس دراز کشید و از دنیا رفت. من سه روز تمام در کنارش ماندم و با وی سخن میگفتم، اما پاسخی نمیداد. از این رو احساس تنهایی کردم و در این هنگام آن دو مار به سر جایشان برگشته و به من گفتند: خود را به ولیِّ خدا برسان که هیچ کس سزاوارتر از تو به کفالت او نیست، پس به آن دو گفتم: شما که هستید؟ گفتند: ما عمل صالح او هستیم که خداوند ما را به هیأتی که میبینی آفریده است. ما شبانه روز از وی مراقبت میکنیم تا قیامت فرا برسد که در آن روز یکی از ما جلودار او به بهشت و دیگری پشت سر او خواهیم بود. سپس ابوطالب به مکّه بازگشت.
جابر بن عبدالله گوید: رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله به من گفت: پاسخ سؤال تو را به تفصیل برایت بیان کردم، اکنون بر تو واجب است آن را حفظ کنی زیرا علی نزد خدا از چنان منزلت والا و سخاوت بیکرانی برخوردار است که هیچ یک از فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل بدان پایه نمیرسند و محبّت او بر هر مسلمانی واجب است زیرا او قسمت کننده بهشت و جهنّم است و هیچکس نمیتواند از پل صراط بگذرد مگر اینکه از دشمنان علی علیه السّلام بیزاری و برائت جوید. - . الفصائل: 63- 57 و مناذیل الخبر: 16 -
کتاب غرر الدُّرر سید حیدر حسینی: نظیر همین روایت را از جابر نقل کرده است.
**[ترجمه]
ضه، روضة الواعظین قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَمَّا حَضَرَ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ (4) جَمَعَ وُجُوهَ قُرَیْشٍ فَأَوْصَاهُمْ فَقَالَ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ أَنْتُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ قَلْبُ الْعَرَبِ وَ أَنْتُمْ خَزَنَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ أَهْلُ حَرَمِهِ فِیکُمُ السَّیِّدُ الْمُطَاعُ الطَّوِیلُ الذِّرَاعِ (5) وَ فِیکُمُ الْمُقْدِمُ الشُّجَاعُ الْوَاسِعُ الْبَاعِ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَمْ تَتْرُکُوا لِلْعَرَبِ فِی الْمَفَاخِرِ نَصِیباً إِلَّا حُزْتُمُوهُ (6) وَ لَا شَرَفاً إِلَّا أَدْرَکْتُمُوهُ فَلَکُمْ عَلَی النَّاسِ بِذَلِکَ الْفَضِیلَةُ وَ لَهُمْ بِهِ إِلَیْکُمُ الْوَسِیلَةُ وَ النَّاسُ لَکُمْ حَرْبٌ وَ عَلَی
ص: 106
حَرْبِکُمْ أَلْبٌ وَ إِنِّی مُوصِیکُمْ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظُوهَا أُوصِیکُمْ بِتَعْظِیمِ هَذِهِ الْبَنِیَّةِ فَإِنَّ فِیهَا مَرْضَاةَ الرَّبِّ وَ قَوَاماً لِلْمَعَاشِ وَ ثُبُوتاً لِلْوَطْأَةِ وَ صِلُوا أَرْحَامَکُمْ فَفِی صِلَتِهَا مَنْسَاةٌ فِی الْأَجَلِ وَ زِیَادَةٌ فِی الْعَدَدِ وَ اتْرُکُوا الْعُقُوقَ وَ الْبَغْیَ فَفِیهِمَا هَلَکَتِ الْقُرُونُ قَبْلَکُمْ أَجِیبُوا الدَّاعِیَ وَ أَعْطُوا السَّائِلَ (1) فَإِنَّ فِیهَا شَرَفاً لِلْحَیَاةِ وَ الْمَمَاتِ عَلَیْکُمْ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَإِنَّ فِیهِمَا (2) نَفْیاً لِلتُّهَمَةِ وَ جَلَالَةً فِی الْأَعْیُنِ وَ اجْتَنِبُوا (3) الْخِلَافَ عَلَی النَّاسِ وَ تَفَضَّلُوا عَلَیْهِمْ (4) فَإِنَّ فِیهِمَا مَحَبَّةً لِلْخَاصَّةِ وَ مَکْرُمَةً لِلْعَامَّةِ وَ قُوَّةً لِأَهْلِ الْبَیْتِ وَ إِنِّی أُوصِیکُمْ بِمُحَمَّدٍ خَیْراً فَإِنَّهُ الْأَمِینُ فِی قُرَیْشٍ وَ الصِّدِّیقُ فِی الْعَرَبِ وَ هُوَ جَامِعٌ لِهَذِهِ الْخِصَالِ الَّتِی أُوصِیکُمْ بِهَا قَدْ جَاءَکُمْ (5) بِأَمْرٍ قَبِلَهُ الْجَنَانُ وَ أَنْکَرَهُ اللِّسَانُ مَخَافَةَ الشَّنَآنِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی صَعَالِیکِ الْعَرَبِ وَ أَهْلِ الْعِزِّ فِی الْأَطْرَافِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ النَّاسِ قَدْ أَجَابُوا دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا کَلِمَتَهُ وَ عَظَّمُوا أَمْرَهُ فَخَاضَ بِهِمْ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ (6) فَصَارَتْ رُؤَسَاءُ (7) قُرَیْشٍ وَ صَنَادِیدُهَا أَذْنَاباً وَ دُورُهَا خَرَاباً وَ ضُعَفَاؤُهَا أَرْبَاباً وَ إِذَا أَعْظَمُهُمْ عَلَیْهِ أَحْوَجُهُمْ إِلَیْهِ وَ أَبْعَدُهُمْ مِنْهُ أَخْطَأُهُمْ لَدَیْهِ قَدْ مَحَّضَتْهُ الْعَرَبُ وِدَادَهَا وَ صَفَّتْ لَهُ (8) بِلَادَهَا وَ أَعْطَتْهُ قِیَادَهَا فَدُونَکُمْ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ ابْنَ أَبِیکُمْ وَ أُمِّکُمْ کُونُوا لَهُ وُلَاةً وَ لِحَرْبِهِ (9) حُمَاةً وَ اللَّهِ لَا یَسْلُکُ أَحَدٌ مِنْکُمْ (10) سَبِیلَهُ إِلَّا رَشَدَ وَ لَا یَأْخُذُ أَحَدٌ بِهُدَاهُ إِلَّا سَعِدَ وَ لَوْ کَانَ لِنَفْسِی مُدَّةٌ وَ فِی أَجَلِی تَأْخِیرٌ لَکَفَیْتُهُ الْکَوَافِیَ وَ لَدَافَعْتُ (11) عَنْهُ الدَّوَاهِیَ
ص: 107
غَیْرَ أَنِّی أَشْهَدُ بِشَهَادَتِهِ وَ أُعَظِّمُ مَقَالَتَهُ (1).
**[ترجمه]روضة الواعظین: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون زمان مرگ ابوطالب فرا رسید، بزرگان قریش را فرا خواند و گفت: ای جماعت قریش، شما برگزیدگان خدا از میان مخلوقات و قلب عرب هستید. شما گنجوران خدا بر روی زمین و اهل حرم او هستید. سرور و سیّدی که امر او مطاع و شجاع و دلاور است است و نیز دلاور صفشکن و سخاوتمند از شمایند. بدانید که همه مفاخر عرب را گرد آوردهاید؛ عزّت و شرافتی نیست که آن را از آنِ خود نکرده باشید و بدین جهت است که بر مردم فضیلت دارید و آنان نیازمند شما. از این روست که مردم با شما دشمنی میورزند و از هر طرف به شما حملهور میشوند. از من وصیّتی را به خاطر بسپارید. شما را به تعظیم و بزرگداشت خانه خدا سفارش میکنم که هم موجب رضای خداست و هم ممّر معاش و هم جای پایی است محکم و استوار؛ صله ارحام به جا آورید که صله ارحام أجل را به تأخیر اندازد و موجب فزونی نسل گردد، نافرمانی و گناه را رها سازید که موجب هلاکت پیشینیان بودهاند، فریادرس فریادکنان باشید و سائل را عطا دهید که شرف حیات و ممات در همین است؛ شما را به راستگویی و امانتداری سفارش میکنم که موجب دوری از موضع اتهام و بزرگ شدن در چشم مردم میشوند؛ و از اختلاف با مردم دوری کنید و به آنها اکرام کنید که این دو کار در حق نزدیکانتان، محبت است و در حق عامه مردم، بزرگواری و در حق اهل بیت، قدرت است .
