سرشناسه : سیستانی، سیدعلی، 1309 -
عنوان و نام پدیدآور : توضیح المسائل جامع/ مطابق فتاوی علی حسینی سیستانی.
مشخصات نشر : مشهد: دفتر حضرت آیه الله العظمی سیستانی، 1396.
مشخصات ظاهری : 764 ص.
یادداشت : چاپ سوم.ج1
یادداشت : عنوان دیگر: رساله توضیح المسائل.
عنوان دیگر : رساله توضیح المسائل.
موضوع : فقه جعفری -- رساله عملیه
رده بندی کنگره : BP183/9 الف/س9ت9 1392
رده بندی دیویی : 297/3422
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب : خانم مرضیه محمدی سرپیری
ص: 1
ص: 2
بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ
الْحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِينَ وَ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيَّ مُحَمَّدٌ و اله الطَّاهِرِينَ وَ لَعنةُ اَللَّهِ علي اعدائهم اِجْمَعِين
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
ص: 3
بسم الله الرحمن الرحیم
این سن چهار جلدی رسالہ (توضیح المسائل جامع)
مورد تایید است و گل به آن به ان شاء الله تعالی مجزی است.
27 شوال 1443
ص: 4
مباحث مقدماتی معاملات ...35
معاملات باطل و حرام ...47
قراردادهای شرعی ...85
خرید و فروش(قرارداد بیع) ...87
شفعه ...211
اجاره ...221
سرقفلی ...305
جعاله ...311
مضاربه...323
شرکت...347
مزارعه....381
مساقات ومغارسه...391
صلح (مصالحه)...401
دین ...419
رهن ...461
قرض ...475
دیرکرد ...499
تقاض...505
ص: 5
ضمانت...515
حواله دادن ...527
کفالت ...535
وکالت...545
ودیعه ...557
عاريه...571
هبه ...581
صدقه ...601
آباد کردن زمین های موات (بایر)...613
مشترکات ...625
برخی احکام همسایگی ...635
مال پیدا شده ...641
شرایط مالک شدن برخی از حیوانات...665
غصب و سایر امور ضمان آور...669
اقرار...711
قاعدة اقرار و مقاصه نوعی...721
حجر (احکام افرادی که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند) ....729
ص: 6
مباحث مقدماتی معاملات ...35
اهمیت کسب و کار حلال ...35
پرهیز از درآمدهای نامشروع و مذمت حرام خواری ...37
فضیلت داشتن شغل و پیشه و بی نیازی از مردم و مذمت ترک آن...39
اهمیت دادن به اقل امکانات در مسیر فعالیت اقتصادی...42
فضیلت تجارت...43
فضیلت کشاورزی و زراعت...44
اهمیت فراگیری مسائل کسب و کار و معاملات و عمل به آن...45
دانستن حکم شرعی معامله...46
مواردی که با وجود آن کسب و کار واجب یا مستحب می باشد...46
معاملات باطل و حرام ...47
اقسام معاملات باطل و حرام ...47
معامله اشیای نجس...48
معامله عین نجس (و مایعات مست کننده) ...48
حق اختصاص نسبت به اعیان نجس و واگذاری آن ...49
معامله مردار پاک و اجزاء بدون روح مردار نجس ...50
معامله متنجس ...50
ص: 7
معامله فرآورده های خوراکی مشکوک به نجاست ...51
معامله فرآورده های خوراکی و غیر خوراکی حاصل از حیوان...52
معامله مال غصبی و موارد ملحق به آن ...52
معامله مال غصبی ...52
مال به دست آمده از معامله باطل ...53
معامله با قصد پرداخت نکردن پول ...53
معامله اشیائی که ارزش مالی ندارند...53
معامله وسایل حرام و موارد ملحق به آن...54
معامله وسایل حرام ...54
معامله وسایل مشترک بین حلال و حرام ...54
معامله و انتشار کتاب های گمراه کننده ....57
معامله ظروف طلا و نقره و مجسمه ...57
معامله دارای غش...58
معامله ای که در آن ربا است (معامله ربوی) ...61
ربا در معاملات نقدی ...61
ربا در معاملات نسيه ...63
مورد اول از ربا در معامله نسيه ...63
مورد دوم از ربا در معامله نسیه...65
ربا در معاملات سلف ...66
مسائل تکمیلی در کیفیت محقق شدن معامله ربوی ...66
حکم «باطل یا صحیح بودن» معامله ربوی ...70
راه شرعی برای خلاصی از ربا درمعامله ...71
بررسی نمونه هایی از معاملات رایج در طلافروشی ها....71
نمونه اول ...71
ارائه راه اصلاح ...72
نمونه دوم ...73
ارائه راه اصلاح ...74
نمونه سوم ...75
بررسی صور و ارائه راه اصلاح ....76
مواردی که ربا حرام نیست ....76
ملحقات معاملات حرام ...78
ص: 8
1.نجش ...78
2. احتكار...78
موارد مستحب و مکروه در معاملات و کسب و کار...79
شغل های مکروه ...83
قراردادهای شرعی...85
اهمیت قراردادهای شرعی...85
انواع قراردادهای شرعی...86
خرید و فروش (قرارداد بیع)...87
تعریف خرید و فروش و امور مربوط به آن ...87
تقسیمات و اقسام خرید و فروش...88
کالا عین شخصی یا کلی در ذمه ...89
قیمت (ثمن) کلی در ذمه یا عین شخصی ...90
کالا یا ثمن، کلی در معين ...91
شرایط صحت خرید و فروش...91
شرایط اصل معامله (قرارداد بيع)..91
1. ایجاب و قبول انجام شود ...92
الف. ایجاب و قبول لفظی...92
ب. ایجاب و قبول عملی...93
انجام ایجاب و قبول با رد و بدل نمودن کالا با قیمت آن (معاطات)...93
انجام ایجاب و قبول به صورت کتبی ...94
مسائل تکمیلی ایجاب و قبول ...94
2. موالات بین ایجاب و قبول رعایت شود...95
3. بین ایجاب و قبول مطابقت باشد...96
4. معامله بر امری که هنوز اتفاق نیفتاده یا نامعلوم است معلق نباشد...97
خرید و فروش، موقت و زمان دار نباشد ...98
شرایط فروشنده و خریدار...98
1. معامله را با اختیار خود انجام دهند...99
2. مالک جنس و عوض آن یا در حکم مالک باشند...101
احکام معامله فضولی و مسائل مرتبط با آن ...102
ص: 9
فروش مال دیگری به صورت عین شخصی ...102
فروش مال به صورت کلی در ذمه ...105
خرید با پول دیگری ...106
3. محجور ( ممنوع التصرف) نباشند...107
خرید و فروش فرد نابالغ...107
راهکار مناسب برای خرید توسط بچه ها...11
ولایت در معامله مال نابالغ، سفیه و دیوانه ...112
4. قصد انجام معامله را داشته باشند ...112
شرایط کالا و قیمت آن (مبیع و ثمن)...113
1.مالی که فروخته می شود (مبيع) عین باشد ...113
2. مقدار کالا و قیمت آن (مبیع و ثمن) معلوم باشد...115
چند راهکار برای معامله مقدار مال نامعین...117
بیشتر یا کمتر بودن مال از مقدار مورد معامله...118
3. خصوصیات کالا و قیمت آن (مبیع و ثمن) معلوم باشد... 119
4. فرد دیگر حقی در کالا با قیمت آن (مبیع و ثمن) نداشته و مال، «طلق» باشد ...120
5. کالا و قیمت آن ( مبیع و ثمن) قابل تحویل باشد ...122
حکم معامله ای که به جهت رعایت نشدن شرایط آن باطل باشد...124
حکم شک در صحیح یا باطل بودن معامله ...125
احکام ویژه خرید و فروش میوه بر روی درخت ...126
احکام ویژه خرید و فروش زراعت، سبزی ها و صیفی جات در زمین کشاورزی ...129
چند مسأله در مورد خرید و فروش حیوان ...131
تحویل کالا و بهای آن (مبیع و ثمن)...132
زمان تحویل ...132
شیوه تحويل ...136
تلف قبل از تحویل ...137
فروش کالای خریداری شده قبل از تحویل ...139
نقد و نسیه...141
بيع عينه ...145
معامله سلف و شرایط آن...147
شرایط معامله سلف ...147
شرط اول: خصوصیات کالا معلوم باشد...148
ص: 10
شرط دوم: ثمن قبل از جدایی خریدار و فروشنده از یکدیگر تحویل داده شود ...148
شرط سوم: مدت معامله معین باشد...149
شرط چهارم: مکان تحویل کالا معین باشد...149
شرط پنجم: توانایی تحویل کالا در زمان معین شده وجود داشته باشد ...150
شرط ششم: مقدار کالا معین باشد...151
شرط هفتم: معامله ربوی نباشد...151
فروش مالی که به صورت سلف خریداری شده ...151
تخلف در تحویل مال ...152
بررسی برخی معاملات رایجی که انجام آن به صورت سلف صحیح نیست ...154
نمونه اول: ثبت نام و خرید اتومبیل از شرکت خودروسازی... 154
نمونه دوم: پیش خرید آپارتمان ...156
معاملہ صرف یا فروش طلا و نقره به طلا و نقره ...158
خرید و فروش پول و ارز...159
مواردی که انسان می تواند معامله را به هم بزند ( خيارات)...163
1.خیار مجلس ...163
2. خیار شرط ...165
شرط پشیمانی ...166
قرارداد بیع و شرط...167
3. خیار تخلف شرط ...169
بعضی از احکام مربوط به شرط ...170
خصوصیات شرطی که پایبندی به آن واجب است ...171
شرط 1) مخالف حکم شرع نباشد. ...171
شرط 2) با مقتضای عقد منافات نداشته باشد...173
شرط 3) در ضمن عقد لحاظ شده باشد ...173
شرط 4) علیه شخص ثالث نباشد...175
شرط 5) امکان و احتمال انجام آن وجود داشته باشد...175
شرط 6) نامعلوم و مبهم نباشد ...176
احکام دیگر شرط ...177
شرط باطل ....177
شرط در ضمن معامله ای که تمام یا بخشی از آن باطل است ...178
عمل نکردن به شرط ...178
ص: 11
4. خیار تأخير ...179
5. خیار غبن ...181
شرط 1) تفاوت قیمت قابل توجه باشد...181
شرط 2) فرد با چشم پوشی از تفاوت قیمت ، اقدام به معامله نکرده باشد... 182
شرط 3) هنگام فسخ، غبن باقی باشد (بنابر احتیاط واجب )...182
شرط 4) روش خاص دیگری برای جبران غبن در عرف محل معامله مرسوم نباشد ... 182
ساقط شدن خیار غبن ...183
احکام دیگر خیار غبن... 184
6. خیار عیب ...185
احکام ویژه ارش (تفاوت قیمت)...187
احکام دیگر فسخ و ارش...188
7. خیار تبعض صفقه ...190
8. خیار رؤیت ...192
9. خیار تدلیس ...194
10. خیار حيوان ...194
11. خیار تعذر تسلیم ...195
ارث بردن خیار ...196
مسائلی دیگر در مورد خيارات ...199
از بین رفتن مال فروخته شده در زمان خیا...199
نماء و محصول مال در زمان خیار...202
مطلع نکردن خریدار از شراکتی بودن مال ...202
معامله با ملاحظه قیمت خرید قبلی...203
بیعانه ...206
اقاله...207
شفعه...211
تعريف و شرایط اصل اخذ به شفعه...211
موارد حق شفعه ...211
شفعه در بخشی از مال شراکتی ...213
کیفیت گرفتن مال با حق شفعه...214
عوض وثمن در شفعه...214
ص: 12
شرايط شفیع...216
مسائل دیگر مربوط به حق شفعه ...217
اجاره...221
انواع اجاره ...221
نوع اول اجاره: اجاره اعیان ...221
شرایط اصل اجاره ...222
شرایط موجرو مستاجر....222
اقسام و شرایط مالی که اجاره داده می شود ...224
اقسام مال مورد اجاره ...224
شرایط مال مورد اجاره ...225
1. مبهم و نامعین نباشد ...225
2. اوصاف و خصوصیات آن معلوم باشد ...226
3. قابل تحویل باشد ...226
4. با استفاده از بین نرود ...227
5. قابل استفاده در مورد اجاره باشد ...228
از بین رفتن قابلیت استفاده مال مورد اجاره ....229
استفاده نکردن مستأجراز مال اجاره شده ...231
از بین بردن مال مورد اجاره ...232
شرایط منافعی که مال برای آن اجاره داده می شود ...234
1. نوع استفاده معلوم باشد...234
2. ارزش مالی داشته باشد (بنابر احتیاط واجب)...235
3. حرام نباشد...235
4. مقدار استفاده از مال معلوم باشد...237
اجاره بها ...241
انواع اجاره بها...241
شرایط اجاره بها...241
مطالبه و تحویل منفعت مال مورد اجاره و اجاره بها ...244
مطالبه ...244
تحويل ...245
ضمان مال مورد اجاره (تلف یا نقص - استفاده غیر مجاز) ...247
ص: 13
اجاره دادن مال اجاره شده ...249
رهن و اجاره ...254
1. قرض به شرط اجاره ...254
2. رهن کامل...254
3. اجاره به شرط قرض ...254
تمدید قرارداد ...255
4. انجام دو قرارداد قرض واجاره...256
تمدید این نوع قرارداد ...257
راه های تصحیح رهن و اجاره منزل و مانند آن...257
1. بيع و شرط - اجاره ...257
تمدید قرارداد فوق ...258
2. مصالح کالا به صورت سلف به شرط اجاره و مانند آن ...259
3. فروش کالا به صورت نسیه به شرط اجاره و مانند آن ...260
تمدید قراردادهای فوق ( راهکارهای 2 و 3) ...261
فسخ اجاره ...262
چند مسأله در مورد مال معیوب...263
حکم مقدار اجاره بهای مدت قبل از فسخ ....265
چند مساله متفرقه در اجاره نوع اول (اعیان) ..266
فوت موجریا مستأجر...266
اجاره مال موقوفه...267
نوع دوم اجاره: اجیر شدن اشخاص...268
تعریف و اقسام اجاره نوع دوم ...268
شرایط اجاره، اجیر، مستأجر...269
شرایط کار و منفعت مورد اجاره ...270
1. نوع کار مورد اجاره معلوم باشد...271
2. کار مورد اجاره ارزش مالی داشته باشد (بنابر احتیاط واجب)...271
3. حرام نباشد...271
4. مقدار کار مورد اجاره معلوم باشد...274
5. از اموری نباشد که مزد گرفتن در عوض انجام آن شرعا غير مجاز است ...274
شرایط اجرت ...276
درخواست انجام کار بدون تعیین دستمزد...278
ص: 14
تحويل ...279
تهیه لوازم کار ...281
سفارش ساخت ...281
انجام نشدن کار مورد اجاره ...283
به کار نگرفتن اجير...283
انجام کار توسط دیگری ...284
فوت اجير...284
عاجز شدن اجير...285
از بین رفتن مال (مالی که کار مورد اجاره باید بر آن انجام شود)...286
انجام عمل به گونه ای متفاوت (با آنچه اجاره بر آن واقع شده)...288
انجام عمل برای غیر مستأجر ...291
اجیر گرفتن اجیر (برای انجام کار مورد اجاره) ...296
اجاره دادن اجير ...298
ضمان أجير ...298
فسخ ...302
چند مسأله مشترک (بین اجاره اعیان و اجاره اجیر) ...303
سرقفلی ...305
جعاله ...311
تعریف و اقسام جعاله ...311
مقایسه «جعاله» و «اجاره اجير» ...312
شرایط جاعل و عامل...313
شرایط عمل (کار مورد جعاله)...314
1.حلال باشد...314
2. از اموری نباشد که دریافت مزد در ازای انجام آن شرعا غیر مجاز است...315
3. معقول بوده و بی فایده نباشد...316
چند مسأله درباره شرایط کار مورد جعاله ... 316
عوض (جعل) ...317
انصراف از جعاله ...318
انجام کار توسط دیگری یا انجام بخشی از کار...319
ص: 15
انجام کار مورد جعاله توسط چند نفر...320
حكم خبر دادن از جعاله ای که واقع نشده...321
بازاریابی -- بازاریابی شبکه ای ...321
مضاربه...323
تعریف و اقسام مضاربه...323
شرایط اصل مضاربه...325
شرایط مالک سرمایه و عامل ...325
شرایط سرمایه...327
1. سرمایه مضاربه پول باشد ...328
2. سرمایه مضاربه عین باشد ...328
3. مقدار و اوصاف سرمایه معلوم باشد ...330
شرط کار (کیفیت سودآوری)...330
سود از تجارت حاصل شود ...330
شرایط سهم عامل و مالک در سود مضاربه...331
الف. سهم آنان معین باشد ...331
ب. تقسیم سود بین مالک و عامل باشد...331
ج. سهم آنان، به صورت درصدی یا کسری از سود باشد نه از اصل سرمایه ...331
خسارت یا تلف مال مضاربه ...333
وظایف عامل (احکام مربوط به عامل)...337
نوع و کیفیت معاملات ...337
کارهای مربوط به مضاربه (غیرمعاملات) و هزینه های آن...338
صرف مال مضاربه در غیر امور مضاربه ...339
مخلوط کردن مال مضاربه با سایر اموال...339
تأخیر در تجارت با مال مضاربه ...340
مسافرت با مال مضاربه ...340
مضاربه باطل ...342
احکام فوت مالک یا عامل...343
احکام فسخ مضاربه و شرایط ضمن مضاربه...344
دریافت مبلغ معین غیر درصدی...345
قرارداد جایگزین مضاربه (با محدودیت های کمتر)...346
ص: 16
شرکت...347
تعریف و اقسام شرکت...347
شرکت به معنای اول ...348
موارد محقق شدن شراکت ...348
تصرف در مال مشترک ...349
شرکت به معنای دوم ...351
اقسام شرکت قراردادی ...351
تفاوت شرکت معاوضى واذنی...352
کیفیت شراکت در سرمایه...352
تعیین مدت شرکت ...353
لازم یا جایز بودن قرارداد...353
فوت یکی از شرکا...354
شرایط مشترک شرکت اذنی و معاوضه ای ...354
شرایط اصل شرکت...354
شرایط شرکا...354
شرایط سرمایه و کار...355
سهم شرکا در سود و زیان ...355
خرید و فروش و معاملات شرکت...357
حکم شرکتی که بعدا معلوم شود باطل بوده ...359
انواع شرکت های باطل ...359
شرکت در اعمال (ابدان)...360
روش جایگزین...360
شرکت وجوه ...361
روش جایگزین ...361
شرکت مفاوضه ...362
روش جایگزین ...362
شیوه صحیح بعضی از قراردادهای رایج بین مردم ...362
واگذاری ماشین به راننده برای کار...362
واگذاری مغازه به تاجر برای کسب و کار در مغازه...363
مشارکت در ساخت و ساز آپارتمان ...365
ص: 17
قسمت...367
معنای قسمت ...367
انواع قسمت و معادل سازی ...368
1. قسمت إفراز...368
2. قسمت تعديل...369
3. قسمت رد...369
تقاضای تقسیم...370
تعیین سهام ...372
استفاده شرکا از مال شراکتی بدون قسمت مال ...376
قسمت منفعت ...377
قسمت کردن مطالبات ...377
طلب مشترک برذمه چند نفر...377
طلب مشترک بر ذمه یک نفر...378
قسمت کردن بدهکاری ها ...378
قسمت مال وقفی ...380
مزارعه...381
تعریف و اقسام مزارعه ...381
شرايط اصل مزارعه ...383
شرایط مالک زمین و زارع ...383
شرایط صحت مزارعه ...384
1. مورد زراعت معلوم باشد ....385
2. مدت مزارعه معلوم باشد ...385
3. زمین مورد زراعت معلوم باشد ...386
4. زمین قابل زراعت باشد ...386
5. مخارجی که به عهده هریک است معلوم باشد ...387
6. برای هریک از زارع و مالک سهم معینی از محصول زمین قرار داده شود ...387
7. سهم زارع و مالک، به صورت درصدی یا کسری از محصول باشد...387
فوت مالک یا زارع...389
مزارعة باطل...389
ص: 18
مساقات و مغارسه...391
تعریف و اقسام مساقات...391
شرایط اصل مساقات...393
شرایط دو طرف قرارداد مساقات...393
شرایط صحیح بودن مساقات...394
1. مساقات برگیاهان و درختان میوه واقع شود ....395
2. درختان و گیاهان مورد مساقات معلوم و معین باشد ....395
3. مدت مساقات معلوم باشد ...395
4. کار برای به دست آمدن محصول یا زیادی یا بهتر شدن باشد...395
5. برای هریک از دو طرف سهم معینی از محصول درختان یا گیاهان قرار داده شود ..396
6. سهم دو طرف، به صورت درصدی یا کسری از محصول باشد ...396
فوت مالک یا باغبان ...397
مساقات باطل...398
مغارسه...399
صلح (مصالحه) ...401
تعریف و ارکان صلح ...401
شرایط صلح کننده و متصالح...403
شرایط آنچه مورد صلح واقع می شود ...404
عين مال، منفعت مال، انتفاع از مال ...404
دین ...406
حق ...406
انجام عمل ...407
بکارگیری قرارداد صلح به عنوان جایگزین معاملات دیگر... 407
محدودیت های کمتر صلح نسبت به سایر معاملات.... 407
بکارگیری قرارداد صلح در مواردی که مال مورد معامله معلوم نیست... 408
بکارگیری قرارداد صلح جهت جایگزینی وصیت یا وقف و مانند آن...410
بکارگیری قرارداد صلح جهت ختم نزاع مالی...411
ربا در قرارداد صلح...412
مصالحه دو طلب با یکدیگر ...413
نقد کردن طلب مدت دار از طریق مصالحه...414
ص: 19
فسخ صلح ...415
دو مسأله متفرقه ...417
دین ...419
اهمیت پرداخت بدهی و دین ...419
توصیه به سبک باری از بدهی ...422
توصیه به نوشتن و شاهد گرفتن بر بدهی...422
مهلت دادن به بدهکاری که توانایی پرداخت بدهی ندارد....423
تعریف و اقسام دین ...425
مطالبه هریک از اقسام طلب...426
زمان پرداخت هریک از اقسام بدهی...427
لزوم پرداخت بدهی با فروش اموال یا کسب و کار...427
رهانیدن بدهکار از دست طلبکار...429
مطالبه طلب از بدهکاری که از پرداخت بدهی ناتوان است...429
مستثنیات دین و مسائل مربوط به آن...429
مطالبه هزینه دادرسی و مانند آن از بدهکار...432
افزایش یا کاهش ارزش مال در زمان پرداخت بدهی...433
تقسيم طلب و بدهی ...434
بخشش دین و بریء الذمه کردن بدهکار...435
پرداخت بدهی فرد دیگر...436
شک مربوط به بدهی...436
کیفیت پرداخت بدهی و ادای آن...435
تحویل بدهی و کیفیت آن ... 438
تصرف غیر مجاز در مالی که بدهکار بابت ادای دین در اختیار کسی قرار داده ...439
کیفیت ادای بدهی به طلبکاری که در دسترس نیست ...440
امتناع طلبکار از دریافت طلب ...442
نامعلوم بودن طلبکار...442
شرایط مستحقین رد مظالم...444
کیفیت رهایی از بدهی به بچه نابالغ...445
پرداخت بدهی از جنس دیگر...446
دیون و مطالبات متوفی...446
ص: 20
فوت بدهکار...446
فوت طلبکار...447
اجاره دادن اموال متوفی با وجود داشتن بدهی ...448
طلب مهریه با فوت یکی از زوجین ...448
وظیفه هر وارث نسبت به بدهی های توفی...448
تزاحم دیون متوفی با سایر واجبات ...449
فروش طلب (دین)...451
فروش طلب در مقابل عین شخصی ...451
نقد کردن طلب مدت دار در مقابل مبلغ کمتر...452
فروش طلب به غیر از بدهکار به صورت نقد یا نسیه...452
فروش طلب در مقابل طلب خریدار از شخص ثالث ...453
خرید و فروش مال به صورت کلی درذمۂ فرد...454
هر دو طرف معامله کلی در ذمه مدت دار ...454
یک طرف کلی در ذمه مدت دار و دیگری حال ...455
خرید و فروش چک و سفته...456
تهاتر دیون (ساقط شدن و تسویه بدهیها) ...458
رهن...461
تعريف و شرایط اصل رهن...461
شرایط رهن دهنده و رهن گیرنده...464
شرایط مالی که رهن قرار داده میشود...465
1. عین شخصی باشد ...465
2. شرعا تصرف در آن جایز باشد ...466
3. خرید و فروش و معاوضه آن صحیح باشد ...467
4. مبهم نباشد ...468
منافع مال مورد رهن ...468
خسارت مال مورد رهن و تصرف در آن ...468
فروش مال مورد رهن ...468
فک رهن و خارج ساختن مال گرویی از رهن ...471
فوت رهن دهنده یا رهن گیرنده ...472
دریافت مبلغی به عنوان وثیقه جهت برگرداندن ظرف و مانند آن ... 473
ص: 21
دریافت مبلغ در ازای رهن قراردادن مال ....473
قرض...475
فضیلت قرض الحسنه...475
حكم قرض گرفتن ... 477
تعریف قرض و شرایط اصل قرض...477
شرط صحت قرض (تحويل)...478
شرایط قرض دهنده و قرض گیرنده ...478
شرایط مالی که قرض داده میشود ...478
1. عین باشد ...478
2. مبهم و نامعین نباشد ...480
3. شرعا قابل تملک باشد...480
صحت قرض مالی که «مقدار» یا «خصوصیات» آن معلوم نیست...480
پس دادن قرض...481
کیفیت پس دادن قرض در اموال مثلی و قیمی ...481
زمان مطالبه قرض ...481
پس دادن یا پس گرفتن خود مال قرض داده شده ...482
ربا در قرض ...482
تعریف قرض ربوی و حکم حرمت و مالکیت اصل قرض ...482
مالكيت محصول قرض ربوی ...483
مالکیت زیادی ربوی ...483
خرید کالا با زیادی ربوی ...483
ربا گرفتن به جهت جهل ...484
ارث مال ربوی ....485
انواع زیادی و شرط زیادی در قرض ربوی...485
مواردی که ربا حرام نیست ...491
شرایطی که قرار دادن آنها در ضمن قرض مجاز است ...491
کارمزد قرض ...492
دیرکرد...499
تعریف ربای دیرکرد و انواع کلی آن...499
ص: 22
برخی از نمونه های دیرکرد ...500
دیرکرد ثمن معامله نسیه یا مثمن در معامله سلف ...500
نوکردن چک ...501
مهلت دادن در ازای دریافت بخشی از دین قبل از موعد...501
مهلت دادن به شرط قرض ...502
دیرکرد در ازای تأخیر شرط تکلیفی ...502
مواردی که دریافت دیرکرد جایز است...503
الف. دیرکرد در ازای تأخیر در تحویل کالای معین (عین شخصی)...503
ب. دیرکرد در ازای تأخیر در انجام عمل ...504
تقاض...505
تعريف و شرایط تقاض...505
مسائل تقاض...506
تقاص به جهت خجالت از مطالبه طلب و مانند آن ...506
تقاص در بدهی نامشروع ...506
کیفیت تقاص در هنگام فسخ معامله ...506
تقاص منفعت و حق و عين مال ...507
تقاص از اموال دیگر با امکان تقاص از عین مال تقاص...508
تقاص در مورد شرط ضمن عقد ...508
تقاص از مال ودیعه ...509
تقاص از مال مشاع ...509
تقاص از منافع ....510
تقاص همراه با محذور شرعی ...510
تقاص در موارد خلاف مقررات تقاص...511
تقاص از مالی که بیشتر از طلب ارزش دارد ...511
تقاض طلب از اموال غیربدهکار...511
تقاض طلبکاری که به بدهکار مدیون است ...512
قسم خوردن بدهکار جهت انکار بدهی ...512
دعای تقاض...513
ص: 23
ضمانت...515
تعريف ضمانت واقسام...515
شرایط اصل ضمانت...518
شرایط ضامن و مضمون له...518
سایر شرایط ضمانت ...519
1. ضمانت (نوع اول) معلق و وابسته به امر دیگری نباشد ...519
2. مضمون عنه در هنگام ضمانت (نوع اول) بدهکار باشد ...519
3. طلبکار و بدهکار (مضمون له و مضمون عنه) در واقع معلوم باشد ...520
4. جنس، نوع و مقدار آنچه ضمانت شده در واقع معين باشد ...520
مطالبه ضامن از بدهکار...521
فسخ ضمانت ...522
گرو گرفتن از ضامن....523
خارج شدن مالی گرویی از رهن با ضمانت نقل دین...524
قبول ضمانت در ازای دریافت مبلغ ...524
سایر احکام ضمانت...525
ضمانت مدت دار یا بدون مدت ....525
ضمانت پرداخت بدهی از وجوهات شرعی ...525
ضمانت پرداخت وجوهات شرعی ...525
ضامن بودن فرد در موارد درخواست عمل از دیگری...526
حواله دادن...527
تعريف و شرایط اصل حواله ...527
شرایط سه طرف قرارداد حواله...528
شرایط حواله ....529
بدهی در ذمه حواله دهنده ثابت باشد ...529
جنس و مقدار حواله در واقع معين باشد ...530
مطالبه مورد حواله از حواله دهنده...531
فسخ حواله ...532
قبول حواله در ازای دریافت مبلغ...533
ص: 24
کفالت...535
تعریف و شرایط اصل کفالت ...535
شرایط سه طرف کفالت...536
سایر احکام کفالت...537
عدم لزوم اطلاع کفیل از مقدار مال ...537
مدت دار یا بدون مدت بودن کفالت ...537
حاضر کردن و تحویل مکفول ...537
فسخ کفالت و موارد به هم خوردن آن...539
قبول کفالت در ازای دریافت مبلغ ...540
شرط پرداخت مبلغ در ازای تخلف کفیل از کفالت ...540
وکالت...541
تعریف و شرایط اصل وکالت...541
شرایط موکل و وکیل...542
شرایط کار مورد وکالت...543
1. انجام کار مورد وکالت از نظر شرعی مجاز باشد ...543
2. مورد وکالت از اموری نباشد که باید توسط خود فرد انجام شود ...544
3. مورد وکالت نامعلوم نباشد ...545
وظایف و اختیارات وکیل...545
وکیل گرفتن توسط وکیل...547
وکیل در مرافعات و دعاوی...548
دستمزد وکیل...549
ضمان وكيل ...549
عزل و باطل شدن وکالت...550
جایز بودن عقد وکالت ...550
قرار گرفتن وکالت به عنوان شرط ضمن عقدهای دیگر...551
فوت یا محجور شدن موگل یا وکیل ...552
از بین رفتن مورد وکالت ...553
مسائل متفرقه وکالت ...553
فرق «وكالت» در انجام کار با «اذن» در آن ...553
شک موکل در انجام مورد وکالت یا کیفیت انجام آن توسط وکیل...554
ص: 25
برخی مسائل مربوط به کارپرداز یا مأمور خرید ...554
ودیعه ...557
فضیلت امانت داری ...557
اقسام امانت ...558
امانت مالكی ...558
امانت شرعی ...558
تعريف و شرایط اصل ودیعه...559
شرایط امانت گذار و امانت دار...560
وظایف امانت دار...561
ضمان امانت دار...563
فسخ ودیعه ...565
جنون یا بیهوشی یا فوت امانت دار...566
رد و برگرداندن مال...566
الف. مطالبه مالک ...566
ب. ترس از بین رفتن مال ...567
ج. ظهور نشانه های مرگ ...568
د. فسخ ودیعه از طرف امانت دار ...568
ه . جنون یا بیهوشی مستمر امانت گذار...568
و. فوت امانت گذار...568
ز. سفر ضروری ...569
عاریه...571
تعریف و شرایط اصل عاريه ...571
شرایط عاریه دهنده و عاریه گیرنده ...571
شرایط مال و منفعت مورد عاريه ...574
1. خود مال با استفاده از بین نرود ...574
2. برای منعفت حرام مورد عاریه واقع نشود ...574
منفعتی که مال برای آن عاریه داده می شود، مشخص باشد ...575
ضمان عاریه گیرنده...576
فسخ عاريه...578
ص: 26
برگرداندن مال مورد عاريه...579
برخی از احکام عاريه مال غصبی ...579
هبه ...581
تعریف و شرایط اصل هبه...581
شرایط هبه کننده و کسی که مال به او هبه می شود ...582
شرایط واهب (کسی که هبه میکند) ...582
شرایط کسی که مال به او هبه می شود ...583
شرط مالی که بخشیده می شود ...584
عین باشد (منفعت، حق، عمل و کلی در ذمه نباشد) ...584
هبه طلب (دین در ذمه دیگری) ...585
شرط صحت هبه: تحويل (قبض)...585
معنای تحویل و شرط بودن آن در هبه ...585
تحویل مالی که در اختیار هبه گیرنده است ...586
تحویل مالی که به نابالغ و دیوانه هبه شده ...586
تحویل مالی که به مسجد یا حسینیه هبه شده ...587
تحویل مال مشاع ...587
تحویل در هبه طلب ...587
روش جایگزین برای بخششی که به صورت انتقال اعتباری انجام می شود... 588
فوت هبه کننده قبل از تحویل ...589
رجوع از هبه...590
مواردی که هبه قابل رجوع نیست ...590
1. هبه به ارحام باشد ...590
2. مال هبه شده مصرف شده یا از بین برود...591
3. مالكيت مال هبه شده به فرد دیگری منتقل شود...591
4. مال هبه شده تغییر کند...592
5. هبه کننده در هبه خود قصد قربت داشته باشد...592
6. یکی از دو طرف بمیرد...593
7. هبه معوضه باشید ...593
احکام دیگر هبه معوضه ...593
قرار دادن حق فسخ در هبه لازم ...595
ص: 27
احکام رجوع از هبه ...596
احکام دیگر هبه ...598
صدقه...601
اهمیت صدقه...601
استحباب صدقه در اول روز و شب...601
برخی از نمونه های صدقه ...602
شرایط تحقق صدقه ...602
رعایت شرایط هبه یا هر عنوانی که صدقه بر آن منطبق شده ...602
لزوم قصد قربت در صدقه ...603
حق فسخ در صدقه ...604
تحقق صدقه با پول انداختن در صندوق ...604
کنار گذاشتن پول به عنوان صدقه ...604
قرض دادن به فقير و احتساب آن بابت صدقه ...606
شرایط صدقه دهنده و صدقه گیرنده ...606
کیفیت تصرف مؤسسات خیریه در مبالغ دریافتی...608
جمع آوری اموال از مردم برای صرف در جهت خاص...608
سایر احکام صدقه...610
آباد کردن زمین های موات (بایر) ...413
شرایط آباد کردن زمین های موات و جنگل و مانند آن ...413
زمین های موات ...613
زمین های موات «بالأصاله»...613
زمین های موات بالعارض...614
عدم اولویت مالک زمین آباد نسبت به زمین های موات مجاور آن ...617
در اختیار گرفتن زمینی که در اصل آباد بوده ...617
مقدار احیاء (ملاک در صدق احياء ) ...618
حریم زمین ...618
تحجير...619
صدور سند رسمی زمین موات بدون احياء وتحجير...621
کیفیت تملک معدن ...622
ص: 28
مشترکات...625
راه ها، کوچه ها و خیابان ها...625
راه های باز ...625
راه بسته (کوچه های بن بست) ...629
حکم خیابان هایی که دولت احداث می کند ...630
آب نهرها و...632
چراگاه و مراتع طبیعی حیوانات...634
برخی احکام همسایگی ...635
مال پیدا شده...641
قسم اول: حيوان ...641
حکم برداشتن حیوان در غیر آبادی ...641
حکم برداشتن حیوان در آبادی ...643
احکام دیگر حیوان پیدا شده ...645
قسم دوم: غیر حيوان...646
الف. حکم مال گمشده ...647
حکم مال گمشده بدون نشانه ...647
حکم مال گمشده علامت دار کمتر از یک درهم ...648
حکم مال گمشده علامت دار معادل یک درهم یا بیشتر...648
احکام اعلام و جستجو از صاحب مال ...649
مدت زمان اعلام ...649
کیفیت و تعداد دفعات اعلام ...650
مکان اعلام ...651
مسائل دیگر اعلام ...652
ضمان مال گمشده...653
چند مسأله درباره برداشتن مال گمشده...654
ب. حكم مال مجهول المالک ...656
چند مسأله متفرقه ...659
مال گمشده در کشورهای غیر اسلامی ...659
یافتن مالی در صندوق یا خانه خود یا دیگری...660
ص: 29
حکم کفشی که به جای کفش انسان جا مانده ...661
راهکاری نسبت به اموال جا مانده در مدارس و مراکز آموزشی ...662
اعراض و صرف نظر کردن از مال ...663
شرایط مالک شدن برخی از حیوانات...665
غصب و سایر امور ضمان آور...669
غصب ...669
مذمت و نکوهش غصب ...669
تعریف و کیفیت محقق شدن غصب ...671
معنای غصب و پیامدهای آن ...671
تحقق غصب دراشیای منقول...672
تحقق غصب در برخی حیوانات...672
تحقق غصب در اشیای غیر منقول...673
ضمان غاصبین در صورتی که دو یا چند نفر باشند...674
حبس انسان و موارد ضمان در مورد آن...674
وظايف غاصب (و توضیحات بیشتر درضمان غاصب) ...676
وظيفة غاصب در صورت دسترسی به مال غصب شده...676
لزوم برگرداندن خود مال ...676
برگرداندن مال فرد محجور...677
پرداخت عوض منافع مال غصب شده ...678
وظيفه غاصب در مورد تغییرات مال غصب شده ...679
وظيفه غاصب در صورتی که مال غصب شده، از بین رفته...680
تعریف مثلی و قیمی ...680
از بین رفتن مال غصب شده مثلی ...681
از بین رفتن مال غصب شده قیمی ...684
خارج شدن مال غصبی از دسترس غاصب ...688
سایر مسائل قیمی یا مثلی بودن مال غصب شده ...689
زیاد شدن ارزش مال نزد غاصب ...691
رشد و محصول مال غصب شده و منفعت حاصل از آن...693
غصب مال از غاصب...694
ص: 30
خرید مال غصبی...695
غصب مال وقفی ...696
غصب مالی که گرو گذاشته شده...697
حکم زمین های مربوط به اصلاحات اراضی و مانند آن ...698
تصرف کسی که مستقیم املاک اصلاحات اراضی در اختیارش قرار گرفته ...698
خرید بدون واسطه املاک مربوط به اصلاحات اراضی...698
خرید با واسطه املاک مربوط به اصلاحات اراضی...699
خرید از کسی که براساس تقلید صحیح، خود را مالک زمین های اصلاحات اراضی می داند...700
امور ضمان آور...700
ضمان يد ...700
ضمان اتلاف ...703
تعريف ضمان اتلاف و انواع اتلاف...703
نمونه ها و شرایط ضمان اتلاف در ضمن چند مثال...704
1. آسیب رساندن حیوان متعلق به فرد به مال یا جان دیگری... 704
2. همکاری در سرقت و مانند آن ...704
3. سبب شدن دو یا چند نفر در ایجاد خسارت و اسیب ...705
4. مقدار ضمان در سوانح رانندگی ...706
5. وادار کردن دیگری براتلاف مال ...708
6. عرضه غذای غصبی برای خوردن به دیگری ...709
7. عرضه غذای غصبی برای خوردن به خود مالک ...709
اقدام مالک به گرفتن حق خود و جبران هزینه ها...710
اقرار...711
تعریف اقرار...711
کیفیت تحقق اقرار...711
شرایط اقرار کننده و کسی که به نفعش اقرار می شود...713
اقسام آنچه بدان اقرار می شود ...714
شرایط آنچه بدان اقرار می شود...715
آثار و توابع اقرار...715
ص: 31
قاعدة اقرار و مقاصه نوعی...721
توضیح مقدماتی...721
ازدواج با زنی که قبلا بدون شاهد گرفتن ازدواج کرده ...722
جمع بين عمه و برادرزاده یا خاله و خواهرزاده اش در ازدواج...723
ازدواج با زن یائسه یا صغیره ای که طلاق داده شده...723
ازدواج با زنی که بدون شروط طلاق (در فقه شیعه) طلاق داده شده...724
استفاده از خیار رؤیت در موارد اختلافی ...725
استفاده از خیار غبن در موارد اختلافی...725
معامله سلف در موارد اختلافی ...725
سهم متعلق به عصبه متوفی از ارث...726
ارث زوجه در موارد اختلافی...726
حجر (احکام افرادی که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند)...729
1. نابالغ...729
تصرفاتی که فرد نابالغ در آنها محجور است ...729
الف. تصرفات مالی...730
ب. تصرفات درذمه...730
ج. تصرف در نفس ...731
ولایت بر نابالغ ...732
الف. پدر و پدربزرگ پدری (جد پدری)...732
ب. وصی پدر و یا جد پدری...735
ج. حاکم شرع ...737
د. مؤمنين عادل ...737
احکام دیگر ولایت برنابالغ...738
جایگاه سایر افراد (غیر ولی شرعی) نسبت به امور نابالغ ... 738
شرایط سودآوری با اموال نابالغ...739
لزوم اذن ولی جهت تصرف دیگران در مال نابالغ ...739
هدیه و هبه به نابالغ ...739
تأمین مخارج نابالغ از مال وی ...739
رفت و آمد به منزل ایتام ...740
زمان از بین رفتن حجر فرد نابالغ ...741
ص: 32
2. دیوانه (مجنون)...741
3. سفيه ...742
معنای سفیه ...742
تصرفاتی که سفیه نسبت به آنها محجور است ...743
نافذ بودن یا نافذ نبودن اقرار سفيه ...745
نذر و قسم وعهد سفيه ...745
ارتکاب عملی که کفاره دارد توسط سفيه ...746
عفو و گذشت سفیه از حق قصاص و مانند آن...746
ولایت برسفيه ...747
4. مفلس ( ورشکسته )...748
معنای مفلس ...748
شرایط حکم به محجوریت ورشکسته ...749
آثار حکم به حجر...750
فسخ معامله با کسی که مفلس شده و موارد ملحق به آن ...752
مخارج مفلس که از اموالش قابل تأمین است ...755
اطلاع از طلبکار جدید پس از تقسیم اموال مفلس ...755
حكم طلب از متوفی در صورتی که عین مال طلبکار موجود باشد...756
5. بیمار در بیماری متصل به فوت...756
حکم بیماری غیر متصل به فوت ...756
تصرفات مجاز مریضی که بیماریش متصل به فوت اوست...756
تصرفاتی که باعث نقص و ضرر مالی می شود در بیماری متصل به فوت ...757
اقرار مالی مریضی که بیماریش متصل به فوت است ...759
اجازه ورثه نسبت به تصرفات بیش از ثلث مريض ...759
معنای بیماری متصل به فوت ...760
تصرف در اموال فردی که بیهوش شده یا به کما رفته ...761
تصرف در اموال فردی که مبتلا به آلزایمر است...762
تصرف در اموال فرد غایب یا مفقود الاثريا محبوس...763
ص: 33
ص: 34
در دین اسلام سفارش زیادی به کسب و کار و تلاش، برای به دست آوردن روزی حلال شده است؛
از امام کاظم علیه السلام نقل شده که فرمودند:
«هرکس رزق و روزی را از راه حلال به دست آورد تا آن را به مصرف خود و خانواده اش برساند، مانند کسی است که در راه خدا جهاد می کند».(1)
از امام باقرعلیه السلام روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «عبادت هفتاد جزء دارد که افضل و برترین آنها، طلب روزی حلال است».(2)
در این رابطه، در حدیث نقل شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند:
«... ای اباذر، نمی شود فردی را از متقین به حساب آورد مگر آنکه محاسبه نفس کند، سخت تر از محاسبه شریک نسبت به شریکش، تا اینکه بداند خوردن او از کجاست ، آشامیدن او از کجاست و پوشش او از کجاست. آیا از طریق حلال تهیه شده یا از راه حرام به دست آمده است...».(3)
ص: 35
روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: «همانا دوست دار و پیرو على علیه السلام جز حلال نمی خورد؛ زیرا رهبرش (علی بن ابی طالب علیه السلام) چنین زندگی کرده است...».(1)
از امام کاظم علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: در روز قیامت، بنده قدم از قدم برندارد تا آنکه از چهار مورد بازپرسی شود، از عمرش که در چه راهی گذرانده است، از جوانیش که به چه راهی صرف کرده است، از مالش که از کجا کسب کرده و در چه راهی هزینه کرده است و از دوستی ما اهل بیت علیهم السلام ».(2)
از اميرالمؤمنين علیه السلام نقل شده که فرمودند: «برتوباد به پایبندی به استفاده از حلال و نیکواحسان کردن به خانواده و به یاد خدا بودن در همه حال».(3)
در حدیث است که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «هرکس از دست رنج خودش از طريق حلال بخورد، درهای بهشت به روی او باز خواهد شد و از هردر که بخواهد وارد بهشت می شود».(4)
از امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام نقل شده که رسول اکرم صلى الله عليه وسلم فرمودند: کسی که شب را با تنی خسته از طلب حلال بخوابد، خداوند گناه او را می آمرزد».(5)
نیز روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: «هرکس دوست ندارد مالی از راه حلال گرد آورد تا با آن آبروی خود را حفظ کند و بدهی خویش را ادا نماید و به خویشان خود احسان و نیکی کند، خیری دراو نیست».(6)
نیز نقل است که امام صادق علیه السلام غلام خود، مصادف را فرا خواندند و هزار دینار
ص: 36
به او دادند و فرمودند: «آماده شوکه (برای تجارت) به مصر بروی ، چون عائله ام زیاد شده است، او نیز اجناسی را خریداری کرد و همراه جمعی از تجار به سمت مصر حرکت کرد.
وقتی به مصر نزدیک شدند، با کاروانی که از مصر خارج شده بود روبرو شدند، از آنان درباره ارزش آن کالا در بازار مصر پرسیدند، آن کالا از نیازمندی های عامه مردم محسوب می شد، آنان در پاسخ گفتند: کالاهای آنها در مصر کمیاب است، آنان با هم پیمان بستند و هم قسم شدند که کالاهای خود را به کمتر از دو برابر قیمت خرید، نفروشند. سرانجام پس از فروش کالا و گرفتن پول خود، با سود خوبی به مدینه برگشتند.
مصادف با دو کیسه ، که در هر یک هزار دینار بود، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: فدایت شوم این کیسه اصل سرمایه است و این یکی سود آن.
امام صادق علیه السلام فرمودند: این سود زیادی است، با کالاها چه کردی ؟ مصادف برای امام علیه السلام توضیح داد که چه کردند و چگونه با یکدیگر هم قسم و هم پیمان شدند.
امام صادق علیه السلام فرمودند: سبحان الله، علیه گروهی از مسلمانان هم قسم و هم پیمان می شوید که کالای خود را به آنان به کمتر از دو برابر قیمت خرید نفروشید؟
آن گاه حضرت علیه السلام یکی از دو کیسه را گرفتند و فرمودند: این هزار دیناراصل سرمایه من است و ما را به این سود (هزار دینار دیگر نیازی نیست. آن گاه فرمودند: ای مصادف! پیکار با شمشیر، از به دست آوردن مال حلال آسان تر است».(1)
خداوند متعال در قرآن کریم درباره پرهیز از درآمدهای نامشروع می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ
ص: 37
مِنْكُمْ...»؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال یکدیگر را به باطل (به ناحق و از طريق غير مشروع) نخورید، مگر آن که تجارتی باشد که هر دو طرف بدان رضایت داده باشید.
در روایات اهل بیت علیهم السلام، آثار سوء و بدی برای حرام خواری ذکر شده است، از جمله آنها بی برکتی در اموال، عدم قبولی عبادات، عدم اجابت دعا، قساوت قلب و تأثیر منفی در نسل است.
در مذمت حرام خواری از پیامبر خداصلی الله علیه واله وسلم روایت شده که فرمودند: «عبادت کردن با وجود حرام خواری، مانند ساختن بنایی است بر روی شن» (و در نقلی: مانند ساختن بنایی بر روی آب است).(2)
در حدیث دیگر نقل شده که آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «همانا رد کردن یک دانق حرام(3) نزد خداوند متعال برابر است با هفتاد هزار حج قبول شده».(4)
منقول است هنگامی که عمر بن سعد سپاهیان خود را برای جنگ با حضرت ابا عبدالله الحسين علیه السلام واصحابش علیهم السلام آماده کرد و از هر سو آن حضرت علیه السلام را در محاصره گرفتند، امام حسین علیه السلام به سوی دشمن بیرون آمدند و آنان را به سکوت دعوت کردند، اما خاموش نشدند، خطاب به آنان فرمودند:
«وای بر شما! شما را چه زیان که به من گوش دهید و گفتار مرا که به راه رشد و سعادت فرا می خوانم بشنوید، هر کس از من پیروی کند از هدایت شدگان است و هرکس مخالفت ورزد از هلاک شدگان است و همه شما از من نافرمانی می کنید و به سخنان من گوش نمی دهید؛ زیرا شکم هایتان از حرام پر شده و بر دل هایتان مهر (غفلت) خورده است...».(5)
ص: 38
روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: کسب حرام آثارش در ذریه (فرزندان و نسل) آشکار می شود.(1)
از امام صادق علیه السلام مورد آیه «وَقَدِمْنَا إِلَىٰ مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا»(2) سؤال شد، حضرت علیه السلام فرمودند: به خدا قسم آنان کسانی هستند که اعمالشان از پارچه های کتان قبطی سپیدتر بود، اما چون به حرامی بر می خوردند، از آن خودداری نمی کردند.(3)
ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در خطبۂ حجة الوداع فرمودند: «آگاه باشید همانا روح الامین (جبرئیل) به من خبر داد که هیچ کس نمیرد تا رزق و روزیش را به طور کامل دریافت کند، پس از خدا بترسید و در طلب رزق و روزی میانه روی نمایید و دیر رسیدن روزی شما را وادار نکند که آن را از راه معصیت خدا ( راه غیر حلال) طلب کنید، چون خداوند متعال روزی ها را بین خلق خود به طور حلال تقسیم کرده و آن را از راه حرام قسمت نکرده است، پس کسی که تقوی پیشه کند و صبر نماید، خداوند متعال رزق و روزی او را از راه حلال نصیبش می نماید و کسی که پرده دری کند و شتاب زده عمل نماید و آن را از راه غیرحلال به دست آورد، از رزق حلالی که برای او در نظر گرفته شده، همان مقدار کم می شود و در روز قیامت نیز به خاطر کسب حرام، مورد محاسبه و بازخواست قرار میگیرد».(4)
در حدیث نقل شده که پیامبر خداصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «خداوند متعال بندۂ مؤمن شاغل را دوست دارد».(5)
ص: 39
روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «به تجارت پردازید، که آن شما را از آنچه در دست مردم است بی نیاز می گرداند و خداوند عزو جل بنده پیشه ورامین را دوست دارد...».(1)
در حدیثی دیگر نقل شده که رسول خداصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «کسی که از راه حلال مال دنیا را طلب می کند تا از درخواست از مردم بی نیاز شده و در تأمین نفقات خانواده خویش کوشا باشد و از روی مهر و عطوفت به همسایگان خود رسیدگی نماید، در روز قیامت در حالی که چهره اش مانند ماه شب چهارده می درخشد خداوند متعال را ملاقات می کند».(2)
در نقل است مردی نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: من نه میتوانم به خوبی با دست خود کار کنم و نه تجارت نمایم و مردی کم روزی و نیازمندم . امام صادق علیه السلام به او فرمودند: «کارکن و بار بر سر خود حمل کن (و این زحمت را برای طلب رزق و روزی تحمل کن) و از دیگران بی نیاز باش...».(3)
معلی بن خنیس می گوید: امام صادق علیه السلام مرا دید که در رفتن به بازار دیر کرده بودم، فرمودند: «صبح زود سراغ عزت خود برو».(4)
نیز روایت شده امام کاظم علیه السلام هنگامی که در زمین مشغول کار بودند و پای مبارکشان از عرق خیس شده بود، فرمودند:
«... پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم و امير المؤمنين علیه السلام و پدران من علیهم السلام همه با دست خود کار می کردند و این شیوه پیامبران و مرسلین و جانشینان آنان علیهم السلام و صالحان است».(5)
به نقل از ابن عباس چنین آمده است: «پیامبر خداصلی الله علیه واله وسلم هرگاه به کسی نگاه می کرد و از او خوشش می آمد، می فرمودند: شغلی هم دارد؟ اگر می گفتند: نه، می فرمودند: از
ص: 40
چشمم افتاد. عرض می شد: چرا ای رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم؟ می فرمودند: زیرا اگر مؤمن شغل و حرفه ای نداشته باشد، دین خود را وسیله امرار معاشش می کند».(1)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: «مردی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم در مضیقه مالی قرار گرفت، همسرش به او گفت: ای کاش به محضر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم می رفتی و از او درخواست کمک می نمودی. مرد به حضور پیامبرصلی الله علیه واله وسلم رفت. چون حضرت او را دیدند، فرمودند: هر کس از ما کمک بخواهد به او عطا کنیم و هرکس بی نیازی جوید خداوند متعال او را بی نیاز کند، مرد پیش خود فکر کرد مقصود پیامبرصلی الله علیه واله وسلم من هستم، پس ( بدون اینکه سخنی بگوید) نزد همسرش برگشت و ماجرا را برای وی بازگو کرد.
همسرش از او خواست محضر رسول خداصلی الله علیه واله وسلم برود و ایشان را از وضع زندگی خود آگاه کند، مرد برای بار دوم به حضور پیامبرصلی الله علیه واله وسلم رفت و چون حضرت او را دید (قبل از اینکه حرفی بزند) فرمودند: هر کس از ما کمک بخواهد به او عطا کنیم و هرکس بی نیازی جوید خداوند متعال او را بی نیاز کند، باز هم مرد بدون اظهار حاجت به خانه برگشت ، برای سومین بار نیز محضر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم مشرف شد و اتفاق سابق تکرار شد، وقتی از محضر حضرت به بیرون آمد، تبری عاریه کرد و به کوه رفت و قدری هیزم برید و آورد و به نیم ممد آرد فروخت، فردا هم رفت و هیزم بیشتری جمع کرد و فروخت، باز هم به کارش ادامه داد و درآمدش را اندوخته نمود تا خودش تبری خرید، و به تدریج صاحب دو شتر و غلام شد و ثروتمند و بی نیاز گشت.
روزی محضر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم شرفیاب شد و به حضرت گزارش داد که چگونه سؤال
کرده و چه از ایشان شنیده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «من که به تو گفتم: هرکس از ما کمک بخواهد به او عطا کنیم و هر کس بی نیازی جوید خداوند متعال او را بی نیاز خواهد نمود».(2)
ص: 41
در حدیث نقل شده که امام صادق علیه السلام از کار معاذ کرباس فروش جویا شدند، عرض شد: ترک تجارت کرده است .
حضرت فرمودند: «کار شیطان است، کارشیطان است، کسی که تجارت را رها کند، دو سوم عقلش از دست رفته است، آیا نمی داند که کاروانی از شام آمد و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از آن کالا خریدند و با آنها تجارت کردند و سودی بردند و با آن وام خود را پرداختند».(1)
راوی حدیث گوید: نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودیم که علاء بن کامل وارد شد و رو به روی آن حضرت علیه السلام نشست و عرض کرد: دعا کنید تا خدا به من رزق و روزی وسیع بدهد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «من برای این دعا نمیکنم، دنبال کار برو، چنان که خداوند متعال به توامر کرده است (و از راه کار و کوشش به زندگی خود بپرداز)».(2)
در روایتی از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده که فرمودند: «من نمی پسندم برای مرد که در کار دنیای خود کسل و تنبل باشد و هر کس در کار دنیای خویش کسل و تنبل باشد، در امر آخرت خود تنبل تر و سست تر خواهد بود».(3)
در حدیث نقل شده که یکی از انصار را نیازی پیش آمد و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را از آن آگاه
ساخت، حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «هر چه در خانه داری بیاور و چیزی را بی ارزش نشمار» . آن انصاری به خانه اش رفت، زیرانداز(4) و کاسه ای را با خود آورد.
پیامبرصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «چه کسی اینها را می خرد؟» مردی گفت: آنها را به یک درهم
خریدارم.
ص: 42
حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «چه کسی بیشتر می خرد؟» مردی گفت: به دو درهم، پیامبرصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «مال تو».
آن گاه به مرد انصاری فرمودند: «با یک درهم طعامی برای خانواده ات فراهم ساز و با درهم دیگر تبری(1) خریداری کن». .
و چون آن مرد تبر را با خود آورد، فرمودند: «چه کسی دسته ای برای این تبر دارد؟»، یکی از حاضران گفت: من.
پیامبرصلی الله علیه واله وسلم آن را گرفت و با دست خود آن را در تبر محکم کرد و به انصاری فرمودند: «برو هیزم جمع کن و هیچ خاری و ترو خشکی را اندک نشمار (و همه را بردار)».
آن مرد چنین کرد و پس از پانزده روز آمد و وضع زندگیش خوب شده بود.
پیامبرصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «این برای تونیکوتر از آن است که روز قیامت در حالی وارد
محشر شوی که بر صورتت لکه های صدقه (که از مردم گرفته ای) دیده شود».(2)
از امام صادق علیه السلام نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «تجارت نمایید خداوند به شما برکت دهد، از رسول خداصلی الله علیه واله وسلم شنیدم که فرمودند: رزق و روزی ده قسمت است و نه قسمت آن در تجارت است و یک قسمت آن در غیر تجارت می باشد».(3)
روایت شده که امام صادق علیه السلام به مردی 1700 دینار به عنوان مضاربه دادند و فرمودند: «با این پول برای من تجارت کن، آگاه باش من رغبت و علاقه ای به سود حاصل از آن ندارم، هرچند امید است این سرمایه سود دهد، ولی این پول را از این
ص: 43
نظر در اختیارتوگذاشتم که دوست دارم خداوند متعال مرا در حالی که پول را راکد نگذاشته و در جریان کار و تحصیل فایده قرار داده ام، ببیند. راوی می گوید: پس از مدتی حضرتش را دیدم و عرض کردم: 100 دینار برای شما در آن سود کردم، امام صادق علیه السلام بسیار خوشحال شدند و فرمودند: آن را به سرمایه ام اضافه نما...».(1)
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «کشاورزان، گنج های خداوند متعال در روی زمین می باشند و در میان کارها، هیچ کاری در نزد خداوند متعال محبوب تر از زراعت نیست...».(2)
نیز در حدیث دیگری نقل شده که آن حضرت علیه السلام فرمودند: « ... زراعت کنید و درخت بکارید، به خدا سوگند، عملی حلال ترو پاکیزه تر از آنها را مردم انجام نداده اند...».(3)
از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نقل شده که فرمودند: « ... هیچ مسلمانی نیست که نهالی بنشاند یا زراعتی بکارد و از آن انسان یا پرنده یا حیوانی بخورد، مگر اینکه برای او به واسطه آن تا روز قیامت صدقه نوشته شود».(4)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم سؤال شد: بهترین دارایی کدام است ؟ حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «بذری که صاحبش آن را بکارد و آن بذر را خوب به عمل آورد و روز برداشت، حقش (حقوق شرعیه اش) را بپردازد».(5)
در حدیث است که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: « مردمی که با داشتن آب و
ص: 44
خاک، محتاج هستند، از رحمت خداوند به دور می باشند».(1)
از آنجا که کسب و کار و انجام معاملات، دارای احکام و مسائل مفصل و دقیقی است و نیاموختن آنها در بعضی از موارد، باعث مبتلا شدن به انجام حرام یا ترک واجب می شود، بنابراین آشنایی با مسائل آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
«کسی که قصد تجارت دارد، باید احکام دین خود را بیاموزد تا حلال را از حرام تشخیص دهد؛ در غیر این صورت، در دام شبهات گرفتار می شود».(2)
روایت شده که امیر المؤمنين علیه السلام تاجران و کسبه را مخاطب ساخته و به آنان فرمودند: « يَا مَعْشَرَ اَلتُّجَّارِ اَلْفِقْهَ ثُمَّ المَتْجَر الْفِقْهَ المتجر الْفِقْهَ ثُمَّ المَتْجَر...»؛ ای گروه تجار، نخست احکام و مسائل شرعی را یاد بگیرید سپس به تجارت مشغول شوید و این مطلب را سه مرتبه تکرار کردند...(3)
نیز نقل شده که امام باقرعلیه السلام فرمودند: «امیرالمؤمنین علیه السلام صبحگاهان در یک یک بازارهای کوفه گردش می کردند و به هریک از آن بازارها که می رسیدند، می ایستادند و خطاب به آنان می فرمودند:
ای گروه تجار، قبل از شروع در کسب و کار، از خداوند متعال خیر و برکت را بخواهید و با آسانگیری در معامله از خداوند متعال برکت بجویید، به خریداران نزدیک شوید و خود را با زیور حلم و بردباری آراسته کنید و از قسم خوردن بپرهیزید و از دروغ گفتن دوری کنید و از ظلم وإجحاف جدا پرهیز نمایید و با مظلومان به انصاف و عدالت رفتار کنید و هرگز به رباخواری نزدیک نشوید و پیمانه و میزان را
ص: 45
مراعات کنید و حق مردم را کم نگذارید و در راه فساد و تباهی هرگز گام نگذارید و به این ترتیب در تمام بازارهای شهر کوفه گردش می کردند سپس بر می گشتند...».(1)
1. اگر فرد به علت اطلاع نداشتن از حکم شرعی، نداند معامله ای که انجام داده صحیح است یا باطل، باید احتیاط کند؛ مثلا اگر کالایی را به مبلغی فروخته، نه در کالا ونه در پول دریافتی تصرف ننماید؛
البته، اگر اطمینان داشته باشد که طرف مقابل حتی در صورت باطل بودن معامله و اطلاع از آن ، باز هم راضی به تصرف در مال اوست، استفاده از آن مال جایز می باشد.
2. کسی که مخارج واجبی - مانند تأمين احتياجات همسر دائم و فرزندان -(2) بر عهده اوست و اموالی برای این کار ندارد، واجب است از طریق تجارت ، زراعت، صنعت و مانند آن به کسب و کار بپردازد.
کسب و کار برای امور مستحب مانند وسعت دادن به خانواده و رسیدگی به فقرا، مستحب می باشد.
ص: 46
قبل از بیان احکام اختصاصی خرید و فروش و سایر قراردادهای شرعی، به ذکر معاملات باطل و حرام پرداخته می شود؛ برخی از این موارد اختصاص به خرید و فروش ندارد و با توضیحاتی که ذکر می شود در معاملات دیگر نیز جاری می باشد.
3. معاملات از جهت باطل و حرام بودن سه دسته است:
الف. معاملاتی که باطل است ولی حرام نیست؛ به این معنا که فرد با انجام چنین معامله ای مرتکب گناه نشده، ولی معامله مذكور اثری در انتقال مالکیت ندارد. بنابراین، در خرید و فروش باطل، کالا به ملک خریدار و قیمت(1)(ثمن) آن به ملک فروشنده در نمی آید.
ب. معاملاتی که حرام است، ولی باطل نیست؛ به این معنا که فرد با انجام چنین معامله ای مرتکب گناه شده ، هرچند معامله صحیح است، پس در چنین خرید و فروشی، کالا و قیمت آن به دو طرف منتقل می شود.
ص: 47
ج. معاملاتی که هم باطل و هم حرام است؛ یعنی مثلا در چنین خرید و فروشی، علاوه بر اینکه معامله باعث انتقال کالا و قیمت مورد معامله به دو طرف نمی شود، فرد با انجام آن مرتکب گناه شده است.
احکام مربوط به این سه دسته، در مسائل ذیل ذکر می شود .(1)
مسأله 4. هرگونه معامله شراب وهرمست کننده مایعی،(2) خوک، گوشت و فرآورده های حاصل از آن (که استحاله(3) نشده)، سگ غیرشکاری و نیز بنابر احتیاط واجب مردار نجس،(4) حرام و باطل می باشد.
حکم مذکور در این موارد، علاوه بر اینکه اختصاص به خرید و فروش ندارد و انواع معاملات مانند مصالحه و قرض - حتی بخشش و مصالحه مجانی - را نیز در بر می گیرد، شامل آنچه در معامله به عنوان عوض قرار می گیرد نیز می شود. بنابراین، نمی توان آنها را قیمت (ثمن) کالای دیگریا اجرت اجاره یا عوض مصالحه و مانند آن قرار داد.
شایان ذکر است، چنانچه موارد مذکور، قابل استفاده برای جهت حلال و معقولی باشد، «عاريه» و همین طور «اجاره» دادن آنها برای استفاده در آن جهات
ص: 48
اشکال ندارد؛ مثلا اجاره یا عاريه دادن سگ، برای محافظت از گله ، زراعت و خانه یا برای کشف جرائم، صحیح و جایز است.(1)
مسأله 5. معامله عین نجس(2) در غیر موارد مسأله «4» - در صورتی که استفاده حلال قابل توجه داشته باشد - جایز است.
بنابراین، خرید و فروش، اهدا و بخشش و سایر انواع معامله، نسبت به خون انسان، که برای تزریق به دیگران و یا سایر استفاده های پزشکی کاربرد دارد و نیز فضولات نجس، که برای کود بکار گرفته می شود و همین طور سگ شکاری، صحیح و جایز است.
مسأله 6. اگر انسان صاحب اشیائی باشد که در مسأله «4» ذکر شد، حقی در آن شیء دارد که به آن «حق اختصاص» گفته می شود؛
مثلا اگر گوسفندی که مال فرد مسلمانی بوده تلف شود، آن مسلمان نسبت به مردار آن گوسفند، حق اختصاص دارد و به جهت وجود این حق، کسی نمی تواند آن را به زور از وی بگیرد و نیز مسلمانی که بر سگ غیرشکاری که در اختیار کسی نیست ، مسلط شده و آن را در اختیار گرفته ، نسبت به آن حق اختصاص دارد.
مسأله 7. انسان می تواند حق اختصاص خود را که در مسأله قبل ذکر شد، با صلح مجانی و بدون عوض و عناوینی مانند آن، به دیگری منتقل کند؛ اما انتقال آن در مقابل گرفتن عوض، محل اشکال است؛
البته، فرد می تواند در مقابل گرفتن مالی، از حق اختصاص خود نسبت به اشیای مذکور، صرف نظر کند تا طرف مقابل، آن را در اختیار بگیرد و از آن پس، وی نسبت به آن شیء، حق اختصاص داشته باشد.
ص: 49
مسأله 8. معامله مردار پاک، مثل ماهی یا مار مرده ، در صورتی که استفاده حلال قابل توجه در نزد عرف داشته باشد، جایز و صحیح است، هرچند احتیاط مستحب است عوضی را که فرد برای انتقال آن به دیگری از وی دریافت می کند، در مقابل خود آن مردار نباشد، بلکه در ازای صرف نظر کردن از آن باشد؛ شبیه آنچه در مسأله «6» ذکر شد.
همین طور، معامله اجزای بدون روح مردار نجس (غیر از سگ و خوک)، مثل شاخ و پشم حیوان مرده و نیز معامله ادرار و مدفوع پاک مثل ادرار و مدفوع گوسفند و سایر حیوانات حلال گوشت ، چنانچه هریک از آنها استفاده حلال و معقولی داشته باشد، جایز و صحیح است.
مسأله 9. فروش گوشت ماهی بدون پولک در صورتی که منفعت حلال قابل توجه در نزد عرف داشته باشد مانند تغذیه حیوانات - صحیح است.(1)
مسأله 10. خرید و فروش شیء پاکی که نجس شده (متنجس)، در صورتی که تطهیر آن ممکن باشد، مثل فرش و ظرف ، صحیح و جایز می باشد؛
البته، اعلام نجاست آن با دو شرط لازم است:
اول: طرف مقابل در معرض آن باشد که در موارد خاصی از تکالیف شرعی، برایش اشکال ایجاد شود؛ مثل آنکه در معرض خوردن و آشامیدن چیز نجس یا باطل بودن وضو و غسلی که با آن نماز واجبش را می خواند، واقع شود؛(2)
اما اگر در معرض مخالفت احکام نباشد یا در معرض مخالفت با احکامی
ص: 50
همچون نجس بودن لباسی که با آن نماز واجبش را می خواند، قرار گیرد، لازم نیست به او بگوید.
دوم: احتمال بدهد طرف مقابل به گفته او ترتیب اثر دهد؛
اما اگر بداند به سخن وی ترتیب اثر نمیدهد؛ لازم نیست به او اعلام کند.
مسأله 11. خرید و فروش شیء پاکی که نجس شده (متنجس)، در صورتی که تطهیر آن ممکن نباشد،چنانچه آن شیء نجس، عرفا استفاده حلال قابل توجهی داشته باشد، جایز است، هرچند آن استفاده ، استفاده معمول و اصلی آن شیء نباشد.
بنابراین، خرید و فروش نفت و بنزین نجس یا داروهای نجسی که مصرف غیر خوراکی دارند و نیزروغن زیتون یا عسل نجس که برای درمان غیر خوراکی مورد استفاده است ، جایزو صحیح می باشد.(1)
مسأله 12. خرید و فروش شیء پاکی که نجس شده ( متنجس)، در صورتی که تطهیرش ممکن نباشد و با وجود نجاست، استفاده حلال قابل توجهی هم نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب جایز نیست؛ ولی فرد می تواند در مقابل گرفتن مالی از آن صرف نظر کند؛ مشابه آنچه در مسأله «6» ذکر شد.(2)
مسأله 13. خرید و فروش انواع مختلف روغن های نباتی، فرآورده های گیاهی خوراکی، آشامیدنیهای حلال و مانند آن، چه مربوط به سرزمین های اسلامی باشد و چه غیر اسلامی، اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد، جایز و صحیح است و اگر فرد اطمینان به نجس بودن آنها داشته باشد، حکم آن در مسائل «10 تا 12» ذکر شد.
ص: 51
مسأله 14. خرید و فروش روغن حیوانی، گوشت، چربی، چرم و سایر مواد و فرآورده های خوراکی و غیر خوراکی که از حیوان، بعد از جان دادن آن می گیرند و معلوم هم نیست که استحاله در آن فرآورده صورت گرفته باشد مانند برخی از انواع ژلاتین، چنانچه فرد اطمینان داشته باشد از حیوانی است که ذبح شرعی شده یا در این امر شک داشته باشد، پاک محسوب شده و خرید و فروش آن با وجود استفاده حلال قابل توجه، جایز است؛
اما اگر اطمینان داشته باشد که مربوط به حیوان خون جهنده داری است که ذبح شرعی نشده، «مردار نجس» محسوب می شود و خرید و فروش آن، بنابر احتیاط واجب، حرام و باطل است.
شایان ذکر است، حکم خوردن فرآورده های خوراکی در موارد ذکر شده در این مسأله، در جلد دوم، فصل «احکام خوردنی ها و آشامیدنیها» ذکر گردید.
مسأله 15. اشیای تهیه شده از حیوانی که خون جهنده ندارد، مثل چرمی که از پوست مار ساخته شده است، پاک می باشد و خرید و فروش آن جایز است.
همین طور، چیزی که معلوم نیست از اجزاء حیوان است یا غيرحيوان، مثل چرمی که معلوم نیست از چرم های طبیعی است یا چرم های مصنوعی، پاک محسوب شده و خرید و فروش آن جایز است.(1)
*معامله مال غصبی و موارد ملحق به ان(2)
مسأله 16. خرید و فروش و معامله مال غصبی و همین طور مالی که از راه قماريا
ص: 52
دزدی به دست آمده، باطل است و هرگونه تصرف در آن مال، مثل دادن آن مال به دیگری، حرام نیز می باشد و فروشنده باید پولی را که از خریدار گرفته به او برگرداند و خریدار نیز باید مال غصبی را به مالک آن پس دهد.
البته اگر مالک مال، بعد راضی شده و معامله انجام شده را اجازه دهد، معامله صحیح می باشد.
مسأله 17. خرید و فروش شیئی که از طریق معامله باطل به دست آمده است، حكم خرید و فروش مال غصبی را دارد؛ البته اگر انسان اطمینان داشته باشد که مالک آن حتی در صورت باطل بودن معامله، باز هم راضی به تصرف در مال اوست، استفاده از آن جایز می باشد.
مسأله 18. اگر خریدار جدا قصد معامله داشته باشد، ولی بخواهد قیمت جنسی را که می خرد ندهد، معامله صحیح می باشد؛ ولی واجب است قیمت را به فروشنده بپردازد و در صورتی که از پرداخت قیمت امتناع ورزد، فروشنده حق دارد معامله را فسخ کند.
این حکم، در مورد فروشنده ای که قصد دارد کالای فروخته شده را تحویل ندهد نیز جاری است.
مسأله 19. خرید و فروش شیئی که در نزد عقلا، ارزش مالی قابل توجهی ندارد و آنان معمولا برای به دست آوردنش مالی نمی پردازند، بنابر احتیاط واجب باطل است، مانند خرید و فروش حشرات معمولی که استفاده حلال قابل توجهی ندارند.
ص: 53
مسأله 20. خرید و فروش حشراتی که خوردن آنها حرام است و نیز حيوانات حرام گوشت زنده (غیر سگ و خوک)،(1) چنانچه دارای استفاده حلال قابل توجه در نزد عرف باشند، صحیح و جایز است.
بنابراین، خرید و فروش زالوکه برای مکیدن خون انسان در حجامت و درمان بیماری مورد استفاده قرار می گیرد، یا کرم ابریشم و زنبور عسل و نیز حیواناتی که در باغ وحش از آنها نگهداری می شود، اشکال ندارد.
مسأله 21. منظور از استفاده حلال قابل توجه، کاربری و فایده ای است که شیء به سبب آن، قیمت بازاری پیدا می کند، هرچند افراد به خصوصی از آن کاربری اطلاع داشته باشند و فرقی ندارد که شیء مذکور به علت آن فایده و کاربری، برای همه مردم اهمیت داشته باشد یا تنها مورد نظر گروهی از مردم باشد.
مسأله 22. معامله آلات و وسایل حرام، یعنی آنچه به گونه ای ساخته شده که معمولا برای امور حرام مورد استفاده قرار می گیرد و ارزش آن به دلیل استفاده حرام است، مانند صلیب، بت، وسائل قمار مثل تخته نرد و شطرنج، انگشتر طلای مخصوص مردان(2) و آن دسته از آلات موسیقی که اختصاص به نواختن موسیقی حرام دارد، باطل است و جایز نیست.
مسأله 23. معامله آلات و وسایل مشترک بین حلال و حرام، یعنی وسایلی که
ص: 54
ارزش آنها هم به دلیل استفاده حلال و هم به دلیل استفاده حرام از آن است؛ مانند رادیو، تلویزیون، رایانه، تبلت، تلفن همراه، دستگاه های ضبط و پخش صوت یا تصویر، مانعی ندارد.
همچنین، نگهداری آنها در صورتی که فرد، خود و خانواده اش را نسبت به استفاده حرام از آنها ایمن بداند، جایز است.(1)
مسأله 24. اگر وسیله ای که قابلیت بکارگیری در امور حلال و حرام را دارد، به قدری در استفاده حرام رواج یابد که عرفا ارزش آن به دلیل استفاده حرام آن باشد، چنین وسیله ای از آلات حرام محسوب می شود، هرچند ابتدا از آلات مشترک بوده است.
مسأله 25. اگر انسان شیئی را که قابلیت بکارگیری در حرام و حلال را دارد به کسی بفروشد که می داند آن را در حرام بکار می گیرد، مثل آنکه انگور یا خرما را به کسی بفروشد که می داند از آن شراب تهیه می کند یا چوب را به کسی بفروشد که می داند از آن وسیله قمار می سازد، چنانچه برای بکارگیری آن در حرام با خریدار توافق و تبانی نکند، معامله - در غیر مورد مسأله «29» - به خودی خود(2) اشكال ندارد، هرچند احتیاط مستحب ترک آن می باشد.
اما چنانچه امر حرامی همچون ترویج فساد یا ترک نهی از منکر واجب ، بر فروش مذکور مترتب گردد، فرد نباید تکلیف، اقدام به این کار نماید.(3)
پس اگر مثلا فروشنده احتمال عقلایی دهد چنانچه وی اقدام به فروش کالای مذکور به خریدار ننماید، طرف مقابل مرتکب حرام نمی شود، مثل اینکه کسی غیر از وی آن کالا را برای فروش در اختیار ندارد یا با وجود امکان تهیه آن از فروشنده دیگر، چنانچه وی اقدام به فروش نکند، طرف مقابل از تهیه آن از جای دیگر
ص: 55
منصرف می شود - از باب نهی از منکر با وجود سایر شرایط آن - نباید کالا را به وی بفروشد.(1)
مسأله 26. اگر فروشنده چیزی که قابلیت بکارگیری در حرام و حلال را دارد، برای بکارگیری در حرام بفروشد و خریدار هم به همین عنوان بخرد، به عبارت دیگر خریدار و فروشنده هماهنگی و توافق کنند که خریدار آن را در حرام بکار گیرد - مثلا با چوب وسیله قمار بسازد - چنین معامله ای حرام و باطل است؛ چه اینکه این امر در معامله شرط شده باشد یا نه.
مسأله 27. اگر فروشنده مالی را که قابلیت بکارگیری در حرام و حلال را دارد، به این شرط بفروشد که خریدار آن را در حرام بکار گیرد و او هم بپذیرد، شرط باطل است، ولی معامله صحیح می باشد؛(2)
البته چنانچه توافق و هماهنگی بین آن دو برای بکارگیری مال در حرام واقع شده باشد، همانطور که در مسأله قبل ذکر شد، چنین معامله ای، حرام و باطل است.(3)
ص: 56
مسأله 28. فروش چوب، فلز و مانند آن به کسی که از آن «نشانه های کفر» مانند صلیب (نماد معروف مسیحیت) یا بت می سازد، حرام است، هرچند هنگام معامله توافقی بین فروشنده و خریدار در مورد چنین کاربردی صورت نگرفته باشد.
مسأله 29. خرید و فروش کتاب های گمراه کننده و همین طور منتشر نمودن و نگهداری و خواندن آن در صورتی که فرد، احتمال عقلایی گمراه شدن خود یا دیگران را به سبب آن بدهد، حرام است؛ اما اگر چنین احتمالی نباشد یا مصلحت مهم تری برخلاف آن وجود داشته باشد، اشکال ندارد.
مسأله 30. منظور از کتاب های گمراه کننده که در مسأله قبل ذکر شد، کتاب ها و متن هایی می باشد که شامل اعتقادات و نظریات باطل است؛ چه اینکه مخالف دین باشد یا مخالف مذهب.
شایان ذکر است، حکم مذکور شامل انتشار مطالب فوق از طریق چاپ کتاب، مجله، روزنامه و یا فضای مجازی و مانند آن نیز می شود.
مسأله 31. خرید و فروش ظروف طلا یا نقره برای تزیین و یا نگهداری جایز است؛ البته استفاده از آن در خوردن و آشامیدن و همین طور بنابر احتیاط واجب سایر
ص: 57
استفاده های معمول آنها غیر از تزیین و نگهداری - همان طور که در جلد اول مسأله «254» ذکر شد - جایز نیست.
مسأله 32. خرید و فروش مجسمه روح دار و نگهداری آن مکروه است، ولی حرام نیست، هرچند ازانواعی باشد که ساخت آن بنابر احتیاط واجب اشکال دارد.(1)
از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نقل شده که فرمودند: «از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش نماید».(2)
و در نقل دیگر فرمودند: «کسی که با برادر مسلمانش غش نماید، خداوند برکت روزی او را می برد و راه معاش او را می بندد و او را به خودش واگذار می کند».(3)
مسأله 33. غش ، موارد مختلفی دارد مانند:
1. مخلوط کردن دو جنسی که یکی از آنها، کیفیتش بهتر از دیگری است و فروختن آن به عنوان جنس بهتر؛ مثل اینکه چای یا برنج درجه یک را با چای یا برنجی که کیفیتش پایین تر است، مخلوط کرده و آن را به اسم چای یا برنج درجه یک بفروشد.
2. مخلوط کردن جنسی که مشتری قصد خرید آن را دارد، با چیز دیگری که مشتری قصد خرید آن را ندارد و عرضه آن به عنوان شیء مورد نظر مشتری؛ مانند مخلوط کردن شیر با آب یا آمیختن روغن حیوانی که مشتری قصد خرید آن را دارد، با روغن نباتی که مشتری قصد خرید آن را ندارد.
3. قرار دادن ظاهری خوب و نیک برای جنس و اظهار ویژگی به خصوصی برای آن در حالی که در واقع آن ویژگی را ندارد؛ مانند آب زدن به سبزی کهنه که سبب شود تازه جلوه کند و آن را به اسم سبزی تازه بفروشد.
ص: 58
4. جنسی را به عنوان جنس دیگر وانمود کردن؛ مثل اینکه آهن یا مس را آب طلا یا آب نقره داده و آن را به عنوان طلا یا نقره به خریدار بفروشد.(1)
5. اطلاع ندادن عیب و نقص کالا یا مرغوب نبودن آن، به خریداری که به علت اعتماد به فروشنده به کالا نگاه نمی کند و به خیال آنکه سالم یا مرغوب است آن را می خرد و این در حالی است که فروشنده از اعتماد مشتری به وی اطلاع دارد؛ فرقی ندارد عیب کالا یا مرغوب نبودن آن، آشکار بوده و از ظاهر جنس معلوم شود یا پنهان باشد.
مسأله 34. غش، حرام است و معامله دارای غش، از جهت صحیح یا باطل بودن، دو صورت دارد:
1. شیء مورد معامله، عین شخصی(2) باشد؛ این صورت خود، دارای دو فرض است:
الف. غش به این صورت باشد که کالا برخلاف جنس واقعی اش ارائه شده؛ مثل فروش شیئی که آب طلا داده شده، به عنوان طلاء در این مورد، اصل معامله باطل است و قیمت دریافتی بر فروشنده حرام می باشد.
شایان ذکر است، چنانچه بخشی از کالای مورد معامله برخلاف جنس واقعی اش ارائه شده باشد و آن مقدار نسبت به بخش واقعی، قابل تشخیص باشد، معامله نسبت به آن مقدار باطل و نسبت به مقدار جنس واقعی صحیح است؛ البته مشتری نسبت به مقدار صحیح حق فسخ(3) دارد.(4)
ب. غش به صورت مذکور در مورد «الف» نباشد؛ مثل آنکه سبزی کهنه را آب زده تا تازه جلوه کند و به عنوان سبزی تازه بفروشد؛ در این مورد، معامله صحيح
ص: 59
است و طرف مقابل، پس از اطلاع، حق فسخ دارد.
2. شیء مورد معامله، کلی در ذقه باشد و فرد، کالایی را که معامله برآن صورت گرفته با غش تحویل دهد؛
در این مورد، معامله صحیح است و کسی که فریب خورده، می تواند کالای غش دار را پس داده و کالای بدون غش را مطالبه نماید.
مسأله 35. اگر فرد روغنی را که با پیه مخلوط شده ، به عنوان روغن خالص بفروشد، معامله چند صورت دارد:
1.مورد معامله عین شخصی باشد؛ مثلا بگوید: این پنج کیلوگرم روغن را میفروشم، این صورت، خود دارای سه حالت است:
الف. مقدار پیه در آن زیاد باشد طوری که به آن روغن نگویند؛ در این حالت، معامله باطل است.
ب. مقدار پیه کم باشد، طوری که به آن روغن مخلوط با پیه بگویند و به گونه ای است که روغن از پیه تشخیص داده نمی شود؛ در این حالت، معامله صحیح است، ولی مشتری حق فسخ معامله را دارد.(1)
ج. مقدار پیه کم باشد، طوری که به آن روغن مخلوط با پیه بگویند و به گونه ای است که روغن از پیه تشخیص داده می شود؛ در این حالت، معامله به مقدار پیه ای که در آن است باطل می باشد و پولی که فروشنده برای پیه آن گرفته، متعلق به مشتری و پیه متعلق به فروشنده است؛ البته مشتری می تواند معامله روغن خالصی را هم که در آن است فسخ کند.
2. معامله به صورت کلی در ذمه انجام شده باشد؛ مثلا فروشنده 5 کیلوگرم روغن در ذمه را بفروشد و هنگام تحویل آنچه به عهده اش آمده ، روغنی که پیه دارد را به خریدار تحویل دهد؛ در این صورت، معامله صحیح است و مشتری می تواند آن روغن را پس داده و از او روغن خالص مطالبه نماید.
ص: 60
مسأله 36. اگر قصاب، گوشت نر بفروشد و به جای آن، عمدة بدون اطلاع مشتری گوشت ماده بدهد، گناه کرده و اگر گوشت مورد معامله، عین شخصی باشد، مثلا گفته این گوشت نر را می فروشم در حالی که گوشت مذکور مربوط به حیوان ماده باشد، مشتری حق فسخ معامله را دارد؛
اما اگر مورد معامله، کلی در ذمه باشد، در صورتی که مشتری به گوشتی که گرفته است راضی نشود، قصاب باید گوشت نر به او بدهد.
همین حکم، در جایی که قصاب مثلا گوشت گاو را به عنوان گوشت شتربه خریدار بفروشد، جاری است.
ربا را می توان به سه قسم تقسیم کرد:
1. ربای در معامله؛ 2. ربای در قرض؛ 3. ربای دیرکرد.
در این مبحث، احکام مربوط به ربا در معامله ذکر می شود.(1)
مسأله 37. رباخواری از گناهان کبیره است. ربا دادن نیز، مثل ربا گرفتن حرام(2) می باشد(3) و ربا درمعاملات - خود - سه دسته است:
1. ربا در معامله نقدی؛ 2. ربا در معامله نسیه؛ 3. ربا در معامله سلف.
مسأله 38. در آن دسته از معاملات نقدی که دو طرف معامله، کالای «وزنی یا پیمانه ای می باشد ( معامله به صورت معاوضه کالای وزنی یا پیمانه ای با
ص: 61
کالای وزنی یا پیمانه ای انجام می شود)، با جمع شدن دو شرط ، معامله ربا می باشد:(1)
الف. کالاهای دو طرف معامله، هم جنس(2) باشند؛ چه اینکه در ویژگی های مرغوب و نامرغوب بودن، سالم یا معیوب بودن و... متفاوت باشند یا نه؛
ب. یک طرف معامله نسبت به طرف دیگر، زیادی داشته باشد؛ چه اینکه زیادی، هم جنس با کالا باشد یا نه.(3)
مانند معاوضه «10 کیلوگرم برنج نامرغوب» با «8 کیلوگرم برنج مرغوب» ويا معاوضه «10 گرم طلای مستعمل» با «8 گرم طلای نو» و یا معاوضه «1 لیتر روغن مرغوب با 1/5 لیتر روغن معمولی»، که این معاوضه ها ربا می باشد و نیز از آنجا که قند و شکر، همجنس محسوب می شوند، معاوضه «30 کیلوگرم شکر» با «25 کیلوگرم قند»، ربا می باشد.
همین طور، معاوضه «8 کیلوگرم برنج مرغوب» با «8 کیلوگرم برنج نامرغوب و200 تومان پول»، یا «20 کیلوگرم قند» با «20 کیلوگرم شکر و 100 هزار تومان»، ربا می باشد.
در تمام این موارد، هرچند دو طرف معامله از نظر قیمت برابر باشند، ربا صورت گرفته است.
مسأله 39. با توجه به شرایطی که در مسأله قبل برای محقق شدن ربا ذکر شد، موارد ذیل در معاملات نقدی ربا نبوده و اشکال ندارد:
- معاوضه کالاهای غیر وزنی و پیمانه ای در مقابل هم؛ مانند کتاب، فرش،
ص: 62
ماشین، خانه ، پارچه، لوازم منزل و سایر اشیائی که وزنی یا پیمانه ای نیستند؛(1) چه اینکه دو طرف معامله کالای هم جنس باشد یا غیرهمجنس؛ خواه یک طرف زیادی داشته باشد یا نه.
- معاوضه کالاهای غیر هم جنس در مقابل یکدیگر؛ چه اینکه یک طرف زیادی داشته باشد یانه و فرقی ندارد که هردو وزنی باشد مانند «معاوضه 10 کیلوگرم نخود» با «12 کیلوگرم عدس» یا یکی وزنی و دیگری غیر وزنی باشد، مانند «معاوضه 10 گرم طلا» با «2 عدد فرش».
- معاوضه دو کالای هم جنس وزنی یا پیمانه ای، در صورتی که مقدار هردو طرف برابر باشد؛ مانند مبادله 10 کیلوگرم چای از یک نوع» با «1 کیلوگرم چای از نوع دیگر» .
در دو مورد معامله نسیه، ربا می باشد (در برخی بنابر فتوی و در برخی بنابر احتیاط واجب):
مسأله 40. در معامله نسیه ای که دو طرف معامله کالای وزنی یا پیمانه ای» می باشد ( معامله به صورت فروش کالای وزنی یا پیمانه ای در مقابل کالای وزنی یا پیمانه ای دیگر به صورت نسیه انجام می شود)، چنانچه کالاهای دو طرف معامله، هم جنس باشند، معامله بنابر فتوى ربا است؛
البته، اگر کالاهای دو طرف معامله، هم جنس نباشند نیز، معامله بنابر احتیاط واجب ربا می باشد.(2)
ص: 63
fه عنوان نمونه، چند مثال ذکر می شود:
- فروش «100 کیلوگرم رب گوجه فرنگی نامرغوب به صورت نقد» در مقابل «100 کیلوگرم رب گوجه فرنگی مرغوب، به صورت نسیه سه ماهه» و یا فروش «20 لیتر بنزین معمولی به صورت نقد» درمقابل «20 لیتر بنزین سوپر به صورت نسیه پنج ماهه»، بنابر فتوی ربا و حرام است.
- فروش «20 کیلوگرم کشمش در مقابل 30 کیلوگرم خرمای رطب، به صورت نسيه سه ماهه» یا فروش «10 لیتر روغن زیتون در مقابل 50 لیتر روغن مایع آفتابگردان، به صورت نسیه پنج ماهه» یا فروش «30 کیلوگرم نخود در مقابل 20 کیلوگرم برنج به صورت نسیه دو ماهه»، بنابر احتیاط واجب ربا و حرام می باشد.
مسأله 41. در ربا بودن معامله با شرایطی که در مسأله قبل ذکرشد، تفاوت در ویژگی های جنس، نقشی ندارد و لازم نیست یکی مرغوب و دیگری نامرغوب باشد. بنابراین، مثال های ذیل بنابر فتوئ یا احتیاط واجب ربا است:
- چنانچه فردی از روی ارفاق «100 کیلوگرم گندم مرغوب به صورت نقد» را در مقابل «100 کیلوگرم گندم مرغوب به صورت نسیه سه ماهه» بفروشد یا «20 لیتر بنزین معمولی به صورت نقد» را از روی ارفاق در مقابل «20 لیتر بنزین معمولی به صورت نسیه پنج ماهه» بفروشد، هرچند وزن یا پیمانه در دو طرف یکسان است، اما باز هم ربا و حرام می باشد.(1)
- اگر «100 کیلوگرم گندم به صورت نقد» را در مقابل «10 کیلوگرم برنج به صورت نسیه شش ماهه» بفروشد، یا «20 کیلوگرم رب گوجه فرنگی به صورت نقد» را در مقابل «20 کیلوگرم رب انار به صورت نسیه دو ماهه» بفروشد، بنابر احتیاط واجب ربا و حرام است.
ص: 64
مسأله 42. در معامله نسیه ای که دو طرف معامله، کالای وزنی و پیمانه ای نمی باشد، مثلا کالاهای عددی یا متری در مقابل هم خرید و فروش شده و طاق زده می شوند، با جمع شدن دو شرط، معامله بنابر احتیاط واجب ربا و حرام است:
الف. کالاهای دو طرف معامله، هم جنس باشند، چه اینکه در ویژگی ها متفاوت باشند یا نه؛
ب. یک طرف معامله نسبت به طرف دیگر، زیادی داشته باشد؛ چه زیادی در طرف ثمن باشد و چه در طرف مثمن، چه آن زیادی هم جنس با کالای مورد معامله باشد یا از جنس دیگر باشد. بنابراین، مثلا موارد ذیل، بنابر احتیاط واجب ربا و حرام است:
- فروش «20 متر پارچه تترون سفید» در مقابل «30 متر پارچه تترون سفید به صورت نسیه سه ماهه».
- فروش «10 عدد تخم مرغ به صورت نقد» در مقابل «15 عدد تخم مرغ به صورت نسیه دو ماهه»؛چنانچه تخم مرغ، عددی باشد، نه وزنی.
- فروش «12 عدد دستمال کاغذی به صورت نقد» در مقابل «10 عدد دستمال کاغذی از همان جنس، به صورت نسیه یک ماهه».
- فروش «12 عدد استکان به صورت نقد» در مقابل «24 عدد استکان از همان جنس، به صورت نسیه دو ماهه».
- فروش «10 میلیون تومان پول ایرانی به صورت نقد»، در مقابل «12 میلیون پول ایرانی به صورت نسیه شش ماهه»؛
اما فروش پول های غیر هم جنس در مقابل یکدیگر، مانند پول ایرانی (تومان) به پول عراقی (دینار) به زیادی و کم، هرچند یک طرف نسیه باشد، اشکال ندارد.(1)
ص: 65
مسأله 43. در معامله سلف(1) که دو طرف معامله، «کالای وزنی یا پیمانه ای» می باشد ( معامله به صورت فروش کالای وزنی یا پیمانه ای در مقابل کالای وزنی یا پیمانه ای دیگر به صورت سلف انجام می شود)، چنانچه کالاهای دو طرف معامله، هم جنس باشند، معامله بنابر فتوی ربا است و اگر کالاهای دو طرف معامله، هم جنس نباشند، معامله بنابر احتیاط واجب ربا می باشد،(2) مشابه آنچه در معامله نسيه ذكر شد.
مسأله 44. در معامله سلف که دو طرف معامله، کالای وزنی و پیمانه ای نمی باشد، مثلا کالاهای عددی یا متری در مقابل هم خرید و فروش شده و طاق زده می شوند، در صورت جمع شدن دو شرط، معامله بنابر احتیاط واجب ربا و حرام است:
الف. کالاهای دو طرف معامله، هم جنس باشند، چه اینکه در ویژگی ها متفاوت باشند یا نه؛
ب. کالای پیش فروش شده (مثمن) نسبت به طرف مقابل (ثمن)، زیادی داشته باشد؛ چه آن زیادی هم جنس با کالای مورد معامله باشد یا از جنس دیگر باشد. بنابراین، مثلا فروش «12 میلیون تومان پول ایرانی به صورت سلف شش ماهه، در مقابل «10 میلیون تومان پول ایرانی به صورت نقد» بنابر احتیاط واجب ربا و حرام است.
مسأله 45. مسائل مربوط به ربا، شامل انواع معاملات همچون خرید و فروش،
ص: 66
معاوضه (طاق زدن)(1) و مصالحه می شود. بنابراین، اگر فرد به دیگری بگوید «با تو مصالحه می کنم که این 10 کیلوگرم برنج درجه 1 مال تو باشد درمقابل 15 کیلوگرم برنج متوسط» و دیگری هم قبول کند، چنین مصالحه ای ربا است؛
اما اگر مبادله بین دو عمل انجام شود، نه دو جنس؛ مثل اینکه فرد بگوید: «با تو مصالحه می کنم بر اینکه این 10 کیلوگرم برنج را به تو ببخشم و توهم آن 15 کیلوگرم برنج را به من ببخشی» و او هم قبول کند، چنین مصالحه ای که در آن، مبادله بین عمل بخشش (هبه) از یک طرف در مقابل عمل بخشش دیگری واقع می شود، اشکال ندارد.(2)
مسأله 46. ملاک در وزنی یا پیمانه ای بودن کالا، شهری است که معامله در آن انجام می شود؛
پس انسان می تواند در جایی که کالا را با غیر وزن یا پیمانه - مثلا به صورت عددی یا متری - معامله می کنند، آن جنس را به صورت نقدی به زیادتر از همان جنس بفروشد، هرچند آن کالا، در بیشتر شهرهای دیگر وزنی یا پیمانه ای باشد و حكم خرید و فروش آن به طور نسیه یا سلف در مسائل «42» و «44» ذکر شد.
مسأله 47. اگر کالایی - مانند تخم مرغ - در یک شهر، هم به صورت وزنی یا پیمانه ای و هم غیر وزنی یا پیمانه ای معامله شود، بنابر احتیاط واجب نمی توان آن را به زیاده و کم به طور نقدی معامله نمود(3) و اگر به طور نسیه یا سلف فروخته شود، احکام ربای مربوط به آن - بنابر احتیاط واجب- همانند احکامی است که در مورد ربای معاملات نسیه و سلف ذکرشد.
ص: 67
مسأله 48. در احکام ربا، کالاهای ذیل، یک جنس به حساب می آیند. بنابراین، در مواردی که معاوضه دو کالای هم جنس با یکدیگر، ربا و حرام باشد، معاوضه این کالاها در برابر هم نیز، ربا و حرام می باشد:
الف. گندم با جو؛(1) ب. همه انواع خرما با یکدیگر؛ ج. گوسفند با بز؛ د. گاو با گاومیش؛ ه. شتر عربی با شتر غیر عربی.
پس مثلا خرید و فروش 10 کیلوگرم گندم به 11 کیلوگرم جو، یا 40 کیلوگرم گوشت گوسفند به 50 کیلوگرم گوشت بز، ربا و حرام است.
همین طور، خرید و فروش 100 کیلوگرم جوبه 100 کیلوگرم گندم، به صورت نسيه شش ماهه، ربا و حرام می باشد.
مسأله 49. در احکام ربا، کالاهای ذیل یک جنس به حساب نمی آیند. بنابراین، در مواردی که معاوضه کالاهای هم جنس با هم ربا و حرام است - نه کالاهای غیر هم جنس - معاوضه این کالاها در برابر یکدیگر، اشکال ندارد:
- حبوبات مختلف که صنف و نام متفاوتی دارند؛(2) مانند گندم، برنج، ماش، لوبیا، نخود، عدس و...
- نوع وحشی هر حیوان با نوع اهلی آن؛ مانند گاو وحشی با گاو اهلی یا بز وحشی با بز اهلی.
- پرندگان مختلفی که هریک نام و صنف متفاوتی دارند؛ مانند گنجشک با کبوتر.
- ماهیان مختلفی که هریک نام و صنف متفاوتی دارند.
- فلزات مختلف مثل آهن، مس، سرب ، نیکل.
ص: 68
- گوشت، شیر و روغن حیوانات مختلف با یکدیگر(1) (غیر از گوسفند و بز).
پس معاوضه «3 کیلوگرم لوبيا» با «2 کیلوگرم نخود» یا معاوضه «1 کیلوگرم ماهی سفید شمال» با «2 کیلوگرم ماهی قزل آلا» یا معاوضه «2 کیلوگرم شیر گاو» با «1 کیلوگرم شیر گوسفند» یا معاوضه «1 کیلوگرم گوشت گوسفند» با «1/5 کیلوگرم گوشت گاو» به صورت نقدی، اشکال ندارد.
مسأله 50. مشهور فقها رضوان الله تعالى عليهم فرموده اند «هر اصلی با فرع آن در حکم یک جنس می باشد، هرچند در اسم اختلاف داشته باشند؛ مانند گندم و آرد و نان»، «شیر و پنیر و دوغ»، «خرما و شیره خرما» . همچنین، دو فرع از یک اصل در حکم یک جنس هستند مثل «پنیر و ماست»؛
ولی جاری بودن این حکم در بعضی از موارد آن، مانند «شیر و کره» ، «دانه کنجد و روغن آن»، «خرما و سرکه خرما» و مانند آن، محل اشکال است و رعایت مقتضای احتیاط در مورد آن، بنابر احتیاط واجب ترک نشود.
مسأله 51. معاوضه جنسی که وزنی یا پیمانه ای است مثل پشم، در مقابل محصولی که از آن به دست آمده و آن محصول نه وزنی است ونه پیمانه ای - مانند لباس پشمی- به زیاده وکم به صورت نقدی ، اشکال ندارد.
مسأله 52. اگر شیئی در یک حالت ، پیمانه ای یا وزنی بوده و در حالت دیگر، پیمانه ای و وزنی نباشد - مانند میوه ای که پس از چیده شدن، با وزن یا پیمانه معامله می شود و در روی درخت ، با مشاهده خرید و فروش می شود - در حالت اول، حکم اشیاء وزنی و پیمانه ای را دارد و در حالت دیگر، حکم اشیاء وزنی و پیمانه ای را ندارد.
مسأله 53. اگر برای شیئی هم حالت تری و هم حالت خشکی وجود داشته باشد
ص: 69
- مانند «خرمای رطب و خرمای خشک» ، «انگور و کشمش»، «نان تازه و نان خشک» - فروش خشک آن به مرطوبش، مانند فروش خرمای خشک به خرمای رطب ، بدون زیادی و کم، به صورت نقدی جایز است، هرچند مکروه می باشد؛
ولی فروش آنها به زیادی و کم، جایز نیست، هرچند طرفی که اضافه دارد به مقداری باشد که اگر خشک شود به اندازه خشک در طرف مقابل باشد.
مسأله 54. معامله میوه رسیده با میوه نارس با زیادی جایز نیست و بدون زیادی، چنانچه به صورت نقدی باشد مکروه واگرنسيه باشد، محل اشکال است و رعایت مقتضای احتیاط در مورد آن، بنابر احتیاط واجب ترک نشود .
مسأله 55. معامله ای که به صورت ربوی انجام شده، در صورت دارد:
الف. هر دو طرف از حرام بودن و ربا بودن معامله ربوی اطلاع داشته اند؛ در این صورت ، معامله باطل است.
ب. یکی از دو طرف، حرام بودن ربا یا ربا بودن معامله ای که انجام شده را نمی دانسته و بعد فهمیده و توبه نموده؛ در این صورت، معامله انجام شده، صحیح است و مالی که رد و بدل شده، برای هر دوی آنان حلال می باشد، هرچند طرف مقابل هنگام انجام معامله، آگاه بوده و مرتکب گناه شده و پس از آن توبه
ننموده باشد.
مسأله 56. بی اطلاع بودن فرد - که موجب می شود معامله ربوی انجام شده با توضیحات مسأله قبل صحیح باشد- شامل موارد ذیل می شود:(1)
- فرد نمی دانسته که ربا حرام است.
- فرد حرام بودن ربا را می دانسته، اما خیال می کرده ربای حرام، مخصوص قرض است و شامل معاملات نمی شود.
ص: 70
- فرد حرام بودن ربای در معاملات را می دانسته؛ اما از شرائط و مسائل مربوط به ربا شدن معامله آگاه نبوده است.
- فرد مسائل مربوط به ربا شدن معاملات و نیز حرام بودن آن را می دانسته؛ اما نسبت به معامله ای که انجام داده، اشتباه کرده و مثلا خیال کرده کالا و عوضش، در معامله نقدی وی، عددی است، بعدا متوجه شده وزنی بوده است.(1)
مسأله 57. برای رهایی از ربا در معاملات چند راه وجود دارد که از جمله آنها «انجام دو معامله جداگانه» و یا «استفاده از ضمیمه» است؛
از آنجا که «در بازار طلا» مبادله طلا و در پی آن زمینه محقق شدن ربا در موارد متعددی وجود دارد، برخی از راه کارهای خلاصی از ربا در قالب مثال هایی در این زمینه در مسائل بعد ذکر می شود.
شایان ذکر است، راه کارهای مذکور، با رعایت شرایط آن، برای رهایی از ربا در معاوضه سایر اجناس نیز قابل اجرا می باشد.
مسأله 58. اگر مشتری، طلای مستعمل را با طلای نوبا دادن مبلغی اضافه یا مقدار بیشتر طلا مبادله کند؛ مثلا «10 گرم طلای مستعمل را در مقابل 5 /9 گرم طلای نو» یا «10 گرم طلای مستعمل و 600 هزار تومان را در مقابل 10 گرم طلای نو»
ص: 71
معاوضه کند، معامله مذکور به علت وجود زیادی در یک طرف، ربا است، هرچند دو طرف مبادله، از نظر قیمت برابر باشند.
مسأله 59. برای آنکه داد و ستد مذکور به طور صحیح صورت بگیرد، یکی از راه های آن، «انجام دو معامله جداگانه به جای یک معامله» با توضيح ذیل است:
- مشتری، 10 گرم طلای مستعمل را در مقابل قیمت معين مثلا 12 میلیون تومان(1) به طلافروش بفروشد و لازم نیست پول را تحویل بگیرد؛ سپس 9/5 گرم طلای نورا در مقابل همان 12 میلیون تومانی که طلبکار است از طلافروش خریداری کند.
- اگر قیمت طلای نویی که مشتری انتخاب کرده بیشتر از طلای مستعمل باشد و لازم باشد وی علاوه بر طلا، مبلغی پول بدهد، پس از فروش مثلا 10 گرم طلای مستعمل خود به 12 میلیون تومان، 10 گرم طلای نو را به مبلغ 12 میلیون و 600 هزار تومان بخرد، طوری که 12 میلیون تومان از آن را همان طلبکاری خود قرار داده و 600 هزار تومان هم به وی پرداخت کند.(2)
ص: 72
مسأله 60. در مواردی که طلای مستعمل (یا ماڈ؛ طلا در مقابل طلای نوو ساخته شده معاوضه می شود، قرار دادن اجرت ساخت در مقابل مقدار زیادی از طرف دیگر، برای رهایی از ربا کافی نیست؛
بنابراین، اگر10 گرم طلای مستعمل در مقابل9/5 گرم طلای نو معاوضه شود و قصد دو طرف این باشد که نیم گرم طلای اضافه از یک طرف ، در مقابل اجرت ساخت طرف دیگر قرار گیرد، باز هم معامله مذكور ربا است و راه صحیح همان دو روشی است که در مسأله قبل ذکرشد.
مسأله 61. اگر طلا فروش جزء، 1 کیلوگرم طلای نوو ساخته شده را از طلا فروش کل بگیرد تا عوض آن، در آخرماه، یک کیلوگرم طلای مستعمل یا شکسته را که از مشتریان جمع آوری می کند، به وی بدهد و مبلغی نیز به عنوان اجرت ساخت و حق الزحمه به او بپردازد، معامله به صورت مذکور، دو اشکال دارد:
اولا: در معامله صرف (طلایا نقره در مقابل طلا یا نقره) باید کالا و عوض آن، قبل از جدا شدن دو طرف، به یکدیگر تحویل داده شود، وگرنه معامله باطل است؛(1)
ثانيا: به جهت وجود زیادی در یک طرف (اجرت ساخت یا سود و مانند آن)، معامله ربا است.
ص: 73
مسأله 62. برای آنکه داد و ستد با شرایط مذکور به طور صحیح انجام شود، دو راه اصلاح ارائه می شود:
الف. «انجام یک معامله نسیه و یک معامله نقد»؛ به این صورت که:
طلا فروش کل، 1 کیلوگرم طلای نو را به مبلغ 1 میلیارد و 230 میلیون تومان به طلا فروش جزء ، به صورت نسیه یک ماهه بفروشد و پس از گذشت یک ماه، طلا فروش جزء - که مبلغ مذکور را بدهکار است - 1 کیلوگرم طلای مستعمل را در مقابل 1 میلیارد و 200 میلیون تومان از همان 1 میلیارد و 230 میلیون تومان طلب قبلی طلا فروش کل، به صورت نقد به وی بفروشد؛ آن گاه، 30 میلیون تومان، بدهی باقیمانده را، نقدا به وی پرداخت می کند.
شایان ذکر است، برای جلوگیری از ضرر ناشی از نوسان قیمت طلا می توانند در ضمن معامله اول شرط کنند معامله دوم با محاسبه قیمت طلا در هنگام معامله اول انجام شود.
ب. «انجام یک معامله نقد و یک معامله سلف»؛ به این صورت که:
طلا فروش کل، 1 کیلوگرم طلای نو را به مبلغ 1 میلیارد و 230 میلیون تومان به طلا فروش جزء به صورت نقد فروخته و مبلغ را طلبکار شود؛ سپس طلافروش جزء اکیلو و 25 گرم طلای مستعمل را در ذمه خود به صورت سلف و برای تحویل در یک ماه دیگر در مقابل همان 1 میلیارد و 230 میلیون تومانی که طلافروش کل به صورت نقد طلبکار شده ، به وی پیش فروش کند؛(1)
آن گاه پس از گذشت یک ماه در هنگام تسویه حساب، طلا فروش کل، می تواند
ص: 74
همان 1کیلوو 25 گرم طلایی را که طلبکار است تحویل بگیرد و می تواند با توافق طرف مقابل، 1 کیلوگرم طلای مستعمل بگیرد و به جای باقیمانده، پول دریافت نماید.(1)
مسأله 63. اگر فرد مقدار مشخصی شمش طلایا غير آن را به طلاساز بدهد تا وی زیورآلات ساخته شده به او تحویل دهد و مبلغی به عنوان دستمزد و اجرت ساخت بگیرد، داد و ستد مذکور ممکن است به چند صورت انجام شود، از جمله آنها موارد ذیل است:
ص: 75
صورت اول: معامله از این قرار باشد که طلاساز بدون اینکه طلاهای فرد را با طلای خودش یا دیگری مخلوط کند، همان را ذوب کرده و زیورآلات بسازد و پولی که می گیرد، اجرت و حق الرحمه ساخت همان طلاهایی که او داده ، باشد.
اگر معامله به این صورت انجام شود، صحیح و جایز است.(1)
صورت دوم: طلاساز، طلای فرد و طلای دیگران را که در اختیار وی قرار داده اند با رضایت صاحبان آنها ذوب کرده و از آن زیورآلات، طلای هم شکل بسازد، سپس با رضایت همه صاحبان طلا- که در زیورآلات مذکور به طور مشاع شریک هستند - سهم هر فرد را جدا و افراز کرده و به وی تحویل دهد و طلاساز بابت ساخت، اجرت دریافت نماید؛
اگر معامله به این صورت انجام شود، صحیح و جایز است.(2)
صورت سوم: فرد طلای مذکور را به سازنده طلا بفروشد تا سازنده در ازای آن طلای ساخته شده ای به او تحویل دهد و مقداری اجرت یا حق الزحمه دریافت کند؛ چه طلایی که سازنده تحویل می دهد، عین همان طلایی که سابقا ملک فرد بوده باشد و چه طلای دیگر باشد یا مخلوطی از هر دو باشد.
چنین معامله ای، دو اشکال ذکر شده در نمونه دوم مسأله «61» را دارد و راه اصلاح آن، انجام دو معامله مستقل مشابه آنچه در مسأله «59» ذکر شد، می باشد.
مسأله 64. در سه مورد ربا دادن و ربا گرفتن، هیچ کدام حرام نیست و انجام آن، صحیح و جایز می باشد:
ص: 76
الف. ربا بین پدر و فرزند؛ چه اینکه فرزند، پسر باشد یا دختر؛ بالغ باشد یا نابالغ؛ اما ربا بین مادر و فرزندش، جایز نیست.
ب. ربا بین پدربزرگ پدری یا مادری و نوه او.
ج. ربا بین زن و شوهر؛ چه اینکه عقد، دائم باشد یا موقت.
مسأله 65. در یک مورد، ربا گرفتن جایز است ولی ربا دادن جایز نیست و آن مورد، ربا گرفتن مسلمان از کافری است که در پناه اسلام نمی باشد؛ ولی ربا دادن مسلمان به چنین کافری حرام است و نیز ربا نسبت به کافری که در پناه اسلام است (کافرذمی)، چه ربا بدهد و چه بگیرد، حرام می باشد؛
البته در مورد آخر، چنانچه مسلمان، مرتکب حرام شده و معامله ربا با کافر ذمی انجام داده، اگرربا دادن در شریعت او جایز باشد، می تواند از او زیادی را بگیرد.
مسأله 66. موارد استثنایی که در مسائل «64 و 65» ذکر شد، شامل تمام اقسام سه گانه ربا ( معامله، قرض، دیرکرد) می شود.
شایان ذکر است، در موارد فوق چنانچه زیاده روی به صورت شرط ضمن عقد بوده، در صورتی صحیح است که به نحو شرط نتیجه دین آور نباشد.
بنابراین، اگر در ضمن عقد بیع یا قرض شرط شود که قرض گیرنده یا مشتری مبلغ معینی به عنوان زیاده به طور مجانی بپردازد(1) صحیح است،(2) اما اگر شرط شود مبلغ زیاده را مدیون باشد صحیح نیست.(3)
مسأله 67. اگر معامله یا قرض ربوی بین زوجین در عقد موقت واقع شود و زمان پرداخت زیاده بعد از پایان عقد موقت باشد، اشکال ندارد و لازم الوفاء است.
ص: 77
دو عمل حرام در مورد معاملات وجود دارد که در این قسمت ذکر می شود:
مسأله 68. گاه در حالی که فردی درصدد خرید کالایی می باشد، فرد دیگر بدون اینکه قصد خریدن آن کالا را از فروشنده داشته باشد ( برای آنکه مشتری قیمت بیشتری را به کالای فروشنده بپردازد)، وارد معامله شده و قیمت بیشتری را برای کالا پیشنهاد می دهد؛ به این عمل - که برای بالا بردن قیمت انجام می شود -
«نجش» می گویند.
نجش - حتی بنابر احتیاط واجب در مواردی که فریب مشتری را در پی نداشته و مثلا باعث نشود که مشتری کالا را به بیش از قیمت واقعی آن بخرد - حرام می باشد و در حرام بودن نجش، فرقی ندارد آن فرد با فروشنده تبانی و هماهنگ کرده باشد یا این کار را بدون هماهنگی انجام دهد.
مسأله 69. ذخیره سازی کالا و خودداری از فروش آن «احتکار» نام دارد. احتکار در مواردی که مسلمانان یا سایر افرادی که جانشان محترم است، به طعامی نیاز داشته و آن طعام به اندازه کافی دراختیار عموم نباشد، چنانچه فرد به امید افزایش قیمت ، آن را ذخیره نماید حرام می باشد؛
منظور از طعام در اینجا، قوت غالب مردم شهر است و این قوت در شهرهای مختلف، متفاوت می باشد.
شایان ذکر است، حکم ذکر شده، شامل تمام چیزهایی که برای تهیه طعام، لازم است، مانند مواد سوختی، وسایل آشپزی و همین طور نمک، روغن و مانند آن نیز می شود.
ص: 78
مسأله 70. احتیاط مستحب آن است که احتکار در غير طعام نسبت به تمام اشیائی که مردم به آن احتیاج دارند مثل مسكن، وسيله نقليه، لباس، لوازم منزل، دارو، ترک شود.(1)
مسأله 71. در معاملات، اموری مستحب شمرده شده است؛ از جمله آنها موارد ذیل است:
- فروشنده در قیمت جنس بین مشتری ها فرق نگذارد، مگر به جهت فقر، دینداری و تقوی و مانند آن.
- شیئی را که می فروشد زیادتر بدهد و آنچه را که می خرد کمتر بگیرد.(2)
- اگر کسی که با او معامله کرده پشیمان شده و تقاضای به هم زدن معامله را نماید، از او بپذيرد؛(3) در روایت نقل شده است «هرکس تقاضای به هم زدن معامله مسلمانی را که پشیمان شده بپذیرد، خداوند متعال در روز قیامت از لغزش های او گذشت می کند».(4)
ص: 79
- در قیمت جنس سخت گیری نکند، مگر زمانی که در معرض مغبون شدن باشد.(1)
- به نماز اول وقت و یاد خداوند متعال اهتمام ورزد.
از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمودند: «هرگاه در حال کسب و کاربردی و وقت نماز رسید، تجارتت تو را از نماز باز ندارد، زیرا خداوند مردمی را چنین توصیف کرده و ستوده است:
«رِجَالٌ لَاتُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اَللَّهِ وَ اقام اَلصَّلاَةَ وَ ايتَاءَ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلاِبْصَارُ»؛(2) مردانی که هیچ تجارت و خرید و فروشی آنان از یاد خدا و نماز گزاردن و زکات دادن باز نمی دارد و بیمناک از روزی هستند که دل ها و دیدگان دگرگون می شوند.
این مردم کاسب بودند، اما چون وقت نماز می رسید دست از کسب و کار برمی داشتند و به نماز می ایستادند، مزد و پاداش اینان بیش از کسانی است که کاسبی نمی کردند و نماز می خواندند».(3)
- فرد در ابتدای نشستن برای تجارت، شهادتین و هنگام انجام هر معامله، ذكر تکبیر (اَللَّهُ أَكْبَرُ) بگوید؛
- مناسب است فرد ادعیه ای را که هنگام ورود به بازار و هنگام نشستن در محل کار و هنگام خرید کالا برای تجارت و غیر آن، در این زمینه نقل شده است بخواند.(4)
ص: 80
مسأله 72. در معاملات، اموری مکروه شمرده شده است؛ از جمله آنها موارد ذیل است:
- فروشنده از کالای خویش تعریف و تمجید نماید.
- خریدار کالایی را که قصد خرید آن را دارد، مذمت نماید.
- فرد هنگام خرید و فروش به خداوند متعال قسم بخورد؛ البته اگر قسم وی دروغ باشد، مرتکب حرام شده است.
- فروشنده معایب کالا را بیان نکند یا آنکه در محل تاریک و مانند آنکه عیب کالا در آن پنهان می ماند، معامله کند؛ البته اگر هریک از این کارها که عرفا غش محسوب شود، حرام می باشد.(1)
- هنگامی که مؤمنی می خواهد جنسی را بخرد، فرد دیگری داخل معامله او
ص: 81
شود، بلکه احتیاط مستحب ترک آن است(1) و این در صورتی است که امید باشد معامله بین آن دو نفر انجام شود؛(2) اما چنانچه یکی از دو طرف معامله (خریداریا فروشنده) از انجام آن صرف نظر نماید یا انسان بداند معامله بین آن دو، سر نمی گیرد، داخل شدن در چنین معامله ای مکروه نیست.
شایان ذکر است، آنچه در مورد این مکروه ذکر شد، شامل معامله ای که در آن، جنس به مزایده گذاشته می شود و فردی قصد دارد آن را به قیمت کمتر و دیگری به بهای بیشتر بخرد، نمی گردد.
- خریدار بعد از انجام معامله و تمام شدن آن، خواستار پایین آوردن قیمت (تخفیف) کالا گردد؛ البته چنانچه فروشنده به این امر راضی نشود، خریدار باید قیمت مقرر در معامله را بپردازد.
- فردی از اهل شهر در امر خرید یا فروش، وکیل بازرگانان و تجار غریب و ناآشنا، شود؛ بلکه احتیاط مستحب ترک آن است.
- از فرد مؤمن بیش از مقدار نیازش سود بگیرد.
- در معامله از کسی سود بگیرد که به او وعده داده در آن معامله، به وی نیکی و احسان کند.
- فرد، ملک خود را در حالی بفروشد که نمی خواهد با پول آن ملک دیگری بخرد. بنابراین، فروختن ملک (مثل زمین، خانه، باغ، بستان) برای خرید ملک، مکروه نیست .
ص: 82
- با مردمان فرومایه و پست که خیر و نیکی از آنان دور است، معامله کند.
- بین اذان صبح تا طلوع آفتاب (بین الطلوعین) معامله کند.
- فرد قبل از کسبه دیگر، وارد بازار شود.
مسأله 73. شغل های ذیل مکروه شمرده شده است (مکروه شمرده شدن آن در جایی است که فرد آنها را شغل و حرفه خود قرار دهد):
- ذبح حیوانات؛
- کفن فروشی؛
- فروش طعام؛
- حجامت کردن دیگران؛
- معاملہ صرف (فروش طلا یا نقره به طلایا نقره).(1)
ص: 83
ص: 84
مسأله 74. قراردادهای شرعی انواع مختلفی دارد که هر یک دارای آثار واحکام ویژه ای می باشد؛
- در بعضی از موارد، غرض و منظور افراد از انجام معامله، با دو یا چند قرارداد قابل انجام می باشد؛ بدیهی است افراد با انتخاب هریک، لازم است شرایط همان قرارداد را رعایت نمایند؛
مثلا کسی که می خواهد مالی را بدون دریافت عوضی به ملکیت دیگری درآورد، اگر از قرارداد هبه(بخشش) استفاده کند، تا زمانی که آن مال را به طرف مقابل تحویل نداده، برای وی ملکیت حاصل نمی شود؛ اما اگر از قرارداد صلح استفاده کند، پس از انعقاد مصالحه قبل از تحویل نیز طرف مقابل مالک آن مال بشمار می آید.
- در برخی از موارد اگر فرد برای رسیدن به هدف خود از قراردادی استفاده کند آن قراداد باطل و گاه حرام می باشد؛ ولی چنانچه قرارداد دیگری را بکار گیرد، معامله صحیح و جایز خواهد بود.
ص: 85
بنابراین، اطلاع از احکام و شرایط هر قرارداد از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
مسأله 75. معاملات و قرارداهای شرعی به دو دسته کلی تقسیم می شوند:
1. قراردادهایی که برای محقق شدن آنها، قبول طرف مقابل لازم می باشد؛ مانند خرید و فروش، اجاره، مصالحه، مضاربه، وکالت، عاریه، ودیعه.
به چنین قراردادهایی «عقد» گفته می شود. عقدها غالبا دو طرفه هستند، ولی گاهی افرادی که عقد بین آنان منعقد می شود، بیش از دو نفر هستند؛ مانند قرارداد «حواله» که سه طرف دارد.
2. قراردادهای «یک طرفه» که برای محقق شدن آن نیازی به قبول طرف مقابل نیست؛ مانند جعاله(1) که به آنها «ايقاع» می گویند.(2)
مسأله 76. عقدهای شرعی دو دسته اند:
الف. «عقد لازم» و منظور از آن معامله ای است که هیچ یک از دو یا چند طرف قراداد، بدون جلب موافقت طرف یا طرف های دیگر، نمی تواند به دلخواه خود معامله را فسخ کند؛ مگردر بعضی موارد به خصوص که شرعأ حق فسخ داشته باشد.
ب. «عقد جایز» و مقصود از آن قراردادی است که هردو یا چند طرف یا یکی از آنها می توانند به دلخواه خود آن را فسخ نمایند؛ مانند وکالت، هبه (بخشش)(3) و عاريه.
در ادامه به بیان شرایط و احکام هر قرارداد، در فصل های جداگانه پرداخته می شود.
ص: 86
مسأله 77. یکی از معاملات رایج، خرید و فروش است که در آن، مالی در مقابل عوضی به فرد دیگر منتقل می شود؛
در خرید و فروش، فردی که مثلا کالای خود را در مقابل مبلغی پول به دیگری منتقل می کند و می فروشد، «فروشنده» و طرف مقابل «خریدار» می باشد.
به مال فروخته شده «مبيع» یا «معترض» یا «مثمن» و به عوض آن (قیمت و بهای معامله)، «ثمن» گفته می شود .(1)
مسأله 78. برای آنکه معامله ای عنوان «خرید و فروش» و احکام آن را داشته باشد، لازم است در آن معامله، مال یک طرف به عنوان مبيع (چیزی که فروخته می شود) ومال طرف دیگر، عوض و قیمت آن (ثمن) باشد.
در بیشتر معاملات، مبيع، «کالا» بوده و قیمت یا عوض آن (ثمن)، «پول» است؛(2) به همین جهت خریدار و فروشنده معلوم می باشند.
ص: 87
مسأله 79. اگر هر دو طرف ، کالا یا مثلا پول(1) باشد، در این موارد چنانچه دو فردی که معامله می کنند، یکی از آن دو شیء را به عنوان مبیع (چیزی که فروخته می شود و دیگری را عوض و قیمت آن (ثمن)، قرار دهند - مثلا فرد اتومبیلی را به مقداری طلا بفروشد و قصدشان این باشد که طلا به عنوان قیمت اتومبیل باشد چنین معامله ای نیز، احکام خرید و فروش را دارد.
ولی اگر دو طرف قصد نکنند کالایی که هریک می دهد عوض و قیمت (ثمن معامله باشد یا معوض (مبيع) - که معمولا در این گونه موارد گفته می شود کالاها با هم طاق زده یا معاوضه شدند - چنین معامله ای هرچند صحیح بوده و احکام عمومی معاملات و معاوضات بر آن جاری می باشد، اما خرید و فروش (قرارداد بيع) محسوب نشده و احکامی که اختصاص به خرید و فروش دارد - مانند خیار مجلس و خیار حیوان(2) - در آن جاری نیست.
مسأله 80. خرید و فروش دارای تقسیمات مختلفی است که از مهم ترین آنها موارد ذیل می باشد:
الف. تقسیم قرارداد خرید و فروش از جهت «زمان دار یا نقد بودن» هریک از کالا (مبيع) یا بهای آن (ثمن)؛
مسائل و توضیحات در این باره در قسمت «تحویل کالا وثمن» و همین طور قسمت «نقد، نسیه، سلف و...» ذکر می شود.
ب. تقسیم قرارداد خرید و فروش از جهت «مشروط یا بدون شرط» بودن معامله؛
ص: 88
مسائل و توضیحات در این باره، در قسمت خيارات (خیار شرط و خیار تخلف شرط) ذکر می شود.
ج. تقسیم قرارداد خرید و فروش از جهت «عین شخصی یا در ذمه بودن» هریک از کالا (مبيع) و بهای آن (ثمن)؛
در خرید و فروش و معاملات دیگر، هریک از کالا و قیمت آن (مبیع و ثمن) ممکن است به دو صورت مورد معامله قرار گیرد: الف. عین شخصی؛ ب. کلی در ذمه. توضیح این اصطلاحات که در مسائل زیادی بکار می رود، در ضمن مثال در چند مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 81. مشتری مثلا 10 کیلوگرم برنج با ویژگی معین خریداری می کند؛ سپس فروشنده با انتخاب خود، کیسه برنج مذکور را تهیه و به وی تحویل می دهد؛(1) در حقیقت خرید و فروش بریک کیسه برنج در ذمه وعهده فروشنده واقع شده و با انجام معامله، وی یک کیسه برنج با خصوصیات معین به خریدار بدهکارشده است.
در این گونه موارد، گفته می شود کالای مورد معامله «کلی(2) در ذقه فروشنده» است.
اما اگر هنگام معامله، ابتدا کیسه برنجی را انتخاب و معین نموده و معامله را بر همان کیسه واقع سازند، کالای مورد معامله «عین شخصی» می باشد.
مسأله 82. بسیاری از کالاها مانند مثالی که در مسأله قبل ذکرشد، طوری است که معامله آن می تواند به صورت کلی در ذمه فروشنده واقع شود یا عین شخصی و
ص: 89
آنچه تعیین کننده هریک از دو قسم مذکور می باشد، کیفیت انجام معامله توسط طرفین با توضیحی است که در مسأله قبل ذکر شد؛(1)
اما برخی از کالاها طوری است که غالبا به صورت عین شخصی معامله می شود؛ مانند خانه و کالاهای مستعمل.
مسأله 83. تقسیمی که در مسأله «81» ذکر شد در مورد بهای معامله (ثمن) نیز وجود دارد؛ به این صورت که اگر معامله بر پول یا کالای مشخصی به عنوان قیمت(ثمن) واقع شود - مثلا مشتری قبل از معامله یک اسکناس 10 هزار تومانی به فروشنده داده، سپس به او بگوید کالا را به همین پول خریدم - در چنین مواردی گفته می شود ثمن «عین شخصی» است؛
اما اگر مثلا مشتری کالا را به قیمت 10 هزار تومان بخرد، سپس 10 هزار تومان از جیب خود خارج کرده و به فروشنده بدهد - که در حقیقت با انجام معامله خریدار 10 هزار تومان به فروشنده بدهکار شده است - در چنین مواردی که معامله برپول مشخصی واقع نشده، گفته می شود ثمن، «کلی در ذمه» است و فرقی ندارد که مشتری در نزد خود تصمیم داشته باشد پول معینی را بدهد یانه و یا پول را در همان مجلس معامله و لحظاتی پس از خرید کالا بپردازد یا بعد از آن(2).(3)
ص: 90
مسأله 84. گاه معامله بر کالا به صورت «کلی در معین» انجام می شود و آن در مواردی است که کالای معینی (عین شخصی) وجود داشته و معامله بر قسمتی از آن واقع شود؛
مثل آنکه مشتری 3 کیلوگرم از یک کیسه معین برنج را که در فروشگاه وجود دارد، خریداری نماید، در این گونه موارد هرچند 3 کیلوگرم برنج خریداری شده دقيقة معين نگردیده، ولی معامله بر مقداری از مال معین واقع می شود یا مثل آنکه خریدار خصوص یک عدد از 5 سکه طلای مثل هم را که در طلا فروشی موجود است بدون آنکه آن را معین کند خریداری کند؛ همین توضیح در مورد بهای معامله (ثمن) نیز وجود دارد.
در بیشتر موارد، کلی در معین در مسائل آینده، احکام عین شخصی را دارد .
برای آنکه خرید و فروش به طور صحیح انجام شود، باید شرایطی مراعات گردد، برخی از آنها شرائط اصل معامله (قرارداد بيع) است؛ برخی از آنها شرایط خریدار و فروشنده و بعضی دیگر شرایط کالایی که فروخته می شود (مبيع) و قیمت آن (ثمن) می باشد که احکام آنها در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 85. اصل خرید و فروش (عقد یا قرارداد بیع)، باید شرایط ذیل را داشته باشد:
- ایجاب و قبول انجام شود؛
- موالات بین ایجاب و قبول رعایت شود؛
- بین ایجاب و قبول ، مطابقت باشد؛
ص: 91
- خرید و فروش، به امری که هنوز اتفاق نیفتاده یا نامعلوم است، وابسته و معلق نباشد؛
- خرید و فروش، زمان دار و موقت نباشد.
در ادامه، به توضیح این شرایط پرداخته می شود:
مسأله 86. خرید و فروش (قرارداد بيع) با انجام «ایجاب» و « قبول» صورت می گیرد؛ معنای ایجاب و قبول، از مثال هایی که در ادامه ذکر شده روشن می شود.(1)
ایجاب و قبول به دو صورت انجام می شود: لفظی و عملی در مسائل بعد توضیح آن ذکر می شود.
مسأله 87. ایجاب و قبول لفظی باهرکلامی که مقصود را بفهماند، انجام می شود؛ مثل اینکه فروشنده به قصد فروختن مال بگوید: «فروختم» یا «به ملکیت تو در آوردم» یا «معاوضه نمودم که با گفتن آن به قصد فروش، ایجاب صورت گرفته است و خریدار به قصد قبول کردن آن و خرید بگوید: «خرید» یا «قبول کردم» یا «پذیرفتم» یا «به ملکیت خود در آوردم» که با گفتن آن به قصد خرید، قبول صورت پذیرفته است.
این کلمات و کلماتی از این قبیل، «صیغه خرید و فروش» نامیده می شود.
مسأله 88. اگر ابتدا مشتری به قصد خرید بگوید: «خریدم» و سپس فروشنده بگوید: «قبول کردم» یا «فروختم»، اشکال ندارد و ایجاب و قبول به طور صحیح انجام شده است .
ص: 92
مسأله 89. از توضیحات ذکر شده در مسائل قبل معلوم شد که لازم نیست صیغه خرید و فروش به زبان عربی باشد و انجام آن به زبانهای دیگر نیز کافی است.
ایجاب و قبول عملی - که در آن، معامله بدون گفتن صیغه خرید و فروش انجام می شود - روش های مختلفی دارد؛ از جمله آنها مواردی است که در ادامه ذکر می گردد.
مسأله 90. دو طرف معامله می توانند با رد و بدل نمودن کالا (مبيع) و قیمت آن (ثمن) یا یکی از آن دو - به قصد خرید و فروش - معامله را انجام دهند که به آن خرید و فروش یا بیع «معاطاتی» گفته می شود.
خرید و فروش معاطاتی به سه گونه قابل انجام است:
1. فروشنده کالا را به قصد فروش به مشتری داده و خریدار هم آن را به قصد خرید بگیرد که در این مورد، با همین رد و بدل شدن کالا معامله انجام شده و خریدار باید ثمن را بپردازد.(1)
2. خریدار، ثمن - مثلا پول - را به قصد خرید به فروشنده داده و او هم به همین قصد بگیرد که به همین رد و بدل شدن پول، معامله انجام شده و فروشنده باید کالا را به خریدار بدهد.
3. فروشنده کالا را به قصد فروش به مشتری بدهد و خریدار با دادن ثمن به
ص: 93
فروشنده قصد خرید نماید که در این مورد پس از رد و بدل شدن هردو (کالا و ثمن)، معامله انجام می شود.(1)
مسأله 91. فروشنده و خریدار می توانند با «نوشتن متنی» - مانند نوشتن صيغة خرید و فروش که در مسأله «87» ذکرشد - یا «امضاء متن معامله» ، خرید و فروش را انجام دهند و فرقی ندارد آنچه نوشته شده، سند رسمی باشد یا غیر آن؛ البته، باید انجام این کار به قصد خرید و فروش باشد.
مسأله 92. احکام معامله عملی مانند احکام معامله لفظی است و تمام شرایطی که در مسائل قبل و بعد ذکر گردیده، در هردو جاری است.
مسأله 93. ایجاب و قبول لازم نیست در یک مکان انجام شود. بنابراین، اگر خرید و فروش تلفنی یا با گوشی همراه به صورت لفظی یا متن ارسالی یا از طریق شبکه اینترنت و همین طور با نامه نگاری و مانند آن انجام شود، صحیح است؛ البته باید شرایط معامله - از جمله «موالات» که در مسأله «97» ذکر می شود - رعایت گردد.(2)
ص: 94
مسأله 94. اگر معامله با ترکیبی از ایجاب و قبول لفظی و عملی انجام شود، اشکال ندارد؛
پس چنانچه فروشنده به دیگری بگوید: «فلان کالا را در مقابل فلان مبلغ فروختم» و او هم آن کالا را به قصد خرید از محل خود بردارد و یا پول را به قصد خرید در اختیار فروشنده قرار دهد، معامله صحیح است.
مسأله 95. اگر مشتری کالایی را سفارش دهد، مثلا مغازه دار به عمده فروش بگوید: «100 عدد از فلان جنس به فلان قیمت برایم ارسال کن» و مقصودش از همین سفارش دادن ، خرید بوده و قصد فروشنده هم از قبول آن ، فروش باشد، با انجام سفارش و قبول آن ، معامله محقق شده است؛(1)
اما اگر مقصود از سفارش دادن خرید نباشد، بلکه مثلا بخواهند هنگام تحویل کالا، با پرداخت پول یا به گونه ای دیگر معامله را انجام دهند، با سفارش دادن معامله ای محقق نشده است.
مسأله 96. ثبت رسمی و قانونی شرط صحت معامله نیست و اگر قرارداد شرعی بیع بین دو نفر - هرچند به طور شفاهی و غیر رسمی - واقع شده باشد، صحیح و الزام آور است.
مسأله 97. در خرید و فروش لازم است «موالات بین ایجاب و قبول» رعایت شود؛ به این معنا که تا وقتی فروشنده از فروش منصرف نشده، خریدار، آن را قبول کند. بنابراین، اگر مثلا فروشنده بگوید: «فروختم» و خریدار به قبول مبادرت نکند تا آنکه
ص: 95
فروشنده از فروش منصرف گردد، سپس بگوید: «خریدم»، معامله محقق نشده است؛ اما اگر فروشنده از فروش منصرف نشود و منتظر قبول بماند تا اینکه خریدار بگوید: «خریدم» ، معامله صحیح است.
مسأله 98. در معامله باید قبول خریدار از نظر قیمت و ویژگی های خود کالا و سایر شرایط و حدود معامله، مطابق با ایجاب فروشنده باشد. بنابراین، در موارد ذیل و مانند آن معامله صحیح نیست:
- فروشنده بگوید: «این پارچه چادری را صد هزار تومان فروختم»؛ اما خریدار بگوید: «این پارچه پیراهنی را صد هزار تومان خریدم».
- فروشنده بگوید: «این پارچه چادری را صد هزار تومان فروختم»؛ اما خریدار بگوید: «این پارچه چادری را نود هزار تومان خریدم».
- فروشنده بگوید: «این منزل را پانصد میلیون تومان فروختم به شرط آنکه هزینه های جانبی فروش - مانند هزینه سند زدن - برعهده خریدار باشد»؛ اما خریدار بگوید: «این منزل را پانصد میلیون تومان بدون این شرط خریدم» یا بگوید: این منزل را پانصد میلیون تومان خریدم به شرط آنکه کلیه هزینه های جانبی به عهده فروشنده باشد».(1)
مسأله 99. اگر مشتری در هنگام قبول، بعضی از شرایط و خصوصیاتی را که فروشنده در ایجاب خود لحاظ کرده یا اصل معامله را، تنها به صورت صوری و ظاهری پذیرفته و در قبول آنها قصد جدی نداشته باشد، معامله واقع نشده و کالا مبيع) و بهای آن (ثمن) به ملکیت طرف مقابل در نمی آید. بنابراین، مشتری حق ندارد خود را مالک کالا بداند؛(2)
ص: 96
البته، اگر فروشنده از قصد مشتری اطلاع نداشته باشد، می تواند با توجه به ظاهر کلام یا عمل مشتری که معامله جدی و حقیقی است، معامله را صحیح بداند.
همین طور، اگر پس از انجام معامله، خریدار ادعای صوری بودن بنماید، چنانچه فروشنده به حرف او اطمینان نداشته باشد، می تواند معامله را - با توجه به ظاهر جدی آن - صحيح بداند.
این مسأله، در مورد قصد جدی یا صوری فروشنده نیز جاری است.
*معامله بر امری که هنوز اتفاق نیفتاده یا نامعلوم است معلق نباشد(1)
مسأله 100. معلق و وابسته بودن خرید و فروش برامری که هنگام معامله هنوز اتفاق نیفتاده، صحیح نیست.
فرقی ندارد که هنگام معامله معلوم باشد که آن امر بعد اتفاق خواهد افتاد، مثل اینکه فرد بگوید: «این کالا را به تو فروختم، زمانی که اول ماه فرا رسد» یا واقع شدن آن امر نامعلوم باشد، مانند اینکه فروشنده بگوید: «این لباس های دخترانه را به تو فروختم، زمانی که برایم فرزند پسر متولد شود».(2)
مسأله 101. معلق و وابسته بودن خرید و فروش برامری که هنگام معامله معلوم نیست اتفاق افتاده باشد، صحیح نیست.
بنابراین، چنانچه فروشنده به قصد فروش بگوید: «این کتاب را به تو فروختم اگر مانند آن را در خانه داشته باشم» و این در حالی است که نمی داند مانند آن را در خانه دارد یا نه، چنین معامله ای صحیح نیست.
ص: 97
مسأله 102. اگر فروشنده کالایی را تنها به طور موقت بفروشد، به این صورت که پس از سپری شدن آن زمان، خریدار مالک آن نباشد، چنین معامله ای باطل است؛ البته، اگر فروشنده کالا را بدون آنکه مقید به زمان معینی شده باشد بفروشد و در ضمن معامله شرط کند که حق فسخ معامله را در زمان معین داشته باشد یا وکیل در باز خرید کالا در زمان معین باشد، معامله صحیح است.
مسأله 103. اگر اماکن تجاری یا مسکونی و مانند آن برای یک فصل معین از سال - مثلا فصل بهار - فروخته شود، طوری که دو طرف قصدشان این است که آن ملک با انجام این معامله، در فصل بهار، در تمام سال ها مال خریدار باشد و در فصل های دیگر مال او نباشد،(1) چنین معامله ای فروش زمانی محسوب شده و باطل می باشد.(2)
مسأله 104. فروشنده و خریدار هنگام انجام معامله، باید شروط ذیل را داشته باشد.
1. معامله را با اختیار خود انجام دهند؛
2. فروشنده مالک کالا (مبيع) و خریدار مالک قیمت (ثمن) باشند یا اجازه انجام معامله آن (مبیع و ثمن) را داشته باشند؛
3. محجور (ممنوع از تصرف در اموالشان نباشند؛
ص: 98
4. قصد انجام معامله را داشته باشند.
احکام این شرایط ، در مسائل آینده ذکر خواهد شد.
مسأله 105. برای آنکه معامله صحيح باشد، خریدار و فروشنده باید با اراده و اختیار خود معامله نمایند و کسی، یکی از آن دو یا هر دو را وادار (اکراه) به انجام معامله نکرده باشد. بنابراین، معامله فردی که وادار (اکراه) به انجام معامله شده باطل است.
«اکراه» و آنچه در حكم اکراه است در اینجا به این معناست که فرد دیگری را الزام و امر به خرید یا فروش کند به گونه ای که وی بترسد چنانچه مخالفت کرده و معامله را انجام ندهد، آن فرد یا شخص دیگر ضرر یا آسیب جانی یا روحی یا مالی یا آبرویی به ناحق بر او وارد آورد؛ چه اینکه امرو الزام آن فرد، همراه با تهدید و ترساندن و هشدار و مانند آن باشد یا نه.
توضیحات بیشتر این موارد، در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 106. در مورد ضرر و آسیبی که در مسأله قبل برای تحقق «اکراه» یا آنچه در حكم اکراه است ذکر شد، توجه به دو نکته لازم است:
الف. ضرر یا آسیب طوری باشد که تحمل آن، برای فرد معمول و متعارف نباشد؛(1) طوری که عقلا وی را ناگزیر از انجام معامله به حساب آورند؛
البته، لازم نیست آسیب و ضرری که می ترسد بر او وارد آید، تنها به جهت اقدام دیگری بر خود او فردی که اکراه شده باشد؛ بلکه اگر بترسد چنانچه معامله ای را که دیگری او را به آن امر کرده انجام ندهد، اقدامی نسبت به بعضی از متعلقین وی که امور آنها برایش اهمیت دارد انجام دهد، باز هم با وجود شرایط مذکور اکراه یا آنچه در حكم اکراه می باشد، محقق شده است؛
ص: 99
مثل آنکه فرد بترسد فرد امرکننده به معامله یا غیر او، ضرری به یکی از اعضای خانواده اش وارد آورد یا فرزندش را از او جدا کند، هرچند آسیبی هم به او نرساند و آسیب روحی که از این جهت (جدایی از فرزند یا ضرر براو) بروی (فردی که اکراه شده) وارد می آید، قابل توجه بوده و معمولا چنین آسیبی تحمل نمی شود.
ب. ترس از آسیب و ضرر، در اقدام فرد بر معامله مؤثر باشد. بنابراین، اگر فرد بترسد چنانچه معامله ای که به انجام آن امر شده را انجام ندهد، دیگری آسیبی به وی برساند، اما وی انگیزه دیگری برای معامله داشته باشد و معامله را به جهت آن ترس واقع نسازد، چنین معامله ای اکراهی نیست.
مسأله 107. «اکراه» یا آنچه در حكم اکراه است در صورتی محقق می شود که راه چاره ای مانند کمک گرفتن از دیگران یا فرار یا توریه برای اقدام نکردن فرد به معامله وجود نداشته باشد یا این امر با مشقت فوق العاده که معمولا تحمل نمی شود همراه بوده و حرجی باشد؛
پس اگر مثلا بتواند هنگام انجام معامله ، قصد جدی برای معامله ننماید، اکراه محقق نمی گردد.(1)
مسأله 108. اگر فرد از ترس اینکه شخص دیگری به او ضرر یا آسیب برساند - مثلا آبروی وی را ببرد - معامله نماید، بدون آنکه از طرف آن شخص یا فرد دیگر الزام و امر به معامله شده باشد، معامله مذکور اکراهی نبوده و با وجود سایر شرایط، صحیح است.
همین طور، اگر به علت شرایط اضطراری مانند فقر، ناچار باشد خرید یا فروش را انجام دهد، معامله مذکور صحیح می باشد، هرچند فروش مال به کمتر از قیمت بازاری و یا خرید به بیش از قیمت بازاری آن مال باشد.
مسأله 109. اگر فرد از ترس اینکه شخصی به او ضرر برساند خرید یا فروش را انجام
ص: 100
دهد، ولی شرعا مستحق آن ضرر باشد، معامله انجام شده اکراهی نبوده و با وجود سایر شرایط ، صحیح است؛
پس اگر مثلا فرد، مستحق قصاص باشد و ولی مقتول بگوید: «این معامله را انجام بده ، وگرنه تورا قصاص می کنم»، یا طلبکاری که شرعا استحقاق مطالبه طلب خویش را دارد به بدهکار بگوید: «این معامله را انجام بده، وگرنه طلبم را مطالبه میکنم» و فرد از ترس قصاص یا مطالبه طلب، اقدام به آن معامله کند، چنین معامله ای اکراهی نیست.
مسأله 110. اگر بر فردی واجب باشد معامله ای را انجام دهد، ولی وی از انجام آن امتناع ورزد، چنانچه او را مجبور بر معامله نمایند، آن معامله اکراهی نبوده و با وجود سایر شرایط صحیح است؛
مثل آنکه بر اساس شرط ضمن عقدی بر فرد واجب باشد کالایی را بفروشد و او حاضر به انجام آن نشود، که در چنین موردی، می توان وی را مجبور به انجام معامله نمود.
مسأله 111. اگر خریدار یا فروشنده را به ناحق به انجام معامله وادار کنند، چنانچه بعد از معامله از روی اختیار راضی شود، مثلا بگوید: «راضی هستم»، معامله صحیح است، هرچند احتیاط مستحب آن است که دوباره معامله را انجام دهند.
مسأله 112. یکی از شرایط فروشنده و خریدار در معامله «عین شخصی»(1) آن است که هریک از آن دو نسبت به مالی که می خواهند معامله کنند (مبیع و قیمت آن)، یکی از سه حالت ذیل را داشته باشند:
ص: 101
الف. خود، مالک آن باشند؛(1)
ب. ولی شرعی مالک باشند، مانند پدر نسبت به اموال بچه نابالغ؛
ج. وكيل مالک در انجام معامله باشند یا در معامله اجازه(2) داشته باشند.
در غیر این صورت، چنانچه معامله ای انجام شود، «معامله فضولی» نام دارد که برخی از احکام آن در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 113. از شرایط صحیح بودن معامله در موردی که کالا (مبيع) یا عوض آن (ثمن) «کلی در ذمه» باشد این است که چنانچه فرد معامله در ذمه را برای دیگری انجام می دهد، از او اجازه یا وکالت در انجام معامله داشته یا ولی شرعی وی باشد؛ در غیر این صورت - مانند آنچه در صفحه «105»، پاورقی 3» ذکر می شود - معامله احکام فضولی را دارد.
مسأله 115. در مواردی که صاحب مال معامله فضولی را اجازه می دهد، آثار صحیح بودن معامله از زمان معامله حساب می شود نه از زمان اجازه؛
پس اگر در معامله فضولی یک رأس گوسفند، مال آن، پس از یک ماه معامله را اجازه دهد، شیر و پشم آن در این مدت مال مشتری است و همین طور اگر قیمت (ثمن) معامله، مثلا کالا بوده و منافعی داشته باشد، منافع آن، از زمان معامله مال طرف مقابل است.
مسأله 116. اجازه یا رد مالک (کسی که مالش به طور فضولی فروخته شده) پس از معامله مذکور دو صورت دارد:
الف. ابتدا معامله را اجازه دهد و بعد از اجازه دادن پشیمان شده و آن را رد نماید، چنین ردی بی اثر بوده و معامله صحیح می باشد.
ب. ابتدا معامله را اجازه نداده و رد کند و بعد از رد کردن معامله، پشیمان شده و آن را اجازه دهد، مشهور فرموده اند: چنین معامله ای بی اثر است؛ ولی این حکم خالی از اشکال نیست و بنابر احتیاط واجب، مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 117. رضایت قلبی - بدون اینکه فرد آن را ابراز کند - اجازه به حساب نمی آید. بنابراین:
الف. اگر معامله فضولی انجام گردد و مالک پس از اطلاع راضی شود، اما رضایتش را ابراز نکند،رضایت وی برای صحیح بودن معامله کافی نیست.
ب. اگر انسان بداند مالک، راضی به انجام معامله ای است، اما بدون اینکه از وی اجازه بگیرد آن را برای او بفروشد، معامله فضولی محسوب می شود.
مسأله 118. ابراز اجازه در مورد معامله فضولی، با هر یک از موارد ذیل کافی است:
الف. ابراز با کلام به طور صریح؛ مثل آنکه مالک بگوید: «معامله را اجازه دادم» یا «راضی شدم» یا «امضا کردم».
ص: 103
ب. ابراز کلامی به طور کنایه ای؛ مثل اینکه مالک جهت امضای معامله بگوید:«خداوند به تو برکت دهد».
ج. ابراز عملی؛ مثل آنکه مالک در حالی که می داند معامله فضولی انجام شده، پول آن را قبول کرده و مصرف نماید.
مسأله 119. اگر کسی مال دیگری را به طور فضولی بفروشد به قصد اینکه پول آن مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال، معامله را برای او اجازه دهد، معامله صحیح است و پول مال او می شود و اگر معامله را برای خودش (صاحب مال) اجازه دهد، پول، ملک صاحب مال محسوب می شود.
در حکم این مسأله ، فرقی نیست بین اینکه فرد به خیال اینکه مال متعلق به خودش بوده، آن را فروخته یا با وجود اینکه می دانسته مال دیگری است، معامله کرده است.(1)
مسأله 120. کسی که قصد دارد مال دیگری را بفروشد، دو صورت دارد:
الف. بخواهد مال را برای خودش (فروشنده) بفروشد؛ مثل آنکه «علی» مال «حسین» را بفروشد به قصد آنکه پول، مال خودش (علی) باشد؛ در این صورت، اگر علی هنگام معامله بداند صاحب مال راضی به چنین معامله ای برای خودش (علی) می باشد، معامله صحیح است و اجازه گرفتن لازم نیست.(2)
ب. بخواهد مال را برای صاحب مال بفروشد؛ در این صورت، همان طور که در مسأله «117» اشاره شد، اطمینان به رضایت قلبی صاحب مال کافی نیست و باید برای معامله از او اجازه داشته باشد، وگرنه معامله فضولی به حساب می آید.
مسأله 121. اگر کسی که با دیگری در مالی شریک است، سهم خود و شریکش را بدون اجازه از او در یک معامله بفروشد، معامله نسبت به سهم خودش صحیح و
ص: 104
نسبت به سهم شریک، فضولی محسوب می شود و چنانچه شریک اجازه ندهد، مشتری حق دارد معامله را نسبت به باقیمانده نیز فسخ کند.(1)
مسأله 122. اگر فرد، مالی را به طور فضولی بفروشد، سپس مالک آن، همان مال را به شخص دیگری بفروشد - حتی اگر پس از انجام دو معامله، مالک از معامله فضولی مطلع شده و آن را اجازه دهد معامله فضولی باطل بوده و معامله مالک صحیح می باشد و در این مورد، اجازه بعدی بی اثر است.
