پیشوایان هدایت : شکافنده علوم، حضرت امام محمدباقر علیه السلام جلد 7

مشخصات کتاب

سرشناسه:حکیم، سیدمنذر Hakim, Mundhir

عنوان و نام پدیدآور:شکافنده علوم، حضرت امام محمدباقر علیه السلام/ گروه مولفان (سیدمنذر حکیم با همکاری شهاب الدین حسینی)؛ مترجم کاظم حاتمی طبری؛ تهیه کننده معاونت فرهنگی، اداره ترجمه [مجمع جهانی اهل بیت (ع)].

مشخصات نشر:قم : مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1393.

مشخصات ظاهری:357 ص.

فروست:پیشوایان هدایت؛ [ج.] 7.

شابک:دوره : 964-529-128-3 ؛ 978-964-529-017-5

وضعیت فهرست نویسی:فاپا (چاپ دوم)

یادداشت:چاپ اول: 1385 (فیپا).

یادداشت:چاپ دوم.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر:حضرت امام محمدباقر علیه السلام.

موضوع:محمدبن علی (ع)، امام پنجم، 57 - 114 ق. -- سرگذشتنامه

موضوع:چهارده معصوم -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده:حسینی، سیدشهاب الدین

شناسه افزوده:حاتمی طبری، کاظم، 1347 -، مترجم

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع). اداره ترجمه

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع)

شناسه افزوده:پیشوایان هدایت؛ [ج.] 7.

رده بندی کنگره:BP36/پ96 7.ج 1393

رده بندی دیویی:297/95

شماره کتابشناسی ملی:م 85-16091

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

پیشگفتار

در عصر کنونی،که عصر نبرد فرهنگ هاست،هر مکتبی که بتواند با بهره گیری از شیوه های مؤثر تبلیغ،به نشر ایده های خود بپردازد،در این عرصه پیشتاز خواهد بود و بر اندیشۀ جهانیان اثر خواهد گذاشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،نگاه جهانیان یک بار دیگر به اسلام و فرهنگ تشیع و مکتب اهل بیت علیهم السّلام معطوف شد،دشمنان برای شکستن این قدرت فکری و معنوی و دوستان و هواداران برای الهام گیری و پیروی از الگوهای حرکت انقلابی و فرهنگی،به ام القرای این فرهنگ ناب و تاریخ ساز چشم دوختند.

مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام با درک ضرورت همبستگی و همفکری و همکاری پیروان خاندان عصمت و در راستای ایجاد رابطۀ فعّال با شیعیان جهان و بکارگیری نیروی عظیم و کارآمد و خلاّق شیعیان و اندیشمندان مذهب جعفری گام در این میدان نهاد،تا از طریق برگزاری همایش ها و نشر کتب و ترجمۀ آثار و اطلاع رسانی در حوزۀ تفکّر شیعی به گسترش فرهنگ اهل بیت و اسلام ناب محمّدی بپردازد.خدا را سپاس که با هدایت های ویژه مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای(مد ظله)در این میدان حسّاس و فرهنگ ساز،گام های مهمّی برداشته شده و امید است در آینده،این حرکت نورانی و اصیل،هرچه پویاتر و بالنده تر شود و جهان امروز و بشریت تشنه به معارف

ص:7

زلال قرآن و عترت،بیشتر از چشمه سار این معنویت مکتبی و مکتب عرفانی و اسلام ولایی بهره مند و سیراب گردد.

بر این باوریم که عرضۀ درست و کارشناسانه و منطقی و استوار فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام،می تواند جلوه های ماندگار میراث خاندان رسالت و پرچمداران بیداری و حرکت و معنویت را در معرض دید جهانیان قرار دهد و دنیای خسته از جهالت مدرن،خودکامگی جهانخواران و فرهنگ های ضدّ اخلاق و انسانیت را در آستانۀ«عصر ظهور»،تشنۀ حکومت جهانی امام عصر علیه السّلام بسازد.

از این رو،از آثار تحقیقی و تلاش علمی محقّقان و نویسندگان در این مسیر استقبال می کنیم و خود را خدمتگزار مؤلّفان و مترجمانی می دانیم که در نشر این فرهنگ متعالی،تلاش می کنند.

*** خرسندیم که در نوبتی دیگر،یکی از محصولات پژوهشی مجمع جهانی اهلبیت علیهم السّلام،با عنوان مجموعۀ«اعلام الهدایه»که حاصل زحمات محققین ارزشمند این نهاد مقدس می باشد را تقدیم شما عزیزان می نماییم.این جلد از مجموعه مذکور با همت و تلاش و خامۀ پرتوان استاد کاظم حاتمی طبری به فارسی برگردانده شده است که توفیقات روزافزون مؤلفین محترم و مترجم گرانقدر را از خداوند متعال خواستاریم.

در همین جا،از همۀ دوستان عزیز و همکاران صادق در ادارۀ ترجمه که در فراهم آوردن این اثر،کوشش کردند،صمیمانه تقدیر می شود.باشد که این گام کوچک،در میدان جهاد فرهنگی،مورد رضای صاحب ولایت قرار گیرد.

معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام

ص:8

[مقدمه]

بسم الله الرحمن الرحیم سپاس خدایی را که راه هدایت را به آفریده هایش رهنمون گشت و بر راهنمایان برگزیده اش به ویژه خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبد الله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خاندان والاتبارش درود بیکران باد.

خدا،انسان را آفرید و به او خرد و اندیشه بخشید؛با خرد،حقیقت را در می یابد و آن را از باطل بازمی شناسد و با اراده،مصالح خویش را برمی گزیند و اهدافش را تحقق می بخشد.وی،خرد را حجّت بر بندگان خود قرار داد و از سرچشمۀ فیض و هدایتش بر آنان فروبارید.به انسان،نادانسته ها را آموخت و او را به راه کمال درخور وی و هدف از آفرینش او،آشنا ساخت.

قرآن،ارکان،لوازم و راه های هدایت الهی را روشن ساخت،از سویی به بیان علل آن ها پرداخته و از سوی دیگر،از نتایج و ثمرات آن ها پرده برداشته است،آن جا که فرمود:

قُلْ إِنَّ هُدَی اللّٰهِ هُوَ الْهُدیٰ؛ (1)

بگو:هدایت واقعی همان هدایت خداست.

وَ اللّٰهُ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (2)؛

و خداوند،هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.

وَ اللّٰهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ؛ (3)

و خداوند،سخن حق می گوید و به راه صحیح هدایت می کند.

ص:9


1- (1)) .انعام/71.
2- (2)) .بقره/213.
3- (3)) .احزاب/4.

وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ (1)

هرکس به خدا تمسک جوید،در حقیقت به راهی راست هدایت شده است.

قُلِ اللّٰهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ (2)

بگو:خداوند به حق رهنمون می شود،آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمی شود،مگر آن که هدایتش کنند؟شما را چه می شود،چگونه داوری می کنید؟.

وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلیٰ صِرٰاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ (3)

آنان که از علم و دانش بهره مندند،آگاهی دارند که آنچه از ناحیۀ پروردگارت بر تو نازل گردیده حق است و او به راه خدای عزیز و حمید،هدایت می کند.

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوٰاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللّٰهِ؛ (4)

چه کسی گمراه تر از فردی است که هدایت الهی را نپذیرفته و از هوای نفس خود پیروی کند:

آری،خداوند بزرگ سرچشمۀ هدایت حقیقی است،و اوست که بشر را به راه راست و حق هدایت می کند.دانش نیز،این حقیقت را تأیید می کند و دانشیان با تمام وجود،بدان گردن می نهند.خداوند در سرشت انسان،میل به کمال و زیبایی را به ودیعت نهاد،آن گاه بر او منّت گذارد و نعمت شناخت راه کمال را به وی ارزانی داشت؛از این رو،می فرماید:

ص:10


1- (1)) .آل عمران/101.
2- (2)) .یونس/35.
3- (3)) .سبأ/6.
4- (4)) .قصص/50.

وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ؛ (1)

من جن و انس را فقط برای عبادت و پرستشم آفریدم.

و چون پرستش حقیقی،بی شناخت،صورت نمی بندد،به همین سبب، تنها راه دست یابی به اوج قلۀ کمال،پرستش همراه بینش است.

خداوند،انسان را به دو نیروی خشم و شهوت مجهز نمود تا توان حرکت به سوی کمال را داشته باشد و او را از تسلط این دو نیرو و خواهش های نفسانی زاییده شده از آن-که هماره همراه انسان هاست-ایمن نساخت.به همین دلیل،آدمی افزون بر عقل و دیگر ابزارهای شناخت،به چیزی نیاز دارد که سلامت بینش او را ضمانت کند تا حجّت بر او کامل و نعمت هدایت برایش تمام گردد،و همه عوامل انتخاب آگاهانۀ راه درست یا بیراهه برای او فراهم آید.

از این رو نتیجۀ سنت هدایت الهی این بود که عقل آدمی از سوی وحی الهی و راهنمایی رهنمایان برگزیدۀ خدا در تمام زوایای زندگی پشتیبانی گردد.

پیامبران،از آغاز بر دمیدن تاریخ و در گذر زمان،مشعل هدایت ربانی را بر دوش کشیدند تا بندگان خداوند بدون هدایتگر و راهبر نمانند و گفتار وحی -که تأییدگر عقل است-نیز گویای همین مطلب است که«زمین هیچگاه از حجت الهی خالی نخواهد بود.حجت خدا،هماره-قبل و بعد و همراه-با خلق است،به گونه ای که اگر در زمین دو کس بیشتر نماند،یکی از آن دو حتما حجت خداست.»و قرآن نیز بدین مطلب اشاره کرده است:

ص:11


1- (1)) .ذاریات/56.

إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ؛ (1)

تو فقط بیم دهنده ای،و هر گروهی راهنمایی دارد.

پیامبران و جانشینانشان،مسئولیّت هدایت مردم را برعهده دارند و وظایف و مسئولیّت آن ها بدین شرح است:

1.وحی را کامل و دقیق دریافت کنند که چنین امری به آمادگی تمام نیاز دارد.از این رو،خداوند خود فرستادگان الهی را برمی گزیند،و قرآن از آن آشکارا سخن گفته است:

اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ؛ (2)

خدا آگاه تر است رسالت خویش را کجا قرار دهد.

و اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ؛ (3)

خداوند از فرستادگانش هرکه را بخواهد برمی گزیند.

2.رسالت الهی را به بشر برسانند.ابلاغ چنین رسالتی به داشتن صلاحیّت کامل بستگی دارد،و این شایستگی مبتنی بر آگاهی لازم از جزئیات،اهداف رسالت و مصونیّت از اشتباه است:

کٰانَ النّٰاسُ أُمَّةً وٰاحِدَةً فَبَعَثَ اللّٰهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّٰاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ؛ (4)

مردم در آغاز،یک دسته بودند،خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را مژده و بیم دهند و کتاب آسمانی را که به سوی حق دعوت می کرد،با آن ها نازل نمود تا در اختلافاتی که بین مردم وجود داشت،میانشان داوری کنند.

3.امتی وفادار و پایبند به رسالت الهی به وجود آورند و آنان را برای حمایت از رهبر،آماده سازند.قرآن با کاربرد دو واژۀ«تربیت»و«تعلیم»این

ص:12


1- (1)) .رعد/7.
2- (2)) .انعام/124.
3- (3)) .آل عمران/179.
4- (4)) .بقره/213.

مسئولیّت مهم را به شکلی رسا اعلام می دارد:

یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ؛ (1)

آنان را تزکیه می کند و به آن ها کتاب(قرآن)و حکمت می آموزد.

تزکیه،یعنی تربیت به سوی کمال در خور آدمی که این تربیت به الگوی شایسته ای نیاز دارد که از تمام عناصر کمال بهره مند باشد:

لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ (2)

رسول خدا به یقین برای شما الگو و سرمشق نیکویی بود.

4.رسالت خویش را از انحراف و گمراهی و تحریف پاس دارد.چنین امری به شایستگی علمی و معنوی نیازمند است که از آن به«عصمت»تعبیر می کنند.

5.در اجرای اهداف معنوی رسالت و تحکیم ارزش های اخلاقی در جان و روان انسان ها و ارکان جوامع بشری بکوشد و این عمل تنها در چهارچوب دستورات الهی و با اجرای قوانین دینی میسّر است و جز با بنای نهادی سیاسی براساس ارزش های الهی تحقق پذیر نیست.اجرای این طرح ها و قوانین، رهبری فرزانه،بسیار شجاع،فوق العاده مقاوم،آگاه به روحیّات طبقات مختلف جامعه و جریان های فکری،سیاسی و اجتماعی و قوانین مربوط به اداره و تربیت و راه ورسم زندگی،می طلبد.موارد یادشده که می توان آن ها را به صلاحیّت های علمی تعبیر کرد،افزون بر عصمتی است که آن را صلاحیّت معنوی می نامیم.

پیامبران و جانشینان آنان در راه تحقق اهدافی که خداوند برای آنان ترسیم کرده بود،لحظه ای از پا ننشستند و از جان دست شستند و پنجه در پنجۀ دشواری ها افکندند و از هیچ کوششی نیاسودند.خداوند تلاش پی گیر آنان را با

ص:13


1- (1)) .جمعه/2.
2- (2)) .احزاب/21.

رسالت آخرین پیام آور نور،حضرت محمد بن عبد الله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تکمیل ساخت و امانت و مسئولیّت هدایت بشر را برعهدۀ آن انسان برجسته نهاد و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در این راستا گام های شگفت انگیزی برداشت و در کوتاه ترین زمان، به بزرگترین نتایج دست یافت که حاصل تلاش های بیست و سه ساله آن حضرت را می توان چنین گزارش داد:

1.عرضۀ رسالتی کامل به بشر که دربردارندۀ عناصر دوام و بقاست.

2.مجهز نمودن آن رسالت به عناصر بازدارنده از کژی و انحراف.

3.تأسیس و تشکیل امتی مسلمان که اسلام را مکتب،پیامبر را رهبر،و آیین الهی را قانون زندگی می دانست.

4.ایجاد دولتی اسلامی که آیین الهی را به مرحلۀ اجرا نهاد و پرچم اسلام را به دوش کشید.

5.ارائه چهرۀ درخشانی از رهبری حکیمانۀ الهی که خود تجسّم کامل آن بود.

تحقق کامل اهداف رسالت،در گرو چند امر بود.

الف)رهبر شایسته ای که بتواند رسالت الهی را اجرا کند و آن را از دست هوسبازان،حفظ نموده و استمرار بخشد؛

ب)تربیت صحیحی که متناسب با گذر زمان،برای همگان تداوم یابد و این کار تنها از عهدۀ مربّیانی برخوردار از صلاحیت علمی و معنوی برمی آید؛ رهبرانی که در منش و رفتار،چونان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برجسته ترین،به شمار آیند.

از این رو،خواست خدا چنین بود که نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برگزیدگانی از اهل بیت خویش را در خور این کار آماده سازد،و به نام مبارک آنان تصریح کند و رشتۀ امور هدایت مستمرّ الهی را به دستور خدا به آنان بسپارد تا دین را از تحریف نادانان و فریبکاران حفظ و نسل های بعد را براساس ارزش ها

ص:14

بپرورانند و این برنامه ریزی الهی در این سخن رسول گرامی اسلام جلوه گر شد که فرمود:

«إنی تارک فیکم الثقلین ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا،کتاب اللّه و عترتی و إنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»؛

من دو[چیز]گرانسنگ میان شما می نهم،تا زمانی که به آن ها متمسّک و پای بند باشید،هرگز به گمراهی نمی افتید،آن دو کتاب خدا(قرآن)و عترت منند،و از یکدیگر جدایی ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

در این مسیر،امامان معصوم علیهم السّلام همان برجستگانی بودند که پیامبر به فرمان خدا،آنان را برای رهبری امت،پس از خود منصوب کرد.رفتار آنان بیانگر روش واقعی اسلام است و تحقیق و بررسی زندگانی آنان از چهرۀ فراگیر و چندبعدی حرکت اصیل اسلامی پرده برمی دارد؛حرکتی که راه خود را در ژرفای جان مسلمانان طی می کند.بی تردید توان این حرکت پس از رحلت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رو به کاهش نهاد.از این رو،امامان معصوم علیهم السّلام بی آن که از مسیر سنّت هستی که بر روش رهبری و امّت حکمفرماست،خارج شوند،به آگاه ساختن مردم پرداختند و در جهت ایجاد و ارتقای آگاهی مکتبی امت و حرکت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و انقلاب شکوهمندش،قدرت آن ها را به تحرک واداشته و شتاب بخشیدند.

زندگی ائمّه نیز در استمرار سیرۀ پیامبر اسلام قرار داشت و مردم به آنان، چونان مشعل های فروزان هدایت رو می آوردند.بدین سان،پیشوایان دین، مردم را به سوی حق و رضای او هدایت کرده و خود،در راه اجرای دستورات الهی،استوار بودند و در دست یابی به کمال مطلوب انسانی،بر دیگران پیشی گرفتند.زندگی آن ها سرشار از جهاد،شکیبایی بر دشواری ها و تحمل آزار ستمکاران بود تا آن جا که در این راه،عزّت شهادت را بر خواری زندگی با ستمکاران ترجیح دادند و پس از جهاد و مبارزه ای بزرگ و بس باعظمت،به

ص:15

دیدار خدا نایل گشتند.

به یقین،تاریخ نگاران هیچ گاه بر دست یابی به تمامی ابعاد زندگی عطرآگین آن بزرگواران قادر نیستند.از این رو،می کوشیم تا با پژوهش و تحقیقی ژرف از آن چه در تاریخ آمده با خوشه چینی از خرمن سیرۀ آنان،اثری سودمند فراروی خوانندگان قرار دهیم.

پژوهش ما با شرح زندگانی نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آغاز و با بیان زندگی وجود مبارک خاتم اوصیا حضرت ولی عصر امام زمان-عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف-پایان می پذیرد،امید این که خدای متعال،گیتی را به نور عدالتش روشن گرداند.

کتاب حاضر،به مطالعه زندگی پنجمین امام از امامان اهل بیت علیهم السّلام یعنی حضرت امام محمد بن علی الباقر علیه السّلام می پردازد؛او هفتمین معصوم از پرچم های هدایت ربانی در دین اسلام و تجسم همه کمالات نبوی در عرصه دانش،هدایت،تلاش سازنده و تربیت جامعه بود.به مدد تلاش عظیم آن بزرگوار حوزه علمیه مکتب اهل بیت علیهم السّلام توسعه یافته و با آشکار گشتن دانش های این مکتب این درخت مبارک به برگ وبار نشست و حتی در این زمان هم در سایه سار آن آرمیده ایم.

جا دارد از کلیۀ کسانی که در به ثمر رسیدن این طرح مبارک تلاش فراوانی مبذول داشته و آن را به جهان نور تقدیم کردند به ویژه اعضای محترم گروه تألیف بالاخص محقق ارجمند حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای سیّد منذر حکیم حفظه الله تعالی،سپاسگزاری کنیم و سر بر آستان حق بساییم که توفیق به انجام رساندن این دائرة المعارف خجسته را به ما ارزانی داشت؛«فإنّه حسبنا و نعم النصیر».

معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام

ص:16

قسمت اوّل

اشاره

بخش نخست امام باقر علیه السّلام در یک نگاه

بخش دوم برداشت هایی از شخصیت امام باقر علیه السّلام

بخش سوم جلوه هایی از شخصیت امام باقر علیه السّلام

ص:17

ص:18

بخش نخست

امام باقر علیه السّلام در یک نگاه

امام محمّد باقر علیه السّلام پنجمین امام از پیشوایان پاکی است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله برای جانشینی خود در امر رهبری امّت اسلام و رساندن امّت اسلام به ساحل امن و آسایش،بر امامت یکایک آنان تصریح فرموده است.چرا که خداوند متعال امنیّت و آسایش امّت اسلام را در سایۀ رهبری معصومانی که هرگونه ناپاکی و پلیدی را از آنان دور کرده و ساحتشان را از هرگونه خطا و اشتباه منزّه و پاک ساخته مقدّر فرموده است.

امام باقر علیه السّلام از خاندان پاک و مطهّری ریشه گرفته که در اوج عظمت و کمال بوده و افراد آن خاندان هرکدام ستیغ های سر به فلک کشیدۀ دنیای فضیلت اند.آنان جدای از همۀ عناصری که شخصیّت انسانی کاملشان را در عرصه های فکر،عقیده،عقل،عاطفه،اراده و رفتار تشکیل می داد و از اخلاص آن ها در برابر ذات مقدّس خداوند و ذوب شدن آن ها در محبّت خدا و ارزش های رسالت اسلامی نشأت گرفته بود،مردانی الهی بودند و به همین جهت بود که به نص پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله همطراز قرآن قلمداد گردیده اند،آنان بالاترین الگوهای جامعه بعد از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و امین آن حضرت در پیاده کردن رسالت اسلامی بوده اند.رهبران معصوم برای ارشاد و تربیت امّت و ادارۀ امور جامعۀ اسلامی و جواب دادن به همۀ نیازهای جامعه برای رسیدن به

ص:19

تکامل و دست یافتن به سعادت دنیا و آخرت آماده و شایسته بودند.

امام باقر علیه السّلام از پدر و مادری علوی و پاک و مهذّب پا به عرصۀ وجود نهاد.

در وجود آن حضرت صفات نیکوی دو جدّ بزرگوارش امام حسن و امام حسین علیهما السّلام[امام حسن-جدّ مادری و امام حسین-جدّ پدری]به چشم می خورد،امام باقر علیه السّلام چندسال از عمر شریفش را در سایۀ جدّ بزرگوارش حضرت امام حسین علیه السّلام به سر برد.آن حضرت در سایۀ پدر بزرگوار خود حضرت علیّ بن الحسین امام زین العابدین علیه السّلام رشد و نموّ پیدا کرد تا این که به سنّ جوانی و اوج کمال رسید.آن حضرت همواره و تا دم شهادت همدم و همگام پدر بزرگوار خود امام سجّاد علیه السّلام بود که این برهه از زمان مقارن با نیمۀ اوّل دهۀ هجرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بود.

گذشته از جدّ بزرگوارش حضرت امام حسین علیه السّلام،پدر بزرگوار امام باقر علیه السّلام یعنی علیّ بن الحسین علیه السّلام نیز الگوی بسیار بلندمرتبه ای برای آن حضرت بوده است.چرا که آن حضرت از فرط زهد و تقوا و عبادت به «زین العابدین»،«سیّد الساجدین»،«قدوة الزّاهدین»،«سراج الدّنیا»و «جمال الدّین»،لقب گرفته بود.آن حضرت به شهادت تمام معاصران خود از بسیاری شرافت،آقایی،دانش،درخشندگی و کمال عقل صددرصد شایستۀ مقام امامت عظمی و رهبری جامعه بوده است.

امام باقر علیه السّلام دانش و معرفت را از سرچشمۀ جوشان چنین پدر بزرگواری نوشید،تا این که سرآمد همگان گردید و در تمام رشته های دانش صاحب نظر و نوآوری شد.چنان که جدّ بزرگوارش حضرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله مطابق این حدیث شریف نبوی که فرمودند او شکافندۀ دانش هاست،وی را به لقب باقر یعنی شکافندۀ دانش ملقّب فرموده و مسلمانان را به ولادت این مولود و نقش

ص:20

مؤثّرش در زنده کردن دانش های دینی بشارت داده اند.البتّه این ولادت مبارک در عصر و زمانه ای به وقوع پیوست که امّت اسلام در اثر فتوحات پیاپی و در هم آمیختگی تمدّن ها و مبادلات فرهنگی دستخوش گردبادهای تغییر و تبدّل گردید که باتوجّه به نوپایی حرکت فرهنگی و علمی اسلام،و همچنین محرومیّت امّت از سرچشمۀ فیّاض رسالت الهی که در اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله تجسّم عینی پیدا می کرد،این فرهنگ های وارداتی و گردبادهای تغییر و تبدّل توانست امّت اسلام را دور زده و آنان را از فرهنگ اصیل خود دور گرداند.

امام محمّد باقر علیه السّلام تمامی عمر بابرکت و شریف خود را در شهر مدینۀ منوّره به سرآوردند و باران دانش و معرفت آن حضرت بر امّت اسلام می باریده است،همچنین در رابطه با جماعت نخبگان صالح که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بنیانگذار هستۀ مرکزی و اصلی آن بوده و امام علی بن ابی طالب علیه السّلام و سپس امام حسن و امام حسین علیه السّلام در ادامه،پرورش آنان را پی گرفته و پس از آن ها پدر بزرگوار امام باقر علیه السّلام یعنی حضرت علیّ بن الحسین امام زین العابدین علیه السّلام نیز به تغذیۀ روحی و معنوی و فکری این جمعیّت صالح پرداخته و همۀ عناصر ساختاری و تکاملی رشد و نموّ این طبقه را به آنان اعطا کرده بود، حضرت امام باقر علیه السّلام نیز ادامه دهندۀ راه پدران پاکش بود.

امام محمّد باقر علیه السّلام از آغاز ولادت تا هنگام شهادت،بیداد و ستمگری امویان را با تمام وجود خود لمس فرمود.البتّه اگر مدّت کوتاه خلافت عمر بن عبد العزیز را که به حدود دو سال و نیم می رسد و در طول آن،نسبتا اوضاع بهتر شده بود از مدّت عمر شریف آن حضرت کسر کنیم.

بنابر این امام باقر علیه السّلام با شدیدترین دوران های ستم و بیدادگری امویان هم عصر بوده است.البتّه آن حضرت به زمان افول کوکب بخت این جریان

ص:21

جاهلی(بنی امیّه)نیز نزدیک بوده است.امّا در عین حال به عنوان یک شخص بیدار،بزرگ و متکامل از دیدن حکومت بیدادگر اموی رنج ها برده و جام تلخ غصّه ها و اندوه ها را جرعه جرعه نوشیده است.

امّا در عین حال امام باقر علیه السّلام به دلیل روآوردن مسلمانان از نقاط مختلف عالم اسلام به سمت آن حضرت توانستند تعداد بسیاری از فقیهان،دانشمندان و مفسّران را در دانشگاه علمی خود تربیت نمایند.چرا که همۀ امّت اسلام به صورت بی نظیری در برابر فضل و کمال آن حضرت سر تعظیم فرود آورده بودند،البتّه امام باقر علیه السّلام هیچگاه از رویدادهایی که در عرصۀ جامعۀ اسلامی به وقوع می پیوست کناره گیری نکرده و همیشه در بیدار کردن توده ها،به حرکت درآوردن افکار آن ها،شخصیّت بخشیدن و زنده کردن کرامت امّت چه از نظر داد و دهش های مادّی و چه از نظر افاضات معنوی همچون پدران بزرگوار و اجداد طاهرش همواره نقشی مثبت و فعّال داشته است.آن حضرت هیچگاه از پدران و اجداد طاهرین خود از نظر عبادت،تقوا،صبر و اخلاص پایین تر نبوده است.بنابراین آن حضرت الگوی بسیار مناسب و بزرگی برای نسل هم عصر خود و همچنین نسل های بعدی بوده اند.

سلام بر او باد روزی که متولّد شد و روزی که با علم و عمل به مجاهده در راه خدا پرداخت و روزی که به شهادت رسید و به لقاء محبوب شتافت و روزی که دوباره زنده و برانگیخته خواهد شد.

ص:22

بخش دوّم

برداشت هایی از شخصیت حضرت امام باقر علیه السّلام

1.ابرش کلبی به امام باقر علیه السّلام عرضه داشت:تو به حقّ،فرزند رسول خدا هستی.سپس به سمت هشام بن عبد الملک رفت و به او گفت:ای بنی امیّه دست از سر ما بردارید که این مرد داناترین مردم روی زمین به آنچه در زمین و آسمان است می باشد،چرا که فرزند رسول خدا است (1).

2.ابو اسحاق گوید:من هیچگاه مانند او را ندیدم (2).

3.عبد اللّه بن عطاء مکّی گوید:من ندیدم که دانشمندان هیچگاه در نزد کسی به اندازه ای که در برابر ابو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین علیهم السّلام خضوع و کرنش می کنند،خضوع و کرنش کرده باشند.من حکم بن عتیبه را-با همۀ بزرگواری که در میان قوم خود داشت-دیدم که در پیش روی امام محمّد باقر علیه السّلام آن چنان نشسته بود که گویا پسربچّه ای در برابر معلّم خود نشسته است (3).

4.حکم بن عتیبه در تفسیر آیۀ شریف قرآن که می فرماید: إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ؛ به یقین،در این،برای هوشیاران عبرت ها است،می گوید:به خدا

ص:23


1- (1)) .المناقب 286/2.
2- (2)) .ائمّتنا 396/1،به نقل از اعیان الشّیعه 4 ق 20/2.
3- (3)) .بحار الانوار 82/11.

سوگند که محمّد بن علی یکی از کسانی بود که مصداق این آیۀ شریف بوده است (1).

5.عبد الملک بن مروان به حاکم مدینه نوشت:محمّد بن علی را دست و پا بسته و در غل وزنجیر به نزد من بفرست.

حاکم مدینه در جواب نامۀ عبد الملک نوشت:ای امیر مؤمنان این نامه ای که برایت می نویسم به منزلۀ مخالفت با تو یا ردّ کردن دستور تو نیست.بلکه خیرخواهی است که از روی دلسوزی انجام می دهم.امروزه در روی زمین فردی باعفّت تر،زاهدتر و باورع تر از مردی که شما او را از من طلب کرده اید وجود ندارد.او از داناترین مردم،ملایم ترین مردم و در عبادت خداوند و فرمانبرداری از او سخت کوشترین مردمان است و من ناپسند می دارم که امیر المؤمنین عبد الملک متعرّض چنین شخصی گردد،چرا که إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ؛ در حقیقت،خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان وضع خود را تغییر دهند.عبد الملک از دیدن نامۀ والی خوشحال شد و فهمید که او از روی خیرخواهی و دلسوزی این نامه را برایش نوشته است (2).

6.هشام بن عبد الملک به امام باقر علیه السّلام عرض کرد:به خدا سوگند که من هرگز دروغی از تو نشنیده ام (3).همچنین به آن حضرت عرض کرد:تا زمانی که امثال تو در میان قریش وجود داشته باشند،همواره قریش سرور و صاحب اختیار عرب و عجم باقی خواهد ماند (4).

7.قتادة بن دعامۀ بصری به امام باقر علیه السّلام عرض کرد:من در برابر فقیهان و

ص:24


1- (1)) .کشف الغمّه 212.
2- (2)) .ائمّتنا 396/1،به نقل از اعیان الشّیعه 4 ق 85/2.
3- (3)) .مناقب 278/2.
4- (4)) .بحار الانوار 88/11.

دانشمندان بسیاری نشسته ام.من حتّی در برابر ابن عبّاس که از بزرگان اصحاب پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بوده است نیز حضور پیدا کرده ام.امّا در پیش هیچ کدام از این بزرگان به گونه ای که در برابر تو مضطرب می شوم دلم به تپش و اضطراب نیفتاده است (1).

8.عبد اللّه بن معمّر لیثی به امام باقر علیه السّلام عرض کرده است:من سینه های شما خاندان را خاستگاه رویش درخت دانش می دانم،میوۀ درخت دانش از آن شما و شاخ وبرگ آن برای دیگر مردمان است (2).

9.شمس الدّین محمّد بن طولون گفته است:ابو جعفر محمّد بن زین العابدین ابن حسین بن علیّ بن ابی طالب رضی اللّه عنه ملقّب به باقر پدر جعفر صادق(رضی اللّه عنهما)دانشمند و سیّدی جلیل القدر بوده است.وی بدین جهت باقر لقب گرفته است که علم و دانش را گسترش بسیار داده است.چرا که«تبقیر»در لغت عرب به معنای توسعه دادن است.

شاعر در مدح او گفته است:ای که سفرۀ دانش را برای پرهیزگاران گسترده ای و ای بهترین کسی که براساس فطرت،لبّیک گفته ای (3).

10.محمّد بن طلحۀ شافعی گوید:او شکافنده و جمع آوری کننده دانش هاست.کسی است که دانش خود را آشکار کرده و در میان مردم برافراشته است.کسی است که درخت نیکی نشاند و شاخ وبرگش داد.قلب او صاف و دانشش پاکیزه،جانش پاک و اخلاقش شریف بود.او همۀ اوقات زندگی خود را به فرمانبرداری از خدا آباد ساخته و در مقام تقوا و پرهیزگاری

ص:25


1- (1)) .فی رحاب ائمّة اهل البیت 10/4.
2- (2)) .کشف الغمّة/221.
3- (3)) .الائمّة الاثنا عشر/81.یا باقر العلم لأهل التقی و خیر من لبّی علی الأجبل

ثابت قدم بود.نشانه های تقرّب به خداوند در چهرۀ او و رفتارش ظهور پیدا کرده،پاکی برگزیدگی از جانب خداوند در همۀ شئون زندگی او آشکار بود (1).

11.ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد:محمّد بن علیّ بن الحسین،سرور فقیهان منطقۀ حجاز بوده است،مردمان از او و پسرش جعفر فقه را آموخته اند (2).

12.ابو نعیم اصفهانی دربارۀ امام باقر علیه السّلام گوید:او کسی است که همواره به یاد خدا و دارای حضور قلب،در برابر خداوند متعال خاشع و در برابر سختی های روزگار بسیار صابر بوده است.او ابو جعفر محمّد بن علیّ باقر از سلالۀ دودمان نبوّت می باشد.وی کسی است که هم از جهت دینی دارای شرافت و هم از نظر حسب و نسب،والا و بلندمرتبه است.سخنانش همه در پند و اندرز و هشدار از عوارض و خطرات راه های زندگی بوده،اشک چشمش همیشه جاری و همیشه دیگران را از دشمنی و جدال نهی می نموده است3.

13.احمد بن یوسف دمشقی قرمانی دربارۀ امام محمّد باقر علیه السّلام چنین آورده است:منبع فضایل و افتخارات امام محمّد بن علی باقر رضی اللّه عنه بدین جهت باقر نامیده شده است که علم را می شکافته.

دربارۀ اختصاص لقب باقر به آن حضرت این گونه هم گفته شده است که:

او به خاطر روایتی که جابر بن عبد اللّه انصاری از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل نموده به این لقب اختصاص یافته است.جابر بن عبد اللّه گوید:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:ای جابر،نزدیک است که تو با فرزندی از فرزندان حسین ملاقات کنی که

ص:26


1- (1)) .مطالب السّؤول 80،کشف الغمّه 329/2،صواعق محرقه 304 با اندکی اختلاف.
2- (2)) .المدخل إلی موسوعة العتبات المقدّسة 3.201.حلیة الاولیاء 180/3.

نامش مانند نام من است.او علم را می شکافد.یعنی دانش و معرفت از سینۀ او فوران می کند.

پس هنگامی که او را دیدی سلام مرا به او برسان.محمّد باقر در میان برادران خود جانشین پدر بزرگوارش حضرت زین العابدین گردید.وی وصیّ زین العابدین بوده و زمام امور امامت را پس از پدر بزرگوارش در دست م می گیرد (1).

14.علیّ بن محمّد بن احمد مالکی-معروف به ابن صبّاغ-چنین می گوید:محمّد بن علی بن الحسین علیهم السّلام گذشته از آنچه را که از دانش،آقایی، فضیلت،ریاست و امامت در او جمع آمده بوده،دارای ویژگی جود و کرم آشکار در میان عوام و خواصّ بوده است.کرم آن حضرت در میان تمام مردم زبانزد بوده و آن حضرت علیرغم بسیاری عیال و وضع مالی متوسّط معروف به فضیلت و احسان بوده است (2).

15.ابن خلّکان گوید:ابو جعفر محمّد بن علی زین العابدین بن حسین بن علیّ بن ابی طالب(رضی اللّه عنهم اجمعین)ملقّب به باقر یکی از امامان دوازده گانه است...آن حضرت دانشمندی بوده که سیادت و بزرگی داشته است (3).

16.احمد بن حجر گفته است:وارث امام زین العابدین علیه السّلام از میان فرزندانش که عبادت،دانش و پارسایی او را به میراث برده باشد ابو جعفر محمّد باقر است.لقبش یعنی باقر از ریشۀ بقر الارض یعنی شکافتن زمین و شیار کردن آن گرفته شده است و همچنان که گنج های پنهان از دل زمین با کندن و شکافتن خارج می شود آن حضرت نیز سینۀ دانش ها را شکافته و گنج های

ص:27


1- (1)) .اخبار الدول/111.
2- (2)) .الفصول المهمّة/201.
3- (3)) .وفیات الاعیان 314/3.

پنهان معرفت را از زمین دانش استخراج نموده است،لذاست که می بینیم امام محمّد باقر علیه السّلام گنج های پنهان معارف و حقیقت احکام و حکم و لطایف را آنچنان استخراج کرده و به جامعه نمایانده است به گونه ای که تنها آنان که چشم حقیقت بین شان نابینا است و نیز کسانی که باطن و نهانخانۀ دلشان آکنده از امراض قلبی باشد از دیدن آن امتناع می ورزند.

از اینجا است که دربارۀ او گفته شده است:او شکافندۀ دانش،جمع کنندۀ دانش،انتشاردهندۀ دانش،برافرازندۀ دانش بوده،قلبش پاک و علم و عملش مطهّر،جانش مبرّای از هر پلیدی و اخلاقش آکنده از شرافت بوده،همۀ اوقات زندگی اش با فرمانبرداری خدا آبادان گشته و در مقامات عارفان دارای رسومی تا بدان پایه است که زبان توصیف کنندگان از وصف آن عاجز گردیده است.

وی در رابطه با سیروسلوک و معارف و شناخت کلماتی دارد که در این مختصر نمی گنجد.

در شرافت و جلالت قدر این بزرگوار همین بس که ابن مدینی روایت کرده که جابر بن عبد اللّه انصاری در زمان کودکی امام محمّد باقر علیه السّلام به نزد آن حضرت رفته و به آن حضرت عرض کرده است:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله بر تو سلام رسانده است.به جابر گفته شد:چگونه چنین چیزی ممکن است؟جابر گفت:

من در نزد پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله نشسته بودم،امام حسین علیه السّلام نیز در دامن پیامبر نشسته و پیامبر با او بازی می کردند،آنگاه پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به من فرمودند:ای جابر،از این حسین فرزندی متولّد خواهد شد که نام او علی است.پس هنگامی که روز قیامت برپا گردید، منادی از جانب حق ندا می کند که سیّد عابدان یا سرور عبادت کنندگان برخیزد و فرزند حسین،علی برخواهد خواست.سپس از آن فرزند،فرزندی متولّد خواهد شد که نام او محمّد

ص:28

است.پس ای جابر،اگر آن فرزند را دیدی سلام مرا به او برسان (1).

17.محمّد امین بغدادی سویدی گوید:از هیچ یک از فرزندان حسین کسی مانند ابو جعفر رضی اللّه عنه علم دین،سنّت،سیر و رشته های مختلف ادبی را به منصۀ ظهور نگذاشته است (2).

ص:29


1- (1)) .الصواعق المحرقه/305.
2- (2)) .سبائک الذهب/72.

ص:30

بخش سوّم

اشاره

جلوه هایی از شخصیت حضرت امام باقر علیه السّلام

تمام صفت های پسندیده ای که برای امامت و رهبری امّت لازم است، همگی در شخصیّت امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام جمع گردیده بود.

این پیشوای عظیم الشّأن به واسطۀ برخورداری از استعدادهای عظیم روحی و عقلی،فضائل نفسانی و اخلاقیّات والا توانسته بود در میان همۀ بزرگان و مصلحان جامعه به برجستگی بی نظیری دست پیدا کند.این خصوصیّات در کنار حسب و نسب شریف و روشن آن حضرت که به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ختم می شود تشکیل ساختاری شخصیّتی دادند که امام باقر علیه السّلام را در عالیترین درجۀ انسانیّت قرار می دهد.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نسبت به امّت خود که امّت اسلام باشد بیشترین دل مشغولی و شدیدترین احتیاط را داشتند.پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله هیچ گاه راضی نبودند که امّت اسلامی در طبقات پایین قافلۀ امّت ها و ملّت ها قرار بگیرد.بلکه آن حضرت بسیار علاقمند بودند که امّت اسلامی دارای عزّت و کرامت و بزرگواری بوده و چنان که قرآن شریف نیز تصریح فرموده است،این امّت بهترین امّتی باشد که برای مردم پدیدار گشته است.بنابراین پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله برای مسألۀ خلافت و امامت اهمیّت بسیار زیادی قائل شده،بیشتر از هر مسأله و قضیۀ دیگری از مسائل دینی به مسألۀ خلافت و امامت پرداختند و

ص:31

مسلمانان را در رابطه با آن راهنمائی و ارشاد فرمودند.چرا که امامت و رهبری مهمترین پایه و بنیان استوار برای پیشرفت هر امّتی در عرصه های فکر،اجتماع و سیاست می باشد.پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله برای تصدّی این امر مهمّ ائمّۀ طاهرین را که از اهل بیت خود آن حضرت و معصوم بودند،انتخاب کرد و این امر را به آنان اختصاص داد.همانان که هیچگاه و در هیچ شرایطی با انگیزه های مادّی عمل نکرده و همواره در همۀ رفتار و کردار خود اطاعت خداوند و مصالح امّت اسلام را بر هر انگیزه و هدف دیگری ترجیح می دادند.

امام محمّد باقر علیه السّلام در اخلاق،منش و رفتار خود جامع تمام کمالات انسانی بوده است.آن حضرت پس از پدر بزرگوارش حضرت امام سجّاد امام زین العابدین علیه السّلام حقیقتا شایستگی امامت کبرای امّت اسلام را داشت.

همۀ آنچه را که کتابهای تاریخ دربارۀ فضایل بی شمار آن حضرت ذکر کرده اند به مثابۀ قطره ای در برابر اقیانوس بی کران فضیلت و بزرگی آن امام همام است،اکنون ما نیز به اندکی از آنچه را که کتابهای تاریخ در رابطۀ با خلق و خو و رفتار و منش حمیدۀ آن حضرت ذکر نموده اند اشاره ای گذرا می کنیم:

صبر و بردباری

صبر و بردباری از بارزترین صفات حضرت امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام است.همۀ تاریخ نویسان بر این نکته اتّفاق نظر دارند که آن حضرت هیچگاه در برابر کسانی که به آن حضرت ستم و تعدّی روا داشته بودند مقابله به مثل و برخورد سوء انجام نمی دادند.بلکه همیشه مقابلۀ آن حضرت با احسان و نیکویی بوده است.آن حضرت همیشه در مقابل کسانی که به آن حضرت ستم روا می داشتند با گذشت و نیکی برخورد می کرده اند.

ص:32

تاریخ نویسان موارد بسیاری از صبر و بردباری عظیم آن امام همام ذکر کرده اند.

از آن جمله است:

1.مردی از اهل کتاب(مسیحی یا یهودی)به امام باقر علیه السّلام حمله آورده،آن حضرت را مورد توهین قرار داده،با کلامی تلخ به آن حضرت گفت:

«أنت بقر!؛تو بقر هستی!»(کلمۀ«بقر»که از نظر لفظی به کلمۀ«باقر»شبیه است به معنای گاو می باشد).

امام علیه السّلام با ملاطفت و چهره ای خندان با جوانمردی کامل رو به او کرده فرمود:

«نه،من باقر هستم».

مرد کتابی،حیا نکرده و باز به آن حضرت خطاب کرد و گفت:

«تو فرزند زن آشپز هستی!»

امام علیه السّلام با تبسّمی ملیح نه تنها از حرف او ناراحت نشده بلکه به او فرمودند:

«این شغل و حرفۀ او بوده است».

امّا مرد کتابی باز دست از گمراهی و لجاجت برنداشته و آن حضرت را این گونه مورد خطاب قرار داد که:

«تو فرزند زنی سیاه و زنگی و هرزه بوده ای!»

امام باقر علیه السّلام از سخن او در غضب نشدند.بلکه با ملاطفت تمام به او پاسخ دادند:

اگر تو راست می گویی خدا آن زن را ببخشد،و اگر تو دروغ می گویی خدا تو را ببخشد.

مرد کتابی از اخلاق امام باقر علیه السّلام مبهوت شد.وی با دیدن چنین اخلاقی که شبیه اخلاق پیامبران است شیفته و فریفتۀ امام باقر علیه السّلام گردید و در همان

ص:33

مجلس اسلام خود را آشکار کرده و طریق حق را که طریق اهل بیت باشد در پیش گرفت (1).

2.از دیگر مظاهر باشکوه و شگفت انگیز صبر و بردباری امام باقر علیه السّلام می توان به داستان زیر اشاره کرد:

آورده اند که مردی شامی به مجلس درس امام محمّد باقر علیه السّلام می آمد و به درس آن حضرت گوش فرامی داد.او بسیار شیفتۀ مباحث علمی امام باقر علیه السّلام گردیده بود.امّا روزی با تندی رو به امام باقر علیه السّلام کرده،به آن حضرت گفت:

محمّد!،گمان نکنی که من از روی دوستی و محبّت به تو به مجلس درست حاضر می شوم.چنین نیست.بلکه من نسبت به کسی در روی زمین بیشتر از تو و اهل بیت تو کینه ندارم.و به این مطلب اعتقاد قلبی دارم که اطاعت و پیروی از فرامین خداوند و فرامین امیر المؤمنین که خلیفۀ مسلمانان است در بغض و ناپسند داشتن شما خاندان است.امّا از آنجا که می بینم مرد فصیحی هستی و الفاظ و کلمات تو از نظر ادبی زیباست به سوی تو می آیم!!.

امام باقر علیه السّلام نگاهی از روی لطف و دلسوزی به او انداختند.از آن پس آن حضرت او را بیش از پیش غرق در احسان و نیکویی کردند تا حدّی که آن مرد متنبّه شده و راه حقّ و حقیقت بر او آشکار گردید.او از حالت کینه و دشمنی به دوستی و ولایت امام باقر علیه السّلام منتقل گردید،تا آنجا که تا هنگام مرگ ملازم محضر امام باقر علیه السّلام بود و در هنگام مرگ وصیّت کرد تا امام باقر علیه السّلام بر او نماز بگذارد (2).

ص:34


1- (1)) .مناقب آل أبی طالب 337/3،بحار الانوار 289/46،الانوار البهیّه/142،مستدرک البحار 383/2.
2- (2)) .بحار الانوار 66/11.

این سجایای اخلاقی بلند امام باقر علیه السّلام جلوه هایی از خلق عظیم جدّ گرامی اش حضرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بود که توانست با اخلاق والای خود میان قلب های مردم انس و الفت ایجاد نموده و به احساسات و عواطف مردم وحدت بخشیده و همگان را پس از سال ها فرقه گرایی و تحزّب و تشتّت و جدایی بر کلمۀ توحید جمع نماید.

صبر امام باقر علیه السّلام

صبر یکی از صفات ذاتی ائمّۀ پاکیزه از اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بوده است.

آنان بر تمام سختی های روزگار و مرارت های زمانه صبر کردند.آنان مصیبت هایی را به جان خریدند که کوه ها نیز از کشیدن بار آن ها ناتوان بوده است.حضرت سیّد الشّهداء امام حسین علیه السّلام بر روی خاک کربلا با موج هایی از محنت و رنج و مشقّت روبرو گردید که هوش از سر هر انسان زنده ای می رباید.در حالی که این کلام زیبا را در زیر لب ترنّم می فرمود که:خداوندا بر قضاء تو صبر می کنم چرا که معبودی جز تو وجود ندارد.

امام باقر علیه السّلام نیز مانند پدران پاکش در راه تحمّل سختی و محنت و مصیبت راه صبر را پیشه کرده است.اکنون به نمونه هائی از این صبر عظیم توجّه می کنیم:

1.یکی از سخت ترین مصائب و ناراحتی هایی که بر ائمّۀ اطهار خصوصا امام باقر علیه السّلام وارد شده بود ربودن مقام خلافت بوده که حقّ مسلّم و قطعی اهل بیت علیهم السّلام بوده و دیگر اعلام سبّ و لعن پدران گرامی آن حضرت بر منبر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و گلدستۀ مساجد بود.امام باقر علیه السّلام این اهانت ها را همواره می شنیدند.امّا در برابر آن ها صبر پیشه کرده و امکان این که حتّی کلمه ای بر

ص:35

زبان جاری کنند نداشتند.آن حضرت راه صبر پیشه کرده و خشم خود را فرو می خوردند و امر این ستمگران را به خداوندی واگذار می کردند که در روز قیامت به حقّ در میان بندگان خود قضاوت خواهد کرد.

2.از دیگر مصیبت هایی که امام باقر علیه السّلام با آن روبرو بوده و بر آن صبر می کردند،فشار شدیدی بود که به شیعیان اهل بیت علیهم السّلام وارد می گردید.

مزدوران سلطنت اموی شیعیان را حتّی در زیر سنگ هم تعقیب و جست وجو می کرده و آنان را به دست جلاّدان حکومت اموی می سپردند.در همین حال حضرت امام باقر علیه السّلام قدرت هیچ گونه فعّالیت و حرکتی نداشت.چرا که حکومت اموی بر آن حضرت مراقبت های شدیدی روا داشته،هرگونه خواسته ای که آن حضرت در ارتباط با شیعیان خود داشته است به کلّی ردّ می نموده است.

3.تاریخ نویسان به عنوان نمونه ای از صبر و بردباری عظیم امام باقر علیه السّلام این داستان را نقل کرده اند:

آن حضرت روزی با اصحاب خود در جلسۀ درس نشسته بود.ناگهان از خانۀ آن حضرت صدای فریاد بلندی شنیده شد.یکی از غلامان امام باقر علیه السّلام نزد آن حضرت آمد و مطلبی را خصوصی به آن حضرت عرض کرد.امام باقر علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:

شکر خداوند را بر آنچه به ما داد.و هرآنچه از ما گرفت در حقیقت از آن خود او بود.

زنان را از گریه بازدار و او را تجهیز و کفن نمایید.از خداوند برای خود طلب آرامش کنید.به مادر طفل نیز بگویید که تو در این ماجرا هیچ گناهی نداری و به خاطر ترس و وحشت و درد و ناراحتی که از این واقعه بر تو وارد آمد تو را در راه خدا آزاد کردم.

پس از این موضوع امام باقر علیه السّلام به دنبالۀ سخنان خود پرداخت.

ص:36

حاضران از هیبت آن حضرت جرأت سؤال کردن از چگونگی جریان را پیدا نکردند.سپس باردیگر آن غلام برگشت و به امام باقر علیه السّلام عرض کرد که:ما کار تکفین او را به پایان رسانده ایم.در این هنگام امام باقر علیه السّلام دستور فرمود تا به همراه آن حضرت برای نماز بر جنازۀ فرزند آن حضرت و دفن او به پاخیزند و به یاران خود خبر داد و به آن ها فرمود:«این کودک از کنیزی که به او حامله بود سقط شد و از دنیا رفت» (1).

4.همچنین روایت کرده اند که امام باقر علیه السّلام پسری داشت که بسیار در نزد آن حضرت محبوب بود و آن حضرت وی را بسیار دوست می داشت.از قضا آن فرزند به بیماری مبتلا گردید و یاران امام باقر علیه السّلام چون می دانستند که آن حضرت چه اندازه به این فرزند علاقه مند است،بر جان آن حضرت و سلامتی اش بیمناک گردیدند.امّا دیدند هنگامی که آن طفل از دنیا رفت امام آرام گرفته و صبر پیشه کردند،یاران به آن حضرت عرضه داشتند:ای فرزند پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله علاقۀ شما به این طفل و بی تابی شما در بیماری او به حدّی بود که ما بر سلامتی شما بیمناک شدیم.امّا اکنون که او از دنیا رفته است می بینیم که شما آرامش یافته و صبر پیشه نموده اید،امام باقر علیه السّلام با دلی مالامال از آرامش، طمأنینه و رضایت به قضای الهی در پاسخ آنان فرمودند:«ما برای دست یافتن به آنچه می پسندیم خدا را می خوانیم،امّا اگر آنچه ما نمی پسندیم واقع گردید یقین می کنیم که این امر مورد پسند خداوند بوده،لذا با کاری که مورد پسند و رضایت خداوند است مخالفتی روا نمی داریم» (2).

امام باقر علیه السّلام در برابر گزش حوادث سوزناک دنیا خود را با سلاح صبر و

ص:37


1- (1)) .عیون الاخبار و فنون الآثار/218.
2- (2)) .تاریخ دمشق 52/51؛عیون الاخبار/57.

بردباری مسلّح کرده بود.آن حضرت با فجایع و مصیبت های زمانه با اراده ای پولادین و ایمانی راسخ روبه رو می گردید.امام باقر علیه السّلام بدون هیچ گونه ناراحتی و دل زدگی،مصیبت های روزگار را تحمّل می نموده و در این راه جز دست یابی به اجر و پاداش در نزد خداوند متعال هدف و غرض دیگری نداشتند.

کرم و سخاوت امام باقر علیه السّلام

اشاره

کرم و بخشندگی از آشکارترین فضایل و مکارمی بود که همۀ ائمّه از اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بدان ممتاز بودند.آنان همواره دستانی گشاده داشته و سخاوت شان به فقرا و نیازمندان بسیار بی مانند بود.دربارۀ فضل و کرامت و جود اهل بیت علیهم السّلام شاعر چنین گفته است:

«اگر پیش از ایشان(اهل بیت پیامبر)رویه و سنّت بزرگواری و عزّتی یافت شود،هر آینه که با رتبۀ بزرگواری آنان فرسنگ ها فاصله خواهد داشت.

اگر به سوی آنان بروی در میان خانه هایشان بخشندگی و کرمی،خواهی دید که باوجود آن هرگز محتاج درخواست و خواهش نخواهی بود[چون پیش از خواهش حاجتت را برآورده می کنند].

چرا که پرتوهای نور نبوّت و مکارم اخلاق در خرد و کلانشان زبانه می کشد (1).

ص:38


1- (1)) .الفصول المهمّه 227. لو کان یوجد عرف مجد قبلهم لوجدته منهم علی أمیال إن جئتهم أبصرت بین بیوتهم کرما یقیک مواقف التسآل نور النبوة و المکارم فیهم متوقد فی الشیب و الاطفال

امام محمّد باقر علیه السّلام فطرتا دوستدار خیر،نیکوکاری،عطا و دهش به مردم و شاد کردن دل آنان بود.

الف-بزرگداشت نیازمندان

از اخلاق والای آن حضرت این بوده است که آن حضرت فقرا و نیازمندان را بسیار احترام می نموده،شأن آن ها را بالا می برده تا ذلّت احتیاج بر آن ها غلبه نکند و اثری از آن در آن ها دیده نگردد،تاریخ نویسان این گونه نگاشته اند که به خانواده و اهل بیت خود سفارش کرده بود،اگر سائل و نیازمندی به نزد آن ها آمد،هنگامی که به او چیزی می دهند نگویند:ای سائل این را بگیر،بلکه به او بگویند:ای بندۀ خدا بگیر که مبارکت باشد (1).آن حضرت همچنین فرموده اند:آن ها را با بهترین نامهایشان صدا بزنید (2).

ب-آزاد کردن بندگان

امام باقر علیه السّلام بسیار به آزاد کردن بندگان و رهایی دادنشان از زنجیر بندگی علاقۀ وافری داشت.آن حضرت یک خانوادۀ برده را که تعدادشان به یازده نفر می رسید یکجا آزاد فرمود (3).همچنین آورده اند که آن حضرت شصت بنده داشت که در هنگام وفات یک سوّم از آن ها را آزاد فرمود (4).

ج-نیکی به اصحاب و یاران

امام باقر علیه السّلام هیچ چیز را در دنیا بیشتر از نیکوکاری نسبت به برادران

ص:39


1- (1)) .عیون الاخبار 208/3.
2- (2)) .البیان و التبیین/158.
3- (3)) .به نقل از شرح شافیۀ ابی فراس 176/2.
4- (4)) .همان منبع.

ایمانی دوست نمی داشت.آن حضرت هیچگاه از نیکوکاری به دوستان و اصحاب خود خسته نمی شد و همواره درصدد نیکی به کسانی بود که به سمت آن حضرت آمده و به کرم آن حضرت امیدوار بودند.امام باقر علیه السّلام به فرزند خود امام صادق علیه السّلام این گونه وصیّت کرد که پس از وفات او به اصحاب و یارانش مستمرّی بدهد تا آنان برای انتشار دانش و پخش آن در میان مردم فراغت بال داشته و غم روزی نداشته باشند (1).

د-صدقه دادن آن حضرت به فقرای مدینه

امام باقر علیه السّلام به گدایان و فقیران یثرب بسیار نیکویی می کرد.هنگامی که صدقات آن حضرت را بر نیازمندان مدینه شماره کردند به هشت هزار دینار بالغ گردید (2).امام باقر علیه السّلام هرروز جمعه یک دینار صدقه می داد و می فرمود:

صدقه دادن در روز جمعه چند برابر صدقه دادن در روزهای دیگر ثواب دارد (3).

تاریخ نویسان ذکر کرده اند که امام باقر علیه السّلام در میان اهل بیت از کم درآمدترین و پرهزینه ترین آنان بوده است (4).در عین حال آن حضرت آنچه که در دست داشته برای خوشی و راحتی فقرا و محرومان به آن ها می بخشیده است.راویان موارد بسیاری از این جود و بخشش بی نظیر ذکر کرده اند که در اینجا نمونه هایی از آن را می بینیم:

1.سلیمان بن قرم روایت کند که:امام باقر علیه السّلام گاه پانصد درهم،ششصد درهم تا هزار درهم به ما بخشش می نمود و هیچگاه از نیکوکاری نسبت به

ص:40


1- (1)) .حیاة الامام محمّد الباقر علیه السّلام 124/1.
2- (2)) .شرح شافیۀ ابو فراس 176/2.
3- (3)) .فی رحاب ائمّة اهل البیت علیهم السّلام 12/4.
4- (4)) .فی رحاب ائمّة اهل البیت علیهم السّلام 12/4.

برادران و همچنین کسانی که به امید کرم و بزرگواری به نزد آن حضرت می آمدند خسته و دلگیر نمی گردید (1).

2.حسن بن کثیر گوید:به نزد امام محمّد باقر علیه السّلام رفته و شکایت نیازمندی خود و عدم رسیدگی و کمک یاران و اصحاب را به آن حضرت گفتم،امام باقر علیه السّلام از شنیدن این سخن متأثّر شده و فرمودند:بدترین برادران کسی است که در حال بی نیازی و دارایی دائم به تو سر بزند و با تو رابطه داشته باشد.امّا چون فقیر و نیازمند گردیدی با تو قطع رابطه کند.سپس به غلام خود امر کردند کیسه ای که در آن هفتصد درهم بود بیاورد و آن را به آن مرد داده فرمودند:این پول ها را به مصرف خود و خانواده ات برسان و چون تمام شد به من خبر بده (2).

3.امام باقر علیه السّلام همواره به کسانی که به مجلس درس ایشان رفت وآمد می نمودند بذل و بخشش داشته و به آنان از صد تا هزار درهم پول می دادند.آن حضرت مجالست و همنشینی با آنان را دوست می داشتند.از جملۀ آنان می توان به عمرو بن دینار و عبد اللّه بن عبید اشاره کرد.امام باقر علیه السّلام پول و لباس را به خانۀ آنان می فرستاد و می فرمود:ما از اوّل سال این ها را برای شما آماده کرده بودیم (3).

4.سلمی کنیز امام محمّد باقر علیه السّلام روایت می کند که:وقتی برادران دینی به نزد امام باقر علیه السّلام می آمدند،آن حضرت پیش از آنکه به آن ها از غذاهای گوارا بخوراند،لباس های خوب به آن ها بپوشاند و به آن ها درهم و دینار عطا کند نمی گذاشت تا از نزدش خارج شوند،سلمی امام باقر علیه السّلام را از این کار نهی کرد.

امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:ای سلمی،در دنیا بعد از شناخت خداوند و معرفت دینی جز

ص:41


1- (1)) .الارشاد/299.
2- (2)) .صفة الصّفوه 63/2.
3- (3)) .عیون الاخبار و فنون الآثار 217/3،ارشاد/229.

برادران دینی به چه چیزی می توان امید داشت؟ (1)و آن حضرت همواره می فرمودند:

دنیا را فقط نیکویی به برادران،کسب معارف و شناخت خداوند زیبا کرده است (2).

عبادت امام باقر علیه السّلام

اشاره

امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام از پیشوایان اهل تقوا در تاریخ اسلام بوده است.آن حضرت چنان خدا را شناخته بود که شناخت خداوند همۀ جوهرۀ ذات آن حضرت را پر نموده و با قلبی پر از انابه به درگاه خداوند حاضر می شده است.امام باقر علیه السّلام در عبادت و فرمانبرداری خداوند متعال نهایت اخلاص را به کار می آورده است.از جلوه های عبادت آن حضرت می توان به این نکته ها اشاره نمود:

الف-خشوع در هنگام نماز:

دربارۀ آن حضرت گفته اند که چون به نماز می ایستاد از ترس خداوند رنگ رخسار مبارکش زرد می گردید (3).و این مطلب هیچ تعجّبی ندارد.چرا که آن حضرت عظمت خداوند متعال را درک کرده بود.خداوندی که جهان هستی را به وجود آورده و به آن حیات بخشیده بود.پس آن حضرت نیز همچون پرهیزگاران انابه کننده خدا را عبادت می نمود.

ب-نماز بسیار:

امام باقر علیه السّلام بسیار به نماز می پرداختند.حتّی گفته شده است که آن حضرت در شبانه روز یکصد و پنجاه رکعت نماز می خواندند (4)و کارهای مربوط به مرجعیّت امّت و مسائل علمی آن حضرت را از بسیاری نماز

ص:42


1- (1)) .صفة الصّفوه 63/2.
2- (2)) .همان.
3- (3)) .ر.ک تاریخ ابن عساکر 44/51.
4- (4)) .تذکرة الحفّاظ 125/1،تاریخ ابن عساکر 44/51،حلیة الاولیاء 182/3.

بازنمی داشت،چرا که نماز به جهت ارتباط و رشتۀ محکمی که بین نمازگزار و خداوند متعال ایجاد می نماید محبوبترین و عزیزترین کار جهان در نزد امام باقر علیه السّلام بود.

ج-دعای امام باقر علیه السّلام در حال سجده:

مسلّم است که نزدیکترین حالت یک بنده به خداوند متعال حالت سجده است.از همین جا است که می بینیم امام باقر علیه السّلام همواره در حال سجود،قلب و احساسات خود را به سوی خداوند متعال منعطف کرده و خداوند را با دل بریدن کامل از همه چیز و در طبق اخلاص نهادن دل و روح،به مناجات می نشسته است.به همین جهت است که می بینیم در کتب ادعیه،دعاهای بسیاری برای حالت سجده از امام باقر علیه السّلام نقل گردیده است.از آن جمله:

1.اسحاق بن عمّار از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمودند:من همیشه رختخواب پدرم را آماده می کردم و به انتظار آمدن آن حضرت می نشستم.هنگامی که آن حضرت به رختخواب می آمدند و به خواب می رفتند من برخاسته و به رختخواب خود می رفتم و می خوابیدم.در شبی از شبها آمدن آن حضرت به رختخواب به طول انجامید.من به جستجوی آن حضرت به مسجد رفتم.در آن وقت شب مردم به خواب رفته بودند و کسی در مسجد نبود.دیدم که آن حضرت در مسجد و در حال سجود است و کسی در مسجد غیر از آن حضرت نیست.من صدای نالۀ آن حضرت را شنیدم که در حال سجده می فرمود:

«سبحانک اللهم،أنت ربی حقا حقا،سجدت لک یا رب تعبّدا و رقّا،اللهم إنّ عملی ضعیف فضاعفه لی...اللّهم قنی عذابک یوم تبعث عبادک،و تب علیّ إنک أنت التواب الرحیم»؛

ص:43

خداوندا تو پاک و منزّهی،خداوندا تو به حقیقت و باز هم به حقیقت پروردگار منی،خداوندا سجدۀ من بر تو از روی تعبّد و بندگی است،خدای من،کارهایم در برابر ذات مقدّس تو ضعیف و کم است.تو کارهای مرا به لطف و کرمت زیاد کن...

خداوندا مرا از عذاب روز قیامت همان روزی که بندگانت را در پیشگاه خود به پا می داری حفظ کن.خداوندا توبۀ مرا بپذیر چرا که تو توبه پذیر مهربانی (1).

2.ابو عبیدۀ حذاء روایت می کند که:از امام باقر علیه السّلام در حال سجود شنیدم که می فرمود:

«اسألک بحق حبیبک محمد صلّی اللّه علیه و اله إلاّ بدّلت سیّآتی حسنات،و حاسبتنی حسابا یسیرا»؛

خدایا تو را به حقّ حبیبت محمّد صلّی اللّه علیه و اله سوگند می دهم که گناهان مرا تبدیل به حسنات نمایی و در هنگام حساب بر من آسان گیری.

سپس شنیدم که آن حضرت در دوّمین سجدۀ خود فرمودند:

«اسألک بحق حبیبک محمد صلّی اللّه علیه و اله إلاّ ما کفیتنی مؤونة الدنیا،و کلّ هول دون الجنة»؛

خدایا تو را به حقّ حبیبت محمّد صلّی اللّه علیه و اله سوگند می دهم که مرا از طلب زادوتوشۀ دنیایم کفایت کنی و هر بلا و اندوهی که فرجامی جز بهشت داشته باشد.

سپس آن حضرت برای سوّمین بار به سجده رفته و در سجود خود فرمودند:

«أسألک بحق حبیبک محمد صلّی اللّه علیه و اله لمّا غفرت لی الکثیر من الذنوب و القلیل، و قبلت منّی عملی الیسیر»؛

ص:44


1- (1)) .فروع کافی 322/3.

خداوندا تو را به حقّ حبیبت محمّد صلّی اللّه علیه و اله سوگند می دهم که گناهانم را کم یا زیاد بیامرزی و عملم را اگرچه کم و ناچیز است از من بپذیری.

سپس امام باقر علیه السّلام برای چهارمین بار به سجده رفته و به محضر خداوند متعال عرضه داشتند که:

«أسألک بحق حبیبک محمد صلّی اللّه علیه و اله لما أدخلتنی الجنة،و جعلتنی من سکّانها، و لمّا نجیتنی من سفعات النار برحمتک،و صلّی اللّه علی محمد و آله»؛

خداوندا تو را به حقّ حبیبت محمّد صلّی اللّه علیه و اله سوگند می دهم که مرا وارد بهشت گردانده و از ساکنان آن قرار دهی و به لطف و رحمت خود مرا از زبانه های داغ آتش جهنّم برهانی و خداوند بر محمّد و آلش درود فرستد (1).

این دعاها شدّت رابطۀ امام باقر علیه السّلام و انابۀ آن حضرت به درگاه حیّ متعال را نشان می دهد.

حجّ امام باقر علیه السّلام

امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام هنگامی که به حجّ خانۀ خدا مشرّف می شدند از همۀ علایق دنیوی به طور کامل بریده،به سمت خدا گرایش پیدا کرده و آثار خضوع و خشوع و بندگی خدا در چهرۀ آن حضرت ظاهر می گردید.غلام آن حضرت،افلح می گوید:من با امام باقر علیه السّلام به سفر حجّ رفتم.هنگامی که امام باقر علیه السّلام قدم به درون مسجد الحرام نهادند،صدای آن حضرت به گریه بلند شد.

به آن حضرت عرض کردم:پدر و مادرم فدای شما باد،مردم همه منتظر شما هستند.اگر کمی صدای خود را در حال گریه پایین بیاوری بهتر است.

ص:45


1- (1)) .فروع کافی 322/3.

امام علیه السّلام به این کلام من اعتنا نکرد و فرمودند:وای بر تو ای افلح،من صدای خود را به گریه بلند می کنم،باشد تا خداوند نظر رحمتی به من بیاندازد و من به وسیلۀ این نظر رحمت در روز قیامت رستگار گردم.

سپس امام باقر علیه السّلام خانۀ کعبه را طواف نمودند و به پشت مقام ابراهیم آمده و نماز خواندند.هنگامی که امام باقر علیه السّلام نماز را به پایان بردند دیدم که سجده گاه آن حضرت از اشک چشمانش خیس شده است (1).

در یکی از سفرهای حجّ حاجیان دور آن حضرت را گرفتند.آنان به دور امام باقر علیه السّلام ازدحام کرده و دربارۀ مناسک حج و دیگر مسائل دینی از آن حضرت سؤال می کردند.امام باقر علیه السّلام نیز به همۀ آن ها کاملا جواب می دادند.

مردم از وسعت دانش امام باقر علیه السّلام در شگفت شدند.در این میانه کسی سؤال کرد این شخص کیست؟در این هنگام بود که یکی از اصحاب امام باقر علیه السّلام به پا خواست و با صدای بلند گفت:

آگاه باشید که این شکافندۀ دانش پیامبران و آشکارکنندۀ راه ها است،این بهترین کسی است که از پشت سرنشینان کشتی نوح به جا مانده است،این فرزند فاطمۀ عذراء و زهرای ارجمند است،این باقی ماندۀ خدا در روی زمین است،وی رازدار جهان آفرینش پسر محمّد و خدیجه،علی و فاطمه است.این برافراشته چراغ هدایت دین خداست (2).

ص:46


1- (1)) .صفة الصّفوه 63/2،نور الابصار/130.
2- (2)) .مناقب ابن شهر آشوب 183/4.

مناجات امام باقر علیه السّلام با خداوند متعال

امام باقر علیه السّلام در دل تاریک و ظلمانی شب با خدای خود نجوا می کرد.آن حضرت در مناجات خود چنین می فرمود:خدای من،مرا دستور دادی و من فرمان تو را اجابت نکردم،و مرا از انجام دادن بعضی کارها نهی کردی،امّا من آن کارها را انجام دادم.

حال،این بندۀ توست که در برابرت ایستاده است (1).

یاد خداوند متعال

امام باقر علیه السّلام همیشه در حال ذکر و یاد خداوند متعال بوده اند.زبان آن حضرت در اکثر اوقات در حال ذکر و تسبیح و تقدیس خداوند متعال بوده در هنگام راه رفتن نیز ذکر می گفت،آن حضرت حتّی در هنگامی که با مردم سخن می گفت نیز از یاد خدا غافل نمی گردید.امام باقر علیه السّلام فرزندان خود را جمع می کرد و آنان را وامی داشت که تا هنگام طلوع خورشید به ذکر و یاد خداوند متعال مشغول شوند.آن حضرت همچنین فرزندان و اهل بیت خود را به خواندن قرآن امر می فرمود و آن دسته از بچّه ها را که قدرت بر خواندن قرآن نداشتند به ذکر خداوند فرمان می داد (2).

زهد و پارسایی در زندگی دنیا

امام باقر علیه السّلام در برابر همۀ زرق وبرق و شکوه و جلال ظاهری زندگی دنیا زهد و پارسایی پیشه کرده و از زروزیور و زینت دنیا رویگردان بود.آن

ص:47


1- (1)) .حلیة الاولیا 186/3،ترجمة محمّد بن علی الباقر علیه السّلام،شمارۀ 235،صفة الصّفوه 63/2.
2- (2)) .فی رحاب ائمّة اهل البیت علیهم السّلام 6/4.

حضرت هرگز در خانۀ خود اثاثیۀ تجمّلاتی قرار نداد.بلکه همواره فرش مجلس آن حضرت حصیر بود (1).

دیدگاه امام باقر علیه السّلام نسبت به زندگی دنیا دیدگاهی عمیق و از روی بصیرت بود.آن حضرت به تمام جنبه های زندگی دنیوی با روشن بینی کامل نگاه می کرد و از همین جهت بود که از همۀ لذّت های دنیوی پارسایی پیشه کرده و دل خاشع خود را به سوی خداوند متعال متوجّه ساخته بود.

از جابر بن یزید جعفی روایت شده است که گفت:امام محمّد باقر علیه السّلام روزی به من فرمودند:«ای جابر،من بسیار اندوهگین و نگران هستم».

جابر رو به آن حضرت کرده عرضه داشت:نگرانی و اندوه شما از چه سبب ایجاد شده است؟

امام باقر علیه السّلام در پاسخ جابر این گونه فرمودند:

ای جابر،هرکس که دلش در چشمۀ زلال دین خداوند عزّ و جلّ وارد شده باشد، ورود در این چشمۀ جوشان او را از آنچه غیر اوست مشغول می کند.ای جابر،دنیا چیست و چه ارزشی دارد و نهایت آن به کجا خواهد رسید؟آیا جز این است که نهایت دنیا و رسیدن آن مرکبی است که بر آن سوار شوی و یا لباسی که بپوشی و یا زنی که به دست آوری؟! (2).

دربارۀ موضوع ترغیب مردم به زهد و پارسایی در دنیا و رو آوردن به خداوند متعال و بر حذر بودن از فریفتگی به زرق وبرق دنیا و مرتکب شدن گناه در آن،کلمات درربار فراوانی از امام باقر علیه السّلام نقل گردیده است.

در اینجا به بحث ویژگی های شخصیتی درخشان امام باقر علیه السّلام خاتمه می دهیم.

ص:48


1- (1)) .دعائم الاسلام 158/2.
2- (2)) .البدایه و النّهایه 310/9،حیاة الامام محمّد الباقر 115/1-134 با اندکی تصرّف.

قسمت دوم

اشاره

بخش نخست پرورش امام باقر علیه السّلام

بخش دوم مراحل زندگی امام باقر علیه السّلام

بخش سوّم امام باقر در سایه سار جد و پدر علیهم السّلام

ص:49

ص:50

بخش نخست

پرورش حضرت امام باقر علیه السّلام

به واسطۀ تلاش های امام محمّد باقر علیه السّلام که عناصر شخصیتی اش از دو سبط پیامبر اکرم امام حسن و امام حسین علیهما السّلام گرفته شده و این دو ریشۀ بزرگ و دو نسب پاک در او جمع آمده و شاخه اش از رحم های پاک متفرّع گردیده است حیات فکری و علمی در جهان اسلام شکوفا گردید.

پدر بزرگوار آن حضرت سیّد السّاجدین و زین العابدین و درخشان ترین چهره در میان پیشوایان مسلمانان است.

مادر شریف آن حضرت نیز سیّدۀ زکیّۀ پاک،بی بی فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السّلام سرور جوانان اهل بهشت از زنان بزرگوار بنی هاشم بوده است، کنیه اش ام عبد الله (1)و امام زین العابدین علیه السّلام وی را به لقب صدّیقه ملقّب کرده بودند (2).امام صادق علیه السّلام دربارۀ این بانوی محترمه این چنین اظهار نظر فرموده اند که:«او زنی بسیار راستگو بود و در آل حسن زنی به مانند او یافت نشده است» (3).امّا گذشته از همۀ این حرف ها در جلالت قدر این بانوی محترمه همین بس که پارۀ تن ریحانۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله[امام حسن مجتبی]بوده و در

ص:51


1- (1)) .تهذیب اللغات و الاسماء 87/1،وفیات الاعیان 384/3.
2- (2)) .به نقل از الدّرّ النّظیم،چاپ مکتبة الامام امیر المؤمنین،شمارۀ ردیف 2879.
3- (3)) .اصول کافی 469/1.

خانه و خاندانی پرورش یافته که به تصریح آیۀ شریف قرآن در سورۀ مبارک نور خداوند متعال اجازه داده است تا آن خانه در قدر و مرتبه برافراشته شده و نام خداوند متعال در آن یاد شود.آری.در دامن پاک چنین مادری است که امام محمّد باقر علیه السّلام تربیت می شود.

نوزاد مبارک:جهان آفرینش بواسطۀ ولادت یافتن امام پاک ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام نورانی گردید.همان کسی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله سال ها قبل از ولادتش بشارت به دنیا آمدن او را داده و اهل بیت علیهم السّلام بی صبرانه منتظر ولادتش بوده اند.چرا که او نیز از جملۀ همان پیشوایانی بود که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بر امامت و رهبری آن ها تصریح کرده و آن ها را رهبران امّت خود دانسته،جایگاه و مقام و مرتبۀ آن ها را با مقام و جایگاه و مرتبۀ قرآن شریف یکسان می دانست.

ولادت این مولود پاک در شهر یثرب در روز سوّم ماه صفر سال پنجاه و شش هجری (1)و به قول دیگری در سال پنجاه و هفت هجری در روز جمعه اوّل ماه رجب به وقوع پیوسته است (2).آن حضرت سه سال (3)و به قولی چهار سال کما این که خود حضرت نیز در روایتی به همین چهار سال اشاره نموده اند (4)و به دیگر قول دو سال و چند ماه (5)قبل از شهادت جدّ بزرگوارش امام حسین علیه السّلام در واقعۀ کربلا،به دنیا آمد.

بلافاصله پس از ولادت این مولود پاک مراسم ولادت برای آن حضرت به اجرا درآمد.اذان و اقامه در دو گوش مبارکش گفته شد و موهای آن حضرت را

ص:52


1- (1)) .وفیات الاعیان 314/3،تذکرة الحفّاظ 124/1.
2- (2)) .دلائل الامامه/94.
3- (3)) .اخبار الدول/111،وفیات الاعیان 314/3.
4- (4)) .تاریخ یعقوبی 320/2.
5- (5)) .به نقل از حسین بن عبد الوهّاب،عیون المعجزات،چاپ کتابهای خطّی مکتبة الامام الحکیم، شمارۀ ردیف 975.

تراشیده و به وزن آن موها نقره بر نیازمندان صدقه دادند.قوچی را نیز از آن حضرت عقیقه کرده و پس از قربانی گوشتش را به فقرا و نیازمندان صدقه دادند.

ولادت امام محمّد باقر علیه السّلام در زمان خلافت معاویه به وقوع پیوست.در زمانه ای که شهرهای اسلام از ظلم و ستم معاویه ناله و فریاد سرداده بودند.

دورانی که فجایع و مصیبت ها از ظلم و جور معاویه و والیان بیدادگرش که شهرهای اسلامی را از ظلم و ستم و ترور و بیداد آکنده می نمودند،موج می زد.

نامگذاری:ده ها سال قبل از ولادت امام محمّد باقر علیه السّلام جدّ گرامی اش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نام او را محمّد و لقبش را باقر قرار داد.این یکی از نشانه های نبوّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بود.آن حضرت به مدد علم غیبی که داشت از آیندۀ درخشان سلاله و نوادۀ پاک خود خبر داد و اعلام کرد که او علم و دانش را در میان مردم منتشر می کند و بشارت آمدنش را به نسل های آینده داده،سلام و درود و تحیّات خود را به دست صحابی جلیل القدر خود جابر بن عبد اللّه انصاری برای او فرستاد.

کنیه:کنیۀ امام باقر علیه السّلام ابو جعفر بوده و غیر از این هیچ کنیۀ دیگری نداشته است (1).

لقب های شریف امام باقر علیه السّلام:هرکدام از القاب شریف امام باقر علیه السّلام نشان از جنبه ای از شخصیّت عظیم آن حضرت بوده است.آن القاب عبارتند از:

1.امین

2.شبیه؛چراکه آن حضرت از نظر شکل و شمایل ظاهری شبیه جدّش

ص:53


1- (1)) .دلائل الامامه/94.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بوده است (1).

3.شاکر

4.هادی

5.صابر

6.شاهد (2)

7.باقر (3)،و این لقب از شایع ترین و مشهورترین القاب امام باقر علیه السّلام بوده است.تا جایی که حتّی امام صادق علیه السّلام را به همراه پدر بزرگوارش«باقرین» می نامند.البتّه این دو امام بزرگوار را از باب تغلیب که قاعده ای در ادبیّات عرب است«صادقین»نیز می نامند (4).

