ریاض العلم، وحياض الفضلاء جلد 5

مشخصات کتاب

سرشناسه : افندي، عبدالله بن عيسي بيگ، 1066 - 1130ق.

عنوان قراردادي : [رياض العلماء و حياض الفضلاء. فارسي]

عنوان و نام پديدآور : رياض العلماء و حياض الفضلاء / تاليف عبدالله افندي اصفهاني؛ ترجمه محمدباقر ساعدي.

مشخصات نشر : مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1389 -

مشخصات ظاهري : ج.

شابك : 52000 ريال: ج.1(چاپ دوم) : 978-964-971-290-1 ؛ دوره : 978-964-971-349-6 ؛ 42000 ريال : ج. 6 ، چاپ اول : 9789649710044 ؛ 114000 ريال: ج.7: 978-600-06-0033-4

وضعيت فهرست نويسي : فاپا(چاپ دوم/برون سپاري)

يادداشت : نام ناشر از سال 1372 به بنياد پژوهشهاي اسلامي تغيير يافته است

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : ج.6 (چاپ اول: 1386).

يادداشت : ج.7(چاپ اول: 1394).

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : افندي، عبدالله بن عيسي بيگ، 1066؟ - 1130ق. -- سرگذشتنامه

موضوع : شيعه -- سرگذشتنامه و كتابشناسي

شناسه افزوده : ساعدي خراساني، محمدباقر، 1306 - ، مترجم

شناسه افزوده : بنياد پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره : BP55/2/الف 7ر9041 1389

رده بندي ديويي : 297/996

شماره كتابشناسي ملي : م 66-539

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ریاض العلم، وحياض الفضلاء

جلد پنجم

تالیف: میرزا عبدالله افندی اصفهانی

ترجمه: محمد باقر ساعدی

ص: 3

ناشر برگزیده سال 1373

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

تصویر

ص: 9

تصویر

ص: 10

تصویر

ص: 11

تصویر

ص: 12

تصویر

ص: 13

تصویر

ص: 14

تصویر

ص: 15

تصویر

ص: 16

تصویر

ص: 17

ص: 18

مقدمه مترجم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى محمد واله ائمة الهدى

شکر خدا را که ز حسن القضاء به ترجمه مجلد چهارم ریاض العلما موفق گردیدم و اینک با همه ناتوانی و با عنایت حضرت پروردگار جلت عظمته به ترجمه مجلد پنجم آن کتاب می پردازم و از او تعالی توفیق اتمام آن را آرزومندم.

به طوری که در آغاز ترجمه مجلد اول نگاشته ام از این مجلد، حرف میم آن مفقود شده است و برای این که تا حدی نقصان آن جبران شود محقق معظم جناب آقای سید احمد اشکوری دام عزه آن نقیصه را از باب میم امل الآمل به اضافه تحقیقاتی که مؤلف این کتاب (ره) به اصل امل الآمل داشته جبران نموده و این جانب هم به همان طرز که در حال حاضر به طبع رسیده است به ترجمه آن پرداخته ام و مطالبی که از مؤلف این کتاب در اصل نسخه عربی ذیل جمله «اقول» آورده شده به عنوان (مؤلف گوید) ترجمه کرده ام و مانند مجلدات قبل پاورقیها را (با علامت عدد) ترجمه کرده و مطالبی را که خود بدست آورده (با علامت *) در ذیل هر شرح حال افزوده ام.

شب دوشنبه هشتم ربیع الثانی میلاد مسعود حضرت امام حسن عسکری عليه السلام 1408 ه در مشهد مقدس و انا الحقير محمدباقر ساعدي ابن المغفور المبرور حجة الاسلام و المسلمین شیخ حسین مقدس (قدس سره)

ص: 19

ص: 20

م

اشاره

م(1)

سید ماجد بن علی بن مرتضی بحرانی

وی فاضلی بزرگوار و سرایندهای ادیب بوده است. از تألیفات او، رساله ای است در «اصول» . با شیخ بهاء الدين محمد عاملی ملاقات کرده و دوستی داشته و شیخ از وی ستایش بی اندازه می نموده است. مؤلف گوید: و از آثار اوست رساله اليوسفی در علم کلام و رساله ای در تحقیق معنای قول رسول الله (صلی الله علیه و آله) من عرف نفسه فقد عرف ربه و سید امیر احمد داماد سید داماد رساله ای در رد رساله مزبور نوشته که من آن را دیده ام.

او تعليقاتی هم بر کتابهای حدیث دارد.

و سید ماجد در شیراز به سر می برده و در همانجا در گذشته و مقبره او در حرم مطهر حضرت سید احمدبن موسی مشهور به شاه چراغ است و من به زیارت مرقد او در آن حرم محترم رفته ام. او از اعلامی است که نماز جمعه را واجب می دانسته و به آن نماز مواظبت می کرده است .

ص: 21


1- در پاورقی می نویسد: همگی حرف میم در این مجلد از دو بخش کتاب امل الآمل استفاده کرده ایم و تعليقاتی که افندی (مؤلف) این کتاب بر امل الآمل داشته در اصل این کتاب و یا در حاشیه آن به عنوان (اقول) یا در حاشیه) چنین گفته است، ایراد کرده ایم.

سید ماجدبن محمد بحرانی

وی فاضلی دانشور و بزرگوار بود.

نخست به داوری شیراز و پس از آن به داوری اصفهان، منصوب گردید(1)و سرایندهای ادیب و منشی بود.

از آثار او شرح نهج البلاغة است که ناتمام مانده(2) است.

او از معاصران می باشد.

وقتی ابیاتی برای او سرودم که برخی از آنها چنین است:

قصدت فتی فريدة في المعالي

حماه ظل للآمال قصدا

ولم أطلب لنفسي بل لشخص

عزيز في الكمال أراه فردا

دعوتك لاكتساب الاجر أرجو

اجابة ماجد، کم حاز مجدا

و مثلك من تناط به الأماني

ويرضى بالندى و الجود و فدا

يهزك هزة الهندي شعر

يذكر جودك المأمول وعدا

أما تبغي مدى الأيام شكري

أماترضى بهذا الحر عبدا

- به سوی جوانی آهنگ نمودم که در مراتب عالیه بی همتا بوده و مقصود همه آرزوهای آرزومندان است.

- در این راه طالب خواسته خودم نبودم؛ بلکه به دیدار شخصی نیازمند می شدم که در کمال، یکتا به شمار می آمد.

- از آن جهت به آهنگ تو بر آمدم تا اجری به دست آورم و امیدوارم ماجد شما که از بزرگواری برخوردار می باشد، درخواست مرا اجابت نماید.

- آری، مانند تو است که آرزوها به وجود او بستگی دارد و مردم از جود و بخشش او خرسند می گردند.

ص: 22


1- مؤلف در تعليقات أمل الآمل می نویسد: سید ماجد در آغاز کار، نائب الصدر اصفهان بوده است؛ ليكن داوری شیراز را به عهده نداشته و برادرزاده سید ماجد یاد شده است.
2- در تعليقات امل الآمل می نویسد: از تألیفات او شرح دعای یا من اظهر الجميل است که به طور مبسوط و به فارسی تألیف کرده است.

- شعر است که تو را مانند شمشیر به حرکت می آورد و بخشش تو را که وعده ای برآورده شده است یاد می کند.

- آرزومندم همواره سپاسگزاری مرا بپذیری و این آزاد را به بندگی خویش قبول کنی. هنگامی که در گذشت، این دو بیت را در سوك او سرودم:

قضى نحبه القاضي الذي لم يكن له

نظير برغمي أن قضى نحبه القاضي

جميع البرايا قد رضوا بقضائه

وناهيك أن الله أيضأ به راضي

۔ قاضی بی نظیر در گذشت. آری، خلاف انتظار من، او از دنیا چشم پوشید.

همه مردم از داوری او خرسند بودند و به همین نسبت هم خدا از او خرسند می باشد.

سید ابوعلی ماجدبن هاشم بن علی بن مرتضی بن علی بن ماجد حسینی بحرانی

وی فاضلی شاعر و ادیب و در علم و عمل بزرگواری بی مانند به شمار می آمد و دیوان شعر ارزنده ای دارد که من آن را دیده ام.

مؤلف السلافة(1) از وی یاد کرده و او را بزرگتر از آن دانسته که زبان یارای توصیف کردن او را داشته باشد و یا کسی بتواند با ستودن او متنی بر وی بگذارد. او کوه سر بر آسمان کشیده ای است که بخار متصاعد از رسیدن به قله رفيع آن سر شرم و حیا به زیر می افکند و اخلاق نیکوی او بر نسیمهای سحری پرتوی پیدا می کند. ذاتش پسندیده و وجودش بر پیکره پرهیز کاری برقرار و از هر گونه وقار و عظمت برخوردار می باشد و بزرگواری و ادب را با یکدیگر گرد آورده است. پس از ستایش بسیاری که از وی نموده است، می نویسد: سید ماجد در سال 1028 ه. ق در گذشته و اشعار بسیاری از وی نقل کرده است (2)

ص: 23


1- سلافة العصر، ص 50.
2- از قرائنی که در اختیار است، می توان گفت مترجم حاضر بلاشك همان مترجم گذشته است و شرح حال این سید جلیل را به اجمال و تفصیل در کتابهای پس از او نوشته اند و همگان او را به عظمت و جلالت و علم و کمال ستوده اند و او را به عنوان صادقی معرفی کرده اند. شیخ سلیمان ماحوزی در فهرست رجال بحرین که در آخر ترجمه جلد چهارم این کتاب در صفحه 73 نام بردیم، می نویسد: سید ابوعلی ماجد بن هاشم صادقی عریضی در علوم، یکتای زمان و در هوشمندی و ذکاوت و قوه حافظه نادره دوران بود و نخستین دانشوری است که علم حدیث را در شیراز رواج داد و در فقه مهارت داشت. کتاب سلاسل الحديد و رسالة اليوسفية و رسالة مقدمة الواجب و امثال اینها از تألیفات او می باشد و محدث نامی ملا محسن کاشانی مؤلف الوافی از شاگردان ارجمند اوست و در صفحه 86 می نویسد: احمد عسکری شاطرى مؤلف الدرة النقية در فن رجال نیز از شاگردان او به شمار می رود. لؤلؤة البحرين صفحه 135 می نویسد: محدث فیض در آغاز کتاب الوافی می نویسد: اصول اربعه (کتب اربعه) را از استادم و از آن که در علوم شرعیه به وی استناد و اعتماد دارم، سید ماجد بن هاشم صادقی بحرانی از شیخ بهائی روایت می کنم؛ سپس نوشته است: سید ماجد از مردم جد حفص» یکی از قریه های بحرین می باشد و سیدی محقق و مدقق و شاعری ادیب و در آراستگی تألیف و تصنیف و دقت نظر بی نظیر است و شعر را بخوبی می سروده و خطبه بلیغی در نماز جمعه ایراد کرده که همه دلها را به خود متوجه ساخته و با ابوالبحر جعفر خطی که از مشاهیر آن روزگار بوده معاشرت و مصاحبت داشته و نخستین کسی است که در شیراز به نشر علم حدیث پرداخته است. در سال 1027 ه.ق در شیراز در گذشته و در حرم مطهر حضرت احمدبن موسى عليهما السلام دفن شده و شیخ محمد مقابی و شیخ محمد مقشاعی که از علمای بحرین اند، از شاگردان او می باشند. در انوار البدرين صفحه 86 به جمعی از شاگردان او اشاره کرده است. سپس می نویسد: در یکی از سالها سيد ماجد در شهر اصفهان به ملاقات شیخ بهائی رسید. شیخ از حضور او به شگفت آمد و همان وقت یکی از حاضران سؤالی از سید کرد. سید محض احترام شیخ بهائی پاسخ کوتاهی داد. شیخ این شعر را که از ابن بابك است خواند: حمامة جرعة حومة الجندل اسجعي فأنت بمر آمن سعاد و مسمع سید به پاسخ طولانی پرداخت و شیخ از پاسخ او اظهار خرسندی کرد و شیخ بهائی در همان محضر از وی استجازه کرد. وی به درخواست او اجازه مفصلی برایش نوشت و از او در آن اجازه کمال بزرگداشت را نمود. اجازه ای هم برای احمدبن جعفر بحرانی که شاگردش بوده مرقوم داشته است. گویند در خردسالی به چشم زخم مبتلا گردید و در نتیجه آن یکی از دیدگانش را از دست داد. شب هنگامی پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در خواب دید. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: برای فرزندت ناراحت مباش؛ اگر او بصرش را از دست داد، به بصیرتش افزوده شد. فرزندی داشت به نام عبدالرؤف که فاضلی شاعر بود و در شیراز می زیست. در ترجمه روضات، ج 7، ص 23 می نویسد: گویند هنگامی که ملا محسن فيض برای فراگیری فن حدیث عازم حضور سید شد، با قرآن تفأل زد. این آیه آمد: فلولا نفر من كل طائفة .... پس از آن از دیوان حضرت تفأل زد، این دو شعر آمد: . تغرب عن ألاوطان في طلب العلى وسافر ففي الأسفار خمس فوائد تفرج هم و اکتساب معيشة و علم و آداب و صحبة (ماجد) روضات پس از این اظهار داشته تفأل مزبور کرامتی برای اولیای حق اثبات می کند - م.

مؤلف امل الآمل گوید: ظاهرة مترجم حاضر همان سید ماجدبن علی پیش یاد شده است.

ص: 24

سید امام رضی الدین مانگدیم

*سید امام رضی الدین مانگدیم (1)بن اسماعیل بن عقيل بن عبدالله بن حسن بن جعفر بن محمدبن عبدالله بن محمدبن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب عليهم السلام

منتجب الدین گفته است: وی فاضلی ثقه و فقیه بوده است.

ادیب مؤيدالدين بن ابی علی مقری مسکنی

منتجب الدین نوشته است: وی فاضل صالحی بود.

رضی الدین مؤیدبن صالح

رضی الدین مؤیدبن صالح(2)

منتجب الدین او را فاضل معرفی کرده است.

ص: 25


1- در تعليقات امل الآمل آمده است: سلسله این سید، بسیار است و همه آنها به طوری که از محتوای این کتاب به دست می آید، اهل علم و دانش بوده اند.
2- در تعليقات امل الآمل نوشته است: پس از این، شرح حال برادر بزرگوارش تاج الدین مهذب بن صالح یادآوری خواهد شد.

قاضی صفی الدین مؤیدبن مسعودبن عبدالکریم

قاضی صفی الدین مؤیدبن مسعودبن عبدالکریم(1)

منتجب الدین در فهرست او را به عنوان عادل ستوده است.

منتجب الدین از او در باب میم یادآوری کرده است و ممکن است مترجم حاضر

در این کتاب به طرز دیگری یادآوری شده باشد.

سید بدر الدين مجتبی بن أميرة بن سيف النبي جعفری زینبی

منتجب الدین می نویسد: وی فقیهی واعظ بود و به شهادت رسید.

سید مجدالدين ابوهاشم مجتبی بن حمزة بن زیدبن مهدي بن حمزة بن محمدبن عبدالله بن علی بن حسن بن حسين بن حسن بن علی بن ابی طالب عليه السلام

سید مجدالدين ابوهاشم مجتبی بن حمزة بن زیدبن مهدي بن حمزة بن محمدبن عبدالله بن علی بن حسن بن حسين بن حسن بن علی بن ابی طالب عليه السلام

منتجب الدین گفته است: ابوهاشم فاضلی محدث و ثقه بوده و از شیخ طوسی روایت داشته است.

سید اصیل شیخ الساده ابوحرب مجتبی بن داعی بن قاسم حسنی

منتجب الدین می گوید: ابوحرب، محدثی دانشور و باصلاحیت بود.

وی را ملاقات و مراتب قرائت را از او استفاده کردم و همگی مرویات شیخ مفید عبدالرحمن نیشابوری را برای من روایت نمود. این بزرگوار هم از شیخ طوسی روایت می کرده است.

مؤلف گوید: ابوحرب، از دوریستی هم روایت داشته است و قطب الدین راوندی از او از پدرش از شیخ صدوق روایت می کرده و این سند را در کتاب قصص الانبياء متذکر شده است.

ص: 26


1- این ترجمه از حاشیه امل الآمل که به خط افندی بوده، در این جا اضافه گردیده است.

مجتبی بن محمد حسنی کلینی

شیخ عزالدين مجتبی بن محمد حسنی کلینی منتجب الدین گفته است: عزالدين دانشور فاضلی بود و شعر را نیکو می سرود.

ادیب فاضل مجمع بن محمدبن احمد مسکنی

منتجب الدین گفته است: وی فاضل برازنده ای بود و تألیفات او عبارت است از : شرح الألفاظ ؛ شرح الفصيح (1)؛ ديوان النظم و ديوان النثر. شیخ بهاء الدین ابو محمد طاهر بن احمد قزوینی نحوی از جماعتی از ثقات علما تألیفات او را روایت می کرده و به ما هم آثار او را اجازه داده است.

شیخ عدل محسن بن حسین بن احمد نیشابوری خزاعی

منتجب الدین گفته است: وی عموی شیخ مفید عبدالرحمان نیشابوری می باشد و ثقهای حافظ و واعظ است.

تألیفات او عبارت است از الامالی در حديث ، كتاب السير؛

کتاب اعجاز القران، و کتاب بيان من کنت مولاه و ما کتابهای او را توسط شیخ

امام سعید جمال الدين ابو الفتوح خزاعی از پدرش از جدش از وی روایت می کنیم.

مؤلف گوید: به خط ملا محمدرضا مشهدی شاگرد شیخ بهائی در ضمن ترجمه مترجم حاضر در حاشیه فهرست شیخ منتجب الدين که گویا از خط شیخ بهائی نقل کرده چنین نوشته بود: جد ابو الفتوح رازی در سال 408 ه. ق تمام تأليفات و مرویات او را از وی روایت کرده و خود او بسیاری از مطالب کتاب امالی قاضی عبدالجبار بن احمد مقری را از وی بهره وری داشته است.

محتمل است این حاشیه مربوط به ترجمه شیخ ابوالفرج مظفر بن علی بن حسين حمدانی باشد؛ ليكن قول اول به حقیقت نزدیکتر است؛ برای این که ابو الفرج تألیفی به نام امالی ندارد(2)

ص: 27


1- مؤلف در تعليقات أمل الآمل می نویسد: مراد از شرح فصیح کتاب فصيح ثعلب است.
2- در پاورقی 156 فهرست منتجب الدین طبع جدید می نویسد که رافعی در التدوين گفته است: وی از علمای امامیه بوده و از شیخ مفید ابوعبدالله محمدبن نعمان استفاده کرده، از کتاب الایضاح در امامت و کتاب غیبت که از تألیفات مفید بوده از وی بهره برده و سال 408 ه. ق تمام روایات و تألیفات شیخ مفید را از او استفاده و استجازه نموده و بسیاری از امالی قاضی عبدالجبار را از خود او سماع نموده است. بنابر این، مطالب التدوين همان موضوعی است که مؤلف در بالا به آن اشاره نموده و شاید امر به تأمل مؤلف متوجه این حاشیه باشد . م.

سید محسن بن محمد دیباجی

منتجب الدین نوشته است: وی فقیه صالحی بود.

مولانا محسن بن محمد مؤمن استرابادی

وی فاضلی محقق و پارسایی عابد و از معاصران است.

استر آبادی نزديك به هشتاد سال عمر کرد و اخیرا به منظور مجاورت آستان قدس رضوی (ع) عازم مشهد شد و در آنجا در سال 1089 ه. ق وفات یافت.

شیخ شمس الدين محفوظ بن وشاح بن محمد

وی دانشمندی فاضل و ادیب و شاعری بزرگوار و از دانشمندان سرشناس روزگارش به شمار می آمد. (1)

آنگاه که وفات یافت؛ حسن بن على بن داوود، چکامه ای در سوك او سرود که ابیات چندی از آن را در ضمن شرح حال ابن داوود ایراد کردیم.

شمس الدین با نجم الدین جعفر بن سعید معروف به محقق حلی، مکاتبات و مراسلات نظمی و نثری داشت که بخشی از آن را شيخ حسن صاحب معالم در اجازه خودش آورده و او را به عنوان یکی از دانشمندان سرشناس روزگارش معرفی کرده(2) و اضافه نموده

ص: 28


1- مؤلف در تعليقات امل الآمل نوشته است: شرح حال فرزندش سدید الدین سالم بن محفوظ بن عزيزة بن وشاح سوراوی پیش از این گذشته است.
2- اجازه مفصلی است که صورت آن در بحار، ج 109 ص 2 تا 79 آورده شده و تمام آنچه از مؤلف امل الآمل در این جا نقل شده در آن اجازه ثبت گردیده است - م. مؤلف امل الآمل در این جا نقل شده در آن اجازه ثبت گردیده است - م.

است که در یکی از مجموعه های شهید اول به خط خود او مطالبی را که تناسبی با بحث حاضر دارد دیده ام، از جمله، ابیاتی بوده که در ضمن نامه ای به شیخ محقق نجم الدين بن سعید نگاشته که پاره ای از آنها به شرح زیر است:

أغيب عنك و أشواقي تجاذبني

إلى لقائك جذب المغرم العاني

إلى لقاء حبيب مثل بدر دجی

و قد رماه بإعراض و هجران

و از آن جمله است:

قلبي و شخصك مقرونان في قرن

عند انتباهي و بعد النوم يغشاني

حللت فيه محل الروح من جسدي

فأنت ذكراي في سري و اعلاني

لولا المخافة من كره و من ملل

الطال نحوك تردادي و اتباني

یا جعفر بن سعيد يا إمام هدى

یا واحد الدهر يا من ماله ثاني

إني بحبك مغرى غير مكترث

بمن يلوم و في حبيك يلحان

فأنت سيد أهل الفضل كلهم

لم يختلف ابدأ في فضلك اثنان(1)

و از آن جمله است:

في قلبك العلم مخزون بأجمعه

تهدي به من ضلال كل حيران

و فوك فيه لسان حشوه حکم

يروي به من زلال كل ظمآن

و فخرك الراسخ الراسي و زنت به

رضوی فزاد علی رضوی و ثهلان (2)

و حسن أخلاقك اللاتي فضلت بها

كل البرية من قاص و من داني .

ص: 29


1- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است: بهتر آن بود بجای «لم يختلف» «لايمتری» و به جای «ابدأه لفظ «قط» می آورد؛ زیرا «ابدا» برای ماضی استعمال نشده است پایان برخلاف انتظار نسخه هایی که از بحار وروضات و امثال اینها دیده ایم، همگی مانند بالا آورده شده است.
2- در معجم البلدان، ج 2، ص 88 و ج 3، ص 50 نوشته است: ثهلان، نام کوهی است در شهرهای بنی نمیر که مسیر دو شبانه روز درازی آن است و رضوی کوهی است که از ینبع مسير يك روز و از مدينه مسیر هفت منزل فاصله دارد.

تغني عن المأثرات الباقيات و من

يحصي جواهر أجبال و كثبان

يامن علا درج العلياء مرتقية

أنت الكبير العظيم القدر و الشان (1)

- از کنار تو دور می شوم حال آن که اشتياقهای پی در پی مرا مانند گرفتار و رنجیده خاطری به دیدار تو سوق می دهد.

- و به یاد دوستی دعوت می کند که مانند ماه شب چهارده، جهان را روشن ساخته است؛ ليکن صد حیف روزگار بین او و ارادتمندش جدایی به وجود آورده است.

- دل من و شخص تو به یکدیگر پیوسته است و در خواب و بیداری از اندیشه تو بیرون نمی باشم.

- تو در کالبد من بمنزله روحی و در آشکار و نهان ورد زبان من خواهی بود.

- هرگاه بیم آن نبود که از رفت و آمد بی نهایت من رنجیده خاطر می شدی، همواره در نزد تو بودم.

- ای جعفر بن سعيد و ای پیشوای هدایت یافتگان وای یکتای روزگار که مانندی نداری.

. همانا من فريفته تو می باشم و از سرزنش مخالفان و آنها که مرا در علاقه مندی به تو ملامت می کنند، باکی ندارم.

- آری تو بزرگ همه ارباب فضیلتی و کسی را در این ویژگی همتای تو نمی دانم.

- در دل تو همه دانشها، گرد آورده شده است؛ به همین سبب می توانی هر آدم حیرت زده و گمراهی را رهبری کنی.

- در میان دهان تو زبانی است که سراسر آن را پند و اندرز فراگرفته و همه گونه دانش را در بر دارد. تو با چنان زبانی که داری می توانی تمام تشنگان را سیراب سازی.

- مقام عظمت و بزرگواری پایدار تو به اندازه ای است که اگر کوه رضوی و پهلان با آن برابر بشود، از هر دو بر تر خواهد بود.

- و در اخلاق به پایه ای می باشی که هيچ يك از افراد از وضیع و شریف باتو .

ص: 30


1- پاره دیگر از اشعار شمس الدین در اعيان الشيعة ج 9، ص 57 طبع جدید آورده شده است.

برابری نخواهند کرد.

- از آثار دیگران بی نیازی و به شمارش گوهرهای کوهها و ریگها که آنان ارائه می دهند، نیازی احساس نمی کنی. ای کسی که به مراتب عاليه قدم گذاردهای، تو همان بزرگوار گرانقدر می باشی.

محقق در پاسخ وی ابیات زیر را سرود و برای او ارسال داشت:

لقد وافت قصائدك العوالي

تهز معاطف اللفظ الرشيق

فضضت ختامهن فخلت أني

بهن عن مسك عبيق

و جال الطرف منها في رياض

محسین بناظر الزهر الأنيق

فكم أبصرت من لفظ بدیع

بدل به على المعنى الدقيق

و کم شاهدت من علم خفي

يقرب مطلب الفضل السحيق

شربت بها كؤوسا من معان

غنيت بشربهن عن الرحیق

و لكني حملت بها حقوق

أخاف لثقلهن عن العقوق

فسر بابا الفضائل بي رويدة

فلست أطيق كفران الحقوق

و حمل ما أطيق به نهوضأ

فإن الرفق أنسب بالصديق

فقد صيرتني لعلاك رقا

ببرك بل ارق من الرقيق

- چکامه های گرانبهای تو از مراتب عالیه ای برخوردار گردیده و با الفاظ آراسته ای که دارد، توجه همگان را به خود جلب کرده است.

- به مجردی که نامه تو رسید، مهر از سرگلابدان حقایق آن برداشتم، بوی مشکش همه جا را فراگرفت.

- و دیدگانم در باغهایی به جولان در آمد که از شکوفه های زیبای خود همه جا را آرایش کامل بخشیده بود.

- در آن باغها، لفظهای تازه و بسیاری دیدم که هر يك از آنها از معانی دقیقی حکایت می کرد.

- و چه بسیار علم نهفته در آن مشاهده کردم که فضل سائیده شده را به حقیقت نزدیك می ساخت.

ص: 31

- جامهایی از معانی آن نوشیدم و از شراب رحیق بی نیاز گردیدم.

- و با توجه به آنها حقوقی بر گردنم استوار گردید که بیم دارم هر گاه به حق آنها

نرسم، به نفرین آنها گرفتار گردم.

- این است که از تو می خواهم که با من مدارا کنی، چه آن که تاب کفران حقوق راندارم. - و نمی توانم در زیر بار حقوق بمانم و گرانی آنها را تحمل نمایم.

- آری، هر چه بیشتر باید دوست را مراعات کرد.

در تعقیب ابیات مزبور، مطالبی به نثر مرقوم داشته است که پاره ای از آنها این است: تعجب این جاست که او با آن همه مهربانی که با دوستان خود دارد، چگونه حاضر شده است بار سنگینی بر روی دوش من بگذارد؛ آن هم باری که مردان بزرگ، از حمل آن درمانده شوند، بلکه کوههای گرانبار از حمل آن عاجز گردند تا به جایی که مرا اسیر بار خود قرار داد و در میدان گفت و گوی او، حیرت زده و ناتوان ساخت. اکنون نمی توانم آن همه نیکی را مقابله به مثل نمایم و آن همه فضیلت او را پاسخ بسزا دهم و می پندارم با کرم ذاتی و شرافتی که دارد، آن نامه را برای من ناقابل گسیل داشته و با او با چنان طینت پاك و اندیشه دقیقی که دارد، مراتب دوستی را از صفحات چهره من خوانده و آثار محبت را از چشم من مشاهده نموده و به این اندازه اکتفا ننموده، بلکه ایمان را همراه با بیان ساخته و به بیان تنها هم برگزار نکرده، بلکه بیان را با عیان همدست نموده است و دریایی را به حرکت در آورده که جز گوهر گرانبها چیز دیگری نمی بخشد و دامنی که جز فقر اثر دیگری از آن ترشح نمی کند و من از بخشش او آرزومندم که به همین اندازه نیکی اکتفا نماید تا بیاری خدا بتوانم شکرانه واجب او را برآورده سازم.

مؤلف امل الآمل پس از این مرقوم داشته است شیخ محمودبن یحیی در سوك شمس الدین چکامه ای سروده است که پاره ای از ابیات او را در ضمن شرح حال وی

خواهیم نگاشت و همچنین سید صفی الدین محمد بن حسن بن ابی الرضا علوی در سوك

او چکامه ای گفته است که به بخشی از آن در ذیل شرح حالش اشاره خواهیم کرد(1) د:

ص: 32


1- ابن داوود مؤلف رجال نیز چکامه ای در سوك او دارد. روضات ج 2، ص 55، می نویسد:

مولانا معزالدین محمد

فاضل بزرگواری بوده و از شیخ بهائی روایت داشته است. (1)

میرزا رفیع الدین محمد

وی از علمای بزرگ روزگارش بود و سال 1080 ه. ق وفات یافته و تعليقهای

بر کتاب کافی و تألیفات دیگر دارد. مؤلف سلافه (2)از وی نام برده است.

و مؤلف گوید: هرگاه منظور شیخ معاصر از مترجم حاضر میرزا رفیع الدین پدر خلیفه سلطان باشد، پیداست که وی بر کافی حاشیه ای ننوشته است و اگر منظورش میرزا رفیع الدین نائینی باشد، پس از این به شرح حال او اشاره خواهد کرد و تناسبی ندارد که بار دیگر از وی، نام ببرد و از آثار رفیع الدین رسالة الشجرة الالهية در اصول الدين می باشد و حاشیه کافی او از آغاز تا کتاب توحید به انجام رسیده است.

محمدبن ابراهيم بن جعفر

ابوعبدالله کاتب نعمانی معروف به ابن ابی زینب .(3)

علامه حلی در رجال ص 162 می نویسد: وی از اصحاب ما، به شمار است و

فرزندش محمدبن محفوظ و كمال الدين حماد واسطی از وی روایت می کرده و خود او از سید فخاربن معد موسوی روایت می کرده و از شاگردان محقق حلی به شمار می آید و قصیده ای در سوك محقق سروده است و از تألیفات او کتاب غرر الدلائل في شرح قصائد سبع علویات ابن ابی الحدید را می توان نام برد-م.

ص: 33


1- در تعليقات امل الآمل نوشته است: ممکن است مراد از معزالدین محمد، قاضی معز مشهور بوده باشد.
2- سلافة العصر ، ص 499.
3- در نسخه های کتاب حاضر به عنوان ابن ابی زینب و در رجال علا مه و رجال نجاشی به عنوان ابن زینب معرفی شده است.

دانشوری عالی مقام بوده و موقعیت بی اندازه ای داشته و از عقیده صحیحی برخوردار گردیده و احادیث بسیاری نقل کرده است، او به بغداد و سپس به شام رفته و در آنجا در گذشته است.

نجاشی در رجال از وی یاد کرده است و این کتابها را که از تألیفات او می باشد نام می برد، کتاب الغيبة، کتاب الفرائض و کتاب الرد على الاسماعيلية خود من مشاهده کردم که کتاب غیبت (تأليف محمد بن ابراهیم بن نعمانی در مشهد عتيقه) بر ابو الحسن محمدبن على شجاعی (کاتب) قرائت می شد، چه آن که خود ابو الحسن همان کتاب را بر مؤلفش قرائت کرده بود و ابوعبدالله حسين بن محمد فرزند شجاعی، کتاب مزبور و دیگر کتابهایش را به دست من سپرد و نسخه ای هم که بر خود نعمانی قرائت شده بود، نزد من موجود می باشد.(1)

نعمانی از شاگردان محمدبن یعقوب کلینی بوده و از تألیفات او تفسیر قرآن کریم است که بخشی از آن را دیده ام و کتاب غیبت او که کتاب ارزنده و پسندیده و جامعی می باشد؛ به مطالعه من رسیده است.

مؤلف گوید: کتاب تفسیر نعمانی را استاد استناد در بحار نام برده و نوشته است: تفسیر مزبور همان تفسیری است که حضرت صادق عليه السلام از مولا امیرالمؤمنین عليه السلام روایت فرموده و مشتمل بر انواعی از آیات قرآن مجید میباشد که الفاظ آن شرح شده است و محمد بن ابراهيم نعمانی آن را روایت کرده و همه آن تفسیر در کتاب قرآن بحار آورده شده است.

مؤلف گوید: بنابر این، تمام تفسير مزبور در کتاب بحار موجود می باشد .(2)

افندی پس از این اظهار داشته است: استاد استناد در فهرست بحار از کتاب غیبت .

ص: 34


1- رجال نجاشی، ص 297 و زياداتی که در بالا در میان دو هلال مشاهده می شود از رجال مزبور است. و وزیر ابوالقاسم حسين مغربی فرزند فاطمه است که دختر وی می باشد و آثاری دارد، از جمله خصائص القرآن و در نیمه ماه مبارك رمضان سال 418 ه.ق وفات یافته است.
2- بحار الانوار، ج 1، ص 15.

نعمانی یاد و مطالبی را از آن کتاب، در بحار نقل نموده است. (1)

شیخ مفید (ره) در کتاب ارشاد پس از آن که نصوص بر امامت حضرت بقية الله عليه السلام را یادآوری کرده است، اظهار می دارد: روایات راجع به نصوص امامت آن حضرت، فراوان است و بسیاری از آنها را اصحاب حدیث که از مفاخر شیعه به شمار می آیند در کتابهای خود گرد آورده اند؛ از جمله کسانی که به شرح و تفصيل آنها اقدام نموده ابوعبدالله محمد بن ابراهيم نعمانی است که در کتابی که به این منظور یعنی غیبت حضرت بقية الله تأليف نموده، اشاره کرده است. (2)

ملاصدر الدين محمد بن ابراهیم شیرازی

معظم له فاضلی از فضلای روزگار ما می باشد.

مؤلف السلافة به نام او اشاره کرده و گفته است: صدر الدین در روزگار خودش دانشور بنامی در حکمت بود و گذشته از این، از علوم و فنون دیگر هم بدرستی و در کمال استواری برخوردار بوده است و تصنیفهای بسیاری دارد از جمله شرح کافی که در دو مجلد تدوین نموده و در دهه پنجم از سدۀ حاضر (1050) وفات یافته است.(3)

مؤلف گوید: از ظاهر کلام شیخ معاصر استفاده می شود که مراد وی از مترجم حاضر مولانا صدرالدین محمد شیرازی شاگرد سید داماد است. صدرالدین در فن حکمت و معارف الهی مردی نیرومند و دلاوری بی مانند بود و تألیفات بسیاری دارد از جمله شرح حكمة الاشراق علامه شیرازی و کتاب الاسفار در حکمت که در نهایت بسط و دقت نوشته شده و کتاب الشواهد الربوبية که این هم در فن حکمت تألیف شده است . (4)

ص: 35


1- بحار الانوار، ج 1، ص 14.
2- ارشاد مفید، ص 329 و همچنین ص 678 ترجمه ارشاد مفید این جانب مترجم كتاب حاضر.
3- سلافة العصر، ص 499.
4- مقام عظیم این حکیم متأله که جهان حکمت و معرفت را به خود اختصاص داده است ، بالاتر از آن است که به این مختصر که در اینجا آمده است بسنده شود و محتمل است مؤلف این کتاب در بخش حاضر که مفقود شده، بیش از این مرقوم داشته است. در هر حال، بزرگان پس از او شرح حالش را در کتابهای رجال و تراجم به تفصيل و اجمال نگاشته اند؛ از جمله ابوعبدالله زنجانی رساله ای به نام الفيلسوف الفارسي الكبير » نوشته و جمعی از خاورشناسان تحقیقاتی درباره زندگی او داشته اند و کتابی در این روزگار به نام صدر الدین شیرازی از سوی آنها به طبع رسیده است و خلاصه ای از آن چه را از مدارك حاضر به دست آورده ایم، محض ادای پاره ای از حقوق او به نگارش می آوریم. ملاصدرا روز نهم ماه جمادی الاولی سال 980 هجری متولد شد. پدرش مرد تاجر پیشه ای بود. مقدمات علمی را در شیراز فراگرفت. پدرش می خواست در کار تجارت، مهارت پیدا کند و چندی هم طبق دلخواه پدر به تجارت پرداخت؛ ليكن پس از مرگ پدرش راهی اصفهان شد و نخست در مدرسه خواجه به حضور شیخ بهائی رسید و پس از او به محضر محقق داماد و بعد از او به درس میرفندرسکی حضور پیدا کرد و مراتب فقه و اصول و دیگر از کمالات را بخصوص فن حکمت را از این اساتید عظیم الشأن فراگرفت. خود مدرسی بزرگ و مؤسس حکمت متعالیه شده صدرالمتألهین بر اثر نبوغ خدادادی که داشت، مورد توجه و تعجب همگان قرار گرفت و موقعیت خاصی از نظر استادانش داشت، بویژه میرداماد علاقه مخصوص نسبت به او نشان می داد تا آنجا که درباره او گفته است: جاهت صدرا گرفته باج از گردون داده است به فضل تو خراج افلاطون در مسند تحقیق نیامد چون تو یکسرزگریبان طبیعت بیرون صدرا نزديك به پنجاه کتاب و رساله در حکمت و فنون دیگر تألیف کرده است. تأليفات مشهور او که به طبع هم رسیده است : المبدء و المعاد؛ الشواهد الربوبية ؛ اسرار الايات المشاعر؛ شرح الهداية الاثيرية ؛ مفاتيح الغيب ؛ تفسير القرآن الكريم و شرح الكافی علامه خوانساری مؤلف روضات الجنات در آن کتاب ذیل احوال صدرالمتالهین مرقوم داشته است: این شرح از نظر من بهترین و ارزنده ترین شرحی است که بر احادیث اهل بیت نوشته شده است و فایده اش از همه بیشتر و موقعیتش از همه بالاتر است و در آغاز آن نوشته است که از شیخ بهائی و میرداماد روایت می کرده و این شرح همراه با مفاتيح الغيب خود او به طبع رسیده است. اثر مهم صدرالمتألهين، كتاب الأسفار الاربعة که همواره مورد توجه استادان عظام بوده و به خواندن و دانستن حقایق آن بر یکدیگر مباهات می کردند. مرحوم علامه شیخ محمدرضا مظفر (ره) در مقدمه ای که بر اسفار نوشته است می گوید: از استاد محقق مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی شنیدم می فرمود: هرگاه بدانم کسی وجود دارد که اسرار کتاب اسفار را آن چنان که باید می فهمد، برای شاگردی شد رحال می کنم اگرچه در اقصی نقاط جهان بوده باشد (رحمة الله عليهما) صدرالمتألهین گذشته از همگی مراتبی که داشت، از طبع شعر هم برخوردار بود و این رباعی از او است: آنان که ره دوست گزیدند همه در کوی شهادت آرمیدند همه در معرکه دو کون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهيدند همه صدرالمتألهین هفت سفر پیاده به حج بیت الله مشرف شد و آخرین سفر که به بصره رسید و مصادف با سال 1050 ه. ق بود روح پرفتوحش به ریاض جنان خرامید. نورالله مضجعه الشريف و محقق فيض و لاهیجانی از شاگردان او هستند - م.

سیدبدرالدین ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بن محمدبن زهره حسینی حلبی

وی از علمای سادات و سادات علما و از شاگردان علامه حلی است.

ص: 36

مؤلف گوید: مشارالیه برادر سید جلال الدین ابوالحسن علی بن ابراهیم است که علامه به وی و این برادر و فرزندانش اجازه روایت داده است و از شیخ معاصر در شگفتم که چرا در ذیل مترجم حاضر به آن اجازه اشاره نکرده است؛ هر چند ذیل احوال برادرش به آن اشاره نموده و پیش از این هم به نسب وی اشاره کردیم .

شیخ زین الدین محمدبن ابی جعفربن فقيه أميركا المصدری بزجه، از ولایت قزوین

منتجب الدین در فهرست گوید: وی فقیهی صالح و شهید است .(1)

ص: 37


1- ضيافة الاخوان ، ص 307 می نویسد: محمدبن ابی جعفر بن أميركا بن ابي اللحیم قزوینی، شیخ علی بن عبیدالله بن بابویه (منتجب الدین) در وصف او گفته است: وی فقیهی صالح بود و (شهید المشايخ) یعنی با مشایخی دیدار داشته و از آنها استفاده کرده است، به طوری که مشهود است مؤلف ضيافة الاخوان مطالب دیگر را که در صدر عنوان آمده متذکر نشده و از شهادت او سخنی نگفته و جمله (شهيد المشایخ) را ذیل نام او ایراد کرده و در شهداء الفضيلة نام او به عنوان شهید آورده نشده است. آری، در صفحه 204 ذیل احوال شیخ خلیفه بن ابى اللحيم عموی پدر مترجم حاضر می نویسد: شیخ خلیفه از علمای اواسط قرن پنجم تا اواخر ششم بوده و از صلحای علما به شمار می آمده و به دست ملاحده سماعیلی که در آن روزگار دست به قتل و غارت زده و به خصوص با قزوینیها عداوت بی سابقه ای داشتند، به قتل رسیده است و به مناسبت شهادت، او به شهادت گروه دیگری از علمای قزوین اشاره کرده است و در ذیل احوال ابوجعفر پدر مترجم حاضر صفحه 23 می نویسد: وی به ابوجعفر بن أميركا مشهور بوده و از نام او اطلاعی ندارم و از علمای اواخر قرن پنجم تا اوایل ششم بوده است. در کتاب التدوين از وی یاد کرده است و ابوجعفر را کنیه فرزندش محمد، مترجم حاضر دانسته و ابوجعفر عالمی شایسته و با اعتبار بوده است؛ سپس با چند دلیل که آورده به اشتباهات مؤلف التدوين اشاره نموده است.

شیخ افضل الدين محمد بن ابی الحسن بن هموسه ورامینی

منتجب الدین گوید: وی فاضلی فقیه و واعظ است.

شیخ محمد بن ابی الحسن بن عبدالصمد قمی

وی به نقل منتجب الدین، فاضل صالحی بوده است.

محمدبن ابی عمران موسی بن علی بن عبد ربه ابوالفرج قزوینی

*محمدبن ابی عمران موسی بن علی بن عبد ربه ابوالفرج قزوینی کاتب (1)

وی ثقه ای صحیح الروايه و واضح الطريقه بوده که علامه و نجاشی او را به این وصف ستودهاند. نجاشی کتابهای زیر را از تألیفات او یادآوری کرده است: کتاب الموجز المختصر من الفاظ سيد البشر؛ کتاب الرد على الاسماعيلية؛ كتاب الطرائف ؛ كتاب الموفور و کتاب قرب الاسناد. من این شیخ را دریافتم ليکن به سماع ازاو موفق نگردیدم. (2)

شیخ فقیه نجیب الدین محمدبن ابی غالب

وی دانشوری فاضل و فقیهی بزرگوار بود. شهید ثانی در آغاز شرح الارشاد از وی نام برده و اضافه کرده که وی در کتاب المنهج الاقصد برای طهارت تعریف خاصی

ص: 38


1- در تعليقات أمل الآمل نوشته است: یادآوری از محمدبن ابی عمران در این محل، تناسبی نداشته است.
2- رجال علامه، ص 164 و رجال نجاشی، ص 310.

نموده است؛ سپس تعریف او را متذکر گردیده و ایرادهای لازم را بر تعریف او یادآوری نموده است.

شیخ امام عمادالدین ابو جعفر محمد بن ابی القاسم بن محمدبن علیطبری آملی کحی(جی)

منتجب الدین گوید: وی از ثقات فقها بوده و مراتب علمی را از شیخ ابوعلی بن شیخ ابوجعفر طوسی فراگرفته و تألیفاتی دارد، از جمله کتاب الفرج في الأوقات و المخرج بالبينات و شرح مسائل الذريعة. شیخ امام قطب الدین ابوالحسن راوندی از شاگردان او بوده(1) است و ما به توسط او از وی روایت می کنیم.

و نامش ابو القاسم علی است و او ثقهای بزرگوار و محدث بود و از آثار او بشارة المصطفى لشيعة المرتضی در هفده جزء و کتاب الزهد و التقوا و تألیفات دیگر.

ابن شهر آشوب گفته است: محمدبن ابی القاسم طبرى البشارات از تألیفات او می باشد. (2)

مؤلف گوید: عمادالدین مشهور به عمی و معروف به طبری است و در یکی از مدارك از وی با عنوان شیخ سعيد محمد بن قاسم طبری تعریف شده است، عربی بن مسافر از وی روایت می کرده و خود او از شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی روایت داشته است. از ظاهر عبارت پیداست که سهوالقلمی برای ناسخ رخ داده باشد.(3) سیدبن طاووس در کتاب اليقين با اجازه ای که از حسین بن احمد سوراوی و شیخ علی بن يحيى حافظ داشته، از آنها به نقل روایت پرداخته و خود ایشان به توسط عربي بن مسافر از

ص: 39


1- در این که آیا قطب الدین شاگرد طبری بوده است یا برعکس شرحی در ترجمه روضات الجنات، ج 7، ص 189 آورده شده است . م.
2- معالم العلماء ، ص 119 در آنجا از وی چنین عنوان شده است (محمد بن قاسم کجی طبری».
3- ممكن است که سهو القلم از آنجا باشد که نام پدرش را قاسم دانسته است و حال آن که نام پدرش علی و کنیه اش ابوالقاسم است.

عمادالدین روایت می کرده اند و شاذان بن جبرئیل قمی از وی روایت داشته است.

استاد استناد در فهرست بحار می نویسد: كتاب بشارة المصطفی از کتابهای مشهور است و بسیاری از علمای ما از آن روایت کرده اند. مؤلف آن از بزرگان محدثان است و در بسیاری از اسانید که منتهی به شيخ الطائفه می شود نام او آورده شده است و او از شیخ ابوعلی، همه کتابها و روایتهایش را روایت کرده است . (1)

مؤلف گوید: مجلد دوم کتاب مختصر المصباح در نزد ما می باشد و پاره ای از تحقیقات به اصل آن پیونده داده شده و از ذیل پاره ای از تحقیقات به دست می آید که آنها از تألیفات طبری مترجم حاضر بوده و ممکن است کتاب مزبور، همان کتابی باشد که به عنوان کتاب الزهد و تقوی شناخته شده است و هم می توان، کتاب مزبور را یکی از کتابهایی که در متن امل الآمل نام برده شده است دانست.

شیخ زین الدین محمدبن ابی نصر قمی

منتجب الدین گوید: وی ادیبی فاضل و طبیب بود.

سید جمال الدين ابوغالب محمدبن ابي هاشم حسینی مرعشی

منتجب الدین او را شایسته ای بس دیندار معرفی کرده است.

سید شمس الدين محمدبن احمدبن ابی المعالی علوی موسوی

سید شمس الدين محمدبن احمدبن ابی المعالی علوی موسوی فاضل فقیهی بود و شهید اول از او روایت می کرده است.

شیخ ابو عبدالله محمد بن احمد اردستانی

منتجب الدین گوید: وی فاضل متبحری است و از تألیفات او کتاب صناعة الشعر

می باشد.

ص: 40


1- بحارالانوار، ج 1، ص 33.

شیخ ابوالحسن محمدبن احمد بصروی

وی از فضلای فقها بوده و اقوال و آرای او را در کتابهای استدلالی ایراد کرده اند؛ از جمله در کتاب مدارك در بحث طهارت آب چاه، به نظریه او اشاره کرده و او را از متقدمان معرفی نموده است.

مؤلف گوید: شیخ معاصر در باب (گنای از کتاب امل الآمل مترجم حاضر را از معالم ابن شهر آشوب یاد کرده است.(1) و از قرائن پیداست مراد وی از شخص مشارالیه، مترجم حاضر است که از شاگردان سید مرتضی به شمار می آید و مشهور در نسب او این است: ابوالحسن محمد بن محمد بصروی. بنابر این نام پدرش را که شیخ معاصر احمد نوشته است یا اشتباهی است که از ناحیه او به وجود آمده و یا از سوی صاحب مدارك بوده (2)و یا سهوالقلم كاتب مدارك می باشد.

ای و پس از این بار دیگر شیخ معاصر مترجم حاضر را این چنین یاد کرده است: شیخ ابوالحسن محمدبن محمد بصروی. از این که سه بار از مترجم حاضر در سه محل یاد کرده است، استفاده می شود که شیخ معاصر قائل به تعدد بوده و به حق باید گفت هر سه عنوان مربوط به يك شخص است و چند وجه را می توان دلیل بر اتحاد عناوین مزبوره آورد. بویژه که کتاب المفيد از تألیفات او می باشد.

شیخ محمدبن احمدبن ادریس

پس از این به عنوان محمد بن ادریس ترجمه خواهد شد، برای این که به نام جدش

ص: 41


1- امل الآمل، ج 2، ص 352 می نویسد: ابن شهر آشوب در معالم العلماء ص 136 نوشته است: ابوالحسن بصروی، کتاب المفيد از تألیفات او می باشد - م.
2- در کتاب مدارك در آغاز بحث از «ماء البئر» چنین آمده است: و رابعها الطهارة تا آن جا که نوشته است وذهب اليه (الشيخ ابو الحسن محمد بن محمد البصروي من المتقدمين) بنابر این نام پدرش را محمد نوشته است و سهو القلم از مؤلف مدارك نبوده است . م.

ادریس شهرت یافته است .

ابوعلی محمدبن احمدبن جنید

ابن شهر آشوب در معالم العلماء (1)گوید: وی قائل به قیاس بوده و آثار ذیل از تألیفات او می باشد: تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة در بیست جزء این اجزاء مشتمل بر عدد کتابهای فقهی است؛ المختصر الاحمدي (2)؛ النوادر ؛ سبيل الفلاح لاهل النجاح؛ اليقين (نور اليقين)؛ بصيرة العارفين؛ تبصرة العارف و نقض الزائف ؛ الا يقاد در رد مؤیده (مرتده)؛ حدائق القدس در بیان احکامی که خود آنها را اختیار کرده است؛ تنبيه الساهی بالعلم الالهی؛ استخراج المواد من مختلف الخطاب؛ الشهب المحرقة للابالس المشرقة (بالالسن المشرفه) که در این کتاب نظرات ابو القاسم بقال متوسط زیدی را مورد انتقاد قرار داده است و الافهام لاصول الاحکام؛ ازالة الران عن قلوب الاخوان در غیبت و فرش الطور؛ ينبوع النشور (قدس الطور و ينبوع النور)، در این کتاب به معنای صلوات و درود بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و خاندان او عليهم السلام پرداخته است و الفسخ علی من اجاز النسخ؛ تفسح العرب في الغاتها و اشاراتها الى مرادها؛ كتاب في معنى الاشارات الى ما يكره العوام و غيرهم من الأسباب ؛ الارتياع في تحريم الفقاع (القناع) و الافصاح و الايضاح للفرائض و المواريث.

علامه حلی در الخلاصه نوشته است: ابوعلی محمد بن احمدبن جنید کاتب اسکافی بزرگ امامیه بوده و تألیفات پسندیده ای دارد. در میان اصحاب ما به وجاهت و

ص: 42


1- معالم العلماء، ص 97-98.
2- در امل الآمل می نویسد: المختصر الاحمدي للفقه المحمدی از ابوالحسن جنیدی است. در تعاليق مؤلف بر امل الآمل اظهار داشته ممکن است کتاب مختصر، مجملی از کتاب تهذيب الشيعة خود ابن جنید بوده باشد و مؤید آن آن است که ابن طاووس در الاقبال کتاب مختصر کتاب تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة را به محمدبن جنید نسبت داده است و از ظاهرش پیداست که منظور وی شیخ مترجم است؛ جز این که نام پدرش را ذکر نکرده و مختصر الاحمدی در اختیار شیخ حسن صاحب معالم بوده و از آن نقل کرده است.

وثاقت شهرت دارد و دانشوری بزرگوار به شمار می آید. آثار زیادی دارد و من رأيهای بر خلاف او را در کتابهایم ایراد کرده ام. شیخ طوسی نوشته است: ابن جنيد قائل به قیاس بود(1) و به همین مناسبت از کتابهای او دست برداشتم و به آنها توجهی ننمودم .(2)

علامه در کتاب الایضاح به ثنای وی پرداخته و اضافه کرده است: نظرهای برخلاف و اقوال او را در کتاب مختلف الشيعة یادآوری کرده ام. شیخ محمد بن شیخ حسن بن شهید ثانی در حاشیه هایی که بر رجال میرزا محمد داشته می نویسد: ممکن است کسی اظهار بدارد گفتار علامه بیرون از غرایب نیست، زیرا شیخ طوسی اظهار داشته ابن جنید عمل به قیاس می کرد. نجاشی که او را از ثقات اصحاب نام برده می گوید: وی عمل به قیاس می کرده است و این دو نظریه دلیل بر آن است که گفتار ابن جنید اساس صحیحی نداشته است، چه آن که اصحاب ما می گویند عمل نکردن به قیاس از امور ضروری است و کسی که قائل به قیاس باشد، از اعتقاد صحیح برخوردار نیست و به همین مناسبت باید گفت ابن جنید در بند فسق و دیگر امور نابه جا بوده است و با توجه به این موضوع نمی توان او را در شمار دانشوران مورد وثوق قرار داد، چه آن که فساد عقیده با مورد وثوق بودن او تناسبی نخواهد داشت و سزاوار نیست اقوال او را در کتاب المختلف ایراد نماید. این است که باید در این موضوع، دقت لازم را به عمل آورد.

نجاشی هم از ابن جنیدیاد کرده و او را به وثاقت ستوده و ثنا گفته است و کتابهایی را از او نام برده از جمله: تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة، و به یاد آوری از کتابهای دیگر او که نزديك به چهل کتاب و رساله می باشد، پرداخته و اضافه کرده است: از شیوخ مورد وثوق خویش شنیدم که می گفتند وی قائل به قیاس بوده است و همه آنها را با اجازه ای که داشتند به من اجازه دادند (3).

ص: 43


1- مؤلف در تعاليق امل الآمل گوید: در الفوائد المدنية که حواشی تمهيد القواعد است نوشته است که از اصحاب ما، ابن جنید قائل به قیاس بوده و به طوری که اظهار شده از این قول دست برداشت.
2- رجال علامه ، ص 145.
3- رجال نجاشی، ص 299-302.

به طوری که پیش از این یادآوری شد، شیخ طوسی در کتاب فهرست از وی یاد کرده است و بخشی از کتابهای او را نام می برد و می گوید: ما به توسط محمدبن محمدبن نعمان (شیخ مفيد) از احمدبن عبدون از وی روایت می کنیم. (1)

شیخ ابوبکر محمدبن احمدبن حسین بن حمدان معروف به خباز بلدي

وی از مردم قرية «بلد» است که در موصل بوده و فاضلی دانشور و سرایندهای ادیب می باشد و از مذهب شیعه پیروی می کرده از پاره ای از اشعارش پیداست که پیرو مرام شیعه بوده است، از آن جمله:

و حمائم نبهنني

و الليل داجي المشرقين

شبهتهن وقد بكين

و ماذرفن دموع عين

بنساء آل محمد

لما بكين على الحسين

- آن شب که تاریکی خاور و باختر عالم را فراگرفته بود کبوتران که می گریستند.

ص: 44


1- فهرست شیخ طوسی، ص 134 - مجمع الرجال، ج 5، ص 128. نجاشی می نویسد از یکی از مشایخ شنیده ام که مالی و شمشیری متعلق به حضرت بقية الله (ع) در دست او بود و راجع به آنها و صینی به جاریه اش کرده بود؛ ليكن آنها از دست رفت. شیخ طوسی در آخر شرح حال او نوشته ما کتابهای او را توسط شیخ مفید و ابن عبدون از وی روایت می کنیم. از متن فوق استفاده می شود که شیخ طوسی به توسط شیخ مفید از ابن عبدون از وی روایت داشته، ممکن است به واسطه و بی واسطه از وی روایت می کرده و یا کلمه (عن) در اصل کتاب حاضر زائد بوده باشد. روضات الجنات در ضمن شرح حال او راجع به قیاسی بودن اسکافی مفصلا مطالبی نقل کرده است و ثابت کرده که قیاسی بودن او مستلزم آن نیست که کتابهایش مورد بی مهری قرار بگیرد، زیرا قیاسی را که او معمول خود قرار داده قیاسی باشد که مورد توجه شیعه و اعلام او قرار گرفته باشد. معجم البلدان، ج 1، ص 181 می نویسد: اسکاف بکسر همزه و سکون سين همان اسکاف بنی الجنید است که رؤسای آن ناحیه اند و مردمی بزرگ و با کرم بوده اند و ناحیه مزبور به نام ایشان شهرت یافته و آن ناحيه اسكاف علیاست که از نواحی نهروان به شمار است و از سوی شرق میان بغداد و واسط واقع شده و در نهروان اسکان سفلی هم وجود دارد و این دو ناحیه بر اثر ویرانی نهروان از میان رفت الکنی و الالقاب ، ج 2، ص 22 وفات او را سال 381 ه. ق نوشته است . م.

- و نمی توانستند از گریه خودداری کنند، مرا از خواب بیدار کردند.

- و من در آن هنگام ایشان را به زنان آل محمد که بر حسین می گریستند، تشبیه کردم.

از اوست:

جحدت ولاء مولاناعلي

وقدمت الدعي على الوصي

متى ما قلت إن السيف أمضى

من اللحظات في قلب الشجي

لقد فعلت جفونك في فؤادي

كفعل ي زيد في آل النبي

- ولایت حضرت مولانا علی علیه السلام را انکار کردی و معاویه را بر وصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مقدم داشتی.

. از آن زمان که گفتی نفوذ شمشیر در دل رنجیده و شکسته بیشتر از نفوذ

نگاههاست.

به همان وقت پلکهای تو در دل من همان کاری را انجام داد که یزید با خاندان

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) انجام داده بود.

از ابیات اوست:

أنا إن رمت سلوة

عنك ياقرة عيني

فأنا أكفر بمن

س ره قتل الحسين

لك صولات على قل

بي بقد كالرديني

مثل ص ولات علي

يوم بدر و حنین

- هرگاه ای نور چشم من، مرا به فراموش کردن از تو نسبت بدهند.

- باید بگویم من از کسی که از قتل امام حسین علیه السلام خرسند می شود، متنفر و بیزارم.

- تو با اندامی مانند نیزه «ردینی»(1)، بر من هجوم می آوری.

- مانند هجوم آوردنهای علی علیه السلام در روز جنگ بدر و حنین . .

ص: 45


1- ردینی منسوب به ردينه است و ردينه زنی بود که به آراستن نیزه ها شهرت داشت - م.

از اوست:

أنا في قبضة الغرام أسير

بين سيف محارب ورديني

فكأن الهوى فتى علوي

ظن أني وليت قتل الحسین

و كأني يزيد بين يديه

فهو يختار أوجع القتلتين

- من در دست عشق مانند اسیری هستم که در برابر شمشیر جنگجو و نیزه ردینی

قرار گرفته باشد.

۔ گویا عشق مانند جوان علوی است که می پندارد من حسين عليه السلام را به

شهادت رسانیده ام.

- و من در دست او مانند یزید می باشم که دردناکترین دو قتل را برای من اختيار

می نماید.

از اوست:

إلي بعين الصفح عن زللي

لاتتركني عن ذنبي على وجل

هذا فؤادي لم يملكه غيركم

إلا الوصي أمير المؤمنين علي

- به دیده عفو به من بنگر و از لغزش من در گذر و مرا با بیمناکی که دارم به حالت

گناهکاری و امگذار.

- آری این دل من است که جز شما دیگر نمی تواند آن را در تملك خود در آورد و

به غیر از امیرالمؤمنین علی علیه السلام دیگری مالك آن نمی باشد.

از اوست:

تظن بأنني أهوى حبيبة

سواك على القطيعة والبعاد

جحدت اذا موالاتي علية

و قلت بأنني مولی زیاد

- می پنداری که من به غیر از تو دوست دیگری برای خویش اختیار کرده باشم و

از تو دوری اختیار کرده باشم.

- و از دوستی علی علیه السلام اعراض کرده و خود را آزاد شده زیاد بدانم.

آنچه را تا به حال در این جا در شرح حال خباز مترجم حاضر نوشتم، برابر با یادداشتی است که به خط شیخ حسن بن شهید عاملی دیده ام؛ همچنین مطابق با پاره ای از

ص: 46

مطالب است که در يتيمة الدهر ثعالبی که مشتمل بر احوال شاعران صاحب بن عباد بوده است (1)

شیخ مفید ابوسعید محمدبن احمدبن حسین نیشابوری

از اعیان ثقات و حافظان حدیث بوده و تألیفاتی داشته است. از جمله: الروضة الزاهره

في تفسير فاطمة الزهراء: الفرق بين المقامین و تشبيه على علیه السلام بذي القرنين ؛ کتاب الاربعين عن الاربعين في فضائل امیر المؤمنين (2)كتاب مني الطالب في ایمان ابی طالب و کتاب المولی. منتجب الدین گوید: ما کتابهای او را توسط شیخ امام جمال الدين ابو الفتوح رازی خزاعی نواده او از پدرش از او که جد ابوالفتوح است، روایت می کنیم.

ابن شهر آشوب گوید: از تألیفات اوست کتاب التفهيم في بيان التقسيم و الرسالة

الواضحة في بطلان دعوى الناصبة و ما لابد من معرفته . (3)

ص: 47


1- ثعالبی در یتیمة الدهر، ج 2، ص 208 می نویسد: «بلد» از بلاد جزیره است که موصل در آن احداث شده و ابوبکر مترجم حاضر از برجستگان آن سرزمین می باشد. بلدی مردی درس نخوانده است و در عین حال اشعار او نمکین و مشتمل بر سروده های نغز می باشد و مقطعات وی خالی از معنای پسندیده و یا ضرب المثل نبوده است. بلدی حافظ قرآن بود و گاهی هم از آیات قرآن اقتباس می کرد. چنان که می گوید: الا إن إخواني الذين عهدتهم أفاعي رمال لاتقصر في لسعي ظننت بهم خبرة فلما بلوتهم نزلت بواد منهم غير ذي زرع بلدی شاعری شیعه بود و در اشعار خود مطالبی می آورد که از علاقه مندی او به مذهب تشیع حکایت می کند. م.
2- منتجب الدین در آغاز کتاب فهرست می نویسد: در یکی از اوقات که به مجلس سیدابوالقاسم يحيی حضور یافتم کتاب الاربعين عن الاربعين في فضائل امير المؤمنين (ع) که مورد توجه او قرار گرفته به مطالعه من رسانید به اطلاع رسانیدم کتابی خواهم نوشت به نام الاربعين عن الاربعين من الاربعين في فضائل امیرالمؤمنین این کتاب در این روزگار به طبع رسیده است . م.
3- معالم العلماء ص 116.

سید محمد بن احمد حسینی گیلانی

وی دانشوری فاضل و محققی مدقق و از معاصران است رسالة الجمعة و حواشی چندی بر کتابهای حدیث از تألیفات او می باشد.

مؤلف گوید: به گمان من، مترجم حاضر همان سید محمدی است که من او را به سمت شیخ الاسلامی تبریز برگزیدم. بنابراین تناسبی نداشته که نام او در این کتاب امل الآمل آورده شود.

ابوالحسن محمدبن احمدبن داوودبن على

وی بزرگ طائفه شیعه و عالم ایشان بوده و در روزگار خود شیخ قميها و فقیه ایشان به شمار می آمده است. ابوعبدالله حسين بن عبيد الله اظهار داشته است: عالمی به پایۀ حفظ و فقه و معرفت حدیث مانند او ندیده ام و مادرش دختر سلامة بن محمد ارزنی بوده. او به بغداد رفته و چندی را در آنجا به سر برده و به تأليف كتابها اشتغال ورزیده است؛ از آن جمله: کتاب المزار(1)؛ كتاب الذخائر؛ کتاب البيان عن حقيقة الصيام؛ كتاب الرد على المظهر، الرخصة في المسكر و کتاب الممدوحین و المذمومين؛ كتاب الرسالة في عمل السلطان ؛ کتاب العلل؛ كتاب في عمل شهر رمضان ؛ کتاب صلوة الفرج و ادعيتها؛ کتاب السبحة؛ كتاب الحديثين المختلفين و کتاب الرد على بن قولویه في الصيام. (2)

نجاشی پس از بیان مطالب فوق اظهار می دارد گروهی از اصحاب ما، از جمله ابو العباس بن نوح و محمد بن محمد و حسین بن عبیدالله کتابهای وی را به ما خبر دادند و

ص: 48


1- مؤلف در تعليقات امل الآمل گوید: این کتاب همان کتاب الزيارات و الفضائل است که ابن طاووس در کتاب اقبال به وی نسبت داده است.
2- از تعلیقات مؤلف نقل شده ردی که بر ابن قولویه نموده است مربوط به آن است که ابن قولویه بنا به نقل سید بن طاووس اظهار داشته است ماه رمضان از سی روز کمتر نمی شود.

ابوالحسن بن داوود سال 378 ه. ق در بغداد درگذشت و در مقابر قریش دفن شد(1)

علاوه بر نجاشی، علامه حلی هم از وی نام برده و از او بزرگداشت به عمل آورده

است و شیخ طوسی نیز از وی یاد کرده و برخی از کتابهایش را متذکر شده است. (2)

شیخ محمد بن احمدبن شهریار، خزانه دار آستان مقدس علوی علیه السلام

منتجب الدین گوید: وی فقیه صالحی بود.

مؤلف گوید: مترجم حاضر، در اوائل سند صحیفه نام برده شده است و چنین گفته است: خبر داد به ما شیخ سعید ابوعبدالله محمدبن احمدبن شهریار خزانه دار مولانا امیر المؤمنین علی بن ابی طالب عليه السلام در ماه ربیع الاول سال 516 ه. ق طبق قرائتی که بر او می شد و من هم به سماع آن می پرداختم، گفت: این صحیفه را از شیخ صدوق ابو منصور محمدبن محمدبن احمدبن عبدالعزيز عکبری معدل (ره)....

و در اوائل سند کتاب سلیم بن قیس آمده است: خبر داد به من شیخ مقری ابوعبدالله محمدبن کال از سید جلیل نظام الشرف ابو الحسن عریضی از ابن شهریار خازن از شیخ ابوجعفر، از قرینه پیداست مراد از ابن شهریار خازن، مترجم حاضر بوده باشد.

شیخ شمس الدين محمدبن احمد بن صالح سیبی نسینی شاگرد فخار بن معد

وی فاضل صالح و بزرگواری بود از پدرش و از فخار بن معد و دیگران روایت می کرده است.

ص: 49


1- در مجمع الرجال، ج 5، ص 135، بنقل از نجاشی سال وفات او را 368 یاد کرده است، همچنین علامه هم سال وفات او را 368 ه.ق مرقوم داشته است - تنزيه القميين، ص 43 می نویسد: محمدبن داوود استاد شیخ مفید و دیگر از اعلام قم بوده و بزرگواری عالم و بافضیلت است و کتابهای زیادی دارد. م.
2- رجال علامه، ص 162 و فهرست طوسی، ص 136.

مؤلف گوید: پس از این شرح حال شیخ محمد بن صالح سینی سینی خواهد آمد و خواهد گفت وی از ابن طاووس روایت می کرده و ممکن است این شخص، همان شیخ جمال الدين محمد بن صالح باشد.

شیخ محمد بن احمد صهیونی عاملی

شیخ محمد بن احمد صهیونی(1) عاملی

صهیونی فاضلی عالم و پرهیزکاری محقق بود، اجازه ای را که وی در سال 879

ه. ق برای شیخ علی بن عبدالعالی عاملی میسی نوشته است، دیده ام.

مؤلف گوید: در اجازه شیخ زين الدين (شهید ثانی) به حسین بن عبدالصمد او را چنین معرفی نموده: شیخ عالم شمس الدین محمد بن احمد بن محمد شهید در آن اجازه

به واسطه على بن عبدالعالی میسی از وی روایت می کرده است .(2)

و به خط یکی از فضلای شاگردان شیخ بهائی که بر آن اجازه نوشته است چنین دیدم که صهیون یکی از منزلهای عرب است.

شیخ جليل محمدبن احمدبن عباس بن فاخر دوریستی

وی فقیه دانشور و فاضل بود. فرزندش جعفر از او و از ابوجعفر بن بابویه روایت می کند.

مؤلف گوید: از آغاز برخی از نسخه های تفسیر مولانا عسکری علیه السلام استفاده می شود که مترجم حاضر از ابو جعفربن بابویه روایت می کرده و فرزندش جعفر از وی روایت داشته است. بنابر این، جعفر توسط پدرش از ابوجعفر روایت می کرده به همین مناسبت لفظ (واو) که در بالا آمده و از ابوجعفر) اشتباهی است که از ناحیه ناسخ

ص: 50


1- صهیونی منسوب به صهيون است که قلعه باروداری بوده در دامنه کوه و سالها در دست فرنگیان بود تا سال 584 ه. ق به توسط صلاح الدین ایوبی از دست آنها بیرون آمد.
2- در همان اجازه که صورتش در اجازات بحار آمده می نویسد: صهیونی از شیخ عز الدين حسن بن عشرت روایت می کرده و شيخ جمال الدین احمد خاتون از صهیونی روایت داشته است . م.

به وقوع پیوسته است.

شیخ بزرگوار فقیه ابوالحسن محمدبن احمدبن علی بن حسین (حسن) بن شاذان کوفی (قمی)

وی فاضل بزرگواری بود و کتاب مناقب امير المؤمنین علی علیه السلام که مشتمل بر صد منقبت از مناقب آن حضرت که از طریق عامه روایت کرده از تألیفات او

می باشد(1)

کراجکی از وی روایت می کرده و خود او از ابن بابویه روایت داشته است و کتاب

مناقب اش در نزد ما موجود می باشد (2)

ص: 51


1- کتاب مزبور به نام مأة منقبه در این روزگار از سوی مدرسة الامام المهدی به طبع رسیده و در آغاز آن شرح حال مفصلی از مؤلف و نام 67 تن از مشایخ او همراه مطالبی مربوط به اصل کتاب ایراد شده است - م.
2- روضات الجنات، ج 2، ص 573 پس از آن که وی را معرفی کرده و احادیث چندی از کتاب مأة منقبة ذکر نموده می نویسد. از ذیل احوال ابن شاذان به این نتایج می رسیم که ابن شاذان خواهر زاده ابن قولویه، محدث بنام است. دیگر آن که ابن قولویه از پدر شیخ صدوق و ابن شاذان از خود صدوق روایت داشته است. دیگر آن که ابوالفتح کراجکی در مکه مکرمه به ملاقات ابن شاذان رسیده و پیداست که ابن شادان بیشتر اوقاتش را در مکه مکرمه به سر می برده است. دیگر آن که پدر ابن شاذان از جمله علما و محدثان بوده و ابن شاذان از وی روایت می کرده است. دیگر آن که کتاب ایضاح لدقائق النواصب از تألیفات اوست و در این کتاب به کشف فضايح آنها پرداخته و کتابهای دیگر در فقه و اصول و کلام هم داشته و اظهار کرده ازامل الآمل به دست می آید که ابن شاذان از مردم کوفه بوده است و از عربهای کوفه به شمار می آید؛ جز این که در قم ساکن گردیده؛ مانند بسیاری از اعلام که در سرزمین ایران ساکن می شدند و موطن اصلی را فراخاطر قرار داده و خود را به نام محلی که در آن می زیستند می خواندند و ابوالفتح کراجکی در مسجد الحرام برابر با مستجار در سال 412 ه. ق به ملاقات وی رسیده و به نقل حدیث از وی پرداخته است. مؤلف الذريعة در النابس، ص 150 می نویسد: ابن شاذان یا خواهرزاده ابن قولویه و یا ابن قولویه دائی پدرش میباشد و بستان الكرام از تألیفات اوست. پیش از این نوشتیم در مقدمه مأة منقبة 67 تن از مشایخ او را نام برده است . م.

مؤلف گوید: شیخ معاصر در فهرست كتاب الهداة(1)، کتاب ایضاح دفائن النواصب را به وی نسبت داده است و قاضی ابوالفتح کراجکی در رسالة الاستبصار في النص على الائمة الاطهار تصریح کرده است که کتاب مزبور از تألیفات ابن شاذان است.

و در فهرست بحار آمده که ابن شاذان استاد ابوالفتح کراجکی است و کراجکی در کتاب کنز الفوائد از او بسیار ستایش نموده و ابن شهر آشوب هم در معالم العلما(2)از وی نام برده است .(3)

شیخ شهید محمد بن احمد فارسی فتال

وی از ثقات بزرگوار بوده و کتاب روضة الواعظین و بصيرة المتعظین از تألیفات اوست.

منتجب الدین گفته است: شیخ شهید محمدبن احمد فارسی مؤلف کتاب روضة الواعظین است.

مؤلف گوید: فتال در آغاز روضة الواعظین می نویسد: از آن جا که اخبار این کتاب متواتر است، نیازی به یاد آوری سندهای آنها نمی باشد.

و در پایان برخی از نسخه های کتاب مزبور چنین دیده ام: کتاب روضة الواعظین و بصيرة المتعظین از تألیفات شیخ بزرگوار و متکلم، فقیه و دانشمند پارسا و پرهیزکار که به سعادت شهادت نایل آمده شیخ محمدبن احمد بن على فتال، معروف به ابن الفارسی می باشد.

احوال این دانشمند بر علمای رجال پوشیده مانده است. چنان که خواهیم نوشت ابن شهر آشوب مؤلف التفسير و روضة الواعظین را یکی دانسته است و از کلام شیخ

ص: 52


1- اثبات الهداة، ج 1، ص 31.
2- معالم العلماء، ص 117.
3- بحارالانوار، ج 1، ص 44.

منتجب الدین در فهرست که معاصر با ابن شهر آشوب بوده، استفاده می شود که دو کتاب مزبور از دو تن از علما می باشد.

ابن داوود در رجالش می نویسد: محمدبن احمدبن علی فتال نیشابوری معروف به ابن الفارسي (لم جخ) (1)متکلمی بزرگوار و فقیهی دانشور و زاهد و پرهیزکار بود.

ابوالمحاسن عبدالرزاق ملقب به شهاب الاسلام که ریاست نیشابور را عهده دار بود، وی را به شهادت رسانید . (2)

ارباب رجالی که پس از ابن داوود می زیسته اند، اظهار داشته اند که شیخ فتال در روزگار شیخ طوسی نمی زیسته تا این که در کتاب رجال وی از او یاد شده باشد.

بلکه سالها پس از او می زیسته است، زیرا منتجب الدین در فهرست خود مقید بوده است افرادی را در آنجا نام ببرد که پس از شیخ طوسی زیست داشته اند.

از معالم العلماء ابن شهر آشوب و اجازه علامه هم استفاده می شود که فتال پس از شیخ طوسی زندگی می کرده است.

و همچنین از کلام ابن داوود به دست می آید: نام وی محمدبن احمد بن على فتال نیشابوری فارسی است به خلاف دیگر آن که او را این چنین معرفی نکرده اند و علامه حلی در یکی از اجازاتش او را محمد بن علی بن احمد فارسی نام برده است .(3).

ص: 53


1- (لم جخ) در کتابهای رجال اشاره به آن است که مترجم حاضر یا دیگری که این رمز ذیل نامه او آمده است، یکی از ائمه را درك نكرده و شیخ طوسی در رجال خود از وی نام برده است . م.
2- رجال ابن داوود، ص 295.
3- روضات الجنات، ج 2، ص 591 وی را چنین معرفی کرده است: ابو علی محمد بن حسن بن علی بن احمد بن علی حافظ و واعظ فارسی نیشابوری ملقب به فتال و مؤلف كتاب روضة الواعظين پس از تحقیقات لازم در پایان شرح حال او می نویسد: جهت شهرت او به فتال در هيچ يك از کتابهای رجال و تراجم ندیده ام و گویا به مناسبت زبان آرایی او در اندرز و بیان جالبی که داشته او را به این نام خوانده اند، زیرا فتال صیغه مبالغه فتل است که یکی از نامهای بلبل می باشد و در قاموس فتل را آواز بلبل گفته است و در روزگار ما خطيب سخن آرا را بلبل می گویند، چنان که واعظ قزوینی را بلبل عراق خوانده اند. م.

سید جلیل محمدبن احمد بن محمد حسینی

منتجب الدین گفته است: وی فاضل ثقه ای بوده است و کتاب الرضا عليه السلام از تألیفات او می باشد.

مؤلف گوید: ممکن است کتاب الرضا همان رساله اصول الدين باشد که آن حضرت عليه السلام برای مأمون مرقوم فرموده و به رساله معروف می باشد.

شیخ محمد بن احمدبن محمدبن حسین بن علی بن ابراهيم حنائی عاملی

وی فاضلی عالم و بزرگواری ادیب و شاعری منشی بود و در بعلبك به سمت داوری منصوب گردیده و کتابی را که تاریخ آن 1030 ه. ق بوده به خط وی دیده ام و در آن کتاب: انشای جالبی که خود ایراد کرده به چشم می خورد و خط او در نهایت خوبی و شیوائی بوده.

یکی از منشآت او را که به رویه برخی از اشراف مرقوم داشته است، دیده ام.

این انشا هم در نهایت زیبایی و استواری بوده است. از اشعار اوست:

آل بيت النبي يا عنصر المجا

د و شمس الفخار و الأنساب

یا کرام النفوس و الأصل و الفر

ع و بيض الوجوه و الأحساب

حبكم شرعتي و منهاج قربي

و اعتمادي لكرب يوم الحساب

رحمة الله تلوهابرکات

تصطفيكم كسح جفن السحاب

- ای خاندان پیغمبر و ای ریشه بزرگواری و ای خورشید افتخار و نسبها.

- ای صاحبان کرم و ای کسانی که ریشه و شاخه همه گونه خیراتی بوده اید و ای سپید چهرگانی که نسبهای قبیله ها به شما می برازند.

۔ محبت و ولایت شما آبشخور من و نردبان قرب من است و در روز قیامت و سختی آن به شما بستگی دارم.

- رحمت و برکات خدا شما را برگزیده و مانند بارانی که از ابر می بارد، همواره بر شما ریزش دارد.

از سروده های اوست:

ص: 54

مسائل دور شيب رأسي و هجرها

و كل أتى عن حاله في الهوى نيتي

فأقسم لولا الهجر ماشاب مفرقي

وتقسم لولا الشيب ما كرهت قربي

- سپیدی مو و دوری از محبوبه، مسائلی است که مرا به خود متوجه ساخته و هر يك از آنها که برای من اتفاق می افتد، مطابق با نیت درونی من بوده و مرا از آنها اطلاع می دهد.

- سوگند یاد می کنم که هر گاه هجران و دوری او در میان نبود، موی سرم سپید نمی شد و او هم سوگند یاد کرده است هر گاه پای پیرمردی من در میان نبود، از من دوری نمی کرد.

سید محمدبن احمدبن محمد حسینی عاملی

وی فاضلی دانشور و فقیهی صالح و بزرگواری معاصر با شیخ بهائی بود؛ در کشمیر می زیست و همانجا درگذشت.

شیخ جمال الدین ابوالمظفر محمد بن ابی العباس احمدبن محمدبن ابي العباس احمد اموی ابیوردی

وی فاضلی دانشور و سرایندهای ادیب و منشی شیعه مذهب بود، دیوان شعری داشت به نام نجديات و دیوان دیگری به نام عراقیات از اشعار اوست:

و مالئة الحجلين تملأ مسمعي

حديثا مريبة و هي عف ضميرها

لها نظرة تهدي الى القلب سكرة

كأن بعينيها كؤوسأتديرها

- خبر حیله گونه ای که یکی از دو کبك در دل داشت گوش مرا پر کرد.

- و با نگاهی دل مرا از خود بی خود ساخته و مست لایعقل نمود، آن چنان که گویا در میان دیدگان او جامهایی از شراب بود که به اطراف می گردانید. و در ضمن چکامهای گفته است:

و ظلام الشباب أحسن عندي

من مشيب يظلني بضياء

و لذکری ذاك الزمان حیازی

مي طوى بالزفزة الصعداء

كلما أوقدت على القلب نارة

شرق العين يا أميم بماء

ص: 55

- تاریکی جوانی به نظر من بهتر از سایه روشن پیری است که مرا در سایه خود قرار می دهد.

. آن زمان را که از دل پر درد ناله می زنم، همان وقت را برای خود بر می گزینم.

- و متوجه بوده هر گاه دل مرا آتش می زند، دیدگان من از اشك چشمم درخشندگی خاصی پیدا می کند.

ابن خلکان از ابیوردی یاد کرده و او را به عظمت ستوده و اظهار داشته است: ابیوردی دیوان خود را به چند بخش تقسیم نموده برخی از آن، عراقیات و برخی دیگر از آن، نجديات و دسته دیگر از آن وجديات است و تألیفات بسیاری هم داشته است. از جمله: تاریخ ابیورد ؛ کتاب المختلف و المؤتلف ؛ طبقات كل فن و ما اختلف و أتلف في انساب العرب و در لغت هم آثار بی مانندی تألیف کرده است و سال 507 ه. ق. وفات یافته (1)

شیخ بهاء الدين محمدبن احمدبن محمد وزیری

منتجب الدین گوید: وی فقیه عادل و صالح بوده است .

ص: 56


1- در همه نسخه های امل الآمل وفات او سال 507 ه. ق. نوشته شده و در وفیات چنین آمده است: ابیوردی در روز پنجشنبه 20 ربیع الاول سال 557 ه. ق در فاصله ظهر و عصر که در اصفهان مسموم شده بود، در گذشت و در جامع عتیق آنجا بر وی نماز گزارده شد. در اعيان الشيعة، ج 43، ص 261 می نویسد: ابیوردی در کوفن ابيورد متولد شد و از نوادگان معاویه اصغر بود و از مذهب تشیع امتناعی نداشته و گفته است: فجدى و هو عنبسة بن صخر بریگی من بزید و من زیاد ابیوردی پس از تحصیل علم به رؤسای زمان از جمله نظام الملك پیوست و سال 498 ه.ق تولیت مدرسه نظامیه را به عهده گرفت و پس از چندی که مورد نفرت امرای بغداد قرار گرفت، به اصفهان رفت و طولی نکشید به حله رفت و مورد استقبال گرم سیف الدوله واقع شد و سرانجام به دست (خطير ) که یکی از ارکان حکومتی محمدشاه سلجوقی بود مسموم گردید، و نام سیزده مجلد از تألیفات او را یاد کرده است - م.

شیخ محمد بن ادریس عجلی حلی

شیخ محمد بن ادریس عجلی حلی(1)

وی تألیفاتی دارد، از جمله: کتاب السرائر این کتاب را در حله دیده ام .

منتجب الدین گوید: استاد ما شیخ سدید الدین محمود حمصی (رفع الله درجته) گفته است: ابن ادریس استواری در کارش نداشته است، به همین جهت به کتاب او اعتماد نمی باشد.

لیکن علمای متأخر او را بزرگ دانسته و بر کتاب او و احادیثی که از کتابهای متقدمان در آخر کتاب سرائراش ایراد نموده اعتماد کرده اند.(1)

ابن ادریس از دایی اش ابو علی طوسی فرزند شیخ طوسی، بواسطه و بدون واسطه روایت می کرده و همچنین با واسطه(2) از شیخ ابو جعفر طوسی که جد مادری اش می باشد، روایت داشته است و مادر مادرش، که فاضل شایسته ای بوده است، دختر مسعود ورام می باشد.

سید مصطفی از ابن داوود نقل کرده است: ابن ادریس بزرگ فقهای حله بود و از علوم معموله با کمال استواری بهره ور گردیده و آثار بسیاری تأليف نموده است.

ليكن به طور کلی از اخبار اهل بیت اعراض کرده و به همین مناسبت ابن داوود در ردیف ضعفا

ص: 57


1- اخبار مزبور در پایان سرائر به عنوان «مستطرفات السرائر» آورده شده و آخرین باب از ابواب کتاب السرائر را تشکیل می دهد و به نام باب النوادر موسوم گردیده است و اخبار طريفه ای از برخی از اصول اربعماه و دیگر از کتابها را ایراد کرده و همین مستطرفات هم جداگانه از سوی مدرسه المهدی به طبع رسیده است . م.
2- در تعليقات امل الآمل آمده است: چنان که از استاد استناد ایده الله تعالی شنیدم اظهار می داشت ابن ادریس بدون واسطه از ابوعلی طوسی روایت نکرده و همین موضوع را هم استاد معظم له به طور مبسوط در آغاز شرح صحیفه کامله بیان فرموده است.

از وی نام برده است .

سید مصطفی پس از ایراد مطالب مزبور اظهار داشته است: هرگاه ابن داوود در باب موثقان از وی یاد کرده بود، شایسته تر بود؛ زیرا مشهور آن است که ابن ادریس به خبر واحد عمل نمی کرده و این موضوع، ایجاب نمی کند که ابن ادریس به طور کلی از اخبار اهل بیت اعراض کرده باشد و هرگاه عدم توجه به خبر واحد مستلزم ضعف وی باشد، بایستی سید مرتضی و دیگران هم که به خبر واحد عمل نکرده اند، در ردیف ضعفا بوده باشند.(1)

و در نسخه ای که از ابن داوود در اختیار من می باشد، نام او را در بخش ممدوحان و مذمومان ندیده ام.

و از تألیفات او السرائر الحاوی لتحرير الفتاوی است که پیش از این یاد کردیم و التعليقات که کتاب بزرگی است و حواشی و ایراداتی بر تبیان شیخ طوسی دارد و من آن را به خط خود او در شیراز دیده ام(2) و علامه و دیگر دانشوران ما، اقوال او را در کتابهای استدلالی نقل نموده و حداکثر آنها را پذیرفته اند.

مؤلف گوید: گروهی از فضلا از وی روایت کرده اند، از جمله شیخ نجیب الدین بن نما حلی و سید شمس الدين فخار بن معد موسوی و سید محمدبن عبدالله بن زهره حسینی حلبی و از یکی از سندهای صحیفه کامله این سندها استفاده می شود و خود او هم از جمعی از علما از جمله عربي بن مسافر عبادی روایت داشته است.

شیخ احمدبن نعمة الله عاملی در اجازه ملاعبدالله شوشتری در تعریف از .

ص: 58


1- (1) نقد الرجال، ص 291.
2- در تعليقات أمل الآمل آمده است: كتاب تعليقات را به خط خود او در شیراز در نزد امیر محمد شریف که مستوفی نواحی شیراز بوده در کتابخانه موقوفه مدرسه او دیده ام و همچنین بخشی از آن تعليقات را در اصفهان مشاهده کرده ام.

ابن ادریس نوشته است: الشيخ الاجل الاوحد المحقق المنقب شمس الدین محمدبن ادریس....

ابن ادریس از هبة الله بن رطبه سوراوی هم روایت می کرده است.

از یکی از سندهای صحیفه کامله استفاده می شود که این ادریس صحیفه را بدون واسطه از ابوعلى پسر شیخ طوسی و او از پدرش روایت می کرده است و از بعض سندهای دیگر آن به دست می آید که ابن ادریس صحیفه را از شیخ عماد محمدبن ابوالقاسم طبری از ابوعلی طوسی از پدرش شیخ طوسی روایت داشته است و منافاتی میان این دو سند وجود ندارد.

ابن شهر آشوب و شاذان بن جبرئیل قمی هم رتبه بوده اند و هر دو تن صحیفه مبارکه را از عماد طبری یاد شده روایت کرده اند.

تاریخ روایت ابن ادریس که صحیفه را بدون واسطه از ابوعلی بن شیخ طوسی روایت کرده است، جمادی الاخره سال 511 ه. ق است.

و از تألیفات او رساله ای است در معنى الناصب.

این رساله را شيخ على کرکی در رسالة رفع البدعة في حل المتعة به وی نسبت داده و از آن، روایتی نقل کرده است.

من نسخه های زیادی از کتاب السرائر را دیده ام.

بهترین آنها، نسخه ای است که در کتابهای مرحوم آقا میرزا فخر مشهدی موجود بوده و نسخه کهن و صحیحی است که نزديك به روزگار مؤلف، بلکه در زمان خود او نوشته شده است و نیز بخش دیگر از این کتاب را که آن هم در روزگار مؤلف نوشته شده است، در کتابخانه شيخ صفی در اردبیل دیده ام.

این بخش بر سید فخار بن معد موسوی شاگرد ابن ادریس قرائت شده و رمز

بلغات» در آن بخش به چشم می خورد و اجازه ای هم به خط يوسف بن علوان که به شیخ محمد زنگی (زنگباری) داده و تاریخ آن که جمادی الاخره سال 628 ه. ق بوده، بر آن دیده می شود و شیخ یوسف در این اجازه از علی بن یحیی خیاط که از ابن ادریس اجازه داشته، روایت می کرده است.

و تاریخ تأليف السرائر به طوری که از کتاب «الصلح» سرائر به دست می آید،

سال 587 ه. ق بوده است و من نسخه کهنی از آن را در شهر اشرف از شهرهای

ص: 59

مازندران دیده ام (1)

سید جمال الدين محمد حسینی استرابادی

کتاب شرح تهذیب الاصول از تألیفات او می باشد و مولانا محمد امین استرابادی

ص: 60


1- شرح حال ابن ادریس در کلیه کتابهای رجال و تراجم آمده است و شیعه و سنی او را به عظمت نام برده اند. از جمله لسان المیزان، ج 5، ص 65 می نویسد: محمد بن ادریس عجلی فقیه شیعه و پیشوای آنان است و تألیفاتی در فقه امامیه دارد و در آن روزگار در میان فقهای شیعه همتایی نداشته و 597 ه. ق در گذشته است و لؤلؤة البحرين، ص 276 می نویسد: ابن ادریس فقیه اصولی و مجتهد صرف بود و نخستین دانشوری است که باب طعنه و نکوهش شیخ طوسی را به روی دیگران گشود و حال آن که در روزگار شیخ و تا مدتها بعد از او دانشمندان از رویه شیخ پیروی می کردند و هنگامی که نوبت به وی رسید، از شیخ پیروی نکرد و خود مستقلا به فتوا پرداخت و علامه و دیگران به نکوهش او برخاستند. پس از نقل مطالب أمل الآمل، می نویسد: به حق باید گفت مرتبه فضیلت و عالی مقامی ابن ادریس جای بی نمی باشد و اشتباهی که از او سر زده باشد، مستلزم نكوهش او نخواهد بود و چه بسیار افرادی بوده اند که این گونه اشتباهات از آنها به ظهور رسیده است ؛ ویژه نظریه ای که وی درباره عمل به خبر واحد اظهار داشته است و علامه و محقق که پایه گذار نکوهش از او بوده اند، به بسیاری از اقوال او عمل کرده اند و شهید ثانی در اجازهای او را شیخ علامه و محقق و شهید اول در اجازه ای وی را شیخ علما و رئیس مذهب معرفی کرده اند. در این دو اجازه لقب ابن ادریس، فخر الدین آورده شده است. قاضی نورالله در ستایش از ابن ادریس گفته است فخر الدين ابو عبدالله محمد بن ادریس عجلی در اشتعال فهم و بلند پروازی از فخرالدین رازی پیشی و در علم فقه و نکته طرازی از محمد بن ادریس شافعی در پیش است. شیخ یوسف نوشته است از تألیفات او رساله ای است در پاسخ از پرسشهایی که از او شده است روضات الجنات، ج 2، ص 598 شرح حال او را یادآوری کرده و در ضمن آن به تحقیقاتی راجع به خبر واحد و عمل به آن پرداخته است. ابن ادریس علاوه بر اعلامی که در متن اشاره شد، از برخی دیگر هم روایت داشته است از جمله شریف ابوالحسن على عریضی و سیدابوالمکارم حمزة بن زهره و فقیه عبدالله بن جعفر دوریستی و سید عز الدين شرفشاه افطسی در بحارالانوار، ج 107، ص 19، از خط شهید اول نقل کرده است شیخ امام ابو عبدالله محمد بن ادریس امامی عجلی گفته است سال 558 هجری به بلوغ رسیدم و اضافه کرده ابن ادریس سال 578 ه. ق درگذشته است. در روضات الجنات، ج 2، ص 599 می نویسد: در منتهى المقال آمده است: مشهور آن است که ابن ادریس در جوانی وفات یافت و به مناسبت توهینی که به شیخ طوسی نموده عمرش به کمال نرسیده است و به نقل شهید اول که سال 558 ه. ق وفات یافته، 35 سال داشته است و کفعمی در وفيات العلماء از خط فرزندش نقل کرده است: پدرم در روز جمعه هنگام ظهر هجدهم شوال سال 598 ه. ق در گذشته، بنابر این، 55 ساله بوده است. آری، تاریخ رحلت او بین سال 597 تا 598 هجری است و سالی که شهید نقل کرده درست نیست؛ زیرا چنان که در متن آمده در سال 587 به تأليف سر اثر پرداخته است. در پانوشت لؤلؤة البحرين نوشته است مرقد ابن ادریس در محله جامعين حله می باشد که به همت جمعی از خیرخواهان، ساخته شده است . م.

در کتاب الفوائد المدنية از وی، نام برده است.

سید مجدالدین ابوالفضل محمدبن اسعدبن حسین حسینی

منتجب الدین گوید: وی فقیه عالمی است .

امیر زاهد شمس الدین محمدبن امیر زاهد اسکندربن در بیس

منتجب الدین گوید: شمس الدين، فقيه صالحی است.

مؤلف گوید: شمس الدين دو برادر دیگر به نام امیر زاهد تاج الدين محمود و امیر

زاهد بهاء الدین مسعود داشته است که ترجمه ایشان پس از این ایراد خواهد شد و

پدرشان هم از علما بوده و پیش از این نام برده شده است.

شیخ محمد بن اسماعیل بن حسن بن ابی الحسین بن علی هرقلی

هرقلی فاضلی دانشور و از شاگردان علامه حلی است. کتاب مختلف علامه را به خط او دیده ام و از آن بر می آید که هرقلی کتاب مزبور را در روزگار مؤلفش استنساخ کرده و آن را نزد خود علامه یا فرزندش فخر المحققين قرائت کرده است.

سید ابو جعفر محمدبن اسماعیل بن محمد حسینی مامطیری

سید ابو جعفر محمدبن اسماعیل بن محمد حسینی مامطیری منتجب الدین گوید: وی فقیهی فاضل وثقه بود و نهایه شیخ طوسی را از حفظ داشت.

ص: 61

سید ابو البرکات محمد بن اسماعيل حسینی مشهدی

منتجب الدین گوید: وی فقیهی محدث و ثقه بوده و از شیخ امام محيي الدين حسین بن مظفر حمدانی استفاده کرده است .

پیش از این گذشت که ابو البرکات کتابهای حسین بن مظفر را از خود او روایت کرده است.

مؤلف گوید: به خط یکی از اعلام دیدم که بر پشت کتاب الامالی صدوق نوشته بود: خبر داد به من سید عالم ابو البركات محمد بن اسماعیل بن فضل حسینی (ره) از شیخ

مفید ابو الحسن علی بن عبدالصمد تمیمی در قرائتی که بر او داشتم، گفت: این کتاب الامالی را در سال 417 ه. ق بر سید عالم ابو البرکات علی بن حسین جوینی و شیخ ابوبکر محمد بن احمد معمری قرائت کردم.

گفت: همین الامالی را بر شیخ ابوجعفر محمدبن علی بن حسین بن موسی بن بابویه (مؤلف كتاب) (رض) قرائت کردم و او در آخر ماه ذی قعده سال 532 ه. ق به دو فرزندم احمد و على (حفظهما الله) اجازه داد و از قصص الانبياء راوندی استفاده می شود که راوندی به توسط این سید از علی بن عبدالصمد (تمیمی) روایت داشته است.

سید نجم الدین محمدبن امیر کا بن أبي الفضل جعفری قوسینی

منتجب الدین گفته است: قوسینی از فضلا بوده و کتاب مقتل الحسين عليه السلام

از تألیفات اوست و اشعار نغزی می سروده است.

مولانا محمد امین استرابادی

فاضل محقق و ماهر متکلم و فقیهی محدث و ثقه ای بزرگوار بود و تألیفاتی دارد، از جمله کتاب الفوائد المدنية. در این کتاب به شرح اصول الکافی پرداخته است(1) و از

ص: 62


1- در تعليقات امل الآمل آمده است: این شرح به پایان نرسیده، لیکن تعليقاتی تا آخر کتاب مرقوم داشته است.

تألیفات او دیگر شرح تهذيب الحديث و کتابی است در رد مباحثی که فاضلان در حواشی شرح جدید تجرید ابراز داشته اند.

منظور از فاضلان، ملاجلال دوانی و میر صدرالدین (شیرازی) است.

دیگر کتاب فوائد دقائق العلوم العربية و حقائقها الخفية است.

از تألیفات او که دیده ام شرح التهذيب است که ناتمام مانده و شرح الاستبصار است که آن هم به پایان نرسیده و رساله ای در البدا، و جواب مسائل شيخنا الشيخ حسين الظهيرى العاملی و رسالة في طهارة الخمر و نجاستها و رسالهای فارسی در مسائل متفرقه به نام دانش نامه شاهی و تالیفات دیگر می باشد.

ما از شیخ خود شیخ زين الدين بن محمدبن حسن عاملی از او روایت می کنیم و او از سید محمدبن علی بن ابی الحسن موسوی عاملی روایت می کرده است. و مؤلف سلافة العصر في محاسن اعيان العصر از وی یاد کرده و او را به بزرگواری ستوده و اضافه کرده وی در مکه مکرمه مجاورت داشته و همانجا در سال 1036 ه.ق در گذشته است.(1)

مؤلف گوید: محمد امین، کتاب الفوائد المدنيه را در آغاز کار به منظور حواشی بر تمهيد القواعد شیخ زین الدین تألیف کرده بود، ليکن فوائد بسیار ارزنده ای به آن افزود و این کتاب را در مکه معظمه تألیف کرد و از آنجا که مسائل مذکور در آن را در مدینه مشرفه تدوین کرده است، به نام الفوائد المدنيه نامیده و در ضمن آن به بیانی از شیخ بهائی که معاصر با وی بوده پرداخته است. پس از این، کتاب مزبور را تغییر داده و آن را به صورت کتاب جداگانه در آورده است و من نسخه نخستین آن را در بار فروش مازندران دیده ام.

و شرح الاستبصار را که به نام الفوائد المكيه موسوم داشته است تا باب دهم آن - که باب آب قلیل است که همراه با نجاست باشد. به اتمام رسانیده و به اتمام مابقی آن .

ص: 63


1- در سلافة العصر، ص 499 و در اعيان الشيعة، ج 43، ص 333 می نویسد: محمد امین در سال 1023 وفات یافته و این تاریخ با تاریخ رساله طهارة الخمر که سال 1034 بوده و در بالا متذکر شده است، موافقت ندارد.

موفق نگردیده است؛ ليکن تعليقاتی که بر آن کتاب داشته است تا آخر کتاب می باشد و نسخه ای از استبصار که به خط و حواشی خود او می باشد، در نزد ما موجود است.

ملا محمد امین، رساله طهارة الخمر و نجاستها را برای شاه صفی صفوی در مکه مکرمه تألیف کرده و در سال 1034 هجری برای وی ارسال داشته است.

محمد امین این رساله را به منظور رد بر رساله سید احمد، داماد سید داماد تألیف نموده که رساله مستقلی است.

کتاب فوائد الدقایق او رساله دانشنامه شاهی نبوده است؛ زیرا رساله مزبور به پارسی تألیف شده و مشتمل بر چهل مسأله در مطالب مربوط به علوم مختلفه است و آن کتاب را پس از تألیف، به شاه صفی هدیه داده است.

از تألیفات او فوائد و تعليقاتی است که بر اصول کافی نوشته و آنها را فاضل قزوینی گردآوری کرده است و حاشیه مستقلی می باشد. از دیگر آثار او رساله ای است در رد مطالبی که ملاجلال دوانی و امیر صدرالدین محمد شیرازی مرقوم داشته اند و نیز حواشی است که بر تجرید داشته و رسالة الفوائد و الدقائق العربية که ممکن است این رساله همان رساله ای باشد که به نام آئین نامه شاهی نام گذاری کرده است .(1)م.

ص: 64


1- لؤلؤة البحرين، ص 117 می نویسد: ملا محمد امین فاضلی محقق و بادقت بود و در فن کلام و حدیث مهارت ویژه ای داشت و از اخباریهای متعصب بود و نخستین کسی است که به نکوهش از مجتهدان پرداخت و فرقه شیعه را به دو دسته تقسیم کرد: اخباری و مجتهد و در الفوائد المدنية مجتهدان را هدف نکوهش خود قرار داده و گاهی آنها را به تخریب دین نسبت داده است. شیخ یوسف نظرهای او را تصدیق کرده است و در عین حال اظهار می دارد این گونه نظرها همراه با فساد عظیمی است. از سلافة العصر استفاده می شود: ملا محمد امین داماد میرزا محمد استرابادی بوده است و وفات او را سال 1036ه. ق نوشته است؛ ليكن شيخ يوسف اظهار می دارد این تاریخ درست نیست. در روضات، ج 1، ص 33 می نویسد: ملا محمد امین در آغاز کار در زمره مجتهدان بود و با ذهن وقاد و فهم نقادی که داشت، صاحب مدارك و معالم به وی اجازه دادند. سپس به نکوهش از او پرداخته است و پاره ای از مطالب او را که در الفوائد المدنيه و کتابهای دیگرش آورده ایراد نموده و از آئینه شاهیش نقل کرده که میرزا محمد استرابادی او را به طريقه اخباریها تشویق و فوایدش را مورد پسند قرار داده است . م.

شیخ محمد امین بن محمدعلی کاظمی

وی فاضلی فقیه و صالحی بزرگوار و از معاصران است: تألیفاتی دارد، از جمله جامع المقال فيما يتعلق بالحديث و الرجال و هداية المحدثين الى طريق المحمدين و کتابهای دیگر.

مؤلف گوید: هداية المحدثین کتابی است که به منظور امتیاز رجالی که در کتابهای اربعه محمدين ثلاثه (محمدبن یعقوب کلینی و محمد بن علی بن بابویه قمی و محمدبن حسن شیخ طوسی) آمده تألیف کرده است.(1)

شیخ شمس الدین محمد آوی

وی، فاضلی بزرگوار و از مشایخ شهيد اول است.(2)

سید زین الدین محمدبن ایرانشاه بن ابی زید حسینی

منتجب الدین وی را فقيه صالح معرفی کرده است.

ص: 65


1- هداية المحدثين معروف به مشترکات رجالی است و شرح حال مؤلف آن چنان که باید معروف نمی باشد. مصفى المقال، ص 84 می نویسد: شیخ محمد بن محمدعلی بن فرج الله کاظمی شاگرد شیخ فخرالدین طریحی و شارح کتاب جامع المقال او می باشد و کتاب هداية را پس از آن تألیف کرده و این کتاب به نام مشترکات کاظمی است و سال 1085 ه. ق که سال وفات استادش طریحی است، به تألیف آن پرداخته و تاسال 1118ه.ق که تاریخ یکی از متملکاتش می باشد، زنده بوده است. کتاب هدایه به تحقیق سید مهدی رجائی به طبع رسیده، در آخر آن می گوید: این کتاب در اول ماه شعبان سال 1088 ه. ق به دست مؤلف آن پایان یافته است. در الذريعة، ج 25، ص 190 می نویسد: هداية المحدثین که در تمیز مشترکات رجال است، سال 1085ه. ق به پایان رسیده و خود مؤلف با رمز (ام) حواشی بر آن نگاشته و کتاب را به سه بخش تقسیم کرده است: 1۔ مشترکات در اسم 2۔ مشترکات در اسم و پدر 3- مشترکات در کنیه و نسبت و لقب. نسخه ای از آن را که سال فراغش اول شعبان سال 1088 ه. ق است، در نزد شیخ عبدالله ممقانی دیده ام.
2- ممکن است مترجم مزبور همان محمد بن محمد حسینی آوی باشد که پس از این ترجمه خواهد شد.

سید جمال الدين محمد بن ایرانشاه بن فخر امین بن ناصر حسینی دیباجی

منتجب الدين گوید: وی از فقهاست.

سید زین الدین محمد بن بادالنجار (باکالینجار) حسینی

منتجب الدین گوید: وی فقیه و متکلم بود.

سید امیر محمدباقر استرابادی مشهور به طالبان

وی فاضل دانشور و باصلاحیت و بزرگوار و از شاگردان شیخ بهائی است و زبدة الاصول شیخ بهائی را شرح کرده و کتابهای دیگری هم دارد.

مؤلف گوید: مترجم حاضر فرزند سید امیر فخرالدین احمد حسینی موسوی است که در پیشگاه شاه عباس کبیر از موقعیت ویژه ای برخوردار بود و زبدة الاصول شیخ بهائی را در روزگار زندگی شیخ شرح کرده و به نام خلاصة الوصول في شرح زبدة الأصول موسوم داشته است و شرح مزجی مخلوط با متن می باشد و من این شرح را به خط خود او در استراباد در نزد فرزندش دیده ام و تاریخ اتمام آن در فرح آباد مازندران در روز چهارشنبه بیست و پنجم ماه جمادی الاولی سال 1029 ه. ق است و در عصر جمعه بیست و هفتم از سال 1026 ه. ق از سواد به بیاض آورده و پاکنویس کرده است و در اواخر سلطنت شاه عباس کبیر در سن کهنسالی در گذشته است (1)

ص: 66


1- نام او را در کتاب تذکره باقریه که ویژه اعلام باقر نام است آورده ایم و در آنجا از نسخه ریاض که در کتابخانه ملك تهران است و این در مجلد اول، ص 118، اشاره به آن شده است، نوشته ایم. طالبان سبب شد تا شیخ جواد کاظمی را که در استراباد اقامت داشته بر اثر پیش آمدی که اتفاق افتاده بود از آنجا بیرون کردند. کاظمی به شاه عباس شکایت برد و از آنجا که شاه عباس، ارادت خاصی به طالبان داشت، به سخن کاظمی اعتنایی نکرد و دستور داد وی را از کشور ایران بیرون کنند و کاظمی با ناراحتی از ایران به کاظمین رفت. ظاهر آن است که در تاریخ بالا اشتباهی رخ داده است؛ به این معنا که اتمام آن سال 1026 و پاکنویس آن سال 1029 ه ق بوده باشد و یا اتمام و پاکنویس آن هر دو در يك سال اتفاق افتاده باشد. م.

مولانا محمدباقر بن غازی قزوینی برادر ملا خليل قزوینی

وی فاضلی دانشور و متکلمی بزرگوار بود و بر حاشیه عده برادرش حاشیه ای نگاشته است و رسالة الجمعة و منتخبی از کتاب عقل و توحید و حجت و معیشت به نام الفهرس از تألیفات اوست.

مولانا، در مدرسه التفاتیه قزوین تدریس می کرد و در محله خودش به اقامت نماز جماعت اشتغال می ورزید و هرگاه برادرش در نزد او بود به وی اقتدا می کرد.

مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب اختصار من لا يحضره الفقیه است. در این کتاب

به یاد آوری از اخبار نادره آن کتاب پرداخته است.

مولانا الجليل محمدباقربن مولانا محمدتقی مجلسی

معظم له دانشوری فاضل و ماهر و محققی مدقق و علامه فهامه و فقیهی متکلم و محدثی در کمال وثوق و دارای همه گونه محاسن و فضائل و بزرگواری عالی مقام است (اطال الله بقائه).

مولانا تأليفاتی بسیار و پرفایده ای دارد، از جمله: کتاب بحارالانوار فی اخبار الائمة الاطهار، در این کتاب، به جز اندکی از کتب اربعه و نهج البلاغة(1) همه حدیثهای کتب احادیث را گرد آورده است. در این کتاب به ترتیب پسندیده و سبك جالبی پرداخته و مشکلات آنها را توضیح داده و در ضمن بیست و پنج مجلد به پایان آورده است . (2)

ص: 67


1- از تعلیقات مؤلف نقل کرده است. اخيرا رأى مجلسی تغییر کرد و همه نهج البلاغه را در کتاب بحارالانوار ایراد کرده است.
2- محدث نوری در فیض القدسی می نویسد: بحارالانوار در بیست و شش مجلد تنظیم شده است و در ذیل هر مجلدی به توضیحی پرداخته است؛ از جمله می نویسد: در آغاز مجلد اول به تدارله کتاب و توضیح و توثیق و رموزی که در این کتاب به کار برده و مطالب دیگر در مجلد دوم همگی توحید مفضل و رساله اهليلجه و شرح آنها را یادآوری کرده است. در مجلد ششم به شرح احوال سلمان و ابوذر و دیگر از اصحاب اشاره نموده؛ مجلد چهاردهم آن از اهم مجلدات است و به گفته یکی از علمای اهل سنت ما با مطالعه این کتاب به مقام علمی او واقف گردیدیم» و کتاب المزار از مجلدات بحار را که سال 1081 ه.ق به حج میرفته، تدوین کرده است. در مجلد هیجدهم رسالة ازاحة العلة في معرفة القبلة شيخ شاذان بن جبرئیل قمی را ضمیمه و در مجلد نوزدهم همگی تفسیر نعمانی را منضم ساخته است. مجلد بیست و پنجم در اجازات و همگی فهرست منتجب الدین است و مطالب دیگر تاریخی را که به آن منضم نموده است - م.

کتاب جلاء العيون؛ کتاب حیات القلوب؛ کتاب عین الحیات، کتاب مشکاة الانوار فی فضل قرائت القران که به پارسی تألیف کرده و کتاب حلية المتقين؛ کتاب تحفة الزائر؛ کتاب ملاذ الأخيار فی شرح تهذیب الاخبار(1)؛ کتاب مرأة العقول في شرح الكافي(2)و كتاب الفوائد الطريفة في شرح الصحيفة الشريفة(3)، رسالة الرجعة، رسالة اختيار الساعات، جوابات المسائل الطوسية؛ شرح روضة الكافي(4)، رسالة المقادير؛ رسالة الرجال؛ رسالة الاعتقادات؛ رسالة مناسك الحج؛ رسالة السهو و الشك و دیگر کتابها.

مجلسی از معاصران است و ما همگی آثار او و دیگر اعلام را با اجازه از او روایت می کنیم.

مؤلف گوید: مجلسی، امور عقلی را از مولانا آقاحسین و مراتب نقلی را از پدر بزرگوارش تقی مجلسی (ره) فراگرفته است و از تألیفات اوست: ترجمه زیارت الجامعه با رساله صيغ النكاح به فارسی و رساله شرح خطبة الرضا عليه السلام في التوحيد به فارسی و رساله مفصلی در تعقیب نمازها و دیگر مطالب مربوط به آنها به نام مقباس المصابيح تعليقاتی بر من لا يحضره الفقيه؛ الاستبصار، کتاب شرح اربعین حديث؛ این کتاب، مشتمل بر فوائد ارزنده ای است؛ شرح توحيد المفضل؛ شرح وصية امير المؤمنین علی علیه السلام الى الاشتر(5)

ص: 68


1- در تعلیقات آمده است: به اتمام نرسیده است و تعلیقاتی تا آخر کتاب دارد.
2- در تعلیقات آمده است: به اتمام نرسیده است و تعلیقاتی تا آخر کتاب دارد .
3- در تعلیقات آمده است: به اتمام نرسیده و تعليقاتی تا آخر صحیفه دارد.
4- (4) تتمه است از شرح کافی و شرح مستقلی نمی باشد.
5- شرح حال این بزرگوار بیشتر از آن است که به این مقدار اکتفا بشود. بدیهی است مؤلف در اصل ریاض شرح حال مفصلی از استاد بزرگوارش نقل کرده؛ لیکن صد حیف که این بخش از کتاب مفقود گردیده است. شرح حال این بزرگوار در کتابهای تراجم به تفصيل و اجمال آورده شده است و مرحوم محدث نوری در الفيض القدسی شرح احوال کاملی از وی مرقوم داشته و فاضل ارجمند آقای سید مصلح الدین مهدوی دو مجلد مفصل در شرح احوال او مرقوم داشته و فاضل ارجمند آقای عبدالرحیم ربانی شیرازی در آغاز مجلد اول بحار طبع جدید آن که در 110 مجلد چاپ شده است، شرح حال مفصلی از وی و دیگر از اعلام ایراد کرده و این جانب هم در تذکره باقریه به شرح حال مفصل وی پرداخته ام. اینك خلاصه ای از احوال او که تناسبی با ترجمه این کتاب دارد. نامش محمدباقر و شهرتش علامه مجلسی و مجلسی» تخلص جدش ملامقصود علی بوده که خاندان او به این لقب شهرت یافته اند. پدرش ملا محمدتقی وجد امجدش ملامقصود على وجده مادرش دختر ملاكمال الدين درویش محمد عاملی است که نامش در اجازات آمده است و از اجدادش حافظ ابونعیم اصفهانی محدث بنام است. ملا محمدتقی گوید: در یکی از شبها پس از نماز شب، حال خوشی پیدا کردم و احساس نمودم که هر دعایی در این حال بکنم، به اجابت می رسد. در این حال، صدای محمدباقر که کودک گهواره ای بود، بلند شد. برای او دعا نمودم که مروج شریعت و ناشر احکام رسولان گردد. باری بر اثر دعای پدرش به همان مقامی رسید که پدر بزرگوارش اراده کرده بود و علامه روزگار و فهامه عالی مقدار گردید و او را براستی علامه نامیدند. چنان که پیش از این هم اشاره کردیم یکی از علمای اهل سنت گفته پس از آن که کتاب سماء و عالمش را مطالعه کردم، دانستم علامه است و مافوق او در علم متصور نمی باشد. علامه در معقول هم استاد بود و به تدریس معقول هم می پرداخته است. قصص العلماء نوشته: در یکی از روزها که به طرح مذهب دهریها می پرداخت، یکی از شاگردان از مدرس بیرون رفته و گفت: حق با دهریهاست و حاضر نشد به رد آنها - که علامه می خواست به بیان آن بپردازد - گوش دهد و علامه از آن پس تدریس معقول را ترك گفت. مجلسی در روزگار خود امام محدثان و پیشوای اعلام آن زمان بود و امامت جمعه و جماعت را عهده دار می شد و مردی کریم و مرجع عوام و خواص بود و در سال 1090 ه. ق از طرف شاه سلیمان صفوی به مقام شیخ الاسلامی رسید و در روزگار شاه سلطان حسین که به بی کفایتی معروف بود، مجلسی کارهای مملکتی را عهده دار می شد و دست ستمکاران و غارتگران را کوتاه ساخت و آن هنگام بود که بت هنديان را که در پنهانی در اصفهان معبود ایشان بود از پای درآورد. مجلسی مجدد قرن یازدهم شیعه بود. مجلسی حقوق زیادی بر شیعیان دارد. روضات از حدائق المقربين شش گونه حق مهم او را یاد کرده است: 1- شرح کتب اربعه 2- تکمیل احادیث کتب اربعه 3- تألیفات پارسی که مورد توجه همگان بود 4- اقامه نماز جمعه و جماعت 5 فتواها و پاسخ مسألهها6 - انجام حوایج نیازمندان. مجلسی اخباری صرف نبوده، بلکه میان اخبار و اصول را جمع می کرده و به سیر و سلوك هم می پرداخته و اربعینها به جای آورده است. از مشایخ زیادی استفاده کرده و هزارتن از وی بهره برده و به اجازه از او مفتخر آمده اند. معروفترین آنها سید نعمت الله جزایری و میرزا عبدالله افندی مؤلف این کتاب و مؤلف جامع الروات و شیخ حر عاملی و سید علی خان کبیر و ملا محمد سراب و شیخ عبدالله مؤلف عوالم اند. مجلسی به مکه مشرف شده و در آنجا از میرزا محمد استرابادی استجازه کرده و به مشهد هم آمده است و کتاب اربعین را در آنجا به اتمام رسانیده و به برخی هم اجازه داده است. مجلسی در سال 1037 ه. ق در اصفهان متولد شد و به دستور پدرش همواره او را در حال طهارت شیر می داده و پس از هفتاد و سه سال در سنه 1110 ه. ق وفات یافت و بعضی سال وفات او را سنه 1111 ه. ق نوشته اند و هنگام وفاتش شب بیست و هفتم ماه رمضان بوده است. سرایندهای گفته است. ماه رمضان که بیست و هفتش کم شد تاریخ وفات باقر اعلم شد و بالاخره طبق هر دو سال، ماده تاریخها سروده اند. تأثیر گفته است: به فوتش رقم كلك تأثير زد دل خلق از فوت آخند) سوخت مرقدش در دالان مسجد جمعه اصفهان واقع و پناهگاه مردم آن سامان است و از زیارت مرقدش بهرهها برده و کرامتها دیده اند. این جانب هم به کرات به عتبه عاليه او مشرف شده ام؛ رضوان الله تعالى عليه - م.

امیر کبیر محمدباقر بن محمد حسینی استرابادی داماد

دانشوری بافضیلت و بزرگواری حکیم و متکلم و در عقلیات مهارتی به کمال داشت و معاصر شیخ بهائی بود و به عربی و پارسی اشعاری نغز می سرود و از دایی اش

ص: 69

شیخ عبدالعالی بن علی بن عبد العالی کرکی که با اجازه ای که داشته روایت می کرده است . همچنین از شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی با اجازه ای که داشته روایت می کرده و من هر دو اجازه را دیده ام. (1)سید داماد، دختر زاده شیخ علی بن عبد العالي العاملی کرکی است.

ص: 70


1- صورت هر دو اجازه، در مجلد اجازات بحار، ج 109، ص 84- 87، تاریخ اجازه شیخ حسین سال 983 ه. ق است - م.

سید علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر از او یاد کرده و پس از توصیف بسیار از وی می نویسد: از تألیفات او در حکمت، کتاب القبسات(1): الصراط المستقيم؛ الحبل المتين؛ و در فقه شارع النجاة و حواشی بر الکافی؛ حواشی بر الفقيه؛ حواشی بر الصحيفة الكاملة؛ رساله ای در النهى عن تسمية المهدي عليه السلام(2) که کتابهای دیگر است او در سال 1041 در گذشته (3)

از تألیفات او کتاب عيون المسائل است که ناتمام مانده"(4). و کتاب نبراس الضياء؛ کتاب خلسة الملكوت (5)كتاب تقويم الايمان؛ کتاب الافق المبين؛ کتاب الرواشح السماوية ؛ کتاب السبع الشداده(6)؛ کتاب ضوابط الرضاع (7)، كتاب الإيماضات و التشريفات؛ کتاب شرح الاستبصار و تألیفات دیگر از کتابها و رساله ها و پاسخهای مسائل و شعرها.

مؤلف گوید: از تألیفات او شرح رجال الكشی است که نسخه ای از آن شرح در نزد ما موجود می باشد، کتاب الحكمة اليمانية گمان می کنم این کتاب، مستقل نباشد و رساله .

ص: 71


1- در تعليقات أمل الآمل آمده است: میرداماد بر بسیاری از تألیفاتش حواشی زیادی مرقوم داشته است.
2- در تعليقات امل الآمل آمده است: نام این رساله شرعة التسميه است
3- در تذکره باقریه نوشته ایم: میر مبرور سال 1041 ه. ق به اتفاق شاه صفی به اعتاب عالیات رفت و به نوشته رياض الجنة در اثنای راه بیمار شد و به امر شاه صفی محفه او را منزل به منزل روی دوش می بردند. در منزل ذي الكفل بدرود زندگی گفت. جنازه او را به نجف اشرف برده، شاه صفی که پیش از وفات میر مبرور به عتبه عليه علويه مشرف شده بود با سپاهیان به استقبال جنازه وی آمده و پس از تشریفات لازم جنازه او را در نجف اشرف مدفون ساختند. ملا عبدالله متخلص به امانی در تاریخش گفته است: محمدباقر داماد کزوی عروس فضل و دانش بود دلشاد خرد از ماتمش گریان شد و گفت عروس علم و دین را مرده داماد)
4- در تعلیقات آمده است: این کتاب در فقه و تا اواسط کتاب و بحث جماعت تألیف شده است.
5- در تعلیقات آمده است: این کتاب به نام صحيفة القدس والخلسة الملكوتية تألیف شده است.
6- در تعلیقات آمده است: کتاب کتاب ضوابط در هفت مقاله و مشتمل بر مسائل مفصلی است از اصول فقه و خود فقه و حواشی بسیاری بر آن مرقوم داشته است.
7- در تعلیقات آمده است: در 27 ماه شعبان سال 1028 ه ق از تألیف آن آسوده شده است.

الخطب الجمعة و الاعياد و الاستسقا و امثال اینها؛ رسالۀ اجوبت مسائل که از وی سئوال شده است.

از آثار او کتاب الجذوات في الحكمة و خواص الحروف است که کتاب را به درخواست شاه عباس کبیر به فارسی تألیف کرده است.

و علت تألیف این کتاب آن بوده است که ملامظفر منجم هنگامی که به منظور سفارت به هندوستان رفته بود در بازگشت از سفر رساله ای از یکی از فضلای هند به ایران آورد که در آن راجع به حکمت احراق کوه در هنگامی که موسی با خدا سخن می گفته و کوه طعمه آتش قرار نگرفته بحث شده بود و میر مبرور کتاب الجذوات را پیرامون آن تأليف نمود.

از تألیفات او رسالة الايام و الليالي الاربعة و اعمالها است که آن را به فارسی تألیف کرده است (1)و رساله ای در خلق افعال و جبر و تفویض به نام الايقاظات که کتاب بزرگی است مشتمل بر ادله عقلیه و آیات و روایات و رساله اختلاف الزوجين قبل الدخول في قدر المهر و حاشیه ای بر مختلف علامه، این حاشیه که بر کتاب طهارت بوده ناقص مانده است، رساله حل عشرين من الاعضالات في فنون العلوم من الرياضي و الالهى و الطبيعي و الفقه وغيرها؛ رسالة تحقيق حقيقة القياسات المنطقيه و كيفية انتاجها ظاهر ناتمام مانده است و تعلیقات و براهين على المجسطی که من آنها را در لاهیجان دیده ام و تعليقات هیئت فارسی که آن را به خط خود او در لاهیجان دیده ام و رسالة أن اليوم الشرعي من طلوع الشمس لاطلوع الفجر و پاسخ استفتائات بسیاری که از وی شده است.

میر مبرور در آغاز نبراس الضیا در ضمن تحقيق معنای بداء ادله بسیاری برای امامت آورده است و ضمن آن به دیگر مسائل اشاره کرده است که از فواید .

ص: 72


1- این کتاب به نام اربعة ايام معروف می باشد. در فوائد الرضوية، ج 2، ص 422 می نویسد: در این رساله زیارت جوادیه معروف را برای حضرت امام رضا (ع) به اختلاف جزئی نقل کرده است و فرموده که این زیارت از مولای ما امام كل عاكف و باد، ابی جعفر الثاني محمد بن على الجواد عليه الصلوة و التسليم مروی است و در اعمال روز دحوالارض 25 ذی قعده فرموده که زیارت حضرت امام رضا (ع) در این روز، افضل اعمال مستحبه و اکداداب مسنونه است و همچنین زیارت آن حضرت در روز اول ماه رجب الفرد نیز به غایت مؤکد و محثوث علیه است - م.

ارزنده ای برخوردار می باشد.

رسالة في شرح حديث ا قل هو الله ثلث القران و ان مولانا عليا عليه السلام بمنزلة قل هو الله این رساله را در پاسخ یکی از دوستانش مرقوم داشته است. و کتاب محجة الاستقامه في الامامة این رساله مشتمل بر اخبار عامه و خاصه و ادله عقلی و نقلیه بوده و ناتمام مانده است.

میر مبرور بر هر يك از تصنیفات خود حواشی بسیاری مرقوم داشته است تا آنجا که پاره ای از حواشی او برابر با اصل کتاب یا بیشتر از آن بوده است.

و بر بسیاری از کتابها که در فنون مختلف بوده تعلیقات زیادی نوشته است و همچنین فوائد متفرق بسیاری در علوم چندی داشته است.

حواشی بر منطق شرح المختصر و حاشیه سید داشته است و کتاب تشويق الحق در منطق این دو رساله را در رساله السبع الشدادش به خود نسبت داده است و رساله مختصری در تصحیح برهان المناسبة على تناهي الابعاد؛ شرح خطبة البيان(1) و حاشیه ای بر ن

ص: 73


1- در الذريعة، ج 7، ص 200 می نویسد: خطبة البيان از خطبه های مشهور و منسوب به حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام است و نسخه های زیادی از آن خطبه به زیاده و نقصان در اختیار می باشد و تمامترین آنها همان نسخه ای است که مشتمل بر پانصد بیت بوده و هر بیت عبارت از پنجاه حرف است. در روایتی آمده این خطبه را حضرت مولا در کوفه و دیگری را در بصره انشا فرموده است و این خطبه را سید رضی در نهج البلاغة و ابن شهر آشوب در مناقب در شماره خطبه های مشهور آن حضرت نیاورده اند. آری، ابن شهر آشوب در مناقب خطبه افتخار را که در نهج البلاغه نیاورده است، ایراد کرده و ممکن است خطبة البيان همان خطبه افتخار باشد که در آغاز آن نزديك به هفتاد خصلت از خصلتهای خود را به عنوان (انا كذا انا كذا) متذکر شده است و جمعی از علما هم از قبیل برسی در مشارق الانوار و قاضی سعید در شرح حدیث غمامه آورده و مؤلف الزام الناصب در کتاب خویش به نسخه ای از آن اشاره کرده و شروح چندی هم بر آن نوشته شده است. از جمله آنها شرحی است که سید ابوالقاسم راز شیرازی که از رجال بنام عرفان است، مرقوم فرموده که به ضمیمه انوار جارية به طبع رسیده و شرح منظوم و منثور است و به نام معالم التأويل و التبيان موسوم گردیده. در آغاز آن می گوید: ا میر عرب شمس هدی شاه جان کرده یکی خطبه ز عرفان بیان مخزن وحی آن شه ملك يقين خطبه بیان کرده چه خطبه گزین

حاشیه خضری میر مبرور از اوست. بیش از هشتاد سال زیست کرد و در منزل واقع میان کربلا و نجف در محل «برمجون» در گذشت و بنا به وصیت خودش در نجف اشرف مدفون گردید.

مؤلف گوید: به مناسبت این که دختر شیخ علی کرکی همسر پدر سید مبرور بوده وی را داماد خوانده اند و هنگامی که میر مبرور متولد شده است، به عنوان پدرش او را هم داماد گفته اند.

میر مبرور، علوم عقلی و نقلیه را از گروهی از علما فراگرفته و از جماعتی از فقها روایت می کرده است؛ از جمله، به طوری که از سند حرز مشهورش(1) استفاده می شود، از .

ص: 74


1- در روضات، ج 1، ص 115 ذیل مشایخ میر داماد می نویسد: و از سید نور الدين علي بن ابو الحسن الموسوی که خود در سند حرز مزبور اظهار داشته است این حرز را به طریق دیگر از سید ثقه ثبت که در فقه و حدیث مورد توجه بوده است اعني على بن ابی الحسن عاملی در مشهد مولانا الرضا در سناباد طوس از زین الدین شهید ثانی (ره) به کیفیت زیر روایت می کنیم و حرز آن است: اودعت نفسی و اهلی و مالی و ولدي في ارض، الله سقفها و محمد حيطانها و على بابها و الحسن و الحسین و الائمة المعصومين و الملائكة حرسها و الله محيط بها و الله من ورائهم محيط بل هو قرآن مجيد في لوح محفوظ. و همین حرز را فوائد الرضوية، ج 2، ص 424 به طرز دیگری نقل می کند که محض بهره گیری مطلعان، آن را هم یادآوری می نماییم به خط میر مبرور دیده شده. سال 1011 ه. ق که در دارالایمان قم و حرم اهل بیت رسول (صلی الله علیه و آله) مشرف بودم، در یکی از روزها که اندکی از روز باقی بود و به تعقیب نماز عصر اشتغال داشتم، حالت خلسه ای برای من پیش آمد. در آن حال، نور تابناکی به صورت انسانی که به پهلوی راست خوابیده و نور ساطعی که دارای عظمت و جلال بود پشت سر او مشاهده کردم. به قلبم الهام شد که باید آن نور به پهلو خوابیده امیر المؤمنین علی (ع) و آن دیگر رسول خدا باشد. در آن هنگام هم چنان که به دو زانوی ادب در برابر نور ساطع علوی قرار گرفته، مورد توجه بی نهایت حضرتش بودم حرز حارز) را به طوری که شنیده و محفوظ داشتم و در بالا آورده شد) به عرض مبارك تقديم داشتم. حضرت مولا فرمود: حرز مزبور را این چنین قرائت کن: محمد رسول الله صلى الله عليه و آله امامی و فاطمه بنت رسول الله صلوات الله عليها فوق رأسي و امير المؤمنین علی بن ابی طالب وصی رسول الله صلوات الله وسلامه عن يميني و الحسن و الحسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و على و الحسن و الحجة المنتظر ائمتی صلوات الله وسلامه عليهم عن شمالی و ابوذر و سلمان و المقداد و حذيفة و عمار و اصحاب رسول الله صلى الله عليه و اله رضی الله تعالی عنهم من ورائي و الملئكة عليهم السلام حولي و الله تعالى شأنه و تقدست اسمائه محیط بی و حافظی و حفيظي و الله من ورائهم محیط بل هو قران مجید في لوح محفوظ فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين . هنگامی که حضرت مولی علیه السلام از قرائت آن فارغ شد، به من فرمود: (حرز) را قرائت کن، به امر آن حضرت به قرائت حرز پرداختم و آن حضرت همراهی می فرمود تا پس از چند دفعه به خاطر سپردم و از آن حال که برای همیشه از چنین دیداری محروم گردیده به خود آمدم. گفتیم حرز مزبور را سید داماد در مشهد روایت کرده و از قرینه پیداست که مدتی را در مشهد مقدس رضوی (ع) می زیسته چنان که در تاریخ عالم آرا اول 146 می نویسد: در آغاز کار در مشهد مقدس به سر می برده و در خدمت مدرسان و افاضل سرکار فیض آثار اکتساب علوم نموده در اندک زمانی ترقی عظیم کرد. - م.

سیدعلی بن ابی الحسن العاملی در مشهد رضا روایت داشته است .

و دامادش سید امیر احمدبن زین العابدین علوی به دستور شاه صفی اشعار عربی و فارسی او را، در دیوانی گردآوری کرد. تخلص او «اشراق» بود و من آن دیوان را در شهر ساری دیده ام.(1) ت

ص: 75


1- اینجانب در تذکره باقرية نوشته ام: میر مبرور در نظم و نثر دست توانایی داشت و انواع شعر را از غزل و قصیده و رباعی و دیگر از اقسام آن بخوبی می سرود و به عربی و پارسی شعر می گفت و اشراق تخلص می کرد و تذکره نویسان او را به عنوان (اشراق) یاد می کنند و دیوان شعر و مثنوی به نام مشرق الانوار در جواب مخزن الاسرار نظامی سروده که ذیلا برخی از اشعار او را یاد می کنیم. از غزلهای اوست: هنوز از ناله ام بنیاد جان نابود می گردد هنوز از آه من شبها جهان پردود می گردد هنوز از بس هجوم درد و غم در سینه تنگم همه شب تا سحر راه نفس مسدود می گردد بلای عشق، طرح دوستی افکند و می دانم که آخر دشمن این جان غم فرسود می گردد ز غمزه چند بر هستی ماناوك زنی زخمی که این صحرا پر از پیکان زهرآلود می گردد نگویم دل در این ویرانه تن دشمنی دارم که هر روزم از آن بنیاد جان نابود می گردد از زلف خویش زنجیری بیا بر گردن شب نه که باز امشب به رغم من فلك خوش رود می گردد به طنز (اشراق) را گویی که خوشنودی ز ما، یا نه بلی از چون تو خونخواری کسی خوشنود می گردد از رباعيات اوست: - ای ختم رسل، فضل و شرف مایه توست تو اصلی و هر دو کون پیرایه توست گر سایه بود تو را که خود نور تویی وین نیز اعظم فلك سایه توست ای در ولایت تو را کعبه صدف معراج تو دوش فخر عالم ز شرف از مولد تو قبله عالم کعبه است و زمرقد توست قبله کعبه نجف این مستزاد را در قبال رباعی ابوعلی سینا گفته است: تجهيل من ای عزیز آسان نبود بی از شبهات محکم تر از ایمان من ایمان نبود بعد از حضرات مجموع علوم ابن سینا دانم با فقه و حديث وينها هم ظاهر است و پنهان نبود جز بر جهلات

و همچنین نسخه ای از قبسات (1)را به خط او در شهر بار فروش دیده ام که تاریخ فراغ از تألیف آن سال 1034 ه. ق بوده و همراه با آن نسخه مختصر دیگری مربوط به حدوث و قدم عالم، مشاهده کرده ام.

و از تألیفات اوست : شرح الصحيفة السجادية ؛ كتاب التقديسات؛ حاشية المختلف علامه حلی و حاشية رجال الكشی و نسخه ای از آن در نزد ما موجود می باشد و حاشية رجال الشيخ؛ حاشية رجال النجاشی که در کتاب شارع النجاة به این دو تأليف اشاره شده است و رساله مختصری در حدوث العالم. این رساله را در پاسخ پرسش شاگردش سید امیر منصور بن محمد تألیف کرده است. و کتاب الصراط المستقيم في ربط الحادث م.

ص: 76


1- سید داماد (قده) راجع به کتاب قبسات فرموده است: کرده ام از ابر خالص ده قبس تا که شد عقل مضاعف مقتبس عقل و روح و جان به هم بگداختم تاکتاب ده قبس پرداختم نسخه کردش فيض فياض حکیم تاشفایابد از آن، قلب سليم در کتاب ده قبس بین صبح و شام عالم انوار عقلي والسلام و این رباعی را هم درباره آن کتاب فرموده است: تسخیر ممالك معانی کردم پیری ز خرد وام جوانی کردم تا بوم و بر زمین عقل از قبسات رشك طبقات آسمانی کردم امیر مبرور در 17 ربیع المولود سال 1034 ه. ق به تألیف آن پرداخته و 16 شعبان همان سال از تألیف آن فارغ شده است و نسخه ای از آن که به خط و حواشی ملاصدرا بوده در نزد صاحب روضات موجود بوده است و در این عصر هم به وضع آبرومندی به طبع رسیده است . م.

بالقدیم کتاب بزرگی است مشتمل بر بسیاری از مسائل حکمیه که ناتمام مانده و آن را برای شاه عباس تألیف کرده است (1)

از تألیفات او کتاب شارع النجاة است که بخش طهارت آن به پایان رسیده است و این کتاب را به فارسی و به درخواست محمدرضا چلپی تبریزی اسلامبولی اصفهانی تألیف کرده و کتابی است که از فایده های جالب توجهی برخوردار می باشد.

و من حواشی تدوین شده او را که بر کافی داشته است در شهر اردبیل دیده ام و حواشی مزبور تا اواسط کتاب توحید ایراد شده است.(2) و از یکی از ثقات شنیدم که حواشی مزبور را مخليل قزوینی تا آخر کتاب الکافی تدوین کرده است.

والرواشح السماوية که پس از این به نامش اشاره می شود، شرحی بر الكافی بوده؛ ليكن به جز شرح مقدمات و شرح دیباچه آن به شرح دیگر مطالب آن توفیق حاصل نکرده است(3)

حواشی کتاب الفقية او هم تدوین شده است و گویند یکی از شاگردانش آن را تدوین کرده است و من آنها را در مشهد مقدس رضوی نزد حکیم محسنادیده ام. برخی از علما رساله الجنة الواقية (4) را که در دعا بوده و مشهور هم می باشد، به وی نسبت .

ص: 77


1- درباره الصراط المستقیم فرموده: پای برهان آهنین خواهی به راه از صراط مستقیم ما بخواه
2- كتاب تعليقات کافی همراه با شرح حال آن بزرگوار به قلم فاضل ارجمند جناب آقای سید مهدی رجائی تا آخر کتاب توحيد و بخشی از کتاب الحج به طبع رسیده است - م.
3- كتاب الرواشح هم به طبع رسیده است و مشتمل بر سی و نه راشحه می باشد. راشحه اول آن در شرح و توضیح مقدمه و دیباچه کتاب کافی است و رواشح پس از آن مربوط به فن دراية الحديث می باشد. پس از این از رواشح نام نمیبرد. آری، پیش از این گذشته است . م.
4- در الذريعة، ج 5، ص 162، ذيل الجنة الواقية و الجنة الباقية شرح مفصلی راجع به این رساله مرقوم داشته است، از جمله می نویسد: دلیلی در دست ندارم که رساله مزبور از تألیفات میرداماد بوده باشد و حال آن که در بعضی از مواضع، رساله مزبور را به وی نسبت داده اند. آری، هنگامی که این مختصر به دست میر داماد رسید، آن را پسندیده و به خط خود استنساخ کرده و به هیچ مؤلفی نسبت نداده است. و در پایان آن به نام خویش امضا نموده و هنگامی که همان نسخه به دست دیگران افتاده و آن را در حالی که به خط و امضای میر مبرور بوده و مولفش هم تعیین نشده، پنداشته اند که رساله مزبور از آن میرداماد است و از نسخه مزبور سال 1076 ه. ق استنساخی شده و پس از آن خط میر را نقل کرده (من العبد المفتقر الى رحمة ربه ابن محمد، امیر محمدباقر الداماد الحسینی) و چندین ترجمه هم از این رساله موجود است؛ از جمله ترجمه خود میرداماد و ما در مجلد چهارم الذريعة، ص 65 رفع استبعاد کرده ایم؛ زیرا میر با علاقه ای که به آن نشان میداده، ممکن است محض استفاده دیگران به ترجمه آن پرداخته باشد؛ پایان. نسخه خطی از این کتاب در نزد حقیر موجود است - م.

داده اند و بر پشت نسخه ای از آن نوشته شده که این رساله از تألیفات سید داماد است. به گمان من انتساب رساله مزبور به مترجم حاضر نادرست باشد.

از تألیفات او رسالة في طهارة الماء مع ملاقات النجاسة اذا لم تتعد است که در آغاز جوانی تألیف کرده است و رساله مختصری در مسئله علم الواجب تعالی؛ رساله مختصری در حقيقة القدرة و الارادة که در پاسخ سؤالی که در بیت المقدس از وی شده تأليف نموده است.

و از تعلیقات اوست: تعليقهای بر حاشیه خضری، تعليقهای بر طبیعیات الشفا و من این تعلیقه را به خط خود او دیده ام و تعليقاتی بر الهيات الشفا؛ تعليقاتی بر رجال شیخ طوسی؛ تعليقاتی بر رجال نجاشی و از تألیفات اوست رسالة السدرة المنتهی در تفسیر سوره حمد و جمعه و منافقون و من آنها را در رشت دیده ام و گویا ناتمام مانده است و رساله ای است در اشتباهات شیخ بهائی که آن را هم در رشت دیده ام(1).

ص: 78


1- شرح حال میر مبرور را مفصلا در تذکره با قرية نوشته ایم. اکنون به پاره ای از آن به منظور تکميل شرح حال وی اشاره می کنیم: پدرش میر شمس الدين محمد از سادات بزرگوار استراباد بود و افتخار دامادی شیخ علی محقق کرکی را داشت. در یکی از شبها شيخ على شرفیاب حضور حضرت مولی علیه السلام گردید. خطاب به او فرمود: دخترت را به همسری میر مبرور در آور تا از او فرزندی به وجود آید که وارث علوم پیمبران باشد. شیخ حسب الامر، یکی از دخترانش را به ازدواج او در آورد؛ ليكن طولی نکشید آن معظمه در گذشت. شیخ از فوت او و این که چرا اثری از او باقی نماند، متأثر گردید. پس از چندی بار دیگر حضرت مولی علیه السلام را در خواب دید؛ فرمود: منظور ما فلان دخترت بود. شیخ همان دختر را به حباله نکاح او در آورد و میر مبرور از او متولد شد. بنابر این، کلمه (داماد) که لقب مشهور این خانواده است، به خاطر آن است که سید شمس الدین داماد شیخ محقق بوده است، نه آن که خود میر مبرور داماد شاه عباس باشد تا او را به این مناسبت داماد گفته باشند. همه مورخان از وی به بزرگی یاد کرده اند و در ستایش از او گفته اند: عقلی اش از قياس عقل برون نقلی اش از قیاس نقل فزون میر مبرور در اوان کودکی در مشهد مقدس رضوی به سر می برده و از برکت آستان مقدس رضوی به مراتب عاليه نایل آمده است و چنان که در این کتاب آمده از دایی اش شیخ عبدالعلی کرکی و شیخ حسین بن عبدالصمد والد شیخ بهائی و از سید نورالدين على عاملی اجازه روایت داشته و به سید احمد عاملی که داماد و شاگردش بوده اجازه داده است و سال اجازه اش 1019 ه. ق می باشد و همچنین در سال 1038 ه. ق به سید حسین مفتی کر کی اجازه داده و صورت هر دو اجازه در مجلدات اجازات بحار آورده شده است. میر مبرور حافظه زیادی داشت و همواره به مطالعه و مباحثه و کتابت اشتغال می ورزید و خود را در مراتب عقلي مشارك با ابوعلی و فارابی می دانست و از فارابی به (شريكنا في التعليم و از ابوعلی به (شريكنا السالف) تعبیر می کرد و بزرگان از شاگردانش او را معلم ثالث می خواندند (ارسطو، فارابی، میرداماد). در یکی از روزها که صدرالمتألهین به مدرس میر حضور یافته و هنوز میراجل به مدرس نیامده بود، یکی از تاجرها که در مدرس حاضر بود، از صدرا پرسید؟ میرافضل است یا فلان و فلان؟ صدرا در جواب او میر داماد را بر همه برتری می داد تا رسید به فارابی؛ صدرا در پاسخ ساکت مانده در این حال که میر پشت در اتاق ایستاده و به گفت و گوی آنها گوش می داد؛ فرمود: صدرا مترس و بگو میر افضل است. میر مبرور موقعیت عمومی هم داشت و مرجع حوایج مردم بود. میر مبرور شاگردان زیادی داشت از جمله صدرالمتألهين، سید نظام الدین احمد، میرزا محمد قاسم گیلانی، قطب الدین لاهیجی و ملا افضل قاینی. او به بیت المقدس و حجاز و شیراز و قزوین و قم و کاشان و مشهد مسافرت کرده و آخرین سفرش عتبات عالیات بوده است که سال 1041 بوده و قبل از تشرف به اعتاب عاليه چنانچه نوشتیم دز خان بر مجون درگذشت، میر مبرور در زهد و تقوا بی نظیر بود و قدرت خلع روح از بدن خود را داشت و رساله خلعيه او در سلافة العصر آمده و روضات هم به آن اشاره کرده است. نامه هایی بین او و شیخ بهائی و ملاعبدالله شوشتری رد و بدل شده که در کتابها آمده و ما هم در تذکره با قرية ياد کرده ایم و حکایتی از اتحاد او با شیخ بهائی که در حضور شاه عباس اتفاق افتاده در روضات مرقوم داشته است. سال میلاد او حدود 958 یا 963 ه.ق بوده و پس از 78 یا 83 سال در سنه 1041 در گذشته و شرح حال خاندان و شاگردانش را در تذكرة باقريه نوشته ایم - م.

سید میرزا محمدباقر بن معزالدین حسینی رضوی

*سید میرزا محمدباقر بن معزالدین حسینی رضوی نجفی الاصل و طوسي المولد و المسكن

وی فاضلی محقق و متکلمی سراینده بوده از تألیفات او شرح الاربعين حديثا

ص: 79

و حاشیه ای بر حاشية القديمة و دیگر کتابهاست. او از معاصران است .

مولانا محمدباقر بن محمد مؤمن خراسانی سبزواری

وی از علما و فضلا و محققان و متکلمان و حکیمان و فقها و محدثان بزرگوار و

از معاصران است.

تألیفات چندی از او به یادگار مانده است، از آن جمله شرح الارشاد که ناتمام مانده (1)کتابی در فقه(2) و رسالة في تحريم الغناء و رسالة في الصوم و الصلوة. این رساله را به فارسی تألیف کرده است(3) و رسالة في الغسل؛ رسالة في تحديد النهار شرعا و کتاب بزرگی در ادعية المأثورة (4)ورسالة في صلوة الجمعة به عربی و دیگری به فارسی و دیگر کتابهاه.(5)

ص: 80


1- در تعليقات امل الآمل آمده است: این شرح به نام ذخيرة المعاد فی شرح الارشاد و تا آخر کتاب حج است.
2- در تعليقات أمل الآمل آمده است: این کتاب به نام الكفاية و مشتمل بر ابواب فقه بوده و حدود ودیات و قصاص را ندارد و نزديك به سی هزار بیت که هر بیتی پنجاه حرف است می باشد.
3- در تعاليق امل الآمل آمده است: این کتاب به نام المقالة المختصرة موسوم است.
4- در تعاليق امل الآمل آمده است: این کتاب، فارسی و به نام المفاتيح است و نسخه ای از این کتاب که همان مفاتيح النجاح باشد در کتابخانه مرحوم والد این جانب موجود می باشد . م.
5- سال 1090 ه ق فوت شد و جنازه او را به مشهد رضوی حمل کرده، در مدرسه میرزا جعفر دفن کردند، نك، الكنى والألقاب، ج 3، ص 133.

مؤلف گوید: از آثار او حواشی است بر شرح بخش طبیعی و الهی اشارات و حواشی بر الهیات شفا و بخشی از این دو حواشی را نزد او (قده) خوانده ام(1) و از تألیفات .

ص: 81


1- مؤلف ریاض از شاگردان محقق سبزواری است و از او به «استاد فاضل» تعبیر می نماید. شرح حال محقق سبزواری را در تذکره باقریه نوشته ام و خلاصه ای از آن را در این جا ایراد می نمایم و محقق سبزواری در سال 1017 ه. ق. در قریه نامن سبزوار متولد شد. مقدمات علوم را در خراسان فراگرفت. سپس به اصفهان و به درس شیخ بهائی و میرفندرسکی و قاضی معز حضور یافت و مراتب معقول و منقول را از ایشان آموخت و اشتهاری تمام یافت و به منصب شیخ الاسلامی نایل گردید و از شیخ بهائی و محمدتقی مجلسی و سید حسین عاملی و سید حیدر حسینی و سید نورالدين موسوی و سید شرف الدين شولستانی به اخذ اجازه مفتخر گردید و او را به عنوان (محقق سبزواری یا فاضل سبزواری) شناختند و مورد توجه شاه عباس قرار گرفت. در مجالس خصوصی که به عنوان فتوا منعقد می شد، حضور می یافت و امضایش معتبر بود و خلیفه سلطان، وزیر ارجمند شاه عباس علاقه خاصی به وی داشت و تدریس مدرسه ملا عبدالله شوشتری را به عهده او برقرار کرد و امامت جمعه و جماعت و شیخ الاسلامی از سوی وی به عهده او گذارده شد و ملا محسن فیض که نهایت دوستی را با او داشت، شاه عباس را تشویق کرد تا در هر فرصتی محقق را به کار شیخ الاسلامی وادار کند. محقق سبزواری در بسیاری از عقاید و آرا با مرحوم فیض همعقیده بود و نماز جمعه را در عصر غیبت واجب می دانست و برای اثبات عقیده خود دو کتاب به پارسی و تازی در وجوب نماز جمعه تألیف کرد و شیخ علی نواده صاحب معالم با او مخالفت می کرده و مطالبی که علیه او اظهار داشته در کتاب روضات آورده شده و صاحب روضات از او کمال جانبداری را کرده است و محقق را دانشمندی فاضل و عالی مقام معرفی کرده و اظهار داشته شایسته است درباره او بگویم (الله اعلم حيث يجعل رسالته). از آثار خیریه این بزرگوار تعمیر مدرسه سمیعیه مشهد مقدس است و علاوه بر تعمیر کتب، املاکی هم بر آن مدرسه وقف کرد و خودش هم در آن جا به تدریس می پرداخت. این مدرسه در حال حاضر بر اثر تسطیح اطراف حرم شریف از میان رفته است. از آثار او که در متن این کتاب نیامده رساله خلافیه و شرح زبده شیخ بهائی و روضة الانوار است که کتاب بزرگی می باشد در اخلاق و آداب و به طبع هم رسیده است. محقق علاوه بر تحقیقات علمی گاهی هم طبع آزمایی می کرده و این رباعی از اوست: در عالم تن چه مانده ای بی مایه پایی بردار و بگذر از نه پایه از مشرق جان بر تو نتابد نوری تا از پی تن همی روی چون سایه محقق سال 1063 ه. ق به مکه مکرمه مشرف شده و در آنجا مدت یکسال مجاورت اختیار کرده است. گروهی از اعلام، افتخار شاگردی او را داشتند؛ از جمله آقا حسین محقق خوانساری که داماد او هم بوده است. دیگری حاج محمد گیلانی و دیگری ملا محمد سراب و دیگری ملاعبدالله افندی، مؤلف کتاب حاضر، محقق سبزواری در سن 73 سالگی در سنه 1090 ه. ق در اصفهان درگذشت و جنازه او را بنا به وصیت خود او به مشهد مقدس حمل کردند و در سرداب واقع در مدرسه میرزا جعفر در مقبره شیخ حر عاملی و فرزندش و ملا میرزای شیروانی به خاك سپردند. سن او را بنا بر این که سال 1017ه. ق متولد شده، 83 سال نوشتیم و بنا به نوشته مؤلف، سال 1018 متولد شده است - م.

او شرحی است که بر المجسطی نوشته و ناتمام مانده است و رساله اختيار الساعات .

محقق سبزواری در سن 72 سالگی در سال 1090 درگذشته است.

محمدبن بشير علوی حسینی

وی از فضلا و علما و از شاگردان سید رضی الدین علی بن موسی بن طاووس

حسنی (مؤلف اقبال) است.

شیخ قطب الدین محمد بویهی رازی

از فضلای عصر خویش بوده و تألیفاتی دارد و به عنوان محمد بن محمد رازی بویهی خواهد آمد.

سید امام شهاب الدین محمدبن تاج الدین محمدبن سید تاج الدین حسین بن محمد حسنی کیسکی

منتجب الدین گفته: وی از علما و پارسایان و اندرزگویان روزگار خود بوده

است.

مؤلف گوید: پس از این به نام سید رئیس تاج الدين محمد بن حسین پدر مترجم حاضر و دو فرزندش سید عمادالدین مرتضی و کمال الدين منتهی و نواده اش سید صدرالدین مهدی بن سید عمادالدین مرتضی یاد شده، اشاره خواهیم کرد.

ص: 82

سید محمدتقی بن ابی الحسن الحسینی استرابادی

وی از فضلا و دانشوران و فقیهی بزرگوار از شاگردان شیخ بهائی و امیر محمدباقر داماد به شمار می آید و تألیفاتی دارد؛ از آن جمله کتاب تذكرة العابدین که از کتابهای استدلالی است و کتاب طهارت آن به پایان رسیده است و رسالة وجوب صلوة الجمة و رسالة في شرح خطبة الشرایع و کتابهای دیگر .

مؤلف گوید: از تألیفات او منهاج الصواب في شرح خلاصة الحساب است. این کتاب را در زندگی شیخ بهائی تألیف کرده است و رسالة في تحقيق معنى الترتيب الحكمي في الغسل الارتماسی. این دو کتاب را در استراباد دیده ام و شرح زبده شیخ بهائی به نام مرقاة الوصول الى علم الأصول، شرح ممزوج با متن و کتاب مبسوطی است که آن را در روزگار شیخ بهائی تألیف کرده است؛ نسخه ای از آن را در شهر لاهیجان از شهرهای گیلان دیده ام و شیخ بهائی هم اجازه ای بر آن نگاشته است.

حاج محمدتقی دهخوارقانی

وی در دهخوارقان متولد شده و از فضلا و علما بوده و در بسیاری از فنون

مهارت داشته و به کار طبابت می پرداخته و از شاگردان ملا خليل قزوینی و برادرش ملا محمدباقر بوده است و تألیفات چندی دارد، از آن جمله حواشی بر حواشی عدة؛ کتاب الکشکول؛ منظومه عربی در منطق و کتابی در طب؛ کتابی به نام مقامات و دیوان شعری به پارسی و سال 1093 ه. ق درگذشته است.

مولانا محمدتقی بن عبدالوهاب استرابادی

*مولانا محمدتقی بن عبدالوهاب استرابادی ساکن مشهد مقدس رضوی على مشرفه السلام.

وی از فضلا و علما و متکلمان بزرگوار بوده و در شاعری هم مهارت داشته و از معاصران به شمار می آید.

تألیفاتی دارد؛ از جمله، «شرح الفصوص للفارابی». این شرح را به پارسی نوشته

ص: 83

که ناتمام مانده است. و رساله ای در اخلاق و کتابهای دیگر و در سال 1058 ه. ق وفات یافته است.

مولانا الاجل محمدتقی بن مجلسی اصفهانی نطنزی عاملی

معظم له فاضلی دانشور و محققی متبحر و پارسایی عابد و ثقهای متکلم و فقیه بود. تألیفاتی دارد، از آن جمله شرح الصحيفه و حديقة المتقين که به پارسی تألیف کرده و شرح من لا يحضره الفقيه فارسی (1)و شرح دیگری به عربی (2)و رسالة في رضاع و کتابهای دیگر. او از معاصران است.

مؤلف گوید: از آثار او رساله مختصر فارسی است که در حقوق الوالدين تأليف کرده و من آن را به خط او در شهر بار فروش دیده ام و تاریخ فراغت از آن ماه ذی حجه سال 1046 ه. ق. است. و شرحی بر حدیث همام در اوصاف مؤمن به پارسی نوشته و تقریبا در سال 1070 ه. ق وفات یافته است (3)

ص: 84


1- این کتاب به نام لوامع صاحب قرانی یا اللوامع القدسیه است که سال 1066 ه. ق از شرح آن فارغ شده است و این کتاب را پس از روضة المتقين تألیف کرده و هنگامی که کتاب روضه به اطلاع شاه عباس رسید، از وی درخواست کرد آن را به پارسی هم شرح کند و بالاخره نیمی از من لا يحضر را به پارسی شرح کرد. م.
2- به نام روضة المتقین است که در این روزگار در ضمن چهارده مجلد از سوی بنیاد فرهنگ اسلامی و به سرمایه مرحوم حاج محمد حسین کوشان پور به طبع رسیده است و مجلد چهاردهم آن شرح مشيخه است و در ذیل احوال شیخ بهائی به پاره ای از احوال او پرداخته و رؤیایی که برای او اتفاق افتاده متذکر گردیده و در صفحه 419 تشرف خود را به حضور مبارك حضرت بقية الله راجع به صحیفه سجادیه یادآوری کرده و قابل توجه است - م.
3- شرح احوال و آثار او را اعلام پس از او به تفصیل و اجمال یاد کرده اند. این بزرگوار از اعیان علما و اکابر محدثان قرن یازدهم هجری است. روضات، ج 1، ص 129 می نویسد: معظم له از همه معاصرینش در فهم حدیث برتر و در احیای مراسم آن بر همگان مقدم بوده و از رجال حديث كمال اطلاع را داشته و در تقوا و احتیاط و عدالت بی نظیر بوده است: سال 1003 ه. ق متولد شده و درکرامات و خوارق عادات شهرت داشته و از شیخ بهائی و ملاعبدالله شوشتری و امیر اسحاق استرابادی روایت می کرده و امامت جمعه و جماعت به عهده او برقرار گردیده و در فتوا شديد الاحتياط بوده است. ظواهر کتاب را حجت نمی دانسته و به اخبار اهل بیت علیهم السلام علاقه زیادی نشان می داده است. سالی پس از فراگیری مراتب علمی به نجف اشرف رفت و در آنجا عزم ماندگاری داشت. شب آن روز در رؤیا به حضور حضرت مولی علی (ع) شرفیاب شده مورد ملاطفت قرار گرفت. حضرت مولی خطاب به او گفت: در نجف ماندگار مشو و هر چه زودتر به اصفهان مراجعت کن که وجود تو در آنجا نافعتر است؛ زیرا امسال شاه عباس می میرد و شاه صفی به جای او بر قرار می گردد و آشوب زیادی برپا می شود؛ چون خدا می خواهد در چنین پیش آمدهایی مایه برکت و آسایش مردم بوده باشی. مجلسی به امر مبارك آن حضرت مراجعت می کند و پیش آمد به همان نحو که حضرت مولی فرموده است اتفاق می افتد و جمعی از قبیل آقا حسین خوانساری و فرزند ارجمندش علامه مجلسی و سید عبدالحسین خاتون آبادی و دیگران از وی استفاده و استجازه کرده اند و صورت اجازه ملاعبدالله شوشتری و امیر شرف الدين شولستانی و ملا حسن علی شوشتری که به وی داده اند و برخی از اجازاتی که خود او برای دیگران مرقوم داشته در مجلد 110 بحار الانوار طبع جدید آورده شده است و مجلسی در سن 67 یا 68 در سال 1070 ه. ق در گذشته و در مقبره خانوادگی اش واقع در دالان مسجد جامع اصفهان مدفون شده است و (افسر شرع اوفتاد و بی سر و پا گشت شرع) و مسجد و منبر از صفا افتاد) و (صاحب علم رفت از عالم) و (قدس الله روحه الشریف) مواد تاريخيه سال رحلت او می باشد - م.

شيخ شمس الدين محمد جبعی عاملی

وی از فضلا و جد شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی است و شهید ثانی در اجازه ای که برای نواده اش شیخ حسین نوشته از او تجلیل کرده است.

مؤلف گوید: استاد استناد برخی از اخبار بحار را از خط او نقل کرده است. (1)

ابوجعفر محمد بن جعفر بن امیر کا کهلانی سروی

ابن شهر آشوب می نویسد: وی تألیفات چندی دارد، از جمله المجالس و

ص: 85


1- برخی از فوائدی را که مجلسی از شمس الدين محمد جباعی نقل کرده در اول مجلد 107 بحار الانوار آورده شده است و قابل ترجمه می باشد. م.

مجموع السروی در دو مجلد. (1)

شیخ محمد بن جعفر حائری

وی از فضلای بزرگوار بوده و کتاب ما اتفق من الأخبار في فضل الائمة الاطهار از

تألیفات او می باشد.

مؤلف گوید: فاضل کاشانی (ملا محسن فیض) در اواسط کتاب الايمان و الكفر از کتاب الوافی در باب كتمان، از ابوعبدالله محمد بن جعفر حائری روایتی نقل کرده و کتاب عمل مساجد الكوفه را به وی نسبت داده است و ممکن است مراد وی، مترجم حاضر باشد.

شیخ محمد بن جعفر بن ربیعه مسکنی

منتجب الدین گوید: وی پیشوای لغويهاست.