مسأله 123. اگر کسی مال دیگری را به طور فضولی بفروشد و بدون آنکه صاحب مال آن را اجازه دهد، خودش مالک آن شود، مثلا فردی مال برادرش را بفروشد، سپس با فوت برادر، آن مال از طریق ارث به او منتقل شود یا آنکه بعدا آن مال را از برادرش بخرد، معامله فضولی انجام شده، باطل است و اجازه بعدی اثری در آن ندارد.(2)
مسأله 124. اگر کسی مال شخصی را به طور فضولی بفروشد و آن شخص (صاحب مال) قبل از آنکه معامله را اجازه دهد یا رد نماید فوت کند، معامله مذکور باطل است و اجازه ورثه وی اثری ندارد.
مسأله 125. اگر فرد مالی را در ذمه خود بفروشد،(3) مثل اینکه 10 کیلوگرم گندم را در ذمه خود به دیگری بفروشد و هنگام تحویل، 10 کیلوگرم گندمی که متعلق به دیگری است - بدون کسب اجازه از صاحب مال یا اطمینان به رضایت او به
ص: 105
خریدار بدهد، معامله صحیح است و فضولی محسوب نمی شود.
بنابراین، فروشنده مالک بهای دریافتی (ثمن) می شود؛ ولی تا زمانی که از صاحب گندم اجازه نگرفته ، 10 کیلوگرم گندم به خریدار بدهکار می باشد.(1)
مسأله 126. کسی که قصد دارد با پول دیگری کالایی را برای خودش خریداری نماید، چنانچه ثمن معامله (قیمت) شخصی باشد(2) و هنگام معامله بداند صاحب پول به چنین معامله ای راضی است، معامله صحیح است و اجازه گرفتن از او لازم نیست؛
اما اگر ثمن معامله کلی در ذمه باشد، در هر حال معامله صحیح است و خریدار در صورتی می تواند بدهیش به فروشنده را از پول شخص دیگر بپردازد که بداند صاحب پول به این امر راضی است.
مسأله 127. اگر انسان با پول دیگری، بدون کسب اجازه یا اطمینان به رضایت او برای خودش کالایی خریداری کند،(3) در صورت دارد:
الف. معامله با پول به صورت عین شخصی - به معنایی که در مسأله «83» ذکر شد - انجام شود؛ مثلا به فروشنده بگوید: «کالا را با این پول می خرم»؛ در این صورت، معامله نسبت به پول، فضولی حساب شده و مسائل «114» تا «125» در مورد آن جاری است.
ص: 106
ب. معامله برپول (ثمن) در ذمه خودش انجام شده؛ مثل آنکه کالا را به 10 هزار تومان بالذمه برای خود خریده، سپس 10 هزار تومانی را که متعلق به دیگری بوده به فروشنده پرداخت کرده است؛ در این صورت، معامله انجام شده صحيح است و خریدار مالک کالا می شود؛ ولی تا زمانی که از صاحب پول اجازه نگرفته، بدهیش به فروشنده بابت ثمن معامله باقی می ماند.(1)
مسأله 128. یکی از شرایط فروشنده و خریدار آن است که شرعا ممنوع از انجام معامله نباشند،(2) افراد محجور عبارتند از:
1. فرد نابالغ؛
2. فرد دیوانه؛
3. فرد سفيه ، یعنی کسی که اموال خویش را در کارهای بیهوده مصرف می کند؛
4. ورشکسته اقتصادی که حاکم شرع، وی را از تصرف در اموالش ممنوع کرده است؛
5. فردی که در مرض موت می باشد؛ البته ممنوعیت چنین فردی مخصوص معاملاتی است که به کمتر از قیمت بازاری یا به صورت مجانی و در بیش از ثلث اموالش باشد.(3)
وليش باشد یا شخص دیگر، چنانچه به وکالت یا اجازه از وی (شخص بالغ) باشد صحیح است؛ چه اینکه معامله با عين مال دیگری انجام شود یا بر ذمه وی.(1)
پس اگر مثلا فرد بالغی، شخص مميز نابالغ را وکیل کند یا به او اجازه دهد با پول او و برای اوکالایی را بخرد (پول عین شخصی باشد) یا کالایی را در مقابل مبلغی بر ذمه او (فرد بالغ) برایش خریداری کند، چنین معامله ای صحیح است؛ فرقی نمی کند معامله نقد باشد و قیمت آن در همان زمان یا بعد از اموال فرد بالغ پرداخت گردد یا مثلا نسیه باشد.
همین طور، لازم نیست نوع و خصوصیات کالا و مبلغ آن توسط فرد بالغ تعیین شود؛ بلکه اگر نابالغ در تعیین موارد فوق براساس وکالت یا اجازه ای که دارد، مستقل باشد، بازهم معامله صحیح است.
مسأله 130. با توجه به مسأله قبل اگر مغازه دار (غير محجور) ، فرد نابالغ ممیز را وکیل کند تا از طرف او کالاهای او را بفروشد، معاملاتی که نابالغ انجام میدهد، صحیح است.
مسأله 131. معامله فرد نابالغ ممیز با مال خودش، چنانچه در اشیای کم ارزشی باشد (اشیای سیره) که معامله با نابالغ در آنها معمول است - مانند تنقلات کم ارزش - با اجازه ولی شرعی وی صحیح می باشد؛(2)
چه اینکه فرد نابالغ در تعیین حدود معامله، مانند نوع و خصوصیات کالا و مبلغ آن مستقل و صاحب اختیار باشد یا نه؛
البته، حکم مذکور در صورتی است که معامله بر مال نابالغ (مثلا پول وی) به صورت عین شخصی واقع شود و بنابر احتیاط واجب، معامله به صورت کلی در ذمه خودش (نابالغ) این حکم را ندارد.
ص: 108
شایان ذکر است، در این گونه موارد معامله اشیای کم ارزش اگر مثلا طرف مقابل شک کند مالی که دست نابالغ و در اختیارش می باشد، به صورت شرعی در اختیارش قرار گرفته یا نه، حکم به شرعی بودن آن می شود.
مسأله 132. اگر فرد نابالغ بخواهد مال خود را مورد معامله قرار دهد، مثلا با پول خودش کالایی خریداری کند، چنانچه مستقل در معامله نباشد، یعنی حدود معامله مانند نوع و خصوصیات کالا و قیمت آن توسط ولی او انجام می شود و نابالغ فقط وکیل در اجرای صیغه معامله باشد، معامله صحیح است؛(1) چه در اشیای کم ارزش و چه غیر آن؛(2)
اما اگر نابالغ مستقل در معامله با مال خود باشد، معامله - در غیر اشیای کم ارزش با توضیحی که در مسأله قبل ذکر شد - صحیح نیست، هرچند با اجازه ولیش باشد.(3)
مسأله 133. اگر دو فرد بالغ با یکدیگر معامله نمایند و فرد نابالغ - چه ممیز باشد و چه ممیز نباشد - تنها وسیله و رابط باشد که مثلا پول را به فروشنده و کالا را به خریدار برساند، چنین معامله ای که در حقیقت بین دو فرد بالغ صورت گرفته، صحیح است.
مسأله 134. اگر انسان در مواردی که معامله با فرد نابالغ صحیح نیست ، از او چیزی بخرد یا شیئی به او بفروشد، باید کالا یا پولی را که از او گرفته، در صورتی که مال خود او (نابالغ) است ، به وليش و اگر مال دیگری بوده به صاحب آن بدهد، یا
ص: 109
اینکه از صاحبش برای در اختیار داشتن و استفاده از مال رضایت بخواهد و نباید آن را به خود شخص نابالغ برگرداند؛(1)
اما اگر صاحب آن را نمی شناسد و برای شناختن وی - هرچند با فحص و تحقیق - راهی ندارد، باید شیئی را که از او گرفته، از طرف صاحب آن بابت رد مظالم به فقیر بدهد یا آن را فروخته یا برای خود قیمت گذاری کرده، و ثمن آن را به فقیر بپردازد و احتیاط لازم آن است که در این کار(2) از حاکم شرع اجازه بگیرد.
شایان ذکر است ، اگر مال از بین رفته باشد، احکام مذکور در مورد عوض مال وی جاری می باشد.
مسأله 135. اگر انسان در مواردی که معامله با فرد نابالغ صحیح نیست، با او معامله کند و جنس یا پول بعد از تحویل به وی از بین برود، سه صورت دارد:
الف. بچه، ممیز بوده و خودش آن را از بین برده، مثلا خوراکی بوده و آن را خورده است.
در این صورت، فرد می تواند عوضش را - در صورتی که اموالی از بچه در اختیار وليش می باشد - از ولیش بگیرد و می تواند آن را پس از بلوغ از خودش مطالبه نماید.
ب. بچه ممیز بوده، اما خودش آن را از بین نبرده، بلکه مال در نزد وی از بین رفته؛ چه اینکه در اثر کوتاهی او از بین رفته یا از بین رفتن مال براثر کوتاهی بچه نبوده است؛
ج. بچه غیر ممیز بوده است.
در این دو صورت (ب و ج)، فرد نمی تواند عوضش را از ولی او یا پس از بلوغ، از خودش مطالبه نماید.
ص: 110
مسأله 136. اگر انسان به علت معامله ای که با نابالغ در غير موارد صحیح انجام داده - با توجه به دو مسأله قبل - مالی به او بدهکار شده و از جهتی نیز از او طلبکار شده باشد، در بعضی از موارد احكام «تهاتر» یا «تقاض»، جاری می شود که توضیح آن در فصل «دین» و «تقاض» ذکر می شود.
مسأله 137. با توجه به توضیحی که در مسأله «129» ذکر شد، راهکار شرعی مناسب برای آنکه خرید کالا توسط بچه های ممیز به طور صحیح انجام شود،«خرید به وکالت» با مال شخص غير محجور ( چه ولی یا غیرولی) است که در موارد مختلف قابل اجرا می باشد و چنین معامله ای در تمام موارد ذیل صحيح می باشد:
- معامله در اشیای کم ارزش باشد یا اشیای ارزشمند و با اهميت؛
- فرد نابالغ در انتخاب نوع کالا و قیمت و سایر خصوصیات معامله، مستقل و صاحب اختیار باشد یا نه؛
- ثمن معامله، عین شخصی باشد یا در ذمه؛(1)
- کالا، مورد استفاده خود نابالغ باشد یا صاحب پول.
به عنوان نمونه، اگر پدری(2) بخواهد به فرزند نابالغ ممیز خود پول بدهد تا با انتخاب خود کالاهای مورد نیازش را تهیه کند، می تواند پول خود(3) را به او داده و به او بگوید: «می توانی با این پول برای من (پدر) کالایی را با انتخاب خودت خریداری کنی و بعد از خرید، اختیار استفاده از آن با خودت باشد؛ ضمن اینکه مجاز هستی هر تصرف دیگری که بخواهی در آن انجام دهی، مثل آنکه مال را به دیگران بدهی یا ببخشی».
ص: 111
همین طور نابالغ ممیز می تواند به وکالت از پدریا فرد غير محجور دیگری با توضیحات فوق، عهده دار خرید کلیه کالاهای مورد نیاز منزل یا مغازه و مانند آن گردد.
مسأله 138. افراد ذیل با شرایطی که ذکر می شود، می توانند مال نابالغ یا دیوانه یا سفیه را - در صورتی که با حالت دیوانگی یا سفیه بودن به سن بلوغ رسیده اند بفروشند یا با مال آنها کالایی برایشان خریداری کنند(1):
1. پدر و جد پدری، به شرط آنکه معامله مفسده نداشته باشد؛
2. وصیت پدر و جد پدری در مواردی که پدر و جد پدری هیچ یک نباشند؛ به شرط آنکه معامله مصلحت داشته باشد. منظور از وصی در اینجا کسی است که پدر یا جد پدری نسبت به اموال فرد مذکور (نابالغ یا سفیه یا دیوانه)، به وی وصیت کرده اند.
3. مجتهد عادل یا وکیل او و اگر دسترسی به مجتهد عادل یا وکیلش نباشد، مؤمن عادل؛ ولایت در این مورد (مورد سوم) در صورتی است که هیچ یک از دو مورد قبل نباشند و مشروط است به اینکه معامله مصلحت داشته باشد؛ البته، احتیاط مستحب آن است که حاکم شرع یا وکیل وی یا مؤمن عادل تنها در جایی که معامله نکردن باعث ضرر و مفسده باشد، اقدام به آن نمایند.(2)
مسأله 139. اگر دو طرف معامله یا یکی از آن دو، قصد جدی در انجام معامله نداشته باشند، مثل آنکه فرد به شوخی بگوید: «مال خود را به فلان مبلغ فروختم» و دیگری هم قبول کند، معامله صحیحی انجام نشده است؛
ص: 112
البته، اگر هریک از دو طرف از قصد دیگری اطلاع نداشته باشد یا یکی از آنها پس از انجام معامله، ادعای صوری بودن آن را بنماید، احکامی که در مسأله «90» ذکر شد، در مورد آن جاری است.
مسأله 140. کالایی که فروخته می شود (مبيع) و عوضی که دریافت می گردد (ثمن)، باید به علاوه بر مواردی که در مبحث «معاملات باطل و حرام» ذکر شد -(1) دارای شرایط ذیل باشند:
1. مالی که فروخته می شود (مبيع)، «خود شیء» (عین) باشد، نه منفعت یا عمل یا حق؛
2. مقدار آنها با وزن یا پیمانه یا تعداد یا متراژ و مانند اینها معلوم باشد؛
3. خصوصیات آنها که موجب اختلاف قیمت می شود، معلوم باشد؛
4. فرد دیگری در آن حقی نداشته و «ملک طلق» باشد؛
5. قابل تحویل باشند.
احکام این شرایط ، در مسائل آینده ذکر می شود .
بنابراين، مثلا فروش منفعت یک ساله خانه یا فروختن عمل خیاطی و بنایی و مانند آن صحیح نیست و نیز بنابر احتیاط واجب فروختن حق، مانند حق التحجير(1) صحیح نمی باشد.(2)
شایان ذکر است، برای انتقال و واگذاری منفعت و عمل، می توان از قرارداد اجاره» یا «مصالحه» و برای واگذاری حق، می توان از قرارداد «مصالحه» یا «معاوضه» استفاده نمود.(3)
مسأله 142. اگر تولید کننده محتوی و اثری همچون نرم افزار یا سایت یا عکس و فیلم و مانند آن بخواهد آن را با دریافت مبلغی به دیگری واگذار کند، به روش هایی از جمله دو شیوۂ ذیل می تواند اقدام به این امر نماید:
الف. سخت افزاری را که حاوی اثر مذکور است، بفروشد؛ مثلا فلش مموری یا سی دی حاوی اثر مذکور را به قیمتی معادل با قیمت نرم افزار یا بیشتر یا کمتر(حسب توافق طرفین) بفروشد.
ص: 114
ب. مبلغی در ازای رفع ید و در اختیار قرار دادن اثر مذکور دریافت کند؛ مانند آنچه در واگذاری حق اختصاص در مسأله «7» ذکر شد.
شایان ذکر است، واگذاری موارد مذکور در دست های بعدی نیز با روش های فوق امکان پذیر است.
مسأله 143. آنچه در معامله به عنوان قیمت (ثمن) قرار می گیرد، می تواند منفعت یا عمل یا حق(1) باشد. بنابراین، چنانچه خریدار شیئی را به جای آنکه در مقابل پول و امثال آن بخرد، مثلا در مقابل منفعت یک ساله خانه خود یا در مقابل حق سرقفلی مغازه خویش خریداری نماید، معامله صحیح است.(2)
قرار دادن اسقاط حق(3) به عنوان ثمن معامله نیز اشکال ندارد. همین طور، انسان می تواند مالی را به دیگری بدهد تا او از حقی که دارد صرف نظر و رفع ید کند، مانند حق اختصاص که توضیح آن در مسائل «6 و 7» ذکر شد.
مسأله 144. اگر در هنگام معامله، مقدار چیزی که فروخته می شود (مبيع) و یا قیمت آن (ثمن)، از جهت وزن، پیمانه ، متراژ و مانند آن برای هریک از دو طرف معلوم نباشد، معامله باطل است.
پس اگر فروشنده مثلا بگوید: «از فلان لباس هر اندازه که در انبار دارم، به فلان مبلغ فروختم» یا بگوید: «هر مقدار پارچه که در این کیسه وجود داشته باشد،(4) به
ص: 115
فلان مبلغ فروختم»، معامله باطل است؛ چه اینکه فروشنده خود از مقدار جنس مطلع باشد یا او هم مانند مشتری اطلاعی از این امر نداشته باشد؛
البته، در اشیائی که خرید و فروش آنها با مشاهده متعارف و معمول است - مانند فروش میوه های روی درخت - معامله آنها به همان صورت صحیح می باشد.
مسأله 145. ملاک تعیین مقدار در هر کالا، همان روش متعارف و معمول در بین مردم است؛ پس اگر معامله کالایی، تنها با وزن کردن متعارف باشد، برای خرید و فروش آن نمی توان به مشاهده بسته بندی اکتفا کرده و یا از سایر معیارهای اندازه گیری استفاده نمود.
مسأله 146. اگر برای اطلاع از مقدار یک کالا، دو روش متعارف و معمول باشد - مثلا کالایی گاه با وزن اندازه گیری شده و گاه برای دانستن مقدار آن، به مشاهده بسته بندی اکتفا می شود - معامله آن با هر یک از دو روش جایز و صحیح است.
مسأله 147. اگر در شهری اندازه گیری یک شیء مثلا با وزن باشد و در شهر دیگر با پیمانه و در شهر دیگر باعدد، معیار، شهری است که معامله در آن انجام می شود.
همین طور، اگر معیار اندازه گیری کالا در حالات مختلف، متفاوت باشد - مثل آنکه میوه را در حالت خرید و فروش عمده و به مقدار زیاد، هم با وزن و هم با پیمانه (مشاهده تعداد جعبه های مخصوص میوه) و در حالت خرید و فروش به مقدار کم فقط با وزن اندازه گیری کنند - باید مقدار کالا در هر حالت به روشی که در همان حالت متعارف و معمول است، معلوم شود.
مسأله 148. اگر کالایی در یک شهر تنها با وزن یا پیمانه اندازه گیری و معامله می شود، اما در شهر دیگر معامله آن با مشاهده - بدون اینکه وزن شود - هم معمول است، چنانچه معامله در شهر اول صورت می گیرد، باید با وزن یا پیمانه، مقدار آن معلوم شود و اگر در شهر دوم معامله می شود، می توان با مشاهده خرید و فروش را انجام داد.
ص: 116
مسأله 149. شیئی را که با وزن خرید و فروش می کنند، می توان با پیمانه ای که گنجایش آن، وزن مشخص است، معامله نمود؛ مثلا اگر فرد می خواهد 10 کیلو گرم گندم بفروشد، می تواند با پیمانه ای که یک کیلوگرم گندم می گیرد، 10 پیمانه بدهد.
مسأله 150. برای اطلاع از مقدار مالی که خریداری می شود ( مبيع)، خبر دادن فروشنده - چه عادل باشد یا نباشد. کافی است؛ البته کافی بودن این امر بنابر احتیاط واجب ، مشروط بر آن است که گفتار فروشنده باعث یقین یا اطمینان برای خریدار گردد.(1)
مسأله 151. اگر طرفین بخواهند مالی که مقدار دقیق آن را با معیار مذکور در مسأله «145» نمی دانند، معامله کنند، مثلا در حالی که از تعداد لباس های داخل کیسه اطلاع ندارند، بخواهند آن را در مقابل 100 هزار تومان معامله نمایند، می توانند هریک از راه کارهای ذیل را به کار گیرند:
1. به جای خرید و فروش از قرارداد «مصالحه» استفاده کنند؛ مثل آنکه فرد بگوید: «این لباس ها را به 500 هزار تومان مصالحه کردم» و طرف مقابل هم قبول کند.
2. فروشنده مقدار معینی از کالا را در ذمه خود بفروشد، مثلا 100 عدد لباس را که نمونه ای از آن مشاهده شده، در ذمه خود به مبلغ 500 هزار تومان بفروشد، سپس با رضایت خریدار 100 عدد لباسی را که بدهکار شده، در مقابل لباس های موجود در کیسه - که مقدار دقیقش را نمی دانند - مصالحه نماید و طرف مقابل هم قبول کند.
ص: 117
3. فروشنده حداقل مقداری را که اطمینان به وجود آن مقدار در کیسه دارد، بفروشد؛ مثلا 50 عدد لباس را به 500 هزارتومان بفروشد؛ سپس بگوید: «اگر لباس ها بیشتر بود، بقیه را به تو هدیه کردم» و طرف مقابل هم قبول کند و بعد مال را تحویل بگیرد.
مسأله 152. خریداری که قیمت کالا را نمی داند، می تواند فروشنده را وکیل کند تا کالا را پس از تعیین مقدار مناسب با پول او برایش خریداری کرده، سپس به وی تحویل دهد؛
مثلا مشتری که قیمت تخم مرغ را نمی داند، 10 هزار تومان به فروشنده داده و به او بگوید: «به همین اندازه تخم مرغ وزن کن و به من بفروش و خودت از طرف من معامله را قبول کن»؛ در این صورت، چنانچه فروشنده این کار را انجام دهد، معامله به طور صحیح واقع شده است و مشتری مالک تخم مرغ هایی که تحویل می گیرد می شود، هرچند وزن آن را نداند.
مسأله 153. اگر بعد از معامله معلوم شود مقدار کالا (مبيع)،(1) کمتر از اندازهای است که در معامله تعیین شده - مثلا زمین معنی که متراژ آن در معامله 100 متر مربع تعيين شده ، به مبلغ یک میلیارد تومان به فروش برسد و بعد معلوم شود 95 متر مربع بوده است - خریدار می تواند معامله را فسخ کرده و تمام قیمت (ثمن) را پس بگیرد و می تواند به معامله راضی شود که در این حال به نسبت مقدار کمبود آن، از قیمت کسر شده و به خریدار برگردانده می شود.
بنابراین، در مثال مذکور خریدار اگر به معامله رضایت دهد، 50 میلیون تومان از فروشنده پس می گیرد.
مسأله 154. اگر بعد از معامله معلوم شود کالا (مبيع) بیشتر از مقدار ذکر شده در
ص: 118
معامله است، مقدار زیادتر مال فروشنده است و خریدار بین فسخ معامله و رضایت به آن به همان قیمت مقرر شده در معامله، مخیر می باشد؛
پس اگر زمین معنی که متراژ آن در معامله 100 متر مربع شده، به یک میلیارد تومان به فروش برسد و بعد معلوم شود زمين، 110 متر مربع بوده است، چنانچه خریدار به معامله رضایت دهد، با فروشنده شریک می شود و 10 متر مربع به طور مشاع از زمین متعلق به فروشنده می باشد.
مسأله 155. اگر کالا در ذمه فروشنده فروخته شود - نه به صورت عین شخصی - چنانچه کمتر از مقدار تعیین شده در معامله به خریدار تحویل داده شود، فروشنده نسبت به بقیه مبیع بدهکار است و باید آن مقدار را به خریدار بدهد؛(1)
اما اگر بیشتر از مقدار تعیین شده تحویل دهد، آن مقدار متعلق به فروشنده می باشد.
مسأله 156. خصوصیات و صفات کالایی که فروخته می شود (مبيع) و همین طور عوض آن (ثمن) ، مانند رنگ، طعم، مرغوب بودن و مرغوب نبودن، ماندگار بودن و ماندگار نبودن و... چنانچه طوری است که اطلاع از آنها در معامله عرفا اهمیت داشته باشد - که غالبا این گونه صفات، موجب تفاوت در قیمت کالا به مقدار قابل توجه می باشد . باید هنگام معامله معلوم باشد.(2)
معین شدن خصوصیات کالا، گاه با توصیف صورت می گیرد و گاه با مشاهده و مانند آن.
ص: 119
مسأله 157. اگر صفات و خصوصیاتی که عرفا - با توضیح مسألة قبل - مورد اهمیت است، در زمان معامله برای دو طرف یا یکی از آنان معلوم نباشد، معامله باطل است و این خصوصیات در کالاها، بلکه در معاملات مختلف، متفاوت است؛
مثلا ممکن است در خرید یک اتومبیل، اطلاع از جنس و نوع لاستیک یا ضبط ماشین، عرفا اهمیت نداشته باشد، اما برای خرید یک حلقه لاستیک یا یک عدد ضبط ماشین - به تنهایی دانستن جنس و نوع آنها لازم است.(1)
مسأله 158. اگر برخی از خصوصیات - مانند رنگ کالا در معامله برخی از اجناس- طوری است که هرچند اطلاع از آن عرفا با توضیحی که در مسأله «156 و 157» ذکر شد، اهمیت ندارد، اما تمایل برخی از افراد نسبت به بعضی از رنگ ها بیشتر و به برخی دیگر کمتر باشد، باز هم دانستن آن خصوصیت در آن معامله لازم نیست.
مسأله 159. اگر مشتری شرط کند کالا دارای ویژگی و صفتی باشد، هرچند هنگام خرید، اطمینان به وجود آن ویژگی نداشته باشد، معامله صحیح است(2) و در این گونه موارد اطلاع از اوصاف، شرط صحیح بودن معامله نیست.(3)
مسأله 160. اگر در کالایی که فروخته می شود ( مبيع) یا قیمت آن (ثمن) فردی غیر از مالک، حق شرعی داشته باشد به طوری که با خارج شدن مال از ملک مالک،
ص: 120
حق آن شخص از بین برود - مالک نمی تواند آن را معامله کند؛
مثلا مالی را که فرد به عنوان گرو و رهن شرعی نزد گرو گیرنده گذاشته، نمی تواند معامله کند؛ مگر آنکه با اجازه گروگیرنده باشد یا مال را از گرو در آورد.
مسأله 161. خرید و فروش ملکی که به دیگری اجاره داده شده ، اشکال ندارد؛ ولی منفعت و حق استفاده از آن ملک در مدت اجاره، مال مستأجراست و اگر خریدار نداند که آن ملک، اجاره داده شده پس از اطلاع، می تواند معامله خود را فسخ نماید.
این حکم، در جایی که خریدار با اعتماد به گفته فروشنده که مدت اجاره را کم عنوان کرده، ملک را خریده باشد و بعد بفهمد مدت اجاره طولانی بوده نیزجاری است.
مسأله 162. مال وقف شده، از آنجا که ملک طلق(1) نمی باشد، معامله اش باطل است؛ مگر در موارد استثنایی که برخی از آنها در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 163. اگر مال وقف شده مانند حصیریا فرش وقفی، طوری خراب شود که نتوان از آن استفاده قابل توجهی نمود، یا آنکه در معرض این گونه خرابی باشد، فروش آن برای متولی و کسی که در حکم اوست، اشکال ندارد؛ اما اگر هنوز به این حد نرسیده ، فروش آن جایز نیست.(2)
مسأله 164. اگر واقف، شیئی را وقف کند و در ضمن وقف شرط نماید در صورت پیش آمدن اموری مثل کم شدن منفعت یا قرار گرفتن در طرح خرابی یا بروز اختلاف بین موقوف عليهم(3) یا تبدیل به احسن، فروش آن مجاز باشد، اشکال
ص: 121
ندارد و چنانچه امر مذکور اتفاق بیفتد، فروش آن جایز است. مسأله 165. جمعی از فقها رضوان الله تعالى عليهم فرموده اند: «چنانچه بین کسانی که مال برای آنان وقف گردیده ، اختلاف شدید پیدا شود، طوری که اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود که مال یا جانی تلف شود، فروش مال وقف شده و مصرف آن در آنچه نزدیک تر به نظر واقف است، جایز می باشد»؛
اما این حکم محل اشکال است و بنابر احتیاط واجب ، رعایت مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود؛ البته، اگر واقف در ضمن وقف شرط کرده باشد که اگر صلاح در فروش وقف باشد آن را بفروشند، همان طور که ذکر شد، فروختن آن در این صورت، اشکال ندارد.
مسأله 166. موارد استثنایی که در مسائل قبل ذکر شد و در آن موارد می توان مال وقف شده را معامله کرد، شامل عرصہ مسجد (زمین مصلی)، نمی شود و فروش مساجد در هیچ صورتی جایز نیست.(1)
مسأله 167. لازم است فروشنده، کالایی را که فروخته (مبيع) و خریدار، قیمت جنسی را که خریده (ثمن)، در زمان استحقاق آن(2) به طرف مقابل تحویل دهد؛
البته، اگر نتواند آن را به دیگری تحویل دهد، در صورتی که طرف مقابل بتواند آن را در اختیار بگیرد، معامله صحیح است؛ مثلا اگر فرد زمین خود را که غاصب، غصب نموده و نمی تواند آن را پس بگیرد به خریداری بفروشد که قادر به گرفتن آن است معامله صحیح می باشد؛
ص: 122
اما در صورتی که به طور کلی امکان تحویل مال به طرف مقابل وجود نداشته باشد، معامله باطل است؛ مگر آنکه آن را به همراه شیء دیگری که ارزش مالی قابل توجهی دارد و قابل تحویل می باشد معامله کند، که در این صورت معامله صحیح می باشد.
شایان ذکر است، شرط مذکور (توانایی بر تحویل)(1) در صورتی است که کالا (مبيع) یا قیمت کالا (ثمن)، عین شخصی یا کلی در معین یا دین قبل از عقد (2)فصل مربوط به آن بیان می شود.(3)
مسأله 168. اگر فرد قادر بر تحویل آنچه فروخته(4) در زمان استحقاق نباشد؛ مثلا زمینی را که به جهت مشکلات قانونی قابل تحویل نیست بفروشد، اما معلوم باشد که بعدا می تواند آن را تحویل دهد، معامله صحیح است.
البته چنانچه این زمان - که در آن طرف مقابل حق دارد مال را در اختیار داشته باشد، ولی فروشنده قادر به تحویل آن نیست مدت طولانی بوده و قابل چشم پوشی نباشد و مشتری از قابل تحویل نبودن مال بی اطلاع بوده، حق فسخ دارد.
مسأله 169. اگر فروشنده به خیال اینکه می تواند کالا را به خریدار در زمان
ص: 123
استحقاق آن تحویل دهد بفروشد، سپس معلوم شود اشتباه کرده و قدرت بر تحویل نداشته است . باتوضیحی که در مسأله «167» گذشت - معامله باطل می باشد؛
اما اگر خیال می کرده عاجز از تحویل کالا است و با این حال آن را بفروشد، سپس معلوم شود اشتباه کرده و قدرت بر تحویل داشته است، معامله صحيح می باشد.(1) این حکم در مورد بهای معامله(ثمن) نیز جاری است.
مسأله 170. اگر معامله توسط وکیل مالک انجام شود، در صورتی که وی به طور کلی وکیل برای امور معامله باشد - نه فقط وکیل در انجام ایجاب و قبول معامله - قادر بودن هریک از مالک یا وکیل بر تحویل مال کافی است؛ اما اگر فقط وکیل در اجرای ایجاب و قبول باشد، ملاک قادر بودن مالک می باشد.
مسأله 171. اگر معامله به جهت رعایت نشدن شرایط آن باطل باشد، چنانچه برای دو طرف یا یکی از آنها این اطمینان وجود داشته باشد که طرف مقابل - حتی در صورت باطل بودن معامله (برفرض که از آن اطلاع می داشت) - باز هم راضی به تصرف در مال اوست، استفاده از مال وی، در محدوده رضایتش جایز(2) است(3)و موجب ضمان نمی شود.
بنابراین، اگر فرد بر اساس رضایت مالک مال با توضیحات فوق، آن را در زندگی مصرف کرده و تلف نماید یا آن را برای خودش بفروشد یا با آن بدهیش را بپردازد،
ص: 124
صحیح است و اشکال ندارد و چنانچه بعدا مالک آن پشیمان شود، نمی تواند مال خود یا بدل آن را از وی مطالبه نماید.
مسأله 172. اگر معامله ای که انسان انجام داده، باطل باشد و وی اطمینان به رضایت طرف مقابل(صاحب مال) برای تصرف در آن - با توضیحی که در مسأله قبل ذکر شد - نداشته باشد، واجب است مالی را که از او گرفته، به وی برگرداند؛
اما اگر مال را برنگرداند، در صورتی که آن را به دیگری بفروشد، معامله اش فضولی می باشد(1) و اگر در نزدش تلف گردد، مانند تلف شدن مال غصبی،(2) باعث ضمان می شود؛(3)
البته اگر مالک مال ، راضی به تصرف در مالش به طور مطلق (به هر صورت و در هر زمان) بوده و بعد از سپری شدن مدتی، فرد شک نماید که مالک مال از رضایتش عدول کرده و برگشته یا نه، می تواند بنا بر رضایت وی گذاشته و در مال تصرف نماید.
مسأله 173. اگر معامله ای بین دو نفر واقع شود و بعد از وقوع معامله، فروشنده یا خریدار شک در صحیح یا باطل بودن آن نماید،(4) چنانچه احتمال عقلایی دهد که
ص: 125
شرایط صحت معامله رعایت شده، معامله صحیح محسوب می شود.
این حکم، اختصاص به بیع ندارد و در سایر معاملات نیز جاری است .
مسأله 174. میوه ای که گل آن ریخته و دانه بسته، چنانچه معلوم باشد که دچار آفت می شود یا نمی شود، طوری که مقدار حاصل آن قابل تخمین زدن باشد، فروش آن پیش از چیدن صحیح است؛ بلکه اگر هنوز هم معلوم نباشد که دچار آفت می شود یا نه، در هریک از موارد زير، معامله اش صحیح است:
الف. میوه 2 سال یا بیشتر فروخته شود.
ب. همان مقداری که فعلا روییده فروخته شود، به شرط آنکه ارزش قابل توجهی داشته باشد.
ج. شیء دیگری به عنوان «ضمیمه» با آن فروخته شود؛ البته چیزی که ضمیمه می شود، دارای شرایطی است که در مسأله «176» ذکر می شود.
در غیر این موارد، صحیح بودن فروش آن محل اشکال است و بنابر احتیاط واجب ، مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 175. فروختن میوه درخت پیش از آنکه دانه ببندد و گلش بریزد، صحيح نیست؛(1) مگر آنکه به همراه «ضمیمه» باشد یا آنکه میوه بیشتر از یک سال فروخته شود.
مسأله 176. «ضمیمه» که در مسائل «174 و 175» به آن اشاره شد، باید دارای شرائط ذیل باشد:
ص: 126
1. شرایطی که برای کالای مورد معامله ( مبيع) ذکر شد(1) را داشته باشد؛
2. ضمیمه، متعلق به مالک میوه و ملک او باشد؛(2)
3. قیمتی که برای میوه و ضمیمه پرداخت می شود (ثمن معامله)، متعلق به هر دوی آنها به طور مشاع باشد، نه اینکه بخش مشخص و جداگانه ای از قیمت، متعلق به میوه و بخش دیگر، متعلق به ضمیمه باشد؛
4. احتیاط لازم آن است که ضمیمه به مقداری باشد که اگر دانه ها تبدیل به میوه نشوند، سرمایه خریدار را حفظ کند.
مسأله 177. اگر بعضی از میوه های باغ، گلش ریخته و دانه بسته و طوری است که معلوم شده دچار آفت می شود یانه و بعضی دیگر موجود نبوده و بعد حاصل می شود، فرد می تواند میوه هایی که در آن سال بعدا پدید می آید را به ضمیمه میوه های موجود بفروشد.
شایان ذکر است، این ضمیمه هم باید دارای شرایطی باشد که در مسأله «176»ذکر شد و فرق ندارد این میوه ها هم جنس یا مختلف در جنس باشند، مربوط به یک باغ یا باغهای متعدد باشند.
مسأله 178. درختی که در یک سال دوبار میوه می دهد، می توان مجموع میوه های یک سال آن را قبل از آنکه گلش بریزد و دانه ببندد، در یک معامله فروخت و نیازی به ضمیمه ندارد.
مسأله 179. کسی که میوه های روی درخت را خریده، می تواند قبل از چیدن، آنها را به دیگری بفروشد؛ چه اینکه میوه ها را تحویل گرفته باشد یانه و فرقی ندارد قیمت فروش، بیشتر از قیمت خرید باشد یا مساوی و یا کمتر از آن. مسأله 180. انسان می تواند میوه های روی درخت را در مقابل میوه نیز بفروشد(3) و
ص: 127
فرقی ندارد که جنس میوه ها (مبیع و ثمن)، یکی باشد یا متفاوت؛
البته، نمی تواند قیمت میوه ها را از میوه های همان درخت قرار دهد.(1)
شایان ذکر است، فروش خرمای روی درخت حکم متفاوتی دارد که در دو مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 181. اگر فرد بخواهد خرمای روی درخت را(2) در مقابل خرما بفروشد، نباید قیمت (ثمن معامله را خرمای خشک (تمر) قرار دهد(3) و فرقی ندارد ثمن معامله عین شخصی باشد یا در ذه؛ مگر استثنائی که در مسأله بعد ذکر می شود؛ ولی اگر قیمت (ثمن) را رطب رسیده یا خرمای نارس (بسر) قرار دهند، اشکال ندارد.(4)
مسأله 182. کسی یک درخت خرما در خانه فرد دیگر دارد و طوری است که رسیدگی به آن برایش مشکل می باشد، در صورتی که مقدار خرمای آن را که هنوز تمر (خرمای خشک نشده، تخمین زده و صاحب درخت ، آن را به صاحب خانه بفروشد و عوض (ثمن) آن را همان مقدار تخمین زده شده خرمای خشک قرار بدهد، اشکال ندارد.
مسأله 183. اگر میوه های فروخته شده قبل از تحویل، تلف یا سرقت شود، احکام تلف و سرقت سایر کالاها که در مسائل «206 تا 208» ذکر می شود، در مورد آن جاری است.
مسأله 184. اگر صاحب باغ بخواهد مقداری از میوه های روی درختان را استثنا کرده و بقیه را بفروشد، می تواند این کار را به یکی از سه صورت ذیل انجام دهد:
ص: 128
الف. درختانی را مشخص کرده و همه میوه ها، به جز میوه آن درختان را بفروشد.
ب. مقداری را به صورت مشاع (درصدی یا کسری) استثنا کند؛ مثلا بگوید: «همه میوه ها، به جز یک چهارم آنها را فروختم».
ج. مقدار مشخصی را به صورت کلی در معین،(1) استثنا کند؛ مثلا بگوید: «همه میوه ها به جز100 کیلوگرم از آنها را فروختم».
شایان ذکر است، در صورت «ب» و «ج»، اگر مقداری از محصول باغ فاسد شود، به نسبت از سهم هر دو کم می شود .(2)
مسأله 185. فروش زراعت قبل از آشکار شدن آن، در حالی که هنوز بذر است، بنابر احتیاط واجب صحیح نیست؛ اما اگر فرد زمین زراعی را بفروشد، فروش زراعت موجود در آن به تبع زمین - هرچند هنوز آشکار نشده باشد - صحيح می باشد.
مسأله 186. اگر پس از آشکار شدن زراعت، آن را با ریشه های داخل زمینش بفروشند، چند صورت دارد:
الف. خریدار در ضمن معامله با فروشنده شرط کرده که آن را با اجرت یا بدون اجرت - در زمین باقی بگذارد تا خوشه در آورده و زمان برداشت فرا رسد یا متعارف چنین باشد، به گونه ای که نیاز به تصریح وجود نداشته باشد؛
در این صورت، می تواند آنها را باقی بگذارد و در صورتی که اجرتی بابت زمین قرارداده شده، باید ان را بپردازد،هر چند زراعت را سبزچین کند.
ب. چنین شرطی در بین نبوده؛ در این صورت نباید بدون اجازه فروشنده آنها را
ص: 129
باقی گذارد و چنانچه زراعت را باقی بگذارد، باید اجرت المثل استفاده از زمین در آن مدت را بپردازد.
البته، در هریک از دو صورت، اگر زراعت را باقی بگذارد تا خوشه در آورد، خوشه ها مال خریدار است.
شایان ذکر است، چنانچه خریدار، زراعت را قبل از آنکه خوشه بیاورد به صورت سبزه بچیند، سپس ریشه های ثابت آن در زمین رشد کرده و خوشه بیاورد، خوشه ها مال خریدار است و پرداخت اجرت استفاده از زمین در مدت رشد ریشه ها و خوشه دادن بر خریدار واجب نیست؛ مگر آنکه با وی شرط شده باشد (هر چند شرط ضمنی) که ریشه ها را بکند، اما وی چنین نکرده باشد.
مسأله 187. فروش زراعت بدون ریشه اش (به صورت سبز چین)، جایز است و چنانچه خریدار آن را قطع کند و ریشه ها رشد کرده و خوشه دهد، خوشه ها مال فروشنده است؛
ولی اگر خریدار زراعت را قطع ننموده و از آن امتناع ورزد، فروشنده می تواند به هر یک از امور ذیل اقدام کند:
الف. معامله را فسخ کند.
ب. خریدار را به قطع زراعت مجبور کند و اگر ممکن نبود، خودش آن را قطع کند؛ البته، در این صورت چنانچه ممکن است، بنابر احتیاط واجب از حاکم شرع اجازه بگیرد.
ج. زراعت را باقی گذاشته و اجرت المثل استفاده از زمین را مطالبه نماید؛ البته در این صورت، اگر زراعت رشد نموده و خوشه دهد، احتیاط واجب آن است که نسبت به خوشه ها مصالحه نمایند.(1)
ص: 130
مسأله 188. فروختن خیار و گوجه و بادنجان و سبزی ها و صیفی جات دیگری که سالی چند مرتبه چیده می شود، در صورتی که محصول آن ظاهر و نمایان شده باشد و تعداد دفعات چیدن مشتری معین شود، اشکال ندارد؛(1)
ولی اگر محصول آن ظاهر و نمایان نشده باشد، فروختن آن بنابر احتیاط واجب صحیح نیست.(2)
مسأله 189. گیاهی که موجود است، اما در زیر زمین پنهان می باشد، مثل سیب زمینی، شلغم، هویج و مانند آن، جایز است در همان حال فروخته شود.
مسأله 190. فروش خوشه حبوبات - غیر از گندم - در عوض حبوبات حاصل شده از همان خوشه ها، صحیح نیست؛ ولی فروش آن در مقابل حبوبات دیگر صحیح است. بنابراین، می توان لوبیای موجود در خوشه را در مقابل لوبیاهای دیگر فروخت؛(3)
اما فروش خوشه گندم در مقابل گندم، چه از همان خوشه باشد یا از خوشه دیگر، صحیح نیست(4) - چه قیمت (ثمن) کلی درذمه باشد یا شخصی - و احتیاط مستحب است که خوشه جو، به جویی که از غیر آن خوشه باشد، فروخته نشود.
مسأله 191. همان طور که فروش یک حیوان زنده به طور کامل صحیح است، فروش قسمتی از آن به طور مشاع، مانند نصف یا یک سوم آن نیز صحیح می باشد؛
اما فروش قسمت معینی از آن مانند سریا پوست ، یا نصفی که سرش در آن قرار
ص: 131
دارد، در صورتی صحیح است که حیوان در معرض ذبح و مانند آن باشد.
مسأله 192. فروش گوشت حیوان ذبح شده در مقابل حیوان زنده - چه از همان جنس باشد یا از آن جنس نباشد - مانند فروش گوشت گوسفند ذبح شده به گوسفند زنده یا فروش گوشت گوسفند ذبح شده به گاو زنده، هرچند موجب ربا شدن معامله نگردد، بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
مسأله 193. کسی که حیوان زنده ای خریده، تا سه روز حق فسخ معامله را دارد که آن را «خیارحیوان» می نامند. توضیح بیشتر این خیار، در مسائل «358 تا 363» ذکر می شود.
اگر خریدار یا فروشنده یا هردو بخواهند کالای مورد معامله (مبيع) یا بهای آن (ثمن)، را با تأخیر به دیگری تحویل دهند، چند صورت دارد که توضیح آن در دو مسأله بعد ذکر می شود.(1)
مسأله 1994. اگر کالای مورد معامله ( مبيع) «عين شخصی»(2) باشد، چه اینکه بهای معامله (ثمن) نیز عین شخصی باشد یا «در ذمه خریدار» - مثل اینکه فردی ماشین خود را در مقابل جواهرات دیگری بفروشد یا شخصی خانه خود را در مقابل 100 میلیون (در ذمه خریدار به فروش برساند – فروشنده یا خریدار یا هردو می توانند در ضمن معامله شرط کنند کالا (مبيع) یا قیمت (ثمن) یا هر دو را، با تأخیر به یکدیگر تحویل دهند.(3)
ص: 132
مسأله 195. اگر کالای مورد معامله ( مبيع)، در ذمه فروشنده باشد(1) - مثل اینکه 10 کیلوگرم برنج در ذقه فروشنده معامله شود - دو صورت دارد:
الف. برای تأخیر در تحویل کالا، شرطی در ضمن معامله نمی شود؛
در این صورت، می توانند شرط کنند بهای معامله (ثمن) با تأخیر پرداخت شود؛ چه اینکه ثمن «عین شخصی» باشد یا «در ذمه خریدار».
ب. برای تحویل کالا ( مبيع)، شرط تأخیر در پرداخت شود؛
در این صورت، نمی توانند شرط کنند که خریدار نیز ثمن را با تأخیر بپردازد؛ چه اینکه ثمن نیز مانند مبیع در ذمه باشد - مثل آنکه 10 کیلوگرم برنج در ذمه برای تحویل در ماه دیگر پیش فروش شود به 500 هزار تومان یک ماهه در ذمه خریدار یا اینکه ثمن عین شخصی باشد؛ مانند اینکه 10 کیلوگرم در ذمه فروشنده برای تحویل در ماه دیگر، در مقابل انگشتر خریدار فروخته شود و شرط کنند انگشتر، ماه دیگر تحویل داده شود.
مسأله 196. در مواردی که کالا (مبيع) «عین شخصی» بوده و شرط تأخیر در تحویل آن می شود، می توانند در ضمن معامله شرط کنند که فروشنده تا مدت معینی از آن استفاده کند؛ پس اگر فرد خانه یا ماشین خود را برای تحویل در دو ماه دیگر می فروشد، می تواند شرط کند در این مدت از آن ( مبيع) - که پس از معامله مال خریدار شده است - استفاده کند.
همین حکم، در مواردی که قیمت (ثمن) عین شخصی باشد، برای خریدار جاری می باشد.
مسأله 197. اگر بهای معامله (ثمن) در ذمه خریدار بوده و شرط تأخیر در پرداخت آن شود، چنین معامله ای «نسیه» نام دارد.
ص: 133
معامله ای که در آن کالای فروخته شده، در ذمه فروشنده بوده و شرط تأخیر در تحويل آن می شود،«سلف» نامیده شده است.
معامله نسیه و سلف، احکام ویژه دیگری نیز دارد که در فصل مربوط به آن ذکر می شود.
مسأله 198. اگر خریدار و فروشنده، تأخیر در تحویل کالا یا بهای معامله (مبیع یا ثمن) را شرط نکرده باشند، برهریک از آن دو واجب است کالا و ثمن را پس از معامله به یکدیگر تحویل دهند و برای هیچ یک از آن دو در صورت امکان، تأخیر در تحویل بدون رضایت طرف دیگر جایز نیست و در صورت تحویل، دیگری حق ندارد از گرفتن آن امتناع ورزد.
شایان ذکر است، چنانچه هریک، از تحویل دادن آنچه بر او لازم است امتناع ورزد، بر دیگری تحویل دادن واجب نیست.
مسأله 199. اگر فروشنده و خریدار، تأخیر در تحویل کالا (مبيع) و قیمت آن (ثمن) را شرط نکرده باشند، یکی از دو طرف یا هردو، با رضایت دیگری می تواند تحویل را به تأخیر اندازد و فرقی ندارد که کالا و قیمت آن عین شخصی باشد یا در ذمه.(1)
مسأله 200. اگر یکی از دو طرف در زمانی که بر اساس معامله باید کالا با قیمت آن (مبیع یا ثمن) را به دیگری بدهد، آن را تحویل ندهد، چه در این کار عذر داشته باشد یا نه، طرف مقابل حق دارد معامله را فسخ کند.
شایان ذکر است ، این حکم شامل انواع مختلف معامله (نقد، نسیه، سلف و غیر آن) می شود؛ چه اینکه کالا و ثمن کلی در ذمه باشد یا عین شخصی.(2)
ص: 134
بدیهی است، فرد در صورتی می تواند معامله را براساس این مسأله فسخ کند که حق فسخ وی، در ضمن معامله یا بعد از آن ساقط نشده باشد.
البته، این حق فسخ «فوريت» عرفی دارد و اگر کسی که حق فسخ دارد، بدون عذر معامله را فسخ نکند، حق فسخ وی ساقط می شود؛ اما چنانچه به دلیل عذری حق فسخ خود را اعمال نکند، مثل آنکه از وجود حق فسخ یا فوریت آن در چنین موردی بی اطلاع بوده یا به تأخیر طرف مقابل در پرداخت ثمن یا کالا التفات نداشته و از آن غافل بوده، حق فسخ معامله همچنان باقی است.
مسأله 201. اگر فروشنده یا خریدار، تأخیر در تحویل را شرط کرده باشد، دیگری حق ندارد از پرداخت مال خود (ثمن یا کالا) خودداری کرده یا نسبت به آن تأخير نماید.
مسأله 202. اگر در ضمن معامله شرط شده باشد که بهای معامله (ثمن) با تأخیر پرداخت شود، فروشنده نمی تواند قیمت (ثمن) را قبل از موعد مقرر مطالبه کند؛
اما چنانچه خریدار خودش قبل از موعد، ثمن را پرداخت نماید دو صورت دارد:
الف. شواهد و قرائنی وجود دارد که نشان می دهد مهلت تعیین شده، حقی به نفع فروشنده نیز بوده است، مثل اینکه به علت سفریا مانند آن، نگهداری یا تحویل گرفتن ثمن برایش دشوار بوده است؛ در این صورت، فروشنده می تواند از قبول ثمن امتناع ورزد؛
ب. مهلت مذكور فقط حقی برای خریدار بوده است؛ در این صورت، بر فروشنده لازم است ثمن را بگیرد.
ص: 135
شایان ذکر است، نظیر همین حکم برای وقتی که شرط تأخیر در پرداخت کالا مبيع) صورت گرفته جاری می باشد؛ مثلا اگر شرط تأخیر در تحویل کالا، حق برای دو طرف بوده - مثل اینکه خریدار قبل از موعد مقرر، محل مناسبی برای نگهداری کالا نداشته و این شرط به نفع او هم بوده است - چنانچه فروشنده قبل از موعد، کالا را تحویل دهد، خریدار می تواند از تحویل گرفتن امتناع ورزد.
مسأله 203. منظور از تحویل دادن كالا ياثمن - که بر خریدار و فروشنده لازم می باشد - آن است که فرد از آن رفع ید نموده و موانع را برطرف کند؛ به گونه ای که طرف مقابل بتواند در آن تصرف نماید و تحقق این معنا در موارد مختلف، متفاوت می باشد.
مسأله 204. اگر در مال فروخته شده ( مبيع) لوازم و وسایلی وجود داشته باشد که جزء مبیع نیست - مثل آنکه مغازه یا خانه ای فروخته شده و اثاثیه فروشنده در آن باقی مانده باشد - بر فروشنده واجب است علاوه بر تحويل مبيع، وسایل را از آن خارج کند؛ مگر در صورتی که خلاف آن را به طور صريح شرط کرده یا در پیش گفتگوی معامله مطرح شده و معامله مبنی بر آن واقع شده یا متعارف چنین باشد، به گونه ای که نیاز به تصریح وجود نداشته باشد.(1)
بنابراین، اگر زمینی که فروخته شده دارای زراعتی باشد که وقت درو کردن آن نرسیده، چنانچه فروشنده باقی ماندن زراعتش را مجانی یا با پرداخت اجرت، در ضمن معامله شرط کرده یا در پیش گفتگوی معامله مطرح شده و معامله مبنی بر آن واقع شده یا متعارف در مثل این مورد، باقی گذاردن زراعت تا زمان درو باشد، می تواند آن را تا وقت درو باقی بگذارد؛ در غیر این صورت، باید زمین را از زراعت خالی کند.
ص: 136
مسأله 205. اگر خریدار از فروشنده بخواهد کالای فروخته شده را به فرد معینی بدهد یا آن را به شهر دیگری بفرستد و او چنین کند، مانند این است که کالا را به خود فروشنده تحویل داده است.(1)
همین طور، اگر فروشنده پس از انجام معامله، نسبت به پول (ثمن) چنین درخواستی از خریدار داشته باشد.
مسأله 206. اگر مال فروخته شده، قبل از تحویل به خریدار، تلف شده و از بین برود(2)، دو صورت دارد:(3)
الف. فروشنده یا فرد دیگری - که امکان رجوع به وی برای گرفتن عوض مال از او وجود دارد آن را از بین برده (اتلاف)؛ در این صورت، معامله به قوت خود باقی است و کسی که مال را تلف کرده (فروشنده یا فرد دیگری باید عوضش را بدهد؛(4)
البته، خریدار می تواند معامله را فسخ نموده و پول خود (ثمن معامله) را پس بگیرد.
ب. مال بر اثر حوادث طبیعی از بین رفته است، طوری که از بین رفتن آن عرفة مستند به فردی محسوب نمی شود؛
ج. فردی مال را از بین برده که به طور معمول امکان رجوع به وی برای گرفتن
ص: 137
عوض مال وجود ندارد، مثل آنکه شخص ناشناسی آن را از بین برده و فرار کرده و امکان شناسایی وی نیست.
در این دو صورت (ب و ج)، معامله خود به خود فسخ می شود (انفساخ)؛ طوری که تلف از مال فروشنده محسوب شده و پول (ثمن) به ملکیت خریدار برمی گردد.
شایان ذکر است ، مشابه همین حکم برای از بین رفتن ثمن قبل از تحویل آن، جاری می باشد؛ با این تفاوت که در اینجا در حقیقت، مال خریدار تلف شده و مال فروخته شده به ملکیت فروشنده برمی گردد.(1)
مسأله 207. اگر مال فروخته شده ( مبيع)، قبل از تحویل طوری شود که به طور معمول در چنین مواردی امکان دستیابی به آن وجود نداشته باشد . مثلا مالی که علامت ندارد، سرقت شود یا ماهی به دریا بیفتد یا پرنده وحشی از قفس فرار نماید - حكم قسمت «ب» و«ج» از مسأله قبل در مورد آن جاری می شود.
مسأله 208. اگر بخشی از مال یا بعضی از اموالی که در یک معامله فروخته شده، قبل از تحويل تلف شود، معامله به همان میزان خود به خود فسخ می شود و خریدار می تواند باقیمانده را هم فسخ کند.
مسأله 209. اگر برای مالی که فروخته شده قبل از تحویل، محصول یا نمایی حاصل شود و سپس خود مال تلف گردد، مثل اینکه مرغی که فروخته شده، تخم کند، سپس خود مرغ تلف گردد یا درخت فروخته شده، میوه بدهد و خود درخت از بین برود، محصول و نماء متعلق به مشتری است و حکم معامله نسبت به خود مال، در مسائل «206 و 207» ذکر شد.
مسأله 210. اگر قبل از تحویل، عیبی در کالا به وجود آید، مشتری حق فسخ معامله و یا گرفتن تفاوت قیمت را دارد، که توضیح موارد آن در مسأله «344» ذکر می شود.
ص: 138
*فروش کالای خریداری شده قبل از تحویل(1)
مسأله 211. اگر فرد کالایی را خریداری کند و قبل از تحویل گرفتن بخواهد آن را به خود فروشنده بفروشد، اشکال ندارد، هرچند آن جنس وزنی یا پیمانه ای باشد؛(2)
البته، چنانچه معامله اول سلف بوده و بهای معامله دوم (ثمن آن از جنس بهای معامله قبلی - مثلا هردو پول - باشد، قیمت فروش کالا بنابر احتیاط واجب ، نباید بیشتر از قیمت خرید قبلی باشد.(3)
مسأله 212. اگر فرد کالایی را خریداری کند و قبل از تحویل گرفتن بخواهد آن را به غیر فروشنده بفروشد،(4) سه صورت دارد:
الف. مالی که فروخته شده، از کالاهای وزنی یا پیمانه ای نباشد (مانند ماشین، فرش، اثاث منزل و...)؛ در این صورت ، فروش آن قبل از تحویل گرفتن جایز است.
ب. مالی که فروخته شده، از کالاهای وزنی یا پیمانه ای باشد (مانند برنج، شکر، آهن، طلا و...) و فروش به قیمت خرید یا کمتر از قیمت خرید (یعنی به ضرر) باشد؛ در این صورت نیز، فروش آن قبل از تحویل جایز است.
ج. مالی که فروخته شده، از کالاهای وزنی یا پیمانه ای باشد و فروش به بیشتر از قیمت خرید باشد؛ در این صورت، فروختن آن قبل از تحویل گرفتن، به غیر
ص: 139
فروشنده جایز نیست؛(1) مگر در میوه جات (ثمار).(2)
مسأله 213. اگر فرد مالی را از راهی غیر از خرید آن مالک شود، مثل اینکه آن مال، ارث یا مهریه(3) و مانند آن باشد، فروش آن قبل از تحویل گرفتن جایز است، هرچند آن مال وزنی یا پیمانه ای باشد.
مسأله 214. حکمی که در قسمت «ج» مسأله «212» ذکر شد، مخصوص خرید و فروش و بنابر احتیاط واجب، صلح در مقابل عوض که نتیجه اش نتیجه بيع است،(4) می باشد؛
اما شامل موارد دیگر نمی شود. بنابراین، کسی که مالی را خریده، ولی هنوز تحویل نگرفته است، می تواند آن را مهریه همسرش یا اجرت کاراجيرو مانند آن قرار دهد.
ص: 140
مسأله 215. در معامله نقد (بدون مدت)، خریدار و فروشنده بعد از معامله می توانند جنس و پول ( مبیع و ثمن) را از یکدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند.(1)
مسأله 216. برای آنکه معامله ای نقد واقع شود، لازم نیست به نقد بودن آن تصریح کنند و همین که معامله بدون شرط تأخیر در پرداخت ثمن انجام شود، نقد محسوب می شود.
مسأله 217. مبلغی که برای قیمت نقدی کالا تعیین می شود، لازم نیست نسبت خاصی با قیمت خرید آن داشته باشد؛ بلکه تعیین آن با رضایت دو طرف انجام می شود.(2)
مسأله 218. فروش کالا به خریداری که اطلاع از قیمت ها ندارد، به بیشتر از قیمت بازاری (مثلا چندین برابر) طوری که وی مغبون شود، در صورتی که در گفتاريا عمل اشاره نموده که کالا را به قیمت متعارف یا نزدیک به آن می فروشد حرام است و در غیر این صورت نیز، کار پسندیده ای نیست.
مسأله 219. همان طور که در مسأله «197» ذکر شد، معامله ای که بهای آن (ثمن) در ذمه خریدار(3) و مدت دار است، «نسیه» می باشد، هرچند مدتی که در معامله برای پرداخت آن شرط شده، کوتاه - مثلا چند ساعت یا کمتر باشد.
ص: 141
مسأله 220. در معامله نسيه ، علاوه بر شرایط کلی که برای خرید و فروش ذکر شد،(1) لازم است زمان پرداخت قیمت (ثمن) - چه رأسی(2) باشد و چه قسطی - معلوم باشد؛
البته، چنانچه ضمن معامله، حداکثر مدت مشخص گردد، مثلا معین شود تا ظرف سه ماه آینده، قیمت (ثمن) معامله تحویل داده شود، کافی است.
بنابراین، اگر فرد جنسی را نسيه بفروشد و تعیین مدت به آینده موکول شود و مبهم باشد، معامله باطل است.
مسأله 221. اگر قیمت (ثمن) معامله نسیه قسطی باشد، لازم است هنگام معامله، مقداری که در هر قسط پرداخت می شود، معلوم گردد و تنها مشخص کردن تمام قیمت - بدون اینکه مقدار پرداختی در هر قسط معلوم باشد - کافی نیست.
مسأله 222. اگر در پیش گفتگوی معامله، مبلغی را برای قیمت نقدی کالا و مبلغی را برای نسیه آن در نظر بگیرند؛ مثلا فروشنده بگوید: «کالا را نقدا به فلان مقدار و نسیه به فلان مقدار می فروشم» یا اینکه بگوید: «قیمت نقد کالا فلان مبلغ و نسیه آن 10 درصد گران تر است»، سپس مشتری یکی از آن دو را انتخاب کرده و معامله را بر آن واقع سازند، معامله صحیح است.(3)
مسأله 223. حكم مسأله قبل، در جایی که مبلغی را برای نسیه تا زمان خاص و مبلغ بیشتر را برای نسیه تا زمان مشخص بیشتر قرار دهند نیز جاری است.
ص: 142
بنابراین، اگر فروشنده در پیش گفتگو بگوید: «قیمت کالا به صورت نسیه یک ماهه 100 هزار تومان و دو ماهه 140 هزار تومان است»، چنانچه مشتری یکی از آن دو را انتخاب کرده و معامله را بر آن واقع سازند، صحیح است؛
اما اگر معامله را بر یکی از آن دو واقع نسازند و هدفشان این باشد که اگر مشتری توانست پول را تا یک ماه حاضر کند، نسیه یک ماهه باشد و اگر نتوانست، دو ماهه باشد، معامله صحیح نیست و می توان برای تحقق آن در چنین مواردی، از روشی که در انتهای مسأله «227» ذکر می شود، استفاده نمود.
مسأله 224. اگر در موعد تحویل قیمت (ثمن) در معامله نسیه، خریدار توانایی پرداخت آن را نداشته باشد، معامله باطل نیست،(1) ولی فروشنده می تواند معامله را فسخ کند و چنانچه کالا موجود باشد، آن را پس بگیرد و اگر موجود نباشد، عوضش(2) را دریافت کند و می تواند معامله را فسخ ننماید؛ بلکه صبر کند تا خریدار ثمن را حاضر کند.(3)
بدیهی است، حق فسخ مذکور در صورتی ثابت است که در ضمن معامله یا بعد از آن ساقط نشده باشد.
شایان ذکر است، این حق فسخ «فوریت» عرفی دارد و اگر فروشنده بدون عذر معامله را فسخ نکند، حق فسخ وی ساقط می شود؛ اما چنانچه به دلیل عذری حق فسخ خود را اعمال نکند، مثل آنکه از وجود حق فسخ یا فوریت آن در چنین موردی بی اطلاع بوده یا به تأخیر مشتری در پرداخت ثمن التفات نداشته و از آن غافل بوده، حق فسخ معامله همچنان باقی است.
ص: 143
مسأله 225. اگر مشتری در زمانی که برای پرداخت ثمن در معامله نسیه مقرر شده، آن را حاضرنکند و درخواست مهلت بیشتر نماید و فروشنده به وی برای مدتی مهلت دهد، پس از پایان مهلت مذکور، چنانچه مشتری بازهم ثمن را نپردازد، فروشنده می تواند معامله را فسخ نماید؛
اما اگر بدون اینکه مشتری درخواست مهلت نماید، فروشنده بدون عذر معامله را فسخ نکند، مانند صورتی که در مسأله قبل ذکر شد، حق فسخش ساقط می شود.
مسأله 226. اگر در معامله نسیه، خریدار از تحویل مقداری از پول (ثمن) در موعد مقرر عاجز باشد، فروشنده بین سه کار مخیر است:
الف. صبر کند تا خریدار بقیه پول را فراهم کند؛
ب. تمام معامله را فسخ کرده و کالا را پس بگیرد؛
ج. معامله را فقط نسبت به مقدار باقیمانده فسخ نماید؛ پس اگر فرد زمینی را به مبلغ 1 میلیارد تومان نسیه یک ساله بفروشد و خریدار در زمان مقرر نتواند 200 میلیون تومان از ثمن (یک میلیارد) را حاضر کند و فروشنده معامله را نسبت به همان مقدار فسخ کند، یک پنجم زمین به صورت مشاع به او برمی گردد:(1) البته، در این صورت خریدار هم حق دارد معامله را نسبت به چهار پنجم دیگر، فسخ کند.
مسأله 227. اگر معامله ای به صورت نقد انجام شود، سپس برای تأخیر در پرداخت مبلغی که خریدار بدهکار شده یا بخشی از آن، سود قرار داده شود، ربا و حرام است.
همین طور، چنانچه پس از معامله ای که به صورت نسیه انجام شده، برای تأخیر از زمان تعیین شده سودی قرارد داده شود، بازهم ربا بوده و حرام می باشد.
اما اگر معامله را به صورت نسیه تا مدت معینی واقع سازند و توافق نمایند
ص: 144
چنانچه خریدار زودتر از موعد مقرر، قیمت (ثمن) را حاضر کند، فروشنده فلان مقدار از مبلغ کم کند،(1) صحیح و بی اشکال می باشد.
مسأله 228. مبلغی که برای قیمت نسیه کالا تعیین می شود، لازم نیست نسبت خاصی با قیمت نقدی آن داشته باشد؛ بلکه تعیین آن با رضایت دو طرف انجام می شود.(2)
مسأله 229. قیمت (ثمن معامله نسیه، بدهی (دین) خریدار به فروشنده می باشد.
بنابراین، تمام احکام بدهی (دین) در مورد آن جاری است؛ از جمله اینکه اگر بدهکار (خریدار) توانایی پرداخت بدهی را در موعد مقرر نداشته باشد، با توضیحاتی که در فصل «دین» ذکر می شود، طلبکار باید بدون مطالبه دیرکرد به او مهلت بدهد.
مسأله 230. کسی که کالایی را به صورت نسیه خریداری کرده، می تواند قبل از فرا رسیدن موعد پرداخت قیمت (ثمن) یا پس از آن، همان کالا را به فروشنده بفروشد و فرقی ندارد که قیمت (ثمن) معامله دوم از جنس همان ثمن در معامله اول باشد
ص: 145
یا غیر آن، نقد باشد یا نسیه ، به همان قیمت خرید بفروشد یا کمتر و یا بیشتر از آن؛ البته، اگر هنگام معامله نسیه شرط کنند در معامله دوم، همان کالا نقدا به قیمت کمتر فروخته شود (یا اینکه معامله اول را نقد انجام دهند و در ضمن آن شرط کنند همان کالا به قیمت بیشتر به صورت نسیه به طرف مقابل فروخته شود)، هر دو معامله و شرط ضمن آن باطل است، این قرارداد «بيع عينه» نامیده می شود.(1)
شایان ذکر است، در معامله عينه فرق نمی کند که شرط از طرف فروشنده یا خریدار باشد و در این زمینه انگیزه ها متفاوت است و نیز تفاوت ندارد که شرط ، صراحتی یا ضمنی باشد. همچنین، سایر صورت های بیع عینه نیزهمین حکم را دارد.(2)
مسأله 231. اگر فرد کالایی را به صورت نقد خریداری کند، به شرط آنکه فروشنده بعدا همان کالا را نقدا به همان قیمت یا بیشتر از او خریداری کند، معامله اول و دوم هردو صحیح است.(3)
ص: 146
مسأله 232. معامله سلف - همان طور که در مسأله «197» ذکرشد معامله ای است که در آن، قیمت (ثمن نقد بوده و شیئی که فروخته می شود (مبيع)، در ذمه فروشنده(1) (نه عین شخصی) و زمان دار باشد، چنین معامله ای عکس معامله نسیه است.
مثل آنکه خریدار 5 میلیون تومان نقد به فروشنده بدهد، در مقابل 100 کیلوگرم برنج در ذمه فروشنده که شش ماه بعد آن را به وی تحویل دهد.
مسأله 233. اگر در معامله سلف هر دو طرف معامله (مبیع و ثمن) کالا باشد، از آنجا که مبیع مدت دار است، توجه به دو نکته لازم می باشد:
الف. خرید و فروش طلایا نقره در مقابل طلایا نقره به صورت سلف ، باطل است؛(2)
ب. معامله نباید طوری باشد که موجب ربا شود.
مسأله 234. احتیاط مستحب آن است که در معامله سلف ، قیمت معامله (ثمن) پول باشد نه کالا.
مسأله 235. در معامله سلف ، باید خصوصیات کالا معین شود و تعیین آنها به اندازه ای که عرفا بگویند خصوصیات آن معلوم شده ، کافی است.
مسأله 236. در اجناسی که اوصاف و خصوصیات آنها تنها با دیدن خود کالا معلوم می شود، معامله سلف صحیح نیست. بنابراین، معامله غالب سنگ های قیمتی و جواهرات که هنگام معامله، مثل آن (برای مشاهده و اطلاع از خصوصیات آن) وجود ندارد، به صورت سلف صحیح نمی باشد.
مسأله 237. در معامله سلف ، پیش از آنکه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار باید تمام قیمت (ثمن) را به فروشنده بدهد، وگرنه معامله باطل است.(1)
مسأله 238. اگر خریدار به مقدار قیمت کالا (مبيع)، از فروشنده طلبکار باشد و آن طلب، طلب نقد یا طلب مدت داری باشد که مدت آن فرا رسیده است، چنانچه خریدار طلب خویش را بابت قیمت جنس حساب کند و فروشنده قبول نماید، معامله سلف صحیح است.
مسأله 239. اگر خریدار، فقط مقداری از قیمت (ثمن) را قبل از اینکه از فروشنده جدا شود بپردازد، معامله فقط نسبت به همان مقدار صحیح است و در این صورت ، فروشنده حق دارد معامله را در همان مقدار صحیح فسخ کند.
مسأله 240. پرداخت چک، حکم تحویل قیمت (قبض ثمن) را ندارد، هرچند تاریخ آن مربوط به همان روز باشد؛ البته، خریدار می تواند فروشنده را وکیل نماید تا پس از نقد کردن چک و گرفتن پول از بانک، کالا را به صورت سلف بفروشد، سپس از طرف خریدار معامله را قبول کند.
ص: 148
همچنین، انتقال اعتباری ثمن معامله از حساب خریدار به حساب فروشنده از طریق شبکه شتاب بانکی - به تنهایی - برای تحقق قبض (تحویل) کافی نیست. شایان ذکر است، برای تحقق هدف مذکور می توان به جای معامله سلف از «عقد مصالحه» استفاده نمود. بنابراین، چنانچه قرارداد صلحی تنظیم شود و فرد(1) کالایی را در ذمه خویش به طور مدت دار در ازای مبلغ معين نقد یا نسیه در ذمه طرف مقابل(2) مصالحه نماید و مدت نسیه نیز معلوم باشد و دیگری نیز قبول نماید اشکال ندارد و در این صورت، طرف مقابل (متصالح) بدهکار شده و می تواند برای ادای بدهی خویش چک داده یا ثمن معامله را با انتقال اعتباری و کارت به کارت کردن بپردازد.
مسأله 241. در معامله سلف ، باید زمان تحویل کالا (مبيع) معلوم باشد؛ پس اگر فروشنده مثلا بگوید: «در یکی از روزهای سه ماهه اول سال آینده، جنس را تحویل می دهم» یا «هنگام درو کردن محصول یا خرمن جنس را تحویل می دهم» و زمان دقیق درو و خرمن معلوم نباشد، معامله باطل است؛
البته، اگر در ضمن معامله حداکثر مدت معلوم گردد؛ مثلا معین شود کالا حداکثر تا سه ماه دیگر تحویل داده شود - مشابه آنچه در مورد ثمن معامله نسيه ذکر شد - کافی است.
مسأله 242. در معامله سلف ، باید جای تحویل جنس را بنابر احتیاط واجب تا حدی که معمولا مورد توجه معامله کنندگان است، معین نمایند؛
ص: 149
مثلا اگر تعیین تحويل از مغازه یا انبار به دلیل تفاوت هزینه حمل و نقل، معمولا برای افراد اهمیت دارد، بنابر احتیاط واجب محل را تعیین نمایند؛ البته، اگر محل در نزد دو طرف معلوم باشد، لازم نیست اسم آن محل را ببرند.
مسأله 243. اگر در معامله سلف، قید و شرطی وجود نداشته باشد که براساس آن کالا در شهر یا منطقه خاصی تحویل داده شود و شواهد و قرائنی هم بر این امر وجود نداشته باشد، تحویل کالا در همان شهری که معامله انجام شده صورت می گیرد؛ مگر آنکه دو طرف با رضایت خود محل دیگری را تعیین کنند.
مسأله 244. در معامله سلف ، فروشنده باید توانایی تحویل دادن کالا را در زمان تعیین شده (و در شهر معین شده، اگر شرط شده کالا در شهر خاصی تحویل داده شود) داشته باشد، چه کالا در آن وقت کمیاب باشد و چه فراوان؛
اما اگر فروشنده، نه خودش توانایی تحویل کالا را - هرچند با فراهم نمودن مقدمات آن - در زمان معین شده داشته باشد و نه برای او این امکان وجود داشته باشد که کالا را توسط دیگری تحویل دهد - مثل اینکه در زندان باشد و توانایی تحویل دادن کالا را کلا نداشته باشد - معامله باطل است.
شایان ذکر است، ملاک در قدرت بر تحویل کالا آن است که عرف عقلا در زمان انجام معامله، تصدیق نمایند تحویل کالای پیش فروش شده در موعد مقرر ممکن است؛ البته، لازم نیست قدرت بر تحويل از همان ابتدا مورد اطمینان باشد و قابلیت و وجود زمینه برای تحویل کافی است.(1)
مسأله 245. اگر فرد به خیال اینکه می تواند کالا را در زمان معین تحویل دهد، اقدام به پیش فروش آن نماید و بعد بفهمد در همان زمان انجام معامله، تحویل
ص: 150
کالا در موعد مقرر آن عرفا غیر ممکن محسوب می شده، معامله باطل است.(1)
مسأله 246. باید در هنگام معامله سلف، مقدار جنس را به وزن یا پیمانه یا تعداد و مانند اینها معین کنند و جنسی را هم که مقدار آن معمولا با مشاهده معلوم می شود، اگر سلف بفروشند اشکال ندارد؛
پس اگر مرسوم باشد مثلا اندازه کالایی را با مشاهده بسته بندی معلوم نمایند، می توانند یک یا چند بسته مشابه آن کالا را به صورت سلف معامله کنند؛ طوری که اندازه هر بسته به اندازه همان بسته های مشاهده شده باشد؛ البته، کالای فروخته شده باید به مانند بسیاری از حبوبات - طوری باشد که هر دانه از آن با دیگری فرق نداشته یا اگر فرق دارد، تفاوت آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند.
مسأله 247. معامله سلف نباید ربوی باشد و توضیح معاملات ربوی در مسائل «43 و 44» ذکر شد؛ پس اگر مثلا 100 کیلوگرم برنج به صورت سلف فروخته شود، چنانچه قیمت (ثمن) آن 90 کیلوگرم برنج باشد، بنابر فتوئ و اگر ثمن 90 کیلو گرم نخود باشد، بنابر احتیاط واجب، معامله ربوی می باشد.
مسأله 248. انسان می تواند جنسی را که سلف خریده است، پیش از تمام شدن مدت، به فروشنده اش به صورت نقد بفروشد و بعد از تمام شدن مدت، می تواند آن
ص: 151
را هم به صورت نقد و هم نسیه به فروشنده اش بفروشد و در هر دو صورت ، رعایت دو نکته لازم است:
الف. معامله ربا نباشد؛ مشابه آنچه در شرط هفتم ذکر شد.
ب. در صورتی که بهای معامله (ثمن) از جنس بهای معامله قبلی - مثلا هردو پول - است، قیمت فروش کالا بنابر احتیاط واجب بیشتر از قیمت خرید قبلی نباشد؛ اما اگر معامله به جنس دیگری غیر از جنس ثمن قبلی انجام می شود، رعایت شرط (ب) لازم نیست.
مسأله 249. انسان نمی تواند جنسی را که سلف خریده، پیش از تمام شدن مدت به غیر فروشنده اش بفروشد و در این مورد، صلح در مقابل عوض که نتیجه اش مانند فروش است نیز، بنابر احتیاط واجب صحیح نیست؛
اما فروختن یا مصالحه آن به دیگری بعد از تمام شدن مدت، هرچند آن را تحویل نگرفته باشد، اشکال ندارد و فرق ندارد بهای معامله (ثمن)، از جنس بهای معامله قبلی باشد یا غیر آن، به کمتر از قیمت خرید قبلی باشد یا به مساوی یا بیشتر باشد؛ مگر در مورد مسأله بعد.
مسأله 250. فروختن اجناسی که با وزن یا پیمانه فروخته می شود - غیر از میوه ها - به غیر فروشنده، پیش از تحویل گرفتن آن جایز نیست؛ مگر اینکه به همان قیمت خرید یا به کمتر از آن بفروشد، مشابه آنچه در قسمت «ب» از مسأله «212» بیان شد.
251. در معامله سلف اگر فروشنده، کالای مورد معامله را در موعد تعیین شده بدهد، مشتری باید آن را قبول کند، ولی اگر جنس پست تری بدهد یا آنکه کالا را با ویژگی هایی متفاوت نسبت به آنچه قرار گذاشته اند بدهد، مشتری لازم نیست قبول کند، هرچند به
البته، گاه تعیین یک ویژگی برای کالا، برای تعیین حداقل مقدار لازم است که
ص: 152
در این صورت، اگر فروشنده جنسی با ویژگی بهتر تحویل دهد، بر مشتری لازم است آن را قبول کند.مسأله 252. اگر فروشنده در معامله سلف به جای کالایی که قرار گذاشته اند، کالای دیگری بدهد، در صورتی که مشتری راضی شود، اشکال ندارد.
مسأله 253. اگر موعد تحویل کالایی که به صورت سلف فروخته شده فرا برسد و فروشنده نتواند کالا را تحویل دهد،(1) مشتری می تواند معامله را فسخ کند و چنانچه بهای معامله (ثمن) موجود باشد، همان را پس بگیرد و اگر موجود نباشد، عوض آن را بدون کم و زیاد دریافت کند و می تواند معامله را فسخ ننماید؛ بلکه صبر کند تا فروشنده کالا راحاضر کند.(2)
شایان ذکر است، بنابر احتیاط واجب خریدار نمی تواند کالایی را که از فروشنده طلب دارد، به قیمت بیشتر به خودش بفروشد؛ البته، این حکم در صورتی است که ثمن معامله از جنس همان ثمن معامله قبلی - مثلا هردو پول - باشد و توضیح بیشتر در مبحث « فروش کالای خریداری شده قبل از تحویل» ذکرشد.مسأله 254. اگر فروشنده در معامله سلف ، در موعد مقرر از تحویل مقداری از کالا عاجز شود، مشتری بین سه کار مخیر است:
ص: 153
الف. صبر کند تا فروشنده بقیه کالا را فراهم نماید؛
ب. معامله را نسبت به تمام کالا فسخ کند؛
ج. معامله را فقط نسبت به مقدار باقیمانده فسخ نماید، که در این صورت فروشنده هم حق دارد معامله را نسبت به مقدار قابل تحويل فسخ کند.
در بعضی از موارد، واگذاری اتومبیل توسط برخی شرکت های خودروسازی با شرایط ذیل انجام می شود:
- مبلغی از قیمت ماشین، نقد در هنگام ثبت نام دریافت می شود؛
- تحویل ماشین در آینده صورت می گیرد؛ - قیمت ماشین در زمان تحویل به نرخ بازار آزاد در همان زمان با تخفیف ویژه، تعیین می گردد؛
- بابت وجه نقدی که مشتری پرداخت کرده، مقدار معینی سود به وی تعلق می گیرد.
مسأله 255. داد و ستد مذکور در نمونه فوق، به جهت عدم دریافت تمام قیمت ماشین در هنگام ثبت نام(1) و همین طور معلوم نبودن قیمت قطعی آن،(2) از طریق معامله سلف در هنگام ثبت نام قابل انجام نیست.
برای معامله ماشین با این شرایط، دو روش صحیح ارائه می شود:
الف. استفاده از دو قرارداد «مصالحه و فروش»؛
به این صورت که مشتری مبلغی را نقدا به طرف مقابل (نمایندگی شرکت
ص: 154
خودروسازی) مصالحه کند، مشروط بر اینکه وی ماشینی با خصوصیات معین،(1) حداکثر تا فلان تاریخ به قیمت بازار آزاد در روز تحویل به او بفروشد، با لحاظ دو تخفیف ذیل:
اولا: مبلغی که نقد مصالحه شد، از قیمت ماشین کسرگردد؛
ثانيا: درصد معینی - مثلا 5 درصد از مبلغ پرداختی برای هر ماه - تا روز تحویل ماشین محاسبه و از قیمت ماشین کسرگردد؛
آن گاه طرف مقابل، مصالحه مذکور را قبول نماید.
پس اگر فرد 50 میلیون نقدا پرداخت کرده و ماشین شش ماه بعد تحویل داده شود و قیمت بازاری آن در روز تحویل 200 میلیون تومان باشد، باید ماشین در تاریخ مذکور به مبلغ 135 میلیون تومان به وی فروخته شود.(2)
ب.مشتری مبلغی را نقدا به طرف مقابل داده و او را وکیل کند تا پول او را در ساخت خودرو به طور مشاع هزینه نماید و مقرر شود که شرکت خودروسازی حداکثر تا فلان تاریخ، ماشینی به نرخ بازار آزاد از طریق یک قرارداد مصالحه به وی واگذار نماید؛ طوری که عوض مصالحه، همان سهم مشاع فرد از خودروهای تولید شده با پول او و نیز سهم مشاع فرد از ثمن فروش خودروهای مذکور به علاوه باقیمانده قیمت ماشین باشد، که در روز تحویل ماشین یا زمان دیگر دریافت می گردد.
ضمنا تعيين ارزش سهم مشاع فرد از خودروها و ثمن فروش آنها، به این صورت است که ان سهم به اندازه مبلغ پرداختی هنگام ثبت نام، به علاوه درصد معینی- مثلا 5 درصد آن مبلغ برای هر ماه - محاسبه و قیمت گذاری می شود .
مسأله 256. اگر فردی که از طریق ثبت نام در شرکت های خودروسازی اقدام به
ص: 155
پیش خرید خودرو کرده و ماشین را تحویل گرفته و پول آن را پرداخته، بفهمد معامله وی به جهت اینکه دارای شرایط صحت نبوده، باطل است، می تواند برای تصحیح آن به همان نمایندگی که خودرو را از آن خریداری کرده مراجعه نموده و خودرو را نقدا در مقابل همان مبالغی که قبلا پرداخته معامله کند، تا مالک خودرو شود؛
البته، این در صورتی است که نمایندگی شرکت خودروساز، وکالت برای انجام معامله نقد مذکور را داشته باشد.
همین طور، چنانچه شرکت خودروسازی دولتی باشد - که اموال آن در حکم مجهول المالک محسوب می شود - فرد برای تصحیح واگذاری خودرو، می تواند به حاکم شرع نیز مراجعه نماید.
*نمونه دوم: پیش خرید آپارتمان(1)
در بسیاری از موارد، فروشندگان واحدهای آپارتمانی با دریافت نقدی مقداری از بهای معامله، آنها را پیش فروش می کنند و این در حالی است که ساخت و تحویل آن در آینده انجام گرفته و بقیه بهای معامله به صورت نسیه در چند قسط یا در هنگام تحویل آپارتمان دریافت می شود.
مسأله 257. معامله با شرایط مذکور به جهت دریافت نشدن تمام قیمت آپارتمان در زمان معامله (قبل از جدا شدن خریدار و فروشنده از یکدیگر) ، به صورت سلف قابل انجام نیست؛
برای انجام معامله آپارتمان به طور صحیح، می توان به جای معامله سلف از مصالحه استفاده نمود؛
به این صورت که فرد مصالح (واگذار کننده آپارتمان)، یک واحد آپارتمان با
ص: 156
خصوصیات مشخص را به طور مدت دار به صورت کلی در ذمه خود، مصالحه نماید در مقابل مبلغ معين نقد یا نسیه (و مدت نسيه معلوم باشد) و فرد مقابل (متصالح) نیز، مصالحه را قبول نماید و اگر طرفین شرایطی دارند می توانند آنها را در ضمن قرارداد مصالحه شرط نمایند.
مسأله 258. اگر زمین آپارتمان، موجود و ملک فروشنده باشد و بنا ساخته نشده، معامله نسبت به زمین سلف محسوب نمی شود و لازم نیست شرایط معامله سلف را داشته باشد.
بنابراین، می توانند مبلغی را که خریدار قرار است به صورت نسیه و مدت دار بپردازد، در مقابل زمین قرار دهند و مبلغی که نقد (قبل از جدایی خریدار و فروشنده از هم) پرداخت می شود، بابت پیش فروش بنای آپارتمان که بعدا ساخته می شود (آپارتمان کلی در ذمه) قرار دهند.
همچنین، فروشنده می تواند تمام یا بخش مشاعی از زمین را به اندازه قیمت آپارتمان، به صورت نسیه یا نقد و نسیه به خریدار بفروشد، مشروط به آنکه خریدار اقدام به انعقاد معامله بعد با وی نماید؛
سپس فروشنده، یک واحد آپارتمان با اوصاف معین و زمان تحویل مشخص به صورت کلی در ذمه خویش به خریدار پیش فروش نماید و ثمن معامله را زمین مذکور(1) - به استثنای سهم عرصه آپارتمان پیش فروش شده - قرار دهد، در این صورت نیز معامله صحیح است.(2)
مسأله 259. اگر زمین آپارتمان، موجود و ملک خریدار باشد و بنا ساخته نشده و
ص: 157
قرار باشد فروشنده اقدام به ساخت - مثلا چهار واحد آپارتمان، دو واحد برای خریدار و دو واحد برای خودش - در ملک مذکور نماید، فروشنده می تواند دو واحد آپارتمان را با اوصاف معین و زمان تحویل مشخص به صورت کلی درذمه خویش، درازای نصف مشاع از زمین خریدار،(1) به وی پیش فروش نماید.
مسأله 260. معامله ای که در آن طلا در مقابل طلا یا نقره و یا نقره در مقابل نقره یا طلا فروخته می شود، «بیع صرف» نام دارد.
این نوع خرید و فروش، احکام و شرایط ویژه ای دارد که در این بخش به بیان آن پرداخته می شود.
مسأله 261. اگر طلا به طلا یا نقره به نقره فروخته شود، چه به طور سگه باشد چه غیر آن، چنانچه وزن یکی از آنها زیادتر باشد، معامله ربا و حرام است.(2)
مسأله 262. اگرطلا به نقره، یا نقره به طلا به صورت نقد فروخته شود، معامله صحیح است و در این صورت لازم نیست وزن آنها مساوی باشد؛ ولی اگر معامله مدت دار باشد صحیح نیست و حکم ربوی بودن آن در احکام ربای نسیه بیان شد.
مسأله 263. در «بیع صرف»، باید فروشنده و خریدار پیش از آنکه از یکدیگر جدا شوند، مالی که فروخته می شود (مبيع) و بهای آن (ثمن) را به یکدیگر تحويل دهند، وگرنه معامله باطل است؛
البته، اگر بخشی از مبیع و ثمن معادل آن، قبل از جدا شدن دو طرف از یکدیگر تحویل داده شود، معامله آن بخش صحیح است.
شایان ذکر است ، این حکم در خرید و فروش (بيع) جاری می شود و شامل
ص: 158
مصالحه و مانند آن نمی شود. بنابراین، اگر فرد طلا را به طلا یا نقره صلح کند یا نقره را به طلایا نقره صلح نماید به طوری که ربا نباشد - مصالحه صحیح است و لازم نیست مبیع و ثمن قبل از جدا شدن فروشنده و خریدار تحویل داده شود.
مسأله 264. اگر فروشنده یا خریدار، تمام مبیع یا ثمن را تحویل دهد و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد و از یکدیگر جدا شوند، معامله نسبت به آن مقداری که تحویل داده شده صحیح است، ولی کسی که تمام مال به دست او نرسیده، می تواند معامله را فسخ نماید.
مسأله 265. اگر خاک نقره معدن به نقره خالص یا خاک طلای معدن به طلای خالص به صورت نقد فروخته شود،(1) چنین معامله ای ربا می باشد؛ مگر آنکه معلوم باشد مقدار نقره خاک با مقدار نقره خالص مساوی می باشد یا مقدار طلای خاک با مقدار طلای خالص مساوی است؛ ولی فروش خاک نقره به طلا و فروش خاک طلا به نقره، طوری که در مسأله «263» ذکر شد، اشکال ندارد.
مانند مبادله ارزهای مختلف از قبیل تبدیل «ریال» به «دینار»، یا «ریال» به یورو» برای کسانی که به کشورهای خارجی مسافرت می کنند و نیاز به ارز دارند، یا معاوضه اسکناس کهنه و نو، به جهت نیاز به پول نو، یا معامله اسکناس و پول های خرده در ازای پول های درشت و بالعکس.
مسأله 267. خرید و فروش نسیه پول های غیرهمجنس اشکال ندارد و صحیح است، هرچند ثمن معامله را بیشتر از قیمت بازاری و معمول آن قرار دهند؛ مثلا در حالی که 100 دینار در بازار معادل 2 میلیون تومان می باشد، فرد 100 دینار معین را به خریدار بفروشد و ثمن آن را مبلغ 3 میلیون تومان در ذمه خریدار شش ماهه قرار دهد.
مسأله 268. خرید و فروش نسیه پول های همجنس، در صورتی که یک طرف معامله زیادتر از طرف دیگر باشد، محل اشکال است و بنابر احتیاط واجب ربا محسوب می شود؛ مانند اینکه فرد 10 میلیون تومان معین را به خریدار بفروشد و ثمن آن را مبلغ 15 میلیون تومان دردم خریدار، شش ماهه قرار دهد.
مسأله 269. خرید و فروش سلف پول های غیرهمجنس اشکال ندارد و صحیح است، مثل اینکه 100 دینار عراقی به صورت کلی در ذقه فروشنده شش ماهه، به 1/5 میلیون تومان پول نقد فروخته شود.
مسأله 270. خرید و فروش سلف پول های همجنس، در صورتی که آنچه فروخته می شود ( مثمن) بیشتر از ثمن باشد، محل اشکال است و بنابر احتیاط واجب ربا محسوب می شود؛
به عنوان مثال اگر فرد مبلغ 10 میلیون تومان سه ماهه را به صورت کلی در ذمه و مدت دار پیش فروش نماید و بهای آن (ثمن) را مبلغ 9 میلیون تومان پول نقد قرار دهد، محل اشکال است و بنابر احتیاط واجب ربا محسوب می شود، هرچند سایر شرایط معامله سلف رعایت گردد.
مسأله 271. خرید و فروش پول به صورت کلی درذمه و مدت دار، در مقابل پول
ص: 160
دیگر که آن نیز به صورت کلی و مدت دار است، چه همجنس و چه غیرهمجنس، باطل است.(1)
مسأله 272. خرید و فروش و فعالیت در زمینه ارزهای دیجیتال یا رمزینه پول های مجازی) - مانند بیت کوین Bitcoin - مورد توقف است و مكلف می تواند در این مسأله به مجتهد جامع الشرایط دیگر با رعایت الأعلم فالأعلم رجوع نماید؛ البته، هبه و قرض دادن ارزهای مذکور صحیح نیست.(2)
مسأله 273. اگر در معاملات ارزی، ارز فروخته نشود(3) و تنها «نوسانات قیمت ارزها و تفاضل قیمت ها» مورد توافق و معامله قرار گیرد، چنین معاملاتی جایز نبوده و باطل است؛(4) مانند معاملات صوری که بر «جفت ارزها» انجام می شود.(5)
ص: 161
مسأله 274. فعالیت در بازار فارکس forex در زمینه انواع مختلف ارزهای عادی و ارزهای دیجیتال (پول مجازی یا رمزینه) و غیر آنها(1) مورد توقف است و مکلف می تواند در این مسأله، به مجتهد جامع الشرایط دیگر با رعایت الأعلم فالأعلم رجوع نماید؛
البته، امرفوق با صرف نظر از لزوم رعایت شرایط صحت معاملات در سایر موارد، غیر از بازار فارکس می باشد که توضیح آن در مسأله بعد بیان می شود.
مسأله 275. از آنجا که در قراردادها و داد و ستدها، به طور کلی باید شرایط شرعی معاملات رعایت گردد، پس اگر فعالیت در بازار فارکس و مانند آن، مشتمل بر «معامله ربوی» یا «قرض ربوی» یا «قمار وبرد و باخت مالی» و مانند آن باشد، فعالیت مذکور حرام است؛
همچنین، چنانچه این فعالیت مشتمل بر «فروش دین به دین»(2) یا «معامله کالی به کالی»(3) باشد، هرچند مبلغ و مدت کاملا در معامله معین گردیده باشد یا
ص: 162
«کالای وزنی یا پیمانه ای»(1) که خریداری شده ، قبل از تحویل گرفتن با سود فروخته شود، معامله باطل است؛(2)
در تمام این موارد، فرق ندارد سیستم و نظام ورود به این گونه معاملات، بازار فارکس باشد یا نباشد.(3)
مسأله 276. فسخ معامله را «خیار» می گویند که انواع آن عبارتند از:
1. خیار مجلس؛ 2. خیار شرط؛ 3. خیار تخلف شرط؛ 4. خیار تأخير؛ 5. خیار بن؛ 6. خیار عیب؛ 7. خیار تبعض صفقه؛ 8. خیار رؤیت؛ 9. خیار تدلیس؛10. خیار حیوان؛ 11. خیار تعذر تسلیم.(4)
توضیح موارد خیار، در مسائل بعد ذکر می شود.(5)
مسأله 277. فروشنده و خریدار پس از انجام معامله تا وقتی که از هم جدا نشده اند، می توانند معامله را فسخ نمایند، هرچند محل معامله را ترک کرده باشند؛
ص: 163
این حق فسخ، «خیار مجلس» نام دارد و هنگامی که عرفا از هم جدا شوند، خیار مجلس منتفی می گردد.(1) مسأله 278. اگر خرید و فروش، تلفنی انجام شود، باز هم خیار مجلس جاری است. بنابراین، تا وقتی که ارتباط تلفنی برقرار باشد، دو طرف می توانند معامله را فسخ نمایند.
مسأله 279. در معامله ای که معامله کنندگان، «هردو» وكیل در تمام امور مربوط به آن معامله باشند یا «یکی از دو طرف» چنین وکالتی داشته و دیگری شخص اصلی (مثلا مالک) باشد، خیار مجلس وجود دارد؛
ولی چنانچه یک نفر از جانب هردو طرف، وکیل در تمام امور معامله باشد یا ولی شرعی آن دو باشد، خیار مجلس ثابت نیست.
مسأله 280. اگر کالا (مبيع) تحویل خریدار شده باشد، در حالی که هنوز خریدار و فروشنده پس از انجام معامله از هم جدا نشده و خیار مجلس باقی باشد، چنانچه کالا تلف شود، تلف از مال خریدار محسوب می شود.
بنابراین، در صورتی که یکی از دو طرف معامله را فسخ کند، خریدار باید عوض کالا را به فروشنده بدهد.
مسأله 281. خیار مجلس به خرید و فروش (بيع) اختصاص دارد و در سایر معاملات مانند مصالحه، معاوضه و اجاره جاری نمی شود.
مسأله 282. اگر فروشنده یا خریدار یا هر دو، حق فسخ خود را پس از معامله ساقط کنند، یا آنکه در ضمن معامله شرط شود که حق فسخ نداشته باشند، خیار مجلس ساقط می شود.
ص: 164
مسأله 283. اگر خریدار و فروشنده در ضمن معامله قرار بگذارند تا مدت معینی «هردو» یا «یکی از آنان» یا «شخص دیگری»، حق فسخ معامله را داشته باشد، چنین قرار و شرطی صحیح است و آن را «خیار شرط» می نامند.
مسأله 284. دو طرف معامله می توانند خیار شرط را برای هر مدتی که بخواهند - طولانی یا کوتاه - قرار دهند. همچنین، می توانند شروع زمان خیار را از زمان معامله قرار دهند یا آنکه قرار بگذارند آغاز خیار، مدتی پس از معامله باشد؛
اما باید ابتدای آن و مدتش را معین نمایند، هرچند این مدت مادام العمر باشد.
بنابراین، اگر خیار شرط را برای مدتی قرار دهند که ابتدا یا انتهای آن مبهم و نامعلوم باشد - مثل آنکه هنگام معامله بگویند: فعلا تا چند ماه (نامعلوم) خیار باشد - شرط خیار باطل و بی اثر است، هرچند اصل معامله صحیح می باشد.
مسأله 285. اگر خیار شرط را برای مدتی قرار دهند که در واقع معلوم است، ولی فروشنده یا خریدار از آن اطلاع نداشته باشند - مانند اینکه تا «روز عید غدیر» برای خود حق فسخ قرار دهند، در حالی که از زمان آن خبر ندارند، مثلا نمی دانند که عید غدیر چند روز دیگر است یا چند ماه بعد - در این صورت شرط خیارو همین طور اصل معامله محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 286. اگر خیار شرط را برای مدت یک ماه قرار دهند - بدون اینکه به زمان آغاز آن تصریح کنند - چنین برداشت می شود که آغاز آن از زمان معامله محسوب می شود. همین طور، اگر مدت خیار را یک هفته یا یک سال و مانند آن قرار دهند؛ اما اگر خیار شرط را مثلا برای یکی از ماه های سال - که معلوم نیست منظورشان کدام ماه است - قرار دهند، چنین شرط خیاری از آنجا که زمان آن معلوم نیست، باطل است، هرچند اصل معامله صحیح می باشد.
ص: 165
مسأله 287. قرار دادن خیار شرط در مورد عموم «عقدهای لازم»(1) - حتی «هبة لازم»(2) - جاری می شود و از این حکم موارد ذیل استثنا می شود:
الف. خیار شرط ، در عقد ازدواج جاری نمی شود؛
ب. خیار شرط ، در ضمانت نقل دین(3) و صدقه محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این دو مورد ترک نشود؛
قرار دادن خیار شرط در «عقدهای جایز»، مانند - ودیعه یا عاريه - صحيح نیست.(4)
مسأله 288. گاه برای فسخ معامله، مبلغی به عنوان غرامت قرار داده می شود که آن را در عرف بازار «جزم زبان» هم می نامند؛
یکی از روش های صحیح آن به این صورت است که در ضمن معامله، شرط شود هرکس تا تاریخ مثلا یک ماه بعد از انعقاد قرارداد پشیمان شود، می تواند با دادن فلان مبلغ به دیگری معامله را فسخ کند، که در این صورت هر کدام از دو طرف با پرداخت مبلغ تعیین شده حق فسخ دارد و بدون پرداخت آن مبلغ نمی تواند معامله را فسخ نماید.(5)
ص: 166
مسأله 289. اگر شرط پشیمانی و انصراف مطلق باشد، یعنی فردی که این شرط برایش در ضمن معامله قرار داده شده، در هر زمانی بتواند معامله را با پرداخت غرامت فسخ نماید، شرط مذکور و اصل عقد صحیح است.
اما اگر شرط پشیمانی مهمل گذاشته شود، به این صورت که زمان نامعینی - با پرداخت غرامت - حق فسخ داشته باشد، شرط باطل، ولی اصل عقد صحيح است؛
البته، چنانچه شرط مذکور محدود به حد معینی باشد،(1) مثل زمان تنظیم سند، ولی زمان آن نزد طرفین مشخص نباشد، صحیح بودن اصل عقد و شرط محل اشکال است.
مسأله 290. «بيع و شرط» معامله ای است که در آن، فرد چیزی را به طور جدی به شخصی بفروشد و در ضمن معامله شرط کند که اگر تا مدت معین، بهای معامله (ثمن) را به او برگرداند،(2) بتواند معامله را فسخ نموده و شیء فروخته شده را پس بگیرد؛(3) مثلا فردی که نیاز فوری به مبلغی پول دارد، ماشین 50 میلیون تومانی خود را به 30 میلیون تومان می فروشد، به شرط آنکه اگر تا شش ماه 30 میلیون تومان را حاضر کرد، خریدار ماشین را به او پس دهد.
ص: 167
با توضیحات فوق، اگر فروشنده نتواند پول را تا مدت تعیین شده حاضر کند یا به علت فراموشی یا به دلیل دیگری اقدام به فسخ معامله نکند، پس از آن، حق فسخ معامله و مطالبه کالا را ندارد.(1)
مسأله 291. در معامله بیع و شرط، حق استفاده کالا در مدت خیار، مربوط به خریدار است؛ ولی جایز نیست آن را تلف کرده یا با فروش، بخشش و مانند آن، کالا را به دیگری منتقل نماید؛
البته، چنانچه خریدار در مدت مذکور مال را با فروش، بخشش و مانند آن به دیگری منتقل کند، گناه کرده، ولی معامله ای که انجام داده صحیح است و چنانچه فروشنده در مدت مذکور معامله را فسخ کند، باید بدل مال را بپردازد، یعنی اگر از اشیای مثلی است، مثل آن و چنانچه قیمی است، قیمت آن را بپردازد.(2)
مسأله 292. اگر خریدار مالی را که به صورت بیع و شرط خریده، در مدت خیار از بین ببرد یا اینکه مال مذکور در آن مدت تلف شود،(3) خریدار ضامن آن می باشد.
بنابراین، چنانچه فروشنده با حاضر کردن ثمن، معامله را فسخ کند، باید بدل کالا را به وی بدهد، یعنی اگر از اشیای مثلی است مثل آن و چنانچه قیمی است، قیمت آن را بپردازد.(4)
مسأله 293. خریدار نیز مانند فروشنده می تواند شرط کند که اگر تا مدت معینی
ص: 168
کالا یا اگر از بین رفته بود، بدلش را به فروشنده برگرداند، حق فسخ داشته باشد. شایان ذکر است، خریدار نمی تواند شرط کند با وجود خود کالای مورد معامله، با برگرداندن بدل مال بتواند معامله را فسخ نماید.(1)
مسأله 294. کسی که در بیع و شرط برایش حق فسخ قرار داده شده، چنانچه پس از معامله خیار خود را ساقط کند، حق فسخ وی از بین می رود.
مسأله 295. اگر فروشنده یا خریدار در ضمن معامله شرط کنند طرف مقابل کاری انجام دهد و وی به آن شرط عمل نکند، شرط کننده می تواند معامله را فسخ کند. همین طور، اگر شرط کنند مال مشخصی(2) که دیگری می دهد، ویژگی معینی داشته باشد، چنانچه آن مال دارای خصوصیت ذکر شده نباشد، شرط کننده می تواند معامله را فسخ کند؛
حق فسخ در این موارد، «خیار تخلف شرط» نام دارد.
مثال 1.خریدار با فروشنده شرط کند خانه ای را که به او فروخته، حداکثر تا مدت شش ماه به نام وی سند بزند.
مثال 2. مشتری پارچه ای بخواهد که رنگش ثابت باشد و پارچه فروش، پارچه ای را به عنوان اینکه دارای آن خصوصیت است به او بفروشد.
چنانچه طرف مقابل در مثال اول، در مدت تعیین شده خانه را سند نزند و در مثال دوم، پارچه ای بفروشد که رنگ آن برود، خریدار حق فسخ دارد.
ص: 169
مسأله 296. خیار تخلف شرط فوریت عرفی دارد، به این معنا که نباید در اعمال آن بدون عذر، بیشتر از مقدار معمول تأخیر شود، وگرنه خیار ساقط می گردد و این امری است که با توجه به موارد و حالات مختلف، متفاوت می باشد.(1)
اما اگر فرد به دلیل عذری، حق فسخ خود را اعمال نکند، مثل آنکه از وجود حق فسخ یا فوریت آن در چنین موردی بی اطلاع بوده یا التفات به تخلف از شرط نداشته و از آن غافل بوده، حق فسخ معامله همچنان باقی است .
*بعضی از احکام مربوط به شرط(2)
مسأله 297. پای بندی به شرطی که در ضمن عقد - چه عقد لازم و چه عقد جایز- قرار داده شده، واجب است. بنابراین، اگر فرد خانه ای را بخرد و در ضمن معامله شرط نماید که فروشنده خانه را سند بزند، واجب است فروشنده به تعهد خویش عمل نماید؛
البته، اگر مقصود طرفین این باشد که چنانچه عقد باقی مانده و فسخ نشود، طرف مقابل باید به شرط عمل کند، مثل آنکه فرد کالایی را به دیگری بفروشد یا هبه کند، به شرط اینکه وی خانه اش را اجاره دهد، در صورت فسخ عقد (فروش یا هبه در مثال های مذکور)، عمل به شرط واجب نیست.(3)
ص: 170
همین طور، اگر کسی که به نفع او شرط شده از حق خود صرف نظر کرده و شرط را اسقاط کند، عمل به شرط بر دیگری واجب نیست.
شایان ذکر است، همان طور که در مسائل «295 و311» ذکر گردیده است، در عقد لازم، چنانچه فردی که با او شرط شده است به شرط عمل ننماید، طرف دیگر عقد، حق فسخ دارد.(1)
پایبندی به شرط ، در صورتی واجب است که ویژگی ها و خصوصیاتی در آن لحاظ شود؛ از جمله آنها، خصوصیات و شرایطی است که در مسائل بعد ذکر می گردد.
مسأله 298. شرط نباید مخالف حکم شرع باشد؛ مثل اینکه در ضمن عقد شرط شود فرد شراب بیاشامد یا بابت تأخیر در پرداخت بدهی - چه بابت همان معامله باشد یا غیرآن - جریمه بپردازد یا روزه ماه مبارک رمضان را نگیرد یا همسرش بدون اجرای صیغه طلاق، مطلقه باشد یا ورثه اش از او ارث نبرند؛(2)
در موارد فوق که شرط مخالف حكم شرع می باشد، شرط باطل است، اما اصل معامله صحیح می باشد.مسأله 299. اگر در ضمن معامله شرط شود شیء معینی از اموال طرف مقابل به طور مجانی مال او باشد،(3) مثل اینکه فرد کالایی را به مبلغ معینی بفروشد،
ص: 171
مشروط بر اینکه فلان کتاب خریدار مال او باشد، چنین معامله و شرطی صحیح است و با انجام این معامله و تحویل کتاب به فروشنده،(1) کتاب نیز به ملکیت وی در می آید؛
البته، اگرتملیک عین بر اساس شرط مذكور منجز نباشد و معلق بر امری باشد که بعدا محقق می شود، صحیح نیست؛ مانند اینکه در مثال فوق شرط شود در صورتی که خریدار باقیمانده ثمن معامله را در سررسید آن پرداخت نماید، کتاب مال وی باشد.(2)
همین طور، اگر در ضمن معامله شرط شود طرف مقابل یکی از اموال خود را با انجام هبه مستقلی به طور مجانی به ملکیت دیگری درآورد،(3) مثل اینکه کالایی را به مبلغ معینی بفروشد، به شرط آنکه طرف مقابل یک میلیون تومان به وی اهدا کند،(4) معامله وشرط صحیح است و کسی که علیه او شرط شده، باید مال مذکور را به طرف مقابل هبه کند؛ ولی تا هبه انجام نشده، مال به ملکیت فرد در نمی آید.
مسأله 300. اگر در ضمن معامله شرط شود یکی از دو طرف ، بدون انجام قرارداد
ص: 172
دین آوری مانند «قرض» یا «معامله نسیه» یا «صلح دین آور»، به دیگری بدهکار و مدیون باشد، چنین شرطی باطل است؛(1) مانند اینکه فرد کالایی را به مبلغی بفروشد، مشروط بر اینکه مبلغ یک میلیون تومان (غیراز ثمن معامله) از او طلبکار باشد. در این موارد، هرچند اصل معامله و فروش کالا صحیح است، ولی شرط باطل می باشد؛
اما چنانچه شرط شود این کار (مدیون شدن یکی از دو طرف) با یکی از قراردادهای شرعی انجام گردد، مثلا فرد بگوید: «فلان کالا را می فروشم، مشروط بر اینکه یک میلیون تومان به من قرض دهی»، چنین شرطی(2) صحیح است و بر طرف مقابل واجب است مبلغ مذكور را قرض دهد، ولی تا وقتی آن را قرض نداده ، طلب و بدهی ایجاد نشده است.
شایان ذکر است، اگر معامله فروش کالا در مثال فوق، به کمتر از قیمت بازاری کالا (ثمن المثل) باشد و در ضمن آن شرط قرض شود، چنین معامله ای بنابر احتیاط واجب ربا محسوب شده و جایز نیست.(3)
مسأله 301. شرط نباید با ساختار اصلی عقد ناسازگار بوده و منافات داشته باشد؛ مثل اینکه فرد کالایی را بخرد به شرط آنکه آن معامله، ثمن و عوضی نداشته باشد که در این صورت، اصل معامله و شرط، باطل می باشد.
مسأله 302. لحاظ نمودن شرط در ضمن عقد، به دو گونه ممکن است صورت پذیرد:
الف. شرط به طور «صریح»، در ضمن عقد ذکر شود؛
ص: 173
مثال 1. در معامله ای که به صورت کتبی و با امضای قرارداد انجام می شود، شرط مورد نظر نیز جزء بندها یا محتوای قرارداد نوشته شده باشد.
مثال 2. در هنگام معامله ، شرط مورد نظر صریحا گفته شود؛ مثلا در معامله ای که به صورت لفظی انجام می شود، مشتری بگوید: «این وسیله را خریداری می کنم، به شرط اینکه نصب آن به عهده فروشنده باشد» و فروشنده نیز بپذیرد.
ب. شرط صریحا هنگام معامله ذکر نشده، اما معامله «مبتنی بر آن» واقع شود؛(1) مثل اینکه در پیش گفتگوی معامله توافق کنند که نصب وسیله مورد معامله توسط فروشنده انجام شود، سپس معامله را بر اساس آن واقع سازند (چه اینکه معامله به صورت لفظی انجام شود یا کتبی و عملی).
البته، در بعضی از موارد، برخی از شرط ها به گونه ای است که حتی اگر در
پیش گفتگوی معامله هم حرفی از آن به میان نیاید، از آنجا که عرفا چنین شرطی مورد نظر است ، معامله خود بر اساس آن واقع می شود (شرط ارتکازی)؛ مانند تأخیر نکردن هریک از خریدار و فروشنده در تحویل پول (ثمن) و کالا به دیگری؛
اما اگر عقد بدون هیچ شرطی محقق شده باشد، مانند اینکه فروشنده کالایی را به خریدار، بدون شرط فروخته و خریدار معامله را پذیرفته، پس از آن فروشنده یا خریدار نمی تواند به نفع خود برای معامله شرط قرار داده و طرف مقابل را ملزم به رعایت آن نماید و چنین شرطی به خودی خود، وجوب وفا ندارد.
مسأله 303. شرط در ضمن «ایقاعات»(2) مانند جعاله یا طلاق صحیح نیست.
بنابراین، التزام و پای بندی به آن به خودی خود واجب نمی باشد.(3)
ص: 174
مسأله 304. اگر در ضمن عقد، انجام کاری(1) بر عهده فرد (شخص ثالث) که جزء طرفین عقد نیست قرار داده شود، مثل آنکه فروشنده بگوید: «این مال را فروختم، مشروط به اینکه برادرت ماشین مرا تعمیر کند» و خریدار هم بپذیرد، چنین شرطی باطل است و تکلیف و الزامی را بر عهده آن فرد (شخص ثالث) ایجاد نمی کند و در مورد آن، احکام شرط باطل جاری می شود؛
البته، اگر فروشنده مثلا شرط کند «برادرت را راضی کنی تا ماشین مرا تعمیر کند» و خریدار بپذیرد، از آنجا که محتوای شرط ( راضی کردن شخص مورد نظر)، عملی است که توسط خریدار انجام می شود و علیه شخص ثالث نیست، شرط مذکور صحیح است.
مسأله 305. اگر هنگام انجام معامله، هردو طرف، معتقد باشند فردی که باید به شرط عمل کند، توانایی انجام آن را ندارد، شرط باطل است(2) و تخلف از آن، موجب ثبوت خیار (حق فسخ) نمی شود؛
اما اگر هر دو طرف یا کسی که باید به شرط عمل کند، اعتقاد به توانایی انجام شرط داشته باشند، مثلا خریدار شرط کند که فروشنده عیب کالا را برطرف کند و فروشنده به خیال اینکه توانایی برطرف کردن عیب را دارد، با قبول این شرط کالا را بفروشد، شرط صحیح است،(3) هرچند بعدا معلوم شود وی نمی توانسته به شرط عمل کند یا پس از معامله، مانعی برای انجام شرط به وجود آید.
البته، در صورتی که به عقیدۀ شرط کننده، انجام آن مقدور و به عقیده طرف
ص: 175
مقابل، غير مقدور باشد، صحیح بودن چنین شرطی محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 306. شرط باید نزد طرفین معامله (خریدار و فروشنده) معلوم باشد(1) و اگر شرط نامعلوم و مبهم باشد، چنانچه علاوه بر مبهم بودن شرط نزد طرفین یا یکی از آن دو، در واقع نیز حد معینی نداشته باشد - مثل آنکه در ضمن معامله کالایی، شرط کند طرف مقابل برای مدتی وسیله نقلیه اش را در اختیار وی قرار دهد، ولی آن مدت را معین نکنند و مبهم باشد - شرط باطل است، اما اصل معامله صحيح می باشد.
مسأله 307. اگر حدود شرط در واقع معلوم باشد و خریدار و فروشنده یا یکی از دو طرف از آن بی اطلاع باشند، مثل اینکه فروشنده در ضمن فروش ماشین با خریدار شرط کند جریمه های مربوط به ماشین را بپردازد و این در حالی است که از مقدار بدهی بی اطلاع اند، در چنین مواردی ، صحیح بودن اصل معامله و شرط محل اشکال بوده و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
البته، چنانچه ابهام شرط، موجب ابهام در کالا یا بهای آن (ثمن) شود، معامله و شرط هردو باطل است؛ مثل آنکه در ضمن معامله شرط شود کالا دارای اوصاف و ویژگی هایی باشد که در فلان برگه نوشته شده و دو طرف یا یکی از آن دو، از محتوای آن بی اطلاع باشند و در هنگام معامله معلوم نباشد کالای مذکور دارای چه اوصاف و خصوصیاتی است، هرچند بعد از آن اطلاع پیدا کنند.
مسأله 308. اگر شرط ضمن معامله، عرفا معلوم و مشخص باشد - مثل آنکه در هنگام خرید کالایی شرط شود چنانچه آن کالا تا مدت معینی معیوب یا خراب
ص: 176
شود، فروشنده آن را به طور مجانی تعمیر یا با کالایی مانند آن تعویض نماید - معامله و شرط صحیح است، هرچند معلوم نباشد کالا در آن مدت معیوب یا خراب می شود یا نه.(1)
مسأله 309. اگر شرط باطل باشد، این امر باعث باطل شدن معامله ای که شرط در ضمن آن قرار داشته نمی شود؛ مگر طوری باشد که موجب از بین رفتن برخی از شرایط معامله شود.(2)
شایان ذکر است، در مواردی که شرط ضمن معامله، باطل است، ولی اصل معامله صحیح می باشد، کسی که شرط به نفع او بوده، می تواند معامله را فسخ نماید؛
مثلا چنانچه «علی» مالی را به برادرش «حسن» مصالحه کند یا به قیمت کم بفروشد، به شرط اینکه وی (حسن) از پدرشان ارث نبرد، از آنجا که چنین شرطی با توضیح مسأله «298» باطل است، علی می تواند، معامله را فسخ کند.
ص: 177
مسأله 310. اگر معامله ای باطل باشد، عمل به شرط ضمن آن واجب نیست و اگر بخشی از معامله باطل باشد، شرط به قوت خود باقی است، پس اگر فرد زمینی را بخرد، مشروط بر اینکه فروشنده کار معینی انجام دهد - مانند اینکه وسیله نقلیه خود را به نصف قیمت به وی بفروشد - چنانچه معلوم شود معامله قسمتی از زمین باطل بوده، در صورتی که خیار تبعض صفقه اعمال نشود و معامله باقی باشد، فروشنده باید به شرط وفا کرده و کار را انجام دهد؛
البته، اگر شرط به گونه ای باشد که بخشی از آن مربوط به مقدار صحیح معامله باشد، مثل آنکه زمینی خریداری کند، به شرط آنکه فروشنده در هر متر مربع آن یک نهال برای خریدار بکارد، در این صورت چنانچه معلوم شود که نیمه شرقی زمین متعلق به غيرو معامله اش باطل بوده و خیار تبعض صفقه نیز اعمال نشود، فروشنده فقط باید در نیمه غربی زمین که معامله اش صحیح است نهال بکارد.(1)
مسأله 311. اگر فرد نتواند به شرطی که در ضمن معامله بر عهده اش گذاشته شده عمل کند، طرف مقابل می تواند معامله را فسخ نماید و اگر با وجود توانایی، از انجام آن امتناع ورزد، دیگری می تواند وی را بر انجام شرط مجبور کند و می تواند معامله را فسخ نماید.
شایان ذکر است ، در هر دو صورت انسان نمی تواند به جهت عمل نکردن طرف مقابل به شرط، وجهی به عنوان ارزش شرط مطالبه کند؛
البته، چنانچه بخواهد با توافق طرف مقابل، در ازای صرف نظر کردن از حق فسخ و اعمال نکردن خیار خود، مبلغی از وی دریافت کند، اشکال ندارد.
ص: 178
مسأله 312. اگر فروشنده برای تأخیر در پرداخت بهای معامله ای که به صورت نقد انجام شده، مدتی به خریدار مهلت دهد، ولی آن مدت را تعیین نکند،(1) چنانچه خریدار تا سه روز ثمن را حاضرننماید،فروشنده می تواند معامله را فسخ کند و قبل از آن حق فسخ ندارد؛
البته، این حکم در صورتی است که فروشنده کالا را تحویل نداده، تا مشتری ثمن را بیاورد.
این حق فسخ، اصطلاحا «خیار تأخیر» نام دارد و حکم آن مخصوص خرید و فروش (بيع) می باشد و در سایر معاملات جاری نیست.
مسأله 313. اگر فروشنده برای تأخیر در پرداخت بهای معامله، مدت معینی به خریدار مهلت داده، قبل از آن مدت حق فسخ ندارد و پس از آن اگر مشتری ثمن را حاضر نکند، می تواند معامله را فسخ کند.
مسأله 314. اگر برای تأخیر در پرداخت بهای معامله، مهلتی به خریدار داده نشده، فروشنده می تواند در صورتی که مشتری در پرداخت ثمن تأخیر نماید، معامله را فسخ کند و لازم نیست سه روز صبر کند. همین طور، با تأخیر در تحویل کالا در زمان مقرر، مشتری حق دارد معامله را فسخ نماید.(2)
ص: 179
مسأله 315. حکم خیار تأخير اصطلاحی - که در مسأله «312» توضیحش ذکر شد - هم شامل معامله ای می شود که در آن، کالا (مبيع) کلی در ذمه است و هم معامله ای که در آن مبيع، عین شخصی است، هرچند نسبت به معامله کلی در ذمه، احتیاط مستحب آن است که فروشنده، آن را پس از گذشت سه روز، بدون رضایت خریدار فسخ نکند.
مسأله 316. اگر جنسی که فروخته شده، از قبیل برخی سبزی ها یا میوه ها باشد که قبل از سه روز فاسد می شود، مهلت خیار تأخیر کمتر از سه روز می باشد؛(1) البته، این حکم تنها در کالایی که به صورت عین شخصی فروخته شده جاری است، نه کلی در ذمه.
مسأله 317. در خیار تأخير، چنانچه خریدار تنها بخشی از قیمت کالا (ثمن) را تحویل داده و یا فروشنده مقداری از کالا را تحویل داده باشد، مثل آن است که اصلا تحويل صورت نگرفته است. بنابراین، با وجود سایر شرایط، خیار برای فروشنده وجود دارد.
مسأله 318. اگر فروشنده حق فسخ خود (خیار تأخير) را ساقط کند - چه قبل از سپری شدن سه روز و چه پس از آن - یا آنکه در ضمن معامله شرط شود که وی حق فسخ نداشته باشد، حق فسخ وی ساقط می شود .
مسأله 319. خیار تأخیر، در دو مورد ذیل ساقط نمی شود:
الف. خریدار پس از سپری شدن سه روز و قبل از فسخ فروشنده، ثمن را حاضر کند؛ ب. فروشنده، ثمن را از خریدار مطالبه نماید.
البته، اگر فروشنده به عنوان امضا و تأیید معامله، ثمن را از خریدار بگیرد، حق فسخ وی ساقط می باشد.
مسأله 320. خیار تأخیر فوریت ندارد. بنابراین، اگر فروشنده فسخ را از زمانی که این خیار برای وی ثابت است مدتی - هرچند عمد) - به تأخیر اندازد، اشکال ندارد .
ص: 180
مسأله 321. اگر خریدار کالایی را گران تر از قیمت معمول آن بخرد یا فروشنده کالا را ارزان تر از قیمت معمول آن بفروشد، با وجود شرایطی که ذکر می شود، می توانند معامله را فسخ کنند؛
این حق فسخ، «خیار غبن» نام دارد و به فردی که مورد غبن واقع شده، «مغبون» می گویند.(1)
مسأله 322. این خیار در صورتی ثابت است که به نظر عرف، «غبن» صورت گرفته باشد؛ به این معنا که تفاوت قیمت معمولی جنس نسبت به قیمتی که معامله بر آن انجام شده، قابل توجه باشد؛ طوری که بیشتر مردم نسبت به آن مقدار، در چنین معامله ای چشم پوشی نکنند و اندازه این تفاوت در معاملات مختلف، متفاوت است؛(2)
مثلا در بعضی از معاملات تجاری که بنابردقت و سخت گیری در قیمت جنس است،(3) گاه ممکن است تفاوت یک بیستم یا کمتر از آن هم برای ثبوت خیار غبن کافی باشد؛ اما در بعضی معاملات عادی - مخصوصا اگر کالای مورد معامله کم ارزش باشد - برای ثابت شدن این خیار، باید تفاوت قیمت بیشتر باشد و در هر صورت، مکلف می تواند با مراجعه به عرف، مصادیق آن را تشخیص دهد.
مسأله 323. برای تشخیص غبن - که معنای آن در مسأله قبل توضیح داده شد -
ص: 181
باید تمام اموری که در تعیین قیمت اثر دارد، مانند شرط هایی که در ضمن معامله وجود دارد لحاظ شود؛
مثلا ممکن است کالایی به خودی خود یک میلیون تومان ارزش داشته باشد، اما با توجه به اینکه فروشنده جنس را با شرط تضمین و ارائه خدمات پس از فروش (مانند انواع مختلف گارانتی) فروخته است ، قیمت کالا بیشتر باشد.
مسأله 324. اگر فرد در هنگام معامله، از تفاوت قیمت مطلع بوده یا آنکه برای او اهمیتی نداشته باشد آنچه در معامله به او منتقل می شود، کمتراز مالی باشد که در مقابلش داده است(1) یا نه و با این حال اقدام به انجام معامله نماید، نمی تواند با خیار غبن، معامله را فسخ کند.
مسأله 325. اگر تفاوت قیمتی که موجب غبن شده، قبل از فسخ از بین برود، مثلا قیمت جنسی که گران خریده بالا رود، ثابت بودن خیار غبن محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 326. اگر در جایی که معامله صورت گرفته، مرسوم و معمول در تمام یا برخی از معاملات چنین باشد که اگر غبن صورت پذیرد، ابتدا فرد مغبون تفاوت قیمت را مطالبه می کند و اگر ممکن نشد، معامله را فسخ می کند؛ طوری که افراد
ص: 182
معمولا هنگام معامله چنین روشی را در نظر دارند، باید همان روش رعایت شود و نمی توان از ابتدا معامله را فسخ کرد.
مسأله 327. در موارد ذیل، خیار غبن از بین رفته و ساقط می شود:
الف. ساقط شدن خیار غبن، در ضمن معامله شرط شود؛
ب. فرد مغبون پس از معامله، آن را ساقط نماید؛
ج. فرد مغبون طوری در مال تصرف کند که نشان دهنده ملتزم و پای بند بودن او به معامله باشد و از آن تصرف چنین فهمیده شود که فرد نمی خواهد معامله را فسخ نماید.(1)
مسأله 328. اگر انسان به تصور حد خاصی از غبن خیار خود را ساقط کند، مثلا به خیال اینکه در معامله یک میلیون تومانی، حداکثر غبن وی ممکن است یک بیستم باشد، خیار غبن خود را ساقط نماید و بعد معلوم شود غبن بیش از آن مقدار است، در صورت دارد:
الف. فرد ساقط نمودن خیار خود را وابسته و منوط به مقدار خاصی از غبن کرده، هرچند به این امر تصریح نکرده باشد؛ اما طوری است که اسقاط خیار در چنین موردی عرف شامل غبن بیش از آن مقدار نمی شود؛
در این صورت - که شاید بتوان گفت بیشتر موارد از همین قبیل می باشد - حق فسخ وی باقی است.
ب. فرد، خیار خود را بدون اینکه منحصر به حد خاصی از غبن باشد، ساقط کند؛
در این صورت، حق فسخ برای فرد وجود ندارد، هرچند به تصور آنکه غبن
ص: 183
بیشتر از آن حد نیست، خیار غبن خود را بدون قید و حد خاصی ساقط کرده باشد.
حکم در این مسأله، برای کسی که شرط ساقط شدن خیار را در ضمن معامله پذیرفته نیز جاری می باشد.
مسأله 329. اگر فرد مغبون در مالی که به او منتقل شده تصرف نماید، اما تصرف وی دلالت بر پایبندی او به معامله - آن چنان که در قسمت «ج» از مسأله «327» ذکر شد - ننماید، خیار وی ساقط نمی شود، هرچند تصرف او باعث تلف شدن مال یا انتقال وی به دیگری شده باشد.
شایان ذکر است، در بیشتر موارد، تصرفات فرد قبل از اطلاع از غبن از همین قبيل بوده و باعث ساقط شدن خیار نمی شود.
مسأله 330. فرد مغبون چنانچه از زمانی که متوجه حق فسخ خود شده ، فسخ معامله را بیشتر از اندازه معمول تأخیر بیندازد، حق فسخش از بین می رود و این مقدار در موارد مختلف، متفاوت است.
مثلا اگر به جهت مشورت کردن در مورد فسخ کردن یا فسخ نکردن، آن را به تأخیر اندازد به طوری که عرفا سهل انگاری در انجام فسخ محسوب نشود - خیار غبن وی ساقط نمی شود.
مسأله 331. اگر فرد مغبون به علت مطلع نبودن از غبن خود یا گاه مطلع نبودن از وجود حق فسخ برای مغبون یا فوریت آن یا غافل بودن از آن، معامله را فسخ نکند، حق فسخ وی ساقط نشده و همچنان باقی است؛ اما پس از آن اگر بخواهد فسخ کند، نباید بیش از اندازه متعارف آن را تأخیر بیندازد.
مسأله 332. اگر معامله ای که در آن غبن صورت گرفته فسخ شود، چنانچه مال فروخته شده (مبيع) و قیمت آن (ثمن) هردو موجود باشند، خود آنها به طرف
ص: 184
مقابل برگردانده می شود و اگر هرکدام از آن دو، تلف شده باشد، باید عوض آن(1) به دیگری داده شود.
بنابراین، فردی که مثلا 5 کیلوگرم برنج با خصوصیات معین خریده و پس از مصرف کردن آن بفهمد در معامله مغبون شده، اگر بخواهد معامله را فسخ کند، باید 5 کیلوگرم از همان برنج را تهیه کرده و به فروشنده بدهد و پولی را که به او داده پس بگیرد.
مسأله 333. اگر مال مورد معامله با فروش یا بخشش یا مانند آن از ملک فرد خارج شده باشد، حکم تلف را دارد که در مسأله قبل ذکر شد؛
پس اگر مثلا فرد «الف» در فروش منزل خود به فرد «ب» مغبون شده باشد و بخواهد معامله را فسخ نماید، چنانچه خریدار (فرد ب) آن را به دیگری (فرد ج) فروخته باشد، باید ملاحظه شود که خانه هنگام فروش به فرد «ج» چقدر ارزش داشته، آن گاه فرد «ب» همان مقدار را به فرد «الف» بپردازد.
مسأله 334. خیار غبن علاوه بر بیع (خرید و فروش)، در سایر معاملات مانند اجاره، مزارعه، مساقات ، جعاله نیز جاری است؛
مگر معاملاتی که اساس آن بر تسامح و چشم پوشی نسبت به کم یا زیاد بودن ارزش مالی در دو طرف معامله باشد؛ مانند قرارداد مصالحه ای که برای پایان دادن به نزاع و رفع اختلاف بین دو طرف انجام می شود،(2) که در این موارد خیار غبن جاری نیست .
مسأله 335. اگر انسان پس از معامله بفهمد مال معینی (عین شخصی، نه کلی
ص: 185
در ذمه ) که در آن معامله به او منتقل شده معیوب است - چه خریدار باشد و چه فروشنده - حق فسخ معامله را دارد و به آن «خیار عیب» گویند.
البته، در بعضی از موارد - که در مسأله «341» ذکر می شود - فرد حق فسخ ندارد؛ اما می تواند مبلغی را به عنوان جبران عیب دریافت کند که به آن «أرش» گفته می شود.
شایان ذکر است، در چند مورد، خیار عیب و ارش هردو ساقط است که در مسأله «345» ذکر می شود.
مسأله 336. اگر معامله بر مالی به صورت کلی در ذمه - نه عین شخصی - انجام شود؛ مثل آنکه مشتری کالایی که نمونه ای از آن را مشاهده کرده یا ویژگی های آن با توصیف و مانند آن برایش معلوم می باشد، در ذمه فروشنده با پرداخت بهای کالا خریداری کند، اما کالایی که پس از آن فروشنده به وی تحویل داده معیوب باشد، که در این موارد، وی حق دارد کالای معیوب را برگردانده و کالای سالم را از وی مطالبه نماید؛
البته، اگر فروشنده حاضر به تحويل جنس حسب ویژگی هایی که در قرارداد ذکر شده نباشد و امتناع ورزد، خریدار از این جهت حق فسخ دارد.
مسأله 337. اگر دو نفر در خرید کالا در یک معامله شریک باشند، چنانچه یکی از آن دو به علت معیوب بودن کالا، معامله را نسبت به سهم خود فسخ کند، فروشنده نیز می تواند معامله را با دیگری فسخ نماید.
مسأله 338. اگر انسان در یک معامله کالایی را خریداری کند که مقداری از آن معیوب است - مثل آنکه یک کیلوگرم سیب بخرد و تعدادی از آنها معیوب و رم خورده باشد - می تواند تمام معامله را فسخ کرده و همه کالا را پس دهد و می تواند معامله را فقط در همان مقدار معيوب فسخ کند؛
البته، در این صورت فروشنده نیز حق دارد معامله را نسبت به مقدار سالم فسخ نماید.(1)
ص: 186
مسأله 339. اگر کسی که خیار عیب دارد، ملتزم و پای بند به معامله شود؛ مثلا طوری در مال تصرف کند که نشان دهنده التزام و پای بند بودن او به معامله باشد و از آن تصرف چنین فهمیده شود که فرد نمی خواهد معامله را فسخ نماید، حق فسخ وی ساقط می شود.(1)
مسأله 340. فردی که خیار عیب برایش وجود دارد، چنانچه در فسخ معامله سهل انگاری و تأخیر نماید - به صورتی که در مورد خیار غبن، مسأله «330» ذکر شد - حق فسخ وی از بین می رود.
همچنین، حکم صورتی که فرد به سبب مطلع نبودن از عیب یا عدم اطلاع از وجود حق فسخ یا فوریت آن و مانند آن اقدام به فسخ نکرده، همانند خیار غبن است که در مسأله «331» بیان شد.
مسأله 341. در چند مورد، فرد نمی تواند به جهت وجود عيب، معامله را فسخ کند؛ بلکه می تواند تفاوت قیمت (أرش) مطالبه نماید:
1. شیء معیوب تلف شده باشد؛
2. شیء معیوب با فروش یا مصالحه یا بخشش و مانند آن، از ملک فرد خارج شده باشد؛
3. فرد طوری در مال تصرف کرده که باعث تغییر آن شده باشد؛ مثلا پارچه را بریده یا دوخته باشد؛
4. فرد طوری در مال تصرف کرده که امکان برگرداندن آن به طرف مقابل وجود نداشته باشد؛ مثلا مال را اجاره داده یا گرو و رهن شرعی گذاشته یا وقف کرده باشد؛
ص: 187
5. بعد از تحویل گرفتن مال، عیب دیگری در آن ایجاد شده باشد.
البته، اگر خریدار علاوه بر خیار عیب، خیار دیگری داشته باشد . مثل خیار حيوان - و در زمان آن خیار، عیب دیگری در کالا به وجود آید، حق فسخ وی هم چنان باقی است.
مسأله 342. برای محاسبه «أرش» (مبلغی که به عنوان جبران معیوب بودن کالا گرفته می شود)، قیمت کالا در دو حالت صحیح بودن و معیوب بودن معین شده، سپس به همان نسبت از قیمتی که معامله بر آن انجام شده برگردانده می شود؛
مثلا اگر قیمت سالم مالی که خریده، 100 هزار تومان و قیمت معیوب آن، 80 هزار تومان باشد، از آنجا که تفاوت قیمت سالم و معیوب، یک پنجم است، خریدار می تواند یک پنجم پولی را که داده پس بگیرد؛ پس اگر کالا را به همان مبلغ صد هزار تومان خریده ، 20 هزار تومان پس می گیرد و اگر مثلا 90 هزار تومان خریده، می تواند 18 هزار تومان پس بگیرد.
مسأله 343. در مواردی که قیمت کالا در نزد طرفین معلوم نباشد، به کارشناس و اهل خبره که مهارت در قیمت گذاری کالا دارد مراجعه می شود، کارشناس مذکور باید ثقه و مورد اعتماد باشد و در صورتی که نظر کارشناسان در قیمت گذاری متفاوت باشد، نظر کارشناس یا کارشناسانی که خبره تر هستند مقدم است و چنانچه در مهارت و تخصص مانند هم یا نزدیک به هم باشند، میانگین و حد وسط نظر آنان در قیمت گذاری ملاحظه می شود.
مسأله 344. اگر عیب پس از معامله در مال به وجود آید، حق فسخ یا مطالبه تفاوت قیمت (أرش) وجود ندارد؛ مگر آنکه قبل از تحویل، معیوب شود که در این صورت، فرد می تواند معامله را با خیار عیب فسخ کند و چنانچه فسخ ممکن نباشد (موارد مسأله «341») ، ارش را مطالبه نماید؛
ص: 188
البته، اگر عیب توسط خود فرد در آن ایجاد شده باشد، نمی تواند آن را پس بدهد.
مسأله 345. در موارد ذیل، فرد نه حق فسخ معامله را دارد و نه می تواند ارش مطالبه کند:
1. هنگام معامله، از معیوب بودن مال آگاه باشد؛
2. بعد از معامله، به همان مال معیوب راضی شود؛
3. عیب پس از معامله و تحویل کالا، در آن ایجاد شده باشد؛
4. حق خود (فسخ یا مطالبه ارش) را در ضمن معامله ساقط نماید؛(1) مثل آنکه هنگام معامله بگوید: مال هر عیبی داشته باشد فسخ نمی کنم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم؛
5. پس از معامله، حق خود (فسخ یا مطالبه ارش) را ساقط کند؛
6. طرف مقابل هنگام معامله خود را نسبت به عیوب تبرئه کند؛ مثلا فروشنده بگوید: این کالا را با هر عیبی که دارد می فروشم؛ البته اگر عیبی را معین کرده و مثلا بگوید: کالا را با این عیب می فروشم و بعد معلوم شود عیب دیگری هم داشته، خریدار می تواند معامله را فسخ کند و در صورتی که حق فسخ نداشته باشد (موارد مسأله «341») ، ارش بگیرد.
مسأله 346. اگر وجود بعضی از عیوب در برخی کالاها متعارف باشد، طوری که در اغلب موارد چنین کالایی دارای آن عیب باشد، حکم خیار عیب وارش در مورد آن جاری نمی باشد.
ص: 189
این حکم، در جایی که معیوب بودن مقداری از کالا متداول باشد نیز، جاری است؛ مثلا کسی که 10 کیلوگرم سیب می خرد، چنانچه وجود چند عدد سیب کرم خورده و معیوب در آن متعارف باشد، نمی تواند به سبب وجود همان حد متعارف، معامله را فسخ نماید.(1)
مسأله 347. اگر قبل از آنکه معیوب بودن مال برای انسان معلوم شود، آن عیب برطرف گردد، باقی بودن حق فسخ و همین طور حق مطالبه تفاوت قیمت (أرش) محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 348. اگر یک یا چند کالا در یک معامله فروخته شود، در حالی که قسمتی از آنچه فروخته شده، به جهت باطل بودن به خریدار منتقل نشده باشد، مشتری می تواند معامله را نسبت به قسمت صحیح فسخ نماید و تمام ثمن را پس بگیرد.(2)
برای نمونه، چند مثال ذکر می شود:(3)
الف. فرد، زمینی را به مشتری فروخته که بخشی از آن وقفی(4) بوده است.
ب. بعضی از اموال فروخته شده وسيله حرام بوده، مثل اینکه فروشنده در یک معامله دو انگشتر طلا، یکی مردانه و دیگری زنانه را فروخته است .
ج. فرد مال خود و دیگری را بدون رضایتش فروخته (بخشی از معامله فضولی بوده است) و او پس از معامله هم آن را اجازه ندهد.
در این موارد، مشتری می تواند به بخش صحیح معامله راضی شود و می تواند راضی نشود و آن را هم فسخ نماید.
ص: 190
همچنین، اگر یکی از دو طرف نسبت به برخی از اموال فروخته شده حق فسخ داشته باشد - مثلا مشتری به علت معیوب بودن بخشی از مال فروخته شده خیار عیب داشته باشد و با استفاده از آن حق، بخشی از معامله را فسخ کند، دیگری هم می تواند بقیه معامله را فسخ نماید.
حق فسخ در این موارد، «خیار تبعض صفقه» نام دارد.
مسأله 349. اگر فرد از خیار تبعض صفقه خود استفاده نکند - مثلا برای خرید زمینی که بعد معلوم شده قسمتی از آن وقفی بوده، 120 میلیون تومان پرداخته و نخواهد معامله را نسبت به مقدار باقیمانده فسخ نماید - برای تعیین مقدار پولی که باید به او برگردانده شود، ابتدا قیمت قسمت وقفی با قیمت کل زمین نسبت سنجی شده،(1) سپس به همان نسبت از بهای پرداختی (ثمن معامله) به او برگردانده می شود؛
پس اگر قسمت وقفی 50 میلیون تومان و بقیه 100 میلیون تومان قیمت گذاری شده، 40 میلیون تومان به او پس داده می شود.(2)
مسأله 350. اگر فرد مال را به صورت کلی درذمه معامله کند؛ مثلا مقداری برنج و روغن با خصوصیات و اندازه معین در یک معامله به صورت کلی در ذمه بفروشد؛ سپس برنج را از مال خودش و روغن را از مال دیگری، بدون اجازه و رضایت صاحبش به مشتری بدهد، در چنین مواردی برای مشتری خیار تبعض صفقه وجود ندارد؛ بلکه وی مقدار روغنی را که خریده طلبکار است و بر فروشنده واجب است آن را از مال حلال به مشتری بدهد؛(3)
ص: 191
البته، چنانچه فروشنده در تحویل آنچه فروخته از زمان لازم تأخیر ورزد، مشتری همان طور که در مسأله «200» ذکر شد، می تواند به جهت تأخیر معامله را فسخ نماید.
مسأله 351. اگر انسان کالای معینی (عین شخصی) را براثر توصیف فروشنده یا دیدن آن در گذشته، به اعتقاد اینکه فلان ویژگی(1) را دارد خریداری کند و بعد بفهمد دارای آن ویژگی نیست، می تواند معامله را فسخ نماید و این حق فسخ، «خیار رؤیت» نام دارد؛
مانند اینکه فروشنده در مورد کالایی که در محل معامله وجود ندارد یا در جعبه یا بسته بندی بوده و خریدار در وقت معامله آن را مشاهده نمی کند، اظهار کند فلان رنگ يافلان امکانات را دارد یا در مورد کالایی که خریدار آن را مشاهده می کند، ولی از برخی خصوصیات آن - مانند محل ساخت کالا یا کیفیت اجزاء داخلی یا دوام آن - توصیفاتی ارائه دهد و بعد معلوم شود چنین نبوده است، که در این موارد مشتری حق فسخ دارد.
مسأله 352. اگر فروشنده بفهمد بهای معامله (ثمن)، دارای خصوصیاتی که خیال می کرده نیست، با توضیحاتی که در مسأله قبل ذکر شد، «خیار رؤیت» برایش ثابت می باشد.
همین طور، اگر فروشنده از خصوصیات کالای خود اطلاع نداشته و براساس توصیف خریدار با فرد دیگر آن را بفروشد و بعد بفهمد آن طور نبوده، «خیار رؤیت» برایش ثابت می باشد.
مسأله 353. خیار رؤیت همان طور که ذکر شد، اختصاص به عین شخصی دارد؛اما اگر در معامله کلی در ذمه، شرایط ذکر شده برای خیار رؤیت پیش آید، مثلا
ص: 192
مشتری، کالایی را به صورت کلی در ذمه(1) با توصیف فروشنده بخرد، ولی وی مالی را بدون آن اوصاف به خریدار بدهد، مشتری خیار رؤیت ندارد؛ بلکه می تواند مال مذکور را پس داده و مال دارای آن اوصاف را از وی مطالبه نماید.(2)
مسأله 354. کسی که خیار رؤیت برایش ثابت است، حق مطالبه ارش (تفاوت قیمت) را ندارد و اگر طرف مقابل ارش بدهد یا به جای کالایی که داده، کالای دیگری که دارای اوصاف مورد نظر است بدهد، می تواند از قبول آن امتناع ورزیده و معامله را فسخ کند؛(3)
البته، اگر مصالحه ای بر تعويض مال انجام شود یا اینکه طی یک مصالحه مشتری در مقابل گرفتن تفاوت قیمت، حق فسخ خود را اسقاط کند، اشکال ندارد.
مسأله 355. فردی که خیار رؤیت برایش وجود دارد، چنانچه در فسخ معامله سهل انگاری و تأخیر نماید - با توضیحی که در خیار غبن مسأله «330» ذکر شد - حق فسخ وی از بین می رود.
مسأله 356. در موارد ذیل، خیار رؤیت از بین رفته و ساقط می شود:
الف. ساقط شدن خیار رؤیت در ضمن معامله، شرط شود.
ب. فرد پس از معامله - بعد یا قبل از دیدن مال - حق فسخ خود را ساقط نماید.
ج. فرد طوری در مال تصرف کند که نشان دهنده التزام و پای بند بودن او به معامله باشد و از آن تصرف چنین فهمیده شود که فرد نمی خواهد معامله را فسخ نماید.(4)
ص: 193
مسأله 357. اگر یکی از دو طرف معامله، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و کاری کند که باعث رغبت بیشتر مشتری در کالا شود، مثلا ظاهری خوب و نیک برای جنس قرار دهد یا ویژگی مخصوصی را برای کالا اظهار کند، در حالی که آن ویژگی را ندارد، مانند اینکه فروشنده با آغشته کردن میوه کهنه به مواد براق کننده، آن را به صورت تازه و مرغوب نشان دهد، برای طرف مقابل حق فسخی به نام «خیار تدليس»(1) وجود دارد.(2)
مسأله 358. کسی که حیوان زنده ای را خریده، تا سه روز می تواند معامله را فسخ کند و این حق فسخ، «خیار حیوان» نام دارد.(3)
مسأله 359. ابتدای زمان خیار حیوان از زمان انجام معامله آغاز می شود و کیفیت محاسبه سه روز در خیار حیوان، به این صورت است که اگر معامله در بین روز - مثلا ساعت 10 صبح روز شنبه انجام شود - کسری آن روز از روز چهارم جبران می شود؛ پس در این مثال ، ساعت 10 صبح روز سه شنبه، پایان مهلت سه روزه است؛
اما چنانچه معامله در شب (قبل از اذان صبح) - مثلا شنبه ساعت هشت شب انجام گردد، مبدأ محاسبه سه روز اذان صبح روز یکشنبه است(4) و مدت
ص: 194
خیار حیوان در این مثال تا پایان روز سه شنبه(1) ادامه دارد و با به پایان رسیدن روز سم، مهلت خیار حیوان به پایان می رسد.
مسأله 360. در موارد ذیل، خیار حیوان از بین رفته و ساقط می شود:
الف. ساقط شدن خیار حیوان، در ضمن معامله شرط شود.
ب. خریدار پس از معامله، خیار خود را ساقط نماید.
ج. خریدار طوری در حیوان تصرف کند که نشان دهنده التزام و پایبند بودن او به معامله باشد و از آن تصرف چنین فهمیده شود که فرد نمی خواهد معامله را فسخ نماید.
د. خریدار طوری در حیوان تصرف کند که موجب تغییر در آن شود، مثلا پشم حیوان را بچیند یا آن را نعل نماید.
مسأله 361. اگر حیوان قبل از تحویل یا بعد از آن، در زمان خیار حیوان تلف شود، معامله خود به خود فسخ می شود و تلف و از بین رفتن حیوان از مال فروشنده محسوب می شود. بنابراین، چنانچه خریدار بهای معامله (ثمن) را به فروشنده داده، می تواند آن را پس بگیرد.
مسأله 362. اگر در زمان این خیار، حيوان عیبی پیدا کند، حق فسخ همچنان برای خریدار باقی است؛ مگر اینکه آن عیب بر اثر کوتاهی وی ایجاد شده باشد که حق فسخ خریدار از بین می رود.
مسأله 363. خیار حیوان به خرید و فروش (بيع) اختصاص دارد و در سایر معاملات مانند مصالحه، معاوضه و اجاره جاری نمی شود.
مسأله 364. اگر فروشنده نتواند مال مورد معامله ( مبيع) را تحویل دهد، سه صورت دارد:
ص: 195
1.فروشنده در همان وقت معامله، قادر به تحویل کالا نبوده است؛
2. مال فروخته شده قبل از تحویل تلف شده و از بین برود یا دست یابی به آن عرفا غیر ممکن گردد؛
حکم صورت اول، در مسائل «167 تا 170» و حکم صورت دوم، در مسائل «206 تا 208» ذکر شد.
3. فروشنده پس از معامله - در غير موارد صورت دوم - از تحویل مالی که فروخته عاجز شود؛ مثل آنکه ماشینی که فروخته سرقت شود، در حالی که امکان پیدا شدن آن وجود داشته باشد؛
در این صورت (صورت سوم)، مشتری می تواند معامله را فسخ کرده و بهای پرداختی (ثمن) را پس بگیرد؛ این حق فسخ، «خیار تعذر تسلیم» نام دارد.
مسأله 365. خیاردر معاملات، نوعی حق شرعی محسوب شده و به ارث می رسد. بنابراین، اگر فردی که دارای خیار است بمیرد، حق خیاراو - حسب طبقات شرعی ارث - به وارثش منتقل می شود؛
البته، آنچه که شرعا موجب محروم شدن از ارث بردن اموال می باشد، مانند قتل یا کفر،(1) موجب محرومیت از ارث بردن حق خیار هم می شود.
مسأله 366. اگر معامله ای که در آن خیار ثابت است، متعلق به مالی باشد که بعضی از ورثه از آن ارث نمی برند، مانند زمین ملکی که زوجه متوفی از آن ارث نمی برد یا اشیائی که اختصاص به پسر بزرگ تر متوفی دارد (حبوه)(2)، وارثی که از ارث بردن از آن مال محروم است ، از حق خيار مربوط به آن محروم نمی شود و حق خیار به همه ورثه ارث می رسد؛
ص: 196
مثلا اگر فرد نسبت به زمین ملکی که آن را فروخته یا خریده است، دارای خیار باشد، در صورت فوت، همسر دائمی وی مانند سایر ورثه از حق خیار مذکور ارث می برد.
مسأله 367. اگر افرادی که حق خیار را ارث می برند دو یا چند نفر باشند، در صورتی می توانند از حق خیار استفاده نمایند و معامله را فسخ کنند که همگی آنها بر این امر اتفاق نظر داشته باشند.
بنابراین، اگر فقط بعضی از ورثه راضی به فسخ معامله باشند، فسخ آنان بدون ضمیمه شدن فسخ بقیه اثری ندارد و فسخ حتی نسبت به سهم شخصی که اقدام به فسخ کرده، واقع نمی شود؛ مگر آنکه طرف دیگر معامله راضی به فسخ نسبت به سهم آن وارث (که اقدام به فسخ کرده) شود، که در این صورت، فسخ (اقاله) فقط در مورد سهم شخص مذکور صحیح است.
مسأله 368. اگر وارثانی که حق خیار دارند، همگی نسبت به فسخ معامله اتفاق نمایند و آن را فسخ کنند، چنانچه ثمن معامله موجود باشد، لازم است آن را به خریدار پس دهند و در صورتی که ثمن معامله تلف شده یا در حکم تلف باشد،(1) مانند سایر بدهی های متوفی از مال وی پرداخت می شود.
این حکم، نسبت به کالای فروخته شده (مثمن) نیز جاری است.
مسأله 369. اگر فروشنده یا خریدار در ضمن معامله تا مدت معینی برای خود، حق فسخ معامله را قرار داده باشد (خیار شرط)، چنانچه قبل از استفاده از خیار شرط بمیرد، در صورت دارد:
الف. مقصود از قرار دادن خیار برای وی آن بوده که تنها خودش بتواند معامله را فسخ نماید یا فسخ فقط به نظر او انجام شود؛ چنین خیاری با فوت وی به ورثه اش به ارث نمی رسد.
ص: 197
ب. خیار به طور مطلق برای وی قرار داده شده باشد؛ در این صورت، حق خیار به وارث وی منتقل می شود و چنانچه وارث یک نفر باشد، وی می تواند معامله را فسخ نماید و اگر وارثان دو یا چند نفر باشند، با توضیحی که در مسأله «367» ذکر شد، می توانند اقدام به فسخ نمایند.
مسأله 370. اگر حق خیار برای شخص ثالث - غیراز فروشنده و خریدار در ضمن عقد قرار داده شود و شخص مذکور فوت نماید، حکمی که در مسأله قبل بیان شد، در این مورد نیز جاری است.
مسأله 371. اگر فرد مثلا منزلش را به شخصی بفروشد(1) یا با وی مصالحه نماید،(2) به شرط آنکه بعد از وفات وی برایش حج، نماز قضا، روزه قضا و مانند آن انجام دهد، یا به شرط آنکه آن را فروخته و پول فروشش را صرف در موارد فوق نماید، چنین قراردادی صحیح است و بعد از وفات، برشخص مذکور واجب است مطابق شرط ضمن عقد عمل نماید.