همۀ تاریخ نگاران و شرح حال نویسان که زندگی امام باقر علیه السّلام را به رشتۀ تحریر درآورده اند بر این نکته اتفاق نظر دارند که ملقّب شدن امام باقر علیه السّلام به این لقب به خاطر این بوده است که آن حضرت همۀ رشته های دانش را مورد موشکافی قرار داده است.چرا که باقر از ریشۀ«بقر»و«بقر»در زبان عربی به معنای شکافتن است.آن حضرت تمام علوم و دانش ها را ریشه یابی کرده و مسائل پنهان و ناآشکار آن ها را کشف می نموده است (5).

قول دیگری نیز آمده است که ملقّب شدن آن حضرت به لقب باقر را به خاطر زیادی سجود آن حضرت ذکر نموده است.چراکه در اثر زیادی سجود

ص:54


1- (1)) .اعیان الشّیعه ق 464/4/1.
2- (2)) .ر.ک جنّات الخلود،ناسخ التّواریخ،حیاة الامام الباقر علیه السّلام.
3- (3)) .تذکرة الحفّاظ 124/1،نزهة الجلیس 36/2.
4- (4)) .نقل از شیخ طریحی،جامع المقال.
5- (5)) .عیون الاخبار و فنون الآثار/213،عمدة الطالب/183.

پیشانی آن حضرت حالت شکاف و باز شدن پیدا کرده بوده است (1).

سلام و درود پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله به امام باقر علیه السّلام:تاریخ نویسان بر این نکته اتّفاق نظر دارند که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به صحابی بزرگوار خود جابر بن عبد اللّه انصاری مأموریّت داد تا سلام و درود آن حضرت را به نوادۀ پاکش امام محمّد باقر علیه السّلام برساند.جابر بی صبرانه منتظر ولادت این مولود پاک بود تا این که سفارش پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله را به انجام برساند.هنگامی که امام محمّد باقر علیه السّلام به دنیا آمد و نوجوان رسیده ای گردید،جابر به ملاقات او رفت و سلام و درود پیغمبر را به او رساند.تاریخ نویسان داستان های متعدّدی دربارۀ کیفیّت رساندن این پیام از جابر به امام محمّد باقر علیه السّلام نقل کرده اند که به تعدادی از آن ها اشاره می کنیم:

1.ابن عساکر نقل می کند:امام زین العابدین به همراه امام محمّد باقر علیه السّلام به نزد جابر بن عبد اللّه انصاری رفتند.جابر به امام سجّاد علیه السّلام عرضه داشت:ای فرزند رسول خدا،چه کسی به همراه شماست؟امام سجّاد علیه السّلام پاسخ دادند:

فرزندم محمّد همراه من است،ناگاه جابر برخواست و امام باقر علیه السّلام را گرفته به خود چسبانید و گریه کرد،سپس گفت:حال دانستم که گاه مرگم نزدیک شده است،ای محمّد!پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله بر تو سلام و درود فرستاده است.امام باقر علیه السّلام سؤال کرد:چگونه؟

جابر پاسخ داد:از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله شنیدم که دربارۀ حضرت حسین بن علی علیه السّلام می فرمودند:

ص:55


1- (1)) .به نقل از مرآة الزّمان فی تواریخ الاعیان 178/5 چاپ مکتبة الامام الحکیم.

این پسر من دارای فرزند پسری می شود که به او علیّ بن الحسین می گویند.او سرور عبادت کنندگان است.هنگامی که روز قیامت برپا شد منادی ندا می کند که سرور عبادت کنندگان به پا خیزد.آنگاه علیّ بن الحسین به پا خواهد خواست.علیّ بن الحسین نیز دارای فرزند پسری خواهد شد که او را محمّد می نامند.ای جابر،هرگاه او را دیدی سلام مرا به او برسان،ای جابر بدان که مهدی این امّت از فرزندان همین پسر خواهد بود،و ای جابر بدان که تو پس از دیدن این پسرعمو چندانی نخواهی کرد (1).

2.تاج الدّین بن محمّد نقیب حلب با سند خود از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

من بر جابر بن عبد اللّه انصاری داخل شده و بر او سلام کردم.جابر به من گفت:

کیستی؟البتّه جابر در آن زمان نابینا شده بود،به او گفتم:من محمّد فرزند علیّ بن الحسین هستم،جابر گفت:پدر و مادرم به قربانت،نزدیک بیا.من به او نزدیک شدم،جابر دست مرا بوسید و می خواست پای مرا نیز ببوسد.من پای خود را کشیدم،آنگاه جابر گفت:بدان که پیامبر خدا بر تو درود و سلام فرستاده است،من به جابر گفتم:سلام و رحمت و برکات خداوند بر رسول خدا باد.امّا ای جابر جریان از چه قرار بوده است؟جابر گفت:روزی در نزد پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بودم.پیامبر به من فرمودند:ای جابر،تو پس از من عمری طولانی خواهی کرد،تا هنگامی که مردی از فرزندان مرا ببینی که به او محمّد بن علیّ بن الحسین می گویند.خداوند به او نور و حکمت عطا خواهد کرد.پس هرگاه او را دیدی سلام مرا به او برسان (2).

3.صلاح الدّین صفدی گوید:جابر همواره در کوچه های شهر مدینه قدم

ص:56


1- (1)) .به نقل از تاریخ ابن عساکر،41/51،از نسخه های عکسی کتابخانۀ امام امیر المؤمنین.
2- (2)) .غایة الاختصار/64.

می زد و زیر لب می گفت:ای باقر،چه وقت تو را ملاقات خواهم کرد؟روزی از روزها در یکی از کوچه های مدینه قدم می زد.در این هنگام به کنیزکی برخورد که پسربچه ای در دامان او بود.جابر به کنیزک گفت:این کودک کیست؟کنیزک پاسخ داد:این محمّد پسر علیّ بن الحسین است،ناگاه جابر کودک را گرفت و او را به سینه چسبانید و سر و دستش را بوسه داد و گفت:

فرزندم،جدّت پیامبر خدا بر تو سلام می رساند.سپس گفت:ای باقر،خبر مرگ مرا به من دادی.پس جابر در همان شب وفات کرد (1).

ویژگی های ظاهری امام محمّد باقر علیه السّلام:ویژگی های ظاهری امام محمّد باقر علیه السّلام همانند ویژگی های ظاهری و شکل وشمایل جدّ بزرگوارش حضرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بود (2).

آن حضرت همچنان که از نظر شکل وشمایل ظاهری شبیه جدّ بزرگوار خود حضرت نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله بود در اخلاق و ارزش های اخلاقی که از امتیازات آن حضرت بود نیز با آن حضرت شبیه و شریک بوده است.همان اخلاق والایی که باعث برتری پیامبر اکرم بر دیگر پیامبران بوده است.

یکی از معاصران آن حضرت اندام ظاهری امام باقر علیه السّلام را این گونه توصیف کرده است:امام باقر علیه السّلام قامتی متوسّط داشت و چهره اش گندم گون بود (3)پوست صورتش لطیف و خالی بر چهرۀ مبارک داشت،آن حضرت همچنین کمرباریک،خوش صدا و سربه زیر بوده است (4).

هوش بالا:امام باقر علیه السّلام در زمان طفولیّت یکی از پدیده های شگفت انگیز

ص:57


1- (1)) .الوافی بالوفیات 103/4.
2- (2)) .اصول کافی 469/1.
3- (3)) .اخبار الدول/111،جوهرة الکلام فی مدح السادة الاعلام/132.
4- (4)) .اعیان الشّیعه ق 471/4/1.

هوش و ذکاوت بوده است.تا جایی که جابر بن عبد اللّه انصاری با همۀ پیری و مقام علمی بالایش به نزد آن حضرت می آمده و در پیشگاه آن حضرت زانوی شاگردی بر زمین زده و از او درس می آموخت.جابر از وسعت دانش امام باقر علیه السّلام و شناخت آن حضرت آن چنان مبهوت گردیده بود که می گفت:ای باقر،تو به مصداق آیۀ شریف قرآن که دربارۀ حضرت یحیی-علی نبیّنا و آله و علیه السّلام-آمده است،حکمت را در هنگام طفولیّت از جانب خداوند دریافت نموده ای (1).

صحابه نیز به علم و فضل گسترده و سرشاری که امام باقر علیه السّلام از خردسالی بدان ممتاز گردیده بود آگاهی داشتند.از همین رو در مسائل مشکلی که در فهم و جواب آن راه به جایی نمی بردند به محضر آن امام همام مشرّف شده و سؤال خود را از آن حضرت می پرسیدند.تاریخ نویسان آورده اند که مردی از عبد اللّه بن عمر مسأله ای پرسید که وی از جواب آن درماند.آن گاه به آن مرد گفت:به سوی آن پسر برو-و به سمت امام باقر علیه السّلام اشاره کرد-و از او مسأله ات را بپرس و هرگاه جواب تو را داد مرا نیز از آن جواب آگاه کن.مرد به سمت امام باقر علیه السّلام رفت و مسألۀ خود را با آن حضرت در میان گذاشت.امام باقر علیه السّلام در سنّ خردسالی جواب آن مرد را دادند.مرد به سمت ابن عمر رفت و جوابی که امام به او داده بودند برای او بیان کرد.ابن عمر که از فهمیدن جواب و بسیاری علم امام باقر علیه السّلام مبهوت شده بود امام علیه السّلام را این گونه ستایش کرد که:

«اینان خاندانی هستند که فهم آنان از عالم غیب می آید» (2).

خداوند متعال ائمّۀ اهل بیت علیهم السّلام را به دانش و فضیلت اختصاص داد و

ص:58


1- (1)) .علل الشرایع/234.
2- (2)) .مناقب 147/4.

آنان را به همان نیروی فهم و ادراک و حکمتی که پیامبران و رسولان خود را به آن مجهّز کرده بود مجهّز ساخت.تا جایی که هیچ مسأله ای بر هیچ یک از ائمّۀ اهل بیت علیهم السّلام وارد نمی گردید که جوابش از ایشان مخفی باشد.تاریخ نویسان آورده اند که امام باقر علیه السّلام در سنّ 9 سالگی به دقیقترین مسائل علمی پاسخ می دادند.

هیبت و وقار امام باقر علیه السّلام:در خطوط چهرۀ امام باقر علیه السّلام هیبت و وقار پیامبران دیده می شد،آن حضرت با هیچ کس همنشین نگردید مگر این که هیبت او در دل آن همنشین افتاد.به نحوی که آن شخص وادار به تعظیم و بزرگداشت آن حضرت می گردید.آورده اند که«قتاده»فقیه اهل بصره با آن حضرت روبه رو شد و از هیبت آن حضرت دلش به اضطراب افتاده و گفت:

«من در نزد فقیهان بسیاری نشسته ام.من محضر صحابی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ابن عبّاس را درک نموده ام.امّا از دیدن هیچ کدام از ایشان دلم این چنین مضطرب نشد که از دیدن شما و هیبت و وقارتان در دل من این اضطراب ایجاد شده است» (1).

نقش نگین امام باقر علیه السّلام:نقش نگین انگشتری امام باقر علیه السّلام این جمله بوده است:«العزّة للّه جمیعا» (2).امام باقر علیه السّلام همچنین انگشتر جدّ بزرگوارش حضرت امام حسین علیه السّلام را به دست می کرد که نقش نگین آن این جمله بود:«انّ اللّه بالغ امره» (3)و این مسأله نیز از جمله مسائلی است که بر انقطاع کامل آن حضرت به سمت خدا و بریدن از مادّیات زندگی و ارتباط شدید آن حضرت با مبدأ عالم حکایت دارد.

ص:59


1- (1)) .اثبات الهداة 176/5.
2- (2)) .حلیة الاولیاء 189/3.
3- (3)) .فی رحاب ائمّة اهل البیت علیهم السّلام 4/4.

ص:60

بخش دوم

مراحل زندگی حضرت امام باقر علیه السّلام

زندگی امام محمّد باقر علیه السّلام همچون سایر ائمّۀ معصومین علیهم السّلام به دو مرحلۀ مشخّص تقسیم می گردد:

مرحلۀ اوّل:مرحلۀ قبل از به دست گرفتن رهبری شرعی عامّ که شامل رهبری فکری و سیاسی باهم بود.این مرحله،مرحلۀ ولادت و پرورش یافتن تا زمان شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام سجّاد علیه السّلام می باشد.

امام محمّد باقر علیه السّلام در این مرحله از حیات شریفش با جدّ بزرگوار خود حضرت امام حسین علیه السّلام و پدر بزرگوارش حضرت امام سجّاد علیه السّلام هم عصر بوده است.آن حضرت زمان اندکی را با جدّ بزرگوارش امام حسین علیه السّلام همزمان بوده است.مدّتی که حدّاکثر پنج و حدّاقل سه سال ذکر شده است.

امّا آن حضرت،با پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین علیه السّلام حدود سی و چهار سال هم عصر بوده است.سالیانی بسیار سخت و دشوار.چرا که دولت اموی در این سال ها در اوج قدرت و جبروت خود قرار داشت.امام باقر علیه السّلام در طول این مدت در تحت رهبری و اوامر پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین علیه السّلام بوده و همۀ موضع گیری ها و فعّالیت های آن حضرت با نظر و اجازۀ آن حضرت انجام می گرفته است.

زندگی امام باقر علیه السّلام در این مرحله از عمر شریفش معاصر با خلافت

ص:61

معاویة بن ابی سفیان،یزید بن معاویه،معاویة بن یزید،مروان بن حکم،عبد اللّه بن زبیر،عبد الملک بن مروان و قسمت زیادی از خلافت ولید بن عبد الملک بود.

مرحلۀ دوّم:این مرحله از حیات پربار حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام سجّاد علیه السّلام در بیست و پنجم ماه محرّم الحرام سال 95 هجری آغاز می شود.این مرحله از زندگی امام باقر علیه السّلام مرحله ای است که آن حضرت مسئولیت رهبری روحی و فکری و سیاسی عامّ امّت اسلام را برعهده گرفتند.

براساس مکتب فکری اهل بیت علیهم السّلام مسئولیّت امامت شرعی تنها منحصر در رهبری روحی یا فقط رهبری سیاسی و ادارۀ حکومت و دولت اسلام نیست.بلکه از نظر مکتب اهل بیت علیهم السّلام امامت،شامل هردو جنبه می شود.

امام باقر علیه السّلام در این مرحله از عمر شریفشان که حدود نوزده سال به طول انجامید،به ادامۀ راه امامان پیش از خود پرداخته و در این راه با الهام گرفتن از اجداد طاهرش علیهم السّلام و دانش ها و معارف و علومی که خداوند متعال از خزانۀ غیب به آن حضرت عطا کرده بود راه صحیح را برای تحقّق اهداف رسالت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله برگزید.

این امام بزرگوار در خلال این سال ها توانست دانش های مکتب اهل بیت علیهم السّلام را در همۀ عرصه های زندگی بر امّت اسلام عرضه نموده و نسل هایی از فقها و راویان را تربیت کرد که برای گروه نخبگان صالحی که خطّ رسالی صحیح اهل بیت را بپذیرند و در راه تحقیق اهداف والای آن بکوشند و چون بنیان استواری باشند.

امام باقر علیه السّلام در این مرحله از عمر شریف خود با روزهای آخر حکومت

ص:62

ولید بن عبد الملک،همچنین ایّام خلافت سلیمان بن عبد الملک،عمر بن عبد العزیز،یزید بن عبد الملک و قسمتی از حکومت هشام بن عبد الملک هم عصر بوده و در زمان حکومت همین هشام و به دست یکی از کارگزاران ستمگر این خلیفۀ اموی به شهادت رسیدند.

امام باقر علیه السّلام در طول زندگی شریف خود همواره در مدینۀ منوّره ساکن بوده و به شهر دیگری کوچ ننمودند،امام باقر علیه السّلام در شهر مدینه نقش اوّلین معلّم و بزرگترین پیشوای حرکت علمی و فرهنگی را داشتند.آن حضرت مسجد جامع نبوی را تبدیل به دانشگاهی نموده بودند که در آن به شاگردان خود درس می دادند.

از همین دانشگاه بود که این امام بزرگ مجموعه ای از دانشمندان بزرگ را به جهان بشریّت عرضه کرد.دانشمندانی که شرق و غرب زمین را درنوردیده و دانش و معرفت را در آن پراکنده ساختند.دانشمندانی که همۀ قشرهای امّت اسلام در برابر شخصیّت های والای آنان سر تعظیم فرود آورده اند.

ص:63

ص:64

بخش سوم

حضرت امام باقر علیه السّلام در سایه سار جد و پدر

امام باقر علیه السّلام دوران زندگی در سایه سار جدّ گرامی و پدر بزرگوار خود را در زمانه ای گذراند که آکنده از حوادث و پدیده های اجتماعی و سیاسی مختلف بود که می توان این گونه آن ها را خلاصه نمود:

1.امام باقر علیه السّلام از بدو ولادت تا چهارمین سال از عمر شریف خود را در سایۀ جدّ بزرگوارش حضرت سیّد الشّهداء امام حسین علیه السّلام گذراند.امّا باتوجّه به هوش و ذکاوت ذاتی که از طفولیّت به آن حضرت از ناحیۀ خداوند اعطا شده بود،می توانست بر حوادث و وقایع اجتماعی و سیاسی که در اطرافش می گذشت آگاه شود.

امام باقر علیه السّلام در اوان طفولیّت با حادثه ای تلخ و جانگداز روبرو گردید.

حادثه ای که در آن عموها و اکثر مردان اهل بیت مطهر آن حضرت در آن به شهادت رسیدند.امام باقر علیه السّلام با دو چشم خود فاجعۀ عاشورا و کشته شدن جدّ بزرگوار خود امام حسین علیه السّلام را دید و خود نیز به حال اسارت به سوی حاکمان طاغوت صفت کوفه و شام برده شد و در تمام محنت ها و مصیبت های دردناکی که قلب ها از شنیدن آن به درد می آید با کاروان اسیران اهل بیت علیهم السّلام سهیم و شریک بوده است.

وی سخنان پدر تبدار خود را شنید که خطاب به طاغوت متکبّر زمانه،

ص:65

یزید در شهر شام چنین گفت که:

«یا یزید!و محمد هذا جدی أم جدّک؟فإن زعمت أنه جدّک فقد کذبت و کفرت،و إن زعمت أنه جدّی فلم قتلت عترته؟!!»؛

ای یزید،این محمّد آیا جدّ من است یا جدّ تو؟اگر گمان کرده ای که او جدّ تو است بدان که دروغ گفته و کافر شده ای،و اگر گمان داری که او جدّ من است،چرا عترت و خاندانش را کشته ای؟!! (1).

2.امام باقر علیه السّلام همچنین در سال 63 هجری شاهد واقعۀ حرّه بود.آن حضرت در سنّ 6 سالگی شاهد بود که چگونه اهل مدینه بر حکومت یزید شوریده،انقلاب کردند،و همچنین شاهد بود که چگونه بزرگان و فقیهان مدینه بیعت یزید فاسق و فاجر را شکستند (2).آن حضرت در همان سنّ خردسالی مدینۀ جدّش را دید که در زیر گام ستوران سپاه یزید بن معاویه افتاد و او سه روز این شهر مقدّس را بر سپاهیان خود مباح کرد تا براساس رسوم جاهلی آن را غارت کرده،اهلش را به قتل رسانده و متعرّض اعراض و نوامیس آن ها شوند (3).

3.از دیگر حوادث و پدیده هایی که امام باقر علیه السّلام در این عصر و زمان با آن روبرو بود انحرافات فکری بود که امویان برای پیشرفت سلطه و حکومت خود در جامعه رواج می دادند.مانند عقاید باطلی چون جبر،تفویض و ارجاء.

چرا که این مفاهیم امّت را در برابر حاکمان ستمگر وادار به تسلیم کرده و طغیان و سرپیچی آنان را از دستورات خدا و رسول،توجیه می نمود.

4.از دیگر پدیده های دورۀ زندگی امام محمّد باقر علیه السّلام در سایۀ پدر

ص:66


1- (1)) .الفتوح 153/5.
2- (2)) .تاریخ الخمیس 300/2.
3- (3)) .الکامل فی التّاریخ 113/4.

بزرگوارش حضرت امام سجّاد علیه السّلام،پدیدۀ انحراف سیاسی بود که در برنامه ریزی امویان برای تبدیل خلافت رسول اللّه به پادشاهی موروثی نمود پیدا کرد.آنان بر حسب این انحراف شوم حکومت را نسل اندرنسل به ارث برده و مناصب دولتی را بر دوستان و فامیل خود تقسیم می نمودند.

امام باقر علیه السّلام در این دوران در برابر یک مصیبت دیگر نیز قرار داشت و آن دشمنی بی حدّومرز امویان با علویان بود.این دشمنی را می توان در پدیدۀ سبّ و لعن حضرت امام امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام(که جدّ اعلای امام محمّد باقر علیه السّلام بود)بر بالای منابر در مدّت بیش از 60 سال به وضوح دید.

5.از دیگر رویدادهای برجستۀ دوران حیات امام باقر علیه السّلام نهضت های مسلّحانۀ پی درپی بر ضدّ حکومت اموی بعد از واقعۀ جاویدان کربلا بود.قیام مردم مدینه در سال 63 هجری،قیام توّابین در سال 65 هجری،قیام مختار بن ابی عبیدۀ ثقفی و قیام زبیریان طرفداران عبد اللّه بن زبیر در سال 66 هجری، قیام مطرّف بن مغیرة بن شعبه در سال 77 هجری،تمرّد عبد الرّحمان بن محمّد بن اشعث در حکومت عبد الملک بن مروان در سال 81 هجری می تواند به وضوح این مسأله را برای ما آشکار کند (1).

6.از دیگر پدیده های این دوران می توان به پدیدۀ دردناک جعل احادیث اشاره کرد.در این برهه،این پدیدۀ شوم به شدّت انتشار یافته و امویان از این وسیله برای حفظ و بقاء سلطنت خود استفادۀ شایانی می کرده اند.تا جایی که ابن طرفه که به نفطویه معروف است،در کتاب تاریخ خود آورده است که:

بیشتر احادیث جعلی که در فضایل صحابه وارد شده است،همه در ایّام

ص:67


1- (1)) .البدایه و النّهایه 138/9.

بنی امیّه و به خاطر تقرّب جستن به دربار آنان جعل شده است.چراکه آنان گمان می کردند با جعل چنین احادیثی بینی بنی هاشم را به خاک مالیده و از محبوبیّت بنی هاشم کم می کنند (1).

7.اوضاع اخلاقی و اجتماعی امّت اسلام نیز در این دوران بسیار وخیمتر شده بود.چراکه یزید بن معاویه که خود را خلیفۀ مسلمانان می دانست به فسق مشهور شده بود.او شراب نوشیده،با سگان و میمون ها بازی می کرد و وقت خود را در میان مردان و زنان آوازخوان گذرانده و تمام طبقات امّت اسلام از این اوضاع اطّلاع داشتند.مروان بن حکم دست کمی از او نداشته بسیار بی آبرو و فاسد بود.اولاد و نسل او نیز همه بر شیوه و روش او بودند (2).

امویان در بین مسلمانان روح عصبیّت قومی را ترویج کردند.آنان کسانی را که نسب عربی داشته گرامی می داشتند و غیرعرب را می راندند.آنان روح نژادپرستی را ترویج کرده و با این کار وحدت صفوف اسلامی را شکافتند و در دل فرزندان جامعۀ اسلامی بذر شرّ و کینه کاشتند.

8.امام باقر علیه السّلام در این مرحله از عمر شریف خود در سایۀ پدری زندگی می کرد که با تمام وجود فعّالیت خود را برای بازسازی جامعۀ اسلامی و محکم کردن پایه های عقاید صحیح دینی به کار می برد.آنجا که امام زین العابدین علیه السّلام از طریق نشر ارزش های عقیدتی و اخلاقی از طریق دعاها و کارهایی چون املاء رسالۀ حقوق و نظایر آن می کوشید تا یک جمعیّت صالح نظام مند به وجود آورد که کار ایجاد تغییرات بنیادین را در جامعۀ اسلامی برعهده بگیرد.

جامعه ای که روزبه روز به سمت سقوط پیش می رفت.امام باقر علیه السّلام نیز به مدّت

ص:68


1- (1)) .شرح نهج البلاغه 138/9.
2- (2)) .شرح نهج البلاغه 46/11.

سی و سه سال در تمام گام ها و روش های مختلفی که پدر بزرگوارش حضرت امام سجّاد علیه السّلام در راه رسیدن به اهداف متوالی خود برمی داشتند،همراه بودند.

فعّالیت هایی همچون دعا،انفاق،آزاد کردن بردگان،تربیت مستقیم بردگان و آزادگان،که همۀ این ها جزء فعالیّت های برجستۀ امام زین العابدین علیه السّلام در این مرحله به شمار می آید.

9.امام باقر علیه السّلام در این دوران که در سایۀ ولایت پدر بزرگوار خود حضرت امام سجّاد علیه السّلام بود در برابر انقلاب ها و حرکت های مسلّحانه ای که در آن زمان به وقوع می پیوست همان موضع گیری را انجام می داد که پدر بزرگوارش در برابر آن ها همان موضع گیری را داشته است.امام سجّاد علیه السّلام در برابر نهضت های مسلّحانه ای که با هدف ساقط کردن نظام فاسد به پا می خواستند،به صورت غیرمستقیم،موضع ارشاد و تقویت داشت.آن حضرت هیچ گونه بهانه ای به دست حاکمان جور نمی داد تا به وسیلۀ آن امام علیه السّلام را به همکاری با انقلابیان متّهم سازند.

10.امام باقر علیه السّلام در این برهه و در سایۀ پدر بزرگوارش امام زین العابدین علیه السّلام نقش برجسته ای در بنای کاخ رفیع دانش و معرفت اسلامی داشته است.آنجا که همواره در محافل عمومی حاضرشده و برای مردم سخنرانی کرده آنان را ارشاد می فرمود.آن حضرت به تفسیر قرآن پرداخته و احادیث نبوی شریف را به مردم می آموخت.امام باقر علیه السّلام در این دوران مردم را با فرهنگ و سیرۀ مبارک نبوی آشنا می کرد.

11.از نظر تاریخی،تصریح امام سجّاد علیه السّلام بر امامت فرزندش امام محمّد باقر علیه السّلام پس از خود،به روایاتی که از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و ائمّۀ بعد از آن حضرت صادر شده و تأکید بر امامت دوازده امام بعد از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله داشت که همۀ

ص:69

آن ها از قریش و بنی هاشم هستند و صحابه و تابعین همه،آن روایات را نقل نموده و اهل بیت علیهم السّلام نیز به آن استناد کرده اند بازگشت می کند.

از جملۀ این روایات که نام امام باقر علیه السّلام به شکل کاملا مشخّص در آن آمده روایتی است که جابر بن عبد اللّه انصاری آن را روایت می کند.قسمتی از این روایت چنین است:

«...پس گفت:ای پیامبر خدا،پیشوایانی که از فرزندان علیّ بن ابی طالب علیه السّلام خواهند آمد چه کسانی هستند؟پیامبر اکرم پاسخ دادند:

«الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة،سید العابدین فی زمانه علیّ بن الحسین، ثم الباقر محمد بن علیّ و ستدرکه یا جابر،فاذا أدرکته فاقرأه منّی السلام»؛

حسن و حسین،دو سرور جوانان اهل بهشت،سپس سرور عبادت کنندگان در زمان خود علیّ بن الحسین،سپس باقر،محمّد بن علی که ای جابر تو او را خواهی دید،و هنگامی که او را دیدی سلام مرا به او برسان (1).

در روایت دیگری آمده است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به جابر بن عبد اللّه انصاری فرمودند:

«یولد لا بنی هذا ابن یقال له:علی،و هو سید العابدین...و یولد له محمد،اذا رأیته یا جابر فاقرأه علیه السّلام منّی السلام،و اعلم أنّ المهدی من ولده...»؛

این پسر من-امام حسین علیه السّلام-صاحب پسری خواهد شد که نام او علی خواهد بود، او سرور عبادت کنندگان است...او نیز صاحب فرزندی خواهد شد که نام او محمّد خواهد بود،ای جابر،هرگاه او را دیدی،سلام مرا به او برسان.ای جابر،بدان که مهدی این امّت از فرزندان این پسر خواهد بود (2).

ص:70


1- (1)) .کفایة الاثر/144-145.
2- (2)) .مختصر تاریخ دمشق 78/23،تاریخ یعقوبی 320/2،سیر الاعلام النّبلاء 404/4.

امامان اهل بیت علیهم السّلام هرکدام این وصیّت را امامی بعد از امام به یکدیگر منتقل می نموده اند.حضرت امام امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام به فرزند خود امام حسن مجتبی علیه السّلام این چنین وصیّت کرده است:

پسرم،بدان که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به من فرمان داده که تو را در امر امامت وصیّ خود گردانده و نامه ها و سلاح خود را به تو تسلیم کنم،چنان که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله خود نیز مرا وصیّ خویش قرار داد و نامه ها و سلاح خود را به من داد.همچنین پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به من دستور داد،تو را فرمان دهم هنگامی که مرگت فرارسید مقام امامت،نامه ها و سلاح خود را به برادرت حسین واگذار کنی.سپس رو به پسرش حسین کرد و فرمود:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله همچنین به تو امر کرده است که امامت و نامه ها و سلاح را به این فرزند خود واگذار نمایی،سپس دست علیّ بن الحسین را گرفت و گفت:و پیامبر اکرم به تو دستور داده است که امامت و نامه ها و سلاح مربوط به امام را در هنگام مرگ به پسرت محمّد بن علی واگذار نمایی.پس سلام رسول خدا و سلام مرا به پسرت محمّد بن علی برسان (1).

12.خود امام زین العابدین علیه السّلام نیز نظرها را به سوی امامت فرزندش امام محمّد باقر علیه السّلام جلب نموده و از هر فرصتی برای اعلام امامت آن حضرت استفاده می کرد.گاه در برابر همۀ پسران،گاه در برابر بعضی از پسران،گاه در برابر خواصّ و افراد مورد اعتماد خود.البتّه این اعلام ها به یک صورت نبوده و گاه به صورت تصریح و گاهی دیگر به صورت اشاره و کنایه بوده است.

مثلا وقتی که فرزندش عمر از سرّ اهمیّت دادن فراوان امام سجّاد علیه السّلام به امام باقر علیه السّلام سؤال کرد،امام سجّاد علیه السّلام در پاسخ او فرمود:

ص:71


1- (1)) .اعلام الوری باعلام الهدی/207.

این بدان سبب است که امامت در فرزندان او باقی خواهد ماند تا روزی که قائم ما قیام کند و دنیا را پر از عدل و قسط نماید.پس او،هم امام است و هم پدر امامان (1).

از یکی از دیگر فرزندان امام زین العابدین علیه السّلام به نام حسین نقل شده است که گفت:مردی از پدرم در رابطه با تعداد ائمّه سؤال کرد،پدرم به آن مرد پاسخ دادند:امامان دوازده تن می باشند که هفت نفر از آن ها از پشت این پسر خواهد بود و دست خود را بر روی شانۀ برادرم محمّد نهاد (2).

گاه نیز امام سجّاد علیه السّلام به خود امام باقر علیه السّلام تصریح می کرده و امامتش را به او یادآور می شدند.آن حضرت به امام باقر علیه السّلام می فرمودند:پسرم،من تو را پس از خود جانشین خود قرار دادم (3).

از ابو خالد روایت شده است که گفت:از امام سجّاد علیّ بن الحسین علیه السّلام پرسیدم:امام بعد از شما چه کسی است؟امام در پاسخ فرمودند:

«پسرم محمّد که علم و دانش را می شکافد» (4).

در آخرین باری که امام سجّاد علیه السّلام مبتلا به بیماری گردیده و از همان بیماری از دنیا رفتند،زهری به نزد امام سجّاد علیه السّلام آمد و از آن حضرت پرسید:ما پس از وفات شما به چه کسی مراجعه کنیم؟امام سجّاد علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:ای ابا عبد اللّه به سوی این پسر من-به سمت فرزندش محمّد اشاره کرد-رجوع کنید.او وصیّ و وارث من و گنجینۀ دانش و معدن علم و شکافندۀ دانش هاست.

زهری به آن حضرت عرض کرد:ای پسر پیامبر خدا،چرا بزرگترین پسر خود را به وصایت برنگزیده ای؟امام سجّاد علیه السّلام در جواب او فرمودند:ای

ص:72


1- (1)) .کفایة الاثر/237.
2- (2)) .کفایة الاثر/239.
3- (3)) .کفایة الاثر/241.
4- (4)) .بحار الانوار 320/46.

ابا عبد اللّه،امامت به بزرگی و کوچکی سنّی نیست.پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در مسألۀ وصیّت به امامت و پیشوایی این چنین به ما امر کرده است و این چنین در لوح و صحیفه نوشته شده است (1).

در واپسین روزهای زندگی شریف امام زین العابدین علیه السّلام نیز آن حضرت همۀ پسران خود را جمع کرد.محمّد،حسن،عبد اللّه،عمر،زید و حسین،همه در کنار آن حضرت حاضر شدند.آنگاه امام سجّاد علیه السّلام در برابر همۀ پسران به پسر خود محمّد وصیّت کرد و امور سایر برادران را به او واگذار نمود (2).

امام سجّاد علیه السّلام در آخرین ساعات زندگی مبارک خود به تک تک فرزندانش که گرد او جمع آمده بودند نگاه می کرد.سپس آن حضرت رو به پسران خود که در گرد او جمع آمده بودند کرد،سپس نگاهی نیز به پسرش امام محمّد باقر نمود و گفت:ای محمّد،آن صندوق را بردار و به خانه ات ببر.سپس فرمود:

آگاه باشید که در این صندوق درهم و دیناری نیست.ولی آکنده از علم و دانش است (3).

ص:73


1- (1)) .کفایة الاثر/243.
2- (2)) .کفایة الاثر/239.
3- (3)) .کافی 305/1.

ص:74

قسمت سوم

اشاره

بخش نخست جهاد اهل بیت علیهم السّلام و نقش امام باقر علیه السّلام

بخش دوم رویدادهای مهم عصر امام باقر علیه السّلام

بخش سوّم نقش امام باقر علیه السّلام در اصلاح ناهنجاری ها

ص:75

ص:76

بخش نخست

اشاره

جهاد اهل بیت علیهم السّلام و نقش امام باقر علیه السّلام

ناگفته پیدا است که هر فعّالیّت تربیتی بر سه عنصر اساسی استوار است:

مربّی،نظام تربیتی و شخصی که مورد تربیت قرار می گیرد.و اگر کار تربیتی فاقد مربّی لایق یا فاقد نظام تربیتی صحیح باشد به انحراف کشیده شده و نتیجۀ موردنظر را نخواهد داد.

اسلام آمده است تا جامعۀ بشری را با رهبری هوشمندانه رسول خاتم حضرت محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و اله تربیت کند.پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نیز در راه پرمشقّت تربیت بشر گام های بزرگی برداشت،آن حضرت توانست در سایۀ شریعت اسلام و نظام تربیتی آن از آن قبایل جاهل و بدوی،امّتی صالح و رشید بسازد.

امّا با وفات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و پرکشیدن روح پاکش به سوی خداوند متعال امّت اسلامی مربّی صالح خود را از دست داد.این مطلب باعث فقدان اوّلین عنصر از سه عنصر اساسی عمل تربیت گردید.

از بین رفتن این عنصر باعث از بین رفتن دو عنصر دیگر نیز گردید.زیرا کسانی که رهبری قیام پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله را پس از او به دست گرفتند،از نظر دانش،عصمت،پاکی،قدرت،شجاعت و کمال،به هیچ وجه از شایستگی کافی برخوردار نبودند.

آری،کسانی پس از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله عهده دار رهبری قیام شدند که نه از

ص:77

قدرت عصمت برخوردار بوده و نه در مفاهیم رسالت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ذوب شده و نه هرگز قادر بودند امّت را از خطر انحراف از خطّی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ترسیم کرده بود،حفظ کنند.انحرافی که هنوز عمق و ژرفا و برد تأثیر منفی آن بر دولت و امّت و شریعت ناشناخته بود و اصلا شاید امّت این جانشینی را فقط تغییری در شخص رهبر دیده و در خطّ رهبری هیچ گونه تغییر ظاهری را حسّ نمی کردند.

در چنین آشفته بازاری،ائمّه که از اهل بیت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله بودند نقش بسیار بزرگی در حفظ و حراست از اسلام و محافظت از قیام و انقلاب اسلامی پیامبر اکرم و دولت آن حضرت ایفا کردند.ائمّۀ اطهار علیهم السّلام تا آنجا که در توان داشتند،در جهت حفظ امّت مسلمان از باقی ماندن در خطّ انحراف و در نتیجه وادادگی و فروپاشی اعتقادی آنان کوشش نمودند.آن بزرگواران به صورت کلّی دو خطّ اساسی را برای مقاومت در برابر انحراف بزرگی که تنها پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و اهل بیت اطهار او قادر به درک عمق خطر آن برای دین و دولت و امّت بودند در پیش گرفتند.

آن دو خطّ مشی اساسی که ائمّه علیهم السّلام طبق آن عمل می کرده و همۀ فعّالیت ها را در تحت آن خطوط انجام می دادند از این قرار است:

1.مقاوم کردن امّت در برابر فروپاشی فکری 2.اقدام برای به دست گرفتن زمام حکومت و رهبری انقلاب.

1.مقاوم کردن امّت در برابر فروپاشی فکری:پس از آن که نظام اسلامی به دست کسانی که صلاحیّت رهبری آن را نداشتند افتاد،ائمّۀ اطهار شروع به تقویت روحیۀ مقاومت در فکر و اندیشۀ مردم نموده و عناصر لازم برای ادامۀ حرکت با گام های استوار و در مسیر صحیح را به میزان لازم در اختیار آنان

ص:78

قرار دادند.

2.اقدام برای به دست گرفتن زمام حکومت و رهبری انقلاب:ائمّۀ اطهار علیهم السّلام همواره مترصّد فرصت بودند تا بتوانند رهبری روحی،فکری و سیاسی جامعه را در دست گرفته،آثار انحراف را زدوده و رهبری را به جایگاه اصلی و طبیعی آن برگردانند تا عناصر سه گانۀ تربیتی فراهم آمده و امّت، جامعه،دولت و رهبری راستین باهم جمع آید (1).

چنان که پیدا است،پیگیری خطّ دوّم که همان خطّ به دست گرفتن زمام امور دولت و ملّت باشد،محتاج برنامه ریزی دراز مدّت ائمّۀ معصومین علیهم السّلام بود.

چراکه باید شرایط مناسبی در جامعه ایجاد می شد که با مجموعۀ ارزش ها، هدف ها و احکام اصولی که رسالت اسلامی از جانب خداوند آورده است همخوانی داشته باشد.زیرا هدف از به دست گرفتن حکومت،رهبری امّت به نام اسلام پایا و به نام خداوندی است که برای انسان شریعتی نازل کرده که او را به کمالی که درخور اوست برساند.لذا است که تشکیل این حکومت و تحقّق این ارزش ها،اهداف و احکام محتاج صرف وقت بیشتری است.

از همین رو است که مشاهده می کنیم ائمّۀ اطهار علیهم السّلام در رابطه با به دست گرفتن زمام حکومت،پیروزی مسلّحانۀ سریع و آنی را برای اقامۀ ستون های یک حکومت اسلامی مستقرّ و پابرجا کافی نمی دانستند.بلکه آن را متوقّف بر آماده کردن یک ارتش عقیدتی می دانستند که به امامت و عصمت امام ایمانی مطلق داشته و در جهت تحقّق اهداف بزرگ آن امام به حرکت پرداخته و برنامه ریزی های آن حضرت را در عرصۀ حکومت پشتیبانی کرده و از اهداف

ص:79


1- (1)) .اهل البیت،تنوّع ادوار و وحدت هدف/59.

بلند امام در جهت مصالحی که خداوند برای زندگی امّت مقدّر فرموده است نگاهبانی نماید.

امّا می بینیم که خطّ اوّل که خطّ مقاوم سازی امّت است،با هیچ شرایط زمانی حتّی شرایط سخت منافات نداشته و قابل جمع است.از این رو می بینیم ائمّۀ اطهار علیهم السّلام حتّی در حالتی که می دانستند شرایط برای وارد شدن در معرکۀ به دست گرفتن زمام حکومت مناسب نیست،خطّمشی اول را دنبال می نمودند.

بیشترین نمود این خطّمشی در این بود که رسالت اسلام را از نظر فکری، روحی و سیاسی در ژرفای جان امّت اسلام جای دهند.این کار باعث می شد تا در فرض نابودی و سقوط حکومت اسلامی(دولت حاکم وقت)،عقاید مردم حفظ شده و دین اسلام از فکر و جان مردم بیرون نرود.ائمّۀ اطهار علیهم السّلام این مهمّ را با ایجاد هسته های بیدار در میان امّت،همچنین دمیدن روح رسالت در آن ها و تحریک عواطف صادقانۀ امّت در برابر رسالت اسلامی به انجام می رساندند (1).

کار ائمّۀ اطهار علیهم السّلام در پی گیری این دو خطّمشی مستلزم ایفای نقش رسالی مثبت و فعّال و مستمر برای حفظ رسالت،امّت و دولت و حمایت مستمرّ از همۀ این ارکان بود.

از اینجا است که می بینیم هرگاه انحراف شدیدتر می شد،ائمّۀ اطهار علیهم السّلام تدابیر لازم را برای خنثی کردن آن انحراف اتّخاذ می نمودند.یا هرگاه برای اعتقادات اسلامی یا نظام اسلامی مسألۀ مشکلی پیش می آمد و رهبران

ص:80


1- (1)) .اهل البیت،تنوّع ادوار و وحدة هدف/131-132 و 147-148.

منحرف-به دلیل عدم شایستگی برای این کار-از چارۀ آن عاجز می شدند ائمّۀ اطهار علیهم السّلام برای ارائۀ راه حلّ و نگه داشتن امّت از خطرهایی که آن ها را تهدید می کرد،همواره پیشقدم بودند.

آن بزرگواران همواره پاسداران معیارهای عقیدتی در میان جامعۀ اسلامی بودند تا بدین وسیله از خطر نابودی امّت اسلام جلوگیری نمایند (1).

از همین جا است که می بینیم نوع عملکرد ائمّه علیهم السّلام در عرصه های مختلف به دلیل تعدّد روابط،جوانب،مسئولیّت ها و اموری که برای آنان به عنوان یک رهبر بیدار و رشید که قصد پیاده کردن اسلام و به طور کلّی حفظ و حراست از انسانیّت را دارد به انواع مختلفی تقسیم می شود.

ائمّۀ اطهار علیهم السّلام مسئول پاسداری از میراث گرانبار رسول گرامی اسلام و ماحصل زحمات طاقت فرسای آن حضرت می باشند که در چهار نقطۀ ذیل تجسّم عینی یافته بود:

1.شریعت و رسالتی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله از جانب خداوند تعالی آورده و در قالب قرآن کریم و سنّت شریف نبوی جلوه کرده بود.

2.امّتی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله آن را به دست خود ساخته،پرداخته و تربیت کرده بود.

3.نظام سیاسی اسلامی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله آن را به وجود آورد و دولتی که به دست خود آن را بنیان نهاد و ارکان آن را مستحکم ساخت.

4.رهبری نمونه ای که خود آن حضرت آن را تحقّق بخشیده و از میان اهل بیت پاکیزه خود-صلوات اللّه علیهم اجمعین-کسانی را که شایستگی

ص:81


1- (1)) .اهل البیت،تنوّع ادوار و وحدة هدف/144.

برای این کار را داشتند تربیت نمود.

حال اگر امکان نگهداری این مرکز رهبری برای رهبران الهی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به دستور خداوند تعالی آن ها را برای این کار معیّن کرده بود وجود نداشت،این مطلب مانع از این نمی شد که آن رهبران شرعی تا آن جا که شرایط عملا اجازه بدهد به مسئولیّت خطیر حفاظت از جامعۀ اسلامی و پاسداری از دولت اسلامی در برابر خطر فروپاشی بپردازند.

همچنان که اگر روزی دولت اسلامی به کلّی سقوط می کرد مانع از همّت گماردن رهبران واقعی امت اسلام بر جلوگیری از نابودی امّت اسلام و حفاظت از رسالت و شریعت اسلامی در برابر خطر فروپاشی و اضمحلال کامل نمی بود.

از این رو است که حیطه های فعالیت ائمه علیهم السّلام بر حسب اختلاف اوضاع و شرایط از تنوع برخوردار می باشد این اختلاف اوضاع و شرایط بدین قرار می باشند:

-نوع حکومت وقت.

-میزان فرهنگ،بیداری،ایمان امت و میزان شناخت آنان از ائمه علیهم السّلام و اندازۀ متابعت آنان از حاکمان منحرف.

-نوع شرایط حاکم بر نظام و دولت اسلامی.

-میزان پایبندی حاکمان به اسلام.

-نوع ابزاری که حاکمان برای تقویت حکومت و استحکام سیطرۀ خود از آن استفاده می کردند.

در این شرایط،ائمه علیهم السّلام در برابر حکومت ها و رهبری های منحرف زمان خود فعالیت مستمری داشتند که در بازداشتن حاکم جائر از فزونی انحراف

ص:82

جلوه گر می شد،حال این کار با موعظه های زبانی متحقق می گردید یا در شرایطی که خطر نابودی اسلامی را تهدید می نمود با قیام مسلحانه-چون قیام امام حسین علیه السّلام در برابر یزید بن معاویه-و تا پای جان در این راه ایستادگی می کردند.

زمانی نیز به رغم یاری رسانی های غیرمستقیم ائمه علیهم السّلام به دولت اسلامی در هنگام تهدید خطر از سوی کفار،مبارزۀ ائمه علیهم السّلام به صورت ایجاد و تقویت دائمی جریان های مخالف به جهت متزلزل کردن رهبری منحرف نظام اسلامی جلوه گر می گردید.

ائمه علیهم السّلام همچنین در زمینۀ تربیت اعتقادی،اخلاقی و سیاسی امت نیز نقش فعال و مستمری داشتند،این رسالت با تربیت اصحاب دانشمند و به وجود آوردن کادر علمی و شخصیت هایی که برای جامعه نقش الگو داشته باشند عملی شد،کسانی که به انتشار بیداری و فکر اسلامی،پاسخگویی به شبهاتی که در طول زمان در زمینۀ فهم رسالت و شریعت پیدا می شد و روبرو شدن با جریان های فکری منحرف وارداتی،جریان های منحرف سیاسی و شخصیت های به ظاهر علمی منحرفی که آلت دست و تأییدکنندۀ حکومت حاکمان منحرف بودند،همت گماشتند.

آنان برای رهبری منحرفی که قدرت را در دست داشت جایگزین مناسبی از جهت فکری،اخلاقی و سیاسی ارائه کردند که در رهبری مشروع اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام ظهور و بروز پیدا می کرد این اشخاص میزان شناخت مردم از اهل بیت علیهم السّلام و ایمان امت نسبت به آنان را افزایش داده و آنان را به امامت و رهبری ائمه علیهم السّلام برمی انگیختند.

علاوه بر این امور،وارد شدن خود ائمه علیهم السّلام به عرصۀ زندگی عموم مردم و

ص:83

ارتباط مستقیم با آنان و ایجاد رابطۀ عاطفی با قشر وسیعی از مسلمانان خود عامل مضاعفی در این راه بود.

رهبری مردمی فراگیری که اهل بیت علیهم السّلام قرن ها از آن بهره مند بودند تصادفا یا به واسطه انتساب به پیامبر به وجود نیامده بود،چراکه بسیار بودند افراد دیگری از منسوبان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله که از چنین جایگاهی برخوردار نگردیدند، زیرا امت اسلام منزلت رهبری خود را مجانی به کسی نداده و تا کسی در عرصه های مختلف مشکلات،غم ها و مسائل مورد توجه مردم از خود سخاوتمندانه مایه نگذارد به رتبۀ حکومت بر دل ها نایل نخواهد گشت.

این چنین بود که اسلام علیرغم تغییر و مسخ شدگی راهکارهای پیاده شدن عملی،از حیث نظری سالم از انحراف باقی مانده و امت اسلامی به امتی بدل گردید که در برابر هجوم فکری و سیاسی بیگانگان ایستادگی کرده و توانست در درازمدت قدرت خود را بازیابد که آثار آن را حتی پس از قرن های سقوط و از هم گسیختگی،در قرن معاصر مشاهده می کنیم.

ائمۀ معصومین علیهم السّلام تمام این پیروزی ها را به واسطۀ همت گماردن به تربیت مجموعۀ صالحی که به امامت ایشان ایمان داشتند به دست آوردند،آن بزرگواران به رشد بیداری و ایمان در دست پروردگان خود از طریق برنامه ریزی برای سلوک آنان،پشتیبانی دائم فکری و تقویت آنان با همۀ روش های مؤثر در پایداری جهت فائق آمدن بر سختی ها پرداخته و پیروان خود را به سپاهی عقیدتی-رسالی بدل کردند که با دل مشغولی های این رسالت زیسته و شب وروز در راه نگاهداری و نشر و پیاده کردن آن تلاش می نمودند.

ص:84

مراحل حرکت مبارزاتی ائمۀ طاهرین علیهم السّلام

زمانی که به تاریخ اهل بیت علیهم السّلام مراجعه می کنیم و شرایطی که در آن زمان آن ها را احاطه کرده بود از یک طرف و نحوه برخورد و موضع گیری های عمومی و خصوصی ائمه علیهم السّلام را از دیگرسوی مورد توجه قرار می دهیم می بینیم که آن ها را می توان به سه مرحله و عصر تقسیم بندی کرد که علیرغم اشتراک در بسیاری از شرایط و موضع گیری ها با ملاحظۀ مجموعه ای از حوادث که تعیین کنندۀ خط فاصل میان هرکدام از این سه دوره است از هم قابل تفکیک می باشند.

اولین مرحله از زمان وفات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله آغازشده و در زمان امامت حضرت علی،امام حسن،امام حسین و امام سجاد علیهم السّلام جلوه گر بوده است، این مرحله به تعبیری مرحلۀ جدا شدن از پیامدهای انحراف بعد از پیامبر بود، این بزرگواران اگرچه امکان براندازی رهبری منحرف را نداشتند،اما با هدف حفظ عناصر اصلی رسالت دست به عملیات مصون سازی زده موفق به آشکار کردن نادرستی آن رهبری برای امت و صیانت از اصل رسالت اسلامی شدند.

به طور کلی ائمه علیهم السّلام علاوه بر کوشش فراوان در جهت ایجاد و تشکیل مجموعۀ مؤمن و صالحی به رهبری خود،هیچگاه در امور مربوط به نظام اسلام و امت مسلمان،امت و دولت را از حمایت خود بی نصیب نمی گذاشتند.

دومین مرحلۀ مبارزاتی ائمه علیهم السّلام که از نیمۀ دوم زندگانی شریف امام سجاد علیه السّلام آغاز و تا زمان امام کاظم علیه السّلام امتداد یافته است دارای دو ویژگی عمده است:

1.پس از توفیق ائمه علیهم السّلام در آشکار ساختن نادرستی خط خلافت و

ص:85

حساس کردن مردم نسبت به عوامل تشدیدکنندۀ انحراف پس از وفات رسول الله صلّی اللّه علیه و اله در مرکز رهبری عالم اسلام،کوشش آن بزرگواران در این راه مصروف شد که دستگاه خلافت را از نظر قدرت دفاع علمی و اعتقادی خلع سلاح کنند چراکه دستگاه برای نگهداری خود به تقویت گروهی از عالم نمایان و محدثان که مصداق بارز(وعاظ السلاطین-واعظان درباری)بودند پرداخته بودند تا با تأیید ایشان و ترویج ولایت آنان به حکومت خود رنگ و لعاب شرع دهند

2.دومین ویژگی این مرحله از مبارزۀ ائمه علیهم السّلام پرورش طبقۀ درستکاری بود که شالودۀ آن در مرحلۀ اول مبارزه ریخته شده بود ایشان در این مرحله به تهیه طرح تفصیلی و تشریح خط رسالت که خود[از جانب خدا]امین بر اجرای آن بودند پرداختند که آثار آن در تبیین و انتشار آموزه های نظری اسلام امامیه و تربیت نسل هایی از دانشمندان براساس فرهنگ اسلام امامی در مقابل خط دانشمندان دست پرورده خلفا(وعاظ السلاطین)جلوه کرده است.

علاوه بر این مسئولیت پاسخگویی به شبهات وارده و نمودار ساختن نادرستی فرقه های مذهبی که از سوی خلفا یا دیگران اختراع می شد را نیز بر دوش می کشیدند.

ائمه علیهم السّلام در این مرحله برای متزلزل کردن حکومت ها و رهبری های منحرف از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند،این کار ضمن پشتیبانی از بعضی حرکت های مخالف با قدرت حاکم خصوصا حرکت هایی که جنبۀ انقلابی داشته و بعضی از آن ها با تکیه زدگان بر کرسی خلافت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پس از قیام امام حسین علیه السّلام رودررو می شدند،انجام می گردید.

سومین مرحله از این مبارزه از نیمۀ پایانی زندگی امام کاظم شروع شده و در زمان امام مهدی علیه السّلام پایان یافته است.

ص:86

پس از ایمن سازی مجموعۀ صالح و ترسیم مفصل خطمشی عقیدتی، اخلاقی و سیاسی،در مرحلۀ دوم مبارزاتی،طبیعتا برای خلفا معلوم شده بود که قدرت رهبری اهل بیت علیهم السّلام به جایی رسیده است که دیگر آمادۀ به دست گرفتن حکومت و بازگرداندن جامعۀ اسلامی به جایگاه حقیقی آن می باشد و این مطلب موجب عکس العمل و موضع گیری خلفا در برابر ائمه علیهم السّلام شده بود.

موضع گیری ائمه علیهم السّلام نیز در قبال خلفا نیز به نوع موضع گیری خلفا در برابر آنان بستگی داشته و با تغییر موضع گیری خلفا مواضع ائمه علیهم السّلام نیز در قبال آن ها تغییر می کرد.

چون ائمه علیهم السّلام احتمال می دادند که پس از آشکار شدن نادرستی و دروغ خلفا برای مردم و آگاهی خلفا از جایگاه مردمی ائمه علیهم السّلام که برای امت اسلام به مثابۀ تجسم عینی یک حکومت شرعی واقعی به شمار می آمدند،به اضافۀ رویارویی دائم ائمه علیهم السّلام با آنان دیگر خلفا به آنان اجازۀ باقی ماندن در متن جامعه و فعالیت آزادانه را نخواهند داد،بیشترین اهتمام ائمه علیهم السّلام دربارۀ مجموعۀ صالحی بود که خود آنان را تربیت کرده و خطمشی مبارزه را به آنان آموخته بودند آن بزرگواران بیشترین تأکید را بر ایمنی بخشی و خودکفا کردن این جماعت داشتند تا بتوانند به دور از رهبر نیز فعالیت خود را حفظ کنند.

از اینجا است که پدیده تربیت فقیهان و ارجاع دادن مردم به آن ها نمود پیدا می کند تا فقها برای زمان غیبتی که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله وعدۀ آن را داده و پایان آن را جز خدا نمی داند برای حل وفصل مشکلات و امور جامعه آزموده شوند.

بدین ترتیب ائمه علیهم السّلام توانستند ضمن یک برنامه ریزی درازمدت از پیشرفت انحراف رو به تزاید حکومت و رهبری اسلامی که می رفت تا به جدایی امت از اسلام اصیل و در نتیجه محو و نابودی کامل شریعت و رسالت

ص:87

الهی منجر گردد جلوگیری کنند.

آنچه که از دور شدن امت از اسلام اصیل جلوگیری کرد این بود که نمونۀ دیگری از اسلام به آنان عرضه شد که از نظر ارزش ها و اهداف اصیل و عاری از پیرایه ها بود این نمونۀ اصیل اسلام را مسلمانان بیدار به رهبری ائمه اهل بیت علیهم السّلام به جامعه عرضه کردند اهل بیتی که خداوند آلودگی را از خاندانشان زدوده و آنان را پاک و پاکیزه گردانده است.

تأثیر رویّۀ ائمه اطهار علیهم السّلام تنها برای شیعیان که معتقد به امامت آن بزرگواران بودند نبود بلکه بازتاب بزرگی در تمام جهان اسلام داشت.ائمه علیهم السّلام برای پیاده کردن اسلام تز خاص خود را داشتند و مدعی رهبری جهان اسلام بودند و اگرچه جز تعداد معدودی از میان امت اسلام به این دعوت پاسخ مثبت ندادند اما از آنجا که این تز نمودارکنندۀ نمونۀ صحیح و تعیین کنندۀ خطمشی واضح و صریحی در زمینه های اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،اخلاقی،عبادی و...بود توانست با همۀ جامعۀ مسلمان آن روزگار ارتباط برقرار نموده و آنان را به مرور زمان وادار به نگاهی نو از دیدگاهی نو به اسلام نماید،نگاهی از دیدگاهی غیر آن که نظام حاکم بر زندگی آنان بر ایشان تحمیل کرده بود،جامعۀ اسلامی به برکت این دیدگاه به مراقبت از اسلام پرداخته و آن را به پا می داشتند (1).

ما در قسمت چهارم به صورت مفصل به برنامه ای که اهل بیت علیهم السّلام آن را پیاده کرده و رویه ای که امام باقر علیه السّلام برای ساخت گروه صالحان در پیش گرفتند خواهیم پرداخت.

ص:88


1- (1)) .أهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف/79-80.

بخش دوم

اشاره

رویدادهای مهم عصر امام باقر علیه السّلام

اگر بخواهیم به ویژگی های این مرحله از زندگی امام باقر علیه السّلام که مرحلۀ رهبری امّت اسلامی پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین علیه السّلام می باشد دسترسی پیدا کنیم،لازم است نخست حوادث مهمّی که در این مرحله از زندگی شریف امام باقر علیه السّلام در جامعۀ اسلامی به وقوع پیوسته بررسی نماییم و میزان ارتباط این حوادث را با امام باقر علیه السّلام به عنوان کسی که در زمان زندگی پدر بزرگوارش نامزد رهبری امّت بوده و پس از پدر بزرگوارش عملا رهبری را نیز در دست گرفته است مورد تحقیق قرار دهیم.

پایه های حکومت اموی از طایفۀ بنی مروان در ایّام عبد الملک بن مروان محکم گردید.چراکه او اوّلین حاکم مقتدر مروانی بود که اقدامات سیاسی او پایه گذار بسیاری از حوادث و پدیده های این برهه از زمان بود که ما قصد تحقیق آن را داریم.

بعضی از تاریخ نویسان آورده اند:عبد الملک بن مروان قبل از این که خلافت را به دست بگیرد،بسیار اظهار عبادت و زهد و تقوی می نمود،وی در حالی بشارت رسیدن خود را به خلافت دریافت کرد که قرآنی در دست داشته و مشغول خواندن آن بود.پس از این که خبر رسیدن به خلافت و حکومت را شنید،قرآن را بست،به کناری نهاده و خطاب به آن گفت:این آخرین باری بود

ص:89

که با تو بودم.یا گفته اند که گفت:امروز روز فراق و جدایی میان من و تو است (1).

عبد الملک بن مروان دارای صفات و ویژگی های نفسانی پست و منحطّی بود و می توان از میان صفات منحطّ او به این صفات اشاره نمود:

1.طغیان و ستمگری:منصور گوید:عبد الملک بسیار ستمگر بود.او هیچ اعتنایی به خوبی یا بدی کاری که انجام می داد نداشت (2).وی بسیار خونریز بوده،بویی از رحمت و عدالت نبرده بود.خودش در خطبه ای که پس از کشته شدن ابن زبیر ایراد کرد گفته است:از این پس هیچ کس مرا به پرهیزگاری و تقوای الهی امر نمی کند مگر این که گردنش را خواهم زد (3)و عبد الملک اوّلین خلیفه ای بود که همگان را از سخن گفتن در محضر خلفا و نصیحت آنان منع کرد (4).

2.پیمان شکنی و خیانت:عبد الملک بن مروان بسیار پیمان شکن و خیانتکار بود.وی به عمرو بن سعید اشدق امان داد و به او وعده داد که پس از خود خلافت را به او خواهد سپرد.امّا با وی مکر کرده و او را کشت و سرش را برای اصحابش فرستاد (5).و حتّی مراعات پیوند نسب و خانوادگی که میان او و عمرو بن سعید بود را نیز نکرد.

عبد الملک بن مروان از عمرو بن سعید اشدق می ترسید،چراکه اگر او زنده می ماند برای از بین بردن حکومت بنی مروان برنامه ریزی می کرد.امّا عبد الملک پیشدستی کرده و او را به قتل رساند.امّا خداوند نیز از عبد الملک

ص:90


1- (1)) .تاریخ ابن کثیر 260/8.
2- (2)) .مقریزی،النّزاع و التّخاصم/8.
3- (3)) .سیوطی،تاریخ الخلفا/219.
4- (4)) .همان/218.
5- (5)) .تاریخ یعقوبی 190/2،چاپ اوّل،بیروت،انتشارات اعلمی،1434 هجری.

انتقام کشید.چراکه او در میان مردم مسلمان ترس و وحشت را پراکنده کرد و ستمگری بود که در ریختن خون مسلمانان از حدّ در گذشته بود.

3.سنگدلی و خشونت:عبد الملک بن مروان بسیار سنگدل بود.رأفت و رحمت از دل وجان او رخت بربسته بود.تا جایی که در ریختن خون مسلمانان به ناحق از حدّ در گذشته بود.او در گفت وگویی که با امّ الدّرداء انجام داده بود به این مطلب اعتراف کرده است.امّ الدّرداء به او گفت:به من خبر رسیده که تو پس از آن همه عبادت و زهد و پرهیزگاری اکنون شراب نوشیده ای.عبد الملک بدون هیچ احساس گناهی در پاسخ او گفت:آری به خدا،البتّه خون های بسیاری نیز نوشیده ام (1).

وی در زمان حکومت وحشت بار خود خانواده های بسیاری را در میان مسلمانان عزادار کرد.وی پس از آنکه عبد اللّه بن زبیر را به قتل رساند،در شهر یثرب خطبه ای خواند که در آن از سنگدلی بی حدّی که در نهانگاه جان خود داشت پرده برداشت.وی خطاب به مردم این چنین گفت:من دردهای این امّت را جز با شمشیر دوا نمی کنم تا این که همۀ شما را به اطاعت و فرمانبرداری خود درآورم (2).

4.بخل:عبد الملک بن مروان از شدّت خساست و بخل به لقب (رشح الحجاره)که کنایه از سنگی است که نم پس نمی دهد ملقّب گردیده بود (3).امّت اسلام در ایّام حکومت او با گرسنگی،فقر و محرومیّت دست به گریبان بودند.

بدعت های عبد الملک:عبد الملک از رسیدن تبلیغات ابن زبیر به اهل شام

ص:91


1- (1)) .مختصر تاریخ دمشق 219/15،شرح حال عبد الملک بن مروان،شمارۀ 210.
2- (2)) .تاریخ ابن کثیر 64/9.
3- (3)) .تاریخ قضاعی/72.

بسیار بیمناک بود.چراکه می ترسید اهل شام را با این تبلیغات بر ضدّ او بشوراند،و از آنجا که مقرّ حکومت ابن زبیر در شهر مکّه بود،عبد الملک شامیان را از سفر حجّ منع کرد.شامیان به او گفتند:آیا ما را از سفر حجّ که فریضه ای است که خداوند متعال بر ما واجب کرده است بازمی داری؟ عبد الملک در پاسخ آنان گفت:ابن شهاب زهری از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده است که آن حضرت فرموده اند:جز به سوی یکی از این سه مسجد بار سفر(یعنی سفر حجّ)بسته نمی شود:مسجد الحرام،مسجد من در مدینه و مسجد بیت المقدّس.

وی با جعل این حدیث مردم را از حجّ خانۀ خدا بازداشت و آنان را به حجّ بیت المقدّس فرستاد.وی صخرۀ مسجد بیت المقدّس را نیز ابزار مقاصد خود قرار داده و دربارۀ آن این روایت را جعل کرد که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هنگامی که به معراج می رفت پا بر این صخره نهاده است و این صخره را برای مردم جایگزین کعبه نمود.او بر این صخره گنبد و بارگاهی ساخت و پرده های دیباج بر آن کشیده،پرده دارانی برای آن مقرّر کرد و به مردم فرمان داد تا همچنان که به دور کعبه طواف می کنند به دور این صخره طواف نمایند (1).

عبد الملک مروان در هنگام خلافت خود حاکمان سابق بنی امیّه را مورد انتقاد شدید قرار می داد.وی در سخنرانی که در یثرب ایراد کرد،این چنین گفت:به خداوند سوگند که من نه خلیفه ای مستضعف هستم که مرادش از خلیفۀ مستضعف عثمان بود،نه خلیفۀ سازشکار هستم و مرادش از خلیفۀ سازشکار معاویه بود،و نه خلیفۀ سست رأی هستم که مراد او از خلیفۀ سست

ص:92


1- (1)) .یعقوبی 311/2.

رأی یزید بود.

ابن ابی الحدید به این کلمات عبد الملک بن مروان این گونه اعتراض کرده است:«این کسانی که عبد الملک از آنان این گونه بدگویی کرده است،پیشینیان و پیشوایان او هستند.آن ها کسانی هستند که به واسطۀ آنان عبد الملک به این مقام رسیده است و به پیشگامی و بنیانگذاری آنان به این ریاست دست یافته است،و اگر راه وروش پیشینیان و سپاهیان تا دندان مسلّح و حکومت ثابت و استوار و دست پروردۀ آنان نبود،عبد الملک بن مروان دورترین خلق خدا از مقام خلافت و نزدیکترین آنان به ورطۀ هلاکت بود.حتّی اگر روزی آرزوی چنین شرافتی را در سر می پروراند (1).

پاره ای از جنایات عبد الملک:بدترین کاری که عبد الملک بن مروان در زمان خلافت خود به انجام رسانید،صدور فرمان فرماندهی و ولایت برای خونریز معروف تاریخ،حجّاج بن یوسف ثقفی بود.او امور مسلمانان را به دست این انسان مسخ شده که سنگدلی و شهوت خونریزی او در بین مردم مشهور بود سپرد.

عبد الملک بن مروان اختیارات بسیار گسترده ای به حجّاج بن یوسف ثقفی اعطا نمود.تا جایی که حجّاج در همۀ امور دولتی بنا به خواسته های خود دخل و تصرّف می کرد.خواسته هایی که هرگز پیرو منطق صحیح نبوده و جز منطق زور و استبداد را پذیرا نبود.این جنایتکار نیز از فرصت استفاده کرده و بدترین جنایت ها را نسبت به مردم انجام داد.او مردم را خوار و ذلیل نمود.

وی در شهرهای تحت نفوذ خود جوّی از بحران های سیاسی که تا آن زمان

ص:93


1- (1)) .شرح ابن ابی الحدید 257/15.

سابقه نداشت ایجاد کرد.

بسیاری از دانشمندان و نیکان مسلمانان بر حجّاج خرده گرفتند.عمر بن عبد العزیز خود یکی از کسانی بود که بر کار حجّاج انتقاد داشته و از او خشمگین بود.حتّی نقل شده که عمر بن عبد العزیز دربارۀ حجّاج گفته است:

اگر هر امّتی خبیث ترین فرد خود را به مسابقه بگذارد و ما حجّاج را در مقابل آنان بیاوریم ما پیروز میدان خواهیم بود (1).

عاصم گوید:هیچ حرامی از خداوند متعال باقی نماند مگر این که حجّاج بن یوسف مرتکب آن گردید (2).

طاووس گوید:من حتّی تعجّب می کنم که کسی نامش حجّاج باشد و مؤمن باشد (3).

ابن عماد حنبلی در رابطۀ با حجّاج گوید:در سال 95 هجری خداوند متعال مردم مسلمان و شهرهای اسلامی را در شبی که برای امّت بسیار میمون و مبارک بود با مرگ حجّاج بن یوسف ثقفی آسوده نمود...حجّاج بن یوسف هیچگاه از خونریزی نمی توانست خودداری کند.ریختن خون مردمان و کشتن آنان بزرگترین لذّت حجّاج بود.به علاوۀ این که حجّاج جنایات بسیار بزرگی انجام داد (4).

زمانی که حجّاج به قصد سفر حجّ به سمت سرزمین حجاز می رفت، شخصی را به نام محمّد جانشین خود در عراق قرار داد.او در میان مردم سخنرانی کرد و به آنان گفت:من محمّد را در میان شما به عنوان والی قرار دادم.من به او سفارشی کردم که خلاف سفارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دربارۀ انصار

ص:94


1- (1)) .نهایة الإرب 334/21.
2- (2)) .تاریخ ابن کثیر 132/9.
3- (3)) .تهذیب التّهذیب 311/2.
4- (4)) .شذرات الذّهب 106/1-107.

بوده است.پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله سفارش کرد که کار نیکو از نیکوکاران انصار پذیرفته شود و از گناه معصیت کارانشان گذشت شود.امّا من به او توصیه کردم کار نیک را از نیکوکاران شما نپذیرد و از گناهکاران شما به هیچ وجه گذشت نکند (1).

دمیری گوید:حجّاج هیچگاه توان خودداری از خون ریختن را نداشت.

او خود از نفس خود خبر داده است که هیچ لذّتی را در دنیا به مانند کشتن مردم و ریختن خون آنان و ارتکاب کارهایی که کسی را جز او یارای انجام دادن آن است نمی داند (2).

وی کشتار مردم را از حدّ گذرانده بود.تاریخ نویسان تعداد کسانی را که حجّاج به بدترین وجه آنان را به قتل رسانیده بود-گذشته از کسانی که در جنگ ها کشته بود-صد و بیست هزار نفر (3)و به قولی صد و سی هزار نفر ذکر کرده اند (4).

حجّاج خود نیز رسما به ریختن خون های ناحقّ توسّط خود اعتراف کرده است.آنجا که گفت:به خدا سوگند می خورم که امروزه در روی زمین کسی را نمی شناسم که جرأتش در ریختن خون بیشتر از من باشد (5).

حتی خود عبد الملک که خلیفه بود نیز از زیاده روی او در خونریزی ناراحت بود،اما حجاج به این مسئله اعتنایی نمی نمود (6).

حجّاج به بهانۀ این که بسیاری از قاریان و افراد عابد و زاهد جامعه قیام ابن اشعث را تأیید کرده بودند شمشیر در میان آنان نهاد.از جمله کسانی که

ص:95


1- (1)) .مروج الذّهب 86/3.
2- (2)) .حیاة الحیوان 167/1.
3- (3)) .تهذیب التّهذیب 211/2،تیسیر الوصول 31/4،التنبیه و الاشراف 318،معجم البلدان 349/5.
4- (4)) .حیاة الحیوان 170/1،تاریخ طبری.
5- (5)) .ابن سعد،طبقات 66/6.
6- (6)) .مروج الذّهب 74/3.

حجّاج آنان را به بدترین نحوی به شهادت رساند،سعید بن جبیر یکی از مشهورترین عالمان و زاهدان کوفه است.هنگامی که خبر مرگ سعید بن جبیر به حسن بصری رسید،گفت:به خدا سوگند که سعید بن جبیر در زمانه ای به قتل رسید که اهل زمین از مشرق تا مغرب به دانش او محتاج بودند (1).

گروهی از دانشمندان و افراد سرشناس مسلمان حکم به کفر و الحاد حجّاج صادر کرده اند.از آن جمله اند:سعید بن جبیر نخعی،مجاهد،عاصم بن ابی النّجود،شعبی و دیگران (2).

این حکم به خاطر توهینی بود که حجّاج نسبت به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله انجام داده و عبد الملک بن مروان را از نظر فضیلت بر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ترجیح داده بود.این مطلب زمانی صورت پذیرفت که او در برابر مردم به خطبه ایستاد و چنین گفت:ای خدا،آیا فرستادۀ تو بافضیلت تر است یا جانشینت که مراد او از فرستادۀ خداوند پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و جانشین خداوند عبد الملک مروان بود (3).

حجّاج از کسانی که به زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می رفتند انتقاد کرده و آنان را این گونه به باد مسخره می گرفت که:خدا آن ها را مرگ دهد که گرداگرد چند تکّه چوب و استخوان پوسیده طواف می کنند.چرا آنان گرداگرد قصر امیر المؤمنین عبد الملک طواف نمی کنند؟آیا آنان نمی دانند که جانشین هرکس بهتر از رسول و فرستادۀ اوست؟! (4).

زمان حکومت این خبیث(حجّاج بن یوسف)آکنده از انبوه جرایم و جنایات بود.وی شیعیان اهل بیت را بسیار آزار داد و کمر به قتل آنان بسته،

ص:96


1- (1)) .حیات الحیوان 171/1.
2- (2)) .تهذیب التّهذیب 211/2.
3- (3)) .مقریزی،النّزاع و التّخاصم/27،رسائل جاحظ/297.
4- (4)) .شرح نهج البلاغه 242/15.

خانواده هایشان را عزادار کرد.در همین وقت بود که عبد الملک بن مروان به او نامه نوشت و گفت:مرا از ریختن خون پسران عبد المطلّب بازدار.چراکه ریختن خون آنان باعث علاج جنگ و مبارزه نمی شود.چراکه من آل حرب را دیدم که چون حسین بن علی را کشتند،حکومت از خاندانشان بیرون رفت (1).

امّا در عین حال حجّاج بسیار متعرّض علویان و پیروان آنان می گردید و دست او در کشتار و ریختن خون آنان باز بود.او کار را به جایی رساند که مردم دوست داشتند با القابی چون زندیق نامیده شوند،امّا به عنوان شیعۀ علی نامیده نشوند (2).

تاریخ نویسان گفته اند:بهترین چیزی که باعث تقرّب در نزد حجّاج می بود این بود که کسی در نزد او از امام امیر المؤمنین علیه السّلام بدگویی نماید.آورده اند که روزی یکی از جیره خوارانش که از طبقۀ پست و فرومایه و بی ادب جامعه بود در نزد حجّاج نعره اش را بلند کرد که:

ای امیر،خاندان من به من ستم کرده و مرا علی نامیده اند.در عین حال من فقیر و مسکینم و به کمک امیر محتاج.حجّاج از شنیدن این سخن خوشحال شد و بدو گفت:به نکتۀ لطیفی اشاره کردی و به همین جهت من تو را به فرمانداری فلان منطقه منصوب کردم (3).

به هرحال در زمان فرمانروایی این جلاّد،اتباع اهل بیت همه طعمۀ شمشیرها و نیزه ها بودند.وی آنان را به شدّت مورد آزار قرار می داده، می کشت.او شیعیان را حتّی در زیر سنگ ها جست وجو می کرد و بسیاری از

ص:97


1- (1)) .العقد الفرید 149/3.
2- (2)) .شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 43/11-44،تاریخ الشّیعه/40.
3- (3)) .حیاة الامام حسن بن علی 336/2.

آنان را به زندان فرستاد.حجّاج جوّی از قتل و کشتار در میان جامعه به وجود آورد که حتّی در زمان زیاد بن ابیه و فرزندش عبید اللّه بن زیاد نیز مانندی برای آن دیده نشده است.

کوفه در ایّام این فرد جبّار بدترین محنت ها را تحمّل کرد.او در شهر کوفه به مجرّد ظنّ و تهمت به کسی او را به قتل می رساند.حجّاج در کوفه سخنرانی شدید اللّحنی نسبت به مردم انجام داد که در آن سخنرانی نه حمد خدا به جای آورد و نه بر پیامبر درود فرستاد.در آن سخنرانی آمده است:

ای اهل عراق،ای اهل تفرقه و دورویی،ای از دین برگشتگان بداخلاق، بدانید که امیر المؤمنین-عبد الملک بن مروان-هنگامی که چوبه های تیر ترکش خود را گرد می آورد مرا یافت و دید که من محکمترین و نشکن ترین تیر ترکش او هستم.پس شما را به وسیلۀ من به تیر زد.او برای سرپرستی شما به من شلاّق و شمشیری داد.امّا شلاّق افتاد و شمشیر در دست من باقی ماند (1).

سپس حجّاج ادامه داد:به خدا سوگند که من در میان شما چشمانی خیره و گردن هایی کشیده شده و سرهایی رسیده می بینم که وقت چیدن آن است.

بدانید که من همان کسی هستم که این سرها را از گردن ها بردارم.من از همین حالا عمّامه ها و محاسن خون آلود را می بینم (2).

حجّاج سپس این شعر را خواند:

«من آن بلندآوازۀ آگاه و صاحب نظر هستم و چون در میدان عمل آیم مرا خواهید شناخت» (3).

ص:98


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 68/3.
2- (2)) .مروج الذّهب 68/3.
3- (3)) . أنا ابن جلا و طلاع الثنایا متی أضع العمامة تعرفونی

از دیگر جنایات این جنایتکار این بود که سپاه بی شماری را برای جنگ با ابن زبیر به مکّه فرستاد و شش ماه و هفده روز مسجد الحرام را محاصره کرد.

وی دستور داد تا کعبۀ مقدّس را با منجنیق سنگباران کنند.سپاهیان وی از بالای کوه ابو قبیس سنگ های گران به داخل مسجد الحرام و خانۀ کعبه پرتاب کردند (1).

حجّاج بن یوسف ثقفی زندان هایی داشت که زندانیان در میان آن زندان ها نه از سرما در امان بودند و نه از گرما.وی با انواع و اقسام شکنجه ها زندانیان را شکنجه می نمود.تاریخ نویسان نوشته اند:در زندان های حجّاج بن یوسف پنجاه هزار مرد و سی هزار زن زندانی بوده اند که شانزده هزار نفر از آن ها برهنه بودند.وی زنان و مردان را در یک زندان نگاه می داشت (2).در آمار زندانیان زندان های حجّاج بن یوسف سی و سه هزار زندانی بودند که هیچ جرمی از قبیل بدهی یا کارهای بزه و خلاف معمول نداشتند (3)(یعنی زندانی سیاسی بودند).وی هنگام بازدید از زندان در جواب ناله و زاری زندانیان خطاب به آنان می گفت:گم شوید و با من سخن مگویید.[این جمله متن آیۀ 108 از سورۀ مبارکۀ مؤمنون است]حجّاج با این کلام خود،زندانیانش را به اهل دوزخ،و خود را از سر تکبّر و غرور به خداوند متعال تشبیه نموده است.

همۀ مسلمانان از خبر مرگ حجّاج با شادی و سرور بسیار زیادی استقبال کردند و از روز مرگ تا روز قیامت لعن و نفرین همگان مدام بر او باد.

ص:99


1- (1)) .تهذیب تاریخ دمشق ابن عساکر 50/4،سیوطی،تاریخ الخلفا/84،تاریخ ابن کثیر 63/9.
2- (2)) .حیات الحیوان 170/1.
3- (3)) .معجم البلدان 349/5.

امام باقر علیه السّلام و عبد الملک مروان

اشاره

عبد الملک به فرماندار یثرب دستور داد تا امام محمّد باقر علیه السّلام را دستگیر کرده و آن حضرت را تحت الحفظ نزد او فرستد،حاکم یثرب در اجابت فرمان عبد الملک تردید کرد و دید که حکمت در این است که به شکلی این دستور را لغو کند.بنابراین نامه ای به عبد الملک نوشت و در آن آورد:

این نامه ای که به تو می نویسم به معنای مخالفت با دستور تو و ردّ فرمانت نیست،امّا این گونه می بینم که از سر دلسوزی و خیرخواهی تو را نصیحتی کنم،مردی که او را از من خواسته ای کسی است که امروزه در روی زمین پاکدامن تر،پارساتر و پرهیزگارتر از او وجود ندارد.چون او به محراب عبادت رفته و قرآن تلاوت می کند پرندگان و حیوانات وحشی از زیبایی صدایش گرد او حلقه می زنند.قرائت قرآنش شبیه مزامیر آل داود است.این مرد از داناترین و مهربانترین مردمان است.وی از لحاظ عبادت و بندگی خدا نیز در میان همۀ مردم سخت کوشترین افراد است،من مصلحت نمی بینم که امیرمؤمنان متعرّض چنین شخصی گردد،چراکه خداوند متعال هرگز سرنوشت گروهی را تغییر نمی دهد مگر این که خود سرنوشت خود را تغییر بدهند.