شیخ نجیب الدین ابوابراهيم محمد بن جعفر بن محمدبن نما حلى

وی از محققان و دانشوران و فقهای بزرگوار و از مشایخ محقق حلی و صاحب

تألیفات می باشد(2)

ص: 86


1- مجموع السروى مجلدات یعنی این کتاب مشتمل بر چندین مجلد است و شاید در اصل مطبوع هم مجلدات بوده که به صورت مجلدان به طبع رسیده است؛ چنان که در همین طبع به جای کهلانی؛ لهلانی با لام ضبط شده است. (معالم العلماء، ص117؛ نیز طبع اقبال، ص 104)
2- در پانوشت اعيان الشيعة آمده است: محمدبن نما در 4 ذی حجه سال 636 ه. ق در حله در گذشت و جنازه او به کربلا حمل و در آنجا به خاك سپرده شد. آری، در اعیان، ج 9، ص 203 چنان که نقل کردیم، سال وفات او را 636 ذکر کرده و از حوادث سال 645 ه. ق وفات او را در ماه مزبور نوشته است. فوائد الرضوية، ج 2، ص 450 می نویسد: ابن نما از مشایخ شيخ يوسف والد علامه حلی و محقق حلی است و پدر شیخ جعفر مؤلف مثیر الاحزان مقتل معروف می باشد و جد شیخ اجل ابو محمد حسن بن احمدبن نماست که از مشایخ شهید اول بوده، در حدود ماه ذیحجه سال 645 ه. ق آنگاه که از زیارت غدیر از نجف اشرف باز می گشته، در حله وفات یافته است. در تكملة أمل الآمل آمده است: شیخ محمد بن صالح قسینی که شاگرد وی بوده در ضمن اجازه ای که برای ابن طومان مرقوم داشته او را به فقاهت و شیخ طائفه و رئیس بلا مدافع شیعه ستوده است و اضافه کرده به خط شیخ فقیه فاضل علی بن فضل الله بن هيكل حلی شاگرد ابن فهد حلی در ضمن حوادث سال 636 ه. ق چنین یافتم. در این سال شیخ فقیه عالم نجیب الدین محمد بن جعفر حلی (مترجم حاضر) خانه هایی در جوار مشهد منسوب به صاحب الزمان در حله سیفیه برای ساکن شدن محصلان ساخت و گروهی از فقها در آنها به سر می بردند و به تدریس و اخذ علوم می پرداختند؛ و باز بدون فاصله در پیش آمدهای سال 645 ه. ق می نویسد: در این سال در چهارم ذی حجه شیخ امام فقيه دانشور مفتی نجیب الدین محمدبن جعفر در سن هشتاد سالگی درگذشت و همان روز جنازه او را به کربلا برده، دفن کردند و روز درگذشت او روز بزرگی بود و مردم به سوك نشستند و ابن علقمی هم سوگواری کرد. م.

شیخ محمد بن جعفر مشهدی

وی از فضلا و محدثان و اعلامی است که به صداقت و درستی شهرت دارد و تألیفاتی به یادگار گذارده و از شاذان بن جبرئیل قمی روایت می کرده است.

مؤلف گوید: ممکن است مترجم حاضر همان محمدبن مشهدی باشد که در فهرست بحار(1) از او یاد شده و کتاب المزار الكبير(2) را به وی نسبت داده و گفته ابن طاووس را گواه نظریه خود آورده که وی به آن کتاب اعتماد داشته و استاد استناد در کتاب بحار آن را به نام کتاب المزار الكبير نامیده است و ممکن است محمدبن مشهدی غیر از مترجم حاضر بوده باشد.

و به خاطرم می رسد که شهید اول بدون واسطه از وی نقل روایت کرده است؛ ليكن

ص: 87


1- بحارالانوار، ج 1، ص 35.
2- در مجلد سوم مستدرك الوسائل شرح مفصلی در چگونگی کتاب مزبور ایراد نموده و پس از نقل جملاتی از آغاز کتاب نوشته است: این کتاب را که مشتمل بر فنون زیارات بوده است به خواهش ابوالقاسم هبة الله بن سليمان تألیف کرده ام - م.

این اندیشه بیرون از اشکال نمی باشد؛ زیرا شهید متأخر از ابن طاووس است و چگونه می شود که شهید، بدون واسطه از محمدبن مشهدی روایت کرده باشد.

مؤلف گوید: خود مترجم حاضر در المزار الكبير کتاب بغية الطالب في ايضاح المناسك را از آثار خود یاد کرده(1) و علاوه بر شاذان قمی از خواجه نصیر هم در این کتاب روایت کرده است.(2) فرزندش جعفر بن محمد از وی روایت داشته است.

شیخ محمد بن جعفر بن هبة الله بن نما

وی از فضلا بوده و از پدرش روایت می کرده و جد نجیب الدین محمدبن نما پیش

یاد شده می باشد(3)

شیخ محمد بن ابی جمهور احسائی

شیخ محمد بن ابی جمهور احسائی (4)

وی از علما و فضلا بوده و روایات زیادی نقل کرده است. از تألیفات او

ص: 88


1- در کتابهای دیگر ایضاح المناسك را تألیف مستقلی قرار داده اند . م.
2- در الذريعة، ج 20، ص 324 ذیل مزار محمد بن مشهدی می نویسد: وی همان شیخ محمد بن جعفر بن علی بن جعفر مشهدی است که از شاذان بن جبرئیل قمی و با دو واسطه از شیخ مفید که سند عالی است، روایت داشته است. پس از آن می نویسد: پانزده تن از ثقات علما را که محمد مشهدی از آنها روایت می کرده به این اسامی در کتاب مزار نام برده است 1- شاذان بن جبرئیل 2- ابو عبدالله حسین بن رطبه 3- ابو محمد عبدالله دوریستی 4- شیخ ابو الفتح قيم مسجد جامع کوفه 5 - شیخ مسلم معروف به ابن أخت زیدی 6 - ابو المكارم حمزة بن زهره حلبی 7- سید عبدالحمید علوی که سال 580 ه. ق از وی روایت داشته است 8 - ابوالبقاء هبة الله بن هبه 9- ابو الخیر سعدبن ابوالحسن فراء 10- شريف ابوجعفر محمد معروف به ابن الحمد 11- عماد الدین طبری 12- ابوالفتح محمد جعفریه 13- عربي بن مسافر 14- هبة الله بن نما 15- ابو عبدالله محمد بن على بن شهر آشوب - م.
3- در صورتی که مترجم حاضر جد نجيب الدين باشد نسب نجیب الدین به این طریق خواهد بود محمد بن جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله بن نما حلى و اين نسب را می توان از امل الآمل، ریاض، ج 1، ص 54 ذیل نام شیخ نجم الدين جعفر بن نما استفاده کرد - م.
4- در تعليقات امل الآمل آمده است: گاهی ابن ابی جمهور را به عنوان لحساوی با لام و گاهی حساوی بدون لام ضبط کرده اند (پایان). در کتاب انوار البدرين که شرح علمای بحرین و احساست، وی را احسایی نام برده است ليكن مؤلف در این کتاب هر کجا که از وی مطلبی نقل کرده است، وی را الحساوی نوشته است.

غوالى اللثالی(1) ، کتاب الاحاديث الفقهية على مذهب الامامية(2)، كتاب معين المعين (3)؛ شرح الباب الحادي عشر؛ کتاب زاد المسافرين في اصول الدين(4) و مناظراتی که با مخالفان داشته است از قبیل مناظرة الهروی؛ رسالة العمل باخبار اصحابناه(5) و کتابهای دیگر. -

ص: 89


1- در تعليقات أمل الآمل آمده است: نام این کتاب غوالى الليالي الحديثه على مذهب الاماميه است که آن را در سال 897 ه. ق تألیف کرده است و مؤلف الفوائد المدنيه در فصل نهم آن به سال تأليف اشاره کرده است. این کتاب اکنون در چهار مجلد همراه با تحقیقات عالم ارجمند آقای حاج آقا مجتبی عراقی و رسالة الردود و النقود آية الله العظمى المرعشی به طبع رسیده و سید جلیل سید نعمت الله جزائری (ره) آن را به نام الجواهر الغوالي في شرح غوالى اللئالی یا مدينة الحديث شرح کرده است. فوائد الرضوية، ج 2، ص 380 می نویسد: مشهور میان اهل علم آن است که این کتاب الغوالی با غین نقطه دار می خوانند؛ لیکن استاد ما محدث نوری آن را با عین بی نقطه می دانسته و از شیخ محسن خنفر که از رجال علم رجال بوده است آن را با عين مهمله می خوانند و من هم با تفحص زیادی که کردم و از اجازاتی که به خطوط علما بوده به دست آوردم، مسلم است که گفته خنفر به صحت نزدیکتر است و مؤید آن این است که سید نعمة الله جزائری نام شرح خود را که بر این کتاب نوشته الغوالی با غین معجمه آورده که در شرح عوالی با عین بی نقطه است . م.
2- در تعاليق امل الآمل آمده است: ممکن است این کتاب به نام نشر اللئالی یا کتاب دیگری باشد.
3- در تعاليق امل الآمل آمده است: کتاب بسیار بزرگی است و من آن را در مازندران دیده ام.
4- در تعاليق امل الآمل آمده است: خود ابن جمهور این کتاب را به نام کشف البراهين شرح کرده است و بعضی از علما کتاب مزبور را به وی نسبت داده اند. قاضی نورالله در مجالس المؤمنین گوید: ابن ابی جمهور رساله زادالمسافر را که در اصول دین است در راه تألیف کرده و همان سال که 878 ه. ق بوده به زیارت مشهد مقدس به خراسان آمده به پیشنهاد میر محمد محسن رضوی به نام کشف البراهين شرح کرده است.
5- مناظره وی با فاضل هروی در نامه دانشوران و مجلسی از آن در مجالس المؤمنين قاضی آورده شده است. در تعليقات أمل الآمل آمده است: ممکن است رساله مزبور همان کاشف الحال عن أحوال الاستدلال باشد و محتمل است کتاب دیگری باشد، زیرا رساله کاشف الحال را که به خط امیر محمدباقر بن امیر عبدالقادر بوده و در استراباد دیده ام در کیفیت سلوك به استدلال بر تكليفهای شرعیه بوده است، یعنی چگونه باید برای تکالیف شرعیه استدلال کرد. م.

مؤلف امل الآمل پس از ایراد مطالب بالا می نویسد: پس از این وی را به عنوان محمد بن علی بن ابراهيم بن ابی جمهور معرفی خواهیم کرد و این نسبت اصح از نسبت فوق است که در بالا نوشتیم.

مؤلف گوید: همین نسب را خود ابن ابی جمهور در پایان رساله کاشف الحال و کتابهای دیگرش آورده است و خود او در اوائل کتاب غوالى اللئالی در آغاز اجازه اش چنین نوشته است: از شیخ و استاد و پدر حقیقی و نسبیم شیخ زاهد عالم عابد زین الملة و الدين ابو الحسن علی بن شیخ مولاي فاضل حسام الدین ابراهیم بن مرحوم حسن بن ابراهیم بن ابی جمهور احساوی ....

و از تألیفات اوست رساله موضح الدراية و شرحها و رساله مرآة و رساله مسلك الافهام في علم الكلام، در این رساله به گردآوری گفته های متکلمان و حکما و صوفیه و اشعريه و معتزله پرداخته و خود حاشیه بسیاری بر آن نوشته است. دیگر کتاب المجلي المرأة المنجی است و این کتاب شرحی است که او بر کتاب مسلك الافهام خود نوشته و حاشیه هایی را که نخست بر مسلك الافهام نگاشته ، در حواشی این شرح نقل کرده است . و علاوه بر حواشی خود که به آن شرح اضافه کرده است، حواشی را که سید علی بن عبدالحسین موسوی حلی بر آن نوشته و آنها را به نام المنجى من الكلام في حاشية (1)... نامیده ایراد نموده است.

و تاریخ شروع تأليف المجلي به طوری که خود او در آغاز آن کتاب یادآوری کرده .

ص: 90


1- از عبارتی که خود ابن ابی جمهور در صفحه 2 کتاب المجلي مرقوم داشته است چنین بر می آید: هنگامی که این کتاب شیوع پیدا کرد و طالبان حکمت و کلام به فراگیری آن پرداختند، گروهی از اصحاب، حواشی بر آن تدوین نمودند، از جمله یکی از سادات بزرگوار که از برجستگان فضلا به شمار می آمد و حواشی را که خود بر آن کتاب نوشته بود به نام النور المنجی من الظلام في حاشية المسلك الافهام موسوم ساخت - م.

سال 894 ه. ق است که در هنگام مراجعت وی از مکه مکرمه در نجف اشرف به تأليف آن پرداخته و تاریخ اتمامش به طوری که خود در انجام آن کتاب اظهار داشته است، در اواخر ماه جمادی الاخره سال 895 ه. ق در نجف اشرف اتفاق افتاده و کتاب مفصلی است که در آن به گردآوری راههای حکما و متکلمان و صوفیه اقدام نموده و در بحث امامت داد سخن داده و بخوبی از عهده بر آمده است.(1)

و از تألیفات او معين الفكر في شرح الباب الحادي عشر و باز شرحی که در نهایت بسط و تفصیل است بر آن مرقوم داشته و به نام معین معین الفكر تألیف نموده است و من آن را در شهر ساری دیده ام (2).

ص: 91


1- این کتاب در سال 1319 ه. ق به همت حاج شیخ احمد شیرازی به طبع رسیده و در صفحه 261 مباحثه ای که میان او با یکی از واصلی ها در موقعی که وی در نجد بوده اتفاق افتاده ایراد کرده، مورد توجه است و در صفحه 525 به طریق روایتی خویش که تفصیل آن را در آغاز الغوالی ایراد کرده، اشاره نموده است و بالاخره کتابی است مملو از حقایق و مشحون به معارف و شایسته است که طالبان حکمت و معرفت کمال قدردانی را از آن بنمایند. این کتاب را در ضمن پنج مجلد ترجمه کرده ام منه التوفيق - م.
2- شرح حال این بزرگوار در کتابهای رجال و تراجم به تفصیل و اجمال نگاشته شده است، از جمله در مجالس المؤمنین، ص 242 می نویسد: صیت فضایل او در میان جمهور، مشهور و در سلك مجتهدان امامیه مذکور است. مولد شریفش لحصا و فنون کمالات او بیرون از حد احصاست (از قرار سجعی که سید قاضی ایراد کرده لحصا را با صاد مضبوط می دانسته و حال آن که دیگران لحسا را با سین ضبط کرده اند). ابن ابی جمهور در دیار خود به تحصیل کمالات پرداخت و در اندك وقتی بر دیگران برتری پیدا کرد. سپس به عراق عرب رفته در خدمت علمای آن سرزمین و بخصوص از خدمت شرف الدین حسن بن عبدالكريم فتال كمال بهره وری را به دست آورد و در سال 877 ه. ق از راه شام عازم بیت الله شد و در مسیر خود مدت یکماه در کرك نوح به خدمت علی بن هلال جزائری رسید و به استفاده از او بهره مند شد. در مراجعت از مکه مکرمه به دیار خود رفت. پس از چند روز اقامت، بار دیگر به قصد زیارت ائمه عراق به بغداد رفت و پس از زیارت ائمه عراق، به عزم عتبه بوسی حضرت علی بن موسی الرضا عازم مشهد مقدس شد و در طی راه به تالیف رساله زادالمسافرين که در اصول دین است، اشتغال ورزید و در مشهد مقدس به صحبت سید نقیب سید محسن رضوی قمی رسید و در سال 878 ه. ق بنا به پیشنهاد آن سید جلیل شرحی بر آن رساله به نام کشف البراهين تأليف نمود و در منزل او با فاضل هروی که از علمای اهل سنت بود، به مباحثه پرداخت و شرح مباحثه او در سه مجلس اتفاق افتاد که حاصل یکی از مجالسش را سید قاضی در مجالس المؤمنین ایراد کرده است. ابن ابی جمهور سه بار به مشهد مقدس رضوی مسافرت کرد و آخرین سفرش سال 896 ه. ق بوده و به اتمام کتاب المجلی موفق گردیده است. در لؤلؤة البحرين، ص 166 می نویسد: وی فاضلی مجتهد و متکلم بود. در کتاب غوالى اللئالی بخش مهمی از احادیث را نقل کرده؛ جز این که اخبار درست و نادرست را به یکدیگر پیوسته و از احادیث عامه هم استفاده نموده است و به همین مناسبت برخی از مشایخ ما به آن کتاب توجهی نداشته اند (پایان). یکی از کسانی که به کتاب غوالی بی توجهی کرده شیخ حر عاملی است؛ لیکن ثقة الاسلام نوری در خاتمه مستدرك از وی کمال بزرگداشت را به جای آورده و او را توثيق و از وی کاملا جانبداری کرده و کتابهای او را صحیح دانسته و اکثر مطالب او را در کتاب مستدرك متذکر شده است. در انوار البدرين، ص 399 نوشته است: از تألیفات او الغوالى العمادية و شرح الفيه شهید اول و اجازه ای که به سید محسن رضوی داده است و کتاب غوالی را هم تحفه خزانه این بزرگوار نموده و در آغاز آن به طرق هفت گانه اجازات خود اشاره کرده است - م.

شیخ مفید الدین محمدبن جهیم اسدی

از علما و فقهای صدوق و از شاعران بزرگ و ادبا بوده و از مشایخ محقق حلی از

قبيل فخار بن معد و دیگران روایت می کرده است.

علامه حلی گفته است: وی از فقها به شمار می رود و از علم کلام و علم اصول اطلاع داشته و شهيد اول در یکی از اسانیدش او را به عنوان محمدبن علی بن محمدبن جهیم معرفی کرده است و بیرون از دقت نمی باشد.

مؤلف گوید: به طوری که از دیباچه رجال ابن داوود به دست می آید، ابن داوود از او روایت داشته است. بنابر این، ابن جهیم از معاصران محقق حلی می باشد و در ذیل احوال یحیی بن سعید خواهیم نوشت که محقق حلی در پاسخ خواجه نصیر الدین که کداميك از اصحاب شما در کلام و اصول اعلم از دیگران می باشد، پاسخ داد: پدر علامه حلی (شیخ یوسف) و شیخ مفید الدین محمدبن جهیم، در این دو فن اعلم

ص: 92

از دیگران می باشند . (1)

سید محمد مشهور به ابن جويبر مدنی

از فضلای بزرگوار است و المسائل المدنيات الاولى و الثانية و الثالثه که برای

ص: 93


1- در رساله ای که در شرح احوال محقق حلی تهیه کرده ایم، ذیل معاصران او می نویسیم: مفید الدین محمد بن على بن جهیم اسدی یکی از بزرگان دانشوران و فقهای قرن هفتم هجری بوده است. برخی او را استاد محقق حلی و بعضی وی را شاگرد او دانسته، ليكن مدرك صحیحی برای این دو نسبت وجود ندارد. از اجازه ابن فهد حلی به دست می آید: محقق حلی از وی روایت می کرده و روضات می نویسد: ذیل احوال استادش محقق حلی به درجه فضیلت وی اشاره کردیم و او از برخی از مشایخ استادش از قبیل سید فخار روایت داشته است. بنابر این، مفید الدین شاگرد محقق است نه شیخ اجازه او و حال آن که مؤلف روضات، ذیل احوال محقق از اجازه علامه نقل کرده است، مفيدالدین یکی از مشایخ بزرگ، محقق است و ریحانة الادب، ج 5، ص 298، به همین مناسبت وی را شاگرد محقق خوانده است و از آنجا که محقق وی را در ردیف پدر علامه حلی قرار داده و او را اعلم به علم کلام و اصول معرفی کرده، پیداست که وی از معاصران، محقق بوده نه از شاگردان او و ممکن است چنان که از اجازه ابن فهد به دست می آید و از مشایخ محقق بوده باشد. سید تاج الدین بن معیه روایت کرده است که پدرم قاسم بن حسین حکایت کرده معمر بن غوث سنسی، دو مرتبه به حله سیفیه وارد شد؛ یکی در زمان قدیم که از تاریخش اطلاعی ندارم و دیگری دو سال پیش از فتح بغداد. پدرم گفت: در آن سال که نامبرده به حله وارد شد، من هشت ساله بودم؛ معمر به خانه مفید الدین بن جهیم نزول کرد و مردم به دیدن او می رفتند؛ از آن جمله دایی من تاج الدين بن معیه به دیدار او رفت و من هم همراه او بودم. معمر پیر مردی بلند اندام بود و بازوانی درشت داشت و بر اسب نجیب می نشست؛ چند روزی در حله ماند و به طوری که حکایت می کردند، یکی از ندیمان حضرت عسکری بود و هنگام ولادت حضرت ولی عصر (عج) شرف حضور داشت. پدرم می گوید: پس از چند روز که از حله خارج شده بوده، شیخ مفید الدین گفت: معمر از موضوعی به من اطلاع داد که از ابراز آن ممنوع می باشم. برخی گفتند: معمر از زوال خلافت عباسیها خبر داده بود، چنان که دو سال از این قضیه نگذشته بود که بغداد به تصرف هولاكو درآمد و مستعصم کشته شد و ملك عباسیها رو به زوال گذارد. م.

شیخ حسن بن شهید ثانی نوشته و شیخ حسن از آنها پاسخ داده است، از تألیفات او می باشد.

شیخ حسن در پاسخ اولین مسائل مدنیات از او چنین توصیف کرده است: المولی الأجل الأوحد الطاهر الفاضل العالم العامل ذا النفس الشريفة القدسية و الاخلاق الجميلة المرضية شمس السيادة و الدين السيد محمد الشهير بابن جويبر.

شیخ محمد بن حارث جزائری

وی از فضلا و علماو شعرا و صدوقی محقق و از شاگردان شیخ علی بن

عبدالعالی عاملی کرکی است.

شیخ محمدبن حسام عاملی عینائی

وی از فضلا و از مشایخ بزرگ بوده از پدرش از عمویش جعفربن حسام از سید حسن بن ایوب حسینی از شهید روایت می کرده است.

مترجم حاضر به نام جدش حسام، شناخته شده است و نسب او چنین است:

محمدبن زين الدين بن حسام.

سید جلیل صفی الدین محمدبن حسن بن ابی الرضا علوی بغدادی

وی از فضلا و فقها و ادبا و شعرای باصلاحیت بوده و ابن معیه و شهید از وی روایت می کرده اند. از سروده های او چکامه ای است که در سوك شیخ محفوظ بن وشاح سروده است و ابیاتی از آن آورده می شود:

مصاب أصاب القلب منه وجيب

و صابت لجفن العين فيه غروب

يعز علينا فقدمولى لفقده

غدت زهرة الأيام و هي شحوب

وطاب له في الناس ذكر و محتد

كماطاب منه مشهد و مغيب

ألا ليت شمس الدين بالشمس يفتدي

فيصبح فينا طالعة و يغيب

فمن ذا يحل المشكلات و من إذا

رمی غرض المعنى الدقيق يصيب

ص: 94

- الغماء عنا و من له

نوال إذا ضن الغمام يصوب

جنح الليل بعدك خاشع

ولا صام في حر الهجير هنيب

في الطرس من كف كاتب

براع عن السمر الطوال ينوب

سح الغمام و لاشدا ال ح مام و لا هبت صبا و جنوب

لی بر ما وارد شد که از شنیدن آن دل به لرزه افتاد و دیدگان از زیادی خود را از کف داد. است بر ما از دست دادن بزرگی که شکوفه های روزگار بر اثر فقدان او را از کف داده است. که مردم از یاد و اصالت او خرسند بودند؛ چنان که شاهد و غایب از وی ش به جای آن که شمس الدين محفوظ از میان ما می رفت، خورشید از میان ، او طلوع می کرد، خورشید غروب مینمود. او چه کسی مشکلات را حل می کند و چه کسی معانی دقیق را توضیح کسی اندوه و تیرگی را از دل ما می زداید و چه کسی آن هنگام که ابر آسمان خودداری بورزد، بر ما باران مهر و وفا می بارد. پس از تو دیگری نیست که در شب تاريك از جا برخیزد و به تهجد و خشوع قیام کند و خواهنده ای نیست که در روزهای گرم و پرحرارت روزه بگیرد. تو، نویسنده ای نخواهد بود که با قلم توانای خود حکایتهای شب را بر پس از تو ابر نمی بارد و کبوتر آواز نمی خواند و باد صبا و جنوب و نسیم وزد.

می الدین محمدبن حسن استرابادی

ضلا و علما و محققان و مدققان بود. تألیفاتی دارد؛ از جمله شرح الكافيه

ص: 95

این شرح را در نجف اشرف تألیف کرده است؛ شرح الشافيه ؛ و شرح قصائد ابن ابی الحديد و کتابهای دیگر .

رضی الدین سال 683 ه. ق از تألیف شرح الكافيه فارغ شد و به طوری که قاضی نورالله در مجالس المؤمنین گفته است در سال 686 ه. ق درگذشته است. .

مؤلف گوید: نسخه کهنی از شرح کافیه وی را دیده ام که از خط او نقل شده است:

در ماه جمادی اولی سال 688 ه. ق از شرح آن آسوده خاطر شده است.

سیوطی در طبقات النحاة می نویسد: الرضی، پیشوای مشهور و مؤلف شرح الكافيه ابن حاجب است که در بیشتر کتابهای نحو مانند آن، تأليف نشده و از نظر جمع و تحقیق به پایه آن نرسیده و بحثهای فراوانی در آن کتاب با نحويها داشته و آرای زیادی در آن گرد آورده و عقاید منحصر به فردی ویژه مسائل نحوی از خود ابراز داشته است(1). لقب رضی نجم الائمه می باشد(2) و من از نام او و همچنین از شرح حال او اطلاعی ندارم؛ تنها می دانم سال 683 ه. ق از شرح کافيه فراغت یافته است.

مؤلف گوید: یکی از فضلایی که پس از او می زیسته اظهار داشته است به خط

خود شیخ رضی در آخر کتابش چنین یافتم: خدای متعال به فیض فضل و نعمتهای بی شمارش به من توفیق داد و وسایل کارم را آن چنان فراهم آورد که در اولین دهه از ماه

جمادی الاولی در حضرت مقدسه به اتمام این کتاب پرداختم، و درود خدا بر محمد و خاندان باکرم او باد و امضا کرده است محمدبن حسن استرابادی. من از سیوطی در شگفتم که چگونه اظهار داشته است به نام شیخ رضی دست نیافتم؛ زیرا نام او در بیشتر نسخه های شرح کافية، همان طور که از نسخه قدیمه یاد کردیم، آورده شده است..

ص: 96


1- این کتاب در سال 1298 ه. ق به طبع رسیده و حواشی از میر سید شریف جرجانی به آن افزوده گردیده است - م.
2- اعيان الشيعة، ج 9، ص 152 می نویسد: نخستین کسی که شیخ رضی را به لقب نجم الدین ملقب ساخت، سید شریف جرجانی بود و اضافه کرده است سبب این که از شرح حال أو اظهار بی اطلاعی شده است، آن است که در روزگار او کسی به ترجمه احوالش اقدام نکرده و پس از ابوحیان و ابن هشام شرح کافیه اش به دیار مصر رسیده است. و مطالب دیگر را باید از آن مجلد استفاده کرد. م.

پس از این از سیوطی نقل کرده است: دوست قدیمی ما شمس الدين بن عزم در مکه به اطلاع ما رسانید شیخ رضی در سال 684 ه. ق یا 686 ه. ق در گذشته و شك در سنه وفاتش از ماست و شرح الشافيه هم از تألیفات او می باشد.

شیخ فقيه محمدبن حسن بن حسولة بن صالحان قمی خطيب

وی از فضلای بزرگ بوده و شاذان بن جبرئیل از وی روایت می کرده است.

شیخ محمد بن حسن بن حسين زغيني

منتجب الدین گوید: وی فقیه شایسته ای بوده است.

شیخ ابو جعفر محمد بن حسن بن حسین مرکب

منتجب الدین گوید: وی عالمی فقیه و متدین بوده است.

سید مجدالدین محمدبن حسن حسینی مرعشی

منتجب الدین گوید: وی دانشوری شایسته است. ما

شیخ ابوبکر محمد بن حسن بن درید(1) ازدی

وی دانشوری فاضل و ادیبی سراینده و نحوی و لغوی بود. تألیفاتی دارد، از جمله

آنها کتاب بزرگی در لغت به نام الجمهرة (2) و دیوان شعر.

ص: 97


1- درید به ضم دال و فتح از درد، به معنای کسی است که دندانهایش ریخته باشد و كوچك مردی است که به این گرفتاری مبتلا گردیده باشد و درید تصغير ترخیم ادرد است که اصل ادیرد بوده است - م.
2- جمهره به فتح جيم و سکون میم مصدر بوده، به معنای جمع کردن و گرد آمدن آمده است و مراد آن می باشد که این کتاب جامع لغات است. سیوطی از بعضی از ادبا نقل کرده است ابن درید کتاب جمهره را در سال 297 ه. ق از لغاتی که خود در خاطر داشت گردآوری کرد و برای گردآوری آنها از هیچ کتاب لغتی استفاده نکرد؛ تنها در گردآوری باب همزه و لفيف از کتابهای دیگران بهره گرفت و ادیبی گفته است ابن درید کتاب جمهره را نخست در فارس و سپس در بصره و بغداد از حفظ املا نمود و به همین مناسبت نسخه های آن مختلف است و تنها نسخه مورد اعتماد نسخه عبیدالله بن احمد است که از چند نسخه گرد آورده و بر خود او قرائت کرده است و چنین کتابی که دلیل بر موقعیت علمی اوست، مورد طعن برخی از فضلا قرار گرفته تا آن جا که او را هدف تیر طعن خود قرار داده اند؛ چنانچه درباره او گفته شده است: ابن دريد بقره و فيه عي وشره يدعى به من حمقه وضع کتاب الجمهره وهو كتاب العين ال الا أنه قد غيره گویند این ابیات طعن آمیز را نقطویه نحوی گفته و ابن درید پاسخ داده است: أفت على النحو و اربابه قد صار من أربابه نفطويه أحرقه الله بنصف اسمه و صير الباقي صراخا عليه

ابن شهر آشوب وی را از شعرای اهل بیت علیهم السلام که از تعریف و تمدیح آنان باکی نداشته اند، نام برده است. از اشعار اوست:

اذا زجرت لجوجا زدته علقة

النفس منه في تماديها

فعد عليه اذا ما نفسه جمحت

باللين منك فإن اللين يثنيها

- هرگاه انسان لجوجی را از کاری که انجام می دهد، باز داری، بیشتر به آن کار علاقه مند می شود و نفس اماره هم او را هر چه بیشتر به آن کار تشویق می نماید.

- در چنین موقعیتی که نفس اماره اورا امان نمی دهد، با آرامی به وی نزديك شده و او را از آن کار ناپسند باز بدار که نرمی و آرامی تو او را به اطاعت دعوت می نماید. از اوست :

أهوى النبي محمدة و وصيه

و ابنیه و ابنته البتول الطاهره

أهل العباء فإنني ب ولائهم

أرجو السلامة و النجا في الآخره

ارجو بذاك رضى المهيمن وحده

يوم الوقوف على ظهور الساهره

- محمد و جانشین او و دو فرزندان و دختر مکرمهاش بتول طاهره را دوست می دارم.

ص: 98

- اینان اهل کسایند و من با دوستی ایشان آرزومندم در آخرت به سلامت بگذرم و

از گرفتاری آن روز، رهایی یابم.

- و از این راه جلب رضایت خدای متعال را می نمایم و از روز قیامت که پشتها

خمیده و خواب از چشمها دور گردیده در امان خواهم ماند.

ابن درید قطعه هایی محبوكة الطرفين انشا کرده و قصیده در مقصور و ممدود سروده و از آثار نظمی او مقصوره مشهور اوست که چکامه ای طولانی است و بیشتر از دویست بیت بوده و کلمات حکمت آمیز و آداب ارزنده ای در آن ایراد نموده است؛ از آن جمله ابیات زیر است (1)

اذا ذوى الغصن الرطيب فاعلما

أن قصاراه نفاد و ت وی

رضیت قسرا و على القسر رضى

من كان ذاسخط على صرف القضا

ان الجديدين اذا ما استوليا

على جديد أدنياه للبلی

خیر النفوس السائلات جهرة

على ظباة المرهفات والقنا

و الحمد خير ما اتخذت جنة

و أنفس الأذخار من بعد التقى

و الناس كالنبت فمنهم رائق

غصن نضير عوده ممر الجني

و منه ما تقتحم العين فإن

ذقت جناه انسان عذبة في اللها .

ص: 99


1- در اعيان الشيعة ، ج 9، ص 156 طبع جدید می نویسد: قصیده مقصوره از چکامه های معروف دنیاست؛ زیرا از سبك ویژه ای برخوردار بوده، مشتمل بر قضایای تاریخی می باشد. این چکامه را ابن درید در مدح امیر ابوالعباس اسماعیل و پدرش عبدالله بن میکال که در آن روزگار کارگذاری شیراز را عهده دار بوده سروده و از سوی آنها در برابر چکامه مزبور ده هزار درهم جایزه گرفته و بر این قصیده شروح زیادی نوشته شده است. شیخ محمدرضا نحوی آن را تخمیس نموده و در تخمیس آن از سید مهدی بحرالعلوم یاد کرده و از وی مدح نموده وسید در قبال تمجیدی که از وی نموده هزار تومان به وی جایزه داده و همین قصیده همراه با شرحی که شده، در سال 1300 ه. ق در مطبعة جوانب به طبع رسیده است. قصيده محبوكة الاطراف قصیده ای است که صدر مصراع اول با هر حرفی که شروع شده عجز آن هم به همان حرف تمام شده باشد و همچنین صدر و عجز مصراع دوم و به همین ترتیب تا آخر - م.

و الشيخ أن قومته من زيغه

لم يقم التثقيف منه ما التوی

كذلك الغصن يسير عطفه ل

دن شدید غمزه اذا عسا

من ظلم الناس تحاموا ظلمه

وعز فيهم جانباه و احتمی

لا ينفع اللب ب لاجدو لا

يحطك الجهل اذا الجدعلا

من لم يعظه الدهر لم ينفعه ما

راح به الواعظ يومآ أوغدا

من لم تفده عبرة أيامه

كان العمى أولی به من الهدی

من لم يقف عندانتهاء قدره

تقاصرت عنه فسيحات الخطى

و الناس ألف منهم كواحد

وواحد کالألف إن أمر عنى

و اللوم للحر مقیم رادع

و العبد لايردعه إلآ العصا

هنگامی که شاخه سرسبز، خشك شود، سرانجام آن به نابودی خواهد کشید.

- و هرگاه مغلوب گردیدی باید ناراحت نباشی، بلکه باید بدانی مغلوب کسی است که بر قضای روزگار غضبناك شود.

- هر گاه شب و روز بر چیز تازه ای استیلا پیدا کند، او را برای گرفتاری دیگری نزدیك می سازد.

- بهترین نفسهایی که آشکارا به سیلان پرداخته اند، نفس هایی است که با آهوان الاغرمیان در آمیخته و با نیزه ها هم آواز گردیده است.

- ستایش خدای متعال بهترین سپر نگه دارست و نفیسترین ذخیره ها؛ پس از حمد خدا پرهیزکاری است.

- مردم مانند گیاه اند؛ برخی از ایشان شاخه های سرسبز و خرم دارند و از ظاهر آراسته برخوردارند؛ ليكن ميوه آنها تلخ است.

- و بعضی از آنها ظاهری ناآراسته دارند، ولی میوه آنها لذتبخش و شیرین است.

- هرگاه اندام کمانی پیرمرد را راست کنی، از فرتوتی و ناتوانی او جلوگیری نخواهی کرد.

- همچنین هرگاه شاخه خشکیده کمان شده را راست کنی، از خشکیدگی او ممانعت نتوانی کرد.

ص: 100

۔ کسی که بر مردم ستم کند، مردم بناچاری ستمگری او را بر خود هموار می کنند و به این خاطر که چاره ای ندارند، از وی حمایت می نمایند.

- خردمندی بدون کوشش ارزشی ندارد و هرگاه کوشش آدمی به سر حد کمال برسد، نادانی او از درجه اعتبار ساقط می گردد.

۔ کسی که از گذشت روزگار اندرز نپذیرد، اندرز امروز و فردای اندرز دهنده سودمند به حال او نمی باشد.

- کسی که عبرتهای روزگار سودمند به حال او نباشد، نابینایی او از بینایی او سودمندتر به حال او خواهد بود.

۔ کسی که به پایه ای برسد و از آن تجاوز نماید، گامهای خطا از او دوری نخواهد کرد و به خطاکاری گرفتار خواهد شد.

- مردم اگر هزار تن اند، مانند يك تن اند و هرگاه پیش آمدی اتفاق افتد، يك تن آنها مانند هزار تن است. انسان آزاد با اندك سرزنشی از پای می افتد و بنده را جز چوبدستی از پای نمی افکند.

عبدالرحمن بن محمد انباری در کتاب طبقات الأدباء از وی یاد کرده و می نویسد: ابن درید به فراگیری علم نحو پرداخت و برای تحصیل مراتب آن علم به درس ابوحاتم سیستانی و ابوالفضل رياشی و عبدالرحمن برادر اصمعی حاضر می شد و از علمای بزرگ نحو به شمار می آمد و در واژه شناسی و انساب و اشعار عرب از دیگران برتر بود و کسی به پایه او نمی رسید و ابوسعید سیرافی و ابوعبدالله مرزبانی از شاگردان او بشمارند. ابن درید شاعری بود که به سرودن اشعار توجه ویژه داشت. او سروده های زیادی دارد و مقصوره او که از جمله آثار نظمی اوست، مشهور است و همچنین چکامه دیگرش که لغات مقصور و ممدود را به یکدیگر پیوسته است، مشهور می باشد.

و محمد بن رزق اسدی گفته است: مشهور آن است که ابن درید داناترین شاعران و سر اینده ترین دانشوران است و از تألیفات او الجمهرة در لغت؛ کتاب الاشتقاق؛ کتاب الانواء؛ كتاب الخيل که بزرگ است و کتاب الخيل که کوچك است و کتاب الملاحن؛ کتاب ادب الكتاب؛ کتاب المجتنی؛ کتاب المقتنی و کتابهای دیگر است. و حمزة بن

ص: 101

یوسف گفته است: از ابوالحسن دارقطنی چگونگی حال ابن درید را جویا شدم؛ در پاسخ گفت: درباره او سخنانی می گویند. ابن شاذان از وی نام برده، می نویسد: در سال 321 ه. ق وفات یافته(1) و اضافه کرده او و ابوهاشم جبائی در يك روز وفات یافتند و مردم گفتند علم لغت و کلام به مرگ ابن درید و ابوهاشم از جهان رخت بربست و جحظه در سوك او اشعاری گفته است.

مؤلف امل الآمل گوید: مراد دارقطنی آن است که وی را به تشیع نسبت می دهند. و سید مرتضی در کتاب الدرر و الغرر به توسط علی بن حسین کاتب، مطالب زیادی از ابن درید نقل کرده و همچنین به توسط ابوعبدالله مرزبانی مطالبی از وی نقل نموده است .

مراد وی از ابن درید، محمدبن حسن بن علی بن عبدالله بن سعیدبن درید می باشد .(2)

و قاضی نورالله در مجالس المؤمنين از وی یاد و ستایش کرده است.

ابن خلکان هم از او یاد کرده و نسب او را به قحطان رسانیده و به تمجید از او پرداخته است. ثناگستری که مسعودی و دیگران از وی داشته اند ایراد نموده و اضافه کرده است: چکامه مقصوره او مورد توجه گروه بسیاری از ادبا قرار گرفته و چندین شرح بر آن نوشته شده و کتابهای پیش یاد شده او را نام برده و این کتابها را از تألیفات او برشمرده است السرج و اللجام؛ المقتبس؛ زوار العرب ؛ اللغات ؛ السلاح؛ غريب القرآن و الوشاح و شعر بخوبی می گفته.

از اشعار نمکین اوست:

غراء لوجلت الخدود شعاعها

للشمس عند طلوعها لم تشرق

غصن على دعص تأود فوقه

قمر تألق تحت لیل مطبق

لو قيل للحسن احتكم لم يعدها

أو قيل خاطب غيرها لم ينطق

ص: 102


1- به خط یکی از علما دیده شده ابن درید در سال 238 ه. ق متولد شده است.
2- دیگری از ادبا هم به نام ابن درید شهرت داشته است. سیوطی در ص 415 بغية الوعات می نویسد: ابوبکر یحیی بن محمدبن درید اسدی از فقها و ادبا و لغويها و فضلای عهد خود بوده و داوری شهر بسط از غرناطه را به عهده داشته است و از ابوالولید باجی روایت می کرده و ابومحمد بن عطيه از وی روایت داشته است . م.

فكأنها من فرعها في مغرب

و كأنها من وجهها في مشرق

تبدو فيرمق بالعيون ضياؤها

الويل حل بمقلة لم يطبق

- ماه رخساری که پرتو جمالش در هنگام تابیدن از آفتاب برتر باشد و خورشید رخشان را از تابش باز بدارد.

- روی تابان و موی پریشان او مانند شاخ سبز و خرمی است که بر فراز تلی بچمد و بر فراز آن ماه تابانی بدرخشد.

اگر به حسن و زیبایی بگویم یکی از خوبان را که خود انتخاب کرده ای نام بر، از وی نگذرد و اگر بگوییم با دیگری سخن بگو دم برنیاورد.

هنگامی که به مویش می نگریم، گویا شب تار است و چون به رویش نظاره کنیم، گویا خورشیدی است که نقاب از چهره بر گرفته و تابان شده است .

موقعی که نقاب از چهره بر گیرد، چشمها از روشنی او خیره گردد و وای بر آن چشمی که خیرگی کند و او را نظاره نماید.

مؤلف گوید: از هری مؤلف تهذيب اللغه در بغداد با ابن دريد ملاقات کرده؛ ليكن از او دانشی فرانه گرفته است.

تنها يك قصيده از وی روایت کرده و در عین حال در کتاب تهذیبش از وی ایرادها گرفته و نکوهش ها کرده است.

در قصبه دهخوارقان تبریز ، شرح ارزنده ای که بر قصیده مقصورابن درید نوشته شده دیدم؛ ليكن از شارح آن اطلاعی به دست نیاوردم و تاریخ آن شرح 815 ه. ق بود و همان قصیده را سیرافی که شاگرد ابن درید است شرح کرده و به گمانم شرح مزبور همان شرح مزجی باشد که سیرافی به آن قصیده نوشته است و تاریخ مزبور تاریخ نسخه برداری از آن شرح می باشد و ممکن است شرح یاد شده شرح سيرافی نباشد؛ زیرا شرحهای زیادی بر آن نوشته شده است .(1).

ص: 103


1- شرح حال ابن درید در کتب تاریخ و ترجمه به تفصيل و اجمال آورده شده است و مناسب است شرح حال او را به طوری که علامه صدر در کتاب تأسيس الشيعة، ص 157 ایراد کرده تکمیل کنیم. ابن درید در سال 223 ه. ق در بصره متولد شد و همان جا به تکمیل مراتب علمی پرداخت و پس از آن که زنگباریها بصره را در اختیار گرفتند، به اتفاق عمویش به عمان رفت و دوازده سال در آن جا زیست سپس به بصره بازگشت و مدتی در آن جا ماندگار شد. پس از آن به شیراز رفت و به امرای بنی میکال که شیعه بودند پیوست و ناظر ديوان آنها شد و اوامر مملکتی تحت نظارت او صادر می گردید و به توقيع أو می رسید و به عالیترین مرتبه نایل آمد و هدایا و جوایزی از کارگذارانی که از آنها ستایش می کرد به وی می رسید و همه آنها را به مصارف خیر می رسانید و اندوخته ای گرد نمی آورد. پس از آن که بنی میکال از امارت خلع گردیدند و به خراسان رفتند؛ سال 308 ه. ق ابن درید به بغداد رفت و تا آخر عمر در آنجا زیست و در آغاز که به بغداد وارد شد، به وزیر علی بن فرات که از شیعیان بود پیوست و تحت حمایت آن وزیر قرار گرفت و به معرفی او با المقتدر عباسی ارتباط پیدا کرد و خلیفه ماهیانه پنجاه دینار به وی می داد. ابن دريد مدت شصت سال بر اریکه تدریس برقرار بود و 98 سال عمر کرد و در ماه شعبان سنه 321 ه. ق درگذشت. مؤلف این کتاب در باب کنی نوشته است: روز چهارشنبه دوازده شب مانده از ماه شعبان سال 321 ه. ق او و ابوهاشم جبائی وفات یافتند و مردم گفتند: از این پس دانشوران لغت و کلام از جهان رخت بربستند. ابن درید در تربت عباسیها واقع در شرق بغداد مدفون گردید. کتاب الجمهره اش در شش مجلد تدوین گردیده است . م.

الأجل مختص الدين محمدبن حسن رازی

منتجب الدین گوید: وی از فضلا و صلحا بوده است .

شیخ محمد بن حسن بن زین الدین شهید ثانی بن علی بن احمد عاملی

وی از علما و فضلا و محققان و مدققان و متبحران و جامع مراتب علمی بوده و دانشوری کامل و پرهیز کاری مورد وثوق و فقیهی محدث و متکلم و حافظ حدیث به شمار است و سرایندهای ادیب و منشی بزرگوار و نیکو تقریر بوده است مراتب علمی را از پدرش و از سید محمد بن علی بن ابی الحسن موسوی عاملی و از میرزا احمد محمد بن على استرابادی و علمای دیگر آن روزگار فراگرفته است و تألیفات بسیاری دارد؛ از جمله شرح تهذیب الاحکام؛ شرح الاستبصار در سه مجلد در طهارت و صلاة؛ حاشیه بر شرح لمعه در دو مجلد از آغاز تاکتاب صلح؛ حاشیه معالم ؛ حاشیه

ص: 104

اصول الکافی ؛ حاشية الفقيه (1)حاشية المختلف ؛ شرح الاثني عشرية پدرش(2) ؛ حاشية المدارك؛ حاشية المطول؛ روضة الخواطر و نزهة النواظر در سه مجلد(3)، رسالة في تزكية الراوی؛ رسالة التسليم در صلاة؛ رسالة للتسبيح و الفاتحه فيما عدا الأوليين و ترجیح التسبيح، کتاب مشتمل على مسائل و احادیث ؛ کتاب مشتمل على مسائل جمعها من كتب شی؛ حاشية كتاب الرجال لميرزا محمد؛ دیوان شعر؛ رساله ای به نام تحفة الدهر في مناظرة الغنى و الفقر و دیگر کتابها.

او اشعار خوب و نغزی می سروده است.

مؤلف امل الآمل می گوید: من از عمویم شیخ علی بن محمد بن على حر عاملی و از دایی پدرم، شیخ علی بن محمود عاملی و از فرزندش شیخ زین الدین و دیگر اعلام، از وی روایت می کنم.

و فرزندش شیخ علی در مجلد دوم کتاب الدر المنثور از وی نام برده و می نویسد:

پدرم دانشوری عامل و فاضلی کامل و پرهیزکاری عادل و پاکیزهای هوشمند و پارسایی پاکدامن و زاهدی پسندیده و از دنیا و اهل آن گریزان بوده و از امور شبهه ناك دوری می ورزیده و حافظه قوی و هوشمندی و اندیشه و دقتی به کمال داشت و کارهای او با قصد قربت به انجام می رسید و همه عمرش را در تصنیف و عبادت و تدریس و افاده و استفاده به پایان رسانید.

پس از این ضمن گفتاری طولانی به مدح او پرداخته و به استادان او و همچنین به انتقال او به کربلا و مکه و دیگر احوال او و تألیفاتی که پیش از این نام آنها را متذکر شده ایم و به پاره ای از اشعار او اشاره نموده است(4) از جمله آنها چکامه ای است :.

ص: 105


1- در پاورقی از مؤلف نقل کرده است که این حاشیه را در کاشان دیده ام تا اواخر کتاب صوم است.
2- ایضا: این شرح را در استراباد در هنگامی که علی بيك آنجا را فتح کرده بود دیده ام و حواشی به خط شارح بر آن نوشته شده بود.
3- مؤلف گوید: مجلد اول این کتاب را به خط خود او در تبریز دیده و آن همان نزهة النواظر في اخبار الاوائل و الاواخر است که مشتمل بر احوال انبیا و ائمه و ملوك و دیگران بوده و از فواید ارزنده برخوردار می باشد و در آن کتاب به نقل روایات و احادیث پرداخته است.
4- مترجم حاضر، فرزند صاحب معالم است و فرزندش در الدر المنثور، ج 2، ص 210 می نویسد: پدرم پس از وفات پدرش صاحب معالم و سید محمد، صاحب مدارك، مدتی را به مطالعه و تدریس گذراند. پس از آن به مکه رفت و پنج سال مجاورت بیت الله اختیار نمود و با میرزا محمد استرابادی که در آن اوقات در مکه بود، ملاقاتها داشت و با او به مقابله حديث می پرداخت و کتاب رجال او را تهذیب و تبویب کرد. سپس به جبل عامل آمد و پس از چندی از آن جا به عراق رفت و مدتی در کربلا مجاورت داشت و گروه عرب و عجم از او استفاده می کردند و همان جا علاوه بر تدریس به تصنیف هم می پرداخت و کتابهایی در آن جا تألیف کرد. در یکی از روزها که در پشت بام به نماز ایستاده بود، یکی از دشمنان وی را هدف تیر قرار داد؛ ليكن از شر او در امان ماند. در نتیجه از عراق، عازم مکه شد و پس از چندی باز به عراق رفت و پس از مدتی به سببی عازم مکه شد و این بار همان جا ماندگار گشت تا اجل موعود در رسید. در اوقاتی هم که در جبل عامل بود، به دمشق می رفت و با فضلای عامه و خاصه ارتباط داشت و با آنها بخوبی رفتار می کرد و به درس آنها حاضر می شد؛ از جمله به درس شیخ شرف الدين دمشقی که گروه بسیاری به درس او می رفتند حاضر می شد و مورد تشویق و تأیید قرار می گرفت و با فضلای عصرش مراسلات و مکاشفات داشت و دانشوری محتاط بود. گویند هنگامی به اطلاع او رسید یکی از فروشندگان عراق زکات و سهم امام خویش را نمی پردازد. به همین سبب، هر چیزی که می خرید، نخست زکات آن را خارج می کرد و از امراء عراق و امثال آن وجوهی نمی گرفت و جوایزی را که برایش می فرستادند، باز می گردانید. مشهور است هنگامی که به طواف خانه خدا مشغول بود، مردی یکی از گلهای تابستانی را که در مکه و اطراف آن وجود ندارد و فصل چنان گلی هم نبود، به وی داد. پدرم از او پرسید: این گل را از کجا آوردی؟ گفت: از این خرابات. پس از این پاسخ، پدرم او را ندید - م.

که در سوك سيد محمد بن ابی الحسن عاملی و دیگری که در مدح او گفته است یادآوری نمود. و این دو بیت از قصیده ای است که برای یکی از فضلا سروده است:

یا خليلي باللطيف الخبير

و بود أضحى لكم في الضمير

خصصا بالثنا إمامة جليلا

و خلية أضحی عدیم النظیر

- ای دو دوست من، سوگند به خدای مهربان که از حال همه ما کاملا با خبر است و سوگند به دوستی که از شما در دل من افتاده است.

- (تا گوید) اختصاص یافته اند به مدح کردن از پیشوای بزرگ و دوست سترك بی همتا.

ص: 106

و این دو بیت هم از یکی از چکامه های اوست : مالفؤادي مدى بقائي

قد صار وقفة على العناء

و مالجسمي حليف سقم

بدا به اليأس من شفائي

- چه کنم با دلی که در مدت زندگانی اش همگام با درد و رنج است .

- و چه چاره سازم برای جسمی که پیوسته بیمار است و از بهبودی مأیوس می باشد.

باری فرزندش چندین قصیده طولانی از وی ایراد کرده است، از جمله همین دو قصیده، و دو قصیده ای که پیش از آن یاد شد(1)

مؤلف امل الآمل گوید: از اشعار او قصیده ای است که در سوك حضرت سیدالشهدا علیه السلام سروده است و من آن قصیده را به خط خود او دیده ام؛ از آن جمله اشعار زیر است:

كيف ترقی دموع أهل الولاء

و الحسين الشهيد في كربلاء

جده المصطفى الأمين على ال

وحي من الله خاتم الانبیاء

و أبوه أخوالنبي علي

آیة الله سيد الأوصياء

أمه البضعة البتول أخوه

صفوة الأولياء و الأصفياء

يالها من مصيبة أصبح ال

دین بها في مذلة و شقاء

ليت شعري ما عذر عبد محب

جامدالدمع ساكن الأحشاء

و ابن بنت النبي أضحى ذبيحا

مستهامة مرملا بالدماء

و حریم الوصي في أسر ذل

فاقدات الآباء والأبناء .

ص: 107


1- فرزندش در الدر المنثور، ج 2، ص 214 می نویسد: از آثار پدرم کتابی است که بسیاری از اشعار خود را که مشتمل بر مواعظ و الغاز و مراسيل وجواب اشعاری بود که به دیگران داده است و این کتاب نزد من بود و در ضمن کتابهای دیگر که از دستم رفته مفقود شده است. خوب شعر می گفته و در سرودن اشعار سریع بوده و معانی دقیق و الفاظ رشیقی را در آنها به کار می برده است. اکنون فقط قسمتی از اشعارش را در اختیار دارم. او کتابی نیز دارد که در آن، اشعار خود و دیگران و اشعاری را که فیمابین او و معاصرانش رد و بدل می شد، گرد آورده است - م.

و على خير العباد أسير

في قيود العدى حليف العناء

مثل هذا جزاء نصح نبي

کل عن نعته لسان الثناء

أسس السابقون بيعة غدر

و بنى اللاحقون شربناء

حرفوا بدلوا أضاعوا أقاموا

بدعابالعناد و الشحناء

و استبدوا بإمرة نصبوها

شرکاللائمة النجباء

منعوا فاطم البتول تراثا

من أبيها بفاسد الآراء

يا بني الوحي لايخفف وجدا

نالنا من شماتة الأعداء

غیر ذي الأمر نور وحي له

حجة الله کاشف الغماء

لهف نفسي على زمان أرى في

ه مزية لدولة الأشقياء

أترى يسمح الزمان بهذا

و يحوز الراجون خير رجاء

- چگونه اشك چشم دوستان اهل بیت خشك شود، با آن که حضرت امام حسین (ع) در کربلا به شهادت رسیده است.

۔ جد او خاتم انبیا و محمد مصطفی و امین وحی حضرت پروردگار بود.

- و پدرش على علیه السلام می باشد که برادر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بود. آیت و نشان کامل جلال و جمال خدا و بزرگ همه اوصیاست.

- مادرش حضرت بتول عذرا است که پاره تن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و برادرش حضرت امام حسن مجتبی (ع) است که خلاصه اوصیا و برگزیده اصفیا می باشد.

- آری، از شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام اندوهی به وجود آمد که در نتیجه آن دین اسلام را ذلیل و تیره دلان را همواره بر اسلام مسلط کرد.

- ای کاش می دانستم چه عذری دارد آن دوستی که در این اندوه نمی گرید و آرامش خاطر دارد. فرزند دختر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حالی به تیر ستمگری دشمنان از پای در آمد که در خون خویش دست و پا می زد.

- و پردگیان وصی پیغمبر در حالی که پدران و فرزندان خود را از دست داده بودند، به ذلت اسیری گرفتار گردیدند.

- و حضرت سجاد که بهترین بندگان خدا بود به زنجیر اسارت دشمنان در آمد

ص: 108

و پابند رنج و اندوه قرار گرفت.

- آری، این کارها که دشمنان انجام دادند، پاداش رنجهایی بود که پیمبر برای

هدایت آنان بر خود هموار کرده بود.

۔ آن پیمبری که زبان از ستایش او درمانده و عاجز است.

- پیشینیان از این دشمنان، بیعت حیله گری برای خویش گرفتند و پیوستگان به

ایشان هم ناپسندترین بناها را بنیان نمودند.

- آری، کتاب خدا را تغییر دادند و حق وصی خدا را نادیده گرفتند و بدعتهایی را

که همراه با خشم و عداوت بود بر پای داشتند.

-و کاری را به انجام آوردند که نسبت به پیشوایان بانجابت حق، مخالفت صریح

داشت.

و بارأى فاسدی که صادر کردند، ارث فاطمه زهرا عليها السلام را که از پدرش می برد، از دستش باز گرفتند.

ای خاندان وحی، شماتتی که از دشمنان دیده ایم، تخفیفی نخواهد داشت و جز حضرت ولی عصر که نور وحی خدا و حجت او و نابودکننده اندوههاست، کس دیگری دست ستمگران و شماتت آنان را کوتاه نخواهد کرد.

و چه حالی خواهم داشت آنگاه که آن حضرت ظهور کند و پایه دولت ستمکاران را از بیخ و بن براندازد.

آیا آن روزگار را خواهم دید و آیا آرزومندان به بهترین آرزوهای خود خواهند

رسید.

به خط سید حسین بن محمد بن علی بن ابی الحسن عاملی چنین دیدم که دایی زاده ام شیخ محمد بن حسن بن زین الدین عاملی در دهم ذی قعدة الحرام سال 1030 ه. ق در مکه مکرمه وفات یافت.(1).

ص: 109


1- در پاورقی نقل کرده است آنچه در بالا از خط سیدحسین یادآوری کرده است در امل الآمل نبوده؛ ليكن در نسخه ای که به خط میرزای افندی تصحیح شده جملات مزبور آورده شده است. در الدر المنثور، ج 2، ص 222 می نویسد: شیخ حسن صاحب معالم (پدر مترجم حاضر) به خط خود نوشته است فخر الدين ابوجعفر محمد در ظهر روز دوشنبه دهم ماه شعبان سال 981 ه. ق متولد شد و من در شب پنجشنبه نهم ماه رجب سال 981 ه. ق که در کربلای معلی بودم، این دو بیت را در ماده تاریخ میلاد او گفته ام : أحمد ربي الله إذ جاءني محمد من فيض عماه تأريخه لازال مثل اسمه بجوده يسعده الله در همان کتاب، ص 213 می نویسد: یکی از اصحاب پدرم به وی گفت: طولی نخواهد کشید سلطان شما را به ملاقات خویش دعوت خواهد کرد وی از آن به بعد همواره می گفت: پروردگارا، هر گاه مقرر است چنین پیش آمدی اتفاق افتد و مرگ بهتر است برای من، مرگ مرا مقدر بفرما. پس از چندی اظهار داشت: دعای من مستجاب شده و طولی نخواهد کشید رحلت خواهم کرد و همین طور شد و شیخ حسین مشغری که از مصاحبان پدرم بود و در مکه به استفاده از او می پرداخت، به خط خود بر شرح استبصار پدرم که هم اکنون نسخه اش در نزد من موجود می باشد، نوشته است: مؤلف این کتاب، شیخ سعید حمید بقية العلماء الماضين و خلف الكملاء الراسخین شیخ محمد (مترجم حاضر) در شب دوشنبه 12 ماه ذی قعده الحرام سال 1030 ه. ق در مکه مکرمه درگذشت و چند روز پیش از وفات هم از مرگ خود خبر دار بود و پس از درگذشت جنازه او را به قبرستان معلی برده نزديك به قبر مطهر حضرت خديجة الكبرى دفن کردیم و از همسرش دختر سید محمد بن ابو الحسن که ام ولدش بوده نقل کرده است تمام آن شبی که رحلت کرده بود، آواز قرآن به گوش می رسید و مدت عمرش پنجاه سال و سه ماه بوده است - م.

شیخ محمدبن حسن شوهانی

وی دانشوری پرهیز کار و از مشایخ ابن شهر آشوب است. مؤلف گوید: شوهانی از ابو علی فرزند شیخ طوسی و از ابوالوفا عبدالجبار بن على مقری رازی و هر دو تن از شیخ طوسی روایت کرده اند و این سند از کتاب المناقب ابن شهر آشوب استفاده می شود.

شیخ محمدبن حسن طوسی

پدر محقق خواجه نصیر طوسی است که دانشور بزرگواری بود و فرزندش

خواجه نصیر الدین از وی روایت داشته است.

شيخ درویش محمدبن حسن عاملی

وی از فضلا و صلحا و زهاد و از مشایخ بزرگوار می باشد و از شیخ علی بن

ص: 110

عبدالعالی عاملی کر کی روایت می کرده است.

مؤلف گوید: حق آن بود که شیخ معاصر، وی را در باب دال بی نقطه ترجمه کرده بود.(1)

و او جد مادری استاد استناد قدس سره است و به واسطه پدرش از او از شیخ على کر کی روایت کرده است .(2)

شیخ ابو جعفر محمد بن حسن بن على حلبی

وی از محققان و مدققان و فضلا و صلحا و پارسایان بوده، از شیخ طوسی و ابن

براج روایت داشته است.

سید عزالدين أبو الحارث محمدبن حسن بن علی علوی بغدادی

از دانشوران روزگارش بوده و از قطب راوندی روایت می کرده است.

مؤلف گوید: سید محيى الدين ابوحامد محمد بن عبد الله بن زهره حسینی حلبی از

وی روایت داشته است.

ص: 111


1- مؤلف (ره) در مجلد دوم صفحه 271 مطالب مربوط به درویش محمد را ایراد کرده است و در آنجا هم به این اعتراض اشاره نموده، حق آن بود مؤلف امل الآمل در باب سیم از وی نام نبرده بود و تغایری در میان نمی باشد و این نام مرکب است. آری، با ملا درویش محمد استرابادی که شرح حالش را پس از این بیان کرده است، ارتباطی ندارد. تكملة أمل الآمل، ج 1، ص 203 می نویسد: سید خاتون آبادی در مناقب الفضلاء نوشته است: مادر ملا محمدتقی مجلسی، دختر مترجم حاضر است و در نطنز مدفون شده و قبه ای دارد که مزار مردم می باشد و از محدث بحرانی نقل کرده که درویش محمد نخستین دانشوری است که در روزگار صفویه به نشر احادیث اهل بیت اقدام کرده و از مرآت الاحوال نقل کرده است درویش محمد شاگرد شهید ثانی است. سید صدر گوید: نظر به این که بیشتر از 29 سال فاصله در گذشت کرکی و شهید ثانی نبود، منافاتی ندارد که وی از محقق کرکی روایت کرده باشد - م.
2- مؤلف گوید از پایان وسائل الشيعة به دست می آید که مولانا محمدباقر مجلسی از پدرش از قاضی ابو الشرف اصفهانی و شیخ عبدالله بن جابر عاملی از مولانا درویش محمدعاملی از شیخ نورالدين محقق کرکی روایت می کرده است . م.

محمدبن حسن بن علی بن محمدبن حسین حر عاملی مشغری

محمدبن حسن بن علی بن محمدبن حسین حر عاملی مشغری(1)

مؤلف كتاب أمل الآمل می باشد.

وی در شب جمعه هشتم ماه رجب سال 1033 ه. ق در قریه مشغرا متولد شده و در آنجا به درس پدر و عمویش شیخ محمد حر و جد مادری اش شیخ عبدالسلام بن محمد حر و دایی پدرش شیخ علی بن محمود و دیگران حضور یافته و در قریه جبع از عمویش از شیخ زين الدين بن محمد بن حسن بن زين الدين و از شیخ حسین ظهیری و دیگران استفاده کرده است.

شیخ حر عاملی مدت چهل سال در بلاد جبل عامل می زیست و از آنجا دو بار به حج بیت الله و به عراق عرب و زیارت ائمه طاهرین مشرف گردید و به طوس عزیمت کرد و پس از زیارت مرقد شریف حضرت علی بن موسی الرضا عليه السلام مجاورت اختیار کرد (2)و تا این هنگام مدت 24 سال است که افتخار مجاورت آستان قدس رضوی را دارد و از آنجا هم دو بار به حج بیت الله رفته و دو بار هم به زیارت ائمه عراق عليهم السلام مشرف گردیده است.

شیخ حر عاملی تألیفاتی دارد، از جمله الجواهر السنية في الأحاديث القدسية که نخستین کتابی است که در این خصوص گرد آوری کرده است و پیش از او محدث دیگری به تألیف چنین کتابی اقدام ننموده است .(3)

الصحيفة الشافية در این کتاب بخشی از ادعیه حضرت علی بن الحسين عليه السلام

ص: 112


1- مشعر بفتح میم و سکون شین و غين مفتوحه یکی از قرای دمشق از ناحيه بقاع است.
2- در تعليقات می نویسد: به طوری که خود شیخ معاصر در آخر امل الآمل نوشته است که آغاز مجاورت او در شهر مقدس رضوی سال 1073 ه. ق بوده است. بنابراین، موضوع فوق را در سال 1097 ه. ق مرقوم داشته است.
3- در تعليقات امل الآمل آمده است: این کتاب نزديك به شش هزار بیت است.

را که در صحیفه کامله آورده نشده، گرد آورده است. (1)

کتاب تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة این کتاب در شش مجلد تهیه گردیده و مشتمل بر همه احادیث احکام شرعی است که در کتب اربعه و دیگر کتابهای معتبر که بیشتر از هفتاد مجلد بوده تألیف شده و سندها و نام کتابها در آن ایراد شده و ترتیب جالبی در آن به کار رفته و در ضمن آن وجه جمع احادیث را به طور اختصار متعرض گردیده و به قدری که ممکن بوده برای هر مسأله باب ویژه ای در نظر گرفته شده است. (2)

کتاب هداية الامة الى احكام الائمة عليهم السلام این کتاب در سه مجلد صغير تأليف گردیده و منتخبی از کتاب وسائل است که سندها و مکررات آن حذف شده است و هر مطلبی از آن ضمن دوازده مطلب گرد آمده و از اول فقه تا آخر آن می باشد. کتاب فهرست وسائل الشيعة این کتاب مشتمل بر عنوان بابها و عدد احادیث هر باب است و متضمن مضمون احادیث میباشد و در يك مجلد تدوین شده و به مناسبت این که مشتمل بر همه روایاتی بود که از فتواهای ائمه طاهرین علیهم السلام تهیه گردیده به نام من لايحضره الامام (3)نامیده شده و کتاب الفوائد الطوسية مجلدی از آن که مشتمل بر صد فایده و مطالب متفرقه دیگری است، به پایان رسیده است.(4)

کتاب اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات.

این کتاب در دو مجلد تدوین شده و مشتمل بر بیست هزار حدیث و نزديك به هفتاد هزار سند می باشد که از همه کتابهای خاصه و عامه به دست آمده است و از ترتیب و تهذیب جالبی برخوردار می باشد و تا حد .

ص: 113


1- ايضا این کتاب نزديك به سه هزار بیت است.
2- ایضا این کتاب نزديك به صد و پنجاه هزار بیت است. کتاب مزبور به نام (وسائل الشيعة) معروف است و چندین مرتبه به طبع رسیده و در الذريعة، ج 4، ص 352 شرح مفصلی برای این کتاب مرقوم داشته و مرحوم محدث نوری کتاب مستدرك الوسائل را به منظور استدراکهای آن گرد آورده است. این کتاب هم به طبع رسیده است . م.
3- در حاشیه مخطوط آمده این کتاب نزديك به چهارده هزار بیت است.
4- ايضا این کتاب نزديك به پانزده هزار بیت می باشد.

امکان از احادیث مکرر خودداری شده و به نام کتابهایی که مرجع کتاب مزبور بوده اشاره شده و هر بابی از آن کتاب از فصلهایی تشکیل یافته و در هر فصلی، احادیثی که با آن فصل متناسب بوده ایراد گردیده است.

این کتاب از صد و چهل و دو کتاب از کتابهای خاصه و بیست و چهار کتاب از کتابهای عامه به دست آمده و این عدد، از کتابهایی است که بدون واسطه از آنها نقل شده است و از پنجاه کتاب از کتابهای خاصه و دویست و بیست و سه کتاب از کتابهای عامه که در کتابهای سابق به نام آنها اشاره کرده اند با واسطه نقل کرده ایم؛ بنابراین، مجموع کتابهایی که مورد نظر بوده چهار صد و سی و نه کتاب است. گذشته از این، از آنهایی که تحت شماره کتابهای مزبور نبوده است، نقل کرده ایم و در اصل کتاب به نام آنها اشاره کرده ایم. (1)

از تألیفات او کتاب امل الآمل است که در احوال علمای جبل عامل تأليف شده و به شرح احوال علمای متأخر هم پرداخته است . (2)

از تألیفات او رساله ای است به نام الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة این کتاب دارای دوازده باب و مشتمل بر بیشتر از ششصد حدیث و شصت و چهار آیه از قران کریم و همراه با ادله بسیار و متضمن عبارتهای متقدمین و متأخرين علما و پاسخ شبهه ها و دیگر مطالب می باشد.

و رساله ای در رد صوفیه، مشتمل بر دوازده باب و دوازده فصل و در این بابها و فصلها نزديك به هزار حدیث در رد آنها به طور عموم و خصوص که مربوط به هر يك از ویژه گیهای آنان است آورده شده است. .

ص: 114


1- این کتاب نزديك به چهل هزار بیت بوده است.
2- کتاب مزبور مجزا و جز کتب دیگر به طبع رسیده است. در آغاز آن می نویسد: این کتاب در دو بخش تنظیم یافته است و به نام امل الآمل في علماء جبل عامل موسوم می باشد و اگر بخواهی می توانی آن را به نام تذكرة المتبحرين في العلماء المتأخرين بنامی و می توانی بخش اول را به نام اول و بخش دوم را به نام دوم موسوم بسازی. این کتاب با تحقیقات فاضل معظم جناب آقای سید احمد حسینی به طرز پسندیده ای به طبع رسیده و در آغاز آن شرح حال کاملی از شیخ حر عاملی آمده است . م.

و از تألیفات اوست رسالة خلق الكافر و ما يناسبه، رساله ای است در نام گذاری حضرت مهدی علیه السلام به نام کشف التعمية في حكم التسمية، رسالة الجمعه که این رساله پاسخ ایرادهایی است که بر اقوال شهید ثانی در رساله جمعه اش اظهار شده است، رساله ای در اجماع به نام نزهة الاسماع في حكم الاجماع؛ رسالة تواتر القرآن؛ رسالة الرجال و رسالة أحوال الصحابه و رسالة تنزيه المعصوم عن السهو و النسيان، و رسالهای در واجبات و محرمات که تصریح به آنها شده و منصوص اند به نام بداية الهدایه که از آغاز تا انجام آن فقه بوده.

و در نهایت اختصار تألیف شده و در پایان آن گفته است: بنابر آنچه در این کتاب آمده واجبات شرعی هزار و پانصد و سی و پنج و محرمات آن هزار و چهارصد و چهل و هشت بخش بوده است. (1)

پس از تألیفات او کتاب الفصول المهمة في اصول الأئمة عليهم السلام است. این کتاب مشتمل بر قواعد کلیه ای است که راجع به اصول الدين و فروع الدين و اصول فقه و اصول طب و دیگر نوادر است.

این کتاب بیشتر از هزار باب است و از هر بابی، هزار باب دیگر گشوده می شود.(2)

از تألیفات او کتاب العربية العلوية و اللغة المروية (3)و دیگر اجازات متعدده مختصر و مطولی است که برای معاصران مرقوم داشته و همچنین رساله ای است که در احوال خود و رساله ای که به منظور وصیت به فرزندش مرقوم داشته است. از تألیفات او، دیوان شعر است که نزديك به بیست هزار بیت بوده و اکثر اشعار آن در مدح رسول اکرم و ائمه طاهرين عليهم السلام سروده شده است و در این دیوان منظومه مواريث ، منظومه در زکات و منظومه در هندسه، منظومه در تاریخ النبي (صلی الله علیه و آله) و الأئمة عليهم السلام آورده شده است. (4).

ص: 115


1- در پاورقی نوشته نزديك به دو هزار بیت است.
2- ايضأ نزديك به دوازده هزار بیت است.
3- ايضا این کتاب را در آخر عمرش تألیف و پیش از اتمام آن رحلت کرده است. (4) منظومه هایی که در دیوان وی آمده به طور انفراد هم در نسخه های بسیاری گرد آمده است.

در کتاب الفوائد الطوسية نیز رساله های مفصلی که به اندازه ده رساله می شود،

آورده شده و مناسب است که هريك از آنها را مستقلا تهیه کنم و تصمیم گرفته ام هر گاه خدای متعال مرگ مرا به تأخیر بیندازد، برای کتاب وسائل الشيعة شرحی بنویسم که مشتمل باشد بر بیان آنچه از احادیث استفاده می شود و نیز تحقیقات متفرقی که در کتابهای استدلال آمده است از ضبط اقوال و انتقاد، از دلیلهایی که آورده شده و مطالب مهم دیگر به آن بیفزایم و این کتاب را به نام تحریر وسائل الشيعة و تحبیر مسائل الشریعه بنامم.

و این کتاب را پس از تألیف کتاب وسائل الشيعة تدوین نمودم و مقدمه ای برای آن تنظیم کردم و به شرح مقدمه عبادات و همچنین از کتاب طهارت تا بحث آب مضاف را توضیح دادم . (1)

و علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر از وی نام برده است و گوید: پرچم

برافراشته دانش که هيچيك از دانشوران به پایه او نمی رسد؛ سخن آرای بافضیلتی است که کلام از تعریف او عاجز است و تحقیقات او همه را به خود متوجه ساخته و به هر سرزمینی که رسیده است مانند باران آنجا را سیراب گردانیده است. تألیفات او سپیدی پیشانی روزگار است و کلمات او در سطرها نقش گوهر های گرانبار را دارد و او اینك در ایران زندگی می کند و زبان حالش به این شعر مترنم است.

أنا ابن الذي لم يخزني في حياته

ولم أخزه لما تغيب في الرجم

- من پسر آن کسی هستم که در زندگی اش گنجینه ای چون من نداشت و من هم از

آن هنگام که او در خاك خوابید، چون او گنجینه ای نداشتم.

بافضیلتی که آثار گذشتگانش را زنده کرد و گذشتگان و آیندگان را به آب خوشگوار دانش خویش سیراب ساخت و اشعار نغزی که در جلوه گری بی انباز و در آرایش از توصیف بی نیاز است، دارد.

از سروده های او بغیر از ابیاتی که در معنای حدیث قدسی گفته است، شعر دیگری به خاطر ندارم(2)و ابیات این است..

ص: 116


1- مطالبی که در میان قلاب قرار گرفته از نسخه خطی میرزای افندی استفاده شده است.
2- عبارت میان دو قلاب در سلافة العصر وجود ندارد.

فضل الفتى بالبذل و الإحسان

و الجو خير الوصف للإنسان

أو ليس إبراهيم لما اصبحت

أمواله وقفة على الضيفان

حتى إذا أفنى اللهى أخذ ابنه

فسخابه للذبح و القربان

ثم ابتغى النمرود إحراقاله

فسخا بمهجته على النيران

بالمال جاد و بابنه و بنفسه

و بقلبه للواحدالدیان

أضحى خليل الله جل جلاله

ناهيك فضة خلة الرحمان

صح الحديث به فيالك رتبة

تعلو بأخمصها على التيجان

- فضیلت جوانمرد در سخاوتمندی و بخشندگی بهترین صفت انسان است.

- مگر نه این است که حضرت ابراهيم عليه السلام همه ثروتش را به مصرف میهمانان رسانید.

- و هنگامی که ثروتش به پایان رسید، فرزندش اسماعیل را به قربانگاه برد.

- پس از آن نمرود آتشی افروخت و آن حضرت خود را برای سوختن آماده ساخت .

- آری، ابراهیم با دادن مال و جان و فرزند و فدا کردن خواسته خود در راه خدا که کاملا دلش را متوجه به او ساخته بود.

- به مقامی رسید که خدا او را خليل خویش قرار داد و فضیلتی بهتر از آن نیست که آدمی با سخاوتمندی به مقام خلت الهی نایل بیاید.

- آری، حدیث مزبور حدیث صحیحی است و چه مرتبه ای بهتر از آن مرتبه که میتوان با کف دست سخاوتمندانه بر تاجهای پادشاهان برتری پیدا کرد.

مؤلف سلافة العصر گوید: حدیث مزبور را ابو الحسن مسعودی در کتاب اخبار الزمان چنین نقل کرده است: خدای متعال به حضرت ابراهيم عليه السلام وحی کرد: ای ابراهیم! از آن جا که ثروتت را در اختیار میهمانان گذاردی و فرزندت را برای قربانی به قربانگاه بردی و خودت را در آتش نمرودی گرفتار دیدی و دلت را به خدای رحمان متوجه گردانیدی ما تو را خليل خویش قرار دادیم . (1)

***

(1)در پانوشت سلافة ص 367 می نویسد: با کوششی که در کتاب اخبار الزمان طبع شده به عمل آوردیم، حدیث مزبور را در آن کتاب ندیدیم. آری، خود شیخ حر عاملی این حدیث را در صفحه 26 کتاب الجواهر السنية يادآوری کرده است - م.

ص: 117

مؤلف سلافة پس از این از مترجم حاضر تمجید بسیار کرده است.

این جای آن دارد به پاره ای از اشعار وی که در دیوانش آمده است اشاره کنم؛ از جمله آنها، چکامه ای است متجاوز از چهارصد بیت که در مدح نبی اکرم و ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین سروده است.

كيف تحظى بمجدك الأوصياء

وبه قدتوسل الأنبياء

ما لخلق سوى النبي و سبطی

ه السعيدين هذه العلياء

فبكم آدم استغاث و قد مس

سته بعدالمسرة الضراء

- با تمجیدی که می کنی نمی توانی به مقام اوصیای حق نایل گردی و حال آن که پیمبران هم به این کار اقدام کردند و سودی نبردند.

- آری، بجز پیمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و دو نواده نیکبختش کس دیگری به این مقام عالی

نرسیده است.

۔ حضرت آدم پس از آن همه شادمانی که در بهشت داشت، از مقامش فرود آمد و

دست توسل به دامن شما دراز کرد.

از اشعار او چکامه های محبوكات الاطراف(1) است که در مدح ائمه طاهرین عليهم السلام سروده.

اکنون پاره ای از چکامه ای که به قافیه همزه سروده شده است:

أغير أمير المؤمنين الذي به

تجمع شمل الدين بعد تناء

أبانت به الأيام كل عجيبة

فنيران بأس في بحور عطاء

- آیا بجز از امیر المؤمنین علی علیه السلام کس دیگری وجود دارد که پس از آن همه رنجی که تحمل کرده باز هم امور دینی را تحت نظر خود داشته باشد.

- روزگار گرفتاریهای شگفت آوری برای او ایجاد کرد و آتشهای ناراحتی را در

دریاهای عطا و بخشش بیافروزند. م.

ص: 118


1- قصایدی است که در آن حرف صدر هر بیت آن با عجز بيت دیگر آن مساوی باشد - م.

چکامه های مزبور بیست و نه قصيده است که به همین سبك سروده شده و از سروده های او قصیده محبوكة الاطراف است:

فإن تخف في الوصف من إسراف

فذ بمدح السادة الأشراف

فخر لهاشمي أو منافي

فضل سمامراتب الآلاف

فعلمهم للجهل شاف كافي

و فضلهم على الأنام وافي

فاقوا الوری منتعلا وحافي

فضل به العدو ذو اعتراف

فها ها محبوكة الأطراف

فن غریب ماقفاه قاف

- هرگاه از اسراف کردن در ستایشگری بیم داری، برای آن که از این بیم رهایی پیدا کرده باشی به تمجید از بزرگان اشراف بپرداز.

به آنهایی که مایه افتخار آل هاشم و عبد مناف بوده اند و آنهایی که به هزاران مرتبه بر دیگران برتری پیدا کرده اند.

- دانش آنها برای نابودی نادانی کافی است و فضیلت آنها برتر از همه جهانیان است.

-چه با کفش باشند و چه پابرهنه، (چه بر اریکه خلافت بنشینند و چه از بی اعتباری مردم گوشه انزوا گزینند، بر همگان برتری دارند و این فضیلتی است که دشمن هم به آن اعتراف کرده است. این چکامه محبوكة الاطراف است و فن بی سابقه ای است که قافیه سازان دیگر، مانند آن را نسروده اند.

از اشعار اوست:

إن سر الصديق عندي مصون

ليس يدريه غير سمعي و قلبي

لم أكن مطلعا لساني عليه

قط، فضلا عن صاحب و محب

حكمه أنني أخلده في السج

جن أعني الفؤاد من غير ذنب

لست أخفي سري و هذا هو الوا

جب عندي إخفاء أسرار صحبي

- سر دوستم را در نزد خود نگه می دارم و بجز چشم و دلم دیگری از آن خبر ندارد.

- زبانم هم از آن اطلاع پیدا نمی کند تا چه رسد که رفیق و محبم از آن خبردار گردد.

ص: 119

- آری، سر او را بدون آن که مرتکب گناهی شده باشد در زندان دلم محبوس کرده ام.

- وقتی که بر من لازم است اسرار خودم را از دیگران پنهان بدارم، پنهان داشتن اسرار دوستانم را هم بر خود واجب می شمارم.

از اشعار او چکامه طولانی است که مدح را با غزل آمیخته است:

لئن طاب لي ذكر الحبائب إني

أرى مدح أهل البيت أحلى و أطيبا

فهن سلبن العلم و الحلم في الصبا

و هم و هبونا العلم و الحلم في الصبى

هواهن لي داء هو اهم ؤه

ومن يك ذا داء يرد متطببا

لئن كان ذاك الحسن يعجب ناظرا

فإنا رأينا ذلك الفضل أعجبا

- هرگاه یاد دوستان موجبات شادی قلبی مرا فراهم می آورد، خواهم دانست که

مدیحه سرایی خاندان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شیرینتر و گواراتر است.

- اینان اند که در خردسالی دانشی را که دارا بودند از دیگران گرفتند و خود دانش و

بردباری را به ما فرادادند.

- عشق به ایشان درد و دو است و کسی که دوای درد را داشته باشد به طبيب نیازمند نیست.

- هرگاه وجاهت ایشان، بیننده را به شگفتی وادار کند، ما خود این فضیلت را شگفت آورتر از فضایل دیگر می دانیم.

قصیده دیگری نیز به همین سبك گفته است:

سعدي بسعدى فإذا ما نأت

سعدی فلا مطمع في السعد

و فضل أهل البيت مع حسنها

كلاهماجازا عن الحد

و تلك دنيانا و هم دینا

وما من الأمرين من بد

وحبها من أعظم الغي وال

حب لهم من أعظم الرشد

بل حبهاعار وحبي لهم

مجد، و ليس العار کالمجد

- شادی من دسترسی به سعدی است و هرگاه سعدی از من دور باشد، چشم طمعی به شادکامی و نیکبختی ندارم.

ص: 120

- آری، فضیلت اهل بیت و زیبایی سعدی هر دو از حد گذشته اند.

- او دنیای ماست و اینان دین ما می باشند و بر ما لازم است که دین و دنیا را دارا

باشیم.

- حب دنیا (سعدی) از بزرگترین گمراهیها و دوستی اهل بیت از بزرگترین هدایت هاست.

- علاقه مندی من به دنیا مایه ننگ و علاقه مندی من به اهل بیت دلیل بزرگواری

است و چنان که می دانیم، ننگ همانند نام نیست.

از اشعار اوست:

کم حازم ليس له مطمع

إلا من الله كما قد يجب

لأجل هذا قدغدا رزقه

جميعه من حيث لا يحتسب

- چه بسیار احتیاط کاری که چشم طمع به دیگران ندارد و تنها چشم طمعش به خدا می باشد.

- و بر اوست که تنها به او متوجه باشد و به همین مناسبت است که حق تعالی روزی او را از محلی که امیدوار نمی باشد، مقرر می فرماید.

از ابیات اوست:

كم من حريص رماه الحرص في شعب

منها إلى أشعب الطماع ينشعب(1)

في كل شيء من الدنياله طمع

فرزقه كله من حيث يحتسب .

ص: 121


1- ترجمه روضات الجنات، ج 3، ص 612 می نویسد: ابوالعلاء اشعب بن جمير از مردم مدینه است و به اشعب طماع معروف می باشد. غلام عبدالله زبیر و خواننده ظریفی بوده و عایشه دختر عثمان امور او و ابن ابی الزناد را عهده دار می شده و خود او می گفته است: من و ابن أبي الزناد در يك جا تربیت شدیم؛ من در بالا بودم و او در زیر و سرانجام ما به آن جا رسید که می بینید. اشعب در آزمندی شهرت داشت و ضرب المثل بود که می گفتند (هو اطمع من اشعب) فلانی از اشعب هم آزمندتر است. از او پرسیدند: طمع تو تا چه اندازه است؟ در پاسخ می گفت: تا آنجاست که هر گاه عروسی را به خانه شوهر ببرند، من طمع دارم او را به خانه من بیاورند و هرگاه کسی با دیگری در گوشی می کرد، طمع داشتم که درباره من توصیه بکند و هرگاه در تشییع جنازهای شرکت می کردم و دو نفر از بستگان او آهسته صحبت می کردند، با خود می گفتم لابد این مرده درباره من وصیتی کرده است و هرگاه کسی دست در جیبش می برد، طمع داشتم که پولی به من بدهد. مردی را دید دهانش می جنبد به طمع آن که چیزی می خورد، مسافتی راه با او همراه شد تا از آن چه می خورد چیزی به او بدهد معلوم شد وی سقز می جود. مردی را دید طبقی برای غذا خوردن می سازد. گفت چه خوب است دسته ای هم برای آن بسازی. پرسید برای چه؟ در پاسخ گفت: تا در میان آن غذایی بریزند و برای من بیاورند و دیگر از حکایات آزمندی او - م.

چه بسا آزمندی که آزمندی او راههایی برای او گشوده است تا آنجا که بعضی از

آن راهها به اشعب طماع می رسد.

- چنین آدمی در همه چیز چشم طمع دارد و روزی چنین آدمی از محلی است که

خود گمان می برد که از جایی که گمان ندارد.

از سروده های اوست:

سترت وجها بكف خضیب

إذا رأتني من خوف عين الرقيب

كيف نحظى بالاجتماع و قدعا

ين كل إذ ذاك كف الخضیب (1)

و بودي لوكان ذاك الذي لا

ح من الورد في الخدود نصيبي

ذلك الهجر في الصبي كان خيرا

من وصال سخت به في مشيبي (2)

- به مجردی که مرا دید - برای این که از رقیب من بيمناك بود - رخسار خود را به

دست حنا شده خویش پوشید.

- چگونه می توانیم از حظ اجتماعی خود بهره مند گردیم و حال آن که هر کسی

چنان حالی کف الخضیب» را مشاهده کرده است.

- سوگند به دوستی ام که اگر از گل رخسار او بهره مند گردم، چنین و چنان خواهد

شد. .

ص: 122


1- فرهنگ معین، ج 6، ص 1583 می نویسد: «كف الخضیب»، ستاره سرخ رنگی است در جانب شمال. منجمان قدیم معتقد بودند هنگامی که آن ستاره به دایره نصف النهار برسد، هنگام اجابت دعاست انوری) بر استقامت حال تو بر بسیط زمین بر آسمان کف کف الخضیب کرده دعا - م.
2- دو شعر آخر از دیوان مؤلف الحاق شده است . م.

- آری، هر گاه دوری از محبوبه در خردسالی برای من اتفاق افتاده بود، بهتر از آن

بود که در پیری به وصال او برسم.

از اشعار اوست:

و لما التقيناعانقتني غزالة

بديعة وصف من حسان الولائد

و لم اجتهد في الضم منفردة به

و لكنني قلدت ذات القلائد

- در هنگام ملاقات آهو وشی زیبا چهره که از بهترین تولد یافتگان بود با من معانقه

کرد و مرا در کنار گرفت.

- کوشش من منحصر در آن نبود که بتنهایی در میان دو دست قرار گرفته ام؛ بلکه احساس من در آن بود که گردنبندهایی را که گردن او را زیور داده است، به گردن خود در آورده ام.

از اشعار اوست:

سترت محاسنها الحسان بلؤلؤء

و بجوهر و بفضة و بعسجد

هیهات ذاك الستر أظهر حسنها

حتى لقد فتنت أمام المسجد

- زیباییهای از حد افزون خویش را به مروارید و گوهر و نقره و طلا پوشانیده بود.

- بر خلاف انتظار، جواهرات مزبور بیشتر به ارزندگی و زیبایی او افزود تا آنجا که

امام مسجد را هم مفتون خویش ساخت.

از سروده های اوست:

و ذات خال خدها مشرق

نورا، کركن الحجر الأسود

کعبة محسن و لها برقع

من الحرير المحض و العسجد

قد أكسبت كل امرئ فتنة

حتى إمام الحي و المسجد

کم هام إذ شاهدها جاهل

بل هام فيهاعالم المشهد

- زیبا صنم خالداری که گونه درخشنده او مانند رکنی بود که حجرالاسود در آن قرار گرفته است.

- او کعبه زیبایی بود و روپوشی از ابریشم خالص و طلابافت بر رخسار خود افکنده بود.

ص: 123

- هر کسی حتی امام قبیله و امام مسجد را هم مفتون خویش می ساخت.

- تنها انسان نادان و بی اطلاع از حقیقت زیبایی، سرگردان او نمی شد، بلکه دانای به حقیقت زیبایی هم متحير و سرگردان او می گردید.

تنها نه من به خال لبش مبتلا شدم بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست از ابیات اوست:

أبخلت ياسلمی برد سلام

و فتنت شیخ مشائخ الإسلام

- ای سلمی، از پاسخ سلام خودداری کردی و شیخی از شیوخ الاسلام را مفتون

خودساختی.

از اشارات اوست.

یا سلیمی سلبت لو تعلمينا

قلب شيخ الإسلام و المسلمینا

ظالم طرفك الضعيف و إنا

لضعاف القوى فلا تظلمينا

- ای سلیمی، هر گاه متوجه باشی دل شیخ الاسلام و دیگر مسلمانان را از عشوه و ناز خود ربودی.

- دیدگان ضعیف تو، ستمکار و نیروهای بدنی ما ناتوان است. بنابراین، ما را به چشم ستمکار خویش گرفتار مکن و شکنجه مده.

از اوست:

فتكت سلیمی و المحاسن قد بدت

بشیخ شیوخ المسلمين و لم ترعي

تحصنت مني يا سلیمی مع الهوى

بحصنين مجدي ذي التقدس و الشرع

- ای سلیمی، مرتکب کار عظیمی شدی و در آن حال که خوبیهای تو برای شیخی

از شیخهای مسلمانان هویدا گردیده بود.

- رعایت هیچ موقعیتی را نموده و مرا با عشقی که به تو پیدا کرده بودم، در زندان

تقدس و شرع محبوس ساختی.

از اوست:

لاتكن قانعة من الدين بالدو

ن وخذ في عبادة المعبود

و اجتهد في جهاد نفسك و ابذل

في رضي الله غاية المجهود

ص: 124

- از فراگیری دین به اندکی قناعت مکن و به بندگی معبود اشتغال بورز.

- در جهاد با نفس جدیت کن و تا حدی که ممکن است خرسندی خدا را به دست آور.

و در ضمن چکامه ای از اهل بیت علیهم السلام مدح کرده، گوید:

وما حاز أجناس الجناس و سائر ال

م حاسن من فن البديع سوى شعري

و دیوان شعري في مديحهم لما

حوى من فنون السحر من كتب السحر

- به غیر از شعر من، اشعار سرایندگان دیگر جامع اجناس جناس و حاوی محسنات فن بدیع نبوده است.

- و دیوان شعر من که در مديح اهل بیت علیهم السلام گرد آمده است، انواع سحر

حلال را از کتابهای سحر، در پرتو خود قرار داده است.

و در ضمن چکامه ای که در مدح اهل بیت علیهم السلام سروده است، چنین

می گوید:

و في كل بيت قلته ألف نكتة

تحسنه من فضلهم و تجيده

و غیري اذا ما قال شعرة محافظ

على وزنه من غير معنى يفيده

- در هر بیتی که سروده ام، هزار نکته باریکتر از مو وجود دارد و این حسن را از آنجا به دست آورده است که سروده های من در مدح اهل بیت علیهم السلام می باشد که هم شایسته است و هم پسندیده.

- و سراینده دیگر هرگاه شعری بسراید، کوشش می کند که وزن شعر را رعایت کند، لیكن به معنای ارزنده ای دقت نمی نماید.

و در چکامه ای گفته است:

قلما فاخروا سواهم و حاشا

ذهبا أن يفاخر الفخارا

و أری قولنا ألائمة خير

من فلان و من فلان عارا

إنما سبقهم لبکرو عمرو

مثل ما يسبق الجواد الحمارا

إني ذو براعة و اقتدار

جاوز الحد في الأنام اشتهارا

و اذا رمت وصف أدني علاهم

لا أرى لي براعة و اقتدرا

ص: 125

- کمتر پیش آمده است که مردم بتوانند به غیر از ائمه طاهرین علیهم السلام به

دیگران ببالند و اتفاق نیفتاده که طلا به سوفار ببالد و گوهر به خرمهره مباهات نماید.

- آنچه در باره ائمه علیهم السلام گفته به جا و مایه آبرومندی ماست، به خلاف آنچه

که درباره فلان و بهمان سروده که وسیله ننگ و عار برای ما می باشد.

- ائمه طاهرین در میدان مسابقه بر عمرو و بکر پیشی می گیرند، آن چنان که اسب

نجيب و تندرو در آن میدان بر الاغ پیشی می گیرد.

- من دانشمند بانفوذی هستم و شهرتم در میان مردم از اندازه بیرون است.

- و در عین حال، هرگاه بخواهم به اندك وصفی از آنها دهان بگشایم، از هر گونه

دانشی تهی است و از هر گونه اقتداری در مانده ام.

و در قصیده ای که مشتمل بر هشتاد بیت بوده و تهی از حرف الف است، در مدح

اهل بیت علیهم السلام گفته است:

وليي علي حيث كنت وليه

و مخلصه بل عبد عبد لعبده

العمرك قلبي مغرم بمحبتي

له طول عمري ثم بعدي لولده

و هم مهجتي هم منيتي هم ذخيرتي

و قلبي بحبهم مصیب لرشده

و كل كبير منهم شمس منبر

و كل صغير منهم شمس مهده

و كل گمي منهم ليث حربه

و کل کریم منهم غيث وهده

بذلت له جهدي بمدح مهذب

بلیغ و مثلي حسبه بذل جهده

و كلفت فکري حذف حرف مقدم

على كل حرف عند مدحي لمجده

- على علیه السلام ولی من و مولای صاحب اقتدار من است. هرگاه من هم دوست او باشم و اظهار اخلاص کیشی نمایم، آری، من بنده بنده بنده او می باشم.

- به جان تو سوگند در تمام عمرم دلم فریفته محبت اوست و پس از او دلداده فرزندانش هستم.

- اینان پاره دل من و آرزوی من و ذخیره فردای قیامت من اند و دلم بر اثر علاقه مندی من به آنها به پایه رشد و هدایت خویش نایل آمده است.

- بزرگ آنها خورشید منبر و کوچك آنها، خورشید گهواره است.

ص: 126

- دلاور آنها شیر بیشه جنگ است و بخشنده ایشان مانند بارانی است که در گرمای شبانه می بارد.

- کوشش خود را در مدح او که پاکیزه از هر گونه نارواگویی است به کار بردم و ابیات بلیغی سرودم و همچو منی سزاوار است در مدیحه سرایی او بکوشد.

- اندیشه خود را به کار بردم تا در مدیحه سرایی او چکامه ای بر ایم که از اولین حرف یعنی حرف الف تهی باشد.

از اشعار اوست:

علمي و شعري اقتتلا و اصطلحا

فخضع الشعر لعلمي راغما

فالعلم بأبی أن أعدشاعرة

و الشعر يرضى أن أعدعالما

- دانش و سرایندگی من به مبارزه برخاستند و سرانجام به آنجا رسید که شعر من در برابر دانشم افتادگی و خضوع نمود.

- دانش امتناع می ورزد از این که من سراینده باشم و سرایندگی من خرسند است که من دانشمند باشم.

و در چکامه ای گفته است: حسن شعري مازال يرضى ولا ينكر لي أن أعد في العلماء و علومي غزيرة ليس ترضي أبدا أن أعفي الشعراء

- سروده پسندیده من همواره خرسند است و انکاری ندارد که در ردیف

دانشمندان قرار بگیرم..

- و دانشهای فراوان من هیچگاه راضی نمی شوند که نام من در میان سرایندگان به

زبان آورده شود.

از اشعار اوست:

حذار من فتنة الحسناو ناظرها

ولاترح بفؤاد منه مكلوم

فقلبها صخرة مع ضعف قوتها

وطرفها ظالم في زي مظلوم

- از آشوب زنان صاحب جمال و چشم جادو گر آنها در حذر باش و به دلی که از

دلبستگی به آنها جریحه دار شده است، توجه مکن.

ص: 127

- آری، دل آنها در عین حالی که ضعیف اندام اند مانند سنگ سخت و چشم آنها با

آن که مظلوم و محجوب می باشد، ستمکار است.

و از اشعار اوست:

الحى الله من لا يغلب النفس و الهوى

إذ اطلباما ليس يحسن في العقل

تمكن منه حب دنيادنية

فأورده شر الموارد بالجهل

و ألجأء حب الجاه منه إلى الردى

فعانى العناء الصعب في المطلب السهل

۔ خدا لعنت کند کسی را که بر نفس و هوای آن پیروز نگردد، هنگامی ملعون خدا

باشد که چیزی را که برخلاف عقل است از وی بخواهند و او انجام دهد و آنها را از پای در نیاورد.

- آری، نفس است که نشأه علاقه مندی به دنیای بی اعتبار را ایجاد می کند و او را به

پست ترین پرتگاههای نادانی می افکند.

- و حب جاه و مقام است که او را به زشت ترین بیچارگی دچار می سازد و در نتیجه آن از راهنمایی به ظاهر آسانی که نفس به او می نماید، به مشکلترین رنجها مبتلا می گردد.

از اندرزهای اوست:

یا صاحب الجاه كن على حذر

لاتك ممن يغتر بالجاه

فإن عز الدنيا كذلتها

لاعز إلا بطاعة الله

- ای جاه طلب، بر حذر باش از این که به جاه و مقام، مغرور گردی.

- زیرا عزت دنیا برابر با ذلت آن است و عزت و ارجمندی منحصر به اطاعت از خداست .

و در ضمن ابیاتی گفته است:

أما تبغي مدى الأيام شكري

أماترضى بهذا الحر عبدا

آیا در تمام روزها به شکر من نمی پردازی و آیا به جای این آزادی به بندگی راضی نمیشوی.

و در ضمن چکامه ای که در مدح اهل بیت علیهم السلام سروده است می گوید:

أنا الحر لكن برهم يسترقني

وبالبر والإحسان يستعبد الح

ص: 128

من آزادم و لكن بر ایشان کرده در بندم بلی آزاد از احسان همی گردد به جان بنده

و در چکامه ای گفته است:

أنا الحر لكن كرق لخود

سلبتنی سكينة ووقارا

كل حسن من الحرائر لا بل

من إماء يستعبد الأحرارا

و هوى المجد و الملاح و أهل ال

بيت في القلب لم يدع لي قرارا

در عین حالی که آزادم، مانند بردهای هستم که آرامش و وقارش را از دست داده

است.

- هر نوع زیبایی از آن آزادان است. در عین حال، برخی از کنیزان افراد آزاد را برده

خود می سازند،

- دلبستگی به بزرگواری و صاحب جمال آن ملیح آرامش را از دل من برده است .

باز گفته است:

سادتي إني لعبدكم ق

من و إني أدعى مجازا بحر

- ای بزرگان، من برده بنده شمایم و مرا به طریق مجاز، حر (آزاد) خوانده اند.

و در چکامه ای دیگری گفته است:

خليلي مالي و الزمان معاندي

بتكسير آمالي الصحاح بلاجبر

زمان يرينا في القضايا غرائبة

و كل قضاء منه جور على الحر

- ای دوستان، نمی دانم چرا روزگار با من دشمنی می کند و بدون آن که در صدد

جبران بر آید، استوانه آرزوهای درست مرا می شکند.

- روزگار در پیش آمدها امور بی سابقه ای را به نظر ما می آورد و هرگونه پیش آمدی

که اتفاق می افتد، به زیان انسان آزاد است.

در چکامه دیگری گفته است:

و لكنما يقضي من المدح واجبة

عليه و فرضا عبدك المخلص الحر

- بنده اخلاص کیش شما، حر عاملی، مدحی که بر خود واجب می دانسته به انجام

آورده است.

و در چکامه ای گفته است:

ص: 129

و الجواري الحور الحسان جوار

مقبلات بالأنس بعد النفار

عاد قلبي رقا و ليس عجيبة

كل حررق لتلك الجواري

- کنیزکان حوروشی که چهره ای بس زیبا و دلفریب داشتند، پس از آن که از کنار

ما کوچ کردند دوباره بازگشتند و انس و علاقه را از سر گرفتند.

- بار دیگر دل من بردگی به آنها را ابراز کرد و این کار که از دل من سر زد،

هیچ گونه شگفتی همراه نداشت؛ زیرا تمام آزادمردان، برده چنین کنیزکانی می باشند.

باز گفته است:

و إني له عبدو عبد لعبده

وحاشاه أن ينسى غدا عبده الحرا

ولم يسب قلب الحر كالحور و العلى

وحب بني الحوراء فاطمة الزهرا

- من بنده او و برده برده او هستم و گمان ندارم فردای قیامت از بنده حرش

فراموش نماید.

- آرامش دل حر به حور و بهشت نمی باشد؛ بلکه آرامش دل او به محبت فاطمه

زهرا (ع) است.

باز گفته است:

أناحر، عبد لهم فإذا ما

شرفوني بالعتق عدت رقيقا

أنا عبد لهم فلوأعتقوني

ألف عتق ماصرت يوما عتيقا

- من که حرم، بنده ایشان می باشم و در صورتی که مرا آزاد کنند، باز هم بنده ایشان

خواهم بود.

از ابیات اوست:

أنا حر لدى سواهم و عبد

لهم ما حييت بل عبد عبد

- من در پیش دیگران حرم و تا زنده باشم بنده ایشان، بلکه بنده برده ایشانم. در قصیده ای گفته است:

و نبي الهدى و كل النبيي

ن بل الله مادح الابرار

مدح عبد حر حقير لدى

مدح النبيين سادة الاحرار

- پیمبر راهنما و همگی پیمبران، بلکه خدای متعال مدیحه سرای نیکوکاران اند.

ص: 130

- اکنون مدیحه سرایی این بنده حر در برابر مدیحه سرایی پیمبران که بزرگ آزاد

مردان اند، ناچیز و پست است.

و در ضمن چکامه ای طولانی گفته است:

طال ليلي و لم أجد لي على السها

دمعينا سوى اقتراح الأماني

فكأني في عرض تسعين لما

حلت الشمس اول الميزان

ليت أني فيما يساوي تمام ال

میل عرضة و الشمس في السرطان

- شب من به درازا کشید و برای بیدار خوابی خویش همرازی جز آرزوها به دست

نیاوردم.

- گویا من در آن حال در نود درجه خورشید در برج میزان قرار گرفته بودم.

- ای کاش در آن هنگام مساوی با تمام میل عرضی واقع شده بودم که خورشید در

آن موقع در برج سرطان قرار می گرفت.

در اشاره به برخی از کتابها گفته است:

غادة قدغدت لها حكمة ال

عين و أضحت عن غيرها في انتفاء

بين ألحاظها كتاب الإشارا

ت و في ريقها كتاب الشفاء

۔ عادتی که برای او ظاهر گردید، حکمت العين (تألیف کاتبی) بود و از غیر آن

اعراض کرد.

- در میان پلکهای او کتاب اشارات (بوعلی) و در آب دهن او کتاب شفای بوعلی سینا ست.

و به همین مناسبت گفته است:

فروی لحظها کتاب الاشارا

ت و كم قد روي عن الغزالي

و کتاب الشفاء عن ريقهاير

ويه حيث يروي بذاك الزلال

- پلکهای او از کتاب اشارات بوعلی سینا حکایت می کند و گاهی هم از غزالی

روایت می نماید.

- و آب دهان او از کتاب شفا دم می زند و از آب خوشگوار خبر می دهد. باز گفته است:

ص: 131

مطول الفرع على متنها

و خصرها مختصر النافع

- اندامی رسا دارد که بر متن سراپای او قرار گرفته است و متن آن حاکی از کتاب مطول تفتازانی است و میان او در نازکی و باریکی مختصر نافع محقق حلی را به یاد می آورد.

باز گفته است:

لاحت محاسن برق مبسمها

و حتى نسیت محاسن البرقي

- برق درخشنده لبهای او آنچنان درخشندگی داشت که کتاب محاسن برقی را از

خاطر برده.

باز گفته است:

أ ارغب عن وصل من وصله

دواء لقلبي و عقلي و ديني

کتاب المحاسن في وجهه

و يتلوه فيه كتاب العيون

- آیا دوری کنم از کسی که اتصال به او داروی دل و عقل و دین من است..

- کتاب محاسن برقی از چهره او نمایان است و کتاب عیون اخبار الرضا (ع) از

دیدگان او هویدا می باشد.

از اوست:

كأن قلبي إذ غدا طائرة

مضطربا للغم لما هجم

ملامة في أذني عاشق

أو عربي في بلاد العجم

- گوییا دل من پرنده ای است که از هجوم اندوهناکی مضطرب و پریشان حال

گردیده.

- و یا مانند سرزنشی است که در گوشهای عاشق است و یا عربی است که در شهرهای عجم بی کس و کار مانده باشد.

پیش از این ذیل تألیفات مترجم حاضر اشاره ای به صحیفه ثانیه شد که وی دعاهایی را که در صحیفه کامله نیامده است، گردآوری کرده است. مؤلف می گوید: پیش از ایشان هم جمعی از علما به گردآوری ادعیه امام سجاد علیه السلام اشتغال ورزیدند و ما برخی از نسخه های کهن آنها را در اختیار داریم و از جمله کسانی که دست به این کار

ص: 132

زد سید ابو القاسم زیدبن اسحاق جعفری است که شیخ منتجب الدین به توسط پدر خودش از وی روایت می کند.

و دیگری سید ابو ابراهيم ناصر بن رضابن محمدبن عبدالله علوی حسینی بوده که از شاگردان شیخ طوسی به شمار می آید و شیخ منتجب الدین یاد شده با يك واسطه از او روایت داشته است.

و در آینده ذیل احوال شیخ نعمت الله بن حسين عاملی یادآور خواهیم شد آغاز تأليف كتاب أمل الآمل در سال 1096 ه. ق است و همین تاریخ هم از فواید آن کتاب استفاده می شود و به طوری که خود او در آخر کتاب نوشته است در اول جمادی ثانیه سال 1097 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است. و در پایان همان کتاب خوابی را که دیده و در نتیجه به تألیف این کتاب پرداخته نقل نموده است.(1)

شیخ معاصر بر پشت کتاب امل الآمل می نویسد: عدد علمایی که در بخش اول این .

ص: 133


1- مترجم حاضر در فائده نهم که در آخر جلد دوم ایراد کرده می نویسد: سال 1073 ه.ق که به مشهد مقدس رضوی مشرف گردیدم و تصمیم گرفتم مجاورت اختیار کنم در خواب دیدم مردی که آثار صلاح از او هویدا بود خطاب به من گفت چرا کتابی به نام امل الآمل در احوال علمای جبل عامل تأليف نمی کنی؟ در پاسخ گفتم همگی آنها را نمی شناسم و از تألیفات و دیگر از احوال ایشان اطلاعی ندارم: در پاسخ گفت می توانی تتبع کنی و احوال آنها را از منابع آنها بدست آوری پس از آن که از خواب بیدار شدم از این رؤیا به شگفت آمدم و با خود گفتم بعید است که این خواب از وسوسه های شیطانی باشد و تا آن هنگام هم چنین فکری به خاطر نگذشته بود در عین حال به خوابی که دیده بودم از نظر این که رؤيا حجت شرعی ندارد ترتیب اثری به آن ندادم به همین مناسبت مدت بیست و چهار سال از این خواب گذشت و بر اثر اشتغالات دیگری که داشتم به تهیه و تنظیم کتاب مزبور اهتمامی نداشتم پس از آن به مناسبتهای زیادی که در آغاز این کتاب به آنها اشاره شده است به تألیف آن پرداختم (پایان). از اظهارنظر مؤلف این کتاب که سال تأليف آن را 1096 ه. ق مرقوم داشته چنان بر می آید که از ضمیمه کردن 24 سال تأخیر به سنه 1073 که مترجم حاضر در بالا به آن اشاره کرده چنین بدست آورده که سال تأليف آن 1096 ه است و با این سال را از آنجا بدست آورده که خود مترجم حاضر ذیل احوال شیخ نعمت الله عاملی به آن اشاره نموده است . م.

کتاب در ارتباط با احوال علمای جبل عامل ترجمه شده است، دویست ونه تن و شمارش تألیفات آنها سیصد و نود و اندی می باشد. بخش دوم که مربوط به علمای دیگر است هزار و صد و ده تن و شمارش تألیفات ایشان یکهزار و پانصد و بیست و هفت مجلد است (1)

ص: 134


1- پیش از این اشاره کردیم محقق فاضل، شرح حال مفصلی از شیخ مترجم و مشایخ و راويها و شاگردان او را در مقدمه امل الآمل مرقوم داشته اینك ما هم محض تتمیم ترجمه حاضر به پاره ای از شرح حال وی اشاره می کنیم. ترجمه روضات، ج 7، ص 351 می نویسد: شیح حر در مسیر خود که عازم مشهد مقدس بود وارد اصفهان شد و در آنجا با بسیاری از علما ملاقات کرد؛ از جمله با علامه مجلسی ارتباط کاملی به وجود آورد و از او اجازه روایت گرفت او اظهار داشته است که وی آخرین عالمی است که به من اجازه روایتی داده و مجلسی هم متقابلا از وی اجازه روایت گرفته و از اجازات مجلسی نقل کرده است. آنگاه که در اصفهان بود به مجلس شاه سليمان وارد شد. پیش از آن که اجازه جلوس بگیرد بر مسندی که نزديك مسند شاه بود قرار گرفت. شاه سلیمان که این قدرت را از او دید و پیش از این هم که از موقعیت علمی او اطلاع یافته بود به جانب او توجه کرده گفت شیخنا فرق میان حر و خر چقدر است؟ وی بلافاصله پاسخ داد: يك مسند! و آنگاه که وارد مشهد شد، منزلی برای خود تهیه کرد و مردم به طور کلی وجود او را مغتنم شمرده، منصب شیخ الاسلامی به عهده او واگذار شد و طولی نکشید از دانشمندان خراسان به شمار آمد. در مقدمه أمل الآمل از کتاب روح الجنان شیخ محمد جزائری نقل شده است که وی در مشهد مقدس به تدریس کتاب وسائل الشيعة می پرداخت و گروه بسیاری از علما به درس او حاضر می شدند. در آنجا نام بیست و سه تن از شاگردان و راویهایش یاد شده است. خلاصة الاثر، ج 3، ص 432 می نویسد: شیخ حر عاملی سال 1087 یا 1088 به مکه معظمه رفت و همان سال شهرت یافت که رافضيها خانه خدا را ملوث کرده اند. به همین مناسبت گروهی از ترکها تصمیم گرفتند تا رافضيها را به قتل بیاورند. شیخ مترجم که از آن واقعه اطلاع پیدا کرد، بیمناك شد و به سید موسی که یکی از اشراف مکه بود، پناهنده گشت و از او درخواست کرد که وی را به یکی از نواحی یمن روانه کند. او هم با یکی از بستگانش وی را به آنجا فرستاد: مؤلف لؤلؤه، ص 80 می نویسد: تألیفات شیخ حر اگر چه زیاد است، لیکن اکثر آنها خالی از تحقیق است و باید آنها را تهذیب و تنقیح کرد و همچنین اعلامی که آثار بسیاری دارند از قبیل علامه نیازمند به تحقیق است به همین مناسبت برخی از متأخران شهید اول را از نظر دقتی که در تألیفاتش داشته برتر از علامه دانسته و همچنین تألیفات شهید ثانی را بر دیگران برتریداده اند. مؤلف روضات پس از آن که کلام شیخ یوسف را از لؤلؤه نقل کرده به سبب عدم تهذیب و تحقیق آنها اشاره کرده است. تكملة أمل الآمل، ص 327 می نویسد: شیخ حر عاملی یکی از محمدين ثلاث اواخر است که جوامعی در حدیث داشته اند و آنها ملامحسن فيض مؤلف الوافی و مجلسی مؤلف البحار و مترجم حاضر الوسائل می باشند. فوائد الرضوية، ج 2، ص 476 می نویسد: برادرش شیخ احمد در در الملوك نوشته: شیخ حر برادر بزرگتر من است. در روز 21 رمضان سال 1104 ه. ق در مشهد مقدس وفات یافت و من در مسجد بالاسر مبارك بر جنازه اش نماز گذاردم و در ایوان حجره نزديك به مدرسه میرزا جعفر مدفون گردید. وی 72 سال عمر داشت و فرزندش محمدرضا در 13 شعبان سال 1110 ه. ق وفات یافت و در همان مقبره مدفون گردید. در آن مقبره ملا محمدباقر محقق سبزواری و ملا میرزا شیروانی هم مدفون هستند - م.

محمدبن حسن فتال فارسی نیشابوری

*محمدبن حسن فتال(1)فارسی نیشابوری

ابن شهر آشوب (2)می نویسد:

از تألیفات او التنوير في معاني التفسير و روضة الواعظین و بصيرة المتعظین بود و پیش از این هم به نام ابن احمد فتال فارسی اشاره کردیم.

مؤلف گوید: ابن شهر آشوب در المناقب می نویسد: فتال نیشابوری از کتاب التنوير في معاني التفسير و روضة الواعظین و بصيرة المعظین که از تألیفات خود اوست به من اطلاع داد.

و از این عبارت، به دست می آید که ابن شهر آشوب بدون واسطه از وی روایت می کرده و نیز در المناقب تصریح کرده که محمد بن حسن بن فتال نیشابوری بدون واسطه از شیخ طوسی به قرائت و سماع و مناوله و اجازه، بیشتر کتابها و روایتهای شیخ را با احتمالی که از مناقب به دست می آید، روایت کرده است.

در مناقب می نویسد: مترجم حاضر توسط پدرش از سید مرتضی روایت می کرده

ص: 135

و اضافه کرده است که هنگامی که پدر فتال در محضر سید مرتضی به قرائت می پرداخته وی شاهد و سامع قرائت پدرش در محضر سید بوده است.

و شیخ زین الدین بیاضی هم در کتاب الصراط المستقیم تصریح کرده که روضة الواعظین از تألیفات فتال نیشابوری است .(1)

المولى الجلیل رضی الدین محمدبن حسن قزوینی

وی از فضلا و علما و محققان بوده و در علوم معموله، مهارت داشته است و از متکلمان و معاصران به شمار می آید.

رضی الدین تألیفاتی دارد، از جمله لسان الخواص که کتاب ارزنده ای است ورسالة القبلة ؛ رساله شیر و شکر؛ رسالة المقادير؛ و رسالة التهجد ، تاریخ علمای قزوین به نام ضيافة الاخوان و هدية الخلان ، كتاب كحل الابصار (2)، رسالة النوروز و کتاب

ص: 136


1- راجع به کتاب روضة الواعظين اندك اختلافی وجود دارد. علامه مجلسی در فصل مصادر کتاب بحار می نویسد: کتاب مزبور از تألیفات شیخ محمد بن على بن احمد فارسی است و کسی که کتاب مزبور را به شیخ مفید نسبت بدهد اشتباه کرده است و ابن شهر آشوب در مناقب و منتجب الدین در فهرست و علامه (ره) در رساله اجازه و دیگران کتاب مزبور را از آثار فتال نام برده اند و علامه سند خود را به این کتاب متصل ساخته است و نام مؤلفش را به طوری که ما نوشتیم ضبط کرده است و این شهر آشوب نام مؤلفش را محمدبن حسن بن على فتال فارسی مذکور داشته و افزوده که مؤلف روضه و تفسیر يك شخص است و در معالم العلما هم به یکی بودن مؤلف آن دو کتاب اشاره کرده است و از فهرست منتجب الدین بر می آید که مؤلف آن دو کتاب، دو تن بوده اند. آنجا که نوشته است محمدبن على فتال نیشابوری مؤلف تفسیر در کمال وثوق است و با فاصله بسیاری می نویسد شیخ شهید محمدبن احمد فارسی مؤلف روضة الواعظين. و ابن داوود در کتاب رجال می نویسد محمد بن احمد بن على فتال نیشابوری معروف به ابن فارسی شیخ طوسی در رجال از وی نام برده و متکلمی جلیل القدر و فقیهی عالم و زاهدو پرهیزکار بوده و ابوالمحاسن عبدالرزاق رئيس نیشابور لعنه الله وی را شهید کرده است. از کلام ابن داوود بر می آید که نام پدرش احمد بوده و نامی از او در رجال شیخ نیست؛ بلکه وی سالهای زیادی پس از شیخ می زیسته است - م.
2- در تعليقات أمل الآمل آمده است: و آن حاشیه ای است بر حاشيه الخضرى.

الغير المنصوصه و دیگر تألیفات.

مؤلف گوید: آقا رضی، از شاگردان ملا خلیل قزوینی و دیگر اعلام بوده و در گی مهارت کامل داشته و دیوان شعری به پارسی تهیه دیده. در روزگار ما در سال ه. ق درگذشته است.

کتاب لسان الخواص او در شرح الفاظی است که خواص علما در میان خود داشته، ضمنا در مسائلی که مربوط به آن الفاظ است تحقیق کرده و الفاظ مزبور را ف ابجد، ترتیب داده و باب الف آن به اتمام رسیده است. و از تألیفات او کتاب شیر و شکر است که مشتمل بر چندین فصل بوده است و در بل از آن کتاب، از چهل مسأله گفت و گو کرده و فصل اول آن به اتمام رسیده بر این کتاب از مسائل متفرقه بحث نموده و به حل مشکلاتی که در انواع علوم به سر رسیده است پرداخته و در ضمن آنها عبارات مشكل را که به پارسی و عربی ح داده است.

از تألیفات او رسالة المولوديه است. در این رساله با تحقیقاتی که انجام داده و له رأى استادش ملا خليل قزوینی بوده و در کافی هم یادآور شده، ثابت کرده که ریف رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در دوازدهم ماه ربیع الاول اتفاق افتاده است (1)ل

ص: 137


1- در ترجمه روضات، ج 7، ص 362، شرح حال آقارضی را از منية المرتاد محدث نیشابوری ، می نویسد: مولای نحریر و محقق بی نظیر رضی الدین دارای تحقیقات ارزنده و دقتهایی قابل ده و کسی که بخواهد به مراتب علمی و پایه تحقیقات او برسد شایسته است کتاب لسان الخواص الاخوان او را مورد مطالعه قرار بدهد و اضافه کرده مولانا از اسطوانه های مستحکم حدیث (پایان). کتاب ضيافة الاخوان و هداية الخلان او که در تاریخ روات و علمای قزوین بوده در این به تحقیق فاضل ارجمند آقای سید احمد حسینی دام عمره به طبع رسیده و در آغاز آن به و از شرح حال او پرداخته است و می نویسد: محدث نیشابوری کوشش کرده تا آقارضی را در جباریها به شمار آورد؛ ليكن دلیل محکمی که مثبت ادعای او باشد به دست نداده و از تألیفات او بطال الرمل؛ الرسالة العيارية: الفراسة و الوقتية را علاوه بر آنچه در اصل این کتاب نام برده است. در مرآبادی، ص 172 می نویسد: آقا رضی قزوینی در کمال آرام و آهستگی و در نهایت بی تعلقی و وارستگی است. وی محبوب القلوب خلایق و یگانه زمان و وحید دوران است. بندگان ضیاء، دفتر نویس که خود قزوینی است چنین سروده است: رضی و واعظ و مخليل و سبزی کار دلم فریفته این چهار قزوینی است و منتخبی از اشعار او را نقل کرده است؛ از جمله: از نعمت حق نعمت عمده دان نه خوان رنگین را نمك بشناس گر نشناسی از هم تلخ و شیرین را عهد او چون جناق بستن بود مطلب از بستنش شکستن بود اکسیر عمرناقص ماشد غم و ملال کرد از برای ما نفسی را هزار سال

سید ابو منصور محمد بن حسن بن منصور نقاش موصلی

وی از صلحا و فضلا و ثقات اهل علم بوده و از شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی

روایت داشته است .

شیخ فخر الدين محمدبن حسن بن يوسف بن علی بن مطهر حلى

وی فاضلی محقق و ثقهای بزرگوار است. از پدرش علامه حلی و اعلام دیگر آن روزگار روایت داشته است. از تألیفات او شرح قواعد است که به نام ایضاح الفوائد في حل مشکلات القواعد، شرح خطبه قواعد به نام ایضاح القلوب، و الفخريه في النيه ، حاشية الارشاد(1)، الكافية الوافية در علم کلام و تألیفات دیگر. شهید اول از او روایت داشته و در یکی از اجازاتش از وی ثناگستری بی اندازه کرده است.

سید مصطفی می نویسد: فخر المحققين از بزرگان طایفه شیعه و از ثقات فقهای ایشان به شمار است و بزرگواری عالیمقام و بلند منزلت و از نظر عالیقدری و بلند مرتبه ای و دانشوری به پایه ای است که نیاز به یادآوری ندارد. از پدرش روایت می کرده و شیخ شهید از وی روایت داشته و کتابهای ارزنده ای تألیف کرده است از جمله آنها کتاب الایضاح است(1).

ص: 138


1- در تعليقات أمل الآمل آمده است: ممکن است حاشیه ارشاد و شرح ارشاد فخر المحققين يك کتاب باشد.

مؤلف گوید: فخر المحققين در 22 ماه جمادی دوم سال 682 هجری متولد شده

و در بیست و پنجم همان ماه در سال 771 ه. ق درگذشته است . (1)

به خط یکی از علما دیدم فخر المحققين، كتاب تهذیب شیخ طوسی را دوبار در مشهد مقدس غروی (نجف اشرف) و یکبار در راه حج قرائت کرده و در مسجد الحرام از قرائت آن فارغ شده است.

از تألیفات او، رساله ارشاد المسترشدين في اصول الدین است و من این رساله را در استرآباد دیده ام.

رساله مختصری در توضیح قول اصحاب در باب زکات که گفته اند: شرط الضمان امکان الاداء و الاسلام. فخر المحققین این رساله را در هشتم ماه محرم در سال 757 ه. ق برای فرزندش یحیی تألیف کرده است.

از تألیفات او شرح تهذیب الاصول است که به غاية السئول في شرح تهذیب الاصول موسوم می باشد. من این شرح را در ساری و شهرهای دیگر دیده ام.

یکی از فضلا، کتاب المسائل الفخرية را به وی نسبت داده و ممکن است این کتاب، همان مسائلی باشد که سید مهنا از وی پرسیده است. نیز الرسالة الفخرية ورسالة اللمعة را از تألیفات او دانسته است و ممکن است رساله الفخريه (2)همان رساله واجب الاعتقاد کبیر باشد و رساله اللمعة همان رسالة اللمعة في النية باشد که در متن امل الآمل به نام الفخرية خوانده شده است و احتمال دارد رساله دیگری باشد.

نظر به این که علامه حلی در آخر قواعد فرزندش توصیه کرده است تا هر يك از تصنيفهای او را که ناتمام مانده است به اتمام برساند، دور نیست خدای متعال وی را.

ص: 139


1- تولد فخرالمحققين در 34 سالگی علامه حلی بوده است؛ زیرا علامه در سال 648 ه. ق متولد شده و چهل و پنج سال پس از رحلت پدرش وفات یافته است (رحمة الله عليهما).
2- رسالة الفخرية که در نیت می باشد، ضمن کتاب کلمات المحققين به طبع رسیده و این کتاب را فخر المحققين بنا به درخواست حاجی فخر الدين حيدر بیهقی تألیف کرده و به خاطر لقب او به این اسم نامیده است. - م.

برای اتمام آن تصانيف توفيق داده باشد. بنابر این، فخر المحققين علاوه بر تألیفات یاد شده آثار دیگری هم داشته است.

و از تألیفات او فتواهای متفرقه و پاسخ استفتائات عدیده و تعليقاتی است که بر کتابهای دیگران داشته است.

و از تألیفات او کتاب تحصيل النجاة است. این کتاب را شیخ زین الدین بیاضی در دیباچه الصراط المستقیم به وی نسبت داده است.

و از تألیفات اوست رساله واجب الاعتقاد . این رساله را مولانا جلال الدین محمدبن مولانا شمس الدين محمد استرابادی شرح کرده است و در آغاز آن شرح نوشته است این رساله به نام واجب الاعتقاد شهرت دارد و گمانم آن است که رساله واجب الاعتقاد از آثار علامه حلی باشد؛ چنان که خود علامه در پاسخ سؤالهای سید مهنابن سنان مدنی به آن اشاره کرده است و در کتاب خلاصه هم به مناسبت تألیفات خویش از آن نام می برد و پیش از این هم، ذیل احوال و آثار علامه به آن اشاره شد.

ليكن رساله ای را که شیخ محمد استرابادی شرح و تصریح کرده که از تألیفات شیخ فخرالدین است و به نام آن رساله نپرداخته است، پیداست که غیر از رساله واجب الاعتقاد علامه باشد و رساله دیگری است که فخر الدين به تألیف آن اقدام نموده و مؤید آن این است که بعضی از علما رساله واجب الاعتقاد الكبير را به فخرالدین نسبت داده اند.

فخر الدين دو فرزند دانشمند و فاضل داشته است به نام شیخ ظهير الدين محمدبن شیخ فخر الدين محمد و شیخ یحیی بن شیخ فخر الدين.

شرح حال شیخ ظهير الدین پس از این ذکر خواهد شد.

در مجموعه ای که به خط فضلای جبل عامل نگارش یافته بود و در شهر اردبیل به مطالعه ما رسید به خط شیخ محمد بن علی بن حسن جباعي تعليقاتی از شیخ فخر الدين محمد دست یافتم که بر شرایع یا مختصر النافع محقق حلی نگاشته بود. در پایان آن چنین آمده بود، تعليقات مزبور را فخرالدین محمدبن مطهر در دهم رمضان سال 752 ه. ق در شهر حله به نگارش آورده است.

از تألیفات او شرح خطبة القواعد که آن را برای شیخ فخرالدین حیدربن

ص: 140

محمدبن حسن بن مطهر حلی، فخر الدين شرف الدین علی بن ابی علی محمد بن ابراهیم بیهقی تألیف کرده و به همین مناسبت به فخریه شهرت یافته و این نام به خاطر نام بیهقی است که فخر الدين بوده نه به جهت شهرت خودش که فخر المحققين يا فخر الدين است.

مؤلف قاموس در اجازه ای که برای این حلوانی بر پشت کتاب التكملة و الذيل نوشته چنین اظهار کرده: از شیخ و مولای خودم علامة الدين بحر العلوم فخر الدين ابوطالب محمدبن شیخ امام اعظم برهان علماء الامم جمال الدين ابو منصور حسن بن يوسف بن مطهر حتی به روایتی که از پدرش از صنعانی مؤلف كتاب التكملة داشته است .(1).

ص: 141


1- شرح حال فخر المحققین بیش از اینها می باشد که در نسخه مفقوده مؤلف موجود بوده و ما به خلاصه ای که در ترجمه روضات الجنات، ج 7، ص 248، آمده است اکتفا می کنیم. فخر المحققين لقب شایسته ای بوده که به وی داده شده و پدرش علامه کمال علاقه مندی را به وی داشته و از وی در حیات و ممات درخواست دعا می کرده و در مقام دعای برای فرزندش فخر المحققين جمله (جعلني الله فداه و من كل سوء وقاه) را به کار می برده و شهید اول که شاگرد او بوده وی را سلطان العلما و منتهى الفضلاء و النبلاء معرفی کرده است. علامه کتاب الفين و برخی از کتابهای دیگرش را به نام وی تألیف نموده و از تألیفات او شرح نهج المسترشدين؛ شرح مبادی الاصول و تهذيب الأصول که همگی آنها از تألیفات پدرش می باشد، حافظ ابرو که از مورخان شافعی بوده وی را همواره با پدرش در دربار شاه خدابنده دیده و او را جوانی زیرك و بافطانت و آماده برای هر گونه دانش و اخلاق پسندیده یافته است. فخر المحققين در نزد پدرش تربیت یافته و در دهمین سال از عمرش به اجتهاد رسیده است. گویند در یکی از شبها فخر الدين، پدرش علامه را در خواب دید. پرسید: در آن جهان بر تو چه گذشت؟ در پاسخ گفت: کتاب الفين و زیارت حضرت سیدالشهدا كمك کار بود و الا از فتواهای خود سودی نبردم . مستدرك الوسائل، ج 3، ص 459 می نویسد: فخر المحققين از عمویش علی بن يوسف و از پدر بزرگوارش روایت می کرده است و از جمله شاگردان او سید حیدر آملی مؤلف الكشكول و جامع الاسرار و تألیفات دیگر است که شرح حالش را در مجلد دوم صفحه 218 بیان کرده و سال 761 ه. ق از وی روایت کرده و فخرالدین در ضمن توصيف بجایی که از او نموده وی را جامع بین علم و عمل و شرف آل رسول و مفخر اولاد بتول ستوده و به اجتهاد و افتای او تصریح کرده و صورت اجازه ای که به سید مهناء شهید اول و زین الدین علی بن مظاهر داده، در مجلد 107 صفحه 181 بحارالانوار آورده شده است.

ابوالحسن شریف رضی موسوی محمدبن حسين

ابوالحسن شریف رضی موسوی محمدبن حسين (1)

کتاب نهج البلاغة ، حقائق التأويل ، تلخيص البيان من مجازات القرآن، معانی القرآن که مانند آن تأليف نشده است و مجازات الاثار النبويه و خصائص الائمة از تألیفات او می باشد و به طوری که ابن شهر آشوب اظهار داشته و دیوان اشعار او در ضمن چهار مجلد تدوین گردیده است.

نجاشی به یاد آوری از او پرداخته و نوشته است: محمدبن حسین بن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهيم بن موسی بن جعفر عليه السلام(2) ابوالحسن رضی، نقیب علویهای بغداد و برادر سید مرتضی سراینده توانایی بود.

پاره ای از تألیفات وی از این قرار است: حقايق التنزیل، مجازات القران ، خصائص الائمه، نهج البلاغة، الزيادات في شعرابی تمام، تعليق خلاف الفقها، مجازات الاثار النبوية، تعليقة في الايضاح لابي على ، الجيد من شعر ابی تمام(3)، مختار شعرابی اسحاق الصابی و مادار بينه و بين ابی اسحاق من الرسائل و سال 406 ه. ق وفات یافت. (4)

سید مصطفی او را نام برده و عبارت نجاشی را نقل کرده و اضافه نموده است وثاقت و بزرگواری او مشهورتر از آن است که به توصیف آورده شود. شیخ طوسی از وی روایت می کرده است.

باخرزی در دمية القصر و ثعالبی در يتيمة الدهر و ابن ابی الحدید در شرح

ص: 142


1- در همگی نسخه های کتاب حاضر نام پدرش حسین آورده شده و در معالم العلما او را چنین معرفی کرده است: ابوالحسن محمد بن حسن بن محمد بن حسین.
2- نجاشی نسب او را تا حضرت مولی علی علیه السلام متذکر شده است.
3- نجاشی، کتاب مزبور را چنین نام برده است کتاب الجيد من شعر ابن الحجاج و کتاب الزيادات في شعر ابن الحجاج
4- رجال نجاشی، ص 310- 311.

نهج البلاغة و دیگران از وی یاد کرده و او را به عظمت ستوده اند. (1)

مؤلف عمدة الطالب به مناسبت یادآوری از او می نویسد: ابوالحسن ذوالحسبين نقیب النقباء فضایل او همه جا را فراگرفته و رفتار پسندیده او همگان را به خود متوجه نموده است.

در بغداد هیبت و عظمت ویژه ای داشت و به پرهیزکاری و پاکدامنی و پارسایی معروف بود و پیوسته بستگان خویش را مراعات می کرد و چندین بار به نقابت علویها گمارده شد و سمت امیر الحاجی و دیوان مظالم را عهده دار بود و یکی از دانشوران روزگارش به شمار می رفت و از بزرگان دانشوران بهره گیری نمود.

پاره ای از تألیفات او از این قرار است: المتشابه في القرآن ، مجازات الاثار النبوية ، نهج البلاغة، تلخيص البيان عن مجازات القرآن، الخصایص، سيرة والده الطاهر ، انتخاب شعر ابن الحجاج به نام الحسن من شعر الحسين، اخبار قضات بغداد، سه مجلد رسائل نامه ها و دیوان شعر سید رضی در میان شاعران علوی از همگان سراینده تر بود؛ زیرا شاعران علوی هرگاه نغز می سرودند، سروده هاشان اندك بود و اگر بسیار می گفتند نغز نمی سرودند؛ لیکن سید رضی هم نغز می سروده و هم بسیار . (2)

ابیات زیر برگزیده از یکی از چکامه های اوست:

کم مقام على الهوان و عندي

مقول صارم و أنف حمي

و إباء محلق بي عن الضي

م كما زاغ طائر وحشی

أي عذر إلى المجد إن ذل

الغلام في غمده مشرفي

قديذل العزيز ما لم يشمر

الانطلاق و قد يضام الأبي

أرتضي بالأذى ولم يقف العز

م مضاء و لم تعز المطي

- چه بسیار اتفاق افتاده است که با خواری و توهین روبه رو شده و در عین حالی .

ص: 143


1- در روزگار ما کتابی به نام کاخ دلاویز بتوسط یکی از فضلا در شرح حال او تألیف شده است.
2- در پاورقی می نویسد: آنچه را از عمدة الطالب نقل کردیم از نسخه مخطوط أمل الآمل است و به صفحه 207 تا 211 عمدة الطالب مراجعه شود. آری در امل الآمل منضم به منهج المقال هم زیادتی فوق آورده نشده است. آورده نشده است.

که زبان گویایی چون شمشیر داشته شکیبایی ورزیده و زیر بار ننگ دیگران نرفته ام.

- و از دشمن بدگو و بدسرشت مانند پرنده ای وحشی دوری گزیده ام .

چه عذری و چه ننگی در پیشگاه بزرگواری دارد غلامی که در غلاف خود شمشیر برانی داشته باشد.

- آری، عزیزی خوار می شود که همت گمارد تا از زیر بار ننگ بیرون بیاید و از دیدار نامردمان خودداری کند.

۔ آزار را بر خود می خرم و از عزمی که دارم که با لئيمان روبه رو نشوم دست برنمیدارم و مرکبم را برای دیدار آنان به رنج نمی افکنم.

از سروده های اوست:

رمت المعالي فامتنعن و لم يزل

أبدا يمانع عاشق معشوق

فصبرت حتى نلتهن ولم أقل

أبدا دواء التارك التطليق

- تصمیم گرفتم تا به مراتب عاليه نائل بیایم. بر خلاف انتظار، همواره به این نتیجه رسیدم که عاشق از دسترسی به دامن معشوق ممنوع می باشد.

- در عین حال شکیبایی ورزیدم تا به آن مراتب نایل گردیدم و هیچ گاه نگفتم که داروی محروم، دست برداشتن از درد است .

از اوست: اشتر العز بمابی

ع فما العز بغال

بالقصار الصفر إن شئ

ت أو السمر الطوال

ليس بالمغبون عقلا

من شری عزا بمال

إنمایدخرالما

ل لحاجات الرجال

و الفتى من جعل الأم

وال أثمان المعالي

- عزت را به هر گونه هایی که شایسته است برای خود تحصیل کن که تهیه آن به هر وسیله ای که باشد، گران نیست؛ اگر بخواهی اندك زر یا به افسانه های دراز به دست می آید.

- از نظر عقل زیانی نبرده است کسی که عزت را با ثروت معامله کرده باشد.

ص: 144

- زیرا معمول مردم آن است که ثروت را برای روز نیازمندی ذخیره می کنند.

- و جوانمرد آن کسی است که ثروتها را بهایی برای تحصیل مراتب عاليه قرار

بدهد.

از اوست:

حذفت فضول العيش حتى رددتها

إلى دون مايرضى به المتعفف

و أملت أن أمضي خفيفة إلى العلي

إذا شئتم أن تلحقوا فتخففوا

- از زیاده روی در هزینه زندگی کاستم تا به آنجا رسیدم که انسان پاکدامن به کمتر از آن راضی نمی شود.

- آرزومندم که با اندك مؤنه ای به مراتب عالیه نایل گردم و شما هم هرگاه بخواهید به آن مراتب نایل گردید، از مؤنه خویش بکاهید.

از اوست:

الاتنكري حسن صبري

إن أوجع الدهر ضربا

فالعبد أصبر جسما

و الحر أصبر قلبا

- از این که در برابر شکنجه روزگار شکیبایی می ورزم و بخوبی از عهده بر می آیم به چشم انکار به من نگاه نکن.

- زیرا بدن بنده برای تحمل رنج شکیباتر و دل آزاد برای پذیرش ناراحتیها آماده تر می باشد.

از اوست:

لاتحسبيه و إن أسأت به

يرضى الوشاة و يقبل العذلا

لو كنت أنت و أنت مهجته

و اشی هواك إليه ما قبلا

- هر چند با او بدرفتاری می کنی، لیکن نپنداری که او ناراحت می شود؛ زیرا او به گفتار سخن چینان خرسند می شود و از رویه ملامت گران استقبال می نماید.

هرگاه تو پاره دل او بودی باز هم از سخن چینی دست برنمیداشتی و با هر چیزی که به سوی او روی می آورد به ملامت وی برمی خاستی.

از اوست :

ص: 145

و من حذري لا أسأل الركب عنهم

و أعلاق و جدی باقیات کما هيا

و من يسأل الركبان عن كل غائب

فلا بد أن يلقي بشيرا وناعيا

- از آنجا که همواره جانب احتیاط را رعایت می کردم و حاضر نبودم زیر بار منت دیگران بروم، احوال آنها را از قافله سالاران نمی پرسیدم و پیوسته علاقه های دوستی فيمابین را در دل خودم هم چنان که بود پایدار می داشتم.

- آری، کسی که تصمیم دارد احوال هر غایبی را بپرسد، ناچار است که با بشیر یا حدی خوان قافله روبه رو شود؛ یعنی مناعت طبع من تا این اندازه هم اجازه نمیداد که برای احوال پرسی از علاقه مندانم با بشیر قافله و حدی خوان آن روبه رو شوم.

از اوست:

یا قادحة با الزناد

قم فاقتدح بفؤادي

نار الغضادون نار ال

قلوب و الأكباد

- ای کسی که با آتش زنه، آتش می افروزی آماده باش و در دل من آتش افروزی کن.

- و متوجه باش که آتش درخت غضا (درختی است بیابانی که تنه و شاخه های از درختهای دیگر سخت تر و آتش آن مدتها باقی می ماند) با همه قدرتی که دارد، زودتر از آتش دلها فرو می نشیند و خاموش می شود.

ابن ابی الحدید (1)می نویسد: سید رضی، بزرگواری پاکدامن و شرافتمند و عالی همت بود؛ چنان که از هیچ کسی صله و جایزه نمی پذیرفت تا آنجا که از پذیرش جایزه های پدرش هم خودداری می کرد و در عین حال، همواره اندیشه او وی را به وصول مراتب عالیه و سرپرستی کارهای مهمی که دلش را پیوسته به جوش می آورد.

- و در سروده های خود به آن اشاره کرده است.

- وادار می کرد لیکن روزگار هیچ گونه مساعدتی با وی نکرد و از رنج و ناراحتی ذوب می شد تا آنکه به آرزو نرسیده در گذشت.(2) و به دنبال آنچه نوشته است اشعاری را .

ص: 146


1- شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 33 - 34.
2- آری، وصول به مراتب عاليه شایسته مقام او بوده است و او می بایست رهبری مردم را می گرفت که هم یادگار گرانبهای اهل بیت علیهم السلام به شمار می آمد و هم از مراتب علمی کمال برخورداری را داشت پس از روی هوای نفس ذوب نشد، بلکه از این که نااهلان روی کار بودند ذوب گردید و با دل دردناك جهان را وداع گفت. در عین حال، خدا داناست. عمدة الطالب، ص 208 می نویسد: سید رضی در بزرگی به فراگیری قرآن پرداخت و معلمی که قرآن کریم را به وی می آموخت، خانه ای در اختیار او در آورد که در آنجا ساکن شود؛ وی نپذیرفت و گفت: من جایزه پدرم را نمی پذیرم، چگونه خانه تو را قبول کنم؟ گفت حق من از پدرت والاتر است و بالاخره پس از اصرار زیاد قبول کرد. م.

یادآوری کرده که حاکی از خواسته های قلبی او می باشد.

ابن خلکان گفته است: ابوالفتح جنی در یکی از مجموعه ها (یادداشت هایش) می نویسد: سید رضی در حالی که در کمال خردسالی بود و به ده سالگی نرسیده بود، به درس ابن سیرافی حاضر می شد و علم نحو را از وی فرا می گرفت.

در یکی از روزها که سید رضی و گروهی از اعلام حضور داشتند، طبق معمول، سيرافی خطاب به سید رضی گفت: هرگاه بگوییم رأيت عمر، علامت نصب آن چیست؟ سید رضی در پاسخ گفت : بغض علی علیه السلام. سيرافی و حاضران از حضور ذهنی او به شگفت آمدند. (1)

سید رضی (ره) در سال 404 ه. ق بدرود زندگی گفت.

را در پی درگذشت او برادر ارجمندش سید مرتضی (ره) ابیاتی در سوك او سرود. از آن جمله ابیات ذیل است .(2)

يا للرجال الفجعة جذمت يدي

و وددتها ذهبت علي برأسي

ما زلت أحذر وردها حتى أتت

فحسوتها في بعض ما أنا حاس

راديتها فلقيت منها صخرة

صماء من جبل أشم راس

و منعتها دمعي فلما لم تجد

دمعا تحذر أوقدت أنفاسي

و مصيبة و لجت على سرج الهدى

: آل النبي حفائر الأرماس .

ص: 147


1- وفیات الاعیان، ج 4، ص 45.
2- عمدة الطالب ،ص 211 می نویسد: سید مرتضی از مرگ برادرش بسختی اندوهناك شده بود، چنان که از شدت ناراحتی نمی توانست بر جنازه برادرش نماز بگذارد. م.

ثلموا بها بعد التمام كأنما

ثلموا بجدع الأنف يوم عطاس

- ای مردم! اندوهی به من رسید که دستهای مرا خشك کرد و از کار انداخت و من در انتظار بودم که ای کاش سرم را بریده بود و به کلی از کار افتاده بودم.

همواره از آن گریزان بودم و بر خلاف انتظار مرا به درماندگی خویش دچار ساخت.

- ناچار آن را به دوش کشیدم و آن را سنگ گرانباری یافتم که از کوه عظیم سر به آسمان کشیده شده کنده بودند.

- دیده ام را در این اندوه از گریه بازداشتم و هنگامی که با ممانعت من روبرو شد، اندرون مرا به آتش کشید.

- اندوهی بر من رسید که آل پیمبر را که چراغهای هدایت اند در آرامگاههایشان به اندوه در آورد.

- و این خاندان را همان گونه ناراحت ساخت که در روز عطاس(1) از شدت آن بسی ناراحتی دیده بودند.

مؤلف گوید: کتاب حقائق التأویل سید رضی، تفسیر بسیار خوبی است و من مجلدات آن را در کتابخانه حضرت علی بن موسی الرضا عليه السلام دیده ام و کتاب بی مانندی است و از این کتاب مراتب علمی او ویژه در علوم عربیت و کلام بخوبی ظاهر می گردد.

و کتاب مجازات النبوية او را در شهر ری در زاویه مبارکه حضرت عبدالعظيم عليه السلام در نزد مدرس دیده ام.

و از آثار او دیوان اشعار اوست که در ضمن چهار مجلد و به پایداری ابوالحكيم جرنی گردآوری شده است..

ص: 148


1- در کتاب ایام العرب روزی به این نام دیده نشد. يوم عماس که نام سومین روز قادسیه بوده است. نوشته شده و آن روز بر اثر جنگ میان ایران و عرب گویا از شدت کارزار روز مانند شب بوده است؛ چه عماس تاریکی شب را گفته اند. م.

کتاب خصائص الائمه علیهم السلام در اردبیل دیده ام.

این کتاب به سه هزار بیت می رسد و کلمات زرین و بليغ حضرت مولی علی علیه السلام را در آن گرد آورده است.

سید رضی در سال 359 ه. ق متولد شده و 47 سال عمر داشته است و در یکی

از کتابها آمده که سال 404 هجری در گذشته است .(1)

برادرش سید مرتضی قصیدهای مشهور در سوك او سروده؛ از آن جمله این بیت

است که پیش از این هم ذکر شده:

يا للرجال لفجعة جذمت يدي

و وددت لو ذهبت علي براسي

شهید ثانی (ره) در رساله منية المريد في آداب المفيد و المستفيد می نویسد: گویند سید رضی موسوی (قدس الله روحه) بزرگواری عالی همت و بلند طبع بود؛ چنان که متحمل منت کسی نمی شد و در این باره حکایتهایی با خلیفه عباسی دارد.

ویژه آن گاه که فرزند او متولد شده بود و خلیفه می خواست از این راه و با پرداخت هدیه هایی جلب توجه او را کرده باشد و از آن جمله در یکی از روزها یکی از مشایخش به او گفت: به طوری که شنیده ام خانه ای که در آن زیست داری کو چك است و مناسب با حال تو نمی باشد. من خانه وسیعی دارم که شایسته تو می باشد؛ آن را به تو بخشیدم و از تو می خواهم آن را از من بپذیری و به آن خانه انتقال پیدا کنی. سید رضی از پذیرش آن امتناع ورزید.

استاد، آن سخن را مکرر کرد. سید گفت: ای استاد، من بخشش پدرم را نمی پذیرم تا چه رسد که بخشش دیگری را قبول کنم.

استاد گفت: حقی که من بر گردن تو دارم بزرگتر و والاتر از حقی است که پدرت نسبت به تو دارد؛ زیرا من پدر روحانی توأم و او پدر جسمانی تو می باشد. سیدرضی در برابر این سخن، بی جواب ماند و خانه او را پذیرفت . .

ص: 149


1- در ص 210 عمدة الطالب می نویسد: سید رضی سال 1359 ه. ق متولد شده و در روز یکشنبه ششم محرم الحرام سال 406 ه. ق درگذشت. به طوری که مؤلف اظهار داشته است سید رضی 47 سال عمر کرده وفات او در سال 406 ه. ق اتفاق افتاده است؛ زیرا در سال 404 ه. ق عمر او 45 سال خواهد بود. در امل الآمل سال وفات او را 403 نوشته است . م.

این است که یکی از فضلا گفته است:

من علم العلم كان خير أب

ذاك أبوالروح لا أبوالنطف

- کسی که به دیگری دانش می آموزد، بهترین پدر است از برای او و چنین کسی پدر روح است نه پدر نطفه ها.

در کتاب کهنسال یکی از دانشمندان چنین خواندم که خليفه الطالع بالله بیشتر از القادر بالله علاقه مند به سیدرضی بود و سید هم به طالع بالله بیشتر اظهار علاقه مندی می کرد.

سید رضی (ره) ابیات زیر را در مدح قادر بالله گفته است:

عطفا أمير المؤمنين فإننا

في دوحة العلياء لانتفرق

ما بيننا يوم الفخار تفاوت

أبدا كلانا في العلاء معرق

إلا الخلافة ميزتك وإنني

أنا عاطل منها و أنت مطوق

- امیر مؤمنان متوجه است که ما و او شاخه های درخت تناوری هستیم که بر اساس استواری برقرار گردیده و تفاوتی در میان ما نمی باشد.

- و حتی آن روز که قرار است به تفاخر بپردازیم، باز هم با وصول به عالیترین مراتب از یکدیگر جدایی نخواهیم داشت.

- و تنها خلافت است که موجبات امتياز من و تو را به وجود آورده است؛ زیرا من سریر خلافت برقرار نمی باشم و تو طوق خلافت را به گردن افکنده ای.

سید رضی بابیت آخری گویا تعریضی به خلیفه داشته است.

قادر بالله هم که از چگونگی نظریه او اطلاع یافته در پاسخ گفته است: آری، برخلاف انتظارشریف، ماییم که طوق خلافت را به گردن افکنده ایم.

ابوالحسن صابی(1) و فرزندش محمد غرس النعمه در تاریخشان نوشته اند: در یکی.

ص: 150


1- ابوالحسن یا ابواسحق از دانشوران اواخر قرن چهارم هجری و در آیین صابئيها ثابت قدم بوده و در روزگار عضدالدوله دیلمی میزیسته و تاریخ تاج المأثر را که به تاریخ تاجی هم معروف است در شرح حال خاندان آل بویه نوشته و مورد توجه سید مرتضی و سید رضی هم بوده است و در 12 شوال سال 384 ه. ق در گذشته و سید رضی و سید مرتضی قصیده ای در سوك او گفته اند.م.

از روزها قادر بالله مجلسی ترتیب داد و ابواحمد طاهر موسوی و فرزندش ابوالقاسم مرتضی و گروهی از داوران و گواهان و فقیهان را به حضور خواند.

پس از آن که مجلس رسمیت، به خود گرفت، قادر ابیاتی از سید رضی که آغاز آنها با این شعر شروع می شود و پیش از این هم به پاره ای از آن اشاره کردیم ایراد کرد:

مامقامي على الهوان و عندي

مقول ص ارم و أنف حمي

سپس خطاب به ابواحمد طاهر، پدر سید رضی گفت: از فرزندت بپرس از هنگامی که با ما رابطه دارد چه ناراحتی و ذلتی احساس کرده و از ما، چه ستمی به وی رسیده و در خلافت ما، چگونه خواری در خود احساس نموده که خلاف آنها را از خلیفه مصر مشاهده نکرده است.

قادر بالله به دنبال اظهار بی توقعی به خدمتهایی که به سید رضی نموده اشاره کرده و گفت: چگونه از ما اظهار ناراحتی و ذلت می کند، حال آن که سمت نقابت و تولیت دیوان مظالم را به عهده او واگذار کردیم و منصب جانشینی خویش را در مکه و مدینه در دست او در آوردیم و مقام امیر الحاجی را به وی تفویض کردیم.

سید رضی انکار کرد که شعر مزبور از سروده های او باشد.

در پی انکار وی، خلیفه از او درخواست کرد تا از انساب خلفای مصری نکوهش کند.

سید رضی از هجای آنان خودداری کرد.

خلیفه هم متقابلا، سیدرضی را از سمت نقابت خلع کرد و محمد بن عمر النهر شاسبی را به سمت نقابت برگزید.

مؤلف گوید: پیش آمد مزبور را در جای دیگر بیشتر از آن یافته ام.

از شیخ علی در رساله الخراجية نوشته است سی ولایت در اختیار سید رضی بود.

یکی از علما گفته است: سید رضی، نخست در خانه اش دفن شد. پس از مدتی،

جنازه او را به حایر شریف حضرت سیدالشهدا علیه السلام برده و در کنار پدر و برادرش سید مرتضی (ره) دفن کردند.

مؤلف گوید: ممکن است اشتباهی برای این عالم، اتفاق افتاده است؛ زیرا سید مرتضی پس از سیدرضی در گذشته و علاوه بر این، شهرت همگانی ندارد که جنازه

ص: 151

سید رضی را به کربلای معلی انتقال داده باشند (1)

از تفسیر حقائق التأويل که از تألیفات سید رضی است به دست می آید که سید رضی (ره) علم نحو را از ابوعلی فارسی هم فراگرفته است و از وی در این کتاب نام می برد و او را به استادی می ستاید و کمال بزرگداشت را از او می نماید.

شیخ قطب الدین محمدبن حسین بن ابی الحسین قزوینی

منتجب الدین او را فقیه باصلاحیتی معرفی کرده است.

مؤلف گوید: قطب الدین، دو برادر فاضل به نام شیخ جلال الدين محمد و شیخ جمال الدین مسعود فرزندان حسین بن ابی الحسین داشته است و پس از این به نام ایشان اشاره خواهد شد و پدرشان هم از دانشوران روزگار خود بوده و ترجمه حالش پیش از این گذشته است.

شیخ محمد بن حسین بن احمدبن طحال

منتجب الدين اظهار داشته وی فقیه باصلاحیتی بوده است .

مؤلف گوید: این شخص همان شیخ محمد بن طحال مقدادی حائری است که در آینده به نام او اشاره خواهد شد.

ص: 152


1- عمدة الطالب، ص 210 می نویسد: پس از آن که سید رضی (ره) در گذشت، نخست جنازه او را در خانه اش دفن کردند. سپس آن را به کربلا برده و در کنار پدرش دفن کردند و قبر او آشکارا و معروف است. مرحوم شیخ محمد سماوی در صفحه 65 مجالي اللطف به همین مناسبت در تاریخ او گفته است و نجله الرضي من قدعرفا بالعز والاباففاق الخلفا قضى ببغداد و في الكرخ قبر و نقلوه بعد أرخ (قد اقر) تاریخ او را 405 ه. ق یاد کرده است. در روضات راجع به چگونگی مدفن او مطالبی ایراد شده است - م.

اجل شهاب الدین محمدبن حسین بن اعرابی عجلی

منتجب الدین می نویسد: وی فاضل شایسته ای بوده است.

مؤلف گوید: بزودی به ترجمه حال برادرش شیخ اجل زين الدين مسافر بن حسین اشاره خواهیم کرد.

شیخ محمد بن حسین حر عاملی مشغری

جد پدری مؤلف امل الآمل است.

وی فاضلی دانشور و عالمی فقیه و جلیل القدر و عالی مقام بوده است. در علوم شرعی از همه معاصرانش برتر بوده و پدرش شیخ محمد بن محمد حر در علوم عقلی بر همه معاصر انش برتری داشته است.

شهید ثانی، دختر شیخ محمد را به همسری خود در آورد و او مراتب علمی را از شهید فراگرفت و از او به طوری که ابن عودی در ذیل شاگردان شهید یاد کرده به اخذ اجازه نایل آمده است .(1)

ص: 153


1- در رساله ابن عودی منضم به الدر المنثور، ج 2، ص 191 ذیل اصحاب شهید می نویسد: از اصحاب اوست شیخ جلیل عالم فاضل شیخ محمد بن شیخ محمد حر ابقاه الله تعالی پدرزن شهید که در روزگار زندگی شهید در مشغر وفات یافته است. شیخ محمد، نخستین دانشوری است که به اجتهاد شهید اقرار کرده و از مخلصان او به شمار است و کتابهای چندی را نزد او خوانده و شرایع دینی را از او فراگرفته و به اجازه عامه از او نایل آمده و نسبت به او خصوصیت و محبت صادقه و علاقه تام و تمامی نشان داده است . امل الآمل، ج 1، ص 154 طبع جدید می نویسد: به خط وی چنین دیدم از طریق اهل بیت عليهم السلام نقل شده است: کسی که تصمیم دارد رقعه حاجتی برای کسی بنویسد، پیش از آن که به نوشتن حاجت خود بپردازد، با قلم بدون مرکب این دعا را در آغاز آن نامه بنگارد: بسم الله الرحمن الرحيم ان الله وعد الصابرين المخرج مما يكرهون و الرزق من حيث لا يحتسبون، جعلنا الله و اياكم من الذين الاخوف عليهم ولا هم يحزنون. سپس به عرض حاجت خود بپردازد خدای متعال حاجت او را روا می سازد. م.

شیخ محمد بن حسین بن حسن بن ابراهيم بن علی بن عبدالعالی عاملی میسی

فاضلی عالم و محققی باصلاحیت و عابد و از معاصران است و تا حال حاضر در کربلای معلی زیست دارد.

سید محمد بن حسین بن حسن موسوی عاملی کرکی

برادر میرزا حبیب الله پیش یاد شده است. وی عالمی فاضل و بزرگواری فقیه و ساکن در اصفهان بوده است.

ادیب محمد بن حسین دیناری آبی

منتجب الدین گوید: وی از فضلا و دانشوران است کتاب المنتخب و کتاب ندبة الوالد على الولد از تألیفات اوست.

این کتاب را دیده ام و بر خود او قرائت کرده و از او روایت می کنم.

سید محمد بن حسین حسینی سبعی احسائی

از علما و فضلا و معاصران است و کتابی در حديث تألیف کرده است.

شیخ پاکدامن ابو جعفر محمد بن حسین شوهانی

منتجب الدین گفته: وی در مشهد مقدس می زیسته و از فقها و از افراد باصلاحیت و مورد وثوق بوده است.

مؤلف گوید: پیش از این به نام شیخ محمد بن حسن شوهانی که استاد ابن شهر آشوب بوده اشاره شد و به حق می توانم بگویم این شخص و عالم یاد شده یکی هستند.

قاضی شرف الدین ابوالفضل محمدبن حسین بن عبدالجبار طوسی

در کاشان می زیسته و منتجب الدین می گوید: وی از فضلا و فقها باصلاحیت های تفسیر همراه با حبل المتین به طبع رسیده تا آخر سوره حمد است و قسمتی هم به طور خلاصه در تفسیر سوره حمد به انضمام مفتاح الفلاح طبع شده است.

ص: 154

مورد وثوق بوده است .

شیخ جليل بهاء الدين محمد بن حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی جبعی

منسوب به حارث همدانی است که از اصحاب خاص حضرت مولی علی عليه السلام می باشد.

شیخ بهائی (ره) از فقها و علما و فضلا و محققان و مدققان به شمار می آید و دانشوری بزرگوار و عالیمقام است و تألیفاتی پسندیده همراه با عبارات گزیده دارد و از همه گونه خوبیها برخوردار گردیده است و بالاخره در این صفات به پایه ای نایل آمده که احتیاجی به یاد آوری ندارد و فضیلتهای او بیشتر از آن است که به شمارش در آید.

شیخ بهائی از استادی ویژه ای برخوردار بوده و تبحری بسزا داشت.

کامل و سرایندهای ادیب و منشی و مورد اعتماد همگان بود و در روزگار خودش در فقه و حدیث و معانی و بیان و ریاضی و فنون دیگر همتایی نداشت.

تألیفات شیخ بهائی فراوان است؛ از آن جمله است کتاب الحبل المتين في احكام احکام الدین، در این کتاب به گردآوری حدیثهای صحیح و حسن و موثق پرداخته و آنها را با توضیحات بالطافتی شرح کرده و کتاب طهارت و صلاة آن به آخر رسیده و مابقی کتابهای آن نانویس مانده و در همین بخش تألیف شده و هزار و اندی حدیث را برای اثبات منظور خویش ایراد نموده است.

و دیگری مشرق الشمسين و اکسير السعادتين.

در این کتاب، آیات احکام را گرد آورده و به شرح آنها پرداخته و در ضمن به نقل احادیث صحاح اقدام کرده و به شرح آنها اشاره نموده و تنها کتاب طهارت آن به اتمام رسیده و نزديك چهارصد حدیث در آن گرد آورده است. (1)

دیگری کتاب العروة الوثقی در تفسیر قرآن که تنها تفسیر سوره فاتحه اش به اتمام رسیده است.(2) دیگرى الحديقة الهلالية در

ص: 155


1- این کتاب همراه با حبل المتین و رساله ارثية و رساله کریه و عروة الوثقى و وجيزه در درایه به طبع رسیده است - م.
2- در تعليقات امل الآمل آمده است: اندکی هم از سوره بقره را شرح کرده است. آنچه از این

شرح دعای هلال(1)، حاشية الشرح العضدي على مختصر الاصول، الزبدة في الاصول، الغزالزبده(2) ، رسالة المواريث(3)، رسالة الدراية (4)، رسالة ذبائح أهل الكتاب و رسالة اثنی عشریه رساله بی سابقه ای است که راجع به نماز نگاشته است و رسالة الطهارة. این رساله هم بی سابقه بوده است، رسالة الزكات ، رسالة الصوم، رساله حج. این سه رساله هم از تألیفات ویژه اوست و الخلاصة في الحساب (5) الكشكول (6)کتاب بزرگی است، المخلات، الجامع العباسی(7) در مسائل عملیه که به پارسی تألیف کرده و ناتمام مانده است، الصمدية در نحو کتاب ارزنده ای است (8)و التهذيب در نحو، بحر الحساب، توضیح .