بنابراین، در صورتی که وی از عمل به شرط تخلف نماید، ولی شرعی متوقى (وصی یا حاکم شرع) می تواند او را به عمل به شرط الزام نماید و نیز می تواند با رعایت مصلحت متوفی،(3) قرارداد بیع یا مصالحه را فسخ نماید؛(4)
البته، در صورت فسخ، مال به ملک متوقی برمی گردد و لازم است در صورتی
ص: 198
که وی بدهکار است یا وصیت به ثلث اموالش نموده،(1) صرف ادای دیون یا وصیت وی شود و اگر چیزی باقی بماند، حسب موازين ارث به ورثه ارث می رسد. شایان ذکر است، چنانچه فسخ مصالحه به مصلحت متوفی نباشد، ولی شرعی وی لازم است - هرچند با مراجعه به محاکم صالحه قضایی - شخص مذکور را به وفای به شرط الزام نماید، مگر آنکه در این کار خوف ضرر داشته باشد یا بداند انجام آن مشقت فوق العاده ای دارد که معمولا قابل تحمل نیست (حرج).
اگر مال فروخته شده پس از تحویل،(2) در زمان خیار تلف شود، سه صورت دارد:
الف. حق فسخ، به خریدار اختصاص داشته است؛
ب. حق فسخ، به فروشنده اختصاص داشته است؛
ج. حق فسخ، مشترک بین هردو بوده است؛ برخی از احکام این موارد، در مسائل بعد ذکر می شود.(3)
مسأله 372. اگر کالای فروخته شده پس از تحویل، در زمان خیار مخصوص خریدار تلف شود، حکم آن در خیارات مختلف از این قرار است:
- در «خیار حیوان» و «خیار شرط»، معامله خود به خود فسخ می شود و تلف و
ص: 199
از بین رفتن کالا از مال فروشنده محسوب می شود. بنابراین، مشتری می تواند بهای معامله (ثمن) را پس بگیرد.
مثال: مشتری ظرفی خریداری کرده و برای خود یک هفته حق فسخ قرار داده و در این مدت آن ظرف بر اثر حوادث طبیعی شکسته و از بین برود (تلف شود)؛ در این صورت ، مشتری می تواند پولی را که داده پس بگیرد و لازم نیست خسارتی به فروشنده بدهد.
- در خیار «عيب»، با تلف شدن کالا - همان طور که در مسأله «341» ذکر شد - حق فسخ مشتری ساقط شده و وی می تواند مطالبه تفاوت قیمت (أرش) کند.
- در خیارهای «تخلف شرط»، «غبن»، «تبعض صفقه» و «رؤيت»، چنانچه مشتری معامله را فسخ کند، باید عوض کالا را به فروشنده بپردازد.
مثال: تاجری که شغلش خرید و فروش لباس است، پس از خرید اجناس به قیمت 100 میلیون تومان و پرداخت ثمن می فهمد لباس ها دارای اوصافی که فروشنده برای آنها ذکر کرده نمی باشد و قبل از فسخ - در زمان خیار - پارچه ها براثر حادثه آتش سوزی که در وقوع آن فردی مقصر نبوده از بین برود؛ در این صورت، اگر آن تاجر معامله را فسخ کند، چنانچه لباس هایی که سوخته قیمی(1) بوده و 80 میلیون ارزش داشته باشد، تاجر مذکور 100 میلیون طلبکار و80 میلیون بدهکار می شود.(2)
مسأله 373. اگر کالای فروخته شده پس از تحویل، در زمان خیار مخصوص فروشنده تلف شود، معامله به همراه خیار به قوت خود باقی است و اگر فروشنده از حق فسخ خود استفاده کند، خریدار باید عوض کالا را به فروشنده بدهد؛
پس اگر مثلا فردی جواهرات خود(3) را به قیمت 100 میلیون تومان به صورت نقد
ص: 200
بفروشد و تا شش ماه برای خود حق فسخ قرار دهد و پس از آن بفهمد در معامله مغبون شده، طوری که برایش خیار غبن وجود داشته باشد، چنانچه جواهرات بر اثر حوادث طبیعی از بین برود و در آن زمان 120 میلیون تومان ارزش بازاری داشته باشد، در صورتی که فروشنده معامله را فسخ کند، 100 میلیون تومان به خریدار بدهکار و 120 میلیون تومان از او طلبکار می شود.(1)
مسأله 374. اگر کالای فروخته شده پس از تحویل، در زمان «خیار مجلس» که مشترک بین فروشنده و خریدار است، تلف شود، معامله به قوت خود باقی است. بنابراین، چنانچه فروشنده معامله را فسخ کند، خریدار باید عوض کالا را به او بدهد.
این حکم، در جایی که «خیار شرط» برای هر دو طرف قرار داده شده باشد نیز جاری است.
مسأله 375. اگر خریدار کالای فروخته شده را در زمان خیار با فروش یا بخشش یا مانند آن از ملکیت خود خارج کند و این درحالی باشد که هنوز حق فسخ از بین نرفته باشد، در صورتی که معامله فسخ شود، خریدار باید عوض کالا را به فروشنده بدهد؛
پس اگر مثلا فروشنده در هنگام فروش خانه به مبلغ 900 میلیون تومان، برای خود تا 2 ماه حق فسخ قرار داده باشد و خریدار پس از سپری شدن یک ماه خانه را بفروشد،(2) چنانچه فروشنده اول معامله را فسخ نماید، خریدار اول باید قیمت بازاری خانه را در هنگام فروش آن به خریدار دوم، به فروشنده بپردازد. بنابراین، اگر خانه در آن زمان یک میلیارد تومان ارزش داشته، خریدار اول یک میلیارد تومان به فروشنده اول بدهکار و 900 میلیون تومان از او طلبکار می شود.(3)
ص: 201
مسأله 376. اگر بخشی از کالا در زمان خیار از بین برود، مسائل مذکور در مورد همان قسمت تلف شده جاری می باشد.(1)
مسأله 377. اگر معامله در حالی فسخ شود که خریدار، منفعت مالی را که خریده، در زمان خیار به دیگری منتقل کرده باشد . مثلا فرد خانه ای را بخرد و آن را یک سال به اجاره دهد، سپس فروشنده به جهت تأخیر خریدار در پرداخت قیمت ثمن معامله، آن را فسخ نماید - در چنین شرایطی، اجاره فسخ نمی شود؛ بلکه خانه بدون منفعت در مدت اجاره ( مسلوب المنفعه) به فروشنده برمی گردد و خریدار باید به علت مسلوب المنفعه بودن، «أرش» بپردازد.(2)
مسأله 378. محصول و نمای کالا در مدت خیار، متعلق به خریدار و نماء و محصول ثمن، متعلق به فروشنده است؛
پس اگر فرد باغی را بخرد و مدت یک سال برای خود حق فسخ قرار دهد، میوه هایی که در این مدت حاصل شده، متعلق به خریدار می باشد، هرچند پس از یک سال معامله را فسخ نماید.
مسأله 379. اگر انسان سهم خود از مال مشترک را بفروشد، ولی شراکتی و مشاع بودن آن را به خریدار اطلاع ندهد، خریدار حق فسخ دارد؛
ص: 202
پس اگر فردی زمینی را به مساحت 100 متر مربع با خصوصیات معین بفروشد و خریدار بعدأ بفهمد این 100 متر مربع، نیمی از یک قطعه 200 متر مربعی است که فروشنده با برادرش در آن شریک بوده اند و پس از معامله هرچند تمام 100 متر مربع فروخته شده به ملکیت خریدار در آمده، اما خریدار با برادر فروشنده شریک گردیده است، وی می تواند معامله را فسخ نماید.
مسأله 380. معامله بین فروشنده و خریدار، گاه براساس ملاحظه قیمت خرید و رأس المال است (که فروشنده کالا را چند خریداری کرده و کالا چند برای او تمام شده) و گاه بدون ملاحظه قیمت خرید و رأس المال انجام می شود .
به طور کلی، در معامله لازم نیست قیمت کالا با ملاحظه قیمت خرید فروشنده تعیین شود و فروشنده می تواند بدون آنکه مشتری را در جریان قیمت خرید یا قیمت تمام شده و مقدار سود یا ضرر خویش قرار دهد، قیمت خاصی برای فروش کالا تعیین نماید:(1)
اما اگر تعامل بین دو طرف با ملاحظه قیمت خرید و رأس المال انجام شود، معامله احكام خاصی پیدا می کند که در مسائل بعد ذکر می گردد.
مسأله 381. اگر تعامل بین فروشنده و خریدار با ملاحظه قیمت خرید و رأس المال انجام شود، باید فروشنده تمام اموری که به جهت آنها قیمت مال کم و زیاد شده و در خرید خریدار نقش دارد و بر خریدار در صورت عدم اعلام و تذكر مخفی می ماند را به جهت پرهیز از تدلیس بگوید، مثل اینکه کالا را نقد خریده یا نسیه، کلی خریده یا جزئی.(2)
ص: 203
در این حکم، فرقی ندارد که فروشنده بخواهد کالا را با قیمت بیشتر با سود بفروشد یا به همان قیمت خرید یا کمتر از آن بفروشد.
مسأله 382. اگر فرد بخواهد کالایی را که نسیه خریده بفروشد و با وجود اینکه تعامل بین فروشنده و خریدار در معامله دوم با ملاحظه قیمت خرید و رأس المال انجام می شود، نسیه بودن خرید خود را به خریدار اطلاع ندهد، معامله دوم دو صورت دارد:
الف. معامله دوم با قیمتی بیشتر از قیمت خرید قبلی انجام شده، مثلا كالایی که سه ماهه 500 هزار تومان خریداری شده، به 550 هزار تومان نقد فروخته شده است؛ در این صورت، مشتری پس از اطلاع از نسیه بودن معامله اول، می تواند معامله خود را فسخ کند و می تواند فسخ نکند و پرداخت ثمن (550 هزار تومان) را به همان اندازه - که در مثال مذکور سه ماه می باشد - تأخیر بیندازد.
ب. معامله دوم با همان قیمت خرید قبلی یا کمتر از آن (به ضرر) انجام شده است؛ در این صورت، مشتری می تواند معامله را فسخ کند، ولی حق ندارد پرداخت ثمن را به تأخیر بیندازد.
مسأله 383. اگر در معامله ای که با ملاحظه قیمت خرید و رأس المال انجام می شود، فروشنده در اعلام قیمت خرید خود به مشتری دروغ بگوید - مثلا در حالی که کالا را 90 هزار تومان خریده، بگوید: «آن را 100 هزار تومان خریده ام و 110 هزار تومان می فروشم» - مشتری حق دارد معامله را فسخ کند؛ ولی اگر فسخ نکند، باید تمام ثمن تعیین شده در معامله خود را - که در این مثال 110 هزار تومان است - بپردازد.(1)
در حکم این مسأله ، فرقی ندارد که معامله دوم با سود باشد یا ضرر یا بدون سود و ضرر؛ پس اگر در حالی که فرد کالا را 80 هزار تومان خریده و اکنون می خواهد به
ص: 204
70 هزار تومان بفروشد، به دروغ قیمت خرید را 90 هزار تومان اعلام کند، مشتری حق فسخ دارد. مسأله 384. اگر فروشنده علاوه بر قیمت خرید کالا، به سبب کاری که برای افزایش قیمت کالا بر روی آن صورت گرفته ، متحمل هزینه ای شود، مثلا انگشتری را 100 هزار تومان خریده و سپس برای حکاکی بر روی آن، 50 هزار تومان اجرت بپردازد، می تواند هنگام فروش به مشتری اعلام کند قیمت کالا، 150 هزار تومان برای او تمام شده است؛
اما اگر انگشتر را خودش حکاکی کرده باشد، می تواند بگوید انگشتر را 100 هزار تومان خریده ام و کاری که انجام داده ام فلان مبلغ - مثلا 50 هزار تومان - ارزش دارد و آن را با 30 هزار تومان سود ، به 180 هزار تومان می فروشم؛ ولی نمی تواند بگوید قیمت انگشتر 150 هزار تومان برایم تمام شده یا آن را 150 هزار تومان خریده ام.
مسأله 385. اگر فرد کالایی را بخرد و بعد از معامله بفهمد کالا معیوب است و از فروشنده تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد (أرش)،(1) در هنگام انعقاد معامله ای که در آن رأس المال و قیمت خرید کالا لحاظ می شود، باید قیمت خرید کالا را با در نظر گرفتن مقدار ارش محاسبه نماید؛
مثلا اگر فرد کالای معیوب را یک میلیون تومان خریده و مبلغ 300 هزار تومان بابت ارش دریافت کرده، هنگام فروش کالای مذکور باید بگوید قیمت تمام شده کالا 700 هزار تومان است و نمی تواند قیمت تمام شده کالا را یک میلیون تومان به خریدار اعلام نماید.
مسأله 386. اگر فرد کالایی را با قیمت معین بخرد و فروشنده بعد از تمام شدن معامله، قسمتی از قیمت خرید کالا را به جهت لطف و احسان یا ارفاق و مانند آن تخفیف دهد و از خریدار نگیرد، رأس المال و قیمت خرید، همان قیمت معین شده در قرارداد محسوب می شود.
ص: 205
بنابراین، در هنگام انعقاد معامله ای که در آن قیمت خرید کالا و رأس المال لحاظ می شود، لازم نیست در قیمت اعلامی به خریدار، مقدار تخفیف را از قیمت خرید کسر نماید.
«بیعانه»، که در معاملات عرفی بازار رایج است، دارای اقسامی می باشد که از جمله آنها دو مورد ذیل است:
الف. «بیعانه» در بعضی موارد، پیش بهایا پیش پرداختی است که خریدار به فروشنده میدهد تا وی متعهد به انجام معامله با او در آینده شود و مثلا کالایی که قصد خرید آن را دارد برایش نگه داشته و به دیگری نفروشد و بعد از آن اگر معامله انجام شد، آن بیعانه از بهای کالا به شمار آید و چنانچه معامله بهم خورد، خریدار آن را پس نگیرد.
ب. «بیعانه» در بعضی از موارد، بخشی از بهاوثمن معامله است، به این صورت که معامله بین طرفین واقع می شود و خریدار به جهت آنکه التزام خود را به قرارداد ابراز دارد و فروشنده نیز معامله را تمام شده تلقی نماید، بخشی از بها وثمن معامله را به عنوان بیعانه به فروشنده می پردازد.
راه حل شرعی دریافت بیعانه نسبت به دو صورت فوق، در مسائل ذیل ذکر می شود.
مسأله 387. راهکار شرعی مناسب برای بیعانه قسم «الف»، آن است که خریدار(1) مبلغ معینی را در ذمه خویش مصالحه نماید(2) در ازای آنکه فروشنده در صورت درخواست خریدار، اقدام به انجام معامله با او در آینده تا مدت معین کند - مثلا
ص: 206
کالایی که قصد خرید آن را دارد، تا هفته آینده برایش نگه داشته و به دیگری نفروشد - و فروشنده(1) صلح مذکور را قبول کند و خریدار در ضمن مصالحه شرط نماید در صورت قطعی شدن معامله، فروشنده به مقدار بیعانه از ثمن معامله کسر کرده و به وی تخفیف دهد؛
در این صورت، چنانچه فروشنده در مدت مقرر شده حسب تعهد خویش برای انجام معامله با خریدار حاضر باشد، ولی خریدار اقدام به معامله نکند تا مدت سپری شود، فروشنده می تواند کالایش را به شخص دیگری بفروشد و خریدار نیز حق پس گرفتن مبلغ بیعانه را ندارد.
مسأله 388. راه کار مناسب برای بیعانه قسم «ب»، آن است که هنگام انعقاد معامله(2)، (در ضمن آن) فروشنده شرط نماید که از طرف خریدار وکیل باشد در صورت پشیمانی خریدار تا مدت معین و فسخ معامله از طرف هریک از خریدار و فروشنده یا اقاله آن، چنانچه مبلغ بیعانه موجود باشد، فروشنده آن را به خود به طور مجانی مصالحه کند و اگر آن را خرج کرده باشد، خود را نسبت به آن، بریء الذمه نماید.
مسأله 389. اگر یکی از دو طرف معامله - که حق فسخ ندارد - تقاضای فسخ نماید، بر دیگری مستحب است درخواست وی را پذیرفته و معامله را فسخ کند؛ فسخ معامله در این مورد که با رضایت طرفین انجام می شود، «إقاله» نام دارد.
ص: 207
مسأله 390. «إقاله» به دو صورت قابل انجام است:
الف. لفظی؛ با هر عبارتی که منظور را بفهماند، هرچند عربی نباشد.
ب. عملی؛ مثل آنکه خریدار درخواست فسخ نماید و فروشنده به عنوان عمل به درخواست وی، پول او را پس دهد، که همین کار اقاله محسوب می شود و خریدار نیز باید کالای فروشنده را به او برگرداند.
مسأله 391. اقاله به مقدار کمتر یا بیشتر از آنچه معامله بر آن واقع شده صحيح نیست؛ پس اگر مثلا کالایی به یک میلیون تومان فروخته شده باشد، فروشنده نمی تواند در مقابل درخواست فسخ خریدار بگوید: «900 هزار تومان از قیمت (ثمن معامله را می دهم و کالا را پس میگیرم».
همین طور، خریدار نمی تواند در مقابل درخواست فسخ فروشنده، آن را به بیشتر از ثمن معامله فسخ کند.
این حکم در مورد کالا (مبيع) نیزجاری است؛ مثلا خریدار نمی تواند بگوید:« معامله را فسخ می کنم و تمام ثمن را پس می گیرم، ولی 90 درصد کالا را پس میدهم» .
شایان ذکر است، راه صحیح آن است که اقاله توسط خریدار یا فروشنده به همان قیمت معامله انجام شود؛ مشروط بر اینکه دیگری علاوه برثمن یا کالا (مبيع) مالی به او بپردازد یا عملی برایش انجام دهد.(1)
مسأله 392. انسان می تواند اقاله را در بخشی از مال معامله شده، با توافق طرف مقابل انجام دهد.
بنابراین، فردی که مثلا و کیسه برنج 10 کیلویی را به قیمت 6 میلیون تومان فروخته است، می تواند با درخواست خریدار و توافق با او، 3 کیسه را اقاله کرده و پس بگیرد و یک سوم قیمت، یعنی دو میلیون تومان به خریدار پس بدهد.
ص: 208
مسأله 393. اگر دو یا چند نفر مالی را به شراکت خریداری کنند، هرکس نسبت به سهم خود می تواند اقاله نماید و رضایت شریک یا شرکای دیگر، شرط نیست.
مسأله 394. اقاله در معامله ای که پس از آن کالا یا بهای معامله (مبیع یا ثمن) یا هردو یا بخشی از آنها تلف شده، صحیح می باشد و در این صورت، باید به جای مال یا قسمتی که تلف شده، عوضش(1) به دیگری داده شود.
شایان ذکر است، اگر مال با فروش یا بخشش یا مانند آن از ملکیت فرد خارج شده باشد، در حکم مال تلف شده است.
مسأله 395. اگر مال مورد معامله معیوب شود، اقاله در آن صحیح است و جهت جبران عیب ، ارش(2) (تفاوت قیمت) دریافت می شود.
مسأله 396. اقاله در مورد عموم «عقدهای لازم»(3) - حتی «هبه لازم»(4) - جاری می شود و از این حکم موارد ذیل استثنا می شود:
الف. اقاله در عقد ازدواج جاری نمی شود؛
ب. اقاله در ضمانت نقل دين(5) وصدقه، محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این دو مورد ترک نشود(6).(7)
مسأله 397. اقاله را نمی توان فسخ کرد. بنابراین، اگر معامله ای با اقاله فسخ شود، قابل برگشت نیست؛ البته می توانند آن مال را دوباره معامله نمایند.
ص: 209
ص: 210
مسأله 398. اگر یکی از دو شریک، سهم خودش را به شخص سومی بفروشد - مثل اینکه «علی» در خانه ای با «حسن» به طور مشاع شریک باشد و وی «علی» سهم مشاع خود را به 100 میلیون تومان به «حسین» بفروشد - شریک او «حسن» با وجود شرایطی که در ادامه ذکر می شود، حق دارد آن سهم را با پرداخت همان مبلغ (100 میلیون تومان) بگیرد و تملک نماید.
این حق، «شفعه» نام دارد و کسی که حق شفعه برای اوست («حسن» در مثال بالا)، «شفيع» نامیده می شود.
مسأله 399. حق شفعه همان طور که در بیع جاری می شود، در آنچه فائده بیع را دارد، مانند صلح معاوضی یا هبه و بخشش معوضه نیز جاری است؛
اما در غیر این موارد، مانند اینکه فرد سهم مشاع خویش را مهریه یا عوض طلاق خلع قرار دهد، حق شفعه برای شریک دیگر ثابت نیست.
مسأله 400. حق شفعه، در تمام موارد زیر جاری است :
ص: 211
- اموال غیر قابل انتقال (غير منقول) که قابل قسمت است؛ مانند زمین خانه، مغازه ، باغ؛
- اموال غیر قابل انتقال که قابل قسمت نیست؛ مانند نهريا چاه کوچک و راه باریک؛
- اموال قابل انتقال (منقول)؛ مانند ابزار آلات ، اثاث منزل ، لباس، حیوان، وسیله نقلیه؛
البته، در دو مورد «دوم» و «سوم» احتیاط مستحب آن است شریک (شفيع) بدون رضایت خریدار، از حق شفعه استفاده نکند.
مسأله 401. دو یا چند خانه که هرکدام متعلق به یک نفر است، ولی در «راه» مشترک می باشند، چنانچه یکی از مالکین، خانه خود و سهم مشاعش از راه را بفروشد، بقیه نسبت به خانه و راه فروخته شده حق شفعه دارند.
شایان ذکر است، حکم مذکور مخصوص خانه و راه مشترک آن است؛ اما در مورد املاک دیگر (غیر از خانه)، چنانچه ملک هر فرد از دیگری جدا باشد و فقط راه مشترک داشته باشند و فرد ملکش - مثلا مغازه اش را به همراه سهم مشاعش از راه بفروشد، ثبوت حق شفعه برای بقیه نسبت به مغازه و راه مشترک محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
مسأله 402. حق شفعه نسبت به حق سرقفلی اماکن تجاری، حق تقدیمی یا حق پذیره زمین های موقوفه ثابت نیست. بنابراین، اگر دو شریک، مالک سرقفلی مغازه ای به طور مشاع باشند (نه خود مغازه) ، در صورتی که یکی اقدام به واگذاری سهم خویش از سرقفلی ملک نماید، برای دیگری حق شفعه ثابت نیست.
مسأله 403. اگر فرد، سهم مشاع خود از مال شراکتی را همراه با مال دیگر خود در یک معامله بفروشد - مثل آنکه بخشی از مال مشترک قبلا تقسیم شده و فرد سهم
ص: 212
تقسیم شده و تقسیم نشده خود را در یک معامله بفروشد - شریک دیگر، تنها نسبت به سهم مشاع حق شفعه دارد.(1)
شایان ذکر است، مورد مذکور در مسأله «401» از این حکم مستثنی می باشد.
مسأله 404. حق شفعه در مواردی ثابت است که شراکت در مال، تنها بین دو نفر باشد. بنابراین، اگر مالی مشترک بین سه نفر یا بیشتر باشد و یک یا دو نفر از آنها سهم خود را بفروشد، فرد یا افراد باقیمانده، حق شفعه ندارند؛
البته، مورد مسأله «401» از این شرط مستثنی می باشد.
مسأله 405. اگر بعضی از مال مشاع، ملک و بعضی از آن وقف باشد، سپس قسمتی که ملک است فروخته شود، حق شفعه برای موقوف عليهم ثابت نیست، هرچند موقوف علیه یک نفر باشد؛
اما اگر وقف در موارد استثنایی که فروش آن شرعا جایز است، فروخته شود، حق شفعه - با رعایت شرایط آن - برای شریک ثابت است.
مسأله 406. اگر یکی از دو شریک ، بخشی از سهم خود را به شخص دیگری بفروشد،(2) شریکش در همان مقدار حق شفعه دارد.
مسأله 407. اگر یکی از دو شریک سهم خود را به دو یا چند نفر بفروشد، حق شفعه برای شریک دیگر وجود دارد، به این صورت که اگر تمام آن سهم در یک معامله فروخته شده، شریک دیگر تنها نسبت به تمام مال فروخته شده حق شفعه دارد و اگر مال به تدریج و طی چند معامله فروخته شده، شریک دیگر می تواند حق شفعه خود را نسبت به برخی از معاملات یا تمام آنها به دلخواه خود - اعمال نماید .
ص: 213
مسأله 408. استفاده از حق شفعه نسبت به قسمتی از مال فروخته شده وجهی ندارد. بنابراین، شریک (شفيع) تنها می تواند تمام سهم فروخته شده را با استفاده از حق شفعه بگیرد، مگر در موردی که در مسأله قبل ذكر شد.
مسأله 409. گرفتن مال به وسيله حق شفعه، «ایقاع»(1) می باشد. بنابراین، نیاز به قبول طرف مقابل ندارد و همین که شفیع بگوید: « مال را در مقابل پرداخت عوض، گرفتم» کافی است؛
بلکه اگر بدون اینکه چیزی بگوید، به قصد استفاده از حق شفعه ثمن را به خریدار بپردازد و مال را در اختیار بگیرد (به صورت معاطات) نیز، کافی است.
مسأله 410. مالی را که شفیع برای گرفتن سهم مشاع فروخته شده به خریدار می پردازد، باید به اندازه ثمن آن معامله(2) باشد؛ چه آن مقدار معادل با قیمت بازاری و معمول باشد، چه بیشتر باشد و چه کمتر از آن.
مسأله 411. اگر ثمن معامله مثلی(3) باشد - مانند پول - شفيع باید مثل آن را بپردازد؛(4)
اما اگر ثمن معامله قيمی باشد - مثل آنکه سهم شریک، در مقابل جواهرات و سنگ های قیمتی معاوضه شده باشد - ثابت بودن حق شفعه برای شفیع با
ص: 214
پرداخت قیمت جواهرات در هنگام معامله (ثمن)، محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط ترک نشود.(1)
مسأله 412. اگر خریداری مالی از قبیل اجرت دلال یا بنگاه یا غیر از اینها هزينه کرده یا مالی را مجانی به فروشنده اهدا کرده باشد، بر شفیع لازم نیست آن را به وی بپردازد.
مسأله 413. اگر فروشنده بعد از انجام معامله، مقداری از ثمن را برای خریدار کم کرده و تخفیف دهد، شفیع حق کسر آن مقدار را ندارد و باید تمام ثمن معامله را بپردازد.
مسأله 414. شفيع برای استفاده از حق شفعه، باید ثمن وعوض را به خریدار بپردازد. بنابراین، اگر بگوید: «از حق شفعه استفاده کردم» یا «مال را تملک کردم»، ولی ثمن را نپردازد یا در پرداخت آن مسامحه کند یا توانایی پرداخت نداشته باشد، سهم شریکش اصلا به وی منتقل نمی شود؛ مگر در صورتی که در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 415. اگر ثمن معامله مدت دار و نسیه باشد، شفیع نیز می تواند در هنگام اخذ به شفعه، آن را به صورت مدت دار به خریدار بپردازد؛ مثلا چنانچه ثمن معامله ده میلیون تومان پنج ماهه بوده، وی نیز می تواند مبلغ مذکور را پنج ماهه به خریدار پرداخت نماید.(2)
مسأله 416. اگر فرد شفيع، در مسأله قبل بخواهد با آنکه ثمن معامله مدت دار است، اقدام به استفاده از حق شفعه در ازای پرداخت نقدی ثمن به خریدار نماید، دو صورت دارد:
الف. شرط مدت دار بودن ثمن، فقط به نفع خریدار برعهده فروشنده باشد، در
ص: 215
این صورت شفیع می تواند ثمن را نقدی به خریدار بپردازد و از حق شفعه استفاده نماید، هرچند خریدار راضی نباشد.
ب. شرط مدت دار بودن ثمن به نفع فروشنده یا فروشنده و خریدار هردو باشد، در این صورت اگر خریدار به دریافت نقدی ثمن راضی باشد، شفیع می تواند از حق شفعه در ازای پرداخت نقدی ثمن استفاده نماید.
مسأله 417. اگر خریدار مسلمان باشد، شفیع نیز باید مسلمان باشد. بنابراین، کافر نسبت به خریدار مسلمان، حق شفعه ندارد.
مسأله 418. اگر فردی که حق شفعه دارد، نابالغ یا دیوانه یا سفیه باشد، ولی شرعی او(1) می تواند مال را با استفاده از حق شفعه برایش بگیرد؛ بلکه سفیه با اجازه ولی شرعی، خودش نیز می تواند با استفاده از حق شفعه، مال را بگیرد.
شایان ذکر است، اگرولی شرعی، به علت سهل انگاری از حق شفعه استفاده نکند، خود فرد پس از بلوغ و عقل و رشد، حق مطالبه آن را دارد.(2)
مسأله 419. مفلس (ورشکسته اقتصادی)(3) می تواند از حق شفعه استفاده کند؛ مشروط بر اینکه خریدار راضی باشد که بدهی بر عهده او باقی بماند یا طلبکاران به وی اجازه دهند ثمن را بپردازد یا بعد از محجور شدن، مالی به دست آورده - هر چند با قبول هدیه یا قرض گرفتن - و با آن ثمن را بپردازد.
مسأله 420. شفيع باید قادر به پرداخت ثمن باشد؛ در غیر این صورت - حتی اگر
ص: 216
مالی را گرو بگذارد ياضامنی بیاورد - حق شفعه برایش وجود ندارد؛ مگر آنکه خریدار رضایت داشته باشد؛ البته مورد مسأله بعد، از این قاعده استثنا می شود.
مسأله 421. اگر شفیع ادعا کند ثمن موجود است، ولی در نزدش حاضر نیست، سه روز مهلت داده می شود(1) و اگر ادعا کند ثمن در شهر دیگری است، علاوه بر سه روز، به اندازه رسیدن مال، به او مهلت داده می شود و پس از آن حق شفعه از بین می رود.
البته، چنانچه این مقدار مهلت موجب ضرر قابل توجه بر خریدار باشد یا حاضر کردن مال از شهر دیگر نیازمند وقت بیشتر از مقدار متعارف و معمول باشد، حق شفعه ساقط می شود.
مسأله 422. اگر شریک ، هنگام معامله در شهری که معامله انجام شده حاضر نباشد و بدین جهت از وقوع معامله مطلع نباشد، از وقتی که در شهر حاضر شده و از معامله مطلع گردیده، حق شفعه دارد، هرچند غیبتش طولانی شده باشد، مثل اینکه اسیر یا زندانی بوده است؛
اما اگر شریک مذکور با وجود آنکه در شهر حاضر نیست، مطلع شود که معامله انجام شده و بتواند از حق شفعه، هرچند با وکیل گرفتن استفاده نماید، ولی سهل انگاری کرده و به آن اقدام نکند، حق شفعه وی ساقط می شود.
مسأله 423. استفاده از حق شفعه باید فورا صورت بگیرد(2) و اگر فرد در انجام آن سهل انگاری کرده و بدون عذر آن را تأخیر بیندازد، حقش ساقط می شود؛
ولی اگر به سبب عذر در استفاده از حق شفعه تأخیر نماید، مثل اینکه از معامله اطلاع نداشته یا نمی دانسته حق شفعه دارد یا از فوریت آن اطلاع نداشته، یا
ص: 217
به خیال آنکه مشتری، فرد دیگری است اقدام نکرده، حق شفعه وی ساقط نمی شود.
مسأله 424. اگر قبل از استفاده شفیع از حق شفعه، خریدار مال را بفروشد، حق شفعه ساقط نمی شود و شفیع می تواند به معامله دوم رضایت داده و آن را اجازه دهد؛ آن گاه با پرداخت ثمن معامله دوم به خریدار دوم، مال را بگیرد و می تواند معامله دوم را اجازه ندهد و با پرداخت ثمن معامله اول به خریدار اول ، مال را بگیرد و در این صورت که معامله دوم را اجازه نداده ، آن معامله باطل است و خریدار دوم، پول خود را از خریدار اول پس می گیرد.(1)
مسأله 425. اگر خریدار در مال تصرفی کند که حق شفعه در آن تصرف وجود نداشته باشد، مثلا آن را وقف کند یا بدون دریافت عوض به دیگری ببخشد، شفیع نسبت به اصل معامله حق شفعه دارد و در این صورت، تصرفات خریدار مانند وقف و بخشش، باطل می شود.
مسأله 426. اگر پس از انجام معامله توسط شریک اول، شریک دیگر که حق شفعه دارد، از حق شفعه خود صرف نظر نموده و آن را به طور مجانی یا در مقابل گرفتن عوضی اسقاط نماید، حق وی ساقط شده و دیگر حق شفعه نخواهد داشت؛(2) اما حق شفعه قبل از انجام معامله، قابل اسقاط نیست.
مسأله 427. اگر شریکی که حق شفعه دارد، سهم خود را بفروشد، حق شفعه او
ص: 218
ساقط می شود؛ خصوصا اگر فروش آن بعد از اطلاع از وجود حق شفعه باشد.
مسأله 428. اگر تمام مال قبل از استفاده از حق شفعه از بین برود، حق شفعه ساقط می شود؛
اما چنانچه قبل از استفاده از حق شفعه، بخشی از مال از بین برود (تلف شود)، حق شفعه باقی است؛ البته، شفیع برای گرفتن قسمت باقیمانده، باید تمام ثمن معامله را بپردازد و مشتری نسبت به مقدار تلف شده ضامن نیست.
مسأله 429. اگر بعد استفاده از حق شفعه مال از بین برود، چنانچه تلف به فعل خریدار بوده، آن را ضامن است. همچنین، اگر تلف شدن مال به فعل خریدار نبوده، ولی او با وجود مطالبه شفیع، در تحویل مال مذکور که در اختیارش بوده کوتاهی کرده باشد، در این صورت نیز خریدار ضامن آن می باشد.
مسأله 430. اگر خریدار و فروشنده با رضایت هم معامله را قبل از آنکه شفیع از حق شفعه استفاده کند إقاله نمایند،(1) إقاله صحیح است و حق شفعه ساقط می شود و پس از آن، دیگر شفیع حق شفعه ندارد؛
اما چنانچه بعد از آنکه شفیع از حق شفعه استفاده کرده، إقاله واقع شود، شفعه وإقاله هردو صحیح است و در این صورت، خریدار باید عوض مال را به فروشنده بپردازد و فروشنده نیز باید ثمن دریافتی را به خریدار پس دهد.
مسأله 431. انسان نمی تواند حق شفعه خود را به دیگری منتقل نماید و به طور کلی، حق شفعه قابل انتقال به دیگری نیست و منتقل شدن این حق به وارث نیز محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.(2)
ص: 219
ص: 220
مسأله 432. «اجاره» دو نوع است:
1.اجاره ای که نسبت به «اشیاء» یا «حیوانات» انجام می شود (اجاره اعیان)؛ مانند اجاره منزل ، کتاب و....
2. اجاره ای که نسبت به عمل یا منفعت «اشخاص» واقع می گردد؛ مانند اجیر نمودن فردی برای تعمیر خانه یا وسیله.
احکام هر یک از این دو نوع، در دو بخش جداگانه ذکر می گردد.
مسأله 433. در این نوع اجاره ، انسان منفعت چیزی (شیء یا حیوان) را در مقابل عوضی به ملکیت دیگری در می آورد؛
مانند اجاره زمین برای کشاورزی، خانه برای سکونت، مغازه برای کسب و کار، کالاهای دیگر مثل کتاب یا لباس برای استفاده، همین طور اجاره حیوان یا وسیله نقلیه برای باربری یا سواری.
ص: 221
به کسی که شیئی را اجاره می دهد، « موجر» و به کسی که آن را اجاره می کند، «مستأجر» می گویند.
مسأله 434. قرارداد اجاره «عقد» می باشد و برای محقق شدن آن لازم است «ایجاب و قبول»، صورت گیرد.(1)
مسأله 435. ایجاب و قبول در اجاره نیز همانند خرید و فروش، به دو صورت «لفظی» و «عملی» قابل انجام است:
ایجاب و قبول لفظی؛(2) مثل اینکه موجر به قصد اجاره دادن به مستأجر بگوید: خانه ام را در مقابل فلان مبلغ و مدت به تو اجاره دادم» و مستأجرهم به قصد پذیرش اجاره بگوید: «قبول کردم» یا مستأجر به قصد اجاره کردن بگوید: «خانه ات را در مقابل فلان مبلغ و مدت اجاره کردم» و موجرهم به قصد پذیرش اجاره بگوید: «قبول کردم».
ایجاب و قبول عملی، مثل اینکه موجر کلید خانه اش را به قصد اجاره دادن به مستأجر بدهد و خانه را در اختیار او بگذارد و او هم به قصد اجاره کردن، آن را در اختیار بگیرد یا اینکه قراردادی را به صورت کتبی نوشته و دو طرف آن را به قصد اجاره امضا کنند.
مسأله 436. موجر و مستأجر باید اجاره را با «قصد» و «اختیار» انجام دهند.
ص: 222
همین طور، هریک از آن دو نسبت به مالی که با اجاره به ملکیت دیگری در می آورد، «مالک» یا در «حکم مالک» (مانند وکیل یا ولی شرعی) باشد.
علاوه بر این، نباید همچون نابالغ و سفیه و مفلس، شرعا «محجور»(1) باشند.
مسأله 437. با توجه به اینکه وکالت بچه ممیز نابالغ صحیح است، اگر بخواهند نابالغ را وکیل نمایند تا مالی را اجاره کند یا مالی را اجاره بدهد، می توانند مشابه با احکامی که در این رابطه در فصل خرید و فروش، مسائل «129 و 137» ذکر شد، رفتار نمایند.
مسأله 438. از آنجا که در اجاره، منفعت مال (مانند سکونت یک ساله خانه) به ملکیت مستأجر در می آید، برای صحت اجاره لازم نیست موجر مالک خود مال (مانند خانه) باشد؛ بلکه اگر مالک منفعت مال باشد - مانند مستأجری که می خواهد خانه ای را که اجاره کرده به دیگری اجاره دهد - کافی است.(2)
مسأله 439. اگر فرد مالی را به صورت فضولی اجاره دهد، یعنی بدون اینکه خودش مالک منفعت مال یا در حکم مالک (مانند ولی شرعی یا وکیل) باشد یا برای اجاره دادن مال اجازه داشته باشد، آن را اجاره دهد، نظير احکامی که در فصل «خرید و فروش» برای خرید و فروش فضولی ذکر شد، در مورد آن جاری می شود؛
مثلا اگر بعدا مالکی که محجور نیست اجاره را اجازه دهد، اجاره صحيح می باشد.(3)
ص: 223
مسأله 440. ولی شرعی فرد نابالغ می تواند مال او را اجاره دهد(1) و اگر در بین زمان اجاره بالغ شود، اجاره نسبت به مدت زمان پس از بلوغ، در صورتی صحیح است که وی آن را اجازه دهد و اگر اجازه ندهد، اجاره نسبت به آن مدت باطل است، هرچند طوری بوده که اگرولی شرعی، مقداری از زمان بالغ بودن بچه را جزء مدت اجاره قرار نمی داد، برخلاف مصلحت وی بود؛
البته، اگر اجاره دادن تا مدت زمانی بعد از بلوغ، حسب مصلحتی باشد که رعایت آن لازم است، طوری که معلوم باشد شارع مقدس راضی به ترک آن نیست، چنانچه اجاره با اجازه حاکم شرع واقع شده باشد، بچه نمی تواند بعد از بلوغ اجاره را به هم بزند.
مسأله 441. اگر دو نفر یا بیشتر مالی - مثلا خانه ای - را اجاره کنند، نظیر کسانی که در خود خانه شریکند، در منفعت آن شریک می باشند.
مسأله 442. مال، به هریک از صورت های ذیل می تواند مورد اجاره قرار گیرد:
الف. عین شخصی؛ مانند اجاره یک خانه مشخص.
ب. کلی در ذمه؛ مانند اجاره تعداد معینی ظرف که نمونه آن مشاهده شده، در ذمه موجر.
ج. کلی در معین؛ مثل آنکه صاحب رستورانی که دارای چند سالن غذاخوری مانند هم می باشد، بگوید: «یکی از این سالن ها را برای استفاده در فلان تاریخ به شما اجاره دادم»، یا فردی که دارای چند وسیله نقلیه مثل هم است بگوید: «یکی
ص: 224
از آنها را برای حمل و نقل بار در زمان معین به شما اجاره دادم».
اجاره در بسیاری از موارد بر «عین شخصی» واقع می شود و معنای عین شخصی و کلی در ذمه و کلی در معین، از توضیحاتی که در فصل «خرید و فروش»، مسأله «81 تا 84» ذکر شد، معلوم می شود.
مسأله 443. مالی که اجاره داده می شود، باید دارای شرائط ذیل باشد:
1. مبهم و نامعین نباشد؛
2. اوصاف و خصوصیات آن معلوم باشد؛
3. قابل تحویل باشد؛
4. با استفاده از بین نرود؛
5. قابل استفاده در مورد اجاره باشد.
توضیح این موارد، در ادامه ذکر می شود.
مسأله 444. اگر مال مورد اجاره نامعین باشد؛ مثلا فردی که در خانه دارد بگوید: یکی از خانه های خود را اجاره دادم» اجاره صحیح نیست؛
البته، اگر اجاره به صورت کلی در ذمه یا کلی در معین باشد، هرچند در این گونه موارد، مورد اجاره به طور مشخص تعیین نمی شود - همانند مثال هایی که در مسأله «442» ذکر شد (قسمت «ب وج») - اجاره صحیح است و اشکال ندارد.
شایان ذکر است، اگر موجر بگوید: «یک واحد از آپارتمان های فلان مجتمع را اجاره دادم» در حالی که آن واحدها از نظر ویژگی هایی که توضیح آن در مسائل «445 و 446» ذکر می شود، با یکدیگر فرق داشته باشد، اجاره صحیحی محقق نشده است.(1)
ص: 225
پمسأله 445. اوصاف و ویژگی های چیزی که اجاره داده می شود، چنانچه طوری باشد که اطلاع از آنها در اجاره آن مال عرفا اهمیت دارد و به سبب آن، تمایل افراد نسبت به اجاره ، زیاد یا کم می شود - که غالبا این گونه صفات، موجب تفاوت در اجاره بهای مال به مقدار قابل توجه می گردد - باید در هنگام اجاره معلوم باشد.
معلوم شدن خصوصیات، گاه با مشاهده مال یا نمونه آن صورت می گیرد و گاه با توصیف و مانند آن است.
مسأله 446. صفات و خصوصیاتی که باید در هنگام اجاره تعیین شود - همان طور که در مسأله قبل ذکر شد - عرفی است و این امرحسب موارد اجاره متفاوت است؛
مثلا در اجاره یک خانه برای انبار کالا، غالبا اطلاع از جنوبی یا شمالی بودن و نیز میزان نور خانه، نوع وسایل سرمایشی و گرمایشی با کیفیت برخی دیگر از امکانات خانه ، عرفا اهمیت ندارد؛ اما در اجاره خانه برای سکونت ، اطلاع از این امور غالبا در نظر عرف مهم بوده و به همین جهت معلوم بودن آنها لازم است.
مسأله 447. اگر موجر هنگام اجاره ، از تحویل دادن مال مورد اجاره عاجز باشد، در صورتی که مستأجر بتواند آن را در اختیار بگیرد . مثلا فردی که نمی تواند مغازه را از مستأجر قبلی که مدت اجاره اش تمام شده پس بگیرد، آن را به کسی اجاره دهد که توانایی انجام این کار را به طور شرعی دارد - اجاره صحیح است؛
در غیر این صورت - حتی بنابر احتیاط واجب با ضمیمه و همراه کردن چیز دیگری که قابل تحویل است - اجاره باطل می باشد.(1)
ص: 226
مسأله 448. اجاره شیئی که استفاده از آن با از بین بردنش صورت می گیرد، صحیح نیست. بنابراین، اجاره دادن نان ، میوه و خوراکی های دیگر برای خوردن یا بنزین و نفت برای سوخت، باطل است.
مسأله 449. اگر طلا برای کاری اجاره داده شود که با استفاده از بین نمی رود و قابل بازگشت می باشد، اشکال ندارد؛ مثل آنکه زیورآلات طلا برای زینت به مدت و بهای معین اجاره داده شود.
مسأله 450. اجاره دادن طلا برای فروش و معامله با آن و گرفتن سود معامله، باطل می باشد و برای رسیدن به چنین هدفی، می توان از روش دیگری(1) استفاده کرد که در ضمن یک مثال توضیح داده می شود:
فرض کنید هر گرم طلا1 میلیون و 200 هزار تومان بوده و سود بازاری یک کیلو گرم طلا برای مدت یک سال، 288 میلیون تومان باشد؛ چنانچه فردی یک کیلوگرم طلا داشته و بخواهد از این طریق، سود ماهانه به دست آورد، می تواند به روش ذیل رفتار کند:
ابتدا فرد سرمایه گذار، یک کیلوگرم طلای خویش را به صورت نقد (بدون مدت) به مبلغ 1 میلیارد و 200 میلیون تومان به زرگر (سرمایه پذیر) بفروشد؛ در نتیجه ، زرگر این مبلغ را نقدا در ذمه بدهکار می شود؛ سپس زرگراه کیلوو 240 گرم طلا به صورت سلف و برای تحویل در 12 ماه آینده (11 ماه اول هر ماه 20 گرم و ماه دوازدهم 1 کیلو و 20 گرم)،(2) به مبلغ 1 میلیارد و 200 میلیون تومان نقد به وی سرمایه گذار) پیش فروش کند و خریدار پول آن را همان طلب نقدی که در ذمه زرگر دارد، قرار دهد.
ص: 227
بنابراين، پس از انجام قرارداد مرکب از معامله نقد و سلف، فرد سرمایه گذار در هرماه 20 گرم طلا از زرگر تحویل می گیرد و می تواند در هر ماه هنگام تحویل، با رضایت طرف مقابل به جای طلا، قیمت آن یا هر مبلغ مورد توافق دیگری را دریافت کند و ماه دوازدهم علاوه بر 20 گرم طلا یا پول آن، یک کیلوگرم طلا را از او بگیرد.(1)
شایان ذکر است، اگر سرمایه گذار مایل باشد سود را رأسی در انتهای مدت قرارداد از زرگر دریافت نماید، در معامله دوم یعنی معامله سلف، زمان تحویل طلای خریداری شده را برای 12 ماه بعد قرار دهد.
مسأله 451. اجاره کردن درخت برای منافعی مثل بستن افسار حیوانات به آن یا پهن کردن لباس برآن یا برای استفاده از میوه ها یا برگ های موجود روی درخت و میوه ها یا برگ هایی که بعدا حاصل می شود و نیز اجاره کردن باغ برای تفریح، جایز است.
همین طور، اجاره کردن حیوان برای استفاده از شیرهای موجود و شیرهایی که بعد حاصل می شود و اجاره کردن چاه برای برداشت آب ، صحیح می باشد.
مسأله 452. اگر مال مورد اجاره قابل استفاده در جهتی که برای آن اجاره شده نباشد - مثلا زمینی را برای زراعت اجاره دهد، در حالی که در آن محل باران کافی
ص: 228
نمی بارد و امکان آبیاری از طریق رود یا چاه یا روش دیگر هم وجود ندارد - اجاره باطل است.
مسأله 453. اگر بعد از انعقاد اجاره و قبل از شروع مدت اجاره یا بلافاصله پس از شروع مدت، مال مورد اجاره از قابلیت استفاده در جهتی که برای آن اجاره شده، خارج شود - مثلا خانه ای که برای سکونت اجاره شده کاملا خراب شود - اجاره باطل می شود.
مسأله 454. اگر مال مورد اجاره در بین مدت اجاره ، از قابلیت استفاده در جهتی که برای آن اجاره شده خارج شود - مث خانه ای که یک ساله به 24 میلیون تومان اجاره شده، پس از شش ماه کاملا خراب شود - اجاره نسبت به مدت باقیمانده باطل می شود و موجر در مورد آن حقی ندارد و نمی تواند بابت آن از مستأجر چیزی دریافت کند؛
اما نسبت به مدت سپری شده ، مستأجر می تواند به هر یک از دو امرذیل اقدام کند:
الف. اجاره را فسخ کند و اجاره بهای معمول و بازاری (اجرت المثل) را نسبت به مدت سپری شده بپردازد؛ مثلا چنانچه اجرت المثل سکونت شش ماه، 10 میلیون تومان است، پس از فسخ اجاره، 10 میلیون تومان به موجر بپردازد.(1)
ب. اجاره را فسخ نکند و متناسب با زمان سپری شده از مدت اجاره ، به همان نسبت از اجاره بهای قراردادی را به موجر پرداخت کند. بنابراین، در مثال مذکور، 12 میلیون تومان به موجر پرداخت نماید.(2)
ص: 229
مسأله 455. اگر قسمتی از خانه ای که اجاره شده خراب شود، چنانچه طوری است که اگر آن را دوباره به طور متعارف و معمول بسازند، به اندازه ای با ساختمان قبل متفاوت می شود که عرفا آن را بنائی متفاوت از بنای قبل به حساب می آورند،(1) حکم مسائل «453 و 454» در مورد آن جاری می شود.
مسأله 456. در غیر مورد مسأله قبل، چنانچه قسمتی از خانه اجاره شده خراب شود،(2) اگرموجر فورا آن را تعمیر کند، طوری که عرفا چیزی از منافع خانه از بین نرود، اجاره به قوت خود باقی است و مستأجر حق فسخ ندارد؛
اما اگر به علت طولانی بودن زمان تعمیر یا اقدام نکردن موجر، مقداری از منافع خانه از بین می رود،مستأجر حق فسخ دارد؛
مستأجر در صورت فسخ، تمام اجاره بهای قراردادی که به موجر داده را پس می گیرد و باید اجرت المثل زمانی که خانه در اختیارش بوده را به موجر بپردازد؛
اما اگر نخواهد اجاره را فسخ کند، در صورت دارد
الف. موجر با وجود توانایی، اقدام به تعمیر( به گونه ای که ذکر شد) نکرده است؛ در این صورت، مستأجر می تواند او را به انجام فوری تعمیر الزام کند و اگر اقدام نکرد، اجرت المثل منافع از بین رفته را از او مطالبه کند.
ب. برای موجر امکان تعمير- طوری که عرفا چیزی از منافع خانه از بین نرود -
ص: 230
وجود نداشته باشد؛ در این صورت، اجاره نسبت به زمان خرابی باطل است.(1)
مسأله 457. اگر چیزی که اجاره شده، پس از تحویل به مستأجر غصب شود یا ظالمي مانع از استفاده از مال یا تحویل گرفتن آن گردد، اجاره به قوت خود باقی است و مستأجر، اجرت المثل مدت غصب را از غاصب یا ظالم می گیرد؛ اما اگر قبل از تحویل به مستأجر غصب شود، مستأجر می تواند اجاره را فسخ کند. در نتیجه، اگر اجاره بها را داده پس بگیرد و می تواند فسخ نکند و اجرت المثل مدت زمان غصب را از غاصب بگیرد.(2)
مسأله 458. اگر موجر مالی را که اجاره داده به مستأجر بدهد، اما مستأجر آن را تحویل نگیرد یا تحویل بگیرد، ولی در هر صورت به اختیار خود در تمام مدت یا بخشی از مدت اجاره از آن استفاده نکند تا مدت تمام شود - مثلا خانه ای را که یک ساله اجاره کرده، ساکن نشود یا پس از شش ماه آن را تخلیه کند - بازهم پرداخت تمام اجاره بها بر مستأجر لازم است.
ص: 231
مسأله 459. اگر مستأجر به علت بروز مانع و مشکلی نتواند در تمام مدتی که برای اجاره تعیین شده، از مال اجاره شده استفاده کند، در صورت دارد
الف. آن مانع عمومی نبوده، بلکه مشکل مستأجر باشد؛ مثل اینکه ماشینی را برای مسافرت چند روزه اجاره کند و به علت مریضی و بستری در بیمارستان، از مسافرت در مدت اجاره عاجز شود؛ در این صورت، اجاره به قوت خود باقی است .(1)
ب. آن مشکل و مانع عمومی باشد؛ مانند اینکه در مثال قبل در مدت اجاره به علت شرایط جوی، امکان سفر با ماشین وجود نداشته باشد؛ در این صورت، اجاره باطل است.
مسأله 460. اگر مستأجر در بخشی از مدت اجاره، به سبب مانعی نتواند از مال استفاده کند، در صورتی که آن مانع عمومی نبوده - مثل اینکه به علت مریضی نتواند از وسیله نقلیه ای که اجاره کرده، در بخشی از مدت اجاره استفاده نماید - در این صورت، حکم مذکور در مورد (الف ) از مسأله قبل جاری می شود؛
اما اگر آن مانع عمومی بوده - مانند مورد (ب) از مسأله قبل - صحیح بودن عقد اجاره نسبت به آن بخش از مدت اجاره، محل اشکال است و احتیاط واجب آن است که موجر و مستأجر با یکدیگر مصالحه نمایند.
*از بین بردن مال مورد اجاره(2)
اگر مال اجاره داده شده توسط مستأجریا موجر یا فرد دیگری از بین برود یا توسط
ص: 232
یکی از آنها به گونه ای شود که امکان دستیابی به آن عرفا غیر ممکن گردد، سه صورت دارد(1) که حکم آن در ضمن سه مسأله بعد ذکر می شود:
مسأله 461. اگر خود مستأجر مالی را که اجاره کرده از بین ببرد، باید اجاره بهای قراردادی را بپردازد؛ چه اینکه مال را تحویل گرفته باشد یا نه؛ پس اگر مستأجر وسیله ای را که اجاره کرده خراب کند، پرداخت اجاره بهای قراردادی بروی لازم است.
مسأله 462. اگر موجر مالی را که اجاره داده تلف کرده و از بین ببرد، مستأجر می تواند اجاره را فسخ کند. در نتیجه، اگر اجاره بها را داده پس بگیرد(2) و می تواند فسخ نکند و اجرت المثل را از زمان تلف تا آخر مدت اجاره از موجربگیرد؛
مثلا چنانچه اجرت المثل 500 هزار تومان و اجاره بهای قراردادی 400 هزار تومان باشد و موجر قبل از اینکه مستأجر از مال استفاده کند آن را تلف نماید، در صورتی که مستأجر اجاره را فسخ نکند، موجردر مجموع 100 هزار تومان به مستأجربدهکار می شود.
مسأله 463. اگر فرد دیگری غیر از موجر و مستأجر، مال مورد اجاره را از بین ببرد، در صورتی که قبل از تحویل به مستأجر، مال را از بین برده باشد، مستأجرهمانند صورت مذکور در مسأله قبل، می تواند اجاره را فسخ کند و می تواند فسخ نکند و اجرت المثل را از فردی که آن را تلف کرده بگیرد؛
اما در صورتی که پس از تحویل، مال را از بین ببرد، اجاره به قوت خود باقی است و مستأجر اجرت المثل را از زمان تلف تا آخر مدت اجاره از شخص تلف کننده می گیرد.
ص: 233
مسأله 464. منافعی که مال برای آن اجاره داده می شود، باید دارای شرایط ذیل باشد:
1. نوع آن (نوع استفاده معلوم باشد؛
2. ارزش مالی داشته باشد (بنابر احتیاط واجب)؛
3. حرام نباشد؛
4. مقدار آن (مقدار استفاده از مال) معلوم باشد.
توضیح این شرایط، در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 465. اگر مالی که اجاره داده می شود، قابلیت برای بهره برداری های گوناگون داشته باشد، مثل آنکه ساختمان مورد اجاره ، هم قابل سکونت بوده و هم قابل بهره برداری کسبی یا انبار و... باشد، چنانچه تنها برای برخی از انواع بهره برداری ها اجاره داده می شود، باید هنگام اجاره آن، استفاده و منفعت معین باشد؛
اما اگر همه منافع مال مورد اجاره واقع شده است، اجاره صحیح است و انتخاب نوع منفعت و بهره برداری با مستأجر می باشد.
مسأله 466. اگر اجاره بدون تعیین نوع منفعت واقع شود، چنانچه قرارداد نسبت به تمام منافع و کاربری های معمول مال شمول داشته باشد، طوری که در صورت ذکر نشدن برخی از انواع بهره برداری در متن قرارداد، عرف شامل همه انواع بهره برداری ها شود ، اجاره نسبت به همه آنها صحیح است، وگرنه قرارداد اجاره باطل می باشد.
مسأله 467. اگر ماشینی برای حمل بار اجاره شود، در صورتی که اجاره بر حمل هر نوع باری واقع گردد، طوری که اختیار با مستأجر باشد، یا اینکه تفاوت انواع بار عرفا
ص: 234
در اجاره دادن ماشین اهمیت نداشته باشد، تعیین نوع بار لازم نیست.(1)
مسأله 468. اگر منفعت و استفاده ای که مال برای آن اجاره داده می شود، ارزش مالی نداشته باشد، طوری که پول دادن در مقابل آن، غیر معقول (سفيهانه) باشد، بنابر احتیاط واجب اجاره باطل است.
مسأله 469. اگر مالی فقط استفاده حرام داشته باشد، مثل ابزار مخصوص موسیقی حرام یا سی دی های مبتذل، اجاره آن باطل می باشد.
مسأله 470. اگر انسان چیزی که قابلیت استفاده حلال را دارد به کسی اجاره دهد که می داند آن را در حرام بکار می گیرد، مثل آنکه تالار یا سالن را به کسی اجاره دهد که می داند در آن، کارهای حرامی مانند اجرای موسیقی لهوى، اختلاط حرام زن و مرد انجام می شود، با وجود دو شرط ، اجاره صحیح است:
الف. اجاره بر خصوص منافع حرام آن مال، واقع نشده باشد؛
ب. با مستأجر توافق و تبانی نکرده باشند که مال را در امور حرام بکار گیرد.
بنابراین، با وجود این دو شرط، اجاره به خودی خود صحیح است، هرچند احتیاط مستحب در ترک آن می باشد؛
البته، ممکن است در بعضی از موارد به جهت عنوان ثانوی، از قبیل ترویج فساد یا منافات با نهی از منکر واجب، چنین اجاره ای حرام محسوب گردد.(2)
مسأله 471. اگر انسان چیزی را که قابلیت استفاده در حرام و حلال دارد، برای
ص: 235
بکارگیری در حرام اجاره دهد و مستأجرهم آن را به همین عنوان اجاره کند، به عبارت دیگر موجر و مستأجرهماهنگی و توافق کنند که مستأجر آن را در حرام بکار گیرد و معامله برای انجام این غرض انجام پذیرد، اجاره حرام و باطل است؛ چه اینکه این امر در اجاره شرط شود یا نه.
مثل اینکه با توضیحات فوق، طرفین توافق و تبانی کنند در سالنی که اجاره داده می شود، مستأجر کنسرت موسیقی لهوی یا مسابقه قمار برگزار کند یا در مغازه ای که اجاره داده می شود، شراب فروخته یا نگهداری کند یا ماشین مورد اجاره را در حمل شراب بکار گیرد.
همین طور، اگر اجاره مقید به بکارگیری مال در حرام باشد، یعنی منافع و کاربری های حرام مال ، مورد اجاره واقع شده باشد (نه منافع حلال یا مطلق منافع)، در این صورت نیز اجاره حرام و باطل می باشد.مسأله 472. اگر موجر مالی را که قابلیت بکارگیری در حرام و حلال دارد، به این شرط اجاره دهد که مستأجر آن را در حرام بکار گیرد و او هم بپذیرد، شرط باطل است، ولی اجاره صحیح می باشد؛(1)
البته، چنانچه توافق و هماهنگی بین آن دو برای بکارگیری مال در حرام واقع شده باشد، یا اجاره مقید به استفاده در حرام باشد، همان طور که در مسأله قبل بیان شد، چنین اجاره ای حرام و باطل است(2) و فرق بين «قید» و «شرط» در اجاره ، در مسأله بعد ذکر می گردد.
ص: 236
مسأله 473. فرق بين «قید» و «شرط» در اجاره، به صورت ذیل است:
در اجاره «مقيد»، تنها حصه و بخش خاصی از منافع مال اجاره داده می شود، نه مطلق منافع؛ مثلا اگر اجاره مقید به استفاده مال در حرام باشد، در حقیقت از بین تمام منافع و کاربری های مال، تنها کاربری حرام آن مورد اجاره واقع شده و منافع حلال ، اصلا مورد اجاره قرار نگرفته است.
در اجاره «مشروط» ، منافع خاصی مورد اجاره واقع نشده، بلکه اجاره بر مطلق منافع مال واقع گردیده است ، ولی طرفین علاوه بر اصل اجاره، به امر دیگری نیز (شرط) ملتزم شده اند؛ مثلا در اجاره ای که مشروط به استفاده مال در حرام است، اجاره بر مطلق منافع (نه فقط منافع حرام) واقع گردیده و موجر التزام و پای بند بودن خود به اجاره را مرتبط به استفاده مستأجر در کاربری حرام نموده است؛
در حقیقت ، در اجاره مقید یک تعهد و التزام برای طرفین وجود دارد و آن هم تعهد به اجاره ای است که در آن، مورد اجاره محدود است؛ اما در اجاره مشروط ، دو تعهد و التزام وجود دارد، یک تعهد به اصل اجاره و دیگری تعهد به اینکه مال در مورد مشخص بکار گرفته شود.
مسأله 474. هنگام اجاره، باید مقدار استفاده از مال مورد اجاره معلوم باشد(1) و این امر، با یکی از موارد ذیل انجام می شود:
الف. تعيين مدت؛ مثل آنکه خانه یا مغازه یا ماشین یا کالای دیگر، برای استفاده یک سال یا یک ماه اجاره داده شود و فرقی ندارد که آن مدت زمان طولانی باشد یاکوتاه.
ب. تعیین مسافت؛ مثل آنکه ماشینی برای پیمودن مسافت 100 کیلومتری برای
ص: 237
رفتن از مشهد به قم، از راه مشخص اجاره داده شود.(1)
مسأله 475. در هریک از موارد ذکر شده در مسأله قبل، لازم است طول زمانی که استفاده از مال اجاره شده، در آن مدت انجام می شود نیز معین گردد. بنابراین، در مورد «الف» (تعیین مدت)، اگر خانه ای یک ساله اجاره داده شود، ولی زمان آغاز و پایان یک سال تعیین نگردد، اجاره باطل است و در مورد «ب» (تعیین مسافت)، اگر ماشینی برای مسافرت از مشهد به قم اجاره شود و تعیین اینکه سفر مذکور در ماه ذی القعده انجام شود یا ذی الحجه به آینده موکول گردد، اجاره به طور صحیح واقع نشده است؛
البته، چنانچه زمان اجاره در مثال مذکور دو ماه باشد، طوری که مستأجر بتواند در این دو ماه هروقت بخواهد مسافت مذکور را طی کند، اشکال ندارد.(2)
مسأله 476. اگر آغاز یا پایان مدت زمان اجاره نامعین و مبهم باشد، اجاره باطل است.
بنابراین، اگر موجرخانه ای را که خود در آن ساکن است، برای مدت یک سال اجاره دهد و بگوید: آغاز یک سال وقتی است که بتوانم خانه ای برای سکونت خود پیدا کنم و معلوم نباشد چه وقت بتواند خانه پیدا کند، اجاره صحیحی منعقد نشده است.
مسأله 477. اگر ابتدای زمان اجاره، مدت خاصی پس از انعقاد اجاره قرار داده شود، اشکال ندارد، هرچند در زمان انعقاد قرارداد، آن مال در اجاره فرد دیگر باشد؛
ص: 238
مثل اینکه موجرخانه ای را که در آن مستأجری ساکن است و یک ماه از مدت اجاره اش باقی مانده، یک ساله به مستأجر دیگری اجاره دهد و زمان آغاز آن را یک ماه پس از انعقاد اجاره قرار دهند.
مسأله 478. اگر قرارداد اجاره منعقد شده و ابتدای مدت اجاره در آن ذکر نشده و نشانه و علامتی هم وجود نداشته باشد که از آن برداشت شود زمان خاصی برای شروع اجاره قرار داده شده ، ابتدای آن بعد از انعقاد قرارداد اجاره می باشد.(1)
مسأله 479. اگر در هنگام انعقاد قرارداد، مقداری از زمان اجاره قطعی و معلوم باشد، ولی مدت بیشتر به انتخاب بعدی مستأجر واگذار شود، مثلا موجر به مستأجربگوید: «خانه را ماهی یک میلیون تومان به تو اجاره دادم» یا بگوید: «خانه را یک ماهه به یک میلیون تومان اجاره دادم و بعد از آن هم تا هر زمان سکونت کنی، اجاره آن ماهی یک میلیون تومان است و زمان آغاز مدت اجاره هم معلوم باشد، اجاره ماه اول صحیح و اجاره ماه های بعد باطل می باشد.
مسأله 480. اگر مسافریا زائری که معلوم نیست چقدر در شهر می ماند با صاحب هتل یا مسافرخانه یا منزل قرار بگذارد مثلا شبی 100 هزار تومان به او بدهد، ولی ماندن او در غیر از شب اول نامعلوم باشد، استفاده از آن مکان برایش با رضایت طرف مقابل اشکال ندارد؛ ولی چون مدت را معین نکرده اند، چنین قراردادی در قالب اجاره نسبت به غیر از شب اول صحیح نیست.
در این گونه موارد، اگر بخواهند قرارداد صحیحی منعقد شود و بر طبق آن مسافر هرچند روزی که بخواهد با پرداخت روزی 100 هزار تومان بتواند در محل ساکن شود، می توانند یکی از دو روش ذیل را بکار گیرند:
الف. صاحب خانه به عنوان قرارداد جعاله(2) به مسافربگوید: «اگر100 هزار تومان
ص: 239
بدهی، منفعت امشب خانه را به تو واگذار می کنم و نسبت به شب های دیگر نیز، هرشب که 100 هزار تومان بپردازی، منفعت آن شب خانه را به تو واگذار می نمایم».(1)
ب. صاحب خانه به مسافر بگوید: «استفاده از خانه را برایت جايزو مباح قرار میدهم، در صورتی که به ازای هر شبانه روز استفاده از آن 100 هزار تومان بپردازی» (اباحه مقید به پرداخت عوض).
مسأله 481. در قراردادهای جعاله یا اباحه که در مسأله قبل ذكر شد، صاحب خانه می تواند در هر روز که بخواهد قبل از پرداخت مبلغ آن روز، به طور کلی از جعاله یا اباحه خود برگردد.
بنابراین، برای ایجاد اطمینان خاطر از این جهت می توانند از قرارداد الزام آوری استفاده کنند؛ مانند اینکه مسافر منزل را به مدت یک ماه به مبلغ سه میلیون تومان اجاره کند و در ضمن آن برای خود حق فسخ قرار دهد و تصریح کند که فسخ به گونه ای باشد که با انجام آن، فقط زمان باقیمانده فسخ شود، نه زمان سپری شده (توضیح بیشتر در این باره ، در مسأله «528» ذکر می شود).
مسأله 482. حکم مذکور در مسائل «479 و 480» در موارد مشابه - همچون مثال های ذیل نیز جاری است:
- کتاب یا وسیله ای که در مقابل روزی 5 هزار تومان در اختیار دیگری قرار می گیرد؛
- پارکینگی که به ازای ساعتی 2 هزار تومان در اختیار رانندگان قرار می گیرد؛
- وسایل ورزشی که برای استفاده از آن در مقابل هر ساعت 5 هزار تومان، به افراد داده می شود؛
ص: 240
در تمام موارد فوق، که غیر از بخش ابتدایی اجاره ( مانند روز اول یا ساعت اول) مدت استفاده فرد از ابتدا معلوم نیست و پس از آن با توجه به زمان استفاده براساس مبلغ اعلام شده، هزینه و اجرت مدت مذکور محاسبه و دریافت می شود، می توان از راه هایی که در مسأله «480» ذکر شد، به جای اجاره استفاده نمود.
مسأله 483. هریک از موارد زیر را می توان به عنوان «اجاره بها» قرارداد:
الف. عین شخصی؛ مثل آنکه خانه ای یک ساله اجاره داده شود، در مقابل یک قطعه طلای مشخص که مال مستأجر بوده است.(1)
ب کلی در ذمه؛(2)مثل اینکه خانه ای یک ساله، در مقابل 24 میلیون تومان در ذمه مستأجر اجاره داده شود.
ج. عمل؛ مثل اینکه کشاورز زمین زراعی را برای مدت معین اجاره کند، در مقابل اینکه در آن مدت از محصولات مالک در زمین دیگر مراقبت نماید.
د. منفعت؛ مثل اینکه فرد مغازه اش را به شخصی (مثلا علی) یک ساله اجاره دهد، در مقابل آنکه منفعت خانه على (مستأجر) در آن مدت مال وی باشد.
ه. حق قابل نقل و انتقال؛ مثل حق تحجير.(3)
شایان ذکر است، در بیشتر موارد، اجاره بها کلی در ذمه است.
*شرایط اجاره بها(4)
مسأله 484. اجاره بها باید معین بوده و مبهم نباشد و نیز از نظر نوع (هریک از
ص: 241
موارد ذکر شده در مسأله قبل) و همین طور مقدار و صفات و خصوصیات آن، مشخص باشد؛
مثلا اگر اجاره بها مبلغی پول است مقدار آن معلوم باشد و اگر کالا است، اندازه اش با وزن با پیمانه یا مشاهده هر معیاری که در مورد آن کالا متعارف است و همین طور صفات و ویژگی هایش معین باشد و اگر عمل است، مدت و کیفیت عمل مشخص باشد و اگر منفعت است مدت و نوع منفعت معلوم باشد و اگر حق است، نوع حق و مدت آن(1) معین باشد.
شرح بیشتر درباره معلوم بودن مال، از توضیحاتی که در مباحث قبل ذکر شد، روشن می شود.
مسأله 485. اگر فرد مثلا ماشینی را برای رفتن از مشهد به قم به مبلغ معين - مثلا 800 هزار تومان - اجاره کند و موجر با وی شرط کند اگروی را تا فلان ساعت به مقصد برساند، علاوه بر800 هزار تومان اجاره بها، 200 هزار تومان دیگر هم به او بدهد یا مستأجر شرط کند که اگروی را تا فلان ساعت نرساند، 600 هزار تومان به او بدهد و مجاز باشد خود را نسبت به 200 هزار تومان دیگر، بریء الذمه نماید، اجاره و شرط آن صحیح است و باید مطابق شرط عمل شود؛
اما اگر اجاره بها نامعین باشد، اجاره باطل است؛
مثل آنکه بگوید: «این ماشین را اجاره می کنم و اجاره بهای آن بستگی به زمان رسیدن به مقصد دارد؛ اگر فلان ساعت مرا به مقصد برسانی، اجاره بها 800 هزار تومان و اگر فلان ساعت زودتر برسانی، یک میلیون تومان است»؛ یا بگوید: «اگر فلان ساعت مرا به مقصد برسانی، اجاره بها 800 هزار تومان و اگر بعد از آن برسانی، 600 هزار تومان می باشد».
شایان ذکر است، اگر قرار مذکور به صورت جعاله باشد صحیح است؛ مثل آنکه بگوید: «اگر ماشینت را در اختیارم قرار دهی و فلان ساعت مرا به مقصد برسانی،
ص: 242
800 هزار تومان و اگرفلان ساعت زودتر برسانی، یک میلیون تومان بابت حق الزحمه (جعل) می پردازم»؛ یا بگوید: «اگر ماشینت را در اختیارم قرار دهی وفلان ساعت مرا به مقصد برسانی 800 هزار تومان و اگر بعد از آن برسانی، 600 هزار تومان بابت حق الزحمه (جعل) می پردازم».
مسأله 486. اگر در ضمن اجاره قرار بگذارند و شرط کنند که اجاره بها یا بخشی از آن با تأخیر داده شود - چه رأسي و چه قسطی - باید زمان پرداخت آن معلوم گردد، هرچند به صورت حداکثری باشد؛ مثلا در مال الاجاره ای که قرار است یک دفعه داده شود، گفته شود حداکثر تا سه ماه دیگر پرداخت شود.
همین طور، در صورتی که اجاره بها قسطی باشد، باید مقداری که در هر قسط پرداخت می شود، مشخص شود.
مسأله 487. اگر هنگام اجاره، «اجاره بها» را از چیزهایی قرار دهند که کاسبی کردن با آن حرام است، مانند شراب یا مال غصبی، اجاره باطل است؛
البته، اگر «اجاره بها» به صورت کلی در ذمه(1) باشد و مستأجر قصد داشته باشد آن را از مال حرام بپردازد یا بدون اینکه چنین قصدی داشته باشد، آن را از مال حرام بدهد، اجاره صحیح است؛ ولی با پرداخت حرام، بدهیش به موجر ادا نشده و باید آن را از مال حلال بدهد.(2)
مسأله 488. اگر در اجاره زمین زراعتی، اجاره بها محصول همان زمین قرار داده شود، اجاره باطل است؛ چه اینکه اجاره بها به صورت مشاع باشد، مثل نصف یا یک سوم محصول آینده زمین، یا مشاع نباشد، مثل 100 کیلوگرم از محصول گندم
ص: 243
همان زمین، یا اینکه اجاره بها را 100 کیلوگرم گندم در ذمه مستأجر قرار دهند، مشروط بر اینکه از همان زمین باشد؛
البته، اگر محصولی که به عنوان اجاره بها قرار داده می شود، هنگام اجاره موجود باشد، اشکال ندارد.(1)
مسأله 489. انسان می تواند زمینی را برای مدت معینی اجاره دهد، در مقابل اینکه مستأجر در آن زمین، بنائی با کیفیت و اندازه معين بسازد یا آن را با ویژگی و اندازه معین با کاشتن درخت و جاری کردن نهريا حفر چاه و مانند آن به صورت باغ در آورد.(2)
مسأله 490. با انجام قرارداد اجاره، مستأجر، مالک منفعت مال مورد اجاره و موجر، مالک اجاره بها می شود؛
زمانی که هر یک می تواند این مال را (که با قرارداد اجاره مالک شده) از دیگری مطالبه کند، در صورت دارد:
الف. هنگام قرارداد اجاره ، برای پرداخت اجاره بهایا در اختیار قرار دادن منفعت مال مورد اجاره، زمان خاصی در نظر گرفته و شرط کرده اند؛ چه اینکه به این امر تصریح شده باشد یا به علت متعارف و معمول بودن آن یا مطرح شدن در پیش گفتگوی اجاره و مانند آن، اجاره بر اساس آن واقع شده باشد؛(3)
ص: 244
مثل آنکه در اجاره یک ساله منزل ، قرار گذاشته باشند که اجاره بها به صورت اقساط و در آخر هر ماه پرداخت شود؛ یا در اجاره دوساله مغازه قرار گذاشته باشند اجاره بهای هر سال در ابتدای همان سال و به اصطلاح، «پیش» گرفته شود؛
در این صورت، بر اساس قرارداد عمل می شود.
ب. هنگام اجاره، چنین شرطی نشده باشد؛
در این صورت، نه مستأجر قبل از در اختیار قرار دادن اجاره بها حق مطالبه منفعت مال مورد اجاره را دارد و نه موجر قبل از در اختیار گذاشتن منفعت مال مورد اجاره، حق دارد اجاره بها را مطالبه کند.
مسأله 491. برموجر واجب است منفعت مال مورد اجاره را در زمانی که قرارداد اجاره اقتضای آن را دارد، در اختیار مستأجر قرار دهد که این زمان با توجه به شرایط قرارداد متفاوت است؛ همین طور، مستأجر باید اجاره بها را در چنین زمانی به موجر تحویل دهد؛
البته، در مواردی که موجریا مستأجر، از تحویل، در زمانی که بر او واجب است، امتناع کند، بر دیگری تحویل واجب نیست.
مسأله 492. حکم لزوم یا عدم لزوم در اختیار قرار دادن مال مورد اجاره توسط موجر، چند صورت دارد:
الف. شرط شده باشد که مال مورد اجاره به مستأجر تحویل داده شود؛ چه اینکه به این شرط تصریح شده باشد یا اینکه به علت متعارف و معمول بودن آن یا مطرح شدن در پیش گفتگوی اجاره و مانند آن ، اجاره براساس آن واقع شده باشد؛
ب. چنین شرطی وجود ندارد، اما استفاده از آن مال، تنها با تحویل گرفتن آن امکان پذیر است، مانند اجاره اشیائی همچون ظرف یا کتاب در بیشتر موارد؛
در این دو صورت (الف وب)، موجر باید مال مورد اجاره را به مستأجر تحویل دهد.
ص: 245
ج. شرط تحویل مال نشده و امکان استفاده از مال بدون تحویل آن وجود دارد؛ در این صورت (ج)، تحویل مال برموجر لازم نیست؛ مثل آنکه ماشین را برای بردن اسباب اجاره دهد که اگر شرط تحويل صورت نگرفته باشد، موجر می تواند هنگام حمل بار، خود نیز در ماشین حضور داشته باشد و ماشین را به مستأجر تحویل ندهد.
مسأله 493. اگر موجر در زمانی که تحویل بر او واجب است
که در مسائل «491 و 492» توضیح داده شد - از تحویل امتناع ورزد یا پس از تحویل، آن را از مستأجر بگیرد، مستأجر می تواند به هریک از امور ذیل اقدام کند:
الف. اجاره را فسخ نکند و موجر را مجبور به تحویل نماید (مگر آنکه امکان تحویل دادن برای موجر وجود نداشته باشد).
ب. اجاره را فسخ نکند و تمام اجاره بهای قراردادی را بدهد؛ ولی اجرت المثل منافع را نسبت به مدتی که مال مورد اجاره به او تحویل داده نشده، از موجر مطالبه کند.
ج. اجاره را فسخ کند و در صورت فسخ، حکم آن در مسأله «528» خواهد آمد.
مسأله 494. اگر مستأجر اجاره بها را در زمان مقرر نپردازد، موجر بین دو کار ذیل مخیر است:
الف. اجاره را فسخ نکند و مستأجر را به پرداخت اجاره بها مجبور کند؛ مگر آنکه وی توانایی پرداخت نداشته باشد.
دریافت دیرکرد بابت تأخیر در پرداخت اجاره بها، در صورتی که دین در ذمه مستأجر باشد، مطلقا جایز نیست.(1)
ص: 246
ب. اجاره را فسخ کند و در صورت فسخ، حکم آن در مسأله «528» خواهد آمد.
*ضمان مال مورد اجاره (تلف یا نقص – استفاده غیر مجاز)(1)
مسأله 495. مال مورد اجاره در مدت اجاره ، نوعی «امانت» در دست مستأجربه شمار می رود؛
بنابراین، چنانچه از بین برود یا معیوب شود، اگر در نگهداری از آن کوتاهی کرده یا در استفاده از آن زیاده روی نموده، مثل اینکه وسیله نقلیه را بیش از اندازه بار کرده، ضامن است(2) و در غیر این صورت، ضامن نیست.(3)
شایان ذکر است، حکم این مسأله در اجاره باطل نیز جاری است؛
البته، حکم صورتی که موجردر ضمن اجاره صحیح شرط کرده مستأجر خسارت وارد شده را جبران نماید یا ضامن آن باشد، در مسأله «497» ذکر می شود.
مسأله 496. با توجه به مسأله قبل اگر لوازمی از قبیل کولر، آبگرمكن، لامپ و مانند آنکه همراه با منزل اجاره داده شده - بدون کوتاهی مستأجر در نگهداری از آن یا زیاده روی در استفاده - خراب شود، مستأجر ضامن نیست.
شایان ذکر است، حکم صورت شرط ضمان یا جبران خسارت وارد شده در
ص: 247
مسأله بعد ذکر می شود، همین طور حکم لزوم تعمیر فوری لوازم مذکور توسط موجر و احکام مربوط به آن، از مسأله «456» فهمیده می شود.
مسأله 497. اگر موجر هنگام اجاره شرط کرده باشد که در صورت تلف یا معیوب شدن مال مورد اجاره - هرچند بدون کوتاهی در نگهداری یا زیاده روی در استفاده باشد - مستأجر خسارت وارد شده را مجانا جبران نماید و مثل یا قیمت یا کاهش قیمت را بپردازد، چنین شرطی صحیح می باشد و لازم است طبق شرط عمل شود؛ ولی اگر موجر شرط کند در صورت تلف یا معیوب شدن - هرچند بدون کوتاهی یا زیاده روی باشد - مستأجر مثل یا قیمت یا کاهش قیمت را بدهکار باشد، چنین شرطی صحیح نمی باشد.(1)
مسأله 498. کسی که مثلا وسیله نقلیه ای را برای حمل کالا اجاره کرده، چنانچه با آن بیش از اندازه ای که در اجاره شرط شده بار ببرد، یا در مواردی که اندازه بار
ص: 248
شرط نشده، با آن بیش از مقدار معمول و متعارف بار ببرد، باید علاوه بر تمام اجاره بهای قراردادی ،اجرت المثل حمل مقدار اضافه بار را هم بپردازد.
همین طور، اگر آن وسیله تلف یا معیوب شود، ضامن مثل یا قیمت (در صورت تلف) و کاهش قیمت (در صورت معیوب شدن) نیز می باشد.
همین حکم، در جایی که وسیله نقلیه را برای حمل بار تا مسافت معینی اجاره کرده، اما بیش از آن مسافت بار برده نیز جاری است.
مسأله 499. اگر مستأجر مال مورد اجاره را در کاری غیر از آنچه برای آن اجاره کرده بکار گیرد - مثلا وسيله نقليه را برای بردن خانواده خود به محل معینی اجاره کند، اما به جای این کار با آن حمل بار نماید . باید تمام اجاره بهای قراردادی را بپردازد و علاوه بر آن، اگر اجرت المثل حمل بار بیشتر باشد، ما به التفاوت آن را نیز بدهد.
مسأله 500. اگر فردی مثلا اتاق معینی از هتل و مانند آن را اجاره کند و آن را تحویل بگیرد؛ اما عمدا یا اشتباه از اتاق دیگری استفاده کند، باید علاوه بر پرداخت اجاره بهای قراردادي اتاق اجاره شده ، اجرت المثل استفاده از اتاق دیگر را هم بپردازد.
مسأله 501. اگر مستأجر بخواهد مالی را که اجاره کرده به دیگری اجاره دهد، چنانچه اجاره مشروط یا مقید باشد به اینکه مستأجر آن را به دیگری اجاره ندهد یا فقط خودش از آن استفاده کند، مستأجر باید طبق توافق عمل کند؛ در غیر این صورت، می تواند با شرایطی که در مسأله «504» ذکر می شود، آن را اجاره دهد.
توضيح حكم اجاره ای که مشروط یا مقید به استفاده خود فرد یا اجاره ندادن آن به دیگری است، در دو مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 502. اگر موجرمال را فقط برای استفاده خود مستأجراجاره دهد، طوری که
ص: 249
استفاده خود مستأجر» قيد اجاره باشد،(1) مثلا پدری که می خواهد فرزندش در کنار او زندگی کند، یک طبقه از خانه اش را با توضیح مذکور به او اجاره دهد، چنانچه مستأجر (فرزند) آن را به دیگری اجاره دهد، اجاره دوم باطل است.(2)
بنابراین، اگر مستأجر دوم از خانه استفاده کند، در صورتی که از این امر اطلاع داشته، گناه کار است و در هر حال، مستأجر اول باید اجاره بهایی را که در اجاره اول با موجر قرار گذاشته به او بپردازد و چنانچه اجرت المثل مدتی که مستأجر دوم از خانه استفاده کرده، بیش از اجاره بهای قراردادی در اجاره اول باشد، لازم است مستأجر اول ما به التفاوت را به موجر بپردازد.
شایان ذکر است، ضامن بودن مستأجردوم - چه اطلاع از این امر داشته و چه نداشته - نسبت به مستأجر اول یا موجر، محل اشکال است و در این مورد، رعایت مقتضای احتیاط ترک نشود.
مسأله 503. اگر موجر هنگام اجاره شرط کند که مستأجر مال مورد اجاره را به دیگری اجاره ندهد یا شرط کند فقط خودش از آن استفاده نماید - چه شرط به صورت صریح ذکر شده و چه اینکه به علت متعارف و معمول بودن آن یا مطرح شدن در پیش گفتگوی اجاره ، اجاره براساس آن واقع شود - چنانچه مستأجر برخلاف شرط عمل کرده و آن را اجاره دهد گناه کرده،(3) ولی اجاره دوم نیز همانند اجاره اول صحیح است؛
البته، موجر اول می تواند قرارداد اجاره خود با مستأجر اول را فسخ کند و در
ص: 250
صورت فسخ، حکم آن در مسأله «528» خواهد آمد.
مسأله 504. اگر مستأجر مجاز باشد مال را به دیگری اجاره دهد،(1) اجاره دادن آن به دیگری چند صورت دارد:
1. مستأجر بخواهد آن را به همان قیمتی که اجاره کرده یا کمتر اجاره دهد؛
در این صورت، اجاره دوم صحیح می باشد.
2. مستأجر بخواهد آن را به قیمتی بیشتر از آنچه اجاره کرده، اجاره دهد - چه اینکه نوع اجاره بها در هر دو اجاره مانند هم باشد یا متفاوت. مثلا در یکی اجاره بها «ریال» و در دیگری «دینار» یا «کالا» باشد؛
این صورت، خود دارای دو فرض است:
الف. مستأجر در رابطه با مال اجاره شده ، تغییراتی مثل تعمیر، نقاشی، سفیدکاری و... انجام داده یا نسبت به آن مال ، خسارت یا غرامتی متحمل شده، هرچند برای نظافت یا نگهداری از آن باشد؛
در این فرض، اجاره دادن آن صحیح است؛ البته، بنابر احتیاط واجب باید مقدار زیادی اجاره بها، متناسب با آن تغییرات یا غرامت باشد.
ب. تغييريا غرامتی صورت نپذیرفته؛
در این فرض، اگر مال مورد اجاره ، خانه یا مغازه یا کشتی باشد، اجاره دادن آن بنابر فتوی و اگر غیر از اینها - مثل زمین باشد، بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
مسأله 505. تغییراتی که در مسأله قبل ذکر شد، لازم نیست ایجاد اموری ثابت در مال مورد اجاره باشد. بنابراین، اگر فرد منزلی را اجاره کرده، چنانچه لوازمی مانند یخچال ، بخاری، کولر، فرش، تخت خواب در آن بگذارد و بخواهد آن را به مبلغ بیشتر به دیگری اجاره دهد، چنانچه مقدار زیادی اجاره بها متناسب با آن تغییرات باشد، اشکال ندارد.
ص: 251
مسأله 506. در مواردی از مسأله «504» که مستأجر مجاز نیست مالی را که اجاره کرده، به مبلغ بیشتر به دیگری اجاره دهد - مانند قسمت «ب» - چنانچه آن را به مبلغ بیشتر اجاره دهد، اجاره دوم باطل است(1) و مستأجر دوم، باید اجرت المثل استفاده از آن مال را به مستأجر اول بپردازد؛
البته، اگر اجرت المثل مذکور بیشتر از اجاره بهای قراردادی در اجاره اول باشد، مستأجراؤل نمی تواند بیشتر از مقدار اجاره بهای اجاره اول از مستأجردوم دریافت کند.
پس اگر خانه ای را به 2 میلیون تومان اجاره کرده و بدون تغییر و غرامت به 4 میلیون تومان به دیگری اجاره داده و اجرت المثل مدت استفاده 1 میلیون تومان باشد، تنها مستحق 1 میلیون تومان است؛ ولی چنانچه در مثال فوق، اجرت المثل 3 میلیون تومان باشد، مستأجر اول بیشتر از مقدار اجاره بهای اجاره اول (2 میلیون تومان)، استحقاق ندارد.
مسأله 507. در مواردی که اجاره دادن مال اجاره شده صحیح است، اگر فرد قسمتی از مال اجاره شده را به کمتر یا مساوی با کل اجاره بهای قبلی اجاره دهد، حتی اگر تغييريا غرامتی نسبت به مال صورت نگرفته باشد، اجاره صحيح می باشد؛
مثلا فرد خانه ویلایی را یک ساله به 20 میلیون تومان اجاره کند، در این صورت می تواند بخشی از آن را به 20 میلیون تومان یا کمتر اجاره دهد.(2)
مسأله 508. در حکم مسأله «504»، پرداخت یا عدم پرداخت مبلغی به عنوان
ص: 252
رهن متداول بين مردم (که باعث کم شدن مبلغ اجاره بها می شود) اثری ندارد. توضیح بیشتر، در مسائل «509 و 510» ذکر می شود.
مسأله 509. با توجه به آنچه در مسائل «504 و 508» ذکر شد، اگر اجرت المثل منزلی مثلا ماهانه 2 میلیون تومان باشد و به جهت پرداخت 50 میلیون تومان رهن (قرض) ،(1) اجاره بها را 100 هزار تومان قرار دهند، چنانچه مستأجر در رابطه با خانه اجاره شده تغییراتی انجام نداده و غرامتی متحمل نشده ، نمی تواند خانه را به بیش از 100 هزار تومان به دیگری اجاره دهد، هرچند اجاره دوم مبلغ رهن (قرض) کمتری داشته یا بدون رهن و به صورت اجاره خالص باشد و مبلغ اجاره هم بیش از اجرت المثل نباشد.مسأله 510. براساس آنچه در مسأله «508» ذکر شد، اگر فرد منزلی را به 1 میلیون تومان اجاره خالص کند و بخواهد با دریافت مبلغی به عنوان رهن متداول (قرض)(2) - بدون آنکه تغییر یا غرامتی حاصل شده باشد آن را به 1 میلیون تومان یا کمتر اجاره دهد، اجاره صحیح است، هرچند با لحاظ ارزش مالی عرفی پول رهن، اجاره دوم، گران تر از اجاره اول محسوب گردد.(3)
مسأله 511. در مواردی که مستأجر حق دارد مال را به دیگری اجاره دهد، برای تحویل دادن مال به مستأجر دوم، بنابر احتیاط واجب باید از صاحب مال اجازه داشته یا به گونه ای رضایت او برایش معلوم باشد، هرچند به صورت صریح اجازه نداده باشد.(4)
ص: 253
آنچه در میان مردم به نام رهن منزل(1) یا رهن و اجاره(2) و امثال آن رواج دارد، به چند صورت ممکن است انجام شود، که احکام آن در مسائل بعد ذکر می شود:
مسأله 512. اگر فردی که می خواهد از منزل استفاده کند، مبلغی را برای مدت معین به صاحب خانه قرض دهد(3) به شرط آنکه وی منزلش را در آن مدت به وی اجاره دهد و بر این امر توافق نمایند؛ چنین قرضی ربوی و حرام است و شرط مذکور باطل می باشد، هرچند اصل عقد قرض صحيح است.(4)
مسأله 513. اگر فردی که می خواهد از منزل استفاده کند، مبلغی را برای مدت معین به صاحب خانه قرض دهد به شرط آنکه وی منزل را در آن مدت به طور مجانی در اختیارش قرار دهد و بر این امر توافق نمایند؛ چنین قرضی ربوی و حرام است و شرط مذکور باطل می باشد، هرچند اصل عقد قرض صحيح است.
مسأله 514. اگر صاحب خانه منزل خود را در مدت معین به دیگری به کمتر از
ص: 254
اجرت المثل(1) اجاره دهد، به شرط آنکه مستأجر مبلغ معینی را به او قرض دهد، این قرارداد هرچند قرض مشروط نمی باشد، اما باز هم بنابر احتیاط واجب جایز نیست و ربا محسوب می شود؛
البته، از آنجا که این حکم بنابر احتیاط واجب است، می توان در این مسأله مانند سایر موارد احتیاط واجب با رعایت الأعلم فالأعلم، به مجتهد جامع الشرایط دیگری مراجعه کرد.(2)
مسأله 515. اگر قرارداد اجاره به صورتی که در مسأله قبل ذکر شد (اجاره به شرط قرض با رعایت مراجعه حکم احتیاط واجب به مرجع دیگر) منعقد شده و دو طرف بخواهند پس از پایان مدت، بدون رد و بدل شدن پول آن را تمدید کنند، چنانچه صاحب خانه مثلا بگوید: «خانه را برای یک سال دیگر، ماهیانه به فلان مبلغ (کمتر از اجرت المثل اجاره دادم، به شرط آنکه مبلغی را که از من طلبکاری تا سال دیگر مطالبه نکنی و در پرداخت آن به من مهلت دهی»، چنین قراردادی - مانند آنچه در مسأله قبل ذکر شد - بنابر احتیاط واجب جایز نیست و ربا محسوب می شود.
بنابراین، با مراجعه مسأله فوق(3) به مجتهد جامع الشرایط دیگر با توضیحات گذشته - می توانند قرارداد مذکور را به روش فوق تمدید نمایند؛
ص: 255
اما اگر توافق و قراردادشان به عکس باشد، یعنی مهلت دادن به صاحب خانه به شرط اجاره باشد، مثل آنکه مستأجربه صاحب خانه بگوید: «برای بازپرداخت طلبی که از تو دارم ، یک سال دیگر مهلت میدهم، به شرط آنکه منزلت را در این مدت به مبلغ کمتر از اجرت المثل به من اجاره دهی»، چنین قراردادی بنابر فتوى ربوی و حرام است.
مسأله 516. اگر در یک قرارداد، اجاره به کمتر از اجرت المثل و قرض در کنار یکدیگر قرار داده شوند، مثل آنکه در متن قرارداد نوشته شود: «1. على خانه اش را به فلان مبلغ به مدت یک سال به حسین اجاره داد؛ 2. حسین فلان مبلغ یک ساله به على قرض داد»، سپس دو طرف به عنوان ایجاب و قبول هردو امر، آن را امضا نمایند؛
در این مورد، چنانچه هریک از دو طرف ، انجام قرارداد از طرف خویش را مشروط به انجام قرارداد دیگر از طرف مقابل می نمایند، هرچند به این شرط تصریح نکرده باشند، حکم صورت های «1» (قرض به شرط اجاره) یا «3» (اجاره به شرط قرض) در مورد آن جاری است.
البته، اگر قرض و اجاره دو قرارداد جدا و مستقل از یکدیگر باشند و به هم مشروط نباشند اشکال ندارد؛ مثل آنکه حسین مبلغی را به علی قرض الحسنه دهد، بدون آنکه اجاره دادن خانه را بر علی شرط کند (هرچند شرط ضمنی)؛ سپس علی خانه اش را به پاداش قرضی که از حسین گرفته، به مبلغی کمتر از اجرت المثل به او اجاره دهد.(1)
شایان ذکر است، اگر حسین هنگام قرض دادن بداند که على منزلش را به وی
ص: 256
اجاره می دهد و انگیزه اش از قرض دادن اجاره کردن منزل باشد اشکال ندارد؛ ولی همان طور که ذکر شد نباید این امر را در هنگام قرض شرط کند و لازم است علی مختار باشد که خانه را به او اجاره بدهد یا نه.
مسأله 517. اگر طرفین، دو قرارداد قرض واجاره را به صورت مستقل و بدون شرط، آن چنان که در انتهای مسأله قبل ذکر شد، منعقد کرده باشند و بخواهند پس از پایان سال، هریک از دو قرارداد را دوباره منعقد کنند، مثل آنکه علی بگوید: «منزلم را یک سال دیگر به فلان مبلغ اجاره دادم» و حسین هم آن را قبول کند و حسین بگوید: «برای بازپرداخت مبلغی که طلب دارم، یک سال دیگر به تو مهلت میدهم» ، چنانچه دو قرارداد وابسته و مشروط به یکدیگر (هر چند شرط ضمنی) نباشد، اشکال ندارد.
غیر از آنچه در ضمن صورت های «3» و «4» از موارد فوق ذکر شد، راه های دیگری نیز وجود دارد:(1)
مسأله 518. یکی از راه های تصحیح رهن و اجاره مرسوم بین مردم، که شرحش در مسائل قبل ذکر شد،(2) انجام قرارداد «بيع و شرط - اجاره» است؛
مثلا کسی که می خواهد منزلش را با دریافت 100 میلیون تومان «پول پیش»، به مبلغ ماهیانه 100 هزار تومان یک ساله اجاره دهد، به روش ذیل عمل نماید:
ص: 257
ابتدا فرد بخشی از منزل - مثلا یک چهارم مشاع آن - را به مبلغ 100 میلیون تومان به صورت بیع و شرط بفروشد، یعنی در ضمن فروش یک چهارم مشاع خانه شرط کند چنانچه پس از یک سال در بازه زمانی مشخص، مبلغ 100 میلیون تومان را به خریدار پس دهد، بتواند معامله را فسخ کرده و منزل را پس بگیرد؛(1) سپس سه چهارم مشاع باقیمانده از خانه را به مبلغ ماهیانه 100 هزار تومان برای یک سال به مستأجراجاره دهد.
با انجام این معامله، پس از گذشت یک سال، مستأجر موظف است با پرداخت تمام پول (ثمن) توسط صاحب خانه و فسخ معامله، یک چهارم مشاع خانه را که خریده به او پس دهد، در نتیجه تمام منزل به صاحب خانه برمی گردد.(2)
مسأله 519. اگر قرارداد به صورت «بيع وشرط - اجاره» منعقد شده و دو طرف بخواهند پس از پایان مدت مثلا یک سال، بدون حاضر کردن پول به همان روش آن را تمدید کنند، می توانند با توافق یکدیگر معامله سال قبل (بیع و شرط) را فسخ کرده،(3) سپس دو مرتبه مشابه همان قرارداد را با همان مبلغ یا بیشتر یا کمتر منعقد کنند؛
مثلا اگر بخواهند با همان مبلغ، معامله انجام شود، فروشنده (موجر) بگوید: یک چهارم مشاع منزلم را در مقابل همان مبلغی که از من طلبکاری به شما فروختم
ص: 258
به شرط آنکه چنانچه پس از یک سال در بازه زمانی مشخص، مبلغ 100 میلیون تومان را به شما (خریدار) پس دادم، بتوانم معامله را فسخ کرده و منزل را پس بگیرم» و خریدار (مستأجر) نیز قبول نماید؛(1)
سپس مستأجر، سه چهارم مشاع باقیمانده را با مبلغ توافقی از صاحب خانه اجاره نماید.
مسأله 520. یکی دیگر از راه کارهای جایگزین رهن متداول در بین مردم، مصالحه کالایی مانند سگه یا ارز یا حتی سایر اشیاء به شرط اجاره منزل است؛
مثلا اگر بخواهند مبلغ رهن منزل را 100 میلیون تومان و اجاره بها را 100 هزار تومان قرار دهند و در زمان انعقاد قرارداد، 100 میلیون تومان معادل 10 سکه طلا باشد، به صورت ذیل عمل کنند:
صاحب خانه (مصالح) 10 سکه طلا را در ذمه خود برای تحویل در یک سال آینده در مقابل 100 میلیون تومان نقد به طرف مقابل مصالحه نماید(2) و مستأجر (متصالح) در ضمن مصالحه شرط کند که صاحب خانه، منزل خود را به مبلغ ماهی 100 هزار تومان به وی اجاره دهد.
ص: 259
شایان ذکر است، برای جلوگیری از ضرر احتمالی ناشی از نوسان قیمت طلا، صاحب خانه می تواند در ضمن مصالحه از مستأجر وکالت بگیرد که اگر قیمت سکه در سال آینده افزایش یافت، سکه هایی را که بدهکار است، در سررسید آن به 100 میلیون تومان مصالحه کند و مبلغ مذکور را به مستأجر بپردازد. همین طور، مستأجر در ضمن معامله از صاحب خانه وکالت بگیرد که اگر در سال آینده قیمت طلا کاهش یافت ، سکه هایی را که طلبکار است، در سررسید آن در مقابل 100 میلیون تومان مصالحه کند و آن مبلغ را از صاحب خانه بگیرد.
در صورتی که فرد بخواهد بدون اجاره منزل را رهن کامل کند، می تواند در ضمن مصالحه سکه به صورت فوق،(1) به جای شرط اجاره، شرط کند که صاحب خانه در مدت یک سال خانه را به صورت رایگان در اختیار وی قرار داده یا آنکه منافع این مدت را از طریق مصالحه مجانی و بدون عوض به ملکیت وی درآورد.
مسأله 521. یکی دیگر از راه کارهای جایگزین رهن متداول در بین مردم، فروش نسیه کالایی مانند سکه یا ارز به شرط اجاره منزل به بهای کمتر از اجرت المثل است؛
مثلا اگر بخواهند مبلغ رهن منزل را 100 میلیون تومان و اجاره بها را 100 هزار تومان قرار دهند و در زمان انعقاد قرارداد، 100 میلیون تومان معادل 10 سکه طلا باشد، به صورت ذیل عمل کنند:
مستأجر پول خود را تبدیل به سکه کند، سپس سکه ها را در مقابل 100 میلیون تومان نسیه یک ساله به طرف مقابل بفروشد و در ضمن معامله شرط کند که
ص: 260
صاحب خانه منزل خود را به مبلغ ماهی 100 هزار تومان به وی اجاره دهد.(1)
شایان ذکر است، اگر فرد بخواهد بدون اجاره ، منزل را رهن کامل کند، می تواند در ضمن فروش نسیه سکه به صورت فوق ، به جای شرط اجاره، شرط کند که صاحب خانه در مدت یک سال، منزل را به صورت رایگان در اختیار وی قرار داده یا آنکه منافع این مدت را از طریق مصالحه مجانی و بدون عوض، به ملکیت وی درآورد.
مسأله 522. اگر قرارداد بین صاحب خانه و مستأجر، به صورت هایی که در مسائل «520 و 521» ذکر شد، منعقد شده باشد و دو طرف بخواهند پس از پایان مدت، بدون رد و بدل شدن پول، آن را تمدید کنند، می توانند با فسخ قرارداد قبل و انعقاد یک قرارداد مصالحه این کار را انجام دهند؛
مثلا اگر در مثال مسأله «521»، بخواهند یک سال دیگر با همان مبلغ رهن و اجاره سابق، قرارداد خود را تمدید کنند، به روش ذیل عمل کنند:
ابتدا معامله فروش سکه را که سال قبل انجام شده بود با توافق فسخ نمایند؛(2) در نتیجه مستأجرها عدد سکه طلبکار می شود؛ سپس سگه هایی را که طلبکار است به صاحب خانه مصالحه کند در مقابل 100 میلیون تومان به صورت نسیه یک ساله، مشروط بر اینکه وی خانه خود را به مبلغ ماهانه 100 هزار تومان به مدت یک سال دیگر به وی اجاره دهد.(3)
ص: 261
مسأله 523. اجاره از عقدهای لازم است. بنابراین، هیچ یک از دو طرف بدون رضایت دیگری نمی تواند آن را فسخ کند؛ مگر آنکه از موارد خیار باشد که در مسأله بعد ذکر می شود.
شایان ذکر است، در این حکم فرقی نمی کند که قرارداد اجاره با لفظ محقق شده باشد یا با عمل، قرارداد کتبی باشد یا به طور شفاهی منعقد شده باشد.
مسأله 524. مواردی که در فصل «خرید و فروش» به عنوان حق فسخ (خیار) ذکر شد - غیر از چند مورد - در اجاره نیز جاری می باشد. تفصيل مطلب به شرح ذیل است:
«خیار مجلس» و « خیار حيوان» در اجاره جاری نیست.
«خیار تأخیر» اصطلاحی، به صورتی که در مسأله «312» ذکر شد، در اجاره جاری نیست؛
اما در صورتی که هر یک از دو طرف، در زمانی که تحویل(1) بر او واجب است،(2)بیش از اندازه متعارف تأخیر کند، برای دیگری حق فسخ وجود دارد.
«سایر خیارات» ذکر شده در فصل «خرید و فروش»، در اجاره نیز جاری می باشد.(3)
به عنوان نمونه، دو مثال ذکر می شود:
مثال 1. اگر مستأجر بعد از اجاره بفهمد مال را گران تر از معمول اجاره کرده یا اینکه موجر بفهمد اجاره بهای مالش بیش از مقداری است که با مستأجر قرارداد بسته است - چنانچه به گونه ای باشد که در فصل «خرید و فروش» (بخش خیار
ص: 262
غبن) ذکر شد - کسی که مغبون شده، می تواند اجاره را فسخ نماید.
مثال 2. اگرموجر در هنگام اجاره خانه با مستأجر شرط کند که مهمان بد حجاب نپذیرد و مستأجر به شرط عمل نکند یا موجردر صورت رفت و آمد افراد بدحجاب به خانه ، برای خود حق فسخ قرار دهد و چنین وضعیتی پیش بیاید، می تواند اجاره را فسخ کند (در فرض اول خیار تخلف شرط و فرض دوم خیار شرط).(1)
شایان ذکر است، مقدار اجرتی که مستأجر در هریک از موارد فوق باید بابت مدت سپری شده بپردازد، از توضیحات مذکور در مسأله «528» معلوم می شود.
مسأله 525. اگر مستأجر بفهمد مالی که اجاره کرده (عین شخصی؛ نه کلی در ذمه)،(2) عیبی داشته که هنگام اجاره از آن بی اطلاع بوده است، چنانچه عیب به گونه ای است که قسمتی از مال اجاره شده به هیچ وجه قابل استفاده نباشد - مثل اینکه یکی از اتاق های خانه به قدری رطوبت داشته و خراب باشد که نه قابل سکونت بوده و نه برای انبار و مانند آن قابل استفاده باشد- مستأجر می تواند اجاره را فسخ کند؛
البته، در صورتی که اجاره را فسخ نکند، ارزش منافع از دست رفته (فائته) - به جهت وجود عيب - با ارزش منافع تمام مال مورد اجاره، نسبت سنجی شده و به همان نسبت، از اجاره بها کسر می شود؛
مثلا اگر اجاره معمول (اجرت المثل) خانه بدون آن عیب، 1 میلیون تومان و با
ص: 263
عیب مذکور، 800 هزار تومان باشد، ارزش منافع از دست رفته بخش معیوب خانه 200 هزار تومان می باشد و نسبت آن به ارزش کل منافع خانه، یک پنجم است. بنابراین، از اجاره بهای قراردادی، یک پنجم کسر می شود.
مسأله 526. اگر مستأجر بفهمد مالی که اجاره کرده (عین شخصی)، عیبی داشته که هنگام اجاره از آن بی اطلاع بوده است، ولی عیب به گونه ای نباشد که تمام مال یا قسمتی از آن به طور کامل از قابلیت استفاده خارج شود، مستأجر در دو صورت ذیل می تواند اجاره را فسخ کند، ولی حق گرفتن کاهش قیمت (ارش) ندارد:
الف. عیب ، باعث کم شدن منفعت و استفاده مال شده باشد؛
مثلا ماشین اجاره شده، به علت عیبی که دارد با سرعت کمتری حرکت می کند یا خانه ای را اجاره کند و بعد بفهمد به علت انجام کارهای صنعتی و پر سر و صدا در همسایگی آن، امکان استراحت با مطالعه و مانند آن در بعضی از ساعات وجود ندارد.
ب. عيب، طوری باشد که فقط باعث کم شدن اجاره بها شده باشد؛ مثلا بفهمد ماشین اجاره شده تصادفی بوده و ظاهری نامناسب دارد.
اما اگر عیب، موجب کم شدن منفعت نشده و اجاره بها را نیز کاهش نداده باشد، چیزی از اجاره بها کسر نمی شود و حق فسخی هم برای مستأجر وجود ندارد.
مسأله 527. اگر مالی که فرد اجاره کرده کلی در ذمه باشد - مثلا کامیونی را با ظرفیت مشخص برای حمل و نقل وسایل به صورت کلی در ذقه اجاره کند یا کالایی مثل ظرف یا صندلی و مانند آن را با ویژگی های معین به صورت کلی در ذمه اجاره کند . اما موجرمال معیوب به او بدهد، چیزی از اجاره بها کسر نمی شود و مستأجر حق فسخ ندارد؛
بلکه موجر باید مالی را که معیوب نیست ، به مستأجر تحویل دهد؛ البته، اگر تحویل مال سالم برای موجر ممکن نباشد یا در تحویل آن بیش از مقدار معمول تأخیر کند، مستأجر می تواند اجاره را فسخ نماید.
ص: 264
مسأله 528. اگر قرارداد اجاره در بین مدت اجاره فسخ شود، در صورت دارد:
الف. حق فسخ به گونه ای قرار داده شده که اقتضا دارد نسبت به مقدار باقیمانده باشد، نه مدت سپری شده، همان طور که در موارد «خیار شرط»، غالبا امرهمین گونه است:
در این صورت، مستأجر باید نسبت به مقدار سپری شده - به همان نسبت - اجرت قراردادی را بپردازد؛ مثلا اگر فرد خانه ای را که اجرت بازاری آن ماهی1/5 میلیون تومان است، با اطلاع از قیمت بازاری آن ، یک ساله به ماهی 2 میلیون تومان اجاره کند و به جهت اینکه احتمال می دهد در بین سال خانه دیگری برایش فراهم شود یا از آن شهر منتقل شود یا به جهت دیگری، با موجر شرط کند هر وقت بخواهد، بتواند معامله را از آن زمان به بعد فسخ کند، در این صورت، چنانچه پس از گذشت 6 ماه اجاره را فسخ نماید، مجموع بدهکاری فرد بابت اجاره بها، همان اجاره بهای قراردادی (12 میلیون تومان) می باشد.
ب. در غیر این صورت - مانند مواردی که مستأجربه علت مغبون شدن یا عیب ، اجاره را فسخ می کند - فسخ نسبت به تمام مدت محقق می شود. بنابراین، تمام اجرت قراردادی به مستأجر برمی گردد و وی نسبت به زمان سپری شده، بدهکار اجرت المثل می شود.
مثلا اگر فرد وسیله ای را یک ساله به ماهی 2 میلیون تومان اجاره کند و بعد از گذشت 2 ماه بفهمد وسیله مذکور، معیوب بوده و به این جهت بخواهد اجاره را فسخ کند، بابت 2 ماه گذشته، کافی است اجرت المثل استفاده از وسيله مذکور(با وجود آن عیب) را بدهد؛
پس اگر اجرت المثل، ماهی 1 میلیون تومان بوده و مستأجر قبلا 4 میلیون تومان بابت اجاره بهای 2 ماه پرداخته ، با فسخ قرارداد، 2 میلیون از موجر طلبکار می شود .
ص: 265
مسأله 529. اجاره با فوت موجریا مستأجر باطل نمی شود؛ بلکه اگر مستأجر بمیرد، منفعت مدت باقیمانده جزء ماترک میت می باشد و اگر موجر بمیرد، چنانچه اجاره بها یا مقداری از آن پرداخت نشده، جزء مطالبات میت به حساب می آید؛(1)
البته، اگر مثلا در اجاره خانه قید شده باشد که فقط خود مستأجر در آن ساکن باشد، طوری که تنها سکونت وی مورد اجاره واقع شده باشد، با فوت او اجاره باطل می شود.(2)
مسأله 530. اگر مالک در بین مدت اجاره، مال مورد اجاره را بفروشد، اجاره به قوت خود باقی است و آن مال به خریدار منتقل می شود، ولی منفعت آن در مدت اجاره مال مستأجراست و او حق دارد تا آخر مدت اجاره از آن استفاده کند؛(3)
البته، چنانچه خریدار از اجاره خبر نداشته یا خیال می کرده مدتش کم است و بعد فهمیده مدت طولانی می باشد، می تواند معامله را فسخ کند و حق ندارد به این سبب خسارت دریافت کند.(4)
ص: 266
مسأله 531. در حکم مسأله قبل، فرقی نیست بین اینکه مال مورد اجاره ، به خود مستأجر فروخته شده باشد یا به غیر او.
بنابراین، اگر مالک مثلا پس از گذشت 7 ماه از مدت یک ساله اجاره، آن را به مستأجر بفروشد، مالک بودن خریدار نسبت به منفعت خانه در 5 ماه باقیمانده، از باب اجاره است، نه از باب مالک بودن اصل مال.
بر این اساس، چنانچه پس از فروش، اجاره با یکی از عوامل فسخ، فسخ شود، منفعت مال در مدت باقیمانده (5 ماه در مثال مذکور) مال فروشنده است و اگر قرارداد بیع فسخ شود (نه اجاره)، منفعت آن مدت، مال مستأجر می باشد.
مسأله 532. اگر مالی که وقف شده تا منافع آن ملک بطنها و نسل های متعدد یکی پس از دیگری باشد (وقف ترتیبی)، در زمان یک نسل اجاره داده شود و قبل از تمام شدن مدت اجاره، تمام افراد آن نسل از دنیا رفته و موقوفه به نسل بعد منتقل شود، در صورت دارد:(1)
الف. خود بطن (نسل) اول مال را اجاره داده اند؛(2)
در این صورت ، اجاره نسبت به نسل دوم فضولی می باشد. پس اگر نسل بعدی آن را اجازه ندهند، اجاره نسبت به باقیمانده مدت باطل است و چنانچه مستأجر مثلا تمام اجاره بها را پرداخته، می تواند مقدار اضافه را از اموال ماترک نسل اول پس بگیرد.
ب. اجاره توسط متولی شرعی موقوفه(3) و با توجه به مصلحت نسل یا
ص: 267
نسل های بعد صورت گرفته در جایی که ولایت متولی منحصر به نسل موجود نبوده؛ بلکه نسبت به نسل های آینده هم ولایت داشته یا اینکه اجاره براساس مصلحت موقوفه انجام شده باشد)؛
در این صورت، اجاره به قوت خود باقی است و نسل بعد، مالک اجرت به نسبت مقدار باقی مانده می شوند؛
مثلا اگر متولی، موقوفه را برای 20 سال در مقابل هر سال 10 میلیون تومان اجاره داده و پس از 10 سال تمام افراد نسل اول از دنیا بروند، اجاره بها در 10 سال آینده (100 میلیون تومان) متعلق به نسل دوم است.(1)
مسأله 533. در این نوع اجاره، انسان عمل یا منفعت خود را در مقابل گرفتن اجرت به ملکیت دیگری در می آورد؛
مثل آنکه فرد برای انجام عملیات ساختمانی یا تعمیرات یا آرایشگری یا رانندگی یا انجام خدمات در اداره و مانند آن یا تدریس و تعلیم یا معالجه بیماریا آشپزی یا خیاطی یا کار مشخص دیگر، طبق قرارداد اجرت دریافت نماید.
به کسی که عمل یا منفعت خود را واگذار کرده، «اجیر» و به کسی که عمل یا منفعت اجیر به او واگذار شده (به ملکیت او درآمده)، «مستأجر» گفته می شود.
مسأله 534. اجاره اجير، به دو روش ممکن است صورت گیرد:
الف. اجاره نسبت به منفعت یا منافع فرد (کارایی فرد) واقع شود؛ نظير اجاره اشیاء یا حیوانات (اجاره اعیان)؛
ص: 268
یعنی همان طور که در اجاره اعیان، مثلا ماشینی برای منفعت «سواری» یا باربری» یا «همه منافعش» اجاره داده می شود، در اینجا نیز فرد خود را اجیر می کند برای برخی کارایی های خود مانند«نویسندگی» یا برای تمام کارایی های خود در مدت معین.
بنابراین، قرارداد کارگری که اجیر شده تا در ساعت معین در اختیار کارفرما بوده و کارهایی که از او خواسته می شود انجام دهد، از این قسم می باشد.
ب. اجاره برای انجام عمل بر ذمه اجیر واقع شود، یعنی اجیر انجام عملی را در مقابل اجرت به عهده می گیرد؛ مانند بسیاری از موارد اجاره همچون خیاطی که برای دوختن پیراهنی برای مستأجراجیر شده است؛
در اجاره نوع دوم، با انعقاد قرارداد اجاره ، دینی مانند سایر دیون و بدهکاری های مالی، به عهده اجیر ثابت می شود.
شایان ذکر است، حکم این دو نوع در برخی از مسائل آینده با هم متفاوت می باشد که در متن مسائل آتی به آن اشاره شده است.
مسأله 535. اصل «تحقق اجاره» و انجام «ایجاب و قبول» (به صورت لفظی یا عملی) در اجاره اجیرنیز، مشابه اجاره اعیان می باشد؛(1)
پس همین که فرد با توافق طرف مقابل، به قصد اجاره مشغول انجام عمل مورد نظر شود، اجاره (با ایجاب و قبول عملی) منعقد می گردد.
همین طور، شرایط «اجيرو مستأجر»، همانند شرایط «موجر و مستأجر»(2) در اجاره اعیان می باشد؛(3)
مثلا اگر فرد نابالغی بخواهد جهت شاگردی یا مانند آن اجیر شود، باید این
ص: 269
اجاره توسط ولی شرعی وی منعقد شود؛ البته ولی شرعی در صورتی می تواند به این امراقدام کند که شرایط مذکور در مسأله «1613» و مسائل بعد از آن وجود داشته باشد.(1)
مسأله 536. مفلس (ورشکسته اقتصادی)، می تواند بدون اجازه طلبکاران برای انجام کاری اجیر شود.مسأله 537. انسان می تواند دو نفر یا بیشتر را در یک قرارداد برای انجام یک عمل در ذمه آنان – مثل حمل و نقل بار - اجیر کند و در این صورت، اجرت بين اجيرها مشترک می باشد و آنان باید به طور مشترک عملی را که به عهده گرفته اند انجام دهند.
مسأله 538. در عبادت های مستحبی(2) که می توان فرد بالغی را اجیر کرد تا آن عبادت را به نیابت از دیگری به جا آورد، اجیرنمودن فرد نابالغ ممیزنیز صحیح و جایز است.(3)
مسأله 539. کار و منافع مورد اجاره باید دارای شرایط ذیل باشد:
1. نوع کار مورد اجاره معلوم باشد؛
2. کار مورد اجاره ارزش مالی داشته باشد (بنابر احتیاط واجب)؛
3. حرام نباشد؛
4. مقدار کار مورد اجاره معلوم باشد؛
5. از اموری نباشد که مزد گرفتن در ازای انجام آن، شرعا غیر مجاز باشد.
ص: 270
مسأله 540. اگر مورد اجاره، عملی بر ذمه اجیر باشد (مورد «ب» از اجاره اجیر که در مسأله «534» ذکرشد)، باید نوع کار معلوم باشد؛
همین طور، در صورتی که مورد اجاره ، اجاره منافع باشد (مورد الف از مسأله «534») چنانچه اجیر توانایی انجام کارهای مختلف را دارد، مثلا هم می تواند در مدرسه تدریس کند و هم مدیریت، در صورتی که انتخاب نوع کاربه مستأجر واگذار شده (در حقیقت همه کارایی های فرد یا تعداد معینی از آنها مورد اجاره واقع شده)، اجاره صحیح است؛ ولی اگر تنها برخی از کارایی و منافع وی به صورت مبهم و نامعلوم مورد اجاره واقع شده باشد، اجاره صحیح نیست.
مسأله 541. اگر نوع کار - در هر دو مورد مسأله قبل - به مقداری که عرفا مورد توجه است، معلوم باشد، برای صحیح بودن قرارداد اجاره کافی است.(1)
مسأله 542. اجیر شدن برای انجام کاری که ارزش مالی ندارد و عقلا در مقابل آن مالی نمی پردازند، بنابر احتیاط واجب صحیح نیست.
مسأله 543. اجاره برای انجام عمل حرام صحیح نیست. بنابراین، اگر فردی برای نواختن موسیقی حرام یا انجام معاملات حرام مثل ربایا انتشار فحشاء و امور مبتذل یا هتک آبروی مؤمن یا غیبت در موارد غير مشروع یا ساختن وسیله ای با مال غصبی اجیر شود، اجاره حرام و باطل می باشد.
ص: 271
همین طور، اجیر شدن برای انجام کاری که بنابر احتیاط واجب حرام است - مثل تراشیدن ریش، ساخت مجسمه انسان و حیوانات - محل اشکال است و احتیاط واجب در ترک آن می باشد.
مسأله 544. اجیر شدن برای فروش شراب یا تولید آن با عرضه اش در رستوران ها و مانند آن برای مشتریان یا میهمانان، هرچند از کسانی باشند که آن را حلال میدانند - مانند كفار مسیحی یا یهودی - جایز نیست.
همچنین، اجیر شدن برای شستن ظروف، بطری ها، جام های آلوده به شراب، در صورتی که مقدمه شرب خمر باشد، جایز نمی باشد.(1)
مسأله 545. اگر آرایشگری که اقدام به کاشت ناخن و مانند آن می نماید، چنانچه انجام این کار از موارد حرام باشد مانند کاشت ناخن برای زن مكلفی که برطرف کردن آن جهت وضو برای وی مقدور نیست - اجیر شدن برای آن در بعضی از موارد بنابر فتوی و در برخی موارد بنابر احتیاط واجب جایز نیست.(2)
مسأله 546. اگر زنی برای انجام کار در مدت معینی اجیر شود و در همان مدت ازدواج نماید، اجاره به قوت خود باقی است، هرچند انجام آن کاربا حق زوج ناسازگار باشد؛ اما اگر پس از ازدواج برای انجام کاری که با حق زوج سازگاری ندارد،(3) اجیر شود، صحیح بودن اجاره ، بستگی به اجازه زوج دارد؛
ص: 272
ولی اجیر شدن زن در کارهایی که با حق زوج منافات ندارد، بدون اجازه وی هم صحیح است.
مسأله 547. زن می تواند برای شیر دادن به بچه در مدت معینی اجیر شود و در این امر اجازه شوهر لازم نیست؛ مگر آنکه موجب ضایع شدن حق شرعی وی گردد.
مسأله 548. اگر فرد برای تعمیر یا ساخت چیزی که استفاده حلال و حرام دارد اجیر شود و بداند که مستأجر آن را در جهت حرام بکار خواهد گرفت، اجاره به خودی خود(1) صحیح و جایز است؛
اما چنانچه امر حرامی همچون ترویج فساد یا ترک نهی از منکر واجب بر کار اجیر مترتب گردد، فرد حق ندارد برای انجام چنین کاری اجیر شود؛(2)
پس اگر مثلا فرد احتمال عقلایی دهد چنانچه وی اقدام به تهیه یا تعمیر وسيلة مذکور ننماید، طرف مقابل مرتكب حرام نمی شود، مثل اینکه کسی غیر از آن اجیر، توانایی تعمیر یا تهیه آن را ندارد و مستأجرنیز توانایی یا تمایل به تهیه وسيله مشابه را ندارد، یا با وجود امکان تعمیر یا ساخت آن توسط فرد دیگر، چنانچه وی اقدام به تعمیر نکند، طرف مقابل از تعمیر آن یا تهيه وسیله مشابه منصرف می شود - از باب نهی از منکر با وجود سایر شرایط آن - جایز نیست برای انجام این کار اجیر شود.(3)
شایان ذکر است، این مسأله در موارد مشابه نیز جاری است؛ همچون اجیر شدن آرایشگر برای آرایش چهره زنی(4) که می داند چهره آرایش شده خود را در معرض دید نامحرم قرار خواهد داد.(5)
ص: 273
مسأله 549. مقدار کاری که مورد اجاره واقع می شود باید معلوم باشد؛ مثلا اگر انسان فردی را برای خیاطی اجیر می کند، باید لباس و کیفیت دوخت را مشخص نماید و اگر فردی را برای رانندگی اجیر می کند، راه یا مقدار مسافت را معلوم کند؛ مثلا بگوید: «تو را برای رانندگی از مشهد تا قم از راه معین اجیر کردم»؛
البته، اگر اجاره از موارد نوع الف که در مسأله «534» ذکر شد باشد؛ مثلا فردی را برای خیاطی در کارگاه در ساعات معین اجیر کنند تا در این زمان هر پارچه ای که در اختیارش گذاشتند به کیفیت خواسته شده بدوزد، لازم نیست تعداد و جزئیات آن معلوم باشد.
مسأله 550. اگر کار مورد اجاره طوری است که انجام آن در زمان مشخص برای افراد اهمیت دارد، باید آن زمان را هنگام اجاره معین کنند؛ مثلا بگوید: «تا یک هفته دیگر پیراهن را بدوز»؛
در غیر این صورت، تعیین زمان لازم نیست و هر وقت مستأجر بخواهد، اجیر باید آن کار را انجام دهد.
مسأله 551. اگر در اجاره، مدتی برای انجام عمل تعیین شود - همان طور که در اجاره اعیان گفته شد - می توانند آن مدت را بلافاصله پس از انعقاد اجاره قرار دهند یا آنکه ابتدای آن را مدتی پس از انعقاد قرارداد بگذارند.
شایان ذکر است، چنانچه مدتی برای انجام کار تعیین شود، ولی ابتدای مدت ذکر نشود و نشانه و علامتی هم وجود نداشته باشد که از آن برداشت شود زمان خاصی برای شروع اجاره در نظر دارند، شروع آن پس از انعقاد قرارداد می باشد.(1)
مسأله 552. اجیر شدن نسبت به کارهایی که شرعا باید به طور مجانی انجام شود
ص: 274
- نه در مقابل عوض - صحیح نیست؛ چه آن عمل واجب باشد یا مستحب؛ عینی باشد یا کفایی؛ تعبدی باشد یا توصلی.(1)
برخی از آن موارد عبارتند از:
- انجام نمازهای واجب خود فرد و نیز انجام نافله های شبانه روزی و روزه واجب ماه رمضان وحجة الاسلام خودش؛
بنابراین، اگر مثلا پدری برای آنکه فرزند خود را جهت خواندن نمازهایش تشويق نماید، وی را اجیر کند تا در مقابل گرفتن مبلغی نمازهای خودش را بخواند، اجاره صحیح نیست.
- قضاوت توسط قاضی شرعی در مرافعات شرعیه، جهت رفع نزاع و اختلاف.
- اذان گفتن برای نماز.
- غسل دادن و حنوط نمودن و کفن کردن میت و نماز خواندن براو و دفن وی.(2)
- تعليم احکام به دیگران در موارد الزامی (واجب و حرام) که محل ابتلا و مورد نیاز باشد، بنابر احتیاط واجب.
صحیح بودن اجاره ، در سه مورد اخیر محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط ترک نشود.
مسأله 553. اجیر شدن نسبت به اعمالی که شرعا لازم نیست مجانی انجام شود، صحیح است، هرچند از کارهای واجب یا مستحب باشد؛ برای نمونه چند مورد ذکر می شود:
ص: 275
- به جا آوردن نماز یا روزه دیگران در مواردی که نیابت صحیح باشد.(1)
- طبابت و معالجه بیماران؛ چه با تجویز دارو باشد و چه با انجام کارهایی مثل عمل جراحی، پانسمان ، تزریقات و...
- تعليم و آموزش علومی مثل کشاورزی ، صنعت، پزشکی که برای حفظ نظام جامعه انسانی لازم است.
- تعليم و آموزش احکام شرعی در موارد غیر الزامی، مانند مستحبات و مکروهات و همین طور، موارد الزامی که مورد نیاز و محل ابتلا نباشد.
- تعلیم قرآن (غیر موارد لازم در نمازهای واجب).
مسأله 554. انسان می تواند برای ذکر مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام و سایر حضرات معصومین علیهم السلام و بیان فضائل اهل بیت علیهم السلام و سخنرانی که شامل موعظه و مانند آن باشد (اموری که فایده معقولی داشته باشد؛ چه فایده دینی باشد و چه دنیایی) ، اجرت دریافت کند.(2)
مسأله 555. پرداخت اجرت به امام جماعت و دریافت آن برای مقدمات حضور در جماعت مانند هزینه رفت و آمد، حضور در ساعت معین در محل اقامه نماز جماعت اشکال ندارد؛ بلکه دریافت اجرت برای اقامه جماعت به خودی خود جایز است، هرچند شایسته است برای این امر اجرتی دریافت ننماید.(3)
مسأله 556. انواع و شرایط اجرت اجیر، همانند اجاره بها در اجاره اشياء می باشد که در مسائل «484 و بعد از آن» ذکر شد.
ص: 276
مسأله 557. اگر فرد به خیاط بگوید: «چنانچه لباس را امروز بدوزی 100 هزار تومان و اگر فردا بدوزی، 70 هزار تومان می دهم»، در صورتی که قصد جعاله داشته باشد، صحیح می باشد و اگر منظور اجاره باشد، باطل است.(1)
مسأله 558. اگر انسان مثلا کارگری را برای انجام کاری در یک روز معین اجیر کند و به او بگوید: «از فردا هم هر روز کار کنی، مزدت فلان مقدار است»، اجاره نسبت به غیر از روز اول منعقد نشده، اما می توانند این قرارداد را به همین کیفیت برای روزهای بعد، به عنوان جعاله منعقد نمایند.
مسأله 559. گاه اجرت فرد به صورت درصدی از هزینه های کار قرار داده می شود، در این صورت چنانچه مقدار هزینه ها در زمان انعقاد قرارداد معلوم باشد، اجاره صحیح است؛
در غیر این صورت، می توانند قرارداد خود را به عنوان جعاله یا مصالحه منعقد کنند؛ مثلا صاحب کار با معمار قرارداد جعاله منعقد کند و حق الزحمه او را 10 درصد از مبلغ هزینه های کار - اعم از هزینه مصالح و اجرت کارگرو... - قرار دهد و با انجام کار، جاعل موظف است حق الزحمه مذکور را به عامل بپردازد.(2)
ص: 277
مسأله 560. اگر انسان از کسی بخواهد کاری را در مقابل دستمزد انجام دهد، ولی مقدار مزد را تعیین نکند، اجاره محقق نشده و چنین کاری (درخواست عمل بدون تعیین مزد) مکروه می باشد و در این صورت با انجام عمل مورد نظر، اجرت المثل را به او بدهکار می شود.(1)
مسأله 561. اگر انسان شخصی را برای فروختن جنسی اجیر کند و به او بگوید: «این جنس را به این قیمت بفروش و هرچه زیادتر فروختی، اجرت کارت (فروش) باشد» ، اجاره به علت تعیین نشدن دستمزد باطل محسوب شده و چنانچه آن فرد مال را برای صاحبش بفروشد، تمام قیمت فروش مال مالک است و فروشنده فقط می تواند اجرت المثل عملش را از صاحب مال بگیرد؛(2) ولی اگر این امر به صورت
ص: 278
جعاله محقق شود، اشکال ندارد.(1)
مسأله 562. اگر انسان انجام عملی را از کسی بخواهد، از نظر استحقاق اجرت سه صورت دارد:
الف. کسی که کار از او خواسته شده ، آن را به قصد مجانیت انجام دهد؛
در این صورت، وی مستحق وطلبکار دستمزد نمی باشد، هرچند طرف مقابل تصمیم داشته در مقابل انجام کار به وی دستمزد بدهد.
ب.ظاهر حال بر مجانیت باشد، یعنی قرینه و نشانه ای در بین باشد که بفهماند انجام آن کار به طور مجانی از فرد خواسته شده ، مثل آنکه کار مورد درخواست از کارهایی باشد که معمولا بدون دستمزد انجام می شود، یا فردی که کار از او خواسته شده ، موقعیت و شأنش به گونه ای باشد که در مقابل دستمزد کار نمی کند؛
در این مورد هم فرد، مستحق و طلبکار دستمزد نیست.
ج. نشانه و ظاهر حالی نباشد و فرد کاری را که از او خواسته شده، به قصد مجانیت انجام نداده باشد؛
در این صورت، مستحق و طلبکار اجرت می باشد، هرچند بعدا معلوم شود که طرف مقابل (فرد درخواست کننده) در هنگام درخواست ، نیتش ارائه کاربه صورت مجانی بوده است.
مسأله 563. با انعقاد قرارداد اجاره، مستأجر مالک عمل مورد اجاره بر ذمه اجيريا مالک منفعت وی می شود(2) و اجیرنیز مالک اجرت می گردد و توضیحاتی که در
ص: 279
مسأله «490» در مورد اجاره اعیان ذکر شد، در مورد عمل اجیرو اجرت وی نیز جاری است؛
پس اگر مثلا در اجاره کارگر قرار گذاشته اند اجرت را در انتهای روز و پس از انجام عمل روز به او بدهند،(1) به همان کیفیت عمل می شود؛
اما اگر زمان پرداخت اجرت تعیین نشده و متعارف و معمولی هم نسبت به زمان پرداخت اجرت - به گونه ای که اجاره براساس همان امر متعارف ، واقع شده باشد - وجود نداشته باشد، براجير لازم است در زمان مقرر عمل مورد اجاره را انجام دهد و تا زمانی که عمل را انجام نداده ، حق مطالبه اجرت ندارد.
شایان ذکر است، در هر صورت، با امتناع هر یک از طرفین نسبت به عمل به تعهد خویش در زمان مقرر،(2) دیگری نیز می تواند از عمل به تعقد امتناع ورزد.
مسأله 564. تحویل و در اختیار قرار دادن کار توسط اجیر، در مواردی که کاربر مال مستأجر انجام می شود و آن مال در اختیار اجیر قرار داده شده است، با انجام کامل عمل و تحویل آن مال صورت می پذیرد؛ مثلا خیاطی که اجیرشده تا با پارچه های مستأجر لباسی برایش بدوزد، با دوختن و تحویل دادن لباس، کار خود را انجام داده است؛(3)
در غیر این موارد، مانند معلمی که برای تدریس اجیر شده است، تحویل با انجام کامل عمل صورت می گیرد.
ص: 280
مسأله 565. اگر انجام کاری که فرد برای آن اجیر شده، نیاز به اشیاء یا وسایلی داشته باشد، مثل نقاشی یا خیاطی که نیاز به رنگ و نخ دارد:
الف. چنانچه هنگام قرارداد، شرط شده که تهیه آنها از مال اجیر باشد یا مستأجر - چه شرط به صورت صریح ذکر شود و چه اینکه به علت متعارف و معمول بودن آن یا مطرح شدن در پیش گفتگوی اجاره ، اجاره براساس آن واقع شود(1) - مثل آنکه در محل انعقاد قرارداد، متداول و معمول در اجاره نقاش ساختمان چنین باشد که رنگ به عهده مستأجر باشد، نه اجیر؛ یا در اجاره خیاط، نخ به عهده اجیر باشد؛ در این صورت، برهمان اساس عمل می شود.
ب. چنین شرطی وجود نداشته باشد؛(2) در این صورت، تهیه آن به عهده اجير می باشد.(3)
مسأله 566. مواردی که در آن سفارش ساخت صورت می گیرد . مثل اینکه از نجار خواسته شود وسیله معینی را بسازد - به روش های مختلفی ممکن است انجام شود، از جمله موارد ذیل:
الف. نجار با چوب و لوازم خود، وسیله را ساخته و در ازای وسیله ساخته شده
ص: 281
پول بگیرد. به تعبیر دیگر، نجار پس از آنکه وسیله را برای خودش ساخت ، آن را به طرف مقابل بفروشد.(1)
ب. سفارش دهنده ، نجار را وکیل کند تا برای او به قیمت معین با قیمتی که خود نجار صلاح می داند، چوب خریده و سپس وسیله را برای او با اجرت معین بسازد.(2)
ج. سفارش دهنده از نجار بخواهد وسیله مورد نظر را با اجرت ساخت معین برای او بسازد، چه اینکه با چوب هایی باشد که خود نجار از قبل داشته یا اینکه نجار برای ساخت آن وسیله، چوب خریداری کند؛
در حقیقت ، نجار مبلغی بابت چوب و سایر مواد اولیه و مبلغی بابت اجرت ساخت دریافت می کند و در این مورد دو معامله انجام می گردد؛ یکی اجاره یا جعاله بر ساخت وسیله و دیگری تملیک چوب و سایر مواد اولیه با فروش آن یا مصالحه و مانند آن.
مسأله 567. صورت های مذکور در مسأله قبل - که بعضا قابل ترکیب با یکدیگر نیز هست و مثال های متعددی همچون سفارش دوخت لباس و... دارد - از جهاتی مانند مالکیت مواد اولیه قبل از تحویل، زمان مالکیت وسیله ساخته شده و... با هم فرق دارند که باعث می شود در برخی حالات، اثرات و مسائل متفاوتی بر هریک از آنها مترتب گردد.
شایان ذکر است، محقق شدن هریک از این صورت ها، بستگی به نوع قرار و تعامل بین دو طرف و همین طور قصد آنها دارد و باید شرایط صحت معاملاتی که هریک از صورت های مذکور براساس آن انجام شده (اجاره، خرید و فروش، مصالحه، معاوضه ، جعاله یا غیر آن)، وجود داشته باشد.
ص: 282
مواردی که در آن اجاره محقق شده ، ولی کار مورد اجاره انجام نمی شود، دارای اقسام گوناگونی است که در مسائل بعد به توضیح آن پرداخته می شود .
مسأله 568. اگر انسان فردی را برای انجام کاری اجیر کند و در حالی که اجير آماده انجام کار است، مستأجر با اختیار خود او را بکار نگیرد - مثلا کارگری را برای ساختن اتاقی در منزل خود اجیر کند و کارگر حاضر به انجام کار درخواستی باشد، اما شرایط و لوازمی را که باید مستأجر برای انجام کار تهیه کند، فراهم ننماید، چنانچه برای انجام کار، زمانی تعیین شده است، با پایان یافتن آن زمان و اگر زمانی تعیین نشده (در مواردی که اجاره بدون تعیین زمان صحیح است)،(1) با گذشتن مقدار زمانی که انجام کار در آن ممکن باشد، تمام اجرت بر عهده مستأجر استقرار(2) پیدا می کند.
ص: 283
مسأله 569. اگر مستأجر قبل از انجام عمل توسط اجیرو قبل از سپری شدن زمان انجام آن (اگر زمانی برای آن تعیین شده)، خودش آن کار را انجام دهد، یا آن را به فرد دیگری واگذار نماید و وی آن کار را انجام دهد؛ چه با قرارداد اجاره جدیدی باشد چه بدون آن، طوری که جایی برای انجام عمل توسط اجیر (اول) باقی نماند، باید تمام اجرت را به وی (اجير اول) بپردازد؛(1)
فرد دوم نیز اگر براساس قرارداد اجاره، کار را انجام داده، مستحق اجرت قراردادی در اجاره دوم است و اگر به درخواست فرد، اما بدون انعقاد قرارداد اجاره ، عمل را انجام داده، مستحق اجرت المثل می باشد.
مسأله 570. اگر قبل از انجام عمل توسط اجیر، فرد دیگری بدون درخواست مستأجر، آن کار را انجام دهد یا طوری شود که جایی برای عمل باقی نماند، بدون آنکه این امر مستند به مستأجر باشد، اجاره باطل است؛
پس اگر فردی برای برف روبی محل معینی اجیر شود و قبل از انجام آن، دیگری آن کار را انجام دهد(2) یا برف ها آب شده باشد، اجاره باطل است.
مسأله 571. کسی که اجیر شده تا خودش عملی را به جا آورد یا فرد دیگری توسط خود او برای انجام عمل بکار گرفته شود، در صورتی که قبل از انجام آن یا بکارگیری شخص دیگر بمیرد، چنانچه در حالی که فرصت و توانایی داشته، عمدا آن را انجام نداده، مستأجر می تواند اجاره را فسخ کند و اگر اجرت را داده، پس بگیرد و
ص: 284
می تواند اجاره را فسخ نکند و اجرت قراردادی را بدهد و اجرت المثل عمل را از ورثه مطالبه نماید؛
اما چنانچه اجیر در زمان حیات، امکان انجام عمل - هرچند با بکارگیری شخص دیگر برایش وجود نداشته، اجاره باطل می گردد.
شایان ذکر است، حکم مذکور در موردی که فرد اجیر شده تا فقط خودش عملی را انجام دهد نیز جاری است با این تفاوت که معیار، امکان انجام عمل توسط خود اوست نه شخص دیگر.
مسأله 572. اگر اجیر درذمه خویش عهده دار انجام عملی شده باشد؛ چه اینکه آن کار توسط خودش یا کسی که او بکار می گیرد انجام شود و چه غیر آن،(1) با فوت وی اجاره به قوت خود باقی است و انجام عمل مانند سایر دیون و بدهکاری های او می باشد. بنابراین، از مال وی، فردی برای انجام عمل بکار گرفته می شود.
مسأله 573. اگر اجیراز انجام عمل مورد اجاره عاجز شود، مثل اینکه اجیر شده تا خودش کاری را انجام دهد(2) و به علت عذری مانند بیماری از انجام آن ناتوان شود،(3) چنانچه قبل از عاجز شدن، امکان انجام عمل برایش وجود نداشته، اجاره باطل است؛
در غیر این صورت، حکمی مشابه مسأله «571» در مورد آن جاری می شود .
شایان ذکر است، حکم مذکور شامل عذرعام نیز می شود، مانند اینکه فردی
ص: 285
fرای ایزوگام و عایق کردن پشت بام در روز مشخصی اجیر شود و در آن روز به علت شرایط جوی، آن کار قابل انجام نباشد یا راننده ای اجیر شود تا شخصی را در زمان معین به مقصد برساند، ولی به علت مسدود بودن راه این کار امکان پذیر نباشد.
مسأله 574. اگرفرد مثلا برای حمل و نقل کالایی در زمان معین به محل مشخصی اجیر شده باشد و در بین راه مانعی پیش آمده و نتواند آن را در زمان معین به مقصد برساند، اجاره نسبت به مسیر باقیمانده، باطل می شود و در مورد اجرت حمل و نقل به مقدار راهی که پیموده شده ، مسأله دو صورت دارد:
الف. مورد اجاره ، فقط رساندن کالا به مقصد باشد؛
در این صورت، فرد مستحق هیچ اجرتی نیست.
ب. مورد اجاره ، حمل و بردن کالا در طول مسیر و رساندن آن به مقصد بوده ،طوری که هر مقدار از مسافت که پیموده شود، مطلوب مستأجر باشد؛
در این صورت، اجیر به نسبت مسافتی که پیموده، مستحق بخشی از اجرت قراردادی می باشد.
مسأله 575. اگر شیئی که فرد برای انجام کار بر آن اجیرشده،(1) قبل از انجام کارو سپری شدن مقدار زمانی که بتوان در آن مدت، کار را به پایان برد از بین برود، مثلا دیواری که برای رنگ کردن آن اجیر شده، خراب شود یا پارچه ای که برای دوختن آن اجیر شده سرقت شود(2) یا فرد دیگری غیر از مستأجرواجیر - آن را تلف کند، اجاره باطل می شود.
مسأله 576. اگر شیئی که برای انجام کار بر آن اجیرشده، پس از انجام قسمتی از کار و قبل از سپری شدن مقدار زمانی که بتوان در آن، کار را به پایان رساند، تلف
ص: 286
شده یا دیگری آن را از بین ببرد، اجاره نسبت به مقدار باقیمانده از کار باطل و نسبت به مقداری که انجام شده صحیح است؛
پس اگر فردی برای آبیاری گیاهان یا رسیدگی به حیوانات به مدت یک ماه در روزهای معین اجیر شده و پس از چند روز کار بر اثر عوامل طبیعی، گیاهان خشک شده یا حیوانات تلف شوند، اجیر مستحق اجرت قراردادی کارهایی که انجام داده می باشد.
البته، در صورتی که مورد اجاره فقط انجام عمل به طور کامل باشد نه بخشی از آن - مثل اینکه مکانیکی اجیر شده که عیب ماشین را برطرف کرده و آن را درست کند و در حالی که تعمیر آن عیب دو روز طول می کشد، ماشین پس از یک روز کار سرقت شود - اجير مستحق هیچ اجرتی نیست.
مسأله 577. اگر شیئی که کار اجیر بر آن انجام می شود، توسط خود مستأجر از بین برود - مثل آنکه فردی برای نگهداری گوسفندان در مدت معین اجیر شده باشد و مستأجر آنها را ذبح کند - یا مستأجر کاری که در حکم از بین بردن آن است انجام دهد - مانند آنکه گوسفندان را بفروشد یا هدیه دهد و آنها را از دسترس اجیر خارج کند - وی باید تمام اجرت قراردادی را به اجیر بپردازد.
مسأله 578. اگر شیئی که کاراجیر بر آن انجام می شود، توسط وی (اجیر) از بین برود، مستأجر می تواند اجاره را فسخ کند که در این صورت، چنانچه اجیر مقداری از کار را انجام داده، حکم مقدار اجرتی که مستحق آن می باشد، در مسأله «576» ذکر شد(1) و می تواند فسخ نکند و اجرت المثل کار مورد اجاره را از اجير مطالبه نماید.
بنابراین، اگر مثلا اجرت قراردادی 100 هزار تومان واجرت المثل عمل، 150 هزار تومان باشد و مستأجر اجاره را فسخ نکند، مستأجر در مجموع 50 هزار تومان از اجیر طلبکار می شود.
ص: 287
*انجام عمل به گونه ای متفاوت (با آنچه اجاره بر آن واقع شده)(1)
مسأله 579. اگر در اجاره قید شده باشد عملی را که اجیر انجام می دهد، ویژگی خاصی داشته باشد؛ مثلا در مکان یا زمان مخصوص یا با وسائل مشخصی انجام گیرد یا به کیفیت معینی انجام شود به طوری که مستأجر فقط عمل دارای آن ویژگی را از اجير خواسته و مورد اجاره انجام چنین عملی باشد - چنانچه اجير عمل را بدون رعایت آن ویژگی انجام دهد، اجیر برای عملی که انجام داده ، مستحق هیچ اجرتی نیست و اجاره انجام شده دو صورت دارد:
1. اجیر می تواند عمل را دوباره با رعایت قید مورد نظر انجام دهد؛ مثل اینکه اجیرشده دو رکعت نماز جعفر طیار در حرم یا مسجد بخواند، اما آن را در منزل به جا آورده یا اجیر شده ماشین را با بکار بردن قطعات خاصی تعمیر کند، اما قطعات دیگری در آن بکار برده است یا اجیر شده تا پارچه را با نیل رنگ بزند، اما با چیز دیگری رنگ زده و امکان رنگ زدن مجدد آن با نیل وجود داشته باشد؛
در این صورت، باید کار را به صورتی که مستأجر خواسته، دوباره انجام دهد.
2. امکان انجام دوباره عمل وجود ندارد؛ مثل اینکه اجیر شده تا نیمه شعبان همان سال روزه بگیرد، ولی آخرشعبان را روزه گرفته یا اجیر شده پارچه مستأجر را به کیفیت خاصی پیراهن بدوزد، اما او پیراهن را به کیفیت دیگری دوخته است؛ در این صورت ، مستأجر می تواند:
الف. اجاره را فسخ کند و چیزی به اجیرندهد؛
ب. اجاره را فسخ نکند که در این صورت اجیر، اجرت قراردادی را طلبکار می شود و مستأجر می تواند اجرت المثل عمل را به صورتی که اجاره بر آن واقع شده بود، از اجير مطالبه نماید. بنابراین، اگر اجرت المثل دوخت پیراهن به کیفیتی که
ص: 288
مستأجر خواسته 100 هزار تومان بوده و اجرت قراردادی 80 هزار تومان باشد و مستأجر اجاره را فسخ نکند، مستأجر در مجموع 20 هزار تومان طلبکار می شود.
مسأله 580. اگر اجیر به جای انجام کار مورد اجاره، کار دیگری انجام دهد - مثلا در حالی که برای دوختن گت اجیر شده، شلوار بدوزد - چه از روی عمد باشد و چه اشتباه، حکم مذکور در مسأله قبل در مورد آن جاری می شود.
مسأله 581. اگر مستأجر در ضمن قرارداد اجاره با اجیر شرط کند که عمل مورد اجاره را به کیفیت خاصی انجام دهد،(1) مانند اینکه فردی را اجیر کند تا تلفن او را تعمیر نماید و شرط کند این عمل در طی سه روز انجام شود - چه اینکه شرط به صورت صریح ذکر شده و چه اینکه با مطرح شدن در پیش گفتگوی اجاره ، اجاره بر اساس آن واقع گردیده باشد - چنانچه اجير عمل مورد اجاره را انجام دهد، ولی از عمل به شرط تخلف نماید، مانند اینکه در مثال فوق تلفن را پنج روز بعد تعمیر کرده و تحویل دهد، مستأجر حق فسخ اجاره را دارد.
شایان ذکر است، در صورت فسخ اجاره ، اجیرتنها مستحق اجرت المثل(2) عملی که انجام داده خواهد بود؛(3)
اما اگر مستأجر اجاره را فسخ نکند، باید اجاره بهای قراردادی را به اجیر بپردازد و به جهت تخلف از شرط، چیزی از اجرت اجیرکسر نمی شود.
مسأله 582. اگر مستأجر در قرارداد اجاره با اجیر توافق نماید که عمل مورد اجاره را به کیفیت خاصی انجام دهد، طوری که بخشی از اجرت در ازای همان کیفیت خاص قرار گیرد؛ مثلا فرد، راننده ای را به مبلغ 100 دینار اجیرنماید تا او را در روز اربعین برای زیارت به کربلا برساند، طوری که از اجرت مذکور20 دینار در ازای
ص: 289
رساندن در روز اربعین باشد(1) یا فرد، خیاطی را به مبلغ 200 هزار تومان اجیر کرده که برایش لباس بدوزد و در هنگام دوختن لباس به جهت تبرک قرآن بخواند، طوری که از اجرت مذکور 50 هزار تومان در قبال تلاوت قرآن باشد، چنانچه اجير آن کار را بدون رعایت کیفیت مورد نظر انجام دهد، در صورت دارد:
1. امور مذکور به طور معمول مقدور اجیر باشد، ولی اجیر تخلف نموده، مثلا راننده وی را بعد از روز اربعین به کربلا برساند یا خیاط لباس را بدون خواندن قرآن بدوزد، مستأجر بین دو کار مخیر است:
الف. اجاره را فسخ نماید که در این صورت، اجیر تنها مستحق اجرت المثل(2) عمل انجام داده خواهد بود.(3)
ب. اجاره را فسخ نکند که در این صورت، اجرت المثل آنچه را نسبت به آن تخلف نموده(4) از وی مطالبه نماید.
2. انجام عمل با کیفیت مورد نظر، مقدور اجیرنبوده، مانند آنکه در مثال راننده ، معلوم شود به جهت مسدود بودن مسیریا ازدحام و شلوغی آن، امکان رساندن مستأجر در روز اربعین به کربلا نبوده است؛
در این صورت، اجاره نسبت به جزء غير مقدور باطل است و مستأجر نسبت به بخش صحیح اجاره بین دو کار مخیر است:
الف. اجاره را فسخ نماید که در این صورت، اجیر تنها مستحق اجرت المثل عمل انجام داده خواهد بود.(5)
ص: 290
ب. اجاره را فسخ نکند و به نسبت بخشی از اجرت که در ازای جزء مذكور قرار گرفته، از اجرت قراردادی کسر نماید.
مسأله 583. اگر فرد برای ختم قرآن کریم اجیر شود، بدون اینکه قید و شرطی برای کیفیت قرائت ذکر شده باشد، باید آن را به طور متعارف و معمول به جا آورد.
بنابراین، باید ترتیب بین سوره ها و آیات یک سوره و همین طور کلمات یک آیه را رعایت کند و چنانچه پس از ختم قرآن یا پس از پایان سوره بفهمد بعضی از کلمات را غلط خوانده است، اگر به اندازه متعارف بوده، چیزی از اجرت کم نمی شود؛
اما در صورتی که غلط خواندن بیش از مقدار متعارف بوده ، کافی است همان مقدار غلط را دوباره به طور صحیح بخواند، هرچند احتیاط مستحب آن است که از محل غلط تا آخر سوره را تلاوت نماید.
