سرشناسه : داودی، سعید، 1343 -
عنوان و نام پدیدآور : مسائل سوال برانگیز در تاریخ اسلام/ فاضل محقق سعید داودی؛ زیر نظر گروه معارف و علوم اسلامی حوزه علمیه قم.
مشخصات نشر : قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)، 138-
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : 3000 ریال: 978-964-533-039-0 ؛ 4000 ریال: ج.2، چاپ سوم: 978-964-533-043-7 ؛ 4000 ریال: ج.3 978-964-533-056-7 : ؛ 5000 ریال (ج.4، چاپ اول) ؛ 5000ریال: ج.4، چاپ دوم 978-964-533-075-8 : ؛ 5000 ریال: ج.5 : 978-964-533-079-6 ؛ 5000 ریال: ج.6: 978-964-533-081-9
یادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد ششم، 1388.
یادداشت : پشت جلد به انگلیسی: The narration of pen ink.
یادداشت : ج.2(چاپ سوم: 1389).
یادداشت : ج.3 (چاپ اول: 1387).
یادداشت : ج.4 (چاپ دوم: 1389)
یادداشت : ج.4(چاپ اول: 1387)
یادداشت : ج.5 و 6 (چاپ اول: 1388).
یادداشت : کتابنامه.
مندرجات : ج.1.حدیث دوات و قلم.-ج.2. آتش در خانه وحی.- ج.3. ازدواج ام کلثوم، مظلومیتی دیگر.- ج.4 رفتارشناسی خلیفه دوم.-ج.5. مشروعیت سقیفه.-ج.6. شورای شش نفرهک یک تحلیل منطقی با استفاده از منابع اهل سنت.
موضوع : شیعه -- تاریخ -- احادیث.
موضوع : اسلام -- تاریخ -- احادیث.
شناسه افزوده : مدرسه امیرالمؤمنین علیه السلام (قم). گروه معارف و علوم اسلامی
رده بندی کنگره : BP239/د2م5 1380ی
رده بندی دیویی : 297/53
شماره کتابشناسی ملی : 1633780
ص:1
زیر نظر :
گروه معارف و علوم اسلامی
حوزه علمیه قم
مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام
1. حدیث دوات و قلم
بخوانید و داوری کنید
فاضل محقّق: سعید داودی
ص:2
فهرستنویسی پیش از انتشار: توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام.
مسائل سؤال برانگیز در تاریخ اسلام
1. حدیث دوات و قلم
مؤلف: سعید داودی
تیراژ: 3000 نسخه
نوبت چاپ: چهارم
صفحه و قطع: 24 صفحه / رقعی
تاریخ انتشار: 1392
چاپ: سلیمانزاده
ناشر: انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع)
شابک: 0-039-533-964- 978
قم - ابتدای خیابان شهدا - کوی آمار (22) - پلاک 15
تلفن : 37732478 دورنگار: 37840099
www.imamalipub.ir
قیمت: 1000 تومان
ص:3
1. اسناد حدیث دوات و قلم 6
2. تعبیرات مختلفی که در مخالفت با رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد 11
3. نزاع و درگیری در محضر آن حضرت 14
4. عکس العمل پیامبر چگونه بود؟ 16
5. اندوه فراوان ابن عباس برای چه بود؟ 17
6. آیا می توان چنین نسبت هایی را به پیامبر داد و نافرمانی کرد؟ 19
7. مسأله مهم تر! 21
فهرست منابع 24
ص:4
ص:5
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ اسلام نشانه های فراوانی از عظمت این آیین و حقانیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خود جای داده است.
این تاریخ، مملو از نکاتی است که اگر به خوبی تبیین گردد، برای جلب افراد دور افتاده از دین اسلام، بسیار کارساز است و چه مناسب و زیباست که بزرگان علمای اسلام سعی بلیغ در نشان دادن این نکات نمایند؛ نکاتی از خلق و خوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و رحمت و رأفت او که سبب پیشرفت سریع اسلام در جهان شد و در برابر دشمنان نیرومند، لجوج و متعصّب ایستاد و سرانجام موجب تأثیر اسلام در پیشبرد علوم و دانش ها و تمدن بشری گردید.