هنگامی که این نامه به عبد الملک رسید،از رأی خود مبنی بر دستگیری امام باقر علیه السّلام صرف نظر کرده و سخنان حاکم مدینه را صحیح دانست (1).

ص:100


1- (1)) .الدرّ النظیم/188،ضیاء العالمین ج 2،شرح حال امام باقر علیه السّلام.
امام باقر علیه السّلام و حلّ مسألۀ ضرب مسکوکات

امام باقر علیه السّلام بالاترین خدمت را به جهان اسلام انجام دادند،آن حضرت سکّه های رایج در مملکت اسلام را از سلطۀ امپراطوری روم آزاد کردند،چرا که در آن روزگار سکّه ها در روم ضرب شده و علامت حکومت مسیحی روم بر آن حک می شد.امام علیه السّلام به این سکّه ها استقلال بخشیده،علامت حکومت اسلامی را بر آن حک کرده و رابطۀ آن سکّه ها را با حکومت روم قطع کردند.

جریان این قضیّه به صورت مفصّل این چنین است:

روزی عبد الملک بن مروان کاغذی نگارگری شده دید که نگارگری آن در سرزمین مصر انجام شده بود.وی نقش آن کاغذ را به مترجم داد تا به زبان عربی برگرداند.هنگامی که نقش به زبان عربی برگردانده شد،عبد الملک متوجّه شد که بر آن شعار مسیحیان یعنی پدر،پسر و روح القدس نگاشته گردیده است.

او از این کار بسیار ناراحت شد و به حاکم مصر عبد العزیز بن مروان نامه نوشت تا آن نقش ها را باطل کند و نگارگران که بر روی کاغذ،پارچه و چیزهای دیگر نگارگری می نمایند دستور دهد تا شعار توحید بر آن ها نگاشته و آیۀ شَهِدَ اللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ را بر روی همۀ چیزهای قابل نگارگری نقش کنند.وی به تمام فرمانداران خود در اقصی نقاط کشور اسلامی دستور داد تا آنچه از کاغذهای دارای نقش رومی موجود است محو نموده و هرکس پس از ورود این دستورالعمل آن کاغذها را در نزد خود نگاه دارد تنبیه شود.

نگارگران به نگاشتن نقش توحید بر پارچه ها و کاغذها مشغول شدند و این کاغذها و پارچه ها در سرتاسر جهان پراکنده گردید.هنگامی که از این قبیل

ص:101

پارچه ها و کاغذهای نقش دار به روم رسید و پادشاه روم از این قضیه آگاه گردید،از شدّت غضب و غیظ رگ های گردنش متورّم شده نامه ای به عبد الملک نوشت و گفت:از دیرباز کاغذهایی که در مصر نگارگری می گردید علامت و آرم رومی داشت و تو آن را باطل کردی.پس یا خلفای پیشین کار نادرست انجام می دادند و تو به راه صحیح رفته ای،و یا اگر خلفای پیشین تو به راه صواب و درست رفته اند تو به راه خطا و اشتباه رفته ای.و تو باید از این دو حالت یکی را انتخاب کنی.من برای تو به همراه این نامه هدیه ای درخور فرستاده ام و دوست دارم که تو این نقش را در تمام چیزهای گرانبها که بر آن ها نگارگری می شود به حالت سابق برگردانی تا بدین وسیله من سپاس گزار تو شوم و هدیۀ من را قبول کنی.

هنگامی که عبد الملک این نامه را خواند به فرستادۀ پادشاه روم گفت که:

نامۀ پادشاه روم جوابی ندارد و هدیۀ او را رد کرد.فرستادۀ پادشاه روم به سوی کشور خود بازگشت و به پادشاه روم جواب عبد الملک را ابلاغ نمود،پادشاه روم هدیه را دو برابر کرده و دوباره نامه ای به عبد الملک نوشت و خواستۀ خود را تکرار نمود،هنگامی که فرستاده به نزد عبد الملک رسید،عبد الملک دوباره او را با هدیه اش ردّ کرد و در کار خود مصمّم شد،فرستاده به نزد پادشاه روم بازگشت و به او گفت که عبد الملک هدیه اش را نپذیرفته است.پادشاه روم نامۀ دیگری به عبد الملک نوشت و این دفعه او را تهدید کرده و در آن نامه آورد:

تو نامۀ من و هدایای مرا خوار شمردی و حاجت مرا برآورده نکردی.من گمان داشتم که هدیه را کم دانستی و آن را دو برابر کردم.امّا تو همچنان به راه خود رفتی.من برای بار سوّم نیز هدیه ها را دو برابر کردم.امّا به مسیح قسم یاد می کنم که اگر نقش نگارگری را به حالت اوّلیه بازنگردانی دستور می دهم تا

ص:102

نقش سکّه هایی که در روم ضرب می شود و در کشور تو مورد استفاده قرار می گیرد تغییر دهند.تو می دانی که صنعت ضرب سکّه فقط در کشور من وجود دارد و آن چیزی بر روی سکّه ها نوشته می شود که من بخواهم.-البتّه در آن تاریخ هنوز صنعت ضرب سکّه در جهان اسلام نیامده بود-من دستور خواهم داد تا بر روی سکّه نقشی بنگارند که در آن پیامبر تو را دشنام دهند.پس چون آن سکّه را ببینی و نقش آن را بخوانی،عرق شرم بر پیشانیت خواهد نشست و آنگاه آرزو می کنی که ای کاش هدیۀ مرا قبول کرده و نقش کاغذها را به آن صورتی که بود باز گردانده بودی.امّا اگر خواستۀ مرا اجابت کنی،هدیه ای است که به من داده ای،و روابط ما همچنان حسنه باقی خواهند ماند...

هنگامی که عبد الملک نامۀ پادشاه روم را خواند زمین بر او تنگ آمد و در کار خود حیران ماند.او می گفت:گمان دارم که من شومترین فرزند هستم که در جهان اسلام به دنیا آمده باشد.چراکه من جنایتی در حقّ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله کرده ام و باعث شدم تا این کافر آن حضرت را دشنام دهد.اگر پادشاه روم این کار را انجام بدهد،ننگ و عار آن تا روز قیامت بر من خواهد ماند.چراکه این تهدید پادشاه روم بسیار جدّی است و اگر این سکّه ها ضرب شود در تمام دنیا متداول و رایج خواهد شد.

عبد الملک شخصیّت های مهمّ جهان اسلام را جمع کرده و کار را بر آنان عرضه کرد.هیچ کدام از آن ها نتوانستند نظری قطعی به او بدهند و راه حلّی مناسب به او بنمایند.آنگاه شخصی به نام روح بن زنباع به او گفت:ای عبد الملک،تو خود راه فرار از این مشکل را می دانی امّا عمدا آن را ترک می کنی،عبد الملک منکر این قضیّه شد و گفت:وای بر تو،من چه می دانم که آن شخص کیست؟.روح بن زنباع به او پاسخ داد:بر تو باد که به سمت باقر

ص:103

علوم از اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بروی.

عبد الملک به صحّت گفتۀ او اعتراف کرد و نظر او را تأیید نمود.امّا گفت که اصلا به یاد این قضیّه نبوده است.او فورا نامه ای به فرماندار یثرب نوشت و دستور داد تا امام باقر علیه السّلام را با نهایت احترام به نزد او بفرستد و چهار صد هزار درهم نیز به آن حضرت بدهد.هنگامی که نامه به حاکم یثرب رسید به انجام این مأموریت پرداخت.امام باقر علیه السّلام از یثرب به سوی دمشق راهی شد.

هنگامی که آن حضرت به دمشق رسید،عبد الملک بن مروان از آن حضرت استقبال کرد و آن حضرت را گرامی داشت و مشکل را به آن حضرت عرضه کرد.امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:

«خیلی خود را برای این مشکل ناراحت نکن.چراکه این مشکل چیز مهمّی نیست.به دو دلیل:نخست به خاطر این که خداوند متعال خود حافظ و نگهبان آبروی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله است و نخواهد گذاشت که پادشاه روم تهدیدش را عملی کند و دوّم به خاطر این که این کار چاره دارد».

عبد الملک بن مروان گفت:چارۀ این کار در چیست؟

امام باقر علیه السّلام فرمودند:

هم اکنون فرمان بده تا صنعتگران بیایند و همین جا سکّه هایی از درهم و دینار ضرب نمایند.نقش یک طرف سکّه ها را ذکر توحید و سمت دیگر را ذکر پیامبری رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله قرار بده،و در دایرۀ دور درهم و دینار،نام شهری را که سکّه در آن ضرب شده و سالی را که سکّه در آن ضرب شده است نقش کنید.و سی سکه به وزن سی درهم از سه نوع سکه یک درهمی،پنج درهمی و ده درهمی از هرکدام ده تا می گیری که ده تای آن ها ده مثقالی،ده تای آن ها شش مثقالی و ده تای آن ها پنج مثقالی باشد که مجموع وزن آن ها بیست و یک درهم می شود و چون سی سکه را

ص:104

که سه نوع است بر آن تقسیم کنی عدد هفت به دست می آید که نشانۀ وزن هفت مثقالی درهم و وزن ده مثقالی دینار است سپس قالب هایی از جنس بلور برای ریختن این سکه ها بساز که در اثر حرارت و کار در میزان طلا و نقره کمی و کاستی ایجاد نکند.پس درهم را بر وزن ده و دینار را بر وزن هفت مثقال ضرب نمایید...

امام باقر به عبد الملک دستور داد به همین ترتیب سکّه ضرب کرده،و در تمام مناطق مملکت اسلامی این سکّه ها را رایج نماید.آن حضرت همچنین به عبد الملک دستور داد تا سکّه های سابق که در روم ضرب می شدند را از اعتبار ساقط کرده و هرکس با آن ها دادوستد کند به شدیدترین مجازات محکوم گردد.

عبد الملک با امتثال فرمان امام علیه السّلام و ضرب سکّه بر حسب نظر آن حضرت از بن بست درآمد.هنگامی که پادشاه روم جریان را فهمید بیچاره شد،و دانست که هیچ راهی برای پیروزی بر مسلمانان ندارد.سکّه ای که امام علیه السّلام طرح ضرب آن را دادند در تمام مملکت اسلامی آن چنان رایج گردید که حتّی در زمان عبّاسیان نیز این سکّه متداول بود (1).

البتّه ابن کثیر گوید:آن کس که عملیات ضرب سکّه را طرح ریزی کرد امام زین العابدین علیه السّلام بوده است (2).

البتّه مانعی ندارد که طرح این مسأله از امام زین العابدین باشد و اجرای آن توسّط فرزند بزرگوارش حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام انجام شده باشد.

در هرصورت عالم اسلام به خاطر این فضیلت و نجات نقدینگی عالم اسلام از تبعیّت مملکت مسیحی روم همواره وامدار امام ابو جعفر

ص:105


1- (1)) .حیاة الحیوان 91/1-92،بیهقی،المحاسن و الاضداد،المطالعة العربیّة 31/1.
2- (2)) .البدایة و النهایة 68/9.

باقر علیه السّلام خواهد بود.

به هرحال عبد الملک بن مروان بیمار شد و به بستر مرگ افتاد.وی عهد خلافت را بعد از خود برای پسرش ولید مستحکم کرد.وی در وصیّتی که به پسرش ولید کرد او را دربارۀ حجّاج سفارش نیکو کرد.عبد الملک به پسرش ولید گفت:حجّاج را همیشه مدّ نظر داشته و او را بزرگ بدار.چراکه اوست که این تخت وتاج را برای شما آماده کرده است،ای ولید،بدان که حجّاج شمشیر تو و دست قدرت تو بر هرکسی است که با تو مقابله کند.پس سخن و بدگویی هیچ کس را دربارۀ حجّاج نپذیر،و بدان که تو به حجّاج محتاج تری تا حجّاج به تو.پسرم چون مرگ من فرارسید مردم را به بیعت خود بخوان.پس هرکس با سر این چنین کرد تو با شمشیر این چنین کن (1).

این وصیّت گرایش شدید عبد الملک بن مروان را نسبت به شرّ و بدی حتّی در بستر مرگ نشان می دهد.

از حسن بصری دربارۀ عبد الملک مروان سؤال کردند.حسن در پاسخ گفت:چه بگویم دربارۀ مردی که یکی از گناهان او حجّاج بود (2).

ولید بن عبد الملک

ولید بن عبد الملک پس از مرگ پدرش در نیمۀ شوّال سال 86 هجری به خلافت رسید.وی دارای هیچ گونه صفات شرافت و بزرگ منشی نبود که او را سزاوار خلافت نماید.بلکه وی صرفا فردی ستمگر و جبّار بود (3).وی حتّی از

ص:106


1- (1)) .سیوطی،تاریخ الخلفا/220.
2- (2)) .تاریخ ابی الفداء 209/1.
3- (3)) .تاریخ الخلفاء/223.

درست حرف زدن نیز بی بهره بوده است.وی در سخنرانی که در مسجد نبوی در مدینه انجام داد،این چنین گفت:یا اهل المدینه(با ضمّ لام)در حالی که قاعدۀ ادبیّات عرب اقتضا می کند که حرف لام با فتحه خوانده شود.زیرا بر حسب قواعد علم نحو منادای مضاف منصوب می شود.

او همچنین روزی در میان خطبه ای گفت:یا لیتها کانت القاضیة،و تاء را با ضمّه خواند.البتّه این آیۀ بیست و هفتم سورۀ حاقّه است و معنای آن این است که ای کاش آن مرگ کار را تمام می کرد.عمر بن عبد العزیز حاضر بود و گفت:و ما را از دست تو راحت می نمود (1).عبد الملک بن مروان در هنگام حیات خود،پسرش ولید را برای این غلطهای ادبی سرزنش کرد و به او گفت:کسی که نتواند به درستی به عربی سخن بگوید،نمی تواند والی و خلیفۀ عرب شود.

به همین منظور عبد الملک عدّه ای از دانشمندان علم نحو را جمع کرد و آن ها را به همراه ولید در خانه ای فرستاده دستور داد تا شش ماه او را تعلیم دهند.

هنگامی که پس از گذشت شش ماه ولید از آن خانه خارج شد،از روزی که داخل آن خانه شده بود نادانتر بود (2).

عمر بن عبد العزیز در زمان حکومت خود دربارۀ ولید این گونه سخن گفته و از او به بدی یاد کرده است:همانا که ولید از کسانی بود که زمین از وجودش پر از ظلم و جور شده بود (3).تاریخ نویسان آورده اند که:ولید بن عبد الملک بسیار ازدواج می کرد و بسیار طلاق می داد.چراکه گفته شده:او جدای از کنیزکانی که داشت،شصت و سه زن را به عقد خود درآورد (4).

در زمان ولید بن عبد الملک بود که حجّاج بن یوسف ثقفی خون آشام

ص:107


1- (1)) .تاریخ ابن اثیر 138/4.
2- (2)) .تاریخ ابن اثیر 138/4.
3- (3)) .سیوطی،تاریخ الخلفاء/223.
4- (4)) .الانافه فی معاصر الخلافه 133/1.

معروف،سعید بن جبیر دانشمند بزرگ تابعی را ظالمانه به قتل رسانید و قتل سعید بن جبیر از حوادث بزرگی بود که عالم اسلام را وحشت زده کرد.

مدّت خلافت ولید بن عبد الملک نه سال و هفت ماه بود.وی در مکانی به نام دیر مروان در سال 96 هجری و در سنّ چهل و پنج سالگی دار فانی را وداع گفت (1).

پس از مرگ ولید بن عبد الملک،برادرش سلیمان بن عبد الملک طبق سفارش پدرش عبد الملک بن مروان در ماه جمادی الاخر سال 96 هجری حکومت را به دست گرفت.پس از آن که سلیمان بن عبد الملک حکومت را در دست گرفت،با آل حجّاج از در ناسازگاری درآمد و آن ها را به شدّت مجازات کرد.وی به عبد الملک بن مهلّب دستور داد تا آن ها را شکنجه نماید (2).سلیمان بن عبد الملک تمام عاملان حجّاج را عزل کرد و در یک روز از زندان حجّاج هشتاد و یک هزار نفر را آزاد کرد و به آن ها دستور داد تا به خانواده های خود برگردند.در زندان سی هزار نفر بی گناه و سی هزار زن یافت گردید (3).البتّه این کار پسندیده از افتخارات و لطف سلیمان بن عبد الملک بر مردم است.

امّا همین شخص در گرفتن مالیات بسیار اجحاف می نمود و از مردم مالیات بسیار سنگینی می گرفت.وی به حاکم مصر اسامة بن زید تنوخی نامه ای نوشته است که در آن آمده:آنقدر از آنان شیر بدوش تا تمام شود و آنقدر خون بگیر تا بند آید.اسامه باج و خراجی که از مصر جمع کرده بود، برای سلیمان بن عبد الملک آورد و گفت:با جمع آوری این خراج و آوردنش نزد تو،رعیّت زار و ناتوان گردیده است.پس ای کاش با آنان قدری نرمش به

ص:108


1- (1)) .تاریخ ابن اثیر 138/4.
2- (2)) .تاریخ ابن اثیر 138/4.
3- (3)) .تاریخ ابن عساکر 80/5.

خرج داده و سخت نگیری و خراج آنان را تخفیف بدهی تا بتوانی آن شهرها را آباد کنی،که مقدار کمبود آن در سال آینده جبران خواهد شد.در این هنگام سلیمان بر سر او فریاد کشید که:مادرت به عزایت بنشیند.آنقدر بدوش تا تمام شود.پس وقتی تمام شد از آنان خون بگیر (1).

همین عمل سلیمان بن عبد الملک نشان می دهد که او از رحمت و رأفت بر مردمان عاری بوده است.وی با این کار حرکت اقتصادی جامعۀ اسلامی را از بین برده و فقر و فلاکت را در شهرهای اسلامی شایع نمود.

وی بسیار خودپسند بود.تا جایی که یک روز که لباس های گرانبها و فاخر خود را پوشیده بود،این چنین گفت:من پادشاه جوان پرهیبت،کریم و بخشنده هستم.در این هنگام یکی از کنیزکانش در برابر او آمد و سلیمان خطاب به آن کنیزک گفت:امیر المؤمنین را چگونه می بینی؟!

کنیزک جواب داد:او را جان و نور چشم خود می بینم.اگر شاعر نگفته بود...

سلیمان پرسید:شاعر چه گفته است؟

کنیزک پاسخ داد:شاعر گفته است:

تو از هر جهت خوب و شایسته خواهی بود اگر بتوانی در جهان باقی بمانی.امّا هیچ انسانی نمی تواند برای همیشه در جهان باقی بماند.ما در ترکیب و شمایل تو هیچ عیبی نمی بینیم و مردم نیز نمی توانند هیچ عیبی و ایرادی بر تو بگیرند مگر یک ایراد و آن این که تو فانی و از بین رفتنی هستی.

این ابیات مانند صاعقه ای بود که بر سر سلیمان بن عبد الملک فرود آمد.

ص:109


1- (1)) .جهشیاری/32.

یاد مرگ جبروت و خودپسندی او را آن چنان شکست که زمانی کوتاه نگذشت که از غصّه دق کرد و مرد (1).

خلافت سلیمان بن عبد الملک دو سال و پنج ماه و پنج روز بود.وی در روز جمعه،بیستم صفر سال 99 هجری دار فانی را وداع گفت (2).

عمر بن عبد العزیز

اشاره

پس از سلیمان بن عبد الملک،حکومت اموی به سفارش خود او به عمر بن عبد العزیز رسید.عمر بن عبد العزیز در روز جمعه بیستم صفر سال 99 هجری به خلافت رسید (3).مردم در دوران کوتاه خلافت او کمی روی امنیّت و رفاه را به صورت نسبی مشاهده کردند.عمر بن عبد العزیز اندکی از ظلم و ستم و طغیان بنی مروان را از مردم زدود.وی مرد پخته و کارآزموده ای بود که تجربۀ خلفای پیشین او را ساخته بود.وی با مردم با سیاستی رفتار کرد که پیش از او سابقه نداشته است.

شخصیّت و حکومت عمر بن عبد العزیز دارای ویژگی های متعدّدی بود که وی را از سایر حاکمان اموی ممتاز می کرد و ما اکنون خلاصه ای از این ویژگی ها را در ذیل می آوریم:

1.جلوگیری از سبّ و لعن امام علی علیه السّلام:حکومت اموی از بدو تأسیس خود به شکل جدّی بنای دشنام گویی به امام امیر المؤمنین علیه السّلام و پایین آوردن مقام آن

ص:110


1- (1)) .مروج الذّهب 113/3.أنت نعم المتاع لو کنت تبقی غیر أن لا بقاء للإنسان لیس فیما بدا لنا منک عیب عابه الناس غیر أنّک غیر أنّک فانی
2- (2)) .تاریخ ابن اثیر 151/4.
3- (3)) .نهایة الارب 355/21.

امام بزرگوار را گذاشت.معاویه این عمل را باعث بقای دولت و سلطنت بنی امیّه می دانست (1).چراکه اصول و ارزش هایی که امام علیّ بن ابی طالب علیه السّلام بر آن پای می فشرد باعث طرد سیاست های بنی امیّه گشته و رواج این اصول و ارزش ها باعث گشوده شدن باب قیام های مردمی بر ضدّ سیاست های بنی امیّه که براساس ظلم و جور و سرکشی بنا شده بود می گردید.پس بر آنان لازم بود تا شخصیّت و اعتبار امام امیر المؤمنین علیه السّلام را از بین ببرند.

عمر بن عبد العزیز می دانست که این سیاست و روشی که پدرانش بر ضدّ امام امیر المؤمنین علیه السّلام بر آن مشی نموده اند،ابدا سیاست حکیمانه و درستی نبوده است.این سیاست موجب گردیده بود تا امویان با بسیاری از سختی ها و مشکلات دست و پنجه نرم کنند.این کار باعث شده بود تا آنان در شرّ بزرگی گرفتار آیند.به همین منظور بود که عمر بن عبد العزیز تصمیم گرفت تا این خطا را جبران کند.وی دستورات قاطعی به تمام نقاط عالم اسلام صادر کرد و دستور داد تا همگان از دشنام گویی به حضرت امام امیر المؤمنین علیه السّلام دست نگه داشته و به جای دشنام گویی به آن حضرت این آیۀ قرآن را در خطبه ها بخوانند: إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسٰانِ وَ إِیتٰاءِ ذِی الْقُرْبیٰ؛ در حقیقت،خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد.

خود عمر بن عبد العزیز دلیل اقدام خود در ترک سنّت پدرانش در بدگویی نسبت به امام امیر المؤمنین علیه السّلام را این گونه بیان کرده است که:هنگامی که پدرم خطبه می خواند وقتی که به آنجا می رسید که باید علی را دشنام می داد،زبانش به لکنت می افتاد.من به پدرم گفتم:تو همیشه خطبۀ خود را بسیار سلیس و

ص:111


1- (1)) .تاریخ دمشق 47/2،تاریخ الامم و الملوک 167/5-168.

روان بیان می کنی.امّا وقتی که به ذکر علی می رسی می بینم زبان تو به لکنت می افتد،پدرم گفت:آیا متوجّه این مطلب شده ای؟گفتم:بلی.پدرم گفت:ای پسر،این کسانی که در اطراف ما هستند اگر آنچه را ما از علیّ بن ابی طالب می دانیم بدانند،از اطراف ما پراکنده شده و به سوی اولاد علی می روند.

هنگامی که عمر بن عبد العزیز خلافت را به دست گرفت هیچ اشتیاقی به مانند جلوگیری از دشنام گویی به امام امیر المؤمنین علیه السّلام در دنیا نداشت (1).

این روش،اعجاب همگان را برانگیخت و مردم دربارۀ عمر بن عبد العزیز بسیار نیکو سخن گفته و همواره از شجاعت کم نظیر او در مخالفت با پدران سرکش و ستمگر خود یاد می کنند.

2.نیکی کردن به علویان:حکومت اموی از بدو تأسیس همواره بنا را بر محروم نگهداشتن اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله از حقوقشان و فقیر نگهداشتن خاندان های آنان گذاشته بود.تا آنجا که همواره علویان و خاندان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله با فقر و محرومیّت دست به گریبان بودند،امّا چون عمر بن عبد العزیز خلافت را به دست گرفت،بذل و بخشش بسیاری نسبت به آنان انجام داد.وی به حاکم یثرب نوشت که:ده هزار دینار در میان علویان تقسیم نماید.حاکم مدینه در پاسخ عمر بن عبد العزیز نوشت:حضرت علی علیه السّلام در بسیاری از قبایل قریش فرزندانی دارد.در کدام یک از فرزندان او این مبلغ را تقسیم کنم؟ عمر بن عبد العزیز به او نوشت:هنگامی که نامۀ من به دست تو رسید،مبلغ را در فرزندان حضرت علی که از فاطمۀ زهرا علیها السّلام باشند تقسیم کن که دیرزمانی است که حقوق آن ها بدیشان نرسیده است (2).و این اوّلین صله ای بود که در

ص:112


1- (1)) .تاریخ ابن اثیر 154/4،حوادث سال 99 هجری.
2- (2)) .الامام محمّد الباقر علیه السّلام 47/2-48.

ایّام حکومت اموی به اهل بیت علیهم السّلام رسید.

3.بازگرداندن فدک:عمر بن عبد العزیز پس از آنکه در ایّام پس از رحلت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فدک از علویان مصادره گردید آن را به آنان بازگرداند.در حالی که در این مدّت دست اندازی های بسیاری در آن انجام گردیده و افراد بسیاری منافع فدک را غارت نموده بودند و در این مدّت طولانی آل پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و خاندان آن حضرت از منافع آن بی بهره بودند.قضیۀ رد فدک را به صورت های گوناگونی در تاریخ آورده اند.از آن جمله:

الف-در بازدیدی که عمر بن عبد العزیز از مدینۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و اله داشت به منادی خود دستور داد تا در میان مردم ندا دردهد که:هرکس مورد بی عدالتی و ستم قرار گرفته یا شکایتی دارد حاضر شود و شکایت خود را به نزد خلیفه بازگوید.

امام باقر علیه السّلام به نزد عمر بن عبد العزیز رفتند.عمر بن عبد العزیز برای بزرگداشت امام باقر علیه السّلام از جای خود برخواست و آن حضرت را در آغوش گرفت و در کنار خود نشاند.آنگاه امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:

همانا که این دنیا بازاری از میان بازارها است که مردم در آن به خریدوفروش چیزهایی که به سود یا زیانشان است مشغول اند.امّا چه بسیار گروه هایی که آنچه می خرند به زیان آن هاست،امّا تا وقتی مرگشان فرارسد متوجّه ضرر و زیان خود نمی شوند.آن ها در حالتی از دنیا خارج می شوند که بر آنچه را که با خویشتن برنداشته و برای آخرت خود فراهم نکرده اند سرزنش می شوند.آن ها آنچه را که باید در آخرت به نفع آن ها باشد با خود برنداشته اند.امّا آنچه را که آنان برای خود جمع آوری کرده اند همه در میان کسانی تقسیم می شود که هیچگاه شکرگزار نعمت گردآورندۀ آن اموال نخواهند بود.امّا خودشان با دست خالی به پیشگاه کسی

ص:113

می روند که عذرشان را نخواهد پذیرفت،و به خدا سوگند بسیار سزاوار است که ما به این افراد بنگریم و اعمالی که آن ها انجام دادند و ما از آن بیم دارید خود مرتکب آن نگردیم.پس پرهیزگاری پیشه کن،از خدا بترس و در اندیشۀ خود دو مسأله را همواره مدّنظر داشته باش.ببین که چه چیزی را می پسندی که در پیشگاه خداوند به همراه ببری،همان را برای خود پیش بفرست،و ببین که در روزی که با پروردگار خود ملاقات می کنی همراهی چه چیزی را با خود ناپسند می داری،آن را پشت سر خود بیفکن و با خود نبر،و به کالایی که روی دست پیشینیانت مانده و به آن ها استفاده ای نرسانده بود اشتیاق نداشته باش.و امید مبند که تو از آن طرفی ببندی.

درها را بگشا و پرده ها را آسان بگیر،با مظلوم با انصاف رفتار کن و ظلم ظالم را به خودش بازگردان،سه چیز است که در هرکسی باشد ایمانش به خدا کامل می گردد.

کسی که خشنودی او وی را به ورطۀ باطل نیندازد و خشمش او را از جادّۀ حقّ بدر نکند و هنگامی که قدرت و زور پیدا کرد به مال دیگران دست اندازی ننماید (1).

هنگامی که عمر کلام امام باقر علیه السّلام را شنید دستور داد تا قلم و کاغذ بیاورند و بعد از ذکر خداوند متعال این چنین نوشت:بدین وسیله عمر بن عبد العزیز مال غصب شدۀ محمّد بن علیّ بن حسین بن علیّ بن ابی طالب را در رابطه با فدک به او برگرداند.

ب-هنگامی که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید،بزرگان قریش و شخصیّت های برجستۀ قبایل دیگر را به نزد خود احضار کرد.وی در آن مجلس به آن ها گفت:می دانید که فدک در دست رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود و آن حضرت هرجا که مصلحت الهی بود آن را قرار داده و مصرف می نمود،سپس

ص:114


1- (1)) .مناقب 207/4-208.

بعد از پیامبر ابو بکر آن را در دست گرفت و با نظر خود آن را مورد استفاده قرار می داد.همچنین عمر نیز این کار را انجام می داد.آنگاه عثمان آن را به مقاطعۀ مروان درآورد.و هم اکنون پس از سال ها اختیار امر فدک به دست من افتاده است و این مالی از اموال من نیست که به من برگشته است،و من شما را شاهد می گیرم که من آن را بر آنچه که در زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بوده است برگرداندم (1).

در این روایت تصریح نشده است که عمر بن عبد العزیز فدک را به علویان بازگرداند.بلکه تنها به این نکته اشاره شده که فدک را به حالتی بازگرداند که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله آن گونه عمل می نمود.امّا روشن است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله این باغ را به مقاطعۀ جگرگوشۀ خود سرور زنان جهان فاطمۀ زهرا علیها السّلام داده و آن حضرت در زمان حیات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در آن تصرّف می کرده است.امّا حکومت وقت به خاطر مصلحت های سیاسی آن را از آن حضرت مصادره نمودند.

ج-عمر بن عبد العزیز هنگامی که پس دادن فدک به علویان را اعلام نمود بنی امیّه بر او خرده گرفتند و به او گفتند:تو با این کار بر کار شیخین یعنی ابو بکر و عمر ایراد کرده و آن ها مورد توهین قرار داده و به آنان نسبت ظلم داده ای،عمر بن عبد العزیز در پاسخ گفت:من و شما هردو به صحّت این قضیّه که فاطمه دختر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ادّعای مالکیّت فدک را داشته و فدک در دست او بوده است اطمینان داریم.و می دانم که آن حضرت کسی نبوده است که به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دروغ ببندد.مضافا به این که حضرت علی علیه السّلام و امّ ایمن و

ص:115


1- (1)) .تاریخ ابن اثیر 164/4.

امّ سلمه بر این مطلب شهادت نیز داده اند.من حضرت فاطمه علیها السّلام را در ادّعای خود صادق می دانم.حتّی اگر شاهدی هم برای گفتار خود نیاورد.چراکه او سرور زنان اهل بهشت است.پس من امروز به خاطر نزدیکی جستن به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آن را به ورثۀ حضرت فاطمۀ زهرا علیها السّلام بازمی گردانم و امید آن دارم که فاطمه و حسن و حسین در روز قیامت مرا شفاعت کنند،اگر من به جای ابو بکر بودم و فاطمه علیها السّلام ادّعای فدک را به نزد من می آورد،من وی را در ادّعایش تصدیق می نمودم.سپس فدک را به امام محمّد باقر علیه السّلام تسلیم کرد (1).

امام محمّد باقر علیه السّلام و عمر بن عبد العزیز

امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام چندین بار با عمر بن عبد العزیز روبرو گردید.

اینک به مواردی از این ملاقات ها توجّه کنید:

خبر دادن امام علیه السّلام به عمر بن عبد العزیز در رابطه با رسیدن وی به خلافت:امام باقر علیه السّلام قبل از این که عمر بن عبد العزیز به خلافت برسد خلافت وی را پیشگویی کرده و به خود او اعلام کردند.

ابو بصیر گوید:با امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام در مسجد نشسته بودم.ناگاه عمر بن عبد العزیز در حالی که دو لباس مصری پوشیده و بر غلام خود تکیه کرده بود وارد مسجد شد.امام باقر علیه السّلام چون او را دیدند به من فرمودند:این پسر حتما به خلافت می رسد،و چون به خلافت رسید عدل وداد پیشه می کند.

امّا خلافت او مورد تأیید نیست.زیرا کسی که سزاوارتر از او به خلافت و حکومت بر جامعه باشد در آن زمان در جامعه موجود است.

ص:116


1- (1)) .سفینة البحار 272/2.

توصیه های امام باقر علیه السّلام به عمر بن عبد العزیز در ابتدای خلافت:هنگامی که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید،بسیار امام باقر علیه السّلام را بزرگ داشت و او را تکریم کرد.وی فنون بن عبد اللّه بن عتبة بن مسعود که از عابدان و زاهدان کوفه بود را به دنبال امام باقر علیه السّلام فرستاده و از آن حضرت دعوت کرد تا برای دیدار وی به دمشق برود.امام محمّد باقر علیه السّلام دعوت او را اجابت کرده و به دمشق مسافرت نمودند.عمر بن عبد العزیز هنگام ورود امام باقر علیه السّلام استقبال شایانی از آن حضرت کرده،او را در آغوش گرفت و سخنانی در میان آن ها ردّوبدل شد.امام باقر علیه السّلام چندین روز در میهمانی عمر بن عبد العزیز بود.هنگامی که امام قصد بازگشتن به یثرب را نمود برای خداحافظی با عمر بن عبد العزیز به دربار اموی رفته و به حاجب عمر بن عبد العزیز گفت به او خبر بدهد که امام باقر علیه السّلام برای خداحافظی آمده است.حاجب این خبر را به عمر بن عبد العزیز داد.آنگاه فرستادۀ عمر بن عبد العزیز به بیرونی دربار آمد و صدا زد که ابو جعفر داخل شود.امام باقر علیه السّلام به خاطر این که شاید کس دیگری هم به نام ابو جعفر باشد و آن شخص مورد خطاب و دعوت به ورود واقع شده باشد داخل نشد.

حاجب به سمت عمر بن عبد العزیز بازگشت و گفت:امام باقر علیه السّلام در دربار حضور ندارد.عمر بن عبد العزیز به حاجب گفت:تو چگونه او را صدا زدی؟ حاجب گفت:گفتم ابو جعفر کجاست،داخل شود.عمر بن عبد العزیز گفت:

برو و بگو محمّد بن علیّ کجاست؟حاجب این کار را انجام داد،ناگاه امام باقر علیه السّلام از جای برخاست و داخل اطاق عمر بن عبد العزیز شد.عمر بن عبد العزیز مدّتی با آن حضرت صحبت کرد.سپس امام علیه السّلام به او فرمودند:من قصد وداع دارم.عمر بن عبد العزیز به آن حضرت عرض کرد مرا نصیحت و سفارش کن.

ص:117

امام باقر علیه السّلام فرمودند:

«اوصیک بتقوی اللّه،و اتخذ الکبیر أبا،و الصغیر ولدا و الرجل أخا...»؛تو را به پرهیزگاری و ترس از خدا سفارش می کنم.پیران را چون پدران خود،کودکان را چون فرزندان خود و مردان را چون برادران خود بدان.

عمر بن عبد العزیز از سفارش امام مات و مبهوت ماند و با اعجاب تمام گفت:به خدا سوگند که در این چند جملۀ کوتاه برای ما حکمت هایی را جمع کردی که اگر ما به آن عمل کنیم و در آن حالت مرگ ما فرا برسد سعادتمند مرده ایم.

امام باقر علیه السّلام از نزد او خارج شد و قصد رفتن کرد.هنگامی که امام باقر علیه السّلام آمادۀ حرکت شدند،فرستادۀ عمر بن عبد العزیز به نزد آن حضرت آمد و به آن حضرت عرض کرد:عمر بن عبد العزیز قصد دارد به نزد شما بیاید.

امام باقر علیه السّلام قدری منتظر ماندند تا این که عمر بن عبد العزیز به نزد ایشان آمد و به جهت احترام و بزرگداشت امام باقر علیه السّلام مقداری در نزد آن حضرت نشست و سپس بازگشت (1).

تعریف و تمجید امام باقر علیه السّلام از عمر بن عبد العزیز:در میان گزارش جاسوسان دستگاه اطّلاعاتی اموی که به سوی عمر بن عبد العزیز ارسال می شد،این عبارت آمده بود که امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام آخرین بازماندۀ اهل بیت بزرگ خویش است که همواره پرچم حقّ و عدالت را در زمین برافراشته اند،عمر بن عبد العزیز خواست که آن حضرت را امتحان کند.بنابراین نامه ای به امام باقر علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا جواب نامۀ او را بنویسند.امام

ص:118


1- (1)) .تاریخ دمشق 270/54.

باقر علیه السّلام نیز در جواب او نامه ای آکنده از موعظه و نصیحت برای او فرستادند، عمر بن عبد العزیز دستور داد تا نامه ای را که امام باقر علیه السّلام به خلیفۀ قبلی یعنی سلیمان بن عبد الملک فرستاده بود بیرون بیاورند.هنگامی که آن نامه را بیرون آورد دید که در آن نامه مدح و ثنای سلیمان بن عبد الملک آمده است.عمر بن عبد العزیز آن نامه را به حاکم مدینه فرستاد و به او گفت این نامه را به امام باقر علیه السّلام نشان بده و بعد نامه ای که آن حضرت به من نوشته نشان بده و آنچه را که امام می گوید برای من بفرست.

حاکم مدینه هردو نامه را به امام علیه السّلام نشان داد.امام باقر علیه السّلام فرمودند:

سلیمان بن عبد الملک پادشاه جبّاری بود که من بر حسب مصلحت نامه ای که به او نوشتم با چنان انشائی بود که به سمت جبّاران و ستمگران می نویسند.امّا خلیفه ای که اکنون هست و صاحب اختیار توست اظهار عدل وداد می کند.لذا نامه ای که من برای او نوشتم مناسب با خود اوست.

حاکم مدینه این کلمات را نوشته و به سوی عمر بن عبد العزیز فرستاد.

هنگامی که عمر بن عبد العزیز این جمله را خواند اعجاب خود را نسبت به امام باقر علیه السّلام این گونه بیان داشت که:خداوند هیچگاه اهل این خاندان را از فضیلت خالی نمی گذارد (1).

امّا علیرغم همۀ خوبی هایی که عمر بن عبد العزیز داشت بعضی از اشکالات نیز بر کار او وارد است.حال به جمله ای از آن اشکالات توجّه نمایید:

وی مقاطعه هایی که از بیت المال توسّط خلفای سابق بنی امیّه در میان افراد

ص:119


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 48/2.

این خاندان واگذار شده بود تثبیت کرد و بر جای خود نگاه داشت و شکّی نیست که این کار هیچ گونه وجه شرعی نداشته است.

دیگر این که عمّال و والیان عمر بن عبد العزیز که به اقطار مختلف کشور اسلام فرستاده می شده اند به مردم ستم کرده و اموال مردم را از آنان به زور می گرفتند.

حتّی هنگامی که عمر بن عبد العزیز بالای منبر مشغول خطبه بود مردی برخواست و سخن او را قطع کرد و این اشعار را خطاب به او خواند:«کسانی که در جای جای سرزمین اسلامی فرستاده ای دستورات تو را کنار گذاشته و حرام ها را حلال می دانند.آن ها بر منبرهای سرزمین ما پارچه های اطلس پوشانده اند.امّا هرکدام از آن ها به نحوی ظلم و ستم روا داشته اند و همگی آن ها ظالم اند و همۀ ملّت از ستم آن ها به فغان آمده اند.تو از آن ها توقّع امانتداری و عدل وداد داری،امّا هیهات که فرد امانتدار مسلمانی پیدا شود (1).

از دیگر ایرادهایی که به حکومت عمر بن عبد العزیز وارد می شود این است که وی مبلغی را که از سابق طبق رسم خلفای اموی از بیت المال مسلمانان به اشراف پرداخت می گردید همچنان به قوّت خود باقی گذاشت و آن را به آنان پرداخت و در هنگام خلافت خود این سنّت را تغییر نداد.در حالی که این کار با اصول اسلامی منافات داشت.اصولی که حکم به مساوات بین مسلمانان کرده و هرگونه تمایزی را در میان طبقات مسلمانان نفی

ص:120


1- (1)) .حیاة الامام موسی بن جعفر 350/1.إن الذین بعثت فی أقطارها نبذوا کتابک و استحل المحرم طلس الثیاب علی منابر أرضنا کل یجور و کلهم یتظلم و أردت أن یلی الأمانة منهم عدل و هیهات الأمین المسلم

می نمود.

از دیگر کارهایی که جزو انتقادات حکومت عمر بن عبد العزیز به شمار می رود این است که وی ده دینار در عطا و پرداختی اهل شام اضافه کرد.امّا این کار را دربارۀ مردم عراق انجام نداد (1).امّا این تبعیض ناروا هیچ دلیلی نداشت، بلکه با روح اسلام نیز منافات داشت.

عمر بن عبد العزیز بیمار شد و بیماری او را سخت آزار می داد.گفته اند که وی از معالجۀ خود خودداری می نمود.به او گفتند:ای کاش خود را مداوا می کردی.در پاسخ گفت:اگر مداوای من در این بود که دستی به گوش خود بکشم دست نمی کشیدم.چرا،به خاطر این که من به سمت خوب کسی می روم.به سمت پروردگار خود (2).

بعضی از مصادر تاریخی بر این مطلب تصریح کرده اند که عمر بن عبد العزیز را خود امویان مسموم کردند.چراکه آنان می دانستند اگر خلافت او به طول انجامد بالاخره منجر به خارج شدن خلافت از دست خاندان بنی امیّه خواهد گردید.چراکه عمر بن عبد العزیز هرگز پیمان خلافت پس از خود را بر اشخاص بی لیاقت و ناصالح نخواهد بست،بلکه خلافت را پس از خود به شخصی که شایستگی آن را داشته باشد خواهد سپرد.به همین سبب پیش از وقت او را مسموم کرده و از بین بردند (3).بالاخره عمر بن عبد العزیز در ماه رجب سال 101 هجری در مکانی به نام دیر سمعان دار فانی را وداع گفت (4).

ص:121


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 48/2.
2- (2)) .تاریخ ابن اثیر 161/4.
3- (3)) .الانافه فی مآثر الخلافه 142/1.
4- (4)) .تاریخ ابن اثیر 161/4.

یزید بن عبد الملک

پس از مرگ عمر بن عبد العزیز،یزید بن عبد الملک بنا بر عهد برادر خود سلیمان بن عبد الملک به خلافت رسید.وی چهل روز ابتدای حکومت خود را براساس سیاست عمر بن عبد العزیز سپری نمود.این مطلب بر بنی امیّه سخت آمد.آنان چهل پیرمرد نزد یزید بن عبد الملک آورده و آن ها برای او شهادت داده و قسم خوردند که خلفا در نزد خداوند حساب و عقاب ندارند و در هر کاری که بکنند آزادند (1).اینجا بود که یزید بن عبد الملک از سیاست عمر بن عبد العزیز دست برداشت و در میان مردم با سیاست زور و جبروت حکم نمود.وی همۀ والیانی که عمر بن عبد العزیز بر شهرها گماشته بود عزل کرده و دستور العملی به تمام عمّال خود صادر نمود که در آن آمده بود:

امّا بعد،همانا عمر بن عبد العزیز فریب خورده بود.امّا از امروز آنچه را که از دوران او می دانید فراموش کنید.مردم را به همان حالت سابق در آورید.چه آن ها در حالت رفاه و پرمحصولی باشند چه در حالت خشکسالی و قحطی.

خوششان بیاید یا بدشان بیاید.زنده باشند یا بمیرند (2).

و بدین گونه ستم بر مردم به فجیعترین شکل و صورت دوباره به میان جامعه بازگشت و ظلم و ستم در جامعه منتشرشده و سرکشی همۀ شهرها را فراگرفت.

یزید بن عبد الملک انسان جاهل و عاری از علمی بود که به اهل علم

ص:122


1- (1)) .تاریخ ابن اثیر 232/9.
2- (2)) .العقد الفرید 180/3.

حسادت می نمود،و همین مسأله باعث شده بود که او علما را تحقیر کند.وی حسن بصری را با عنوان پیرمرد جاهل می نامید (1).وی همچنین در لهوولعب و هرزه درایی زیاده روی بسیاری می کرد.تا جایی که شیفته و فریفتۀ کنیزکی به نام حبابه گردید و عقل از سر او پرید.وی روزی در حال مستی می گفت:مرا رها کنید تا پرواز کنم.حبابه به او گفت:امّت را به که می سپاری؟پاسخ داد:به تو می سپارم.وی هنگامی که برای تفریح به اردن رفته بود،حبابه را نیز با خود برد.در آن هنگام از سر شوخی حبّۀ اناری را به دهان حبابه پرتاب کرد و آن حبّۀ انار در حلق او داخل شده باعث بیماری و مرگ وی گردید.یزید بن عبد الملک سه روز اجازۀ دفن او را نمی داد و دائم او را بو می کشید و می بوسید و به او نگاه کرده و می گریست،تا این که جسد گندیده شد.سران قوم به نزد او آمده و از او خواستند تا اجازۀ دفن او را صادر کند و پس از خواهش بسیار وی اجازۀ دفن او را صادر کرد و به حالت حزن واندوه به کاخ خود برگشت (2).

از هرزگی و خوشگذرانی او در تاریخ اخبار شرم آوری ذکر شده است که ما در اینجا از ذکر آن ها خودداری می کنیم.وی در سال 105 هجری از دنیا رفت.

ص:123


1- (1)) .طبقات کبری 95/5.
2- (2)) .الکامل فی التّاریخ 121/5.

هشام بن عبد الملک

اشاره

روزی که یزید بن عبد الملک از دنیا رفت،برادرش هشام بن عبد الملک به خلافت رسید.و این واقعه در روز بیست و پنجم شوّال واقع گردید.هشام بن عبد الملک به احول بنی امیّه معروف بود.و احول به معنای کسی است که چشم او لوچ باشد.وی به تمام کسانی که دارای حسب و نسب شریف و بلند بودند حسادت کرده و با هر انسان شریفی دشمنی می ورزید.

از جلوه های بخل و خساست او این است که وی همواره می گفت:درهم را بر درهم نه تا مال بسیاری شود (1).وی به اندازه ای مال جمع کرد که هیچ خلیفه ای قبل از او این مقدار مال جمع نکرده بود (2).

وی خود این گونه بر بخل و خساست خویش اعتراف کرده است که:من هیچگاه بر چیزی حسرت نخورده ام به مانند حسرتی که چون چیزی به کسی می بخشم مبتلای به آن می شوم.خلافت همچون مریضی که نیازمند داروست نیازمند پول است (3).

آورده اند که هشام بن عبد الملک روزی وارد باغ میوۀ خود گردید.

اصحاب و یاران او از میوۀ درختان خوردند.وی از آن پس به غلام خود دستور داد تا همۀ آن درختان را برکند و به جای آن ها زیتون بکارد تا کسی از آن نخورد (4).

یعقوبی،هشام بن عبد الملک را این چنین توصیف می نماید:وی فردی

ص:124


1- (1)) .البخلاء/150.
2- (2)) .اخبار الدول 200/2.
3- (3)) .انساب الاشراف 399/8،چاپ دار الفکر،تحریرشده 1419 هجری.
4- (4)) .البخلاء/150.

بخیل،خشن،ظالم و بسیار قسیّ القلب بود،وی همان کسی است که زید بن علی را به قتل رساند و امام ابو جعفر باقر علیه السّلام در زمان او مبتلا به انواع مصیبت ها و ناگواری ها گردید.نمونه هایی از این برخوردهای نامناسب را در پیش رو دارید:

دستگیری امام باقر علیه السّلام،بردن آن حضرت به دمشق و زندانی کردن ایشان

هشام بن عبد الملک این فرمانروای طاغوت منش به حاکم خود در مدینه دستور داد امام باقر علیه السّلام را به سوی دمشق روانه کند.تاریخ نویسان دربارۀ این ماجرا دو روایت ذکر کرده اند:

روایت اوّل:امام باقر علیه السّلام هنگامی که به دمشق رسید و هشام خبر آمدن آن حضرت را شنید به درباریان خود دستور داد تا پس از پایان سخن او با امام برخوردی توهین آمیز با امام باقر علیه السّلام داشته باشند.امام باقر علیه السّلام بر هشام داخل شد و بر افرادی که در مجلس هشام نشسته بودند سلام کرد.امّا به عنوان خلافت به هشام سلام نکرد.هشام بسیار خشمگین شد،رو به امام باقر علیه السّلام کرد و گفت:

ای محمّد بن علی همیشه یک نفر از شما باید باشد تا وحدت صفوف مسلمین را بشکند و مردم را به سوی خود خوانده،خود را از روی سفاهت و نادانی امام بداند.

سپس هشام ساکت شد و جیره خواران و مزدورانش شروع به مسخره کردن و به زبان آوردن کلمات ناپسند نسبت به امام باقر علیه السّلام نمودند.اینجا بود که امام باقر علیه السّلام به سخن آمده فرمودند:

ص:125

«أیها الناس:أین تذهبون؟و أین یراد بکم؟بنا هدی اللّه أولکم و بنا یختم آخرکم،فان یکن لکم ملک معجّل،فان لنا ملکا مؤجلا،و لیس بعد ملکنا ملک، لأنا أهل العاقبة،و العاقبة للمتقین...»؛

ای مردم:کجا می روید؟شما را کجا می برند؟پیشینیان شما به واسطۀ خاندان ما هدایت شدند و پسینیانتان نیز هدایتشان به وسیلۀ خاندان ما ختم خواهد شد.اگر شما دولتی زودهنگام به دست آورده اید،ما نیز حکومتی دیرهنگام داریم که بعد از ما حکومتی نخواهد بود.چراکه ما از اهل عاقبت هستیم و خداوند فرموده است که عاقبت از آن پرهیزکاران است (1).

امام باقر علیه السّلام پس از آنکه دل های آنان را پر از حزن واندوه کرد و آنان نتوانستند پاسخی به منطق قوی آن حضرت بدهند از نزد هشام خارج شد.

آنگاه مردم نادان شامی بر امام علیه السّلام هجوم آوردند.در حالی که می گفتند:این پسر ابو تراب است-از زمان معاویه مردم شام این لقب را برای تحقیر امام امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام به کار می بردند-امام باقر علیه السّلام دیدند که بهتر است آنان را به راه راست هدایت کنند و حقیقت اهل بیت را به این مردم بشناسانند.روی همین جهت بود که در میان مردم شام به سخنرانی ایستادند، امام باقر علیه السّلام پس از حمد و ثنای الهی و درود بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:

ای اهل شقاق و تفرقه و دورویی،ای نوادگان نفاق و دورویی،ای کسانی که پرکننده دوزخ و هیزم جهنّمید،پیش از آنکه چهره هایی را محو کنیم و در نتیجه آن ها را به قهقرا بازگردانیم،یا همچنان که«اصحاب سبت»را لعنت کردیم،آنان را(نیز)لعنت کنیم که فرمان خدا همواره تحقق یافته است از بدگویی نسبت به ماه تابان و دریای جوشنده،شهاب ثاقب،ستارۀ هدایت مؤمنان و صراط مستقیم دست نگاه دارید...

ص:126


1- (1)) .بحار الانوار 75/11.

سپس کمی با مردم صحبت کرده و بعد فرمودند:

آیا شما همزاد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله-یعنی امام امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام-را مسخره می کنید؟آیا زبان به بدگویی سرسلسلۀ دین خدا گشوده اید؟پس بعد از تحقیر چنین شخصیّتی به کدام راه خواهید رفت؟!و کدام اندوه را پس از او از خود خواهید راند؟

هیهات،به خدا سوگند که او به واسطۀ سبقت در ایمان برجستگی پیدا کرد و به واسطۀ خصلت های نیکویش سعادتمند گشته و بر نهایت سعادت دست یافت.وی بر حیله ها پیروز شد،چشم ها به سوی او خیره گشت و گردن های گردنکشان در برابر او خاضع گردید و در پیمودن پلّکان کمال،گوی سبقت را از دیگران ربود،پس خیال آنان را که تصور رسیدن به مقامش را داشتند باطل کرد و آنان را از دست یافتن به آن مرتبه ناتوان ساخت و چگونه از جایی چنین دوردست یافتن برای آنان میسّر خواهد بود؟!

سپس امام باقر علیه السّلام ادامه دادند:

چگونه می شود رخنۀ فقدان کسی را ترمیم نمود که چون مسلمانان به عقد اخوّت به یکدیگر می پیوستند او برادر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شد،و هنگامی که مردم هرکدام نسب خود را به یکدیگر متّصل می کردند او نسبت برادری خونی با پیغمبر داشت و هنگامی که به جنگ برمی خاستند همدست و همداستان او بود.کسی که چون مسلمانان فتح و گشایشی می یافتند همچون ذو القرنین محافظ گنج های آنان بود، وی کسی بود که چون فرمان تغییر قبله صادر شد به هردو قبله نماز خوانده بود.

کسی که هنگامی که همه کافر بودند پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به ایمان او شهادت داده بود و هنگامی که همه از پذیرش مسئولیت لغو پیمان با مشرکان عهدشکن شانه خالی می کردند این بار این مسئولیت را به دوش کشید،کسی که در شب محاصره چون

ص:127

همه بی قرار شده بودند در بستر و فراش پیامبر اکرم به جای او خوابید،و همان کسی که در هنگام وداع با پیامبر اکرم اسرار الهی در نزد او به ودیعت نهاده شد (1).

هنگامی که امام باقر علیه السّلام فضیلت امام أمیر المؤمنین علیه السّلام را در میان شامیان منتشر نمود،هشام بن عبد الملک دستور داد تا آن حضرت را دستگیر کرده و به زندان انداختند.

امّا در زندان نیز امام باقر علیه السّلام مورد استقبال قرار گرفت.آنجا که زندانیان به دور آن حضرت حلقه زده و از دانش و آداب آن حضرت بهره ها می بردند.تا آنجا که مدیر زندان ترسید در زندان فتنه ای به پا شود.لذا به نزد هشام رفت و به او از این مطلب خبر داد.اینجا بود که هشام بن عبد الملک بیچاره شد و چاره ای جز آزادی امام باقر علیه السّلام از زندان و بازگرداندن آن حضرت به شهرش یعنی مدینه ندید (2).

روایت دوّم:این روایتی است که لوط بن یحیی اسدی از امارة بن زید واقدی نقل می کند.گوید:هشام بن عبد الملک در یکی از سال ها به سفر حجّ رفت (3)،در آن سال امام محمّد باقر علیه السّلام به همراه فرزند برومند خود حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام نیز به سفر حجّ آمده بودند.در این سفر امام جعفر صادق علیه السّلام در برابر گروهی از مردم که در میان آن ها مسلمة بن عبد الملک برادر هشام نیز حضور داشت این چنین فرمودند:

سپاس خداوندی را که محمّد صلّی اللّه علیه و اله را به حقّ به پیامبری مبعوث کرد و ما را به واسطۀ انتساب به او گرامی داشت.پس ما انتخاب شدۀ خداوند در میان بندگان و بهترین بندگان خدا هستیم.هرکس از ما تبعیّت کند سعادتمندشده و هرکس با ما دشمنی ورزیده مخالفت نماید بدبخت گردیده است...

ص:128


1- (1)) .مناقب آل ابی طالب 203/4-204.
2- (2)) .بحار الانوار 75/11.
3- (3)) .یعقوبی،تاریخ سفر حجّ هشام را سال 106 هجری نقل کرده است.

مسلمة بن عبد الملک به نزد برادرش هشام رفته و آنچه را که از امام صادق علیه السّلام شنیده بود برای او نقل نمود.هشام این مطلب را در دل خود نگاه داشت و تا زمانی که در سرزمین حجاز بود متعرّض این دو امام بزرگوار نگردید.امّا هنگامی که به دمشق مراجعت کرد به حاکم یثرب نامه ای نوشت و در آن نامه دستور داد تا امام باقر و امام صادق علیهما السّلام را به نزد او بفرستد.هنگامی که این دو امام بزرگوار به دمشق رسیدند،هشام سه روز تمام از پذیرفتن و بار دادن به آن ها خودداری نمود و آن ها را بیرون قصر نگاه داشت.وی با این کار قصد داشت تا به این دو امام بزرگوار توهین کرده و مقام آن ها را پایین بیاورد.

وی عاقبت در روز چهارم به امام صادق و امام باقر علیهما السّلام اجازۀ ورود داده و با آن ها دیدار کرد.در آن روز مجلس او آکنده از امویان و سایر درباریان بود.در آن مجلس ندیمان هشام هدفی نصب کرده و پیران بنی امیّه با کمان،به سمت آن هدف تیر می انداختند.

امام صادق علیه السّلام می فرماید:«هنگامی که ما وارد قصر منصور شدیم،پدرم از پیش و من به دنبال او می رفتم.هشام گفت:

ای محمّد،به همراه پیران قوم و عشیرۀ خود تیر بینداز.

پدرم گفت:«من دیگر برای تیراندازی پیر شده ام.کاش مرا از این کار معاف می داشتی».

هشام فریاد زد:به حق آنکه ما را به دین خود عزّت بخشید و به حقّ پیامبرش محمّد تو را از این کار معاف نمی دارم.

این طاغوت گمان کرده بود که امام علیه السّلام در تیراندازی دچار اشکال می شود و این وسیله ای برای پایین آوردن شأن و مقام آن حضرت در مقابل غوغائیان اهل شام می شود.لذا بود که به یکی از پیران بنی امیّه اشاره کرد تا کمان خود را به امام باقر علیه السّلام بدهد.وی کمان خود را به همراه تیری به امام باقر علیه السّلام داد.آن

ص:129

حضرت تیر را به چلۀ کمان گذاشته و هدف را به وسیلۀ آن مورد اصابت قرار دادند.تیر آن حضرت مستقیم به وسط هدف خورد.سپس امام باقر علیه السّلام تیر دوّمی برداشته و باز به طرف هدف تیراندازی کردند.اینجا بود که تیر دوّم پشت تیر اوّل را شکافت و آن را از وسط به دو نیم کرد و در جای تیر اوّل در وسط هدف قرار گرفت.امام علیه السّلام تیراندازی را ادامه دادند تا این که نه تیر یکی در پشت دیگری زدند و همه در یک مکان وارد شد.این کاری بود که از بزرگترین تیراندازان دنیا نیز ساخته نبود.هشام از شدّت خشم بی تاب شد و نتوانست جلوی خود را بگیرد و با صدای بلند گفت:ای ابا جعفر،تو تیراندازترین فرد عرب و عجم هستی،و خیال می کنی که برای این کار پیر شده ای؟!!سپس از این که در میان این جمع از امام باقر علیه السّلام تعریف و تمجید کرده است پشیمان شد.مدّتی سر به زیر انداخت و امام باقر علیه السّلام روبروی او ایستاده بود.هنگامی که ایستادن امام باقر علیه السّلام به طول انجامید،آن حضرت خشمگین شدند و غضب از خطوط چهرۀ آن حضرت نمایان گشت.آن حضرت هرگاه خشمگین می شدند به سمت آسمان نگاه می کردند.

هنگامی که هشام خشم امام را دید برخواست و امام را در آغوش گرفته، وی را در سمت راست خود نشاند.آنگاه رو به امام باقر علیه السّلام کرده و گفت:ای محمّد،همواره قریش سرور و آقای عرب و عجم خواهد بود تا زمانی که امثال تو در میان قریش باشد.آفرین!!چه کسی این تیراندازی را به تو آموخته است؟ در چه سنّی تیراندازی را آموخته ای؟آیا جعفر نیز مانند تو می تواند تیراندازی کند؟

امام باقر علیه السّلام در پاسخ هشام بن عبد الملک فرمودند:«ما خاندانی هستیم که صفات کمال را از یکدیگر به ارث می بریم».

ص:130

طاغوت برآشفت.صورتش قرمز شد و از شدّت خشم به جوش و خروش افتاد.مدّتی سر به زیر افکند.سپس سر برداشت و گفت:آیا ما همه پسران عبد مناف نیستیم؟آیا نسب ما و شما یکی نیست؟

امام علیه السّلام گمان باطل او را ردّ کرده و فرمودند:«آری،ما این چنینیم و از یک نسب، امّا خداوند متعال از اسرار پنهان و دانش های خالص خود به ما چیزهایی اختصاص داده که به غیر ما اختصاص نداده است».

هشام گفت:آیا خداوند متعال محمّد صلّی اللّه علیه و اله را از شجرۀ نسب عبد مناف به سوی همۀ مردم،از سفید و سیاه و سرخ مبعوث نکرده است؟پس در عین حال که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به سمت همۀ مردم،یکسان مبعوث شده است شما این چیزی را که هیچ کس ندارد از کجا به ارث برده اید؟و این قول خداوند عزّ و جلّ می باشد که گفته است: وَ لِلّٰهِ مِیرٰاثُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ؛ میراث آسمانها و زمین از آن خداست؛پس شما این علم را از کجا به ارث برده اید در حالی که بعد از محمّد پیامبری نیامده و شما پیامبر نیستید؟!

امام علیه السّلام کلام او را با دلیلی رسا ردّ کردند.آن حضرت فرمودند:«دلیل من قول خداوند متعال به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله است که: لاٰ تُحَرِّکْ بِهِ لِسٰانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ؛ زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن[قرآن]حرکت مده.به همین خاطر بود که در میان اصحاب خود تنها با برادرش علیّ علیه السّلام خلوت و نجوا می کرد و با سایران این کار را انجام نمی داد.تا آنجا که در این باره آیه ای از قرآن نازل شد که فرمود: وَ تَعِیَهٰا أُذُنٌ وٰاعِیَةٌ؛ و گوش های شنوا آن را نگاه دارد و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من از خدا خواستم که آن گوش را گوش تو قرار دهد ای علی،پس برای همین بود که علی علیه السّلام گفت:پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله به من هزار باب از دانش آموخت که از هر بابی از آن ها هزار باب دیگر گشوده می شود که این دانش ها را پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله از سرّ پنهان خود فقط به أمیر المؤمنین علیه السّلام آموخت.همچنان که خداوند متعال

ص:131

نیز این اسرار را فقط به پیامبر خود آموخت.پیامبر صلّی اللّه علیه و اله به علیّ بن ابی طالب علیه السّلام دانش هایی آموخت که به هیچ یک از قوم خود آن دانش ها را نداده است و این دانش ها و کمالات به میراث به ما(اهل بیت)رسیده و به سایر افراد فامیل و بستگان ما از قریش نرسیده است.

هشام که جانش از این جواب آتش گرفته بود نگاهی خشمگینانه به امام باقر علیه السّلام انداخت و خطاب به آن حضرت این چنین گفت:علی همواره ادّعا داشت که به علم غیب آگاهی دارد.امّا خداوند کسی را بر علم غیب خود مطّلع نکرده است.پس چگونه و از کجا علی چنین ادّعایی داشته است؟

امام باقر علیه السّلام در پاسخ هشام فرمودند:«خداوند متعال بر پیامبر خود کتابی نازل کرده است که در میان دو جلد آن آنچه واقع شده و تا روز قیامت واقع خواهد شد آمده است.

در قرآن مجید می خوانیم: وَ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ الْکِتٰابَ تِبْیٰاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ؛ و این کتاب را که روشنگر هرچیزی است بر تو نازل کردیم و وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ؛ و هر چیزی را در کارنامه ای روشن برشمرده ایم و مٰا فَرَّطْنٰا فِی الْکِتٰابِ مِنْ شَیْ ءٍ؛ ما هیچ چیزی را در کتاب[لوح محفوظ]فروگذار نکرده ایم و وَ مٰا مِنْ غٰائِبَةٍ فِی السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ؛ و هیچ پنهانی در آسمان و زمین نیست،مگر این که در کتابی روشن[درج] است و خداوند به پیامبر خود وحی کرده است که در ظرف اسرار و دانش پنهانش هیچ چیزی را باقی نگذارد مگر این که آن را در گوش علی نجوا کند.پس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله علیّ بن ابی طالب را دستور داد تا پس از مرگش قرآن را جمع آوری کند و تنها او-و نه کس دیگری از قوم و قبیلۀ پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله-متولّی غسل و کفن و دفن پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله گردد،آن حضرت به اصحاب خود فرمودند:بر اصحاب و قوم من غیر از برادرم علیّ علیه السّلام حرام است که به عورت من نگاه کنند.امّا علی علیه السّلام از من است و من از او هستم.برای اوست آنچه برای من است و بر اوست آنچه بر من است.او کسی است که دین مرا ادا می کند و وعده های مرا به ثمر می نشاند،سپس به اصحاب خود فرمود:علیّ بن ابی طالب بر تأویل قرآن جنگ خواهد کرد همچنان که من بر

ص:132

تنزیل قرآن جنگ نمودم،هیچ کس تأویل قرآن را به تمام و کمال نمی داند مگر علیّ بن ابی طالب،به همین خاطر بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:«أقضاکم علیّ»؛داناترین شما به دانش قضاوت علی است.یعنی او در میان شما قاضی است و عمر بن خطّاب گفت:«لو لا علیّ لهلک عمر»؛اگر علی نبود هر آینه عمر هلاک شده بود.عجبا که عمر به فضیلت علیّ بن ابی طالب اعتراف کرده است،امّا دیگران فضیلت او را انکار می کنند.

هشام سر به زیر انداخت.هیچ راهی برای ردّ کلمات امام باقر علیه السّلام ندید.

ناچار رو به امام باقر علیه السّلام کرد و به آن حضرت عرض کرد:از من حاجتی بخواه.

امام باقر علیه السّلام خطاب به هشام فرمودند:«من در حالی از شهر و دیار خود خارج شدم که اهل و عیالم از خروج من به وحشت افتاده و نگران بودند».

هشام گفت:خداوند وحشت آن ها را با بازگشت تو به سوی آنان به آرامش مبدّل خواهد کرد.دیگر در شام نمان و همین امروز به سمت شهر و دیار خود بازگرد (1).

این روایت اشاره ای به ماجرای دستگیری و زندانی شدن امام باقر علیه السّلام در شهر دمشق ندارد.امّا به این مطلب اشاره دارد که خارج شدن امام علیه السّلام از مدینه در حالتی غیرطبیعی بوده است تا آنجا که اهل و عیال آن حضرت از خروج ایشان به وحشت افتاده بودند.

امام باقر علیه السّلام و عالم مسیحی

امام باقر علیه السّلام در سفری که به شام داشت با دانشمندی از بزرگان نصاری دیدار کرد.در این دیدار میان امام باقر علیه السّلام و آن دانشمند مناظره ای درگرفت که

ص:133


1- (1)) .دلائل الامامه/104-106.

در نتیجۀ آن دانشمند مسیحی به عجز و ناتوانی خود در برابر امام باقر علیه السّلام و عدم توانایی بر مناظره و محاجّه با آن حضرت اعتراف نمود.ابو بصیر چنین روایت می کند که:امام باقر علیه السّلام فرمودند:«به قصد دیدار با یکی از خلفای بنی امیّه به شام رفته بودم.ناگهان گروهی از مردم را دیدم که به سویی می روند،گفتم:جماعت کجا می روید؟گفتند:به سوی دانشمندی می رویم که هرگز کسی را به مانند او را ندیده ایم.او کسی است که از درون ما خبر می دهد.امام علیه السّلام فرمودند:من به دنبال آنان رفتم تا این که آنان به تالار بزرگی داخل شدند که در آن مردمان بسیاری گرد آمده بودند،طولی نکشید که پیرمرد فرتوتی که با تکیّه بر دو مرد حرکت می کرد وارد شد.او به اندازه ای پیر بود که ابروهایش روی چشمانش را گرفته بود و او ابروان را با پارچه بسته بود.هنگامی که مجلس آرام گرفت عالم مسیحی نگاهی به من انداخت و گفت:آیا تو از مایی یا از امّت مرحومه؟

گفتم:از امّت مرحومه.آن مرد گفت:از دانشمندان یا نادانان آن ها هستی؟

گفتم:از نادانان نیستم.مرد مسیحی گفت:آیا شما می پندارید که به بهشت می روید،در آنجا می خورید و می آشامید امّا هیچ گونه فضولاتی نخواهید داشت؟!!

به او گفتم:آری.عالم نصرانی گفت:بر این مطلب دلیلی بیاور.

گفتم:هیچ دانسته ای که جنین در شکم مادر از غذای مادر می خورد و از آنچه مادر می نوشد،می نوشد.امّا هیچ گونه فضولاتی ندارد.عالم مسیحی گفت:تو که گفتی از دانشمندان نیستی؟!

گفتم:گفتم که من از نادانان نیستم.عالم مسیحی گفت:مرا از ساعتی خبر بده که نه از ساعات روز است و نه از ساعات شب.

گفتم:این ساعت طلوع خورشید است،که ما آن را نه از شب حساب می کنیم و نه از روز و در آن ساعت حال بیماران بهتر می شود.

عالم مسیحی مات و حیران گردید،و دوباره به امام باقر علیه السّلام عرض کرد:مگر تو نگفتی که

ص:134

از دانشمندان امّت نیستی؟!

گفتم:من فقط گفتم که از نادان ها نیستم.عالم مسیحی گفت:به خدا قسم که مسأله ای از تو می پرسم که از جواب آن درمانی.

گفتم:آنچه داری روکن.مرد گفت:مرا از دو مرد خبر ده که در یک ساعت به دنیا آمدند و در یک ساعت مردند.امّا یکی از آن ها صد و پنجاه سال عمر کرد و دیگری پنجاه سال.

گفتم:این دو مرد«عزیر»و«عزرة»بودند،آن ها در یک روز به دنیا آمدند.امّا چون به سنّ مردی رسیدند روزی عزیر سوار بر درازگوش به روستایی وارد شد که ویران شده بود،«عزیر» با خود گفت:خداوند چگونه این روستا و ساکنان آن را پس از این ویرانی و مرگ دوباره زنده خواهد کرد،عزیر از کسانی بود که خداوند وی را به نبوّت برگزیده و او را هدایت کرده بود.به همین خاطر بود که چون این فکر از مغز او گذشت خداوند متعال بر وی خشم گرفت و او را صد سال میرانید و پس از صد سال زنده اش کرد.سپس به او گفته شد:چه مدّت خوابیده بودی؟او گفت:یک روز یا کمتر از یک روز.امّا برادر دیگر صد و پنجاه سال عمر کرد و خداوند او و برادرش را در یک روز از دنیا برد.

دانشمند مسیحی بر سر اصحاب و یاران خود فریاد کشید که:به خداوند سوگند دیگر با شما صحبت نمی کنم و تا دوازده ماه روی مرا نخواهید دید (1)، عالم مسیحی گمان کرده بود که یارانش عمدا امام محمّد باقر علیه السّلام را در مجلس او آورده اند تا وی را مفتضح و رسوا کنند،امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام از جای برخاست.امّا تمام محلّه های شام شروع به صحبت از بسیاری فضیلت و قدرت علمی امام باقر علیه السّلام نمودند.

ص:135


1- (1)) .الدرّ النّظیم/190،دلائل الامامه/106.

اقدام برای ترور امام باقر علیه السّلام

به هر صورت حاکم طاغوت صفت زمانه هشام بن عبد الملک دستور داد تا امام باقر علیه السّلام شهر دمشق را ترک کرده و به مدینه بازگردد.چراکه می ترسید مردم دمشق با دیدن امام باقر علیه السّلام شیفته و شیدای او شوند و افکار عمومی بر ضدّ بنی امیّه جهت گیری نماید.امّا نقشۀ پلیدی در سر پروراند.وی به تمام بازارهای شهرها و مغازه ها و اماکن تجاری که در راه دمشق به مدینه واقع شده بود دستور داد تا درها را بر روی کاروان امام باقر علیه السّلام ببندند و هیچ گونه چیزی به آن حضرت نفروشند،مراد هشام بن عبد الملک از این دستور شوم این بود که امام علیه السّلام در اثر تشنگی و گرسنگی در میان راه از بین برود و خونش نیز لوث شده به گردن هشام نیفتد.

قافلۀ امام حرکت کرد.آنان در حالی که از گرسنگی و تشنگی ناتوان شده بودند به یکی از شهرها رسیدند.امّا اهل آن شهر مغازه های خود را به روی امام بستند.[گویند این شهر،شهر تاریخی«مدین»خاستگاه حضرت شعیب پیغمبر علیه السّلام بوده است]هنگامی که امام باقر علیه السّلام اوضاع را این چنین دیدند از کوهی که در کنار آن شهر بود بالا رفتند و صدا را این گونه بلند کردند که:

«یا أهل المدینة الظالم أهلها أنا بقیة اللّه،یقول اللّه تعالی: بَقِیَّتُ اللّٰهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ؛ ای اهالی شهری که اهل آن همه ستمگر و بیدادگر هستند.من بقیت اللّه هستم،خداوند می فرماید:اگر مؤمن باشید،باقیمانده خدا برای شما بهتر است،و من بر شما نگاهبان نیستم.

هنوز کلمات امام تمام نشده بود که مردی از پیران آن شهر از خانه خارج شد و در میان اهل آن قریه ندا درداد که:

ص:136

ای قوم،به خدا قسم که این کلمات،همان کلماتی است که شعیب پیامبر با آن مردم را دعوت کرد،به خدا سوگند اگر به سوی این مرد نروید و بازارهای خود را بازنکنید عذاب خداوند[همچون زمان شعیب]از بالا و پایین بر شما نازل خواهد شد.این بار مرا تصدیق کرده و از من اطاعت کنید و اگر خواستید بعدا دیگر از من اطاعت نکنید و در هر کاری مرا تکذیب نمایید.امّا بدانید که من خیرخواه شما هستم.

اهل آن شهر وحشت کرده و دعوت پیرمردی که آنان را نصیحت کرده بود پذیرفتند.در مغازه هایشان را بازکردند و امام علیه السّلام آنچه را که می خواستند خریدند (1)،و بدین گونه بود که نقشۀ شیطانی طاغوت زمان هشام بن عبد الملک و آنچه را که برای نابود کردن امام باقر علیه السّلام برنامه ریزی کرده بود همه فاسدشده و درهم شکست.خبر این مسأله و ناکام ماندن این توطئه به گوش او رسید.امّا هشام بن عبد الملک به این مقدار از پستی و دشمنی بسنده نکرد.

وی مدام به دنبال به راه انداختن غائله هایی برای امام باقر علیه السّلام بود تا این که سمّی کشنده برای به شهادت رساندن آن حضرت فرستاد که جریان کامل شهادت آن حضرت را در بخش های آینده ذکر خواهیم نمود.

مهم ترین ویژگی های عصر امام باقر علیه السّلام

1.در فاصلۀ زمانی بین سال های 95 تا 97 هجری که ابتدای امامت امام محمّد باقر علیه السّلام است،حاکم اموی وقت،ولید بن عبد الملک بود.وی شیوه هایی را در پیش گرفت تا بتواند نارضایتی مردمی را که در اثر سیاست مخوف حجّاج

ص:137


1- (1)) .مناقب 690/4،بحار الانوار 75/11،و ر.ک حیاة الامام المحمّد الباقر 40/2-66.

بن یوسف ثقفی و بعضی از دیگر والیان حکومت اموی به وجود آمده بود را کنترل کند (1).

2.در این دوران جبهۀ داخلی خاندان اموی مروانی شکاف برداشت،و میان ولید بن عبد الملک و برادرش سلیمان بن عبد الملک که پدرشان عبد الملک بن مروان وی را برای جانشینی ولید انتخاب کرده بود اختلاف ایجاد شد.چراکه ولید بن عبد الملک قصد داشت سلیمان را از جانشینی خلع کرده و پسر خود عبد العزیز برای خلافت پس از خود انتخاب نماید.وی قصد داشت برای پسر خود از مردم بیعت بگیرد.امّا برادرش سلیمان با او مخالفت کرد و همۀ والیان کشور اسلامی به او جواب مثبت ندادند.تنها حجّاج بن یوسف ثقفی و قتیبة بن مسلم و بعضی از خاصّان دربار او با پسر ولید، عبد العزیز بیعت کردند.ولید می خواست به سمت برادرش سلیمان برود و او را با توسّل به زور از مقام ولایت عهدی خلع نماید.امّا قبل از این که به این کار موفّق شود از دنیا رفت (2).

3.هنگامی که سلیمان بن عبد الملک به خلافت رسید،در اوایل خلافت خود تصمیم گرفت قدری به خود وجهۀ مردمی داده و خود را به مردم نزدیک نماید.لذا بود که بعضی از والیانی که برادرش ولید بر سر کار گذاشته بود را از پست هایشان عزل نمود (3)و کوشش کرد تا قدری از اوضاع نابسامان جامعه را اصلاح نماید.وی زندانیان را آزاد و اسیران را به خاندان های خود بازگرداند (4).

4.در این برهه از زمان،حکومت با خطراتی از داخل و خارج احاطه

ص:138


1- (1)) .المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک 3/7.
2- (2)) .المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک 12/7.
3- (3)) .الکامل فی التّاریخ 11/5.
4- (4)) .المنتظم 13/7.

شده بود (1).در این دوران حاکمان و والیان از ترس پایگاه مردمی وسیع و رو به رشد امام باقر علیه السّلام از یکسو و مشغول بودن به دیگر مخاطرات داخلی و خارجی از سوی دیگر به تعقیب یا محاصرۀ آن حضرت نمی پرداختند.به همین سبب بود که امام باقر علیه السّلام با فراغتی نسبی به تصدّی امر امامت پرداخت و به دور از روبرو شدن آشکار سیاسی با نظام حاکم به ایفاء نقش اصلاحی و تغییری خود در میان اقشار امّت اسلام پرداخت.

جلوه های انحراف در عصر امام باقر علیه السّلام

اشاره

ضایعۀ بازداشتن اهل بیت علیهم السّلام از منصب رهبری و امامت مسلمانان به بروز انحراف در همۀ عرصه های زندگی جامعه منجرشده و تأثیری منفی بر همۀ زیرساخت های شخصیّتی جامعه چه از نظر اندیشه،چه از نظر عواطف و چه از نظر رفتار داشت.لذا است که می بینیم این انحراف دولت و امّت را باهم شامل گردید و تمام اندیشه ها،اصول،موازین،ارزش ها،مقرّرات،سنّت ها، روابط و اقدامات عملی را تحت سیطرۀ خود درآورد.

آری؛این گونه بود که انحراف در زمینۀ روان و جان مردم از یک سو و در زمینۀ زندگی اجتماعی آنان از سوی دیگر رسوخ کرد.در چنین وضعیتی اسلام به آیینی مرده تبدیل شد که هیچ ارتباطی با واقعیت زندگی نداشت،درست بر خلاف اهداف حقیقی شریعت اسلام که برای تثبیت راه وروش الهی زندگی در عرصۀ زندگی واقعی جامعه آمده بود.این گونه بود که اسلام از اکثر عرصه های زندگی مردم حذف شد و تنها تبدیل به یک رابطۀ فردی بین انسان و خالق گردید.