مسأله 584. اگر فردی که اجیر شده تا مثلا به نیابت از «حسین» نماز قضا بخواند، اشتباها آن را به نیت از «علی» به جا آورد، چنانچه منظورش، انجام نماز قضا برای میت معینی بوده که جهت خواندن نمازهای او اجیر شده، اما خیال کرده آن شخص «علی» است، در این صورت نمازی که خوانده از طرف «حسین» صحیح واقع شده و مستحق اجرت هم می باشد؛
در غیر این صورت ، نماز از طرف «حسین» واقع نشده و مستحق اجرت نمی باشد.
مسأله 585. اگر فردی را اجیر کند تا در مدت معینی در اختیار او باشد و کارهای به خصوصی را که از او می خواهد، انجام دهد؛(1) مثل کارگری که اجیر شده تا در ساعات معین در اختیار کارفرما باشد و کارهای معینی را که از او خواسته می شود
ص: 291
انجام دهد، چنانچه در همان زمان برای خود یا دیگری کار کند، حکم مسأله دارای چند صورت است:
الف. اجیر همان کاری را که قرارداد اجاره مربوط به آن بوده ، برای خود یا برای دیگری به طور مجانی انجام دهد؛
در این صورت، مستأجر می تواند اجاره را فسخ کرده و اگر اجرتی به او داده ، تمامش را پس بگیرد و می تواند فسخ نکند و اجرت قراردادی را به او بدهد؛ ولی اجرت المثل عملی را که اجیر برای خود یا دیگری انجام داده، از خود اجیر بگیرد.(1)
ب. اجیر کار مورد اجاره را در مقابل دریافت عوضی (به عنوان اجاره یا جعاله) برای دیگری انجام دهد؛
در این صورت، مستأجر علاوه بر کارهایی که در صورت قبل ذکر شد، می تواند اجاره دوم (يا جعاله) را امضا کند و تمام اجرت آن را برای خود مطالبه کند؛ که البته با انتخاب این صورت، اجرت قراردادی در اجاره خود با اجیر را باید به او بپردازد.(2)
ص: 292
ج. اجیر در مدت اجاره، کار دیگری - غیر از کاری که برای آن اجیرشده و طوری است که انجام آن باعث می شود نتواند کار مورد اجاره را انجام دهد. برای خود یا دیگری انجام دهد؛
در این صورت، مستأجر می تواند اجاره را فسخ کند و اگر اجرتی به او داده ، تمامش را پس بگیرد و می تواند فسخ نکند، بلکه تمام اجرت قراردادی را به اجیر بپردازد، ولی اجرت المثل عمل مورد اجاره را که اجيرانجام نداده از او مطالبه نماید؛
مثلا اگر اجرت قراردادی کارگر مذکور برای یک روز 200 هزار تومان واجرت المثل آن 250 هزار تومان باشد، چنانچه وی در همان روز کارهای خواسته شده را انجام ندهد و به انجام کارهای شخصی که با کار مورد اجاره منافات دارد، بپردازد و کارفرما قرارداد را فسخ نکند، کارگر در مجموع 50 هزار تومان بدهکار می شود.
شایان ذکر است، در تمام صورت ها اگر مستأجر قرارداد اجاره خود را فسخ کند، چنانچه اجیربخشی از کار مورد اجاره را برای مستأجرانجام داده، حق دارد اجرت المثل آن کارها را از مستأجربگیرد.(1)
مسأله 586. فردی که برای انجام کاری بر ذمه اش در زمان معینی اجیر شده(2) و در اجاره قید یا شرط شده که اجير خودش آن کار را انجام دهد،(3) نباید در آن مدت معين، مشغول کاری شود که با انجام عمل مورد اجاره منافات دارد؛(4) چه آن کار را
ص: 293
برای خود انجام دهد یا برای دیگری؛ با اجرت باشد یا بدون اجرت؛
اما اگر چنین کاری انجام دهد و دیگر نتواند عمل مورد اجاره را انجام دهد، مثل آنکه در آن روز برای خود یا دیگری پیراهن بدوزد و روز به پایان برسد یا در آن روز به سفر برود و نتواند در سفر مورد اجاره ( پیراهن دوختن» را انجام دهد، در صورت دارد:
الف. انجام عمل توسط خود اجیر در وقت معين «قید» بوده است، در این فرض مستأجر - همانند صورت «ج» از مسأله قبل - می تواند اجاره را فسخ کرده و چنانچه اجرت قراردادی را پرداخت نموده ، آن را پس بگیرد و می تواند فسخ نکند و تمام اجرت قراردادی را به او بدهد، ولی اجرت المثل عمل مورد اجاره (دوختن پیراهن در مثال مذکور) را که اجیر انجام نداده، از او مطالبه نماید.(1)
شایان ذکر است، اگر کاری که اجیر در مدت اجاره انجام داده، بر اساس قرارداد اجاره ای با شخص دیگر بوده، مثل آنکه فرد اجیر شده در مدت معین پیراهنی بدوزد و در همان مدت برای شخص دیگری اجیر شود که برایش پیراهن بدوزد یا کار دیگری انجام دهد که با دوختن پیراهن برای نفر اول منافات دارد، قرارداد اجاره دوم باطل است و وی (اجیر) اجرت المثل کاری که برای نفر دوم انجام داده را طلبکار است، نه اجرت قراردادی با وی را.(2)
ب. انجام عمل توسط خود اجیر در وقت معين «شرط» بوده است، مثلا چنانچه برای دوختن پیراهن در مدت معینی اجیر شده و در آن روز به سفر برود و نتواند
ص: 294
خودش اقدام به آن کار کند، در این فرض مستأجر می تواند اجاره را فسخ کرده و چنانچه اجرت قراردادی را پرداخت نموده ، آن را پس بگیرد و می تواند فسخ نکند و در این صورت، اجیر باید عمل را توسط شخص دیگری انجام دهد و مستأجرنیز باید تمام اجرت قراردادی را به او بدهد.
شایان ذکر است، اگر کاری که اجیر در مدت اجاره انجام داده براساس قرارداد اجاره ای با شخص دیگر بوده ، قرارداد اجاره دوم صحیح است.
مسأله 587. اگر فردی برای استخراج معدن یا جمع آوری هیزم، سبزیجات و گیاهان دارویی و مواردی از این قبیل - که جزء مباحات اصلی است - اجیر شده باشد، چنانچه اجاره به صورت اول از دو نوع اجاره که در مسأله «534» ذکر شد، باشد (یعنی اجیر با قرارداد اجاره ، کارایی خود در جمع آوری و استخراج اشیاء مورد نظر را برای مدت معین به مستأجر واگذار کرده باشد)(1)، در این صورت، اگر مستأجر قصد مالک شدن اموالی که اجير جمع آوری می کند را داشته باشد، تمام اموال جمع آوری شده در آن مدت توسط اجير، مال مستأجراست؛ چه اینکه اجیر آنها را برای خود برداشته باشد یا برای مستأجريا فرد دیگر.(2)
مسأله 588. اگر فردی برای جمع آوری مباحات اصلی اجیر شده باشد، چنانچه اجاره به صورت دوم از دو نوع اجاره مذکور در مسأله «534» باشد؛ یعنی اجیربا قرارداد اجاره در ذمه خویش متعهد شده باشد که مثلا گیاهان محدوده معینی را برای مستأجر جمع آوری نماید، در صورت دارد:
الف. آنچه اجير جمع آوری می کند، به قصد انجام عمل مورد اجاره باشد و مستأجر نیز قصد مالک شدن آن اموال را نماید؛ در این صورت، اموال مذکور مال مستأجراست؛
ص: 295
ب. آنچه را جمع آوری نموده، برای خود برداشته؛ در این صورت، اموال مذکور مال خودش می باشد و در این فرض، مستأجر می تواند اجاره را فسخ کرده و در صورتی که اجرت را پرداخته، تمام اجرت را پس بگیرد یا فسخ نکند و تمام اجرت قراردادی را بدهد، ولی اجرت المثل عمل مورد اجاره را که اجیر برای مستأجرانجام نداده از او مطالبه نماید.
مسأله 589. اگر در قرارداد اجاره شرط نشده باشد که اجير خودش عمل مورد اجاره را انجام دهد،(1) اجیر می تواند انجام آن کار را با عقد اجاره به فرد دیگری واگذار کند تا با اجرتی «معادل» با اجرت در اجاره اول یا «بیشتر» از آن، کار مورد نظر را انجام دهد.
مسأله 590. اگر در قرارداد اجاره شرط نشده باشد که اجير خودش عمل مورد اجاره را انجام دهد،(2) چنانچه اجیر بخواهد به اجرتی کمتر از آن، دیگری را برای انجام آن کار اجیر کند، اجاره دوم در صورتی صحیح است که اجير اول مقداری از کار را خودش انجام داده باشد، هرچند مقدار کمی باشد.
بنابراین، اگر مثلا پیمان کاری با توضیحات ذکر شده، براساس عقد اجاره متعهد شود مکانی را با اجرت 100 میلیون تومان حقاری کند، در صورتی که بخشی از آن را - هرچند کم باشد - حقاری نماید، می تواند برای حفاری مقدار باقیمانده، فرد دیگری را در مقابل 80 میلیون تومان یا کمتراجیرنمايد؛
البته، در صورتی که اجاره از مواردی باشد که عرفا از اجاره های متعددی
ص: 296
تشکیل شده است(1)- مثل آنکه فرد اجیر شده باشد در برابر یک میلیون و پانصد هزار تومان، 30 روز روزه بگیرد که این قرارداد در حقیقت، 30 اجاره یک روزه در مقابل 50 هزار تومان است - اجیرنمی تواند یک یا چند روز را خودش روزه بگیرد و بقیه را به قیمت کمتر به دیگری واگذار نماید.
مسأله 591. اگر فردی برای تعمیر وسیله ای اجیر شود و شرط نشده باشد که اجير خودش عمل مورد اجاره را انجام دهد، چنانچه اجیرشخص ثالثی را با رعایت شرایط صحت آن - برای تعمیر وسيله مذکور اجیر نماید و بخواهد مال مستأجر را به اجیر دوم تحویل دهد، بنابر احتیاط واجب باید از مستأجر اجازه داشته یا به صورتی رضایت او برایش معلوم باشد.
مسأله 592. مواردی که بنا برای انجام کار صاحب کار خود، کارگر می گیرد، دو صورت دارد:
الف. صاحب کاربا را اجیر کرده که ساختمان بسازد؛ چه اینکه خودش آن کار را انجام دهد و چه آن را به دیگران واگذارد؛
این صورت، حکم مسأله «590» را دارد؛
ب. قرارداد صاحب کار و بنا به این صورت باشد که برخی از امور - همچون نظارت بر کار و طرح نقشه ساختمان و تصمیم گیری های اساسی - را خود بنا انجام دهد و برای انجام کارهای دیگر کارگر بگیرد؛
در این صورت، که اجرت بنا در مقابل کار خودش - اعم از نظارت و مانند آن و کارگر گرفتن - است،(2) کمتر بودن اجرت کارگر نسبت به با اشکال ندارد.(3)
ص: 297
مسأله 593. اگر اجیر در اجاره نوع اول از انواع اجاره که در مسأله «534» ذکر شد، با مستأجر شرط نکرده باشد که فقط برای خود او کار کند و مستأجر او را به دیگری اجاره ندهد، مستأجر می تواند وی را به دیگری اجاره دهد؛ ولی نباید اجرت در اجاره دوم بیش از اجرت اجاره اول باشد.(1)
مسأله 594. در مواردی که فرد اجیر شده تا کاری را بر وسیله یا شیئی که متعلق به مستأجراست انجام دهد - مانند اینکه اجیر شده تا ماشین وی را تعمیر نماید یا پارچه اش را خیاطی کرده و لباس بدوزد، چنانچه آن شیء در اختیارش قرار گرفته، در دست وی «امانت» به حساب می آید.
بنابراین، اگر از بین برود یا نقصی بر آن وارد شود، در صورتی که در نگهداری از آن کوتاهی کرده یا از آن استفاده غیر مجاز نموده، ضامن(2) تلف یا نقص آن می باشد؛(3)
در غیر این صورت، ضامن نیست و پرداخت «مثل» یا «قیمت» یا «مقدار کاهش قیمت» بر او واجب نمی باشد.
شایان ذکر است، حکم مذکور در این مسأله شامل اجاره باطل نیز می شود.
ص: 298
البته، حکم صورتی که مستأجر در ضمن اجاره صحیح شرط کرده اجیر خسارت وارد شده را جبران نماید یا ضامن آن باشد، در مسأله بعد ذکر می شود.
همین طور، اگرتلف یا خسارت وارده، براثر کاراجیر صورت گرفته باشد، مسأله «597» در مورد آن جاری می باشد.
مسأله 595. اگر مستأجر هنگام اجاره شرط کند «در صورت تلف یا معیوب شدن مالی که دست اجیر است، اجیر خسارت وارد شده را مجانا جبران نماید و مثل یا قیمت با کاهش قیمت را بپردازد، هرچند در نگهداری از مال کوتاهی نکرده و از آن استفاده غیر مجاز هم ننموده باشد»، چنین شرطی صحیح است و باید طبق آن عمل شود.(1)
اما اگر شرط کرده «در صورت تلف یا معیوب شدن مالی که دست اجراست، اجير مثل یا قیمت با کاهش قیمت آن را به وی مدیون باشد، هرچند در نگهداری از مال کوتاهی نکرده و از آن استفاده غیر مجاز هم ننموده باشد»، چنین شرطی صحیح نیست.(2)
مسأله 596. اگر کالایی که فرد برای نگهبانی از آن اجیرشده سرقت شود، در صورتی که در نگهبانی کوتاهی نکرده باشد، ضامن نیست(3) و چنانچه ضمان یا جبران خسارت وارده در ضمن قرارداد اجاره شرط شده، حکم آن در مسأله قبل ذکر شد.
شایان ذکر است، در فرض سرقت مال، چنانچه اجیر به طور متعارف نگهبانی کرده و کوتاهی از او سر نزده، مستحق اجرت می باشد؛ البته، اگر شرط شده باشد
ص: 299
که در صورت سرقت شدن مال، اجرتش را ببخشد، در این فرض عمل به شرط بر وی لازم است.
مسأله 597. کسی که اجیر شده تا کاری را بر مال دیگری انجام دهد، چنانچه مال براثر کار وی خسارت دیده یا تلف شود (اتلاف)، دو صورت دارد:
الف. اجاره بر انجام کار واقع شده و کیفیت انجام کار به خود اجیرواگذار گردیده؛ مثل آنکه شخصی را برای تعمیر ماشین اجیر کرده باشد؛
در این صورت اجير ضامن است، هرچند قصد ضایع کردن مال را نداشته؛ بلکه اگر استاد ماهری باشد و علی رغم به کار بردن دقت و احتیاط کامل، خسارت برمال وارد کرده یا آن را از بین ببرد، باز هم ضامن می باشد،(1) مگر در صورت شرط «برائت از ضمان» که در مسأله بعد ذکر می شود.
ب. مستأجر، خصوصیات و کیفیت عمل را خود تعیین کرده باشد، مثلا به تعمیرکار بگوید: «فلان قطعه را در ماشین بکار ببر»؛
در این صورت، اگر اجیر کار را به همان صورت خواسته شده انجام دهد و براثر آن (بکار بردن قطعه مورد نظر) مال صدمه دیده یا از بین برود، ضامن نیست؛ ولی اگر به صورت دیگری غیر از آنچه تعیین شده عمل کند، ضامن است.
مسأله 598. اگر در مسأله قبل، اجیر از مستأجر برائت ضمان بگیرد؛ یعنی شرط کند که چنانچه براثر کاروی، مال تلف شود یا خسارتی به آن وارد گردد، ضامن نباشد و او هم بپذیرد،(2) چنانچه با وجود آنکه در کار خود ماهر بوده و دقت و احتیاط لازم را بکار گرفته، تلف یا خسارتی برمال وارد آید، ضامن نیست.
همچنین، اگراجیر شرط کرده باشد که در موارد ضامن بودن وی، مستأجر
ص: 300
طلب خود بابت خسارت و مانند آن را ببخشد و او را ابراء ذمه نماید، برمستأجر عمل به شرط لازم است. مسأله 599. اگر مستأجربه خياط بگوید: «در صورتی که اندازه این پارچه جهت دوختن پیراهنی برای من کافی است، آن را ببر» و خیاط به خیال اینکه کافی است، برش بزند و بعد معلوم شود کافی نبوده، ضامن است؛
ولی اگر ابتدا از او سؤال کند: «آیا اندازه این پارچه جهت دوختن پیراهنی برایم کافی است ؟» و خیاط به اعتقاد اینکه کافی است جواب مثبت بدهد؛ سپس خودش از خیاط خواسته و به وی بگوید: «آن را برش بزن»؛ در این صورت، چنانچه پس از برش معلوم شود کافی نبوده، ضامن نمی باشد.
مسأله 600. اگر باربر هنگام حمل و نقل بار بلغزد و باری که توسط وی مثلا در دست یا بر پشت یا سرش حمل می شود، سقوط کرده و از بین برود یا خسارتی به آن وارد شود، چنانچه در وقوع این حادثه عرفا مقصر نبوده (کوتاهی و سهل انگاری نکرده) ضامن نیست؛(1)
در غیر این صورت ضامن است؛ مانند اینکه هنگام حمل و نقل بار، با عجله و سرعت غیرمتعارف راه می رفته یا با وجود مسیر مناسب برای حمل و نقل بار، آن را از مسیر شیب و لغزنده برده یا بار را بر پشت خود محکم نبسته یا بار سنگین بوده، طوری که معمولا چنین باری را در چند نوبت جا به جا می نمایند، ولی او خواسته آن را در یک نوبت جا به جا نماید.
مسأله 601. اگر انسان فردی را اجیر کند تا با وسیله نقلیه، باری را حمل کند و آن بار مورد سرقت قرار گرفته یا نقصی بر آن وارد آید یا از بین برود، در صورتی که خسارت بر اثر کوتاهی و سهل انگاری اجیرحاصل شده باشد، مثل آنکه با بی دقتی
ص: 301
و رعایت نکردن احتیاط در رانندگی موجب خسارت بار شده، ضامن است، وگرنه ضامن نمی باشد.(1)
همین طور، اگر حیوانی که بار می برد بر اثر لغزيدن، باعث از بین رفتن مال شود، چنانچه لغزيدن حیوان بر اثر سهل انگاری صاحب حیوان - مثل زدن غیر متعارف یا بار زدن بیش از اندازه یا محکم نبستن بار بر پشت حیوان - باشد، ضامن است، وگرنه ضامن نیست.
شایان ذکر است، در این مسأله و مسأله قبل، اگر مستأجر با اجیر شرط کرده باشد که در صورت تلف شدن یا وارد شدن نقص، خسارت وارد شده را مجانا جبران نماید و مثل یا قیمت یا مقدار کاهش قیمت را بپردازد، چنین شرطی صحیح بوده و باید طبق آن عمل شود.(2)
مسأله 602. اگر قصاب سر حیوانی را به صورت غیر شرعی ببرد و آن را حرام کند، چه برای ذبح حيوان اجیر شده باشد و چه به طور مجانی این کار را انجام داده باشد، ضامن است .(3)
مسأله 603. موارد حق فسخ در اجاره اجیر، همانند فسخ در اجاره اعیان است که در مسائل «523» و «524» بیان شد؛ برای روشن شدن مطلب، به ذکر دو مثال اکتفا می شود.
مثال 1. اگر اجیر بعد از اجاره بفهمد اجاره بهای عملش بیش از مقداری است که با مستأجر قرارداد بسته است یا مستأجر بفهمد اجیر را گران تر از معمول اجاره کرده - چنانچه به گونه ای باشد که در مبحث خرید و فروش (قسمت خیار غبن)
ص: 302
ذکر شد - کسی که مغبون شده می تواند اجاره را فسخ نماید (خیار غبن).
مثال 2. اگر صاحب کار در هنگام اجاره با اجیر شرط کند که کار را با کیفیت معین انجام دهد، درصورتی که اجیر به شرط عمل نکند، وی می تواند اجاره را فسخ کند (خیار تخلف شرط).(1)
مسأله 604. اگر اجیریا مستأجر براساس حق فسخی که دارد اجاره را فسخ کند - مثل آنکه یکی از آن دو بفهمد مغبون شده و اجاره را فسخ نماید. چنانچه قبل از انجام عمل، فسخ صورت گیرد، هیچ اجرتی به اجیر تعلق نمی گیرد؛
اما چنانچه اجاره پس از انجام کامل یا در بین کار فسخ شود، اجیر به اندازه مقدار کاری که انجام داده، مستحق اجرت المثل می باشد،(2) مگر در مورد مسأله بعد؛
البته، اگر تنها مجموع عمل، مورد اجاره بوده، نه اینکه هر قسمتی از آن مورد اجاره باشد - مثل اینکه فرد اجیر شده تا یک روز روزه بگیرد - چنانچه فسخ دربین آن صورت بگیرد، اجير مستحق هیچ اجرتی نمی باشد.
مسأله 605. اگر اجیر در هنگام انعقاد قرارداد اجاره می دانسته یا احتمال عقلایی می داده که اجرت قراردادی کمتر از اجرت المثل است و با این حال، اقدام به انعقاد قرارداد اجاره به کمتر کرده، چنانچه بعد از پایان کار، قرارداد اجاره فسخ شود، اجیر فقط به اندازه اجرت قراردادی طلبکار می باشد.
مسأله 606. اگر پس از پایان مدت قرارداد معلوم شود اجاره باطل بوده، مستأجر
ص: 303
اجرت المثل را بدهکار می شود، نه اجرت یا اجاره بهای قراردادی؛
البته، اگر مالک (در اجاره اعیان)(1) یا اجیر ( در اجاره اجیر)، هنگام اجاره از اجرت المثل اطلاع داشته و با این حال اجاره را به کمتر از آن واقع سازد، در صورتی که معلوم شود اجاره باطل بوده، فقط به اندازه اجرت قراردادی طلبکار می باشد. همچنین است حکم، اگر در هنگام انعقاد قرارداد اجاره، احتمال عقلایی می داده که اجرت قراردادی کمتر از اجرت المثل باشد و با این حال اقدام به انعقاد قرارداد اجاره کرده باشد.
شایان ذکر است، در بعضی از صورت های باطل بودن اجاره، فرد مستحق اجرت المثل هم نیست؛
مانند برخی از مثال هایی که در شرط «سوم» از شرایط مال مورد اجاره ذکر شد، مثل اینکه فردی اجیرشده تا با چوب غصبی وسیله ای بسازد، در حالی که از غصبی بودن آن اطلاع داشته، یا اینکه اجاره مقید به استفاده حرام از مال بوده، یعنی تنها منافع حرام مال مورد اجاره واقع شده یا اینکه طرفین برای استفاده مستأجر از کاربری حرام مال، توافق و هماهنگی کرده باشند، آن چنان که توضیحش در مسأله «471» ذکر شد.
مسأله 607. اگر در بین مدت قرارداد معلوم شود اجاره باطل بوده، نسبت به مقدار سپری شده تا آن زمان، حکم مسأله قبل جاری می شود؛
البته، اگر تنها مجموع عمل مورد اجاره بوده، مانند آنچه در انتهای مسأله «604» ذکر شد، اجیر به جهت انجام بخشی از عمل، مستحق هیچ اجرتی نیست.
مسأله 608. تمام مواردی که به دلیل باطل بودن قرارداد اجاره ، اجرت المثل برای مالک یا اجیر ثابت می شود، فرقی ندارد که وی از باطل بودن اجاره اطلاع داشته باشد یا نه.
ص: 304
یکی از معاملات رایج در عرف «سرقفلی» است؛ «سرقفلی» اقسام مختلفی دارد که احکام برخی از آنها در این بخش بیان می شود.
مسأله 609. گاه مالک مکان تجاری(1) آن را برای مدت معینی، مثلا یک سال، به فردی اجاره می دهد و در ضمن اجاره، موارد ذیل بین طرفین شرط می شود:
- مستأجريا شخصی که او به صورت مستقیم یا با واسطه - معین می کند،حق انتفاع و استفاده از مکان تجاری را به طور دائم» داشته باشد؛(2)
- مستأجر، مبلغی را بابت حق مذکور به عنوان عوض سرقفلی به موجر بپردازد .
- مستأجريا شخصی که او به صورت مستقیم یا با واسطه معین می کند، سالانه نیز مبلغ معینی را به صورت ثابت یا با افزایش آن در هر سال به مقدار متعارف اماکنی که سرقفلی آن واگذار شده ، به طرف مقابل (مالک مکان تجاری) بپردازد.
ص: 305
قرارداد فوق با شرایط مذکور، صحیح است.(1)
مسأله 610. واگذاری حق سرقفلی به معنای حق انتفاع و استفاده از مکان تجاری به طور دائم،(2) همان طور که به صورت مذکور در مسأله قبل (شرط ضمن اجاره) قابل انجام است، به صورت مستقل از طریق قرارداد صلح یا معاوضه نیز محقق می شود.
بنابراین، مالک مکان تجاری می تواند سرقفلی ملک خویش را به طور دائم، مثلا در مقابل یک میلیارد تومان به دیگری مصالحه کند؛ مشروط بر اینکه وی سالانه مبلغ معینی را به صورت ثابت یا با افزایش آن در هر سال به مقدار متعارف اماکنی که سرقفلی آن واگذار شده، به وی بپردازد(3) و طرف مقابل (متصالح) نیز مصالحه را قبول کند.(4)
ص: 306
مسأله 611. کسی که مالک سرقفلی شده (چه به شیوه مذکور در مسأله «609» و چه به شیوه ای که در مسأله «610» ذکر گردید، جایز است در ازای دریافت مبلغی مساوی یا بیشتر یا کمتر از آنچه به مالک پرداخته، این حق سرقفلی) را به شخص دیگری واگذار نماید؛ البته، اگر مالک ملک شرط کرده باشد چنانچه صاحب سرقفلی آن را به دیگری منتقل کند، باید مبلغی بابت «حق مالکانه»(1) به وی بپردازد، عمل به شرط واجب است.
مسأله 612. اگر در مورد مسائل «609 و 610» مالک مکان تجاری به مبلغ سالانه ای که حسب شرط تعیین شده راضی نباشد و برخلاف شرط اولیه، خواهان مبلغ بیشتری باشد، صاحب سرقفلی می تواند به مبلغی که طبق شرط، سالانه موظف به پرداخت آن شده، اکتفا نموده و همچنان حق سرقفلی و استفاده از محل برای وی وجود دارد، هرچند مالک از دریافت آن امتناع ورزد.
مسأله 613. مالک محل تجاری و مانند آنکه سرقفلی ملک خویش را به صورتی که در مسائل «609 و 610» ذکر گردید، واگذار کرده، نمی تواند بدون رضایت صاحب سرقفلی، وی را وادار به تخلیه نموده و سرقفلی را پس بگیرد.(2) بنابراین، صاحب سرقفلی می تواند برای واگذاری محل و تخلیه آن، مبلغی در ازای سرقفلی از مالک دریافت نماید.(3)
مسأله 614. اگر مالک، ملک تجاری خود را برای مدت معینی - مثلا یک سال - به فردی اجاره دهد و در ضمن اجاره موارد ذیل شرط شود:
ص: 307
- موجر بعد از پایان مدت، اجاره را به مقدار اجاره بهای سابق یا با افزایش آن به مقدار متعارف اماکنی که سرقفلی آن واگذار شده، برای مستأجريا فردی که وی - به صورت مستقیم یا با واسطه - معرفی می کند، تجدید نماید و این تجدید اجاره به طور مستمر و دائمی ادامه یابد.(1)
- مستأجر مبلغ معینی مثلا یک میلیارد تومان در ازای امر فوق (لزوم تجدید اجاره به صورت مستمر) به موجر بپردازد.
قرارداد فوق با شرایط مذکور، صحیح است.
بنابراین، بعد از تمام شدن مدت اجاره در هر دوره، مالک باید به شرط عمل کند و اجاره مکان را تجدید نماید.(2)
شایان ذکر است ، مستأجرنیز که حسب قرارداد فوق صاحب سرقفلی شده، جایز است در ازای دریافت مبلغی از شخص دیگر مساوی یا بیشتر یا کمتر از آنچه به مالک پرداخته - از حق خویش به نفع آن شخص صرف نظر نماید و بر مالک محل واجب است اجاره را با شخص مذکور به همان کیفیتی که با مستأجر اول منعقد کرده بود، تجدید نماید؛ البته، اگر در واگذاری سرقفلی، پرداخت حق مالکانه به صاحب ملک لحاظ شده، لازم است حسب آن عمل شود.
مسأله 615. اگر در مورد مسأله قبل، موجر از عمل به شرط امتناع ورزد و اجاره را تجدید نکند، مستأجر می تواند - با رجوع به حاکم شرع یا دیگری او را وادار به وفای به شرط نماید، ولی اگر به هر دلیلی نتواند او را به وفای به شرط الزام کند،
ص: 308
بدون رضایت مالک، جایز نیست در مکان باقی مانده و از آن استفاده نماید.
مسأله 616. اگر مالک محل تجاری، در هنگام واگذاری سرقفلی مذکور در مسأله«614» شرط کرده که طرف مقابل، سرقفلی مکان را به شخص ثالثی واگذار نکند و این حق (حق سرقفلی) فقط برای خودش باشد، صاحب سرقفلی می تواند با دریافت مبلغی از شخص ثالث، از این حق خود به نفع وی صرف نظر کرده و ملک را تخلیه کند؛
ولی با این کار، شخص ثالث صاحب سرقفلی نمی شود؛(1) بلکه باید برای استفاده از مکان، با مالک محل به توافق برسد.
مسأله 617. مالک محل تجاری ، همان طور که حق دارد سرقفلی ملک خویش را به طور دائم واگذار کند، می تواند سرقفلی را به طور موقت - مثلا 5 ساله - واگذار نماید تا پس از سپری شدن مدت مذکور، حق استفاده و تصرف، تجدید اجاره نسبت به ملک در اختیار خودش قرار گیرد.
همین طور، کسی که سرقفلی ملک - چه به طور دائم و چه موقت - به او واگذار
شده، چنانچه با او شرط نشده حق استفاده و تصرف در آن را به دیگری منتقل نکند، حق دارد منافع یا حق انتفاع از محل را در مدتی که مالک آن است، با دریافت مبلغی از طریق اجاره یا صلح و مانند آن - با رعایت شرایط شرعی در هر مورد - به شخص ثالث واگذار نماید .(2)
بنابراین، اگر مثلا نفر اول (مالک محل)، سرقفلی را 5 ساله واگذار کرده و نفر دوم نیز سرقفلی را در بین مدت به شخص ثالثی واگذار نموده ، پس از سپری شدن 5
ص: 309
سال از ابتدای واگذاری سرقفلی، شخص ثالث بدون رضایت مالک، حق باقی ماندن در محل را ندارد و نمی تواند برای تخلیه از مالک مبلغی در ازای سرقفلی بگیرد.
مسأله 618. فردی که ملکی را برای مدت معینی اجاره کرده و سرقفلی نپرداخته و در ضمن قرارداد اجاره برای تجدید اجاره با وی بعد از پایان مدت آن شرطی صورت نگرفته، پس از پایان مدت، حق ندارد بدون اذن صاحب ملک در آنجا اقامت کند و نمی تواند مانع تصرف مالک در ملکش شود و از تخلیه آن امتناع ورزد.
در این حکم، فرقی ندارد که مدت اجاره کوتاه باشد یا طولانی یا در مدت اجاره ارزش ملک بالا رفته باشد یانه و فرقی ندارد که بیرون رفتن مستأجر از محل، موجب ضرر و زیان در کسب او بشود یا نه.
بنابراین، اقامت طولانی مستأجر در محلی و رواج کسب و پیشه و به دست آوردن موقعیت تجاری آن، هیچ یک حق مشروعی برای باقی ماندن وی در آن مکان ایجاد نمی کند و موجب اولویت شرعی در اجاره کردن مکان برایش نمی شود و پس از پایان مدت اجاره ، بر او واجب است محل را تخلیه و تحویل مالكش دهد.
با این توضیحات، معلوم شد در صورتی که مستأجراز قانون دولتی «حق پیشه و کسب» - که مالک را از اجبار مستأجر به تخلیه محل اجاره منع می کند - استفاده نماید و از تخلیه محل خودداری کند، عملش حرام است و تصرف او در محل بدون رضایت مالکش غاصبانه و موجب ضمان می باشد.
همچنین، اجاره دادن آن محل، فضولی محسوب می شود و بدون اجازه مالک باطل است و اگر مبلغی را بدون رضایت به عنوان «حق پیشه و کسب دریافت نماید، حرام می باشد.
ص: 310
مسأله 619. «جعاله» آن است که انسان متعهد و ملتزم شود در مقابل کاری که دیگری انجام می دهد، عوضی(1) بپردازد؛(2) مثل اینکه بگوید: «هرکس فلان گمشده مرا پیدا کند، 100 هزار تومان به او می دهم»؛
کسی که به این امر ملتزم می شود، «جاعل» و کسی که کار را انجام می دهد، «عامل» و عوضی که قرار داده شده، «جعل» نام دارد.
مسأله 620. جعاله به دو صورت انجام می شود:
ص: 311
الف. «عام»؛ در جعاله عام، جاعل پرداخت عوض را برای فرد یا افراد خاصی قرار نمی دهد؛ مثل آنکه بگوید: «هرکس کتاب مرا پیدا کند، به او 10 هزار تومان می دهم»؛
ب. «خاص» ؛ در جعاله خاص، جاعل پرداخت عوض را برای فرد یا افراد خاصی قرار می دهد؛ مثل اینکه به فرزند خود بگوید: «اگر کتاب مرا پیدا کنی، 10 هزار تومان به تو می دهم».
مسأله 621. محقق شدن جعاله - همانند بیع و اجاره - با نوشتن نیز قابل انجام است. بنابراین، جاعل می تواند جعاله را با نوشتن اطلاعيه و مانند آن و قرار دادن در محل دید دیگری، منعقد نماید.
مسأله 622. جعاله از این جهت که فرد متعهد شده تا در مقابل انجام کاری، عوضی پرداخت کند، مانند اجاره اجیر می باشد. بنابراین، کارهایی را که می توان با قرارداد اجاره برای انجام آن اجیر گرفت و توضیح آن در فصل اجاره ذکر شد،(1) از طريق جعاله نیز قابل انجام است.
مسأله 623. جعاله و اجاره اجیر، در برخی از ویژگی ها و شرایط ، فرق هایی دارند؛ از جمله دو مورد ذیل:
الف. جعاله «ايقاع» است، ولی اجاره «عقد» می باشد.(2) بنابراین، جعاله همین که ایجاب آن توسط جاعل انجام شود، محقق می شود و نیاز به قبول طرف مقابل ندارد. همین طور، لحاظ کردن شرط در ضمن عقد اجاره صحیح بوده و عمل به آن لازم است، اما جعاله به جهت اینکه ایقاع است، قابلیت ندارد آمری در ضمن آن شرط شود.(3)
ص: 312
ب. در اجاره با محقق شدن قرارداد (ایجاب و قبول)، انجام کار براجيرواجب شده و اجرت نیز به عهده مستأجر می آید که توضیح بیشتر در فصل «اجاره» ذکر شد؛ اما در جعاله ، انجام کاربر عامل واجب نبوده و جاعل نیز تا وقتی که عامل کار را انجام نداده، چیزی بر عهده اش نمی باشد.(1)
مسأله 624. جاعل باید جعاله را با قصد و اختیار انجام دهد. همین طور، نسبت به مالی که با جعاله به ملکیت دیگری در می آورد، «مالک» یا در «حکم مالک» (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک) باشد؛
علاوه بر این، نباید همچون نابالغ و سفیه و مفلس، شرعا «محجور»(2) باشد.
بنابراين، مثلا جعاله ای که توسط نابالغ واقع شود، صحیح نیست؛(3) البته اگر نابالغ جعاله را از طرف دیگری (فرد بالغ رشید) به وکالت یا اجازه از وی منعقد کند، صحیح است.(4)
مسأله 625. عامل برای آنکه مستحق جغل (مالی که جاعل به عنوان عوض انجام کار قرار داده شود، لازم نیست شرط خاصی داشته باشد؛ بلکه چنانچه کار
ص: 313
مورد جعاله توسط فرد «محجور» مانند نابالغ - چه ممیز باشد و چه غیر مميز؛ چه با اجازه ولیش باشد و چه بدون اجازه او - انجام شود، کافی است و وی مستحق جعل می باشد.
مسأله 626. اگرعامل پیش از قرارداد جعاله کار را انجام داده باشد، یا بعد از قرارداد به قصد اینکه اجرت نگیرد آن را انجام دهد، استحقاق دریافت مزد ندارد.
مسأله 627. کاری که جعاله نسبت به آن انجام می شود، باید شرایط ذیل را داشته باشد:
1. حلال باشد؛
2. از اموری نباشد که دریافت مزد و عوض در ازای انجام آن شرعا غیر مجاز است؛
3. معقول بوده و بی فایده نباشد.
توضیح این موارد، در مسائل بعد ذکر می گردد.
مسأله 628. اگر جعاله برای انجام عمل حرام، مانند نواختن موسیقی حرام، تولید شراب ، انجام معامله ربوی و مانند آن منعقد شود، باطل است و توضیح بیشتر در این مورد، در فصل «اجاره»(1) ذکر شد.
مسأله 629. اگر انجام عمل مورد جعاله، با ارتکاب کار حرام توسط عامل محقق شود، در صورت دارد:
الف. جاعل، جعاله را فقط برای همان مورد قرار داده باشد؛ مثل اینکه بگوید:
چنانچه فرد جنب یا حائضی مسجد را جارو بزند، به او فلان مال را می دهم»؛ در
ص: 314
این صورت، جعاله صحیح نیست و ثابت بودن اجرت المثل نیز در چنین موردی محل اشکال می باشد.
ب. جاعل، جعاله را فقط برای همان مورد قرار نداده باشد؛ مثل اینکه بگوید:
«هرکس مسجد را جارو بزند، به او فلان مال را می دهم» و زن حائض یا فرد جنبی این کار را انجام دهد، در این صورت جعاله صحيح بوده و عامل مستحق لجعل می باشد، هرچند مرتکب معصیت شده است.
مسأله 630. اگر جعاله برای کارهایی منعقد شود که شرعا باید به طور مجانی انجام شود - نه در مقابل عوض - مانند قضاوت توسط قاضی شرعی، جعاله صحیح نیست و توضیح بیشتر در این مورد، در فصل «اجاره»، مسائل «552 تا 555» ذکر شد.
مسأله 631. اگر مال فردی در اختیار انسان باشد، در صورت دارد:
الف. گاه لازم است آن را به دست صاحبش برساند؛
ب. گاه کافی است موانع را برای آنکه صاحب مال بتواند آن را در اختیار بگیرد، برطرف نماید و لازم نیست آن را به دستش برساند.(1)
با توجه به مطلب فوق:
1. اگر جاعل بگوید: «هرکس مال مرا به دستم برساند، فلان مبلغ به او میدهم» ، کسی که مال در دست اوست ، در مورد «ب» - مانند وقتی که مال دیگری در منزل انسان جا مانده - می تواند برای رساندن مال به وی، عوض تعيين شده در جعاله (جعل) را مطالبه کند؛
ولی در مورد «الف» - مانند وقتی که انسان مال دیگری را غصب کرده است - نمی تواند برای رساندن مال به صاحبش جغل تعیین شده را طلب کند، زیرا انجام آن بدون دریافت عوض بر او واجب است.
ص: 315
2. اگرجاعل گفته باشد: «هرکس از گمشده من خبر دهد، به او فلان مبلغ می دهم» ، کسی که مال در دست اوست، چه در مورد «الف» و چه در مورد «ب»، از آنجا که انجام این کار بدون دریافت عوض بر او واجب است، نمی تواند جعل را دریافت نماید.
مسأله 632. جعاله بر کاری که در نزد عقلا بی فایده به حساب می آید، صحیح نیست. بنابراین، اگر فرد بدون هدف معقولی بگوید: «هرکس به فلان محل تاریک برود یا حجم زیادی غذا بخورد،(1) فلان مبلغ به او می دهم»، جعاله صحيح نیست.
مسأله 633. ویژگی ها و خصوصیات کار مورد جعاله لازم نیست معلوم باشد و این یکی از فرقهای بین اجاره اجيرو جعاله است. بنابراین، به عنوان نمونه در موارد ذیل جعاله صحیح است:(2)
الف. جاعل بگوید: «هر کس خانه مرا با رنگ مورد نظر نقاشی کند، به او فلان مبلغ میدهم»، هرچند مساحت و خصوصیات خانه که در سختی یا آسانی کار و یا مدت زمان انجام آن مؤثر است، معلوم نباشد.
ب. کار مورد جعاله یکی از دو یا چند عمل باشد، طوری که عامل مخرباشد هریک از آنها را انجام دهد؛ مثل اینکه جاعل بگوید: «هرکس خانه ام را با کیفیت
ص: 316
معین رنگ زده یا کاغذ دیواری کند، به او فلان مبلغ می دهم»؛ چه اینکه عوض هر دو عمل را مانند هم یا متفاوت قرار دهد.
از حکم این مسأله، مورد مسأله بعد استثنا می شود.
مسأله 634. اگر کار مورد جعاله آن قدر مبهم باشد که عامل به علت نامعلوم و مبهم بودن، نتواند آن را انجام دهد، جعاله باطل است؛ پس اگر جاعل بگوید: «هر کس حیوان گمشده مرا به من برساند، فلان مبلغ به او می دهم» و مشخص نکند آن حیوان پرنده است یا چهارپایا غیر آن و شاهد و قرینه ای هم بر این امر نباشد، جعاله صحیح نیست.
مسأله 635. کار مورد جعاله لازم نیست نفعی برای جاعل داشته باشد؛ پس اگر مثلا جاعل بگوید: «هرکس فلان شخص را معالجه کند، مبلغی به او می دهم»، جعاله صحیح است، هرچند آن شخص نسبتی با جاعل نداشته باشد؛
بلکه اگر کاری باشد که نفعش به خود عامل می رسد، باز هم جعاله صحیح است؛ مثل اینکه بگوید: «اگر برای خودت لباسی بدوزی، فلان مبلغ به تو می دهم»؛
البته، چنانچه کار مورد جعاله از مواردی باشد که رضایت دیگری در انجام آن لازم است - مانند تصرف در مال دیگری باید با رضایت وی انجام شود تا کار، مشروع و حلال باشد، وگرنه جعاله صحیح نیست.
مسأله 636. جعل و عوض به صورت های مختلفی ممکن است قرار داده شود، همچون «عين مال»(1) مانند «100 هزار تومان پول» و «عمل»، مثل آنکه جاعل بگوید: هرکس فلان کار را انجام دهد، لباسی برایش میدوزم.
ص: 317
مسأله 637. چیزی که به عنوان جعل (عوض انجام کار) قرار داده می شود، لازم نیست کاملا معلوم باشد و اگر طوری است که اقدام عامل بر انجام کار، غیر معقول وسفيهانه شمرده نشود، کافی است؛
پس اگرجاعل بگوید: «چنانچه کالای مرا به مبلغی بیش از 100 هزار تومان فروختی، مقدار اضافه مال خودت باشد» یا بگوید: «هر کس کیف پول گمشده مرا بیابد، نیمی از پول های آن را به خودش میدهم» یا «به او 100 کیلوگرم برنج میدهم (و نوع آن را تعیین نکند)»، جعاله صحیح است.
مسأله 638. اگر جاعل بگوید: «هرکس اسب گمشده مرا پیدا کند، پولی (یا چیزی) به او می دهم»، به جهت اینکه اقدام عامل برای یافتن اسب در ازای مبلغی کاملا نامعلوم ، سفيهانه وغیر معقول به حساب می آید، جعاله باطل است و اگر کسی کار را انجام دهد مستحق اجرت المثل می باشد.
مسأله 639. اگرعوض انجام کار (جعل) به صورت درصدی از هزینه های کار تعیین شود؛ مثلا صاحب کار با معمار قرارداد جعاله منعقد کند و حق الزحمه او را 10 درصد از مبلغ هزینه های کار - اعم از اجرت کارگرو... - قرار دهد، اشکال ندارد.
مسأله 640. جاعل می تواند قبل از اینکه عامل شروع به کار کند، جعاله را به هم بزند؛ اما پس از شروع کار توسط عامل، اگر بخواهد جعاله را به هم بزند، محل اشکال است و در این صورت مراعات مقتضای احتیاط ترک نشود؛ مگر اینکه با عامل به توافق برسند.
مسأله 641. عامل می تواند کار مورد جعاله را ناتمام بگذارد؛(1) البته، گاه تمام کردن کاری که شروع کرده، از جهت دیگری بر او لازم است، مانند اینکه ناتمام گذاردن
ص: 318
آن کار، باعث ضرر جاعل یا ضرر کسی شود که کار برای او انجام می گیرد؛
مثلا اگر کسی بگوید: «هرکس چشم مرا عمل کند، فلان مقدار به او می دهم» و دکتر جراح شروع به عمل کند، چنانچه طوری باشد که اگر عمل را تمام نکند، چشم معیوب می شود، باید آن را به پایان برساند.
مسأله 642. اگر جاعل جعاله را برای فرد خاصی قرار داده باشد (جعاله خاص)، چنانچه کار مورد جعاله توسط شخص دیگری انجام شود نه عامل، دو صورت دارد:
الف. جاعل انجام عمل را فقط از شخص مورد نظر خواسته، طوری که انجام کار توسط دیگری مورد جعاله واقع نشده است؛ در این صورت، نه انجام دهنده کار مستحق مزد است و نه فرد مورد نظر عامل.
ب. جاعل انجام کار را از طریق فرد مورد نظر خواسته؛ چه اینکه خودش آن را انجام دهد و چه اینکه انجام آن را به دیگری واگذار نماید؛ در این صورت، اگر انجام دهنده کار، آن را از طرف فرد مورد نظر و به درخواست وی انجام دهد،(1) شخص مورد نظر مستحق جعل می باشد.
مسأله 643. اگر جاعل، جعاله را برای فرد خاصی قرار داده باشد، ولی عمل مورد جعاله را آن فرد به همراه دیگری انجام دهد، چنانچه مانند صورت اول از مسأله قبل باشد، فرد مورد نظر به نسبت مقدار کاری که انجام داده، مستحق بخشی از جعل می باشد(2) و دیگری استحقاق مزد ندارد و اگر مانند صورت دوم باشد، آن فرد استحقاق تمام جعل را دارد.
ص: 319
مسأله 644. اگر در جعاله لحاظ نشده باشد که فرد مورد نظر، خودش عمل مورد جعاله را انجام دهد، وی می تواند انجام آن کار را با جعاله دیگر یا اجاره به فرد دیگری واگذار کند، ولی بنابر احتیاط واجب، عوض در جعاله دوم (یا اجاره بعدی)، نباید کمتر از جعل جعاله اول باشد؛
اما اگر بخواهد کار را به مبلغی کمتر از آن به دیگری واگذار کند، جعاله دوم (یا اجاره بعدی)، در صورتی صحیح است که فرد مورد نظر مقداری از کار را خودش انجام داده باشد، هرچند مقدار کمی باشد؛
البته، در صورتی که جعاله از مواردی باشد که عرفا از جعاله های متعددی تشکیل شده، فرد اول (عامل اول) بنابر احتیاط واجب نمی تواند پس از انجام مقداری از کار، بقیه را به قیمت کمتر به دیگری واگذار نماید.(1)
مسأله 645. اگر جعاله بر انجام کاری مانند نوشتن و نسخه برداری از کتابی صورت گرفته باشد و عامل بخشی از کار را انجام داده و آن را کامل نکند، در صورت دارد:
الف. مورد جعاله انجام تمام کار بوده؛ مثل آنکه در مثال فوق ، فقط نوشتن کامل کتاب مورد جعاله باشد؛ در این صورت، عامل مستحق هیچ مزدی نیست.
ب. انجام هر مقدار از کار ( مانند نوشتن هر مقدار از کتاب در مثال فوق)، مورد جعاله و مطلوب جاعل باشد؛ در این صورت، عامل به مقدار کاری که انجام داده، مستحق بخشی از جغل می باشد.
مسأله 646. اگر جاعل برای انجام یک عمل اجرتی قرار دهد، مثلا یک میلیون تومان مزد برای تعمیر خانه اش تعیین کند و دو یا چند نفر با کمک یکدیگر خانه وی را تعمیر کنند، آن یک میلیون تومان به نسبت کاری که انجام داده اند، بین آنان تقسیم می شود.
ص: 320
مسأله 647. اگر جاعل برای هر کس که کار مورد نظر وی را انجام دهد، جعلی قرار دهد؛ مثلا بگوید: «هر کس از طرف من زیارتی به جا آورد، فلان مبلغ به او می دهم» یا بگوید: «هر کس در امتحان نمره 20 بگیرد، فلان مبلغ به او می دهم»(1)، چنانچه دو یا چند نفر آن کار را انجام دهند یا چند نفر در امتحان نمره 20 بگیرند، باید تمام جعل تعیین شده را به هر یک از آنان بپردازد.
مسأله 648. اگر کسی به دروغ یا اشتباه جعاله ای را به کسی نسبت دهد، مثلا بگوید: «فلانی گفته هر کس گمشده مرا به من برساند، فلان مبلغ به او می دهم» درحالی که وی چنین نگفته است، چنانچه فردی به اعتماد این حرف آن کار را انجام دهد، چیزی طلبکار نمی شود، نه از صاحب مال و نه از خبر دهنده؛
البته، اگر گفته وی در حق عامل حجت شرعی باشد، یا اینکه موجب یقین یا اطمینان برای او گردد، خبر دهنده باید اجرت المثل کار عامل را به او بپردازد.
فرد واسطه، کارهایی از قبیل آموزش و غیر آن برای زیر مجموعه خود انجام دهد؛ ولی در این مسأله می توان با رعایت الأعلم فالأعلم به مرجع تقلید جامع الشرایط دیگری مراجعه نمود.(1)
مسأله 650. حكم مسأله قبل، اختصاص به خرید و فروش کالا ندارد و چنانچه بازاریابی شبکه ای جهت جذب مشتری برای فعالیت های دیگری همچون بیمه یا واگذاری ارزهای دیجیتال و غیر آن باشد، همان حکم را دارد.
ص: 322
مسأله 651. «مضاربه» قراردادی است بین دو طرف؛ به این صورت که یکی از آنها سرمایه ای را به دیگری می دهد تا با آن تجارت (مانند خرید و فروش) کند و هردو در سود به نسبتی که قرار می گذارند، شریک باشند.
کسی که سرمایه را میدهد «مالک» و دیگری که خرید و فروش و تجارت را انجام میدهد، «عامل» نام دارد. مسأله 652. مضاربه دو نوع است:
الف. مضاربة «اذنی»؛ در این نوع مضاربه، مالک به عامل اذن و اجازه می دهد که با سرمایه مضاربه تجارت و خرید و فروش نماید تا در سود مضاربه - با توضیحی که خواهد آمد - با هم شریک باشند.
این نوع مضاربه، مضاربه اصطلاحی فقهی است که احکام آن در این فصل بیان می شود.
ب. مضاربه « معاوضی»؛ این نوع مضاربه، قراردادی است که طی آن معاوضه ای صورت می گیرد بین عمل تجارت و فعالیت تجاری که بر عهده عامل در مدت
ص: 323
معلوم قرار داده شده، در مقابل سهم معینی (به صورت کسری یا درصدی) از سود مضاربه برای عامل در همان مدت.
بنابراین، در مضاربه معاوضی، عامل در قبال صاحب سرمایه ، متعهد و ملتزم می شود که در مدت تعیین شده برای مضاربه اقدام به فعالیت تجاری با سرمایه مضاربه نماید و از طرفی، صاحب سرمایه نیز در قبال عامل متعهد می شود که وی استحقاق انجام فعالیت تجاری با سرمایه مضاربه را در مدت مقرر شده داشته و سرمایه مذکور را از او پس نگیرد و سهم معینی از سود مضاربه نیز مال عامل باشد.
شایان ذکر است، بعضی از احکام این نوع مضاربه، با مضاربه اذنی متفاوت است؛ از جمله اینکه در مضاربه معاوضی باید مدت مضاربه مشخص گردد؛ ولی در مضاربه اذنی، مشخص نمودن مدت لازم نیست و تا زمانی که یکی از دو طرف، از قرارداد خویش منصرف نشده، مضاربه باقی است.
مسأله 653. مضاربه اذنی، عقد «جایز» است.(1)
بنابراین، مالک می تواند از اجازه ای که جهت تصرف در مالش به عامل داده است، برگردد و عامل نیز ملزم به ادامه انجام کار با سرمایه مالک نیست و هرگاه خواسته باشد می تواند از کار خودداری نماید؛ چه قبل از شروع در کار باشد و چه بعد از آن؛ چه قبل از حاصل شدن سود باشد و چه بعد از آن؛ چه اینکه برای مضاربه مدت زمانی تعیین شده باشد یا زمان خاصی را برای آن در نظر نگرفته باشند؛
البته، اگر شرط کنند که آن را تا زمان معینی فسخ نکنند، شرط صحیح است و عمل به آن واجب می باشد؛ با این حال، اگر یکی از دو طرف فسخ کند، مضاربه فسخ می شود، هرچند وی به علت مخالفت با شرط ، گناه کرده است.
مسأله 654. مضاربه معاوضی از عقدهای «لازم» است و هیچ یک از عامل و مالک قبل از مدت مقرر در قرارداد، حق فسخ آن را ندارند و عامل نیز ملزم به انجام کار و ادامه آن با سرمایه مالک در مدت مذکور می باشد؛
ص: 324
مگر آنکه مالک یا عامل در ضمن قرارداد مضاربه ، برای خود حق فسخ قرار داده باشد یا شرعا حق فسخ برای مالک یا عامل به جهت خیار غبن، خیار تخلف شرط و مانند آن ثابت باشد، یا آنکه با توافق هم قرارداد مضاربه را اقاله نمایند.
مسأله 655. قرارداد مضاربه «عقد»(1) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است « ایجاب و قبول» صورت گیرد.
مسأله 656. ایجاب و قبول در مضاربه نیز همانند خرید و فروش، به دو صورت «لفظی» و «عملی» قابل انجام است:
ایجاب و قبول لفظی؛ مثل اینکه مالک به قصد مضاربه بگوید: «با این پول تجارت کن و سود آن به صورت نصف بین ما تقسیم شود» و عامل هم به قصد پذیرش مضاربه بگوید: « قبول کردم».
ایجاب و قبول عملی مثل اینکه مالک به قصد مضاربه و تقسیم سود آن به نسبت نصف ، مال و سرمایه را به عامل بدهد و او هم به همین قصد آن را بگیرد. همین طور، می توانند قراردادی را به صورت کتبی نوشته و دو طرف آن را به قصد انجام مضاربه امضا کنند.
مسأله 657. مالک و عامل در مضاربه باید نابالغ و دیوانه نباشند و مضاربه را با قصد واختيار انجام دهند. همین طور، کسی که مال را برای مضاربه به عامل میدهد نسبت به آن مال، مالک یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک) باشد و نیز جزء سایر افرادی که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند(2) (مانند سفیه و مفلس) نباشد.
ص: 325
مسأله 658. سفیه و همین طور مفلس بدون اجازه طلبکاران ، می توانند عامل برای مضاربه باشند؛ مگر در صورتی که مضاربه موجب تصرف آنان در اموال خودشان باشد.(1)
مسأله 659. اگر در قرارداد مضاربه قید شده باشد که عامل فقط خودش عمل تجارت را انجام دهد، طوری که انجام تجارت توسط خود او مورد مضاربه باشد، چنانچه عامل از تجارت نمودن عاجز باشد، مضاربه باطل است.
مسأله 660. اگر انجام تجارت توسط خود عامل، شرط مضاربه باشد نه قید آن،(2) در صورتی که عامل خودش از تجارت نمودن ناتوان شود، مضاربه صحیح است ولی مالک حق فسخ مضاربه را دارد.
مسأله 661. اگر انجام تجارت توسط خود عامل نه قید مضاربه باشد و نه شرط آن، مضاربه در صورتی باطل است که عامل از تجارت مطلقا (چه خودش و چه با کمک گرفتن از دیگران) عاجز و ناتوان باشد.
شایان ذکر است، در موارد باطل شدن مضاربه در این مسأله و مسأله «659»، در صورتی که ناتوانی عامل پس از گذشت مدتی از قرارداد مضاربه پدید آید، مضاربه از همان زمان باطل می شود.
مسأله 662. اگر انسان بدون اجازه و وکالت و ولایت از طرف دیگری ، اقدام به مضاربه با مال وی کند - مثل اینکه پولی را که به عنوان امانت و مانند آن در اختیارش بوده، به عنوان مضاربه از طرف صاحب پول به عامل بدهد تا با آن تجارت کند و عامل هم بپذیرد - چنین مضاربهای فضولی است و مشابه احکامی که برای فروش فضولی مال دیگری ذکر شد، در مورد آن جاری است؛
پس چنانچه بعدا صاحب پول آن را اجازه دهد، مضاربه و همه معاملاتی که عامل انجام داده، صحیح است.
ص: 326
این حکم، برای مضاربه ای که به صورت فضولی از طرف عامل منعقد می شود نیز جاری است.
مسأله 663. اگر انسان با پول دیگری بدون کسب اجازه و وکالت و ولایت از او یا احراز رضایت وی برای خودش اقدام به مضاربه کند، صاحب پول می تواند مضاربه را برای او یا برای خودش (صاحب پول اجازه دهد و اگر برای هیچ یک اجازه ندهد، مضاربه باطل است.(1)
مسأله 664. در مضاربه لازم نیست هر یک از عامل و مالک، یک نفر باشند؛ بلکه اگر مالک یک نفر و عامل، دو یا چند نفر باشند - خواه مال نیزیکی یا متعدد باشد و خواه مقدار سود تعیین شده برای هریک از عامل ها مساوی یا متفاوت(2) باشد - مضاربه صحیح است.
مسأله 665. همان طور که در مسأله قبل ذکر شد در مضاربه ، مالک سرمایه لازم نیست یک نفر باشد؛ پس اگر مالک دو یا چند نفر باشند - مثل اینکه مالی مشترک بین دو یا چند نفر باشد و آن را به یک نفر به مضاربه دهند - اشکال ندارد و در این صورت لازم نیست سود تعیین شده برای هریک از مالک ها، متناسب با مقدار سرمایه وی باشد.
مسأله 666. سرمایه مضاربه باید شرایط ذیل را داشته باشد:
1. پول باشد؛
2. عین باشد (نه منفعت و نه دین بنابر احتیاط واجب و نه کلی در ذمه)؛
ص: 327
3. مقدار و اوصاف سرمایه معلوم باشد.
توضیح این شرایط، در ادامه ذکر می گردد.
مسأله 667. سرمایه مضاربه باید از پول هایی که معامله با آنها رایج است ، باشد.(1) بنابراین، کالا(مانند طلا، نقره، پارچه، برنج، روغن) را نمی توان به عنوان سرمایه مضاربه قرارداد.
مسأله 668. پولی که به عنوان سرمایه مضاربه قرار داده می شود، چند صورت دارد که در برخی از آنها مضاربه، صحیح و در برخی باطل است:
الف. عین پول؛ مثل آنکه مالک مبلغی پول مانند 1000 یورو حاضر کند و همان را سرمایه مضاربه قرار دهد.
ب. کلی در معین؛ مثل آنکه مالک 10 هزار یورو حاضر کند و مقدار 1000 یورو از همان پول را بدون تعیین، سرمایه مضاربه قرار دهد.
مضاربه، در این دو صورت صحیح است .
ج. کلی درذمة مالک.(2)
د. دین (طلبی که مالک از فرد دیگری دارد).
حکم این دو مورد، در دو مسأله بعد ذکر می گردد.
مسأله 669. اگر سرمایه مضاربه ، کلی در ذمه مالک قرار داده شود، یعنی مالک در هنگام انعقاد قرارداد مضاربه، مبلغ معینی را به عنوان سرمایه مضاربه بر عهده و
ص: 328
ذمه بگیرد - چه اینکه بخواهد آن را پس از انعقاد قرارداد از موجودی حساب خود در بانک (با کارت کشیدن یا غیر آن) به طرف مقابل منتقل کند یا مبلغی از دیگری گرفته و به عامل بدهد یا از پول هایی که به همراه خود یا جای دیگر دارد بپردازد یا از طریق دیگری آن سرمایه را تأمین کند - مضاربه در این صورت که هنگام انعقاد، بر عین پول واقع نشده، باطل است، هرچند قرار باشد مالک، مبلغ مذکور را بلافاصله پس از انجام قرارداد به عامل بدهد.
مسأله 670. اگر مالک قبل از انعقاد قرارداد مضاربه ، طلبی از فرد یا بانک یا مؤسسه مالی اعتباری یا غیر آنها داشته و بخواهد همان طلبکاری خود را قبل از وصول، سرمایه مضاربه قرار دهد، صحت چنین مضاربه ای محل اشکال است(1) و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود؛ چه اینکه بدهکار خود عامل باشد یا فرد دیگر.
بنابراین، اگر ماهیت حساب جاری یا حساب پس انداز بانکی، نوعی قرض دادن به بانک باشد، چنانچه مالک در هنگام انعقاد مضاربه بخواهد بخشی از موجودی حساب جاری یا پس انداز بانکی خود را (که شرعا از بانک طلبکار است) - با دادن چک یا بدون آن - به عنوان سرمایه مضاربه قرار دهد، بنابر احتیاط واجب این مضاربه صحیح نیست؛(2)
البته چنانچه مالک، عامل را وکيل کند تا پس از دریافت مبلغ از بانک، قرارداد مضاربه را بر سرمایه مضاربه (عین پولی که از بانک وصول و قبض شده) از طرف
ص: 329
وی با خودش انجام دهد، مضاربه صحیح است. بنابراین، عامل، وکیل مالک در ایجاب مضاربه می باشد.(1)
مسأله 671. اگر شخصی مالی - به صورت امانت یا غیر از آن - در دست دیگری داشته باشد، می تواند با همان مال با وی قرارداد مضاربه منعقد کند؛ البته این مال باید به صورت عین شخصی باشد که توضیح آن در مسائل قبل بیان شد.
مسأله 672. در صحیح بودن مضاربه شرط نیست، سرمایه مضاربه در دست عامل باشد. بنابراین، اگر سرمایه مضاربه در دست مالک باشد و عامل عهده دار خرید و فروش و تجارت شود ، مضاربه صحیح است.
مسأله 673. سرمایه مضاربه باید از نظر مقدار مبلغ و همین طور نوع پول (ریال، يورو، دینار و...) معلوم باشد؛ در غیر این صورت، مضاربه باطل است.
مسأله 674. در مضاربه لازم است سود از طریق تجارت (مانند خرید و فروش) حاصل شود. بنابراین، اگر مالک، پول و سرمایه را به کسی بدهد که با آن زراعت کند یا آن را در باغبانی یا پرورش دام و طیوریا صیادی و مانند آن بکار گیرد، مضاربه صحیح نیست.
همچنین، مضاربه در کارهای تولیدی و خدماتی مثل آشپزی، نانوایی،
ص: 330
رنگرزی، خیاطی، تولید پوشاک و ساخت و ساز مسکن صحیح نمی باشد و برای این امور می توان از قراردادهای شرعی مشابه استفاده نمود.(1)
سهم مالک و عامل در مضاربه باید شرایطی را که در ادامه ذکر می شود، داشته باشد.
مسأله 675. اگر هنگام قرارداد مضاربه ، سهم سود هریک از عامل و مالک معلوم نباشد و تعیین آن را به توافق بعدی واگذار کنند، مضاربه باطل است؛
البته، اگر در برخی از انواع تجارت در عرف بازار، سهم مالک و عامل معلوم باشد، طوری که عرفا نیاز به ذکر آن نباشد، تصریح به آن لازم نیست.
مسأله 676. در مضاربه، سود باید فقط برای مالک و عامل باشد و اگر شرط شود که مقداری از سود به شخص دیگری داده شود مضاربه باطل است؛ مگر آنکه برای او انجام کاری را شرط کنند و آن کار مربوط به تجارتی باشد که در قرارداد مضاربه ذکر شده است.
مسأله 677. تعیین سهم سود هریک از عامل و مالک به صورت مبلغی معین - مانند یک میلیون تومان در ماه - صحیح نیست؛ همین طور، اگر سهم مالک یا عامل را به صورت درصدی یا کسری از سرمایه - مانند 5 درصد کل مبلغ سرمایه - مضاربه قرار دهند، مضاربه صحیح نمی باشد.
ص: 331
بنابراین، تعیین سهم آنان باید به صورت درصدی (یا کسری) از سود باشد، مثل آنکه 50 درصد سود را برای هریک از طرفین قرار دهند یا مثلا یک سوم سود برای عامل و دو سوم سود برای مالک سرمایه باشد.
مسأله 678. اگر دو طرف بخواهند سود مالک (سرمایه گذاری را مبلغ ثابتی قرار دهند، مثلا مالک، 50 میلیون تومان یک ساله به عامل بدهد تا با آن تجارت کند و ماهانه مبلغ 2 میلیون تومان به او (مالک) سود بدهد، می توانند پس از تعیین سود به صورت کسری یا درصدی - به توضیحی که در مسأله قبل بیان شد - به یکی از دو روش ذیل عمل کنند:
الف. مالک در ضمن مضاربه شرط کند که عامل مبلغ 2 میلیون تومان را ماهانه به صورت «على الحساب» به وی بپردازد و در پایان در وقت حسابرسی، مبلغ سود على الحساب را با سود حقیقی سهم وی با توافق طرفین مصالحه کنند، یا در صورت بیشتر بودن سود سهم مالک، آن را به وی پرداخت نماید.
همین طور، شرط کند چنانچه سودی حاصل نشده، عامل، وی (مالک) را از بازپرداخت مبلغ على الحساب ابراء ذمه نماید.(1)
ب. مالک با عامل در ضمن مضاربه شرط نماید در صورت حصول سود در هر ماه، سهم سود مالک را(2) به مبلغ 2 میلیون تومان در ذمه خویش به صورت نقد مصالحه کند، سپس مبلغ مذکور را به حساب بانکی وی - مثلا - واریز نماید.
همین طور، شرط کند در صورت عدم حصول سود ماهانه، مبلغ 2 میلیون تومان را به طور مجانی به وی اهدا یا مصالحه نماید.(3)
ص: 332
مسأله 679. هرگاه سودی برای مضاربه به دست آید، عامل و مالک به اندازه سهم قراردادی خود، در آن شریک می باشند و لازم نیست مال موجود نقد شود یا آن را تقسیم نمایند؛
پس اگر سرمایه مضاربه 20 میلیون تومان باشد و سهم تعیین شده در مضاربه برای هر یک پنجاه درصد از سود باشد، چنانچه مثلا این سرمایه فروخته شود و در اثر آن 10 میلیون تومان سود حاصل شود، پنج ششم مال موجود (25 میلیون تومان) - چه اینکه مال موجود، پول باشد یا طلب یا کالا - متعلق به مالک و یک ششم آن (5 میلیون تومان) ، مال عامل می باشد.
مسأله 680. اگر در بین مضاربه پس از تحقق سود، مالک یا عامل درخواست تقسیم آن را بنمایند، چنانچه دیگری هم راضی باشد، تقسیم آن مانعی ندارد؛ ولی اگر یک طرف راضی نباشد، طرف مقابل نمی تواند او را مجبور به تقسیم کند؛
البته، در مواردی که درخواست کننده تقسیم، حق فسخ مضاربه را داشته باشد، پس از فسخ در برخی از موارد می تواند دیگری را مجبور به تقسیم کند که احکام آن، در فصل «شرکت» ذکر می شود.
مسأله 681. مال مضاربه در مدت مضاربه، نوعی «امانت» در دست عامل به شمار می رود.
بنابراین، اگر از بین برود یا معیوب شود یا خسارت و ضرری بر سرمایه یا سهم سود موجود متعلق به سرمایه گذار وارد آید، در صورتی که عامل از حدود قرارداد یا وظایف خود در مضاربه تخلف کرده یا در نگهداری از مال کوتاهی کرده، ضامن است؛(1) در غیر این صورت، ضامن نیست.
ص: 333
مسأله 682. با توجه به مسأله قبل، چنانچه خسارت وارد بر سرمایه با تخلف یا کوتاهی و تقصيرعامل همراه نبوده، تنها متوجه مالک (سرمایه گذار) می باشد و اگر وی بخواهد خسارت یا جبران آن را بر عهده عامل قرار دهد، چند صورت دارد:
الف. مالک درضمن مضاربه شرط کند عامل - همچنان که با او در سود شریک است - در خسارت نیز شریک باشد؛ در این صورت، شرط مذکور باطل است؛ ولی اصل قرارداد مضاربه صحیح می باشد. بنابراین، تمام خسارت متوجه مالک می باشد.
ب. مالک در ضمن مضاربه شرط کند همه تلف یا خسارت بر عهده عامل باشد؛ چنین شرطی صحیح است؛ ولی در این صورت همه سود نیز برای عامل خواهد بود و مالک سهمی از سود نخواهد داشت.(1)
ج. مالک در ضمن قرارداد مضاربه یا عقد دیگر شرط کند که عامل در صورت بروز تلف یا خسارت بر سرمایه مضاربه، همه یا مقدار معینی از آن را مجانا جبران نماید، یعنی آن مقدار را به مالک هبه کند (ببخشد) یا بدون عوض صلح نماید؛ در این فرض، شرط مذکور صحیح است و عامل باید به آن عمل کند(2).(3)
ص: 334
مسأله 683. هر گونه خسارت یا تلف یا نقص وارد شده بر سرمایه مضاربه - مانند ضرر در معاملات ، آتش سوزی و دزدی و غیرآن - تا وقتی که قرارداد مضاربه باقی است، با سود حاصل از آن جبران می شود؛ چه سود قبل از خسارت باشد و چه بعد از آن. بنابراین، ابتدا ضرر و خسارت با سود جبران شده، سپس باقیمانده سود بین مالک و عامل طبق قرارداد تقسیم می شود؛
پس اگر مثلا سرمایۂ مضاربه 10 میلیون تومان بوده و بر اثر معاملات سودآور، 6 میلیون تومان سود به دست آید، ولی بعدا مضاربه دچار خسارت شده و در پایان یا هنگام فسخ، تنها 8 میلیون تومان باقی مانده باشد،(1) عامل سهمی از سود ابتدایی (6 میلیون تومان) ندارد؛(2)
البته، اگر عامل در ضمن قرارداد مضاربه با مالک شرط کند خسارت با سود قبلی یا بعدی جبران نشود، شرط صحیح است و باید به آن عمل شود.
مسأله 684. با توجه به مسأله قبل در مواردی که دو طرف، سودها را در بین مدت مضاربه تقسیم می کنند، این تقسیم سود على الحساب می باشد(3) و چنانچه در پایان مضاربه مقدار سرمایه موجود به ضمیمه سودهای تقسیم شده قبلی، کاهش یافته و به اندازه سرمایه اولیه یا کمتر از آن شده باشد، عامل باید سودهایی را که قبلا گرفته، برگرداند.
ص: 335
همین طور، اگر در پایان مضاربه معلوم شود هرچند مضاربه نسبت به سرمایه اولیه سود داشته و افزایش یافته ، اما سودهایی که قبلا عامل دریافت کرده، بیش از سود نهایی مجموع سهم او از مضاربه بوده، در این موارد نیز عامل باید مقدار اضافه را برگرداند.
مسأله 685. اگر تمام سرمایه مضاربه قبل از شروع در تجارت از بین برود، مضاربه باطل می شود؛ مگر آنکه جبران از بین رفتن مال، از نظر شرعی بر عهده فردی ثابت باشد که در این صورت اگر آن فرد، بدل سرمایه را ادا کند، مضاربه باطل نمی گردد.(1)
مسأله 686. حكم مواردی که عامل پس از حصول سود اوليه و صرف آن می فهمد سهم وی از سود، کمتر از آن مقدار بوده، در قالب یک مثال ذکر می شود:
فرض کنید سرمایه مضاربه 10 میلیون تومان بوده و قرار تقسیم سود، نصف برای مالک و نصف برای عامل باشد؛
با تجارت عامل، 2 میلیون تومان سود حاصل شده و سود بین دو طرف تقسیم گردیده و عامل سهم خود از سود (یک میلیون تومان) را به شخص ثالثی بخشیده و به او تحویل داده یا آن را به طور مجانی با وی مصالحه نموده یا آن را مثلا در ازای 50 هزار دینار فروخته است؛
حال چنانچه تلف یا خسارتی بر مال مضاربه وارد آید و سرمایه مضاربه به 8 میلیون تومان کاهش یابد و بعد از آن نیز تا پایان مضاربه سودی حاصل نشود، در صورت دارد:
الف. تصرف مذکور (هبه، صلح یا فروش) با موافقت مالک (سرمایه گذار) واقع نشده باشد؛ در این صورت، تصرف مذکور صحیح نیست.(2)
ب. تصرف مذکور با موافقت مالک بوده؛ در این صورت، تصرف مذکور صحیح
ص: 336
است؛ ولی چنانچه رضایت مالک مقید به این بوده که عامل در صورت بروز خسارت یا تلف ، در مثال فوق 1 میلیون تومان را از مال خویش جبران نماید، چنانچه عامل اقدام به این کار نماید تصرفش صحیح است و در صورتی که این کار را انجام ندهد، تصرفش باطل است.(1)
شایان ذکر است، اگر عامل معامله را بالذمه انجام داده باشد، مثل اینکه کالایی را برای خود به ثمن کلی در ذمه اش خریداری کرده، سپس بدهیش به فروشنده را از سهم خویش از سود مضاربه پرداخت کرده باشد، معامله مذکور در هر حال صحیح است، ولی در مورد ادای دین انجام شده، احکام سابق جاری می شود.(2)
مسأله 687. عامل در مضاربه نسبت به انتخاب نوع کالا، مکان معامله، طرف مورد معامله و موارد دیگر، می تواند طبق مصلحت اندیشی خود عمل کند؛
مگر آنکه مالک (سرمایه گذار) با وی شرط نموده باشد(3) که جنس معینی را نخرد، یا تنها جنس معینی را بخرد یا از شخص خاصی جنس نخرد، یا به قیمت معنی جنس را خریداری نماید یا از شهر مشخص یا بازار معین خرید نماید؛ که در این صورت، عامل حق مخالفت با مالک را ندارد.
مسأله 688. اگر عامل در مسأله قبل از عمل به شرط تخلف نماید، معامله صحیح است؛ پس چنانچه سودی از معامله حاصل شده باشد، عامل و مالک
ص: 337
طبق آنچه در قرارداد مضاربه مقرر شده، در سود شریک هستند و اگرضرر نموده یا مال تلف شده، عامل ضامن تلف و خسارت می باشد.
مسأله 689. عامل می تواند معاملات را به صورت نقد یا نسیه انجام دهد؛ مگر آنکه مالک با او شرط کرده باشد که معاملات را نقدی انجام دهد، یا آنکه انجام معامله نسیه معمول و متعارف نباشد، طوری که قرارداد مضاربه عرف شامل معاملات نسیه نشود، که در این صورت عامل بدون اجازه مالک، حق انجام معامله نسیه را ندارد.
مسأله 690. اگر عامل در مواردی که بدون اجازه مالک حق انجام معامله نسیه را ندارد، خلاف نظر مالک رفتار کند و بدون هماهنگی با او، با سرمایه مضاربه معامله نسیه انجام دهد، در صورتی که قبل از مطلع شدن مالک از این امر، ثمن(1) معامله را از خریدار دریافت نموده باشد، معامله صحیح است؛
اما اگر مالک قبل از دریافت ثمن از خریدار مطلع گردد، معامله فضولی(2) است، یعنی در صورتی که به آن راضی شده و اجازه دهد، معامله صحیح است و اگر اجازه ندهد، معامله باطل می باشد.
مسأله 691. عامل با توجه به نوع تجارت و ویژگی های دیگر آن - مانند مکان و زمان آن - باید کارهایی را که معمولا در آن تجارت صورت می گیرد، انجام دهد؛ به این معنا که بر عامل لازم است هر کاری را که یک تاجر به طور معمول با مال خود انجام می دهد، بکار گیرد؛
پس اگر کالای خریداری شده معمولا در جای خاصی نگهداری می شود، یا برای نگهداری آن نیاز به افراد یا وسایل ویژه ای است، یا برای فروش کالای
ص: 338
خریداری شده به اجاره کردن محل نیاز باشد، باید این کارها را - مناسب با آنچه در آن تجارت معمول و متعارف است - انجام دهد.
مسأله 692. پرداخت هزینه کارهای مربوط به مضاربه که در مسأله قبل توضیح داده شد، در صورت دارد:
الف. کارهایی که متعارف و معمول آن است که عامل مضاربه خودش آنها را انجام دهد؛
در این موارد چنانچه عامل، این کارها را در مقابل اجرت به دیگری واگذار کند، باید اجرت را از مال خودش بپردازد.(1)
ب. کارهایی که واگذاری آنها به دیگران - در مقابل اجرت - توسط عامل متعارف است، مانند حمل و نقل کالا;
در این موارد، در صورتی که عامل خودش این کارها را انجام دهد، چنانچه قصد مجانیت نداشته باشد، می تواند اجرت آن را از مال مضاربه بردارد.(2)
مسأله 693. عامل نمی تواند مال مضاربه را در غير شؤون مضاربه هزینه نماید؛ مانند اینکه آن را صرف زندگی خانوادگی یا تعمیر ماشین یا خرید مغازه و ابزار کاریا پرداخت بدهی و مانند آن برای خویش نماید، هرچند قصد داشته باشد بعد از اموال شخصی خود جایگزین آن کند.
مسأله 694. برای عامل جایز نیست بدون اجازه مالک، سرمایه را با مال خودش یا مال فرد دیگری مخلوط نماید و اگر این کار را انجام دهد، چنانچه مال مضاربه از
ص: 339
بین برود ضامن است؛ ولی مضاربه همچنان صحیح بوده و سود براساس قرارداد، متعلق به هر دو می باشد.
شایان ذکر است، اگر عامل در مخلوط کردن مال اجازه داشته باشد اشکال ندارد، هرچند این اجازه به صورت کلی باشد؛ مثل اینکه مالک به عامل بگوید:
«هر آنچه در مورد مال مضاربه مصلحت می بینی عمل کن».
مسأله 695. عامل پس از دریافت مال مضاربه باید با آن تجارت کند و حق ندارد مال را به اندازه ای که عرفا سهل انگاری شمرده می شود راکد و معظل بگذارد و اگر چنین کند، در صورتی که مال تلف شود ضامن است؛
البته در این صورت، مالک تنها اصل سرمایه را طلبکار است و نمی تواند سودهای فرضی را - که اگرعامل کار می کرد به دست می آمد - مطالبه نماید.
مسأله 696. عامل در صورتی می تواند مال مضاربه را برای تجارت به شهر دیگری ببرد که از مالک در این کار اجازه داشته باشد یا اینکه چنین کاری - هرچند نسبت به جنس مال مورد مضاربه - متعارف و معمول باشد، طوری که قرارداد مضاربه عرفا شامل این مورد بشود.
مسأله 697. در مواردی که عامل مجاز نبوده مال مضاربه را به جای دیگر منتقل کند، در صورتی که این کار را انجام دهد و مال تلف شود یا خسارتی بر آن وارد آید، ضامن است؛ ولی چنانچه سودی به دست آید، مالک و عامل طبق قرارداد، در آن شریک هستند.
همین حکم، در جایی که عامل مجاز به انتقال مال به شهر خاصی بوده، اما آن را به جای دیگری برده نیز جاری است.
مسأله 698. در مواردی که عامل مجاز به سفر برای مضاربه است، چنانچه شرط
ص: 340
نشده باشد که وی مخارج سفر را از مال خود بپردازد، می تواند آن را از مال مضاربه تأمین کند؛ پس اگر سودی حاصل شده، مخارج سفر از همان سود محاسبه می شود و چنانچه سودی حاصل نشده آن را از سرمایه بر می دارد؛
البته، اگر بعد از آن سود پدید آید، نقص وارد بر سرمایه مالک(1) با آن جبران می شود، سپس چنانچه چیزی از سود باقی ماند، بین آنها تقسیم می شود.
مسأله 699. مخارج سفر که در مسأله قبل ذکر شد، شامل هزینه هایی مانند کرایه راه، مسکن، خوراک، آشامیدنی و... است که عامل - مناسب با حال و شأن خود - با رعایت اعتدال و میانه روی، در سفر به آن نیاز دارد. بنابراین، اگر در هزینه ها زیاده روی و اسراف کند، باید مقدار زیادی را از مال خود بپردازد.
مسأله 700. اگر عامل در سفر بیمار شود، در صورتی که بیماری، وی را از فعالیت مضاربه باز ندارد، می تواند مخارج سفر را از مال مضاربه بردارد؛ البته نمی تواند هزینه درمان و دارو و آنچه را که برای بهبود بیماری به آن نیاز دارد از مال مضاربه حساب نماید؛
اما اگر بیماری او را از فعالیت مضاربه باز دارد، بنابر احتیاط واجب نمی تواند مخارج سفر را از مال مضاربه بردارد.
مسأله 701. اگر عامل در مخارج سفر بر خودش سخت بگیرد و کمتر از مقدار مجاز خرج کند یا در شهری که به آن مسافرت کرده، در خوراک یا مسکن یا غیر آن مهمان دیگری باشد، نمی تواند معادل آن را از مخارج مضاربه محسوب کند.
همین طور، چنانچه عامل در شهر خودش تجارت می کند، حق ندارد برای مخارج خودش چیزی از مال مضاربه بردارد.
مسأله 702. اگر عامل در بین سفر، قرارداد مضاربه را فسخ کند یا مضاربه به علتی باطل شود، مخارج و هزینه برگشت، بر عهده خود عامل است و نمی تواند آن را از مال مضاربه بردارد.
ص: 341
مسأله 703. اگر عامل پس از پایان سفری که با اجازه مالک برای مضاربه انجام داده و مقداری از سرمایه را در آن سفر، صرف مخارج خود کرده، مضاربه را فسخ کند، ضامن بودن او نسبت به هزینه های مصرفی محل اشکال است. بنابراین، مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
مسأله 704. اگر عامل با سرمایه مضاربه تجارت نماید، در حالی که مضاربه به سبب عدم وجود بعضی از شرایط آن، باطل باشد، چنانچه اجازه مالک در تجارت شامل مضاربه باطل هم بوده(1)، معاملاتی که عامل برای مالک انجام داده، صحيح است و تمام سود آنها برای مالک می باشد;(2)
ولی اگر اجازه مالک فقط شامل معاملاتی بوده که در قالب مضاربه صحيح واقع شود، معاملات انجام شده برای مالک حکم فضولی(3) را دارد. بنابراین، اگر مالک بعدا آن را اجازه دهد، صحیح بوده و تمام سود برای مالک می باشد و اگر اجازه ندهد، باطل است.
حکم مربوط به اجرت عامل در مضاربه باطل، در مسأله بعد ذکر می شود .
مسأله 705. در هر یک از موارد مسأله قبل، حکم اجرت عامل به شرح ذیل است:
الف. سهم سود عامل (بر فرض، مضاربه صحیح محسوب می شد)، بیش از اجرت المثل کار عامل (اجرت معمول و بازاری آن کار باشد؛
در این صورت، عامل تنها به اندازه اجرت المثل استحقاق دارد.
ب. سهم سود عامل (برفرض، مضاربه صحیح محسوب می شد)، کمتر از
ص: 342
اجرت المثل کارش باشد و عامل در هنگام انعقاد مضاربه توجه داشته که سهم سود مقرر شده برای وی، احتمال دارد کمتر از اجرت المثل کارش باشد؛
در این صورت، تنها به اندازه سهم تعیین شده از سود در قرارداد مضاربه استحقاق دارد.(1)
ج. سهم سود عامل (برفرض، مضاربه صحیح محسوب می شد) کمتر از اجرت المثل کارش باشد و عامل در هنگام انعقاد مضاربه التفات نداشته که سهم سود مقرر شده برای وی احتمال دارد کمتر از اجرت المثل کارش باشد؛
در این صورت، عامل مستحق اجرت المثل کارش می باشد.
مسأله 706. مضاربه اذنی،(2) با فوت هر یک از عامل و مالک باطل می شود.
مسأله 707. مضاربة معاوضی با فوت مالک باطل نمی شود و ورثه وی جانشین او می شوند؛ ولی اگر عامل بمیرد، حکم آن به صورت ذیل است:
الف. مضاربه مقید به انجام تجارت توسط خود عامل باشد؛ به این معنا که مالک فقط انجام تجارت توسط خود عامل را مورد مضاربه قرار داده باشد؛
در این صورت، مضاربه با فوت وی، خود به خود فسخ می شود.
ب. در مضاربه، شرط شده باشد که عامل خودش تجارت کند؛(3)
در این صورت، مضاربه صحیح است و مالک می تواند راضی شود تا فردی که ورثة عامل تعیین می کنند کار را انجام دهد، همچنان که می تواند مضاربه را فسخ کند.
ص: 343
ج. چنین قید و شرطی در مضاربه وجود نداشته باشد؛
در این صورت، مضاربه صحیح است؛ البته چنانچه ورثه عامل حتی با کمک گرفتن از دیگری توانایی انجام مضاربه را نداشته باشند، مضاربه باطل می شود.
مسأله 708. اگر پس از شروع کار توسط عامل، یکی از دو طرف - که حق فسخ دارد - مضاربه را فسخ کند، یا مضاربه خود به خود فسخ شود،(1) حکم آن به صورت ذیل است:
الف. فسخ قبل از تحقق سود باشد:
در این صورت، عامل بابت تجارتی که انجام داده مستحق اجرتی نیست و بدون اجازه مالک، حق تصرف در مال مضاربه را ندارد.
از طرفی چنانچه مال مضاربه تبدیل به کالا شده باشد، مالک حق ندارد عامل را مجبور به فروش و نقد کردن آن نماید.
ب. فسخ بعد از تحقق سود باشد؛
در صورتی که کالا نقد شده باشد، سود طبق قرارداد مضاربه تقسیم می شود و اگر کالا نقد نشده، عامل و مالک در کالا شریک می شوند.
بنابراین، چنانچه دو طرف راضی باشند، می توانند کالا را تقسیم کنند یا با توافق یکدیگر تا زمان فروش کالا صبر کنند و پس از نقد شدن، هریک سهم خود را بردارد و در صورتی که یک طرف خواهان تقسیم و دیگری مخالف آن باشد، در برخی از موارد خواهان تقسیم می تواند دیگری را وادار به تقسیم کند، که احکام آن در مبحث «قسمت»، فصل «شرکت» ذکر می شود.
مسأله 709. اگر مالک و عامل با توافق یکدیگر در بین مضاربه ، سرمایه و تمام سود را بین خود تقسیم کنند، مضاربه در همان جا به پایان رسیده و خود به خود فسخ
ص: 344
می گردد، هرچند زمانی که در ابتدا برای مضاربه تعیین کردند تمام نشده باشد.
مسأله 710. اگر مضاربه در حالی فسخ شود که مقداری از مال مضاربه به صورت طلب از دیگران باشد، چنانچه مالک از عامل بخواهد که طلب را وصول نماید، بنابر احتیاط واجب بر عامل لازم است این کار را انجام دهد.
مسأله 711. پس از فسخ مضاربه، لازم نیست عامل، مال مالک را به دست وی برساند؛ بلکه کافی است موانع را برطرف نماید، به گونه ای که مالک بتواند آن را در اختیار بگیرد؛(1)
البته، اگر عامل مال را به شهر دیگری فرستاده باشد، باید آن را به شهر مالک برگرداند؛ مگر آنکه مالک خود راضی به بقای مال در آن شهر باشد.
مسأله 712. هر کدام از مالک و عامل می تواند در ضمن عقد مضاربه بر دیگری، اعطای مال یا انجام عمل یا انعقاد بیع، اجاره، صلح، هبه، وکالت یا مانند اینها را شرط نمایند و عمل به آن شرط واجب است، چه سودی به دست آمده باشد یا نه؛
البته، اگر مقصود طرفین این باشد که چنانچه عقد مضاربه باقی مانده و فسخ نشود، طرف مقابل باید به شرط عمل کند، در صورت فسخ مضاربه ، عمل به شرط واجب نیست.(2)
مسأله 713. اگر انسان مبلغی به فردی بدهد که می خواهد با آن تجارت و کسب و کار کند و از او بخواهد ماهانه مقداری مشخص یا به صلاح دید خود به عنوان سود به وی بپردازد، چند صورت دارد که از جمله آنها در صورت ذیل است:
الف. پرداخت مبلغ اولیه به عنوان قرض باشد - چه اینکه سود شرط شده،
ص: 345
مبلغی معین باشد و چه غیر معین - این کار ربا و حرام می باشد، هرچند اصل قرض با توضیحاتی که در فصل «قرض» ذکر می شود، صحیح است.
ب. پرداخت مبلغ به عنوان مضاربه باشد و دیگری (عامل) متعهد شود از طرف صاحب سرمایه تجارت کند؛
در این صورت، چنانچه مقدار سهم سود عامل تعیین نشده یا مبلغ معینی مثلا ماهانه 1 میلیون تومان) - نه به صورت کسریا درصدی از سود - تعیین شده، حكم مضاربه باطل را دارد که در مسائل «704 و 705» ذکر شد؛
اما اگر سهم عامل به صورت کسریا درصد معینی از سود تعیین شده و سایر شرایط مضاربه رعایت شده و سود ثابت یا به صلاحدید به طور على الحساب پرداخت شده تا بعد مصالحه صورت پذیرد، حکم مضاربه صحیح را دارد .(1)
مسأله 714. اگر مالک سرمایه بخواهد سرمایه اش را توسط دیگری بکار گیرد، به گونه ای که بدون رعایت شرایط و محدودیت های مضاربه، همان نتیجه مضاربه (تقسیم سود بین مالک و عامل) حاصل گردد، می تواند از قرارداد جعاله و مانند آن استفاده کند.
بنابراین، می تواند مالی را در اختیار شخصی قرار دهد و مثلا بگوید: «اگر این مال را در تجارت یا هر بهره برداری سود آور حلال(2) بکار بگیری و سودی حاصل شود، نصف آن سود، جعل (حق الزحمه) توباشد».
در این صورت، لازم نیست سرمایه، پول باشد و می تواند دین یا کالا یا منفعت باشد.(3)
ص: 346
مسأله 715. اصطلاح «شرکت»، به دو معنا به کار می رود که هریک، دارای احکام و مسائل ویژه ای می باشد.
معنای اول آن است که شیئی متعلق به دو یا چند نفر(1) به طور مشترک باشد، به گونه ای که سهم هر یک از افراد، جدا و مجری از دیگری نباشد.(2)
معنای دوم قراردادی است بین دو یا چند نفر، مبنی بر اینکه آن افراد در سودی که از طریق تجارت و کسب و کارو مانند آن با اموالشان حاصل می شود، شریک باشند؛ این شرکت - خود - دارای دو قسم است؛ شرکت «اذنی» وشرکت «معاوضی»؛
توضیح و مسائل هرکدام از دو معنای شرکت در مسائل بعد ذکر می شود.
ص: 347
مسأله 716. شرکت به معنای اول، در موارد ذیل محقق می شود:
الف. در «عين مال»؛ مانند شرکت در خانه، زمین، مغازه، ماشین، اثاث منزل ، لوازم کار، کالا و... به طور مشاع؛(1)
ب. در «منفعت»؛ مانند شرکت در منفعت خانه یا مغازه به طور مشاع؛
ج. در «حق»؛ مانند شرکت در سرقفلی مغازه یا حق تحجیر(2) به طور مشاع؛
د. در «دین»؛ مانند شرکت دو نفر در طلبی که از دیگری دارند به طور مشاع.
مسأله 717. شرکت در هریک از مواردی که در مسأله قبل ذکر شد، با دو سبب ذیل ایجاد می شود:
الف. «ارث»؛
ب. انجام معامله شرعی»؛ مانند موارد ذیل:
- دو نفر مالی را در یک معامله خریداری نمایند (شرکت در عین)؛
- دو نفر خانه ای را با یک قرارداد اجاره کنند (شرکت در منفعت)؛
- سرقفلی مغازه ای با یک مصالحه، به دو نفر منتقل شود (شرکت در حق)؛
- دو نفر مال مشترک خود را به دیگری قرض دهند (شرکت در دین).
مسأله 718. شرکت در «عين»، علاوه بر دو سببی که در مسأله قبل ذکر شد، با سه سبب دیگر نیز ایجاد می شود:
ص: 348
الف. احياء (آباد کردن)؛ مانند آنکه دو نفر چاهی را حفر کنند یا نهر آب یا قناتی احداث نمایند که با این کار در چاه ، نهريا قنات، شریک می شوند.(1)
ب. حیازت؛ مانند آنکه دو نفر، حیوان وحشی یا ماهی را با هم صید کنند.(2)
ج. مخلوط شدن مال دو یا چند نفر با هم (امتزاج).
مسأله 719. مخلوط شدن مال دو یا چند نفر صورت های مختلفی دارد که برخی از آنها موجب شراکت افراد در مال مخلوط شده می شود؛
مانند مخلوط شدن مقداری شیراز یک نفر با مقداری شیراز فرد دیگر، روغن زیتون از یک نفر با روغن زیتون از دیگری یا مقداری آرد از یک نفر با مقداری آرد از فرد دیگر؛ که در این موارد، آن دو نفر در شیرها یا روغن زیتون ها یا آردهای مخلوط شده، شریک می شوند؛(3) چه اینکه مخلوط شدن، اختیاری باشد یا بدون اختیارن اما مخلوط شدن بادام های یک نفر با بادام های فرد دیگر، گردوهای یک نفر با گردوهای فرد دیگر، یا سیب های یک نفر با سیب های فرد دیگر، یا گندم های یک نفر با جوها یا گندم های فرد دیگریا پول های یک نفر با پول های فرد دیگر، موجب حصول اشاعه و شرکت نمی گردد و احکام مال مشاع در مورد آنها جاری نمی شود.(4)
مسأله 720. اگر انسان در مالی با دیگری به طور مشاع شریک باشد، در هر یک از دو
ص: 349
صورت ذیل می تواند در مال مشترک تصرف کند:
الف. یقین یا اطمینان(1) داشته باشد شریک یا شرکای او، قلبا راضی هستند؛
ب. شریک یا شرکا اجازه تصرف به وی داده باشند، هرچند رضایت قلبی آنان معلوم نباشد.(2)
مسأله 721. به طور کلی، اذن و اجازه صاحب مال،(3) در تمام یا برخی از تصرفات ، به دو صورت ممکن است محقق شود:
الف. وی صریحا با گفتار خود اجازه دهد؛
ب. عملی انجام دهد که چنین اجازه ای را می فهماند؛ مثل اینکه کلید خانه را برای سکونت به دیگری بدهد.
در هر یک از دو مورد، انسان در محدوده اجازه و به اندازه اجازه ای که داده شده ، حق تصرف دارد نه بیشتر؛
البته، چنانچه مالک اجازه کاری را بدون قید و شرط بدهد، این اجازه شامل تصرفات دیگری که عرفا لازمه آن کار است نیز می شود،(4) که این امور در موارد مختلف، متفاوت است؛ مثلا اگر مالک، اجازه سکونت فردی را در ملک خود بدهد، چنانچه این امر، عرفا اجازه در اسکان خانواده و فرزندان وی و رفت و آمد دوستان و مهمانان نیز به شمار رود، لازم نیست برای این موارد، اجازه جداگانه گرفته شود.
بدیهی است این اجازه ، در جایی است که صاحب مال، از موارد مذکوریا برخی از آنها، منع نکرده باشد.
ص: 350
مسأله 722. اگر مال مشترک (مشاع) به گونه ای باشد که تصرف نکردن در آن موجب از بین رفتن یا وارد شدن نقصی بر آن می شود - مانند مواد غذایی یا اشیائی که رسیدگی و مراقبت از آنها نیاز به تصرفاتی دارد - در صورتی که یکی از دو شریک، اجازه تصرف به شریک دیگر را نمیدهد و راضی به تقسیم مال(1) نیز نمی شود، شریک دیگر می تواند به حاکم شرع مراجعه کرده و طبق نظر او رفتار نماید.مسأله 723. اگر دو شریک در کیفیت تصرف و استفاده از مال مشترک (مشاع) به توافق نرسند و یکی از آنان اجازه تصرف به دیگری را ندهد به طوری که باعث ضرر وی گردد - شریک دیگر می تواند به حاکم شرع مراجعه کرده تا وی اجازه مناسب ترین تصرف را به او بدهد.
مسأله 724. اگر یکی از دو شریک، تقاضای فروش مال مشترک (مشاع) را داشته باشد، چنانچه طوری است که تقسیم آن مال موجب می شود نقص و ضرری بر مال یا ارزش و قیمت آن وارد شود که عرف قابل چشم پوشی نیست - مثل آنکه خانه یا زمین مشترک به علت موقعیت مکانی با مساحت کم، به گونه ای باشد که چنانچه تقسیم شود، قیمت هر سهم کاهش زیادی پیدا می کند - بر دیگری واجب است با فروش مال موافقت کند و در صورت مخالفت، می توان او را مجبور نمود؛
البته، اگر فرد بتواند تنها سهم مشاع خود را بدون ضرر بفروشد، نمی تواند شریک را بر فروش کل مال مجبور نماید.
مسأله 725. همان طور که در مسأله «715» ذکر شد، در شرکت قراردادی صحیح،(2) دو
ص: 351
یا چند نفر قرار می گذارند با مال خود تجارت و کسب و کار کنند و در سودی که به دست می آید، شریک باشند؛ این قرارداد به دو صورت قابل انجام است:
الف. «شرکت إذنی»؛ در این نوع شرکت، هریک از شرکا، توافق می نمایند تا با مال و سرمایه ای که در آن شریک هستند، یا بعدا شریک می شوند، تجارت و کسب و کار کنند و در سود و زیان آن شریک باشند.
ب. «شرکت معاوضی»؛ که آن قراردادی است که طی آن معاوضه ای صورت می گیرد بین کسر مشاع از مال یک طرف با کسر مشاع از مال دیگری، جهت انجام فعالیت کسبی و تجاری با کیفیت و شروط معين در مدت مشخص.
مسأله 726. در شرکت «معاوضی»، دو یا چند نفر که هریک از آنها مال جداگانه ای داشته اند، با انجام خود قرارداد شرکت ، در اصل سرمایه به طور مشاع شریک می شوند؛
پس اگر دو نفر که یکی از آنها 10 میلیون تومان و دیگری 20 میلیون تومان پول دارند، قرارداد شرکت معاوضی منعقد کنند و بخواهند به نسبت سهام خود در سود و زیان شریک باشند، با همین قرارداد، در کل 30 میلیون تومان سرمایه ، به نسبت یک سوم و دو سوم به صورت مشاع شریک می شوند.
مسأله 727. در شرکت «إذنی»، شراکت در سرمایه به طور مشاع باید قبل یا بعد از قرارداد شرکت - بر اثر عوامل شراکت، همچون ارث یا سایر مواردی که در مسائل «717 تا 719» ذکر شد - به صورت جداگانه حاصل گردد و با خود قرارداد، شراکت در سرمایه به طور مشاع ایجاد نمی شود.
شایان ذکر است، اگر دو طرف مال مشترکی ندارند، می توانند با انجام مصالحه و مانند آن، شراکت در سرمایه (به صورت مشاع) ایجاد کنند تا قرارداد شرکت اذنی بر آن مال مشترک واقع گردد.
ص: 352
مسأله 728. در شرکت معاوضی، باید مدت شراکت مشخص گردد؛ ولی در شرکت اذنی مشخص نمودن مدت لازم نیست و تا زمانی که یکی از دو طرف از قرارداد شرکت منصرف نشده، شرکت باقی است.
مسأله 729. شرکت «اذنی» عقد جایز(1) است. بنابراین، هر یک از شرکا، می تواند از اجازه ای که در مورد تصرف در مال خود به دیگری داده، برگردد و قرارداد شرکت را نسبت به سرمایه خویش فسخ نماید؛ چه قبل از شروع در کار باشد و چه بعد از آن؛ چه قبل از پیدایش سود باشد و چه بعد از آن؛ چه برای قرارداد، مدت زمانی تعیین شده باشد یا زمان خاصی را برای آن در نظر نگرفته باشند.
شایان ذکر است، در هر صورت، فسخ قرارداد شرکت باعث نمی شود شراکتی که دو طرف در سرمایه به طور مشاع داشته یا ایجاد کرده بودند، از بین برود.
مسأله 730. اگر در ضمن قرارداد شرکت یا قرارداد دیگر، شرط کنند که قرارداد شرکت «اذنی» را تا زمان معینی فسخ نکنند، شرط مذکور صحیح است و عمل به آن واجب می باشد؛
ولی با این وجود، اگر یکی از دو طرف فسخ کند، هرچند وی به علت مخالفت با تعهد خود گناه کرده، اما شرکت فسخ می شود.
مسأله 731. شرکت معاوضی عقد لازم است و هیچ یک از شرکا، بدون رضایت دیگران، حق فسخ آن را تا انتهای زمان قرارداد ندارد؛ مگر در مواردی که فرد براثر خیار شرط در ضمن عقد یا تخلف شرط یا سایر موارد خیار، حق فسخ شرکت را داشته باشد.
ص: 353
مسأله 732. اگر در شرکت «اذنی» یکی از شرکا بمیرد یا دیوانه یا سفیه یا مفلس (ورشکسته اقتصادی)(1) شود یا مبتلا به بیهوشی یا گما گردد، هرچند اصل شراکت در مال باقی است، ولی قرارداد شرکت اذنی در همان زمان به پایان می رسد؛(2)
اما اگر موارد مذکور در شرکت «معاوضی» پیش آید، قرارداد شرکت به قوت خود باقی است.
مسأله 733. قرارداد شرکت «عقد»(3) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب و قبول» صورت گیرد.
مسأله 734. ایجاب و قبول در شرکت نیز همانند خرید و فروش، به دو صورت لفظی» و «عملی» قابل انجام است:
پس اگر یکی از دو نفر به قصد انعقاد قرارداد شرکت بگوید: «شریک باشیم» و دیگری هم به قصد پذیرش قرارداد بگوید «قبول کردم»، یا آنکه قراردادی را به صورت کتبی نوشته و دو طرف آن را به قصد انجام شراکت امضا کنند، در صورت تحقق سایر شرایط صحت عقد شرکت، قرارداد شرکت منعقد شده است.
مسأله 735. افرادی که قرارداد شرکت بین آنان منعقد می شود (شرکا)، باید شرکت را با قصد و اختیار انجام دهند.
ص: 354
همین طور، هریک از آنها باید نسبت به مالی که قرارداد شرکت بر آن واقع می شود، مالک یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک) باشند؛ علاوه بر این نباید همچون نابالغ و سفیه و مفلس، شرعا «محجور»(1) باشند.
مسأله 736. سرمایه شرکت را می توان انواع مختلف پول (مانند ریال، دینار، يورو) یا انواع مختلف کالا (مانند طلا، نقره، پارچه ، برنج، روغن) قرار داد.
مسأله 737. عقد شرکت اختصاص به سود آوری از طریق خرید و فروش ندارد و شامل فعالیت های اقتصادی دیگر همچون شراکت در ساخت و ساز مسکن یا کارهای تولیدی مانند تولید لباس و پوشاک، لوازم منزل یا لوازم کسب نیز می شود .(2)
مسأله 738. اگر در قرارداد شرکت، در مورد مقدار سهم سود و زیان هرشریک شرطی نکرده باشند، هر شریک به نسبت سرمایه خود سود و زیان می برد.
بنابراین، اگر سرمایه دو شریک(3) برابر باشد، سود و زیان برابر می برند و اگر مثلا سرمایه یکی از دو شریک دو برابر دیگری باشد، سهم او از سود و زیان، دو برابر دیگری می باشد.
شایان ذکر است، در این حکم فرقی نمی کند که هر دو نفر کار کنند یا یکی از آن دو؛ هردو به یک اندازه کار کنند یا کار یکی بیشتر از دیگری باشد یا کاریکی با اهمیت تر از کار دیگری باشد.
ص: 355
مسأله 739. اگر بخواهند سهم سود و زیان شرکا، متفاوت از مقدار سرمایه باشد، باید آن را در ضمن قرارداد شرکت شرط کنند و در این صورت، سهم سود و زیان برای هرشریک لازم نیست متناسب با مقدار سرمایه هریک یا مقدار کار و فعالیتی که انجام میدهند باشد.
بنابراین، اگر در عقد شرکت شرط کنند کسی که کار می کند یا بیشتر از شریک دیگر کار می کند یا کار او با اهمیت تر از کار دیگری است، بیشتر سود ببرد یا آنکه شرط کنند کسی که کار نمی کند یا کمتر کار می کند یا ارزش کار او کمتر است، به جهت ارفاق یا هر امر عقلایی دیگر بیشتر سود ببرد، صحيح است و باید به این شرط عمل نمایند.
مسأله 740. اگر شرط کنند تمام سود برای یکی از دو شریک باشد، یا شرط کنند تمام زیان بر یکی از آن دو وارد آید (به صورت شرط نتیجه)، صحت قرارداد شرکت محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود؛
البته، چنانچه شرط کنند یکی از دو شریک تمام سودی را که می برد به دیگری هبه کند ( ببخشد) یا به طور مجانی مصالحه نماید یا آنکه به مقدار ضرری که بر دیگری وارد می شود، از مال خودش به او هبه کند یا به طور مجانی مصالحه نماید (به صورت شرط فعل)، صحيح است.(1)
مسأله 741. تعیین سهم سود و زیان شرکا لازم نیست به صورت درصدی (یا کسری) باشد، مانند «نصف ، نصف» یا «یک سوم سود برای یکی و دو سوم برای دیگری» و....
بنابراین، اگر در موردی که مثلا سود ماهانه مورد انتظار شراکت، برآورد می شود یک میلیون تومان یا بیشتر باشد، دو شریک می توانند در ضمن عقد شرکت توافق
ص: 356
نمایند که از سود ماهانه، 500 هزار تومان آن مال شریک اول و بقيه سود - هرچه بیشتر از مقدار مذکور حاصل شد - مال شریک دوم باشد.
همچنین، اگر سهم شریک اول از سرمایه مشاع شرکت مثلا 10 میلیون تومان باشد و وی در ضمن عقد شرکت شرط نماید در صورت بروز ضرر و زیان بر سرمایه مذکور، از ضرر وارد شده تا سقف 8 میلیون تومان آن بر عهده شریک دوم باشد، اشکال ندارد.
مسأله 742. اگر عده ای با سرمایه ای که از اموال مشترک خویش فراهم آورده اند، شرکتی تأسیس کنند و هریک از آنان ضمن قرارداد شرکت، با سایر سهامداران شرط کند که در صورت وقوع حادثه ای نسبت به شخص خود یا اموالش - که نوع آن را معین می کند - آنان موظف به جبران خسارات وارد شده به او از سرمایه شرکت یا سود آن باشند، تا زمانی که قرارداد باقی است، واجب است مطابق شرط مذکور عمل شود.
مسأله 743. اگر در قرارداد شرکت شرط کنند معاملات و خرید و فروش ها را هردو با هم انجام دهند یا هرکدام به تنهایی یا فقط یکی از آنان معامله کند یا شخص دیگری برای معامله کردن استخدام واجير شود، چنین شرط هایی صحیح است و باید طبق آن عمل شود.
مسأله 744. اگر معین نکنند که خرید و فروش و معاملات را چه کسی انجام دهد، چنانچه شرکت اذنی باشد، هیچ یک از آنان بدون اجازه شریک یا شرکای دیگر نمی توانند با سرمایه مشاع شرکت ، معامله یا تصرف دیگری کنند؛
ولی در شرکت معاوضی، چنانچه قرارداد شرکت از این جهت بدون قید و شرط باشد، هر کدام می توانند طوری که به شرکت ضرر نزند، معامله نمایند.
ص: 357
مسأله 745. مال شرکت در دست کسی که اختیار خرید و فروش شرکت به او داده شده، نوعی «امانت» به شمار می رود.(1)
بنابراین، اگر از بین برود یا معیوب شود یا خسارت و ضرری بر آن وارد آید، در صورتی که وی از حدود قرارداد با وظایف خود در تجارت یا فعالیت اقتصادی تخلف کرده یا در نگهداری از مال کوتاهی کرده، ضامن است(2) و در غیراین صورت ، ضامن نیست.
مسأله 746. کسی که اختیار خرید و فروش شرکت به او داده شده، باید دقیقا مطابق قرارداد و شرایط شرکت عمل کند؛ مثلا اگر با او قرار گذاشته اند که نسیه نفروشد یا در برابر نسيه وثیقه بگیرد یا خریدش فقط به صورت نسیه باشد یا کالا را از محل مخصوصی بخرد یا از فلان مؤسسه و شرکت خریداری نکند، باید به همان قرارداد و شروط رفتار نماید؛
ولی اگر با او قراری نگذاشته اند، باید معاملات خود را مطابق معمول و متعارف انجام دهد و داد و ستدی نماید که برای شرکت ضرر نداشته باشد.
مسأله 747. اگر کسی که اختیار خرید و فروش شرکت به او داده شده، برخلاف وظیفه ای که در مسأله قبل برایش ذکر شده معامله کند، معامله اش صحیح است و اگر سودی حاصل شود، طبق قرارداد شرکت به همه شرکا می رسد؛
البته، اگر معامله وی زیان آور باشد، یا به سبب آن قسمتی از مال شرکت از بین برود، ضامن است.
ص: 358
مسأله 748. اگر پس از انجام معامله توسط یکی از شرکا، در بین مدت قرارداد یا در پایان آن معلوم شود قرارداد شرکت به جهتی باطل بوده، در صورتی که اجازه سایر شرکا در تجارت شامل شرکت باطل هم بوده، معاملات انجام شده ، صحیح است و سود آن معاملات متعلق به همه شرکا است؛
ولی اگر اجازه شرکا فقط شامل معاملاتی بوده که در قالب شرکت صحیح واقع شود، معاملات انجام شده نسبت به سهم سایر شرکا، حکم فضولی را دارد.
بنابراین، اگر آنان بعد معامله را اجازه دهند، صحیح بوده و سود متعلق به همه است و اگر اجازه ندهند، باطل است.
مسأله 749. اگر در شرکتی که بعدا معلوم شده به جهتی باطل بود، هرکدام از شرکا برای شرکت کاری انجام داده، در صورتی که به قصد مجانی کاری نکرده باشد،(1) می تواند اجرت المثل کارهایی که نسبت به سهم شرکا انجام داده است را از آنان مطالبه نماید؛
البته، چنانچه در هنگام انعقاد قرارداد شرکت التفات داشته که سود معين شده برای وی در عقد شرکت - در فرض صحیح بودن آن به احتمال دارد از اجرت المثل عمل وی کمتر باشد، در این صورت مستحق همان مقدار تعیین شده در قرارداد(2) می باشد و پرداخت مقدار زیادی به او واجب نیست.
در مسائل ذیل، برخی از انواع شرکت های باطل و روش های جایگزین آنها ذکر می گردد.
ص: 359
مسأله 750. «شرکت ابدان یا اعمال» آن است که دو یا چند نفر- مانند دو کارگر - قرار بگذارند در اجرت و مزد کاری که هریک انجام می دهد با یکدیگر شریک باشند، چنین شرکتی صحیح نیست؛ بلکه هرکس مالک تمام اجرت خود می باشد.
در این امر، فرقی ندارد کارشان از یک نوع باشد - مثل دو آرایشگریا دو کارمند ويا نوع کارشان فرق داشته باشد؛ مثل یک بتا و یک نقاش.
مسأله 751. اگر دو یا چند نفر مانند دو صیاد قرار بگذارند که در آنچه با صید و جمع آوری و حیازت مالک می شوند، شریک باشند، شرکت آنان باطل است و هر کس مالک آنچه صید و حیازت(1) کرده می باشد.
مسأله 752. اگر دو یا چند نفر مثل دو آرایشگر بخواهند در اجرت و مزد کارهایی که انجام می دهند، شریک باشند، می توانند از روش ذیل استفاده کنند:
یکی از آن دو، نصف منافع بدنی خود را در زمینه آرایشگری، برای مدت معینی مصالحه کند در مقابل نیمی از منافع بدنی دیگری در زمینه آرایشگری در همان مدت و دیگری هم مصالحه را قبول کند؛ در این صورت، هر کدام در نصف اجرت آرایشگری دیگری شریک می شود.
این حکم، در مورد مسأله «751» نیز جاری است.
همین طور، اگر مصالحه کنند که هریک از آن دو مثلا نصف اجرت آرایشگریش یا نصف آنچه را صید می کند تا مدت معین به دیگری هبه نماید و ببخشد، هرچند شریک نمی شوند، ولی واجب است به مفاد صلح مذکور عمل کنند.(2)
ص: 360
مسأله 753. اگر دو نفر در یک قرارداد اجاره برای انجام یک کار، در مقابل اجرت معین اجیر شوند - مثل آنکه دو کارگر در یک قرارداد برای ساختن دیواری در مقابل صد هزار تومان اجیر شوند - آن دو نفر به نسبت کاری که انجام می دهند، در اجرت شریک می باشند و اگر مقدار کار هریک معلوم نباشد، احتیاط واجب آن است که با هم مصالحه کنند.
شایان ذکر است، مورد مذکور، از موارد شرکت ابدان - که از شرکت های باطل است - نمی باشد.
همین حکم، در مورد دو نفری که شیء مباحی را با هم حیازت کنند - مثل آنکه درخت یا گیاه مباحی را با هم از زمین درآورند - نیز جاری می باشد.
مسأله 754. «شرکت وجوه» آن است(1) که دو نفر - مانند دو تاجر- قرار بگذارند هر یک مستقلا کالایی را برای خود به طور نسیه به قیمت مناسب بخرد و قیمت را خودش بدهکار شود؛ سپس با فروش آن به قیمت بیشتر، بدهی خود را بپردازد و آن دو تاجر در سودی که از این طریق به دست می آید، شریک باشند؛ چنین شراکتی باطل می باشد.
مسأله 755. اگر در مورد مسأله قبل هریک از دو نفر، دیگری را وکيل کند تا کالا را برای هر دو به نسبت معین - مثلا نصف ، نصف - به صورت مشاع نسیه بخرد،(2) صحیح است و در کالای خریداری شده شریک می شوند؛ در نتیجه، هردو در ذمه
ص: 361
خویش بدهکار نصف قیمت کالا می شوند و چنانچه آن را به قیمت بیشتری بفروشند، در سود حاصل شده شریک می گردند.
مسأله 756. «شرکت مفاوضه» آن است که دو نفر قرار بگذارند هر سود و مالی که به دست می آورند - چه از تجارت یا زراعت و مانند آن باشد و چه اجرت کاریا ارث یا وصیت و مانند آن - و همین طور در هر خسارتی که برآنان وارد می آید، شریک باشند؛ این قرارداد و شراکت نیز باطل است.
مسأله 757. اگر دو نفر مصالحه کنند که هریک، نیمی از اموال و سودهایی را که به دست می آورد، به دیگری هبه کند (ببخشد) و چنانچه خسارتی به هریک از آنان وارد آید، دیگری نیمی از آن را از مال خود جبران کرده و بپردازد؛ در این صورت، هرچند شریک نمی شوند، ولی لازم است طبق مفاد صلح عمل کنند.(1)
مسأله 758. اگر صاحب اتومبیل بخواهد ماشین خود را به راننده ای بدهد تا کار کند و در سود شریک باشند، می تواند قرارداد «جعاله» ای را منعقد کند، به این صورت که صاحب ماشین به راننده بگوید: «اگر در فلان مدت با این ماشین برای من کار حمل و نقل مسافر را انجام دهی، نیمی از کارکردت (اجرت ها و کرایه های
ص: 362
دریافتی از مردم، به عنوان حق الزحمه (جعل) ، مال خودت باشد».
در این صورت، راننده نصفی از اجرت حاصل از مسافرکشی را برای خودش برداشته و نصف دیگر را به صاحب ماشین می دهد.(1)
مسأله 759. اگر فردی که صاحب اتومبیل است به راننده بگوید: «با ماشین برای خودت کار کن و هر چه سود به دست آوردی به نسبت نصف، نصف در آن شریک باشیم»،(2) چنین قرارداد و شراکتی باطل است و در این صورت، تمام اجرت حاصل شده مال راننده است و صاحب ماشین تنها مستحق اجرت المثل منافع ماشین، در مدتی که در اختیار راننده بوده می باشد.(3)
مسأله 760. اگر صاحب مغازه بخواهد، مغازه اش را در اختیارتاجری قرار دهد تا وی با سرمایه خود در آن محل تجارت کند و در درآمد حاصل شده - مثلا نصف، نصف - شریک باشند، دو روش پیشنهاد می شود:
الف. صاحب سرمایه اقدام به انعقاد قرارداد «جعاله» با صاحب مغازه نماید، به این صورت که بگوید: «اگر منافع مغازه ات را به مدت معین - مثلا یک سال - در اختيار من برای فعالیت کسبی قرار دهی، نصف سود حاصل از سرمایه من در این مدت بابت حق الزحمه (جعل) تو باشد».
ص: 363
چنین جعالهای صحیح است و در این صورت، طرفین در سود حاصل شده با هم شریک می شوند.(1)
ب. چنانچه مثلا منافع مغازه اجاره بهای مغازه در مدت یک سال، 100 میلیون تومان و سرمایه مذکور200 میلیون تومان ارزش گذاری شود، صاحب مغازه ، منافع یک ساله مغازه را به کسر مشاعی از سرمایه (مثلا نصف) مصالحه کند، مشروط به اینکه اقدام به انعقاد قرارداد شراکت با سرمایه مشاع نمایند، سپس با انعقاد عقد شرکت بر سرمایه مشاع، در سود حاصل شده به صورت نصف، نصف شریک خواهند شد؛(2)
البته، تاجر نیز در ضمن مصالحه مذکور شرط می کند در پایان مدت یک سال بعد از تقسیم سود، صاحب مغازه کسر مشاع خویش از اصل سرمایه را به وی مجانا مصالحه نماید و او (تاجر) وکیل در انتقال مذکور باشد.
مسأله 761. اگر صاحب مغازه به صاحب سرمایه بگوید: «مغازه ام در اختیارت باشد تا با سرمایه ات در آن محل برای خود تجارت کنی و هرچه سود به دست آوردی به نسبت نصف، نصف در آن شریک باشیم»، چنین شراکتی باطل است و در این صورت، تمام درآمد حاصل شده، مال صاحب سرمایه است و صاحب مغازه تنها مستحق اجرت المثل منافع مغازه در مدتی که در اختیار صاحب سرمایه بوده می باشد.(3)
ص: 364
*مشارکت در ساخت و ساز آپارتمان(1)
مسأله 762. اگر دو نفر قصد دارند با سرمایه متعلق به خود - مثلا هرکدام یک میلیارد تومان آپارتمان با خصوصیات و اوصاف معين بسازند، طوری که هر دوی آنها به نسبت معین به صورت مشاع - مثلا نصف ، نصف - در واحدهای آپارتمانی شریک شوند، می توانند به صورت ذیل عمل کنند:
آنچه خریداری می شود از قبیل زمین، مصالح و لوازم ، برای هر دو شریک به طور مشاع - در مثال فوق نصف، نصف - خریداری شود، که با این خرید، ذمه هردو شریک به نصف ثمن (قیمت) معامله بدهکار می گردد و چنانچه یک نفر با اذن از دیگری ، تمام ثمن معامله را از مال خویش پرداخته، به همان نسبت(2) از شریکش طلبکار می شود.(3)
همچنین، کارگران و افرادی را که برای ساخت و ساز به کار می گیرند برای دو شریک اجیر کنند، طوری که اجرت آنها را دو شریک به نسبت مورد توافق(4) بدهکار شوند و سایر هزینه ها نیز به همین نسبت انجام شود.
با این توضیحات، طرفین به صورت مشاع در واحدهای آپارتمان احداث شده، شریک می باشند.
شایان ذکر است، می توان برای الزام آور شدن تعهدات فوق، از قرارداد مصالحه(5) استفاده کنند؛
ص: 365
مفاد مصالحه فوق آن است که هرکدام مطابق با تعهدات مذکور عمل نمایند و چنانچه شرایطی دارند آن را در ضمن عقد مصالحه شرط نمایند؛ مثلا شرط شود که هریک از دو شریک، عهده دار انجام چه اموری باشد یا اینکه آپارتمان مذکور حداکثر ظرف یک سال احداث گردد، یا مبلغ مورد نیاز از سرمایه توسط طرفین در زمان های معین یا حسب مراحل پیشرفت ساخت و ساز، تأمین شود.
مسأله 763. اگر دو نفر قصد دارند با سرمایه متعلق به خود، آپارتمان با خصوصیات و اوصاف معين بسازند، طوری که سهم هر کدام براساس نسبت بین هزینه کرد هر نفر با قیمت نهایی آپارتمان احداث شده در پایان کار(1) معین شود، می توانند برای تحقق منظور خویش، به صورت ذیل عمل کنند:
ابتدا از باب تخمین و گمانه زنی، هر کدام سرمایه ای را که می تواند برای احداث آپارتمان تأمین نماید مشخص کند - مثلا حداقل 500 میلیون تومان و حداکثرا میلیارد تومان - و سهم هر کدام نسبت به زمین، مصالح، لوازم و هزینه ها نیز به نسبت معین معلوم شود - مثلا نصف، نصف به توضیحی که در مسأله قبل بیان شد - سپس از قرارداد مصالحه استفاده نمایند؛(2)
به این صورت که طرفین مصالحه کنند هر کدام، جهت احداث آپارتمان مطابق با تعهدات مذکور عمل نمایند(3) و در ضمن صلح شرط می کنند چنانچه این نسبت(4) با نسبت «هزینه کرد نهایی دو نفر متفاوت باشد - مثلا یک شریک 500 میلیون تومان و شریک دیگر یک میلیارد تومان هزینه کرده باشد، معیار را نسبت هزینه کرد نهایی
ص: 366
قرار داده و کسی که کمتر هزینه کرده ، بخش مشاعی از سهم خود در آپارتمان را به ازای طلبی که شریک دیگر از وی دارد(1) به او واگذار کرده و مصالحه نماید، طوری که سهم ها در پایان کار، متناسب با هزینه کرد دو شریک باشد(2) و می توانند هر کدام دیگری را در ضمن عقد صلح وکیل درانتقال مذکور نمایند.
مسأله 764. گاه دو یا چند نفر که در مالی به طور مشاع شریکند، قصد دارند سهم خود را در بخش معینی از آن مال قرار دهند و به اصطلاح سهم خود را جدا کنند؛
چنین عملی که «قسمت» نام دارد،(3) قرارداد مستقلی است - نه خرید و فروش (بيع) است و نه معاوضه(4) - و دارای احکام مخصوص به خود می باشد که در مسائل بعد ذکر می شود.
ص: 367
مسأله 765. برای آنکه تقسیم مال به درستی انجام شود، باید سهام افراد با توجه به مقدار سهم هر یک به حسب ارزش مالی معادل سازی گردد؛ این معادل سازی و قسمت ، به سه صورت ممکن است محقق شود:
قسمت «إفراز» ، قسمت «تعديل» و قسمت «زد»؛ توضیح هریک، در ادامه ذکر می شود.
مسأله 766. تقسیم مال مشترک (مشاع) برحسب کمیت و مقدار (وزن، پیمانه، عدد، مساحت،...) قسمت «إفراز» نام دارد.
این نوع تقسیم، در اموالی صورت می گیرد که اگر آن را به سهم های کوچک تر مساوی با یکدیگر تقسیم کنیم، ارزش هر سهم با سهم دیگر برابر باشد؛(1) مانند یک نوع از حبوبات یا شیر یا روغن یا کالاهای کارخانه ای و همین طور زمین وسیعی که ارزش قسمت های مختلف آن با هم برابر است و....
بنابراین، اگر مثلا دو نفر در 15 کیلوگرم برنج به صورت مشاع شریک باشند، طوری که سهم یکی دو برابر دیگری باشد، آن را به دو قسمت 10 و 5 کیلوگرمی تقسیم می کنند و اگر سه نفر در 6 پیراهن مانند هم، به طور مساوی و مشاع شریک باشند، هر قسمت شامل 2 پیراهن می شود.
مسأله 767. در موارد ذیل، قسمت «إفراز» جاری نمی شود:
الف. مال مورد نظر طوری است که اتحاد و با هم بودن اجزای آن، در ماليتش دخیل است؛ به گونه ای که تقسیمش، موجب ضایع شدن آن و ضرر بر شرکا است؛ مانند یک عدد فرش یا ماشین یا قطعه زمین کوچکی که اگر تقسیم شود، مثلا قابلیت برای ساخته شدن ندارد.
ص: 368
ب. سهام شرکا طوری است که امکان تقسیم آن با توضیحات تقسيم إفراز وجود ندارد؛ مثل اینکه 2 عدد پیراهن مانند هم، مشترک بین 3 نفر با سهام برابر باشد.
مسأله 768. در این نوع معادل سازی پس از تقسیم، سهم همه یا برخی از شرکا، شامل یک یا چند شیء مختلف می شود.
این نوع تقسیم، در جایی صورت می گیرد که اموال شراکتی، شامل اشیای مختلفی باشد که از نظر ارزش و مالیت، برابر نیستند؛ مثلا چنانچه دو نفر در سه کتاب شریک باشند که قیمت یکی از آنها برابر با قیمت دو کتاب دیگر باشد، هنگام تقسیم، آن دو کتاب، یک سهم، و کتاب دیگر یک سهم می شود.
همین طور، اگر اموال شراکتی بین دو نفر، عبارت باشد از «یک مغازه ، یک ماشین، یک گوسفند، یک گاو و یک قالیچه»، طوری که قیمت دو شیء از آنها برابر با قیمت بقیه باشد؛
البته، اگر قیمت اشیای مشترک، طوری باشد که نتوان آنها را بر اساس قیمت به سهام مورد نظر تقسیم نمود، از قسمت «د» استفاده می شود که در مسأله بعد ذکر می گردد.
مسأله 769. در این نوع معادل سازی، برای آنکه اشیای تقسیم شده، برابر با سهم الشركة هرفرد باشد، لازم است مقدار مالی (غیر از مال مشترک) به یک یا چند طرف ضمیمه شود؛
مثلا اگر دو نفر در دو اتومبیل به طور مساوی و مشاع شریک باشند که یکی 200 میلیون تومان و دیگری 150 میلیون تومان ارزش داشته باشد، فردی که ماشین 200 میلیون تومانی به او داده می شود، باید 25 میلیون تومان به دیگری بدهد.
مسأله 770. اگر مال مشترک ( مشاع) با توجه به سهم شرکا، طوری است که امکان
ص: 369
تقسیم آن به هریک از سه روش یا دو روش از انواع قسمت وجود داشته باشد، هر نوع قسمتی که با رضایت شرکا انجام شود، صحیح است.
مثلا اگر دو نفر به طور مساوی و مشاع در اموال ذیل شریک باشند؛ «10 کیلوگرم برنج به قیمت 300 هزار تومان»، «10 کیلوگرم لوبیا به قیمت 200 هزار تومان» و «20 کیلوگرم نخود به قیمت 500 هزار تومان»، می توانند آن را با رضایت، به هریک از سه روش ذیل تقسیم کنند:
1. سهم افراز؛ به این ترتیب که هر کدام از اجناس را نصف کنند؛
2. سهم تعديل؛ به این صورت که 10 کیلوگرم برنج و 10 کیلوگرم لوبیا به یک نفر و 20 کیلوگرم نخود به دیگری داده شود؛
3. سهم رد؛ به این صورت که 10 کیلوگرم لوبیا و 20 کیلوگرم نخود به یک نفرو 10 کیلوگرم برنج به دیگری داده شود و طرف اول 200 هزار تومان به دیگری بدهد.
مسأله 771. گاه می توان بدون اطلاع از وزن یا مقدار دقیق مال، آن را تقسیم نمود؛ مثلا می توان مقدار نامعلومی برنج را با ظرف و پیمانه ای که وزنش معلوم نیست به سهام مورد نظر تقسیم نمود و در این گونه موارد که تقسیم مال بر اساس سهام شرکا، بدون دانستن مقدار آن ممکن است، اطلاع و علم نسبت به مقدار مال، لازم نیست.
مسأله 772. اگر یکی از دو شریک، متقاضی تقسیم «إفرازا باشد، در صورتی که چنین تقسیمی موجب وارد آمدن ضرر(1) بر دیگری نباشد، وی حق ندارد از تقسیم امتناع ورزد و در صورت امتناع، می توان او را بر تقسیم مجبور نمود؛ چه اینکه امکان تقسیم به نوع دیگری غیر از إفراز وجود داشته باشد یا نه.
بنابراین، اگر دو نفر در «یک زمین» و «یک مغازه» که قیمت آنها با هم برابر است
ص: 370
به طور مساوی و مشاع شریک باشند و طوری است که تقسيم إفراز و تعدیل، هیچ یک موجب ضرر بر شرکا نمی شود، چنانچه شریک اول خواستار قسمت إفراز (نصف شدن هریک از مغازه و زمین باشد و شریک دوم خواهان تقسیم تعديل باشد (مغازه به یک نفرو زمین به دیگری برسد)، شریک دوم باید تقسيم إفراز را بپذیرد.
مسأله 773. اگرشریک، تقاضای تقسیم «تعدیل» را بنماید، چنانچه تقسیم «إفراز» ممکن نباشد یا موجب ضرر باشد، در صورتی که تقسیم تعديل ممکن بوده و باعث ضرر نشود، برای شریک دیگر حق امتناع وجود ندارد و می توان او را بر چنین تقسیمی مجبور نمود.
بنابراین، اگر دو نفر در یک زمین» و «یک مغازه» - که قیمت آنها با هم برابر است - به طور مساوی و مشاع شریک باشند و امکان تقسیم «تعديل» وجود داشته باشد، اگر یکی از شرکا تقاضای تقسیم «تعديل» را بنماید، به این صورت که زمین به یک نفر و مغازه به دیگری برسد، چنانچه تقسيم إفراز هریک از زمین و مغازه به علت کوچک بودن و مانند آن باعث ضرر شود، ولی تقسیم تعديل ضرر نداشته باشد، لازم است دیگری با تقسیم تعديل موافقت کند، وگرنه لازم نیست.
مسأله 774. اگر یکی از شرکا متقاضی تقسیم «د» باشد، دیگری می تواند از قبول آن امتناع کند، هرچند چنین تقسیمی موجب وارد آمدن ضرر بر او نباشد و چنین قسمتی باید با رضایت شرکا صورت پذیرد. مسأله 775. اگر تقسیم مال باعث ضرر یکی از دو شریک شود - مثل اینکه سهم یکی از دو شریک از خانه ای، برخلاف شریک دیگر، به قدری کم باشد که امکان سکونت در آن وجود ندارد - در این صورت، چنانچه کسی که سهم کم دارد با وجود ضرر، به جهتی(1) متقاضی تقسیم باشد، دیگری باید قبول کند؛
ولی اگر مالک سهم بیشتر تقاضای تقسیم نماید، دیگری لازم نیست بپذیرد.
مسأله 776. منظور از ضرر (که با وجود آن نمی توان شریک را برتقسیم مال اجبار
ص: 371
کرد) آن است که تقسیم مال موجب شود نقصی برخود مال یا ارزش و قیمت آن وارد آید و این نقص و کاستی به اندازه ای باشد که معمولا از این مقدار نقص، چشم پوشی نمی شود؛
پس اگر مثلا موقعیت یا اندازه یک زمین مشترک طوری است که با تقسیم آن هرچند امکان بهره برداری از آن وجود دارد، اما قیمت هر سهم یا بعضی از سهم ها به اندازه ای که عرفا قابل چشم پوشی نیست ، کم می گردد، کسی که ارزش سهمش کم می شود، مجبور به پذیرفتن تقسیم نیست.(1)
مسأله 777. پس از آنکه معادل سازی مال براساس یکی از انواع قسمت - با توضیحاتی که ذکر شد - به تعداد سهام مورد نظر صورت گرفت، افراد بدون رضایت شرکا نمی توانند سهم مورد نظر خود را به دلخواه انتخاب نمایند؛ بلکه تعیین و اختصاص هر سهم به هر نفر با «قرعه» انجام می شود؛
البته، اگر شرکا پس از معادل سازی مال براساس یکی از انواع قسمت، سهم هر شریک را با رضایت یکدیگر تعیین کنند، کافی است، هرچند احتیاط مستحب است در همین صورت هم از قرعه استفاده نمایند.
شایان ذکر است ، کیفیت معادل سازی سهام و انجام قرعه کشی با ذکر مثال در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 778.کیفیت معادل سازی مال به تعداد سهام معین به این صورت است که اگر سهام شرکا مساوی است، مانند اینکه شرکا دو نفرو برای هر کدام نصف مشاع مال باشد، مال به دو سهم مساوی قسمت می شود یا اگر شرکا چهار نفرو برای هر یک از آنان یک چهارم مشاع مال باشد، مال به چهار سهم مساوی تقسیم
ص: 372
می گردد - به توضیحی که در مسائل گذشته بیان شد - وهرسهمی با علامتی که آن را از دیگری متمایز کند نشانه گذاری می شود.
به عنوان مثال، اگر زمینی که ارزش قسمت های مختلف آن با هم برابر است، به طور مساوی میان 4 نفر ( محمد، علی، حسن، حسین) مشترک باشد، به 4 قطعه تقسیم می شود که مساحت هر 4 قطعه مساوی باشد و قطعه ها با علامتی مشخص می شوند، مثلا قطعه شرقی، غربی، شمالی، جنوبی؛
اما اگر سهام شرکا متفاوت باشد، مانند اینکه مال بین سه نفر(علی، حسن، حسین مشترک باشد، طوری که یک ششم برای علی و یک سوم برای حسن و نصف برای حسین باشد، تعداد سهام براساس کمترین سهم ها قسمت بندی می شود، پس مثلا چنانچه مال مذکور زمینی باشد که ارزش قسمت های مختلف آن برابر است، به شش سهم قسمت می گردد و همان طور که ذکر شد هر کدام از آنها با نشانه ای علامت گذاری می شود؛ مثلا قطعه شماره اول، شماره دوم تا شماره ششم.
بدین ترتیب ، سهام شرکا آماده برای قرعه کشی می شود.
شایان ذکر است، معادل سازی سهام به صورت های مختلفی به حسب غرض های عقلایی امکان پذیر است، مانند اینکه در مثال زمین، آن را به اشکال هندسی مختلف مربع، مستطيل، مثلث، لوزی قسمت نمایند. بنابراین، اگر شرکا به نوع خاصی راضی شوند، سهام مطابق آن قسمت می شود، وگرنه نوع آن نیز با قرعه معین می شود.
مسأله 779. برای قرعه کشی، کیفیت خاصی نیست و تابع توافق بين صاحبان سهام و فرد قسمت کننده(فردی که اجرای قرعه به او واگذار شده) است؛ ولی باید قسمت کننده و صاحبان سهام، معین شدن سهام را به امری معلق نمایند که اراده مخلوق در آن دخالت نداشته باشد و کار را به خداوند متعال تفويض نمایند؛(1) چه قرعه کشی به صورت ساده با نوشتن بر چند قطعه کاغذيا
ص: 373
علامت گذاری روی چوب و مانند آن صورت گیرد و چه با استفاده از گوی و گردونه های مخصوص قرعه کشی انجام شود.
مسأله 780. از کیفیت های قرعه کشی، چنانچه تعداد سهام شرکا مساوی باشد، صورت ذیل است:
به تعداد شرکا، قطعه های کاغذ یا قعه هایی تهیه می گردد؛ اگر دو نفر باشند دو قطعه و چنانچه سه نفر باشند، سه قطعه آماده شود.
برروی قطعه های کاغذ اسامی شرکا نوشته می شود، مانند اینکه در مثال اول مسأله «778»، چهار قطعه تهیه شده و برهریک نام یکی از شرکا (محمد، علی، حسن، حسین) یا اینکه اسامی سهم ها مانند (قطعة شرقی، غربی، شمالی، جنوبی) نوشته شود.
سپس، برگه ها را مخلوط کرده و مخفی می نمایند و از کسی که آنها را ندیده خواسته می شود که یکی یکی آنها را بیرون آورد، به این صورت که اگر اسامی شرکا بر آنها نوشته شده، با توافق صاحبان سهام، سهمی را (مانند قطعه شرقی) معین کرده و برگه ای به اسم آن سهم در آورده می شود، به این قصد که قطعه شرقی مال کسی باشد که نام او در برگه نوشته شده، پس هر کس که نامش در آمد، مالک قطعة شرقی می باشد؛
این کار را برای دو قطعه دیگر نیز تکرار کرده و قطعه آخر متعلق به نفر باقیمانده می شود؛
اما اگر نام سهم ها (مثلا قطعات زمین) روی برگه ها نوشته شده ، حسب توافق صاحبان سهام، اسم یکی از شرکا (مثلا محمد) معین شده و برگهای بیرون آورده می شود به قصد اینکه سهم نوشته شده در برگه مال محمد باشد و مشابه صورت قبل، قرعه کشی را ادامه می دهند.
مسأله 781. یکی از کیفیت های قرعه در صورتی که سهام شرکا متفاوت باشد
ص: 374
- مانند مثال دوم مسأله «778» که تعداد سهم ها براساس کمترین سهم، یعنی یک ششم در نظر گرفته شد - به صورت ذیل است:
برگه هایی به تعداد شرکا و صاحبان سهام(1) تهیه شده و روی هر کدام نام یکی از شرکا (علی، حسن، حسین) نوشته می شود.
در مثال مذکور که زمین به سهم های شماره اول تا ششم قسمت بندی شده، با توافق صاحبان سهام، سهمی معین می شود، مانند قطعه شماره اول و برگه ها را مخلوط کرده و مخفی می نمایند و از کسی که آنها را ندیده خواسته می شود که یکی از برگه ها را بیرون آورد، به قصد اینکه هر کس نامش در آن برگه نوشته شده، سهم مذكور (قطعه شماره اول) با آنچه که بعد از آن است تا آنکه سهام او تکمیل شود مال او باشد. بنابراین، اگر اسم صاحب نصف روی برگه بود، قطعه شماره اول و دوم و سوم مال اوست؛
سپس، حسب توافق سهم دیگری معین می شود، مانند قطعه شماره چهارم و یکی دیگر از برگه ها را بیرون آورده، به قصد اینکه هر کس نامش در برگه نوشته شده بود، سهم مذكور (قطعه شماره چهارم) با آنچه که بعد از آن است تا آنکه سهام او تکمیل شود مال او باشد. بنابراین، چنانچه نام صاحب یک سوم روی برگه بود، قطعه شماره چهارم و پنجم مال او می باشد و سهم باقیمانده، قطعه شماره ششم مال صاحب یک ششم می باشد؛
اما اگر روی اولین برگه ای که به عنوان قرعه خارج شده ، اسم صاحب یک ششم بود، قطعه شماره اول مال اوست، سپس سهم دیگری معین می شود مانند قطعه شماره دوم و یکی دیگر از برگه ها را با قصد فوق بیرون می آورند، اگرنام صاحب یک سوم روی برگه بود، قطعه شماره دوم و سوم مال او می باشد و سهم باقیمانده، قطعه شماره چهارم و پنجم و ششم مال صاحب نصف خواهد بود و نیازی به بیرون آوردن برگه سوم نیست؛
ص: 375
صورت های دیگر نیز، مشابه مثال مذکور می باشد.
مسأله 782. پس از آنکه سهم شرکا در مال مورد شراکت - با رعایت شرایط - جدا شده و برای تعیین سهم هریک، قرعه صورت گرفت،(1) قسمت مال به پایان رسیده است. بنابراین، مال هریک از افراد در بخش معین شده ، منحصر می شود و نیازی نیست که پس از آن، یکدیگر را نسبت به سهام تعیین شده راضی کنند؛
البته، برای تحقق قسمت «د» لازم است مصالحه و مانند آن صورت گیرد.
مسأله 783. تقسیم مال، قابل فسخ یا اقاله نیست. بنابراین، پس از آنکه تقسیم اموال شرکا با رعایت شرایط آن کامل شد، هیچ یک از افراد - حتی با رضایت سایرین - حق فسخ یا باطل کردن قسمت را ندارد.(2)
با توجه به این مسأله، اگر بخواهند در اموال و سهام تقسیم شده، تغييريا تعویضی صورت دهند، باید این کار را با معامله جدیدی مثل مصالحه یا معاوضه یا خرید و فروش و مانند آن انجام دهند.
مسأله 784. اگر یکی از شرکا از دیگری بخواهد بدون اینکه مال مورد شراکت را با شرایط مذکور در مسائل قبل قسمت کنند، به صورت توافقی از آن استفاده کنند - مثلا یکی از آنان در بخشی از خانه و دیگری در بخش دیگر ساکن شود یا اینکه
خانه در هر سال به نوبت در اختیار یکی از آنان باشد - بر دیگری واجب نیست بپذیرد و اگر بپذیرد، می تواند بعد از رضایت خود برگردد.(3)
ص: 376
مسأله 785. احکامی که برای قسمت ذکر شد، در شرکت «منافع» جاری نمی شود؛
پس اگر مثلا دو نفر مغازه ای را برای مدت یک سال در یک قرارداد برای خود اجاره کرده باشند، آن دو در منافع مغازه شریک می شوند و با رضایت یکدیگر می توانند از آن استفاده کنند و اگر بخواهند منافع را قسمت کنند، می توانند رضایت دهند که مثلا منافع شش ماه اول متعلق به یکی و منافع شش ماه دوم متعلق به دیگری باشد، هرچند با وجود این قسمت نیز هریک از آنان بعد می تواند از رضایت خود برگردد.(1)
مسأله 786. «دین» (طلب) مشترک قبل از وصول، قابل تقسیم نیست. بنابراین، اگر شخصی که یک میلیون تومان از «علی» و یک میلیون تومان از «حسین» طلبکار بوده فوت کند و طلب های وی به دو وارثش منتقل شود، چنانچه این دو وارث - که در طلب خود از «علی و حسین» شریک هستند - بخواهند طلب ها را تقسیم کنند (به این صورت که طلب از «علی» را برای یکی و طلب از «حسین» را برای دیگری قرار دهند)، چنین تقسیمی باطل است و در صورتی که هریک از آنان، هر کدام از طلب ها را وصول کند، هردو وارث در آن سهم خواهند داشت.
شایان ذکر است، برای رسیدن به چنین هدفی می توانند از قرارداد مصالحه در مواردی که ربا یا اشکال شرعی دیگری پیش نیاید استفاده کنند؛ مثل آنکه یکی از آنان به دیگری بگوید: تمام سهم طلب خود از علی را در مقابل تمام سهم تواز طلب حسین مصالحه کردم و دیگری هم بپذیرد.(2)
ص: 377
مسأله 787. اگر دو نفر طلب مشترکی از یک بدهکار داشته باشند، چنانچه یکی از آن دو، سهم خودش از طلب را وصول نماید (به این صورت که بدهکار قصد نماید آنچه را که به این شریک می دهد، ادای سهم او از طلب مشترک باشد و او نیز آن را به همین قصد دریافت نماید و باقیمانده طلب مال شریک وی باشد که در ذمه بدهکار باقی است)، تقسیم شدن دین با چنین توافقی، محل اشکال می باشد و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود؛ دو راه جایگزین برای هدف مذکور، در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 788. برای رسیدن به هدف مذکور در مسأله قبل (جایگزین تقسیم طلب دو یا چند طلبکار از یک بدهکار) دو روش پیشنهاد می شود:
الف. هرکدام از دو طلبکار، دیگری را وکيل کند تا بخشی از طلب مشترک را برای هر دو نفر وصول کرده و پس از وصول و قبض (تحویل گرفتن)، سهم شریکش از طلب را به وکالت از وی به خودش قرض الحسنه دهد و بعدا نیزدو شریک اقدام به تسویه حساب می نمایند.(1)
ب. طلبکاری که قصد وصول سهم خویش را دارد، آن را به بدهکار به طور نقد بفروشد و ثمن آن را دریافت نماید.(2)
مسأله 789. تقسیم کردن بدهی (دین) صحیح نیست و اگر دو یا چند نفر به طور مشترک به یک یا چند نفربدهکار باشند، این بدهی قابل تقسیم نیست.
بنابراین، اگر دو نفر اموالی را به طور مشاع در معاملات به صورت نسیه - از افراد
ص: 378
متعدد یا یک فرد - خریده و ذمه آن دو نسبت به ثمن معاملات بدهکار شود، در صورتی که قرار بگذارند بخش معینی از بدهی ها، مربوط به یکی از آن دو و بقیه مربوط به دیگری باشد، مثلا قرار بگذارند چک هایی که سررسید آنها فرا رسیده، مربوط به یکی از آن دو باشد و چک هایی که سررسید آن فرا نرسیده، مربوط به دیگری باشد، طوری که هر کدام نسبت به چک هایی که در اختیار دیگری است بدهکار نباشد، چنین قراری باعث تقسیم بدهی نشده و دین همچنان به صورت مشترک و مشاع باقی ماند.
راه جایگرین برای این هدف، در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 790. راه جایگزین تقسیم بدهی با توضیحی که در مسأله قبل ذکرشد،«ضمانت شرعی نقل دین»(1) است به این کیفیت که هریک از دو شریک، بخش معینی از بدهی دیگری را ضامن شود و لازم است طلبکاران نیز قبول نمایند.
به عنوان مثال، اگر محمد و علی شریک باشند و اقدام به خرید کالا به طور مشاع از حسن و حسین نموده و از این بابت به آن دو بدهکار باشند، چنانچه بخواهند کاری کنند که تمام طلب حسن به عهده علی و تمام طلب حسین به عهد محمد باشد، می توانند به این صورت ذیل عمل کنند:
على سهم محمد از بدهی به حسن را ضمانت نموده(2) و محمد نیز سهم على از بدهی مربوط به حسین را ضمانت کند و طلبکاران (حسن و حسین) نیز قبول کنند که با این دو ضمانت ، تمام بدهی مربوط به حسن برعهده علی ثابت شده و تمام بدهی مربوط به حسین برعهده محمد ثابت می گردد و هر کدام موظف به پرداخت قسمت خویش از بدهی است.
ص: 379
مسأله 791. مالی که بخش مشاعی از آن وقف شده - مانند زمینی که صاحبش نصف مشاع آن را وقف نموده - می توان با قسمت کردن از بخش غیر وقفی جدا نمود.
همین حکم، در مورد دو وقف مختلف نیز جاری است؛ مانند آنکه دو نفر در ملکی به طور مشاع شریک باشند و هر یک سهم خود را بر نسل خود وقف کرده باشد.(1)
ص: 380
مسأله 792. «مزارعه» قراردادی است بین مالک زمین(1) و زارع که براساس آن مالک، زمین را برای مدتی در اختیار زارع قرار می دهد تا زراعت کند و هر دو در محصول به دست آمده به نسبتی که قرار می گذارند، شریک باشند؛ توضیح آن در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 793. مزارعه دو نوع است:
الف. مزارعه «معاوضی»؛ این نوع مزارعه ، قراردادی است که طی آن معاوضه ای به صورت ذیل واقع می شود:
- اگر بذر از زارع باشد، مالک، زمین را به وی واگذار می کند در ازای اینکه زارع عهده دار عمل زراعت در مدت معین برای مزارعه شود و کسر معینی از محصول نیز مربوط به مالک باشد.
- اگر بذر از مالک باشد، زارع عهده دار عمل زراعت در مدت معین برای مزارعه شود در ازای اینکه مالک زمین را به وی واگذار کرده و کسر معینی از محصول نیز
ص: 381
مربوط به زارع باشد و زارع حق نگهداری و پرورش سهم خویش از محصول را تا انتهای مدت تعیین شده داشته باشد.
بنابراین، در مزارعه معاوضی زارع در قبال مالک زمین متعهد و ملتزم می شود که در مدت تعیین شده برای مزارعه، اقدام به فعالیت زراعی نماید و از طرفی مالک زمین نیز در قبال زارع متعهد می شود که وی استحقاق کاشت زراعت در زمین مالک و نگهداری و پرورش سهم خویش از محصول را تا انتهای زمان مزارعه داشته باشد.
این نوع مزارعه، مزارعه اصطلاحی فقهی است که احکام آن در این فصل بیان می شود.
ب. مزارعه «إذنی»؛ در این نوع مزارعه ، مالک به زارع اذن و اجازه می دهد که در زمین وی مشغول به زراعت شود و در محصول به دست آمده به نسبت معین - مثلا نصف، نصف - شریک باشند و مشتمل بر نوعی از معاوضه نمی باشد.
مسأله 794. بعضی از احکام مزارعه اذنی، با مزارعه معاوضی متفاوت است؛
از جمله اینکه در مزارعه اذنی، مشخص نمودن مدت لازم نیست و تا زمانی که یکی از دو طرف، از قرارداد خویش منصرف نشده، مزارعه باقی است؛ اما در مزارعه معاوضی باید مدت مزارعه مشخص گردد که توضیح آن در مسأله «803» خواهد آمد؛ مزارعه اذنی با فوت هر یک از مالک و زارع باطل می شود.(1)
مسأله 795. مزارعه معاوضی از عقدهای «لازم» است و هیچ یک از زارع و مالک قبل از مدت مقرر در قرارداد، حق فسخ آن را ندارند و زارع نیز ملزم به انجام کار در مدت مذکور می باشد؛
مگر آنکه مالک یا زارع در ضمن قرارداد مزارعه برای خود حق فسخ قرار داده باشد یا شرعة حق فسخ برای مالک یا زارع به جهت خیار تخلف شرط و مانند آن ثابت باشد، یا آنکه با توافق هم قرارداد را إقاله نمایند.
ص: 382
مسأله 796. مزارعه اذنی عقد «جایز» است.(1) بنابراین، مالک می تواند از اجازه ای که جهت تصرف در زمینش به زارع داده است، برگردد و زارع نیز ملزم به ادامه انجام کار نیست و هرگاه خواسته باشد می تواند از کار خودداری نماید؛ چه اینکه برای مزارعه مدت زمانی تعیین شده باشد یا زمان خاصی را برای آن در نظر نگرفته باشند؛
البته اگر شرط کنند که مزارعه را تا زمان معینی فسخ نکنند، شرط صحیح است و عمل به آن واجب می باشد؛ با این حال اگر یکی از دو طرف فسخ کند، مزارعه فسخ می شود، هرچند وی به علت مخالفت با شرط، گناه کرده است.