من به شما وصیت میکنم در حق محمد صَلی الله علیهِ و آله نیکی کنید که امین قریش است و راستگوی عرب و او جامع تمام صفاتی است که شما را به آنها سفارش کردم. او آیینی را برای شما آورده که دل آن را پذیرفته و زبان از بیم دشمن کینهتوز انکارش کرده است. به خدا سوگند گویی دارم میبینم که بینوایان بیابان نشین عرب و بزرگان قبایل و مردمان ضعیف دعوتش را اجابت کرده و سخنش را تصدیق نموده و کارش را عظمت و بزرگی بخشیدهاند و با همین پیروان گردابهای مرگ را در نوردیده است، از این رو بزرگان و استوانههای قریش، دنبالهرو گشتهاند و خانهها خراب و ضعفای ایشان ارباب مردم شدهاند. ناگهان بزرگترین آنان نزد وی نیازمندترین ایشان به وی و دورترین افراد به او، خطاکارترین آنان نزد وی شوند؛ عرب محبت خود را خاص او گردانیده و سرزمین حجاز رام و هموار او گشته و زمام خویش را به دستش سپرده است؛ ای جماعت قریش، پسر پدر و مادرتان در مقابل شماست، دوستدارش باشید و در جنگها پشتیبان او؛ به خدا سوگند کسی قدم در راه او نمیگذارد مگر این که ارشاد شود و کسی پیرو او نمیگردد مگر اینکه سعادت یابد؛ و اگر عمری برایم باقی مانده بود، در سختیها یار و یاور و مدافعش بودم و از او بلاها را دور میساختم، اما شهادتین او را میپذیرم و بدانها شهادت میدهم و سخنش را عظیم میدانم. - . روضة الواعظین: 122-121 -
**[ترجمه]
قال فی القاموس ألب إلیه القوم أتوه من کل جانب و هم علیه ألب و إلب واحد مجتمعون علیه بالظلم و العداوة (2) قوله مخافة الشنآن هو بفتح النون و سکونها البغضاء أی لم أظهره باللسان مخافة عداوة القوم.
و قال الجوهری الصعلوک الفقیر و صعالیک العرب ذؤبانها.
أقول روی بعض أرباب السیر المعتبرة مثله ثم قال و فی لفظ آخر لما حضرته الوفاة دعا بنی عبد المطلب فقال لن تزالوا بخیر ما سمعتم من محمد و ما اتبعتم أمره فأطیعوه ترشدوا.
و أقول ألف السید الفاضل السعید شمس الدین أبو علی فخار بن معد الموسوی کتابا فی إثبات إیمان أبی طالب و أورد فیه أخبارا کثیرة من طرق الخاصة و العامة و هو من أعاظم محدثینا و داخل فی أکثر طرقنا إلی الکتب المعتبرة و سنورد طریقنا إلیه فی المجلد الآخر من هذا الکتاب إن شاء الله تعالی و استخرجنا من کتابه بعض الأخبار.
**[ترجمه]در قاموس گوید: ألب إلیه القوم: از هر طرف به سمت او آمدند . وَ هُم علیه ألب و إلب: یکی که از روی دشمنی و ستم علیه او جمع شدهاند. - . القاموس 1: 37 -
مخافۀ الشنآن (با فتح و سکون نون): تنفر، یعنی از بیم دشمنی آن قوم، نفرت را با زبان اظهار نکردم. جوهری گوید: صعلوک به معنای فقیر است و صعالیک عرب یعنی گرگهای عرب.
مولف: یکی از سیره نویسان معتبر مانند آن را روایت کرده است. سپس گفته است: درلفظی دیگر: چون مرگش فرا رسید بنیعبدالمطلّب را فرا خوانده و گفت: تا زمانی که به محمّد گوش بسپارید و از دین او پیروی کنید، بیمی بر شما نیست؛ پس، از او اطاعت کنید تا هدایت یابید.
باز میگویم: سید دانشمند شمس الدین ابو علی فخاّر بن معدّ موسوی کتابی در اثبات ایمان ابوطالب تألیف نموده و اخبار زیادی را از علمای عامه و خاصه هر دو در آن آورده و او از جمله محدثان بزرگ ماست که در بیشتر طریقهایی - سلسله سندهایی - که برای رسیدن به کتابهای معتبر داریم وجود دارد. در آخرین مجلّد این کتاب طریق خود به ایشان را ذکر خواهیم کرد. برخی روایات و اخبار را از کتاب او برگرفتها یم و از جمله آنها:
**[ترجمه]
قَالَ أَخْبَرَنِی شَیْخُنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ طَحَّانٍ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ وَالِدِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ رِجَالِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعِ کُرْدِینٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ شَفَّعَکَ فِی سِتَّةٍ (3) بَطْنٍ حَمَلَتْکَ آمِنَةَ بِنْتِ وَهْبٍ وَ صُلْبٍ أَنْزَلَکَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ أبو [أَبِی طَالِبٍ وَ بَیْتٍ آوَاکَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَخٍ کَانَ لَکَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا کَانَ فِعْلُهُ قَالَ کَانَ سَخِیّاً یُطْعِمُ الطَّعَامَ وَ یَجُودُ بِالنَّوالِ وَ ثَدْیٍ أَرْضَعَتْکَ حَلِیمَةَ بِنْتِ أَبِی ذُؤَیْبٍ (4).