ص:139


1- (1)) .الکامل فی التاریخ 13/5 به بعد.
انحراف فکر و عقیده

در زمان حکومت پادشاهانی که یکی پس از دیگری در جهان اسلام به حکومت می رسیدند انحراف رو به افزایش گذاشت،و در این میان عرصۀ فکر و عقیده بیشترین نصیب را از این انحراف دارا بود.حاکمان جامعه نیز نه تنها اهمیّتی به این انحراف نمی دادند بلکه در جهت تقویت آن می کوشیدند.چرا که این گونه افکار منحرف در خدمت مصالح حکومت آنان بوده و مسلمانان را از دل مشغولی های اساسی شان به خصوص تفکّر در عرصۀ تغییر اوضاع جامعه و بازگرداندن اوضاع به آنچه که در زمان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام بود بازمی داشت.

در زمان حکومت امویان انحرافات فکری و عقیدتی بسیار زیاد شد.چه از نظر کمّی و چه از نظر کیفی.در زمان امویان هرکدام از این عقاید منحرف دارای اتباع و پیروانی شده و تبدیل به جریانات و نظام هایی شد که بیشتر آن ها با اصول روشن عقاید اسلامی منافات داشت.این جریانات بدعت های بی شماری گذاشتند که همه مخالف با متن قرآن کریم و سنّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بود، در این دوران افکاری از قبیل:جبر،تفویض و ارجاء در میان جامعه نشر یافت.همچنان که افکار تجسیم و تشبیه خداوند متعال به خلق در میان جامعه زیاد گردید و باب شکّ و شبهه دربارۀ عقاید ثابت اسلامی بازشد.در این دوره در رابطه با ماهیّت خداوند متعال و ذات اقدس الهی گفت وگوی بسیاری در گرفت.همچنین جریانات غلوّ تنوّع بسیاری یافت.تا آنجا که کسانی گمان کردند که ذات مقدّس خداوند متعال در گروهی از افراد صالح حلول کرده است.یا گروهی به تناسخ قائل شدند و گروهی نیز راه کفر و الحاد و زندقه در

ص:140

پیش گرفته،زنده شدن پس از مرگ و روز قیامت را انکار کرده،ثواب و عقاب را نادیده انگاشتند.علاوه بر همۀ این ها در این دوران احادیث و روایات بسیاری جعل شد و احادیث جعلی زیادی با همیاری و کمک حکومت اموی در میان مردم رایج گشت.در این دوران ساختن فضایل و مناقب دروغین برای صحابۀ پیامبر صلّی اللّه علیه و اله که از طریق راست منحرف شده بودند رایج شد.تئوری عدالت همۀ اصحاب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله یا عدالت همۀ کسانی که پیغمبر را دیده اند یا در زمان آن حضرت متولّد شده اند در این زمان مطرح شد.در حالی که از دیگر سوی در همین زمان همگان از نشر فضایل اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بازداشته می شدند.

حاکمان جامعه نقش بسیار بزرگی در پیشرفت این انحراف که مصداق بارز آن جعل روایات بوده است داشته اند.حضرت امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام این مطلب را این گونه بیان کرده اند:

مخالفان ما اخبار و روایات زیادی در فضایل ما جعل نموده اند و آن را بر سه دسته تقسیم کرده اند:دسته ای از این روایات مشتمل بر غلوّ است.دستۀ دیگر از این روایات در بیان مطالبی است که از قدر و منزلت ما می کاهد و دستۀ سوّم روایاتی است که نسبت به دشمنان ما بدگویی کرده و عیب آن ها را روشن و آشکار بیان می کنند (1).

در این دوران پدیدۀ فتوا دادن دانشمندان در مسائل دینی بر حسب رأی و نظر خود رایج گشته،قیاس در احکام و تفسیر به رأی در تفسیر آیات قرآن مجید در میان دانشمندان شیوع پیدا کرد.همچنان که افکار تصوّف و دوری

ص:141


1- (1)) .عیون اخبار الرّضا 304/1.

گزیدن از زندگی دنیوی و جدایی دین از سیاست همه و همه در این دوران رشد و نموّ چشم گیری داشته است.

دستگاه حکومت بسیاری از مردم را وادار به بحث و جدل دربارۀ مسائل عقلی صرفی که هیچ گونه فایده ای برای امّت نداشت می کردند.آنان همگان را به برپا کردن مجالس مناظره و جدل در رابطۀ با بحث دربارۀ ذات خداوند متعال یا بحث دربارۀ ملائکه و یا بحث دربارۀ این که آیا قرآن قدیم است یا حادث،که هیچ فایده ای نداشت تشویق و ترغیب می نمودند.

این چنین بود که دستگاه حکومت اموی نقش بزرگی در به وجود آوردن مذاهب انحرافی و تشویق مردم به آن سمت داشت.خصوصا بعضی از مذاهب -چون کیسانیه-که رنگ و لعاب انتساب به اهل بیت علیهم السّلام را نیز داشتند.تا از این طریق بتوانند در میان صفوف پیروان اهل بیت علیهم السّلام تفرقه ایجاد کنند.چرا که می دانستند پیروان اهل بیت تنها کسانی هستند که واقعا با سیاست منحرف آنان مبارزه می کنند.

انحراف سیاسی

حکّام اموی نیز سیاست حاکمان پیش از خود را در پیش گرفتند که همان سیاست تبدیل خلافت پیغمبر به پادشاهی موروثی بود؛حکومتی که پسران، آن را از پدران به ارث می بردند بدون این که در تصدّی پست حکومت جامعۀ اسلامی به معیارهایی همچون دانش و یا تقوا اهمیّت داده شود.آنان همچنین پس از به دست گرفتن حکومت همۀ پست های مهمّ و حسّاس دولتی را به فرزندان و خویشاوندان و کسانی که بیشترین تملّق و چاپلوسی را در نزد آنان داشتند واگذار می کرده اند.چنین حکومتی کاملا مستبدّ بوده،هیچ گونه

ص:142

شورایی در آن وجود نداشت؛اگر هم گاه با کسانی مشورت می کردند آنان نیز از افراد منحرف و فاسقی بودند که از دارودستۀ خودشان بودند.آنان چون می دانستند که برای خلافت شایستگی ندارند همچون پیشینیان خود راه و روش ایجاد جوّ ترس و وحشت و دستگیری و شکنجه را وسیلۀ تثبیت پایه های سلطنت خود قرار داده بودند،به عنوان مثال هنگامی که ولید بن عبد الملک متوجّه شد که حکومت والی مکّه و مدینه«عمر بن عبد العزیز»برای آنان که از ظلم سایر والیان به تنگ آمده بودند به صورت پناهگاهی درآمده و آن ها به حکومت عمر بن عبد العزیز پناه می برند او را از حکومت عزل کرد تا بدین وسیله از آنان که با وی سر مخالفت برمی دارند زهرچشمی بگیرد و همۀ راه های سلامت را بر آنان ببندد.

سلیمان بن عبد الملک نیز توسّط گروهی از مردانی که فسق،انحراف و بدرفتاری شان شهرۀ خاص و عام بود محاصره شده بود.آنجا که می بینیم مردی اعرابی پس از این که از سلیمان بن عبد الملک امان خواست در رابطه با اطرافیان وی به او چنین گفت:ای امیر مؤمنان،دور تو را مردانی گرفته اند که بدترین انتخاب را برای خود انجام داده اند.کسانی که دینشان را به دنیا فروخته و رضایت تو را به قیمت خشم پروردگارشان به دست آورده اند.آنان در اجرای اوامر الهی از تو می ترسند،امّا در اجرای اوامر تو از خدا نمی ترسند.

آنان با آخرت سر جنگ دارند امّا با دنیا از در سازش و دوستی درآمده اند.پس در آنچه خداوند تو را امین بر آن داشته بر آنان اعتماد نکن.چراکه آنان جز ضایع کردن حقوق و خوار کردن امّت و بدرفتاری با آنان چیز دیگری برای تو ندارند و تو مسئول جرم و جنایت آنان خواهی بود.ولی آنان دربارۀ آنچه تو انجام بدهی هیچ گونه مسئولیتی ندارند.پس دنیای آنان را با خراب کردن

ص:143

آخرت خود آباد نکن (1).

پسران عبد الملک بن مروان،ولید و سلیمان،هردو راه وروش پدر خود را در پیش گرفتند.آنان به وصیّت او دربارۀ قتل کسانی که از بیعت سر باز زنند عمل کردند.در وصیّت عبد الملک آمده است:مردم را به بیعت بخوان.پس هر کس با سر خود این چنین کرد تو با شمشیرت این چنین کن (2).

بسیاری از فقیهان و دانشمندان از روی ترس یا طمع یا تن در دادن به کار انجام شده بر حکومت حکّام اموی صحّه گذاشتند.آنان با این کار همۀ بدعت هایی را که آنان در رسیدن به حکومت و امر انتقال حکومت گذاشتند همچون انتخاب دو ولیعهد یا بیشتر را تأیید کردند.می بینیم سلیمان بن عبد الملک برای حکومت پس از خود عمر بن عبد العزیز و پس از او یزید بن عبد الملک را برای این کار انتخاب کرد و بسیاری از فقیهان این کار را تأیید کردند.تا جایی که این بدعت به صورت یکی از تئوری های به دست گرفتن حکومت مطرح گردید (3).

البتّه چنان که گذشت با به حکومت رسیدن عمر بن عبد العزیز نسبتا فراغتی در سیاست اموی حاصل گردید.وی به بعضی اصلاحات دست زده و به مخالفان نسبتا آزادی داد.او بدعت ناپسند سبّ و لعن حضرت امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام را لغو کرد.وی حقوق غصب شدۀ اهل بیت علیهم السّلام را به آنان برگرداند و به خطاهای پیشینیان خود اعتراف کرد تا جایی که امام باقر علیه السّلام او را برای خاطر این کارها ستوده اند (4).

امّا حکومت عمر بن عبد العزیز دوام چندانی نداشت و با مرگ او وضعیّت

ص:144


1- (1)) .الکامل فی التاریخ 178/3.
2- (2)) .البدایه و النهایه 161/9.
3- (3)) .ماوردی،الاحکام السّلطانیه/13.
4- (4)) .الکامل فی التّاریخ 62/5.

به همان حالت سابق بازگشت.

مشخّصۀ برهۀ زمانی پس از مرگ عمر بن عبد العزیز تغییر سریع حاکمان است.چراکه خلفای پس از او هیچ کدام حکومت طولانی نداشته اند.

سلیمان بن عبد الملک سه سال،عمر بن عبد العزیز سه سال یا کمتر و یزید بن عبد الملک چهار سال حکومت کردند و بیشترین درگیری و مشغلۀ هر حاکمی که به حکومت می رسید خلع و جابجایی والیان حاکم قبلی بود.بدین ترتیب اختلافات بسیاری در جبهۀ داخلی خاندان اموی بر سر به دست گرفتن قدرت درگرفت.همچنان که در جامعۀ اسلامی نیز فتنه های داخلی در زمان خلافت این گروه از خلفای بنی امیّه بسیار شد.تا آنجا که قتیبة بن مسلم اقدام به خلع سلیمان بن عبد الملک کرده و در خراسان اعلام استقلال نمود (1).

همچنین در سال 101 هجری یزید بن مهلّب،یزید بن عبد الملک را از خلافت خلع کرد و سر به شورش برداشت و در مقابل،یزید بن عبد الملک کسانی را برای کشتن او و یارانش فرستاد.

یزید بن عبد الملک نیز به توسّط متملّقان و چاپلوسانی که همۀ انحرافات او را توجیه می کردند محاصره شده بود.آنان این چنین برای او فتوا دادند که خلفا در پیشگاه خداوند هیچ گونه حساب و کتابی بر کارهایی که انجام می دهند ندارند (2).

بدین ترتیب امّت اسلام از همه سو با خطرهای جدّی مواجه شده بود.

حتّی در سال 104 هجری طایفۀ خزر که همسایۀ مسلمانان بودند در جنگ با مسلمانان پیروز شده و در بعضی از مرزها پیشروی کردند.در زمان هشام بن

ص:145


1- (1)) .تاریخ ابن خلدون 151/5.
2- (2)) .البدایة و النهایة 232/9.

عبد الملک اذیّت و آزار اهل بیت علیهم السّلام و پیروان آنان،همچنین دیگر مخالفان حکومت رو به فزونی نهاد.تا جایی که هشام بن عبد الملک به خود جرأت داد تا امام باقر علیه السّلام را زندانی کند و یا برای ترور آن حضرت اقدام نماید (1).وی دستور قتل بعضی از پیروان امام باقر علیه السّلام را نیز صادر کرد.امّا امام باقر علیه السّلام توانست آنان را از کشته شدن نجات بدهد (2).

در چنین زمانه ای،بسیاری از مخالفان برای نابودی حکومت اموی دست به عملیات سرّی زدند.عبّاسیان در همین دوره در صدد جمع آوری افراد برای مبارزه با امویان بودند.آنان مبلّغان خود را به سرزمین هایی که از مرکز حکومت دور بودند-به خصوص در منطقۀ خراسان-می فرستادند.در همین وقت، «زید»فرزند حضرت امام سجّاد علیه السّلام نیز برای قیام بر ضدّ امویان در وقت مناسب دست به جمع آوری نیرو زده بود.این در حالی بود که حکومت اموی مراقبت شدیدی نسبت به جامعه اعمال می کرد تا جایی که تعداد نفس مردمان را شمارش می کردند مبادا کسی در برابر انحرافات سیاسی آنان سر بردارد یا مخالفت خود را با حکومتشان اعلام کند.

انحراف اخلاقی

امویان همواره دیدگان مردم را به سوی جنگ ها،لشکرکشی ها و کشور گشایی ها منحرف می کردند.آنان همۀ نیروهای خود را اعمّ از نیروی انسانی و مالی به سمت این جنگ ها سوق می دادند تا این که مسلمانان را از گفت وگو دربارۀ اوضاع و احوال منحرف جامعه و فکر کردن به کارهای سیاسی یا

ص:146


1- (1)) .مناقب آل ابی طالب 206/4.
2- (2)) .بحار الانوار 283/46.

انقلابی برای تغییر نظام حکومتی بازدارند.هدف آنان از این جنگ ها-چنان که بعضی تصوّر کرده اند-انتشار مفاهیم و ارزش های اسلامی نبود.چراکه آنان در عرصۀ عمل و سیاست داخلی و خارجی با این ارزش ها و مفاهیم مخالفت می کرده اند.آنان بسیاری از مقدّسات اسلامی را زیر پا گذاشته به ترویج انحرافات فکری پرداخته بودند.

توسعۀ فتوحات و جنگ ها نتایج شومی برای جامعۀ اسلامی در برداشت.

این جنگ ها در جامعۀ اسلامی ایجاد آشفتگی کرد.خانواده ها را بواسطۀ نبودن یا از دست دادن سرپرست از هم پاشید.بواسطۀ وقوع این جنگ ها غلامان و کنیزان در مملکت اسلامی به وفور یافت شد که باعث شد ثروتمندان رو به انحرافی بزرگ بیاورند که همان جمع آوری کنیزکان آوازخوان و خریداری غلامان منحرف!باشد.بدین ترتیب انحراف از داخل دربار خلفای اموی به میان امّت سرایت کرد.چراکه مردم همواره تابع و پیرو حاکمان می باشند و در صورت فسق و انحراف آنان مردم نیز به انحراف و فسق و فجور کشیده خواهند شد،به همین سبب بود که مردم در این دوران دائما مشغول لهوولعب و رفتن بی حدّومرز و بی قیدوشرط به دنبال شهوات و خواهش های نفسانی شدند.تا جایی که می بینیم در تاریخ آمده که خصوصا در زمان ولید بن عبد الملک غزل سرایی در توصیف زنان بسیار رایج گردیده بود (1).

سایر خلفای بنی مروان نیز از این قاعده مستثنی نبودند.آورده اند که همۀ همّ و غمّ سلیمان بن عبد الملک در رابطه با زنان بود،و این عمل در جامعه انعکاس وسیعی داشت.تا آنجا که هرکس به دوست خود می رسید اوّلین

ص:147


1- (1)) .الاغانی 219/6.

سؤالش این بود که با چند زن ازدواج کرده و چند کنیز دارد؟! (1).

آورده اند که ابو حازم اعرج در پاسخ سؤال سلیمان بن عبد الملک که از وی پرسید:چرا ما مرگ را ناپسند می داریم؟،این گونه وضعیّت اجتماعی و اخلاقی جامعۀ آن روزگار را بیان نموده است:شما بدین جهت از مرگ واهمه دارید که دنیای خود را آباد نموده و آخرت خود را ویرانه ساخته اید.به همین دلیل است که انتقال از جای آباد به مکانی ویران و خراب را ناخوش می دارید (2).

سلیمان بن عبد الملک بین کنیزکان آوازه خوان مسابقه می گذاشت و به برندگان جایزه های گرانبها اعطا می نمود (3).

همچنین در دوران او تعداد مردان دارای انحراف جنسی!!نیز رو به افزایش نهاد (4).یزید بن عبد الملک نیز بسیار به نوشیدن شراب و لهوولعب رو آورده بود (5)،وی در ایّام خلافت خود به مدّت یک هفته از خوردن شراب توبه کرد،امّا دوباره به این عمل زشت برگشت.چراکه کنیزی به نام«حبّابه» وی را بدین کار وادار نمود (6).

یزید بن عبد الملک همواره می گفت:این خلافت که به من رسیده است اصلا مایۀ دلخوشی من نیست تا روزی که بتوانم«سلامه»و«حبّابه»(نام دو کنیز)را بخرم.پس کسانی را فرستاد تا این دو کنیز را برای او خریدند (7).

بدین سان وقتی که لهوولعب و هرزه درآیی از مهمترین مسائل و بالاترین همّ و غمّ حاکمان دولت گردید،انحراف جامعه به اوج رسید.

البتّه این مسأله که امّت بواسطۀ انحراف حاکمان و والیان به انحراف کشیده

ص:148


1- (1)) .البدایه و النهایه 165/9.
2- (2)) .مروج الذّهب 177/3.
3- (3)) .اغانی 317/1.
4- (4)) .اغانی 272/4.
5- (5)) .مروج الذّهب 196/3.
6- (6)) .اغانی 295/15.
7- (7)) .اغانی 346/8.

شود عجیب نیست.چراکه مردم به همان راهی می روند که حاکمان و والیان و دستگاه های دولتی مبلّغ و مروّج آن هستند.نتیجۀ این انحراف این شد که اکثریّت مردم بواسطۀ منحرف شدن و فرورفتن در این انحرافات از اهداف بزرگی که شریعت اسلام برای آن ها معیّن کرده بود دور شوند.آنان دیگر اهمیّتی به رویدادهای مخاطره آمیزی که جامعۀ اسلامی و شریعت اسلام را تهدید می کرد نمی دادند.

انحراف در عرصۀ اقتصاد

در این دوران حاکمان جامعه هرگونه دخل و تصرّفی در اموال و دارایی های عمومی انجام می دادند.گویا این اموال ملک شخصی آن ها است.

آنان مطابق میل و رغبت و خواهش های دل خود آن اموال را به مصرف می رساندند و در این میان بیشترین نصیب از بیت المال مسلمانان مخصوص کنیزکان و آوازخوانان بود که مطابق هواهای نفسانی،لذّت ها و شهوت های حاکمان کار می کردند.آنان همچنین بوسیلۀ پول های بیت المال مسلمانان فکر و اندیشه افراد را خریده و آنان را وامدار منّت خویش می کردند.آن ها اموال بیت المال را در پای افرادی که آنان را مدح کرده،ثنا گفته و یا در تثبیت سلطنت آنان قدمی برمی داشتند مصرف می نمودند.آورده اند که نابغۀ شیبانی شعری سرود و در آن یزید بن عبد الملک را مدح کرد.یزید بن عبد الملک دستور داد تا او را صله داده،لباس فاخر پوشانده و صد شتر به او بدهند (1).

اینجا بود که شاعران برای دست یابی به اموال بیشتر در مدح و ثنای

ص:149


1- (1)) .اغانی 109/7.

خلفای اموی باهم رقابت می کردند.هم چنان که آوازخوانان نیز برای دست یابی به همین اموال و جایزه ها با یکدیگر به رقابت می پرداختند.

حاکمان اموی در بالاترین رتبه از رفاه،آسایش،نازونعمت و تجمّل زندگی می کردند.آنان دارایی های مسلمانان را در راه دست یابی به لهوولعب و شهوات خود به هدر می دادند.آنان در زمانه ای که بسیاری از مردم در حالت فقر،گرسنگی و محرومیّت زندگی می کردند،اموال مسلمانان را در میان نزدیکان خود تقسیم می نمودند.

در این دوران با زیر پا گذاشته شدن اصل مسئولیت متقابل در اجتماع و اهمیّت ندادن به ناراحتی ها و مسائل مردم و عدم تشویق توانگران به انفاق بر ناتوانان اختلاف طبقاتی در جامعه رو به افزایش نهاد.

علاوه بر همۀ این مطالب مشکل دیگری که در زمینۀ اقتصاد گریبانگیر مردم مستضعف شده بود چند برابر شدن مالیات هایی بود که دولت از مردم می گرفت.حاکمان اموی-مخصوصا در زمان هشام بن عبد الملک همان کسی که آنچه در بیت المال مسلمانان جمع می شد به پای شاعرانی که وی را مدح و ستایش می کردند می ریخت-مالیات های جدیدی بر انواع صنعت ها و حرفه ها وضع نمودند (1).

خود سلیمان بن عبد الملک در اعترافی که کرده است حالت رفاهزدگی و میل به هرزگی و عیّاشی که حاکمان بنی امیّه بدان پایه رسیده بودند را این گونه توصیف نموده است:ما غذاهای بسیار نیکو و لذیذ خوردیم،لباس های بسیار نرم و فاخر پوشیدیم،بر مرکب های راهوار سوار شدیم؛هیچ لذّتی برای من

ص:150


1- (1)) .اغانی 339/1.

نماند مگر این که آن را به دست آوردم به جز یک لذّت،و آن داشتن دوستی است که در خلوت خود آنچه در دل دارم به او بگویم و در امان باشم که او سخن مرا حفظ خواهد کرد (1).

بدین ترتیب بود که مردم مخصوصا پیروان امویان به دنبال شهوت ها و خواسته های نفسانی خود به راه افتادند و بسیاری از مردم به هر طریقی که برایشان امکان داشت به جمع آوری مال مشغول شدند.

ص:151


1- (1)) .مروج الذّهب 76/3.

ص:152

بخش سوم

اشاره

نقش حضرت امام باقر علیه السّلام در اصلاح ناهنجاری ها

اگرچه حاکمان و دستگاه های اداری و سیاسی آنان از اصول ثابتی که بر پایۀ قرآن کریم و سنّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله استوار است دور شده بودند،امّا از نظر ظاهر و در مقابل عموم مردم تظاهر به باور داشتن به مبانی فکری و تشریعی اسلام می نمودند.به همین جهت بود که می بینیم امام باقر علیه السّلام در جامعه نقشی برای اصلاح دولت و ملّت و برگرداندن حاکم و دستگاه های دولتی وی، همچنین برگرداندن امّت به استقامت در دین و عقیده و حاکم کردن اسلام و مفاهیم و ارزش های آن بر اندیشه ها،عواطف و موضع گیری های آنان ایفا می نمود.

روش امام باقر علیه السّلام در اصلاح جامعه با تغییر شرایطی که بر آن حضرت احاطه داشت تغییر می کرد.آن حضرت نسبت به تغییر موضع حکومت های زمان،همچنین تغییر وضعیّت امّت اسلام روش های خود را عوض می نمود.

امام باقر علیه السّلام مورد توجّه دانشمندان اسلام که در شهرهای دنیای اسلام زندگی می کردند بود.هیچ کس از شهر مدینه دیدن نمی کرد مگر این که به خانۀ امام باقر علیه السّلام رفته،به محضرش شرفیاب شده و از فضایل و دانش های آن حضرت کسب فیض می نمود.بزرگان فقه اسلامی مانند سفیان ثوری،سفیان بن عیینه و ابو حنیفه همواره قصد محضر آن حضرت می کرده اند.

ص:153

امّا نقش اصلاحی آن حضرت در دو جهت گیری هم زمان متمرکز می شود:

جهت گیری اوّل:فعالیّت در میان اقشار مختلف مردم و عموم مردم بدون در نظر گرفتن خصوصیّت دینی،چون در میان امّت اسلام افرادی با دین های دیگر نیز وجود داشتند.البتّه این جدای از فعالیّت آن حضرت نسبت به حاکمان و دستگاه های حکومتی برای بازگرداندن آنان به راه مستقیم و جلوگیری از انحرافات آنان و محدود کردن دایرۀ آن بود.

جهت گیری دوّم:ایجاد یک جمعیّت صالح و کارآمد تا این که در جامعه بر اساس اسلوب و قاعده های ثابته ای که ریشه در تعالیم روشنی بخش اهل بیت علیهم السّلام که آن نیز برگرفته از قرآن کریم و سنّت شریف نبوی است،در اصلاح اوضاع عامّۀ مردم همچنین اصلاح وضعیّت دولت نقشی مؤثّر ایفا نماید.

محورهای حرکت عمومی اصلاحاتی امام باقر علیه السّلام

اوّل:اصلاح در عرصۀ فکر و عقیده
اشاره

از بحران های سختی که ماحصل روش حاکمان سابق بود بحران درهم آمیختگی مفاهیم،تقلید کورکورانه و سطحی نگری در عرصۀ فکر و اندیشه بود تا آن جا که در اثر فراوانی جریان های مخرّب و فعالیّت آن ها در رابطه با تحریف مفاهیم ناب اسلامی و دیگرگونه جلوه دادن حقایق،حقیقت اندیشه و مبانی نظری اسلام در نزد بسیاری از مسلمانان آشکار نبود.اینجا بود که امام باقر علیه السّلام وظیفۀ وادار کردن مسلمانان به اصلاح اندیشه های خود برای تشخیص عقاید اصیل و درست از عقاید دروغین و ساختگی را به عهده گرفتند.آن حضرت افکار عمومی را در جهت ریشه دار ساختن اندیشه ها و مفاهیم اصیل

ص:154

اسلامی در جهان اندیشه و جهان عمل به صورت مساوی و پوییدن صراط مستقیمی که خداوند متعال از انسان خواسته است سوق داد.

امام باقر علیه السّلام برای اصلاح اندیشه و عقاید مردم فعالیّت های مختلفی انجام داد که ما اکنون به اهمّ آن فعالیّت ها اشاره می نماییم:

1.ردّ افکار و عقاید مخرّب و مذاهب منحرف

ترویج کنندگان عقاید انحرافی برای افکار و عقاید مخرّب خود در میان اقشار جامعه پیروانی پیدا کردند،کسانی که هم آن عقاید را پذیرفته و هم ترویج می کردند.حال این کار آن ها یا از روی جهل بوده یا از روی طمع و یا در اثر توطئه ای برای نابودی آیین جاودان اسلام.اینجا بود که می بینیم در زمان امام باقر علیه السّلام حرکت غلات[کسانی که دربارۀ مقامات ائمه علیهم السّلام زیاده روی می کردند]به رهبری مغیرة بن سعید عجلی رونق چشم گیری پیدا کرد.

علیّ بن محمّد نوفلی روایت می کند که روزی مغیرة بن سعید به نزد امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام شرفیاب شد و به آن حضرت عرض کرد:به مردم بگو که من علم غیب می دانم و سرزمین عراق را به تو(مغیره)داده ام.امام علیه السّلام وی را به شدّت از خود راندند و سخنان ناراحت کننده ای به او زدند.تا آنجا که وی از آن حضرت رویگردان شد و رفت.سپس ابو هاشم عبد اللّه بن محمّد حنفیّه به نزد آن حضرت آمد و همان حرف ها را به امام باقر علیه السّلام گفت.اینجا بود که امام باقر علیه السّلام گریبان وی را گرفته و او را شدیدا زدند.تا جایی که نزدیک بود او به دست آن حضرت کشته شود،هنگامی که ابو هاشم سلامت خود را بازیافت به کوفه آمد.وی که شعبده باز هم بود مردم را به سوی آرای خود خواند و آنان را

ص:155

گمراه کرد و مردم بسیاری پیرو او گردیدند (1).

امام علیه السّلام هم چنان به صورت های مختلف مغیرة بن سعید را در محاصرۀ خود داشته و مردم را از او برحذر می داشتند.آن حضرت مدام به لعن او می پرداختند و در برابر مردم می فرمودند:«لعن اللّه المغیرة بن سعید کان یکذب علینا»؛خداوند مغیرة بن سعید را که بر ما دروغ می بست لعنت کند (2).

آن حضرت همچنین بقیۀ سران غلات را نیز لعنت می کردند که از آن میان می توان به«بنان تبّان»اشاره نمود.آن حضرت در لعن او می فرمودند:«لعن اللّه بنان التبّان،و ان بنانا لعنه اللّه کان یکذب علی أبی»؛خداوند بنان تبّان را لعنت کند.بنان که لعنت خدا بر او باد بر پدرم دروغ می بست (3).

امام باقر علیه السّلام همۀ مسلمانان،بخصوص یاوران اهل بیت علیهم السّلام را از افکار آمیخته با غلوّ بر حذر می داشت و آنان را همواره به سمت اعتقادات پاک و درست راهنمایی می نمود.آن حضرت به آنان می فرمود:«لا تضعوا علیّا دون ما وضعه اللّه،و لا ترفعوه فوق ما رفعه اللّه»؛نه علی علیه السّلام را پایین تر از آنچه خدا برایش قرار داده بیاورید و نه او را بالاتر از مقامی که خداوند برایش قرار داده ببرید (4).

امام باقر علیه السّلام انصار و یاوران خود را این گونه خطاب می کرد که:

«یا معشر الشیعة شیعة آل محمد کونوا النمرقة الوسطی:یرجع الیکم الغالی، و یلحق بکم التالی»؛

ای گروه شیعه پیروان آل محمّد،همواره از گروه میانه باشید که تندروان به سمت شما برگردند و کندروان به شما برسند (5).

ص:156


1- (1)) .شرح نهج البلاغه 121/8.
2- (2)) .بحار الانوار 297/25.
3- (3)) .بحار الانوار 297/25.
4- (4)) .بحار الانوار 283/25.
5- (5)) .بحار الانوار 101/67.

آن حضرت همچنین همگان را از پیروی گروه مرجئه برحذر داشته و آن ها را لعنت می فرموده اند.آن حضرت فرموده اند:خداوندا جماعت مرجئه را لعنت کن که آن ها در دنیا و آخرت دشمنان ما هستند (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین همواره مردم را از پیروی افکار گروه های مفوّضه و مجبّره که قائل به جبر و تفویض بودند بر حذر می داشت.از فرمایشات آن حضرت در این رابطه است:

مبادا که هرگز قائل به تفویض شوید.چراکه خداوند عزّ و جلّ هرگز امر خود را به خلق خود واگذار ننموده است.چراکه برگشت این امر به سستی و ضعف در خداوند متعال است که این هردو بر آن ذات مقدّس محال است.همچنین خداوند متعال بندگانش را بر گناه و معصیت وادار و مجبور ننموده است که برگشت این مطلب نیز به ظلم است و خداوند متعال از هرگونه ظلم و ستم مبرّا است (2).

امام باقر علیه السّلام در کنار ردّ قاطع و صریح افکار انحرافی،افکار سالم را دربارۀ توحید به مردم می نمایاند تا آن که امّت عقاید صحیح و سالم را دریابند.

از آن دسته مطالب که امام علیه السّلام در این عرصه بر آن تأکید بسیاری داشتند بیان اساس و پایه های توحید و نفی تشبیه و جسم قائل شدن برای خداوند متعال است.

امام باقر علیه السّلام در دعایی فرموده اند:

«یا ذا الذی کان قبل کل شیء،ثم خلق کل شیء،ثم یبقی و یفنی کلّ شیء،و یا ذا الذی لیس فی السموات العلی و لا فی الارضین السفلی،و لا فوقهنّ،و لا بینهنّ و لا تحتهنّ إله یعبد غیره»؛

ص:157


1- (1)) .بحار الانوار 291/46.
2- (2)) .بحار الانوار 298/5.

ای آن کسی که قبل از هرچیز بوده ای،سپس همه چیز را آفریدی،سپس همه چیز نابود می شود و تو می مانی.ای آن کسی که نه در آسمان های بالا و نه در زمین های پایین،نه بالاتر از آسمان ها و نه بین زمین و آسمان و نه در زیرزمین خدایی غیر از تو نیست که کسی بخواهد او را عبادت کند» (1).

آن حضرت در جواب کسانی که از جواز این اعتقاد که خداوند متعال موجود است می پرسیدند،این گونه پاسخ دادند که:آری،امّا خداوند متعال را از دو مطلب مبرّا کن.یکی ابطال و دیگری تشبیه (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین فرموده اند:

همانا خداوند من تبارک و تعالی از ازل بوده و همواره حیات داشته و حیات او مقیّد به چگونگی[یا مقولۀ کیف]نبوده و نیست(چراکه کیفیات خود حادث و مخلوق هستند و خداوند که موجود بسیط است ترکیبی ندارد تا چگونگی داشته باشد)،پروردگار من در حالتی بوده که بودنش از مقولۀ«کون کیف»یا بودن مقید به چگونگی نبوده است،او مکانی ندارد و در مقولۀ«این»نیز در نمی گنجد،در چیزی نیست[چراکه حلول باطل است]و بر چیزی قرار ندارد[چراکه محتاج چیزی نیست]و برای بودن خود مکانی پدید نیاورده است» (3).

امام باقر علیه السّلام همچنین بر عبودیّت خالص برای خدا و بازداشتن مردم از فعالیّت هایی که در آن شرک به خداوند متعال وجود داشت تأکید فراوانی داشتند.

ص:158


1- (1)) .بحار الانوار 285/3.
2- (2)) .بحار الانوار 265/3،مراد از ابطال این است که خداوند را بدون هیچ صفتی فرض کنیم و مراد از تشبیه این است که برای او صفاتی مشابه صفات مخلوقات فرض کنیم.
3- (3)) .بحار الانوار 326/3،این روایت به صورت کامل در فصل آخر کتاب در بخش میراث کلامی امام باقر علیه السّلام آمده است.

آن حضرت فرموده اند:

اگر بنده ای کاری را انجام بدهد که در دنیا و آخرت فقط رضایت خداوند را از آن عمل طلب کند،امّا در این میان رضایت احدی از مردم را در آن کار داخل نماید،هرآینه مشرک شده است» (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین مردم را به انقطاع کامل به سوی خداوند متعال و بریدن از همۀ مظاهر دنیا و غیر خدا دعوت می نمودند.آن حضرت فرموده اند:

بندۀ خدا هیچگاه خداوند را آن چنان که حقّ اوست عبادت و پرستش نمی کند،مگر این که از تمام خلق خدا بریده و به سمت خداوند متعال انقطاع و گرایش کامل پیدا نماید (2).

امام باقر علیه السّلام همگان را از سخن گفتن در رابطه با ذات خداوند متعال باز می داشته اند،و این مطلب بدین سبب بوده که انسان ذاتا محدود بوده و توانایی احاطه پیدا کردن و فهم چیزی که نامحدود است را ندارد.پس بحث کردن از ذات نامحدود برای او منفعتی ندارد و او را به جایی نخواهد رساند،بلکه او را از هدف دورتر خواهد کرد.از همین جا است که بحث و تفکّر و پی گیری این مطلب که ذات خداوند متعال چیست بحثی بیهوده و بی فایده است.پس بنابراین امام باقر علیه السّلام همگان را از این کار برحذر می داشته اند.آن حضرت فرموده اند:

مردم همواره در بحث پیرامون چیزها و مسائل مختلف آزادند تا این که به بحث دربارۀ ذات خداوند متعال برسند.پس اگر شنیدید کسی در رابطه با ذات خداوند متعال به بحث و سخن پرداخته است به او بگویید خدایی جز اللّه نیست،همان اللّه که واحد است و هیچ چیز مانند او نیست (3).

ص:159


1- (1)) .بحار الانوار 297/69.
2- (2)) .بحار الانوار 211/67.
3- (3)) .بحار الانوار 264/3.

از دیگر مسائلی که امام باقر علیه السّلام بر آن تأکید زیادی داشتند جلوگیری از تبعیّت کردن مردم از مذاهب منحرف و افکار مخرّب بوده است.آن حضرت با بیان عاقبت شوم اهل شبهات و اهل هواوهوس و صاحبان بدعت این مهمّ را به انجام می رساندند.امام باقر علیه السّلام برای دور کردن مسلمانان از تأثیرپذیری از منحرفان فکری و عقیدتی بر عاقبت شوم آنان تأکید کرده و آن را پیش چشم مردم مسلمان آشکار می ساختند.آن حضرت از انس گرفتن و الفت پیدا کردن مردم مسلمان با افکار و عقاید منحرف به شدّت جلوگیری کرده و نمی گذاشتند مردم با چنین افکاری خو بگیرند.

امام باقر علیه السّلام در تفسیر قول خداوند تعالی: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً - اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛ بگو:«آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانیم؟»[آنان]کسانی هستند که کوشش ایشان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می پندارند که کار خوب انجام می دهند این گونه فرموده اند:مراد این آیه نصاری،کشیشان،راهبان،اهل شبهه و اهل هواهای نفسانی از اهل قبله و حروریّه و صاحبان بدعت هستند (1).

2.بحث و مناظره با صاحبان مذاهب منحرف و سمبل های انحراف

گفت وگو یکی از مسائلی است که می تواند وسیله ای برای اصلاح مردم باشد،چراکه مناظرۀ هدف مند و گفت وگوی صحیح می تواند افکار و مفاهیم انحرافی را ریشه کن کند.

از همین جا بود که امام باقر علیه السّلام به مناظره با بعضی از سران مخالفان

ص:160


1- (1)) .بحار الانوار 298/2.

برخاستند،چراکه این سران تأثیر زیادی بر پیروان خود داشتند و اگر آن ها به راه راست هدایت شده و دست از انحراف برمی داشتند تعداد زیادی از پیروان آن ها نیز اصلاح می شدند.اینجا بود که آن حضرت بیشتر به مناظره با چنین اشخاصی اهمیّت می دادند.اکنون بعضی از مناظرات آن حضرت را در ذیل باهم مرور می کنیم:

مناظرۀ امام باقر علیه السّلام با عالمان مسیحی:هنگامی که هشام بن عبد الملک امام باقر علیه السّلام را از مدینه به شهر شام احضار نموده بود آن حضرت در هنگام اقامت در شهر شام در مجالس اهل شام حاضر می شد.در یکی از روزها هنگامی که حضرت در میان گروهی از مردم نشسته بود و آن ها از آن حضرت مسأله می پرسیدند،دید که مسیحیان به سوی کوهی که در آنجا بود می روند.امام علیه السّلام از حال این مسیحیان سؤال کرد.مردم گفتند که این ها به نزد یکی از عالمان خود می روند که هرسال در چنین روزی به اینجا می آید و او آنچه آن ها بخواهند و آنچه در سال آینده برایشان اتّفاق می افتد را برای آن ها بازگو می کند.این دانشمند مسیحی تعدادی از یاران حواریّون(اصحاب حضرت عیسی علیه السّلام)را دیده است،امام باقر علیه السّلام فرمودند:برخیزید تا ما نیز به نزد او برویم،امام باقر علیه السّلام به همان جایی که مردم گفته بودند و نصاری به آنجا می رفتند تشریف فرما شدند.دانشمند مسیحی به امام باقر علیه السّلام گفت:از تو سؤال کنم یا تو از من سؤال می کنی؟امام باقر علیه السّلام فرمودند:تو از من سؤال کن، دانشمند مسیحی سؤال های بسیاری در رابطه با روز قیامت،اهل جهنّم و دربارۀ عزره و عزیز از آن حضرت پرسیدند و امام باقر علیه السّلام به تمام سؤال های دانشمند مسیحی پاسخ دادند.

ص:161

مرد مسیحی گفت:ای مسیحیان،من در عمر خود هیچ کس را دانشمندتر از این مرد ندیدم.تا آن زمان که این مرد در شام وجود دارد شما هرگز از من چیزی نپرسید و مرا به جایگاهم بازگردانید.مردم نیز او را به غارش بازگرداندند،و آن مسیحیان همه با امام بازگشتند.

در روایت دیگری آمده است که آن دانشمند مسیحی و همۀ یارانش به دست امام باقر علیه السّلام مسلمان شدند (1).

مناظرۀ امام باقر علیه السّلام با هشام بن عبد الملک:هشام بن عبد الملک در رابطه با مسائل متنوّعی که به مقام و منزلت اهل بیت علیهم السّلام مربوط می شد با آن حضرت به مناظره پرداخت.وی دربارۀ میراث داری اهل بیت از دانش پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و ادّعای حضرت علی علیه السّلام به دانستن علم غیب از امام باقر علیه السّلام سؤال کرد.امام باقر علیه السّلام همۀ مسائل متنوّع او را پاسخ داده و با او دربارۀ اثبات مقام و منزلت اهل بیت علیهم السّلام با استشهاد به آیات قرآنی و احادیث شریف استدلال و مناظره فرمودند به گونه ای که هشام نتوانست هیچ یک از کلام و دلیل آن حضرت را ردّ کند.هشام در جاهای دیگر نیز با امام باقر علیه السّلام به مناظره پرداخته است.هشام در بعضی از مناظرات به امام باقر علیه السّلام عرض کرد:در نزد خداوند با من عهد و پیمان ببند که جریان این مناظره و شکست خوردن مرا تا زنده ام برای کسی بازگو نکنی،امام صادق علیه السّلام فرماید:پدرم امام باقر علیه السّلام با او عهد و پیمان بست تا هشام راضی شد (2).

ص:162


1- (1)) .بحار الانوار 313/46-315.
2- (2)) .بحار الانوار 316،308/46.

ما هردو مناظره را[مناظرۀ مرد مسیحی و مناظرۀ هشام بن عبد الملک]را در بحث های گذشته به تفصیل ذکر کرده ایم،خوب است به آنجا مراجعه شود (1).

مناظرۀ امام باقر علیه السّلام با حسن بصری:حسن بصری به امام باقر علیه السّلام عرض کرد:

آمدم تا چند مسأله در رابطه با کتاب خدا از تو بپرسم.

پس از گفت وگوی کوتاهی امام باقر علیه السّلام به حسن بصری فرمودند:دربارۀ تو به من خبری رسیده و من نمی دانم که آیا واقعا تو این چنین هستی یا بر تو دروغ بسته اند؟ حسن بصری عرض کرد:آن چیست؟

امام باقر علیه السّلام فرمودند:کسی که برای من خبرآورده گمان می کرد که تو گفته ای خداوند متعال بندگان را خلق کرده و همۀ کار و اختیار آنان را به خود آنان تفویض نموده است.

حسن بصری سکوت کرد.سپس امام باقر علیه السّلام بطلان عقیده به تفویض را برای او روشن کرده و او را از این عقیده برحذر داشتند.امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:از عقیده به تفویض برحذر باش.چراکه خداوند متعال امر بندگان را به خودشان واگذار نکرده و واننهاده است.چراکه این مسأله به سستی و ضعف در خداوند متعال برمی گردد که این هردو نسبت به ذات اقدس خداوند محال است و در او راه ندارد،همچنین خداوند متعال بندگان را بر گناه و معصیت هم مجبور نکرده است.چراکه این مسأله به ظلم و ستم در رابطۀ با خداوند برمی گردد که ظلم نیز نسبت به خداوند متعال محال است (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین مناظراتی با محمّد بن منکدر-از پارسایان مشهور آن عصر-همچنین مناظراتی با نافع بن ازرق-یکی از سران خوارج-،عبد اللّه بن معمّر لیثی و قتادة بن دعامۀ بصری (3)داشته اند.همچنین احتجاجات و

ص:163


1- (1)) .ر.ک:فصل دوم از باب سوم رویدادهای مهم عصر امام باقر علیه السّلام.
2- (2)) .احتجاج 184/2.
3- (3)) .اعیان الشّیعه 653/1.

مناظرات دیگری هم بوده که شرح آن ها در این مختصر نمی گنجد.

3.محکوم کردن فقیهان درباری

قتادة بن دعامۀ بصری به نزد امام باقر علیه السّلام آمد و چهل مسأله آماده کرده بود تا امام باقر علیه السّلام را با آن مسائل امتحان کند،امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:آیا تو فقیه اهل بصره هستی؟قتاده عرض کرد:آری.

امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:وای بر تو ای قتاده،خداوند تبارک و تعالی گروهی از خلق خود را آفرید و آن ها را بر سایر خلایق حجّت قرار داد.آن ها اوتاد روی زمین هستند که به امر خدا قیام می کنند.آنان به دانش خداوند ممتاز بوده و خداوند قبل از خلقت خلایق آنان را برگزیده است.

قتاده سکوتی طولانی کرد.سپس گفت:خدا تو را خیر دهد،به خدا قسم که من در نزد فقیهان بسیاری نشسته ام.من حتّی در نزد ابن عبّاس صحابی بزرگ پیامبر نیز حضور داشته ام.امّا در نزد هیچ کس قلبم آن چنان که در نزد تو آشفته و پریشان شده آشفته و مضطرب نگردیده است (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین ابو حنیفه را در رابطه با عقیده به قیاس محکوم کرده اند،استاد محمّد ابو زهره دربارۀ این بحث و محکومیّت ابو حنیفه گفته است:از این نحوه مناظرۀ امام باقر علیه السّلام پیشوایی او بر همۀ دانشمندان معلوم و واضح می شود.آن حضرت آراء دانشمندان زمان خود را به بوتۀ نقد می نهاد و چنان با آن ها به بحث می پرداخت که گویا او رئیسی است که زیردستان خود را محاکمه می کند و آن ها را به راه مستقیم هدایت می نماید و آن ها نیز از این مقام ریاست پیروی و اطاعت می نمایند (2).

ص:164


1- (1)) .بحار الانوار 357/46.
2- (2)) .تاریخ المذاهب الاسلامیه/689.
4.دعوت مردم به گرفتن اندیشه از سرچشمه های زلال

امام باقر علیه السّلام مردم را از افتادن در دام اندیشه ها و نظریّات و عقیده های منحرف بازمی داشتند.آن حضرت همچنین آنان را از بدعت گذاری و تبعیّت از بدعت ها بازداشته و آن را یکی از مصادیق شرک دانسته اند.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:

پایین ترین حدّ شرک آن است که مردی بدعتی را بگذارد و براساس بدعتی که گذاشته حبّ و بغض روا دارد (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین از فتوا دادن بر طبق رأی و عقیدۀ شخصی برحذر داشته و فرموده اند:هرکس که بدون دانش خدا داد و در نظر گرفتن رضایت خداوند برای مردم فتوا دهد ملائکۀ رحمت و ملائکۀ عذاب وی را لعنت کرده و گناه هرکس که عمل بر آن فتوا کند برگردن او خواهد بود (2).

از اینجا بود که آن حضرت همواره مردم را به گرفتن دانش و اندیشه از سرچشمه های زلال آن که همان اهل بیت معصوم و پیغمبر که از هرگونه انحراف و کجی پیراسته بودند دعوت می کرد.امام باقر علیه السّلام در سخنی خطاب به سلمة بن کهیل و حکم بن عتیبه فرموده اند:

«شرّقا و غرّبا فلا تجدان علما صحیحا إلاّ شیئا خرج من عندنا»؛

اگر در شرق و غرب عالم بگردید نمی توانید دانش صحیحی بیابید مگر آنچه از نزد ما خارج می شود (3).

امام باقر علیه السّلام از همنشینی با اهل جدل برحذر می داشته و می فرمود:با اهل جدل همنشینی نکنید،چراکه آنان به قصد تخطئه حیطۀ بحث و جدل را به محدودۀ آیات

ص:165


1- (1)) .محاسن/207.
2- (2)) .محاسن/205.
3- (3)) .کافی 399/1.

خداوند می کشانند (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین همگان را به ذکر مقامات اهل بیت علیهم السّلام و فضایل آن بزرگواران تشویق و ترغیب می کرد.چراکه این کار یکی از راه های انتشار حقّ و فضیلت بود.از سعد اسکاف روایت شده است که گفت:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:من مجالسی برگزار می کنم و در آن ها به سخنرانی برای مردم می پردازم و در میان قصّه و سخن گفتن برای مردم حقّ و فضیلت شما را برای آنان ذکر می کنم.امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:آرزو می کنم که کاش در هر سی ذراعی یک سخنران مانند تو موجود می بود (2).

5.انتشار دانش های اهل بیت علیهم السّلام

امام باقر علیه السّلام درهای حوزۀ علمیۀ خود را برای همۀ فرزندان امّت اسلام باز گذاشته بود تا آنجا که دانشجویان زیادی از شهرها و نقاط مختلف کشور اسلام به این حوزۀ علمیه رو آورده و تعداد زیادی از مسلمانان با موضع گیری ها و امیال مختلف از دریای بیکران دانش امام باقر علیه السّلام بهره مند شده بودند.از آن میان می توان به:عطاء بن ابی رباح،عمرو بن دینار،زهری،ربیعة الرّأی،ابن جریج،اوزاعی،بسّام صیرفی (3)،ابو حنیفه و دیگران اشاره کرد (4).

عبد اللّه بن عطاء در همین رابطه گوید:من دانشمندان را در نزد هیچ کس چون امام محمّد باقر علیه السّلام کم دانش نیافتم.من«حکم»را در نزد او همچون شاگردی در نزد استاد دیدم (5).

ص:166


1- (1)) .کشف الغمّه 120/2.
2- (2)) .رجال کشی/215.
3- (3)) .سیر اعلام النّبلاء 401/4.
4- (4)) .تاریخ المذاهب الاسلامیه/361.
5- (5)) .مختصر تاریخ دمشق 79/23.

احادیث امام محمّد باقر علیه السّلام همواره با سند متّصل از پدران بزرگوارش علیهم السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود.البته آن حضرت گاه نیز احادیث مرسل بیان می فرموده و سند ذکر نمی کردند.هنگامی که از دلیل این مطلب از آن حضرت سؤال شد فرمودند:هرگاه دیدید حدیثی را ذکر کرده و برای آن سند نیاوردم، بدانید که سند من در آن حدیث پدرم زین العابدین از پدرش حسین شهید از پدرش علیّ بن ابی طالب از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از جبرئیل از خداوند عزّ و جلّ می باشد (1).

دوّم:تأسیس دانشگاه نمونۀ فقه
اشاره

(2)

حضرت امام باقر و فرزند بزرگوارشان حضرت امام صادق علیهما السّلام تلاش بسیاری در راه نشر فقه اسلامی انجام دادند.در زمانه ای که جامعۀ اسلامی در رویدادها و اضطراب های سیاسی غرق شده و حکومت ها نیز هیچ اهمیّتی به مسائل دینی نداده وخامت اوضاع تا بدان پایه رسید که امّت اسلام از مسائل دین خود حتی اندکی هم نمی دانستند،این دو بزرگوار به فعالیتی مثبت در جهت انتشار فقه اسلام در میان جامعه داشتند.دکتر علی حسن می گوید:ما پس از تتبّع و بررّسی متون تاریخی به مثال های بسیاری دست یافته ایم که بر این پدیده-بی اهمیّتی به مسائل دینی-که پدیدۀ غالب قرن اوّل اسلامی بود چه در نزد حاکمان،چه در نزد دانشمندان و چه در نزد امّت،دلالت دارد.مقصود از بی اهمیّتی به مسائل دینی این است که آنان شناخت کافی از امور دینی نداشتند.آنان در هیچ یک از مسائل دینی دارای جزم و یقین نبودند و حتّی در عبادات نیز دارای اعتقاداتی متزلزل بودند.از نمونه های این پدیده روایتی است

ص:167


1- (1)) .اعلام الوری/294.
2- (2)) .ر.ک:باقر شریف القرشی،حیاة الامام محمّد الباقر علیه السّلام 215/1-226.

که در آن آمده است:ابن عبّاس در آخر ماه رمضان بر منبر شهر بصره خطبه خواند و گفت:صدقۀ روزۀ خود را از مال خود کنار بگذارید.مردم نفهمیدند که منظور او چیست.ابن عبّاس گفت:آیا در اینجا کسی از مردم مدینه هست؟ برخیزید و این مسأله را به برادران خود بیاموزید که آن ها آنچه را که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بر آنان واجب کرده است نمی دانند (1).

مردم شهرهای اسلامی به امور دین خود شناخت کافی نداشتند،در شهرهای منطقۀ شام کسانی پیدا می شدند که تعداد نمازهای واجب را نمی دانستند و به نزد بعضی از صحابه رفته و از تعداد نمازهای واجب سؤال کرده اند (2).

نقش درخشانی که امام باقر و امام صادق علیهما السّلام در نشر فقه و بیان احکام شریعت الهی در جامعۀ آن روز ایفا کردند را می توان از بزرگترین خدماتی دانست که این دو امام بزرگوار به جهان اسلام نموده اند.

فرزندان صحابه و تابعان و رؤسای مذاهب اسلامی همچون ابو حنیفه و مالک و دیگران تلاش زیادی برای بهره برداری از دانش این دو امام بزرگوار داشته اند،همچنین تعداد زیادی از فقها همچون زرارة بن اعین،محمّد بن مسلم و ابان بن تغلب زیر دست امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام فارغ التّحصیل شده و به دنیای اسلام ارائه گردیدند.اینان کسانی هستند که فضیلت تدوین و جمع آوری احادیث امام باقر علیه السّلام را دارا بوده و هرکدام از آن ها از مراجع فتوی در میان مسلمانان شدند.بدین ترتیب امام محمّد باقر علیه السّلام شادابی دین اسلام را به آن برگردانید و از نابودی و فراموش شدن ثروت های دینی این شریعت

ص:168


1- (1)) .ابن حزم،الإحکام فی اصول الأحکام 131/2.
2- (2)) .سنن نسائی 42/1.

الهی جلوگیری کرد.

در اینجا سزاوار است این نکته را متذکّر شویم که شیعیان اهل بیت علیهم السّلام اوّلین کسانی بودند که به تدوین و جمع آوری ابواب و مسائل فقه روی آوردند.

مصطفی عبد الرزّاق گوید:این مطلب که تدوین و جمع آوری فقه را شیعیان زودتر از دیگران انجام دادند مطلبی معقول است.زیرا آنان دربارۀ ائمّۀ خود به عصمت یا چیزی شبیه عصمت معتقد بودند و سزاوار است که احکام و فتاوای ائمّۀ خود را تدوین و جمع آوری نمایند (1).

این گونه بود که شیعیان اهل بیت علیهم السّلام نقش مؤثّری در ساخت کاخ رفیع معرفت اسلامی و حفاظت از ثروت های مهمّ معنوی آن داشتند.در اینجا ناچاریم نگاهی کوتاه به فقه اهل بیت علیهم السّلام که آن هم از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله گرفته شده است بیندازیم.

خصوصیّات مکتب فقهی اهل بیت علیهم السّلام

1.رابطۀ مستقیم با پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله:از مهمترین خصوصیّات فقه اهل بیت علیهم السّلام این بود که مبانی این فقه به صورت مستقیم به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله متّصل بود.چراکه راه اتصال این مبانی به پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله خود ائمّۀ اهل بیت علیهم السّلام بودند که خداوند متعال هرگونه پلیدی را از آنان دور کرده و آنان را کاملا پاکیزه و مطهّر دانسته بود.همانان که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بنابر آنچه روایات متواتر به ما رسانده است آنان را کشتی نجات و مایۀ امنیّت بندگان خدا و هم سنگ قرآن کریم خوانده است.

ص:169


1- (1)) .تمهید لتاریخ الفلسفة الاسلامیّة/202.

امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

«لو إننا حدثنا برأینا ضللنا کما ضل من قبلنا،و لکنا حدثنا ببینة من ربنا بینها لنبیه صلّی اللّه علیه و اله فبینها لنا»؛

اگر ما حدیث را مطابق رأی و عقل خود ببینیم گمراه شده ایم،به مانند پیشینیان که بدین کار روی آورده و گمراه شدند.امّا ما حدیث را با بیّنۀ آشکاری که پروردگارمان برای پیامبر خود صلّی اللّه علیه و اله بیان کرده و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نیز آن را برای ما بیان داشته است نقل می نمائیم (1).

2.انعطاف پذیری:فقه اهل بیت علیهم السّلام همواره با زندگی روزمرّۀ مردم همراه بوده و با همۀ پیشرفت ها تطبیق می کرده است.این فقه هیچگاه قواعدی بر خلاف فطرت بشری نداشته و همواره با همۀ نیازمندی های زندگی روز بشر همراه بوده است.بحمد اللّه در این فقه هیچ مسئله ای که موجب سختی،تنگنا، ضرر و یا ضرر رساندن به دیگران باشد نبوده،بلکه این فقه همواره متضمّن مصلحت عامّۀ مردم و تعادل در همۀ احکام تشریعی خداوند متعال بوده است.

این گونه بود که این فقه اعجاب همۀ قانون دانان عالم را برانگیخت و همۀ آنان به این مطلب اعتراف کردند که این فقه از غنی ترین قوانینی است که از نظر عمق و اصالت و نوآوری در عالم قانون گذاری پیدا شده است.

3.بازگذاشتن باب اجتهاد:از مهم ترین خصوصیّاتی که فقه اهل بیت علیهم السّلام داشت بازگذاشتن باب اجتهاد بود،این مطلب دلالت بر زنده بودن فقه

ص:170


1- (1)) .اعلام الوری/270.

اهل بیت علیهم السّلام و تعامل آن با زندگی و رابطۀ مستمرّ آن برای قانون گذاری در همۀ شئون زندگی انسان بود.این فقه هیچگاه در برابر رویدادهای جدیدی که مردم به آن مبتلا می شوند حتّی در عصر حاضر که ما در آن زندگی می کنیم دست و پا بسته نبوده است.در زمانه ای که اکنون بسیاری از رویدادهای جدید به وجود آمده و بسیاری از موضوعات جدید به عرصۀ وجود پا گذاشته است این فقه جوابگوی همۀ مسائل است.هم اکنون دانشمندان بزرگ مسلمانان در دانشگاه الازهر به این مطلب پی برده اند که چقدر به بازبودن باب اجتهاد و تبعیّت از شیعۀ امامیّه در این مسأله نیازمند هستند.

رشید رضا می گوید:ما هیچ منفعتی در ترک اجتهاد نمی شناسیم،بلکه ضررهای آن بسیار زیاد است و همۀ این ضررها به کنار گذاشتن عقل و قطع کردن راه علم و محرومیّت از به کارگیری اندیشه در فقه بازگشت می کند.

مسلمانان با بستن باب اجتهاد همۀ علوم را ناکارآمد کرده کنار گذاشته و به حالتی که امروز می بینیم درآمده اند (1).

4.بازگشت به حکم عقل:در میان فقهای مذاهب اسلامی تنها فقهای امامیّه هستند که عقل را یکی از منابع چهارگانۀ استنباط احکام شرعی می دانند.آنان عقل را با برترین شکل های تقدیس توصیف کرده و آن را رسول باطنی خداوند می دانند.آنان حسب روایاتی که دارند عقل را از جمله چیزهایی می دانند که خداوند بواسطۀ آن ها عبادت شده و بهشت به واسطۀ آن به دست می آید.البتّه روشن است که رجوع به حکم عقل در زمانی جایز است که در

ص:171


1- (1)) .الوحدة الاسلامیّه/99.

مسأله،نصّ[آیه یا روایت]خاص یا عامّی وجود نداشته باشد که در صورت وجود،آن نصّ خاصّ یا عام بر عقل حاکم خواهد بود.عقل همچنین نقش بزرگی در علم اصول نیز دارد که اجتهاد کاملا وابستۀ به آن است.

سوّم:اصلاحات سیاسی
اشاره

امام باقر علیه السّلام بیشترین استفاده را از شرایط فضای باز سیاسی نسبی که گاه به وجود می آمد برای ایجاد و توسعۀ بنیان مردمی قابل اعتماد و تجهیز آنان با اندیشه های سیاسی سالم که با دیدگاه های اهل بیت علیهم السّلام همخوانی داشته باشد، همچنین بسیج نیروها برای گرفتن مواضع مناسب در زمان های مناسب می بردند.به همین دلیل بود که در زمان امام باقر علیه السّلام هیچ انقلاب نظامی علوی به وجود نیامد.چراکه در آن دوره شرایط کامل برای انقلاب نظامی از نظر تعداد نیروها و هم از نظر امکانات وجود نداشت.

امام باقر علیه السّلام در نهایت احتیاط و هوشیاری مفاهیم و اندیشه های سیاسی بنیادین را به امّت اسلام عرضه می نمود.آن حضرت گاه نیز در برابر بعضی از حکّام موضع های سیاسی صریحی می گرفتند تا آنان را به راه راست و درست برگردانند.

نقش اسلامی امام باقر علیه السّلام در فعالیّت های ذیل تجلّی می نماید:

1.دعوت به امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر فرد و جامعه را از انواع انحرافات فکری، عاطفی و رفتاری آزاد می کند.این دو واجب الهی مفاهیم و ارزش های اسلامی ثابت را تبدیل به فعالیّت های رفتاری واضح و آشکاری می نماید که

ص:172

در آن ها مفاهیم نظری و کلامی تبدیل به احساس،عاطفه،کارها،حرکات و روابط خارجی می شود تا امّت و دولت به آن درجه برسند که زندگی مسئولانه ای در پیش گیرند.مراد از مسئولیت همان حمل امانت الهی و جانشینی خداوند متعال در زمین است.

از همین جا است که می بینیم امام باقر علیه السّلام بر این فریضۀ الهی تأکید فراوانی کرده و آن را دربردارندۀ همۀ لوازم آسایش و رفاه زندگی انسانی دانسته است.

آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

امر به معروف و نهی از منکر راه انبیا و روش صالحان است،این فریضۀ بزرگی است که همۀ واجبات دیگر به وسیلۀ آن برپا داشته می شود.به وسیلۀ این دو واجب بزرگ است که راه ها امن،درآمدها حلال و ظلم و ستم برطرف می شود؛ زمین آباد شده از دشمنان انتقام گرفته شده و کارها راست می آید.پس اگر منکری را دیدید در دل آن را انکار کرده و انکار خود را با زبان بیان دارید و با دستان خود به پیشانی آنان بزنید و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نهراسید (1).

آن حضرت همچنین همگان را از فرجام شوم شانه خالی کردن از مسئولیت و سازش با منحرفان چه از طایفۀ حکّام بوده یا از سایر افراد باشند برحذر داشته و فرموده اند:

خداوند متعال به شعیب پیامبر علیه السّلام وحی کرد که من صد هزار نفر از قوم تو را هلاک خواهم کرد که چهل هزار نفر از آن ها از بدان و شصت هزار نفر از خوبان قوم تو می باشند،حضرت شعیب علیه السّلام به خداوند عرض کرد:خداوندا،تکلیف بدان روشن است،امّا چرا خوبان را عذاب می کنی؟

ص:173


1- (1)) .تهذیب الاحکام 180/6.

خداوند متعال به او وحی فرستاد که چون آنان با اهل معصیت از در سازش درآمده و از غضب من خشمگین نشدند» (1).

امام باقر علیه السّلام با بیان آثار شوم شانه خالی کردن از واجب امر به معروف و نهی از منکر این گونه همگان را به انجام این واجب الهی ترغیب فرموده اند که:

امر به معروف و نهی از منکر دو آفریدۀ خداوند عزّ و جلّ می باشند.پس هرکس این دو آفریدۀ خدا را یاری کند،خداوند او را عزّت دهد،و هرکس این دو آفریدۀ خدا را خوار بدارد،خداوند نیز او را خوار و ذلیل خواهد نمود (2).

2.انتشار مفاهیم صحیح سیاسی

امام باقر علیه السّلام دیدگاه های مردم را به نقش اهل بیت علیهم السّلام در رهبری امّت و توجیه نمودن آنان به سوی استقامت و راه راست این گونه معطوف داشته اند که:

«نحن ولاة أمر اللّه و خزائن علم اللّه،و ورثة وحی اللّه،و حملة کتاب اللّه،طاعتنا فریضة،و حبّنا إیمان،و بغضنا کفر،محبّنا فی الجنة،و مبغضنا فی النار»؛

ما[اهل بیت]مجریان دستورات خدا،گنجینه های دانش خدا،وارثان وحی خدا و حاملان کتاب خدا هستیم.پیروی از ما واجب،دوست داشتن ما ایمان،دشمنی با ما کفر بوده،دوستداران ما در بهشت و دشمنان ما در دوزخ می باشند (3).

آن حضرت همچنین امّت را از دور شدن از راه اهل بیت علیهم السّلام برحذر داشته و فرموده اند:

«برئ اللّه ممن یبرأ منّا،لعن اللّه من لعننا،أهلک اللّه من عادانا»؛

ص:174


1- (1)) .تهذیب الاحکام 181/6.
2- (2)) .خصال 42/1.
3- (3)) .مناقب آل ابی طالب 223/4.

خداوند،از هرکه از ما[اهل بیت]بیزاری بجوید،بیزار است.هرکس ما را لعن کند، خداوند او را لعن خواهد کرد و هرکس با ما دشمنی بورزد خداوند او را هلاک خواهد ساخت (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین در تشویق و ترغیب مردم به یاری اهل بیت علیهم السّلام این گونه فرموده اند که:

هرکس ما را با زبان خود بر دشمنان مان یاری رساند،خداوند متعال هنگامی که در روز قیامت و در برابر خداوند پای میزان اعمال ایستاد زبان او را با حجّت و دلیل گویا خواهد کرد (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین حدّومرز موالات و دوستی اهل بیت علیهم السّلام و معیار شناخت دوستی واقعی و دوستان واقعی اهل بیت علیهم السّلام را در زمانی که مفاهیم بر مردم مشتبه شده و معیارها آشفته گردد این چنین بیان فرموده اند:

امّا محبّت ما باید چنان خالص باشد که به مانند طلا که چون آن را به آتش ذوب می کنند در آن هیچ گونه کدورتی دیده نمی شود؛هیچ گونه ناخالصی در آن نباشد.

پس هرکس می خواهد بداند که دوستدار ما هست یا نه باید قلب خود را به بوتۀ آزمایش بگذارد.اگر در کنار دوستی ما ذرّه ای از دوستی دشمنان ما نیز در دل او وجود داشته باشد او از ما نبوده و ما از او نیستیم (3).

امام باقر علیه السّلام همچنین در راستای نشر مفاهیم سیاسی صحیح به راه های رسیدن یک امام به منصب امامت این چنین اشاره کرده اند که:این منصب منحصرا به واسطۀ نصّ و وصیّت به دست می آید،و آنچه در جامعه شایع شده

ص:175


1- (1)) .بحار الانوار 222/27.
2- (2)) .بحار الانوار 135/2.
3- (3)) .بحار الانوار 51/27.

که خلفا به واسطۀ بیعت مردم یا عهد پادشاه قبلی و یا به وسیلۀ قهر و غلبه به خلافت می رسند،هیچ کدام معتبر نبوده و مشروعیت ندارد.از روایاتی که امام باقر علیه السّلام در آن به این مطلب اشاره فرموده اند می توان به روایت ذیل اشاره نمود:

هرکس خداوند را عبادت کند و خود را در این راه خسته کند امّا معتقد به پیشوایی امامی که از جانب خدا به این مقام رسیده است،نباشد سعیش مقبول درگاه الهی نشده،خودش گمراه و متحیّر بوده و خداوند از عبادت او بیزار است (1).

آن حضرت همچنین مشخصّات امام و پیشوای بر حقّ را برای مردم بیان فرمودند تا امّت در گرداب حوادثی که در آن،مفاهیم،تحریف شده و حقایق، واژگونه جلوه گر شده است،امام و پیشوای خود را بشناسند.آن حضرت فرموده اند:

امامت جز برای مردی که در او سه خصلت باشد سزاوار نیست 1.ورعی که او را از محارم خداوند بازدارد،2.حلم و بردباری که بتواند با آن غضب خود را کنترل کند و 3.رفتار نیکو با آنان که زیردست او واقع می شوند به گونه ای که برای آنان همچون پدری مهربان باشد (2).

امام باقر علیه السّلام در مبانی حقوق و واجبات امام در برابر امّت قاعده ای کلّی وضع نمود تا این که امّت میزان نزدیکی و دوری حاکمان خود را با حدّ مطلوب در ادای مسؤولیت حکومت بدانند.آن حضرت فرموده است:

حقّ حاکم بر مردم این است که سخنش را بشنوند و از وی اطاعت کنند...و حقّ مردم بر والی این است که:والی بیت المال را در میان آنان به مساوات تقسیم نموده و در میان رعیّت خود به عدل وداد رفتار کند (3).

ص:176


1- (1)) .کافی 184/1.
2- (2)) .خصال 116/1.
3- (3)) .بحار الانوار 244/27.

در همین راستا بود که امام باقر علیه السّلام در گرداب رویدادهای کوبنده و خردکننده و آشفته بازار دیگرگونه جلوه دادن حقایق،مفهوم حقیقی تشیّع را آشکار نمودند تا این که حاکمان اموی دستاویزی برای زشت جلوه دادن آوازۀ یاران اهل بیت در محافل مختلف نیابند و نتوانند از بعضی آثار منفی وسیله ای برای ضربه زدن به مفاهیم والای«ولاء»و«تولّی»که از ارکان تشیّع است بیابند، آن حضرت فرموده اند:

«فو اللّه ما شیعتنا الاّ من اتقی اللّه و أطاعه،و ما کانوا یعرفون الاّ بالتواضع، و التخشع،و الامانة،و کثرة ذکر اللّه،و الصوم،و الصلاة،و البر بالوالدین،و التعاهد للجیران من الفقراء و أهل المسکنة،و الغارمین،و الأیتام،و صدق الحدیث و تلاوة القرآن،و کفّ الألسن عن الناس الاّ من خیر،و کانوا امناء عشائرهم فی الأشیاء»؛

به خدا سوگند که از شیعیان ما نیست مگر کسی که پرهیزگاری پیشه کرده و خداوند متعال را اطاعت نماید.آنان جز به تواضع،خشوع،امانت داری،بسیاری یاد خدا و نماز و روزه،نیکویی به پدر و مادر،احساس وظیفه نسبت به همسایگان فقیر و سایر فقیران،بدهکاران و یتیمان،راستگویی،تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم جز به سخن نیکو،شناخته نمی شوند.آنان در میان قبایل و عشایر خود امین مردم به شمار می آیند (1).

و این که تشیّع صرف یک ادّعا نبوده،بلکه عبارت از فعالیت عملی و محسوس در جهان خارج است و انسان شیعی نمودار دینداری،اخلاص و فرمانبرداری از خداوند متعال است.

ص:177


1- (1)) .کافی 2/74.

امام باقر علیه السّلام به بیان ویژگی های بیرونی منتسبان به مکتب اهل بیت علیهم السّلام اکتفا نکرده اند.بلکه پا را از این حدّ فراتر گذاشته و مجموعه ای از تعالیم منحصر به فرد را برای شیعیان خود به جا گذاشته اند.امام باقر علیه السّلام فرموده است:

«انّما شیعة علی علیه السّلام الشاحبون الناحلون الذابلون،ذابلة شفاههم،خمیصة بطونهم،متغیّرة ألوانهم،مصفرّة وجوههم،إذا جنّهم اللیل اتّخذوا الأرض فراشا، و استقبلوا الأرض بجباههم،کثیر سجودهم،کثیرة دموعهم،کثیر دعاؤهم،کثیر بکاؤهم،یفرح الناس و هم محزونون»؛

همانا که شیعیان علی علیه السّلام دارای چنین خصوصیّاتی هستند:آنان روی زرد و تکیده، لاغر،ضعیف و پژمرده اند.لبهایشان خشک و شکم هایشان خالی،رنگ هایشان متغیّر و چهره هایشان زرد می باشد.هنگامی که شب آنان را فرامی گیرد زمین را رختخواب خود قرار می دهند و پیشانی ها را بر روی خاک می گذارند.سجود آن ها بسیار،اشک های آن ها بسیار،دعاهای آن ها بسیار،گریه های آن ها بسیار بوده،مردم شاد و آنان محزون اند (1).

3.رسوا کردن عملکرد دستگاه اموی

امام باقر علیه السّلام حقیقت حکومت اموی و چگونگی رسیدن آنان به این حکومت را بیان نموده اند.آن حضرت اعمالی را که دستگاه اموی برای دوام استیلا و سیطرۀ خود بر مسلمانان انجام داده و جنایاتی را که پیشینیان آنان در حقّ اهل بیت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و یاوران آنان انجام داده اند برای مردم به وضوح روشن می نمودند.آن حضرت در رابطه با ملازمات خلافت و چگونگی چنگ

ص:178


1- (1)) .بحار الانوار 149/65.

اندازی بنی امیّه بر خلافت و دور کردن اهل بیت علیهم السّلام از مقام و منصب الهی خود این گونه فرموده اند:

... اوج این قضیّه از زمان معاویه پس از شهادت امام حسن علیه السّلام شروع شد.در این زمان بود که شیعیان ما در هر شهری به قتل رسیدند،در این زمان بود که به صرف تهمت تشیّع و دوستی ما دست ها و پاها قطع می شد.هرکس به دوستی و دل سپردن به ما معروف می گردید زندانی شده،اموالش غارت گردیده،خانه اش ویران می گردید.پس از این دوره روزبه روز بلایا بیشتر و شدیدتر گردید تا به زمان عبید اللّه بن زیاد قاتل امام حسین علیه السّلام رسید.سپس پس از او حجّاج بر سر کار آمد.

او نیز مردم را به شدیدترین وجه کشت و شیعیان ما را با کوچکترین ظنّ و گمان و تهمتی زندانی نمود،کار به جایی رسید که هرکس آرزو می کرد او را با صفت زندیق و کافر بخوانند امّا با صفت شیعۀ علی علیه السّلام نخوانند،و کار به آنجا کشید که مردان نیک و کسانی که در جامعه به خوبی یاد می شدند-و شاید راستگو و پرهیزگار نیز بودند -شروع به گفتن احادیث بلند و عجیب در رابطه با برتری بعضی از حاکمان پیشین نمودند،در حالی که هیچ کدام از آن احادیث و روایات را خداوند نیافریده و هیچگاه در جهان خارج مضمون آن ها به وقوع نپیوسته بود.امّا او در هنگام روایت کردن این احادیث آن ها را بر حقّ و ثواب می پنداشت.چراکه پیش از وی و همزمان با وی راویان بسیاری که به دروغ و عدم پرهیزگاری در جامعه معروف نبودند همین روایات را نقل نموده بودند (1).

ص:179


1- (1)) .شرح نهج البلاغه 42/11-44.
4.دعوت مردم به دوری از حکومت وقت

امام باقر علیه السّلام امّت را به دوری گزیدن و قطع رابطه با حکومت ستمگر دعوت کرده و آن ها را از هرگونه کمک و یاری به آنان نهی نموده اند.حتّی اگر این کمک و یاری ربطی به مسائل سیاسی و حکومتی آنان نداشته باشد،امام باقر علیه السّلام در جواب کسی که در رابطه با همکاری با حاکمان از ایشان پرسیده بود پاسخ دادند:نه[این کار جایز نیست]،حتّی به قدر کشش یک قلم بر روی کاغذ.آگاه باشید کسی از دنیای آنان[ستمگران]نصیب و بهره ای نخواهد برد مگر آنکه آنان از دین او نصیب ها و بهره ها برده باشند (1).

امام باقر علیه السّلام مبانی همکاری با ستمگران و فاسقان را این گونه آشکار ساخته است که:هرکس از گناهکار و کسی که خدا را نافرمانی می کند اطاعت و فرمانبرداری کند در حقیقت دین ندارد (2).

امام باقر علیه السّلام بر این نکته تأکید داشتند که تنها رابطه ای که میان امّت و حاکم جائر ممکن است وجود داشته باشد،رابطۀ توجیه و ارشاد و قیام به مسئولیت خطیر نصیحت و موعظۀ آنان است.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:هرکس به سمت سلطان ستمگری برود و او را به پرهیزگاری از خداوند متعال امر نموده و از عذاب خداوند ترسانده و موعظه کند اجری برابر با اجر ثقلین(جنّ و انس)و عملی مطابق با عمل آنان خواهد داشت (3).

البتّه آن حضرت مواضعی را که گاه به خاطر مصلحت دین اسلام نسبت به حاکمان ستمگر گرفته می شود از این قاعده استثنا نموده اند.آن حضرت یاری

ص:180


1- (1)) .کافی 107/5.
2- (2)) .بحار الانوار 122/2.
3- (3)) .بحار الانوار 375/72.

رساندن به خلفا و فروش سلاح به آن ها را در صورت بروز جنگ با دشمنان اسلام،جایز دانسته اند.چراکه آنان به واسطۀ این سلاح ها دشمن مشترک را دفع می کرده اند.آن حضرت به کسی که بار اسلحه برای حاکمان ستمگر اموی می بردند فرمود:این سلاح ها را برای آنان ببر،چراکه خداوند به وسیلۀ آن ها دشمنان ما و شما را دفع می کند-مراد کشور روم است-این سلاح ها را به آنان بفروش،امّا اگر روزی جنگ بین ما و آن ها[حاکمان اموی]درگرفت به آن ها یاری نکن و سلاح نفروش (1).

امام باقر علیه السّلام در رابطه با حاکمان ستمگر فرموده اند:پیشوایان ستمگر و پیروان آنان از دین خدا و راه حقّ دور مانده اند.آن ها با کارهایی که انجام داده و مرتکب آن می شوند به راه گمراهی رفته اند (2).

5.مواضع مستقیم امام باقر علیه السّلام در برابر حاکمان منحرف

نقش حقیقی امام در جامعه نقش یک رهبر و الگوی بزرگ بود و از مهم ترین مسئولیت هایی که بر دوش او نهاده شده بود اصلاح امّت و همچنین اصلاح حاکم امّت بوده است.همچنین از بین بردن و ریشه کن ساختن انحرافاتی که در جامعه به وجود می آمد و جلوگیری از ادامه یافتن این انحرافات.این نقش با تغییر عوامل و شرایط سیاسی زمانۀ آن حضرت اسلوب و روش ها و برنامه ریزی های مختلفی را طلب می نمود.امام علیه السّلام با تغییر عناصر ذیل موضع گیری خود را تغییر می دادند:

الف-مصلحت کلّی اسلام.

ب-مصلحت خاصّ اسلام که با حفظ راه اهل بیت علیهم السّلام و تقویت آن با

ص:181


1- (1)) .کافی 112/5،کتاب المعیشه،باب بیع السّلاح منهم.
2- (2)) .محاسن/93.

عناصر پاک با هدف تضمین استمرار حرکت آن در میان امّت،ارتباط تنگاتنگ داشت.

ت-شرایط کلّی و یا شرایط خاصّ که از ناحیۀ قدرت حاکم از یک سو و قدرت پایگاه مردمی اهل بیت علیهم السّلام از دیگرسو به وجود می آمد.

تقیّه روشی بود که امام باقر علیه السّلام در موضع گیری های خود در برابر حاکمان ستمگر به کار می گرفتند.البتّه این روش در وقتی به کار گرفته می شد که رودررویی آشکار،مفید و نتیجه بخش نبوده است.امام باقر علیه السّلام حدّومرز تقیّه را این گونه بیان فرموده اند که:تقیّه در هر ضرورتی واجب است (1).آن حضرت همچنین فرموده اند:«إنما جعلت التقیّة لیحقن بها الدماء،فإذا بلغ الدم فلا تقیّة»؛

قاعدۀ تقیّه به خاطر این وضع شده که خون ها به واسطۀ آن نگاهداری شود.پس هنگامی که انجام آن به خون و خون ریزی منجر شد دیگر تقیّه ای وجود ندارد» (2).