مسأله 797. قرارداد مزارعه «عقد»(2) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب و قبول» صورت گیرد.
مسأله 798. ایجاب و قبول در مزارعه نیز همانند خرید و فروش، به دو صورت لفظی» و «عملی» قابل انجام است؛
مثل اینکه صاحب زمین به قصد مزارعه(3) به زارع بگوید: «زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم» و زارع هم بگوید: «قبول کردم» یا بدون اینکه حرفی بزنند مالک، زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار کند و زارع قبول نماید (مزارعة معاطاتی).
همین طور، می توانند قراردادی را به صورت کتبی نوشته و دو طرف آن را به قصد انجام مزارعه امضا کنند.
مسأله 799. مالک و زارع در مزارعه باید نابالغ و دیوانه و سفیه نباشند و مزارعه را با قصد و اختیار انجام دهند.
ص: 383
همین طور، کسی که زمین را برای مزارعه واگذار می کند نسبت به آنچه با مزارعه در اختیار دیگری می گذارد،(1) مالک یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک یا متولی) باشد و نیز جزء سایر افرادی که از تصرف در اموال خود ممنوع اند(2) (مانند مفلس)(3) نباشد.
مسأله 800. مفلس بودن زارع اشکال ندارد و وی می تواند بدون اجازه از طلبکاران اقدام به مزارعه نماید؛ مگر در صورتی که مزارعه موجب تصرف وی در اموال خودش باشد.(4)
مسأله 801. برای آنکه مزارعه به صورت صحیح واقع شود، باید شرایط ذیل در آن رعایت شود:
1. مورد زراعت معلوم باشد؛
2. مدت مزارعه معلوم باشد؛
3. زمین مورد زراعت معلوم باشد؛
4. زمین قابل زراعت باشد؛
5. مخارجی که به عهده هریک است معلوم باشد؛
6. برای هریک از زارع و مالک، سهم معینی از محصول زمین قرار داده شود؛
7. سهم زارع و مالک به صورت درصدی یا کسری از محصول باشد.
ص: 384
مسأله 802. اگر زراعت معینی را در نظر دارند، باید آن را هنگام مزارعه معین نمایند؛ مثلا معین کنند برنج است یا گندم و اگر برنج است، کدام نوع از آن می باشد؛ ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند، تعیین لازم نیست و اختیار با زارع است.
همین طور، اگر زراعتی را که در نظر دارند معلوم باشد، تصریح به آن لازم نیست.
مسأله 803. مدت مزارعه باید برای دو طرف قرارداد معلوم باشد و تعیین مدت زمان مزارعه ، به هریک از دو صورت ذیل صحیح است:
الف. اول آن را معین کنند و آخر آن را وقت به دست آمدن محصول قرار دهند.
ب. مدت زمان را با «ماه» یا «فصل» یا «سال» و مانند آن تعیین کنند؛ البته باید مدت زمان به اندازه ای باشد که به دست آمدن محصول در آن عرفا امکان داشته باشد و اگر مدت مذکور کمتر باشد، مزارعه باطل است.
مسأله 804. اگر برای مزارعه مدتی را تعیین کرده باشند که معمولا محصول در آن به دست می آید، ولی اتفاق مدت تمام شود و محصول به دست نیاید، چنانچه منظور دو طرف هنگام تعیین مدت این بوده که با تمام شدن مدت، هرچند اتفاقا محصول به دست نیامده باشد مزارعه تمام شود، در این صورت باقی گذاردن زراعت با رضایت طرفین اشکال ندارد؛
اما اگر مالک راضی نشود، می تواند زارع را وادار کند که زراعت را بچیند و اگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع برسد، لازم نیست عوض آن را به او بدهد؛ ولی زارع نمی تواند مالک را مجبور کند که زراعت در زمینش بماند، هرچند زارع حاضر به پرداخت اجرت باشد.
ص: 385
مسأله 805. در صورتی که مالک چند قطعه زمین داشته باشد که با هم در کار کشاورزی تفاوت داشته باشند، باید هنگام مزارعه آن را معین نمایند؛ ولی اگر فرقی نداشته باشند، تعیین لازم نیست و مالک می تواند هر کدام از زمین هایش را به زارع
بدهد.
مسأله 806. اگر زراعت در زمین ممکن نباشد، مثل آنکه زمین نمکزار بوده و کاشت محصول در آن اصلا ممکن نباشد یا زمین آب نداشته باشد و نتوان با حفر چاه یا اتصال به قنات یا چشمه و مانند آن، آب مورد نیاز زراعت را تأمین نمود، مزارعه باطل است.
همچنین، اگر به علت پیش آمدی زراعت در زمین ممکن نشود، مثلا آب از زمین قطع شود و فراهم نمون آب برای زراعت به صورت دیگر نیز ممکن نباشد، مزارعه باطل می شود.
مسأله 807. اگر زراعت فعلا در زمین ممکن نباشد، اما بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود - مانند اینکه زمین آب نداشته باشد، ولی بتوان با حفر چاه یا اتصال به قنات یا چشمه، آب مورد نیاز زراعت را تأمین نمود - مزارعه صحيح است.
شایان ذکر است، اگر زارع از این امر اطلاع نداشته و قرارداد مزارعه مشروط به این بوده که زمین هنگام تحویل به زارع دارای آب باشد، زارع می تواند مزارعه را فسخ نماید.
مسأله 808. اگر زارع بدون عذر زراعت نکند، چنانچه زمین در تصرف او بوده و مالک در آن تصرفی نداشته است، باید اجرت المثل استفاده از زمین را به مالک بدهد.
ص: 386
مسأله 809. هنگام مزارعه باید هزینه هایی که لازم است هریک از دو طرف بر عهده گیرند - مانند بذر، کود، لوازم کشاورزی و مانند آن را معین کنند؛ ولی اگر مخارجی که به عهده هریک است به طور معمول معلوم باشد، لازم نیست به آن تصریح نمایند.
مسأله 810. هنگام قرارداد مزارعه باید برای هریک از زارع و مالک زمین، سهمی از محصول آن قرار داده شود و نیز سهم هر یک معلوم باشد؛
البته، اگر سهم مالک و زارع معلوم باشد، طوری که عرفا نیاز به ذکر آن نباشد، تصریح به آن لازم نیست؛
مسأله 811. اگر تعیین سهم سود هریک را به توافق بعدی واگذار کنند یا مثلا برای یکی از دو طرف به جای سهمی از محصول زمین، مبلغی پول قرار دهند، مزارعه باطل است.
مسأله 812. تعیین سهم محصول هریک از زارع و مالک به صورت مقدار ثابت غیر کسری - مانند 100 کیلوگرم - صحیح نیست؛ بلکه تعیین سهم آنان باید به صورت کسری یا درصدی از محصول باشد؛ مثلا به این صورت که یک سوم محصول برای زارع و دو سوم آن برای مالک زمین باشد یا 50 درصد محصول زمین را برای هر کدام قرار دهند؛
البته، لازم نیست کسریا درصد معین شده، مشاع در تمام محصول زمین باشد. بنابراین، اگر در قرارداد مزارعه، سهم زارع و مالک، هر کدام نصف محصول زمین معین شود و توافق نمایند که نیمی از کل محصول که سهم زارع است در قطعه شمالی زمین باشد، مزارعه صحیح است.
ص: 387
مسأله 813. اگر مالک با زارع قرار بگذارد که مقدار معینی از محصول - مثلا 5 تن از گندم - برای یکی باشد و بقیه را به نسبت معین بین خودشان تقسیم کنند، مزارعه باطل است، هرچند بدانند که بعد از برداشت سهم مذکور، مقداری از محصول برای قسمت بین طرفین باقی می ماند؛
البته، اگر قرار بگذارند مقداری از محصول که به اندازه بذرهای کاشته شده است، یا مقدار خراجی را که دولت می گیرد از محصول استثنا کرده (و به مالک بذر یا کسی که خراج را پرداخت نموده داده شود) و باقیمانده بین دو طرف به نسبت کسری یا درصدی تقسیم گردد، مزارعه صحیح است.
مسأله 814. کیفیت اشتراک زارع با مالک در محصول ، تابع قراردادی است که بین آن دو واقع شده است.
گاهی در عقد مزارعه توافق شده مثلا در زراعت گندم، از زمان رویش اولیه و جوانه زنی آن، به نسبت نصف ، نصف شریک باشند؛
در این صورت، در تمام محصول اعم از گندم، کاه، سبوس و مانند آن شریکند؛
گاهی در قرارداد توافق شده فقط در دانه های گندم، به نسبت مذکور شریک باشند؛ در این صورت کاه و مانند آن مال صاحب بذر است.
شایان ذکر است، در مواردی که تصریحی در قرارداد مزارعه نسبت به کیفیت اشتراک مالک و زارع نشده و قرارداد بدون قید و شرط واقع شده، مالک و زارع در تمام محصول به نسبت کسری تعیین شده، شریک می باشند.
مسأله 815. اگر بعد از جمع کردن محصول و تمام شدن مدت مزارعه، ریشه زراعت در زمین بماند و سال بعد دو مرتبه سبز شود و محصول دهد، چنانچه شرط نکرده باشند که در ریشه شریک باشند، محصول سال دوم، متعلق به مالک بذر است.
ص: 388
مسأله 816. اگر بعد از انعقاد قرارداد مزارعه معاوضی(1) مالک یا زارع بمیرد، مزارعه به هم نمی خورد و وارثان، جانشین کسی که فوت کرده می شوند؛
البته، چنانچه در مزارعه قید کرده باشند که زارع خودش زراعت را انجام دهد، طوری که فقط زراعت شخص زارع مورد قرارداد مزارعه قرار گرفته باشد، با فوت وی مزارعه باطل می شود.
مسأله 817. اگر در مزارعه شرط شده باشد (نه قید) که زارع خودش زراعت کند،(2) با فوت وی مزارعه صحیح است و مالک می تواند راضی شود تا فردی که ورثه زارع تعیین می کنند کار را انجام دهد، همچنان که می تواند مزارعه را فسخ کند.
مسأله 818. اگر کارهایی که حسب عقد مزارعه - چه به صورت قید و چه به صورت شرط - بر عهده زارع بوده که خودش انجام دهد، در هنگام فوت زارع تمام شده باشد، مزارعه صحیح است، هرچند زمان برداشت محصول نرسیده باشد و در این صورت ورثه زارع سهم وی از محصول را ارث می برند و آنان می توانند مالک را وادار کنند که سهمشان از زراعت تا تمام شدن مدت مزارعه در زمین باقی بماند.
مسأله 819. اگر بعد از زراعت بفهمند مزارعه باطل بوده، چنانچه بذر متعلق به مالک زمین بوده،محصولی هم که به دست می آید، مال اوست و باید مزد زارع (اجرت المثل) و هزینه هایی را که انجام داده و اجرت المثل ابزار و وسایلی را که متعلق به زارع بوده و در آن زمین به کار گرفته، به او بدهد؛
اما اگر زارع، مالک بذر بوده، محصول متعلق به اوست و باید اجرت المثل زمین
ص: 389
و ابزار و وسایل مالک زمین که برای آن زراعت بکار رفته و نیز هزینه هایی را که مالک برای زراعت انجام داده، به او بپردازد.
شایان ذکر است، در هر دو صورت اگر در هنگام انعقاد قرارداد مزارعه، مالک یا زارع توجه داشته که سهم معین شده برای وی در عقد مزارعه - در فرض صحيح بودن آن – احتمال دارد از استحقاق معمولی وی بابت زمین، وسایل یا دستمزدش (اجرت المثل) و نیز هزینه هایی که متحمل شده کمتر باشد، در این صورت وی مستحق همان مقدار تعیین شده در قرارداد(1) می باشد و پرداخت مقدار زیادی به وی واجب نیست.
مسأله 820. اگر بذر متعلق به زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند مزارعه باطل بوده، چنانچه مالک و زارع راضی شوند که با اجرت یا بدون اجرت، زراعت در زمین بماند، اشکال ندارد و اگر مالک راضی نشود، نسبت به اینکه حق دارد زارع را مجبور به چیدن محصولش کند - هرچند وقت چیدنش نرسیده باشد - یانه، مسأله محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود؛
البته، اگر زارع خود قصد برداشت زراعت از زمین را دارد، مالک نمی تواند زارع را - چه با دریافت اجرت و چه بدون اجرت - وادار به باقی گذاردن زراعت نماید.
ص: 390
مسأله 821. «مساقات»، قراردادی است که طی آن فردی که صاحب درختان میوه(1) و مانند آن است ، آنها را برای مدتی در اختیار دیگری (باغبان) قرار می دهد تا به آنها رسیدگی کند (مثلا آبیاری نموده و آنها را پرورش دهد) و هردو در محصول به دست آمده، به نسبتی که قرار می گذارند، شریک باشند.
مسأله 822. مساقات دو نوع است:
الف. مساقات «معاوضی»؛ این نوع مساقات، قراردادی است که طی آن معاوضه ای صورت می گیرد بین عمل باغبانی و نگهداری و پرورش درختان میوه و مانند آنکه بر عهده باغبان است در مدت مشخص، در مقابل اینکه سهم معینی از محصول - با توضیحی که خواهد آمد - برای باغبان باشد و باغبان حق نگهداری و پرورش سهم خویش از محصول را تا انتهای زمان تعیین شده داشته باشد.
بنابراین، در مساقات معاوضی باغبان در قبال صاحب درختان متعهد و ملتزم می شود که در مدت تعیین شده برای مساقات، اقدام به فعالیت باغبانی،
ص: 391
نگهداری و پرورش درختان و محصول آنها نماید و از طرفی صاحب درختان نیز متعهد می شود که باغبان استحقاق نگهداری و پرورش سهم مقرر شده برای وی از محصول را در باغ، در مدت معین شده برای مساقات داشته باشد.
این نوع مساقات ، همان مساقات اصطلاحی است که احکام آن در این فصل بیان می شود.
ب. مساقات «إذنی»؛ در این نوع مساقات، صاحب درختان میوه و مانند آن به باغبان اذن و اجازه می دهد که مشغول باغبانی، نگهداری و پرورش آنها شود و در محصول به دست آمده به نسبت معین - مثلا نصف، نصف - شریک باشند و مشتمل بر نوعی معاوضه با توضیحاتی که در مورد (الف) بیان شد نیست.
شایان ذکر است، بعضی از احکام این نوع مساقات، با مساقات معاوضی متفاوت است؛ از جمله اینکه در مساقات اذنی، مشخص نمودن مدت لازم نیست و تا زمانی که یکی از دو طرف، از قرارداد خویش منصرف نشده، مساقات باقی است؛ اما در مساقات معاوضی باید مدت مساقات مشخص گردد که توضیح آن در مسأله «834» خواهد آمد و نیز، مساقات اذنی با فوت هریک از مالک و باغبان باطل می شود.(1)
مسأله 823. مساقات معاوضی از عقدهای «لازم» است و هیچ یک از باغبان و صاحب درختان قبل از مدت مقرر در قرارداد، حق فسخ آن را ندارند و باغبان نیز ملزم به انجام کار در مدت مذکور می باشد؛
مگر آنکه صاحب درختان یا باغبان در ضمن قرارداد مساقات برای خود حق فسخ قرار داده باشد یا شرعا حق فسخ برای صاحب درختان یا باغبان به جهت خیار تخلف شرط و مانند آن ثابت باشد یا آنکه با توافق هم قرارداد را إقاله نمایند.
مسأله 824. مساقات اذنی عقد «جایز» است.(2) بنابراین، صاحب درختان
ص: 392
می تواند از اجازه ای که جهت نگهداری و تصرف در درختان به باغبان داده است، برگردد و باغبان نیز ملزم به ادامه انجام کار نیست و هر گاه خواسته باشد می تواند از کار خودداری نماید؛ چه اینکه برای مساقات مدت زمانی تعیین شده باشد یا زمان خاصی را برای آن در نظر نگرفته باشند؛
البته، اگر شرط کنند که مساقات را تا زمان معینی فسخ نکنند، شرط صحیح است و عمل به آن واجب می باشد؛ با این حال اگر یکی از دو طرف فسخ کند، مساقات فسخ می شود، هرچند وی به علت مخالفت با شرط، گناه کرده است.
مسأله 825. قرارداد مساقات، «عقد»(1) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است ایجاب و قبول صورت گیرد.
مسأله 826. ایجاب و قبول در مساقات نیز همانند خرید و فروش، به دو صورت «لفظی» و «عملی» قابل انجام است؛
ایجاب و قبول لفظی، مثل اینکه صاحب درختان به باغبان به قصد مساقات بگوید: «درختان را برای آبیاری و پرورش به تو واگذار کردم» و او هم بگوید: «قبول کردم»؛
ایجاب و قبول عملی، مثل اینکه مالک، درختان را به قصد مساقات به دیگری واگذار کند و او هم قبول نماید.
همین طور، می توانند قراردادی را به صورت کتبی نوشته و دو طرف آن را به قصد انجام مساقات امضا کنند.
مسأله 827. دو طرف معامله در مساقات باید نابالغ و دیوانه و سفیه نباشند و
ص: 393
مساقات را با قصد و اختیار انجام دهند؛
مسأله 828. کسی که درختان را برای مساقات به باغبان واگذار می کند، باید نسبت به آنچه با مساقات در اختیار دیگری می گذارد،(1) مالک یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک یا متولی) باشد و نیز جزء سایر افرادی که از تصرف در اموال خود ممنوع اند(2) (مانند مفلس)(3) نباشد.
مسأله 829. مفلس بودن باغبان اشکال ندارد و وی می تواند بدون اجازه از طلبکاران اقدام به مساقات نماید؛ مگر در صورتی که مساقات موجب تصرف وی در اموال خودش باشد.(4)
مسأله 830. قرارداد مساقات، در صورتی صحیح است که شرایط ذیل در آن رعایت شود:
1. مساقات برگیاهان و درختان میوه واقع شود؛
2. درختان و گیاهان مورد مساقات ، معلوم و معین باشد؛
3. مدت مساقات معلوم باشد؛
4. کار برای به دست آمدن محصول یا زیادی یا بهتر شدن یا سالم ماندن از آفت باشد؛
5. برای هریک از دو طرف، سهم معینی از محصول درختان یا گیاهان قرار داده شود؛
ص: 394
6. سهم دو طرف، به صورت درصدی یا کسری از محصول باشد.
توضیح این موارد، در مسائل بعد ذکر می شود .
مسأله 831. مساقات تنها بر درختان میوه و مانند آن واقع می شود؛ البته مساقات در درخت هایی که میوه نمی دهد، چنانچه محصول دیگری مثل برگ و گل - که دارای ارزش قابل توجهی است - داشته باشد صحیح است؛ مانند درخت حنا که از برگ آن استفاده می شود.
مسأله 832. مساقات در بوته خربزه، هندوانه، گوجه، خیار و مانند آنها صحيح است.
مسأله 833. در عقد مساقات لازم است گیاهان و درختان میوه مورد مساقات، برای دو طرف قرارداد معلوم و معین باشد.
مسأله 834. مدت مساقات باید برای دو طرف قرارداد معلوم باشد و تعیین مدت زمان مساقات به هریک از دو صورت ذیل صحیح است:
الف. اول آن را معین کنند و آخر آن را وقت به دست آمدن محصول قرار دهند.
ب. مدت زمان را با «ماه» یا «فصل» یا «سال» و مانند آن تعیین کنند؛ البته باید مدت زمان به اندازه ای باشد که به دست آمدن محصول در آن عرفا امکان داشته باشد و اگر مدت مذکور کمتر باشد، مساقات باطل است.
مسأله 835. قرارداد مساقات لازم نیست قبل از ظاهر شدن محصول منعقد شود؛
ص: 395
بلکه اگر بعد از ظاهر شدن محصول (و قبل از رسیدن آن) هم قرارداد ببندند، چنانچه کاری مانده باشد که برای زیادی محصول یا بهتر شدن آن یا سالم ماندنش از آفات لازم باشد، مساقات صحیح است؛
ولی اگر چنین کاری باقی نمانده باشد، هر چند کار دیگری که برای پرورش درخت یا گیاه لازم است، یا چیدن میوه یا نگهداری از آن باقی مانده باشد، صحت قرارداد مساقات محل اشکال است و رعایت مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
مسأله 836. درخت یا گیاهی که از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می کند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر به کارهای دیگر مانند آنچه در مسأله قبل ذکر شد نیاز دارد، مساقات در مورد آن صحیح است.
مسأله 837. هنگام قرارداد مساقات باید برای هریک از دو طرف، سهمی از محصول قرار داده شود و نیز سهم هریک معلوم باشد؛
البته، اگر سهم مالک و باغبان معلوم باشد، طوری که عرفا نیاز به ذکرآن نباشد، تصریح به آن لازم نیست؛
بنابراین، اگر تعیین سهم سود هریک را به توافق بعدی واگذار کنند یا مثلا برای یکی از دو طرف به جای سهمی از محصول درختان یا گیاهان، مبلغی پول قرار دهند، مساقات باطل است.
مسأله 838. تعیین سهم محصول هریک از باغبان و مالک به صورت مقدار ثابت غیر کسری - مانند 100 کیلوگرم - صحیح نیست؛ بلکه تعیین سهم آنان باید به
ص: 396
صورت درصدی یا کسری از محصول باشد؛ مثلا بدین صورت که یک سوم محصول برای باغبان و دو سوم آن برای مالک باشد یا 50 درصد محصول را برای هر کدام قرار دهند.
مسأله 839. اگرباغ دارای انواع مختلف درختان باشد، مانند درخت خرما، سیب، انگور، لازم نیست تعداد هریک از انواع درختان به تفصیل معلوم باشد و شناخت اجمالی با مشاهده و مانند آن کافی است.
مسأله 840. اگر باغی که مورد مساقات قرار می گیرد، دارای انواع مختلف درختان باشد، لازم نیست نسبت کسری معین شده برای دو طرف نسبت به همه محصولات یکی باشد، بلکه می تواند متفاوت باشد؛
مانند اینکه سهم محصول درختان خرما را نصف، نصف برای هر کدام و محصول درختان سیب را یک سوم برای باغبان و دو سوم برای مالک و محصول درختان انگور را یک چهارم برای باغبان و سه چهارم برای مالک قرار دهند.
مسأله 841. اگر بعد از انعقاد قرارداد مساقات معاوضی،(1) مالک درختان یا باغبان بمیرد، مساقات به هم نمی خورد و وارثان، جانشین کسی که فوت کرده می شوند؛
البته، چنانچه در مساقات قيد کرده باشند که باغبان خودش نگهداری و باغبانی درختان را انجام دهد، طوری که فقط کارشخص باغبان مورد قرارداد مساقات قرار گرفته باشد، با فوت وی مساقات خود به خود فسخ می شود.
مسأله 842. اگردر مساقات شرط شده باشد که باغبان خودش نگهداری و باغبانی کند،(2) در این صورت، با فوت وی مساقات صحیح است و مالک درختان
ص: 397
می تواند راضی شود تا فردی که ورثه باغبان تعیین می کنند کار را انجام دهد، همچنان که می تواند مساقات را فسخ کند.
مسأله 843. اگر کارهایی که حسب عقد مساقات - چه به صورت قید و چه به صورت شرط - برعهده باغبان بوده که خودش انجام دهد، در هنگام فوت باغبان تمام شده باشد، مساقات صحیح است، هرچند زمان برداشت محصول نرسیده باشد و در این صورت، ورثه باغبان سهم وی از محصول را ارث می برند و آنان می توانند مالک را وادار کنند که سهمشان از محصول تا تمام شدن مدت مساقات در باغ باقی بماند.
مسأله 844. اگر در مساقات قید و شرطی نباشد که کارهای پرورش درختان و باغبانی را خود باغبان انجام دهد و باغبان بمیرد، چنانچه ورثه باغبان خود اقدام به انجام باقیمانده کار نکنند و برای آن اجیر هم نگیرند، حاکم شرع می تواند از مال متوفی برای انجام کارهای باقیمانده اجیر بگیرد و محصول را بین مالک و ورثه باغبان تقسیم نماید.
مسأله 845. اگر در قرارداد مساقات شرط شود تمام محصول برای مالک باشد، مساقات باطل است، ولی با وجود آن، محصول متعلق به مالک می باشد و کسی که کار می کند (باغبان) نمی تواند مطالبه اجرت نماید؛(1)
اما اگر باطل بودن مساقات به علت دیگری باشد، هرچند تمام محصول برای مالک درختان یا گیاهان می باشد، ولی مالک باید مزد نگهداری و آبیاری و کارهای دیگر را به مقدار معمول (اجرت المثل به باغبان بپردازد؛
البته، اگر باغبان در هنگام انعقاد قرارداد مساقات ، توجه داشته که سهم معين شده برای وی در عقد مساقات - در فرض صحیح بودن آن - احتمال دارد از
ص: 398
اجرت المثل عملش کمتر باشد، در این صورت وی مستحق همان مقدار تعیین شده در قرارداد(1) می باشد و پرداخت مقدار زیادی به وی واجب نیست.
مسأله 846. «مغارسه»، قراردادی است بین دو نفر که طی آن، فرد زمینی را در اختیار دیگری قرار می دهد تا در آن نهال بکارد و آنچه عمل می آید برای هردو باشد؛(2) چه اینکه نهال ها متعلق به مالک زمین باشد یا کسی که درخت می کارد یا مربوط به هر دو باشد.
چنین قراردادی صحیح است، هرچند احتیاط مستحب در ترک آن می باشد.
مسأله 847. برای رسیدن به نتیجه مغارسه،(3) می توان از قراردادهای دیگری نیز استفاده نمود؛
مثل آنکه بر آنچه در مسأله قبل ذکرشد، مصالحه کنند یا آنکه در نهال ها شریک شوند، سپس مالک زمین،(4) طرف مقابل را برای کاشتن نهال و نگهداری و رسیدگی به آنها در مدت معین، در مقابل نصف منافع زمین در آن مدت اجير نماید.
ص: 399
ص: 400
مسأله 848. «صلح» (مصالحه)، قرارداد مستقلی است که پایه و اساس آن بر نوعی سازش می باشد و بر دو نوع است، «صلح در مقابل عوض» و «صلح بدون عوض»؛
صلح در مقابل عوض آن است که انسان نسبت به واگذاری مال یا منفعت یا انتفاع مال خود به دیگری یا بخشیدن و اسقاط حق یا طلبی که دارد یا انجام عملی، در مقابل یکی از همین امور از طرف مقابل، با او سازش نماید.
در صلح بدون عوض، انسان سازش می کند که امور مذکور را بدون عوض انجام دهد.
به فرد صلح کننده، «مصالح» و به فرد پذیرنده صلح، «متصالح» گفته می شود .
مسأله 849. قرارداد صلح - چه در مقابل عوض و چه بدون آن - «عقد» می باشد و برای محقق شدن آن لازم است «ایجاب و قبول» با توضیحات و شرایطی که در مبحث «خرید و فروش» ذکر شد، صورت گیرد.
مسأله 850. ایجاب و قبول در صلح را نیز همانند خرید و فروش، می توان به دو صورت لفظی و عملی انجام داد؛
ص: 401
ایجاب و قبول لفظی، مثل آنکه فردی به قصد انجام مصالحه به دیگری بگوید:
مصالحه کردم این خانه را به تو در مقابل فلان کالا» و دیگری هم بگوید: «قبول کردم»؛
ایجاب و قبول عملی، مانند آنکه فرد کلید خانه را به قصد مصالحه (مجانی یا در مقابل عوض) به دیگری بدهد و او هم به همین قصد آن را بگیرد یا اینکه قراردادی را به صورت کتبی نوشته و دو طرف به قصد انجام مصالحه آن را امضا نمایند.
مسأله 851. اگر ایقاعات(1) که نیاز به قبول طرف مقابل ندارد - مانند ابراء - از طريق قرارداد صلح انجام شود، باید با قبول طرف مقابل (متصالح) همراه شود، هرچند صلح بدون عوض باشد؛(2)
پس اگر فرد به بدهکار خود بگوید: «با تو مصالحه کردم براسقاط طلبم و بریء الذمه شدن تو»، تا طرف مقابل قبول نکند، ابراء ذمه محقق نمی شود؛ اما چنانچه این امر بدون مصالحه انجام شود، همین که به قصد اسقاط بگوید: «طلبم را اسقاط کردم» ، بدهکار، بریء الذمه می شود.(3)
همین طور، در مواردی که صلح بر انجام عقد یا ایقاعی واقع شده است، بدون قبول متصالح، انجام آن عقد یا ایقاع برصلح کننده (مصالح) لازم نمی شود . بنابراین، اگر فرد مصالحه کرده که مالی را هبه کند یا بدهکار را بریء الذمه نماید تا متصالح صلح مذکور را قبول نکند، بر صلح کننده واجب نیست مالش را هبه نماید یا بدهکار را ابراء ذمه کند و با قبول متصالح واجب می شود، ولی تا صلح
ص: 402
کننده مال را هبه نکند، مال مذکور به ملکیت طرف مقابل در نمی آید و تا ابراء ذمه واقع نشود، بدهکار بریء الذمه نمی شود.
مسأله 852. دو طرف مصالحه (صلح کننده و متصالح)، باید بالغ و عاقل باشند و در انجام صلح، قصد جدی و اختیار داشته باشند.
همین طور، اگر انجام یا قبول صلح موجب تصرف مالی برای افراد باشد، لازم است علاوه بر شرایط مذکور، مالک یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک) باشند و نیز جزء سایر افرادی که شرعا از تصرف در اموال خود ممنوع اند(1)(مانند مفلس)(2) نباشند.
مسأله 853. اگر کسی که وکیل یا ولی شرعی دیگری نیست، مال او را بدون اجازه و رضایتش مورد صلح قرار دهد، مشابه احکامی که برای خرید و فروش فضولی ذکر شد، در مورد آن جاری است؛
پس چنانچه مثلا مالی را به طور فضولی از طریق مصالحه به دیگری تملیک کرده، چنانچه صاحب مال - که شرعا محجور از تصرف نیست - بعدة مصالحه را اجازه دهد، قرارداد صلح صحیح می باشد؛
مسأله 854. احکام فضولی به طور کلی در صلح جاری می شود، هرچند آنچه مورد صلح قرار می گیرد، از اموری باشد که اگر به تنهایی و خارج از قرارداد صلح انجام شود، احکام فضولی در آن جریان نداشته باشد؛
مثلا اگر کسی - غیر از طلبکار - طلب او را بدون اینکه وکالت یا ولایت یا اجازه داشته باشد، اسقاط کرده و بدهکار را بریء الذمه نماید، چنین ابراء و اسقاطی
ص: 403
باطل است، هرچند طلبکار پس از اطلاع، ابراء یا اسقاطی که توسط دیگری انجام شده را اجازه دهد؛(1)
اما اگر فرد، طلب دیگری را در مقابل عوض یا بدون عوض به بدهکار مصالحه نماید و بدهکار قبول کند و بعدا طلبکار بفهمد و مصالحه را اجازه دهد، صحیح است و بدهکار بریء الذمه شده است.
مسأله 855. قرارداد صلح اختصاص به موارد اختلاف و نزاع ندارد؛ بلکه در اموری که مورد اختلاف نیست و حتی احتمال بروز اختلاف و نزاع در آینده هم نسبت به آن وجود ندارد، جاری می باشد.
مسأله 856. قرارداد مصالحه نسبت به هر امری انجام شود صحیح است؛ مگر آنکه آن امر مخالف حکم شرع باشد، آن چنان که توضیحش در فصل «خرید و فروش»، مسأله «298» ذکر شد.
بنابراین، مصالحه هریک از موارد ذیل با رعایت شرط فوق و نکاتی که در ادامه ذکر می شود، صحیح است: عین (خود مال)، منفعت مال، انتفاع از مال، دین، حق، انجام عمل؛
چه اینکه مصالحه در مقابل عوض بوده و عوضش یکی از همین امور باشد و چه بدون عوض انجام شود.
مسأله 857. اگر انسان خود مال (عین) مانند پول، زمین و سایر کالاها یا منفعت مال مانند سکونت یک ساله خانه را به دیگری، در مقابل عوض یا بدون آن
ص: 404
مصالحه کند، طرف مقابل با قبول صلح، مالک آن عین یا منفعت می شود.
مسأله 858. مصالحه منافع منزل یا مغازه و مانند آن به طور دائم یا موقت - مثلا 20 ساله - یا تا زمان حیات صلح کننده (مصالح) یا حیات متصالح صحیح است. بنابراین، اگر کسی منافع منزلش را تا زمان حیات همسرش به وی صلح کرده باشد، این صلح تا زمان زنده بودن همسرش باقی است و با وفات صلح کننده باطل نمی شود.(1)
مسأله 859. انسان می تواند صلح کند که دیگری (متصالح) - در مقابل عوض یا بدون آن - از مال وی انتفاع برده و استفاده کند؛ مثل آنکه صلح کند همسایه اش تیرآهن سقف خود را روی دیوار منزل وی بگذارد یا شاخه های درختش در فضای ملک او باشد (انتفاع).(2)
مسأله 860. یکی از فرق های صلح «منفعت» و صلح «انتفاع» در مثال ذیل ذکر می شود:
اگر صاحب باغی، منافع باغ خویش و درختان آن را برای مدت دو سال به شخصی مصالحه نماید، با توجه به اینکه منافع باغ و درختان در این مدت مال متصالح است، چنانچه درختان طی این مدت میوه دهند، متعلق به او می باشد.
بنابراین، اگر مدت قرارداد (دو سال) زمانی به پایان برسد که برخی از میوه ها یا تمام آنها سردرختان باقی است، این میوه ها مال متصالح است؛
اما اگر با قرارداد صلح، انتفاع از همین باغ و درختان آن به مدت دو سال به شخص مذکور واگذار شده باشد، چون وی (متصالح) مالک منافع نمی شود، میوه های به دست آمده در این مدت در ملكيت متصالح حاصل نشده و به
ص: 405
صاحب باغ تعلق دارد؛ البته، فرد به جهت صلحی که انجام شده، در طی مدت می تواند از میوه ها استفاده کند؛
بنابراین، در روزی که مدت قرارداد صلح پایان می پذیرد، با توجه به اینکه میوه هایی که بر سر درختان باقی مانده، مال صاحب باغ است، متصالح بدون اذن او نمی تواند از آنها استفاده نماید.
مسأله 861. اگر انسان طلبی را که از شخصی دارد، به او به صورت مجانی صلح کند و قصدش اسقاط طلب و ابراء ذمه بدهکار باشد، چنین مصالحه ای صحیح است و موجب اسقاط طلب و بریء الذمه شدن بدهکار می شود.
مسأله 862. انسان می تواند طلبی را که از شخصی دارد، به فردی غیر از بدهکار صلح کند و با این کار، آن فرد مالک طلب (دین) می شود.
مسأله 863. اگر انسان «حق» خود را به دیگری صلح کند، سه صورت دارد:
الف. آن حق، از حقوقی باشد که قابل نقل و انتقال است؛ مانند حق تحجير،(1) حق سرقفلی ( منظور، حق انتفاع و استفاده از مکان تجاری است که با پرداخت عوض، مالک آن شده است)؛(2)
صلح چنین حقی، صحیح است و با انجام مصالحه، آن حق به طرف مقابل (متصالح) منتقل می شود.
ب. آن حق، از حقوقی باشد که قابل انتقال به دیگری نبوده و مخصوص خود فرد است؛ ولی از حقوقی باشد که قابل اسقاط است، مانند حق شفعه؛
ص: 406
صلح در چنین مواردی، به قصد اسقاط حق صحیح است. بنابراین، چنانچه شریک حق شفعه خویش را به قصد اسقاط ، به خریدار در ازای عوض یا بدون آن صلح کند و متصالح (خریدار) قبول نماید، صلح مذکور صحیح می باشد.
ج. آن حق از حقوقی باشد که قابل انتقال نبوده و قابل اسقاط هم نیست؛ مانند حق حضانت در موردی که والدین بخواهند حق حضانت فرزندشان را از خود سلب و آن را برای شخص دیگری قرار دهند.(1)
صلح در این مورد، صحیح نمی باشد.
مسأله 864. انسان می تواند از طريق قرارداد مصالحه ، انجام عملی را بر خود یا دیگری یا هر دو لازم نماید، مثل اینکه با دیگری مصالحه کند که در مقابل عوض یا بدون آن متعهد شود درس معینی را تدریس کند یا برای او بایی یا خیاطی کند.
از همین قبیل است، مصالحه بر انجام معامله و قرارداد معين؛ پس اگر فرد با دیگری مصالحه کند که مالی را به او بفروشد یا ببخشد (هبه کند) و طرف مقابل قبول کند، با انجام این مصالحه بر او لازم می شود که فروش یا هبه مذکور را انجام دهد.(2)
مسأله 865. قرارداد صلح، در بعضی از موارد نتیجه معاملات دیگر، مانند خرید و فروش، اجاره و هبه را دارد و از آنجا که دارای محدودیت و شرایط کمتری نسبت به
ص: 407
سایر قراردادها می باشد، می توان در موارد زیادی برای رسیدن به نتیجه مورد نظر و سهولت امر، از این قرارداد (صلح) به جای معاملات دیگر استفاده نمود؛ چند مورد به عنوان مثال ذکر می شود:
مثال 1. اگر انسان مصالحه کند بر «تملیک و واگذاری مال خود به دیگری در مقابل عوضی»(1)، چنین صلحی نتیجه خرید و فروش (بيع) را دارد؛ اما رعایت شرایط مخصوص خرید و فروش در آن لازم نیست؛ پس چنانچه مقدار دو طرف مصالحه (معوض وعوض) - آن چنان که در بیع لازم است - معلوم نباشد، مصالحه آن صحیح است.
مثال 2. اگر فرد مصالحه کند بر «تملیک و واگذاری مال خود به دیگری بدون عوض»(2)، چنین صلحی نتیجه هبه (بخشش) را دارد؛ اما چون «تحویل و قبض» - که جزء شرایط صخت هبه است - از شرایط صحیح بودن صلح نیست، قبل از تحویل هم مال به ملکیت طرف مقابل در می آید.
مثال 3. اگر انسان با قرارداد اجاره، ملتزم به انجام کاری در مقابل عوضی شود، باید کیفیت و مقدار آن کارو مدت زمانی که کار در آن انجام می شود - با توضیحاتی که در محل خود ذکر شده – معلوم باشد، اما چنانچه این کار با قرارداد مصالحه انجام پذیرد، تعیین این امور به طور دقیق لازم نیست.
جزئیات بیشتر همین موارد و نیز نمونه های دیگر، در قالب مثال های بیشتر در ادامه ذکر می شود.
مسأله 866. آنچه مورد صلح واقع می شود، لازم نیست در نزد دو طرف مصالحه
ص: 408
معلوم باشد، هرچند اطلاع از آن برای آنها ممکن باشد؛
نمونه های زیادی برای این مسأله - که در مبحث معاملات، پرکاربرد است - وجود دارد که به ذکر دو مثال اکتفا می شود:
- اگر فرد بخواهد به جهتی تمام اموال خود یا درصدی از آن را به دیگری صلح کند، معلوم نبودن اموال یا مقدار آن برای دو طرف مصالحه یا یکی از آن دو اشکال ندارد؛
- اگر فردی تمام یا درصدی از موجودی مغازه یا انباریا بار ماشین و مانند آن را که کم و کیف آن کاملا معلوم نیست، مصالحه کند، چنین صلحی صحیح می باشد.
مسأله 867. اگر مال انسان با مال فرد دیگر مخلوط شود، می تواند با رضایت طرف مقابل به هریک از صورت های ذیل، طوری که مستلزم ربا نباشد با وی مصالحه کند، هرچند جداسازی مال حقیقی آن دو بدون نیاز به مصالحه ممکن باشد:
الف. مصالحه کنند که در مال مخلوط شده، به نسبت مساوی یا کمتر یا بیشتر شریک باشند؛(1)
ب. مصالحه کند که مال مخلوط شده، به نسبت مساوی یا کمتر یا بیشتر تقسیم شود؛
ج. مال دیگری به طرف مقابل بدهد و در عوض، همه آنچه مخلوط شده، مال او باشد.
مسأله 868. اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند، ولی طلبکار از مقدار آن بی اطلاع باشد، چنانچه طلبکار طلب خود را در مقابل گرفتن کمتر از مقدار واقعی صلح کند، مثلا 10 میلیون تومان طلبکار باشد و آن را به 7 میلیون تومان صلح
ص: 409
کند، بدهی فرد نسبت به مقدار باقیمانده (3 میلیون تومان) همچنان باقی است؛ مگر آنکه بداند طلبکار حتی در صورتی که مقدار طلب خود را می دانست، باز هم به آن مصالحه راضی بود؛ البته، لازم است مصالحه طوری انجام شود که مستلزم ربا نباشد.
همین طور، اگر بدهکار مقدار دقیق بدهی خود را نداند و طلبکار از آن مطلع باشد و آن را به بیشتر از آنچه هست مصالحه کند، مقدار اضافه برایش حلال نیست؛ مگر به صورتی باشد که در قسمت قبل ذکر شد.
مسأله 869. حكم مسأله قبل همچنان که در بدهکاری (دین) جاری است، در مورد عين (خود مال) - مانند پول، زمین و سایر کالاها - نیز وجود دارد؛ پس اگر مثلا فردی که میداند یک سوم از مال مخلوط شده متعلق به خودش می باشد - نه بیشتر نمی تواند مصالحه کند که نیمی از آن مال او باشد؛ مگر استثنائی باشد که در مسأله قبل ذکر شد.
مسأله 870. انسان می تواند مال خود را به کسی صلح نماید و در ضمن آن با وی شرط کند که قبل یا بعد از فوتش، آن مال را در جهت معینی صرف کند یا برای وی عمل مشروعی را انجام دهد؛(1)
مثل آنکه خانه اش را - بدون عوض یا در مقابل عوض - به دیگری صلح کند، مشروط بر اینکه آن را بر جهت معینی وقف کند - چه اینکه وقف خاصی باشد که نفعش به صلح کننده برگردد یا وقف خاص دیگریا وقف عام باشد - یا مثلا شیئی را به دیگری صلح کند به شرط اینکه وی پس از فوتش، نماز و روزه قضایا حج نیابتی و... برایش به جا آورد؛
ص: 410
طرف مقابل (متصالح) نیز، این مصالحه را با شروط ضمن آن قبول کند.
شایان ذکر است، در حکم مذکور فرقی نیست که مال مورد صلح بیشتر از ثلث اموال وی باشد یا مساوی یا کمتر؛(1) ولی لازم است صلح به صورت قطعی (منجز) منعقد شود، نه تعلیقی؛ که در مسأله بعد توضیح داده می شود.
مسأله 871. اگر فرد مال خویش را به دیگری به صورت معلق بر وفات صلح کند - مانند اینکه بگوید: « منزلم را به فلانی مصالحه کردم که پس از وفاتم مالک آن باشد» - چنین مصالحهای باطل است.
مسأله 872. انسان می تواند عين مال خویش - مانند منزل، اثاث منزل، کتاب، باغ یا مغازه اش را به شخصی صلح کند، ولی منافع وانتفاعات آن شیء را تا زمان حیات خود یا تا مدت معینی مثلا 30 سال از این مصالحه استثنا نماید، چنین مصالحه ای را «صلح مسلوب المنافع» می نامند؛
مانند اینکه صلح کننده بگوید: «منزلم را به همسرم مصالحه میکنم، مشروط بر اینکه حق انتفاع و استیفاء منافع آن هر طوری که صلاح دانستم تا وقتی زنده ام باخودم باشد و همسر (متصالح) نیز مصالحه مذکور را با شرط ضمن آن قبول نماید.
شایان ذکر است، در حکم مذکور فرقی نیست که مال مورد صلح کمتریا مساوی یا بیشتر از ثلث اموال وی باشد؛(2) ولی لازم است صلح به صورت قطعی (منجز) باشد که توضیح آن در مسأله قبل بیان شد.
مسأله 873. اگر دو نفر در مورد بدهی (دین) یا مال معین یا منفعت مالی اختلاف و نزاع داشته باشند حتی در صورتی که یک طرف مدعی و دیگری منکر باشد -
ص: 411
می توانند مصالحه کنند که فرد منکر، مقداری از مال مورد ادعا یا مال دیگری را به مدعی بپردازد و در عوض، مدعی به نزاع خاتمه دهد؛
اثر چنین مصالحهای آن است که حق طرح دعوی و مرافعه شرعیه برای مدعی و همین طور، حق قسم دادنی که برای مدعی نسبت به منکر نزد حاکم شرع وجود دارد، ساقط می شود.
بنابراین، چنین مصالحهای پایان ظاهری برای نزاع به شمار می رود؛ اما باعث حلال شدن مال برای کسی که بر حق نیست نمی شود؛ پس اگر مثلا فردی ادعا کند مبلغی از دیگری طلب دارد و او منکر آن باشد، چنانچه فرد مدعی با گرفتن نیمی از مبلغ یا شیء ادعا شده صلح نماید، در صورت دارد:
الف. مدعی در واقع بر حق باشد؛ در این صورت ، نیمی از حقش را گرفته و نصف دیگر همچنان بر ذمه منکر باقی می ماند؛
مگر آنکه مدعی با انجام صلح، از دریافت تمام مال و حق واقعی خود صرف نظر نموده و به همان مقدار کمتر قلبا راضی شده و بسنده نماید، که در این فرض، چیزی بر عهده منکر باقی نمی ماند.
ب. مدعی برحق نباشد؛ در این صورت، پول یا شیئی را که میگیرد حرام است؛ مگر آنکه منکر آنچه را بر اساس مصالحه می دهد، برای دیگری حلال کند و این کارش با رضایت و طيب خاطر باشد، نه اینکه برای خلاصی از ادعای دروغ مدعی به صلح راضی شود.
مسأله 874. اگر دو نفر مالی نزد یکدیگر داشته باشند یا هریک از آن دو طلبی از دیگری داشته باشد و آن مال یا طلب از اشیایی باشد که معاوضه آنها به زیادی و کم «ربا» محسوب می شود، چنانچه بدانند یکی از آن دو مال یا طلب بیش از دیگری است ، صلح آنها با یکدیگر نیز ربا می باشد و اگر احتمال زیادی یک طرف را
ص: 412
بدهند، این حکم بنابر احتیاط واجب جاری است.
به عنوان مثال، اگر فردی مقدار طلای ساخته شده در دست شخصی دارد و آن شخص نیز مقداری طلای شکسته نزد وی دارد، چنانچه بدانند مقدار طلای یکی، بیشتر از دیگری است، نمی توانند آنها را در مقابل یکدیگر صلح نمایند.
همین طور، بنابر احتیاط واجب اگر احتمال عقلایی بدهند که طلای یک طرف زیادتر از طلای طرف دیگر است.
شایان ذکر است، برای رهایی از ربا، طرفین می توانند با هم مصالحه نمایند که هرکدام مالی را که از دیگری دست اوست ، به طور مجانی به وی ببخشد و هبه نماید یا مصالحه کنند که هر کدام طلبی را که از دیگری دارد به وی بخشیده و او را بریء الذمه نماید. با انجام مصالحه مذکور، بخشش مال یا ابراء ذمه از دین بر طرفین واجب می شود و هر کدام باید مطابق تعهد خویش عمل نماید.
مسأله 875. اگر دو نفر، هریک از شخص سوم طلبی داشته باشند، چنانچه صلح موجب ربا یا اشکال شرعی دیگر نباشد، می توانند طلب ها را با یکدیگر مصالحه کنند؛ مثلا اگر «علی» 100 کیلوگرم برنج و «حسن» 10 میلیون تومان پول از «سعید» طلب داشته باشند، در صورتی که «علی» و «حسن» طلب هایشان را با هم مصالحه کنند، از آن پس طلب «حسن» از «سعید»، برنج و طلب «علی» از سعید، پول خواهد بود.
برخی از مواردی که مصالحه طلب ها به جهت ربایا اشکال شرعی دیگر صحیح نیست، در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 876. اگر طلب مذکور در مسأله قبل مربوط به معامله سلف باشد، مصالحه آن قبل از سررسید سلف، بنابر احتیاط واجب صحیح نیست و بعد از آن اشکال ندارد.(1)
ص: 413
همین طور، اگرطلب مذکور از اشیای وزنی یا پیمانه ای - غیر از میوه جات (ثمار) - باشد و طلبکار بخواهد قبل از قبض و تحویل، آن را با سود به طلبکار دیگر مصالحه نماید، بنابر احتیاط واجب صحیح نیست و بعد از تحویل گرفتن، مصالحه آن اشکال ندارد.(1)
همچنین، اگر یکی از طلبکاران 100 کیلوگرم برنج از یک نوع و دیگری 150 کیلوگرم برنج از نوع دیگر طلب داشته باشند، از آنجا که مبادله آنها موجب ربا است ، نمی توانند طلب ها را با یکدیگر مصالحه نمایند.
مسأله 877. اگر دو نفر، هریک از دو نفر دیگر طلب داشته باشند، مشابه حکم مسأله «875» درباره مصالحه طلب ها، در این مورد نیز جاری می باشد و صلح آنها در صورتی که موجب ربا یا اشکال شرعی دیگر نباشد، صحیح است؛
مثلا چنانچه «علی» 10 میلیون تومان از «سعید» طلب داشته و «حسين» 500 هزار دینار از «حميد» طلب داشته باشند و زمان پرداخت هردو طلب فرا رسیده باشد، در صورتی که «علی» و «حسین» طلب ها را با هم مصالحه کنند، از آن پس «علی» از «حميد» 500 هزار دینار و «حسين» از «سعید» 10 میلیون تومان طلبکار خواهند بود.
مسأله 878. اگر کسی مقداری از اجناس وزنی یا پیمانه ای به صورت مدت دار از شخصی طلب داشته باشد - مثلا 10 گرم طلا، شش ماهه - و بخواهد آن را از بدهکار با مصالحه به مقدار کمتری از همان جنس - مثلا و گرم طلا- نقد کند، می تواند با وی صلح کند که 1 گرم از طلایی که طلب دارد را ببخشد و او بقیه را نقد بپردازد؛(2)
ص: 414
اما در غير اجناس وزنی یا پیمانه ای - مانند پول – نقد کردن طلب از شخص بدهکار به کمتر از آن، از طریق مصالحه اشکال ندارد؛ مثل آنکه بگوید: «10 میلیون تومانی که شش ماهه طلبکارم، به 9 میلیون تومان نقد مصالحه می کنم» و طرف مقابل هم بپذیرد.
مسأله 879. اگر کسی مقداری از اجناس وزنی یا پیمانه ای به صورت مدت دار از فردی طلب داشته باشد - مثلا 10 گرم طلا شش ماهه - و بخواهد آن را به شخص ثالث (غیر بدهکاری با مصالحه به مقدار کمتری از همان جنس - مثلا 9 گرم طلای موجود - نقد کند، می تواند طلب مذکور را به شخص مذکور به طور مجانی صلح کند، به شرط آنکه وی (متصالح) نیزه گرم طلا را به او ببخشد (هبه کند)(1) یا به طور مجانی به وی مصالحه نماید؛ با انعقاد عقد صلح، برمتصالح واجب می شود مطابق شرط مذکور عمل نماید؛
اما در غیر اجناس وزنی یا پیمانه ای - مانند پول - نقد کردن طلب به شخص ثالث به کمتر، از طریق صلح اشکال ندارد.
مسأله 880. صلح - حتی در صورتی که بدون عوض باشد - عقد لازم است. بنابراین، هیچ یک از دو طرف بدون رضایت دیگری نمی تواند آن را فسخ کند؛ مگر آنکه در ضمن صلح حق فسخ قرار داده باشد یا از موارد خیار باشد که در مسأله «883» ذکر می شود.
مسأله 881. اگر انسان مال خود را به طور مجانی به دیگری صلح نماید، چنانچه در صلح خویش قصد قربت داشته باشد، قرار دادن حق فسخ در چنین صلحی محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
مسأله 882. اگر فرد مثلا به جهت آنکه همسر یا فرزندش یا شخص دیگر بعد از
ص: 415
وفات وی بی سرپناه نماند، منزلش را به همسر یا فرزند یا شخص دیگری مصالحه نماید، به شرط آنکه تا وقتی خودش زنده است یا تا مدت معین، حق فسخ مصالحه را داشته باشد، در صورتی که مقصود از قرار دادن خیار برای خویش آن بوده که تنها خودش بتواند معامله را فسخ نماید یا فسخ فقط به نظر او انجام شود، چنین خیاری با فوت وی به ورثه اش به ارث نمی رسد.(1)
مسأله 883. برخی از خیاراتی که در فصل «خرید و فروش» (بيع) ذکر شد، در صلح نیز جاری می باشد. تفصيل مطلب، به شرح ذیل است:
- «خیار مجلس» و «خیار حیوان» در صلح جاری نیست.
- «خیار غبن» در مواردی که صلح برای قطع نزاع و اختلاف انجام شده، بنابر فتوى ثابت نیست و در غیرآن موارد، محل اشکال می باشد و رعایت مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
- «خیار تأخير اصطلاحی که در مسأله «312» ذکر شد، مخصوص خرید و فروش بوده و در صلح جاری نیست؛ اما در مواردی مانند آنچه در مسأله «200» ذکر شد، چنانچه فرد در تحویل مال مورد مصالحه تأخیر کند، دیگری حق فسخ دارد.
- «سایر خیارات» ذکر شده در بیع، در صلح نیز جاری می باشد.
مسأله 884. اگر معلوم شود مالی که با مصالحه به دیگری داده شده، معیوب بوده - همان طور که از مساله قبل معلوم می شود - وی می تواند به سبب خیار عیب معامله را فسخ کند؛
البته، در مواردی که فرد در خیار عیب شرعا نمی تواند معامله را فسخ کند «موارد مسأله 341»، گرفتن ارش (تفاوت قیمت) محل اشکال است و رعایت مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
ص: 416
مسأله 885. اگر فرد بخواهد میوه درخت را قبل از آنکه دانه ببندد و گلش بریزد، با مصالحه به دیگری منتقل کند، اشکال ندارد، هرچند فروش آن برای یک سال و بدون ضمیمه، همان طور که در مسأله «175» ذکر شد، صحیح نمی باشد.
همین طور، مصالحه زراعت و سبزی ها قبل از آشکار شدن آنها اشکال ندارد.
مسأله 886. اگر صاحب گوسفندان با چوپان صلح کند که یک سال گوسفندان او را در مقابل شیر آنها بچراند و نگهداری کند و در ضمن شرط کند مقدار معینی از کره آن شیرها یا کره دیگری به صاحب گوسفند بدهد، چنین مصالحه ای صحیح است؛
بلکه اگر گوسفند را یک ساله به چوپان اجاره دهد که از شیر آن استفاده کند و در عوض، مقدار معینی روغن به او بدهد، ولی مقید نکند به خصوص روغن حاصل از شیر همان گوسفند، اجاره صحیح است.
ص: 417
ص: 418
« از ابی ثمامه نقل شده که می گوید: به امام جواد علیه السلام عرض کردم که من تصميم گرفته ام در مدینه و مگه سکونت نمایم، ولی مقداری به مردم بدهکارم، نظر شما در این باره چیست؟ حضرت علیه السلام فرمودند: به شهر خودت برگرد تا زمانی که بدهیت را بپردازی و دقت نما در روزملاقات پروردگار(مرگ) مدیون کسی نباشی؛ زیرا شخص با ایمان خیانت نمی کند».(1)
در حدیث است که پیامبر خداصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «تعلل ورزیدن توانگر (در پرداخت بدهی) ظلم است».(2)
از امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام روایت شده که رسول خداصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: اگر کسی بتواند حق شخصی را بپردازد و تعلل ورزد، هر روز که بگذرد گناه باجگیر (کسی که به ستم از مردم مالیات می گیرد) برایش نوشته شود».(3)
نیز از امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام نقل شده که رسول خداصلی الله علیه واله وسلم فرمودند:
ص: 419
«... هرکس چیزی از حق برادر مسلمانش را حبس نموده و به او ندهد، خداوند برکت رزق و روزی را بر او حرام می کند، مگر آنکه توبه نماید...».(1)
در حدیث است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «کسی که بدهکار است و نیت ادای آن را دارد، از جانب خداوند متعال دو حافظ همراه او هستند تا او را در ادای دین یاری کنند، پس اگر در قصد و نیتش در ادای بدهی کوتاهی کند و سستی ورزد، به همان اندازه دو حافظ الهی از کمک و یاری رساندن به او برای ادای دین کم می نمایند».(2)
از ابوحمزه ثمالی روایت شده که امام باقرعلیه السلام فرمودند: «کسی که توانایی ادای حق برادر مسلمانش را دارد، ولی آن را به سبب ترس از فقر حبس کرده و به او ندهد (باید بداند) خداوند متعال قادرتراست بر آنکه او را فقیر کند و آن حق را از او بگیرد، از اینکه او بخواهد غنای خود را با حبس وندادن حق دیگران تأمین نماید».(3)
در حدیث است که پیامبر خداصلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «هیچ طلبکاری نیست که با رضایت از نزد بدهکار بیرون آید، مگر آنکه جنبندگان زمین و ماهیان دریا برای او دعا می کنند و هیچ بدهکاری نیست که توانایی پرداخت بدهیش را داشته باشد و طلبکارش خشمگین از او جدا شود، مگر آنکه خداوند متعال در ازای هرروزیا شبی که حق مردم را به ناحق حبس می کند، گناه ظلمی برای وی می نویسد».(4)
از عبدالرحمن بن سیا به نقل شده که می گوید: «وقتی پدرم سیابه از دنیا رفت، مردی از دوستانش در منزل ما را کوبید، به سویش رفتم، به من تسلیت گفت. سپس پرسید: پدرت چیزی برای شما گذاشته است؟ گفتم: نه. کیسه ای که هزار
ص: 420
درهم در آن بود به من داد و گفت: نیکو آن را محافظت کن (و با آن تجارت نما) و درآمد حاصل از آن را برای خود هزینه کن؛ من خوشحال شده، نزد مادرم رفتم و او را به این مسأله خبردادم.
در پایان آن روز، نزد یکی از دوستان پدرم رفتم (که برای من کسبی مهیا کند)، او برایم سرمایه ای از«جامه های سابری» خرید؛ در مغازه ای نشستم و مشغول کسب شدم.
خداوند متعال مرا از آن کسب خیر بسیاری نصیب فرمود؛ وقت حج رسید، به قلبم افتاد به حج روم، نزد مادرم رفته و او را از این قضیه مطلع کردم. مادرم گفت: هزار درهم آن مرد را بازگردان.
پول آن مرد را آماده و به او پرداختم، او به من گفت: شاید پولی که به تو دادم کم بوده و نتوانستی با آن کسب کنی، اگر می خواهی بیش از این در اختیارت بگذارم؟ گفتم: نه قصد حج دارم، خواستم پول شما را بازگردانم.
به مکه رفتم، اعمال حج را به جا آوردم، به مدینه شرفیاب شدم و با گروهی از مردم در وقتی که اذن عام می دادند، به حضور امام صادق علیه السلام رفتم. چون جوان بودم و ناشناخته، آخر جمعیت نشستم، مردم شروع به پرسش کردند و حضرت پاسخ آنان را دادند. پس از گرفتن پاسخ می رفتند تا جمعیت کم شد.
امام صادق علیه السلام به سوی من اشاره کردند و فرمودند: آیا حاجتی داری؟ گفتم: فدایتان شوم، من عبدالرحمن بن سیابه هستم. احوال پدرم را پرسیدند. گفتم: از دنیا رفت ، محزون و غمگین شدند و فرمودند: خدا او را رحمت کند.
حضرت امام صادق علیه السلام پرسیدند: پدرت مالی از خود گذاشت؟ گفتم: نه.
فرمودند: از کجا توانستی به حج بیایی؟ شروع به بیان ماجرای آن مردی که هزار درهم به من قرض داد نمودم، امام صادق علیه السلام فرصت تمام کردن ماجرا را ندادند و فرمودند: حج آمدی ، هزار درهم آن مرد را چه کردی؟ گفتم: به صاحبش بازگردانم. فرمودند: احسنت.
ص: 421
سپس فرمودند: آیا می خواهی تو را توصیه و سفارشی نمایم ؟ عرضه کردم: بلی، فدایتان شوم . امام صادق علیه السلام فرمودند:
به راستگویی و امانت داری اهمیت بده تا در مال مردم شریک شوی، در همین حال حضرت انگشتان دو دست را در هم داخل نمودند و فرمودند: این چنین (در مال مردم شریک می شوی).
من این وصیت را از حضرت حفظ کردم و به آن عمل نمودم و آن قدر مال یافتم که زکات سیصد هزار درهم را پرداختم».(1)
از امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش امام باقرعلیه السلام روایت شده که رسول خداصلی الله علیه و اله و سلم فرمودند: زیر بار بدهی نروید، زیرا بدهکاری غصه و اندوه شب و خواری روز را به همراه می آورد.(2)
روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «بدهکاری زیاد، راستگو را دروغگو می کند و خوش قول را بدقول می نماید».(3)
در حدیث است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «... کمتر وام بگیرید که کم قرض داشتن، عمر را زیاد می کند...».(4)
قرآن کریم در این باره می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ...».(5)
ص: 422
«ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که بدهی مدت داری (به خاطر وام یا داد و ستد) به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید».
در حدیث است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «چهار گروه هستند که دعایشان مستجاب نمی شود، یکی از آنان مردی است که مالی دارد و آن را بدون بينه و شاهد گرفتن قرض دهد، (آن بدهکار هم بدهیش را نداده و انکار نماید). خداوند متعال می فرماید: مگر به تو نگفتم که به هنگام قرض دادن شاهد بگیر».(1)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم فرمودند: «چند گروه هستند که دعایشان مستجاب نمی شود، از جمله کسی که وام مدت دار به شخصی بدهد، اما یادداشت و نوشته ای از بدهکار بابت دریافت وام نگیرد و شاهدانی را هم گواه قرار ندهد».(2)
قرآن کریم نسبت به وجوب مهلت دادن به بدهکاری که توانایی پرداخت بدهیش را ندارد، می فرماید:
«وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيْسَرَةٍ ۚ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ ۖ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(3)
«و اگر (بدهکار) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید و بخشیدن آن (به هنگام تنگدستی وی) به رسم صدقه، برای شما بهتر است اگر منافع این کار و پاداش آن را بدانید».
روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: «... بپرهیزید از اینکه یکی از برادران مسلمان خود را برای باز پس گرفتن مالی که در نزد او دارید در فشار قرار دهید، در حالی که وی در تنگدستی به سر می برد، زیرا جد بزرگوارمان رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم
ص: 423
می فرمودند: مسلمانی حق ندارد مسلمان دیگر را در تنگنا و فشار بگذارد و هر کس بدهکار تنگدستی را مهلت دهد، خداوند متعال در روزی که هیچ سایه ای جز سایه او نیست، وی را در سایۂ عرش خود جای دهد».(1)
در حدیث است که پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم فرمودند: «هزار درهم را اگر دو بار قرض بدهم، بیشتر دوست دارم از اینکه آن را یک مرتبه به عنوان صدقه بپردازم و همان طور که بدهکار تو حق ندارد در پرداخت بدهیش سهل انگاری کند، در حالی که توانایی مالی دارد، تو نیز در صورتی که می دانی او در تنگدستی است، جایز نیست وی را (برای دریافت طلبت) در فشار و تنگنا قرار دهی».(2)
از امام صادق علیه السلام نقل شده که روزی رسول خداصلى الله عليه وسلم بر منبر رفته و پس از حمد و
ثنای پروردگار فرمودند: «ای مردم، حاضران به غایبان برسانند، آگاه باشید هرکس بدهکار تنگدستی را مهلت دهد، در هر روز برای او ثواب صدقه ای برابر با طلبی که از او دارد بر عهده خداست تا زمانی که مال خود را دریافت نماید...».(3)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که رسول خداصلى الله عليه وسلم فرمودند: «هرکس بخواهد خداوند متعال در روزی که هیچ سایه ای جز سایه او نیست او را در سایۂ عرش خود جای دهد، بدهکارتنگدست را مهلت دهد یا اینکه از حق خود بگذرد».(4)
در حدیث نقل شده است که امام باقرعلیه السلام فرمودند: «خداوند متعال در روز قیامت اقوامی را از زیرعرش الهی مبعوث میکند که چهره هایشان از نورو لباس هایشان از نور و زینت هایشان از نور است و بر صندلی هایی از نور نشسته اند، خداوند متعال آنان را به مردم نشان میدهد و مردم می گویند: آنان پیامبران هستند. در آن هنگام منادی از تحت عرش الهی ندا سر می دهد: اینان پیامبران نیستند. مردم می گویند: آنان شهیدان هستند. منادی از تحت عرش الهی ندا
ص: 424
نماید: اینان شهیدان نیستند، ایشان گروهی هستند که بر مؤمنین آسان می گرفتند و به بدهکاران که توانایی پرداخت بدهی نداشتند، مهلت می دادند تا به گشایشی برسند».(1)
مسأله 887. «بدهکاری و دین» عبارت است از مالی که به صورت کلی برذمه(2) انسان شرعا ثابت شده است؛
اموری که موجب ثابت شدن دین در ذمه بدهکار می شود، عبارتند از قرض گرفتن، معامله نسیه، سلف، اجاره، مهریه،(3) نفقه همسردائم، اتلاف و از بین بردن مال و...؛
اما مواردی همچون امور ذیل، دین شرعی محسوب نمی شود، هرچند پرداخت آنها تکلیفا واجب است:(4)
- مبلغی که شخص به عنوان شرط ضمن عقد، لازم است بپردازد؛
- نفقة والدين و اولاد که بر شخص نفقه دهنده واجب شده است؛
- كاره؛ نذر و مانند آن.(5)
ص: 425
مسأله 888. بدهکاری دو نوع است:
الف. «بدهی حال»: یعنی بدهی که مدت ندارد یا اگر مدت دار بوده، زمان ادای آن فرا رسیده باشد؛
ب. «بدهی مدت دار».
مسأله 889. اگر «بدهی» حال باشد، طلبکار می تواند آن را مطالبه نماید و در صورت مطالبه(1) بر مدیون واجب است چنانچه توانایی پرداخت بدهی خود را دارد، فورا آن را بپردازد.
مسأله 890. اگر بدهی، مدت دار باشد، طلبکار حق مطالبه آن را قبل از فرا رسیدن مدتی که تعیین شده ندارد و بر بدهکار هم واجب نیست قبل از سررسید دین، آن را بپردازد؛(2)
البته، اگر تعيين مدت، تنها حقی به نفع طلبکار باشد، در این صورت وی می تواند طلبش را قبل از سررسید مقرر مطالبه نماید(3) و بر بدهکار هم پرداخت آن واجب است، ولی اکثر بدهکاری ها این گونه نیست و تعیین مدت در آنها حقي است که به نفع بدهکار قرار داده شده است یا مشترک بین هر دو نفر می باشد.
ص: 426
مسأله 891. اگر بدهکار بخواهد بدهی خویش را بپردازد، طلبکار باید قبول نماید، مگر آنکه مدتی که در ضمن قرارداد تعیین شده، حقی به نفع طلبکار نیز بوده یا فقط حق طلبکار بوده(1) که در این صورت، طلبکار می تواند پیش از تمام شدن مدت، از دریافت طلب خود امتناع نماید.
مسأله 892. دین حال، مدت دار نمی شود؛ مگر اینکه مدت دار بودن آن در ضمن عقد لازم یا جایزی شرط شده باشد؛
مثلا اگر فرد مالی را به دیگری قرض دهد، بدون آنکه برای آن مدتی معین کند و بعد بدهکار کالایی را به قیمت بازاری (ثمن المثل) به طلبکار بفروشد و در ضمن این فروش، حق تأخیر در پرداخت قرض را برای مدت سه ماه شرط نماید، در این صورت طلبکار حق مطالبه طلب خویش را قبل از مدت مذکور ندارد؛
مگر آنکه معامله فروش کالا فسخ یا اقاله شده، به گونه ای که شرط ضمن آن ساقط گردد.
مسأله 893. اگر مردی همسرش را طلاق دهد و مهره وی مدت دار باشد، ولی مدت دار بودن آن مخصوص زمانی بوده که پیوند ازدواج (زوجیت) باقی باشد؛ به این معنا که اگر زوجیت با طلاق و مانند آن از بین برود، تبدیل به دین حال شود، در این صورت با تحقق امر مذكور، زن می تواند آن را قبل از فرا رسیدن موعد اولیه مطالبه نماید.
شایان ذکر است، از مواردی که دین مدت دار، تبدیل به حال می شود، دین(بدهی) متوفی است که توضیح آن در مسأله «943» ذکر می شود .
مسأله 894. اگر طلبکار طلب خود را مطالبه کند و طلب بدون مدت بوده یا وقت
ص: 427
آن رسیده باشد، چنانچه بدهکار بتواند بدهی خود را بدهد، واجب است فورا آن را بپردازد؛
هرچند برای این کار لازم باشد اموال خود همچون کالای تجاری یا زمین اضافه یا باغ یا خانه غیر مسکونی را بفروشد(1) یا طلب خویش را در صورتی که شرعا استحقاق مطالبه داشته باشد، مطالبه نماید یا املاک خود را اجاره دهد و یا مالی را قرض الحسنه بگیرد.
بنابراین، بربدهکار واجب است هر کدام از موارد فوق را در صورتی که مشقت زیادی (که معمولا قابل تحمل نیست) نداشته باشد، برای پرداخت بدهی خود انجام دهد؛ در غیر این صورت، گناهکار می باشد.
مسأله 895. اگر انسان بدهی حال داشته باشد و طلبکارش طلب خویش را از وی مطالبه می نماید، پرداخت بدهی مذکور مقدم است بر صرف مال در امور مستحبی یا مباح، همچون نفقات توسعه ای برای خودش یا خانواده اش یا سفر زیارتی یا تفریحی یا مساعدت مالی نیازمندان یا خیرات و مبرات؛
البته، صدقه دادن به مقدار اندک، برای دفع بلا و افزایش رزق و مانند آن اشکال ندارد.
مسأله 896. بدهکاری که نمی تواند بدهی خود را بپردازد، اگر کار و کسب درآمد برای او آسان باشد، یا شغل و کسب و کاری داشته باشد، واجب است کار کند و بدهی خویش را بپردازد؛
بلکه در غیراین در صورت نیز، اگر بتواند کاری کند که لایق شأنش باشد و مشقت فوق العاده برای او نداشته نباشد، احتیاط واجب آن است که کار کرده و بدهی خویش را بپردازد.
مسأله 897. اگر بدهکار تصرفاتی مثل صلح و هبه (بخشش) بدون عوض به
ص: 428
قصد فرار از پرداخت بدهی در اموالش انجام دهد، صحت آن محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود؛ مخصوصا در صورتی که وی امید به دست آوردن مال دیگری برای پرداخت بدهی هایش نداشته باشد.
مسأله 898. اگر کسی به زور یا حيله، بدهکار را از دست طلبکار برهاند، چنانچه طلبکار دسترسی به او نداشته باشد تا طلبش را - که شرعا استحقاق دریافت آن را دارد - از او بگیرد، کسی که بدهکار را رهانیده، باید او را نزد طلبکار حاضر سازد یا طلب وی را بپردازد.
مسأله 899. اگر بدهکار نتواند بدهی خود را با توضیحاتی که در مسائل «894 تا 896» ذکر شد بپردازد، بر طلبکار حرام است طلب خویش را مطالبه کند؛ بلکه باید به بدهکار مهلت دهد تا زمانی که بتواند بدهی خود را بپردازد.
شایان ذکر است، بدهکار باید تصمیم داشته باشد تا بدهی خویش را در هنگام توانایی بپردازد.
مسأله 900. طلبکار نمی تواند «مستثنیات دین» را به جهت بدهی بدهکار توقیف کند و از او بگیرد یا او را مجبور به فروش آنها نماید و اگر توقیف نماید، تصرف در آن بدون رضایت بدهکار غاصبانه است و فروش آن بیع فضولی محسوب می گردد. بنابراین، چنانچه بدهکار آن معامله را اجازه ندهد، باطل است.
مسأله 901. «مستثنیات دین» عبارتند از خانه محل سکونت ، لباس مورد احتیاج - هرچند لباس های زینتی باشد - سایر کالاهای مورد نیاز مانند لوازم و اثاث منزل، کتاب ، وسیله نقلیه و غیر آن، با توضیحی که در ادامه ذکر می شود؛
ص: 429
به طور کلی، ملاک مستثنیات دین - چه در موارد فوق و چه در غیرآن - اموالی است که فرد بر حسب حال و شأنش به آن احتیاج دارد، طوری که اگر آنها را بفروشد یا به طلبکار بدهد، در زحمت و مضيقه زیاد که معمولا قابل تحمل نیست (كرج) قرار می گیرد، یا نداشتن آنها عرفا کسر شأن وی محسوب شده و موجب صدمه آبرویی او می گردد؛
البته، موردی که در مسأله بعد ذکر می شود، بنابر احتیاط از مستثنیات دین به حساب نمی آید.
مسأله 902. اگر فرد مال شخص دیگر (مثلا پولش )را غصب کرده و به این سبب به او بدهکار شود، سپس با آن پول، ثمن (قیمت) کالای مورد نیاز خود را بپردازد، طوری که مالک آن کالا شود، مثل اینکه خانه ای را در مقابل مبلغی به طور کلی در ذمه خریداری نموده و پولش را از مال غصبی بپردازد، در اینکه خانه مذکور جزء مستثنیات دین محسوب شود، مسأله محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط ترک نشود.
مسأله 903. فردی که مبلغی پول و وجه نقد برای تهیه اموالی که از « مستثنیات دین» محسوب می شود در نظر گرفته،(1) طوری که اگر آن را صرف ادای بدهی خویش نماید، تهيه اموال مذکور برایش مقدور نباشد، بروی واجب نیست آن پول را صرف پرداخت بدهکاری خود نماید.
مسأله 904. اگر بدهکار برای سکونت خود و خانواده اش به حسب حال و شأن و آبروی خویش، احتیاج به دو منزل مسکونی داشته باشد، طوری که با فروش آن به سختی زیاد که معمولا قابل تحمل نیست مبتلا می شود (حرج) یا عرفا کسر شأن او تلقی می گردد، هر دوی آنها از «مستثنیات دین» محسوب می شود.
این حکم، در مورد وسیله نقلیه، لباس، اثاث منزل و اشیای دیگر نیز جاری است.
ص: 430
مسأله 905. اگر بدهکار بتواند منزل مسکونی خویش یا مغازه، وسيله نقلیه یا اشیای دیگر را به موارد کم ارزش تر- که عرفا مناسب حال و شأن وی و به مقدار حاجت او باشد - تبدیل نموده و مقدار اضافه آن را صرف ادای بدهیش(1) نماید، انجام این کار بر او واجب است.
مسأله 906. اگر بدهکار اموالی اضافه بر «مستثنیات دین» داشته باشد، ولی چنانچه بخواهد با فروختن آنها بدهیش(2) را بپردازد، ناچار باشد آنها را ارزان تر از قیمت معمول آن بفروشد، واجب است به این امر اقدام نماید و تأخیر در فروش اموال به جهت انتظار مشتری دیگری که به قیمت عادلانه آنها را بخرد، جایز نیست؛
البته، اگر تفاوت بین دو قیمت به قدری زیاد باشد که عقلا فقط در حال ضرورت و اضطرار به آن اقدام می نمایند، فروش آن واجب نیست.
مسأله 907. هرگاه بدهکار با رضایت خود و بدون اکراه، خانه محل سکونت خود یا مال دیگری که از « مستثنیات دین» محسوب می شود را بفروشد و بخواهد با آن بدهی خویش را بپردازد، گرفتن آن برای طلبکار جایز است، هرچند سزاوار است طلبکار راضی به فروش آن نشود.(3)
ص: 431
مسأله 908. اگربدهکار با وجود اینکه قدرت پرداخت بدهی خود را دارد، بدون عذر شرعی از پرداخت آن خودداری کند و طلبکار برای وصول طلبش به دادگاه و مانند آن مراجعه کرده و متحمل مخارجی از قبیل ابطال تمبر، پوشه، هزينه دادرسی، حق کارشناسی و حق الوكاله گردد، بدهکار شرعا ضامن این هزینه ها نیست؛
ولی از آنجا که بدهکار به جهت تأخیر در پرداخت بدهی معصیت نموده و حق وی را ضایع نموده است، می تواند با جبران هزینه های مذکور از طلبکار حلالیت بطلبد؛
البته، می توانند پرداخت هزینه های فوق را با توضیحی که در مسأله بعد ذکر می شود، بربدهکار واجب کنند.
مسأله 909. اگردر ضمن عقدی (غیراز قرض) مانند معامله نسیه شرط شود چنانچه بدهکار از پرداخت بدهی با وجود توانایی مالی امتناع ورزد و طلبکار برای وصول اصل طلب، هزینه های دادرسی و مانند آن را متحمل شود، باید بدهکاران را جبران نماید و معادل هزینه مذکور را به طور مجانی به وی بپردازد، عمل به شرط واجب است؛(1) ولی شرط دریافت وجه التزام یا خسارت تأخیر تأدیه بابت تأخیر در ادای دین (دیرکرد) در هر حال ربا محسوب شده و جایز نیست.
ص: 432
*افزایش یا کاهش ارزش مال در زمان پرداخت بدهی(1)
مسأله 910. اگردینی که بر ذمه بدهکار است از اموال مثلی(2) (غیر از پول) باشد، بدهکار ضامن مثل آن است و در صورت افزایش یا کاهش ارزش، پرداخت مثل همان کافی است؛
پس چنانچه مثلا مهريه زوجه یا مالی که فرد آن را به دیگری قرض داده، چند سکه طلا باشد، بدهکاری وی همان تعداد سکه است؛ چه اینکه قیمت سکه افزوده شده یا کاهش یافته باشد؛
اما اگر بدهکاری (دین)، پول باشد و کاهش ارزش پیدا کرده یا به کلی از اعتبار ساقط شده باشد، حکم آن در ضمن سه مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 911. اگر فرد مبلغی «پول» از دیگری قرض بگیرد یا ثمن معامله نسیه یا اجرت در عقد اجاره و مانند آن یا مهریه زن به صورت «پول» و دین برذمۂ فرد بدهکار باشد و در زمانی که بدهکار قصد دارد بدهی خود را به طلبکار بپردازد، ارزش پول کاهش یافته باشد، پرداخت همان مقدار اولیه کافی است؛
مگر آنکه کاهش ارزش پول، فوق العاده زیاد باشد؛ مثلا ارزش پول به اندازه یک بیستم مبلغ اولیه شود؛ که در این صورت، پرداخت آن مبلغ، بنابر احتیاط واجب کافی نبوده و بنابر احتیاط لازم است با پرداخت مبلغ بیشتر با طلبکار مصالحه کند(3).(4)
ص: 433
مسأله 912. اگربدهکار در زمانی که شرعا حق ادای بدهی خود را دارد، درصدد ادای دین برآمده، ولی طلبکار بدون عذر شرعی از دریافت آن امتناع کرده و پس از آن کاهش فوق العاده ارزش پول رخ داده باشد، پرداخت همان مبلغ سابق کافی است.
همین طور، چنانچه برای ادای بدهی مدتی بسیار طولانی قرار داده شده و طلبکار در هنگام قرار دادن مدت ، اطلاع از تورم و کاهش فوق العاده ارزش پول تا زمان سررسید ادای بدهی داشته یا احتمال معقول آن را می داده و با اختیار خود اقدام به این امر نموده و راضی به پرداخت همان مبلغ اولیه بابت ادای دین شده، در این صورت نیز (چون خود اقدام به ضرر عليه خویش نموده)، پرداخت همان مبلغ سابق کافی است.
مسأله 913. اگر دولت پول خاصی را از درجه اعتبار ساقط نماید، با واحد پول کشور تغییر کند، بدهکار باید ارزش پول قبلی در آخرین زمان اعتبار آن را لحاظ کرده و معادل آن را در زمان تغییر، از پولی که جایگزین شده بپردازد؛
البته، چنانچه کاهش ارزش پول و قدرت خرید به مرور زمان، چه قبل از تغییر واحد پول و چه بعد از آن، فوق العاده زیاد باشد، حکم آن در مسأله «911» بیان شد.
مسأله 914. تقسیم کردن طلب (دین) مشترک قبل از وصول، بین دو یا چند شریک با توضیحاتی که در فصل «شرکت»، مسائل «786، 787» ذکر شد، بنابر فتوئ یا احتیاط واجب صحیح نیست.
همین طور، تقسیم کردن بدهی هایی که دو یا چند شریک به طور مشترک به دیگران دارند، بین خودشان صحیح نیست و توضیح آن در همان فصل مسأله«789» ذکر شد.(1)
ص: 434
مسأله 915. اگر طلبکار، طلب خویش(1) از بدهکار را اسقاط کرده و وی را ابراء ذمه نماید، صحیح است و قبول بدهکار لازم نیست(2) و در این صورت، بدهکار بریء الذمه شده و طلبکار دیگر حق رجوع و پشیمانی ندارد؛(3)
به عنوان مثال، زنی که 50 سکه بهار آزادی در ذمه شوهرش بابت مهریه طلبکار
است، چنانچه بدون اکراه و اجبار مهریه را اسقاط کرده و به شوهرش ببخشد (وی را بریء الذمه نماید) ، صحیح است و دیگر حق پشیمانی و رجوع ندارد، هرچند شوهر از خویشاوندان نسبی وی نباشد.(4)
البته در مورد مسأله بعد، بدهی که فرد نسبت به آن بریء الذمه شده، دوباره به ذمه وی برمی گردد.
مسأله 916. اگر در معاوضه، مثل خرید و فروش یا آنچه شبیه معاوضه است - مانند طلاق خلع یا مبارات - شخص مالی را که در ذمه بدهکار از او طلب دارد، عوض قرار دهد، سپس آن معاوضه فسخ شود یا آنچه شبیه معاوضه است ملغی گردد، دینی که ساقط شده بود، دوباره به ذمه بر می گردد؛
مثلا چنانچه طلبکار کالایی را از بدهکار خریداری نماید و عوض آن را طلبی که در ذمه او دارد قرار دهد، سپس به جهتی معامله مذكور فسخ شود، دوباره طلب به ذمه بدهکار بر می گردد.
همین طور، اگرزن مهریه یا شیء دیگری را که در ذمه شوهرش از او طلبکار است به عنوان «عوض طلاق خلع یا مبارات» بذل نماید و طلاق بگیرد، از آنجا که
ص: 435
می تواند تا قبل از تمام شدن عده طلاق خلع یا مبارات از بذل خویش برگردد، چنانچه این کار (رجوع به بذل) را انجام دهد، مرد مجددا به مهریا شیء مذكور بدهکار می شود و نیز حق رجوع به زن را در ایام عده خواهد داشت.
مسأله 917. انسان می تواند بدهی فرد دیگری را مجانا بپردازد، خواه آن شخص زنده باشد یا مرده و با این پرداخت، بدهکاری مدیون به همان مقدار ادا می شود و در این مورد، فرقی نیست بین اینکه پرداخت مجانی دین، با اذن و اجازه بدهکاریا بدون اذن او باشد؛ چه اینکه بدهکار، وی را از این پرداخت منع کرده باشد یا نه.
مسأله 918. اگر بدهکار شک داشته باشد که بدهی خویش را ادا نموده یا نه، همچنان بدهکار محسوب می شود؛ مگر آنکه پرداخت بدهی، به دلیل معتبری(1) ثابت شود یا معلوم شود که طلبکار وی را بریء الذمه کرده است؛
اما اگر فرد شک داشته باشد که حق الناس مالی بر عهده اش آمده یانه و دلیل معتبری هم بر آن وجود نداشته باشد، بدهکار محسوب نمی شود؛
البته، اگر تحقیق در این مورد سهل و آسان باشد، احتیاط واجب آن است که فحص نماید؛
پس اگر فرد به آسانی بتواند با مراجعه به دفتر حسابرسی اموالش، از وجود یا عدم بدهی اطلاع پیدا کند، یا مثلا در هنگامی که وسیله نقلیه اش با وسیله نقلیه دیگری برخورد کرده، بتواند به آسانی با نگاه کردن بفهمد آسیبی به آن وارد کرده یا نه،(2) احتیاط واجب است فحص نماید.
ص: 436
مسأله 919. اگر فرد بداند حق الناس مالی به عهده اش آمده است، ولی نسبت به مقدار آن شک داشته باشد و به دلیل معتبری مقدار آن ثابت نشود، پرداخت مقدار حداقل که اطمینان به وجود آن دارد کافی می باشد؛
البته، چنانچه فرد در این امر مقصر باشد، مثل اینکه قبلا مقدار آن را می دانسته یا امکان اطلاع از آن به آسانی فراهم بوده، ولی به جهت سهل انگاری در پیگیری یا ثبت و یادداشت آن، هم اکنون مقدار آن را فراموش نموده ، بنابر احتیاط واجب نمی تواند به پرداخت مبلغ حداقل اکتفا کند و لازم است مقدار بیشتری را که احتمال می دهد بپردازد یا با مصالحه و مانند آن، اقدام به بریء الذمه شدن خویش نماید.(1)
مسأله 920. اگر بدهکار قبلا مبلغی را بابت ادای بدهیش پرداخته، اما از آنجا که نمی داند چقدر از آن را داده ، مقدار بدهی باقیمانده برایش نامشخص باشد، در این صورت باید به مقداری که اطمینان کند تمام بدهیش را ادا نموده به طلبکار بپردازد؛
مثلا اگر می داند 10 میلیون تومان به کسی بدهکار بوده، اما نمیداند قبلا6
ص: 437
میلیون تومان از آن را داده یا بیشتر، باید 4 میلیون تومان دیگر بپردازد.
مسأله 921. اگر بدهکار مقدار معینی از بدهی خویش را به قصد ادای دین از مالش جدا کرده و کنار بگذارد یا به حساب بانکی مشخصی از خود منتقل نماید، تا زمانی که آن مقدار توسط طلبکار یا کسی که در حکم طلبکاراست مانند وکیل یا ولی شرعی او تحویل و دریافت نشده، مال مذکور همچنان از اموال بدهکار محسوب شده و در صورتی که از بین برود، فرد همچنان بدهکار باقی می ماند.(1)
مسأله 922. برای اینکه بدهی بدهکارادا شود، لازم است بدهکار قصد پرداخت بدهی خود و طلبکار نیز قصد دریافت طلبش را داشته باشد. بنابراین، بدهکار باید بدهی خود را در صورت امکان با هماهنگی و اطلاع طلبکار بپردازد.
پس کسی که مثلا 10 میلیون تومان از دیگری قرض الحسنه گرفته، در صورتی که مبلغ مذکور را به قصد پرداخت بدهی، بدون هماهنگی با طلبکار به حساب وی
ص: 438
واریز نموده و وی را برای دریافت طلبش به بانک حواله داده،(1) یا در دخل و صندوقش که در اختیار وی (طلبکار) است قرار داده ، ادای دین محسوب نمی شود؛
البته، چنانچه بعدا طلبکار مطلع شده و حواله مذکور را قبول کرده یا مبلغی را که در دخل و صندوقش گذاشته اند، بابت ادای دین پذیرفته یا به مبلغ دریافتی رضایت داده و بدهکار را بریء الذمه کرده، کافی است.
مسأله 923. برای ادا شدن بدهی لازم نیست نام بدهکاریا علت بدهی معین باشد. بنابراین، اگر بدهکار بترسد برای پرداخت بدهی، معرفی خودش یا بیان علت بدهکاریش مفسده ای داشته باشد،(2) می تواند مال را به واسطه امینی بدهد تا آن را به عنوان اداء بدهی - بدون معرفی بدهکار و علت بدهی - به طلبکار بدهد(3) و با قبول طلبکار، بدهی فرد ادا می گردد؛(4)
اما اگر به هیچ وجه نتواند مال را به عنوان ادای بدهی - بدون مفسده - به طلبکار برساند، می تواند آن را به حاکم شرع یا وکیل وی تحویل دهد؛ که در این صورت ، با قبول و دریافت او بدهکار بریء الذمه می شود و حاکم شرع به کیفیتی که صلاح میداند آن را به طلبکار می رساند.
مسأله 924. اگر بدهکار مالی را به شخصی بدهد تا آن را بابت ادای دین به
ص: 439
طلبکار برساند، ولی شخص مذکور عمدا یا از روی غفلت تصرفی که در مورد آن اجازه نداشته نماید و مال را تلف کند، ضامن است، مانند اینکه مال را برای خود هزینه کند که در این صورت(1) برای بدهکار نه طلبکار- ضامن می شود و حلالیت گرفتن از طلبکار نسبت به تصرف غير مأذون یا ادای دین بدهکار از مال دیگر، موجب بریء الذمه شدن وی نمی شود، بلکه باید بدهیش را به بدهکار بپردازد؛ مگر به گونه ای از وی حلالیت گرفته و بدهکار او را ابراء ذمه نماید؛
البته، اگر شخص مذکور وکیل از طرف طلبکار بوده و به وکالت، مال را بابت ادای دین قبول و قبض کرده(2) است، مال مذکور ملک طلبکار محسوب می شود و چنانچه تصرفی که در مورد آن اجازه نداشته، نماید و مال را تلف کند، برای طلبکار نه بدهکار - ضامن است.
این حکم، در موردی که فرد مالی را در اختیار شخصی قرار می دهد تا آن را به دیگری هدیه دهد یا بابت نفقه به همسر یا فرزند وی بپردازد یا طعامی را بابت کفاره به مستحق بدهد و مانند آن نیز جاری است.
مسأله 925. اگر دسترسی به طلبکار(3) به علت غایب بودن وی یا حبس و مانند آن وجود نداشته یا دسترسی به وی مشقت فوق العاده ای که معمولا قابل تحمل نیست (حرج) داشته باشد، در صورت دارد:
الف. بدهکار با وجود فحص و جستجو، از دسترسی به طلبکار (و وارثش در صورت فوت وی)، مأيوس باشد؛
در این صورت، بدهکار باید بدهی خویش را به عنوان «رد مظالم» به فقرای
ص: 440
دارای شرایط استحقاق(1) بپردازد و بنابر احتیاط واجب این کار را با اجازه از حاکم شرع یا نماینده وی انجام دهد یا آن را به نیت رد مظالم به حاکم شرع یا نماینده وی به عنوان ولى فقرا تحویل دهد.
ب. بدهکار امید داشته باشد احتمال عقلایی دهد که طلبکار (و در صورت فوت وی وارثش) را پیدا کند؛
در این صورت، باید منتظر بماند و از او جستجوکند و چنانچه او را پیدا نکند و همچنان امیدوار به پیدا شدنش باشد، وصیت کند که اگر بعد از فوتش طلبکار و در صورت فوت طلبکار، وارثش پیدا شد، طلب او را از مالش بپردازند و به هر حال تا بدهیش به طلبکار پرداخته نشده، بریء الذمه نمی شود.
شایان ذکر است، در صورت (ب) چنانچه بدهکار بخواهد خود را نسبت به بدهی که بر عهده دارد بریء الذمه کند، می تواند بدهی خویش را به حاکم شرع یا نماینده وی تحویل نماید و با قبول و دریافت او به عنوان ولی غائب (طلبکار)، بدهکار بریء الذمه می شود؛ سپس حاکم شرع حسب صلاحدید خویش عمل می نماید.
مسأله 926. اگر طلبکار مفقود الاثر بوده و هیچ خبری از زنده یا مرده بودن او نباشد، ولی ورثه او موجود باشند، بدهکار بعد از گذشت «ده سال قمری» از مفقود الاثر شدن طلبکار،(2) واجب است بدهیش را به ورثه وی تحویل بدهد؛
شایان ذکر است، بدهکار بعد از گذشت «چهار سال قمری» از مفقود الاثر شدن وی نیز می تواند بدهی را به ورثه طلبکار بدهد، به شرط آنکه در این مدت برای یافتن طلبکار فحص و جستجوی لازم را(3) با اذن حاکم شرع انجام داده باشد.
مسأله 927. فردی که به جهت تضييع اموال نهادهای دولتی مدیون شده، می تواند
ص: 441
بدهی خویش را با اذن حاکم شرع به همان نهاد پرداخت کند و چنانچه این امر ممکن نباشد و مطابق قانون باید اموال تضييع شده بیت المال به خزانه عمومی دولت واریز شود، واریز آن مبلغ به شماره حسابی که بابت این امر معرفی شده کافی است.
شایان ذکر است، اگر چنین امری مقرر نشده یا پرداخت از آن طریق ممکن نباشد، در صورتی که دین مذکور به فقیر دارای شرایط استحقاق(1) پرداخت شود، کافی می باشد.
مسأله 928. اگربدهکار، در مواردی که حق ادای بدهی را دارد که توضیح آن در مسأله «891» ذکر شد، بدهی خود را بپردازد، بر طلبکار قبول آن لازم است و چنانچه طلبکار از قبول آن امتناع ورزد، در صورت درخواست بدهکار، حاکم شرع او را مجبور به دریافت آن می نماید.
البته، اگر اجبار او غیر ممکن یا مشقت خیلی زیاد که معمولا قابل تحمل نیست (حرج) داشته باشد، بدهکار می تواند آن را به حاکم شرع یا وکیل وی تحویل دهد که در این صورت، با قبول و دریافت او به عنوان ولی فرد ممتنع (طلبکار)، بدهکار بریء الذمه می شود؛
سپس حاکم شرع یا نماینده وی برای رساندن مال مذکور به صاحب آن حسب صلاحديد عمل می نماید.(2)
مسأله 929. اگر فردی که حق مالی به عهده او ثابت است و مدیون می باشد،
ص: 442
طلبکار را نشناسد، چنانچه احتمال عقلایی دهد که با فحص و تحقیق بتواند وی را شناسایی نماید، لازم است برای شناسایی طلبکار(یا ورثه وی در صورت فوت) جستجو و تحقیق نموده و بدهی خویش را مطابق دستور شرع به طلبکارادا نماید.(1)
مسأله 930. اگر بدهکار بداند یکی از افراد محصور(2) - مثلا یکی از پنج نفر معین - از وی طلبکار است، ولی نداند کدام یک از آنهاست، احتیاط واجب است به هر صورت که برایش مقدور است - هرچند با پرداخت مبلغی از مال خویش به آنها - از همه آنان رضایت بطلبد(3) و اگر رضایت گرفتن از آنها برایش ممکن نباشد، باید قرعه(4) بیندازد:(5)
اما اگر طلبکارنامشخص و مردد بین تعداد غير محصوری (مثلا صد نفر) بوده و بدهکار از پیدا کردن آن شخص (یا ورثه وی در صورت فوت) هرچند در آینده، مأيوس و ناامید باشد، باید بدهی مذکور را هر چه زودتر(6) از طرف طلبکار واقعی به عنوان «رد مظالم» به فقرای دارای شرایط استحقاق(7) صدقه دهد و بنابر احتیاط واجب این کار با اجازه از حاکم شرع یا نماینده وی باشد.(8)
ص: 443
مسأله 931. منظور از فقیر- که مستحق دریافت «رد مظالم» می باشد - فقیری است که توضیح آن در جلد دوم مسأله «807» و مسائل پس از آن بیان شد و نیز لازم است فقیری که به وی رد مظالم داده می شود، مسلمان، بلکه شیعه دوازده امامی باشد.
مسأله 932. رد مظالم را به کسی که نفقه او برفرد رد مظالم دهنده واجب است (مانند پدر و مادر و فرزند و زوجه دائمی) - با توضیحاتی که در جلد دوم، فصل «زکات»، مسأله «994» و مسائل بعد از آن ذکر شد - نمی توان پرداخت نمود.
مسأله 933. اگر فرد بمیرد و رد مظالم بدهکار باشد، چنانچه کسانی که واجب التفقه او در زمان حیاتش بودند، فقیرند، می توان رد مظالم مذکور را - با رعایت سایر شرایط استحقاق - به آنان پرداخت نمود.
مسأله 934. فقیری که مستحق رد مظالم می باشد، لازم نیست عادل باشد؛ ولی بنابر احتیاط واجب رد مظالم به فقیری که تارک الصلاة یا شارب الخمريا متجاهر به فسق است و آشکارا گناه می کند داده نشود.
مسأله 935. کسی که رد مظالم را در معصیت مصرف می کند، نباید رد مظالم به او بدهند، همچنین بنابر احتیاط واجب نباید پرداخت رد مظالم به وی کمک به گناه یا تشویق بر کار قبيح و ناپسند محسوب شود.
مسأله 936. فردی که سید نیست می تواند رد مظالمش را به فقیرسید بپردازد؛ ولی احتیاط مستحب است که آن را به فقير غیر سید بدهد.
مسأله 937. دادن رد مظالم به غیر فقیر، مانند صرف مال در مشاهد مشرفه، مساجد و حسینیه ها یا هیئات مذهبی و مراسم عزاداری کافی نیست و موجب بریء الذمه شدن فرد نمی شود.
مسأله 938. در مواردی که وظیفه بدهکار، صدقه دادن به فقرا به عنوان رد مظالم
ص: 444
است، چنانچه بعد از پرداخت صدقه، طلبکار پیدا شود و به صدقه راضی نگردد، بدهکار بنابر احتیاط واجب ضامن می باشد.(1)
مسأله 939. اگر فردی که باید رد مظالم بپردازد خود، فقیر باشد، نمی تواند رد مظالم را برای خویش هزینه نماید، بلکه باید آن را به فقیر دیگر که شرایط استحقاق را دارا است بدهد.
مسأله 940. اگر انسان مال بچه نابالغ را از بین برده یا به وی بابت دیه و مانند آن بدهکار شده و بخواهد از حق الناس مذکور رهایی یابد (خصوصا در وقتی که توانایی پرداخت آن را ندارد)، می تواند با مراجعه به ولی نابالغ و موافقت وی به صورت ذیل عمل کند:
ولی شرعی طفل، بدهی مذکور را «ضمانت نقل دین»(2) نموده و خود شخص به عهده گیرد و به عنوان ولی از طرف بچه نابالغ (طلبکار) ضمانت را قبول نماید؛ با انجام این کار، بدهی مذکور به ذمه ضامن(ولی طفل) منتقل می شود و شخص ولی چنانچه ضمانتش به صورت تبعی و مجانی بوده، از فرد مذکور طلبی ندارد و در غیر این صورت، از وی طلبکار می شود .(3)
آنگاه از آنجا که تأمین نفقات بچه نابالغی که خودش مال(4) دارد، برولی وی واجب نیست ، وی (ولی) می تواند در هنگام تأمین نفقات طفل، آن را به حساب طلب فرزند از خود گذاشته و از مقدار بدهی خویش کسر نماید، مثلا لباس، کفش،
ص: 445
لوازم التحریر، اسباب بازی،... را به طور مجانی از مال خویش خریداری نکند، بلکه به حساب بدهی خود به فرزندش منظور نماید.
مسأله 941. بدهکار می تواند با رضایت طلبکار، بدهی خویش را از غیر جنسی که به آن مدیون است بپردازد، مثلا زنی که از شوهرش بابت مهریه، سکه طلا طلبکار است، چنانچه شوهر برای ادای دین، پول سکه ها را به همسرش بدهد و او قبول نماید، اشکال ندارد.
مسأله 942. طلبکار می تواند با رضایت بدهکار، طلبی را که بر ذمه وی دارد، تبدیل به جنس دیگر در ذمه او نماید؛ مثلا فردی که 10 میلیون تومان از دیگری طلب دارد و سررسید آن فرا رسیده و می خواهد آن را به دینار عراقی در ذمه بدهکار به صورت حال تبدیل نماید، چنانچه به بدهکار بگوید: «طلبم را تبدیل به دینار عراقی در ذمه ات کن» و او هم قبول کند صحیح است؛ چه اینکه بخواهد آن را پس از تبدیل دریافت کند یا آن را همچنان در ذمه وی باقی گذارد؛
شایان ذکر است، از آنجا که تبدیل فوق ، نوعی «معاوضه» است، باید شرایط صحت معاوضه از جمله معلوم بودن مقدار در آن رعایت شود.
بنابراين، در مثال فوق لازم است در هنگام تبدیل معلوم باشد 10 میلیون تومان چند دینار است؛ پس اگر10 میلیون تومان در آن زمان 500 هزار دینار باشد، طلب فرد تبدیل به 500 هزار دینار می شود، هرچند آن را زمانی دریافت کند که 10 میلیون تومان، مثلا 250 هزار دینار شده باشد.
مسأله 943. اگر بدهکار بمیرد، واجب است بدهی های او از اصل مالش پرداخت
ص: 446
شود(1) و دیون مدت دار او تبدیل به دین حال گردیده و طلبکاران می توانند طلب خویش را قبل از فرا رسیدن موعد اولیه آن، مطالبه نمایند.
در صورت فوق، پرداخت بدهی های متوفی از اموال وی(2) واجب است، هرچند با فروش اموالی باشد که از«مستثنیات دین»(3) محسوب می شود. بنابراین، حکم مستثنیات دین مانند خانه مسکونی مورد احتیاج، فقط مربوط به زمان زنده بودن بدهکار است و شامل بعد از وفات وی نمی شود.(4)
شایان ذکر است، این حکم شامل اموالی که بعد از وفات حاصل می شود، ولی در حکم مال متوقى است نیز می شود. بنابراین، اگر شخصی به قتل برسد، دیه شرعی که بابت قتل ثابت می شود، در حکم دارایی وی است و بدهی های وی از آن پرداخت می شود. همین طور است حکم، اگر فرد در زمان حیات خود دامی را برای صید نصب کند و بعد از وفاتش ماهی یا حیوان وحشی مانند آهو در آن واقع شود.(5)
مسأله 944. اگر طلبکار بمیرد، طلب های مدت دار وی همچنان بر حال خودش باقی است و ورثه او حق مطالبه آن را قبل از فرا رسیدن موعدش ندارند.
ص: 447
مسأله 945. اگر فردی که فوت شده به مردم بدهکار باشد و ورثه بخواهند مثلا منزل یا مغازه وی را اجاره دهند،(1) چنانچه طوری باشد که با ادای بدهی متوقى منافات نداشته باشد، اشکال ندارد و در این صورت اجاره بها متعلق به ورثه است(2) و طلبکاران حقی در آن ندارند؛
اما اگر اجاره دادن طوری باشد که با ادای بدهی متوفی منافات داشته باشد، اجاره بدون اذن طلبکاران صحیح نیست؛ مانند اینکه بدهکاری های متوفی به اندازه اموال و دارایی های وی باشد و بر اثر اجاره دادن ارزش و مالیت اموال مورد اجاره کاسته شود و برای ادای بدهی هایش کافی نباشد.
مسأله 946. اگر مهريه زوجه مدت دار باشد، در صورت فوت او، ورثه وی حق ندارند قبل از فرارسیدن مدت، آن را مطالبه نمایند؛
اما اگر شوهر قبل از سررسید مدت مهر بمیرد، زوجه وی حق دارد مهر خویش را مطالبه نماید.
مسأله 947. اگر فردی که مدیون است فوت نماید و بعضی از ورثه معصیت نموده و از ادای دیون متوفی امتناع ورزند و اموال او بین ورثه قسمت شود،(3) وارثین دیگر
ص: 448
لازم نیست تمام دیون متوفی را از مالی که در اختیارشان قرار گرفته بپردازند؛
بلکه باید نسبت دیون متوفی را به تمام اموالش محاسبه نموده و به همان نسبت ، از اموالی که در اختیار دارند، برای ادای دیون اقدام نمایند.(1)
مثلا اگر ارزش اموال متوفی 50 میلیون تومان بوده و وی 10 میلیون تومان به دیگران بدهکار باشد، لازم است هر یک از ورثه تنها به اندازه یک پنجم از اموالی را که در اختیارشان قرار گرفته، جهت ادای دیون واگذار نمایند.
مسأله 948. پرداخت بدهی های متوفی مقدم بر وصیت و ارث است. بنابراین، اگر اموال متوفی به اندازه بدهی های او یا کمتر باشد، باید مالش را صرف ادای بدهی های وی نمایند، و به وارث او چیزی نمی رسد.(2)
مسأله 949. تأمین مقدار واجب یا مستحب در کفن و سایر مخارج تجهیزدر حدود معمول و متعارف با در نظر گرفتن شأن ميت،(3) مقدم بر ادای دیون و عمل به وصيت و تقسیم ارث می باشد.
مسأله 950. اگر فردی که از دنیا رفته، مالی را نزد دیگران به عنوان رهن شرعی قرار داده باشد و مال دیگری برای تأمین کفن و هزینه تجهیز نداشته باشد، چنانچه مال مذکور به عنوان رهن (گروی شرعی) در ازای بدهکاری شخص دیگری باشد، نمی توان مال گرویی را جهت کفن و هزینه تجهیز متوفی صرف نمود؛
ص: 449
اما چنانچه مال گرویی در ازای بدهکاری خود متوفی باشد، آن مال جهت کفن و هزینه تجهیز متوفى در حدود معمول و متعارف با در نظر گرفتن شأن وی(1) مصرف می شود.
مسأله 951. اگر متوفی قرض و بدهی به مردم داشته و حجة الاسلام بر عهده وی استقرار پیدا کرده باشد و خمس و زکات مال نیز بدهکار بوده و مالی را بابت بدهی خودش یا دیگران نزد طلبکار گروی شرعی گذاشته باشد و نسبت به نماز و روزه و کفارات و پرداخت نذرهم وصیت نموده باشد و نیز جهت کفن و تجهیز وی هزینه ای لازم باشد، ولی دارایی او برای همه آنها کافی نباشد، اولویت در انجام هزینه ها به ترتیب(2) ذیل است:
الف. خمس و زکات مالی که عین آن موجود است (یعنی همان مالی که به آن خمس و زکات تعلق گرفته وجود داشته باشد)؛
ب. هزینه کفن و تجهیز متوفی؛(3)
ج. قرض ها و بدهکاری هایی که فرد نسبت به مردم دارد؛
د. ادای حجة الاسلام؛
ه. خمس و زکاتی که فرد بر ذمه دارد (یعنی مال مورد خمس یا زکات مصرف شده یا از بین رفته یا با دستگردان، مصالحه و مانند آن به ذمه فرد منتقل شده باشد)؛
ص: 450
و. نماز و روزه و كفاره ونذری که فرد نسبت به آن وصیت نموده است ، که توضیح آن در احکام وصیت ذکر می شود.
شایان ذکر است، در خصوص خمس، چنانچه متوفی به دادن خمس عقیده نداشته یا عقیده داشته، ولی عمد یا از روی کوتاهی و سهل انگاری خمس نمیداده و وصیت به دادن خمس نیز نکرده، لازم نیست ورثه وی که شیعه دوازده امامی هستند خمس واجب براو را بپردازند، که توضیح آن در جلد دوم مسأله «589» ذکر شد.
«فروش طلب»(1) صورت های مختلفی دارد، که احکام هریک از آنها در مسائل بعد خواهد آمد.
مسأله 952. طلبکار می تواند طلب خویش را به مال معینی که به صورت عین شخصی(2) می باشد بفروشد، هرچند ارزش مال مذکور کمتر از ارزش طلب باشد، به شرط آنکه موجب ربای معاملی یا اشکال شرعی دیگر نباشد.
بنابراین، اگر فرد از دیگری 10 میلیون تومان سه ماهه، طلبکار باشد و آن را به 9 میلیون تومان پول نقد که عین آن موجود است بفروشد اشکال ندارد، ولی چنانچه فرد از دیگری مثلا 1000 کیلوگرم برنج طلبکار باشد و بخواهد آن را به شخص دیگری به 900 کیلوگرم برنج موجود بفروشد، ربا و حرام است.(3)
ص: 451
مسأله 953. طلبکار می تواند با رضایت بدهکار، مقداری از بدهی مدت دار وی را نقد دریافت کند و او را از مقدار باقیمانده بدهی، بریء الذمه نماید.
مثلا فردی که مبلغ 10 میلیون تومان به مدت شش ماه از دیگری طلبکار است، می تواند با توافق بدهکار، 8 میلیون تومان آن را به صورت نقد دریافت نموده و بقية طلب خویش را به بدهکار ببخشد و او را بریء الذمه نماید.(1)
مسأله 954. کسی که از دیگری طلبکار است، می تواند طلب خود را - چه مدت دار باشد و چه حال - به شخص دیگر به ثمن کلی(2) در ذمه وی،(3) به صورت نقد (حال) بفروشد، به شرط آنکه موجب ربا یا اشکال شرعی دیگر(4) نباشد؛ اما فروش طلب مذکور به ثمن کلی درذمه آن شخص به صورت مدت دار (نسیه) صحیح نیست.(5)
مثلا اگر علی 500 هزار دینار از فردی طلبکار باشد، چنانچه بخواهد آن را به
ص: 452
10میلیون تومان در ذمه حسن یک ماهه بفروشد، معامله صحیح نیست؛(1)
اما اگر ثمن مذكور حال و بدون مدت در ذقه خریدار باشد، معامله صحيح است به شرط آنکه موجب ربا و اشکال شرعی دیگر نگردد.
مسأله 955. اگر طلبکار طلب خویش را به شخص دیگری بفروشد، در حالی که قیمت و ثمن معامله نیزطلبی باشد که فرد دوم (خريدار طلب) از دیگری دارد، معامله مذکور باطل است.(2)
شایان ذکر است، در باطل بودن این معامله فرقی نمی کند بین اینکه هردو طلب مدت دار یا بدون مدت یا مختلف باشند، ولی اگر معامله مذکور را به صورت مصالحه انجام دهند، به گونه ای که ربا یا اشکال شرعی دیگر پیش نیاید، اشکال ندارد.
مثلا اگر علی 500 هزار دینار عراقی از دیگری طلب داشته و حسن نیزه1 میلیون تومان از شخصی طلبکار باشد، علی نمی تواند طلب خویش (500 هزار دینار) را در مقابل طلب حسن (10 میلیون تومان) بفروشد، ولی می توانند معامله مذکور را به صورت مصالحه انجام دهند.
مسأله 956. احکام توانایی بر تحویل کالا که در مسائل «167 تا 170» ذکر شد، در مورد دینی که فرد از دیگری دارد و می خواهد آن را به شخص ثالث بفروشد نیز جاری می شود.
بنابراین، اگر فروشنده دینی را که از دیگری طلبکار بوده به شخص ثالثی بفروشد، لازم است دین مذکور را در زمان استحقاق آن به خریدار تحویل دهد و
ص: 453
چنانچه نتواند آن را به خریدار دین تحویل دهد، در صورتی که خریدار بتواند آن را وصول نماید، معامله صحیح است.
در صورتی که امکان تحویل دین به طرف مقابل کلا وجود ندارد، معامله باطل است؛ مگر آنکه آن را به همراه شیء دیگری که ارزش مالی قابل توجهی دارد و قابل تحویل می باشد معامله کند، که در این صورت معامله صحیح است .
مسأله 957. معیار در صحیح بودن معامله فروش دین در مسأله قبل، توانایی فروشنده در تحویل دادن دین یا قدرت خریدار در وصول آن است و عدم قدرت و توانایی مدیون اثری ندارد.
بنابراین، اگر در زمان استحقاق دریافت دین، مديون معسر باشد و توانایی پرداخت دین را به شخص ثالث - به سبب ورشکستگی و مانند آن - نداشته باشد، ولی فروشنده دین بتواند به طريق مشروعی بدهی مدیون را به خریدار (شخص ثالث) ادا نماید معامله صحیح است؛
بنابراین، بر فروشنده واجب است هنگام مطالبه خریدار در سررسید دین، زمينه ادای دین را فراهم نماید، هرچند به این صورت که از مال خود به اندازه دین به مديون قرض دهد تا او بتواند بدهیش به خریدار را بپردازد، یا بدون قصد مجانیت و تبرع با اذن بدهکار بدهی او را بپردازد.
در صورتی که معامله مال به صورت کلی در ذمه فرد باشد، حکم آن در ادامه ذکر می شود.
مسأله 958. اگر فرد مالی را به صورت کلی در ذقه خود و مدت دار، در مقابل مالی
ص: 454
که آن هم به صورت کلی و مدت دار در ذمه طرف مقابل است بفروشد،(1) این قرارداد باطل است؛ چنین معامله ای «معامله کالی به کالی» نامیده می شود .(2)
مثلا چنانچه علی یک دستگاه خودرو را با اوصاف معین به صورت کلی در ذمه خودش با قرار مدت یک سال برای تحویل آن، در ازای 150 میلیون تومان به صورت رأسی یا اقساط مدت دار دو ساله بفروشد، معامله مذکور باطل است.
مسأله 959. اگر فرد مالی را به صورت کلی درذمه خود، در مقابل مالی که آن هم کلی در ذمه طرف مقابل است بفروشد، چنانچه هر دو حال (بدون مدت) بوده یا یکی از آن دو بدون مدت و دیگری مدت دار باشد، معامله صحیح است؛ به شرط آنکه موجب ربا یا اشکال شرعی دیگر(3) نباشد.
مثل اینکه خودرویی با اوصاف معین به صورت کلی در ذمه فروشنده به طور مدت دار برای تحویل در یک ماه بعد فروخته شود به 100 میلیون تومان در ذمه خریدار به صورت حال (بدون مدت)، که چنین معامله ای «سلف» می باشد؛
یا اینکه خودروی مذکور به صورت کلی در ذمه فروشنده حال (بدون مدت) فروخته شود به 150 میلیون تومان در ذمه خریدار برای مدت دو سال (معامله نسیه)، که هر دو معامله مذکور صحیح است؛
ص: 455
البته، در مثال اول ( معامله سلف ) ثمن معامله باید قبل از جدایی خریدار و فروشنده از یکدیگر، به فروشنده تحویل داده شود .(1)
مسأله 960. چک یا سفته بر دو قسم است:
الف. چک یا سفته حقیقی؛ که بدهکار در ازای بدهی خود به طلبکار می دهد.
بدهکاری ممکن است بابت معامله نسیه یا قرض الحسنه یا اجرت کارو حقوق یا اتلاف اموال دیگران یا غير آن حاصل شده باشد.
این قسم از چک یا سفته به منزله سند بدهکاری است و خود به اندازه مبلغ مندرج در آن اعتبار مالی ندارد؛ به همین جهت، در مواردی که فرد مبلغی در مقابل واگذاری چک دریافت می کند، معامله بر خود آن واقع نمی شود، بلکه طلبی را که بر ذمه بدهکار دارد و چک یا سفته نشانه و سند آن است به دیگری می فروشد.
ب. چک یا سفته صوری یا دوستانه؛ که در ازای طلب و بدهکاری نمی باشد، مثل اینکه فرد بدون اینکه از بانک طلبکار باشد یا معامله ای انجام داده باشد، یک برگه چک به مدت یک سال، به مبلغ صد 100 میلیون تومان از خود صادر نماید.
احکام مربوط به هر دو مورد، در مسائل بعد ذکر می گردد.
مسأله 961. فردی که چک حقیقی(2) در دست اوست و از دیگری طلبکار می باشد و قصد دارد طلب خود را به شخص ثالث به کمتر از مبلغ مذکور در چک بفروشد، چند صورت دارد:
الف. ثمن معامله، عین شخصی باشد؛(3)
ص: 456
ب. ثمن، کلی در ذمه خریدار به صورت نقد (حال و بدون مدت) باشد؛(1)
فروش طلب در این دو صورت (الف و ب)، صحيح است.
ج. ثمن، کلی در ذمه خریدار به صورت مدت دار (نسیه) باشد؛
د. ثمن، طلب حال یا مدت داری باشد که خریدار از شخص ثالث دارد؛(2)
فروش طلب در این دو صورت (جود)، باطل است.(3)
بنابراین، اگر چک (طلب) به 10 میلیون تومان برای 6 ماه بعد باشد و فرد طلب مذکور را به شخص ثالث به مبلغ 9 میلیون تومان در ذمه وی به صورت نقد (حال) بفروشد، فروش مذکور صحیح است ، اما فروش نسیه آن باطل است.
مسأله 962. فردی که چک حقیقی در دست اوست و از دیگری طلبکار است و قصد دارد طلب خویش را به خود بدهکار که چک را از او گرفته، به کمتر از مبلغ مذکور در چک واگذار کند، می تواند با رضایت بدهکار مقداری از طلب مدت دار خود را نقدأ دریافت کند و وی را از مقدار باقیمانده بدهی، بریء الذمه نماید.
همین طور، می تواند طلب مذکور را به خود بدهکار به دو صورت (الف و ب) از مسأله قبل بفروشد؛ مثلا اگر طلب فرد (چک) 10 میلیون تومان شش ماهه است، می تواند آن را به 7 میلیون تومان پول نقد بفروشد، همچنان که می تواند 7 میلیون تومان نقد از بدهکار بابت ادای دین بگیرد و بدهکار را نسبت به 3 میلیون تومان دیگر بریء الذمه نماید.
مسأله 963. فروش چک یا سفته صوری به مبلغ کمتر نقدی، چند صورت دارد:
الف. مقصود این باشد که فرد مبلغی را به صورت کلی و مدت دار در ذمه خود بفروشد و عوض آن را هم مبلغی پول قرار دهد ( معامله سلف)؛
ص: 457
حکم این صورت در فصل «خرید و فروش»، مبحث «خرید و فروش پول»، مسائل «269 و 270» ذکر شد.
ب. مقصود از خرید چک یا سفته صوری همان قرض دادن باشد؛ یعنی فردی که مبلغی پول به دیگری می دهد و در عوض یک برگ چک صوری دریافت می کند، مقصودش قرض دادن مبلغ مذکور باشد.
در این صورت، احکام قرض در مورد آن جاری می شود که توضیح آن در فصل «قرض» ذکر می شود؛ مثلا اگر فرد با توضیحات فوق 7 میلیون تومان نقد قرض بدهد به شرط آنکه بدهکار یک چک 10 میلیون تومانی شش ماهه بدهد، قرض مذکور که مشروط به پرداخت مبلغ اضافی شده، ربا و حرام است.
ج. مقصود، معامله خود برگه چک یا سفته باشد که عرفا ماليت ندارد؛ چنین معامله ای صحیح نیست.(1)
مسأله 964. اگر دو نفر که هریک از دیگری طلبکار است، با هم توافق کنند که هر یک طلبی را که از دیگری دارد ببخشد و وی را بریء الذمه نماید، عمل مذکور را «تهاتر قصدی» می نامند.
اما در بعضی از موارد، نسبت به دو بدهی که درذمة طرفين است تسویه حساب قهری صورت می گیرد؛ بدین معنا که دو بدهی از ذمه آنان خود به خود و بدون قصد ادای دین ساقط می شود، که آن را «تهاتر قهری» می نامند.
مسأله 965. شرایط تحقق «تهاتر قهری» دو دین که در ذمه طرفین می باشد، موارد ذیل است:
ص: 458
1. دو بدهی از نظر جنس یکی باشند، مثلا هردو پول رایج همجنس باشند، اما اگر یکی از بدهی ها - مثلا - سکه طلا و بدهی دیگر پول باشد، تهاتر قهری جاری نمی شود؛
البته، اگر دو بدهی از نظر جنس یکی بوده، ولی از نظر مقدار متفاوت باشد، مثل اینکه یکی 10 میلیون تومان و دیگری 6 میلیون تومان به طرف مقابل بدهکار باشد، تهاتر نسبت به مقدار کمتر (6 میلیون تومان) با وجود سایر شرایط محقق می شود.
2. هر دو نفر تمگن و توانایی پرداخت بدهی خویش را داشته باشند، یا هردوی آنها قدرت پرداخت آن را نداشته باشند.
بنابراین، اگردو بدهی از هر جهت مثل هم باشند، ولی یکی از دو نفر توانایی پرداخت بدهی خویش را داشته باشد و دیگری قدرت پرداخت بدهیش را نداشته باشد، تهاتر قهری جاری نمی شود.
3. هردو بدهی حال (بدون مدت) باشند و در صورت مدت دار بودن یکی از دو بدهی یا هر دوی آنها، مدتی که مقرر شده فرا رسیده باشد.
مثلا اگر طلب حسن از حسین 3 ماهه به مبلغ 10 میلیون تومان و طلب حسین از حسن 6 ماهه به مبلغ 10 میلیون تومان باشد، تهاتر قهری جاری نمی شود، مگر آنکه پرداخت بدهی حسین تا سررسید طلب او از حسن تأخیر افتد که در این صورت با وجود سایر شرایط، تهاتر قهری صورت می پذیرد.
4. حق شخص ثالثی به هیچ یک از دو بدهی تعلق نگرفته باشد، که مانع از تهاتر شود.
به عنوان مثال، اگر على مبلغ 10 میلیون تومان از حسن طلبکار باشد، سپس به علت ورشکستگی، حاکم شرع حکم به محجور بودن علی نماید و بعد از آن حسن با یکی از اسباب شرعی از علی مبلغ 10 میلیون تومان طلبکار شود، در این صورت، چون نسبت به طلبکاری علی از حسن، حق طلبکاران در موقع صدور حکم حجر تعلق گرفته، تهاتر بین دو دین مذكور صورت نمی گیرد.
ص: 459
ص: 460
*رهن(1)
مسأله 966. «رهن» آن است که انسان مالی را نزد دیگری در مقابل دین(2) یا مال معینی (عین شخصی)(3) که نسبت به آن ضامن است(4) گرو و وثیقه قرار دهد، تا اگر آن بدهی یا مال مورد ضمانت را ندهد، گرو گیرنده بتواند عوض آن را از مال گرویی به دست آورد.
مسأله 967. رهن شرعی، «عقد»(5) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب و قبول» به صورت لفظی یا عملی صورت گیرد.
ص: 461
بنابراین، همین قدر که گرو دهنده مال خود را به قصد گرو، به گروگیرنده بدهد و او به همین قصد بگیرد، کافی است (رهن معاطاتی).
مسأله 968. بعد از تحقق رهن شرعی، رهن گیرنده می تواند آن را فسخ نماید؛ ولی رهن دهنده نمی تواند آن را بدون رضایت رهن گیرنده به هم بزند؛ مگر آنکه وی (رهن گیرنده)، حق خویش را از رهن ساقط نماید یا بدهکاری رهن دهنده ادا شود یا به طور دیگری بریء الذمه گردد که در این صورت، مال گرویی از رهن بودن خارج می شود.
مسأله 969. رهن در مورد دین و بدهی، در صورتی صحیح است که رهن دهنده در هنگام رهن، بدهکار به رهن گیرنده باشد. بنابراین، رهن گرفتن قبل از اینکه رهن دهنده براثر قرض یا معامله نسیه و مانند آن بدهکار شود، صحيح نمی باشد.(1)
بنابراین، اگر شخص بخواهد قبل از قرض دادن یا معامله نسیه با دیگری، مالی را به عنوان «وثیقه» در اختیار بگیرد، از آنجایی که رهن گرفتن در این مورد صحیح نمی باشد، می تواند ابتدا در ضمن یک معامله شرعی (مثل خرید و فروش یا مصالحه يا هبه) از طرف مقابل وکالت بگیرد که در صورت عدم پرداخت بدهی ناشی از قرض یا معامله نسیه ای که بعد واقع می شود، بتواند طلب خویش را از وثیقه مذكور - هرچند با فروش آن - وصول نماید.
مانند اینکه قرض دهنده بگوید: «این قلم را به 5 هزار تومان فروختم،(2) به شرط آنکه وکیل باشم(3) چنانچه اقساط قرضی را که بعدا به شما میدهم در موقع مقرر
ص: 462
پرداخت نکنی، بتوانم طلب خویش را با فروش وثیقه وصول نمایم» و طرف مقابل این معامله را قبول نماید.
مسأله 970. همان طور که رهن گرفتن بابت اجرتی که اجیر در ذمه مستأجر طلبکار می باشد صحیح است، رهن گرفتن بابت عملی که مستأجر درذمۂ اجير طلب دارد نیز صحیح می باشد.
مسأله 971. رهن قراردادن بابت عینی که نسبت به آن ضامن است (اعیان مضمونه) - همچون مالی که آن را غصب کرده یا زیورآلات طلایا نقره عاريه گرفته - صحیح است.
بنابراین، اگر غاصب بابت عودت عين مال کسی که مالش را غصب کرده، وسیله نقلیه اش را رهن بگذارد یا عاریه گیرنده بابت زیورآلات طلا یا نقره ای که به عاریه گرفته ، ابزار کارش را گرو بگذارد، اشکال ندارد.
اما رهن قراردادن بابت عینی که نسبت به آن ضامن نیست (اعیان غیر مضمونه) - مانند ودیعه - صحیح نمی باشد؛ مانند اینکه امانت دار بابت ودیعهای که نزدش است، انگشترش را نزد امانت گذار گرو بگذارد.
مسأله 972. اگر فرد بابت ثمن معامله یا مبیع یا اجرت یا عوض صلح و مانند آن از اموالی که آن را دریافت نموده رهن بگیرد تا چنانچه بعدا معلوم شود مال مذکور به وی منتقل نشده و ملک غیر بوده یا حق دیگری به آن تعلق گرفته، رهن گیرنده بتواند حق مالی خویش را از آن وصول نماید، صحت چنین رهنی محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
همین طور، صحیح بودن رهن برای وفای به شروط مالی ضمن عقد محل اشکال می باشد و مراعات مقتضای احتیاط نسبت به آن ترک نشود.
بنابراین، اگر فردی مالی را به دیگری هبه نماید (ببخشد) به شرط اینکه هدیه گیرنده بدهی بانکی وی را بپردازد، چنانچه فرد مذکور مغازه هدیه گیرنده را بابت
ص: 463
وفای به چنین شرطی به عنوان رهن بگیرد، صحت چنین رهنی محل اشکال است.(1)
مسأله 973. برای صحیح بودن رهن لازم نیست مالی که گرو گذاشته می شود به رهن گیرنده تحویل داده شود، هرچند قبض و تحویل آن مطابق با احتیاط مستحب است.
همچنین، اگر در قرارداد رهن، شرط (2) شود مالی که به گرو داده می شود، در اختیار شخص ثالثی یا در اختیار رهن دهنده باشد، طوری که منافات با وثیقه بودن آن برای ادای بدهی نداشته باشد، باید مطابق شرط عمل گردد.
بنابراین، اگر منزل یا مغازه یا ملک دیگر به عنوان رهن در مقابل بدهی قرار گیرد وشرط شود ملک مذکور در اختیار رهن دهنده یا شخص ثالث باشد و فقط سند رسمی مالکیت آن به رهن گیرنده تحویل داده شود یا بدون اینکه شرط شود، بعد چنین توافقی نمایند، اشکال ندارد؛
اما اگر قرارداد رهن از این جهت قید و شرطی نداشته باشد، باید مال گرویی در اختیار رهن گیرنده قرار گیرد.
مسأله 974. رهن دهنده و رهن گیرنده باید نابالغ و دیوانه نباشند و رهن را با قصد واختيار انجام دهند و رهن دهنده نسبت به مالی که رهن می گذارد، باید مالک یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک) باشد و نیز جزء سایر افرادی که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند(3) (مانند سفیه و مفلس)، نباشد؛
البته، اگر مفلس مالی را که گرو می گذارد، از اموالی نباشد که از تصرف در آنها
ص: 464
منع شده است(1) یا اینکه مال فرد دیگری را با اجازه او رهن بگذارد، اشکال ندارد.
مسأله 975. مالی که رهن گذاشته می شود لازم است عین شخصی(2) باشد، مانند اینکه فرد منزل یا مغازه یا سکه طلای معینی را نزد دیگری گرو بگذارد؛(3)
اما رهن قراردادن دین (طلب) قبل از قبض و دریافت آن، صحيح نمی باشد. بنابراين، فرد نمی تواند چکی را که در ازای طلب خویش از دیگری دریافت کرده، رهن قرار دهد. همین طور، اگر بخواهد موجودی حساب پس انداز خویش را با تحویل کارت اعتباری خود (بدون قبض و دریافت آن موجودی) به رهن بگذارد، صحیح نمی باشد.(4)
همین طور، رهن قرار دادن منافع - مانند منافع مالی که آن را اجاره کرده یا نسبت به آن برایش وصیت شده یا با عقد صلح به وی منتقل شده - صحیح نیست و نیز رهن قراردادن حق همچون حق سرقفلی اماکن تجاری، حق تقدیمی یا حق پذیر؛ زمین های وقفی(5) صحیح نمی باشد.(6)
مسأله 976. لازم نیست مال گرویی (عین رهنی) ملک بدهکار باشد و چنانچه شخص ثالثی مالش را بابت بدهی مدیون نزد طلبکار رهن بگذارد صحیح است،
ص: 465
هرچند این اقدام بدون اجازه از بدهکار انجام شود یا بدهکار از آن نهی کرده باشد؛ همین طور، بدهکار می تواند مالی را جهت گرو گذاشتن از شخصی عاريه بگیرد و آن را بابت بدهیش نزد طلبكار رهن بگذارد و در این صورت، شخص مذكور (مالک) نمی تواند عاریه را فسخ نماید و مالش را از رهن گیرنده پس بگیرد و اگر دین مذکور مدت دار است، قبل از فرا رسیدن مدت نمی تواند از رهن دهنده درخواست نماید مال عاريه را از رهن بودن خارج نماید(1) و چنانچه بدهکار بدهیش را نپردازد، رهن گیرنده - با توضیحاتی که در مسائل «986 و 987» بیان می شود - می تواند عاريه مذکور را بفروشد و «پول فروش» آن را بابت طلبش بردارد و در این صورت ، اگر عاريه به قیمت معمول در بازار یا بیشتر فروخته شده، رهن گیرنده ضامن همان پولی که مال عاريه به آن فروخته شده برای مالکش می باشد و اگر به کمتر از قیمت معمول در بازار فروخته شده، ضامن قیمت معمول در بازار برای مالكش می باشد.
مسأله 977. گرو گذاشتن مالی که انسان شرعا نمی تواند در آن تصرف کند - مانند مالی که انسان قبلا آن را نزد شخص دیگری گرو گذاشته و هنوز فک رهن نشده - صحیح نیست؛
اما اگر فرد بابت بدهیش عینی را نزد طلبکار رهن بگذارد، سپس مجدد مالی را از رهن گیرنده قرض نماید یا کالایی را نسیه از او بخرد و بابت آن به وی بدهکار شود، جایز است با توافق، همان عین را بابت بدهی دوم رهن قرار دهد. در این صورت ، مال گرویی رهن برای هر دو دین محسوب می شود و تکرار این عمل در صورتی که رهن دهنده دوباره به رهن گیرنده بدهکار شود نیز اشکال ندارد و مال گرویی، رهن نسبت به تمامی آن دیون به حساب می آید.
ص: 466
همچنین، اگر فرد مالی را بابت بدهیش نزد طلبکار رهن بگذارد، گرو قرار دادن مال دیگری بابت همان بدهی نزد طلبکار صحیح است و در این صورت، هردو مال گرویی رهن بابت بدهی مذکور محسوب می شود .
مسأله 978. گرو گذاشتن چیزی که شرعا قابل خرید و فروش نمی باشد، مانند شراب ، آلات مخصوص موسیقی حرام، وسائل قمار، صحیح نیست.
همین طور، گرو گذاشتن مالی که وقف شده - مانند زمین وقفی هر چند وقف خاص(1) - صحیح نیست، مگر آنکه یکی از مجوزهای شرعی فروش وقف وجود داشته باشد و مانع شرعی دیگری از گرو قراردادن آن نباشد؛
همچنین، رهن قرار دادن بناء یا درختانی که در زمین خراجيه(2) است به طور مستقل اشکال ندارد، اما رهن قرار دادن زمین خراجيه هرچند به طور غیر مستقل (تبعی) در ضمن رهن بناء و درختان صحیح نمی باشد.
مسأله 979. گرو گذاشتن شناسنامه ، کارت ملی یا سایر مدارک شناسایی معتبر به عنوان رهن شرعی صحیح نیست.
بنابراین، اگر فرد در هنگام اعطای قرض، مثلا شناسنامه یا کارت ملی قرض گیرنده را به عنوان گرو بگیرد، رهن شرعی واقع نمی شود؛
ولی به عنوان شرط ضمن عقد قرض(3) اشکال ندارد، به این صورت که قرض دهنده در ضمن قرض شرط کند مدرک شناسایی قرض گیرنده تا وقت ادای قرض نزد وی امانت بماند، در این صورت می تواند از پس دادن آن تا ادای کامل بدهی، امتناع ورزد.
ص: 467
مسأله 980. اگر مال مورد رهن معین نباشد، مثلا فرد بگوید: «منزل یا وسیله نقلیه ام را گرو قرار دادم» و معین نکند کدام یک مورد رهن باشد، رهن صحیح نیست؛
اما رهن قرار دادن کلی در معین(1) - مانند اینکه فرد یکی از 10 عدد سکه بهار آزادی مثل هم را گرو قرار دهد - اشکال ندارد.
مسأله 981. منافع شیئی را که رهن قرار داده می شود، متعلق به مالک آن است، چه اینکه مالک، خود رهن دهنده باشد و چه فرد دیگر
مسأله 982. مالی که گرو گذاشته شده، نزد رهن گیرنده «امانت» محسوب می شود. بنابراین، اگر از بین برود یا معیوب شود، چنانچه وی در نگهداری از آن کوتاهی کرده یا در آن تصرف غیر مجاز نموده، ضامن است؛ در غیر این صورت، ضامن نیست.(2)
مسأله 983. رهن گیرنده نمی تواند در مالی که گرو گرفته، بدون اجازه مالک آن - چه رهن دهنده باشد، چه کسی دیگر - تصرف نماید. بنابراین، اگر از منافع آن استفاده کند - با توضیحی که در مسأله «1497» ذکر می شود - باید اجرت المثل آن را به مالکش بپردازد.
نیز رهن دهنده - چه خود بدهکار باشد و چه شخص دیگر - حق ندارد کاری
ص: 468
کند که با حق رهن گیرنده منافات دارد، مانند اینکه مال گرویی را از بین ببرد یا آن را بفروشد یا هبه نماید یا کاری کند که ارزش مالیش کم شود؛(1)
اما انجام تصرفاتی که منافات با حق رهن گیرنده ندارد - مانند سکونت در منزلی که گرو گذاشته شده و سند مالکیت آن در اختیار رهن گیرنده قرار گرفته - اشکال ندارد.
مسأله 984. مالک مال گرویی حق ندارد آن را بدون اجازه رهن گیرنده از ملکیت خویش خارج نماید، مثلا آن را به دیگری ببخشد یا بفروشد و اگر آن را به دیگری ببخشد یا بفروشد، تصرف مذكور فضولی محسوب شده و چنانچه مالک، آن را اجازه ندهد باطل است.
مسأله 985. اگر رهن گیرنده چیزی را که گرو برداشته، با اجازه مالک آن بفروشد - هرچند اجازه مذكور بعد از فروش آن باشد - پول فروش مال، گرو محسوب نمی شود و رهن باطل می گردد.
البته، اگر مالک مال گرویی اجازه دهد رهن گیرنده آن را بفروشد، ولی اجازه او مقيد باشد به اینکه پول فروش را گرو قرار دهد، چنانچه رهن گیرنده پس از فروش چنین نکند، معامله فضولی محسوب می شود و اگر بعدا رهن گیرنده اجازه دهد،صحیح می باشد.
مسأله 986. اگر بدهکار هنگامی که باید بدهی خود را بدهد، با وجود مطالبه طلبکار آن را نپردازد، طلبکار در صورتی می تواند مال گرویی را بفروشد و طلب
ص: 469
خود را بردارد که هم در فروش آن مال و هم در برداشت طلب از آن، از مالک(1) وکالت(2) یا اجازه داشته باشد؛
در غیر این صورت، لازم است از مالک(3) اجازه یا وکالت بگیرد و اگر دسترسی به او ندارد، بنابر احتیاط واجب از حاکم شرع اجازه بگیرد؛
البته، چنانچه پول فروش آن بیشتر از مقدار طلب باشد، باید زیادی را به مالک(4) آن بدهد.
مسأله 987. اگر طلبکار وکالت در فروش و برداشت طلب خود از مال گرویی نداشته و بدهکار در زمانی که باید بدهی خود را بدهد، آن را نپرداخته و از اجازه دادن برای فروش نیزامتناع ورزد، طلبکار می تواند به حاکم شرع مراجعه کند تا بدهکار را ملزم به پرداخت بدهی یا فروش مال نماید؛
البته، اگر اجبار وی ممکن نباشد، خود حاکم شرع یا وکیل وی مجاز است اقدام به فروش آن نماید و در این صورت حاکم شرع می تواند خود گرو گیرنده را برای فروش وکیل کند.
مسأله 988. اگر فروش قسمتی از مال گرویی برای وصول دین کافی باشد، رهن گیرنده باید به فروش همان مقدار با رعایت شرایط مذکور در مسائل «986 و 987» - اکتفا نماید و مقدار باقیمانده نزد وی امانت محسوب می شود؛ مگر آنکه فروش قسمتی از آن ممکن نباشد؛ مثلا کسی حاضر به خریداری بخشی از آن نبوده یا فروش قسمتی از آن موجب ضرر بر مالک باشد.
ص: 470
مسأله 989. اگر مالی که بدهکار نزد طلبکار رهن گذاشته از «مستثنیات دین»(1) مانند خانه مسکونی و اثاث منزل که محل احتیاج اوست باشد، طلبکار با رعایت آنچه در مسائل قبل (986 و 987) ذکر شد، می تواند آن را بفروشد و طلب خود را بردارد.
مسأله 990. اگر فرد بدهکار مالش را نزد طلبکار گرو بگذارد و وصیت نماید در صورت وفات ، مال گرویی را فروخته و طلبش را بردارد، وصیت مذکور صحیح است و ورثه نمی توانند طلبكار را مجبور نمایند که مال گرویی را تحویل داده و بدهیش را از مال دیگر متوقى وصول نماید.
مسأله 991. اگر رهن گیرنده بابت طلبش از بدهکار مالی را از وی گرو بگیرد، چنانچه بینه مورد قبولی برای اثبات طلبش نداشته باشد و بدهکار بدهیش را نپردازد و بترسد که اگر در دادگاه به گرو بودن مال اقرار نماید، بدهکار با وجود اطلاع از بدهیش آن را انکار کرده و مال گرویی حسب اقرارش از او گرفته شود و برای اثبات طلبش از وی مطالبه شاهد و بینه شود، در این صورت جایز است - با کسب اجازه از حاکم شرع بنابر احتیاط واجب - مال رهنی را برای وصول طلبش بفروشد؛ همین طور است حکم، اگر بدهکاری که مالش را گرو گذاشته بمیرد و رهن گیرنده بترسد ورثه بدهکار - با توضیح فوق - طلب وی را عمدا انکار نمایند.
مسأله 992. دریافت دیرکرد يا وجه التزام یا خسارت تأخیر تأدیه بابت تأخیر در پرداخت دین ربا و حرام است، هرچند در ضمن قرارداد شرط شده باشد و رهن گیرنده (طلبکار) بابت وصول آن نمی تواند مال گرویی را بفروشد.
مسأله 993. اگر تمام بدهی رهن دهنده ادا شود، یا طلبکار طلبش را ببخشد و
ص: 471
وی را بریء الذمه نماید، مال گرویی از رهن بودن خارج می شود؛(1)
اما اگر قسمتی از بدهی رهن دهنده ادا شود، یا نسبت به آن بریء الذمه گردد، تمام مالی که رهن گذاشته شده، همچنان گرو محسوب می شود؛
مگر آنکه در ضمن رهن شرط شده باشد به هر نسبتی که بدهکار بریء الذمه شد، به همان نسبت مال گرویی از رهن خارج شود، یا آنکه شرط شده باشد با برىء الذمه شدن بدهکار نسبت به مقدار معینی از بدهی، تمام مال گرو از رهن خارج گردد.
مسأله 994. اگر فرد از شخصی مثلا یک میلیون تومان قرض بگیرد و بابت آن مالی را نزد طلبکار رهن قرار دهد، سپس دوباره یک میلیون تومان دیگر از شخص مذکور قرض نماید ولی مال گرویی سابق یا مال دیگری بابت قرض دوم رهن قرار داده نشود، چنانچه هنگام ادای دین بدهکار یک میلیون تومان به طلبکار بپردازد و با توافق معلوم باشد بابت کدام بدهی وی است (بدهی دارای گرو یا بدهی بدون گرو)، مطابق همان عمل می شود. بنابراین، اگرادای دین بابت بدهی دارای گرو باشد، فک رهن شده و رهن گیرنده باید مال گرویی را پس دهد و اگر بابت بدهی بدون گرو باشد، رهن به قوت خود باقی است؛
اما اگر بین طرفین معلوم نشود که ادای دین مذكور بابت کدام یک از دو بدهی است و بدهکار یک میلیون تومان به طلبکار داده و وی نیز آن را قبول نماید، آنچه بدهکار پرداخته بابت بدهی بدون گرو محسوب می شود و مال گرویی بابت بدهی دیگر، رهن باقی می ماند.
مسأله 995. رهن با فوت رهن دهنده یا رهن گیرنده باطل نمی شود و در صورت فوت رهن گیرنده، چنانچه رهن دهنده نسبت به باقی ماندن مال در نزد ورثه وی
ص: 472
امتناع ورزد، می توانند با توافق هم مال را نزد فرد امینی قرار دهند و در صورت عدم توافق، حاکم شرع آن مال را به فرد امینی تحویل می دهد.
مسأله 996. اگر در معامله ای که فروشنده، کالا را با ظرف(1) به مشتری داده و می خواهد مبلغی را اضافه برثمن معامله بگیرد تا مشتری ظرف را برگرداند، چنانچه قرار باشد فروشنده تا زمان باز گرداندن ظرف ، آن مبلغ را خرج نکند، می توانند مبلغ مذکور را به صورت رهن و گرو شرعی(2) قرار دهند؛
اما اگر بخواهند فروشنده در خرج کردن آن مجاز باشد، راه صحیح آن است که از ابتدا کالا با ظرف به مبلغ بیشتر فروخته شود و شرط کنند تا زمان مشخص خریدار بتواند ظرف را در ازای مبلغ مورد توافق به فروشنده بفروشد و به وی تحویل دهد.
مسأله 997. اگربدهکار بخواهد مال شخص دیگری را با رضایت وی نزد طلبکارش رهن و گرو قرار دهد - همان طور که در مسائل قبل ذکر شد - اشکال ندارد.
در این گونه موارد، گرودهنده می تواند با توافق و رضایت بدهکار در قبال رهن دادن مالش، مبلغی را از وی دریافت نماید.
شایان ذکر است، برای الزامی شدن پرداخت مبلغ مذکور در این مسأله (در قبال گرو قرار دادن) می توانند به هریک از دو صورت ذیل عمل کنند:
- استفاده از قرارداد «مصالحه»؛ مثلا بدهکار به عنوان مصالح بگوید:
ص: 473
«مصالحه میکنم فلان مبلغ را بر ذمه خودم در ازای اینکه مالت را نزد طلبکارم گرو بگذاری» و گرو دهنده به عنوان متصالح، قرارداد صلح را قبول نماید؛
در این صورت، بر متصالح گرو قرار دادن مالش لازم می شود و مصالح نیز مبلغ مورد صلح را به وی بدهکار می شود.
- استفاده از «جعاله»، مثلا بدهکار به گرودهنده بگوید: «اگر مالت را نزد طلبکارم گرو بگذاری، فلان مبلغ بابت جغل (حق الزحمه) به تو می پردازم»؛
در این صورت، پس از گرو گذاشتن مال، بدهکار باید مبلغ مذکور را به وی بپردازد.
ص: 474
قرض دادن به مؤمنین - به ویژه نیازمندان - از اعمال مستحب است و در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام نسبت به آن سفارش شده است؛
«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ»(1)
«آن کیست که به خدا قرض نیکودهد (یعنی قرض الحسنه و صدقه دهد و احسان وانفاق به نیازمندان کند) تا خدا آن را برای او چندین برابر گرداند و او را پاداشی نیکو و کریمانه باشد؟».
«مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً ۚ وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(2)
کیست که به خدا « قرض الحسنه » دهد، (و از اموالی که خدا به او بخشیده، انفاق کند) تا آن را برای او (در وقت پرداخت) چندین برابر کند؟ و خداوند است که روزی بندگان را محدود یا گسترده می سازد، و به سوی او باز می گردید (و پاداش خود را خواهید گرفت)».
ص: 475
از امام صادق علیه السلام روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم فرمودند: «هرکس به برادر مؤمن خود قرض دهد و وی را تا زمان توانایی بر پرداخت مهلت دهد، مال او زیاد می شود و فرشتگان بر او رحمت می فرستند تا وقتی که مال خود را پس بگیرد».(1)
در حدیث نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: «هر مسلمانی به مسلمان دیگر به قصد قربت قرض دهد، خداوند متعال اجر صدقه برای او ثبت می کند، تا وقتی که مال خود را پس بگیرد».(2)
روایت شده که پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم فرمودند: «هر کس به اندوهگینی که گرفتارو نیازمند است قرض دهد و در پس گرفتن آن مراعات حالش را نماید، (گناهانش پاک شده و) عملش را از نو شروع کند و خداوند متعال به ازای هر درهم هزار قنطار(3) از بهشت به او عطا کند».(4)
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمودند: «خدای سبحان فرموده است: اگر خداوند را یاری دهید، شما را یاری دهد و قدم هایتان را استوار گرداند و فرموده است: چه کسی است که به خداوند قرض الحسنه دهد تا خدا آن را برای او چندین برابر گرداند و او را پاداشی نیکو و کریمانه باشد؟ اما او از روی ناتوانی و خواری از شما یاری نخواسته و به سبب تنگدستی از شما وام خواهی نکرده است، از شما یاری خواسته است در حالی که لشکرهای آسمان و زمین از آن اوست و او مقتدر و حکیم است و او از شما وام خواسته ، در حالی که خزائن و گنجینه های آسمان و زمین از اوست و او بی نیاز و ستوده است، در حقیقت خواسته است شما را بیازماید که کدام یک نیکوتر عمل می کنید».(5)
ص: 476
مسأله 998. قرض گرفتن در صورتی که فرد احتیاجی ندارد مکروه است، ولی در صورت نیاز کراهت آن کاهش می یابد و هر مقدار که نیاز شدیدتر باشد کراهت آن کمتر می شود، تا جایی که با وجود شدت نیاز، کراهت آن از بین می رود، بلکه گاه قرض گرفتن واجب می شود، مثل آنکه فرد ناچار شود برای تأمین نفقه واجب همسر یا فرزندانش قرض نماید.
مسأله 999. کسی که مالی ندارد تا با آن قرض خود را بدهد و احتمال و امید به دست آوردن چنین مالی را هم ندارد، احتیاط واجب آن است که جز در هنگام ضرورت و اضطرار قرض نگیرد؛ مگر آنکه قرض دهنده را از حال و وضعیت مالی خویش مطلع کند.
مسأله 1000. قرض آن است که انسان مالی را به دیگری تملیک نماید (به ملکیت او در آورد)؛ به گونه ای که طرف مقابل در ذمه اش ضامن آن مال باشد، یعنی اگر مال مذکور از اموال مثلی است، مثل آن و چنانچه از اموال قیمی است،(1) قیمت آن را به قرض دهنده بدهکار شود.
مسأله 1001. قرض، «عقد»(2) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب و قبول» به صورت لفظی یا عملی صورت گیرد.
بنابراین، اگر فرد مالی را به عنوان قرض به دیگری دهد و او هم به همین قصد بگیرد، قرض محقق شده است (قرض معاطاتی).
ص: 477
مسأله 1002. قرض در صورتی صحیح واقع می شود که مال مورد نظر به طرف مقابل تحویل داده شود؛ در غیر این صورت، وی مالک مال نمی شود.
تحويل (قبض) به این معنا است که مال در اختیار و تحت تسلط فرد قرار گیرد و تحقق آن در موارد مختلف، متفاوت است.(1)
مسأله 1003. برای اینکه قرض به صورت صحیح واقع شود، هریک از قرض دهنده و قرض گیرنده باید نابالغ و دیوانه و سفیه نباشند و قرض دادن و قرض گرفتن را با قصد و اختیار انجام دهند؛
همین طور، قرض دهنده نسبت به مالی که قرض می دهد، مالک یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک) باشد و نیز جزء سایر افرادی که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند(2) (مانند مفلس) نباشد.
مسأله 1004. مالی که قرض داده می شود باید عین شخصیت(3) باشد. بنابراین، انسان نمی تواند مالی را که از دیگران طلبکار است (کلی در ذمه دیگری)، قبل از
ص: 478
دریافت و وصول آن، به شخص دیگری قرض دهد؛(1)
البته، برای رسیدن به هدف مذکور در مورد قرض دادن طلب، فرد می تواند شخصی را که می خواهد به او قرض دهد، وكيل نماید تا طلبش را از بدهکار وصول نموده، سپس آن را به وکالت از قرض دهنده به خود قرض دهد.(2)
مسأله 1005. قرض دادن پول اعتباری(3) و وجه اعتباری، صحیح نمی باشد.
مسأله 1006. قرض دادن کلی در معينا صحیح است؛ مانند اینکه فردی یک اسکناس 100 هزار تومانی از بین چند اسکناس 100 هزار تومانی معین(4) را قرض دهد.
مسأله 1007. قرض دادن منفعت عين - مانند منافع خانه یا مغازه - صحیح نیست؛ البته کسی که می خواهد منفعت مال خود را برای مدتی در اختیار دیگری قرار دهد، می تواند غیر از اجاره ، از عقد صلح یا عاريه با رعایت شرایط آن استفاده نماید.
ص: 479
مسأله 1008. قرض دادن شیء مبهم - مانند اینکه فرد بگوید: «یکی از دو مال خویش را به شما قرض دادم» و آن را تعیین نکند - صحیح نیست؛ البته، قرض دادن «کلی در معین» به صورتی که در مسأله «1006» ذکر شد، صحیح است.
مسأله 1009. مالی که قرض داده می شود، باید از اشیائی باشد که تملک آن شرعة صحیح است. بنابراین، قرض دادن شراب، خوک، آلات موسیقی حرام یا وسایل قمار صحیح نمی باشد.
مسأله 1010. در هنگام قرض لازم نیست مقدار مالی که قرض داده می شود تعیین شود؛ پس اگر انسان یک دسته اسکناس که مقدار آن را نمی داند به دیگری قرض دهد و او هم قبول و دریافت کند، قرض به صورت صحیح واقع شده است.
همین طور، اگر آنچه قرض داده می شود از اموال مثلی (مانند برنج، گندم، جو)(1) باشد، تعیین خصوصیاتی که موجب تفاوت ارزش مالی آنها می گردد لازم نیست و نیز در اموال قیمی شرط نیست قیمت و ارزش مال تعیین گردد. بنابراین، قرض دادن یک قطعه طلایی که دو طرف وزن یا قیمت آن را نمی دانند، صحیح است؛
البته، گاهی برقرض گیرنده لازم است(2) برای اطلاع از نوع و مقدار بدهی خویش، خصوصیات و قیمت مالی را که قرض گرفته بررسی نماید.
