سرشناسه : داودی، سعید، 1343 -
عنوان و نام پدیدآور : مسائل سوال برانگیز در تاریخ اسلام/ فاضل محقق سعید داودی؛ زیر نظر گروه معارف و علوم اسلامی حوزه علمیه قم.
مشخصات نشر : قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)، 138-
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : 3000 ریال: 978-964-533-039-0 ؛ 4000 ریال: ج.2، چاپ سوم: 978-964-533-043-7 ؛ 4000 ریال: ج.3 978-964-533-056-7 : ؛ 5000 ریال (ج.4، چاپ اول) ؛ 5000ریال: ج.4، چاپ دوم 978-964-533-075-8 : ؛ 5000 ریال: ج.5 : 978-964-533-079-6 ؛ 5000 ریال: ج.6: 978-964-533-081-9
یادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد ششم، 1388.
یادداشت : پشت جلد به انگلیسی: The narration of pen ink.
یادداشت : ج.2(چاپ سوم: 1389).
یادداشت : ج.3 (چاپ اول: 1387).
یادداشت : ج.4 (چاپ دوم: 1389)
یادداشت : ج.4(چاپ اول: 1387)
یادداشت : ج.5 و 6 (چاپ اول: 1388).
یادداشت : کتابنامه.
مندرجات : ج.1.حدیث دوات و قلم.-ج.2. آتش در خانه وحی.- ج.3. ازدواج ام کلثوم، مظلومیتی دیگر.- ج.4 رفتارشناسی خلیفه دوم.-ج.5. مشروعیت سقیفه.-ج.6. شورای شش نفرهک یک تحلیل منطقی با استفاده از منابع اهل سنت.
موضوع : شیعه -- تاریخ -- احادیث.
موضوع : اسلام -- تاریخ -- احادیث.
شناسه افزوده : مدرسه امیرالمؤمنین علیه السلام (قم). گروه معارف و علوم اسلامی
رده بندی کنگره : BP239/د2م5 1380ی
رده بندی دیویی : 297/53
شماره کتابشناسی ملی : 1633780
ص:1
زیر نظر :
گروه معارف و علوم اسلامی
حوزه علمیه قم
مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام
2. آتش در خانه وحی
بخوانید و داوری کنید
ص:2
فهرستنویسی پیش از انتشار: توسط انتشارات امام علی بن ابیطالب(ع)
ص:3
افسانه یا واقعیّت؟ 5
1. حضرت زهرا علیها السلام در لسان رسول خدا صلی الله علیه و آله 6
2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت 8
3. هتک حرمت خانه آن حضرت! 9
الف) ابن ابیشیبه، محدّث معروف اهل سنّت، در کتاب «المصنّف» 10
ب) بلاذری، محدّث بزرگ دیگر اهلسنّت، در کتاب «انساب الاشراف» 11
ج) ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة» 12
د) طبری و تاریخ او 15
ه-) ابن عبد ربّه و کتاب «العقد الفرید» 15
یورش انجام گرفت! 17
و) ابوعبید و کتاب «الاموال» 17
ز) طبرانی و «معجم الکبیر» 18
ح) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفرید» 19
ط) سخن نظّام در کتاب «الوافی بالوفیات» 20
ی) مبرّد در کتاب «کامل» 21
ص:4
ک) مسعودی و «مروج الذهب» 21
ل) ذهبی و کتاب «میزان الاعتدال» 22
م) عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی» 22
نتیجه : 24
ص:5
اخیرآ یک فرد ناآگاه از تاریخ صحیح اسلام در منطقه سیستان و بلوچستان مقالهای درباره دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله نوشته و نام آن را «افسانه شهادت فاطمه زهرا علیها السلام» گذارده است. در این مقاله پس از ذکر مناقب و فضایل آن حضرت، خواسته است شهادت و بیحرمتی را که درباره آن حضرت انجام گرفته، منکر شود و بعضی دیگر، در سخنرانیهای خود بر آن تأکید دارند.
از آنجا که بخشی از این مقاله، تحریف روشن تاریخ اسلام است، ما را بر آن داشت که به گوشهای از این تحریف و بیان بخشی از این حقایق بپردازیم تا ثابت شود شهادت بانوی اسلام یک واقعیّت انکارناپذیر تاریخی است و اگر آنها چنین بحثی را آغاز نکرده بودند، ما در این شرایط، آن را دنبال نمیکردیم.
ص:6
در این نوشتار امور ذیل را پی میگیریم :
1. حضرت زهرا علیها السلام در لسان رسول خدا صلی الله علیه و آله .
2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.