با این حال، برخی نقاط تاریک نیز وجود دارد که بر دانشمندان دینی لازم است، بدون تعصب و پیش داوری آنها را تبیین کنند و به ویژه، به جوانان جستجوگر و حقیقت طلب پاسخ قانع کننده ای دهند، تا سبب رمیدن آنها از اسلام ناب
ص:6
نگردد، و ما در این مجموعه به بخشی از آن اشاره می کنیم. نخست به سراغ داستان عجیب دوات و قلم می رویم.
آری یکی از این نقاط سؤال برانگیز، داستان «دوات و قلم» است که در چند گفتار آن را مورد بررسی قرار می دهیم ودرآینده به خواست خدابه نقاط دیگری خواهیم پرداخت.
داستان از این قرار است که در روزهای پایانی عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله آن حضرت به جمعی از اصحاب که به عیادتش رفته بودند، فرمود: «قلم و دواتی برایم حاضر کنید تا برای شما نامه ای بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید». ولی بعضی از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن این نامه شدند!
این حدیث در شش مورد از صحیح بخاری (1) و سه مورد از
صحیح مسلم (2) که هر دو از معتبرترین کتب روائی اهل سنت
ص:7
است، آمده .
بخش نخست این ماجرا مطابق نقل «مسلم» در کتاب صحیح خود چنین است :
سعید بن جبیر می گوید: ابن عباس گفته است: «یوم الخمیس، و ما یوم الخمیس، ثم جعل تسیل دموعه حتی رأیت علی خدّیه کأنّها نظام اللّؤلُو. قال: قال رسول الله: «ائتونی بالکتف والدواة - او اللوح والدواة - اکتب لکم کتابآ لن تضلّوا بعده ابدآ؛ پنج شنبه و چه روز پنجشنبه سختی بود! (1) آنگاه ابن عباس
گریست و سیل اشک او را دیدم که همچون رشته مروارید بر گونه هایش جاری شد. سپس ادامه داد: رسول خدا فرمود : «برای من کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما نوشته ای بنگارم که پس از آن هرگز گمراه نشوید...». (2)
در بدو امر چنین به نظر می رسد که همه اصحاب که حضور داشتند با شنیدن این خواسته رسول خدا صلی الله علیه و آله ، با شوق
ص:8
و علاقه فراوان قلم و دواتی حاضر کردند، تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وصیت نامه اش را بنویسد؛ زیرا از یک سو اطاعت فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله واجب است و از سوی دیگر، این نوشته به هدایت جاویدان و ترک ضلالت آنان پیوند می خورد؛ و از سوی سوم، پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر بیماری و رحلتش نزدیک بود و طبعآ کلماتی جامع و هدایت ویژه ای را عرضه می کرد؛ از این رو، باید برای دریافت این دستورالعمل از سوی پیامبر و پیشوای خود، سر از پا نشناسند و بدون فوت وقت، قلم و دوات حاضر کنند؛ ولی شگفت آور آنکه جمعی از صحابه با آن به مخالفت برخاستند!
راستی عکس العمل بعضی از آنان باورکردنی نیست! اما واقعیت دارد، زیرا در کتب صحاح و کتاب های معروف تاریخی آمده است.
مطابق این روایت، در حضور آن حضرت نزاع و درگیری شد! برخی گفتند: قلم و دوات را حاضر کنید و برخی گفتند نیازی نیست. در پاره ای از روایات، نام آنان که مخالفت کرده اند، نیامده است (1) ؛ ولی در پاره ای از روایات تصریح
ص:9
شده است که «عمر» به مخالفت برخاست.