ص: 156


1- در تعلیقات آمده است: شرح دعای مزبور شرح مستقلی نبوده است؛ بلکه بخشی از کتاب حدائق الصالحين است که پس از این نام برده می شود.
2- در تعلیقات می نویسد: این لغز در سال 1021 ه. ق در مشهد مقدس رضوی به خاطر رسید و تاریخ و نام آن لفظ «رضوی» است. مترجم گوید: این ماده تاریخ 1016 ه. ق می باشد.
3- در تعليقات می نویسد: ظاهر رساله مواریث از اجزای کتاب حبل المتین بوده که پیش از آن که در اصل کتاب حبل المتین به بحث از مواریث بپردازد، آن را تألیف کرده است.
4- همان رساله وجيزه است که همراه با حبل المتین و درایه شهید و مجزا هم به طبع رسیده است.
5- خلاصة الحساب از تألیفات معروف شیخ بهائی است که بارها به طبع رسیده و مدتها جزو کتابهای درسی بوده است و عده ای از شاگردان شیخ و دیگران بر آن شرحها و حواشی نوشته اند - م.
6- کتاب کشکول پس از مخلات که آن هم مشتمل بر متفرقات است و به فارسی هم به نام توبره) ترجمه شده است، تألیف شده و این جانب تمام آن را به پارسی ترجمه کرده ام و چند بار هم بحمدالله به طبع رسیده است . م.
7- در تعليقات أمل الآمل می نویسد: این کتاب تا آخر کتاب حج و عمره به پایان رسیده و کتاب را برای شاه عباس تألیف کرده و باقی مانده آن را شاگردش ملانظام الدین قرشی ساوجی به اتمام رسانیده است.
8- صمديه را برای برادرش شیخ عبدالصمد تألیف کرده و از کتابهای درسی است و سید علیخان مدنی دو شرح برای آن نوشته است.

المقاصد فيما اتفق في ايام السنة، حاشية الفقيه (1)، جواب مسائل الشيخ صالح الجزائری که پاسخ بیست و دو سئوالی است که شیخ جزائری از شیخ بهائی نموده است، جواب ثلاث مسائل اخر عجیبه ، جواب المسائل المدنيات ، شرح الفرائض النصيريه للمحقق الطوسی که ناتمام مانده است. و رسالة في نسبة اعظم الجبال الى قطر الارض، تفسیری به نام عين الحياة ، تشریح الافلاك، رسالة الكر(2)و رساله عربی در اسطرلاب به نام الصحيفة، رساله فارسی در اسطرلاب به نام التحفة الحاتمية(3) و شرح صحیفه سجادیه به نام حدائق الصالحين، حاشیه بیضاوی که ناتمام مانده"، حاشيه مطول که ناتمام مانده(4)، شرح الأربعين حديثا، رسالة القبلة ، كتاب سوانح الحجاز که پیش آمدهای سفر حجاز را در آن کتاب به پارسی سروده است. و مفتاح الفلاح (5)، حواشى الكشاف، حاشية الخلاصة در رجال، حاشية الاثنی عشریه شیخ حسن صاحب معالم، حاشية القواعد الشهيدية و رسالة القصر و التخيير في السفر، رسالة ان انوار سائر الكواكب مستفادة من الشمس ، رساله حل اشکالی عطارد و القمر، رسالة احكام سجود التلاوة ، رسالة استحباب السورة و وجوبها، شرح

ص: 157


1- در تعلیقات می نویسد: نزديك به سه جزو است و کتاب طهارت آن ناتمام مانده است.
2- در تعليقات أمل الآمل می نویسد: ممکن است شیخ بهائی دو رساله در کر تألیف کرده باشد؛ یکی به سبك رساله اثنی عشریه خودش و دیگری به سبک دیگر و نیز به طوری که به یاد داریم، رساله سومی هم در کر داشته باشد.
3- رساله تحفه حاتمیه را که در اسطرلاب است برای میرزا حاتم بيك اعتمادالدوله اردوبادی وزیر شاه عباس که سال 1090 ه. ق درگذشته تألیف کرده است . م.
4- در تعليقات أمل الآمل می نویسد: از حواشی مزبور به دست می آید که شرح دیگری برای تفسیر بیضاوی نوشته و ناتمام مانده و حواشی مزبور تا بخشی از سوره بقره بوده است و علاوه بر آن حواشی دیگری تا آخر کتاب بیضاوی دارد که من آن را به خط یکی از شاگردانش دیده ام. این حاشیه در کتابخانه استان قدس رضوی موجود می باشد.
5- كتاب مفتاح الفلاح در ادعیه و تعقیبات و همراه با توضیحاتی است که به طبع رسیده و در آخر آن بخشی از تفسیر سوره فاتحه ضمیمه شده و مولانا محمدتقی مجلسی راجع به این کتاب، رؤیائی را نقل کرده است . م.

شرح الرومي على الملخص (1).

از این کتاب در الحديقة الهلالية نام برده است و حواشی الزبدة ، حواشی تشریح الافلاك، حواشی شرح التذكرة و رساله ها و جوابهای سئوالات دیگر که تألیف نموده است .

شیخ بهائی سروده های پسندیده فراوانی به تازی و پارسی دارد(2) که توسط خود شیخ گرد نیامده، لیکن فرزندم محمدرضا حر، سروده های او را گردآوری کرده و دیوان ارزنده ای تشکیل داده است. ری

ص: 158


1- در تعليقات أمل الآمل می نویسد: مراد از شرح الرومی شرح قاضی زاده رومی است که بر ملخص فخر رازی نوشته است و من كتاب مزبور را دیده ام؛ ليكن حاشیه بر آن، شرح است نه آن که شرح مستقلی بر شرح رومی باشد . م.
2- شیخ بهائی که در همگی فنون معمول روزگارش استاد بوده و همگان به مهارت عمومی او اعتراف کرده اند، در سرایندگی هم مقامی عالی داشته و پا به پای بزرگان از سرایندگان قدم بر می داشته و تخلص (بهائی) داشته و سه مثنوی و چندین غزل و رباعی در کشکول خود و کتابهای دیگر از وی به یادگار است و مثنوی نان و حلوا و شیر و شکر اور معروف است. مرحوم سعید نفیسی در رساله (شرح حال شیخ بهائی) می نویسد تابحال 2553 بیت از اشعار شیخ بهائی به دست ما رسیده است. از غزلیات اوست: آنان که شمع آرزو در بزم عشق افروختند از تلخی جان کندنم از عاشقی واسوختند دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مسأله و امروز اهل میکده رندی ز من آموختند چون رشته ایمان من بگسسته دیدند اهل كفر يك رشته از زنار خود در خرقه من دوختند یارب چه فرخ طالع اند آنان که در بازار عشق دردی خریدند و غم دنیا و دین بفروختند در گوش اهل مدرسه یارب بهائی شب چه گفت کامروز آن بیچارگان اوراق خود را سوختند رباعی فرخنده شبی بود که آن دلبر مست آمد ز پی غارت دل تیغ به دست غارت زده ام دید و خجل گشت دمی با من ز پی رفع خجالت بنشست ايضا و در میکده دوش زاهدی دیدم مست تسبیح بگردن و صراحی بر دست گفتم ز چه در میکده جا کردی گفت از میکده هم به سوی حق راهی هست ايضا ای چرخ تو با مردم نادان باری هر لحظه بر اهل فضل غم میباری پیوسته از تو بر دل من بار غمی است گویا که ز اهل دانشم پنداری

سید علی بن میرزا احمد (سید علی خان كبير شارح صحیفه) در کتاب سلافة العصر في محاسن اعيان العصر در مقام ستایش از او گفته است: وی پر چم برافراخته دانشمندان و سید دانشوران اسلام و دریای دانشی بوده که امواج فضایل آن متلاطم است و بزرگ اندیشی است که فضیلت او همگان را به خود متوجه نموده کوه معارفی است که سرسختانه در برابر هر بادی پایدار مانده و فرسخها فضای دانش را فراگرفته است.

بر اسب راهواری از دانش برنشسته که هیچ اسب راهواری به گرد آن نمی رسد و ماه شب چهارده ای است که هیچگاه در محاق قرار نمی گیرد و چله ای است که خواهندگان از هر کجا که باشد پهلوی شتران را بشدت می کوبند تا برای فراگیری دانش به جانب وی کوچ نمایند و قبله ای است که دلها به فطرت خویش سر تعظیم به سوی او فرود می آورند.

او دانای بشر و مجدد شیعه در آغاز قرن یازدهم است.

ریاست مذهب و ملت به وی منتهی گردیده و پنبه برهان و ادله به کف با کفایت او شیده شده فنون علوم را به اجماع جمع کرده و صنوف دانش را در برابر گوشها و چشمهای حیرت زده گرد آورده است. از هر فنی بهره ها برده و از هر نهری سیراب گردیده در گفتار بر همگان مقدم است و سخن در راستای حقیقت ایراد نماید و دهان به لاطائل نگشاید.

در میان گذشتگان و معاصران همتایی ندارد، چون ملت محمدی که ختم ادیان است و از دیگر آئینها برتر، با آن که در این قرن به وجود آمده بر همگان افسر است.

و كل وصف قلت في غيره

فإنه تجربة الخاطر

- ستایشی که از دیگران کرده در برابر خاطراتی است که از آنها داشته ام ليكن آنچه در حق شیخ گفته ام، موافق با حقیقت است که بر قلم جاری گردیده است.

شیخ بهائی در هنگام غروب آفتاب روز چهارشنبه سه روز مانده از ماه ذیحجه در

ص: 159

سال 953 ه. ق در شهر بعلبك متولد شد.(1) در خردسالی همراه پدرش به ایران آمده و در آن سرزمین تحت نظر پدر و دیگر اکابر آن روزگار به مراتب عالیه دانش نایل شده و همگان به موقعیت او اعتراف کرده اند.

پس از آن که مبانی علمی و مبادی فقاهتی را بیشتر از آن چه در انتظار معاصران بوده پیمود، به سمت شیخ الاسلامی منصوب گردید و امور شریعت مطهره على صاحبها الصلوة و السلام به او تفویض گردید. مدتی نپایید که شیخ بهائی به فقر و سیاحت توجه کرد و نسیم انزوا از منصب و مقام از سوی حقیقت وزید و راه طريقت را پیش گرفت و ترك مال و منصب گفت و آنچه متناسب باطن و حالش بود از برای خویش برگزید و عازم زیارت بیت الله و زیارت قبر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت گرامی اش عليهم افضل الصلوة و التحية و السلام گردید.

سی سال از عمر خویش را به سیاحت گذراند و از خوبی دنیا و خوشی آخرت برخوردار شد. (2)در این مدت، با بسیاری از ارباب فضل و حال، ملاقات کرد و از مصاحبت ایشان به آن اندازه که نسبت به دیگران محال می نماید بهره کافی برد.

سپس به ایران بازگشت و باران دانش از ابر کمال او زمین دلها را سبز و خرم ساخت و به تألیف و تصنیف پرداخت و تحقیقات او آویزه گوشها گردید.

سید پس از آن چه نقل کردیم در ضمن فقرات بسیاری از وی ثنا گفته و اظهار داشته است که وی در سال 1031 ه. ق بدرود حیات گفت(3)، از بعضی از استادان .

ص: 160


1- در روز و ماه ولادت شیخ و محل ولادت او اختلاف کرده اند؛ چنان که بعضی روز ولادتش را پنجشنبه و بسیاری چهارشنبه و ماه ولادتش را بسیاری ذیحجه و برخی محرم نوشته اند. محل ولادتش را بسیاری بعلبك و برخی عربستان و ابوالمعالی طالوی شهر قزوین گفته است. از همه اقوال مختلفه قول سید علی خان که در بالا آمده است به صحت نزدیکتر است؛ زیرا وی نزدیکترین فرد به زمان او و آگاهترین شخص به احوالش می باشد. م.
2- سعید نفیسی در رساله احوال شیخ بهائی ذیل مراحل زندگی ص 31 راجع به سفرهای سی ساله شیخ بهائی تحقیقاتی کرده که قابل توجه است - م.
3- سلافة العصر ص 28 می نویسد: شیخ بهائی دوازده روز از شوال گذشته در سال 1031 هجری در اصفهان وفات یافت و جنازه او را پیش از دفن به مشهد مقدس بردند و در خانه خودش که نزديك به پایین پای مبارك بود، دفن کردند. مؤلف عالم آرا، ج 31، ص 967 می نویسد: پس از آن که شیخ بهائی آوازی از مقبره نزديك بابا ركن الدين شنید، انزوا اختیار کرد و بالاخره در 4 شوال سال 1030 ه. ق بیمار شد و پس از هفت روز بیماری روز هشتم که مصادف با روز سه شنبه 12 شوال آن سال بود درگذشت و در میدان نقش جهان که جمعیت از حد گذشته بود بر جنازه او نماز گذاردند و طبق وصیتی که کرده بود جنازه او را به مشهد مقدس رضوی انتقال داده و در خانه ای که نزدیك پایین پای مبارك بود و در آن اوقات که افتخار مجاورت را داشت و تدریس می کرد در آن جا اقامت می گزید، دفن کردند (رضوان الله تعالی علیه) - م.

شنیدیم شیخ بهائی سال 1035 ه. ق در گذشته و بخشی از تألیفات پیشین او را یادآوری کرده اند.

پیش از این، ذیل شرح حال شیخ ابراهیم بن ابراهيم عاملی، ابیات چندی را که در سوك شیخ بهایی گفته است ایراد کردیم.

سید مصطفی در نقدالرجال می نویسد: وی بزرگواری صاحب جاه و عالی مقام بود و حافظه ای فوق العاده داشت.

در کثرت علوم و فضیلت بسیار و علو مقام و اطلاع از فنون اسلام، دانشوری را به مرتبه او نیافته ام و او از نظر اطلاع از فنون متفرقه مانند شخص واحدی بود که در یك فن بخصوص کمال تبحر را داشته باشد و کتابهای ارزنده ای دارد.

شیخ بهائی ابیاتی چند در سوك پدرش سروده که پیش از این آنها را نقل کردیم و از سروده های او چکامه ای است در مدح حضرت ولی عصر (عج) که بخشی از آن را می آوریم(1):

خليفة رب العالمين و ظله

على ساكني الغبراء من كل ديار

إمام هدى لاذ الزمان بظله

و ألقى إليه الدهر مقود خوار م.

ص: 161


1- این چکامه که مشتمل بر 63 بیت می باشد به نام «وسيلة الفوز و الأمان في مدح صاحب الزمان» موسوم و همگی آن در کشکول خود شیخ ثبت شده و همین قصیده را شیخ احمد منینی شرح کرده و در آخر کتاب کشکول طبع بولاق به طبع رسیده به نام منن الرحمن و همین قصیده را مرحوم شیخ جعفر نقدی متوفی 1370 ه که از دانشمندان عصر حاضر است شرح مفصلی نموده و به طبع رسانده است . م.

علوم الورى في جنب أبحر علمه

کرفة كف أو كغمسة منقار

إمام الوری طود النهى منبع الهدی

و صاحب سر الله في هذه الدار

و منه العقول العشر تبغي كمالها

وليس عليها في التعلم من عار

- امام زمان، خلیفه پروردگار جهان و سایه بلند پایه ای است که بر سر ساکنان زمین از هر طبقه که باشند افکنده شده است.

- پیشوای هدایتی است که روزگار به سایه او پناهنده شده است و مردم روزگار، افسار اسب ناتوان روزگار را در اختیار او در آورده اند.

- دانشهای مردمان در برابر دریاهای دانش او مانند آن است که کسی در کنار دریا قرار بگیرد و بخواهد با کفی از آب پهناور و بی اندازه آن سیراب گردد و یا مانند پرنده ای است که بخواهد نوك خود را در آب فرو ببرد.

۔ امام زمان در این روزگار، پیشوای مردمان و کوه سر به آسمان کشیده خرد و سرچشمه هدایت و صاحب سر خدا است.

- بزرگ آفریده ای است که عقلهای دهگانه، کمال خود را از او به دست می آورند و در فراگیری از حضرت او هیچ گونه ننگی در خود احساس نمی نمایند و در ضمن چکامه دیگری در مدح آن حضرت (عج) معروض داشته است:

صاحب العصر الإمام المنتظر

من بما يأباه لايجري القدر حجة

الله على كل البشر خير أهل الأرض في كل الخصال شمس أوج المجد مصباح الظلام صفوة الرحمن من بين الانام الإمام بن الإمام بن الإمام قطب أفلاك المعالي و الكمال ذو اقتدار آن يشأ قلب الطباع صير الإظلام طبعا للشعاع و ارتدى الإمكان رد الامتناع قدرة موهوبة من ذي الجلال

۔ حضرت ولی عصر یا امام منتظر عجل الله تعالی فرجه، بزرگ آفریده ای است که

اگر به امر حضرت پروردگار، اراده فرماید. چرخ مقدرات از حرکت باز می ماند.

- آری، او حجت بالغه الهی بر همگی افراد بشر است و در تمامی خویهای

پسندیده بهترین مردم روی زمین است.

ص: 162

۔ خورشید تابانی است که در والاترین اوج بزرگواری قرار گرفته و چراغ تاریکیها و برگزیده خدای بخشنده است از میان مردمان.

۔ امام است و فرزند امام و فرزند فرزند امام و قطب فلكهای مراتب علو و کمال است.

- صاحب اقتداری است که اگر بخواهد ماهیات عالم را منقلب می سازد و به تاریکیهای طبیعت روشنایی کرم می فرماید.

- و بر اندام امکان لباس امتناع می پوشاند. آری، این توانایی را خدا به او کرامت فرموده است.

از اوست(1) :

في يثرب و الغري و الزوراء

في طوس و کربلا و سامراء

الي أربعة وعشرة هم ثقتي

في الحشر و هم حصني من أعدائي

- در سرزمین مدینه و نجف و بغداد و طوس (مشهد) و کربلا و سامرا.

- چهارده نور پاك وجود دارند که در روز قیامت پناهگاه من می باشند و ایشان اند

که مرا از آتش کینه دشمنان نگهداری می فرمایند.

این دو بيت بدون نقطه از اوست:

و اها لصد وصالكم علله

وعدلكم وصدكم علله

کم حصل صدکم و ما أمله

كم أمل وصلكم وما حصله

- وصال شما برای ما دست نمی دهد و نرسیدن شما مانع از آن است که به عهد خود وفا کنید. چه بسیار اتفاق افتاده است که بر خلاف آرزوی من عاملی مانع از دسترسی به شما گردیده است.

و چه بسیار آرزومند بوده ام به شما دسترسی پیدا کنم و به آرزو نرسیده ام. .

ص: 163


1- در تواریخ شرح حال از این گونه شعر که شیخ مبرور سروده است به عنوان دو بیتی یاد کرده اند و مراد از آن همان رباعی مصطلح است که در میان سرایندگان پارسیگو معمول است و بر وزن لاحول ولاقوة الا بالله) می آید - م.

از دوبیتیها و رباعیات اوست:

إن جئت أقص قصة الشوق إليك

إن جئت إلى طوس فبالله عليك

قبل عني ضریح مولاي و قل

قد مات بهائك بالشوق إليك

- هنگامی که به ملاقات تو رسیدم، قصه اشتیاقم را برای تو بیان خواهم کرد و هرگاه عازم طوس شدی به حقی که خدای متعال بر تو دارد.

- از سوی من ضریح مقدس مولایم حضرت علی بن موسی الرضا عليه السلام را ببوس و معروض بدار که بهائی از اشتیاقی که به حضرت شما داشت جان تسلیم کرد.

در مقام مناجات گفته است:

يارب إني مذنب خاطئ

مقصر في صالحات القرب

و ليس لي من عمل صالح

أرجوه في الحشر لدفع الكرب

غير اعتقادي حب خير الورى

و آله، و المرء مع من أحب

- پروردگارا بنده ای هستم گناهکار و خطاکار و کوتاهی کننده در کارهای شایسته ای که موجبات تقرب به تو را ایجاد می نماید.

- عمل شایسته ای ندارم که آرزومند باشم در روز قیامت از هر گونه ناراحتی مرا در پناه خودت نگهداری فرمایی.

آری تنها عمل شایسته ام از محبت محمد و آل محمد است که وسیله نجات من می باشد و به یقین میدانم، آدمی با کسی که دوستدار اوست، محشور می شود.

شیخ مبرور، چکامه ای در مدح شیخ محمد بن شیخ محمد حر که از شاگردانش بوده و پس از این به شرح حالش اشاره می شود، سروده از آن جمله است:

فولت و قدبل الندى شملة لها

كما بل كف الحر في الفاقة الندى

کريم إذا ما جئته يوم حاجة

فلا مانعآيلفى و لا قائلا غدا

بريك بهاء في ذكاء و عفة

بها نال أعلى رتبة العز مفردا

توحد في حوز المكارم و العلى

لذا صار نظمي في معاليه أوحدا

اليهنئك يابن الحر نظم مرصع

بجوهر لفظ في مديحك نضدا

و لابرحت أزهار فضلك تجتنی

ولازلت مفضالا مطاعا مسددا

محمدبن حسین، بهاء الدین عاملی

ص: 164

- در حالی باز گردید که باران روپوش جامه اش را تر کرده بود، آن چنان که در هنگام ناداری کف باکفایت انسان آزاد تهیدست را تر می کند.

- ممدوح من شخص باکرامتی است که هرگاه در هنگام نیاز مندی به حضور او بار پیدا کنی با مانعی برخورد نمی کنی و کسی را نمی بینی که بگوید برای عرض حاجت فردا به این جا بيا.

- آری، اوست که روشنی آفتاب ایجاد می نماید و هم اوست که از کمال پاکدامنی برخوردار می باشد و بتنهایی و با اتکا به نفس به عالیترین مراتب عزت نایل آمده است.

- در کلیه خوبیها و مراتب عاليه، یکتا و بی نظیر است و به همین مناسبت هم، سروده من که در مدح اوست، بی همتا و بی نظیر می باشد.

- ای فرزند حر با شعر من که به گوهر مدیح تو آراسته گردیده است شعر زرینی است که به مبارك باد تو آمده است.

- آرزومندم همواره دلها از شکوفه های فضیلت تو برخوردار گردد و پیوسته در فضل و کمال، موفق و مطاع مردمان باشی.

و در ضمن چکامه دیگری در مدح او گفته است:

محمد الحر ذاك الذي

حوى كل فضل بأصل أصيل

ومدحي و إن قل في لفظه

ولكنه ليس معنی قلیل

- محمد حر آن کسی است که با گوهر ثابتی که دارد همه فضيلتها را دارا می باشد.

- ستایشی که از او به جای می آورد اگر چه با الفاظ اندکی آمده است، لیکن معنی و

حقیقتی که در آن نهفته می باشد، اندك نخواهد بود.

و مؤلف گوید:

بهاء الدين محمد بن حسین بن عبدالصمد بن شمس الدين محمد بن على جباعی بن حسين حارثی

بهاء الدین در روزگار شاه تهماسب صفوی و شاه پس از او، همراه پدرش به ایران آمد و دوران ترقی او مصادف با روزگار شاه عباس اول بود و در همان

ص: 165

زمان هم به منصب شیخ الاسلامی اصفهان برگزیده شد.

سپس از این منصب استعفا داد و به درخواست شاه عباس به اقامه نماز جمعه و جماعت مشغول شد.

شیخ بهائی فرزند پسر نداشت و تنها دختری به جای گذارد که در روزگار ما نواده دختری او وجود دارد.

همسر شیخ بهائی، دختر شیخ علی منشار است که زنی خردمند و بافضیلت بود و شنیدم که پس از رحلت شیخ بهائی زنده بود و زنها به محضرش حاضر می شدند و از مراتب کمال او بهره می بردند.

پدر و جد و جد پدری اش همگان از فضلا و دانشمندان بوده اند و پیش از این به ترجمه احوالشان اشاره کردیم.

پدرش به شیخ مبرور و برادرش عبدالصمد اجازه داده و اجازه مزبور را بر پشت اجازه شیخ زين الدين (شهید ثانی ره) که برای خود او نوشته مرقوم داشته است. خلاصه اجازه مزبور این است:

خدا را آن چنان که شایسته جناب اوست، سپاس می گذاریم و بر محمد (صلی الله علیه و آله) و خاندان او درود می فرستیم. اما بعد به فرزندم بهاء الدين محمد و فرزند دیگرم ابوتراب عبدالصمد، که خدای متعال نگهدار هر دو باشد، بعد از آن که فرزند اکبرم، بخش مهمی از علوم عقلیه و نقليه را قرائت کرد، اجازه دادم تا همه طرقی را که در این اجازه اجازه شهید) آمده روایت کنند و همچنین به ایشان اجازه دادم تا همه روایتهایی را که از طرق عامه و خاصه در اختیار من در آمده است و کلیه نظم و نثری را که خود تألیف کرده و به نظم در آورده ام روایت نمایند؛ مشروط بر آن که احتیاط در روایت را نادیده نگیرند و به شرایط مقرره در نزد اهل روایت و درایت عمل نمایند و از خدا می خواهم آنان را به آرزویشان نایل گرداند و وضع دنیا و آخرت ایشان را اصلاح فرماید که او بخشنده و کریم است. مضمون این اجازه را پدر خطاکار و گناهکار نیازمند به رحمت خدای بی نیاز ایشان حسین بن عبدالصمد جبائی و فقه الله لمراضيه و جعل مستقبله خيرا من ماضيه به زبان خویش بیان کرد و به قلم خود نگاشت.

تاریخ این اجازه روز سه شنبه دوم ماه رجب المرجب سال 971 ه. ق در مشهد مقدس رضوى على مشرفه و على آبائه و ابنائه

ص: 166

افضل الصلوات و اکمل التسلیمات (1)

مؤلف گوید: شیخ بهائی در یکی از یادداشتهایش نوشته است کتاب کلیات قانون و برخی از کتابهای دیگر را نزد ملا عبدالله یزدی خوانده است.

شیخ بهائی بر کتابهای بسیاری که در علوم متفرقه تأليف گردیده تعليقاتی نوشته و نیز فواید و یادداشتهای متفرق و پاسخ استفتائات چندی به عربی و فارسی نگاشته که برخی از آنها را به خط خود او دیده ام.

شیخ بهائی بر هر يك از تألیفات خود، حواشی بسیاری تدوین نموده مخصوصا به برخی از آنها توجه کاملی نشان می داده و حواشی فراوانی بر آنها نوشته که در پاره ای حواشی بیشتر از خود متن بوده است.

از تألیفات او رساله ای است در رد الادلة الأربعة عشر على وجوب قرائت السورة بعد الحمد. سبب تألیف این رساله، آن بود که یکی از معاصرانش رسالهای تدوین کرد مشتمل بر چهارده دلیل و توسط آنها اثبات نمود که واجب است در نماز پس از سوره مبارکه حمد، سوره ای خوانده شود. شیخ که با نظریه وی مخالف بود رساله مزبور را در رد آن رساله نوشته است. من این رساله را در کاشان دیده ام.

از تألیفات اوست رساله ای که در پاسخ پرسش خان احمد خان، سرپرست و حاکم گیلان به طور مختصر مرقوم داشته است و نسخه ای از آن در اختیار من می باشد.

از تألیفات او شرح الفية ابن مالك است که به فارسی نوشته و من این شرح را در تبریز در نزد حاج مقیم تبریزی دیده ام و به گمانم اشتراك اسمی موجب انتساب شرح مزبور به شیخ می باشد و الآ از او نیست.

از تألیفات او حاشیه ای است بر حاشیه مولانا عبدالله یزدی استادش که بر شرح مولانا جلال الدین محمد دوانی بر تهذیب المنطق تفتازانی نوشته است.

و از تألیفات او رساله فارسی است در تحقیق عقاید شیعه در فروع و اصول که مفصلا و در عین حالم.

ص: 167


1- صورت این اجازه در بحار، ج 108، ص 189 ذکر شده و کنیه عبدالصمد را ابو رجب نوشته است-م.

به اختصار مرقوم داشته و در ضمن آن به پرسشهای شاه عباس کبیر پاسخ داده است . (1)

و از تألیفات او رساله فارسی است مربوط به مسائل گر و مساحت و احکام آن.

این رساله را به خواهش شاه تهماسب صفوی و به نام التحفة تدوین کرده است.

من آن را به خط یکی از فضلای روزگارش در استر آباد دیده ام و این رساله غیر از رسالة الكر است که به عربی و به نام سلطان یاد شده تألیف نموده است .

از تألیفات او رساله ای است در شرح گفتاری که قاضی بیضاوی در تفسیر آیه شريفه فسحقا لاصحاب السعیر ایراد کرده است.

از تألیفات او رساله ای است در نفس و روح که من آن را در بار فروش و جاهای دیگر دیده ام.

از تألیفات او رساله ای است در حل عبارتی که در بحث وضو از القواعد به این الفاظ آمده: ولو كان الاخلال من طهارتين اعاد اربعا و در ضمن خود بر آن رساله حواشی مرقوم داشته است .

دیگری در حال عبارت القواعد که در بحث مياه به این الفاظ مرقوم داشته است الأول في المطلق و المراد به ما يستحق اطلاق اسم الماء عليه.

از تألیفات او تعليقاتی است بر رسالة اسطرلاب فارسی محقق طوسی و از آنها است کتاب صحيح بهائی. گویا این کتاب حبل المتین است و از آنهاست رساله مختصری در اثبات وجود صاحب الزمان علیه السلام و من این رساله را در رشت دیده ام.

و از تألیفات او کتاب تأويل الآیات است که آیات قرآن کریم را از آغاز تا آخر به سبکی که نزديك به سبك صوفیه است تأویل نموده است و کتاب مختصری است و من آن را در کتابخانه آستان مقدس حضرت رضا عليه السلام دیده ام و بر پشت آن نوشته بود: این کتاب، تألیف شیخ بهائی است.» خدا داناست و ممکن است تأويل الأيات همان

ص: 168


1- دو نسخه مترجم از این رساله در فهرست کتابهای آستان قدس رضوی آمده که مترجم یکی از آن دو، ملا ادهم خلخالی است و مترجم نسخه دیگر معلوم نیست - م.

تفسیر عين الحياة باشد که در متن امل الآمل آورده شده است.

و از تألیفات او حاشیه ای است بر القواعد الشهيدية که ناتمام مانده و من آن را در اردبیل دیده ام.

و دیگر حاشیه ای است بر حاشية الخطائيه و بنا به آن چه که از یکی از فضلا به خاطر دارم، تعليقات مزبور، شرحی است که بر حاشیه خطائی نوشته، ليکن به اتمام نرسیده است.

به خط یکی از فضلا دیدم از خط خود شیخ نقل کرده که سال 951 ه. ق متولد شده است و همان فاضل اظهار داشته شیخ بهائی در سال 1030 ه. ق در اصفهان وفات یافته و در مشهد مقدس رضوی در خانه خودش واقع در پایین پای ضریح مقدس حضرت رضا عليه السلام مدفون گردیده است و مدت عمرش 79 سال و یا به قولی 76 سال می باشد .(1).

ص: 169


1- در سال وفات شیخ بهائی (ره) اندك اختلافی وجود دارد. از جمله: اقوال نادرست یکی 930، 1029، 1032 و 1040 می باشد و قول درست 1030 و 1031 می باشد و قول 1030 به حقیقت نزدیکتر است؛ زیرا این تاریخ مؤلف عالم آرا که در روزگار او بوده و پیش از این هم به آن اشاره شد و محمدقاسم منجم مؤلف تنبیهات می آورد و در باب رجعت مریخ در عقرب می نویسد: در سال 1030 ه. ق مریخ در برج عقرب راجع شد و ستاره مشتری در کمال ضعف بود. به خاطر رسید که شخص سر شناسی از علما از دنیا می رود و نظر به این که در این روزگار دانشمندی را به پایه شیخ بهائی نشان نداشتم، يقين کردم که شیخ بهائی رحلت خواهد کرد و چنان شد که پنداشتم پس از پنج ماه که از این قضیه گذشت، شیخ بهائی بیمار شد و به فاصله يك هفته در گذشت و از کسانی که به وفات وی در این سال اشاره کرده است، مولانا محمدتقی مجلسی است. در روضة المتقین، ج 14، ص 435 می نویسد: شیخ بهائی در ماه شوال سال 1030 ه. ق در اصفهان در گذشت تا آنجا که می نویسد: شش ماه پیش از وفاتش صدایی از قبر بابا رکن الدین به گوشش رسید و من و جمعی همراه او بودیم و من نزدیکتر از دیگران به او بودم. خطاب به ما گفت: آیا صدایی را که من شنیدم، شما هم شنیدید؟ اظهار بی اطلاعی کردیم. شیخ گریست و بالأخره گفت: مرا برای آمادگی به مرگ دعوت کردند و تقریبا پس از شش ماه که از این قضیه گذشت وفات یافت و من همگی طلاب و فضلا و مردم دیگر که نزديك به پنجاه هزار تن بودند، بر جنازه او نماز گذاردیم. پس از درگذشت شیخ چکامه ها و ماده تاریخها در فوت او سروده شد؛ از جمله میرزا ابوطالب اعتمادالدوله گفته است: رفت چون شیخ ز دار فانی گشت ایوان جنانش مأوای دوستی جست ز من تاریخش گفتمش (شیخ بهاء الدين وای) ملك حمزه سیستانی گفته است: ای فلك از توسؤالی دارم فضل را مرتبه و آیین کو گوهر دانش و فرهنگ چه شد زبده گوهر ماء و طین کو خردم گفت که تا چند زنی دم بیهوده که آن و این کو يك سخن گویم و جانم سوزد بی بها (شیخ بهاء الدین) کو دیگری گفته است: بهاء الدين محمد شدمه شوال از عالم) و از ظاهر ماده تاریخهای مزبور و امثال آنها پیداست که اختلاف در نقل اقوال به سبب همین گونه ماده تاریخها بوده است. باری، مقام و موقعیت شیخ مبرور والاتر از آن است که در صفحات معدودی به شرح حال او بسنده شود. این است که برخی از دانشمندان، رساله مجزایی در گزارش زندگی او تدوین نموده اند؛ از جمله مظفر الدين على شاگرد خود شیخ بهائی و ابوالمعالی کرباسی و سعید نفیسی محقق معاصر ما رساله ای به نام (احوال و اشعار فارسی شیخ بهائی) که به طبع هم رسیده است و دیگر شیخ اجازه ما مرحوم معلم حبیب آبادی اصفهانی (ره) رساله ای به نام (رشحات سمائی) در زندگی او تألیف کرده است. پیش از این مرقوم شد شیخ بهائی مدتی از زندگی خود را به مسافرت برگزار کرده و با بزرگانی از طبقات شریعت و طریقت ملاقات کرده و در بیت المقدس به تدریس اشتغال ورزیده است. ابن ابو اللطف که از ورود او اطلاع یافت، بالاخره در بخشی از علم هیئت و هندسه از محضر او بهره مند گردید. در دمشق با حافظ حسین کربلائی مؤلف (روضات الجنات) ملاقات کرد و در همان جا با حسن بورینی که از علمای بنام بود و شیخ را نمی شناخت، به گفت و گو پرداخت و بالاخره بورینی به مقام شیخ پی برد و اظهار داشت: هر گاه (بهائی حارثی که آوازه اش گوشها را به خود متوجه نموده وجود داشته باشد؛ تو همان شخص خواهی بود و در حلب به درس شیخ عمر عرضی حضور یافت و پس از مباحثاتی مورد شتم وی قرار گرفت و بالأخره در مجلس دیگر معارفه حاصل شد و شيخ عمر عذرخواهی کرد. شیخ بهائی از علوم غریبه اطلاع داشت و به همین مناسبت، پاره ای از اعمال و برخی از کتابهای مربوط به این رشته را به وی نسبت داده اند؛ از جمله کتاب اسرار قاسمی را که در این فن شهرت تمام دارد، از تألیفات او شمرده اند. با آن که از قاسم نامی است که در نیر نجات و جادو گری کار می کرده است، برخی از کارهای محیر العقول در احوال او نوشته اند که ما در ترجمه روضات الجنات ، ج 7، ص 439 به آنها اشاره کرده ایم و در صفحه 306 همان مجلد نیز به بخشی از احوال و آثار و شاگردان و حکایات او اشاره شده است . در مطلع الشمس ، ج 2، ص 323 نقل شده است که سال 1008 ه. ق که شاه عباس به مشهد آمده بوده در یکی از شبها که سر شمعها را با مقراض می گرفت، شیخ بهائی که حضور داشت بالبداهه گفت: پیوسته بود ملايك عليين پروانه شمع روضه خلد آیین مقراض به احتیاط زن ای خادم ترسم به بری شهپر جبرئیل امین و در همین مجلد صفحه 157 مقبره قدیمی شیخ را شرح داده و در این زمان به طرز باشکوهی مقبره أو تغییر یافته است و از بیوتات آستانه مبارکه می باشد. شیخ بهائی مراتب علوم فقه و اصول و معقول را از ریاضی و طب از پدرش و ملا عبدالله یزدی و ملاعلی مذهب و ملا افضل قاینی و ملا محمدباقر یزدی و حکیم عماد الدین محمود فراگرفته و شاگردان دانشمندی از قبیل ملاصدرا و ملا محسن فيض و شیخ جواد کاظمی و سید ماجد بحرانی و ملا خلیل غازی و ملاصالح مازندرانی و مولانا محمدتقی مجلسی و ملانظام قرشی و محقق سبزواری و میرزا رفيع نائینی و شیخ علی بحرانی معروف به امام الحديث و عنایت الله قهپائی مؤلف مجمع الرجال و ملاحسنعلی شوشتری فرزند ملا عبدالله و جمعی دیگر که هر يك در زمان خود صاحب عنوان و موقعیت بوده اند. جمعی از شاگردان و دیگر از اعلام از وی اجازه داشته اند؛ از جمله ملاصفی الدین محمدقمی است که شیخ بهائی در سال 1025 ه. ق در قم به وی اجازه داده و صورت اجازه در مجلد109 صفحه 146 بحار الانوار آمده و دیگر سید اجل بحرانی است که در آن مجلد به نامش اشاره شده است. دیگر شیخ لطف الله عاملی میسی و فرزندش قوام الدين جعفر است که صورت اجازه مشتر که این پدر و پسر در همان مجله آورده شده و تاریخ آن 1020 ه. ق است. دیگری ملا شریف الدين محمد رویدشتی است که صورت اجازه اش در همان مجلد آمده و تاریخ آن 1022 ه. ق است. دیگری اجازه امیر شرف الدین حسین است که صورتش در همان مجلد آورده شده و تاریخ آن 1030 هجری است. دیگر سید حسین کرکی است که چندین اجازه روایتی از او داشته است. دیگری سلطان العلماء سید حسین صاحب حواشی لمعه است. اعيان الشيعة، ج9، ص 239 طبع جدید از وی نقل کرده است که شیخ بهائی تمایل زیادی به رویه تصوف داشته و دانشمندی با انصاف بوده است و مدت چهل سال در سفر و حضر با او همراه بودم و سالی که شاه عباس با پای پیاده به مشهد رفت، شیخ مبرور همراه او بود و من هم در خدمتش بودم و در سال 1030 که از مکه معظمه همراه وی به اصفهان آمدیم، درگذشت. میر داماد و شیخ بهائی کمال دوستی و صداقت را با یکدیگر داشته اند و شیخ مبرور کمال علاقه مندی را به او نشان می داده تا آن جا که ملاصدرا پس از آن که مراتبی از حکمت و فلسفه را از وی فراگرفته به او دستور می دهد برای تکمیل مراتب فلسفه در درس میرداماد حضور پیدا کند. شیخ بهائی با هر دسته از علما و ادبا و متصوفه و بالأخره با سنی و شیعه ارتباط داشت و این معنا ایجاب می کرد او را از خود بدانند. آری، شیخ مبرور با استواری که در مذهب جعفری داشت، با همگان آمیزش می کرد. چون قلم پرگار يك پا در شریعت استوار پای دیگر سیر هفتاد و دو ملت می کند فوائدالرضوية، ج 2، ص 502 می نویسد: قاضی معز الدين محمد که قاضی بنام اصفهان و از معاصر ان شیخ بهائی بود، در خواب دید یکی از ائمه طاهرین علیهم السلام خطاب به وی فرمود: «کتاب مفتاح الفلاح را استنساخ کن و به دستورهای آن عمل نما» پس از آن از خواب برخاست و از هر يك از علما چگونگی کتاب مزبور را سؤال کرد، اظهار بی اطلاعی نمودند. در آن هنگام شیخ بهائی همراه با شاه عباس به یکی از نواحی رفته و در گنجه آن کتاب را تألیف کرده به اتمام رسانیده بود. در بازگشت قاضی معز الدين از چگونگی کتابی به آن نام سئوال کرد. شیخ بهائی گفت: در این سفر به تألیف چنان کتابی پرداخته ام، لیکن کسی از آن اطلاعی ندارد و استنساخ نشده است، از کجا فهمیده ای ؟ وی جریان خواب را به اطلاع رسانید و به استنساخ آن پرداخت - م.

شیخ اجل امام تاج الدين محمدبن شیخ امام جمال الدين ابو الفتوح حسین بن علی بن عبدالصمد تمیمی

منتجب الدین گوید: وی در سبزوار می زیسته و فقیهی متدین بوده است.

ص: 170

ابوالفضل محمدبن حسين بن عمید

ابوالفضل محمدبن حسين بن عمید وی از فضلا و علما و سرایندگان بزرگ و ادیب بوده و صاحب اسماعیل بن عباد

ص: 171

از شاگردان او به شمار می آید.

شیخ طوسی در فهرست می نویسد: ابن عمید مراتب علمی را از محضر احمدبن اسماعیل بن سمكة قمی فراگرفته است و او از فضلا و ادبا و دانشمندان و از اصحاب

ص: 172

احمدبن ابی عبدالله برقی به شمار می رود. او از کسانی است که فن ادب را از وی فراگرفته است

از اشعار ابن عمید است(1):

قامت تظللني من الشمس

نفس أعز علي من نفسي

قامت تظللني و من عجب

شمس تظللني من الشمس

۔ کسی که از خود من عزیزتر بود از جای برخاست و مرا در سایه خود قرار داد و

از تابش آفتاب محفوظ داشت.

- و شگفت اینجا بود که خورشیدی مرا از تابش خورشید نگه داری کرد.

از اوست:

آخ الرجال من الأبا

عدو الاقارب لاتقارب

إن الأقارب کالعقا

رب بل أضر من العقارب

- با بیگانگان دوستی و اخوت برقرار کن و از نزدیکان دوری گزین.

- زیرا نزدیکان مانند کژدمها بلکه زیان آورتر از آنها می باشند.

کسی به او مرگبی برای نوشتن اهدا کرده بود در مقام تشکر از او گفت: .

ص: 173


1- در پاورقی از تعلیقات نقل کرده است عبارت بالا که از فهرست شیخ طوسی صفحه 31 نقل شده است توصیفی است که شیخ از احمد بن اسماعيل نموده، نه آن که به طوری که وانمود می شود از ابن عمید توصیف کرده باشد. آنچه شیخ درباره احمد می نویسد آن است که ابو علی احمدبن اسماعیل بن سمكة بن عبد الله بجلی از عربهای مقیم قم و از فضلا و ادبا و علما به شمار می آمد و ابوالفضل محمدبن حسین بن عمید از محضر او استفاده کرده است و کتاب های چندی دارد که بی نظیر است و از کتابهای او کتاب (العباسی) است که کتاب بزرگی است و متضمن ده هزار ورق می باشد که گزارشهای دولت عباسی را کاملا مرقوم داشته است و رساله ای هم در ضمن قصیده ای که دویست ورقه را در بر دارد، برای ابن عمید نوشته و رساله های بسیاری در فنون مختلفه تألیف کرده است و پدرش اسماعیل از شاگردان جوان، احمد برقی بوده است. نجاشی سمكة را لقب احمد نوشته، نه آن که پدر اسماعیل باشد - م.

ياسيدي و عمادي

أمددتني بمداد

کمسكينك جميعا

من ناظري و فؤادي

او كالليالي اللواتي

رمیننا بالبعاد

- ای دوست مورد اعتماد من، مرگبی برای من ارسال داشتی.

- که از سیاهی مانند دیده و دل من بود که هر دو جایگاه تو می باشند (یعنی تو در دل و دیده من جای داری)

۔ یا از سیاهی مانند شبهایی بوده که موجبات دوری ما را فراهم آورده است.

ابن خلکان و ثعالبی (1)و دیگر از مترجمان و مورخان از او کمال بزرگداشت را به عمل آورده و صاحب بن عباد- به طوری که پیش از این یادآور شده - از او ستایش نموده و متنبی و شعرای دیگر از وی مدح کرده اند؛ از جمله متنبی در چکامه ای گفته است:

من مخبر الأعراب أتي بعدهم

لاقيت رسطالیس و الإسكندرا

و رأيت كل الفاضلين کائما

رد الإله زمانهم و الأعصرا

نسقوا لنا نسق الحساب مقدمة

و أتي فذلك إذ أتيت مؤخرا

چه کسی به گذشتگان عربها خواهد گفت که من پس از ایشان به ملاقات ارسطو و اسکندر نایل آمدم.

- آری، هر دو فاضل را دیدار کردم و به دنبال دیدار ایشان، چندان پنداشتم که روزگار اسکندر و ارسطو دوباره بازگشته است.

- آری، آنها که پیش از این می زیستند، طريقة حساب را ابداع کردند و مجموع آن در وجود تو ای ابن عمید گرد آمده است.(2).

ص: 174


1- وفیات الاعیان ، ج 4، ص 189- 195؛ يتيمة الدهر، ج 3، ص 158- 185.
2- ابن عميد از وزرا و منشیان بنام شیعه است. در تأسيس الشيعه و رجال شیخ و نجاشی عنوان ویژه دارد. ابن خلکان می نویسد: عميد لقب پدرش ابوعبدالله حسین است که معمول خراسانیان می باشد. هر کسی را به لقبی ملقب می سازند. و مردی فاضل و ادیب و منشی بود و فرزندش ابوالفضل محمدبن عمید در سال 328 ه. ق پس از وفات ابوعلی قمی به وزارت ركن الدوله دیلمی رسید و در علوم فلسفه و نجوم مهارت داشت و از ادب و ترسل و نامه نگاری کسی به پایه او نمی رسید و او را جاحظ ثانی می گفتند و از ریاست و بزرگ منشی کمال بهره برداری را داشت و صاحب بن عباد یکی از مصاحبان و منادمان او به شمار آمد و بر اثر مصاحبتی که فرزند عباد با وی داشت، او را به صاحب ملقب ساختند و در انشاء دست توانایی داشت؛ چنان که گفته اند: انشاء به عبدالحمید آغاز کرد و به ابن عمید پایان پذیرفت. او را استاد هم می خوانند. هنگامی که صاحب از سفر بغداد بازگشت، ابن عميد از وی پرسید: بغداد را چگونه شهری یافتی؟ در پاسخ گفت: «بغداد في البلاد كالاستاد في العباد، موقعیت بغداد در میان شهرهای دیگر مانند موقعیت استاد (ابن عمید) در میان بندگان است.» ابن عميد سیاستمداری توانا بود و کاملا از امور مملکتی بر می آمد و حقوق آن را انجام می داد و در گاهش به روی دانشمندان بویژه سرایندگان باز بود و به صلات ارزنده نایل می آمدند. متنبی در چکامه ای که چند بیت آن در بالا آمده است از سوی او به سه هزار دینار مفتخر گردید. گویند ابو حیان توحیدی بر اثر تنفری که از ابن عميد و صاحب بن عباد داشت، کتابی در نکوهش این دو شخصیت تألیف کرد و تا جایی که در امکانش بود از مقام ایشان کاست و آن، کتاب منحوسی است که در هر خانه ای باشد، شیرازه آن خانه را به باد فنا می دهد. ابن عميد به بیماری نقرس و قولنج مبتلا بود و در ماه صفر یا محرم سال 360 ه. ق درگذشت (رحمة الله عليه) - م.

شیخ محمد بن حسين محتسب

منتجب الدین گوید: وی از اعیان ثقات به شمار می آید و کتاب رامش افزای آل محمد که در ده مجلد تدوین شده است، از تألیفات او می باشد و من آن را دیده ام و پاره ای از مطالب آن را بر وی قرائت کرده ام .(1)

شیخ امام ناصر الدين أبو المعالي حمدانی محمدبن حسین بن محمد

منتجب الدین گوید: وی دانشمندی بس پرهیزکار بود.

ص: 175


1- در تعليقات امل الآمل می نویسد: «رامش افزا» کلمه ای فارسی است و به همین مناسبت اصل کتاب هم باید فارسی باشد. رامش مخفف آرامش است ؛ یعنی کتابی است که بر آرامش اهل بیت عليهم السلام می افزاید.

سید محمدبن حسين بن محمد جعفری محدث

وی به نوشته منتجب الدين، فاضل پرهیز کاری بود.

شريف محمد بن حسین بن محمد جعفری

منتجب الدین گوید: وی فقیه شایسته ای بوده است . محتمل است شریف محمد همان سید محمد محدث فوق الذکر باشد.

سید تاج الدین محمدبن حسین بن محمد حسنی کیسکی

منتجب الدین گوید: وی از سادات موجه شهر ری و از فقهای آن سامان است، اشعار نغزی داشته و خطبه های تازه انشا می کرده، آثار او را پدرم برای من نقل کرده است .

مؤلف گوید: پیش از این ترجمه نواده اش سید امام شهاب الدين محمدبن سید تاج الدین بن سید رئیس محمدبن تاج الدین محمدبن حسین بن محمد حسنی کیسکی ذکر شد و پس از این به ترجمه دو نواده اش به نام سید عمادالدین مرتضی و سید کمال الدين منتهی فرزندان سید امام شهاب الدین محمد و همچنین به ترجمه فرزند سید مرتضی به نام سید صدر الدين مهدي بن مرتضی اشاره خواهد شد.

شیخ قاضی جمال الدين محمدبن حسين بن محمدبن قریب قاضی کاشان

منتجب الدین گوید: وی از فضلا و فقهاست و نهج البلاغه را از حفظ می نگاشت و از تألیفات او رساله العبقه است. این رساله را به منظور شرح قول سید رضی (ره)، آن جا که گوید: عليه مسحة من العلم الالهى و فيه عبقة من الكلام النبوي (1) تألیف کرده است.

ص: 176


1- یعنی سخن حضرت مولی نمونه ای از علم خدا بود و بوی سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از آن استشمام می شد. کمال الدین میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه ج 1، ص 102 توضیحات لازمی برای جملات فوق ایراد کرده است - م.

سید ناصر الدين محمد بن حسین بن منتهی حسینی

منتجب الدین گوید: وی واعظی باصلاحیت و دانشور بوده و قضاوت شهر قم را

عهده دار می شد.

شیخ محمدبن حسین بن منير

منتجب الدین گوید: وی فقیه مورد وثوق بود و کتاب الادنی از تألیفات او می باشد.

سید ابوالحسن محمدبن حسین بن موسی موسوی

ابن شهر آشوب از وی به عنوان محمدبن حسین یاد کرده و پیش از این به نام او اشاره شد.

سید ابو الغنائم محمد حسینی حلی

از فضلای معاصر است، سید علی خان در کتاب سلافة العصر از وی نام برده و به بزرگداشت او پرداخته و اشعاری از او یادداشت نموده است .(1)

ص: 177


1- سلافة العصر، ص 537 می نویسد: سید ابوالغنائم در روزگار اکبرشاه هندی به هندوستان رفت و به خدمت اکبرشاه رسید و مورد توجه او قرار گرفت و همواره از موقعیتهای شایسته برخوردار بود تا آنگاه که اکبرشاه هدف وسوسه شیطان قرار گرفت و در سرزمین هند ادعای خدایی کرد و (اناربكم الاعلى) گفت و اظهار کرد هر کسی که اذان می گوید و جمله (الله اكبر) را به زبان می آورد، مرا در نظر می گیرد. سید که از این موضوع اطلاع پیدا کرد، غیرت اسلام، وی را از ماندن در دیار او ممانعت کرد و از موقعیت خویش استعفا داد. از اوست: أنا الذي شهدت بالمعجزات له أقلامه و حروف الخط و النقط أخذت في كل فن من عجائبه حتی تعجب مني الفن و النمط اليسطو على البحر سطر من تموجه للناظرين و بدر ليس يلتقط

شیخ محمد بن حماد جزائری

وی از معاصران و از علما و فضلاست (1)

شیخ امام ناصر الدين ابو اسماعيل محمد بن حمدان بن محمد حمدانی

از رؤسای اصحاب و پیشوایان قزوین بوده است. منتجب الدین می نویسد: وی دانشمندی واعظ بود و کتاب الفصول في ذم اعداء الاصول از تألیفات او می باشد و مناظراتی با ملاحده داشته است.

سيد بهاء الدين ابو الكرم محمدبن حمزه حسینی

منتجب الدین گوید: از حفاظ باصلاحیت بوده است.

ابن شهر آشوب می نویسد: کتاب المجالس از تألیفات سید محمدبن حمزه حسینی

می باشد و به طوری که گفته می شود، کتابهای او را سه بار شتر حمل می کرده است.

شیخ صالح محمدبن حیدر حداد

منتجب الدین گوید: وی متدینی به کمال رسیده بود. (2)

ص: 178


1- اعیان الشيعة، ج 44، ص 291 می نویسد: ابوالحسن محمدبن حماد حویزی مشهور به ابن حماد از معاصران علامه مجلسی است. حدود سال 1030 در حله درگذشت و همان جا مدفون شد. از قراین پیداست مراد سید امینی از ابو الحسن، مترجم حاضر است.
2- در پاورقی می نویسد: این ترجمه به شرح زیر با ترجمه شیخ تاج الدين محمودبن حسین بن علویه ورامینی که پس از این اشاره خواهد شد، این چنین، اختلاط پیدا کرده است (محمدبن حیدر حدادبن شیخ تاج الدین محمود). علامه رشتی در تعليقه خود پس از آن که هر دو ترجمه را مستقلا یادآوری کرده اضافه می کند به گمان من کلمه (بن) میان حداد و شیخ (دین) بوده که دال آن از قلم ناسخ ساقط و در نتیجه (بن) باقی مانده و هر دو ترجمه اختلاط حاصل کرده است و به همین مناسبت هر دو ترجمه مربوط به يك شخص است.

سید جلال الدین محمدبن حيدر بن مرعش حسینی مرعشی

منتجب الدین گوید: وی دانشمندی باصلاحیت بوده است.

سید محمدبن حیدر بن نجم الدین عاملی

وی از فضلا و صلحا و ادبا و سرایندگان معاصر می باشد و در مکه مکرمه ساکن بوده است.

سید محمدبن حيدر بن نورالدین علی بن علی بن ابی الحسن موسوی عاملی جبعی

وی از فضلا و علما و مدققان معاصر است و در بسیاری از علوم عقلی و نقلی، مهارت داشت.

شیخ محمد بن خاتون عاملی عینائی

از فضلای شایسته و از فقهای معاصر بوده و در جبل عامل وفات یافته است .

شیخ شمس الدين محمدبن خاتون عاملی عینائی

وی دانشوری بزرگ و از مشایخ بنام است. از شیخ علی بن عبدالعالی عاملی

کر کی روایت می کرده و شهید ثانی از فرزندش احمد از وی روایت می نماید. و مؤلف گوید: نواده اش احمدبن نعمت الله در اجازه ای که به ملاعبدالله شوشتری داده از جدش چنین توصیف کرده است: الامام البحر القمقام علامة ابناء عصره في البيان و المعانی فهامة رؤساء دهره في الالفاظ و المعانی(1) شمس الدین از شیخ جمال الدين

ص: 179


1- صورت این اجازه در اجازات بحار ج 109، ص 93، آوردشده و تاریخ آن 17 محرم الحرام سال 988 ه. ق است - م.

احمدبن حاج علی عاملی عینائی روایت می کرده است و از اجازه ای که شیخ نعمت الله بن احمدبن محمدبن خاتون عاملی نواده شمس الدین برای ملاعبدالله شوشتری، مرقوم داشته است چنان بر می آید که شیخ نعمت الله بدون واسطه از شیخ علی کر کی روایت می کرده است. بنابر این، چنین نتیجه می گیریم که نواده و جد، هر دو از شیخ علی بدون واسطه روایت داشته اند و این معنا بدون هر گونه ملاحظه ای بعید است .(1)

شیخ محمدبن داوود عاملی جزینی

همان محمدبن محمدبن داوود است که در محل خودش به شرح احوال او اشاره خواهد شد.

محمدبن رستم طبری کبیر

ابن شهر آشوب (2)گوید: وی از فضلای متدین و غیر از طبری مؤلف تاریخ است و

از تألیفات او المسترشد في الامامة، دلائل الامامة و الفاضح (یا: الواضح) می باشد.

مؤلف گوید: علمای عامه در آثار خود از وی نام برده اند و به مناسبت تشیعی که داشته است، وی را مورد نکوهش قرار داده اند و مؤلف امل الآمل در اثبات الهداة کتاب مناقب فاطمة و ولدها را به وی نسبت داده و در کتاب خود از آن نقل کرده و از آن کتاب در این جا نام نبرده است .(3)

ص: 180


1- صورت این اجازه در مجلد اجازات بحار، ج 109، ص 94 آورده شده و تاریخ آن اواسط ماه محرم سال 988 ه. ق است. در این اجازه می نویسد: من از ابوالحسن علی بن عبدالعالی و پدرم احمدبن خاتون روایت و هر دو تن از جدم، شمس الدین محمدبن خاتون روایت دارند. از این اجازه استفاده می شود که علی بن عبدالعالی از شمس الدین روایت می کرده و حال آن که در ابتدای ترجمه آمده که شمس الدین از علی بن عبدالعالی روایت می کرده است. آری، اعتراض مؤلف در صورتی صحیح است که شمس الدين از وی روایت کرده باشد، نه برعکس - م.
2- معالم العلماء، ص 106.
3- شیخ طوسی در فهرست می نویسد: ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری کبیر از دانشمندان متدین و غیر از ابو جعفر طبری مؤلف تاریخ است؛ زیرا او از علمای سنت بوده، از آثار طبری شیعه کتاب المسترشد می باشد. نجاشی می نویسد: ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری آملی از بزرگان اصحاب ما بوده، دانشی فراوان داشته و دانشوری نیکوسخن و ثقه ای در حدیث به شمار می آمده و کتاب المسترشد في الامامة از تألیفات اوست. ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان، ج 5، ص 103 می نویسد: ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری از رافضیان است و تألیفاتی دارد؛ از جمله الرواة عن اهل البيت. عبدالعزیز کتانی وی را نسبت به رفض داده است و ابو الحسن بن بابویه در تاریخ ری می نویسد: وی از مردم آمل و از متکلمان بزرگ بوده که به آیین معتزليها رفتار می کرده و تألیفاتی دارد و این که نوشته اند محمد بن جریر طبری گفته است در وضو به مسح دو پا اکتفا می شود، مراد همین رافضی است؛ زیرا عقیده آنها این است که در هنگام وضو، دو پا را مسح می کنند و مانند سنی ها نمی شوند. مؤلف در باب کنی از وی یاد کرده و می نویسد: ابو جعفر طبری شیعه از أبو جعفر محمد تلعکبری روایت داشته است و کتاب دلائل الامامة از تألیفات او می باشد. در فوائد الرضوية، ج 2، ص 447 می نویسد: دو تن ابو جعفر طبری شیعه و سنی به یکدیگر اشتباه می شوند؛ از جمله بعضی گفته اند: دایی ابوبکر خوارزمی ابو جعفر طبری ستی است و بعضی گفته اند دایی او ابو جعفر شیعی است و دلیلشان آن است که ابوبکر خوارزمی می گفته است: بأمل مولدي و بنو جرير فأخوالي و يحكي المرء خاله فها أنا رافضي عن تراث وغيري رافضي عن کلاله

سید محمد بن رضابن ابی طاهر حسنی

منتجب الدین گوید: وی، از دانشمندان مورد وثوق است.

امیر کبیر سید محمدرضا حسینی

ملقب به منشی الممالك، از علما و فضلای معاصر و محدثی بزرگوار بود. از

تألیفات او کتاب کشف الآیات می باشد. که به طرز بی سابقه ای تألیف کرده است(1) دیگری

ص: 181


1- الذريعة، ج 18، ص 3 می نویسد: کشف الايات تألیف میرزا محمدرضا بن عبدالحسین نصیری طوسی است که در روز سه شنبه ماه ربیع الثانی سال 1067 ه. ق از تألیف آن آسوده شده و در ماده تاریخش گفته است: نام این نسخه و سال تاریخ کشف آیات کلام قدس است و چگونگی تدوین آن را در همین مجلد یادآور شده و اظهار می دارد که مؤلف مزبور تا سال 1073 ه.ق زنده بوده است . م.

تفسير القرآن، تفسیر بزرگی است که بیشتر از سی مجلد بوده و مطالب آن را به زبان پارسی و تازی گرد آورده و احادیث مناسب با هر آیه و یا هر موضوع را جمع آوری کرده و به ترجمه آنها پرداخته (1) و خود او ساکن اصفهان بوده است.

مؤلف گوید: مترجم حاضر از فرزندان و نوادگان خواجه نصیر الدین طوسی است و سید نبوده و مؤلف امل الآمل او را اشتباه سید قلمداد نموده و نسب او چنین است: محمدرضابن عبدالحسين بن ادهم بن بهرام نصیری واقعه نویس. مراتب علمی را از سید امیر شرف الدين على شولستانی استفاده کرده است.

مولانا محمد بن رضا القمي

وی از فضلای معاصر است و از تألیفات او شرح منظومه را می توان نام برد در معانی بیان که صد بیت بوده و آن را به نام نجاح المطالب موسوم داشته است .

شیخ شریف الدین محمد رویدشتی

وی فاضلی عالیمقام و بزرگوار و از شاگردان شیخ بهائی می باشد (2)

ص: 182


1- الذريعة، ج 4، ص 236 می نویسد: تفسير الائمة لهداية الامة تأليف مفسر محدث محمدرضابن عبدالحسین نصیری طوسی است که ساکن اصفهان بوده است. سپس تحقیقاتی راجع به این تفسیر در متن و پاورقی مجلد مزبور ایراد کرده است؛ به آن جا مراجعه شود. از تعلیقات امل الآمل نقل کرده است: کتاب وی به نام تفسير الائمة لهداية الامة بوده و در ضمن هیجده مجلد تدوین گردیده و نیز کتابی در لغات فارسی و ترکی و عربی تدوین کرده است - م.
2- سعید نفیسی در شرح حال شیخ بهائی (ره) وی را مولانا محمد شريف بن شمس الدين محمد رویدشتی معرفی کرده است و می نویسد: در سال 1087 ه. ق وفات یافته است (پایان). فرزندش ملا محمد شریف از علما و مشایخ اجازه بوده و علامه مجلسی توسط او از پدرش شیخ محمد از شیخ

امیر محمدزمان بن محمد جعفر رضوی مشهدی

وی از علما و فضلا و فقها و حکما و متکلمان عصر خود بوده و تألیفاتی دارد؛ از جمله شرح القواعد(1) و شیخ زين الدين بن محمد بن حسن بن شهید ثانی از شاگردان او بوده و او را به فضل و دانش می ستوده است.

مؤلف سلافة العصر از وی یاد می کند و به تمجید از او می پردازد و می نویسد: وی از بزرگان عصر خود بوده و سال 1041 ه. ق درگذشته (2)است.

سید محيي الدين محمدبن زهره ابو حامد حسینی حلبی اسحاقی

وی فاضلی فقیه و علامه بود و شهید اول به توسط حسن بن نما از وی روایت داشته است و پس از این، محمدبن عبدالله بن على بن زهره را یادآوری خواهیم کرد.(3)

مؤلف گوید: از اجازه شیخ احمدبن نعمة الله بن خاتون عاملی به ملاعبدالله شوشتری به دست می آید که حسن بن نما به توسط نجیب الدین یحیی بن سعید حلی از او بهائی روایت داشته و دخترش حمیده زن فاضلی بوده بخصوص در فن رجال مهارت داشته است و حواشی بر کتابهای حدیث مرقوم نموده و مورد توجه پدرش شیخ محمد واقع شده و او را علامتته با دو تا می گفته و سال 1087 ه.ق در گذشته است . م.

ص: 183


1- از تعلیقات امل الآمل نقل شده است: شرح مزبور تا اواسط کتاب الصلوة بود و ممکن است رساله ای هم در وجوب نماز جمعه تألیف کرده باشد.
2- سلافة العصر، ص 491، فوائد الرضوية، ج 2، ص 538 می نویسد: محمد زمان در سال 1041 ه. ق وفات یافته و یکی از شاگردانش در ماده تاریخ او گفته است: انظروا لآفاق السماء فأرخوا تحت لروح محمد أبو أبها مراد جمله «فتحت أبواب السماء» است که عددش 1033 می باشد و «ح» که به آن اضافه شود 1041 خواهد شد - م.
3- از تعلیقات امل الآمل نقل شده است: مؤید این که محمدبن عبدالله و مترجم حاضر، شخص واحد می باشد، آن است که او هم از ابن شهر آشوب روایت داشته است.

روایت می کرده و ممکن است حسن بن نما هم بدون واسطه از ابن زهره روایت کرده باشد.

چنان که از آن اجازه به دست می آید ابن زهره از شریف عزالدين أبو الحارث محمدبن حسن علوی بغدادی روایت داشته است.

شیخ جليل محمدبن زیدبن علی فارسی

منتجب الدین گوید: وی از فقهای مورد وثوق بوده و کتاب الوصایا و کتاب الغيبه از تألیفات اوست و شیخ مفید عبدالرحمن نیشابوری از شاگردان اوست .

سید محمدبن زین بن داعی حسینی

وی فاضلی شایسته بوده و از پدرش از جدش از شیخ طوسی و سید مرتضی و معاصران ایشان روایت می کرده است.

شیخ شمس الدين محمدبن زين الدين بن على بن شمال عاملی مشغری

وی جدایی (مؤلف أمل الآمل) شیخ علی بن محمود عاملی و فاضلی فقیه و صالح و سرایندهای ادیب است.

شیخ علی بن ابراهيم عاملی کفعمی از شاگردان او می باشد و به طوری که خود کفعمی در یکی از کتابهای فقهی اظهار داشته، در 848 ه.ق مراتب علمی را از او فراگرفته است.(1)

شیخ محمدبن زین العابدین بن محمدبن احمدبن سلیمان عاملی نباطی

وی از فضلا و سر ایندگان و ادبا بوده و مراتب علمی را از پدرش و از پدرم (شیخ حسن والد مؤلف امل الآمل) و عمویم شیخ محمد حر فراگرفته است.

ص: 184


1- در فوائد الرضویه ج 2، ص 538 تاریخ مزبور را 846 هم نوشته و در امل الآمل منضم به منهج المقال 848 و در امل الآمل طبع جدید 898 و در نسخه دیگر 948 ه. ق نوشته است . م.

سید ناصر الدين محمدبن زين العرب حسینی قمی

منتجب الدین گوید: وی از فضلا و صلحا بوده است.

اجل مجدالدین محمدبن سعد بن محمد اسدی

منتجب الدین گوید: وی فاضلی پرهیزکار بوده است.

قاضی رکن الدین محمدبن سعدبن هبة الله بن دعویدار

منتجب الدین گوید: وی فاضل فقیه و متدینی بوده و اشعار نغزی می گفته است .

مؤلف گوید: پیش از این ترجمه قاضی علاء الدین اسعدبن علی بن هبة الله بن دعویدار ذکر شده و از نظر من، دور نیست که همزه در آغاز نام علاء الدین اسعد از اضافات ناسخان است و یا ساقط شدن همزه از نام پدر محمد، مترجم حاضر از قلم ناسخان باشد.

و بالأخره قاضی علاءالدین اسعد، پدر قاضی زین الدین (ركن الدين) مترجم حاضر می باشد و ممکن است علاء الدین اسعد و رکن الدین محمد ارتباط پدر و فرزندی با یکدیگر نداشته باشند؛ در عين حال علاءالدین هم از این سلسله به شمار آید. در نسب علاء الدين، اسم (على) اضافه شده و در نسب مترجم حاضر، این اسم آورده نشده است و کسانی که از نسب شناسی اطلاع دارند، به این گونه کم و زیاد توجهی نمی کنند.

شیخ صفی الدین محمد بن سعيد

از فضلای بزرگوار و از شاگردان محقق حلی (ره) می باشد(1)

ص: 185


1- در رساله شرح حال محقق نوشته ایم: وی، فرزند یحیی بن سعید، عموزاده محقق حلی است و شیخ اجازه ابن معيه و على مزيدی و على مطار آبادی بوده و به طوری که از اجازه شهید اول و ثانی استفاده می شود، خود او از محقق حلی روایت داشته است . م.

شیخ محمد بن سعيد دورقی

وی پارسایی بافضیلت و عابد و از فقهای معاصر است. کتابی در فقه تألیف کرده؛ ليكن به اتمام آن توفیق حاصل ننموده است، علاوه بر آن، رساله ها و یادداشتها و خطبه هایی دارد.

وی در سبزوار از محضر آخوند محمدباقر خراسانی (محقق سبزواری) استفاده کرده است .

شیخ امام ظهیرالدین ابوالفضل محمدبن شیخ امام قطب الدین ابوالحسین سعیدبن هبة الله راوندی

منتجب الدین گوید: وی از فقهای مورد وثوق و از عدول علما به شمار است.

ابوزکریا محمدبن سليمان حمدانی

وی اهل طوس بوده و چنان که علامه در اجازه خود نقل کرده از ابوجعفر بن بابویه روایت می کرده است و در رجال خلاصه وی را از مشایخ شیخ طوسی معرفی می کند.

شیخ محمد بن سماقة عاملی مشغری

وی از فضلا و صلحا و ادبا و خطبا بوده است. مؤلف امل الآمل گوید: وی از

شاگردان پدرم و عمویم و جدم و دایی پدرم می باشد.

سید نظام الدین محمد بن سيف النبي بن منتهی حسینی مرعشی

منتجب الدین گوید: وی دینداری صالح بود. مؤلف گوید: پیش از این به نام پدرش سید معین الدین سیف النبي بن منتهی و نام برادرش سید قوام الدین علی بن سيف النبي اشاره شد.

ص: 186

ٍسیدعز الدين محمدشاه بن قاسم حسنی ورامینی

منتجب الدین گوید: وی از فضلا بوده و تألیفاتی در نظم و نثر از خود باقی گذارده است.

شیخ شمس الدين محمدبن شجاع قطان

شیخ شمس الدين محمدبن شجاع قطان وی فاضلی شایسته بوده و از مقدادبن عبدالله سيوری روایت داشته است .(1)

سید میرزا محمدبن شرف حسینی جزائری

وی از فضلای معاصر و دانشوری فقیه و محدثی حافظ و عابد و از شاگردان شیخ محمدبن علی خاتون عاملی است که در حیدر آباد می زیسته، کتاب بزرگی در حدیث جمع آوری کرده و احادیث کتابهای اربعه و کتابهای دیگر را در آن ایراد نموده است و ما آن کتاب را از وی روایت می کنیم . (2)

ص: 187


1- فوائد الرضویه می نویسد: کتاب معالم الدين في فقه آل يس تأليف اوست و به این قطان شهرت دارد و فتاوای او در کتابهای اصحاب نقل می شود و على بن دقماق از او روایت می کند . م.
2- وی از سادات موسوی و مشتهر به سید میرزا جزائری است و نامش در کتابها موجود می باشد. ترجمه روضات ج 7، ص 339، می نویسد: وی مؤلف کتاب جوامع الكلم است که کتابهای احادیث شیعه را از اول ابواب اصول تا آخر حج در آن گرد آورده و احادیث صحیح از غیر صحیح را مجزا ساخته و حواشی و تحقیقاتی به آن افزوده است و جمعی از او روایت کرده اند، از قبیل شیخ ابو محمد احمدبن اسماعيل جزائری و سید نعمت الله جزائری، سید نعمت الله در کتاب مقاماتش می نویسد: استاد ما «سید میرزا» معتقد بود در احکام شرع، مکروهی وجود ندارد و نهی را به طور کلی مفید تحریم می داند و بالأخره سید در کتاب مزبور به تحقیقات لازم پرداخته است و در آخر می نویسد: سید میرزا از عده ای از اعلام روایت می کرده است از جمله پدرش سید شرف الدین علی که از شیخ عبدالنبي جزائري مؤلف حاوی در رجال روایت می کرده، و دیگری سید امیر فیض الله تفريشی و سید میرزا محمد استرابادی (پایان). سید میرزا از مشایخ اجازه علامه مجلسی است و صورت اجازه ای که به وی داده در مجلد اجازات بحار، ج 110، ص 135 نوشته شده و تاریخ آن غره جمادی الثانیه سال 1074 ه. ق است و در آن اجازه مرقوم داشته پدرم سید اوحدو شریف امجد شرف الدین علی در هنگامی که خردسال بودم به من اجازه داد و او از شیخ عبدالنبي جزائري و او از محقق کرکی علی بن عبدالعالی روایت داشته و در همان اجازه نوشته است. از سيد اجل سید نورالدين بن ابی الحسن علی بن حسین عاملی هم روایت می کرده است . م.

شیخ شمس الدین محمدبن شرفشاه بن محمدبن زيارة الحسيني نیشابوری مقیم جبل كبير

منتجب الدین گوید: وی دانشوری باکفایت و از فقهای اصحاب به شمار است.

مؤلف گوید: در استراباد در ضمن کتابهای وقفی که در اختیار فتح على بيك قرار داشته به مجموعه ای دست یافتم که مشتمل بر چند رساله بوده، از جمله آنها رسالة حل الشكوك في التصور و التصديق بود، در پشت آن رساله چنین نوشته بود.

رسالة حل الشكوك في التصور و التصديق، تحقیقاتی است که از املاء استاد ملك السادة افضل المتأخرين سراج الدین محمد بن شرفشاه الحسینی (رحمة الله رحمة واسعة) در این رساله گرد آمده است.

ممکن است مؤلف همین رساله مترجم حاضر باشد.

از طرفی لقب مؤلف رساله، سراج الدين و لقب مترجم حاضر، شمس الدین است و این اختلاف در لقب خواننده را به اشتباه دچار می سازد که آیا متر جم حاضر، مؤلف آن رساله می باشد یا دیگری این تأليف را تهیه کرده است.

این رساله به خط نجلی نیشابوری است که سال 693 ه. ق به کتابت آن پرداخته است و نظر به این که کاتب، نیشابوری و شاگرد مؤلف است، معلوم می شود که مؤلف رساله باید همان مترجم حاضر باشد.

میرزا محمد شفیع بن رفیع الدین محمد واعظ قزوینی

وی فاضلی دانشور و پارسایی باکفایت بود. پس از پدرش امور وعظ و خطابه

ص: 188

جامع قزوین را به عهده گرفت و به اتمام ابواب الجنان پدرش همت گماشت. این دانشور، از معاصران می باشد.

سید ابو شجاع محمدبن شمس الشرف بن ابی شجاع علی بن عبدالله حسینی سلیقی

منتجب الدین گوید: وی دانشوری پارسا و محدث بود.

مولانا حسام الدين محمد صالح بن احمد مازندرانی

وی از فضلا و علما و محققان بوده تألیفاتی دارد، از جمله شرح کافی؛ کتابی ارزنده و پسندیده است و شرح الفقيه ؛ شرح المعالم ؛ حاشية شرح اللمعة و کتابهای دیگر .

مؤلف گوید: بخشی از اصول کافی را نزد او قرائت کرده و به سماع آن رسیده ام.

ملا محمد صالح افتخار دامادی مولانا محمدتقی مجلسی را داشته و به شرح کافی اقدام نموده، ليكن به غیر از اصول و روضه آن را شرح نکرده و باقیمانده آن را به تعليقه برگذار نموده است(1) و از آثار او شرح زبده شیخ بهائی می باشد.

ص: 189


1- شرح اصول کافی مزبور را از بهترین شرحها برشمرده اند که حد افراط و تفریط را نپیموده و شرحی بر فروع کافی ننوشته است. از آقا باقر بهبهانی نقل شده است که پس از آن که ملا صالح از نوشتن شرح اصول کافی آسوده خاطر شد، تصمیم گرفت تا فروع کافی را شرح کند. یکی از معاصرانش گفت محتمل است به مرتبه اجتهاد نرسیده باشی، به این احتمال از نوشتن شرح فروع کافی خودداری کرد: با آن که ملاصالح از قواعد اجتهادی کاملا باخبر بود و پایه علمی او از شرح اصول کافی پیداست. معالم را در آغاز جوانی شرح کرده است. مرحوم محدث قمی در فوائد الرضویه، ج 2، ص 543 می نویسد: محدث نوری اظهار داشته میر حامد حسین (ره) از لکهنو برای من نوشته که مجلدی از شرح فروع کافی ملاصالح را به دست آورده و مقرر شده استنساخ کرده برای من ارسال بدارد، لیکن اجل مهلتش نداد. و در همین مجلد شرحی از آغاز حال و ناداری او و ازدواجی که با صبيه عالمه ملامحمدتقی مجلسی که استادش هم بوده ایراد کرده است. آخوند ملاصالح در سال 1086 ه در گذشته و در مقبره مجلسی دفن شده است . محل قبرش معین و مزار عموم مردم است. میرزا قاسم زاهد در ماده تاریخش گفته است: هاتفی گفت به تاریخ که (آه: صالح دین محمد شده فوت) - م.

شیخ محمد بن صالح سیبی قسینی

وی فرزند احمد بن صالح است که پیش از این به نام او اشاره شد و از ابن طاووس روایت می کرده است.

مؤلف گوید: قسینی، از رضی الدین علی بن طاووس و جمال الدین احمدبن طاووس و شیخ ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن سعيد (محقق حلی) و پسر عمویش

نجیب الدین یحی بن سعید روایت داشته است.

امیر محمد صالح حسینی ترمذی کشفی

وی فاضلی محقق و محدث بود. کتاب المناقب المرتضوية في الامامة از تألیفات اوست که به پارسی نوشته و بخوبی از عهده برآمده و جامع مناقب حضرت مولی علی عليه السلام است. او از معاصران شیخ بهائی به شمار می رود.

مولانا محمد صالح بن محمد باقر قزوینی معروف به روغنی

وی دانشوری بافضیلت و باکمال بود. کتابها و رساله های چندی تألیف کرده است؛ از جمله ترجمة عيون اخبار الرضا؛ ترجمة نهج البلاغه ؛ ترجمة الصحيفة السجادية؛ مقامات؛ شرح فارسی دعای سمات؛ رسالة في اكل آدم من الشجرة و شرح بعض اشعار المثنوى الرومیه (1).

ص: 190


1- ريحانة الادب، ج 2، ص 101 می نویسد: روغنی در روزگار شاه عباس ثانی و شاه سلیمان صفوی می زیسته و معاصر با حرعاملی و مجلسی بوده و از شاگردان میرداماد است. ترجمه عيون اخبار الرضا (ع) را در مشهد مقدس در سال 1075 ه. ق تألیف کرده و به نام بركات المشهد المقدس نامیده و از تألیفات او ترجمه توحید مفضل است که در سال 1080 تألیف کرده است. دیگری ترجمه عهدنامه مالك اشتر و ترجمه محاضرات راغب و ترجمه نهج البلاغه که شرحی بر آن می باشد، در تبریز چاپ شده و به ملاصالح برغانی نسبت داده شده که اشتباه است - م.

مولای اجل محمدطاهر بن محمدحسین شیرازی نجفی قمی

وی از دانشوران بنام معاصر است.

دانشمندی محقق و در کمال دقت و وثوق و متکلمی محدث و بزرگوار و عالیمقام بود.

تالیفاتی دارد، از جمله کتاب شرح تهذیب الحديث، كتاب حكمة العارفين في رد شبه المخالفين، کتاب الاربعين في فضائل امیر المؤمنین و امامة الأئمة الطاهرين عليهم السلام، رسالة الجمعه، رسالة الفوائد الدينية في الرد على الحكماء و الصوفية، کتاب حجة الاسلام (1)و دیگر کتابها و رساله ها که تأليف نموده و ما هم از او روایت می نماییم.

و مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب بهجة الدارين في الجبر و التفويض و الامر بين الأمرين؛ رسالة وسيلة النجاة گویا به پارسی تألیف شده باشد؛ رسالة في القرائة الاحسن من قرائات القرآن؛ رسالة فرحة الدارين في تحقيق معنى العدالة؛ رسالة في معنى الصلوة به فارسی؛ رسالة في ذم الدنيا به فارسی، این دو کتاب رساله مختصری است و قصیده موسوم به مونس الأبرار في فضائل علی علیه السلام به فارسی، شرح آن قصیده موسوم به تحفة الأبرار الأخيار في شرح مونس الابرار به فارسی؛ کتاب توضیح المشربين و تنقیح المذهبين (2).

ص: 191


1- از تعلیقات نقل شده حجة الاسلام همان شرح تهذیب الاحکام که پیش از این یاد شده و کتاب، على حده نمی باشد.
2- ملامحمدطاهر از علمای روزگار شاه سلیمان و شاه عباس دوم بود. اصل او از شیراز است و در نجف اشرف به مراتب علمی رسیده و در قم زیست داشته و از مشایخ علامه مجلسی و شیخ حر عاملی بوده و در فقه و حدیث و کلام و وعظ تبحر داشته و منصب شیخ الاسلامی قم را عهده دار می شده و نفوذ فوق العاده داشته و نماز جمعه می خوانده و با کسانی که نماز جمعه را نمی خوانده اند، با انکار شدیدی روبرو می شده و با برخی از علما در مقام جدل بر می آمده است؛ چنان که با مرحوم فیض به مجادله پرداخت و پس از آن که متوجه شد حق با فیض بوده از قم به کاشان رفت و با جمله «یا محسن قد اتاك المسيئي» عذرخواهی کرد و با صوفی نماها کاملا مخالفت می نمود و عبارات دائره در السنه آنها را بدعت منکره می شمرد. در سال 1098 هجری وفات یافت و در مقبره شیخان قم پشت مرقد زکریابن آدم مدفون شد. از تألیفات پارسی او سه رساله به نامهای معالجة النفس که در بالا به نام (ذم الدنيا) یاد شده است و رساله مباحثة النفس و رساله تنبيه الراقدين و رساله زکات و رساله الصلوة و تحفه عباسی به همت مرحوم مغفور سید جلال الدین محدث ارموی به طبع رسیده است. محمدطاهر از سیدنورالدین عاملی روایت داشته و صورت اجازه ای که به مجلسی داده در بحار، ج 110، ص 129 یادداشت شده است و تاریخ آن 7 ذیقعده سال 1086 هجری است؛ رحمة الله عليه - م.

شیخ محمد بن طحال مقدادی حائری

وی از فضلای فقها بوده و علی بن ثابت بن عصیده از وی روایت داشته است.

مؤلف گوید: ظاهرأ مترجم حاضر، همان شیخ محمد بن حسین بن احمدبن طحال است که پیش از این به نام او اشاره شده است و می بینم که هنگام معرفي از شخصی برخی از اسامی اجداد او را ذکر نمی نمایند.

مترجم حاضر، از شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی روایت می کرده و عربي بن مسافر عبادی استاد ابن ادریس از وی روایت داشته است.

شیخ محمد بن عابد جزائری

وی از فضلا و دانشوران معاصر است.

شیخ محمدبن عبدالحسین بن ابراهيم بن ابی شبانه حسینی بحرانی

شیخ(1) محمدبن عبدالحسین بن ابراهيم بن ابی شبانه حسینی بحرانی

وی از فضلا و علما و سرایندگان و ادبای بزرگ معاصر است.

مؤلف سلافة العصر از وی، یاد کرده و از او تمجیدی بسزا نموده و پاره ای از آثار

نظم و نثر او را متعرض گردیده است .(2)

ص: 192


1- در این جا و در امل الآمل از وی به عنوان شیخ یاد کرده و در سلافه وی را به عنوان سید نوشته است و ممکن است مراد از شیخ، استاد باشد نه شیخ اصطلاحی که به غیر سید اطلاق می شود . م.
2- سلافة العصر، ص 505 می نویسد: سید ابو عبدالله محمدبن عبدالله شبانه بحرانی مسافرتی به هند داشت و با پدر من در آن جا ملاقات کرد و مورد اکرام وی قرار گرفت و از سوی وی نزد سلطان هند معرفی شد و پس از آن که به پاره ای از مقاصد خود رسید، به وطن خویش بازگشت و به مراتب عالیه از جمله شيخ الاسلامی نایل گردید و این در اصفهان زیست دارد و به وظایف خویش اشتغال می ورزد و سال 1070 ه. ق نامه ای به من نوشت و صورت نامه اش را ذکر کرده و پس از قصاید چندی که از او نقل کرده به نام فرزندش سید عبدالله و پاره ای از اشعار او پرداخته است . م.

شیخ ابو جعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه رازی

وی از فقها و متکلمان عالیمقام علمای امامیه است و تألیفات چندی دارد؛ از آنهاست کتاب الانصاف که شیخ مفید در کتاب العيون و المحاسن از آن، نقل می نماید .(1)

شیخ جليل محمدبن عبدالصمد نیشابوری

وی از علما و فضلای بزرگوار و از مشایخ ابن شهر آشوب می باشد.

شیخ فقيه محمدبن عبدالعزيز بن ابی طالب قمی

منتجب الدین او را فقیه پرهیز کار معرفی کرده است.

مؤلف گوید: ممکن است مترجم حاضر، همان دانشمندی باشد که شاذان بن جبرئیل قمی از وی روایت می کرده که پیش از این هم به آن اشاره شد و خود او از حاكم الدين ابو عبدالله محمدبن احمد بن على بصری روایت داشته است .

شیخ محمد بن عبدالعلی بن نجدة

ابن نجده از شیخ شهيد اول روایت می کرده و از او اجازه گرفته و شهید در اجازه

ص: 193


1- در پاورقی امل الآمل طبع جدید نوشته وی از علمای قرن چهارم هجری است و حسن بن حمزه علوی و تلعکبری از وی روایت می کنند . م.

او به این خلاصه مرقوم داشته است: برادری که او را برای رضای خدا برگزیده ام، شیخ امام عامل علامه پرهیزکار که دارای همت عالی و فکری اندیشمند بوده است .

شمس الملة و الحق و الدين ابو جعفر محمد بن شیخ امام زاهد عابد تاج الدین ابو محمد عبدالعلی بن نجده است که خدا نیکبختی دنیا و آخرت به وی ارزانی فرماید، از کسانی است که برای تهیه لذتهای نفسانیه اقبال کرده و از اقران خود پیشی گرفته و به تمام معنا برای تحصیل مقامات عالیه کوشش نموده و بیداری روزها را به شب زنده داری شبها پیوند داده و از این راه به آرزوهای دیرین خویش نایل آمده و با عظمتی که دریافته از اعلام علما به شمار آمده و کتابهای چندی از جمله، قواعد الاحکام را نزد من قرائت کرده است.

در تمجید از او سخن به درازا کشانیده و کتابهایی را که نزد او خوانده به تفصیل یاد کرده و کتابهای خود و دیگران را که از وی سماع نموده متعرض گردیده است. سپس به او اجازه داده تا تألیفات و مرویات خود و کتابهای متقدمان را روایت کند.(1)

مؤلف گوید: پیش از این، ترجمه حال پدرش شیخ عبدالعلی بن نجده را یاد کردیم و پس از این مؤلف امل الآمل مترجم حاضر را به عنوان شیخ شمس الدين محمدبن نجده مشهور به ابن عبدالعلی نام می برد و از ظاهر آن پیداست که دلیلی برای تکرار نام او نخواهد بود.

شیخ جمال الدین محمدبن عبدالكريم

منتجب الدین گوید: وی فقیه و واعظ بوده است.

قاضی محمدبن عبدالكریم وزیری

منتجب الدین گوید: وی از عدول فقها بوده است.

ص: 194


1- اجازه مفصلی است و صورت آن در اجازات بحار 193/107 ، آورده شده است و تاریخ آن دهم ماه مبارك رمضان سال 770 هجری می باشد. م.

سید جمال الدين ابو الفتوح محمدبن عبدالله رضوی

منتجب الدین گوید: وی فقیهی شایسته است.

سید محمدبن عبدالله سبعی احسائی

وی از فضلا و علما و بزرگان و پارسایان و فقهای معاصر است.

سید محيي الدين ابوحامد محمدبن ابی القاسم عبدالله بن علی بن زهره حسینی حلبی

ابن زهره از دانشوران بزرگ است.

محقق حلی از وی روایت می کرده و خود او از پدرش و از ابن شهر آشوب روایت داشته است.

مؤلف گوید: معظم له برادر زاده سید ابو المكارم معروف به ابن زهره و مؤلف کتاب غنية النزوع می باشد و از شاذان بن جبرئیل روایت می کرده است.

پیش از این ذیل ترجمه عمویش سید ابو المكارم حمزة بن علی بن زهره نوشتیم که مترجم حاضر یعنی برادرزاده وی از او روایت می کرده و معاصر با ابن ادریس و شاذان بن جبرئیل قمی بوده است.

سید محمدبن عبدالمطلب بن ابی طالب حسینی

منتجب الدین گوید: وی از عدول فقهاست.

فقيه قاضی ابو النجم محمدبن عبدالوهاب بن عیسی سمان

منتجب الدین گوید: وی از فقهای پرهیزکار و حافظان حدیث بود و تألیفاتی دارد.

شیخ زین الدین ابو جعفر محمد بن علی بن ابراهیم

منتجب الدین گوید: وی، فقیهی شایسته است.

ص: 195

شیخ محمد بن على بن ابراهيم بن ابی جمهور احسائی (1)

شیخ محمد بن على بن ابراهيم بن ابی جمهور احسائی

وی از فضلا و محدثان است و کتابهایی دارد. پیش از این از وی به عنوان محمدبن جمهور یاد کردیم و آنچه در این جا در نسب او نوشتیم به صحت نزدیکتر است و در همان جا به آثار تألیفی او اشاره نمودیم. (2)

ابن ابی جمهور از شیخ ابو هلال جزائری از ابن فهد روایت می کرده و در کرك نوح به اخذ اجازه از او نایل آمده و مؤلف مجالس المؤمنين به ترجمه احوال او پرداخته است .

میرزا محمدبن علی بن ابراهيم استرابادی

وی دانشوری با فضیلت و محققی دقیق النظر و عابدی پرهیزکار و مورد وثوق بود و در فن حدیث و رجال مهارتی بسزا داشت و کتاب الرجال الكبير و المتوسط و الصغير از تألیفات ارزنده اوست که در فن رجال، بهتر و جامعتر از آن تأليف نشده است. آری، در این کتاب به شرح احوال متأخران نپرداخته.(3)

و از تألیفات دیگر او شرح آیات الاحکام،

ص: 196


1- در پاورقی از حاشیه امل الآمل نقل کرده نام و نسب او را چنان که در بالا نوشته است در پشت یکی از کتابهایش دیده ام.
2- در آنجا مرقوم داشته از آثار او کتاب المجلی است و همان وقت که به ترجمه احوال او می پرداختم، به خاطرم رسید در حد توانایی به ترجمه و شرح اجمال المجلی اقدام کنم. با توفیق خدا به این کار مهم اقدام کرده و به یاری او تعالی بخش اول آن را به حسب تجزیه خویش همراه با شرح حال مفصل او در 20 شعبان 1408 هجری به پایان آوردم. امید است برای ترجمه مابقی آن هم موفق گردم - م
3- در مصفى المقال می نویسد: سید میرزا محمد استرابادی حسینی مؤلف کتب ثلاثه در رجال 1- کبیر به نام منهج المقال 2۔ وسیط به نام تلخيص المقال 3- صغير به نام الوجيز. از این سه کتاب، کتاب سوم را بخاطر ندارم از عالمی شنیده باشم که آن را دیده باشد. آری، در فهرست کتابخانه آستان قدس رضوی چنین آمده که مؤلف در سال 1016 در مکه مکرمه از تألیف آن فارغ شده و نسخه ای از آن در آن کتابخانه موجود می باشد و همچنین در فهرست کتابخانه حاج سید علی ایروانی در تبریز آمده است که نسخه ای از آن موجود می باشد. باری، کتاب منهج المقال به طبع رسیده و کتاب تلخيص المقال اش معروف و مشهور است (پایان). کتاب منهج المقال همراه با حواشی و تحقیقات فراوان استاد اکبر آقا باقر بهبهانی به طبع رسیده و امل الآمل هم به انضمام این کتاب به حلیه طبع در آمده است. این کتاب مشتمل بر سه مجلد است: جلد اول از حرف الف تا سین در سال 984 ه. ق به پایان رسیده و جلد دوم آن از حرف سین تا میم در سال 985 به اتمام رسیده و جلد سوم از حرف میم تا به آخر و مشتمل بر فواید دهگانه است و در جلد ششم الذريعة ، ص 225، چند حاشیه بر آن را یادآور شده است . م.

حاشية التهذيب و رساله های ارزنده دیگری است.

ما به توسط استادمان، شیخ زين الدين بن محمدبن حسن بن شهید ثانی از پدرش از

او و همچنین به توسط استاد از مولانا محمد امین از وی روایت می کنیم.

مؤلف سلافة العصر به یاد آوری از او پرداخته و از وی تمجید نموده و بیشتر تألیفات او را متعرض گردیده و نوشته که او در سال 1026 ه. ق در مکه معظمه در گذشته است . (1)

سید مصطفی تفرشی در نقد الرجال می نویسد: محمدبن علی بن گیل استر آبادی فقیه متکلم و از ثقات طایفه شیعه و عابدان و پارسایان ایشان است.

در فن رجال و درایه و روایت و تفسیر، تحقیقات ارزنده ای دارد.

پیش از این افتخار مجاورت عتبه عليه غرویه (نجف اشرف) را داشت و اکنون از مجاوران بیت الله الحرام وناسکان آنجا به شمار است.

تألیفات پسندیده دارد؛ از جمله کتاب الرجال را به ترتیب خوبی تدوین کرده و مشتمل بر اسامی همه رجال حدیث می باشد (2)و کلیه اقوال علما را که مربوط به مدح یا ذم بوده در آن گرد آورده؛ مگر اندکی از آنها را که مورد توجه قرار نداده است؛ از .

ص: 197


1- در سلافة العصر ، ص 499 می نویسد: سبد استرابادی 13 ذیقعده سال 1028 ه. ق در مکه درگذشت - م.
2- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است: به طوری که در ریاض العلماء تحقیق کرده ایم، میرزای استرابادی نام همگی رجال حدیث را در کتاب خود ایراد نکرده است و در خاتمه خواهم گفت عدد ابیات رجال وی بیشتر از هفت هزار بیت و عدد تألیفات آنها زیاده از شش هزار بیت و عدد کتاب و رساله هایی که در آن آمده ششصد فقره کتاب و رساله است.

آن جمله است کتاب آیات الاحکام . (1)

مؤلف گوید: میرزای استر آبادی از جمعی از دانشمندان بهره گیری داشته؛ از جمله آنها مولانا احمد اردبیلی و شیخ ابراهيم بن علی بن عبدالعالی میسی که خود در آخر مقدمه کتاب حجة الاسلام في شرح تهذیب الاحکام فاضل قمی به استادی میسی نسبت به خودش تصریح کرده است (2) و من شاگردی او را نسبت به ملااحمد اردبیلی از یکی از فضلا استماع کرده ام.

یکی از فضلا اظهار می داشت: روزی از ملااحمد که آخرین دوران زندگی را می پیمود و میرزای استرابادی در نجف اشرف در خدمت او بود، پرسیدند: پس از شما کدام یك از شاگردان شایستگی جانشینی شما را دارد؟ وی پاسخ داد: در امور عقلی، امیر فضل الله و در امور نقلی امیر علام کارهای مربوط به مرا انجام خواهند داد.

میرزای استرابادی از این که ملااحمد وی را در ردیف آنان قرار نداده بسختی ناراحت و غمزده شد. این بود که پس از درگذشت مولانا، در نجف اشرف ماندگار نشد و به مکه مکرمه رفت و مجاورت اختیار کرد.

شیخ برهان الدين محمدبن علی بن ابی الحسين ابو الفضائل راوندی

وی از فضلا و دانشمندان بود و منتجب الدین او را به عنوان فاضل و عالم معرفی

کرده است.

سید مجدالدين ابو الفوارس محمدبن علی بن اعرج حسینی

پدر سید ضیاء الدین عبد الله و سيد عميد الدين عبد المطلب دانشمندی بافضیلت

ص: 198


1- نقد الرجال، ص 324.
2- در آخر منهج المقال ذیل فائده عاشره که بحث از طرق روایتی کرده اظهار می دارد انتساب ما از نظر روایت به طرق متعددی به علامه حلی اتصال پیدا می کند و کوتاهترین طریق روایت ما از ناحیه شیخ سعید ابراهیم بن علی بن عبدالمعالی میسی است که منتهی به علامه حلی می شود و از او به مشایخ بزرگوار شیعه منتهی می گردد . م.

و محقق بوده، ابن معيه از او روایت داشته است.

قاضی ابو جعفر محمد بن علی امامی بساریه

منتجب الدین گوید: وی فقیهی پرهیزکار است .

قاضی مجدالدين محمدبن على بساریه

منتجب الدین گوید: وی فقیهی شایسته و واعظ بود و محتمل است قاضی

مجدالدين همان قاضی ابو جعفر مترجم پیش باشد.

شیخ محمد بن علی بن حسن حلبی

حلبي فاضلی استاد و از مشایخ ابن شهر آشوب به شمار است و ممکن است مترجم حاضر، همان محمدبن علی بن محسن حلبی باشد که پس از این به ترجمه او اشاره خواهد شد.(1)

مؤلف گوید: کنیه او ابو جعفر است و از مناقب ابن شهر آشوب به دست می آید که وی از ابو علی فرزند شیخ طوسی و از ابوالوفا عبدالجبارين على مقری رازی روایت می کرده و هر دو از شیخ طوسی روایت داشته اند.

ممکن است مترجم حاضر همان ابو جعفر محمد بن علی بن حسن باشد که ذیلا ذکر می شود، زیرا روزگار ابن شهر آشوب و شیخ منتجب الدین که هر دو از وی روایت داشته اند، نزديك است. از طرف دیگر، به مناسبت این که مترجم حاضر، به عنوان حلبی و ابوجعفر که ذیلا یادآور می شود به عنوان نیشابوری شناخته شده اند، این

ص: 199


1- بعضی این احتمال را سخت بعید دانسته اند؛ زیرا مترجم حاضر از مشایخ ابن شهر آشوب است و ابن محسن از اعلامی است که روز گار صدوق را دریافته است و پس از این هم به این معنا اشاره می شود. ممکن است بگوییم در نسخه اصلی امل الآمل ابن الحسن بود که بدل به محسن شده است. در این صورت احتمال به جایی خواهد بود - م.

احتمال را تضعیف می نماید.

قطب راوندی از مترجم روایت می کرده و خود او از قاضی ابن براج از شیخ طوسی روایت داشته است و از آغاز خرایج راوندی استفاده می شود که ابو جعفر مترجم حاضر بدون واسطه هم از شیخ طوسی روایت می کرده است.

شیخ شرف الدین محمد بن علی بن حسن بن علی دستگردی مقيم قرية زیناباد

منتجب الدین وی را فقيه فاضل معرفی کرده است.

شیخ امام قطب الدین محمدبن علی بن حسن مقری نیشابوری

منتجب الدین گوید: قطب الدین، از اعیان ثقات به شمار می آید و استاد سید امام ابوالرضا راوندی و شیخ امام ابوالحسین راوندی بوده و تألیفاتی دارد؛ از جمله التعليق ، الحدود، الموجز في النحو و ما به وسیله امام ابو الرضا فضل الله بن علی حسنی راوندی، از وی روایت می کنیم.

سید علاء الدين محمدبن علی حسنی خجندی

منتجب الدین گوید: وی دانشمند با فضیلتی بوده و تألیفاتی در نظم و نثر دارد.

سید ابو الغيث محمدبن علی بن حسین حسنی منتجب الدین می نویسد: وی فقیه فاضلی بوده است.

ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی

معروف به شیخ صدوق؛ وی بزرگواری است که حافظ حدیث بوده و نسبت به احوال رجال بینایی کاملی داشت و ناقد اخبار بود و از نظر حافظه و دانش در میان قميها بی مانند بود و نزديك به سیصد تأليف داشت، شیخ طوسی و نجاشی و علامه حلی او را

ص: 200

به اوصاف یاد شده ستوده اند و نجاشی و علامه به بخشی از تألیفات او اشاره کرده اند که ذکر همه آنها به طول می انجامد.

من در این جا به آن تعداد از تألیفات او که دست یافته ام، اشاره می کنم:

کتاب من لا يحضره الفقیه (1)، کتاب عیون اخبار الرضا (2)كتاب معانی الاخبار، کتاب حقوق الإخوان له ولابیه، کتاب الخصال و کتاب الروضه في الفضائل، این کتاب را به وی نسبت داده اند، کتاب اكمال الدين و اتمام النعمة و کتاب الامالی که به نام المجالس هم خوانده می شود، کتاب علل الشرایع و الاحکام و الأسباب، کتاب ثواب الاعمال، کتاب .

ص: 201


1- شیخ صدوق (ره) در آغاز من لا يحضر می نویسد: آنگاه که قضا و قدر مرا به قصبه ایلاق بلخ رهنمون کرد، حالت تنهایی در خود احساس کردم و چندی را به این حال به سر بردم تا این که شریف الدین ابوعبدالله معروف به نعمت در آنجا وارد شد. از ورود او که سیلی بزرگوار و متدین و متقی بود، خوشحال گردیده با او انس پیدا کردم. در یکی از روزها در خلال گفت و گو سخن از محمد زکریای رازی به میان آمد که کتابی در طب به نام من لا يحضره الطبيب تألیف کرده که کافی و کامل است و از من درخواست کرد تا کتابی در امور دینی که متکفل همگی آثار من باشد که در این باره تألیف کرده ام تهیه نمایم و به اسم من لا يحضره الفقيه موسوم دارم تا به آخر. كتاب مزبور یکی از کتب اربعه شیعه است و به قول علامه بحر العلوم، این کتاب در اعتبار و اشتهار مانند خورشید در رابعة النهار است و از آن هنگام که تأليف شده همواره مورد توجه اعلام کبار بوده و حواشی و تحقیقاتی درباره آن نوشته شده و مرحوم مولانا محمدتقی مجلسی دو شرح پارسی و عربی بر آن نوشته است. شرح پارسی آن به نام لوامع صاحب قرانی است که بخشی از آن به طبع رسیده و شرح عربی آن به نام روضة المتقین در چهارده مجلد طبع شده و در مجلد چهاردهمی به شرح رجال کتاب فقیه پرداخته است. مستدرك، ج 3، ص 717 می نویسد: در کتاب فقیه پنج هزار و نهصد و شصت و سه حدیث آورده شده است و در همان کتاب از ص 547 تا 710 به ذکر طرق او پرداخته و سیصد و هشتاد و پنج طریق از طرق او را متعرض شده است و مشایخ او دویست و شصت تن بوده اند و کتاب فقیه در این روزگار به سبك شیوایی با تعلیق فاضل معاصر آقای علی اکبر غفاری به طبع رسیده و مجملی از شرح حال او را متذکر گردیده و یکی از کرامات او را یادآوری کرده و شرحی از نسخ خطی آن از جمله دو نسخه خطی که در کتابخانه والد این جانب بوده مرقوم داشته است حفظه الله تعالى - م.
2- عيون اخبار الرضا را این جانب ترجمه کرده ام که به طبع رسیده است - م.

عقاب الاعمال ، کتاب التوحید، کتاب صفات الشيعه، کتاب الاعتقادات، کتاب فضائل رجب، کتاب فضائل شهر رمضان و دیگر تألیفاتش که به مطالعه ما نرسیده است .

ما، در کتاب الفوائد الطوسيه به مطالب و تحقیقاتی که بر توثیق او دلالت دارد،

پرداخته ایم و ابن طاووس هم در کتاب کشف المحجة از وی توثیق نموده است.(1)

مؤلف گوید: ابن بابویه سال 355 ه. ق وارد بغداد شد. در حالی که در آغاز جوانی بود؛ شیوخ شیعه از فرصت استفاده کرده به سماع از او پرداختند. پس از بازگشت از بغداد در ری ساکن شد و به افاده حدیث و تربیت محدثان اشتغال ورزید تا سال 381 ه. ق درگذشت و در آنجا مدفون گردید (2)و در ماده تاریخش گفته شده (كله شفاء)(3)

از تألیفات شیخ صدوق، کتاب مدينة العلم است که بنا به اظهار ابن شهر آشوب

در معالم العلماء، در ده جزو تدوین شده است؛ حال آن که من لا يحضره الفقيه بیش .

ص: 202


1- کشف المحجه، صص 122- 123.
2- شیخ صدوق و برادر بزرگوارش به دعای حضرت ولی عصر (عج) متولد شده اند و شرح این واقعه را شیخ طوسی و دیگر از اعلام روایت کرده اند. مزار شیخ صدوق که در حال حاضر به ابن بابویه معروف است در باغ طغرلیه که از بناهای ناصرالدین شاه و نزديك به برج طغرل است واقع شده و قبه رفیعی دارد و مزار عموم مردم است. ترجمه روضات، ج 7، ص 69 می نویسد: حدود سال 1238 هبر اثر باران شدیدی که قبر ابن بابویه را خراب کرده بود تصمیم گرفتند مقبره او را نوسازی کنند به این منظور به حفر اطراف قبر پرداخته تا به سردابه ابن بابویه رسیده بدن او را تر و تازه یافتند و حتی اثر حنا هم پس از سالهای متمادی هنوز بر سر انگشتانش دیده می شد این خبر شیوع پیدا کرد و مردم به زیارت بدن او می شتافتند در همان وقت فتحعلیشاه قاجار از جریان اطلاع پیدا کرد خود با امنای دولت به مزار ابن بابویه آمد و پس از آن که جمعی از علما بدیدار بدن او شتافتند حقیقت این واقعه برای وی مسلم شد و دستور داد مرقد او را به جالب ترین طرزی عمران و کاشی کاری کنند و این واقعه از کرامات آن محدث بزرگوار است. بنا به قولی که شیخ صدوق 80 سال عمر کرده باشد سال 301 ه. ق متولد شده است . م.
3- ماده تاریخ فقط کلمه (شفا) است که 381 می باشد و کلمه کله اضافه است و شاید چنین بوده ماده تاريخ او کلمه (شفا) است که به صورت (كله شفاء) نوشته شده و اگر همزه آخر هم حساب شود 382 خواهد بود لیکن درست نیست -م.

از چهار جزو نیست.

شیخ بهائی (ره) در حواشی خویش می نویسد: از ظاهر کلام ابن شهر آشوب به دست می آید که کتاب مدينة العلم از کتاب من لا يحضره الفقيه بزرگتر بوده و شیخ طوسی هم در فهرست به این موضوع اشاره کرده است.

بنابر این، گفتار بعضی از اصحاب که اظهار داشته اند مدينة العلم بزرگتر از من لا يحضر نمی باشد، قابل توجه نخواهد بود.

مؤلف گوید: برخی گفته اند کلیه احادیثی که در مدينة العلم آورده شده .

بدون کم و زیاد، همان احادیثی است که در من لا يحضر و کتابهای دیگرش آورده شده است، این سخن علاوه بر آن که مدعای بدون دلیل است با استدلال علامه حلی هم موافق نمی باشد، زیرا وی در کتاب المنتهی حدیثی را از کتاب صلوت نقل کرده است که در من لا يحضر و کتابهای دیگرش وجود ندارد.

به طوری که از ظاهر کتاب وصول الاخبار الى علم دراية الاخبار شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی (ره) استفاده می شود، کتاب مزبور در عصر او موجود بود، زیرا او در ضمن کتب اصول می نویسد: در روزگار ما کتابهای اصول حدیث مرکب از پنج کتاب اند؛ اول آنها كتاب مدينة العلم سپس من لا يحضر.

این کتاب همچنین در روزگار علامه هم وجود داشته چنان که در المنتهى، به طوری که نوشتیم، حدیثی در باب صلات نقل کرده و از سبك کلام شیخ بهائی (ره) استفاده می شود که شیخ بهائی آن را ندیده است و ممکن است پدرش در یکی از سفرها آن را از دست داده باشد.

از شیخ معاصر شنیده ایم هنگامی که وی در جبل عامل زیست داشته کتاب مزبور را دیده است.

من خود در دیار مازندران پاره ای از اخبار آن کتاب را که بر پشت کتابی نوشته و گویا به خط شاگرد شیخ بهائی یا شاگرد شاگردش بوده است، دیده ام . (1).

ص: 203


1- ترجمه روضات ، ج 7، ص 65 می نویسد: در حال حاضر اثری از کتاب مدينة العلم نمی باشد و پس از روزگار علامه و شهيد اول علما با جدیتی که داشتند بدان دست نیافتند و وجود آن هم در نزد پدر شیخ بهائی غیر ممکن است؛ زیرا اگر وجود می داشت مرحوم فیض و مجلسی و حر عاملی از آن استفاده کرده بودند. اکنون یا کتاب مزبور مانند عنقا معروف الاسم و مجهول الجسم است یا مهم نبوده است - م.

از آثار او که در دست مطالعه ما قرار گرفته کتاب مختصری است در فقه به نام الهدایه و کتاب مختصر دیگری در این خصوص به نام المقنع ورسالة مجلسه مع رکن الدولة الديلمي في الامامة ، كتاب دعائم الاسلام به طوری که از ظاهر بحارالانوار استاد استناد بر می آید، این کتاب را استاد به وی نسبت داده است و معانی الاخبار از کتابهای مشهور او می باشد و ممکن است از قلم ناسخ افتاده باشد؛ زیرا در غیر این صورت چگونه مؤلف امل الآمل از وجود آن بی اطلاع مانده است .(1)

استاد استناد، در بحار الانوار اظهار می دارد، کتاب جامع الاخبار را از تألیفات او برشمرده اند و به گمان من، کتاب مزبور از تألیفات دیگری است و من آنچنان که باید از مؤلف آن اطلاعی ندارم.

مؤلف گوید: در میان نسخه های جامع الاخبار اختلاف بسیاری است؛ چنان که برخی از نسخه های آن را که در استراباد دیده ام، بی اندازه مبسوط و مفصل است و برخی دیگر از آن که در دسترس همگان می باشد، مختصر است و مؤلف آن، که استاد استناد از شناخت آن، اظهار بی اطلاعی کرده است، به گفته مؤلف امل الآمل، شیخ شمس الدين محمدبن محمدبن حیدر شعیری می باشد.

باز استاد استناد در فهرست بحار می گوید: کتاب التمحيص از تألیفات یکی از پیشینیان روزگار شیخ صدوق می باشد و محتمل است از تألیفات شیخ صدوق باشد؛ .

ص: 204


1- كتاب المقنح والهدایه که می توان گفت رساله عملیه و فتوایی است با مقدمه ارزنده ای به طبع رسیده و در آخر آن مجلس نود و سیم از مجالس او که در روز جمعه 12 شعبان سال 1368 ه. ق به منظور چگونگی دین اماميه منعقد شده ضمیمه گردیده است. مجلسی در فصل دوم مقدمات بحار می نویسد: کتاب هدایه صدوق در عین حالی که مشهور است، به شهرت کتابهای دیگر او نمی رسد و در همان فصل به مناسبت کتاب دعائم الاسلام می نویسد: كتاب دعائم الاسلام در نزد ما موجود می باشد، احتمال دارد از تألیفات صدوق نباشد، بلکه از دیگری است. شیخ طوسی و نجاشی کتاب مزبور را در ردیف کتابهای او نام برده اند و تحقیق منوط به این کتاب را باید از مستدرك استفاده کرد. در امل الأمل منضم به منهج المقال و همچنین امل الآمل طبع جدید کتاب معانی الاخبار در ردیف کتابهای صدوق آورده شده و گویا او نسخه ای که در اختیار صاحب ریاض بوده نام آن کتاب افتاده باشد. م.

ليكن احتمال بعیدی است.

مؤلف گوید: احتمال بعید به آن سبب است که در کتب رجال در ردیف تأليفات صدوق، نامی از آن برده نشده است، با آن که شیخ طوسی و نجاشی که مؤلف رجال اند، نزديك به روزگار او می زیستند.

باز گوید: دلیل آن که جامع الاخبار مشهور از آثار صدوق نمی باشد آن است که مؤلفش در بحث تقليم أظفار (ناخن گیری) می نویسد: قال محمد بن محمد مؤلف هذا الكتاب قال ابي في وصيته الى: قلم أظفارك؛ یعنی محمد بن محمد که مؤلف این کتاب است چنین گفته است: پدرم در ضمن وصیت و سفارشی که برای من مرقوم داشت نوشته بود ناخن هایت را بگیر.

از این عبارت پیداست که شیخ صدوق، مؤلف جامع الاخبار نمی باشد؛ زیرا نام

پدر صدوق، على است نه محمد، گذشته از این، مؤلف جامع الاخبار از کناب فضائل الشيعه صدوق نقل می کند و از این جا پیداست که وی متأخر از صدوق بوده است.

گاهی امیر سید حسین بن حسن عاملی در کتاب دفع المناواة عن التفضيل و المساواة از کتاب روضة الغراء(1) نقل کرده و نیز در آن کتاب از بشارة المصطفى لشيعة المرتضی مطالبی نقل کرده و آن را به صدوق نسبت داده است، به گمانم از مؤلف .

ص: 205


1- ترجمه روضات ج 7، ص 64، آن جا که به نام بخشی از کتابهای صدوق می پردازد، می نویسد: کتاب روضه از آثار ابن بابویه نبوده است؛ زیرا سبك آن، اصولا شباهتی به هیچ يك از تألیفات صدوق ندارد و اسانید آن هم اسانید صدوق و مراسيل آن هم هم طراز با مراسیل کتابهای دیگر وی نمی باشد به همین مناسبت علامه مجلسی با آن که از این کتاب دو نسخه مختلف داشته و آنها را در کتاب پنداشته برای یکی رمز (فض) و برای دیگری رمز (بل) قرار داده در عین حال آن را از تألیفات صدوق نام نبرده است. انتساب این کتاب مساوی با انتساب مجموع الرائق است که آن را به صدوق نسبت داده اند و از تألیفات او نمی باشد. در الذریعه، ج 11، ص 283 می نویسد: کتاب روضه از آثار صدوق نیست؛ زیرا اولین حدیثش را در سال 657 ه. ق در جامع واسط روایت کرده و دیگر مطالب که بدان کتاب مراجعه شود - م.

آن خبردار نبوده است .(1)

شیخ محمد بن على حلوانی

وی عالمی ادیب و عابد بود و از شاگردان سید مرتضی و سیدرضی به شمار است .

مؤلف گوید: به طوری که از کتاب قصص الانبياء راوندی به دست می آید، حلوانی از مشایخ سید ابو الصمصام ذوالفقار بن محمدبن معبد حسینی است که سید، استاد مولانا قطب الدین راوندی است و از المناقب شیخ ابن شهر آشوب استفاده می شود که سید از مشایخ وی بوده و هر دو توسط سید از حلوانی روایت داشته اند.

شیخ برهان الدين محمدبن على حمدانی (قزوینی)

وی از فضلای بزرگوار و مورد وثوق اعلام روزگارش بوده و تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب تخصيص البراهين و نقص المسئلة في الامامة في كتاب الأربعين فخر رازی و کتابهای دیگر .

علامه حلی توسط پدرش از وی روایت می کرده و خود او از شيخ منتجب الدین روایت داشته است.

پس از این هم به عنوان محمدبن محمدبن علی یادآوری می شود.

مؤلف گوید: از اجازه شهید ثانی به حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی استفاده می شود که علامه حلی از پدرش از سید احمد بن يوسف عريضی از حمدانی روایت داشته است. بنابراین، علامه با دو واسطه از وی روایت می کرده است.

از قراین ظاهری به دست می آید مترجم حاضر غیر از برهان الدین محمدبن محمدبن علی است که در آینده یادآوری می شود؛ زیرا وی مقدم بر شیخ منتجب الدین بوده است و با متر جم حاضر اتحادی ندارد.(2)

ص: 206


1- مؤلف این کتاب، عماد الدين ابو جعفر محمد بن علی طبری آملی است که شرح حالش در اوایل این مجلد آورده شده و در الذریعه، ج 3، ص 117 ذیل بشارت المصطفی مطالبی را ایراد کرده است . م.
2- ضيافة الاخوان، ص 317، می نویسد: برهان الدين محمدبن محمدبن على حمدانی قزوینی . علامه حلی در یکی از فواید کتاب خلاصه به مناسبت سندش که منتهی به شیخ طوسی می شود، اظهار داشته است: از پدرم از سید احمد بن يوسف بن احمد بن عريضی علوی حسینی از برهان الدين محمدبن محمدبن على حمدانی قزوینی مقیم ری از سید فضل الله راوندی از سید ابو صمصام از شیخ طوسی روایت می کنم و شیخ شهید هم در اربعین حدیثی را به همان سند از حضرت صادق (ع) روایت کرده است. بعید نیست شیخ برهان الدين همان محمدبن محمدبن علی بن محمد قزوینی باشد که مؤلف التدوين) می نویسد: در سال 558 ه. ق به اتفاق پدرم قاضی عطاء الله بن علی به سماع حدیث او رسیدم - م.

شیخ امام عمادالدین ابو جعفر محمد بن علی بن حمزه طوسی مشهدی

وی فقیهی عالم و واعظ بود. منتجب الدین پاره ای از تألیفات او را به این اسامی

نام برده است: الوسيلة (1) ، الواسطة ، الرائع في الشرایع ، المعجزات و مسائل في الفقه .

مؤلف گوید: عمادالدین را به عنوان ابو جعفر متأخر معرفی کرده اند و یکی از علما در کتاب خود نوشته است عمادالدین، شاگرد شیخ طوسی بوده و کتاب التنبيه را علاوه بر کتابهای دیگر به وی نسبت داده است.

مؤلف گوید: در این که عمادالدین، از شاگردان شیخ طوسی باشد، جای تأمل است. دانشمندان درباره مؤلف الوسيلة اختلاف کرده اند و شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید حتی از دانشورانی است که در کتاب نزهة الناظر تصریح کرده است که کتاب الوسيلة از تألیفات شیخ ابو جعفر محمد بن على طوسی می باشد.

عمادالدین در میان فقها، شهرت دارد و اقوال او را در کتابهای فقه یاد کرده اند. مؤلف اسرار الائمة در همین کتاب می نویسد: عمادالدین طوسی کتابی در معجزات ائمه تألیف کرده است. از ظاهر کلامش چنان بر می آید که مراد وی مترجم حاضر است.

ص: 207


1- بعضی از بزرگان وسیله و واسطه را نام يك کتاب می دانند. ترجمه روضات، ج 7، ص 190 می نویسد: از آغاز وسیله استفاده می شود که وسیله کتاب مستقلی است به نام الوسيلة الى نيل الفضيلة و متضمن همه بابهای فقه و مشتمل بر تحقیقات ارزنده و در ترتیب و تهذیب از بهترین متون فقه به شمار است و دارای هشت هزار بیت می باشد - م.

شیخ زین الدین در رسالة الجمعة و کتابهای دیگرش کتاب نهج العرفان الى هداية الايمان را به عمادالدین طبرسی نسبت داده و از آن هم نقل کرده است و از ظاهر بیان زین الدین، استفاده می شود مراد از عماد طبرسی، مترجم حاضر است .

بنابر این، کلمه طبرسی را باید اشتباهی دانست که از سوی کاتب، انجام گرفته و درست آن است که طوسی باشد، زیرا دانشمندی را به عنوان عمادالدین طبرسی به خاطر ندارم.

ملاعلی رضای تجلی سبزواری در یکی از یادداشتهایش که به منظور رد بر ملا آقا رضی قزوینی تدوین کرده است، اظهار می دارد: الوسيلة از تألیفات ابویعلی محمدبن حسن بن حمزه جعفری؛ از ظاهر پیداست مؤلف الوسيلة ابویعلی نبوده است؛ بلکه متأخر از او می باشد و نام مؤلف آن، حسن بن حمزه است و مشاهير اصحاب رجال از او نام نبرده اند.

آری، در رساله ای که یکی از شاگردان شیخ حسین بن مفلح صیمری به منظور گردآوری گروهی از مشایخ شیعه تدوین کرده است، می نویسد: از ایشان است شیخ حسن بن حمزه و از تألیفات اوست کتاب الواسطة، کتاب الوسيلة، کتاب التعميم و كتاب التنبيه .

گفتیم کتاب الوسيلة از تألیفات ابویعلی نیست و دلیل آن که کتاب مزبور از تألیفات ابویعلی نمی باشد، آن است که نجاشی در ضمن آثار ابویعلی کتاب مزبور را در ردیف کتابهای ابویعلی محمد بن حسن بن حمزه نام نبرده است.

مؤید دیگرش آن که در وسیله آمده است که: (رمی از نظر ابویعلی واجب است) و عبارت به طوری ادا شده است که معمول مصنفان نبوده است؛ یعنی درست نیست که مؤلف کتاب از خود چنان نام ببرد و بالاخره از جهاتی، خالی از دقت نمی باشد.

مولانا قطب الدین محمدبن علی شریف دیلمی لاهیجی

وی فاضلی دانشور و بزرگوار بود.

تألیفاتی دارد؛ از جمله آنها رسالة في العالم المثالي و کتابها و رساله های دیگر و از معاصرین است.

مؤلف گوید: مترجم حاضر به عنوان شیخ قطب صوفی مشهور است و تشیع او

ص: 208

ثابت نمی باشد و کتابی هم در تاریخ تألیف کرده است . (1)

اجل نصیر الدین محمدبن علی رازی مقيم ورامین

منتجب الدین او را به عنوان فاضل معرفی کرده است .

ص: 209


1- مؤلف که در تشیع قطب لاهیجی، مشكوك است یا از آن نظر است که وی را به دیگری اشتباه کرده است و یا به صرف این که متمایل به مرام تصوف بوده او را شیعه ندانسته و حال آن که تصوف هیچ گونه منافاتی با مذهب شیعه ندارد. چه بسیار بزرگانی بوده اند که مرام تصوف واقعی را رویه خویش قرار داده و صدق و صفا و ورد و وفا و فقر و فنا را به معنای واقعی آن برگزیده اند. گذشته از این، مرحوم قطب لاهیجی در کتاب محبوب القلوب که بخشی از آن به طبع رسیده و مؤلف به عنوان (تاریخ) از آن یاد کرده در بخش سوم به شرح احوال ائمه طاهرین علیهم السلام پرداخته و از حضرت مولی به عظمت یاد کرده و گاهی هم از حضرت صادق روایاتی نقل کرده و بالأخره در روزگار خود فخر شیعه و شیخ الاسلام شریعه بوده است. الذريعه ، ج 20، ص 141 ذیل محبوب القلوب می نویسد: کتابی است ملمع که از نظم و نثر فارسی و عربی تشکیل یافته و بر يك مقدمه در حقیقت فلسفه و سه مقاله، اولی در احوال حکمای قبل از اسلام، دومی حکمای اسلامی، سومی احوال ائمه اطهار و برخی از مشایخ و خاتمه آن در شرح حال نواب اربعه و کلینی و علی بن بابویه و صدوق و مفید و خواجه نصیر طوسی و شریف رضی و مرتضی و محقق حلی و علامه حلی و سیدبن طاووس و شیخ بهائی و میرداماد و عده ای از مشایخ صوفیه می باشد و در همین بخش هم به شرح احوال خود اشاره نموده است و کسی که سنی باشد به نواب اربعه و دیگر از اعلام شیعه توجهی ندارد. باری، قطب الدین محمدبن علی بن عبدالوهاب بن پیله لاهیجی اشکوری از شاگردان میر محمدباقر محقق داماد است. جدش پیله (پیله در لغت گیلانیان به معنای بزرگ است) از فقها و صلحای زمانش بوده و در نحو و صرف و تفسیر و معانی و بیان مهارت داشته است. وی در روزگار شاه تهماسب صفوی همراه با خانواده اش به قزوین آمد و به پیشنهاد تهماسب به لاهیجان رفت و در آنجا فرزندش عبدالوهاب با دختر سید علی بن سید محمد یمنی ازدواج کرد و شیخ علی که پدر قطب الدین است، متولد شد. سید عبدالوهاب در خردسالی فرزندش على درگذشت. مادرش به تربیت او همت گماشت تا جامع معقول و منقول و شیخ الاسلام وقت گردید و آوازه اش در همه ایران پیچید تا این که در اثنای نماز صبح، سکته کرد و در گذشت. پس از او شیخ جلال الدین برادر بزرگتر از قطب الدین که سه سال از وی بزرگتر بود، عهده دار امور پدرش گردید و سه سال پس از پدرش زنده بود. بعد از درگذشت وی امور مربوطه به عهده قطب الدین گذاشته شد. دیگر از تألیفات قطب الدين (ثمرة الفؤاد) است. الذريعه ، ج5، ص15 می نویسد: قطب الدین در این کتاب اسرار احکام را متذکر شده است و همگی اسرار عبادات و معاملات را تا آخر آیات شرح داده و در خاتمه آن فرقه ناجيه اماميه را از میان همه فرق اسلامی تعیین کرده است، و این جانب سالها پیش کتاب کوچکی را که کشکول وار تنظیم شده بود، در اختیار یکی از نوادگانش که از فضلای اعلام این عصر است، دیده ام . قطب الدین در طی مطالبی که در محبوب القلوب ایراد کرده به پاره ای از اشعار خود پرداخته است؛ از جمله: بدر خلق چه گردی پی مطلب مطلب ز در خلق که چون پانشوی دربدری از در غیب بهر در که در آیی یابی که دری بر تو چه بندند گشایند دری - م.

شیخ رشیدالدین محمدبن علی بن شهر آشوب مازندرانی سروی معروف به ابن شهر آشوب

ابن شهر آشوب، دانشوری با فضیلت و مورد وثوق و محدثی محقق بود. از فن رجال و اخبار کاملا با اطلاع بود و ادیبی سراینده و جامع خوبیها به شمار می آمد و تألیفاتی دارد؛ از جمله آنها مناقب آل ابی طالب؛ کتاب مثالب النواصب (1)و کتاب المخزون المكنون في عيون الفنون؛ كتاب أعلام الطرائق في الحدود و الحقائق؛ کتاب فائدة الفائدة؛ کتاب المقال في الأمثال ؛ کتاب الاسباب و النزول على مذهب آل الرسول (2) كتاب الحاوی؛ کتاب الاوصاف؛ کتاب المنهاج و کتابهای دیگر (3).

ص: 210


1- در پاورقی از تعليقات مؤلف نقل کرده است شیخ لطف الله نیشابوری در بحث مطاعن از کتاب غاية المطلوب في الواجب و المندوب در نسخه ای که به گمان من به خط اوست، می نویسد: کتاب مطالب القواضب في مثالب النواصب از تألیفات شیخ رشید الدین بن شهر آشوب مازندرانی رحمه الله است.
2- در تعليقات می نویسد: ابن شهر آشوب در مناقب به نام این کتاب اشاره کرده و مؤلف امل الآمل در کتاب الهداة، کتاب البرهان في اسباب نزول القرآن را به وی نسبت داده است و ممکن است البرهان غیر از کتاب اسباب و نزول باشد. مولانا استاد در بحار، کتاب بيان التنزیل را به وی نسبت داده است. از ظاهر آن پیداست که بیان التنزيل همان کتاب اسباب و نزول باشد.
3- معالم العلماء، ص 119، این کتاب به منزله تتمیمی است که بر کتاب فهرست شیخ و رجال نجاشی نوشته شده است و در ایران و عراق به طبع رسیده است. در چاپ ایران که به همت عباس اقبال به طبع رسیده مقدمه ای بر آن نگاشته و سال فوت او را 588 ه. ق یاد کرده است . م.

ابن شهر آشوب، تألیفات یاد شده را در کتاب معالم العلماء متذکر شده و ما مؤلف امل الآمل) در این کتاب، آنچه را که وی در آن کتاب آورده است ایراد نموده ایم و چنان که پیداست مطالب زیادتری از فهرست شیخ و رجال نجاشی ندارد؛ مگر اندکی و خود او اظهار داشته است نام ششصد کتاب را در این کتاب ( معالم العلماء) که در فهرست شیخ نیامده ایراد کرده ام.

از ظاهر آن پیداست که اکثر کتابهای مزبور از متقدمان می باشد.

سید مصطفی در نقدالرجال، ص 323 وی، را شیخ طایفه شیعه و فقیه ایشان و سرایندهای بلیغ و منشئی ادیب معرفی کرده و اضافه می نماید: محمدبن عبدالله بن زهره از او روایت می کرده (1)و خود او از محمد و على، فرزندان عبدالصمد، روایت داشته است و تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب الرجال و انساب آل ابی طالب.

ابن شهر آشوب، علاوه بر دو فرزند عبدالصمد، از جدش شهر آشوب از شیخ طوسی هم روایت می کرده و من کتاب متشابه القرآن او را دیده ام.

مؤلف گوید: ابن شهر آشوب معاصر با شیخ منتجب الدين مؤلف فهرست و سید ابو المكارم مؤلف الغنيه و احمد غزالی و زمخشری بوده و به طوری که خود او در کتاب المناقب تصریح کرده از احمد غزالی و زمخشری روایت داشته و توسط احمد از برادرش محمد غزالی هم روایت می کرده است.

در اوایل سندهای کتاب سلیم بن قیس هلالی چنین آمده است: خبر داد به من، شیخ فقیه ابوعبدالله محمد بن على بن شهر آشوب به قرائتی که بر او داشتم در سال .

ص: 211


1- در تعليقات مؤلف آمده از ظاهر آنچه مرقوم داشته است به دست می آید مراد از محمدبن عبدالله سید محيي الدين ابو حامد محمدبن زهره حلبی اسحاقی است و به همین ترتیب در اجازه ای که احمدبن نعمة الله بن خاتون عاملی به ملاعبدالله شوشتری داده است اشاره شده و گویا تعریفی که در بالا از او شده به انتساب به جدش باشد.

567 ه. ق در حله جامعین از جدش شهر آشوب از شیخ سعادتمند، ابوجعفر، محمدبن حسن طوسی (رض).

ممکن است گوینده «اخبرني» ابن ادریس باشد.

پیش از این در شرح حال سید کمال الدین حیدر بن محمدبن زیدبن محمدبن عبدالله حسینی که شاگرد ابن شهر آشوب می باشد نوشتیم که وی از ابن شهر آشوب اجازه داشته و تاریخ اجازه او سال 570 ه. ق است.

ابن شهر آشوب، فرزانه ای است که روایات بسیاری نقل کرده است و به طوری که از مناقب او استفاده می شود از گروه زیادی از علمای خاصه و عامه روایت می کرده و در قریه ای از توابع شهر بارفروش مازندران که در حال حاضر آن جا را مشهد کنجی زور می نامند، بدرود حیات گفته و مقبره او در آنجا معروف است و مردم به زیارت آن می روند . (1)

ابن شهر آشوب در مناقب اظهار داشته است که اکثر سندهای ما که به کتابهای اصحاب منتهی می شود از شیخ ابو جعفر طوسی است و ما این سند را از ابوالفضل داعی بن علی حسینی سروی و ابوالرضا فضل الله بن علی بن حسین کاشانی و .

ص: 212


1- صفدی در الوافي بالوفيات ، ج 4، ص 164 می نویسد: ابن شهر آشوب، یکی از اعلام شيعه است. در هشت سالگی به حفظ قرآن پرداخت و به مرتبه ای از دانش رسید که مردم از شهرها برای فراگیری علوم به سوی او حرکت می کردند و در علم قرآن و غریب و نحو استاد بوده و در روزگار المقتفی در بغداد منبر می رفت و المقتفی که از سخنان او به شگفت می آمد، به وی خلعت می داد. ابن شهر آشوب، دانشمندی زیبا چهره و راستگو و خوش برخورد و از دانش فراوانی برخوردار بوده و به عبادت و تهجد اقبال فراوانی داشت و پیوسته با وضو بود و این طی در تاریخش او را به عظمت ستوده است و پس از نام برداری از تألیفاتش از جمله الفصول در علم نحو ، می نویسد: ابن شهر آشوب در سن 99 سال و دو ماه و اندی در سال 588 ه. ق در شهر حلب درگذشت. علامه تهرانی در الثقات العيون، ص 274 می نویسد: ابن شهر آشوب در نیمه شب جمعه 12 شعبان سال 588 ه. در حلب درگذشت و در دامنه کوه جوشن نزديك به مشهدالحسین دفن شد. بعضی درگذشت او را در 22 شعبان سال مزبور نوشته اند و بالأخره همگان مدفن او را در حلب نوشته اند و گویا قبر پدر او دربار فروش مازندران باشد و یا جد او در آن جا مدفون است؛ والله العالم - م.

عبدالجلیل بن عیسی بن عبدالوهاب رازی و ابو الفتوح احمدبن علی رازی و محمد و على فرزند علی بن عبدالصمد نیشابوری و محمد بن حسن شوهانی و ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی و ابوجعفر محمد بن علی بن حسن حلبی و مسعودبن علی عوابی و حسین بن احمد طحال مقدادی و پدرم علی بن شهر آشوب سروی روایت می کنم و همگی ایشان از شیخ ابوعلی حسن بن محمدبن حسن طوسی از ابوالوفا عبدالجبار بن على مقری رازی از شیخ طوسی روایت داشته اند و همچنین توسط منتهی بن ابی زیدبن كبابکی حسینی گرگانی و محمد بن حسن فتال نیشابوری و جدم شهر آشوب طبق سماع و قرائت و مناوله و اجازه ای که نسبت به بسیاری از کتابهای شیخ و روایات او داشته اند، از شیخ طوسی روایت کرده ام.

در آن کتاب اظهار داشته است، سند کتابهای شریف مرتضی و شریف رضی و روایات ایشان را از سید ابو الصمصام ذوالفقار بن معبد حسینی مروزی از ابوعبدالله محمد بن على حلوانی از هر دوشان روایت می کنم و همچنین طبق روایتی که از سید منتهى از پدرش ابوزید و از محمد بن على فتال فارسی از پدرش حسن دارم و این هر دو از سید مرتضی روایت می کرده اند و منتهى و فتال را به سماعی که پدرشان از سید مرتضی داشته اند و به قرائت از او رسیده اند روایت می کنم. همچنین به سماعی که از قاضی حسن استر آبادی از ابوالمعافي بن قدامه از سید داشته اند روایت می نمایم و نیز به طریق صحیحی که شیخ ابو جعفر طوسی از وی داشته است روایت می نمایم و نیز سید منتهی از پدرش از شریف رضی روایت داشته است.

سندهای کتاب شیخ مفید را از ناحیه ابوجعفر و ابوالقاسم، فرزندان کمیح از پدرشان از ابن براج از شیخ مفید و همچنین از طریق ابوجعفر طوسی از شیخ مفید روایت می کنم.

سندهای کتب ابو جعفربن بابویه را از محمد و علی فرزندان علی بن عبدالصمد از پدرشان از ابوالبرکات علی بن حسین حسینی خوزی از وی و همچنین از روایات ابو جعفر طوسی روایت می کنم.

سندهای کتب ابن شاذان و ابن فضال و ابن ولید و ابن حاشر و علی بن ابراهیم و

ص: 213

حسن بن حمزه و کلینی و صفوان و عبدکی و فلکی (كذا) و دیگر اعلام را به همان سندی نقل می کنم که ابوجعفر طوسی در فهرست یاد کرده است و کتابهای التنوير في معانی التفسير و روضة الواعظین و بصيرة المتعظين فتال را از خود او و کتاب مجمع البيان لعلوم القرآن و کتاب اعلام الورى و أعلام الهدی طبرسی را از خود او روایت می نمایم و ابو الفتوح کتاب روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن را به من اجازه داده است و ابوالحسن بیهقی کتاب حلية الاشراف را به مناوله(1)در اختیار من در آورد و آمدی به من اجازه داد تا غرر الحکم را روایت کنم و کتاب الاحتجاج ابو طالب طبرسی را به خط أو یافتم.

و مؤلف گوید: در ترجمه ابوطالب طبرسی نوشتیم که وی از مشایخ ابن شهر آشوب است و نظر به این که ابوطالب، کتاب مزبور را به خصوص به وی اجازه نداده است به این جمله تعبیر کرده است که: «کتاب مزبور را یافتم».

شیخ جلال الدين محمدبن علی بن طاووس حسنی

وی از فضلای نیکوکار و از پارسایان روزگارش بود و از محقق حلی روایت می کرده است.

مؤلف گوید: ظاهر وی فرزند ابن طاووس مؤلف الاقبال می باشد.

شیخ امام برهان الدين ابو حارث محمدبن ابی الخیر علی بن ابوسلیمان ظفر حمدانی

منتجب الدین می نویسد: برهان الدين دانشمندی باصلاحیت و مفسر و واعظ بود.

ص: 214


1- مناوله یکی از اقسام طرق تحمل حديث است؛ به این معنا که شیخ حدیث، کتاب خود یا کتاب دیگری را به عنوان تمليك يا عاریه در اختیار طالب حدیث در آورد تا آن را با مالك شود یا به استنساخ از آن اقدام کند و به او اجازه دهد تا آن کتاب را روایت نماید. ابوالحسن زیدبن محمد بیهقی از فضلای بنام بیهق بوده و سال 517 ه. ق وفات یافته است . م.

تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب مفتاح التفسير، دلائل القرآن ، عين الاصول و شرح الشهاب .

شیخ محمد بن على عاملی تبنینی

وی دانشمندی بافضیلت و فقيه و صالحی زاهد و عابد و پرهیزکار بود. دایی پدرم شیخ علی بن محمود عاملی از شاگردان اوست و خود او از شاگردان شیخ بهائی می باشد.

شیخ محمد بن علی بن احمد حرفوشی حریری عاملی کرکی شامی

شیخ محمد بن علی بن احمد(1)حرفوشی حریری عاملی کرکی شامی

حرفوشی، دانشمندی فاضل و ادیب و استاد و محقق و مدقق و سراینده و منشی و حافظ بود. در روزگار خودش در علوم عربیت کم نظیر بود. در مکه مکرمه بخشی از کتابهای فقه و حديث را از سید نورالدین علی بن علی بن ابی الحسن موسوی عاملی استفاده کرده و علاوه بر او از گروهی از ارباب فضیلت از خاصه و عامه هم بهره وری داشته است.

و حرفوشی تألیفات زیاد و مفیدی دارد؛ از جمله کتاب اللالی السنية في شرح الأجرومية در دو مجلد و کتاب مختلف النحاة ناتمام مانده و شرح الزبدة و شرح التهذيب في النحو و شرح الصمدية في النحو و شرح القطر للفاكهی و شرح شرح الكافجي على قواعد الاعراب و کتاب طرائف النظام و لطائف الانسجام في محاسن الاشعار و شرح قواعد الشهید و رسالة الخال و دیوان شعر و رساله های دیگر.

مؤلف امل الآمل گوید: او را در ظرف چند مدت در جبل عامل دیده ام و پس از آن به اصفهان عزیمت کرد و هنگامی که در گذشت، در سوك او چکامه دامنه داری سرودم

ص: 215


1- روضات الجنات، نام جدش را محمد ضبط کرده و دیگران چنان که در بالا هم آمده احمد نوشته اند. ریحانه، ج 1، ص 319 می نویسد: حرفوشی منسوب به آل حرفوش است که از امرای بعلبك بوده و همگی شیعه دوازده امامی و در بعلبك و دیگر از شهرها مساجدی تأسیس کرده و به علما احترام می گذاردند و جد اعلاشان، حرفوش است که از قبیله خزاعه بوده است . م.

که، ابیات زیر پاره ای از آن است :

أقم مأتما للمجد قد ذهب المجد

وجد بقلب السود و الحزن و الوجد

و بانت عن الدنيا المحاسن كلها

وحال بها لون الضحى فهو مسود

سائلة ما الخطب و راعك وقعه

وكادت لها الشم الشوامخ تنهد

وما للبحار الزاخرات تلاطمت

و أمواجها أيد و ساحلهاخد

فقلت: نعى الناعي إلينا محمدا

فذاب أسى من نعيه الحجر الصلد

مضى فائق الأوصاف مكتمل العلى

و من هو في طرق السري العلم الفرد

فكم قلم ملقى من الحزن صامت

فماعنده للسائلين له رد

وطالب علم کان مغتبطة به

كمغتنم للوصل فاجأه الصد

لقد أظلمت طرق المباحث بعده

وكان كبدر التمقارنه السعد

فأهل المعالي يلطمون خدودهم

وقد قل في ذا الرزء أن يلطم الخد

لرزء الحريري استبان على العلى

أسى لم يكن لولا المصاب به يبدو

- بزرگواری از میان رفت برای از دست دادن آن، مجلس سوگواری سراپا کن و با دل تیره و اندوهناك که مصیبت زده است در سوك او گریان باش.

- با مرگ حرفوشی همگی خوبیها از میان رفت و رنگ سپیدروز مبدل به سیاهی شد.

- کسی که می پرسد چه پیش آمدى اتفاق افتاده است که کوههای سر به آسمان کشیده از هم پاشیده.

- و چه شده که دریاهای خروشان به تلاطم در آمده است. آن دریاهایی که موجهای آن دستها و ساحلهای آن گونه ها است.

- در پاسخ، گفتم: این ناراحتیها بر اثر خبر مرگ محمد است که از شنیدن خبر مرگ او سنگ سخت مانند آهن آب شده است.

- کسی را از دست دادیم که در صفتهای منحصر به فرد بر دیگران برتری داشته و به مراتب عاليه نایل آمده و در راه های شرافتمندی یکتای زمان بوده است.

- در مرگ او قلمهای اندوهناك از نوشتن بازماند و خواهنده نتوانست آن را به

ص: 216

نوشتن وادار نماید.

- و چه بسیار عالمی که از صفات او غبطه می خورد و مانند کسی بود که به مجردی که به وصال می رسد، او را از وصال یار باز بدارند.

- با درگذشت او راههای گفتگوهای علمی مسدود گردید؛ حال آن که او ماه شب چهارده ای بود که ستاره سعدي قرين او باشد.

- مردم عالیمقام در مرگ او لطمه به رخسار خود می زنند و کم اتفاق افتاده در مصیبتی لطمه به صورت وارد آورند.

۔ مرگ حریری موجب شد که مرتبه عاليه علم که تا پیش از آن، دچار اندوهناکی نشده بود، آثار اندوهناکی را در چهره خود بروز بدهد.

سید علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر از وی نام برده و به این خلاصه به ستایش از او پرداخته است: حرفوشی نشان نورانی دانش و پرچم برافراخته بینش بود.

کعبه فضل و ركن فضیلت به شمار می آمد و فانوس فضيلتها و چراغ راهها بود.

بامداد و شامگاه دانشمندان را روشن می ساخت و شرق و غرب دانش را با بینایی کامل پی سپر کرده و پشت سر می انداخت و با شمشیر برای کمال خویش پشت بد اندیش را به لرزه در می آورد.

نقاب از چهره مشکلات می گشود و ناهمواریها را هموار می کرد و زمام اختیار آنها را در دست می گرفت و اقسام علوم را با قلم توانای خویش در کتابهای تالیفی خود ایراد می نمود و آنها را به گوهرهای فنون مزین می فرمود.

به این کیفیت و با جملات شیوای دیگر از وی ستایش کرده تا آنجا که نوشته است حرفوشی در ماه ربیع دوم سال 1059 ه. ق بدرود حیات گفته است.

و پاره ای از تألیفات او را که پیش از این یادآور شدیم ایراد کرده و به نقل بخش مهمی از اشعار او پرداخته از جمله ابیات زیر از یکی از چکامه های اوست. (1)

خليكي عوجا على رامة

لأنظر سلعا و تلك الديارا .

ص: 217


1- سلافة العصر، ص 316 می نویسد: این چکامه را حرفوشی در سال 1026 ه. ق در ستایش از استادش شیخ شرف الدين دمشقی سروده است . م.

و عج بي على ربع من قد نأى

لأسكب فيه الدموع الغزارا

فهل ناشدلي وادي العقيق

عن القلب إني عدمت القرارا

ای دو دوست من مرا کنار آن گودال آب ببرید تا آن درخت و آن دیار را ببینم.

- مرا نزديك آثار خانه هایی که از من دور است ببرید تا آن جا بگریم.

- آیا کسی هست که مرا به وادی عقیق هدایت کند که اکنون آرامش را از کف

داده ام؟

أنا مذ قيل لي بأنك تشکو

ضر حماك زاد بي التبريح

أنت روحي و كيف يبقى سليما

جسد لم تصح فيه الروح

- از هنگامی که به من گفتند از ناراحتی تب، متأذی گردیده ای، من هم آرامش خود را از دست داده ام.

- تو روح من می باشی و جسد بی روح چگونه سالم خواهد ماند.

از سروده های اوست:

و شحرور ذاك الخال لم يجف روضة ال

محياو من عنها يميل إلى الهجر

و لكنه خاف اقتناص جوارح ال

لحاظ فوقي عائذ بحمى الثغر

- مرغك آن خال از بوستان سبز و خرم گونه زیبای او دوری نمی کند و چه کسی هست که بتواند از آن دوری بگزیند.

- آری، بیمناك است که مبادا به دام دیدگان دچار شود؛ از این رو به دندانها پناهنده گردیده است.

در ستایش از شیخ محمد جواد کاظمی گفته است:

جرى في حلبة العلياء شوطا

بسعي ماعدا سنن السداد

ففاق السابقين إلى المعالي

وماهذا ببدع من جواد

- به میدان اسب دوانی آمد و گرداگرد آن حرکت کرد و چنان هی بر مرکب می زد و

اسب دانش را به جولان می آورد که تا آن گاه بی سابقه بود.

- و به این ترتیب بر هم طرازان خویش پیشی گرفت و این گونه تفوق از مانند جواد

دور و بر خلاف انتظار خواهد بود.

ص: 218

الابدع أن أضحى الجهول يزدري

مكانتي ويدعي الترفعا

و الشمس أعلى رفعة و قد غدا

من فوقها كيوان أعلى مطلعا

به تازگی ندارد هر گاه انسان نادانی موقعیت مرا ناچیز بشمارد و نسبت به من اظهار

سربلندی بنماید.

- زیرا خورشید عالی مرتبه است؛ حال آن که ستاره زحل از آن بالاتر طلوع می کند.

از اوست:

عش بالجهالة فالجهو

الله المقام الفاخر

و أخوالفطانة و النبا

هة منه كل ساخر

هذا اقتضاء زماننا

و لكل شيء آخر

- به نادانی برگذار کن که نادانی مقامی بس عالی است.

- زیرا کسی که دارای زیرکی و دانشمندی باشد، همواره مسخره مردم است.

- آری، اقتضای زمان ما چنین است و برای هر چیزی پایانی است.

يروم ولاة الجور نصرة على العدى

و هيهات يلقى النصر غير مصیب

و كيف يروم النصر من كان خلفه

سهام دعاء عن قسي قلوب

-حاکمان جور همواره آرزومندند که به دشمنان خود دست پیدا کنند و چگونه ممکن است افراد ناشایست به مقصود خود نایل آیند.

- و چگونه ممکن است کسی که پشت سر او تیرهای دعای سنگدلان قرار گرفته به یاری خود برسد.

از ابیات اوست:

بروحي خالا قد تأرج نشده

و ضاع فهام القلب فيه غراما

سعی لائذا بالثغر من نار خده

فمن شام برقا منه أومض قاما

- جانم فدای خاکی که بوی خوش آن، مشامها را بیهوش کرده و دلها را به تپش درآورده است.

- از نار گونه اش به دندان پناه برده و از جهش برق آن از جا برخاسته است.

ص: 219

از اوست :

في ثغر من أهواه کنز محاسن

فيه لباغيه النفيس الفائق

في الثغر در و العذار زمرد

و الخد تبر و الشفاه شقائق

- در دندان (یا رخسار) کسی که دلبسته او می باشم، گنجینه ای از خوبیهایی است که با هر چیز ارزنده برابری می نماید.

- در دندانش در و در گونه اش زمرد و در صورتش طلا و در لبهایش، شقایق است.

باز گفته است:

في الوجه إن فكرت روض ملاحة

أضحت تدل على هواه الأنفس

فالخورد و العذار بنفسج

و الصدغ آس و اللواحظ نرجس

- هرگاه درباره رخساری که دل مرا ربوده است اندیشه کنی، بوستانی از ملاحت

خواهی دید تا آن جا که بهترین چیزها را به دام هوا و عشق خود گرفتار کرده است.

- و دلیل بر آن، این است که رخسارش گل است و گونه اش بنفشه و شقيقه اش، آس و دیدگانش، نرگس.

مؤلف امل الآمل گوید: من ابیات یاد شده را از خط او یادداشت کردم. (1).

ص: 220


1- خلاصة الاثر، ج 4، ص 49 می نویسد: حرفوشی حریری از لغويهاو نحويها و ادبا و سرایندگان بنام است و در فضل و دانش برگزیده مردم روزگارش بوده و آثاری دارد (که پیش از این ذکر شد. وی در دمشق مراتب علمی را فراگرفته و به درس عمادی که مفتی آن دیار بوده حاضر می شده و عمادی به بزرگواری و فضیلت او اعتراف می کرده است. در یکی از اوقات، ملا يوسف فتحی از وی درخواست کرد تا به درس او حاضر شود. حرفوشی چند روزی به درس او حاضر شد و پس از آن از حضور به درس خودداری کرد. فتحی سبب غیبت او را پرسید. در پاسخ او گفته شد: وی از حضور به درس تو شکستی برای خود احساس می نماید و همین موضوع ایجاب کرد تا وی را از دمشق اخراج کردند. گذشته از این فتحی هم در نزد قاضيها سعایت کرد که وی رافضی است. حرفوشی که خود را در مقابل عمل انجام شده یافت، از دمشق فرار کرده به حلب و پس از چندی به ایران رفت. شاه عباس مقدم او را گرامی داشت و ریاست علميه آن روز را به عهده او واگذار نمود. حرفوشی در دمشق به انزوا می گذرانید و عنوان ویژه ای نداشت و به حریرفروشی اشتغال می ورزید و در عین حال، محصلان زیادی در دکان او اجتماع می کردند و به فراگرفتن علوم می پرداختند و چیزی از تدریس مانع او نمی شد. سپس به بخشی از اشعار او اشاره کرده و از بدیعی نقل کرده است حرفوشى پیشوای علوم عربی بود و دست کمی از سیبویه و خلیل نداشت و کتاب نهج النجاة شاهد عادلی بر مراتب ادبی اوست. حرفوشی در ماه ربیع دوم در سال 1059 ه. ق در ایران درگذشت. سید حسن صدر در تكمله، ص 351 می نویسد: حرفوشی در مکه مکرمه از درس جد ما علامه سید نورالدین استفاده می کرده و کتابهای خاصه و عامه را از محضر او فراگرفته و در مسجد شام با معمر مغربی ملاقات کرده و به توسط او از حضرت مولی امیر المؤمنین علی علیه السلام تحمل روایت نموده و ما شرح این موضوع را در کتاب بغية الوعات في طبقات مشايخ الاجازات ایراد کرده و طرق اتصال خودم را به روایت از حرفوشی متذکر گردیده ام. سید صدر در اجازه ای که برای علامه تهرانی مرقوم داشته و این جانب به استنساخ آن موفق گردیده و در ضمن فایده اولی از فوایدی که در آخر اجازه آمده است، ذیل سند عالی می نویسد: از سید صدرالدین از سید صالح از سید محمد از سید هاشم احسائی از حرفوشی از علی بن عثمان همدانی معروف به ابن ابی الدنيا معمر مغربی از امیر المؤمنین علی علیه السلام روایت می نمایم - م.

الشيخ محمدعلی بن احمدبن موسی عاملی نباطی

وی دانشوری صالح و از معاصرین است و اکنون در اصفهان ساکن است.

شیخ بهاء الدين محمدبن علی بن حسن عودی عاملی جزینی

وی از شاگردان شیخ شهید ثانی و دانشوری صالح و ادیبی سر اینده است. رساله ای در احوال استادش شهید تألیف کرده و ما بخشی از آن را دیده و پاره ای از مطالب آن را در این کتاب ( امل الآمل) نقل کرده ایم.

از سروده های او چکامه ای است در سوك شهید ثانی که برخی از ابیات آن به شرح

زیر است:

هذي المنازل و الآثار و الطلل

مخبرات بأن القوم قد رحلوا

ساروا و قد بعدت عنا منازلهم

فالآن لاعوض عنهم و لابدل

ص: 221

فسرت شرقا وغربا في تطلبهم

و كلما جئت ربع قيل لي رحلوا

فحين أيقنت أن الذكر منقطع

و أنه ليس لي في وصلهم أمل

رجعت و العين عبری و الفؤاد شجى

و الحزن بي نازل و الصبر مرتحل

و عانيت عيني الأصحاب في وجل

و العين منهم بميل الحزن تكتحل

فقلت مالكم لاخاب فألكم

قد حال حالكم و الضر مشتمل

هل نا لكم غير بعد الإلف عن وطن

قالوا: فجعنا بزين الدين يا رجل

أتي من الروم لا أهلا بمقدمه

ناع نعاه فنار الحزن تشتعل

فصار حزني أنيسي و البكاسكي

و النوح دأبي و دمع العين ينهمل

لهفي له نازح الأوطان منجدلا

فوق الصعيد عليه الترب مشتمل

أشكو إلى الله رزءا ليس يشبهه

إلآ مصاب الألي في كربلا قتلوا

- این منزلها و نشانه های باقی مانده از مردمی خبر می دهد که کوچ کرده اند. - آری، در گذشتند و جایگاههایشان از ما دور افتاد و این هم بدلی ندارند.

- شرق و غرب جهان را زیر پا گذاردم و به هر مکانی که رسیدم و از احوال آنها جویا شدم پاسخ شنیدم که کوچ کردند.

- هنگامی که یقین کردم سخنی از آنها در میان نمی باشد و آرزویی هم در به دست آوردن آنان وجود ندارد.

- با چشم اشکبار و با اندوهی که سراپای مرا گرفته بود و با ناشکیبایی باز گردیدم .

- در بازگشت به یاران خود رسیدم. آنها هم بیمناک گردیده و دیدگانشان با میل اندوه سورمه کشیده شده.

- از آنها که هیچگاه زیانی نبیند.

- پرسیدم آیا به غیر از دوری از وطن ناراحتی دیگری دارید؟ در پاسخ گفتند: آری، به رحلت زين الدين (شهید ثانی) اندوهناك گردیده ایم.

- از روم کسی آمد که ای کاش نیامده بود. رحلت او را به ما اطلاع داد و آتش اندوه را در دل ما شعله ور ساخت .

- آنجا بود که اندوه یار من شد و گریه مرا امان نداد و نوحه و زاری دست به دامن

ص: 222

گردید و اشك چشمم خشك نشد.

- وای بر من، از رحلت بزرگواری که دور از وطن در گذشت و سر به خاك قبر سپرد و در زیر خاك پنهان گردید.

- به خدا سوگند به اندوه بی سابقه ای دچار شدم و مصیبتی جز اندوه آن بزرگوارانی که در کربلا شهید شده اند همتای اندوه رحلت شهید ثانی نمی باشد(1)

سیدمحمدبن علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی عاملی جبعی

وی دانشمندی بافضیلت و متبحر و ماهر و محققی بادقت و پارسایی عابد و پرهیزکار و فقیهی محدث و کاملی جامع فنون و علوم و بزرگواری عالی مقام و والاتبار بود.

مراتب علمی را از پدرش و مولانا احمد مقدس اردبیلی (ره) و شاگردان جد مادری اش (شهید ثانی) فراگرفته و همدرس با دایی اش شیخ حسن (صاحب معالم) بوده و هر يك از این دو بزرگوار به دیگری در نماز اقتدا می کرده و به درس هم حضور می یافته

ص: 223


1- مريد من الكشف عن أحوال الشيخ زين الدين الشهيد نام دارد. اصل این کتاب از دست رفته و بخشی از آن در الدر المنثور، ج 2، ص 149 به طبع رسیده است. این رساله مشتمل بر يك مقدمه و ده فصل و يك خاتمه بوده که تنها مقدمه و فصل اول و دوم و بخشی از فصل سوم و پاره ای از مطالب متفرقه در آن کتاب به طبع رسیده و قصیده ای که در سوك شهيد گفته بیست و هفت بیت بوده که در آن رساله آمده که در این جا دوازده بیت آن انتخاب گردیده است. به طوری که خود او در آغاز آن رساله می نویسد: در دهم ربیع الاول سال 945 ه. ق به خدمت شهید رسیده و تا دهم ذیقعده سال 962 ه. ق مدت 17 سال همواره از خدمت وی استفاده می کرده و می نویسد: در آغاز ورودم به خدمت شهید، متوجه شدم که وی شبانه برای رفع نیازمندی خانواده اش هیمه بر الاغ بار می کرد و به خانه می آورد و بامدادان پس از آن که نماز صبح را در مسجد ادا می کرد، مابقی روز را به تدریس برگذار می فرموده و نماز عشا را به جماعت ادا می فرمود و خود نیازهای خانواده اش را برآورده می ساخت و بار منزل خودش را بدوش کسی تحمیل نمی کرد. در تكملة أمل الآمل، ص 352، وی را تمجید بسزایی نموده و او را اصولی و محدث و متقی و عالم به تاریخ و رجال و علوم معقول و منقول معرفی کرده است - م.

و من گروهی از شاگردان ایشان را دیده ام.

از تألیفات او كتاب مدارك الافهام في شرح شرایع الاسلام است که کتاب عبادات آن در ضمن سه مجلد تدوین شده و سال 998 ه. ق پایان پذیرفته است(1) و این شرح از بهترین کتابهای استدلال به شمار می آید. و حاشية الاستبصار و حاشية التهذيب و حاشية على الفية الشهيد و شرح المختصر النافع و کتابهای دیگر.

معظم له با آن که تألیفاتش اندك بوده در عین حال تحقیقات بسیار کرده و حداکثر مطالبی را که در میان متأخران در اصول و فقه شیوع داشته مورد اعتراض قرار داده، چنان که دایی اش شیخ حسن این کار را انجام داده است.

سید مصطفی در رجال اش از وی نام برده و می نویسد: معظم له، سیدی است از

سادات دانشوران ما و شیخی است از مشایخ ما و فقیهی از فقهای ما و کتابهایی تألیف کرده است(2) .