در زمان خلفای قبل از عمر بن عبد العزیز امام باقر علیه السّلام از روبرو شدن با حاکمان تقیّه می فرمود تا کیان اهل بیت علیهم السّلام را از شرّ آن ها حفظ نموده و یاران خود را از دشمنی دستگاه حکومتی در امان دارد.آن حضرت در هیچ یک از شئون حکومتی داخل نمی شد و دخالت آن حضرت در امور مملکت بسیار محدودۀ کوچکی داشت.امّا هنگامی که امر خلافت به عمر بن عبد العزیز رسید اوضاع و شرایط جامعه تغییر کرد.عمر بن عبد العزیز به خاندان اهل بیت علیهم السّلام نزدیکی بیشتری از خود نشان داده آن ها را بر بنی امیّه تفضیل داد و گفت که:من آنان را ترجیح می دهم،چراکه شنیده ام که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:همانا که فاطمه شاخه ای از من است.آنچه او را خوشحال کند مرا خوشحال می کند و آنچه او را بیازارد مرا می آزارد.پس من به دنبال خوشحال کردن پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و اله بوده و از ناراحتی

ص:182


1- (1)) .بحار الانوار 399/72.
2- (2)) .بحار الانوار 399/72.

و رنجش او خودداری می نمایم (1).

امام باقر علیه السّلام از این آزادی نسبی که در زمان عمر بن عبد العزیز ایجاد شد نهایت استفاده را بردند.آن حضرت شروع به ایفای نقش اصلاحی خود نسبت به حکومت زمان و دستگاه های حکومتی نموده،آنان را به راه راست ارشاد کرده و بر پایداری در خوش رفتاری با مردم تشویق نمودند.

هنگامی که عمر بن عبد العزیز برای امام باقر علیه السّلام پیغام فرستاده و آن حضرت را به نزد خود دعوت کرد،امام باقر علیه السّلام دعوت وی را پذیرفته،به نزد او رفته و با او جلساتی داشتند.آن حضرت شروع به نصیحت عمر بن عبد العزیز کرده و از او می خواستند تا فعالیّت های خود را در زمینۀ برخورد با مردم با ارزش ها و موازین اسلامی منطبق نماید.از چیزهایی که امام باقر علیه السّلام به عمر بن عبد العزیز فرموده اند این عبارت نقل شده است که:

.. .پس از خداوند متعال بترس و دو چیز را همواره با دل وجان مدّنظر داشته باش.

اوّل آنکه ببین دوست داری هنگامی که به نزد پروردگار خود می روی چه چیزی به همراه تو باشد.پس همان چیز را پیشاپیش برای خود بفرست.آنگاه ببین که در چنان روزی که در برابر پروردگار می ایستی چه چیزی را ناپسند می داری که در آن روز به همراه تو باشد.پس در پی تبدیل آن چیز باش و هرگز امید نداشته باش کالایی که روی دست پیشینیان تو مانده و آن ها از آن سودی نبرده اند برای تو منفعتی ایجاد کند و تو از آن سودی ببری،پرهیزگاری پیشه کن و از خدا بترس.ای عمر درها را بازبگذار،حجاب ها را از میان خود و مردمان بردار.همواره یاور ستمدیدگان و دشمنان ظالمان باش (2).

ص:183


1- (1)) .بحار الانوار 320/46.
2- (2)) .بحار الانوار 182/75.

در همین سفر عمر بن عبد العزیز دربارۀ بعضی از امور نیز با امام باقر علیه السّلام مشورت نمود،و هنگامی که امام باقر علیه السّلام قصد بازگشت به مدینه را داشت عمر بن عبد العزیز به آن حضرت عرض کرد:ای ابو جعفر مرا سفارشی کن.امام باقر علیه السّلام فرمودند:تو را به تقوای الهی دعوت می کنم.مردمان پیر و سالخورده را پدر خود،مردمان کم سنّ وسال را فرزند خود،و مردمان میان سال را همچون برادر خود حساب کن (1).

در زمان خلافت هشام بن عبد الملک امام باقر علیه السّلام تحرّکاتی مطابق با موضع گیری های هشام داشتند.هنگامی که موضع حکومت نسبت به آن حضرت کمی آرامتر می شد حرکات ایشان بیشتر و هنگامی که از سوی حکومت شدّت عمل بیشتری به خرج داده می شد فعالیّت امام کمتر می گردید، زمانی که هشام بن عبد الملک وارد مسجد الحرام شد به امام باقر علیه السّلام نگاهی انداخت.دید مردم گرداگرد آن حضرت حلقه زده اند،هشام به اطرافیان خود گفت:این شخص کیست؟به او گفتند:محمّد بن علیّ بن الحسین است،هشام گفت:آیا این همان کسی است که اهل عراق شیفته و فریفتۀ او شده اند؟!پس کسی را به نزد آن حضرت فرستاده و ایشان را به نزد خود طلب کرد و از آن حضرت سؤالاتی نمود و به بحث با آن حضرت پرداخت.اما امام باقر علیه السّلام پاسخ همۀ سؤال های او را داده و وی را در این بحث محکوم نموده و در مقابل یارانش بر او غالب آمدند (2).

و هنگامی که امام باقر علیه السّلام دستگیر و به شام برده شد هشام قصد پایین آوردن مقام آن حضرت را داشت.اینجا بود که امام باقر علیه السّلام برپا خواست و

ص:184


1- (1)) .مختصر تاریخ دمشق 77/23.
2- (2)) .مختصر تاریخ دمشق 79/23.

فرمود:

آی مردم،کجا می روید و شما را به کجا می برند؟خداوند پیشینیان شما را به واسطۀ خاندان ما هدایت کرد و امر هدایت و سعادت پسینیان شما را نیز به واسطۀ خاندان ما به پایان خواهد رساند.پس اگر حکومت زودگذری به دست شما آمد بدانید که ما دارای حکومتی پایدار هستیم (1).

6.موضع امام باقر علیه السّلام در رابطه با جنگ مسلّحانه

امام باقر علیه السّلام در برابر نهضت های مسلّحانه ای که خوارج آن ها را ترتیب داده بودند موضعی بی طرف داشته و هیچ گونه تأیید یا ردّی از آن حضرت نسبت به این انقلاب ها صادر نشد.چراکه آن حضرت از یک سو نمی خواستند رهبران این نهضت ها یا حاکمان و خلفای اموی از موضع آن حضرت برای منافع خود بهره برداری نمایند،و از دیگر سوی آن حضرت می خواستند روح قیام و نهضت در میان جامعه باقی بماند.

در زمان امام باقر علیه السّلام هیچ گونه قیام و نهضتی از سوی علویان یا به رهبری یکی از اهل بیت علیهم السّلام یا یکی از یاران اهل بیت به وقوع نپیوست،چراکه امام باقر علیه السّلام مشغول ساختن و گسترش دادن زیربنای مردمی برای حوادثی بودند که بعدها به وقوع می پیوست،آن حضرت نظر مردم را به قیامی که برادرشان زید در آینده ای نزدیک آن را رهبری می کرد متوجّه می نمودند.

آن حضرت توجّه آنان را به ارتباطی که میان موضع گیری آیندۀ زید و موضع گیری فعلی آن حضرت وجود داشت معطوف نموده و می فرمودند:

ص:185


1- (1)) .مناقب آل ابی طالب 206/4.

عبد اللّه دست من است که با آن کار می کنم،عمر چشم من است که با او می بینم و امّا زید زبان من است که به وسیلۀ وی سخن می گویم (1)(2).

امام باقر علیه السّلام همواره مردمان را از تنها گذاشتن زید یا جنگیدن با او برحذر می داشته است.ایشان می فرمودند:

برادر من زید بن علیّ قیام خواهد کرد و در راه حقّ و حقیقت به شهادت خواهد رسید.وای بر کسی که از یاری او سر باز زند.وای بر کسی که با او مبارزه کند.وای بر کسی که با او به جنگ بپردازد (3).

امام باقر علیه السّلام توجیه کنندۀ حرکت برادرش زید شهید بوده است.زید شهید نیز یکی از کسانی بود که در زیر لوای امامت امام باقر علیه السّلام حرکت می نموده و حرکت نظامی زید شهید پس از بی اثر شدن سایر روش ها به عنوان بازویی برای اهل بیت عصمت و طهارت در مقاومت در برابر انحراف حکّام

ص:186


1- (*)) منظور از عبد اللّه برادر امام باقر علیه السّلام عبد اللّه باهر می باشد که از بارزترین،با فضیلت ترین و جلیل القدرترین علمای مسلمانان بوده و از پدر بزرگوارش حضرت امام سجّاد علیه السّلام دانش های بسیاری را روایت نموده و مردم آن روایات را از زبان او نوشته و ثبت و ضبط نموده اند. «غایة الاختصار 106». و امّا منظور امام باقر علیه السّلام از عمر،برادر دیگر آن حضرت عمر بن علیّ بن حسین علیه السّلام می باشد.وی سیّدی فاضل و جلیل بوده،متولّی موقوفات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله همچنین متولّی موقوفات امام امیر المؤمنین علیه السّلام بوده است.وی مردی پرهیزگار و باسخاوت بوده است.از او روایت شده است که گفت بر کسی که باغی از موقوفات حضرت علی علیه السّلام به او واگذار می شود شرط است که هنگام رسیدن خرماها در دیوار باغ شکافی ایجاد کند تا همه بتوانند داخل باغ شده و از میوه های آن بخورند و کسی را از این کار منع نکند. و همچنین زید شهید سوّمین برادر امام باقر علیه السّلام است که از دانشمندان بسیار باجلالت مسلمان بوده و در دانش های بسیاری تخصّص داشته است مانند علم فقه،حدیث،تفسیر،کلام و...وی معتقد به احقاق حقوق ستمدیدگان و بیچارگان بود وی رهبری سیرۀ جهادی آنان را در قیام گرانسنگی که از خود به یادگار گذاشت و بدان وسیله موجب انتشار بیداری اسلامی در جامعه گردید برعهده گرفت و نقش بسزایی در سرنگونی حکومت سلسلۀ اموی داشت.
2- (1)) .سفینة البحار 272/2.
3- (2)) .مقتل خوارزمی 113/2.

بوده است.

از شواهدی که تبعیّت زید شهید از امام باقر علیه السّلام را تأکید می نماید اشعاری است که خود زید شهید در سوگ برادرش امام محمّد باقر علیه السّلام گفته است:

«شکافندۀ دانش در دل خاک نهان شد،همان کس که پیشوای مخلوقات و دارای طهارت مولد بود.پس از او چه کسی برای من جز جعفر مانده است که پیشوای مردمان و پرافتخار و بی همتا باشد.» (1)

زید شهید پس از شهادت امام باقر علیه السّلام قیام مسلّحانۀ خود را به تأخیر انداخته و به دنبال وقت مناسب برای آن می گشت و پس از کمتر از ده سال از شهادت امام باقر علیه السّلام این نهضت را به انجام رسانید.

چهارم:اصلاح اخلاقی و اجتماعی
اشاره

امام باقر علیه السّلام عنایت زیادی به اصلاح اخلاق و تغییر اوضاع اجتماعی جامعه از طریق ایجاد قوانین،معیارها و ارزش های والای شریعت اسلام داشتند.هدف آن حضرت جمع کردن همۀ قوا برای اصلاح همۀ آنچه در عالم موجود است بوده،امّا این اصلاح را از نزدیکان خود آغاز نموده سپس به اقشار مختلف جامعه آن را سرایت داده،پس از آن رو به اصلاح مؤسسات حکومتی و پیروان حکومت پرداخته است.

امام باقر علیه السّلام از همۀ فرصت هایی که برای اصلاح و تغییر و ساختن واقعیت جدیدی برای جامعه دست می داده است نهایت استفاده را می برده اند.از همین

ص:187


1- (1)) .مناقب آل ابی طالب 213/4.ثوی باقر العلم فی ملحد إمام الوری طیّب المولد فمن لی سوی جعفر بعده إمام الوری الأوحد الأمجد

روست که می بینیم روش های اصلاحی و تغییری آن حضرت در عرصه های اخلاقی و اجتماعی متعدّد و مختلفی بوده است.اکنون به بعضی از فعالیّت های آن حضرت در این عرصه می پردازیم.

1.دعوت به پیاده کردن سنّت شریف نبوی

امام باقر علیه السّلام به انتشار احادیث شریف نبوی که با جنبه های اخلاقی و اجتماعی ارتباط داشتند همّت گماشت و در این راه کمر همّت بست تا این که چنین موازین و ارزش هایی بر فعالیّت های رفتاری و روابط اجتماعی جامعه حاکم شود و در مسیر انسانیّت مشعلی فراراه افراد جامعه در همۀ طبقات آن باشد که آنان را به سمت رشد و تکامل و پیشرفت برای رسیدن به مقامات عالیه ای که اولیا و صالحان به آن رسیده اند یاری نماید.

امام باقر علیه السّلام در خلال نشر احادیث پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به عوامل اساسی در اصلاح اخلاق و اوضاع اجتماع که همان اصلاح فقیهان و حاکمان است اشاره داشته.آن حضرت از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت فرموده است که:

دو دسته از امّت من هستند که اگر اصلاح شوند امّت من اصلاح خواهد شد و اگر این دو فاسد گردند امّت من فاسد می گردند...فقیهان و حاکمان (1).

امام باقر علیه السّلام در پرتو نقل این روایت از جدّ گرامی اش پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله همگان را به عمل از سر دلسوزی و ایثار در راه اصلاح جامعه فرا خوانده است که:دلسوزی هرکدام از شما برای برادرش باید مانند دلسوزی او برای خودش باشد (2).

ص:188


1- (1)) .خصال 26/1.
2- (2)) .کافی 208/2.

امام باقر علیه السّلام با نقل و انتشار این روایت های شریف از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بر حفظ عفّت و شتاب در کارهای نیک تأکید نموده اند که:خداوند متعال انسان باحیا، بردبار،عفیف و خویشتن دار را دوست می دارد (1).و:خداوند متعال هر کار خیری که در آن شتاب شود را دوست می دارد (2).

آن حضرت همچنین بر نقل احادیث شریف نبوی که مردم را به اخلاق نیکو و خودداری از ریختن آبروی مؤمنان دعوت می نماید تأکید فراوان داشتند.از جمله این حدیث شریف نبوی که:

به خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست سوگند،هیچ مؤمنی از خیر دنیا و آخرت بهره مند نمی گردد مگر به واسطۀ حسن ظنّ به خداوند و امیدواری به ذات اقدس او،اخلاق نیکو و خودداری از غیبت مؤمنان (3).

و همچنین فرموده اند که:

پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله از گفت وگوهای بیهوده و جدل آمیز،فساد در اموال و بسیاری سؤال نهی فرموده اند (4).

امام باقر علیه السّلام با نقل این روایت این گونه مردم را به شاد کردن دل مؤمنان خوانده اند که:هرکس مؤمنی را شاد کند مرا شاد کرده است و هرکس مرا شاد کند همانا که خدای بزرگ را مسرور نموده است (5).

امام باقر علیه السّلام با نقل این روایت شریف از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله مردم را به صلۀ رحم تحریک و تشویق نمودند که:صلۀ رحم از کارهایی است که ثواب آن از همۀ کارهای خیر زودتر به صاحبش می رسد (6).

ص:189


1- (1)) .کافی 112/2.
2- (2)) .همان 142/2.
3- (3)) .کافی 72/42.
4- (4)) .کافی 60/1.
5- (5)) .کافی 188/2.
6- (6)) .کافی 152/2.

امام باقر علیه السّلام ده ها حدیث شریف نبوی را که همه در زمینۀ مکارم اخلاق می باشد از قبیل صدق و ایثار و تعاون،وفای به عهد و حسن رفتار با مسلمانان و غیرمسلمانان،به همراه احادیثی که از کارهای منفی همچون دروغ و بهتان، عیب جویی و نقض عهد،خیانت در امانت و دست درازی به آبرو و جان های مردم نهی نموده است از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل فرموده است.

از میان ده ها حدیثی که آن حضرت از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل فرموده است می توان به این احادیث اشاره نمود:بدگویی نسبت به مؤمن موجب فسق،جنگیدن با او کفر و خوردن گوشت او که عبارت از غیبت باشد معصیت است (1).

همچنین امام باقر علیه السّلام فرموده است:

از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پرسیدند:بهترین بندگان خدا کیست؟پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پاسخ دادند:

کسانی که چون کار خیر انجام می دهند خوشحال می شوند و چون ناشایستی از آنان سر می زند استغفار می کنند.آنان چون به نعمتی می رسند شکر می گذارند و چون به بلایی گرفتار می آیند صبر می کنند.آنان کسانی هستند که در هنگام خشم و غضب از دیگران گذشت کرده و آنان را می بخشند (2).

امّا امام باقر علیه السّلام فقط به نشر چنین احادیثی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله اکتفا نکرده اند.

بلکه محتوا و مضمون این احادیث را نیز در عمل خود در جهان واقعیت به نمایش گذاشته اند.آن حضرت در جامعه نقش الگو را در همۀ این مسائل بازی کرده اند.آن حضرت خود به تنهایی ستیغ و اوج قلۀ مکارم و نیکی ها بوده اند،امام باقر علیه السّلام در خلال رفتار خود یکی از بالاترین نمونه های اخلاق بلند اسلامی را برای مسلمانان به نمایش گذاشته اند،امام باقر علیه السّلام اوج بلند

ص:190


1- (1)) .محاسن/102.
2- (2)) .خصال 317/1.

راستگویی،وفای به عهد،ادای امانت،تواضع و احترام گذاشتن به دیگران، اهمیّت دادن به امور مسلمانان و برطرف کردن حاجت محتاجان بودند.آن حضرت ناهنجاری های جامعه را به صورتی عملی و در خلال رفتار نمونۀ خود نسبت به اقشار مختلف جامعه-چه آنان که از دوستداران آن حضرت بوده یا آنان که از مخالفان آن حضرت بودند-درمان می کردند.

2.دعوت به مکارم اخلاق

امام باقر علیه السّلام دعوت خود را در جنبۀ اصلاح مکارم اخلاقی مردم گسترش و افزایش دادند تا بتوانند مکارم اخلاق را علامت مشخّصۀ رفتار مسلمانان در جامعه قرار دهند،آن حضرت همواره به مسألۀ افشای سلام یعنی با صدای بلند به یکدیگر سلام کردن که یکی از مظاهر روح محبّت،مودّت،برادری و صفا در روابط اجتماعی است تأکید داشتند تا جایی که فرمودند:همانا خداوند افشای سلام را دوست می دارد (1).

آن حضرت همگان را به عفّت فرا خوانده و آن را برترین عبادت ها دانسته اند،آن حضرت فرموده اند:برترین عبادت ها عفّت شکم و فرج است (2).

آن حضرت همگان را به پاک نگهداشتن زبان و مقیّد کردن آن به قیدهای شریعت اسلامی می خواندند تا این که روابط بین مردم از بین نرفته و دوام یابد.

امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:

با مردم با بیانی صحبت کنید که دوست می دارید مردم با همان بیان با شما صحبت کنند،چراکه خداوند متعال کسانی را که بسیار اهل سبّ و لعن و طعنه زدن بر

ص:191


1- (1)) .تحف العقول/220.
2- (2)) .تحف العقول/217.

مؤمنان باشد یا مرد بدزبان و بیهوده گو و گدای سمج را دوست نمی دارد،و در مقابل انسان باحیا،بردبار و پاکدامن را دوست می دارد (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین کیفیّت برخورد با طبقات مختلف جامعه را این گونه برای همگان روشن ساخته اند که:

هرگاه با منافق روبرو شدی بوسیلۀ زبان خوش با او بساز،امّا مودّت قلبی خود را برای مؤمن نگاه دار.امّا اگر با یک یهودی هم همنشین شدی با او به نیکویی همنشینی کن. (2).

آن حضرت اصول رفتار با گروه های مختلف مردم را این گونه بیان فرموده اند:

چهار چیز است که در هرکس باشد خداوند برای او در بهشت خانه ای بنا می کند، کسی که یتیمی را پناه دهد،کسی که بر ضعیفی ترحّم آورد،کسی که به پدر و مادر خود دلسوز و مهربان باشد،کسی که با مملوک و بندۀ خود مدارا کند (3).

آن حضرت همچنین مردم را به برقراری ارتباط با اهل تقوا و تحکیم روابط با آنان فرا خواندند.چراکه این دسته از مردم خصوصیّاتی دارند که هر کس با آن ها مصاحبت و هم نشینی کند از آن خصوصیّات تأثیر مثبت می پذیرد و بدین وسیله الگوها و ارزش های اسلامی در واقع زندگی آنان پیاده می شود.

آن حضرت در این باره فرموده اند:

اهل تقوا از میان مردم دنیا همنشینانی هستند که برای همنشینان خود کمترین سنگینی و مشقّت را دارند.امّا بیشترین کمک و همکاری را برای آنان روا می دارند.

اگر آنان را فراموش کنی به یاد تو می افتند و اگر یادشان نمایی تو را یاری می کنند.

ص:192


1- (1)) .تحف العقول/220.
2- (2)) .تحف العقول/213.
3- (3)) .خصال 223/1.

آنان همواره سخنان حقّ و مورد رضای خداوند می گویند و به انجام فرمان های خداوند متعال به پا می خیزند (1).

امام باقر علیه السّلام حقوق مؤمن بر مؤمن را این گونه توضیح دادند که:

مؤمن برادر مؤمن است.پس هرگز او را دشنام نمی دهد،محروم نمی کند و به او سوءظنّ روا نمی دارد» (2).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

هرکس که در نزد او از برادر مؤمنش غیبت کرده شود و او به یاری آن مؤمن برخواسته و از او دفاع نماید خداوند متعال او را در دنیا و آخرت یاری خواهد کرد.

امّا کسی که برادر مؤمنش را در چنین شرایطی یاری نکند و در حالی که قدرت بر دفاع و یاری او را داشته به دفاع از او برنخیزد،خداوند متعال او را در دنیا و آخرت خوار می دارد (3).

امام باقر علیه السّلام همگان را از ستم کردن به یکدیگر یا کمک کردن به ستمگران این گونه برحذر داشته است:

هرکس در راه ستم بر مسلمانی با جزئی از یک کلمه همکاری کند در روز قیامت بر پیشانی اش نوشته می شود:این شخص از رحمت خدا ناامید است (4).

امام باقر علیه السّلام همچنین همگان را به این مکرمت اخلاقی خوانده اند که:بدی و جدایی را با نیکی و پیوند پاسخ دهند.آن حضرت فرموده اند:

سه چیز است که از مکارم دنیا و آخرت است:این که از آنکه به تو ستم روا داشته درگذری،آنکه از تو بریده با او پیوند کنی،و هنگامی که از سر نادانی با تو برخورد شود بردبار باشی (5).

ص:193


1- (1)) .صفة الصّفوة 109/2.
2- (2)) .تحف العقول/216.
3- (3)) .محاسن/103.
4- (4)) .محاسن/103.
5- (5)) .تحف العقول/214.
پنجم:اصلاحات اقتصادی

از آنجا که امام باقر علیه السّلام هیچگاه در رأس حکومت واقع نشد تا این که بتواند اوضاع اقتصادی جامعه را به صورت عملی و ریشه ای اصلاح نماید،به نشر مفاهیم اسلامی که با زندگانی اقتصادی سالم از نظر اسلام که در نظام اقتصادی اسلام نمود پیدا می کند اکتفا نمود.قواعد و قوانینی که مراعات آن انسان و جامعه را از انحرافات اقتصادی بازمی دارد.انحرافاتی که به سبب زیاده روی در اشباع شهوات انسانی که در توازن اقتصادی خلل ایجاد می کند به وجود می آید.از اینجا است که می بینیم امام باقر علیه السّلام هدف از کسب مال و خرج کردن آن را محدود نموده است.چراکه خداوند متعال مال را وسیله ای برای نیل به هدفی قرار داده که انسان برای آن خلق شده است و آن هدف چیزی جز رسیدن به بندگی خداوند متعال و پیاده شدن راه وروش الهی در زندگی بشر نیست،امام باقر علیه السّلام فرموده اند:بهترین کمک[در آخرت]دنیایی است که در خدمت طلب آخرت باشد (1).

امام باقر علیه السّلام اهداف مشروعی که طلب مال برای آن ها خوب است را توضیح داده اند.آن حضرت فرموده اند:

هرکس که با هدف بی نیاز شدن از مردم،توسعۀ زندگی برای خانواده و دستگیری از همسایگان رزق وروزی را در دنیا طلب نماید،در روز قیامت به گونه ای خداوند متعال را ملاقات می کند که صورتش مانند ماه تمام می درخشد (2).

ص:194


1- (1)) .کافی 73/5.
2- (2)) .کافی 78/5.

آن حضرت برای بیان این نکته که همۀ فعالیّت های اقتصادی باید مشروع باشد به احادیث شریفی که از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله رسیده است استناد نموده اند.امام باقر علیه السّلام از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده اند که آن حضرت فرمود:عبادت هفتاد قسمت دارد که بافضیلت ترین آن ها طلب روزی حلال است (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین بر حرمت قسمتی از فعالیّت های اقتصادی و مالی مانند کم فروشی و مانند آن تأکید نموده اند،آنجا که فرموده اند:

خداوند متعال در رابطه با پیمانه ها،آیۀ وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ؛ وای بر کم فروشان)را نازل فرموده است،و لفظ ویل فقط برای کفّار به کار می رود (2).

در عین حال امام باقر علیه السّلام همگان را به کسب درآمد و افزایش سرمایه از راه صحیح تشویق نموده اند.آن حضرت فرموده اند:به کار انداختن سرمایه برای کسب درآمد،قسمتی از مروّت و جوانمردی است (3).

آن حضرت به اندازه ای به برآوردن حاجات مسلمانان و پرکردن خلأهای زندگی آنان اهتمام می ورزید که این کار را بر مهمترین عبادت مستحبّ که همان حجّ مستحبّ باشد ترجیح می داد.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

اگر من یک سفر به حجّ مستحبّ بروم در نزد من محبوبتر است از این که هفتاد بنده را آزاد کنم.امّا اگر خانواده ای از مسلمانان را از تنگدستی نجات بدهم،گرسنگی آن ها را به سیری مبدّل سازم،آنان را پوشانیده و آبروی آنان را در نزد مردم حفظ کنم،این کار برای من محبوبتر است از این که هفتادبار حجّ مستحبّ به جای آورم (4).

امام باقر علیه السّلام با روایت کردن این حدیث شریف از جدّ بزرگوارش حضرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله همگان را به دست کشیدن از حرص و طمع فرا

ص:195


1- (1)) .کافی 78/5.
2- (2)) .تفسیر نور الثّقلین 527/5.
3- (3)) .خصال 10/1.
4- (4)) .کافی 2/4.

می خوانده اند که:

...هیچ کس قبل از این که تمامی رزق وروزی مقدّر خود را به مصرف برساند نخواهد مرد.پس پرهیزگاری پیشه کنید و در طلب روزی از خدا به شایستگی عمل نمایید و اگر مقداری از رزق وروزی شما دیر به دست تان رسید،مبادا که آن را از راه غیرحلال طلب نمائید.چراکه آنچه در نزد خداست جز با اطاعت او به دست نمی آید (1).

امام باقر علیه السّلام نظر همگان را به آثار منفی حرص و طمع جلب نموده و می فرمودند:

آن کس که بر دنیا حرص ورزد،کرم ابریشم را ماند که هرچه بیشتر بر خود بتند و پیله اش را ضخیم تر کند،خارج شدنش از پیله سخت تر می شود تا این که در همان پیله به ناراحتی جان می دهد (2).

و از آنجا که انسان برای آخرت خلق شده و همواره در معرض فنا و نابودی و نیستی است،امام باقر علیه السّلام با این حدیث شریف بر زایل شدن و عدم دوام مال دنیا تأکید نموده اند که:

فرشته ای در هرروز ندا می کند که:ای فرزند آدم،برای مرگ و نیستی زادوولد کن، برای فنا و نابودی مال جمع آوری نما و برای ویران شدن،بناهای آباد بساز (3).

امام باقر علیه السّلام همچنین همگان را به قناعت در دنیا تشویق می نمود.چراکه قناعت یکی از مقدّمات سعادت و بهروزی روحانی است که این خصیصه و ویژگی در زندگی خود امام باقر علیه السّلام نیز تجلّی داشته است.آن حضرت فرموده اند:هرکس به آنچه به او داده شده است قانع باشد،همان باعث چشم روشنی او خواهد بود (4).

ص:196


1- (1)) .کافی 74/2.
2- (2)) .کافی 134/2.
3- (3)) .کافی 131/2.
4- (4)) .سفینة البحار 452/2.

آن حضرت همچنین همگان را به مراعات اقتصاد و میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط در پیشکش کردن یا انفاق نمودن در شرایط مختلف دعوت نموده و این امر را از اسباب نجات آدمیان می دانسته است.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:امّا آنچه موجب نجات بشر می باشد،ترس از خدا در آشکار و نهان و رعایت میانه روی در حالت غنا و فقر است (1).

امام علیه السّلام همچنین حدّومرز حقوق انسان ها را مشخّص کرده و آنان را از دست درازی به اموال دیگران برحذر داشته است.چراکه این کار در امر اقتصاد جامعه خلل ایجاد می نماید.گذشته از تأثیرات منفی که بر آیندۀ آخرتی فرد و جامعه دارد.به این روایت شریف از امام باقر علیه السّلام توجّه فرمائید:

هرکس که مالی را از چهار راه به دست آورد چهار عمل او در رابطه با این مال پذیرفته نخواهد شد،پس هرکس مالی را از راه غلول(که دزدی از بیت المال باشد)، ربا،خیانت و دزدی به دست آورد این مال از او در زکات،صدقه،حج و عمره پذیرفته نخواهد گردید (2).

امام باقر علیه السّلام برای ایجاد توازن اقتصادی و بالا آوردن سطح زندگی عموم مردم همگان را به پرداخت حقوق واجب مالی فرا خوانده اند که:

خداوند متعال زکات را با نماز همراه کرده است...پس کسی که نماز بخواند اما زکات مال خود را نپردازد گویا نماز را به پا نداشته است. (3)

آن حضرت همچنین از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله این روایت را نقل فرمودند که:هر مالی که زکات آن پرداخت نشود به لعنت خدا گرفتار آمده است (4).

امام باقر علیه السّلام همچنین آثار منفی ندادن زکات را این گونه بیان فرموده اند که:

ص:197


1- (1)) .خصال 84/1.
2- (2)) .امالی صدوق 359.
3- (3)) .کافی 506/3.
4- (4)) .وسائل الشّیعه 29/9.

در کتاب علی علیه السّلام این گونه یافته ایم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:هنگامی که مردم از دادن زکات جلوگیری کرده و زکات مال خود را نپردازند،زمین نیز برکات خود را از آنان دریغ می دارد (1).

امام باقر علیه السّلام حدّومرز بخشش و انفاق به فقرا را نیز بیان فرموده و آن را رساندن آن ها به حدّ بی نیازی و برطرف کردن نیاز آنان و زدودن آثار منفی فقر از زندگی آنان دانسته است.آن حضرت فرموده اند:هنگامی که به سائل چیزی می دهی به اندازه ای بده که او را بی نیاز کنی (2).

البتّه توازن اقتصادی جامعه و مسئولیت متقابل اجتماعی جز با شرکت داشتن همۀ مردم در فعالیّت هایی با حجم بالا برای بالا آوردن سطح اقتصادی همۀ فقرا و تهیدستان به تحقّق نخواهد رسید،و این مهمّ نیز علاوه بر دادن حقوق واجب شرعی،از طریق انجام اعمال ایثارگرانه و انفاق های مستحبّ به مرحلۀ ظهور خواهد رسید.به همین خاطر است که می بینیم امام باقر علیه السّلام همگان را به نیکوکاری،انجام کارهای خیر و دادن صدقه مستحب تشویق و ترغیب فرموده اند.در روایتی از امام باقر علیه السّلام آمده است:کارهای خیر و دادن صدقه از بین برندۀ فقر و زیادکنندۀ عمر هستند.این اعمال هفتاد نوع مرگ بد را از انسان دور می کنند (3).

امام باقر علیه السّلام همچنین ترغیب بسیاری بر یاری رساندن به برادران دینی و برآوردن حوائج آنان داشتند.آن حضرت فرموده اند:

هرکس که از یاری رساندن به برادر مسلمان خود و قیام در راه رفع نیاز او خودداری کرده و بخل بورزد،خداوند وی را به یاری کردن و کمک رسانی به کسانی که

ص:198


1- (1)) .کافی 505/3.
2- (2)) .کافی 548/3.
3- (3)) .خصال 48/1.

مستحقّ این کمک نبوده،او را مورد آزار قرار داده و شکر نعمت او را به جا نیاورند مبتلا خواهد کرد و هیچ اجر و ثوابی هم بر کارش مترتب نخواهد شد (1).

آن حضرت همچنین از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده اند که فرمود:

مریضان خود را با صدقه مداوا کنید...و اموال خود را با دادن زکات از گزند حوادث مصون نگاه دارید (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین در راستای مبارزۀ بی امان خود با انحرافات،مواردی از انفاق را که با شریعت اسلام سازگاری دارد بیان فرموده و روش غلط حاکمان را در بذل وبخشش که اموال را بر حسب خواهش های نفسانی و میل و رغبت خود بین افراد تقسیم کرده و مقیّد به قیدوبندهایی که شریعت مقدّس اسلام برای انفاق اموال قرار داده است نبودند،به وضوح بیان فرموده است.

امام باقر علیه السّلام از جدّ بزرگوارش حضرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله این چنین روایت فرموده است که:

پنج کس هستند که من و هر پیامبر دیگری که دعایش در نزد خداوند مستجاب باشد آن پنج طایفه را لعنت کرده ایم...و یکی از آنان:کسی است که بیت المال مسلمانان را ملک خود بداند و از آن استفادۀ شخصی کرده،این عمل را برای خود حلال شمارد» (3).

آن حضرت موارد صدقه دادن را نیز محدود نموده و فرموده است:

صدقه دادن به کسی که دارای شغل و حرفه و صنعتی هست یا کسی که دارای بدن سالم،عقل سالم و قوّت جسمانی است جایز نمی باشد (4).

امام باقر علیه السّلام که الگو و مقتدای امّت اسلام بود،خود نیز آنچه به دست

ص:199


1- (1)) .محاسن/99.
2- (2)) .وسائل الشّیعه 29/9.
3- (3)) .کافی 293/2.
4- (4)) .وسائل الشّیعه 231/9.

می آورد در میان فقرا و تهیدستان انفاق می نمود تا این که امّت نیز از آن حضرت در این کار پیروی کرده و انحراف فعّالیت های مالی که حاکمان جامعه انجام می دادند و با اصول اسلامی و قواعدی که از جانب شریعت اسلام برای انفاق ثابت شده است منافات و مخالفت داشت بشناسند.

ص:200

قسمت چهارم

اشاره

بخش نخست بخش نخست امام باقر علیه السّلام و بنیانگذاری گروه نخبگان صالح

بخش دوّم ترور و شهادت امام باقر علیه السّلام

بخش سوّم از میراث علمی امام باقر علیه السّلام

ص:201

ص:202

بخش نخست

اشاره

امام باقر علیه السّلام و بنیانگذاری گروه نخبگان صالح

اصلاح اوضاع اجتماعی همواره نیازمند وجود گروه درستکاری است که به انجام فریضۀ مهمّ امر به معروف و نهی از منکر به پا خواسته،همگان را به سوی اسلام و راه صحیح و سالمی که اهل بیت علیهم السّلام-با استناد به دستور خداوند مبنی بر تشکیل امّتی که امر به معروف و نهی از منکر را سرلوحۀ کار خود قرار دهد-آن را به عنوان جامعه ای آرمانی پذیرفته اند،دعوت کند.

از همین روست که می بینیم ائمّۀ معصومین علیهم السّلام همواره سعی در ساختن چنین گروهی که متشکل از افراد صالح باشند داشته و خطّمشی ها،دستورات و راهنمایی های لازم را برای آن ها ترسیم می نموده اند تا این که این گروه به عنوان طلایه داران بیداری،پذیرای مسئولیّت اصلاح و تغییر جامعه و منطبق کردن آن با راه وروش اهل بیت علیهم السّلام گردند.

اهل بیت علیهم السّلام به وجود آوردن چنین گروهی را از زمان خود پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله شروع نموده بودند.خود پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نیز در کنار تبلیغ دین مبین اسلام به آماده سازی گروهی از افراد صالح همّت گماشت تا آنان با بینش صحیح و بیداری کامل همگان را به سوی خداوند متعال دعوت کنند.آن حضرت همچنین عنایت بسیاری به چنین گروهی داشتند.تا آنجا که برای تربیت آن ها وقت می گذاشته و به امور آن ها رسیدگی می فرمودند.همچنین حضرت

ص:203

علی علیه السّلام را نیز مکلّف به آماده سازی چنین افرادی نمودند.

پس از رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله حضرت امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام انجام این مسئولیت مهمّ را به عهده گرفت و فعّالیت های خود را براساس تهیۀ طلایه داران فکر دینی و کادر تبلیغ رسالت متمرکز نمود،و ثمرات و نتایج این کار در زمانی که حکومت به دست آن حضرت بازگشت ظاهر شد و این افراد صالح در آن دوره نقش بزرگی در خاموش کردن فتنه های داخلی و پیاده کردن راه وروش اهل بیت علیهم السّلام در میان جامعه ایفا نمودند.

پس از امام علی علیه السّلام حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام نیز راه جدّ و پدر خود را در پیش گرفته و می بینیم یکی از بندهای توافق نامۀ صلحی که با معاویه به امضا رسانده است،صدور دستور منع پیگرد اصحاب خود همچنین اصحاب پدرش امام امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام از سوی معاویه بوده است.بدین ترتیب آن حضرت توانستند پس از این آرامش نسبی بنیادهای این جماعت صالح را گسترش داده تا آنان بتوانند نقش خود را در وقت و شرایط مناسب به انجام برسانند.و البتّه در مرحلۀ عمل نیز همچنین شد و همین گروه بودند که در زمان یزید در برابر انحراف حکومت اموی ایستاده و به همراه حضرت امام حسین علیه السّلام در قیام مسلّحانه ای که برای از بین بردن حکومت ستمگر ایجاد نمود همکاری و مشارکت داشتند.

پس از آن نیز در طول تاریخ نقش افراد این گروه صالح در رهبری نهضت های مسلّحانه بر ضدّ حکومت اموی همچون انقلاب مردم مدینه،قیام مختار و قیام توّابین که پس از قیام اصلاحی امام حسین علیه السّلام به وقوع پیوست کاملا مشهود است.و البتّه پرواضح است که همۀ این قیام ها و انقلاب ها نقش بسیار بزرگی در تحکیم پایه های راه وروش اهل بیت علیهم السّلام و عمق بخشیدن و

ص:204

ریشه دار کردن آن در عقل و دل و فعّالیت های رفتاری مردم داشته و نقش آن در تسریع فروپاشی حکومت ستمگر امری انکارناپذیر است.

امام زین العابدین علیه السّلام نیز در بهره برداری از فرصت هایی که برای تکمیل این بنای استوار که ائمّۀ قبل از آن حضرت آن را بنا نموده بودند نهایت کوشش را به خرج داد.آن حضرت مخصوصا از آزادی نسبی که در زمان خلافت عبد الملک بن مروان داشتند استفادۀ شایانی برده و در راه تقویت این گروه صالح گام برداشت تا آنان در زمان آن حضرت به صورت بازویی اجرایی برای حرکت رسالی اهل بیت علیهم السّلام باشند.

امام باقر علیه السّلام نیز حرکت ائمّۀ پیش از خود را در تکمیل این بنیان استوار ادامه داد.آن حضرت با هدف استمرار حرکت اصلاحی مطابق با شیوۀ اهل بیت علیهم السّلام و پیاده کردن آن در واقعیّت زندگی،عناصر جدیدی را به این گروه افزود،آن حضرت مجموعه ای از فقها را تربیت کرد که همگی دغدغۀ اصلاح جامعه را داشتند و در رأس آن ها می توان به عنوان مثال به:زرارة بن اعین، معروف بن خرّبوذ،ابو بصیر اسدی،فضیل بن یسار،محمّد بن مسلم طائفی،و برید بن معاوضه عجلی اشاره نمود.

آن حضرت به تربیت این دسته از فقیهان بسنده نکرده،طبقۀ دوّمی را نیز پس از آنان تربیت نمود که از بزرگان این طبقه نیز می توان به عنوان مثال به:

حمران بن اعین،برادران او،عبد اللّه بن میمون قدّاح،محمّد بن مروان کوفی، اسماعیل بن فضل هاشمی،ابو هارون مکفوف و دیگران اشاره نمود (1).

البتّه در میان این جماعت صالح مسئولیّت ها بر حسب تخصّص افراد فرق

ص:205


1- (1)) .مناقب آل ابی طالب 229/4.

می کرد.در میان آن ها فقیهان،رهبران انقلاب ها و مصلحانی که به منظور عمق بخشیدن به شیوۀ اهل بیت علیهم السّلام در دل وجان مردم به شهرهای مختلف سفر می کردند یافت می شدند.

آنچه در پی می آید بیان بعضی از جلوه های حرکت امام باقر علیه السّلام در تکمیل و آماده سازی چنین گروهی است.یک آمادگی فراگیر که به فراگیری اسلام و راه وروش اهل بیت علیهم السّلام برای همۀ مراحل حیات بشر است.

قبلا توضیح دادیم که پس از سه دهه فعالیّت مستمرّ امام زین العابدین علیه السّلام دغدغۀ اساسی امام باقر علیه السّلام در این راه،تعیین خطّمشی های تفصیلی برای این گروه و بیان مسائلی بود که برای تکوین جامعۀ اسلامی نمونه در میان امواج جریانات منحرفی که ساحت و تفکّر عمومی اسلامی را پر ساخته بود،ضروری می نمود.در کنار این مطلب،خود این گروه نیز به صورت نمونۀ کوچکی از آن جامعۀ آرمانی و پیشگام بود که در حقیقت همچون بازویی برای ائمّۀ اطهار علیهم السّلام در جهت مستقرّ کردن اسلام فراگیر در جامعۀ اسلامی به حساب می آمد،جامعه ای که رفته رفته به سمت انحراف و فروپاشی می رفت.امام باقر علیه السّلام می توانست در خلال این عمل در آن مرحلۀ خاصّ به فعالیّت اساسی خود هم بپردازد که همان ترسیم این خطّمشی ها و مستقرّ کردن آن و تربیت کردن نسل ها براساس آن بود.و این همان هدفی بود که پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین علیه السّلام همچنین فرزند برومندش حضرت امام صادق علیه السّلام و نوۀ آن حضرت حضرت امام کاظم علیه السّلام همگی در آن راه گام برداشته و در آن مشارکت داشتند.

ما این بحث اساسی را ده نقطۀ اصلی خلاصه نموده ایم که به این گروه صالح و توضیح و تبیین خطومشی های اساسی آنان ارتباط پیدا می کند.

ص:206

اوّل:امام باقر علیه السّلام و عناصر تشکیل دهندۀ گروه صالحان

1.عقیدۀ سالم

در گرداب حوادث و موضع گیری های متباین و متناقضی که در اثر تعدّد جریانات فکری و عقیدتی به وجود آمده و اندیشۀ بسیاری از مسلمانان را دچار اضطراب کرده،آنان را از درک اصول عقاید سالم دور نموده بود امام باقر علیه السّلام نقش بزرگی در بیان اعتقادات سالم برای افراد گروه صالحی که خود پایه گذار آن بود ایفا نمود.تا آنان هم به نوبۀ خود بتوانند نقش خود را در اصلاح مفاهیم و افکار و انتشار عقیدۀ اهل بیت علیهم السّلام در میان اقشار مختلف جامعه با سطوح فکری مختلف ایفا نمایند.

امام علیه السّلام پایه های فکری توحید را برای همگان بیان نموده است.از حریز بن عبد اللّه و عبد اللّه بن مسکان روایت شده است که گفتند:امام باقر علیه السّلام فرموده است:

«لا یکون شیء فی الارض و لا فی السماء إلاّ بهذه الخصال السبعة:بمشیّة، و ارادة،و قضاء،و إذن،و کتاب،و أجل،فمن زعم أنه یقدر علی نقض واحدة منهنّ فقد کفر»؛

هیچ چیزی در زمین و آسمان نیست مگر این که تحت سیطرۀ هفت خصلت[یا قانون]می باشد:مشیّت،اراده،قضاء،اذن،کتاب،اجل.پس هرکس گمان داشته باشد که می تواند یکی از این هفت خصلت را نقض نماید،کافر شده است (1).

امام باقر علیه السّلام به عنوان وجه افتراق عقیدۀ اهل بیت علیهم السّلام از عقاید دیگر،

ص:207


1- (1)) .محاسن/244.

حقیقت توحید را برای همگان آشکار کرده و فرموده است:

«لم تره الأبصار بمشاهدة العیان،و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان،لا یدرک بالحواس و لا یقاس بالناس،معروف بالآیات،منعوت بالعلامات،لا یجور فی قضیته،بان من الاشیاء و بانت الأشیاء منه؛

خداوند را هیچ چشمی به صورت مشاهدۀ آشکار نمی بیند.امّا دل ها و اندیشه های مردم با حقیقت و نور ایمان خدا را می بینند.خداوند با حواسّ بشری ادراک نمی شود و با معیارهای عقلی به قیاس درنمی آید.بلکه خداوند با آیات و نشانه هایش شناخته شده و با علامت هایی که خود قرار داده است موصوف می گردد.او همان کسی است که در حکمش بیداد راه نداد.او از همۀ چیزها مجزّا و همۀ چیزها نیز از وی مجزّا می باشند. (1)

امام باقر علیه السّلام همچنین در ضمن نهی از تفکّر و بحث دربارۀ ذات خداوندی و نظریات و مفاهیمی که در این زمینه ارائه می شود،حدود توصیف خداوند را مشخّص نموده است.آن حضرت فرموده اند:

«تکلموا فیما دون العرش،و لا تکلموا فیما فوق العرش،فانّ قوما تکلموا فی اللّه فتاهوا»؛

دربارۀ هرچیزی بحث و گفت وگو کنید،امّا وقتی به عرش(یعنی امور مربوط به ذات خداوند متعال)رسیدید،دست از گفت وگو بردارید.دربارۀ آنچه بالاتر از عرش است،تکلّم و بحث نکنید.زیرا آنان که دربارۀ ذات خداوند به بحث پرداخته اند متحیّر و سرگردان شده اند (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین دو معیار ایمان و اسلام را این گونه توضیح داده اند

ص:208


1- (1)) .مختصر تاریخ دمشق 81/23.
2- (2)) .محاسن/238.

که:«الایمان إقرار و عمل،و الإسلام إقرار بلا عمل»؛ایمان،عبارت از اقرار به همراه عمل است.امّا اسلام اقراری است که به همراه آن عملی نیست (1).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

«الإیمان ما کان فی القلب،و الإسلام ما علیه التناکح و التوارث و حقنت به الدماء،و الایمان یشرک الإسلام،و الإسلام لا یشرک الایمان»؛

ایمان آن اعتقادی است که در قلب انسان جایگزین شده است.امّا اسلام آن است که احکام ظاهری همچون ازدواج و میراث و حفظ خون های مردم به وسیلۀ آن انجام می شود.ایمان با اسلام اشتراک دارد امّا اسلام با ایمان اشتراک ندارد (2).

آن حضرت پس از بیان اصل اساسی توحید،اصل اساسی دیگری از اصول عقاید اسلامی را که بعد از اصل توحید از مهمترین اصول به شمار می رود برای امّت بیان داشته اند که همان اصل ولایت و امامتی که از جانب خداوند برای امّت قرار داده شده است باشد.چراکه ولی و امام به نیابت از خداوند نقش حجّت بر مردمان را بازی می نماید.امام باقر علیه السّلام در روایتی عاقبت کسانی را که زیر بار ولایت ولیّ امر منصوب از جانب خدا نرفته اند را بیان نموده و فرموده اند:

اگر کسی با اعتقاد به دین خداوند را با سخت ترین عبادت ها بندگی و فرمان برداری نماید،امّا ولایت امام عادلی را که از جانب خداوند منصوب شده قبول نداشته باشد،سعی او در نظر خداوند مقبول نبوده و او گمراه و متحیّر است.مثل او،مثل گوسفندی است که چوپانی ندارد و از گلّه و چوپان خود جدا مانده است.او به این سو و آن سو می رود و روز خود را به شب می رساند،امّا هنگامی که شب شد

ص:209


1- (1)) .تحف العقول/217.
2- (2)) .تحف العقول/218.

چشمش به گلّه ای می افتد که به همراه چوپان در راه حرکت است.این گوسفند به سوی آن ها می رود و شب را در میان آن ها در حالت تحیّر به صبح می رساند و به دنبال گلّه و چوپان خود می گردد.باز ممکن است فردا به گروه دیگری از گلّۀ گوسفندان برخورد کند و به میان آن ها برود.امّا چوپان بانگ بر می آورد که به گلّۀ خود بپیوند.چراکه تو گم شده و متحیّری و چوپان و گلّۀ خود را گم کرده ای.پس او متوحّش و متحیّر بدون هیچ چوپانی که او را به چراگاهش راهنمایی کرده و به خانه اش برگرداند باقی می ماند.در چنین حالتی است که گرگ شکار او را غنیمت شمرده و او را می خورد.ای محمّد بن مسلم،هرکس از افراد این امّت امامی را که از جانب خداوند به عدالت منصوب شده نشناسد،همچون آن گوسفند متحیّر و گمراه خواهد شد و اگر در این حالت بمیرد،به مرگ کفر و نفاق مرده است.ای محمّد بن مسلم،بدان که تنها ائمّۀ حقّ و پیروان آن ها،بر دین خداوند ثابت و استوارند (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین در روایتی حدود ولایت اهل بیت علیهم السّلام و حدود شفاعت آنان را بیان نموده فرموده اند:

ای جابر،به خدا سوگند کسی جز با عبادت و فرمانبرداری به خداوند تبارک و تعالی نزدیک نمی شود،و ما برای هیچ کس برائت از آتش دوزخ را تضمین نمی کنیم و کسی نیز بر خداوند حجّتی ندارد.هرکس مطیع و فرمانبردار خداوند باشد،او ولیّ ماست و هرکس خداوند را معصیت کند او دشمن ما هم هست،و جز با عمل و پرهیزگاری،کسی به ولایت ما نخواهد رسید (2).

آن حضرت اتباع و پیروان خود را از تأثیر گرفتن از افکار و اعتقادات غالیان(کسانی که دربارۀ اهل بیت علیهم السّلام غلو و زیاده روی می کنند)بسیار بر

ص:210


1- (1)) .محاسن/92-93.
2- (2)) .کافی 74/2.

حذر می داشته است.چراکه این افکار و اعتقادات با روح اعتقاد توحیدی و روش عقیدتی اهل بیت علیهم السّلام مخالف بوده است.

2.مرجعیّت اهل بیت علیهم السّلام

راه وروش واقعی زندگی انسان با همۀ تشکیلات،مؤسّسات،ارزش ها، اخلاق،آداب،عبادات و شعائر آن در شیوۀ زندگی اسلامی خلاصه می شود،و این شیوه همچون هر مبنای نظری،برای تحقّق در جهان واقع نیاز به الگویی دارد که آن را در جهان واقع به وجود آورد و مردم نیز به آن الگو اقتدا نموده و در راه پیاده کردن این نظام گامی به جلو بردارند.به همین جهت بود که امام باقر علیه السّلام بر ضرورت وجود پیشوایانی تأکید می ورزید که سخن از کتاب و سنّت می گفتند.آنان اهل بیت علیهم السّلام بودند و این ویژگی آنان را از دیگرانی که از راه مستقیم دور افتاده و به دنبال هواهای نفسانی،مصالح شخصی و خدمت به حکّام و سلاطین بوده و آنان را از قیود عقیده و شریعت آزاد می نمودند متمایز می کرد.

تأکید امام باقر علیه السّلام را بر ولایت به عنوان یکی از مهمترین ارکان اسلام می توان در این روایت شریف به وضوح دید:

«بنی الإسلام علی خمس:علی الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج و الولایة،و لم یناد بشیء کما نودی بالولایة»؛

اسلام بر پنج پایه استوار گردیده است:نماز،زکات،روزه،حجّ و ولایت،و آنچنان که در رابطه با ولایت تأکید شده است،دربارۀ چهار رکن دیگر تأکید نشده است. (1)

ص:211


1- (1)) .کافی 18/2.

که این روایت را در روایت دیگر این گونه توضیح داده که مراد از ولایت، همان ولایت اهل بیت علیهم السّلام است (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین احادیث شریف بسیاری از جدّ بزرگوار خود رسول اکرم نقل نموده است که بر ولایت اهل بیت علیهم السّلام و مرجعیّت آنان در میان امّت تأکید کرده است.دسته ای از این روایات نظر مردمان را به ولایت اوّلین امام از پیشوایان دوازده گانه،یعنی حضرت امام علیّ بن ابی طالب علیه السّلام جلب می نماید و این ولایت را در دوستی و محبّت و علقۀ عاطفی میان آنان و آن حضرت به ظهور می رساند.آنجا که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرموده اند:

«ما من مؤمن إلاّ و قد خلص ودّی الی قلبه،و ما خلص ودّی الی قلب أحد إلاّ و قد خلص ودّ علیّ الی قلبه،کذب یا علی من زعم أنه یحبّنی و یبغضک»؛

هیچ مؤمنی نیست مگر این که محبّت خالصی از من در دل او موجود می باشد،و محبّت من در قلب کسی داخل نمی شود مگر این که محبّت علی در قلب او داخل می شود،ای علی،هرکس گمان کند مرا دوست می دارد امّا تو را دشمن بدارد دروغ گفته است (2).

امام باقر علیه السّلام آیاتی را که در قرآن شریف در حقّ اهل بیت علیهم السّلام نازل شده دقیقا تفسیر نموده و مراد از آن آیات را به شکل دقیقی بیان فرموده اند که همان مرجعیّت اهل بیت علیهم السّلام در همۀ شئون زندگی فکری،عاطفی،و رفتاری مردم می باشد.

آن حضرت در قول خداوند متعال: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ؛ پس اگر نمی دانید،از اهل ذکر جویا شوید (3)این گونه تفسیر

ص:212


1- (1)) .خصال 278/1.
2- (2)) .محاسن/151.
3- (3)) .نحل/43.

فرموده است که:«مراد از اهل ذکر ما هستیم».

و همچنین در تفسیر این آیۀ: لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی النّٰاسِ؛ تا بر مردم گواه باشید (1)،فرموده است:آن افراد ما هستیم.

همچنین در تفسیر کلام خداوند متعال: وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً؛ و بدین گونه شما را امتی میانه قرار دادیم (2)،فرموده است:مراد از امّت وسط در این آیه ما اهل بیت می باشیم.

امام باقر علیه السّلام در تفسیر قول خداوند متعال در قرآن شریف: وَ کُونُوا مَعَ الصّٰادِقِینَ؛ و با راستان باشید (3)،فرموده است:مراد خداوند متعال در این آیه این است که به همراه آل محمّد باشید (4).

حال به نقل بعضی از احادیثی که امام باقر علیه السّلام از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله در رابطه با ولایت اهل بیت علیهم السّلام و مرجعیّت آنان برای امّت نقل فرموده اند می پردازیم.از آن جمله است روایت شریف نبوی که:

من فرستادۀ خدا به سوی همۀ مردم هستم.امّا خداوند بعد از من از میان اهل بیت من برای مردم پیشوایانی قرار خواهد داد که آنان در میان مردم به پا می خیزند،امّا مردم آنان را تکذیب نموده و پیشوایان کفر و گمراهی و پیروانشان بر آنان ستم روا می دارند،بدانید هرکس آنان را دوست بدارد،به ولایت آنان درآید،از آنان تبعیّت نموده و آنان را تصدیق نماید،از من است و با من خواهد بود و در روز قیامت مرا ملاقات خواهد نمود،و بدانید که هرکس بر آنان ستم روا دارد یا به ستم کنندگان به آن ها کمک و یاری نماید و ایشان را تکذیب نماید،چنین کسی از من نبوده و به همراه من نیز نخواهد بود،بلکه من از او بیزار هستم (5).

ص:213


1- (1)) .بقره/143.
2- (2)) .بقره/143.
3- (3)) .توبه/119.
4- (4)) .مناقب آل ابی طالب 195،194/4.
5- (5)) .محاسن/155.

امام باقر علیه السّلام همگان را به بازگشت به قرآن و سنّت ترغیب و تشویق نموده و تأکید داشتند که اهل بیت علیهم السّلام به عنوان کسانی که سنّت شان در امتداد سنّت شریف نبوی است و به این اعتبار که داناترین مردم به قرآن کریم و سیرۀ پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می باشند در جامعه دارای مقام مرجعیّت هستند.چراکه آنان خاندان وحی و رسالت بوده و به مسائل درون این بیت آگاهی و شناخت بیشتری از دیگران دارند.

3.ویژگی های پیروی از اهل بیت علیهم السّلام

امام باقر علیه السّلام همچنین ویژگی های انسان شیعی را چنین توضیح داده اند که یک فرد شیعه پیرو ولایت و تابع اهل بیت علیهم السّلام می باشد و بدین وسیله آنان را از کسانی که به دروغ شعار دوستی،ولایت و پیروی از اهل بیت سر می دادند، جدا و متمایز نمودند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:به خدا سوگند جز کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده از خدا بترسند و او را اطاعت و بندگی نمایند،کسی شایستگی شیعۀ ما بودن را ندارد (1).

آن حضرت همچنین فرموده اند:بسیاری مذاهب و راه وروش ها شما را متحیّر نسازد.به خدا سوگند که جز کسانی که از خداوند متعال پیروی و تبعیّت نمایند،کس دیگر شیعۀ ما نیست (2).

امام باقر علیه السّلام ویژگی های رفتاری گروه صالح را دربارۀ ارتباط با همدیگر و یا روابط آنان با دیگران به صورتی آشکار بیان داشته اند:

«انما شیعة علیّ:المتباذلون فی ولایتنا.المتحابّون فی مودّتنا.المتزاورون

ص:214


1- (1)) .کافی 74/2.
2- (2)) .کافی 73/2.

لإحیاء أمرنا.الذین إذا اغضبوا لم یظلموا.و إذا رضوا لم یسرفوا.برکة علی من جاوروا.سلم لمن خالطوا»؛

همانا شیعیان علی کسانی هستند که در راه ولایت ما از خودگذشتگی می کنند.آنان در راه مودّت ما به یکدیگر عشق می ورزند.آنان برای زنده کردن امر ما با یکدیگر ملاقات می نمایند.

آنان چنان اند که اگر خشمگین شدند ستم روا نمی دارند و اگر خشنود شدند دست به زیاده روی نمی زنند،با هرکس همنشین و مجاور شوند برای او باعث خیر و برکت هستند و با هرکس آمیزش و اختلاط نمایند با خود سلامت و امنیّت به همراه می آورند (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین در این رابطه فرموده اند:

تنها کسی شیعۀ علی است که صدایش از گوشش و کینه اش از محدودۀ بدنش فراتر نرود.هیچگاه دشمن ما را مدح نکند و با کسانی که کینۀ ما را به دل دارند ارتباط برقرار نسازد و با کسانی که از ما عیب جویی می نمایند نشست و برخاست نکند (2).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

تنها کسانی شیعۀ علی هستند که از زمرۀ بردباران و دانشمندان باشند.آنان کسانی هستند که لبانی خشک داشته و از صورت و چهرۀ آنان زهد و بی اعتنائی به دنیا نمودار است (3).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

مؤمن کسی است که اگر خشنود شد خشنودیش او را در گناه و باطل داخل نکند و اگر غضبناک گردید،غضبش او را از گفتن حقّ بازندارد.مؤمن کسی است که اگر قدرت پیدا کرد،قدرتش او را به سمت تجاوز به آنچه در آن حقّی ندارد نکشاند (4).

ص:215


1- (1)) .تحف العقول/220.
2- (2)) .بحار الانوار 168/65.
3- (3)) .بحار الانوار 189/65.
4- (4)) .کافی 234/2.

امام باقر علیه السّلام همچنین برای کسانی که می خواستند صحّت وابستگی خود را به گروه صالحان و یاران آن حضرت به اثبات برسانند بیان معیار نموده اند که یکی از این معیارها عرضۀ انسان بر کتاب خدا می باشد.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

ای جابر،بدان که تو هرگز ولیّ ما به حساب نمی آیی مگر این که به این حالت نفسانی رسیده باشی که اگر تمام اهل شهر و دیارت بر تو گرد آیند و بگویند تو آدم بدی هستی،گفتۀ آنان تو را غمگین نسازد و اگر همۀ آنان بر تو گرد آیند و بگویند تو انسان صالحی هستی،این مسأله باعث خوشحالی و غرور تو نشود.امّا خود را بر کتاب خدا عرضه کن.اگر تو در راهی که خداوند در کتاب خود بیان فرموده راه می پیمایی و خود را در مواردی که خداوند متعال در کتاب خود بندگان را از پیروی آن نهی فرموده بازمی داری،و در آنچه را که خداوند امر در رغبت کرده راغب و از آنچه خداوند بندگانش را از آن ترسانیده ترسان و خوفناک هستی،استوار باش که تو را بشارت باد.و چون به این درجه رسیدی،بدان که هرچه مردم دربارۀ تو بگویند آسیبی به تو نمی رساند.امّا اگر عمل و زندگی تو با قرآن کریم مغایرت داشت،پس دیگرچه چیز تو فریفته ات کرده است؟! (1).

از دیگر مشخّصاتی که باعث تمیز افراد گروه درستکاران از دیگران می گردد التزام آن ها به اصول و ارزشهای قرآن کریم در عرصه های مختلف زندگی اسلامی مانند عبادت،ارتباط با خدا و ارتباطات اجتماعی می باشد.امام باقر علیه السّلام چنان که گذشت به صورت واضحی به بیان این مطلب پرداخته اند.آن حضرت فرموده اند:

ص:216


1- (1)) .تحف العقول/206،مستدرک الوسائل 460/1.

ای جابر،به خدا سوگند از شیعیان ما نیست مگر کسی که پرهیزگاری پیشه نموده و از خداوند متعال اطاعت نماید.ای جابر،شیعیان ما هیچگاه جز به تواضع،خشوع، امانت داری،بسیاری ذکر خدا و بسیاری نماز و روزه،نیکویی به پدر و مادر، احساس مسئولیت در برابر همسایگان فقیر و تهیدستان،نامداران،یتیمان،همچنین راستگوئی،تلاوت قرآن،و بازداشتن زبان خود از مردم جز در راه خیر شناخته نشده اند.شیعیان ما آنان اند که در میان قوم و عشیرۀ خود همواره امین همگان هستند (1).

دوّم:امام باقر علیه السّلام و تزکیۀ نفوس

1.ارکان اساسی تزکیه در نزد امام باقر علیه السّلام
اشاره

تزکیه هنگامی در انسان محقّق می شود که از قلب و فکر او سرچشمه گرفته و با شعور او تعامل داشته باشد.به همراه خوف و خشیت دائم از خداوند متعال و برحذر بودن از اسباب هلاکت در همۀ عرصه های زندگی به اضافۀ خودداری از شهوات نفسانی و مطامع و لذّات دنیوی.پس انسان ابتدا باید در ضمیر و فکر خود تزکیه را احساس کند و در وجدان او این مطلب به اثبات برسد،تا این که جان ها آمادۀ گرفتن مبانی تزکیه و پیاده کردن آن در عمل و جهان خارج شود.اینجا است که امام باقر علیه السّلام به لحاظ نظری مهمترین ارکانی که نفس انسان را در معرض تزکیه قرار می دهد بیان نموده اند.این ارکان عبارتند از:

الف-حاکم کردن عقل.

ص:217


1- (1)) .کافی 74/2.

ب-پیروی ارادۀ انسان از ارادۀ خدا.

ج-احساس کنترل الهی از انسان.

د-توجّه داشتن به روز قیامت.

الف-حاکم کردن عقل

خداوند متعال انسان را با دو عنصر عقل و شهوت آفریده است،و روش شناختن راه های هدایت را در خلال آیات روشن و حقیقت های ثابت عالم وجود به او عطا نموده است.خداوند انسان را مکلّف ساخته تا قلب و جان خود را برای دریافت ندای حقّ و جواب دادن به این ندا آماده کند و خود را برای پرکشیدن به افق های بلند و همّت هایی که به مراتب بالاتر از رغبت ها و شهوت های حسّی است مهیّا سازد.به همین خاطر است که می بینیم امام باقر علیه السّلام در روایات خود تأکید بسیاری بر حاکم کردن عقل بر همۀ رغبت ها و شهوت های انسانی دارد.تا بدین وسیله جنبۀ عقلانیّت،خود واعظی درونی برای انسان باشد تا وی را در جهت تزکیۀ نفس یاری رساند.آن حضرت فرموده اند:

«من لم یجعل اللّه له من نفسه واعظا،فإن مواعظ الناس لن تغنی عنه شیئا»؛

آن کس که خداوند برای او از داخل نفس و جانش موعظه کننده ای درونی قرار نداده باشد،پند و موعظه های مردم او را هیچگاه بی نیاز نخواهد کرد (1).

همچنین آن حضرت فرموده اند:

ص:218


1- (1)) .تحف العقول/214.

«من کان ظاهره أرجح من باطنه خفّ میزانه»؛

هرکس ظاهرش از باطن او زیباتر باشد در روز قیامت کفّۀ ترازوی او سبک خواهد بود (1).

ب.تبعیّت ارادۀ انسان از ارادۀ خدا

کامل شدن نفس انسان جز با تطبیق میان ارادۀ انسان و ارادۀ الهی حاصل نمی شود و این مهم نیز جز با تبعیّت کردن از راه و روشی که خداوند برای زندگی انسان تعیین نموده است به دست نمی آید.البتّه این تطابق نیازمند به مبارزه با هوای نفس،تسلّط بر شهوات نفسانی و مقیّد کردن نفس به قید و بندهای شرعی است.چراکه مبارزه با نفس انسان را برای تکمیل نفس و تزکیۀ آن براساس راه و روشی که خداوند متعال در زندگی برای انسان مقرّر فرموده است آمادۀ دریافت فیض الهی می نماید.

امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:

خداوند متعال می فرماید:به عزّت و جلالم سوگند،هیچ بنده ای از بندگان من خواست مرا بر هوای نفس خود مقدّم نمی دارد مگر این که قلبش را بی نیاز کرده و همّتش را در امر آخرتش قرار خواهم داد (2).

ج.درک انسان از مراقبت دائمی خداوند از او

از عوامل دیگری که تزکیه جز باوجود آن کامل نمی شود این است که انسان احساس کند،خداوند به جهت احاطه ای که به تمام شئون وی دارد،

ص:219


1- (1)) .تحف العقول/214.
2- (2)) .جامع الاخبار/270.

همواره مراقب عقل و ضمیر و وجدان و احساس آدمی است و همۀ حرکات و سکنات او را می شمارد.به همین دلیل حضرت امام باقر علیه السّلام تأکید زیادی بر احساس این مراقبت الهی از ناحیۀ انسان داشتند تا این که همین احساس خود انگیزه ای برای اصلاح نفس و تزکیۀ آن گردد.آن حضرت در موعظۀ گروهی از یاران خود این گونه فرموده اند که:

وای بر تو ای انسان،هرگاه برای تو شهوتی پیش بیاید یا زمینۀ ارتکاب گناهی برایت فراهم شود از روی جهل و نادانی با سرعت به سوی آن می روی و به انجام آن اقدام می کنی.در انجام آن گناه بدان گونه ای که گویا خداوند متعال تو را نمی بیند یا این که گویا خداوند متعال در کمین تو ننشسته است (1).

د.توجّه دائم به روز قیامت

یاد همیشگی روز قیامت انسان را از انحراف بازداشته و انگیزه ای برای رها کردن نفس از قیدوبند شهوات و ظلمت طمع های دنیوی و پلیدی های هوای نفس می باشد.امام باقر علیه السّلام گروه یاران صالح خود را همواره متوجّه آن روز می کردند تا این که آنان دائما یاد قیامت را نصب العین خود ساخته و این امر انگیزه ای برای اصلاح و تزکیۀ نفس آنان گردد.از روایاتی که در زمینۀ موعظه و پند دادن به گروه یاران از امام باقر علیه السّلام صادر شده است این روایت شریف است:

...ای جویندۀ بهشت،چه خواب طولانی و چه مرکب کند رو و چه همّت سستی داری.پس چه دور است آن روز که تو به آنچه می خواهی برسی!

ص:220


1- (1)) .تحف العقول/212.

و ای آن که[در ظاهر]از آتش دوزخ گریزانی،چه تند مرکب راهوار را به سوی آن می تازی و چه بسیار موجبات داخل شدن در آن را برای خود فراهم می کنی!

ای فرزند روزهای سه گانه:روزی که در آن متولّد شدی،روزی که در آن به خانۀ قبر فرود می آیی،و روزی که به سوی پروردگار خود از خانۀ قبر برمی خیزی.وه که آن روز،چه روز بزرگی خواهد بود!ای دارندگان صورت های زیبا و مغزهای گندیده!، چگونه است که بدن های شما را آباد،امّا دل وجان شما را ویرانه می بینم؟! (1).

امام باقر علیه السّلام این نکته را بیان فرموده اند که دنیا دار بلا و امتحان مردم بوده و میزان این ابتلا و آزمایش را به تناسب درجۀ ایمان هر انسان دانسته اند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:مؤمن در دنیا به اندازۀ دینش به بلا گرفتار می آید. (2)

2.راه وروش تزکیه در نزد امام باقر علیه السّلام
اشاره

امام باقر علیه السّلام برای تزکیۀ و تربیت نفس در گروه یاران صالح خود روشی واقعی،کامل و فراگیر ترسیم نمودند که این روش در صورت مراعات دقیق،به صورتی عملی متکفّل تحقّق این امر مهمّ خواهد بود.

آن حضرت حدود و علایم این روش را در ضمن چند نکته بیان فرمودند:

الف.ارتباط دائم با خداوند متعال

ارتباط با خداوند متعال و تسلیم بودن در برابر او و تصمیم داشتن بر اطاعت از آن وجود مقدّس به خودی خود پاک کننده و خالص کننده دل ها،و تطهیرکنندۀ جان هاست.چراکه این عمل انسان را رفته رفته از مرحلۀ تفکّر در

ص:221


1- (1)) .تحف العقول/212،213.
2- (2)) .جامع الاخبار/313.

عظمت خداوند تعالی و تدبّر در سیطره و کنترل او و البته در سایۀ همین تدبّر، به مرحلۀ انجام عمل صالح می رساند.پس عزم و ارادۀ انسان برای پیروی و اطاعت از خداوند متعال کمک خداوند را در پی خواهد داشت و به دنبال آن ثبات قدم در راه تزکیۀ نفس برای انسان حاصل خواهد شد.

ارتباط با خداوند متعال سرآغاز چنان معرفت و شناختی است که مانع از مخالفت انسان با اوامر و دستورات خداوندگار و خالقش می گردد.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:هرکس خدا را معصیت کند در حقیقت،او را نشناخته است (1).

بدین گونه است که شناخت خداوند متعال موجب محبّت خدا شده و محبّت صادقانه به خداوند متعال از مخالفت کردن با دستورات محبوب جلوگیری می کند.

ارتباط با خداوند متعال دارای چندین مرحله است که از جملۀ آن ها می توان به:حسن ظنّ به خدا و امید به رحمت آن ذات اقدس اشاره نمود.امام باقر علیه السّلام از جدّ بزرگوار خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت نموده اند که آن حضرت فرمود:

سوگند به خداوندی که جز او خداوندی نیست،خیر دنیا و آخرت به هیچ مؤمنی داده نخواهد شد مگر به واسطۀ حسن ظنّ به خدا و امید به آن ذات مقدّس،اخلاق خوش و خودداری کردن از غیبت مردمان (2).

همچنین ارتباط با خداوند تعالی از راه مداومت بر انجام عبادات نیز به دست می آید که امام باقر علیه السّلام گروه یاران صالح خود را همواره بر بسیاری عبادت خدا تشویق و ترغیب می نمود تا آنجا که یکی از خصوصیّات یاران

ص:222


1- (1)) .تحف العقول/215.
2- (2)) .کافی 72/2.

خود را چنان که گذشت بسیاری نماز و روزه و عبادت دانسته است.

امام باقر علیه السّلام همچنین همگان را به خواندن قرآن کریم و رفتار براساس راه و روش مستقیم آن تشویق می فرمودند.

همچنان که آن حضرت همگان را بر این مطلب که روابط و ارتباطات اجتماعی خود را براساس دوری و نزدیکی افراد از خداوند متعال برنامه ریزی نمایند تشویق می فرمودند.آن حضرت احادیث شریف جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله را که بر این مسأله تأکید دارد نقل می نمودند.از آنجمله است کلام پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله که:

دوستی و محبّت یک مؤمن به مؤمن دیگر-فقط به خاطر رضای خدا-از بزرگترین شاخه های ایمان است،هرکس دیگران را فقط به خاطر خدا دوست بدارد و دشمنی آنان که خداوند آن ها را دشمن می دارد در دل داشته باشد،فقط در جهت جلب رضایت خدا از مال خود بذل و بخشش کند و آنجا که خداوند راضی نیست از خرج کردن خودداری کند،از کسانی است که به رتبۀ«اصفیا»یا برگزیدگان و خالصان درگاه خداوند نایل آمده است (1).

ب.اقرار به گناه و توبه از آن

همواره هدف و راه اهل بیت علیهم السّلام،درمان بیماری های روحی بشر و استحکام عناصر خیر و نیکی در آن بوده است.آنان همواره به بیرون راندن عوامل شرّ و ضعف و غفلت از جان انسان ها مبادرت می نموده اند.

بشر دارای طبیعتی است که گاه به راه مستقیم رفته و گاه راه انحراف در

ص:223


1- (1)) .محاسن/263.

پیش می گیرد.به همین دلیل است که لازمۀ بازگشت به راه راست محاسبۀ دائم نفس و اقرار و اعتراف به خطایا و اشتباهات و سپس توبه و بازگشت و تصمیم بر عدم بازگشتن به حالت گناه و معصیت می باشد.از همین رو است که امام باقر علیه السّلام بر انجام همۀ این مقدّمات تأکید نموده اند.این تأکیدات از اقرار به گناه آغاز می شود زیرا این کار به عنوان مقدّمۀ نجات یافتن از گناهان به شمار می رود.امام باقر علیه السّلام در همین رابطه فرموده اند:به خدا سوگند کسی از گناه نجات نمی یابد مگر این که به گناه خود اقرار و اعتراف نماید (1).

و فرموده است:در تحقق توبه پشیمانی از گناه کفایت می کند (2).

البته اقراری که پس از آن از خداوند متعال طلب آمرزش شود حتما آمرزش الهی را به دنبال خواهد داشت.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

خداوند گناهان مردی صحرانشین را به واسطۀ دو جمله که با آن خدا را خوانده بود بخشید.آن دو جمله این است:خداوندا اگر مرا عذاب کنی من شایسته و سزاوار عذابم.امّا اگر مرا بیامرزی به درستی که تو سزاوار و شایستۀ این کار هستی.پس خداوند متعال گناهان او را بخشید (3).

توبه،گناهان انسان را محو می نماید و انسان به این وسیله می تواند دوباره به راه راست بازگردد.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

کسی که از گناه توبه نماید،همانند کسی است که اصلا گناه نکرده است.امّا کسی که هم چنان بر گناه خود پابرجاست امّا به زبان از گناه استغفار می کند همانند کسی است که مسخرگی پیشه نموده است (4).

ص:224


1- (1)) .کافی 311/2.
2- (2)) .وسائل الشیعة 59/16.
3- (3)) .وسائل الشّعیه 60/16.
4- (4)) .کافی 316/2.
ج.برحذر بودن از غرق شدن در گناهان

یکی از امور بسیار واجب و ضروری در تزکیۀ نفس،برحذر بودن و دوری کردن از گناهان است.این کاری است که مستلزم دقّت کامل در همۀ خلجانات فکری و همۀ حرکت ها و موضع گیری های انسان است و انسان برای رسیدن به این مرحله محتاج تحلیل فراگیر انسان از همۀ پدیده ها و عوامل سقوط و تعالی نفس در عرصه های معنوی می باشد.به همین جهت است که امام باقر علیه السّلام همگان را به احتیاط کامل در فعالیت ها فراخوانده است:

خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان نموده است:رضایت خود را در اطاعت کردن از او،پس هیچ عملی را که اطاعت خدا محسوب شود،کوچک و حقیر نشمارید،چرا که شاید رضایت خداوند در آن باشد،و خشم و غضب خود را در معصیت و نافرمانی پنهان کرده است،پس هیچ یک از گناهان را کوچک و حقیر نشمارید،شاید که سخط خداوند در همان گناه باشد،و خداوند اولیا و دوستان خود را در میان خلایق و مردمان پنهان ساخته است،پس هیچ یک از مردم و مخلوق خدا را کوچک و حقیر نشمارید،شاید که او یکی از اولیاء خداوند باشد (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین همگان را بر احتیاط در گفتار و قضاوت دربارۀ اشخاص،کارها و فعالیّت ها دعوت می فرموده اند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:هیچ کس از گناه سالم و در امان نمی ماند مگر این که زبان خود را در کام کشد (2).

آن حضرت همچنین به یکی از اصحاب خود فرموده اند:

ص:225


1- (1)) .کشف الغمّه 148/2.
2- (2)) .تحف العقول/218.

ای فضیل،هرکس از دوستان ما را دیدی،سلام ما را به او برسان و به آنان بگو:من (امام باقر)می گویم:من ضامن هیچ یک از اعمال شما در نزد خداوند نیستم مگر آنچه را که خود به واسطۀ ورع کسب کرده باشید،پس زبان خود را حفظ کنید و دستان خود را از دست درازی به آنچه ناشایست است بازدارید،بر شما باد به نماز و روزه که خداوند با صابران است (1).

د.عمق بخشیدن به حیای درونی

پیش از این که نفس انسان با عوامل خارجی درگیرشده و از آن ها تأثیر بپذیرد،موجبات تزکیه در خود نفس پنهان و موجود است.تزکیه تنها یک تئوری نظری مبتنی بر کلمات نیست.بلکه گونه ای فعالیّت و رفتار در عرصۀ عمل است که باید از داخل نفس انسان بجوشد و انسان برای رسیدن به این مقام ناچار از داشتن نصیحتگری ذاتی و درونی است که او را از انجام کارهای زشت بازدارد.اینجا است که می بینیم امام باقر علیه السّلام بر حیا و شرم به عنوان یک دژ مستحکم در برابر هواهای نفسانی و شهوات انسان که از تاخت وتاز بی حدّ و مرز آن جلوگیری نماید تأکید دارند.امام باقر علیه السّلام در این زمینه فرموده اند:حیا و ایمان همواره باهم اند.پس اگر یکی از آن ها رفت،دیگری هم به همراه او خواهد رفت» (2).

ح.شکستن انس و الفت میان انسان و رفتار جاهلی

هنگامی که انسان به راه وروش جاهلی عادت کرده به آن انس گرفت،این مسئله جزئی از کیان وجودی او شده،نفسش بدان راضی و قلبش آن را قبول می کند.به همین دلیل انسان اگر بخواهد نفس خود را تزکیه نموده و آن را به

ص:226


1- (1)) .تفسیر عیّاشی 68/1.
2- (2)) .تحف العقول/217.

قلّه های بلند کمال صعود دهد نیازمند به شکستن انس و الفت میان خود و رفتار جاهلی است.به همین دلیل است که امام باقر علیه السّلام بر گام برداشتن افراد در راهی که این الفت را بشکند تأکید فراوان نموده اند.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

خداوند متعال هرزه زبان بیهوده گو را دوست ندارد (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین در نفس اصحاب خود بذر ناخوش داشتن طمع و خواهش های نفسانی را که موجب ذلّت و خواری انسان می شود می کاشتند.آن حضرت فرموده اند:

بدترین بندگان خدا بنده ای است که رهبرش طمع باشد و بدترین بندگان خدا بنده ای است که در راه رسیدن به خواسته های نفس خود تن به ذلّت و خواری دهد (2).