3. هتک حرمت خانه آن حضرت.
به امید آنکه با تشریح این نقاط سه گانه، نویسنده مقاله، در برابر حقیقت سر تسلیم فرود آورد. و از نوشته خود نادم و پشیمان گردد و به جبران کار خود بپردازد.
این نکته حائز اهمیت است که تمام مطالب این نوشتار از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.
دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله از مقام والایی برخوردار بود. سخنان رسول گرامی صلی الله علیه و آله در حقّ دخترش حاکی از عصمت و پیراستگی او از گناه است، آنجا که درباره او میفرماید :
حضرت زهرا علیها السلام در لسان رسول خدا صلی الله علیه و آله
«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَنی (1) ؛ فاطمه پاره تن من
است، هر کس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است». ناگفته پیداست که خشم رسول خدا صلی الله علیه و آله مایه اذیت و ناراحتی اوست و
ص:7
سزای چنان شخصی در قرآن کریم چنین بیان شده است :
«(وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) (1) ؛ آنان که رسول
خدا را آزار دهند، برای آنان عذاب دردناکی است».
چه دلیلی استوارتر بر فضیلت و عصمت او که در حدیث دیگری رضای وی در گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله مایه رضای خدا، و خشم او مایه خشم خدا معرّفی گردیده است، میفرماید :
«یا فاطِمَةُ إِنَّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضی لِرِضاکِ (2) ؛ دخترم
فاطمه!خداباخشم توخشمگین،وباخشنودی تو،خشنودمیشود».
به سبب داشتن چنین مقامی والا، او سرور زنان جهان است، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حق او چنین فرموده :
«یا فاطِمَةُ! أَلا تَرْضینَ أنْ تَکُونَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ، وَ سَیِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ وَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْمُوْمِنینَ (3) ؛ دخترم فاطمه! آیا به این
کرامتی که خدا به تو داده راضی نمیشوی که تو، سرور زنان جهان و سرور زنان این امّت و سرور زنان با ایمان باشی».
احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت
ص:8
محدّثان یادآور میشوند، هنگامی که آیه مبارکه (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ) (1) بر پیامبر نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله این
آیه رادرمسجدتلاوت کرد،دراین هنگام شخصی برخاست و گفت :
ای رسول گرامی! مقصود از این بیوت با این اهمیّت کدام است؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خانههای پیامبران!
ابوبکر برخاست، درحالی که به خانه علی و فاطمه علیهما السلام اشاره میکرد، گفت :
آیا این خانه از همان خانههاست؟
پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود :
بلی از برجستهترین آنهاست. (2)
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله مدت نه ماه به در خانه دخترش میآمد، بر او و همسر عزیزش سلام میکرد (3) و این آیه را میخواند: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ
لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرآ). (4)
ص:9
خانه ای که مرکز نور الهی است و خدا به ترفیع آن امر فرموده از احترام بسیار بالایی برخوردار است.
آری! خانهای که اصحاب کسا را در بر میگیرد و خدا از آن با جلالت و عظمت یاد میکند، باید مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.
اکنون باید دید پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله تا چه اندازه حرمت این خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شکستند، و خودشان صریحآ به آن اعتراف دارند؟ این حرمتشکنان چه کسانی بودند، و هدفشان چه بود؟
با این همه سفارشهای مؤکّد، متأسفانه برخی حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند، و این مسئلهای نیست که بتوان آن را پردهپوشی کرد.
در این مورد نصوصی را از کتب اهل سنّت نقل میکنیم، تا روشن شود مسئله هتک حرمت خانه زهرا علیها السلام و رویدادهای بعدی، امری تاریخی و مسلّم است؛ نه یک افسانه! و با اینکه در عصر خلفا سختگیری فوقالعادهای نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهلبیت علیهم السلام در کار بود ولی به حکم اینکه «حقیقت شیء
ص:10
نگهبان آن است» این حقیقت به طور زنده در کتابهای تاریخی و حدیثی محفوظ مانده است. در نقل مدارک، ترتیب زمانی را از قرنهای نخستین در نظر میگیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.
ابوبکر ابن ابیشیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنّف به سندی صحیح چنین نقل میکند :
«إِنَّهُ حینَ بُویِعَ لاِبی بَکْرٍ بَعْدَ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله کانَ عَلیٌّ وَ الزُّبَیْرُ یَدْخُلانِ عَلی فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ الله، فَیُشاوِرُونَها وَ یَرْتَجِعُونَ فی أَمْرِهِمْ. فَلَمّا بَلَغَ ذلِکَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلی فاطِمَةَ، فَقالَ : یا بِنْتَ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله وَ اللهِ ما أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیْنا مِنْ أَبِیکِ وَ ما مِنْ أَحَدٍ أَحَّبَ إِلَیْنا بَعْدَ أَبیکِ مِنْکِ، وَ أیْمُ اللهِ ما ذاکَ بِمانِعی إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ یُحْرَقَ عَلَیْهِمُ الْبَیْتَ.
قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَنی، وَ قَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُم لَیَحرِقَنَّ عَلَیْکُمُ الْبَیْتَ، وَ أیْمُ اللهِ لَیْمِضَیَّن لِما حَلَفَ عَلَیْهِ.
هنگامی که مردم با ابیبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره میپرداختند، و این مطلب به عمر بن
ص:11
خطّاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: ای دختر رسول خدا، محبوبترین فرد برای ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستی؛ ولی سوگند به خدا این محبّت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی علیه السلام و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی علیه السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را هنگامی که شما در آن هستید آتش میزنم، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام میدهد!». (1)
تکرار میکنیم که این رویداد در کتاب المصنّف با سند صحیح نقل شده است.
احمد بن یحیی بن جابر بلاذری (م 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب انساب الاشراف بدین نحو نقل میکند :
«إِنَّ أَبابَکرٍ أَرْسَلَ إلی عَلیٍّ یُریدُ الْبَیْعَةَ فَلَمْ یُبایِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتیلةٌ! فَلَقیَِتْهُ فاطِمَةُ عَلَی الْبابِ.
ص:12
فَقالَتْ فاطِمَةُ: یَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراکَ مُحْرِقآ عَلیَّ بابی؟ قالَ: نَعَمْ، وَذلِکَ أَقْوی فیما جاءَ بِهِ اَبُوکِ.... (1)
ابوبکر به دنبال علی علیه السلام فرستاد تا بیعت کند؛ ولی علی علیه السلام از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبهرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطّاب، میبینم درصدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت : بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!».
مورّخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب، نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامی و مؤلف کتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الکاتب و... است. (2) وی در
کتاب الامامة و السیاسة چنین مینویسد :
«إنّ أبابَکْرٍ(رض) تَفَقَّدَ قَوْمآ تَخَلَّفُوا عَنْ بَیْعَتِهِ عِنْدَ عَلیّ کَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ فی دارِ عَلیٍّ، فَأَبَوْا أَنْ
یَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ
ص:13
لأَحْرَقَنَّها عَلی مَنْ فیها، فَقیلَ لَهُ: یا أبا حَفصٍ إِنَّ فیها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ! (1)
ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه علی گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه علی علیه السلام آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت : باشد!».
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است، او میگوید :
«ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشی مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّی أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلی صَوْتِها یا أَبَتاهُ یا رَسُولَ الله ماذا لَقینا بَعْدَکَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبی الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُکائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِیَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَیّآ فَمَضَوْا بِهِ إلی أبی بَکْرٍ فَقالُوا لَهُ بایِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذآ وَاللهِ الَّذی لا إلهَ إِلّا هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَکَ...! (2)
عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند،
ص:14
هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزند خطاب و فرزند ابیقحافه رسید، افرادی که همراه عمر بودند هنگامی که صدای زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند؛ ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابیبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، علی علیه السلام گفت: اگر بیعت نکنم چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را میزنیم...».
این بخش از تاریخ برای علاقهمندان به شیخین قطعآ بسیار سنگین و ناگوار است، لذا برخی در صدد بر آمدند در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالی که ابن ابی الحدید استاد فن تاریخ، این کتاب را از آثار او میداند و پیوسته از آن مطالبی نقل میکند، متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشی از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، در حالی که همان مطالب در شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید آمده است.
زرکلی در کتاب الأعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه میداند و میافزاید: برخی از علما در این نسبت نظری دارند؛ یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت میدهد؛ نه به خویش. (1) الیاس سرکیس
نیز این کتاب را از آثار ابن قتیبه میشمارد. (2)
ص:15
مورّخ معروف محمد بن جریر طبری (م310) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحی را چنین بیان میکند :
«أتی عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَلیٍّ وَ فیهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِینَ، فَقالَ وَاللهِ لاََحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلی الْبَیْعَةِ، فَخَرَج عَلَیْهِ الزُّبیرُ مُصْلِتآ بِالسَّیْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَأَخَذُوهُ. (1)
عمر بن خطّاب به خانه علی آمد در حالی که طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».