از جمله در صحیح بخاری آمده است که پس از درخواست رسول خدا صلی الله علیه و آله برای مهیا ساختن قلم و دوات، «عمر» گفت: «إنّ النّبیّ غلب علیه الوجع!!، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله؛ بیماری بر پیامبر چیره شده است (که چنین سخنانی می گوید)، قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را کافی است!». (1)
بخاری در جای دیگر از کتابش نیز همین سخن را با اندکی تفاوت از عمر نقل کرده است؛ او می نویسد: ابن عباس می گوید؛ وقتی که بیماری پیامبر شدت یافت، فرمود : «ائتونی بکتاب اکتب لکم کتابآ لا تضلّوا بعده، قال عمر: إنّ النبیّ صلی الله علیه و آله غلبه الوجع، وعندنا کتاب الله حسبنا؛ برای من کاغذی حاضر کنید، تا برای شما نامه ای بنویسم که پس از آن گمراه نشوید! عمر گفت: بیماری بر پیامبر چیره شده و کتاب الهی که ما را کافی است، نزد ماست». (2)
ص:10
صحیح مسلم نیز در یک مورد (از سه مورد) نام معترض را عمر ذکر کرده است. (1)
ولی با توجه به شباهت دیگر گفتارها با یکدیگر در مخالفت عمر با سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله تردیدی نیست و اگر در نقل هایی آمده است «فقالوا» (2) و یا آمده «فقال بعضهم» (3)
معلوم است که یکی از مخالفت کنندگان با نوشتن وصیت نامه، عمر بوده است.
و همان گونه که قبلا اشاره شد، این ماجرا را بخاری شش بار و مسلم سه بار در کتاب خود آورده اند و از این احادیث استفاده می شود که بعد از مخالفت عمر، بعضی به حمایت از او و جمعی به مخالفت با او برخاستند.
این ماجرا را بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنّت نیز در کتاب های خود نقل کرده اند (4) ؛ ولی ما تنها احادیثی را که در
ص:11
صحیح بخاری و مسلم است - که صحیح ترین کتاب نزد برادران اهل سنت محسوب می شود - مورد بررسی قرار می دهیم.
اکنون به کلماتی که در مخالفت با فرمان حضرت بیان شده است، می پردازیم. باز تکرار می کنیم همه اینها در صحیح بخاری و مسلم است.
در یک مورد آمده است: «فقال بعضهم: إنّ رسول الله قد غلبه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله». (1)
در تعبیر دیگر آمده است: «فقال عمر: انّ رسول الله قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله». (2)
در تعبیری شبیه به همان آمده است: «فقال عمر: إنّ النّبی قد غلب علیه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله». (3)
و در جای دیگر نیز به این صورت نقل شده است: «قال
ص:12
عمر: إنّ النّبی غلبه الوجع، وعندنا کتاب الله، حسبنا». (1)
مطابق این تعبیرات، عمر برای جلوگیری از نوشتن نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته است: «بیماری بر رسول خدا صلی الله علیه و آله چیره شده (و نعوذ بالله نمی داند چه می گوید!) و قرآن که نزد شما هست، برای هدایت ما و شما کافی است».
در پنج مورد واژه «هجر» (نعوذ بالله هذیان گفتن) به کار رفته است، البته در پاره ای موارد به صورت استفهامی و یک مورد به صورت اخباری.
در یکجا آمده است: «فقالوا: أهجر رسول الله». (2) در دو مورد
آمده است: «فقالوا: ما شأنه؟ أهجر؟ استفهموه». (3)
اهل لغت نیز «هجر» را وقتی که به بیمار نسبت داده شود، به معنای هذیان گویی دانسته اند.