ص: 224


1- همان طور که مرقوم فرموده کتاب مدارك از بهترین کتابهای استدلالی است و در روزگار زندگی مقدس اردبیلی به نجف رسیده و مورد توجه فضلا و شخص مقدس قرار گرفته و مکرر به طبع رسیده است و فعلا مطبوع آن در سه مجلد تدوین شده است. پایان مجلد اول آن ظهر روز شنبه 13 ذی قعده سال 989 ها و پایان مجلد دوم 24 محرم سال 995 ه. ق و پایان مجلد سوم روز پنجشنبه 25 ذی حجه سال 998 ه است در الذريعة، ج 6، ص 196 بيست و يك حاشیه که از سوی علمای اعلام بر آن نگاشته شده نام برده است؛ از جمله آنها حاشية، وحید بهبهانی است که حواشی محققانه بر آن مرقوم داشته و همراه با مدارك به طبع رسیده و در آغاز آن کشف المدارك ملا رفیع الدین گیلانی به طبع رسیده است. در ظهر صفحه اول کتاب مطبوع می نویسد: وحید بهبهانی گفته است در یکی از شبها سيد سند صاحب مدارك را در خواب دیدم. خطاب به وی گفتم نسبت به پاره ای از کلمات شما مطالبی به نظرم رسیده است. بیم آن دارم با نوشتن آنها (مرادش حواشی مدارك است) توهینی به شما وارد آورده باشم. هرگاه از آن چه نوشته ام اظهار خرسندی می فرمایید به حال خودش باقی باشد و هرگاه از نوشتن آنها خرسند نمی باشید آنها را محو نمایم؟ صاحب مدارك اظهار رضایت کرد و آثار انبساط و سرور از وجناتش ظاهر بوده و حاشیه وی چنان که خود او نوشته است از اول طهارت تا آخر کتاب صلوت است - م.
2- نقدالرجال، ص 321.

هنگامی که صاحب مدارك ، بدرود زندگی گفت، شاگردش شیخ محمد بن حسن بن زین الدین عاملی در ضمن چکامه مفصلی اظهار دردمندی کرد که ابیات ذیل نموداری از آن به شمار می آید(1)

صحبت الشجي مادمت في العمر باقيا

و طلقت أيام الهنا و اللياليا

و عيني تجافي صفو عيشي كما غدا

يناظر مني ناظر السحب باكيا

وقد قل عندي كل ما کنت واجدة

بفقد الذي أشجي الهدى و المواليا

فتی زانه في الدهر فضل و سؤدد

إلى أن غدا فوق السماكين راقيا

هو السيد المولى الذى تم بدره

فأضحى إلى نهج الکرامات هاديا

و للفقه وح يترك الصلد ذائبة

كما سال دمع الحق يحكى الفواديا

- تا عمرم باقی است اندوهناکم و شب و روز شادمانی را از دست داده ام. - و عیشم منغضگردیده، مانند ابر آسمانی می گریم.

- و آنچه را یافته بودم از دست دادم و بر اثر اندوه کسی که هدایت و دوستان را غمناك ساخته است، از پای درآمدم.

- جوان مردی را در نظر دارم که مقام فضیلت و سیادت او همه روی زمین را فراگرفته و از این جا فراتر رفته به بالاتر از ستاره سماكين (دو ستاره است در برج سنبله به نام سماك اغرل و سماك رامح) رسیده است.

- او بزرگواری بود که ماه شب چهارده اش به کمال رسید و خلق را به راه راست هدایت کرد.

۔ علم فقه در سوك او آنچنان سوگوار است که سنك سخت را آب می کند و چون چشمی که حاکی از دل سوزان اوست، می گرید.

پیش از این، ذیل احوال شیخ نجیب الدین علی بن محمد نوشتیم وی چکامه ای در سوك صاحب مدارك سروده است و ابیاتی از آن را در آنجا نقل کردیم و همچنین ذیل .

ص: 225


1- قصيده مزبور در ضمن 27 بیت سروده شده و همه آن در الدر المنثور، ج 21، ص 214 آورده شده است - م.

نامبرداری از شیخ حسن جانینی نوشتیم که وی قصیده ای در رثای او گفته و ابیاتی از آن

رایادآوری کردیم.

به خط سید حسین فرزند صاحب مدارك بر پشت کتاب مدارك که خط خود مؤلف هم بود، در چند موضع از آن چنین نوشته بود: پدر محققم، مؤلف این کتاب در شب دهم ربیع اول سال 1009 ه. ق در قریه جبع در گذشت (1)

مؤلف گوید: صاحب مدارك، از شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی پدر شیخ بهائی روایت می کرده است. بطوری که از یکی از اجازات شیخ جعفر بن كمال بحرانی به دست می آید، صاحب مدارك از سید نورالدین علی بن سید فخرالدین هاشمی از شهید ثانی روایت می کرده است. .

ص: 226


1- در الدر المنثور، ج 2، ص 199 می نویسد: هنگامی که سید صاحب مدارك درگذشت شیخ حسن صاحب معالم بر لوح قبر صاحب مدارك نوشت: «من المؤمنين رجال صدقوا ماعاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا» و ابیاتی در سوك او سروده و بر لوح قبرش نوشت؛ از جمله این ابیات: لهفي لرهن ضریح صار كالعلم للجود و المجد و المعروف و الكرم قد كان للدين شمس يستضاء به محمد ذوالمزاباطاهر الشيم سقى ثراه و هناه الكرامة و الر ریحان و الروح طرابارئ الم در تكمله امل الآمل می نویسد: بعضی گفته اند صاحب مدارك در سال 946 ه. ق متولد شده و بنابر این، عمر او در هنگامی که به درود حیات گفته، 62 سال بوده است. دیگری گفته عمر او در هنگام وفات پنجاه سال بوده است. بطوری که همه نوشته اند صاحب مدارك و صاحب معالم تقارب سنی داشته اند دو سال پس از وفات او صاحب معالم به همان اندازه که تفاوت سنی داشته وفات یافته است، بنابر این هرگاه صاحب معالم در سال 959 ه. ق متولد شده باشد چنان که این سال را از شهید ثانی نقل کرده اند، صاحب مدارك که در سال 946 ه. ق متولد شده با صاحب معالم سه سال تفاوت سنی داشته است، یعنی صاحب مدارك سه سال جلوتر از صاحب معالم متولد شده و عمرش 63 سال بوده است و اگر عمر او را پنجاه سال بدانیم، چنان که بعضی احتمال داده است سال 896 به دنیا آمده است اشتباه محض است. در فوائد الرضویه، ج 2، ص 559 می نویسد: بعضی گفته اند صاحب مدارك در شب هجدهم ربیع الاول سال 1009 ه. ق وفات یافته است.

صاحب مدارك در ظهر روز پنج شنبه 24 صفر سال 997 ه. ق در کربلای معلی از شرح الفيه شهيد فارغ شده است و من آن شرح را در بار فروش در ضمن کتابهای مولانا محمد قاسم و دیگر آن دیده ام.

صاحب مدارك از علمایی است که نماز جمعه را واجب می دانسته و به طوری که

خود او در مدارك و کتابهای دیگرش تصریح کرده در عصر غیبت، قائل به وجوب عینی نماز جمعه بوده است . (1).

ص: 227


1- تكملة أمل الآمل، ص 354 می نویسد: از آثار او کتاب غاية المرام في شرح مختصر شرائع الاسلام است که پیش از این به نام شرح مختصر النافع یادآوری شده است. این شرح از اول کتاب نکاح تا آخر کتاب نذر است که در ظهر پنج شنبه 19 ماه رجب سال 1007 ه. ق به پایان رسیده است و سبب آن که این بخش از کتاب مختصر را اختیار نموده آن است که هنگامی که مقدس اردبیلی (ره) شرح ارشاد را می نوشت، اجزای آن را به شاگردانش می داد تا استنساخ کنند. از میان شاگردانش یکی از آنها بسیار بدخط بود. همین بخش از شرح ارشاد در اختیار او قرار گرفت و به مناسبت بدخطی قابل استفاده نبود. پس از رحلت مقدس مبرور برخی از ارباب فضل از صاحب مدارك درخواست کردند. همان بخش از ارشاد را به قلم خود شرح کند و شرح مقدس را تکمیل نماید. سید پذیرفت؛ لیکن برای این که نسبت به استادش مقدس مرحوم اظهار ادب کرده باشد و شرحش متمم شرح استادش نباشد، به همان بخش از شرح مختصر پرداخت؛ رحمة الله عليهم أجمعين در همان کتاب می نویسد: مشهور است که شرح شواهد ابن الناظم از صاحب مدارك است. این احتمال نابه جا است؛ بلکه شرح مزبور از سید محمد بن على عاملی شاگرد صاحب مدارك است که قضاوت مشهد مقدس رضوی را به عهده داشته است. از کتابهای مشهوری که به صاحب مدارك نسبت داده شده شرح العلويات السبع ابن ابی الحدید است و حال آن که این انتساب بی اساس است؛ بلکه شرح مزبور به طوری که از کشف الظنون به دست می آید، از تألیفات سید محمد بن حسن بن ابی الرضا علوی می باشد. در همان کتاب می نویسد: از فرزندان صاحب مدارك که به مقام علمی نایل آمده اند، یکی سیدحسین است که در مشهد مقدس رضوی سمت شیخ الاسلامی را عهده دار می شد. دیگری سید نجم الدین است که صاحب معالم اجازه كبيره اش را که در میان اجازات بی نظیر می باشد، برای وی مرقوم داشته است، (پایان). صورت این اجازه برای او و دو فرزندش سید ابو عبدالله محمد و سید ابوالصلاح على مرقوم گردیده و در آغاز مجلد 109 بحار الانوار آورده شده است . م.

سید محمدبن علی حسینی عاملی

وی در کشمیر ساکن بوده و از علما و فضلا و فقها و نحويها و سرایندگان باصلاحیت روزگار ما به شمار است.

شیخ محمد بن على بن خاتون عاملی عینائی

عینائی در حیدرآباد هند می زیسته و بزرگی دانشمند و با فضیلت و ماهر و محقق و ادیب و بزرگوار و بلند مقام و جامع فنون علم بوده است و تألیفاتی دارد؛ از جمله شرح الارشاد و ترجمه کتاب الاربعين شيخ بهائی و کتابهای دیگر .

عینائی در روزگار ما در گذشت و من او را ندیده ام. او در روزگار شیخ بهائی می زیسته است. شیخ بهائی در پشت نسخه ترجمه اربعینش انشای لطیفی دایر بر تمجید از او و ترجمه اش مرقوم داشته و تاریخ آن 1027 ه. ق است(1)

مؤلف گوید: عینائی از شاگردان شیخ بهائی است و بزودی ترجمه حال دایی اش شیخ عبدعلی بن محمود جاپلقی را در بخش دوم کتاب امل الآمل خواهیم نگاشت.

از تألیفات او «ترجمة الاربعين» است که به نام ترجمه قطب شاهی موسوم گردیده

و برای عبدالله قطب شاه ترجمه نموده است.

دیگری حواشی است که بر الجامع العباسی شیخ بهائی تألیف کرده و این حواشی را یکی از شاگردانش در حیدر آباد در کتاب مستقلی گرد آورده است و شرح مبسوط و مفیدی بر آن کتاب می باشد.

ص: 228


1- تقریض ارزنده ای است که شیخ بهائی بر آن کتاب نوشته است. این ترجمه را عینائی برای سلطان محمد قطب شاه پادشاه شیعه هند نوشته و به نام ترجمه قطب شاهی موسوم داشته و صورت تقریض شیخ بهائی با خصوصیات دیگر در مجلد دهم اعيان الشيعه ص 10 طبع جدید آورده شده؛ لیکن تاریخ تقریض شیخ در يك جا 1029 و در پایان تقریض 1022 نوشته شده و در این جا 1027 مرقوم شده است و ممکن است همان 1022 درست باشد - م.

گذشته از اینها، حواشی و یادداشتها و تعليقات بسیاری در انواع کتابها که در علوم عدیده تألیف شده به جای گذارده است؛ از جمله تعليقاتی که بر تحرير الفقه علامه (ره) تنظیم نموده است و من آن تعليقات را به خط خود او که بر تحریر نوشته است دیده ام و بر آن نسخه اجازه ای از شیخ حسین بن مفلح که برای یکی از فضلا نوشته است به چشم می خورد.

از تألیفات او کتاب توضیح اخلاق عبدالله شاهی است که شرح فارسی بر اخلاق ناصری خواجه نصیر طوسی می باشد؛ چنان که از اسم آن پیداست، این کتاب را بنا به درخواست عبدالله قطب شاه در حیدرآباد نوشته است و من آن را در تبریز دیده ام.

در یکی از مواضع آمده کتاب المناقب از تألیفات شیخ محمد خاتون عاملی می باشد و بخشی از اخبار را از آن نقل کرده و احتمال دارد مراد وی همین مترجم حاضر باشد و امکان دارد دیگری باشد که پیش از مترجم حاضر نام برده شده است .(1)

ص: 229


1- نزهة الخواطر، ج 5، ص 348 می نویسد: امیر فاضل محمدبن علی خاتون عاملی از علمای شیعه و از فضلای مشهور قرن یازدهم به شمار می آید. در جبل عامل متولد شده. او از شاگردان شیخ بهائی و دیگر علما بوده. به هند آمده و به حیدر آباد رفته و دیوان انشا را به عهده گرفته و از سوی محمد قطب شاه به عنوان سفارت در سال 1024 ه. ق به دربار شاه عباس حضور یافته و چندین سال در ایران ماندگار شده است. سپس به حیدر آباد باز گردیده و عبدالله قطب شاه او را در سال 1038 ه وکیل تام الاختیار خود قرار داده و امور دولتی را به طور کلی در اختیار او در آورده و او در عین حالی که به کارهای مهم دولتی اشتغال می ورزید به درس و افاده می پرداخت و علوم عدیده ای را تدریس می کرده و هر روز پس از طلوع فجر به تدریس می پرداخته و روز سه شنبه علما و شعرا به حضور وی می رسیده و تمام روز را به مذاکرات علمی و ادبی به پایان می رسانیده است. اعیان الشیعه، ج 1، ص 10 طبع جدید می نویسد: وی، خواهرزاده شیخ بهائی است و وزارت قطب شاهی را که شیعه بوده اند به عهده داشته و قبرش در حیدر آباد معروف و مزار عامه است و در جنب کاخ شاهی (قدیر جنگ بهادر) واقع گردیده و از سوی محمد قطب شاه سمت دیوان انشا را داشته و از سوی عبدالله قطب شاه به لقب پیشوا و لقب میر جمله که از مهمترین القاب آن دولت بوده ملقب گردیده و همه روز ملازم قصر شاهی بوده و در اوقات رسمی هم شرکت می کرده است. (تولی مسجد) حیدرآباد از آثار خیریه اوست. سال فوتش بهتحقیق معلوم نمی باشد. ظاهر آن است که در عصر عبدالله قطب شاه در گذشت و ترجمه اربعین شیخ بهائی را در هند نگاشت و در هنگام سفارت به اطلاع شیخ رسانید و چنان که نوشتیم شیخ بهائی در سال 1022 ه. ق تقریضی بر آن مرقوم فرمود- م.

شیخ محمد بن على شحوری عاملی

شحوری، از فضلا و علما و صلحا و عابدان بود.

کتاب تحفة الطالب في مناقب علی بن ابی طالب عليه السلام از تألیفات اوست.

این کتاب را در حیدر آباد هند تألیف کرده و نسخه ای از آن به خط مؤلف در نزد ما موجود است.

شیخ محمد بن علی بن عقیق عاملی تبنینی

وی از فضلای باصلاحیت معاصر است.

شیخ جليل محمدبن علی بن محمدبن حسین حر عاملی مشغری جبعی

وی عموی مؤلف (أمل الآمل) است. دانشمندی فاضل و ماهر و محققی مدقق و حافظی جامع علوم و پارسایی سراینده و منشی ادیب و از ثقات علماست.

بخشی از کتابهای عربی و فقه و دیگر علوم را نزد او خوانده ام و سال 1081 ه. ق درگذشته است. از تألیفات او رساله ای است به نام الرحلة (سفرنامه) که اتفاقات سفرهای خویش را در آن مرقوم داشته و دارای حاشیه ها و یادداشتهای پرفایده ای است.

همچنین دیوان شعری دارد که در تمام اشعار او يك شعر نامناسب و مبتذل ندیده ام و مادرش دختر شیخ حسن فرزند شهید ثانی است و چکامه هایی در مدیحه نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرین عليهم السلام سروده است.

سید علی بن میرزا احمد در کتاب سلافة العصر في محاسن اعيان العصر در حق او بر این خلاصه گفته است: آزادی که شعر را در بند رقیت خویش در آورده است.

و چکیده ادب به شمار می رود. عصای کلام را در اختیار خویش گرفته است و هر کجا که آن را

ص: 230

بخواند، به آهنگ او قیام می کند.

شعر سحرآمیزش، عقول را پریشان ساخته و بیان دل انگیزش همه را به خود متوجه گردانیده است. شعرش نازکتر از باريك میانی و مست کننده تر از شراب ارغوانی است.

خواننده پلك سیاه را به وجد می آورد و شنونده دلدار پناه را به سماع می کشاند.

از جمله اشعار او دو بیت زیر می باشد که به نام خویش توریه کرده است (1)

قلت لما أحيت في هجو دهر

بذل الجهد في احتفاظ الجهول

كيف لا أشتكي صروف زمان

ترك الحر في زوايا الخمول

. آن گاه که به نکوهش از روزگار می پرداختم و او می کوشید تا انسان بس نادان را در حراست خود آورد.

- با خود گفتم چگونه از پیش آمدهای روزگار شکوه نکنم، حال آن که روزگار انسان آزاد را در گوشه انزوا نشانده است.

از اوست:

يراكم بعين الشوق قلبي على النوى

فيحسده ط رفي فتنهل أدمعي

و يحسد قلبي مسمعي عند ذکرکم

فتذكو حرارات الجوي بين أضلعي

- دل من با دیده مشتاق به شما نگران می شود و چشمم حسادت می ورزد و اشکم

جاری می گردد.

- گوشم وصف شما را می شنود و دلم حسادت می کند. این شوری را که در

درون من است، بیشتر کنید و آتش آن را شعله ورتر سازید.

از اوست:

و کم غلت الأحشاء متي حرارة

من الدهر لافات الردى هامة الدهر

تقدمني بالمال قوم أجلهم

لدي مقامة قدر فاضلة الظفر .

ص: 231


1- توریه یکی از صنایع معنوی بدیع شمرده می شود و عبارت از آن است که لفظی را در نظم یا نثر بیاورند که دارای دو معنای قریب و بعید باشد و معنای بعید آن را اراده کنند، چنان که در این شعر، معنای قریب آن آزاد و معنای بعید آن شخصی است که به این نام خوانده شده است . م.

- دلم از حرارتی که روزگار در من به وجود آورده، به غلیان آمده است .

- زیرا او افراد ثروتمند را بر من مقدم می دارد. کسانی را برتر از من به حساب می آورد که موقعیت مهمترین آنها از نظر من به اندازه ناخنی است که گرفته شده، دور

انداخته می شود.

از اوست:

یا دهر كم تحتسي منك الوری غصص

و کم تراعي لأهل اللؤم من ذمم

بحكمة الله لكن الطباع ترى

في رفعة النذل صدع غير ملتئم

- ای روزگار، چه بسیار مردم از دست تو جرعه های ناراحتی آشامیده اند و چه بسیار افراد ملامت زده را مورد سرزنش قرار داده ای.

- آری، آن چه اتفاق افتاده به حسب حکمت الهی بوده است؛ ليكن طبایع آدمها چنان می بینند که شکافی که میان افراد پست فطرت و شریف واقع شده است قابل التيام نیست.

جای آن دارد در پایان آنچه از کتاب مزبور نقل کردیم، بگوئیم مؤلف سلافه در وصف این شخص کوتاهی کرده؛ زیرا وی را تنها به سرایندگی و ادب معرفي نموده است و متوجه نبوده که وی جامع خوبیها و فضيلتها و دانشها می باشد و عذرش آن که از احوال او اطلاعی نداشته است و من خود چکامه ای در مدح و چکامه دیگری در سوك او گفته ام که هر دوی آنها در ضمن اشعار دیگرم مفقود شده و از میان رفته است.

در یکی از اوقات این دو بیت را سروده و برای او ارسال داشتم

أنت فخر لولدك الغر في يو

م فخار بل أنت فخر أبيکا

و كمالي فخر بانك عمي

ك فخر بأني ابن أخيكا

- روزی که پای افتخار در میان بیاید، تو مایه مباهات فرزندان خود، بلکه موجب افتخار پدر خود می باشی.

- كمال من در این است که تو عموی من می باشی و افتخار تو به این است که من برادر زاده تو می باشم.

ص: 232

ابیات زیر از سروده های اوست و در آن پنج استخدام به کار برده است(1)

ما رنحت صادحات الأيك في الشجر

إلآ وناحت لنوحي أنجم السحر

یاساكني البان أزرت منکم مرحة

تلك القدود على اغصانه النضر

و حقكم ماجرى ذكر العقيق ضحى

إلآ و أسبلته في الخد كالمطر

ولا ذكرت الغضا إلا و أججه

بين الضلوع لكم مور من الفكر

أفنيتم العين سقما عندما حرمت

إليكم بالنوى رغم من النظر

تروي الغزالة عنكم في الجمال كما

سلبتم النفر عنها حکم مقتدر

- صدای پرندگان، شاخه های به هم پیچیده درخت را به حرکت در می آورد؛ مگر آن هنگام که ستارگان سحری از نوحه گری من به ناله دربیایند؟

- ای کسانی که در کنار درخت (بان) زیست دارید، بدانید خارهایی که بر شاخه های تر و تازه آن روییده، نخوت و خودخواهی شما را از میان برده است.

- به حقی که شما بر من دارید، هیچگاه از عقیق، سخن به میان نیاوردم؛ مگر این که بلافاصله اشك چشمم مانند باران بر رخسار من جاری گردیده.

- از درخت (غضا) یاد نمی کنم، مگر آن که شعله آن در درون من اندیشه اضطراب آوری ایجاد می کند.

- چشم بیمار را از منزلگاه خود محروم ساختید و او را از دیدار خود ممنوع گردانیدید؛ همچنان که خورشید از دیدار روی شما سیراب می گردد.

- آهوی خوشخرام را به حکم اقتداری که دارید، از دیدار خویش محروم می گردانید.

از ابیات اوست:

تنبه فأوقات الصبي عمر ساعة

وعما قليل سوف تسلبها قسرا .

ص: 233


1- استخدام یکی از صنایع معنوی بدیع است؛ به این معنا که کلمه ای در نثر یا نظم به کار ببرند که دارای معنای خاصی باشد و ضمیر مربوط به آن، اشاره به معنای دیگر باشد؛ چنان که در شعر سوم مراد از عقیق، سنگ مخصوصی است و مراد از ضمیر اسبلته که بازگشت به آن دارد، اشك چشم است - م.

و ما المرء إلا ضيف طيف لاهله

يقيم قليلا ثم يغدو لهم ذكرا

و إن بني الدنيا و إن طال مكثهم

بها أو علوا فوق هام السهى قدرا

کرکب أناخوا مستظلين برهة

و حثوا المطايا نحو منزلة أخرى

- متوجه باش روزگار خردسالی مانند يك ساعت از عمر است که بزودی زوال پیدا می کند.

- آدمی در میان کسان خود، جز میهمان خیالی برای کسانش بیش نخواهد بود که اندکی در میان آنها زیست دارد. سپس از میان آنها رخت برمی بندد.

- مردم دنیا هر چند در دنیا زیاد بمانند و یا بر فراز ستاره سها قرار بگیرند.

- مانند قافله ای هستند که اندکی در زیر سایه جای می گیرند؛ سپس با سرعت

تمامی مرکبهای خود را برای منزل دیگری به جلو می رانند.

از ابیات اوست:

إن كان حبي للوصي و رهطه

رفض، كما زعم الجهول الخائض

فالله و الروح الأمين و أحمد

أملاك السماء روافض

- هرگاه دوستی که نسبت به وصی پیغمبر و خاندان او ابراز می دارم چنان که نادان

بی اعتبار رفض شمرده است.

- باید بگویم که خدا و جبرئیل و پیغمبر اکرم و همگی فرشتگان آسمان رافضی

خواهند بود.

از ابیات اوست:

یا عترة المختار حبكم

مازجه الباطن و الظاهر

تالله لا يطوي على حبكم

إلا فؤاد طیب طاهر

ولا يناويكم سوى فاجر

ضمته في أرحامها عاهر

فمنكم يمتاز أهل الوری

و يستبين البر و الفاجر

- ای خاندان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) محبت شما باطن و ظاهر مرا با خویش ممزوج کرده است.

- به خدا سوگند به غیر از دل پاك، چیز دیگری شاهراه محبت شما را نمی پیماید.

ص: 234

- و به غیر از موجود بدعملی که از نطفه زناست، دیگری با شما نمی ستیزد.

- پایه اساسی مردم به ولایت شما امتیاز پیدا می کند و نیکو کار و بدکار بدان وسیله نمودار می گردد.

در مقام مناجات گفته است:

إلهي شاب في التفريط رأسي

و أوهنت الذنوب العظم مني

فجد یا رب و ارحم ضعف حالي

و وفقني لمايرضيك عني

- پروردگارا موی سرم در کوتاهی از فرمان تو سپید گردید و بزهکاریهای من، استخوان مرا سست کرد.

- این پروردگارا مرا ببخش و به ناتوانی من ترحم کن و مرا به کاری که مورد خرسندی تو باشد، موفق بدار.

از ابیات اوست:

أين الألي نامت عيونهم

عتي و عيني شغفها السهر

طالت ثواهم فاستشاط لها

في القلب نار شبها الفكر

گذشتگان که دیدگانشان از من پوشیده شده است کجایند و نمی بینند که چگونه اشتباه کاری بر چشم من استیلا پیدا کرده است.

جایگاه آنها دور است و آتشی که شباهت به اندیشه دارد، از آنها در دل افروخته می باشد.

قاضی تاج الدین محمدبن علی بن عبدالجبار طوسی

منتجب الدین گوید: وی فقیهی دیندار و مورد وثوق است.

شیخ محمد بن علی بن عبدالصمد نیشابوری

وی فاضل بزرگواری است که از مشایخ ابن شهر آشوب می باشد.

مؤلف گوید: شیخ محمد، برادر علی و حسین فرزندان علی بن عبدالصمد نیشابوری هستند که از مشایخ قطب راوندی هم می باشد و او از ابوعلی بن شیخ طوسی و

ص: 235

از ابوالوفا عبدالجبار بن على مقری رازی روایت می کرده است که هر دوی آنها از شیخ

طوسی روایت می کرده اند.

در مناقب آمده است شیخ محمد از پدرش از ابوالبرکات علی بن حسین حسینی خوزی از صدوق روایت داشته است.

سید محمد بن علی بن عبدالله جعفری

منتجب الدین گوید: وی عالم شایسته ای است.

مؤلف گوید: پس از این به ترجمه سید کمال الدین مرتضی بن عبدالله بن على جعفری که در کاشان می زیسته خواهیم پرداخت .

شیخ ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کراجکی

شیخ ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کراجکی (1)

از علما و فضلا و متکلمان و فقیهان و محدثان بوده است و دانشمندی بزرگوار و مورد وثوق می باشد، تألیفاتی دارد؛ از آن جمله کنز الفوائد (2) ؛ معدن الجواهر و رياضة الخواطر ؛ الاستنصار في النص على الائمة الاطهار؛ رسالة في تفضيل امیر المؤمنين عليه السلام؛ الكر والفر في الامامة ؛ الإبانة عن المماثلة في الاستدلال بين طريق النبوة و الامامة؛ رسالة في حق الوالدين (3)و معونة الفارض في استخراج سهام الفرائض .

منتجب الدین به مناسبت یادآوری از او می نویسد: کراجکی از فقهای اصحاب ما و از شاگردان سید مرتضی و شیخ ابو جعفر طوسی است و تألیفاتی دارد؛ از جمله آنها التعجب والنوادر و ما به توسط پدرمان از پدرش از وی روایت می کنیم.

ص: 236


1- كراجك به نوشته معجم البلدان و اللباب جزری، قریه ای است در باب واسط - م.
2- كنز الفوائد از تأليفهای معروف اوست و مشتمل بر تحقیقات ارزنده ای پیرامون مطالب متفرقه می باشد. در این کتاب برخی از رساله های او از جمله مسح الرجلين ؛ البيان ؛ الاعلام والبرهان ضمیمه شده و در آخر آن، کتاب التعجب وی به طبع رسیده و کتاب معدن الجواهر او نیز طبع شده است.
3- رسالة مزبور را این جانب به نام حقوق پدر و مادر ترجمه کرده و در آغاز آن ترجمه ای از مؤلف ضمیمه نموده ام و سال 1397 ه. ق به طبع رسیده است . م.

ابن شهر آشوب در طی نامبرداری از او می نویسد: از تألیفات او اخبار الاحاد؛ التعجب في الامامة کتاب ارزنده ای است؛ مسئلة في المسح؛ مسئلة في كتابة النبي صلى الله عليه و آله و سلم ؛ المنهاج في معرفة مناسك الحاج ؛ المزار؛ مختصر زيارة ابراهيم الخليل عليه السلام و شرح جمل العلم سید مرتضی؛ الوزیری؛ شرح الاستبصار في النص على الائمة الاطهار؛ المشجر؛ معارضة الأضداد باتفاق الاعداد الاستظراف في ذكر ما ورد من الفقه في الانصاف؛ کتاب التلقين لاولاد المؤمنين و جواب رسالة الاخوين .

ابن طاووس در اواخر کتاب الدروع الواقية كتاب الفهرست را به کراجکی نسبت داده است. کراجکی از شیخ مفید و معاصران او روایت می کرده است (1)

مؤلف گوید: وی در رمله بيضا(2) می زیسته و احمدبن نعمة الله عاملی در اجازه ای که به ملاعبدالله شوشتری داده از وی به امام حبر علامه عماد المذهب یاد کرده است. کراجکی با فقیه معروف قاضی ابن براج معاصر بوده است .

و در بحار می نویسد: همگی ارباب اجازات، سند خود را به وی منتهی می سازند و

از اجازات به دست می آید که وی، استاد ابن براج بوده است. .

ص: 237


1- مشایخ روایی کراجکی عبارت اند از شیخ مفید و سید مرتضی و س ر و أبو عبدالله حسین واسطی و ابن شاذان قمی و شیخ ابوالرجا محمد بن على بلدی. ترجمة روضات، ج 7، ص 145 می نویسد: در کنز الفوائد و تألیفات دیگر کراجکی ندیده ام که وی به روایت از سید مرتضی اعتراف کرده باشد و همچنین به روایت از شیخ طوسی و بلکه از شیخ در روایات خود نامی نبرده است تا چه رسد که از او روایت کرده باشد و از شیخ مفید هم روایت داشته و به سماع او نرسیده است و کسانی که از وی روایت داشته اند قاضی ابن براج و شیخ ابو محمد عبدالرحمن نیشابوری و دیگری شیخ محمد بن على حلبی و به احتمالی هم ابومحمد ريحان حبشی بوده اند. م.
2- معجم البلدان، ج 3، ص 69 شرح مفصلی راجع به رمله نوشته و آن را از مضافات فلسطين نام می برد که به دست خلفای بنی امیه ساخته شده و سال 583 ه بامر صلاح الدین ایوبی خراب شده و ابوالحسن تهامی شاعر که در آن جا می زیسته در مرگ فرزندش گفته است: ارى الرملة البيضاء بعدك اظلمت: فدهري ليل ليس يفضي إلى فجر - م.

یکی از فضلا اظهار داشته است: کراجکی از شاگردان واسطی بود و در روز جمعه هشتم ربيع آخر سال 449 ه. ق در صور درگذشت .(1)

مؤلف گوید: ممکن است مراد از واسطی، ابوعبدالله حسين بن عبيد الله بن على واسطی باشد(2)

در بحار کتاب النصوص و رسالة في تفضيل امیر المؤمنين عليه السلام و رسالة الى ولده را به وی نسبت داده است.

ابن طاووس در الاقبال کتابی را به وی نسبت داده که در آن آمده است ماه مبارك رمضان همواره سی روز تمام می باشد و نقصی در آن متصور نیست و جعفربن قولویه هم ماه مبارك رمضان را سی روز تمام می دانسته است.

پس از این به کتاب دیگر او به نام الكافي في الاستدلال دست یافتم که برخلاف آن کس که می گوید ماه مبارك رمضان سی روز تمام است و ناقص نمی شود، اقدام کرده و از نظریه پیشین خود که ماه را سی روز تمام می دانسته پوزش خواسته و اضافه کرده است که ممکن است ماه رمضان ناقص و سی روز تمام نباشد.

کراجکی در تغییر فتوا در خصوص تمام و ناقص بودن ماه مبارك رمضان از استادش پیروی کرد که او هم تغییر رأی داد و دو کتاب راجع به تغيير رأی خویش تألیف نمود..

ص: 238


1- ترجمه روضات ، ج 7، ص 148 می نویسد: تا به حال تاریخ در گذشت کراجکی را در هیچ يك از تذکرهها و تواریخ شیعه ندیده ام. از تاریخ مرآة الجنان یافعی مورخ مشهور نقل شده است که ابوالفتح کراجکی که از رؤسای شیعه و صاحب تألیفاتی است، در سال 449 ه. ق در گذشته است (پایان). در مجلد چهارم الوافی بالوفیات می نویسد: ابوالفتح محمدبن علی کراجکی شیخ الشيعه در ماه ربیع الاول سال 449 ه. ق در صور بدرود زندگی گفت و از فحول رافضيهاست و با بزرگان علما از قبیل سید مرتضی ملاقات کرده و بخشی از کتابهای او را نام برده است.
2- ترجمه روضات ، ج 7، ص 145 می نویسد: ابوعبدالله حسين واسطی بیشتر روایاتش را از هارون تلعکبری نقل می کرده و ابن طاووس در رساله «قضا و قرائت» قول به مواسعه را از وی نقل کرده است. احتمال دارد مراد از ابوعبدالله واسطی، ابو عبدالله حسین بن عبیدالله غضائری پدر شیخ احمد رجالی باشد که از مشایخ شیخ طوسی و نجاشی به شمار است . م.

و گاهی پیش آمده است که کتاب تأويل الايات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة را به کراجکی نسبت داده اند؛ لیکن این انتساب درست نیست و ما پیش از این ذیل احوال سید شرف الدین علی حسینی استرابادی نجفی تحقیقات لازم را ایراد کرده ایم.

از تألیفات او کتاب روضة العابدين است. این کتاب را کفعمی در المصباح و بعضی از علما در الجنة الواقية و الجنة الباقية به کراجکی نسبت داده اند.

از تألیفات او کتاب البرهان است که کفعمی در حواشی المصباح آن کتاب را به وی نسبت داده و از آن نقل کرده است .(1)

استاد استناد در فهرست بحار الانوار کتاب جواهر المطالب في فضائل مولانا علی بن ابیطالب علیه السلام را به وی نسبت داده و از آن نقل کرده است و چنان که می دانیم کتاب مزبور غیر از کتاب معدن الجواهر است که از آثار او بوده و پیش از این هم از آن یاد کردیم و در فصل دوم از بحار گوید: کتاب جواهر المطالب کتاب ارزنده ای است و از آثار تألیفی یکی از علمای ما می باشد و مطالب آن را از کتابهای معتبر شیعه و سنی فراگرفته است.

شیخ شهید ثانی (ره) کتاب تهذيب المسترشدین را که در فقه بوده در رساله الجمعه به وی نسبت داده و وجوب نماز جمعه را از آن نقل کرده و همچنین فرزندش شیخ حسن، کتاب مزبور را از تألیفات او بر شمرده و در کتاب فقه المعالم از آن نقل نموده است. .

ص: 239


1- كتاب البرهان در صحت طول عمر حضرت امام زمان (عج) تألیف شده؛ زیرا طولانی بودن عمر آن حضرت در آن زمان که سال 427 بوده و مدت 272 سال می شده و تا این زمان 1408 ه است، 1153 می باشد و مورد انکار مخالفان است و بالأخره در تعقیب تحقیقاتی که نموده به یاد آوری از معمران پرداخته است از جمله از معمر مغربی و معمر مشرقی یاد کرده که روزگار حضرت مولی عليه السلام را دریافته اند و تا زمان کراجکی زنده بوده اند. پیش از این اشاره کردیم کتاب مزبور به همراه کنز الفوائد به طبع رسیده است . م.

شیخ جليل تاج الدین محمدبن علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی

وی از فضلا و سرایندگان و ادبای روزگار خود می باشد. کتاب کشف الغمة را از پدرش روایت می کند و از پدرش اجازه داشته است و من آن اجازه را که به خط یکی از علما است، دیده ام.

شیخ شمس الدين محمدبن علی بن غنی

وی از فضلای بزرگوار بوده و محمد بن قاسم بن معه از وی روایت داشته و خود

او نیز از این معیه روایت می کرده است .

شیخ محمد بن على فتال نیشابوری مؤلف تفسیر

فتال از نظر اعلام شيعه در کمال وثوق بوده است. شیخ منتجب الدین می نویسد:

گروهی از علمای موئق، تفسير او را به من اجازه داده اند.

مؤلف گوید: از ظاهر استفاده می شود - پیش از این هم گذشت - که مترجم حاضر با مؤلف روضة الواعظین یکی هستند و به احتمال بعیدی هم می توان گفت متر جم حاضر غير از مؤلف روضة الواعظین است و هر دو تن تفسیر داشته اند.

جمعی از علما از جمله ابن شهر آشوب به اتحاد این دو تن، اشاره کرده اند و ممکن است همین احتمال هم به حقیقت نزدیکتر باشد؛ زیرا به طوری که پیش از این ابراز داشتیم، فتال نیشابوری، استاد شیخ ابن شهر آشوب بوده و ابن شهر آشوب به چگونگی احوال او داناتر بوده است. منتجب الدین هم در روزگار او می زیسته؛ ليكن باواسطه از وی روایت می کرده است.

شیخ منتجب الدين در فهرست پس از چهار ورقه از ترجمه ای که گذشت، در آخر باب میم می نویسد: شیخ شهید محمد بن احمد فارسی، مؤلف روضة الواعظين.

از ترجمه اخیر، استفاده می شود، منتجب الدین معتقد بوده که مؤلف روضة الواعظین دو تن بوده اند و یا ابن شهر آشوب و شیخ منتجب الدین نزديك به روزگار یکدیگر می زیسته و این

ص: 240

احتمال به وقوع پیوسته است.

شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن قاسم مرکب

منتجب الدین می نویسد: ابوجعفر، از ثقات فقها بوده است و تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب المعتمد في المعتقد؛ العبادات الدينية و كتاب السنة و البدعة و ما به واسطه سید صفی مرتضی بن داعی حسینی کتابهای وی را از او روایت می کنیم.

شیخ جمال الدین ابوجعفر محمد بن علی کاشی

و فاضل بزرگواری بوده و از محقق حلی روایت می کرده است.

شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن محسن حلبی

منتجب الدین گوید: حلبی از فقهای شایسته است. روزگار شیخ ابو جعفر طوسی را دریافته از او و از ابن براج روایت می کرده و سید امام ابوالرضا راوندی و شیخ امام قطب الدین ابوالحسین راوندی شاگرد او بوده اند.

و مؤلف گوید: از کتاب اليقين ابن طاووس به دست می آید شیخ ابو جعفر حلبی از شیخ طوسی روایت می کرده و شیخ ابوالفرج علی بن عبدانی از وی روایت داشته است.

شیخ زین الدین در اواخر رسالة الغيبه در اثنای سند حدیث از شیخ قطب الدین ابو الحسين سعيد بن هبة الله راوندی از شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن محسن حلبی از شیخ فقیه ابوالفتح محمد بن علی کراجکی تا به آخر سند.

قطب راوندی در اول الخرائج و الجرائح می نویسد: گروهی از اعلام از جمله

شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن محسن حلبی از شیخ ابو جعفر طوسی تا به آخرسند.

قاضی فخر الدين محمدبن علی بن محمد استرابادی

منتجب الدین گوید: وی قاضی ری است.

ص: 241

سید مجدالدین ابوالفوارس محمدبن فخرالدین علی بن عزالدينمحمدبن اعرج حسینی

وی فاضل بزرگواری است. ابن معيه از وی روایت می کرده و پیش از این، ابن

على اعرج نام برده شده است.

شیخ مفید الدین محمد بن علی بن محمدبن جهيم

وی از فضلا بوده و پیش از این، ابن جهیم یاد شده است.

سید ابو جعفر محمد بن علی بن محمدبن رضا عليه السلام

منتجب الدین وی را دانشمندی مورد وثوق معرفی کرده است.

مؤلف گوید: چنان که متعارف است از این نسبت اسامی بسیاری از قلم افتاده

است.

سید ابوعقيل محمدبن علی بن محمد علوی عباسی

منتجب الدین گوید: وی واعظی صالح است.

شیخ اجل محمدبن علی بن محمدبن علی طبری

به عنوان ابن ابی القاسم نام برده شده است.

سیداجل مرتضی نقیب النقباء ابوالفضل محمدبن علی بن محمدبن مطهر

منتجب الدین گوید: وی از فضلا و فقها بوده و روایات بسیاری نقل می کرده است

و من کتابهای چندی از احادیث را نزد او قرائت کرده ام.

مؤلف گوید: مطهر که جد اعلای مترجم حاضر است، سید اجل مرتضی ذوالفخرین ابوالحسن مطهر بن ابی القاسم علی بن ابي الفضل محمد حسنی دیباجی است

ص: 242

و ترجمه سید مرتضی مطهر یاد شده و ترجمه فرزندش سید اجل مرتضی ابوالقاسم عزالدين يحیی بن محمد بن علی ایراد خواهد شد.

شیخ محمد بن علی بن محمد نحوی

منتجب الدین می گوید: وی از دانشوران مورد وثوق بوده است و شیخ مفید

عبدالرحمن نیشابوری از شاگردان او می باشد.

شیخ قوام الدین محمدبن علی بن مطهر حلی

وی از فضلای روزگارش بوده است. محمد بن قاسم معروف به ابن معيه از وی

روایت می کرده و او نیز از وی روایت داشته است.

مؤلف گوید: ظاهرة شيخ قوام الدين، عموزاده علامه حلی است؛ یعنی مترجم حاضر

فرزند شیخ رضی الدین علی بن شیخ سديد الدين يوسف بن علی بن مطهر حتی می باشد.

ابن حجام محمد بن علی بن مروان

ابن شهر آشوب می گوید: ابن حجام تألیفاتی دارد؛ از آن جمله است کتابهای تأويل ما نزل في النبی و آله عليهم السلام؛ تأويل ما نزل في شيعتهم؛ تأويل ما نزل في اعدائهم ؛ التفسير الكبير ؛ الناسخ والمنسوخ ؛ قرائة امير المؤمنين عليه السلام؛ قرائة اهل البيت عليهم السلام؛ الاصول؛ الاواخر؛ الاوائل و المقنع في الفقه.

محمدبن علی مگی

ابن شهر آشوب گوید: از تألیفات اوست: الرد على من طعن على علیه السلام في

فضله و امامته و امر الحكمين.

شیخ محمد بن علی بن هارون بن يحيى صائم مظاهری اسدی جزائري

وی از فضلا و فقها بوده و در روزگار شهید ثانی (ره) می زیسته و يك سال پس از

ص: 243

شهادت شهید بدرود حیات گفته و از او و از شاگردانش استفاده نموده است .

شیخ امام عزالدين ابو فراس محمدبن عمار بن محمد حمدانی

منتجب الدين أو را عالم و صالح معرفی کرده است.

شیخ ابو عبدالله محمد بن عمر طرابلسي

وی از فضلا و افراد شایسته و ادبا بوده و از ابن براج روایت می کرده است .

ابوعبدالله محمد بن عمران مرزبانی

ابن شهر آشوب می نویسد: از تألیفات او کتاب مانزل من القرآن في علی بن

ابیطالب علیه السلام است.

ابن خلکان گوید: ابوعبدالله محمد بن عمران بن موسی بن سعد بن عبیدالله کاتب مرزبانی؛ اصل وی از خراسان بوده و در بغداد به دنیا آمده است و تألیفات او مشهور می باشد.(1) مجموعه های بی سابقه ای گرد آورده و آداب بسیاری را نقل می کرده و اخبار و

ص: 244


1- از تألیفات او کتاب معجم الشعراء است که مشتمل بر پاره ای از احوال و اشعار پنج هزار تن از سرایندگان عرب است و در ضمن هزار ورقه تألیف گردیده است. در حال حاضر بخشی از مجلد ثانی آن به طبع رسیده است و از جلد اول آن اطلاعی در دست نیست و این کتاب همواره از منابع اصلی و مهم ادبا و نویسندگان و مورخان می باشد. تاریخ بغداد، ج 3، ص 135 می نویسد: مرزبانی از ابوالقاسم بغوی و ابن درید و نفطويه و ابن انباری و دیگران روایت می کرده و کتابهای بسیاری درباره طبقات سرایندگان متقدم و متأخر تألیف نموده و حداکثر کتابهایش را به اجازه تدوین نموده و سماعی نبوده است. ابوعلی فارسی گفته است که مرزبانی از محاسن دنیاست و عضدالدوله دیلمی در کنار خانه او می ایستاده تا از خانه بیرون بیاید و احوال او را بپرسد. ده هزار ورقه تألیف نمود و سه هزار ورقه آن را پانویس کرد. پنجاه لحاف و روپوش همواره آماده داشت تا از سرایندگان که شب در خانه او می خوابیدند پذیرایی به عمل آورد. مرزبانی معتزلی بود و کتابی در اخبار معتزليها تألیف کرد و به قول خطیب بغدادی تنها عیب مرزبانی، مذهب تشیع او بود. مرزبانی سال 296 ه. ق متولد شد و در سن 88 سالگی در شب جمعه دوم شوال سال 384 ه. ق در بغداد در گذشت و ابوبکر خوارزمی بر جنازه اش نماز گذارد و در خانه خودش مدفون گردید - م.

پیش آمدهای تاریخی زیادی به خاطر داشته است. آری، تألیفات او بسیار و در حدیث مورد وثوق بوده و تمایلی به تشیع داشته و سال 384 ه. ق بدرود زندگی گفته است .

سید مرتضی (ره) در کتاب الدرر و الغرر مطالب بسیاری از او نقل کرده است.

شیخ محمد بن علی بن محمودبن يوسف بن محمد بن ابراهيم عاملی شامی

وی از معاصران و از فضلای ماهر و از محققان و مدققان و ادبا و سرایندگان به شمار می رود و در فنون عربی و امثال آن بر بسیاری از دانشوران روزگارش برتری داشته است. اشعاری نغز می سروده و معانی و مضامین بکر و بی سابقه ای در آنها ایراد می کرده است.

سید علی بن میرزا احمد که شاگرد او بوده و در کتاب سلافة العصر او را به این خلاصه ستوده است: دریای پهناوری است که همواره متلاطم است و ماه بدری است که در آسمان عظمت می درخشد. از همت عالی برخوردار است و به انوار علومش تاریکیهای نادانی را بر طرف می سازد. ارزنده ترین لباسهای گرانبها را بر اندام خویش می آراید و در شریفترین مکانها قرار می گیرد. آب زلال دانشهایش در نهرهای دلهای دانشوران جاری و راویان کلمات شیوای او از آب روان آنها تشنگان علم و ادب را سیراب می سازند.

مدارس علوم را پس از اندراس، تجدید کرد و باغهای معرفت و كمال را به آب و جد و جلال خویش شاداب گردانید تا آنجا که گوید چرخ ادب بر مدار او می گردد و گرداگرد او به حرکت در می آید و به ورود حقایق و صدور دقایق می پردازد.

گوهرهای دانش را به رشته انتظام می دهد و سحر حلال از قلم سحارش محافل را به خود متوجه کرده و بدرستی سوگند یاد می کنم که پس از مهیار دیلمی و سید رضی هیچ سراینده ای به پایه او نرسیده و شعری که محافل را روشن کند، بهتر از او نگفته است. اگر

ص: 245

از دقتش گویم، بازار دقیقی را شکسته و اگر از جزالتش سخن برانم، کوه عقیق را از پای انداخته است و هرگاهی از انسجامش لب بگشایم، بارانی است که چمنها و دمنها را سیراب می گرداند و اگر از سهولت آن باز گویم، راهی است که ابوطيب برای خویش برگزیده است.

و از این قبیل ثناگستریها در ضمن فقرات زیادی در حق او گفته تا آنجا که می نویسد: فقه و نحو و بیان و حساب را از او فراگرفته ام.

پس از این به بخش مهمی از اشعار شیوا و چکامه های فرای او پرداخته است که از جمله ابیات زیر قابل ذکر می باشد :

لا يتهمني العاذلون على البكا

كم عبرة موهتها ببناني

آليت لافتق العذول مسامعي

يوما و لاخاط الكرى أجفاني

- سرزنش کنندگان مرا به گریستن ملامت نکنند؛ چه بسیار اشکهایی که از نوك انگشتان من جاری گردید.

- سوگند یاد می کنم که سخن ملامتگران گوش مرا نیازرده و خواب هم چشم مرا

به خود متوجه نساخته است.

از ابیات اوست:

سلبت أساليب الصبابة من يدي

صبري و أغرت ناجذي ببناني

- صبر و شکیبایی روشهای عشق و شور را از کف من ربود و دندان من به انگشتان

من در آویخت؛ آنها را گزید و ناراحت ساخت.

از اوست: يا أخا البدر رونقا و سناءا

و شقيق المها وترب الغزالة

ساعدالحظ يوم بعتك روحي

لاو عينيك لست أبغي اقالة

- ای دوستی که زیبایی چهره و فریبایی تو ماه شب چهارده را رونق و نوربخشیده وای کسی که در فرار کردن از دست دلبستگان به خودت، همراه و هم سال با گاوان وحشی و آهوان بیابانی میباشی.

- از آن روز که روحم را به تو فروختم مرا مساعدت کن تا از دیدار تو کمال لذت

ص: 246

را ببرم. به دیدگان تو سوگند که من معامله ای را که با تو انجام داده ام اقاله نخواهم کرد و پس نخواهم گرفت.

از اوست:

یا خليلي دعاني و الهوى

إني عبدالهوى لو تعلمان

و قصارى الخل و جد و بکا

فابكياني قبل أن لاتبكیان

- ای دو دوست من مرا به عشق و شورم بازگذارید که اگر متوجه باشید، من بنده

عشق و شورم.

- آخرین مرحله دوستی خوشحالی و گریه است این پیش از آن که مرا از گریه بازبدارید، بگریانید.

از اوست:

أين من أودعوا هواهم بقلبي

وصلو انارهم على كل هضب

به کجا هستند آنهایی که عشق خودشان را در دل ما برقرار کردند و گروگان

گذاردند و کجایند آنها که آتش درون خود را بر هر بارانی شعله ور ساختند.

از اوست:

كلمافوقوا إلى الركب سهما

طاش عن صاحبي و حل بجنبي

يشتكي ما اشتكيت من ألم البي

من كلا نا دامي الحشى و القلب

- هرگاه قافله را هدف تیر قرار بدهند، از دوست من می گذرد و به پهلوی من وارد

می شود.

در آن حال هر دوی ما از درد می نالیم و دل و اندرون هر دوی ما خونین است. از اوست:

أرقت و صحبي بالفلاة هجود

وقدمتفرع للظلام وجيد

و أبعدت في المرمى فقال لي الهوى

رويدك ياشامي أين تريد؟

أهذا، و لما يبعد العهد بيننا

بلى كل شيء لاینال بعيد

- در شب بس تاريك دوستان من در بیابان بیدار بودند و من به خواب رفته بودم. - در گذرگاه تیراندازی از آنان دور شدم. در آن حال، عشق و شور خطاب به من

ص: 247

گفت: ای شامی، آرام باش کجا می روی؟!

- آیا قرارداد فیمابین این بود؛ حال آن که از آن قرارداد مدتی نگذشته است؟ آری،

هر چیزی که بدست نیاید، به نظر دور خواهد آمد.

از اوست:

غادر تموني للخطوب دريئة

تغدو على صروفها و تروح

ما حرکت قلبي الرياح إليكم

إلا كما يتحرك المذبوح

- وسایل پیش آمدهای ناراحت کننده را که شب و روز بر من وارد می شود، از راه

حیله گری برای من به وجود آوردید.

- و در آن حال دل من مانند حیوان کشته شده به سوی شما در حرکت بود.

مؤلف امل الآمل می گوید: عاملی حداکثر مطالع غزلیات خود را با تعریف از امردان و توصیف از شراب آغاز کرده است و من در تعریض به وی و صفی حلی که شرح حال او را در جلد دوم این کتاب ایراد کردهام، ابیاتی سروده ام(1)؛ هر چند کلماتی که مترجم حاضر و عبدالعزيز بن أبي السرایا معروف به صفی حلی و امثال ایشان راجع به شراب و امردان گفته اند، محمول به ظاهر نیست؛ در عین حال، اظهار چنان کلماتی از چنان افرادی شایسته نمی باشد.

سید محمدبن علی بن محيي الدين موسوی عاملی

وی عالمی فاضل و ادیبی ماهر و سرایندهای محقق بود و از فنون عربی و فقه و

امثال اینها اطلاعاتی به کمال داشت و از معاصران است و امور قضایی مشهد مقدس رضوی را عهده دار می شد و از شاگردان سید بدرالدین حسینی عاملی مدرس و

ص: 248


1- در جلد دوم امل الآمل ص 151 در ضمن مدیحه سرایی از اهل بیت چنین گفته است: ياصاح طال تعجبي من شاعر يرضى التغزل في غلام أمردا لو يقرأ التوراة والإنجيل و ال قرآن لم يبرح و اما سرمدا تا به آخر.

سید حسین بن محمدبن علی بن ابی الحسن موسوی (شیخ الاسلام) فرزند صاحب مدارك و دیگران بوده است.

از تألیفات او شرح شواهد است. در این کتاب به شرح شواهدی پرداخته که بدر الدين بن مالك فرزند ابن مالك در شرح بر کتاب پدرش ایراد نموده است.

شرح شواهد، کتاب بزرگی است و از تحقیقات ارزنده ای برخوردار می باشد و نظریات عینی را که در خصوص شواهد و امثال آن داشته است، مورد نقض و ایراد قرار داده(1) و گاهی هم شعر می سروده است؛ ليكن در حال حاضر از اشعار او چیزی در اختیار ندارم.

شیخ محمدبن نجیب الدین علی بن محمدبن مکی عاملی جبیلی

وی فاضلی شایسته و از معاصران است. مراتب علمی را از پدرش و از مشایخ دیگر ما فراگرفته است.

شیخ محمد بن علی بن هبة الله عاملی طبرانی

وی فاضلی شایسته و از فقهای معاصر است.

ص: 249


1- اعیان الشیعه، طبع جدید، ج 10، ص 7، ذیل کتابهای صاحب مدارك می نویسد: مشهور آن است که شرح شواهدشرح ابن ناظم از تألیفات صاحب مدارك است و همین شرح هم در سال 1344 که در نجف اشرف به طبع رسیده است، به نام صاحب مدارك طبع شده است و حال آن که این نسبت کاملا برخطاست؛ بلکه شرح مزبور تأليف مترجم حاضر است که هم نام با صاحب مدارك بوده و در مشهد مقدس رضوی به سمت داوری می پرداخته و آنچه مایه اشتباه شده آن است که وی در آغاز کتاب خود را محمدبن علی موسوی معرفی کرده است و از آنجا که وی از نظر نام و نام پدر و نام شهر با صاحب مدارك مشارك بوده و صاحب مدارك هم شهرت داشته کتاب به نام صاحب مدارك خوانده شده است؛ با آن که وی در آغاز آن می نویسد: من این شرح را به امر استادم نوشتم و دیگر آن که سال 1057 ه. ق در مشهد مقدس به اتمام آن توفیق یافته و صاحب مدارك به مشهد نرفته است و از مشایخ او شخصی را به نام بدرالدین که در فوق به آن اشاره شد نمی شناسیم و صاحب مدارك چهل و هشت سال پیش از تأليف کتاب در گذشته و مؤلف از شاگردان فرزند صاحب مدارك بوده است . م.

شيخ شمس الدين محمدبن غزال مصری کوفی

وی از بهترین دانشوران روزگارش بوده و ابن معیه از وی روایت می کرده است.

مولانا محمد فاضل بن محمدمهدی مشهدی

وی مانند اسمش فاضلی شایسته و سرایندهای معاصر است. دو فقره ارجوزه مرا

که در مواریث سروده ام، شرح کرده است .

مولانا رفیع الدین محمدبن فتح الله قزوینی

از علما و فضلا و سرایندگان نغز گو و از شاگردان مولانا خلیل قزوینی به شمار است. در قزوین به وعظ و خطابه اشتغال می ورزید و کتاب ابواب الجنان في المواعظ را که به پارسی تألیف کرده در رشته خود بی نظیر است و دیوان شعری هم دارد و در ماه رمضان سال 1080 ه. ق بدرود زندگی گفته است .(1)

ص: 250


1- آذر بیگدلی در تذکره، ص 234 می نویسد: میرزا رفیع الدین محمد متخلص به (واعظ) از اعاظم قزوین و در مراسم پند و اندرز تحریر و تقریر سر آمد اهل روزگار خود بوده و کتاب (أبواب جنان) بر این مطلب شاهدی است صادق و در مراسم نظم دیوانی قریب به سه چهار هزار بیت ترتیب داده است. این شعر از اوست: آن قدر فیضی که من از بی زبانی دیده ام ترسم آخر شکر خاموشی کند گویا مرا ریاض العارفین، ص 237 می نویسد: واعظ، با سلطان حسین صفوی معاصر بود. در اوایل جلوس او در گذشت. وقایع السنين، ص 534 می نویسد: واعظ قزوینی در 23 رمضان سال 1088 ه. ق در گذشت. تذکره نصر آبادی، ص 171 می نویسد: واعظ قزوینی نامش میرزا رفیع و نواده ملافتح الله واعظ قزوینی است. جلد اول ابواب الجنان او را مطالعه کرده ام و کتاب مزبور، خوانندگان را از کتابهای دیگر مستغنی می سازد. ابیاتی از او در غزل و مثنوی ایراد کرده و این رباعی را از وی نگارش داده است: آن را که نه آتش خرد خاموش است هر شام و سحر دیگ سخا در جوش است هر عیب که با شدت سخا می پوشد گردید چو کاسه سرنگون سرپوش است

سید محمدبن فخرآور بن خليفه

منتجب الدین او را محدث صالح معرفی کرده است .

شیخ محمد بن فرج نجفی

وی دانشمندی بافضیلت و پارسا و از دنیا گذشته و سراینده و ادیب و از معاصران

است. ريحانة الادب، ج 4، ص 270 می نویسد: واعظ تصمیم داشت کتابش را در ضمن هشت مجلد به عدد ابواب بهشت تألیف نماید. جلد اول را در عهد شاه عباس ثانی و دوم را در زمان شاه سلیمان به پایان آورد و به اتمام بقیه آن توفیق پیدا نکرد و فرزندش ملا محمد که او هم واعظ دانشمندی بود. به اتمام آن اقدام نمود- م.

شیخ ابو علی محمدبن فضل طبرسی

وی از علما و صلحا و پارسایان روزگار خودش بود.

ابن شهر آشوب به توسط او از شاگردان شیخ طوسی روایت داشته است.

مؤلف گوید: چنان به نظر می رسد که اشتباهی در نام شیخ ابو علی طبرسی اتفاق افتاده باشد و منظور وی ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی مؤلف مجمع البيان است که از مشایخ ابن شهر آشوب به شمار می رود و ممکن است مترجم حاضر فرزند شیخ ابوعلی طبرسی مذکور باشد و منافاتی ندارد که پدر و فرزند در کنیه، مشترك باشند و یا مترجم حاضر عموی شیخ ابوعلی طبرسی مذکور باشد.

سید تاج الدین ابوالفضل محمدبن سید امام ضياء الدين ابوالرضا فضل الله بن علی حسنی راوندی

منتجب الدین او را فقیه فاضل معرفی کرده است.

ص: 251

سید شمس الدين محمدبن فضل علوی حسنی

وی فاضل بزرگواری است که کتاب کشف الغمه را از مؤلفش علی بن عیسی روایت می کرده و از او اجازه داشته است.

شیخ زین الدین محمدبن قاسم برزهی(1)

شیخ زین الدین محمدبن قاسم برزهی

وی فقیهی فاضل بوده و اقوال و نظرهای او را در کتابهای استدلالی ایراد کرده اند.

محمدبن قاسم طوسی

ابن شهر آشوب گوید: کتاب الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيبب الخلف من المحن از تألیفات او می باشد.

سید فخر الدين ابوحرب محمد بن قاسم بن عباد نقيب حسنی

منتجب الدین او را به عنوان فاضل ستوده است.

سید تاج الدين ابو عبدالله محمد بن قاسم بن معيه حسنی دیباجی

وی از فضلا و علما و سرشناسان و از سرایندگان و ادیبان بوده و شهید اول از وی روایت می کرده و در یکی از اجازاتش وی را اعجوبه روزگار نام برده که از همگی فضيلتها و ارزشها برخوردار بوده است.

شهید ثانی در اجازه ای که به شیخ حسین بن عبدالصمد داده می نویسد: اجازه ای را که وی برای شهید اول محمدبن مکی و دو فرزندش محمد و على و خواهرشان

ص: 252


1- فوائد الرضویه ، ج 2، ص 590 می نویسد: برزه قریه ای است از مضافات بیهق و هم روستایی است در آذربایجان و هم قریه ای است در غوطه دمشق که مشهد خليل الرحمن در آنجا است - م.

ام الحسن فاطمه معروف به ست المشایخ نوشته است به خط خود او دیده ام (1)

گفتیم ابن معیه از سرایندگان بوده است. ابیات ذیل را هنگامی که به چگونگی حال برخی از علویها پی برد که از نسب عالی برخوردار هستند، سروده است و در ضمن به پاره ای از اعمال ناشایست اقدام می نماید.

يعز على أسلافكم يابني العلي

اذا نال من أعراضكم شتم شاتم

بنو الكم مجد الحياة فما لكم

اسأتم الى تلك العظام الرمائم

اری الف بان لايقوم بهادم

فكيف ببان خلفه الف هادم

- ای فرزندان علی بر گذشتگان شما گران است، هرگاه ببیند آبروی شما به وسیله

شماتت گران به خطر می افتد.

۔ خاندان پاکیزه گوهر شما بودند که برای آسایش دنیا و آخرت شما زندگی ارزنده ای فراهم ساختند.

اکنون شایسته نیست نسبت به بستگان خود که در دل خاك خوابیده اند، بی احترامی و بدکرداری بنمایند.

- می بینم که هزار بنای آباد در برابر ویران کننده تاب مقاومت نمی نماید تا چه رسد

به بنایی که هزار تن ویران کننده به دنبال آن باشد.

از ابیات اوست:

ملك عنان الفضل حتی اطاعنی

و ذللت منه الجامح المتصعبا

و ضاربت عن نيل المعالی و حوزها

بسیفی ابطال الرجال فما بنا

و اجريت في مضمار كل بلاغة

جوادی فحاز السبق فيهم و ما كبا

و لكن دهری جامح عم ماربی

و نجمي في برج السعادة قد خبا

و من غلب الأيام فيما يرومه

تيقن أن الدهر يمسی مغلبا .

ص: 253


1- فوائد الرضویه ، ج 2، ص 191 می نویسد: ابن معیه در 8 ربیع الاخر سال 776 ه. ق در حله وفات یافت. جنازه او را به نجف اشرف برده دفن کردند. از شهید اول روایت کرده ابن معيه چندین بار به من اجازه داد و سال 776 ه پیش از وفاتش به من و فرزندانم اجازه داد و خطش در نزد من موجود می باشد. م.

- دهانه اسب فضیلت را در اختیار گرفتم تا آنجا که سر به فرمان من در آورد و بدین وسیله بود که اسب سرکش را زیر بار خویش در آورده و رام کردم.

- و با شمشیر دانش و بینش خود با دلاوران نبرد کردم و خود را به عالیترین مراتب کمال نایل ساختم.

- و در میدان بلاغت، اسب کمالات خویش را به جولان در آورده، بر همگان پیشی گرفتم.

- لیکن اسب روزگار با من سرکشی کرد و از منظوری که داشتم جلوگیری نمود و ستاره نيك بختی ام افول نمود.

- آری، کسی که در رسیدن به مقصودش با روزها به نبرد بپردازد، می فهمد که روزگار بر او چیره می شود و روز او را به شب تار مبدل می سازد.

من این ابیات و ابیات پیش از آن را به خط شیخ بن شهید ثانی قدس سرهما دیده ام.(1)

مؤلف گوید: ابن معيه از سید عبدالکریم بن طاووس روایت می کرده است.

مولانا محمد کاظم طالقانی

وی در اصل از مردم طالقان بوده و در قزوین می زیسته و از فضلای معاصر است و در مدرسه نواب قزوین تدریس می کرده و در ماه محرم سال 1094 ه. ق بدرود حیات گفته است (2)

ص: 254


1- فوائدالرضوية، ج 2، ص 591 می نویسد: از شاگردان او مؤلف عمدة الطالب است که مدت 12 سال ملازم او بوده است و مراتب علمی را از وی فراگرفته است و کتاب معرفة الرجال در نهاية الطالب و امثال اینها از آثار او می باشد و از سی تن از علما روایت داشته و حکایتی از پدرش نقل کرده که دو بار با معمر سنبسی ملاقات کرده و معمر از اصحاب جوان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بوده و هنگام ولادت حضرت بقية الله را ادراك نموده و از انقراض دولت بنی عباس خبر داده است . م.
2- انوار البدرين، ص 133 می نویسد: وی از فقها و مجتهدان و از بزرگان دانشوران بود. کتاب الروضة الصفوية از تألیفات اوست. در سن 70 سالگی حدود 1105 ه. ق وفات یافته است . م.

شیخ جلال الدين محمدبن کوفی هاشمی حارثی

وی از فضلا بوده و ابن معیه از وی روایت داشته است .

شیخ محمد بن ماجد بحرانی

وی از علما و فضلا و هوشمندان بود. ذهنی وقاد و شعله ور از دانش داشت و جامع فنون و سر آینده ای ادیب و منشی و از معاصران به شمار می رود.

سید جلیل امیر محمد مؤمن استرابادی

وی در مکه مکرمه می زیست و دانشوری فاضل و فقیهی محدث و صالحی عابد بود و به درجه شهادت نایل آمد و رساله ای در رجعت تألیف کرده و از معاصران است.

مؤلف گوید: امیر محمد، داماد مولانا محمد امین استر آبادی است و در سال 1087 ه. ق در مسجدالحرام به اتهام تغوط در مقام حنفی به شهادت رسید و من او را در سفر اول حج بیت الله دیده ام.

در لاهیجان رساله ای در المقادير و الاوزان از امیر محمد مؤمن بن علی حسینی دیده ام که آن را برای سلطان محمد قطب شاه تألیف کرده بود و اظهار می داشتند که این رساله از سيد مترجم است و ممکن است سالی که در مکه بوده قطب شاه به دیدار وی رسیده و از وی تقاضا کرده است تا این رساله را تألیف نماید.

بحق باید گفت این رساله از تألیفات سيد مترجم نمی باشد و از تحقیقات او تعليقاتی است که بر کتاب المدارك فراهم آورده است و من آنها را به خط خود او دیده ام(1)

ص: 255


1- شهداء الفضيله، ص 199 می نویسد: سید علامه محمد مؤمن بن دوست محمد حسینی استرابادی در مکه می زیست و از مراتب فضیلت کاملا برخوردار بود و از سید نورالدین علی بن حسین عاملی و از سید زین العابدین که او هم در مکه شهید شده روایت می کرده است و شیخ احمد بحرانی و علامه مجلسی از وی روایت داشته اند و رساله اثبات الرجعة و رسالة العروض از تألیفات اوست و سال 1088 در مکه مکرمه شهید شد. علت شهادت او همان اتهام بوده است و به دنبال آن آشوبی در مکه ایجاد گردید و بالاخره به حکم قاضی و دیگر از اشراف که مرتکب عمل را شیعه دانسته دستور داده شد که همگی مردم شیعه که در مکه مجاورت دارند از جمله سيد مترجم با چهار تن دیگر از شیعیان که در مسجدالحرام بودند دستگیر شده و به شهادت رسیدند و همان سال هم شیخ حر در مکه بود نخست او و همراهانش مخفی شده و سرانجام به همراهی سید موسی که از اشراف مکه بود به يمن رفته از کشته شدن نجات یافت - م.

مولانا محمد مؤمن بن شاه قاسم سبزواری

وی در مشهد مقدس می زیست و از فضلا و علما و محققان و متکلمان و فقها و محدثان و پارسایان روزگار ما به شمار می آمد.

تفسير القرآن ؛ حواشی شرح اللمعة و تألیفات دیگر از آثار او می باشد. (1)

شیخ محمدبن مؤمن شیرازی

منتجب الدین گوید: وی از اعیان ثقات بوده است. کتاب نزول القرآن في شأن امیر المؤمنين عليه السلام از تألیفات اوست و ما این کتاب را به توسط سید ابوالبركات مشهدی از وی روایت می کنیم.

ابن شهر آشوب، نام او و کتابش را یادآوری کرده است.(2)

ابن طاووس در طرائف می نویسد: محمد مؤمن شیرازی از علمای چهار مذهب است و تفسیر قرآنی دارد که آن را از دوازده تفسیر برگزیده است.

ممکن است مترجم حاضر غیر از این شخص باشد.

مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب الاعتقاد است. این کتاب را فاضل دانشور مولانا

ص: 256


1- فوائد الرضوية، ج 2، ص 595 می نویسد: محمد مؤمن پدر محقق سبزواری است - م.
2- معالم العلماء، ص 118 وی را چنین معرفی کرده است: ابوبکر محمدبن مؤمن شیرازی گرامی

محمد طاهر قمی در کتاب الاربعین به وی نسبت داده است و مؤلف امل الآمل هم همان کتاب را در فهرست كتاب الهداة به وی منسوب داشته است.

ابن شهر آشوب در کتاب المناقب می نویسد: ابوبکر محمدبن مؤمن شیرازی به من اجازه داد تا از کتاب مانزل من القرآن في علی که از تألیفات خود او می باشد، روایت نمایم.

وی در این کتاب بیشتر احادیثش را به ابو العز بن کلاس عکبری و ابو الحسن عاصمی خوارزمی و یحیی بن سعدون قرطبی و امثال ایشان مستند می کند.

و از این که ابن شهر آشوب کتاب او را در ردیف کتابهای عامه قرار داده، فهمیده می شود که از علمای عامه بوده است؛ مگر این که بگوییم وی شیعه است و نظر به این که حداکثر مطالب تفسیرش را از احادیث عامه استفاده کرده است به تسنن مشهور شده و ابن شهر آشوب هم او را به آنان ملحق ساخته است.

از گفتار دیگران از جمله مولانا محمد طاهر در کتاب الاربعین به دست می آید که وی از علمای تسنن است.

مولانا امیر محمد مؤمن بن محمد زمان

در اصل از مردم طالقان بوده و در قزوین می زیسته است.

از فضلا و علما و محققان به شمار می رود و حواشی بر مغني اللبيب و رسالة في اكل آدم من الشجرة و تفسیر سوره ملك را تألیف کرده و آخری را به سلطان عصرش اهدا نموده است.

وی از معاصران می باشد.

سید شمس الدين محمدبن مجتبی بن محمد حسنی کلینی

منتجب الدین او را به فضیلت و دانش ستوده است.

قاضی تاج الدين ابوعلی محمدبن محفوظ بن وشاح بن محمد

وی از فضلا و صلحاو ادبای بنام است و محمد بن قاسم بن معه از وی

ص: 257

روایت داشته است (1)

شیخ سعید ابو الحسن محمدبن محمدبن ابراهیم قائنی

منتجب الدین گوید: وی مؤلف كتاب السابقى في اعتقادات اهل البيت عليهم السلام می باشد.

شیخ قطب الدین محمدبن محمدبن ابی جعفربن بابویه

ابن محمد رازی

سید صفی الدین محمدبن محمدبن ابی الحسن موسوی

وی از فقها و فضلای بزرگوار بوده است و از مشایخ ابن معية می باشد.

شیخ جلال الدین محمدبن محمدبن احمد کوفی هاشمی حارثی

وی عالمی باصلاحیت و فضیلت بوده و از شاگردان محقق حلی و از مشایخ ابن معية به شمار است.

مؤلف گوید: بحق باید گفت وی همان شیخ جلال الدين محمدبن کوفی می باشد که پیش از این نام برده شده است.

سید رضی الدین محمد بن محمد آوی علوی حسینی

وی از فضلا و فقهای بزرگوار بوده؛ از پدرش محمد از جدش محمد از جدش زین(2)

ص: 258


1- روضات الجنات، ج 2، ص 550 می نویسد: تاج الدين از پدرش محفوظ بن وشاح که شرح حالش گذشته روایت می کرده است و در اعیان الشیعه، ج 10، ص 47 می نویسد: صفي الدين حتی قصیده ای در سوك او سروده و آن قصیده در دیوان صفی موجود میباشد - م.
2- در نسخه حاضر و نسخه امل الآمل طبع جدید، جد او را (زين) نوشته است؛ لیکن در نسخه أمل منضم به منهج المقال و فوائدالرضوية، ج 2، ص 622 نام جد وی زید آمده است و صحیح هم زیدبن داعی است - م.

از جد پدریش فقيه داعی از ابوالصلاح و ابن براج و سر و شیخ طوسی روایت داشته و از ابن طاووس هم روایت می کرده است.

مؤلف گوید: مترجم حاضر از همه مردم پارساتر و بی توجه تر به دنیا بود و کتابهایی تألیف کرده است از آن جمله کتابهایی در دعا بوده که سید بن طاووس از آنها نقل می کرده و از وی کمال بزرگداشت را می نموده است.

به طوری که علامه حلی در کتاب منهاج الصلاح به مناسبت استخاره با تسبیح یا ریگ نقل کرده پدرش سدید الدین یوسف از مترجم حاضر روایت می کرده است.(1)

شیخ ادیب محمدبن محمدبن ایوب مفید کاشانی

منتجب الدین وی را به فضیلت ستوده است.

شیخ فقیه قوام الدین محمد بن محمد بحرانی

وی از فضلا و ادبا و دانشوری شایسته بوده و از سید فضل الله راوندی

ص: 259


1- در فوائد الرضوية، ج 2، ص 625 می نویسد: از مجموعه شهید به دست آمده که آوی در شب جمعه 4 صفر سال 654 ه. ق وفات یافته است. در آن کتاب ص 626 می نویسد: آوی منسوب به آوه است که در مجاورت ساوه واقع شده و هر دوی آنها از توابع قم می باشند. مردم آوه افتخار تشیع را داشتند و با ساکنان ساوه از این نقطه نظر، مخالفت می نمودند و یکی از شعرا در دو بیت زیر به شدت منافرت ایشان اشاره کرده و گوید: وقائلة أتبغض اهل آوه و هم اعلام نظم و الكتابه فقلت: إليك عني إن مثلي يعادي كل من عادي الصحابه فاصله میان دو قریه نهر بزرگی بوده و اتابك شیرگیر برای آسودگی عبور کنندگان پل هفتاد دهنه بر روی آن بنیان کرد و فاصله میان این پل و بلده ساوه سرزمینی بود که هر گاه باران می بارید خاك آن به صورت گل چسبناکی در می آمد که رفت و آمد افراد را بسیار مشکل می ساخت به همین مناسبت جاده سنگی به مقدار ده فرسخ فیمابین ایجاد گردید - م.

روایت داشته است.

شیخ ابو الحسن محمدبن محمد بصروی

وی از فقها و فضلا بوده و اقوال او را در کتابهای استدلالی ایراد کرده اند؛ چنان که در کتاب المدارك ذیل مسأله آب چاه و مباحث دیگر به نقل اقوال او پرداخته و او را از قدمای اصحاب نام برده و در فقه المعالم و کتابهای دیگر به اقوال او اشاره شده است .

کتاب المفيد في التكليف از تألیفات او می باشد و ابوالفضل شاذان بن جبرئیل به توسط

پدرش از وی روایت می کند و پیش از این گذشت که شریف معروف به ابن الشريف اکمل بحرانی از وی روایت داشته است.

مؤلف گوید: پیش از این ترجمه شیخ ابوالحسن محمدبن احمد بصروی یادآوری شد و پس از این هم در باب القاب به عنوان ابو الحسن بصروی یادآوری می شود و چنان که می دانیم همگی این نامها متوجه به شخص واحد است که مترجم حاضر باشد؛ هر چند مؤلف امل الآمل اسامی مزبور را متوجه به چند شخص می داند. فاضلی اظهار داشته است وی شاگرد سید مرتضی و اعلام دیگر آن روزگار بوده است و از تألیفات او کتاب المعتمد است و دیوان شعری هم دارد.

سید مرتضی تألیفات خود را به وی اجازه داده است و صورت اجازه او را دیده ام .

بصر وی پس از آن که تألیفات سید را کاملا نوشته؛ از سید به شرح زیر تقاضای اجازه کرده است.

بسم الله الرحمن الرحیم؛ خادم سید اجل مرتضی ذوالمجدین که خدا عمرش را طولانی بدارد و تأیید و نعمت و مقام رفيع او را پایدار فرماید و دشمنان و حاسدان او را از پای درآورد از مقام معظم او چنین تقاضا دارد که تألیفات خودش را که در این فهرست آمده و همچنین آنچه را صلاح می داند و از صحت آن با اطلاع است و تألیفاتی را که پس از این به نگارش می آورد به من اجازه بدهد و آرزومندم مشمول رأی عالی قرار بگیرم و از این نعمت برخوردار گردم؛ انشاء الله .

سید در پاسخ تقاضای وی نوشت:

ص: 260

محمدبن محمدبن حسن، نصیرالدین طوسی

به ابوالحسن محمدبن محمد بصروی که خدا توفیقات او را نیکو گرداند اجازه دادم تا همگی کتابها و تصنيفها و امالی و نظم و نثر مرا از آنچه در این اوراق آورده است و از آنچه ممکن است در آینده به تألیف آن موفق گردم روایت نماید و کتب علی بن حسین موسوی تاریخ آن شعبان سال 417 ه. ق.

محقق خواجه نصیر الدین محمدبن محمدبن حسن طوسی

بزرگواری دانشمند است که در علوم متداوله مهارت کامل داشته و در علم کلام، ممارستی تمام و در عقلیات محققی بنام بوده است.

تألیفاتی دارد؛ از جمله تجریدالاعتقاد به التذكرة في الهيئة ب تحریر کتاب اقلیدس ؛ تحرير المجسطی ؛ شرح الاشارات الفصول النصيرية، الفرائض النصيرية؛ آداب المتعلمين؛ رسالة الاسطرلاب؛ رسالة الجواهر؛ نقدالمحصل؛ رسالة المعينية.

این رساله در هیئت به فارسی تألیف شده و همین رساله را به فارسی شرح کرده است و رسالة خلق الاعمال و شرح رسالة العلم میثم بحرانی و تألیفات دیگر.

علامه حلی (ره) از وی روایت می کرده و در اجازه كبيره اش می نویسد: این بزرگوار در علوم عقلی و نقلیه از دانشمندان روزگارش برتر و عالی مقام تر بود و تألیفات فراوانی در علوم حکمیه و احکام شرعیه طبق مذهب اماميه تألیف کرده است و در اخلاق و نیکو رفتاری و ویژگی های دیگر بزرگوارترین دانشمندانی است که دیده ایم .

ص: 261

خدای متعال آرامگاه او را نورانی گرداند و من الهيات شفای ابوعلی بن سینا و بخشی از تذکره خود او را که در هیئت تألیف کرده از محضرش استفاده می کردم و همواره با وی مصاحب بودم تا اجلش فرا رسید (قدس الله روحه).

از ابیات اوست:

کاعدما و لم يكن من خلل

والأمر بحاله إذا ما متنا

ياطول فنائنا و تبقى الدنيا

لا الرسم بقي لنا و لا اسم المعنى

- ما نبودیم و خللی هم از نابودی ما در عالم ایجاد نشد و به همین نسبت هنگامی که بمیریم چرخ روزگار به حال خود می چرخد.

- چقدر نابودی ما به درازا می کشد و دنیا به جای خود برقرار است که از اسم و رسم ما اثری باقی نخواهد ماند . (1)

از ابیات اوست:

ما للمثال الذي مازال مشتهرا

للمنطقيين في الشرطي تسديد

أما رأوا وجه من اهوى و طرته ال

شمس طالقه و الليل موجود

- چه مثالی است که در میان منطقيها وجود دارد و در قضیه شرطيه بااستواری هرچه تمامتر ایراد می کنند.

- و می گویند ان كانت الشمس طالعة فالنهار موجود ای کاش رخسار و گیسوی کسی که مرا فریفته خود ساخته است دیده بودند و چنین مثال می آوردند که الشمس طالعة و الليل موجودة (2)ل

ص: 262


1- دریغا که بی ما بسی روزگار بروید گل و بشکفد نوبهار بسی تیر و دیماه و اردیبهشت بیاید که ما خاك باشیم و خشت بسی می وزد مشکبو بادها که ما رفته باشیم از یادها بسی بهمن و آذر و فرودین که از ما نماند نشان بر زمین
2- خواجه نصیر طوسی به هر دو زبان عربی و پارسی شعر می گفته و مانند دیگر ویژگیهایی که داشته بخوبی از عهده بر می آید و دیوان کوچکی که مشتمل بر غزلیات و رباعیات بوده به نام او به چاپ رسیده است. از غزلیات اوست: غمت گفتم مرا در سینه کم نیست به خنده گفت دل خوش دار غم نیست رقیبان را ز کوی خود برون کن که سگ را جای در بیت الحرم نیست دل و جان رفت و باشد نیم جانی نکو تا بنگری آن نیز هم نیست از او بوسی به جانی میخریدم به صد جان گفت (طوسی) هیچ کم نیست از رباعیات اوست موجود به حق واحد اول باشد باقی همه موهوم و مخیل باشد هر چیز جز او که آید اندر نظرت نقش دو یمین چشم احول باشد از اوست در ظلمت حيرت ار گرفتار شوی خواهی که ز موت جهل بیدار شوی در صدق، طلب نجات زيرا که به صدق شایسته فیض نور انوار شوی در مدح حکیم بابا افضل کاشی گفته است: گر عرض دهد سپهر اعلا فضل فضلا و فضل افضل از هر ملکی به جای تسبیح آواز برآید افضل افضل

مؤلف گوید: بعضی اظهار داشته اند طوسی منسوب به شهر طوس مشهور نمی باشد؛ بلکه طوسی یکی از روستاهای قم بوده که ویران شده است.

به طوری که یکی از علما اظهار کرده است خواجه نصیر مراتب علمی را از میثم بحرانی و ابوالسعادات اسعدبن قاهر استفاده کرده است.

هرگاه بگوییم مراد از میثم ابن میثم شارح نهج البلاغه است، درست نیست؛ مگر این که بگوییم میثم مزبور جد ابن میثم مذکور است.

ان خواجه نصیر، وزیر هولاکوخان مغول، به قولی صدارت مسلمانان را عهده دار بود و به مقام وزارت او سیدبن طاووس در آغاز کتاب فرحة الغری و به مقام صدارت او علامه حلی در احوال یحیی بن سعید و دیگران اشاره کرده است.

خواجه نصیر از شیخ برهان الدين محمدبن محمدبن على حمدانی که به نامش اشاره می شود روایت می کرده و مراتب علمی را از فریدالدین نیشابوری فراگرفته است .

و در سال 672 ه. ق در سن هفتاد و پنج سال و هفت ماه در بغداد در گذشته و در قبه

ص: 263

کاظميه على صاحبها الاف الثناء و التحيه مدفون شده و بعضی مدفن او را در نجف اشرف و بعضی در کربلای معلا گفته است.

در جامع التواریخ چنین می نویسد: خواجه نصیر وصیت کرد تا پس از مرگ، وی را در جوار حضرت موسی بن جعفر عليه السلام دفن کنند و هنگامی که در آن محل مبارك به حفر قبر او پرداختند، قبر آماده ای ظاهر گردید.

پس از کاوش معلوم شد گوری بوده که ناصر خلیفه عباسی آن را برای خود ترتیب داده و وصیت کرده که وی را در آنجا دفن کنند.

پس از مرگ او فرزندش به وصیت پدر رفتار نکرده و در جای دیگر او را دفن کرده اند.

از پیش آمدهای بی سابقه آن که تاریخ اتمام آن قبر در روز شنبه یازدهم ماه جمادی اول سال 597 ه. ق است که در همان تاریخ و همان روز هم خواجه (ره) متولد شده است.

مدت عمر خواجه 75 سال و 7 ماه است و در آخرین ساعت روز دوشنبه هیجدهم ماه ذیحجة الحرام سال 672 ه. ق در بغداد وفات یافت و در اولین ساعت از روز در طالع حوت متولد گردیده . (1)

در یکی از کتابها دیدم خواجه نصیر در آغاز کار، علوم عقلی را در طوس از محضر دایی اش استفاده کرده پس از آن به نیشابور رفته و به درس فریدالدین داماد و قطب الدین مصری و فضلای دیگر حضور یافته و اشارات ابوعلی سینا را از فریدالدین فراگرفته و او آن کتاب را از صدر الدین سرخسی و او از افضل (الدين) فيلافی (غیلانی، ا

ص: 264


1- در ماده تاریخ وفات او گفته اند: نصیر ملت و دین پادشاه کشور و فضل یگانه ای که چو او مادر زمانه نزاد به سال ششصد و هفتاد و دو به ذیحجه به روز هجدهم اندر گذشت در بغداد شیخ محمدعلی سماوی در صدا ألفؤاد گوید: و کالوزير الجهبذ المحقق فخر الورى في مغرب و مشرق بحر العلوم الزاخر القدوسي محمدبن الحسن بن الطوسي ناصر سيديه لم يدعهما أرخ نصیرالدين كان معهما

جیلانی) و او از ابوالعباس لوکری و او از بهمنیار و او از شیخ ابوعلی سینا آموخته است.

و در یکی از کتابها دیدم علوم شرعی را از پدرش و او از فضل الله راوندی و او از سید مرتضی فراگرفته است.

چنان که نوشتیم خواجه از محضر مولانا فریدالدین و فضلای دیگر استفاده کرده است و خود او در رساله ای که راجع به اشکالی که مربوط به علت تامه بوده و بر حکما ایراد کرده اند و به سبك آنان آن رساله را به نگارش آورده است می نویسد: در این مبحث استادم امام فریدالدین محمد داماد نیشابوری رحمه الله بر ایشان اعتراض کرده است.

و چنان که در ترجمه او نوشتیم، از شيخ اسعدبن عبدالقاهر بن اسعد اصفهانی هم استفاده نموده است.

از تألیفات خواجه، كتاب اساس الاقتباس در منطق است که به فارسی و در کمال بسط و تحقیق نگاشته و من این کتاب را در تهران دیده ام.(1)

دیگر اخلاق ناصری است. این کتاب را به پارسی تألیف کرده و مشهور است و آن روزگار که در قلعه الموت تحت نظر قرمطيها محبوس بوده است به نگارش آورده است و من نسخه ای از آن را در شهر آمل مازندران دیده ام و تاریخ کتابت آن در سال 686 ه. ق است که نزديك به روزگار درگذشت مؤلف (قده) به انجام پیوسته است.(2)

از تألیفات او رساله ای است در نجوم به نام سی فصل که به عربی نگاشته و رساله دیگری به همین عنوان در زبان پارسی گرد .

ص: 265


1- این کتاب در روزگار ما به طبع رسیده است - م.
2- این کتاب مکرر به طبع رسیده است و به انضمام مکارم الاخلاق طبرسی هم به طبع رسیده و ترجمه ای است از تهذیب الاخلاق و تطهير الاغراق ابن مسکویه که خواجه درباره آن گفته است بنفسی کتابا حاز کل فضيلة: وصار لتحميل البرية ضامنا و دو مقاله یکی در تدبیر منزل و دیگری در سیاست مدن به آن افزوده است. این کتاب را خواجه در هنگامی که در حبس قهستان به سر می برده برای ناصر الدين عبدالرحیم که امیر قهستان بوده نوشته است و پس از سالها دیباچه آن را به مناسبت پاره ای از کلمات تقیه آمیز که مطبوع طبعش نبوده تغییر داده و به وضعی است که فعلا در اختیار ما می باشد و همین کتاب را به نام توضيح الاخلاق خلاصه کرده اند و عبدالرحمن برهان پوری برای عالمگیر شاه هندی شرح نموده است - م.

آورده و رساله ای هم در رمل به نام الثمرة و الشجرة تألیف کرده است.

از تألیفات او رساله ای است در اثبات العقول المجردة که رساله مختصری است که در اواخر عمر به نگارش در آورده و همین رساله را فاضل دوانی شرح کرده و به رد آن اقدام نموده است.

و از تألیفات او تحریر کتابهای معروفی است که در علوم ریاضی تدوین شده است (1)و از آن جمله است پاسخ پرسشهای کمال الدين نخجوانی که درباره بحث دور از وی سئوال کرده است.

و رسالة في استعلام حال النبي و حقيقة كلامه تعالی و المعجزة و تشریح بدن الانسان رساله ای است مختصر که به فارسی نوشته است .

و دیگری رساله معيار الاشعار در علم عروض وقوافي و صنعت شعر که به پارسی تألیف کرده است.

دیگری قواعد العقائد در فن کلام و دیگری منطق التجرید کتاب جداگانه ای است و مانند تجريد الكلام به اختصار و عبارات موجز اکتفا ننموده است و برای همین کتاب علامه حلی (2) (ره) و فضلای دیگر شرح بخصوصی نوشته اند.

دیگری کتاب التلخيص في علم الكلام است که سید زین العابدين بن عبدالحي موسوی در رساله ای موسوم به الرسالة الالهية که در علم اصول الدين بوده و برای محمد قلی قطب شاه تألیف کرده به آن اشاره نموده است.

دیگری رسالة المبدء و المعاد است که به پارسی تأليف نموده و تحقیقات خود را به سبك و مذاق حکما ایراد کرده است.

دیگر رساله مختصری است در اصول الاعتقادات من این رساله را به خط امیر محمدباقر استرابادی در استراباد دیده ام. .

ص: 266


1- از قبيل تحرير هندسه اقلیدس؛ تحریر اکرمالاناوس؛ تحرير الكرة المتحركة ؛ تحریر کتاب المساكن ؛ تحرير المجسطی و تحرير المطالع -م.
2- شرح علامه حلی به نام الجوهر النضید به طبع رسیده است . م.

از تألیفات او جواب رسالة الكاتبى القزويني في التوحيد است و همچنین رساله دیگری است که در پاسخ از جواب کاتبی داده است و هر دو تن در ضمن مراسلاتی که فیمابین رد و بدل می شده از یکدیگر بی نهایت بزرگداشت کرده اند.

دیگری جواب الاسئلة الكاتبی است که متجاوز از هفت مسأله از مسائل مشکل علم حکمت است و خواجه آنها را پاسخ داده و در ضمن این پاسخ و پرسش هر يك از دو دانشور کمال احترام را به یکدیگر گذاشته و دیباچه هر دو مکاتبه به پارسی نگاشته شده است.

دیگر جواب اسئلة صدر الدين محمد بن اسحاق؛ رسالة في العلة التامة و الاشكال الواردة على الحكماء في هذه المسئلة و كتاب نقد التنزيل في المنطق است .

دیگر رساله تنسوق نامه ایلخانی است.

این کتاب را درباره گوهرها و معدنها و عطرها و فوایدی که بر آنها مترتب است و اقسام آنها برای هولاکوخان تألیف نموده و رساله بی سابقه ای است و من نسخه ای از آن را به خط امیر محمدباقر بن امیر عبدالقادر در استراباددیده ام.(1)

و دیگری رساله اوصاف الاشراف است که به پارسی و در کیفیت سلوك الى الله تعالی و به سبك آثار صوفیان برای خواجه بهاء الملك صاحب دیوان جوینی تألیف کرده است (2)

ص: 267


1- این کتاب به نام تنسوخ نامه ایلخانی در روزگار ما به طبع رسیده و مرحوم استاد سید محمدتقی مدرس رضوی مقدمه و تعليقاتی بر آن نوشته و شرح حال مختصری از خواجه در آغاز آن مرقوم داشته و خود آن مرحوم هم کتاب مفصلی در شرح حال خواجه تألیف کرده و به طبع رسیده است. در مقدمه آن کتاب می نویسد: تنسوق معرب تنسوخ است و به معنای پارچه نازك و نفیسی است که تن را زینت میدهد و چنان که در بالا هم آورده شده است. خواجه این رساله را به تقاضای هولاکوخان تألیف کرده است.
2- این رساله در عین حالی که موجز است از بهترین رساله های سلوکی به شمار می آید. خواجه این اثر گرانقدر را پس از تألیف اخلاق ناصری به نگارش آورده و در شش باب از آغاز سلوك که ایمان به خداست شروع کرده و به فنای في الله پایان داده و هر بابی را در ضمن شش فصل تدوین نموده و مکرر به طبع رسیده است؛ از جمله سال 1306 خورشیدی به خط میرزا حسین خان سیفی عمادالکتاب که از استادان بنام است در برلین آلمان به طبع رسیده و همان چاپ به طرز بسیار مرغوب و ارزنده ای از سوی انتشارات یساولی افست شده است. و در پایان آن، نامه ای که صدر الدين قونوی به خواجه نوشته و پاسخی که خواجه داده به آن ضمیمه شده است - م.

از تألیفات اوست رساله تحریر ثمره بطلمیوس در علم نجوم و ستاره شناسی و رسالة في الامامة. این رساله را بعضی از فضلا به وی نسبت داده اند و رسالة في بقاء النفس بعد خراب البدن رساله مختصری است که برای مؤیدالدوله تألیف کرده است و نیز رسالة في اقل ما يجب ان يعتقد.

از تألیفات او رساله فارسی است در جبر و اختیار و قضا و قدر ممكن است رساله مزبور غیر از رساله خلق الاعمال باشد که شیخ حر در امل الآمل به آن اشاره کرده است و از قراین ظاهری به دست می آید که یکی از آن دو ترجمه دیگری باشد.

از تألیفات او کتاب زیج ایلخانی است که آن را در آغاز (رصدخانه) مراغه به پارسی تألیف کرده و در روزگار هولاكو تألیف نموده و در زمان فرزندش اباقاخان به اتمام آن پرداخته است .(1).

ص: 268


1- ترتیب و تشکیل رصدخانه یکی از آثار مهم خواجه و از فصول ارزنده زندگی خواجه است و هر کسی که به شرح احوال او پرداخته این فصل از زندگی او را به تفصیل و اجمال ایراد کرده است؛ ريحانة الادب، ج 1، ص 419 می نویسد: هنگامی که خواجه تصمیم گرفت رصدخانه ای ایجاد کند تا حرکات ثوابت و سیار را مورد نظر قرار بدهد با هولاكو برای تشکیل آن مشورت نمود. هولاكو به جهاتی نپذیرفت و بالأخره با مقدمه ای که خواجه به وجود آورد و شرح آن را در آن کتاب نوشته است هولاكو را به ترتیب آن وادار کرد و بدین ترتیب در سال 657 ه. ق به احمد مراغی معمار معروف آن روزگار دستور داد تا بر فراز قله بلندی که در شمال غربی مراغه موجود است و اکنون به زبان ترکی آنجا را رصد داغی (کوه رصد) می نامند، ساختمان وسيع و باشکوهی در کمال آراستگی تأسیس کند و صنوف دقایق حکمت و صناعت را در اصول نجوم و هیئت به کار برد و خود هولاكو و پس از او فرزندش اباقاخان اموال بی شماری برای مصارف این کار بر خزینه و عمال دولتی حوالت دادند و اوقاف سرتاسر کشور را برای تأمین مخارج رصدخانه در تحت اختیار خواجه گذاشتند که عشر آن را در تشکیل رصدخانه به مصرف برساند و بنا به درخواست خواجه گروه دیگری از اعلام را که در این رشته استاد بودند از اطراف به حضور خواست؛ از جمله مؤیدالدين عرضی از دمشق و نجم الدین دبیران از قزوین و فخرالدین اخلاطی از تفلیس و فخر الدين مراغی از موصل و قطب الدین شیرازی و محيى الدين مغربی و فریدالدین علی و یکی از دانشمندان چینی که در آن حال در ایران بود به کار رصدبندی پرداختند. در سال 660 ه. ق التهای رصدی به اتمام رسید و نظریات خود را در زیجی که به نام زیج ایلخانی است وارد ساختند و زیج شناسان اروپایی هم این زیج را مورد استفاده قرار دادند؛ لیکن افسوس که مدت سی سال دوره زحلی را لازم دارد به اتمام نرسید و خواجه در شانزدهمین سال تأسیس آن بدرود زندگی گفت و رصدخانه متروك ماند و غیاث الدین جمشید به تکمیل آن زیج اقدام کرد و زیج خاقانی را تألیف نمود. خواجه در مراغه مدرسه ای بنیان کرد و کتابخانه ای که مشتمل بر چهارصد هزار کتاب بود دایر نمود؛ رحمة الله تعالی علیه - م.

و از تألیفات اوست رسالة اثبات العقل المجرد که رساله مختصری است که در اواخر عمر تألیف کرده است و رسالة علم الحساب و من این رساله را که از تحقیقات ارزنده ای برخوردار می باشد در رشت دیده ام و العلة و المعلول رساله مختصری است و کتاب تعديل المعيار في نقد تنزيل الافكار در منطق، کتاب مبسوطی است و متن آن از اثير الدين مفضل بن عمر (ابهر) (1)است و رساله آغاز و انجام به فارسی و رساله مقنعه .

این رساله بسیار مختصر است و در واجبات اولیه تألیف شده و من آن را در اردبیل دیده ام.

و بعضی از علما رساله مدخل منظوم في التقويم را که به ابیات پارسی سروده شده است به وی نسبت داده اند (2)ن

ص: 269


1- کشف الظنون، ج 1، ص 494 می نویسد: ابهری در این رساله تنزيل الافکار به پاره ای از نظرهای منطقی و فلسفی خود اشاره کرده و بخشی از فصول مشهور آن را مردود شناخته و یکی از فضلا به شرح آن اقدام کرده و به رد نظرهای آن پرداخته و آن را به نام تعديل المعيار نامیده است. ابهری در سال 665 ه. ق از فن منطق آن فارغ شده است. مؤلف کشف الظنون یا نمی دانسته شارح آن کیست و یا نخواسته از خواجه مرحوم نام برده باشد. م.
2- رساله کوچکی است و چنان که از نامش پیداست به پارسی سروده شده و همراه با بیست باب ملا مظفر به طبع رسیده. در آغاز آن چنین گفته است: مرد باکس سخن ادا نکند تا به نام حق ابتدا نکند مالك لم يزل قدیم کریم صانع بی بدل حکیم و عليم تا گوید: کردم آغاز مدخل منظوم یاد کردم در او بسی ز علوم بهر تشریف خویش اول این کردم از مدحت جلال الدین

و رسالة الزبدة في الهيئة و رساله دیگری در هیئت و ممکن است این رساله غیر از رسالة معينیه باشد و کتاب جامع الحسنات و رسالة اجوبة سئوالات الشيخ صدر الدين و رسالة رد ایراد الكاتبى على الحكماء و رسالة اثبات الواجب و رسالة الامامة و ترجمه کتاب زبدة الحقایق شیخ علاءالدوله، انتساب این کتاب به خواجه بی اشکال نیست. (1)

و شرح قصة سلامان و ابسال (2)و شرح المواضع المشكله من القواعد و العقائد و رساله في اثبات العقل.

سید محمدبن محمدبن حسن بن قاسم حسینی عاملی عینائی جزینی

وی از فضلا و صلحا و ادبا و سرایندگان و پارسایان و عابدان بوده است. تألیفاتی

ص: 270


1- اولا معلوم نیست خواجه طوسی، زبدة الحقایق را ترجمه کرده باشد و بر فرضی که به قلم این بزرگوار ترجمه شده باشد، زبدة الحقایق عین القضات همدانی است؛ زیرا علاءالدوله کتابی به این نام ندارد. گذشته از این معلوم نیست از برای زبدة الحقایق ترجمه شده باشد و بعضی تمهیدات عین القضات را ترجمه زبده می دانند و مسلما ترجمه آن نیست؛ زیرا کتاب زبده دارای صد فصل بوده و تمهیدات ده تمهید است. بالأخره ترجمه مزبور را قاضی نورالله شهید در مجالس المؤمنین به خواجه طوسی نسبت داده است و العهدة عليه - م.
2- سلامان و ابسال از قصه های مهیج و پر مغزی است که به نثر و نظم در کتاب ها نوشته شده و اصل آن از افسانه های یونانی است که حسین بن اسحاق به عربی برگردانیده و این قصه را ابوعلی سینا در رساله حي بن يقظان به دو صورت ایراد کرده است و ابوعلی سینا در نمط تاسع اشارات در باب مقامات عارفان پس از آن که اشاره می کند عارفان در دنیا، درجات بخصوصی منحصر به خود دارند می گوید: قصه سلامان و ابسال از جمله افسانه هایی است که می تواند مطلب ما را ثابت کند. آری، سلامان مثلی است که برای تو و ابسال مثلی است برای درجه عرفانی تو آورده می شود. بنابراین قصه اش برای ابوعلى معلوم بوده است که مطلب خود را بر آن حمل کرده است و ملا عبدالرحمن جامی هم این قصه را به نظم آورده و هر چه بیشتر به تهییج آن افزوده در آغاز گوید: ای به یادت تازه جان عاشقان ز آب لطفت تر زبان عاشقان تا به آخر-م

دارد، از جمله: الاثناعشرية في المواعظ العددية (1)و كتاب الحدائق و کتاب ادب النفس و کتاب المنظوم الفصيح و المنشور الصحيح و فوائد العلما و فرائد الحكما.

مادر مادرش دختر شیخ زین الدین شهید ثانی می باشد و از اشعار اوست:

ويحك ي ا نفس دعي

م اعشت ذل الطمع

و ارضي بماجری به

حكم القضاو اقتنعي إي

ایاك و الميل إلى

شیطانك المبتدع

و اقتصدي و اقتصری

کي ترتوي و تشبعي

أين السلا طين الألى

من حمير و تبع

شادوا الحصون فوق کل

کل شاهق مرتفع

لم يبق من ديارهم

غير رسوم خشع

کفی بذاك واعظا

و زاجرة لمن يعي

حسبك نفسي اقبلي

نصحي و لاتضيعي

ای نفس از دل طمع

خرسند شو بر ماوقع

خود را رها کن دائما

آماده شو بهر قضا .

ص: 271


1- در تعلیقات مؤلف آمده است: اثنی عشریه کتاب بزرگی است و این همان کتاب در قزوین موجود است و از آن کتاب استفاده می شود مؤلف تمایل زیادی به صوفیه داشته است. در عین حال، کتاب خوبی است چنان که مملو از اخبار و دیگر مطالب بود و به سبك بی سابقه ای تدوین شده است و مؤلف آن پس از روزگار شیخ بهائی می زیسته و از کتابهای شیخ مطالبی یاد می کند. مؤلف در سال 1068 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است و همین کتاب را خود مؤلف، منتخب و ملخص کرده است و اصل آن در سال 1322 ه. ق در ایران به طبع رسیده است.

بگریز از شیطان دون

وز نفس خود را کن رها

شو مقتصدبر آب و نان

و زهرچه دارد اقتضا

کو پادشاهان جهان

کو تبع و کو حمیرا

کو کاخهای مرتفع

اندر فراز کوهها

برجا نماند آثارشان

غیر از سرابی و هبا

واعظ تو را خود این بس است

داری توار گوشی بیا

اندرز ما را گوش کن

ای نفس مملو از هوا

از چکامه های اوست:

الله بعد أيامي بأكناف الحمى

و الدهر طلق المجتلي عذب الجنا

اذشرتي و صبوتي مافتئت

في فتيات الحي میلا و هوی

من كل نجلاء اللحاظ غادة

ترمي حواليك بأحداق المها

و كل هيفاء تريك إن بدت

قضيب بان فوقه شمس ضحی

و كل غيداء إذا التفتت

أغضي لها من غيد ظبي الفلا

حتى إذا شبيبتي تصرمت

و ريق العمر تولی و انقضى

أعرض عني الغانيات ريبة

به وعرضن بصدي و جفا

فحالفي يانفس أرباب التقى

وخالفي نهج الضلال و العمى

والمرء لايجزى بغير سعيه

إذ ليس للإنسان إلا ما سعی

و اعلم بأن كل من فوق الثرى

لابد من مصيره الى البلی

و كل إلى الله الأمور تسترح

وعد إلى مدح الحبيب المجتبی

الماجد المبعوث فينا رحمة

محمد الهادي النبي المصطفى

و اثن على أخيه و ابن عمه

قسیم دار الخلد حقا ولظى

و الحسن المسموم ظلما و الحسي

ن السيد السبط شهید کربلا

فهم منار الحق للخلق فما

أفلح من ناواهم و من شنا

- برای خدا آن گاه که در اطراف قبیله بودم روزگار را چنان یافتم که هر میوه

شیرینی را که بخواهد به دست خویش می چیند.

ص: 272

- و همان هنگام بود که مشاهده کردم عشق و شوری نمی توانم در میان دختران جوان به وجود آورم.

و از نزديك شاهد بودم که از هر طرف هدف تیرهای مژگان آن زیباچشمان قرار می گیرم.

- به هر کمر باریکی می گذشتم می دیدم بر فراز آن شاخه خورشیدی می درخشد.

- و گردنهایی به چشم می خورد که مانند گردنهای آهو اطراف درخت غضا پیچیده بود.

- به این حال به سر بردم تا محبوبم از کنار من رفت و چنان بود که عمرم به سر آمد.

- زنان آوازه خوان از من اعراض کردند و مرا به جفای دوری خویش مبتلا ساختند.

- ای نفس با پرهیزکاران دوست باش و از گمراهان بپرهیز.

-آدمی پاداشی که می بیند در خور کار و کوششی است که انجام داده است.

- بدیهی است هر کسی که در این جهان زیست دارد از روبه رو شدن با هر نوع گرفتاری چاره نخواهد داشت.

-این برای آرامش دل خویش کارهای خود را به عهده خدا واگذار کن و به ستایش از دوست برگزیده خدا عنان سرایندگی را متوجه ساز.

- آن بزرگواری که با داشتن همه گونه رحمت و مهربانی در میان ما برانگیخته شد؛ یعنی محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) که مردم را به حقیقت هدایت می نماید.

- و پس از او به ستایش از برادر و پسر عمویش که تقسیم کردن بهشت و دوزخ را به عهده دارد.

- و بر نواده اش حضرت امام حسن مجتبی (ع) که به ستم ستمگران مسموم گردید و به نواده دیگرش حضرت امام حسین (ع) که سید اسباط است و در کربلا به شهادت رسیده است.

- آری اینان نشانه های انوار حق تعالی می باشند که بر فراز آسمان آفریدگان میدرخشند و شکی نیست هر کسی از نور جمال و کمال ایشان بهره مند نشود به

ص: 273

بیچارگی دنیا و آخرت گرفتار خواهد شد.

در وحدت و انزوا گفته است:

أخي لاتركن إلى أحد

حتى يواريك ضيق الرمس

وعش فريدة من الأنام ففي ال

و بعد عن الإنس غاية الأنس

- دوست من تا زنده هستی کسی را تکیه گاه خود قرار مده.

- و از مردم دوری گزین که انس واقعی در دوری از آنها می باشد.

دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد.

شیخ ظهير الدين محمدبن محمدبن حسن بن يوسف بن مطهر حلی

وی از فضلا و موجهان فقها بوده و ابن معیه از وی روایت می کرده و خود او به توسط پدرش از جدش علامه حلی روایت داشته است.

مؤلف گوید: شیخ حر عاملی بار دیگر مترجم حاضر را به عنوان شیخ ظهير الدين محمدبن محمدبن مطهر یاد می کند. بنابر این، دلیلی ندارد در این جا از وی نام ببرد.

مترجم برادری داشته است به نام شیخ یحیی بن شیخ فخر الدين محمد.

شیخ محمد بن محمد بن حسین حر عاملی مشغری

وی عموی پدری مؤلف أمل الآمل بود و از علما و فضلا و محققان با دقت و استادان علوم عربیت و امثال اینها به شمار است و سرایندهای منشی و ادیب و یکتای روزگارش در دانش و حافظه بوده و بخوبی شعر می گفته مراتب علمی را از پدرش و شیخ بهائی و صاحب معالم و صاحب مدارك و دیگران فراگرفته و شیخ بهائی در ضمن دو چکامه از وی مدح گفته است که ابیاتی پیش از این از هر دوی آنها ذیل احوال شیخ بهائی آوردیم و خود او هم در قصیده ای از مقام شیخ تمجید کرده که اکنون حاضر ندارم و پس از درگذشت وی شیخ حسن بن شهید ثانی چکامه ای در سوك او سروده که در شرح حال شیخ حسن ذکر شده است.

از تألیفات اوست نظم تلخیص المفتاح؛ رسالة في الاصول؛ رسالة في العروض که

ص: 274

من این رساله را به خط خود او دیده ام.

شیخ محمد در سال 980 ه. ق وفات یافت. از اشعار او ابیاتی است که پیش از این در ترجمه شیخ حسن نقل کردیم. پاره ای از آنها به شرح زیر است . (1)

جفا الكرى من مقلتي الجفون

وفاض من آماق عيني عيون

و شبت النار بأحشائي فاز

ددت إلى أشجان قلبي شجون

فلم أجد في كل شيء بدا

من عجب قد أعجب المعجبون

أعجب من قوم باهوائهم

المقتضی عقلهم ينقضون

يوحدون الله لكنهم

بالله مع توحيدهم مشركون

إذ نزهوا الشيطان عن كل ما

كان قبيحا بئسما يحكمون

و نسبوا كل قبيح إلى

رب السماوات و لايستحون

ضلت مساعيهم وهم يحسبون

أنهم في صنعهم يحسنون

إن ألزموا الحق اجابوا بما

أجاب من غي به الكافرون

آباؤنا من قبل كانوا كذا

إلا على آثارهم مقتدون

- خواب از چشمم رفت و دیدگانم گریان شد.

- آتش اندوه سراپای وجود مرا شعله ور ساخت.

- و هیچ امری را شگفت آمیز تر از گفته مردمی ندیدم که به عقل ناقص خود حکومت می کنند.

- و در حالی که خدا را یکتا می دانند در توحید او مشكوك مانده .

- می گویند شیطان از هر گونه پلیدی منزه است و هرگونه کار قبیحی را به خدا

نسبت می دهند.

-و گمان می کنند با این عملی که انجام داده اند کار پسندیده ای را مرتکب شده اند و هر گاه از آنها برای اثبات نظریه خود دلیلی بخواهی همان پاسخی را می دهند که مردم کافر اظهار داشته اند. .

ص: 275


1- در شرح حال شیخ حسن به ابیات مزبور اشاره نشده است - م.

- ما به راهی رفته ایم که پدران ما پیموده اند.

أبيات طولانی است و در رد اقوال نادرست این عده از افراد سروده شده است.

به خط او چنین یافتم: از طریق اهل بیت علیهم السلام نقل شده است کسی که بخواهد نامه حاجتی به کسی مرقوم بدارد پیش از آن که به نوشتن آن نامه بپردازد جملات زیر را با قلم تنها بدون آن که آلوده به مرکب بشود بر فراز آن نامه بنگارد:

«بسم الله الرحمن الرحيم أن الله وعد الصابرين المخرج مما يكرهون و الرزق من حيث لا يحتسبون، جعلنا الله واياكم من الذين لا خوف عليهم ولا هم يحزنون» سپس به اظهار حاجت خود بپردازد که انشاء الله تعالی بر آورده خواهد شد. (1)

الأجل عماد الدين محمدبن محمدبن حسین بن مرزبان قمی

منتجب الدین او را فاضل ثقه ای معرفی کرده است.

شیخ شمس الدين محمدبن محمدبن حیدر شعیری

منتجب الدین او را دانشمند باصلاحیت معرفی کرده است.

مؤلف امل الآمل گفته کتاب جامع الاخبار را به وی نسبت داده اند. و خود او در فصل تقليم أظفار (ناخن گیری به نام خویش اشاره کرده است.

و مؤلف گوید: همانطور که مرقوم داشته است در فصل تقليم اظفار در نسخه کوچکی که از جامع الاخبار در اختیار ما می باشد و به وی نسبت داده اند، نام او آمده است؛ ليكن در نسخه بزرگ از آن کتاب، نامی از خود نبرده است و نامی هم که در باب شصت و چهارم از آن کتاب می باشد بیش از «محمدبن محمد» عنوان دیگری ندارد و از این معرفی به دست نمی آید که مرادش مترجم حاضر باشد.

ص: 276


1- در کتاب امل الآمل طبع جدید و همچنین در امل الآمل منضم به کتاب منهج المقال جملات مزبور آورده نشده است. در پاورقی می نویسد: جملات مزبور از نسخه امل الآمل ضمیمه شده است که به خط افندی تصحیح گردیده است . م.

گذشته از این، شیخ محمد بن على حمدانی قزوینی در کتاب فهرست العلما می نویسد: کتاب جامع الاخبار تألیف شیخ علی بن سعد بن أبي الفرج خياط است و او را به عنوان پرهیزکار و دانشمند واعظی ستوده است و من این مطالب را به خط کهن یکی از فضلا دیده ام.

خود مؤلف امل الآمل هم در کتاب فصوص به این موضوع اشاره کرده است.

پیش از این ذیل احوال فضل بن حسن بن فضل طبرسی مؤلف مکارم الاخلاق نوشتیم که کتاب جامع الاخبار را به وی نسبت داده اند؛ ليكن تفاوت زیادی میان نسخه طبرسی و نسخه منسوب به شعیری دیده می شود.

استاد استناد (ره) در فهرست بحار می نویسد: کسی که کتاب جامع الاخبار را به صدوق (ره) نسبت بدهد اشتباه کرده است؛ زیرا مؤلف آن با پنج واسطه از صدوق روایت می کند و گاهی آن را به مؤلف مکارم الاخلاق نسبت داده اند و محتمل است کتاب مزبور از تألیفات علی بن ابی سعد خیاط باشد؛ چه آن که شیخ منتجب الدین در فهرست می نویسد:

فقيه صالح ابو الحسن علی بن ابی سعدبن ابی الفرج خیاط، دانشمند پرهیزکار و واعظ بود و کتاب الجامع في الاخبار از تألیفات اوست و از یکی از مواضع آن کتاب به دست می آید نام مؤلفش محمد بن محمد شعیری است و از بخش دیگر آن کتاب استفاده می شود که محمد شعیبری با واسطه از شیخ جعفر بن محمد دوریستی روایت داشته است. (1)

شیخ قطب الدین محمد بن محمد رازی بویهی

وی فاضل بزرگوار و محقق و از شاگردان علامه حلی است و شهید اول از او روایت می کند و به طوری که شهید ثانی در یکی از اجازات و دیگری در تحقیقات دیگرش می نویسد: از نوادگان ابو جعفربن بابویه است . (2)

ص: 277


1- بحارالانوار، ج 1، ص 13.
2- شهید ثانی در آغاز اجازه ای که به شیخ حسین عبدالصمد داده و صورت آن در مجلد اجازات بحار، ج 108 ص 146 ذکر شده است مرقوم فرموده است: الامام العلامه سلطان المحققين و المدققين قطب الدین محمدبن محمدبن ابی جعفربن بابويه الرازی انارالله برهانه و اعلى في الجنان شأنه. در حاشیه اصل اجازات بحار به امضای (م ق ر) که همراه با طبع جدید بحار گر اور شده است، می نویسد: به خط یکی از فضلا شهید اول به خط خود در آخر کتاب قواعدعلامه که قطب الدین به خط خود استنساخ کرده و بر علامه قرائت نموده و در پاورقی هم اشاره می شود) نوشته است یکی از فضلا می نویسد نام و نسب او را بهمان کیفیت که ضبط شد به خط خود او دیدم. شهید گوید از نوشته او بر می آید که قطب الدین از بازماندگان شیخ صدوق ابن بابویه است. در مجالس المؤمنین می نویسد: نسب شریفش بر وجهی که عمدة المجتهدین شیخ علی بن عبدالعالی (قده) در اجازتی که برای عم بزرگوار این خاکسار نوشته به آن اشعار نمود به سلسله شریفه سلاطين آل بویه منتهی می شود . م.

قاضی نورالله در کتاب مجالس المؤمنین صورت اجازه علامه را که بر پشت القواعد (1)از جهت او مرقوم فرموده است ایراد کرده و خلاصه آن این است:

بیشتر این کتاب را شیخ عالم فقیه فاضل محقق مدقق زبده علما و افاضل قطب الملكة و الحق و الدين محمد بن محمد رازی (ادام الله ايامه) با تحقیق و دقت تمام قرائت کرد و مشکلات و شبهات آن را از من جویا شد.

با بیان شافی پاسخ او را ایراد نمودم و به او اجازه دادم تا این کتاب و همه تألیفات و روایات و اجازات مرا که از اعلام داشته ام و تمامی کتابهای گذشتگان را به طرقی که متصل به آنها می شود روایت نماید و به هر کس که می خواهد طبق شروطی که در اجازه معتبر است اجازه دهد که او شایسته این کار است و خدا سرانجام او را نیکو فرماید.

سپس اجازه را امضا کرده و می نویسد: و کتب العبد الفقير إلى الله حسن بن یوسف بن المطهر الحتی مصنف کتاب قواعد و تاریخ آن سوم شعبان سال 713 ه. ق در ناحيه ورامین بوده (2)و الحمدلله وحده و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرین. م.

ص: 278


1- در پاورقی از تعلیقات نقل کرده بویهی کتاب القواعد را به خط خود نوشت و همان کتاب را نزد علامه قرائت کرد - م.
2- از حسن اتفاق خود بویهی هم از مردم ورامین است. در تاریخ تهران ص 56 می نویسد: ورامین پس از خرابی ری بدست مغول آباد شد و مردم از ری به آن کوچ کردند و دانشورانی از آنجا به ظهور رسیده اند. از آن جمله مترجم حاضر است. مؤلف مجالس المؤمنین می نویسد: آن که چرخ اعلم زمانش خواند دهر علامه جهانش خواند هر چه در دهر نقش دانایی است دل او را بر آن توانایی است عقلی اش از قیاس عقل برون نقلی اش از اساس نقل فزون او چو ابر کرم به فرق جهان زیر کان چون صدف گشاده دهان تا آنجا که نوشته است مولد و منشأ او دارالمؤمنین ورامین ری است . م.

مؤلف مجالس المؤمنین پس از نقل اجازه می نویسد: بویهی (در روز دوازدهم ماه ذیقعده) سال 766 ه. ق در دمشق درگذشت.

سید مصطفی در رجال خود می نویسد: محمدبن محمدبن ابی جعفربن بابویه رازی معروف به قطب الدین از موجهان و سرشناسان طایفه شیعه، دانشمندی بزرگوار و عالی مقام و از شاگردان امام علامه حلی است و احادیث را از وی روایت می کند و شیخ شهید هم از وی روایت دارد و تألیفاتی به نگارش آورده است؛ از جمله آن کتاب المحاكمات که دلیل آشکار و برهان قاطعی بر کمال فضیلت و فراوانی دانش او بوده است.

شیخ حسن در اجازه خود آنجا که به روایت از وی اشاره کرده می نویسد: شیخ امام علامه ملك علمای محققین قطب الملة و الدين محمد بن محمد رازی مؤلف شرح مطالع و شرح شمسيه. (1)

و از تألیفات اوست: حاشية الكشاف (2) و حاشیه دیگری بر الكشاف(3)و شرح .

ص: 279


1- در تعاليق امل الآمل آمده است: این کتاب به نام القواعد المنطقية في شرح الرسالة الشمسية است که به اسم وزیر شرف الدين محمد تألیف نموده است (پایان). اصل این کتاب از نجم الدین کاتبی شاگرد خواجه نصیر طوسی است که به نام خواجه شمس الدین صاحب دیوان نوشته است و بویهی آن را برای شرف الدين مزبور مرقوم داشته و چنان که گوید: نامش تحرير القواعد المنطقية في شرح الرسالة الشمسية است و بارها به طبع رسیده است - م.
2- در تعاليق امل الآمل آمده است: حاشیه کشاف به نام تحفة الأشراف است.
3- در تعاليق امل الآمل آمده است: حاشیه دیگر که مختصرتر از حاشیه اول است به نام بحر الاصداف في حاشية الكشاف است.

القواعد و شرح المفتاح و رسالة تحقيق الكليات و رسالة التصور و التصديق (1)و پیش از این به نام محمد بویهی اشاره کردیم.

مؤلف گوید: از خط شهید ثانی چنین نقل شده است.

به خط شهید اول چنان یافتم که سال 766 ه. ق در دمشق با وی مصاحبه ای اتفاق افتاد.

او را دریای بی پایانی مشاهده کردم و همان هنگام به من اجازه داد تا روایات او را نقل کنم و در همان سال درگذشت و در محل صالحيه دفن شد و گروه بسیاری از سرشناسان دمشق به نماز او حاضر شدند و پس از چندی جنازه او را به محل دیگری نقل دادند .(2)

از مدارك دیگر استفاده می شود، قطب الدین بویهی از شاگردان ملا قطب الدین شیرازی بوده و علوم عقلی را از او فرا می گرفته و ملاجلال الدين محمد دوانی در ضمن اجازه ای که برای قاضی امیر حسین میبدی نوشته به این موضوع اشاره کرده است و علامه دوانی در همان اجازه می نویسد: سید شریف جرجانی مراتب عقلی را از قطب رازی و او از قطب شیرازی و او از خواجه نصیر طوسی فراگرفته است.

شهید ثانی در اجازه ای که برای شیخ حسین بن عبدالصمد مرقوم داشته وی را چنین ستوده است الشيخ الامام العلامة ملك العلما سلطان المحققين و اكمل المدققين قطب الملة و الدين محمدبن

محمد الرازی صاحب شرح المطالع و الشمسية و غيرهما (3)

گویند: بویهی پس از درگذشت سلطان ابوسعید) و شهادت وزیر خواجه .

ص: 280


1- در تعاليق امل الآمل آمده است: رسالة مزبور مفقود شده و به گمانم در یکی از مؤلفاتش از قبيل شرح مطالع یا غیر آن به گم شدن آن تصریح کرده باشد. در تاریخ تهران، ص 56 می نویسد: این رساله در کتابخانه خدیویه مصر موجود می باشد.
2- همین مضمون را شهید اول در آغاز اجازه ای که برای این خازن مرقوم داشته و صورت آن در مجلد اجازات بحار، ج 107، ص 186 ذکر شده اشاره می نماید و می نویسد: در سال 768 در دمشق وی را ملاقات کردم و از وی اجازه داشته است و حال آن که همگان وفات او را در سال 766 نوشته اند. م.
3- شهید در این اجازه که در اجازات بحار، ج 108، ص 146 آورده شده در دو جا از بویهی نقل می کند یکی در آغاز اجازه دیگری به مناسبت نقل از مشایخ شهيد اول - م.

غیاث الدین (محمد) به شام هجرت کرد و در شهر دمشق بود که شیخ شهید باوی ملاقات نمود و از خود شهید نقل کرده اند قواعد الاحکام علامه را که نزد او قرائت کرده است به خط خود او دیدم و در آخر آن جملاتی آورده بود که دلالت می کرد بر این که وی از نوادگان شیخ صدوق (ره) است.

به خط یکی از فضلا که بر پشت نسخه بسیار کهنی از شرح شمسیه نوشته بود به این مضمون مشاهده کردم شارح این کتاب، محمد یا محمود بن محمد علامه قطب الدین ابو عبدالله رازی معروف به قطب تحتانی(1) یکی از پیشوایان علوم معقول است.

نخست در شهرهای خود (ایران) به علوم عقلیه پرداخت و پس از تکمیل آنها به علوم شرعيه اشتغال ورزید و به درس عضد الدین ایجی حاضر شد و امور شرعی را از وی فراگرفت.

سپس به دمشق رفت و به فرادادن امور عقلی پرداخت و همان جا بود تا وفات کرد.

سبکی به نام او اشاره کرده است و او را پیشوایی نام برده که در معقولات مهارت ویژه ای داشته و نام و آوازه او همه جا را به خود متوجه کرده است. سال 763 ه. ق وارد دمشق شد؛ با وی به مباحثه نشستیم و او را در حکمت و منطق، پیشوایی یافتم و همچنین از تفسیر و معانی بیان و نحو اطلاع کافی داشت و از افزونی هوش مانند آتشی شعله ور بود (شعلة الذكاء) (2)

و ابن کثیر گفته است: قطب الدین یکی از متکلمانی است که از فن منطق و فلسفه کمال آگاهی را دارد. اوقاتی که به دمشق وارد شده بود، با وی مصاحبت کرده عبارات ناراحت شده بود اظهار داشت: از مقاصد شرعی و قوانین منطقی اطلاعی نداری و مطلب به جهاتی پایان پیدا کرد. م. ه

ص: 281


1- سیوطی در بغية الوعات، ص 389 می نویسد: قطب الدین محمد بن محمد رازی در مدرسه ظاهریه تحصیل می کرده است. در همان مدرسه طلبه دیگری به نام قطب در حجره فوقانی می زیست. برای امتیاز میان آنها چون قطب رازی در حجره پایین زندگی می کرد، او را قطب تحتانی گفتند. در این کتاب و کشف الظنون نام او را محمود نوشته اند و دیگران حتی سبکی نام او را محمد نوشته است . م.
2- سبکی در طبقات الشافعیه، ج 6، ص 31 پس از ایراد مطالب یاد شده می نویسد: قطب الدین در سن 74 سالگی در سنه مزبور در گذشت. سیوطی در بغية الوعات، ص 389 می نویسد: در ملاقاتی که میان قطب الدین و سبکی اتفاق افتاد، قطب الدین از سبکی پرسید: غرض از حدیث (كل مولود يولد على الفطرة) چیست؟ وی پاسخ داد: قطب الدین کلام او را نقض کرد و به تحقيق آن پرداخت. سبکی که

لطیفی از وی استماع كردم و هر چه را که در حق او می گفتند در نزد او یافتم. او دانشمندی ثروتمند بود و در ماه ذیقعده سال 766 ه. ق درگذشت و در دامنه کوه قاسيون دفن شد (رحمه الله تعالی) و از تألیفات او ست حواشی کشاف که تا سوره (طه) ادامه دارد و شرح المطالع (1)و الشمسية و شرح الاشارات و کتابهای دیگر .

در شرح مطالع گفته است: اسناد و ایقاع و کلمات دیگر از قبیل اثبات و ایجاب الفاظ و عباراتی هستند که تأثیری در نفس ندارند و کاری انجام نمی دهند و تنها دلالت بر اعتراف و قبول می نمایند و من در تحقیق این مسأله رساله نوشته ام.

محقق شریف اظهار داشته این رساله در بعضی از سفرها از دست حاملش مفقود شده است و تا به حال هم اثری از آن دیده نشده است.

پیش از این نوشتیم یکی از تألیفات او شرح مفتاح است و تا به حال حسب اطلاعی که داریم شرح مفتاح از تألیفات قطب الدین شیرازی است که معروف به شارح علامه می باشد و من آن شرح را که نسخه بسیار کهنی بود دیده ام و بر شرحی که قطب الدین رازی بر مفتاح نوشته باشد واقف نشدم و گویا اشتباهی پیش آمده است.

شهید اول در تألیفاتش، فتواهای بسیاری از او نقل کرده است و احتمال دارد علاوه بر حواشی قواعد کتاب مستقلی در فقه تألیف کرده باشد.

از تألیفات او رساله ای است در تحقيق المحصورات الاربع و من این رساله را در رشت دیده ام و اظهار می شود رساله مزبور همان است که مؤلف امل الآمل به عنوان رسالة في تحقيق الكليبات نام برده است.

از قراین پیداست این دو رساله مغایر با یکدیگر

ص: 282


1- مطالع الانوار تألیف سراج الدين محمود ارموی متوفی 682 ه. قی بوده که قطب الدین شرح مفصلی به نام لوامع الاسرار بر آن نوشته و به شرح مطالع معروف شده و همواره مورد استفاده دانشمندان بوده و در ردیف کتابهای درسی نهایی قرار گرفته و حواشی بسیاری بر آن نوشته شده و تفصیل آنها در کشف الظنون، ج 2، ص 1715 ذکر شده است - م.

می باشد و خود او هم در بحث محصورات شرح مطالع به آن رساله اشاره کرده است .(1)

امیر صدرالدین محمدبن محمد صادق قزوینی

وی از فضلا و علمای معاصر است. شرح تشریح الافلاك شیخ بهائی از تألیفات او

می باشد.

مؤلف گوید: امیر صدرالدین از شاگردان آقارضی قزوینی است و حاشیه بر حاشية العدة ملاخليل قزوینی را نگارش داده و رساله های دیگری از جمله رساله ای در صلوة الجمعة تألیف کرده و در آن رساله نظرهای ملا خلیل را پاسخ گفته است .

شیخ ابوعلی محمدبن محمد بن عبدالله

ابن شهر آشوب می نویسد: از تألیفات او کتاب اخبار عيون بنی هاشم ؛ فضائل

ص: 283


1- روضات الجنات در باب قاف مجلد دوم پس از آن که وی را به علم و دانش و فهم و دیگر اوصاف ستوده مرقوم داشته است گروهی از قاصران که به ظواهر كلمات اشخاص بسنده کرده اند وی را از خواص علمای ما دانسته اند با آن که از ما نیست و بالأخره ادله ای را اقامه نموده که ما ترجمه آنها را در ترجمه روضات، ج 6، ص 373 ایراد کرده ایم. مؤلف مستدرك، ج 3، ص 447 ذیل مشایخ شهید و یازدهمین آنها به شرح احوال وی پرداخته است و سپس به نقل مطالب روضات که وی را از اعلام امامیه ندانسته اشاره کرده و سی و هفت موضع از بیانات صاحب روضات را مورد انتقاد قرار داده و آنها را پاسخ داده است و در ضمن انتقاد ششم که صاحب روضات نوشته قطب الدین به طور کلی ستایشی از ائمه طاهرین نکرده این رباعی را به همین کیفیت (که شاید در نسخه اشتباه شده) از وی نقل نموده است: و روز حب طلب ساقی کوثر کش و ز کوثر کثرت می وحدت در کش لا يظمأ اصلا ابدا شاربها رمزی است در این می ار توانی در کش و در پایان می نویسد مؤلف روضات نوشته سعد تفتازانی از شاگردان قطب بوده و گویا مراد از قطب، قطب الدین رازی اما می باشد. در این جا وی را امامی معرفی کرده و در شرح حالش او را از ربقه امامیها خارج دانسته است . مؤلف روضات و محدث نوری هر دو از بزرگان محققان اند و هر يك نظر ارزنده ای دارند و باید نظرشان را ایراد کنند و جای هیچ گونه بحثی از نظر امثال ما نمی باشد - م.

اهل بیت رسول الله صلى الله عليه و آله و فضل قریش و كافة العرب می باشد.

شیخ شمس الدين محمدبن محمدبن عبدالله عریضی

وی از دانشوران صالح بوده و به توسط سید حسن بن نجم الدين از فرزند علامه

حلی (شیخ فخر الدین )روایت می کرده است.

شیخ برهان الدين محمدبن محمدبن على حمدانی قزوینی نزیل ری

وی از ثقات فضلا بوده، از شیخ منتجب الدین روایت می کرده و محقق طوسی خواجه نصیر الدین از وی روایت داشته است .(1)

مؤلف گوید: به خط یکی از فضلا دیدم فهرست العلماء از تألیفات اوست. ظاهرة فهرست مزبور از استادش منتجب الدین است و همین معنی موجب اشتباه آن فاضل شده است.

در اردبیل بر پشت نسخه کهنی از کتاب شرح اللمع ابن جني تأليف أبو الحسن علی بن حسین نحوی با قولی اصفهانی (2) دست یافتم.

یکی از فضلا به خط خود نوشته بود: مولای امام علآمه برهان الدين حجة الاسلام ملك الأئمة والعلماء محمد بن محمد حمدانی قزوینی (حرس الله ظله) ابیات زیر را در مدح این کتاب سروده است:

ص: 284


1- ضيافة الاخوان، ص 317 می نویسد: علامه حلی در ذیل یکی از فواید کتاب خلاصة الرجال سند خود را از شیخ طوسی چنین روایت کرده است: پدرم از سید احمد عریضی از برهان الدين محمد حمدانی قزوینی نزیل ری از سید فضل الله راوندی از ابو صمصام حسینی از شیخ طوسی و شهید اول هم در اربعین همان سند را نقل کرده و روایتی از امام صادق (ع) نقل کرده است و در آخر می نویسد: ممکن است مشارالیه همان محمدبن محمدبن علی قزوینی باشد که مؤلف التدوین می نویسد: سال 558 ه. ق او همراه با پدرم قاضی عطاء الله بن على به سماع حدیث رسیده اند . م.
2- ریحانه، ج 1، ص 245 می نویسد: ابو الحسن علی معروف به جامع العلوم با جامع با قولی اصفهانی در ادبیات استادان زمانش بوده است کتابهایی تألیف کرده از جمله شرح اللمع و تا سال 535 ه.ق زنده بوده است . م.

شرح كتاب اللمع

في النحو أقصى الطمع

لم ير مثله ع

ین و لما يسمع

فيه فصول فصلت

بجوهر مرصع

خذه تنل ما تبتغي

و ماسواه فدع

جامعه لاتنسه

بالخير تنفع ماتعي

- شرح کتاب اللمع در نحو نهایت آرزوی هر کسی است که دوستدار علم نحو باشد.

- هیچ چشمه ای به شادابی آن دیده و شنیده نشده است.

- فصلهایی در آن تدوین شده است که هر يك از آنها به گوهر گرانبهایی آراسته گردیده است.

- تنها به همین شرح اشتغال بورز و از شرحها و کتابهای دیگر بپرداز.

- از شارح آن خاطر مکن تا در نتیجه بتوانی از منافع آنها سودمند گردی.

محمدبن محمدبن علی بن ظفر حمدانی

منتجب الدین گوید: وی از فضلا و فقها بوده و از سید فضل الله بن علی راوندی روایت داشته است.

شیخ قطب الدین محمد بن محمد کاذری (1)

شیخ قطب الدین محمد بن محمد کاذری

منتجب الدین می نویسد: وی از فقها بود و در شهر سبزوار می زیست.

شیخ جلال الدين محمدبن شیخ شمس الدين محمدبن کوفی

وی از دانشمندان بزرگوار بوده است. شیخ حسن و محققان دیگر نوشته اند که

ص: 285


1- در بعضی از نسخه ها (کازری و کازرانی) آمده است و در نسخه ای که از انساب سمعانی نقل کرده است به فتح کاف و سکون زا و ضم راء و در آخرش نون ضبط کرده و اضافه نموده منسوب به کازرون است که یکی از شهرهای فارس می باشد.

شهید اول به توسط او از محقق حلی روایت داشته است.

سید مجدالدين محمدبن محمدبن مانکدیم حسینی قمی نسابه

منتجب الدین گوید: وی از ثقات فضلا بوده و کتاب الانساب از تألیفات اوست.

شیخ محمدبن محمدبن محمدبن داوود مؤذن عاملی جزینی

وی از علما و فضلا و بزرگواری خردمند و سر اینده بوده است و به طوری که شهید ثانی در یکی از اجازاتش می نویسد: ابن مؤذن از شیخ ضیاء الدین علی بن شهید محمد مکی عاملی از پدرش روایت می کرده و او پسر عموی شهید اول است . (1)

کتابی را به خط او دیدم که مشتمل بر رسائل چندی بوده از آن جمله عين العبرة في غبن العترة از احمدبن طاووس و رساله ماقيل في من عانق محبوبته مرتديا بالسيف از سید مرتضی و رساله های دیگر.

در آن کتاب، حدیثی را به خط او دیدم به این مضمون که مردی به حضرت مولا امیر المؤمنین علی علیه السلام عرض کرد دعای جامع و مختصری به من تعلیم فرما، حضرت مولا عليه السلام خطاب به او فرمود بگو: «الحمدلله على كل نعمة و اسئل الله من كل خير و اعوذ بالله من كل شر و استغفر الله من كل ذنب: از خدا در برابر نعمتهایی که به من ارزانی داشته است سپاسگزارم و از او می خواهم که هر گونه خیری را به من اعطا کند و از هر گونه شری به وی پناهنده می شوم و از هر گونه گناهی که مرتکب شده ام از وی آمرزش می طلبم».

مؤلف گوید: پیش از این گذشت که شیخ علی میسی از وی روایت داشته است و از بعضی ارباب تحقیق شنیده ام ابن مؤذن، جد مادری شیخ بهائی است و صاحب مقامات و کرامات به شمار می رود.

و چنان که از یکی از اجازات به دست می آید ابن مؤذن از شیخ ابو القاسم بن طئ

ص: 286


1- در لؤلؤة البحرین می نویسد: ممکن است این مؤذن از ناحيه برادران مادری شهید با وی نسبت عموزادگی داشته باشد؛ زیرا جد شهید نامش احمد و جد أبن مؤذن نامش محمد است - م.

هم روایت می کرده و به توسط شیخ ابن عشرت کرکی از ابن فهد روایت داشته است؛ لیکن روایت وی از ابن عشرت درست نیست؛ زیرا این دو تن مؤخر از او بوده اند.

سید رضی الدین محمدبن محمدبن محمدبن زین بن داعی حسینی

سید رضی الدین محمدبن محمدبن محمدبن زین بن داعی حسینی(1)

وی فاضل بزرگواری بوده و به ترتیب پدرانش از شیخ طوسی و سید مرتضی و سلار و ابن براج و ابوالصلاح روایت می کرده است و پیش از این به عنوان ابن محمد آوی به نام او اشاره شد.

شیخ تاج الدین محمدبن محمدبن محمد مشهور به شوشو

وی در کاشان می زیسته و به قول منتجب الدين فاضل فقیهی بوده است.

سید صفی الدین محمدبن محمدبن محسن موسوی

وی فقیه عالمی بوده و ابن معيه از او روایت داشته است.

شیخ محمدبن محمدبن مساعد بن عياش عاملی جزینی

وی از فضلا و قاریهای باصلاحیت است.

کتاب مقتل الحسين عليه السلام و کتاب الأدعية المأثورة از تألیفات اوست و از معاصران شهید ثانی به شمار می آید.

شیخ ظهير الدين محمدبن محمدبن مطهر حلى

وی فقیه فاضلی بوده و ابن معية از وی روایت می کرده و او پسر شیخ فخر الدين فرزند علامه حلی است که در حیات پدرش در گذشته است.

مؤلف گوید: پیش از این از وی، به عنوان شیخ ظهير الدين محمدبن محمدبن حسن بن يوسف بن مطهر نام برده است و سببی نداشت دوباره نام برده بشود.

ص: 287


1- در جای دیگر زید آمده است . م.

محمدبن محمدبن نعمان

کنیه اش ابوعبدالله و لقبش مفید و شهرتش ابن معلم است (1)

شیخ مفید از مشایخ بزرگوار شیعه و از رؤسا و استادان ایشان است.

مقام فضیلت و دانش او مشهورتر از آن است که به توصیف در آید و در روزگاری که می زیست از دانشوران دیگر موثق تر و داناتر بود و به گفته علامه حلی(2) نزديك به دویست تألیف داشته است.

شیخ طوسی و نجاشی او را توثیق نموده و بخشی از تألیفات او را نام برده اند که یاد آوری از آنها به درازا می کشد (3)

مؤلف گوید: به خط یکی از علما دیدم شیخ مفید چهل و پنج سال پیش از رحلت شیخ صدوق به دنیا آمده و سی و دو سال پس از درگذشت وی رحلت کرده است .

بنابر این، مدت عمر او هفتاد و هفت سال می باشد و تاریخ درگذشت او شب جمعه سوم رمضان سال 413 ه. ق و میلادش یازدهم ذیقعده سال 333 ه. ق و یا 338 و یا 336 ه. ق است و سید مرتضی در میدان اشناس بر جنازه او گزارد و با آن که آن میدان بسیار بزرگ بود، گروهی از نماز گزاران از نماز گزاردن بر جنازه او محروم ماندند.

پس از نماز، جنازه او را در منزلش دفن کردند.

سپس جنازه اش را به آستان مقدس کاظميه انتقال داده و نزديك به پایین پای شریف حضرت جوادالائمه علیه السلام در کنار استادش ابوالقاسم جعفربن قولویه (رحمة الله عليهما) دفن کردند.

ص: 288


1- در این روزگار و پیش از این هم به عنوان شیخ مفید شناخته شده و گویا در عصر خود به عنوان ابن معلم شهرت داشته است؛ چنان که از برخی کتابها استفاده می شود از وی به ابن معلم یاد کرده است.
2- رجال العلامة، ص 147.
3- از کتابهای او کتاب المزار می باشد که از سوی مدرسه الامام المهدی در قم به طبع رسیده است - م.

شیخ قطب الدین محمد لاهیجی در کتاب ترجمة المحبوب آنجا که به شرح حال شیخ مفید (ره) می پردازد، می نویسد: از مولانا الحجة صاحب الامر سلام الله عليه روایت شده است ابیات زیر را در سوك شیخ مفید ایراد فرموده و همان ابیات را که بر لوح قبرش نگاشته بود، مشاهده کردند (نورالله مرقده و روح نفسه).

الاصوت الناعي بفقدك إنه

يوم على آل الرسول عظیم

إن كنت قد غيبت في جدث الثرى

فالعلم و التوحيد فيك مقیم

و القائم المهدي يفرح كلما

تليت عليك من الدروس علوم

-خاموش باد صدای آن کسی که خبر درگذشت تو را اعلام کرد.

آری، روز مرگ تو روز بس ناگواری بر خاندان پیمبر بود.

- وقتی که تو در خاك خفتی و از دیگران پنهان شدی، تنها تو به آرامگاه خویش تغنودی؛ بلکه دانش و توحید هم همراه تو به خاك غنودند.

- قائم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اظهار شادمانی می کرد آن گاه که بر اریکه تدریس می نشستی و تشنگان دانش را از رشایق بیانات خویش سیراب می ساختی.(1)

در مجموعه ورام می نویسد: شیخ مفید در اصل از مردم «عكبراء» بوده در روزگار کودکی از آنجا به بغداد منتقل شده و در محضر ابوعبدالله معروف به جعلی به فراگیری علم پرداخته و پس از او به حضور علی بن عیسی رمانی رسیده و مناظره فیمابین اتفاق افتاده که در همان مجموعه متعرض شده است.

رمانی از مفید پرسید: مراتب علمی را از چه کسی فرامی گیری؟ در پاسخ گفت: از ابو عبدالله جعلی رمانی نامه سر به مهری برای جعلی نوشت و آن را به وی داد تا به جعلی تسلیم نماید. هنگامی که شیخ مفید نامه را به جعلی تسلیم کرد، مهر از سرنامه بر گرفت و به قرائت پرداخت و می خندید. پس از آن که از خواندن نامه فارغ شد، به مفید .

ص: 289


1- ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم ابیات مزبور را امام زمان علیه السلام فرموده باشد. در کتاب فوائد الرضویه، ج 2، ص 633 می نویسد: اشکال در علم به این که اشعار از آن جناب است، مثل اشکال در توقیعات است که از جانب آن حضرت برای او صادر می شده و جوابش همان جواب است . م.

گفت: ماجرایی که میان تو و او اتفاق افتاده مرقوم داشته و تو را «مفيد» خوانده است.

در کتاب مفتاح القلوب حکایت مزبور را به وجه دیگری ایراد کرده است و قصه مناظره را درباره مسأله « این روایت است و آن در ایت» که مشهور است به مجلس قاضی عبد الجبار و به مناظره با او نسبت داده و اضافه کرده است هنگامی که جریان مناظره به اطلاع عضدالدوله دیلمی رسید، شیخ مفید را احضار کرد و ماجرا را پرسید؛ شیخ مفید چگونگی مناظره را برای او نقل کرد.

سلطان وی را بی اندازه احترام کرد و مرکوب مخصوصی همراه با قلاده و دهانه طلا و جبه و عمامه گرانبهایی به ضمیمه صد دینار از دینارهای خلیفی و بنده ای به وی اعطا نمود و دستور داد هر روز ده من نان و ده من گوشت به وی داده شود (1)..

ص: 290


1- هر دو حکایت در مجالس المؤمنين نقل شده است و ما حکایت اول را از مجموعه ورام ج 2، ص 302 به منظور تنبه و تتمیم ایراد می کنیم، می نویسد: شیخ ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان (رضی الله عنه) از مردم عکبرا از محلی به نام سويقه بن البصری است که همراه پدرش به بغداد رفت و در درب ریاح به محضر ابوعبدالله معروف به جعل حاضر می شد. پس از او در باب خراسان به درس ابویاسر آزادشده ابوالجيش حاضر می شد. در یکی از روزها ابوياسر به وی گفت: چرا به درس کلام علی بن عیسی رمانی حاضر نمیشوی؟ گفت: او را نمی شناسم و با او الفتی ندارم ابویاسر کسی را با من همراه کرد تا مرا به مجلس او هدایت نماید. وارد مجلس شدم؛ مجلس مملو از اهل علم بود. در آخر مجلس نشستم و هر وقت یکی از حاضران بیرون می رفت، به جای او قرار می گرفتم. در این موقع کسی وارد شد و گفت: یکی از بصریها اجازه ورود می خواهد. اجازه داده وی را اکرام کرد. مرد بصری پرسید: درباره حدیث غدیر و غار چه می گویی؟ پاسخ داد: خبر غار درایت است و حدیث غدیر روایت. مرد بصری که جوابی نداشت؛ بیرون رفت. من پیش رفتم، گفتم: ای شیخ، سئوالی دارم. گفت: بگو. پرسیدم: درباره قاتل امام عادل چه می گویی؟ گفت: کافر است. سپس اظهار داشت: فاسق است. پرسیدم: در حق امیر المؤمنین علی بن ابی طالب چه می گویی؟ گفت: امام است. پرسیدم: درباره جنگ جمل و طلحه و زبیر چه می گویی؟ گفت: توبه کردند. گفتم: خبر جمل درایت است و خبر تو به آنها روایت. پرسید: مگر هنگامی که آن بصری سئوال کرد، حاضر بودی؟ گفتم: آری. گفت: روایت به روایت و درایت به درایت . سپس از من پرسید: شهرتت چیست؟ گفتم: ابن معلم. پرسید: شاگرد کیستی؟ گفتم: ابوعبدالله جعل . سپس نامه ای برای جعل نوشت و جریانی را که در بالا ترجمه کردیم در آن نامه شرح داد و مرا به لقب مفید» ملقب داشت - م.

در شرح حال شیخ ابو الفرج مظفربن علی بن حسين حمدانی خواهیم نوشت وی از سفرای حضرت ولی عصر (عج) و از شاگردان شیخ مفید است.

از کتاب احتجاج استفاده می شود که توقیعات و مکاتبات زیادی از سوی حضرت ولی عصر (عج) برای مفید صادر می شده است. و من در اردبیل پاره ای از آن توقيعات را به خط شاگرد شیخ مقداد دیده ام.

از تألیفات او که به دست ما رسیده است کتاب اوائل المقالات و کتاب الارشاد (1) و كتاب المجالس (2) و كتاب النصوص و کتاب الاختصاص و رسالة مسار الشيعة و كتاب المقنعة (3) و کتاب العيون و المحاسن و کتاب الفصول می باشد، به طوری که استاد اظهار داشته است (4).

شیخ لطف الله نیشابوری در فصل احوال پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از کتاب موسوم به .

ص: 291


1- کتاب ارشاد را این جانب در سال 1382 ه به پارسی ترجمه کردم که همراه با مختصری از احوال او و به انضمام اصل کتاب به طبع رسیده است . م.
2- كتاب المجالس همان کتاب امالی است که مشتمل بر چهل و دو مجلس می باشد و از سوی فاضل معظم، جناب آقای حاج علی اکبر غفاری به طبع رسیده و مقدمه مفصلی در شرح حال شیخ مفید مرقوم داشته و نام 194 کتاب از تألیفات او و 61 تن از مشایخ او را نقل کرده و شانزده تن از شاگردان او را اسم برده است . هم.
3- رساله مقنعه را شیخ طوسی در روزگار حیات شیخ مفید شرح کرده و به تهذیب الاحکام شهرت یافته است - م.
4- از ظاهر کلام مؤلف استفاده می شود که الفصول غير از كتاب العيون و المحاسن است و حال آن که استاد مجلسی در مصادر کتاب بحارالانوار می نویسد: كتاب العيون و المحاسن که مشهور به فصول است. از کتابهای او که به طبع رسیده ارشاد، اوائل المقالات ؛ الجمل؛ مسار الشيعه ؛ مقنعه؛ امالی را می توان نام برد. م.

غاية المطلوب آنجا که به ایراد ادله عصمت انبیا پرداخته اظهار می دارد کسی که می خواهد به ادله عصمت آنان دست پیدا کند از کتاب تنزيه الانبياء و الأئمة عليهم السلام تأليف سید مرتضی و شیخ شمس الدين مفيد (رحمه الله تعالی) و کتابهای دیگر که در این خصوص تألیف شده است، استفاده کند.

بدیهی است ما در کتابهای شیخ مفید به کتابی به نام تنزيه الانبیاء دست نیافتیم و ممکن است شمس الدين مفید غیر از شیخ مفید مترجم حاضر باشد و یا مراد مؤلف مزبور، دسته ای از مطالبی باشد که شیخ مفید در کتابهایش راجع به عصمت رهبران توحیدی بحث کرده، نه آن که کتابی به آن نام تألیف کرده باشد.

استاد در فهرست بحار ذیل کتاب الاختصاص می نویسد: کتاب لطیفی است که مشتمل بر احوال اصحاب پیغمبر و ائمه طاهرین بوده و اخبار ارزنده ای در آن ایراد کرده است و من مطالبی را که نقل کرده ام از نسخه کهنی است که در عنوان آن مرقوم شده است کتاب مستخرج من كتاب الاختصاص تصنیف ابی علی احمد بن حسین بن عمران (رحمه الله) و پس از خطبه آن کتاب چنین نوشته است: محمدبن محمدبن نعمان گفته است خبر داد مرا ابوغالب احمدبن محمد زراری و جعفر بن محمدبن قولویه تا آخر سند و همچنین تا آخر کتاب به مشایخ شیخ مفید آغاز شده است و از قراین ظاهری پیداست که کتاب الاختصاص از تألیفات شیخ مفید است.(1)

از تألیفات او کتاب التبصرة است که آن را یکی از فضلا در رساله شرح الاسم .

ص: 292


1- الذريعة، ج 1، ص 358، راجع به اختصاص شرح مبسوطی مرقوم داشته است از جمله می نویسد: کتاب مزبور انتخاب شده ای از اختصاص ابو علی احمدبن عمران است که معاصر با صدوق بوده است که شیخ مفید در کتاب العيون و المحاسن منتخب خویش را مندرج ساخته است و ظاهرأ كتاب مزبور بعينه همان كتاب العيون و المحاسن است که نخست منتخب از اختصاص را متذکر شده سپس به مطالب دیگر پرداخته است و نسخی از آن را ارائه داده از جمله نسخه ای است که در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود می باشد و از کتاب کشف الحجب نقل کرده کتاب اختصاص تأليف جعفر بن حسین مؤمن است و اضافه کرده مراد وی ابو محمد جعفر قمی متوفی 340 ه. ق است که نجاشی به نام او اشاره کرده و کتاب مزبور را از تألیفات او نام نبرده است - م.

الاعظم به وی نسبت داده و از تألیفات او کتاب حدائق الرياض است که ابن طاووس در اقبال و کتابهای دیگرش از آن بسیار نقل کرده و این کتاب به سبك رساله مسار الشيعة تألیف شده است و بزرگتر از آن می باشد.

و از تألیفات او رساله ای است که برای فرزندش تألیف کرده و این رساله را نجیب الدین یحیی بن سعید حتی در کتاب نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه والنظائر به وی نسبت داده است .(1)

شیخ رضی الدین ابوطالب محمدبن محمدبن مکی بن محمدبن حامد جزینی عاملی

وی دانشوری بافضیلت و بزرگوار بوده و از پدرش شهید اول که یادش خواهد آمد و از ابن معيه و دیگران روایت می کرده است.

شهید ثانی در اجازه شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی به مناسبت یادآوری از سید تاج الدین بن معیه می نویسد: اجازه ای را که این سید بزرگوار به شهید اول شمس الدين محمدبن مکی و دو فرزندش محمد و على و خواهرشان ام الحسن فاطمه معروف به ست المشایخ داده است به خط آن سید (ره) دیده ام.

مؤلف گوید: ممکن است مترجم حاضر همان دانشوری باشد که تلخیص المفتاح علامه تفتازانی را منظوم ساخته است. شاید هم یکی از ادبای عامه آن را به نظم در آورده باشد (2).

شیخ صفی الدین محمدبن نجيب الدین محمدبن یحیی بن سعید حلی

وی از علما و فضلا بوده و ابن معیه از وی روایت داشته است.

ص: 293


1- فوائدالرضوية، ج 2، ص 633 می نویسد: فرزندش ابوالقاسم علی متوفی 461 ه. ق است که شیخ مفید رساله مزبور را که در فقه بوده برای او نوشته و به اتمام آن توفیق حاصل ننموده است . م.
2- الذريعة، ج 16، ص 10 می نویسد: نام این منظومه غاية الايضاح في نظم تلخيص المفتاح است - م.

مؤلف گوید: یادآوری متر جم حاضر در این جا موردی نداشته است.

شیخ فاضل ابو جعفر محمد بن محمد نیشابوری معروف به ابن جعفرك

شیخ فاضل ابو جعفر محمد بن محمد نیشابوری معروف به ابن جعفرك(1)

منتجب الدین می نویسد: وی ادیب دانشور و پرهیزکاری است.

سید فخر الدين محمدبن مرتضی بن حمزة بن ابی صادق حسینی موسوی

منتجب الدين او را به عنوان واعظ معرفی کرده است.

المولى الجليل محمدبن مرتضی مشهور به محسن کاشانی

وی دانشوری بافضیلت بود و در فن حکمت و کلام مهارت داشت و در حدیث و فقه، محققی بنام است و در سرایندگی و ادبیات از عنوان ویژه ای برخورداری داشت و تألیفات پسندیده ای دارد و از معاصران به شمار می آید. تألیفات او فراوان است(2)؛ از آن جمله است الوافی.

در این کتاب، احادیث کتب اربعه را گرد آورده و حدیثهای مشکل آنها را شرح کرده و در ذیل توضیح آنها به پاره ای از طریق صوفيه تمایل داشته است و همین گونه تمایل را در کتابهای دیگرش ابراز داشته است و کتاب سفينة النجات في طريقة العمل و تفسیرهای سه گانه (بزرگ و کوچک و متوسط )(3)و کتاب عين اليقين؛ کتاب

ص: 294


1- در تعاليق امل الآمل آمده است: کاف جعفر در واژه پارسی برای تصغیر به کار می رود.
2- ايضا: تألیفات وی دویست و چهارده کتاب و رساله به شمار رفته است و اضافه می کنیم کتاب وافی در گذشته چاپ شده و در روزگار ما هم گر اور شده و حواشی رفیع الدین نائینی و ملا مراد تقریشی و سلطان العلماء و حواشی دیگر به آن افزوده شده و به تصحیح علامه شعرانی (ره) در آمده و در ضمن سه مجلد بزرگ رحلی به زیور طبع مزین گردیده است . م.
3- در تعاليق امل الآمل آمده است: کتاب. كبير ش به نام الصافي و صغيرش اصفی و از اسم متوسطش اطلاعی ندارم گویا اشتباهی برای مؤلف امل الآمل رخ داده باشد، چنین نیست؛ بلکه کتاب متوسطش اصفی است که طبع شده و ملخصی از صافی است و کتاب صغيرش مصفی است که ملخص از اصفی باشد. این جانب يك سوم از تفسیر صافی را ترجمه کرده ام و جزو اول آن که ترجمه مقدمات و سوره حمد و هشتاد و شش آیه از سوره بقره باشد به طبع رسیده است . م.

حق اليقين؛ کتاب علم اليقين؛ کتاب الاصول الاصيله ؛ رسالة الجمعة ؛ ترجمة الصلاة؛ الكلمات الطريفة؛ رسالة في التفقه (1)؛ رسالة في نفي التقليد ؛ النخبة ؛ مفاتیح الشرایع؛ منهاج النجاة و کتاب معتصم الشيعة في أحكام الشريعة که در این کتاب اقوال فقها و استدلالهای لازم را ایراد کرده است و کتاب صلات آن به اتمام رسیده است و کتاب المحجة البيضاء في احياء الأحياء؛ کتاب میزان القيامة؛ کتاب مرأة الاخرة؛ کتاب تسهيل السبيل بالمحجة این کتاب، گزیده ای است از کتاب کشف المحجة ابن طاووس است؛ کتاب نقد الاصول الفقهية؛ کتاب خلاصة الاذكار؛ کتاب ترجمة العقاید؛ کتاب مراة الصواب ؛ کتاب النخبة الصغرى؛ کتاب النخبة الكبرى؛ کتاب جهاز الاموات؛ کتاب الضوابط الخمس في احكام الشك و السهو و النسيان؛ رسالة ولاية عقد البكر؛ کتاب الاحجار الشداد و السيوف الحداد في كسر الجواهر و الأفراد. این کتاب، مشتمل بر

بیست دلیل در ابطال جزء لا يتجزی است و کتاب الانتخابات لمصنفات العلماء؛ کتاب اغنية الانام في معرفة الساعات و الایام؛ کتاب مدرك الساعات و رسالة في فهرست مؤلفاته . در این رساله نام بیست و چهار کتاب از تألیفاتش را متذکر شده است (2)و کتابهای دیگر (3).

ص: 295


1- در تعاليق امل الآمل آمده است: کتاب عربی مبسوطی است به نام الشهاب الثاقب و دیگری به نام ابواب الجنان است که به فارسی نوشته است . م.
2- از کتاب معتصم الشیعه تا به این جا در نسخه امل الآمل منضم به منهج المقال ذکری نشده است. در پاورقی امل الآمل، ج 2، ص 306 می نویسد: این اسامی را از نسخه کتابخانه آية الله حکیم (ره) اضافه کردیم - م.
3- بخش فراوانی از کتابهای فيض به طبع رسیده از جمله آنها کتاب الحقایق است که مکرر طبع شده و نسخه مخطوطی از آن در اختیار این جانب می باشد. این کتاب را فیض مرحوم در سال 1090 ها در سن 83 سالگی به پایان رسانیده و این جانب همین کتاب را در سال 1381 ه. ق ترجمه کرده و به ضمیمه شرح حال مؤلف و اجازه ای که از مرحوم علامه تهرانی مؤلف الذريعة دارم به طبع رسیده و اخيرة بخش آخر آن به نام اخلاق حسنه مجزا شده طبع گردیده است. شرح احوال این بزرگوار در کتابهای تراجم و تذکره به اجمال و تفصیل آورده شده است و ما مختصری از آن را که در آغاز ترجمه حقایق آورده ایم در این جا نقل می کنیم. مترجم بزرگوار چنان که پیش از این نوشته شد، نامش محمد است؛ ليکن به ملا محسن فيض شهرت یافته است. خاندانش از ارباب علم و حدیث بوده اند. پس از آن که به درس صدرالمتألهین حاضر شد و مولانا به شایستگی او پی برد دخترش را به ازدواج او در آورد و به لقب فيض او را ملقب ساخت و محمد علم الهدی از این معظمه به وجود آمد. فيض مقدمات را از پدرش فراگرفت و به درس سید ماجد بحرانی و صدرالمتألهین هم حضور پیدا کرد. و از شیخ بهائی و ملا خلیل به اخذ اجازه نایل آمد و ملا محمدباقر مجلسی و سید نعمة الله جزائري و محمد مؤمن برادرزاده اش و ملالطف الله شیرازی از شاگردان او بوده اند و به مجلسی و عده ای از بستگانش اجازه داده و صورت اجازه ای که به ملا محمدباقر مجلسی داده در مجلد اجازات بحار، ج 110، ص 124 ذکر شده است. فیض در عرفان و حکمت و فقه ماهر بوده و جامع کمالات است و اشعاری نغز و ابیاتی پرمغز می سروده و دیوان اشعارش به طبع رسیده و فیض، تخلص می کرده است. از اوست: سالك راه حق بيانور هدی زماطلب نور بصیرت از در عترت مصطفی طلب هست سفینه نجات عترت و ناخدا خدا دست در این سفینه زن دامن ناخدا طلب دم بدمم به گوش هوش میفکنند این سروش معرفت ار طلب کنی از برکات ما طلب مفلس بینوا بیا از بر ما ببر نوا صاحب مدعا بیا از درمادعا طلب مولانا فیض در سال 1007 ه. ق در کاشان متولد شد و در سن 84 سالگی سال 1091 وفات یافت و مقبره اش در کاشان مزار عامه می باشد - م.