امام باقر علیه السّلام برای این که شرّ و بدی را در جان اصحاب و یارانش ریشه کن نموده،زشتی آن را در دل وجان آنان بنشاند،این روایت شریف را از جدّ بزرگوارش حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل فرموده است که:

بدانید که بدترین افراد امّت من آنانند که مردم از ترس شرّشان به آن ها احترام می گذارند.بدانید،هرکه را مردم از ترس شرّش احترام کردند از من نیست (3).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

...در میان کارهای شرّ،آن کاری که عقوبتش سریعتر دامنگیر صاحبش می شود ظلم و ستم است،و در عیب انسان همین بس که در میان مردم عیبی ببیند که خود آن عیب را داراست امّا همان عیب را در خود نمی بیند،و مردم را به چیزی دستور می دهد که قادر به انجام دادنش نیست و کسی که همنشین خود را بی جهت آزار نماید (4).

ص:227


1- (1)) .تحف العقول/217.
2- (2)) .کافی 245/2.
3- (3)) .وسائل الشّیعه 24/16.
4- (4)) .مختصر تاریخ دمشق 86/23.

هنگامی که الفت انسان و رفتار جاهلی اش از بین رفت،رفتار جاهلی از او جداشده و این انسان اکنون مهیّای قبول رفتار اسلامی شده است.

و.از میان بردن موانع نفسانی رفتار صحیح

گاه می شود که در مسیر سیروسلوک به واسطۀ فشار هواها و شهوات یا تخیّل و وسوسه های نفسانی،کجی فکر یا رسوبات افکار جاهلی و ضعف بشری مانعی نفسانی و درونی میان انسان و قبول رفتار صحیح پیدا می شود.

بنابراین انسانی که در راه سیروسلوک و تزکیۀ نفس قرار گرفته،ناچار از زایل کردن و از بین بردن این موانع و سپس تمرین عمل بر حسب روش و رفتار صحیح و سالم است.

امام باقر علیه السّلام در میان کلمات خود با اشاره به نکاتی،عشق به رفتار شایسته و نیکو را در دل یاران خود زیاد نموده و رفتن به این راه را کاملا مرتبط به عبادت و بندگی خدا و یاری خواستن از ذات مقدّس او می دانسته اند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

عبادتی برتر و بافضیلت تر از عفّت شکم و فرج نیست،و هیچ چیز در نزد خداوند متعال محبوبتر از این نیست که او را بخوانند و از وی چیزی بخواهند.قضای الهی را چیزی جز دعا برنمی گرداند و ثواب نیکوکاری سریعتر از همۀ کارهای خیر به انسان می رسد (1).

همچنین آن حضرت در رابطه با رفتار نیکو و مدارا و نرمخوئی فرموده اند:

ص:228


1- (1)) .مختصر تاریخ دمشق 86/23.

هرکس از اخلاق نیکو و نرمخوئی با مردم بهره مند گردیده،همۀ خیر و خوبی را دریافت کرده و به راحتی دست یافته و حال او در دنیا و آخرتش نیکوست.امّا کسی که از نرمخوئی و مدارا و اخلاق نیکو محروم گردیده است،این مطلب،راه هر شرّ و بلا را برای او می گشاید مگر کسی که از مقام عصمت الهی بهره مند باشد (1).

آن حضرت همچنین در جان و نفس اصحاب خود محبّت و عشق به ادب و رفتار نیکو را پرورش داده،فرموده اند:

هیچگاه دو مرد در حسب و دین در نزد خدا مساوی نخواهند بود الاّ این که باادبترین آن ها در نزد خداوند برترین آن دو است (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین از جدّ بزرگوار خود حضرت امام أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام نقل حدیث فرموده اند که:اخلاقی که بسیار انسان را در راه دینداری کمک و یاری می کند،زهد و پارسایی در دنیا است (3).

امام باقر علیه السّلام همچنین اصحاب خود را بر به جای آوردن عبادت های مستحب تشویق و ترغیب می فرمودند تا این که روح عبادت و بندگی خدا در نفس و ارادۀ انسان ها ریشه بدواند،چراکه چنین روحیّه ای کمک شایانی بر اصلاح و تزکیۀ نفس انسان دارد.آن حضرت برای تشویق و ترغیب اصحاب خود ثواب این اعمال مستحب را آشکارا بیان می فرموده و خود نیز در همۀ شرایط و حالات مقیّد به انجام این عبادات بودند.

آن حضرت همگان را به تمرین و ممارست در کسب اخلاق فاضیلت و خصوصیّت های قابل ستایش تشویق می نمودند.در این رابطه حدیث شریف از آن حضرت وارد است که:

ص:229


1- (1)) .حلیة الاولیاء 187/3.
2- (2)) .مختصر تاریخ دمشق 85/23.
3- (3)) .وسائل الشّیعه 12/16.

بر شما باد به پارسایی،ورع،اجتهاد(کوشش در راه عقیده)،راستگویی،ادای امانت به کسی که شما را بر آن امین دانسته است،حال آن شخص نیکوکار باشد یا فاجر، پس اگر روزی قاتل علیّ بن أبی طالب علیه السّلام به من امانتی بسپارد،امانتش را به او باز خواهم گرداند (1).

سوّم:رویّۀ فرهنگ سازی امام باقر علیه السّلام

اشاره

دانش بهترین وسیله برای جلوه گر شدن حقیقت اندیشۀ اسلامی و راه الهی در زندگی انسان است.علم بهترین وسیله برای رسیدن گروه شیعه به درجۀ رفیع امانتداری خداوند در زمین است که خداوند بشر را برای آن آفریده.از همین رو است که اهل بیت علیهم السّلام در راه فراگیری دانش های مرتبط با عقیده و شریعت،و دریافت این دانش ها از مصادر اصلی که قرآن و سنّت باشد بر اصحاب خود سخت می گرفتند.

اگر رویّۀ فرهنگی و تعلیماتی امام باقر علیه السّلام را مورد ملاحظه قرار دهیم، می بینیم که آن حضرت در راه تعلیم و فرهنگ سازی برای گروه شیعیان صالح خود بر امور ذیل تأکید ویژه ای داشته اند:

1.تشویق به طلب علم

امام باقر علیه السّلام همواره بر طلب علم،مخصوصا علم فقه تشویق فراوان داشتند.آن حضرت فرموده اند:

ص:230


1- (1)) .تحف العقول/219.

«الکمال کل الکمال:التفقه فی الدین،و الصبر علی النائبة و تقدیر المعیشة»؛

برترین کمال که دربردارندۀ همۀ کمال هاست،تفقّه در دین(فهم دینی)،صبر بر مصائب و برنامه ریزی برای معیشت و زندگی است (1).

امام باقر علیه السّلام پرسیدن را کلید دروازۀ دانش دانسته و یاران خود را به پرسش کردن تشویق می نمودند.آن حضرت در این رابطه روایتی از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل فرموده اند که فرمود:

«العلم خزائن و مفتاحها السؤال،فاسئلوا یرحمکم اللّه،فانه یؤجر فیه أربعة:

السائل،و المعلم،و المستمع،و المجیب لهم»؛

دانش همچون گنجینه ها و کلید این گنجینه ها سؤال است.پس ای بندگان خدا- خداوند شما را رحمت کند-سؤال کنید.که در این کار چهار نفر اجر و پاداش می گیرند:سؤال کننده،پاسخ دهنده،شنونده و آن کس که آنان را اجابت کند (2).

2.جایگاه ممتاز دانشمندان و فضیلت آنان

امام باقر علیه السّلام در کلمات گهربار خود فضیلت دانشمندان را بیان داشته و آنان را از عابدان برتر دانسته اند.چراکه علم حقیقی انسان را به بیداری کامل و پیدا کردن بصیرت نسبت به حقایق،تصوّرات،رویدادها و موضع گیری ها می رساند.پس چنین انسانی هیچگاه کاری را با کاری و موضع گیری ای را با موضع گیری ای مخلوط نکرده و امر بر او مشتبه نمی شود.و در این هنگام است که در همۀ عرصه های زندگی خود قادر به جدا کردن حقّ از باطل و رسیدن به واقعیّت می باشد.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:دانشمندی که از دانش خود

ص:231


1- (1)) .کافی 32/1.
2- (2)) .حلیة الاولیاء 192/3.

بهره جوید،از هزار عابد بافضیلت تر و برتر است (1).

همچنین فرموده است:به خدا سوگند که مرگ یک عالم در نظر ابلیس از مرگ هفتاد عابد دوست داشتنی تر است (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین در روایتی ویژگی های یک دانشمند خوب را برشمرده،فرموده اند:

«إنّ الفقیه حق الفقیه:الزاهد فی الدنیا،الراغب فی الآخرة،المتمسک بسنة النبی»؛

همانا آن فقیه که حقّ فقاهت را به جای آورد،کسی است که در دنیا پارسایی پیشه کرده و رغبتش در امر آخرت باشد.دانشمندی که همواره دست تمسّک به سنّت نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله بزند (3).

3.اخلاص در یاد گرفتن دانش

امام باقر علیه السّلام همیشه بر خلوص نیّت در راه طلب دانش تأکید داشتند.به این معنا که هدف نهایی از رفتن به دنبال علم و دانش،رسیدن به حقّ و مستقرّ کردن اعتقاد به حقّ در اندیشه و دل مردم،نزدیک کردن آنان به خداوند متعال و پیاده کردن راه وروش الهی در زندگی جامعه باشد.

امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

«من طلب العلم لیباهی به العلماء،أو یماری به السفهاء،أو یصرف به وجوه الناس الیه،فلیتبوء مقعده من النار،إنّ الرئاسة لا تصلح إلاّ لأهلها»؛

هرکس دانش بجوید تا با آن بر دانشمندان فخرفروشی کرده یا به مجادلۀ با نادانان

ص:232


1- (1)) .حلیة الاولیاء 183/3.
2- (2)) .تذکرة الخواص/304.
3- (3)) .کافی 70/1.

بپردازد،یا این که به واسطۀ آن دانش توجّه مردم را به خود جلب نماید،پس باید که نشیمنگاهی از آتش برای خود برگزیند،چراکه ریاست و سروری جز برای اهل آن راست نمی آید (1).

4.ضرورت نشر دانش و فرهنگ سازی برای مردم

امام باقر علیه السّلام همچنین بر انتشار دانش و یاد دادن آن به مردم و اشاعۀ آن در سطوح مختلف جامعه تأکید داشته و از کتمان آن نهی نموده اند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

هرکس یک باب از دانش و هدایت را به مردم بیاموزد،خداوند به میزان اجر هرکس که به آن دانش عمل نماید به او نیز می دهد در حالی که از اجر آنان چیزی کم نمی شود (2).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

خداوند بنده ای را رحمت کند که دانش را زنده نگاه می دارد...و به مذاکرۀ دانش با اهل دین و اهل ورع می پردازد (3).

آن حضرت همچنین برای علم و دانش زکات قرار داده و فرموده اند:

«زکاة العلم أن تعلّمه عباد اللّه»؛

زکات دانش آن است که آن را به بندگان خدا بیاموزی (4).

امام علیه السّلام مذاکره و تعلیم و تعلّم دانش را به مانند نماز محسوب داشته است:

مذاکرۀ دانش به منزلۀ تعلیم و تعلّم،و تعلیم و تعلّم به منزلۀ نماز قبول شده است (5).

ص:233


1- (1)) .کافی 47/1.
2- (2)) .کافی 35/1.
3- (3)) .کافی 41/1.
4- (4)) .کافی 41/1.
5- (5)) .کافی 41/1.
5.لغزشگاه ها و آفت های دانشجویان

انسان هر مقدار از دانش که بیاموزد باز به دانش بیشتری محتاج است و در بسیاری از موارد بعضی از حقایق بر وی پوشیده می ماند.به همین جهت است که امام باقر علیه السّلام به دانشجویان و دانشمندان توصیه فرموده اند تا در پاسخ دادن به سؤالات،جانب احتیاط را رعایت کنند تا این که مبادا کسی را در وادی انحراف انداخته یا گمراه سازند.آن حضرت در روایتی در این رابطه می فرمایند:

«الوقوف عند الشبهة خیر من الاقتحام فی الهلکة،و ترکک حدیثا لم تروه خیر من روایتک حدیثا لم تحصه»؛

توقّف کردن و دست نگهداشتن در موارد شبهه ناک از غرق شدن در دریای هلاکت بسیار بهتر است و اگر روایت حدیثی را که با سند صحیح به تو نرسیده ترک کنی بهتر از آن است که حدیثی را بگویی که به حساب آن نرسیده و درستی آن بر تو آشکار نشده باشد» (1).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

آنچه را که می دانید بگویید و آنچه را که نمی دانید در رابطۀ با آن بگویید:خداوند به آن داناتر است،چراکه گاه شخص آیه ای از قرآن را به صورت انتزاعی و از روی نادانی به گونه ای معنا و تفسیر می کند که به واسطۀ این تفسیر غلط به فاصله ای بیش از فاصلۀ بین زمین و آسمان سقوط می کند (2).

ص:234


1- (1)) .کافی 50/1.
2- (2)) .کافی 42/1.

امام باقر علیه السّلام این گونه احتیاط را از حقوق خداوند بر بندگان دانسته می فرماید:حقّ خداوند بر بندگان این است که:آنچه را می دانند بگویند و در تکلم به آنچه نمی دانند دست نگهدارند (1).

6.مرجعیّت علمی

از حقایقی که در میان مسلمانان شهرت به سزائی یافته است،این است که حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام در میان صحابۀ پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله داناترین آن ها به کتاب خدا و سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بوده و اوست که دروازۀ شهر علم پیامبر بوده و به فرزندان خود نیز آنچه را که از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله آموخته یاد داده و تعلیم کرده است.فرزندان او نیز این علم و دانش را در میان خود به ارث باقی گذاشته و از یکدیگر به میراث برده اند.از همین جاست که اهل بیت پیامبر علیهم السّلام داناترین مردم به قرآن و سنّت می باشند،از این رو امام باقر علیه السّلام تأکید ویژه ای بر مرجعیّت علمی اهل بیت علیهم السّلام داشته و بیان داشته است که دانش اهل بیت علیهم السّلام از زمان حضرت آدم علیه السّلام تا به آن روز نسل بعد از نسل به آنان به ارث رسیده است.

آن حضرت در روایتی می فرمایند:

دانشی که به همراه حضرت آدم علیه السّلام نازل شد پس از آدم برداشته نشد،بلکه این دانش به ارث رسید.علی علیه السّلام عالم این امّت بود و در میان ما اهل بیت هیچ عالمی دنیا را ترک نمی کند مگر این که برای پسینیان خود همان دانش،یا اگر خداوند بخواهد بیشتر از آن را به یادگار می گذارد (2).

امام باقر علیه السّلام این مطلب را که علم ظاهر و باطن قرآن فقط و فقط

ص:235


1- (1)) .کافی 43/1.
2- (2)) .کافی 222/1.

مخصوص اهل بیت علیهم السّلام می باشد این گونه بیان فرموده اند:به جز جانشینان یا اوصیاء پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله هیچ کس نمی تواند ادّعا کند که تمام دانش قرآن از ظاهر و باطن در نزد او موجود است (1).

همچنان که آن حضرت به این مطلب که دانش اهل بیت علیهم السّلام دانشی است که هیچ گونه خطا و اشتباهی در آن راه ندارد،این گونه تأکید فرموده اند که:

هیچ کس در میان مردم دارای مقام تشخیص راه حق و درست نمی باشد و هیچ یک از مردم در مقام قضاوت به قضاوت حقّ موفّق نمی شود مگر این که آن دانش و قضاوت را از ما اهل بیت فراگرفته باشد (2).

اهل بیت علیهم السّلام این ادّعا را در جهان واقع نیز به اثبات رسانده و شایستگی خویش را برای مرجعیّت علمی عموم مسلمانان به منصۀ ظهور رسانده اند.

آنجا که به صراحت تاریخ می بینیم دانشمندان از همۀ شهرهای عالم اسلامی قصد زیارت این بزرگواران و کسب علم و دانش از محضر پرفیض شان را داشته اند.

امام باقر علیه السّلام به جهت عینیّت بخشیدن به این مرجعیّت علمی و همچنین به جهت ایمن سازی گروه شیعیان صالح خود از کژی و انحراف،همواره آنان را به رجوع در مسائل علمی به اهل بیت علیهم السّلام ترغیب می فرمود (3).

آن حضرت همچنین اصحاب خود را به گرفتن علم و دانش از دانشمندانی که علم خود را از اهل بیت علیهم السّلام گرفته و فنون و اصول و قواعد دانش را از آن بزرگواران یاد گرفته اند توصیه می فرمودند (4).

ص:236


1- (1)) .کافی 228/1.
2- (2)) .کافی 399/1.
3- (3)) .محاسن/213.
4- (4)) .بحار الانوار 328/46.
7.مؤسّسات فرهنگی

امام باقر علیه السّلام نقش بزرگی در توسعۀ مؤسّسات فرهنگی داشتند.آن حضرت مدارس علمیّۀ بسیاری در مهمترین شهرهای اسلامی بنیان نهادند:

*مدرسۀ مدینه:خود امام باقر علیه السّلام بر این مدرسه اشراف داشته و از میان آنان فقیهانی را برای حمل و نشر دانش از این دانشگاه به سایر شهرهای کشور اسلام انتخاب می فرمود.

*مدرسۀ کوفه:چند تن از شاگردان و فارغ التّحصیلان مدرسۀ امام باقر علیه السّلام که به دست آن حضرت تربیت شده بودند بر این مدرسه اشراف داشته و این مدرسه در انتشار علوم اهل بیت علیهم السّلام و ارجاع دادن مردم به سوی آنان به موفقیّت هایی دست یافت.تا آنجا که حاکم اموی هشام بن عبد الملک نیز به این حقیقت اعتراف کرده است.او در ضمن کلامی به امام باقر علیه السّلام این گونه اشاره کرده که این کسی است که اهل عراق شیفتۀ او شده اند (1).

به همین خاطر امویان اهل عراق را از دیدار با امام باقر علیه السّلام منع نموده بودند (2).

*مدرسۀ قم:این مدرسۀ علمیّه شاخه ای از مدرسۀ کوفه بوده که یکی دیگر از شاگردان و دست پروردگان امام محمّد باقر علیه السّلام بر این مدرسه اشراف داشت.

در همین زمان تحت تأثیر مدرسۀ کوفه و قم،مدارس دیگری نیز در مشرق جهان اسلام،همچون مدرسۀ ری و خراسان به وجود آمد (3).

ص:237


1- (1)) .مختصر تاریخ دمشق 79/23.
2- (2)) .مختصر تاریخ دمشق 83/23.
3- (3)) .دور اهل البیت فی بناء الجماعة الصّالحه 133/1.

در این زمان مدارس سیّار دیگری نیز وجود داشت؛بدین ترتیب که دانش آموختگان مکتب امام باقر علیه السّلام در هرکجا و در هر شهری که فرود می آمدند،به دور خود افرادی را جمع کرده و مدرسه ای تأسیس می نمودند.

البتّه این چنین حوزه های علمی به نسبت تعداد افرادی که به این کار اقدام کرده،همچنین به نسبت تعداد مردمی که به این نوع حوزه های علمی روی می آوردند محدود بوده است.

این مؤسّسات فرهنگی نقش بزرگی در تربیت فقها و مبلّغان از شهرهای مختلف جهان اسلام داشتند.

روش های فرهنگی امام باقر علیه السّلام نیز متنوّع بود،بعضی از این روش ها دارای ویژگی های فردی،و بعضی دیگر دارای ویژگی های اجتماعی بوده است.همچنان که گاه این فرهنگ سازی را از راه تدریس،گاه از راه فرستادن نامه و گاه از طریق توصیه و سفارش به انجام می رسانده اند.

فرهنگ سازی و تعلیمات امام باقر علیه السّلام تنها منحصر به فقه و اصول یا علوم دینی به شکل خاصّ نبود،بلکه علوم آن حضرت دربر دارندۀ همۀ علومی بود که در آن روزگار شناخته شده بود (1).

چهارم:امام باقر علیه السّلام و زنده کردن روح جهاد و حماسه در امّت

اشاره

قیام امام حسین علیه السّلام نقش بزرگی در زنده کردن روح حماسه و جهاد در جان مؤمنان به خدا و پیغمبر بر ضدّ حکّام ستمگر داشت.از همین رو بود که امام باقر علیه السّلام در زمینۀ زنده نگه داشتن این روح قیام و جهاد فعّالیت می کرد تا

ص:238


1- (1)) .ارشاد/264.

این که به مردم نیرویی انقلابی ببخشد تا بتوانند در وقت و شرایط مناسب با آن نیرو به رویارویی دشمنان بروند.

عملیات زنده نگه داشتن روح جهاد و انقلاب در مردم توسّط امام باقر علیه السّلام به دوگونه عینیّت می یافت:

اوّل:اقامۀ شعائر حسینی

امام باقر علیه السّلام خود به زنده نگهداشتن شعائر حسینی اقدام می نمودند.آن حضرت برای جدّ بزرگوارش سیّد الشّهداء علیه السّلام در منزل خود مجالس عزا برپا می نموده و حکّام اموی نیز نمی توانستند جلوی آن حضرت را بگیرند،چراکه آنان قادر به منع عزاداری امام باقر علیه السّلام برای جدّش نبودند.زیرا آنان یعنی طایفۀ مروانی بنی امیه درصدد این بودند که ننگ قتل امام حسین علیه السّلام و اهل بیت و یارانش را از دامن خود پاک کرده و آن را به گردن آل ابو سفیان بیاندازند.

تجسّم این شعائر حسینی با فعّالیت های ذیل به وقوع می پیوست:

1.اقامۀ مجالس عزا و ماتم:امام باقر علیه السّلام همگان را بر گریستن برای مصائب جدّ بزرگوار خود امام حسین علیه السّلام و اهل بیت پاک و یاران برجسته اش تشویق می نمود،تا این که رابطۀ عاطفی امّت با آن بزرگوار در دل وجان و احساسات آنان ریشه بدواند.به همین منظور است که می بینیم آن حضرت در روایتی فرموده است:

«من ذرفت عیناه علی مصاب الحسین و لو مثل البعوضة غفر اللّه له ذنوبه»؛

هرکس در مصیبت حسین علیه السّلام از چشمش به اندازۀ پشه ای اشک بیاید،خداوند گناهان او را خواهد بخشید (1).

ص:239


1- (1)) .بحار الانوار 1/98.

2.زیارت امام حسین علیه السّلام:امام باقر علیه السّلام همچنین همگان را به زیارت قبر جدّ بزرگوارش امام حسین علیه السّلام فرا می خواند،تا این که این مسأله باعث عمق بخشیدن ارتباط امّت باوجود مقدس امام حسین علیه السّلام،راه وروش او،الهام گرفتن روح قیام و انقلاب از آن حضرت،و همچنین باعث پیمان بستن زیارت کنندگان بر پیمودن راه آن حضرت باشد.

آن حضرت برای انجام این کار به دوستان و مؤمنان به ولایت و رهبری خود تأکید فراوانی داشته و می فرمود:

شیعیان ما را به زیارت حسین بن علی علیه السّلام فرمان دهید.چراکه زیارت او بر هرکس که حسین را امام بداند واجب است (1).

آن حضرت بر این نکته تأکید داشتند که محبّت اهل بیت علیهم السّلام با زیارت قبر امام حسین علیه السّلام آمیخته و جدانشدنی است،همچنان که در روایتی از آن حضرت نقل شده که فرمود:

هرکس محبّ و دوستدار ما اهل بیت است،باید در زیارت قبر حسین علیه السّلام از خود رغبت نشان دهد.پس هرکس زائر قبر حسین بود،ما وی را به دوستی خود می شناسیم (2).

3.سرودن شعر دربارۀ امام حسین علیه السّلام:امام باقر علیه السّلام هرکس که دربارۀ امام حسین علیه السّلام شعری می سرود تشویق نموده و مقدار زیادی از اموال خود را برای نوحه سرایانی که در ایّام حجّ در منی مراسم نوحه سرایی برقرار می کردند خرج می کرد (3).

در اثر این تشویقات بود که روح قیام و نهضت زنده شد،تا جایی که

ص:240


1- (1)) .بحار الانوار 293/44.
2- (2)) .بحار الانوار 4/98.
3- (3)) .مقتل الحسین/106.

می بینیم قیام هائی که حتّی پس از عصر امام باقر علیه السّلام به وجود می آمد روز عاشورا را نقطۀ آغاز حرکت خود قرار می دادند،چراکه این انقلابیّون مبدأ قیام خود را قبر سیّد الشّهداء علیه السّلام در کربلا قرار داده و غالبا پس از زیارت آن حضرت اقدام به قیام و حرکت مسلّحانه نموده اند.

دوّم:زنده کردن ایمان به مسألۀ امام مهدی علیه السّلام

تا آن زمان که نامی از اسلام و جاهلیّت باشد و تا آن زمان که حقّ و باطلی وجود داشته و هرکدام نظام و رهبر و پیرو داشته باشند،نزاع و جدال در میان این دو همواره باقی خواهد بود و این نزاع تا آنجا ادامه پیدا می کند که در آخر کار حقّ بر باطل پیروز شود.ظهور امام مهدی علیه السّلام و قیام ضدّ ستم جهانی و فراگیری که آن حضرت به انجام می رساند،آخرین حلقه از قسمت های مختلف این جنگ و جدال مستمرّ است که در پی آن،باطل به کلّی محوشده و دیگر کیان مستقلّی برای آن باقی نخواهد ماند.

انتظار امام مهدی علیه السّلام که یک انقلابی بزرگ است خود حرکتی مثبت و نشان از زنده بودن روح قیام و مبارزه در منتظران دارد که البتّه این نیز نیازمند آمادگی و بسیج اندیشه ها و نیروها برای شرکت در عملیّات نجات بخش و آزادی بخش فراگیر و نهائی خواهد بود.

همۀ ائمّۀ اهل بیت علیهم السّلام بر این حقیقت تأکید کرده اند.امام باقر علیه السّلام نیز به خصوص تأکید فراوانی بر مسألۀ انتظار حضرت مهدی علیه السّلام داشتند،تا این تأکید باعث عمیق شدن ایمان به این قضیّۀ بزرگ در اندیشه و جان امّت باشد.

امام باقر علیه السّلام در روایتی فرموده اند:

ص:241

بدانید افرادی که در میان شما ستاره اند(امامان)همچون ستارگان آسمان اند که هر گاه ستاره ای غروب می کند ستارۀ دیگری طلوع می نماید اما چون با اشارۀ انگشت و ابرو او را به یکدیگر نشان دادید[و با ترک تقیه او را به مخالفان نمایاندید] خداوند[به کیفر این ناسپاسی]او را از شما خواهد گرفت و فرزندان عبد المطلب در آن زمان همه در[عدم شایستگی برای امامت]مساوی خواهند شد که نتوانید یکی را از دیگری بازشناسید،پس هرگاه ستارۀ شما(قائم)طلوع کرد شکر خدا را به جای آورید (1).

امام باقر علیه السّلام قیام حضرت مهدی علیه السّلام را امری الهی و حتمی دانسته و فرموده اند:از امور حتمی که خداوند متعال حتمیّت آن را تأیید نموده است،قیام قائم ماست (2).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

شما همواره به سوی مردانی از ما گردن می کشید و می گویید این همان است که قائم امّت است.امّا خداوند او را می برد تا این که خداوند برای این امر کسی را برانگیزد که شما نمی دانید آیا متولّد شده یا نشده،خلق گردیده یا خلق نگردیده است (3).

آن حضرت ذهن ها را برای آمادگی در آن روز این گونه آماده می کردند که:

هنگامی که قائم ما قیام نمود و مهدی ما ظاهر شد،جرأت مردان از شیر و برش آنان از نیزه بیشتر خواهد بود (4).

پنجم:امام باقر علیه السّلام و هویّت بخشیدن به گروه صالحان

اشاره

امام باقر علیه السّلام به هویّت بخشیدن به گروه صالح یاران خود و متمایز کردن

ص:242


1- (1)) .بحار الانوار 138/51.
2- (2)) .بحار الانوار 139/51.
3- (3)) .بحار الانوار 140/51.
4- (4)) .حلیة الاولیاء 184/3.

هویت آنان از هویّت سایر گروه ها،نظام ها و جریاناتی که در آن روزگار موجود بود همّت گذاشت.

گروه صالح یاران امام محمّد باقر علیه السّلام از حیث نام و ویژگی،ولایت و پیروی،ارزشگذاری و درجه و رتبۀ اجتماعی دارای حقیقتی متمایز از سایر گروه ها بود.چراکه این گروه در درجۀ اوّل وابسته به اسلام و در درجۀ دوّم پویندۀ راه اهل بیت علیهم السّلام بود.

این هویت بخشی آثار مثبتی در ریشه دار کردن این وابستگی و استمرار آن داشته و از طرف دیگر آثار عملی بر افکار،احساسات و فعّالیت های رفتاری آن ها داشت.چراکه این گونه امور تابع همان وابستگی بوده و در پرتو اهدافی که برای یک هویّت مشخّص تعریف می شود حرکت می کرد.از این آثار می توان به این موارد اشاره نمود:

1.احساس وابستگی به اهل بیت علیهم السّلام که خود امری فطری است و شیعیان را وامی داشت تا به این وابستگی افتخار کنند.چراکه چنین شخصی احساس می کرد دارای شخصیّت و وجودی برخاسته از وابستگی به اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و شخصیّت و هویّت آنان است.

2.این هویت بخشی نقش بزرگی در وحدت اهداف،برنامه ها،راه ها و مصلحت ها داشت و خود این وحدت نیز نقشی اساسی در تحریک وابستگان به یک عقیده برای عمل جدّی و حرکت فعّال در جهت تحقّق اهدافی که برای آن عقیده در نظر گرفته شده و قربانی دادن در راه آن دارد.

3.مشخّص شدن این هویّت نقش بزرگی نیز در تعمیق روابط برادرانۀ داخلی در میان گروه صالحان داشت.چنین هویّتی آنان را به برادری، همدوشی،یاری و تعاون برای بالا بردن سطح فکری،سیاسی،اجتماعی و اقتصادی وامی داشت.همچنان که به آنان قدرت و عزّت نفس عطا می نمود.

ص:243

4.این هویّت و احساس وابستگی به یک منبع قدرت،آنان را وادار به حرکت در جهت توسعۀ پایگاه مردمی مبتنی براساس تقویت جلوه های همان هویّت در واقعیت موجود،همچنین وادار به رقابت مشروع با سایر گروه هایی که در جامعه موجود بودند برای پیوند افراد امّت با مفاهیم و ارزش های پسندیده و پیاده کردن آن ها در جهان واقع می نمود.

محورهای وابستگی در گروه صالحان

اسلام اساسی ترین محور وابستگی در نزد این گروه،و اوّلین نیروی محرّک برای عمل،حرکت،رفتار،روابط بوده و مصلحت های والای اسلامی در نزد آنان بر همۀ مصلحت ها حاکم بود.

وابستگی به اسلام بود که افراد وابسته را وادار به حرکت به سمت رهایی از قیود تنگ و پیمان های کم اهمیت نموده و نظرها و موضع گیری ها را به سمت هدف مشترک و افق گسترده ای که همۀ وابستگی ها در زیر چتر آن جمع می شود سوق می داد تا در سایۀ این وابستگی همۀ روابط براساس همیاری، رحم،خیرخواهی،امانت،دادگری،بزرگواری،دوستی و احسان متقابل شکل بگیرد.و پیدایش چنین روابطی ابتدا آزاد شدن از فشار ارزش ها و قوانین محدود سابق و مطامع و مصلحت هایی که زاییدۀ آن قوانین است را می طلبد.

وابستگی به اسلام دایرۀ گسترده ای است که دربرگیرندۀ همۀ کسانی است که زبان به شهادتین بگشایند.اسلام در نظر امام باقر علیه السّلام این گونه است که:...

اسلام آن چیزی است که ازدواج و میراث به وسیلۀ آن تحقّق پیدا کرده و خون ها به واسطۀ آن حفظ می شود (1).

ص:244


1- (1)) .تحف العقول/217-218.

بنابراین این گروه صالح(شیعه)جزئی از جامعۀ بزرگ اسلامی با همۀ جریان ها و مذاهب فکری و سیاسی آن است و مسئولیّت دارد تا خود را در برابر همۀ این جریان ها و مذاهب از شکست و اضمحلال نگهدارد.

وجه مشترک یا عقیدۀ مشترک بین این گروه و سایر گروه هایی که در آن زمان وجود داشتند عبارت بود از:ایمان به خدا،پیامبران و کتاب های آسمانی، ایمان به رسالت خاتم الانبیاء صلّی اللّه علیه و اله،و ایمان به روز قیامت.

تنها هویّتی که این جماعت را از گروه های دیگر که وابسته به راه های دیگر بودند متمایز و جدا می ساخت وابستگی به مذهب اهل بیت علیهم السّلام بود.

وابستگی به اهل بیت علیهم السّلام یعنی برخورداری از ولایت آن بزرگواران با همۀ مراتب و مصادیق آن که در دوست داشتن آنان،کمک به آنان،تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی آنان نمود پیدا می کند که به حقّ همان اوامر و نواهی خداوند و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در طول زندگی و همۀ عرصه های آن نسبت به یک انسان مسلمان است.آن چنان که عقل،دل و همۀ رفتارهایش با روش عقیدتی و سیاسی اهل بیت علیهم السّلام منطبق و منسجم شود.چراکه اهل بیت علیهم السّلام امتداد واقعی رسالت اسلامی و برپا دارندگان صراط مستقیم الهی هستند که پایه های آن را رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در حدیث ثقلین و دیگر احادیث شریف نبوی محکم کرده است.از همین جاست که می بینیم امام باقر علیه السّلام می فرماید:

«نحن أهل بیت الرحمة و شجرة النبوة و معدن الحکمة،و مختلف الملائکة و مهبط الوحی»؛

ما اهل بیت رحمت و درخت نبوّت،معدن حکمت،محلّ رفت وآمد ملائکه و محلّ نزول وحی می باشیم (1).

ص:245


1- (1)) .ارشاد/266.

این وابستگی خاص،در برابر وابستگی گسترده تر که همان اسلام باشد، همۀ افراد گروه صالح را مکلّف به ایفای نقش رهبر و پیشوا می نمود.یعنی آنان به دلیل داشتن نوعی وابستگی عالی که دیگران از آن محروم بودند شایستۀ این بودند که برای دیگران سرمشق و الگو باشند.امام باقر علیه السّلام در احادیثی که قبلا ذکر آن رفت اوصاف افراد این گروه را بیان کرده است که از جملۀ آن ها پیروی و فرمان برداری از خداوند،تقوا،ادای واجبات،اجتناب از محرّمات،حسن خلق و حسن رفتار می باشد و تأکید نموده اند که وابستگی به اهل بیت علیهم السّلام جز با رعایت پرهیزگاری،ورع و عمل صالح حاصل نمی شود.

ویژگی های هویّت شیعی
اوّل:نامگذاری

امام باقر علیه السّلام به تبعیّت از پدران و اجداد مطهّر خود علیهم السّلام تعدادی از نام ها و عناوین را برای تشخیص هویّت این گروه و جدا کردن آنان از دیگر گروه ها در آشفته بازار مخلوط شدن عناوین و اشتباه در مفاهیم برای آنان برگزیده است.

از آن جمله است (1):

1.شیعۀ علی.

2.شیعۀ فاطمه.

3.شیعۀ آل محمد.

4.شیعۀ فرزندان فاطمه.

نام شیعه همواره باعث افتخار گروه صالحان و پیروان اهل بیت علیهم السّلام

ص:246


1- (1)) .بحار الانوار 56،60،48،14/65.

بوده است.چراکه نشانۀ همراهی و پیروی آنان از اهل بیت پاک و مطهّری است که به شهادت قرآن مجید از هر پلیدی و زشتی مبرّا و پیراسته می باشند.

امام باقر علیه السّلام افراد گروه صالح را بر این نامگذاری تبریک گفته است.

ابو بصیر از امام باقر علیه السّلام روایت می کند که فرمود:مبارک باد بر شما این اسم[مراد نام شیعه است].به خدمت آن حضرت عرض کردم:چه اسمی قربانت شوم؟آن حضرت فرمودند: «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ (1)و فَاسْتَغٰاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ (2)؛و ابراهیم از پیروان او بود و آن کس که از پیروانش بود،بر ضد کسی که دشمن وی بود،از او یاری خواست،پس این نام بر شما مبارک باد (3).

پس این نام،نام شریفی است که خداوند متعال پیروان انبیاء گذشته را بدان نامیده است.

آن حضرت همچنین عنوان رافضه را که پیروان حکومت به شیعه داده بودند برای گروه یاران خود پذیرفته و هنگامی که یکی از اصحاب به نزد آن حضرت شکایت برد که ما را به این نام می خوانند،آن حضرت سه بار فرمود:

«من نیز از رافضه هستم» (4).

همچنین از ابو بصیر روایت شده است که گفت:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:فدایت شوم،والیان،ما را به نامی می خوانند که به واسطۀ آن نام خون ها و اموال ما را حلال دانسته و ما را شکنجه می کنند.آن حضرت فرمود:«این چه نامی است؟»ابو بصیر گفت:رافضه،امام باقر علیه السّلام فرمود:

هفتاد فرد از لشکر فرعون دستور فرعون را زیر پا گذاشته و به موسی گرویدند،و در

ص:247


1- (1)) .صافات/83.
2- (2)) .قصص/15.
3- (3)) .بحار الانوار 12/65-13.
4- (4)) .محاسن/157.

میان قوم موسی علیه السّلام کسی فعّالتر از آنان نبود و محبّت آنان به هارون از همۀ آن قوم بیشتر بود.قوم موسی آنان را رافضه(سرپیچی کنندگان از حکومت)نامیدند،پس خداوند متعال به موسی وحی کرد که این نام را برای این گروه در تورات ثبت کن، چراکه من این نام را به آنان بخشیدم،پس بدانید که این اسمی است که خداوند متعال آن را به شما اعطا نموده است (1).

در اینجا می توان به نام های دیگری مانند مؤمن و موالی نیز برای گروه شیعه اشاره نمود که امام باقر علیه السّلام به بعضی از آن ها اشاره کرده اند (2).

دوّم:صفات

امام باقر علیه السّلام افراد گروه صالح را با توصیفات خاصّ وصف کرده که به واسطۀ آن از دیگران شناخته بشوند (3)از آن جمله است:

1.اصحاب الیمین.

2.خیر البریّه.

3.اولیاء اللّه.

4.شرط اللّه.

5.اعوان اللّه.

سوّم:جایگاه گروه صالحان

امام باقر علیه السّلام برای گروه صالحی که نام شیعه را با خود یدک می کشید

ص:248


1- (1)) .محاسن/157.
2- (2)) .بحار الانوار 16/65.
3- (3)) .بحار الانوار 44،58،30،29/65.

جایگاه و مرتبه ای در زندگی دنیا و آخرت ذکر نموده است.

1.جایگاه گروه صالحان در زندگی دنیا:افراد گروه صالح(شیعیان امام باقر علیه السّلام و اهل بیت)،در دو عرصۀ نفسانی داخلی،و عرصۀ خارجی و عملی مراحل دشواری را پشت سرگذاشته و از امتحانات،سربلند بیرون آمده و در شرایطی که رهبرانشان از جهات مختلف مورد تعقیب و محاصره قرار گرفته بودند،راه اهل بیت علیهم السّلام را وا ننهاده و از طریقۀ حقّ منحرف نشدند.به همین جهت بود که در دنیا-که محلّ امتحان و آزمایش است-دارای منزلت و مقامی رفیع گشتند.

امام باقر علیه السّلام در این روایت از این مقام پرده برداشته می فرماید:

«انّ اللّه عزّ و جلّ أعطی المؤمن ثلاث خصال:العزّ فی الدنیا و الدین،و الفلج فی الآخرة،و المهابة فی صدور العالمین»؛

خداوند متعال به مؤمن سه خصلت عطا فرموده است:عزّت در دنیا و دین، رستگاری در آخرت و هیبت و عظمت در دل جهانیان (1).

روزی امام باقر علیه السّلام وارد مسجد الحرام شده و گروهی از یارانش را در آن مسجد دیدند.امام به آنان نزدیک شده و به آنان سلام کردند.سپس فرمودند:

«و اللّه انّی لأحبّ ریحکم و أرواحکم...انتم شرط اللّه،و أنتم أعوان اللّه، و أنتم أنصار اللّه،و أنتم السابقون الأولوّن و السابقون الآخرون...قال أمیر المؤمنین علیه السّلام ألا و إنّ لکل شیء شرفا،و شرف الدین الشیعة،ألا و إنّ لکل شیء عمادا و عماد الدین الشیعة،الا و إنّ لکل شیء سیدا و سیّد المجالس مجلس شیعتنا...»؛

ص:249


1- (1)) .بحار الانوار 16/65.

به خدا سوگند که من حتّی بوی شما و ارواح شما را دوست می دارم...شما مأموران خدا،یاران خدا و در میان اوّلین و آخرین از پیشتازان هستید...امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرموده است:بدانید که هرچیزی دارای شرافتی است،و شرافت دین شیعیان هستند.بدانید که هرچیز تکیه گاهی دارد و تکیه گاه دین شیعه هستند.بدانید که هرچیز سروری دارد و سرور مجالس،مجلس شیعیان ماست (1).

و این گروه نیز خود سمبل و معیار عینی در ولایت اهل بیت علیهم السّلام بودند که امام باقر علیه السّلام فرموده است:

«کونوا النمرقة الوسطی یرجع الیکم الغالی و یلحق بکم التالی»؛

همواره از گروه میانه باشید که تندرو به سوی شما بازگردد و کندرو خود را به شما برساند (2).

2.جایگاه گروه صالح در زندگی آخرت:این گروه به دلیل سربلند بیرون آمدن از امتحان الهی و پایداری و ثبات قدم بر صراط مستقیم الهی در همۀ ابعاد زندگی از جهت فکر و احساسات،رفتار،و از جهت ایثار و بذل جان و مال در راه دفاع از ارزش های اسلامی-که پایه های آن را قرآن کریم و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و اهل بیت علیهم السّلام اطهار بنا نهاده اند-دارای جایگاه ویژه ای در زندگی آخرت هستند.

از جملۀ این جایگاه ها و مراتب آن است که خداوند متعال آنان را در نزد خود گرامی می دارد.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

ص:250


1- (1)) .بشارة المصطفی/16.
2- (2)) .بحار الانوار 178/65.

خداوند متعال در روز قیامت شیعیان ما را در حالی از قبرهایشان برمی انگیزد...که صورت هایشان مانند ماه در شب چهاردهم یعنی بدر کامل می درخشد، ترس هایشان بدل به آرامش شده،عورت هایشان پوشیده و امن وامان را از خداوند متعال دریافت نموده اند،همۀ مردم در حال ترس و وحشت اند،امّا آن ها نمی ترسند.

همۀ مردم در حال حزن واندوه اند،امّا آنان را اندوهی نیست.آنان نه با پای پیاده، بلکه سوار بر شترانی بال دار که از جنس طلا و دارای درخشش است محشور می شوند که بدون زحمت رام آنان شده گردن های آن شتران از یاقوت سرخ و نرم تر از حریر است.همۀ این ها به خاطر ارزشی است که این گروه در نزد خداوند متعال دارند (1).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

«و فی شیعة ولد فاطمة أنزل اللّه هذه الآیة خاصة قُلْ یٰا عِبٰادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛

آیۀ پنجاه و سوم سورۀ مبارکۀ زمر:بگو:«ای بندگان من-که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید-از رحمت خدا نومید مشوید.در حقیقت،خدا همه گناهان را می آمرزد،که او خود آمرزنده مهربان است تنها دربارۀ شیعیان فرزندان فاطمه علیها السّلام نازل شده است (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت نموده است که فرمود:

«انّ علیا و شیعته هم الفائزون»؛

علی و شیعیان او همانان اند که در روز قیامت دارای رتبۀ فائزان یا رستگاران خواهند بود (3).

ص:251


1- (1)) .بشارة المصطفی 56/55.
2- (2)) .قرب الاسناد/29.
3- (3)) .بحار الانوار 31/65.

این منزلت و مرتبتی است که افراد گروه صالحی که تبعیّت از راه امامان خود کرده و فرمانبرداران خداوند متعال هستند به خاطر پیاده کردن ارزش های الهی در زندگی دنیا در آخرت به آن دست خواهند یافت.

ششم:امام باقر علیه السّلام و سازماندهی روابط گروه صالحان

اشاره

گروه صالحان از سه قسمت اصلی رهبری،پیشگامان و بدنه تشکیل شده بود که روابط میان آن ها در محدودۀ مفاهیم و ارزش هایی دور می زد که بر همۀ افراد و در همۀ سطوح حاکم بود.

و هرکدام از این سه قسمت با گروه های دیگر روابطی داشتند که اهداف و مصالح مشترک آن روابط را در ضمن افقی گسترده تر و راهی بزرگتر در بر می گرفت.

گروه صالحان روابط دیگری،همچون رابطه با ادیان دیگر از اهل کتاب و اهل ذمّه و معاهدان نیز داشتند.

1.روابط داخلی گروه صالحان
اشاره

الف.رابطه میان رهبری و پیشگامان:رهبری همیشه در وجود امام معصوم علیه السّلام که بر ساختار و توجیه و ارشاد گروه صالحان اشراف کامل داشت نمود پیدا می کرد.این رهبری مسئولیت تنظیم شئون مختلف این گروه را به عهده داشته و تنها مرجع در صدور فرامین،اتّخاذ خطّمشی ها و وضع قوانین برای آن ها بوده است.

و چون شاخه های این گروه در همۀ شهرها و بلاد عالم اسلام امتداد یافته بود،لذا روابط میان افراد جامعه و امام علیه السّلام به عنوان رهبر از طریق همین

ص:252

پیشگامان بیدار و مخلص که به صورت وکیلان امام علیه السّلام در میان جامعه بوده و از سویی به امام نزدیک بوده و از خواصّ او به شمار می آمدند انجام می گردید.

آنان با ایفای چنین نقشی بر سایر افراد جامعه اشراف کامل داشتند.

امام علیه السّلام وقت بسیاری برای توجیه نمودن این گروه پیشگام و ارشاد آن ها صرف می نمود و این مهم از راه جلسات مستقیم روزانه و جلسات دوره ای و همچنین از طریق مکاتبه صورت می گرفت.

ب.روابط بین رهبری و بدنۀ گروه صالحان:امام علیه السّلام در شهر مدینه همچنین در شهرهای دیگر عالم اسلام روابط مستقیم و یا غیرمستقیمی با این دسته افراد داشت.اهل مدینه و یا اهالی سایر شهرهای اسلامی گاه وبیگاه به ملاقات آن حضرت رفته و با ایشان دیدار می کردند.آن حضرت نیز گاه به دیدار آن ها رفته و با آنان ملاقات می فرمود.بخشی از مردم نیز که در شهرهای دیگر ساکن بوده و امکان آمدن به مدینه را نداشتند،در موسم حجّ و یا سایر سفرها با آن حضرت دیدار می کردند.گذشته از این آن حضرت به بعضی از آن ها نامه هم می نوشتند تا این که روابط میان خود و آن ها را حفظ کرده و دوام بخشند.امام باقر علیه السّلام برای برقراری این روابط برنامه ریزی کرده و بر آنان لازم کرده بود که همیشه به دیدار آن حضرت بیایند.آن حضرت فرموده اند:

خداوند متعال مردم را بدین جهت دستور داده تا به سوی این سنگ ها[کعبه] بیایند و در دور آن طواف کنند تا این که پس از آن به سمت ما بیایند و ما را از ولایتمندی خود نسبت به ما آگاه کنند و یاری خود را به ما عرضه دارند (1).

ص:253


1- (1)) .کافی 549/4.

آن حضرت همچنین فرموده اند:«تمام الحج لقاء الإمام»؛کامل شدن عمل حجّ به دیدار امام می باشد (1).

بنابراین روابط بین امام و بدنۀ شیعه از طریق وکیلان آن حضرت که پیشگامان گروه شیعه بودند همچنین از طریق نامه نگاری انجام می شده است.

ج.روابط میان افراد:امام باقر علیه السّلام تأکید بسیاری بر ادامه و استمرار روابط بین افراد گروه صالحان داشته و در این رابطه فرموده اند:

در خانه های خود باهم دیدوبازدید کنید.چراکه این کار باعث زنده شدن امر ما می شود،و خداوند بنده ای را رحمت کند که امر ما را زنده کند (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین از جدائی و بریدن از یکدیگر به شدّت نهی کرده و فرموده اند:هیچگاه دو مؤمن بیش از سه روز با یکدیگر قهر و جدایی نمی کنند مگر این که در روز سوّم من از هردوی آنان ابراز بیزاری می کنم (3).

به آن حضرت عرض شد:ای فرزند رسول خدا،فرمایش شما در رابطۀ با ظالم،صادق است.امّا مظلوم را چه می شود که شما از وی ابراز بیزاری می کنید؟امام باقر علیه السّلام در پاسخ فرمودند:مظلوم را چه می شود که به سوی ظالم نمی رود تا به او اظهار کند:من بر تو ستم کرده ام و گناه را به گردن خود بیندازد تا در میان دو مؤمن صلح و سازش ایجاد کند (4).

ص:254


1- (1)) .کافی 549/4.
2- (2)) .خصال 22/1.
3- (3)) .خصال 183/1.
4- (4)) .خصال 183/1.
اصول روابط داخلی

الف.پیروی مطلق از امام علیه السّلام:امام معصوم رهبر ربّانی گروه صالحان است وی کسی است که بر همۀ شئون آن ها اشراف کامل دارد.هیچ یک از برنامه ریزی ها و خطّمشی ها بدون رجوع به امام و پیروی از دستورات آن حضرت و خیرخواهی از دل وجان برای امام شرعا تحقّق نخواهد یافت.اینجاست که می بینیم امام باقر علیه السّلام روایتی از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل فرموده که آن حضرت فرمود:

خداوند عزّ و جلّ هیچ یک از اولیاء خود را در حال اطاعت از امام و پیشوایش و دلدادگی در گرو فرمانش نمی بیند مگر این که جایگاه آن بنده و ولیّ خدا با ما در درجۀ رفیق اعلی خواهد بود (1).

ب.قاعدۀ کلّی حبّ فی اللّه و بغض فی اللّه:امام باقر علیه السّلام از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده که آن حضرت فرمود:

«ودّ المؤمن للمؤمن فی اللّه من أعظم شعب الإیمان،و من أحبّ فی اللّه،و أبغض فی اللّه،و أعطی فی اللّه،و منع فی اللّه فهو من أصفیاء اللّه»؛

علاقه و محبّت مؤمن به مؤمنی دیگر فقط برای جلب رضایت خدا،از بزرگترین شاخه های ایمان است و هرکس فقط برای رضایت خدا ابراز محبّت کرده و فقط برای رضای خدا ابراز دشمنی نماید،برای رضای خدا بذل و بخشش نماید و برای رضای خدا از داد و دهش دست بردارد،پس چنین آدمی از اصفیا یا برگزیدگان الهی است (2).

ص:255


1- (1)) .کافی 404/1.
2- (2)) .محاسن/263.

ج.محبّت خالصانه:محبّت و دوستی دو رکن اساسی روابط داخلی گروه صالحان است.لذا است که امام باقر علیه السّلام فرموده اند:در دوستی به مؤمن اخلاص بورز (1).

د.از خودگذشتگی برای احقاق حقّ برادران دینی:امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

شریف ترین اخلاق پیشوایان و شیعیان بافضیلت ما،عمل کردن به تقیّه و از خود گذشتگی در احقاق حقوق برادران است (2).

ح.همیاری اجتماعی

و.همکاری و پشتیبانی

ز.استمرار روابط:امام باقر علیه السّلام فرموده اند:

سه چیز است که از مکارم دنیا و آخرت است:گذشت از آنکه به تو ظلم کرده و برقراری روابط با آنکه با تو قطع رابطه کرده،و بردباری هنگامی که از روی نادانی مورد اهانت قرار گرفتی (3).

و نیز فرموده است:مؤمن برادر مؤمن است؛هرگز او را دشنام نداده،محروم ننموده و به او بدگمان نمی شود (4).

2.روابط با سایر گروه های اسلامی

1.سیرۀ امام باقر علیه السّلام همواره مبتنی بر همزیستی و برخورد باز با عامّۀ مسلمانان بود که اگرچه معتقد به حقّ ولایت و امامت اهل بیت علیهم السّلام نبودند،امّا

ص:256


1- (1)) .تحف العقول/213.
2- (2)) .جامع الاخبار/252.
3- (3)) .تحف العقول/214.
4- (4)) .تحف العقول/216.

از زمرۀ دشمنان آنان نیز به حساب نمی آمدند به همین جهت گروه یاران امام نیز با گروه های بسیاری از مسلمانان روابط گسترده ای داشته اند.

2.روابط منفی با دشمنان اهل بیت علیهم السّلام در برخورد با گروه هایی که دشمن اهل بیت علیهم السّلام بودند،وجه غالب روابط گروه صالحان بوده است.همچنین گروه هایی که صاحبان بدعت،غالیان و یاوران نظام ستمگر وقت بودند که همۀ آنان جزو دشمنان اهل بیت علیهم السّلام محسوب می شدند.

امّا در هرکدام از موارد،میزان قطع ارتباط و دشمنی با آنان،بسته به شرایط زمان و مکان بوده است،در هنگامی که شرایط برای روابط منفی مناسب نبوده است،رابطه ای که از نظر امام علیه السّلام برای گروه صالح برگزیده می شده،همان تقیّه و سازش با آنان بوده است.امام باقر علیه السّلام در روایتی فرموده اند:در برخورد با منافق، با زبان از در سازش درآ (1).

3.مشارکت در فعّالیت های عامّه که برای اسلام و همچنین گروه یاران صالح امام دارای مصلحت بوده است،که خود امری مطلوب بوده و به وابستگی آنان به اهل بیت علیهم السّلام ضرری نمی رسانده است.

3.روابط با اهل ذمّه

امام باقر علیه السّلام رویّه ای برای روابط گروه یاران صالح خود با اهل ذمّه ترسیم نموده اند،بر این اساس که همزیستی مسالمت آمیز باهم داشته و با یکدیگر دشمنی نکنند.آن حضرت فرموده اند:

ص:257


1- (1)) .تحف العقول/213.

...هنگامی که آنان جزیه را بر خود پذیرفتند،اسیر کردن آن ها بر ما حرام می شود، همچنین اموال آن ها بر ما حرام شده و ازدواج با آن ها بر ما حلال می گردد (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین فرموده اند:

اگر مرد[مسلمانی]مرد دیگر را در ذمّۀ خود پناه دهد سپس او را بکشد،در روز قیامت در حالی محشور می شود که پرچم غدر و پیمان شکنی را بر دوش خود حمل می نماید (2).

آن حضرت همچنین دست درازی ظالمانه و غاصبانه بر اموال و مایملک اهل ذمّه یا دزدیدن از آنان،همچنین غشّ در معاملۀ با آنان را حرام دانسته اند (3).

آن حضرت همچنین محترم شمردن احکام فقهی و مدنی همچنین احکام قضائی و تقسیم ارث را حتّی اگر با شریعت اسلامی مخالف باشد مورد توصیه قرار داده اند (4).

4.رابطه با کفّار

دربارۀ رابطه با کفّار همواره اصل اساسی مبتنی بر قاعدۀ برائت(بیزاری) بوده است،چراکه این همان قاعده ای است که مرز میان اسلام و کفر را مشخّص می نماید.پس هیچ گونه کمک و همیاری با کفّار برای مسلمانان جایز نمی باشد و هر نوع پشتیبانی از آنان بر مسلمانان حرام است.

و از لوازمی که برائت و بیزاری نیازمند آن است مقاومت در برابر کفّار و

ص:258


1- (1)) .تحف العقول/210،البتّه در نزد دانشمندان مکتب اهل بیت علیهم السّلام این گونه مشهور شده که ازدواجی که با اهل ذمّه جائز است فقط ازدواج موقّت و متعه می باشد.
2- (2)) .کافی 31/5.
3- (3)) .کافی 568/5.
4- (4)) .وسائل الشّیعه 319/26.

بلکه در هنگام ضرورت روبرو شدن با آنان می باشد.به همین خاطر است که امام باقر علیه السّلام شیعیان خود را به فروختن اسلحه به مسلمانان دیگر به جهت جنگ با کفّار تشویق و ترغیب می کرده اند،حتّی اگر خریداران سلاح از دشمنان اهل بیت علیهم السّلام بوده باشند،چراکه این کار در نظر امام علیه السّلام به منزلۀ دفع دشمن مشترک و دور کردن خطری بود که کیان نظام اسلامی را تهدید می کرد.

هفتم:امام باقر علیه السّلام و سیستم امنیّتی گروه صالحان

اشاره

امام باقر علیه السّلام اهتمام خاصّی به سازمان امنیّتی گروه یاران صالح خود داشتند تا بدین وسیله سلامت افراد این گروه و کیان آن را از متلاشی شدن و تصفیه حساب های خونین حفظ کنند.تا افراد گروه در حرکت اصلاحی خود آزاد بوده و بتوانند انجام وظیفه نمایند.این احتیاط و رعایت مسائل امنیّتی آثار مثبتی در سلامتی عقیده و سالم ماندن شریعت،همچنین سالم ماندن ارزش های اسلامی در جامعه داشت،چراکه کوچکترین خللی که در وضع امنیّتی گروه صالح پیدا می شد،منجرّ به زندان،کشتن و یا تبعید کسانی می شد که در جامعه دارای تأثیر مثبت بودند،و در نتیجه،نبودن این افراد بهترین فرصت را برای منحرفان آماده می نمود تا افکار و عقاید خود را در میان جامعه پخش نموده،فکر جامعه را متشنّج کرده و در جان و دل مردم اضطراب ایجاد کنند.چراکه میدان را خالی از مصلحانی می دیدند که وابسته به گروه صالح پیروان اهل بیت علیهم السّلام بودند.

اهمیّت دادن به نظام امنیّتی باعث تضمین بقای رهبری گروه هم می شد که در شخص امام معصوم علیه السّلام تجلّی پیدا می کرد،تا این رهبری در میان آن ها بماند و در جهت ارشاد و توجیه و تربیت و تعلیم احکام دین و راه های شریعت به

ص:259

آن ها انجام وظیفه نماید.

این نظام امنیّتی دارای نشانه ها و ویژگی های خاصّ خود بوده که می توان آن را در چند نقطۀ ذیل بررّسی نمود:

1.تقیّه

تقیّه به جهت آثار مثبتی که در خطّ سیر گروه صالحان داشته و حرکت آن ها را به سوی اصلاح جامعه آسان نموده و از فشار و جلوگیری حکومت نسبت به آنان می کاست مورد تأیید شریعت اسلام قرار گرفته است.

تقیّه موارد بسیاری دارد که بسته به شرایطی که فرد و یا گروه صالح را احاطه کرده از نظر قوّت و ضعف،یا از نظر موضع گیری حاکم و یا دستگاه های حکومتی نسبت به شخص امام علیه السّلام یا گروه پیروان متغیر می باشد.

در عمل به تقیّه قاعدۀ اساسی قول امام باقر علیه السّلام است که فرمود:«التقیّة فی کل ضرورة»؛تقیّه در هر ضرورتی واجب می شود (1).

پس آنچه که حدود بهره جوئی از تقیّه و عمل به آن را از نظر وجوب یا استجباب و از حیث تعداد دفعات عمل به آن روشن می نماید،ضرورت است.

و از آنجا که هدف از تقیّه نگهداری از ریختن خون است و از آن در حفظ جان در مواردی که از دست دادن جان ضروری نبوده و تأثیری بر سیر حرکت اصلاح و تغییر ندارد به کار می رود،در جایی که این چنین هدفی از آن برآورده نشود و باعث حفظ خون نگردد تقیّه واجب نیست.

امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:«إنما جعلت التقیّة لیحقن بها الدماء،فإذا بلغ الدّم فلا تقیّة»؛تقیّه به خاطر این وضع شده که خون ها را از ریخته شدن نگاه دارد.پس

ص:260


1- (1)) .بحار الانوار 399/72.

هنگامی که به حدّ ریخته شدن خون رسید دیگر تقیّه واجب نیست (1).

از موارد تقیّه می توان به این موارد ذیل اشاره نمود:

الف-اگر معتقد به دین اسلام در جامعه ای غیراسلامی زندگی می کند که با مسلمانان سر جنگ و ناسازگاری دارند باید اعتقاد خود را کتمان نماید.

همچنین اگر معتقد به مذهب اهل بیت علیهم السّلام در جامعه ای زندگی می کند که مخالف یا دشمن اهل بیت علیهم السّلام بوده و کشتن یا شکنجه و آزار هرکس که منسوب به اهل بیت علیهم السّلام و وابستۀ به آنان باشد یا عقیدۀ آنان را ترویج نماید حلال می دانند،باید عقیدۀ خود را در برابر آنان کتمان نماید.

یا در مواردی که ابراز عقیدۀ این معتقد منجرّ به طرد این فرد از جامعه و عدم تأثیرپذیری جامعه از قول و فعل آن شخص شود و در هر صورت موجب سدّ راه و مزاحمت در مسألۀ مهم اصلاح و تغییر جامعه شود،تقیّه واجب می گردد.

ب-کتمان احکام فقهی اگر منجرّ به ضرر بزرگی شود.

ت-کتمان آراء سیاسی.

ث-کتمان اسرار سیاسی.

ج-کتمان برنامه ها و خطّمشی هایی که برای اصلاح جامعه و تغییر آن مهیّا شده است.

در همۀ این موارد گاه می شود که تحقق تقیّه به کتمان این موارد،و گاه می شود که تقیّه به تظاهر به عملی برعکس آن ها می باشد.

به عبارت دیگر تقیّه سازش با مخالفین یا دشمنان گروه صالح است تا

ص:261


1- (1)) .بحار الانوار 399/72.

بدین وسیله از دشمنی و اذیّت و اخلال آن ها در روند اصلاح جامعه جلوگیری شود.

بنابراین تقیّه جایگاهی متوازن و حدّ وسط بین دو حالت ناپسند است.یکی مطرود شدن از جامعه و دور شدن از میدان اصلاحگری،و دوّم حالت رودررویی درگیری مستقیم.چراکه در بسیاری از موارد عدم پای بندی به اصل تقیّه منجرّ به یکی از این دو حالت خواهد شد و در هردو صورت، انسان مؤمن به اهدافی که در زندگی اجتماعی خود دارد نخواهد رسید،و گاه می شود که عدم پای بندی به این اصل منجرّ به متوقّف شدن عملیّات اصلاحی یا عقب نشینی و در نهایت دست برداشتن از طی راه مستقیم یا انحراف از آن می گردد.

مطرود شدن و ترک جامعه در بعضی از موارد منجرّ به افتادن در دام های غلوّ و گرایش به فرقۀ باطنی می شود همچنان که برای حرکت اسماعیلیّه چنین مسأله ای روی داد.

و امّا رودررویی مستقیم با دستگاه حاکم منجرّ به ضعیف شدن در برابر شیوه های خشونت بار یا مکارانه و گمراه کنندۀ حکومت خواهد گردید.در صورتی که گروه صالح برای فرورفتن در گرداب جنگ و مواجهۀ مستقیم با حکومت آماده نشده بود.

امام باقر علیه السّلام توانست با تأکید بر اصل تقیّه،امنیّت گروه یاران صالح خود را فراهم نماید.آنجا که توانست پایگاه مردمی این گروه را گسترش داده و گروه را با اضافه کردن افراد و کادرهای جدید تقویت نماید.همچنین دانش اهل بیت علیهم السّلام را در جامعه انتشار داده و باعث شیوع فضیلت و مکارم اخلاق در جامعه شود،بدون این که به حکّام برای ترور،دستگیری و یا جلوگیری از

ص:262

فعّالیت های عمومی خود در عرصۀ تدریس و دیدار با مردم و شیعیان فرصتی بدهد.

حدّومرز تقیّه گاه به مسائلی خاصّ نیز کشیده می شود،تا آنجا که شخص مجبور به تظاهر به دیوانگی شده تا بتواند جان خود را حفظ نموده و جماعتی را که به آن وابسته است از خطر نفوذ و آزار دشمن حفظ نماید.البتّه این حالت بسیار نادر است و به عنوان نمونه ای از آن می توان به دستور امام باقر علیه السّلام به جابر بن یزید جعفی اشاره نمود.امام باقر علیه السّلام به جابر نامه ای نوشت و در آن این دستور را به جابر داد.پس از رسیدن نامۀ امام،هنگامی که جابر بن یزید جعفی به شهر کوفه داخل شد،هیچگاه در حال خوشحالی و خنده دیده نشد و به دیوانگی تظاهر نمود.پس از چند روز از رسیدن نامۀ امام باقر علیه السّلام به جابر بن یزید جعفی،نامه ای از هشام بن عبد الملک به حاکم کوفه رسید که در آن دستور قتل جابر بن یزید جعفی آمده بود.امّا هنگامی که والی قصد جان او را کرد،وی را در حالت جنون و دیوانگی دید.بنابراین قتل او را ترک نمود و از وی درگذشت (1).

2.کتمان اسرار

شرایطی که امام باقر علیه السّلام و گروه یاران آن حضرت را احاطه کرده بود،آنان را وادار به کتمان اسرار ساخته بود،تا جایی که امام باقر علیه السّلام فرموده است:اسرار ما را مخفی دارید و مردم را بر گردن های ما سوار نکنید[ما را به کشتن ندهید] (2).

این نکته باتوجّه به این که گروه صالحان به وسیلۀ گروه ها،جریان ها و

ص:263


1- (1)) .بحار الانوار 283/46.
2- (2)) .بحار الانوار 225/71.

دستگاه های امنیّتی احاطه شده بود که دائما پیگیر سخنان و کارها و فعّالیت های آنان بوده و به دنبال سوءاستفاده از رخنه ها و فرصت ها بودند تا بدین وسیله،آوازۀ نیکوی این گروه را از نظر عقیده،احکام و رفتار در چشم مردم زشت جلوه داده و نقش آن ها را در زندگی جامعه محدود و کمرنگ نمایند.به همین دلیل بود که این گروه محتاج به عنایت ویژه ای نسبت به مسألۀ کتمان اسرار بودند.حال چه آن اسرار از زمرۀ فضائل و مکارم اهل بیت علیهم السّلام که عقل مخالفین گنجایش و کشش تحمّل آن را نداشت بوده،یا در رابطه با اسرار سازمانی گروه مانند تعداد نفرات و میزان ذخایر مالی،همچنین اسامی وکلا، یا پیشگامانی که بر روند اوضاع اثر مثبت داشتند،یا از اسرار روابط و دیدارها، همچنین اسرار سیاسی که با برنامه ریزی و خطّمشی های طرح شده برای اصلاح و تغییر وضع سیاسی و اجتماعی موجود،یا اسرار مربوط به زمان هائی که برای انجام عملیّات در نظر گرفته می شد و مانند این ها باشد.

بنابراین امام علیه السّلام موضع گیری های مهمّ خود را با نهایت اختفا و پوشیدگی انجام می دادند.مثلا زمانی که رفتن به نزد سلاطین و کمک به آن ها را حرام می خواندند،این تحریم را به صورتی محدود انتشار می دادند که جز آنان که به آن حضرت نزدیک بودند،کس دیگری از آن مطّلع و خبردار نمی گردید.

برنامه ریزی آن حضرت برای قیام زید به گونه ای بود که حکومت وقت اصلا از آن مطّلع نشد،بلکه بسیاری از افراد وابسته به گروه صالحان نیز از این مسأله مطّلع نشدند.آن حضرت فقط به ستایش از شخصیّت زید اکتفا می کردند،تا بدین وسیله به صورت غیرمستقیم نظرها را به سوی او جلب کرده و او را برای موضع گیری های آینده آماده نمایند.

امام باقر علیه السّلام در دایره ای محدود و در نزد بعضی از اصحاب خود از مختار

ص:264

نیز ستایش و تمجید کرده و او را از موالیان اهل بیت علیهم السّلام دانسته و قیامش را تأیید نمودند.

امام باقر علیه السّلام جز در دایره ای محدود و در نزد کسانی که به آن ها اعتماد داشته و مورد وثوق آن حضرت بوده و می دانست که اسرار را جز در وقت مناسب آشکار نمی سازند به هیچ عنوان به صورت علنی مسألۀ امامت امام صادق علیه السّلام را پس از خود آشکار ننمودند.

3.ایجاد توازن در رابطه با حاکمان

یکی از خصوصیّات و ویژگی های بارز ائمّۀ اهل بیت علیهم السّلام قطع ارتباط با حاکمان جائر و ستمگر می باشد،دستورات و راهنمایی های امام باقر علیه السّلام به افراد گروه صالح نیز تأکید بر قطع ارتباط با حاکمان ستمگر به همۀ اشکال و صورت های آن داشته است،چراکه همکاری با ستمگر منجرّ به چندین امر خواهد شد که آن ها عبارتند از:

الف-تقویت ستمگر و کمک رسانی به ارکان منحرف دولت او.

ب-ادامه یافتن کارهای انحرافی که جامعه به دلیل واقعیّت منحرف خود به آن میل داشت.

ت-تأثیرپذیری کسانی که با حاکم ستمگر ارتباط برقرار می کنند چراکه در بعضی از اوقات حاکمان ستمگر به وسیلۀ طمع در مال،پست و مقام و منزلت و شأن اجتماعی حیله ها و فریب های متنوّعی برای اطرافیان خود فراهم می نمودند که این مسأله در رابطه با افراد گروه شیعه ممکن بود در درازمدت به شانه خالی کردن از وابستگی به گروه صالحان منجرّ می شد.

ث-حتی گاه شخصی که عضو گروه صالح بوده و با حاکم ستمگر روابط

ص:265

برقرار می کرد،رفته رفته به یکی از دشمنان این گروه تبدیل می شد.

به همین دلیل بود که امام باقر علیه السّلام دستور به قطع ارتباط همۀ افراد گروه با هیئت حاکم ستمگر دادند (1)،و برای تأکید بیشتر بر داخل نشدن افراد گروه صالح در دستگاه ستمگر و فعالیت های آن همکاری با آنان را نشانۀ بر ناپسند داشتن بهشت توسّط آن همکاری کننده دانسته اند.

از عقبة بن بشیر اسدی روایت شده است که گفت:بر امام باقر علیه السّلام داخل شدم و به آن حضرت عرضه داشتم:من در میان قوم خود از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار هستم.قبیلۀ من نماینده ای در نزد حکومت داشتند و او از دنیا رفته است.حال قبیله ام قصد دارند تا مرا به عنوان نماینده به نزد دستگاه حکومت بفرستند.نظر شما در این باره چیست؟

امام باقر علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:

اگر رفتن به بهشت خداوند را ناپسند می داری و از آن متنفّر هستی،خود را به قوم خود معرّفی کن تا تو را به نزد حکومت بفرستند،آنگاه حاکمی ستمگر مردی مسلمان را بگیرد و خون او را بریزد و تو در خون او با آنان شریک باشی.تازه، ممکن است که از دنیای آن ها هم چیزی به تو نرسد (2).

به رغم دستوراتی که امام باقر علیه السّلام در قطع همکاری با حاکمان ستمگر داده اند،در بعضی از موارد نیز برای مراعات مصلحت والای اسلام،این همکاری را جایز شمرده اند.آن حضرت فروختن اسلحه و یا بردن اسلحه برای پیروان حکومت جائر را با هدف همکاری در مقابله با دشمنان نظام اسلامی(کفار)جایز دانسته اند (3)،آن حضرت از این کار هدف دیگری هم

ص:266


1- (1)) .کفایة الاثر/251.
2- (2)) .رجال کشّی/204.
3- (3)) .کافی 112/5.

داشتند و آن این بود که این همکاری موجب شود که حاکم ستمگر با دیدن این مسأله نسبت به افراد گروه صالح اعتماد و حسن ظنّ پیدا نماید.

اگر حکّام ستمگر امام باقر علیه السّلام را برای ملاقات می طلبیدند آن حضرت از دیدار با آن ها امتناع نمی کرد.همچنین یاران خود را در چنین مواردی از این کار بازنمی داشت تا این که بدین وسیله امنیّت آنان را محفوظ دارد.چراکه تمرّد از دستور دیدار سلطان منجرّ به کشف نیّت این افراد در رابطه با مبارزه و عدم رضایت آنان نسبت به حکومت او می گردید.

همچنین آن حضرت اصحاب و یاران خود را از شرکت در جنگ هایی که فرماندهی آن ها با حاکمان ستمگر بود و در زمان های مختلف بین مسلمانان و کفّار روی می داد بازنمی داشتند.

4.مراعات سطوح مختلف

امام باقر علیه السّلام در دستورات و تعلیمات خود همچنین در مشارکت دادن افراد گروه صالح در فعّالیت ها و کارهای مختلف،همواره اختلاف سطح افراد مختلف را از نظر نیرو و امکانات،همچنین از نظر بیداری،ادراک،میزان تحمّل و قدرت آنان بر ادای وظیفه یا پایداری در عمل رعایت نموده و برای هرکسی سطحی معیّن می نمودند،تا این که به اندازۀ سطح توانایی او به وی تکلیف محوّل نمایند.

از سدیر روایت شده است که گفت:امام باقر علیه السّلام به من فرمودند:

مؤمنان دارای مراتبی می باشند.بعضی از آنان در درجۀ اوّل،بعضی در درجۀ دوّم، بعضی در درجۀ سوّم،بعضی در درجۀ چهارم،بعضی در درجۀ پنجم،بعضی در درجۀ ششم و بعضی در درجۀ هفتم می باشند.پس اگر بخواهی بر کسی که در درجۀ

ص:267

اوّل باشد تکلیف درجۀ دوّم بارکنی،تحمّل آن را نخواهد داشت.صاحب درجۀ دوّم،تکلیف درجۀ سوّم و آنکه در درجۀ سوّم است تکلیف درجۀ چهارم را تحمّل نخواهد نمود... (1).

حال افراد در مطّلع کردن آنان از اسراری که به فضایل و کرامات اهل بیت علیهم السّلام مربوط می شود،یا در اختیار قرار دادن اسرار سیاسی نیز به همین منوال بوده،و آن حضرت به هر فردی بر حسب نیروی عقلی،عاطفی و جسمانی او چنین اسراری را اعطا می نموده اند.

هشتم:امام باقر علیه السّلام و نظام اقتصادی گروه صالح

اشاره

اقتصاد از نظر رشد،ثبات،تکامل و دادن قدرت رویارویی با مشکلات به جوامع،نقش بسیار بزرگی در حرکت امّت ها و جمعیّت هایی دارد که در راه رشد و تکامل گام برمی دارند،اقتصاد یکی از عوامل زیربنائی در ساختن تمدّن ها و تربیت جوامع براساس اصول بقا و ماندگاری می باشد.اسلام نیز در همۀ مراحل اهداف دور یا نزدیک خود را جز به مدد نیروی اقتصادی و پول که به عنوان شریان اصلی اقتصاد مطرح است پیش نبرده است.

امام باقر علیه السّلام در دستورات و راهنمایی هایی که برای گروه صالح انجام داده اند،بر اهمیّت مال و سرمایه در پیروزی کارها و به ثمر رسیدن اهداف و قوّت بخشیدن به نظام آن تأکید فراوان داشته اند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

...دینارها و درهم ها مهرهای خدا در روی زمین اند که خداوند آن ها را برای مصلحت

ص:268


1- (1)) .کافی 45/2.

خلق خود ایجاد نموده است،و امورات زندگی آنان به واسطۀ این دینارها و درهم ها برآورده می شود (1).

تأکید بر اهمّیّت عامل اقتصادی

امام باقر علیه السّلام همواره بر کار و کسب روزی و بی نیاز کردن خود از مردم تشویق و ترغیب فراوانی نسبت به افراد جامعه داشته اند.آن حضرت همواره همگان را بر اعمالی چون تجارت،زراعت،صنعتگری و آموختن حرفه ها و صنعت ها تشویق و ترغیب می فرموده اند.خود آن حضرت نیز همواره به کار مشغول بوده و کار کردن و کسب درآمد را طاعت و بندگی خدا می دانسته اند،از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود:«محمّد بن منکدر همیشه می گفت:

من همواره بر این عقیده بودم که حضرت علیّ بن الحسین امام سجّاد علیه السّلام هیچگاه جانشینی برتر از خود در جامعه به جا نگذاشته است تا این که چشمانم به جمال فرزندش محمّد بن علی علیه السّلام امام باقر روشن گردید.من[به جهت عدم معرفت نسبت به آن حضرت]پیش رفتم و خواستم آن حضرت را موعظه کنم.امّا آن حضرت مرا مورد موعظه قرار دادند،یاران محمّد بن منکدر به او گفتند محمّد بن علی تو را چگونه موعظه کرد؟محمّد بن منکدر در پاسخ گفت:در ساعتی از ساعت های گرم روز به یکی از مناطق اطراف مدینه رفتم.

در این هنگام ابو جعفر محمّد بن علی که مردی هیکل مند و چاق نیز بود بر دو غلام سیاه تکیه کرده بود را ملاقات کردم.با خود گفتم:سبحان اللّه،بزرگی از بزرگان قریش را در چنین ساعتی از روز با این حال در طلب دنیا می بینم،به

ص:269


1- (1)) .امالی طوسی 123/2.

خدا سوگند که می روم و او را موعظه و نصیحت می کنم.به او نزدیک شدم و سلام کردم.او نیز در حالی که عرق از سرورویش می ریخت جواب سلام مرا داد.به خدمتش عرض کردم خدا تو را خیر دهد،بزرگی از بزرگان قریش در این ساعت گرم روز با این حال در طلب دنیا آمده است؟اگر مرگ تو در این حالت برسد چه می کنی؟

امام باقر علیه السّلام در پاسخ فرمودند:

اگر مرگ من در این حالت برسد،در حالتی رسیده که من در حال بندگی و فرمانبرداری خدای عزّ و جلّ می باشم؛چون من با این عمل خود و خانوادۀ خود را از مردم و از امثال تو بی نیاز می نمایم.امّا اگر مرگ من در حالتی بیاید که من در حالت گناهی از گناهان خدا باشم،آن گاه از رسیدن مرگ در آن حالت خواهم ترسید.

به خدمتش عرض کردم:راست گفتی که خدای رحمتت کند،من می خواستم تو را نصیحت کنم امّا تو مرا نصیحت کردی» (1).

امام باقر علیه السّلام برای تشویق و ترغیب همگان بر کار و کوشش،فعّالیّت و طلب رزق وروزی به سیرۀ پرورش پدران و اجداد گرام خود استناد می فرمود، آن حضرت روایت نموده اند که:

مردی حضرت امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام را ملاقات نمود که بر یک گونی از هسته خرما نشسته بود،او به آن حضرت عرض کرد:ای ابو الحسن،درون این گونی چیست؟حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:انشاء اللّه صد درخت خرما.آن حضرت هر صد هستۀ خرما را در زمین کاشتند و هیچ کدام از آنان ضایع نگردید (2).

امام باقر علیه السّلام همواره یاران خود را از کسالت و تنبلی کردن از فعّالیت مثبت

ص:270


1- (1)) .کافی 73/5-74.
2- (2)) .کافی 75/5.

برحذر داشته و کسالت از طلب آخرت را ملازم با کسالت از طلب دنیا نموده اند،آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

من بسیار از کسی که در امر طلب دنیا و رزق وروزی خود کسالت و تنبلی می کند منفور می دارم،چراکه هرکس در امر دنیای خود کسالت بورزد و تنبلی کند،در امر آخرت خود کسلتر و تنبلتر خواهد بود (1).