این بخش از تاریخ حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفه با تهدید و ارعاب صورت میپذیرفت امّا اینکه اینگونه بیعت چه ارزشی دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.
شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مؤلف کتاب
ص:16
العقد الفرید (م463) در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده است. وی تحت عنوان کسانی که از بیعت ابیبکر تخلف جستند، مینویسد :
«فَأمّا عَلیٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَیرُ فَقَعَدُوا فِی بَیْتِ فاطِمَةَ حَتّی بَعَثَ إِلَیْهِمْ أَبُوبَکْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِیُخْرِجَهُمْ مِنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَسٍ مِنْ نارٍ أَنْ یُضرِمَ عَلَیْهِمُ الدّارَ، فَلَقِیَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: یا ابْنَ الْخَطّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فیما دَخَلَتْ فیهِ الأُمَّةُ!. (1)
علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت : اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! عمر بن خطّاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبهرو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطّاب آمدهای خانه ما را بسوزانی؟ او در پاسخ گفت: بلی مگر اینکه در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!».
تا اینجا بخشی که در آن تصریح به تصمیم به هتک حرمت شده است پایان پذیرفت، اکنون به بخش دوم که حاکی از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، میپردازیم! مبادا تصور شود که
ص:17
قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا علی علیه السلام و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و هدف عملی ساختن چنین تهدیدی را نداشتند.
یورش انجام گرفت!
تا اینجا سخنان آن گروه که فقط به سوء نیّت خلیفه و یاران او اشاره کردهاند به پایان رسید. گروهی که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالی که برخی دیگر به اصل فاجعه؛ یعنی یورش به خانه و... اشاره نمودهاند و اینک مدارک یورش و هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه علیها السلام (در این بخش نیز در نقل مصادر، غالبآ ترتیب زمانی را در نظر میگیریم) :
ابوعبید، قاسم بن سلام (م 224) در کتاب الأموال که مورد اعتماد فقهای اهل سنّت است، مینویسد :
«عبدالرّحمن بن عوف میگوید: در بیماری ابوبکر برای عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوی زیاد گفت: ای کاش سه چیز را که انجام دادهام، انجام نمیدادم، ای کاش سه چیز را که انجام ندادهام، انجام میدادم. همچنین آرزو میکنم سه چیز را از پیامبر
ص:18
سؤال میکردم؛ یکی از آن سه چیزی که انجام دادهام و آرزو میکنم ای کاش انجام نمیدادم این است که: «وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکْشِفْ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَی الْحَرْبِ؛ ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمیگشودم و آن را به حال خود وامیگذاشتم، هر چند برای جنگ بسته شده بود». (1)
ابوعبید هنگامی که به اینجا میرسد به جای جمله : «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» میگوید: «کذا و کذا» و اضافه میکند که من مایل به ذکر آن نیستم!
ابوعبید، هر چند روی تعصّب مذهبی یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته؛ ولی محقّقان کتاب الأموال در پاورقی میگویند: جملههای حذف شده در کتاب میزان الاعتدال - به نحوی که بیان گردید - وارد شده است، افزون بر آن، طبرانی در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفرید و افراد دیگر جملههای حذف شده را آوردهاند. (دقت کنید!)
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (260-360) که ذهبی در
ص:19
میزان الاعتدال وی را معتبر میداند. (1) در کتاب المعجم الکبیر که
کرارآ چاپ شده، آنجا که درباره ابوبکر و خطبهها و وفات او سخن میگوید، یادآور میشود :
ابوبکر به هنگام مرگ، اموری را تمنا کرد و گفت: ای کاش سه چیز را انجام نمیدادم، سه چیز را انجام میدادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال میکردم: «أمّا الثَّلاثُ اللّائی وَدَدْتُ أنّی لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَکُنْ أکْشِفَ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ...؛ آن سه چیزی که آرزو میکنم که ای کاش انجام نمیدادم، آرزو میکنم ای کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمیکردم و آن را به حال خود واگذار میکردم!». (2)
این تعبیرات به خوبی نشان میدهد که تهدیدهای عمر عملی شد و درِ خانه را به زور (یا با آتش زدن) گشودند.
ابن عبد ربّه اندلسی مؤلف کتاب العقد الفرید (م463) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل میکند :
«من در بیماری ابیبکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، او
ص:20
گفت: آرزو میکنم که ای کاش سه چیز را انجام نمیدادم و یکی از آن سه چیز این است: «وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکْشِفُ بَیْتَ فاطِمَةَ عَنْ شیءٍ وَإنْ کانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَی الْحَرْبِ؛ ای کاش خانه فاطمه را نمیگشودم، هر چند آنان برای نبرد درِ خانه را بسته بودند». (1)
در بحثهای آینده نیز اسامی و عبارات شخصیتهای دیگری که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کردهاند، خواهد آمد.