سید میرزا علی بن احمد در کتاب السلافة(1) از وی نام برده و کمال تمجید را از او نموده است.

مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب المحاكمة بين العلماء و الصوفية است که آن را به پارسی تألیف کرده است.

شیخ محمد بن مسافر عبادی

وی از فضلا و فقها بوده و الياس بن هشام حائری از او روایت داشته است .

ص: 296


1- سلافة العصر، ص 499.

مؤلف گوید: گاهی گمان می رود، زین الدین مسافر بن حسین بن اعرابی عجلی که در آینده به نام او اشاره می شود پدر مترجم است؛ ليکن این احتمال بیرون از دقت نمی باشد؛ زیرا مترجم، عبادی است و او عجلی می باشد.

شیخ الصائن محمدبن مسعود تمیمی

منتجب الدین او را ادیبی باصلاحیت معرفی کرده است.

شیخ ناصح الدین ابو جعفر محمدبن مظفربن هبة الله بن حمدان حمدی

منتجب الدین وی را فقیه باصلاحیتی معرفی کرده است.

سید صفی الدین ابوجعفر محمدبن معد بن على بن رافع بن ابي الفضائل معدبن علی بن حمزة بن احمدبن حمزة بن علی بن احمدبن موسی بن ابراهيم بن موسى الكاظم عليه السلام

*سید صفی الدین ابوجعفر محمدبن معد بن على بن رافع بن ابي الفضائل معدبن علی بن حمزة بن احمدبن حمزة بن علی بن احمدبن موسی بن ابراهيم بن موسى الكاظم عليه السلام

وی از علما و فضلا و صلحاو نیکوکاران و محدثان بوده و از محمدبن محمدبن على حمدانی قزوینی از شیخ منتجب الدین علی بن عبيد الله بن حسن بن حسین بن بابویه روایت می کرده و علامه به توسط پدرش همگی تألیفات و مرویاتش را از او روایت داشته است.

مؤلف گوید: این بزرگوار از ابن ادريس و ابن بطريق هم روایت می کرده است.

مولانا محمد معصوم حسینی قزوینی

وی از فضلای معاصر است و در فنون عربیت و ریاضی و حکمت و احادیث مهارت داشته و رساله ای به نام الوجیز در مسائل توحید و حواشی بر تعلیقات میرزا رفيعا نائینی(1) و رساله در ریاضی تألیف کرده و سال 1092 ه. ق ناگهانی در گذشته است.

ص: 297


1- در تعاليق امل الآمل آمده است: منظور تعليقاتی است که میرزا رفیعا بر اصول کافی داشته است - م.

مولانا محمد معصوم بن ابوتراب علی بن عبدالله طوسی

وی از فقها و محدثان و فضلای معاصر و در فنون عربی مهارت داشته است.

سید میرزا محمد معصوم بن میرزا محمدمهدی بن میرزا حبیب الله موسوی عاملی کرکی

وی دانشوری بافضیلت و محققی عالی مقام و شیخ الاسلام اصفهان بود و سال 1095 ه. ق درگذشت.

مؤلف گوید: محمد معصوم پس از آن که به مقام شیخ الاسلامی برگزیده شد، پیش از آن که شروع به کار کند در گذشت.

شیخ محمدبن معن جزائري

وی در هند می زیست و فاضلی دانشور و بزرگوار و از رجال معاصر بود.

سید محمدبن مفضل بن اشرف جعفری

منتجب الدین می نویسد: وی از علما و پارسایان است .

مؤلف گوید: پس از این به ترجمه والدش سید مفضل بن اشرف اشاره خواهد شد.

شیخ شمس الدين محمدبن مکی عاملی جبلی

وی از علما و فضلا و افراد باصلاحیت بود و به توسط پدرش از شهید ثانی روایت داشته است.

شیخ محمد بن مکی عاملی شامی

وی از فضلا و محققان و در روزگار خودش دانشوری بنام بوده است و شهید ثانی از شاگردان او بوده و از تألیفات او الموجز النفیسی؛ غاية القصد في معرفة الفصد و

ص: 298

در شام می زیسته این دو کتاب را نزد او خوانده و ابن عودی، مراتب به اش نقل کرده است وید: ممکن است الموجز همان کتابی است که در طب نوشته شده است؛ مان موجزر ابن النفیس باشد که در طب بوده و مشهور است و شهید ثانی دوی خوانده و مؤلف امل الآمل اشتباه کرده و آن را به ابن مکی نسبت

سس الدين ابوعبدالله شهید محمد بن مکی عاملی جزینی وار، دانشوری ماهر و فقیهی محدث و دقیق و مورد وثوق بود و تبحرى

جامع فنون عقليات و نقليات به شمار می آمد. از دنیا چشم می پوشید و ایی توجه ویژه داشت. دانشوری پرهیز کار و سرایندهای ادیب و منشی و نظیر دوران بود. شیخ فخر الدين محمد فرزند علامه حلی روایت می کرده و گذشته از باری از علماء عامه و خاصه روایت داشته است و به نقل شیخ حسن خود او در یکی اجازاتش نوشته است: تأليفات عامه را تقریبا از چهل تن روایت کرده است.

ی در رساله منضم به الدر المنثور از قول شهيد نقل می کند: سال 937 ه. ق به دمشق درس شیخ فاضل محقق فیلسوف شمس الدين محمد بن مکی حاضر شدم و کتاب یو غاية القصد را که هر دو از تألیفات شیخ مذکور در طب است و فصول فرغانی در كمة الاشراق سهروردی را از وی بهره بردم و این استاد در ماه جمادی الاولی سال درگذشت - م. ق امل الآمل آمده است: فخر المحققين به شیخ شهید اجازه داده و نسخه ای از آن که از لی کرده ام در نزد من موجود می باشد. صورت اجازه ای که فخر الدين به وی داده و بر نوشته است در مجلد اجازات بحار، ج 107 ص 177 ایراد شده و تاریخ آن 6 شوال ، اتفاق افتاده است . م.

ص: 299

شهید اول تألیفاتی دارد؛ از جمله کتاب الذكرى است که کتاب طهارت و صلات آن در ضمن يك مجلد به اتمام رسیده و کتاب الدروس الشرعية في فقه الامامية که حداکثر کتابهای فقهی آن به اتمام رسیده است و در عین حال ناتمام می باشد.

و کتاب غاية المراد فی شرح نکت الارشاد (1)و کتاب جامع البين من فوائد الشر حین در این کتاب میان شرح تهذیب الاصول سید عمیدالدین و سید ضیاء الدین، جمع کرده و من آن را به خط شهید ثانی دیده ام و کتاب البيان في الفقه ناتمام مانده است و رسالة الباقيات الصالحات ؛ اللمعة الدمشقيه در فقه؛ الاربعون حديثا (2) ؛ الالفية في فقه الصلوة اليومية؛ رسالة في قصر من سافر بقصد الافطار و التقصير ؛ التفلية؛ خلاصة الاعتبار في الحج و الاعتمار؛ القواعد؛ رسالة التكليف و اجازه مبسوطی در کمال ارزندگی که برای فرزند على بن نجده مرقوم داشته است و من آن را به خط خود او دیده ام (3) و اجازات دیگر و کتاب المزار و کتابهای دیگر .

سید مصطفی تفرشی در رجال خود، جناب شهید را به عنوان شیخ طایفه و علامه زمان و صاحب تحقیق و تدقیق و مورد وثوق و سخن آرا و آراسته تأليف ستوده و کتابهای البيان والدروس و القواعد را از تألیفات او نام برده و اضافه کرده که وی از فخر المحققين محمدبن حسن علامه روایت کرده است(4). شهید، خوب شعر می گفته است. دو بیت زیر .

ص: 300


1- در تعاليق امل الآمل آمده است: استاد استناد در بحار کتاب نکت الارشاد را به شهید نسبت داده است و حقیقت آن است که این کتاب با کتاب مرقوم در بالا یکی است - م.
2- کتاب اربعون حدیثا جزء کتابهایی است که مؤلف از آن بسیار نقل می کند و در این روزگار از سوی مدرسه امام مهدی همراه با شرح حال تا اندازه مبسوطی از شهید به طبع رسیده است.
3- صورت این اجازه مبسوط که برای شیخ شمس الدين أبو جعفر محمدبن نجده مرقوم داشته است در مجلد اجازات بحار، ج 107، ص 193 مرقوم گردیده و تاریخ آن 10 رمضان 770 ه. ق است. در همین مجلد اجازه ای که برای ابن خازن مرقوم داشته و تاریخ آن 12 رمضان 784 ه. ق است آورده شده است و نیز طریق روایت او که منتهی به قرائت قران و شاطبیه میشود ذکر شده است . م.
4- نقد الرجال، ص 334.

از او می باشد و ممکن است سروده دیگری باشد :

غنينا بنا عن كل من لايريدنا

وإن كثرت أوصافه و نعوته

و من صد عنا حسبه الصد و القلا

و من فاتنا يكفيه أنا نفوته

- از هر کسی که از ما اظهار بی نیازی می کند بی نیاز می باشیم و به اوصاف و خویهای او توجهی نداریم.

- کسی که از ما دوری می کند، دوری او کافی برای خود او خواهد بود و کسی که ما را از دست بدهد، ما هم او را از دست خواهیم داد.

از اوست: عظمت مصيبة عبدك المسكين

في نومه عن مهر حورالعين

الأولياء تمتعوا بك في الدجی

بتهجد و تخشع و حنین

فطردتني عن قرع بابك دونهم

أثرى لعظم جرائمي سبقوني

أوجدتهم لم يذنبوا فرحمتهم

أم أذنبوا فعفوت عنهم دوني

إن لم يكن للعفو عندك موضع

للمذنبين فأين حسن ظنوني

- مصیبت بنده بیچاره تو که در خواب فرورفته است از کابین حوریه گرانتر است.

- دوستان تو که در تاریکی شب به عبادت و خشوع و ناله می پردازند، از همه گونه فيوضات تو بهره مند می شوند.

- برخلاف انتظار مرا از درگاه خودت دور کرده و آنها را به بارگاه خویش خواندی آیا سنگینی گناهان من ایجاب کرده است که آنها بر من پیشی گرفته اند.

- آنها را که مورد عفو خود قرار دادی از آن جهت بوده که مرتکب گناهی نشدند و یا گناهکار بوده اند؛ از آنها در گذشتی و از من چشم پوشی ننمودی.

- هرگاه گناهکاران در پیشگاه تو محلی برای چشم پوشی از آنها ندارند، پس چگونه از خوش گمانی خود بهره مند خواهیم گردید.

شهید در سال 786 ه. ق به عدد ابجدی «بسم الله الرحمن الرحیم» در 19 ماه جمادی الاولی به این شرح شهید شد.

نخست او را با شمشیر از پای درآوردند.

سپس جنازه او را به دار آویختند.

پس از آن سنگسار و بعد از آن سوزانیدند و این پیش آمد ناگوار

ص: 301

در دمشق در دولت «بیدر» و سلطنت «برقوق» و به فتوای قاضی برهان الدين مالکی و عباد بن جماعة شافعی و پس از آن که يك سال تمام در قلعه دمشق زندانی بود، اتفاق افتاد.

در این مدت که در زندان به سر می برده کتاب اللمعة الدمشقية را در ظرف هفت روز تألیف کرده و از کتابهای فقهی به غیر از المختصر النافع محقق حلی کتاب دیگری را حاضر نداشته است.

سبب شهادت در زندانی شدن او را چنین نوشته اند: یکی از دشمنان شهید که به جهاتی آتش کینه توزی او را در دل می افروخته است نامه ای از مقالات شیعه و دیگران که از نظر عامه مورد انکار بوده به نگارش در آورد و گروه بسیاری گواهی خود را علیه شیعه در آن نامه، امضا کردند و گواهی آنان در نزد قاضی صیدا به ثبوت رسید.

سپس آن گواهی را به اطلاع قاضی شام رسانید و در نتیجه، آن شهید بزرگوار را مدت يك سال در شام به زندان افکندند.

پس از يك سال قاضی شافعی به تو به او و قاضی مالکی به قتل او فتوا داد.

شهید از پذیرش توبه امتناع داشت؛ زیرا بیم آن داشت هرگاه توبه کند، گناه او به ثبوت برسد.

این بود که از راه تقیه در آمد و آنچه را به وی نسبت داده بودند انکار کرد.

در پاسخ گفتند: آنچه را اظهار داشته اند به ثبوت رسیده و حکم قاضی نقض نمی شود و انکار تو هم سودی به حال تو نخواهد داشت.

رأي مالکی بر اثر هواخواهانی که داشت به مرحله اجرا گذارده شد. نخست او را شهید کردند؛ پس از آن به دار آویختند و سنگسار کردند و در آخر جنازه شریفش را سوزانیدند (قدس الله روحه).

ما این پیشامد ناگوار را به طوری که نوشتیم از یکی از مشایخ شنیده و به خط یکی

از آنها دیده ایم و او نوشته بود من این واقعه را به خط مقداد شاگرد شهید دیده ام(1)م.

ص: 302


1- قصه شهادت شهید که به خط ابوعبدالله مقداد سیوری بوده در مجلد اجازات بحار، ج 107، ص 184 در ضمن فائدهای ایراد شده است و به پاره ای از اختلافات آن با آنچه در بالا نوشته شده اشاره می کنیم. سخن چین تقی الدین خیامی و نامه نگار یوسف بن يحيی بوده در نامه نوشته بود که ابن مکی به امور شنيعه عليه اهل سنت فتوا داده است. هفتاد نفر این موضوع را امضا کردند. گذشته از این عده هزار تن دیگر هم آن نامه را امضا نمودند. ابن جماعه قاضی مالکی را به شهادت وی تشویق و تهدید نمود مالکی پس از آن که دو رکعت نماز گذارد شهادت شهید را به مرحله اجرا گذارد و محمد ترمذی که تاجر فاجری بود به سوختن جسد شهید اقدام نمود. فرزند شهید پشت اجازه ای که والدش به ابن خازن داده نوشته است: شمس الدين ابوعبدالله محمدبن محمدبن حامد در روز پنجشنبه 9 جمادی الاولی سال 786 ه کشته و سوخته شد - م.

مؤلف گوید: شهید، سه فرزند فاضل و فقیه داشته و آنها عبارت اند از شیخ جمال الدین ابو منصور حسن و شیخ ضیاء الدین ابوالقاسم علی و شیخ رضی الدین محمد و از قراین ظاهری بدست می آید که جمال الدين منصور از دو برادر دیگر کوچکتر بوده و دختر فاضلی هم داشته به نام ام الحسن فاطمه مشهور به ست المشایخ و همسر فاضلی هم داشته به نام ام علی و شرح حال ابو منصور و ابوالقاسم پیش از این ذکر شده است و شرح حال رضی الدین محمد خواهد آمد و پیش از این به مناسبت شرح حال شیخ شمس الدین محمدبن محمدبن داوود مؤذن عاملی جزینی مرقوم افتاد که وی(1).

ص: 303


1- روضات الجنات، ج 2، ص 618، ذیل احوال شهید می نویسد: ام علی همسر شهید، زن فقیه و فاضلی بود و شهید از او تمجید می کرد و به زنها دستور می داد تا در امور خود به وی مراجعه نمایند و همین طور ام الحسن فاطمه دختر شهید که به ست المشایخ معروف بوده زنی شایسته و فقیه و فاضل بوده و شهید به زنها دستور می داد تا به وی اقتدا کنند و در مسائل حیض و واجبات نماز به وی مراجعه نمایند و از ابن معينه حسنی حلی که استاد پدر و دو برادرش بوده اجازه روایتی داشته است. در ذیل احوال رضی الدین ابوطالب محمد می نویسد: به نظر من شيخ ضياء الدين على از برادرش ابوطالب که هر دو فرزند شهید می باشند برتر و فاضلتر است، زیرا این مؤذن که مورد اعتماد همه دانشوران بود از وی روایت داشته است. گذشته از این، مؤلف امل الآمل ضیاء الدین را به فضل و تحقیق و صلاحیت و بزرگواری ستوده و این مراتب را برای برادرش ابوطالب متذکر نشده است. آقای محمدرضا شمس الدین رساله ای به نام حیات الامام الشهيد تألیف کرده و به طبع رسیده است. از آنجا وثیقه ای از دختر شهید گراور نموده که ترکه خودش را که در جزین داشته و از پدرش شهید به او رسیده به دو برادرش ضیاء الدین علی و ابوطالب محمد بخشیده و در مقابل کتاب تهذیب شیخ و مصباح او و من لا يحضر و کتاب ذکری پدرش و قرآنی که علی بن مؤید به شهید هدیه کرده آن دو برادر به وی واگذار نمایند . م.

عموزاده شهید است.

جمعی از علما از جمله فرزندان سه گانه و دختر و همسرش از وی روایت داشته اند و از کسانی که شهید از آنها روایت داشته سید عمیدالدین اعرج حسینی و شیخ جلال الدين أبو محمد حسن بن نما و شيخ رضی الدین ابوالحسن علی بن شیخ جمال الدين احمد مزیدی است.(1)

از تألیفات او رسالة التكليف است که آن را در بلده حضرت عبدالعظیم علیه السلام شهر ری دیده ام.

در آخر آن رساله به یاد آوری از اخباری که درباره آداب و سنن و امثال اینها آمده است پرداخته و نسخه کهنی از آن را در شهر اردبیل دیده ام و به عنوان المقالة التكليفيه از آن نام برده شده است و رساله مبسوط و پر فائده و مشتمل بر مسائلی است که متعلق به تکلیف شرعی است و اخبار تازه ای را از کتابهایی که کمتر مورد استفاده همگان قرار گرفته است و همچنین کتابهایی که مشهور است ایراد نموده است.

از تألیفات او حواشی قواعد است که از آغاز تا انجام آن کتاب است و آن را به نام حواشی نجاریه موسوم ساخته است.

از تألیفات او رسالة مختصرة في العقائد؛ شرح مبادی الاصول که کتاب مبادی علامه حلی را شرح کرده و من بخشی از آن را در رشت دیده ام.

سید محمودبن فتح الله کاظمی در رسالة الخمس كتاب المعتبر في الفقه را به شهید .

ص: 304


1- مشایخ شهید علاوه بر آنهایی که در بالا ذکر شده است پدرش جمال الدین مکی و شیخ اسدالدین صائغ و سید ضیاء الدين اعرج و قطب الدین رازی و سید علاء الدين بن زهره و سید ابوطالب بن زهره و سید مهنا مدنی و شیخ جلال الدين حارثی و شیخ محمد بن جعفر مشهدی و شیخ احمد کوفی و سید جلال الدین فخار موسوی و سید علاء الدين بن زهره و شیخ ابراهیم جعبری و شیخ ابراهیم بن جماعه و کتابهای سنیها را از چهل تن از آنها روایت کرده است. شاگردانش علاوه بر فرزندانش سید بدر الدين اعرج و شیخ زين الدين بن خازن حائری و شیخ مقداد سیوری و شیخ محمد بن نجده و شیخ حسن بن سليمان حلی و شیخ عبدالرحمان عتايقی و دیگران بوده اند . م.

نسبت داده است و این انتساب از حقیقت دور است و به گمانم با معتبر محقق اشتباه کرده باشد.

از تألیفات او منظومه مختصری است راجع به مقدار آبی که هنگام افتادن حیوان یا چیز دیگری در چاه باید کشید، نسخه ای از این منظومه در اختیار ما می باشد که از مجموعه ای که در اردبیل به خط شیخ احمد بن علی بن حسن جباعى عاملی بوده و از نسخه ای که به خط شیخ شمس الدين محمدبن عبدالعالی شاگرد شهید نوشته شده است استنساخ کردم.

برخی از اعلام حاشیه شرایع را به وی نسبت داده است و ممکن است مؤلف مجالس المؤمنین این کتاب را به وی نسبت داده باشد.(1)

و از تألیفات او رساله مختصری است در الوصية باربع وعشرين خصيلة. من این رساله را در اردبیل و جاهای دیگر دیده ام.

و از تألیفات اوست رسالة الايجاز المفيد. این رساله را نواده شیخ علی کرکی در رساله دفع البدعة في حل المتعة به وی نسبت داده و پاره ای از اخبار را از آن نقل کرده است. و یکی از فضلا کتاب شرح القواعد علامه حلی و کتاب تقریب المبادی و کتاب التهذيب در اصول را به وی نسبت داده است و گویا انتساب کتاب آخری به وی نادرست باشد.

مولاي فاضل استاد در اوائل بحارالانوار کتاب الاستدراك و کتاب الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة را به وی نسبت داده و اضافه کرده است کتاب آخری که از خط شهید (ره) نقل شده است نزد من موجود می باشد.

مؤلف گوید: به گمان من این دو کتاب از تألیفات شهید نیست.

و نیز مولاي فاضل در همان کتاب، کتاب اللوامع را به وی نسبت داده است و به گمان من، کتاب مزبور از تألیفات شیخ مقداد است. .

ص: 305


1- و در مجالس المؤمنين به غیر از لمعه از کتابهای دیگر او نام نبرده است . م.

از تألیفات او فتواهایی است که در پاسخ سئوالات عزالدين حسن بن نجم الدين اطراوی راجع به مسائل فقهی و امثال آن ایراد نموده و نسخه ای از آن در نزد ما موجود می باشد.

از تألیفات او شرحی است بر چکامه ابو الحسن علی بن حسین شفیهنی که در مدح از حضرت مولی علی علیه السلام سروده است .(1)

شیخ محمد بن علی بن حسن جباعی شاگرد ابن فهد وجد شیخ بهائی در مجموعه ای که به خط اوست و در اردبیل موجود است می نویسد: به خط ابن راشد چنین دیدم که شیخ صالح عابد زاهد عز الدين حسن بن سليمان حتی به خط خود نوشته است شیخ فقیه عالم صالح ابوعبدالله محمدبن مکی بر اثر ارادتی که به ائمه طاهرین عليهم السلام داشت، شهید شد. پس از آن که نزديك به يك سال در قلعه دمشق زندانی شد، به شهادت رسید.

سپس جسد او را که (رضوان خدا بر او و امثال او باد) سوزانیدند و شهادت او در روز پنج شنبه 9 جمادی الاولی سال 786 ه. ق اتفاق افتاد.(2)

گویند به خط شهید ثانی (ره) دیده شده وی به خط رضی الدین ابوطالب فرزند شهید چنان یافته است که خود شهید به خط خویش بر پشت کتاب ذکری مرقوم داشته .

ص: 306


1- مختصری از شرح حال شفیهنی را مؤلف در مجلد سوم این کتاب مرقوم داشته است و مؤلف امل الآمل در جلد دوم وی را به عنوان حتی یاد کرده و چند بیت از قصیده مزبور را نقل نموده است. از اعيان الشيعة ج 8، ص 191 به دست می آید که وی از مردم حله بوده و به همین مناسبت او را در جلد دوم یاد کرده و مؤلف روضات که او را عاملی پنداشته به وی ایراد کرده که چرا از او در ذیل عامليها نام برده است. آری، قصیده او 38 بیت است که همگی آنها را در اعيان الشيعة آورده و قصیدهای مجنس است که الفاظ همجنس را در مدح حضرت مولی به کار برده و همین قصیده را سعید شهید شرح کرده است. گویند پس از آن که ناظم قصيده اطلاع پیدا کرد که قصيده وی مورد توجه شهید واقع شده تا آنجا که به شرح آن اقدام نموده است به منظور سپاس گذاری و افتخاری که به دست آورده بود، ده بیت شعر در ستایش از شهید مبرور سرود و تقدیم کرد. م.
2- پاره ای از فوائد را در مجلد 107 بحارالانوار که محمدبن على جبائی به خط خود از خط شهید استنساخ کرده یادآوری نموده است . م.

است در سال 734 ه. ق متولد شده و در رحبة القلعه واقع در سوق الحمايل دمشق در روز پنج شنبه هفدهم ماه جمادی الاولی سال 786 ه. ق پس از آن که يك سال و اندی کم در زندان به سر برده در همان قلعه به شهادت رسیده است و پس از آن او را به ثلاثة بروج انتقال داده اند.

از خود شهید نقل شده است روزها به تدریس کتابهای مخالفان می پرداخت و آنها را به محصلانشان می آموخت و بر اثر شدت تقیه ای که در میان بود فرصتی به دست نمی آورد تا کتابهای شیعه را تدریس نماید.

در عین حال، شب هنگام در فاصله میان نماز مغرب و عشا در محل خلوت خانه که در زیر زمین ساخته بود، با کمال خوف و بیم حقایق شیعه را برای گروهی از شاگردانش تدریس می کرد.

برقوق پادشاه شام و قاتل جناب شهید، معاصر با امیر تیمور گورکان بود.

پس از آن که تیمور بر عراق عرب دست یافت، رسولی را نزد يرقوق فرستاد.

يرقوق از آمدن وی ناراحت شد.

او را زندانی کرد و کشت.

به دنبال گشتن وی تیمور به شهرهایی که تحت نظر او بود توجه کرده بر همگی آنها دست پیدا کرد و بر شهرهای حلب و شام مستولی شد.

قاضی نورالله شوشتری شهید در مجالس المؤمنین می نویسد: ابن جماعه که قاضی دمشق است در روزگار جوانی در مجالس مدرسان همدرس با شهید بود.

آنگاه که مشاهده کرد وی با نبوغ و استعداد خدادادی که دارد بر اقران و امثال خودش پیشی می گیرد، آتش حسد از دوزخ درونش زبانه کشید و او را به رفض نسبت داد و در تعقیب آن، حکم قتل وی را از والی شام گرفت و او را در قلعه دمشق واقع در کنار سوق الفرس ظهر روز 19 جمادی الاولی سال 786 ه. ق به شهادت رسانید و جنازه او را به دار آویخت و در عصر همان روز از دار به زیر آورده به آتش کشید (رحمة الله عليه) و (لعنة الله عليه (1))..

ص: 307


1- در مجالس المؤمنین می نویسد: هنگامی که جلاد برای کشتن شهید اقدام می کرد، ابن جماعة حضور پیدا کرده به یاد دوران تحصیلی خود با شهید افتاد. خاطره آن زمان وی را که خود در شهادت او پافشاری داشت به گریه در آورد. شهید که او را گریان دید، فرمود: ما كذبت امك اذ سمتك بابن جماعة. مادرت دروغ نگفته که تو را ابن جماعت نامیده است. فهم من هذا الكلام ما فهم - م.

پیش از این از مؤلف امل الآمل نقل کردیم که شهيد مبرور، اللمعة الدمشقية را در ظرف هفت روز در زندان، تألیف کرد. ممکن است کتاب مزبور در زندان تألیف نشده باشد؛ زیرا تألیف در زندان با مراسله ای که علی بن مؤيد کارگذار خراسان با شهید داشته و پاسخی که جناب شهید به وسیله پیام آور او به وی داده ولمعه را برای آرامش قلبی او تألیف کرده است تناسبی ندارد.

از قرائنی که نظریه ما را در این باره تأیید می کند، آن است که وی نام کتاب لمعه را در ضمن اجازه ای که برای علی بن حسن خازن نوشته و تاریخ آن سال 784 ه. ق دو سال پیش از شهادتش بوده، آورده است (1).

على بن مؤید، کارگزار خراسان از اعلام شيعه به شمار می آمد. در یکی از اوقات نامه ای به حضور شهید ارسال داشت و از او درخواست کرد تا به خراسان (2) سفر کند.

آن نامه را همراه با شمس الدين محمد آوی که از دانشوران مورد توجهش بود، به شام ارسال داشت.

شهید از رفتن به خراسان امتناع ورزید و پوزش خواست و در نتیجه کتاب اللمعه را تألیف کرد و همراه او برای علی بن مؤيد ارسال فرمود و کسی از آن رساله، نسخه برداری نکرد.

شهید ثانی (ره) در شرح لمعه آنجا که شهید اول مرقوم داشته است اجابة لالتماس بعض الديانيين: «برای این که خواسته یکی از متدينان را پاسخ گفته باشم» می نویسد: ه

ص: 308


1- شهید در اجازه مزبور که در مجلد بحار، ج 107، ص 186 ذکر شده است می نویسد: (و من ذلك كتاب اللمعة الدمشقية مختصر لطيف في الفقه) - م.
2- خراسان = خور آسان با خورسان در وجه تسمیه این بخش وسیع از کشور ایران گفته اند خورسان» به معنای آفتاب مانند. دیگری گفته خور به معنای خورشید و سان به معنای محل و به مناسبت این که این سرزمین در مشرق ایران واقع شده است آن جا را «خورآسان» گفته اند، یعنی محل بر آمدن آفتاب خاقانی گفته است: به خراسان شوم انشاء الله چون خور آسان شوم انشاءالله

مراد از این بعض، شمس الدين محمد آوی است که از یاران و نزدیکان سلطان علی بن مؤید، کارگزار خراسان و دیار اطراف آن می باشد.

وی همچنان به امور خراسان و اطراف آن می پرداخت.

آن گاه که تیمور بر شهرهای خراسان استیلا پیدا کرد، علی بن مؤید بناچار با او همراهی کرد تا حدود سال 795 ه. ق یعنی 9 سال پس از شهادت شهید در گذشت.

على بن مؤید به مصنف (شهید اول) علاقه تام و تمامی داشت و آنگاه که شهید در عراق می زیست با همه دوری راهی که بود، با وی مکاتبه داشت و وقتی هم که به شام رفت، همچنان مکاتبه برقرار بود تا آن که در اواخر عمر شهید در ضمن مکاتبه ارزنده ای که مشتمل بر انواع مهربانی و احترام بود برای او مرقوم داشت و از وی درخواست کرد تا از شام به خراسان بیاید.

شهید از رفتن به خراسان پوزش خواست و کتاب لمعه را در شهر دمشق برای او تألیف کرد و به طوری که فرزند مبرور شهید ابوطالب محمد اظهار داشته است شهید این کتاب را در ظرف هفت روز بی کم و کاست در شهر دمشق تألیف کرده است.

شمس الدین نسخه اصل را که به خط شهید بود در اختیار خود در آورد و از آنجا که سخت پابند آن بود نسخه مزبور را در اختیار کسی در نمی آورد که استنساخ شود.

آری، یکی از طلبه ها در حالی که نسخه شهید در دست دیگری قرار داشت که مبادا آن نسخه به زمین گزارده شود و نسبت به آن بی احترامی بشود، به استنساخ آن پرداخت و پیش از آن که نسخه استنساخ شده با اصل آن مقابله شود شمس الدین محمد به مسافرت رفت و نسخه های دیگر که از نسخه دوم استنساخ می شد با پاره ای از اشتباهات همراه بود.

سپس مصنف (ره) به اندازه ای که ممکن بود به اصلاح آنها پرداخت و نظر به این که به طور کلی با نسخه اصل مقابله نشده پاره ای از الفاظ، مخالف با نسخه اصل بود و تأليف آن در سال 782 ه. ق اتفاق افتاده است.

از شهید مبرور نقل شده آنگاه که بر مقر تدریس و ریاست برقرار بود، همواره علمای اهل سنت که با وی الفت داشته و طرف صحبت او بودند، حاضر در مجلسش می شدند و کمتر اتفاق می افتاد وقت فارغی برای کارهای شخصی و مذهبی خویش داشته باشد.

خود او گفته است هنگامی که به تأليف كتاب لمعه پرداختم، بیمناك بودم

ص: 309

مبادا یکی از آنها حضور پیدا کند و مرا سرگرم تأليف آن مشاهده نماید. بر خلاف آن چه می پنداشتم از آغاز که به تألیف این کتاب پرداختم تا هنگامی که از تألیف آن آسوده خاطر شدم، یکی از آنها به مجلس من حضور پیدا نکرد. آری، این پیش آمد یکی از الطاف خفیه الهی و در ضمن کرامتی برای آن شهید مظلوم است (قدس الله روحه و نور ضريحه)(1)

مؤلف گوید: آنچه را شهید ثانی در آغاز شرح لمعه بیان کرد دلیل بر آن است که شهید لمعه را در زندان تألیف نکرده است.

سید شمس الدين محمدبن سید کمال الدين موسی حسینی موسوی

وی از علمای پرهیزکار و پارسایان بزرگوار و محدثان و فقها و جامع فضایل بوده است.

از پدرش روایت می کرده و محمد بن علی بن ابراهيم بن ابی جمهور احسائی در کتاب غوالی اللئالی از وی روایت می نماید.

شیخ ابو جعفر محمد بن موسی بن جعفر بن محمد دوریستی

وی از فضلا و فقها و بزرگواران بود و به توسط جدش جعفر بن محمد از شیخ مفید روایت داشته است.

سید میرزا محمدمهدی بن میرزا حبیب الله موسوی عاملی کرکی

وی از علما و فضلا و بزرگواران عالی مقام بوده و در اصفهان به عنوان

ص: 310


1- محمدرضا شمس الدین در رساله شرح احوال شهید می نویسد: از آثار کهنی که تا به حال هم در جزین موجود است خانه یا مقام شهید اول است که در این روزگار در کنار جاده قرار گرفته و سنگی برای ابقای آن در محل خانه او قرار دادهاند و نظر به این که جسد مبارك شهید را سوزانیدند و خاکسترش را به باد دادند از محل قبر او اطلاعی نداریم و بعضی گفته اند خاکستر او را گرد آوردند و در شام دفن کردند و یکی از ادبای معروف نجف اشرف اظهار داشته قبر او را که نامش بر لوح قبرش نوشته شده در شام دیده است. در جزین مسجدی به نام مسجد شهید بوده که بعدها به صورت کنیسه درآمده و به طوری که نقل شده نصرانیان آن جا را به مناسبت نام شهید احترام می گذارند- م.

اعتمادالدوله ملقب گردیده است.

مؤلف گوید: میرزا مهدی نخست به مقام صدارت نایل آمد.

سپس به وزارت رسید و پس از آن معزول گردید و سال هزار و هشتاد هجری در اصفهان در گذشت .(1)

مولانا محمدمهدی بن علی اصغر قزوینی

وی از فضلا و علما و محققان و علمای شایسته معاصر است.

وی تألیفاتی دارد، از جمله کتاب عين الحيوة.

این کتاب به منظور ادعیه وارده گرد آمده است و فضیلت هر دعایی را به پارسی برگردانیده و کتاب الانتقاد در نحو؛ شرح الجمل؛ مولانا خلیل قزوینی؛ شرح شواهد الانتقاد؛ رسالة التحقيق في ان لفظ الجلالة ليس علما؛ رسالة غنية الطالب في الاباحة و التغيير المستفاد من الصيغة و العاطف ؛ فهرس الكافية البديعية صفی حلى رسالة في المؤنثات السماعية و احکامها ؛ حواش على الشرح العربي لكتاب التوحيد مولانا خلیل قزوینی و حواش على مغني اللبيب.

من اسم این کتابها را از خط خود او و همچنین از یادداشتهای عده ای از معاصران قزوینی در این جا نقل کرده ام.

سید میرزا محمدمهدی بن میرزا محمدباقر حسینی مشهدی

وی از فضلای محقق و بزرگوار و مؤلف كتاب نجاة المسلمین در اصول و از معاصران است.

مؤلف گوید: کتاب مزبور در فن اصول فقه است که به منظور رد کتابی است که

ص: 311


1- خاتون آبادی در ص 530 وقایع السنين و الاعوام می نویسد: از معتمدی مسموع شد که میرزا مهدی در اوایل ذیحجه سال 1080 پس از نه سال که در مقام وزارت برقرار بود معزول گردید و شیخ علی خان زنگنه به وزارت رسید و در صفحه پس از آن نوشته است که میرزا مهدی سال 1081 ه. ق از وزارت معزول گردید و در سال 1082 ه در گذشت و نام فرزندش میرزا محمد معصوم پیش از این یادآوری شد - م.

میرزا محمد ابراهیم نیشابوری بر رساله شیخ محمد حر مؤلف امل الآمل است که به رد برخی از مسائل اصولیه پرداخته است.

شیخ محمد بن مهدي الورشیدی

منتجب الدین او را فقیه و حافظ معرفی کرده است.

مولانا میرزا رفیع الدین محمد نائینی

وی فاضلی دانشور و بزرگوار و عالیمقام و از حکما و متکلمان است.

تألیفاتی دارد، از جمله شرح الكافی و از معاصران است و ما به توسط مولانا محمدباقر مجلسی از وی روایت می کنیم.

مؤلف گوید: میرزا رفیع در اصفهان وفات یافت و همانجا به خاك سپرده شد و پادشاه زمان قبله عالی بر فراز مرقد او بنیان کرد.

از تألیفات او حواشی بر المختلف علامه است که ناتمام مانده و رسالهای فارسی به نام الشجرة الالهيه في اصول الدين و رساله مختصری في مسئلة التشكيك بالاولوية و الاقدمية و نحوهما في الجمل (1).

ص: 312


1- ترجمه روضات، ج 7، ص 332 می نویسد: رفیع الدین محمدبن سید حیدر مشهور به میرزا رفيعا از مردم نائین از توابع اصفهان و از بزرگان روزگار شاه صفی صفوی است. کتاب شجره الهی را به نام او نوشته و سال 1047 ه. ق از تألیف آن آسوده شده است و رساله الثمره تلخيص ما شجره است و شرح ناتمامی هم بر اصول کافی نوشته است. میرزا رفیعا یکی از مشایخ علامه مجلسی است و در هفتم شوال سال 1088 یا 1082 ه در سن 85 سالگی در اصفهان درگذشت و در تخت پولاد آنجا مدفون شد و به امر شاه سلیمان صفوی قبه عالی بر فراز مرقد او بنیان کردند که تا به حال باقی است. زندگی نامه علامه مجلسی، ج 2، ص 412 می نویسد: رفيعا از شاگردان میرداماد و شیخ بهائی و ملاعبدالله شوشتری و میرفندرسکی و اعلام دیگر بوده و مراتب فقه و حکمت را از آنها استفاده کرده تا حکیمی نامدار و فقیهی عالی مقدار گردیده. جامع الرواة، ج 1، ص 321 ذیل رفیع الدین توصیف زیادی از وی نموده و اضافه کرده فنون خبر را از مولانا عبدالله فراگرفته و نه فقره از تألیفات او را نام برده است و می نویسد: در ماه شوال 1079 ه در گذشته است. وقایع السنين ذیل وقایع هزار و هفتاد و هشت می نویسد: امسال که دومین سال جلوس شاه سلیمان صفوی است، ملا محمدباقر محقق سبزواری در حضور علما و اکابر خطبه طولانی انشاد کرد و از جمله فضلای معمر مسن میرزا رفیعای نائینی بود. و ذیل سال 1080 می نویسد: فوت سید سند فاضل محقق مدقق العلامه الفهامه فرید دهره و قرین عصره استادی و استنادی میرزا رفيعا نائینی قدس الله روحه. تاریخ وفات او را بین 1079 تا 1088 نوشته اند و گویا قول خاتون آبادی که شاگردش بود به صحت نزدیکتر باشد؛ هر چند مصراع (مقام رفيع مقام رفیع) را که بر لوح قبرش حك شده و مطابق با 1082 ه. ق می باشد و بیشتر هم به آن متوجه اند درست تر گفته اند . م.

شیخ مجدالدین محمد بن ناصر بن محمد دیوانی (راوی)

منتجب الدين او را به فضیلت ستوده است.

سید محمد بن ناصر الدین عاملی کرکی

وی از فضلای شایسته است، از حسن خط بهره مند بوده و از شاگردان شهید ثانی به شمار می رود.

شیخ شمس الدين محمدبن نجده مشهور به ابن عبدالعلی

وی از فضلا و دانشوران شایسته و از شاگردان شهید اول است.

مؤلف گوید: پیش از این، مؤلف امل الآمل وی را به عنوان شیخ محمدبن عبدالعلی بن نجده نام برده است و جهتی ندارد بدون آن که اشاره کرده باشد که پیش از این به نام او پرداخته ایم دوباره به یادآوری او بپردازد.

سید محمدبن نجم الدين بن محمد حسینی عاملی

وی فاضلی شایسته و دانشور فقیهی بود. شیخ حسن بن شهید ثانی به او و پدر و

برادرش علی، اجازه داده است .(1)

ص: 313


1- اجازه مبسوطی است و صورت آن در آغاز مجلد 109 کتاب اجازات بحار آورده شده است و در ابتدای آن می نویسد: و قد التمس من هذا الضعيف الاجازة له و لولديه السعيدين الموفقين ان شاء الله تعالى السيد ابی عبدالله محمد و السيد ابي الصلاح على یعنی سید نجم الدين بن محمد درخواست کرد تا به او و دو فرزندش ابوعبدالله محمد مترجم حاضر و برادرش ابوصلاح على اجازه دهم تا به آخر - م.

سید تقی الدین محمد نسابه

وی فاضل محققی است. سال 1019 ه. ق وفات یافته و سید علی بن میرزا احمد در کتاب السلافة از وی یاد کرده و از مراتب علمی او تمجید نموده است.

همچنین مولانا محمد امین در الفوائد المدينة از او نام برده است و می نویسد که مراتب قرائت را از وی فراگرفته و او را چنین ستوده است: اعظم العلماء المحققين وحيد عصره و فرید دهره السيد السند و العلامة الأوحد سيد العلماء المحققين و قدوة الاتقياء المقدسين الشاه تقي الدين محمد التسابه .

شیخ محمدبن نصار حویزی

وی از فضلا و علمای بزرگوار و از شاگردان شیخ بهائی است.

از تألیفات او کتابی است در اصول و رساله های دیگر .

مؤلف گوید: از تألیفات او شرح مبسوطی است بر الفيه شهید و نیز حاشية الفيه شهید و من آن حاشیه را در ضمن کتابهای وزیر دشت دیده و حواشی او را بر آن کتاب مشاهده کرده ام.

شیخ محمد بن نظام الدین استرابادی

وی فاضل فقیه و مدققی است.

شرح الفيه شهید و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد.

شیخ نجيب الدین ابوابراهيم محمدبن نما حلی

وی از دانشمندان و علمای روزگارش بوده و تألیفاتی دارد. از ابن ادریس روایت

ص: 314

می کرده و محقق جعفر بن حسن حتی از او روایت داشته است.(1)

مؤلف گوید: ابن طاووس مؤلف كتاب مهج الدعوات و کتابهای دیگر از این شیخ بدون واسطه روایت داشته و در کتابهای ادعیه اش به روایت از او تصریح نموده و همچنین سديد الدين بن مطهر حتی پدر علامه از وی بدون واسطه روایت می کرده است.

مولانا محمدهادی بن معین الدین محمود وزیر فارس بن غیاث الدین شیرازی

وی فاضل باکمال و آیتی در هوشمندی و ادب بود. سال 1041 ه. ق درگذشت.

و سید علی در سلافه از وی نام برده و تمجید بسزایی از او نموده است.(2)

مؤلف گوید: محمدهادی پس از آن که پدرش از وزارت عزل شد، در روزگار او به وزارت منصوب گردید و او هم مانند پدرش از وزارت معزول شد و اواخر عمرش به وزارت کرمان رسید و از این مقام هم معزول گردید. به دنبال عزل از مقام وزارت، دستور رسید که وی را به زنجیر کشیده زندانی کنند و در زندان به سر می برد تا در روزگار ما، در گذشت و جنازه او از زندان تشییع شد سرانجام وزارت بین و از او زار شو بیزار].

مولانا محمدهادی یادداشت ها و تعليقات و حواشی و رساله هایی تألیف کرده از

ص: 315


1- عبارتی که در اصل کتاب آمده این است: ويروى عن المحقق جعفربن الحسن الحتی عنه؛ یعنی ابن نما از محقق جعفر بن حسن از ابن ادریس روایت می کرده و همین عبارت در امل الآمل منضم به منهج المقال و أمل الآمل طبع جدید و فوائد الرضوية و اعیان الشيعة هم آمده است و ظاهر آن است که ابن نما با آن که استاد محقق بوده بتوسط محقق از ابن ادريس روایت می کرده است. بدیهی است این معنا درست نیست و باید کلمه (عن) زیادی باشد و معنای واقعی همان است که در بالا ترجمه کردیم. در رساله شرح حال محقق نوشتیم ابو جعفر نجیب الدین محمد بن جعفر معروف به ابن نما حتی از اکابر مشایخ قرن هفتم ه است و تألیفاتی دارد. سال 645 ه. ق در روز عید غدیر هنگامی که از نجف اشرف باز می گشته در حدود 80 سالگی درگذشته و در کربلا مدفون است.
2- در پاورقی نوشته نامش محمد شیرازی معروف به آصف شیرازی است. در سلافه سال وفاتش را 1081 ه. ق ضبط کرده است .

جمله حاشیه بر بخش الهی و طبیعی شرح اشارات؛ رسالة في شبهة الاستلزام و جوابها؛ تعليقاتی برشرح المطالع ؛تعليقاتی بر مختصر تلخیص المفتاح و تعلیقاتی بر تفسیر البيضاوی.

شیخ ابو عبدالله محمد بن هارون که پدرش به الكال مشهور است.

وی فاضل فقیه و بزرگوار صالحی بود و تألیفاتی دارد؛ از جمله مختصر التبيان في تفسير القران؛ کتاب متشابه القرآن؛ کتاب اللحن الخفى و اللحن الجلی و کتابهای دیگر(1)

شیخ ابوالقاسم محمد بن هانی مغربی اندلسی

وی فاضل سراینده و ادیب و از اعتقاد صحيح (تشیع) برخوردار بود و سال 362 ه. ق وفات یافت. او ابيات فراوانی در مدح حضرت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام سروده است و دیوان شعر ارزنده ای دارد و معاصر با متنبی بوده و ابن شهر آشوب وی را از سرایندگان اهل بیت نام می برد و او را به غلو نسبت داده اند (یعنی حضرت مولی را بیش از آنچه که آنها خیال می کرده اند ستوده است. غالی آنهایی هستند که دشمن علی علیه السلام را ستایش کرده اند نه آنها که حضرت مولی علی علیه السلام را به حق ستوده اند)(2). گویند هنگامی که متنبی عازم مصر بود، شنید که کسی این

ص: 316


1- فوائدالرضوية ، ج 2، ص 656 می نویسد: وی از مشایخ محمدبن مشهدی مؤلف مزار کبیر است - م.
2- شرح حال مفصل و ابیات زیادی در اعيان الشيعة از او نوشته است. ابن خلکان در ج 4، ص 50 وفیات الاعیان می نویسد: ابوالقاسم یا ابوالحسن محمدبن ثانی سراینده بنام از نوادگان مهلب ازدی است. پدرش هانی از روستاهای مهدیه آفریقا و سرایندهای ادیب بود و به اندلس آمد. فرزندش محمد در اشبيليه متولد شد و همان جا نشأت گرفت و به فراگیری دانش پرداخت تا ادیبی فرزانه شد و به سرودن شعر پرداخت و مهارت قابلی بدست آورد و اشعار و اخبار عرب را به خاطر سپرد و به امیر اشبیلیه اتصال پیدا کرد و به مذهب فلاسفه متهم شد تا آنجا که امیر را هم به همان مرام متهم ساختند. امیر از او درخواست کرد برای آرامش دل مردم چندی را از اشبیلیه دور باشد. ابن ثانی که در آن هنگام 27 ساله بود، به پیشنهاد امیر از اشبيليه خارج شده و به عدوة المغرب رفت و جوهر قائد را مدح گفته به مسیله رفت و در آنجا از جعفر و یحیی یکی از فرزندان علی که والی آن سرزمین بود، ستایش گری نمود. مقدم او را گرامی داشتند و کمال احسان و نیکی به او نمودند. در این موقع، آوازه او به گوش المعز رسید. وی را به حضور طلبید و بالاخره (در اکرام نکرد اکراهی) و هنگامی که المعز عازم مصر شد، ابن ثانی از وی مشایعت کرد و عازم مغرب زمین گردید که زن و فرزندش را از آن جا همراه خود آورده به المعز ملحق شود. موقعی که به برقه رسید، شخصی از مردم آنجا وی را به میهمانی دعوت کرد و چند روز در منزل او پذیرایی شد. در یکی از مجالس انس بر وی شوریدند و او را کشتند و گویند با حال مستی از خانه او بیرون رفت؛ شب هنگام خوابید و فردا صبح بیدار نشد و سبب مرگش را ندانستند و هم گویند او را خفه کردند. مرگ او صبح روز چهارشنبه هفت روز از رجب مانده در سال 362 ه در سن 36 سالگی یا چهل و دو سالگی اتفاق افتاد. خبر مرگ او در مصر به اطلاع المعز رسید. بسی متاسف شد و گفت: میخواستیم به وجود این مرد بر سر ایندگان مشرق زمین مباهات کنیم؛ لیکن مقدر نبود. ابن هانی چکامه ای در 85 بیت برای المعز گفته است. دیوانش از بهترین دیوانها و در مغرب زمین، سرایندهای به پایه او نمی رسیده و همان موقعیت را در مغرب زمین داشته که متنبی در مشرق زمین به دست آورده بوده است و هر دو تن معاصر یکدیگر بوده اند . م.

شعر را می خواند:

تقدم خطئ وتأخر خطی

فإن الشباب مشى القهقرى (1)

گامی به پیش و گامی به پس گذار که جوانی به قهقرا می رود.

متنبی گفت: ابن هانی راه مغرب را به روی ما بست و بازگردید(2).

أبني عدي أين فخر قديمكم

أم أين حلم كالجبال رزین

نازعتم حق الوصي و دونه

حرم و حجر مانع و حجون

ناضلتموه على الخلافة التي

ردت و فيكم حدها المسنون

حرفتموها عن أبي السبطين عن

زمع و ليس عن الهجان هجين

لو تتقون الله لم يطمح لها

طرف و لم يشمخ لهاعرنین

ص: 317


1- ديوان ابن هانی، ص 20.
2- معالم العلماء، ص 148.

لكنكم كنتم كأهل العجل لم

يحفظ لموسى فيهم هارون

لو تسألون القبر یوم ضر حتم

الأجاب أن محمدا محزون

ماذا تريد من الكتاب نواصب

وله ظهور دونها و بطون

هي بغية أضللتموهافارجعوا

في آل یاسین ثوت ياسين

ردوا إليهم حكمهم فعليهم

ن زل الكتاب وبين التبيين

البيت بيت الله وهومعظم

و النور نور الله وهومبين

و الستر ستر الغيب و هو محجب

و السر سر الوحي و هو مصون (1)

- ای بنی عدی، فخر پیشین شما؛ بلکه بردباری شما که مانند کوه آرامی است کجاست؟

- با حقی که وصی پیغمبر داشت با وی به نزاع پرداختید و حال آن که در کنار آن نزاع با حرم و حجر اسماعیل و نزاع با حجون (کوهی است در مکه) است که شما را از نزاع باحضرت او باز می داشته.

- با او به خلافتی نزاع کردید که از او باز داشته و دندان خود را برای به دست آوردن آن نیز کرده اید.

- با شتاب هرچه تمامتر و با فرومایگی رشته خلافت را از علی علیه السلام به سوی دیگران بازگردانیدید. آری، از فرومایگان جز فرومایگی انتظار دیگری نمی توان داشت.

- هرگاه از خدا می ترسیدید، نظری به خلافت نداشتید و علاقه مندی به آن را در سر می پرورانیدید و بوی نخوت را استشمام نمی کردید.

- آری، شما مانند همان گوساله پر ستانی هستید که موقعیت حضرت موسی (علیه السلام) را نسبت به حضرت هارون رعایت نکردند.

- و هر گاه آن روز که پیمبر را به خاك می سپردید، از قبرش چگونگی حال او را جویا می شدید، در پاسخ شما می فرمود: از عملی که با وصی او انجام داده اید، اندوهناك است .

ص: 318


1- ديوان ابن هانی، ص 355.

ناصبیها از قرآن چه می خواهند و چه بهره ای می برند از کتابی که دارای ظاهر و باطن است.

- کتاب خدا بهترین امید مردم است و شما مردم را از آن گمراه کردید. اکنون اگر راست می گویید، حق آل یس را به آنها باز گردانید.

- آری، حق کسانی را به آنها باز گردانید که کتاب خدا در حق آنها نازل شده و آنها هم مبین احکام او می باشند. .

- خانه، خانه محترم خداست و نور هم نور حق تعالی می باشد که همواره درخشان است.

- پوشش، پوشش غیبی است که او در پس آن پرده از دیدگان غایب است و سر هم سر وحی الهی است که از اختیار نامردان محفوظ مانده است.

از اوست در تشویق به سعی و کوشش:

ولم أجد الإنسان إلا ابن سعيه

فمن كان أسعى كان بالمجد أجدرا

و بالهمة العلياء يرقى إلى العلى

فمن كان أعلى همة كان أظهرا

ولم يتأخر من أراد لمن يريد تقدما

ولم يتقدم من أراد لمن يريد تأخرا (1)

۔ انسان در گرو کوشش خود می باشد و کسی که از کوشش بیشتر برخوردار باشد، از بزرگواری زیادتری استفاده خواهد کرد.

به همت عالی موجبات ترقيات به مراتب عاليه را فراهم می سازد و کسی که همتش عاليتر باشد، ترقی اش فراوانتر خواهد بود.

- و کسی که تصمیم دارد تا بر دیگری پیشی بگیرد، دنبال نخواهد ماند و کسی که بخواهد از دیگران باز بماند، دنبال خواهد ماند.

شیخ ابوعبدالله محمدبن هبة الله بن جعفر وراق طرابلسي

منتجب الدین گوید: ابوعبدالله فقیهی مورد وثوق بود و از شاگردان شیخ طوسی

ص: 319


1- در دیوان ابن هانی، ص 144. «من يريد» آمده است.

به شمار می رود و کتابها و تصنیفهای شیخ را خدمت او قرائت کرده و خود هم کتابهایی تأليف نموده است؛ از جمله کتاب الزهد؛ کتاب النيات؛ کتاب الفرج و ما کتابهای او را به توسط احمد بن محمد الشاهد العدل(1)از او روایت می کنیم.

ابن شهر آشوب گفته است: ابو عبدالله، محمدبن هبة الله طرابلسی کتابهایی دارد؛ از جمله الواسطة بين النفي و الاثبات؛ مالا يسع المكلف اهماله ؛ عمل يوم و ليله ؛ الزهرةفي

أحكام الحج و العمره ؛ الانوار؛ الاصول و الفصول و المسائل الصيداوية (2). و مؤلف گوید: یکی از فضلا اظهار داشته است که ابوعبدالله از شاگردان قاضی ابوالقاسم ابن براج و شیخ طوسی بوده است و تألیفاتی دارد و در بیست و هفت ماه صفر سال 484 هجری در گذشته است.

شیخ صفی الدین محمدبن نجيب الدين بن يحيى بن سعيد

وی فاضل بزرگواری بوده و ابن معيه از وی روایت داشته است. پیش از این از وی به عنوان محمدبن نجیب الدین محمدبن یحیی نام برده ایم.

شیخ مهذب الدين محمدبن یحیی بن کرم

وی فاضل بزرگواری بوده و تألیفاتی دارد و علامه حلی به توسط پدرش از وی روایت داشته است.

شیخ محمد بن يوسف بحرینی

وی در بحرین می زیسته و در خط (بضم خاء) قطیف متولد شده. او از فضلا به شمار می رود و در اکثر علوم، فقه و کلام و ریاضی مهارت داشته و ادیب شاعری بوده

ص: 320


1- مراد آن است که وی با مرتبه عدالتی که داشته است به درستی و صحت اقوال و افعال دیگران گواهی میداده است . م.
2- معالم العلماء، ص 134.

و حواشی بسیار و تحقیقات ارزنده ای داشته و رساله ای در نجوم تألیف کرده است و از معاصران می باشد.

مولانا محمد یوسف بن پهلوان صفر قزوینی

وی از شاگردان مولا خلیل قزوینی است و فاضلی دانشمند و معاصر به حساب می آید.

مولانا در یکی از مدارس قزوین به تدریس می پرداخته و کتابی در آداب الحج و کتاب مبسوط دیگری در وضع المسجد الحرام و رساله مختصری در مناسك الحج تأليف کرده است.

ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق لینی رازی

کلینی در روزگار خودش در شهر ری پیشوای اصحاب ما بود و از موجهان آن روزگار به شمار است و از دیگران نسبت به فنون حديث موثقتر و از آنها احادیث شیعه را بهتر ثبت و ضبط می کرد. شیخ طوسی نوشته است کلینی در سال 328 ه. ق در بغداد وفات یافت و نجاشی می نویسد: شیخ کلینی در سال 329 ه. ق در سال تناثر نجوم

ستاره باران درگذشت و ابو قيراط محمدبن جعفر حسینی بر جنازه او نماز گذارد و در مقبرهای واقع در باب الكوفه مدفون گردید. علامه حلی در کتاب الخلاصة از ابن عبدون نقل کرده است که مرقد او را در صراط الطائی مشاهده کردم. بر لوح آن، نام او و پدرش حك شده بود و از تألیفاتش روضه کافی است (1)

ص: 321


1- شرح حال ثقة الاسلام کلینی والاتر از آن است که در کتاب حاضر به این مختصر اکتفا بشود. گر چه مؤلف در اصل کتاب حاضر که مفقود شده به بیشتر از آن پرداخته است و ما تا حدی که مناسب با وضع حاضر است به مابقی شرح حالش اشاره می کنیم. نخست می گوییم همگی از اعلام شیعه و سنی او را به عظمت یاد کرده اند و او را به جلالت و معرفت به اخبار و وثاقت و امانت و از ائمه امامیه و مجدد آغاز ماه سوم و فاضل کبیر و فقیه شیعه و رئیس فضلای بی نظیر و مؤيد من عندالله و مقبول طوائف انام و علم الاعلام ستوده اند و لقب معروفش که از دیگر اوصافش مشهور می باشد ثقة الاسلام است. وی از مردم کلین (بضم کاف و فتح لام) بوده و کلین یکی از قرای فشاپویه ری بوده و در 38 کیلومتری جنوب غربی شهر ری واقع شده است و جمعی از اعلام از آن سرزمین ظهور کرده اند؛ از جمله علان دائی کلینی و پدرش یعقوب که در آن جا مدفون گردیده است. نجاشی می نویسد: ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی در روزگار خودش از علمای موجه بوده و در ضبط احادیث و وثاقت و امانت بیشتر از دیگران به حساب می آمد و کتاب ارزنده کافی را که به کلینی معروف و به (الکافی) موسوم است در مدت بیست سال تأليف کرده است. سپس به نام برداری کتابهای کافی که سی کتاب بوده و مجموع کتاب کافی را تشکیل می دهد پرداخته است و اضافه می کند علاوه بر کتاب مزبور، کتابهای دیگری را هم از قبيل الرد على القرامطة؛ رسائل الأئمة عليهم السلام؛ تعبير الرؤيا الرجال وما قيل في الأئمة عليهم السلام من الشعر تألیف نموده است و می نویسد: در اوقاتی که به مسجد معروف به مسجد لؤلؤي که مسجد نفطويه نحوی باشد می رفتم تا از صاحب مسجد قرآن فرابگیرم، جمعی از اصحاب ما کتاب کافی را از ابوالحسین احمدبن احمد كوفي فرا می گرفتند. تا آنجا که نوشته است: ابوجعفر کلینی در سال 329 ه. ق در سال ستاره باران درگذشت و ابو قيراط محمدبن جعفر حسینی بر جنازه او نماز گذارده در بغداد مدفون شد. شیخ طوسی سال وفات او را در کتاب رجال 329 ه. ق و در فهرست 328 ه. ق مرقوم داشته است. ترجمه روضات، ج 7، ص 45 می نویسد: مرقد کلینی در طرف شرقی بغداد معروف و مزار خواص و عوام است و در تکیه مولويه دارای شبکه مخصوصی است که در جانب چپ جسر بغداد واقع شده است. از روضة الواعظین بحرانی نقل کرده است که یکی از استانداران بغداد در گذرگاه خود از کنار قبر کلینی عبور کرد. پرسید: این قبر کیست؟ گفتند: قبر یکی از شیعیان است. دستور داد قبر او را خراب کردند. پس از خرابی جسد او را تر و تازه و پیچیده در کفن یافتند. حاکم مزبور که چنان انتظاری نداشت دستور داد قبر او را پوشانیده و بر فراز آن قبه ای بنا کرد که تا حال حاضر آن قبه و بارگاه باقی است. مشایخ او بسیارند و 36 تن از مشایخ او را نام برده اند از جمله ابو العباس بن عقده و علی بن ابراهيم قمی و علی بن محمد معروف به علان کلینی دایی اش و محمد صفار مؤلف بصائر الدرجات وعده کانی که اشاره به جمعی از مشایخ او می باشد، معروف است و شاگردان و راویان از او بسیارند. افراد بنام آنها عبارت اند از: ابوغالبزراری و ابن قولویه و ابوعبدالله نعمانی و ابوعبدالله صفوانی که شاگرد مخصوصش بوده و کتاب کافی را استنساخ می کرده است و ابو المفضل شیبانی و ابن ماجيلويه و ابومحمد تلعکبری. کتاب کافی از کتابهای چهارگانه شیعه است. در روضات نوشته کتاب کافی به عرض حضرت بقية الله رسید؛ فرمود: کاف لشيعتنا. شروح و تعليقات بسیاری بر آن نگاشته شده است از جمله مرات العقول مجلسی که در چندین مجلد به طبع رسیده و دیگری شرح ملاصالح مازندرانی که در چندین مجلد به طبع رسیده است و شرح صدر المتألهين. عدد احادیث این کتاب را شانزده هزار و صد و نود و نه حديث تخمین زده اند و شیخ نوری (قده) در فائده چهارم خاتمه مستدرك شرح مفصلی راجع به اعتبار کافی مرقوم داشته است. از کتابهای او که به طبع رسیده فروع کافی را می توان نام برد که با اصول آن در ضمن هفت مجلد طبع شده است - م.

قاضی صفی الدین محمودبن ابی احمدبن محمد استرابادی

منتجب الدین وی را به عنوان (عادل) ستوده است.

ص: 322

شیخ سدید الدین محمودبن ابو المحاسن بن اميرك

منتجب الدین او را عالمی فاضل معرفی کرده است.

شیخ ادیب سدید الدین محمودبن ابی منصور مسکنی

منتجب الدین وی را فقیهی صالح معرفی کرده است.

امیر زاهد تاج الدین محمودبن اسکندربن در بیس

منتجب الدین او را فقیهی صالح گفته است.

مؤلف گوید: امیر محمود، نواده دربیس بن عكبر و رشیدی خرقانی، از بازماندگان امير مالك بن حارث اشتر نخعی است و از ظاهر فهمیده می شود که مترجم حاضر، غیر از شیخ سديد الدين محمودبن ابوالمحاسن بن اميرك است که در بالا به نام او اشاره شد.

امیر زاهد، دو برادر دانشور به نام امیر بهاء الدین مسعود و امیر زاهد شمس الدين محمد داشته و پدرشان هم از دانشوران بوده است (1)

ص: 323


1- لسان المیزان، ج 1، ص 388 می نویسد: صارم الدین اسکندرین در بیس فقیه زاهدی است که به لباس امیران آراسته می شد و کتابهایی به آیین امامیه تألیف می کرد-م .

شیخ محمود مشهور به ابن امير الحاج عاملی

وی از علما و پرهیزکاران با فضیلت بوده و از شاگردان شهید اول روایت می کرده و محمد بن علی بن ابراهيم بن جمهور احسائی در کتاب غوالی اللئالی به نام او اشاره کرده است (1)

شیخ نصرة الدين محمودبن اميرك رازی

منتجب الدین او را به عنوان متکلم معرفی کرده است.

شیخ تاج الدین محمودبن حسن بن علويه ورامینی

منتجب الدین گوید: وی فقیهی صالح بوده است.

شیخ جلال الدين محمودبن حسین بن ابی الحسین قزوینی

منتجب الدین وی را به فقاهت و صلاحیت ستوده است.

مؤلف گوید: جلال الدين، دو تن برادر دانشور داشته است به نام شیخ قطب محمدبن حسین بن ابی الحسین که پیش از این به نام او اشاره شده است و دیگری شیخ جمال الدین مسعود که در آینده به نام او اشاره می شود و نام پدرش شیخ امام اوحدالدين حسین بن ابی الحسن قزوینی پیش از این آورده شد.

ابوالفتوح محمودبن حسین بن سندی بن شاهك معروف به کشاجم

ابن شهر آشوب در ضمن سرایندگانی که آشکارا به مدح اهل بیت علیهم السلام

ص: 324


1- ابن ابی جمهور در آغاز غوالى، ج 1، ص 7 ذیل طریق دوم از طرق روایی خویش می نویسد: عن الشيخ العالم التقى الورع محمود المشهور بابن امیر الحاج العاملی از شیخ حسن بن عشرت از استادش خاتمه مجتهدان شمس ملت و دین محمدبن مکی مشهور به شهید... - م.

می پرداخته اند، از وی نام برده و او را شاعر، ستاره شناس و متکلم معرفی کرده است (1)

شیخ جليل محمودبن علی بن ابی القاسم

وی از فضلا و دانشوران بوده است و کتاب کشف الغمة را از مؤلفش ابوالحسن علی بن عیسی روایت می کرده و از او اجازه داشته است.

شیخ امام سدید الدین محمودبن علی بن حسن حمصی رازی

منتجب الدین می نویسد: سدیدالدین در روزگار خودش در فن اصول و کلام علامه زمان و در پرهیزکاری و وثاقت یگانه دوران بود و تألیفاتی دارد؛ از جمله التعليق الكبير؛ التعليق الصغير؛ المنقذ من التقليد و المرشد الى التوحيد موسوم به التعليق العراقي؛

ص: 325


1- ابوالفتح یا ابوالفتوح یا ابو نصر کشاجم از سرایندگان و افراد با کمال قرن چهارم هجری است. جدش سندی بن شاهك همان کسی است که به دستور هارون، حضرت موسی بن جعفر را در زندان و تحت نظر خود قرار داده بود و عمه پدرش دختر سندی بوده که از ارادتمندان آن حضرت به شمار است و اوقاتی که حضرت موسی بن جعفر در زندان سندی به سر می برده خدمتکاری آن حضرت را به عهده داشته است. کشاجم دانشوری کاتب و شاعر و منجم و ادیب و جامع و متکلم بوده و در این فنون مهارت داشته و حرف اول هر يك از این علوم را گرفته و کشاجم را که رمز حروف مزبور بود لقب معروف او قرار داده اند، کشاجم در رملهای واقع در چهار فرسخی بیت المقدس می زیسته و به همین مناسبت او را رملی هم گفته اند. اعیان الشیعه، ج 10، ص 103 می نویسد: پدرش از مردم سیستان بود و در آنجا مكتبداری می کرده و خود کشاجم در بلخ متولد شده است. تألیفات چندی از او نام برده اند، از جمله ادب الندیم ؛ والرسائل ؛ المصايد و المطارد ؛ دیوان. ديوان شعر او را ابوبکر حمدونی به ترتیب حروف گرد آورده و الثغر الباسم من شعر کشاجم نامیده است. ابیات چندی از او در اعیان آورده است؛ از جمله: آل النبي فضلتم فضل النجوم الزاهره و بهرتم أعداءكم بالمأثرات السائره و لكم مع الشرف البلا غة و العلوم الوافره کشاجم سال 350 ه. ق درگذشته است . م.

المصادر في اصول الفقه ؛ التبين و التنقيح في التحسين و التقبيح ؛ بداية الهداية ؛ نقض الموجز تأليف نجيب ابو المكارم (1). منتجب الدين اظهار داشته است که سالها به درس او حضور پیدا می کردم و بیشتر کتابهای مزبور را همراه باقرائت کسانی که آنها را بر وی قرائت می کردند سماع کرده ام.

شهید ثانی به توسط شاگردانش از وی روایت کرده است(2).

از اشعار او دو بیت زیر است که به خط شیخ حسن دیده ام و او یادآور شده است به خط شیخ شهید ثانی چنان یافتم که دو بیت زیر از ابیات شیخ سدید الدین حمصي است:

قد كنت أبكي و داري منك دانية

فحق لي ذاك إذ شطت بك الدار

أبكي لذكرك سرآثم أعلنه

فلي بكاءان: إعلان و اسرار

. هنگامی که خانه ام نزديك به خانه تو بود، از فراق تو می گریستم. بنابر این، سزاوار است هر گاه از کنار تو دور باشم، بیش از پیش به گریه خود تداوم بخشم.

- نخست به یاد تو پنهانی می گریستم و سپس آشکارا در فرقت تو گریان می شدم.

این دو گونه گریه دارم: یکی آشکارا و دیگری نهان.

مؤلف گوید: بنا به اظهار بعضی از علما از قراین پیداست که مترجم حاضر از مردم حمص است که یکی از شهرهای شام می باشد و خود او در آغاز کتاب التعليق العراقی به مجملی از احوال خود اشاره کرده و کتاب مزبور کتاب بزرگی است در فن کلام که در نجف اشرف تأليف نموده است (3)

ص: 326


1- از تعلیقات امل الآمل نقل کرده است که منظور از نجيب ابو المكارم، سیدبن زهره نمی باشد؛ زیرا نجیب ابن زهره سالها پس از او می زیسته است.
2- - ايضا ممكن است شهید ثانی با وسایط چندی از وی روایت داشته است؛ زیرا روزگار شهید سالها پس از حمصی بوده است.
3- * اعیان الشیعه، ج 10، ص 105 می نویسد: نسخه ای از تعلیق عراقی در نجف اشرف در کتابخانه علامه سماوی (ره) موجود است و تاریخ اتمام آن سال 581 ه. ق می باشد و همان کتاب را ابوالمظفر محمد حسینی. جحدی از آغاز تا انجام بر وی قرائت کرده و مؤلف، نحوه قرائت او را در نهم شعبان سال 583 به خط خود مرقوم داشته است. در آغاز آن آمده است سالی که از حجاز به عراق آمدم، علمای آن سرزمین از من استقبال کردند و شیخ ورام مؤلف مجموعه مرا به خانه خود ضیافت نمود و از من خواستند تا در حله، ماندگار شوم. بالأخره اراده آنان را با گرفتاریهایی که در منزل خویش داشتم، اجابت نمودم و پس از چند روزی از من درخواست کردند تا مطالبی راجع به اصول الدين با آنها در میان گذارم نخست به اجمالی از مسائل بسنده کردم. اخیرا که به مهمات اصول الدين برخوردم ناچار شدم به مطالب مبسوطی بپردازم و بالأخره کتاب مزبور به التعليق العراقی یا المنقذ من التقليد موسوم گردید. م.

و از تألیفات او رساله ای است در فناء النفس بعد الموت ثم رجوعها اما للعذاب او الثواب. این کتاب را یکی از اصحاب ما در رسالة الحشرية به وی نسبت داده است و یکی از فضلا از خط شیخ بهائی نقل کرده است: به خط فاضلی دیده ام که سدیدالدین حمصی که از مجتهدان اصحاب ما می باشد منسوب به حمصی است که یکی از قریه های

ری می باشد و اکنون ویران شده است .

از تألیفات او رسالة مشكاة اليقين في اصول الدين است. من این رساله را در یکی از قریه های بار فروش مازندران دیده ام. بر پشت آن نوشته بود: این رساله از تألیفات جمال الدین علی بن محمود حمصی است. شاید این مؤلف، فرزند حمصی باشد.

در تبریز فهرست منتجب الدین به مطالعه من رسید. در پشت آن، ملا محمدرضا مشهدی، شاگرد شیخ بهائی می نویسد: حمصی و منتجب الدین مؤلف فهرست معاصر بوده اند.

شیخ ورام بن ابي فراس حتى مؤلف كتاب تنبيه الخاطر و نزهة النواظر معروف به مجموعه ورام از شاگردان او بوده است و در ضمن شرح حال او به این موضوع اشاره خواهیم کرد.

مولانا سلطان محمودبن غلامعلی طبسی

مولانا سلطان محمودبن غلامعلی طبسی (1)از فضلا و فقها و بزرگواران و معاصران بوده و در علوم عربی مهارت داشته

ص: 327


1- از تعلیقه امل الآمل نقل کرده است: سببی نداشته است مترجم حاضر را در باب سوم ایراد نماید؛ زیرا سلطان جزو اسم اوست و کلمه مرکب از سلطان و محمود است

و در مشهد به قضاوت می پرداخته است. مختصر شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و رساله اثبات الواجب و رساله العروض و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد.

سید جلیل محمودبن فتح الله حسینی کاظمی نجفی

وی فاضلی صالح و از معاصران است. رسالة الرجعة و رساله ای در این که بدن ائمه علیهم السلام در قبرهایشان سالم است، از تألیفات اوست.

مؤلف گوید: از تألیفات اوست رسالة الخمس وما يتعلق به. وی از شاگردان شیخ جواد است و تقریبا در سال 1085 ه. ق وفات یافته است.

خطير الدين محمودبن محمدبن حسين بن عبدالجبار طوسی

منتجب الدین او را به دانشوری و صلاحیت ستوده است.

مؤلف گوید: پیش از این، ترجمه پدرش قاضی شرف الدين أبو الفضل، محمدبن حسین یادآوری شد و چنان که می دانیم، اینان خانواده بزرگی از علم و فضل بوده و نامشان در طی مطالب کتاب فهرست آورده شده است.

مولانا محمودبن محمدبن علی لاهیجی گیلانی

فاضل دانشوری است از شاگردان شهید ثانی و از او اجازه داشته است.

مؤلف گوید: در بخش اول گذشت که شیخ محيي الدين، احمدبن تاج الدين عاملی هم به وی اجازه داده است.

قاضی بهاء الدين محمودبن محمدبن محمد طالقانی

منتجب الدین او را به عنوان عالم عادلی ستوده است.

ص: 328

مولانا حاجی محمودبن میر علی میمندی مشهدی

فاضل دانشور و شایسته پرهیزکار و مورد وثوق و راستگو و سراینده معاصر است. رساله های چندی در دعا تألیف کرده است از جمله حدائق الاحباب؛ القول الثابت ؛ الكلم الطيب؛ و سلاح المؤمن ؛ المقام الأمين ؛ حیات القلوب في معرفة الله ؛ اشرف العقائد في معرفة الله و ترجمة الصلوة و شعر به تازی و پارسی می سروده است(1).

مؤلف گوید: دیوان شعر و نیز کتابهای دیگری ترتیب داده است .

شیخ مهذب الدين محمودبن یحیی بن محمد بن سالم شیبانی حلی

وی فقیهی دانشور و صالح و سرایندهای ادیب و منشی بلیغ بود. ابن معیه از وی، روایت می کرده است و از ابیات او چکامه زیر است که در سوك شیخ محفوظ بن وشاح سروده است.

عز العزاء فلات حين عزاء

من بعدفرقة سيد الشعراء

العالم الحبر الامام المرتضی

علم الشريعة قدوة العلماء

أكذا المنون تهدأطواد الحجي

و يفيض منها بحر كل عطاء

ماللفتاوی لارد جوابها

ماللدعاوی غطيت بغطاء

ماذاك إلا حين مات فقيدنا

شمس المعالي أوحد الفضلاء

ذهب الذي كنا نصول بعزه

ولسانه الماضي على الأعداء

من للفتاوى المشكلات يحلها

و يبينهابالكشف و الإمضاء

من للكلام يبين من أسراره

معنی حقیقة خالق الأشياء

من ذا العلم النحو و اللغة التي

جاءت غرائبها عن الفصحاء

من للعروض يبين من أسراره ال

خافي و من للشعر و الشعراء

ص: 329


1- در اعیان الشیعه «الحر» آمده است.

ما خلت قيل يحط في قعر الثرى

أن البدور تغيب في الغبراء

أيموت محفوظ و أبقى بعده

غدر لعمرك موته و بقائي

مولاي شمس الدين يا فخر العلى

مالي أنادي لاتجيب ندائي

- اندوه، گرانبار است و پس از درگذشت بزرگ سرایندگان جایی برای شکیبایی باقی نمی ماند.

- آری، او بزرگ دانشوران و پیشوای برگزیده و پرچم برافراشته شریعت و رهبر دانشمندان بود.

۔ مرگهاست که کوههای سر به آسمان کشیده را به لرزه می آورد و حال آن که دریاهای عطا و بخشش از آنها روان می گردد.

. چه شده است که فتواها بدون جواب مانده و چه شده است دعويها در پس پرده قرار گرفته است.

- آری، این پیش آمد از آن هنگام بوده که شمس المعالی و یکتای فضلا را از دست داده ایم.

- شخصی از میان ما رفت که بر اثر بزرگواری و تیغ بران زبان او بر دشمنان چیره می شدیم.

. چه کسی می تواند فتوا بدهد و مشکلات را حل کند و چه کسی به کشف و امضای آنها می پردازد؟

- چه کسی اسرار علم کلام را افشا می نماید و چه کسی حقیقت آفریدگار موجودات را ابراز می کند؟

. چه کسی به حقیقت علم نحو و لغت که فصحای از اعلام آنها را در اختیار در آورده اند، دست پیدا می کند؟

- چه کسی اسرار پنهان مانده علم عروض را هویدا می سازد و چه کسی از شعر و شعرا جانبداری می نماید؟

- پیش از آن که وی در آرامگاه خویش آرام بگیرد، گمان نمی کردم ماه شب چهارده در دل خاك پنهان شود.

ص: 330

۔ محفوظ می میرد و چه بسیار شگفت است که من پس از او زنده بمانم.

- ای شمس الدين و ای مایه افتخار بزرگواری، چه شده است تو را می خوانم و پاسخ مرا نمی دهی؟

شیخ محيي الدين بن احمدبن تاج الدین عاملی میسی

وی از علما و فضلا و پارسایان و از شاگردان شهید ثانی است .

شیخ محيي الدين بن خاتون عاملی عینائی

شیخ محيي الدين بن خاتون عاملی عینائی وی از فضلا و از شایستگان معاصر است (1)

شیخ محيي الدين بن عبداللطيف بن ابی جامع عاملی

وی از فضلا و علما و پارسایان و پرهیزکاران بوده و به توسط پدرش از شیخ بهائی روایت داشته است (2)

شیخ فقیه محيي الدين بن محمودبن احمدبن طریح نجفی

وی عالم و فاضل و محقق و عابد و صالح و ادیب و شاعر بوده و رساله های

ص: 331


1- تكملة أمل الآمل، ص 397 می نویسد: محيي الدين از شیوخ اجازه بود و برخی از اجازات او در مجلد اجازه بحار آمده است؛ از جمله اجازه ای که برای ملا محمود لاهیجانی شاگرد شهید ثانی نوشته و تاریخ آن اواخر ربیع الثانی سال 954 ه. ق می باشد و در حائر شریف مرقوم داشته و در آن اجازه آمده که وی از شیخ شهاب الدين أحمد بن خاتون فقعانی روایت می کرده است - م.
2- محيي الدين جد شیخ محي الدين بن حسين آل ابی جامع است در تكملة أمل الآمل، ص 397 می نویسد: محيي الدين به توسط پدرش حسین از پدرش محيى الدين از پدرش عبداللطيف از پدرش نور الدين على از پدرش شهاب الدین احمد از محقق کرکی روایت می کرده و کتاب سیبویه را به خط خود استنساخ کرده و حواشی بسیاری بر آن نوشته است. سال استنساخش 15 ذیقعده 1116 و سال اتمامش 1119 ه. ق بوده است - م.

چندی تألیف کرده و مرثیه هایی در سوك حضرت امام حسین علیه السلام سروده و دیوان شعری تهیه نموده و از معاصران است (1)

شیخ فقیه مختاربن محمدبن مختاربن ماویه (بابویه)

منتجب الدين، وی را به زهد و وعظ ستوده است.

سید امیر مرتضی بن ابراهیم حسینی مازندرانی

وی از علما و فضلا و بزرگواران باصلاحیت است. کتابی تألیف کرده و از معاصران به شمار می آید.

مؤلف گوید: مترجم حاضر، همان امیر مرتضی ساکن در شهر ساری مازندران می باشد و رساله ای در نماز جمعه تألیف کرده است.

سید مرتضی بن ابی الحسن بن حسين (حسن) بن زید حسینی

منتجب الدين، او را به عنوان عالمی محدث نام برده است .

سید زاهد مرتضی بن حسین بن احمد علوی حسنی شجری

منتجب الدین گوید: وی فاضل عادلی بوده است.

ص: 332


1- ماضي النجف ، ج 2، ص 467 می نویسد: وی یکی از دانشوران و ادبا بوده و از معاصران شیخ طریحی مؤلف مجمع البحرین است و در طبقه او به شمار می آید و ممکن است از عموزادگان شیخ طریحی باشد در نظم و نثر مهارت داشته و شعر او در حد متوسط بوده و ابیاتی از او نقل کرده است. از اوست درباره فانوس: كأنما الفانوس في حلة حمراء من نسج رفيع دقيق و الشمعة البيضاء في وسطه ذات اعتدال مثل سهم رقیق سال 1930 در نجف درگذشت و در وادی السلام مدفون گردید. اعيان الشيعه وفات او را 1030 ه. ق نوشته است و ظاهر آبه صحت نزدیك می باشد - م.

سید جمال الدين مرتضی بن حمزة بن ابی صادق حسینی موسوی

منتجب الدین او را عالم واعظی معرفی کرده است.

سید اصیل مقدم السادات مرتضی بن داعی بن قاسم حسنی

منتجب الدین گوید: وی محدثی دانشور و باصلاحیت بود. دیدارش دست داد و به قرائت بر او مفتخر گردیدم و همگی روایات مفید عبدالرحمن نیشابوری را به من اجازه داد.

مؤلف گوید: سید مرتضی از شیخ ابوجعفر محمد بن على بن قاسم مرکب روایت داشت و پیش از این هم به نام او اشاره کردیم و همچنین ذیل یاد آوری از سید ابوالخیر داعی بن رضابن محمد علوی حسنی متذکر شدیم که شیخ منتجب الدین به توسط سید اصیل مرتضی بن مجتبی بن محمد علوی عمری از وی روایت می کرده و از قرینه پیداست مرتضی بن مجتبی همان مترجم حاضر است و اختصار در نسب چنان که از بالا پیداست در میان علما شهرت داشته و همین که منتجب الدین از وی تحت عنوان خاصی یاد نکرده است، دلیل بر اتحاد هر دو شخص می باشد(1).

سید مرتضی بن عبدالحمیدبن فخار

وی فقیه محدثی است. از پدرش از جدش روایت می کرده و شهید اول به واسطه سید تاج الدين بن معيه از وی روایت داشته است.

سید کمال الدین مرتضی بن عبدالله بن علی جعفری

ساکن کاشان منتجب الدین، او را دانشور باصلاحیتی معرفی کرده است.

ص: 333


1- * سید مرتضی داعی ملقب به صفی الدین است و کتاب تبصرة العوام او معروف و با کتاب قصص العلما به طبع رسیده است و احتمال دارد همین سبد، موجبات استبصار محمد غزالی را ایجاد کرده باشد - م.

مؤلف گوید: نام عمویش سید محمد بن علی بن عبد الله جعفری بوده و به طوری که منتجب الدین در فهرست تصریح کرده است یادآوری شده است.

سید عزالدين مرتضی بن محمدبن تاج الدين بن محمد حسنی کیسکی

منتجب الدین او را دانشوری پرهیزگار و واعظ معرفی کرده است.

سید علاء الدين مرتضی بن محمد حسنی مامطیری

سید علاء الدين مرتضی بن محمد حسنی مامطیری(1) .

منتجب الدين، او را فقیهی فاضل معرفی کرده است. ممکن است مترجم حاضر با سید عز الدين یکی باشد.

مؤلف گوید: ظاهرة مترجم حاضر با وی یکی نیست. بویژه هر گاه عنوان مامطیری که در بعضی از نسخه های امل الآمل آمده است، مربوط به سید علاء الدين باشد. گذشته از این، منتجب الدین سید علاء الدین را در باب عين، نام برده است و ممکن است کلمه (ابن) از میان علاء الدین و مرتضی، ساقط شده باشد؛ به این معنا که علاء الدین نام باشد، نه لقب.

سید امام كمال الدين مرتضی بن منتهی بن حسین بن علی حسینی مرعشی

منتجب الدین گوید: وی از دانشورانی است که در فن مناظره و وعظ، مهارت داشته است و تألیفاتی دارد؛ از جمله شرح الذريعة و التعليق. دیدار وی دست داد و از او روایت می کنم.

شیخ ابو القاسم مرزبان بن حسين بن محمد فاضل

بزرگواری است. از جعفر بن محمد دوریستی روایت می کرده است.

ص: 334


1- اللباب، ج 3، ص 155 می نویسد: مامطير بفتح میم ثانی شهرکی است در ناحیه آمل طبرستان و دانشمندانی از آن جا ظهور کرده و بعضی مامطیر بابل فعلی خوانده اند - م.

شیخ مساعدين بديع حویزی

وی از فضلا و فقهای معاصر است. کتاب مناسك الحاج و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد.

شیخ اجل زين الدين مسافر بن حسین بن اعرابی عجلی

فاضل باصلاحیتی است و به طوری که از فهرست استفاده می شود، وی برادر شهاب الدین محمد بن حسین بن اعرابی عجلی است که دانشور بزرگواری بوده و پیش از این به نام او اشاره کردیم. نام این مترجم را در کتاب حاضر امل الآمل ندیدم (1).

شیخ مسعودبن احمد صوابی

منتجب الدین گوید: وی متکلم متبحری بوده است.

مؤلف گوید: به گمانم مترجم حاضر همان شیخ مسعودبن على صوابی باشد که پس از این به نام او اشاره می شود.

امیر زاهد بهاء الدین مسعودبن امیر زاهد صارم الدین اسکندرین در بیس

منتجب الدين، او را فقيه صالحی معرفی کرده است.

شیخ جمال الدین مسعودبن شیخ امام اوحدالدین حسین بن ابوالحسین

قزوینی منتجب الدین او را فقيه صالحی معرفی کرده است.

مؤلف گوید: پدرش از علمای بزرگ است و نام او پیش از این تذکر داده شده است و دو برادر دانشور دیگر داشته است به نام شیخ جلال الدين محمود و شیخ

ص: 335


1- این ترجمه را افندی در نسخه از امل الآمل که خود تصحيح نموده است به آن افزوده است.

قطب الدین محمد فرزندان شیخ امام اوحدالدین حسین بن ابی الحسین و ترجمه آنها پیش از این یادآوری شده است .

قاضی صفی الدین مسعودین عبدالکریم

منتجب الدين او را به عنوان عدل یاد کرده است .

شیخ مسعودبن على جزائری

وی از دانشمندان بنام روزگار خودش بوده و به توسط شاگردان علی بن عبدالعالی کرکی از وی روایت داشته است.

شیخ مسعودبن على صوابی

وی فقیه شایسته و بزرگواری است و از مشایخ ابن شهر آشوب به شمار می آید.

مؤلف گوید: ابن شهر آشوب در کتاب المناقب به استادی وی اعتراف کرده است و می نویسد: شیخ مسعود از شیخ ابوعلی فرزند شیخ طوسی و از شیخ ابوالوفا عبدالجبارين على مقری از شیخ طوسی روایت داشته است.

قطب راوندی، در قصص الانبياء می نویسد: خبر داد به ما شیخ ابوالمحاسن مسعودبن علی بن محمد از علی بن عبدالصمد از علی بن حسین از شیخ صدوق. مراد وی از ابوالمحاسن مسعود همین مترجم حاضر است بنابراین ابوالمحاسن همان شیخ مسعودبن احمد صوابی است که پیش از این، نام برده شد و در نسب او رعایت اختصار شده است و بر اثر اشتباهی که برای ناسخ اتفاق افتاده لفظ احمد به جای محمد به کار رفته است.

شیخ مسعودبن محمدبن فضل

منتجب الدین گفته است: وی فقیه صالحی است.

ص: 336

شیخ مسعود بن محمد متکلم

منتجب الدين اظهار داشته است: وی دانشمند پرهیزکاری است.

سید جلیل مصطفی بن حسين تفريش

وی از دانشوران و محققان مورد وثوق و از افاضل است کتاب الرجال از تألیفات اوست و از مولانا عبدالله شوشتری روایت داشته و از شاگردان او به شمار است) و همچنین از شیخ عبدالعالی بن علی بن عبد العالي عاملی کرکی از پدرش روایت می کرده و نام او را در کتابش یادآوری کرده است و به جز از تنی چند از علمای متأخر از شیخ طوسی از دیگران نام نبرده است (1)

ص: 337


1- در ترجمه روضات، ج 8، ص 11 می نویسد: امیر مصطفی مؤلف نقد الرجال از بزرگان شاگردان ملا عبدالله شوشتری و معاصر با میرزا محمد رجالی استرابادی بوده است. کتاب نقدالرجال از بهترین و جامع ترین کتابی است که در فن رجال تدوین شده و از همه گونه تحقیقات و تدقيقات برخوردار می باشد و کمال لطف سلیقه را در آن به کار برده است و تا به حال به شرح حال ویژه او که در کتابهای تراجم تدوین شده باشد دست نیافتم تنها در امل الآمل به شرح او پرداخته است. پس از مطالبی را که در بالا ترجمه کردیم آورده می نویسد: بر خلاف انتظار متأخران از علما را بیشتر از کتابهای رجال دیگر نام برده و از قرائن پیدا است به خلاف سایر رجاليها تصمیم داشته نام متأخران از علما را در کتاب خود متذکر بشود پس از این می نویسد: تا به حال به روایت علما از او دست نیافته ام می پندارم میر مبرور از عموزادگان سید فیض الله تفرشی فقیه متکلم رجالی باشد و ممکن است نام برده در فن رجال و امثال آن، استاد مبرور باشد در این که میرمبرور در فن رجال بر دیگران پیش قدم است (قولی است که جملگی بر آنند) و همگی به کمال وثاقت و عدالت و نهایت ضبط و جلالت او اعتراف داشته اند و مؤید نظرات مزبور آن است که وی تحت نظر ملاعبدالله شوشتری مقدس نامی تربیت شده است. علامه تهرانی در مصفى المقال، ص 460 می نویسد: تاریخ اجازه ای که ملاعبدالله به وی داده است 1019 ه.ق است و اصل اجازه به خط وی در پشت کتاب کافی موجود است و تا سال 1044 ه.ق زنده بوده است (پایان). کتاب نقدالرجال در سال 1318 ه. ق به همت میرزا عبدالغفار منجم باشی به طبع رسیده و با نسخه اصل که به خط مؤلف بوده و با زحمت زیاد به دست آورده مقابله شد و سال 1015 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است و در آخر آن از خط مؤلف نقل می کند میر محمد مؤمن استرابادی رباعی ذیل را در وفات بندگان استادی میرزا ابراهیم سروده است. می سوزد دل که بار جانی رفته آن مایه عیش و شادمانی رفته فرخ سمى خليل و علامه جليل یعنی همدان همدانی رفته 1- از تعليقه سید میرزا نقل کرده است: این ترجمه در بعضی از نسخه های امل الآمل وجود ندارد و در نسخه مطبوعه دورتر از محل مناسب آورده شده است و در حاشیه همان کتاب نوشته است این ترجمه در نسخه چهارم آن چنان که باید طبق ترتیب کتاب آورده نشده است و ممکن است از نسخه شیخ حر ساقط گردیده باشد.

شیخ مصطفی بن عبدالواحدبن سيار حویزی

وی عالم باصلاحیتی است، کتاب وسائل الشيعة را از آغاز تا انجام و دیگر از کتابهای حدیث را نزد من خوانده است و از حویزه قطع علاقه کرده و به مجاورت حضرت رضا عليه السلام افتخار داشته است .

شیخ مصطفی بن يوسف زناتی عاملی شامی

وی از فضلا بوده و از علوم عربیت اطلاع به كمال داشته و شعر می سروده و ادیبی منشی و از معاصران است.

شیخ مرتضی ذوالفخرین ابوالحسن مطهربن ابوالقاسم علی بن ابوالفضل محمد حسنی دیباجی

منتجب الدين، اظهار داشته است: وی از سادات بزرگوار عراق و از سرشناسان بوده و سرآمد ایشان است منصب نقابت و ریاست در آن روزگار منحصر به وی بوده و از فنون علمیه برخورداری داشته و خطبه های ارزنده ای ایراد می کرده و رساله های شایسته ای دارد در سفر حج از محضر شیخ طوسی کمال بهره وری را داشته است و ما به

ص: 338

توسط سید نجیب بزرگوار ابومحمد حسن موسوی از وی روایت می نمائیم.

مؤلف گوید: پیش از این، شرح حال نواده اش سیداجل مرتضی نقیب نقیبان شرف الدين ابوالفضل محمدبن علی بن محمدبن مطهر ایراد شده و پس از این، هم ترجمه فرزند نواده اش سید اجل مرتضی ابوالقاسم عزالدين، یحیی بن محمدبن علی یادآوری خواهد شد.

شیخ مظفربن طاهر بن محمد حلبی

منتجب الدین ، او را فقیه نامیده است.

شیخ ثقة ابوالفرج مظفربن علی بن حسين حمدانی

منتجب الدین گوید: وی از ثقات اعيان و از سفیران حضرت بقية الله صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد حمدانی روزگار شیخ مفید ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمان حارثی بغدادی را دریافته و در مجلس درس سید مرتضی و شیخ موفق ابوجعفر طوسی حضور پیدا می کرده و مراتب قرائت را از شیخ مفيد فراگرفته و به قرائت برسید و شیخ نپرداخته و تألیفاتی دارد، از جمله کتاب الغيبة و کتاب السنة و كتاب الزاهر في الأخبار و کتاب المنهاج و کتاب الفرائض و ما به توسط پدرمان و او از پدرش تألیفات مزبور را از او روایت می نمائیم.

مؤلف گوید: از کتاب قبس المصباح صهر شتی استفاده می شود گروهی از محدثان نزد او به قرائت حدیث می پرداخته و او مراتب حدیث را از مفید نقل می کرده و از این بیان، به دست می آید مظفر حمدانی علاوه بر آن که افتخار سفارت باب الله الاعظم را داشته است به نقل حدیث هم طبق روایتی که از مفید داشته است اقدام می نمود.

شیخ مظفربن هبة الله بن حمدانی حمدی

منتجب الدین، او را فقیه متدینی معرفی کرده است.

مؤلف گوید: ترجمه فرزندش الشيخ ناصح الدین ابی جعفر محمد بن المظفر (در صفحه 297] گذشت.

ص: 339

شیخ معین الدین مصری وی از علما و فقها و فضلا

بوده اقوالی را از او در کتابهای استدلالی نقل کرده اند(1).

سید مفضل بن اشرف جعفری نسابه

منتجب الدین، او را فاضل محدثی نام برده است .

شیخ مفلح بن حسین صیمری

شیخ مفلح بن حسین صیمری (2)

وی، فاضل علامه و فقیه بوده و تألیفاتی دارد، از جمله شرح الشرایع؛ شرح الموجز ؛ مختصر الصحاح : منتخب الخلاف و رسالة جواهر الكلمات في العقود و الايقاعات از همین رساله می توان به پایه علم و فضل و احتیاط او پی برد. و او از معاصر ان شیخ علی بن عبدالعالی کرکی است. و مؤلف گوید: از تألیفات او کتاب التنبيه في غرائب من لا يحضره الفقیه است و به طوری که یکی از علما در کتاب تحفة الاخوان به پارسی تألیف کرده است می نویسد:

شیخ مفلح، در شهر هرمز درگذشت و در همان جا مدفون گردید(3).

ص: 340


1- در حاشیه برخی از نسخه های مخطوط آمده نامش «سالم» است و پیش از این یادآوری شده است لیکن ما در حرف سین، به سالم نام برخورد نکرده ایم آری در آن جا به نامبرداری از شیخ معین الدين أبو المكارم سعد معروف به تجيب دست پیدا می کنیم.
2- - چنان که در بالا مشاهده می کنید نام پدر مفلح، حسین آمده است لیکن به نقلی که مؤلف عيان الشيعة ، ج10، ص 133 از شیخ آقابزرگ یاد کرده است نام او حسن می باشد. از تعلیقات امل الآمل نقل کرده است صیمره بر وزن هیمنه شهری است نزديك به دینور و ناحیه ای در بصره در دهانه نهر معقل مردم آن جا شخصی را به نام عاصم و پس از او فرزندش را می پرستیدند و حکایاتی دارند.
3- در ترجمه روضات، ج 8، ص 12 می نویسد: شیخ مفلح از معاصران شیخ علی کرکی و هم طبقه با علی بن هلال جزائري و از شاگردان ابن فهد حلی است کتاب التنبيه او را دیده ام در این کتاب فتواهای بر خلاف اجماع و مسائل متروکه ای که متأخران فقها به آنها توجهی نداشته ایراد کرده و مطالب مهم و چشم گیری در آن تدوین نموده که دیگران به آنها توجهی نداشته و در عین حال موجب برخورداری فقها می باشد. انوار البدرين، ص 74 می نویسد: صیمری از مردم صیمر بوده و به بحرین انتقال پیدا کرده و در قریه سلماباد ساکن گردیده است و در شرح موجز ید بیضا کرده و کتاب الزام الناصب بخلافة علي بن ابیطالب از تألیفات او می باشد و رساله در تکفیر ابن قرقور که از اعیان بحرین بود و بر اثر بی توجهی همه ضروریات مذهب اسلام را مرتد شده مرقوم داشته است و چکامه های نمکینی دارد که بخشی از آنها را شیخ طریحی در مجالس خود ایراد نموده است وی از رؤسای طائفه شیعه است و نظریات او در کتابهای استدلالی مشهور میباشد شرح شرایع او به نام غایة المرام در دو مجلد تدوین شده است. آنگاه که بر اثر ستمگری برخی ستمگران از بحرین بیرون رفت درباره مفارقت از دوستان خویش ابیاتی سروده از جمله: وما أسفي على البحرين لكن الإخوان بهالي مؤمنينا دخلنا كارهين لها فلما ألفناهاخرجناکارهینا

در پشت کتاب جواهر الكلمات که کتاب کهنی بود و جزء کتابخانه آستانه مقدسه رضویه می باشد نوشته بود این کتاب از تألیفات شهید ثانی است و ممکن است دو کتاب به این نام تألیف شده باشد.

شیخ مفلح

فرزند فاضلی داشته به نام شیخ حسین که پیش از این نام برده شده است (1).

شیخ مفلح بن علی عاملی کو نینی وی از علما و محققان و فقها و شایستگان و پارسایان بوده حاشیه شرایع و رساله های دیگر از تألیفات او می باشد، شیخ حسن جانینی از شاگردان اوست و خود او از شاگردان شیخ حسن بن شهید ثانی می باشد.

ص: 341


1- حدود سال 900 ه. ق در سلماباد درگذشت.

شیخ جمال الدین مقدادبن عبدالله بن محمدبن حسین بن محمد سیوری حلی اسدی

وی از علما و فضلا و متکلمان و محققان و مدققان است تألیفاتی دارد، از جمله شرح نهج المسترشدين في اصول الدين؛ کنز العرفان في فقه القرآن؛ التنقيح الرائع في شرح مختصر الشرایع؛ شرح الباب الحادي عشر و شرح مبادی الاصول و کتابهای دیگر .

فاضل مقداد از شهید اول محمد بن مکی عاملی روایت می کرده و سال 792 ه. ق

از شرح نهج المسترشدین آسوده گردیده است (1)

مؤلف گوید: فاضل مقداد همان شرف الدين ابوعبدالله است و فرزندش عبدالله از دانشوران می باشد و سیور یکی از قریه های حله و از نواحی آنجا است(2).

به طوری که از یکی از اجازات استفاده می شود شیخ سيف الدين شغرابی از او روایت داشته است.

از تألیفات او اللوامع الالهیه در علم کلام است که کتاب بسیار ارزنده و مشتمل بر فوائد بی شمار (3)است و خود او در آغاز کتاب النضد می نویسد: پس از آن که از تألیف

ص: 342


1- شرح مزبور سال 1303 ه. ق در بمبئی به طبع رسیده است و به طوری که خود او در آغاز آن شرح می نویسد: نامش ارشاد الطالبين الى نهج المسترشدین میباشد و از کتابهای کلامی علامه حلی است و در آخر آن از خط شارح نقل کرده است در ظهر پنجشنبه 21 شعبان سال 792 ه. ق از تدوین آن فراغت حاصل کرده است.
2- ترجمه روضات، ج 8، ص 16 مینویسد: از فهرست شیخ حسین والد شیخ بهائی (ره) به دست می آید «سیور» به ضم سین یکی از دیهات حله است و هم ممکن است سیور» جمع سیر باشد که عبارت از پوست آتش داده ای است که برای زین اسب و امثال آن به کار برده می شود و می توان گفت یکی از افراد سلسله او سازنده یا فروشنده چنان پوستی بوده است چنانچه در قاموس هم به این معنا اشاره کرده و ممکن است نام شهری باشد در جانب شرقی جند به فتح جیم و نون از شهرهای یمن - م.
3- در ترجمه روضات، ج 8، ص 14 می نویسد: كتاب لوامع از بهترین کتابهایی است که در فن کلام تدوین شده و طرز جالبی در آن به کار رفته است و نظم به خصوصی را رعایت نموده است و مشتمل بر چهار هزار بیت بوده و مطالب را جوری در آن ایراد کرده که جای تأسفی برای کسی باقی نگذارده تا بگوید ای کاش فلان مطلب را در آن ایراد کرده بود و از آنان که به شرح حال او پرداخته اند در شگفتم که چرا از کتاب لوامع و نضد القواعد با همه ارجی که دارند نام نبرده اند. م.

اللوامع الالهية في علم الکلام آسوده خاطر شدم به تألیف کتابی در علم فروع دست زدم و کتاب نضد القواعد را به سبك القواعد شهید گرد آورده است و فوائد ارزنده دیگری به آن افزوده است من این کتاب را در مشهدالرضا عليه السلام در نزد یکی از علما و در اردبیل و تبریز دیده ام و در تهران هم نزد میرزا ابراهیم شیخ الاسلام مشاهده کردم و به نظر می رسد که این نسخه به خط مؤلف باشد.

از تألیفات او شرح الفصول خواجه نصیرالدین طوسی است و نسخه کهنی از آن که به نام الانوار الجلالية للفصول النصيرية است در نزد ما موجود می باشد و این شرح را فاضل مقداد بنا به تقاضای جلال الدين تدوین نموده است. و از تألیفات او رساله ای است فی وجوب مراعاة العدالة في من يأخذ حجة النيابة من این رساله مختصر را در کاشان دیده ام.

از تألیفات او رساله اربعين حديثا است این رساله را برای فرزندش عبدالله گرد آورده و من آن را در شهر اردبیل دیده ام و خط و اجازه او در آن کتاب آورده شده و تاریخ تألیفش روز جمعه 11 جمادی الاولی سال 794 ه. ق است.

و رساله ای در آداب الحج تألیف کرده و من آن را در اردبیل دیده ام و خط و اجازه او در آن آمده است و تاریخ تأليف آن دهم ذیحجه سال 779 هجری است و از تألیفات او کتاب تجويد البراعة في اصول البلاغه است این کتاب را خود او در کنز العرفان (1)از آثار

ص: 343


1- الذريعة، ج 18، ص 159 ذیل کنز العرفان می نویسد: شیخ امام شرف الملة و الدين ابی عبدالله مقداد بن جلال الدين عبدالله سيوری حتی شاگرد شهید اول و شارح باب حادی عشر در 26 جمادی دوم سال 826 ه. ق وفات یافته است. ترجمه روضات ، ج 8، ص 16 می نویسد: به احتمال قوی می توان گفت بقعه ای که در بیابان شهر دان بغداد واقع شده و مردم آنجا آن را مقبره مقداد می خوانند مدفن همین بزرگوار است که در همانجا درگذشت و وصیت کرده او را سر راه زائران عتبات عالیات دفن کنند و همان کتاب نوشته زين الدين على علالا شاگرد وی بوده و سال 822 ه. ق از وی به اخذ اجازه نایل آمده و على بن هلال جزائری به سند عالی از شیخ مقداد روایت داشته است . م.

خویش نام می برد و کفعمی از آن نقل می کند. علاوه بر کتابهای یاد شده فتواهای متفرقی هم دارد.

شیخ مکی جبیلی

از شاگردان شهید ثانی است و فاضل از دنیا گذشته و پارسا بوده و به طوری که گذشت فرزندش محمد از وی روایت داشته است.

شیخ مکی بن علی بن احمد مخلطى

وی، از فضلا بوده است و فضل الله بن علی راوندی از وی روایت داشته است .

قاضی نجم الدين مکی بن علی بن ابی زید حمامی

منتجب الدین، او را پرهیزکاری عادل یاد کرده است.

شیخ مکی بن محمدبن حامد عاملی جزینی پدر شهید اول

وی در روزگار خودش از فضلای مشایخ و از اساتید بنام اجازه است و پیش از این ذیل نامبرداری از طمان بن احمد به نام او اشاره شده.

مؤلف گوید: پیش از این گفته ایم، شهید اول در یکی از اجازاتش: یادآور شده است پدرش جمال الدین ابو محمد مکی، از شاگردان شیخ علامه فاضل نجم الدين طومان بوده و در سفری که وی به حجاز رفته و تا هنگامی که در مدینه در گذشته همواره با او در رفت و آمد بوده است.

سید شرف الدين منتجب بن حسین سروی

منتجب الدین گوید: وی فقیه فاضلی از شاگردان شیخ محقق رشیدالدین

ص: 344

عبدالجليل رازی است .

سید منتهی بن ابی زید بن کیابکی حسینی کجی گرگانی

وی از علما و فقها است و به توسط پدرش از سید مرتضی و سید رضی روایت می کرده و همچنین از شیخ طوسی هم روایت داشته است .

مؤلف گوید: به طوری که از عبارت المناقب به دست می آید، سید منتهی از شیخ طوسی به طریق سماع و قرائت و مناوله و اجازه حداکثر کتابها و روایات او را بهره وری نموده است و باز به تصریخ مؤلف مناقب، سید منتهی از پدرش ابوزید از سید مرتضی و سید رضی روایت داشته است.

خاندان سید منتهی از علمای بزرگ بوده پیش از این از فرزندش سید کمال الدین مرتضی بن منتهی نام برده شد و پس از این هم ترجمه نواده اش سید تاج الدين منتهی بن سید کمال الدين مرتضی خواهد آمد و نیز ترجمه نواده نواده اش سید ناصر الدين محمدبن حسین بن سید تاج الدین منتهی بن سید کمال الدين مرتضی حسینی مرعشی یادآوری شده است.

چنان که از مناقب استفاده می شود ابن شهر آشوب از مترجم حاضر روایت داشته است.

سید زاهد منتهی بن حسین بن علی حسینی مرعشی

منتجب الدین او را دانشمند پرهیزکاری معرفی کرده است.

كمال الدين منتهی بن محمدبن تاج الدين بن محمد حسنی کیسکی

منتجب الدین، او را دانشمند فاضل و واعظ یاد کرده است.

سید تاج الدين منتهی بن مرتضی بن منتهی بن حسین حسینی مرعشی

وی، فاضل مبرزی بود و در فن مناظره مهارت داشت از تألیفات او

ص: 345

مسائل اصولیه است که در ضمن گفتگوئی که با شیخ امام سدید الدین محمود حمصی داشته تدوین کرده است.

وزیر سعید ذوالمعالي زين الكفاة ابوسعد منصور بن حسين آبی

منتجب الدین گوید: وی فاضل دانشور و فقیه بوده و به خوبی از عهده سر ایندگی بر می آمد و مراتب علمی را از شیخ موفق ابو جعفر طوسی فراگرفته و شیخ مفید عبدالرحمن نیشابوری از وی روایت داشته است.

سید، ملقب به میرك موسی بن امیر محمد اکبر حسینی تونی

سید، ملقب به میرك موسی بن امیر محمد اکبر حسینی تونی سید، ملقب به میرك (1)موسی بن امیر محمد اکبر حسینی تونی ساکن مشهد وی دانشور فاضل و متکلم و فقیه و مدرس بزرگوار و از معاصران است از تألیفات او رساله ای است در «زکوة» که به پارسی تألیف کرده و همچنین برخوردی را که ابن بابویه با رکن الدوله دیلمی داشته به پارسی شرح کرده و حواشی متفرق زیاد و کتابهای دیگر هم دارد، مؤلف گوید: وی در ماه رمضان سال 1098 ه. ق در گذشته و حواشی و تعلیقاتی بر کتاب الاحتجاج طبرسی و بر تفسير الصافی مولانا محسن کاشی دارد.

امیر موسی بن علی بن حرفوشی عاملی

امیر موسی بن علی بن حرفوشی عاملی (2)وی فاضل سراینده و ادیب بود. از اشعار اوست:

كأن رأس جيوش الضد ليس له

علم بأن بلادي موطن الأسد

و من مهابة سيفي في القلوب

غدت أم العدو لغير الموت لم تلد

ص: 346


1- در حاشیه از نسخه مؤلف آمده است: شایسته نبود مؤلف امل الآمل وی را در این جا نام برد زیرا ميرك جزء نام اوست یعنی (میر موسی) نه موسی تنها.
2- مترجم حاضر را اعيان الشيعة چنین معرفی کرده است امیر موسی بن علی بن موسی حرفوشی بعلبکی» و أمل الآمل او را به مناسبت این که شام به معنای عامش شامل بر جبل عامل هم می شود او را عاملی گفته است وی در سال 1001 یا 1002 در قلعه دمشق خفه شد.

فليرقبوا صدمة متي معودة

أن لا تقلها الأعداء في البلد

ألست نجل علي وهو من عرفوا

منه المخافة في الأحشاء و الكبد

و أني أنا موسى منه قد ورثت كفي

سيوفا تذيب الأمن في الخلد

- پیداست که رئیس مخالفان از این معنی بی خبر است که شهرهای من مملو از شیرها است.

- دلهای مادران از بیم شمشیر من به پایه ای رسیده که یقین دارند فرزندانشان را جز برای مرگ از جهت دیگری نمی زایند.

۔ دشمنان بدانند که در شهرها آرامشگاهی برای آنان وجود ندارد و باید همواره در انتظار صدمه رسانیدن من به آنها باشند.

- مگر من از نسل علی نمیباشم و على کسی است که هرگاه به حقیقت او برسند دلهاشان از بیم او به لرزه می آید.

- و دست من که موسی هستم شمشیر داری و تیغ آکندگی را از او به ارث برده است و با تیغ های آکنده خویش ایمنی را در دل آنها آب می کند.

موفق خازن بن شهریار وی دانشور بزرگواری بوده است.

سید جلیل ابوجعفر مهدی بن ابی الحرب حسینی مرعشی

وی از علما و فضلا و فقها و از پرهیزکاران است به طوری که از کتاب الاحتجاج و کتابهای دیگر استفاده می شود ابوجعفر از شیخ ابوعلی بن محمدبن حسن طوسی از پدرش شیخ طوسی و همچنین از جعفر بن محمدبن احمد دوریستی از پدرش محمد از محمدبن علی بن حسین بن بابویه روایت داشته است.

سید زاهد ابوطاهر مهدی بن علی بن أمیر کا حسنی قزوینی

منتجب الدين، او را محدث صالحی معرفی کرده است.

ص: 347

سید مهدی بن علی بن أمیر کا حسنی

منتجب الدين، او را به فقاهت معرفی کرده است.

مؤلف امل الآمل گوید دور نیست این مترجم همان مترجم پیشین باشد که منتجب الدين نخست مترجم پیشین را نام برده است و پس از نامبرداری از افرادی چندی سیزده تن) دوباره به نام او اشاره کرد و علتش فراموشی بوده است.

سید صدرالدین مهدی بن مرتضی بن محمدبن تاج الدین حسنی کیسکی

منتجب الدين، وی را عالم واعظ معرفی کرده است.

سید مهدی بن مفضل بن اشرف جعفری نسابه

منتجب الدین وی را به فضیلت یاد کرده است.

شریف مهدی بن هادي بن احمد علوی

منتجب الدين، او را فقیه متدینی معرفی کرده است.

الاجل تاج الدین مهذب بن صالح

منتجب الدین، او را به فضیلت نام برده است.

سید نجم الدين مهنا بن سنان بن عبدالوهاب حسینی مدنی

وی از فضلا و فقها و محققان بوده، سئوالاتی از علامه حلی داشته و علامه پاسخ او را ایراد فرموده است و از تألیفات او کتاب المعجزات است که به سبك الخرایج و الجرائح راوندی تدوین کرده و مطالب بیشتری از آنچه در خرایج آمده در آن تدوین نموده است.

مؤلف گوید: علاوه بر مسائلی که از علامه سئوال کرده سئوالاتی هم از شیخ

ص: 348

فخرالدین فرزند علامه حلی داشته و او به پاسخ آنها اقدام نموده است و من این سئوالات و پاسخ آنها را دیده ام و نیز کتاب احوال الأئمه او را دیده ام این کتاب را مهنا به سبك الخرائج و الجرائح تألیف کرده و بزرگ تر از کتاب راوندی است و احادیث چندی که در الخرائج وجود ندارد در آن ایراد کرده است و من نسخه ای از آن را به خط وی در مشهد مقدس دیده ام و ممکن است کتاب مزبور تأليف او نباشد بلکه تألیف دیگری است و او به خط خود، آن کتاب را استنساخ کرده است. ان علامه حلی در ضمن پاسخ هائی که به پرسشهای او داده به وی اجازه هم داده است و به گمانم فخر المحققين هم به او اجازه داده باشد(1). این به پاره ای از اجازه علامه که به وی داده است اشاره می شود.

بنده نیازمند به خدای تعالی حسن بن يوسف بن علی بن مطهر حتی می گوید: از آنجا که امتثال فرمان کسی که اطاعت او واجب و مخالفتش حرام و دوستیش واجب می باشد از امور لازمه و واجبات حتمی است و این معنی از ناحیه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت مولی علی علیه السلام به ثبوت رسیده و خدا هم مودت خاندان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را اجر رسالت پیمبر (صلی الله علیه و آله) قرار داده و وسیله ای از برای حصول نجات روز قیامت و استحقاق ثواب و خلاصی از عذاب آن روز مقرر فرموده است و تحقق این موضوع از ناحیه سید بزرگوار ما که حسبی شریف و نسبي غطریف دارد یعنی نقیب بزرگوار برگزیده آل طه و پس که علم و عمل را جامع و وقار و حلم را دارا است نجم الملة والدین مهنابن سنان بن عبدالوهاب حسینی که خدا او را مورد احسان خویش قرار بدهد و برکات خویش را بر او فراوان گرداناد، از من درخواست کرد تا به وی اجازه روایت دهم و به پاسخ سئوالات اور اقدام نمایم و از این ناحیه در نظر داشت تا مرا به خطابهای ارزنده خود خرسند و شیرین کام بسازد، این بود با سرعت هر چه تمامتر خواسته او را اجابت کرده و فرمان او را امتثال نمودم و در ضمن تقاضای از حق تعالی به وی اعزالله

ص: 349


1- صورت اجازه مختصری که فخر المحققين به سید مهنا داده در مجلد اجازات بحار، ج 107، ص 150 آورده شده است - م.

افضاله و ادام اقباله اجازه دادم تا همگی تصنیفات و روایات و اجازات و منقولات و کتابهای پیشینیان را که تدریس کرده ام به سند خود که متصل به آنها می شود روایت نماید ویژه کتابهای شیخ مفید محمدبن محمدبن نعمان رحمه الله را از من از پدرم و همچنین از شیخ نجم الدین ابوالقاسم جعفربن سعيد و از سید جمال الدین احمدبن طاووس و دیگران از شیخ یحیی بن محمد بن يحيى بن فرج سوراوی از شیخ هبة الله بن رطبه از مفید ابوعلی حسن بن شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی از پدرش شیخ طوسی و به همین سند از پدرم و از شیخ ابوالقاسم» تا به آخر اجازه(1)

المولى الجليل مهیاربن مرزویه ابوالحسن دیلمی بغدادی

المولى الجليل مهیاربن مرزویه ابوالحسن (2)دیلمی بغدادی

وی از فضلا و سرایندگان و ادبا بوده و از سرایندگانی به شمار می آید که آشکارا به ستایش از اهل بیت علیهم السلام می پرداخته و از شاگردان شریف رضی است و در اشعار خود فصاحت عرب و مضامین لطيف عجم را گرد آورده است.

ص: 350


1- صورت این اجازه که در ذیحجه سال 719 ه. ق در حله نوشته شده است همگی آن در مجلد اجازات بحار، ج 107، ص 143 آورده شده است و نیز صورت اجازه دیگری که علامه برای سید مهنانوشته است در همان مجلد، صفحه 147، یادآوری شده است در این اجازه به بخش مهمی از کتابهای خود اشاره کرده است در خاتمه مستدرك ج 3، ص 44 به نام و نسب سید مهتا اشاره کرده و می نویسد: نسب او منتهی به حسین اصغر می شود و توصیفی که علامه از وی نموده تذکر داده و نوشته است مسائلی را که وی از علامه داشته است صدو هفتاد و چهار مسئله بوده و به مسائل مدنيات موسوم می باشد و هنگامی بوده که سید برای زیارت ائمه طاهرین به عتبات آمده بود و در صفحه 376 همان مجلد اظهار می دارد مسائل مزبور به خط سید حیدر آملی در نزد من موجود میباشد که بر فخر المحققين قرائت کرده و سال 761 ه. ق به وی اجازه داده تا آنها را روایت کند و مورد عمل قرار بدهد و خود فخر هم همان مسائل را بر پدرش خوانده و از وی روایت کرده است و حکایتی هم در همان مجلد، صفحه 446 که برای سید اتفاق افتاده نقل کرده است و اجازه ای هم علامه در سال 720 به سید داده و کتاب احسن الخلال را هم از تألیفات او شمرده اند - م.
2- در دیوان مهیار؛ معالم العلماء؛ وفيات؛ «ابوالحسین» آمده است.

ابن شهر آشوب در معالم العلماء (1)می نویسد: در یکی از اوقات ابو القاسم بن برهان خطاب به وی گفت: با پذیرفتن دین اسلام از گوشه ای از دوزخ به گوشه دیگر آن در افتادی. مهیار پرسید چگونه؟! بی پاسخ داد: زیرا گبر بودی اسلام آوردی و اینك با سروده های خود از پیشینیان بدگوئی می کنی ! مهیار در پاسخ گفت: چنان نیست بلکه من از کسانی نکوهش می کنم که خدا و رسول از آنها نکوهش کرده است.

مهیار ابیات فراوانی در ستایش از اهل بیت علیهم السلام سروده و دیوان بزرگی دارد و یکی از علما گفته ابیاتی را که مهیار از سروده های دیگران برگزیده است بهتر و ارزنده تر از منتخبات سید رضی است و در ابیات سید رضی، شعری که مورد ایراد دیگران باشد دیده نمی شود.

از اشعار اوست که در ضمن چکامه ای سروده است.

حملوهایوم السقيفة أوزا

را تخف الجبال و هي ثقال

ثم جاؤوا من بعدها يستقیلو

نو هيهات عثرة لاثقال

و حال الأخمار و الله يدري

كيف كانت يوم الغدير الحال (2)

- در روز ثقیفه گناهانی را مرتکب شدند که کوههای به آن سنگینی از ارتکاب آنها عاجز بودند.

- پس از آن از در عذرخواهی در آمدند با آن که لغزش آنها قابل پذیرش نبود.

این جا بود که خواستند با معجرهای ریاکاری خود بر عمل ناپسند خویش روپوش بگذارند. و حال آن که چگونه می توان، حقیقت روز غدیر را با چنان معجرهای ریاکارانه مخفی و پوشیده داشت.

از چکامه های اوست:

أبا حسن إن أنكروا الحق فضله

على أنه و الله إنكار عارف

فألأسعى للبين أخمص بازل

و ألآ سمت للنعل إصبع خاصف

ص: 351


1- معالم العلماء، ص 148.
2- در دیوان مهیار، ج 3، ص 16، «كيف كانت يوم الغدير تحال».

و إلا كما كنت ابن عم و والدا

و صنوا و صهرة كان لم يقارف

أخصك بالتفضيل إلا لعلمه

بعجزهم عن بعض تلك المواقف

- ای ابوالحسن هرگاه حق تو را انکار کردند به خدا سوگند يقين دارم انکار آنها همانند انکار انسان دانائی بوده.

- و اگر انگشت، سختی پذیر برای مرگ نمی کوشید و اگر انگشت پاره دوز دست به کفش پاره نمی آزید.

. و اگر تو پسر عموی رسولخدا و پدر سبطین و همسر دختر پیغمبر و داماد آن جناب نبودی.

- باز هم تو را بر دیگران برتری می دادم زیرا میدانم آنها به اندکی از مراتب عالية تو دست پیدا نکرده اند. از چکامه های اوست:

و اما وسيدهم على قوله

تشجي العدو و تبهج المتواليا

لقد ابتنی شرفالهم لو رامه

زحل بباغ کان عنه نائيا

وهب الغدير أبوا عليه قبوله

بغية فكم عدوا سواه مساعيا

بدرة و أحدة أختها من بعدها

و حنين وقار بهن فصاليا

والصخرة الصماء أخفي تحتها

ماء و غير يديه لم يك ساقیا

و تدبروا خبر اليهود بخيبر

و ارضوا بمرحب و هو خصم قاضيا

و تفکروا في أمر عمر أولا

و تفكروا في أمر عمر ثانيا

أسدان کانا من فريسة سيفه

و لقلما اهابا سواه مناویا (1)

- بزرگ آنها، از سخنی دم میزد که دشمن را ناراحت و دوست را خرسند می ساخت.

. آنها را به پایه ای از شرافت رسانید که دست ستاره زحل به دامن آن نمی رسد. . در عین حال با دشمنی که داشتند روز غدیر را نپذیرفتند و حال آن که برای

ص: 352


1- دیوان مهیار، ج 4، ص 200.

کارهای دیگر دامن به کمر می زدند.

- آری آنها بودند که از پیش آمدهای بدر و احد و حنین خاطر کرده بودند.

- هرگاه آب آشامیدنی در زیر سنگ سختی پنهان باشد جز دست توانای علی عليه السلام دست دیگری نمی تواند آن آب را از زیر آن سنگ بیرون بیاورد.

- درباره یهودیان خیبر اندیشه کردند و برای نبرد با آنها به مرحب خیبری راضی شدند. - نخست درباره عمرو بن عبدود اندیشه کردند و بار دیگر درباره عمروعاص.

- این هر دو تن، شیرانی بودند که طعمه شمشیر او می شدند و کم اتفاق می افتاد که از دیگری جز او بهراسند.

از چکامه های اوست:

أبوهم و أمهم من علم

ت فأنقص مديحهم أو زد

أرى الدين من بعد يوم الحسين

علی له الموت بالمرصد

سيعلم من فاطم خصمه

بأي نکال غدا يرتدي

و من ساء أحمديا سبطه

فباء بقتلك ماذا يدي

فداك نفسي و من لي بذا

كولو أن مولی بعبد فدى

و ليت سبقت فكنت الشهيد

أمامك يا صاحب المشهد

أنا العبد والاكم عقده

إذا القول بالقلب لم يعقد

و فيكم ولائي و ديني معا

و ان كان في فارس مولدي (1)

- پدر و مادر آنها را که می شناسی اکنون به اختیار تو است می خواهی بیشتر از آنها ستایشگری بنما یا کمتر.

پس از شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) دین اسلام را تا آنجا رنجور دیدم که آماده برای جان دادن بود.

- بزودی آنها که فاطمه دشمن آنها است خواهند دید که به چه شکنجه ای دچار خواهند شد.

ص: 353


1- دیوان مهیار، ج 1، ص 300.

- و همچنین آنها که تو را شهید کردند خواهند دید که چگونه پیمبر با آنها رفتار خواهد کرد.

- جانم فدای تو و با آن که ارزشی ندارم و بندهای بیش نیستم باز هم می خواهم فدائی شما باشم.

. و چه خوب بود متوجه می شدم، بنده هم لیاقت دارد تا فدائی آقایش باشد. ای کاش بر دیگران پیشی می گرفتم و در رکاب شما به منصب شهادت نایل می آمدم.

- من بنده ای هستم که حلقه ولایت شما را بر گردن دل خود افکنده ام. - هر چند در ایران متولد شده ام باز هم دین و ولایت من شما هستید . از ابیات اوست:

أيها العاتب ماذا

ك و ما أعرف ذنبي

أتظن الدمع دینا

تتقاضاه بعتبي

إن تكن أنکرت حفظي

الك و ارتبت بحبي

فبعين الله ي اظا

لم عيناي قلبي (1)- ای کسی که با من درشتی می کنی که این کار چیست؟ و حال آن که من خود را گناهکار نمی دانم.

۔ مگر گریه کردن هم گناه است و موجبات عتاب را ایجاد می کند.

۔ اگر می گوئی در نگه داشت تو نمی کوشم و از سوی دیگر علاقه مند به من می باشی باید بدانی.

- سوگند به دیدگان خدا به من ستم میکنی زیرا دیدگان و دل من گواهی میدهد که تو را دوست می دارم و فریفته تو می باشم.

از اندرزهای اوست:

يلحي على البخل الشحيح بماله

أفلا تكون بماء وجهك أبخلا

أكرم يديك عن السؤال فإنما

قدر الحياة أقل من أن تسألا

ص: 354


1- دیوان مهیار، ج 1، ص 8-9.

ولقد أضم إلي فضل قناعتي

و أبيت مشتملا بها متزملا

و إذا امرؤ أفنى الليالي حسرة

وأمانيا أفنيتهن توکلا (1)

۔ مالدار به ثروت خود که آن را به مصرف نمی رساند بخل می ورزد و تو چرا به ریختن اشك چشمت بخل نمی ورزی و آن را در پیش آن و این می ریزی.

- بیا و دست از سئوال و تگدی بردار و ارزش دو روزه زندگی کمتر از آن است که دست گدائی در خانه این و آن دراز کنی.

- با لباس قناعتی که بر اندام خود گرد آورده ام مورد دشمنی دیگران واقع شده ام و هیچگونه احساس ناراحتی در خود نمی کنم.

- زیرا معتقدم هرگاه کسی تمام شب و روز خود را به آرزو و اندوه سپری کند من آنها را به توکل بر خدا به پایان می رسانم.

ابن خلکان گفته است: مهیاربن مرزویه کاتب ایرانی دیلمی، سراینده ای بنام است گفتار پسندیده ای داشته و بر مردم روزگارش از این نقطه نظر برتری پیدا کرده است و دیوان شعر بزرگی که مشتمل بر چهار مجلد بوده گرد آورده است... خطیب بغدادی هم در تاریخ بغداد از وی ثناگستری نموده است...

ابوالحسن باخرزی در دمية القصر می گوید: مهیار سر اینده ای است که در مناسك فضیلت حج، مشاعر آن است و کاتبی است که در زیر هر يك از کلماتش کعبهای نهفته است و در هیچ يك از چکامه هایش محلی را برای اعتراض باقی نگذارده و آنچنان چکامه های خویش را آراسته است که در دلها جای گرفته و با توجه به آنها گناه روزگار گناهکار را پذیرا گشته است.

ابن خلکان وفات او را سال 427 ه. ق ضبط نموده است (2)

ص: 355


1- دیوان مهیار، ج 3، ص 138
2- ابن خلکان در وفیات الاعیان، ج 4، ص 441 می نویسد: مهیار در آغاز گبر بود و به دست شریف رضی مؤلف نهج البلاغه اسلام اختیار کرد و او در شعر استاد وی بود و مهیار چکامه های خود را به سبك چکامه های سید رضی می سرود و همگان از او به بزرگی و توانائی در شعر یاد کرده اند. دیوان او مشهور است و نیازی به نمونه هائی از اشعار او نیست آری از این شعر ش که در ضمن قصیده ای است بی اندازه به تعجب می آیم. منا انتم من ظاعنين و خلفوا قلوبا أبت أن تعرف الصبر عنهم مهیار در شب یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 428 ه. ق درگذشت و همان سال هم شیخ الرئیس حکیم مشهور وفات یافت بعضی از تاریخها وفات او را سال 426 ه. ق ضبط کرده ليكن قول اولی به درستی نزدیکتر است و فرزندی داشت به نام حسین، مهیار به کسر میم و مرزویه به فتح میم و سکون را و فتح زا و فتح هر دو فارسی است و معنای آن را نمی دانم - آری مه به معنای بزرگ است یعنی یار بزرگ و ویه در پارسی به معنای صاحب است و مرز به معنای سر حد یعنی سرحد دار. خطیب در تاریخ بغداد، ج 13، ص 276 می نویسد: مهیار در روزهای جمعه به جامع منصور حضور پیدا می کرد و جمعی از ادبا گرد او اجتماع می کردند و به قرائت دیوان شعر او می پرداختند و مقدر نشده بود که از مطالب علمی او استفاده کرده باشم - م.

شیخ کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی

وی از علما و فضلا و مدققان بوده و در علم کلام مهارت به سزایی داشته است . از تألیفات او است : شرح نهج البلاغه بزرگ و متوسط و کوچك است و دیگر شرح المأة كلمة و رساله در الامامة و رساله در کلام و رساله در العلم و کتابهای دیگر . سید عبدالکریم بن احمدبن طاووس و دانشوران دیگر از وی روایت می کنند.

مؤلف گوید: برخی از فضلا میثم را به کسر میم ضبط کرده است (1).

ابن میثم، شاگرد علی بن سليمان بحرانی و شاگرد شیخ ابوالسعادات اسعدبن عبدالقاهر بن اسعد اصفهانی است. و شرح کبیرش را که بر نهج البلاغه تألیف کرده به نام علاء الدین خواجه عطاء الملك جوینی تدوین نموده است. و المأة كلمه، صد کلمه از کلمات قصار حضرت مولی علی علیه السلام است که جاحظ آنها را انتخاب نموده و ابن میثم شرح مبسوطی بر آن مرقوم داشته و من آن را در استراباد جزء کتابهای

ص: 356


1- در انوار البدرين، ص 67 می نویسد: هر کسی که به نام میثم نامیده شد از قبیل میثم تمار باید میم آن را به کسر ضبط کرد تنها مترجم حاضر و جدش میثم بن علا را باید به فتح میم ضبط نمود - م.

ملا محمد حسین اردبیلی دیده ام (1)

و از تألیفات او که یکی از فضلا آن را به وی نسبت داده کتاب القواعد في علم الكلام است و ممکن است همان کتابی باشد که در متن امل الآمل به نام رسالة في الكلام یادآوری شده است. و همان فاضل کتاب استقصاء النظر في امامة الأئمة الاثني عشر و کتاب الاستغاثه را به وی نسبت داده است (2). و کتابهای دیگر به گمان من این دو کتاب از تألیفات او نباشد.

از تألیفات او كتاب منهج یا مناهج الأفهام در علم کلام است و من بخشی از آنرا دیده ام و به گمانم همان کتابی باشد که در متن حاضر به عنوان رسالة في الكلام یادآوری شده است.

به خط یکی از علما دیدم، شیخ حکیم مفیدالدین ، میثم بحرانی، نهج البلاغه را شرح کرده و کتاب المعراج السماوی از تألیفات او می باشد ممکن است حکیم مفید الدین همان، مترجم حاضر باشد. لیکن مشکل آن است که فاضل اشاره شده قبلا كمال الدين، میثم بحرانی را نام برده و شرح نهج البلاغه را به وی نسبت داده است و به دنبال او از

حکیم مفید الدین نام می برد(3)

ص: 357


1- شرح صد کلمه به سه قسمت متفاوت به تصحیح و مقدمه مرحوم محدث ارموی به طبع رسیده است . م.
2- الذريعة، ج 2، ص 28 می نویسد: الاستغاثة با الاغاثة تألیف شریف ابوالقاسم علی بن احمد کوفی علوی متوفی 352 ه. ق و جمعی از مشایخ، کتاب مذکور را به وی نسبت داده اند و مؤلفش از على بن ابراهیم قمی روایت می کرده و طبق نظریه ایشان، کتاب مزبور از تألیفات ابن میثم نمی باشد و همین کتاب در روزگار ما ترجمه شده است - م.
3- شرح نهج البلاغه را ابن میثم در نیمه شب شنبه 6 رمضان سال 677 ه. ق به پایان آورده و این شرح در سال 1276 ه. ق به طبع رسیده و والد این جانب مرحوم شیخ حسین مقدس (قده) همین نسخه منطبعه را در مدت 13 ماه از 23/ 1361 / 24 تا سلخ جمادی الاولی 1362 ه. ق به تنهائی و تحمل رنج فراوان با نسخه های چاپ ایران و مصر مقابله و تصحیح نموده و ضمنا پاره ای از مطالب آن را با شروع دیگر تطبيق فرموده و لغات مشکل آن را از کتابهای لغت توضیح داده و نسخه صحیحی است که این جانب افتخار نگهداری آن را انشاء الله تعالی دارم و چنان که خود در پشت همان نسخه توضیح داده و نسخه دیگر از آن را هم به همان تعب و تنهائی تصحیح کرده اند (رضوان الله عليه و على شارحه) - م.

شارح قصیده بدیعیة صفی الدین بن سرایا حتی در آخر شرح مزبور آن جا که کتابهائی را که در علم بدیع تألیف شده یادآوری می نماید کتاب التجريد را به شیخ میثم

بحرانی نسبت می دهد و ممکن است مراد وی، مترجم حاضر باشد(1).

ص: 358


1- مرحوم شیخ سليمان بحرانی رساله ای به نام السلافة البهية في الترجمة الميمية در شرح حال ابن میثم نگاشته و این رساله در مجلد اول کشکول شیخ یوسف بحرانی آورده شده است در آن رساله وی را به عالم ربانی و عارف بحرانی و دیگر از اوصاف که شایسته مقام او بوده ستوده و اضافه کرده وی بزرگواری صاحب کرامت است و می نویسد: خواجه نصیر طوسی به تبحر او در حکمت و کلام گواهی داده و سید شریف تحقیقات او را در کتابهای خود متعرض گردیده و سید صدرالدین از کتاب المعراج السماوی او مطالبی نقل کرده است و از تألیفات او شرح اشارات شیخ علی بحرانی و بحرالخضم و رسالة في رد الوحی و الالهام را نام می برد و می نویسد: در سال 679 ه. ق وفات یافته است. انوار البدرين می نویسد: مرقد او در هنتای ماحوز مزار اهل معنی و کمال است - م.

ن

شيخ ناصر بن على جهضمي

شيخ ناصر بن على جهضمي(1)

از پیشینیان اصحاب بزرگوار ما می باشد و کتاب تاریخ آل رسول الله از تألیفات اوست، این کتاب را شيخ حسن بن شیخ علی کرکی در کتاب عمدة المقال في كفر اهل الضلال به وی نسبت داده است.

شیخ ناصربن احمد

وی ذهن نقادی داشته و به طوری که یکی از شاگردهای شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ می نویسد: وی از مشایخ اصحاب ما بوده است و به گمان من مترجم حاضر از دانشوران متأخر از شیخ فخرالدین فرزند علامه حلی و اعلامی که نزديك به روزگار او بوده اند به شمار است(2).

ص: 359


1- جهضمي به فتح جيم و ضاد نقطه دار با هاء ساکن و میم و یاء آخر منسوب به جهاضمه است که محله ای است در بصره و سمعانی هم این گونه آن را معرفی کرده است لیکن حقیقت همین است محله مزبور جایگاهی بوده که جهاضمه در آنجا ساکن گردیده اند و آن محله به نام ایشان شهرت یافته است . م.
2- امل الآمل، ج 2، ص 333 می نویسد: ناصر بن احمدبن عبدالله بن متوج بحرانی: از فضلا و محققان و فقها بوده حافظه عجیبی داشته چنان که هیچ مطلبی را فراموش نمی کرده و بعضی از علما در اجازه خود از وی یاد کرده است - م.

قاضی ناصر الدين، مشهور به ابن نزار

وی از علمای بزرگوار اماميه است و از شیخ جمال الدین حسن مشهور به مطوع جروانی احساوی روایت می کرده و شیخ زین الدین ابوالحسن علی بن حسام الدین ابراهیم بن حسن بن ابراهيم بن ابی جمهور احساوی پدر ابن ابی جمهور احساوی از وی روایت داشته است و چنان که از آغاز غوالى اللئالی ابن ابی جمهور به دست می آید قاضی ناصر الدين در طبقه ابن فهد حلی بوده است.

و ابن ابی جمهور در همان کتاب در وصف او چنین گفته است: الشيخ العالم النحرير قاضي قضاة الاسلام ناصر الدين، مشهور به ابن نزار در جای دیگر از همان کتاب، گفته است: عن شيخه الشيخ الزاهد الفقيه قاضي قضاة الاسلام ناصر الدين بن نزار عن شيخه و استاده الشيخ حسن، الشهير بالمطوع الجرواني الاحساوی.

سید ناصر الدين بن عبدالمطلب بن پادشاه حسینی جزائری

وی از دانشوران بزرگواری است که نزديك به روزگار علامه حلی می زیسته و سید علی بن عبدالحمید در کتاب رجال اش از وی یاد کرده و او را در شمار دانشوران آن روزگار خوانده است.

سید معظم عزالدين بن نجم الدين

سید معظم عزالدين بن نجم الدين (1)

از علماء بزرگ متأخر است، سئوالاتی از شهید اول داشته است که شهید (ره) به پاسخ او پرداخته و سئوالات مزبور دلیل بر کمال فضیلت اوست، ظاهرآ نام او غیر از آن است که در بالا مرقوم شده است و نسخه کهنی از آن سئوال و جوابها نزد ما موجود می باشد و پسر عموی شهید که گویا شیخ ضیاء الدین جزینی باشد مطالبی به خط خود بر

ص: 360


1- به قرینه ظاهر که نام او را در ذیل ناصرها آورده است ممکن است نامش ناصر بوده باشد یعنی عز الدين ناصر بن نجم الدين - م.

پشت آن کتاب مرقوم داشته است.

الناصر للحق امام الزيديه

ابن شهر آشوب در باب نون از معالم العلماء (1)نام و نسب او را به شرح زیر ایراد کرده است ابو محمد، حسن بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن عمر بن علی بن الحسین السجادين الحسين بن علی بن ابیطالب علیهم السلام.

الناصر کتابهای زیادی تألیف کرده از جمله الظلامة الفاطمية است.

مؤلف گوید: الناصر للحق لقب اوست و نام و نسب او را که ابن شهر آشوب متذکر شده است به همان مقیاسی است که سید مرتضی (ره) در المسائل الناصریات ایراد کرده است و در بحث القاب به آنها اشاره می شود (2).

از ظاهر کلام سید بر می آید که از وی نکوهش کرده باشد. لیکن شیخ بهائی و دیگران اظهار داشته که وی راضی به امامت نبوده است و او را از سادات بزرگوار و از فضلای شیعه نام برده است.

الناصر در روزگار صدوق بلکه در روزگار مفید و اعلام دیگر می زیسته و ابوالمفضل شیبانی از وی روایت داشته است و سند روایت او را محمدبن ابوالقاسم طبری در کتاب بشارة المصطفى متذکر گردیده است.

و از تألیفات او کتاب تفسير القرآن است که در برخی از تفسیرهای زیدیه، فوائد بسیاری از آن نقل شده است. سید مرتضی در آغاز کتاب المسائل الناصریات می نویسد: من به استواری علوم الناصر الكبير که در فضیلت برتر از دیگران است سزاوارتر می باشم زیرا او جد مادری من است چه آن که مادرم فاطمه، دختر ابو محمدحسن بن احمدبن حسین سردار لشکر پدرش الناصر الكبير ابو محمد حسن بن حسین بن علی بن عمر بن على السجاد زین العابدين بن الحسين السيد الشهيدبن امير المؤمنین (صلوات الله عليه و

ص: 361


1- معالم العلماء، ص 126.
2- در پاورقی از النوابغ الروات، ص 92 نقل کرده الناصر سال 304 در آمل طبرستان در گذشت.

الطاهرين من عقبه عليهم السلام و الرحمه) بوده است الناصر اصل من و شاخه ای از شاخه های بارور خاندان من می باشد و نسبی است که سراپای آن را فضیلت و نجابت و ریاست فراگرفته است.

و ابو محمد حسن، ملقب به ناصربن ابو الحسين احمد است که من او را بارها ملاقات کرده ام و سال 368 ه. ق درگذشته است. وی، مرد نیکو کار و دانشمند و دیندار و پاك طينت و خوش نیت و خوش اخلاق و نيك نفس بود و در روزگار معز الدوله و دیگران باکمال جلالت و عظمت می زیست و موقعیت ویژه ای از نظر وی داشت و خاله زاده بختیار عزالدوله بود چه آن که پدرش ابو الحسين احمد با «کنز حجير» که دختر سهلان سالم دیلمی که خاله بختیار و خواهر زن معزالدوله بوده ازدواج کرده است و مادرش در دیلم از خانواده های باشخصیت می باشد و به بزرگواری معروف اند.

در سال 362 ه.ق که پدرم از نقابت علویها کناره گرفت ابو محمد ناصر که جد نزديك من بود نقابت علویها را در مدينة السلام (بغداد) عهده دار شد و ابو الحسين احمد بن حسین، سپهسالار لشکر پدرش بوده و مرد فاضل و دلاوری است . و پیش آمدهای مشهوری دارد که یادآوری از آنها موجب تطويل است.

و ابو محمد ناصر کبیر، حسین بن علی است که فضیلت و دانشوری و پارسائی و فقاهت او از خورشید روشن تر است و او بود که در سرزمین دیلم، پرچم اسلام را به اهتزاز در آورد و مردم آن سرزمین را که سالها به گمراهی به سر می بردند هدایت کرد و از جهالت رهائی یافتند، خویهای پسندیده او بیشتر از آن است که به شماره درآید و یا پوشیده باشد و کسی که خواهان چگونگیهای آن باشد به تواریخ مربوط به آل ناصر رجوع نماید.

و ابو الحسين: دانشور فاضلی است. و حسین بن علی، ریاستش مشهور و بر دیگران پیشی داشته است. على بن عمر اشرف، دانشمند و راوی حدیث است. و عمر بن علی بن حسین، ملقب به اشرف، سیدی بزرگوار و والامقام بوده و در

ص: 362

دولت اموی و عباسی، موقعیت ویژه ای داشته و دانشمند و راوی حدیث می باشد.

ابوالجارود زیادبن منذر گوید: کسی از حضرت باقر علیه السلام پرسید کدام يك از برادران خود را از دیگری دوست تر می دارید و مقام فضيلتش از دیگران زیادتر است؟ حضرت باقر عليه السلام در پاسخ او فرمود: عبدالله، دست من است که به وسیله آن به کار می پردازم عبدالله برادر پدری و مادری آن حضرت بوده و عمر، چشم من است که به وسیله آن می بینم و زید زبان من است که با آن گفتگو می نمایم. و حسین انسان بردباری است که با کمال آرامش و احتیاط در روی زمین راه می رود و از آن مردم به شمار می آید که هرگاه ستیزه گران با وی روبرو بشوند به جای آن که بر آنها پرخاش کند در مقابل حرفهای نامناسب آنها به آنها سلام می گوید. (پایان کلام سید مرتضی).

ناصر خسرو اصفهانی بلخی

سيد الحكماء ابومعین ناصر بن خسروبن حارث بن علی بن حسن بن محمدبن علی بن موسی الرضا عليهم السلام(1)، سید حکیم علوی حسینی موسوی رضوی معروف به ناصر خسرو اصفهانی بلخی

ناصر خسرو از مشاهیر حکما و فقهای روزگار خلفای اموی عباسی و از معاصران فارابی حکیم ملقب به معلم ثانی است.

در چگونگی حال ناصر خسرو، سخن به اختلاف گفته شده است چنان که بعضی او را تکفیر کرده و به الحاد نسبت داده اند و برخی او را بیشتر از حد امکان ستوده اند و بالاتر از آن گفته اند که درباره حکمای الهی ابراز داشته اند و به مناسبت این گونه اختلاف که درباره او نقل شده است ما نام او را در هر دو بخش از کتاب حاضر متذکر شده و

ص: 363


1- در النابس، ص 198، به جای علی، عیسی و پس از حسن چنین آمده است: موسی بن محمد الجواد بن محمد بن على الرضا - بعضی چنان که در مقدمه اخوان الاخوان وی آمده می نویسد: نسبت رضوی و اضافت علوی به نام او پایه استواری ندارد و از خاندان محتشمی است که کارهای دولتی داشته، چنان که خود او گفته است: من از پاك فرزند آزادگانم نگفتم که شاپوربن اردشیرم. ممکن است مراد از فرزند آزادگان، اهل بیت باشد که به راستی آزادگان دنیا و آخرت می باشند. م.

شرح حال مفصل او را در بخش دومین این کتاب که به نظر من شایسته تر است ایراد نموده ام (1)

ص: 364


1- شرح حال این حکیم بزرگوار در کتابهای تذکره و تاریخ و گاهی در مقدمه برخی از کتابهای چاپ شده اش آورده شده است و ما در این جا به اندازه ای که شرح حالش را تکمیل کرده باشیم ایراد می نمائیم. ناصر خسرو در سال 394 ه. ق در غبادیان بلخ به دنیا آمده و در کودکی پدرش را از دست داده است و در دربار ملوك و امرا راه داشته و در شهر مرو به سمت دبیری اشتغال می ورزیده و از خوردسالی به خواندن تاریخ رغبت داشته و در علوم عقلی و نقلی تبحر پیدا کرده قرآن کریم و چکامه های عربی را محفوظ بوده و فلسفه یونانی را می خوانده و از آثار فارابی و ابوعلی بهره برده و از برخورد با اساتید دیگر شهرها برخوردار می شده و طب و موسیقی و ریاضیات و علوم غریبه را به خوبی فراگرفته، سال 437 ه. ق در سن 43 سالگی بر اثر خوابی که دیده بود عازم سفر شد و در این سفر که هفت سال طول کشید و سال 444 ه. ق به انجام رسید شهرهای بسیاری سیاحت کرد و با بزرگانی برخورد داشته که آنها را در سفرنامه معروفش ثبت نموده ناصر خسرو سه سال در مصر ماندگار شد و به دلالت یکی از نقبای فاطمی به مرام اسماعیلی گرائید و از سوى المستنصر مأمور تبلیغ آئین اسماعیلی گردید و به لقب (حجت) ملقب گردید در بازگشت به بلخ طبق دستوری که داشت به تبلیغ پرداخت لیکن با مخالفت علمای حنفی و شافعی و امرای سلجوقی مواجه گردید ناچار از آنجا بیرون آمده و به مازندران و نیشابور رفت و آنجا هم دوام نیاورده و از آنجا به يمکان رفته و مدت 15 سال در دره یمكان به سر برده و پیروانی داشته و در سال 481 ه. ق در همان جا بدرود زندگانی گفته و به خاك سپرده شده شرح حال خودش را در رساله ای که مشتمل بر حقایق ارزنده ای است ایراد فرموده و این رساله در ریاض السياحة أورده شده و قابل توجه است در تذكرة الشعرا و کتابهای دیگر آمده است که ناصر خسرو مراتب سیر و سلوك را از شیخ ابوالحسن خرقانی فراگرفته و مدتی نزد او به ریاضت پرداخته است از قرائنی که در دست است ناصر خسرو به دیدار او نرسیده زیرا در هنگام وفات شیخ که سال 425 ه. ق بوده سی و يك سال داشته و در چند سالگی از غبادیان به ایران آمده و در خرقان به دیدار شيخ رسیده، گذشته از این در سفرنامه می نویسد: سال 437 که عازم سفر شدم در قومس به زیارت قبر شیخ بایزید بسطامی رفتم و خرقانی دوازده سال پیش از این سفر در گذشته هرگاه شیخ سمت استادی او را داشته بایستی به زیارت قبر او هم که تا بسطام فاصله ندارد می رفته و از او در سفرنامه خود یاد می کرده است. ناصر خسرو شيعه پاك طینتی بوده و در اشعار خود به این حقیقت اشاره کرده است. از جمله: اسلام ردائی ز رسول است و امامان مر عترت او حافظ این شهره ردایند از او است: گویند که پیغمبر ما امت و دین را چون رفت ز عالم به فلان داد و به بهمان پیغمبری ای بی خردان ملك الهی است از ملكت قيصربه و از ملك سليمان هرگز ملکی ملك به بیگانه نداده است شو نامه شاهان جهان یکسر بر خوان با دختر و داماد و نبیره به جهان در میراث به بیگانه دهد هیچ مسلمان تألیفات او زیاد است. از جمله: دیوان ؛ سفر نامه؛ جامع الحکمتين؛ وجه دین؛ و زادالمسافر که به چاپ رسیده است و تأويلات این کتاب را آنگاه که در دست ملاحده گرفتار بود به آئین آنها نوشته و تقیه کرده و همین کتاب موجب شده او را ملحد بخوانند - م.

شیخ جليل ناصر بن ابراهيم بویهی احسائی عاملی عینائی

بویهی، فاضل و عالم و فقیه و شاعری بنام است و منزلت و مقام بزرگی داشته و از دانشورانی است که پس از شهید اول می زیسته است.

یکی از فضلای شاگردان ملا محمد امین استرابادی که از علمای جبل عامل است در رساله ای که تألیف کرده پس از بیان مطالبی می نویسد: موضوعی که متناسب با بیان فعلی است آن است که شیخ فاضل ادیب ناصر بویهی که نیاکان او آستانه مبارکه حضرت مولی علی علیه السلام را بنیان کرده و آرامگاهی در نجف اشرف به نام «مقبرة السلاطين » ساخته اند چکامه ای در ستایش یکی از نیاکانم شیخ ظهير الدين بن حسام عینائی سروده و حکایتی با او دارد که در حال حاضر جای یادآوری آن نیست. و این چکامه را هنگامی سروده است که ظهیرالدین وی را از حضور به درس ممانعت کرده و او هم در مقام عتاب بر آمده خطاب به وی چکامه ای سروده که این بیت از آن چکامه است:

وما كل من أدلي من البئر دلوه

بساق و لا من صفح الكتب فاضل

. هر کسی که دلوی به چاه انداخت ساقی نیست و هر کسی که کتابهائی را ورق زد فاضل نمی باشد.

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: بویهی در جوانی به جبل عامل رفت و تا آخر

ص: 365

عمر در عيناثا زيست داشت و همان جا هم در گذشت. بویهی، در عيناثا به تحصیل پرداخته و از شاگردان شیخ ظهير الدین عاملی می باشد. بویهی، فاضل محقق و بادقت و ادیب و سراینده و فقیه بوده و رساله ارزنده ای در فن حساب دارد که آن را به خط او دیده ام و حاشیه ای بر القواعدعلامه تدوین کرده که آن را به خط او دیده ام. گذشته از اینها، حواشی و تحقیقات بسیاری بر کتابهای فقه و اصول داشته است. از سرودهای او ابيات زیر است:

إذا رمقت عيناك ماقد كتبته

وقد غیبتني عند ذاك المقابر

فخذ عظة مما رأيت فإنه

إلى منزل صرنا، به أنت صابر

- پس از مرگ من که تألیفات مرا مورد نظر قرار میدهی باید بدانی که سرانجام آنها هم به همان جایی می رسد که تو در انتظار آن می باشی.

از ابیات اوست:

أقيما فما في الظاعنين سوا کما

لقلبي حبيب ليت قلبي فداكما

ولا تمنعاني من تعلل ساعة

فيوشك أتي بعدها لا أراكما

فما حسن أن أبتغي الوصل منكما

وأن تقطعا حبل الوصال کلاكما

و أن تأبيا إلأجفاي فإنني

إلى الله أشكو رقتي و جفاكما

- در کنار من اقامت گزینید که جز شما که جانم فدایتان باد مسافران دیگری خواهان دل من نمی باشد.

- مرا از اندك شکیبائی که می ورزید محروم مکنید زیرا ممکن است پس از این به دیدار شما نایل نیایم.

- از من شایسته نیست که خواهان وصل شما باشم حال آن که آن هر دوی شما ریسمان وصال را پاره می کنید.

- و هر گاه جز آزار رسانیدن به من نظر دیگری ندارید، از نازك دلی خود و آزار شما به خدا شکوه می کنم.

کتابهای چندی که به خط او بوده و تاریخ کتابت برخی از آنها 852 ه. ق می باشد در نزد ما موجود است.

ص: 366

به خط یکی از علما و به نقلی که از خط شهید ثانی داشت چنین نوشته بود، شیخ امام محقق ناصر بن ابراهيم بویهی نسب، در احسا، نشو و نما یافت و در جبل عامل به عمرش خاتمه داده شده است. وی، از علمای بزرگ و محقق بافضیلت بوده از زادگاه خویش به بلاد شام رفته و به تحصیل دانش پرداخته و در سال 852 ه. ق که مصادف با طاعون بوده در گذشته است .

وی از بازماندگان سلسله آل بویه است که پادشاهانی بنامند و بر کشور ایران و عراق، حکومت می کردند و صاحب بن عباد از وزیران این سلسله بوده و پس از آن که آستانه مقدسه حضرت صاحب ولایت الهیه مولی علی علیه السلام طعمه آتش بدسیرتان قرار گرفت (1) آل بویه، به ساختمان آن مقام مقدس اقدام نمودند و برای دفن خود در برابر ضریح مطهر آن حضرت مقبرهای بنیان نمودند که به (قبور السلاطين) موسوم می باشد.

در آخر می نویسد: هرگاه مترجم حاضر، در کتابهای خود کلمه بویهی را به کار می برد مرادش آن است که وی از خاندان آل بویه می باشد. تا به این جا گفته برخی از علما و در ضمن آن گفته شیخ معاصر ما به پایان می رسد.

مؤلف گوید: در کتابخانه شيخ صفی الدین در اردبیل كتاب الذكرى شهيد اول را به خط مترجم دیده و تحقیقاتی هم در ضمن کتابت آن به خط خویش بر آن افزوده است و

ص: 367


1- ماضي النجف و حاضرها، ج 1، ص 40 می نویسد: بارگاه حضرت مولی علی علیه السلام پنج مرتبه بنیان شده است تا آن جا که نوشته است یکی از آنها به مساعدت عضدالدوله دیلمی بوده که از بهترین بنیانها به شمار می آمده وی برای بنیان روضه مبارکه اموال بسیاری به مصرف رسانید و استادان ماهری برای بنای آن از اطراف استخدام نمود و قريب يك سال خود و لشکریانش برای سرکشی به آنجا حاضر می شد تا سال 338 ه. ق که به بهترین طرزی به پایان رسید و دیوارهای آن را با چوب کاج که مزین به نقش هایی بوده پوشانیده شد همین بنا با همه اهمیتی که داشت طعمه آتش قرار گرفت و قرآنی که به خط مقدس حضرت مولی بوده و در سه مجلد تدوین شده در این آتش سوزی طعمه حریق قرار گرفت و مجلدی از آن که اطرافش سوخته و جزو قرآن باقی مانده تا سال 1095 موجود بوده است و پس از عضدالدوله دیگر از بویهیان به مرمت آن روضه پرداختند و خود عضدالدوله وصیت کرد تا وی را در روضه مبارکه دفن کنند رحمة الله عليه - م.

تاریخ کتابت آن سال 851 ه. ق است بویهی در آخر نسخه ای که به خط اوست می نویسد: به پایان رسید مقابله این نسخه با نسخه شيخ جمال الدین احمدبن نجار که از شاگردان مخصوص شیخ شهید محمد بن مکی است و همان نسخه را جمال الدين در خدمت شهید قرائت کرده و تعليقاتی از خود شهید تا نماز مسافر به آن افزوده است و از

آنجا تا آخر کتاب بر شهيد قرائت نشده است (پایان).

مؤلف گوید: بویهی به ضم باء يك نقطه و واو ساكن و پس از آن یاء و هاء منسوب است به آل بویه و آل بویه همان پادشاهانی هستند که پیش از این به آنها اشاره شد و ما چگونگی این نسبت و حقیقت آن را در ضمن شرح حال قطب راوندی ایراد کرده ایم(1).

در ضمن مجموعه ای که از کتابهای شهید ثانی بود دو اجازه مختصر علامه که به سید مهتابن سنان مدنی داده و همچنین اجازه دیگری از شیخ فخرالدین که برای او صادر کرده است مشاهده کردم که آن اجازات از شیخ ناصر بن ابراهيم لحساوي فاضل محقق نقل شده و در پایان آن می نویسد: فقیر ناصر بن ابراهيم بياع بویهی عفی الله عنه می گوید: اجازه داده است به من همگی تألیفاتی که متضمن اجازه می باشد به سندهای یاد شده شیخ عالم عامل جمال الملة و الحق و الدين احمدبن حاج علی عینائی عاملی از استاد فقيهش علامه زين الدين بن حسام عاملی عینائی از استادش سید علامه نجم الدين بن اعرج حسینی از استادش امام فاضل سید عمیدالدین عبدالمطلب بن اعرج حسینی و استاد دیگرش شیخ فخر الدين محمد بن حسن بن مطهر (رحمهم الله جميعا) تا به آخر و تاریخ این اجازه شب سیزدهم شوال سال 852 ه. ق است.

در آخر نسخه ای از حواشی نجاريه على قواعد العلامه چنین آمده است: كاتب این کتاب، شیخ امام فاضل محقق ناصر بن ابراهیم است که نسب او به آل بویه منتهی می شود و در احساء رشد کرده و پایان کارش در عامل بوده است وی از علمای بزرگ و از

ص: 368


1- در ذیل احوال قطب راوندی به این موضوع اشاره نکرده است و اگر مطلبی هم ابراز داشته است در شرح حال قطب رازی است و نظر به این که مجلد حرف میم از این کتاب مفقود گردیده است نمی دانیم مؤلف چه مطالبی را یادآور شده است - م.

محققان فضلا به شمار است از دیار خویش به بلاد شام هجرت کرد و به تحصیل دانش پرداخت و در سال طاعون به اجل محترم در گذشت.

قاضی ناصر الدین ناصر بن ابی جعفر امامی شیخ

منتجب الدین در فهرست می نویسد: وی فقیه موجه است.

شیخ امام نظام الدین ابوالمعالی ناصربن ابوطالب علی بن احمدبن حمدان حمدانی

شیخ امام نظام الدین ابوالمعالی منتجب الدین در فهرست گوید: وی فقیه مورد وثوق می باشد.

مؤلف گوید: وی از دانشمندانی است که به حمدانی شهرت یافته است.

ادیب نجیب الدین ابوالقاسم ناصر بن قاسم

منتجب الدین در فهرست گوید: وی از دانشمندان صالح است.

شیخ شهاب الدين (یا: جمال الدین) ناصر بن شیخ جمال الدین احمدبن شیخ عبدالله بن سعیدبن متوج بحرانی

دانشمند بزرگوار و باکمال و یکی از بزرگانی است که به این متوج معروف می باشد و به طوری که پیش از این یادآوری کردیم، پدر و جدش از فقهای بنام بوده اند و در شرح حال پدرش نوشتیم که او از شاگردان شیخ فخر الدین فرزند علامه حلی است بنابر این فرزندش مترجم حاضر، همدرجه با شیخ مقداد و هم سلکان او می باشد.