آن حضرت همواره این مطلب را بیان می داشتند که رزق وروزی از جانب خداوند متعال نازل شده و خداوند متعال برای هریک از افراد انسان رزق وروزی معیّنی قرار داده است.امّا بر انسان واجب است تا برای به دست آوردن آن رزق وروزی تلاش و فعّالیت نماید.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

هیچ کس نیست مگر این که خداوند متعال رزق حلالی برای او مقدّر فرموده که در حالت عافیت و سلامت به او برسد،و همان رزق وروزی را از جهت دیگر به صورت حرام نیز بر آن انسان عرضه می نماید.پس اگر انسان به آن رزق وروزی از راه حرام دست بیالاید،از رزق وروزی حلال او کم می شود و غیر از این دو مورد نیز خداوند از در فضل و کرم روزی بسیاری برای بندگان دارد که این کلام خداوند عزّ و جلّ است که فرمود: وَ سْئَلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ (2)و از فضل خدا درخواست کنید... (3).

آن حضرت همچنین از جمع آوری مال از طریق کسب های حرام که از جملۀ آن ها«غلول» (4)می باشد نهی می فرمودند.عمّار بن مروان در رابطه با

ص:271


1- (1)) .کافی 85/5.
2- (2)) .نساء/32.
3- (3)) .کافی 80/5.
4- (4)) .غلول در لغت به معنی دزدی از غنائم قبل از تقسیم است که در زمانۀ فعلی می توان آن را به اختلاس تشبیه کرد.

کسب درآمد از طریق خیانت در بیت المال از آن حضرت سؤال نموده است.

امام باقر علیه السّلام در پاسخ عمّار این گونه فرموده اند که:

هرچیزی که از امام(حاکم بر حق)دزدیده شود و خوردن مال یتیم و امثال آن حرام است و درآمدهای حرام انواع زیادی دارد.از آن جمله است:اجرت زنان بدکار، قیمت فروش شراب،نبیذ و سایر مسکرات،ربا پس از آشکار شدن مورد آن،و امّا رشوه گرفتن در کار حکم و داوری به منزلۀ کفر به خداوند بزرگ و پیامبر او می باشد (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین از خوردن ربا منع نموده چراکه در رباخواری غصب حقوق دیگران نهفته شده و همچنین روح برادری و دوستی را ضعیف نموده و روحیۀ پارسایی در دنیا و نیکی به دیگران را در دل انسان می میراند.از همین جهت است که امام باقر علیه السّلام ربا را از خبیث ترین درآمدها ذکر نموده و فرموده اند:«أخبث المکاسب کسب الرّبا»؛ناپاک ترین درآمدها،درآمدی است که از راه ربا به دست بیاید (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین برای اصحاب و یاران خود کارهای حلالی که در شأن آن ها نبود مانند اشتغال به عمل حجامت و امثال آن را نیز نمی پسندید (3).

ایجاد موازنه میان طلب رزق وروزی و طلب مکارم اخلاقی

امام باقر علیه السّلام تشویق و ترغیب همگان بر کار و کوشش و فعّالیت و طلب روزی حلال را مقدّمه ای برای رسیدن به هدف والای بی نیازی از مردم و سیر کردن خود و خانوادۀ خود دانسته اند،تا این که به این وسیله چنین شخصی

ص:272


1- (1)) .کافی 126/5.
2- (2)) .کافی 147/5.
3- (3)) .کافی 116/5.

برای انجام دادن وظیفۀ اصلی و رسیدن به آن هدف نهایی که انسان برای آن آفریده شده و عبارت از حمل امانت الهی،رساندن آن به همۀ مردم و استوار ساختن اصول و بنیادهای آن در جامعه می باشد برسند.آن حضرت از پیروان خود انتظار داشت تا به افق های دوردست و همّت های بالا سر بکشند تا ارزش های معنوی در همۀ امور مالی آن ها حاکم شده،و دیگر به دنبال شهوات نفسانی راه نیفتاده و مشغول به سیر کردن جنبه های نفسانی نشوند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

همانا اهل تقوا کسانی هستند که از دیگران بی نیازند.اندکی از زندگی دنیا آنان را از طلب دنیا بی نیاز می نماید.آنان کسانی هستند که مخارج زندگی آنان آسان و کم است...آنان کسانی هستند که شهوات و لذّت های خود را برای جهان آخرت به تأخیر انداخته اند (1).

آن حضرت در یکی از دعاهای خود اهدافی را که هر انسانی باید از طلب رزق وروزی داشته و حدّ و حدود طلب رزق وروزی را بیان نموده و بر این مطلب که باید میان طلب روزی و ارزش های معنوی توازن برقرار باشد این گونه تأکید نموده اند که:

«...اسألک اللهمّ الرّفاهیة فی معیشتی ما أبقیتنی،معیشة اقوی بها علی طاعتک،و أبلغ بها رضوانک،و أصیر بها بمنّک الی دار الحیوان،و لا ترزقنی رزقا یطغینی،و لا تبتلنی بفقر أشقی به،مضیّقا علیّ،أعطنی حظا وافرا فی آخرتی،و معاشا واسعا هنیئا مریئا فی دنیای...»؛خداوندا،از تو رفاه در معیشتم را تا روزی که زنده هستم می خواهم،تا معیشت و زندگانی من به گونه ای

ص:273


1- (1)) .تحف العقول/209.

باشد که مرا در راه اطاعت و بندگی تو تقویت نماید،و من به وسیلۀ آن بتوانم به مقام جلب رضایت تو دست یابم،و به لطف و کرمت به واسطۀ این معیشت به خانۀ زندگی ابدی و حیات جاودان وارد شوم.خداوندا،چنان روزی به من نده که به واسطۀ آن به طغیان افتم و مرا به چنان فقر و نداری مبتلا نکن که به واسطۀ آن بدبخت گشته و در تنگنا قرار گیرم.خداوندا،به من بهره ای شایان در امر آخرتم بده و معاشی واسع،گوارا و آسان در دنیا عطایم نما... (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین میزان فعّالیت اقتصادی و مالی گروه صالحان را بیان داشته تا آنان بتوانند به واسطۀ این معیار،اندازۀ نزدیکی و دوری کار خود را از کارهای آخرتی بسنجند.بنابراین فرموده است:

ما دنیا را دوست می داریم،امّا دنیا به ما داده نشده است و این برای ما بهتر است،و دنیا به هیچ یک از بندگان خدا داده نمی شود مگر این که باعث نقصان بهره مندی اخروی او می گردد،و از شیعیان ما نیست کسی که صد هزار،پنجاه هزار و یا چهل هزار و اگر بخواهی بگویم،می گویم حتّی سی هزار دینار جمع نموده باشد،در حالی که هیچ مردی هرگز ده هزار دینار را نمی تواند از راه حلال جمع آوری نماید (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین همگان را به رعایت میانه روی در اشباع امیال و شهوات فرا خوانده است،تا این که این عمل به خودی خود هدف به حساب نیاید.بنابراین آن حضرت فرموده اند:هنگامی که شکم سیر شد،سر به طغیان برمی دارد (3).

و همچنین فرموده اند:هیچ چیزی در نزد خداوند متعال نکوهیده تر از شکم پر نیست (4).

ص:274


1- (1)) .بحار الانوار 379/94،چاپ دوّم 379/97.
2- (2)) .بحار الانوار 66/69،چاپ دوّم 66/72.
3- (3)) .کافی 270/6.
4- (4)) .کافی 270/6.
منابع مالی گروه صالح

اوّل:زکات:زکات یکی از موارد مالی گروه صالحان می باشد که عبادتی اقتصادی است و خداوند متعال مؤمنان را به آن دستور داده تا بدین وسیله گرسنگان سیر شده،برهنگان پوشیده گردیده،و سطح زندگی فقرا و نیازمندان بالا آمده،و در میان طبقات جامعه از نظر اقتصادی توازن حاصل شود تا بدین وسیله از ایجاد تفاوت فاحش در بین سطوح اقتصادی مردم جلوگیری شده،و اموال و دارایی ها در نزد طبقۀ خاصّی جمع و انباشته نشود.

امام باقر علیه السّلام نیز ترویج و تشویق بسیاری بر پرداخت زکات داشته اند.از جمله روایاتی که در این باب از آن حضرت وارد شده،این است که آن حضرت فرمودند:خداوند متعال زکات را به همراه نماز واجب نموده است[و از نظر وجوب باهم تفاوتی ندارند] (1).

آن حضرت همچنین آثاری که بر ندادن زکات مترتّب می شود که از جملۀ آن ها قطع برکت از بندگان است را این گونه بیان فرموده اند که:در کتاب علی علیه السّلام این گونه یافته ایم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:هنگامی که بندگان از دادن زکات خودداری نمایند،زمین نیز از دادن برکات خود به مردم خودداری می نماید (2).

از آثار خودداری از پرداخت زکات در جهان آخرت،مبتلا شدن به عذاب و عقوبت خداوندی است،امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:

خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت مردمانی را از قبرهایشان محشور می نماید در حالی که دست های آن ها به گردن هایشان بسته شده و نمی توانند با دستان خود به میزان سرانگشتی چیزی را بردارند.در این حال به همراه آنان ملائکه ای هستند که آن ها را شدیدا سرزنش می نمایند و می گویند:اینان کسانی هستند که از پرداختن

ص:275


1- (1)) .کافی 498/3.
2- (2)) .کافی 505/3.

خیری کم در میان خیری بسیار خودداری نموده اند،اینان آنان اند که خداوند متعال به آن ها داد،امّا آنان از پرداختن حقّ خدا که در میان اموال شان بود خودداری می نمودند (1).

دوّم:خمس:امام باقر علیه السّلام همچنین بر دادن خمس تأکید فراوان نموده اند، چراکه خمس نیز از جمله واجباتی است که وجوب آن در شریعت اسلام ثابت شده و آن حقّ ثابتی است که هرکس آن را ندهد از جملۀ خورندگان حقّ محسوب شده و هرکس در آن تصرّف کند در مالی تصرّف کرده که مال او نیست.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:هرکس از پولی که خمس در آن است چیزی بخرد خداوند هیچ عذری را دربارۀ این کار از او نپذیرفته و استفاده از آنچه خریداری کرده برای او حلال نیست (2).و همچنین فرموده اند:برای هیچ کس حلال نیست که با پولی که خمس آن داده نشده چیزی بخرد،مگر این که حقّ ما را به ما برساند (3).

آن حضرت همچنین بیان داشته اند که این حقّ و سایر حقوق مانند آن از جمله حقوقی است که از ائمّۀ معصومین علیهم السّلام غصب شده است.آن حضرت این مسأله را در قالب قاعده ای کلّی این گونه بیان فرموده اند که:هرآنچه در دست پادشاهان است در حقیقت از آن امام معصوم می باشد (4).

از دیگر موارد مالی واجبه می توان به کفّارات اشاره نمود.در اینجا موارد دیگری نیز وجود دارد که حالت واجب ندارند،مانند هدایا،صدقات و انفاق در راه خیر.

ص:276


1- (1)) .کافی 506/3.
2- (2)) .تهذیب الاحکام 136/4.
3- (3)) .کافی 458/1.
4- (4)) .کافی 458/1.
همیاری داخلی در گروه صالح

گروه صالح دارای نظامی مستقلّ و منابع مالی مستقلّی است که قبلا ذکر نمودیم،و این که مصرف اموال در مواردی که خداوند متعال برای آن وضع نموده است باعث همیاری در گروه صالح می گردد.

بنابراین زکات باید به فقرا،نیازمندان و کسانی که دست اندرکار جمع آوری و تقسیم آن هستند داده شده و در راه آزاد کردن بندگان مؤمن،رفع گرفتاری بدهکارانی که بدهکاری های سنگین دارند،رفع گرفتاری از در راه ماندگان،و نزدیک کردن دل های مردم به اسلام و مذهب اهل بیت علیهم السّلام یا برای جلوگیری از شرّ آنان به مصرف برسد.البتّه زکات موارد مصرف دیگری نیز دارد که تحت عنوان کلّی فی سبیل اللّه قرار می گیرد.

زکات مستقیما به موارد مصرف آن پرداخت شده و آنچنان که از احادیث شریفی که از امام باقر علیه السّلام وارد شده است فهمیده می شود،برای پرداخت آن به موارد مصرف احتیاج به اجازۀ امام علیه السّلام نیست (1).

زکات در اصل باید به کسانی داده شود که وابسته به گروه صالحان یا شیعه باشد،از ضریس روایت شده است که گفت:مدائنی از امام باقر علیه السّلام سؤال کرد:

ما زکات مال خود را خارج می کنیم،آن را به چه کسی بپردازیم؟

امام باقر علیه السّلام فرمودند:آن را به مردم شهر و دیار خود بپرداز.

مدائنی عرض کرد:من در شهری زندگی می کنم که در آن هیچ کس از اهل ولایت شما موجود نیست.

ص:277


1- (1)) .من لا یحضره الفقیه 30/2.

امام باقر علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:آن پول ها را به شهری بفرست که چنین اشخاصی در آن باشند و این پول به آن ها پرداخت شود،امّا این پول را به کسانی نپرداز که اگر فردا آنان را به امر ولایت خود خواندی،تو را اجابت نکنند (1).

آن حضرت همچنین فرموده اند:محلّ مصرف زکات تنها کسانی هستند که معتقد به ولایت اهل بیت علیهم السّلام باشند (2).

امام باقر علیه السّلام در مرحلۀ پرداخت زکات نیز مهاجران و کسانی را که از نظر عقل و اندیشه و همچنین از نظر فکر بر دیگران برتری دارند،بر دیگران مقدّم داشته است.هنگامی که از آن حضرت در رابطه با کیفیّت پرداخت زکات سؤال شد،در پاسخ فرمودند:آن را به نسبت سابقه ای که آنان در هجرت در راه دین،عقل و فقه دارند به آن ها بپرداز (3).

امّا در رابطه با آزاد کردن بندگان و آن سهم از زکات که مربوط به نزدیک کردن و پیوند دل ها می باشد،بنابر قول مشهور،وابستگی به گروه صالح در آن شرط نیست.

زکات واجب مخصوص نیازمندان و از کار افتادگان است و سزاوار نیست به کسانی که این چنین نیستند پرداخت شود.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:

صدقه برای کسی که دارای حرفه است،همچنین برای کسی که دارای عقل سلیم و بدن سالم و قوی می باشد،حلال نیست.پس از آن بپرهیزید (4).

امام باقر علیه السّلام همچنین طبقات مستحقّ زکات و اوصاف آن ها را بیان نموده اند.آن حضرت فرموده اند:

ص:278


1- (1)) .کافی 555/3.
2- (2)) .کافی 545/3.
3- (3)) .کافی 549/3.
4- (4)) .وسائل الشّیعه 231/9.

«محروم»کسی است که از نظر عقلی دارای سلامت کامل و همچنین دارای حرفه و شغل می باشد،امّا از نظر رزق وروزی در گشایش به سر نمی برد (1).

«فقیر»کسی است که باوجود نیاز مالی از کسی تقاضای کمک نمی کند،امّا «مسکین»آن است که نیاز مالی اش به حدّی است که وادار به کمک خواستن از دیگران می شود (2).

و واجب است که پرداختن زکات به مستحقّ همراه با احترام باشد.از ابو بصیر روایت شده است که گفت:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:مردی از اصحاب ما هست که مستحقّ است امّا از این که زکات دریافت کند خجالت می کشد.من زکات را به او می دهم ولی به او نمی گویم که این زکات است.آیا این کار صحیح است؟

امام باقر علیه السّلام پاسخ دادند:پول را به او بده و نام زکات بر آن مگذار و باعث خواری مؤمنی مشو (3).

پرداخت زکات نیز سزاوار است به اندازه ای باشد که مستحقّ زکات را بی نیاز کند تا این که حالت نیاز در او باقی نماند.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:هنگامی که به او(نیازمند)پولی می پردازید،نیازش را برطرف کنید (4).

در برابر زکات موارد مصرف خمس منحصرا در دست امام معصوم علیه السّلام است.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:خمس مخصوص خدا و پیغمبر و ما (اهل بیت)می باشد (5).

خمس ملک امام معصوم علیه السّلام است.البتّه این ملکیّت به اعتبار منصب

ص:279


1- (1)) .کافی 500/3.
2- (2)) .کافی 502/3.
3- (3)) .کافی 564/3.
4- (4)) .کافی 548/3.
5- (5)) .کافی 539/1.

امامت اوست،و هیچگاه خمس برای امامان بسان ملک شخصی نبوده است، سیره و روش امام باقر علیه السّلام همچنین سیرۀ امامان و پیشوایان قبل از آن حضرت نیز بر همین مسأله گواهی می کند،آنان خمس را می گرفتند و برای دیگران به مصرف می رساندند تا آنجا که برای خود و خانوادۀ آنان جز چیز کمی به نسبت فراوانی اموالی که به نزد آنان آورده می شد باقی نمی ماند و آنان همواره در حالت احتیاج به سر می بردند،چراکه این اموال شخصی نبوده و تنها در اختیار متصدی چنین منصب و مقامی است.

امام باقر علیه السّلام برای زنده کردن روح همدلی و همیاری اقتصادی و اجتماعی همواره تأکید و تشویق فراوان بر پرداخت صدقات که زکات مستحبّ است نیز داشته اند.آن حضرت فرموده اند:همانا که صدقه هفتاد بلا از بلاهای دنیا و مرگ بد را از انسان بازمی دارد (1).

و همچنین فرموده اند:کارهای خیر باعث می شود که مرگ های بد از انسان ها دور شود (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین بر سفره داری،قربانی کردن و سیرکردن فقرا و نیازمندان تشویق زیادی فرموده اند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

خداوند عزّ و جلّ خوراک دادن به فقرا و قربانی کردن در راه این کار را دوست می دارد (3).

امام باقر علیه السّلام همچنین بر صفات نیکویی همچون جود و بخشش، سخاوت،انفاق،هدیه دادن،قرض دادن،مهلت دادن به بدهکار بی پول در ادای دین ترغیب فرموده اند،چنان که در کتاب های مختلف حدیث روایاتی با این مضامین از آن حضرت نقل شده است.

ص:280


1- (1)) .کافی 6/4.
2- (2)) .کافی 29/4.
3- (3)) .کافی 51/4.

امام باقر علیه السّلام در هرروز جمعه صدقه می دادند و می فرمودند:صدقه در روز جمعه مضاعف می شود،چراکه روز جمعه بر روزهای دیگر فضیلت بسیاری دارد (1).

امام باقر علیه السّلام برای اصحاب خود پول خرج می کردند،آن حضرت به غلام خود امر کردند تا به اسود بن کثیر هفتصد درهم بدهد و به او گفتند:این پول را خرج زندگی خود کن و هنگامی که این پول تمام شد،مرا مطّلع کن (2).

و از سلمی کنیز آن حضرت روایت شده است که گفت:برادران دینی به نزد امام باقر علیه السّلام می آمدند و از نزد آن حضرت خارج نمی شدند مگر زمانی که آن حضرت از غذاهای نیکو به آن ها خورانیده و لباس های نیکو به آن ها می پوشاند.در بعضی از وقت ها نیز به آن ها درهم و دینار عطا می فرمود،من گاه به آن حضرت اعتراض کرده و از آن حضرت درخواست می نمودم تا کمتر دست به چنین کاری بزنند.

آن حضرت به من پاسخ می دادند:ای سلمی،حسنه و خوبی دنیا چیزی جز رسیدگی به برادران دینی و کسب شناخت و معارف دینی نیست (3).

امام باقر علیه السّلام خرج کردن پول در راه برادران دینی را به عنوان معیار برادری دینی دانسته و به گروهی از اصحاب خود این گونه فرموده است که:آیا شما به این حدّ از دوستی و برادری رسیده اید که یکی از شما دست در جیب دیگری کند و به مقدار حاجت خود بردارد؟گفتند:نه.

آن حضرت فرمودند:ما أنتم بإخوان؛شما هنوز به حدّ برادری نرسیده اید (4).

امام باقر علیه السّلام در حالی که همواره همگان را بر عدم ردّ سائل و نیازمند تشجیع و ترغیب می فرمود،در عین حال اصحاب خود را همواره از

ص:281


1- (1)) .ثواب الاعمال/168.
2- (2)) .صفة الصّفوة 112/2.
3- (3)) .الفصول المهمّة/215.
4- (4)) .مختصر تاریخ دمشق 85/23.

درخواست کمک و سؤال از دیگران نهی می نمود.آن حضرت در این رابطه فرموده است:

«لو یعلم السائل ما فی المسألة ما سأل أحد أحدا،و لو یعلم المعطی ما فی العطیّة ما ردّ أحد أحدا»؛

اگر سائل و گدایی که از مردم چیزی می خواهد،می دانست که حقیقت این کار چیست[و چه ذلّتی در این کار نصیب او می شود]،هرگز از کسی کمک نمی خواست،و اگر کسانی که به سائل چیزی می دهند می دانستند که در دادن این پول چه ثوابی نهفته است،هرگز کسی دست نیاز کسی را خالی برنمی گرداند (1).

امام باقر علیه السّلام تعامل اقتصادی در میان گروه صالحان و حتّی در میان آن ها و دیگر گروه ها را براساس قاعدۀ لا ضرر و لا ضرار که آن را از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت نموده است استوار می دانست (2).

نهم:امام باقر علیه السّلام و نظام اجتماعی گروه صالح

اشاره

نظام اجتماعی گروه صالح یعنی شیعه،مصداق واقعی نظام اجتماعی اسلامی ای بود که پایه های آن را قرآن کریم ریخته و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله آن را بنا نهاده بود.این نظام براساس اصول اخلاقی در تعامل و روابط بنا گردیده بود که در رأس همۀ آن اصول،«اخلاق نیکو»بوده است،امام باقر علیه السّلام فرموده اند:از میان مؤمنان آن کس ایمان کامل تری دارد که اخلاق بهتری داشته باشد (3).

و از نشانه های حسن خلق این است که افراد همیشه با رویی گشاده با

ص:282


1- (1)) .کافی 20/4.
2- (2)) .کافی 292/5،براساس این قاعده افراد اجتماع باید در تعامل با یکدیگر به گونه ای عمل کند که هیچگاه حقی از کسی ضایع نگردد.
3- (3)) .کافی 99/2.

دیگران روبه رو شوند.امام باقر علیه السّلام فرموده است:

مردی به نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آمد و عرضه داشت:ای پیامبر خدا مرا نصیحت کن،...

در میان سفارشاتی که پیامبر اکرم به آن مرد کردند،این جمله آمده بود:همواره برادر [ایمانی]خود را با رویی گشاده ملاقات کن (1).

از دیگر مصادیق حسن اخلاق مدارا کردن با همۀ اقشار مردم است که امام باقر علیه السّلام فرموده است:هرکس که از مدارا و نرمخوئی نصیبی یافته باشد،از ایمان هم نصیبی یافته است (2).

امام باقر علیه السّلام برای هر واحدی از واحدهای اجتماعی نظام و برنامۀ مخصوص به آن را وضع کرده و روابط آن با سایر واحدهای اجتماعی را بیان فرموده است که اوّلین پایۀ واحدهای اجتماعی خانواده و آخرین آن واحدها جامعۀ بزرگ است.

1.خانواده

در میان واحدهای متعدّد اجتماعی،خانواده اوّلین و بنیانی ترین واحد و مؤسّسه ای است که پدید آمده است،این خانواده است که مسئولیت خطیر پشتیبانی کردن جامعۀ بزرگ را با ارائه افراد و عناصر صالح به عهده دارد،و این مسأله نقطۀ آغازی است که ایجاد و تربیت نیروی انسانی سالم جامعه را در پی خواهد داشت.امام باقر علیه السّلام برای تنظیم خانواده و سامان بخشی به آن،قواعدی اساسی وضع نموده اند.این قواعد از انتخاب همسر مناسب به عنوان شریک زندگی براساس تدیّن و حسن خلق،همچنین ریشه داشتن در خانواده ای صالح و ریشه دار آغاز می شود.آن حضرت همچنین برنامه ای برای حقوق

ص:283


1- (1)) .کافی 103/2.
2- (2)) .کافی 118/2.

افراد خانواده نسبت به یکدیگر و آنچه را که بر هریک از زوجین نسبت به دیگری واجب می شود و مراعات آن ها از ناحیۀ زن و شوهر ضامن ثبات و برقراری آرامش در جوّ خانواده می گردد،وضع فرموده اند.

امام باقر علیه السّلام از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت نموده اند که در رابطه با حقّی که شوهر بر گردن زن دارد این گونه فرموده اند:

این که از شوهر خود اطاعت نموده،وی را نافرمانی نکند،از خانۀ او بدون اجازه اش چیزی به عنوان صدقه بیرون ندهد،بدون اجازۀ شوهر روزۀ مستحبّ نگیرد،و هنگامی که شوهر به او نیاز پیدا کرد،از این کار خودداری نکند حتّی اگر سوار بر جهاز شتر باشد،و از خانۀ شوهر بدون اجازۀ او بیرون نرود... (1).

و همچنین امام باقر علیه السّلام فرموده اند:«جهاد المرأة حسن التبعل»؛جهاد زن در شوهرداری نیکویش می باشد (2).

امام باقر علیه السّلام زن ها را به تحمّل کردن آزار و اذیّت شوهر فرا خوانده است تا بدین وسیله علاقۀ زوجیت ادامه پیدا کرده و باعث از هم پاشیدگی خانواده ها نشود،چراکه عدم تحمّل زن در برابر بعضی از بداخلاقی های شوهر،ممکن است چنین نتیجه ای دربر داشته باشد.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:

«و جهاد المرأة أن تصبر علی ما تری من أذی زوجها و غیرته»؛

جهاد زن این است که در برابر آزارهایی که از شوهر خود می بیند یا غیرت هایی که شوهر به خرج داده و برای او خوشایند نمی باشد صبر و تحمّل پیشه نماید (3).

امام باقر علیه السّلام در مقابل بر شوهر نیز برای زن حقوقی را واجب دانسته اند،که شوهر مسئول اجرای این واجبات است تا بدین وسیله محبّت و مودّت بین این زن و شوهر عمیق و ریشه دار گشته،ثبات و آرامش جوّ غالب آن خانواده

ص:284


1- (1)) .مکارم الاخلاق/214.
2- (2)) .من لا یحضره الفقیه 278/3.
3- (3)) .مکارم الاخلاق/215.

شود.از جملۀ این حقوق رفع کامل نیازهای زن از حیث خوراک و پوشاک می باشد.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:

هرکس همسری دارد و او را با لباسی که بتواند با آن ستر عورت نماید نمی پوشاند و به او آنچنان غذایی نمی دهد که بتواند با آن کمر راست کند،بر امام و حاکم جامعه است که بین آن ها جدایی اندازد (1).

آن حضرت بر اهمیّت دادن به زن و مراعات حال او تأکید فراوانی داشته اند،امام باقر علیه السّلام از جدّ بزرگوارش حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله این روایت را نقل فرموده اند که:

جبرئیل مرا دربارۀ زن ها آنقدر سفارش نمود،تا این که من گمان کردم طلاق دادن زن ها جز در مواردی که گناه بسیار بزرگ و آشکاری از آن ها سربزند جایز نمی باشد (2).

آن حضرت همچنین مردان را به تحمّل اذیّت و آزار زن ها و عدم مقابله به مثل با آن ها تشویق فرموده اند،چراکه این کار منجرّ به خراب شدن روابط و ایجاد تشنّج در جوّ خانواده می گردد.بنابراین آن حضرت فرموده اند:

هرکس آزار و اذیّت زن خود را تحمّل کند-و لو آن آزار و اذیّت یک کلمه حرف بد باشد-،خداوند او را از آتش جهنّم آزاد کرده و بهشت را بر او واجب می نماید...» (3).

امام باقر علیه السّلام خود نیز در تحمّل آزار و اذیّت دیگران الگو و نمونه بوده است،امام صادق علیه السّلام در شرح احوال پدر بزرگوار خود امام باقر علیه السّلام فرموده است:پدر من همسری داشت که او را اذیّت می نمود،امّا پدر من در مقابل برای آن زن طلب مغفرت می کرد (4).

ص:285


1- (1)) .مکارم الاخلاق/217.
2- (2)) .مکارم الاخلاق/216.
3- (3)) .مکارم الاخلاق/216.
4- (4)) .من لا یحضره الفقیه 279/3.

امام باقر علیه السّلام بنیانگذار تدوین قوانین حقوق متقابل بین فرزندان و والدین می باشد،در نظر آن حضرت آنچه بر والدین واجب است تربیت فرزندان مطابق با مفاهیم و ارزش های اسلامی (1)،همچنین دور نگهداشتن فرزندان از انواع مختلف انحراف ها می باشد (2).

امام باقر علیه السّلام برای تربیت فرزندان در مراحل مختلف زندگی برنامۀ مدوّنی ارائه نموده اند که از ابتدای طفولیّت شروع شده به سنّ بلوغ،سپس به سنّ تکلیف و رشد و کمال آن فرزند منتهی می شود (3).

امام باقر علیه السّلام تأکید فراوانی بر ایجاد توازن و تعادل در برخورد و رفتار با فرزندان داشته اند.آن حضرت در این رابطه فرموده اند:

«شرّ الآباء من دعاه التقصیر الی العقوق و شرّ الآباء من دعاه البر الی الافراط»؛

بدترین پدرها آن کسی است که کوتاهی در امر فرزندان موجب سرکشی و نافرمانی فرزندان او شود.همچنین بدترین پدران آنان اند که در راه محبّت و دوستی به فرزندان طریق افراط و زیاده روی را پیشه کنند (4).

امام باقر علیه السّلام همچنین فرزندان را نیز به نیکی به پدر و مادر سفارش کرده و فرموده اند:

«ثلاثة لم یجعل اللّه عزّ و جلّ فیهنّ رخصة:اداء الأمانة الی البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر،و برّ الوالدین برّین کانا أو فاجرین»؛

سه چیز است که خداوند متعال به هیچ وجه ترک آن را برای انسان مسلمان جایز

ص:286


1- (1)) .مکارم الاخلاق/222.
2- (2)) .مکارم الاخلاق/223.
3- (3)) .ر.ک تربیت الطّفل فی الاسلام،از انتشارات مرکز الرّساله.
4- (4)) .تاریخ یعقوبی 320/2.

ندانسته:ادای امانت،چه صاحب امانت آدم خوبی باشد یا فاجر،وفای به عهد چه طرف مقابل شخص خوبی باشد یا گناه کار و فاجر،و نیکی کردن به پدر و مادر چه آن دو نفر انسان های صالح و درستکاری باشند یا افراد بد و گناهکار (1).

امام باقر علیه السّلام به دلیل حقّی که پدران و مادران بر فرزندان دارند،دستورات اکید و فراوانی مبنی بر این که فرزندان اگرچه دارای پدر و مادر منحرف یا فاجر و گناه کار هم باشند،وظیفه دارند تا به آن ها مهربانی و نیکویی کنند، صادر فرموده اند.

امام باقر علیه السّلام در هر شرایطی از نافرمانی و سرکشی فرزندان نسبت به پدر و مادر نهی فرموده و همگان را از این امر بازداشته اند،حتّی اگر پدر و مادر نسبت به فرزندان بدرفتار و بدخلق بوده باشند،آن حضرت از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت فرموده اند که فرمود:

از مبتلا شدن به عاقّ والدین برحذر باشید،چراکه بوی بهشت که از مسافتی به اندازۀ هزار سال به مشام می رسد،به مشام شخصی که عاقّ والدین باشد نمی رسد... (2).

2.خویشاوندان

خویشاوند به کسانی گفته می شود که با اعضای خانواده رابطۀ نسبی داشته باشند،مانند برادران،خواهران،عموها،دایی ها،اجداد و سایر افراد فامیل که از نظر نسب با این خانواده ارتباط دور یا نزدیک داشته باشند.امام باقر علیه السّلام تشویق فراوانی بر ایجاد ارتباط با افراد فامیل و دیدوبازدید با آنان داشته و حقوقی که بر این روابط مترتّب می شود را بیان فرموده اند.آن حضرت بر این نکته نیز

ص:287


1- (1)) .کافی 162/2.
2- (2)) .کافی 349/2.

تأکید داشتند که خویشاوندان در احسان و نیکوکاری،شاد کردن و کمک در حلّ مشکلات بر سایر افراد تقدّم دارند.

امام باقر علیه السّلام همچنین آثار مثبتی را که بر«صلۀ رحم»یا پیوند با خویشاوندان مترتّب می شود،این گونه بیان فرموده اند که:

پیوند با خویشاوندان موجب پاکی کردارها،دفع بلاها،و رشد و افزایش اموال گردیده،مرگ ناگهانی را از صاحبش دور و رزق صاحبش را افزایش داده،باعث محبوب شدن صاحب خود در میان خاندانش می گردد.پس هرکدام از افراد جامعه باید از خداوند متعال پروا کند و با خویشاوندان خود ارتباط برقرار نماید (1).

آن حضرت به یکی از اصحاب خود فرموده اند:

آگاه باش که تاکنون چندبار اجل تو فرارسیده و هربار به خاطر رابطه ای که با خویشاوندان خود برقرار می کنی،خداوند آن را به تأخیر انداخته است (2).

3.همسایگان

امام باقر علیه السّلام همچنین بر رفتار و تعامل نیکو با همسایگان تأکید داشته، فرموده اند:

در کتاب علی علیه السّلام خوانده ام که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در میان مهاجر و انصار و کسانی که از اهل یثرب به آن ها پیوسته بودند نوشت که:همسایه تا وقتی که دست به ضرر رساندن به همسایه اش نگشوده و در این راه مرتکب گناه نگردیده است،مانند خود انسان است و حرمت او بر همسایه مانند حرمت مادر انسان بر اوست (3).

آن حضرت همچنین از آزار و اذیّت همسایگان و ضایع کردن حقوق آن ها

ص:288


1- (1)) .کافی 152/2.
2- (2)) .رجال کشّی/224.
3- (3)) .وسائل الشّیعه 126/12.

جلوگیری می نمودند.آن حضرت روایتی را از جدّ بزرگوار خود حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل نموده اند که فرمود:

هرکس همسایۀ خود را بیازارد،خداوند بوی بهشت را بر او حرام کرده،جایگاه او جهنّم و این جایگاه بد جایگاهی است،هرکس حقّ همسایه اش را ضایع و پایمال نماید از ما نیست،و جبرئیل همواره مرا به برخورد نیکو با همسایگان سفارش می کرد تا جایی که من گمان کردم همسایه از همسایه ارث خواهد برد... (1).

آن حضرت همچنین از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل نموده اند که فرمود:هرکس سیر بخوابد و همسایۀ او گرسنه شب را به صبح بیاورد به من ایمان نیاورده است (2).

قابل ذکر است آنچنان که از روایات صادر از اهل بیت علیهم السّلام برداشت می شود،عنوان همسایه در منطق آنان بر همۀ افراد جامعه خواه شیعه و پیرو اهل بیت علیهم السّلام یا غیر آن،همچنین مسلمان یا غیرمسلمان اطلاق می شود.

4.افراد گروه صالح

سیستم اجتماعی درونی حاکم بر گروه صالحان سیستمی هماهنگ و مبتنی بر وحدت در موازین،ارزش ها،شریعت،قانون،و آداب و رسوم بوده است.چراکه همۀ افراد این گروه،راه ورسم زندگی را از یک سرچشمه که همان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام باشند دریافت می نمودند،و این وحدت روش دریافت که موجب تفاهم و درک متقابل از افکار و عواطف و کارهای یکدیگر می شد،عامل پیوند آنان بوده است.

ص:289


1- (1)) .وسائل الشّیعه 127/12.
2- (2)) .محاسن/98.

نظام اجتماعی داخلی گروه صالحان براساس یک قاعده و قانون ثابت استوار بوده است،و آن چیزی جز قول امام باقر علیه السّلام نبوده است که فرمود:مؤمن نسبت به مؤمن مانند برادر تنی می باشد (1).

امام باقر علیه السّلام در این روایت رابطه میان افراد گروه صالح را مانند رابطه ای نسبی دانسته است که بر آن حقوقی چون وجوب تلاش در رفع حاجت مؤمنان،برطرف کردن گرفتاری آنان،خیرخواهی برای آن ها،دعا برای توفیق شان و پوشاندن عیب های آنان مترتّب می شود (2).

رابطه ای که در میان افراد چنین جامعه ای حاکم می شود منبعث از ایثار و تسلیم قلبی در برابر حکم حقّ می باشد.امام باقر علیه السّلام فرموده اند:خداوند متعال بهشتی دارد که جز سه نفر داخل آن نمی شوند،و یکی از آن سه نفر کسی است که در دل وجان خود حقّ را حاکم نماید (3).

چنین نظام اجتماعی براساس قاعدۀ بزرگداشت و حرمت گذاری افراد گروه نسبت به یکدیگر شکل گرفته است،تا این که بدین وسیله روح محبّت و برادری در میان آنان ریشه دار گردد.امام باقر علیه السّلام یاران خود را این گونه موعظه کرده اند که:

یاران خود را گرامی داشته،حرمت آنان را نگاه دارید.مبادا که هیچگاه بر هم بتازید، به یکدیگر زیان نرسانده و به یکدیگر حسادت نکنید،از بخل بپرهیزید و بندگان مخلص خدا باشید (4).

امام باقر علیه السّلام همواره افراد این گروه را به کارهای مختلفی که باعث اشاعۀ روح عشق و محبّت در میان افراد می شود تشویق می نمودند.آن حضرت

ص:290


1- (1)) .کافی 166/2.
2- (2)) .کافی 208،207،205،199،198/2.
3- (3)) .وسائل الشّیعه 285/15.
4- (4)) .کافی 173/2.

فرموده اند:

«تبسّم الرجل فی وجه أخیه حسنة،و صرف القذی عنه حسنة،و ما عبد اللّه بشیء أحبّ الی اللّه من ادخال السرور علی المؤمن»؛

تبسّم کردن مرد در صورت برادر دینی اش برای او حسنه ای محسوب می شود، برطرف کردن خار از سر راه برادر مؤمن حسنه محسوب می شود و هیچ عبادتی در نزد خداوند متعال محبوبتر از شاد کردن دل مؤمن نمی باشد (1).

امام باقر علیه السّلام مجموعه ای از حقوق طرفینی را برای روابط اجتماعی حاکم بر جامعۀ یاران صالح خود بیان نموده است:

«من حقّ المؤمن علی أخیه المؤمن أن یشبع جوعته و یواری عورته و یفرّج عنه کربته و یقضی دینه،فإذا مات خلفه فی أهله و ولده»؛

از جملۀ حقوق مؤمن بر برادر مؤمن او این است که او را سیر گرداند،عیب او را بپوشاند،اگر ناراحتی و همّ و غمّی به مؤمن برسد آن را برطرف نماید،اگر بدهکاری ای دارد بدهی او را ادا کند،و اگر از دار دنیا رفت در میان اهل و خاندان و فرزندان او جانشینی نیکو برایش باشد (2).

آن حضرت همچنین افراد گروه صالح را بر ایجاد عواملی که منجرّ به نزدیکی دل ها و ازدیاد روح برادری و انس و الفت و همیاری می شود تشویق و ترغیب می نمودند.از ابو حمزۀ ثمالی روایت شده است که گفت:با حضرت امام باقر علیه السّلام هم سفر بودم.در منزلی اتراق کردیم.امام باقر علیه السّلام مقداری راه رفتند،سپس به نزد من برگشتند.هنگامی که به هم رسیدیم آن حضرت با من به گرمی دست دادند.به آن حضرت عرض کردم:خدا مرا قربانت کند،آیا ما چند

ص:291


1- (1)) .کافی 188/2.
2- (2)) .کافی 169/2.

دقیقه پیش باهم نبودیم؟!امام باقر علیه السّلام فرمودند:

آیا نمی دانی هنگامی که دو مؤمن پس از اندکی دوری به یکدیگر برسند و دست یکدیگر را بفشارند خداوند به آن ها رو کرده و نظر رحمت به آن ها می نماید،در چنین حالتی که خداوند به آنان نظر رحمت نموده است،به گناهانشان خطاب می کند که از این دو نفر بریزید و گناهان از آنان ریخته می شوند.ای ابو حمزه، همچنان که در پاییز برگ از درخت می ریزد،گناه از این دو نفر فرومی ریزد و آن ها در حالتی از یکدیگر جدا می شوند که دیگر هیچ گناهی ندارند (1).

آن حضرت همچنین فرموده است:

اگر دو مؤمن ولو به اندازۀ رفتن پشت یک درخت از یکدیگر فاصله گرفتند و سپس باهم ملاقات نمودند،سزاوار است که با یکدیگر دست بدهند (2).

آن حضرت همچنین از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت نموده است که فرمود:

هنگامی که یکدیگر را ملاقات می کنید با سلام و مصافحه با یکدیگر ملاقات کنید و هنگامی که از یکدیگر جدا می شوید برای یکدیگر استغفار نمایید (3).

امام باقر علیه السّلام همچنین به دیدوبازدید نیز توجّه خاصّی داشته و یاران خود را به این عمل تشویق می نمودند،چراکه دیدوبازدید باعث ریشه دار شدن روح برادری و کاشته شدن بذر محبّت در دل وجان آنان می گردید.آن حضرت با بیان آثار مثبتی که دیدوبازدید بر دیدارکنندگان بازدیدکنندگان دارد،آنان را این گونه به این کار ترغیب می نمود که:

هر مؤمنی برای زیارت برادر مؤمن خود از خانه خارج شود و عارف به حقّ او

ص:292


1- (1)) .کافی 180/2.
2- (2)) .کافی 181/2.
3- (3)) .کافی 181/2.

باشد،خداوند متعال با هر قدمی که برمی دارد برای او حسنه ای می نویسد،گناهی از او محو نموده و درجه ای را برای او بالا می برد،و چون درب خانۀ برادر مؤمنش را بزند خداوند درهای آسمان را بر او می گشاید،و هنگامی که با یکدیگر ملاقات نموده،دست داده و یکدیگر را در آغوش بگیرند،خداوند متعال به آن ها نظر می نماید و سپس به ملائکه به واسطۀ این دو نفر مباهات می کند و می گوید:به این دو بندۀ من نگاه کنید که با یکدیگر رفت وآمد کرده و برای رضای من به یکدیگر محبّت می نمایند،پس بر من است که پس از این آنان را با آتش عذاب نکنم،و هنگامی که آن شخص از نزد برادر مؤمن خود بازمی گردد،به تعداد نفس ها و گام ها و سخنانی که گفته است ملائکۀ خداوند او را مشایعت می نمایند،و او را تا همان ساعت از فردای آن روز از بلاهای دنیا و آخرت حفظ می نمایند.پس اگر چنین شخصی در طول این مدّت از دنیا برود،از حساب و کتاب الهی معاف می شود،و آن مؤمنی که این شخص به دیدار او رفته است،اگر او نیز عارف به حقّ او باشد به اندازه ای که این شخص اجر و ثواب می برد،او نیز دارای اجر و ثواب خواهد شد (1).

امام باقر علیه السّلام از همۀ کارهایی که منجرّ به ناراحتی،دوری و جدایی می شود همچون غیبت،بهتان،تحقیر،عیبجویی،نهادن القاب زشت بر یکدیگر،دشنام و دست درازی به اموال و آبروی مردم و...نهی فرموده و افراد را از ارتکاب آن برحذر می داشته اند.

امام باقر علیه السّلام همچنین همگان را به اصلاح بین مؤمنین و تشویق مؤمنین بر انس و الفت با یکدیگر فرا می خوانده اند.آن حضرت فرموده اند:

ص:293


1- (1)) .کافی 184،183/2.

مادام که دو مؤمن از دین خود برنگشته اند،شیطان در میان آنان به وسوسه و ایجاد دشمنی می پردازد،و هنگامی که آنان با یکدیگر اختلاف پیدا کنند،شیطان به پشت دراز کشیده،استراحت می کند و می گوید:پیروز شدم،پس خداوند رحمت کند هر کسی را که بین دو محبّ و دوستدار ما الفت ایجاد کند.ای مؤمنین،با یکدیگر انس بگیرید و به یکدیگر عشق بورزید (1).

آن حضرت شیعیان را از پی گیری لغزش ها و اشتباهات دیگران به شدّت نهی نموده،فرموده اند:

نزدیک ترین حالت یک بنده به کفر،آن است که با مردی برادر دینی باشد،امّا به دنبال این باشد که عیب ها و لغزش های او را جمع آوری نموده تا روزی از آن ها بر علیه او استفاده کند (2).

امام باقر علیه السّلام همچنین از متّهم کردن مؤمنان و تکفیر آنان نهی نموده و فرموده اند:

هیچ مردی شهادت بر کفر مرد دیگر نمی دهد مگر این که این شهادت دامنگیر یکی از آن دو خواهد شد.اگر شهادت به حقّ داده باشد،طرف مقابل کافر و اگر شهادت به ناحق داده باشد و طرف مقابل مؤمن باشد،اتّهام کفر به خود او برگشت خواهد کرد و خود کافر خواهد شد.پس از اتّهام زدن به مؤمنین بپرهیزید (3).

آن حضرت همچنین همگان را از سخن چینی و نمّامی بازداشته و فرموده اند:بهشت بر تهمت زنندگان که همواره برای سخن چینی در حرکت هستند حرام است (4).

آن حضرت همچنین از افشای اسراری که مخصوص مؤمنان است نهی

ص:294


1- (1)) .کافی 345/2.
2- (2)) .کافی 355/2.
3- (3)) .کافی 360/2.
4- (4)) .کافی 369/2.

فرموده و گفته اند:

در روز قیامت بنده ای از بندگان خدا محشور می شود که هیچ خونی به گردن ندارد، امّا به اندازۀ شاخ حجامت یا بیش از آن به او خون داده می شود و به او گفته می شود که این سهم تو از خون فلان شخص است.او به خداوند خطاب می کند که ای پروردگار من،تو می دانی آنگاه که جان مرا گرفتی خون کسی را به گردن نداشته ام.

به او خطاب می شود که:آری،امّا از فلان شخص چنین خبری شنیدی و آن را برای سایران نقل نمودی،و این گفتۀ تو دهان به دهان گشت تا به فلان ستمگر رسید و آن ستمگر به واسطۀ این حرف،این شخص را کشت و این سهم تو در خون اوست» (1).

5.جامعۀ اسلامی

اسلام افق گسترده ای است که همۀ کسانی که شهادتین را بر زبان جاری کنند دربر می گیرد،عرصه ای گسترده که همۀ نیروها و امکانات را در خود جمع کرده و آن ها را برای رسیدن به یک هدف در یک راه به کار می گیرد،به همین سبب است که محوریّت اسلام و حدود عمل آن همۀ جامعۀ اسلامی را شامل می شود.

نظام اجتماعی جامعۀ اسلامی براساس برادری،هماهنگی و همیاری در جهت رسیدن به اهداف بلند و حفاظت از نظام اسلامی در برابر خطر پاره پاره شدن و فروپاشی است.

به همین دلیل است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و اهل بیت طاهرش علیهم السّلام همواره همۀ

ص:295


1- (1)) .کافی 371/2.

مسلمانان را به همّت گماردن به امور مسلمانان و مشارکت داشتن با مسلمانان در آرزوها و رنج های آنان،همچنین همّت گماشتن در ایجاد عواملی که منجرّ به نزدیکی و رسیدن به اتّفاق نظر در نقطه نظرهای مشترک فکری،عاطفی و رفتاری می شود تشویق می نموده اند.

امام باقر علیه السّلام قاعده ای کلّی در رفتار افراد جامعه وضع نمود که همان عمق بخشیدن به مفهوم ولایت در میان مسلمانان است.از زراره روایت شده که گفت:من و حمران بر امام باقر علیه السّلام داخل شدیم،من به آن حضرت عرض کردم:ما همۀ افراد جامعه را با این ملاک و معیار که معتقد به اعتقادات ما هستند یا نه،می سنجیم،پس هرکس از علوی یا غیرعلوی با ما بر سر این اعتقاد موافق بود،با او علقۀ ولایت می بندیم،و اگر اعتقادش مخالف با اعتقاد ما بود، چه علوی باشد یا غیرعلوی،از او بیزاری می جوییم.امام باقر علیه السّلام به من فرمودند:

ای زراره،کلام خداوند راست تر از کلام توست،پس کجا هستند آنانی که خداوند عزّ و جلّ دربارۀ آنان فرموده است:(مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند؟)

کجا هستند آنانی که در قرآن تعبیر «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّٰهِ» (کسانی که کارشان در قیامت متوقف به فرمان خدا است)دربارۀ آنان آمده است؟کجا هستند آنانی که به تعبیر خداوند در قرآن اعمال صالحی را با اعمال ناپسند درهم آمیخته اند؟«اصحاب اعراف»کجا هستند؟و همچنین جایگاه کسانی که به تعبیر خداوند در قرآن باید میان دل های آنان الفت برقرار شود در طرز تفکّر تو کجا خواهد بود؟ (1).

ص:296


1- (1)) .کافی 382/2.

می بینیم که میزان و معیار در نزد امام علیه السّلام وابستگی به گروه صالحان یعنی شیعه نیست،بلکه ملاک و معیار وابستگی به دین مبین اسلام است.

اگر سیرۀ اهل بیت علیهم السّلام را در احادیث آنان و به خصوص احادیث امام باقر علیه السّلام که در کتاب های مختلف پخش شده است بررسی نماییم،می توانیم ولایت را در کلام آن بزرگواران به چهار دسته تقسیم نماییم:

اوّل:ولایت خداوند متعال.

دوّم:ولایت رسول خدا.

سوّم:ولایت اهل بیت علیهم السّلام.

چهارم:ولایت در میان مسلمانان.

به این ترتیب هرکس به ولایت خداوند متعال و ولایت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله ایمان نداشته باشد به اجماع مسلمانان کافر است،امّا کسی که به این دو ولایت معتقد باشد امّا به ولایت اهل بیت علیهم السّلام یعنی امامت آن ها ایمان و اعتقاد نداشته باشد،نمی توان صفت اسلام را از او سلب نمود،بلکه او-مادامی که مبغض و دشمن اهل بیت علیهم السّلام نباشد-بر صفت اسلام باقی می ماند.بدین گونه است که ولایت در میان اتباع اهل بیت علیهم السّلام و سایر مسلمانان که معتقد به ولایت ندارند ثابت و برقرار بوده و شکافتن و قطع کردن این ولایت بر هیچ کس جایز نیست.

امام باقر علیه السّلام همواره با چنین روحیّۀ اسلامی با سایر مسلمانان برخورد می نمود.

آن حضرت با اتّکا به همین مفهوم،اصول کلّی روابط اجتماعی در میان مسلمانان را برای اصحاب و شیعیان خود بیان نموده است.آن حضرت اصحاب خود را به همیاری با دیگر مسلمانان فراخوانده است و از مصادیق

ص:297

این همیاری روایتی است که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله برای اصحاب خود نقل نموده که آن حضرت فرمود:

«من أطعم ثلاثة نفر من المسلمین أطعمه اللّه من ثلاث جنان فی ملکوت السماوات:الفردوس،و جنة عدن،و طوبی»؛

هرکس سه نفر از مسلمانان را غذا بدهد،خداوند متعال او را در روز قیامت از سه بهشت در ملکوت آسمان ها طعام خواهد داد:فردوس،بهشت عدن و بهشت طوبی (1).

همچنین از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله این روایت شریف را نقل نموده که فرمود:

هرکس یک نفر از فقرای مسلمانان را لباسی بپوشاند و او را از برهنگی رهایی بخشد،یا از غذا و اموال خود به او کمک رسانیده وی را از گرسنگی نجات دهد، خداوند عزّ و جلّ هفتاد هزار ملک از ملائکۀ خود را بر او می گمارد تا برای هر گناه او تا زمان دمیدن صور استغفار نمایند (2).

آن حضرت همچنین به شدّت از در بستن به روی مسلمانان و نپذیرفتن آنان نهی فرموده اند.از ابو حمزه از امام باقر علیه السّلام روایت شده است که گفت:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:خداوند مرا فدای شما کند.چه می فرمایید دربارۀ مسلمانی که به زیارت مسلمان دیگری رفته یا به طلب حاجتی به نزد او برود و اجازۀ ورود بخواهد امّا آن مسلمان در حالی که در خانه است به او اجازۀ ورود ندهد و برای دیدن او از خانه خارج نشود؟

امام باقر علیه السّلام در پاسخ من فرمود:

ص:298


1- (1)) .کافی 201/2.
2- (2)) .کافی 502/2.

ای ابو حمزه،هر مسلمانی که به زیارت مسلمان دیگر برود یا به طلب حاجتی به نزد او برود و او هم در در منزل خود باشد و از او اجازۀ ورود بگیرد،امّا آن مسلمان برای دیدن او از منزل خود خارج نشود،همواره در لعنت خداوند متعال خواهد بود تا آن گاه که با یکدیگر ملاقات کنند».

ابو حمزه می گوید:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:خداوند مرا قربانت کند،آیا او تا زمانی که به ملاقات آن شخص نرفته در لعنت خدا خواهد بود؟

آن حضرت فرمودند:آری ای ابو حمزه (1).

امام باقر علیه السّلام همچنین از پی جویی عیب ها و مسائل مخفی مسلمانان نهی شدیدی می فرمودند.آن حضرت از جدّ بزرگوار خود رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت فرموده اند که فرمود:

ای جماعتی که به زبان اسلام آورده اید امّا هنوز ایمان کامل به قلب شما رسوخ نکرده است،مسلمانان را مذمّت ننمایید،به دنبال عیب های آنان نباشید،چراکه هر کس به دنبال عیبجویی از مسلمانان باشد،خداوند نیز عیب های او را پی گیری خواهد کرد و هرکس خداوند به دنبال پیگیری عیب هایش باشد،وی را رسوا خواهد کرد اگرچه عیب او در درون خانه اش باشد (2).

آن حضرت همچنین از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده است که فرمود:هر کس با مسلمانی حیله به کار برد از ما نیست (3).

امام باقر علیه السّلام همچنین همواره شیعیان خود را به رفتار نیکو و صبر بر اذیّت و آزار دیگران و عدم مقابله و پاسخگوئی بدی با بدی و ستم با ستم و جدائی با جدائی دعوت می نمودند.آن حضرت همواره شیعیان خود را به عفو و گذشت از مردم فرامی خوانده اند.از آن حضرت روایت شده است که فرمود:همواره

ص:299


1- (1)) .کافی 365/2.
2- (2)) .کافی 354/2.
3- (3)) .وسائل الشّیعه 242/12.

پشیمان شدن از عفو و گذشت برتر و آسانتر از پشیمان شدن در مجازات و عقوبت است (1).

آن حضرت همچنین فرموده اند:

سه چیز است که خداوند متعال به واسطۀ آن سه چیز عزّت انسان مسلمان را افزایش می دهد:گذشت از کسی که به او ستم روا داشته،دادن و بذل و بخشش به کسی که او را محروم کرده،و پیوستن با کسی که از او قطع رابطه نموده است» (2).

امام باقر علیه السّلام همواره کاری می کردند که شیعیان و پیروان آن حضرت کارهایی از قبیل نزدیکی با مردم و رفتار و برخورد نیکو با آنان،که موجب جلب رضایت عموم مردم-حتی مسلمانان غیرشیعه-می شود را دوست بدارند.البتّه این مسأله تا آنجا صحیح است که موجب سخط و خشم خداوند متعال نگردد.امام باقر علیه السّلام از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده اند که فرمود:

هرکس در طلب جلب رضایت مردم کاری کند که خداوند متعال را به خشم آورد، مدح و ثنای مردم در آبروی او اثر معکوس دارد یعنی هرکس از میان مردم او را مدح و ثنا کند در واقع وی را مذمّت نموده است،امّا کسی که فرمانبرداری و اطاعت از خدا را ترجیح دهد و به وسیلۀ این کار به خشم و غضب مردم گرفتار آید،خداوند متعال دشمنی هر دشمن و حسد هر حسود و ظلم هر ظالمی را از او کفایت خواهد کرد و خداوند عزّ و جلّ یاور و پشتیبان او خواهد بود (3).

اگرچه امام باقر علیه السّلام مردم را به برقراری روابط با سایر مسلمانان و سایر مردم تشویق و ترغیب می نمودند،امّا در عین حال آنان را از همنشینی و داشتن روابط با گروه هایی از مردم نیز برحذر می داشتند.امام باقر علیه السّلام از پدرش امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت این چنین به او وصیّت نمود که:

پسرم،با پنج گروه همنشین،همکلام و همسفر مشو:

ص:300


1- (1)) .وسائل الشّیعه 170/12.
2- (2)) .وسائل الشّیعه 173/12.
3- (3)) .کافی 372/2.

از همنشینی با دروغگو بپرهیز،چراکه او همچون سراب است،دور را به تو نزدیک می نماید و نزدیک را به تو دور می نمایاند.

از مصاحبت با شخص فاسق و گنه کار بپرهیز،چراکه او تو را به لقمه ای یا کمتر از لقمه ای خواهد فروخت.

از همنشینی با بخیل بپرهیز،چراکه او آنجا که پای مال در میان باشد تو را وا خواهد نهاد.

از همنشینی با احمق بپرهیز،چراکه او می خواهد منفعتی به تو برساند اما از روی نادانی،به تو ضرر و زیان خواهد رساند (1).

امام باقر علیه السّلام شیعیان خود را از خصومت و جدال نیز نهی کرده اند.امام باقر علیه السّلام همواره آنان را به امر به معروف و نهی از منکر دعوت می فرمودند تا این که شیعه در عرصۀ جامعه حضور فعّال داشته و در عمل،اخلاص و رفتار نیکو الگوئی برای دیگران باشد.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:

مسلمان کسی است که سایر مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند...مؤمن آن کسی است که مسلمانان در جان و مال خود او را امین بدانند،بر مسلمان حرام است که بر مسلمان دیگر ظلم کند یا از یاری او خودداری نماید یا وی را از کار خیر باز دارد و در گناه و فساد اندازد (2).

آن حضرت برای حفاظت عام از روابط گروه صالحان آنان را به صورت کلی به مماشات با مراکز قدرت فرا خوانده،فرموده اند:

«خالطوهم بالبرّانیة و خالفوهم بالجوّانیة ان کانت الامرة صبیانیة»؛

هنگامی که امر حکومت به دست نااهلان افتاد در برون با آن ها باشید اما در درون با آن ها مخالفت نمایید.

ص:301


1- (1)) .کافی 376/2.
2- (2)) .کافی 234/2.

دهم:امام باقر علیه السّلام و آیندۀ گروه صالح

یکی از مهمترین عناصر پیروزی آفرین برای گروه های انقلابی وجود یک رهبری بیدار است که همواره بر حرکت روبه رشد آنان اشراف کامل داشته و مسئولیت تغییر فراگیر را به عهده گرفته،برنامه ریزی ها و خطّمشی ها را تنظیم نموده و با نظارت بر پیاده شدن آن برنامه ها در جهان خارج،آنان را با نیروی روحی و تقویت معنوی یاری رساند تا بتوانند به اهداف و آمال حرکت خود دست یابند،رهبری در منطق اهل بیت علیهم السّلام یک رهبری الهی است که خداوند متعال به آن تصریح کرده و آن را به پیامبر خود صلّی اللّه علیه و اله ابلاغ نموده است.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نیز این رهبری را به حضرت امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام ابلاغ کرده و این وصیّت و رهبری به ترتیب از امامی به امام بعدی می رسد تا این که به خاتم اوصیا و پایان بخش ائمّه که امام مهدی(عج)باشد برسد.

امام باقر علیه السّلام برای روشن شدن مسألۀ امامت پس از خود اهمیّت ویژه ای قائل بوده و نظر اصحاب خود را به این مسأله و شروط،خصوصیّات،و کیفیّت تشخیص آن در جهان خارج جلب می نموده است.آن حضرت گاه به صورت آشکار و گاه به صورت مخفی این مسأله را به اصحاب خود اعلام می نموده و این مسأله از ابتدای امامت امام باقر علیه السّلام تا روزهای پایانی عمر شریف آن حضرت ادامه داشته است.آن حضرت از همۀ فرصت های مناسب برای اشاره کردن به این مسأله و تأکید کردن بر پیروی آنان از جانشینشان استفاده می کردند.

البتّه اعلام امامت امام جعفر صادق علیه السّلام پس از امام باقر علیه السّلام همواره در دایره ای محدود و با نوعی پوشیدگی همراه بود.آن حضرت این خبر را جز به

ص:302

اصحاب مخلص و نزدیک خود نمی دادند تا بدین وسیله سلامت امام پس از خود را تضمین نمایند.

محمّد بن مسلم روایت می کند:در نزد امام ابو جعفر محمّد بن علی علیه السّلام بودم که ناگاه فرزندش جعفر که گیسوانی فروهشته داشت و در دست او چوبی بود که با آن بازی می کرد از در وارد شد،امام باقر علیه السّلام فرزند را گرفته او را به خود چسبانید و سپس گفت:پدر و مادرم فدای تو باد که به لهو و بازی مشغول نمی شود.

سپس فرمود:

ای محمّد،پس از من این امام توست،به او اقتدا کن و از مشعل فروزان علم او نور بجو،به خدا سوگند که همانا او همان امام صادق و راستگویی است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله برای ما توصیفش کرده است... (1).

و از همّام بن نافع روایت شده که گفت:روزی امام باقر علیه السّلام به اصحاب خود فرمود:هنگامی که مرا از دست دادید به این فرزند اقتدا کنید که او پس از من امام شماست»،و سپس به فرزندش جعفر علیه السّلام اشاره کرد (2).

همچنین امام باقر علیه السّلام در پاسخ کسی که از آن حضرت دربارۀ قائم سؤال کرده بود با دست به پشت حضرت صادق علیه السّلام زد (3).

از فضیل بن یسار روایت شده است که گفت:در نزد ابو جعفر علیه السّلام بودم که ناگاه دیدم امام صادق علیه السّلام به نزد آن حضرت آمد.امام باقر علیه السّلام فرمود:پس از من این بهترین خلق خدا می باشد (4).

از عبد الغفّار بن قاسم روایتی طولانی نقل شده که قسمتی از آن چنین

ص:303


1- (1)) .کفایة الاثر/253.
2- (2)) .کفایة الاثر/254.
3- (3)) .اثبات الوصیه/152.
4- (4)) .اثبات الوصیه/155.

است:عبد الغفّار گوید به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:من دیگر پیر شده ام و استخوان هایم نحیف گشته،امّا در میان شما اهل بیت چیزی که مرا خوشحال کند نمی بینم.بلکه می بینم شما و یارانتان دسته دسته به قتل می رسید یا در حال فرار و ترس می باشید،و من هرروز به انتظار قائم شما هستم و دیرزمانی است که هرروز می گویم امروز یا فردا خروج می کند.

امام باقر علیه السّلام به او فرمود:

«یا عبد الغفار انّ قائمنا علیه السّلام هو السابع من ولدی،و لیس هو أوان ظهوره،و لقد حدثنی أبی عن أبیه عن آبائه قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله:انّ الائمة بعدی اثنا عشر عدد نقباء بنی اسرائیل،تسعة من صلب الحسین،و التاسع قائمهم،یخرج فی آخر الزمان فیملأها عدلا کما ملئت جورا و ظلما»؛

ای عبد الغفّار،بدان که قائم ما علیه السّلام هفتمین فرزند از نسل من می باشد و اکنون هنگام ظهور او نیست.پدرم از پدرش از پدرانش به من روایت کرده است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:همانا امامان بعد از من به عدد نقبای بنی اسرائیل دوازده تن می باشند که نه نفر از آن ها از پشت حسین علیه السّلام هستند،و نهمین نفر از آن ها همان قائمی است که در آخر الزّمان خروج می نماید و زمین را همچنان که پر از ظلم و جور شده پر از عدل وداد می نماید.

عبد الغفّار گوید به آن حضرت عرضه داشتم:ای فرزند رسول خدا،اگر این چنین است پس از شما چه کسی امام خواهد بود؟.

امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:امر امامت پس از من به جعفر که بزرگ اولاد من و پدر ائمّۀ پس از من است واگذار می گردد.همان کس که در گفتار و کردار خود صادق و راستگو است (1).

ص:304


1- (1)) .کفایة الاثر/252.

از ابو الصّباح کنانی روایت شده است که گفت:امام باقر علیه السّلام نگاهی به فرزند خود حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام انداخت که در حال راه رفتن بود.

سپس فرمود:

این پسر را می بینی؟.این از کسانی است که خداوند متعال دربارۀ آنان فرموده است:

و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان[مردم]گردانیم،و ایشان را وارث[زمین]کنیم (1)» (2).

از زراره روایت شده است که گفت:امام باقر علیه السّلام روزی حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام را احضار نمود در حالی که در حال صحّت و سلامت و سلامت بود و هیچ گونه بیماری نداشت.سپس به امام صادق علیه السّلام فرمود:«من تصمیم دارم اکنون به تو دستوری بدهم،امام صادق علیه السّلام به آن حضرت عرض کرد:هر امری که دارید به من بفرمائید، امام باقر علیه السّلام فرمودند:کاغذ و دواتی برای من بیاور».امام صادق علیه السّلام قلم و دوات و کاغذ برای آن حضرت آورد و امام باقر علیه السّلام وصیت نامه آشکار خود را نوشت و سپس دستور داد تا این که جماعتی از قریش را طلبیدند و آن ها را به شهادت به این وصیّت که مربوط به امامت امام صادق علیه السّلام پس از آن حضرت بود فراخواند (3).

البتّه چنین اعلامی،امری طبیعی بود.چراکه وصیّتی آشکار بود که همۀ مردم عادتا آن را انجام می دادند،و آن بدین صورت بود که وصیت کننده وصیّت خود را به یکی از فرزندان خود خصوصا پسر بزرگ خود انجام می داد.

از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود:

ص:305


1- (1)) .قصص/5.
2- (2)) .کافی 360/1.
3- (3)) .اثبات الوصیه/155.

پدرم هرچه بود به من سپرد،و کیفیّت این مطلب به این صورت بود که چون وفات آن حضرت فرارسید به من فرمود:«شاهدانی برای من حاضر کن»،پس من چهار شاهد حاضر کردم که در میان آنان نافع غلام عبد اللّه بن عمر نیز حضور داشت، سپس آن حضرت به من فرمود:بنویس:این وصیّتی است که یعقوب به فرزندان خود این وصیّت را نموده است.ای فرزندان من،خداوند این دین را برای شما برگزیده است.پس جز در حالت تدیّن به این دین و حالت مسلمانی نمیرید،و محمّد بن علی به فرزندش جعفر همین وصیّت را می کند و به او وصیّت می کند که او را در بردی که همیشه نماز جمعه را در آن می خواند و پیراهنش کفن کند و عمّامۀ او را بر سرش بگذارد و قبر او را به اندازۀ چهار انگشت از زمین بالا آورده و در هنگام دفن بندهای کفن او را بگشاید».

سپس به شهود گفت:بروید که خداوند شما را رحمت کند.

به آن حضرت عرض کردم:ای پدر،این وصیّت چیز مهمّی نداشت تا برای آن چهار شاهد بگیرید؟آن حضرت فرمود:فرزندم،نمی خواستم پس از مرگم بر تو غلبه کنند و گفته شود که او وصیّت نکرده است.من می خواستم این کار حجّتی باشد (1).

امام باقر علیه السّلام این امید را در دل اصحاب و یاران و همۀ افراد گروه شیعه وارد نموده و به آن ها خبر نزدیکی زوال حکومت بنی امیّه را دادند (2).

و عملا هجده سال بعد از شهادت امام باقر علیه السّلام دولت اموی سقوط کرد و حکومت امویان به دست بنی عبّاس به پایان رسید.

امام صادق علیه السّلام پس از پدر امر امامت را در دست گرفت و چنان که مستشار عبد الحلیم جندی او را توصیف کرده است:امام جعفر صادق ثمرۀ یک قرن

ص:306


1- (1)) .الفصول المهمّه/222،در کافی 307/1 آمده است این کار حجتی برای تو باشد.
2- (2)) .مناقب آل ابی طالب 203/4،الصّواعق المحرقه/307.

دشوار بود که بشریت در برابر او سر فرود آورده و از تمدنی که او برای بشریت به ارمغان آورد بهره مند شدند (1).

او درخت بلندی بود که در عصر جدید دانش و معرفت بارور گردید و در هر برگ آن خصیصه ای از خصوصیات اهل بیت علیهم السّلام بوده و سه قرن متوالی از دانش او و پدر و جدش بهره مند گردیدند (2).

ص:307


1- (1)) .الامام جعفر الصّادق/4.
2- (2)) .الامام جعفر الصّادق/63.

ص:308

بخش دوم

اشاره

ترور و شهادت امام باقر علیه السّلام

امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام به مرگ طبیعی از دنیا نرفت،بلکه ایادی پلید بنی امیّه که هیچ ایمانی به خدا و روز قیامت نداشتند آن حضرت را به وسیلۀ سم ترور نموده و به شهادت رساندند.البتّه تاریخ نویسان دربارۀ نام جنایتکاری که به این عمل اقدام نموده است اختلاف دارند.گروهی از تاریخ نویسان به این نکته قائل هستند که آن کس که امام باقر علیه السّلام را به شهادت رسانده و برای شهادت آن حضرت سمّ ارسال نمود،هشام بن عبد الملک می باشد.البتّه از نظر ما هم این نظریّه بر سایر نظریّه ها ترجیح دارد،چراکه هشام همواره کینۀ شدیدی نسبت به آل پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله داشته،دلش از دشمنی آل پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پربود.وی همان کسی است که با اهانت کردن به زید بن علی علیه السّلام و تحقیر آن بزرگوار وی را به اعلام قیام واداشت،و بدیهی است که وجود و عملکرد امام بزرگواری چون حضرت امام باقر علیه السّلام خواب خوش را از این طاغوت ربوده بود،چراکه مراتب فضیلت و دانش آن حضرت در سرتاسر کشور اسلام انتشار یافته و همۀ مسلمانان از برکات آن حضرت برای جامعۀ اسلامی سخن می گفتند.از همین جا بود که آن پلید برای رهایی یافتن از این کابوس اقدام به ترور آن امام بزرگوار نمود.

البتّه از میان تاریخ نویسان گروهی معتقدند،آن کس که اقدام به مسموم

ص:309

کردن امام باقر علیه السّلام کرد ابراهیم بن ولید بوده است (1).

امّا نظر سیّد بن طاووس این است که ابراهیم بن ولید تنها در ریختن خون امام باقر علیه السّلام شرکت داشته است و این بدان معنا است که ابراهیم در امر ترور امام باقر علیه السّلام تنها نبوده و کسان دیگری نیز با او همدست بوده اند (2).

بعضی از منابع تاریخی هم نام شخصی که امام باقر علیه السّلام را مسموم نموده و به شهادت رساند ذکر ننموده و تنها به این گفته اکتفا کرده اند که امام باقر علیه السّلام به واسطۀ سمّ از دنیا رفته است (3).

انگیزه های ترور امام باقر علیه السّلام

اشاره

انگیزه هائی که سبب شد تا امویان دست به ترور امام باقر علیه السّلام بزنند را می توان در این چند مورد خلاصه نمود:

1.شخصیّت والای امام باقر علیه السّلام:

امام ابو جعفر محمّد باقر علیه السّلام بالاترین شخصیّت در جهان اسلام بود.همۀ مسلمانان در بزرگداشت آن حضرت و اعتراف به فضل و کمال آن حضرت باهم اتّفاق نظر داشتند.آن حضرت مقصود و مراد همۀ علمای اسلام از همۀ شهرهای سرزمین اسلام بوده است.

از آنجا که امام باقر علیه السّلام آشکارترین پرچم برافراشتۀ خاندان نبوّت بود، عواطف مردم را با خود داشته و همواره مورد تقدیر و بزرگداشت آنان بوده و این پایگاه بزرگ اجتماعی آن حضرت خشم و غضب امویان و کینۀ آنان را نسبت به آن حضرت برمی انگیخت تا جایی که بر قتل آن حضرت اتّفاق نظر پیدا نمودند.

ص:310


1- (1)) .اخبار الدول/111.
2- (2)) .بحار الانوار 216/46.
3- (3)) .نور الابصار/131،ابن طولون،الائمّة الاثنی عشر/281.
2.رویدادهایی که در دمشق به وقوع پیوست

محقّقان و تاریخ نویسان بعید نمی دانند،حوادثی که در دمشق به وقوع پیوست یکی از سبب هایی باشد که امویان را بر آن داشت تا امام باقر علیه السّلام را ترور نمایند.شرح این قضیّه بدین صورت است:

الف-چنان که قبلا گفتیم،هنگامی که امام باقر علیه السّلام به نزد هشام بن عبد الملک احضار گردید و در دربار او وارد شد،هشام به این گمان که امام باقر علیه السّلام در تیراندازی دچار مشکل خواهد شد و نمی تواند تیرها را به هدف بزند و این مسأله باعث استهزاء و مسخره کردن آن حضرت و پایین آوردن مقام آن حضرت در نزد شامیان می گردد،آن حضرت را امر به تیراندازی نمود، ولی آن هنگام که امام علیه السّلام تیراندازی کرده و چندین بار به صورتی اعجاب انگیز که در دنیای تیراندازی بی سابقه بوده است هدف را مورد اصابت قرار دادند، هشام درمانده شد و آنچنان غیظ و غضب بر او غلبه کرد که زمین با همۀ گستردگی بر او تنگ آمد.گروهی از تاریخ نویسان معتقدند که هشام از این زمان تصمیم بر کشتن امام باقر علیه السّلام گرفته است.

ب-گروهی نیز معتقدند پس از این که امام باقر علیه السّلام در همان مجلس در رابطه با مسألۀ امامت با هشام به مناظره پرداخته و بر او غلبه پیدا کردند و آثار عجز و درماندگی در صورت هشام نمایان گردید،و از سر کینه تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.

ج-گروهی دیگر نیز معتقدند که مناظره کردن امام باقر علیه السّلام با عالم مسیحی و غلبۀ آن حضرت بر او-تا جایی که خود عالم مسیحی در برابر گروه کثیری از مردم شام اعتراف به عجز و ناتوانی خود در مقابله با امام باقر علیه السّلام نمود،و اهمیت این موضوع به حدّی بود که برتری علمی امام باقر علیه السّلام در میان امّت

ص:311

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در میان تودۀ مردم شام با همۀ طول و تفصیل دهان به دهان می گشت (1)-،باعث شد تا همین شهرت علمی خود یکی از عوامل کینۀ هشام بن عبد الملک نسبت به امام شود و نقشۀ قتل امام باقر علیه السّلام را برای رها شدن از دست این امام بزرگوار در سر بپروراند.

تصریح امام باقر علیه السّلام بر امامت امام صادق علیه السّلام پس از خود

امام باقر علیه السّلام کمی قبل از شهادت بر امامت امام پس از خود که امام صادق علیه السّلام باشد تصریح نموده و امام صادق علیه السّلام را که افتخار دنیا و پیشگام اندیشه و دانش در جهان اسلام است به این مقام و منصب تعیین نموده و آن حضرت را پس از خود مرجع عامّ امّت اعلام داشته و شیعیان خود را به پیروی و اطاعت از آن حضرت سفارش نمود.

امام باقر علیه السّلام همواره و به صورتی مستمرّ فرزند گرامی خود حضرت امام صادق علیه السّلام را تأیید نموده و همواره به امامت آن حضرت اشاره داشته است، ابو الصّباح کنانی روایت می کند که:امام باقر علیه السّلام نگاهی به فرزند خود حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام انداخت که در حال راه رفتن بود.سپس فرمود:«تری هذا؟ .هذا من الذین قال اللّه تعالی: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوٰارِثِینَ؛ این پسر را می بینی؟.این از کسانی است که خداوند متعال دربارۀ آنان فرموده است:و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان[مردم]گردانیم،و ایشان را وارث[زمین]کنیم) (2)(3).

حتّی یکی از این پیشامدها هم برای تصمیم گرفتن هشام نسبت به قتل و

ص:312


1- (1)) .ر.ک بحار الانوار 309/46-306.
2- (2)) .قصص/5.
3- (3)) .کافی 360/1.

ترور امام باقر علیه السّلام کافی بود،چه رسد به این که همۀ این اتّفاقات باهم در یک سفر به وقوع پیوسته است.چراکه بنی امیّه گروهی نادان و جاهل بودند که از ساده ترین صفات انسانی محروم بوده و کمترین مراتب شایستگی را برای رهبری امّت نداشتند.

وصیّت های امام باقر علیه السّلام

امام محمّد باقر علیه السّلام به فرزندش امام جعفر صادق علیه السّلام چندین وصیّت نمود که بعضی از آن ها را می بینید:

1.امام باقر علیه السّلام به امام صادق علیه السّلام فرمود:ای جعفر،تو را نسبت به اصحاب و یاران خود سفارش به نیکویی می نمایم،امام صادق علیه السّلام به آن حضرت عرض کرد:خداوند مرا فدای شما گرداند،به خدا سوگند می خورم که هرگز اصحاب و یاران شما را وانگذارم تا آنجا که اگر مردی از آن ها در یکی از شهرهای کشور اسلامی زندگی کند،محتاج به احدی نشود (1).

2.امام باقر علیه السّلام به امام صادق علیه السّلام وصیّت فرمود که آن حضرت را در پیراهنی که در آن نماز می گزارد دفن نماید،تا این که این پیراهن در نزد خداوند متعال شاهد صدقی بر عبادت های بزرگ و بندگی های خالصانۀ امام باقر علیه السّلام باشد (2).

3.امام باقر علیه السّلام قسمتی از اموال خود را وقف نمود تا با آن به مدّت ده سال در سرزمین منی برای آن حضرت مجلس عزاداری برپا شود (3).و شاید سبب این امر به این مسأله بازمی گردد که منی بزرگترین مرکز تجمّع مسلمانان بوده و

ص:313


1- (1)) .اصول کافی 306/1.
2- (2)) .صفة الصفوة 63/2،تاریخ ابن الوردی 184/1،تاریخ ابو الفداء 214/1.
3- (3)) .بحار الانوار 62/11.

برگزاری مراسم عزاداری در آن باعث می شود تا مسلمانان از سبب این عزاداری سؤال کنند و بدین وسیله از آنچه بر امام باقر علیه السّلام گذشته و اذیّت و آزاری که از ناحیۀ امویان به آن حضرت رسیده و در نهایت به ترور و شهادت آن حضرت منجرّ شده آگاهی یابند،تا دستگاه های تبلیغات اموی نتوانند خون امام را لوث کرده و آنچه را که بر امام باقر علیه السّلام گذشته است به بوتۀ فراموشی سپارند.

به هرحال سمّ در بدن امام باقر علیه السّلام سرایت کرده و تأثیر زیادی در بدن آن حضرت گذاشت و هرلحظه مرگ به سرعت به آن حضرت نزدیک می شد.

امام باقر علیه السّلام در آخرین ساعات عمر خود همۀ احساسات و عواطف خود را به سمت خداوند متعال معطوف نمود.آن حضرت در آن حالت ملکوتی و روحانی قرآن تلاوت کرده و استغفار می کرد،مرگ امام باقر علیه السّلام در حالتی رسید که زبان آن حضرت مشغول به ذکر خداوند متعال بود،و در چنین حالتی روح بزرگش به سمت خالقش پرکشید.روحی که عرصۀ زندگی فکری و علمی عالم اسلام را روشن کرده و در آن عصر نظیری برای آن به وجود نیامده بود.

با شهادت آن بزرگوار باشکوهترین صفحه از کتاب رسالت اسلامی که جامعۀ اسلامی آن روز را به بیداری و شکوفایی رساند ورق خورد.