«فیومی» در «مصباح المنیر» می نویسد: «هجر المریض فی کلامه هجرآ ایضآ خلط وهذی؛ مریض در کلامش هجر گفت یعنی نامیزان حرف زد و هذیان گفت و به پرت و پلاگویی
ص:13
افتاد». (1)
در لسان العرب نیز آمده است: «الهَجْر: الهذیان والهُجْر بالضم: الاسم من الاهجار وهو الافحاش وهَجَر فی نومه ومرضه یهجُر هجرآ: هذی؛ «هَجر» به معنای هذیان گویی است و «هُجر» که اسم مصدر است به معنای سخن زشت است و هنگامی که این واژه به آدم خوابیده و یا بیمار نسبت داده شود، مفهومش این است که او در خواب و یا حالت بیماری هذیان گفت و حرف های نامربوط زد». (2)
به راستی چگونه می توان درباره حضرت محمد صلی الله علیه و آله که فرستاده خدا و رابط میان خدا و خلق شمرده می شود، این کلمات و سخنان را بر زبان جاری کرد؟!! در حالی که قرآن در شأن او می گوید: «(وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی)؛ او هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید» (3) و نیز قرآن می گوید: «(وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)؛ آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی
ص:14
کرده خودداری نمایید» (1) و نیز می فرماید: «(فَلْیَحْذَرْ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)؛ آنان که فرمان او را مخالفت می کنند، باید بترسند از اینکه فتنه ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد!». (2)
علاوه بر این سخنان ناروا، بعضی از صحابه در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله به نزاع و کشمکش پرداختند. جمعی با عمر همراهی کردند و گروهی با او به مخالفت برخاستند و می گفتند:بگذاریدرسول خدا صلی الله علیه و آله وصیت نامه اش را بنویسد.
همان گونه که در بعضی از روایات صحیح بخاری آمده است: «فاختلفوا وکثُر اللَّغَط؛ آنها اختلاف کردند و هیاهو و داد
ص:15
و فریاد زیاد شد». (1)
در چهار روایت در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است: «فتنازعوا ولاینبغی عند نبیّ تنازع؛ به نزاع و کشمکش پرداختند در حالی که این کار در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله شایسته نبود». (2)
در سه روایت در صحیح بخاری و مسلم (با اندکی اختلاف در تعبیرات) آمده است: «فاختلف اهلُالبیت فاختصموا، فکان منهم من یقول: قرِّبوا یکتب لکم النبیّ کتابآ لن تضلوا بعده، ومنهم من یقول ما قال عمر؛ اهل خانه اختلاف کردند و با هم به درگیری و خصومت پرداختند. برخی از آنها می گفتند: قلم و دوات را حاضر کنید تا برای شما نامه ای بنویسد که پس از آن هرگز گمراه نشوید و برخی نیز سخن عمر (که بیماری بر پیامبر غلبه کرده) را می گفتند». (3)
ص:16
این مطالب کاملا گویای آن است که در نزد آن حضرت به خصومت و کشمکش و نزاع پرداختند و سخنان بالا ردّ و بدل شد!
عکس العملی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر برخوردهای ناروای جمعی از صحابه و نزاع و درگیری آنان از خود نشان داد نیز قابل توجه است. مطابق آنچه در صحیح بخاری و مسلم آمده، دو نوع عکس العمل از آن حضرت نقل شده است :
1. فرمود: «قوموا عنّی ولاینبغی عندی التنازع؛ از نزد من برخیزید (و دور شوید) که در محضر من نزاع و کشمکش سزاوار نیست». (1)
در این تعبیر کاملا خشم و ناراحتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از سخنان، اعمال و رفتار آنها آشکار است.
2. هنگامی که نزاع و کشمکش پیش آمد و حرف های
ص:17
زشتی به آن حضرت زده شد، فرمود: «ذرونی، فالّذی أنا فیه خیر ممّا تدعونی إلیه؛ مرا به حال خودم واگذارید! چرا که این حالتی که من در آن هستم بهتر از چیزی است که مرا بدان فرا می خوانید». (1) (اشاره به حالت توجه مخصوص به خدا در آخرین ساعات عمر است)
مطابق پنج روایت از روایات صحاح، هنگامی که ابن عباس می خواهد گزارشی از ماجرای آن روز بدهد، نخست با تأثر و اندوه از آن یاد می کند و سپس به نقل حادثه می پردازد، به عنوان نمونه: «سعید بن جبیر - مطابق نقل صحیح بخاری - می گوید، ابن عباس می گفت: «یوم الخمیس و ما یوم الخمیس؛ روز پنج شنبه، چه روز پنج شنبه دردناکی؟!».