ص: 108
**[ترجمه]رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: ای محمّد؛ خدای عزّوجل تو را شفیع شش نفر قرار داده است: شکمی که تو را باردار شده یعنی آمنه بنت وهب و صلبی که تو را فرو فرستاده یعنی عبد الله بن عبد المطلب و آغوش ابوطالب که کفالت تو را بر عهده گرفت و خانه عبدالمطلب که در خانه خود پناهت داد و برادری که در دوران جاهلیت داشتی. گفتند: یارسول الله، مگر چه کار کرده بود؟ فرمود: او مردی سخاوتمند بود و مردم را اطعام میکرد و در حقشان بخشش مینمود؛ و سینه حلیمه بنت أبی ذؤیب که تو را شیر داد. - .الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 7 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ رِجَالِهِ یَرْفَعُونَهُ إِلَی إِدْرِیسَ وَ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ جَمِیعاً قَالا إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنِّی حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَی صُلْبٍ أَنْزَلَکَ وَ بَطْنٍ حَمَلَکَ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ وَ أَهْلِ بَیْتٍ آوَوْکَ (1)- فَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ الصُّلْبُ الَّذِی أَخْرَجَهُ (2) وَ الْبَطْنُ الَّذِی حَمَلَهُ آمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ وَ الْحَجْرُ الَّذِی کَفَلَهُ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ وَ أَمَّا أَهْلُ الْبَیْتِ الَّذِینَ آوَوْهُ فَأَبُو طَالِبٍ (3).
**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام میفرماید: خداوند متعال به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله وحی کرد که: من آتش را بر صلبی که تو از آن بیرون آمدی، شکمی که به تو باردار شد، آغوشی که تو را کفالت کرد و خانوادهای که تو راپناه دادند حرام کردم. صلبی که پیامبر از او بیرون آمد، صلب عبدالله بن عبدالمطلّب بود، شکمی که به او باردار شد، شکم آمنه بنتوهب بود، و آغوشی که کفالت او ر اپذیرفت فاطمه بنت اسد بود و خانوادهای که پناهش دادند، خانواده ابوطالب بود. - . الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 8 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ أَبُو الْفَضْلِ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَعْفَرِیَّةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرَیَارَ عَنْ وَالِدِهِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ (4) وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَی صُلْبٍ أَنْزَلَکَ وَ عَلَی بَطْنٍ حَمَلَکَ وَ حَجْرٍ کَفَلَکَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ (5) أَمَّا الصُّلْبُ الَّذِی أَنْزَلَکَ فَصُلْبُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَمَّا الْبَطْنُ الَّذِی حَمَلَکَ فَآمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ وَ أَمَّا الْحَجْرُ الَّذِی کَفَلَکَ- فَعَبْدُ مَنَافِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ (6).
**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام میفرماید: جبرئیل بر رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله نازل گشته و گفت: ای محمّد، پروردگارت تو را سلام میرساند و به تو میگوید: من آتش را بر صلبی که تو از آن بیرون آمدی، شکمی که به تو باردار شد و آغوشی که تو را کفالت کرد حرام کردم و سپس ادامه داد: آن صلب که تو از آن بیرون آمدی صلب عبدالله بن عبدالمطلّب است و شکمی که به تو باردار شد شکم آمنه بنت وهب است و آغوشی که کفالت تو را بر عهده گرفت عبد مناف بن عبدالمطلّب و فاطمه بنت اسد است. - .الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 9-8 -
**[ترجمه]
وَ أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ الطَّرَابُلُسِیِّ عَنِ الْقَاضِی عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُثْمَانَ الْکَرَاجُکِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُلَاعِبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ بْنِ جَنْدَلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَرْبِ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْحُبَابِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ مَا تَرْجُو لِأَبِی طَالِبٍ فَقَالَ کُلَّ خَیْرٍ أَرْجُو
ص: 109
مِنْ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ (1).
**[ترجمه]عباس بن عبدالمطلّب از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله پرسید: چه آرزویی برای ابوطالب داری؟ فرمود: تمام خیر را از پروردگارم برایش آرزو کردم. - . الحجة علی الذاهب الی نکفیر أبی طالب : 15-14 -
**[ترجمه]
وَ بِالْإِسْن