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: شيخ ناصر بن احمدبن عبدالله بن متوج بحرانی، ذهن وقادی داشت و دانشمندی بافضیلت و محقق فقیه و حافظ حدیث بود. گویند موضوعی را که به خاطر می سپارده فراموش نمی کرده است یکی از علما در اجازه ای که صادر کرده از وی نام می برد.

ص: 369

مؤلف گوید: شیخ معاصر که او را به حافظه و هوشمندی ستوده است به همان مقیاسی است که در شرح حال پدرش - پیش از این یادآوری کردیم به آن اشاره کرده است و هرگاه فرزند هم مانند پدر دارای چنان حافظه ای باشد امر شگفت آوری نمی باشد زیرا فرزند نمونه باطن پدر خویش می باشد و هرگاه از چنین حافظه و هوشمندی برخوردار نبود اشتباهی است که از ناحیه شیخ معاصر رخ داده است.

در قریه طسوج تبریز، به بخشی از رسالة في الفقه دست یافتم که مشتمل بر مبحث امر به معروف و نهی از منکر بود و از جمله مباحث آن، بحث سلام بود و اظهار شده که این رساله از تألیفات جمال بن متوج است و به گمان من این شخص، مترجم حاضر باشد وليكن به حق باید گفت رساله مزبور از تألیفات پدرش می باشد. زیرا به طوری که برخی از مسائل یاد شده از وسیله را مطالعه کرده ام شيخ جمال الدين بن متوج است و بدون شك، کتاب الوسيلة از تألیفات پدر مترجم حاضر، شیخ جمال الدین احمدبن شیخ عبدالله می باشد و شرح این موضوع را در ترجمه پدرش نوشته ایم (1)و در آینده ذیل ترجمه شیخ بزرگوار سعادتمند ناصر الدین ابوعبدالله ناصربن متوج بحرانی به پاره ای از مطالبی که مربوط به مترجم حاضر است ایراد خواهیم کرد.

الاجل ضیاء الدین ناصر بن حسین بن اعرابی

منتجب الدین در فهرست، او را به عنوان فاضل فقیه و صالح معرفی کرده است.

ص: 370


1- انوارالبدرين، ص 72 به نقل از شیخ سليمان ماحوزی می نویسد: ناصر در هوشمندی یکتای زمان بود ذهنی شعله زا و صلاحیتی به کمال داشت و تألیفات او را ندیده ام و قبرش در جزیره اکل در جوار مزار صالح پیغمبر میباشد مؤلف انوار می نویسد: همه مورخان او را به بزرگواری و عظمت ستوده اند بویژه شاگرد فاضلش شیخ احمد سبعی احسائی زیاد از حد از وی ستایش کرده است و اشاره نموده که شرحی بر مشکلات القواعد نوشته است و از تألیفات او تفسیری بر قرآن کریم و رسالة الناسخ و المنسوخ بوده و اشعار بسیاری در سوك حضرت سیدالشهدا علیه السلام سروده است و اشعار دیگری هم دارد و شیخ احمد بن فهد حلی و شیخ احمد بن فهد احسائی از شاگردان او بوده اند. م.

سید زین الساده ناصربن داعی بن ناصر بن شرفشاه علوی حسنی شجری

منتجب الدین در فهرست، وی را فقيه صالح و واعظ معرفی نموده است.

سید ابو ابراهيم ناصر بن رضابن محمدبن عبدالله علوی حسینی

شیخ منتجب الدین در فهرست می نویسد: وی، فقيه صالح و محدث بود و از شاگردان شیخ طوسی به شمار است. و کتاب مناقب آل الرسول عليهم السلام و کتاب ادعية زين العابدین علی بن الحسين عليه السلام و کتاب ماجرى بينه و بين احد من الفضلاء من المكاتبات و المطایبات از تألیفات او می باشد و ما، تألیفات او را به توسط ادیب صالح ابو الحسن بن سعدویه قمی از وی، روایت می کنیم.

شيخ ناصر بن سليمان بحرانی

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی دانشوری بافضیلت و ادیب و شاعر بود و مؤلف سلافة العصر از وی به دانش و فضیلت و ادب و شعر یاد کرده و اشعاری از او آورده و از معاصران است (1)

ص: 371


1- در امل الآمل طبع جدید و انوار البدرين و سلافة العصر از وی به عنوان سید یاد کرده اند آری در امل الآمل منضم به منهج المقال وی را به عنوان شیخ معرفی کرده است. سید کبیر در سلافة، ص 514 می نویسد: سید ناصر بن سلیمان قارونی بحرانی از خاندان باشخصیتی است که جعفر خطی شاعر بحرین در حق ایشان گفته است: آل قارون لاكبا بكم الى دهر لا ازلتم رؤس الرؤس و پس از مدح بسیاری که از سید ناصر کرده می نویسد: استاد علامه ما شیخ جعفر بن كمال الدين بحرانی گفت در یکی از روزها در مسجد سدره یکی از مساجد جد حفص که مدرس علم و مجمع فضلا بوده حضور داشتم در آن روز سید حسین بن عبدالرؤف که بزرگ آن سرزمین بوده در آنجا حاضر بود و سید ناصر در کنار او نشسته بود یکی از مدرسان كتاب القواعد را می خواند برادر زاده سید حسین وارد شد دست سید ناصر را گرفته حرکت داد خود به جای او نشست سید ناصر بلافاصله کلمات توهین آمیزی همراه با بلاغت نوشته در برابر او انداخت و از مجلس بیرون رفت. از اشعار اوست: أيا من يغالي في القريب و يشتري قرابة إنسان بألف أباعد تعالي فإني ليتني لاقريب لي أبيعك منهم كل ألف بواحد

شیخ جليل سعيد ناصر الدين ابو عبدالله ناصربن متوج بحرانی

وی از دانشمندان بزرگ و از متأخران اصحاب ما می باشد و از خاندان ابن متوج بحرانی بنام است و از رساله استخارات که یکی از شاگردان ناصر الدين مترجم حاضر تألیف کرده است، بزرگواری و احاطه علمی او به دست می آید و پاره ای از استخارات بی سابقه را از او نقل کرده است.

و به گمان من مترجم حاضر همان شیخ شهاب الدين ناصر بن شیخ جمال الدين احمد است که پیش از این از وی نام بردیم و اشتباه از ناحیه ناسخان اتفاق افتاده است. و باید او را این چنین معرفی کرد ناصربن ابی عبدالله زیرا ناصر الدين ابی عبدالله بدون آن که لفظ (ابن) که بدل از کلمه (ناصر الدين) باشد غلط است و به احتمالی هم می توان این شخص را فرزند یاد شده پیش از این قرار داد در عین حال باز هم لفظ (ابن) لازم است.

شیخ نجف بن سيف نجفی

وی دانشور کامل و عالمی بود در نجف متولد شده و در شهر حله می زیسته و از متأخران علما به شمار می آید کتاب تحفة الأبرار حسن طبرسی را که پارسی بوده به عربی برگردانیده است و من ترجمه عربی آن را دیده ام.

شیخ نجم الدين ابن احمد تراکیشی عاملی مشغری

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی عالم فاضل و فقیه بزرگواری است که از شاگردان شیخ علی بن احمدبن حجت عاملی جبعی پدر شهید ثانی به شمار است و از او

ص: 372

اجازه داشته و من اجازه او را به خط وی دیده ام و در آن اجازه از وی ثناگستری کرده و به وی اجازه داده تا به توسط او همگی کتابهای محقق و علامه و دیگران را به طرقی که معروف است از شیخ علی بن عبدالعالی عاملی میسی روایت نماید و تاریخ اجازه سال 924 ه. ق است.

سید نجم الدین حسینی جزائري

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی فاضل عالم و محقق پرهیزکار و زاهدی در کمال وثوق بوده است و تعلیقاتی بر تهذيب الحديث و حواشی بر کتابهای نحوی داشته است(1).

سید نجم الدين بن محمد حسینی جزائري

وی فاضل صالح و دانشوری معاصر است. رساله ای در سهو و احکام آن به نام تحفة الملوك في احكام الشكوك و شرح ارجوزة في النحو شیخ حسین عاملی و رسالة في الكلام و کتابهای دیگر (2).

سید نجم الدين بن محمد حسینی موسوی عاملی سکیکی

فاضل عالمی است و از شیخ حسن بن شهید ثانی روایت می کرده.

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: سید نجم الدين بن محمد حسینی عاملی فاضل بزرگوار و فقيه محدثی بود، شیخ حسن بن شهید ثانی به او و دو فرزندش محمد و على اجازه داده و از وی چنین توصیف کرده است: «السيد الأجل الفاضل الاوحد الطاهر الورع الناسك خلاصة العلماء الأبرار و سلالة النجباء الاطهار» وی از فضلای بزرگواری است که علم حدیث را وجهه همت خود قرار داده و با کوشش خویش به مطالب ارزنده

ص: 373


1- این ترجمه به خط مؤلف است و در امل الآمل آورده نشده است.
2- این ترجمه از امل الآمل ج 2، ص 334 اضافه شده است

آن نایل آمده است(1)

مؤلف گوید: از تألیفات او شرح رسالة الاثنی عشریه شیخ حسن است که در نماز تألیف کرده و این شرح را سید امیر شرف الدين على شولستانی در شرحی که بر آن رساله نوشته به وی نسبت داده است و از تألیفات او رساله ای است مشتمل بر اخبار ائمه عليهم السلام و من بخشی از آخر آن رساله را دیده ام و تاریخ آن نزديك به هزار (ه. ق)

است.

شیخ نجیب الدین بن محمدبن مکی عاملی جبلی

ترجمه او را پیش از این در باب عین بی نقطه به نام او به این شرح نوشته ایم شیخ نجیب الدین علی بن شیخ شمس الدين محمد بن مکی بن عیسی بن حسن بن جمال الدين بن عیسی شامی عاملی جبلی جبعی.

شیخ نجیب الدین بن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن عاملی

این مترجم همان مترجم پیش است که نام برده شده است.

شیخ نجیب الدین بن نما حلی

پیش از این به نام نجيب الدین محمدبن نما حلی یادآوری شده است .

شیخ نظام الدین فاضل

فقیه کاملی است. به خط یکی از فضلا دیده ام ابن فهد حلی از شاگردان

ص: 374


1- این اجازه که به عنوان اجازه كبير است همگی آن در آغاز مجلد109 کتاب اجازات بحار الانوار آورده شده است و تحقیقات زیادی در آن ایراد کرده است در صفحه پنج همین مجلد در پاورقی آن سید نجم الدين مترجم فوق را سید نجم الدين جزائری پنداشته است و او را به همین عنوان از فوائد الرضوية، ج 2، ص 692 نقل کرده و حال آن که در کتاب فوائد الرضوية از سید نجم الدین فوق نام نبرده و تنها به ذکر سید نجم الدين جزائري بسنده نموده است . م.

اوست و او شاگرد شیخ فخرالدین فرزند علامه می باشد و من به تأليف او دست پیدا نکرده ام.

شیخ نجیب الدین بن مذکی استرابادی

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی از فضلا است علامه حلی به توسط پدرش از علی بن ثابت بن عصیده از وی روایت می کند.

شیخ نجیب الدین سوراوی

پیش از این به عنوان نجیب الدین محمد یادآوری شده است.

المولى الفاضل الكامل نظام الدین بن قرشی ساوه ای

ساکن عبدالعظیم وی از شاگردان با جلالت شیخ بهائی بوده و در سفر و حضر با وی همراهی داشته و از مخصوصان بسیار نزديك او بوده است و پس از درگذشت شیخ بهائی در پیشگاه شاه عباس صفوی موقعیت ویژه ای پیدا کرده و در مدرسه حضرت عبدالعظیم در شهر ری به تدریس می پرداخته است و پس از اندکی که از مرگ شاه عباس گذشت در سن چهل سالگی به درود زندگی گفته است.

نظام الدین دانشوری نقاد بوده و از علم رجال و فقه و حدیث و کلام و اصول و ریاضی و علوم دیگر کمال اطلاع و برخورداری را پیدا کرده و با سن کمی که داشته است به مرتبه بزرگی از دانش رسیده و معاصر با امیر مصطفی تفریشی مؤلف رجال است.

از تألیفات او اکمال تتمه جامع عباسی شیخ بهائی است که شیخ مبرور آن کتاب را تا بحث تجارت به پایان آورده و نظر به این که به اتمام آن موفق نشده است نظام الدین به درخواست شاه عباس آن کتاب را به سبکی که شیخ بهائی گرد آورده به اتمام رسانیده است و از تألیفات او شرح رسالة الفخریه در اصول الدين است که شیخ فخرالدین فرزند علامه آن را تألیف نموده است. نظام الدین آن رساله را با قلم ارزنده خویش در ضمن شرح لطیفی به درخواست صدر كبير آمیرزا رفیع الدین محمد تدوین کرده است.

ص: 375

از تألیفات او کتاب نظام الأقوال في علم الرجال است. کتاب بزرگی است و مشتمل بر تحقیقات گرانبهائی در علم رجال بوده (1)و دیگری کتاب الصحيح العباسی است که کتاب دامنه داری می باشد در این کتاب اخبار صحیح را از کتب اربعه مشهور و کتابهای حدیث که محل اعتماد بوده و مشهور در میان محدثان می باشد گرد آورده و مشکلات آنها را شرح داده و در ضمن مسائل فقهی به ادله آنها پرداخته است و نظر به این که مطالبی را که در آن گرد آورده مفصل و از حد معمول بیشتر بوده و نمی توانسته به همان سبك به پایان بیاورد و پیش از آن که به اتمام آن بپردازد دست از تألیف آن کشیده و کتاب دیگری به همین نام، تألیف کرده و به ذکر اخبار و شرح مطالب مشکل آنها و هرچه تناسب با آن تأليف داشته پرداخته است.

ص: 376


1- در الذريعة، ج 24، ص 191 می نویسد: نظام الأقوال في معرفة الرجال تأليف نظام الدین محمدبن حسین ساوه ای است که در زاویه حضرت عبدالعظیم علیه السلام در شهر می زیسته و شاگرد شیخ بهائی بوده و پس از شاه عباس صفوی متوفی 1308 ه. ق به اندك فاصله ای در گذشت در این کتاب به اسامی راویانی که محمدين ثلاثه در کتب اربعه از آنها روایت کرده اند و در حق آنها ثقه یا عالم یا فاضل گفته اند پرداخته است و این کتاب را بر يك مقدمه و دو قسم و يك خاتمه تدوین نموده از بخش اول آن در دهم ماه صفر سال 1021 ه. ق و از بخش دوم آن در ماه صفر سال 1022 ه. ق آسوده شده و هر دو بخش آن را به ترتیب حروف تهجی گرد آورده و در مقدمه آن به پاره ای از اصطلاحات اشاره کرده و طرق خود را متعرض گردیده و در خاتمه به یاد آوری از دوازده فائده پرداخته است نسخه ای از آن که حداکثرش به خط مؤلف بوده در کتابخانه سیدصدر و نسخه ای از آن در کتابخانه فاضل معظم آقای حاج سید احمد روضاتی موجود می باشد. فوائد الرضوية، ج 2، ص 693 از تكمله سید صدر نقل کرده است نظام الدین محمدبن حسين قرشی ساوهای فاضل فقیه و محدثی است پدرش از ارادتمندان شیخ بهائی بوده و پس از آن که در گذشت شیخ بهائی امور نظام الدین را به عهده گرفت و کاملا از او نگهداری کرد و از تربیت او آنی فروگذار نداشت و او هم همه جا همراه شیخ بود و پس از رحلت شیخ در پیش شاه عباس موقعیت خاصی به دست آورد و پس از آن که ملا خليل قزوینی از تدریس مدرسه عبدالعظیم معزول گردید نظام الدین تدریس آن جا را عهده دار شد و در آن حال کمتر از چهل سال از عمر او گذشته بود و در چهل سالگی که مدرس آن مدرسه بود در گذشت و از تألیفات او زينة المجالس و رسالة وجوب نماز جمعه و تعلیقات دیگر است و فرزندی به نام ملا محسن داشته که مدرس هم بوده است . م.

فقیه نصربن ابو البرکات

وی از فقهای بزرگ روزگار علامه یا پس از او بوده و سید علی بن عبدالحمید در تتمة رجال اش در طبقه علامه از وی، یاد کرده است و من نام او را در کتابهای دیگر غیر از رجال مزبور ندیده ام .

شیخ ابونعیم ترین عصام بن مغيرة فهری معروف به قاره

به طوری که از کتابهای رجال و کتابهای دیگر به دست می آید ابونعیم از مشایخ ابو المفضل شیبانی و همدرجه با صدوق است.

از یکی از مواضع، استفاده می شود که وی از علمای شیعه است ليكن از چگونگی حال او اطلاعی ندارم و تنها روایت ابوالمفضل شیبانی از او توثیق و تعدیل او را ثابت نمی کند بلکه دلیل بر مدح او هم نمی باشد. زیرا به طوری که مشهور است ابو المفضل هم وضع مرتبی نداشته است.

به راستی در مواضع زیادی به نام مترجم حاضر برخورده ام بلکه در بخشی از روایات هم از وی نام برده شده است.

شیخ فرج الله در رجال اش می نویسد: نصر به فتح نون و سکون صاد و راء بی نقطه . میرزا محمد استرابادی در تلخیصش از وی یاد کرده است و عصام به کسر عين و صاد بی نقطه و الف و میم آخر، مغیره به ضم میم و غین نقطه دار مفتوح و ياء ساكن و در آخر، را و ها و فهری (1) به کسر فا و سكونها و کسر را و در آخر بای نسبت و آبونعیم با واو و بعد از با معروف به قرقاره به فتح قاف و راء ساکن و بعد از آن، قاف و الف و راء و ها، ابو المفضل شیبانی از وی روایت می کرده و پیداست که از اصحاب ما می باشد. و میرزای استرابادی در بخش کنی می نویسد: ابونعیم نصربن عصام بن مغیره

ص: 377


1- فهر و فهره به کسر فا در اصطلاح اطبا به سنگ دقیقی گفته می شود که با آن دارو می سایند سنگ داروسای) - م.

فهری معروف به قرقاره، ابو المفضل شیبانی به توسط او از ابو سعید مراغی از احمدبن اسحاق بن یونس روایت داشته است که دلیل بر تشیع او می باشد.

و در تعلیقه ای که میرزا بر تلخیصش نوشته است چنین یادآوری می کند: ابو نعیم نصر بن عصام بن مغيره فهری معروف به قرقاره ابو المفضل شیبانی از وی روایت می کرده و او از ابوسعید یحیی که چگونگی حال او معلوم نمی باشد روایت داشته است.

و مؤلف گوید: آری آنچه را که شیخ فرج الله از بخش نای رجال کبیر میرزا که به منهج المقال في تحقيق احوال الرجال موسوم است نقل کرده، ما هم در باب مزبور آن کتاب دیده ایم لیکن در آن کتاب چنان آمده است ابوالمفضل شیبانی به توسط وی از ابوسعید مراغی از احمد بن اسحاق، موضوعی را روایت کرده که دلیل و مؤنس به تشیع او می باشد و در رجال شيخ فرج الله چنین نقل شده است: (أحمد بن اسحاق يونس بتشیعه) و حق آن است که چنین نوشته شود (ما يؤنس بتشیعه) و اشتباه از ناحیه کاتب است.

اضافه می شود که نام کتاب کبیر میرزا چنان که نوشتیم منهج المقال است و تلخیص آن رجال وسيط می باشد و تا آنجا که ما می دانیم نامی از ابونعیم در باب نون و در باب کنی آورده نشده است. و این که می نویسد: در تعليقه تلخیص چنان آمده است هر گاه مرادش از تعلیق زننده خود مؤلف باشد چنان که از ظاهر بیان شیخ فرج الله استفاده می شود باید گفت در نسخه های تلخیص که در اختیار ما قرار گرفته چنان موضوعی ایراد نگردیده است و در رجال كبير هم در باب نون از او یادآوری ننموده آری بطوری که گفتیم در باب (گنی) به نام او اشاره کرده است.

شیخ امام نصر بن حسن مرغینانی

شیخ امام نصر بن حسن مرغینانی(1) وی از دانشمندان و فضلا و سرایندگان است از روزگار او اطلاعی ندارم، آری

ص: 378


1- مرغینان به فتح میم و سکون را و غين مكسور یکی از شهرهای معروف فرغانه است و دانشورانی از آن جا برخاسته اند در آداب المتعلمين منضم به جامع المقدمات از وی نام نبرده است و ضمنا آداب المتعلمين از خواجه نصیر طوسی نمی باشد به فصل توکل همان کتاب مراجعه شود - م.

محقق طوسی در رساله آداب المتعلمين از وی نام می برد و پاره ای از اشعار را در باب تعلیم و امثال آن از او یادآور می شود و ظاهر آن است که از اعلام شيعه باشد.

شیخ نصربن على جهضمي

وی از دانشمندان است کتاب المواليد از تألیفات اوست این کتاب را سیدبن طاووس در اوائل کتاب اقبال به وی نسبت داده و مطالبی را از او نقل کرده است و در ذیل اسامی علمای امامیه از وی نام می برد و برای چگونگی احوال او به کتاب دیگر باید مراجعه کرد. در عین حال، خود سید در کتاب المهج تصریح می کند که وی، از مخالفان مورد وثوق است و کتاب المواليد الأئمة عليهم السلام از تألیفات او می باشد.

شیخ ادبب نصر الله بن نصر زنجانی

شیخ منتجب الدین در فهرست می نویسد: زنجانی فاضل متبحری است و المقامات الطيبة ؛ المقامات الحكمية؛ الرسالة السعدية و كتاب الجواهر در علم نحو از تألیفات او می باشد.

شیخ نصر بن يعقوب دینوری

وی از دانشمندان است کتاب جامع الدعوات از تألیفات اوست (1)و سیدبن طاووس در کتاب اقبال برخی از اخبار را از آن کتاب نقل کرده است و ممکن است از علمای خاصه باشد.

مولی نصرالله همدانی معروف به آخوند نصرا

وی از فضلا و علما و بزرگواران و فقها بوده و جامع علوم معموله به شمار می آمده از محضر گروهی از اعلام از جمله میرداماد استفاده می کرده و در همدان تدریس

ص: 379


1- از این کتاب درالذريعة پنجم نام نبرده است . م.

داشته و جمعی از فضلا از درس او مستفید می شده اند و تعليقات و تحقیقات و تألیفاتی داشته است.

در تبریز به نسخه ای از منتهى المطلب علامه حلی در فقه دست یافتم که آخوند صدرا تحقیقاتی به خط خود بر آن نوشته بود و ممکن است اصل نسخه هم به خط خود او نوشته باشد و به طوری که اطلاع پیدا کرده ام کتابخانه مفصلی ترتیب داده که همگی آنها کتابهای با ارزشی بود و تحقیقاتی به خط خود بر آنها نوشته است.

همدانی، منسوب به همدان است در تقویم البلدان می نویسد: همدان از اقلیم چهارم از بلاد جبل یعنی عراق عجم است و شهر همدان و توابع آن را ماه البصره می خوانند. و در انساب می نویسد: همدان به فتح ها و میم و بعد از آن دال و الف و نون، ابن حوقل گفته همدان در حد وسط عراق عجم قرار گرفته است و از همدان تا حلوان که ابتدای عراق است شصت و هفت فرسخ می باشد و شهر بزرگی است که دارای چهار دروازه بوده آب زیادی دارد و باغهای فراوان و کشت و زرع بسیار، احمد کاتب گفته است و قم در طرف شرقی همدان واقع شده است و پنج منزل از یکدیگر فاصله دارند. و در انساب گفته است: همدان از شهرهای عراق عجم است و در سر راه حاجیان و قافله ها قرار گرفته و یکی از فضلای همدان گفته است: همدان لي بلد أقول بفضله

لكنه من أقبح البلدان

صبيانه في القبح مثل شيوخه

وشيوخه في العقل كالصبيان(1)

ص: 380


1- در معجم البلدان، ج 5، ص 417 شرح مفصلی راجع به همدان و بنیان آن و اشعاری که در مدح و ذم آن سروده است ایراد کرده از جمله می نویسد: اشعاری درباره سردی هوای آنجا سروده شده است و پس از آن دو شعر مزبور را که از بدیع الزمان همدانی بوده ایراد کرده و به دنبال چهار بیت شعر از ابو العلا محمد وزیر همدانی ذکر کرده که دو شعر فوق با اندك تغییری اقتباس نموده است. آقای دکتر مهدی درخشان دو مجلد کتاب به نام بزرگان و سخن سرایان همدان درباره دانشوران همدان از قدیم و جدید تألیف کرده و در مقدمه آن مطالبی مربوط به همدان نوشته و در همان کتاب ج 1، ص 167 ذیل شرح حال بدیع الزمان همدانی می نویسد: بديع الزمان همواره از همدان به صاحب بن عباد شکایت می کرد و به همان دو شعر اشاره می کند و اضافه می نماید بدیع الزمان با در نظر گرفتن حروف همدان گفته است: الهاء هم و الميم محد والذال ذل و الألف آفة و النون ندم لقاطنيها نعوذ بالله من ذي المخافة همدان در عربی همدان با ذال می نویسند و می خوانند - م.

- همدان شهر من است و از آن به خوبی یاد می کنم در عین حال از بدترین شهرها است. داستان

- زیرا کودکان آن شهر از نظر زشتی مانند پیرمردانند و پیرمردان آن از نظر خردمندی مانند کودکان آن می باشند.

مؤلف گوید: در شرح حال سید میرزا ابراهیم بن حسین همدانی پاره ای از اشعار پارسی این گوینده را نوشتم و آورده ام که وی از دانشمندان بنام روزگارش بوده و در تاریخ و شعر و انشا نظیر نداشته است.

مولی نصیر

وی از فضلا و علما و متکلمان بود از روزگارش اطلاعی ندارم آری در شهر تنکابن از شهرهای گیلان، به رساله فارسی در اصول پنجگانه به نام اصول الدین از تأليفات او دست یافتم که مشتمل بر يك مقدمه و پنج باب و يك خاتمه بود و تحقیقات ارزنده ای را در آن گرد آورده و ممکن است این شخص همان ملانصير همدانی باشد که شاگرد میرداماد است و غیر آخوند نصر الله همدانی می باشد.

مولی نصیر الدین کاشی

مولی نصیر الدین کاشی (1)

وی فاضل دانشور بزرگوار و از علمائی است که پیش از شیخ علی کرکی می زیسته و شیخ ابن جمهور احساوی در رساله ای که به منظور مناظره با فاضل هروی سنی در امامت تألیف کرده از وی نام برده و او را از بزرگان دانشوران امامیه معرفی کرده است.

ص: 381


1- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است: این شخص همان ملانصير الدين على حلی کاشی است که اصلا از مردم کاشان بود و در شهر حله می زیسته و من می گویم مترجم فوق علی بن محمدبن على کاشانی است که شرح حالش در مجلد چهارم یادآوری شده است.

شیخ اجل نعمة الله بن شیخ شهاب الدین ابوالعباس احمدبن شیخ شمس الدين محمد بن خاتون عاملی عینائی

وی از علمای امامیه و فقهای بزرگوار و یکی از فقهائی است که به ابن خاتون، معروف می باشد و او و پدر و جد و بستگان دیگرش از خانواده علم بوده و ما ترجمه هر يك از آنها را در این کتاب در محال مناسب ایراد کرده ایم.

فرزندش شیخ جمال الدین احمد و ملاعبدالله شوشتری از وی روایت داشته اند و اجازه مختصری برای ملاعبدالله مرقوم داشته و مابخشی از آن اجازه را، در ضمن ترجمه ملا عبدالله ایراد نموده ایم (1)

از کسانی که از وی روایت داشته اند سید حسن بن علی بن شدقم حسینی مدنی است که شیخ نعمة الله اجازه مبسوطی برای او مرقوم داشته است و ما بخشی از آن را در ضمن شرح حال سید حسن یاد شده ایراد کرده ایم.

و گروه دیگری از علما از وی روایت داشته اند و خود او هم از گروه بسیاری از فضلا روایت می کرده است و او و فرزند و پدر و جد اولیش و پدر جد و جد اعلایش از دانشوران بنامند و ترجمه برخی از آنها ذکر شده و برخی دیگر از آنها را پس از این یاد خواهیم کرد.

شیخ معاصر در امل الآمل (2)می نویسد: شیخ نعمة الله بن احمدبن محمدبن خاتون عاملی عینائی، عالم دانشمند و بزرگوار و ادیب شاعر و از شاگردان شیخ علی بن عبد العالی کرکی است.

مؤلف گوید: هرگاه مراد شیخ معاصر، از شیخ نعمة الله مترجم حاضر باشد گفتار وی بیرون از اشکال نمی باشد زیرا پیش از این در ضمن ترجمه سید حسن بن علی بن

ص: 382


1- صورت این اجازه در اجازات بحار، ج 109، ص 96 آورده شده است و تاریخ آن اواسط محرم سال 988 ه. ق می باشد.
2- امل الآمل، ج 1، ص 189.

حسن بن على بن شدقم مدنی نوشتیم که شیخ معاصر و دیگران اظهار داشته اند شیخ نعمة الله بن أحمد بن خاتون عاملی از شهید ثانی روایت داشته است بنابراین از قرينه ظاهری استفاده می شود که شیخ نعمة الله شاگرد شیخ علی کرکی نبوده است زیرا شخص شهید ثانی با یك یا دو واسطه از شیخ علی کر کی روایت داشته است. و هر گاه چنین باشد باید گفت مراد شیخ معاصر شخص دیگری به این نام بوده که شیخ معاصر مستقلا از وی نام نبرده است در عین حال به خاطرم می رسد که شیخ نعمة الله عمر طولانی داشته است و با این احتمال، اشکالی باقی نخواهد ماند و خود شیخ نعمت الله در اجازه ای که به سیدبن شدقم داده تصریح کرده است که گاهی بدون واسطه و هنگامی به واسطه شیخ جمال الدين ابو العباس احمد بن شیخ شمس الدین محمدبن خاتون عاملی از شیخ على کر کی روایت داشته است و همچنین از پدرش جمال الدین احمد روایت کرده است.

مؤلف گوید: پیش از این در ضمن ترجمه ملاعبدالله شوشتری نوشتیم که وی از شیخ احمد بن نعمت الله بن أحمد فرزند مترجم حاضر روایت داشته است(1). و شیخ احمد در آن اجازه به نام عده ای از مشایخ خود و مشایخ پدرش اشاره کرده است و به مناسبت یاد آوری از مشایخش می نویسد: و اجلهم الشيخ الأجل الفرد العلم الوالد الشيخ نعمة الله خرق الله العادة بطول عمره که خدا عمری طولانی به وی ارزانی داشته است از پدرش الشيخ الامام الرحله القدوة عمدة المخلصين و زبدة المحصلين الشيخ شهاب الدین احمد از پدرش تا به آخر و خود شیخ نعمت الله در اجازه ملا عبدالله شوشتری که در ضمن شرح حالش یادآوری شده است می نویسد: فاقول اني اروى عن شیخی امامي الامة و اکملى الأئمة و سراجي الملة الامام ذوالمآثر و المفاخر و الفضائل و المعانی ابوالحسن علی بن عبدالعالي و الفقيه النبيه البدل الصالح والدي ابوالعباس احمدبن خاتون قدس الله روحيهما و نور ضريحيهما بمحمد و اله و این هر دو تن از جد اکمل افضل، محقق مدقق، شمس الدین محمدبن خاتون (روض الله مرقده) روایت کرده اند و گذشته از این،

ص: 383


1- صورت این اجازه در اجازات بحار، ج 109، ص 88 آورده شده است و تاریخ آن 17 محرم سال 988 ه. ق است - م.

هر يك از این دو تن هم روایت ویژه ای داشته اند که مشتمل بر طرق متعدده ای بوده و به خط خودشان تدوین گردیده و مشهور است پاره ای از آنها که به یاری خدا در دست اختیار ما قرار گرفته است از طرق عالی برخوردار بوده و برخی از آنها از طرق سافل بهره مند گردیده است. و فرزند نیکوکار و شایسته ام که از خوی پسندیده و اخلاق حمیده برخورداری دارد به ضبط آنها پرداخته است (1)

از ظاهر کلام نعمت الله استفاده می شود مرادش از شیخ ابوالحسن علی بن عبدالعالی محقق کرکی نبوده بلکه منظورش شیخ علی میسی است. زیرا مقتضی درجه روائی حکایت از آن دارد که شیخ علی میسی باشد و هرگاه این احتمال پابرجا باشد شیخ معاصر اشتباه کرده که شیخ علی کرکی را به جای شیخ علی میسی معرفی نموده است.

مگر این که بگوئیم شیخ نعمت الله از عمر طولانی برخوردار بود چنان که فرزندش در اجازه خود نوشته است «خرق الله العادة بطول عمره» و این جمله، نظریه ما را که

طولانی بودن عمر او باشد تأئید می نماید و در این صورت از شیخ علی کرکی اجازه داشته است. با توجه به آنچه گفته شد اجازه داشتن شیخ نعمت الله از شهید ثانی، خالی از نظر و اشکال نخواهد بود.

شیخ نعمت الله رساله مختصری در معنای عدالت مرقوم داشته است که نسخه ای از آن، در اختیار ما می باشد.

از اجازه ای که شیخ نعمت الله برای سیدبن شدقم یاد شده در پشت کتاب استبصار مرقوم داشته است استفاده می شود که شیخ نعمت الله از گروه بسیاری از اعلام روایت داشته است که مهمترین ایشان شیخ امام علامه خاتمه مجتهدان و اعلم مدرسان ابو الحسن علی بن فقيه عارف عز الدين حسين بن مقدس مرحوم عبدالباقی «اعلى الله في الفراديس مقامه» است که از استادش ابوالحسن علی بن هلال جزائری روایت کرده است.

ص: 384


1- مرادش اجازه ای است که شیخ احمد فرزند شیخ نعمت الله به ملاعبدالله شوشتری داده است و پیش از این نوشتیم، صورت آن در مجلد اجازات بحار ضبط شده است . م.

شیخ معاصر، در آخر وسائل الشيعة تصریح کرده است که شیخ نعمت الله بن احمدبن محمدبن خاتون عاملی از شیخ علی بن عبدالعالی عاملی کرکی و از فقیه ابوالعباس احمد بن خاتون عاملی از شیخ شمس الدين محمد بن خاتون عاملی روایت داشته و ملاعبدالله شوشتری از وی روایت کرده است (1)

شیخ نعمة الله بن حسين عاملی

شیخ معاصر در امل الآمل نوشته: وی فاضل باصلاحیتی است و از محضر گروهی از دانشوران عرب و عجم استفاده کرده و کتابهای حدیث مشهور را به خط خود استنساخ نموده و به قرائت آنها پرداخته و از معاصران به شمار می آید در آغاز تألیف کتاب امل الآمل که سال 1096 ه. ق می باشد در گذشته است.

سید صدر كبير امیر نعمة الله حلی

وی از فضلای حله بوده و در روزگار شاه تهماسب صفوی به مشارکت سید صدر امیر قوام الدین حسین عهده دار امور صدارت می شده و پس از درگذشت امیر قوام الدین با سید امیر غیاث الدین منصور که فاضل بنام است به امور صدارت می پرداخته و پس از آن که با شیخ علی کرکی (محقق کرکی) به مخالفت برخاسته و با شیخ ابراهیم قطیفی که اظهار دشمنی با شیخ علی می کرده موافقت نموده از مقام صدارت عزل شده و امیر غیاث الدین منصور مستقلا به امور صدارت موظف گردیده و به طوری که از تاریخ عالم آرا بر می آید امیر غیاث الدین هم با شیخ علی کرکی به مخالفت برخاسته او هم به خاطر مخالفت با وی از صدارت عزل شده است و ما پیش از این در ذیل شرح حال امیر غیاث الدین تفصیل این پیش آمد را ایراد کرده ایم.

ص: 385


1- سید صدر در تكمله امل الآمل، ص 417 می نویسد: اجازه ای را که محقق کرکی برای پدر شیخ نعمت الله و خود او و برادرش شیخ زین الدین جعفر نوشته است و تاریخ آن 132 ه. ق بوده است دیده ام -م.

حسن بيك روملو در احسن التواریخ می نویسد: امیر نعمت الله حلی از سادات بزرگوار حله بود از فضائل و کمالات برخوردار و در علوم مربوط به اجتهاد استاد و مهارت کامل داشت و برخی او را از مجتهدان به شمار آورده اند و خود هم مدعی این مقام بود و لیکن علمای بنام اعترافی به مقام اجتهاد او نداشتند، امیر نعمت الله دانشوری تیز ذهن و فهمیده و هوشمند بود و فطرت عالی داشت تا آن جا که هيچ يك از علما هر چند هم در مراتب فضیلت بالاتر از او بودند تاب مباحثه و مناظره با او را نداشتند و گاهی پیش آمد که از مقدمات آن اطلاعی نداشت با علمای زمان به مناظره و مباحثه برمی خاست و با نیروی ذهنی و سلیقه خاصی که داشت با آنان در می افتاد که هیچیك از حاضران نمی پنداشت که وی از آن علم اطلاعی نداشته باشد بلکه مهارت او در آن علم بر آنها آشکارا می شد.

نعمت الله از شاگردان شیخ علی کرکی بود و از برکت مصاحبت او به این پایه از کمال رسیده بود در عین حال با او منازعه می کرد و نعمتی که از او برخوردار شده بود کفران نمود و حقوقی را که از ناحیه او دریافته بود، مبدل به عقوق ساخت و به خدمت شیخ ابراهیم قطیفی که در نجف اشرف می زیست و از مخالفان شیخ علی بود اتصال پیدا کرد و برخلاف نظریه شیخ با وی ارتباط ایجاد نمود و پاره ای از مسائل فقهيه را از او فرا می گرفته و گاهی از دربار شاه تهماسب که دست اندرکار آنجا بود نامه ای به شیخ ابراهیم می نوشت و او را به پاره ای از کارها که موجبات بی اعتباری شیخ علی را در برداشت تشویق می نمود در عین حال از مخالفتهای خود نتیجه ای نمی گرفت و زیانی به مقام شیخ على وارد نمی آمد بلکه همه گونه زیانهای دنیوی و اخروی عائد خود او می شد.

امیر نعمت الله همواره در نظر داشت در حضور شاه تهماسب راجع به صحت نماز جمعه در غیبت امام و نبودن نائب خاص گفتگو کند چه آن که شیخ علی اعتقاد داشت نماز جمعه با وجود مجتهد جامع الشرائط در عصر غیبت صحیح است و برای این منظور گروهی از علما و فقها را که نظر خوبی با شیخ علی نداشتند همداستان نمود از قبیل قاضی مسافر و ملاحسین اردبیلی و گروهی از امرا و ارکان دولت که با شیخ على کدورت و دشمنی داشتند مانند محمودبيك آبدار و ملك بيك خوئی و دیگران که از وی

ص: 386

پشتیبانی می کردند و به حمایت او برمی خاستند و از شیخ علی سعایت می نمودند و بالاخره با وی موافقت کردند که از هیچ گونه کمکی نسبت به وی دریغ نورزند. ليكن

چنان مجلسی منعقد نشد و چنان مناظره در حضور سلطان به وقوع نپیوست و آن تدبير ثمری نبخشید. و در یکی از آن روزها، تنی از اشرار نامه ای مشتمل بر انواع کذب و بهتان نسبت به شیخ علی کرکی نوشت و آن را در خانه سلطان در تبریز واقع در میدان صاحب آباد افکند این نامه که مجهول بود و از نویسنده اش اطلاعی بدست نمی آمد به عرض شاه رسید، سلطان به مضمون آن نامه، توجهی نکرد بلکه دستور مؤكد صادر کرد تا کاتب آن را به دست آورند و پس از جدیت فراوان معلوم شد امیر نعمت الله از چگونگی آن نامه با اطلاع است. و بدنبال این جریان، نزاع فیمابین شیخ علی و امیر نعمت الله بی اندازه بالا گرفت تا آنجا که سلطان دستور داد وی را تبعید کنند و به یکی از افراد امر کرد تا او را از معسکر سلطان به بغداد روانه کند و سلطان به محمد خان تکلو که حاکم بغداد بود توقيع کرد که قدغن کند از این که با شیخ ابراهیم و دشمنان دیگر شیخ علی مراوده نماید مبادا عليه شیخ علی، تصمیم بر خلافی بگیرند و در ضمن به حاکم بغداد تذکر داد همواره متعرض احوال امیر نعمت الله باشد و اعمال و رفتار او را تحت نظر دقیق خویش قرار بدهد.

هنگامی که تهماسب تصمیم گرفت تا به سوی بغداد عزیمت نماید. شیخ على اندکی پیش از او و با رخصت قبلی عازم عراق عرب شد و از اتفاقات، شیخ علی و امیر نعمت الله با ده روز فاصله وفات یافتند. و مؤلف گوید: پیش از این ذیل ترجمه شیخ علی کرکی به پاره ای از احوال امیر نعمت الله اشاره کردیم.

خواند میر در آخر کتاب تاریخ حبیب السیر در طی شمارش علمایی که در روزگار شاه اسماعیل صفوی در سال 930 ه. ق که مصادف با درگذشت او بوده است زیست داشته اند می نویسد: از جمله علمای روزگار وی سید نعمت الله حلی است و او از جمله سادات و علمای حله است و در سال 929 ه. ق به منظور مصاحبت با شیخ زین الدین

ص: 387

علی به هرات آمد و پس از برهه ای از زمان به اتفاق یکدیگر به بلاد عرب هجرت کردند.

مؤلف گوید: به طوری که در شرح حال شیخ علی کرکی نوشته ایم شیخ زین الدین على غير از شیخ علی کرکی است (1)

سید نعمة الله بن عبدالله حسینی موسوی جزائری شوشتری

وی فقيه محدث و ادیب متکلم و مدرس زیرك و مجلس آرا و از معاصران است و هم اکنون از طرف سلطان، عهده دار منصب شیخ الاسلامی شوشتر می باشد و از شاگردان علامه خوانساری و استاد استناد «ره» بلکه از شاگردان پدر بزرگوارش ملامحمدتقی مجلسی به شمار می آید. و مراتب قرائت و حدیث را از شیخ جعفر بحرانی مجتهد و شیخ عبدعلی حویز اوی ساکن شیراز و علامه خوانساری استاد محقق فراگرفته است.

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: سید نعمت الله بن عبدالله حسینی جزائری، فاضل دانشور و محقق. علامه بزرگوار و مدرس و از معاصران است تألیفاتی دارد، از جمله شرح تهذیب یعنی تهذیب الحدیث شیخ طوسی؛ حواشى الاستبصار بلکه شرح استبصار در چند مجلد و حواشي الجامی (2)؛ شرح الصحيفة ؛ شرح تهذيب النحو؛ منتهى المطلب در نحو و يك مجلد کتاب در حدیث به نام الفوائد النعمانية که به نام خودش نعمت الله موسوم گردیده است و کتاب دیگری در حدیث به نام غرائب الاخبار

ص: 388


1- در رجال حبيب السير، ص 253 می نویسد: شیخ زین الدین علی، قدوه اشراف علمای عرب و جامع اصناف فضل و ادب است به کمال امانت و دیانت موصوف و به غایت تقوا و پرهیزکاری معروف سال 928 ه. ق به هرات آمد و مورد توجه نواب (در مشخان) قرار گرفت و به منصب شیخ الاسلامی و قاضی القضاتی نامزد شد و مدت دو سال به لوازم آن منصب پرداخت پس از آن تمایل به وطن مألوف خویش گردید و عازم دیار عرب شد. م.
2- حواشی مزبور به نوشته نابغه فقه و حديث تا آخر مبحث اسم در يك مجلد تدوین شده و از بهترین حواشی شرح ملا عبدالرحمن جامی است که بر کتاب کافیه نوشته که همراه شرح مزبور مکرر به طبع رسیده است و تازگی هم گراور شده است . م.

في نوادر الاثار و کتاب الانوار النعمانية في معرفة النشأة الانسانيه (1)و کتابی در فقه به نام هدية المؤمنین و حواشی مغني اللبيب و کتابهای دیگر.

و مؤلف گوید: از تألیفات او كتاب نوادر الاخبار در يك مجلد است و کتابی در حل المشكلات من المسائل الحكميه و الكلامية و الفقهيه و علوم دیگر این کتاب در ضمن دو مجلد تدوین شده است و دارای تحقیقات بسیار ارزنده ای می باشد و من آن را به خط خود او دیده ام و تفسیر قرآن تحقیقاتی درباره آیات شریفه در حواشی قرآن کریم مرقوم داشته که نزديك به هفتاد هزار بیت می باشد و به نام (2)... موسوم می باشد. و شرح نهج البلاغه که درحواشی آن مرقوم فرموده است و شرح صحیفه که بر حواشی صحیفه مبارکه مرقوم داشته است و از تألیفات او کتابی است که حواشی ابن ابی جمهور را که بر کتاب غوالى اللئالی خودش داشته، در آن گرد آورده و خود سید نعمت الله هم تحقیقاتی بر آن افزوده است و کتاب شرح التهذيب به نام غاية المرام في شرح تهذیب الاحکام در هشت مجلد و شرح الاستبصار به نام کشف الاسرار في شرح الاستبصار در سه مجلد و شرح توحيدالصدوق به نام انس الوحید فی شرح کتاب التوحید این شرح، مشتمل بر تحقیقات ارزنده ای است و متأخر از تألیفات دیگر او می باشد و پیش از او، امیر محمدعلی، نایب الصداره در قم به شرح آن اقدام نموده است و کتاب الانوار النعمانيه در دو مجلد است.

از تألیفات او رسالة منبع الحيات في حجية قول المجتهدين من الاموات رساله دامنه داری است در این رساله به توضیح دو اصل پرداخته است: اول تحقیق در مسأله قول میت مانند میت است، دوم راجع به تحقیق قول علما که نوشته اند رعیت بر دو قسم

ص: 389


1- کتاب مهمی است که در چهار مجلد در این روزگار به طبع رسیده و شرح حال مؤلف به قلم خود او در مجلد چهارم آن تدوین گردیده قابل توجه می باشد - م.
2- چنانچه از حاشیه ای که خود سید نعمت الله بر امل الآمل داشته و پس از این اشاره می کند بر می آید: این تفسیر به عقود المرجان في حواشي القرآن موسوم می باشد. شرحی در نابغه فقه و حديث راجع به این تفسیر مرقوم داشته مراجعه شود - م.

است 1- مجتهد 2- مقلد. و در ذیل این دو بخش دلائل زیادی که شهید ثانی در رسالهای که به منظور همین مسئله تألیف کرده ایراد نموده و همچنین نظریه ای که شیخ حسن

صاحب معالم) فرزند شهید در همین مسأله داشته متذکر شده و نیز نظریه هایی که دیگران در این خصوص داشته اند یادآوری کرده سپس به رد آنها اقدام کرده و ده مسئله که مربوط به این باب بوده یادآوری کرده است.

سید نعمة الله در حدود سال 1101 ه. ق وفات یافته است.

شیخ فرج الله در رجالش می نویسد: نعمة الله حسینی جزائری، ما دست تربیت بر او داشتیم (1)و او دانشمند بزرگوار و مدرس است تألیفاتی دارد، از جمله شرح التهذيب؛ حواشی الاستبصار؛ حواشي الجامی و در این هنگام که ماه ذیقعده و سال 1099 ه. ق است که به تألیف این کتاب اشتغال داریم او هم به شرح عقاید ابن بابویه مشغول می باشد.

مؤلف گوید: از ظاهر کلام فرج الله به دست می آید که مراد وی از سید نعمة الله مترجم حاضر باشد که هنگام اشتغال وی به تأليف رجال او هم به شرح عقاید می پرداخته

باز مؤلف می گوید: سید نعمت الله حواشی به خط خود بر امل الآمل مرقوم فرموده و به مناسبت شرح حال خود که در آن کتاب آمده می نویسد: نیازمند به خدای بی نیاز نعمة الله حسینی عفی الله تعالی می گوید: مؤلف یعنی صاحب امل الآمل بر تألیفات دیگر من اطلاع پیدا نکرده است زیرا تألیف کتاب امل الآمل مقارن با آن تأليفها و بلکه پیش از بیشتر از آنها می باشد. تألیفات مزبور به این شرح است شرح تهذیب که وی نام برده است در هشت مجلد؛ شرح الاستبصار در سه مجلد؛

ص: 390


1- نابغه فقه و حدیث، ص 6 در پاورقی می نویسد: از این که شیخ فرج الله مؤلف رجال مرقوم داشته است که ما دست تربیت بر او داشتیم مقصود او معلوم نشد و گویا ادعای بدون دلیل است زیرا که جد اعلى (سید نعمت الله) در هيچ يك از مؤلفات خود نام او را نبرده است و هيچيك از مورخان نیز او را جزء استادان او ننوشته اند. م.

شرح غوالى اللئالی در دو مجلد؛ شرح التوحید صدوق در یك مجلد؛ شرح عيون الاخبار در يك مجلد؛ قاطعة اللجاج شرح کتاب الاحتجاج در يك مجلد؛ کتاب الانوار النعمانية در دو مجلد؛ کتاب نوادر الاخبار در دو مجلد؛ کتاب شرح الصحيفه در يك مجلد؛ کتاب الشجون في حكم الفرار من الطاعون در يك مجلد؛ کتاب منبع الحياة في اعتبار قول المجتهد من الاموات در يك مجلد؛ کتاب النور المبين في قصص الانبياء و المرسلين (1)در يك مجلد؛ کتاب ریاض الابرار في مناقب الائمة الاطهار در سه مجلد؛ کتاب عقود المرجان في حواشي القرآن که به سبك شگفت آوری تدوین شده است؛ کتاب مقامات النجاة در يك مجلد؛ کتاب زهر الربيع در دو مجلد؛ کتاب حاشیه مدونه بر شرحی که جامی بر کافیه نوشته است؛ حاشیه مدونه بر مغني اللبيب ؟ كتاب شرح تهذيب النحو شیخ بهائی طاب ثراه و کتاب الهدية في فقه الاماميمو حواشی دیگر.

سید نعمت الله پس از نامبرداری از تألیفاتش اضافه می کند. اولین باری که با مؤلف امل الآمل ملاقات حاصل شد، در اصفهان بود، پس از آن در مشهد مقدس رضوی به ملاقات یکدیگر رسیدیم و در فنون مختلف علمی با هم به گفتگو پرداختیم، بعد از آن در بصره تلاقی دست داد، پس از آن، در راه مکه ملاقات اتفاق افتاده و همراه یکدیگر وارد حرم شدیم و آن روز او را با هیئت پسندیده و خضوع و خشوع مشاهده کردم.

و شخصی را که مؤلف مزبور پیش از من، یاد کرده است. برادر من است و من و او به مشارکت یکدیگر به تحصیل می پرداختیم و او از من بزرگسال تر بود، خدا مرقدش را خوشبو گرداند. و ما، در حويزه الجزائر و در بصره و در شیراز و در اصفهان در يك جا درس می خواندیم و پیوسته با هم بودیم، تا خدا سرانجام او را به نيكبختی به پایان آورد و این کلمات را در سال 1101 ه. ق که سی سال از

ص: 391


1- كتاب قصص الانبیای سید جزائری در روزگار ما به طبع رسیده است. این کتاب را مؤلف بزرگوار به طوری که در آغاز قصص الانبياء می نویسد: پس از کتاب رياض الابرار تألیف کرده و تاریخ اتمام آن اوائل ماه شعبان 1110ه. ق در شوشتر بوده است.

رحلت او در گذشته است می نگارم (1)

مؤلف گوید: همگی تألیفات سید را در شوشتر در نزد نوادگانش دیده ام و به جز از تألیفاتی که خود یادآوری کرده است کتابها و تحقیقات دیگر هم داشته است از جمله حواشی شرح نهج البلاغه و حواشی صحیفه سجادیه که این هر دو حاشیه را به همان سبکی گرد آورده است که حواشی قرآن را تدوین نموده و از آن جمله است شرحی که بر ملحقات صحیفه نگاشته است.

سید، کتابهای ارزنده و زیادی از خود باقی گذارد که به یاری خدا همگی آنها را در شوشتر دیده و از آنها بهره ور گردیدم(2)

ص: 392


1- از عبارت فوق به دست می آید که مؤلف امل الآمل شرح حال برادرش را پیش از شرح وی مرقوم داشته است و حال آن که در دو نسخه چاپی که در اختیار بنده می باشد از برادر وی یاد نکرده است. آری از سید نجم الدین محمد که همنام با برادر سید نعمت الله می باشد اسم برده است. این است که فاضل معاصر جناب آقای سید محمد جزائری دام عمره در نابغه فقه و حدیث، ص 234 می نویسد: سید نجم الدين جزائری برادر سید نعمت الله دانشمندی عالی قدر و از پارسایان روزگار و شريك درس سید نعمت الله و برادر مهين او بوده است. در امل الآمل خطی درباره او نوشته: «فاضل عالم محقق ورع زاهد ثقه و ای ثقه» تعليقاتی بر تهذيب الحديث و حواشی برکتابهای نحو دارد. اما این ترجمه از نسخه های چاپی مختلف کتاب امل الآمل افتاده است و سپس همان چه را که در بالا ترجمه شد اضافه کرده و می نویسد: سید نجم الدین در سال 1079 ه. ق وفات یافته و کتابهائی را استنساخ نموده از جمله مطول تفتازانی که در منصوریه شیراز در سال 1068 از کتابت آن فارغ شده و همان سال اربعین شیخ بهائی را نزد شیخ صالح بحرانی خوانده و از او اجازه روایتی گرفته است . م.
2- در نابغه فقه و حدیث می نویسد: سید نعمت الله کتابخانه ای که مشتمل بر چهار پنج هزار کتاب بوده ترتیب داده و همگی آنها مورد استفاده و مطالعه وی قرار گرفته و با خط مبارك خود در پشت هر نسخه ای نام کتاب و مؤلف و تملك خود را نوشته و حواشی و تعليقات سودمندی بر آنها مرقوم داشته است و بسیاری از کتابهای مطوله را از قبيل قاموس و کتب اربعه و تفسیر بیضاوی و امثال آنها را به خط خود کتابت نموده است. شرح حال این سید جلیل القدر در کتابهای تاریخ و تذکره علما به تفصيل و اجمال آورده شده است مهمترین آنها کتاب نابغه فقه و حديث تألیف فاضل معظم جناب آقای سید محمد جزایری دام عمره است که پاره ای از تحقیقات او را در چند پاورقی آوردیم. نخست خود او به بخش مهمی از گزارش پر آشوب زندگی خویش در انوار نعمانية، ج 4، ص 302 پرداخته و از سنه 1050 که سال تولدش بوده تا 39 سال پس از آن که 1089 ه. ق باشد و کتاب انوار را به اتمام رسانیده مرقوم داشته است نواده ارجمندش سید عبدالله در حاشیه كبيره - که جناب فاضل ارجمند حجة الاسلام حاج سید محمد على روضاتی دام ظله کتابت نموده و برای این جانب ارسال فرموده - ذیل مشایخ پدر بزرگوارش مرحوم سید نورالدين می نویسد: سید نعمت الله در سال 1050 در قريه صباغية الجزائر متولد شده از آغاز عمر همواره طالب علم و دانش بوده و حتی در سفرها هم از مطالعه فروگذاری ننموده نخست در الجزائر از علمای آن سرزمین به کسب فضائل پرداخت بعد از آن به حویزه رفت و به دروس اعلام آنجا حاضر می شد بعد از آن به اتفاق برادرش نجم الدين و جمعی از خویشاوندانش به شیراز هجرت کرد در آن جا به درس صدرالمتألهین و شاه ابوالولی حضور یافت و مراتب عقلی را فراگرفت و هم در آن جا به فراگیری پارهای از علوم نقلی موفق گردید بعد از آن به اصفهان هجرت کرد و در آنجا به دروس میرزا رفیع نائینی و محقق سبزواری و ملا محمدباقر مجلسی حاضر می شد و در نزد مرحوم مجلسی اعتبار کاملی به دست آورد و سالیانی چند شبانه روز ملتزم حضور آن جناب بوده و تحت نظر مجلسی در کار تألیف بحار و مرآة العقول مداخله داشت و مجلسی از هیچ گونه بزرگداشتی نسبت به او فرو گذاری ننموده. سید پس از این به الجزائر رفت تا سال 1078 ه. ق که فتنه ای در آن جا به وقوع پیوست مردم از الجزائر بیرون می رفته از جمله سید همراه با برادرش به حویزه رفت. سید علیخان والی حویزه که مرد دانشور بزرگواری بود مقدم او را گرامی داشت و از وی درخواست کرد تا در حویزه بماند لیکن سید بر اثر آشوبهای اعراب نپذیرفت و عازم شوشتر شد و در آنجا اقامت گزید و به نشر علوم شرعیه پرداخت و مردم را به ساختمان مسجدها و انعقاد جماعات و جمعات تشویق و امور حسبیه را به عهده گرفت بعد از این به یاد آوری برخی از تألیفاتش پرداخته و نسبش را که به دوازده واسطه به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) منتهی می شود تذکر داده و به جمعی از مشایخ روایت او از قبیل علامه محمدباقر مجلسی و امیر شرف على شولستانی و سید امیر فیض الله طباطبائی و شیخ عبدعلی حویزی و سید میرزا جزائری و سید هاشم احساوی و آقا حسين خوانساری و شیخ حسین عاملی اشاره نموده و نوشته است سید در قریه جایدر شب جمعه 23 شوال 1112 ه. ق وفات یافته است. در این کتاب چنان که ملاحظه می شود سال وفات او را حدود 1101 ه. ق نوشته و ظاهرة درست نیست و علتش را در صفحه 227 در نابغه فقه و حدیث متذکر شده است در این کتاب نام پنجاه و دو مجلد کتاب و رساله و حواشی تألیفات سید را با خصوصیاتی که داشته یادآوری کرده است. وی که بیست و سه تن از مشایخ و اساتید او را نام برده که برخی در اصل کتاب و برخی در پاورقی آن یادآور شده است و به شرح حال آنها پرداخته است. شاگردان سید بسیارند و خود به عنوان مدرس شهرت داشته و گروهی از شاگردان و جمعی که از وی استجازه کرده اند با شرح اجمالی هر يك از آنها متذکر شده است. سید نعمت الله چهار فرزند به نامهای سید نورالدین و سید حبیب الله و سید شفیع و سید جمال الدين داشته است فرزند بزرگوارش سید نور الدين خلف الصدق آن جناب است که سادات نوری جزائری به وی منتسب اند و شرح حالش در این کتاب آورده شده است . م.

باز می گویم: به طوری که از یکی از موثقان شنیده ام از تألیفات او کتاب شرح اعتقادات صدوق (ره) است و پیش از او شیخ مفید شاگرد صدوق آن را شرح کرده است.

ص: 393

شیخ جليل نعمت الله بن علی بن احمدبن محمدبن علی بن خاتون عاملی

وی دانشمند فقیه و عالم کامل و یکی از دانشورانی است که به این خاتون عاملی معروف می باشد و از پدرش و از شیخ علی کر کی روایت کرده است.

این شیخ به سید حسن بن علی بن شدقم مدنی اجازه داده و معاصر با سید محمد صاحب مدارك و بلکه در روزگار شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی (ره) می زیسته و ممکن است همان عالمی باشد که از شهید ثانی روایت داشته است.

و محتمل است مترجم حاضر با شیخ نعمت الله بن شیخ شهاب الدین ابوالعباس احمد که پیش از این یادآوری شد متحد باشد لیکن احتمال بعیدی است.

نسب او را به طوری که در بالا ایراد کردیم، طبق تصریح خود اوست که در اجازه سیدبن شدیم به آن اشاره کرده. بنابر این از سلسله شیخ نعمت الله پیش یاد شده است و یا به احتمالی خود او می باشد.

پیش از این به نام شیخ علی بن احمدبن خاتون عاملی عینائی که معاصر با شهید ثانی بوده اشاره کردیم. ممکن است شیخ علی، پدر مترجم حاضر باشد.

ص: 394

سید نوح بن احمدبن حسين علوی حسینی شیخ منتجب الدین در فهرست، او را فاضل دینداری معرفی کرده است .

سید نور الدين بن علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی عاملی جبعی

شرح حال وی، پیش از این به عنوان سید نورالدین علی بن علی بن حسین بن ابو الحسن موسوی عاملی جبعی برادر صاحب مدارك یاد آوری شده است.

سید نورالدین بن سید فخر الدين بن عبدالحمید عاملی کرکی

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی از فضلای روزگارش بوده ابن عودی او را از شاگردان شهید ثانی برشمرده و از وی ثناجوئی نموده است (1)

ملانورالدین نوروز علی بن ملارضى الدين محمد

وی در قزوین متولد شده و در تبریز می زیسته و فاضل عالم و فقیه و محدث و کامل جامع و در تبریز به وعظ و ارشاد اشتغال داشته و نزديك به زمان ما بلکه در آغاز زندگی ما وفات یافته است.

نورالدین، از شاگردان مولای فاضل عالم مولانا حاج حسین نیشابوری که در بیت الله الحرام بوده می باشد و ملا محمد یوسف دهخوار قانی تبریزی بلکه فرزندش

ص: 395


1- ابن عودی در بغية المريد، ج 2، ص 151 ذیل شاگردان شهید ثانی می نویسد: السيد الجليل الكبير المعظم خلاصة الاخبار و عمدة الأبرار و زین الافاضل و عمدة الأوان و نادرة الزمان صاحب الشيم المرضية و الاخلاق السنية السيد نورالدينا و الدين ابن المرحوم السيد فخر الدين عبدالحميد الكرکی در حال حاضر در دمشق به سر می برد و از دانشورانی است که ویژگی خاصی با شهید داشته و از نخستین افرادی به شمار می آید که به ملازمت شهید رسیده و بسیاری از مراتب علم فقه و امثال آن را از وی استفاده کرده و از او به اخذ اجازه نایل آمده و مورد اطمینان کامل آن جناب بوده است - م.

آمیرزا عبدالحق، دختر نورالدین را به همسری خویش اختیار کرده است.

نورالدين تمایلی به مرام تصوف داشت.

ملاحاج حسین، اجازه طولانی برای او نوشته و من آن اجازه را به خط استادش دیده ام و تاریخ آن 1056 ه. ق در مکه معظمه بوده از جمله در آن اجازه می نویسد: چنان به دست آوردم که مولای عالم فاضل کامل عامل ورع تقی تیز رای و باهوش نور ملت و حق و دین مولانا نوروز علی بن مغفور مبرور سعید رضی الدین تبریزی عاملهما الله بلطفه الخفى الجلی آغاز جوانیش را در تحصیل علوم عقلی و نقلی، صرف کرده و خود را به تهذیب اخلاق نفسانی آراسته و به پرهیزکاری و جوانمردی و نیکوکاری پیراسته و باقی مانده از عمرش را به ارشاد مردم و هدایت ایشان پرداخته و احادیث نبویه و آثار امامیه را با بیان خویش انتشار داده و مردم را به پیروی از شریعت غراي مصطفویه و ملت بیضای اثناعشریه دعوت کرده و او که خدایش توفيق داده و از نتیجه زحماتش در دنیا و آخرت سودمند گردیده پس از آن که اصول و روضه کافی و مقداری از عبارات کتاب تهذیب الاحکام و اندکی از استبصار را نزد من خوانده و بالاخره به اتمام کتب اربعه موفق گردید و هم زمان از من درخواست کرد که به وی اجازه دهم من هم با اعتراف به عجز و قصوری که در اکتساب علوم معموله و بلکه همه علوم در خود احساس می کردم خواسته او را اجابت کردم و از آنجا که وی را شایسته آن میدانستم به وی اجازه دادم تا روایاتی که از مشایخ روزگارم داشتم و از انفاس آنها استفاده کرده و به قرائت و یا سماع پرداخته و یا اجازه ای از ایشان در خصوص تأليفات خود ایشان و یا تألیفات دیگران از علمای گذشته و سلف صالح داشته روایت نماید تا به آخر اجازه.

مؤلف گوید: حداکثر کتابهای مترجم حاضر را در ضمن کتابهای ملامحمد يوسف دهخوارقانی که پیش از این نام برده شد دیده ام و همگی آنها کتابهای ارزنده ای بود که به خط خود تصحیح و ضبط کرده و از همگی آنچه مرقوم داشته آثار فضیلت و دانشوری او نمودار است. و از تألیفات خود او کتاب زادالسالکین است که ملخصی از کتاب احیاء العلوم غزالی است که همراه با بخشی از فوائدی که از اخبار امامیه و مطالب

ص: 396

و آثار ایشان به دست آورده تدوین نموده است.

و از تألیفات او، کتاب الاکسیر به پارسی است که مشتمل بر چهار جزء بوده و درباره اصول الدين و عبادات و علم الاخلاق و امثال اینها نگارش داده است و از تألیفات او، کتاب المأتین در اعمال سالیانه و مواعظ و اخلاق و مطالب دیگر که ناتمام مانده و رساله ای هم در وجوب نماز جمعه تألیف کرده که ناتمام مانده است. ا و رساله ای در طب تأليف نموده که به اتمام نرسیده و رساله ای در امتیاز میان أخبار صحیح و ضعیف و جعلی آنها که از طرق عامه در مواعظ و مطالب دیگر نقل کرده اند، تدوین نموده که اندکی از آن به اتمام رسیده است.

و از تألیفات او، رساله ای است پارسی راجع به اختیار ساعات که به سبك ستاره شناسان تألیف نموده است و به نام آمیرزا صادق وزیر آذربایجان موشح کرده. و امثال اینها از تحقیقات و رساله ها و تعليقات و من همه آنها را به خط شریف او در قصبه دهخوارقان تبریز در ضمن کتابهای ملا محمد یوسف یاد شده که دامادش بوده است دیده ام (قدس سره).

مرتضی حسینی مرعشی تستری (شوشتری)

سید کامل مؤيد ضیاء الدین نورالله بن محمد شاه بن مبارزالدين مندة بن حسین بن نجم الدين محمودبن احمدبن حسین بن محمدبن ابوالمفاخربن علی بن احمدبن ابو طالب بن ابراهیم بن یحیی بن حسین بن محمدبن ابوعلی بن حمزة بن علی بن حمزة بن على المرعشی بن عبدالله بن محمد ملقب به سلیق بن حسن بن حسين اصغربن امام علی سجاد زین العابدین بن امام شهید مظلوم حسین بن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب مرتضی حسینی مرعشی تستری (شوشتری) وی از دانشمندان بزرگوار و اولیای مقدس ذی مقدار بوده و در فن ریاضی، مهارت داشته و روزگار سلطنت سلطان غازی شاه اسماعیل صفوی سر سلسله صفویه را دریافته است.

به گمان من، سيد مترجم یکی از نیاکان قاضی نورالله حسینی مرعشی شوشتری

ص: 397

باشد. سید قاضی نورالله در مجالس المؤمنین از وی نام برده احوال و مدایح او را در ضمن كلام طولانی یاد کرده است و متعرض نشده که وی از نیاکان او باشد(1)

قاضی در کتاب مجالس پس از آن که بی اندازه از فضیلت و دانش و پرهیزکاری و تدين و عمل شایسته او توصیف کرده و نسب او را به طوری که در آغاز این ترجمه آوردیم ایراد نموده به این شعر متمثل می شود.

نسب تضاءلت المناسب دونه

و البدر من فخره في بهجة و ضياء

- نسبی است که نسبهای دیگر در برابر آن اعتباری ندارد و ماه شب چهارده به آن نسب می بالد و شادمانه نورافشانی می کند.

قاضی می نویسد: سید نجم الدين چهارمین جد مترجم حاضر، از فضلای صاحب كمال بوده از آمل مازندران برای زیارت ائمه به بغداد رفت پس از آن جا به شوشتر عزیمت نمود و به صحبت سید اجل امیر عضدالمله حسنی که در آن هنگام نقیب السادة شوشتر و مقتدای مردم آنجا بود نایل گردید در نتیجه این ملاقات سید عضدالمله، انوار فضل و نجابت و آثار رشد و نقابت را از جبین او احساس کرد او را به باقی ماندن در شوشتر تشویق نمود و در ضمن دخترش را به حباله همسری سید نجم الدین در آورد و پس از آن که سید عضد درگذشت از آنجا که فرزندش منحصر به همان دختر بود همگی ضیاع و عقار و مايملك سید عضد که در شوشتر بود به حکم وارث بالاستحقاق در اختیار وی در آمد.

پس از درگذشت سید نجم الدین محمود، احوال اهالی شوشتر رو به اختلال گذارد و شقاوت مردان بر آنها استیلا پیدا کردند و بر آنان چیره گردیده و موجبات نفاق و دوئیت را به وجود آوردند و درهای محنت و پیش آمدهای ناگوار و فساد را به روی آنها گشودند و چراغهای علم و دانش را که به وسیله این خاندان افروخته شده بود خاموش گردانیدند.

ص: 398


1- قاضی نورالله در مجالس المؤمنین ذیل احوال شیخ محمد لاهیجی می نویسد: اقوى أدله ایمان شیخ بزرگوار نزد این خاکسار آن است که جد بزرگوارم نورالله (نورالله مرقده) در دار الملك شیراز با او صحبت داشته و او را از اهل ایمان می دانسته مؤلف پس از این می گوید سید نورالله در شیراز به صحبت شیخ محمد لاهیجی شارح گلشن راز رسیده است. م.

مدتها این واقعه نابهنگام به کار خود ادامه می داد تا این که بار دیگر خدای متعال این سلسله را تقویت و پشتیبانی کرد و سید ضیاء الدین نورالله مترجم حاضر را برای پی گیری از علم و دانش موفق داشت او در عنفوان جوانی همراه برادر بزرگترش سید زین الدین علی که تصمیم داشت از راه شیراز به هندوستان برود عازم شیراز شد و در آنجا اقامت گزید و به تحصيل معارف یقینیه و کسب علوم دینیه اشتغال ورزید و به درس ملا قوام الدین کربالی و دانشوران دیگر آن سرزمین که همگی از شاگردان برجسته سيد شریف جرجانی بودند حضور پیدا کرد و در اندك وقتی بر فضلای آن سرزمین برتری پیدا کرد و پس از آن که از همه گونه فضایل و کمالات معمول آن عصر برخوردار گردید به شوشتر رفت همزمان با ورود او، همگی استان خوزستان تحت تصرف پادشاهان مشعشعی قرار گرفته و مردم آنجا، مؤمن بوده و ارباب خلاف وعدوان از آن سرزمین رانده گردیده به همین مناسبت سید ضیاءالدین در آن جا که جایگاه اصلیش بود ماندگار شد و با دختر صاحب اعظم خواجه حسین شوشتری که از خاندان عزت و عالی رفعت بود ازدواج کرد و در مجلس نقابت و مسند هدایت برقرار گردید و با براهین آشکاری که داشت ریشه ستمگران و مفسده جویان را از بن برانداخت و خود مرجع بزرگان و شرافتمندان و مأمن بیمناکان و مستضعفان قرار گرفت.

و از هر گونه توفیقی برخوردار گردید و مهمترین توفیقی که هر چه بیشتر به عزت و اعتبار روحانی او افزود اتصال و ارتباطی بود که با غوث المتألهين جناب سید محمد ملقب به نوربخش (قدس سره(1)) به دست آورد و از سوی حضرتش به تلقين ذكر و فکر و

ص: 399


1- قاضی نورالله در مجالس المؤمنین می نویسد: غوث المتأخرين و سیدالعارفین سید محمد نوربخش نسب شریفش به هفده واسطه به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد پدرش در قطیف متولد شد به عزم زیارت مرقد حضرت رضا (علیه السلام) به مشهد آمد و از آنجا به قاین رفت و تأهل اختیار کرد فرزند ارجمندش در سال 795 ه. ق در آنجا متولد گردید و در خردسالی قرآن را از حفظ کرد و در اندك مدتی از مراتب علمی بهره مند گردید و به حلقه ارادتمندان خواجه اسحاق ختلانی که مرد سیدعلی همدانی بود درآمد و خواجه به موجب خوابی که دیده بود او را به لقب نوربخش ملقب ساخت و طولی نکشید که خواجه اسحاق آخرین خرقه سید علی همدانی را به دست خود بر اندام او راست و به مسند ارشاد نشست و امور خانقاه از طرف خواجه به عهده او برقرار گردید و خواجه گفت: «آرد بیختیم و آرد بیز آویختیم» و فقرا را به او ارجاع داد و خود با او بیعت کرد و گفت اگر چه او به ظاهر مرید است اما در حقیقت پیر ما است و آن روز دوازده نفر از مریدان خواجه با وی بیعت کردند تنها سید عبدالله برزش آبادی با وی بیعت نکرد و پرسید آیا خواجه با او بیعت کرد؟ گفتند: آری، گفت: «ما از خواجه برگشتیم» طولی نکشید خواجه و برادرش و سید محمد از طرف شاهرخ گرفتار شدند خواجه و برادرش به قتل رسیدندو سید نجات یافت و در 14 ربیع الاول در سن 73 سالگی در سنه 889 هجری رحلت کرد و در باغی که در قرية سولقان ری داشت مدفون گردید - م.

توبه افتخار پیدا کرد و پیش از ایشان هم در شهر شیراز با شیخ شمس الدين، محمد الاهیجی شارح گلشن راز (1)ملاقات کرده بود و از ایشان و از مشایخ دیگر بهره های

ص: 400


1- قاضی نورالله در مجالس المؤمنین می نویسد: شیخ فاضل و موحد کامل شمس الدين محمدبن یحیی بن علی گیلانی لاهیجانی اعظم و اکمل خلفای حضرت سید محمد نوربخش است و مورد افتخار همه سلاسل می باشد و شرح سلسله خودش را در شرح گلشن راز ایراد نموده و مورد احترام میرصدرالدین شیرازی و علامه دوانی هم بوده و علامه پیش از ورود به حضرتش کفشهای او را می بوسیده و به دیده ارادت می مالیده است و قصیده ای از ملا بنائی که در مدح او گفته ذکر کرده است و شرح گلشن راز او دلیل بر علو شأن او می باشد و از شروع دیگری که بر آن نوشته شده است به مراتب بهتر است. هنگامی که این شرح را به پایان رسانید به خدمت جامی در هرات فرستاد. جامی این رباعی را گفته برای او ارسال نمود. ای فقر تو نوربخش ارباب نیاز خرم زبهار خاطرت گلشن راز یکره نظری بر مس قلبم انداز شاید که برم ره به حقیقت ز مجاز الاهیجی همواره لباس سیاه می پوشید و اظهار می داشت پیوسته عزادار حضرت امام حسین (علیه السلام) می باشم. لاهیجی شعر می گفت و اسیری تخلص می کرد دیوان بزرگی دارد که در این عصر به طبع رسیده شرح گلشن رازش در قدیم چاپ شده است و در روزگار ما با مقدمه ارزنده آقای کیوان سمیعی که از افاضل بنام عصر حاضرند مطبوع شده است و در سال 912 ه. ق درگذشت و قبرش در یکی از غرفات خانقاه نوریه بوده که اکنون اثر قبرش موجود می باشد و مثنوی اسرار الشهود هم از تألیفات اوست - م.

بسیاری برد و از فيض خدمت ایشان کامیاب شد. و به طوری که رویه حداکثر این سلسله عليه است به امور جسمانی علاقه نشان نمی داده و تا پیش از مرگ طبیعی به زندگی دنیا علاقه مند نبودند و به همین جهت بود که پادشاهان مشعشعی با ارادت خاصی که به آنها داشتند آنها را به صدارت دعوت می کردند زیر بار گفته و دعوت ایشان قرار نمی گرفتند آنگاه که نوبت سلطنت به سلطان سید علی بن سلطان محسن مشعشعی رسید بی اندازه از وی درخواست کرد که امور صدارت را به عهده داشته باشد نپذیرفت و بالاخره قاضی عبدالله بن خواجه حسین شوشتری مشار اليه را که شاگرد متر جم حاضر و به منزله فرزند معنوی او به شمار می آمد به مقام صدارت بر گمارد و از این نقطه نظر خاطر مترجم از تشویش وسوسه تکالیف ایشان آسوده گردید.

آنگاه که سید نورالله به سن نود سالگی رسیده بود و نیروی ظاهری و باطنی او رو به ضعف و سستی گزارده بود شاه اسماعیل صفوی به منظور تسخیر استان خوزستان قیام کرد و سلطان سیدعلی، والی خوزستان را کشت و حویزه را در حوزه پهناور خویش در آورد و همه سلسله مشعشعیه را از پای در آورد بلافاصله عازم شوشتر شد برخلاف انتظار وی سید نورالله که بر اثر پیر مردی و فرسودگی و ناتوانی نتوانست از سلطان، استقبال به عمل آورد یکی از مفسده جویان شوشتر به قاضی محمد کاشی که مقام صدارت شاه اسماعیل را داشت (1)گفت: سید نورالله هیچ گونه بیماری ندارد و خود را به بیماری زده است و غرضش آن بوده که از سلطان، استقبال به عمل نیاورد و در ضمن رابطه ای که میان او و پادشاهان مشعشعی برقرار است مراعات کند. از آنجا که قاضی محمد، مردی ستمکار و بدفطرت و بدباطن بود سعایتی که نسبت به سید نورالله شده پذیرفته و به آزار سلسله نوریه پرداخته و بدون دستور سلطان به مؤاخذه ایشان اقدام نمود.

ص: 401


1- قاضی محمد کارگذار بدکرداری بود تاریخ جهان آرا ص 272 می نویسد: قاضی محمد کاشی که صدارت را با ایالت جمع کرده و حکومت یزد و کاشان و شیراز را به عهده داشت و قبایح اعمال او آشکار گردیده در ماه صفر سال 915 ه. ق در کوشك به قتل رسید. م.

از اتفاقات، هنگامی که سلطان وارد شوشتر گردید، دستور اکید صادر کرد تا مردم شوشتر، شبها درهای خانه خود را نبندند و سلطان خود در هر شب به همراه دو یا سه تن از اصحاب مخصوصش به خانه ها وارد می شد و از چگونگی مذهب و مرام آنها جويا می شد و هر گاه از یکی از آنها می پرسید چه مذهبی داری؟ در پاسخ می گفت مذهب من، مذهب سید نورالله است و نمی گفت مذهب من، مذهب شیعه است به همین مناسبت سلطان در صدد برآمد که به تشخیص احوال سید بپردازد. در آن حال یکی از امیران او که خدمت سید رسیده به اطلاع وی رسانید، سید وضع احوالش نامرتب است و به شدت بیمار می باشد سلطان دستور داد وی را در محفه ای گذارده به حضور بیاورند و هنگامی که به حضور سلطان رسید سلطان از حقیقت اوضاع او و از کوششی که در راه به ثمر رسیدن مذهب حق ائمه معصومین علیهم السلام بر خود هموار ساخته بود خبردار گردید او را مورد اکرام و احترام خویش قرار داد و زمین ها و باغهائی که پیش از آن در اختیارش بود در دست او قرار داد و از قاضی محمد که در ظرف چند روز به آزار او پرداخته و به عداوت او اقدام کرده بود، انتقام گرفت و به موجب کلام ائمه هدی علیهم السلام که فرمود: «نحن بنو عبدالمطلب ماعادانا بیت الا و قد خرب و ماعارانا کلب الا وقد جرب: هیچ خانه ای نسبت به ما فرزندان عبدالمطلب آزاری وارد نمی آورد جز این که ویران می گردد و هیچ سگی بر ما پارس نمی زند مگر این که به بیماری گری مبتلا میشود (1)» به گرفتاری آنها اقدام کرد و آنان که به غضب پروردگار جبار و سلطان قهار

ص: 402


1- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است که حديث مزبور را از حضرت صادق (علیه السلام) چنین روایت کرده است: «نحن اهل البيت لانقاس بسائر الناس ماعادانا بیت الاخرب و لانبح كلب الا و جربه و اضافه کرده حدیث مزبور به شرح یاد شده در اوائل نگارستان نقل شده است. در تاریخ نگارستان، ص 40 ذيل (نکته) می نویسد: عن الصادق (علیه السلام) «نحن اهل البيت لا يقاس کسائر الناس من عادانا اندفع و علينا من هو انقلع» و در ترجمه آن نوشته خواجه عبدالله انصاری ترجمه این کلام معجز نظام به دو کلمه کرده که هر که را خواهند که براندازند با امامش در اندازند معروف است با آل على هر که در افتاد ورافتاد - م.

دچار شده بودند به نتیجه اعمال خود رسیدند و زود باشد که ستمگران بدانند کدام يك از ستمدیدگان پیروز خواهد شد.

از جمله تألیفات مشهور، این سید بزرگوار مأة باب في الاسطرلاب است. کتابی است در کمال ارزندگی که حکما و اعیان و بزرگان توجه دقیقی به آن دارند و دیگری کتاب شرح الزیج الجدید در این کتاب، مطالب ارزنده ای که در اختیار دیگران نبوده ایراد کرده و به صنایع گرانقدری اشاره نموده است. و کتابی هم در علم طب، تأليف نموده و داروهائی که در آن تجویز کرده و بیماریهائی را که اسم برده موافق با آب و هوای خوزستان است .

و رساله ای در تفسیر آیه شریفه «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی و استكبر و كان من الكافرين (بقره آیه 34)» این رساله را به پیشنهاد یکی از سرشناسان خوزستان تألیف کرده و حقایق و دقایقی را در آن آورده است.

سید در سال [...] وفات یافته (1)، پایان خلاصه ای از مجالس المؤمنين.

مؤلف گوید: میرزا بيك منشی در تاریخش می نویسد: شاه اسماعیل صفوی سرسلسله صفویان در آغاز کارش، قاضی فاضل ضیاء الدین نورالله انسی را همراه با شیخ محيي الدين مشهور به شیخ زاده لاهیجی را به عنوان سفارت به سوی شاهی بیك خان پادشاه ماوراء النهر و خراسان فرستاد و سفارت آنان پس از آن بود که شاهی بيك بر تمام آن سرزمین تسلط پیدا کرده و به کرمان هم که در تصرف شاه اسماعیل بوده دست یافته و به چپاول پرداخته است. پس از آن که سفیران مزبور بازگردیدند شاهی بیك نامه توهین آمیز در کمال بی ادبی همراه امیر کمال الدین حسین ابیوردی برای شاه اسماعیل گسیل داشت، سلطان صفوی از جسارت، شاه افغان، به سختی ناراحت شده و به عزم کارزار با آن بدکردار عازم بلاد مرو شاهجان گردیده با وی به کارزار پرداخت تا آن که او را کشته و همدستانش را بیچاره ساخت و بر همگی شهرهای خراسان و بخشی از

ص: 403


1- در نسخه حاضر سال وفات او را نقل نکرده است در مجالس المؤمنین هم نوشته است ضیاء الدین نورالله در مرو در گذشت و سال وفات او را ننوشته است . م. ریاض العلماء و حياض الفضلاء

سرزمین های ماوراء النهر استیلا پیدا کرد.

از ظاهر کلام میرزابيك استفاده می شود مراد وی از قاضی فاضل ضياء الدين نورالله مترجم حاضر باشد(1)

سید جلیل اواه ضیاء الدین قاضی نور الله بن سید شریف الدین حسینی مرعشی تستری (شوشتری)

مشهور به امیر (2)ساکن در سرزمین هند و مؤلف كتاب مجالس المؤمنين و کتابهای دیگر که همگی در کمال خوبی و ارزندگی و مشتمل بر فواید ارزنده ای می باشد.

سيد، فاضل دانشمند و دیندار و باصلاحیت و علامه فقیه و محدث و با اطلاع از سیر و تواریخ و جامع فضائل و ناقد در هر علم و سراینده و منشی و عالی قدر بود، از عهده سرایندگی به خوبی بر می آمد و به پارسی و تازی شعر می سرود و اشعار و چکامه هایی در مدح ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین دارد. و به گمانم دیوان شعری هم ترتیب داده باشد(3)

ص: 404


1- تاریخ جهان آرا، ص 273 می نویسد: در 12 ذیحجه سال 916 ه. ق که لشکر ازبك بعضی از محال کرمان را به تصرف در آورده بود شاه اسماعیل قاضی نورالله انسی برادرزاده قاضی عیسی صدر را همراه با شیخ زاده لاهیجی به نزد (شیبك = شاه پیك) فرستاد... از نوشته مؤلف تاریخ بر می آید که قاضی نورالله انسی غیر از مترجم حاضر است و قاضی عیسی به نوشته همان تاریخ از سرشناسان پادشاهان آق قوينلو بوده که پس از مرگ یعقوب بيك در 13 ربیع الاول 896 ه. ق به دست صوفی به دار کشیده شد. م.
2- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است: قاضی نورالله در آغاز شرحی که بر دعای صباح و مساء حضرت مولی علیه السلام مرقوم داشته خود را به عنوان «امیر» معرفی کرده است - م.
3- همان طور که قاضى مبرور در علوم معموله ویژه در علم کلام مهارت داشته در اقسام شعر هم از طبع توانائی برخوردار بوده و نوری که متخذ از نام خودش نورالله است تخلص می کرده غزل زیر در ریاض العارفین از او آورده شده است: عشق تو نهالی است که خواری ثمر اوست من خاری از آن بادیهام کاین شجر اوست برمائده عشق اگر روزه گشائی هشدار که صد گونه بلا ما حضر اوست وه کاین شب هجران تو بر ما چه دراز است گوئی که مگر صبح قیامت سحر اوست فرهاد صفت این همه جان کندن (نوری) در کوه ملامت به هوای کمر اوست از ابیات اوست: ای در سر زلف تو صد فتنه به خواب اندر در عشق تو خواب من نقشی است بر آب اندر در ش رع محبت زان فضل است تیمم را کز دامن پاکان هست گردی به تراب اندر نجوم السماء، ص 12 می نویسد: راقم الحروف بسیاری از اشعار آبدار آن سلالة الاخبار به نظر رسیده و چند بیت در جواب قصیده سید حسن غزنوی سروده ایراد کرده است: شکر خدا که نور الهی است رهبرم ور نار شوق اوست فروزنده گوهرم اندر حسب خلاصه معنی و صورتم و اندر نسب سلاله زهرای حیدرم دارای دهر سبط رسولم بود پدر بانوی شهر دختر کسری است مادرم هان ای فلک چو این پدرانم یکی بیار یاسر به سبز گرنه و از آذری برم شکر خدا که چون حسن غزنوی نیم یعنی نه عاق والد و نه ننگ مادرم با دم زبان بریده چون آن ناخلف اگر مدح مخالفان على بر زبان برم

قاضی مبرور (قدس سره) از علمای بزرگوار روزگار پادشاهان صفوی است و در آغاز کارش در زادگاهش، شهرستان شوشتر که آن را به زبان عربی تستر می گویند و از شهرهای استان خوزستان است میزیسته. (ستر) به ضم تاء دو نقطه و سین بی نقطه ساکن و تای دو نقطه مفتوح و رای ساکن، عربی شوشتر است که از شهر های معروف اهواز استان خوزستان می باشد و در همان جا قبر براء بن مالك مورد توجه است (1)

قاضی مبرور در شوشتر به درس ملاعبدالوحید شوشتری حاضر می شد پس از آن به هندوستان رفت و منصب قضاوت و داوری آنجا را عهده دار گردید. قاضي مبرور، در

ص: 405


1- در اسد الغابة ج 1، ص 172، می نویسد: براء بن مالك برادر انس بن مالك است همگی جنگها را به غیر از جنگ بدر در حضور رسول خدا بود و مردی بسیار دلاور است در جنگ یمامه به كمك مسلمانان بر بالای حدیقه که مسیلمه در آن بود قرار گرفت و يك تنه جنگید تا در حدیقه باز شد و مسیلمه کشته شد و خود او هشتاد و اندی جراحت پیدا کرد. در جنگ شوشتر دلاوری کرد و مرزبان شیر صدا را کشت و خود او در سال 20 ه. ق به دست هرمزان از پای درآمد - م. .

مذهب تشیع، تعصب ویژه ای داشت و در همگی علوم معموله، به خصوص در مسئله امامت آثار ارزنده ای تألیف کرده و حقیقت را بالصراحه آشکارا ساخته و به زبان فصیح همراه با درستی به تقریر و تحریر آن پرداخته و لباس نظم و نثر را بر اندام آن آراسته است و در اعلای کلمة الله » کوشش بی نهایت داشته و به امامت عترت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از هیچ گونه تظاهری دریغ نورزیده است تا در این راه، به دست ستمگران در شهر لاهور هندوستان، شربت شهادت نوشیده و به خاطر حمایت از مذهب شیعه و تألیف کتاب احقاق الحق که پس از این به آن اشاره می شود به قتل رسیده و قصه آن مشهور است.

قاضی مبرور در روزگار شیخ بهائی (ره) می زیسته و مانند او، تمایلی به مرام تصوف از خود نشان می داده و به صوفیان به چشم التفات می نگریسته (1)و او نخستین دانشوری است که آشکارا در شهرهای هند به ترویج مذهب تشیع، می پرداخته است.

پدر قاضى مبرور هم از علمای بزرگ بوده و خود او در بعضی از تألیفاتش، مطالبی از تحقیقات پدرش را یادآوری کرده است.

و من تا به حال به دست نیاورده ام قاضی مبرور، علم حدیث را از چه کسی فراگرفته است همین اندازه می دانم وی معاصر با میرزا مخدوم شریفی مؤلف نواقص الروافض می باشد.

قاضی مبرور، فهرست پاره ای از تألیفات خود را در پشت کتاب مجالس المؤمنين ایراد کرده و ما نام آنها را به طوری که وی فهرست داده است یاد می کنیم.

حاشیه تفسیر بیضاوی؛ شرح تهذيب الحديث؛ حاشیه بر شرح هدایت در حکمت؛ حاشیه بر شرح الشمسيه در منطق؛ حاشیه بر شرح کافية ابن حاجب ملاجامی؛ حاشیه بر حاشیه تهذیب المنطق ملاجلال؛ حاشیه دیگری بر تفسیر بیضاوی به حاشیه بر شرح تهذيب الاصول؛ حاشیه بر حاشیه قدیم؛ حاشیه بر حاشیه شرح تجرید؛ حاشیه بر الهيات شرح تجرید؛ حاشیه بر شرح چغمینی؛ حاشیه بر قواعد علامه ؛ حاشیه بر مختلف علامه؛ شرحی بر اثبات الواجب القديم مولانا جلال ؛ حاشیه بر اثبات الواجب الجديد مولانا

ص: 406


1- راجع به تصوف وی مطالبی در نجوم السماء ایراد کرده است و العلم عند الله - م.

جلال؛ ردی بر حاشیه چلپی بر شرح التجرید اصفهانی؛ حاشیه بر بحث عذاب قبر از شرح العقائد؛ شرحی بر حاشية التشكيك از جمله حواشی قدیمه؛ نورالعین؛ ذكر الالقمى [كذا]؛ کشف العوار ؛ دافعة الشقاق ؛ نهابة الاقدام ؛ أنس الوحيد ؛ رفيع القدر ؟ حل العقال ؛ بحرالغدير : اللمعة في صلوة الجمعة(1)، عدة الامراء؛ تحفة العقول ؛ موائد الانعام ؛ حاشية على رسالة اجوبة فاخرة؛ بحشرة كاملة ؛ سبعة سياره ؛ تفسير آية «ائما المشركون نجس»؛ رسالة في بحث التجديد ؛ رسالة في الادعية، رساله ارزنده ای است؛ الرسالة الجلاليه؛ رسالة في بيان انواع کم؛ رسالة في امر العصمة ؛ رسالة في ان الوجود لا مسئلة له؛ جواب اسئلة السيد حسن؛ رسالة في اثبات تشیع سید محمد نوربخش؛ دیوان القصائد؛ رسالة في رد شبهات الشيطان ؛ رسالة في رد مقدمات ترجمة الصواعق ؛ حاشية على تحرير الاقليدس ؛ حاشية على الخلاصة (2)رسالة الانموذج، شرح خطبة العضدى القزوینی؛ حاشية على بحث اعراض شرح التجريد؛ حاشية على المطول؛ رسالة في رد ایرادات شرح مبحث حدوث العالم من انموذج العلامة الدوانی؛ حاشية على شرح الچغمینی(3)؛ حاشية على حاشية الخطائی؛ حاشية على التهذيب (4)، سحاب المطير؛ نظر السليم: تفسير آية الرؤيا ؛

ص: 407


1- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است: به طوری که مشاهده کرده ایم خود مؤلف (ره) حواشی زیادی بر آن کتاب مرقوم داشته است.
2- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است: ممکن است مراد از خلاصة ؛ خلاصة الرجال، علامه باشد. م.
3- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است: پیش از این در آغاز فهرست مؤلفاتش حاشیه بر شرح چغمینی را نام برده است ممکن است این حاشیه، حاشیه دیگری باشد که بر آن کتاب نوشته است چنان که بر بیضاوی در حاشیه تدوین کرده است و هم ممکن است تکرار آن اشتباهی از ناسخ باشد و یا به طوری که اظهار شده شروح بسیاری بر رساله چغمینی نوشته شده از جمله شرح قاضی زاده رومی است که هم اکنون هم به شرح چغمینی مشهور می باشد بنابراین یکی از آن در حاشیه، حاشیه ای است بر شرح مشهور و حاشیه دیگر بر شرح دیگر است . م.
4- در حاشیه نسخه مؤلف آمده است: مراد از تهذیب یا تهذيب الحديث است و یا تهذیب الاصول علامه حلی - م.

گوهر شاهوار به فارسی؛ خیرات حسان؛ رسالة في نجاسة الخمر؛ رسالة في مسئلة الكفارة؛ رسالة في غسل الجمعة؛ رسالة شرح مختصر العضدی؛ رسالة في رد رسالة تصحيح ایمان فرعون؛ رسالة في رد رسالة الكاشی؛ رسالة في ركنية السجدتين؛ رسالة متعلقة بتعريف الماضي؛ حاشية على رسالة تحقيق كلام البدخشی؛ حاشية على شرح خطبة المواقف؛ رسالة في مسئلة لبس الحرير؛ شرح على رباعى الشيخ ابی سعید ابی الخیر؛ رساله گل و سنبل به فارسی؛ دیوان اشعار؛ کتابی در منشئات ؛ رسالة في رد شبهة في تحقيق العلم الالهی؛ رسالة في ردما كتب بعضهم في نفی عصمة الأنبياء ؛ حاشية على شرح التجريد؛

شرح على جواهر حاشية قديم؛ رسالة في رد ما الف تلميذين همام فی بیان اقتداء الجمعة بالشفعویه؛ رسالة متعلقة بقول العلامه الحلى في آخر کتاب الشهادات من قواعده و هو قوله اذا زادالشاهد في شهادته او نقص قبل الحكم و کتاب احقاق الحق.

مؤلف گوید: کتاب احقاق الحق کتاب بسیار ارزنده و بزرگی است که از تحقیقات فراوانی برخوردار می باشد، این کتاب را قاضی مبرور در هندوستان در جواب رد برخی از متأخران عامه که بر کتاب نهج الحق علامه حلی راجع به مسئله امامت داشته تأليف نموده و همین کتاب یکی از علت هایی بوده که موجبات شهادت این بزرگوار را فراهم آورده است کتاب مزبور از کتابهای معروف و مورد توجه دانشوران پس از او می باشد(1)

ص: 408


1- الذريعة ، ج 1، ص 390 می نویسد: احقاق الحق في نفس ابطال الباطل تأليف علامه سعید قاضی نورالله شهید پس از بیان نسب او و اضافه کردن به این که شمس الدين محمدشاه که یکی از اجداد اوست قبرش در شوشتر مزار عامه مردم می باشد و دیگر آن که جد دیگرش امیر نجم الدين محمود نخستین کسی بود از این خانواده که از آمل مازندران به شوشتر هجرت نمود می نویسد: قاضى مبرور در سال 1019 ه. ق در روزگار جهانگیر پادشاه هند به خاطر تألیف همین کتاب، شهید شد و مرقدش در آکره هند مزار عموم مردم است وی این کتاب را در مدت هفت ماه تألیف کرده و تاریخ اتمام آن در آخر ماه ربیع الاول سال 1014 ه. ق در شهر آکره بود و بهترین کتابی است که در باب امامت تألیف شده است. قاضی در این کتاب به رد کلام قاضی فضل بن روزبهان که کتاب نهج الحق علامه را مورد ایراد قرار داده است پرداخته و چند بار در ایران به طبع رسیده و در مصر هم با اسقاط پاره ای از مطالبش طبع شده است و شیخ محمد حسن نجفی هم کتاب دلائل الصدق را به منطور تتمیم آن در مجلد بزرگی تألیف نموده است - م.

قاضی مبرور علاوه بر تألیفات یاد شده آثار دیگری هم دارد که در آن فهرست آورده نشده است از جمله کتاب مصائب النواصب این کتاب در رد کتاب نواقض الروافض میرزا مخدوم شریفی سنی است که معاصر با او بوده و به پارسی، تألیف کرده و امامیه را تخطئه نموده است. قاضی مزبور کتاب مزبور را به نام شاه عباس کبیر صفوی تألیف کرده و کتاب مشهوری است و در پایان آن اظهار می دارد این کتاب در ظرف هفده شبانه روز در ماه رجب در سال 995 ه. ق به دست مؤلفش خاتمه یافته است. و دیگری کتاب الصوارم المهرقه است ک ه در رد الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانی است که در رد امامیه و حقیت مرام عامه تأليف نموده و از کتابهای معروف او می باشد این کتاب، غیر از رساله رد مقدمات ترجمه الصواعق است که پیش از این نام برده شده است.

و از تألیفات او كتاب المجموعه است که مانند الکشکول شیخ بهائی و به سبك آن تألیف کرده و من این مجموعه را که به خط خود او بوده در مشهد مقدس رضوی عليه السلام دیده ام.

از تألیفات او کتاب انس الوحيد في تفسير آية العدل و التوحيد است و ممکن است کتاب مزبور، همان رساله انس الوحيد باشد که پیش از این ذکر شده است. قاضی در این رساله به مدافعه از مؤلف الكشاف برخاسته اند و ایرادهای علامه تفتازانی و فخر رازی در تفسیر کبیرش پاسخ داده و نسخه ای از آن در نزد ما می باشد.

از تألیفات او رساله ای است در تفسیر آیه «فمن يرد الله أن يهديه، يشرح صدره للاسلام» این آیه در سوره انعام می باشد. قاضی مبرور در این رساله به رد نظرات نیشابوری که در تفسیرش ذیل آیه مزبور ایراد کرده پرداخته است و در این نسخه و نسخه پیش از آن، حواشی بسیاری از خود الحاق نموده و نسخه ای از آن نیز در نزد ما موجود می باشد.

یکی از علما کتاب مثالب النواصب را به وی نسبت داده است و به پندار من آن کتاب، از تألیفات دیگری است بلکه همان کتاب مصائب النواصب است و اشتباه از سوی

ص: 409

آن عالم است و ممکن است از آثار ابن شهر آشوب باشد(1)

از تألیفات او رسالة المسحية است که رساله مبسوطی می باشد. در این رساله به ادله شیعه و سنی راجع به غسل و مسح رجلين اشاره کرده و ما این رساله را در اشرف مازندران نزد مدرس دیده ایم.

از تألیفات او رساله ای است در یاد آوری از آنهایی که به جعل حدیث اقدام می کرده و احوال آنها را نگاشته است و من این رساله را دیده ام و در حال حاضر به خاطر ندارم در کجا آن را دیده باشم.

از تألیفات او کتاب مجالس المؤمنین است که به پارسی تألیف نموده کتابی است بزرگ و معروف در آن کتاب به یادآوری گروهی از علمای شیعه و راویان ایشان و همچنین به نامبرداری از پادشاهان و امیران و صوفی ها و دسته ای از سرایندگان شیعه از روزگار گذشته تا زمان خودش پرداخته و سال 990 ه. ق از تألیف آن آسوده گردیده است (2)قاضى مبرور در ضمن شرح احوالی که برای سلسله های مختلف ایراد نموده طریق افراط و تفریط پیموده است و همین کتاب و علتی که موجبات تألیف آن را فراهم آورده است اموری بود که ما را بر آن داشت تا به تألیف این کتاب ریاض العلماء) اقدام نمائیم.

علت این که قاضی مبرور به تألیف این کتاب اشتغال ورزیده آن بوده که مخالفان

ص: 410


1- الذريعة ، ج 15، ص 76 ذیل مثالب النواصب می نویسد: این کتاب از رشیدالدین بن شهر آشوب است و در کتاب معالم العلماء از آن نام برده است و به طوری که در ریاض العلماء نقل کرده نام این کتاب در یکی از اجازاتی که به خط ابن شهر آشوب بوده آمده است و همان کتاب است که در بشارات الشيعة به نام الصوالب و النواصب و موسوم به منهاج الهداية و معراج الدراية پاره ای از رموز را از قبيل العجل و السامری از آن نقل کرده است و در انساب النواصب از مثالب النواصب ابن شهر آشوب مطالبی نقل شده است و در ذیل کتاب مزبور می نویسد: مثالب النواصب همان مصائب النواصب قاضی نورالله شوشتری است که در رد نواقض الروافض مير مخدوم شیرازی است - م.
2- این جمله زیادی است و با تاریخی که در ذیل نقل کرده است موافقت ندارد - م.

ما مذهب شیعه را تازه احداث می دانسته و به زبان طعنه اظهار می داشتند این مذهب در آغاز ظهور دولت صفویه و همراه با قیام شاه اسماعیل صفوی و امثال اینها از گفته های بی اساس دیگر به وجود آمده است و ما هم در دیباچه این کتاب به بخشی از آنها اشاره نموده ایم و تاریخ اتمام مجالس المؤمنين روز پنجشنبه 23 ذیقعده سال 1010 ه. ق می باشد و آغاز شروع به آن در روز افتتاح رجب سال 998 ه. ق در شهر لاهور «صينت عن آفات الدهور» اتفاق افتاده است و من تاریخ آغاز و انجام آن را از خط خود او که در آخر کتاب مجالس المؤمنین مرقوم داشته است نقل کرده ام.

از تألیفات او کتابی است در فضیلت روز عید بابا شجاع الدین و این رساله را سید میرزا محمدرضا در تفسیرش به نقل از سید ماجد بحرانی که از نواده او میر سید شوشتری نقل کرده به وی نسبت داده و همگی آن رساله را در آن تفسیر، ایراد نموده است. و از تألیفات او کتاب النور الانور الأزهر في تنویر خفایا رسالة القضاء و القدر علامه حلی است، این کتاب را در هرات دیده ام و کتاب بسیار ارزنده ای است این کتاب را قاضى مبرور در رد رساله یکی از علمای اهل سنت هند که معاصر با وی بوده و در روزگار او مرده مرقوم داشته است. عالم مزبور رساله خود را در رد رسالة استقصاء النظر في مسئلة القضاء و القدر که از تألیفات علامه حلی است تدوین نموده و قاضی مزبور رسالة النور الانور را در رد رساله آن عالم نگاشته است.

از تألیفات او رساله ای در علم اسطرلاب است که به فارسی تألیف کرده و مشتمل بر صد باب بوده و فوائد ارزنده ای در آن آورده است و من این رساله را در شهرك فراه دیده ام. و در دیباچه آن نام مؤلف چنین آمده است نورالله بن محمد حسینی مرعشی.

مؤلف گوید: مرعشی، منسوب به جد اعلای اوست که علی ملقب به مرعش ابن عبدالله بن محمد ملقب به سیلق بن حسن بن حسين اصغربن امام زین العابدین علیه السلام باشد و منسوب به بلده مرعش نمی باشد.

سادات مرعشی، سلسله معروفی است و تا حال حاضر موجود می باشند. مرعش به فتح میم و سکون راء بی نقطه و عین مکسور بی نقطه و شین نقطه دار در آخر. از رجال ابن داوود، ضبط مزبور در ذیل ترجمه حسن بن محمدبن حمزه حسینی طبری استفاده

ص: 411

می شود لیکن معروف آن است که مرعش را به فتح عین می خوانند.

در تقویم البلدان به نقل از اللباب می نویسد: مرعش به فتح میم و سکون راء بی نقطه و فتح عین بی نقطه و در آخر آن شین نقطه دار یکی از قلعه هایی است که در شمال شام واقع شده و از اقلیم چهارم به شمار می آید. در اللباب گفته مرعش یکی از شهرهای شام است. ابن حوقل گفته: حدث و مرعش نام دو شهر آبادی است که آبها و کشتها و درختهای فراوان دارد و هر دو شهر از سرحدات شام به شمار می آید. عزیزی گوید: فاصله میان حدث و مرعش و انطاکیه هفتاد و هشت فرسخ است.

مؤلف گوید: به نظر من و به طوری که از کتابهای انساب سادات استفاده می شود.

مرعشی منسوب به سادات مرعش است و منسوب به جد اعلای آنها مرعش است تلميذ سید تاج الدين بن معیه در کتاب انساب آنجا که به یاد آوری از فرزندان حسین اصغربن على بن الحسين بن علی بن ابیطالب علیه السلام پرداخته می نویسد: عقب ابو محمد حسن بن حسين اصغر، به محمد سيلق منتهی می شود و علی مرعش بن عبدالله بن محمدبن حسن یاد شده از فرزندان اوست و نوادگانشان در شهر های عجم بسیار است و در ضمن فرزند محمد سيلق گفته است از فرزندان على مر عش ابوعبدالله حسین مامطیری بن علی مرعش است.

و تستری منسوب به تستر است در تقویم البلدان می نویسد: تستر از اقلیم سوم و از شهرهای اهواز می باشد. در اللباب می نویسد: ستر به ضم تا و سکون سين بی نقطه و فتح تاء دوم و در آخر آن راء بی نقطه همان شهری است که عموم مردم آن را ششتر می گویند در شوشتر نهر بزرگی است که شاپور پادشاه ایرانی سد بزرگی به اندازه يك فرسخ در آن احداث کرده که آب آن بالا آمده و بلندترین زمین آنجا را مشروب می سازد. در لباب گفته شوشتر شهری است از شهرهای اهواز خوزستان و قبر براء بن مالك در آنجا است. در عزیزی گفته است: شوشتر در وسط شهرها قرار گرفته است و از آنجا تا جندی شاپور هشت فرسخ راه می باشد و از شهرهای اهواز نیست و فاصله آن را قبیله ها در اختیار در آورده اند و گفته اند شوشتر از شهرهای کهن است و در روی زمین شهری به قدمت آن وجود ندارد.

ص: 412

جندی شاپور هم از اقلیم سوم و از شهرهای اهواز است در لباب می نویسد: به ضم جیم و سکون نون و فتح دال بی نقطه و بعد از آن با و شاپور (سابور) به فتح سین بی نقطه و الف و با و واو و راء مهمله شهر محصوری و پر برکت است و قبر یعقوب صفار پادشاه ایرانی در آنجا است در لباب گوید: جندی شاپور از شهر های معروف خوزستان است ابن حوقل گفته جندی شاپور شهر پربرکتی است و نخلهای خرما و کشت زارها و آبهای فراوانی دارد. در عزیزی گوید: از آنجا تا شوش شش فرسخ راه است.

سوس (شوش) هم از اقلیم سوم از شهرهای خوزستان است. در مشترك گويد:

سوس، به ضم سین بی نقطه و سکون و او و سین بی نقطه در آخر . ابوریحان گفته: سوس یا شوش، شهری است از خوزستان، باغهای زیادی در آن، احداث گردیده است. در مشترك گوید: شوش از شهرهای کهن خوزستان است و قبر دانیال نبی در آنجا می باشد و اضافه کرده است، سوس نام شهری است در اقصای بلاد مغرب و همچنین بلده ای است در افریقا که سوس ادنی باشد و فاصله سوس اقصی و ادنی سه ماه راه است و آن را (سوسه) گویند.

خوزستان یا خوز به ضم خاء نقطه دار و واو و زای نقطه دار سرزمین پهناوری است مشتمل بر شهرهای زیاد و واقع میان بصره و فارس و جمع کثیری به نام خوزی معروف می باشند از جانب غرب، روستای واسط و دود الرامی اطراف آن را فراگرفته است و از طرف جنوب از اقلیم عبادان از دریا تا مهرویان و از آنجا تا دورق و تا حدود فارس اطراف آن را احاطه نموده است و از جهت شرقی که متصل به جهت جنوب است تا حدود فارس بر آن احاطه دارد و از شرق شمالی به حدود اصفهان و بلاد جبل محدود می شود و حد فاصل میان آن و فارس و بلاد جبل و اصفهان نهر گوارائی وجود دارد و جهت شمالی خوزستان را حدود صم و کرجه و جبال اللوز وبلاد جبل تا اصفهان فراگرفته است. خوزستان در سرزمین مسطحی واقع شده که کوهی در آن وجود ندارد و آبها و نهرهای بسیاری در آن جاری می گردد و آبهای سرزمین خوزستان از طرف حصون مهدی به دریا سرازیر می شود و در آن آبها به جهت اتصالی که با دریا دارد جزر و مد اتفاق می افتد.

ص: 413

مؤلف گوید: تستر معرب شوشتر است که آن را به زبان پارسی ششتر هم می گویند که کلمه اختصاری شوشتر باشد، از عبارت مؤلف التقويم خلاف آن ظاهر می گردد (1)

مؤلف گوید: در شهر فراه رساله مأة باب في الاسطراب که به پارسی تألیف شده است دیده ام و آن را از تألیفات امیر نورالله بن محمد حسینی شوشتری معرفی کرده و به گمانم مؤلف آن، مترجم حاضر قاضی نورالله شوشتری است و یا کتاب مزبور، تأليف یکی از نیاکان او باشد. رساله مزبور دامنه دار و تحقیقات جامعی در آن آورده شده است.

ص: 414


1- قاضى مبرور در مجالس المؤمنین ذیل نامبرداری از شهرها شرح مفصلی برای شوشتر مرقوم داشته است از جمله می نویسد: بعضی گفته اند تستر نام یکی از مردم بنی عجل است که آنجا را فتح کرد و به این نام موسوم گردید لیكن این نظریه بی اساس است و چنان که در بالا هم گفته شد تستر معرب شوشتر است و نام آن شوش است که به معنی خوب می باشد و چون آب و هوای آن در کمال خوبی بوده کلمه «تر» که علامت افعل تفضیل پارسی است بر آن اضافه کردند و شوشتر یعنی خوب تر نامیده شد و نخستین شهری که پس از طوفان نوح بنیاد شد شهر شوشتر است و بانی اولی آن معلوم نیست قبر براء بن مالك در آنجا است و سهل بن عبدالله عارف نامی از آن سرزمین است پس از آن که نوشته است شاپور ذوالاکتاف قیصر روم را به ساختمان شوش وادار کرد و برادر بك تيمور ملك که اراده قتل و غارت مردم آنجا را داشت شکمش به وضع عجیبی درید می نویسد: مردم شوشتر از روزگار امویه و عباسیه معتزلی مرام بودند و سرانجام به مساعی جمیله سید نورالله مرعشی که در این کتاب به نام او اشاره شد به آئین جعفری گرائیدند. در وصف شوشتر گفته شده: حبذا شهر شوشتر کزوی هرچه جز اعتدال مهجور است معتدل عالمی که همچو بهشت از آفت بهمن و خ زان دور است دلگشا روضه ای که همچو سپهر ساحتش بر مشاعل نور است در نظر ساکن سوادش را هر طرف صد بهشت و صد حور است از فلك ط الب مرادش را هر نفس صد هزار منشور است در تذکره شوشتر، ص 12 می نویسد: مسجد جامع آن از قدیمترین آثار تاریخی آن است که دوران خلفای عباسی ساخته شده است و قدیم ترین مزارات آن مزار براء بن مالك است و از مزارات آنجا بقعه امام زاده عبدالله و دیگر بقعه عسری مسقطی و خانه سهل بن عبدالله عارف هنوز باقی است - م.

استاد استناد ایده الله تعالی در آغاز بحار می نویسد: کتاب احقاق الحق و کتاب مصائب النواصب و کتاب الصوارم المهرقه في دفع الصواعق المحرقه و کتابهای دیگر از تألیفات سید اجل شهید قاضی نورالله شوشتری (رفع الله درجته) می باشد.

پس از این اظهار داشته است: سيد رشيد شوشتری «حشره الله مع الشهداء الاولين» کوشش فراوانی در پاری دین مبین نمود و شبهه های مخالفان را با مساعی جمیله خویش برطرف ساخت و تأليف های او معروف می باشد ما اخبار آنها را از مأخذ و مدارك آنها نقل کرده ایم.

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: قاضی نورالله شوشتری، فاضل دانشمند و محقق علامه و محدث بود. تألیفاتی دارد از جمله احقاق الحق کتاب بزرگی است در

جواب کتابی که در رد نهج الحق علامه حلی نوشته شده است و کتاب الصوارم المهرقه في جواب الصواعق المحرقه و کتاب مصائب النواصب و رساله ای در نجاست آب قليل به ملاقات نجاست و حاشیه بر شرح مختصر عضدی ؛ حاشیه بر تفسیر بیضاوی؛ مجموعه ای مانند کشکول و کتابهای دیگر. قاضى مبرور معاصر با شیخ بهائی بود و در هندوستان بر اثر تأليف احقاق الحق به شهادت رسید (1)

ص: 415


1- شرح حال قاضى مبرور در کتابها و تذکره های پس از او نوشته شده و در شهداء الفضيلة نام او در ردیف شهدای بنام شیعه آورده شده است اینك به منظور تیمم شرح حال او به پاره ای از آنچه در کتابهای مورد مطالعه قرار گرفته است اشاره می شود و مرحوم استاد محدث ارموی (ره) کتاب فیض الامة في ترجمة القاضی نورالله را در شرح حال قاضی تألیف کرده است. قاضی نورالله در سال 956 ه. ق در شوشتر در خانواده علم و کمال متولد شد و در سن 23 سالگی در 979 به عزم زیارت مرقد شریف حضرت رضا (علیه السلام) به مشهد رفته و قصد اقامت کرده و از درس ملاعبدالواحد استفاده نموده و پس از دوازده سال بر اثر گرفتاریهائی که برای او پیش آمده در سال 992 ه. ق وارد هندوستان شده و مورد توجه بی نهایت محمداکبر پادشاه هند قرار گرفته است و به وسیله حکیم ابوالفتح به ملازمت اکبر شاه رسید و آن هنگام که شیخ معین قاضی لاهور پیر فرتوت شده بود قاضی مبرور به جای او به سمت قضاوت نامزد گردید در عین حال همیشه اوقات به تقیه برگذار می کرد و به اکبرشاه گفته بود من به هر يك از مذاهب اربعه که مقتضی بدانم فتوا می دهم و خود هم اهل نظر و اجتهاد می باشم در عین حال از مذاهب اربعه هم بیرون نخواهم بود مدتی را به این منوال گذرانید تا این که اکبرشاه مرد و پسرش جهانگیر به جای او نشست برخی از علمای مخالف در پیش جهانگیر از وی سعایت کردند که او شيعه است و قضاوت به آئین شیعه می نماید برای اثبات نظریه آنها شخصی را بر گماردند تا خود را شیعه قلمداد کرده و به خانه قاضی رفت و آمد کند او هم به عنوان شاگردی با وی در رفت و آمد بود تا این که کتاب مجالس المؤمنین او را گرفته و به علمای سنی نشان داد آنها هم کتاب را به جهانگیر نشان داده و فرمان قتل او را از وی باز گرفتند و او هم سیاست وی را به عهده آنان واگذار کرد گفتند بایستی با دره خاردار سزایش را داد و او را با آن دره زدند تا در 26 ربيع الاخر از سال 1019 در سن 63 سالگی به حسب تواریخ یاد شده در اکبر آباد به شهادت رسید و مرقدش در آنجا مزار شیعیان می باشد این قطعه در تاریخ فوتش سروده شده است.: سر اکابر آفاق میر نورالله سپهر فضل وحید زمانه پاك سرشت به نیمه شب بیست و شش از ربيع آخر از این خرابه روان شد به سوی قصر بهشت چو دل ز فکر طلب کرد سال تاریخش خرد به صفحه دهر « افضل العباد» نوشت

مؤلف گوید: قاضی نورالله در ضمن شرح حال ابن ابی عقیل می نویسد: سید امیر معز الدين محمد اصفهانی صدر اعظم رساله ای در عدم نجاسة آب قلیل به ملاقات با نجاست تألیف کرده و از این راه نظر ابن ابی عقیل را تأیید نموده است و کلام علامه را که در مختلف ایراد کرده رد نموده و قاضی آن گاه که به مطالعه مختلف می پرداخت و رساله سید صدر را دیده، رساله عليحدهای در رد رساله وی به نگاشت.

قابل گفتگو است، کسی که بر کتاب نهج الحق علامه حلی، ردیه نوشته است فضل بن روزبهان اصفهانی است و به طوری که اظهار شده است وی از مردم اصفهان نمی باشد لیکن در اصفهان، میزیسته، فضل بن روزبهان در روزگاری که شاه اسماعیل صفوی قیام کرده بلکه اندکی پس از او زندگی می کرده و هم گفته اند فضل بن روزبهان اندکی پس از دولت شاه خدابنده که علامه کتاب نهج الحق را برای او تألیف کرده زیست داشته است و این نظریه خطا است زیرا قاضی نورالله در چند موضع از احقاق الحق اظهار می کند وی روزگار زیادی پس از شاه خدابنده زندگی می کرده و متأخر از آن زمان بوده است از جمله می نویسد: فضل بن روزبهان کتاب ردیه را به تلافی کشتاری که شاه

ص: 416

اسماعیل پس از قیامش از مردم اصفهان نموده است تألیف کرده است دیگر آن که پاره ای از ایرادها را که فضل بن روزبهان در بحث رؤیت خدا متذکر شده است از شرح جدید تجرید استفاده کرده و چنان که می دانیم شارح شرح جدید در عصر میرزا الغ نواده امیر تیمور زیست داشته و او هم نزديك به روزگار قيام شاه اسماعیل صفوی بوده است. و مؤلف گوید: یکی از نوادگان قاضى مبرور، علی بن سید علاء الدولة ابن سید ضیاء الدین نورالله حسینی شوشتری مرعشی است که در هندوستان ساکن بوده و ممکن است تا حال حاضر هم در قید حیات باشد. و من در شهر هرات در ضمن کتابهای مولا رضی مدرس به شرح صحیفه كامله به نام ریاض العارفين دست یافتم، شرح دامنه داری است که ملاشاه محمدبن مولا محمد شیرازی دارابی صحیفه را به شرح ممزوج با متن شرح کرده و این سید از شاگردان او بوده است هنگامی که ملاشاه محمد به هندوستان رفته شرح مزبور را که بدون دیباچه بوده در اختیار این سید در آورده و او دیباچه ای برای آن نوشته است .

و ظاهرة مراد از مولی شاه محمد مذكور همان ملاشاه محمد شیرازی از معاصران است و هم اکنون در شیراز ساکن است و نزديك به روزگار ما از هندوستان بازگشته است و این سید در مدح او توصيف مبالغه آمیزی نموده است و او را بیش از اندازه به علم و فضل ستوده است، حال آن که ما او را به آن پایه از فضیلت و علم نمی شناسیم.

قاضی ابوحنیفه نعمان بن ابوعبدالله محمد بن منصور بن احمدبن حيون

وی مؤلف کتاب دعائم الاسلام (1)و کتابهای دیگر است نسخه ای از آن کتاب که در دو مجلد و از کهن ترین نسخه ها می باشد نزد ما موجود است.

دانشمندان در مذهب او اختلاف کرده اند. بعضی او را اسماعیلی و جمعی شیعه اثنی عشری و عده ای وی را مالکی معرفی کرده اند. و به نظر من، وی شیعه اثنی عشری

ص: 417


1- این کتاب در روزگار ما در ضمن دو مجلد با مقدمه ای که در ابتدای جلد اول ایراد شده به طبع رسیده است - م.

است. و ما که او را در بخش اول کتاب حاضر نام برده ایم به آن جهت است که استاد استناد (ایده الله تعالی) او را از اصحاب ما قلمداد کرده است.

ابن شهر آشوب در یکی از جاهای کتاب المناقب کتاب شرح الاخبار را به وی نسبت داده و در همان محل هم به نقل از آن کتاب پرداخته است. و در معالم العلما هم به انتساب مزبور، تصریح نموده است. ليکن این انتساب از نظر من درست نیست زیرا خود ابن شهر آشوب در چند موضع دیگر از کتاب مناقب، تصریح کرده که شرح الاخبار از تألیفات ابن فياض است که از اصحاب ما می باشد. و تازه تر آن که خود ابن شهر آشوب، در کتاب معالم العلما کتاب شرح الاخبار را در ضمن کتابهایی نام برده که مؤلف آنها شناخته نگردیده است. و از تألیفات قاضی نعمان مترجم حاضر، کتاب مختصر الاثار است من این کتاب را در خطه لار در ضمن مجموعه کهنی که مشتمل بر صحیفه ابن اشناس بزاز است دیده ام و در آن مجموعه دعاهای بسیاری به چشم می خورد که از کتاب مختصر الاثار قاضی نعمان نقل شده است و نسخه ای از همان ادعيه نزد ما موجود می باشد و از طی آنها به دست می آید که مختصر الاثار به سبك كتاب دعائم الاسلام تألیف شده است و نیز استفاده می شود که قاضی نعمان احادیث و فقه اهل بیت علیهم السلام را تا ابواب آخر فقه متعرض گردیده است.

علاوه بر آن، نیمه آخر کتاب دعائم الاسلام که در ضمن نسخه كهنی است در نزد ما موجود میباشد و در حواشی آن، تحقیقات ارزنده ای از کتاب مختصر الاثار خود او افزوده شده است.

قابل توجه است که اصل کتاب الآثار النبوية از خود قاضی نعمان مترجم حاضر است که در فقه بوده و همان، کتاب را مختصر کرده و به نام مختصر الاثار موسوم ساخته است.

ابن خلکان در تاریخش می نویسد: قاضی نعمان یکی از پیشوایان فضلا است که پیوسته انگشت نمای ارباب فضل بوده و امیر مختار مسبحی در تاریخ خود از وی نام می برد و او را دانشور و فقیه و متدین و بی نهایت بزرگوار معرفی کرده است و تألیفات

ص: 418

چندی را به وی نسبت داده از جمله کتاب اختلاف اصول المذهب و کتابهای دیگر پایان). قاضی نعمان، نخست مالکی مذهب بود سپس به مذهب امامیه گرائید و کتاب ابتداء الدعوة عبيدی ها را تألیف نمود و کتاب الاختیار در فقه و الاقتصار (الافتقار) در فقه از تألیفات اوست. ابن زولاق در کتاب اخبار مصر در ضمن ترجمه ابو الحسن على بن نعمان می نویسد: پدرش، نعمان بن محمد قاضی، فضیلتی بی نهایت داشت و از معانی و لطائف قرآن برخوردار بود و مبانی فقه را به خوبی می دانست و از اختلاف انظار فقها و لغت و شعر و اطلاع از گزارش های ارباب کمال خبر دار بود و دانشوری خردمند و با انصاف به شمار می رفت و هزاران ورق کتاب در تأیید علوم اهل بیت به بهترین و نمکین ترین الفاظ و عبارات تألیف کرده و نوشته های خویش را که دائر در اطراف علوم آنان بوده به لباس فریبای سجع آراسته است و در مناقب و مثالب هم کتاب ارزنده ای نگاشته است و کتابی هم به منظور رد مخالفان تألیف نموده و با این سلسله از تألیفات به رد نظریات آنان پرداخته است از قبیل رد بر ابوحنیفه و شافعی و مالك و ابن سريج و دیگری کتاب اختلاف الفقها است در این کتاب از اهل بیت عليهم السلام حمایت و پشتیبانی نموده و قصیده ای هم در علم فقه به نام المنتخبه سروده است. ابوحنیفه نعمان مترجم حاضر ملازم صحبت (المعز لدين الله خليفه فاطمی ابوتميم معد بن منصور بوده و همراه او از افریقای غربی به مصر آمده و در ماه رجب سال 363 ه. ق وفات یافته است و فرزندان باشخصیت داشته که همگی مردم نجیب و بافضیلت بوده اند.

شیخ معاصر در امل الآمل بیش از آنچه ابن خلکان در شرح حال مترجم آورده مطلب دیگری ایراد ننموده است. .

ابن شهر آشوب در معالم العلما گوید: قاضی، نعمان بن محمد، امامی مذهب نبوده است و کتابهای پسندیده ای داشته از جمله شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار از این کتاب به مناقب ائمه طاهرین علیهم السلام تا حضرت صادق عليه السلام پرداخته است و کتاب الاتفاق و الافتراق؛ المناقب و المثالب؛ الأمامه؛ اصول المذاهب؛ الدولة؛ الايضاح

ص: 419

مؤلف گوید: ابن کثیر شامی هم در تاریخ خود به همان مطالبی اشاره کرده است که ما از تاریخ ابن خلکان نقل کرده ایم.

استاد استناد در بحار می نویسد: کتاب دعائم الاسلام تأليف قاضی نعمان بن محمد است و کسی که آن کتاب را به شیخ صدوق نسبت داده باشد اشتباه کرده است و کتاب المناقب و المثالب هم از تألیفات اوست.

و در فصل دوم می نویسد: حداکثر معاصران ما پنداشته اند که کتاب دعائم الاسلام از تألیفات شیخ صدوق می باشد و ما با تحقیقاتی که به عمل آورده ایم به این نتیجه رسیده ایم که کتاب مزبور از تألیفات ابو حنیفه نعمان بن محمد بن منصور است که در روزگار دولت اسماعیلی در مصر، منصب قضاوت را عهده دار می شد و او در آغاز، مالکی مشرب بود سپس از آن مرام دست برداشت و به آئین امامیه گرائید و حداکثر اخبار این کتاب، موافق با اخباری است که در کتابهای مشهور ما آمده است. در عین حال بر اثر بیمی که از اسماعیلی ها داشته از ائمه پس از حضرت صادق علیه السلام خبری نقل ننموده و کسی که با نظر عمیق به این کتاب متوجه باشد خواهد فهمید که قاضی نعمان، حقیقت را در زیر پرده تقیه ابراز داشته است. و اخبار آن کتاب، شایسته است که مورد تأیید و تأکید ما قرار بگیرد(1). ابن خلکان گفته است: وی یکی از فضلای انگشت نما است. مؤلف گوید: استاد پس از این به بیان مطالبی پرداخته که ما پیش از این از ابن خلکان نقل کردیم تا آنجا که وی حامی اهل بیت علیهم السلام بوده است. سپس می نویسد: ابن خلکان، بسیاری از فضائل و احوال او را متذکر گردیده و یافعی و دیگران هم به شرح احوال و آثار او پرداخته اند. ابن شهر آشوب در کتاب معالم العلما نوشته است: قاضی نعمان بن محمد، و مطالب کتاب مزبور را ادامه داده تا به آخر آنچه ما پیش از این از ابن شهر آشوب نقل کردیم سپس نوشته است کتاب المناقب و المثالب او هم کتاب ارزنده ای است که از

ص: 420


1- در مستدرك، ج 3، ص 313 ذیل کتاب دعائم الاسلام مطالب مفصلی راجع به آن و مؤلفش ایراد کرده و در ضمن آن به پاره ای از پاسخها که نقادان ابراز داشته اند اشاره نموده و پس از آن به معرفی از کتاب دیگرش شرح الاخبار پرداخته است . م.

تحقیقات خوبی برخوردار می باشد (پایان خلاصه کلام استاد استناد).

مؤلف گوید: آخرین نتیجه ای که از کلام ابن خلکان و امثال او به دست می آید این است که قاضی نعمان، پس از آن که از مرام مالكيها دست برداشته به سلك امامیها در آمده است و از این تغییر مرامی که داده است استفاده نمی شود که وی اثنی عشری باشد، حال آن که مراد ما از امامی بودن او اثنی عشری بودن اوست. زیرا امامی قلمداد کردن او، مسلکی است که همگی مذاهب شیعه و طرق مختلفة او را فرا می گیرد بنابراین چگونه می توان فهمید که وی از اصحاب ما باشد و چگونه با چنین احتمالی از خلفای اسماعیلی تقیه می کرده و این معنی، مجرد ادعا و احتمالی بیش نخواهد بود و دلیلی نمی توان اقامه نمود که وی در حقیقت اسماعیلی نبوده باشد. گذشته از این، چنان که پیش از این گفتیم ابن شهر آشوب در معالم العلما تصریح کرده است که وی اصولا امامی مذهب نمی باشد(1)

قاضی ابن خلکان و ابن کثیر در تاریخشان نوشته اند، قاضی نعمان چند فرزند داشت از آنها ابوالحسن علی بن نعمان و ابوعبدالله محمد بن نعمان است که هر دو تن پس از درگذشت او به منصب اقضي القضاتی مغرب و مصر و شام و حرمین شریفین مکه و مدینه نایل آمده و کرسی خطابه و امامت جمعه و جماعت و سمت احتساب آن شهرها را عهده دار می شدند. از اخبار مصر ابن زولاق نقل شده است. هیچیك از داوران مصر را به عظمت محمدبن نعمان یاد شده ندیده ام و همچنین نشنیده ام قاضی در عراق به پایه عظمت او رسیده باشد و این مرتبه را از آنجا به دست آورد که استحقاق آن را داشت و به زیور علم و پاکدامنی و پابرجا داشتن حقیقت و تدین آراسته بود. و هنگامی که بیمار شد فرزندش عبدالعزيز بن محمد را در دورترین سرزمین مصر به نیابت از خود برقرار ساخت و عبدالعزیز هم در نزد عزیز اسماعیلی موقعیت

ص: 421


1- مرادش آن است که وی اثنی عشری نبوده است نه آن که به طور کلی امامی بودن او را نفی کرده باشد روضات الجنات در شرح حال او ذیل امامی بودن او مطالبی را ایراد کرده است و مستدرك الوسائل هم پس از ایراد بيان مؤلف روضات مطالبی را متذکر شده است . م.

بی نهایتی داشت تا آنجا که عزیز اسماعیلی، عبدالعزیز را در کنار خود بر فراز منبر می نشانید(1)

شیخ نجم الدین عاملی

وی از علما و فقها بود و از علمای متأخر از شیخ بهائی یا از معاصران او به شمار است. از تألیفات او شرحی است بر رسالة الاثنی عشریه در صلات تألیف شیخ حسن بن شهید ثانی. این شرح را سید امیر شرف الدین علی شولستانی در شرحی که به آن رساله داشته به وی نسبت داده است. و ممکن است همان عالمی باشد که با اندك تغییری در امل الآمل از وی یاد کرده است.

از قرینه پیداست مترجم حاضر همان سید نجم الدين بن محمد حسینی عاملی باشد که شیخ حسن بن شهید ثانی به وی اجازه داده است (2)

شیخ نعمت الله بن خاتون عاملی

پیش از این مترجم حاضر را به عنوان شیخ نعمت الله بن علی بن شیخ شهاب الدين ابوالعباس احمدبن محمدبن علی بن خاتون عاملی عینائی نام برده ایم و نوشته ایم که از شیخ علی کرکی و دیگری روایت داشته است.

ص: 422


1- شرح حال فرزندان و نوادگان او را در وفیات الاعیان، ج 5، صص 417 420 ایراد کرده است. از جمله نوشته است پدر قاضی نعمان، ابو عبدالله محمد، اخبار ارزنده بسیاری به خاطر داشت و صدو چهار سال عمر کرد و در سنه 351 ه. ق وفات یافت و فرزندش قاضی نعمان بر جنازه اش نماز گزارد و در باب سلم یکی از ابواب قیروان به خاك سپرده شد. م.
2- أمل الآمل ج 1، ص 188 می نویسد: سید نجم الدين، فاضل بزرگوار و فقيه محدث بود شیخ حسن بن شهید ثانی به او و دو فرزندش محمد و على اجازه داده و از همگی بزرگداشت نموده و مترجم را به عنوان سید اجل و فاضل او حد و پرهیز کار ستوده و از علمائی شمرده که فن حدیث را وجهه همت خود قرار داده است اجازه اش که نسبی طولانی است در آغاز مجلد 109 بحارالانوار آمده است. م.

مولی نورالله کاشانی

وی از فضلا و فقها و علمای بزرگ بوده و دائی ملا محسن کاشانی دانشمند مشهور و معاصر است و پدر ملانورالله هم از دانشمندان روزگارش بوده و حواشی و تحقیقات ارزنده ای دارد.

امیر نور الله بن محمد حسینی مرعشی

وی از ریاضیدانهای عصر خودش بوده و از تألیفات او رساله ای است در «علم اسطرلاب» که آن را به پارسی در ضمن صد باب تألیف کرده است و من آن رساله را که از تحقیقات زیادی برخوردار بود در شهر فراه دیده ام. و دور نیست مترجم حاضر همان قاضی نورالله شوشتری مرعشی مشهور باشد که شرح حالش گذشت.

ص: 423

واو

سید واثق بالله بن احمدبن حسین حسینی جیلی

وی فقیه شایسته ای است که در فن مناظره مهارت داشته و از زیدی ها به شمار است. منتجب الدین گوید: وی، فن قرائت را از شیخ محقق رشیدالدین عبدالجليل فراگرفته و به همت او مستبصر شده است.

شیخ وثاب بن سعدبن على حلبی منتجب الدین وی را ادیب دین دار و فقیه معرفی کرده است.

شیخ امیر زاهد ابوالحسن ورام بن ابي فراس بن ورام بن حمدان بن عیسی بن ابونجم بن ورام بن حمدان بن خولان بن ابراهيم بن مالك بن حارث اشتر نخعی

که از یاران حضرت مولی علی علیه السلام است.

وی پیشوائی بزرگ و فقیه و محدث بنام و مؤلف کتابی است در حدیث و اندرز به نام مجموعه ورام در حله می زیسته و شاگرد شیخ سدید الدین محمود حمصی عالم بنام و مؤلف التعليق العراقی است.

پیش از این ذیل احوال ابن ادریس نوشتیم که مادر مادر وی دختر مسعود ورام

ص: 424

است. پیدا است که نام ورام مسعود بوده و لقبش ورام است و ممکن است ورام اسمش باشد و لقبش مسعود باشد.

ورام از گروهی از فضلا روایت می کرده از جمله از شیخ معری محمدبن محمدبن هارون معروف به ابن كمال. و به طوری که از کتاب معروفش مجموعه ورام که پیش از این نام برده شد به دست می آید از سید اجل شريف ابو الحسن علی بن ابراهيم عریضی علوی حسینی هم روایت داشته است.

از کتابهای سیدبن طاووس به دست می آید ورام جد او بوده است. برخی چنان پنداشته اند که ورام جد پدری سیدبن طاووس است. حال آن که این پندار بیرون از اشکال نمی باشد برای آن که هرگاه ورام سید باشد چنان که از ظاهر کلام قاضی نورالله استفاده می شود نسب او را به طوری که در بالا نگاشتیم درست نبوده است. زیرا نیاکان سیدبن طاووس معروف و مظبوط است و ورام یکی از آنها به شمار نمی آید. و به حق باید گفت: ورام جد مادری اوست چنان که خود سید هم در کتاب «امان الأخطار» به آن تصریح کرده است (1)

در برخی از کتابها دیدهام ورام، دائی سید است و این هم اشتباه است و از همان بخش از آثار به دست می آید که ورام شهید شد.

شهید اول در شرح الارشاد در ضمن گفتگوی از نماز فوت شده می نویسد: از دانشمندانی که قول به مضایقه را پذیرفته و از آن حمایت نموده است شیخ زاهد ابوالحسن ورام بن ابوفراس (رض) است و او برای اثبات مدعای خویش رساله ارزنده ای که مشتمل بر مقاصد عالیه می باشد تألیف نموده است.

ص: 425


1- جد مادری ابن طاووس مؤلف و محدث ورام بن ابي فراس النخعی (م 2 محرم 605 در حله) بوده است. نك: منتجب الدین صص 195 196 ش 522، ابن اثیر، کامل، ج 12، ص 282، ابن الساعي، الجامع المختصر في عنوان التواریخ و عيون السير، ج 9 تحقيق مصطفی جواد، بغداد 1353 صص 271- 272، روضات، ج 8، صص 177-179، انوار الساطعه صص 197-198 (به نقل از کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ص 19).

مؤلف گوید: از کلام قاضی نورالله در مجالس المؤمنین بر می آید که ورام و پدرش از سادات بوده اند. آنجا که در ذیل احوال شیخ مفید نوشته است: امیر و رام بن امیر ابوفراس، اشتباه وی از اینجا است که دیده است و رام جد سیدبن طاووس می باشد و پنداشته وی جد پدری سیدبن طاووس است و حال آن که خود سید در کتاب البهجة لثمرة المهجة می نویسد: جد صالحم ورام بن ابي فراس قدس الله روحه از حمصی نقل کرده است (به حق باید گفت برای اماميه مفتی باقی نیست که به طور قطع به تواند اظهارنظر کند بلکه همگی علمای شیعه به نقل اقوال و انظار دیگران می پردازند).

مؤلف گوید: از این کلام به دست می آید سیدبن طاووس بدون واسطه از جدش ورام روایت می کرده و به همین نسبت هم ورام بدون واسطه از شیخ سدید الدین محمود حمصی روایت داشته است.

شیخ منتجب الدین در فهرست گوید: امیر زاهد ابوالحسن ورام بن ابي فراس در حله می زیست و از نوادگان مالك بن حارث اشتر نخعی مصاحب حضرت مولی علی عليه السلام بوده و دانشور فقیه و باصلاحیت است او را در حله دیدار کردم و چنان بود که احوالش را شنیده بودم. وی از استاد ما امام سدید الدین محمود حمصی (رحمة الله) در حله روایت کرده و مراعات حال آن را نموده اند.

شیخ معاصر در امل الآمل پس از آن که مطالب شیخ منتجب الدین را ایراد کرده می نویسد: این شیخ، دانشوری است بزرگوار و جد مادری سیدبن طاووس می باشد کتاب تنبيه الخاطر و نزهة الناظر که کتاب ارزنده ای است از تألیفات اوست هر چند در این کتاب به مطالب بی اصلی هم اشاره نموده است. شهید اول به توسط محمدبن جعفر مشهدی از وی روایت داشته است.

مؤلف گوید: هرگاه مراد شیخ معاصر این است که شهید اول با يك واسطه از وی روایت کرده باشد بیرون از اشتباه نبوده است. زیرا هر گاه شیخ منتجب الدین به دیدار او رسیده و جد مادری سید رضی الدین علی بن طاووس باشد و از سدیدالدین حمصی (رض) روایت کرده باشد چگونه ممکن است شیخ شهید با آن که به سالها پس از او می زیسته به توسط شیخ محمد بن جعفر مشهدی از وی روایت داشته باشد. از سوی

ص: 426

دیگر شهید اول از جمله اعلامی است که از فرزند علامه حلی و همتایان او روایت کرده است بنابراین بایستی ورام همدرجه با علامه و اقران او بوده باشد.

پیداست که تنبيه الخاطر مزبور دارای دو جزء و در ضمن دو مجلد گرد آمده و در حال حاضر به نام مجموعه ورام شهرت دارد (1)و هرگاه بپنداریم دو کتاب به دو نام بوده اشتباه است و همین اشتباه را حسن بن سليمان شاگرد شهید اول در رسالة الرجعة نسبت به آن کتاب مرتکب شده است.

آری از اجازه شهید ثانی که برای شیخ حسین بن عبدالصمد صادر کرده است به دست می آید که ورام کتابهای دیگری هم تألیف کرده است. و کتاب مجموعه او با آن که مشتمل بر پاره ای از امور بی اساس است در عین حال مورد توجه اصحاب ما بوده و در اجازات خود از آن، به عنوان سند، نام برده اند. و استاد استناد ما به آن کتاب اعتماد داشته و مطالبی از آن در کتاب بحارالانوار ایراد کرده و گفته است: کتاب تنبيه الخاطر و نزهة الناظر تألیف شیخ زاهد ورام بن عیسی بن ابونجم بن ورام بن حمدان بن خولان بن ابراهيم بن مالك اشتر است و در اجازات مورد استناد اعلام بوده و شيخ منتجب الدین در فهرست از او نام می برد تا به آخر آنچه نوشتیم. و سیدبن طاووس هم از وی ستایش می نماید.

در فصل دوم کتاب بحار می نویسد: کتاب تنبيه الخاطر و مؤلفش در اجازات علما مشهوراند و از آنجا که کتاب مزبور، محض برای یادآوری از اندرز و کلمات حکیمانه بوده دقتی در سند روایات و مطالب آن نداشته است و اخبار امامیه را با آثار مخالفان توأم ساخته است و به همین مناسبت است که ما از همگی آن کتاب نقل ننموده ایم بلکه به مطالبی از آن که مورد اطمینان ما بوده است اکتفا کرده ایم. زیرا ما از برکات ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین) نیازی به اخبار مخالفان نداریم (پایان).

در پشت یکی از نسخه های مجموعه ورام دیدم که دو شعر زیر را یکی از

ص: 427


1- کتاب مزبور به نام تنبيه الخاطر و نزهة النواظر یا مجموعه ورام در دو جزء در ضمن يك مجلد در روزگار ما به طبع رسیده است . م.

سرایندگان در مدح آن کتاب، سروده است.

ورام بحر لا يجاء بمثله

في كل بحر منه سبعة أبحر

حلف الزمان بأن يجيء بمثله

حنث يمينك يا زمان فكفر

- مجموعه ورام دریای بی مانندی است و از هر دریای از آن، هفت دریا به وجود آمده است.

- روزگار سوگند یاد کرد که مانند آن را ایجاد خواهد نمود باید به آن بگویم سوگندت را بشکن و کفاره آن را بپرداز .

به نظر من چنان است که سر اینده مزبور شخص ورام را در این دو بیت مورد نظر داشته است نه کتاب او را و یا از آغاز در نظر گرفته تا از کتاب او تمجید نماید لیکن ضرورت شعری وی را بر آن داشته است که به جای مجموعه ورام خود ورام را بیاورد. گذشته از این گاهی کلمه (زمان) را مؤنث به کار می برند و برای اثبات تأنيث آن از شعر مشهور استمداد می نمایند و در این صورت (كاف) در یمینك را باید مکسور بخوانیم و یاء (کفری) هم یاء مخاطبه مؤنث است نه یای مطلق که برای اطلاق شعر آورده می شود.

ابن طاووس در فلاح السائل می نویسد: جدم ورام بن ابي فراس از جمله بزرگانی است که شایسته است از عمل او تبعیت نمایند. او وصیت کرده بود پس از درگذشتش خاتم عقيقی که اسامی مبارکه ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین بر روی آن حك شده است در میان دهان او گذارده شود. من هم به پیروی از او خاتمی تهیه کرده و بر روی آن چنین حك كردم. الله ربی و محمد نبی و نام ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین یکی بعد از دیگری نوشته و اضافه کردم، هم ائمتی و وسیلتی و وصیت کردم پس از مرگم آن را در میان دهانم بگذارند تا پاسخ فرشتگان را در قبرم به آسانی بگویم انشاء الله تعالى. و من در کتاب ربيع الابرار زمخشری در باب لباس و محلی دیدم از یکی از مردگان نقل کرده وی وصیت کرده بود بر روی خاتمی شهادت لا اله الا الله را حک کنند .

و آن را در هنگام مرگش در دهانش بگذارند(1)

ص: 428


1- فلاح، ص 72، 75، بحار، ج 82، ص 51، روضات، ج 4، ص 337، المستدرك، ج 2، ص 477، يوسف بحرانی که این قصه را نقل کرده (الكشكول، ج 2، نجف 1381، ص 148) افزوده ست که ابن طاووس برای این رسم به حدیثی استناد نمی کرده بلکه از جد خود اطاعت می کرده است (به نقل از گلبرگ، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ص 41).

استاد استناد در باب دفن از کتاب طهارت بحارالانوار پس از آن که کلام سید را نقل کرده اظهار می دارد. گذاردن چنان خاتمی در دهان میت خالی از اشکال نمی باشد و من علمای دیگر را سراغ ندارم که متعرض چنان وصیتی شده باشند.

در ذیل قول او گفته است «ويبعد ان يقال انه» نوشته است ممکن است ورام برای اثبات وصیت خویش سندی به دست آورده که مورد اطمینان او بوده و به مجرد استحسان عقلی به آن وصیت اقدام ننموده است. و ممکن است اشکال استاد از جهت اسراف و تشريع بلکه بدعت باشد.

مؤلف گوید: نسخه ای که از مجموعه ورام در حال حاضر متداول می باشد در ضمن دو مجلد کوچکی تدوین شده است و نسخه بزرگتری که مشتمل بر دو مجلد بزرگ باشد موجود می باشد و به طوری که اظهار شده است آن نسخه در اختیار امیر محمدعلی مدرس اردبیلی در اصفهان و در نزد فرزندان آمیرزا یوسف برادر اعتمادالدوله می باشد.

ابن اثیر در اواخر کتاب تاریخ الکامل در ضمن پیش آمدهای سال ششصد و پنجاه هجری می نویسد: در دوم محرم این سال ابو الحسين ورام بن ابي فراس زاهد در حله سیفیه که از مردم آن سرزمین بود و عالم باصلاحیتی است در گذشته است.

شیخ افضل الدین وزیر بن محمدبن مرداس رواسی شیخ منتجب الدین در فهرست می نویسد: وی فقیه فاضل و باصلاحیت بود.

شیخ وشاح بن محمدبن حسن بن عتيبه به طوری که از برخی از مدارك به دست می آید وی از علما بوده است و من در

ص: 429

بخشی از کتابهای شهید ثانی، کتاب مختلف علامه را به خط مترجم حاضر دیده ام و تاریخ کتابت آن، سال 718 ه. ق بوده و تاریخ تأليف مختلف 708 ه. ق است .

ممکن است مترجم حاضر پدر شیخ شمس الدين، محفوظبن وشاح بن محمد حتی باشد که معاصر با ابن داوود و علامه حلی است.

سید ولی بن نعمت الله حسینی رضوی موسوی حائری

وی فاضل محدث و بزرگوار معروف و مؤلف کتابهای چندی در مناقب اهل بیت عليهم السلام و از متأخران اصحاب به شمار است از روزگار او اطلاعی ندارم همین اندازه می دانم که از متأخران علما است و ممکن است در روزگار ظهور سلسله صفویه زیست داشته است.

شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی، دانشمند فاضل و شایسته و محدث بود. کتاب مجمع البحرين في فضائل السبطين؛ کتاب کنز المطالب في فضائل علی بن ابیطالب ؛ کتاب منهاج اليقين في فضائل على امير المؤمنین و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد.

در کتاب اثبات الهداة می نویسد: کتاب کنز المطالب في مناقب علی بن ابیطالب از تألیفات سید ولی بن نعمت الله حسینی رضوی است پس از اندك فاصله در همان کتاب نوشته است: کتاب منهاج الحق و اليقين في فضائل امیر المؤمنین از سید ولی بن نعمت الله حسینی است و پس از فاصله ای می نویسد: کتاب مجمع البحرین فی مناقب السبطين تألیف سید ولی بن نعمت الله حسینی رضوی است(1).

مؤلف گوید: از تألیفات اوست درر المطالب و غرر المناقب في فضائل علی بن ابیطالب من این کتاب را در تبریز دیده ام. دیگری رساله انوار السرائر و مصباح الزائر که به فارسی در احوال ائمه طاهرین و زیارات ایشان تألیف کرده و من آن رساله را که مختصری بیش نیست در استرآباد دیده ام.

ص: 430


1- اثبات الهداة، ج 1، صص 29، 30.

نسخه ای از کتاب منهاج الحق یادشده او نزد ما موجود می باشد لیکن این کتاب که نسخه ای از آن در اختیار ما می باشد به نام منهاج الحق و اليقين في تفضيل على امير المؤمنين على سائر الانبياء و المرسلین است در این کتاب، اخباری را که در خصوص فضیلت آن حضرت بوده از طرق عامه و خاصه نقل کرده چنان که همین رویه را در تألیفات دیگرش مراعات نموده و به درخواست مولانا خواجه على آملی تألیف کرده است.

و رساله مختصری در برتری حضرت مولا علیه السلام بر پیمبران علیهم السلام تأليف نموده که نسخه ای از آن در نزد ما موجود می باشد و این رساله را هم به درخواست خواجه على آملی یاد شده تأليف نموده و به پندار من هر دو تأليف مزبور متحد است و اشکال اینجا است که رساله مزبور مشتمل بر اسماء کتاب منهاج نبوده و تنها به رساله تفضيل على على الانبیاء اکتفا نموده است. مگر این که بگوییم اسمی که برای کتاب مزبور آورده شده در اصل کتاب موجود نبوده و بر پشت آن نوشته شده با عنوان آن کتاب است.

امیر زاهد سيف الدين وهسودان بن دشمن و نان (زیار) بن مردافکن

دیلمی منتجب الدین در فهرست می نویسد: وی فاضل باصلاحیتی است و کتاب التواریخ، کتاب النجوم؟ کتاب معرفة الجهات از تألیفات او می باشد.

مؤلف گوید: اسامی مزبور نام های ایرانی است.

ص: 431

هاء

سید ابوطاهر هادی بن ابی سلیمان بن زید حسینی موردی منتجب الدین در فهرست گوید: وی، دانشوری پارسا بود.

سید ابوطالب هادی بن حسین بن هادی حسنی شجری منتجب الدین گوید: وی شایسته ای فقیه و محدث است .

سید ناصر الدين هادي بن داعی حسنی سروی

منتجب الدین گوید: وی دانشمند پارسا بوده است. بنابراین از علمای بزرگ به شمار نمی آید.

سید هادی بن محمدباقر حسینی

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی فاضل ادیب و سراینده و از معاصران است. و مؤلف گوید: در روزگار حاضر به چنان فرد معروفی که دارای ویژگیهائی آن چنانی باشد دست نیافتیم به عهده خود او .

ص: 432

وزیر باجلالت آمیرزا هادی بن آمیرزا معین الدین محمود

پیش از این در باب میم از مترجم حاضر به عنوان آمیرزا محمد هادی بن آمیرزا معین الدین محمدبن غیاث الدین شیرازی وزیر فارس و معروف به آصف شیر از یاد کردیم.

شیخ ضیاء الدین ابومحمد هارون بن نجم الدین حسن بن امیر

شمس الدین علی بن حسن طبری

وی فقیه فاضل و عالم محقق و مدقق و از شاگردان علامه حلی است. در قصبه دهخوارقان تبریز به نسخه ای از القواعدعلامه دست یافتم که به خط این شیخ نوشته شده و از نسخه اصلی که به خط علامه بوده استنساخ نموده است و همان نسخه را از آغاز تا انجام آن بنزد علامه قرائت کرده و علامه هم اجازه به خط خود بر آن نسخه از جهت او مرقوم داشته است و از او و پدرش کاملا تمجید کرده است. و مضمون اجازه از این قرار می باشد.

قرائت کرد بر من المولى الشيخ الامام العالم الفاضل الكامل العلامة افضل المتأخرين، لسان المتقدمين الفقية ضياء الملة و الحق و الدين ابو محمد هارون بن المولى العالم الفاضل الزاهد العابد الورع شيخ الطائفة ركن الاسلام عمادالمؤمنين نجم الدين حسن بن سعیدبن امیر شمس الدین علی بن حسن طبری. که خدا فضیلت های او را پایدار بدارد و اقبالش را عزیز گرداند و کارهای او را به آنچه شایسته به حال اوست به پایان رساند و او را برای رسیدن به نهایتهای کمال توفيق کرم فرماید و به وصول به عالیترین پایه جلالت ترقی ها روزی فرماید. از آغاز تا انجام این کتاب را و به خوبی و پسندیدگی از عهده قرائت آن بر آمد تا آنجا که قرائت وی شاهد بر کمال زیرکی او بود و از خوبی قريحه او حکایت می کرد و در اثناء قرائت و در ضمن مباحثه آن، معضلات و مشکلات آن را از من جویا می شد و از مطالب دقیق و شبه های آن می پرسید و با نظر عمیقی به اصول آن می نگریست و در تحصیل فروع آن جدیتی بیرون از اندازه داشت و با گفتگوی از حقایق و مطالب آن در ردیف مجتهدان در آمد و در زمره فقهای بافضیلت که خدا آنها

ص: 433

را راهبر نیکوکاران و وارث پیمبران صلوات الله عليهم اجمعین قرار داده است وارد شد و به او اجازه دادم تا این کتاب و کتابهای دیگر را که در علوم عقلی و نقلی تألیف و تصنیف شده است از من روایت نماید. و کتب العبد الفقير الى الله تعالی حسن بن يوسف بن مطهر مصنف این کتاب در هفدهم ماه مبارك رجب سال 701 هجری سپاس برای خدای یکتا و درود بر سید ما محمد و خاندان طاهرین او. تا به اینجا مطالبی بود که خود علامه به خط خویش بر پشت نسخه قواعد نگاشته است.

و باز خود علامه در پایان همان نسخه چنین نوشته است، اعلام می کنم او که از تأیید خدا بر خوردار باشد قرائت این کتاب و بحث و فهم و مطالب آن را همراه با توضیحاتی که از من جویا می شد در ظرف چند مجلس استفاده می کرد و مجلس آخرین آن شانزدهم ماه مبارك رجب سال 701 ه. ق است و کتب حسن بن مطهر حامد مصلية مستغفرة»

شیخ اجل ابومحمدهارون بن موسی بن احمدبن ابراهيم بن

سعیدبن سعید تلعکبری

وی دانشمند بافضیلت و عالم کامل و فقیه و كثير الروایه و بزرگوار و معروف به تلعکبری و معاصر با شیخ صدوق و شیخ مفید و امثال ایشان از اعلام دیگر است. و از کشی و کلینی و پدر شیخ صدوق و محمدبن قاسم غلابی و محمد بن حسن بن ولید و حيدر بن محمدبن نعيم سمرقندی و ابوعلی بن همام و امثال ایشان که گروه بسیاری میباشند روایت می کرده است و سید مرتضی و گروه بسیاری هم از وی روایت داشته اند.

و فرزند فاضلش شیخ ابو الحسن محمدبن ابو محمد هارون است که پیش از این به شرح حال او اشاره کردیم و کنیه مترجم حاضر به خاطر همین فرزند ابو محمد بوده است و به طوری که از کلام نجاشی به دست می آید فرزند دیگری هم به نام ابو جعفر داشته است (1)

ص: 434


1- نجاشی می نویسد: به اتفاق فرزندش ابوجعفر به منزل او می رفتم و علما مراتب حدیث را ازوی بهره گیری می کردند. قهپائی می نویسد: ممکن است مراد وی فرزندش ابو الحسن محمد باشد و یا فرزند دیگری بنام ابو جعفر داشته است . م.

شیخ صدوق با واسطه از قبیل ابوالحسن علی بن حسن محمد از تلعکبری روایت می کرده و به گمان من، بدون واسطه هم از وی روایت داشته است و گروه بسیار زیادی از وی روایت کرده اند مانند شیخ امام محمدبن احمدبن شاذان و شیخ ابوعبدالله، جعفر بن محمدبن احمد بن عباس فاخر دوریستی و شیخ، ابن غضائری و شریف، ابو محمد، حسن بن احمد بن قاسم محمدی معروف به ابو محمد محمدی.

نجاشی در رجالش گوید: تلعکبری از مردم بنی شیبان است و از موجهان اصحاب ما به شمار می آید. و در کمال وثاقت و مورد اطمینان بود. تا آنجا که مورد هیچگونه طعنی قرار نگرفته است و کتابهایی دارد، از آن جمله الجوامع في علوم الدين و من به همراه فرزندش ابوجعفر به خانه او می رفتم و محدثان و دیگر از اعلام برای فراگیری از محضرش حضور داشتند(1).

شیخ طوسی (ره) در رجال می نویسد: ابومحمد هارون بن موسى تلعکبری بزرگوار عالی مقام و كثير الروایه و بی نظیر و مورد وثوق بود و همگی اصول و مصنفات اصحاب را روایت کرده است. و ما به توسط گروهی از اصحاب از وی روایت می کنیم و در سال 385 ه. ق در گذشته و بدون واسطه از ائمه طاهرین روایت نداشته و درك روزگار ایشان را ننموده است(2).

علامه حلی در کتاب الخلاصة وی را توثیق و تمجید کرده و گفته است هارون بن موسی تلعکبری، از مردم بنی شیبان و عالم بزرگوار و عالی مقام و كثير الروایه و بی نظیر و موجه و مورد وثوق است و اصحاب ما به وی اعتماد دارند و هیچگونه طعنی در هيچيك از رفتار و کردار و گفتار او وارد نیامده است و در سال 358 هجری در گذشته است (3).

ص: 435


1- رجال نجاشی، ص 343.
2- رجال طوسی، ص 516.
3- خلاصة الأقوال، ص 180.

مؤلف گوید: پیش از این، ترجمه فرزندش ابوالحسن، محمد را نوشتیم و اضافه کردیم که وی، از دانشوران بنام است. و همانجا، تحقیقات لازم را راجع به نسبت تلعکبری ایراد کردیم و به پاره ای از احوال او پرداختیم و اشاره کردیم که احتمال دارد به غیر از ابوالحسن، فرزند دیگری هم داشته باشد.

مشهور در میان علما و ظاهر عبارت رجال شیخ و صریح لفظ او در فهرست به این نتیجه می رسد که: شیخ طوسی، بدون واسطه از تلعکبری روایت داشته است. ليكن علامه در آخر خلاصه آنجا که بیادآوری اسانید خود به کتابها پرداخته می نویسد: بالاسناد از شیخ ابی جعفر طوسی (ره) از ابومحمد هارون بن موسى تلعکبری از ابوعمرو، محمدبن عمرو بن عبدالعزیز کشی از کتابش (پایان). از سیاق کلام علامه چنان به دست می آید که شیخ طوسی بدون واسطه از تلعکبری روایت داشته است و حال آن که پیش از این اشاره شد شیخ طوسی با واسطه از وی روایت کرده است. آری نجاشی که معاصر با شیخ بود و پیش از این هم گذشت تلعکبری را دریافته و به دیدار او رسیده است و گاهی بی واسطه و زمانی با واسطه از وی روایت داشته است.

پیش از این ذیل ترجمه ابوعیسی، عبیدالله بن فضل بن محمد بن هلال تهافی نوشتیم، نجاشی، به توسط ابوالفرج كاتب از هارون بن موسی از ابوعیسی یاد شده روایت داشته است و ممکن است شیخ هم مانند نجاشی گاهی به واسطه و گاهی بدون واسطه از وی روایت کرده است. در عین حال، شیخ طوسی حداکثر با واسطه از وی روایت می کرده است.

تلعکبری مترجم حاضر از گروه بسیاری روایت داشته است. از جمله ابوالقاسم هبة الله بن سلامه معمر مقرى.

پیش از این نوشتیم، شیخ طوسی اظهار داشته است تلعکبری همه اصول و مصنفات اصحاب را روایت کرده است اینك علمای ما درباره اصول و همین طور راجع به کتابها در این مقام که مقام روایت است اختلاف کرده اند و ما تحقیق لازم را در آغاز این کتاب ایراد کرده ایم به آنجا مراجعه شود.