ص:18
سپس سعید بن جبیر می افزاید: «ثمّ بکی حتّی بلَّ دمعه الحصی؛ سپس (ابن عباس) آن قدر گریست که قطرات اشک چشمش روی سنگریزه های زمین افتاد». (1)
روشن است که تأسف ابن عباس و اشک فراوان او، هم به سبب توهینی است که به رسول خدا صلی الله علیه و آله شد و هم به خاطر جلوگیری از نوشتن آن حضرت؛ که در صورت نوشتن، از گمراهی امت جلوگیری می شد.
درچهارنقل دیگردرصحیح بخاری ومسلم از این حادثه آمده است که ابن عباس پس از نقل این ماجرا، در پایان برای ممانعت از کتابت آن نامه، بسیار تأسف می خورد. از جمله :
در روایتی که عبیدالله بن عبدالله از ابن عباس نقل می کند، پس از بیان ماجرای جلوگیری از ممانعت کتابت نامه، آمده است : «قال عبیدالله: وکان ابن عباس یقول: إنّ الرزیّة کلّ الرزیّة ما حال بینَ رسول الله وبین أن یکتُبَ لهم ذلک الکتاب، من اختلافهم ولَغَطهم؛ عبیدالله گفت: ابن عباس همواره می گفت: مصیبت و
ص:19
خسارت سنگین و حقیقتآ خسارت تام، آن است که آنان به سبب اختلاف، هیاهو و کشمکش مانع شدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن نامه را بنویسد». (1)
شارحان «صحاح» در شرح این احادیث تصریح کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله در سلامت و بیماری معصوم است و همیشه سخنش عین حقیقت است.
ابن حجر عسقلانی از «قرطبی» نقل می کند که: «مقصود از «هجر» در این حدیث سخن انسان بیمار است که درست حرف نمی زند و لذا به حرف او اعتنایی نمی شود». سپس می افزاید: «ووقوع ذلک من النبی صلی الله علیه و آله مستحیل لانّه معصوم فی صحّته ومرضه لقوله تعالی (وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی) و لقوله صلی الله علیه و آله إنّی لااقول فی الغضب والرضا إلّا حَقّآ؛ وقوع چنین امری (هذیان گویی) از پیامبر صلی الله علیه و آله محال است؛ زیرا آن حضرت در
ص:20
سلامت و بیماریش معصوم است، به دلیل سخن خداوند که می فرماید: «او (پیامبر) از سر هوا و هوس سخن نمی گوید» و به دلیل سخن خود آن حضرت که فرمود: «من در حال خشم و خشنودی (در هر حالی) جز حق نمی گویم». (1)
بدرالدین عینی نیز در «عمدة القاری» که در شرح صحیح بخاری است، دقیقآ همین مطلب را می گوید. (2)
دانشمند معروف دیگری به نام «نووی» نیز در شرح صحیح مسلم می گوید: «إعلم انّ النبی معصوم من الکذب و من تغییر شیء من الاحکام الشرعیة فی حال صحته وحال مرضه؛ بدان که پیامبر صلی الله علیه و آله یقینآ از سخن دروغ و ناروا و تغییر احکام شرعی چه در حال صحت و چه در بیماری معصوم است». (3)
اضافه بر آیات متعددی از قرآن مجید که قبلا به آن اشاره شد، اینها همگی گواه است که مقام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فراتر از این بود که سخن نادرستی در تمام عمر از او سر زند.
قابل توجه اینکه گروهی از دانشمندان اهل سنت دست به
ص:21
توجیهاتی برای این مسأله مسلم تاریخی زده اند، که راستی شگفت آور است!!
مسأله ای به این روشنی توجیه ندارد، آیا بهتر نبود به جای توجیهات غیر منطقی، پیشداوری های خود را کنار می گذاشتندومی گفتندخطای بزرگی ازشخص یااشخاصی سر زده که همه می دانیم آنها جایز الخطا بوده اند.
به عنوان نمونه در کتاب «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری» که از مهمترین کتب نزد این برادران است می خوانیم: علما متفقند که قول عمر حسبنا کتاب الله (قرآن برای ما کافی است) نشانه قوت فقه و دقت نظر او است!! (1) آیا
جمله قبل از آن که گفته است: «بیماری بر پیامبر صلی الله علیه و آله چیره شده (و پریشان گویی می کند)» نیز نشانه فقه و دقت نظر است؟!