ص: 480
مسأله 1011. اگر مالی که قرض داده شده از اموال مثلی باشد (مانند پول ، برنج، گندم، جو) و قیمت آن کم یا زیاد شود، بر قرض گیرنده لازم است مثل آن(1) را (چه از نظر اوصاف و خصوصیات و چه از نظر مقدار) به قرض دهنده پس بدهد و وی نمی تواند از قبول آن امتناع ورزد، هرچند قیمت آن تفاوت کرده باشد.(2)
مسأله 1012. اگر مالی که قرض داده شده از اموال قیمی باشد (مانند اسب، سنگ های قیمتی)(3)، قرض گیرنده باید قیمت آن مال در روزی که آن را قرض گرفته است(4) به صورت پول رایج به قرض دهنده پس بدهد و وی نمی تواند از قبول آن امتناع ورزد؛(5)
البته، در این مسأله و مسأله قبل بدهکار و طلبکار می توانند به غیر آنچه ذکر شد (مثلا به پول یا کالا از جنس دیگر) بابت ادای بدهی راضی شوند.
مسأله 1013. اگر در هنگام تحقق قرض برای پرداخت بدهی، مدتی تعیین نشده باشد، طلبکار می تواند هر وقت بخواهد طلب خود را مطالبه نماید و بربدهکار در صورت تمکن مالی، ادای بدهی واجب است و در صورتی که برای پرداخت آن مدتی قرار داده باشند، حکم آن در مسأله «890» بیان شد.
ص: 481
مسأله 1014. اگر قرض دهنده زمانی طلب خویش را مطالبه کند که مال قرض داده شده موجود بوده و وی همان را مطالبه کند، برقرض گیرنده واجب نیست خود آن مال را پس دهد.
مسأله 1015. اگر مال قرض داده شده قیمی باشد و قرض گیرنده بخواهد جهت ادای بدهی خویش، خود مالی را که قرض گرفته بدهد، قرض دهنده می تواند قبول نکند.
همان طور که در فصل «معاملات باطل و حرام» ذکر شد، ربا برسه قسم است، که در این فصل احکام قسم دوم آن (ربای در قرض) بیان می شود.
مسأله 1016. ربای در قرض عبارت است از اینکه قرض دهنده در ضمن عقد قرض، زیاده ای را - که دارای ارزش مالی است - بر عهده قرض گیرنده شرط نماید؛ مانند اینکه از وی بخواهد مبلغی را بیش از آنچه قرض گرفته، به وی پس دهد، که تفصيل آن در ضمن مسائل بعد خواهد آمد.
مسأله 1017. رباخواری از گناهان بزرگ است و مذمتی که درباره رباخواران در قرآن مجید و روایات وارد شده، درباره کمتر گناهی دیده می شود.
ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است، ولی اصل قرض صحیح است(1) و کسی که مالی را به صورت قرض ربوی گرفته، مالک آن می شود و حق تصرف در آن را دارد.(2)
ص: 482
مسأله 1018. همان طور که انعقاد قرض ربوی و پذیرفتن شرط ضمن آن حرام است، ادای زیاده به عنوان وفای به شرط ربا و نیز، دریافت آن حرام می باشد.
مسأله 1019. اگر مالی که به صورت ربوی قرض گرفته شده ، برنج یا گندم یا شیئی مانند آن باشد و قرض گیرنده با آن زراعت کند، وی محصول به دست آمده را مالک می شود، هرچند مرتکب معصیت شده است.(1)
مسأله 1020. قرض دهنده مالک زیادی ربوی که دریافت کرده، نمی شود و تصرفش در آن حرام و موجب ضمان است؛
البته، اگر قرض دهنده بداند که حتی در صورت اطلاع قرض گیرنده از باطل بودن شرط زیادی و مالک نشدن قرض دهنده نسبت به مقدار زیادی، بازهم قرض گیرنده راضی به تصرف وی در آن زیادی می باشد،(2) تصرف او جایز است و موجب ضمان نمی شود.
مسأله 1021. اگر فرد کالایی را به صورت کلی در ذمه(3) بخرد و بدهیش را از پول ربا(زیادی ربوی) به فروشنده بدهد، آنچه را خریده مالک می شود، هرچند بدهیش به فروشنده به مقدار مال حرامی که به وی پرداخته، ادا نشده است.(4)
بنابراین، اگر شیئی که برذمه خویش خریده لباس باشد، پوشیدن و نماز
ص: 483
خواندن و طواف نمودن با آن و انجام سایر اموری که مباح بودن (غصبی نبودن) لباس در آنها شرط است، اشکال ندارد.
مسأله 1022. اگر فرد ثمن کالایی را که خریده، عین پول ربوی (زیاده ربا) قرار دهد، مثل اینکه به فروشنده بگوید: «لباس را با این پول می خرم»، چنین معامله ای فضولی محسوب شده و وی مالک آن کالا نمی شود.(1)
بنابراین، اگر شیء مذكور لباس باشد، پوشیدن آن لباس بدون رضایت صاحبش جایز نیست و نماز خواندن یا طواف نمودن با آن، حکم نماز خواندن یا طواف با لباس غصبی را دارد؛
مسأله 1023. اگر کسی به جهت ندانستن مسأله از شخصی را بگیرد و پس از اطلاع، جدا توبه کند، در این صورت آنچه را در زمان جهل گرفته، برای او حلال است و باید پس از آن، ربا گرفتن را ترک کند.
شایان ذکر است، در این حکم فرقی بین جهل به حکم و جهل به موضوع نیست (مثل اینکه نمی دانسته ربا گرفتن حرام است یا نمی دانسته قرض به شرط دریافت کارمزد ریاست). همین طور، آگاه بودن یا آگاه نبودن طرف مقابل (قرض گیرنده) اثری در حکم مذکور ندارد؛(2)
البته، این حکم (حلال بودن آنچه در زمان جهل گرفته با شرایط فوق) شامل قرض ربوی که به جهتی باطل باشد نمی گردد؛ مثل آنکه آنچه قرض داده شده،
ص: 484
«طلب» یا «وجه اعتباری» باشد که با توضیحات مسائل «1004 و 1005)، چنین قرضی باطل است.(1)
مسأله 1024. اگر انسان مالی را ارث ببرد که در آن ربا است ، در صورتی که مخلوط به مال حلال باشد و قابل تشخیص نباشد، برعهده وارث چیزی نیست؛
اما اگر مال ربوی معلوم و مشخص باشد و صاحب آن را بشناسد، باید آن را به او برگرداند و چنانچه صاحب مال نامعلوم باشد، حکم مال مجهول المالک را دارد که در مسائل «1456 و 1458» ذکر می شود.
مسأله 1025. در ربوی شدن قرض فرقی ندارد زیاده ای که بر عهده قرض گیرنده شرط شده، با اصل مالی که قرض گرفته، هم جنس باشد یا نه.
همچنین، در قرض ربوی، وزنی یا پیمانه ای بودن کالای قرض داده شده شرط نیست، بلکه در غیر اشیای وزنی یا پیمانه ای - مانند اشیای عددی - نیز ربای قرضی محقق می شود.
مسأله 1026. منظور از شرط در ضمن عقد قرض، الزام قرض دهنده و التزام و تعهد قرض گیرنده به آنچه مورد توافق طرفین است، می باشد.
در حرام بودن شرط زیاده در قرض، فرقی نیست بین اینکه شرط به طور صریح در ضمن عقد ذکر شود یا به صورت های دیگری که در مسأله «302» ذکر شد، قرض مبتنی بر آن واقع گردد.
ص: 485
مسأله 1027. شرط زیاده در ضمن قرض که موجب ربا می گردد، دارای اقسامی است که عبارتند از:
الف. زیاده عینی: قرض دهنده شرط نماید که قرض گیرنده علاوه بر اصل قرض، مالی را اضافه بپردازد و فرق ندارد آن مال وزنی باشد یا عددی یا غیر آن، چه همجنس باشد و چه ناهمجنس باشد.
مثال 1: قرض دهنده یک میلیون تومان قرض دهد، به شرط اینکه یک میلیون و 100 هزار تومان پس بگیرد.
مثال 2: قرض دهنده 10 کیلوگرم برنج قرض بدهد و شرط کند11 کیلوگرم برنج از همان نوع پس بگیرد.
مثال 3: قرض دهنده شرط کند که قرض گیرنده علاوه بر پولی که قرض گرفته، مقداری برنج هم به او بدهد.
مثال 4: قرض دهنده 10 عدد استکان قرض بدهد تا 11 عدد استکان مثل آن پس بگیرد.
ب. زياده عملی: قرض دهنده شرط نماید که قرض گیرنده عملی که دارای ارزش مالی است برای او انجام دهد؛ زیادی عملی دو نوع است:
1. زیادی عملی غیر عبادی: مثل اینکه قرض دهنده به دیگری یک میلیون تومان پول قرض دهد و شرط کند که قرض گیرنده به طور مجانی ماشین وی را تعمیر کند یا برای او لباس بدوزد.
2. زیادی عملی عبادی: مثل اینکه قرض دهنده 10 میلیون تومان به دیگری قرض دهد به شرط اینکه وی یک ماه روزه قضا برای پدرش که فوت شده انجام دهد، یا یک سال نماز قضا برای متوفی بخواند یا یک دور ختم قرآن برای اموات او انجام دهد؛
البته، اگر عمل عرفا ارزش مالی نداشته و صرفا ارزش اخروی داشته باشد، ربا به حساب نمی آید، مثل اینکه به شخصی قرض دهد به شرط اینکه برای پدرش یک حمد و سوره بخواند یا یک صلوات بفرستد.
ص: 486
ج. زیادۂ صفتی (وصفی):
مثال 1: قرض دهنده مقداری طلای شکسته را قرض دهد و شرط کند به همان وزن طلای ساخته (حلقه، النگو و... ) پس بگیرد.
مثال2: قرض دهنده 10 کیلوگرم برنج نامرغوب قرض بدهد و شرط کند 10 کیلوگرم برنج مرغوب که دارای قیمت بیشتر است پس بگیرد.
د. زيادة انتفاع یا منفعت:
مثال 1: قرض دهنده مبلغی را قرض دهد، به شرط آنکه در خانه قرض گیرنده به طور مجانی به مدت یک سال ساکن شود.
بنابراین، رهن خالص منزل ، آپارتمان، مغازه و اماکن تجاری اگر به صورت فوق واقع شود، رباست، هرچند از مبلغ مذكور در عرف تعبیر به «ودیعه» یا «پول پیش» یا « رهن» گردد؛
البته، طرفین می توانند برای آنکه به هدف مذکور برسند، از قراردادهای دیگری - غیر از قرض مشروط - استفاده کنند که توضیح مفصل آن در فصل «اجاره»، مبحث «رهن و اجاره» ذکر شد.
مثال 2: قرض دهنده مبلغی را قرض دهد، به شرط اینکه ماشین طرف مقابل به مدت یک ماه به صورت عاریه در اختیار قرض دهنده باشد.
ه. زیاده حکمی:
۔ مثال 1: قرض به شرط قرض: فرد 10 میلیون تومان سه ماهه قرض دهد، به شرط اینکه طرف مقابل هم در موقع احتياج، 10 میلیون تومان سه ماهه به او قرض دهد.
بنابراین، آنچه در بعضی از بانک ها و صندوق های قرض الحسنه رایج شده که متقاضی وام باید مثلا یک سوم مبلغ وام درخواستی را مدت چند ماه زودتر در بانک یا صندوق به عنوان حساب پس انداز بگذارد تا اینکه به او وام داده شود، چنانچه فرد متقاضی وام در هنگام افتتاح حساب (قرض اول) با بانک یا صندوق شرط
ص: 487
نماید که پس از مدتی به وی وام دهند، قرض اول ربا بوده و جایز نیست.(1)
مثال 2: قرض به شرط پرداخت حق عضویت ثابت: صندوق قرض الحسنه برای افزایش موجودی صندوق و اعطای وام بیشتر یا وام دادن به نفرات بیشتر، پرداخت حق عضویت ثابتی را با متقاضی وام شرط نماید؛
به این صورت که هنگام تعلق وام به فرد متقاضی (با قرعه یا بدون قرعه)، در ضمن اعطای وام به وی شرط شود علاوه بر مبلغ ادای دین، مبالغی ماهانه بابت حق عضویت ثابت بپردازد و این حق عضویت، جزء طلبکاری وی از صندوق منظور می شود.
مثال 3: قرض به شرط انسداد حساب: بانک یا مؤسسه مالی اعتباری یا صندوق 50 میلیون تومان قرض دهد به شرط آنکه موجودی حساب قرض گیرنده به مبلغ 10 میلیون تومان که قبلا افتتاح حساب کرده، مسدود باشد و وام گیرنده حق برداشت از حساب خویش را با پرداخت آخرین قسط قرضش نداشته باشد.
شایان ذکر است، این قسم، از نظر فقهی و شرعی نوعی زیادی محسوب می شود، هرچند عرف مردم آن را زیاده نمی دانند.
مسأله 1028. اگر بانک یا صندوق برای اعطای وام قرض الحسنه به افراد، پیش شرط گذاشته و مثلا اعلام نماید که متقاضی وام باید یک سوم مبلغ درخواستی را مدت چند ماه به صورت قرض الحسنه سپرده گذاری نماید تا براساس آن به وی وام، بدون مسدودی حساب داده شود، از این جهت چنین وامی (قرض دوم) ربا محسوب نمی شود؛(2)
ص: 488
ولی همان طور که در مسأله قبل گذشت ، افتتاح کننده حساب پس انداز در هنگام سپرده گذاری (قرض اول)، نباید دریافت وام از بانک یا صندوق را شرط نماید.
مسأله 1029. در حرام بودن قرض ربوی، فرقی نیست که زیاده ای که قرض دهنده شرط میکند به خودش برگردد یا به غیر او؛
مثلا اگر قرض دهنده بگوید: «10 میلیون تومان به توقرض میدهم به شرط اینکه 100 هزار تومان به فقرا صدقه دهی یا صرف در مسجد یا حسینیه یا جلسه حضرت امام حسین علیه السلام نمایی»، جایز نیست.
همچنین است، اگربرقرض گیرنده شرط کند مسجدی را تعمیر نماید یا مجلس عزاداری یا سوگواری برپا کند یا کارهای دیگری که ارزش مالی دارد انجام دهد.
بنابراین، قرضی که بانک یا مؤسسه یا صندوق به شرط انسداد حساب(1) می پردازد، حرام است، هرچند که انسداد حساب برای بانک یا مؤسسه یا صندوق هیچ نفعی نداشته باشد، بلکه نفع آن به متقاضیان وام برگردد و تمام پول مسدود شده را به آنان قرض دهند.
مسأله 1030. اگر فرد مالی را به شخصی قرض دهد، به شرط آنکه قرض گیرنده کالایی را با قیمت کمتر از قیمت بازار به وی بفروشد یا ملکی را با کرایه کمتر از مقدار معمول به وی اجاره دهد، ربا محسوب می شود.
همچنین، اگر فرد کالایی را با قیمت کمتر از قیمت بازاری به شخصی بفروشد یا ملکی را با کرایه کمتر از مقدار معمول به وی اجاره دهد، به شرط آنکه طرف مقابل مبلغی را به وی قرض بدهد، بنابر احتیاط واجب ربا محسوب می شود.
شایان ذکر است، برای آنکه فرد بتواند به صورت صحیح مبلغی به صاحب خانه یا مغازه بپردازد و خانه یا مغازه را به کمتر از اجرت المثل اجاره کند،
ص: 489
راه کارهای مفصلی در فصل «اجاره»، مبحث «رهن و اجاره» ذکر شد.
مسأله 1031. اگر قرض دهنده در ضمن عقد قرض، بر طرف مقابل زیاده ای را شرط نکند؛ چه به صورت صریح و چه به صورت شرط ضمنی و مانند آن ،(1) ولی انگیزه وی از قرض دادن دریافت زیادی باشد، چنین قرضی ربا محسوب نمی شود؛
مثل اینکه حسن و حسین، هردو احتیاج به 10 میلیون تومان قرض داشته و علی بخواهد به یکی از این دو نفر قرض دهد؛ اما از آنجا که علی با توجه به شناخت قبلی می داند یا احتمال می دهد حسن علاوه بر بازپرداخت قرض، مبلغی را به طور مجانی به عنوان احسان به وی می پردازد، به همین انگیزه به حسن بدون هیچگونه شرطی قرض دهد، چنین قرضی، قرض ربوی نمی باشد.
شایان ذکر است، چنانچه قرض دهنده در ضمن قرض شرط زیادی نکرده، مستحب است بدهکار زیادتر از آنچه قرض کرده است پس بدهد، هرچند گرفتن چنین زیاده ای برای قرض دهنده مکروه می باشد، خصوصا اگر به همین نیت بوده است.
مسأله 1032. کسی که می خواهد به دیگری پول بدهد و بیشتر از مبلغ پرداختی، دریافت کند، می تواند به جای قرض، معامله ارزی (با ارزهای مختلف انجام دهد به این صورت که فرد مثلا یک میلیون تومان پول نقد موجود را در ازای 60 هزار دینار عراقی به صورت نسیه یک ماهه بفروشد، هرچند ارزش 60 هزار دینار، بیشتر از یک میلیون تومان باشد.(2)
مسأله 1033. اگر «قرض گیرنده» زیاده ای را در ضمن قرض به نفع خویش شرط کند اشکالی ندارد، مثل اینکه 10 میلیون تومان قرض بگیرد، به شرط اینکه قرض دهنده ماشین وی را مجانا تعمیر نموده یا خدمت دیگری را برای او انجام دهد.
همین طور، اگر مثلا 10 میلیون تومان قرض بگیرد، به شرط اینکه 8 میلیون تومان
ص: 490
پس دهد و قرض دهنده وی را نسبت به 2 میلیون تومان دیگر بریء الذمه نماید، اشکالی ندارد.
مسأله 1034. در چند مورد ربای در قرض حرام نیست، از جمله ربا بين «پدر و فرزند»، ربابين «پدربزرگ ونوه»، ربا بین زن و شوهر»؛ که تفصیل آن در فصل « معاملات باطل و حرام»، مسائل «64 تا 67» بیان شد.
مسأله 1035. شرایطی که قرض دهنده می تواند در ضمن قرض دادن باطرف مقابل (قرض گیرنده) شرط کند، عبارتند از
1.شرطی که عرفا ارزش مالی ندارد، هرچند ارزش اخروی داشته باشد؛ مثل اینکه یک میلیون تومان به دیگری قرض دهد به شرط آنکه برای او یا دیگری دعای خیر نماید یا هنگام آشامیدن آب به حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام دهد یا بین الطلوعین نخوابد.(1)
2. اموری که انجام آنها بر قرض گیرنده واجب عینی است؛ مثل آنکه مبلغی قرض دهد به شرط آنکه نماز صبح واجبش را بخواند.
همین طور، اگر قرض دهنده شرط نماید که قرض گیرنده مرتكب حرامی نشود؛ مثلا غیبت نکند یا دروغ نگوید یا اینکه ربا نخورد.
3. شرط دریافت «رهن و گروی شرعی»؛ یعنی قرض دهنده در ضمن قرض شرط کند طرف مقابل مالی را به عنوان گرو بگذارد، البته بدون انتفاع بردن استفاده از آنچه رهن می گیرد.
ص: 491
4. شرط «ضامن»؛ به این معنا که قرض مشروط به این باشد که قرض گیرنده فردی (یا فرد معینی) را به عنوان ضامن معرفی کند.
5. شرط «معرفی کفیل»؛ معنای کفالت در فصل «کفالت» ذکر می شود.
6. شرط پرداخت چک یا سفته در ضمن قرض به عنوان مدرک معتبر.
7. شرط «زمانی»؛ به این معنا که مثلا قرض دهنده بگوید: «فلان مبلغ قرض می دهم به شرط اینکه یک ماه دیگر طلبم را به من ادا کنی»؛ چه اینکه این امر نفعی برای قرض دهنده داشته باشد یا نه.
8.شرط «مکانی»؛ به این معنا که مثلا قرض دهنده مالی را در شهر تهران قرض بدهد و با قرض گیرنده شرط کند بدهیش را در شهر مشهد به وی ادا نماید.
مسأله 1036. اگر فرد مقداری پول به شخصی قرض بدهد تا در شهر دیگر از شخص مذکور یا وکیل وی کمتر از آن مبلغ بگیرد و از وی سند معتبری (برات یا حواله) برای وصول طلب خویش دریافت نماید، اشکال ندارد و این امر را «صرف برات» یا «نقد کردن حواله» می گویند؛
اما اگر قرض گیرنده شرط کند عوض مالی را که قرض می دهد، در شهر دیگر از وی یا وکیل او زیادتر بگیرد، ربا و حرام است.
مسأله 1037. اگر قرض دهنده بخواهد از اموال خویش - بدون واسطه یا با واسطه فرد معینی - به دیگران قرض دهد، دریافت کارمزد و حق الزحمه برای قرض احکام خاصی دارد، که حکم هشت صورت آن در این قسمت بیان می شود:
1. قرض دهنده شرط نماید قرض گیرنده مبلغی را هرچند اندک (مثلا یک درصد) به عنوان کارمزد به وی بپردازد؛ این صورت ربا و حرام است.
2. قرض دهنده شرط کارمزد نکند و قرض گیرنده به صورت جعاله به قرض دهنده بگوید: «اگر به من قرض بدهی، مبلغ معینی بابت حق الزحمه قرض
ص: 492
(جعل) به تو میدهم» به گونه ای که کارمزد در مقابل خود قرض واقع شود؛ این صورت محل اشکال است و احتیاط واجب در ترک آن است.
3. قرض دهنده برای قرض دادن مبلغی از اموال خویش به دیگری، فردی را اجیرنماید یا عامل در جعاله قرار دهد و برای وی کارمزد معین نماید و خودش آن را بپردازد و از قرض گیرنده چیزی دریافت نشود؛ این صورت اشکال ندارد.
4. قرض دهنده برای قرض دادن مبلغی از اموال خویش به دیگری، فردی را اجیرنماید یا عامل در جعاله قرار دهد و به او بگوید: «با قرض گیرنده در ضمن قرض شرط کن اجرت یا حق الزحمه خویش را (که فرد اجیر یا همان واسطه از قرض دهنده طلبکار می شود) او بپردازد؛ این صورت ربا و حرام است.
5. قرض گیرنده فردی را اجیر کند یا عامل در جعاله قرار دهد، تاوی از شخصی برای او مبلغی قرض بدون کارمزد بگیرد و در مقابل این عمل، اجرت یا حق الزحمه ای برای او (اجيريا عامل) قرار دهد؛ این صورت که قرض دهنده چیزی را بر قرض گیرنده شرط نمی کند، اشکال ندارد.
6. متقاضی وام (مثلا حسین) به فردی (مثلا حسن) که مقداری وجه نقد نزد شخص دیگری (مثلا على) به صورت امانت دارد، بگوید:
«اگر علی را وکیل کنی تا اینکه با مراجعه به وی، مبلغی را که نزدش امانت داری به من قرض الحسنه دهد، فلان مبلغ بابت کارمزد (جعل) به تو می پردازم»؛
یا بگوید: «مصالحه میکنم بر ذمه خودم فلان مبلغ را در ازای اینکه علی را وکیل کنی تا اینکه با مراجعه به وی، مبلغی را که نزدش امانت داری به من قرض الحسنه دهد»؛
این صورت اشکال ندارد، زیرا کارمزد در ازای خود قرض نبوده، بلکه در قبال
ص: 493
وکالت دادن به شخص مورد نظر (علی) برای اعطای قرض از اموال وی(1) می باشد.(2)
7. فردی هم از طرف قرض دهنده اجیر شود که مبلغ معینی (عین شخصی) از مال او را به دیگری قرض دهد و هم از طرف قرض گیرنده اجیر شود که برای او همان مبلغ معين را از فرد اول قرض بگیرد و از هر دو اجرت دریافت نماید؛ در این فرض، اجاره ای که اول منعقد می شود صحیح است، ولی اجاره دوم باطل است.(3)
8. فردی، هم عامل در جعاله از طرف قرض دهنده شود که مبلغ معینی از مال او را به شخصی قرض دهد و هم عامل در جعاله از طرف قرض گیرنده شود که برای او همان مبلغ معين را از فرد اول قرض بگیرد و از هر دو نفر حق الزحمه دریافت نماید، این صورت اشکال ندارد.
مسأله 1038. با توجه به امور مذکور در مسأله قبل، از راه کارهای مناسب جایگزین کارمزد قرض برای قرض گرفتن از «اشخاص»، دو مورد ذیل است:
الف. متقاضی وام (مثلا حسین) مبلغی پول به یکی از آشنایان خود (علی) هدیه دهد و ببخشد، مشروط بر اینکه وی مقدمات دریافت وام بدون کارمزدی را از دیگری (مثلا حسن) برای او فراهم کند و على هبه را قبول و پول را تحویل بگیرد؛ سپس علی به حسن مراجعه کرده و به او می گوید: «فلان مبلغ از مال خودم را به تو
ص: 494
هبه و اهدا می کنم، مشروط بر اینکه قرض بدون کارمزدی به حسین بدهی» واو (حسن) هبة مشروط را قبول و قبض نماید.
ب. متقاضی وام (مثلا حسین) به یکی از آشنایان خود (مثلا على) بگوید: «اگر وام بدون کارمزدی را از حسن برای من بگیری ، فلان مبلغ (مبلغی معادل با کارمزد قرض) بابت حق الزحمه به تو می دهم»؛(1)
سپس علی به حسن مراجعه کرده و به وی بگوید: «اگر فلان مبلغ قرض بدون کارمزد به حسین بدهی، فلان مبلغ (معادل کارمزد) از مال خودم به تو می دهم»؛ با انجام این دو «جعاله» و تحقق موضوع آن،(2) على از حسین مبلغی (معادل با کارمزد) طلبکار شده و حسن نیز از علی طلبکار می شود و علی می تواند طلبکار خود (حسن) را حواله دهد تا طلبش را از حسین بگیرد و وی حواله را قبول کرده، سپس در ضمن باز پرداخت قرض خود، آن مبلغ را نیز به حسن بپردازد.
مسأله 1039. اگر قرض دهنده مؤسسه یا صندوق قرض الحسنه باشد یا اینکه مؤسسه یا صندوق قرض الحسنه واسطه ای باشد تا اموال دیگران را به متقاضیان وام قرض دهد، حکم دریافت کارمزد از ناحیه متولیان مؤسسه یا صندوق، همانند مسأله «1037» است که قرض دهنده یا واسطه قرض، اشخاص حقیقی می باشند.
بنابراین، حکم کارمزد در بعضی از صورت های مسأله فوق به شرح ذیل می باشد:
ص: 495
1.مؤسسه یا صندوق برای قرض دادن به متقاضیان وام شرط نماید مبلغی را هرچند اندک (مثلا یک درصد) به عنوان کارمزد بپردازند؛ این صورت ربا و حرام است، همچنان که در بند (1) از مسأله «1037»بیان شد.
2. قرض دهنده خود صندوق یا مؤسسه باشد و قرض از اموال خود صندوق یا مؤسسه انجام شود و برای قرض دادن، شرط کارمزد(1) وجود نداشته باشد و قرض گیرنده به صورت جعاله به کارمندان مؤسسه یا صندوق بگوید: «اگر مقدمات گرفتن وامی را برای من فراهم کنید، من مبلغی به عنوان حق الزحمه (جعل) به شما می پردازم؛ این صورت اشکالی ندارد.
شایان ذکر است، در این فرض حق الزحمه (جعل) در مقابل خود قرض واقع نشده، بلکه در عوض مقدمات فراهم سازی قرض قرار داده شده است؛
اما چنانچه قرض گیرنده بگوید: «اگر به من قرض الحسنه بدهید، من مبلغی به عنوان حق الزحمه به شما می دهم، طوری که جعل در مقابل خود قرض واقع شود» محل اشکال خواهد بود و احتیاط واجب در ترک آن است.
3. حساب های پس انداز مؤسسه یا صندوق ، حساب وکالتی باشد، به این صورت که متولیان مؤسسه یا صندوق، وکلای تبرعی (مجانی و بدون مزد) صاحبان حساب بوده و واسطه در قرض دادن اموال آنان به متقاضیان وام باشند و صاحبان حساب هیچ گونه شرطی با مؤسسه یا صندوق ، برای دریافت کارمزد از متقاضیان نسبت به قرض دادن اموالشان نکرده باشند؛
در این صورت، متولیان مؤسسه یا صندوق به صورتی که در بند (5) از مسأله «1037» ذکر شد، می توانند در ازای فراهم نمودن مقدمات وام، از متقاضیان وام کارمزد دریافت نمایند.(2)
ص: 496
4. مؤسسه یا صندوق برای قرض دادن بدون کارمزد به متقاضیان وام از آنان درخواست ضامن معتبر نماید و برای قبول ضمانت، مبلغ معينی (معادل کارمزد) از ضامن مطالبه نماید؛
دریافت این مبلغ از آنجا که در مقابل خود قرض واقع نشده، بلکه در قبال قبول ضمانت است، اشکال ندارد.
البته متقاضی وام می تواند قبل از دریافت وام، به کسی که می خواهد وام او را ضمانت کند به صورت جعاله بگوید: «اگر وام مرا ضمانت کنی، فلان مبلغ (معادل کارمزد) به تو می پردازم».
5. متقاضی وام مبلغی را - معادل کارمزد یا بیشتر به شخصی هبه و اهدا نماید،(1) مشروط به اینکه وی با مراجعه به مؤسسه یا صندوق مورد نظر، مقدمات دریافت وام بدون کارمزدی را برای وی فراهم سازد و آن شخص هبه را قبول و قبض نماید، سپس شخص مذکور به مؤسسه یا صندوق مراجعه کرده و در ضمن هبه و بخشش مبلغی از مال خویش - به مقدار کارمزد وام - با متولیان مؤسسه یا صندوق شرط نماید که به متقاضی وام، قرض بدون شرط کارمزد پرداخت نمایند.
البته، شیوه فوق در صورتی قابل اجراء است که کارمندان مؤسسه یا صندوق،اختیار قبول هبه مذکور و حذف کارمزد برای متقاضی وام را داشته باشند.
شایان ذکر است، بهتر از همه که اجرو ثواب آن بیشتر و با نیت خیرخواهانه متولیان مؤسسه یاصندوق قرض الحسنه موافق تراست و خلوص نیت وام دهندگان را بیشتر جلوه می دهد و اعانت به مؤمنین محسوب می شود، این است که افراد موفقی که این گونه از صندوق های قرض الحسنه را تأسیس می نمایند، از وام گیرندگان چیزی به نام هزینه و کارمزد (هر چند اندک) دریافت نکنند وستت قرض الحسنه قرآنی را احیاء نمایند؛
ص: 497
آن گاه چنانچه متقاضیان بخواهند، به دلخواه و بدون هیچ نوع الزامی، مبالغی را به صورت مجانی برای هزینه ها و مخارج صندوق اهدا کنند؛
علاوه بر اینکه متولیان مؤسسه یا صندوق می توانند با گنجاندن مقررات مشروع در اساسنامه آن،درصدی از اموال مؤسسه یا صندوق یا صاحبان حساب را قرض نداده و برای تأمین هزینه های صندوق به شیوه های شرعی سرمایه گذاری نمایند، یا از همان بدو تأسیس، مستغلاتی مانند مغازه و اماکن تجاری را برای تأمین هزینه های صندوق در نظر گرفته یا وقف(1) نمایند.
ص: 498
همان طور که در فصل «معاملات باطل و حرام» ذکر شد، ربا برسه قسم است؛ در این فصل، احکام قسم سوم آن (ربای دیرکرد) بیان می شود .
مسأله 1040. ربای دیرکرد آن است که طلبکار در مقابل تأخیر در پرداخت دین (بدهی)،(1) مبلغی پول یا چیز دیگری که دارای ارزش مالی است، از بدهکار مطالبه نماید.
مسأله 1041. قراردادن هرنوع جریمه ای در مقابل تأخیر در پرداخت دین توسط طلبکار(2) جایز نیست، هرچند این کار با رضایت بدهکار انجام شود.
این جریمه، شامل هریک از اقسام زیاده که در مسأله «1027» ذکر شد، می گردد.
ص: 499
بنابراین، فرقی ندارد جریمه مذکور، عين مال مانند مبلغی پول باشد یا عمل یا منفعت و مانند آن (که دارای ارزش مالی است) و فرقی نمی کند جریمه فوق در ضمن قراردادی شرط شده باشد یانه(1) و تغییر نام آن به «خسارت تأخیر تأدیه» یا «وجه التزام» آن را حلال نمی کند.
همین طور، فرقی ندارد بدهکاری مدیون بابت معامله نسیه یا سلف یا قرارداد قرض الحسنه یا اجرت کاریا غیر آن باشد.
مسأله 1042. اگر در معامله نسیه خریدار نتواند ثمن(2) را در زمان مقرر بپردازد، فروشنده حق ندارد در مقابل به تأخیر انداختن بدهی خریدار، مبلغی اضافه مطالبه نماید.
همین طور، اگر به انتهای مدت معامله نسیه مثلا یک ماه مانده، فروشنده حق ندارد مدت مذکور را مثلا تا سه ماه تمدید نموده و در قبال آن، مبلغی را از خریدار مطالبه نماید.
این حکم، در مورد تأخیر در تحویل کالایی(3) که با معامله سلف فروخته شده نیز جاری است.
ص: 500
مسأله 1043. با توضیحاتی که در مسائل قبل ذکر شد، نوکردن چک (مربوط به دین)، به مبلغ بیشتر ربا و حرام است و طلبکار استحقاق مبلغی بیشتر از مبلغ چک اولیه را ندارد.
مسأله 1044. طلبکار حق ندارد در ازای دریافت بخشی از طلب خود قبل از فرا رسیدن مدت آن، برای بقیه طلب به بدهکار مهلت دهد؛
پس اگر مثلا کالایی به صورت نسیه شش ماهه فروخته شده و پس از سپری شدن چهار ماه از انعقاد معامله، خریدار به جهت آنکه میداند در زمان مقرر، توانایی پرداخت تمام بدهی خود را ندارد، تقاضای مهلت بیشتر کند، در صورتی که فروشنده بگوید: « مهلت بخشی از طلب خود را تمدید میکنم، به شرط آنکه شما (خریدار) مقداری از ثمن را نقدا (دو ماه قبل از سررسید اولیه) بپردازی»، جایز نیست.
همچنین، اگر طلبکار در این باره هیچ گونه شرطی نکند و بدهکار به صورت جعاله بگوید: «اگر مهلت بخشی از بدهیم را تمدید نمایی، مقداری از بدهیم را به شما زودتر (مثلا دو ماه قبل از سررسید اولیه) می پردازم»، بنابر احتیاط واجب جایز نیست؛(1)
البته، اگر قرار مذکور به طور دوستانه با رضایت طرفین و بدون هیچ گونه شرط و الزام و التزامی انجام شود، اشکال ندارد.
ص: 501
مسأله 1045. اگر طلبکار مثلا مهلت طلب 10 میلیون تومانی خود را دو ماه تمدید کند، به شرط اینکه بدهکار در ماه های آینده 10 میلیون تومان، دو ماهه به او قرض دهد، چنین عملی جایز نیست؛
البته، اگر قرار مذکور با رضایت طرفین و بدون هیچ گونه شرط و الزام و التزامی باشد، اشکال ندارد.
مسأله 1046. اگر پرداخت شیئی (پول یا کالا) به صورت کلی(1) به سبب عقد یا شرط ضمن عقد، تکلیف بر فرد واجب باشد (دین در ذمه نباشد)، چنانچه ضمن عقد شرط شود در ازای تأخیر در پرداخت آن، فرد مبلغ معینی را بپردازد، چنین شرطی محل اشکال است و احتیاط واجب در ترک آن می باشد.(2)
مثل اینکه فرد کالایی را به شخصی ببخشد و در ضمن هبه با طرف مقابل شرط کند او نیز در زمان معینی مبلغ یک میلیون تومان به هدیه دهنده بپردازد و نیز شرط نماید چنانچه در پرداخت یک میلیون، تأخیر کند، به ازای هر روز باید مبلغ پنجاه هزار تومان به عنوان دیرکرد بپردازد.(3)
ص: 502
یا مانند اینکه شرکت بیمه در عقد بیمه، بیمه شونده را متعهد به پرداخت مبالغی به طور اقساطی نموده که دین در ذمه محسوب نشود و به ازای تأخیر در پرداخت اقساط مقرره، دیرکردی را معین کرده باشد که وی آن را بپردازد.
مسأله 1047. قرار دادن جریمه دیرکرد در ضمن عقد در ازای تأخیر نسبت به مالی که به صورت «عین شخصی»(1) بوده و فرد باید آن را در زمان معینی تحویل دهد، اشکال ندارد؛ البته، این در صورتی است که دیرکرد مذکور به صورت «شرط فعل» در ضمن عقد ذکر شده باشد.(2)
بنابراین، اگر فرد منزل یا مغازه اش را بفروشد و خریدار در ضمن معامله شرط نماید چنانچه فروشنده در تحویل منزل یا مغازه از فلان تاریخ، تأخیر کند، به ازای هر روز تأخير، فلان مبلغ بپردازد، چنین شرطی اشکال ندارد؛
اما اگر شرط شده: «چنانچه فروشنده در تحویل منزل یا مغازه از فلان تاریخ، تأخیر کند، به ازای هر روز تأخير، فلان مبلغ مدیون باشد»، چنین شرطی - همان طور که در مسأله «300» گفته شد - صحیح نیست.
همین طور، اگر در ضمن عاريه دادن کتاب شرط شود در صورت تأخیر عاریه گیرنده در تحویل کتاب به کتابخانه از زمان معین، در ازای هر روز فلان مبلغ بپردازد، اشکال ندارد؛
ص: 503
اما اگر عاریه دهنده بگوید: «چنانچه در تحویل کتاب از تاریخ معین تأخیر کنی، به ازای هر روز تأخير فلان مبلغ بدهکار باشی»، چنین شرطی - همان طور که در مسأله «300» گفته شد - صحیح نیست.
مسأله 1048. قرار دادن جریمه دیرکرد در ضمن عقد در ازای تأخیر در انجام عملی همچون سند زدن ملک یا بایی و احداث بناء که انجام آن در زمان معینی با قرارداد بر فرد واجب شده اشکال ندارد؛ البته، این در صورتی است که دیرکرد مذکور به صورت «شرط فعل» در ضمن عقد ذکر شده باشد.(1)
بنابراین، اگر فرد منزل یا مغازه ای را بخرد و در ضمن معامله با فروشنده شرط کند، در زمان معینی اقدام به سند زدن آن به نام وی نماید و اگر انتقال سند به نام وی را از مدت مقرر تأخیر بیندازد، در ازای هرروز تأخير، فلان مبلغ را به عنوان دیرکرد بپردازد؛ این شرط اشکال ندارد؛ اما اگر شرط کند در ازای هر روز تأخير، فلان مبلغ را به عنوان دیرکرد بدهکار باشد(2) صحیح نیست.
همچنین، اگر فرد مثلا فرد بایی را اجیر نماید(3) تا خانه ای را در مدت شش ماه بسازد و در ضمن عقد اجاره با بتا شرط کند در صورتی که ساخت و ساز و احداث خانه را از مدت مقرر تأخیر بیندازد، در ازای هرروز تأخير فلان مبلغ را به عنوان دیرکرد بپردازد، صحیح است؛ اما اگر شرط کند در ازای هر روز تأخير، فلان مبلغ را به عنوان دیرکرد بدهکار باشد(4) صحیح نیست.
ص: 504
مسأله 1049. اگرفرد مال شخصی را بدون اجازه وی، در ازای مال خود (مانند طلبی که از وی داشته) تصاحب نماید، این عمل «تقاض» نامیده می شود.
مسأله 1050. فردی که از دیگری طلبکار است، با وجود شرایط ذیل می تواند بدون رضایت و اجازه بدهکار طلب خویش را از مال وی تقاص نماید:
1. بدهکار از بدهی خود به طلبکار اطلاع داشته باشد؛
2. بدهکار توانایی پرداخت بدهی اش به طلبكار را داشته باشد(1) و با وجود مطالبه طلبکار، از پرداخت آن امتناع ورزد یا امروز و فردا کند؛(2)
3. طلب مذکور بدون مدت (حال) بوده، یا مدت آن فرا رسیده باشد؛
4. حق شخص ثالثی به مال مورد تقاص تعلق نگرفته باشد که مانع از تقاص
ص: 505
شود. بنابراین، تقاص نمودن از مالی که بدهکار آن را به صورت «گرو» و «رهن شرعی» نزد دیگری قرار داده جایز نیست.
شایان ذکر است، طلبکار با وجود شرایط مذکور، می تواند - هرچند بدون اذن حاکم شرع - از اموالبدهکارتقاص نماید، اگر چه مال مورد تقاص از لحاظ جنس با طلب وی متفاوت باشد.(1)
مسأله 1051. اگر انسان به جهت خجالت یا روابط دوستانه یا فامیلی و مانند آن از مطالبه طلب خود پرهیز می کند، نمی تواند از اموال بدهکار بدون رضایتش تقاض نماید.
مسأله 1052. اگر بدهی نامشروع باشد - مثل سود ربوی ، دیرکرد و خسارت تأخیر تأدیه دین - در این گونه موارد که طرف مقابل شرعا طلبکار نیست، حق تقاص برای وی وجود ندارد.
مسأله 1053. اگر فردی کالایی را به دیگری نسیه بفروشد و خریدار در زمان مقرر از پرداخت ثمن (قیمت) معامله امتناع ورزد، فروشنده می تواند معامله را فسخ کند و در صورتی که همان کالایی که فروخته (عین کالا) موجود باشد، می تواند آن را پس
ص: 506
بگیرد، هرچند از مستثنیات دین باشد و خریدار توانایی پرداخت بدهی خویش را نداشته باشد؛
اما اگر کالای مذکور از بین رفته یا ملکیت آن به شخص دیگری منتقل شده است، بدهکار باید در اشیای مثلی، مثل آن و در اشیای قیمی، قیمت آن را به طلبکار بپردازد و چنانچه از پرداخت بدهی اش امتناع ورزد، طلبکار می تواند با شرایطی که در مسأله «1050» ذکر شد از اموال وی تقاص نماید.
مسأله 1054. همان طور که تقاص در مورد دیون ( مطالبات) با شرایط ذکر شده در مسأله «1050» جایز است، در مورد «عين» ، « منفعت» و «حقی که شرعا جنبه مالی دارد» نیز با رعایت همان شرایط - جایز است و هریک از موارد فوق در قالب مثالی در سه مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 1055. اگر فردی زمین یا ماشین یا کالای دیگری را غصب کرده و از پس دادن آن امتناع ورزد و پس گرفتن عین مال ممکن نباشد، تقاص از اموال وی با رعایت شرایط مذکور در مسأله «1050» جایز است و این گونه موارد از مثال های تقاص «عين» به شمار می رود.
مسأله 1056. اگر فردی خانه یا مغازه خویش را به انسان اجاره داده، ولی آن را تحویل ندهد یا پس از تحویل مانع استفاده از آن شود، در این صورت که موجر، منفعت خانه یا مغازه را (که متعلق به مستأجراست) به او نمی دهد، مستأجر می تواند با شرایط مذکور در مسأله « 1050» در مقابل آن مقدار منفعت ، از اموال موجر تقاص نماید.
همچنین است حکم، اگر فرد دیگری غیر از موجر، مال مورد اجاره را از مستأجر غصب کرده و بکار گیرد.
این گونه مثال ها، از موارد تقاص «منفعت» به شمار می رود.
ص: 507
مسأله 1057. اگر فردی حقوقی(1)همچون حق سرقفلی(2) یا حق تقدیمی یا حق پذیره زمین های وقفی(3) که شرعا متعلق به شخص دیگری است را به او ندهد یا از او بگیرد و غصب نماید و پس گرفتن آن حق برای صاحب حق ممکن نباشد، می تواند با شرایط مذکور در مسأله «1050» از اموال غاصب تقاص کند.
در این گونه موارد، تقاض «حق» صورت گرفته است.
مسأله 1058. اگر فردی بدون عذر شرعی از پس دادن عيني (خود) مال دیگری که در اختیار وی قرار گرفته امتناع ورزد - مثل اینکه مالی را غصب کرده یا در نزد او ودیعه بوده و با وجود مطالبه مالک، آن را پس ندهد - در صورتی که پس گرفتن عين (خود) آن مال ، بدون ارتکاب عمل خلاف شرع و مشقت زیادی که معمولا قابل تحمل نیست (حرج) ممکن باشد، تقاص از اموال دیگر آن فرد جایز نیست.
البته، در این گونه موارد فرد می تواند از حاکم شرع درخواست کند طرف مقابل را ملزم به رعایت شرط ضمن عقد نماید و در صورت عدم امکان الزام از طريق حاکم شرع، می تواند از هر راه شرعی دیگری وی را به وفای به شرط الزام کند و چنانچه الزام وی ممکن نباشد، می تواند با اذن حاکم شرع مال مذکور را از طريق شرعی تملک نماید.
مسأله 1060. طلبکار می تواند از مالی که متعلق به بدهکار است و آن را به ودیعه و امانت نزد وی گذاشته - با رعایت شرایط - تقاص نماید.
همچنین، تقاص نمودن از مالی که متعلق به بدهکار است و آن را نزد شخص ثالث (غیر طلبکار) به ودیعه و امانت گذاشته نیز با رعایت شرایط تقاص - جایز می باشد؛
البته، کسی که ودیعه را قبول کرده (امانت پذیر) نمی تواند مال را در اختیار طلبکار قرار دهد، مگر آنکه اطمینان به تحقق شرایط تقاص داشته باشد.
مسأله 1061. تقاص از مال مشاع بين بدهکار و شریک وی (شخص ثالث) بدون اذن شریک جایز نیست؛ ولی اگر تقاض - با رعایت سایر شرایط آن صورت گیرد، شرعا صحیح است، هرچند فرد به جهت تصرف در مال دیگری مرتکب گناه شده است.
شایان ذکر است، چنانچه مال مورد تقاض به اندازه طلب طلبکار یا کمتر بوده، طلبکار با شخص ثالث شریک می شود و اگر بیشتر بوده، طلبکار با هر دو نفر (بدهکار و شریک وی) شریک می گردد.
ص: 509
مسأله 1062. اگر فردی از شخص دیگری طلبکار باشد - با وجود شرایط تقاص - می تواند از منافع اموال وی تقاص نماید.
مثلا مستأجری که از صاحب خانه شرعا طلبکار است و وی از پرداخت بدهیش بدون عذر امتناع می ورزد، مستأجر می تواند بعد از تمام شدن مدت اجاره با رعایت شرایط تقاص، از منافع منزل به اندازه طلب خویش به عنوان تقاص استفاده نماید.(1)
مسأله 1063. اگر دو نفر در زمینی به طور مشاع شریک باشند و یکی از آن دو بدون اجازه از شریک دیگر قسمتی از زمین را تصرف و غصب کرده باشد، چنانچه شریک دیگر راهی برای دستیابی به حق خویش ندارد، می تواند به همان مقدار بدون اذن شریک به عنوان تقاص در زمین تصرف کند.
مسأله 1064. کسی که می خواهد تقاض کند، جایز نیست مرتکب عمل خلاف شرعی همچون وارد شدن به خانه یا مغازه بدهکار بدون اجازه وی، یا شکستن قفل صندوقش یا مانند آن گردد؛
اما در هر صورت، چنانچه با ارتکاب چنین عملی به مال طرف مقابل دست پیدا کند، با وجود شرایطی که در مسأله «1050» ذکر شد، می تواند تقاض کند؛
ص: 510
البته، اگر مال طرف مقابل توسط وی از بین برود یا معیوب شود - مثل آنکه قفل صندوقش را بشکند - ضامن آن است.
مسأله 1065. در مواردی که تقاص شرعا صحیح است، ولی حسب مقررات قانونی باید از طریق دادگاه صورت گیرد، اگرفرد طبق شرایط مذکور در مسأله«1050» اقدام به تقاص نماید، صحیح است و مالک مال می شود؛
ولی اقدام وی از این جهت که مخالفت قانون بوده، تکلیف محل اشکال است و فرد می تواند در این مورد به مجتهد جامع الشرایط دیگر با رعایت الأعلم فالأعلم مراجعه نماید.
مسأله 1066. اگر قیمت مالی که از آن تقاص می شود، بیشتر از مقدار طلب باشد، طلبکار می تواند فقط به مقدار سهم خود از آن مال به عنوان تقاص بردارد و در صورتی که برای برداشتن سهم خویش، لازم باشد آن مال را بفروشد، می تواند آن را فروخته و پس از فروش، به مقدار طلبش از قیمت کالا بردارد و بقیه قیمت کالا را به صاحبش پس دهد؛
البته، بنابر احتیاط واجب باید برای فروش مال از حاکم شرع اجازه بگیرد.
مسأله 1067. طلبکار نمی تواند مقدار طلب خویش را از اموال شخص ثالثی که به فرد بدهکار مدیون است تقاص نماید.
مثلا اگر حسن مبلغ 20 میلیون تومان از على طلبکار بوده و از طرفی حسین نیز مبلغ 20 میلیون تومان به على بدهکار باشد، حسن نمی تواند مقدار طلب خود را از اموال حسین تقاص نماید.
ص: 511
بنابراین، اگر حسین مقدار بدهی خویش را بدون اجازه على جهت تقاص به حسن بپردازد، دین او نسبت به على همچنان باقی است.
شایان ذکر است، اگر علی به فردی وکالت داده تا مقدار طلبش را از حسین دریافت نماید، بعد از وصول و قبض طلب، حسین نسبت به على برىء الذمه می گردد و در این صورت حسن می تواند از مبلغ دریافت شده توسط وکیل مذکور که از اموال علی به حساب می آید، مقدار طلب خویش را با رعایت سایر شرایط ، تقاص نماید.
مسأله 1068. اگر طلبکار خود - به بدهکار مدیون باشد، جایز است با رعایت شرایط تقاض، مقدار طلب خویش را بابت بدهی و دینی که بر عهده اش هست حساب کند و خود را برىء الذمه نماید.
مثلا اگر حسن 10 میلیون تومان از حسین طلبکار بوده و حسین از دادن بدهی خود امتناع ورزد و از طرفی حسین نیزه40 کیلوگرم شکر (معادل 10 میلیون تومان) از حسن طلب داشته باشد، حسن می تواند طلب خود را به جای مقدار شکری که بدهکار است حساب کند و با مراعات شرایطی که قبلا ذکر شد، تقاض کرده و خود را نسبت به 400 کیلو شکر که بدهکار بوده، بریء الذمه نماید.
شایان ذکر است، چنانچه بدهی هر یک از طرفین دارای شرایط «تهاتر قهری» که در مسأله «965» گذشت باشد، نیازی به تقاص نیست و طرفین نسبت به هم به مقدار طلب و بدهی بریء الذمه می باشند.
مسأله 1069. اگر فرد بدهکار با وجود اطلاع از بدهی خویش آن را انکار نماید، طلبکار می تواند با رعایت سایر شرایط تقاص از اموال وی تقاص نماید، هرچند بدهکار بر عدم بدهکاری خویش قسم بخورد؛
ص: 512
البته، اگر طرفین برای حل و فصل نزاع به حاکم شرع مراجعه نمایند و حاکم شرع از بدهکار بخواهد نسبت به مدیون نبودنش قسم بخورد و با قسم خوردن وی، به نفعش حکم نماید، طلبکار حق تقاص از اموال بدهکار را ندارد.
شایان ذکر است، حکم مذکور در مورد کسی که مالی را غصب کرده و بر عدم غصب سوگند یاد می کند نیز جاری می باشد.
مسأله 1070. مستحب است فرد هنگام تقاص این دعا را بخواند: «اَللَّهُمَّ إِنِّي آخُذُ هَذَا الْمَالَ مَكَانَ مَالِيَ الَّذِي أَخَذَهُ مِنِّي وَ اِنِّي لَمْ اَخُذِ الَّذِي اَخَذْتُهُ خِيانَةً وَ لا ظُلْماً»(1)
«خدایا من این مال را در عوض مالی که او از من گرفته بر می دارم و من آنچه را بر میدارم، از روی خیانت یا ظلم نیست».
ص: 513
ص: 514
مسأله 1071. «ضمانت»، قرارداد دو طرفه ای است که به دو صورت منعقد می شود:
1. ضمانت به صورت نقل دين؛
2. ضمانت ادا.
توضيح معنای هریک از این دو نوع ضمانت، در دو مسأله بعد ذکر می گردد.
مسأله 1072. در ضمانت قسم اول (ضمانت نقل دین)، فرد دین (طلب) طلبکار را از ذمه بدهکار به ذمه خودش منتقل می نماید و ضامن بعد از تحقق این نوع ضمانت ، نسبت به طلبکار مدیون می شود.(1)
بنابراین، اگر قبل از پرداخت بدهی فوت کند، این بدهی حکم سایر دیون را دارد که ادای آن بر عمل به وصیت و تقسیم ارث مقدم است.
شایان ذکر است، معمولا منظور فقها از کلمه «ضمانت» ، همین معنا است .
مسأله 1073. درضمانت قسم دوم (ضمانت ادا) ، فرد ملتزم می شود مالی را به
ص: 515
دیگری - با توضیحی که در ادامه ذکر می شود - ادا نماید؛ مانند اینکه متعهد شود بدهی بدهکار را بپردازد.
اگر این نوع ضمانت نسبت به دین انجام شود،(1) باعث منتقل شدن دین از ذمه بدهکار به ذمه ضامن نمی شود و بدهی بدهکار به قوت خود باقی است و ضامن نسبت به طلبکار مشغول الذمه نمی گردد، بلکه پرداخت بدهی تکلیف بر وی واجب می شود.
بنابراین، چنانچه ضامن قبل از پرداخت بدهی فوت کند، آنچه ضمانت کرده حکم دین را نداشته و از اموال وی پرداخت نمی شود؛
البته، اگر نسبت به ادای آن از ثلث مالش وصیت کرده باشد، باید مطابق با آن عمل شود.
مسأله 1074. ضمانت کردن نسبت به اعمالی که بر ذمه افراد ثابت می شود، به هر یک از دو قسم ضمانت که در دو مسأله قبل ذکر شد، صحیح است.
بنابراین، اگر فردی برای انجام عملی مانند دوختن لباس یا به جا آوردن نماز یا روزه قضا اجیر شود و ذمه اش به انجام آن عمل مشغول گردد، شخص دیگری می تواند نسبت به این اعمال، ضامن اجیر گردد؛
البته، حکم مذکور در صورتی است که در عقد اجاره ، انجام امور فوق توسط خود اجیر (بدون واسطه) خواسته نشده باشد.
مسأله 1075. اگر آنچه ضمانت می شود به صورت کلی در ذمه (دین) نباشد، بلکه مال معینی (عین شخصی) باشد که فرد باید آن را به دیگری تحویل دهد، این ضمانت فقط به صورت قسم دوم از اقسام ضمانت - که در مسأله «1073» ذکر شد - صحیح می باشد.
بنابراين، فردی که کالایی را از کسی عاریه گرفته، شخص دیگری می تواند
ص: 516
کالای مذکور را ضمانت نماید که خود آن و در صورت تلف ، بدل آن را(1) به عاريه دهنده تحویل دهد.(2)
مسأله 1076. ضامن می تواند ثمنی را که خریدار قصد دارد آن را به فروشنده بدهد قیمت کالا به صورت قسم دوم ضمان - که در مسأله «1073» ذکر شد - ضمانت نماید؛
به این صورت که اگر بعد معلوم شود معامله انجام شده باطل بوده،(3) ضامن متعهد باشد خود ثمن پرداخت شده و در صورت تلف، بدل آن را(4) به خریدار بپردازد، ولی ضمانت آن به صورت قسم اول که در مسأله «1072» ذکر شد، صحیح نیست.
مسأله 1077. گاه زمینی که مشتری برای ساخت بناء یا کاشت درخت و مانند آن از فروشنده خریداری می کند به گونه ای است که احتمال داده می شود ملک غیر بوده و مالک اصلی بعد از اطلاع، معامله را رد نماید و بناء یا درختان را تخریب کند که در این صورت، فروشنده باید خسارت های مربوط به نقص یا تلف مال خریدار را بپردازد.
در فرض مذكور، چنانچه فردی بخواهد بدهی احتمالی فروشنده را برای خریدار قبل از تحقق امور فوق، ضمانت کند، چنین ضمانتی به صورت «ضمانت ادا» - که توضیح آن در مسأله «1073» بیان شد - صحیح است، ولی به صورت «ضمانت نقل دین» که در مسأله «1072» ذکر گردید، محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
ص: 517
مسأله 1078. ضمانت، «عقد»(1) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب» از طرف ضامن و «قبول» از طرف کسی که به نفع او ضمانت صورت گرفته ( مضمون له) به صورت لفظی یا عملی(2) صورت گیرد.
بنابراین، اگر مثلا حسن به حسین بدهکار باشد و علی ضمانت بدهی حسن را نماید، حسن (بدهکار)«مضمون عنه»، و حسین (طلبکار) «مضمون له»، و على «ضامن» می باشد.
مسأله 1079. برای آنکه ضمانت به صورت صحیح واقع شود، لازم نیست شخصی که ضامن از او ضمانت می کند ( مضمون عنه)، ضمانت را قبول کند یا به آن راضی شود.
مسأله 1080. ضامن و کسی که به نفع او ضمانت صورت می گیرد (مضمون له) باید بالغ و عاقل باشند و نیز سفیه نبوده و ضمانت و قبول آن را با قصد و اختیار انجام دهند.(3)
علاوه بر این، کسی که به نفع او ضمانت صورت می گیرد (مضمون له) باید جزء سایر کسانی که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند (مانند مفلس)(4) نباشد.
مسأله 1081. هیچ کدام از شروطی که در مسأله قبل ذکر شد، در شخصی که ضامن از او ضمانت می کند (مضمون عنه) شرط نیست؛ پس اگر مثلا فردی ضامن شود تا بدهی نابالغ یا دیوانه یا سفیه رابپردازد، صحیح است.
ص: 518
مسأله 1082. در قسم اول از دو قسم ضمانت - که در مسأله «1072» ذکر شد - چنانچه فرد، ضامن شدن خود را معلق و مشروط به امری نماید، مثل اینکه بگوید: اگر بدهکار بدهی تو را نپردازد، بدهی وی به ذمه من منتقل شده و من مديون باشم»، صحت ضمانت محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 1083. در قسم دوم ضمانت، که توضیحش در مسأله «1073» ذکرشد، معلق و مشروط بودن آن اشکال ندارد؛(1)
پس اگر ضامن بگوید: «چنانچه بدهکار بدهی تو را در سررسید آن نپردازد، من می پردازم» ضمانت صحیح است.
بنابراین، در این صورت طلبکار حق ندارد از همان ابتدا به ضامن که متعهد شده مراجعه نموده و دین را از او مطالبه کند، بلکه چنانچه بدهکار از ادای دین در سررسید آن خودداری نماید، حق دارد طلب خود را از ضامن مطالبه نماید و در این صورت ، پرداخت دین مورد ضمانت تکلیف بر ضامن واجب می باشد.
مسأله 1084. ضمانت قسم اول - که در مسأله «1072» ذکرشد - در صورتی صحیح واقع می شود که مضمون عنه (کسی که فرد، ضامن بدهی او می شود) در هنگام ضمانت بدهکار باشد.
بنابراین، ضامن شدن برای کسی که می خواهد قرض بگیرد تا زمانی که قرض نگرفته - صحیح نیست.
ص: 519
مسأله 1085. بدهکار بودن مضمون عنه (کسی که فرد، ضامن بدهی او می شود) در قسم دوم ضمانت شرط نیست.
بنابراین، اگر شخصی بخواهد از دیگری قرض بگیرد، قبل از قرض گرفتن نیز می توان ضامن وی شد؛ مثل اینکه ضامن به قرض دهنده بگوید: «اگر فلانی اقساط قرضی را که بعد از تو می گیرد نپردازد، من ضامن و متعهد به پرداخت آن هستم».
مسأله 1086. اگرزنی که عقد دائم است، از شوهرش بابت نفقه زمان گذشته طلبکار باشد، بدهی شوهر بابت این نفقات قابل ضمانت می باشد؛
ولی ضمانت نفقات آینده که هنوز به صورت بدهی بر عهده شوهر نیامده، به صورت ضمانت قسم اول - که در مسأله «1072» ذکرشد - صحیح نیست، اما ضمانت آن به صورت قسم دوم - که در مسأله «1073» ذکر شد - صحیح می باشد.
مسأله 1087. اگر طلبکار (مضمون له) در واقع معين نباشد، مثل آنکه دو نفر از شخصی طلبکار باشند و فردی بگوید: «من ضامن هستم که طلب یکی از شما دو نفر را بدهم»، چون معین نکرده طلب کدام را می دهد، ضمانت وی باطل است.
همین طور، اگربدهکار (مضمون عنه) در واقع معين نباشد، مثل آنکه فردی از دو نفر طلبکار باشد و شخص دیگری بگوید: «من ضامن هستم، که بدهی یکی از آن دو نفر را به شما بدهم»، چون معین نکرده بدهی کدام را میدهد، ضامن شدن او باطل می باشد.
مسأله 1088. اگر جنس، نوع و مقدار بدهی در واقع معین نباشد، ضمانت صحيح نیست. بنابراین، اگر مثلا کسی از دیگری 100 کیلوگرم گندم و 3 میلیون تومان طلبکار باشد و شخص دیگری بگوید: «من ضامن یکی از دو طلب توهستم» و معین نکند که ضامن گندم است یا ضامن پول، ضمانت صحیح نیست.
ص: 520
همین طور، اگر فردی یکی از دو شیء (مثلا ماشین و تلفن همراه) را که به شخص دیگری عاریه داده شده، برای عاریه دهنده ضمانت نماید(1) و معین نکند که ضامن ماشین است یا تلفن همراه ، ضمانت صحیح نمی باشد.
مسأله 1089. اگرجنس، نوع و مقدار بدهی در واقع معین باشد، اما ضامن از آن اطلاعی نداشته باشد، مثل اینکه فردی به طلبکار بگوید: «طلبی را که بر عهده فلان شخص داری ضمانت میکنم»، ولی جنس، نوع و مقدار طلب مذکور برای وی معلوم نباشد، ضمانت وی صحیح است.
مسأله 1090. اگر انسان بدون اجازه و درخواست بدهکار ضامن شود یا در ضمانت خویش قصد مجانیت داشته باشد، نمی تواند آنچه را ضمانت کرده و پرداخته، از وی (بدهکار)مطالبه نماید.
مسأله 1091. اگر کسی با اجازه یا درخواست بدهکار و بدون قصد مجانیت ضامن شود که بدهی او را بدهد، در صورت دارد:
الف. در قسم اول ضمانت(2) می تواند مقداری را که ضامن شده - حتی قبل از پرداخت آن به طلبکار از وی (بدهکار) مطالبه نماید؛(3)
ب. در قسم دوم ضمانت،(4) فقط در صورتی می تواند آنچه را ضمانت کرده از بدهکار مطالبه نماید که بدهی وی را پرداخته باشد.
مسأله 1092. اگر بدهکار در قسم اول ضمانت - که در مسأله «1072» ذکر شد -
ص: 521
بدون اجازه ضامن، بدهی وی به طلبكار را بپردازد، نمی تواند آنچه را پرداخته از ضامن مطالبه نماید.
مسأله 1093. اگر ضامن به جای جنسی که بدهکار شده با رضایت طلبکار جنس دیگری به وی بدهد، نمی تواند چیزی را که داده از بدهکار مطالبه نماید؛
پس اگر آنچه را ضمانت کرده، تعدادی سکه طلای بهار آزادی بوده، ولی به جای آن، معادل قیمتش را به طلبکار پرداخته باشد، ضامن نمی تواند از بدهکار پول مطالبه نماید؛ اما اگر بدهکار راضی شود که پول بدهد اشکال ندارد.
مسأله 1094. اگر در قسم اول ضمانت - که در مسأله «1072» ذکر شد - طلبکار طلب خود را به ضامن ببخشد، به این معنا که وی را نسبت به بدهیش بریء الذمه نماید، ضامن نمی تواند آنچه را ضمانت کرده از بدهکار مطالبه نماید و اگر مقداری از آن را ابراء نماید، ضامن نمی تواند آن مقدار را از بدهکار مطالبه کند؛
اما اگر طلبکار همه یا بخشی از طلب را بابت بدهی خمس یا زکات خود یا بابت صدقات و امثال آن (با فرض اینکه ضامن استحقاق شرعی دریافت آن را داشته باشد) حساب کند،(1) ضامن می تواند تمام آنچه را که با اجازه یا درخواست بدهکار ضمانت کرده از وی مطالبه نماید.
مسأله 1095. اگر ضامن آنچه را ضمانت کرده به طلبکار بپردازد و طلبکار بعد از دریافت، آن را به ضامن هدیه دهد (هبه نماید)، ضامن می تواند تمام آنچه را که با اجازه یا درخواست بدهکار ضمانت کرده از وی مطالبه نماید. در این حکم، فرقی بين قسم اول و دوم ضمانت نمی باشد.
مسأله 1096. قسم اول از ضمانت - که در مسأله «1072» ذکر شد - عقد لازم است و بعد از تحقق آن هیچ کدام از ضامن و مضمون له (کسی که به نفع او ضمانت صورت گرفته) نمی توانند آن را فسخ نمایند.
ص: 522
اما قسم دوم ضمانت که در مسأله «1073» ذکر شد، از طرف ضامن عقد لازم محسوب می شود، ولی مضمون له می تواند ضامن را نسبت به عمل به تکلیفی که بر عهده اش ثابت شده معاف نماید.
مسأله 1097. قرار دادن حق فسخ برای ضامن یا مضمون له یا هردو، در قسم اول ضمانت - که در مسأله «1072» ذکر شد - محل اشکال است؛ بلکه اقاله ضمانت (به هم زدن آن با رضایت طرفین) نیز محل اشکال می باشد و مراعات مقتضای احتیاط در هر دو مورد ترک نشود؛
اما در قسم دوم ضمانت - که در مسأله «1073» ذکر شد - قرار دادن حق فسخ یا اقاله ضمانت، اشکال ندارد.
مسأله 1098. هرگاه ضامن در قسم اول ضمانت - که در مسأله «1072» ذکر شد - در هنگام ضمانت بتواند طلب طلبكار را در موعد مقرر بپردازد، طلبکار نمی تواند ضمانت او را فسخ کند و طلب خویش را از بدهکار اول مطالبه نماید، هرچند ضامن بعد از ضمانت، از پرداخت طلب ناتوان گردد.
مسأله 1099. اگر ضامن در قسم اول ضمانت - که در مسأله «1072» ذکر شد - در هنگام ضمانت، توانایی پرداخت طلب طلبکار را در موعد مقرر نداشته باشد، ولی طلبکار از این امر اطلاع داشته و به ضامن شدن او راضی شود، وی (طلبکار) حق فسخ ضمانت را ندارد؛
بلکه در صورت عدم اطلاع نیزثابت شدن حق فسخ برای وی محل اشکال است؛ خصوصا در صورتی که ضامن قبل از اطلاع طلبکار، توانایی پرداخت بدهی را پیدا کرده باشد.
مسأله 1100. اگر طلبکار در عقد ضمان نقل دین - که توضیح آن در مسأله «1072» ذکر شد - با ضامن شرط نماید که بعد از تحقق ضمانت، مالی را نزد وی گرو بگذارد،
ص: 523
شرط مذکور صحیح می باشد و لازم است ضامن مطابق با شرط عمل نماید؛
در صورت امتناع ضامن از عمل به شرط، طلبکار می تواند وی را نسبت به وفای به شرط الزام نماید، ولی ثابت شدن خیار تخلف شرط برای طلبکار محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
مسأله 1101. اگر بدهکار بابت بدهیش، مالی را نزد طلبکارگرو(رهن شرعی) گذاشته باشد، با ضمانت نقل دین - که توضیح آن در مسأله «1072» ذکر شد - مال گرویی از رهن بودن خارج می شود؛
مگر آنکه در عقد رهن اولیه گرو گیرنده (طلبکار) با گرو دهنده شرط کرده باشد که در صورت ضمانت، مال گرویی از رهن بودن خارج نشود، که در این صورت مال مذکور گرو باقی می ماند.
مسأله 1102. کسی که ضامن می شود می تواند با توافق و رضایت مضمون عنه در قبال قبول ضمانت، مبلغی از وی دریافت کند؛(1)
شایان ذکر است، برای تحقق امر مذکور طرفین می توانند از قراردادهای ذیل استفاده نمایند
- استفاده از قرارداد «مصالحه»؛ مثلا مضمون عنه به عنوان مصالح (صلح کننده) بگوید: «مصالحه میکنم فلان مبلغ را برذمه خودم، در عوض اینکه ضمانت مذکور را قبول کنی» و ضامن به عنوان متصالح قرارداد صلح را قبول نماید.
ص: 524
در این صورت، بر متصالح قبول ضمانت لازم می شود و مصالح نیز مبلغ مورد صلح را به وی بدهکار می شود.
- استفاده از «جعاله»؛ مثلا مضمون عنه قبل از تحقق ضمانت به ضامن بگوید: «اگر این ضمانت را بپذیری، فلان مبلغ به تو می پردازم»؛ که در این صورت، پس از پذیرفتن ضمانت، مضمون عنه مبلغ مذکور را به وی بدهکار می شود.
مسأله 1103. ضامن می تواند بدهی بدون مدت (حال) را به صورت مدت دارو بدهی مدت دار را بدون مدت ضمانت نماید؛
همچنین، ضامن می تواند بدهی مدت دار را به صورت مدت دار با زمان بیشتر یا کمتر ضمانت نماید و در حکم مذکور، فرقی بین دو قسم ضمانت - که در مسائل«1072 و 1073» ذکر شد - نیست.
مسأله 1104. اگر بدهکار فقیر باشد و شخصی ضمانت نماید که از وجوهات شرعی - مانند خمس یا زکات یا رد مظالم - بدهی وی را به طلبکار بپردازد، ضمانت مذکور صحیح نیست و تکلیفی از این بابت بر عهده وی ثابت نمی شود.
مسأله 1105. اگر بدهی ثابت در ذمه بدهکار خمس یا زکات باشد، فرد دیگر نمی تواند بدهی مذکور را بدون اذن و قبول حاکم شرع یا وکیل وی ضمانت نماید؛ ولی چنانچه حاکم شرع یا وکیل وی حسب مصلحت ضمانت مذکور را قبول نماید، اشکال ندارد.
ص: 525
مسأله 1106. اگر انسان از دیگری انجام عملی را بخواهد، ضامن بودن درخواست کننده نسبت به اجرت کار- همان طور که در فصل «اجاره» ذکر شد - سه صورت دارد:
الف. کسی که کار از او خواسته شده، آن را به قصد مجانیت انجام دهد؛
در این صورت، درخواست کننده ضامن چیزی نیست، هرچند از اول تصمیم داشته در مقابل انجام کار به وی دستمزد بدهد.
ب. ظاهرحال بر مجانیت باشد، یعنی قرینه و نشانه ای در بین باشد که بفهماند انجام آن کار به طور مجانی از فرد خواسته شده، مثل آنکه کار خواسته شده، از کارهایی باشد که معمولا بدون دستمزد انجام می شود؛
در این مورد هم فرد، ضامن نیست.
ج. نشانه و ظاهر حالی نباشد و فرد کاری را که از او خواسته شده به قصد مجانیت انجام نداده باشد؛
در این صورت، فرد درخواست کننده ضامن اجرت می باشد و به کسی که کار از او خواسته شده بدهکار می شود، هرچند نیت قلبی فرد درخواست کننده، انجام آن کار به طور مجانی باشد.
مسأله 1107. اگر انسان از دیگری بخواهد مثلا مالی را از طرف او صدقه دهد، در مورد ضامن بودن یا ضامن نبودن فرد درخواست کننده نسبت به بدل مبلغ صدقه داده شده توسط دیگری، صورت های مسأله قبل جاری می شود.
مسأله 1108. اگر فردی به شخصی مثلا به جهت مصلحت یا غرض عقلایی بگوید: «کالای خویش را در دریا بیانداز، من ضامن آن هستم»، چنانچه وی این کار را انجام دهد، فرد درخواست کننده ضامن کالای مذکور می باشد و بدهکار گردیده و باید بدل آن را(1) به وی بپردازد.
ص: 526
مسأله 1109. «حواله» قراردادی است که در آن، بدهکار طلبکار خود را برای دریافت طلبش به شخص دیگری ارجاع دهد تا آنچه در ذمه وی (مدیون) است به ذمه آن شخص منتقل گردد و طلبکار طلب خود را از شخصی که به او حواله شده مطالبه نماید.
مسأله 1110. قرارداد حواله توسط سه طرف منعقد می شود؛ «حواله دهنده»، «کسی که حواله داده می شود» و «شخصی که به او حواله داده می شود».(1)
بعد از تحقق یافتن حواله، شخصی که به او حواله شده است بدهکار می شود و دیگر طلبکار نمی تواند طلب خویش را از بدهکار اول مطالبه نماید.
مسأله 1111. حواله «عقد»(2) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب» از طرف حواله دهنده (بدهکار» و «قبول» هم توسط فرد حواله شده (طلبکار) و هم
ص: 527
توسط شخصی که به او حواله شده، صورت گیرد و فرقی نمی کند ایجاب و قبول به صورت لفظی باشد یا عملی.(1)
مسأله 1112. طلبکار می تواند حواله را قبول نکند، اگر چه کسی که به او حواله شده، غنی و ثروتمند باشد و در پرداختن حواله هم کوتاهی ننماید.
مسأله 1113. سه طرف حواله (بدهکار و طلبکار و شخصی که بر او حواله می شود) باید بالغ و عاقل باشند و نیز سفیه نبوده و حواله و قبول آن را با قصد و اختیار انجام دهند؛ علاوه بر این، حواله دهنده (بدهکار) و فرد حواله شده (طلبکار باید جزء سایر کسانی که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند(2)(مانند مفلس) نباشند؛ مگر آنکه شخصی که به او حواله شده به حواله دهنده بدهکار نباشد (حواله بر بریء صورت گرفته باشد) که در این صورت چنانچه حواله دهنده مفلس باشد، اشکال ندارد.
مسأله 1114. مفلس بودن شخصی که دین به او حواله می شود (شخص ثالث)، اشکال ندارد؛
البته، چنانچه حواله را زمانی قبول کرده باشد که هنوز حاکم شرع حکم به ورشکستگی او نکرده، فرد حواله شده (طلبکار) جزء طلبکاران وی (که قرار است اموال او بین آنان تقسیم شود) به حساب می آید؛ اما اگر قبول حواله بعد از صدور حکم حاکم شرع بوده ، فرد حواله شده جزء طلبکاران مذکور به حساب نمی آید.
شایان ذکر است، اگر طلبکار اطلاع از ورشکستگی یا فقیر بودن شخصی که به او حواله شده نداشته،حکم آن در مسأله «1124» ذکر می شود.
ص: 528
مسأله 1115. حواله در صورتی صحیح است که در هنگام انجام آن، حواله دهنده شرعا بدهکار بوده و دین در ذمه او ثابت شده باشد.
بنابراین، حواله نسبت به دینی که هنوز در ذمه ثابت نشده - هرچند سبب آن حاصل شده باشد - صحیح نیست؛ برای این صورت دو مثال ذکر می شود:
مثال 1. فرد بخواهد مبلغی از دیگری قرض کند؛ در این صورت تا وقتی قرض نگرفته،(1) نمی تواند شخص مذکور را به فرد دیگری حواله دهد که آنچه را بعدا قرض میدهد، از او بگیرد.
مثال 2. فرد به دیگری بگوید: «اگرگمشده مرا پیدا کنی، فلان مبلغ به تو می پردازم»؛ در این صورت، حواله دادن شخص مذکور قبل از اینکه گمشده را پیدا کند، صحیح نمی باشد.
مسأله 1116. آنچه حواله نسبت به آن انجام می شود، باید دین در ذمه حواله دهنده باشد؛
البته، دین و بدهی بر ذمه لازم نیست فقط پول باشد؛ بلکه حواله دادن اموال دیگر نیز صحیح است؛ چه اینکه عین باشد مانند گندم یا برنجی که فرد به صورت کلی درذمه بدهکار است، یا منفعت،(2) یا عمل مانند دوختن لباس یا زیارت یا قرائت قرآن که برذمۂ فرد آمده و شرط نشده که بدهکار فقط خودش آن را انجام دهد.
ص: 529
مسأله 1117. اگر معامله ای برثمن در ذمه(1) واقع شود و خریدار، فروشنده را نسبت به ثمن معامله به شخص دیگری حواله دهد، چنانچه بعد معلوم شود معامله مذکور باطل بوده، حواله نیز باطل به حساب می آید.
همین طور اگر فروشنده ، طلبکار خویش را بر خریدار (براساس ثمنی که در فرض صحیح بودن معامله از وی طلبکار بود) حواله دهد و او هم قبول کند و بعد معلوم شود معامله باطل بوده و ثمن را طلبکار نیست، حواله باطل می باشد؛(2)
البته، اگر معامله به صورت صحیح منعقد شده، ولی به سبب وجود خیار،فسخ شود یا آنکه طرفین با رضایت هم معامله را إقاله نمایند، این امر موجب باطل شدن حواله نمی گردد.
مسأله 1118. اگر در هنگام حواله، جنس و مقدار مال مورد حواله در واقع معين نباشد، حواله صحیح نیست.
بنابراین، اگر مثلا کسی 100 کیلوگرم گندم و 3 میلیون تومان به دیگری بدهکار باشد و به او بگوید: «یکی از دو طلب خود را از فلانی بگیر» و آن را معین نکند، حواله صحیح نیست.
مسأله 1119. اگر جنس یا مقدار بدهی در واقع معین باشد، ولی بدهکار و طلبکار در موقع حواله دادن از آن اطلاع نداشته باشند، مثل اینکه طلب فرد در دفتر نوشته شده باشد و بدهکار پیش از دیدن دفترو اطلاع از مقدار و خصوصیات طلب طلبکار، او را به شخص دیگری حواله دهد و آن شخص قبول کند، حواله صحيح است.
ص: 530
مطالبه مورد حواله از حواله دهنده
مسأله 1120. اگر کسی که به او حواله شده و حواله را قبول کرده (محال علیه) به حواله دهنده (محيل) بدهکار نباشد، می تواند - حتی قبل از پرداختن مورد حواله به طلبکار - مقدار آن را از حواله دهنده مطالبه کند، مگر آنکه طلبی که به او حواله شده مدت دار بوده، که در این صورت نمی تواند قبل از تمام شدن مدت، مقدار حواله را از حواله دهنده مطالبه نماید، هرچند آن را پرداخت کرده باشد.
همین طور، در صورتی که حواله دهنده در ضمن حواله با فردی که به وی حواله شده شرط نماید که قبل از پرداخت مورد حواله، آن را از او مطالبه ننماید، باید به شرط(1) عمل کند.
مسأله 1121. اگر طلبکار طلب خود را به شخصی که به او حواله شده است (محال عليه)، به مقدار کمتر صلح کند یا مقداری از طلب خود را به او ببخشد، وی فقط همان مقدار را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.
مسأله 1122. اگر فرد حواله دهنده (محيل) خودش طلب طلبکار را بپردازد، چنانچه شخصی که به او حواله شده (محال عليه)، به حواله دهنده بدهکار بوده(2) و خودش از حواله دهنده درخواست کرده که مورد حواله را بپردازد، حواله دهنده می تواند مقداری را که پرداخت کرده از او مطالبه نماید؛
ولی اگربدون درخواست او طلب را پرداخته، یا اینکه او بدهکار به حواله دهنده نبوده،(3) نمی تواند چیزی را که داده ، از وی مطالبه نماید.
مسأله 1123. اگر فردی نزد وکیل یا امین خود، مال معینی (به صورت عین شخصی) داشته باشد و طلبکارش را بر او حواله دهد تا آن مال را به وی بدهد، بر
ص: 531
وکیل یا امین واجب است در صورت اطلاع از حواله، آن مال را به طلبکار تحویل دهد؛
ولی چنانچه به هر علتی از تحویل آن امتناع ورزد، بدهی و دین حواله دهنده همچنان باقی است و طلبکار حق رجوع به وی را دارد.
مسأله 1124. حواله عقد لازم است و بعد از واقع شدن آن، حواله دهنده (محيل) و کسی که به او حواله شده است (محال عليه) نمی توانند حواله را به هم بزنند.
اما حکم فسخ طلبکار به صورت ذیل است:
الف. کسی که به او حواله شده در هنگام حواله ، توانایی پرداخت مورد حواله را داشته باشد، هرچند بعدا فقیر شده و نتواند آن را بپردازد؛
ب. کسی که به او حواله شده، در هنگام انعقاد حواله، قدرت پرداخت نداشته، ولی طلبکار از این امر اطلاع داشته باشد؛
در این دو صورت (الف و ب)، طلبکار نمی تواند حواله را فسخ کند.
ج. کسی که به او حواله شده در هنگام انعقاد حواله، قدرت پرداخت نداشته و طلبکار از این امر اطلاع نداشته باشد؛
در این صورت، طلبکار می تواند حواله را به هم زده و فسخ نماید و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد؛ البته چنانچه در وقتی که طلبکار استحقاق دریافت طلب خویش را دارد،(1) برای وی توانایی پرداخت بدهی حاصل شده باشد، ثبوت حق فسخ، محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
مسأله 1125. اگر بدهکار و طلبکار و شخصی که به او حواله شده یا یکی از آنان
ص: 532
برای خود حق به هم زدن و فسخ حواله را قرار دهند، مطابق قراری که گذاشته اند، می توانند حواله را به هم بزنند.
مسأله 1126. کسی که بر او حواله می شود می تواند با توافق و رضایت حواله دهنده در قبال قبول حواله، مبلغی از وی دریافت کند.(1)
شایان ذکر است، برای تحقق امر مذکور طرفین می توانند از قراردادهای ذیل استفاده نمایند:
- استفاده از قرارداد «مصالحه»؛ مثلا حواله دهنده قبل از تحقق حواله به عنوان صلح کننده (مصالح) بگوید: «مصالحه میکنم فلان مبلغ را بر ذمه خودم، در ازای اینکه حواله مذکور را قبول کنی» و شخصی که به او حواله شده، به عنوان متصالح قرارداد صلح را قبول نماید.
در این صورت، برمتصالح قبول حواله لازم می شود و مصالح نیز مبلغ مورد صلح را به وی بدهکار می شود.
- استفاده از «جعاله» مثلا حواله دهنده قبل از تحقق حواله به شخصی که به او حواله می شود، بگوید: «اگر این حواله را بپذیری، فلان مبلغ به تو می پردازم».
در این صورت، پس از پذیرفتن حواله، حواله دهنده، مبلغ مذکور را به وی بدهکار می شود .
ص: 533
ص: 534
مسأله 1127. «كفالت» آن است که فرد متعهد شود شخصی را که حقی - مالی یا غیر مالی(1) - بر عهده او است، هروقت صاحب حق بخواهد نزد او حاضر کند؛ مثلا فرد متعهد شود که هر وقت طلبکار بخواهد، بدهکار را نزد وی حاضر نماید.
به شخصی که حقی بر عهده او است «مکفول» و به کسی که کفالت به نفع او صورت گرفته «مكفول له» و به کسی که این طور متعهد می شود «کفیل» می گویند.
مسأله 1128. اقدام به کفالت برای دیگران به خودی خود (و با صرف نظر از عناوین دیگر) مکروه است و از امام صادق علیه السلام روایت شده که کفالت، مایه خسارت، غرامت و پشیمانی است.(2)
مسأله 1129. اگر در هنگام کفالت مال برعهده مکفول ثابت باشد، (مثلا فرد، مبلغی را قرض گرفته یا کالایی را به طور نسیه خریده)، کفالت صحیح است؛
اما چنانچه در هنگام کفالت، مالی بر عهده وی ثابت نشده، ولی سبب آن
ص: 535
محقق شده باشد مانند عوض (جعل) در جعاله قبل از انجام عمل(1) - صحت کفالت بدنی محل اشکال است.(2)
مسأله 1130. کفالت «عقد»(3) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب» از طرف «کفیل» و «قبول» توسط «مكفول له» (صاحب حق) و بنابر احتیاط واجب علاوه برآن قبول توسط «مكفول» صورت گیرد و فرقی نمی کند ایجاب و قبول به صورت لفظی باشد یا عملی.(4)
مسأله 1131. هریک از «کفیل» و «مكفول له» و همین طور « مكفول»،(5) باید بالغ و عاقل باشند و کفالت و قبول آن را با قصد و اختیار انجام دهند.
مسأله 1132. کفیل علاوه بر شرایط مسأله قبل، باید توانایی حاضر کردن مکفول را داشته باشد و نیز در صورتی که حاضر کردن بدهکار (مکفول نیازمند تصرف در مال کفیل باشد، وی (کفیل) باید جزء سایر کسانی که از تصرف در اموال خود ممنوع هستند (مانند سفیه و مفلس)(6) نباشد.
مسأله 1133. اگر بچه نابالغ یا مجنون یا سفیه حقی بر عهده دیگری داشته باشد، برای ولی شرعی او جایز است برای حق مذکور کفیل بگیرد.(7)
مسأله 1134. کفالت از کسی که لازم است جهت مرافعه شرعی نزد حاکم شرع
ص: 536
حاضر شود(1) صحیح است؛ ولی نمی توان از کسی که بر عهده وی «حد یا تعزير» است، در مورد اجرای حد یا تعزیر کفالت نمود.
مسأله 1135. اگر کفالت نسبت به حق مالی صورت گرفته باشد، مطلع بودن کفیل از مقدار مال لازم نیست.
مسأله 1136. اگر حقی که بر عهده مكفول ثابت است بدون مدت (حال) بوده یا مدت آن فرا رسیده باشد، کفالت به طور حال و مدت دار - هردو - صحیح است؛
اما چنانچه حق مذکور مدت دار باشد، تنها کفالت به همان صورت مدت دار صحیح است و لازم است مدت آن معین باشد.
شایان ذکر است، چنانچه قید و شرطی در مورد مدت دار بودن کفالت وجود نداشته و کفالت از این جهت بدون قید و شرط (مطلق) منعقد شود، کفالت بدون مدت محسوب می گردد.
مسأله 1137. اگر کفالت بدون مدت بوده یا مدت دار بوده و مدتش فرارسیده، صاحب حق (مكفول له) می تواند از کفیل بخواهد مکفول را فورا حاضر کند و در صورتی که کفالت مدت دار باشد، این درخواست بعد از فرا رسیدن مدت ، جایز است.
مسأله 1138. بعد از تحقق كفالت و درخواست صاحب حق ( مكفول له)،
ص: 537
چنانچه مکفول حاضر باشد، برکفیل واجب است که وی را به صاحب حق ( مكفول له) تسلیم نماید و چنانچه او را تحویل دهد طوری که صاحب حق براو تسلط کامل پیدا کند، کفیل به تعهد خویش عمل نموده و دیگر وظیفه ای ندارد؛
مگر آنکه کیفیت کفالت طوری بوده که شامل احضار مكفول برای زمان ها و دفعات متعدد باشد؛ که در این صورت، کفیل باید حسب تعهد خویش در مدت مقرر شده عمل نماید.
مسأله 1139. اگر کفیل از تحویل مکفول در زمانی که واجب است او را تحویل دهد، خودداری نماید، صاحب حق می تواند به حاکم شرع مراجعه نماید و از او درخواست حبس وی را نماید تا زمانی که اقدام به احضار مکفول کند و اگر آنچه بر عهده مکفول است قابل ادا از طرف دیگری باشد (مانند بدهی)، در صورتی که کفیل بدهی مدیون را بپردازد رها می شود.
مسأله 1140. بعد از تحقق كفالت و درخواست صاحب حق (مكفول له)، اگر مکفول غایب باشد، در صورتی که محل او معلوم است و برای کفیل حاضر کردن او ممکن باشد، به اندازه رفت و آمدش برای احضار مکفول، به وی (كفيل)، مهلت داده می شود و چنانچه مهلت مذكور سپری شده و او را بدون عذر حاضر نکند، با توضیحی که در مسأله قبل ذکر شد زندانی می شود.
مسأله 1141. اگر مکفول غایب بوده و محلش نامعلوم باشد، طوری که هیچ گونه خبری از او نبوده و امیدی به یافتنش نباشد، کفیل به احضار او مکلف نمی شود و ملزم به پرداخت بدهی وی نیز نمی گردد؛
مگر آنکه این امر به سبب کوتاهی او باشد؛ مثلا صاحب حق احضار مکفول را از کفیل بخواهد و کفیل هم با وجود توانایی کوتاهی کرده و او را احضار نکند تا اینکه مکفول فرار کند، در این صورت می توان کفیل را ملزم به پرداخت بدهی نمود.
مسأله 1142. کفیل باید از هر راه و روش مشروعی برای احضار مکفول استفاده کند
ص: 538
و چنانچه به کمک شخص یا نهادی که توانایی این امر را دارد نیاز داشته و رجوع به آن مفسده دینی نداشته باشد، لازم است از شخص یا نهاد مذکور کمک بگیرد.
مسأله 1143. اگر مکفول غایب بوده و حاضر کردن او نیاز به هزینه داشته باشد، هزینه آن بر عهده کفیل است، مگر اینکه هزینه را به درخواست مکفول صرف کرده و کفیل قصد مجانیت نیز نداشته، که در این صورت می تواند آن را از مکفول مطالبه نماید.
مسأله 1144. کفالت عقد لازم است و فسخ آن از طرف کفیل جایز نیست؛ مگر آنکه برای کفیل حق فسخ قرار داده شده باشد یا اقاله صورت گیرد.
مسأله 1145. یکی از پنج مورد ذیل، کفالت را به هم می زند:
اول: کفیل به تعهد خویش عمل نماید و مكفول را نزد مكفول له - با شرایطی که ذکر شد و مطابق با کیفیتی که کفالت صورت گرفته - حاضر کند.
دوم: مكفول خودش نزد مكفول له - با توضیحاتی که قبلا ذکر شد - حاضر شود یا آنکه مکفول له مكفول را به خواسته خودش یا از روی اجبار- در اختیار گیرد، طوری که بتواند حق خود را از وی استیفا نماید.
سوم: حق مكفول له به وی داده شود، مثلا اگر طلبی داشته وصول شود.
چهارم: مكفول له از حق خود بگذرد (مثل اینکه طلبکار بدهکار را بریء الذمه نماید و طلب خویش را به وی ببخشد) یا آن را به طريق مشروعی (مثل صلح یا فروش یا حواله) به دیگری انتقال دهد.
پنجم: مکفول یا کفیل بمیرد، ولی اگر مکفول له بمیرد، کفالت به حال خود باقی است و حق مكفول له به ورثه وی منتقل می شود.
ششم: مكفول له از کفالت دست بردارد و کفیل را نسبت به کفالت بریء الذمه نماید.
ص: 539
مسأله 1146. کسی که کفیل می شود می تواند با توافق و رضایت مکفول در قبال قبول كفالت، مبلغی از وی دریافت کند.
شایان ذکر است، برای تحقق امر مذکور طرفین می توانند از قراردادهای ذیل استفاده نمایند:
- استفاده از قرارداد «مصالحه»؛ مثلا مكفول قبل از تحقق كفالت به عنوان صلح کننده (مصالح) بگوید: «مصالحه میکنم فلان مبلغ را بر ذمه خودم در ازای اینکه کفالت مذکور را قبول کنی» و شخصی که به او کفیل گفته می شود، به عنوان متصالح قرارداد صلح را قبول نماید.
در این صورت، بر متصالح قبول کفالت لازم می شود و مصالح نیز مبلغ مورد صلح را به وی بدهکار می شود.
- استفاده از «جعاله»؛ مثلا مكفول قبل از تحقق كفالت به کفیل بگوید: «اگر این کفالت را بپذیری، فلان مبلغ به تو می پردازم»؛ که در این صورت پس از پذیرفتن کفالت، مکفول مبلغ مذكور را به وی بدهکار می شود .
مسأله 1147. اگر مکفول له در عقد کفالت با کفیل شرط نماید چنانچه کفیل از عمل به تعهدات خویش در تحویل دادن مکفول تخلف نماید، باید فلان مبلغ معین را به وی بپردازد اشکال ندارد.(1)
ص: 540
مسأله 1148. «وكالت» آن است که انسان اموری مانند انجام معاملات و کارهای مربوط به آنها - مثل تحویل دادن و تحویل گرفتن کالا و پول - و همین طور وقف، وصیت، ازدواج، طلاق که توضیح شرایط آن در مسائل بعد ذکر می شود را به دیگری واگذار کند تا از طرف او انجام دهد.
کسی که کار از طرف او انجام می شود «مول» و کسی که کار به او واگذار شده،«وکیل» نام دارد.
مسأله 1149. قرارداد وکالت، «عقد»(1) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است « ایجاب و قبول» به صورت لفظی یا عملی صورت گیرد.
بنابراین، اگر مثلا فرد کالای خود را به دیگری بدهد تا از طرف او بفروشد و او هم به همین عنوان آن را بگیرد، وکالت محقق شده است (وکالت معاطاتی).
همین طور وکالت از طریق مکاتبه و نوشتن قابل انجام است و زمانی که وکیل
ص: 541
ان را بپذیرد، وکالت محقق شده است، هرچند وکیل مثلا در شهر دیگری باشد و نوشته موکل با تأخیر به دست او برسد.
مسأله 1150. انسان می تواند اصل وکالت را معلق و وابسته به امری نماید؛ مثلا بگوید: «اگر تا فلان تاریخ بدهی ام را پرداخت نکردم، تو وکیل هستی تا مالی را که نزد توامانت دارم، فروخته و طلبت را از آن برداری»؛
پس تعلیق در وکالت آن را باطل نمی کند. همچنان که وابسته نمودن مورد و متعلق وکالت به امر دیگر هیچ اشکالی ندارد؛ مثل اینکه فرد به همسرش بگوید: «تو وکیل هستی که اگر شش ماه غائب شدم، خود را مطلقه نمایی» .
مسأله 1151. موكل باید عاقل بوده و با قصد و اختیار دیگری را وکیل کند و نیز حق انجام کار مورد وکالت را داشته باشد؛
پس فردی که مثلا به علت سفیه یا مفلس (ورشکسته) بودن، محجور است،(1) نمی تواند دیگری را برای تصرف در اموال خود وکیل کند؛ اما برای کارهایی مثل طلاق که سفیه یا مفلس مجاز به انجام آن است، می تواند وکیل بگیرد.
مسأله 1152. فرد غير بالغ تنها در کارهایی می تواند وكيل بگیرد که خود مجاز به انجام آن باشد؛ مانند معامله اشیای کم ارزش با توضیحاتی که در مسأله «131» ذکر شد.
مسأله 1153. انسان می تواند برای کاری که بعدا مجاز به انجام آن می شود، وکیل بگیرد؛ مثلا فردی را وکیل کند تا زمانی که عده فلان زن تمام شد، او را برایش عقد کند یا مالی را که بعدا می خواهد بخرد، برایش بفروشد.
مسأله 1154. وکیل باید عاقل بوده و با قصد و اختیار وکالت را بپذیرد و نیز بتواند کار مورد وکالت را انجام دهد و از نظر شرعی هم مجاز به انجام آن باشد؛ پس فرد
ص: 542
محرم نمی تواند برای خواندن صیغه ازدواج وكیل شود.(1)
مسأله 1155. بالغ بودن وکیل، در صحت وکالت شرط نیست و وكیل شدن بچه نابالغ مميز - هرچند بدون اجازه ولیش باشد - صحیح است.(2)
مسأله 1156. وكیل و موکل لازم نیست مسلمان باشند و وکالت کافر - چه مرتد باشد یا غیر مرتد، چه از طرف مسلمان باشد یا کافر - و همین طور وکالت مسلمان از طرف کافر صحیح است.
مسأله 1157. فردی که به علت سفیه یا مفلس بودن محجور بوده و از تصرف در اموال خود ممنوع شده است، می تواند از طرف کسی که سفیه و مفلس نیست، وكيل شود، هرچند این وکالت مربوط به امور مالی موکل او باشد.
مسأله 1158. کاری که مورد وکالت واقع می شود، باید دارای شرایط ذیل باشد:
1.انجام آن از نظر شرعی مجاز باشد؛
2. از اموری نباشد که باید توسط خود فرد - بدون واسطه - انجام شود؛
3. نامعلوم نباشد. توضیح این موارد، در مسائل بعد ذکر می شود .
مسأله 1159. آنچه مورد وکالت قرار می گیرد، باید انجام آن مشروع باشد (از نظر شرعی مجاز محسوب شود). بنابراین، وکالت در معاملات ربوی، معامله مشتمل بر غش، خرید و فروش خمریا گوشت خوک، خرید و فروش وسایل حرام - با
ص: 543
توضیحاتی که در فصل «معاملات باطل و حرام» ذکر شد - فروش مال موقوفه بدون مجوز شرعی، طلاق بدون شرایط شرعی و... صحیح نیست.
مسأله 1160. وکالت در اموری که باید توسط خود فرد - بدون واسطه - انجام شود، مانند قسم خوردن - مخصوصا در امور حقوقی و منازعات در نزد حاکم شرع - و همین طور نذر و عهد و اقرار و شهادت ولعان و ظهار،(1) صحیح نیست.
مسأله 1161. وكالت در انجام هریک از عقدها - چه برای ایجاب و چه قبول - صحیح است.
بنابراین، انسان می تواند برای خرید، فروش، صلح، اجاره، هبه (بخشش)، عاريه ، ودیعه، مضاربه، مزارعه، مساقات، قرض، رهن، شرکت، ضمان، حواله، کفالت ، ازدواج و نیز خود وكالت، وکیل بگیرد.
مسأله 1162. وكالت در اموری مانند وصیت، وقف، جعاله ، طلاق، ابراء (بخشش بدهکار)، أخذ به شفعه، اسقاط حق شفعه، فسخ هریک از عقدها در مواردی که موکل حق فسخ دارد و نیز اسقاط حق فسخ، صحیح است.
مسأله 1163. انسان می تواند برای تحویل گرفتن، تحویل دادن در معاملات و مانند آن وکیل بگیرد و تحویل وکیل در حکم تحویل موکل است.
بنابراین، اگر قرض دهنده در عقد قرض مال مورد قرض را به کسی که در قرض گرفتن وکیل قرض گیرنده است بدهد، قرض محقق شده است.
مسأله 1164. زوج - چه حاضر باشد و چه غائب - می تواند برای طلاق دادن همسر خود وکیل بگیرد؛ بلکه می تواند برای طلاق به خود زن وكالت دهد تا خودش یا به وسیله وکیلش، طلاق را محقق نماید.
ص: 544
مسأله 1165. آنچه مورد وکالت قرار می گیرد باید معین باشد. بنابراین، اگر انسان فردی را برای یکی از کارهای خود وکیل کند و آن کار را معلوم ننماید، صحیح نیست؛
البته، اگر مثلا بگوید: «تو وکیل هستی که یا خانه برایم بخری یا ماشین و اختیار با خودت باشد، اشکال ندارد»؛
همین طور، انسان می تواند فردی را برای انجام تمام کارهای خود وکیل کند، مگر مواردی که در مسأله «1160» ذکر شد.
مسأله 1166. محدوده کارها و امور مورد وکالت و تصرفات مجاز وکیل، گاه در هنگام انعقاد قرارداد وكالت، به طور واضح تصریح می شود یا اینکه در پیش گفتگوی قرارداد وکالت معین شده و عقد وکالت مبتنی بر آن منعقد می شود، بدون آنکه تصریح به موارد وكالت شود و گاه نیز از شواهد و قرائن و نشانه های دیگر که هنگام قرارداد وجود دارد، معلوم می شود.
در برخی از موارد، روش معمول و رائج در عرف نیز می تواند شاهد و نشانه ای برای تعیین محدوده وکالت باشد؛
مثلا کسی که کالا یا پول را به دیگری داده و او را وکیل در فروش یا خرید می کند، این وکالت شامل تحویل دادن کالا یا پول در زمانی که طرف مقابل، پول یا کالا را تحویل می دهد نیز می شود؛
اما در این مورد، وکالت شامل فسخ معامله در موارد وجود حق فسخ نمی شود؛ مگر آنکه در این زمینه، نشانه و قرينه مخصوصی وجود داشته باشد که نشان دهد وکالت شامل آن نیز بوده است.(1)
ص: 545
مسأله 1167. کسی که برای فروش مال بدون اینکه هنگام قرارداد وکالت، خصوصیات و شرایط ویژه ای(1) برای معامله معین شده باشد، وكيل شده، باید معامله را «نقد» و در مقابل «پول رایج در آن منطقه» و به «قیمت معمول بازار » بفروشد.
مسأله 1168. کسی که برای خرید مالی بدون اینکه هنگام قرارداد وکالت، خصوصیات و شرایط ویژه ای(2) برای معامله معین شده باشد، وكيل شده، نباید کالای معیوب خریداری کند و چنانچه کالایی که خریده معیوب باشد، باید در صورت امکان آن را برگرداند.(3)
مسأله 1169. اگر انسان فردی را برای فروش کالایی وکیل کند و معین ننماید که وکیل حق فروش کالا به خودش را هم دارد یا فقط باید آن را به دیگران بفروشد، وکیل می تواند کالا را از طرف موگل به خودش بفروشد؛ مگر اینکه از چنین وکالتی عرفا تنها فروش به دیگران فهمیده شود.
همین حکم در جایی که موگل، فردی را وکیل در خرید کالا بنماید و وکیل بخواهد کالای خودش را برای موگل خریداری نماید نیز جاری است.
مسأله 1170. اگر وکیل برخلاف آنچه در قرارداد وکالت تعیین شده عمل کند و کاری انجام دهد که وکالت شامل آن نبوده است، در صورت دارد:
الف. آن کار از اموری است که اجازه بعدی مالک(4) در آن مؤثر است؛(5) مثلا ملکی را که قرار بوده بفروشد، اجاره دهد یا بالعکس، یا مبلغ تعیین شده برای فروش یا اجاره یا خصوصیات دیگری مانند نقد و نسیه بودن و مانند آن را رعایت نکند.
ص: 546
در این صورت، تصرف وکیل فضولی محسوب می شود و صحیح بودن آن کار بستگی به اجازه بعدی موکل (مالک)(1) دارد. بنابراین، اگر آن را اجازه ندهد، باطل و اگر اجازه دهد، صحیح است.
ب. غير مورد بالا؛ در این صورت عمل وكيل باطل و بی اثر می باشد؛ مانند اینکه فرد، وکیل بوده تا همسر دومی را به عقد موگل درآورد، ولی وکیل از مفاد وکالت تخلف کرده و به جای آن همسر اول موگل را طلاق داده، طلاق مذکور باطل است و با اجازه بعدی موکل نیز صحیح نمی شود.
مسأله 1171. وكيل در صورتی می تواند فرد دیگری را برای انجام کار موکل خود وکیل کند که از او برای این کار اجازه داشته باشد؛ اجازه موکل در این امر دارای دو صورت است:
الف. وكیل دوم ، از طرف خود موکل، وکیل باشد؛
ب. وکیل دوم، از جانب وکیل اول، وکالت داشته باشد.
وکیل باید محدوده اجازه موگل را رعایت نماید. بنابراین، اگر موکل به وکیل گفته: «از طرف من وكيل انتخاب نما»، وی تنها می تواند از طرف موکلش وکیل بگیرد، نه از جانب خودش؛ اما اگر موگل به وکیل گفته: «از طرف خودت وكيل بگیر»، وی تنها می تواند از طرف خودش وکیل بگیرد، نه از جانب موکلش و اگر مول اجازه هر دو مورد را به وی داده، وكیل می تواند به صلاحدید خود عمل نماید.
مسأله 1172. اگر وکالت وکیل دوم، از طرف خود موگل باشد، وی در عرض وکیل اول خواهد بود. بنابراین، وکیل اول حق عزل و برکنار کردن او را ندارد(2) و چنانچه وکیل اول عزل شود یا بمیرد،وکالت وکیل دوم، باطل نمی شود .
ص: 547
مسأله 1173. اگر وکالت وکیل دوم از طرف وکیل اول باشد، وكيل اول می تواند او را از وکالت عزل کند و وکالت او تابع وکالت وکیل اول است. بنابراین، اگر وکیل اول از وکالت عزل شود یا بمیرد، وکالت وکیل دوم هم باطل می شود؛
البته، موکل می تواند بدون عزل وکيل اول، وکیل دوم را عزل نماید.
مسأله 1174. انسان می تواند در مرافعات و دعاوی وکیل بگیرد؛ چه مدعی(1) باشد و چه مدعى عليه؛(2) چه برای خودش باشد و چه برای کسی که نسبت به او ولایت دارد و طرف مقابل نمی تواند از وکیل گرفتن وی جلوگیری نماید؛
بلکه افراد با شخصیت و محترم، مکروه است که خود مستقیما در منازعه و مرافعه شرکت کنند؛ مخصوصا در مواردی که طرف مقابل بد زبان باشد.
مسأله 1175. کسی که وکیل در دعاوی و مرافعات است، اگر علیه موکل خود اقرار نماید، پذیرفته نمی شود.
بنابراین، اگر مثلا وكيل مدعی اقرار کند مال مورد نزاع را گرفته است، یا بدهی مدعى عليه بخشیده شده، یا شهودی که به نفع مدعی شهادت داده اند را فاسق بداند، یا وکیل مدعى عليه اقرار کند که حق با مدعی است، «اقرار وکیل» در هیچ یک از این امور، مورد قبول نیست و نزاع و مرافعه به حال خود باقی می باشد، هرچند این اقرار در حضور حاکم و در مجلس حكم باشد؛
البته، با این چنین اقراری وکالت وکیل باطل می شود و حق ادامه مرافعه را ندارد.(3)
مسأله 1176. وکیل در مرافعات ودعاوی نمی تواند حق موگل خود را به دیگری
ص: 548
ببخشد (ابراء کند) و یا نسبت به آن مصالحه نماید؛ مگر آنکه در این امر نیز وکالت داشته باشد.
مسأله 1177. اگر وکیل در مرافعات و دعاوی بداند ادعای موکلش به ناحق است و وی قصد دارد با تزویر و فریب و ارائه مدارک و دفاعیات کذب یا باطل به دادگاه ، طرف مقابل را محکوم نماید و اموال او را به ناحق تصاحب نماید یا حق شرعی او را تضييع کند، قبول چنین وکالتی جایز نیست.
شایان ذکر است، اگر فردی در موارد فوق وکالت دیگری را قبول کند، وکالت مذکور باطل است و حق الوكاله دریافتی را نیز مالک نمی شود.
مسأله 1178. قرار دادن مالی به عنوان دستمزد برای وکیل در ازای کار حلال، جایز است و احکام آن با توجه به نوع قرارداد مختلف می باشد؛
مثلا اگر به صورت جعاله قرارداد ببندند و حق الوکاله وکیل(1) در قبال انجام کار همچون خرید یا فروش قرار گرفته باشد، وكيل وقتی مالک و مستحق دریافت آن می شود که کار مورد وکالت را انجام داده باشد؛
اما اگر حق الوكاله در جعاله را برای قبول اصل وکالت قرار داده باشند، وکیل با قبول وکالت، مالک و مستحق دریافت آن می گردد.
اگر به صورت اجاره قرارداد ببندند، اجیر (وکیل) با انعقاد عقد اجاره اجرت را مالک می شود.(2)
مسأله 1179. مالی که موکل در اختیار وکیل قرار داده، «امانت» به شمار می رود.
ص: 549
بنابراین، اگر از بین برود یا نقصی بر آن وارد آید، چنانچه وکیل در نگهداری از آن کوتاهی کرده یا استفاده غیر مجاز نموده، ضامن است، وگرنه ضامن نیست.(1)
مسأله 1180. تصرف و استفاده غیر مجاز وکیل از اموال مورد وکالت، موجب باطل شدن وکالت نمی شود؛
مثلا اگر وکیل شده تا خانه ای را بفروشد و وی بدون اجازه از موگل مدتی در خانه ساکن شود، سپس آن را بفروشد، هرچند مرتکب معصیت شده، ولی فروش مذکور صحیح است واجرت المثل مدت استفاده از خانه را به موکلش بدهکار می شود.
مسأله 1181. هرگاه موگل مالی را که در دست وکیل دارد مطالبه کند، وکیل در صورت توانایی باید آن را تحویل دهد؛ در غیر این صورت، حکم امین را ندارد و ضامن می باشد.
مسأله 1182. وكالت از عقدهای «جایز»(2) است.بنابراین، وكيل - چه با اطلاع موکل و چه بدون اطلاع وی - می تواند از وكالت انصراف داده و خود را عزل نماید.
همین طور، موکل می تواند وکیل را عزل کند؛
البته، عزل موگل وقتی محقق می شود که وکیل از آن مطلع شود و از طریق شرعی برایش ثابت شود که موگل، او را عزل نموده است.(3)
بنابراین، اگر مثلا فردی وکیل در طلاق باشد و موگل او را عزل کند، چنانچه وکیل
ص: 550
قبل از اطلاع از عزل، طلاق را جاری کند، طلاق انجام شده، صحيح و نافذ است.
شایان ذکر است، اگر فردی دیگری را وکیل نماید و وکیل در ضمن عقد وکالت(1) شرط نماید که موگل وی را از وکالت عزل نکند، نباید وی را عزل کند و چنانچه عزل نماید مرتکب معصیت شده ، ولی عزل واقع می شود و این حکم، در موردی که موگل در ضمن عقد وکالت با وكيل شرط کرده که وکیل خود را عزل نکند نیزجاری است .
مسأله 1183. همان طور که در مسأله «297» ذکر شد، پای بندی به شرطی که در ضمن عقد قرار داده شده، واجب است.
بنابراین، اگر وکالت به عنوان شرطی در ضمن عقد به صورت «شرط نتیجه» لحاظ شود(2) - مثلا زن در ضمن عقد ازدواج یا عقد دیگری، شرط کند که وکیل در طلاق باشد - و شوهر عقد را با شرط مذکور پذیرفته باشد، چنین وکالتی قابل عزل نیست؛(3)
اما اگر وکالت به عنوان شرطی در ضمن عقد به صورت «شرط فعل» ذکر شود - مثلا زن در ضمن عقد ازدواج یا عقد دیگری، شرط کند که شوهر بعد او را وکیل در طلاق نماید . چنانچه شوهر بعد وی را وکیل در طلاق نماید، وکالت مذکور عقد جایز محسوب شده و قابل عزل است.(4)
ص: 551
مسأله 1184. اگر وکیل یا موكل بمیرد یا برای همیشه دیوانه شده یا به طور مستمر بیهوش گردد،(1) وكالت باطل می شود، هرچند وكالت غیر قابل عزل باشد.
شایان ذکر است، در صورت مشکوک بودن امور فوق، همچنان حکم به باقی بودن وکالت می شود.
مسأله 1185. اگر موکل یا وکیل مبتلا به جنون ادواری شود یا به طور موقت بیهوش شده یا گهگاهی دچار بیهوشی می شود، باطل شدن وکالت محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط(2) در موارد مذکور ترک نشود.(3)
مسأله 1186. اگر موگل پس از قرارداد وکالت نسبت به عمل مورد وکالت محجور شود، مثلا حاکم شرع او را به علت ورشکستگی از تصرف در اموالش ممنوع کند، تصرفات وکیل در زمانی که موکل نسبت به مورد وکالت محجور است صحيح نیست؛
اما وکالت نسبت به زمانی که حجر موکل برطرف می شود، باقی بوده و در آن هنگام تصرفات وکیل صحیح می باشد.
مسأله 1187. اگر کسی گروهی را برای انجام عملی وکیل کند، چنانچه هر کدام مستقل از دیگری وکیل در انجام عمل شده باشد، هر فرد می تواند بدون اجازه از دیگران عمل مورد وکالت را انجام دهد و اگر یکی از آنان بمیرد یا مجنون شود، وکالت سایر وکلا به قوت خود باقی است؛
اما اگر آنان را وکیل کرده که هر کدام بعد از توافق با دیگران (تمامی وکلا) بتواند
ص: 552
اقدام به انجام عمل مورد وکالت نماید، هیچ کدام از آنان نمی تواند بدون اجازه از دیگران عمل مورد وکالت را انجام دهد و اگر یکی از آنان بمیرد یا مجنون شود، وکالت سایر وکلا نیز باطل می شود .
مسأله 1188. اگر مورد وکالت از بین برود، مثلا حیوانی که برای فروش آن وکیل شده بمیرد، یا موکل کار مورد وکالت را خودش انجام دهد، مثلا خانه ای را که وکالت در فروش آن داده، خودش بفروشد، وكالت باطل می شود.
مسأله 1189. اگر مول قبل از اینکه وکیل عمل مورد وکالت را انجام دهد، کاری کند که با انجام مورد وکالت ناسازگار است، مثلا خانه ای را که برای فروشش وکالت داده، وقف نماید، وكالت باطل می شود.
مسأله 1190. گاه انسان به جای اینکه به کسی وکالت در انجام کاری بدهد، به او اذن و اجازه» برای آن کار می دهد؛
برخی از تفاوت های وکالت و اذن تنها (بدون وکالت)، از این قرار است:
1. وكالت، «عقد» است و احتیاج به قبول طرف مقابل دارد؛ اما اذن «ايقاع» بوده و نیاز به قبول ندارد.
2. وكالت با فسخ توسط وکیل باطل می شود،(1) برخلاف اذن؛
پس کسی که از دیگری اذن و اجازه گرفته تا خانه وی را معامله کند، چنانچه از
ص: 553
این اجازه صرف نظر کند، تا زمانی که صاحب خانه از اجازه اش برنگشته، همچنان مجاز به انجام آن کار هست.
3. همان طور که در مسأله «1182» ذکر شد، اگر موکل وکیل را عزل کند و وكيل پس از انجام عمل مورد وکالت مطلع شود، کاری که انجام داده، صحيح و نافذ است؛
اما در مورد اذن چنین نیست، مثلا اگر انسان مالی را که در فروش آن اجازه داشته، بفروشد و بعد بفهمد مالک قبل از انجام معامله از اجازه خود منصرف شده و برگشته است، معامله انجام شده حکم معامله فضولی را دارد.(1)
مسأله 1191. اگر وکیل از انجام کار مورد وکالت - مانند خواندن صیغه عقد - خبر دهد، موکل تا وقتی اطمینان پیدا نکرده، بنابر احتیاط واجب نمی تواند به خبراو ترتیب اثر دهد؛
البته، اگر برایش ثابت شود که عقد جاری شده ، ولی نسبت به صحیح یا باطل بودن آن شک داشته باشد، می تواند بنا بر صحت آن بگذارد.
*برخی مسائل مربوط به کارپرداز یا مأمور خرید(2)
مسأله 1192. کسی که از طرف شرکت، اداره یا مؤسسه ای مأمور و وکیل در خرید کالاهای مورد نیاز آن محل می باشد (مأمور خرید یا کارپرداز) ، در صورتی که فروشنده ای با قرار دادن مالی برای آن وکیل، از وی تقاضا کند کالاها را از او خریداری کند، چنانچه در ضمن قرارداد مؤسسه با مأمور خرید، شرط شده باشد
ص: 554
که وی مبلغی از فروشندگان نگیرد، دریافت آن جایز نیست، هرچند این شرط هنگام قرارداد تصریح نشده، بلکه به صورت های دیگری که در مسأله «302» ذکر شده، باشد.(1)
مسأله 1193. اگر فروشنده در معامله به کارپرداز (وکیل) تخفیف دهد و بخشی از ثمن معامله را دریافت نکند، تخفیف مذکور مربوط به شرکت، اداره یا مؤسسه ( موکل) است و کارپرداز نمی تواند آن را بدون اجازه از نهاد مربوطه برای خود بردارد.
مسأله 1194. اگر کارپرداز وکیل بوده تا فقط کالا را به قیمت معمول بازار برای شرکت خریداری نماید، چنانچه آن را بیشتر از قیمت متعارف بازاری برای شرکت بخرد، معامله مذكور فضولی محسوب می شود و احکام مربوط به معامله فضولی در مورد آن جاری می شود.
مسأله 1195. کارپرداز، امین شرکت، اداره یا مؤسسه محسوب می شود و نباید در کار خود خیانت کند. بنابراین، استفاده شخصی از اموال شرکت، اداره یا مؤسسه بدون اجازه از مدیرعامل آن، جایز نیست و موجب ضمان مالی است. همین طور، ارائه فاکتورهای صوری به شرکت و حسابرسی غیر واقعی اموالی که در اختیار وی برای خرید گذاشته شده و مانند آن جایز نیست.
ص: 555
ص: 556
قرآن کریم درباره اهمیت امانت داری می فرماید:
«... فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ ...»(1)
و اگر برخی از شما بعضی را امین داند و به او امانت بسپارد) پس باید آن امین آنچه را که به امانت گرفته ادا نماید و از پروردگارش بترسد (و به امانت خیانت نکند).
از رسول خداصلی الله علیه واله وسلم روایت شده که فرمودند: «از ما نیست کسی که در امانت خیانت کند».(2)
در حدیث است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «خداوند متعال هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر به راستگویی و ادای امانت به نیکوکار و بدکردار».(3)
در نقل است که حضرت لقمان به فرزندش فرمود: «ای پسرم، امانت را (به صاحبش) برگردان تا دنیا و آخرتت سالم بماند و امین باش تا غنی و بی نیاز شوی».(4)
ص: 557
مسأله 1196. اموالی که به صورت امانت در دست انسان قرار می گیرد و فرد نسبت به آن حکم «امین» پیدا می کند و اصطلاحا گفته می شود فرد نسبت به آن مال «يد امانی» دارد، دو نوع است؛ «امانت مالکی» و «امانت شرعی» که در مسائل بعد توضیح داده می شود.
مسأله 1197. «امانت مالکی» مالی است که با اذن و اجازه خود مالک، در اختیار انسان قرار گرفته و مالک، فرد را نسبت به آن امین به حساب آورده است.
فرقی نمی کند که مالک، مال خود را فقط برای نگهداری به انسان داده باشد مانند « ودیعه» - که در این فصل احکام آن بیان می شود - یا اینکه آن را به جهت دیگری مانند «عاریه یا مضاربه یا اجاره» در اختیار فرد قرار داده باشد؛
در تمام موارد مذکور در حقیقت، مالک، مراقبت از مال را بر عهده طرف مقابل قرار داده است.
مسأله 1198. «امانت شرعی» مالی است که با اذن و اجازه مالک در دست شخص قرار نگرفته و در حقیقت، مالک وی را نسبت به مال خود امین به حساب نیاورده؛ اما این امر به صورت غاصبانه و مانند آن نیز صورت نگرفته است؛
برای روشن شدن مطلب، برخی از موارد «امانت شرعی» به عنوان مثال ذکر می شود.
الف. مال فردی از طریق عوامل طبیعی مثل باد و سیل به دست انسان برسد؛
ب. مالک، مالی را به انسان بدهد در حالی که هر دو طرف از آن بی اطلاع بوده اند؛
ص: 558
مثل اینکه فرد پس از تحویل گرفتن صندوقی که خریده، بفهمد یکی از اموال فروشنده در آن قرار دارد یا اینکه فروشنده یا خریدار به جهت اشتباه در محاسبات، مالی را بیش از حق دیگری به او داده باشد.
ج. مال با اجازه شرعی در دست انسان قرار گرفته باشد؛
مثل اینکه فرد مال گمشده ای را در موارد مجاز(1)بردارد یا مالی را برای رساندن به صاحبش از دست دزد یا غاصب بگیرد، یا در جایی که مال در دست بچه یا دیوانه ای در معرض از بین رفتن باشد، انسان آن را برای نگهداری از او بگیرد و همین طور در موارد دیگری که مال فردی که اموالش مورد احترام است، در معرض از بین رفتن قرار گرفته باشد.
مسأله 1199. انسان باید در حفظ و نگهداری امانت شرعی - همانند امانت مالکی - بکوشد و اگر صاحب آن (امانت شرعی) را می شناسد، باید در اولین زمان ممكن مال را به وی یا ولی شرعی یا وکیلش برساند، یا آنها را مطلع نماید تا هر وقت بخواهند مال را در اختیار آنان قرار دهد؛(2) چه اینکه صاحب مال آن را مطالبه کرده باشد یا نه؛
اما اگر صاحب مال را نمی شناسد، با توجه به نوع مال، باید به دستوری که برای مال «مجهول المالک» یا «گمشده» در فصل «مال پیدا شده» ذکر می شود، عمل نماید.
مسأله 1200. «ودیعه»، (امانت گذاردن) آن است که انسان حفظ و نگهداری مالی(3) را به عهده دیگری قرار دهد.
ص: 559
مسأله 1201. ودیعه، «عقد»(1) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب و قبول» به صورت لفظی یا عملی صورت گیرد.
بنابراین، اگر مثلا صاحب مال، آن را برای نگهداری به دیگری بدهد و او هم طوری که معلوم باشد ملتزم به نگهداری از آن شده بپذیرد، ودیعه محقق شده است (ودیعه معاطاتی).
*شرایط امانت گذار و امانت دار(2)
مسأله 1202. امانت گذار باید عاقل بوده و نیز سفیه و مفلس نباشد(3) و مال خود را با قصد و اختیار، امانت بگذارد؛
البته، مفلس می تواند مالی را که نسبت به آن محجور و ممنوع از تصرف نیست، به امانت بگذارد.
مسأله 1203. اگر فرد نابالغ بخواهد مال خود را نزد دیگری امانت بگذارد و در انجام آن مستقل باشد، ودیعه صحیح نیست، هرچند این کار را با اجازه وليش انجام دهد؛
اما اگر مال دیگری را با اجازه او امانت بگذارد یا مال خود را با اجازه ولی، بدون اینکه مستقل در تصرف باشد، به ودیعه دهد - نظیر آنچه در مسأله «132» ذکر شد - ودیعه صحیح است.
مسأله 1204. اگر فرد نابالغ بخواهد مال خودش یا مال دیگری را بدون اجازه از صاحبش امانت بگذارد، انسان نباید آن را بپذیرد؛
اما چنانچه مال را از او بگیرد، ضامن است و باید آن را به صاحبش - واگر مال خود نابالغ باشد به ولی شرعی وی - برساند؛
ص: 560
البته، در صورتی که این ترس وجود داشته باشد که مال از بین برود، می تواند آن را بگیرد و به مالک یا اگر مال، متعلق به خود بچه است، به ولش برساند و در این صورت، اگر در نگهداری از مال کوتاهی نکرده و تصرف غیر مجاز ننماید، ضامن نیست.
مسأله 1205. اگر انسان مالی را نزد فرد نابالغ غیر ممیز امانت بگذارد، چنانچه مال از بین برود و تلف شود(1) يا طفل آن را از بین ببرد (اتلاف)(2) آن طفل ضامن نیست؛
اما اگر فرد نابالغ، ممیز باشد، در صورتی که خودش مال را از بین ببرد(3) ضامن است؛ ولی چنانچه مال نزد او تلف شود، ضامن نیست، هرچند در نگهداری از مال سهل انگاری و کوتاهی نموده باشد.
شایان ذکر است، این حکم در مورد فرد دیوانه نیز جاری می شود.
مسأله 1206. کسی که توانایی نگهداری از مال را ندارد، نباید ودیعه را قبول کند و چنانچه بپذیرد،ضامن است؛
البته، اگر امانت گذار وضعیت او را می داند، پذیرفتن ودیعه برایش جایز است و در این صورت، چنانچه تلف شود، ضامن نمی باشد.
همچنین، اگر انسان به صاحب مال بفهماند که حاضر به نگهداری مال او نیست و مال را از او تحویل نگیرد، ولی صاحب مال آن را نزد وی بگذارد و برود و آن مال تلف شود ضامن نیست.(4)
مسأله 1207. کسی که امانت را قبول می کند، باید طوری که در نگهداری مال
ص: 561
مورد امانت معمول و مرسوم است، از آن محافظت نماید و آن را در محلی قرار دهد که عرفا کوتاهی در مراقبت و خیانت در امانت شمرده نشود.(1)
شایان ذکر است، اگر امانت دار محل یا لوازم مناسبی برای این کار ندارد، باید اقدام به تهیه آن نماید، هرچند امانت گذار هنگام سپردن امانت اطلاع داشته باشد که امانت دار لوازم مناسبی برای نگهداری امانت ندارد.
مسأله 1208. کسی که امانت را پذیرفته، باید هر کاری که برای سالم ماندن امانت و از بین نرفتن آن لازم است، انجام دهد؛ مثلا اگر امانت حيوان باشد، به او علوفه و آب بدهد(2) و برای حفظش در گرما و سرما اقدامات لازم را انجام دهد(3) و اگر در این امور کوتاهی کند ضامن است.
مسأله 1209. اگر امانت گذار برای نگهداری مال خود محلی را تعیین کند و به امانت دار بگوید: « مال را در این مکان نگهداری کن، هرچند احتمال بدهی در اینجا از بین برود»، امانت دار نباید آن را به محل دیگری ببرد و اگر چنین کند ضامن می باشد؛
مگر اینکه بداند مال در محلی که امانت گذار تعیین کرده، از بین می رود که در این صورت، می تواند آن را به محل امنی منتقل کند و چنانچه تلف شود، ضامن نیست.
مسأله 1210. اگر امانت گذار برای نگهداری امانت، محلی را تعیین کند، ولی از گفته او یا از شواهد و نشانه هایی که وجود دارد، چنین فهمیده شود که آن محل
ص: 562
برای او خصوصیتی ندارد، امانت دار می تواند آن را به محل دیگری که نسبت به محل تعیین شده، محفوظ تریا مانند آن است، منتقل کند و چنانچه تلف شود، ضامن نمی باشد.
مسأله 1211. اگر ظالمی بخواهد به امانت خسارتی وارد کند یا آن را بردارد - مثل آنکه سارقی درصدد سرقت آن باشد - چنانچه دفع ظالم موجب وارد آمدن ضرر بدنی، جانی، مالی یا آبرویی بر امانت دار باشد، واجب نیست چنین ضرری را تحمل کند؛ بلکه در بعضی از موارد جایز نیست.
البته، اگر پیامد نگهداری از مال در چنین مواردی جزئی باشد؛ طوری که غالبا مردم آن مقدار را تحمل می کنند، باید به دفع ظالم و نگهداری از مال اقدام کند؛ مثل اینکه دفع ظالم موجب شود وی کلام خشنی به امانت دار بگوید، طوری که هرچند آن کلام طبعأ قدری موجب اذیت فرد می شود، اما عرف باعث هتک حیثیت و منزلت او نمی گردد.
مسأله 1212. کسی که مال در نزد وی امانت گذاشته شده، شرعا «امین» است؛
بنابراین، اگر مال مورد امانت از بین برود یا نقصی بر آن وارد آید، چنانچه در نگهداری از مال به طوری که در مسائل «1207 و 1208» ذکر شد - کوتاهی کرده یا در آن تصرف غیر مجاز نموده؛ به گونه ای که آن تصرف، خیانت در امانت شمرده شود، مثل اینکه لباس مورد امانت را بدون اجازه بپوشد یا ماشین مورد امانت را بدون اجازه سوار شود، ضامن است؛(1)
در غیر این صورت، ضامن نیست .
ص: 563
مسأله 1213. اگر امانت دار طوری در مال امانت تصرف کند که خیانت به حساب نیاید - مثل اینکه بر روی کیسه ای که مال در آن است، بدون رضایت یا اجازه مالک مطلبی بنویسد یا نقشی بکشد - ضامن نیست، هرچند مرتکب گناه شده است؛
البته، اگر مال بر اثر تصرف غیر مجاز وی از بین برود یا نقصی بر آن وارد آید، ضامن می باشد.
مسأله 1214. اگر امانت دار با توضیحاتی که در مسأله «1212» ذکرشد، در نگهداری از امانت کوتاهی کرده یا در آن تصرف غیر مجاز نماید، چنانچه مال از بین برود، یا نقصی بر آن وارد آید - حتی اگر از بین رفتن یا ناقص شدن مال ، براثر کوتاهی یا تصرف غیر مجاز او نباشد - ضامن است؛(1)
مانند اینکه امانت دار در آبیاری و سمپاشی و رسیدگی به گیاهان مورد امانت عرفا کوتاهی کند، ولی آن گیاهان بر اثر سرما یا گرمای غیر منتظره از بین بروند؛
البته، اگر فرد از کوتاهی یا تصرف غیر مجاز خود دست بردارد، حکم آن در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 1215. اگر امانت دار مدتی در نگهداری از مال مورد امانت کوتاهی کرده یا در آن تصرف غیر مجاز بنماید، ولی قبل از اینکه آسیبی به مال برسد، به وظایف خود به درستی عمل کند، ضمان از او برطرف می شود.
مسأله 1216. ضامن بودن فرد نسبت به مال به این معنا است که:
الف. اگر مال از بین برود، عوض و بدل آن به عهده فرد ثابت می شود؛ یعنی اگر از اشیای مثلی است، باید مثل آن و اگر قیمی است، قیمت آن را بپردازد.(2)
ب. اگر مال معیوب شود، تفاوت قیمت صحیح و معیوب که به آن «أرش» گفته می شود، بر عهده شخص ثابت می شود.(3)
ص: 564
مسأله 1217. اگر امانت دار قصد کند در مال مورد امانت تصرف غیر مجاز نماید، ولی در عمل مرتکب آن نشود، چنین قصدی موجب ضامن شدن وی نمی گردد؛
اما اگر قصد غصب کردن(1) مال را داشته باشد، ضامن است؛ مگر اینکه از قصد خود برگردد که در این صورت ضمان از وی برطرف می شود.
مسأله 1218. اگر امانت دار، امانت بودن مال را انکار کند یا امانت گذار مال را مطالبه کند و او بدون عذر، از برگرداندن آن امتناع ورزد، همین انکار یا امتناع فرد، موجب ضامن شدن وی می گردد و حتی در صورتی که از انکاریا امتناع خود نیز دست بردارد، ضمان از او برطرف نمی شود.
مسأله 1219. اگر امانت دار در یکی از دو شیئی که نزدش امانت گذاشته شده، استفاده یا تصرف غیر مجاز نماید، ضامن همان شیء می باشد.
مسأله 1220. اگر ظالمی مال مورد امانت را به زور از امانت دار بگیرد، چه اینکه خودش آن را بگیرد و یا امانت دار را مجبور کند تا مال را به او بدهد، امانت دار ضامن نیست؛
مگر آنکه خودش سبب مسلط شدن ظالم برمال شود؛ بلکه همین که او را از وجود مال در نزد خود مطلع سازد یا زمینه تسلط وی را فراهم آورد تا وقتی که خطر آن ظالم برطرف نشده، ضامن است.
شایان ذکر است، اگر امانت دار بتواند بدون ضرر یا حرج با بکارگیری روش های مشروع موجب دفع ظالم از مال مورد امانت گردد، باید بر این امر اقدام نماید و در صورت ناچاری، واجب است برای حفظ امانت به ظالم دروغ بگوید یا قسم دروغ بخورد و احتیاط لازم آن است که در صورت امکان و التفات توریه نماید.
مسأله 1221. ودیعه - چه برای آن زمانی تعیین شده و چه بدون زمان باشد - عقد
ص: 565
«جایز» است؛ یعنی هرکدام از دو طرف هروقت بخواهند می توانند آن را فسخ کنند.
شایان ذکر است، اگر در ضمن عقد ودیعه یا عقد دیگری شرط کنند که تا مدت معنی هردو یا یکی از آن دو ودیعه را فسخ نکند، عمل به شرط واجب است؛
ولی چنانچه فرد از شرط تخلف کرده و ودیعه را فسخ کند، فسخ صحیح است، هرچند وی مرتکب گناه شده است.
مسأله 1222. اگر امانت دار به طور مستمر و همیشگی دیوانه یا بیهوش شود، کسی که مال در اختیارش می باشد، باید فورا مال را به امانت گذار برساند یا او را از وضعیت مطلع سازد و چنانچه جنون یا بیهوشی فرد مستمر نباشد، باطل شدن ودیعه محل اشکال است. بنابراین، مراعات مقتضای احتیاط ترک در این مورد نشود.(1)
در برخی از موارد لازم است امانت دار هرچه زودتر مال مورد امانت را به صاحبش برگرداند، که در مسائل بعد توضیح داده می شود.
شایان ذکر است، فوریت مذکور عرفی است. بنابراین، هنگام مطالبه امانت ، بر امانت دار دویدن یا قطع کردن غذا یا نماز - هرچند مستحبی باشد - واموری مانند آن واجب نیست؛
بدیهی است فوریت درجایی که امانت گذار نسبت به تأخیر در برگرداندن امانت، رضایت داشته باشد، واجب نمی باشد.
مسأله 1224. اگرامانت گذار مال خود را مطالبه کند و امانت دار بخواهد برای برگرداندن مال، شاهد بگیرد و این امر موجب تأخیر در رد امانت باشد، چنانچه امانت دار در معرض آن باشد که بعدا صاحب مال دوباره آن را از او مطالبه کند، تأخير مذکور اشکال ندارد.
مسأله 1225. وظیفه امانت دار در برگرداندن امانت آن است که موانع را از آن برطرف نماید، به گونه ای که امانت گذار بتواند آن را بردارد و لازم نیست مال را به دست صاحبش برساند؛
پس اگر مثلا امانت در کمد یا صندوق قفل دار قرار داشته باشد، همین که در آن را باز کرده و به امانت گذار بگوید: «این امانت توست؛ بیا و آن را بردار» کافی است.
مسأله 1226. اگر برای امانت دار وضعیتی پیش آید که بترسد اگر امانت را نزد خود نگه دارد، مال، سرقت شده یا از بین برود و یا نقصی بر آن وارد آید، باید امانت را به صاحبش یا وکیل او برساند و یا او را از وضعیت آگاه سازد؛
اما اگر این امر ممکن نباشد، آن را به حاکم شرع برساند، یا او را از وضعیت مطلع نماید تا تصمیم لازم را اتخاذ نماید و چنانچه حاکم شرع در دسترس نبوده یا به علتی قادر به نگهداری از مال نباشد، آن را به فرد مورد اعتماد و امینی بسپارد و در صورت امکان برای این کار از حاکم شرع اجازه بگیرد.(1)
ص: 567
مسأله 1227. هرگاه امانت دار نشانه های مرگ را در خود احساس کند، چنانچه اجازه و وکالت در رساندن مال به دیگری نداشته باشد، در صورت امکان بنابر احتیاط واجب بر او لازم است آن را به صاحبش یا وکیل یا ولی شرعی وی برساند یا او را از این امر مطلع سازد.
اما اگر این امر ممکن نباشد، باید - هرچند با وصیت کردن و شاهد گرفتن بر وصیت و آگاه کردن وصی و شاهد از نام و خصوصیات و نشانی صاحب مال یا امور دیگر کاری کند که مطمئن شود مال بعد از فوت او به صاحبش می رسد.
مسأله 1228. اگر امانت دار ودیعه را فسخ کند، باید مال مورد امانت را فورا به صاحبش یا وکیل یا ولی شرعی او برساند یا او را از وضعیت مطلع سازد؛ در غیراین صورت، چنانچه مال تلف شود، یا نقصی بر آن وارد آید، ضامن است.
مسأله 1229. اگر امانت گذار دیوانه شود یا به طور مستمر و همیشگی بیهوش شود، ودیعه باطل می شود و امانت دار باید فورأ مال را به ولی شرعی او برساند یا او را از وضعیت مطلع سازد و اگر بدون عذر شرعی این کار را انجام ندهد و مال از بین برود یا نقصی بر آن وارد آید، ضامن است.
اما اگر جنون فرد، أدواری (موقت و دوره ای) بوده یا به طور موقت بیهوش شود، باطل شدن ودیعه محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
مسأله 1230. اگر امانت گذار بمیرد، ودیعه باطل می شود و اگر مال مورد امانت به
ص: 568
وارث منتقل شده - بدون اینکه فرد دیگری در آن حق داشته باشد - امانت دار باید آن را به وارث یا ولیش برساند یا او را از این امر مطلع سازد و چنانچه بدون عذر شرعی در این امر کوتاهی کند، ضامن است؛
البته، اگر فردی ادعا کند وارث امانت گذار است، ولی امانت دار از گفته او اطمینان پیدا نکند و برایش این امر ثابت نشود، یا احتمال عقلایی بدهد فرد یا افراد دیگری هم وارث باشند، باید تحقیق کند و چنانچه در این مدت مال بدون کوتاهی و تصرف غیر مجاز تلف شود، ضامن نیست.
مسأله 1231. اگر مالک (امانت گذار) بمیرد و افرادی که باید مال در اختیار آنان قرار گیرد، چند نفر باشند - مثل اینکه مال مورد امانت به عنوان ارث به چند وارث منتقل شده باشد(1) - امانت دار باید آن را به همه آنها یا وکیلشان بدهد و اگر بدون اجازه دیگران مال را به بعضی از آنان بدهد، نسبت به سهم بقيه ضامن می باشد.
مسأله 1232. اگر برای امانت دار سفری پیش آید، چنانچه نسبت به همراه بردن مال مورد امانت یا سپردن آن به فرد امین دیگری از امانت گذار اجازه داشته باشد، می تواند این کار را انجام دهد، وگرنه چنانچه نگهداری از مال وابسته به حضور وی نباشد، می تواند به سفر برود و مال را در محل محفوظ آن، نزد خانواده خود باقی بگذارد؛
در غیر این صورت، یا باید سفر را ترک کند و یا مال را به صاحبش و یا ولی شرعی یا وکیل او برساند یا وی را مطلع سازد.
ص: 569
ص: 570
مسأله 1233. «عاريه» آن است که انسان مالی(1) را در اختیار دیگری قرار دهد تا بدون اینکه عوضی بپردازد (به طور مجانی از آن استفاده کند.
مسأله 1234. عاریه «عقد»(2) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب و قبول» به صورت لفظی یا عملی صورت گیرد.
بنابراین، اگر مثلا صاحب مال، آن را به عنوان عاریه به دیگری بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، عاريه محقق شده است (عاريه معاطاتی).
مسأله 1235. عاریه دهنده باید مالک منفعت مالی باشد که عاریه می دهد یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی) باشد؛
بنابراین، عاریه دادن مال غصبی و همین طور چیزی که مال خود انسان
ص: 571
است، ولی منفعت آن مال دیگری است - مانند مالی که اجاره داده شده - صحیح نیست؛ مگر آنکه مالک منفعت، قبل یا بعد از عاريه دادن آن را اجازه دهد.
مسأله 1236. کسی که مالک منفعت مالی می باشد، ولی مالک خود آن نیست - مانند فردی که مالی را اجاره کرده - در صورتی که مالک مال با او شرط کرده باشد که فقط خودش از مال استفاده کند، چه اینکه شرط به صورت صریح ذکر شود یا به علت متعارف و معمول بودن آن، یا مطرح شدن در پیش گفتگوی اجاره و مانند آن، اجاره براساس آن واقع شود، حق ندارد آن را به دیگری عاریه دهد.
مسأله 1237. کسی که مالی را اجاره کرده و با او شرط نشده که فقط خودش از آن استفاده کند، می تواند آن را به دیگری عاريه دهد؛
البته، برای تحویل دادن مال به عاریه گیرنده، بنابر احتیاط واجب باید از صاحب مال اجازه داشته باشد یا به صورتی رضایت او برایش معلوم باشد، هرچند به طور صریح اجازه نداده باشد.(1)
مسأله 1238. عاریه گیرنده در صورتی می تواند مالی را که عاریه گرفته، به دیگری عاريه دهد که در این کار از صاحب مال اجازه داشته باشد که در این صورت، در حقیقت عاریه دهنده همان مالک مال است و عاریه گیرنده اول، مأذون یا وکیل وی در عاریه دادن آن به فرد دوم می باشد. بنابراین، اگر عاریه گیرنده اول بمیرد یا برای همیشه دیوانه شود، عاریه دوم باطل نمی شود.
مسأله 1239. اگر فرد نابالغ ممیز بخواهد مال خود را به دیگری عاريه دهد، چنانچه در مورد آن مستقل باشد، عاریه صحیح نیست، هرچند عاریه را با اجازه وليش انجام دهد؛
اما چنانچه حدود عاريه مانند تعیین مال و شخص عاریه گیرنده و شرایط آن
ص: 572
توسط ولی شرعی، معلوم شود، نابالغ می تواند مال خود را به دیگری عاريه دهد، همین طور ولی شرعی نابالغ می تواند مال او را عاريه دهد.
شایان ذکر است، تصرفات ولی شرعی در مال نابالغ، باید با رعایت شرایطی باشد که در فصل «جر» مبحث «ولایت برنابالغ» ذکر می شود. بنابراین، اگر عاريه دادن اموال بچه نابالغ مفسده داشته باشد، مانند اینکه اموال مذکور در معرض تلف قرار گیرد، ولی بچه نابالغ نمی تواند اقدام به عاریه دادن اموال وی نماید.
مسأله 1240. عاریه دادن فرد دیوانه و همین طور فرد سفیه بدون اجازه ولی شرعی و مفلس بدون اجازه از طلبکاران نسبت به مال خودشان صحیح نیست.(1)
مسأله 1241. عاریه گیرنده باید بالغ و عاقل باشد و نیز عاريه در صورتی صحیح است که عاریه گیرنده شرعا بتواند از مال مورد عاریه استفاده کند؛
بنابراین، عاریه گرفتن کتابی که با خواندن آن، عاریه گیرنده در معرض ضلالت و انحراف دینی قرار می گیرد، صحیح نیست.(2)
مسأله 1242. عاریه گیرنده باید مشخص باشد؛ پس اگر عاریه دهنده بگوید: «مالم را به یکی از شما دو نفر عاریه دادم» عاريه صحیح نیست؛
اما عاریه دهنده می تواند مالش را به چند نفر عاریه بدهد که در این صورت، عاریه گیرندگان به نوبت یا با قرعه از آن استفاده می کنند.
مسأله 1243. انسان نمی تواند مال خود را به تعداد غير محدودی از افراد عاریه دهد؛ مثلا بگوید: «مالم را به همه مردم عاریه دادم»؛ اما می تواند مال خود را برای همه اباحه(3) کند.
ص: 573
مسأله 1244. مال و منفعت مورد عاريه ، باید شرایط ذیل را داشته باشد:
1.خود مال با استفاده از بین نرود؛
2. برای منفعت حرام مورد عاریه واقع نشود؛
3. منفعتی که مال برای آن عاریه داده می شود، مشخص باشد.
مسأله 1245. مال مورد عاريه باید مانند زمین، خانه، مغازه، لباس، کتاب، ظروف، اثاثیه، زیور آلات، چهار پایان، ماشین و... طوری باشد که قابلیت استفاده از مال بدون از بین بردن آن، وجود داشته باشد.
بنابراین، عاریه دادن چیزهایی مثل نان، میوه و خوراکی های دیگر برای مصرف خوراکی و نیز بنزین و نفت و مانند آن برای سوخت صحیح نیست، همچنان که عاريه دادن پول برای تجارت با آن صحیح نیست.
مسأله 1246. عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم و همین طور عاريه دادن حیوان نر برای جفت گیری جایز است.
مسأله 1247. اگر مالی فقط منفعت حرام داشته باشد مانند ابزار مخصوص موسیقی حرام یا سیدی های مبتذل و ابزار قمار - عاریه دادن آن صحیح نیست؛
همین طور، عاریه دادن مالی که هم استفاده حلال دارد و هم حرام، برای استفاده حرام، صحیح نیست.(1)
بنابراین، عاریه دادن ظرف طلا و نقره برای خوردن و آشامیدن و همین طور بنابر
ص: 574
احتیاط واجب برای بقیه استعمالات صحیح نیست؛ ولی عاریه دادن آن برای تزیین، جایز است.
شایان ذکر است، عاریه دادن سگ نگهبان و سگ شکاری ، سگ آموزش دیده برای کشف جرایم جنایی و مانند آن نیز صحیح می باشد.
مسأله 1248. اگر مالی که عاریه داده می شود به طور معمول، قابلیت برای بهره برداری های گوناگون داشته باشد، مثل زمینی که هم قابلیت زراعت داشته و هم قابل درخت کاری باشد و یا ماشینی که قابل باربری و مسافربری باشد، حکم تعیین نوع استفاده از آن دو صورت دارد:
الف. انتخاب نوع منفعت و بهره برداری به عاریه گیرنده واگذار شده، طوری که وی مجاز باشد هر یک یا چند نوع استفاده ای که می خواهد ببرد؛ در این صورت، عاريه بدون تعیین نوع استفاده صحیح است؛
ب. مال تنها برای برخی از انواع بهره برداری ها، عاریه داده می شود؛ در این صورت ، باید آن استفاده در هنگام عاریه دادن مال مشخص شود.
مسأله 1249. اگر هنگام عاریه دادن مال، قید و شرط و توافقی برای نوع استفاده از آن ذکر نشود - مثلا بگوید: «این ماشین را به تو عاریه دادم» یا بدون اینکه قید و شرطی شود مال را به عنوان عاريه به دیگری بدهد و او هم به همین عنوان بگیرد - هرنوع استفاده معمول و متداول حلال از آن، برای عاریه گیرنده جایز است؛
البته، گاه برخی از انواع استفاده ها طوری است که هرچند قرارداد عاريه بدون قید و شرط منعقد شده باشد، ولی عرفا نمی توان عاريه را شامل آن دانست؛ مثل اینکه عاریه گیرنده زمینی را که بدون قید و شرط عاریه گرفته، بخواهد برای دفن اموات به کار گیرد؛
در این موارد، هرچند دفن یکی از انواع استفاده از زمین است، ولی برای آنکه
ص: 575
عاريه شامل آن باشد، باید به همان مورد تصریح شود یا طوری بیان شود که معلوم باشد عاریه شامل آن هم می شود.
مسأله 1250. معین بودن مال مورد عاریه در هنگام عاریه دادن، لازم نیست.
بنابراین، اگر عاریه گیرنده بگوید: «یکی از لباس های خود را به من عاريه بده» و عاریه دهنده به قصد انجام عاريه بگوید: «برو هرکدام را که می خواهی بردار»، عاريه به طور صحیح محقق شده است.
مسأله 1251. مال مورد عاریه در مدت عاریه، نوعی «امانت» در دست عاريه گیرنده به شمار می رود.
بنابراین، اگر تلف شود یا عیب و نقصی بر آن وارد آید، در صورتی که وی در نگهداری از مال کوتاهی کرده، یا در آن تصرف غیر مجاز نموده، ضامن است؛(1) در غیر این صورت ضامن نیست.(2)
البته، از این حکم دو مورد استثنا می شود که در دو مسأله بعد ذکر می شود .
مسأله 1252. اگر مال مورد عاریه «طلا» یا «نقره» باشد، چنانچه از بین برود یا نقصی بر آن وارد آید، عاریه گیرنده ضامن است، هرچند وی در نگهداری از مال کوتاهی نکرده و تصرف غیر مجاز نیز ننموده باشد؛ مگر اینکه عاریه گیرنده شرط کرده باشد که ضامن نباشد.
مسأله 1253. اگر عاریه دهنده هنگام عاریه دادن مال شرط کرده باشد که در صورت از بین رفتن آن یا وارد آمدن عیب یا نقصی برمال، عاریه گیرنده ضامن
ص: 576
باشد،(1) هرچند در نگهداری از آن کوتاهی نکرده و تصرف غیر مجاز نیز ننموده باشد، شرط صحیح است و عاریه گیرنده ضامن است .
مسأله 1254. مقدار و کیفیت استفاده عاریه گیرنده از مال مورد عاریه در موارد مجاز، باید براساس روش معمول و مرسوم در میان مردم باشد.
بنابراین، مثلا اگر ماشینی را برای حمل بار عاريه کرده، نباید بیش از مقدار باری که در آن زمان و مکان برای ماشین مورد عاریه معمول و متداول است، حمل نماید.
مسأله 1255. اگر مال مورد عاریه بر اثر استفاده و تصرف عاریه گیرنده از بین برود یا نقصی بر آن وارد آید، چنانچه آن تصرف مجاز بوده - مثلا حیوانی که برای حمل بار عاریه کرده بر اثر حمل بار به طور متعارف و معمول تلف شود - عاریه گیرنده ضامن نیست،(2) وگرنه ضامن می باشد.
مسأله 1256. اگر عاریه گیرنده در نوع یا کیفیت استفاده و تصرف در مال تخلف نموده و مال را در غیر موارد مجاز بکار گیرد، همان طور که در مسأله «1251» ذکر شد، ضامن است و علاوه بر آن، باید - با توضیحی که در مسأله «1497» ذکر می شود - اجرت المثل استفاده از مال (اجاره بهای معمول وبازاری مال) را نیز بپردازد؛ برای روشن شدن مطلب دو مثال ذکر می شود:
الف. فرد ماشینی را فقط برای حمل مسافر عاریه کرده، ولی با آن بار حمل کند؛ در این صورت، بایدکرایه کامل حمل بار با ماشین را به عاریه دهنده بدهد؛
ب. فرد ماشین را برای طی مسافت معینی عاریه کرده، ولی مسافت بیشتری را با آن بپیماید؛ در این صورت، باید کرایه مسافت اضافه را بپردازد؛
البته اگر فرد، عاریه دادن خود را مقید کرده که عاریه گیرنده مسافت بیشتر از
ص: 577
مقدار تعیین شده را نپیماید، در این صورت، عاریه گیرنده باید اجرت المثل تمام مسافت را بپردازد.
مسأله 1257. عاريه - چه برای آن، زمانی تعیین شده باشد و چه بدون زمان باشد - عقد «جایز» است، یعنی هرکدام از دو طرف، هروقت بخواهند می توانند آن را فسخ کنند.
شایان ذکر است، اگر در ضمن عقد عاریه یا عقد لازم دیگری شرط کنند که تا مدت معینی هردو یا یکی از آن دو عاریه را فسخ نکند، عمل به شرط واجب است؛ ولی چنانچه فرد از شرط تخلف کرده و عاریه را فسخ کند، فسخ صحیح است، هر چند وی مرتکب گناه شده است.
مسأله 1258. اگر فرد زمینی را برای زراعت به دیگری عاريه دهد، با توجه به ذهنیت و ارتکاز عرفی، عاریه ، مشروط بر فسخ نکردن عاریه دهنده از زمان شروع در زراعت تا پایان زمان برداشت واقع می شود. بنابراین، وی نباید عاریه را در این مدت فسخ کند؛ ولی اگر مرتکب معصیت شده و فسخ کند، عاريه فسخ می گردد؛
البته، در صورت فسخ عاریه در مورد فوق ، احتیاط واجب آن است که در دو مطلب ذیل دو طرف با هم مصالحه کنند:
- عاریه دهنده بخواهد طرف مقابل را مجبور به تخليه زراعت کند؛ چه با پرداخت خسارت محصول و چه بدون آن.