علامه حلی در ایضاح الاشتباه گوید: هارون بن موسی بن احمد بن سعيد (با پای

ص: 436

مد از عین) بن سعيد ايضا (با یا) ابو محمد تلعکبری با تاء دو نقطه فوقانی و لام مشدد و این بی نقطه مضموم و کاف ساکن و باء نقطه دار مضموم و راء آخر از ثقات علما است. . خط سعید صفی الدین محمدبن معد چنان دیدم نوشته بود که برهان الدين قزوینی فقه الله تعالی به من اطلاع داد که از سید فضل الله راوندی (رحمه الله) شنیدم می گفت در کی از روزها امیری به نام عکبر وارد شد یکی از حاضران گفت این شخص (عکبر) ست و عکبر را بفتح عين و باء (مانند اکبر) تلفظ کرد فضل الله گفت چنین نیست بلکه تکبر به ضم عین و با تلفظ می شود و به همین ضبط شهرت شیخ اصحاب هارون بن سی تلعکبری را باید به ضم عین و با تلفظ کرد و اضافه کرده در یکی از قرای همدان ،نام ورشید، فرزندان بر مذکور موجود می باشند از آن جمله است اسکندربن پر بیش بن عکبر که امیر باصلاحیت است و چندین مرتبه به خاکپای مبارك حضرت نية الله (عج) مشرف شده است. و گفته است عكبر و ماومی و دنبان و دربیس از امراء میعه عراق و از موجهان و متقدمان ایشان اند و در این سلسله کسی هم که انگشت نما مت اسکندربن دیر بیس است که پیش از این مذکور شد(1)

استاد استناد ایده الله تعالی در اول بحار می نویسد: کتاب العتیق که در نجف اشرف ، مطالعه ما رسیده است تألیف یکی از پیشینیان محدثان است که در دعوات تدوین شده

ما آن را به الكتاب الغروی نامیدیم.

در فصل دوم از بحار گوید: کتاب العتيق در ادعیه است و مشتمل بر دعاهائی ست که کمال بلاغت در آنها به کار رفته است و از هر يك از آنها نور اعجاز می درخشد و خالفان را از پا در می آورد و هر فرازی از فرازهای آن، گواه عادلی است که ثابت می کند ان دعاها از ائمه انام و امرای کلام صادر گردیده است و سیدبن طاووس در نهج الدعوات و کتابهای دیگرش از آن، بسیار نقل کرده است و تاریخ نسخه ای که در ست اختیار ما قرار گرفته است 576 ه. ق بوده و از گفتار کفعمی استفاده می شود

ص: 437


1- ما این بخش از ترجمه را به جهت پاره ای از اختلاف درجات از اصل کتاب ایضاح الاشتباه جمه کردیم - م. 438

کتاب «العتيق» مجموعه دعاهایی است که شیخ بزرگوار ابو الحسين محمد بن هارون تلعکبری گرد آورده و او از محدثان بزرگ است (پایان).

و در همان فصل اظهار داشته است، اصل دیگر از تألیفات علی بن حسین بن موسی بن بابویه پدر شیخ صدوق و یا از یکی از پیشینیان است که معاصر با او می باشد و از برخی قرائن استفاده می شود اصل مزبور، تألیف شیخ ثقه بزرگوار هارون بن موسی تلعکبری رحمة الله است.

سپس اظهار داشته اصل دیگری مشتمل بر اخبار ارزنده و استواری است که دارای سندهای معتبر بوده و از تألیف و تهیه آن، بزرگواری مؤلفش هویدا می شود.

یکی از فضلا در تعلیقاتی که بر خلاصه علامه داشته می نویسد: در خط شهيد اول دیدم که تلعکبری را که منسوب به تلعکبر است با تخفیف لام ضبط نموده و اظهار داشته

كبر مردی از اکراد است که تل مزبور را به وی نسبت داده اند.

شهید ثانی در ادامه نوشته فاضل مزبور اظهار می دارد: من این کلمه را به خط أو رحمه الله در خلاصه با تشدید لام دیده ام (1).

مؤلف گوید: تلعکبری، از گروه بسیاری از علمای مؤالف و مخالف روایات زیادی داشته و همچنین عده بسیاری از وی روایت داشته اند. و کسانی که وی از آنها روایت نموده است عبارتند: ابن عقده زیدی، و أبو علی احمدبن علی رازی ایادی که از حسن بن علی روایت می کرده است. و دیگر حسن بن علی بن زکریا عدوی بصری که از محمدبن ابراهيم بن منذر مکی روایت داشته است. و از ایشان است عبدالعزيز بن عبدالله که از جعفر بن محمد روایت کرده است. و حسن بن ابراهيم بن عبدالصمد، و حسن بن حمزه طبری علوی، و عباس بن علی بن جعفر، و علی بن حاتم ثقه، و مظفربن جعفر بن

ص: 438


1- یاقوت در مراصد الاطلاع می نویسد: عكبرا به فتح عین و با شهری است از ناحیه دجیل که ده فرسخ از بغداد فاصله دارد و در جانب شرقی دجله واقع شده و پس از آن که دجله به جانب شرقی برگردانیده شد به نام شطیطه خوانده شد و پس از ویرانی مردم آن به اوانا و جاهای دیگر کوچ کردند. و تلعکبرا به ضم عین یکی از محله های عکبرا میباشد - م.

محمدبن عبدالله بن محمدبن عمر بن علی بن ابیطالب (عليهم السلام) و ابراهیم بن محمدبن بسام، و احمدبن ابراهيم بن ابورافع صیمری بن عبيد بن عازب برادر براءبن عازب انصاری، و احمدبن حسن رازی لؤلؤي و احمدبن عبدالله کوفی دوست ابراهيم بن اسحاق احمری، و أحمد بن علی بن ابراهيم بن محمدبن حسن بن محمدبن عبدالله بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (عليهم السلام) ابوالعباس کوفی جوانی، و احمدبن محمدبن ابوالغريب، و احمدبن محمدبن سری، و احمدبن محمدبن عمار، و احمد بن محمد بن يحيى عطار، و جعفر بن محمد بن ابراهيم، و جعفر بن محمدبن قولویه قمی، و جعفر بن محمد علوی، و حسن بن محمدبن احمد، و حسن بن محمدبن احمد خذانی، و حسن بن محمدبن حسن کوفی، و حسن بن محمدبن حمزه، و حسن بن محمدبن یحیی، و حسین بن احمد ابن ادریس، و حسین بن احمدبن شيبان، و حسین بن علی بن سفیان، و حسین بن محمدبن فرزدق ثقة ، و علی بن حسن بن حجاج، و علی بن حسن بن قاسم، و الشيخ الصدوق، و علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی پدر شیخ صدوق، چنان که در جامع المقال شيخ فخرالدین رماحی (طریحی) قدس سره اشاره شده است(1). و علی بن محمد حداد، و علی بن محمدبن زبیر ممکن است این شخص همان ابن زبیر قریشی باشد که استاد شیخ مفید هم بوده است، و ابو الحسين محمد بن احمد، و محمدبن احمدبن عبدالله بن قضاعه ثقه و ابوعبدالله صفوانی معروف، و محمدبن احمد بن عبيد الله بن أحمد بن عیسی، و محمدبن احمدبن محمدبن سعید ممکن است این شخص فرزند ابن عقده باشد و محمدبن احمدبن مخزوم، و محمدبن بکربن حمدانی، و محمد بن جعفر قطنی، و محمدبن جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب عليهما السلام معروف به ابن قيراط، و

ص: 439


1- جامع المقال، ص 112 می نویسد: علی بن حسین بن موسی بن بابویه که فرزندش صدوق و تلعکبری از وی روایت کرده اند. شیخ طوسی در رجال می نویسد: تلعکبری اظهار داشته سال ستاره باران که علی بن الحسين وارد بغداد شد به سماع حديث او موفق گردیدم و همان سال هم از وی اجازه گرفتم تا همگی مرویات او را روایت نمایم - م.

محمدبن حسن بن احمدبن ولید و محمدبن حسن قمی ممکن است این شخص همان ابن وليد مذکور باشد هر چند شیخ فخرالدین رماحی در جامع المقال این دو عنوان را نام برای دو شخص برشمرده است و محمد بن حسین بن فحص و محمد بن حسین بن سعيد و محمدبن حسین بن هارون، و محمدبن داوودبن سليمان، و محمدبن عباس بن علی بن مروان، و محمدبن علی بن فضل، و محمدبن عمر بن محمدبن سلیم، ظاهرا این شخص همان جعابی معروف باشد و محمد بن قاسم بن زکریا ثقه، و محمدبن موسی بن يعقوب، و محمدبن همام بغدادی معروف به ابن همام، و کلینی (رض) و یحیی بن حسن علوی و یحیی بن زکریا معروف به کنتی، و سید ابو محمد حیدر بن محمد ثقه، و ابوطالب انهاری عبدالله بن أبي زيد ضعيف، و احمدبن جعفر بن سيفان بزوفري، و ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه، و ابوالحسن احمدبن محمدبن ابوغریب ضبی، وابو علی احمدبن محمدبن جعفر بن عمار، و ابو علی احمدبن محمدبن جعفر صولی، و احمدبن علی بن مهدی از پدرش از حضرت رضا علیه السلام (جای تأمل است) و ابوالحسن محمدبن احمدبن عبدالله بن احمد بن عیسی بن منصور از ابوموسی عیسی بن احمدبن عیسی بن منصور و دیگران(1) و گروهی از دانشوران هم از او روایت داشته اند از جمله شیخ ابو الفرج محمدبن ابو عمران موسی بن علی بن عبدویه قزوینی کاتب و دیگران...

ابومحمد هارون دنبلی

به طوری که از فلاح السائل ابن طاووس به دست می آید: وی از ابوعلی محمدبن حسن بن محمد بن جمهور عمی از پدرش از پدرش محمدبن جمهور از احمد بن حسین

ص: 440


1- قهپائی در مجمع الرجال ، ج 6، ص 204 ذیل نام وی از رجال شیخ صد تن از مشایخ روایت و اجازه تلعکبری را نام برده و در پاورقی می نویسد: شکی نیست این مرد بزرگوار و بی نظیر از راویان علی الاطلاق است و از زندگی او به دست می آید از سال 313 ه. ق تا سال 370 ه. ق همواره در تردد بوده و مراتب فن حدیث را به طور اجازه یا بالاصاله از مشایخ فرا می گرفته است و تنها از شش تن آنها اجازه روایت نداشته است و اسامی آنان در پاورقی کتاب مزبور ص 209 و 210 آورده شده است . م.

سگری از عبادة بن محمد مدائنی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت داشته است و نام او در کتابهای رجال آورده نشده است.

شیخ هارون بن يحيى بن علي صائم

وی فاضل دانشور و شایسته بوده از روزگار او اطلاعی ندارم لیکن پاره ای از کتابهای او را در اردبیل دیده ام و همان کتاب از متملکات سید نورالدین، برادر صاحب مدارك است و او و یا فاضل دیگری بر پشت همان نسخه در وصف او چنین مرقوم داشته است: «الشيخ الاعظم الاكمل الفاضل العالم العامل» و ممکن است از علمای جبل عامل باشد.

سید هاشم بن سليمان بن سید اسماعیل بن سید عبدالجوادبن سید

علی بن سید سلیمان بن سید ناصر حسینی بحرانی توبلی

وی از نوادگان سید مرتضی است و مابقی نسبش را که منتهی به سید مرتضی می شود در یکی از کتابهایش نوشته است و از سید مرتضی منتهی به حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام می شود که در ترجمه سید مرتضی به آن اشاره کردیم.

بحرانی فاضل بزرگوار و محدث و فقیه و معاصر باصلاحیت و پرهیزکار و پارسائی از دنیا گذشته بود و معروف به سید هاشم علامه است. وی از مردم بحرین بود و تألیفات و تصنیفات بسیاری دارد.

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: سید هاشم بن سليمان حسینی بحرانی توبلی، فاضل دانشمند و ماهر مدقق و فقیه بود و از علم تفسير و عربی و رجال، بهره کامل داشت و کتاب تفسیر قرآن که کتاب بزرگی است و از تألیفات اوست در نزد او دیده ام.

مؤلف گوید: تألیفات سید علامه، فراوان است و من حداکثر آنها را در اصفهان در نزد فرزندش سید محسن، دیده ام از آن جمله است مقتل الحسین و کتاب فضائل على و الأئمة من ولده عليهم السلام و احوالاتهم و کتاب نسب عمر بن الخطاب و کتاب ترتیب تهذیب الحدیث شیخ طوسی که به جالب ترین وضعی مرتب ساخته است و شرح ترتیب

ص: 441

التهذيب پادشده (1)

و کتاب معالم الزلفي في معارف النشأة الأولى و الاخری کتاب بزرگی است که بر پنج جمله تنظیم شده است. جمله اولی در راههای نشانه اولی (دنیا)، جمله دوم در راههای امور مربوط به احوال مرك تا هنگام وضع در قبر، جمله سوم در نشانه های برزخ که از هنگام وضع در قبر تا آغاز قیامت است، جمله چهارم در نشانه های برزخ از قبر تا ورود به بهشت و دوزخ، جمله پنجم در نشانه های بهشت و دوزخ و آنچه را خدای جل جلال برای بهشتیان و دوزخیان آماده ساخته است. و هر جمله مشتمل بر بابهای بسیاری است. این کتاب را در اصفهان نزد فرزندش سید محسن یاد شده دیده ام و کتاب خوبی است که دارای تحقیقات ارزنده ای است که از اخبار متداوله و غریبه که کمتر در اختیار عموم به دست آورده و به همین نسبت هم از کتابهایی که کمتر در دست همگان بوده نقل نموده است که برخی از آنها در کتاب بحار الانوار استاد استناد «قدس سره» آورده شده و بعضی از آنها در بحار ذکر نشده و مدرك بحار نبوده است از قبيل الثاقب في المناقب که نزد ما موجود است و کتاب بستان الواعظين؛ کتاب ارشادالمسترشدين؛ كتاب تفسير محمدبن عباس بن ماهیار؛ کتاب تحفة الاخوان نسخه ای از این کتاب در نزد ما موجود می باشد؛ کتاب الجنة والنار؛ کتاب فضائل امیر المؤمنين عليه السلام از سید رضی ؛ کتاب امالی ابوعبدالله مفید نیشابوری؛ کتاب مقتل عمر تألیف علی بن مظاهر شاگرد فخرالدین فرزند علامه حلی و کتابهای دیگر که کمتر در اختیار همگان بوده است .

کتاب نزهة الأبرار هم کتاب ارزنده ای است. این کتاب را در اصفهان دیده ام و مشتمل بر اخبار بسیاری است که از کتابهای مشهور و غير مشهور که کمتر در پیش اهل حدیث مورد بهره گیری است تألیف کرده است در این کتاب، دویست و پنجاه و يك حدیث راجع به بهشت و دوزخ آورده که در حال حاضر هر دوی آنها آفریده شده است. در این کتاب هم از کتابهای غیر معمولی استفاده کرده که در بحار از آنها نامی نیست مانند

ص: 442


1- لؤلؤة البحرين، ص 65 می نویسد: یکی از علمای بحرین که معاصر با سید بوده بر اثر حسدورزی که با وی داشته است کتاب مزبور را تخريب التهذيب نامیده است . م.

کتاب المعراج شیخ صدوق و کتاب مولد امیر المؤمنین علیه السلام ابو مخنف و کتاب فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام از سیدرضی. پیش از این ذیل احوال سیدرضی به چگونگی آن اشاره کردیم و کتاب امالی ابو عبد الله، مفید نیشابوری یاد شده و کتاب ثاقب المناقب یاد شده و کتاب تفسير السدی لیکن نسبت تفسير مزبور به سدی خالی از تأمل نخواهد بود.

سید هاشم، هفتاد و پنج تألیف بزرگ و کوچک و متوسط داشته است و حداکثر آنها در علوم دینی تألیف شده است و از یکی از فرزندان او که مورد اطمینان من بوده شنیدم می گفت: بخشی از تألیفات را که به نام اشخاصی مرقوم داشته از وی می گرفتند و از اختیار او بیرون می رفت به همین مناسبت شهرت پیدا نکرده و در بحرین هم موجود نمی باشد. و اظهار داشته از جمله تألیفات او رساله ای است در تفضيل على علیه السلام على الانبياء أولي العزم این رساله را در آخر عمرش و هنگامی که در بستر بیماری خوابیده و نیروی حرکت نداشته بنا به تقاضای جمعی از طلاب در مدت چهار ماه تألیف کرده و از آنجا که بر اثر ناتوانی و بیماری قادر به کتابت نبود اخباری که ویژه تفضیل آن حضرت بوده املا می کرده و طلبه هایی که در محضر او حضور داشتند آنها را یادداشت می کردند و به این وسیله، رساله مزبور در مدت چهار ماه به اتمام رسیده و پس از يك روز یا زیادتر که از تألیف آن گذشته به همان بیماری که دچار آن بوده است در سال 1107 هجری در گذشته (1)و دو فرزند شایسته که از اهل علم اند به نام سید عیسی و سید محسن از وی باقی مانده است.

ص: 443


1- انوار البدرين ، ص 37 به نقل از لؤلؤة البحرین می نویسد: سید هاشم در قریه نعیم در خانه شیخ عبدالله بن شیخ حسین بن کنبار که بانواده او دختر شیخ علی ازدواج کرده بود در گذشت و جنازه او را از آنجا به قریه توبلی بردند و در مقبره (ماثنی) از مساجد آن قریه دفن کردند و قبر او مزار معروف است و سال وفات او 1107 ه. ق است و یکی از مشایخ معاصر گفته است سید هاشم چهار سال پس از وفات شیخ محمد ماجد وفات یافته چه آن که شیخ محمد در سال 1105 ه. ق وفات یافته است بنابراین وفات سید هاشم سال 1109 ه. ق به وقوع پیوسته.

از تألیفات او کتاب التنبيهات در فقه است که کتاب بزرگ و ارزنده ای است و مسائل دینی را با استدلالات لازم تا آخر ابواب فقه به پایان آورده است. و نسخه ای از این کتاب در حال حاضر در اختیار فرزندان استاد استناد (قدس سره) می باشد(1)

از تألیفات او کتاب البرهان في تفسير القرآن است که مشتمل بر اخبار اهل بیت عليهم السلام بوده و آن را برای سلطان شاه سلیمان صفوی هدیه داده و اخبار آن را از کتابهای چندی که بخشی از آنها مشهور نبوده و برخی از آنها هم در بحار الانوار استاد استناد (قدس سره) نیامده گرد آورده است(2)

و از تألیفات اوست کتاب الهادی و مصباح النادی این کتاب هم در تفسیر قرآن است در این کتاب به پاره ای از روایات اهل بیت علیهم السلام اکتفا نموده است و در عین حالی که کتاب بزرگی است از کتاب البرهان مختصر تر می باشد.

ص: 444


1- لؤلؤة البحرین می نویسد: سید هاشم فاضل محدث و جامع و متتبع اخبار بود به طوری که هیچیك از محدثان به غیر علامه مجلسی در این خصوص بر وی پیشی نگرفته است و کتابهای زیادی که دلیل بر تتبع اوست گرد آورده جز این که کتابی درباره فتاوای احکام شرعی اعم از کلی و جزئی تألیف ننموده است و هر تألیفی که دارد منحصر به جمع و تألیف می باشد و تا آنجا که من اطلاع دارم اظهارنظری نکرده و قولی را بر دیگری ترجیح نداده است و مذهبی را در خصوص فتاوا اختیار نکرده است اکنون نمی دانم عدم اظهار نظر او برای آن بوده که به مرتبه اجتهاد نرسیده و یا مانند سیدبن طاووس شدت پرهیزکاری وی را از اظهارنظر و فتوا ممانعت کرده است (پایان). با توجه به کتاب التنبيهات که در بالا ذکر شد و کتاب استدلالی است دلیل بر آن است که سید علامه، در فقه استدلالی هم استاد بوده و شاید نام این کتاب و چگونگی تألیف آن به اطلاع شیخ یوسف مؤلف لؤلؤة البحرين نرسیده است. آری سید علامه دارای ملکه عدالت بود. فوائدالرضوية، ج 2، ص 705، از قول صاحب جواهر به این خلاصه نقل کرده هرگاه حسن ظاهر نباشد و ملکه عدالت شرط باشد باید تنها به عدالت مقدس اردبیلی و سید هاشم بحرانی اکتفا کرد - م.
2- تفسير برهان در روزگار ما تجديد طبع شده و در ضمن چهار مجلد در اختیار در آمده و سال 1095 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است و در این طبع مرأة الأنوار ابوالحسن عاملی (ره) را مقدمه ای برای آن قرار داده و در ضمن مجلد جداگانه ای به طبع رسیده است - م.

از تألیفات اوست اللوامع النورانية في اسماء على و بنيه القرآنية سال 1096 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است.

دیگری کتاب ترتیب کتاب تهذيب الحديث شیخ طوسی در پنج مجلد ارزنده .

دیگری کتاب مدينة معاجز الائمة الاثني عشر کتاب ارزنده و بزرگ و کامل است و سال 1090 ه. ق از تألیف آن فارغ شده است.

و کتاب الهداية القرآنية الى الولاية الامامية سال 1096 ه. ق تألیف شده است . کتاب ینابیع المعاجز و اصول الدلائل مختصری از مدينة المعاجز است.

کتاب بهجة النظر في اثبات الوصاية و الامامة للائمة الاثني عشر این کتاب را به خط شریف او دیدهام و سال 1097 ه. ق از تألیف آن فارغ شده و خلاصه ای است از کتاب حلية الأبرار.

و کتاب تبصرة الولى فيمن رأى القائم المهدي في زمن ابيه عليهما السلام و في ايام الغيبة الصغرى والكبرى این کتاب را به خط شریفش دیدم و سال 1099 ه. ق از تأليف آن آسوده شده است .

و کتاب التحفة البهية في اثبات الوصية لعلی علیه السلام سال 1099 ه. ق تأليف شده است.

کتاب مصباح الانوار و انوار الابصار فی بیان معجزات النبي المختار.

و کتاب الدر النضيد في فضائل الامام الشهيد. ممکن است این کتاب همان مقتل الحسين باشد.

و کتاب المطاعن و المثالب این کتاب، مشتمل بر مطاعنی است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه راجع به خلفا و دیگران ابراز کرده است و سال 1101 ه. ق تأليف کرده و پس از کتاب سلاسل الحديد به تألیف آن پرداخته است وی در کتاب سلاسل به مطالبی اکتفا نموده است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه درباره فضائل امیر المؤمنين و اهل بیت طاهرین علیهم السلام و هر چه مناسب بوده ایراد کرده است.

دیگری کتاب روضة العارفين و نزهة الراغبين در این کتاب به شرح احوال مشایخ امامیه که مردمی عالم و عامل و پارسا بوده و همچنین به یاد آوری از راویان پرهیزکار از

ص: 445

گذشتگان و متأخران اشاره نموده است.

کتاب غاية المرام و حجة الخصام في تعيين الامام من طريق الخاص والعام این کتاب، مشتمل بر اخبار بسیار و تحقیقات ناشمار است و در دو مجلد بزرگ تدوین شده است (1)

کتاب ایضاح المسترشدين الراجعين الى ولاية على بن ابیطالب امیر المؤمنين عليه السلام این کتاب را به خط شریف او دیده ام. در این کتاب به نام دویست و پنجاه و سه تن اشاره کرده که مستبصر شده و امامت بلافصل آن حضرت را پذیرفته اند و در ضمن آن به فواید دیگر هم پرداخته و سال 1105 ه تألیف کرده است (2)

دیگر رسالة اليتيمة و الدرة الثمينة در احوال ائمه اثنی عشر، این رساله مشتمل بر دوازده باب است و در هر بابی دوازده حدیث ذکر کرده است.

از کتابهای اوست فضل الشیعه که مشتمل بر صد و هیجده حديث است. و کتاب نزهة الأبرار و منار الأنظار في خلق الجنة والنار.

و کتاب نهاية الاكمال فيما به يقبل الاعمال این کتاب را به خط شریفش دیده ام و سال 1090 هجری از تألیف آن فارغ شده است. در این کتاب به بیان اصول خمسه و

ص: 446


1- الذريعة، ج 16، ص 21 می نویسد: این کتاب در دو مقصد تألیف شده مقصد اول در يقين امام که دارای 67 باب است و سال 1100، از تألیف آن فارغ شده و مقصد دوم در وصف امام است که دارای 244 باب است و سال 1103 تألیف شده و در سال 1272 هبه طبع رسیده است در مجلد 18 می نویسد: شیخ محمدتقی دزفولی نزیل تهران که ملاباشی ناصرالدين شاه بود به امر او کتاب مزبور را به نام كفاية الخصام در سال 1273 ه. ق ترجمه کرد و به دستور او به طبع رسید و وقف عام شد. دزفولی در پایان ترجمه به شرح حال خود و برخی از معاصرانش از قبیل حاج مولی علی کنی اشاره کرده است. - م.
2- در پاورقی صفحه 65 لؤلؤة البحرین می نویسد: در برخی از مدارك، كتاب مزبور را به نام هداية المستبصرین موسوم داشته ليكن چنان که در بالا هم مشاهده می شود کتاب مزبور به نام ایضاح المسترشدین است و نسخه ای هم که در اختیار سید عبدالله برهان از معاصران است به همین نام خوانده شده است و در پایان آن سید مؤلف (ره) نوشته است این کتاب در روز جمعه هشتم ذیقعده سال 1105 خاتمه یافته است - م.

مراتب تابعه آن از ایمان و معرفت که در شریعت وارد شده پرداخته و اخبار بسیاری در آن کتاب متذکر شده و تحقیقات ارزنده ای را ایراد نموده و از پانزده کتاب نقل کرده است.

دیگری کتاب اللباب المستخرج من كتاب الشهاب للقاضي القضاعی کتاب مختصری است در این کتاب به اخباری که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در شأن حضرت مولی و ائمه طاهرین علیهم السلام ایراد فرموده پرداخته است.

و کتاب حلية الأبرار محمد و اله الائمه این کتاب مشتمل بر سیزده منهج در احوال پیغمبر اکرم و ائمه اثنی عشر است.

کتاب روضة العارفین و نزهة الراغبين في اسامی شيعة امير المؤمنین (علیه السلام) در این کتاب به شرح احوال گروه بسیاری از راویان ائمه و علمای شیعه بلکه علمای عامه که احتمال تشیع را داشته اند پرداخته است (پیش از این هم ذکر شده است).

کتاب الانصاف في النص على الائمة الاشراف من عبد مناف که به کتاب النصوص معروف است و مشتمل بر سیصد و هشت حدیث می باشد. در این کتاب از کتابهای غير مشهور از قبيل الغيبة صدوق استفاده کرده است.

و کتاب انصاف غیر از کتاب احوال الدین و کتاب الیواقیت و کتاب زهر الاكمام عمر بن ابراهیم اوسی است.

و کتاب سیر الصحابه که سال 1070 ه. ق به اتمام تألیف آن پرداخته است.

و کتاب سلاسل الحديد في تقييد اهل التقليد مما ذكره ابن ابی الحدید مطالبی را که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به مناسبت مسئله امامت ایراد کرده در این کتاب آورده است و خود سید مؤلف، آن را شفاء الغليل من تعليل العليل نامیده و سال 1100 ه. ق به انجام تألیف آن اقدام نموده است.

از مؤلفات او کتاب معالم الزلفی است که پیش از این به نام آن اشاره شد و کتاب خوبی است و کتاب احتجاج المخالفين العامه على إمامة على بن ابی طالب امیر المؤمنين عليه السلام العامة و این کتاب، مشتمل بر هفتاد و پنج احتجاج است از آنچه خود مخالفان برای امامت حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) داشته و سال 1105 ه. ق به اتمام تأليف آن توفیق یافته است.

ص: 447

سید هاشم از شیخ فخر الدين رماحی که در نجف اشرف ساکن بوده روایت داشته است و خود او در کتاب مدنية المعاجز گفته است وی را در نجف دريافتم و از او اجازه

گرفتم (1)

شیخ هاشم بن محمد

شیخ معاصر در امل الأمل می نویسد: وی فاضل محدث و کثیر الروایه بود، کتاب مصباح الانوار و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد. و در کتاب اثبات الهداة کتاب مصباح را به وی نسبت داده است و پس از اندك فاصله ای می نویسد: كتاب مصباح الانوار را مؤلف الايات الباهرة از تألیفات شیخ طوسی نام برده است و تا آنجا که به اطلاع ما رسیده و پیش از این هم تذکر دادیم کتاب مصباح از تألیفات هاشم بن محمد است (پایان).

و مؤلف گوید: کتاب مصباح از جمله کتابهائی است که درباره مؤلف آن اختلافاتی به نظر می رسد: از جمله بعضی آن را از تألیفات شیخ مفید و بعضی آن را از آثار شیخ طوسی (قدس سره) می داند از کسانی که کتاب مذکور را از تألیفات شیخ طوسی دانسته، سید، قاضی نورالله است که در یکی از یادداشتهایش که در مشهد مقدس رضوی دیده ام کتاب مزبور را از آثار شیخ طوسی دانسته و همچنین سید ولی بن نعمة الله رضوی حائری در کتاب منهاج الحق و اليقين می نویسد: و کتاب مصباح الانوار فی فضائل الائمة الاطهار تا به آخر و در محل دیگری کتاب مزبور را به نام مصابيح الانوار فی فضائل امام الابرار

ص: 448


1- انوار البدرين ، ص 139 می نویسد: در یکی از یادداشتهای شیخ سلیمان ماحوزی دیدم اظهار داشته بود در یکی از روزها به اتفاق پدرم به دیدار سید هاشم رفتیم هنگامی که برای خداحافظی از جا بر خاستیم و با او مصافحه کردم دست مرا فشرد و گفت از اشتغال به علم دست بر مدار چه آن که طولی نمی کشد شهرهای بحرین به تو نیازمند می شود، أرى طولی نکشید پس از اندك مدتی سید در گذشت و ریاست دینیه چنان که او پیشنهاد کرده بود در اختیار شیخ سليمان ماحوزی در آمد سید هاشم از سید عبد العظيم بن سید عباس استرابادی هم روایت داشته و شيخ سليمان ماحوزی یاد شده از وی روایت می کرده است - م.

معرفی کرده ممکن است دو کتاب باشد و یا اشتباه کتبی رخ داده است.

استاد استناد ایده الله تعالی در بحار می نویسد: كتاب مصباح الانوار فی مناقب امام الابرار تألیف شیخ هاشم بن محمد است و گاهی هم آن را به شيخ الطائفة [طوسی) نسبت می دهند و این انتساب، خطا و نا به جا است و چنان که از سبك مؤلف آن، استفاده می شود روایات زیادی از شیخ شاذان بن جبرئیل قمی نقل کرده و شیخ شاذان. سالها پس از شیخ طوسی می زیسته است (پایان).

در فصل دوم بجار مینگارد کتاب مصباح الانوار مشتمل بر اخبار ارزنده ای است و از خود کتاب به دست می آید که مؤلفش از فضلای بنام بوده است و از اصول معتبره خاصه و عامه روایت می کرده است (پایان). و مؤلف گوید: به طوری که از اواسط كتاب طهارت بحار استفاده می شود مؤلف مصباح الانوار گاهی از ابن عباس از ابن قولویه روایت می کرده و روایت مزبور دلیل بر آن است که کتاب مصباح از تألیفات شیخ صدوق است زیرا ابن عباس از معاصران شیخ طوسی است.

سید هبة الله بن ابو محمد حسن موسوی

وی فاضل عالم کامل محدث بزرگوار معاصر با علامه حلی و دیگران است و مؤلف کتاب معروف المجموع الرائق می باشد.

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: سید هبة الله دانشمندی صالح و پرهیزکار بود و کتاب الرائق من ازهار الحدائق از تألیفات اوست. و همین کتاب را در کتاب الهداة به وی نسبت داده است. : مؤلف گوید: کتاب مزبور، کتاب ارزنده و دارای مطالب فراوانی است و کسی که آن کتاب را به شیخ صدوق یا شیخ مفید، نسبت بدهد اشتباه کرده است زیرا کتاب مزبور در ضمن فهرست تألیفات ایشان که در کتابهای رجال آورده شده نیامده است. دیگر آن که در این کتاب، از گروهی نقل می کند که متأخر از شیخین و کتابهای ایشان است. دیگر آن که از طی مطالب این کتاب به دست می آید که وی کتابش را در سال 703 ه. ق

ص: 449

تألیف کرده. دلیل چهارم، آن که خود او در طی مطالب آن کتاب به نام خویش چنان که در چندین نسخه دیده و مکرر به نام وی اشاره کرده ایم تصریح نموده است و طبق تاریخ مزبور که خود او نوشته است ثابت می شود که مؤلف، آن کتاب را در اواخر روزگار علامه تأليف نموده است. و علت انتساب کتاب مورد بحث به شیخ صدوق آن است که وی، در اوائل آن کتاب، بسیاری از مطالب اعتقادات صدوق بلکه همگی آن را متذکر شده است و در عنوان هر بحثی چنین گفته است: «قال الشيخ ابوجعفر محمد بن علی بن موسی بن بابویه» و به همین سبك هم از شیخ مفید نقل کرده است.

کوتاه سخن آن که کتاب مزبور مشتمل بر دو مجلد بزرگ است و اخبار غریبه که کمتر در اختیار همگان بوده و تحقیقات کلامی مسائل فقهی و ادعیه و اذکار و مطالب دیگر را در آن گرد آورده و بر دوازده باب تدوین کرده است و هر مجلدی از آن متضمن شش باب می باشد. و کتاب معروفی است هر چند استاد استناد در کتاب بحارالانوار از آن نقل ننموده است. و من مجلد اول آن را در چند محل از جمله شهر تبریز دیده ام و نسخه ای از آن در نزد ما موجود می باشد و جلد دوم آن در شهر ساوه عراق عجم موجود می باشد(1)

از تألیفات او کتاب التاج الشرفی است این کتاب ویژه معجزات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و دلائل امامت حضرت مولی و ائمه طاهرین (عليهم السلام) تدوین شده است و خود

ص: 450


1- الذريعة ، ج 2، ص 55 می نویسد: جلد اول مجموع الرائق در کتابخانه سید حسن صدر و برخی از کتابخانه های دیگر موجود می باشد و باب سوم از مجلد اول را در ظهر روز جمعه ماه صفر سال 703 به پایان آورده است. معجم البلدان، ج 3، ص 179 می نویسد: ساوه شهر زیبائی است واقع میان ری و همدان که از هر يك از آنها سی فرسخ فاصله دارد و شهر آوه نزديك آن است مردم ساوه شافعی مذهب و مردم آوه شیعه امامی مذهب می باشند و همواره با یکدیگر به نزاع می پردازند سال 617 ه. ق این دو شهر به دست تاتارها ویران شد و کسی را از مردم آنجا باقی نگذاردند در ساوه کتابخانه ای بود که بزرگتر از آن در دنیا وجود نداشته و تاتارها همگی آن را به آتش کشیدند و در ولادت رسول اکرم دریاچه ساوه خشك شد. و منسوب به این شهر را ساوی و ساوجی می گویند - م.

مؤلف در مجموع الرائق به نام آن اشاره کرده است.

شیخ امام ابوالقاسم هبة الله

وی مؤلف رسالة الناسخ و المنسوخ و السور القرآنیه و از مشایخ اصحاب ما به شمار است. به طوری که یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامى المشايخ نوشته است: ابوالقاسم مراتب قرائت را از شیخ مقری ابو محمد رزق بن عبد الوهاب بن عبدالعزيز بن حارث تمیمی فراگرفته و می توان گفت این شخص غیر از دانشورانی است که به نام هبة الله موسوم بوده اند و نسخه رساله بر اثر کهنه بودن و تصحیفی که در آن شده است چگونگی وضع او را نشان نمی دهد(1).

شیخ فخر الدين هبة الله بن احمدبن هبة الله اسدی اصفهانی منتجب الدین در فهرست، او را دانشور صالح معرفی کرده است.

سید اجل رضی الدین ابومنصور عمیدالرؤسا هبة الله بن حامد بن

احمدبن ایوب بن علی بن ایوب حلی لغوی پیشوای فقیه فاضل و مجلس آرا و ادیب کامل امامی، معروف به عمیدالرؤسا و مؤلف کتاب الکعب و در بحث وضو آنجا که به تحقیق مسئله کعب پرداخته، نظر او را مطرح کرده اند و به گفته او اتکا نموده اند.

عميد الرؤسا از شاگردان ابن خشاب، نحوی معروف و ابن عصار، لغوى مشهور

ص: 451


1- ممکن است ابوالقاسم هبة الله همان هبة الله بن سلامه باشد که سیوطی در بغية الوعاة ، ج 2، ص 323 می نویسد: وی از مفسران و نحویهای بغداد بود و به قول یاقوت حموی، در فن تفسیر قرآن و نحو و عربیت از دیگران داناتر و در جامع منصور، حلقه درس داشته و مراتب قرائت را از ابوبکر قطیعی فراگرفته و ابوالحسن طابثی از شاگردان اوست و کتاب الناسخ و المنسوخ، المسائل المنشور در نحو و تفسیر قرآن از تألیفات او می باشد در ماه رجب سال 410 ه. ق درگذشت.

و از اصحاب ما به شمار است. و وزیر، ابن علقمی مشهور، از شاگردان اوست.

و پدر ابن معيه مشهور ازوی روایت می کند. مراد ما از پدر معظم له، سید جلال الدین ابو جعفر قاسم بن حسن بن محمدبن حسن بن معية بن سعيد حسنی دیباجی است که صحیفه کامله را از وی روایت کرده است (1)چنان که همان صحیفه مبارکه را از ابن سكون روایت داشته است. زیرا عمیدالرؤسا و ابن سكون هر دو، معاصر بوده اند و در میان پیشوایان، معروف می باشند و خاصه و عامه به هر دو تن اعتماد دارند و نظرات عميد الرؤسا در کتابهای شیعه و سنی آورده شده است.

شیخ معاصر در امل الآمل گوید: سید، عميد الرؤسا هبة الله بن حامد بن ایوب، فاضل بزرگواری است و تألیفاتی دارد و سید فخار از او روایت می کند. و مؤلف گوید: مشهور آن است که عمیدالرؤسا از سادات بوده چنان که شیخ معاصر هم به سیادت او تصریح می کند و لیكن از کلام ابن علقمی و سیوطی و دیگران که پس از این یادآوری خواهیم کرد سیادت او مسلم نخواهد بود و محتمل است وی از نظر سیادت، به سید عمیدالرؤسا و دیگر که ذکر خواهد شد اشتباه شده است.

مؤلف گوید: در شهر اردبیل به مجموعه ای که به خط یکی از علمای جبل عامل تنظیم شده به پاره ای از تحقیقات لغوی مترجم که از سید فخار بن معد موسوی یاد شده نقل شده دست یافتم که دلالت می کرد عمیدالرؤسا در فن واژه شناسی مهارت فراوانی داشته است.

و نیز بر پشت یکی از نسخه های المصباح الكبير به نقل از خط ابن علقمی وزیر که او هم بر پشت یکی از نسخه المصباح مرقوم داشته چنین نوشته بود: «کاتب این نسخه رضی الدین عميدالرؤسا ابو منصور هبة الله بن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب لغوی حتی است که مصاحب با ابو محمد عبدالله بن احمدبن احمدبن احمدبن خشاب و ابوالحسن عبدالرحيم سلمی رقی (رضی الله عنهم اجمعین) می باشد. و او که خدایش

ص: 452


1- تاریخ این اجازه بنوشته سید صدر در تأسيس الشيعة، ص 125 ماه ربيع الآخر سال 603 ه. ق است - م.

بیامرزاد از نیکوکاران و افراد شایسته و پارسایان و از نویسندگان بنام است و آخرین تاریخ قرائت من نزد او 609 ه. ق است و در همان سال در سن متجاوز از هشتاد سالگی درگذشته است»

مؤلف گوید: پیش از این ذیل احوال سید، ابو جعفر قاسم بن حسن بن معیه یاد شده نوشتیم که سید ابو جعفر از عمیدالرؤسا مترجم حاضر راجع به صحيفه كامله على منشئها الاف الثناء و التحيه اجازه دارد و تاریخ آن سال 603 ها می باشد(1)

قابل توجه است که متأخران از علما، راجع به گوینده «حدثنا» که در آغاز صحیفه كامله آمده است اختلاف کرده اند. شیخ بهائی، اظهار داشته قائل مذکور، شیخ ابن سكون است و برای اثبات مدعای خویش پافشاری زیادی دارد و از این که گوینده مزبور سید عميد الرؤسا باشد به شدت هرچه تمامتر انکار نموده است و سید داماد در شرح صحیفه سجادیه اظهار داشته است لفظ «حدثنا» در طریقه صحیفه از عمیدالدین و عمود المذهب عميد الرؤسا است و عمیدالرؤسا همان کسی است که صحیفه کریمه را از سید اجل بهاء الشرف روایت کرده است. و شهید اول در نسخه خودش که با نسخه ابن سکون که به خط خود ابن سكون بوده تطبیق نموده می نویسد: به خط عميد الدين عميد الرؤساء چنین آمده این صحیفه مبارکه را سيد اجل نقیب اوحدعالم، جلال الدین، عمادالاسلام ابوجعفر قاسم بن حسن بن محمدبن حسن بن معیه ادام الله علوه بر من قرائت کرد و به خوبی از عهده آن بر آمد و من آن صحیفه را از سيد بهاء الشرف ابو الحسن بن محمدبن حسن بن احمد از رجال سندش که در پشت این ورقه نامشان آورده شده است روایت می کنم و به سید ابو جعفر اجازه می دهم تا آنجا که دریافته ام و به حدود روایت این صحيفة مبارکه دست پیدا کرده ام از من روایت نماید و چنین امضا کرده است، «هبة الله بن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب در ماه ربیع الاخر سال 603 ه. ق»

مؤلف گوید: به حق می گویم که گوینده «حدثنا» هر دو تن عمیدالرؤساو

ص: 453


1- پیش از این به اجازه مزبور اشاره کردیم و اکنون اضافه می کنیم که صورت اجازه او در مجلد 07 1مجازات بحار،ص 26 هم آورده شده است - م.

ابن سکون می باشد زیرا هر دو نفر همدرجه با یکدیگر بوده اند و به طوری که معلوم شد سید ابن معيه، صحیفه مبارکه را از هر دوی ایشان روایت می کند و نسخه ای که در حال

حاضر، متداول است نسخه ای است که منسوب به شهید اول بوده و او هم صحیفه مبارکه را به توسط ابن معیه از عمیدالرؤسا و ابن سكون روایت می کرده و شرح مربوط به این مقام را پیش از این یادآوری کرده ایم.

سیوطی که از علمای عامه است در طبقات النحاة می نویسد: شیخ ابو منصور عميد الرؤسا هبة الله بن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب. یاقوت گفته است: وی، ادیب فاضل نحوی لغوی و سراینده بود در روزگار خویش مقام استادی داشت و در دیار خود مقام صدارت تدریس را عهده دار بود و مردم آن دیار فنون ادب را از وی فرامی گرفتند و او خود از شاگردان ابوالحسن علی بن عبدالرحیم رقی معروف به ابن عصار و دیگران بوده و در نظم و نثر توانائی داشته و به وجه الدربيه مشهور بوده و مقامات حریری را از ابن النقور شنیده و روایت کرده و سال610 ه. ق در گذشته است. (یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج19، ص 264).

مؤلف گوید: پاره ای از مطالبی که مربوط به عمید الرؤسا میباشد در ترجمه سید جلال الدين ابوجعفر قاسم معروف به ابن معيه نگاشته ایم.

و در باب «یا» که آخرین حروف تهجی است خواهد آمد که سید عميد الرؤسای دیگری است به این نام و عنوان، سید اجل عميدالرؤسا ابوالفتح یحیی بن محمدبن نصر بن علی بن حفا (جيا) فقیهی که از شیخ مفید روایت داشته است و این دو عنوان متوجه به شخص واحد نبوده زیرا این دو تن از جهت نام و نسب و روزگار متفاوت اند.

شیخ ابوالمفاخر هبة الله بن حسن بن حسين بن بابویه منتجب الدین در فهرست می نویسد: وی فقیه صالحی است.

مؤلف گوید: از قرینه ظاهر استفاده می شود، وی از پسرعموهای منتجب الدين می باشد و ممکن است هبة الله با واسطه پسر حسن نام برده باشد.

ص: 454

شیخ سعيد هبة الله بن حسن راوندی

از کتاب سعد السعود ابن طاووس به دست می آید کتاب قصص الانبیا از تألیفات اوست و به گمان من نسبت این کتاب یا اشتباهی است که از ناحیه کاتب پیش آمده و یا خود سید اشتباه کرده است. که به حق باید گفت مؤلف قصص الانبیا شیخ سعیدبن هبة الله بن حسن راوندی است و پیش از این هم در ترجمه وی به این موضوع اشاره کردیم.

از کتاب سعد السعود استفاده می شود هبة الله از سید، ابوصمصام، ذوالفقار احمد بن سعيد حسنی از شیخ طوسی روایت داشته است این روایت هم اشتباهی است که از سوی ناسخان اتفاق افتاده است و درست آن است که هبة الله از ذوالفقاربن محمدبن معبد حسنی روایت داشته است.

پس از این، به نامبرداری از شیخ هبة الله بن سعید راوندی خواهیم پرداخت و خواهیم گفت شیخ هبة الله بن سعيد و مترجم حاضر متحداند بلکه هر دو تن سعیدبن هبة الله راوندی می باشد و اشتباه از ناحيه ابن طاووس رخ داده است.

شیخ امام ابو البرکات هبة الله بن حمدان بن محمد حمدانی قزوینی منتجب الدین در فهرست گوید: وی فقيه صالح است. مؤلف گوید: هبة الله یکی از علمائی است که به حمدانی قزوینی شهرت دارد.

شیخ اجل ثقة الدين ابو المكارم هبة الله بن داوود بن محمد اصفهانی

وی از مشایخ شیخ منتجب الدين، مؤلف فهرست است هر چند از وی در فهرست نام نبرده است و ترجمه مستقلی برای او تنظیم ننموده. آری به طوری که در باب باء يك نقطه ذیل احوال سید نجم الدين بدران بن شريف بن ابوالفتح علوی حسینی موسوی نسابه اصفهانی نوشته ایم منتجب الدين اظهار داشته است: شیخ اجل ثقة الدين أبو المكارم هبة الله بن داوود بن محمد اصفهانی به من اجازه داد تا از کتاب المطالب فی مناقب آل ابی طالب روایت کنم.

ص: 455

شیخ معاصر در امل الآمل مترجم حاضر را چنین معرفی کرده است هبة الله بن داوود بن محمد اصفهانی. سپس به پاره ای از آنچه ما ذکر کردیم اشاره نموده و اضافه کرده است در باب باء توثيق او را از منتجب الدین نقل کردیم.

مؤلف گوید: ممکن است مراد از توثیق وی همان باشد که منتجب الدین او را به عنوان «الاجل ثقة الدين» یاد کرده است و هر گاه مراد وی از توثيق ثقة الدين» باشد بیرون از تأمل نخواهد بود زیرا «ثقة الدين» لقب اوست برای این که هرگاه «ثقه » کلمه مستقل و (الدين) به فتح دال بی نقطه و تشدید یا و نون در آخر ضبط کرده و کلمه مستقل دیگری بدانیم درست نخواهد بود زیرا در این صورت بایستی «ثقة الدين» را «الثقة الدين» با الف ولام و یا «ثقة دين» بدون الف و لام، ضبط کرد. علاوه بر این بر شیخ معاصر لازم بود کلمه «الدين» را هم اضافه کند و بگوید توثیق و تدین او یا هر کلمه ای که مشابه با آن می باشد به آن بیفزاید.

شیخ هبة الله بن دعویدار

وی فاضل دانشور و بزرگوار و از مشایخ قطب راوندی است از کتاب قصص الانبياء قطب مزبور به دست می آید. شیخ هبة الله از شیخ ابو عبدالله، جعفر بن محمد دوریستی از جعفر بن احمد مریسی از شیخ صدوق روایت داشته است و من به تألیفی از او دست نیافته ام.

شیخ هبة الله بن وراق طرابلسی

به طوری که شهید اول در یکی از یادداشتهایش مرقوم داشته است وی، از شاگردان بزرگوار و فاضل سید مرتضی است.

شیخ جمال الدين هبة الله بن رطبه سوراوی

شیخ معاصر در امل الآمل می نویسد: وی فقيه محدث و صدوق بوده و از شیخ ابوعلی بن شیخ ابو جعفر طوسی روایت داشته است .

ص: 456

مؤلف گوید: به طوری که از اجازه شیخ نعمة الله بن خاتون عاملی که به ابن شدقم مدنی داده است استفاده می شود ابن ادریس حلی هم از وی روایت داشته است و شیخ علی کرکی در اجازه شیخ علی میسی و اصحاب دیگر به این موضوع اشاره کرده اند. هر چند ابن ادریس هم از دائیش ابوعلی مفید فرزند شیخ طوسی بدون واسطه روایت داشته است.

پیش از این، شرح حال دو فرزندش شیخ جمال الدين ابو عبدالله حسن و شیخ جمال الدین حسین را نوشتیم و اشاره کردیم هر دو تن از علما و فقها بوده و مانند پدرشان از شیخ ابو علی طوسی پیش یاد شده روایت کرده اند. چنان که می دانیم خوی عرب بر این است که در روزگار زندگیش لقب و کنیه خودش را به فرزندانش هبه می کند این است که کنیه هر دو فرزندش جمال الدين می باشد. و نظیر این گونه هبه در این کتاب چندین مرتبه اتفاق افتاده است.

مؤلف گوید: شیخ نجیب الدین محمد سوراوی از او روایت داشته است و به طوری که از آغاز غوالى اللئالی ابن جمهور احساوی استفاده می شود نجیب الدین، از ابوعلی، فرزند شیخ طوسی روایت داشته است و روایت مزبور، بیرون از دقت نبوده است. و در ذیل ترجمه یحیی بن محمدبن یحیی بن فرج سوراوی به آن، اشاره خواهد

شیخ هبة الله بن سعید راوندی

ابن طاووس، در چندین موضع از کتابهایش از جمله در کتاب کشف المحجه، کتاب الجرائح و الخوارج را به وی نسبت داده است. با آن که مشهور آن است که کتاب مزبور از تألیفات قطب الدین، سعیدبن هبة الله راوندی است. و بعید نیست مراد ابن طاووس از هبة الله مترجم حاضر، فرزند مؤلف شرح نهج البلاغه و امثال آن باشد.

و ممکن است انقلاب اشتباهی رخ داده باشد به این معنی که سعیدبن هبة الله به هبة الله بن سعید نقل شده باشد. زیرا شیخ منتجب الدین، در فهرستش، کتاب مزبور را به استادش قطب راوندی نسبت داده است. و مؤید انقلاب مزبور و احتمال اشتباه سیدبن

ص: 457

طاووس آن است که: سیدبن طاووس در بعضی از مواضع کشف المحجه یاد شده از مترجم حاضر به عنوان، الشيخ سعيد بن هبة الله الراوندی، تعبیر نموده و کتاب ... را به وی نسبت داده است.

شیخ هبة الله بن عثمان بن احمدبن رائقه موصلی منتجب الدین در فهرست او را فقيه صالح، معرفی کرده است.

مؤلف گوید: ممکن است مراد از رائقه، مادر او باشد که وی را به نام او خوانده اند و یا رائقه، لقب پدرش بوده و تاء آخر آن برای مبالغه باشد (مانند علامه).

کلمه موصلی را بنابر مشهور به ضم میم ضبط کرده اند. ليكن مؤلف تقویم البلدان کلمه موصل را به فتح میم و سکون واو وصاد مکسور و لام آخر ضبط نموده است.

شریف هبة الله بن شجری پس از این به عنوان ابوالسعادات هبة الله بن على خواهد آمد.

شيخ رئیس اجل هبة الله بن محمدبن هبه سوسی قزوینی

شيخ رئیس اجل هبة الله بن محمدبن هبه سوسی قزوینی (1)منتجب الدین گوید: وی فقيه صالح است.

سید ابوالبقا هبة الله بن ناصر بن حسین بن نصر

وی از دانشوران اصحاب ما، و در درجه شیخ طوسی و علمائی که اندك زمانی پیش از او می زیستند بوده است. ابو البقا از شیخ ابوالقاسم سعدبن وهب بن احمدبن

ص: 458


1- سوسی منسوب به سوس [یا: شوش) است. که پیش از این مطالبی راجع به آن نگاشتیم شوش از شهرهای استان خوزستان است و قبر دانیال پیغمبر در آنجا مزار عمومی است و ممکن است مترجم حاضر اصلا از مردم آن سرزمین باشد.

علی بن حسین بن سلمان دهقان از ابوجعفر محمد بن على بن خلف بن جعدبن سنان بزاز از علی بن حسین بن کعب از اسماعیل بن صبيح از حسن بن سعيد اعمش از جابر جعفی روایت داشته است و حسین بن محمدبن طحال در مشهد مقدس حضرت مولی عليه السلام در ماه ربیع الاول سال 488 هجری به طوری که از کتاب المزار الكبير محمد بن جعفر مشهدی به دست می آید از وی روایت کرده است و من شرح حال مترجم حاضر را در کتابهای رجال و اجازات ندیده ام.

در آینده خواهد آمد که وی با یکی از هبة الله نامها متحد است.

شیخ هبة الله بن نافع حلوى منتجب الدین، در فهرست او را فقیه معرفی کرده است .

مؤلف گوید: ممکن است حكوی، به فتح حاء بی نقطه و فتح لام و در آخر واو منسوب به حلو اپزی یا فروشنده حلوا باشد.

وی از مشایخ سانزواری است و به خط شریف وزیر فاضل، شاگرد سانزواری در مجموعه کهنی و همچنین به خط شیخ منتجب الدین، یاد شده در صدر سند احادیث حسن بن ذكروان که از اصحاب حضرت امیر است چنین آمده خبر داد به ما شیخ عالم، زین الدین، شمس الطائفه ابوالقاسم، هبة الله نافع بن علی و او روایت کرده از شیخ، ابوعبدالله، حسین بن احمدبن محمدبن طحال مقدادی، در سال 532 ه. ق.

شیخ هبة الله بن نما حلی

پس از این به عنوان شيخ رئيس عفیف ابوالبقا هبة الله بن نمابن علی بن حمدون حتی خواهد آمد.

شيخ رئيس ابوالبقا هبة الله بن ناصر بن نصير وی از علمای بزرگ شیعه است. و شیخ ابوعلی طبرسی، از وی روایت داشته

ص: 459

است. و به طوری که از کتاب کنوز النجاح شیخ طبرسی بر می آید. وی از شیخ ابو عبدالله محمدبن هبة الله بن جعفر طرابلسی از شیخ طوسی روایت داشته است.

مؤلف گوید: ممکن است متر جم حاضر همان شیخ ابو البقا هبة الله بن ناصر بن حسین بن نصر باشد که پیش از این به نام او اشاره کردیم.

شيخ رئيس عفیف ابوالبقا هبة الله بن نمابن علی بن حمدون حتی

وی فاضل دانشور و فقیه بزرگوار است. شیخ محمد بن جعفر مشهدی، از وی روایت داشته است و خود او از شیخ امین، حسین بن احمدبن محمدبن علی بن طحال مقدادی روایت داشته و این روایت را محمد بن جعفر مشهدی در مزار خویش متذكر گردیده است. پیش از این در ترجمه شیخ، جلال الدين، ابومحمد حسن بن نظام الدین، احمدبن نجیب الدین، محمد بن جعفر بن هبة الله بن نما حتی یادآوری شد که وی، به ترتیب پدر از پدر از پدران چهار گانه اش روایت داشته است.

شیخ معاصر به دنبال آنچه ما ایراد کردیم می نویسد: وی فاضل صالح است فرزندش جعفر از او روایت کرده است - پایان.

مؤلف گوید: در آغاز کتاب سلیم بن قیس هلالی آمده است، خبر داد به ما، رئیس عفيف ابو التقى، هبة الله بن نمابن علی بن حمدون (رضی الله عنه) در جمادی الاولی سال 565 ه. ق آن گاه که در حله جامعین در خانه او قرائت می شد گفت حديث کرد برای ما، امین عالم، ابوعبدالله، حسین بن احمدبن طحال مقدادی که مجاور مشهد علوی بود در سال 520 ه. ق در مشهد مولانا امیر المؤمینن (صلوات الله عليه). از قرینه پیدا است ابوالتقى همان مترجم حاضر است. که به جای ابوالبقا ابوالتقى آورده شده است و یا آن که ابو البقا به جای ابو التقى آمده است.

از اجازه شیخ حسین بن علی بن حماد لیثی واسطی که به شیخ نجم الدين خضربن محمدبن نعیم مطار آبادی داده است استفاده می شود که شیخ ابو البقاء هبة الله بن نما حلی ربعی از ابن طحال از ابو علی بن شیخ طوسی روایت داشته است. و نیز از آن اجازه به دست می آید ابن طحال هم از وی روایت کرده است.

ص: 460

سید شجاع الدین هزار اسيف بن محمدبن عزیزی منتجب الدین در فهرست وی را به عنوان صالح نام برده است .

مؤلف گوید: پیدا است که مترجم حاضر از علمای مشهور نبوده است به همین مناسبت، منتجب الدين، او را به لفظ «صالح» معرفی کرده است و یا این که لفظ فاضل یا فقیه یا امثال اینها از قلم نساخ ساقط شده باشد.

و هزار اسيف کلمه پارسی است و هزار بفتح هاء است (1)

شیخ هشام بن الياس حائری

شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی فاضل بزرگوار و با صلاحیت بود و کتاب المسائل الحائرية از تألیفات او است و از شیخ ابو علی طوسی روایت داشته است. پیش از این نام الیاس بن هشام حائری آورده شد و عنوان موجود در اینجا، مطابق با عنوانی است که در برخی از اجازات آمده و ممکن است مترجم حاضر فرزند وی باشد.

مؤلف گوید: در ترجمه الياس، پاره ای از احوال هشام آمده است.

یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ نوشته است: از ایشان است شیخ هشام بن الياس حائری مؤلف المسائل الحائرية و او شاگرد ابوعلی یاد شده است.

مراد از ابوعلی، فرزند شیخ طوسی است.

ص: 461


1- در فهرست منتجب الدین طبع جدید (هزار اسيف) آمده که معرب از هزار اسب باشد و هزار اسب هم نام قلعه ای در خوارزم است که به تسخیر سلطان سنجر در آمد. انوری گفته است: ای شاه همه ملك جهان حسب تر است و ز دولت و اقبال جهان کسب تر است امروز بيك حمله هزار اسب بگیر فردا خوارزم و صد هزار اسب تر است رشید وطواط از سوی اتسز در جوابش گفت: گر خصم تو ای شاه بود رستم گرد يك خرز هزار اسب تو نتوان برد در برهان قاطع هزار را به فتح ها، ضبط کرده است - م.

مؤلف گوید: از رساله اسامی مشایخ استفاده می شود: شیخ محمد بن حاضر معاذی از محمد بن الياس روایت داشته است و ممکن است محمدبن الياس برادر هشام بن الياس مترجم حاضر باشد و دور نیست در نسخه رساله، تصحیف یا سقطی رخ داده باشد.

شريف ابو السعادات هبة الله بن علی بن محمدبن حمزه علوی حسنی

معروف به این شجری بغدادی

وی از علمای بزرگ امامیه و از مشایخ بنام اصحاب ما می باشد، بطوری که پیداست بسیاری اتفاق افتاده نام او در اجازات علما مورد توجه قرار گرفته و از علمای متأخر از شیخ طوسی است و از دوریستی و ابن قدامه و دیگران روایت داشته است و قطب راوندی و شیخ برهان الدين حمدانی قزوینی و دیگران از وی روایت کرده اند.

ابن خلکان پس از آن که نام و نسب او را به شرحی که ما نوشتیم در تاریخ خود ایراد کرده است شرح حال مفصلی از وی مرقوم داشته و می نویسد: این شجری پیشوای نحو و لغت بود و از اشعار و ایام و احوال عرب اطلاع کامل داشت و از هر گونه فضیلتی برخوردار بود و به آداب شایسته آراسته گردیده و کتابهائی تألیف نموده از جمله کتاب الامالی است که بزرگترین و پربارترین تحقیقات او می باشد این کتاب را در طی هشتاد و چهار مجلس گرد آورده و مشتمل بر تحقیقات فراوانی از فنون آداب می باشد و آخرین مجلسش را به ابیاتی از ابوطیب متنبی بسنده کرده و گفتاری در ضمن ابيات او که شارحان ابراز داشته اند ایراد نموده و تحقیقاتی که به خاطرش رسیده گزارش نموده و امالی از کتابهای پر فائده است و پس از آن که از املاء آن آسوده خاطر شده است ابو محمد عبدالله معروف به ابن خشاب به ملاقات وی رسیده و از او درخواست کرده تا آن کتاب را بر وی سماع نماید این شجری به درخواست او ترتیب اثری نداده، ابن خشاب به دشمنی او برخاسته و چندین موضع از آن را مورد ایراد قرار داده و او را خطاکار خوانده است، ابن شجری که از چگونگی آنها اطلاع پیدا کرده از ایرادهای نابه جای او پاسخ داده و جهات اشتباه کاریهای او را توضیح داده و کتابی به همین منظور به نام الانتصار گرد آورده

ص: 462

و این کتاب اگر چه از نظر حجم ظاهری ناچیز است در عین حال، متضمن فوائد بی شماری است و همین کتاب را به سماع مردم رسانیده است.

از تألیفات او کتابی است به نام الحماسة این کتاب را در برابر حماسه ابی تمام تألیف کرده، کتاب بی سابقه و نمکینی است که از پسندیدگی های فراوانی برخوردار می باشد.

ابن شجری، در علم نحو، تصنیفات چندی دارد از جمله، ما اتفق لفظه و اختلف

معنا و شرح اللمع لابن جنی و شرح التصريف الملوکی

ابن شجری، دانشوری خوش گفتار و شیرین بیان و فصیح بود، بیانی آراسته داشت و مطالب را نیکو تفهیم می کرد مراتب حدیث را از گروهی از مشایخ متأخر فراگرفته است از قبیل ابو الحسين، مبارك بن عبدالجبار بن احمد بن قاسم صيرفي و ابوعلی، محمدبن سعیدبن پنهان کاتب و دیگران.

حافظ ابوسعدبن سمعانی در کتاب الذيل از وی یاد کرده و اظهار داشته در خانه وزیر ابوالقاسم علی بن طراد زینبی آنگاه که به قرائت حديث نزد وی می پرداختم با ابن شجری ملاقات کردم و در مدرسه پاره ای از اشعار را از وی سماع کرده یادداشت نمودم پس از این به حضور وی رسیده و بخشی از امالي أبو العباس ثعلب نحوی را نزد وی خواندم.

ابو البرکات، عبدالرحمن بن انباری نحوی در کتاب مناقب الأدبا می نویسد: در یکی از سفرها که علامه ابو القاسم، محمود زمخشری به عزیمت حج بیت الله وارد بغداد شد به دیدار شیخ ما ابو السعادات ابن شجری رفت ما هم همراه او بودیم به مجردی که ملاقات دست داد ابن شجری این شعر متنبی را قرائت کرد.

و استكبر الأخبار قبل لقائه

فلما التقيناصغر الخبر الخبر

پیش از آن بینم تو را وصفت مرا مبهوت کرد

چون بدیدم گشت معلومم که وصفت بود کم

بعد از آن این دو بیت را تذکر نمود:

كانت مساءلة الركبان تخبرني

عن جعفربن فلاح أحسن الخبر

ثم التقينافلا و الله ما سمعت

أذني بأحسن ما قد رأى بصري

ص: 463

- از مسافرانی که از سفر آمده بودند سؤالاتی کردم بهترین خبری که به من اطلاع دادند شرح حال جعفربن فلاح بود.

- پس از آن که ملاقات دست داد به خدا سوگند آنچه را به چشم دیدم بهتر بود از آنچه را به گوش شنیده بودم.

ابن خلکان گفته است: پیش از این ذیل احوال جعفربن فلاح این دو بیت را نوشتم و یادآوری کردم این دو بیت، منسوب به ابوالقاسم محمد بن هانی اندلسی است و برخی هم او را به دیگری نسبت داده است.

ابن انباری گفته است علامه زمخشری در پاسخ او گفت: پس از آن که زيد الخيل به حضور مبارك رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد، مقام رسالت خطاب به وی فرمود در روزگار جاهلیت هرگونه توصیفی که برای من نمودند همه آنها را در روزگار اسلام مشاهده کردم و همگی آن اوصاف در برابر وصفی که تو از من نموده ای ناچیز بود. این انباری گفته: هنگامی که از خانه ابن شجری بیرون آمده به شگفت آمدیم، چگونه بود شریف، برای ابراز احساسات خود از شعر استفاده کرد و زمخشری از حدیث استفاده نمود با آن که زمخشری، مرد ایرانی بود.

ابن خلکان گفته است: آنچه را نوشتم، عين كلام ابن انباری نبوده است بلکه نقل به معنی کرده ام زیرا من ملاقات مزبور را از کتابی نقل نکرده ام بلکه مدت زمانی بود این پیش آمد را به خاطر داشتم و این تذکر از آن جهت بود هرگاه پیش آمد مزبور را در کتاب ابن انباری دیدند و به اختلافی برخورد کردند بر من ایراد نگیرند و نگویند که در نقل آن تسامحی کرده ام.

ابوالسعادات در کرخ بغداد به نیابت از پدرش طاهر، منصب نقابت سادات را عهده دار می شد و سر آینده ای ماهر بود از سروده های او چکامه ای است که در ستایش از وزير نظام الدین، ابونصر مظفر بن علی بن محمدبن جهیر گفته و آغاز آن چکامه این است :

هذي السديرة و الغدير الطافح

فاحفظ فؤادك إني لك ناصح

یا سدرة الوادي الذي إن ضله ال

ساري هداه نسره المتفاوح

هل عائد قبل الممات لمغرم

عیش تقضي في ظلالك صالح

ص: 464

ما أنصف الرشأ الضنين بنظرة

لما دعا مصغي الصبابة طامح

شط المزار به وبوا منزلا

بصميم قلبك فهو دان نازح

غصن يعطفه النسيم وفوقه

قمر يحف به ظلام جانح

و إذا العيون تساهمته لحاظها

لم يرو منه الناظر المتراوح

و لقد مررنا بالعقيق فشاقنا

فيه مراتع للمها و مسارح

ظلنا به نبكي فكم من مضمر

وجدا أذاع هواه دمع سافح

مرت شؤون رسومها فكأنما

تلك العراص المقفرات نواضح

ياصاحبي تأملاحتما

وسقی دیاركما الملك الرائح

أد می بدت بعيوننا أم ربرب

أم خ رد أكفالهن رواجح

أم هذه مقل الصوار رنت لنا

خلل البراقع أم قنا و صفائح

لم تبق جارحة وقد واجهنا

إلا وهن لبابهن ج وارح

كيف ارتجاع القلب من أسر الهوي

و من الشقاوة أن يراض القارح

لو بله من ماء ضارج شربة

ما أقرت للوجد فيه لواقح

- این است آن نهال سدر و این همان گودالی است که آبش خشکیده اینك دل خوش دار و اندرز مرا بپذیر.

- ای درخت سدری که در این بیابان روئیده شده ای هر گاه کسی که در بیابان قرار بگیرد و راه خود را گم کند بوی آن که همه جا را گرفته وی را راهنمائی می نماید.

. آیا کسی که تو را پیش از مرگ، دیدار کند ناراحتی احساس کرده است با آن که لذتی که در زیر سایه تو به پایان برسد لذتی بس گوارا است.

- دیدار او برای ما ارزنده است لیکن برخلاف انتظار کسی که مانع دیدار می شود دست از انصاف برداشته و اشتیاقی را که دیدگان به دیدار او دارند از آنها ممانعت می نماید.

- زیارتگاه او دور است لیکن هرگاه او را در دل خود راه بدهی زیارتگاه او نزديك خواهد بود.

- شاخه ای که نسیم، او را کج می کند بر فراز آن ماهی است که آن را در تاریکی شب آشکارا می سازد.

ص: 465

- هرگاه پلکهای دیدگان او را هدف خویش قرار بدهند، هیچ دیدهای او را هدف تیر بلای خود قرار نمی دهد.

- در هنگام عبور کردن از وادی عقیق، آنجا بر ما گران تمام شد که به چراگاههای گاوهای وحشی و پرندگان دیگر برخورد داشتیم.

- وضعیت آنجا ما را بر آن داشت که اندکی آرام گرفتیم و از شوق دل گریستیم و اشك چشم که چون سیلابی روان بود عشق او را به اطراف پراکنده ساخت .

- این پیش آمد کاری کرد که آثار آنها از بین برود، چنان که گویا بیابانهایی است که هیچگونه اثری در آن وجود نداشته است.

- ای دو دوست من که آرزومندم همیشه زنده باشید و همواره سرزمین شما تر و تازه بماند اندکی درنگ کنید.

- آیا خون دوری از تو چشم ما را فراگرفته و یا گلهای قرمز رنگ است که در پیش دیدگان ما ظاهر گردیده و یا دستهائی است که به حالت سکون برگذار نموده است.

- و با دیدگان گاوهای وحشی است که از میان نقابها به ما چشمک می زند و یا گونه های قرمز رنگ فریبا است.

به هیچ عضوی با ما روبرو نشد مگر آن که آن عضوها از اعضای خانه های آنها بودند.

- آری دل از علاقه و عشقی که دارد دست برنمی دارد و چه بسیار ناگوار است که زخم داری به ریاضت و زحمت وادار بشود.

- هرگاه با اندك آب قرمز رنگی آلوده گردد بر اثر وجد و سروری که در او ایجاد شده است هیچ گونه تلقیحی در آن اثر نمی کند.

ابن خلکان گفته است: از این پس به ستایش از وزیر پرداخته است و من به مناسبت این که کلام به درازا نکشد از ایراد مابقی آن چکامه خودداری کردم و مقصود من آن است که به پاره ای از سروده های وی که حاکی از سبك اوست اشاره کنم.

از اشعار اوست:

هل الوجد خاف والدموع شهود

وهل مكذب قول الوشاة جحود

ص: 466

و حتى متى تفني شؤونك بالبكا

وقدحدحدا للبكاء لبيد

و إني و إن جفت قناتي كبرة

لذومرة في النائبات جليد

- آیا با داشتن اشك چشم که گواه صادق من است باز هم از برای وجد و سرور بیم و هراسی وجود دارد و آیا کسی هست که گفته سخن چینان منکر را تکذیب نماید.

- تا کی و تا چه زمانی آبروی خود را به گریستن می ریزی با آن که لبید شاعر برای گریستن، اندازه ای را تعیین کرده است.

. در عین حالی که نیزه من از کهنگی خشک شده باز هم در تمام پیش آمدها چابك و دلاورم.

ابن خلکان گفته است: این شجری در ابیات خود، توجه به ابیات لبيد بن ربيعه داشته که می گوید:

تمنى ابنتاي أن يعيش أبوهما

و هل أنا إلآمن ربيعة أو مضر

فقوما فنوحا بالذي تعلمانه

ولا تخمشا وجها و لا تحلقا شعر

و قولا هو المرء الذي لا صديقه

أضاع و لا خان العهود و لاغدر

إلى الحول ثم اسم السلام عليكما

و من يبك حولا كاملا فقد اعتذر

- دو تن دختر من، درخواست دارند که پدرشان نمیرد و زنده بماند و مگر من در زنده ماندن از مردم ربیعه و مضر نمی باشم.

- آری در مرگ خودم به آنها توصیه کردم آن گونه که فراگرفته اید بر من نوحه سرائی کنید و در هنگام نوحه سرائی، صورت نخراشید و موی سر نه تراشید.

. و بگوئید این شخص متوفا، کسی است که دوستش را نرنجانیده و خلاف پیمان نکرده و حیله گری ننموده. ا . و تا يك سال به این حال به سر ببرید و پس از آن که آرزوی سلامتی شما را دارم متوجه باشید کسی که يك سال تمام نوحه سرائی کند از آن به بعد، عذر او پذیرفته می شود.

ابوتمام طائی هم به همین مضمون اشاره کرده است:

ظعنوا فكان بكا حولا بعدهم

ثم ارعويت فذاك حكم لبيد

ص: 467

- از کنار من رفتند و پس از مفارقت ایشان مدت يك سال گریستم و آرام گرفتم و به دستور لبید رفتار کردم.

شريف ابو السعادات، اظهار داشته است ابو اسماعيل حسین طغرائی که بیش از این هم اشاره شد، ابیات زیر را که ساخته طبعش بود برای من نقل کرد:

إذا مالم تكن ملك مطاعة

فكن عبدا لمالكه مطيعا

و إن لم تملك الدنيا جميعة

كما تهواه فاتركها جميعا

هماسببان من ملك و سك

ينبلان الفتى الشرف الرفيعا

فمن يقنع من الدنيا بشيء

سوى هذين عاش بها وضعيا

. هر گاه پادشاه نیرومندی نمی باشی بنده کسی باش که شهریاری جهان را در دست دارد و از دستور او پیروی کن.

- و اگر از همگی آسایش جهان برخوردار نمی گردی و آن چنان که باید به خواسته خود نمی رسی از همگی جهان، دست بردار.

- پادشاهی و دست کشیدن از جهان، دو راهی است که جوان مرد را به بالاترین بزرگواری می رساند.

- این کسی که می تواند به اندکی از جهان بسازد دل بستگی جهان را پیشه خویش نماید به پست ترین گرفتاری دچار خواهد شد.

ابوالسعادات با ابومحمد حسن بن احمدبن محمدبن حكينا بغدادی خزیمی سراینده بنام که ذیل احوال ابو محمد، قاسم بن علی حریری مؤلف مقامات همان طور که فضلای هر زمانی با یکدیگر گفتگو دارند به مشاجره می پرداختند و به رد و ایراد عليه یکدیگر اقدام می نمودند. یکی از مشاجرات آنها هنگامی بود که ابو محمد خزیمی به ابیاتی از او رسید این دو بیت را علیه او گفت:

ياسيدي و الذي يعيذك من

نظم قريض يصدا به الفكر

مالك من جدك النبي سوى

أنك ما ينبغي لك الشعر

۔ ای سید من، به آن خدائی که تو را از سرودن شعری که اندیشه در سرودن آن مداخله داشته باشد باز می دارد.

ص: 468

- از جد خودت، ارثی نبرده ای جز آن که شایسته سرودن اشعار نمی باشی.

سروده ها و ماجراهای این شجری فراوان است بهتر آن که به کوتاهی بپردازیم. ابن شجری در ماه رمضان سال 450 هجری متولد شد و در روز پنج شنبه، بیست و ششم ماه رمضان سال 540 ه. ق در سن نود سالگی درگذشت. و فردای آن، در خانه ای که در کرخ بغداد داشت، مدفون گردید، (رحمه الله تعالی).

شجری: به فتح «شین» نقطه دار و «جیم» مفتوح و مابعد آن، «را» و «یاء» منسوب به شجره است که از قرای اطراف مدينه «على ساكنها افضل الصلوة و السلام» می باشد و شجره، نیز نام مردی است که عرب معاصر و افراد پس از آن به وی می بالیده و گروه بسیاری از دانشمندان و مردم دیگر به وی منتسب می باشد و در حال حاضر، نمی دانم سید هبة الله به کدام يك از قریه مدینه با آن مرد انتساب دارد و ممکن است یکی از نیای او به نام شجره موسوم بوده است. پیش از این، چگونگی کرخ را ذیل احوال معروف کرخی یاد کردیم و اینك نیازی به اعاده نمی باشد (1)- ( پایان). الشيخ منتجب الدین، در فهرست می نویسد: ابوالسعادات سید هبة الله بن علی بن محمدبن حمزه حسینی، فاضل صالح و مؤلف كتاب الامالی است به عده بسیاری از فضلا، دست یافته ام که امالی را بر وی قرائت کرده اند پایان.

مؤلف گوید: شیخ معاصر در امل الآمل به همان مطالبی بسنده کرده که شیخ منتجب الدین در فهرست ایراد نموده است.

قطب راوندی در کتاب قصص الانبیاء می نویسد: ابوالسعادات هبة الله بن على شجری از ابن محمدبن عباس از پدرش از صدوق برای ما چنین حکایت کرد. است

مؤلف گوید: سزاوار نیست در سرلوحه شرح حال ابن شجری وی را به عنوان سیادت یا شرافت (سید، شریف) و مراتب دیگر نسائیم. با آن که چندین

ص: 469


1- در شرح حال معروف کرخی می نویسد: کرخ نام نه محل است و مشهورترین آنها كرخ بغداد است و درست آن است که معروف، اهل همین محل بوده است. و بعضی هم او را از مردم کرخ جدان به ضم جيم و تشدید دال گفته که از شهرهای عراق است و حدفاصل میان خانقین و شهر زور است - م.

مرتبه در این کتاب، نگارش دادیم، شجری، عنوان طائفه هائی از سادات می باشد. و پیش از این هم، كلام ابن خلکان را نقل کردیم که وی را به عنوان (شریف) یاد کرده است.

آری شجری یکی از سادات حسنی است و در نسخه های فهرست منتجب الدین که وی را به لفظ حسینی معرفی کرده است. اشتباهی است که از سوی ناسخان اتفاق افتاده است.

یکی از فضلا در حاشیه بعضی از نسخه های اجازه شهید ثانی که به شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی داده است ذیل متن اجازه شهید ثانی که نوشته است از شیخ برهان الدين قزوینی از سید هبة الله بن شجری نحوی از ابن قدامه از سید رضی تا به آخر، بخشی از احوال ابن خلکان را نوشته و جمله ابن خلکان را که مرقوم داشته (نمیدانم ابن شجری به کدام يك انتساب پیدا کرده) می نویسد: ممکن است شهید ثانی با ایراد این جمله به شریف هبة الله اشاره کرده باشد.

مؤلف گوید: از سیاق کلام وی، به دست می آید، مراد ابن خلکان از ابن شجری شخصی که شهید ثانی به وی اشاره کرده است نباشد. حال آن که مجالی برای توقف در این موضوع نبوده که هردو عنوان متوجه به يك شخص است و از مطالبی که مفصلا از ابن خلکان نقل کردیم این موضوع به خوبی ظاهر می شود و خدا از حقایق احوال باخبر است. او اضافه می شود که نظرات این سید در کتاب مغني اللبيب ابن هشام و کتابهای نحوی دیگر آورده شده است.

ابو فراس فرزدق همام بن غالب

ابو فراس فرزدق همام بن غالب (1)

سراینده توانائی است که در روزگار جریر شاعر بنام عرب می زیسته و به عنوان فرزدق، شهرت داشته و از شیعیان امامی مذهب و مادح حضرت مولانا

ص: 470


1- ترجمه ریاض، ج 4، ص 386 شرح حال مختصری از فرزدق ایراد شده است.

على بن الحسين عليهما السلام است و چکامه او که در مدح و منقبت و معرفی از آن جناب بوده در کتابهای رجال اصحاب ما از قبیل رجال کشی و کتابهای دیگر آمده است و علمای رجال وی را ستوده و نام او را در ردیف اصحاب حضرت امام علی بن الحسين عليهما السلام به نگارش آورده اند. در عین حال از حدیثی که از حضرت علی بن الحسين (علیه السلام) روایت شده که در یکی از روزها آن حضرت پول گزافی به فرزدق اعطا فرمود. یکی از اصحاب به عرض رسانید، آیا شایسته است این مبلغ از پول را به این مرد سراینده فاسق اعطا فرمائی؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود، بهترین ثروت، آن مالی است که به وسیله آن، آبرو محفوظ بماند. از سؤال این صحابی به دست می آید که فرزدق، فرد شایسته و ممدوح نبوده برای این که امام گفته آن صحابی را تثبیت کرد و صورت ظاهر جواب هم دلیل بر ناشایستی او می باشد و این خبر در بحارالانوار بلکه در جلاء العيون که هر دو از مجلسی می باشد آمده است. و در ضمن احوال جریر شاعر، بنا به نوشته ابن خلکان، خواهیم گفت، جریر و فرزدق همواره به گفتگو و مخاصمت برمی خاستند و جریر از نظر اکثر از ادبا در سرایندگی نیرومندتر از فرزدق می باشد و علمای ادب معتقداند در میان سرایندگان اسلامی برای جریر و فرزدق و اخطل همتائی نیست.

و مؤلف گوید: فرزدق به فتح فاو راء بی نقطه و پس از آن، زای نقطه دار ساکن و دال بی نقطه مفتوح و در آخر قاف به معنای پاره ضخیم (1)

شیخ هلال بن سعد بن ابی البدر منتجب الدین در فهرست او را فاضل متدين معرفی کرده است.

ص: 471


1- در قاموس می نویسد: فرزدق بر وزن سفرجل، گرده نان که در تنور افتد و مفرد آن فرزدقه و پاره نان که به دست کنده شده باشد و لقب همام بن غالب بن صعصعه می باشد و هم فرزدقه را به پاره ای از خمیر است که برای یك گرده نان گلوله کرده باشند. پارسی آن پرازده است و یا عربی مرکب از فرزودق زیرا به معنای نانی است که از دقیق به معنای آرد تهیه شده . - م.

شیخ هلال بن محمد حفار

سید ابوالفتح هلال بن محمدبن جعفر بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب عليهم السلام.

سید ابوالفتح هلال بن محمدبن جعفر بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن

ابیطالب عليهم السلام معروف به حفار

وی فاضل دانشور و عالی مقام و به طوری که به خاطر دارم از اعلام بزرگوار طائفه حقه امامیه است و از مشایخ شیخ طوسی به شمار می رود و از عثمان بن احمد و از اسماعیل بن علی بن رزین و از ابو عثمان بن عبدالرحمن و از عبدالله بن یزیدبن ورقاء خزاعی و از ابوبکر محمد بن عمر جعابی و از عبدالله بن محمد و از ابو القاسم اسماعیل بن على بن على دعبلی و دیگران روایت داشته و سند روایات او از کتابهای شیخ و علمای دیگر به دست می آید.

شگفت اینجا است با آن که شیخ در اسانید کتابهای خود از او بسیار نام برده است در عین حال در فهرست و رجال به ترجمه مستقل او اشاره نکرده و در کتابهای رجال دیگر هم به نام او اشاره نشده است آری علامه حلی در اجازه بنی زهره او را از جمله مشایخ عامه شیخ طوسی یاد کرده و این گونه معرفی از سید ابوالفتح از شخص علامه بر خلاف توقع است.

پیش از این نوشتیم ابوالفتح محمد بن هلال حفار از مشایخ شیخ طوسی است، گمان می کنم اشتباهی از سوی ناسخان به وجود آمده است که هلال بن محمد به محمدبن هلال برگشته باشد و نظیر این اشتباه در هشام بن الياس حائری هم اتفاق افتاده که الياس بن هشام را به جای هشام بن الياس معرفی کرده اند.

از کتاب مناقب امیر المؤمنين عليه السلام تأليف ابن مغازلی شافعی استفاده می شود که ابن مغازلی به توسط ابو محمد احمد بن حسن بن احمدبن موسی قندجانی از ابوالفتح هلال بن محمد حفار مترجم حاضر روایت داشته است.

ص: 472

از کتاب مناقب صدر الائمه اخطب خوارزم به دست می آید که هلال بن احمدبن جعفر حفار از ابوبکر محمد بن عمر جعابی روایت داشته و ابو منصور محمد بن عبد العزيز عدل از هلال روایت می کرده است. به حق باید گفت، احمد به جای محمد، آورده شده و اشتباه ناسخان است .

مقصود از ابو منصور یاد شده همان کسی است که در آغاز الصحية الكاملة و کتاب دیگر به عنوان شیخ صدوق ابو منصور محمدبن محمدبن احمدبن عبدالعزيز عکبری معدل شناخته شده است .

حفار علاوه بر مشایخ یاد شده از گروه دیگر از قبيل عبد الله بن محمد و ابو قلابه و ابو سليمان محمدبن حمزة بن محمدبن احمدبن جعفر بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام روایت می کرده و ابوسلیمان از علی بن محمد بزاز روایت داشته و همچنین سید ابو الفتح از اسماعیل بن على بن رزین روایت می کرده است.

و گاهی در طی پاره ای از اسانید اخبار کتاب فضائل اخطب خوارزم چنین آمده است خبر داد به ما، مهذب الائمة از ابوبکر محمد بن حسین بن علی از محمدبن عبدالعزيز ابو منصور معدل از هلال بن احمد بن جعفر حفار از ابوبکر محمد بن عمر تا به آخرسند.

و گاهی در ضمن پاره ای از اسانید اخبار فرائد السمطين حموی چنین آمده است: شيخ رئيس ابو عبدالله قاسم بن فضل بن احمد بن محمود ثقفی از هلال بن محمد بن جعفر بغدادی از ابوالقاسم اسماعیل بن علی بن على بن رزین در واسط از پدرش علی بن على از حضرت رضا عليه السلام. این سند خالی از تأمل نمی باشد زیرا وی با دو واسطه از حضرت رضا عليه السلام روایت کرده است.

سید امیر هبة الله حسینی مشهور به شاهمیر

وی از فضلا و علما و متکلمان بوده و به پندار من از دانشوران روزگار شاه عباس کبیر صفوی است .

و از تألیفات او شرح مزجی است که بر تهذیب المنطق علامه تفتازانی تدوین کرده و من آن شرح را دیده ام.

ص: 473

ی

شیخ یحیی بن ابوطی احمدبن طائی حلبی

وی از دانشوران بنام اصحاب اماميه است و در اقسام علوم، تألیفاتی دارد و حدود ششصد هجری می زیسته است.

شهید اول (ره) در یکی از یادداشتهایش که من به نقل از خط شریف او یادداشت کرده ام از معجم البلدان یاقوت حموی، نقل کرده است یحیی بن ابوطی احمدبن طائی

حلبی یکی از دانشورانی است که فن ادب و فقه و اصول را به آئین امامیه فراگرفته و در انواع علوم هم تألیفاتی دارد. وی اظهار داشته است پدرم به من گفت: فرزند برای من نمی ماند و پس از آن که مدت پنج سال یا هفت سال به تربیت آنها همت می گماشتم در می گذشتند. از سوی دیگر به من، مژده داده بودند که بیست و پنج فرزند روزی تو خواهد شد، من از مرگ آنها بيمناك بودم، و همواره از خدای متعال درخواست می کردم، فرزندی روزی من بفرماید و بر من منت گذارد تا آن فرزند باقی بماند. طولی نکشید همسرم وفات یافت در رؤیا دیدم گویا وارد مسجد بزرگی شده و در آنجا گروهی از مردم حلب اجتماع کرده اند که آنها را می شناسم، بر آنها سلام کردم در آن حال یکی از حضار از جا برخاست و دست مرا گرفت و مرا در یکی از گوشه های مسجد نشانید و سبزی به من داد که هیچ گیاهی را به خوشبوئی آن استشمام نکرده بودم هنگامی که آن سبزی در دست من قرار گرفت به صورت گلی در آمد و از زیبائی و بوی خوش آن به شگفت آمده

ص: 474

بودم در آن حال آن گل پژمرده شد و از دست من به زمین افتاد از این پیش آمد به سختی اندوهناك شدم آن مرد به من تهنیت گفته و اضافه کرد جز این گل، گل دیگری را از دست نخواهی داد. به آن مرد گفتم تو کیستی؟ که خدا تو را نيك بخت بسازد؟ گفت: سالمم! در حالی که از دیدن رؤيا فرحناك بودم از خواب بیدار شدم و رؤیا را این چنین تعبیر کردم که آن سبزی، زن شایسته ای است که روزی من می شود و گلی که در آن ظاهر شد فرزندان همان زن اند و آن گل که از دست دادم فرزندی است که از دست می دهم و نام آن مرد که سالم است مژده می دهد که فرزندان دیگر تو سالم می مانند، طولی نکشید با دختر فقیه مغربی ابو منصور محمدبن ابوعبدالله بختري طائی، وصلت کردم و فرزندی از او به نام على روزی من شد، از حوادث دهر، يك سال و چند روز از عمر او نگذشته بود از دنیا رفت، اندوه گذشتگانم را تجدید کرد و در ضمن آن از داشتن فرزند مأیوس گردیدم، روزگاری نگذشت که احساس کردم همسرم آبستن شده است خرسند گردیده و همتم زیادتر شد و در هر نمازی که می خواندم به خواندن دعا و درخواست اجابت آن کوشش زیاد داشتم و در ضمن آن، به اطلاع من رسیده بود هرگاه کسی طالب فرزندی باشد در نماز تهجد در دعای دست (قنوت) نماز وتر پیش از آن که به رکوع برود این دعا را بخواند.

رب لاتذرني فردا و انت خير الوارثين، رب هب لي من لدنك ذرية طيبه انك سميع الدعاء، اللهم لاتذرني فردا وحيدا مستوحشا فيقصر شکری عند تفکری، بل هب الى من لدنك دنيا و عقبا ذکور و اناثا أسكن اليهم في الوحشة و آنس بهم في الوحدة و أشكرك عند تمام النعمة، يا وهاب يا عزيز يا عظيم أعطني في كل عافية منا منك و ارزقنی خیرآ حتى أنال منهم رضاك عني في صدق الحديث و شكر النعمة و الوفاء بالعهد انك على كل شئ قدير : پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگان می باشی پروردگارا از سوی خودت فرزندان و نوادگان شایسته ای به من کرم کن و درخواست مرا بپذیر که تو هستی که دعای مرا می شنوی، پروردگارا مرا تنها مگذار که از تنهائی به وحشت افتم و آنگاه که به اندیشه تو درمی آیم از سپاس گزاری تو باز بمانم بلکه پروردگارا از تو می خواهم تا دنیا و عقبی و فرزند پسر و دختر به من روزی کنی تا از این راه، ترس و بیم را از خود دور بسازم و در هنگام تنهائی با آنها انس بگیرم و آنگاه که

ص: 475

نعمت تو به اتمام برسد به سپاس گزاری از تو بپردازم ای خدای وهاب که همواره بخشایش تو ما را رهین منت خود قرار می دهد و ای خدای بزرگ، عافیت و تندرستی را نصیب من بگردان و از خوبی برخوردارم بساز تا از سوی آنها به خرسندی تو نایل بیایم و راست بگویم و از نعمت تو شکر گزاری کنم و به پیمان خویش وفا نمایم که تو بر همه چیز توانائی». آری به خواندن این دعا مواظبت می کردم، در اوائل ماه شوال بود پس از نماز و بعد از فارغ شدن از ذکر که در زیر آسمان یعنی در حیاط منزل قرار داشتم در خواب دیدم که مردی از دیوار منزل بیرون آمد و در پشت سر من در طرف شمال توقف کرد و آغاز سوره مریم را تا «اسمه يحيی» تلاوت نمود. پس از آن که از خواب بیدار شدم با خود گفتم از این خواب استفاده می شود فرزندی خدای متعال به نام یحیی به من اعطا می کند و این فرزند باقی می ماند و از خدا سپاس گزاری کردم بار دیگر خواب بر من غلبه کرد همان مرد را دیدم که در برابر من قرار گرفت و آیه مبارکه «یا مریم» را تا «و يرث من آل يعقوب » تلاوت کرد و ساکت شد، از خواب بیدار شدم، تعبیر کردم، از این رؤیا به دست می آید، فرزند باقی می ماند و از من ارث می برد، و به شکر خدا پرداختم و در این حال بودم که بامداد دمید به فریضه صبحگاهی اشتغال ورزیدم.

یحیی می گوید: پدرم می گفت آن شب که تو متولد شدی در خواب دیدم کسی سوره مریم را تا آیه «و آتيناه الحكمة صبيا» تلاوت کرد از خواب بیدار شدم، زنانی که در آن هنگام حضور داشتند خنده کنان نزد من آمدند و مرا به فرزند پسری مژده دادند از خدا سپاس گزاری کردم و تو را نزد خود طلبیدم، اذان به گوش راست و اقامه به گوش چپ تو گفتم و کامت را با تربت حضرت سیدالشهدا علیه السلام که با آب خوشگواری مخلوط شده بود برداشتم و نام تو را یحیی و کنیه ات را ابوالفضل انتخاب کردم و میلاد تو در اوائل شوال سال 575 ه. ق و مصادف با سالی بود که امام ناصر در آن سال به والی گری رسیده بود.

شیخ عمادالدین یحیی بن احمد شارح مفتاح به طوری که یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ اظهار

ص: 476

داشته است: وی از مشایخ اصحاب ما می باشد لیکن به پندار من، مترجم حاضر از علمای عامه است و مؤلف آن رساله، اشتباه کرده است. و دور نیست این شخص، همان مؤذنی مشهور باشد که مفتاح سکاکی را شرح کرده است.

شیخ یحیی بن حسن قرشی

وی فاضل دانشور و بزرگوار و از فضلای بزرگ و مؤلف كتاب منهج التحقيق است و مؤلف كتاب الانوار البدرية في كشف شبه القدرية پاره ای از اخبار و تحقیقات دیگر را از آن نقل کرده است از جمله می نویسد: وی در آن کتاب، اظهار داشته است، مجبره یعنی عامه را از آن جهت اهل سنت گفته اند که معاویه، سالی که مردم را به سب حضرت مولی علی (علیه السلام) تشویق نمود آن سال را «عام السنة» نامید و به همین مناسبت آنان به اهل سنت، معروف گردیدند.

مؤلف گوید: از نقل این موضوع، به دست می آید، شیخ مترجم از شیعیان است. و در یکی از کتابهای اصحاب دیدم، آن گاه که یزید، حضرت سیدالشهدا علیه السلام را شهید کرد و سر مطهرش را به شام آوردند دستور داد آن سر مطهر را بر دروازه شهر یا در ورودی کاخ او نصب کردند و هر کسی که می خواست به یزید تقرب پیدا کند و علاقه خودش را نسبت به کار او نشان بدهد و از آن حضرت عليه السلام شماتت نماید از آن در وارد کاخ یزید می شد و آن شخص را به این جهت «ستی» یا «اهل سنت» گفتند.

شیخ حسن بن علی بن عبدالعالی در کتاب عمدة المقال في كفر اهل الضلال می نویسد: همدستان معاویه و امویهای دیگر، خود را اهل سنت و جماعت قلمداد می کردند و اظهار می داشتند ما از آنهایی به شماریم که سب على عليه السلام و گروهی از بنی امیه را، ستت خویش قرار داده ایم و در روزگار عباسیها که دوستان اهل بیت عليهم السلام آنها را از این نقطه نظر مورد تشنیع و اعتراض قرار دادند، تدلیس کرده و گفتند مراد ما از سنت، سنت و رویه پیمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و جماعت اصحاب اوست تا آنجا که نوشته است این نام، هم اکنون به این گروه گفته می شود و خود آنها از چگونگی وجه تسمیه اش بی اطلاع می باشند.

ص: 477

از کرابیسی نقل کرده وی گفت: نخستین کسی که این نام را بکار برد یزیدبن معاویه بود، آن گاه که سر مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را از در مخصوص نزد او بردند هر کس که از آن در داخل می شد او را ستی می گفتند. مؤلف الزواجر و المواعظ (1) گفته است معاویه، آن سال را «عام السنة» نامید. ابن عبد ربه در کتاب العقد می نویسد: آن گاه که حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه صلح کرد معاویه آن سال را «عام الجماعة » نامیده است. از گواهی علمای عامه، به دست می آید که ریشه نام گذاری آنها از کجا به دست آمده است.

ابن طاووس در کتاب الطرائف (2)و دیگری نیز همین وجه تسمیه را نقل کرده است.

حکیم یارعلی تهرانی معروف به حکيم خیری

تاریخ عالم آرا می نویسد: مرد فاضل صاحب حال و از اصحاب فضل و کمال و بسیار خوش صحبت و شکفته طبع و مطایبه دوست بود و شاه تهماسب صفوی را توجه و التفات تمام به مشارالیه بود و به خدمت معالجه غربا و مردم بی مؤنث گشته، رتق و فتق شربتخانه خیری به آن جناب تعلق داشت بدین جهت به حکیم خیری، مشهور شده بود و دو پسر قابل داشت، حکیم نورالدین، علی و حکیم شرف، هر دو مورد تربیت پدر بودند و در خدمت مرجوعه، معاونتش می نمودند، مرد سخی طبع، مهمان دوست بود، در آخر ایام حیات او، پسرانش، هر دو از زراعت و عمارت و محصول حلال خود، سفره درویشان بر سر راه گشود، به خدمت اعزه و آینده و رونده قیام می نمودند. پایان (3)

ص: 478


1- کتاب الزواجر و المواعظ، تأليف ابو احمد حسن بن عبدالله بن سعیدبن حسن عسکری (م 382) که شرح حال آن در ترجمه ریاض العلماء، ج 1، ص 231 آمده است.
2- طرائف ، ج 1، ص 205.
3- عبارات مزبور را بدون کم و زیاد از جلد1 ص 169 کتاب تاریخ عالم آرا نقل کرده ایم و مؤلف هم همان عبارات را به عربی برگردانیده است.

سید ابوطالب یحیی بن حسين (حسن) بن هارون حسینی هروی

وی از دانشوران بزرگوار اصحاب ما می باشد و سال 305 ه. ق از ابو الحسين نحوی روایت می کرده است. و سید علی بن ابی طالب حسني آملی و سید محمد بن جعفر حسنی استرابادی از وی روایت داشته اند و شیخ منتجب الدین بن بابویه، با سه واسطه در بعضی از احادیث کتاب الاربعين خویش از وی روایت می کرده. لیکن ترجمه او را در کتاب فهرست ایراد ننموده است.

از تألیفات این بزرگوار کتاب الامالی است (1)و سیدبن طاووس در کتاب اقبال برخی از اخبار را از آن کتاب نقل کرده است.

مؤلف گوید: در یکی از مدارك نام پدر یحیی (حسن) آمده است و در همان جا از این سید، به یحیی بن حسین حسینی تعبیر نموده و نام جدش (هارون) را به جهت رعایت اختصار متذکر نشده است. بنابراین، تغایری در کار نخواهد بود و گاهی هم او را سید حسین بن یحیی معرفی کرده است. و در یکی از سندهای برخی از کتابهای اربعین که گویا از جد شيخ منتجب الدین باشد چنین آمده است: خبر داد به من ابوعلی محمد بن محمد مقری (رحمه الله) به قرائتی که بر او داشتم از سید ابوطالب یحیی بن حسین بن هارون حسنی، از ابواحمد، محمدبن على (رحمه الله) از محمد بن جعفر قمی، از احمدبن ابوعبدالله رقی، از حسن بن محبوب، از صفوان بن یحیی، از حضرت صادق عليه السلام.

من در کتابهای رجال، ترجمه مترجم حاضر را به همین اندازه از تفصيل هم به دست نیاورده ام آری آنچه در کتابهای مزبور آمده وی را چنین معرفی کرده اند یحیی بن حسن علوی مؤلف كتاب مسجد النبي (صلی الله علیه و آله) و این که او از تلعکبری روایت داشته است (2)

ص: 479


1- کتاب امالی به نام «تيسير المطالبه در بیروت به طبع رسیده است . م.
2- پیش از این نوشتیم کتاب امالی وی، به طبع رسیده است در آغاز آن کتاب، ترجمه و نسب او به شرح زیر نوشته شده است ابوطالب یحیی بن حسین بن هارون بن حسين بن محمد بن هارون بن محمدبن قاسم بن حسین بن زیدبن حسن بن علی بن ابیطالب عليهم السلام مؤلف امالی تقریبا در سال 340 ه. ق در آمل در خانواده علم و عمل و سیادت و جلادت در راه خدا متولد شد. اساتید او پدرش حسین بن هارون و ابو العباس احمد بن ابراهیم و یحیی بن مرتضی و علی بن اسماعیل و ابو الحسين بصری و دیگران بوده از وی از علمای اهل بیت و یکی از پیشوایان حدیث است پس از درگذشت برادرش مؤيد بالله احمد به جای او برقرار شد و مردم آمل به عنوان پیشوائی زیدیها با وی بیعت کردند و به نام (الناطق بالحق) ملقب گردید و 13 سال به منصب امامت زیدیها برقرار بود و در سن بیشتر از هشتاد سال سنه 424 ه. ق درگذشت. آثار او المجزی ؛ جامع الادلة ؛ التحریر ؛ شرح التحرير؛ مبادى الادلة و الدعاء و الافاده و شرح المبالغ و المسجد و نساب طالبيين ؛ امالی وی در يك مجلد که مشتمل بر 64 باب است به طبع رسیده است . م.

پیش از این و در آینده هم گروهی را به عنوان یحیی معرفی کرده و معرفی خواهیم کرد که ممکن است همه آنها عنوان يك شخص باشد به همین مناسبت باید دقت نمود تا اشتباهی اتفاق نیفتد.

شریف یحیی بن قاسم علوی

وی از دانشوران بزرگوار و معاصر با علامه و دیگران بود بلکه از معاصران فرزندش شیخ فخر الدين هم می باشد.

استاد استناد ایده الله تعالی در مجلد سوم صلات بحار به مناسبت یادآوری از سند دعای صباح و مساء حضرت مولی علی علیه السلام پس از آن که آن دعا را از اختصار المصباح سيد ابن باقی نقل کرده است و همچنین به سند دیگر از شیخ علی کر کی یاد کرده است و پیش از این ذیل ترجمه ملا درویش محمد اصفهانی به آن اشاره نمودیم. می نویسد: در یکی از کتابها، سند دیگری، برای آن دعا به دست آوردم و آن این است که شریف یحیی بن قاسم علوی، اظهار داشته است، صحیفه بالابلندی را به دست آوردم در آن صحیفه به خط مبارك سيد و جدم امیرالمؤمنین علیه السلام چنین توقيع شده بود: بسم الله الرحمن الرحيم، دعای حاضر همان دعائی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من

ص: 480

آموخت و خود آن بزرگوار هر بامداد به خواندن آن دعا مواظبت می فرمود و دعا این است: اللهم يا من دلع لسان الصباح تا به آخر دعا (1)

در آخر آن صحیفه، چنین توقیع فرموده است «كتبه علی بن ابیطالب در ساعت آخر روز پنجشنبه 11 ذیحجه سال 25 ه. ق.

و خود شریف گفته است: من، دعای صباح را از خط مبارك آن حضرت که به قلم کوفی بر ورق آهو مرقوم فرموده بود در 27 ذیقعده سال 734 ه. ق در این جا، نقل کردم (پایان).

و مؤلف گوید: اصل خط مبارك حضرت مولانا امیر المؤمنین علیه السلام در روزگار ما در «خلج فارس» موجود بود و همان خط شریف را به سلطان عصر ما اهدا کردند و هم اکنون آن خط مبارك در خزینه سلطان، موجود می باشد.

شیخ فقيه افضل نجيب الدین ابوزکریا (یا: ابومحمد) یحیی بن احمدبن

یحیی بن حسن بن سعيد هذلی حلی . وی فاضل دانشور وعامل کامل فقيه ادیب و نحوی، معروف به شیخ نجيب الدين، مؤلف كتاب الجامع و پسر عموی محقق مؤلف الشرایع است و او را گاهی یحیی بن سعید می گویند و اسامی نیاکانش را بجهت اختصار، حذف می کنند.

و فرزندش شیخ صفی الدین ابو عبدالله بن شیخ نجیب الدین ابو احمد یحیی هم از علما بوده و ترجمه حالش پیش از این یادآوری شده است.

به طوری که از اسانید اربعین شهید (قدس سره) استفاده می شود گروه بسیاری از

ص: 481


1- این دعا در کتابهای ادعیه آمده است و حکیم متأله مرحوم حاج ملاهادی سبزواری (قده) شرحی بر دعای صباح مرقوم فرموده همراه با شرح جوشن کبیر که تألیف آن بزرگوار می باشد به طبع رسیده است. بعضی از بزرگان به خواندن این دعا در هر روز مواظبت داشته و اظهار داشته تا آخر عمر از برکت این دعای شریف به هیچگونه ناراحتی و دردسری مبتلا نگردیدم و در رؤیائی حضرت مولی (علیه السلام) را به خواب دیدم مرا به مداومت آن تشویق و امر فرمود - م.

دانشوران از یحیی بن سعید روایت داشته است از جمله سید مجدالدین، ابوالفوارس محمد بن علی بن اعرج حسینی پدر سید عميد الدين، و یحیی نیز از گروه بسیاری روایت می کرده از قبیل سید فقيه محيي الدين ابو حامد محمدبن عبدالله بن على بن زهره حسینی (1).

شیخ معاصر در امل الأمل می نویسد: شیخ ابوزکریا معروف به یحیی بن سعید فرزند احمدبن یحیی بن حسن بن سعيد هذلی از فضلای روزگارش بوده است و سید عبدالکریم بن احمدبن طاووس، کتاب معالم العلماء ابن شهر آشوب و کتابهای دیگر را از وی روایت می کرده و من این سند را به خط خود ابن طاووس دیده ام و علامه حلی هم از وی روایت داشته است. کتاب جامع الشرایع و کتابهای دیگر از تألیفات او می باشد. علامه او را به عنوان پارسائی و پرهیز کاری ستوده است.

ابن داوود گفته است: یحیی بن احمدبن سعید، استاد ما پیشوای بس دانا و پرهیزکار و رهبر دانشوران روزگار خود بود و از فنون ادبی و فقهی و اصولی کمال بهره وری را داشته و از فضلای دیگر پرهیزکارتر و پارساتر به شمار می آمده است تألیفات محققانه ای دارد از قبيل الجامع للشرایع در فقه و المدخل در اصول فقه و کتابهای دیگر و سال 690 ه. ق درگذشته است.

شیخ حسن و دیگران نوشته اند: نجیب الدین یحیی بن احمدبن یحیی بن حسن بن سعید، پسر عموی محقق، جعفر بن حسن بن یحیی بن حسن بن سعید حلی است.

علامه در اجازه(2) خود می نویسد: شیخ اعظم، خواجه نصیر الدین محمدبن حسن

ص: 482


1- شهید در سند حدیث اول اربعین نوشته است: نجيب الدین یحیی بن سعید حتی از سید فقیه محيي الدين ابو حامد محمدبن زهره حسینی و در حدیث نهم نوشته نجیب الدین از عربي بن مسافر عبادی و در حدیث سی ام نوشته یحیی بن سعید از ابوحامد سید محيي الدين و در حدیث سی و سه نوشته از پدرش از سید محيي الدين و در حدیث سی و هفت نوشته علامه حلی و محمدبن علی بن اعرج از یحیی بن سعید و او از سید محيي الدين از شاذان روایت داشته است . م.
2- مراد از آن، اجازه ای است که علامه برای ابناء ابن زهره مرقوم داشته و صورت آن اجازه در مجلد 107 مجلد اجازات بحار الانوار آمده است. م.

طوسی وزیر سلطان هولاكو بود، هولاكو وی را به عراق گسیل داشت، خواجه وارد حله شد فقهای آن سرزمین گرد او اجتماع کردند، خواجه از فقیه نجم الدین ابوالقاسم، جعفر بن سعيد (محقق حلی) پرسید: اعلم این گروه کیست؟ محقق پاسخ داد: همگان از فضلا و علما می باشند چنان که هر گاه یکی از آنها در فنی مبرز باشد دیگری در فن دیگر مهارت دارد. خواجه پرسید: كدام يك از ایشان در فن کلام و اصول فقه، مهارت دارد و اعلم از دیگران است؟ محقق پدر من سدید الدين، يوسف بن مطهر و فقیه مفیدالدین محمدبن جهم را معرفی کرد و گفت: این دو تن در فن کلام و اصول فقه، اعلم از دیگرانند. شیخ یحیی بن سعید از رفتار محقق ناراحت شد و نامه عتاب آمیز همراه با ابیاتی برای او نوشت و ابیات مزبور عبارت است:

الاتهن من عظيم قدر و إن کن

ت مشارة إليه بالتعظيم

فاللبيب الكريم ينقص قدرة

بالتعدي على اللبيب الكريم

ولغ الخمر بالعقول رمي ال

خمر بتنجيسها و بالتحريم

- شایسته نیست کسی که موقعیتی پیدا کرده است دیگری را مورد اهانت قرار بدهد.

- زیرا هرگاه انسان خردمند و باکرم نسبت به انسان خردمندی توهین کند از موقعیت و مقدار او کاسته خواهد شد.

- شرابی که پلید و محکوم به حرمت است وعقول را بازیچه خود قرار می دهد باید آن را ریخت و از وجود آن، صرف نظر کرد.

در ذیل آن اضافه کرده چگونه در حضور خواجه از ابن جهم و ابن مطهر نام بردی و از من خاطر کردی؟ محقق در پاسخ او نامه ای نگاشت و پوزش خواسته که هرگاه خواجه یکی از مسائل کلام و اصول فقه را می پرسید ممکن بود در پاسخ او متوقف شوی و موجبات سرشکستگی ما را ایجاد نمائی! و مؤلف گوید: یحیی بن سعید از جمله دانشورانی است که علمای شیعه و بزرگان اهل سنت به فضیلت و مقام علمی او اتفاق کرده اند. سیوطی که یکی از علمای عامه است در کتاب الوعات في طبقات اللغويين و النحات می نویسد: یحیی بن احمدبن

ص: 483

یحیی بن سعید نجیب الدين هذلی حلی شیعی، ذهبی می گوید: وی از لغويها و ادبا بود، حافظ حدیث و بینای به لغت و ادب و از رافضیان بزرگوار و شاگرد ابن اخضر(1) بود سال 601 ه. ق در کوفه متولد شد و در شب عرفه سال 689 ه. ق وفات یافت(2).

مؤلف گوید: شیخ جلال الدین، ابو محمد، حسن بن نما حلى و سید شمس الدين محمدبن ابوالمعالی موسوی و دیگر از بزرگان از یحیی بن سعید نجیب الدين، روایت کرده اند.

برخی از بزرگان اظهار داشته است، محمدبن ادريس حتى فقيه بنام (و مؤلف سرائر) جد مادری شیخ نجیب الدین مترجم حاضر است و از کسانی که به این موضوع، تصریح کرده اند شهید اول در کتاب الذكری و سید داماد در حواشی شارع النجاة و سید در حواشی مزبور نوشته است شیخ نجیب الدين، سبط ابن ادریس است یعنی مادر او دختر ابن ادریس می باشد(3)

به طوری که یکی از علما اظهار داشته است یحیی بن سعید از شاگردان پسرعمویش محقق حلی است.

شیخ معاصر در شرح حال مترجم حاضر نوشته است: سید عبدالکریم بن طاووس کتاب معالم العلما را از ابن سعید روایت کرده و من سند این روایت را به خط ابن طاووس دیده ام ) مرادش از ابن طاووس همان سید عبدالکریم است و صورت خطش این

ص: 484


1- سیوطی در بغية الوعاة، ابوالحسن علی بن عبدالرحمن بن اخضر را که سال 415 ه. ق وفات یافته نام برده است حال آن که ابن اخضر 87 سال پیش از تولد یحیی درگذشته است - م.
2- امل الآمل، ج 2، ص 346.
3- از قرائن تاریخی استفاده می شود نجیب الدین یحیی نواده بلافصل ابن ادریس نبوده است و اگر بر فرضی که از نواده های وی باشد با واسطه است زیرا نوشته اند ابن ادریس در سال 558 ه. ق به حد بلوغ رسیده بنابر این سال تولد او 543 ه. ق می باشد و چنان که مؤلف نقل کرده نجیب الدین سال 601 ه متولد شده و فاصله تولدشان 58 سال بوده و بر فرضی که ابن ادریس 25 سال عمر کرده باشد بازهم درست نیست مادر او دختر ابن ادریس باشد زیرا ابن ادریس 33 سال پیش از تولد او وفات یافته است . م.

است: «بلغ قرائة على شيخنا العلامه بقية المشيخه نجيب الدين، یحیی بن سعید ادام الله بركته في ثانی عشر ذي القعدة سنة ست و ثمانين و ستمأة كتبه عبدالکریم بن طاووس الحسنی حامد مصلية مستغفرة» یعنی این کتاب در سال 686 ه. ق بر شیخ علامه باقیمانده مشایخ قرائت گردید.

و نیز مؤلف گوید: از تألیفات مترجم حاضر کتاب الفحص و البيان عن اسرار القرآن است این کتاب را شیخ زین الدین بیاضی در کتاب الصراط المستقیم به وی نسبت داده است و اضافه کرده نجیب الدين، در تألیف این کتاب، آیات داله بر اختیار بنده را با آیات داله بر جبر را مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده است که آیات اختیار هفتاد بار بیشتر از آیات جبر می باشد.

از تألیفات اوست کتاب نزهة النظر في الجمع بين الأشباه و النظائر این کتاب را گروهی از علما از آثار او نام برده اند و استاد استناد در اول بحار به این معنی تصریح کرده است و آن کتاب را همراه با کتاب جامع الشرایع یادآوری کرده و مطالبی را از هر دوی آنها نقل نموده و هر دو کتاب را مورد اعتماد خود قرار داده است و اضافه کرده این هر دو کتاب، از تألیفات شیخ افضل، نجیب الدین یحیی بن سعید است و مؤلف آنها از مشاهیر علمای دقیق النظر بوده و تحقیقات او در میان متأخران از علما، متداول می باشد و او پسر عموی محقق حلی مؤلف الشرائع والمعتبر است.

برخی از علما در اظهارنظر خود گفته است کتاب نزهة الناظر از تألیفات نجيب الدین نمی باشد. و نسخه ای از آن کتاب، در نزد ما موجود است. و کتاب ارزنده ای است که تحقیقات فراوانی در مسائل فقهی دارد و مسائل مزبور را که متعدد بود و شبه و نظیری داشته در آن ایراد کرده است. ابن داوود مؤلف رجال هم که معاصر با وی بوده کتابی به نام الاشباه و النظائر به همان سبك تأليف نموده است در عین حال، کتاب مزبور را از تألیفات نجيب الدین مترجم حاضر ندانسته اند.

و گاهی برای ادعای خود چنین برداشت کرده اند که بر پشت یکی از نسخه های کهن آن کتاب چنین آمده است که کتاب حاضر از تألیفات شیخ مهذب الدين، حسین بن محمدبن عبدالله می باشد و گاهی به پندار می آید که مهذب الدين، همان شیخ حسین بن

ص: 485

رده باشد و ما پیش از این، تفصیل آن را ذیل شرح حال هر دو ایراد کرده ایم.

در عین حال، نسخه ای که به شیخ مهذب الدين، حسین بن محمدبن عبدالله نسبت داده اند دارای دیباچه زیادی است و به طوری که خود او در آغاز دیباچه مرقوم داشته است این کتاب را برای فرزندش تأليف نموده و نسخه ای که به مترجم حاضر نسبت داده شده دارای دیباچه مفصلی نبوده بلکه در آغاز آن چنین آمده است: «الحمدلله رب العالمين و الصلوة على رسوله محمد و آله اجمعين» سپس می نویسد: آگاه باش این کتاب را برای تو تصنیف کردم و اشباه و نظایر احکام را در آن گرد آوردم و به نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه والنظائر نامیدم، فصل، عبادت فعلی است(1).» تا به آخر.

از تأليف او کتاب معالم الدین در فقه است، این کتاب را نواده شیخ علی کرکی در رسالة اللمعة في مسئلة صلوة الجمعة به وی نسبت داده است.

کفعمی در یکی از مجموعه هایش کتاب کشف الالتباس عن نجاسة الأرجاس را به وی نسبت داده و مسئله نجاست مشرکان را از آن نقل کرده است.

از تألیفات او کتابی است در سفر که شهید در ذکری آن را به وی منسوب دانسته است.

در پشت کتاب نهج البلاغه سید رضی (ره) اجازه ای دیدم که آن را شیخ

ص: 486


1- الذريعة، ج 24، ص 125 می نویسد: نزهة الناظر منسوب به نجیب الدین یحیی است. ریاض العلماء نسخه ای از آن را که سال 674 ه. ق (که پانزده سال پیش از رحلت مؤلف بوده) دیده و آن را به حسب آنچه بر پشت آن کتاب نوشته تأليف مهذب الدين، حسین دانسته و احتمال داده مهذب الدين همان حسین بن رده است که از مشایخ سديد الدين، یوسف پدر علامه حلی است پس از آن مطالبی که در بالا ترجمه شد ایراد کرده و اضافه کرده انتساب کتاب به ابن رده که شانزده سال پیش از مؤلف درگذشته درست نیست و به گمان می رسد یحیی بن سعید کتاب مزبور را دیده و از آنجا که مورد پسندش بوده به استنساخ امور مهمه آن پرداخته و دیباچه طولانی آن را اسقاط نموده و نظر به این که از مؤلف آن اطلاعی نداشته نام مؤلف را ذکر نکرده است و به مناسبت این که به خط نجيب الدين، بوده دیگران آن را به وی نسبت دادهاند و پس از ایراد مطالبی می نویسد: این کتاب سال 1318 ه. ق به طبع رسیده و آن را تأليف محقق حلی شمرده و شکی نیست این انتساب نابجا است و در این روزگار هم به طبع رسیده است - م.

نجیب الدین مترجم حاضر به خط شریف خویش برای سید عز الدين، حسن بن علی بن محمدبن علی معروف به ابن أبزر حسینی مرقوم داشته و من صورت آن اجازه را در ذیل ترجمه آن سید ایراد کرده ام و تاریخ آن 655 ه. ق است و خط وی متوسط بوده و نسبش را در آن اجازه چنین آورده است «یحیی بن احمدبن یحیی بن سعید» و لفظ حسن را که یکی از نیاکان اوست از میان یحیی و سعید حذف کرده و کار آسانی است زیرا انتساب به جد شایع است و اسقاط اسم مزبور از همین باب می باشد.

و اجازه دیگری هم نجیب الدین به خط شریف خود در پشت نهج البلاغه برای سید نجم الدین، ابوعبدالله حسین بن اردشیر بن محمد طبری مرقوم داشته و من این اجازه را در ذیل ترجمه وی نگاشته ام و تاریخ آن 677 ه. ق است و خطش متوسط است. و از هر دو اجازه بر می آید، نجیب الدین نهج البلاغه را از سید محيي الدين، ابوحامد، محمدبن عبدالله بن على بن زهره حسینی حلبی از ابن شهر آشوب روایت داشته است تا به آخر سند روایت، و در هر دو اجازه به توسط سید محيى الدين یاد شده از سید عز الدين، ابو الحارث، محمدبن حسن بن علی حسینی بغدادی از قطب راوندی روایت داشته تا به آخرسند.

و یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ، نجیب الدین، را در ردیف مشایخ نام برده و او را چنین معرفی کرده است شیخ نجیب الدین، یحیی بن محمدبن حسن بن سعيد مصنف جامع الشرایع.

مؤلف گوید: ممکن است اشتباهی در نسخه رساله اتفاق افتاده باشد زیرا نام پدر

نجيب الدین، احمد است نه محمد.

شهید اول در شرح ارشاد در بحث قضاء صلوة فائته، مسئله مفرده را در این خصوص به مترجم حاضر نسبت داده و پس از این هم همین مسئله را از جدش شیخ یحیی بن سعید که پس از این یادآوری خواهد شد ذکر خواهیم کرد که وی در آغاز، قائل به تضییق بوده پس از آن، از رأی اولی خود بازگشته و قائل به توسعه شده است.

از اجازه شیخ حسین بن علی بن حماد لیثی واسطی که به شیخ نجم الدين، خضربن محمدبن نعیم مطار آبادی بر می آید که پدر شیخ حسین یعنی شیخ علی بن حماد از شیخ

ص: 487

نجیب الدین یحیی بن سعید مترجم حاضر روایت داشته و از همان اجازه استفاده می شود شیخ نجیب الدين، یحیی بن سعید مترجم حاضر از محقق شیخ ابو القاسم، جعفر بن يحيى

حلى مؤلف الشرایع یعنی پسر عمویش روایت داشته است و از مواضع دیگر هم همین

سند استفاده می شود.

از اجازه شیخ علی کرکی به شیخ علی میسی استفاده می شود: نجيب الدين، یحیی بن سعید، مترجم حاضر از شیخ سعيد فقيه قدوه علما نجيب الدین ، ابو ابراهيم محمدبن نما حلى ربعی و سید سعید اجل علامه امام ادبا و مرجع نسب شناسان و فقیهان شمس الدین ابوعلی، فخار بن معد موسوی روایت داشته است. و در همان اجازه اظهار کرده نجیب الدين يحيى مترجم حاضر از سید امام مرتضی سعید علامه محيي الدين ابوحامد، محمدبن زهره حسینی حلبی اسحاقی از ابن شهر آشوب روایت می کرده و شیخ جلال الدین ابو محمد، حسن بن نما، از نجیب الدین یحیی روایت داشته است لیکن باید دانست که سید جلال الدین یاد شده، سیدبن زهره مشهور مؤلف غنيه نیست بلکه به طوری که در شرح حالش توضیح دادیم وی برادر زاده اوست.

کفعمی در حواشی کتاب فرج الكرب می نویسد: نجیب الدین یحیی بن احمدبن سعید (قدس الله سره) تألیفات مشتمل بر تحقیقات ارزنده ای دارد از قبیل کتاب الجامع در فقه و کتاب المدخل در اصول فقه و کتابهای دیگر.

و یکی از فضلا او را چنین ستوده است.

ليس في الناس فقيها

مثل یحیی بن سعید

صنف الجامع فقها

قد حوى کل شرید

- در میان دانشوران، فقیهی مانند یحیی بن سعید وجود ندارد. - زیرا او کتاب الجامع را که مشتمل بر همگی متفرقات فقهی است تصنیف نموده دیگری در تعریف او گفته است:

یا سعيد الجدود و يابن سعید

ما رأينا كمثل بحثك بحث

أنت یحیی و العلم باسمك يحيا

ظنه العالم المحقق وحيا

ص: 488

- ای پسر سعید و ای کسی که همه نیاکان تو مردم نيك بخت اند نام تو یحیی است و دانش هم از برکت وجود تو زنده می گردد. .

- هیچ گونه بحث و تدریس را مانند بحث تو ندیده ایم تا آنجا که دانشمند محقق بحث تو را به منزله وحی مشاهده می کند.

مؤلف گوید: از پایان کتاب الجامع او به دست می آید نجیب الدین از گروهی از دانشوران از قبیل سید محيي الدين ابوحامد، محمدبن عبدالله بن على بن زهره حسینی حلبی و از شیخ محمد بن ابو البركات بن ابراهیم صنعانی روایت داشته است.

پیش از این به ترجمه احوال صفی الدین، محمدبن نجیب الدین محمدبن یحیی بن سعید حلی اشاره کردیم. پیداست که وی فرزند یا نواده اوست (1)

از اربعین شیخ شهید استفاده می شود: معظم له از زاهد جلال الدين ابو محمد، حسن بن احمدبن نما حتی از شیخ فقيه نجیب الدین یحیی بن سعید از سید محيي الدين ابو حامد محمدبن عبدالله بن زهره حسینی اسحاقی از شریف فقیه عزالدين، أبو الحارث محمدبن حسن بن علی حسینی بغدادی روایت داشته است(2)

از کتاب فرحة الغری سید عبدالکریم بن طاووس استفاده می شود که وی از یحیی بن سعید مترجم حاضر از محمدبن ابو البرکات روایت می کرده است(3)

ملا نظام الدین قرشی در نظام الأقوال می نویسد: یحیی بن احمدبن یحیی بن

ص: 489


1- شهید اول در سند حدیث سی و سوم می نویسد: خبر داد به ما شیخ زین الدین در تاریخش از شیخ امام علامه ابوعبدالله محمدبن شیخ فقیه امام شیخ طائفه نجیب الدین ابواحمد یحیی بن احمد بن سعيد حلى بنابراین صفی الدین نواده یحیی است و ممکن است لقب محمد هم نجیب الدین باشد - م.
2- سند مزبور در آغاز حديث سیام اربعین شهید آمده است . م.
3- در اجازه مفصلی که یکی از شاگردان یحیی مرقوم داشته و صورت آن در مجلد 107 بحار آمده نوشته است یحیی بن سعید از شیخ محمد ابو البرکات صنعانی و شیخ عزالدين بن حسين غروی و ابو حامد بن زهره روایت داشته است . م.

حسن بن سعيد عموزاده محقق نجم الدين، امام علامه ورع و قدوه علما همگی فنون ادبی و فقهی و اصولی را دارا بود و از فضلای دیگر پرهیزکارتر و پارساتر به شمار می آمد تصانیفی دارد که همگی آنها مشتمل بر تحقیقات فراوانی است از جمله الجامع للشرایع در فقه و کتاب المدخل در اصول فقه و کتابهای دیگر در ذیحجه سال 690 ه. ق در گذشت(1). علامه (قدس سره) از وی روایت داشته است.

حموینی در فرائد السمطین می نویسد: در ماه ذیقعده سال 671 ه. ق در خانه او به قرائت از او نایل آمده و او از سید محيي الدين ابوحامد محمدبن عبدالله بن علی بن زهره حسنی حلبی از عمویش شریف نقیب امین الدین ابوطالب، احمدبن محمدبن جعفر حسنی (رض) به قرائتی که بر آن دو داشت و آنها از قاضی ابو الحسن علی بن عبدالله بن محمدبن ابی جراده از شیخ جليل ابوالفتح عبدالله بن اسماعیل بن ابوعیسی از ابواسحاق بن ابوبکر رازی از علی بن مهرویه قزوینی روایت کرده است.

مؤلف گوید: از سبك سند به دست می آید پیش از جمله «به قرائتی که بر آن دو داشته اسمی افتاده باشد.

شیخ یحیی بن جعفر بن عبدالصمد عاملی کرکی

شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی فاضل عالم و فقیه پارسا و از معاصران است. در شهر فراه از نواحی خراسان می زیسته (2).

مؤلف گوید: در این روزگاران نشنیده ام عالم بنامی در شهر فراه زیست داشته باشد و خود شیخ معاصر به آنچه نوشته است داناتر است.

ص: 490


1- فوائدالرضوية ، ج 2، ص 652 می نویسد: در آخر شهر حله قبه عالی بنیان شده است که به قبه شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید عموزاده محقق معروف می باشد لیکن اثر قبری از وی در آنجا نمی باشد. م.
2- امل الآمل، ج 1، ص 190.

شیخ ابوزکریا یحیی اکبر بن حسن بن سعيد حلی

شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی دانشمند محقق و جد محقق، نجم الدين جعفر بن حسن بن یحیی است. فرزندش از وی روایت داشته و نواده اش از فرزندش روایت داشته است. شیخ شهید (ره) او را چنین یاد کرده است شیخ علامه اسعد مغفور رئیس مذهب در روزگارش نجیب الدین یحیی بن حسن بن سعيد مؤلف جامع و کتابهای دیگر (1).

مؤلف گوید: آنچه را که شیخ معاصر از شهید نقل کرده است بیرون از دقت نمی باشد زیرا نجیب الدین یحیی مؤلف الجامع پسر عموی محقق است که به تازگی ترجمه احوال او را نوشتیم نه جد او. و ممکن است اشتباه از آنجا باشد که محض اختصار نسبت او را به جد داده اند زیرا نجیب الدین همان یحیی بن احمد بن یحیی بن حسن بن سعید است .

جد محقق، يحيى اكبر مترجم حاضر از عربي بن مسافر عبادی روایت می کرده و این سند از آغاز اربعین شیخ بهائی و کتابهای دیگر استفاده می شود (2)

مترجم حاضر در روزگار خودش از فقهای بزرگ بوده است. شیخ شهید در شرح ارشاد در بحث قضای نماز فوت شده، قول به توسعه و عدم وجوب تقديم فائته را از او نقل کرده است و اظهار داشته از فقهای متأخر که قائل به توسعه بوده قطب الدین راوندی و نصير الدين عبدالله بن حمزه طوسی و سدید الدین محمود حمصی و شیخ یحیی بن سعید جد شیخ نجم الدين، و نجیب الدین است فرزندش یحیی در تحقیقی که در این زمینه دارد قول توسعه را از وی نقل کرده است.

مؤلف گوید: مراد از فرزندش یحیی همان نواده اش شیخ نجیب الدین است که شرح حالش گذشت.

ص: 491


1- امل الآمل، ج 2، ص 345
2- شهید اول در سند حدیث نهم اربعین می نویسد: شيخ سالم بن محفوظ حتی از شیخ نجيب الدین یحیی بن سعید اکبر از شیخ عربي بن مسافر عبادی روایت داشته است . م.

شیخ شرف الدین یحیی بن عزالدین حسین بن عشيرة بن ناصر بحرانی یزدی

وی از فضلای شاگردان شیخ علی کرکی است و در شهر یزد از سوی او نیابت داشته و من عده ای از تألیفات او را که به خط خودش بوده در شهر یزد و شهرهای دیگر دیده ام و خطش متوسط است. در مجموعه ای از تحقیقاتش که به خط او می باشد و نزد ما موجود است تألیفات خود را به تفصیل ایراد کرده است. از آن جمله کتاب تلخيص تفسیر کبیر شیخ طبرسی همراه با تحقیقات و نکاتی که خود داشته است؛ تلخيص كتاب کشف الغمة في معرفة الأئمة با اضافاتی که خود بر آن افزوده است؛ شرح الجعفرية استادش شیخ علی به نام التحفة الرضية ؛ هداية التاج في شرح رسالة مناسك الحاج استادش شیخ علی مزبور؛ تلخيص كتاب الدیلمی یعنی کتاب ارشاد القلوب؛ نقد کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدوق؛ تلخیص کتاب المعارف ابن قتیبه، کتاب الانساب من امامنا القائم بالحق الى آدم عليه السلام و کتاب نهج الرشاد في معرفة حجج الله على العباد از حضرت آدم تا حضرت قائم مهدی علیهما صلوات الله و شناخت اولیا و اعداء و قاتلانشان؛ کتاب اللباب فی اثبات معرفة الانساب؛ تلخیص علل الشرایع صدوق؛ السعادات در دعا و در این کتاب به فوائد ارزنده ای اشاره کرده است؛ رسالة في اسباب الملك ؛ رسالة في علم القرائه ؛ رسالة في زیارت الرضا عليه السلام؛ رسالة في اثبات الرجعة؛ کتاب زبدة الاخبار في فضائل المخلصين الاطهار؛ کتاب مقتل امير المؤمنین عليه السلام؛ كتاب مقتل فاطمة الزهرا علیها السلام؛ كتاب وفات الحسن الزکی علیه السلام پایان آنچه در آن مجموعه به خط شریف او نگاشته شده است.

مؤلف گوید: کتاب السعادات او را که در دعا است در شهر یزد به خط او دیده ام کتاب بزرگی است و از تحقیقات بسیار ارزنده برخوردار است. و به گمانم رساله زيارة الرضا عليه السلام او را هم بیست سال پیش از تألیف این کتاب در استراباد دیده ام.

و کتابهای مقاتل سه گانه او هم اکنون در بحرین و شهرهای دیگر معروف است. و من در آن مجموعه، اجازه شیخ علی کرکی را که برای او به خط شریف خود

ص: 492

نوشته بود مشاهده کردم و تاریخ آن 932 ه. ق است.

بزودی ترجمه یحیی بن حسین بن علی بن ناصر بحرانی را ایراد خواهیم کرد و از نظر من این شخص با مترجم حاضر یکی است بلکه مترجم حاضر با شیخ یحیی مفتی بحرانی مؤلف رساله احوال المشایخ یکی است، لیكن یکی بودن مترجم حاضر با شیخ یحیی یزدی خالی از دقت و تأمل نمی باشد.

شیخ یحیی بن حسین بن علی بن ناصر بحرانی مقیم یزد

وی از شاگردان بزرگوار شیخ علی کرکی بوده و از او روایت داشته است. در اصفهان به مجموعه ای دست یافتم که خط مترجم در آن دیده می شد و خطش متوسط بود و اکثر آن مجموعه بر وی قرائت شده بود و از جمله رساله هائی که در آن مجموعه، به نگارش آمده رسالة البيان شهید و اللمعة في النية و رساله ها و کتابهای دیگر بوده و در همان مجموعه چندین اجازه از شیخ یحیی به چشم می خورد که برای شاگردش شیخ على بن خميس بن عبدالله جزائری نوشته و تاریخ آن 961 ه. ق می باشد.

با توجه به آنچه نوشتیم نمی توان مترجم حاضر را با شیخ یحیی بن حسین بن عشیرة بن ناصر بحرانی پیش یاد شده یکی دانست. بلکه باید گفت مترجم حاضر با شیخ یحیی که معاصر با شیخ بهائی بوده و پس از این به وی اشاره خواهیم کرد یکی می باشد و چگونه اتحادی میان این دو عنوان در کار نباشد با آن که شیخ یحیی که بزودی به نام او اشاره می شود دانشمندی است که استاد فاضل ملا محمد باقر سبزواری و امثال او از معاصرانش مجلس درس او را دریافته اند.

شیخ یحیی مترجم حاضر، تعليقات و تحقیقاتی بر کتابهائی دارد که در آن مجموعه آمده است ویژه تعليقاتی بر رسالة اللمعة في النية تأليف ابن فهد مرقوم داشته است. و نیز تحقیقات متفرقه فقهیه دارد از جمله تحقیقاتی است که برای سند قضاء نماز تهیه کرده است. محتمل است مترجم حاضر با شیخ یحیی مفتی بحرانی که بزودی به احوالش اشاره می شود و رساله احوال المشایخ از تألیفات او می باشد یکی باشد.

ص: 493

شیخ یحیی یزدی

وی فاضل دانشور و بزگواری خردمند و متکلم فقیه و مدقق محقق بود در انواع علوم مهارت داشت و دانشوری باجربزه و هوشمند بود گروهی از دانشوران آن زمان از محضر او استفاده کرده اند. از آن جمله استاد فاضل ملا محمدباقر سبزواری (قدس سره) به درس او حاضر می شده. وی در روزگار شاه صفی بلکه شاه عباس اول می زیسته و میپندارم از شاگردان شیخ بهائی است.

استاد فاضل، از وی استجازه کرد به وی اجازه داد. شیخ یحیی با آن که در نهایت فضيلت و كمال بود به طوری که شهرت دارد از

سلیقه شایسته ای برخوردار نبوده و به اصطلاح کج سلیقه به شمار می آمد.

ابومحمد یحیی بن حسین علوی نیشابوری

ابن شهر آشوب در معالم العلماء ص 131 می نویسد: وی از مردم بنی زیاره و از متکلمان و پارسایان است. از تألیفات او المسح على الرجلین کتاب بزرگ و ارزنده ای است و ابطال القياس و التوحيد و سائر ابوابه و کتابهای بسیاری هم در امامت تألیف کرده است.

مؤلف گوید: مراد از زیاره (که ابن شهر آشوب نوشته وی، از مردم بنی الزياره می باشد) سید عزالدین شرفشاه بن محمد حسینی افطسی نیشابوری معروف به زیاره است که در نجف اشرف مدفون شده و در باب شین نقطه دار به بخشی از شرح حالش اشاره کردیم. اشکال اینجا است که خود سید شرفشاه در روزگار ابن شهر آشوب می زیسته چگونه او را از بنی زیاره به شمار آورده است، زیرا از ظاهر عبارت وی استفاده می شود که ابو محمد فرزند بلافصل سید نبوده است و از نوادگان او می باشد و هرگاه چنین احتمالی در کار باشد چگونه ممکن است ابن شهر آشوب او را دریافته باشد.

و ممکن است سيد مترجم، همان سید ابوالحسن یحیی بن حسین بن اسماعیل حسینی نسابه حافظ حديث باشد که به شرح حال او اشاره خواهیم کرد.

ص: 494

شیخ ابوسعید یحیی بن طاهر بن حسين مؤدب زاهد سمان

گاهی او را به عنوان ابوسعد بن طاهر می شناسند شیخ ابوسعید از مشایخ بزرگوار شیخ منتجب الدین بوده و به طوری که از یکی از اسانید احادیث اربعین و حکایات منضم به آن که هر دو از تألیفات شیخ منتجب الدین است (1)بر می آید منتجب الدین، مراتب قرائت را از مترجم حاضر استفاده کرده است. و با این ارتباطی که با وی داشته است او را در فهرست علماء نام نبرده است و از اینجا به دست می آید که وی از علمای عامه است.

شیخ ابوسعید، از سید ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعيل حسینی حافظ نسابه که در شهر ری به املای وی رسیده روایت کرده است.

در چند موضع از اربعین منتجب الدین نام پدر مترجم (طاهر) با طای بی نقطه و در چند موضع دیگر (ظاهر) با ظای نقطه دار آمده است.

شیخ ابوزکریا یحیی بن زیادبن عبدالله بن مروان فراء کوفی دیلمی

مشهور آن است که وی از مردم نوبند جان فارس و از لغويها و نحويها و ادبا بوده و پیشوای ارباب عربی و شیعه امامی و معروف به (فرا) است و در عین حالی که استشمام خلافی درباره او می شود از دانشوران بنام شیعه است فراء در سال 207 ه. ق در روزگار مأمون عباسی و پس از شهادت حضرت رضا علیه السلام در گذشت و تاریخ درگذشت او را ابن اثیر جزری در کتاب الکامل نوشته است و در همان سال هم محمد واقدی مورخ وفات یافته است.

در تاریخ یافعی از قول خطيب محمدبن حسن فقیه، پسر خاله فراء می نویسد: در یکی از روزهافراء خطاب به من گفت کم اتفاق افتاده است عالمی که در یکی از رشته های علمی مهارت یافته و همان علم را وجهه همت خود قرار داده است و بخواهد

ص: 495


1- هر دو اثر به همراه یکدیگر از سوی مدرسه امام مهدی قم به طبع رسیده و سند مزبور در حديث دهم احادیث ص 31 و حکایت ششم و هفتم ص 84 و 87 حکایات دوازده گانه آمده است - م.

در رشته دیگری قدم بگذارد به سادگی از عهده آن برآید، به او گفتم ای بازکریا تو در فن عربیت رنج بسیار برده و دقت به سزائی داری اکنون از یکی از مسائل فقهی از تو پرسشی دارم؟ گفت بگو: گفتم چه گوئی درباره نماز گذاری که در سجده سهو، سهو کرده باشد؟! فراء اندکی اندیشه کرد و گفت چیزی بر او نیست. پرسیدم چرا؟ در پاسخ گفت برای این که اسم مصغر، بار دیگر تصغير بسته نمی شود و دو سجده سهو برای اکمال نماز است و اکمال، اكمال نمی شود از پاسخ او به شگفت آمدم و گفتم گمان ندارم ادیبی مانند تو از مادر زائیده شده باشد و گویند این پیش آمد برای کسائی اتفاق افتاده است.

الفراء به فتح فاو تشدید راء به معنای پوستین دوز است] حافظ سمعانی گفته است مترجم حاضر را بدان جهت فراء نخوانده اند که پوستین دوز یا فروشنده پوستین باشد بلکه بدان جهت گفته اند که با نیروی خدادادی، کلام را به یکدیگر می دوخت و پیوند می داد.

ابوعبدالله مرزبانی گفته است پدر فراء بی دست بود زیرا در واقعه کربلا حضور داشت و در آن واقعه، دستش را از دست داد (پایان)(1)

باز یافعی نوشته است: امام بارع و پیشوای نحوی یحیی بن زیاد فراء کوفی یکی از شاگردان و همدستان کسانی بوده و ریاست نحو و لغت را عهده دار می شده و از همه نحویهای کوفه به فنون ادب داناتر و ماهرتر بوده است و به طوری که برخی از مورخان گفته اند فراء در سال 207 ه. ق وفات یافته است.

از يمامة بن اشرس نمری معتزلی که از خواص مأمون بوده نقل کرده در کنار در کاخ مأمون با فراء، مصادف شدم که در انتظار نشسته و می خواست وارد کاخ وی شود، يمامة گفت، ابهت و عظمت ادیبی را در وی مشاهده کردم، از فرصت استفاده نمودم کنار

ص: 496


1- ابن خلکان، ج 2، ص 229 می نویسد: نظریه مرزبانی درست نیست زیرا فراء 63 سال عمر داشته و سال 144 ه. ق متولد شده است و واقعه کربلا در سال 61 ه. ق اتفاق افتاده و 84 سال با پیش آمد کربلا فاصله داشته است و پدرش چند سال عمر کرده که در واقعه کربلا دستش قطع شده باشد آری اگر این پیش آمد برای جدش اتفاق افتاده باشد بیرون از تأمل خواهد بود - م.

او قرار گرفتم از لغت پرسیدم، دریا بود. از نحو پرسیدم بافته بی همتا بود از فقه پرسیدم از اختلاف فقها بینا بود، از نجوم پر سیدم، با خبر از چگونگی سما بود از طب سئوال کردم مطلع از درد و دوا بود از ایام و اشعار عرب پرسیدم باخبر از همه آنها بود. از همگی پاسخهای او به شگفت آمده گفتم تو کیستی؟ و به گمانم، جز فراء دیگری نباشی؟ گفت آری، من فر ایم، به حضور مأمون رسیدم و جریان را به اطلاع مأمون رسانیدم. مأمون بلافاصله به احضار او فرمان داد و همان ملاقات موجبات ارتباط او را با مأمون ایجاد کرد.

قطرب گفته است در یکی از روزها، فراء به حضور هارون الرشید رسید چند بار، کلمات را اشتباه و غلط تلفظ کرد، جعفر بن يحيی برمکی که حضور داشت گفت فراء در گفتگوهای خود مرتکب چند اشتباه شد، رشید گفت آیا در گفتگو اشتباه کردی؟ فراء در پاسخ، اظهار داشت معمول بدويها اعراب است و معمول شهریها، لحن و اشتباه، بنابر این هرگاه معمول بدویها در نظر بگیرم اشتباه نمی گویم و هرگاه به طبیعت شهری خویش توجه کنم، اشتباه می گویم، هارون پاسخ او را پسندید. و می گویم: معمول آنها که به نهایت پایه ای از نحو رسیده اند آن است که در گفتگوهای خود همه جا قانون نحو را رعایت نمی کنند و گاهی متعمدا و به عادت همگان کلمات را با اعراب صحیح ادا نمی کنند و آنها که به مرتبه ای از نحو نرسیده اند برای آن که خود را نحوی و شناسای به قانون نحو معرفی کرده باشند کلمات را با اعراب درست ادا می نمایند و همواره با آنها که اشتباه می کنند به گفتگو می پردازند و برخی از فنون را که فراء گرفته اند به رخ آنها می کشند و درباره این عده و آنها که پایه علمی شان به سرحد کمال رسیده می توان از این مثل استفاده کرد هرگاه کوزه پر آب باشد، آرام است و صدائی ندارد و هرگاه کم آب باشد، صدا می کند و پرسشی دارد.

مأمون به وی دستور داده بود تا فنون نحوی را به دو فرزندش بیاموزد در یکی از روزها که فراء به جهت انجام کاری می خواست از محل تدریس بیرون برود آن دو تن بر یکدیگر سبقت می جستند تا کدام يك زودتر بتواند کفش های استاد را در برابرش قرار بدهد و به اصطلاح جفت نماید و این پیش آمد منتهی به نزاع شد و سرانجام چنین

ص: 497

مصالحه کردند که هريك از آنها يك تای کفش را در برابر يك پا و دیگری تای دیگر را در برابر پای دیگرش قرار بدهد، مأمون که برای هر پیش آمدی جاسوسی معین کرده بود. برای طرز رفتار فراء با خلیفه زادگان هم جاسوسی تعیین کرده بود، جاسوس این پیش آمد را به اطلاع او رسانید، مأمون، فراء را به حضور طلبید. از وی پرسید چه کسی از مردم دیگر، عزیزتر است؟ فراء پاسخ داد هیچ کسی، عزیزتر از خلیفه نمی باشد، مأمون گفت آری ولیکن عزیز ترین مردم کسی است که هرگاه بخواهد از محل خود خارج بشود خلیفه زادگان برای جفت کردن کفش او با یکدیگر به نزاع بپردازند فراء متوجه شده گفت: می خواستم آن دو تن را از آن کار باز بدارم. ليکن به خاطرم رسید هر گاه آنها را ممانعت کنم ایشان را از کار پسندیده ای که در نظر دارند بازداشته ام و در درون آنها شکستی به وجود آورده ام که با ولع تمام می خواستند به انجام آن مبادرت بورزند و روایتی از ابن عباس نقل شده هنگامی که حضرت امام حسن و امام حسين عليهما السلام می خواستند از خانه وی خارج شوند رکاب مرکب آن دو بزرگوار گرفت تا سوار شدند و در پاسخ کسی که به وی اعتراض کرد گفت: «فضل را جز اهل فضل دیگری نمی شناسد». مأمون گفت هر گاه آنها را از آن عمل ممانعت کرده بودی تو را می آزردم و مورد ملامت و عیب جوئی قرار می دادم و تو را گناه کار می دانستم زیرا آنها با عملی که نسبت به تو انجام دادند از منزلت شان کاسته نشد بلکه بر رفعت مقام آنها افزود و از گوهر پاك آنها اطلاع میداد زیرا ثابت است آدمی هر اندازه بزرگوار و عزیز باشد باز هم ارجمندی او در سه چیز است فروتنی برای سلطان و معلم و پدر و اینك در برابر اقدام خیری که کرده اند بیست هزار دینار به آنها می دهم که کمال بزرگداشت را از تو به عمل آورده اند و ده هزار درهم هم به تو می دهم که آنها را به خوبی تأدیب کرده ای - پایان کلام یافعی.

مؤلف گوید: ابن طاووس در چند موضع از کتاب سعدالسعود از کتاب تفسیر فراء که در چند مجلد تألیف شده نقل کرده است

سیوطی شافعی در طبقات النحاة ، ج 2، ص 333 پس از بیان نسب او می نویسد: وی پیشوای فنون عرب بود و کسی پس از کسائی در فنون عربی به پایه او نرسیده است فراء مراتب عربی و ادبی را از کسائی فراگرفت و به نظریات او اعتماد داشت و از

ص: 498

يونس هم استفاده کرد. کوفی ها اظهار داشته مراتب بسیاری از او فراگرفته است و بصریها این موضوع را انکار می کنند. فراء، فن کلام را دوست می داشت (1)و به مذهب اعتزال تمایلی از خود نشان میداد فراء ادیب متدین و پرهیزکار و در عین حال با پاره ای از خودبینیها همراه می شد و نسبت به سیبویه و کتاب او تعصب شدیدی داشت چنان که هنگام خواب کتاب او را در زیر سر می گذارد. و در تصنيفاتش از اصطلاحات فلاسفه و الفاظ دائر در میان آنها استفاده می نمود. و بیشتر اوقات را در بغداد به سر می برد و آخر سال به کوفه می رفت و چهل روز در آنجا ماندگار می شد و آنچه را گرد آورده بود در میان بستگانش پخش می کرد. فراء به سختی زندگی می کرد و هنگامی غذا می خورد که گرسنگی بر او روی آور شود و هر چه را گرد آورد برای فرزندش باقی گذارد که همواره با مساکین یا دیگران به سر می برد و پدرش زیاد در کارزاری که با حضرت سیدالشهدا عليه السلام اتفاق افتاد دستش را از دست داد و آزادشدۀ ابوثروان بود و ابوثروان آزادشده بنی عبس است.

فراء تألیفات و تصنیفاتی دارد از قبیل معاني القرآن (2) والنهي فيما يلحن فيه العاهه ؛

ص: 499


1- ابن خلکان می نویسد: جاحظ گفته است سال 204 ه. ق که مأمون وارد بغداد شد به بغداد رفتم و فراء با من سابقه دوستی داشت می خواستم پاره ای از مراتب کلام را به وی بیاموزم لیکن او طبع فراگیری علم کلام را نداشت و زیر بار پیشنهاد من نمی رفت. ابوالعباس ثعلب گفته است فراء در مسجدی که در کنار منزلش قرار داشت حضور پیدا می کرد و برای مردم فنون نحو را تدریس می نمود و در تألیفاتش اصطلاحات فلسفه را به کار می برد و به این کار آن اندازه توجه داشت که در گفت و گوهایش هم از الفاظ و اصطلاحات فلسفه استفاده می کرد. م.
2- خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ج 14، ص 149 می نویسد: مأمون از فراء درخواست کرد تا اصول نحو و مسموعات عرب را تألیف نماید و برای انجام این کار دستور داد تا حجره مخصوصی از دارالاماره در اختیار او در آورند و خدم و حشمی را مؤظف کرد تا نیازمندیهای او را کاملا برآورده سازند به طوری که دلش به جائی متوجه نگردد آنها به طوری که مأمور بودند نیازمندیهای او را برآورده می ساختند حتى اوقات نماز را به او اطلاع می دادند و وراقان و کاتبان را دستور داد تا آنچه را وی املا می کند یادداشت نمایند و بدین ترتیب در ظرف چند سال کتاب حدود را به اتمام رسانید و مأمون دستورداد آن را در خزینه خلافت محفوظ بدارند پس از آن به ملاقات مردم شتافت و به املاء کتاب المعانی پرداخت و کاتبان او سلمه و ابو نصر بودند و کثرت جمعیت به اندازه ای بودند که از شماره بیرون بودند و تنها هشتاد تن از قاضیان را که برای سماع املاء او حاضر گردید برشمردند و این کتاب را هم به اتمام رسانید پس از فراغت از املاء معانی، کاتبان، کتاب مزبور را از مردم پنهان داشتند و گفتند هرگاه بخواهید آن را برای شما کتابت کنیم برای هر پنج ورقی، يك درهم مزد خواهیم گرفت، مردم از ایشان به فراء شکوه کردند. فراء وراقان را به حضور طلبید و شکوه مردم را به اطلاع آنان رسانید گفتند: ما از آن نظر به مصاحبت تو پرداختیم که از تصنیفات تو بهره مند بشویم و این کتاب مورد احتیاج مردم است فراء گفت با آنها طرزی رفتار کنید که هر دو دسته خوشحال شوید وراقان امتناع کردند. پس از آن فراء با مردم ملاقات کرده گفت کتاب معانی را بهتر از آنچه املا کردم املا خواهم نمود این بود که سوره حمد را در صد ورقه املا کرد وراقان که کار را چنان یافتند، گفتند حاضریم هر گونه مردم بخواهند با آنها رفتار خواهیم کرد سپس مقرر داشتند برای هر ده ورق يك درهم مزد بگیرند. م.

اللغات ؛ المصادر في القرآن؛ الجمع و التثنية في القرآن؛ آلة الكتاب : النوادر ؛ المقصور و الممدود : فعل و افعل؛ المذكر والمؤنث و الحدود که مشتمل بر چهل و شش حد در اعراب است و کتابهای دیگر . فراء در راه مکه در سال 207 هجری در سن شصت و هفت سالگی درگذشت. مسلمة بن عاصم گفته، هنگامی که بیمار بود به عیادت او رفتم، در آن موقع، عقلش را از دست داده می گفت: «آن نصبا فنصبا و ان رفعا فرفعا» . ابیات زیر را از سروده های او دانسته و اظهار داشته اند جز از اینها، ابیات دیگری نگفته

است (1)

لن تراني لك العيون بباب

يا أميرا على جريب من الار

جالسة في الخراب يحجب فيه

ليس مثلي يطيق ذل الحجاب

ض له تسعة من الحجاب

ما رأينا إمارة في خراب

ص: 500


1- ابن خلکان نوشته است ابیات فوق را ابوحنیفه دینوری از ابوبکر طوال به نام فراء نقل کرده است و من پس از چندی در کتابی دیدم که ابیات مزبور از ابن موسی ملفوف است. و نوشته است فراء گفته از دنیا می روم و خلجانی از کلمه (حتى) در دل من باقی است که این کلمه هم رفع می دهد و هم نصب و هم جر - م.

- دیدگانم هیچ گاه مرا به در خانه تو نمی نگرند و چون منی، توانائی ندارد که بتواند در بیچارگی پرده قرار بگیرد.

- ای کسی که بر يك جریب زمینی امارت می کنی که نه تن نگهبان بر آن نگهبانی می کنند.

. من در خرابه ای قرار گرفته ام که نگهبانی به نگهبانی و امارت بر آن گماشته شده است و تا به حال به مشاهده ما نرسیده است که امیری بر خرابهای امارت داشته باشد.

سید مرتضی در الغرر و الدرر ذیل تأویل آیه شریفه «و لاتقولن لشئ اني فاعل ذلك غدا الا أن يشاء الله» می نویسد: این آیه را از دو راه می توان تأویل کرد. یکی آن که حرف شرط که (ان) باشد متعلق به مابعدش و همچنین متعلق به چیزی باشد که در ظاهر متعلق به آن می باشد و محذوفی در تقدیر نباشد بنابر این تأویل آیه این است «و لاتقولن انك تفعل، الا مايريد الله تعالی و این تأویلی است که فراء یادآوری کرده است و جز او دیگری به چنین تأویلی متوجه نگردیده است. و از فراء در شگفتم با آن که او از عدلیه به شمار نمی آید در عین حال چگونه به چنین تأویلی پرداخته است.

مؤلف گوید: از ظاهر کلام سید مرتضی استفاده می شود که فراء شیعه نبوده و از معتزلی هائی هم به شمار نمی آید که قائل به عدلند با آن که سیوطی وی را معتزلی خوانده است.

قابل تذکر است که فراء و پسر و دختر و همسر و غلامش همگی از اهل علم ویژه از دانشمندان نحو بوده اند و قبرشان کنار یکدیگر در شهر نوبندجان شولستان است و من در سال 1118 که از چهارمین زیارت ائمه عراق عليهم السلام باز می گشتم اثر قبور آنان را در آنجا دیدم.

باز می گوید: سیوطی که می نویسد: فراء متمایل به اعتزال بوده از آن نقطه نظر است که علمای عامه، بین اصول شیعه و معتزله، تفاوتی قائل نمی باشند و چندین بار به این موضوع اشاره کرده ایم و گرنه به طوری که یادآوری شد وی شیعه امامی است. و این که نوشته است دست پدرش در جنگ با حسین بن علی علیه السلام قطع شده، هرگاه مرادش حضرت امام حسین علیه السلام باشد درست نبوده زیرا واقعه کربلا در سالهای

ص: 501

زیادی پیش از پدر فراء اتفاق افتاده است مگر این که بگوئیم زیاد، جد اعلای اوست و نسبت به جد که از باب اختصار باشد. بسیار اتفاق افتاده است. در عین حال می پندارم که پدر فراء آن روزگار را دریافته باشد.

گروهی از نحویها از فراء نقل کرده اند. از جمله از هری در شرح التوضيح ابن هشام می نویسد: فراء گوید: (کلا) از اقسام سه گانه کلمه بیرون است و این نظریه بی سابقه بوده و تنها فراء است که چنین اظهار داشته است.

سیوطی در ترجمه ابو جعفر احمدبن صابر نحوی که از شاگردان ابو جعفر بن زبیر است در کتاب طبقات الوسطی نوشته است که احمدبن صابر کلمات عرب را منحصر به سه قسم (اسم و فعل و حرف) ندانسته است بلکه قسم چهارمی هم به نام الخالفه به آن افزوده است (1)

ابن طاووس در سعدالسعود مطالب فراوانی از کتاب معاني القرآن فراء نقل کرده و روایات زیادی هم علیه آن ایراد کرده است و از نسخه ای نقل می کند که اجازه ای به تاریخ 409 ه. ق بر آن نگاشته شده و نسخه مزبور طبق روایت سلمة بن عاصم از ثعلب از فراء است.

مشهور آن است که فراء، شیعه امامی است. ليكن كلمات ابن طاووس در کتاب سعدالسعود بلکه کلمات خود فراء که در آن کتاب، نقل شده است دلیل بر آن است که وی از اهل سنت است.

ص: 502


1- سيد جزائری (قدس سره) در حاشیه شرح جامی ذیل حصر» کلمه می نویسد: «حصر کلمه» در اقسام سه گانه حصر عقلی است که دائر میان نفی و اثبات است و آن را اجماعی تلقی کرده اند و از ابوحیان روایت نموده که ابو جعفربن صابر قسم چهارمی به نام خالفه بر آن افزوده است که اسم فعل باشد و وجه تسمیه اش آن است که اسم فعل قائم مقام فعل میباشد و این نظریه مردود است زیرا اسم فعل اسم است و مصداق تعریف اسم می باشد برای این که (صه) مثلا اسم (اسکت) است و به منزله ضرب است که می گوئی ضرب فعل ماضی است و لفظ ضرب در این ترکیب، اسم است و مسمای آن ضرب زید است که فعل است و اخبار از آن به اعتبار معنای آن است و لفظش اسم است زیرا هرگاه اسم نباشد تناقض خواهد بود. م.

و سندی که در بعضی از مواضع آن کتاب به دست می آید به این صورت است که ابوالجهم از فراء از ابومعاویه از هشام بن عروة بن زبیر از پدرش از عایشه روایت داشته

است.

سید یحیی بن علی بن محمد حسنی رقی

از اصحاب بزرگوار اماميه است. ابن شهر آشوب در معالم العلماء ص 131

می نویسد: سید یحیی، دعای معروف به انجيل اهل بیت علیهم السلام را از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است.

سید داماد در شرح صحیفه كامله و ملا محمد تقی مجلسی رحمة الله عليهما در حواشی که بر آغاز صحیفه مرقوم داشته است اظهار داشته اند مراد از انجيل اهل بیت همان صحیفه سجادیه است.

و مؤلف گوید: استبعادی ندارد که منظور ابن شهر آشوب از دعای مشهور به انجيل اهل بیت همان، مناجاة انجيليه كبير و دامنه داری است که به حضرت سیدالساجدین عليه السلام نسبت داده شده است(1). بلکه نزديك تر به حقیقت آن است که منظور از انجيل اهل بیت» همان «مناجات انجيليه» باشد زیرا هم سبك با مضامین عالية صحيفة كامله است. در صورتی که «انجیل اهل بیت» را «مناجات انجیلیه» ندانیم می توان گفت، مراد از آن، «مناجات خمسة عشر» است که از حضرت سجاد علیه السلام روایت شده است زیرا در هيچ يك از کتابهای دانشمندان صحیفه سجادیه را به عنوان «انجيل اهل بیت » معرفی نکرده اند.

یادآوری می شود شرح حال مترجم حاضر را در کتابهای تراجم دیگر که غیر از

ص: 503


1- این مناجات طولانی را در بحارالانوار، ج 4، ص 153 از کتاب انيس العابدین نقل کرده است آغاز آن پس از بسمله، اللهم بذكرك استفتح مقالی و همین مناجات را مؤلف در صحیفه ثالثه آورده و گفته است نظر به اینکه فقرات آن با اکثر مواعظ انجیل شباهت دارد موسوم به انجیلیه می باشد و پس از آن انجيليه وسطی را هم متعرض شده است . م.

کتابهای رجال باشد ندیده ام. و از ظاهر مطالبی که در کتابهای رجال راجع به وی اظهار شده است به دست می آید. وی بلاواسطه از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کرده. مگر این که کلام ابن شهر آشوب را به این معنی متوجه سازیم که دعای مزبور را به واسطه نقل کرده باشد.

شیخ نجیب الدین ابوطالب يحيى بن علی بن محمد مقری استرابادی

شیخ منتجب الدین، در فهرست گوید: وی دانشمند متبحر و حافظ است کتاب الافادة و كتاب القرائة از تألیفات اوست.

سید جلیل یحیی بن علی بن زهره حسینی حلبی

ادیب فاضل، معروف به ابن زهره. از سادات بزرگوار علمای امامیه است و به پندار من، برادر اخوانی است که به ابن زهره شهرت دارند. و آنچه را می توان درباره او اظهار داشت آن است که او و پدر و دو برادرش بلکه سایر بستگان او از علمای مشهور به ابن زهره می باشند.

کفعمی در بحث أحجيههای کتاب فرج الكرب و فرح القلب می نویسد: سید یحیی بن علی بن زهره حسینی در کتاب جواهر الالفاظ و ذخائر الحفاظ اظهار داشته است از جمله أحجيههای منشور این الفاظ است «انهض انهض قمقم و رطب رطب بلبل و ذهب بحر مریم و عصى الله عقرب و مدحية جرجاء و طرح ستور القاهر. و مؤلف گوید: احجيه مانند لغز است و معانی کلمات مزبور با اندك تأملی به دست می آید کفعمی در کتاب فرج الكرب یاد شده کتاب غرر الاخبار را که در فن ادب بوده به وی نسبت داده است و از آن کتاب نقل می کند (1)

ص: 504


1- اعيان الشيعة، ج 10، ص 302 کتاب نزهة الأبصار و آداب النفس را از تألیفات او یاد کرده است - م.