فرزند برومند آن حضرت حضرت،امام جعفر صادق علیه السّلام به تجهیز بدن مقدّس پدر بزرگوار خود برخاسته،او را غسل داده و در حالی که اشک سوزانش در مرگ پدر جاری بود او را کفن نمود.پدری که از حیث دانش و فضیلت و سرسختی در راه دین،آسمان دنیا در آن عصر بر کسی مانند او سایه نیفکنده بود.

پیکر مطهّر حضرت امام باقر علیه السّلام با شکوه و جلال تمام از سوی عموم

ص:314

مردم تشییع و به قبرستان بقیع برده شد،و در کنار قبر پدر بزرگوار امام باقر علیه السّلام، حضرت امام زین العابدین علیه السّلام،و در کنار قبر عموی گرامی پدرش حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام سرور جوانان اهل بهشت قبری برای آن حضرت حفر شد،و امام صادق علیه السّلام پدر بزرگوارش را در جایگاه ابدی قرار داد و آن حضرت را در آنجا دفن نمود و در واقع به همراه او علم و حلم و هرچه خوبی و نیکویی به مردم بود با او دفن کرد.

ضایعۀ فقدان امام باقر علیه السّلام از فجیعترین مصیبت هایی بود که امّت اسلام در آن زمان به آن مبتلا گردید.چراکه امّت اسلام با فقدان امام باقر علیه السّلام رهبر و پیشگام و راهنمای خود را از دست داد.کسی که در راه انتشار دانش سعی فراوانی کرده و در جهت تبلور بیداری فکری و فرهنگی در میان مسلمانان سعی وافری داشت.

مشهور در میان روات آن است که عمر آن حضرت در هنگام وفات پنجاه و هشت سال بوده است.

همچنین مطابق با رأی مشهور در میان تاریخ نویسان،سال وفات حضرت امام باقر علیه السّلام صد و چهارده هجری قمری بوده است.

تسلیت گفتن مسلمانان به امام صادق علیه السّلام در عزای پدر بزرگوارش

مسلمانان در حالی که دل هایشان از غم و اندوه پاره پاره شده بود،به سوی امام صادق علیه السّلام هجوم آورده و به خاطر وارد شدن این مصیبت دردناک آن حضرت را تسلیت داده و خود را در غم و اندوه فقدان پدر بزرگوار آن حضرت شریک می دانستند.از جمله کسانی که به جهت عرض تسلیت و تعزیت به خدمت امام صادق علیه السّلام رسید،سالم بن ابی حفصه است.وی گوید:

ص:315

چون امام ابو جعفر محمّد بن علی باقر علیهما السّلام وفات نمود،به یاران خود گفتم منتظر شوید تا من داخل خانه شوم و به حضرت ابو عبد اللّه جعفر بن محمّد علیه السّلام تسلیت بگویم.من داخل خانه شدم و به آن حضرت تسلیت گفته و گفتم:انّا للّه و انّا الیه راجعون.به خدا سوگند کسی از میان ما رفت که می گفت:«رسول خدا چنین گفته است»و هیچ کس از او سؤال نمی کرد که سند گفتۀ او از قول رسول خدا چیست.به خدا سوگند که دیگر کسی مانند او دیده نخواهد شد.سالم گوید:حضرت امام صادق علیه السّلام لختی درنگ نمود،سپس به اصحاب خود رو کرد و فرمود:خداوند متعال می فرماید:«از میان بندگان من کسی پیدا می شود که یک نصف خرما را در راه رضای من تصدّق می کند و من آن نصف خرما را برای او تربیت می کنم و پرورش می دهم،همچنان که شما کرّه اسب خود را پرورش می دهید.

سالم مات و مبهوت از خانۀ امام صادق علیه السّلام خارج شد و رو به اصحاب خود کرد و گفت:از این عجیب تر چیزی ندیده ام!!ما این که امام باقر علیه السّلام بدون واسطه از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل قول می کرد را کار بزرگی می دانستیم،امّا امروز امام صادق علیه السّلام برای من بدون واسطه از خداوند متعال نقل قول نمود (1).

ص:316


1- (1)) .امالی/125،ر.ک:شیخ باقر شریف القرشی،حیاة الامام محمّد الباقر 386/2-395.

بخش سوّم

اشاره

میراث امام باقر علیه السّلام

دانستیم که پیامبر اکرم از قبل خبر داده بود که نوادۀ آن حضرت محمّد بن علیّ بن الحسین در آینده ای نزدیک دل دریای دانش را خواهد شکافت و علم و دانش از سرچشمۀ او فوران خواهد نمود.

همۀ هم عصران امام باقر علیه السّلام نیز به این مسأله شهادت دادند.خصوصیّتی که آنچنان برای همگان جلب توجّه کرد که مورّخان نسل بعد از نسل آن را نقل نمودند.

امّا بهترین دلیل بر صحّت آنچه این مورّخان در طول قرن ها و نسل ها به آن شهادت داده اند و خود دلیلی از دلایل نبوّت جدّ بزرگوارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می باشد،همان میراث علم و دانش و کلمات گهرباری است که آن بزرگوار برای ما به جا گذاشته است.

برهۀ زمانی که امام باقر علیه السّلام در آن می زیسته زمانه ای بوده که بیشترین نیاز را به قیام آن حضرت در راه استوار کردن بنیان های تمدّن اسلامی و تقویت امّت مسلمان با معارف ناب اسلامی داشته است تا امّت توانایی ایستادن در برابر امواج فرهنگی که به واسطۀ فتوحات انجام شده و گشودگی فرهنگی که از رابطۀ امّت اسلامی با امّت های دیگری که در مملکت اسلامی بزرگ آن روزگار وارد می شدند به سمت او می آمد و چندی نمانده بود تا حیات اسلامی امّت را

ص:317

از هم متلاشی سازد،داشته باشند.

از همین جاست که می توانیم بگوییم رسالت ائمّۀ بعد از امام حسین علیه السّلام دارای دو خصوصیّت اصلی بوده که در مقاوم سازی معرفتی و فرهنگی امّت مسلمان عموما و شیعیان خصوصا خلاصه می گردید.

اگر به میراث فرهنگی که ائمّۀ اطهار علیهم السّلام از نیمۀ دوّم قرن اوّل هجری تا اوائل قرن سوّم هجری برای امّت اسلام به یادگار گذاشتند دقّت کنیم،عظمت این میراث بزرگ،منحصربه فرد بودن آن و برتری اش نسبت به میراثی که در نزد جمیع فرق اسلامی وجود دارد بر ما آشکار می شود.چراکه میراث علمی اهل بیت علیهم السّلام دربرگیرنده همۀ عرصه های شناخت و معرفت بوده،از نظر منبع و مصدر دارای سلامت کامل و از نظر مضمون و محتوا بسیار سنجیده و حساب شده است.این میراث به صورتی روشن و آشکار با منابع معرفت ربّانی که در کتاب خدا و سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نمود پیدا می کند،ارتباطی تنگاتنگ دارد.

اگرچه در این مجموعه بنای ما بر اختصار می باشد و نمی توانیم همۀ میراث فرهنگی امام باقر علیه السّلام را در اینجا منعکس نمائیم،امّا لازم است تا قدری از آن را در اینجا بیاوریم تا میزان غنای فرهنگی و معرفتی این میراث آشکار گردد.

ما در این کتاب نمونه هائی در عرصه های مختلف دانش و معرفت اسلامی و البتّه به مقدار اقتضای صفحاتی از این جلد مجموعه که مخصوص به امام باقر علیه السّلام می باشد انتخاب نموده ایم و از خداوند متعال طلب توفیق می نمائیم.

ص:318

میراث تفسیری امام محمّد باقر علیه السّلام

اشاره

شکّ نیست که قرآن کریم اوّلین منبع تشریع اسلامی و مهمترین منبع فرهنگ اسلامی است که به امّت اسلام و رسالت الهی هویّت بخشیده و امّت را به سمت کمال انسانی رهنمون می گردد.

امام باقر علیه السّلام همچون سایر اهل بیت علیهم السّلام اهمیّت ویژه ای به تلاوت،حفظ و تفسیر قرآن و حفاظت از آن در برابر دست اندازی های متجاوزان و ادّعاهای دروغین دروغگویان می داده اند.جلسات تفسیر قرآن آن حضرت به دلیل فعّالیت معرفتی و جهاد علمی که در خود امام باقر علیه السّلام وجود داشت زمینۀ پرباری بود که هویّت خاصّ امّت اسلام را به آن ها عرضه می داشت.از همین جا بود که امام باقر علیه السّلام قسمتی از وقت خود را در شبانه روز به تفسیر اختصاص داده و در آن ساعت به همۀ زمینه های آن می پرداخت.دانشمندان زیادی از علمای تفسیر باوجود همۀ اختلاف نظر و گرایشاتی که داشتند به نزد آن حضرت آمده و چیزهای زیادی از آن حضرت آموخته اند (1).

بنابراین امام باقر علیه السّلام از درخشانترین مفسّران قرآن کریم در جهان اسلام می باشد.

امام باقر علیه السّلام در تفسیر قرآن راهی علمی و مخصوص به خود داشت که با اهداف رسالت و اصول آن سازگاری داشته و برهم زننده بساط اهل رأی، استحسان،تأویل و ظنّ و گمان بود.به عنوان مثال می توان به برخورد اعتراض آمیز آن حضرت با قتاده اشاره کرد که به او فرمودند:به من خبر رسیده است که تو قرآن را تفسیر می کنی!.

ص:319


1- (1)) .باقر شریف القرشی،حیاة الامام المحمّد الباقر 174/1.

قتاده عرض کرد:آری.

امام علیه السّلام این کار او را صحیح ندانسته و به او گفتند:ای قتاده،اگر تو قرآن را از پیش خود تفسیر می کنی،بدان که هلاک شدی و دیگران را نیز به هلاکت انداخته ای.و اگر قرآن را از کلمات و یافته های عقلی دیگر مردمان که مانند تو هستند تفسیر می کنی بدان که هلاک شدی و دیگران را به هلاکت انداخته ای.ای قتاده،وای بر تو.تنها کسانی قرآن را می شناسند که از جانب خداوند مخاطب قرآن بوده اند (1).

امام باقر علیه السّلام معرفت و شناخت قرآن را منحصر در اهل بیت علیهم السّلام می دانسته اند.چراکه آنان اند که می توانند محکمات قرآن را از متشابهات و ناسخ آن را از منسوخ تشخیص دهند،و چنین علمی در نزد هیچ کس غیر از اهل بیت علیهم السّلام وجود ندارد.به همین دلیل است که از همان بزرگواران روایت شده است که فرموده اند:«هیچ چیزی به اندازۀ تفسیر قرآن از عقل مردمان دور نیست.

چراکه یک آیه که کلامی متّصل است اوّل آن دربارۀ یک مسأله و آخر آن دربارۀ مسألۀ دیگر،و این کلام متّصل به چند وجه برگشت داده می شود» (2).

البتّه عمل کردن به ظاهر قرآن کریم به عنوان تفسیر به رأی که از آن نهی شده است به حساب نمی آید.

امام باقر علیه السّلام کتابی در تفسیر قرآن نوشته است که محمّد بن اسحاق ندیم در کتاب خود الفهرست،آنجا که کتاب های تألیف شده در تفسیر قرآن را برمی شمارد،از آن نام برده است.ابن ندیم می نویسد:«کتاب باقر،محمّد بن علیّ بن الحسین که این کتاب را ابو الجارود زیاد بن منذر رئیس فرقۀ جارودیه از او روایت نموده است».سیّد حسن صدر گوید:این کتاب تفسیر را

ص:320


1- (1)) .البیان فی تفسیر القرآن/267.
2- (2)) .فرائد الاصول/28.

ابو الجارود در ایّامی که هنوز بر اعتقادات حقّه پابرجا بود از گروهی از راستگویان شیعه که در میان آن ها می توان به«ابو بصیر یحیی بن قاسم اسدی» اشاره نمود نقل کرده است،همچنین این کتاب تفسیر را علیّ بن ابراهیم بن هاشم قمی در کتاب تفسیر خود از طریق ابو بصیر نیز نقل نموده است (1).

نمونه هائی از تفسیر امام باقر علیه السّلام

1.امام باقر علیه السّلام هدایت را در آیۀ شریف قرآن: وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اهْتَدیٰ؛ و به یقین،من آمرزنده کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست راهسپر شود (2)به ولایت ائمّۀ اهل بیت تفسیر نموده است.آنجا که می فرماید:به خدا سوگند اگر مردی تمام عمر خود را در بین رکن و مقام به عبادت بگذارد امّا ولایت ما را با خود به قیامت نیاورد،خداوند او را به رو به آتش جهنّم درمی افکند (3).

2.آن حضرت کلام خداوند متعال را که می فرماید: یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ؛ ای پیامبر،آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن (4)این گونه تفسیر نموده است که:خداوند به پیامبر خود وحی فرستاد تا علی علیه السّلام را به خلافت پس از خود برگزیند و نصب نماید.پیامبر اکرم بیم آن داشت که این مسأله بر گروهی از یارانش گران آید.اینجا بود که خداوند این آیه را برای دلداری دادن و تشجیع پیغمبر بر این عمل و قیام به دستور الهی نازل نمود (5).

3.آن حضرت در تفسیر قول خداوند متعال: تَنَزَّلُ الْمَلاٰئِکَةُ وَ الرُّوحُ

ص:321


1- (1)) .تأسیس الشّیعه لعلوم الاسلام/337،شیخ طوسی،الفهرست/98،این تفسیر را سیّد شاکر قرباغی تحریر کرده،امّا آن را منتشر نکرده است.
2- (2)) .طه/82.
3- (3)) .مجمع البیان 23/7،چاپ بیروت.
4- (4)) .مائده/67.
5- (5)) .مجمع البیان 223/4.

فِیهٰا؛ در آن[شب]فرشتگان،با روح،...فرود آیند (1)فرموده است:ملائکه و نویسندگان به آسمان دنیا می آیند و آنچه را که در طول این سال بر بندگان خدا می گذرد می نویسند.امّا هر چه در آنجا می نویسند موقوف بر مشیّت الهی می نمایند.پس خداوند متعال آنچه را که بخواهد مقدّم می دارد و آنچه را که بخواهد به تأخیر می اندازد،و آنچه را که بخواهد ثابت می کند و امّ الکتاب در نزد اوست (2).

4.و در تفسیر قول خداوند متعال: فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ الْغٰاوُونَ؛ پس آن ها و همه گمراهان در آن[آتش]افکنده می شوند (3)فرموده است:این آیه دربارۀ قومی نازل شده است که به زبان اقرار به عدالت کسی نمودند،امّا در عمل با او مخالفت کرده و به دیگری گرویدند (4).

5.و در تفسیر قول خداوند متعال: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ؛ پس اگر نمی دانید،از اهل ذکر و دانایی جویا شوید (5)محمّد بن مسلم روایت می کند که:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:کسانی در نزد ما هستند که گمان می کنند مراد آیه[از اهل ذکر و دانائی]یهود و نصاری می باشد.امام باقر علیه السّلام فرمودند:اگر این چنین باشد،آن ها شما را به دین خود خواهند خواند!سپس امام علیه السّلام اشاره به سینۀ خود نموده و فرمود:نحن أهل الذکر و نحن المسئولون؛ما اهل ذکر،و آن کسانی هستیم که باید از آنان سؤال شود (6).

6.و در تفسیر کلام خداوند متعال: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ؛ [یاد کن] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خوانیم (7)جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السّلام روایت می کند که فرمود:هنگامی که این آیه نازل شد،مسلمانان به پیامبر اکرم

ص:322


1- (1)) .قدر/4.
2- (2)) .دعائم الاسلام 334/1.
3- (3)) .شعرا/94.
4- (4)) .اصول کافی 47/1.
5- (5)) .انبیا/7.
6- (6)) .اصول کافی 211/1.
7- (7)) .اسرا/71.

عرضه داشتند:ای رسول خدا،آیا تو امام همۀ مردم نیستی؟پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در پاسخ فرمودند:من فرستادۀ خدا به سمت همۀ مردم هستم،امّا پس از من پیشوایانی از اهل بیت من برای مردم خواهند آمد که در میان مردم به پا خواهند خواست،امّا مردم آن ها را تکذیب نموده و پیشوایان کفر و ظلال و طرفداران آن ها بر آنان ستم روا خواهند داشت.پس هرکس به ولایت آنان درآمده،از آنان پیروی کند و آن ها را تصدیق نماید،او از من است و با من است و به زودی مرا ملاقات خواهد کرد.امّا آگاه باشید که هرکس به آن ها ستم روا دارد و آنان را تکذیب نماید از من نیست و با من نخواهد بود و من از وی بیزارم (1).

7.از امام باقر علیه السّلام در رابطه با تفسیر این آیۀ قرآن مجید: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتٰابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا فَمِنْهُمْ ظٰالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سٰابِقٌ بِالْخَیْرٰاتِ بِإِذْنِ اللّٰهِ سپس این کتاب را به آن بندگان خود که[آنان را]برگزیده بودیم،به میراث دادیم؛پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه رو،و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند (2)سؤال شد.آن حضرت پاسخ دادند:«مراد از آنان که در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند یا«سابق بالخیرات»امام،مراد از میانه رو یا«مقتصد»کسی است که امام را بشناسد،و مراد از کسی که به نفس خود ستم می کند،کسی است که امام را نمی شناسد (3).

8.از حضرت باقر علیه السّلام از معنای کلمۀ«متوسّمین»در کلام خداوند متعال:

إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ؛ به یقین،در این[کیفر]برای هوشیاران عبرت هاست (4)سؤال شد.آن حضرت پاسخ دادند:امیر المؤمنین حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:پیامبر اکرم سرسلسلۀ این گروه بوده و من پس از او و ائمّه ای که از نسل من هستند همه جزو گروه هوشیاران یا«متوسّمین»می باشند (5).

ص:323


1- (1)) .اصول کافی 215/1.
2- (2)) .فاطر/32.
3- (3)) .اصول کافی 214/1.
4- (4)) .حجر/75.
5- (5)) .اصول کافی 219/1.

9.در تفسیر کلام خداوند متعال: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقٰامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنٰاهُمْ مٰاءً غَدَقاً؛ و اگر[مردم]در راه درست،پایداری ورزند،قطعا آب گوارایی بدیشان نوشانیم (1)فرموده است:یعنی اگر مردم بر ولایت علیّ بن ابی طالب امیر المؤمنین علیه السّلام و فرزندانش که اوصیا او هستند پایداری ورزند و طاعت آن ها را در امر و نهی شان قبول نمایند، دل هایشان را از آب زلال ایمان سیراب می کنیم،و امّا کلمۀ«طریقه»در این آیه به معنای ایمان به ولایت حضرت علی علیه السّلام و امامان پس از او می باشد (2).

10.در رابطه با آیۀ شریف: قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ؛ «کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است،میان من و شما گواه باشد.» (3)

یزید بن معاویه از امام باقر علیه السّلام سؤال کرد که مراد از کلام خداوند متعال: وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ؛ و آن کس که نزد او علم کتاب است)چیست؟امام علیه السّلام پاسخ دادند:«إیّانا عنی،و علیّ أوّلنا،و أفضلنا و خیرنا بعد النبی»؛منظور آیۀ شریف ما هستیم و علیّ اوّلین ما و برترین ما بعد از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله می باشد (4).

میراث حدیثی امام باقر علیه السّلام

حدیث شریف نبوی دوّمین منبع از منابع تشریع اسلامی بعد از قرآن کریم می باشد،و اهمیّت زیاد و نقش بزرگی در پایه ریزی بنای مستحکم فرهنگ امّت اسلام به صورت عام و ساختن بنای استوار فقهی و تشریع عملی برای حیات انسانی به شکل خاصّ دارد.

البتّه مصیبتی در جهان اسلام پیش آمد و آن تحریف،تزویر،جعل و ضایع

ص:324


1- (1)) .جن/16.
2- (2)) .اصول کافی 220/1.
3- (3)) .رعد/43.
4- (4)) .اصول کافی 229/1،مجمع البیان 301/6 که در آن از امام باقر علیه السّلام روایت نقل شده که این آیه در رابطه با اهل بیت علیهم السّلام نازل شده است.

کردن احادیث نبوی در طول برهه ای از زمان بود که خلفای آن زمان،تدوین و نوشتن و بلکه گفتن احادیث نبوی را ممنوع نموده بودند و این امر باعث شد تا اهل بیت علیهم السّلام همّت بیشتری در نشر سنّت رسول خدا و تبلیغ آن به کار بندند.

امام باقر علیه السّلام به شکلی خاصّ حدیث رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله را مورد اعتنا و اهمیّت قرار داده بود،تا جایی که جابر بن یزید جعفی هفتاد هزار حدیث از آن حضرت از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل نموده است (1)،همچنان که ابان بن تغلب و سایر شاگردان آن حضرت مجموعۀ بسیار بزرگی از این میراث عظیم را از آن حضرت روایت نموده اند.

امام باقر علیه السّلام تنها به نقل حدیث و انتشار آن اکتفا نکرده،بلکه اصحاب خود را به همّت گماشتن در فهم حدیث و آشنایی پیدا کردن با معانی آن فرا می خوانده اند،تا آنجا که مقیاس و معیار فضیلت راوی را این دانسته اند که چه اندازه حدیث را می فهمد و به معانی و اسرار آن آگاهی پیدا می نماید.

یزید رزّاز از پدرش از امام صادق علیه السّلام از پدرش امام باقر علیه السّلام روایتی نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

مراتب شیعیان ما را به میزان روایت کردن آن ها از احادیث اهل بیت و معرفت آن ها به آن احادیث بشناسید،و معرفت همان شناخت روایت و درایة الحدیث است و با درایت و فهم روایت است که مؤمن به بالاترین درجات ایمان می رسد (2).

ما نیز در بخش های گذشته نمونه هائی از روایاتی که امام باقر علیه السّلام از جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله نقل فرموده اند عرضه داشته ایم و برای یادآوری مجدّد می توانید به همان بحث ها مراجعه کنید (3).

ص:325


1- (1)) .اصول کافی 140/1،ر.ک مقدّمۀ صحیح مسلم.
2- (2)) .استاد باقر شریف القرشی،حیاة الامام محمّد باقر علیه السّلام/140-141 به نقل از ناسخ التّواریخ 2/ 219.
3- (3)) .خصال/ص 4.

میراث کلامی امام باقر علیه السّلام

اشاره

امام باقر علیه السّلام در بسیاری از درس های خود مسائل کلامی را مورد بحث قرار داده اند.همچنین از مشکلترین مسائل کلامی و دقیقترین مباحث این علم از آن حضرت سؤال می شده و آن حضرت به نحو احسن به آن ها جواب می داده اند.

شایسته است این مطلب را ذکر کنیم که عصر امام باقر علیه السّلام در میان دیگر دوره های تاریخ اسلام از حسّاسیت فوق العاده ای نسبت به مسائل اعتقادی و کلامی برخوردار بوده است.چراکه در آن عصر امتداد فتوحات اسلامی به اغلب مناطق جهان و کشورها و ملّت های روی کرۀ زمین رسیده و این مطلب باعث جوشش کینه در دل وجان دشمنان اسلام خصوصا در میان ملّت هایی که توسّط اسلام شکست خورده بودند شده بود.آن ها به عکس العمل این شکست دست به حملات تبلیغاتی بر ضدّ عقاید اسلامی زده و شکّ و شبهه را در بین فرزندان مسلمانان رواج دادند.البتّه حکومت های اموی که در آن عصر به حکومت می رسیدند،جریاناتی را که دارای افکار ضدّ اسلامی بودند نه تنها مورد مبارزه قرار نداده،بلکه آن ها را تقویت نیز می نمودند،و اگر یکی از پادشاهان سلسلۀ بنی امیّه در مقابل یکی از این جریان ها مقاومتی از خود نشان داده بود،حتما تاریخ آن را ثبت می کرد،امّا از ورق زدن صفحات تاریخ هرگز اثری از چنین مقاومت و مبارزه ای دیده نمی شود.در چنین بحبوحه ای که هیچ کس برای نجات اعتقادات مسلمین سر بلند نمی کرد،امام باقر علیه السّلام به این امر مهمّ همّت گماشت و جریانات انحرافی و دشمن اسلام را رسوا کرده و به دلایل و براهین رسا و بلیغ،عقاید آن ها و شکّ و شبهه هائی که آن ها ایجاد

ص:326

می کرده اند باطل و ردّ نموده است.اینک نمونه هائی از بحث های کلامی امام باقر علیه السّلام:

1.عجز عقل انسان از درک حقیقت خداوند متعال

از امام باقر علیه السّلام دربارۀ قول خداوند متعال در قرآن: لاٰ تُدْرِکُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصٰارَ؛ چشم ها او را درنمی یابند و اوست که دیدگان را درمی یابد (1)سؤال شد.

آن حضرت در پاسخ فرمودند:تصوّرات عقلی همواره دقیق تر و گسترده تر از آن است که چشم انسان می بیند.چراکه تو می توانی به وسیلۀ قدرت تخیّل هم اکنون مملکت سند و هند را ببینی،همچنین شهرهائی را تصوّر کنی که تاکنون به آن ها داخل نشده و با چشم سر آن ها را ندیده ای.با این وصف،تصوّرات عقلی و خیالی قادر به درک کنه ذات خداوند متعال نیستند.

پس چگونه دید چشمان سر بتواند خدا را درک کند؟! (2).

عبد الرّحمان بن ابی النّجران از امام باقر علیه السّلام دربارۀ خداوند متعال سؤالی کرد و گفت:من چیزی را[از خدا]در ذهن خود توهّم می کنم.امام باقر علیه السّلام به او فرمودند:

آری،غیرمعقول و نامحدود،بدین ترتیب آنچه را که وهم و خیال تو ایجاد می کند خلاف حقیقت ذات او خواهد بود.هیچ چیزی به او شبیه نیست و هرگز تصوّرات و اوهام و خیالات او را درک نمی کنند،و چگونه اوهام می توانند او را به دایرۀ خیال بکشانند در حالی که خداوند از جنس معقول نیست و برخلاف آنچه است که در وهم انسانی به تصوّر درمی آید.ذهن تنها می تواند چیزی غیرمعقول و نامحدود را [به صورت کلی]تصوّر کند (3).

ص:327


1- (1)) .انعام/103.
2- (2)) .این حدیث به امام جواد علیه السّلام نیز نسبت داده شده است.
3- (3)) .اصول کافی 82/1.
2.ازلی بودن واجب الوجود

مردی از امام باقر علیه السّلام سؤال کرد:مرا از پروردگار خود خبر بده که از چه زمانی وجود داشته است؟امام باقر علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:

وای بر تو،سؤال تو دربارۀ چیزهائی صحیح است که نبوده و به وجود آمده و می گویند چه وقت به وجود آمده.امّا خداوند من تبارک و تعالی از ازل بوده و همواره حیات داشته و حیات او مقیّد به چگونگی[یا مقولۀ کیف]نبوده و نیست (چراکه کیفیات خود حادث و مخلوق هستند و خداوند که موجود بسیط است ترکیبی ندارد تا چگونگی داشته باشد).

پروردگار من در حالتی بوده که بودنش از مقولۀ«کون کیف»یا بودن مقید به چگونگی نبوده است،او مکانی ندارد و در مقولۀ«این»نیز درنمی گنجد،در چیزی نیست[چراکه حلول باطل است]و بر چیزی قرار ندارد[چراکه محتاج چیزی نیست]و برای بودن خود مکانی پدید نیاورده است.

او پس از آفرینش مخلوقات نیرومند نگشت[چون اصلا ضعیف نبود]و پیش از آفرینش موجودات ناتوان نبود[تا آفرینش آنان سبب رفع ناتوانی او باشد]،پیش از آفرینش بیمناک نیز نبوده است[تا برای انس گرفتن با موجودات آنان را بیافریند]به هیچ چیز که در لفظ آید یا به خاطر درگذرد شبیه نیست[چراکه از مشابهت به مخلوقات خود منزه است]نه پیش از آفرینش موجودات،نه پس از آفرینش آنان و نه پس از زوال و نابودی آن ها هیچگاه از پادشاهی و سلطنت جدا نبوده است[چرا که سلطنت او منوط به وجود آنان در جهان خارج نیست]او از ازل زنده بوده است بدون زندگی[جدای از ذات]،پیش از آنکه چیزی بیافریند پادشاه توانا بود و پس از آفرینش جهان هستی نیز پادشاه مقتدر است.

برای او چگونگی و مکان و حدّی نیست و به وسیلۀ شباهت به چیزی شناخته

ص:328

نشود،هرچه بماند پیر نشود،او از چیزی نمی ترسد بلکه تمام چیزها از ترس او قالب تهی می کنند،زنده است اما نه زندگی که از عدم به وجود آمده باشد و بوده است اما نه بودنی که به وصف درآید[یعنی صفت زاید بر ذات باشد یا موصوف به زمان و مکان باشد]و چگونگی آن محدود نیست مکانی که در آن بایستد یا در جوار چیز دیگری قرار گیرد ندارد بلکه زنده ایست شناخته شده و پادشاهی است که همواره دارای قدرت و پادشاهی است هرچه را خواسته به مجرد خواستن[بدون هیچ وسیله،دیدن،ماده یا حرکتی]پدید آورد.

نه محدود است و نه دارای اجزا و هرگز زوال نپذیرد و فانی نگردد او بدون کیفیت سرآغاز هستی است(چون جز ذات مقدس خداوند متعال هرچیزی که سرآغاز چیز دیگری باشد از همین آغاز شدن برایش کیفیتی حاصل می شود)،و پایان هستی است بدون این که مکانی داشته باشد(چون هرچیز که در رتبۀ پایان قرار گیرد با آن چیز نسبت تأخّر دارد جز خداوند متعال که اوّلیّت و آخریّتش عین ذات او است)، جز ذات او همه چیز نابود است،آفرینش و فرمان به دست او است،تبارک اللّه ربّ العالمین.

وای بر تو ای سؤال کننده،تصورات پروردگار مرا فرانگیرند و شبهات در ساحت او فرود نیایند و هرگز در امری متحیر و سرگردان نشود،چیزی به نزدیکی او نرسد و حوادث و روی دادها بر او واقع نگردند(چون او مافوق زمان و روی دادهای زمانی است)هرگز دربارۀ چیزی مورد سؤال واقع نمی گردد و از انجام کاری پشیمان نمی شود،چرت و خواب او را فرا نمی گیرد و هرچه در آسمان ها و زمین و میان آن ها و زیر خاک است از آن او است (1).

ص:329


1- (1)) .اصول کافی 88/1-89،خوانندگان محترم توجه دارند که این روایت شریف متضمن اصطلاحات-
3.وجوب اطاعت امام علیه السّلام

اطاعت و پیروی از امام یک واجب دینی است که قرآن کریم در آیۀ:

أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ؛ خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را[نیز]اطاعت کنید 1آن را به صراحت اعلام نموده و اخبار و احادیث نیز در این رابطه به حدّ تواتر رسیده است،زراره از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرموده اند:

پس از معرفت و شناخت امام هرزمان،اطاعت و پیروی کامل از او به منزلۀ اوج و قلّۀ کار یعنی ایمان،و کلید آن و در هرچیز و موجب رضایت خداوند رحمان، تبارک و تعالی می باشد...خداوند متعال می فرماید: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اللّٰهَ وَ مَنْ تَوَلّٰی فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً؛ هرکس از پیامبر فرمان برد،در حقیقت،خدا را فرمان برده؛و هرکس رویگردان شود،ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستاده ایم» 2.

میراث تاریخی امام باقر علیه السّلام

اشاره

امام باقر علیه السّلام بسیاری از حکمت ها و سنّت های انبیا به خصوص تاریخ و سیرۀ جدّ بزرگوار خود حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و مسائل تاریخی عصر نبوی را در ضمن احادیث خود آورده است.کسانی که در این سری بحث ها دارای تخصّص هستند،روایات زیادی در این رابطه از آن حضرت نقل نموده اند.

اینک به بعضی از این روایات توجّه کنید:

ص:330

1.وحی خداوند به حضرت آدم علیه السّلام

امام باقر علیه السّلام برای اصحاب خود آنچه را که خداوند متعال به آدم وحی نمود و متضمّن مسائل حکمی و اخلاقی است،بیان داشته است.آن حضرت فرموده اند:

خداوند تبارک و تعالی به آدم وحی کرد که:من تمام خیر را برای تو در چهارکلمه خلاصه و جمع می نمایم:یکی از آن ها برای من،یکی از آن ها برای تو،یکی از آن ها میان من و تو و یکی دیگر از آن ها میان تو و مردم.امّا آن کلمه که مربوط به من است،این است که مرا عبادت کنی و به من شرک نورزی،و امّا آن کلمه که مربوط به تو است،آن است که من جزای اعمال تو را در وقتی که بسیار به آن احتیاج داری به تو خواهم داد،و امّا آنچه بین من و تو می باشد،این است که تو دعا کنی و من را بخوانی و بر من است که تو را اجابت کنم،و امّا آنچه در میان تو و مردم واقع می شود،این است که برای مردم همان چیز را بخواهی که برای خود خواسته ای» (1).

2.حکمت سلیمان

امام باقر علیه السّلام یکی از حکمت های والای پیامبر خدا سلیمان بن داود علیه السّلام را برای اصحاب خود حکایت نموده است.آن حضرت فرموده است:

سلیمان بن داود گفت:هرآنچه به مردم داده شده و آنچه به آن ها داده نشده به ما داده شده است،و آنچه را مردم می دانند و آنچه را آن ها نمی دانند به ما تعلیم داده شده است،و ما[با چنین حالتی]می گوییم:هیچ چیز را بافضیلت تر از خوف و خشیت از خداوند در نهان و آشکار،همچنین رعایت اقتصاد و میانه روی چه در حالت

ص:331


1- (1)) .امالی صدوق/544.

بی نیازی و چه در حالت فقر،همچنین پایبندی به حقّ در حالت رضایت و ناراحتی و تضرّع در هرحال به درگاه خداوند عزّ و جلّ نیافته ایم (1).

3.حکمتی از تورات

امام باقر علیه السّلام یکی از حکمت هایی که در تورات نوشته شده است را برای اصحاب خود این گونه بیان فرموده اند که:

در تورات نوشته شده است:ای موسی،من تو را آفریدم و تو را برگزیدم.من نیرویت داده تو را دستور دادم تا مرا اطاعت کنی و تو را از نافرمانی خود بازداشتم.

پس اگر مرا اطاعت کنی تو را بر طاعت خود یاری و کمک خواهم کرد،امّا اگر مرا نافرمانی کنی تو را بر نافرمانی یاری نخواهم نمود،ای موسی بدین ترتیب در هر فرمانبرداری و طاعتی که برای من می کنی من بر تو منّت دارم و در هر معصیتی که انجام بدهی،حجّت من بر تو تمام است (2).

4.نامگذاری نوح به عبد شکور

محمّد بن مسلم از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که فرمود:

دلیل این که نوح به نام بندۀ شکرگزار یا«عبد شکور»نامگذاری شده،این است که او در هر صبح و شام می گفت:خداوندا من تو را به شهادت می گیرم که هر نعمتی که در این روز به من رسیده و یا هر سلامتی که در امر دین و یا دنیای من ایجاد شده است از تو است که به تنهائی خدایی و هیچ شریکی نداری.پس حمد و شکر همۀ این نعمت ها بر من واجب است تا آنجا که تو راضی شوی (3).

ص:332


1- (1)) .خصال/219.
2- (2)) .امالی صدوق/274.
3- (3)) .علل الشرایع/29.
5.نفرین کردن نوح به قومش

سدیر از امام باقر علیه السّلام دربارۀ نفرین نوح بر قومش سؤال کرد و بر آن حضرت عرضه داشت:هنگامی که نوح قوم خود را نفرین کرد و گفت: رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً- إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبٰادَکَ وَ لاٰ یَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً کَفّٰاراً؛ پروردگارا،هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار-چراکه اگر تو آنان را باقی گذاری،بندگانت را گمراه می کنند و جز پلید کار ناسپاس نزایند،آیا به حال قوم خود عالم بود؟

امام باقر علیه السّلام در پاسخ او فرمودند:خداوند متعال به او وحی نمود که جز این کسان از قوم تو که ایمان آورده اند،دیگر کسی به تو ایمان نخواهد آورد.در این زمان بود که نوح آنان را این گونه نفرین کرد (1).

6.اسماعیل اوّلین کسی بود که به زبان عربی سخن گفت

امام باقر علیه السّلام به اصحاب خود این گونه فرموده است که:پیامبر خدا حضرت اسماعیل علیه السّلام اوّلین کسی است که خداوند زبانش را به لغت عربی باز نموده است.امام باقر علیه السّلام در این رابطه فرموده اند:اوّلین کسی که زبانش به زبان عربی آشکار باز شده است،اسماعیل و در سنّ 10 سالگی بوده است (2).

7.نفی بی سواد بودن از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله

علیّ بن اسباط روایت می کند که:به امام باقر علیه السّلام عرض کردم:مردم گمان دارند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله توانایی خواندن و نوشتن نداشته است!امام باقر علیه السّلام گفتۀ او را انکار کرده و فرمود:

ص:333


1- (1)) .علل الشرایع/31.
2- (2)) .البیان و التّبیین 290/3.

«أنّی یکون ذلک؟!!و قد قال اللّه تعالی: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (1).کیف یعلمهم الکتاب و الحکمة و لیس یحسن أن یقرأ و یکتب»؛

چگونه چنین چیزی ممکن است؟!در حالی که خداوند متعال می فرماید:(اوست آن کس که در میان بی سوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت،تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد،و[آنان]قطعا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.چگونه پیامبر می توانسته است به مردم کتاب و حکمت را آموزش بدهد در حالی که نتواند بخواند و بنویسد؟!.علیّ بن اسباط با شگفتی به امام علیه السّلام عرض کرد:

پس چرا پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله را نبیّ امّی خوانده اند؟.

امام باقر علیه السّلام در پاسخ او فرمودند: «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُریٰ وَ مَنْ حَوْلَهٰا»؛ به خاطر این که آن حضرت به مکّه منسوب بوده است و چون مکّه در قول خداوند متعال:تا[مردم امّ القری]مکّه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی امّ القری نامیده شده است،به آن حضرت امّی گفته اند» (2).

امام باقر علیه السّلام و نقل سیرۀ مبارک نبوی

1.عاریه گرفتن سلاح توسّط پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله از صفوان

طبری به سند خود از امام باقر علیه السّلام روایت می کند که فرمود:«هنگامی که رسول خدا تصمیم به حرکت برای جنگ با قبیلۀ هوازن گرفتند،به آن حضرت گفته شد که در نزد صفوان بن امیّه-که در آن زمان مشرک بود-مقداری زره و سلاح وجود دارد،پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله کسی را به نزد او فرستاده و فرمودند:ای ابو امیّه،سلاح هایی که داری به ما عاریه بده

ص:334


1- (1)) .جمعة/2.
2- (2)) .علل الشرایع/125.

تا ما فردا به وسیلۀ این سلاح ها به جنگ دشمن خود برویم.صفوان به آن حضرت عرض کرد:

آیا این سلاح ها را به غصب از من می گیری؟پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله پاسخ دادند:خیر،بلکه به صورت عاریۀ مضمونه از تو می گیریم و سپس سالم به تو باز می گردانیم،صفوان عرض کرد:در این صورت اشکالی ندارد،او به پیغمبر صد زره با سایر متعلّقات و سلاح آن عاریه داد،و بعضی گمان کرده اند که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله از صفوان خواست تا حمل این سلاح ها را نیز به عهده بگیرد و او این کار را انجام داد.

امام باقر علیه السّلام اضافه فرموده اند که:از آن پس سنّت عاریۀ مضمونه در میان مسلمانان رایج گردید (1).

امام باقر علیه السّلام به این نکتۀ ظریف اشاره کرده اند که از این واقعۀ تاریخی قاعدۀ فقهی عاریۀ مضمونه استفاده می شود و آن قاعده این است که اگر شخصی چیزی را از کسی به عاریه گرفت و در نگهداری آن بی احتیاطی و تفریط روا داشت،ضامن آن چیز می باشد.پس همیشه عاریه کننده تا هنگامی که مال عاریه شده را به سلامت به صاحبش بازگرداند ضامن آن است.

2.حرکت خالد به سمت قبیلۀ بنی جذیمه:

ابن هشام با سند خود از امام باقر علیه السّلام روایت می کند که:پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله خالد بن ولید را در هنگام فتح مکّه برای دعوت قبیلۀ بنی جذیمه به اسلام به سوی آن ها فرستاد و او را برای جنگ با آن ها نفرستاد،امّا خالد بر آنان تاخت.آنان از ترس حملۀ خالد به سمت اسلحه های خود رفته و با سازوبرگ به سمت او آمدند.هنگامی که خالد آن ها را دید به آن ها گفت:سلاح های خود را به زمین

ص:335


1- (1)) .تاریخ طبری 73/3،چاپ دار المعارف.

بگذارید،چراکه مردم[مراد مردم مکّه است]اسلام آورده اند.آنان به اطمینان قول خالد سلاح های خود را زمین گذاشتند.امّا خالد با آنان مکر کرد و دستور داد تا آن ها را طناب پیچ کرده و همۀ آن ها را از دم شمشیر گذراند.هنگامی که این خبر به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله رسید به شدّت اندوهگین گردید و دستان مبارکش را به دعا برداشت و فرمود:

خداوندا،من به درگاه تو از کاری که خالد کرد بیزاری می جویم.سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله امام امیر المؤمنین علیه السّلام را فراخواند و به او فرمود:به سمت این قوم برو و ماجرایی که آنجا اتّفاق افتاده بررسی کن و این نکته را رعایت کن که قوانین جاهلی را زیر پا گذاری.

علی علیه السّلام از مدینه خارج شد تا به آن ها رسید.آن حضرت از مالی که به همراه آورده بود دیۀ خون هایی که خالد ریخته بود را پرداخت کرد و خسارت آنچه را که خالد از اموال آن مردم برداشته بود به آنان داد،تا جایی که گفته اند حتّی ظرف آب خوری سگ را هم از قلم نیانداخته و خسارت آن را به آنان پرداخت می نمود.هنگامی که دیۀ تمام خون ها و خسارت تمام اموال را پرداخت کرد،از اموالی که به همراه آورده بود مقداری باقی مانده بود.حضرت علی علیه السّلام به آن ها فرمود:«آیا در نزد شما دیۀ خونی یا خسارت مالی باقی مانده است که پرداخت نشده باشد؟گفتند:نه،چیزی باقی نمانده.حضرت علی علیه السّلام فرمودند:

من بقیّۀ این مال را بنابر احتیاط،از جانب پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به شما می بخشم،زیرا پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله[برای این کار این مبلغ پول داده است]یقینا چیزهایی می داند که شما نمی دانید، سپس آن مال را به آنان داده و به سمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برگشت و گزارش آنچه را که انجام داده بود به آن حضرت داد،پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به او فرمودند:بسیار کار خوب و صحیحی انجام داده ای،سپس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برخاسته و رو به قبله دستان خود را آنقدر بلند کردند که زیر بغل های آن حضرت دیده می شد،و در این حال سه بار فرمودند:«خداوندا،من به درگاه تو از

ص:336

آنچه خالد بن ولید انجام داده است بیزاری می جویم» (1).

این بعضی از روایات امام باقر علیه السّلام در رابطه با سیرۀ مبارک نبوی بود که ما به جهت ایجاز از آن انتخاب کرده بودیم.

امام باقر علیه السّلام و سیرۀ حضرت علی علیه السّلام

امام باقر علیه السّلام در بسیاری از احادیث خود از سیره و روش جدّ بزرگوار خود حضرت امام امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام که پس از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پیشوای حقّ و عدالت بوده است سخن رانده است.حال به نمونه هائی از این روایات توجّه کنید:

زرارة بن اعین از پدرش از امام باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود:

«حضرت علی علیه السّلام همواره پس از نماز صبح تا هنگام طلوع خورشید به تعقیب نماز صبح می پرداختند،هنگامی که خورشید طلوع می کرد،فقرا و مساکین و سایر طبقات مردم گرداگرد آن حضرت حلقه زده و آن حضرت به آن ها فقه و قرآن می آموخت و در ساعت معیّنی از این جلسه برمی خاست.روزی پس از این جلسه برخاست تا برود،ناگاه مردی سخن زشتی به آن حضرت گفت-امام باقر علیه السّلام نام آن مرد را نبردند-امام علیه السّلام به منبر بازگشتند و دستور دادند تا در میان جمعیّت ندا شود که الصّلاة جامعة(این کلمه ای بود که برای احضار مردم به مسجد به کار می رفت)، هنگامی که مردم در مسجد جمع شدند،آن حضرت حمد و ثنای خداوند را به جای آورده،بر پیامبر درود فرستاد و سپس فرمود:ای مردم،هیچ چیزی در نزد خداوند متعال محبوب تر و برای بندگان پرسودتر از بردباری امام و فقه و دانش او نیست،و

ص:337


1- (1)) .ابن هشام،السّیرة النّبویّه 429/2-430.

هیچ چیز در نزد خداوند متعال مبغوض تر و برای بندگان زیان آمیزتر از جهل و تندی امام و رهبر نمی باشد،بدانید که هرکس در درون نفس خود واعظی نداشته باشد تا او را در مواقع حسّاس پند دهد،در واقع از جانب خداوند متعال محافظی ندارد،بدانید که هرکس در طول زندگی انصاف را بر خود حاکم کند،خداوند متعال عزّت او را زیاد می کند،بدانید که ذلّت و خواری در راه طاعت و فرمانبرداری خداوند انسان را به خداوند نزدیک می کند و از آن عزّت و سربلندی که از راه معصیت خدا به دست بیاید بهتر است،سپس فرمود:کسی که چند لحظه پیش صحبت کرد کجاست؟آن مرد نتوانست انکار کند و گفت:ای امیر مؤمنان،آن من بودم،امام علیه السّلام فرمودند:بدان که من اگر می خواستم،می گفتم.آن مرد گفت:امّا اگر عفو کنی و بگذری کاری را کرده ای که شایستۀ آنی.امام به او فرمودند:من تو را عفو نمودم و از تو درگذشتم (1).

اخبار غیبی که امام باقر علیه السّلام بیان داشته اند

1.منصور دوانیقی گوید:در زمان بنی امیّه من و برادرم ابو العبّاس سفّاح در حال فرار بودیم.روزی به مسجد پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله رفتیم.امام باقر علیه السّلام در آنجا نشسته بود.چون ما را دید به مردی که در کنارش بود گفت:گویا می بینم که خلافت این امّت به این دو مرد می رسد و به ما اشاره کرد.آن مرد به نزد ما آمد و ما را از کلام آن حضرت خبر داد،ما به نزد آن حضرت رفته و به او گفتیم:ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله چه گفتید؟آن حضرت فرمودند:این امر به زودی به شما خواهد رسید،امّا شما با فرزندان و خاندان من رفتار خوبی نخواهید داشت،پس وای بر شما (2).

ص:338


1- (1)) .شرح نهج 109/4-110.
2- (2)) .دلائل الامامه/96.

و همچنان که آن حضرت فرموده و خبر داده بود،وقتی منصور دوانیقی به خلافت رسید،بدترین رفتار را با ذرّیۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و عترت آن حضرت انجام داد.وی آنان را به بدترین وجه مورد شکنجه و آزار قرار داد.خاندان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در عهد این حاکم ستمگر عذاب ها و شکنجه هایی را دیدند که هیچ چشمی در زمان بنی امیّه مثل آن را ندیده بود،و ایّام خلافت منصور دوانیقی تماما برای آل پیامبر آکنده از محنت و درد و رنج بود.

2.از دیگر اخبار غیبی امام باقر علیه السّلام این بود که آن حضرت خبر دادند که حجر الاسود در مسجد جامع کوفه آویخته خواهد شد (1)،و این امر در زمان قرامطه به انجام رسید.آنان حجر الاسود را از کعبه کنده و آن را در مسجد جامع کوفه قرار دادند و معتقد بودند که هرجا حجر الاسود باشد حجّ باید در آنجا انجام شود،و آن ها می خواستند که مراسم حجّ را در کوفه به انجام برسانند.

حجر الاسود مدّتی نزدیک به بیست سال در مسجد کوفه باقی ماند و سپس به جای خود بازگردانده شد.

3.از دیگر اخبار غیبی که امام باقر علیه السّلام از آن خبر دادند،حملۀ نافع بن ازرق به مدینۀ پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و مباح کردن آن شهر برای سربازان او بوده است،امام صادق علیه السّلام می فرماید:

«پدرم در مجلسی عام در مدینه نشسته بود،ناگاه سر به زیر افکند و پس از مدّتی سر برداشت و گفت:ای قوم،حال شما چگونه است هنگامی که مردی بر شهر شما داخل شود با چهار هزار سپاه و سه روز پیاپی شمشیر در میان شما گذارد و افراد زیادی از شما کشته و شما از ناحیۀ او با بلا و مصیبتی روبه رو شوید که نتوانید آن

ص:339


1- (1)) .مقریزی،اتعاض الحنفاء/245.

را دفع نمائید،این مسأله در سال آینده به وقوع خواهد پیوست.پس از همین الآن در فکر چاره باشید و بدانید این که به شما گفتم حتما به وقوع خواهد پیوست.

امّا مردم مدینه توجّهی به کلام آن حضرت نکردند و گفتند هرگز چنین چیزی نخواهد شد،چون سال آینده رسید،امام باقر علیه السّلام همۀ خاندان خود و گروهی از بنی هاشم را با خود برداشت و از مدینه خارج شد.در همان سال نافع بن ازرق به مدینه داخل شد و سه روز تمام آن شهر را بر سربازان خود مباح کرد و عدّۀ زیادی در آن شهر کشته شدند (1)،و چنین بود که مردم مدینه به درجۀ درستی اخبار امام باقر علیه السّلام آگاهی یافتند.

4.امام باقر علیه السّلام همچنین از شهادت برادر بزرگوارش زید بن علی علیه السّلام خبر داده است.زید بن حازم گوید:با امام باقر علیه السّلام بودم که زید بن علی از کنار ما گذشت.امام باقر علیه السّلام به من فرمودند:آیا این شخص را دیدی؟او حتما در کوفه قیام خواهد کرد و کشته خواهد شد و سر او را شهربه شهر خواهند گرداند» (2)،روزگاری نگذشت که زید در کوفه کشته شد و سر مبارکش در شهرهای مختلف گردانده گردید.

5.از دیگر حوادثی که امام باقر علیه السّلام از آن خبر داده بود،ویران شدن خانۀ هشام بن عبد الملک بود که یکی از بزرگترین خانه های مدینه بود.عبد الملک این خانه را با سنگ های«زیت»که ظاهرا از کوه زیتون فلسطین آورده می شد ساخته بود.امام باقر علیه السّلام فرمود:«بدانید به خدا سوگند این خانه ویران خواهد شد و به خدا سوگند سنگ«زیت»در مدینه کمیاب خواهد شد»،ابو حازم گوید:هنگامی که این کلام را از آن حضرت شنیدم،متعجّب شدم و گفتم:چه کسی می تواند آن را

ص:340


1- (1)) .نور الابصار/130،جوهرة الکلام فی مدح السّادة الاعلام/134،الخرائج و الجرائح/80 از نسخه های خطّی کتابخانۀ حکیم.
2- (2)) .نور الابصار/131.

خراب کند؟در حالی که امیر المؤمنین هشام این خانه را بنا کرده است!!امّا هنگامی که هشام از دنیا رفت و پس از او برادرش ولید امر خلافت را برعهده گرفت،دستور داد تا آن خانه را ویران کرده و آن سنگ ها را هم از آنجا بردند و سنگ زیت در مدینه کمیاب شد (1).

میراث فقهی امام باقر علیه السّلام

اشاره

امام باقر علیه السّلام در پاسخ مردی از شیعیانش که در رابطه با جنگ های حضرت امام امیر المؤمنین علی علیه السّلام از آن حضرت سؤال کرده بود،حکم جنگ و جهاد در اسلام را بدین گونه بیان داشتند که:

خداوند متعال حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله را با پنج شمشیر مبعوث نمود:سه شمشیر کشیده شده که هیچگاه در غلاف نمی رود تا این که اسلحه ها بر زمین گذاشته شده و آتش جنگ ها فروکش کند،و آتش جنگ ها هرگز فروکش نخواهد کرد مگر این که خورشید از مغرب طلوع نماید،پس هنگامی که خورشید از مغرب طلوع کرد،مردم همه در آن روز در امنیّت و آسایش به سر خواهند برد،و در آن روز کسی که قبلا ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده،ایمان آوردنش سودی نمی بخشد،و شمشیری دیگر سربسته،شمشیری در غلاف که بر روی غیر ما کشیده می شود و حکم او در نزد ماست.

امّا سه شمشیر کشیده شده،یکی در برابر مشرکان عرب است که خداوند متعال می فرماید:(مشرکان را هرکجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید (2)پس اگر توبه کنند و نماز برپا

ص:341


1- (1)) .دلائل الامامه/110.
2- (2)) .توبه/5.

دارند و زکات دهند،در این صورت برادران دینی شما می باشند (1)اینان اند که جز یکی از دو راه از آنان پذیرفته نمی شود،یا کشته شدن و یا اسلام آوردن.اموال شان «فیء»مسلمانان و فرزندانشان اسیران مسلمانان اند،و این سنّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می باشد که اسیر کرد،بخشید و فدیه قبول کرد.

امّا دوّمین شمشیر،شمشیری است که در برابر اهل ذمّه کشیده می شود خداوند سبحان می فرماید:و با مردم[به زبان]خوش سخن بگویید (2)این آیه دربارۀ اهل ذمّه نازل شده که به وسیلۀ آیۀ بیست و نه سورۀ توبه نسخ گردیده است:با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی آورند،و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده اند حرام نمی دارند و متدین به دین حق نمی گردند،کارزار کنید،تا با [کمال]خواری به دست خود جزیه دهند (3).پس هریک از آنان در سرزمین اسلام زندگی می کند،از او جز یکی از دو راه دادن جزیه یا کشته شدن،راه دیگری پذیرفته نخواهد شد.اموالشان نیز فیء است و فرزندان و خاندانشان اسیر مسلمانان.پس اگر دادن جزیه را قبول کردند،اسیرکردن خاندان آن ها و گرفتن اموالشان و کشتن آن ها بر ما حرام خواهد بود،و همچنین ازدواج با آن ها برای ما حلال خواهد بود،و هرکس از آن ها که در سرزمین کفر زندگی می کند و تحت ذمّۀ اسلام نیست بر ما جایز است که آنان را اسیر کنیم و اموالشان را مصادره نمائیم و ازدواج با آنان برای ما جایز نخواهد بود،از آن ها جز یکی از دو راه دخول در سرزمین اسلام و قبول جزیه یا کشته شدن راه دیگری ندارند.

و امّا سوّمین شمشیر،آن است که در برابر مشرکان عجم همچون ترک و دیلم و خزر به کار می رود که خداوند متعال در ابتدای سوره ای که در آن از کفّار سخن به میان

ص:342


1- (1)) .توبه/11.
2- (2)) .بقره/83.
3- (3)) .توبه/29.

آورده و قصّۀ آنان را بازگو می کند(سورۀ محمّد صلّی اللّه علیه و اله)فرموده است:(گردن ها[یشان] را بزنید.تا چون آنان را[در کشتار]از پای درآوردید،پس[اسیران را]استوار دربند کشید؛سپس یا[بر آنان]منّت نهید[و آزادشان کنید]و یا فدیه[و عوض از ایشان بگیرید]،تا در جنگ،اسلحه بر زمین گذاشته شود (1)که مراد از منت نهادن بر آن ها این است که پس از اسارت آزادشان کنید و مراد از گرفتن فدیه مبادله اسرا میان کفار و مسلمانان است و این دسته از مشرکان تا زمانی که با مسلمانان در حال جنگ هستند جز کشته شدن یا دخول در اسلام راهی ندارند و ازدواج با آنان برای مسلمانان جایز نیست.

و امّا شمشیر سربسته،آن شمشیری است که در برابر اهل ستم و تأویل کشیده می شود که خداوند متعال فرموده است:و اگر دو طایفه از مؤمنان باهم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید،و اگر[باز]یکی از آن دو بر دیگری تعدّی کرد،با آن [طایفه ای]که تعدّی می کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد (2)هنگامی که این آیه نازل شد،پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمودند:همانا در میان شما کسی است که پس از من بر تأویل قرآن قتال می کند همچنان که من بر تنزیل قرآن جنگ نمودم.از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله سؤال شد:او کیست؟پیامبر در پاسخ فرمودند:وصله کننده نعلین-یعنی حضرت امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب-و عمّار بن یاسر در جنگ صفّین آنجا که سپاهیان حضرت امیر المؤمنین با سپاهیان معاویه روبرو شدند،در رابطه با پرچم سپاه معاویه گفته است:من به همراه پیامبر اکرم سه مرتبه با این پرچم جنگیده ام و این مرتبۀ چهارم است (3).

ص:343


1- (1)) .محمد/4.
2- (2)) .حجرات/9.
3- (3)) .منظور این صحابی بزرگوار یعنی عمّار بن یاسر از سه مرتبه جنگ بدر،جنگ احد و جنگ حنین است که در تمام این جنگ ها،ابو سفیان که بزرگ خاندان بنی امیّه بود رهبری آن جنگ ها را به عهده داشته و این پرچم نیز از آن او بوده است.

به خدا سوگند اگر سپاهیان معاویه آنقدر ما را شکست بدهند که ما را تا نخلستان های«هجر» (1)عقب برانند،ما باز هم بر این اعتقادیم که بر حقّیم و آن ها بر باطل اند،سیرۀ حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در رابطه با دشمنان و در حالت جنگ مانند سیرۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در روز فتح مکّه بوده است.او زن و فرزند آنان را اسیر نکرده و فرمود:هرکس درب خانه اش را ببندد در امان است،هرکس سلاح بر زمین بگذارد در امان است،حضرت امیر المؤمنین نیز در روز بصره یعنی جنگ جمل در میان لشکر ندا در داد که هیچ یک از زنان و فرزندان آنان را اسیر نکنید،هیچ مجروحی را نکشید،هیچ فراری را دنبال نکنید،هرکس درب خانه اش را بست یا سلاحش را بر زمین گذاشت در امان است.

و امّا شمشیری که در نیام قرار گرفته است،شمشیری است که با آن حکم قصاص به اجرا درمی آید که خداوند متعال فرموده است:جان در برابر جان و چشم در برابر چشم (2)و کشیدن این شمشیر با اولیای مقتول است،امّا حکم کردن به این قضیّه مربوط به ما می باشد.

این شمشیرهایی است که خداوند متعال برای پیامبر خود حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله قرار داده است.پس هرکس این شمشیرها یا حتّی یکی از آن ها را انکار کند یا یکی از احکام آن ها را انکار نماید،به آنچه را که خداوند متعال بر نبیّ خود حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله نازل کرده،کافر شده است (3).

فقیهان مسلمان دربارۀ احکام جنگ با کسانی که در برابر حکومت اسلامی سرکشی کنند از سیرۀ حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگ جمل کمک

ص:344


1- (1)) .هجر شهری در یمن است و این نام بر کل خاک بحرین نیز اطلاق می شود.
2- (2)) .مائده/45.
3- (3)) .تحف العقول 290/288،و همچنین کلینی در فروع کافی و شیخ صدوق در خصال و شیخ طوسی در تهذیب نیز این روایت را نقل نموده اند.

شایانی برده اند.همان گونه که بسیاری از احکام دیگر را نیز در این باب از ائمۀ هدی علیهم السّلام دریافت کرده اند.

مسح از روی کفش

فقهای مذاهب اسلامی مسح کردن بر کفش ها را در وضو جایز دانسته اند و تماس دست با پوست روی پا را شرط ندانسته اند (1).اما در مقابل ائمۀ اهل بیت علیهم السّلام تماس دست با پا را شرط دانسته و غیر آن را جایز نمی دانند،ربیع گوید:من همواره می دیدم که مردم روی کفش های خود را مسح می کردند تا روزی مردی از بنی هاشم را ملاقات کردم که تا آن روز کسی را مانند او ندیده بودم،نام آن مرد محمد بن علی بن الحسین بود دربارۀ این مسأله از او پرسیدم وی مرا از این کار بازداشته و فرمود:«امیر المؤمنین علیه السّلام هرگز این گونه مسح نمی کرد» آن حضرت همواره در این باره می فرمود کتاب خدا بر مسح بر روی کفش ها مقدم است (2).

قرآن کریم در آیۀ شریف: وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ و سر و پاهای خودتان...مسح کنید که به شدت در این موضوع ظهور دارد تماس میان دست و پوست روی پا را در هنگام مسح معتبر دانسته است.

لمس کردن عورت،باطل کنندۀ وضو نیست

شافعی بر این اعتقاد است که لمس کردن عورت وضو را باطل می کند و بر

ص:345


1- (1)) .خلاف 18/1.
2- (2)) .روضة الواعظین/243،این روایت به روشنی بر این مطلب که قرآن مجید با مسح از روی کفش موافق نیست دلالت دارد.

این مطلب به روایت ابن عمر،سعد بن ابی وقاص،ابو هریره،عایشه،سعید بن مسیب و سلیمان بن یسار استدلال کرده است ولی امام ابو جعفر باقر علیه السّلام و سایر ائمۀ اهل بیت علیهم السّلام چنین نظری ندارند،زراره از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود:در بوسه،هم آغوشی و لمس عورت وضو نیست. (1)

قرائت با صدای بلند در نمازی که باید آهسته قرائت کرد

فقهای مذاهب اسلامی بر این عقیده اند که قرائت با صدای بلند و از روی عمد در نمازهایی که باید در آن آهسته قرائت کرد مانند نماز ظهر،باطل کنندۀ نماز نیست،اما در فقه مذهب اهل بیت علیهم السّلام این کار،باطل کنندۀ نماز است، زراره از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است که دربارۀ مردی که در چنین شرایطی چنین کار کرده بود،فرمود:

«إن فعل ذلک متعمدا فقد نقض صلاته و علیه الإعادة،و إن فعل ذلک ناسیا أو ساهیا أو لا یدری فلا شیء علیه و قد تمّت صلاته»؛

اگر این کار را از روی عمد انجام داده است نمازش باطل شده و باید آن را دوباره به جا بیاورد،اما اگر این عمل را از روی فراموشی یا اشتباه انجام داده،یا نمی داند که چگونه بوده،نماز او صحیح است و چیزی بر او نیست (2).

صلوات بر آل پیامبر در تشهد

بسیاری از فقیهان مسلمان بر این عقیده اند که فرستادن صلوات بر آل پیامبر صلّی اللّه علیه و اله در تشهد نماز واجب است،جابر جعفی از امام باقر علیه السّلام روایت کرده

ص:346


1- (1)) .خلاف 23/1.
2- (2)) .خلاف 130/1.

که فرمود:

پیامبر اکرم فرموده است:«من صلی صلاة لم یصلّ فیها علیّ،و لا علی أهل بیتی لم تقبل منه»؛

هرکس نمازی بخواند که در آن بر من و اهل بیت من صلوات نفرستد،آن نماز از او پذیرفته نخواهد شد (1).

این نمونه هایی از مسائل فقهی بسیاری بود که امام باقر علیه السّلام از آن ها سخن رانده است.

از وصایای امام باقر علیه السّلام

امام باقر علیه السّلام به شاگرد خود جابر بن یزید جعفی وصیّتی جاودان القا نموده اند که دربرگیرنده همۀ ارزش های والا و آرمان های بلندی است که انسان در سایۀ عمل و پیاده کردن آن ها در واقعیّت زندگی خود به اوج کمال انسانیّت می رسد.اینک به قسمتی از این وصیّت توجّه کنید:

تو را به پنج چیز سفارش می کنم:اگر مورد ظلم قرار گرفتی در برابر دست به ظلم و ستم نگشا،اگر مورد خیانت قرار گرفتی در مقابل دست به خیانت نگشا،اگر به تو دروغ گفته شد خشمگین مشو،اگر تو را ستایش کردند خوشحال نشو و اگر تو را نکوهش کردند جزع نکن و به آنچه دربارۀ تو گفته اند فکر کن.اگر دیدی آنچه آن ها می گویند و تو را بر آن نکوهش می کنند در تو وجود دارد،پس با غضبناک شدن از شنیدن آن از چشم خداوند عزّ و جلّ می افتی و این مصیبت بر تو بسیار بدتر و سخت تر است از این که از چشم مردمان بیافتی،و اگر دیدی آنچه آن ها بر تو خرده

ص:347


1- (1)) .خلاف 131/1.

می گیرند دروغ است و در تو وجود ندارد،بدان که با این عمل ثواب کسب کرده ای و هیچ گونه زحمتی برای بردن این ثواب نکشیده ای.

بدان که تو هیچگاه به مقام ولایت ما نمی رسی مگر این که به این درجه از کمال رسیده باشی که اگر همۀ اهل شهر تو بر تو گرد آیند و بگویند تو آدم بدی هستی،این امر تو را محزون و ناراحت نکند،و اگر همۀ آن ها تو را تعریف کنند و بگویند مرد صالحی هستی،این امر تو را خوشحال ننماید.بلکه نفس خود را بر کتاب خدا عرضه کن و ببین اگر در راهی که قرآن به تو نشان می دهد می روی و در آنچه قرآن تو را امر به زهد در آن می کند زاهدی و در آنچه که قرآن تو را به آن ترغیب می نماید راغب و از آنچه قرآن تو را از آن می ترساند ترسان هستی،پس بر راه خود استوار باش و تو را بشارت باد که آنچه دربارۀ تو گفته شود زیانی به تو نخواهد رسانید،امّا اگر دیدی عمل و رفتار تو مخالف با قرآن است،پس چه چیزی از نفس تو مغرورت خواهد ساخت.

مؤمن همواره علاقه مند به جهاد با نفس خود است تا بر هوای نفس غلبه کند.گاه می شود که او در این مبارزه پیروز می شود و در راه دوستی خدا نفس خود را شکست می دهد و گاه می شود که نفس بر او غلبه کرده و او تابع هوای نفس می شود،امّا خداوند متعال به یاری او می شتابد و او به یاری خدا از جا برمی خیزد، و خداوند به واسطۀ تذکّر و بیداری که آن مؤمن پیدا کرده از لغزش او می گذرد.آن مؤمن به یاد خداوند افتاده و به سمت توبه و ترس از خدا می رود و به این وسیله بصیرت و معرفت او زیاد می شود،چراکه معرفت و بصیرت به واسطۀ ازدیاد ترس از خدا در دل انسان زیاد می شود،و این مضمون کلام خداوند است که می فرماید:

در حقیقت،کسانی که[از خدا]پروا دارند،چون وسوسه ای از جانب شیطان

ص:348

بدیشان رسد[خدا را]به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند (1).

ای جابر،آنچه خداوند به تو داده است اگرچه کم باشد،در چشم خود آن را زیاد بیاور تا این که شکر خداوند را بسیار به جای آوری،و امّا هرچه در طاعت خدا انجام می دهی،اگرچه زیاد باشد در چشم خود آن را کم جلوه بده تا این که نفس خود را حقیر و پست بداری و همواره از خداوند طلب عفو و بخشش نمایی.

هرگاه شرّی در نفس تو حاضر شد آن را به حضور علم دفع نما و هرگاه در نفس تو علمی حاصل شد،آن را با عمل خالص بپروران و در عمل خالص خود با شدّت بیداری از غفلت های بزرگ بپرهیز،شدّت بیداری را نیز با ترس صادقانه از خدا به دست آور.از شیفتگی به زینت دنیا که مخفیانه در دل جای می کند برحذر باش و با راهنمایی عقل خود را از خطر هوای نفس بازدار.هنگامی که هوای نفس بر تو غلبه نمود،با راهنمایی علم خود را نگاه دار و توقف کن و برای روز جزا اعمال خالصانه بفرست.

با خودداری از حرص در ساحت قناعت داخل شو و با قناعت ورزیدن صفت حرص را از خود دور کن،با کوتاه کردن امید و آرزوها شیرینی زهد را به خود بچشان و با خنکای یأس از دنیا اسباب طمع را از خود قطع نما.

با خودشناسی راه عجب و خودبینی را بر خود ببند و با واگذار کردن کار به خداوند راحتی نفس خود را فراهم نما،راحتی بدن خود را به راحتی دل طلب کن و راحتی دل را به کم کردن خطا و لغزش.

با بسیاری یاد خدا در خلوت برای خود رقّت قلب به ارمغان بیاور و نور قلب خود را به اندوه مداوم زیاد کن.

ص:349


1- (1)) .اعراف/201.

با ترس صادقانه از خدا خود را از شرّ شیطان بازدار و از امیدواری های دروغین بپرهیز،که اگر این کار را انجام بدهی در ترس صادقانه از خدا داخل خواهی شد.

با راستی در اعمال خود را برای خداوند متعال بیارا و با شتاب در ترک دنیا و ملاقات خداوند خود را در نزد او محبوب کن و از امروز و فردا کردن بپرهیز که دریایی است که هرکس در آن غرق شد هلاک شده است.

از غفلت بپرهیز که باعث قساوت قلب می شود و از سستی و تنبلی بپرهیز،چراکه هیچ عذر و بهانه ای برای آن نداری و تنها پشیمانان به این بهانه متمسّک می شوند.

گناهان گذشتۀ خود را با پشیمانی شدید و زیادی استغفار از بین ببر.

و حسابرسی نیکو بر اعمال خود را با دعای خالص و مناجات در شب های تار به دست آور.

برای دست یابی به شکر خداوند روزی کم را زیاد بشمار و عبادت زیاد را کم در شمار آور.

زیادی نعمت را با شکر زیاد به دست بیاور و شکر زیاد را با ترس از زوال نعمت ها به دست بیاور.

با میراندن طمع در دل عزّت خود را مستدام بدار و ذلّت طمع را به عزّت یأس دفع نما و عزّت یأس را به بلندای همّت به دست بیاور.

با آرزوهای کوتاه از دنیا توشه برگیر و تا فرصت در دست داری به عمل در راه رسیدن به آرزویت بشتاب،چراکه برای رسیدن به این آرزو هیچ امکاناتی به مانند روزهای بدون مشغلۀ باقیماندۀ از عمر و صحّت بدن نیست.

مبادا به کسی یا چیزی اعتماد کنی که در واقع به آن خاطرجمع نیستی،چراکه شرّ و بدی همچون غذا برای انسان اعتیادآور است.

بدان که هیچ دانشی چون رفتن به دنبال سلامتی و هیچ سلامتی چون سلامت دل

ص:350

نیست،هیچ کار عاقلانه ای به مانند مخالفت با هوای نفس نبوده و هیچ ترسی به خوبی آن ترس که مانع انسان شود و امیدی به نیکی آن امید که یاور انسان باشد نیست.

هیچ تهیدستی چون تهیدستی دل،هیچ بی نیازی چون بی نیازی نفس و هیچ نیرویی چون نیروی غلبه بر هوای نفس نمی باشد.

هیچ نوری چون نور یقین،هیچ یقینی به مانند کوچک شمردن دنیا و هیچ معرفتی به پایۀ معرفت نفس نیست.

هیچ نعمتی همچون تندرستی،هیچ عافیتی چون مدد یافتن از توفیق،شرفی بالاتر از بلندی همت،پارسایی به پایۀ کوتاهی آرزو و هیچ آزمندی زشت تر از کشمکش بر سر مناصب دنیوی نیست.

هیچ دادگری به مانند دادن حق به دیگران و هیچ تجاوزی چون ستم،هیچ ستمی به مانند تبعیت از هوای نفس،هیچ بندگی بسان به جای آوردن واجبات،هیچ ترسی چون اندوه،هیچ مصیبتی چون فقدان عقل و فقدان عقلی چون کمی یقین و کمی یقینی بسان عدم ترس،و هیچ عدم ترسی به بدی کمی اندوه بر نبودن ترس نمی باشد.

مصیبتی چون سبک شمردن گناه و تن در دادن و قانع شدن به حال فعلی نیست.

فضیلتی چون جهاد،جهادی چون جهاد با نفس و نیرویی قویتر از فروخوردن خشم نیست.

هیچ گناهی به مانند حبّ بقا و ذلتی چون ذلت طمع نیست،مبادا در این عرصه[که برایت تشریح کردم]فرصت را از دست بدهی که از دست دادن فرصت در این میدان

ص:351

باعث زیان تو خواهد گردید» (1).

با ذکر این روایت به پایان این بخش از کتاب رسیدیم که مزین به کلمات حکیمانۀ امام محمد باقر علیه السّلام و نشانگر اصالت فکر و نوآوری آن حضرت بوده و بخش پایانی این جلد از کتاب هم می باشد.

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

ص:352


1- (1)) .تحف العقول/284-286.

فهرست

مقدمه مجمع 7

مقدمه 9

قسمت اوّل

بخش نخست:امام باقر علیه السّلام در یک نگاه 19

بخش دوّم:برداشت هایی از شخصیت حضرت امام باقر علیه السّلام 23

بخش سوّم:جلوه هایی از شخصیت حضرت امام باقر علیه السّلام 31

صبر و بردباری 32

صبر امام باقر علیه السّلام 35

کرم و سخاوت امام باقر علیه السّلام 38

الف-بزرگداشت نیازمندان 39

ب-آزاد کردن بندگان 39

ج-نیکی به اصحاب و یاران 39

د-صدقه دادن آن حضرت به فقرای مدینه 40

عبادت امام باقر علیه السّلام 42

حجّ امام باقر علیه السّلام 45

مناجات امام باقر علیه السّلام با خداوند متعال 47

یاد خداوند متعال 47

زهد و پارسایی در زندگی دنیا 47

ص:353

قسمت دوم

بخش نخست:پرورش حضرت امام باقر علیه السّلام 51

بخش دوم:مراحل زندگی حضرت امام باقر علیه السّلام 61

بخش سوم:حضرت امام باقر علیه السّلام در سایه سار جد و پدر 65

قسمت سوم

بخش نخست:جهاد اهل بیت:و نقش امام باقر علیه السّلام 77

بخش دوم:رویدادهای مهم عصر امام باقر علیه السّلام 89

امام باقر علیه السّلام و عبد الملک مروان 100

امام باقر علیه السّلام و حلّ مسألۀ ضرب مسکوکات 101

ولید بن عبد الملک 106

عمر بن عبد العزیز 110

امام محمّد باقر علیه السّلام و عمر بن عبد العزیز 116

یزید بن عبد الملک 122

هشام بن عبد الملک 124

امام باقر علیه السّلام و عالم مسیحی 133

اقدام برای ترور امام باقر علیه السّلام 136

مهم ترین ویژگی های عصر امام باقر علیه السّلام 137

جلوه های انحراف در عصر امام باقر علیه السّلام 139

انحراف فکر و عقیده 140

انحراف سیاسی 142

انحراف اخلاقی 146

انحراف در عرصۀ اقتصاد 149

بخش سوم:نقش حضرت امام باقر علیه السّلام در اصلاح ناهنجاری ها 153

محورهای حرکت عمومی اصلاحاتی امام باقر علیه السّلام 154

ص:354

اوّل:اصلاح در عرصۀ فکر و عقیده 154

دوّم:تأسیس دانشگاه نمونۀ فقه 167

خصوصیّات مکتب فقهی اهل بیت علیهم السّلام 169

سوّم:اصلاحات سیاسی 172

1.دعوت به امر به معروف و نهی از منکر 172

2.انتشار مفاهیم صحیح سیاسی 174

3.رسوا کردن عملکرد دستگاه اموی 178

4.دعوت مردم به دوری از حکومت وقت 180

5.مواضع مستقیم امام باقر علیه السّلام در برابر حاکمان منحرف 181

6.موضع امام باقر علیه السّلام در رابطه با جنگ مسلّحانه 185

چهارم:اصلاح اخلاقی و اجتماعی 187

پنجم:اصلاحات اقتصادی 194

قسمت چهارم

بخش نخست:امام باقر علیه السّلام و بنیانگذاری گروه نخبگان صالح 203

اوّل:امام باقر علیه السّلام و عناصر تشکیل دهندۀ گروه صالحان 207

دوّم:امام باقر علیه السّلام و تزکیۀ نفوس 217

1.ارکان اساسی تزکیه در نزد امام باقر علیه السّلام 217

الف-حاکم کردن عقل 218

ب.تبعیّت ارادۀ انسان از ارادۀ خدا 219

ج.درک انسان از مراقبت دائمی خداوند از او 219

د.توجّه دائم به روز قیامت 220

2.راه وروش تزکیه در نزد امام باقر علیه السّلام 221

الف.ارتباط دائم با خداوند متعال 221

ب.اقرار به گناه و توبه از آن 223

ج.برحذر بودن از غرق شدن در گناهان 225

ص:355

د.عمق بخشیدن به حیای درونی 226

ح.شکستن انس و الفت میان انسان و رفتار جاهلی 226

و.از میان بردن موانع نفسانی رفتار صحیح 228

سوّم:رویّۀ فرهنگ سازی امام باقر علیه السّلام 230

1.تشویق به طلب علم 230

2.جایگاه ممتاز دانشمندان و فضیلت آنان 231

3.اخلاص در یاد گرفتن دانش 232

4.ضرورت نشر دانش و فرهنگ سازی برای مردم 233

5.لغزشگاه ها و آفت های دانشجویان 234

6.مرجعیّت علمی 235

7.مؤسّسات فرهنگی 237

چهارم:امام باقر علیه السّلام و زنده کردن روح جهاد و حماسه در امّت 238

اوّل-اقامۀ شعائر حسینی 239

دوّم:زنده کردن ایمان به مسألۀ امام مهدی علیه السّلام 241

پنجم:امام باقر علیه السّلام و هویّت بخشیدن به گروه صالحان 242

محورهای وابستگی در گروه صالحان 244

ویژگی های هویّت شیعی 246

ششم:امام باقر علیه السّلام و سازماندهی روابط گروه صالحان 252

1.روابط داخلی گروه صالحان 252

اصول روابط داخلی 255

2.روابط با سایر گروه های اسلامی 256

3.روابط با اهل ذمّه 257

4.رابطه با کفّار 258

هفتم:امام باقر علیه السّلام و سیستم امنیّتی گروه صالحان 259

هشتم:امام باقر علیه السّلام و نظام اقتصادی گروه صالح 268

تأکید بر اهمّیّت عامل اقتصادی 269

ص:356

ایجاد موازنه میان طلب رزق وروزی و طلب مکارم اخلاقی 272

منابع مالی گروه صالح 275

همیاری داخلی در گروه صالح 277

نهم:امام باقر علیه السّلام و نظام اجتماعی گروه صالح 282

دهم:امام باقر علیه السّلام و آیندۀ گروه صالح 302

بخش دوم:ترور و شهادت امام باقر علیه السّلام 309

انگیزه های ترور امام باقر علیه السّلام 310

تصریح امام باقر علیه السّلام بر امامت امام صادق علیه السّلام پس از خود 312

وصیّت های امام باقر علیه السّلام 313

تسلیت گفتن مسلمانان به امام صادق علیه السّلام در عزای پدر بزرگوارش 315

بخش سوّم:میراث امام باقر علیه السّلام 317

میراث تفسیری امام محمّد باقر علیه السّلام 319

نمونه هائی از تفسیر امام باقر علیه السّلام 321

میراث حدیثی امام باقر علیه السّلام 324

میراث کلامی امام باقر علیه السّلام 326

میراث تاریخی امام باقر علیه السّلام 330

امام باقر علیه السّلام و نقل سیرۀ مبارک نبوی 334

امام باقر علیه السّلام و سیرۀ حضرت علی علیه السّلام 337

اخبار غیبی که امام باقر علیه السّلام بیان داشته اند 338

میراث فقهی امام باقر علیه السّلام 341

از وصایای امام باقر علیه السّلام 347

فهرست 353

ص:357

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109