- عاریه گیرنده بخواهد محصول خود را تا زمان برداشت در زمین باقی بگذارد؛ چه با پرداخت اجاره بهای زمین و چه بدون آن.
مسأله 1259. اگر کسی زمینی را برای ساختن بناء به دیگری عاریه دهد، نسبت به فسخ عاریه پس از احداث بناء در زمین - هرچند به صورت نیمه تمام - مسأله قبل جاری می شود.
ص: 578
مسأله 1260. اگر عاریه دهنده بمیرد یا دیوانه و یا بیهوش شود، در مورد باطل شدن عاريه و وظيفه عاریه گیرنده، مسائل «1229 تا 1231» - که در فصل «ودیعه» ذکر شد - جاری می شود.
مسأله 1261. اگر عاريه فسخ گردد یا مدت آن تمام شود، عاریه گیرنده باید مال مورد عاریه را به صاحب مال یا کسی که در حکم وی است - مانند وکیل یا وليش - برگرداند یا به وی اطلاع دهد تا هر وقت بخواهد مال را در اختیارش قرار دهد.
بنابراین، اگر عاریه گیرنده مال را به شخص دیگری(1) بدهد یا مال را به همان جایی که آن را از آنجا برداشته برگرداند، بدون اینکه آن مال در اختیار مالک و تحت تصرف وی قرار گیرد و یا او این کار را اجازه داده باشد، چنانچه مال از بین رفته یا نقصی بر آن وارد آید، ضامن است.
مسأله 1262. اگر مالی که انسان عاریه گرفته نجس شود، در بعضی از موارد لازم است صاحب مال را از نجاست آن مطلع کند که توضیح آن در جلد اول مسأله «151» ذکر شد.
مسأله 1263. اگر انسان بفهمد مالی که عاریه گرفته غصبی است، باید آن را به صاحبش برگرداند و حق ندارد آن را به عاریه دهنده بدهد.(2)
مسأله 1264. اگر فرد مالی مانند ماشین یا خانه را غصب کرده و به دیگری عاريه دهد، صاحب مال می تواند عوض منافع مال خود(3) را از عاريه دهنده یا عاریه گیرنده - هر کدام که بخواهد - مطالبه نماید؛
ص: 579
البته، اگر عاریه گیرنده از غصبی بودن مال مطلع نبوده و صاحب مال، عوض منافع مال را از او گرفته باشد، وی می تواند به عاریه دهنده مراجعه کرده و آنچه را پرداخت کرده از او بگیرد.
مسأله 1265. اگر فرد مالی را غصب کرده و به دیگری عاریه دهد، چنانچه مال مذكور از بین برود، صاحب مال می تواند عوض مال را از هر یک از آن دو بگیرد.
البته، اگر عاریه گیرنده از غصبی بودن مال مطلع نبوده و صاحب مال، عوض اصل مال را - در صورت تلف - از او گرفته باشد، وی می تواند به عاریه دهنده مراجعه کرده و آنچه را پرداخت کرده از او بگیرد؛ مگر اینکه عاریه از مواردی باشد که در مسائل «1252 و 1253» ذکر شد که در صورت تلف نمی تواند به عاریه دهنده رجوع نماید.
ص: 580
مسأله 1266. «هبه» (بخشش) آن است که انسان مالی را بدون اینکه عوضی در مقابل آن مال قرار گیرد (به طور مجانی) به ملکیت دیگری در آورد و به وی ببخشد.
بنابراين، عناوینی مانند «هدیه، صله، جایزه، پاداش، عطیه» همگی هبه محسوب می شوند.(1)
مسأله 1267. هبه، «عقد»(2) می باشد و برای محقق شدنش، لازم است «ایجاب و قبول» به صورت لفظی یا عملی صورت گیرد.
بنابراین، اگر مثلا صاحب مال، آن را به عنوان هبه (بخشش) به دیگری بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، هبه محقق شده است (هبة معاطاتی).
ص: 581
مسأله 1268. کسی که مالی را به دیگری می بخشد (واهب) باید مالک یا در حکم مالک (مانند وکیل یا ولی شرعی مالک) بوده و هبه را با قصد و اختیار انجام دهد و همین طور شرعا محجور و ممنوع از تصرف در اموال خود نباشد؛
بنابراین، اگر فرد نابالغ یا دیوانه یا سفیه یا مفلس مال خود را به دیگری ببخشد، این همه، با توضیحاتی که در فصل «جر» ذکر شد، صحیح نمی باشد.
شایان ذکر است، شرایط صحیح بودن هبه فرد مریض در بیماری منجر به فوت، در مسائل «1688 و 1692» ذکر می شود.
مسأله 1269. با توجه به مسأله فوق، هدیه ای که فرد نابالغ ممیز به شخص دیگری - مثلا به معلم خود - میدهد چند صورت دارد:
الف. مال متعلق به خود نابالغ باشد و وی مستقلا آن را به کند؛
در این صورت هبه صحیح نیست، هرچند هبه را با اجازه وليش انجام دهد.
ب. مال متعلق به خود نابالغ است و او بخواهد تحت نظارت و اشراف ولی شرعی خود آن را هبه کند، طوری که فرد نابالغ در انجام هبه مستقل نباشد؛ مثلا پدر طفل، مالی را مشخص کرده و از او می خواهد آن را به فلان معلم خود هدیه کند یا آنکه ولی خود اقدام به هدیه دادن آن نماید؛
ج. مال مذکور متعلق به فرد بالغی باشد و فرد نابالغ ممیز به وکالت یا اجازه از صاحب مال ، آن را به کند؛ چه با اجازه از ولیش باشد و چه بدون آن؛
در این دو صورت (ب وج)، هبه صحیح است.
شایان ذکر است، تصرفات ولی در مال نابالغ در مورد (ب)، باید با رعایت
ص: 582
شرایطی باشد که در فصل «جر»، مبحث «ولایت بر نابالغ» ذکر می شود.(1)
مسأله 1270. اگر فردی اموالش را به طور صوری به نام دیگری - مثلا فرزند یا همسرش - سند رسمی بزند، ولی اصلا قصد نقل و انتقال ملکیت اموال مذکور به وی را نداشته باشد، هبه واقع نمی شود و اموال در ملكيت فرد مذکور باقی می ماند.(2)
مسأله 1271. اگر مالی به نابالغ یا دیوانه بخشیده شود، چنانچه خود نابالغ یا دیوانه بخواهند هبه را قبول کنند، هبه صحیح نیست؛ اما اگر قبول توسط ولی شرعی آنان(3) صورت گیرد، صحیح است.
شایان ذکر است، سایر محجورین مانند «سفیه» و «مفلس» ، می توانند به را قبول کنند.(4)
مسأله 1272. قبول همه باید با قصد و اختیار محقق شود و کسی انسان را مجبور (اکراه) به پذیرفتن آن ننماید.
مسأله 1273. کسی که مالی به او بخشیده می شود، باید شرعا قابلیت مالک شدن آن مال را داشته باشد. بنابراین، هبه خوک یا گوشت خوک به فرد مسلمان صحیح نیست، هرچند هبه کننده کافر باشد.
ص: 583
مسأله 1274. چیزی که بخشیده می شود، باید «عين» باشد نه منفعت یا حق یا عمل یا کلی در ذمه.
بنابراین، هبه «منافع» مانند منفعت خانه یا مغازه و نیزهبه «حق» مانند حق سرقفلی و حق تقدیمی یا حق پذیر ملک وقفی(1) و همین طور هبه «عمل» - مانند عمل بتایی فرد برای مدت یک روز - ونیزهبه مالی به صورت کلی در ذه» هبه کننده،(2) صحیح نیست.(3)
مسأله 1275. اگر کسی خانه یا مغازه ای دارد که زمین آن وقفی است و تنها مالک حق تقدیمی یا حق پذیرزمین(4) و مالک بنای آن است، چنانچه خانه یا مغازه مذکور را به دیگری هبه کند و ببخشد، از آنجا که زمین وقفی قابل هبه و انتقال نیست و هبه حق تقدیمی نیز با توجه به مسأله قبل باطل است، گیرنده هبه فقط مالک بنای منزل یا مغازه می گردد.
شایان ذکر است، برای تحقق مقصود مذکور می توان از عقد مصالحه استفاده نمود.
ص: 584
مسأله 1276. اگر کسی بخواهد طلبی را که از دیگران دارد هبه کند، در صورت دارد:
الف. بخواهد آن را به شخص دیگری غیر از بدهکار هبه کند؛ چنین هبه ای نیاز به قبول آن شخص دارد و با قبول هبه و تحویل گرفتن مال بخشیده شده،(1) هبه صحیح است.
ب. بخواهد آن را به خود بدهکار هبه کند؛ به این معنا که طلبش را به بدهکار به قصد بریء الذمه کردن وی و اسقاط آنچه در ذمه اوست ببخشد، چنین بخششی که «ابراء» نام دارد صحیح بوده و احتیاج به قبول بدهکار ندارد.
مسأله 1277. برای آنکه هبه صحیح واقع شود، باید مال بخشیده شده، به هبه گیرنده تحویل داده (قبض) شود و در غیر این صورت، وی مالک مال نمی شود؛
«تحویل» به این معناست که مال در اختیار و تحت تسلط فرد قرار گیرد که تحقق این معنا، در موارد مختلف متفاوت است.
مسأله 1278. تحويل مال باید با اجازه مالک صورت بگیرد. بنابراین، اگر مثلا پس از هبه، فردی که مال به او بخشیده شده، بدون اجازه آن را بردارد، کافی نیست.
مسأله 1279. لازم نیست تحویل در همان مکان و زمانی باشد که ایجاب و قبول هبه صورت می گیرد؛
ص: 585
پس اگر انسان مثلا خانه ای را به کسی ببخشد و او هم قبول کند و پس از مدت طولانی مثلا چند سال بعد آن را تحویل دهد، چنانچه در این مدت از هبه عدول نکرده باشد، هبه صحیح است؛
البته، زمانی مال به ملکیت طرف مقابل در می آید که تحويل صورت گیرد. بنابراین، اگر مال هبه شده در این مدت عایدات و منافعی داشته باشد، متعلق به هبه کننده است.
مسأله 1280. اگر انسان مالی را که دست دیگری دارد به او ببخشد، لازم نیست آن را از او بگیرد و دوباره تحویل بدهد؛
البته، بنابر احتیاط واجب اجازه (اذن) هبه کننده نسبت به باقی ماندن مال در دست فرد، لازم است.
مسأله 1281. اگر صاحب خانه ، خانه را به فرد یا افرادی که همراه با او در آن زندگی می کنند - مانند همسرش - ببخشد، همین که در آن ساکن بوده و امکان تصرف در خانه برای هبه گیرنده وجود داشته باشد، تحويل صورت گرفته است؛
ولی اگر مثلا اتاق یا محل دیگری تنها در اختیار هبه کننده باشد، برای تحویل آن قسمت می تواند کلید آن محل را حداقل برای مدت کوتاهی به فرد مورد نظر بدهد تا بتواند در آن تصرف نماید.
شایان ذکر است، در مورد املاکی همچون خانه و مغازه، صدور سند رسمی محضری در حکم تحويل(قبض) می باشد، هرچند فردی که مال به وی بخشیده شده در آن ساکن نباشد.
مسأله 1282. اگر مالی به نابالغ یا دیوانه بخشیده شود، تحویل گرفتن آن نیز
ص: 586
مانند قبول هبه، توسط ولی شرعی آنان(1) صورت می گیرد و اگرولیت شرعی مالی را که در اختیار خودش می باشد به آنان هبه کند، نیاز به تحویل گرفتن مجدد نیست.
مسأله 1283. اگر انسان مالی را به مسجد یا حسینیه یا مانند آن از موقوفات عام ببخشد، تحویل گرفتن آن نیز مانند قبول هبه ، توسط متولى شؤون مسجد یا متولی حسینیه یا موقوفه، یا وکیل وی صورت می گیرد.
مسأله 1284. هبه بخشی از مال به صورت مشاع، صحیح است و فردی که مالی به صورت مشاع به او هبه شده ، تحویل آن به هریک از صورت های زیر برای او محقق می شود:
الف. با اجازه شریک خود، تمام مال را در اختیار بگیرد؛
ب. به شریک خود، وکالت در تحویل گرفتن تمام مال را بدهد و او نیز چنین کند؛
ج. تمام مال را بدون اجازه شریک، تحویل بگیرد (قبض نماید) که در این صورت، هرچند تحویل مال، همراه با تصرف در مال غير (و ارتکاب گناه) است، اما تحویل لازم در هبه، محقق شده است.
بدهکار و اسقاط آنچه که در ذمه اوست ببخشد، صحیح است و احتیاج به قبض و اقباض ندارد و در این صورت برای طلبکار حق رجوع و پشیمانی نیست.
مسأله 1286. اگر فردی طلب خود از دیگری را به شخص ثالثي هبه نماید، تا وقتی که طلب مذکور توسط کسی که طلب به او بخشیده شده، قبض و وصول نشده باشد، هبه صحیح نیست.
بنابراین، تنها پرداخت «چک» بدهکار به هدیه گیرنده، چه توسط هبه کننده باشد و چه بدهکار و همین طور نقل وجه اعتباری از حساب بدهکار به حساب پس انداز طرف مقابل، برای تحقق قبض و تحویل، کافی نیست.
شایان ذکر است، برای تصحیح این امر می توان از عقد مصالحه استفاده نمود، بدین صورت که فرد،(1) طلب خود از دیگری را به طور مجانی به طرف مقابل مصالحه نماید و او(2) هم قبول نماید، در این صورت قبض و تحویل طلب توسط وی (متصالح) لازم نیست.
مسأله 1287. اگر فردی بخواهد مبلغی را به طور مجانی به دیگری تملیک کند و آن را با نقل اعتباری از طریق شبکه شتاب بانکی و مانند آن به حساب وی واریز نماید، از آنجا که این نوع انتقال، قبض و تحویل به حساب نمی آید، می تواند از قرارداد «مصالحه» استفاده کند به این صورت که قبل از انتقال آن مبلغ، به طرف مقابل بگوید: «فلان مبلغ به طور مجانی درذمه خویش به تو مصالحه کردم» و طرف مقابل (متصالح) هم صلح را بپذیرد؛ سپس با انتقال وجه به حساب متصالح، وی را برای دریافت آن به بانک حواله دهد. بنابراین، با انتقال وجه، بدهی وی که با
ص: 588
این مصالحه برذمۂ فرد آمده، به طرف مقابل ادا می شود و وی از بانک طلبکار می شود؛(1)
البته، اگر فرد مبلغی را به حساب طرف مقابل منتقل کند و او را وکیل نماید تا پس از دریافت اسکناس از بانک، آن را به خود هدیه دهد، و وی این کار را انجام دهد، هبه به صورت صحیح محقق می گردد.(2)
شایان ذکر است، بر فرض این کار به صورت هبه باطل انجام شود، (مثلا بدون دریافت پول از حساب باشد) و هبه گیرنده آن را مصرف کند، موجب ضمان وی نمی شود.
مسأله 1288. اگر هبه کننده قبل از تحویل دادن مالی که بخشیده بمیرد، عقد هبه باطل و منفسخ شده و مال به ورثه او منتقل می شود.
همین طور، با مرگ کسی که مال به او بخشیده شده قبل از تحویل، عقد هبه باطل و منفسخ می شود و در هر دو صورت اگر بخواهند هبه محقق شود، باید مالک یا مالکین فعلی، دوباره آن را هبه کنند و قبول و تحویل صورت گیرد.
ص: 589
مسأله 1289. عقد هبه پس از تحقق آن از طرف کسی که مال به او هبه شده لازم(1) و از طرف هبه کننده جایز محسوب می شود و وی می تواند به مالی که هبه کرده رجوع نماید.
مگر در چند مورد که در آنها پس از آنکه مال بخشیده شده ، تحویل داده شد، هبه کننده نمی تواند آن را بدون رضایت طرف مقابل پس بگیرد و پشیمانی اثری ندارد و هبه در این موارد، «هبه لازم» از طرف هبه کننده محسوب می شود که توضیح آن در مسائل بعد ذکر می شود .
مسأله 1290. در موارد ذیل، هبه(2) قابل رجوع نیست:
1. هبه به ارحام باشد؛
2. مال هبه شده، از بین برود؛
3. مالكيت مال هبه شده، به فرد دیگری منتقل شود؛
4. مال هبه شده، تغییر کند؛
5. هبه کننده در هبه خود قصد قربت داشته باشد؛
6. یکی از دو طرف بمیرد؛
7. هبه، معوضه باشد. توضیح این موارد، در ادامه ذکر می شود.
مسأله 1291. اگر انسان مالی را به یکی از خویشاوندان نسبی خویش - مانند پدر،
ص: 590
مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، برادر، خواهر، عمه، عمو، دایی، خاله، فرزندان آنان - ببخشد و تحویل دهد، هبه لازم می شود و نمی تواند بدون رضایت طرف مقابل آن را پس بگیرد.
مسأله 1292. حکم مذکور در مسأله قبل، برای زن و شوهری که نسبت خویشاوندی نسبی با یکدیگر ندارند، جاری نیست، هرچند احتیاط مستحب است مالی را که یکی از آنان به دیگری بخشیده، بعد از تحویل و حتی قبل از آن، پس نگیرد؛
همین طور، سایر افرادی که تنها به سبب ازدواج، نسبتی با انسان پیدا می کنند - مانند همسر فرزند، پدر و مادرزن ، مادر و پدرشوهر، برادرزن، زن برادر، زن عمو جزء ارحام انسان به حساب نمی آیند. همچنین حکم مذکور، شامل محارم رضاعی که به واسطه شیر خوردن به انسان محرم شده اند - مانند پدر، مادر، برادر و خواهر رضاعی - نمی شود.
مسأله 1293. اگر مالی که بخشیده شده، از بین برود - مثل اینکه آن مال خوراکی یا مواد سوختی همچون بنزین بوده و مصرف شود یا بر اثر خراب شدن و مانند آن از بین برود - هبه لازم شده و هبه کننده نمی تواند از هبه برگردد و عوض مال خود را مطالبه نماید.
مسأله 1294. اگر کسی که مال به او بخشیده شده ، پس از تحویل گرفتن آن، با فروش یا بخشش یا صلح و مانند آن، مال را از ملکيت خود خارج ساخته و به دیگری منتقل نماید، هبه لازم شده و حکم مسأله قبل در مورد آن جاری می شود.(1)
ص: 591
مسأله 1295. اگر مالی که هبه شده پس از تحویل، تغییر کند - چه اینکه تغییر بر اثر استفاده و تصرف فردی باشد که مال به او هبه شده و چه بدون آن - چنانچه طوری باشد که عرفا مال به شکل اول خود باقی نمانده باشد، هبه لازم شده و هبه کننده نمی تواند آن را پس بگیرد؛
مثلا اگر گندم بخشیده شده ، آرد شود یا با آرد هبه شده، نان پخته شود یا با پارچه هبه شده پیراهنی دوخته شود یا با کاموای بخشیده شده لباسی بافته شود یا حیوان زنده هبه شده ذبح و مهیای طبخ شود. همین طور، اگر جوجه هبه شده تبدیل به مرغ شود، هبه کننده نمی تواند آن را پس بگیرد.
مسأله 1296. اگر تصرف در مال یا گذشت زمان و اسباب طبیعی، به گونه ای که در مسأله قبل ذکر شد تغییری در آن ایجاد نکند - مثل آنکه فرد، لباس هبه شده را بپوشد یا آن را بشوید یا فرش را پهن کند یا ماشین بخشیده شده را سوار شود یا طلایی که همه شده ، قیمتش چند برابر شود - چنین مواردی موجب لازم شدن هبه وعدم امکان رجوع نمی شود و در این صورت، چنانچه مال هبه شده معیوب شده باشد، هبه کننده نمی تواند مطالبه ما به التفاوت (أرش) نماید.
مسأله 1297. اگر کسی که مال را به دیگری می بخشد، در بخشش و هبه خود، قصد تقرب به پروردگار متعال داشته باشد، هبه لازم بوده و قابل رجوع نیست.(1)
مسأله 1298. اگر فردی مال خویش را به مؤسسه خیریه، مسجد، حسینیه و مانند آن به قصد تقرب به پروردگار متعال هبه نماید یا مالی را جهت عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسين علیه السلام يا اطعام فقرا و مانند آن با قصد قربت اهدا نماید، هبه لازم محسوب شده و نمی تواند آن را پس بگیرد.
ص: 592
مسأله 1299. اگر هبه کننده پس از تحویل آن بمیرد، هبه لازم می شود و ورثه، حق پس گرفتن آن را ندارند.
همین طور، اگر کسی که مال به او بخشیده شده، پس از تحویل گرفتن آن بمیرد، هبه لازم شده و مال جزء ماترک وی به حساب می آید.
مسأله 1300. اگر کسی که مال به او بخشیده شده، در مقابل بخشش هبه کننده ، عوضی - هرچند مالی کم ارزش(1) - به او بدهد و وی هم آن را به قصد دریافت عوض هبه بپذیرد، هبه لازم شده و هیچ یک از دو طرف نمی توانند مالی را که هبه کرده اند، بدون رضایت دیگری پس بگیرند.
شایان ذکر است، در این حکم فرقی نیست که پرداخت عوض از سوی هبه کننده شرط شده باشد یا آنکه گیرنده هبه بدون اینکه شرط شده باشد، عوضی را به هبه کننده بدهد.
هبه در این موارد، «هبه معوضه» نام دارد.(2)
مسأله 1301. کسی که مالی به او بخشیده شده ، اگر با او شرط نشده باشد، لازم نیست در عوض هبه ، مالی به هبه کننده بدهد، هرچند احتیاط مستحب است چنانچه وی شخصیت اجتماعی بالاتری نسبت به هبه کننده داشته باشد، عوضی به طرف مقابل بدهد.
ص: 593
در هر صورت، پذیرفتن عوض برهبه کننده واجب نیست؛ اما همان طور که قبلا ذکر شد، چنانچه آن را بپذیرد، هبه لازم می شود.
مسأله 1302. اگر در هنگام بخشش مال، شرط شود کسی که مال به او بخشیده شده، عوضی به طرف مقابل بدهد و او هم بپذیرد (هبه مشروط) و مال هبه شده را تحویل بگیرد، واجب است به شرط عمل کند و عوض را بپردازد و چنانچه نتواند یا به هر دلیل از پرداخت عوض امتناع ورزد، هبه کننده می تواند از هبه خویش رجوع کند، هرچند مال بخشیده شده به گونه ای که در مسائل گذشته ذکر شد، تغییر کرده یا از بین رفته یا ملکیت آن به دیگری منتقل شده باشد یا شخصی که مال به او هبه شده از ارحام نسبی انسان باشد.
مسأله 1303. در هبه مشروط - که توضیح آن در مسأله قبل ذکر شد - هبه کننده تا زمانی که طرف مقابل به شرط عمل نکرده، می تواند به مال هبه شده رجوع کند و آن را پس بگیرد؛
البته، چنانچه عمل به شرط طوری است که به صورت تدریجی واقع می شود - مانند به جا آوردن یک ختم قرآن - و فرد شروع به آن نموده باشد، هبه کننده حق رجوع ندارد؛ مگر آنکه عمل به شرط در مدت تعیین شده یا(1) مدتی که برای عمل به شرط معمول و متعارف است، به پایان نرسد.
مسأله 1304. اگر در هبه مشروط آنچه به عنوان عوض قرار می گیرد، هنگام هبه تعیین شده باشد یا دو طرف بعدا با توافق آن را مشخص کرده باشند، باید طبق همان عمل شود؛
اما اگر تعیین نشده و بعدا با توافق یکدیگر نیز عوضی معین ننمایند، احتیاط لازم آن است که ارزش عوض، مساوی با مالی که هبه شده باشد؛ مگر آنکه نشانه و قرینه ای از قبیل روش معمول و متداول عرفی وجود داشته باشد که عوض، هراندازه - هرچند کم باشد کافی است.
ص: 594
مسأله 1305. آنچه در هبه معوضه به عنوان عوض قرار می گیرد - چه اینکه هبه مشروط باشد و چه غیر آن - لازم نیست هبه دیگری از جانب طرف مقابل باشد؛ بلکه امور دیگر نیز با توضیحی که در مسأله «1300» ذکر شد - می تواند به عنوان عوض قرار گیرد؛ مانند موارد زير:
- انجام سایر معاملات عقدي؛ مثل اینکه کسی که مال به او بخشیده شده، مالی را به کمتر از قیمت بازاری به طرف مقابل بفروشد یا ملک خود را به کمتر از قیمت بازاری به او اجاره دهد یا مال یا حقی را مجانی یا به قیمت کمتر از معمول به او مصالحه نماید؛
- انجام یکی از ایقاعات؛ مانند اینکه فرد، طلبی را که از طرف مقابل دارد به او ببخشد و او را بریء الذمه کند.
- انجام عمل دیگر مانند خیاطی، بتایی، تعمیر و...، هرچند آن عمل برهمان مالی که هبه شده، واقع گردد، مثل اینکه فرد زمینی را به دیگری ببخشد و با او شرط کند وی در آن مسجد یا مدرسه بسازد.
مسأله 1306. هدایایی مانند «نشان ازدواج» که خانواده مرد قبل از ازدواج به زن میدهند، اگر با توجه به ذهنیت عرفی، مشروط به آن باشد که زن بعد حاضر به ازدواج با وی شود (شرط ارتکازی)(1) چنانچه زن نسبت به آن ازدواج امتناع نورزد، مرد حق رجوع از هبه را ندارد؛
اما اگر زن به شرط عمل نکند، مرد - حتی در صورتی که زن از ارحامش باشد - می تواند آن را پس بگیرد.
مسأله 1307. انسان در مواردی که هبه لازم است - که توضیح آن در مسائل قبل ذکر شد - می تواند مال خود را به دیگری ببخشد و در ضمن آن شرط کند تا مدت
ص: 595
معینی یا تا آخر عمر حق فسخ داشته باشد؛ مگر آنکه هبه کننده قصد قربت نموده باشد (مورد پنجم از موارد لازم شدن هبه)؛ که قرار دادن حق فسخ در چنین به ای محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 1308. رجوع در مواردی که برای هبه کننده حق رجوع وجود دارد - به هر یک از دو صورت زیر محقق می شود:
الف. رجوع «لفظی»؛ مثل آنکه فرد به قصد رجوع بگوید: «پشیمان شدم» یا به همین قصد به طرف مقابل بگوید: «مال را پس بده». .
ب. رجوع «عملی»؛ مثل اینکه به قصد رجوع، مال را از طرف مقابل بگیرد یا بدون آنکه مال را بگیرد به قصد رجوع، آن را به فرد دیگری بفروشد یا اجاره یا رهن دهد.
شایان ذکر است، در مواردی که پس گرفتن مال هبه شده جایز است، اگر فرد هبه کننده بدون اطلاع شخصی که مال به او بخشیده شده - با توضیح فوق - رجوع نماید، رجوع محقق می شود.
مسأله 1309. برای تحقق رجوع لازم نیست مال تحویل داده شود. بنابراین، اگر هبه کننده، به هریک از صورت هایی که در مسأله قبل ذکر شد، رجوع کند، مال به ملکیت او برمی گردد، هرچند آن را تحویل نگرفته باشد.
مسأله 1310. کسی که مالی را هبه کرده، در موردی که هبه جایز و قابل رجوع باشد، اگر در حالی که ملتفت و متوجه هبه ای که انجام داده هست، آن را به دیگری بفروشد، این فروش، خود، رجوع عملی محسوب می شود؛
اما چنانچه هنگام فروش، هبه خود را فراموش کرده یا از آن غافل باشد، محقق شدن رجوع عملی با چنین معامله ای، محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
ص: 596
مسأله 1311. اگر مثلا فروشنده با خریدار در ضمن قرارداد فروش (بيع) شرط کند که مبلغ معینی را به وی هبه کند،(1) هرچند عمل به شرط بر خریدار واجب است، ولی هبه مذکور به جهت شرط ضمن بيع، هبه لازم محسوب نمی شود و چنانچه آن همه از مواردی که به عنوان هبه لازم در مسائل قبل ذکر شد نباشد و خریدار از هبه اش رجوع نماید، رجوع واقع می شود؛
البته، اگر در این گونه موارد شرط ضمنی وجود داشته باشد که خریدار از هبه مذکور برنگردد، همچنان که شاید در غالب موارد چنین شرطی وجود داشته باشد، در صورت رجوع، مرتکب معصیت شده و برای فروشنده خیار تخلف شرط ثابت می شود.
مسأله 1312. در مواردی که به جایز و قابل رجوع است ، رجوع نسبت به بخشی از آنچه هبه شده نیز صحیح و جایز است. بنابراین، چنانچه فرد، دومال را بخشیده باشد، می تواند نسبت به یکی از آن دو رجوع کند و آن مال را پس بگیرد و به دیگری رجوع نکند.
همین طور، می تواند نسبت به بخشی از یک مال رجوع کند، چه به صورت مشاع و چه غیر مشاع؛ مثلا می تواند به نصف مشاع از خانه ای که هبه کرده، رجوع کند یا اینکه نسبت به قسمت مشخصی از آن مانند نیمه جنوبی یا شمالی یا چند اتاق مشخص، رجوع نماید و آن را پس بگیرد.
مسأله 1313. اگر مالی که هبه شده، پس از تحویل، رشد یا محصولی داشته باشد که از خود مال جدا شده - مانند بچه حیوانات، شیر، میوه، پشم چیده شده - یا اینکه آن رشد و محصول قابل جدا شدن باشد . مانند میوه ای که روی درخت است و پشمی که بر بدن حیوان قرار دارد و هنوز جدا نشده - این رشد و محصول پس از رجوع از هبه، به هبه کننده برنمی گردد و متعلق به فردی که مال به او بخشیده شده می باشد.
ص: 597
مسأله 1314. اگر مالی که هبه شده پس از تحویل، مقداری رشد متصل داشته باشد و این رشد به اندازه ای باشد که با وجود آن، عرفا بگویند مال به صورت اول خود باقی مانده است، هبه کننده حق رجوع دارد و پس از رجوع، مال به همان صورتی که وجود دارد، متعلق به هبه کننده می باشد؛
اما اگر رشد متصل مال بیش از این باشد، طوری که عرفا مال به شکل اول خود باقی نمانده باشد، همان طور که در مسأله «1295» ذکر شد، هبه کننده نمی تواند به مال هبه شده رجوع نماید؛ مانند اینکه جوجه بخشیده شده تبدیل به مرغ شده باشد یا قلمه و قطعه کوچک برش یافته از گیاه، پس از اهدا تبدیل به درخت شده باشد.
مسأله 1315. انسان می تواند خانه ملکی خود را(1) به دیگری ببخشد، مشروط به آنکه منافع و انتفاعات منزل تا مدت معین یا تا آخر عمر، از مورد هبه استثنا باشد و حق اسکان و استفاده از منافع منزل در مدت مذکور با خودش باشد.(2)
البته برای تحقق هبه مذکور لازم است خانه را به هبه گیرنده تحویل دهد،(3)هرچند تحویل برای مدت کوتاهی باشد. بنابراین، خانه از زمان تحویل به ملکیت هبه گیرنده در می آید، ولی منافع و حق استفاده خانه، تا زمان حیات هبه کننده یا مدت معین شده مربوط به وی است و پس از فوت هبه کننده (یا مدت تعیین شده) به هبه گیرنده تعلق دارد؛(4)
ص: 598
البته، لازم است بخشش مذکور معلق بروفات هبه کننده نگردد، بلکه قطعی و منجز باشد. بنابراین، اگر پدری منزلش را مثلا به فرزندش هبه نماید تا وی بعد از وفات پدر، مالک آن باشد، هبة مذكور باطل است.
مسأله 1316. اگر هبه کننده در مواردی که هبه لازم است و وی حق فسخ ندارد، مالی را که بخشیده و تحویل داده به فرد دیگری بفروشد، حکم معامله«فضولی»(1) را دارد؛
پس اگر کسی که مال به او هبه شده (صاحب مال)، اجازه دهد، آن معامله صحیح است، وگرنه باطل می باشد.
مسأله 1317. هدیه دادن به ارحام و خویشاوندانی که خدای متعال نسبت به صله آنان تأکید فرموده و از قطع ارتباط با آنان نهی شدید نموده ، مستحب می باشد.
از امام باقرعلیه السلام نقل شده است «در کتاب امير المؤمنین علیه السلام چنین آمده: سه خصلت است که دارنده آنها هرگز نمی میرد، مگر آنکه نتیجه بد آن را ببیند: ظلم، قطع رحم و قسم دروغ که فرد به سبب آن، با خداوند متعال مبارزه می کند و همانا ثواب صله رحم زودتر از هر کار خیری به انسان می رسد؛ برخی از مردم با آنکه بدکردار هستند، ولی صله رحم می کنند و این باعث رشد اموال و ثروتمند شدن آنها می شود؛ مطمئنا قسم دروغ و قطع رحم سرزمین ها را همچون بیابان های خشک و بی آب و علف ویران کرده و از اهلش خالی می گرداند و موجب انقطاع نسل می شود».(2)
شایان ذکر است، صله به پدر و مادر که خدای متعال امربه نیکی آنان فرموده است، تأکید بیشتری دارد.(3) از امام صادق علیه السلام نقل شده است «مردی نزد رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم آمده و از ایشان توصیه ای خواست. حضرتش صلی الله علیه و اله وسلم فرمودند: ذره ای به خدا
ص: 599
شرک نورز، هرچند به آتش سوزانده شده و شکنجه شوی، مگر آنکه در قلب خود ایمان داشته باشی و از پدر و مادر خود اطاعت کن و نسبت به آنان نیکی بنما، چه زنده باشند و چه مرده...».(1)
این تأكید در مورد مادر، که نیکی و صله به او بیش از پدر سفارش شده، بیشتر است؛
از امام صادق علیه السلام روایت شده «فردی نزد پیامبر خداصلی الله علیه و اله وسلم آمده و پرسید: یا رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم، به چه کسی نیکی کنم؟ فرمودند: مادرت . مرد پرسید: سپس چه کسی؟ فرمودند: مادرت. باز پرسید: سپس به چه کسی؟ فرمودند: مادرت . باز هم پرسید: پس از او چه کسی؟ فرمودند: پدرت».(2)
مسأله 1318. برتری دادن برخی از فرزندان و تفاوت گذاشتن میان آنان در هدیه دادن و بخشش، مکروه است؛
البته، اگر برخی از فرزندان خصوصیتی داشته باشند که مراعاتشان را سزاوارتر از دیگران می سازد، برتری دادن آنان کراهت ندارد، بلکه کار شایسته ای است.
شایان ذکر است، چنانچه این امر موجب برانگیختن فتنه و کینه و دشمنی شده ، طوری که به فساد بینجامد، حرام می باشد، هرچند اگر چنین هبه ای انجام شود، باطل نیست.
از طرف دیگر، فرزندان باید توجه داشته باشند که پدر و مادر نسبت به انجام تصرف در مال خود و بخشیدن آن به دیگران - با رعایت جهات شرعی - مختار هستند و در این زمینه حق ممانعت برای فرزندان وجود ندارد.(3)
ص: 600
«صدقه»، از اموری است که آیات متعدد و روایات فراوان و متواتری در ترغیب و تشویق به آن وارد شده است؛
روایت شده صدقه دوای بیمار است؛ به سبب آن، بلا- در حالی که حتمی و محکم شده - دفع می شود؛ به سبب آن روزی نازل می شود؛ صدقه برکت به دنبال دارد؛ به سبب آن، دین و بدهی ادا می شود؛ صدقه دادن، مال را زیاد می کند.
همین طور در روایات، صدقه موجب دفع هفتاد نوع بدی از جمله مرگ بد، بیماری، سوختن، غرق شدن، جذام و دیوانگی شمرده شده است.
مسأله 1319. مستحب است انسان اول صبح صدقه دهد، چراکه این صدقه شر آن روز را دفع می کند و موجب جلب رحمت الهی می شود. همین طور، صدقه دادن اول شب مستحب است، زیرا شر آن شب را دفع می نماید و موجب جلب رحمت حق متعال می گردد.
ص: 601
مسأله 1320. آنچه را انسان به قصد تقرب به پرودگار متعال بذل کرده و انفاق می نماید، صدقه محسوب می شود؛
مانند مالی که به شخص دیگر به قصد قربت میدهد یا مالی که به مسجد، حسینیه، مؤسسه خیریه، قربة الى الله می پردازد یا مالی را که برای اطعام فقرا و ایتام، معالجه بیماران به قصد قربت هزینه می کند یا مالی را قربة الى الله وقف می کند یا طلب خویش از بدهکار را به قصد قربت بخشیده و وی را بریء الذمه می نماید.(1)
مسأله 1321. کیفیت و شرایط تحقق صدقه بستگی به نوع و عنوانی دارد که برآن منطبق می شود؛ پس اگر صدقه به صورت «هبه» باشد، باید شرایط هبه واگربه صورت «وقف» باشد باید دارای شرایط وقف باشد و همین طور موارد دیگر؛ در مسائل بعد، چند نمونه از آن ذکر می شود.
مسأله 1322. اگر انسان بخواهد صدقه را با بخشیدن مالی به دیگری محقق نماید - همان طور که بیشتر صدقه های متعارف در زمان ما چنین است - لازم است علاوه بر قصد قربت، شرایط هبه، مانند ایجاب و قبول و تحویل (قبض) در آن رعایت شود؛
اما اگر فرد بخواهد با صلح بدون عوض مال خود به دیگری، آن را صدقه دهد،
ص: 602
تحویل لازم نیست و ایجاب و قبول صلح، کافی می باشد.
همین طور، اگر فرد با وقف کردن مالش بخواهد آن را صدقه بدهد، همان طور که در فصل «وقف» ذکر می شود، قبض و تحويل لازم نیست؛ مگر آنکه وقف خاص باشد.
مسأله 1323. اگر انسان مالی را به عنوان صدقه به دیگری ببخشد ( هبه کند) و به او تحویل دهد، نمی تواند از او پس بگیرد، هرچند هبه گیرنده جزء ارحام وی نباشد.(1)
مسأله 1324. اگر فردی بخواهد صدقه را با بخشیدن طلبی که از دیگری دارد (بریء الذمه کردن بدهکار) محقق کند، کافی است قصد قربت داشته و ابراء ذمة بدهکار واسقاط طلب خویش را به نوعی ابراز کند؛ مثلا بگوید: «طلبی را که از فلانی دارم بخشیدم» و همان طور که در مسائل «1276 و 1285» ذکر شد، قبول بدهکار لازم نیست.
مسأله 1325. اگر انسان بدون آنکه مال را از ملکیت خود خارج کند، آن را به قصد قربت به طور مجانی بذل نموده و در اختیار شخص دیگر قرار دهد و شخص مذکور در آن تصرف نماید، صدقه محقق می شود؛ مانند اینکه غذای نذری را بدون آنکه ملک فقیر نماید، به قصد قربت در اختیارش گذاشته و روی آن را بخورد.
مسأله 1326. صدقه بدون قصد قربت محقق نمی شود؛ پس اگر کسی مالی را بدون قصد قربت به کسی هبه کرده یا مالی را وقف نموده یا بدهی بدهکار را بخشیده و وی را بریء الذمه نماید، هبه، وقف، یا ابراء با رعایت سایر شرایط آن حاصل شده، اما صدقه محقق نشده است.
ص: 603
مسأله 1327. قرار دادن حق فسخ در صدقه محل اشکال است؛ پس اگر فرد مالی را به قصد قربت به دیگری هبه نماید یا به طور مجانی صلح کند - که چنین هبه یا مصالحه ای با توجه به تعریف صدقه، حکم صدقه را دارد . بنابر احتیاط واجب نمی تواند در ضمن هبه یا صلح برای خویش حق فسخ قرار دهد؛
بنابراین، چنانچه فرد در ضمن هبه يا صلح مذکور برای خود حق فسخ قرار داده باشد، احتیاط واجب آن است که فسخ نکند و در صورت فسخ نیز، بنابر احتیاط واجب طرفین بدون رضایت یکدیگر در مال تصرف نکنند.
مسأله 1328. محقق شدن صدقه در مواردی که افراد برای کمک به فقرا یا ایتام و انفاقات مستحبی، پول را در صندوق یا قلک و مانند آن می اندازند، چند صورت دارد:
الف. صندوق صدقه متعلق به مؤسسه ای خیریه یا تشکلی مانند آن(1) - که عرفا متولی جمع آوری صدقات مستحبی و کمک به فقرا و ایتام محسوب می شود باشد - چه اینکه صندوق در محل مؤسسه یا محل تجمع مردم یا خیابان و مانند آن باشد و یا در اختیار مردم در منازل یا اتومبیل و... قرار گرفته باشد؛
ب. صندوق صدقه، متعلق به چند خانواده یا افراد گوناگون باشد؛ مثل اینکه صندوقی به عنوان تصدق به فقرا یا ایتام، در قسمتی از آپارتمان، مجتمع یا اداره ای نصب شده و خانواده های متعدد ساکن در آن یا کارمندان اداره ، در آن پول بیندازند و فرد یا افرادی، متولی عرفی جمع آوری صدقه به صورت مذکور و رساندن آن به نیازمندان باشند؛
در موارد «الف» و «ب»، با انداختن پول در صندوق به قصد تصدق وانفاق،
ص: 604
صدقه محقق شده و پول از ملکیت فرد خارج گردیده است.(1)
ج. صندوق یا قلک شخصی، که فرد برای کمک به فقرا در آن پول می اندازد تا پس از مدتی پول های جمع آوری شده را به فقیر بدهد؛
در این صورت، با انداختن پول در صندوق یا قلک، صدقه محقق نمی شود و تا وقتی پول به فقرا یا وکیل آنان تحویل داده نشده ،(2) مال در ملکيت مالک اولیه پول باقی است.(3)
ص: 605
مسأله 1329. اگر انسان پولی را به عنوان صدقه کنار بگذارد، با این امر صدقه محقق نشده و حکم قسمت «ج» از مسأله قبل را دارد؛
البته، انسان می تواند مثلا از فقیر معینی وکالت بگیرد تا صدقات و مبالغی را از طرف او قبول کرده و تحویل بگیرد تا بعدا به او برساند که در این صورت، خودش نیز می تواند پولی را به قصد اینکه مال فقیر باشد در محلی قرار دهد و با کنار گذاشتن پول، صدقه محقق می شود.
مسأله 1330. اگر فرد مالی را به فقیر معین قرض بدهد، سپس در زمان هایی که قصد دارد صدقه مستحبی بپردازد - مثل صدقه اول ماه، صدقه ابتدای روزیا ابتدای شب، یا هنگام بیماری - بخشی از طلب مذکور را که از فقیر دارد به قصد قربت ابراء نماید و به وی ببخشد، صدقه محقق می شود و اطلاع دادن به فقير جهت بریء الذمه کردن وی لازم نیست.(1)
مسأله 1331. شرایط صدقه دهنده و صدقه گیرنده ، بستگی به نوع و عنوانی دارد که صدقه بر آن منطبق می شود و موارد آن مختلف است.
بنابراین، مثلا اگر فرد بخواهد مالش را به قصد قربت به دیگری هبه کند، لازم است صدقه دهنده ، بالغ(2) و عاقل و رشید بوده و صدقه را با قصد و اختیار انجام دهد و نسبت به مالی که صدقه میدهد محجور نباشد؛
ص: 606
البته، صحیح بودن صدقه پسر نابالغی که ده سال قمری یا بیشتر دارد، محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 1332. صدقه دادن از مال بچه نابالغ توسط ولی شرعی وی (پدریا پدربزرگ پدری) به جهت دفع بلا از وی، به مقداری که عرفا مفسده نداشته باشد اشکال ندارد.
مسأله 1333. فرد هاشمی می تواند به هاشمی و غیرهاشمی صدقه بدهد؛ چه اینکه صدقه واجب باشد و چه مستحب؛ همین طور صدقه دادن فرد غيرهاشمی به غيرهاشمی، حلال و جایز است.
مسأله 1334. صدقه غير هاشمی به هاشمی، سه صورت دارد:
الف. صدقه مذکور، زکات مال یا زکات فطره باشد؛ چنین صدقه ای پرداخت و دریافت آن حرام است و با پرداخت آن، وظیفه فرد بابت زکات، ادا نمی شود.
ب. صدقه مذکور پرداخت مال اندکی جهت دفع بلا و مانند آن باشد؛ به گونه ای که پرداخت آن همراه با ذلت و خواری گیرنده آن است؛ در چنین موردی، جایز بودن صدقه محل اشکال است و رعایت مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود؛
ج. صدقه مذکور غیر از موارد «الف» و «ب» باشد؛ چنين صدقه ای جایز است؛ چه اینکه مانند کاره و رد مظالم و فدیه روزه واجب باشد و چه صدقه مستحبی.
مسأله 1335. فرد می تواند صدقه مستحبی خود را به کسی که فقیر و محتاج نیست، بپردازد، هرچند دادن آن به افراد فقیر و محتاج بهتر است؛ همین طور صدقه دادن به غير مؤمن و کافر غیر حربی جایز است؛
البته، مبالغی که مؤمنین به صندوق های خیریه و مانند آن می اندازند یا به مؤسسات کمک به فقرا می دهند، نباید به غیر از فقیر مؤمن داده شود؛ مگر آنکه معلوم باشد صدقه دهندگان در هنگام تحقق صدقه چنین اذن و اجازه ای داده اند.
ص: 607
مسأله 1336. اگر انسان صندوقی از مؤسسه یا جهت عرفی دیگری در اختیار داشته باشد، در صورتی که از مؤسسه مذکور وکالت یا اجازه داشته باشد، می تواند پول های صندوق را - جهت خرد کردن یا درشت کردن پول - با پول های خود عوض کند.
مسأله 1337. متولیان جهت عرفی یا مؤسسه ای که مثلا به عنوان رسیدگی به فقرا و ایتام فعالیت می کنند، تنها در صورتی می توانند مبالغی که به مؤسسه داده شده را برای هزینه هایی از قبیل تعمیر ساختمان و حقوق کارمندان، پول آب و برق و گاز و تلفن مؤسسه صرف کنند که از قرائن و شواهد معلوم باشد صاحبان مبالغ در هنگام واگذاری ، اختيار نوع صرف آن را به مؤسسه داده اند و صدقه آنان شامل کمک به هزینه های مؤسسه نیز بوده است؛ مثل آنکه مبالغ مذکور به همین عنوان (کمک به هزینه های مؤسسه) جمع آوری شده باشد.
همچنین، نسبت به دریافت رد مظالم، زکات مال یا فطره، خمس، كقارات و رساندن آنها به مستحقین باید شرایط شرعی هر مورد - که در فصل مربوط به آن ذکر شده - رعایت گردد.
مسأله 1338. اموالی که برای صرف در جهت خاصی به مانند اطعام زائرین اربعین امام حسین علیه السلام - از مردم جمع آوری می شود، نوعی صدقه (صدقه بر جهت) محسوب می گردد و باید در همان جهت صرف شود.
بنابراین، آن مال با تحویل به متولیان امرو تحقق قبض، از ملکیت فرد پرداخت کننده خارج شده و وی نمی تواند آن را پس بگیرد، هرچند هنوز در جهت مذکور صرف نشده و در اختیار متولیان باشد؛
البته، اگر پرداخت کننده، متولیان را وکیل برای صرف مال در جهت مورد نظر
ص: 608
قرار دهد تا قبل از صرف آن در جهت مورد نظر، در ملکيت مالک اولیه آن باقی بوده ووی - یا ورثه اش در صورت فوت او می توانند آن را پس بگیرند.(1)
مسأله 1339. اگر مالی به عنوان صدقه بر جهت - مانند اطعام زائرین اربعین امام حسین علیه السلام - جمع آوری گردد، ولی به علت عدم نیاز یا مانند آن، بخشی از مال یا تمام آن در جهت مورد نظر صرف نشود، بنابر احتیاط واجب باید در آنچه به جهت مذکور نزدیک تر است هزینه شود.
بنابراین، در مثال فوق در صورت امکان، بنابر احتیاط واجب باید آن را برای سال آینده نگهداری کنند تا صرف اطعام زائرین اربعین در سال بعد شود(2) و اگر ممکن نیست، بنابر احتیاط واجب برای اطعام زائرین امام حسین علیه السلام در مناسبت دیگری - که به جهت مذکور نزدیک تر است - هزینه گردد.
مسأله 1340. اگر متولیان امر وکیل باشند اموالی را برای جهت خاصی همچون اطعام زائرین اربعین امام حسین علیه السلام صرف کنند(3) چنانچه امکان صرف تمام یا بخشی از آن اموال وجود نداشته باشد، باید برای هر نوع تصرف دیگراز پرداخت کنندگان (مالکان آن اموال) اجازه بگیرند؛ مگر آنکه اطمینان حاصل شود که آنان برای تصرف در آن قلبا راضی هستند.
اما اگر امکان دسترسی به آنان وجود نداشته باشد، آن اموال حکم مال مجهول المالک را دارد که حکم آن، در مسائل «1454 و بعد از آن» ذکر می شود.
ص: 609
مسأله 1341. وسعت دادن به کسانی که نان خور انسان (عيال) محسوب می شوند، بهتر از صدقه مستحبی دادن به دیگران است.
مسأله 1342. صدقه دادن به خویشاوند نیازمند، بهتر از پرداخت آن به افراد دیگر می باشد و بهتر از آن، صدقه دادن به رحم و فامیلی است که با انسان دشمنی و کینه توزی دارد.
مسأله 1343. مستحب است انسان در رساندن صدقه به فقير، واسطه شود؛
در حدیثی از جمیل بن دراج روایت شده که می گوید: از حضرت امام صادق علیه السلام در مورد پاداش مردی که به او درهم هایی داده می شود تا آن را (بین نیازمندان) تقسیم کند پرسیدم. امام صادق علیه السلام فرمودند: «برای فرد قسمت کننده، مثل پاداشی است که برای صدقه دهنده می باشد، بدون آنکه از ثواب دهنده صدقه کم شود».(1)
نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: «اگر کار خیر توسط هشتاد دست جاری شده و به انجام برسد، همه آنان مأجور خواهند بود؛ بدون آنکه چیزی از ثواب صاحب صدقه کم شود».(2)
مسأله 1344. بهتر است انسان صدقه مستحبی را پنهانی بدهد؛ مگر آنکه پرداخت علنی آن به علت رفع تهمت یا ترغیب و ایجاد انگیزه در دیگران یا امور دیگری باشد که چنین اهدافی تنها با پرداخت آشکار آن محقق می شود؛
حكم صدقه واجب نیز از این جهت بستگی به موارد آن دارد؛ گاه شرایط طوری است که پرداخت آشکار آن بهتر است و گاه پنهانی.
مسأله 1345. مکروه است انسان مالی را که بابت صدقه به فقیر داده، از او
ص: 610
خریداری کند یا به عنوان هدیه از او بپذیرد یا از طریق دیگری آن را به ملکيت خود درآورد و این کراهت ، کراهت شدیدی است؛
البته، اگر چنین مالی از طریق ارث از فقیر به صدقه دهنده منتقل شود، اشکال ندارد.
مسأله 1346. رد کردن سائل (کسی که درخواست کمک مالی نموده) مكروه است، هرچند انسان گمان داشته باشد (و احتمال قوی بدهد) که وی محتاج نیست؛ بلکه در چنین مواردی حداقل مال اندکی(1) به وی بدهد.
مسأله 1347. کسی که نیاز مالی دارد تا زمانی که نیازش به حد اضطرار نرسیده، مکروه است از دیگران درخواست کمک کند؛
اما درخواست کمک مالی از جانب کسی که نیاز مالی ندارد، چنانچه با تظاهر به فقر و نیاز همراه باشد، حرام است و در غیر این صورت، کراهت شديد دارد.
ص: 611
ص: 612
در این فصل، به بیان توضیحات و شرایطی که با رعایت آن انسان می تواند زمین مواتی را آباد (احیاء) یا سنگ چینی (تحجیر) کرده و نسبت به آن حق اولویت پیدا کند، یا زمین هایی مانند جنگل که در اصل آباد بوده را در اختیار بگیرد، پرداخته می شود .
مسأله 1348. زمین هایی که از ابتدا «موات» بوده اند، جزء «أنفال» و ملک امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد؛
البته، هرکسی می تواند (در غیر مواردی که در مسائل بعد ذکر می شود)، این گونه زمینها را «احیاء» و آباد کند و با آباد کردن آن، در مورد زمين «حق اولویت» نسبت به دیگران پیدا می کند.
در این حکم، فرقی نیست که احیاء کننده آن مسلمان باشد یا غیر مسلمان، در
ص: 613
کشور اسلامی باشد یا غیر اسلامی و چنانچه احیاء کننده شیعه دوازده امامی باشد، لازم نیست خراج و اجرت زمین را بپردازد.
مسأله 1349. اگر زمین موات در حریم ملک دیگران باشد یا آباد کردن آن برخلاف مصالح عمومی بوده به طوری که ولی امر از احیاء آن نهی کرده باشد - احیاء چنین زمین هایی جایز نیست. همین طور، گاه عنوان ثانوی دیگری موجب می شود احياء زمین موات مجاز نباشد.(1)
مسأله 1350. زمین هایی که آباد بوده و بعدا خراب شده و به صورت موات درآمده است چند قسم است:
قسم اول: زمین هایی که اهل آن منقرض شده و از بین رفته اند یا کوچ کرده باشند و به سبب گذشت زمان و مرور ایام «مال بدون مالک» محسوب شوند؛ مانند روستاها و شهرهای ویران ، زمین های متروکه و خراب، قنات های قدیمی از بین رفته و هر آنچه که مال اقوام و امت های گذشته بوده که نه اسمی از آنها ونه اثری باقی مانده است یا به اقوام و امت هایی نسبت داده می شوند که فقط اسمی از آنها شناخته شده است؛
قسم دوم: زمین هایی که هنگام فتح اسلامی «بالأصاله» آباد بوده اند؛ مانند جنگل های طبیعی و پس از آن تبدیل به زمین موات شده اند؛
زمین های قسم اول و دوم، جزء «أنفال» محسوب می شوند و حکمی که در مسأله «1348» ذکر شد، در مورد آنها جاری می شود.
ص: 614
قسم سوم: زمین هایی که با فتح اسلامی از طریق جنگ (قهر و غلبه)(1) به دست آمده و هنگام فتح آباد بوده اند، ولی آبادانی آنها «بالأصاله» نبوده است و پس از آن تبدیل به زمین موات شده اند.
این زمینها «ملک مسلمين» است چه مسلمانانی که در هنگام فتح زندگی می کردند و چه مسلمینی که بعدا به دنیا آمده و می آیند؛ تصرف در این گونه زمین ها، بدون اذن حاکم شرع جایز نیست و اگر زمین مذکور خراب شده و تبدیل به زمین موات گردد، همچنان ملک مسلمین بوده و قابل تملک با احیاء نمی باشد.(2)
سایر زمین های موات بالعارض - غیر از موارد سه گانه مسأله قبل - به سه دسته تقسیم می شوند:
الف. زمین هایی که مالک یا مالکان آنها، مجهول بوده و مردد بين افراد «غیر محصور»(3) است؛(4)
ب.زمین هایی که مالک آنها، معلوم و شناخته شده است؛
ج. زمین هایی که مالک آنها، مردد بین افراد «محصور» است.
این زمین ها، صورت های مختلفی دارند که حکم آنها در ذیل ذکر می شود:
صورت اول: مالک زمین مذکور از آن اعراض کرده و تصرف در اجزاء، مصالح و مواد موجود در آن را بر همگان مباح کرده باشد؛
ص: 615
در این صورت، هرکس می تواند این گونه زمینها را «احیاء» و آباد کند و با آباد کردن آن، در مورد زمین «حق اولویت» نسبت به دیگران پیدا می کند.(1)
صورت دوم: مالک زمین قصد احیای مجدد آن را دارد، ولی در وقت حاضر به سبب نداشتن امکانات مالی یا تصرف غاصبانه و مانند آن - توانایی آن را ندارد؛
صورت سوم: مالک زمین قصد احیای آن را ندارد و می خواهد زمین را موات نگه داشته و از انتفاعات کم آن بهره ببرد؛ مانند اینکه از آنجا به عنوان مرتع و چراگاه حیواناتش استفاده کند یا از گیاهان خشک آن برای هیزم و روشن کردن آتش بهره برد؛
هیچ کس نمی تواند این زمین ها (زمین های صورت دوم و سوم) را بدون اجازه از مالک آن یا کسی که در حکم مالک است (مانند وکیل یا ولی شرعی) تصرف نموده و اقدام به احیاء یا تحجیر آن نماید؛
صورت چهارم: مالک زمین، قصد احیای آن با استفاده از آن با وضعیت فعلیش را ندارد و زمین مذکور را به جهت عدم اهتمام به شأن آن و از روی بی اعتنایی و عدم توجه به آبادانیش رها کرده باشد؛ در این صورت، چنانچه زمین موات مذکور سابقا از زمین های زراعی و مرافق آن بوده، شخص دیگر می تواند آن را «احیاء» و تبدیل به زمین زراعی یا باغ آماده بهره برداری نماید و با آباد کردن آن در مورد زمین
حق اولویت» نسبت به دیگران پیدا می کند؛
در غیر این صورت، اگر صاحب زمین معلوم است، احتیاط لازم آن است که کسی بدون اذن از مالک آن اقدام به تصرف و احیای آن نکنند و بر فرض اقدام به احیای آن بدون اجازه، مراعات مقتضای احتیاط ترک نشود، هرچند به اینکه با هم مصالحه نمایند.
ص: 616
اما اگر زمین مذکور از «أراضي مجهول المالک» باشد، احتیاط لازم آن است که فرد از مالک آن(1) فحص وتحقيق نماید و چنانچه از دستیابی به وی ناامید و مأیوس شد، برای اصلاح امر زمین مذکور و کیفیت تصرف در آن(2) لازم است به حاکم شرع مراجعه نماید.(3)
مسأله 1351. کسی که مالک زمین آبادی می باشد، نسبت به زمین های مواتی که در اطراف ملکش وجود دارد، اولویتی ندارد و هر کسی می تواند آنها را - با توضیحاتی که در مسائل قبل ذکرشد - احیاء کند؛ مگر آنکه در حریم ملک مذکور(4) قرار داشته باشد.
مسأله 1352. اگر فرد زمینی مانند جنگل یا مرتع طبیعی را که در اصل (اصالة) آباد بوده - یعنی کسی قبلا آنجا را آباد نکرده - در اختیار بگیرد (حیازت کند)، با توضیحات مذکور در مسائل «1348» و «1349» نسبت به آن زمین حق اولویت پیدا می کند.(5)
ص: 617
مسأله 1353. در احیای زمین موات، باید اقدامات فرد در آن به حدی برسد که عنوان یک مکان آباد بر آن عرفا صدق کند؛ همچون خانه یا مزرعه یا باغ یا اصطبل و مانند آن یا چاه یا قنات یا نهر.
بنابراین، میزان و ملاک در صدق احیاء، با توجه به مورد آن متفاوت است و چنانچه تحقق احياء مشکوک باشد، حق اولویت ثابت نمی شود .
مسأله 1354. کسی که زمین مواتی را احیاء نموده، همان طور که نسبت به زمین حق اولویت پیدا می کند، نسبت به «حریم» آن هم اولویت دارد و کسی حق احیای آن را بدون رضایت وی ندارد.
«حریم» هر شیء، محدوده ای است که برای استفاده و بهره برداری از آن شیء، عرفا مورد نیاز می باشد؛ مانند حریم خانه، باغ، مزرعه، چاه آب، چشمه ، نهر، روستا، شهرک، شهر.
مسأله 1355. اگر کسی بخواهد در اطراف چاه آب متعلق به دیگری، چاهی حفر نماید، باید چاه آب را در محلی احداث کند که علاوه بر رعایت حریم چاه به معنایی که در مسأله قبل ذکر شد، موجب وارد آمدن ضرر قابل توجه به آن نشود.
بنابراین، نباید چاه خود را در محلی حفر کند که موجب جذب تمام یا مقداری از آب چاه قبلی گردد و یا مانع جریان آب زیرزمینی به آن گردد؛
این حکم، در مورد احداث چشمه و قنات ونهر نیز جاری است .
ص: 618
مسأله 1356. کسی که قصد احیای زمین مواتی را - با وجود شرایط آن - داشته باشد، چنانچه زمین مذکور را «تحجیر» نماید، نسبت به احیای آن، حق اولویت پیدا می کند و شخص دیگر نمی تواند بدون رضایت وی آن زمین را احیاء نماید و اگر چنین کند، حقی در زمین برایش ایجاد نمی شود.
مقصود از «تحجیر»، انجام کاری در زمین موات است که نشان دهنده تصمیم فرد بر احیای زمین باشد؛ مانند سنگ چینی، دیوارکشی یا قرار دادن حصاری از چوب یا غیر آن در اطراف زمین و یا خاک برداری و پی ریزی زمین.
مسأله 1357. تحجیر باید به گونه ای باشد که علاوه بر نشان دادن تصمیم فرد بر احیای زمین موات ، محدوده آن را نیز عرفا مشخص نماید.
مسأله 1358. تحجير لازم نیست مستقیما توسط خود فرد انجام شود؛ بلکه اگر فرد، دیگری را برای تحجیر از طرف خود وکیل یا اجیر کند، حق اولویت پس از تحجیر برای موکل یا مستأجر ایجاد می شود.(1)
مسأله 1359. اگر کسی جهت احداث قنات، چاهی را در زمین موات حفر کند، این کار نسبت به خود قنات و نسبت به زمین های مواتی که آب قنات - پس از کامل شدن قنات - به آن می رسد، تحجیر به حساب می آید و کسی حق احیای این زمینها را ندارد.
مسأله 1360. اگر فردی که تحجیر کرده به جهتی مانند فقريا ناتوانی از تهیه لوازم مورد نیاز - حتی با کمک گرفتن از دیگران عاجزاز احیاء و آباد کردن آنچه تحجیر کرده باشد، حق اولویتی نسبت به آن زمین موات ندارد و انتقال آن با صلح یا هبه یا فروش و مانند آن به دیگری نیز صحیح نیست و اثری ندارد.
بنابراین، دیگران می توانند زمین مذکور را با رعایت شرایطی که برای احیای
ص: 619
زمین ذکر شد - احیاء و آباد نمایند.
مسأله 1361. اگر کسی زمین موات را بیشتر از مقداری که توانایی احیاء و آبادانی آن را دارد، تججیر کند، تحجیر مقدار اضافه بی اثر است و حقی برای فرد در آن مقدار ایجاد نمی شود.
مسأله 1362. اگر بر اثر سهل انگاری و کوتاهی فرد، آثار تحجیر از زمین موات محو شده و از بین برود، حق اولویت فرد زائل شده و از بین می رود؛ ولی چنانچه از بین رفتن آثار تحجیر به جهت دیگری مانند وزش باد یا غیر آن از عوامل غیراختیاری باشد، حق اولویت فرد به قوت خود باقی است؛ مگر آنکه وی با وجود اطلاع از این امر، نسبت به تجدید تحجیر آن اقدام نکند.
مسأله 1363. اگر کسی زمین مواتی را تحجیر نماید، باید پس از تحجیر اقدام به احیای آن نماید.
بنابراین، اگر احیای آن را به مدت طولانی رها کند، باقی بودن حق اولویت برای او محل اشکال است و احتیاط لازم آن است که دیگران برای احیای آن به حاکم شرع یا وکیل وی مراجعه نمایند تا او را ملزم کند به اینکه یا زمین را احیاء نموده و یا از آن دست بردارد؛ البته، اگر عذر موجهی ابراز کند، به همان مقدار به وی مهلت داده می شود.(1)
مسأله 1364. حق تحجیر از حقوق قابل نقل و انتقال است. بنابراین، مصالحه یا معاوضه آن در ازای دریافت مبلغی اشکال ندارد و اگر صاحب حق تحجير فوت نماید، حق مذکور به ورثه وی به ارث می رسد و زوجه متوقى - هرچند از زمین موات ارث نمی برد - ولی از حق تحجیر آن ارث می برد.
ص: 620
مسأله 1365. اگر فرد اقدام به تحجير(1) واحیای قطعه زمین موات نکرده باشد تا نسبت به آن حق اولویت پیدا کند، ولی «سند رسمی» زمین مذکور به نام وی باشد و او قانون مالک آن شناخته شود، تحجیرزمین مذکوریا احیای آن برای دیگران بدون اذن صاحب سند و توافق با وی، مورد رخصت نبوده و اجازه داده نمی شود.
مسأله 1366. اگر صاحب سند رسمی زمین موات بخواهد زمین مذکور را قبل از تحجير و احیاء به دیگری واگذار کند، فروش آن صحیح نیست؛ ولی می تواند آن را با جعاله به صورت ذیل به دیگری واگذار نماید:
کسی که متقاضی در اختیار گرفتن زمین است، به عنوان «جاعل» به صاحب سند (عامل) بگوید: «اگر در محضر اسناد رسمی حاضر شده و سند را قانون به نام من منتقل کنی، فلان مبلغ بابت حق الزحمه (جعل) به تو می پردازم».
بنابراین، با انتقال سند رسمی به نام جاعل، صاحب سند از جاعل مبلغ مذکور را طلبکار شده و می تواند آن را از او مطالبه و دریافت نماید.
مسأله 1367. اگر صاحب سند رسمی زمین موات قبل از تحجيرو احیاء و آباد کردن آن فوت نماید، زمین مذکور به ارث شرعی نمی رسد، ولی اجازه داده می شود که ورثه حسب موازین شرعی ارث ، آن را بین خود قسمت نمایند و از آنجا که زوجه متوفی از زمین ملکی ارث نمی برد، از زمین موات نیز سهم بر نیست؛
بنابراین، اگر ورثه متوفی یک پسر و یک دختر و زوجه وی باشد، دو سوم زمین اختصاص به پسر داشته و یک سوم اختصاص به دختر دارد و زوجه متوقی سهمی از زمین موات ندارد؛(2)
البته، حکم فوق در صورتی است که متوفی (صاحب سند) بدهکار نبوده و
ص: 621
وصیت به ثلث نکرده باشد. حکم صورت بدهکاری یا وصیت متوقی، در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 1368. اگر صاحب سند رسمی زمین موات قبل از تحجير واحیای زمین در حالی فوت نماید که بدهکار باشد، به گونه ای که سایر داریی های متوقی برای ادای آن کافی نباشد، احیای زمین مذکور به ورثه یا شخصی که ورثه سند رسمی را به نام وی منتقل می نمایند اجازه داده نمی شود، مگر آنکه قیمت بازاری و متعارف زمین را جهت ادای بدهی های میت بپردازند؛
همچنین، اگر متوفى وصیت به ثلث اموالش کرده ، احیای زمین مذکور به ورثه یا شخصی که ورثه سند رسمی را به نام وی منتقل می نمایند اجازه داده نمی شود، مگر آنکه یک سوم قیمت بازاری و متعارف زمین را جهت عمل به وصایای متوفی بپردازند.
همین طور، نسبت به دو سوم باقیمانده زمین، احیای آن به شخص دیگر غیر از ورثه اجازه داده نمی شود، مگر آنکه شخص مذکور با هریک از صاحبان سهام از ورثه به توافق رسیده و از آنان اجازه داشته باشد.
مسأله 1369. معادن جزء «أنفال» به شمار می رود و دو نوع است:
الف. معادن ظاهری؛ منظور از آن معادنی است که روی سطح زمین می باشد، مانند نمک و قیر و گوگرد؛
ب. معادن باطنی که در باطن زمین است و استخراج آن نیاز به «حقاری» دارد، مانند بیشتر معادن طلا و نقره .
حكم خمس معدن در جلد دوم ، فصل «خمس»، مبحث «خمس معدن» ذکر شد؛ اما حكم تملک آن به صورت ذیل است:
معادن ظاهری را هر کس در اختیار بگیرد (حیازت کند) و قصد تملک آن را کند، مالک می شود. بنابراین، اگر فرد مقداری از یک معدن را - کم یا زیاد -
ص: 622
حیازت کند، مالک همان مقدار می شود و در بقیه حقی ندارد.
حكم تملک معادن باطنی، در مسأله بعد ذکر می شود.(1)
مسأله 1370. معادن باطنی با استخراج آن توسط فرد و قصد مالک شدن، به ملکیت وی در می آید؛ البته، این حکم در صورتی است که زمینی که معدن در آن واقع شده، متعلق به همان فرد (استخراج کننده) باشد یا از زمین های «أنفال» همچون زمین موات یا دامنه کوه ها بوده و مانع شرعی از استخراج آن وجود نداشته باشد و اگر زمینی که معدن در آن واقع شده از زمین های خراجيه(2) باشد، در صورتی اشیای معدنی استخراج شده از آن به ملکیت فرد در می آید که استخراج آن، با اجازه ولی مسلمین صورت گیرد؛
اما اگر معدن در زمین متعلق به شخص دیگر باشد، چنانچه استخراج آن بدون اذن وی صورت گرفته، احتیاط واجب آن است که مالک (یا کسی که در حکم مالک است) و فرد استخراج کننده، نسبت به آن مصالحه نمایند.
شایان ذکر است، اگر فردی که جایز است معدن را استخراج نماید، برخی از مقدمات استخراج را در زمین انجام دهد مثلا بخشی از زمین معدن را حفر کند، ولی به معدن دست پیدا نکند، حفاری انجام شده، حکم«تحجیر» را دارد.
بنابراین، چنانچه در کار استخراج معدن اهمال کرده و آن را تعطیل نماید، حاکم شرع یا وکیل وی ، او را الزام به اتمام عمل یا اعراض و رفع ید از آن می نماید، البته اگر عذر موجهی ابراز کند، به همان مقدار به او مهلت داده می شود، سپس حاکم شرع یا وکیل وی او را بر انتخاب یکی از دو امر اجبار می نماید.
ص: 623
ص: 624
منظور از «مشترکات» (در این «فصل»)، عبارت است از:
راه ها، کوچه ها و خیابان ها» - «مساجد» - «مدارس وقفی» - «آب ها» - معادن»؛ که توضیح و برخی از احکام مربوط به استفاده و تصرف در آنها در ادامه ذکر می شود .(1)
«راه ها» دو نوع اند: الف. خیابان ها، کوچه ها و راه های باز و غیربن بست؛
ب. راه ها و کوچه های بن بست.
مسأله 1371. «راه باز» راهی است که ممر ورودی و خروجی دارد(2) و بن بست نمی باشد؛ مانند بسیاری از خیابان ها و کوچه های عمومی.
ص: 625
مسأله 1372. «راه باز» - که عمومی و مشترک بین مردم می باشد - براثر یکی از موراد زیر به وجود می آید:
الف. مردم یا وسایل نقلیه و مانند آن در زمین موات رفت و آمد و تردد زیاد داشته باشند؛ مانند جاده هایی که در بیابان ها و صحراها و مناطق بیرون از شهرها از این طریق پدید می آید و شهر یا روستا یا منطقه ای را به شهر یا روستا یا منطقه دیگر وصل می کند.
ب. فردی زمین خود را به عنوان راه دائمی برای رفت و آمد عموم مردم قرار دهد. در این صورت، خود او نیز پس از این کار نمی تواند رجوع کرده و راه را به ملک خود برگرداند.
ج. فرد یا جهتی(1) مسیری را در زمین موات ، معین کرده و آن را راه عموم مردم قرار دهد.
د. عده ای زمین موات را جهت احداث بناء (خانه و...) احیاء کنند و بین خانه ها مسیرهایی که دارای ورودی و خروجی است، برای رفت و آمد مردم باز بگذارند، طوری که مردم از طرفی وارد و از طرفی خارج شوند تا به جاده عمومی دیگر یا به زمین موات برسند.
مسأله 1373. « راه های باز» از مشترکات محسوب شده و تمام مردم در استفاده از آن برابر می باشند و کسی حق ندارد در زمین آن تصرفاتی مانند ساخت دیوار یا حفر چاه آب یا ایجاد نهر یا کاشت درخت یا نصب دگه انجام دهد، هرچند احداث آنها ضرری برای عابرین نداشته باشد.(2)
مسأله 1374. هر کسی می تواند در راه های باز، آنچه را که عرف جزء مكتملات و ممحنات راه ها و معابر عمومی شمرده شده و ضرری برای رفت و آمد در آنها به وجود نمی آورد، ایجاد واحداث نماید؛
ص: 626
مانند احداث جوی، جهت عبور آب باران و فاضلاب با نصب ظروف مخصوص جمع آوری زباله و نصب ستون های چراغ برق و پل هوایی برای عبور عابرين از عرض خیابان های وسیع یا نصب سایبان یا کاشتن درختان و یا سایر امکانات رفاهی در اماکن مناسب برای هریک از آنها، که وجود آن به مصلحت عابرین می باشد.(1)
مسأله 1375. کسانی که ملک آنان در حاشیه خیابان یا کوچه های غیربن بست قرار دارد، با دو شرط می توانند از فضای خیابان یا کوچه جهت ایجاد بالکن و مانند آن استفاده کنند:
الف. به هیچ وجه، مضر به حال عابرین نباشد؛
ب. موجب تصرف در ملک دیگران - بدون رضایت صاحب آن - نباشد؛
البته اگر این امر موجب اشراف بر ملک همسایگان باشد، محل اشکال است و رعایت مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
مسأله 1376. هر کسی می تواند از ملک خود، در ورودی جدید یا پنجره به سوی خیابان و راه های غیر بن بست باز کند و نیز استفاده از فضای چنین راه هایی برای نصب ناودان، دودکش، یا احداث بالکن، سقف(2) و زیرزمین و مانند آن - چنانچه از استحکام کافی برخوردار بوده، طوری که از خراب شدن در امان باشد - جایز است؛
البته، باید مراعات شود که ضرری به رفت و آمد کنندگان وارد نشود، هرچند این ضرر، در حد تاریک شدن محل عبور و مرور باشد.(3)
ص: 627
مسأله 1377. هر کسی می تواند از خیابان ها و راه ها و کوچه های غیر بن بست تا حدی که مضر به حال رفت و آمد کنندگان (مانند سد معبریا ایجاد مزاحمت برای آنان) نباشد، برای کارهایی مانند نشستن، خوابیدن، نماز خواندن، خرید و فروش و... استفاده کند و هیچ کس حق ندارد دیگران را از این امور باز دارد.
مسأله 1378. اگر کسی که برای حرفه و معامله و مانند آن در قسمتی از راه (راه باز غير بن بست) نشسته، در حالی از جای خود برخیزد که غرض وی از آن کارهنوز باقی است و وی قصد بازگشت به آن محل را دارد، چنانچه علامتی مانند کالا یا بساط یا شیء دیگری در آنجا قرار دهد، فرد دیگر حق اشغال جای او را ندارد؛
البته، اگر چنین شیئی در محل حضور وی به جا نمانده باشد، اشغال جای او در همان روز بنابر احتیاط واجب جایز نیست؛ اما در روزهای بعد اشکال ندارد.
مسأله 1379. اگر کسی برای معامله و مانند آن - به گونه ای که مزاحم رفت و آمد کنندگان نیست - در قسمتی از راه نشسته باشد، دیگران حق ندارند در اطراف او تا محدوده ای که عرفا برای قرار دادن کالا و ایستادن مشتریانش به آن نیاز دارد مزاحمت ایجاد کنند؛
بلکه نباید در قسمت های دیگر راه به گونه ای بنشینند که مشتریان نتوانند کالایش را ببینند یا مانع رسیدن افراد به محل وی گردند.
مسأله 1380. کسی که برای معامله و مانند آن در قسمتی از راه نشسته، می تواند طوری که مزاحم رفت و آمد کنندگان نباشد، برای محل نشستن خود سایبانی از حصیر، پارچه و مانند آن قرار دهد؛ ولی بناء کردن چیزهایی مثل دکه(1) و مانند آن جایز نیست.
مسأله 1381. اگر راه عمومی (غير بن بست) در بین دو یا چند ملک واقع شده باشد . حتی اگر آن راه برای عبور عابرین ضيق باشد - توسعه دادن راه برصاحبان ملکها واجب نیست، هرچند در صورت امکان کار پسندیده ای می باشد.
ص: 628
مسأله 1382. «راه بن بست» راهی است که به علت قرار گرفتن خانه و دیوار در سه طرف آن، به راه یا زمین مباح دیگری راه نداشته و مسدود می باشد.
مسأله 1383. حق استفاده و تصرف در کوچه ها و راه های بن بست، متعلق به صاحبان خانه هایی است که در خانه هایشان به آن راه و کوچه باز می شود.
هریک از افراد مذکور، به اندازه راه عبور و مرورشان در آن مشترک هستند.
بنابراین، ابتدای کوچه، مشترک بین همه آنان است و هر چه به آخر کوچه نزدیک می شود، تعداد شرکا کمتر می گردد و گاه صاحب حق، فقط یک نفر می باشد و آن وقتی است که در انتهای کوچه تنها یک در وجود داشته باشد.
شایان ذکر است، حقی که در این مسأله ذکر شد، به کسانی که تنها دیوار ملکشان در کوچه است - نه در آن تعلق ندارد.
مسأله 1384. کسی که در خانه اش در کوچه بن بست باشد، می تواند در محل قبل از آن در، در دیگری نیز به کوچه باز کند طوری که در دوم، به ابتدای کوچه نزدیکتر باشد؛
اما اگر بخواهد بعد از در سابق، دری که به انتهای کوچه نزدیک تر باشد، باز کند، باید با رضایت صاحبان منازلی باشد که حق رفت و آمد آن قسمت متعلق به آنان است.
مسأله 1385. کسی که تنها، دیوار خانه اش در کوچه بن بست قرار دارد، بدون اجازه صاحبان ملک هایی که حق رفت و آمد در آن دارند، نباید اقدام به تصرفاتی مانند باز کردن دری برای رفت و آمد به کوچه یا احداث بالکن یا سقف یا نصب ناودان در فضای کوچه یا حفر سرداب (زیر زمین) در زیرکوچه بنماید؛
البته، می تواند پنجره ای بر دیوار مذکور قرار دهد؛ ولی قرار دادن دری فقط برای تهویه هوا یا روشنایی - نه برای رفت و آمد - محل اشکال است و رعایت مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
ص: 629
مسأله 1386. هریک از افرادی که در منزلشان به کوچه بن بست باز می شود، در محدوده حق خویش،(1) علاوه بر حق رفت و آمد، حق نشستن در کوچه را حتی بدون اجازه سایرین دارند؛ مشروط بر اینکه مزاحم رفت و آمد نباشد.
همین طور، رفت و آمد به خانه آنان از این کوچه برای هریک از آنها و خانواده و مهمانان و تمام کسانی که ارتباطی با آنان دارند، جایز است، هرچند برخی از صاحبان خانه ها نابالغ، دیوانه یا سفيه (محجور) باشند و صاحبان منازل لازم نیست در رفت و آمدها برابری و مساوات را رعایت کنند.
مسأله 1387. تردد، تصرف و استفاده از کوچه های بن بست برای سایر افراد(2) به اندازه متعارف که معمولا کسی از آن جلوگیری نمی کند، اشکال ندارد؛ ولی بیش از این مقدار، نیاز به اجازه یا اطمینان به رضایت صاحبان حق در آن کوچه دارد.
مسأله 1388. رفت و آمد و توقف در خیابان ها و پیاده روهای واقع شده در منازل و مغازه ها و املاک شخصی مردم که دولت آنها را تملک کرده و تبدیل به راه نموده است، جایز است؛
البته، اگر کسی بداند که جای خاصی از این راه ها را، دولت به قهر و بدون آنکه مالكش را با دادن خسارت و غرامت یا آنچه در حکم آن است راضی کرده باشد، تصرف کرده، حکم زمین غصبی را دارد(3) و هیچ نوع تصرفی - حتی عبور از آن - جایز نیست؛ مگر آنکه اطمینان به رضایت مالکش برای این تصرف داشته باشد و چنانچه مالک، صغیریا سفیه یا مجنون(محجور) باشد لازم است ولی شرعی او مانند پدر، پدربزرگ پدری و یا قیم منصوب از سوی آن دو را راضی کند؛
ص: 630
حکم مذکور در این مسأله و مسأله بعد، شامل باقیمانده زمین های مذکور که هنوز به صورت خیابان و مانند آن نشده نیز می شود.
مسأله 1389. اگر انسان بداند دولت، محل مشخصی از راه هایی را که در مسأله قبل ذکرشد، بدون به دست آوردن رضایت صاحب آن تملک کرده و مالک آن برایش معلوم نباشد، حکم مال مجهول المالک را دارد و جهت تصرف یا استفاده از آن باید به حاکم شرع رجوع نماید و حکم فوق شامل باقیمانده زمین های مذکور که هنوز به صورت خیابان و مانند آن نشده نیز می شود.
مسأله 1390. رفت و آمد و نشستن و تصرفاتی از این قبیل در زمین های مساجد، حسینیه ها، قبرستان ها و دیگر موارد وقف عام که در راه ها واقع شده اند، جایز است؛ ولی این گونه تصرفات در زمین های مدارس و مانند آنها از موقوفاتی که عمومی محسوب نمی شود، جز برای کسانی که وقف برایشان شده(موقوف عليهم)، محل اشکال است و بنابر احتیاط واجب باید از آن اجتناب شود.
مسأله 1391. زمین مساجد واقع شده در خیابان ها و پیاده روها، از وقف بودن خارج نمی شود، ولی احکام مترتب بر عنوان مسجد را ندارد. بنابراین، نجس کردن آن حرام نبوده و چنانچه نجس شود، لازم نیست تطهیر گردد. همین طور، توقف و مکث جنب و حائض و نفساء در آن اشکال ندارد؛
اما قسمت های باقیمانده از مسجد، اگر از عنوان مسجد بودن، خارج نشده باشد و به آن مسجد - هرچند مسجد خراب یا متروکه - صدق نماید، همه احکام مربوط به مسجد بر آن جاری می شود؛ ولی اگر از عنوان مسجد بودن خارج شود - مثلا غاصبی آن را به مکان تجاری، منزل و مانند آن تبدیل کند - احکام مسجد را ندارد و همه انتفاعات و استفاده های حلال از آن ، برای غير غاصب جایز است؛ البته هر امری که موجب تثبيت غصب شود، جایز نیست.
مسأله 1392. حكم قبرستان های مسلمانان که در خیابان ها و راه ها و معابر قرار میگیرد و از املاک شخصی یا اوقاف عام است، در مسائل «1388 و بعد آن» بیان
ص: 631
شد؛ البته، اگر رفت و آمد و توقف، پارک ماشین و مانند آن در زمین قبرستان موجب هتک حرمت اموات مسلمان مدفون در آن مکان باشد، جایز نیست؛
اما اگر قبرستانی که در خیابان و راه قرار گرفته، ملک شخصی یا وقف نباشد، تصرفات مذکوردر صورتی که هتک حرمت شمرده نشود، جایز است.
مسأله 1393. اگر کسی مقداری از آب رود یا نهر بزرگی مانند رودخانه کارون، ارس، کرخه، دجله، فرات - یا نهرهای کوچکی که خود به طور طبیعی جاری شده اند و کسی آنها را به جریان نینداخته - مانند چشمه سارهایی که از دل زمین های موات یا کوه ها جوشیده اند یا از سیلاب ها یا آب شدن برف ها و مانند آن در زمین مباح به جریان افتاده اند - را به وسیله ظرف یا حفر کانال، حوض یا پمپ آب و مانند آن در اختیار بگیرد یا جمع آوری کند و قصد تملک آن را نماید، مالک آن می شود؛ چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان؛
این حکم، در مورد هرآبی مانند باران که در مکانی به طور طبیعی جمع شده نیز جاری است.(1)
مسأله 1394. آب چاه ها، چشمه ها یا قنات هایی که با حقاری جاری شده - نه به خودی خود و به طور طبیعی - ملک کسی که آن را حفر کرده، می باشد.
همین طور، اگر فردی با حفر جوی آب یا نهری متصل به نهرهای بزرگ یا نهرهای کوچک طبیعی یا سایر مواردی که در مسأله قبل ذکر شد، کاری کند که مقداری از آب مباح آنها در جوی یا نهر مذکور جاری شود، آب هایی که وارد جوی یا نهراو شده - چنانچه قصد تملک آن را داشته - مال او می شود؛ فرق ندارد جوی را در زمینی که ملک خودش بوده ایجاد کرده، یا جوی را در زمین موات به قصد احیاء زمین - با رعایت شرایط آن - احداث کرده باشد.
ص: 632
مسأله 1395. آبی که در نهر مشترک جاری است، حکم سایر اموال مشترک را دارد و تصرف برای هر یک از شرکا، بدون اجازه سایرین یا اطمینان به رضایت آنان جایز نیست.(1)
مسأله 1396. اگر بین شرکا در مصرف آب نهر سخت گیری و مشاجره واقع شود، چنانچه به نوبت بندی - مثلا براساس ساعات یا روزهای هفته - راضی شوند، مطابق همان رفتار می شود؛
البته، هریک از آنان پس از این تقسیم می تواند از آن منصرف شده و خواستار توافق دیگری بر شیوه استفاده از آب گردد، مگر آنکه بین شرکا مصالحه شرعی نسبت به کیفیت استفاده از آب نهر صورت گرفته باشد.
مسأله 1397. اگر شرکا به نوبت بندی در استفاده از آب رضایت ندهند، باید آب به صورت جزء جزء بین آنان تقسیم شود، هرچند به این روش که با قرار دادن دریچه ای مشبک در محل دهانه نهر، آب را به میزان سهم هریک، وارد جوی اختصاصی وی نمایند؛
مثلا اگر سه شریک باشند که سهم هر یک از نهر، به ترتیب ، نصف ، یک سوم و یک ششم باشد، شش منفذ ورودی مساوی در آن دریچه قرار داده می شود که سه منفذ برای نفراول ، دو منفذ برای نفر دوم و یکی برای نفر سوم می باشد.
شایان ذکر است، قسمت بر حسب اجزاء لازم محسوب می شود و با انجام آن، سهم هریک از شرکا از آب جدا می شود و افراد پس از انجام آن حق پشیمانی و انصراف ندارند و چنانچه برخی متقاضی این نوع تقسیم بوده و دیگران امتناع ورزند، به اجبار چنین تقسیمی (قسمت اجبار) صورت می پذیرد.
مسأله 1398. افرادی که در اطراف آب مباحی از قبیل چشمه یا رودخانه یا نهريا دره و مانند آن زمین دارند - همگی - حق آب گرفتن از آن را دارند و هیچ یک حق ندارد در بالای آب راه، آب را مسدود نموده و با باز کردن کانال فرعی یا جوی و
ص: 633
مانند آن همه آب را برای ملک خویش مصرف نماید یا آب مورد نیاز سایر زمین ها را کم کند.
مسأله 1399. اگر آب مذکور در مسأله قبل برای آبیاری تمام زمینها کافی نباشد، چنانچه معلوم باشد که برخی از زمین ها مشخصا قبل از سایر زمین ها احیاء شده، آن زمین یا زمین ها مقدم بر بقیه می باشد؛
اما در صورتی که زمین ها باهم احیاء شده یا اگر هم برخی زودتر احیاء شده، معلوم نباشد کدام زمین یا زمین ها بوده، ملکی که به دهانه سرچشمه آب یا اصل نهر نزدیک تر است در استفاده از آن مقدم می باشد و همین طور به ترتیب زمین هایی که نزدیک ترند بر سایر زمین ها مقدم می باشند؛
به این معنا که نفراول نیازش را از آب به مقدار معمول برطرف می کند؛ سپس چنانچه از آب چیزی باقی مانده باشد به نفر بعد داده می شود و همین طور ادامه پیدا می کند.
مسأله 1400. اگر کسی با اجازه مالک نهر آب، درختانی در کنار نهر کاشته یا استخر پرورش ماهی یا مانند آن احداث نموده باشد، برای صاحب نهر جایز نیست بدون اجازه از مالک درختان یا استخر، مسیر آب نهر را تغییر داده و آب را از درخت واستخر قطع کند.
مسأله 1401. کسی حق ندارد چراگاه های عمومی را قرق کرده و دیگران را از چراندن حیواناتشان در آن باز دارد؛
البته، ولی امر می تواند در صورت اقتضاء مصلحت، امربه قرق کردن چراگاه عمومی نموده و از چریدن حیوانات افراد در آن ممانعت نماید؛
اما اگر چراگاه ملک شخصی فردی محسوب شود، وی می تواند دیگران را از چراندن حیواناتشان در آن منع نماید .
ص: 634
مسأله 1402. رعایت حق همسایه و معاشرت نیکو با همسایگان در روایات زیادی تأکید شده و آزار و اذیت آنان، حرام شمرده شده است؛ اهتمام در رعایت آداب و حقوقی که برای همسایگان توصیه شده، سرچشمه برکت های فراوان دنیوی و اخروی و پاداش الهی است. در این زمینه، به برخی از روایات اشاره میکنیم:
روایت شده که امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین وصیت های خود چنین فرمودند:«خدا را، خدا را (در نظر بگیرید)، درباره همسایگان حقوقشان را رعایت کنید که وصیت پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم شماست، همواره به خوش رفتاری با همسایگان سفارش می کردند تا آنجا که گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد کرد».(1)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: «خوب همسایگی کردن، روزی را زیاد می کند».(2)
در حدیث است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «همسایگی نیکو، باعث آبادانی سرزمین ها و زیاد شدن عمرهاست».(3)
ص: 635
در حدیثی دیگر به نقل از حضرتش علیه السلام چنین ذکر شده: «بدانید کسی که با همسایه خود به نیکویی مجاورت نکند، از ما نیست».(1)
ابو بصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند: «هر کس از آزار رساندن به همسایه اش خودداری کند، خداوند متعال در روز قیامت از لغزش او می گذرد...».(2)
روایت شده که امام کاظم علیه السلام فرمودند: «همسایه داری نیکو، تنها خودداری از آزار رساندن به همسایه نیست، بلکه همسایه داری نیکو، در صبر و شکیبایی بر آزار همسایه است».(3)
در حدیث است که امام صادق، از امام باقر از پدران بزرگوارش علیهم السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کردند که آن حضرت فرمودند: «مردی نزد رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم آمد و پرسید: ای رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم تصمیم دارم خانه ای بخرم، به نظر شما کدام محله را انتخاب کنم؟ آیا در محله جهينه خانه بخرم یا محله مزینه یا درثقیف یا در قریش؟
حضرت صلی الله علیه و اله وسلم (بدون آنکه محله خاصی را به او پیشنهاد نمایند) فرمودند: الْجَارُ ثُمَّ الدَّارُ ، الرَّفِيقَ ثُمَّ السَّفَرَ. اول همسایه را بنگر سپس خانه بخر، ابتدا رفيق برگزین سپس سفر کن».(4)
روایت شده که رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم از اصحاب خود پرسیدند: «آیا میدانید حق همسایه چیست؟ حاضران پاسخ دادند: نه، آن حضرت صلی الله علیه و اله وسلم فرمودند:
حق همسایه آن است که اگر از شما درخواست کمک کرد، به او کمک کنید، اگر وام خواست، به او بپردازید، هرگاه تهیدست و فقیر شد، از او دستگیری کنید، اگر مصیبتی به وی وارد شد به او تسلیت بگویید و چنانچه خیری به او رسید، به او
ص: 636
تبریک بگویید، هنگام بیماری به عیادتش بروید، اگر از دنیا رفت، در تشییع جنازه اش حاضر شوید، بر ارتفاع خانه خود بدون موافقت او نیفزایید تا مانع وزش نسیم و جریان هوا گردد، هرگاه میوه ای خریدید، مقداری به او هدیه دهید و اگر مایل به این کار نبودید، آن را پنهانی به خانه ببرید، و دقت نمایید که فرزندتان آن را از خانه بیرون نبرد که فرزند او ببیند و به خاطر آن بهانه گیری کند، با بوی دیگ غذای خود، او را اذیت نکنید، مگر آنکه مقداری برایش بفرستید».(1)
روایت شده که حضرت امام سجاد زین العابدین علیه السلام فرمودند:
اما حق همسایه ات این است که در غیاب او آبرویش را حفظ کنی و در حضورش او را احترام کنی، اگر به او ظلمی شد یاریش رسانی، دنبال عیب هایش نباشی، اگر از بدیش آگاه شدی بپوشانی، اگر بدانی نصیحت تو را می پذیرد او را در خفا نصیحت کنی، در سختی ها رهایش نکنی، از لغزشش درگذری، گناهش را ببخشی و با او به خوبی و کریمانه معاشرت نمایی».(2)
مسأله 1403. اگر انسان در ملک خود کاری کند یا تصرفی نماید که بر اثر آن، ضرر قابل توجهی به همسایه اش می رسد، در صورتی که چنین ضررهایی در بین همسایگان معمول و متعارف نباشد، مرتکب حرام شده و واجب است آن را برطرف نماید؛
مثل اینکه فرد در خانه خود باغچه ای احداث کند که آب جمع شود و این امر موجب نم کشیدن دیوارهمسایه گردد، یا چاه فاضلابی در خانه خود و در نزدیکی چاه آب همسایه حفر کند و باعث آلوده شدن آب آن شود، یا اینکه از خانه خود که در محل مسکونی واقع شده، به عنوان کارگاه آهنگری یا کارهای پرسروصدای دیگر استفاده نماید و باعث شود خانه های اطراف از قابلیت سکونت خارج شود.
ص: 637
مسأله 1404. در موارد مذکور در مسأله قبل که تصرف فرد در ملک خود، به علت ایجاد ضرر برای همسایه حرام است، فرقی ندارد که ترک آن کار، به خود فرد ضرر برساند یا نه؛
پس اگر مثلا حفر چاه فاضلاب به چاه آب همسایه ضرر می زند، نباید آن را حفر کند، هرچند خودش براثر نداشتن آن متضرر شود؛
البته، در صورتی که چاه آب همسایه بعد از چاه فاضلاب حفر شده باشد، وی تکلیفی ندارد و لازم نیست چاه فاضلاب خود را پر کند، هرچند موجب ضرر چاه آب همسایه شود.
مسأله 1405. تصرفاتی که انسان بر دیوار همسایه یا بام منزل وی یا دیوار مشترک با همسایه اش انجام می دهد باید با اجازه او یا اطمینان به رضایتش باشد(1) و توضیحاتی که در مسأله «720» ذکر شد، در مورد آن جاری است؛(2)
البته، در تصرفات اندکی مانند تکیه دادن به دیوار یا قرار دادن لباس روی دیوار معمولا رضایت فرد از قرائن و شواهد به دست می آید؛ ولی همین تصرفات نیز اگر همسایه از آن منع کند یا اظهار نارضایتی نماید، جایز نیست.
شایان ذکر است، استفاده متعارف و معمول از قسمت های مشترک و مشاعات مجتمع های مسکونی، آپارتمان ها و مانند آن همچون درب ورودی، راهروها، آسانسور، پله ها، انشعابات مشترک که شرعا حق انتفاع از آنها برای همه ساکنین مجتمع یا آپارتمان به طور مستقل می باشد، نیاز به کسب اجازه از بقیه همسایگان ندارد؛(3)
ص: 638
اما استفاده از مکان های اختصاصی - مانند انبار، سرویس بهداشتی، بالکن، بهار خواب اختصاصی برخی واحدهای آپارتمانی - بدون رضایت مالک آن جایز نیست.
مسأله 1406. اگر مثلا تیرآهن خانه فردی بر دیوار خانه همسایه قرار داشته و معلوم نباشد این امر به وجه شرعی صورت گرفته (طوری که شرعا، همچنان حق باقی ماندن آن برای فرد وجود داشته باشد) یا به وجه شرعی صورت نگرفته است، در ظاهر(1) حکم می شود که استحقاق آن وجود داشته و به صورت شرعی محقق شده است، مگر آنکه خلافش ثابت شود.
بنابراین، همسایه نمی تواند وی را وادار به برداشتن آن کند؛ بلکه در صورت تجديد بناء نیز این حق به همان صورت سابق وجود دارد؛
شایان ذکر است ، این حکم در جایی که بنای فردی در ملک دیگری بوده یا ناودان یا مجرای آب متعلق به فردی در ملک دیگری قرار داشته و سبب آن معلوم نباشد نیز جاری است.
مسأله 1407. اگر شاخه های درخت فردی - بدون اینکه از نظر شرعی استحقاق(2) داشته باشد - وارد فضای ملک دیگری شود، وی می تواند از صاحب درخت بخواهد که شاخه ها را از ملک وی برگرداند یا از حدود ملک او قطع نماید و چنانچه امتناع ورزد با اجازه حاکم شرع خودش شاخه ها را برگرداند و اگر ممکن نبود، قطع نماید.
مسأله 1408. در مکان هایی مانند مجتمع های مسکونی یا تجاری و آپارتمان ها، کیفیت تأمین هزینه های اموری همچون تعمیر و نظافت قسمت های مشترک
ص: 639
ساختمان مثل راه پله، پارکینگ و آسانسور، وابسته به قرارداد یا توافقی است که بین افراد صورت می گیرد؛
مثلا اگر در هنگام فروش یا اجاره واحد ساختمانی با خریدار یا مستأجر در ضمن قرارداد فروش یا اجاره یا عقد دیگری شرط شده باشد(1) که وی ماهانه مبلغ معینی را جهت امور مذکور به مدیر ساختمان بدهد یا به امور مشروعی که مدیریت ساختمان در مورد آن تصمیم می گیرد، پای بند باشد، بروی لازم است به شرط عمل کند.
ص: 640
مالی که در دست کسی قرار ندارد و صاحبش آن را گم کرده، برای یابند؛ آن احکام ویژه ای وجود دارد که در این فصل به بیان آن پرداخته می شود؛
مسأله 1409. اگر انسان حیوانی را که مالک داشته و صاحبش آن را گم کرده، در غیر آبادی - مانند صحرا، کوه و دشت - بیابد، در صورتی که حیوان توانایی حفظ و همین طور دفاع از خود نسبت به درندگان کوچکی مثل گرگ و روباه را داشته باشد،(4) فرد حق گرفتن حیوان را ندارد؛
ص: 641
پس اگر آن را بگیرد گناهکار است و تا زمانی که حیوان را به صاحبش برنگردانده، چنانچه از بین برود یا نقص و عیبی بر آن وارد آید، ضامن است و رها کردن حیوان در جایی که آن را پیدا کرده، جایز نیست؛
البته، اگر از پیدا شدن صاحبش ناامید شود، باید آن را با اجازه حاکم شرع از طرف صاحبش صدقه دهد.(1)
مسأله 1410. اگر انسان در جایی که - با توضیحات مسأله قبل - حق گرفتن حیوان را ندارد آن را بگیرد، باید خوراک و آنچه برای حفظ حیوان لازم است را تأمین کند و نمی تواند این هزینه ها را بعدا از مالک بگیرد.
شایان ذکر است، چنانچه در این مدت از محصولات حيوان - مانند شیرو پشم آن - استفاده کرده باید عوض آن را بپردازد. همین طور، در صورتی که سوار حیوان شده یا او را در باربری به کار گرفته - با توضیحی که در مسأله «1497» ذکر می شود - پرداخت اجرت المثل براو لازم می باشد.
مسأله 1411. اگر انسان حیوانی را که توانایی دفاع از خود نسبت به درندگان کوچک را ندارد،(2) در غیر آبادی بیابد، می تواند آن را بگیرد؛
پس اگر در آن محل عده ای وجود داشته باشند که اتراق کرده اند، باید از صاحب حیوان فحص نماید و پیدا شدن حیوان را - با کیفیتی که در مسأله «1434» ذکر می شود - به آنان اطلاع دهد.
مسأله 1412. اگر در مسأله قبل بعد از اعلام، صاحب حیوان پیدا نشد، بین دو کار مخیر است:
الف. حیوان را برای خود بردارد (تملک نماید) و از آن برای مصرف خوراکی استفاده کند یا اینکه حیوان را بفروشد.
ص: 642
در این صورت، اگرصاحبش پیدا شود، باید قیمت حیوان را به او بدهد، هرچند نسبت به مالک مدیون به حساب نمی آید.(1)
ب. حیوان را تا وقتی از پیدا شدن صاحبش ناامید نشده، نزد خود نگه دارد.
دراین صورت، حیوان به عنوان «امانت شرعی»(2) دست اوست و اگر بدون کوتاهی در نگهداری یا تصرف غیر مجاز از بین برود یا نقص و عیبی بر آن وارد آید، چیزی بر عهده او نیست.
مسأله 1413. اگر صاحب حیوان آن را در صحرا یا بیابان یا بین راه و مانند آن رها کرده باشد، چنانچه از آن اعراض کرده و تملكش را برای دیگران مباح نموده باشد، آن حیوان حكم مباحات اصلی را دارد و انسان می تواند آن را بگیرد و نسبت به آن ضامن نمی باشد.
مسأله 1414. اگر صاحب حیوان به علت ناتوانی از تأمین هزینه های آن با ناتوانی از درمان بیماری حیوان یا به جهت خستگی و در راه ماندگی حیوان ، آن را در بیابان و مانند آن رها کرده ، طوری که امکان به همراه بردن حیوان یا ماندن در نزد آن برایش فراهم نباشد، چنانچه در آن مکان آب و گیاه وجود دارد یا حیوان می تواند خود را به محل آب و علوفه برساند و زندگی کند، کسی حق گرفتن آن را ندارد و اگر بگیرد ضامن است؛
ولی اگر آن محل طوری است که حیوان در آنجا از بین می رود، هرکسی می تواند آن را بردارد؛ مگر آنکه مالک، موقتا آن را در محل رها کرده و قصد داشته باشد قبل از وارد آمدن خطر بر حیوان برگردد، که در این صورت برداشتن و اخذ حیوان برای دیگران جایز نیست.
مسأله 1415. اگر انسان حیوانی را که مالک دارد در آبادی بیابد، حق گرفتن آن را
ص: 643
ندارد و اگر آن را بگیرد، باید اعلام کند و از صاحبش فحص و تحقیق نماید تا وی را بیابد؛
علاوه بر آن، احکامی که در مسائل «1409 و 1410» ذکر شد نیز در مورد آن جاری می شود و اگر از پیدا شدن صاحب حیوان ناامید شود، باید - با اجازه حاکم شرع بنابر احتیاط واجب - آن را از طرف صاحبش صدقه دهد؛(1)
البته، در صورتی که حیوان به علتی مانند مریضی از تلف شدن در امان نباشد، فرد می تواند برای محفوظ ماندن حیوان از خطر، آن را بگیرد و نسبت به آن ضامن نمی باشد(2) و لازم است نسبت به صاحبش تفخص کند و چنانچه از پیدا شدن آن مأيوس شود، آن را با توضیح فوق صدقه دهد.
مسأله 1416. منظور از «آبادی» که در مسأله قبل ذکر شد، محلی است که حیوان در آن به طور معمول از درندگان در امان می باشد؛ مانند شهرها و روستاها و اطراف آن تا حدودی که رفتن حیوان به آن حدود معمول و متعارف است.
مسأله 1417. اگر حیوانی مانند مرغ یا بره که صاحب آن هم معلوم نیست وارد ملک شخصی فردی مانند خانه ، باغ، مزرعه شود، وی حق گرفتن آن را ندارد،(3) ولی می تواند آن را از ملک خود بیرون کند و در این صورت ضامن تلف یا نقص حیوان نیست؛(4)
اما اگر حیوان را بگیرد، در مورد آن حکم «مال مجهول المالک» که توضیح آن در مسائل «1454 و بعد از آن» ذکر می شود، جاری می گردد .
ص: 644
مسأله 1418. کسی که حیوان گمشده را گرفته، باید هزینه هایی را که برای نگهداریش لازم است، تأمین کند.
البته، در مواردی که گرفتن حیوان برایش شرعا جایز است، چنانچه هنگام تأمین هزینه های مذکور قصد مجانیت نداشته و شخصی هم که حاضر به تأمین مجانی حیوان باشد یافت نشود، می تواند بعدا آنها را از مالک بگیرد؛
در غیر این صورت، حق رجوع به مالک را ندارد.
مسأله 1419. اگر حیوان گمشده ای که فرد آن را برداشته، منفعتی مانند شیر و پشم داشته باشد، در مواردی که گرفتن حیوان برای فرد شرعا جایز بوده، می تواند از آن منافع - با توجه به قیمت آنها به جای هزینه ها و مخارجی که انجام داده ، استفاده کند.
مسأله 1420. اگر انسان پرنده ای مانند کبوتر را که قدرت پرواز دارد(1) و از حوزه اختیار مالکش خارج شده است بگیرد، چنانچه صاحبش نامعلوم باشد، می تواند بدون تحقیق و تفحص از صاحبش، آن را برای خود بردارد و تملک نماید،(2) اما اگر صاحبش معلوم است، باید آن را به وی برگرداند.(3)
مسأله 1421. اگر فرد حیوانی را خریداری نماید و بعد بفهمد که حیوان مذکور سرقت شده، چنانچه صاحبش را می شناسد، باید آن را به صاحبش تحویل دهد، وگرنه در مورد آن حکم مال مجهول المالک که توضیح آن در مسائل «1454 و بعد از آن» ذکر می شود، جاری می گردد.
همین طور است حکم، اگر حیوانی امانت نزد انسان گذاشته شده یا حیوان
ص: 645
بیمار بوده و جهت درمان نزد دامپزشک سپرده شده، ولی صاحبش برای دریافت آن مراجعه نکرده است.
مسأله 1422. مالی که صاحبش نامعلوم است، در صورت دارد:
الف. مالی که انسان اطمینان دارد صاحبش آن را گم کرده است، هرچند این اطمینان از شواهد و قرائن برای وی حاصل شود؛ مانند آنچه در کوچه و خیابان پیدا می شود - در بیشتر موارد - که صاحب مال ، اطلاعی از محل مال خود ندارد؛ طوری که عرفا گفته می شود: «صاحب مال، آن را گم کرده است»؛
در مورد چنین مالی، احکام «گمشده»(1) جاری می شود.
ب. مالی که صاحبش آن را گم نکرده یا برای انسان معلوم نیست که صاحب مال، آن را گم کرده باشد؛ مانند وسایلی که برای تعمیر نزد تعمیرکار برده شده، پارچه ای که برای دوختن نزد خیاط آورده شده، لباسی که برای شستشویا اتوبه خشکشویی داده شده و صاحبان آن برای پس گرفتن مراجعه نکرده اند؛
همین طور، آنچه در اداره آگاهی از سارقین گرفته می شود یا در گمرک از متخلفین گرفته می شود و صاحب آنها معلوم نیست و نیز مانند کفش به جا مانده از فردی که اشتباهی کفش دیگری را پوشیده است؛
چنین مالی، «مجهول المالک» نامیده می شود .
احکام هریک از این دو (مال گمشده و مجهول المالک)، در مسائل بعد ذکر می شود.(2)
ص: 646
مال گمشده ای را که انسان برداشته است، در صورت دارد:
الف. علامت و نشانه ای نداشته باشد؛
ب. دارای علامت و نشانه باشد؛ حکم هریک از آنها در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 1423. منظور از نشانه و علامت، هر ویژگی و خصوصیتی است که مال به سبب آن قابل توصیف و معرفی می شود و از سایر اموال مشابه ، متمایز و مشخص می گردد؛ این علامت ممکن است هر یک از موارد ذیل باشد:
- نوع ساخت شیء؛ مانند وسایلی همچون برخی از قطعات طلا که با دستگاه و به طور یکنواخت و یکسان ساخته نمی شود؛
- خصوصیتی که بر اثر استفاده یا حوادث یا اقدام صاحب مال در آن به وجود آمده، مانند شکسته شدن واضح قسمتی از شیء؛
- همراه بودن چند مال با یکدیگر، مانند چند اسکناس که در کیف پولی قرار دارد یا کتابی که در کیسه پلاستیکی یا دستمالی وجود دارد؛
- موارد مشابه دیگر.
مسأله 1424. اگر مال گمشده ای که انسان آن را برداشته، «علامت و نشانه ای» نداشته باشد - چه قیمت آن به ارزش یک «درهم»(1) یا بیشتر باشد و یا کمتر از آن - می تواند آن را برای خود تملک نماید، هرچند احتیاط مستحب است آن را از طرف صاحبش صدقه دهد.
ص: 647
مسأله 1425. اگر مال گمشده «علامت و نشانه» داشته باشد، در صورتی که قیمت آن کمتر از یک
«درهم» باشد، اعلام و تفحص برای یافتن صاحب مال واجب نیست؛
البته، تملک آن برای کسی که آن را برداشته، محل اشکال است و احتیاط واجب است آن را از طرف صاحبش صدقه دهد.
مسأله 1426. منظور از «درهم» سکه نقره ای است که در عصر معصومین علیهم السلام رایج بوده و بنابر نظر مشهور وزن آن معادل «12/6» نخود سکه نقره (نقره مسکوک) است و این مقدار حدودا معادل «2/419» گرم می باشد؛
در زمان حاضر که سگ نقره ای که معامله با آن رواج داشته باشد، موجود نیست، ملاک همان وزن نقره است.(1)
مسأله 1427. برای آنکه معلوم شود قیمت مال پیدا شده به یک «درهم» (حدود 2/419 گرم نقره) می رسد یا نه، قیمت آن مال و قیمت نقره در منطقه ای که مال گمشده ، برداشته شده و بر اساس نرخ همان زمان محاسبه می شود.
مسأله 1428. اگر مال گمشده، «علامت و نشانه» داشته باشد و قیمت آن یک «درهم» یا بیشتر باشد، کسی که آن را برداشته، باید به مدت یک سال(2) به کیفیتی که در مسائل بعد ذکر می شود آن را «اعلام» کرده و برای یافتن صاحبش تفحص و جستجو نماید.
ص: 648
مسأله 1429. در مسأله قبل، پس از آنکه فرد مال گمشده را به مدت یک سال(1) با توضیحاتی که در ادامه ذکر می شود معرفی و اعلام نمود، چنانچه موفق به پیدا کردن صاحبش نشود - هرچند از پیدا شدن صاحب مال ناامید شده باشد . بنابر احتیاط واجب نمی تواند آن را تملک نماید و مخیر بین دو کار است:
الف. مال را از طرف صاحبش - بنابر احتیاط واجب با اجازه حاکم شرع - صدقه دهد.(2)
ب. تا زمانی که از پیدا شدن صاحبش ناامید نشده، مال را برای وی نگهداری کند و در این مدت می تواند به طوری که مال از بین نرود، از آن استفاده کند، مثلا انگشتری را که یافته به دست کند.(3)
البته، اگر مال در « حرم مکه» یافت شده باشد، احتیاط واجب آن است که پس از اعلام یک سال، آن را از طرف صاحبش صدقه دهد.
مسأله 1430. در مواردی که اعلام لازم است، فرد باید مدت یک سال قمری کامل و بنا بر احتیاط واجب به صورت پیاپی این کار را انجام دهد؛ پس اگر مثلا مدت چهار سال و هر سال سه ماه از آن را اعلام کند، بنابر احتیاط واجب کافی نیست.
مسأله 1431. آغاز زمان اعلام، باید بلافاصله پس از پیدا شدن و برداشتن مال
ص: 649
باشد و اگر فرد بدون عذر در اعلام و معرفی مال تأخير بنماید، مرتکب گناه شده و در صورت تأخیر چه با عذر و چه بدون عذر- چنانچه امید آن باشد که با اعلام صاحب مال پیدا شود، باید نسبت به آن اقدام کند.
شایان ذکر است، این حکم در موردی که فرد در زمان لازم شروع به اعلام کرده ، اما در بین، مدتی آن را متوقف نموده نیز جاری است.
مسأله 1432. اگر انسان بداند چنانچه اعلام را بیش از یک سال قمری ادامه دهد، صاحب مال پیدا می شود، احتیاط واجب آن است که مال را صدقه ندهد و به اعلام ادامه دهد.
مسأله 1433. برای اعلام ، کیفیت و تعداد دفعات خاصی شرط نیست؛ بلکه باید طوری باشد که عرفا بگویند فرد در طول سال، گمشده را معرفی و اعلام می کرده و در این امر کوتاهی نکرده است؛
مثلا می تواند هر سه روز، بلکه هر هفته یک بار در محل اجتماع مردم شفاها اعلام کند یا کار دیگری که همین نتیجه را داشته باشد، انجام دهد؛ مانند چاپ در جرائد محلی یا نصب اطلاعیه در مکان مخصوص و معرض دید و در نزدیکی محل اجتماع مردم.
همین طور، انسان می تواند خودش اعلام نماید یا به شخص دیگری که اطمینان دارد بگوید تا وی از طرف او اعلام نماید.
مسأله 1434. در توضیحاتی که برای معرفی مال گمشده در هنگام اعلام ذکر می شود، توجه به دو نکته لازم است:
الف. طوری باشد که اگر صاحب مال بشنود، احتمال قابل توجهی بدهد که آن مال متعلق به اوست؛
تحقق این مطلب در موارد مختلف، متفاوت است؛ گاه کافی است بگوید: «مالی پیدا کرده ام»؛ گاهی لازم است جنس آن را مشخص کرده و مثلا بگوید:
ص: 650
«قطعه طلایی یافته ام»؛ گاه لازم است نوع آن را هم مشخص نموده و مثلا بگوید: «گوشواره طلایی پیدا کرده ام».
ب. تمام خصوصیات را ذکر نکند و اعلام طوری نباشد که مال کاملا معلوم شود و لازم است تا حدودی ابهام باقی باشد، بلکه احتیاط مستحب آن است که بیش از مقدار لازمی که معرفی مال بستگی به آن دارد و در قسمت «الف» توضیح داده شد، ذکر نکند.
مسأله 1435. اگر فردی مال گمشده را پیدا کند و دیگری بگوید: مال من است و نشانه هایی را هم برای مالش بگوید، در صورتی باید مال را به او بدهد که اطمینان داشته باشد مال اوست؛ البته لازم نیست نشانه هایی را که بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نیست بگوید.
همین طور، اگر بينه (دو مرد عادل) شهادت دهند مالک مال گمشده فلان شخص است، واجب است مال را به آن شخص بدهد و در این صورت، وظایف مربوط به مال گمشده همچون «اعلام» از وی ساقط می شود.
مسأله 1436. انسان باید مال گمشده را در محلی معرفی و اعلام کند که احتمال قابل توجه داده می شود صاحب مال از آن مطلع می گردد و اگر مکان های متعددی باشد که این ویژگی را دارد، چنانچه اعلام در تمام آنها ممکن نباشد، جاهایی که احتمال مطلع شدن صاحب مال در آن بیشتر باشد بر سایر مکان ها مقدم است.
مسأله 1437. با توجه به مسأله قبل، همیشه محل معرفی و اعلام، محل پیدا شدن مال نیست؛ بلکه گاه این احتمال در محل پیدا شدن مال وجود ندارد؛ مثل اینکه مال مربوط به مسافری باشد که به شهر دیگری رفته است یا اینکه مال در بیابان یا راه های بیرون از شهر و مانند آن پیدا شده، طوری که اعلام در محل پیدا شدن مال اثری ندارد؛
در این موارد، چنانچه ممکن باشد باید در شهری که فرد به آن رفته یا جاهایی
ص: 651
که احتمال رسیدن خبر اعلام به صاحب مال وجود دارد، اعلام صورت گیرد.
مسأله 1438. اگر در بین سال – مثلا پس از سه ماه اعلام - عذری نسبت به اعلام و معرفی مال پیش آید، پس از برطرف شدن عذر، چنانچه مدت زمانی اعلام را ادامه دهد که با مقدار قبلی یک سال می شود - نه ماه در مثال مذکور - کافی است.
مسأله 1439. اگر مال گمشده یک سال باقی نمی ماند و طوری است که نگه داشتنش در زمان جستجو و فحص از صاحب آن، مال را در معرض از بین رفتن قرار می دهد، یا نگه داشتن مال مذکور در این مدت موجب از بین رفتن برخی از ویژگی های آن می شود و در نتیجه ارزش مالیش کم می گردد، باید تا حداکثر زمان ممکن از آن نگهداری کرده و بنابر احتیاط واجب، در طول این مدت اعلام کند؛
پس از آن می تواند قیمت مال را مشخص کرده و به عهده بگیرد و هر تصرفی که بخواهد در آن بنماید و می تواند مال را بفروشد و ثمن (قیمت) آن را برای صاحبش نگهداری کند.
شایان ذکر است، در هر یک از دو صورت فوق ، تا تمام شدن یک سال، اعلام، ساقط نمی شود؛ پس چنانچه صاحبش پیدا شود، بدل مال را به او می دهد؛ در غیر این صورت، به آنچه در مسأله «1429» ذکر شد، عمل می کند.
مسأله 1440. اگر فرد در مورد مسأله قبل نخواهد قیمت مال را به عهده گرفته و از آن استفاده کند و امکان فروش آن نیز نباشد، باید آن را صدقه دهد و پس از آن اعلام ساقط می شود و چنانچه صاحب مال پیدا شود، پرداخت مثل یا قیمت به او واجب نمی باشد.
البته در این مسأله و مسأله قبل، احتیاط واجب آن است که صدقه و فروش مال و تملک آن برای خود در ازای صدقه دادن قیمت آن، با اجازه حاکم شرع باشد.
مسأله 1441. اگر انسان در بین سال از پیدا شدن صاحب مال گمشده ناامید و
ص: 652
مأيوس شود، نباید تا پایان سال صبر کند، بلکه باید مال را در همان وقت - بنابر احتیاط واجب با اجازه حاکم شرع - صدقه دهد.
مسأله 1442. اگر انسان اطمینان داشته باشد اعلام و معرفی فایده ای ندارد - مثل اینکه بداند صاحب مال به محل دور و نامعلومی مسافرت کرده که خبر به او نمی رسد - اعلام ساقط می شود.
همین طور، چنانچه فرد بترسد در صورتی که مال گمشده را معرفی و اعلام کند، مورد اتهام یا در معرض خطر قرار بگیرد، لازم نیست اعلام کند.
مسأله 1443. در موارد مسأله قبل که اعلام ساقط می باشد، احتیاط واجب آن است که تا زمانی که از پیدا شدن صاحب مال ناامید و مأيوس نشده،(1) آن را برای صاحبش نگهداری کند و هرگاه ناامید و مأيوس شد، مال را از طرف او صدقه دهد.
البته، در این صورت اگر صاحب مال پیدا شود و راضی به صدقه نشود، می تواند بدل مال خود را مطالبه کند.
مسأله 1444. اگر انسان قبل یا بعد از اعلام، صاحب مال را بشناسد، چنانچه نتواند مال را به او یا وکیل یا ولش برساند و امکان تماس با او و اجازه گرفتن برای تصرف - حتى تصرفاتی مانند صدقه و رساندن به خویشان مالک - وجود نداشته باشد، باید تا وقتی از رسیدن مال به صاحبش ناامید و مأيوس نشده، مال را برای او یا وارثینش نگهداری کند و هرگاه ناامید و مأيوس شد، آن را بنا بر احتیاط واجب با اجازه حاکم شرع - از طرف صاحبش صدقه دهد.
مسأله 1445. اگر انسان مال گمشده را در موارد مجاز صدقه دهد، چنانچه صاحب
ص: 653
مال معلوم شود، می تواند به همان صدقه راضی شود و می تواند راضی نشود و از یابنده بدل(1) مال را مطالبه نماید و در این صورت، بروی (یابنده) لازم است عوض مال را به عنوان غرامت بپردازد،(2) مگر موردی که در مسأله «1440» ذکر شد.
مسأله 1446. مال گمشده ای را که انسان یافته و برداشته است، نوعی «امانت»(3) به حساب می آید؛ پس چنانچه از بین برود، اگر در وظیفه خود نسبت به آن کوتاهی نکرده و در آن تصرف غیر مجاز ننموده، ضامن نیست، وگرنه ضامن می باشد.(4)
پس اگر مالی را که برداشته، دوباره به جای خود برگرداند یا آن را در محل اجتماع مردم بگذارد - چه در مدت زمان اعلام باشد و چه غیرآن - یا اعلام را بدون عذر به تأخیر بیندازد، ضامن است.(5)
مسأله 1447. اگر مال، قبل از اعلام و معرفی یا در بين مدت اعلام از بین برود، چنانچه فرد یابنده نسبت به آن ضامن محسوب نشود - که توضیح آن در مسأله قبل ذکر شد - لازم نیست اعلام کند یا آن را تا پایان سال ادامه دهد؛
ولی اگر ضامن محسوب شود، وظیفه فرد در اعلام یا ادامه آن ساقط نمی شود و چنانچه صاحب مال پیدا شود، باید بدل آن را به او بدهد.
مسأله 1448. برداشتن مال گمشده در صورتی که انسان احتمال معقولی بدهد
ص: 654
که اگر آن را برندارد، صاحبش جستجو کرده و آن را بر می دارد، «مکروه» است و این کراهت درمورد مالی که در حرم مکه پیدا می شود، بیشتر است؛
اما اگر چنین احتمالی داده نمی شود - هرچند به علت کم ارزش بودن مال باشد که معمولا افراد از آن چشم پوشی و اعراض می کنند - برداشتن آن مکروه نیست؛
البته، با برداشتن و اخذ مال گمشده، باید مطابق با وظایفی که در این فصل بیان شد عمل نماید.
مسأله 1449. اگر کسی که مالی را یافته آن را برندارد و اخذ ننماید، لازم نیست به احکام مال گمشده عمل نماید؛
پس اگر انسان شیئی را ببیند و به دیگری اطلاع دهد و او آن را بردارد، کسی که آن را برداشته باید به احکام مذکور عمل کند.
مسأله 1450. اگر کسی مالی را بیابد و به دیگری امر کند تا آن را به او بدهد، کسی که مال را برداشته، باید به احکام مال گمشده عمل نماید؛ چه اینکه آن را برای خودش بردارد یا برای کسی که به او امر کرده است؛ چه اینکه مال را به او بدهد یا ندهد.
این حکم، در مورد کسی که مال گمشده را پیدا کرده و بدون آنکه دیگری او را امرکند آن را برداشته و به دیگری داده نیز جاری است.
مسأله 1451. اگر انسان مالی را به خیال اینکه متعلق به خودش می باشد بردارد و بعد بفهمد مال دیگری است و صاحبش آن را گم کرده، باید به احکام پیدا کردن مال گمشده عمل نماید.
مسأله 1452. اگر انسان مال گمشده ای را بیابد و بدون اینکه آن را بردارد و اخذ کند، آن را از محل خود به جای دیگر دور کند یا آن را کنار بزند، احکام پیدا کردن مال گمشده در مورد آن جاری نیست؛ ولی نسبت به آن ضامن می باشد؛(1)
ص: 655
البته، چنانچه آن را با پا یا چیزی از قبیل عصا و مانند آن جا به جا کند تا آن را شناسایی نماید، ضامن نیست و احکام مال گمشده را هم ندارد.
مسأله 1453. اگر دیوانه یا نابالغ مال گمشده ای را بیابد و بردارد، در صورتی که «نشانه و علامتی» نداشته باشد، ولی شرعی او می تواند قصد تملک مال برای وی را بنماید و اگر مال «نشانه و علامت» داشته و قیمتش به یک «درهم» برسد، چنانچه ولی، آن را در اختیار گرفته(1) باید - با توضیحاتی که سابقا بیان شد - آن را اعلام و معرفی کند، سپس به دستوری که در مسأله «1429» ذکر شد، عمل نماید؛
اما اگر مال را در اختیار نگرفته است، می تواند به وظایف مذکور عمل کند، ولی واجب نیست.
مسأله 1454. اگر مال مجهول المالک در معرض از بین رفتن نباشد، برداشتن و در اختیار گرفتن آن جایز نیست و چنانچه کسی آن را بردارد، حکم غصب را دارد و ضامن آن می باشد؛
مگر آنکه اطمینان داشته باشد که مالک مال راضی است یا آنکه مالک از مال مذکور اعراض کرده وتصرف در آن را برای دیگران مباح کرده باشد.(2)
مسأله 1455. اگر مال مجهول المالک در معرض تلف و از بین رفتن باشد، انسان می تواند به قصد نگهداری - با توضیحاتی که در مسأله بعد ذکر می شود - آن را بردارد و در این صورت آن مال، حکم
«امانت شرعی»(3) را دارد.
ص: 656
بنابراین، چنانچه در نگهداری از آن کوتاهی نکرده و در آن تصرف غیر مجاز نیز ننماید، ضامن نیست.
مسأله 1456. اگر انسان مال مجهول المالک را بردارد - چه در موارد مجاز و چه موارد غیر مجاز - باید تا وقتی که از پیدا شدن صاحبش ناامید نشده، از آن تفحص و جستجو نماید؛
اما اگر از ابتدا از پیدا شدن صاحبش ناامید باشد یا پس از گذشتن مدتی ناامید شود، باید آن را به فقیری که شرایط استحقاق را داشته باشد(1) از طرف صاحبش صدقه دهد؛
البته، در این صورت می تواند عین مال مجهول المالک (خود آن) را صدقه دهد یا مال مذکور را فروخته یا برای خودش بردارد و پول فروش یا قیمتش را صدقه دهد و احتیاط واجب آن است که صدقه و فروش و تملک آن برای خود (در ازای صدقه دادن قیمت مال) و قیمت گذاری، با اجازه حاکم شرع باشد.(2)
مسأله 1457. اگر فرد وسیله ای را برای تعمیر به تعمیرکار بسپارد یا پارچه ای را برای دوختن نزد خیاط آورد و تعمیرکاران را تعمیر نماید یا خیاط با آن پارچه لباس بدوزد، چنانچه صاحبان آنها برای پس گرفتن مال خویش مراجعه نکنند و اموال مذکور از موارد مجهول المالک محسوب شود، تعمیرکار یا خیاط پس از آنکه از دست یابی به آنان - هرچند بعد از تحقیق و جستجو - ناامید و مأيوس شد، می تواند با اجازه حاکم شرع آنها را فروخته و اجرتی را که طلبکار است بردارد؛
البته، نسبت به باقیمانده مال باید به وظیفه ای که برای مال مجهول المالک در مسأله قبل بیان شد، عمل نماید.
مسأله 1458. اگر انسان بداند صاحب مال مجهول المالک یکی از افراد محصور
ص: 657
- مثلا یکی از پنج نفر معین(1) - است، ولی نتواند بفهمد کدام یک از آنهاست، باید به آنها اطلاع دهد؛ پس از آن چند صورت فرض می شود:
- یکی از آنها بگوید: «مال من است» و دیگران بگویند: «مال ما نیست»، یا آن فرد را تصدیق کنند؛ در این صورت باید مال را به همان شخص بدهد.
- اگر دو نفر یا بیشتر بگویند: « مال ماست»؛ در این صورت چنانچه با مصالحه و مانند آن نزاع آنها حل نشود، باید برای فيصله نزاع به حاکم شرع مراجعه نمایند.
- همه اظهار بی اطلاعی کنند؛ در این صورت، چنانچه ممکن باشد مصالحه می کنند، وگرنه صاحب آن مال با «قرعه» تعیین می شود و احتیاط واجب آن است که حاکم شرع یا وکیل او متصدی قرعه باشد؛
کیفیت قرعه در این گونه موارد، در صورت دارد:
الف. نسبت احتمال در مورد هریک از افراد برابر باشد؛ در این صورت، کسی که قرعه کشی می کند، می تواند نام هریک از افراد را بر قطعه کاغذی بنویسد و پس از مخفی نمودن نوشته ها و مخلوط کردن کاغذها به طوری که قابل شناسایی نباشد، یکی از آنها را خارج کند.
ب. نسبت احتمال در مورد افراد برابر نباشد؛ مثل اینکه فرد بداند مال، متعلق به یکی از سه نفر(علی، حسن و حسین) است و احتمال اینکه مال «حسن» یا «حسین» باشد هرکدام 25 درصد و احتمال مالکیت
«علی»، 50 درصد باشد؛ در این صورت، 4 قطعه کاغذ تهیه شده که بر یکی از آنها نام «حسن»، بر دیگری نام «حسین» و بر دو قطعه کاغذ نام «علی» نوشته می شود و مانند صورت قبل یکی از آنها خارج می گردد.(2)
ص: 658
مسأله 1459. اگر مال مجهول المالکی که فرد آن را برداشته ، طوری است که نگه داشتنش در زمان جستجو و فحص از صاحب آن، مال را در معرض از بین رفتن قرار می دهد، یا بر اثر از بین رفتن برخی از خصوصیاتش در طول این مدت، ارزش آن کم می شود، لازم نیست فحص و جستجو کند یا فحص را ادامه دهد؛
بلکه با بروز چنین حالتی، فرد باید عین مال مجهول المالک (خود آن) را از طرف صاحبش صدقه دهد یا مال مذکور را فروخته یا برای خودش بردارد و پول فروش یا قیمتش را صدقه دهد و احتیاط واجب آن است که صدقه و فروش و تملک آن برای خود (در ازای صدقه دادن قیمت مال) و قیمت گذاری ، با اجازه
حاکم شرع باشد.
مسأله 1460. اگر انسان مال مجهول المالک یا قیمتش را با توضیحات مسائل قبل، صدقه بدهد، ولی بعدا مالک آن پیدا شود و به صدقه راضی نگردد، بنابر احتیاط واجب ضامن است.
مسأله 1461. اگر انسان پس از آنکه مالی را از کسی گرفت، بفهمد آن مال متعلق به دیگری بوده و به طور غصبی در اختیار وی (کسی که مال را از او گرفته) قرار داشته، آن مال حکم مال مجهول المالک را دارد.
مسلمان است می باشد، باید مطابق با احکام مال گمشده عمل نماید؛
اما اگر اطمینان حاصل شود که مال گمشده مربوط به غیر «مسلمان یا کسی که در حکم مسلمان است» می باشد، تملک آن جایز است؛ مگر آنکه به جهت عنوان دیگری این کار مجاز نباشد؛ مانند اینکه فرد هنگام ورود به کشور مذکور متعهد شده باشد که مطابق با قوانین و مقررات آن کشور عمل نماید و از جمله آن قوانین، معرفی و اعلام مال گمشده یا تحویل آن به مراکز مقرر شده برای این امر باشد.(1)
مسأله 1463. اگر انسان مالی را در صندوق مربوط به خود بیابد و نداند مال خودش می باشد یا نه، چنانچه فقط خودش در آن صندوق پول یا مال دیگر قرار داده و برمی دارد، آن مال مشکوک متعلق به خودش محسوب می شود.
مسأله 1464. اگر انسان مالی را در صندوق مربوط به خود بیابد و نداند مال خودش می باشد یا متعلق به فرد یا افراد محصور(2) دیگری است که گاه در صندوق مالی می گذارند، صاحب صندوق آنها را مطلع می نماید؛ آن گاه چند صورت فرض می شود:
الف. همه آنها بگویند: « مال ما نیست»؛ در این صورت، مال صاحب صندوق به حساب می آید.
ب. فقط یکی از آنان ادعا کند مال از آن اوست؛ در این صورت، مال را به همان نفر می دهد.
ج. دو یا چند نفر ادعا کنند مال متعلق به هریک از آنهاست؛ در این صورت، چنانچه با مصالحه و مانند آن راضی نشوند، باید برای رفع نزاع به حاکم شرع مراجعه کنند.
ص: 660
د. همه اظهار بی اطلاعی کرده و بگویند: «نمی دانیم مال ما هست یا نه»؛ در این صورت، چنانچه ممکن باشد مصالحه می کنند، وگرنه صاحب مال با قرعه تعیین می شود و احتیاط واجب آن است قرعه توسط حاکم شرع یا وکیل او یا با اجازه از ایشان انجام شود.(1)
مسأله 1465. اگر انسان مالی را در خانه ای که در آن ساکن است بیابد و نداند مال خودش بوده یا متعلق به دیگری است، چنانچه کسی غیر از او در خانه رفت و آمد ندارد یا افراد کمی وارد خانه می شوند، مال خودش محسوب می شود؛
اما اگر افراد زیادی به آنجا وارد می شوند - مانند مهمانسراهای عمومی - حکم مال گمشده را دارد.
مسأله 1466. اگر انسان در خانه ای که دیگری ساکن آن است مالی را بیابد - چه اینکه آن فرد صاحب خانه باشد یا مستأجریا آن را عاریه گرفته و یا حتی غصب نموده باشد - باید وضعیت را به او اطلاع دهد؛ چنانچه ادعا کند مال اوست یا بگوید: «نمی دانم» ، مال را به او بدهد(2) و اگر بگوید: «مال من نیست»، چنانچه فرد از قرائن و شواهد اطمینان کند صاحب مال، آن را گم کرده، حکم مال گمشده را دارد و در غیر این صورت، حکم مال مجهول المالک در مورد آن جاری می شود که در مسأله «1456» ذکر شد.
مسأله 1467. اگر انسان بفهمد کفشش را برده اند و به جای آن کفش دیگری گذاشته اند، چنانچه اطمینان به رضایت صاحب كفش به جا مانده داشته باشد، می تواند در محدوده رضایت وی در آن تصرف کند؛ در غیر این صورت، مسأله دارای چند حالت است:
ص: 661
الف. اطمینان داشته باشد صاحب کفش به جا مانده، کفش او را عمدا و به ناحق برداشته است؛
ب. اطمینان داشته باشد صاحب کفش به جا مانده، اشتباها کفش او را برده، ولی بعدا فهمیده؛ اما از روی سهل انگاری و تسامح آن را برنگردانده است؛
در این دو صورت، چنانچه کفش به جا مانده، قیمتش بیشتر از کفش خودش نباشد، می تواند آن را به عنوان «تقاض» به جای کفش خود بردارد و اگر قیمتش بیشتر باشد، نسبت به مقدار اضافه، حکم مال مجهول المالک جاری می شود که در مسأله «1456» ذکر شد.
ج. اطمینان به دزدیده شدن یا غصب شدن کفش یا کوتاهی فرد در برگرداندن آن (در صورت اشتباه) نداشته باشد؛ در این صورت، حکم مال مجهول المالک را دارد.
شایان ذکر است، حکم مذکور مخصوص کفش نیست و شامل اموال دیگر مانند عبا و چادر نیز می شود.
مسأله 1468. از آنجا که رعایت تمام مسائل مال گمشده و مجهول المالک در مدارس و مراکز آموزشی دقت و وقت زیادی می طلبد، می توان برای آزادی عمل بیشتر در مورد اشیای جا مانده و پیدا شده از راه کار ذیل استفاده کرد:
دانش آموزان به مدیریت مدرسه وكالت دهند چنانچه اشیائی از اموالشان در مدرسه جا بماند، مدیریت مدرسه یا کسانی که وی معین می کند مجاز باشند آن را به محل مورد نظر برای اشیای پیدا شده منتقل نموده و در صورتی که پس از گذشت مثلا 10 روز برای برداشتن آن مراجعه نکنند، مدیریت حسب وكالت مذکور اجازه داشته باشد آن را تملک نموده یا در آن هر تصرفی صلاح میداند بنماید؛
دانش آموزان در ضمن همین وکالت، هرنوع ضمانی را نسبت به نقص یا تلف
ص: 662
اموال مذکور، از مدیر و کسانی که از طرف وی اقدام به جمع آوری آنها می کنند، سلب نمایند.
شایان ذکر است، وکالت مذکور نسبت به افراد غیر بالغ یا غیررشید، باید از ولی شرعی آنان گرفته شود.(1) همچنین، این وکالت می تواند منحصر به همان سال تحصیلی نباشد و نیز می تواند شامل اموالی که قبلا در مدرسه جا مانده نیز بشود.(2)
مسأله 1469. اگر فرد از مال خود صرف نظر کرده و از آن اعراض کند، این امر موجب نمی شود مال مذکور از ملکیت وی خارج شود؛
البته، چنانچه دیگران اطمینان به رضایت مالک داشته باشند، می توانند در آن تصرف کنند.(3)
شایان ذکر است، اگر مالک علاوه بر اعراض از مال خود، تملک آن را برای دیگران مباح نماید، دیگران می توانند با در اختیار گرفتن و قصد تملک، مالک آن گردند؛ مانند اینکه فرد اشیاء فرسوده و قدیمی منزل را که به آن احتیاج ندارد کنار خیابان، راه ، داخل زباله دانی های عمومی قرار داده و هر گونه تصرف در آن را بر عموم مباح کرده باشد.(4)
ص: 663
ص: 664
مسأله 1470. انسان با هریک از امور ذیل، مالک حیوان وحشی(1) - اعم از چهارپایان، پرندگان یا غیرآن - که جزء مباحات اصلی بوده (و مالک خاصی ندارد) می شود:
الف. گرفتن حیوان؛ مثل آنکه پرنده را با دست بگیرد؛
ب. قرار گرفتن حیوان در دام یا شیء دیگری که فرد آن را برای صید حیوان به کار گرفته است؛
ج. پرتاب تیریا شیء دیگر به حیوان؛ طوری که باعث شود حیوان نتواند فرار کند.
در هر سه مورد فوق ، فرد در صورتی مالک حیوان می شود که«قصد تملک» آن را داشته باشد.
مسأله 1471. آنچه برای به دام انداختن حیوان وحشی به کار گرفته می شود مورد («ب» از مسأله قبل)، فرقی نمی کند از وسایل و ابزار معمول برای صید حیوان باشد – مانند تله یا تور ماهیگیری - یا اینکه فرد حیوان را به شیوه دیگری مانند
ص: 665
حفر گودال یا ایجاد گلزار در مسیر حیوان یا دانه پاشیدن و هدایت حیوان به محلی که نتواند از آنجا بگریزد - به دام اندازد.
مسأله 1472. اگر حیوان وحشی در موقعیتی مانند زمین گل زار یا گودال که امکان فرار برایش وجود ندارد، قرار گیرد، چنانچه گودال یا گلزار و مانند آن ، به قصد گرفتن حیوان ایجاد نشده باشد - همان طور که از مسأله «1470» فهمیده می شود - فرد مالک آن نمی شود.
مسأله 1473. لانه کردن پرنده وحشی در خانه انسان، باعث نمی شود فرد مالک آن شود، هرچند قصد تملک آن را داشته باشد.
همین طور، اگر فرد محلی را فراهم کند تا پرنده وحشی در آنجا لانه بسازد و بتواند حیوان را صید کند، این کار باعث مالک شدن پرنده نمی شود؛
البته، در این صورت وی نسبت به آن پرنده حق اولویت پیدا می کند.(1)
بنابراین، اگر قبل از آنکه با گرفتن پرنده مالک آن شود، شخص دیگری آن را بگیرد، آن شخص مالک پرنده نمی شود.
مسأله 1474. اگر حیوان وحشی در دام یا تور نصب شده برای صید واقع شود، ولی به جهت قوت بدنی حیوان و سستی دام یا تور، بتواند از آن فرار کند، صاحب دام یا تور، مالک حیوان نمی شود و اگر شخص دیگری آن را صید نماید مالک آن می شود .
این حکم، در جایی که حیوان با همان تور فرار کند، بدون آنکه قدرت حیوان برای فرار ضعیف شده باشد، نیز جاری است؛ البته، شخصی که آن را صید می کند باید تور را به صاحب آن پس دهد.
مسأله 1475. اگر انسان حیوان وحشی را دنبال کند تا اینکه حیوان خسته شده و بایستد، تا وقتی آن را نگرفته مالک نمی شود؛ البته، نسبت به آن اولویت پیدا می کند و اگر دیگری آن را بگیرد، مالک نمی شود؛ مگر آنکه نفر اول از آن صرف نظر واعراض نموده باشد.
ص: 666
مسأله 1476. اگر فرد به سوی حیوان وحشی تیری پرتاب کند و براثرآن، حیوان از فرار کردن ناتوان نشود، ولی دویدن یا پروازش با سختی همراه شود، طوری که برای گرفتن آن باید با سرعت به دنبال آن برود، این امر موجب مالکیت فرد نمی شود؛ ولی برای وی حق اولویت حاصل شده و تا زمانی که از آن اعراض نکرده، دیگری نمی تواند آن را تملک کند.
مسأله 1477. اگر حیوان وحشی را که فرد گرفته و با توضیحی که قبلا بیان شد - مالک آن شده، فرار کند یا آنکه خودش حیوان را رها کند، در حالی که حیوان همانند قبل قدرت بر فرار یا پرواز داشته باشد، در این صورت حیوان از ملکیت آن فرد خارج شده و دیگران می توانند آن را صید کنند؛
البته، در صورتی که قدرت فرار یا پرواز حيوان (امتناع حیوان) ضعیف شده و هنوز تمام قدرت خود را به دست نیاورده باشد،(1) همچنان در ملكيت فرد باقی است.
این حکم، در جایی که حیوان بعد از قرار گرفتن در تور فرار کند یا با تیر و مانند آن مجروح شده و بعد خوب شود و فرار کند نیز جاری است.
مسأله 1478. اگر انسان حیوان وحشی را با مجروح کردن یا شکستن بال و مانند آن - با توضیحی که قبلا ذکر شد - مالک شود، سپس حیوان را قبل از بهبودی در حالی که هنوز توانایی فرار و قدرت بر دویدن یا پرواز ندارد، رها کند و از آن اعراض نماید، حیوان مذکور تنها با اعراض کردن، از ملکیت وی خارج نمی شود؛ ولی اگر تملک آن را برای دیگران مباح نموده و شخص دیگری آن را به قصد ملکیت بگیرد، مالک آن می شود و بعد از آن فرد سابق نمی تواند حیوان را از وی پس بگیرد.
مسأله 1479. اگر انسان حیوان وحشی را ببیند و نداند ملک فرد دیگری است (یا کسی نسبت به آن حق اولویت دارد) یا نه، دو صورت دارد:
الف. نشانه ای بر مالکیت فردی یا وجود حق اولویتی برای شخصی نسبت به آن
ص: 667
وجود داشته باشد؛ مثل اینکه طوقی در گردن حیوان یا ریسمانی بر پایش بسته شده باشد؛
در این صورت، حیوان متعلق به دیگری به حساب می آید و فرد دیگر با صید، مالک آن نمی شود؛ مگر آنکه آنچه موجب از بین رفتن ملکیت فرد است پیش آمده باشد؛ مانند آنچه در مسأله قبل ذکر شد.
ب. نشانه ای وجود نداشته باشد؛ در این صورت، حیوان متعلق به فردی به حساب نمی آید و انسان با صید، مالک آن می گردد.
مسأله 1480. اگر انسان بداند حیوانی که صید کرده مالک دارد، چنانچه مالکش را بشناسد، باید به او برگرداند؛
در غیر این صورت، حیوان مذکور احکامی دارد که در فصل «مال پیدا شده»،قسم اول «حیوان گمشده» (ضاله)(1) بیان شد.(2)
مسأله 1481. اگر انسان ملکه زنبور عسل را - که متعلق به کسی نیست - بگیرد و قصد تملک آن را بنماید، علاوه بر آن زنبور، مالک تمام زنبورهایی می شود که در مسیر و حرکت و توقف و نیز ورود و خروج به لانه، تابع آن می باشند.
ص: 668
غصب ، یکی از گناهان کبیره است که عقل و نقل (قرآن و روایات) بر زشتی و حرام بودن آن اتفاق دارند. در حدیث است که امام صادق علیه السلام فرمودند: (پدرم) امام باقرعلیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کردند که آن حضرت فرمودند: «از بزرگ ترین گناهان ، به ناحق گرفتن مال مسلمان است».(1)
از امام باقرعلیه السلام روایت شده که فرمودند: «کسی که مال مؤمنی را به ناحق از وی گرفته و غصب نماید، خداوند متعال پیوسته از او روی گردان است و از اعمال نیک و خیری که انجام میدهد ناراضی است و آنها را در شمار حسناتش ثبت نکند تا آن گاه که توبه کند و مالی را که گرفته است به صاحبش برگرداند».(2)
در حدیث است که امیر المؤمنين علیه السلام فرمودند: «گرفتن مال مسلمان بدون رضایت قلبيش جایز نیست».(3)
ص: 669
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمودند: «سنگ غصبی در بنای خانه، گروی ویرانی آن است (مایه ویران شدن آن است)».(1)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که درباره گفتار خداوند متعال در مورد آیه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ»(2) (همانا پروردگار تو در کمینگاه است) فرمودند:
«مرصاد، موقفی است بر روی صراط که هر بندهای مظلمه ای به گردن داشته باشد، نمی تواند از آن بگذرد».(3)
روایت شده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:
« سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان(4) به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سویا آن سو کشیده شوم، محبوب تر است نزد من از اینکه خدا و پیامبرش صلی الله علیه واله وسلم را در روز قیامت، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم و چیزی از اموال دنیا که همچون خرده گیاهی خشک بی ارزش است را غصب کرده باشم، چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش، که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش می رود و در خاک، زمانی طولانی اقامت می کند...
به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جو را از مورچه ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد و همانا این دنیای آلوده شما نزد من از برگ جویده شده ملخ پست تر است، علی را با نعمت های فناپذیر و لذت های ناپایدار چه کار، به خدا پناه می بریم از خفتن عقل و زشتی لغزشها و از او یاری می جوییم».(5)
ص: 670
مسأله 1482. «غصب» آن است که انسان بر مال یا منفعت یا حق مالی کسی از روی ظلم مسلط شود؛
غصب «منفعت» مثل اینکه موجر، مال مورد اجاره را به ناحق از اختیار مستأجر خارج کند و بر آن در مدت اجاره مسلط شود.
غصب «حق» مانند اینکه فرد بر زمین مواتی که توسط فرد دیگری تحجیر شده و دارای حق تحجیر است،(1) تسلط پیدا کند یا بر حق سرقفلی(2) متعلق به دیگری از روی ظلم مسلط شود.
مسأله 1483. کسی که مالی را غصب کرده، علاوه بر آنکه مرتکب معصیت شده ، بروی واجب است آن را به صاحبش یا وکیل او و در صورت محجور بودن به ولی شرعی وی تحویل دهد و نسبت به آن مال ضامن نیز محسوب می شود که توضیح آن در مسائل بعد ذکر می گردد.(3)
ضامن بودن غاصب در تمام مواردی که آنچه غصب شده، عین مال (خود مال) یا منفعت آن باشد جاری است؛
همچنین، ضامن بودن غاصب در بعضی از اقسام حق، مانند حق تحجیر زمین موات، یا حق اختصاص نسبت به اعیان نجس(4) یا سرقفلی املاک تجاری جاری می شود و در بعضی دیگر از اقسام آن مانند حق الرهانه جاری
ص: 671
نمی شود،(1) تفصیل این موارد، در کتاب های مفصل تر ذکر شده است.
مسأله 1484. از شرایط اصلی تحقق غصب، «تسلط عرفی غاصب برشیء غصب شده» است و این تسلط و تصاحب در هر چیزی به کیفیت خاصی محقق می گردد، که چند نمونه از آن در مسائل بعد، ذکر می شود .
مسأله 1485. محقق شدن غصب در اشیای منقول مانند کالا و مواد غذایی، با اموری از قبیل به دست گرفتن آنها، یا انتقال آنها به جایی که تحت تسلط غاصب است، مانند خانه یا مغازه یا انبار وی صورت می گیرد؛
هرچند انتقال مال، مستقیما توسط خود فرد انجام نشود و شخص دیگری را به این کار امر کند، مثل اینکه کارگری به امر او غذایی را بدون اجازه صاحبش به خانه وی حمل کند یا کالایی را به انبار غاصب انتقال دهد.(2)
مسأله 1486. برای محقق شدن غصب در حیواناتی از قبیل اسب و قاطروشتر، سوار شدن و گرفتن افسار آن، کافی است؛
در گوسفند و مانند آن، راندن حیوان به گونه ای که گوسفند همراه فرد حرکت کرده و در اختیار وی باشد (در صورتی که مالک حضور نداشته یا غاصب وی را کنار بزند)، غصب محقق می شود.
ص: 672
مسأله 1487. در اشیای غیر منقول مانند خانه، همین که فرد با بیرون کردن مالک از خانه یا عدم حضور وی، خود در آن ساکن شود، یا فرد دیگری را که فرمان او را می پذیرد، در آن ساکن نماید، غصب محقق می گردد.
همین طور، اگر به زور کلید خانه یا مغازه یا باغ و مزرعه ای که در و دیوار دارد را از صاحب آن بگیرد و در آن را باز کند و در آن رفت و آمد نماید، غصب صورت گرفته است؛
اما در مورد باغ یا مزرعه ای که در و دیوار ندارد، وارد شدن و تردد در آن بعد از کنار زدن مالک، به قصد تسلط بر آن و انجام برخی تصرفات در آن مکان، کافی در تحقق غصب می باشد.
مسأله 1488. اگر شخصی وارد خانه فرد دیگری شده و همراه با مالک آن، در خانه ساکن شود، در صورتی که مالک ضعیف بوده و قادر به بیرون کردن او از خانه نباشد، چنانچه تسلط و تصرف وی به بخش معینی از خانه اختصاص دارد، غصب فقط نسبت به همان بخش از خانه محقق می شود و شامل سایر قسمت های منزل نمی گردد؛
اما چنانچه تسلط و تصرف و رفت و آمدش در تمام قسمت های خانه باشد، غصب نسبت به تمام خانه صورت گرفته است.
مسأله 1489. اگر شخصی وارد خانه دیگری شده و همراه با مالک در خانه ساکن شود، چنانچه کسی که وارد خانه شده ضعیف بوده و نتواند در برابر مالک منزل مقاومت کند و هر زمان که مالک اراده کند می تواند او را از خانه خارج کند، ولی با وجود این توانایی، اقدام به بیرون کردن او نمی کند، در این صورت غصب محقق نمی شود؛
البته، تا زمانی که آن شخص بدون رضایت در خانه است، ضامن اجرت المثل مقدار استفاده از منافع منزل می باشد.
ص: 673
مسأله 1490. هرگاه دو نفر با هم مالی را غصب کنند، چنانچه هردو برتمام آن مال تسلط داشته باشند، هر کدام از آنان ضامن تمام آن مال است.
بنابراین، چنانچه مال مذكور تلف شود، مالک برای دریافت خسارت، حق رجوع به هرکدام از آن دو نفر را دارد، هرچند هریک از آن دو نفر، به تنهایی توانایی غصب مال را نداشته و برای تسلط برآن نیازمند کمک دیگری بوده است.
این حکم، در موردی که افراد غاصب بیشتر از دو نفر باشند نیز جاری است.
مسأله 1491. اگر فردی برشخصی(1) - چه بالغ و چه نابالغ - مسلط شده و او را حبس نماید، هرچند با این کار گناه کرده و به او ظلم نموده است، ولی عنوان غصب تحقق پیدا نمی کند و بر او ضمان يد - که از احکام غصب است - جاری نمی شود.
بنابراین، اگر انسان فرد دیگری را زندانی نماید و به وی آسیبی وارد شود که عرفا مستند به فرد حبس کننده نباشد، مثلا در مدت حبس به مرگ طبیعی بمیرد، حبس کننده ضامن نیست.