شیخ اجل شمس الدین ابوالحسن يحيى بن حسن بن حسین بن علی بن

محمدبن بطريق حلی اسدی

وی متکلم فاضل وعالم محدث بزرگوار معروف به (ابن بطريق) مؤلف كتاب العمدة و کتابهای چندی در مناقب است و من در یکی از کتابها دیدم از وی به این عبارت یاد کرده اند الامام الاجل شمس الدين، جمال الاسلام، رحلة، العالم الفقيه نجم الاسلام تاج الانام مفتي آل الرسول - پایان.

ابن بطریق از معاصران ابن ادریس و علمای بنام آن زمان بوده است.

شیخ معاصر در امل الآمل، ج 2، ص 345 می نویسد: شیخ ابوالحسن يحيى بن حسن بن حسین بن علی بن محمدبن بطريق حلی، دانشمند با فضیلت و محدث محقق و ثقة صدوق بوده تألیفاتی دارد، از جمله العمدة في المناقب ؛ کتاب اتفاق صحاح الأثر في امامة الأئمة الاثني عشر؛ کتاب الرد على اهل نظر في تصفح ادلة القضاء و القدر؛ کتاب نهج العلوم الى نفي المعدوم که به نام «سئوال اهل حلب» معروف می باشد؛ کتاب تصفح الصحيحين في تحليل المتعتين؛ کتاب الخصائص و کتابهای دیگر . سید فخار بن معد از وی روایت می کند و شهید اول به توسط محمد بن جعفر مشهدی از وی روایت داشته است. و یادآوری کرده است. کتابهای مزبور و کتابهای دیگر او را محمد بن جعفر بر وی قرائت کرده است.

مؤلف گوید: پیداست که روایت کردن شهید از این طریق که معاصر با ابن ادریس بوده با يك واسطه خالی از اشکال نمی باشد. زیرا طبقه شهید اول سالهای زیادی پس از او بوده است. چه آن که ابن بطریق از ابن شهر آشوب و علمای دیگر آن روزگار روایت می کرده و ابن شهر آشوب هم به توسط جدش شهر آشوب از شیخ طوسی روایت داشته است بنابراین چگونه ممکن است شهید اول با يك واسطه از او روایت کرده باشد. و بر فرضی که بگوئیم شهید اول سندی در کمال اعلی داشته است باز هم مستبعد است که وی با چهار واسطه از شیخ طوسی روایت کرده باشد.

از این گذشته ابن بطریق در کتاب العمدة از مشایخی که نقل می کند در سال 585

ص: 505

بلکه 595 ه. ق است و بیشتر از این نبوده است. و چگونه ممکن است شهید اول که در سال 786 ه. ق به شهادت رسیده است بايك واسطه از وی روایت نماید و در این مقام اشکالات دیگری است که ما، اکثر آنها را در ترجمه محمد بن جعفر مشهدی و دیگران ایراد کرده ایم.

از تألیفات ابن بطریق، کتاب المستدرك في اخبار المخالفين في امامة على امیر المؤمنین علیه السلام این کتاب را استاد استناد در بحار الانوار به وی نسبت داده و از آن و کتاب العمده پیش یاد شده نقل می کند و به هر دوی آنها اعتماد دارد. و کتاب المستدرك همان کتابی است که خود او در آغاز کتاب الخصائص یاد شده به عنوان المستدرك المختار في مناقب وصى المختار نام برده است.

از تألیفات او کتاب عیون الاخبار است این کتاب را مولی محمدطاهر قمی در دیباچه کتاب الاربعین به نقل از کتاب الصراط المستقیم شیخ زین الدین، بیاضی به وی نسبت داده است و چنین وانمود کرده که عیون الاخبار همان کتاب العمده است و حال آن که احتمال بعیدی است.

كتاب العمدة او را در شهر ساری مازندران و در مشهد مقدس رضوی و شهر های دیگر دیده ام و خود او آن کتاب را به نام العمدة من صحاح الاخبار في مناقب امام الابرار امیر المؤمنین علی بن ابیطالب وصی المختار نامیده و این کتاب، مشتمل بر اخباری است که مخالفان در مناقب آن حضرت نقل کرده اند.

و کتاب الخصائص او همان کتاب خصائص الوحى المبين في مناقب امیر المؤمنين عليه السلام است که آن را پس از دو کتاب العمدة و المستدرك تأليف نموده و به این موضوع در آغاز کتاب خصائص تصریح کرده است. و من نسخه کهنی از آن را در تبریز دیده ام و در نزد ما نسخه ای از آن موجود می باشد. کتاب ارزنده ای است. در این کتاب، اخبار مخالفان را که در ذیل آیات تفسیر شده ای که در شأن حضرت مولی علی علیه السلام نازل شد ایراد نموده است. و در آغاز این کتاب، سندهای خود را که منتهی به کتابهای عامه می شده نقل کرده است و به همین مناسبت جمعی از مشایخ خاصه و عامه خود را نام برده و بی مناسبت نیست هرگاه ما نامهای مشایخ او را در اینجا یادآوری کنیم.

ص: 506

راجع به سند مسند احمد بن حنبل گوید: خبر داد به ما سید اجل عالم نقیب النقبا و طاهر او حد صاحب مناقب و کمالات، مجدالدین، ابو عبد الله، احمدبن طاهر او حد ابو الحسن بن طاهر اوحد أبوالغنائم، معمر بن محمدبن احمدبن عبدالله حسینی (رض) از شیخ صالح أبو الخير، مبارك بن عبد الجبار بن احمد بن قاسم صیرفی تا آخر سند.

و در ذیل سند صحیح بخاری گوید: خبر داد به ما، شیخ عدل ابو جعفر، اقبال بن مبارك بن محمد عکبری واسطی در ماه جمادی الاولی سال 584 ه. ق از شیخ حافظ معمر يوسف بن محمدبن علی هروی تا به آخر. : به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما، شیخ امام مقری صدر جامع قراء در واسط عراق، ابوبکر عبد الله بن منصور بن عمران باقلانی در ماه رمضان سال 579 ه. ق از شیخ امام حافظ ابوالوقت عبدالاول بن شعيب بن عیسی سیستانی به قرائتی در وزارت قونیه در قصر خلافت داشت در ماه صفر سال 553 ه. ق که به آن قرائت، قرائت نمایم.

و ذیل سند صحیح مسلم گوید: باز خبر داد به ما، شیخ امام مقری ابوبکر، عبدالله بن منصور بن عمران باقلانی در صدر جامع در واسط عراق که پیش از این اشاره شد از شیخ امام شریف، نقیب عباسیها در مکه (حرسها الله تعالی) احمدبن محمدبن عبدالعزيز هاشمی. در منزل بغدادش که واقع در قصر خلافت باب عامه بود در سال 553 ه. ق از فقيه ابو عبدالله، حسین بن علی طبری نزیل مکه (حرسها الله تعالی) تا به آخر سند.

و در ذیل سند الجمع بين الصحيحن از امیر ابوالحسن، محمدبن حسن بن علی بن وزیر ابوالعلاء واسطی در ماه ربیع اول سال 585 ه. ق به روایتی که از شریف خطيب ابویعلی حیدرة بن بدر رشیدی هاشمی واسطی تا به آخر.

و به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما، شیخ امام مقری، ابوبکر عبدالله بن منصوربن عمران باقلانی صدر جامع در واسط عراق که پیش از این یادآوری شد، از شیخ امام حافظ، ابوالفضل محمد بن ناصر بن محمدبن سلامی بغدادی تا آخر.

و در ذیل سند الجمع بين الصحاح السته گوید: خبر داد به ما، شیخ امام مقری، ابوبکر عبدالله بن منصور بن عمران باقلانی واسطی شافعی صدر جامع واسط پیش یاد

ص: 507

شده در ماه رمضان، سال 579 ه. ق از شیخ، ابوالحسن، رزین بن معاوية بن عمار عیدری و قصطي اندلسی، مصنف.

به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما، شیخ امام مقری، ابو جعفر مبارك بن مبارك احمد بن رزيق حداد واسطی صدر جامع صلات در واسط عراق در سلخ ماه صفر سال 585 ه. ق از شیخ رزین تا به آخر.

و در ذیل سند تفسیر ثعالبی که کتاب الكشف و البيان است گوید: خبر داد به ما، سید محمدبن یحیی بن محمدبن ابی السبطین علوی بغدادی، در ماه صفر، سال 585 ه. ق از شیخ ابو الخير، احمدبن اسماعیل بن يوسف قزوینی شافعی مدرس مدرسه نظامیه بغداد در ماه شعبان سال 570 ه. ق تا آخر.

و در ذیل سند کتاب الفردوس گوید: خبر داد به ما، شیخ ابو عبدالله محمد بن عبيد موصلی از شیخ اسماعيل بن علی بن عبد الموصلی محدث. تا آخر.

و در ذیل سند مناقب ابن مغازلی گوید: خبر داد به ما، امام مقری صدر جامع قراء در واسط عراق پیش یاد شده ابوبکر عبدالله بن منصور بن عمران باقلانی در ماه رمضان سال 579 ه. ق تا آخر.

و در ذیل سند حلية الاولياء حافظ ابو نعیم و کتابی را که به نام المنتزع من القرآن العزيز فيما ورد في مناقب امیر المؤمنین علیه السلام تألیف کرده گوید: خبر داد به ما، شیخ

عدل حافظ، أبو البرکات علی بن حسین بن علی بن حسن بن عمار محدث موصلی در ماه رجب سال 597 یا 577 ه. ق از شیخ ابو محمد عبدالله بن علي بن عبدالله بن عمر، معروف به ابن سویده تکریتی محدث تا به آخر.

به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما شیخ محمد بن احمد بن عبید موصلی از شیخ اسمعیل بن علی بن عبيد محدث موصلی تا به آخر.

به طریق دیگر گوید: خبر داد به ما شیخ فقيه ابو جعفر محمد بن على بن شهر آشوب سروی مازندرانی از ابو علی حمیدبن احمدبن حسن حداد اصفهانی.

ابن بطريق، از گروه زیادی از خاصه و عامه روایت می نماید. از علمای خاصه از شیخ عمادالدین، ابو جعفر محمد بن ابی القاسم طبری و این سند از اجازه شیخ محمد

ص: 508

سبط شهید ثانی به ملا محمد امین استرابادی، استفاده می شود.

و نیز گروه انگشت شماری از وی روایت داشته اند، از اجازه مزبور به دست می آید که سید نجم الاسلام ابو حامد محمدبن عبدالله بن زهره حسینی حلبی از وی روایت داشته است. و از ایشان است فقیه مجدالدين أبو المكارم احمد بن حسین بن علی بن ابو الغنائم، معمر بن محمدبن احمد بن عبیدالله حسینی، این سند، از اسانید برخی از حدیثهای کتابهایش استفاده می شود.

استاد استناد (ايده الله تعالی) در اول بحار، ج 1، ص 10 گوید: کتاب العمده و کتاب المستدرك راجع به اخبار مخالفان درباره امامت تدوین شده و از تألیفات شیخ ابوالحسن يحيى بن حسن بن حسین بن علی بن محمدبن بطریق اسدی است (1)

ص: 509


1- در پاورقی ص 283 لؤلؤة البحرين گويد: ابن بطریق از علمای اماميه حله است چندی را در بغداد به سر برد سپس به واسط رفت و سال 596 ه. ق در حلب اقامت داشت سال 523 ه. ق متولد شده و سال 600 ه. ق در سن 77 سالگی وفات یافته سید محيى الدين ابوحامد محمدبن زهره کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی را در سال 595 ه. ق بر وی قرائت کرده است. از آثار او علاوه بر آنچه در بالا ترجمه شد رجال الشيعه است ابن بطریق از ابن شهر آشوب روایت داشته و تاریخ روایت او سال 575 ه. ق است و به توسط عمادالدین طبری از ابوعلی از پدرش شیخ طوسی روایت می کرده و ابوحامد محمدبن زهره و سید فخار بن معد و محمد بن جعفر مشهدی و شیخ ابوالحسن خیاط از وی روایت داشته اند. خاندان بطریق از زمان قدیم در شهر حله از خاندان های علم و فضل و ادب بوده و همگی از شیعیان امامی به شمارند و اکنون شخص قابل توجهی از این خاندان شناخته نمی شود. کتاب خصایصش که در مناقب حضرت مولی علیه السلام است مشتمل بر 913 حدیث است که همگی از احادیث صحاح بوده و همگان از شیعه و سنی آنها را مناقب حضرت مولی می دانند و این کتاب در سال 1311 در تهران همراه با نورالهداية دوانی به طبع رسیده است و دارای 25 فصل می باشد و کتاب العمده او نیز در تهران به طبع رسیده است (پایان). در منتخب اللغات شاه جهانی گوید: بطریق به کسر باء سرهنگ و مرد مبارز و سرداری از سرداران روم است که ده هزار مرد جنگی تحت نظر او بوده و فروتر از آن طرخان است که پنج هزار نفر سرباز تحت نظر اوست و فروتر از آن قومس به فتح قاف و میم است که دویست تن سرباز تحت فرمان او کار می کنند - م.

پس از این در بحار، ج 1، ص 29 گوید: کتاب العمده و مؤلفش هر دو مشهور و در سندهای اجازات آمده. و نسخه کهنی از المستدرك در نزد ما موجود است و می پندارم که به خط مؤلفش باشد.

سید جلیل یحیی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب عليهم السلام

بزرگواری که مانند پدر ارجمندش به دست ستمگران شهید شد جناب یحیی (رضوان الله تعالی علیه) از نوادگان بزرگوار حضرت مولانا علی بن الحسين

عليهما السلام است. این بزرگوار، صحيفه كامله را به توسط پدر ارجمندش از جد امجدش حضرت علی بن حسین سجاد علیهم السلام روایت کرده و مادرش، ریطه دختر ابوهاشم عبدالله بن محمدبن حنفیه (رض) است و هنگامی که پدر بزرگوارش جناب زید بن علی علیهما السلام به شهادت رسید، جناب یحیی قیام کرد تا وارد مداین شد يوسف بن عمر برای دستگیری او گروهی را گسیل داشت، جناب یحیی از مداین به ری و از آنجا به نیشابور خراسان راهی شد، نیشابوریها از وی درخواست کردند تا در آنجا بماند. وی در پاسخ گفت: شهری که به پشتیبانی علی و آل على عليهم السلام پر چمی برافراشته نشود. در آنجا، ماندگار نخواهم شد. سپس از نیشابور به سرخس، عزیمت کرد. و ششماه در خانه یزیدبن عمر، اقامت کرد تا هشام بن عبدالملك مرد. و ولیدبن یزید به جای او نشست و نامه ای به نصربن سیار نوشت تا در جستجوی او بر آید، نصربن سیار وی را در بلخ دستگیر کرده مقید ساخته و زندانی کرد(1). هنگامی که عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن ابی طالب، از دستگیری او اطلاع پیدا کرد گفت:

أليس بعين الله ما تفعلونه

عشية يحيي موئق بالسلاسل

کلاب عوت لا قدس الله سرها

فجئن بصيدلا يحل لآكل

- آیا متوجه نیستند در شبی که یحیی را به غل و زنجیر بسته بودند در برابر خدا که

ص: 510


1- عمدة الطالب، ص 259 می نویسد: یحیی را در بلخ از خانه حریش بن أبي الحریش دستگیر کردند. م.

نگران به احوال آنها بود نسبت به آن جناب چه جنایتی را انجام دادند.

- آری سگان پارس کننده ای که خدا جایگاه آنها را از عذاب تھی نسازد، شکاری را به دام آوردند که گوشت آن بر همه خورندگان حرام است.

نصر بن سیار، دستگیری یحیی را به اطلاع يوسف بن عمر رسانید، يوسف ماجرای دستگیری یحیی را به ولید نوشت. وليد در ضمن نامه ای به او دستور داد که از سر انجام دستگیری او آرام ننشیند و برای جلوگیری از هر گونه فتنه، وی را آزاد بسازد او هم یحیی را آزاد کرد و دو هزار درهم همراه با دو استر به وی اعطا کرد، یحیی از بلخ به جوزجان (1)رفت، گروهی از مردم آنجا و طالقان (2)به وی پیوستند و این گروه نزديك به پانصد تن بودند نصربن سیار که از قیام وی باخبر شد، سالم بن أحور را برای جلوگیری او گسیل داشت هر دو طرف سه روز با یکدیگر نبرد کردند. سرانجام همگی، یاران یحیی کشته شدند و خود او تنها ماند و عصر روز جمعه سال 125 ه. ق جناب یحیی را که بیش از هیجده سال نداشت به شهادت رسانیدند. سر مطهرش را برای ولید فرستادند. وليد هم، آن سر مطهر را به مدینه روانه کرد و در دامن مادرش، ریطه گذاردند. مادرش نظری به آن سر کرده گفت: او را مدتی طولانی از من دور کردید و در حالی که وی را کشته اید سرش را برای من به ره آورد آوردید، آری در صبح و شام درود خدا بر او و بر نیاکان پاکیزه گوهر او باد. پس از آن که مروان بن محمدبن مروان، عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس را کشت، سر او را بریده برای مادرش فرستاد سر را در میان دامن مادرش افکندند، از این واقعه از جا بر پرید، آورنده خطاب به او گفت این سر برابر با سر یحیی است که در دامن مادرش افکنده شد.

ص: 511


1- جوزجان، نام یکی از شهرهای بلخ است که میان بلخ و مرورود واقع شده و قصبه آن را یهودیه گفته اند - م.
2- طالقان، از شهرهای قدیم خراسان است که میان طخارستان و ختلان واقع شده و از شهرهای بزرگ طخارستان به شمار می آید و محل آبادی بوده است و غیر از طالقان تهران که در قسمت شمال غربی تهران واقع شده و از نواحی کوهستانی است - م.

گویند کسی که سر مطهر جناب یحیی را از بدنش جدا کرد سورة بن حر بود و عنزی، جامه اش را از اندامش بیرون آورد و این هر دو تن به دست ابومسلم مروزی گرفتار گردیدند. وی دستور داد تا دست و پایشان را بریدند و بدن آنها را بدار آویختند (1)تا به اینجا به پاره ای از مطالبی که یکی از سادات افاضل در اوائل شرح صحیفه سجادیه اشاره کرده است بسنده کردیم.

مؤلف گوید: به نظر می رسد یحیی فرزندی داشت به نام ابراهیم بن يحيی که شهید شده و وصی پدرش بوده است و او مانند پدر و جدش از پیشوایان زیدیها است(2). ليكن این پندار نادرست است زیرا ابراهیم یاد شده و برادرش محمد فرزندان عبدالله بن حسن اند و این دو تن پیشوایان زیدیها و وصی یحیی بن زید می باشند و در اول صحيفه کامله به این موضوع اشاره شده است و اوائل صحیفه را در این جا بیاری خدا نقل می کنیم تا حقیقت حال آن چنان که در آنجا نگاشته شده است آشکارا گردد. و در اوائل صحیفه پس از بیان اسناد چنین آمده است: متوکل بن هارون گوید: پس از آن که زید پدر یحیی شهید شد به ملاقات یحیی بن زید رسیدم و او در آن هنگام عازم خراسان بود. سلام کردم، پرسید از کجا آمده ای؟ گفتم از حج بیت الله باز می گردم. از احوال بستگان و عموزادگان ویژه احوال حضرت جعفر محمد الصادق عليه السلام را جویا شد سلامتی آنها را به اطلاع وی رسانیدم و اشاره کردم که آنان از شهادت پدرت زید بن علی بی اندازه محزون و اندوهناك اند، یحیی گفت: عمویم محمد بن على الباقر

ص: 512


1- از مقاتل الطالبيين نقل شده است: مردی به نام عیسی که از آزادشدگان عنزه بود تیری به پیشانی جناب یحیی زد و بدان وسیله شهید شد. سورة بن محمد که وی را کشته یافت سرش را برید و عتزی قاتل لباسهایش را از بدنش بیرون آورد و هر دو به دست ابومسلم کشته شدند و بدن جناب یحیی را در دروازه جوزجان به دار آویختند تا سیاه پوشان بدنش را از دار پائین آورده غسل داده کفن پوشانیده به خاك سپردند سلام الله عليه - م.
2- عمدة الطالب، ص 260 می نویسد: یحیی بلاعقب شهید شد و دختر شیر خواری داشت و عقب جناب زید از سه فرزند دیگرش حسین ذي الدمعة و ذي العبرة و عيسي مؤتم الاشبال است - م.

عليه السلام به پدرم گوشزد کرد. از قیام کردن، خودداری کن. و به او وانمود فرمود هرگاه قيام کند و از مدینه بیرون رود سرانجام او به آنجا منتهی خواهد شد که به انجام رسید، اکنون تو با پسر عمویم جعفربن محمد عليهما السلام ملاقات کردهای؟ گفتم: آری، یحیی گفت: آیا درباره من از او سخنی شنیده ای؟ گفتم: آری، یحیی گفت: آنچه را از حضرت او درباره من شنیده ای به اطلاع من برسان، گفتم: فدای تو، دوست نمیدارم، آنچه را درباره شما از وی شنیده ام به اطلاع شما برسانم. گفت: آیا با آنچه از آن حضرت درباره من شنیده ای مرا از مرگ بیمناك می سازی، ناراحت مباش هر چه را شنیده ای بازگو کن. در پاسخ گفتم: آن حضرت فرمود، تو مانند پدرت کشته می شوی. و به دار آویخته می گردی. در اینجا بود که چهره یحیی تغییر کرد و گفت: «یمحوالله ما يشاء و یثبت و عندهام الكتاب: هرچه را خدا بخواهد، نابود می سازد. و هر چه را بخواهد. پابرجا می گرداند». ای متوکل، خدای عزوجل است که دین خود را به وسیله ما پابرجا می دارد. دانش و شمشیر را در اختیار ما در آورده و آنها را ویژه ما قرار داد. از سوی دیگر عموزادگان ما را از دانش تنها برخوردار ساخت. متوكل گوید خطاب به وی گفتم: فدای تو، از قرائنی که در دست استفاده است. چنان بر می آید که مردم به پسر عموی تو جعفربن محمد عليه السلام توجه بیشتری دارند از تمایل به تو و پدر تو: یحیی، در پاسخ گفت: آری چنان است که اظهار می داری و تمایل آنها به آن حضرت از آن نظر است که عمویم محمدبن على (امام محمد باقر عليه السلام) و فرزندش جعفر (امام جعفر صادق عليه السلام) مردم را به زنده بودن می خوانند و ما آنها را به مرگ دعوت می کنیم. پرسیدم ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آیا آنها داناترند یا شما؟ يحيى، اندکی سر به زیر افکند سپس سر بالا کرد و گفت: همه ما دانا و دانشمندیم. جز این که آنچه را ما می دانیم آنها هم می دانند و آنچه را که آنها می دانند ما نمی دانیم. سپس از من پرسید آیا چیزی از فرمایش های آن حضرت یادداشت کرده ای؟ در پاسخ گفتم آری. یحیی، گفت: آنچه را مرقوم داشته ای به نظر من برسان. پاره ای از آنچه را از آن حضرت عليه السلام یادداشت کرده بودم به وی نشان دادم و در ضمن آنها دعائی را که حضرت صادق عليه السلام بر من املا کرده بود به وی ارائه دادم و گفتم: آن حضرت فرمود این دعا را پدرم محمد بن على بر من املا کرد و

ص: 513

به اطلاع من رسانید این دعا از دعاهای صحیفه كامله پدرم علی بن الحسين عليهما السلام است. یحیی، همگی آن دعا را از آغاز تا انجام، مورد توجه قرار داد. و از من پرسید آیا اجازه میدهی که این دعا را استنساخ بنمایم؟ گفتم: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در استنساخ آنچه که ویژه خود شما است از من اجازه می خواهی؟ یحیی، گفت: ای متوكل، هم اکنون صحیفه کامله را برای تو خواهم آورد. با خبر باش این صحیفه را پدرم از پدرش در اختیار در آورده است و به من سفارش کرده است از آن نگهداری نمایم. و از نااهل پوشیده بدارم.

عمر گفت(1): پدرم اظهار داشت هنگامی که یحیی، آن صحیفه مبارکه را آورد از جای برخاستم و سر مبارکش را بوسیدم و به عرض رسانیدم: خدا گواه است که من به خاطر دوستی و فرمانبرداری از شما به دین خدا گراییدم و از دستورهای او اطاعت کردم و آرزومندم در زندگی و مرگ به داشتن ولایت شما به نيك بختی نایل آیم. یحیی، صحیفه دعای مرا که به وی تقدیم کرده بودم در اختیار غلامی که در خدمتش بود در آورد و به او گفت: این دعا را به خط بسیار خوبی بنویس و در اختیار من در آور تا آن را حفظ کنم، زیرا من همین دعا را از حضرت جعفر (حفظه الله) تمنا داشتم و آن حضرت مرا از داشتن آن ممانعت کرد. و متوگل گوید: از شنیدن این سخن پشیمان شدم. و ندانستم چکار کنم و حضرت صادق عليه السلام هم نفرموده بود آن را در اختیار دیگری در نیاورم. یحیی دستور داد تا صندوقچه چرمین را که مهر و موم شده بود از دست خادم گرفت بوسید و گریست سپس مهر از آن گرفت و صحیفه کامله را از میان آن بیرون آورد و بر سر و چشم گذارد و گفت: به خدا سوگند هر گاه خبر مرگ من و به دار آویزی مرا از حضرت صادق عليه السلام یادآوری نکرده بودی این صحیفه را در اختیار تو نمی گذاردم. زیرا من به جهاتی که خود

ص: 514


1- در آغاز صحیفه مطبوعه چنین آمده است (قال عمير قال ابی یعنی عمیر پسر متوکل. گفت: پدرم چنین گفت: و در نسخه ریاض فعلی (قال عمر: قال اتی) آمده گویا اتی به جای ابی آورده شده و عمر به جای عمیر - م.

میدانستم از دادن آن به دیگران بخالت می ورزیدم لیکن یقین دارم فرموده آن حضرت حق است و جریان قتل مرا از پدرانش شنیده است و آنچه را فرموده راست و درست است. و بیم دارم چنین علمی در دست بنی امیه در آید و آن را پوشیده بدارند و در خزینه های خود برای خویش محفوظ سازند. اینك این صحيفه را بگیر و پوشیده بدار و از دید نااهلان دور کن. و هرگاه ماجرای قتل من به دست این مردم اتفاق افتاد. این صحیفه را که در نزد تو از سوی من به گروگان گذارده شده است در اختیار محمد و ابراهیم فرزندان عبدالله بن حسن بن حسین بن علی علیهم السلام که جانشینان من در نهضت علویان اند در آور.

متوگل گوید: صحیفه را گرفتم. و پس از آن که یحیی بن زيد عليهما السلام به شهادت رسید به مدینه رفتم. به حضور حضرت صادق عليه السلام شرفیاب شدم و ماجرای شهادت او را به عرض مبارك تقديم داشتم. حضرت صادق عليه السلام به سختی گریست و اظهار اشتیاق از شنیدن نام یحیی کرد و فرمود: خدا رحمت کند پسرعمویم را که به پدران و نیاکانش پیوست. و فرمود ای متوکل به خدا سوگند، چیزی مرا از دادن آن دعا را به وی ممانعت نکرد. مگر همان چه را که خود او نسبت به صحيفة پدرش از آن بیمناك بود. اکنون آن صحیفه کجاست؟ عرض کردم این همان صحیفه است. حضرت صادق عليه السلام صحیفه را گشود. فرمود آری، به خدا سوگند این صحیفه به خط عمویم زید و دعای جدم علی بن الحسين عليهما السلام است. سپس خطاب به فرزندش اسماعیل فرمود آن دعا را که دستور دادم نگهداری کنی بیاور. اسماعيل از جا برخاست و همان صحیفه را که گویا عین همان صحیفه ای بود که یحیی بن زید به من داده بود آورد. حضرت صادق علیه السلام صحیفه را گرفت و بوسید و به دیدگان مبارك گذارد و فرمود این خط پدر من است که جدم در حضور من آن را املا فرمود. عرض کردم: هرگاه اجازه فرمائید صحیفه زید و یحیی را با آن مقابله نمایم. حضرت اجازه فرمود و اضافه کرد آری تو برای این کار، شایستگی داری. هر دو صحیفه را با یکدیگر مطابقت کردم دیدم تفاوتی میان آنها نیست و در هیچ حرفی با یکدیگر مخالفت ندارند. پس از این از مقام معظم حضرت صادق علیه السلام اجازه خواستم تا

ص: 515

صحیفه یحیی را به پسران عبدالله بن حسن برگردانم. فرمود آری. خدا دستور می دهد تا امانتها را به صاحبان آنها باز گردانید. آری. آن صحیفه را در اختیار آنان در آور به مجردی که خواستم به ملاقات آنها بروم. حضرت فرمود: آرام بگیر. سپس محمد و ابراهیم را به حضور طلبيد. پس از شرفیابی خطاب به آن دو تن فرمود این است میراث پسرعم شما یحیی که از پدرش به او رسیده و شما را بدون برادرانش ویژه آن قرار داده است. و ما اکنون با شما شرطی داریم. به عرض رسانیدند هر شرطی را که لازم می دانید مقرر فرمائید که امریه شما مقبول و مطاع است. فرمود این صحیفه از مدينه بیرون نبرید. به عرض رسانیدند: چرا؟ فرمود برای این که پسر عموی شما نسبت به این صحیفه، بیمی داشت و من هم همان بیم را نسبت به آن خواهم داشت. گفتند پسر عموی ما آنگاه بیمناك گردید که از کشتن خویشتن خبردار گردید. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود شما هم ایمنی نداشته باشید، به خدا سوگند یقین دارم شما هم مانند پسر عموی خود نهضت خواهید کرد و مانند او کشته خواهید شد. آن دو تن بمجرد شنیدن این خبر از جا برخاستند و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم گفتند و از حضور امام عليه السلام بيرون

رفتند.

پس از آن که محمد و ابراهیم از حضور مبارك بیرون رفتند. حضرت صادق عليه السلام به من فرمود: ای متوکل، چگونه یحیی خطاب به تو گفت: که عمویم محمدبن علی و فرزندش جعفر مردم را به زنده ماندن می خوانند و ما آنها را به مردن دعوت می نمائیم. گفتم: آری چنان که می فرمائید پسر عمویتان این جمله را به من گفت. فرمود: خدا یحیی را بیامرزاد. پدرم از پدرش از جدش از حضرت علی بن ابیطالب عليهما السلام روایت کرده فرمود: در یکی از روزها همچنان که پیمبر بر فراز منبر بود در مکاشفه دید، مردهائی مانند بوزینگان بر منبر او بالا می روند و مردم را به قهقرى سوق میدهند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالی که آثار اندوه بر چهره اش نمایان بود بر جای خویش قرار گرفت و در همان هنگام جبرئیل نازل شد این آیه را آورد «... و ما جعلنا الرؤيا التي أريناك الافتنة للناس و الشجرة الملعونة في القرآن و تخوفهم فما يزيدهم الاطغيانا كبيرة: رؤیائی که برای تو اتفاق افتاد و درختی که در قرآن کریم مورد لعن و نفرین قرار گرفته

ص: 516

است آزمایشی است برای مردمان و ما آنها را بدین وسیله بيمناك می سازیم لیكن آنها هیچگونه بیمی در دل راه نمی دهند بلکه به سر کشی بزرگی گرفتار می گردند اسراء، آیه 60» شجره ملعونه بنی امیه است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جبرئیل پرسید: آیا این پیش آمد در روزگار زندگی من اتفاق می افتد؟ جبرئیل گفت: خیر، بلکه پس از درگذشت شما آسیای اسلام مدت ده سال بدان حالت در دوران است. پس از سی و پنج سال که از رحلت شما می گذرد. بار دیگر آسیای اسلام به چرخش در می آید و مدت پنج سال بدان حال، درنگ می کند. پس از آن، آسیای گمراهی به حرکت در می آید و بر قطب خویش استوار می گردد و به دنبال آن، فرعونها به سلطنت می نشینند. سپس فرمود خدای متعال، سوره قدر را به منظور اشاره به سلطنت بنی امیه نازل کرده آنجا که فرموده «انا انزلناه في ليلة القدر، و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر: قرآن را در شب قدر نازل کردیم، آری از چگونگی شب قدر بی خبری، شب قدر از هزار ماه بهتر است. یعنی از هزار ماهی که بنی امیه سلطنت می کنند بهتر است و در آن مدت آثار شب قدر به ظهور نمی رسد.

او در تعقیب آن، فرمود خدای متعال از سلطنت بنی امیه به پیمبرش اطلاع داد که: آنان، پادشاهی این مردم را عهده دار می شوند و مدت هزار ماه، تخت نشینی آنها، به طول می انجامد و نیروی آنها، تا آنجاست که اگر کوهها، سر به طغیان بر آورند. همگی آنها را از پای در می آورند. و بدین کیفیت، سلطنت می کنند. تا خدای متعال، پادشاهی آنان را نابود می گرداند. و آنان با داشتن چنان موقعیتی، دشمنی و کینه توزی ما خانواده را در دل می گیرند و به آزار ما می پردازند. و خدا از طرز رفتار آنها با اهل بیت پیغمبر و دوستان و شیعیان ایشان که در زمان حکومتشان با آنها دارند به پیمبرش اطلاع داده است و این آیه را در بدکرداری و کینه توزی آنها با اهل بیت رسول (صلی الله علیه و آله) نازل فرموده که «الم تر الى الذين بدلوا نعمة الله كفرة و احلوا قومهم دارالبوار، جهنم يصلونها فبئس القرار: آیا نمی نگری به آنهایی که نعمت خدا را نادیده گرفته و مردم خود را به دوزخ که بدترین آرامگاه است سوق دادند». آری نعمت خدا، محمد و اهل بیت اوست و دوستی ایشان است که سرانجام آن، بهشت است و کینه توزی نسبت به ایشان است که کفر و نفاق است و سرانجام آن، دوزخ

ص: 517

می باشد. و خدای متعال این واقعه وحشتناك را که از اسرار آل محمد است به اطلاع حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام و خاندان پاکیزه او که از هر گونه پلیدی درامانند، ابلاغ فرمود. پس از آن، حضرت صادق عليه السلام اضافه کرد هيچ يك از اهل بیت ما، تا قیام قائم ما، قیام نمی نماید تا از ستمگری جلوگیری نماید و حقی را بازگیرد مگر آن که گرفتار دست ستمگران می شود. و قيام او ناراحتی ما و شیعیان را زیاد می کند.

متوکل بن هارون گفت: پس از این حضرت صادق علیه السلام ادعيه را بر من املا کرد که هفتاد و پنج باب بوده و یازده باب آن، مفقود گردید و شصت و اندی باب آن در دست من باقی ماند(1)

و خبر داد به ما، ابوالمفضل از محمدبن حسن بن روزبه از ابوبکر مدائنی کاتب مقیم در رحبه در خانه اش از محمدبن احمد بن مسلم مطهری از پدرش از عمیربن متوكل بلخی از پدرش متوكل بن هارون گفت: به ملاقات یحیی بن زیدبن على عليهما السلام رفتم و همه آن حدیث را تا رؤیای پیمبر اکرم که: حضرت جعفر بن محمد از پدرانش صلوات الله عليهم نقل فرموده متذکر است.

مؤلف گوید: حداکثر مطالبی که در آغاز این صحیفه آمده، مشتمل بر بی ادبی و نکوهش از یحیی است. و برخی از مطالب آن، دلیل بر نیکوکاری او می باشد. زیرا هنگامی که حضرت صادق عليه السلام از شهادت او اطلاع پیدا کرد بر فقدان او گریست و بر وی ترحم کرد (رحمة الله علیه گفت) و از سوی دیگر اشتیاقی به شنیدن نام او داشت و برای او دعا کرد و این جملات، حاکی از آن است که یحیی، بزرگوار حق شناس بوده و به آن، اعتقاد داشته است. و مانند پدرش زید، قیام کرده است. از طرف دیگر همگی گفتار یحیی یا بخش بیشتر از آن، دلیل بر نکوهش از خود او بوده است.

ص: 518


1- فعلا، صحیفه سجادیه که اصحيفه كامله» باشد بیش از پنجاه و چهار دعای مطول و مختصر که شاید مراد از باب هر يك از ادعیه مبارکه باشد ندارد و هفت فقره دعا از ملحقات آن به ضمیمه صحیفه به طبع رسیده که جمعا شصت و يك دعا می شود و چهار صحیفه مجزا هم به طبع رسیده که مشتمل بر ادعیه مبارکه آن حضرت است - م.

خزاز در کتاب الکفایه به مناسبت خبری که در دیباچه الصحيفة الكاملة آمده، مطالبی ایراد نموده است که حاکی از حسن اعتقاد یحیی بوده و تأیید می کند که وی معتقد به امامت حضرت صادق عليه السلام می باشد. در عین حال به طوری که از اخبار به دست می آید بهتر آن است که متعرض احوال يحيی و امثال او نباشیم.

و در تعقیب آنچه نوشتیم می گوییم: شیخ ابن شهر آشوب در معالم العلماء می نویسد: یحیی بن علی بن محمد حسنی رقی، دعای معروف به «انجیل اهل البيت» را از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند. و برخی از علماء، چنان پنداشته اند که مراد از آن «انجیل» همین صحیفه کامله باشد و حال آن که این پندار، بی اساس است. آری صحیفه به عنوان «زبور آل محمد» خوانده شده است و ممکن است مراد از «انجیل اهل بیت» همان «مناجات انجیلیه» دامنه داری است که به حضرت سجاد علیه السلام نسبت داده اند. بلکه بدون شك (انجيل اهل بیت) همان «مناجات انجيليه» است و پس از این، به ترجمه یحیی رقی اشاره خواهد شد. در هر حال، مراد از یحیی، در کلام ابن شهر آشوب و یحیی بن زید مترجم حاضر یکی نیست. بلکه ممکن است یحیی رقی از حضرت صادق عليه السلام بدون واسطه روایت نکرده باشد و از علمای متأخر باشد.

ابن اثیر در کتاب الکامل می نویسد: در این سال که سنه 125 ه. ق باشد یحیی بن زید در خراسان، کشته شد. و علت قتلش آن است که وی پس از شهادت پدرش به خراسان رفت، و به بلخ وارد شد و در آنجا، نزد حريش بن عمربن داوود ماندگار شد. تا هشام به هلاکت رسید پس از او ولیدبن یزید به خلافت نشست، و يوسف بن عمر نامهای به نصربن سیار نوشت و از حرکت یحیی بن زید وی را خبردار کرد و اضافه نمود او هم اکنون در خانه حریش زیست دارد. نصربن سیار، جریان را به اطلاع ولید رسانید. وليد در ضمن نامه ای به وی نوشت تا یحیی را به سختی هرچه تمام تر دستگیر کند، نصربن سیار، حریش را به حضور طلبیده و یحیی را از او مطالبه کرد. حریش گفت: از او اطلاعی ندارم. نصر دستور داد تا او را تازیانه زنند، ششصد تازیانه بر او زدند. حریش گفت: به خدا سوگند، هرگاه یحیی در زیر پای من باشد، قدم از روی او برنمیدارم،

ص: 519

قریش بن حريش که این گونه سر سختی را از پدر خود مشاهده کرد؛ به نصر گفت: از کشتن پدر من، دست بردار، تا تو را به محل یحیی هدایت کنم. قریش مخفی گاه یحیی را به نصر، نشان داد. نصر يحيی را دستگیر و زندانی کرد. و نامه ای به وليد نوشت و جریان دستگیری یحیی را به اطلاع او رسانید. وليد در ضمن نامه ای به او نوشت، یحیی را در امان بدار و او و یارانش را به حال خودشان واگذار کن. نصر، وی را از زندان نجات داد و به او دستور داد تا به ولید بپیوندد و دو هزار درهم هم در اختیار او گذارد. یحیی از بلخ به سرخس رفت و در آنجا زیست نمود. نصر، نامه ای به عبدالله بن قيس بن عباد نوشت و به او دستور داد تا یحیی را از سرخس اخراج نماید. عبدالله بنا به دستوری که داشت یحیی را از سرخس اخراج کرد، يحيى از آنجا به بیهق (سبزوار) رفت و از آن بیمناك بود مبادا یوسف بن عمر ناگهان بر وی شبیخون زند به همین مناسبت، از بیهق به نیشابور عزیمت کرد. در آن هنگام، امور نیشابور تحت نظر عمرو بن زراره اداره می شد یحیی به اتفاق هفتاد مرد که همراه او بود عازم نیشابور شد، یحیی در مسیر خود با بازرگانانی روبرو شد. چار پایان آنها را گرفته و بهای آنها را به ایشان پرداختند، عمروبن زراره نامه ای به نصربن سیار نوشت و جریان عزیمت یحیی را به وی نگاشت، نصر در پاسخ اظهار داشت با وی جنگ کن! عمرو با ده هزار تن به محاربه يحيی که بیش از هفتاد تن با وی نبود. به محاربه با او برخاست یحیی آنها را منهزم ساخت و عمر و کشته شد و مرکب های بسیاری به غنیمت گرفت و از آنجا به هرات رفت و متعرض آزار مردم آنجا نشد و از هرات بیرون رفت، نصر برای مقاتله با یحیی، مسلم بن احوز را گسیل داشت، مسلم در محل جوزجان با یحیی، ملاقات کرد و جنگ سختی در گرفت. در این جنگ یحیی هدف تیری قرار گرفت و تیر بر پیشانی او وارد آمد و مردی از عنز به نام عیسی او را کشت و همگی یاران او از پای درآمدند و سر یحیی را بریدند و بدنش را عریان ساختند. هنگامی که خبر کشته شدن یحیی به اطلاع ولید رسید. نامه ای به يوسف بن عمر نوشت، جنازه زید را از درخت به زیر آورده بسوزانند و خاکسترش را در دریا بریزند، یوسف دستور او را اجابت کرد، بدنش را از دار به زیر آورده سوزانید و خاکستر او را در کشتی گذارده در فرات ریخت.

ص: 520

پس از آن که یحیی به قتل رسید، بدنش را در جوزجان(1) به دار آویختند و همواره بدن آن جناب، بر دار بود تا ابومسلم خراسانی، ظهور کرد و بر خراسان مستولی شد. بدن جناب یحیی را از دار به زیر آورد و بر آن، نماز گذارد و به خاك سپرد. و دستور داد تا خراسانیان بر آن سید بزرگوار نوحه سرائی کنند، و دیوان مخارج و جوائز بنی امیه را در اختیار در آورد نام افرادی که در کشتن یحیی شرکت داشتند، یادداشت کرد کسانی که زنده بودند از پای درآورد و آنها که مرده بودند، خانواده و بستگانش را تحت شکنجه در آورد. و مادر یحیی، ریطه دختر عبدالله بن محمدبن حنفیه بود و عباد به ضم عين و فتح باء يك نقطه به تخفیف جد عبدالله بن قيس بن عباد است که حاکم سرخس است.

مؤلف گوید: بخشی از احوال یحیی را ذیل ترجمه پدرش زیدبن علی ایراد کرده ایم.

یحیی برادرانی داشت به نام حسین و عیسی و محمد، حسین بن زید به کنیه ابوعبدالله مکنی و به لقب ذو الدمعة و ذوالعبرة ملقب بود و او را از نظر گریستن بسیار به این لقب موسوم داشتند. ذوالدمعة، كودك خردسالی بود که پدرش زید، شهید شد. حضرت صادق (علیه السلام) او را تحت نظر خود تربیت کرد و علوم و معارف الهی را به وی آموخت و سال 135 یا 140 هجری درگذشت. و ابویحیی، عیسی بن زید مادرش ام ولدی بود به نام سکن و متولد شده......... (2)

ص: 521


1- جوزجان را به پارسی، گوزگانان گفته اند. فرهنگ معین، ج 6، ص 1742 نوشته: گوزگانان نام قسمتی از خراسان خاوری قدیم در حوالی ماوراءالنهر میان مرورود و بلخ واقع شده در قرون وسطی آبادترین بخش بلخ بود و از شهرهای عمده آن میمه و شبورقان و اندخوی را شمرده اند. محل قبر یحیی را بیشتر از مورخان جوزجان یاد شده نوشته اند. چنان که در معجم البلدان، ج 2 ص 182 پس از شرح مختصری که در بالا هم به آن اشاره شد می نویسد: یحیی بن زید در آنجا به قتل رسید و لیکن مرحوم دکتر قوام الدین شاهرودی در رساله نورالعین ص 59 با پنج دلیل ثابت کرده است که مدفن يحبی در شهر گرگان در نیم فرسخی گنبد کاووس است - م.
2- از مقاتل الطالبين نقل شده است: روزی مادر حسین ذي الدمعه از وی پرسید چرا این قدر گریه می کنی؟ در پاسخ گفت مگر دو تیر و آتش که برادرم یحیی و پدرم زید را به آنها به شهادت رسانیدند و آتشی که پدرم را با آن سوزانیدند اجازه می دهند از گریه آرام بگیرم ذو الدمعه در سن 76 سالگی در سال 140 در گذشت. در سر السلسلة العلوية ص 65 می نویسد: ابویحیی عیسی بن زید مادرش ام ولد نوبيه بنام سکن است در ماه محرم سال 109 ه. ق متولد شد و سال 169 ه. ق در سن 60 سالگی در کوفه وفات یافت وی نیمی از عمر خود بلکه ثلث آن را پنهانی به سر برد همراه محمدبن عبدالله نفس زکیه خروج کرد و پس از شهادت محمد در روزگار منصور و مهدی و هادی عباسی به اختصار برگذار کرد و پس از وفات، حسن بن صالح بر جنازه او نماز گذارد. از اشعار اوست: إلى الله أشكومانلاقي و إنا قتل ظلما جهرة و نخاف و يسعد أقوام بحبهم لنا و نشقى بهم و الأمر فيه خلاف در عمدة الطالب ص 286 شرح حال مفصلی از وی نوشته است از جمله وی را موتم الاشبال گفته اند گویند پس از آن که همراه اصحابش از باخمرا باز می گشت در راه شیری همراه بچه هایش سر راه بر آنها گرفتند عیسی آن حیوان را کشت به وی گفتند بچه های آن حیوان را يتيم کردی گفت آری من موتم الاشبالم و اصحاب او وی را به این لقب خواندند عیسی در اوقات اختفایش سقائی می کرد و در همان هنگام بازی در کوفه ازدواج کرد از او دختری به وجود آمد دختر بزرگ شد. عیسی برای یکی از سقاها، مزدوری می کرد آن مرد سقا برای پسرش به خواستگاری دختر عیسی آمد مادرش که از چگونگی حال عیسی بی خبر بود از این خواستگاری خرسند گردید جریان را به عیسی نقل کرد عیسی به سختی ناراحت شد نفرین کرد همان شب دختر مرده عیسی در مرگ او می گریست و در پاسخ بعضی گفت گریه ام از آن است که دختر من در گذشت و ندانست که پاره تن رسول خدا است. اللهم العن أعداء آل محمد اجمعین - م.

سید ابوالحسین یحیی بن اسماعيل حسنی نسابه حافظ پس از این به عنوان سید ابوالحسین یحی بن حسین بن اسماعيل حسینی خواهد

آمد.

شیخ ابو نصر یحیی بن جریر تکریتی از اصحاب پیشین ما است و کتاب المختار في الاختيارات من الايام و الساعات

ص: 522

استاد استناد در کتاب السماء و العالم بحار الانوار از آن کتاب نقل می کند.

تکریتی، منسوب به تکریت است که شهری نزدیك به موصل است (1)

ص: 523


1- - اعلام المنجد ص 112 می نویسد: «تکریت شهری است در طرف راست دجله شمالی سامراء. در روزگار جاهلیت بنو اياد نصاری در آنجا زیست داشتند و صلاح الدین ایوبی در آنجا متولد شد و آثار کنیسه ها در آنجا نمایان است (پایان). معجم الأدبا ج 2، ص 38 می نویسد: «تکریت» به فتح تاء عامه مردم به کسر تا تلفظ می کنند شهری است مشهور و واقع میان بغداد و موصل و به بغداد نزديك تر است و تا بغداد سی فرسخ فاصله دارد و قلعه استواری دارد که در طرف بالای شهر و متمایل به دجله است و خود شهر در طرف غرب دجله واقع شده است و نخستین کسی که آن قلعه را احداث کرد شاپوربن اردشیر بابکان بود آن گاه که به (هد) که شهر قدیمی است و مقابل تکریت است وارد شد تصمیم گرفت تا «تکریت» را بنیان گذارد و بعضی گویند شهر مزبور به نام تکریت دختر وائل نامیده شده است. عباس بن يحيی تکریتی که مرد فاضلی است به اطلاع رسانید یکی از پادشاهان ایرانی قلعه تکریت را که در وسط دجله واقع شده بر سنگ بزرگی که در دجله نمایان بود از گچ و سنگ بنیان نمود و بنائی جز آن در آنجا وجود نداشت و این قلعه را از آن جهت بنیان نمود تا با مأموران و جاسوسانی که در آنجا معین کرد از شبیخون زدن رومی ها با اطلاع شوند و مرزبانی از سپهداران ایرانی را در آنجا مستقر ساخت در یکی از روزها مرزبان به عزم شکار از قرارگاه خود بیرون آمد به یکی از چادرنشینان عرب برخورد کرد که در آنجا خیمه و خرگاه سرا پا کرده اند نزديك رفته به غیر از زنان کس دیگری در آنجا مشاهده نکرد و آنها سرگرم کار خود بودند در میان آنها زن صاحب جمالی را دید بلافاصله تیر عشقش دل او را هدف قرار داد. نزديك تر رفته و جریان عشق خود را نسبت به آن زنان گفت و اشاره کرد که مرزبان این قلعه است و گفت بر اثر عشقی که به آن زن پیدا کرده ام آرزومندم با وی ازدواج کنم زنها گفتند این زن، دختر رئیس این قبیله است و ما مردمی نصرانی هستیم و تو مجوسی می باشی و دین ما اجازه نمی دهد با کسی که هم کیش ما نیست ازدواج کنیم مرزبان گفت هم کیش با شما خواهم شد. گفتند هر گاه چنان تصمیمی داری با تو ازدواج خواهیم کرد و گفتند اندکی آرام باش تا مردهای ما بیایند طولی نکشید مردها آمدند و جریان به اطلاعشان رسید با همان شرط، دختر را به همسری وی در آوردند. مرزبان او و بستگانش را به آن قلعه برد و دیگران در اطراف قلعه گرد آمدند و برای خود خانه و عمارت بنیان کردند و اسم آن دختر تکریت بود و آن قلعه را به نام تکریت نامید و این قلعه در سال 16 ه. ق به دست مسلمانان، مفتوح شد.م.

سید ابو الحسن یحیی بن حسین بن اسماعيل حسینی نسابه حافظ

منتجب الدین در فهرست کتاب انساب ابی طالب را از تألیفات او نام برده است .

بار دیگر پس از نام بردن از سه تن از علما، به یادآوری و توثیق از او پرداخته و کتاب مزبورش را ذکر نکرده و لفظ نسابه را از تعریف او، ساقط کرده و پیداست که هر دو عنوان یکی است.

شیخ طوسی در کتاب رجال ص 517 در باب آنها که از ائمه علیهم السلام روایت نکرده اند نوشته است: یحیی بن حسن علوی، کتاب نسب آل ابی طالب از تألیفات اوست و ابن أخي طاهر از وی روایت می کند.

ابن شهر آشوب در معالم العلماء ص 131 از وی، نام برده و کتاب مذکور را به وی نسبت داده است.

مؤلف گوید: از یکی از اسانید کتاب الاربعين ص 31 شيخ منتجب الدین یاد شده به دست می آید که سید ابو سعد يحیی بن طاهر بن حسين مؤدب سمان از ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعيل حسینی حافظ نابه روایت املائی داشته است و شیخ منتجب الدین به توسط سید ابو سعد یاد شده از وی روایت می کند. و سید ابو الحسين يحيى مترجم حاضر از گروهی از علما روایت داشته است. از جمله، ابو نصر احمدبن مروان بن عبدالوهاب مقری معروف به خباز از ابواسحاق ابراهيم بن احمدبن محمدبن احمدبن عبدالله طبری مقری عدل از قاضی ابو الحسين عمر بن حسن بن علی بن مالك شیبانی از اسحاق بن محمدبن ابان نخعی از یحیی بن عبدالحمید حمانی از شريك بن عبدالله نخعی قاضی از اعمش. و از مشایخ اوست. ابوطاهر محمدبن علی بن محمدبن يوسف و اعظ، ابو العلا، از ابوجعفر محمد بن احمدبن محمدبن حماد معروف به ابن میثم از ابو محمد قاسم بن جعفر بن محمدبن عبدالله بن محمد بن علی بن ابی طالب عليه السلام از پدرش جعفر بن محمد از پدرش محمدبن عبدالله از حضرت صادق عليه السلام.

شیخ منتجب الدین در یکی از حکایتهائی که در ذیل کتاب الاربعين آورده چنین مرقوم داشته است: سید ابو الحسين يحیی بن اسماعيل حسنی نسابه حافظ

ص: 524

از ابو محمد، احمد بن علی بن مکفوف که در اصفهان بر او قرائت کرده از ابوسعد یحیی بن طاهر بن حسين مؤدب سمان یاد شده به املائی که در ری داشته روایت کرده است. دار اور و مؤلف گوید: نسب او را شيخ منتجب الدین، به طرزی که ما در آغاز ترجمه نوشته ایم ایراد کرده است و نسب او را به اختصار برگذار کرده و محتمل است اسقاط لفظ حسین از نسب او از ناحیه ناسخان باشد و همچنین «حسنی» که به جای «حسینی» باشد از اشتباه ناسخان است. باران از سند برخی از حکایتهایی که در آخر اربعین شیخ منتجب الدین مذکور است چنین استفاده می شود که سید مسترشد بالله ابوالحسین یحیی بن حسین حسنی از قاضی ابو القاسم علی بن محسن بن على تنوخی، روایت می کرده است و شیخ ابو علی حسن بن علی بن ابی طالب هموسه فرزادی به طریقه املا از وی روایت داشته است و شیخ منتجب الدین، مذکور به توسط این شیخ از ابو الحسن يحيی روایت می کرده و به حق باید گفت سید مسترشد با مترجم حاضر یکی است. .

را در جای دیگر از سند برخی از حکایات یاد شده بر می آید که شیخ منتجب الدين از ابوسعد يحيى بن طاهر بن حسين مؤدب زاهد به قرائتی که بر او داشته از سید امام ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعيل حسنی به املائی که داشته از ابوالفضل عبیدالله بن احمد بن على مقری، ابن الكوفی به قرائتی که بر او داشت تا به آخر سند.

در جای دیگر از همان حکایات گوید: خبر داد به ما، ابوسعدبن طاهر از سید یحیی بن حسین حسنی به املاء از ابوالمفضل عبيدالله بن احمد مقری ابن الكوفی به قرائتی که در منزلش واقع در بغداد داشت. و در جای دیگر از آن حکایتها گوید: خبر داد به ما ابوسعدبن طاهر از سید یحیی مترجم حاضر از شریف ابوطاهر ابراهيم بن محمدبن عمر حسینی زیدی و ابو الحسين محمدبن محمدبن على شروطی به قرائتی که بر او داشت. شریف گفته است: اخبرنا و شروطی گفته حدثنا ابو الفضل محمدبن عبیدالله بن مطلب شیبانی از عبدالوهاب بن أبي حیه از شروطی مصاحب جاحظ عمروبن بحر که می گوید: تا به آخر سند.

ص: 525

سید مسترشد بالله ابوالحسین یحیی بن حسین حسنی

پیش از این به عنوان سید ابوالحسین یحیی بن حسین بن اسماعيل حسینی نسابه حافظ گذشت.

سید امام زاهد ابوطالب یحیی بن محمدبن حسن (یا: حسين) بن عبیدالله

جوانی طبری حسینی رحمه الله به طوری که از بشارة المصطفی به دست می آید: وی از مشایخ بزرگوار محمدبن ابوالقاسم طبری مؤلف بشارة است و طبری در خانه خودش واقع در آمل، در محرم و شوال سال 598 ه. ق نخست به اجازه لفظی از وی روایت می کرد پس از آن با وی، با اصل آن به مقابله پرداخت و او از سید زاهد ابو عبدالله حسین بن علی بن داعی حسنی سیلقی روایت داشته و او از شیخ ابو علی جامع بن احمد دهستانی در ماه ربیع الاخرسال 503 در نیشابور روایت می کرده و او از شیخ امام ابوالحسن، علی بن حسین بن عباس صندلی از ابواسحاق احمدبن محمدبن ابراهيم ثعالبی ( ابو اسحاق ابراهيم بن محمد بن ابراهيم ثعالبی) از ابوالقاسم يعقوب بن احمد سری قروصی از ابوبکر محمدبن عبدالله بن محمدبن حفدة العباس بن حمزه در سال 337 ه. ق از پدرش و از ابوالقاسم، عبدالله بن أحمد بن عامر طائی در بصره از پدرش در سال 206 ه. ق از حضرت رضا عليه السلام روایت داشته است.

مؤلف گوید: این سند همان سند صحيفة الرضا عليه السلام است.

کوتاه سخن آن که سید مترجم حاضر، همدرجه با شیخ ابو علی فرزند شیخ طوسی است. و گاهی از او به طور اختصار چنین نام برده اند سید ابوطالب یحیی بن محمدبن حسن جوانی طبری و گاهی چنین نوشته اند یحیی بن حسن بن عبیدالله جوانی حسینی. بنابر این، احتمال تعدد میان این دو عنوان برخلاف انتظار می باشد.

شیخ ابو محمد یحیی بن محمد ارزنی لغوی از ادیبان قدیمی است و چنان است که از ادبای خاصه به شمار می آید.

ص: 526

یاقوت در کتاب معجم البلدان از وی، یاد کرده است. و به نقل از خط شهيد اول:

چنین آمده است، ابو محمد یحیی سال 415 ه.ق در روزگار خلافت المقتدر در گذشت و خط نمکین و زیبائی داشت. و در نوشتن سریع و تند دست بود و کلمات و جملات را به خوبی ضبط می نمود. گویند هر رور عصر با همراه داشتن کاغذ و مرکب به خانه نقيب بغداد می رفت. و از خانه او بیرون نمی رفت مگر این که الفصيح ثعلب را نسخه برداری می کرد و آن را به نیم دینار می فروخت و از این طریق، هزینه روزش را تهیه می کرد. و به همین مناسبت ابو عبد الله بن حجاح با اشاره به مترجم حاضر گفته است: نه

مثبتة في دفتري

بخط يحيى الأرزني

. آنچه در دفتر من به ثبت رسیده است به خط يحيی ارزنی است.

مؤلف گوید: ممکن است ارزنی منسوب به ارزن باشد که یکی از حبوبات معروف است و برای مطالب بیشتر به کتابهای نسب مراجعه شود (1)

شیخ یحیی بن شیخ فخر الدين محمدبن حسن بن يوسف بن مطهر حلی

وی فاضل دانشور و فرزند شیخ فخرالدین و نواده علامه حلی است و پدرش فخرالدین، رساله ای در تفسير قول اصحاب که در باب زكوة گفته اند: «آن شرط الزمان

ص: 527


1- کتاب معجم الأدبا، ج 20، ص 34 با اندك تصرفي مطالب فوق را متذکر شده است در کتاب معجم البلدان، ج 1، ص 150 می نویسد: ارزن به فتح الف و سکون را و فتح زا و نون آخر، یکی از شهرهای مشهور نزديك به خلاط است قلعه استواری دارد و از معمور ترین شهرهای ارمنیه می باشد. در حال حاضر رو به ویرانی گذارده است این شهر پس از فتح الجزيره سال 20 ه. ق فتح شد و گروهی از دانشمندان به آنجا منسوب اند از قبیل ابو غسان عياش ارزنی و دیگری یحیی بن محمد ارزنی است که از ادبا بود و خوب می نوشت و کلمات را به خوبی ضبط می کرد و اشعاری نغز می سرود و مقدمه ای هم در نحو نگاشته است و شعر ابن حجاج را که در بالا آورده نقل نموده است (پایان). سیوطی در بغية الوعاة ص 416 نوشته: ابومحمد ارزنی هر روز عصر به بازار کتاب بغداد میرفت و کتاب فصيح ثعلب را استنساخ می کرد و آنچه را استنساخ می کرد به نیم دینار می فروخت و بهای آن را به مصرف نبیذ و شراب و میوه می رسانید و تا شب همه آن پول را خرج می کرد. و از مدرسان لغت و اساتید خط بود - م.

فيها امکان الاداء و الاسلام» به استدعای وی نوشته است و تاریخ تأليف آن، ماه محرم الحرام سال 757 ه. ق است و نسخه ای از آن رساله، که مختصری بیش نیست در نزد ما موجود می باشد.

پیش از این به نام برادرش، شیخ ظهير الدين محمدبن شیخ فخر الدين محمد که از علما بوده است، اشاره کرده ایم.

سيد بهاء الدين يحيى بن محمد حسینی قمی شیخ منتجب الدین در فهرست او را واعظ فاضل معرفی کرده است.

سید اجل مرتضی عزالدين ابوالقاسم يحيى بن مرتضی سعید شرف الدین، ابوالفضل محمدبن ابی القاسم علی بن ابي الفضل محمدبن ابوالحسن مطهر بن أبي القاسم علی بن ابي الفضل محمدبن نقیب طالبیهای عراق

وی دانشور بنام و فاضل بزرگواری بود که آسیای شیعه گرداگرد او به حرکت می آمد. امید است خدا به طول بقاء او مسلمانان را برخوردار سازد. وی از پدرش شرف الدين محمد و مشایخش روایت می کرده. منتجب الدین در آخر فهرستش از وی نام برده و در آغاز آن کتاب از وی مدح بليغ نموده و نوشته است که کتاب فهرست را به پیشنهاد او تألیف نموده. و از پدر و جدش هم مدح نموده و احوال ایشان را باید از کتابهای دیگر استفاده کرد.

شیخ منتجب الدین یاد شده در آغاز کتاب فهرست می نویسد: در مجلس ارزشمند سید و مولا صدر كبير امیر امام سید اجل رئيس انور اطهر اشرف مرتضی بزرگوار مایه سربلندی دولت و دین، شرف اسلام و مسلمین، مرضی خاطر ملوك و سلاطین، پیشوای نقیبان در میان عالمين، برگزیده ایام و افتخار انام قطب دولت و رکن ملت و پایه برقراری امت و اصل ملك و سلطان عترت طاهره و عمده شریعت رئیس پیشوایان شیعه، صدر علمای عراق و پیشوای بزرگان در آفاق، یاور حق و حجت خدا بر خلق ذوالشرفين،

ص: 528

کریم الطرفين نظام حضرتین، جلال اشراف، پیشوای سادات شرق و غرب قوام آل رسول الله ابوالقاسم يحيى فرزند صدر سعید کبیر شرف دولت و دین عزت اسلام و مسلمین ابوالفضل محمد فرزند صدر سعید مرتضی کبیر عزت دولت و دین، شرف اسلام و مسلمین ابوالفضل محمد فرزند سید اجل امام مرتضی کبیر اعلم ازهد ذوالفخرين، نقیب نقیبان و سید سادات ابو الحسن مطهر فرزند سید اجل زکی ذوالحسبين ابوالقاسم علی فرزند ابوالفضل محمد فرزند ابوالقاسم علی فرزند ابو جعفر محمد بن حمزه فرزند احمد فرزند محمد فرزند اسماعیل دیباجی همدست ابوالسرایا فرزند محمد اکبر محدث عالم ملقب به ارقط فرزند عبدالله باهر(1)

فرزند امام زین العابدین عليه السلام. ابو محمد یا ابوالقاسم و یا ابو الحسن و یا ابوبکر علی بن الحسين، سبط شهید، سید جوانان بهشت ابو عبد الله بن مولانا امیر المؤمنين و سيد الوصيين ابو الحسن و یا ابوتراب على مرتضی فرزند والاگهر ابوطالب (صلوات الله علیهم اجمعین) خدای متعال مراتب عاليه او (يحيى مترجم حاضر) را پایدار بدارد و دشمنانش را ذلیل گرداند، آری او پیشوای سیادت و چشمه روان نیکبختی و سعادت، و پناهگاه امت و چراغ

ص: 529


1- در عمدة الطالب، ص 252 نوشته است: عبدالله باهر فرزند حضرت زین العابدین علیه السلام است و او را به خاطر جمال فریبائی که داشت به لقب باهر (روشن و درخشان) ملقب کردند چنان که در هیچ مجلسی حضور نمی یافت مگر آن که نور جمالش دیدگان حاضران را خیره می کرد مادر او مادر برادر بزرگوارش حضرت باقر علیه السلام بود و تولیت صدقات پیغمبر اکرم و حضرت امیر المؤمنين على عليه السلام را عهده دار می شد و در سن 57 سالگی درگذشت. عقب او از فرزندش ابوعبدالله محمد ارقط است که از محدثان مدینه به شمار می آمد و 58 سال عمر کرد و او را به مناسبت آبله گون بودن صورتش ارقط می گفتند و یا بدان جهت بوده که نقطه های سپید و سیاه در صورتش دیده می شد و علتش آن بوده که بر اثر ماجرایی که میان او و حضرت صادق (علیه السلام) اتفاق افتاد بی ادبی کرده آب دهان به صورت مبارك حضرت صادق (علیه السلام) ریخت، حضرت صادق (علیه السلام) نفرین کرده نقطه های مزبور در صورتش پیدا شده بدچهره و زشت رو گردید. ایستادند (او خیر انداخت بر روئی که ماه سجده آرد پیش او هر صبحگاه) -م.

درخشان ملت و کوه بردباری و درایت، و رئیس عزت و ابانت و پرچم فضیلت و راهنمای عترت و آل و گزیده نجل نبوت و فرعی از اصل فتوت و عضوی از اعضای رسول و جزئی از اجزای وصی و بتول و یکی از آن مردمی است که دوستی و ولایت ایشان حد فاصل میان بهشت و دوزخ است. خدای متعال روزهای پر افتخار و دولت روشنی بخش و کردارهای پسندیده او را که بر اثر آنها به پایه سیادت رسیده و همگان را رهين بزرگواری خویش فرموده است پایدار بدارد. حضور یافتم، کتاب الاربعين عن الاربعين في فضائل امیر المؤمنين عليه السلام تصنیف شیخ اصحاب ابوسعید محمدبن احمد تا آخر مطالبی که به این مناسبت ذیل احوال شیخ منتجب یاد شده متذکر شده ایم(1).

ص: 530


1- همان طور که از توصیف زائدالوصف منتجب الدين استفاده می شود سید یحیی از اکابر اعلام شیعه در اواخر قرن ششم هجری بوده است شهداء الفضيله ص 49 نوشته است سید عز الدين على راوندی منظومه «الحسيب و النسيبه را به نام وی منظوم ساخته است و همواره ستاره اقبال او در آسمان جلالت می درخشید تا سرانجام به شهادت او منتهی گردید و سببش آن بود که خوارزمشاه تکش (بر وزن سبب) پس از آن که بر شهر ری و اطراف آن استیلا پیدا کرد و اعیان و اشراف را از پای درآورد این سید بزرگوار را عرضه شمشیر قرار داد و سال شهادتش 589 ه. ق است. در یکی از کتابهای انساب دیده ام که پدر او سید شرف الدین، چند تن دختر داشت و پسری روزی او نشده بود. هنگامی که مادرش به یحیی آبستن بود شرف الدین در یکی از شبها در رؤیا حضور مبارك رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد. عرض کرد بزودی نواده ای برای شما به دنیا خواهد آمد او را به چه نامی بنامم؟ فرمود نام او را یحیی تعیین کن. گوید: هنگامی که از خواب بیدار شدم دانستم که فرزندم پسر است او را یحیی نامیدم و هنگامی که خوارزمشاه او را به شهادت رسانید متنبه شدم که رسول خدا او را به مناسبت این که شهید می شود یحیی نامیده است. در تاریخ تهران، ج 1، ص 27 نوشته است هنگامی که یحیی را دست بسته به حضور تکش آوردند تکش گفت یا سیدی چون می بینی خویشتن را؟ سید گفت: چنان می بینم که حسین بن علی را! تکش دستور داد سر یحیی را بریده به ری ارسال دارند تا در مدرسه عماد وزان که با سید دشمنی داشت بیاویزند. سپس سر و تن او را به قم برده در آستانه مبارکه حضرت معصومه علیها السلام مدفون ساختند و در سال 895 ه. ق عضدالدوله ملکشاه صندوقی برای قبر او تهیه کرد. مادر او دختر عمه سلطان سنجر است و پدرش شرف الدین محمد مدرسه ای در قم بنیان کرد و جدش مطهر با عایشه خواتون دختر آلب ارسلان سلجوقی ازدواج نمود و به ذوالفخرین ملقب گردید و منصب نقابت داشت و در راه حج همسفر شيخ طوسی بود و از او در آن سفر اخذ حدیث کرد. و علی که پدر مطهر است با دختر خواجه نظام الملک طوسی وزير الب ارسلان ازدواج نمود و به ذوالحسبين شناخته شد. م.

شیخ اجل او حد سديد الدين يحيى بن محمدبن عليان خازن

وی از روات پیشین اصحاب ما است. و به طوری که از سند برخی از نسخه های طب الرضا (علیه السلام) استفاده می شود مترجم حاضر از شیخ ابو محمدحسن بن ابوعبدالله محمدبن حسن بن جمهور عمى بصری عربی از پدرش ابوعبدالله محمد رسالة ذهبية طب الرضا را که حضرت رضا عليه السلام برای مأمون خلیفه عباسی مرقوم فرموده روایت کرده. و همان رساله را موسی بن علی بن جابر سلامی از وی روایت داشته است.

سید اجل عمیدالرؤسا ابوالفتح یحیی بن محمدبن نصر بن علی بن جیا

وی فقیه فاضل و دانشمند بزرگواری است که بايك واسطه از شیخ مفید روایت می کند. در آغاز یکی از نسخه های ارشاد شیخ مفید چنین یافتم: خبر داد به ما، سید اجل عميد الرؤسا ابوالفتح یحیی بن محمدبن نصر بن علی بن جیا (ادام الله علوه) به قرائتی که در سال 540 ه. ق بر او داشتم گفت: خبر داد به ما، قاضی اجل ابوالمعالی احمدبن على بن قدامه در سال 472 ه. ق گفت: خبر داد به ما شیخ مفید تا آخر سند.

سيد مترجم حاضر غیر از سید عمیدالرؤسا مؤلف كتاب الكعب است چه آن که این مؤلف، از مشاهیر فقها و لغويها است. و قائل (حدثنا) در آغاز صحیفه كامله بنا به تحقیق محقق داماد (قده) سید عمیدالرؤسا هبة الله بن حامدبن احمدبن ایوب بن علی بن ایوب است که سالیان درازی پس از سید مترجم می زیسته. و هبة الله، معاصر با ابن ادریس و اعلام دیگر بوده است گذشته از این، در آغاز برخی از نسخه های ارشاد مفید از وی به عنوان «امير الرؤسا» یاد کرده است و ممکن است «امین الرؤسا» باشد که ناسخ «امیر» را به جای «امین» نوشته است.

ص: 531

شیخ نجیب الدین ابوزکریا یحیی بن سعید حلی

پیش از این به عنوان شيخ افضل نجیب الدين ابوزکریا یحیی بن احمد بن يحيى بن حسن بن سعيد هذلی حتی یاد شده است و نوشته ایم وی پسر عموی محقق حلی و مؤلف كتاب الجامع است.

شیخ یحیی بن محمدبن یحیی سوراوی بعد از این به عنوان شیخ یحیی بن محمدبن یحیی بن فرج سوراوی خواهد

آمد.

شيخ يحيى بن محمد بن يحيى بن فرج سوراوی

شیخ معاصر در امل الآمل، ج 2، ص 349 نوشته است: وی فاضل شایسته ای است و از ابن شهر آشوب روایت می کند. و علامه حلی به توسط پدرش از وی، روایت داشته است.

مؤلف گوید: علامه حلی، علاوه بر پدرش از گروه دیگری از علما از وی روایت می کند. از جمله، شیخ ابوالقاسم جعفر بن سعيد محقق حلی و سید جمال الدین احمدبن طاووس و دیگران که همگی از شیخ مترجم اجازه داشته اند و او از شیخ فقیه حسین بن هبة الله بن رطبه از فرزند شیخ طوسی روایت می کرده.

در اوائل غوالى اللئالی ابن جمهور احساوی آمده است که پدر علامه حلی از شیخ نجیب الدین محمد سوراوی از شیخ هبة الله بن رطبه از شیخ علی فرزند شیخ طوسی روایت کرده است. این سند کاملا اشتباه است و صواب آن است که وی از یحیی بن محمد سوراوی از حسین بن هبة الله بن رطبه روایت داشته است. مگر این که گفته شود: پدر علامه حلی، از هر دو تن پدر و پسر (محمد و یحیی) روایت می کرده و همچنین شیخ نجیب الدین محمد سوراوی از پدر و پسر (حسین و هبة الله) روایت داشته است.

ص: 532

شیخ یحیی بن کثیر

وی از علمای اصحاب است. و به طوری که از یکی از اسانید اخبار کتاب العتيق استفاده می شود، ابن کثیر از شیخ محمد بن على قرشی (قدس سره) روایت می کرده و شیخ علی بن اسماعيل از وی روایت داشته است. بنابر این، ابن کثیر در درجه شیخ مفید است و من بیش از این به ترجمه احوال او دست نیافته ام.

شیخ یحیی بن مظفر طیبی

وی فاضل دانشور و ادیب و سرایندهای بود. کتاب کشف الغمه را از علی بن عیسی اربلی که مؤلف آن کتاب است. روایت می کرده و مؤلف یاد شده به او همراه با جمع دیگری از علما اجازه داده است و به طوری که شیخ معاصر در امل الآمل، ج 2، ص 348 گفته است آن اجازه را به خط یکی از علمای ما دیده است.

مؤلف گوید: طیبی به کسرطاء بی نقطه و سکون یا وباء يك نقطه در آخر منسوب به طيب است. و ترجمه فرزندش شیخ مجدالدين مفضل بن یحیی ذکر شده است.

سید یحیی بن سید ابوالفضل ظفربن سید ابومحمد داعی بن مهدي بن جعدبن محمدبن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب عليه السلام علوی عمری استرابادی

وی از علمای بزرگ شیعه و افراد با موقعیت ایشان است سمعانی در کتاب الانساب ذیل احوال فرزند مترجم که سید ابوطاهر محمدبن سید یحیی باشد نوشته است این پدر و فرزند یعنی ابوطاهر و سید یحیی و همچنین ظفر پدر یحیی و جدش داعی از دانشمندان حدیث در استراباد بوده اند و سمعانی از ایشان به اخذ حدیث پرداخته است و ابوطاهر سال 466 ه. ق متولد شده و تا حدی یحیی پدرش همدرجه با شیخ مفید بوده است.

ص: 533

خطیب ابوالفضل یحیی بن سلام بن حسین بن محمد حصکفی

وی از علمای بزرگ امامیه و از خطیبان و سرایندگان بنام ایشان است و در روزگار ابوعلی طبرسی می زیسته است.

قاضی نورالله شهید (قدس سره) در کتاب مجالس المؤمنین نوشته است: سمعانی در کتاب الانساب می گوید: چصفی به کسر حاء بی نقطه و صاد بی نقطه ساکن و فتح کاف و در آخر الف. منسوب است به حصن کیفا که شهری است از دیار بكر (1). و از اعلام بنام آن سرزمین خطیب ابوالفضل مترجم حاضر است. ابوالفضل در میافارقین به ایراد خطابه می پرداخت و یکی از فضلای روزگار به شمار می آمد. و در فن سر ایندگی پیشوای بنام بود و از این نقطه نظر بر دیگران برتری داشت. و مردی کریم و دانشوری خوش گفتار بود، نظم و نثر و خطبه اش مشهور آفاق است. و از عمری دراز برخوردار گردیده و به طوری که از اشعارش به دست می آید در مذهب تشیع، تعصب ویژه ای داشته تا آنجا که به سر حد غلو رسیده است. سمعانی گفته به سال 550 ه. ق به خدمتش رسیدم و به خط شریف خویش، همگی مسموعاتش را به من اجازه داد. و از جمله راویان او که روایاتی را از قول او برای من نقل کردند. ابوعبدالرحمن عسکر بن اسامه نصیبی در بغداد و ابو الحسن علی بن مسعود اسعردی در رقه و ابوالخیر سلامة بن قيصر ضریر در قلعه جعدر و خضر بن شرار ضرير ادیب در بلخ و ساعد بن فضائل مبهجی در نیشابور بوده و من علاوه بر ایشان از دیگران هم روایات او را شنیده ام. ابوالفضل در حدود 460 ه. ق متولد شد و سال 551 ه. ق در میافارقین درگذشت.

ص: 534


1- یاقوت در معجم البلدان ج 2، ص 265 نوشته است حصن کیفا یا کیبا، شهری است بر کنار دجله واقع میان آمد و جزیره ابن عمر از دیار بکر. قلعه بزرگ دو جانبه ای دارد و بر دجله آن پل بزرگی احداث شده که مانند آن را ندیده ام و این پل دارای يك طاق است و دو طرف آن را دو طاق كوچك احاطه کرده است و این پل را حاکم آمد که از فرزندان داوودبن سلمان بن أرتق باشد احداث کرده است- م.

از تاریخ ابن کثیر شامی نقل کرده است: یحیی بن سلام، در بسیاری از علوم (1)از قبیل فقه و ادب و نظم و نثر پیشوای روزگارش بوده و غلوی در تشیع از خود ابراز داشته است.

ابن جوزی در تاريخ المنتظم پاره ای از اشعار او را نقل کرده است از جمله آنها ابیات زیر است که پس از تغزل، ابیات خود را به مدح ائمه علیهم السلام پایان داده و گوید:

و سائلي عن حب أهل البيت هل

أقر إعلانابه أم أجحد

هيهات ممزوج بلحمی و دمي

حبهم و هو الهدى و الرشد

حیدرة و الحسنان بعده

ثم علي و ابنه محمد

و جعفر الصادق و ابن جعفر

موسی و يتلوه على السيد

أعني الرضا ثم ابنه محمد

ثم على و ابنه المسدد

و الحسن الثاني و يتلو تلوه

محمد بن الحسن المفتقد

فإنهم ائمتي وسادتي

و ان لحانی معشر و فيدوا

أئمة أكرم بهم أئمة

اسماؤهم مسرودة تطرد

هم حجج الله على عباده

و هم إليه منهج و مقصد

قوم لهم مجد و فضل باذخ

يعرفه المشرك ثم الملحد

قوم لهم في كل أرض مشهد

لابل لهم في كل قلب مشهد

ص: 535


1- ابن کثیر در مجلد 12 ص 238 تاریخش نام پدرش را سلامه و خود او را شافعی معرفی کرده و مطالب فوق را راجع به وی تذکر داده و پس از آن به بخشی از قصیده او که صد بیت بوده و ابن جوزی در تاریخش نقل کرده پرداخته است و پس از ابیاتی در مدح اهل بیت و نام بردن يك يك آنها این شعر را از وی نقل نموده است: و الشافعي مذهبه كمذهبي لأنه في قوله مؤيد - یعنی شافعی هم در ولایت اهل بیت با من هم مرام است نه آن که من هم مرام و هم مذهب با اوباشم. سال رحلت او را 553 ه. ق نوشته است . م.

قوم منی و المشعران لهم

و المروتان لهم و المسجد

قوم لهم مكة و الأبطح وال

خيف والجمع و البقيع الغرقد

- هرگاه کسی راجع به حب اهل بیت از من بپرسد آشکارا به حب ایشان اقرار می نمایم و انکاری هم ندارم.

- زیرا گوشت و خون من ممزوج با محبت ایشان است و محبت ایشان است که موجبات هدایت و ارشاد مرا فراهم آورده است.

- این خاندان ارجمند حضرت مولی علی علیه السلام و حضرت امام حسن و امام حسین و علی بن الحسین و فرزندش حضرت امام محمدباقر.

- و فرزند بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق و فرزندش حضرت موسی بن جعفر.

- و پس از او فرزند گرانقدرش حضرت علی بن موسی الرضا و پس از او فرزندش حضرت امام محمد تقی و پس از فرزند محکم پیش حضرت امام على النقي.

- و پس از او حسن ثانی حضرت امام حسن عسکری و پس از او فرزند عظیم اقتدارش حضرت م ح م د بن حسن بقية الله الاعظم که غائب از انظار است. صلوات الله عليهم اجمعين.

- اینان پیشوایان و سادات من اند و با ولایت ایشان از هیچ گروهی بیمناك نمی باشم و از هیچ قید و بندی هراس ندارم.

- پیشوایانی هستند که نام گرامی شان همه جا را فراگرفته است. - حجت های خدا بر بندگان او می باشند و مقصد همه آرزومندانند.

- مردمی هستند که مجد و بزرگواری آنها از اندازه بیرون است و مشرك و موحد ایشان را می شناسد.

- مشهد آنها همه جای زمین را فراگرفته است برتر از آن، اینست که دلهای ارادتمندانشان مشهد آنها است.

- منی و مشعر و صفا و مروه و خانه خدا ایشان اند. ۔ مکه و ابطح و خیف و جمع و بقیع یادآور مقام ایشان است.

ص: 536

تا به این جا آنچه در مجالس المؤمنین آمده به پایان رسید.

ابن اثیر در کتاب الكامل ذیل وقایع سال 553 ه. ق نوشته است: در این سال ابوالفضل یحیی بن سلامة بن حسن بن محمد حصکفی ادیب بنام در میافارقین درگذشت شعر خوب می گفت و رساله های ارزنده و نامه های مشهوری دارد حصکفی در مذهب تشیع، تعصب ویژه داشت و در نطنزه متولد شد. از اوست:

و خليع بت أعذله

ویری عذلي من العبث

قلت: إن الخمر مخبثة

قال: حاشا لها من الخبث

قلت: فالأرفاث تتبعها

قال: طيب العيش في الرفث

قلت: منها القيء قال: أجل

شرفت من مخرج الخبث

و سأجفوها قلت: متى

قال: عند الكوز في الحدث

- مرد عریانی و می خواری را سرزنش کردم. ملامت مرا، بی فایده انگاشت. گفتم شراب، زشت و پلید است. گفت هیچ گونه زشتی در آن، مشاهده نمی شود.

- گفتم پس چگونه است که پس از آشامیدن شراب، سخن های ناسزا به دنبال دارد، گفت لذت زندگی در ناسزاگوئی است.

- گفتم از آثار آن، قی کردن است. گفت شرافت قی کردن بهتر است از آنچه از مخرج بیرون می آید. و در عین حال گفت، طولی نخواهد کشید که از آن دست بر می دارم، پرسیدم در چه موقع؟ گفت هنگامی که در گور بخوابم.

مؤلف گوید: در این سال سجزی راوی کتاب صحیح بخاری که به روایت عالی از وی روایت می شده در گذشته است (1)

ص: 537


1- ذهبی در تذكرة الحفاظ نوشته است: در سال 553 ه. ق مسند زمانه امام ابو الوقت عبدالاول بن عيسى بن شعيب سجزی در سن 95 سالگی در بغداد در گذشت. و پدرش ابوعبدالله عیسی بن شعيب سجزی به سماع روایت علی بن بشری رسیده از محدثان بوده و بیشتر از صد سال عمر کرده و سال 512 ه. ق وفات یافته است . م.

شیخ یحیی احساوي

وی از دانشوران روزگارش بوده است و فرزندش شیخ ابراهیم هم از علما به شمار می آید. مترجم حاضر پدر شیخ ابراهیم از علمای اواخر دولت شاه تهماسب صفوی بوده و ما ترجمه او را در باب الف نوشته ایم و به پندار من مترجم حاضر با شیخ یحیی مفتی که ذیلا ذکر می شود یکی است.

شيخ يحيى مفتی بحرانی

وی از علمای بنام و از شاگردان شیخ علی کرکی و شیخ حسین بن مفلح صیمری است و از تألیفات او رساله تذكرة المجتهدین است که رساله کوچکی است و مشتمل بر اسامی گروهی از علمای متقدمین و متأخرین اصحاب ما می باشد بلکه به نام گروهی از راویان هم اشاره کرده است و ما به چند نسخه از آن رساله دست پیدا کرده ایم و نسخهای از آن در اختیار ما می باشد لیکن همگی این نسخهها نادرست است و ما بسیاری از مطالب آن را در این کتاب نقل کرده ایم. و خود این نسخه به طوری که می پندارم مشتمل بر غلط ها و اشتباهات بسیاری است که از ناحيه مؤلف به وقوع پیوسته است و ما در طی مطالب یاد شده از آن به آنها پرداخته ایم. خدای متعال از حقیقت احوال باخبر است.

از ذیل مطالب آن رساله به دست می آید. بحرانی مؤلف آن رساله از شاگردان شیخ على بن عبد العالی که گویا میسی باشد بوده است زیرا شیخ علی کر کی مقدم بر شهید ثانی است. و مؤلف رساله، شرح احوال شهید ثانی و کیفیت شهادت او را در آن رساله متذکر شده است. بنابر این شیخ یحیی، شاگرد شیخ علی میسی است نه شیخ علی کرکی.

پیش از این ترجمه شیخ یحیی احساوی را ذکر کردیم و ظاهرة مترجم حاضر با عنوان پیشین یکی است.

فقیه ابوالفرج يعقوب بن ابراهیم بیهقی وی از شاگردان سید مرتضی است. بر پشت دیوان سید مرتضی به خط شیخ علی

ص: 538

سبط شهید ثانی به نقل از خط سید مرتضی (رض) به این مضمون دیده ام، فقیه ابوالفرج يعقوب بن ابراهیم بیهقی ادام الله توفيقه بخش بسیاری، از دیوان شعرم را بر من قرائت کرد و به وی، اجازه دادم تا همگی آن را از من و به طوری که خود بخواهد روایت نماید. و کتب علی بن الحسين بن موسی الموسوی به خط خودش در ماه ذیقعده سال 403 ه. ق.

شیخ ابویوسف يعقوب بن اسحق سگیت

معروف، به ابن سکیت لغوی ادیب، سراینده توانا و پیشوای مقدم و مشهور شیعه مذهب که به خاطر شیعه بودنش به شهادت رسید و کتاب اصلاح المنطق در لغت و کتابهای دیگر از اوست.

علامه حلی در الخلاصه گفته است: ابویوسف يعقوب بن اسحاق سكیت با سین بی نقطه و کاف و یا و تاء دو نقطه در آخر. ابن سکیت در حضور حضرت امام على النقي و امام محمدتقی علیهما السلام، مقدم بر دیگران بوده و از مخصوصان ایشان به شمار است و از حضرت امام علی النقی روایت می کرده و از آن جناب پرسشهائی داشته است، متوکل او را به خاطر تشیع از پای در آورد و احوال او مشهور است. و از فن عربیت و لغت، اطلاع به کمال داشت و از این نقطه نظر کاملا مورد وثوق بود - پایان.

مؤلف گوید: از کلام علامه استفاده شد که ابن سکیت به قتل رسیده است لیکن مطالبی را که پس از این از کامل ابن اثیر نقل می کنیم، به دست نمی آید که ابن سکیت کشته شده باشد.

شیخ بهائی «ره» در تعليقه خلاصه علامه نوشته است علت قتل ابن سکیت این بود .

که ابن سکیت، معلم معین و موثق، فرزندان متوكل بود. در یکی از روزها که ابن سکیت در دربار متوكل، حضور داشت، فرزندانش وارد شدند. متوكل از وی پرسید، ای يعقوب ! آیا در نزد تو فرزندان من، محبوب تر اند یا حسن و حسین؟! ابن سکیت گفت: به خدا سوگند، قنبر، غلام علی بن ابی طالب (علیه السلام) از آن دو و از پدرشان بهتر است! متوكل سخت ناراحت شد دستور داد، زبانش را از پشت سر ببرید، زبانش را بریدند و در گذشت (رضی الله عنه).

ص: 539

مؤلف گوید: از تألیفات ابن سکیت، کتاب اصلاح المنطق در لغت است و نسخه کهن و بسیار صحیحی از آن که در کمال ارزندگی است در نزد من موجود می باشد. . ابن سيده لغوی در آغاز کتاب المحکم در لغت. پس از آن که علت نیاز مندی به علم لغت و اعراب (نحو) را شرح داده و اشتباهاتی که لغوی ها و نحویها در آثار خود داشته اند. توضیح داده است و اضافه کرده، هیچ واقعه و اتفاقی به اندازه پیش آمد ابویوسف بن اسحق سكیت با ابو عثمان مازنی در حضور جعفر متوگل دل خراش نبوده است، و پیش آمد از این قرار است. در یکی از روزها، که ابن سکیت و مازنی در حضور خلیفه بودند. خلیفه خطاب به مازنی گفت: یکی از مسائل نحو را از ابن سکیت بپرس، مازنی از سئوال کردن خودداری کرد چه آن که می دانست، ابن سکیت آن چنان که باید در فنون نحو، مهارت ندارد. خلیفه اصرار کرد. ناگزیر باید از او سئوالی کنی، مازنی ناچار شده خود را برای سئوال کردن آماده کرد و به پرسیدن یکی از سئوالات مشکل اقدام نمود، خطاب به ابن سکیت گفت: یا ابا يوسف: کلمه نکتل در آیه شریفه «فارسل معنا اخانا نکتل» بر چه وزنی است؟ پاسخ داد. بر وزن «نفعل». در آن محضر، گروهی از آشنایان به نحو، حضور داشتند و این مقدار از پاسخ را می دانستند. و فهمیدند که ابویوسف، يك دهم از لغت را هم به دست نیاورده است. ناچار همگی خندیدند و این پیش آمد ایجاب کرد، ابن سکیت، شرمنده گردیده و خلیفه از جایگاه به محل دیگر رفت. پس از آن که ابن سکیت و مازنی از دربار بیرون رفتند. ابن سکیت گفت: یا اباعثمان با سئوالی که کردی عیش مرا منقص ساختی و آرامش را از من ربودی. مازنی گفت: به خدا سوگند، پس از آن که ناچار شدم که از تو سئوال کنم، در محفوظات خود اندیشه کردم، سئوالی را ساده تر و نزديك به ذهن تو، از آن نیافتم. اکنون مشاهده کنید چه پیش آمدي باعث این شرمندگی شده است. باید گفت: ساده ترین، علت آن است که وی در کتاب اصلاح المنطق کلمه «الريم» را که به معنای قبر و فضل است با کلمه «الريم» که به معنای آهو است معادل قرار داده است و تخفیف وضعی را در آن قائل شده است و در همین باب اعتقاد او آن است که «غین» به معنی شجره و جمع «غيناء» است. و دیگر آن که

ص: 540

میثم» جمع «اشیم و شيماء» است و وزن آن (فعل) و به اینجا رسیده است که «غين و شیم» فعل «غون و شوم» است. سپس فاء الفعل را برای باقی ماندن یا، کسره داده است چنان که همین عملی را در بیض به انجام رسانیده است و این موضوع، باب تصريف است راجع به مورد و منهل که معلوم است و کسی از آن بی اطلاع نمی باشد. و خطاهای دیگر که از شمارش بیرون و از حصر، خارج است و من در این خصوص، کتاب ویژه ای تأليف داده ام. و از جمله اموری که دلالت بر ضعف بنیه و نابه سامانی باطن می کند. گفته أبو عبيد قاسم بن سلام است که در کتاب المصنف گفته است «عفریه» بر وزن فعلله » است. و پای «عفریه» را اصیل دانسته با آن که یا در کلمه چهار حرفی، اصیل نمی باشد و از قضایای او آن است که در همین کتاب در باب عيوب قوافی، مطالبی ایراد کرده است که با هیچ قانونی موافقت ندارد و با هیچ طريقهای سازگار نیست و من این نظریه را بر وی ایراد کرده ام و در کتاب الوافي في علم القوافي متذکر شده ام و او برای اثبات نظریه خویش به شعر اهذلی، شاهد آورده که:

الحق بني شعارة أن يقولوا

الصخر الغي ماذا نستبيث

و چنین گفته است: نبیثه، گوشه چاه است و بی تناسبی این معنی مانند حیوان سیراب شده و شتر مرغی است که در گوشه ای بسته شده و یا مانند تفاوت میان ستاره سهيل و ستاره فرقد است چه آن که «نبیثه» از ماده «ن بث» و «نستبيث» از ماده (ب و ث) یا (بی ث) است می گویند (بثت الشي بوثا و بثته بیا» هنگامی که آن شبی را

استخراج نماید و مانند «صدرت عن البلاد صدرا» که اسم است و هرگاه بخواهی معنای مصدری از آن به دست آوری، دال آن را مجزوم خواهی ساخت این تمثیل، از عبارتی که معنا کرده، وحشتناکتر و ناپسندتر از این اشاره است و دلیل بر آن است که در این خصوص هیچگونه اطلاعی نداشته و مانند گفته ابوعبدالله بن اعرابی است که در کتاب النوادر نوشته است «عدو» بدون داشتن ها، برای مذکر و مؤنث به کار می رود و جمع آن، اعداء و اعاد و عداة وعدا، است و همه را به يك معنی متوجه دانسته و مانند اینها که در ترجمه ابن اعرابی آورده ایم.

و باز پس از پاره ای ایرادهائی که بر لغويها داشته در محل دیگر از اول

ص: 541

کتاب المحكم نوشته است، نابسامانی هائی که در کتاب اصلاح المنطق و الالفاظ و کتابهای ابن اعرابی و ابوزید و ابوعبیده و اصمعی و دیگران آمده است، از اشتباهاتی که به پاره ای از آنها اشاره کردم بیشتر از آن است که به شماره در آید و احصاب شود.

و از هری (1)در آغاز کتاب تهذيب اللغه در ضمن شرح احوال طبقه سوم از لغويها نوشته است: ابویوسف يعقوب بن سکیت، از لغوی ها به شمار است و دانشوری دین دار و بافضیلت بود و از مرتبه ادب، برخورداری کامل داشت. به ملاقات ابو عمرو شیبانی و ابوزکریا یحیی بن زیاد فرا و محمدبن زیادین اعرابی و ابو الحسن لحیائی رسیده و به پندار من با اصمعی هم ملاقات داشته است. و روایات بسیاری از فصحای عرب که در بغداد به ملاقات ایشان رسیده، نقل کرده است.

ابن سکیت، تألیفات ارزنده ای دارد از قبیل اصلاح المنطق و کتاب المقصور و الممدود و کتاب التأنيث و التذکیر و کتاب القلب و الابدال و کتاب معانی الشعر.

ابوالفضل منذری کتابهای یاد شده را به استثنای آنچه را از خاطر برده بود به توسط ابوشعيب حرانی از ابن سکیت برای ما روایت کرده است و مطالبی را که ما در این کتاب ایراد کرده ایم طبق همین روایت است. پس از این کتاب بزرگی را در الفاظ که مشتمل بر سی جلد بوده و به وی نسبت داده شده است. برای ما فرستاد. چگونگی آن کتاب را که از اوست یا از دیگری سئوال کردم، اظهار بی اطلاعی کرد. و من هم نمیدانم آیا به راستی کتاب مزبور از تألیفات اوست یا از دیگری. در عین حال در هنگام مطالعه آن کتاب، حروفی از آن را یادداشت کردم و در صحت آنها به ابن سکیت، مشكوك ماندم و در این باره، با ابوحمزه هم در میان گذاردم، او هم برخی از آنها را شناخت و نسبت به برخی دیگر، اظهار بی اطلاعی کرد. پس از چندی حداکثر آنچه را انکار کرده

ص: 542


1- ابو منصور محمد بن احمد معروف به ازهری. سیوطی در بغية الوعاة ، ج 1، ص 19 نوشته . وی اصلا از مردم هرات و از شاگردان نفطويه و دیگران است سال 282 ه. ق متولد شده و کتاب التهذيب در لغت از اوست و در ربيع الاخر سال 370 ه. ق وفات یافته است . م.

بودم در کتاب ابوعمر ووراق به دست آوردم. بنابراین، آنچه را در این کتاب از کتاب الالفاظ ابن سکیت نقل کرده ام به همان کیفیتی است که شرح دادم و مسموع من نمی باشد. و باز هم به درستی می دانم کتاب مزبور از تألیفات ابن سکیت است . منذری از قول حرانی، نقل کرده است. از سال 225 ه. ق (تا سال 246 ه. ق) که ابن سکیت کشته شد. مطالبی را که از ابن سکیت، سماع می کردم. یادداشت مینمودم. و ابن سكيت يك سال پیش از مرگ متوكل به قتل رسید. و به تعلیم فرزندان متوكل اشتغال می ورزید. و سال 247 ه. ق متوگل کشته شد. و علت قتل او را به امر متوكل چنین گفته است، متوكل به وی دستور داد، به مردی از قریش ناسزا بگوید و فلان مبلغ جایزه بگیرد، ابن سکیت از ناسزا گفتن به وی خودداری کرد. متوكل به آن قریشی دستور داد تا به ابن سکیت ناسزا بگوید و آن مبلغ را اخذ کند، قریشی به دستور رفتار کرد، ابن سکیت به وی پاسخ داد به مجردی که پاسخ او را گفت! متوكل ناراحت شد، خطاب به او گفت: آن گاه که دستور دادم به وی ناسزا بگو، از فرمان من، اطاعت نکردی و اکنون که به تو ناسزا گفته است به او پاسخ می دهی، سپس دستور داد او را کشتند و بدن آغشته به خون او را از دربار خليفه بیرون بردند. و فردای آن روز، فرمان داد تا ده هزار درهم، دیه او را به فرزندش بپردازند.

مؤلف گوید: به حق باید گفت، علت قتل وی، همان است که شیخ بهائی گفته است نه آنچه را از هری نقل کرده است. آری ممکن است. پیش آمد مزبور مداخله در قتل او داشته است نه آن که علت اصلی قتل او. ناسزا نگفتن او باشد.

مؤيد درستی قول شیخ بهائی راجع به قتل او، اظهار نظر برخی از مورخان است که خود ابن خلکان باشد یا کسی که به اختصار تاریخ ابن خلکان را پرداخته و چنین نوشته است. به مناسبتی که سکیت، بیشتر اوقات خود را به سکوت برگزار می کرد به این کنیه (ابن سکیت) معروف شده است. ابن سکیت حضرت علی بن ابی طالب عليهما السلام را بر دیگران برتری می داد و در این خصوص، تمایل و تعصب خاصی داشت. ثعلب گفته است: پس از این اعرابی، در فن لغت، دانشوری به پایه ابن سکیت

ص: 543

نبود. متوكل، دستور داده بود تا ابن سکیت به تعلیم دو فرزندش معتز بالله، مؤيد بالله بپردازد از اشعار بی سابقه و بی نظیر اوست.

يصاب الفتي من عثرة بلسانه

وليس يصاب المرء من عثرة الرجل

فعثرته بالقول ذهب رأسه

وعثرته بالرجل تبرا على مهل

- گرفتاری و اندوه آدمی از لغزش زبان اوست نه از لغزش پای او .

- آری لغزش زبانی او، سر او را به باد می دهد که گفته اند: (زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد) و لغزش پای او موجب می شود که از آن پس آرام تر به راه خویش ادامه بدهد.

پس از این گوید در یکی از روزها، متوكل از ابن سکیت پرسید: آیا فرزندان مرا دوست تر می داری یا حسن و یا حسین (عليهما السلام) را؟ در پاسخ گفت: به خدا سوگند قنبر، خدمتگذار على علیه السلام از تو و فرزندان تو، بهتر است. متوكل به تركهائی که عمله قتل و جنایت بودند دستور داد زبانش را از پشت گردنش بیرون آورند، آنان به دستور رفتار کردند و ابن سکیت به این جنایت، در گذشت. دیگری گفته است، متوکل به تركها دستور داد تا شکمش را پامال کردند و او را به خانه اش بردند روز بعد از آن که پنج روز از ماه رجب سال 246 ه. ق گذشته بود در خانه اش در گذشت، نخست متوکل در اجرای این حکم به مزاح برگزار کرد و سرانجام به حقیقت رسید. آری این پیش آمد همان بود که ابن سکیت در شعر خویش از آن می هراسید و عاقبت خود به آنچه گفته بود گرفتار گردید.

مؤلف تاریخ الخلفا می نویسد: در سال 244 ه. ق، متوکل عباسی دستور داد، يعقوب بن سکیت پیشوای علوم عربی را از پای درآوردند، متوکل وی را به تعلیم و تربیت فرزندانش بر گمارده بود. در یکی از روزها، متوکل توجهی به دو فرزندش المعتز و المؤيد نموده از ابن سکیت پرسید آیا دو فرزند من از نظر تو محبوب ترند یا حسن و حسین (عليهما السلام) ابن سکیت پاسخ داد، قنبر که خدمتکار حضرت مولی عليه السلام بوده است از دو فرزند تو بهتر می باشد، متوكل به غلامان ترك دستور داد. شکمش را پامال کردند تا مرد و گویند زبانش را بریدند و دیه اش را برای فرزندش

ص: 544

فرستاد. متوكل، اباضی مسلك بود (1)

سیوطی در الطبقات الوسطى به شرح حال او اشاره کرده است (2)

ابن اثیر در کتاب الكامل ذیل وقایع سال 243 ه. ق نوشته است: در این سال ابویوسف، يعقوب بن اسحاق معروف به ابن سکیت نحوی لغوی درگذشت. دیگری سال درگذشت او را 244 و دیگری 245 و بعضی هم سال 246 ه. ق نوشته است.

ابن شحنه در تاریخش ذیل وقایع سال 244 ه. ق نوشته است: متوکل از يعقوب بن سکیت پیشوای نحو و لغت پرسید آیا المعتز و المؤيد از نظر تو محبوب تر است یا حسن و حسین علیهما السلام؟ وی در پاسخ گفت: قنبر، خادم علی علیه السلام از تو و از فرزندانت بهتر است. وی دستور داد تا زبانش را از قفایش بیرون آوردند و بلافاصله در گذشت. سکیت به کسی می گویند که همواره اوقات را به سکوت، سپری نمایدپایان (3)

ص: 545


1- در معجم أعلام المنجد ص 3 نوشته است: أباضيه دسته ای از خوارج اند که در افریقای شمالی می زیستند و پیروان عبدالله بن أباض اند که به دنبال واقعه حکمیت با معاویه از حضرت مولی دست کشیدند و در قرن هشتم وارد مغرب گردیدند - م.
2- سیوطی در بغية الوعاة پس از شرح اجمالی احوال او می نویسد: عبدالله بن عبدالعزیز گفته است: هنگامی که ابن سکیت برای تعلیم فرزندان متوكل با من مشورت کرد وی را از پذیرش آن ممانعت کردم او ممانعت مرا حمل بر حسادت نمود تا آنچه نباید، اتفاق افتاد و قتل او در روز دوشنبه پنجم رجب سال 244 ه. ق اتفاق افتاد و دیه اش را متوكل برای مادرش فرستاد - م.
3- تأسيس الشيعة ، ص 155 می نویسد: سگیت لقب پدرش اسحق بود که بیشتر اوقات را به سکوت برگزار می کرد و اصلا از مردم دورق خوزستان بود و فرزندش بعقوب در آنجا به دنیا آمد سپس به بغداد رفت. تاریخ ابن خلکان، ج 2، ص 310 می نویسد: فراء از وی پرسید از مردم کجا هستی گفت خوزی هستم و از مردم دورق میباشم، فرا از شنیدن آن ساکت شد و تا چهل روز از خانه بیرون نیامد و علتش را که پرسیدند گفت: خجالت کشیدم با ابن سکیت روبرو بشوم زیرا او به راستی جواب مرا داد و حال آن که کلمه خوزی مشتمل بر معنای ناهنجاری بود و سیت به کسر سین و تشدید کاف بر وزن فعيل است و هر کلمه که بر این وزن یا بر وزن فعلیل باشد به کسر فاء الفعل است - م.

کمال الدین ابو البرکات، عبدالرحمن بن ابو الوفا، محمدبن عبیدالله بن ابوسعید محمدبن حسن انباری در کتاب نزهة الأطباء في طبقات الأدبا به شرح حال او پرداخته است.

مؤلف گوید: به طوری که پیش از این اشاره کردیم، ابن سکیت از ائمه طاهرین عليهم السلام روایت داشته است از جمله محمد بن یعقوب کلینی به سند خود در کتاب الكافي از ابویعقوب بغدادی روایت کرده است. در یکی از روزها ابن سکیت به عرض مبارك حضرت ابو الحسن هادی صلوات الله عليه تقدیم داشت؟ چرا خدای متعال حضرت موسی (علیه السلام) را با عصا و ید بیضا و آلت سحر، مبعوث کرد و حضرت عیسی (علیه السلام) را با آلت طب و حضرت محمد صلی الله عليه و اله را با کلام و خطابه، مبعوث فرمود؟ حضرت ابو الحسن عليه السلام در پاسخ او فرمود: آنگاه که خدای متعال حضرت موسی (علیه السلام) را مبعوث کرد، حداکثر مردم آن روزگار، به جادوگری می پرداختند، خدای متعال موسی (علیه السلام) را با معجزه ای مبعوث فرمود که در اختیار آن مردم نبود، در ضمن هم، سحر و جادوگری آنان را باطل کرد و حجت را بر آنها به اتمام رسانید. و حضرت عیسی (علیه السلام) در هنگامی مبعوث گردید که بیماران زمین گیر بسیار بودند و نیازمند به دکتر و دارو، خدای متعال، حضرت عیسی (علیه السلام) را برانگیخت و معجزه ای را در اختیار وی در آورد که در دست آنان نبود تا آنجا که مردگان را زنده می کرد و کور مادرزاد را بینا می کرد و پیس ها را به اذن خدا شفا می داد و از این راه، خدای متعال حجت خویش را بر آن مردم به اثبات رسانید. و حضرت پروردگاری حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را در هنگامی مبعوث فرمود که حداکثر مردم روزگار به ایراد خطابه و کلام می پرداختند (و به گمانم فرمود به سرایندگی اشتغال می ورزیدند) خدای متعال مواعظ و کلمات حکمت آمیز خویش را به وسیله آن حضرت، نازل فرمود تا گفتار آنان را از پای انداخت و حجت خویش را خاتمه داد. ابن سکیت پس از شنیدن سخنان آن حضرت، اظهار داشت به خدا سوگند تا به حال، هیچ کسی را مانند شما ندیده ام. سپس پرسید، اکنون حجت خدا بر خلق کیست؟ فرمود، امروز حجت خدا، عقل است که به وسیله آن، کسی را براستی از خدا سخن بگوید، تصدیق نماید و کسی که به دروغ سخنی به خدا نسبت بدهد

ص: 546

تکذیب می نماید، راوی گوید: ابن سکیت عرضه داشت آری به خدا سوگند، پاسخ صواب همین است .

شیخ استاد امام ابویوسف یعقوب بن احمد بن سعيد

فاضل عالم و علامه ادیب و شاعر و متأخر از سید مرتضی و رضی و یا معاصر با ایشان بوده است.

در شهر اردبیل بر پشت نسخه کهنی از نهج البلاغه سید رضی پاره ای از اشعار پسندیده او را دیدم که در مدح آن کتاب سروده است و همین کتاب را فرزندش حسن بن يعقوب با اشعار لطیفی ستوده است و پس از آن که این دو فقره مدح به اطلاع امام علی بن احمد فنجکردی رسیده او هم چکامه ای در مدح آن کتاب سروده و نام آن دو تن مادح پیشین (یعقوب و فرزندش حسن) را متذکر گردیده و از آنها ستایش کرده است و بهتر آن است از احوال ایشان کنجکاوی بیشتری به عمل آورد.

شیخ یعقوب بن سفيان امام و به طوری که ابن اثیر در کتاب الکامل تصریح کرده است وی از علما و فضلای شیعه است و سال 277 ه. ق در گذشته و در همین سال هم ابو حاتم رازی که از علمای عامه و از اقران بخاری و مسلم است و نامش محمدبن ادریس بن منذر است وفات کرده و همچنین در این سال احمدبن محمدبن ابو مثنی موصلی که احادیث فراوانی نقل کرده است و محدثی بس راستگو و امانت دار بوده در گذشته است. و گروه دیگری از علمای بنام در این سال وفات یافته اند.

اجل نجم الدين يعقوب بن محمدبن داوود همدانی شيخ منتجب الدین در «فهرست» نوشته است وی فاضل باصلاحیتی است.

مؤلف گوید: همدانی به فتح ها و میم و دال و الف و نون، منسوب به شهر همدان است که از شهرهای ایران می باشد. و هم ممکن است همدانی را به سکون میم خواند که

ص: 547

منسوب به قبيله همدان به سکون میم باشد.

يوحنا بن اسرائیل ذمی مصری

يوحنا که مستبصر شده و به آئین شیعه امامی گرویده دانشمند بزرگواری بوده و تألیفاتی دارد، از آن جمله رسالة منهاج المناهج در امامت است که به پارسی تألیف کرده و مشهور است. در آغاز این رساله به مختصری از احوال خود پرداخته و اشاره کرده است نخست از اهل ذمه مصر بود سپس اسلام آورد و مذهب تشیع را برگزید.

مؤلف گوید: به طوری که پیش از این ذیل احوال شیخ ابو الفتوح رازی یادآور شد رساله مزبور از تألیفات شیخ ابو الفتوح است و مطالب امامت را به این رمز گوشزد مخالفان و دیگران نموده است. چنان که همین سبك را هم سیدبن طاووس در کتاب الطرائف به کار برده است.

سید صدرالدین یوسف بن ابوالحسن حسینی شیخ منتجب الدین در فهرست نوشته است وی از فضلا و واعظان بوده است.

شیخ یوسف بن احمدبن نعمة الله بن خاتون عاملی عینالی

شیخ معاصر در امل الآمل (1)نوشته است: وی دانشمند فاضل و عابد محقق و پرهیز کاری مورد وثوق و از فقهای معاصر است و کتابی هم تألیف کرده است - پایان.

مؤلف گوید: پیداست که وی، از سلسله شیخ محمد بن خاتون عاملی شاگرد شیخ بهائی است که کتاب اربعین شیخ را به پارسی، ترجمه کرده است بنابر این، مترجم حاضر، از نوادگان شیخ نعمة الله است که شیخ اجازه ملاعبدالله شوشتری است لیکن او بلاواسطه وی نبوده است.

ص: 548


1- امل الآمل، ج 1، ص 190.

شیخ فقيه جمال الدین یوسف بن حاتم شامی عاملی مشغری

وی از فقهای بزرگوار و از شاگردان محقق حلی و سیدبن طاووس است .

شهید اول در کتاب الذکری ذیل مسئله جمع بین دو نماز نوشته است، جمال الدین یوسف در ضمن ایراد به استادش محقق حلی اظهار داشته هرگاه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جمع میان دو نماز می کرده است نیازی نداشته است برای نماز دوم اذان بگوید زیرا اذان، محض اعلام است و در نماز اول با گفتن اذان، اعلام شده است و گذشته از این در ضمن خبری آمده است که هر گاه هر دو نماز با یکدیگر خوانده شود گفتن اذان، ساقط می باشد و هرگاه پیمبر، جمع بین دو نماز نمی کرده و به تفریق می خوانده است. پس چرا مردم را به جمع بين الصلوتین می خوانید و آن را افضل از تفریق قلمداد می کنید؟ محقق از ایراد وی پاسخ داده است پیمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گاهی هر دو نماز را با هم و گاهی به تفریق انجام می داد، سپس روایاتی را متذکر شده است که ما در کتاب ذکری یادآوری کرده ایم و گفته است هرگاه دو نماز را در يك وقت به جای آورند، جمع میان دو نماز مستحب است و در همان وقت نوافل نماز و هر دو فریضه را به جای آورند زیرا با این عمل هر چه زودتر ذمه خود را از واجبی که به عهده او بوده است بری ساخته است و از آنجا که دخول وقت هر دو صلوت رسیده است به انجام عمل اقدام نموده است. پس از این به یادآوری خبر عمرو بن حریث که چگونگی نماز حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را از آن حضرت سئوال کرده پرداخته است. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود رسول خدا هشت رکعت نماز ظهر و عصر را می خوانده به این معنی که چهار رکعت نماز ظهر را انجام می داد و هشت رکعت نافله عصر را می خواند و سپس چهار رکعت نماز عصر را می خواند و سه رکعت نماز مغرب را به جای می آورد و چهار رکعت نافله مغرب را پس از نماز مغرب به جای می آورد و بعد از آن، چهار رکعت نماز عشا را می خواند و هشت ركعت نافله شب و سه رکعت وتر و دو رکعت نافله صبح و دو رکعت نماز صبح را به جای می آورد.

مؤلف گوید: ما تحقیقاتی را که این مسئله لازم داشته است در کتاب وثيقة النجاة ایراد کرده ایم.

ص: 549

شیخ معاصر (قدس سره) در کتاب امل الآمل (1)نوشته است: شيخ جمال الدين يوسف بن حاتم فقیه شامی عاملی، فاضلی فقیه و پارسا بود کتابهایی تألیف کرده است از جملة الأربعين في فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام نسخه ای از این کتاب در نزد ما، موجود است. و از محقق جعفر بن حسن بن سعيد و از ابن طاووس روایت داشته است.

استاد استناد (ایده الله) در بحار (2)نوشته است کتاب الدر النظيم في مناقب اللهامیم و کتاب الاربعين عن الاربعين از شیخ جمال الدين يوسف بن حاتم، فقیه شامی است - پایان .

و در فصل دوم بحارالانوار(3)نوشته کتاب الدر النظیم کتاب ارزنده ای است که مشتمل بر اخبار فراوانی از طرق ما و طرق مخالفین ما می باشد که وی راجع به مناقب ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین گرد آورده است و گاهی در این کتاب، از کتاب مدينة العلم صدوق و کتابهای معتبر دیگر نقل کرده است و معاصر با سید على بن طاووس می باشد. و ما به خاطر پاره ای از جهات کمتر به آن کتاب مراجعه کرده ایم. و کتاب الاربعين او مورد توجه و اعتماد حداکثر علمای ما بوده و از آن نقل کرده اند (پایان).

مؤلف گوید: همگی اربعین او در کتاب المجموع الرائق سید هبة الله بن ابو محمد

حسن موسوی ایراد شده است(4).

ص: 550


1- امل الآمل، ج 1، ص 190
2- بحار الانوار، ج 1، ص 21.
3- همان مأخذ، ج 1، ص 40
4- سید صدر در کتاب تكملة أمل الآمل ص 434 نوشته است: مؤلف امل الآمل از کتاب الدر النظيم او نام نبرده است و در باب خودش از کتابهای ارزنده به شمار است من نسخه ای از آن را که با نسخه اصل که در روزگار مصتف نوشته شده تطبیق گردیده به مطالعه خویش در آورده و در ضمن مطالعه به دست آوردم که مؤلف از کتاب مدينة العلم شیخ ابو جعفربن بابویه صدوق، بدون واسطه نقل کرده است و در چندین جا نوشته است در کتاب مدينة العلم و من جز این، مؤلف، دیگری را ندیده ام که از کتاب مدينة العلم نقل کرده باشد شیخ یوسف، از علمای بزرگ روزگار محقق حلی است و مسائل بغدادیه که پاسخ سئوالات اوست که از محقق داشته است به وی نسبت داده اند و از این که سئوالات وی به عنوان بغدادیه خوانده شده دلیل بر آن است که شیخ یوسف در آن هنگام در بغداد بود و مسائل را از آنجا به اطلاع محقق رسانیده است و خود او نزد محقق نبوده است و از کتاب الذكری به دست می آید شیخ یوسف کتابی در فقه داشته و یا سئوالات دیگری غیر از مسائل بغدادیه از وی نموده است و مجموعه ای هم از آثار او بوده که مؤلف المجموع الرائق از آن نقل کرده است. در اعيان الشيعة، ج 10، ص 319 در ذیل شرح حال شیخ یوسف که از امل الآمل نقل کرده است می نویسد: آنچه را شيخ آقا بزرگ تهرانی برای ما نوشته است به این مضمون است شیخ یوسف از اعاظم علما است و در اجازات از او به عنوان شیخ فقيه يوسف یاد کرده اند و از تألیفات او الدر النظيم است که نسخه کهنی از آن نزد میرزا محمد تهرانی موجود بود لیكن این نسخه اول و آخر ووسط آن ناقص است و تا حال حاضر با همۀ جدیتی که شده است به نسخه تمامی از آن دست پیدا نکرده ایم. شیخ یوسف از سه تن از مشایخ روایت داشته است محقق حلی و شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید حلی مؤلف الجامع که الجامع را همراه با عده ای نزد او خواند و به اخذ اجازه از روی نایل آمده است. و سید رضی الدین علی بن طاووس حتی سید دو اجازه به وی داده است یکی مشترك با عده ای و دومی اجازه خاصه که اجازه بزرگی است و سید آن را به نام الاجازات لكشف طرق المفازاة ناميده است - م. "

سید یوسف جبلی

وی از علمای متأخر ما می باشد و میرزا محمد استرابادی در رجال بزرگش در ضمن ترجمه علی بن نعيم به عنوان «قيل» مطالبی از وی یاد می کند. و شیخ محمد سبط شهید ثانی در حاشیه آن کتاب، کلمه «قیل» را به نام مترجم حاضر، تفسیر کرده است.

شیخ یوسف بن حسن بحرانی بلاذری شیخ معاصر در کتاب امل الآمل نوشته است: وی فاضل متبحر و سراینده ادیب و

از معاصران است(1).

ص: 551


1- امل الآمل، ج 2، ص 349.

مؤلف گوید: بلاذری به فتح باء اول و ضم دال منسوب به بلادر است که از شهرهای بحرین به شمار می آید. و می توان گفت: بلادری مشهور هم منتسب به این شهر باشد(1)

ص: 552


1- در انوار البدرين ص 145 نوشته است: شیخ یوسف بلادری عالم عامل و فاضل ربانی بود و از مشایخ اجازات به شمار می آمد کتاب بزرگی در مراثی سیدالشهدا (علیه السلام) در دو مجلد به سبك منتخب طریحی تألیف کرده که در مجالس عزاداری خوانده می شد و خود او هم معاصر با شیخ فخرالدین طریحی بوده است و فرزندی داشته به نام شیخ حسن که از فضلا بوده و نواده ای داشته به نام شیخ علی که در علوم ادبی و علوم معقول مهارت داشته و تدریس می کرده و با شیخ سلیمان معارضاتی داشته است. مؤلف لؤلؤة البحرين، ص 75 نوشته است: هنگامی که شیخ یوسف وفات یافت و در مقبره مشهد دفن شد بالای یکی از منارها منهدم شد و سر مناره روی قبر شيخ يوسف افتاد. شیخ عیسی بن صالح که به منظور تسلیت فرزندش شیخ حسن، عازم قريه بلاد بود در آن شهر به پیرزنی رسید که زیر مناره خرابه شده نشسته و تعجب وار به آن مناره نگران است شیخ عیسی هنگامی که وارد شد به خانه ای که به عزای شیخ يوسف نشسته بودند جریان را که از آن عجوزه دیده بود ایراد کرد و این اشعار را که سروده بود به اطلاع رسانید. مررت على امرأة قاعده تحولق في هيئة العابده و تسترجع الله في ذا المنار فما بالها في الثرى راقده فقلت لها: يا ابنة الأكرمين رأيت أمورا بلافائده ثوي تحتها يوسفي الكمال فخرت لهيبته ساجده شیخ حسن گفت صله این ابیات آن است که دهانت را پر از گوهر نمائیم از آنچه مرقوم شد پیداست شیخ یوسف بحرانی از مردم بلاد بحرین باشد که اشتباه مؤلف آن را بلادری نوشته است. در فرهنگ معین، ج 1، ص 562 شرحی راجع به بلادر و چگونگی آن و این که چه مصارفی دارد و از کجا می آید و گیاهی است از تیره سماقیان نوشته است و بلادری معجونی است که از بلادر تهیه می شود و بلادری به کسی می گویند که آن معجون را بسیار استعمال کند و به افراد دیوانه هم بلادری گفته می شود و ابو الحسن احمدبن بغدادی مؤلف كتاب فتوح البلدان از یکی از دو دسته است. بنابر این بلادری بدین جهت است نه آن که وی از مردم بلادر باشد به اشتباه نام یکی از شهرهای بحرین است - م.

شیخ یوسف بن حسين

وی از علمای بزرگ است. و برخی از طرق استخاره با تسبیح را روایت می کرده و استاد استناد مجلسی (قدس سره) در رساله مفاتیح الغیب که در اقسام استخاره و به پارسی تألیف کرده است طرق مزبور را نقل می کند.

محتمل است، مترجم حاضر، با برخی از هم نام ها که ذیلا آورده می شود یکی باشد بلکه به حق باید گفت: وی همان شیخ جليل کریم الدین یوسف بن حسین بن ابو جعفر قطیفی است که به ترجمه احوال او اشاره خواهد شد.

شيخ يوسف بن حسین بن محمد نصیر طبری اندر اوادی

وی از علما و فضلا است و از روزگار او اطلاع دقیقی ندارم آری در قصبه شبستر تبریز به شرح مختصری از او دست یافتم که به پارسی دعای صنمی قریش را تألیف کرده است.

و ممکن است از علمای دولت صفویه باشد و پیش از این گذشت محتمل است با شیخ یوسف صاحب طرق استخاره یکی باشد.

شیخ جلال الدین یوسف بن حماد

شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی فاضل صالحی است، شهيد اول به توسط ابن معيه از وی روایت می کند. و پس از این به نام یوسف بن ناصر بن حماد اشاره خواهیم کرد و پیدا است که هر دو عنوان یکی است.

مؤلف گوید: از سند شهید استفاده می شود که مترجم حاضر، در درجه علامه است و ضمن تأیید می کند مترجم حاضر، با جمال الدین یوسف بن حماد که ذیلا یادآوری می شود یکی است و اما این که مترجم حاضر، همان سید جمال الدین یوسف بن ناصر بن حماد حسینی باشد که شیخ معاصر به او اشاره می کند، تناسبی با متر جم حاضر ندارد زیرا معنون آینده متصف به سید و حسینی است.

ص: 553

شیخ جمال الدین یوسف بن حماد

وی از علمای روزگار علامه و پس از اوست. و سید علی بن عبدالحمید نجفی در رجال خودش وی را در ردیف آن عده از علما نام برده است که در روزگار علامه و پس

از او می زیستند.

و به پندار من، مترجم حاضر با شیخ جلال الدین یوسف بن حماد که در بالا نام برده شده یکی است. و اختلاف در لقب، امر آسانی است.

سید جمال الدین یوسف عریضی

شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی دانشمند فقیه و پارسا است. محقق حلى از وی روایت کرده است(1).

مؤلف گوید: پیش از این در باب الف نوشتیم سید احمد بن يوسف بن احمد علوی حسینی عریضی، تقریب معاصر با ابن ادریس است. و پندار من این است که سید احمد فرزند مترجم حاضر باشد زیرا در يك روزگار بوده اند.

شیخ جمال الدين يوسف بن ساوس

وی از دانشمندان بزرگواری است که نزديك به زمان علامه حلی می زیسته است و سید علی بن عبدالحمید نجفی در ذيل رجالش وی را در ردیف همان طبقه از علما آورده است. و من نام او را در کتابهای دیگر به جز از رجال عبدالحميد ندیده ام.

به طوری که شیخ علی سبط شهید ثانی به خط خود از خط جدش شیخ حسن بن شهید ثانی نقل کرده است ساوس با سین بی نقطه در اول و آخر و الف در دوم و و او در سوم ضبط شده است.

ص: 554


1- امل الآمل، ج2، ص 350.

شیخ یوسف بن علوان فقیه معروف حلى

و فاضل دانشور و متکلم بزرگواری است که در ردیف دانشمندان بزرگ اماميه به شمار می آید. و معاصر با محقق و نجیب الدین محمدبن نما و پدر علامه حلی است و از شیخ یحیی بن علی خیاط از ابن ادریس اجازه داشته است و من در شهر اردبیل، به خط مبارك او اجازه ای دیدم که بر پشت کتاب السرائر برای شاگردش شیخ محمدبن زنجی نوشته بود و تاریخ آن اجازه 628 ه. ق است. و نامی از او در امل الآمل نیست. در عین حال، مترجم حاضر سید جمال الدين يوسف عریضی که محقق از او روایت می کند

نمی باشد زیرا فاصله تاریخی زیادی فیمابین است.

و من پاره ای از فتواهای او را در اصول الدين دیده ام و به کتابی که تدوین کرده باشد دست نیافم.

شیخ جلیل مرحوم کریم الدین یوسف بن حسین بن ابی قطیفی

وی از علمای بزرگواری است که پس از شهید اول می زیسته و شاگردان فاضلی دارد، از جمله شیخ مفلح صیمری که از نوادگان شیخ حسین است و دیگری مؤلف رسالة الاستخارات رساله مختصر و مفیدی است که اقسام استخاره های بی سابقه را در آن گرد آورده و نسخه ای از آن در اختیار ما می باشد. در آن رساله از خط خود او پاره ای از اشکالات و نکات نقل شده است و برای شرح احوال شیخ یوسف به مجموعه اجازات و دیگر از یادداشتهای ما مراجعه نمائید.

ابن ابی جمهور احساوی در اوائل غوالى اللئالی بلکه در آخر نثر اللئالی او را به عنوان شیخ کریم الدین یوسف مشهور به ابن أبي قطيفی یاد می کند و از آنجا به دست می آید که وی دانشمند فقیه و بزرگواری است و از شیخ رضی الدین حسین مشهور به این راشد قطیفی روایت داشته و شاگرد او بوده است و این جمهور احساوی به توسط سید قاضی شمس الدين محمدبن احمد موسوی حسینی از وی روایت داشته است و از آغاز غوالى الثالی ابن جمهور احساوی یاد شده نیز همین سند بدست می آید و در وصف او

ص: 555

گفته است عن شيخه و استاده الشيخ العلامة صاحب الفنون، کریم الدین یوسف الشهير بابن ابی قطیفی(1)

مؤلف گوید: پیش از این ترجمه شیخ یوسف بن حسین را نوشتیم و هر دو یکی است و لفظ آبی به صورت تصغیر یعنی به الف مضموم و باء مفتوح مشدد و آخر آن یا خوانده شود نه آن که بصورت مکبر (یعنی به فتح الف و کسر با) باشد تا چنین شود که ابی، کنیه اوست و یا مضاف به پای متکلم باشد زیرا به طوری که برخی از علما تصریح کرده است ضبط مکبر آن، غلط است و در خطهای قدیمی هم به طور مصغر ضبط گردیده است.

شیخ اجل اكمل سدید الدین ابویعقوب یا ابومظفر یوسف بن زين الدين

علی بن مطهر حلى وی فقیهی متکلم و اصولی و بزرگواری معروف و پدر علامه حلی مشهور است.

شیخ معاصر در امل الآمل (2)نوشته است: سدید الدین، دانشوری فاضل و فقیه متبحری است که فرزندش علامه، اقوال او را در کتابهایش نقل می کند و پیش از این، تعریف او را ذیل احوال فرزندش نوشتیم(3)

ص: 556


1- در انوار البدرين، ص 281 می نویسد: شيخ يوسف، عالم عامل و محقق عارف و کامل است و از اساطین علما و اکابر عظما است و سید اعرجی به توسط وی از مشایخ شهید روایت داشته است شیخ یوسف از قریه رشا یکی از قرای قطیف بوده و قبرش در آنجا معروف و مزار عامه است از تألیفات او کتاب و فات الرسول است که در فرای قطیف شهرت دارد و بهترین کتابی است که در این رشته تأليف شده است و رسالة العقود و النيات هم از تألیفات او می باشد و جز اینها به تألیف دیگر او دست نیافته ام و تاریخ وفات او را هم نمی دانم این قدر مسلم است که وی از اعاظم قرن هفتم هجری است - م.
2- امل الآمل، ج 2، ص 350.
3- ترجمه روضات ، ج 8، ص 245 نوشته است: مؤلف امل الآمل ذیل احوال علامه از پدر وی همان مطلبی را نقل کرده که ابن داوود اظهار داشته «پدر علامه فقیهی محقق و مدرسی عظیم الشأن بوده و مطلب دیگری ندارد. لیکن چنان که پس از این بیان مؤلف این کتاب را ترجمه می کنیم مرادش مطالبی است که ذیل احوال یحیی بن سعید حلی ایراد کرده است نه آنچه را ذیل احوال علامه نوشته است . م.

شهید اول در اجازه ابن خازن حائری آنجا که به یاد آوری از علامه پرداخته است از سدید الدین چنین توصیف می کند: «حسن بن الامام الاعظم الحجة افضل المجتهدين السعيد الفقيه سديد الدين أبو المظفربن الامام المرحوم زین الدین علی بن المطهر افاض الله على ضرائحهم المراحم الربانيه و حباهم بالنعم الالهية». و مؤلف گوید: سدید الدین از گروهی از علما روایت می کرده است، از جمله شیخ مهذب الدین حسین بن رده؛ شیخ راشد بن ابراهيم بحرانی؛ شیخ یحیی بن محمدبن یحیی بن فرج سوراوی؛ سید احمد بن يوسف بن احمد عریضی حسینی (قدس سره)؛ سید فخار بن معد بن فخار علوی؛ سید عز الدين أبو الحارث محمدبن حسن حسینی موسوی؛ شیخ نجیب الدین محمد بن نما حلی و دیگران.

مؤلف گوید: مراد شیخ معاصر (که پیش از این به تعریف او پرداختیم) مطالبی است که در ذیل ترجمه شیخ نجیب الدین یحیی حتی پسر عموی محقق نقل کرده است که محقق حلی در حضور خواجه نصیر الدین طوسی، مقام فضیلت پدر علامه را توصیف کرده است. آنجا که خواجه از وی پرسید در میان این عده کدام در اصول فقه و کلام، اعلم از دیگرانند؟ محقق، سدید الدین یوسف بن مطهر پدر علامه حلی و فقیه مفیدالدین محمدبن جهم را مورد توجه قرار داده و گفته این دو تن در علم کلام و اصول فقه اعلم از دیگرانند.

مؤلف گوید: پیش از این، ذیل احوال شیخ کمال الدین میثم بحرانی از مجالس المؤمنین نقل کردیم، آن دو تن که از طرف محقق، به خواجه نصیرالدین معرفی شدند یکی پدر علامه و دیگری ابن میثم یاد شده است نه مفيدالدين محمدبن جهم.

گروهی از علما هم از سدید الدین روایت داشته اند، از جمله فرزندش علامه و فرزند دیگرش رضی الدین علی و دیگران(1)

ص: 557


1- ترجمه روضات الجنات، ج 8، ص 347 می نویسد: از تضاعيف کتابهای رجال به دست می آید علامه حداکثر مطالب فقه و اصول را از پدرش سديد الدين، فراگرفته است و روایت مشهور علامه نیز مستند به پدرش سدید الدین است. بلکه از رساله های پاسخ علامه به پرسش های سید مهنا استفاده می شود سدیدالدین، دانشمندی در کمال فضل و دانش بوده است و در بسیاری از علوم برتر از معاصرانش بوده است. پس از این خوابی که علامه از پدرش دیده و مسأله را که عنوان کرده مورد اعتراض علامه قرار گرفته و پدرش از آن جواب داده است نقل نموده است . م.

از اجازه علامه که به اولاد زهره داده است برمی آید پدرش سدید الدین تألیفاتی داشته است. لیکن تاحال حاضر به تألیف معروفی از او در فقه و علوم دیگر دست پیدا نکرده ام. از اجازه شهید اول به ابن خازن استفاده می شود: جد علامه، که پدر سدید الدین باشد از علما بوده است. زیرا شهید او را به عنوان «امام» ستوده است.

از سند پاره ای از اخباری که شهید ثانی در آخر رسالة الغيبة ایراد کرده است چنین بر می آید و بالاسناد المتقدم الى شيخ المذهب و محييه و محققه جمال الدين، ابن يوسف بن مطهر از پدر سعادتمندش سدید الدین یوسف بن مطهر از سید علآمه نسابه فخاربن معد موسوی از فقیه سدیدالدين شاذان بن جبرئیل قمی از عمادالدین طبری از شیخ ابوعلی حسن بن شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی از پدرش تا آخر سند.

و از اجازه شیخ علی کرکی به شیخ علی میسی، به دست می آید، شیخ سدید الدین یوسف از شیخ نجیب الدین ابو ابراهيم محمدبن نما حتى ربعی و از سید شمس الدين ابوعلی فخار بن معد موسوی روایت داشته است.

و از اولین سند کتاب الاربعين شيخ منتجب الدين، مؤلف فهرست که به خط سدید الدین، مترجم حاضر بوده بر می آید که سدید الدین، کتاب اربعین مزبور را از سید احمد بن يوسف عریضی علوی حسینی از شیخ محمدبن محمدبن على حمدانی از مصنف (نجیب الدین) روایت کرده است. و از بعضی مواضع به دست می آید: شیخ سدید الدین یوسف، مترجم حاضر بدون واسطه از حمدانی یاد شده روایت کرده است. و هرگاه این معنی ثابت باشد، سدید الدین از دو طریق عالی و غیر عالی روایت داشته است.

ص: 558

یکی از شاگردان شیخ علی کرکی در رساله اسامی مشایخ می نویسد: یکی از مشایخ ما، شیخ سدید الدین یوسف بن مطهر جمال الدين است.

مؤلف گوید: لفظ «والد» پس از مطهر از جمله، افتاده است..

در یکی از نسخه های غوالى اللئالی ابن جمهور از وی، چنین تعبیر کرده است: شیخ سدید الدين أبو المظفر يوسف بن مظفر بن يوسف بن مطهر» این تعبیر، اشتباه است و از ناحيه ناسخان اتفاق افتاده است. و اضافه کرده است. شیخ سدیدالدین، از شیخ نجیب الدین، محمد سوراوی روایت داشته است. این سند هم نادرست است، زیرا سدید الدین، از یحیی فرزند سوراوی روایت می کرده است نه از خود او.

ملانظام الدین قرشی در نظام الأقوال نوشته است. یوسف بن علی بن مطهر (قدس الله روحه) پدر علامه جمال الدین، (قدس سرهما) فقيه محقق و مدرسی عالی مقام و از اصحاب ما می باشد و فرزندش علامه از وی روایت کرده است. .

از اجازه صهیونی به شیخ علی میسی، استفاده می شود که علامه از پدرش و پدرش از خواجه نصیرالدین طوسی روایت داشته است. مؤلف گوید: این سند، از نظر من، خالی از دقت نیست. زیرا خود علامه از شاگردان محقق خواجه نصیر طوسی است. و با احتمال بعید می توان گفت: علامه از دو راه از خواجه روایت داشته است. یکی بدون واسطه و دیگری به واسطه پدرش و ممکن است نظر صهیونی از آنچه در اجازه میسی نوشته است، اشاره به اجازه با واسطه علامه باشد.

از اجازه ملاحاج حسین نیشابوری به ملانوروز علی تبریزی، استفاده می شود که شیخ سدید الدین یوسف مترجم حاضر از سید عبدالحمید از سید فخار بن معد موسوی روایت می کرده است. این سند از دو جهت درست نیست وعدم صحت آن را در شرح حال سید عبدالحمید متذکر شده ایم.

از کتاب فرائد السمطين حموینی، استفاده می شود: شیخ سدیدالدين مترجم حاضر، از شیخ امام مهذب الدین ابوعبدالله حسین بن ابوالفرج بن رده نیلی روایت داشته

است.

از یکی از اجازات سید شرف الدين على شولستانی، به دست می آید: سدید الدین

ص: 559

يوسف، مترجم حاضر از سید فاضل عبدالحمید از سید جليل فخار بن معد موسوی روایت می کرده است و این سند، خالی از اشکال نمی باشد.

در یکی از مواضع فرائد السمطین چنین نوشته است: حکایتی است که از خط شیخ امام ابوبکربن درید نقل شده است و من همگی روایات ابن درید را به این سند، روایت می کنم. از شیخ سدید الدین یوسف بن علی بن مطهر حلی (رض) از قاضی واسط، شرف الدین ابوجعفر علی بن مندائی از ابوالفرج، عبدالمنعم بن عبدالوهاب بن کلیب حرانی به اجازه ای از ابو منصور محمد بن احمدبن خازن از ابوالقاسم على تنوخي از ابوبکر بن احمدبن شاذان از قاضی ابوبکر محمد بن حسن بن درید تا آخر سند(1)

شیخ یوسف بن محمد بحرینی حویزی

شیخ معاصر در امل الآمل نوشته است: وی فاضل فقیه و صالح زاهد و معاصر است کتاب تفصيل وسائل الشیعه ما را شرح کرده و اقوال فقها و فوائد دیگر را در آن گرد آورده و به اتمام نرسیده و رساله های دیگر هم دارد.

شیخ یوسف بن محمد بنای جزائری

وی از دانشوران اوائل روزگار ما می باشد. سید نعمت الله شوشتری در تعليقات امل الآمل (2)نوشته است: يوسف بن محمد مشهور به بنای جزائری، عالم فاضل و فقیه اصولی و منطقی بود، تألیفاتی در اصول الفقه دارد. در شیراز تحصیل کرده و به الجزائر بازگشته و به داوری آنجا پرداخته است. علوم عربیه را از او استفاده کرده ام. در دهه 1070 ه ق وفات یافته است.

ص: 560


1- در ترجمه روضات ج 8، ص 345 حدیثی را راجع به بیان مغیبات حضرت مولی ع نقل کرده است که پدر علامه حلی با در دست داشتن همان حدیث، کوفه و حله و کربلا و نجف را در ضمن ملاقاتی که با هولاکوخان داشته از قتل و غارت همدستان او نجات بخشیده است . م.
2- امل الآمل، ج 2، ص 350.

دیدالدین یوسف بن مطهر حلی ایران ی

ان - این به عنوان شیخ سدید الدین ابو المظفر يوسف بن علی بن مطهر حتی پدر

مال الدین یوسف بن ناصر بن حماد حسینی باصر در امل الآملا نوشته است: وی دانشمندی صدوق و فقیه بود و ابن د داشته است و گویا همان ابن حماد پیشین باشد. اند وید: مرادش شیخ جمال الدين يوسف بن حماد باشد که پیش از این به ته است.

درنس جزائري ناصر در امل الآمل

درنس جزائري ناصر در امل الآمل (1)نوشته است: وی فاضل عابدی است از شاگردان لی که از او از پدرش شیخ علی بن عبدالعالی عاملی روایت داشته وید: وی معاصر با شیخ بهائی بوده و ملا محمد تقی مجلسی از او روایت می شود مراد از شیخ علی عاملی، محقق کرکی است که قواعد علامه را تو خود شیخ معاصر هم در آخر وسائل الشيعه به این موضوع اشاره ج الله در رجال او را به عنوان يونس با قطع نظر از جزائری، معرفی کرده و و فاضل عابدی است از شاگردان شیخ عبدالعالی و به توسط او از پدرش العالی عاملی روایت داشته است.

ص: 561


1- الآمل، ج 2، ص 350.

شیخ یونس مفتی اصفهان

وی فاضل دانشور و فقيه بنامی است در روزگار شاه عباس بزرگ صفوی از تألیفات او به خاطر ندارم و برای شرح احوال و آثار او بایستی به تاریخ های صفویه مراجعه کرد. شیخ یونس از معاصران سید داماد و شیخ بهائی است.

سید یونس موسوی سقطی شامی عاملی

شیخ معاصر در امل الآمل (1)نوشته است، وی فاضل صالح وفقيه بزرگوار و از معاصران است. در آغاز عمر، چندی او را در شام ملاقات کردم. و در یکی از مجالس طلاق او شرکت کردم، وی، درباره عده آن زن که اینك از قید زوجیت آزاد شده سخنان دامنه داری اظهار کرد و احکام عده را مفصلا شرح داد و از همگی مسائل و اقوال و ادله، استحضار داشت.

سید امیر یوسف

وی از فضلای بزرگوار است و از طبقه متأخر علامه حلی به شمار می آید. از تألیفات او بخشی از کتاب جامع الأقوال في معرفة الرجال او را در رشت مطالعه کردم، این بخش به خط مولاي فاضل مولانا عبدالغفار گیلانی شاگرد سید داماد نوشته شده است و خود کتاب از فوائد ارزنده ای برخوردار می باشد و از کتابهای علامه هم در آن نقل می نماید و به پندار من امیریوسف از علمای دولت صفویه با اندکی پیش از ایشان است. ظاهرة مترجم حاضر همان صدر کبیر امیر محمد یوسف استر آبادی است که سابق بر این نام برده شده است.

سید امیر یوسف علی گرگانی هندی وی، از علمای بزرگوار روزگار شاه عباس صفوی بوده نخست در ایران

ص: 562


1- امل الآمل، ج 2، ص 350.

می زیسته پس از آن به هندوستان رفته و طبع لطیفی داشته و کتاب بزرگی به نام فتوحات الانس در معجزات و فضائل ائمه طاهرین صلوات الله عليهم اجمعین به زبان پارسی در برابر کتاب نفحات الانس ملا جامی سنی مشهور که نزديك به عصر می زیست و در باره برخی از صحابه و تابعان و مشایخ صوفیه و کرامات و مقامات ایشان تألیف کرده گرد آورده است و به دیگر از تألیفات و احوال او دست نیافتم و کتاب مزبورش در اصفهان نزد مولی ذوالفقار موجود میباشد.

شیخ یوسف بن محمد معروف به ابن خوارزمی

وی، از علمای بزرگ است کتاب «العمليات الموصلة إلى رب الارضین و السماوات» از تألیفات اوست، این کتاب را سید بن طاووس در کتاب المجتنی نام برده و پاره ای از اخبار را از او نقل کرده است و گویا از علمای عامه باشد.

خدا را شکر که نیمه بیشتر از مجلد پنجم ریاض العلما» را که آخرین حرف الفبا را در بر دارد در جوار روضه علمیه رضويه على صاحبها الاف اثناء و التحية ترجمه کرده و به پایان آوردم و از خدا می خواهم به ترجمه مابقی آن هم موفق گردم روز یکشنبه غره جمادی اولی سال 1409 ه. ق و انا الحقير محمدباقر ساعدي ابن المرحوم المبرور حجة الاسلام شیخ حسین مقدس قده.

ص: 563

ص: 564

فهرست مدارك مؤلف

آ

آداب المتعلمين، طوسی، 379

الف

اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، 52، 430، 449

اجازات افندی، 555

اجازات شهید ثانی، 286

اجازات على بن حجة الله (سید شرف الدين) شولستانی، 559

اجازه ابوهلال جزائری به ابن ابی جمهور احسائی، 196

اجازه احمدبن نعمة الله بن خاتون عاملی به ملاعبدالله بن حسين شوشتری، 58، 183، 179، 237، 384

اجازه احمدبن محمد بن فهد حلی(ابن فهد)به ابن ابی جمهور احسائی، 196

اجازه حاج حسین نیشابوری به ملانوروزعلی تبریزی، 395، 396، 559

اجازه حسین بن احمد سوراوی به ابن طاووس، 39

اجازه حسین بن عبدالصمد به شیخ بهائی (فرزندش)، 166

اجازه حسین بن عبدالصمد به عبدالصمد فرزندش)، 166

اجازه حسین بن عبدالصمد به محمدباقربن محمد حسینی استر آبادی میرداماد)، 70

اجازه حسین بن علی بن حماد لیثی واسطی به شیخ نجم الدين خضر بن محمد نعیم مطار آبادی، 460، 487

اجازه خطیب ابوالفضل یحیی بن سلام (یا: سلامة) بن حسین بن محمد حصکفی به

ص: 565

سمعانی، 534

اجازه سید مرتضی به بصروی، محمد، 260

اجازه شرف الدین (علی بن حجة الله)شولستانی به محمدتقی مجلسی، 85

اجازه شیخ بهائی به شیخ یحیی یزدی، 494

اجازه شیخ حسن بن شهید ثانی (زين الدين)،279 ،28

اجازه شیخ نجیب الدین یحیی بن احمد هذلی حلی به سید نجم الدین، ابوعبدالله حسین بن اردشیر بن محمد طبری، 487

اجازه شيخ يوسف بن علوان فقیه معروف حتی به محمد بن زنجی، 555

اجازه شهید اول به این خازن حائری، 557،558

اجازه شیخ حسن بن شهید ثانی به علی بن نجم الدين بن محمد حسینی عاملی، 373 ،313

اجازه شهید اول به ابن نجده (محمدبن عبدالعلی بن نجد) 193، 194

اجازه شهید ثانی (زین الدین) به حسین بن عبدالصمد (پدر شیخ بهائی)، 50، 85، 427 ،286 ،280 ،252 ،206 ،166 ،470

اجازه شیخ حسن بن شهید ثانی به محمد بن نجم الدين بن محمد حسینی عاملی، 373 ،313

اجازه شیخ حسن بن شهید ثانی به نجم الدين بن محمد حسینی عاملی، 373 ، 313

اجازه صهیونی به شیخ علی میسی، 559

اجازه علامه حلی، 53

اجازه علامه حلی به ابناء ابن زهره، 37، 558 ،482

اجازه شیخ علی کرکی به شرف الدين یحیی بن عزالدین حسین بن عشيرة بن ناصر بحرانی یزدی، 492

اجازه شیخ علی کرکی به شیخ علی میسی، 558 ،488 ،457

اجازه علامه حلی به محمد بن محمد رازی و بویهی، 278

اجازه علامه حلی به سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب حسینی مدنی، 349، 368

اجازه علامه حلی به هارون بن نجم الدين طبری، 433

اجازه عبدالعالی بن علی بن عبدالعالی به ام محمدباقر بن محمد حسینی استرابادی (میرداماد)، 70

اجازه شیخ محمد سبط شهید ثانی به ملا محمد امین استرابادی، 509

اجازه شیخ نجیب الدین یحیی بن احمد هذلی حتی به ابن أبزر حسینی، 487

اجازه على بن احمد بن حجت عاملی جبعی

ص: 566

(پدر شهید ثانی) به نجم الدين بن احمدتراکیشی عاملی مشغری، 372، 373

اجازه محمدتقی مجلسی به آقاحسین خوانساری، 85

اجازه محمدتقی مجلسی به عبدالحسین خاتون آبادی، 85

اجازه محمدتقی مجلسی به محمدباقر و مجلسی، 85

اجازه مقداد بن عبدالله سيوری حلی، 343

اجازه ملاجلال دوانی به امیر حسین میبدی، 280

اجازه فخر المحققين (فرزند علامه حلی) به سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب حسینی مدنی، 349، 368

اجازه مؤلف قاموس به ابن حلوانی، 141

اجازه محقق کرکی به احمد پدر شیخ نعمة الله خاتون، 385

اجازه محقق کرکی به شیخ زين الدين جعفر برادر شیخ نعمة الله بن خاتون، 385

اجازه محقق کرکی به شیخ نعمة الله بن خاتون، 385

اجازه محمد بن قاسم بن معيه حسنی دیباجی مشهور به (ابن معیه) به ام الحسن فاطمه ست المشایخ دختر شهید اول، 252، 253

اجازه محمد بن قاسم بن معيه حسنی دیباجی (ابن معیه) به شهید اول، 252

اجازه محمد بن قاسم بن معيه حسینی دیباجی (ابن معيه ) به على فرزند شهید اول، 252

اجازه محمد بن قاسم بن معيه حسنی دیباجی ابن معيه ) به محمد فرزند شهید اول، 252

اجازه ملاحسنعلی شوشتری به محمدتقی و مجلسی، 85

اجازه ملاعبدالله شوشتری به سید مصطفی تفرشی (صاحب نقدالرجال)، 337

اجازه ملاعبدالله شوشتری به محمدتقی و مجلسی، 85

اجازه نعمة الله بن خاتون عاملی به احمد (فرزندش)، 382

اجازه نعمة الله بن خاتون عاملی به حسن بن على بن شدقم، 384، 394، 457

اجازه نعمة الله بن خاتون عاملی به ملاعبدالله شوشتری، 382، 383، 548

اجازه هبة الله بن حامد بن احمد بن ایوب بن علی بن ایوب حلی لغوی به سید جلال الدين ابوجعفر قاسم بن حسن بن محمد بن حسن بن معیه بن سعید حسنی دیباجی، 452، 453

ص: 567

اجازه هبة الله بن داوود بن محمد اصفهانی( ابو المكارم) به شیخ منتجب الدین (صاحب فهرست)، 455

اجازه یحیی بن سلام (یا: سلامة) بن حسین بن محمد حصکفی به سمعانی، 534

احتجاج طبرسی، 291

احسن التواریخ، حسن روملو، 386

اختصار المصباح، سیدین باقی، 480

اربعین، جد منتجب الدین، 479

اربعین، شیخ بهائی، 491، 548

اربعین، شهید، 481، 482، 489

اربعین، شهيد اول، 491

اربعین، منتجب الدین، 495، 524، 525،

الأربعين عن الأربعين، يوسف بن حاتم، الأربعين عن الاربعين في فضايل امير المؤمنين عليه السلام، 530

ارشاد مفید، 35، 531

اسامی مشايخ الشيعة، شاگرد شیخ علی کرکی - رسالة في اسامی مشايخ الشيعة الاستبصار في النص على الائمة الاطهار، قاضی ابوالفتح کراجکی، 52

اسرار الائمة، 207

اقبال سیدبن طاووس، 82، 238، 379

امان الأخطار، سیدبن طاووس، 426

امالی، ابو العباس ثعلب نحوی، 463

امالی، مقری، 27

امل الآمل، شیخ حر عاملی، اکثر صفحات انیس العابدین، 503

ایضاح الاشتباه، علامه، 43، 436

ب

بحارالانوار، 34، 35، 40، 52، 67، 85، ،277 ،239 ،238 ،237 ،203 ،87 ،429 ،427 ،420 ،418 ،415 ،292 ،480 ،471 ،450 ،449 ،438 ،437 ،550 ،523 ،510 ،509 ،503٫485

بشارة المصطفی، محمدبن ابوالقاسم طبری، 361 ، 40 ، 526

بغية الوعاة، سيوطی، 451، 484

البهجة لثمرة (يا: لثمرات) المهجة ، 426

ت

تاریخ ابن خلکان به وفیات الاعیان تاریخ ابن شحنه، 545

تاریخ ابن کثیر شامی، 420، 421

تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، 499

تاریخ جهان آرا، 403

تاریخ الخلفا، 544

تاریخ یافعی، 495

ص: 568

تحفة الأبرار، حسن بن علی طبرسی، 372

ترجمة المحبوب، قطب الدین محمد لاهیجی، 289 تعليقات أمل الآمل، اکثر صفحات تعليقه خلاصة الأقوال علامه حلى (تأليف شیخ بهائی) 539، 543

تفسیر امام حسن عسکری، 50

تفسیر ثعالبی، 508

تفصيل وسائل الشيعة ، 56

تقویم البلدان، 412، 458

تكملة أمل الآمل، 550 .

تمهيد القواعد، شیخ زین الدین، 63

تهذيب اللغة ازهری، 542

ج

جامع الاخبار، 205، 264

جامع المقال، رماحی، 439

جلاء العيون، 471

جواهر الكلمات، 341

ح

حبيب السير، میر خواند 387

حلية الاولياء، حافظ ابونعیم، 508

حواشی شارع النجاة، سید داماد، 484

حواشی شرح صحیفه کامله، محمدتقي مجلسی، 503

حواشی فرج الكرب، کفعمی، 488

حواشی نجاريه على القواعد العلامه، 368

خ

الخراجیه، شیخ علی، 151

خلاصة الأقوال، علامه حلی، 321 ، 42 ، 539 ،438 ،436 ،435

د

الدر النظيم في مناقب اللهامیم، يوسف بن حاتم الفقيه الشامی، 550

الدروع الواقية، 237

دفع المناواة عن التفضيل و المساواة، سيدحسین مجتهد عاملی، 205

دمية القصر باخرزی، 142، 355

دیوان سید مرتضی، 538

ذ

الذكرى، شهید اول، 367، 484، 486، 549

الذيل، ابوسعد بن سمعانی، 463

ر

رجال ابن داوود، 53، 58، 92، 482

رجال سید علی بن عبدالحمید حسینی از نجفی، 360، 554

ص: 569

رجال سید مصطفی تفرشی به نقد الرجال رجال شيخ طوسی، 321، 435، 524

رجال شيخ فرج الله، 377، 561

رجال علامه حلی، 33، 38، 43، 49 ،53 ،200

رجال میرزا محمد استر آبادی، 551

رجال نجاشی، 33، 34، 38، ، 44، 49، 435 ،321 ،200 ،142

رد بر ملا رضی قزوینی، (تالیف ملا علی رضای تجلی)، 208

رسالة ابن ابی جمهور احساوی در امامت در رد فاضل هروی، 381

رساله استخارات، 372

رسالة الجمعه، شهید ثانی، 239

رسالة اللمعه في مسئلة الجمعة، 486

رسالة تألیف یکی از فضلای جبل عامل (ازشاگردان محمدامین استرابادی)، 365

رسالة في اسامی مشايخ الشيعة، 359، 487 ،477 ،476 ،462 ،462 ،451 ،559 ،493

ز

الزواجر و المواعظ، 478

س

سرائر، محمدبن ادریس عجلی، 484، 555

سلافة العصر في محاسن اعيان العصر، 23، ،117 ،116 ،70 ،64 ،63 ،35 ،33 ،217 ،197 ،192 ،183 ،177 ،118 ،230، 245، 296، 371

سعد السعود، ابن طاووس، 455، 498، 502

سند الجمع بين الصحیحین، 507

ش

شرایع، محقق حلی، 481، 485

شرح ارشاد شهید اول، 425، 487، 491

شرح التوضيح ابن هشام، از هری، 502

شرح رساله اثنی عشرية، شولستانی، 422

شرح صحیفه کامله، سید داماد، 503

شرح قصيده بديعية، صفي الدين بن سرایاحلی، 357

شرح لمع ابن جنی، 284

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، 146 ،142

ص

صحیح بخاری، 507

صحیح مسلم، 507

صحیفه کامله سجادیه، 57، 58، 452،519 ،518 ،514 ،512 ،473 ،453 ،531 ،

ص: 570

ط

طب الرضا، 531

طبقات النحاة، سيوطی، 96، 454، 498، 502 ،501

طبقات الوسطی، سیوطی، 545

طرائف، سیدبن طاووس، 256، 478، 548

ع

عالم آرا، 478

عمدة المقال في كفر اهل الضلال، حسن بن علی بن عبدالعالی، 359، 477

غ

غاية المطلوب، 292

غوالى اللئالی، ابن ابی جمهوری احسائی،559 ،555 ،532 ،457 ،360 ،310

الغرر و الدرر، سید مرتضی، 501

الغيبه شهید ثانی، 558

ف

فرائد السمطین، حموینی، 473، 490، 559

فرج الكرب و فرح القلب، کفعمی، 504

فرحة الغری، ابن طاووس، 489

الفصيح ، ثعلب، 527

فلاح السائل، سید بن طاووس، 428، 440

فوائد المدينة، ملا محمد امین استرابادی، 315 ،63 ،61

فهرست العلماء، محمد بن على حمدانی قزوینی، 277

فهرست شیخ طوسی، 44، 49، 172، 200

فهرست شیخ منتجب الدین، اکثر صفحات

ق

قبس المصباح، صهرشتی، 339

قصص الانبياء، قطب راوندی، 26، 206، 469 ،336

قواعد علامه حلی، 278، 368

ک

کامل، ابن اثیر، 429، 495، 519، 535، 547 ،545 ،537

کتاب سلیم بن قیس هلالی، 49، 211، 460

كتاب العمدة، ابن بطريق، 504

كتاب الفردوس، 508

کشف المحجة، سید بن طاووس، 202، 457، 458

کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، 252، 533

ص: 571

الكفايه، خزاز، 519

كنوز النجاح، طبرسی، 460

ل

اللباب، 412

م

مجالس المؤمنين، قاضی نورالله شوشتری،534 ،426 ،425 ،398 ،307 ،278 ،557 ،537

المنتظم، ابن جوزی، 535

مجمع الرجال، 44، 49

المجموع الرائق من ازهار الحدائق، سید هبة الله موسوی، 550

مجموعه به خط جباعی (محمد بن على بن حسن)، 140، 306

مجموعه شهید اول، 29

مختصر المصباح، 40

مختلف الشيعة في احكام الشريعة، علامه حلی، 43، 61، 416، 430

مدينة العلم، ابوجعفر بن بابویه(صدوق)، 550

مراصد الاطلاع، یاقوت، 438

مسائل الناصریات، سید مرتضی، 361

مسند احمد بن حنبل، 507

مشایخ شیعه، تألیف یکی از شاگردان حسین بن مفلح صیمری، 208

مصباح، شیخ طوسی، 57

مصباح کفعمی، 239، 437

مصباح الانوار، 449

مصباح الكبير، 552

المصنف، ابوعبید قاسم بن سلام، 541

المطالب في مناقب آل ابی طالب، 455

معالم، ابن شهر آشوب، 39، 41، 42، 47، 203 ،180 ،135 ،86 ،53 ،52 ،252 ،244 ،243 ،237 ،211 ،210 ،336 ،324 ،320 ،283 ،257 ،256 ،484 ،482 ،419 ،410 ،361 ،351

524 ،503 ،494

المعتبر، محقق حلی، 485

معجم البلدان، یاقوت، 527

مغني اللبيب، ابن هشام، 470

مفتاح القلوب، 290

مقاتل الطالبيين، 521

مقامات، قاسم بن علی حریری، 468

مناجات خمسة عشر امام سجاد، 503

مناقب، ابن شهر آشوب، 98، 110، 135، ،257 ،212 ،211 ،206 ،178 ،177 ،418 ،345 ،336

مناقب الادباء، عبدالرحمن بن انباری نحوی، 463، 464

مناقب امیر المؤمنین، ابن مغالی، 472، 508

ص: 572

مناقب صدرالائمه، اخطب خوارزم، 473

المنتهی...، علامه حلی، 203

منهج المقال، استرابادی، 377، 378

منية المريد، شهید ثانی، 149

مهج الدعوات، سیدبن طاووس، 315، 437

ن

نثر اللئالی، احسایی، 555

نزهة الالباء في طبقات الأدباء، انباری، 546

نزهة الناظر (النواظر)، 207، 485

نظام الأقوال، نظام الدین قرشی، 489، 559

نقدالرجال، تفرشی، 58، 138، 142، 300 ،279 ،224 ،211 ،198 ،197

نواقص الروافض، 406

نهج البلاغه، سید رضی، 486، 547

و

الوافي في علم القوافی، 541

وثيقة النجاة، افندی، 549

وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، 385، 561 ،560

وصول الاخبار الى علم دراية الاخبار، 203

وفیات الاعیان، ابن خلکان، 56، 57، ،420 ،418 ،355 ،244 ،174 ،147 ،470 ،467 ،466 ،464 ،462 ،421 ، 499 ،496 ،471

ی

یادداشتهای شیخ حسن بن شهید، 46

یادداشتهای شیخ علی سبط شهید ثانی، 554

یادداشتهای شهید اول، 456، 474

یادداشتهای ملا محمدرضا مشهدی جی شاگرد شیخ بهائی)، 27

يتيمة الدهر، ثعالبی، 47، 142، 174

اليقين، سید بن طاووس، 39

ص: 573

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109