به علاوه آیا کتاب الله بدون سنت پیامبر صلی الله علیه و آله کافی است در حالی که حتی عدد رکعات نماز، و نصاب زکاة، و عدد اشواط طواف و عدد سعی و رمی جمرات و بسیاری از احکام دیگر فقط در سنت پیامبر صلی الله علیه و آله آمده، آیا نفی این امور
ص:22
نشانه فقه و دقت نظر است؟ آیا اعتراف به واقعیت ها بهتر از این گونه توجهات نیست (خدا عالم است!).
از این سخنان ناروا و حیرت انگیز که در شش مورد از کتاب صحیح بخاری و سه مورد صحیح مسلم آمده است، که بگذریم این سؤال پیش می آید که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله چه چیز مهمی را می خواست بنویسد (یا دستور دهد آن را بنویسند) که با این مخالفت شدید روبه رو شد؟!
به یقین آن مطلب اولا تناسب با آخرین روزهای حیات پیامبر صلی الله علیه و آله داشته.
ثانیآ : مسأله بسیار مهمی بوده که اگر به آن عمل می شد هرگونه گمراهی و اختلاف ناشی از آن برطرف می گشت.
ثالثآ : آن مسأله خوشایند بعضی از حاضران نبود، و با آن مخالف بودند.
تصور می کنیم خواننده گرامی می تواند حدس زند که آن مسأله چیزی جز مسأله خلافت و ولایت نبود، خلافت چه کسی جز علی بن ابی طالب علیه السلام؟!
ص:23
ما معتقدیم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پس از بیانات گوناگون در جهت معرفی امام علی علیه السلام به ولایت امّت و به ویژه پس از ماجرای غدیر، در پی تثبیت امر امامت و خلافت آن حضرت بود؛این نکته را می توان از کلمات مشابه این حدیث و کلمات دیگری از آن حضرت که درباره عترت گرامی اش فرموده است - مخصوصآ حدیث ثقلین - بدست آورد؛ که به خواست خداوند در نوشته های بعد درباره حدیث غدیر و حدیث ثقلین سخن خواهیم گفت.
یک بار دیگر این جزوه را مطالعه فرمایید، ما قضاوتی نمی کنیم بهتر است خودتان داوری نمایید. (پایان)
والسلام علی من اتبع الهدی
محرم الحرام 1429 ه- .ق.
دی ماه 1386
ص:24
1. قرآن کریم
2. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، مؤسّسه اعلمی، بیروت، چاپ چهارم، 1403ق.
3. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر دمشقی، دارالاندلس، بیروت، 1996 ق.
4. صحیح ابن حبان، ابن حبان، تحقیق شعیب الأرنؤوط، مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414ق.
5. صحیح بخاری، ابوعبدالله محمّد بن اسماعیل بخاری، تحقیق صدقی جمیل العطّار، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 2005م.
6. صحیح مسلم، ابوالحسین مسلم بن حجّاج نیشابوری، تحقیق صدقی جمیل العطّار، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 2004م.
7. صحیح مسلم شرح محیی الدین نووی، شرکة ابناء شریف الأنصاری، بیروت، 2007م.
8. عمدة القاری شرح صحیح بخاری، بدرالدین عینی، دارالفکر، بیروت، چاپ اوّل، 2005م.
9. فتح الباری، احمد بن علی بن حجر عسقلانی، مکتبة العبیکان، ریاض، چاپ اوّل، 1421ق.
10. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، تحقیق أبی الفداء عبدالله القاضی، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ سوم، 1418ق.
11. لسان العرب، ابن منظور افریقی، دار صادر، بیروت، چاپ اوّل، 1997م.
12. مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، تحقیق حسین سلیم اسد، دارالمأمون للتراث، چاپ دوم.
13. مسند احمد، احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت.
14. مصباح المنیر، فیّومی، تصحیح محمد عبدالحمید، 1347ق.