اما اگر فوت محبوس، مستند به عمل حبس کننده باشد از این جهت که موجب مرگ او شده، ضامن است،(2) هرچند این کار غصب شمرده نمی شود؛
مانند اینکه شخصی را در خانه ای حبس کند و وی از گرسنگی و تشنگی بمیرد، یا اینکه در تأمین وسایل لازم برای حفظ او از مریضی که به او آسیب می رساند کوتاهی نماید و این امر موجب مرگ او شود، یا او را در مکانی حبس نماید که مار دارد و مار او را نیش بزند.
ص: 674
این حکم، در مواردی که امور مذکور موجب نقص عضو فرد محبوس گردد نیز جاری است.
مسأله 1492. اگر انسان فردی را حبس کند، ضامن منافع شخص مذکور نیست؛ مگر در دو مورد ذیل:
الف. فرد حبس شده ، کاسب باشد - چه اینکه کسب و درآمد وی از راه خرید و فروش باشد و چه غیر آن - و نتواند در حبس به کسب خود بپردازد؛ در این صورت حبس کننده، ضامن اجرت المثل برای وی می باشد.(1)
بنابراین، اگرمثلا اجرت المثل فعالیت کسبی فردی مانند وی ، روزی 300 هزار تومان باشد، بر فرد حبس کننده لازم است آن را به او بپردازد و در این صورت فرد حبس شده نمی تواند سود فرضي مال التجاره اش را که به جهت حبس فروش نرفته، از حبس کننده مطالبه نماید.
ب. فرد حبس شده، اجیر شخص دیگری باشد و به جهت حبس، از انجام عمل مورد اجاره عاجز گردد؛ در این صورت حبس کننده، ضامن منفعت فوت شده او برای کسی که او را اجیر کرده می باشد.
مسأله 1493. اگر فردی شخصی را مجبور به انجام کاری کند، باید اجرت المثل کاری را که انجام داده به وی بپردازد؛(2)
البته، چنانچه شخص مذکور کاسب باشد - چه اینکه کسب و درآمد وی از راه خرید و فروش باشد و چه غیرآن - و او را در غیر فعالیت کسبیش به زور به کار گیرد، چنانچه اجرت المثل فعالیت کسبی وی بیشتر از اجرت المثل کاری که انجام داده باشد، ضامن اجرت المثل فعالیت کسبی وی می گردد؛
مثلا اگر اجرت المثل کار اصلی شخص اهل کسب، روزی 300 هزار تومان باشد واجرت المثل کاری که وادار به انجام آن شده 200 هزار تومان باشد، وی ضامن 300 هزار تومان است.
ص: 675
مسأله 1494. اگر فردی کسی را - مثلا - از داخل شدن به خانه اش یا نشستن بر فرشش یا گرفتن حیوان رها شده اش یا از فروش کالای تجاریش منع کند، بدون آنکه در اموال مذکور تصرف نماید، هرچند با این کار گناه کرده و به او ظلم نموده، ولی غاصب محسوب نمی شود.
بنابراین اگر بعد از ممانعت، حیوان مذکور هلاک شود، یا فرش دزدیده شود، یا خانه خراب شود و یا کالا از بین برود، فرد منع کننده از جهت غصب ضامن نیست و در این موارد چنانچه آسیب وارد شده ، ربطی به منع ظالم نداشته (مثل اینکه خانه در اثر زلزله خراب شده یا حیوان به مرگ طبیعی تلف شده که منع کردن مالک و عدم منع تأثیری در وقوع حادثه نداشته) منع کننده ضامن نیست؛
ولی چنانچه خسارت وارد شده عرفا مستند به ممانعت او باشد، به جهت ضمان اتلاف» ضامن است، مثل اینکه حیوان مذکور ضعیف باشد یا در مکانی باشد که حیوان درنده وجود دارد و به جهت ضعف یا وجود درنده نیاز به محافظت مالک داشته، ولی وی مانع محافظت او گردد و این امر موجب تلف حیوان شود.
شایان ذکر است، اگر ممانعت فرد از فروش کالای تجاری شخصی موجب شود قیمت آن کالا کاهش پیدا کند، کسی که منع کرده بابت افت قیمت ، ضامن نیست، هرچند مرتکب معصیت شده است.
مسأله 1495. برغاصب واجب است مال غصب شده را به مالک آن یا وکیل وی و در صورتی که مالک محجور است، به ولی شرعی او برگرداند،(1) هرچند برگرداندن
ص: 676
آن، هزینه داشته یا موجب ضرر برغاصب باشد؛ برای نمونه چند مثال ذکر می شود:
- اگر غاصب ستونی را غصب نموده و در خانه خود به کار ببرد، لازم است (در صورت درخواست مالک) آن را بیرون آورد، هرچند به خراب شدن ساختمان منتهی شود.
- اگر فرد تخته چوب غصب شده ای را در کشتی خود بکار گیرد، واجب است آن تخته چوب را فورا بکند، مگر اینکه بترسد کندن آن موجب غرق شدن شخصی که جانش محترم است (همچون فرد مسلمان) یا از بین رفتن مال وی شود.
- اگر با نخ غصبی لباسی بدوزد، مالک حق دارد او را ملزم کند نخ ها را در آورده و به او پس بدهد، هرچند باعث خراب شدن لباس شود.
شایان ذکر است، اگر به ستون چوبی یا تخته چوب یا نخ در مثال های فوق - به سبب خارج کردن و کندن آن - نقص و عیبی وارد شود، برغاصب جبران این نقص و عیب واجب است؛(1)
البته، اگراشیای غصب شده پس از خارج کردن، عرف بی ارزش به حساب آید، غاصب باید بدل آنها را به مالک بدهد و در این صورت مال غصب شده متعلق به غاصب است، هرچند مالک می تواند عوض را دریافت نکرده و غاصب را به برگرداندن خود مال، ملزم نماید.
مسأله 1496. اگر غاصب از فرد محجور - مثل نابالغ یا دیوانه یا سفیه - شیئی را که مال اوست غصب کند، باید آن شیء را - و در صورتی که از بین رفته عوض آن را - به ولی شرعی او بدهد و چنانچه مال را به خود آنان بدهد، کافی نیست و همچنان ضامن آن مال به حساب می آید.
ص: 677
مسأله 1497. اگر انسان مثلا خانه ای را غصب کند، باید اجرت المثل آن را در مدت غصب به مالک بدهد، هرچند در آن ساکن نشده یا از آن استفاده ننماید.
همین طور، نسبت به وسایلی همچون ظرف یا کتاب یا سایر لوازمی که قبل از غصب در معرض کرایه دادن و دریافت عوض و اجرت در ازای استفاده از آن بوده، مثل آنکه مالک موارد فوق را به دیگران کرایه می داده ، برغاصب لازم است اجرت استفاده از آن را بپردازد؛ چه اینکه از آن استفاده کرده باشد یا نه.
اما پرداخت اجرت لوازمی مثل ظروف و وسایلی که مورد استفاده شخصی مالک بوده و در معرض کرایه دادن و مانند آن نبوده، چنانچه در مدت غصب مورد استفاده غاصب قرار نگرفته، لازم نیست و اگر غاصب از آن استفاده کرده، باید اجرت المثل آن را بپردازد.
شایان ذکر است، منافعی که عرفا در مقابل آن مالی پرداخته نمی شود، همچون تکیه دادن به قسمت بیرونی دیوار خانه غصب شده با استفاده از سایه آن، مورد ضمان نیست و غاصب برفرض از آن استفاده کرده باشد، نیز لازم نیست چیزی بپردازد.(1)
مسأله 1498. اگر مالی که غاصب غصب کرده، منافع متعددی داشته باشد که
ص: 678
ارزش آنها با یکدیگر فرق دارد، وی ضامن منفعت متعارف آن است؛
مثلا اگر خانه ای را به مدت یک هفته غصب کرده، اجاره بهای سکونت یک هفته در آن را ضامن است، هرچند این امکان وجود داشته باشد که از آن خانه به عنوان محل تجاری استفاده شود و اجاره بهای خانه برای استفاده تجاری بیشتر باشد؛
اما اگر دو یا چند منفعت همگی جزء منافع معمول و متعارف آن مال باشد،
مثل آنکه ماشینی را به مدت یک هفته غصب کند که به طور معمول هم برای حمل مسافرو هم برای حمل بار از آن استفاده می شود، غاصب ضامن منفعتی است که ارزش آن بیشتر است، هرچند وی در آن زمان منفعتی را بکار گرفته باشد که اجرت استفاده از آن، کمتر است.(1)
مسأله 1499. اگر از چیزی که فرد آن را غصب کرده منفعتی به دست آید، مثلا از گوسفندی که غصب کرده، بره ای متولد شود یا شیریا پشم تولید شود و یا درختی که غصب کرده میوه دهد، متعلق به صاحب مال است و غاصب باید آن را به وی تحویل دهد.
مسأله 1500. اگر غاصب مالی را که غصب کرده با مال دیگری مخلوط کند، مثلا گندمی را که غصب کرده با جومخلوط نماید، چنانچه جدا کردن آنها - هرچند با مشقت - ممکن باشد، باید جدا کند و به صاحبش برگرداند.
مسأله 1501. اگر بدون آنکه غاصب در مال غصبی کاری انجام دهد، تغییری در آن پدید آید که باعث افزایش قیمت مال شود، سپس تغییر مذكور از بین رفته و قیمت مال غصبی به سبب از بین رفتن آن تغییر کاهش یابد، غاصب ضامن آن
ص: 679
است، هرچند مال را همان طور که قبل از غصب بوده، به مالک آن تحویل دهد.
مسأله 1502. اگر در مال غصب شده، نقص یا عیبی پدید آید، برغاصب واجب است اصل مال را به همراه تفاوت قیمت بین سالم و معیوب آن مال (أرش) به مالک آن بدهد و مالک حق ندارد غاصب را الزام کند تا مال معیوب را برای خویش برداشته و تمام قیمت مال سالم را به او بپردازد یا مانند آن را از بازار تهیه کرده و به وی بدهد.
مسأله 1503. اگر مالی که غصب شده، بدون اینکه عیب و نقصی پیدا کند موجود باشد، ولی قیمت بازاری آن کاهش پیدا کرده، غاصب باید همان را به مالکش برگرداند و ضامن کاهش قیمت آن نیست.(1)
اگر مال غصب شده از بین برود یا دسترسی به آن غیرممکن شود، وظیفه غاصب در مورد برگرداندن اصل مال با توجه به «مثلی» یا «قیمی» بودن آن متفاوت است که توضیح آن در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 1504. شیء یا مال «مثلی» ، مالی است که اجزاء یا افراد آن، با توجه به ویژگی های یکسان و همانند، معمولا قیمت مساوی دارند و مثل و مانند اجزاء یا افراد آن - از جهت خصوصیاتی که در جلب عرضه و تقاضا و رغبت عقلا تأثیر دارد - فراوان است؛(2)
ص: 680
مانند گندم، برنج، حبوبات، بسیاری از فرشها، پارچه ها، ظروف و وسائلی که با دستگاه به صورت یکنواخت و همانند تولید می گردد.
مسأله 1505. شیء یا مال «قیمی»، مالی است که به سبب اختلاف در ویژگی ها و خصوصیات افراد آن (منظور خصوصیاتی است که در جلب عرضه و تقاضا و رغبت عقلا تأثیر دارد)، معمولا قیمت آن با سایر اشیاء و موارد مشابه ، متفاوت می باشد؛
مانند بسیاری از حیوانات ، همچون اسب و غالب سنگهای معدنی قیمتی (گوهرسنگ ها) مانند عقیق، فیروزه و یاقوت و نیز بسیاری از اشیاء مستعمل (دست دوم و کارکرده)، هرچند تولید اولیه آن با دستگاه و به طور یکنواخت و همانند بوده است.(1)
مسأله 1506. اگر مالی را که فرد غصب کرده از بین برود، چنانچه از «اموال مثلی» باشد، باید مثل همان مال را به مالکش بدهد.(2)
بنابراین، اگر مثلا نوع اعلای برنج را غصب کرده، پرداخت نوع غیراعلی کافی نیست.
مسأله 1507. اگر مال غصب شده ای که از بین رفته از «اموال مثلی» باشد، ولی پس از مدتی مثل آن شیء کمیاب گردد، طوری که تهیه آن ممکن نباشد، غاصب ضامن قیمت آن می باشد.
ص: 681
شایان ذکر است، چنانچه قیمت مال در زمان های مختلف تغییر نموده و زیاد یا کم شده، غاصب، قیمت روزی که آن را به مالک ادا می کند، ضامن است؛(1)
بنابراین اگر شیء مثلی را غصب کرده که در روز غصب قیمت آن 20 هزار تومان بوده و آن شیء در دست غاصب از بین برود و قیمت آن در زمانی که از بین رفته 30 هزار تومان بوده است؛ شیء مذکور پس از گذشت مدتی در بازار نایاب شده و تهيه آن غیرممکن گردد و قیمت آن تا روز نایاب شدن به 50 هزار تومان برسد و غاصب بخواهد بعد از گذشت زمانی از نایاب شدن آن، قیمت مال را به صاحبش بدهد، در حالی که در آن زمان قیمت مال به 100 هزار تومان رسیده باشد، لازم است 100 هزار تومان به مالک بپردازد.
مسأله 1508. معیار در کمیاب شدن مال که توضیح آن در مسأله قبل ذکر شد، یافت نشدن آن مال در آن شهر و شهرهای مجاور که معمولا آن شیء مثلی را از آنجا به شهر مذکور انتقال می دهند، می باشد.
مسأله 1509. اگر در «اشیای مثلی» مثل مال غصب شده در بازار موجود باشد، ولی به قیمتی بالاتر از قیمت حقیقی آن(2) فروخته می شود، تهیه و برگرداندن آن به صاحب مال لازم است؛
ولی اگر تفاوت قیمت، نسبت به قیمت واقعی آن مال، فوق العاده زیاد باشد، طوری که تهیه مثل آن مال عرفا غير مقدور و متعذر محسوب شود، این کار واجب نیست و حکم مسأله «1507» در مورد آن جاری می گردد.
مسأله 1510. اگر در «اشیای مثلی» مثل مال غصب شده در بازار موجود باشد، ولی قیمت آن کاهش پیدا کرده باشد، تحویل دادن مثل مال (در مورد غصب غیراز
ص: 682
پول)(1) کافی است و مالک نمی تواند مبلغی را بابت کاهش ارزش آن، از غاصب مطالبه نماید.
مثلا اگر یک تن برنج را در زمانی که قیمت هر کیلوگرم آن 20 هزار تومان است غصب کرده و آن را از بین ببرد و مثل مال را به مالک ندهد تا اینکه ارزش مال کاهش پیدا کند و قیمت آن 15 هزار تومان شود، پرداخت یک تن از همان برنج کافی است و مالک حق ندارد قیمت اولیه را از غاصب مطالبه کند، یا علاوه بر دریافت یک تن برنج، مبلغی را جهت کاهش قیمت آن از وی مطالبه نماید، هرچند غاصب در این تأخیر مقصر باشد.
همچنین، مطالبه خسارت تأخیر تأدیه یا جریمه دیرکرد و مانند آن بابت تأخیر در پرداخت دین مذکور جایز نیست.
شایان ذکر است، در فرض فوق چنانچه غاصب قصد ادای بدهی را داشته باشد، مالک نمی تواند از گرفتن آن تا زمانی که قیمت برنج به حالت اولیه برگردد، امتناع ورزد.
مسأله 1511. اگر مالی که غصب شده و از بین رفته «پول» باشد و در زمانی که غاصب قصد دارد مثل آن را به مالک بپردازد، ارزش پول کاهش یافته باشد، پرداخت همان مقدار اولیه کافی است؛
مگر آنکه کاهش مذكور، فوق العاده زیاد باشد؛ مثلا ارزش پول به اندازه یک بیستم مبلغ اولیه شود که در این صورت، بنابر احتیاط واجب پرداخت آن مبلغ کافی نبوده و بنابر احتياط ، لازم است با پرداخت مبلغ بیشتر با مالک مصالحه کند.(2)
مسأله 1512. اگر مالی که از اموال مثلی محسوب می شود - به جهت گذشت زمان یا تغییر مکان - به کلی از ارزش بیفتد، غاصب حق ندارد که مالک را به گرفتن مثل آن الزام کند.
ص: 683
به عنوان مثال، اگر قطعه یخی را در تابستان غصب کند و آن را مصرف کند، برگرداندن مثل آن در زمستان کافی نیست و مالک حق دارد از گرفتن آن امتناع ورزد. همین طور است حکم، اگر فرد مقداری آب را در بیابان از فردی غصب کرده و بیاشامد و بخواهد آن را در کنار نهر آب به مالک تحویل دهد.
شایان ذکر است، در فرض فوق، مالک و غاصب می توانند راضی شوند و منتظر بمانند تا زمان یا مکانی که مثل مال غصب شده قیمتی داشته باشد فرا رسد؛
در غیر این صورت، برغاصب لازم است قیمت مال را به مالک بپردازد و مالک، حق امتناع از قبول ندارد و در مورد قیمت گذاری آن، نسبت به قیمت زمان یا مکانی که غصب اتفاق افتاده و زمان یا مکان از بین رفتن آن و پایین ترین قیمتی که مال غصب شده در آن مدت داشته،(1) احتیاط واجب آن است که با هم مصالحه نمایند.
مسأله 1513. اگر شیئی که فرد آن را غصب کرده و از بین رفته ، از «اموال قیمی»(2) باشد، باید قیمت آن را بدهد.
البته چنانچه قیمت بازاری مال به جهت اختلاف عرضه و تقاضا فرق کرده باشد، مثلا قیمت زمان غصب، قیمت زمان از بین رفتن، قیمت زمان ادا و قیمت ما بین اینها تفاوت داشته باشد، غاصب باید قیمت وقتی را که شیء غصب شده از بین رفته، بپردازد، هرچند احتیاط مستحب است در مقدار تفاوت قیمت ها، با مالک مصالحه نماید.
مسأله 1514. قیمتی را که غاصب در «اشیای قیمی» ضامن است ، باید به صورت پول رایج» بپردازد.
ص: 684
شایان ذکر است، اگر پول رایج در مکان های مختلف متفاوت باشد، مثل اینکه پول رایج در شهری که آن شیء، غصب شده و شهری که مال در آن شهر از بین رفته و شهری که غاصب در آن، قصد پرداخت بدهیش را دارد فرق کند، وظیفه غاصب پرداخت پول رایج در شهری است که مال در آنجا از بین رفته است.
به عنوان مثال، اگر غاصب سنگ عقیقی را در هندوستان غصب نماید و آن را به عراق منتقل نماید و در آنجا عقیق مذكور از بین برود و غاصب بخواهد بدهیش را در ایران بپردازد، باید بدهیش را براساس دینار عراق بپردازد.
مسأله 1515. اگر مال غصب شده از «اشیای قیمی» باشد و قیمت آن در مکان های مختلف فرق داشته باشد، مثل اینکه قیمت جنس در مکان غصب 200 هزار تومان و در مکانی که از بین رفته 150 هزار تومان و در مکان پرداخت قیمت به مالک، 100 هزار تومان باشد، ملاک قیمت آن جنس در مکانی است که کالا تلف شده است، هرچند احتیاط مستحب است که غاصب و مالک در مقدار تفاوت قیمت ها با هم مصالحه نمایند.
مسأله 1516. اگر در مسأله «1513»، پول رایج با گذشت زمان تغییر کرده باشد، دو صورت دارد:
الف. تغییری که پدید آمده، در نوع پول باشد؛
ب. تغییر در ارزش مالی پول باشد؛ حکم هریک از این دو صورت، در دو مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 1517. اگر «پول رایج» که غاصب به جهت از بین رفتن «مال قیمی» در نزد وی موظف به پرداخت آن است، با گذشت زمان تغییر کرده و این امر به سبب تغییر در نوع پول باشد، مثلا بعد از اینکه مال قیمی از بین رفته و غاصب ضامن قیمت آن از پول رایج شده، چنانچه پول رایج کلا از اعتبار ساقط شده و به جای آن پول جدید دیگری جانشین شده باشد، وظیفه غاصب پرداخت پول رایج در زمان اداء آن به مالک می باشد.
ص: 685
پس اگر زمانی که مال قیمی در دست غاصب از بین رفته، مثلا 10 هزار افغانی واحد پول کشور افغانستان) ارزش داشته و پس از آن پول جدیدی (افغانی جدید) رایج گردد که برابره 100 افغانی قدیم باشد، غاصب باید بابت آن مال، 10 افغانی جدید به مالک بدهد؛ چه اینکه ارزش آن مال در هنگام ادا، 10 افغانی باشد یا بیشتر یا کمتر.
البته، اگر هنگام پرداخت مبلغ، ارزش پول نیزمثلا براثر تورم کاهش پیدا کرده باشد، حکم آن در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 1518. اگر «پول رایج که غاصب به جهت از بین رفتن «مال قیمی» در نزدش موظف به پرداخت آن است با گذشت زمان تغییر کرده و تغییر پدید آمده، در ارزش مالی پول باشد، مثل اینکه در اثر «تورم و کاهش قدرت خرید»، ارزش مالی پول در روز پرداخت ، کمتر از ارزش آن در زمان از بین رفتن مال غصب شده، باشد، در این صورت غاصب باید علاوه بر پرداخت قیمتی که مال غصب شده در روز تلف داشته به صورت پول رایج، کاهش ارزش پول مذکور را نیز بپردازد.
مثلا اگر فرد وسیله نقلیه ای را که از «اشیای قیمی» محسوب می شود غصب نماید و وسيله مذکور بر اثر حادثه ای از بین برود، در حالی که قیمت آن در روز از بین رفتن، 50 میلیون تومان بوده، ولی پس از گذشت چند سال ارزش پول رایج به اندازه نصف ارزش اولیه آن گردد، در این صورت غاصب باید 100 میلیون تومان به مالک بپردازد و چنانچه قیمت وسیله نقلیه مذکور در روز پرداخت بدهی، بیشتر از 100 میلیون تومان باشد، غاصب نسبت به پرداخت مبلغ اضافه ضامن نیست؛
اما اگر ارزش مالی پول در روز پرداخت، بیشتر از ارزش آن در روزی که مال قیمی غصب شده از بین رفته، گردد، مثل آنکه ارزش پول در زمان پرداخت به اندازه دو برابر ارزش آن در روز از بین رفتن مال گردد، احتیاط واجب آن است که غاصب با مالک نسبت به تفاوت مذکور مصالحه نمایند.
مسأله 1519. اگر «مال قیمی» غصب شده از بین برود، چنانچه در مدتی که نزد
ص: 686
غاصب بوده ، بعضی از صفات و ویژگی های مال تغییر کرده و بعد از آن، مال از بین رفته و این تغییر ویژگی، باعث اختلاف قیمت مال - از زمان غصب تا زمان تلف - گردد، غاصب بالاترین قیمت را (از زمان غصب تا زمان از بین رفتن مال) ضامن است.
بنابراین، اگر مثلا غاصب ، حیوان چاقی را غصب نماید، سپس آن حیوان نزد غاصب لاغر شده و قیمتش به سبب آن کاهش یابد و بعد بمیرد، قیمت زمان چاق بودن را ضامن است؛
همچنین، اگر غاصب حيوان لاغری را غصب کند، سپس آن حیوان نزد غاصب چاق شود و قیمتش به سبب آن افزایش یابد و با همین حال بمیرد، غاصب قیمت زمان چاق بودن را ضامن است.(1)
مسأله 1520. اگر مال غصب شده از «اشیای قیمی» باشد و در مدتی که نزد غاصب بوده، ویژگی و صفتی پیدا کند که باعث افزایش قیمت آن گردد، سپس آن ویژگی از بین رفته و قیمتش به حالت اولیه برگردد(2) و بعد مال غصب شده، از بین برود، چنانچه غاصب نسبت به ویژگی ایجاد شده نقشی نداشته باشد، قیمت زمانی را ضامن است که مال، دارای ویژگی مذکور بوده است.
مثلا اگر حیوانی که غصب شده مریض بوده، سپس نزد غاصب، بهبود یابد و بعد مجددا بیمار شده و بمیرد، وی قیمت هنگام سلامت آن را ضامن می باشد؛
اما اگر پیدایش صفت در اثر رسیدگی غاصب حاصل شده، مثل اینکه حیوانی را که غصب کرده با تغذیه مناسب چاق شود و سپس بمیرد، لازم نیست این افزایش قیمت را بدهد، هرچند احتیاط مستحب آن است که قیمت زمان چاقی آن را بپردازد.
ص: 687
مسأله 1521. اگر بازگرداندن مالی که غصب شده به مالكش به حسب معمول ممکن نباشد، در صورتی که عرفا از بین رفته و تلف شده محسوب شود - یعنی «مال بدون مالک» شمرده شود - مثل آنکه پرنده وحشی از قفس فرار کند یا ماهی به دریا بیفتد، احکام از بین رفتن مال در مورد آن جاری می شود.
بنابراین، لازم است غاصب بدل آن - اگر مثلی است مثل آن و اگرقیمی است قیمت آن را به مالک بپردازد.(1)
مسأله 1522. اگر برگرداندن مالی که غصب شده به حسب معمول ممکن نباشد، ولی عرفا تلف شده به حساب نیاید (مثل اینکه مال غصب شده، از غاصب دزدیده شده یا گمشده و از محل آن اطلاع نداشته باشد یا فروخته شده و امکان بازگرداندن آن و پس گرفتن از مشتری، وجود نداشته باشد)، در این صورت، اگراز به دست آوردن آن یأس و ناامیدی حاصل شود، غاصب باید تا زمانی که این چنین است بدل آن - اگر مثلی است مثل آن واگر قیمی است قیمت آن را به مالک بدهد؛(2)
شایان ذکر است، تا زمانی که دسترسی به مال غصب شده مقدور نباشد،صاحب مال موقتا مالک بدل مذکور می شود و مال غصب شده نیز موقتا مال غاصب محسوب می گردد.
بنابراین، اگر در مدتی که بدل دست مالک است، نماء یا منافعی داشته باشد، متعلق به مالک است، همچنین اگر در این مدت برای اصل مال غصب شده نماء یا منافعی باشد، متعلق به غاصب است.
ص: 688
البته اگرنمای مذکور، متصل به اصل مال باشد (مثل چاقی حیوان)، چنانچه غاصب به مال دست یابد، باید آن را به صاحبش تحویل دهد و نمی تواند برای رشد مذكور عوضی از مالک مطالبه نماید.
مسأله 1523. «مثلی» یا «قیمی» بودن اشیای ساخته شده از فلزات و معادن چند صورت دارد:
الف. صنعت و هنر به کار رفته در ساخت آنها در درجه ای از ارزش و اهمیت است که همان، مد نظر عقلا و مورد رغبت آنان است (مانند اشیای عتیقه و قدیمی که جزء آثار باستانی هستند یا اختراعات تازه یا کارهای هنری بدیع که کمیاب یا بی نظیر می باشند)، در چنین مواردی ، احکام «مال قیمی» در مورد آن جاری می شود.
ب. صنعت و هنر به کار رفته در ساخت آنها به گونه ای که در مورد «الف» گفته شد، نباشد؛ در این صورت، چنانچه مثل و مانند آن فراوان باشد - به توضیحی که در مسأله «1504» گذشت - مانند ظروف و اجناس تولید شده در کارخانه ها، در چنین مواردی احکام «مال مثلی» در مورد آن جاری می شود.
ج. ارزش مال غصب شده، فقط به سبب ماده به کار رفته در آن باشد و هیأت و شکل آن، اصلا ارزش مالی نداشته باشد؛ در این مورد، غاصب فقط ضامن «مثل» ماده به کار رفته در آن می باشد.
د. مال غصب شده جزء هیچ یک از موارد قبل نباشد؛ در این صورت، مال غصب شده به لحاظ ماده اش، «مثلی» و به لحاظ شکل و هیأتش «قیمی» محسوب می شود، مانند بسیاری از انواع زیورآلات طلا و نقره نو(دست اول و غیر مستعمل یا شکسته).
به عنوان مثال، اگر فردی گردنبند طلایی که وزن آن دو مثقال است و از قسم «د»
ص: 689
به حساب می آید - را غصب کند، در صورتی که از بین برود، ضامن دو مثقال طلاو علاوه بر آن قیمت هیأت و شکل آن - یعنی ما به التفاوت بین قیمت گردنبند مذکور و طلای بکار رفته در آن می باشد.
مسأله 1524. اگر فرد شیئی مانند قطعه طلای ساخته شده - همچون گوشواره یا النگو- را غصب کند و در نزدش هيأت و صنعت به کار رفته در آن از بین برود، ولی اصل آن شیء باقی باشد، مثلا گوشواره یا النگو را شکسته یا ذوب کند، باید آن را به صاحبش بدهد و چنانچه هیأت و صنعت به کار رفته در آن، ارزش مالی داشته، ضامن آن است و باید مقدار کاهش قیمت آن را به مالک بپردازد.
شایان ذکر است، مالک نمی تواند غاصب را ملزم کند تا آن را مثل صورت اولیه بسازد و اگر غاصب برای اینکه تفاوت قیمت را ندهد حاضر شود آن را مثل اول بسازد، مالک مجبور نیست قبول کند.
مسأله 1525. اگر مال غصب شده از «اشیای مثلی» بوده و هیأت و صنعت به کار رفته در آن حرام باشد (مانند صلیب نماد معروف مسیحیت) و حالت اولیه مال در نزد غاصب از بین برود و فقط ماده به کار رفته در آن باقی بماند، بروی لازم است همان ماده باقیمانده را به صاحب مال برگرداند و نسبت به از بین رفتن هیأت یا صنعت آن ضامن نیست.
بنابراین، اگر صلیب مذکور از جنس طلا باشد و در نزد غاصب شکسته و خرد شود، کافی است همان طلای شکسته را پس دهد.
شایان ذکر است، اگر آن شیء كلا در نزد غاصب از بین برود و تلف شود، بروی لازم است مثل ماده به کار رفته در آن را به مالک بپردازد و ضامن هیأت یا صنعت آن نمی باشد.
مسأله 1526. اگر انسان چیزی را غصب کرده که مثلا از دو قسمت تشکیل شده و قیمت هریک از آنها به طور جداگانه کمتر از قیمت آنها در صورت با هم بودن باشد، (مانند دو لنگه در) و در نزد غاصب یکی از آنها از بین برود، چنانچه آن
ص: 690
شيء مثلی است، باید مثل آن را به مالک برگرداند؛
اما اگر مال مذکور قیمی باشد،(1) مثل آنکه دری را غصب نماید که اشیای قیمی محسوب شده و قیمت دو لنگه آنها با هم یک میلیون تومان، و قیمت هر لنگه - به تنهایی - 300 هزار تومان باشد و یکی از آنها نزد او از بین برود، برغاصب لازم است النگه باقیمانده در را به انضمام مبلغ 700 هزار تومان به مالک بپردازد.
حکم ذکر شده، در موردی که فقط یکی از دو لنگه در را غصب نماید و نزد او تلف شود نیز جاری می شود.
مسأله 1527. اگر ارزش مالی که غصب شده، بر اثر کاری که غاصب نسبت به آن انجام داده، بیشتر شود، سه صورت دارد:
الف. زیاد شدن ارزش مال، براثر تغییری باشد که غاصب در آن ایجاد کرده، بدون آنکه شیء دیگری را در آن به کار برده باشد، مثل اینکه گندم غصبی را آرد کند یا با کاموای غصبی لباس ببافد، یا با طلای غصبی گوشواره بسازد.
ب. زیاد شدن ارزش مال ، بر اثر شیئی باشد که غاصب در آن به کار برده است، مثل اینکه در زمین غصبی، نهالی بکارد یا ساختمانی بنا کند.
ج. زیاد شدن ارزش مال، بر اثر شیئی باشد که غاصب آن را با مال غصب شده آمیخته است، مثل اینکه لباس یا وسیله غصبی را رنگ نماید؛
احکام مربوط به هریک از این اقسام، در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 1528. اگر مال غصب شده از مورد اول در مسأله قبل باشد، مثلا فرد با طلایی که غصب کرده، گوشواره بسازد، دو صورت دارد:
الف. صاحب مال بگوید: «مال را به همین صورت پس بده»؛ در این صورت، باید مال را به همان صورت بدهد و نمی تواند برای زحمتی که کشیده، اجرت
ص: 691
بگیرد و نیز حق ندارد بدون اجازه مالک آن را به صورت اولش در آورد؛
ولی اگر غاصب بدون اجازه مالک آن را مانند صورت اولیه یا به شکل دیگری در آورد، ضامن بودن وی نسبت به تفاوت قیمت بین دو حالت محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.
ب. صاحب مال بگوید: «باید آن را به صورت اول در آوری»؛ در این صورت، چنانچه وی از این درخواست هدفی داشته باشد، لازم است غاصب آن را به صورت اولش در آورد و در این فرض، وی ضامن قیمت هیأت یا صنعتی که در آن بکار برده، نیست؛
ولی چنانچه قیمت آن شیء به واسطه تبدیل آن به حالت اول ، از قیمت اولیه اش کمتر شود، غاصب باید تفاوت آن را به صاحبش بپردازد.
مسأله 1529. اگر مال غصب شده از مورد «ب» در مسأله «1527» باشد، مثلا غاصب در زمینی که غصب کرده درخت بکارد، درخت و میوه آن مال خود اوست و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد که درخت در زمین او بماند - چه مجانی و چه با پرداخت اجرت آن - کسی که غصب کرده باید فورا درخت خود را هرچند ضرر نماید از زمین بکند.
علاوه بر آن، باید اجاره زمین را(1) در مدت غصب به صاحب زمین بپردازد و خرابی هایی که در زمین پدید آمده را درست کند، مثلا جای درخت ها را پرنماید و اگر به سبب اینها قیمت زمین از اولش کمتر شود، باید تفاوت آن را هم به مالکش بپردازد.
شایان ذکر است، غاصب نمی تواند صاحب زمین را ملزم کند که زمین را به او بفروشد یا اجاره بدهد، همچنان که صاحب زمین نیز نمی تواند غاصب را به فروش درخت به وی ملزم نماید.
مسأله 1530. اگر در مسأله قبل صاحب زمین راضی شود که مثلا درخت در زمین
ص: 692
او بماند، بر غاصب لازم نیست درخت را بکند؛ ولی باید اجاره آن زمین را(1) از وقتی که غصب کرده تا وقتی که صاحب زمین راضی شده به وی بپردازد.
شایان ذکر است، اگر صاحب زمین نسبت به ادامه بقای درخت در زمین،
به طور مجانی راضی باشد، برغاصب پرداخت اجاره بها لازم نیست و اگر رضایت مالک منوط به انعقاد قرارداد اجاره یا پرداخت اجرت المثل بابت بقای درخت در زمین باشد، غاصب باید حسب توافق با مالک عمل نماید.
مسأله 1531. اگر مال غصب شده از مورد «ج» در مسأله «1527» باشد، مثلا پارچه ای را که غصب کرده رنگ کند، چنانچه رنگ به کار رفته در آن چرم نداشته باشد - همان طور که غالبا در رنگ کردن لباس و پارچه این چنین است - باید پارچه را به همان صورت باز گرداند و حق دریافت اجرت رنگرزی یا هزینه خود رنگ را ندارد.
شایان ذکر است، در این صورت غاصب بدون رضایت مالک، حق از بین بردن رنگ پارچه را ندارد، ولی مالک می تواند به جهت هدفی که در نظر دارد وی را به پاک کردن رنگ ملزم نماید و اگر بر اثر آن، آسیبی به پارچه وارد شود، باید خسارت آن را به مالک بپردازد و چنانچه بر اثر رنگ کردن، قیمت پارچه کاهش یافته باشد، غاصب باید افت قیمت آن (أرش) را به مالک بپردازد.
مسأله 1532. اگر انسان بذری را که غصب کرده، بکارد و محصولی به دست آید، صاحب بذر حق دارد زراعت را از غاصب بگیرد یا عوض بذر را از وی مطالبه نماید و چنانچه عوض بذر را بگیرد، زراعت مال غاصب می باشد.
همین طور، اگر انسان تخم مرغی را غصب کند و از آن، جوجه ای متولد شود، صاحب تخم مرغ می تواند جوجه را بگیرد یا عوض تخم مرغ را از غاصب مطالبه
ص: 693
نماید و چنانچه عوض تخم مرغ را بگیرد، جوجه مال غاصب می باشد.
همچنین، اگر آب انگوری را غصب کند و آب انگور مذکور تبدیل به شراب گردد، سپس به سرکه مبدل شود، صاحب مال، بين گرفتن سرکه یا مطالبه عوض آب انگور حق انتخاب دارد.
مسأله 1533. اگر فرد حيوان نری را غصب کند و از آن برای تلقیح حیوان ماده ای استفاده نماید و با این کار بچه ای متولد شود، بچه مذکور متعلق به صاحب حیوان ماده بوده و بر غاصب لازم است اجرت المثل استفاده از حیوان نر برای تلقیح را به صاحبش بپردازد.
مسأله 1534. اگر مالی که غصب شده، توسط یک یا چند غاصب دیگر دست به دست شود،(1) مثل آنکه فردی مالی را غصب کند و فرد دیگری آن را از غاصب، غصب نماید، سپس شخص سومی آن مال را از غاصب دوم غصب کند و بعد فرد دیگری آن را از غاصب سوم غصب کرده و مال مذکور در نزد نفر چهارم تلف شود،(2) همه ضامن می باشند و مالک حق دارد به هر کدام از آنان برای گرفتن بدل (مثل یا قیمت آن با توضیحاتی که قبلا ذکر شد) رجوع نماید.
همچنان که می تواند به هر چهار نفر یا سه یا دو نفر از آنان رجوع کرده و با تقسیم مساوی یا با تفاوت ، بدل مال غصب شده را مطالبه نماید.
مسأله 1535. حكم رجوع مالک به غاصبین در مسأله قبل ذکر شد؛ اما حکم غاصبین نسبت به یکدیگر، چند صورت دارد:
الف. مالک عوض مال خود را از فرد چهارم (در مثال مسأله قبل) که مال در نزد او تلف شده مطالبه نماید؛ در این صورت وی حق رجوع به ساير غاصبین را ندارد.
ص: 694
ب. مالک عوض مالش را از غیرفردی که مال در نزد او تلف شده دریافت نماید، وی می تواند برای دریافت غرامت به فرد بعد از خودش، یا فرد چهارم - که مال در نزد او تلف شده - رجوع کند.
البته در صورتی که به فرد بعد از خودش رجوع کند، آن فرد نیز در صورت پرداخت غرامت، می تواند به نفر بعد از خودش، یا نفر چهارم - که مال در نزد او تلف شده - رجوع نماید.(1)
مسأله 1536. اگر انسان بدون اطلاع از غصبی بودن مالی، آن را بخرد و تحویل بگیرد، مالک می تواند برای دریافت مال خود و همین طور منافع آن با توضیحی که در مسأله «1497» ذکر شد، به خریدار مراجعه نماید و خریدار نیز در صورت پرداخت غرامت، می تواند به غاصب رجوع نماید؛
ولی اگر خریدار می دانسته که مال غصبی است، برای دریافت غرامتی که به مالک پرداخته، نمی تواند به غاصب رجوع نماید؛
البته، در هر صورت خریدار نیز می تواند پولی را که به فروشنده (غاصب) داده، از وی مطالبه نماید.
مثال: فردی ماشین غصبی را بدون اطلاع از غصب بودن آن، در مقابل 100 میلیون تومان خریده و تحویل گرفته، چنانچه پس از یک ماه ماشین مذکور سرقت شود، به گونه ای که امکان دست یابی به آن وجود نداشته باشد (در حکم تلف) و این در حالی باشد که ماشین مذکور - که شیء قيمی محسوب می شود - در هنگام سرقت، 120 میلیون تومان ارزش داشته واجرت المثل استفاده یک ماه از آن، یک میلیون تومان باشد، در این صورت چنانچه مالک به خریدار مراجعه کرده و
ص: 695
121میلیون تومان غرامت بگیرد، خریدار می تواند علاوه بر پس گرفتن 100 میلیون تومانی که به غاصب داده ، عوض 121 میلیون تومان غرامتی که به مالک داده را نیز از وی دریافت نماید؛
اما اگر از غصبی بودن ماشین اطلاع داشته ، نمی تواند 121 میلیون تومان غرامتی را که به مالک داده از وی بگیرد و فقط می تواند 100 میلیون تومانی را که به فروشنده (غاصب) داده از وی مطالبه نماید.
مسأله 1537. اگر مال غصب شده وقفی بوده و موقوف علیه عنوان «عام» یا «جهت» باشد،(1) مانند مالی که بر فقرا يا اطعام آنان وقف شده ، غاصب باید آن را به متولی موقوفه یا وکیل وی تحویل دهد و اگر متولی خاصی ندارد به حاکم شرع بدهد.
بنابراین، اگر آن را به بعضی از افراد موقوف علیه بدهد، مثل آنکه مال را به یکی از فقرا تحویل دهد، کافی نیست و همچنان ضامن می باشد.
البته اگر مسجد یا خیابان یا پل و مانند آن غصب شود، چنانچه غاصب دست از غصب آن بردارد و آن را به حال خود برای استفاده عموم باقی گذارد کافی است.
اما چنانچه مدرسه وقفی که مثلا وقف طلاب یا دانشجویان شده، غصب شود، بنابر احتیاط لازم غاصب باید آن را به متولی خاص یا وکیل وی و در صورتی که متولی ندارد، به حاکم شرع تحویل دهد و تنها دست برداشتن و تخلیه مکان برای طلاب یا دانشجویانی که هنگام غصب در آن ساکن بوده اند و جزء موقوف عليهم محسوب می شدند و هم اکنون در هنگام تحویل نیز استحقاق استفاده از مکان مذکور را دارند، محل اشکال است.
ص: 696
مسأله 1538. اگر آنچه غصب شده از موقوفات خاص یا عام - غير مسجد - باشد، تمام احکام غصب غير موقوفات در مورد آن نیز جاری می شود.
اما اگر شخص مسجدی را غصب کند، هرچند گناه بزرگی مرتکب شده است و باید توبه کرده و دست از غصب بردارد، ولی نسبت به خصوص زمینی «محدوده اصلی مسجد»(1) ضامن نمی باشد؛
بنابراین، ضررهایی که در مدت غصب برآن (محدوده اصلی مسجد) وارد شده را ضامن نیست، همچنین ضامن اجرت المثل زمین مذکور در آن مدت نمی باشد؛
اما نسبت به زمين غير «محدوده اصلی مسجد» و نیز بنای مسجد وسایر قسمت ها، تمام احکام غصب موقوفات ثابت می باشد.
شایان ذکر است، مساجدی که با اذن متولی در زمین های موقوفه ( مثل وقف آستان قدس رضوی) احداث می شود، حکم مسجد شرعی را ندارد و در صورت غصب، احکام غصب سایر موقوفات در مورد آن جاری می شود.
مسأله 1539. اگر کسی در مسجد جایی را برای خود بگیرد، چنانچه دیگری او را از آن محل بیرون کند و نگذارد که از آنجا استفاده نماید، هرچند حق وی را غصب نموده و گناه کار محسوب می شود، ولی نسبت به آن ضامن نمی باشد و نمازش در آن مکان صحیح می باشد.(2)
مسأله 1540. اگر رهن دهنده و رهن گیرنده، قرار بگذارند مال گرویی، در نزد رهن گیرنده، یا در نزد شخص سومی باشد، رهن دهنده نمی تواند آن شیء را قبل از آنکه
ص: 697
طلب او را بدهد، بدون رضایت وی پس بگیرد و چنانچه پس بگیرد باید فورا برگرداند.
همچنین، مالی را که نزد کسی گرو گذاشته اند، اگر دیگری غصب کند، هریک از صاحب مال و رهن گیرنده می توانند آن مال را از او مطالبه نمایند و چنانچه آن مال را از او بگیرند، باز هم در گرو است.
مسأله 1541. کشاورزان و سایر اقشاری که زمین ها و املاکی - همچون زمین های مربوط به اصلاحات اراضى - بدون رضایت مالکین مسلمان آن املاک، مستقیما در اختیار آنان قرار گرفته ، برای استفاده یا فروش و سایر تصرفات مالكانه نسبت به زمین، باید با مصالحه و مانند آن رضایت مالک - و در صورت فوت مالک، رضایت وارثین وی - را کسب کنند.(1)
شایان ذکر است، چنانچه امکان دسترسی به مالک شرعی زمین - هرچند با جستجو و تفحص - وجود نداشته و فرد از یافتن مالک آن مأيوس باشد، زمین مذكور حکم مال مجهول المالک را دارد و می توان برای اصلاح امر آن به حاکم شرع مراجعه نمود.(2)
مسأله 1542. خریدن(3) ملک هایی همچون زمین های اصلاحات اراضی (که بدون رضایت مالک مسلمان آن در اختیار فرد قرار گرفته)، از کسی که زمین های مذکور
ص: 698
مستقیما در اختیارش قرار گرفته، در صورتی جایز است که خریدار یقین یا اطمینان داشته باشد فروشنده رضایت مالک اصلی زمین را در تملک زمین جلب کرده است یا بینه (دو مرد عادل) بر این امر شهادت دهند؛(1)
اما اگر در این امر شک داشته باشد، خرید و تملک آن جایز نیست(2) و اگر بدون احراز رضایت مالک اصلی، آن را خریده، حکم مسأله قبل در مورد آن جاری می شود.
مسأله 1543. حکم خریدن با واسطه زمین هایی همچون زمین های اصلاحات اراضی که بدون جلب رضایت مالک مسلمان آن در اختیار افراد قرار گرفته، در قالب یک مثال توضیح داده می شود:
فرض کنید زمین در اختیار «محمد» قرار گرفته و «علی» آن را از «محمد» خریده است، چنانچه
«حسین» بخواهد زمین را از «علی» بخرد، در صورتی که «حسین» احتمال معقول بدهد «على» قبل از خرید زمین جستجو کرده و رضایت مالک را نسبت به تملک خود بر زمین جلب کرده است،(3) می تواند خریدار اول (على) را مالک دانسته و زمین را از او بخرد و سؤال و تحقیق در این باره هم لازم نیست و تا زمانی که خلاف آن ثابت نشده، برای او آثار ملکیت جاری می شود؛
اما اگر «حسین» در مثال بالا یقین یا اطمینان داشته باشد رضایت مالک به صورتی که توضیح داده شد، جلب نشده، حق ندارد زمین مذکور را بخرد؛ مگر در مورد مسأله بعد.
ص: 699
مسأله 1544. اگر فقیهی که تقلید از وی شرعا جایز است (فقیه و مجتهد جامع الشرایط)، حسب موازین شرعی حکم به صحت تملک اموالی همچون زمین های مربوط به اصلاحات اراضی برای کشاورزان با سایر اقشار با شرایط خاصی داده و فروشنده، مقلد آن مجتهد بوده و براساس آن حکم و با رعایت شرایط و ضوابط مربوطه، زمین را تملک نموده است، خریدار- که مقلد آن مجتهد نیست - هم می تواند وی را مالک شناخته و زمین را از او خریداری کند؛
البته، این حکم در صورتی است که خریدار احتمال عقلایی دهد مجتهد مذکور، حسب موازین شرعی حکم به صحت تملک اموال مذکور نموده است .
*امور ضمان آور(1)
مسأله 1545. یکی از اموری که موجب ضمان می شود آن است که اموال دیگران به ناحق، هرچند از روی اشتباه - با توضیحی که در ادامه ذکر می شود - در اختیارو تحت تصرف انسان قرار گیرد؛ ضمان در این گونه موارد، اصطلاحا «ضمان يد» نامیده می شود؛
این ضمان ، اختصاص به مبحث «غصب»(2) ندارد و شامل موارد دیگر نیز میگردد؛
مثل اینکه فرد کفش کسی را به تصور اینکه مال خودش است بپوشد و بعد
ص: 700
معلوم شود کفش شخص دیگری بوده که اجازه تصرف در آن را نداشته یا کالایی را از فردی عاریه بگیرد و بعد معلوم شود آن کالا غصبی است یا کالایی را خریده و بعد می فهمد معامله دارای شرایط صحت نبوده و باطل است.(1)
همچنین، در برخی موارد مال با وجود اینکه به وجه شرعی در اختیار انسان قرار گرفته، ولی به جهت تصرف غیر مجاز یا کوتاهی در حفظ مال، نسبت به آن«ضمان يد» پیدا می کند(2) مانند آنچه در فصل «ودیعه» مسأله «1214» و فصل «عاريه» مسأله «1251» ذکر شد.
شایان ذکر است، «ضمان يد» شامل «امانات مالكيه» و «امانات شرعيه » که فرد حسب وظیفه شرعی مقرر در هر مورد عمل کرده نمی شود، مگر موارد استثنایی که در محل خود ذکر شده است،(3) مثل ضمان در عاریه طلا و نقره یا عاریه ای که در آن شرط ضمان شده، که توضیح آن در مسائل «1252 و 1253» ذکر شده است.
مسأله 1546. اگر خرید و فروش باطلی بین دو نفر منعقد شود، هریک از آن دو نسبت به مالی که از طریق آن معامله در اختیارش قرار گرفته (عوض و معوض)، ضامن است و وظایفی که در مورد مال غصبی ذکر شد، در مورد آن جاری می گردد، هرچند از باطل بودن معامله خبر نداشته باشد؛
البته، چنانچه هریک از دو طرف اطمینان داشته باشد که طرف مقابل - حتی در فرض اطلاع از باطل بودن معامله - راضی به تصرف وی می باشد، می تواند در مال تصرف کند و ضامن نمی باشد؛ توضیح بیشتر این مورد، در مسأله «171» ذکر شد.
مسأله 1547. حکم مذکور در مسأله قبل، علاوه بر خرید و فروش، در سایر عقود
ص: 701
معاوضى(1) باطل و شبیه آن نیز جاری می باشد، که از جمله آنها موارد ذیل است:
الف. اجرتی که شخص اجیر در اجاره باطل می گیرد.
ب. مهریه ای که زن در ازدواج باطل دریافت می کند.
ج. فدیه ای که مرد در طلاق خلع باطل می گیرد.
د. حق الزحمه ای (جعل) که عامل در جعاله باطل دریافت میکند.
البته، اگر مالی در عقد معاوضی باطل در اختیار طرف مقابل قرار بگیرد که حکم «امانت» را داشته باشد (نه اینکه به عنوان یکی از عوضین به دیگری داده شود)، مانند مال مورد اجاره در اجاره باطل یا مالی که قرار است اجیر کاری بر آن انجام دهد، چنانچه آن مال از بین برود (تلف شود) یا نقصی بر آن وارد شود، در صورتی که فرد در نگهداری از آن کوتاهی نکرده و تصرف غیر مجاز نیزننموده، ضامن نیست.(2)
مسأله 1548. اگر فرد غير محجور،(3) مال خود(4) را ازطریق عقد غير معاوضی باطل - مانند هبه باطل - دراختیار دیگری قرار دهد، موجب ضمان وی نمیگردد؛
به عنوان مثال، اگر فرد منافع منزل خود را برای مدتی به کسی هبه کند، هرچند هبه منافع باطل است، ولی به گیرنده ضامن منافع مدتی که از خانه استفاده کرده نیست .
همچنین، اگر فردی که صاحب سرقفلی است، حق سرقفلی خود را به دیگری هبه نماید، هبه مذکور باطل است، ولی موجب ضمان نمی شود.(5)
ص: 702
مسأله 1549. هرگاه فرد مالی را از فروشنده بگیرد که آن را ببیند یا مدتی نزد خود نگهدارد تا از خصوصیات آن اطلاع یابد و اگر پسندید بخرد، در صورتی که آن مال تلف شود، در چنین موردی ضامن بودن خریدار محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 1550. یکی از اموری که موجب ضمان می شود، تلف کردن اموال دیگران و وارد کردن خسارت به آنها بدون رضایت و اجازه آنان است؛ ضمان در این گونه موارد، اصطلاحا «ضمان اتلاف» نامیده می شود.
مسأله 1551. «اتلاف» به هریک از دو صورت ذیل ممکن است واقع شود:
الف. به طور مستقیم و بدون واسطه؛ مثل آنکه فرد ظرف دیگری را بشکند، یا مال او را بسوزاند، یا حیوانی را بدون رضایت مالک آن ذبح کند یا با تیر بکشد.
ب. با سبب و واسطه و به طور غیر مستقیم؛ مثل اینکه فرد یکی از کارهای ذیل را انجام دهد:
1.گودالی را در مسیر عبور و مرور حفر کند و انسان یا حیوانی(1) در آن افتاده و آسیب ببیند.
2. اشیای لغزنده یا نوک تیز را در محل رفت و آمد دیگران قرار دهد و براثرآن آسیب به انسان یا حیوانی برسد.
3. حیوانی را که توان فرار و دفاع از خود ندارد و ضعیف است، در محل درندگان قرار دهد و درندهای آن را تلف نماید.
4. طناب یا ریسمانی را که به پای حیوان بسته شده، باز نماید و حیوان فرار کند.
ص: 703
5. در قفس پرنده ای را باز نموده و پرنده پرواز کرده و فرار نماید.
مسأله 1552. اگر حیوانی از زراعت شخص دیگری بخورد یا مزرعه وی را خراب کند، در صورتی که صاحب حیوان همراه آن باشد، ضامن است.
اما اگر صاحبش همراه حیوان نیست - مثل اینکه حیوان از محل نگهداری خود فرار کرده باشد . چنانچه این اتفاق در زمانی رخ داده که معمولا وظيفة صاحب مزرعه است که مراقب زراعت خود باشد، صاحب حیوان ضامن نیست؛
اما اگر در غیر آن وقت بوده، صاحب حیوان ضامن محسوب می شود.
مسأله 1553. اگر حیوانی بر انسان یا حیوان یا اموال دیگری خسارتی وارد کند، در صورتی که صاحب حیوان در نگهداری آن کوتاهی کرده باشد - مثل اینکه حیوانی را که معمولا می بندند تا به کسی آسیب نرساند، نبسته باشد - ضامن است.
مسأله 1554. اگر حیوانی که در اختیار چوپان یا نگهبان یا در دست عاریه گیرنده یا مستأجراست، خسارتی به اموال دیگران وارد کند، افراد مذکور ضامن محسوب می شوند، نه صاحب حیوان یا عاریه دهنده یا موجر.
مسأله 1555. اگر شخصی مثلا در منزل یا ماشین یا گاو صندوق شخص دیگری را باز کند ولی ماشین، یا اشیاء داخل منزل، ماشین یا گاو صندوق ، توسط فرد دیگری سرقت شود، چنانچه عرفا سرقت مستند به باز گذاشتن در باشد، شخص مذکور ضامن محسوب می شود، چه شخص مذکور قصد همکاری با سارق را داشته و چه قصد نداشته است.(1)
مسأله 1556. اگر دیواری خراب شود و روی همسایه بیفتد یا در خیابان یا کوچه بر
ص: 704
عابریا مال یا حیوانی که مالک دارد بیفتد، در صورتی که دیوار در معرض ریزش و سقوط بوده و صاحب دیوار از این امر اطلاع داشته و نسبت به تخریب یا مرمت آن رسیدگی نکرده، ضامن است؛
البته اگر کسی که دیوار روی او خراب شده یا صاحب مال یا صاحب حیوان می دانسته دیوار در معرض خرابی و ریزش است و با این حال، زیر دیوار استراحت کرده یا مال یا حیوان خود را آنجا قرار داده، صاحب دیوار ضامن محسوب نمی شود.
مسأله 1557. اگر انسان شیئی را بر روی دیوار یا پشت بام بگذارد، طوری که عرفا در معرض افتادن باشد و بر کسی یا مالی افتاده و خسارت وارد کند، ضامن است، اما اگر شیء مذكور عرفا در معرض سقوط نبوده و به طور اتفاقی به سبب حادثه ای بیفتد، وی ضامن نیست.
مسأله 1558. اگر انسان در ملک خود آتشی بیفروزد و آتش به ملک دیگری سرایت کرده و به انسان یا مال دیگری آسیب وارد کند، چنانچه آتش عرف سرایت کننده بوده، ضامن است؛
ولی اگر آتش عرفا سرایت کننده محسوب نمی شده و اتفاقا به سبب وزش باد ناگهانی و مانند آن سرایت کرده، وی ضامن نیست.
مسأله 1559. اگر فرد در زمین، باغ یا مزرعه خود آب رها کند و حجم آب یا فشار آن طوری باشد که در معرض سرایت به ملک مجاور باشد و آب به آن ملک خسارتی وارد نماید، ضامن است؛ در غیر این صورت، ضامن نیست.
مسأله 1560. اگر دو نفر«سبب» در آسیب رساندن به انسان یا اموال دیگران باشند، هردو، شریک در ضمان خواهند بود؛
مثل اینکه یک نفر در محل عبور دیگران گودالی حفر کند و فرد دیگری نزدیک آن
ص: 705
سنگی قرار دهد و پای عابری که ملتفت آن نیست به سنگ برخورد کرده و در گودال بیفتد که در چنین مواردی، ضمان به عهده هر دو نفر است.
مسأله 1561. اگر حادثه ای موجب آسیب رساندن به انسان یا اموال دیگران شود و در وقوع آن، دو نفر نقش داشته باشند، چنانچه تأثیر یکی از آنان به طور غیر مستقیم و دیگری به طور مستقیم باشد، مثل اینکه کسی گودالی حفر نماید و فرد دیگر با اطلاع از وجود گودال ، انسان یا مالی را در آن بیندازد، فقط شخص دوم - یعنی کسی که تأثیر وی در وقوع حادثه ، به طور مستقیم بوده - ضامن است؛
البته، اگر نقش و تأثیر فرد اول نسبت به فرد دوم قوی تر باشد، در این صورت فرد اول ضامن محسوب می شود.
به عنوان مثال اگر فردی کالای شکستنی را در کنار شخصی که خوابیده قرار دهد و وی در حالی که خواب است پای خود را دراز کرده و باعث شکستن کالا شود، کسی که کالای مذکور را پایین پای شخص قرار داده ضامن می باشد، نه فردی که خواب است.
همچنین، اگر فردی مالی را در خیابان که محل رفت و آمد وسائل نقلیه است قرار داده و راننده ای بی اختیار و بدون توجه از روی آن عبور نماید و موجب از بین رفتن آن شود، فرد اول ضامن است و راننده ضامن محسوب نمی شود .
مسأله 1562. اگر در اثر سانحه رانندگی، وسیله نقلیه فرد آسیب ببیند و دچار افت قیمت گردد، فرد مقصر(1) ضامن افت قیمتی که بر اثر تصادف ایجاد شده می باشد.
شایان ذکر است، اگر کاهش قیمت وسیله نقلیه از خرج تعمیرات آن بیشتر باشد، پرداخت مبلغ تعمیر به تنهایی کافی در رفع ضمان نیست.
مثلا اگر قیمت ماشین در اثر تصادف 20 میلیون تومان کاهش یابد، ولی هزینه
ص: 706
تعمیرو صافکاری آن 10 میلیون تومان باشد، پرداخت 10 میلیون تومان ، کافی نیست و فرد مقصر علاوه بر آن باید 10 میلیون تومان دیگر نیز بپردازد؛ مگر آنکه طرف مقابل به پرداخت هزینه تعمیر و صافکاری رضایت داده و باقیمانده آن را ابراء ذمه نموده و ببخشد.
مسأله 1563. اگر فرد در سانحه تصادف ، شیئی از قطعات وسيله نقليه را که مستقلا ارزش مالی دارد (مانند چراغ یا آینه ماشین) تلف کند یا به آن آسیب برساند، ولی قیمت کل وسیله نقلیه کاهش نیابد، ضامن تلف یا عیب پدید آمده می باشد.(1)
مسأله 1564. ملاک در تشخیص مقصردر سوانح رانندگی «عرف» است؛ نه فقط مقررات راهنمایی و رانندگی. بنابراین، باید ملاحظه شود که «حادثه، عرفا به چه کسی استناد پیدا میکند» و نظر کارشناس قانونی در تعیین مقصر، در صورتی معتبر است که مطابق با نظر عرف باشد.
مسأله 1565. در مواردی که از لحاظ عرفی، هر دو طرف سانحه ، در بروز حادثه و خسارت به وسیله نقلیه مقصر محسوب می شوند، مسأله دارای صورت های مختلفی است که حکم آن در ضمن مثال بیان می شود.
اگر ماشینی در خیابان اصلی با سرعت در حال حرکت بوده و موتور سواری از خیابان فرعی با سرعت وارد اصلی شده و تصادف صورت گیرد، نسبت به خسارت وارد شده بر ماشین مذکور چند صورت تصور می شود:
1. استناد عرفی تقصیر به طرفین برابر (50 % - 50٪) باشد؛ در این صورت، موتور سوار ضامن نصف خسارت وارد شده بر ماشین می باشد.
2. استناد عرفی تقصير70 ٪ مربوط به موتور سوار و 30 ٪ مربوط به راننده ماشین
ص: 707
باشد؛ در این صورت، موتور سوار بنابر فتوی ضامن 50٪ خسارت ماشین است؛
ولی ضامن بودن موتور سوار نسبت به 20٪ دیگر، محل اشکال بوده و بنابر احتیاط، لازم است دو طرف با یکدیگر مصالحه کنند و مناسب است براساس قاعدة عدل و انصاف مصالحه به نصف آن انجام شود که با رعایت این امر، موتور سوار در مجموع 60٪ خسارت را پرداخت می کند و 40 ٪ دیگر خسارت وارد بر ماشین را ضامن نمی باشد.
3. استناد عرفی تقصیر30 ٪ مربوط به موتور سوار و 70 ٪ مربوط به راننده ماشین باشد، موتور سوار بنابر فتوى ضامن 30 ٪ است و ضامن بودن وی نسبت به 20٪ دیگر(1) محل اشکال است و بنابر احتياط ، لازم است دو طرف نسبت به آن مقدار مصالحه کنند و مناسب است براساس قاعدة عدل و انصاف، مصالحه به نصف این مقدار صورت پذیرد که با رعایت این امر، موتور سوار در مجموع 40٪ خسارت را پرداخت می کند.
صورت های مذکور، در مورد خسارت های وارد بر موتور نیز جاری می شود و حکم ضامن بودن راننده ماشین نسبت به آن ، از توضیحات فوق، فهمیده می شود.(2)
مسأله 1566. اگر انسان فردی را وادار به از بین بردن مال شخص دیگری نماید به گونه ای که با وجود آن اجبار و اکراه، اقدام به این کار(از بین بردن مال دیگری) شرعا برای وی مجاز گردد، کسی که اجبار کرده ضامن است و تلف کننده مال، ضامن محسوب نمی شود.
ص: 708
شایان ذکر است، حکم مذکور در موردی است که مال از بین رفته، تحت تسلط و اختیار فردی که آن را از بین برده، قرار نگرفته باشد یا اینکه تسلط وی بر آن مال حكم امانت را داشته باشد،(1) مثل اینکه مال به عنوان ودیعه به وی سپرده شده باشد.
در غیر این صورت(2) - مثل اینکه فردی مالی را غصب کرده و شخص دیگری وی را به از بین بردن آن مال مجبور نماید - هر دو نفر ضامن هستند و احکام مذکور در مسأله «1534» در مورد آنان جاری می شود.
مسأله 1567. اگر فردی غذایی را غصب کند و آن را برای خوردن به شخص دیگری به عنوان پذیرایی عرضه نماید و او بدون اطلاع از غصبی بودن مال ، آن را بخورد، هر دو نفر - یعنی غاصب و خورنده - ضامن هستند و مالک می تواند به هر یک از دو نفر رجوع کند؛
البته اگر مالک عوض آن را(3) از غاصب بابت غرامت بگیرد، غاصب حق رجوع به کسی که غذا را خورده ، ندارد؛ اما اگر عوض را از خورنده غذا گرفت ، او می تواند معادل آنچه را به مالک بابت غرامت داده ، از غاصب بگیرد.
مسأله 1568. اگر فردی غذایی را غصب کند و آن غذا را به خود مالک بدون اطلاع وی از اینکه غذای مذکور مال خود اوست به عنوان پذیرایی عرضه نماید و مالک آن را بخورد، غاصب ضامن آن است؛(4)
ص: 709
البته، اگر مالک برمنزل غاصب وارد شود و غذایی را ببیند و به اعتقاد اینکه غذای غاصب است، بدون درخواست وی یا عرضه آن برای خوردن، غذا را بخورد و بعد متوجه شود غذای خودش را خورده است، غاصب ضامن محسوب نمی شود وضمان يد وی نسبت به غذای مذکور برطرف می شود.
مسأله 1569. کسی که مالش غصب شده یا توسط دیگران از بین رفته و عوض آن را طلبکار است، در صورتی که راهی برای دست یابی به مال خود یا عوض آن نداشته و ناچار شود به حاکم غیر شرعی مراجعه نماید، اقدام به این کار برای وی جایز است.
مسأله 1570. اگر مالک برای پس گرفتن حق خویش از غاصب یا کسی که به ناحق مال وی را از بین برده ، هزینه هایی را متحمل شود (مثل هزینه دادرسی، حق کارشناسی و حق الوكاله)، هرچند غاصب شرعا ضامن این هزینه ها نیست، ولی چون به جهت غصب، معصیت نموده و به حق دیگری تجاوز کرده است، اگر با جبران هزینه ها از او حلالیت بطلبد اشکال ندارد.
ص: 710
مسأله 1571. «اقرار» آن است که فردی اعتراف نماید حقی برعهده وی ثابت است یا حقی را که به نفع اوست از خویش نفی نماید.(1)
مانند اینکه فرد اعتراف نماید مبلغ معینی را به شخصی بدهکار است یا متعهد به ساخت و تحویل وسیله معینی برای دیگری می باشد یا ابراز نماید که فلان مال متعلق به وی نیست یا بگوید: «طلبی را که از فلانی داشتم، قبلا به او بخشیده ام و وی را بریء الذمه کرده ام» یا بگوید: «حق فسخ در معامله نداشته ام» یا بگوید: «حق فسخ خود در معامله را قبلا اسقاط کرده ام».
مسأله 1572. اقرار، همان طور که به صورت لفظی و با کلام محقق می شود، به صورت عملی، کتبی و نوشتاری و همین طور با اشاره ای که معنای آن را بفهماند نیز انجام می گردد.
ص: 711
مسأله 1573. در اقرار، صیغه خاصی شرط نیست و تحقق آن منحصر به دلالت لفظی(1) نیست و لازم نیست اقرار فرد به طور صریح باشد واقرار ضمنی نیز کافی است؛ بلکه اگر کلام فرد «لازمه» ای داشته باشد که آن لازمه شامل اعتراف به حقی برعهده آن فرد یا نفی حقی که به نفعش بوده باشد، اقرار محقق شده است، هرچند وی قصد خبر دادن از آن لازمه را نداشته و یا نسبت به وجود آن لازمه بی توجه یا بی اطلاع باشد.
مثلا اگر علی بگوید: «خانه ای را که ساکن هستم از حسین خریده ام»؛ این گفتار او اقرار است به اینکه آن خانه قبلا مال او (على) نبوده و وی مدعی است که خانه از جانب حسین به وی منتقل شده است.
یا فردی ادعا نماید از شخص دیگری طلبکار است و آن شخص بگوید:«طلبت را داده ام»؛ گفتار مذکور اقرار است به اینکه وی سابقا به مدعی بدهکار بوده است. بنابراین، باید ادای بدهیش را به مدعی(طلبکار) ثابت نماید.
همین طور، اگر یکی از دو طرف که در مورد مالی با هم نزاع دارند، به دیگری بگوید: «آن را به من بفروش»، که چنین گفتاری اقرار است به اینکه وی (اقرارکننده) مالک آن نمی باشد.
یا اگر مرد بگوید: «همسرم را طلاق داده ام»؛ این گفتار اقرار است بر اینکه آن زن سابقا همسر وی بوده است.
مسأله 1574. «اقرار» در صورتی محقق می شود که فرد با حالت یقین یا اطمینان کلامی را بیان نماید. بنابراین، اگر فرد بگوید: «ممکن است یا به گمانم شما از من مبلغی را طلبکارید»، «شاید مرتکب شرب خمر شده باشم»، «شاید فلانی همسر من باشد»، کافی نیست.
مسأله 1575. اقرار، حجت ظاهری محسوب می شود و در صورتی نافذ است که احتمال معقول صدق و راستی آن داده شود. بنابراین، اگر فرد علم به کذب یا
ص: 712
اشتباه بودن آن دارد، اقرار مذکور اثری ندارد و جایز نیست اثری را بر آن مترتب نماید؛ مثلا کسی که اقرار به بدهکار بودن به فردی کرده است در حالی که آن فرد می داند از وی طلبی ندارد، در این صورت فرد مذکور نمی تواند اقرار کننده را الزام به پرداخت بدهی مورد اقرار نماید.
همین طور، حجت بودن آن اختصاص به اقرار نزد حاکم شرع و صدور حکم توسط وی ندارد؛ البته، در برخی موارد همچون اجرای حدود لازم است اقرار به کیفیت خاصی در نزد حاکم شرع صورت گیرد، که احکام و شرایط مربوط به آنها در کتاب های مفصل تر ذکر شده است.
مسأله 1576. اقرار کننده باید بالغ و عاقل باشد و کلام یا عمل خود را با قصد و اختيار منعقد نموده باشد. بنابراین، اقرار فرد نابالغ، مجنون، مست، کسی که از روی شوخی یا در حال خواب یا هیپنوتیزم سخنی گفته یا وی را مجبور به سخن گفتن نموده اند(1) یا مضطر به آن شده،(2) صحیح نمی باشد.
البته، اقرار فرد نابالغ در آنچه شرعا حق انجام آن را دارد مثل خرید و فروش اشیای کم ارزش با مال خود(3) صحیح می باشد.
شایان ذکر است، حکم اقرار سفیه در فصل «حجر» مسائل «1655 و 1656» و اقرار فرد بیمار در مریضی متصل به فوت در مسائل «1694 و 1695» ذکر می شود .
مسأله 1577. اقرار فرد مفلس(4) در مورد اموالی که نسبت به آن محجور شده
ص: 713
صحیح نیست، ولی اقرار وی در غیر آن اموال مانند منزل مسکونی، اثاث منزل که با توضیحات مذکور در فصل «دین»، جزء «مستثنیات دین» است صحيح می باشد.
مسأله 1578. اگر فرد مفلس اقرار کند به کسی بدهکار است، اقرار وی صحیح است؛ ولی چنانچه اقرار به بدهکاری بعد از صدور حکم جرباشد، فردی که اقرار به نفع او صورت گرفته با کسانی که در زمان حجر جزء طلبکاران بوده اند، در تقسیم اموال مفلس شریک نمی شود.
مسأله 1579. کسی که به نفعش اقرار می شود(1) می تواند فرد نابالغ، سفيه، مجنون، شخصی که مبتلا به مرض متصل به موت است، مفلس، بیهوش و مانند آن باشد واهلیت استحقاق وی نسبت به مورد اقرار کافی است.
همان طور که اقرار به نفع اشخاص صحیح و نافذ است، نسبت به مواردی از قبیل مسجد، حسینیه، مدرسه، مشاهد مشرفه، و موقوفات نیز صحیح و نافذ می باشد.
مسأله 1580. آنچه مورد اقرار قرار می گیرد(2) می تواند از قبیل «حق الله تعالی» باشد، مانند اعتراف به شرب خمریا زنا(3) یا از قبیل «حق الناس» باشد، مانند اعتراف به بدهکار بودن به فرد معين.
مورد اقرار می تواند عين (خود مال)، منفعت مال ، انتفاع از مال، دین، حق، انجام عمل، عقد، ایقاع، زوجیت، طلاق و مانند آن باشد.
ص: 714
مسأله 1581. آنچه مورد اقرار قرار می گیرد(1) باید امری باشد که الزام فرد اقرار کننده بر آن شرعا ممكن باشد، وگرنه اقرارش اثری ندارد؛
مثلا اگر فرد اقرار نماید که بابت ثمن خرید خمریا گوشت خوک از شخصی به وی بدهکار است،اقرار مذکور نافذ نیست.(2)
همین طور، اگر اقرار کند که نذر کرده تا 100 هزار تومان به فقير صدقه دهد یا برای فقیر لباس زمستانی بخرد، فرد فقیر نمی تواند براساس اقرار مذکور وی را ملزم به پرداخت 100 هزار تومان صدقه یا خرید لباس زمستانی برای خودش نماید.(3)
مسأله 1582. اگر فرد اقرار به ثبوت حقی نماید،سپس ادعا کند ثابت شدن آن حق به سبب باطلی بوده است ، اقرار وی در مورد حق ثابت می شود و ادعای وی دربطلان سبب پذیرفته نمی شود؛ مانند اینکه بگوید: «یک میلیون تومان به فلانی بدهکارم» و بعد از آن مدعی شود که بدهی مذکور بابت ثمن خرید خمریا گوشت خوک بوده است.
همین طور است حکم، اگر فرد اقرار به نفی حق خویش نماید، سپس ادعا کند نفی آن حق به سبب باطلی بوده است؛ مانند اینکه بگوید: «طلبی را که از فلانی داشتم به او بخشیده ام و وی را ابراء ذمه کرده ام» و پس از آن مدعی شود که ابراء ذمه را در زمانی که محجور بوده، مثلا نابالغ بوده، انجام داده است.(4)
مسأله 1583. اگر فرد به امری اعتراف کند که به ضرر او باشد، اقرار وی صحیح
ص: 715
است، ولی اگر اقرارش به نفع وی یا به ضرر غیر او باشد، صحیح نیست؛ مگر اینکه مورد تصديق طرف مقابل واقع شود.
بنابراین، اگر فردی اقرار نماید فلان خانم، زوجة دائمی اوست، ولی آن زن گفته وی را تصدیق نکند، اقرارش در مورد حرام بودن ازدواج با مادر آن زن صحيح است؛ اما با این اقرار رعایت وظایف زوجیت برزن لازم نمی شود.
مسأله 1584. اگر فرد اقرار به امر مبهمی نماید صحیح است و کسی که به نفعش اقرار شده، می تواند وی را ملزم به تفسیر و بیان و رفع ابهام نماید و چنانچه تفسیر اقرار کننده مطابق با نظر عرف و لغت باشد و صحیح بودن آن احتمال داده شود، از وی پذیرفته می شود؛ مانند اینکه فرد اقرار نماید که «مبلغی پول» به شخص معنی بدهکار است یا «مالی» از اموال فردی را تلف کرده است.
مسأله 1585. اگر اقرار فرد مردد بین مقدار کمتر یا بیشتر باشد، مثل اینکه اقرار نماید یا یک میلیون تومان بدهکار است یا دو میلیون تومان، در این صورت مقدار کمتر برای کسی که به نفع او اقرار شده ثابت می شود .
مسأله 1586. اگر فرد ابتدا اقرار نماید به شخص معینی بدهکار است و بعد آن را انکار نماید و ابراز کند اصلا به وی بدهکار نیست، یا ابتدا اقرار نماید 10 میلیون تومان به شخص معینی بدهکار است و بعد بگوید: بدهی من به شخص مذکور 1 میلیون تومان است نه 10 میلیون تومان، اقرار اولیه وی به قوت خود باقی است.
شایان ذکر است، اگر فرد مدعی شود که اقرارش شرایط صحت را دارا نبوده، مثلا از روی اکراه یا اضطرار بوده یا در حال مستی و زوال عقل صورت گرفته، باید آن را از راه معتبر شرعی اثبات نماید.
مسأله 1587. اگر انسان اقرار کند مال مشخصی مانند وسیله نقلیه ای که در اختیار اوست، متعلق به فلان شخص است، سپس اقرار نماید همان مال متعلق
ص: 716
به شخص دیگری است، مال مذکور ملک شخص اول محسوب می شود؛ علاوه بر آن، اقرار کننده باید بدل(1) آن مال را به شخص دوم بپردازد.
مسأله 1588. اگر فردی که مثلا منزلی ویلایی در اختیار وی است بگوید: «این منزل مال حسین است، به جز اتاقی که در حاشیه حیاط ساخته شده است»؛ این گفتار اقرار است که غیر از آن اتاق بقیه منزل مال حسین می باشد، نه تمام آن و ذکر استثنای مذکور در اقرار منافی با جمله قبل محسوب نمی شود؛ همین طور اگر بگوید: «این منزل مال حسین نیست، مگر اتاقی که در حاشیه حیاط ساخته شده است»؛ این گفتار اقرار است که تنها اتاق مذکور مال حسین می باشد، نه تمام منزل.
نیز اگر فرد مذکور بگوید: «این منزل مال من است به جز اتاقی که در حاشیه حیاط ساخته شده است»؛ این گفتار اقرار است که آن اتاق ملک وی نیست و ذکر استثنای مذکور در اقرار منافی با جمله قبل به حساب نمی آید و اگر بگوید: «این منزل مال من نیست، مگر اتاقی که در حاشیه حیاط ساخته شده است»؛ این گفتار اقرار است که تنها اتاق مذکور مال وی است و بقیه منزل مال او نیست.
شایان ذکر است، در تمامی موارد فوق در صورتی که اقرار با رعایت شرایط صحت آن محقق شود، چنانچه اقرار کننده بعدا آن را انکار نماید از وی پذیرفته نمی شود.
مسأله 1589. اگر فرد اقرار به بدهی مدت دار نسبت به شخصی نماید مثلا بگوید: « به فلانی یک میلیون تومان شش ماهه بدهکارم»، اقرار مذکور صحیح و نافذ است و کسی که به نفعش اقرار شده نمی تواند طلب مذکور را قبل از سررسید آن مطالبه نماید، مگر آنکه به طریق معتبری ثابت نماید آن طلب مدت دار نبوده است.(2)
ص: 717
مسأله 1590. اگر فرد به شیئی اقرار کند و کسی که به نفعش اقرار شده آن را تصدیق نماید یا بگوید: نمی دانم، اقرار مذکور صحیح و نافذ است؛ اما اگر کسی که به نفعش اقرار شده آن را انکار نماید، اقرار مذکور اثری ندارد و در این حکم، فرقی بين اقرار به دین و عین نیست؛
البته، حکم مذکور حکم ظاهری محسوب می شود و چنانچه اقرار کننده میداند که به شخص مذکور واقعا بدهکار است یا مال معینی (عین شخصی) شرعا ملک وی است، باید به شیوه مشروعی ذمه اش را از دین بری نماید(1) یا مال مذکور را در اختیار و تحت تسلط صاحبش قرار دهد(2) و اگر کسی که به نفعش اقرار شده از انکار خویش دست بردارد، چنانچه فرد اقرار کننده هنوز هم براقرار خود باقی است، می تواند وی را به پرداخت بدهی یا پس دادن مال الزام نماید.
مسأله 1591. اگر فردی اقرار کند که تمام یا برخی از اموالی که در اختیار اوست، متعلق به فلان شخص است،(3) یا اقرار کند مبلغی بدهی به دیگری دارد - هرچند متهم باشد - اقرارش پذیرفته می شود؛(4) البته اگر این اقرار در مریضی متصل به فوتش باشد، حکم آن در مسائل «1694 و 1695» ذکر می شود.
مسأله 1592. اگر برخی از ورثه اقرار نمایند متوفى مبلغی را به شخصی بدهکار
ص: 718
است یا زکات مال یا رد مظالم و مانند آن بر عهده اوست یا شیء معینی در بین اموال متوقى مال شخص دیگری است، ولی سایر ورثه این امر را انکار نمایند، چنانچه ادعای اقرار کنندگان از راه شرعی مانند شهادت دو مرد عادل - هرچند آن دو مرد از ورثه باشند - ثابت شود، مطابق با آن عمل می شود؛
در غیر این صورت، فرد اقرار کننده باید بدهی متوفی را به نسبت سهم خویش از دارایی متوفی بپردازد؛
مثلا اگر ورثه میت یک پسر و دو دختر باشند و از میان آنان، یک دختراقرار نماید که پدرش 40 میلیون تومان بدهکار است و بقیه این امر را انکار نمایند، از آنجا که سهم الارث اقرار کننده برابر با یک چهارم دارایی میت است، بروی لازم است یک چهارم از مقدار بدهکاری را (معادل با 10 میلیون تومان) بپردازد.
ص: 719
ص: 720
مسأله 1593. شیعیان گاه در قراردادها و معاملات یا امور حقوقی یا ازدواج و مانند آن با غیر شیعیان ارتباط و تعامل دارند؛ از آنجا که نظرات فقهی مذاهب اسلامی در بعضی از موارد متفاوت است، برخی از فقهای شیعه برای روشن شدن وظيفه فرد در موارد محل ابتلای اختلافی، از «قاعده الزام»(1) استفاده نموده اند؛
ولی از آنجا که این قاعده به طریق معتبر ثابت نشده، باید این مسائل را بر طبق قواعد دیگر جانشین قاعدة الزام، مانند «قاعده مقاص نوعی»(2) یا «قاعده اقرار»(3) تطبیق کرد و حکم آنها را بیان نمود، بر این اساس در ادامه چند مسأله از موارد محل ابتلا ذکر می شود.
ص: 721
مسأله 1594. از نظر فقه امامیه (شيعه دوازده امامی)، عقد ازدواج بدون شاهد گرفتن صحیح است، ولی اهل تستن در این مسأله اختلاف نظر دارند و برخی موافق امامیه هستند و جمعی مانند حنفیان، شافعیان و حنبلیان، ازدواج بدون شاهد گرفتن را باطل می دانند؛ فرقه مالكيه نیز ازدواج مخفیانه را باطل می دانند؛ ولی آنان که مدعی باطل بودن عقد هستند، دو دسته اند:
مالکیان و بیشتر حنبلیان درباره این گونه ازدواج ها که صحیح یا باطل بودنش بين فقهای اهل تستن مورد اختلاف است - مانند عقد مذکور - معتقد هستند هیچ کس حق ازدواج با این زن را ندارد، مگر آنکه مردی که عقد ازدواج به نام او صورت گرفته، آن زن را طلاق دهد یا ازدواج او را فسخ کند.
بنابراین، اگر شوهر (که از اهل تستن بوده) از پیروان این دو مذهب باشد، نمی توان با آن زن ازدواج کرد، مگر آنکه او را طلاق دهد یا ازدواجش را فسخ کند.
شافعیان و حنفیان در مورد این گونه ازدواج ها معتقد هستند که می توان با چنین زنی ازدواج کرد و نیاز به طلاق یا فسخ ازدواج نیست. بنابراین، هرگاه شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، حسب «قاعده اقرار»(1) ، ازدواج با آن زن جایز است؛ البته چنانچه زن از نظر آنان از جمله زنانی باشد که نیازمند عده هستند، ازدواج مذکور باید بعد از سپری شدن ایام عده باشد.
همچنین، اگر زن شیعه و شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، در صورتی که از نظر آنان نیازمند عده باشد، جایز است پس از تمام شدن عده ، ازدواج نماید.
ولی در هر دو فرض برای رعایت احتیاط ، بهتر آن است که در صورت امتناع شوهر از طلاق زن ، طلاق وی را - هرچند با مراجعه به حاکم شرع - بگیرند.
ص: 722
مسأله 1595. از نظر اهل تسنن، جمع میان عمه و برادرزاده اش ياخاله و خواهرزاده اش در ازدواج جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هردو عقد باطل است و چنانچه عقد یکی بعد از دیگری باشد، عقد دوم باطل است.
ولی از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزاده اش و خاله پس از خواهرزاده اش مطلقا صحیح است، همچنین عقد برادرزاده بعد از عقد عمه و عقد خواهرزاده بعد از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد، عمه و خال آن زن رضایت داده باشند یا بعد از عقد رضایت بدهند صحیح است.(1)
بنابراین اگر پیرو اهل تستن، در ازدواج میان عمه و برادرزاده اش یا میان خاله و خواهرزاده اش جمع کند، چنانچه عقد آنان همزمان باشد چون به مذهب آنان عقد هردو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است با هریک از آنان ازدواج نماید و در صورت رضایت عمه یا خاله آن زن، جایز است هردو را به عقد خویش در آورد؛
اما اگر عقد آنان همزمان نباشد، عقد زن دوم در فرض مذکور به مذهب آنان باطل است و مرد شیعی می تواند با آن زن ازدواج کند، هرچند آن زن دختربرادریا دختر خواهرزن اول باشد و عقدشان نیز با رضایت عمه یا خاله شان انجام شده باشد.
این حکم، در مورد هریک از آن دو زن در صورتی که شیعه دوازده امامی بوده و شوهرش از اهل تستن باشد، نیز جاری است.
مسأله 1596. بر طبق مذهب اماميه، زن مطلقه یائسه و صغیره - هرچند با آنها
ص: 723
نزدیکی شده باشد(1) - عده ندارند، ولی بر طبق مذاهب اهل تسنن - با اختلافی که در شروط عده برای صغیره دارند - عده بر آنان واجب است.
بنابراین، اگر شوهر از اهل تستن باشد و زن یائسه یا صغیره اش را با اعتقاد به لزوم عده - طلاق دهد، بنابر «قاعده اقرار»، ملزم به رعایت قواعد مذهب خویش می شود (مانند باطل بودن ازدواج با خواهر همسر مطلقه اش در ایام عده یا باطل بودن ازدواج با زنانی که جمع آنان با زن مطلقه اش در دوران عده حرام است).
البته، احتیاط لازم برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن پیش از تمام شدن عده اش ازدواج نکند و آن زن نیز چنانچه شیعه باشد یا شیعه بشود، احتیاط لازم آن است که تا پایان عده، اقدام به ازدواج ننماید؛
همچنین، احتیاط لازم آن است که در ایام عده از شوهر نفقه نگیرد، هرچند طبق مذهب شوهر واجب النفقة او باشد؛ مگر آنکه از باب اجرای «قاعده مقاصه نوعی» - در صورت وجود شرایط آن بتواند نفقه بگیرد.
مسأله 1597. طلاق از نظر فقه امامیه، شرایطی دارد که از نظر دیگرمذاهب اسلامی، هیچ یک یا برخی از آنها در صحیح بودن طلاق شرط نیست. بنابراین، اگر فرد غیر امامی زوجه خود را طوری طلاق دهد که از نظر مذهبش صحیح و از نظر مذهب اماميه باطل باشد، برای پیرو مذهب اماميه - حسب «قاعده اقرار» شوهر بر احکام مذهبش - جایز است که پس از پایان عده آن زن - در صورتی که از جمله زنانی باشد که طبق مذهب زوج غير امامي عده دارد - با او ازدواج کند.
همچنین، اگر زن مطلقه از امامیه است - در صورتی که از جمله زنانی باشد که طبق مذهب زوج غیر امامی اش عده دارد - پس از پایان عده ، آن زن می تواند با دیگری ازدواج نماید.
ص: 724
مسأله 1598. بنابر مذهب شافعی، کسی که کالایی را با توصیف و بدون مشاهده خریداری میکند و بعد از معامله آن را می بیند، می تواند از خیار رؤیت استفاده کند، هرچند کالا طبق اوصاف مذکور باشد، در صورتی که از نظر مذهب امامیه، مشتری نمی تواند در این فرض از خیار رؤیت استفاده کند.
بنابراین، اگر در محیطی مذهب شافعی بر امامیه نافذ باشد، طوری که مشتری شافعی مذهب ، در این گونه موارد از این خیار در مورد فروشنده امامی مذهب استفاده می کند، مشتری امامی نیز می تواند مقابله به مثل کند و طبق «قاعده مقاصه نوعی»، در مورد فروشنده شافعی مذهب، از این قاعده استفاده کند و معامله را فسخ نماید.
مسأله 1599. بنابر مذهب حنفی و شافعی برای فرد مغبون در معامله، خیار غبن ثابت نیست، ولی در مذهب امامیه این خیار(1)ثابت است.
بنابراین، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل تستن منکر آن باشد، برای شخص امامی مذهب - از باب «قاعده مقاصه نوعی» - جایز است که پیرو اهل تستن را به نبود خیار غبن ملزم کند به شرط آنکه مذهب اهل تستن در آن محیط بر همگان نافذ باشد، به گونه ای که شخص امامی نیز به آن ملزم می گردد.
مسأله 1600. بنابر مذهب حنفی شرط معامله سلف، وجود کالا هنگام معامله است، ولی از نظر امامیه چنین شرطی لازم نیست.
ص: 725
بنابراین، چنانچه مذهب حنفی بر مذهب امامیه در محیطی نافذ باشد، طوری که اگر مشتری ، حنفی باشد، فروشنده امامی را ملزم به باطل دانستن عقد میکند، برای مشتری امامی مذهب نیز جایز است که - به مقتضای «قاعده مقاصه نوعی» - فروشنده حنفی را ملزم به باطل دانستن این عقد نماید و چنانچه پس از انجام معامله مذکور، مشتری، امامی مذهب شود، نیز همین حکم جاری است.
مسأله 1601. در مبحث ارث ، سهم الارث بعضی از خویشاوندان با کسر مشخصی معین شده است، به این کسر « فرض» و به وارثی که به این شکل ارث می برد، «صاحب فرض» یا «فرض بر» می گویند.
نظر اهل تستن آن است که آنچه از ارث اضافه بر « سهم الفرض» صاحبان فرض می ماند، به «عصبه میت» (برادر میت، عموهای میت و برخی از بستگان مذکر وی) داده می شود، ولی نظر مذهب اماميه خلاف آن است؛ مثلا اگر مردی بمیرد و تنها دختر و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نصف ارث را به دختر به عنوان «سهم الفرض» و نصف دیگر را به عنوان «سهم الرد» به او بپردازند، و به برادر میت سهمی تعلق نمی گیرد؛
ولی نظر اهل تستن آن است که در این مورد لازم است نصف ارث میت به برادر وی پرداخت شود،زیرا برادر از «عصبه میت» محسوب می شود .
بنابراین، اگر در محیطی مذهب اهل تستن بر همگان از جمله وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد «سهم الفرض» از ارث ، به وارث امامی پرداخت نشود، بلکه به «عصبه متوفی» داده شود، چنانچه «عصبه میت»، امامی مذهب باشند، می توانند از باب «قاعده مقاصه نوعی» ، مازاد «سهم الفرض» وارثی را که از اهل تستن است بگیرند.
ص: 726
مسأله 1602. از نظر اهل تسنن، زوجه از همه دارایی شوهر اعم از منقول و غیر منقول (مانند زمین و غیرآن)، ارث می برد، ولی مشهور فقهای امامیه معتقدند، زوجه از زمین ملکی - نه از اصل آن و نه قیمت آن - ارث نمی برد و تنها از قیمت اعیان غیر منقول (مثل قیمت بناء و درختان)، نه اصل آنها ارث میبرد.(1)
بنابراین، اگر مذهب اهل تستن بر همگان از جمله شیعه نافذ باشد، طوری که زوجه ای که از اهل تستن است از زمین و اصل بناء و درختان ارث ببرد، در حالی که سایر ورثه، امامی مذهب باشند، در چنین محیطی چنانچه زوجهای مذهبش امامیه است و سایر ورثه متوفی اهل تسنن باشند، جایز است از باب«قاعدة مقاصه نوعی» زوجه مذکور میراثی را که از زمین واصل بناء و درختان - همانند دیگر ورثه اهل تسنن - به او می رسد، بگیرد.
ص: 727
ص: 728
مسأله 1603. برخی از افراد شرعا نسبت به تصرف در «اموال خود» و نیز تصرف در «نفس خود»(1) و همین طور تصرف در «ذمه خود» محدودیت هایی دارند و شرعا ممنوع از تصرف می باشند؛
این افراد « محجور» نامیده می شوند که مهم ترین آنان عبارتند از «نابالغ»، «دیوانه» ، « سفیه»،
«مفلس» و «فرد مریض در مرض وفات»؛
احکام مربوط به محجورین، در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 1604. کسی که شرعا بالغ نشده ،(2) در موارد ذیل محجور است و تصرفات وی در این امور با توضیحاتی که در مسائل بعد ذکر می شود، صحیح نیست:
ص: 729
«تصرفات مالی»؛ «تصرفات در ذمه »؛ «تصرفات در نفس»؛ توضیح این موارد، در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 1605. تصرفات مستقل(1) فرد نابالغ در مال خود – اعم از خرید، فروش، صلح، هبه (بخشش)، قرض دادن ، اجاره دادن، ودیعه دادن، عاریه دادن، مضاربه و مانند آن - صحیح نیست، هرچند وی کاملا مميزو رشيد و فهمیده باشد و تصرفش نیز در نهایت صلاح و منفعت باشد؛ البته موارد مذکور در مسأله بعد، از این حکم استثنا می شود.
شایان ذکر است، اجازه ولی چه قبل و چه بعد از تصرف، موجب صحت آن تصرف در موارد مذکور نمی شود.
مسأله 1606. از حکم مسأله قبل مواردی استثنا شده و تصرفات نابالغ در آنها صحیح است که از جمله آنها دو مورد ذیل است:
الف. معامله اشیای کم قیمت که انجام آن برای نابالغ معمول و متعارف است؛ توضیح آن در مسأله«131» ذکر شد.
ب. وصیت فرد نابالغ در بعضی موارد مانند وصیت پسر بچه ده ساله در مورد خویشاوندان خود؛ توضیحات بیشتر در مورد وصیت نابالغ در جلد چهارم، فصل وصیت»، مبحث «شرایط وصیت کننده»، مسائل «1028 و 1029» ذکر می شود.
مسأله 1607. تصرفاتی که فرد نابالغ در ذمه خود انجام میدهد، مانند قرض گرفتن و خرید و فروش در ذمه - مثل آنکه جنسی را به صورت نسیه خریداری کند
ص: 730
یا به صورت سلف بفروشد یا آنکه معامله نقدی برذمه(1) واقع شود نه برعين(2) - صحیح نیست، هرچند زمان ادای دین، پس از بلوغ وی باشد.
مسأله 1608. اگر نابالغ در قرارداد اجاره ، خود را اجیر دیگری قرار دهد یا در مضاربه، مزارعه، مساقات و مانند آن خود را عامل قرار دهد، چنین قراردادی صحیح نیست؛
اما در جعاله - همان طور که در مسأله «625» ذکر شد - چنانچه کار مورد جعاله را انجام دهد (عامل قرار گیرد) مستحق حق الزحمه (جعل) می گردد، هرچند بدون اجازه واذن ولی شرعی باشد.
مسأله 1609. اگر فرد نابالغ، اشیاء و گیاهان یا حیوانات مباح - که مالک خاصی ندارد- را حیازت کند؛ مثلا گیاهان دارویی را جمع آوری نماید، چنانچه نیت تملک (مالک شدن) کند، مالک آنها می شود، هرچند بدون اذن و اجازه ولی شرعی باشد.
مسأله 1610. ازدواج فرد نابالغ صحیح نیست؛ چه اینکه خودش عقد کند یا دیگری را برای این کار وکیل نماید و فرقی ندارد که برای این کار از ولی اجازه داشته باشد یا نه؛
البته، باطل بودن ازدواج نابالغ (بنابر فتوى) در صورتی است که در تعیین همسر و خصوصیات وی مستقل باشد؛ اما اگر از طرف ولی شرعی، فقط وکیل در اجرای صیغه عقد باشد- نه تعیین همسر و خصوصیات وی - صحت چنین ازدواجی محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
ص: 731
شایان ذکر است، ولی شرعی بچه نابالغ با توضیحاتی که در جلد چهارم(1) ذکر می شود، می تواند او را به ازدواج دیگری درآورد.
مسأله 1611. اگر فرد نابالغ همسر خود را(2) طلاق دهد، چنانچه ده سال قمریش کامل شده، صحت طلاق او محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد چنین طلاقی ترک نشود و اگر کمتر از ده سال قمری داشته باشد، طلاقش باطل است.
*ولایت بر نابالغ(3)
مسأله 1612. اگر فرد نابالغ پدر یا جد پدری داشته باشد، ولایت بروی با آنان می باشد که توضیح آن در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 1613. ولایت داشتن پدر و جد پدری، مشروط به عادل بودن آنان نیست؛ ولی باید عاقل باشند(4) و نسبت به آنچه مرتبط با امور مالی بچه نابالغ است رشید(5) باشند. بنابراین، اگر پدر در امور مالی بچه نابالغ سفیه است، ولایت در این امور اختصاص به جد پدری وی دارد و اگر جد پدری نیز در ارتباط با امور مالی بچه نابالغ سفیه است ، ولایت در این مورد با حاکم شرع می باشد.
ص: 732
همین طور، پدر کافر بر فرزند مسلمانش ولایت ندارد و ولایت وی با جد پدری اوست، در صورتی که جد مذکور مسلمان باشد و نیز پدر کافر بر فرزند کافرش در صورتی که جد پدری مسلمان نداشته باشد ولایت دارد، وگرنه ولایت با جد پدری مسلمان اوست.
مسأله 1614. تصرفاتی که پدر و پدربزرگ پدری نسبت به امور مربوط به نابالغ انجام می دهند، لازم است «ضرر و مفسده ای» برایش نداشته باشد؛ در غیراین صورت ، تصرفات آنان صحیح نمی باشد؛ ولی وجود «مصلحت» در تصرفات آنان لازم نیست.
البته، اگر زمینه انجام دو کار فراهم باشد که انجام یکی مفیدتر و بهتر (اصلح) باشد - مثل آنکه دو مشتری برای خرید مال نابالغ وجود داشته باشد که یکی آن را به قیمت معمولی و بازاری (ثمن المثل) و دیگری بیش از آن می خرد - چنانچه طوری باشد که انتخاب مورد دیگر در نظر عقلا، کوتاهی و سهل انگاری در امر وی شمرده شود، واجب است مورد اصلح را انتخاب نماید.
مسأله 1615. ملاک در وجود مفسده یا عدم آن، «نظر عقلا» است. بنابراین، اگر ولی شرعی، تصرفی را انجام داده که به نظر خودش مفسده نداشته، ولی عقلا آن را دارای مفسده می دانستند، تصرفی که انجام شده، باطل است.
البته، اگر تصرفی که انجام شده به نظر عقلا مفسده نداشته، ولی بعدا ثابت شود آن کار در واقع دارای مفسده بوده است - مثل آنکه فروش جنسی با توجه به شرایط موجود و پیش بینی های معمول به نظر عقلا مفسده ای نداشته، اما پس از فروش، قیمت کالا اتفاقا بالا رود و موجب ضرر وی گردد - تصرف صورت گرفته صحیح است.
مسأله 1616. ولایتی که برای پدر و جد پدری وجود دارد، برای سایر اجداد پدری نیز ثابت می باشد. بنابراین، اگر پدر جد پدری نابالغ و همین طور طبقات بالاتر زنده باشند، تمام آنها ولایت دارند.
ص: 733
مسأله 1617. پدر و جد پدری، هریک «مستقل در ولایت» بر فرد نابالغ هستند و تصرف هریک، مشروط به فوت یاغیاب یا عدم صلاحیت دیگری یا اجازه از دیگری نیست و اگر هر دو تصرفی انجام دهند، مثلا یکی مال وی را به شخصی و دیگری به شخص دیگری بفروشد، تصرفی که زودتر صورت گرفته نافذ است.
البته، اگر در امر ازدواج نابالغ، بین پدر و پدربزرگ پدری وی اختلاف و نزاع صورت گیرد و هریک بخواهد او را به ازدواج شخصی در آورد، رأى و نظر پدربزرگ پدری ، شرعا مقدم می باشد و در این صورت اگر پدر اقدام به ازدواج فرزندش نماید، عقد مذکور باطل است.(1)
مسأله 1618. پدر و جد پدری می توانند فرزند یا نوه نابالغ خود را به عقد دیگری درآورند.
همین طور، حق فسخ ازدواج - در مواردی که سبب فسخ ازدواج وجود داشته باشد - و نیز بخشیدن مدت باقیمانده - در ازدواج موقت - را دارند؛
اما پدر و جد پدری، ولایت در طلاق ندارند(2) و باید صبر کنند تا پسر نابالغ، پس از بلوغ(3) خودش تصمیم بگیرد.
مسأله 1619. پدر و جد پدري فرد نابالغ، می توانند با خرید، فروش، اجاره، عاریه،ودیعه، قرض،مضاربه، مشارکت و مانند آن در مال وی تصرف کنند.(4)
مسأله 1620. پدر و جد پدری می توانند مالی را برای فرزند یا نوه نابالغ خود قرض کنند یا کالایی را از طرف او به صورت نسیه خریداری کنند یا به صورت سلف بفروشند و در این موارد، فرد نابالغ بدهکار می شود .
ص: 734
مسأله 1621. پدر و جد پدری فرد نابالغ، می توانند او را اجیر دیگری یا عامل در مضاربه و مانند آن قرار دهند یا او را به شاگردی بسپارند؛
البته در انجام این امور، باید علاوه بر رعایت آنچه در مسأله «1614» ذکر شد، مسائل حضانت نابالغ و اموری که مربوط به تربیت و مراقبت از وی(1) می شود، مراعات گردد.
مسأله 1622. اگر پدر یا پدربزرگ پدری نسبت به اموال ، ذمه و سایر شؤون نابالغ تصرفی انجام دهند، دیگران می توانند آن را حمل بر صحت کنند و بر آنان لازم نیست نسبت به آن تحقیق نمایند؛
البته، اگر از شواهد و قرائن معلوم شود وی در تصرفات مذکور نسبت به نابالغ تعدی یا تفريط نموده و به او ضرر می رساند یا ظلم می کند، می توانند به حاکم شرع مراجعه نمایند تا به صلاحديد، وی را از ارتکاب خلاف باز دارد.(2)
مسأله 1623. اگر پدر یا جد پدری فرد نابالغ، وصیت کند که پس از فوت وی ولایت برنابالغ به عهده شخص معینی باشد (برای وی «قیم» تعیین کند)، وصیتش صحیح است و آن فرد، ولی نابالغ محسوب می شود.(3)
مسأله 1624. وصیت هریک از پدر یا جد پدری در مورد تعیین قیم، در صورتی صحیح است که دیگری در قید حیات نباشد. بنابراین، وصیت پدربزرگ پدری بر اینکه با وجود پدر، فرد دیگری قيم باشد و همین طور وصیت پدر براینکه با وجود پدربزرگ پدری، فرد دیگری قم باشد، صحیح نیست؛
ص: 735
ولی اگر پدر یا جد پدری، فردی را برای زمان پس از فوت هردو، قم و وصی نابالغ قرار دهد، صحت وصیت مذکور محل اشکال بوده و در چنین موردی مراعات مقتضای احتیاط ترک نشود.
مسأله 1625. برای آنکه ولایت وصی (قیم برنابالغ) صحیح باشد، عدالت او شرط نیست؛ ولی باید مورد اعتماد (ثقه) بوده و عاقل و رشید(1) باشد.(2)
مسأله 1626. اگر پدر یا جد پدری فرد نابالغ، محدوده تصرفات وصي (قيم) را در موارد به خصوصی معین نموده باشد، وصی در همان موارد ولایت بر نابالغ دارد؛
در غیر این صورت، ولایت شخصی که به عنوان قیم بر بچه نابالغ معین شده، در همه آنچه وصیت کننده در مورد آن ولایت داشته – مانند موارد مذکور در مسائل «1619 تا 1621» - ثابت می باشد؛
البته، ولایت وصی در مورد ازدواج نابالغ حکم خاصی دارد که در جلد چهارم، فصل «ازدواج»، مسأله «168» ذکر می شود.
مسأله 1627. تصرفاتی که وصی نسبت به امور مربوط به نابالغ انجام می دهد، باید برای او «مصلحت» داشته باشد و تنها، مفسده نداشتن کافی نیست و چنانچه این شرط رعایت نشود، تصرفات وی صحیح نمی باشد.
شایان ذکر است، اگر زمینه انجام دو کار فراهم باشد که هردو دارای مصلحت بوده، ولی انجام یکی مفیدتر و بهتر (اصلح) باشد، بروصى واجب است مطابق آنچه در مسأله «1614» گفته شد عمل نماید.
همچنین ملاک در وجود مصلحت و عدم آن «نظر عقلا» است، مشابه آنچه در مسأله «1615» ذکر شد.
ص: 736
مسأله 1628. اگر فرد نابالغ، پدر یا پدربزرگ پدری نداشته و نیز قیمی (وصی) از جانب آنان تعیین نشده باشد، ولایت نسبت به اموال یا ذمه اش یا شؤون مرتبط با وی با حاکم شرع (مجتهد عادل) می باشد.(1)
شایان ذکر است، حاکم شرع حسب صلاحدید می تواند خود عهده دار امور نابالغ شده یا وکیلی را در این باره معین نماید یا قمی را نصب نماید.
مسأله 1629. تصرفات حاکم شرع - همانند آنچه در مورد وصی پدر و جد پدری ذکر شد - باید برای فرد نابالغ مصلحت داشته باشد و نداشتن مفسده کافی نیست؛(2) بلکه احتیاط مستحب آن است که حاکم شرع به مواردی اکتفا کند که ترک آن باعث ضرر و فساد باشد؛ مثل اینکه بترسد اگر مال نابالغ را نفروشد، مالش از بین برود.
مسأله 1630. اگر پدر و جد پدری نابالغ، بدون اینکه قیم و سرپرستی برای او تعیین نمایند فوت کنند، دیگران حق تصرف در اموال یا ذمه او را - بدون اجازه از حاکم شرع و تعیین قیم از جانب وی - ندارند.
مسأله 1631. اگر فرد نابالغ پدر یا جد پدری نداشته و قیمی نیز از جانب آنان برای وی تعیین نشده باشد و دسترسی به حاکم شرع نیز ممکن نباشد، ولایت در اموال وی با مؤمنين عادل است که با توجه به«مصلحت» او عمل نمایند؛
مراد از «مصلحت» در مسأله «1627» ذکر شد، بلکه احتیاط مستحب آن است
ص: 737
که به مواردی اکتفا شود که ترک آن باعث ضرر و فساد باشد؛ مثل اینکه فرد مؤمن بترسد اگر مال نابالغ را نفروشد، مالش از بین برود.
شایان ذکر است، در این مورد یک مؤمن عادل نیز کافی است؛ ولی اگر مؤمن عادلی در دسترس نباشد، سایر مؤمنین چنین ولایتی دارند.
مسأله 1632. غیر از افرادی که در مسائل قبل به عنوان ولى - با ترتیب فوق - ذکر شد، سایر افراد حتی بستگان نزدیک مانند مادر، برادر، پدربزرگ مادری، عمو، دایی و... ولایتی ندارند و تصرفات آنان در موارد مذکور(1) صحیح نبوده و نیاز به اجازه «ولی شرعی» دارد؛
البته، ولی شرعی می تواند در محدوده ولایت خود، انجام تمام یا برخی از تصرفات مربوط به نابالغ را به شخص دیگری که مورد اعتماد است واگذار کند و وی را وکیل خویش قرار دهد؛
مثلا پدر می تواند امور مربوط به تعلیم و تعلم، ثبت نام مدرسه یا تصرفات مربوط به اموال فرزندان نابالغ خود را با رعایت مسائل شرعی به مادرشان واگذار نماید و وی را وکیل قرار دهد.
مسأله 1633. اگر فردی غیر از قم شرعی بدون اجازه ، مال نابالغ را معامله کند، مثلا سایر ورثه ، اموال به ارث رسیده به آنان که با مال نابالغ مشترک ( مشاع) است را بفروشند یا اجاره دهند، تصرفات آنان در صورتی صحیح و نافذ است که به ولی شرعی نابالغ - با رعایت ترتیب مذکور در مسائل قبل - مراجعه کنند و وی با رعایت مصلحت نابالغ، آن تصرفات را مجاز به حساب آورد؛ یا آنکه خود نابالغ پس از بالغ و رشيد شدن، آنها را اجازه دهد؛
در غیر این صورت، تصرفات انجام شده نسبت به مال نابالغ باطل است .
ص: 738
مسأله 1634. اگرولی شرعی نابالغ بخواهد اموال وی را در اختیار فرد دیگری قرار دهد؛ مثل اینکه آن را جهت مضاربه یا سودآوری به شخصی بدهد، باید آن فرد، مورد اعتماد (ثقه) و امین باشد، در غیر این صورت ضامن است.
مسأله 1635. اگر دیگران بخواهند در اموال نابالغ تصرف کنند - مثلا بخواهند از وسایل او استفاده نمایند – باید از ولی او اجازه داشته باشند و در این امر، دانستن رضایت قلبی ولی کافی نیست؛
البته اجازه ولی لازم نیست صریح باشد؛ بلکه با هریک از موارد مذکور در مسأله «721» محقق می شود.(1)
مسأله 1636. اگر کسی مالی به فرد نابالغ ببخشد، زمانی جزء اموال وی به حساب می آید که وليش آن را قبول کند و تحویل بگیرد.(2)
مسأله 1637. اگر فرد نابالغ مالی داشته باشد، ولی شرعی او می تواند مخارج وی را از مال خودش(نابالغ) تأمین نماید؛ البته باید در مخارج و هزینه ها - اعم از خوراک و پوشاک و سایر موارد - مناسب با شأن و عمل کرده و اعتدال و میانه روی را
ص: 739
رعایت کند و از اسراف و تبذیر(1) یا سخت گیری زیاد بپرهیزد.
مسأله 1638. ولی يتيم چنانچه بخواهد مخارج او را از مال خودش (نابالغ يتيم) تأمین کند، می تواند او را مانند یکی از اعضای خانواده خود به حساب آورد. بنابراین، برای محاسبه مقدار مخارج مخصوص یتیم، کافی است مخارج مربوط به تمام اعضا را بر تعداد آنان تقسیم نماید.
البته، این حکم مخصوص مصارفی مانند خوراک و مسکن است که افراد یک خانواده معمولا به صورت مشترک از آن استفاده می کنند؛ اما مصارف اختصاصی هرفرد مانند پوشاک، کفش و لوازم اختصاصی مورد احتیاج در مورد یتیم باید جداگانه حساب شود.
شایان ذکر است، این حکم برای بیش از یک یتیم نیز جاری است.
مسأله 1639. اگر فرد بخواهد به منزل ایتام برود و برفرش آنان بنشیند و از غذایشان بخورد، لازم است این کار با اجازه ولی شرعی آنان باشد؛
اما چنانچه اجازه گرفتن از ولی شرعی ممکن نباشد، در صورتی که این امر ضرری برای آنان نداشته باشد - هرچند به این صورت که عوض مال مصرفی ایتام را جبران نماید - اشکال ندارد؛ البته، اگر تصرفات مذکور مطابق «مصلحت» ایتام باشد، بدون عوض هم اشکال ندارد.
مسأله 1640. منظور از «مصلحت» که در مسأله قبل برای تصرف در اموال یتیم ذکر شد، مصلحت های عقلایی است، یعنی مصالحی که باعث می شود تصرفات مذکور در مال یتیم به جهت وجود آن مصلحتها نزد عقلا اشکال نداشته و مطلوب شمرده شود؛
مثل آنکه فرد به منزل ایتام سرزده و کارهای آنان را انجام دهد یا خدمات دینی
ص: 740
یا دنیوی برایشان ارائه نماید، مثلا عقاید و مسائل دینی را به آنان بیاموزد و آنان را با آداب و اخلاق دینی آشنا کند، یا اگر ایتام نیاز به همنشین و هم صحبت یا تفریح مباح و سالم در منزل داشته باشند، با رفتن به منزل ایتام زمینه آن را فراهم نموده و موجب انس و رفع دلتنگی از آنان شود.
مسأله 1641. محجور بودن نابالغ زمانی از بین می رود که علاوه بر بالغ شدن، رشید شده و از حالت سفیه بودن به معنایی که در مسأله «1646» توضیح داده می شود، نیز خارج شود.
مسأله 1642. اگر ولی شرعی نابالغ احتمال معقول رشيد شدن او را بدهد، بنابر احتیاط واجب باید او را نسبت به این امر مورد آزمایش قرار دهد؛
آن گاه چنانچه وی را رشید یافت، براو (ولی) واجب است اموالش را بلافاصله پس از بلوغ، در اختیارش قرار دهد و در صورتی که قبل از بلوغ رشید نشده باشد، باید بعد از بلوغ هر زمانی که احتمال عقلایی دهد از حالت سفیه بودن خارج شده، این کار را انجام دهد.
مسأله 1643. تصرفات فرد دیوانه (مجنون) در اموری که فرد نابالغ در آنها محجور و ممنوع از تصرف است ، صحیح نمی باشد و وی نیز در آنها محجور می باشد و موارد استثنایی که برای جواز تصرف نابالغ در مسائل قبل همچون مسأله «1606» ذکر شد، در مورد مجنون جاری نیست .
شایان ذکر است، در این حکم فرقی نیست بین اینکه قبل از بلوغ هم مجنون بوده و با همان حالت بالغ شود، یا آنکه پس از بلوغ مجنون شود.
مسأله 1644. ولایت بر فرد «دیوانه» (مجنون) همانند ولایت بر فرد «نابالغ» است و
ص: 741
تمام مسائلی که در مورد نابالغ گفته شد در دیوانه نیز جاری می باشد؛
مگر در مورد شخصی که پس از بالغ و رشيد شدن،(1) دیوانه شده باشد، که چنین شخصی در اینکه ولایتش با «پدر و جد پدری» یا «وصی»(2) آنهاست یا با «حاکم شرع»، مسأله محل اشکال است و احتیاط واجب آن است که تصرفات با موافقت هردو انجام شود.
مسأله 1645. ديوانه «أدواری» - کسی که گاه عاقل و گاه دیوانه می باشد - تصرفاتش در زمانی که عاقل است صحیح می باشد(3) و تصرفاتی که در زمان دیوانگی و جنون بروی یا مالش انجام می شود، باید توسط ولی شرعی یا با موافقت او باشد.
بنابراین، ولی شرعی او در ایام جنونش می تواند با رعایت «مصلحت»(4) وی در اموالش تصرف نماید؛
مثلا نفقات واجب همسر و فرزندانش را بپردازد یا چنانچه بدهی مدت داری داشته که وقت ادای آن مصادف با ایام جنون وی شده ، آن را ادا نماید؛
اما در زمان هوشیاری او، چنین ولایتی ندارد و حق تصرف در اموال فرد مذکور با خودش می باشد.
مسأله 1646. اصطلاح «سفیه» درمقابل «رشید» به کار می رود؛
ص: 742
فرد «رشید» دارای حالتی است که وی را وا می دارد تا مالش را حفظ کرده و آن را متناسب با شأن و وضعیت خود صرف کند؛
اما «سفیه» چنین حالتی ندارد؛ بلکه اموالش را بی جا صرف کرده یا آنها را تلف می نماید و معاملات خود را بر اساس زیرکی و توجه به مغبون نشدن ، انجام نداده و نسبت به فریب خوردن یا نخوردن در معاملات، اهمیت نمی دهد و عرف مردم و افراد عاقل، او را در به دست آوردن و خرج کردن اموال به گونه ای متفاوت با روش خود (افراد عاقل) می بینند.
مسأله 1647. «سفیه» شرعا محجور است و تصرفات وی با توضیحاتی که در ادامه ذکر می شود، صحیح نمی باشد و در این حکم فرقی نیست بین اینکه قبل از بلوغ هم سفیه بوده و با همان حالت بالغ شود، یا آنکه پس از بلوغ سفیه شود.
شایان ذکر است، ممنوع بودن سفیه از تصرفات ، نیاز به حکم حاکم شرع ندارد .
مسأله 1648. تصرفات سفیه در اموال خود صحیح نیست. بنابراین، خرید، فروش، صلح، اجاره ،قرض، عاریه و ودیعه او نسبت به اموال خودش صحیح نمی باشد.
همین طور، تصرفاتی که سفیه در ذمه خود انجام می دهد، مانند خرید و فروش بر ذمه و قرض گرفتن و ضامن شدن، باطل می باشد و نیز وی نمی تواند خود را اجیر یا عامل در مضاربه، مزارعه و مانند آن قرار دهد.
مسأله 1649. تصرفاتی که در مسأله قبل ذکر شد، چنانچه سفیه آنها را با اجازه ولی شرعی انجام دهد - چه اجازه قبل از تصرف باشد چه بعد از آن - صحیح است.
همین طور، اگر پس از رشید شدن، خودش معامله ای را که در حال سفیه بودن انجام داده، اجازه دهد - همانند اجازه ولی - موجب صحت معامله می باشد.(1)
ص: 743
مسأله 1650. اگرولی شرعی مطلع شود که سفیه مالی را خریده یا فروخته، چنانچه آن را اجازه ندهد، معامله باطل است و اگر کالا و عوض آن تحويل طرفين داده شده، ولی مال سفیه را پس می گیرد و برای سفیه حفظ می کند و مالی را که نزد سفیه بوده به مالکش پس می دهد و اگر سفیه مال مذکور را از بین برده (اتلاف کرده) ضامن است و چنانچه مال در نزدش تلف شده ضامن نیست، هرچند در نگهداری از مال سهل انگاری و کوتاهی نموده باشد؛ مگر آنکه سفیه مال را بدون اجازه مالکش برداشته یا اگر با اجازه هم بوده، مالک اطلاع از حال سفاهت وی نداشته باشد، که در این فرض سفيه ضامن می باشد.
این حکم در موارد مشابه دیگر، مانند اینکه سفیه مالی را قرض گرفته یا مالی را به عنوان ودیعه قبول کرده باشد نیز جاری است.
مسأله 1651. محجور بودن سفیه که احکامش در مسائل قبل ذکرشد، در تصرفات متعلق به خود سفیه است؛
اما اگر دیگری وی را برای انجام خرید، فروش، اجاره، هبه (بخشش) و... وكيل کند، اشکال ندارد، هرچند او را تنها در اجرای صیغه معامله وکیل نکرده، بلکه در حدود معامله مثل تعیین قیمت و نوع کالا و... نیز به او اختیار و وکالت داده باشد.
مسأله 1652. ازدواج زنی که سفیه است، بدون اذن ولی شرعی - بنابر فتول- و ازدواج مرد سفيه، بدون اذن ولی شرعی - بنابر احتیاط واجب - صحیح نیست؛
اگر ازدواج بدون اذن صورت گرفته، فضولی محسوب شده و چنانچه ولی شرعی بعد از عقد، آن رااجازه دهد صحیح می باشد.
شایان ذکر است، حکم مذکور در مورد فردی که در امور مالی سفیه نیست، ولی در امر ازدواج و خصوصیات آن - مثل تعیین همسر و مهريه - سفیه است نیز جاری می باشد.(1)
ص: 744
مسأله 1653. اگر سفیه همسر خود را طلاق دهد - هرچند طلاق مذکور طلاق خلع باشد - صحیح است.
مسأله 1654. وصیت سفیه نسبت به امور غیر مالی صحیح می باشد؛ مانند اینکه وصیت نماید که او را در قبرستان خانوادگی دفن نمایند که هزینه مالی جهت دفن در آن مکان لازم نیست یا دفن وی را تأخیر نیاندازند و در همان روز فوت دفن نمایند.
مسأله 1655. اگر سفیه به امری غیر مالی اقرار نماید، مثلا اقرار کند که همسرش را طلاق داده یا به انجام کاری اقرار کند که موجب قصاص وی گردد، پذیرفته می شود و چنانچه آن امر غیر مالی تبعات و لوازم مالی داشته باشد، بر آن تبعات، ملزم می گردد؛
پس اگر اقرار کند فلان شخص فرزند اوست ، نفقه اش - با وجود سایر شرایط - بر وی واجب می شود؛
اما اقرار سفیه در امور مالی - چه مالی که در اختیار اوست و چه مالی در ذمه - قبول نمی شود.
مسأله 1656. اگر سفیه به امری مانند دزدی اقرار کند که هم جنبه مالی وهم جنبه غير مالی (حد شرعی) دارد، نسبت به قطع دست - با وجود سایر شرایط - اقرارش پذیرفته می شود؛ اما نسبت به لزوم ادای مال ، پذیرفته نمی شود.
مسأله 1657. اگر سفیه نسبت به امور مالی نذر کند یا قسم بخورد یا عهد نماید صحیح نیست؛ مانند اینکه نذر کند 100 هزار تومان صدقه بپردازد یا مال معینی از اموالش را به فقیر بدهد؛
اما نذر و قسم و عهد وی در غیر امور مالی - با رعایت شرایط صحت آن -
ص: 745
منعقد شده و صحیح می باشد؛ مانند اینکه نذر کند نماز شب بخواند یا روزه بگیرد یا قرآن تلاوت نماید؛ حکم قاره در صورت عدم وفا و تخلف عمدی از آن در مسأله بعد ذکر می شود.
مسأله 1658. اگر سفیه نسبت به امور غیرمالی - با رعایت شرایط صحت آن - نذر کند یا عهد ببندد و یا قسم بخورد، چنانچه عمد از عمل به نذريا قسم یا عهدش تخلف نماید، کفاره بر او واجب می شود،(1) هم چنان که اگر کار دیگری که کفاره دارد مرتکب شود، کفاره بر او واجب می گردد.
بدیهی است اگر کار عملی که انجام داده، تنها مالی باشد - مثل بیشتر کفاره های مربوط به احرام حج یا تنها غير مالی باشد، همان كفاره بر او واجب است؛
اما اگر کاره مثلا مخير بين دو مورد باشد که یکی مالی و دیگری غیرمالی است - مانند کاره تخلف و عدم وفای به نذريا افطار عمد روزه ماه رمضان - چنانچه توانایی انجام هر دو را دارد، احتیاط واجب آن است که مورد غیرمالی را انتخاب کند؛
البته، اگرولیش پرداخت کفارۂ مالی را به مصلحت او بداند، می تواند مورد مالی را انتخاب نماید.(2)
مسأله 1659. اگر سفیه حق قصاص داشته باشد، می تواند گذشت نموده و فرد
ص: 746
مورد نظر را عفو کند؛ اما این حکم در مورد دیه شرعی و نیز ارش جنایت(1) جاری نیست.
مسأله 1660. ولایت بر سفیه در صورتی که وی در حالت سفیه بودن بالغ شده، با پدر یا جد پدری یا وصی تعیین شده از جانب آنان است و اگر بعد از بلوغ و رشد سفیه شده، در اینکه ولایتش با «پدر و جد پدری» یا «وصی»(2) آنهاست یا با «حاکم شرع»، مسأله محل اشکال است و احتیاط واجب آن است که تصرفات با موافقت هردو انجام شود؛
البته سفیهی که پدر، جد پدری و وصی تعیین شده از طرف آنان ندارد، ولایتش با حاکم شرع می باشد.
مسأله 1661. تا زمانی که رشید شدن سفیه برای ولش معلوم و ثابت نشده، نباید مال او را در اختیارش قرار دهد و در صورتی که خودش مدعی رشید شدن باشد و ولی شرعی احتمال عقلایی این امر را دهد، لازم است او را مورد آزمایش قرار داده و چنانچه رشد وی ثابت شد، باید اموالش را به او بدهد، اما اگر خودش مدعی رشید شدن نباشد، به مجرد اینکه ولی احتمال رشيد شدن وی را میدهد، لازم نیست وی را مورد آزمایش قرار دهد.
مسأله 1662. کیفیت «آزمایش و امتحان سفیه» در زمینه رشد بدین صورت است که تا مدت قابل توجهی بعضی از کارهای مناسب شأنش به وی سپرده شود – مانند مدیریت مالی هزینه های منزل مثل خرید و تهیه خوراک، پوشاک یا سایر احتياجات منزل جهت انفاق در مصالح خودش یا ولیش، فروش یا اجاره دادن برخی اموال - و
ص: 747
چنانچه زن است، بعضی از امورات مالی مناسب شأن زنان به او سپرده می شود و ولی شرعی بر کیفیت عملکرد وی نظارت می کند، پس اگر رشد را در او مشاهده کرد به اینکه از او دقت، زیرکی، اجتناب از مغبون شدن در معاملات و حفظ مال از ضایع شدن، صرف آن در موردش، پرهیز از اسراف و تبذیر و پیمودن راه و روش عقلا را دید، اموالش را به او می دهد، وگرنه نباید اموال را به وی تحویل دهد.(1)
مسأله 1663. «مفلس» کسی است که به علت کمتر بودن اموال او نسبت به بدهکاری هایش(ورشکستگی)، حاکم شرع او را از تصرف در اموالش منع کرده است، و احکام ویژه ای دارد که در مسائل بعد ذکر می شود.
مسأله 1664. بدهکاری که حاکم شرع او را از تصرف در اموالش منع نکرده است - حتی اگر بدهی هایش چند برابر اموالش باشد - شرع مفلس محسوب نمی شود و هر نوع تصرفی که در اموال خود انجام دهد، صحیح می باشد، هرچند همه اموال خودش را در مقابل عوض یا بدون عوض - مثلا با فروش یا بخشش و مانند آن - از ملکیت خود خارج نماید.
البته، همان طور که در مسأله «897» ذکر شد، اگر تصرفاتی مثل صلح و هبه (بخشش) بدون عوض به قصد فرار از پرداخت بدهی باشد، صحت آن محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود؛ مخصوصا در صورتی که وی امید به دست آوردن مال دیگری برای پرداخت بدهی هایش نداشته باشد.(2)
ص: 748
مسأله 1665. حاکم شرع تنها با وجود شرایط ذیل می تواند فرد را محجور ( ممنوع از تصرف) نماید:
1.بدهی های او، شرعا ثابت شده باشد.(1)
2. دارایی های او(2) اعم از عين،(3) منفعت،(4) حق،(5) طلب هایی که از دیگران دارد و مانند آن، به غیر از مستثنیات دین(6) کمتر از بدهکاری هایش باشد.
3. بدهی های او بدون مدت بوده یا موعد پرداخت آن فرا رسیده باشد؛
شایان ذکر است، اگر بدهی ها از نظر زمان و سررسید متفاوت باشند، فرد در صورتی محجور می شود که بدهی هایی که زمان پرداختش رسیده، بیش از دارایی های او باشد.
4. همه طلبکاران یا بعضی از آنان - با توضیحاتی که در مسأله بعد ذکر می شود - از حاکم شرع بخواهند که او را محجور کند.
بنابراین، حاکم شرع بدون درخواست طلبکاران یا به درخواست خود بدهکار، نمی تواند حکم جروی را صادر نماید؛ مگر اینکه حاکم شرع ولى طلبکار محسوب شود، مانند يتيم يا مجنونی که ولی شرعی دیگری ندارد و محجور شدن بدهکار، به مصلحت آن يتيم يا مجنون باشد.
مسأله 1666. اگر بعضی از طلبکاران درخواست صدور حکم حجر برای بدهکار
ص: 749
نمایند، حاکم شرع در صورتی می تواند او را محجور کند که اموال بدهکار به اندازه طلب درخواست کنندگان حجر نباشد.
مسأله 1667. پس از آنکه حاکم شرع، حکم جر بدهکار را با رعایت شرایط آن صادر کرد، طلبکاران در تمام اموال وی اعم از عین یا منفعت یا حق یا طلب و مانند آن(1) - به جز مستثنیات دین - حق پیدا می کنند؛ به این صورت که بدهکار بدون اجازه طلبکاران، نمی تواند آنها را از ملکیت خود خارج کند؛(2) چه در مقابل دریافت عوض باشد؛ مانند خرید و فروش، اجاره، صلح معاوضی و چه بدون عوض؛ مانند وقف ، هبه ، صلح مجانی و ابرای (بریء الذمه کردن) بدهکار.
شایان ذکر است ، این حکم اختصاص به طلبکارانی که درخواست حجر کرده اند، ندارد و شامل سایر طلبکارانی که موعد طلبشان رسیده و استحقاق دریافت آن را دارند نیز می شود.
مسأله 1668. ممنوعیت مفلس در مورد تصرفات مالی تنها نسبت به اموالی است که هنگام حکم به حجروی موجود بوده است و وی نسبت به اموالی که بعد از آن به دست آورده، محجور و ممنوع از تصرف نیست؛ چه اموالی مانند ارث که بدون اختیار مالک آن شده و چه اموالی که با اختیار به دست آورده، مانند آنچه به او بخشیده شده و او پذیرفته یا با کارگری و مانند آن به دست آورده است؛
البته، چنانچه اموال موجود وی - اعم از جدید و قدیم - کمتر از بدهی هایش باشد، حاکم شرع می تواند با وجود سایر شرایط ، او را نسبت به اموال جديد هم محجور کند.
شایان ذکر است، اگر مجموع دارایی های فرد به اندازه بدهی هایش شود، حکم
ص: 750
حجروی باطل می گردد؛ ولی در هر صورت وی موظف است بدهیش به طلبکاران را بپردازد.
مسأله 1669. اگر مفلس پس از محجور شدن، مالی را قرض کند یا شیئی را بر ذمه خریداری کند یا مال شخص دیگری را از بین ببرد، طلبکاران جدید نمی توانند از حکم محجوریت سابق استفاده کرده و با طلبکاران قدیم در این امر شریک شوند؛
همین طور، اگر بدهکار پس از حکم به حجر، به دین سابق بر این حکم یا مالی از اموال موجود که نسبت به آن محجور شده برای شخص دیگر اقرار کند، با چنین اقراری شخص مذکور جزء افرادی که حکم حجر مفلس به نفع آنان صادر شده محسوب نمی شود.(1)
مسأله 1670. اگر شیئی را با حق فسخ خریداری کند، سپس حکم شرعی به حجر وی صادر شود، مفلس می تواند خیار فسخ خویش را ساقط کند، ولی جواز فسخ محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود.
مسأله 1671. حاکم شرع پس از حکم به محجوریت فرد مفلس، به او امر می کند تا با توافق طلبکارن، اموالش را فروخته و آنچه را به دست می آید، به نسبت طلب طلبکاران بین آنان تقسیم کند و چنانچه مفلس امتناع ورزد و حاضر نباشد نه خود این کار را انجام دهد و نه برای انجام آن وکالت دهد، حاکم شرع، خود با توافق طلبکاران این کار را انجام می دهد.(2)
مسأله 1672. حكم فروش و تقسیم اموال مفلس که در مسأله قبل ذکر شد، شامل دو مورد ذیل نمی شود:
ص: 751
الف. «مستثنیات دین» که توضیح آن در مسأله «901» ذکر شده است.
ب. اموالی که در نزد برخی از طلبکارن به عنوان رهن شرعی (گرو) قرار داده شده ، که در این مورد آن طلبکار ( مرتهن)، به اندازه طلب خود از مال مورد رهن، بر سایر طلبکاران اولویت دارد.
بنابراین، اگر قیمت مال گرویی بیشتر از طلب فرد گرو گیرنده باشد، در این صورت حق سایر طلبکاران به مقدار اضافه تعلق می گیرد.
مسأله 1673. اگر مالی که مفلس قبلا(1) بر ذمه خریده و هنوز ثمن آن را پرداخت نکرده، در بین دارایی هایش موجود باشد، فروشنده آن مال در صورتی که موعد پرداخت ثمن فرا رسیده،(2) «خیار فسخ» دارد و می تواند معامله (بيع) را فسخ کرده و مال را پس بگیرد(3) و می تواند فسخ نکند و به عنوان یکی از طلبکاران از حکم حجری که نسبت به بدهکار صادر شده، استفاده کند.
مسأله 1674. خیار مذکور در مسأله قبل، «خیار تفلیس» نامیده می شود، شرایط ثبوت خیار تفلیس عبارتند از:
1. فرد مفلس محسوب شده و حکم حجروی توسط حاکم شرع با رعایت شرایطی که در مسأله «1665»بیان شد صادر شده باشد.
2. طلب مذکور حال باشد، پس اگر طلب مدت دار است و سر رسید آن فرا نرسیده ، فروشنده خیار فسخ ندارد؛
البته، اگر طلب مذکور قبل از قسمت کردن اموال و برطرف شدن حجر، حال شود و سررسید آن فرا رسد، فروشنده حق رجوع به عین را با فسخ معامله دارد.
ص: 752
3.عین مذکور از «مستثنیات دین»(1) نباشد، وگرنه فروشنده حق فسخ و رجوع به عین را ندارد؛ مگر آنکه برای فروشنده خیار تخلف شرط (هر چند ضمنی)(2) ثابت باشد،(3) که در این صورت به سبب این خیار مطلقا حق فسخ دارد.
4. عين فروخته شده در ملکیت وی باقی باشد(4) و تغییری در عین که مانع از فسخ محسوب شود پیش نیامده باشد، که توضیح آن در مسائل «1678 و 1679» ذکر می شود.
مسأله 1675. استفاده از «خیار تفلیس» فوریت ندارد؛ پس فروشنده می تواند فسخ معامله و پس گرفتن عین را به تأخیر اندازد، البته در تأخیر خیار، حق افراط و زیاده روی ندارد، به طوری که امر تقسیم مال بين طلبکاران معطل بماند، وگرنه حاکم شرع او را بین فسخ معامله یا عدم فسخ و سهیم شدن با سایر طلبکاران در تقسیم اموال مفلس مخیر می کند، پس اگر از انتخاب امتناع ورزید، حاکم شرع او را جزء طلبکاران محسوب نموده و فقط می تواند از حکم جری که نسبت به بدهکار صادر شده، استفاده کند و خیار وی ساقط می شود.
مسأله 1676. اگر فروشنده بخشی از عین مالی را که فروخته است، در اموال بدهکار بیابد - نه تمام آن می تواند آن مقدار را پس بگیرد و نسبت به بقیه طلب خود، مانند سایر طلبکاران باشد و می تواند نسبت به تمام طلب خود به سایر طلبکاران بپیوندد.
ص: 753
مسأله 1677. اگر مال فروخته شده، پس از فروش، رشد یا محصولی داشته باشد که از خود مال جدا شده - مانند بچه حیوانات، شیر، میوه، پشم چیده شده - یا اینکه آن رشد و محصول قابل جدا شدن باشد – مانند میوه ای که روی درخت است و پشمی که بر بدن حیوان قرار دارد و هنوز جدا نشده - این امر مانع از فسخ معامله به جهت خیار تفلیس نیست و پس از فسخ معامله، این رشد و محصول به فروشنده برنمی گردد و متعلق به خریدار می باشد.
مسأله 1678. اگر مال فروخته شده پس از فروش، مقداری رشد متصل داشته باشد و این رشد به اندازه ای باشد که با وجود آن، عرفا بگویند: «مال به صورت اول خود باقی مانده است» ، فروشنده می تواند به جهت خیار تفلیس معامله را فسخ نماید و پس از فسخ، مال به همان صورتی که وجود دارد، متعلق به فروشنده می باشد؛
اما اگر رشد متصل مال بیش از این باشد، طوری که عرفا مال به شکل اول خود باقی نمانده باشد، مانند اینکه جوجه فروخته شده تبدیل به مرغ شده باشد یا قلمه و قطعه کوچک برش یافته از گیاه، پس از فروش تبدیل به درخت شده باشد، فروشنده نمی تواند معامله را فسخ نماید.
مسأله 1679. اگر گندم فروخته شده، آرد شود یا با آرد فروخته شده، نان پخته شود یا نخ یا کاموای فروخته شده تبدیل به پارچه یا لباس شود، فروشنده نمی تواند به جهت خیار تفلیس معامله را فسخ نماید.
همچنین، اگر مال فروخته شده با مال دیگر مخلوط شود، طوری که عرفا آن مال تلف شده یا شیء دیگر محسوب شود یا آمیخته شدن موجب شرکت در مال در صورت فسخ گردد، فروشنده حق فسخ ندارد.
بنابراین، اگر گلاب فروخته شده با شیر مخلوط شود یا عسل فروخته شده با سرکه آمیخته شود و تبدیل به سکنجبین شده ، یا روغن بادام فروخته شده با روغن گردو مخلوط شود، بلکه اگر روغن بادام فروخته شده با روغن بادام آمیخته شود، فروشنده دیگر حق فسخ ندارد.
ص: 754
مسأله 1680. احکام مذکور در مسائل «1673 تا 1679» در مورد مالی که مفلس آن را قرض گرفته و خود آن مال در بین اموالش به هنگام صدور حکم حجر موجود است، نیز جاری است.
بنابراین، قرض دهنده همانند فروشنده می تواند - با تحقق شرایطی که در مسأله «1674» ذکر شد - به عین مال قرض داده شده رجوع نماید.
مسأله 1681. کسی که مالی را به دیگری اجاره داده و بابت اجاره بها طلبکار است، چنانچه مستأجر قبل از پایان مدت اجاره مفلس و محجور شود، ثابت شدن حق فسخ برای موجر به جهت خیار تفلیس محل اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.(1)
مسأله 1682. مخارج مفلس و افرادی مثل همسر و فرزندان که مخارجشان بروی واجب است - مانند خوراک و پوشاک - تا روز تقسیم مال، به مقدار نفقات لازم در حد شأن، از اموالش تأمین می شود و اگر بمیرد، کفن بلکه بقیه مخارج تجهیز او از قبيل سدر و کافور و آب غسل و مانند آن به اندازه معمول و در حد شأن فرد(2) برحق طلبکاران مقدم است؛ ولی احتیاط واجب آن است که بیش از این مقدار هزینه نشود.
مسأله 1683. اگر پس از تقسیم مال مفلس در بین طلبکاران، معلوم شود طلبکار دیگری نیز که مستحق دریافت طلبش بوده - وجود داشته، تقسیم انجام شده
ص: 755
باطل است و حاکم شرع باید دوباره مال را بین همه آنان تقسیم کند.
مسأله 1684. کسی که از میت طلبکار است، همانند طلبکار از مفلس می باشد. بنابراین، اگر مالی را به شخصی قرض داده یا فروخته و از بابت آن از وی طلبکار شده، چنانچه آن شخص بمیرد و عین مالی را که به او قرض داده یا فروخته در ماترک میت بیابد، می تواند معامله (بيع) یا قرض را فسخ نموده و آن مال را پس بگیرد؛ مشروط بر اینکه ماترک و دارایی های میت کمتر از بدهی هایش نباشد؛
در غیر این صورت - حتی اگر حکم حجر برای فرد صادر شده باشد، نمی تواند فسخ کند؛ بلکه مانند سایر طلبکاران می باشد.(1)
مسأله 1685. بیماری که مریضیش متصل به مرگش نشود در مورد تصرفاتی که انجام می دهد، مانند فرد سالم است. بنابراین، می تواند در تمام اموال خود به هر صورت که بخواهد تصرف کند.(2)
مسأله 1686. فرد بیمار - هرچند بیماریش متصل به مرگ وی گردد - می تواند به اندازه ای که اسراف و ولخرجی نبوده و مناسب شأنش باشد، از تمام اموال خود استفاده کند.
ص: 756
بنابراین، می تواند اموال خویش را جهت مخارج خود و خانواده اش از قبیل خوراک، پوشاک، میهمانی، درمان بیماری و آنچه موجب حفظ آبرو و اعتبارش باشد، صرف نماید.
مسأله 1687. معاملات فرد بیمار مثل خرید و فروش و اجاره و مانند آن، که در مقابل عوض صورت می گیرد، چنانچه براساس نرخ معمول و متداول بازاری باشد، صحیح است، هرچند بیماری وی متصل به مرگ او شود.
مسأله 1688. اگر بیماری مریض متصل به مرگش شود،(1) تصرفات مالی وی چنانچه به طور مجانی و بدون عوض باشد - مانند بخشش اموال، صلح بدون عوض، وقف، صدقه ، بریء الذمه کردن بدهکار- یا به کمتر از نرخ بازاری و معمول صورت بگیرد - مانند فروش یا اجاره دادن مال به کمتر از قیمت یا اجرت بازاری یا خرید مال به مبلغ بیشتر از معمول - و به طور کلی همه تصرفاتی که باعث نقص اموال وی و وارد آمدن ضرر بر ورثه باشد، تنها به اندازه ثلث (یک سوم) مالش صحیح است؛
اما اگر بیشتر از ثلث باشد، چنانچه ورثه بالغ رشید اجازه دهند،(2) صحيح است، وگرنه مقدار بیش از ثلث، باطل می باشد.(3)
مسأله 1689. اگر شخصی در مرض متصل به موت با اجازه یا درخواست بدهکار
ص: 757
بدون قصد مجانيت، بدهی وی را به صورت «ضمان نقل دین» - که توضیح آن در مسأله «1072» ذکر شد - ضمانت نماید، ضمانت مذكور صحیح است و پس از وفات ، مورد ضمانت جزء دیون ضامن به حساب می آید که از اصل دارایی وی خارج می شود و در غیر این صورت، مورد ضمانت از ثلث متوفی منظور می گردد؛
اما اگر ضمانت به صورت «ضمان ادا» بوده - که توضیح آن در مسأله «1073» ذکر شد - با وفات ضامن، آنچه ضمانت کرده حکم دين را نداشته و از اموال وی پرداخت نمی شود؛ مگر اینکه نسبت به ادای آن از ثلث مالش وصیت کرده باشد.(1)
مسأله 1690. برای آنکه معلوم شود تصرفات فرد بیش از ثلث بوده یا نه، باید تصرفات(2) وی به ضمیمه اموالش در هنگام فوت محاسبه شود؛
بنابراین، اگر مثلا فرد 100 میلیون تومان در مریضی متصل به مرگ خود به دیگری ببخشد و دارایی های وی در هنگام فوت - بعد از کسر مواردی که از اصل مال خارج می شود مانند دیون - 200 میلیون تومان باشد، از آنجا که بخشش وی به اندازه ثلث بوده، صحیح به حساب می آید.
مسأله 1691. اموالی که جهت معلوم شدن ثلث مورد محاسبه قرار می گیرد، شامل کلیه دارایی های منقول و غیر منقول، طلبکاری ها و منافع(3) و حقوقی مانند حق التحجيرو حق سرقفلی که دارای ارزش مالی است(4) و همین طور دیه ای که براثر قتل خطا یا شبه عمد به وی تعلق می گیرد و یا در قتل عمد بر آن مصالحه شده است، می گردد.
مسأله 1692. صدقه ای که مریض برای شفای بیماری وعافيتش میدهد،
ص: 758
چنانچه مناسب «شأنش» بوده و «اسراف» شمرده نشود، هرچند به ضمیمه سایر تصرفات مجانی وی یا حتی به تنهایی بیشتر از ثلث باشد، صحیح بوده و حکم مسأله «1688» در مورد آن جاری نیست.
مسأله 1693. واجبات مالی مانند خمس و زکات و كفاره که فرد بیمار در مرض متصل به مرگ می پردازد، صحیح است و از اصل مال خارج می شود، هرچند بیشتر از ثلث باشد و حکم مسأله «1688» در مورد آن جاری نیست.
مسأله 1694. اگر بیمار در مریضی متصل به فوت خود اقرار کند که برخی از اموالی که در اختیار اوست، متعلق به فلان شخص است، یا اقرار کند مبلغی بدهی به دیگری دارد، در صورتی که متهم نباشد، اقرار او نسبت به تمام اموالش پذیرفته می شود؛ ولی اگر متهم باشد، اقرار او تنها در ثلث مالش صحیح و نافذ است.
منظور از «اتهام»، وجود نشانه هایی است که با بودن آنها گمان به دروغ گفتن فرد می رود؛ مثل اینکه با ورثه دشمنی داشته باشد، طوری که گمان برود بخواهد با اقرار خود به آنان ضرر وارد آورد یا اینکه با فردی دوستی شدیدی داشته باشد، به حدی که گمان برود بخواهد با اقرار خود، مالی از اموالش به او برسد.
شایان ذکر است، کسی که در مریضی متصل به مرگ نیست - هرچند متهم باشد - اقرارش نسبت به تمام اموال وی پذیرفته می شود.
مسأله 1695. اگر معلوم نباشد که مریض در هنگام اقرار مورد اتهام بوده یا نه، مسأله محل اشکال است و احتیاط واجب آن است که نسبت به مقدار بیش از ثلث، ورثه با فردی که اقرار به نفع او صورت گرفته (مقر له) مصالحه نمایند.
مسأله 1696. اگر فرد بیمار در بیماری متصل به فوتش تصرفاتی بیش از ثلث
ص: 759
انجام دهد، در صورتی که بعضی از ورثه، آن را اجازه داده و برخی، اجازه ندهند، تصرفات بیش از ثلث، به اندازه سهم الارث افرادی که اجازه داده اند، صحیح می باشد؛
بنابراین، اگر مثلا مقدار تصرف بیش از ثلث 20 میلیون تومان بوده و سهم الارث فردی که اجازه داده نصف آن باشد، به اندازه 10 میلیون تومان از آن تصرف، صحیح است؛
البته، اجازۀ افرادی مثل نابالغ، دیوانه وسفيه ، اثر شرعی ندارد.
مسأله 1697. اگر ورثه تصرفات را تنها به مقدار معینی بیش از ثلث اجازه دهند، به همان اندازه از تصرفات صحیح است.
مسأله 1698. اجازه وارث بالغ رشید چه در زمان حیات مریض باشد و چه بعد از فوت وی، صحیح و نافذ است و اگر پس از اجازه پشیمان شود، نمی تواند آنچه را اجازه داده رد کند؛
البته، اگر در زمان حیات ، تصرفات بیش از ثلث مریض را رد کرده باشد، می تواند پس از مرگ او اجازه دهد؛ ولی اگر پس از فوت مریض رد صورت بگیرد، اجازه بعدی بی اثر است.
مسأله 1699. منظور از «بیماری متصل به فوت»، مرضی است که فرد همراه آن در معرض خطر و مرگ باشد؛ اما شامل مواردی مانند تب خفیف یک روزه که اتفاقا و برخلاف معمول موجب مرگ فرد گردد، نمی شود.
مسأله 1700. اگر فرد مرضی داشته که او را در معرض فوت قرار داده ، اما به سبب دیگری مثل قتل یا تصادف یا... بمیرد، حکم مرض متصل به فوت در مورد او جاری نمی شود و همه تصرفات زمان بیماریش صحیح است.
مسأله 1701. اگر مرضی که فرد براثرآن از دنیا رفته طولانی باشد، حکم مرض
ص: 760
متصل به فوت ، تنها نسبت به اواخرآن - که نزدیک به مرگش بوده - جاری می شود. بنابراین، تصرفاتی که قبل از آن انجام داده، همگی صحیح و نافذ است.(1)
مسأله 1702. کسی که مریض نیست، ولی در معرض خطر مرگ است، مانند فردی که در خط مقدم جبهه و در معرض اصابت تیر بوده یا در کشتی در حال غرق شدن یا هواپیمای در حالت سقوط قرار دارد،
حکم بیماری که مرضش متصل به مرگ است در مورد او جاری می شود.(2)
تصرف در اموال فردی که بیهوش شده یا به کما رفت
مسأله 1703. اگر فرد مدت کوتاهی بیهوش شود - مانند بیهوشی جهت عمل جراحی که انتظار می رود به زودی به هوش آید - تصرف در اموال وی در آن مدت جایز نیست؛
مگر نسبت به امور ضروری و لازمی که نمی توان آن را به تأخیر انداخت که
چنین تصرفاتی برای ولی عرفی وی مجاز است و احتیاط واجب آن است که برای این امر از حاکم شرعنیز اجازه بگیرد.
مسأله 1704. اگر بیهوشی فرد طولانی مدت باشد، ولی عرفی وی می تواند بر اساس «مصلحت»(3) او در اموالش تصرف کند و احتیاط واجب آن است که برای این امر از حاکم شرع نیز اجازه بگیرد.
مسأله 1705. اگر انسان قبل از آنکه به طور موقت بیهوش شود، در زمانی که محجور
ص: 761
نیست اجازه تصرف در اموال خود را به دیگران بدهد، طوری که این اجازه شامل زمان بیهوشی او هم بشود، چنین اذن و اجازه ای(1) حكم وكالت(2) را دارد.
بنابراین، باطل بودن آن نسبت به زمان بیهوشی و بعد از آن محل اشکال است و رعایت مقتضای احتیاط در مورد آن ترک نشود؛
شایان ذکر است، تصرفات دیگران در اموال فردی که به طور موقت بیهوش شده ، در صورتی که از وی اذن یا وکالت در تصرف نداشته باشند، جایز نیست، هرچند اطمینان به رضایت قلبی وی داشته باشند؛البته، حكم تصرفات ضروری و لازم در زمان بیهوشی فرد، در مسأله «1703» ذکر شد.
مسأله 1706. اگر فردی حافظه خود را از دست داده و دچار فراموشی مطلق (آلزایمر کامل) شود و رشد مالی لازم برای تصرف در اموالش را نداشته باشد، ولی عرفی وی می تواند بر اساس «مصلحت»(3) او - با توضیحی که در مسأله بعد ذکر می شود - در اموالش تصرف کند و احتیاط واجب آن است که برای این امر از حاکم شرع اجازه بگیرد.(4)
مسأله 1707. ولی عرفی فرد مبتلا به فراموشی مطلق (آلزایمر کامل) بعد از کسب اجازه از حاکم شرع، می تواند نفقات واجب همسر و فرزندان وی را از اموالش بپردازد.
همین طور، می تواند اموال وی را با رعایت مصلحت او برای کسب درآمد جهت تأمین نفقات وی و خانواده اش و سایر شؤون مرتبط با وی بکار گیرد؛ بلکه گاه لازم
ص: 762
است جهت حفظ ارزش مالی پول یا سایر اموال وی، آنها را تبدیل به کالای با ارزش دیگری نماید.
مسأله 1708. ولی عرفی فرد مبتلا به فراموشی مطلق (آلزایمر کامل) نمی تواند با مال وی، تصرفاتی همچون برگزاری مجالس مستحبی یا مهمانی و مانند آن را انجام دهد یا اموال او را وقف نماید یا به ورثه و دیگران ببخشد یا به طور مجانی صلح کند یا املاک وی را به عنوان همه به نام ورثه انتقال داده و سند بزند یا اموالش را به کمتر از قیمت بازاری و معمول آن به دیگران بفروشد یا مصالحه نماید، هرچند خودش در زمان صحت و سلامت، اهل چنین تصرفاتی بوده است.
مسأله 1709. اگر فردی که اکنون مبتلا به فراموشی مطلق (آلزایمر کامل) شده، در زمان سلامت خود، مثلا اموالش مانند خانه و مغازه یا غیر آن را به طور مجانی یا کمتر از اجرت المثل در اختیار دیگران قرار داده، ولی عرفی وظیفه دارد پس از بیمار شدن او رعایت مصلحت وی را کرده و برای موارد مذکور اجرتی که مقرر می کند کمتر از اجرت المثل نباشد.(1)
شایان ذکر است، این حکم شامل تأمین نفقات واجبی که بر عهده فرد مبتلا به آلزایمر است نمی شود مانند مسکن، اثاثیه و لوازم مورد نیاز منزل که باید آن را به طور مجانی برای همسر دائمیش فراهم نماید.
مسأله 1710. فرد بالغ رشیدی که زنده، ولی غایب یا مفقود الاثر(2) یا محبوس شده و
ص: 763
دسترسی به وی یا وکیل او برای تصرف در اموالش اصلا ممکن نیست، ولی شرعی وی حاکم شرع می باشد؛
حاکم شرع یا وکیلش یا شخصی که از طرف وی منصوب می شود، می تواند با رعایت «مصلحت»(1) فرد مذکور در اموالش تصرف نماید، مثلا نفقات واجب همسر و فرزندانش را بپردازد یادیون حال او را ادا نماید یا در صورت نیاز، مال وی را بفروشد یا هزینه هایی را که برای حفاظت و صیانت از اموال وی لازم است انجام دهد.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
ص: 764