ابراهیم بن سیار نظّام معتزلی (160-231) که به دلیل زیبایی کلامش درنظم ونثر به نظّام معروف شده است در کتابهای متعددی، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه علیها السلام را نقل میکند. او میگوید :
«إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّی ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها؛ عمر در روز اخذ بیعت برای ابیبکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!». (2)
ص:21
ابن ابی الحدید مینویسد: محمد بن یزید بن عبدالاکبر بغدادی (210-285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در کتاب الکامل، از عبدالرحمن بن عوف داستان آرزوهای خلیفه را مینویسد، و چنین یادآور میشود :
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أکُنْ کَشَفْتُ عَنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَکْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَی الْحَرْبِ». (1)
مسعودی (م325) در مروج الذهب مینویسد: «آنگاه که ابوبکر در حال احتضار بود چنین گفت :
سه چیز انجام دادم و تمنّا میکردم که ای کاش انجام نمیدادم؛ یکی از آن سه چیز این بود: فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَکُنْ فَتَّشْتُ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ ذَکَرَ فی ذلِکَ کَلامآ کَثیرآ!؛ آرزو میکردم که ای کاش حرمت خانه زهراراهتک نمیکردم.وی دراین موردسخن زیادی گفته است!!». (2)
مسعودی بااینکه نسبت به اهلبیت گرایشهای موافقی دارد؛ ولی اینجا از بازگویی سخن خلیفه خودداری کرده و با کنایه رد شده است.البتّه سبب راخدامیداندوالبتّه بندگان خداهم اجمالامیدانند!
ص:22
ذهبی در کتاب میزان الاعتدال از محمّد بن احمد کوفی حافظ نقل میکند که در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابیدارم، محدّث کوفی (م 357)، این خبر خوانده شد :
«إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّی أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ؛ عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد!». (1)
وی هجوم به خانه وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکی از آنها بسنده میکنیم :
«عمر گفت: وَالّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ، لَیَخْرُجَنَّ أَوْ لاَحْرَقَنّها عَلی مَنْ فیها...! قالَتْ له طائفة خافت اللهَ ورَعَتِ الرَّسولَ فی عقبه: یا أباحَفْصٍ، إِنَّ فیها فاطِمَةَ...»! فَصاحَ: لایُبالی وَ إن...! وَ اقْتَرَبَ وَ قَرَعَ الْبابَ، ثُمَّ ضَرَبَهُ وَ اقْتَحَمَهُ... وَ بَدالَهُ عَلیّ... وَ رَنَّ حینَذاکَ صَوْتُ الزَّهْراءِ عِنْدَ مَدْخَلِ الدّارِ... فَإنْ هِیَ إلّا طَنینَ اسْتِغاثَةٍ... (2) ؛
قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش میزنم.
ص:23
عدّه ای که از خدا میترسیدند و پس از پیامبر صلی الله علیه و آله رعایت منزلت او را میکردند، گفتند :
ای اباحفص، فاطمه در این خانه است. بی پروا فریاد زد: باشد!. نزدیک شد، در زد، سپس بر در کوبید و وارد خانه شد.
علی علیه السلام پیدا شد...
طنین صدای زهرا در نزدیکی مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!».
* * *
این بحث را با حدیث دیگری از مقاتل ابن عطیّه در کتاب الامامة و الخلافة پایان میدهیم (هر چند هنوز ناگفتهها بسیار است!).
او در این کتاب چنین مینویسد :
«إنّ أبابکر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَیْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّیْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذآ وَ جَماعَةً إلی دارِ عَلیٍّ وَ فاطِمَةَ علیهما السلام وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلی دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ!... (1) ؛ هنگامی که
ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه علیهما السلام فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...».
ص:24
در ذیل این روایت، تعبیرات دیگری است که قلم از بیان آن عاجز است.
با این همه مدارک روشن که عمومآ از منابع اهل سنّت نقل شده، باز بعضی از آنان تعبیر «افسانه شهادت» را به کار میبرند و این حادثه تلخ را ساختگی میپندارند! اگر اصرار آنها بر نفی این حقایق نبود ما نیز بحث را این مقدار گسترش نمیدادیم.
امیدواریم بیان این حقایق افراد خفته را بیدار کند، تا حقایق تاریخی را در لابهلای تعصّبات پنهان نسازند و آنها را انکار نکنند.
وما علینا إلّا البلاغ