مقدمه تفسیر تحلیلی قرآن کریم جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : موحدی نجفی، محمدباقر، 1313 -1392

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر تحلیلی قرآن کریم: مقدمه/ به قلم محمد باقر موحدی نجفی؛ [زیرنظر] مدرسه علمیه امام زمان (عج).

مشخصات نشر : قم: دارالتفسیر، 13 -

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : 40000ریال: ج.3 978-964-535-092-3 :

یادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد سوم، 1386.

یادداشت : پشت جلد به انگلیسی: Mohammad Bagher Mowahhedy Najafi:The analytic interpretation of the holy Quran: introduction

یادداشت : جلد اول این کتاب قبلا با عنوان" مقدمه تفسیر تحلیلی قرآن کریم" توسط انتشارات دارالکتاب در سال 1381 منتشرشده است.

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

شناسه افزوده : مدرسه علمیه امام زمان (عج).

رده بندی کنگره : BP98/م9ت7 1300ی

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : 1141057

ص: 1

اهدا :

بسم الله الرحمن الرحیم

إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ

فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ

لَّا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ

به پیشگاه حضرت بقیه الله الاعظم مولانا و امامنا ولیعصر (عج) روحی و ارواح العالمین له الفداء .

والصلاه والسلام علیه و علی آبائه و اجداده الطیبین الطاهرین المعصومین .

(یَآ أیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأوْفَ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إنَّ اللهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِین .)یوسف 88)

و ما توفیقی الا بالله العلی العظیم ، علیه توکلت و الیه انیب و به نستعین .

محمد باقر موحدی نجفی

ص: 2

تفسیر تحلیلی قرآن کریم

مقدمه

جلد دوم

به قلم:

محمد باقر موحدی نجفی

حوزه علمیه قم

ص: 3

شناسنامه کتاب

نام کتاب : تفسیر تحلیلی قرآن کریم - مقدمه (جلد دوم)

نویسنده : محمد باقر موحدی نجفی

ناشر : انتشارات دارالتّفسیر - قم

نوبت چاپ : چاپ اول ، 1383 هجری شمسی

تعداد : 1200 نسخه

قیمت : 3500 تومان

حروفچینی : واحد فرهنگی مدرسه علمیه امام زمان (عج)

کلیّة حقوق چاپ و نشر برای مؤلف محفوظ است .

ص: 4

اشاره

بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، وَالصَّلاَةُ وَالسَّلَامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی أعْدَائِهِمْ أجْمَعِین وَ بِهِ نَسْتَعِینُ .

( قَالَ رَبِّ اشْرحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْلِی أمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُواْ قَوْلِی )(1) قال الله تبارک و تعالی فی قرآنه الکریم: ) فَإذَا قَرَأتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ )(2)

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ، ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الر کِتَابٌ أنْزَلْنَاهُ إلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ بِإذْنِ رَبِّهِمْ إلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ )(3)

مفسران و دانشمندان علوم قرآنی در تعداد اسامی واوصاف قرآن اختلاف نظر دارند ، برخی مانند بدرالدین بیش از 90 عنوان اسم برای قرآن بر شمرده(4)و بعضی مانند قاضی شیذله 55 اسم ، ابوالفتوح رازی 43 و حرّالی 90 و اندی نام و وصف را برای قرآن یاد کرده اند .(5)

در خود قرآن آیات فراوانی وجود دارد که به بیان ویژگیهای این کتاب

ص: 5


1- سوره طه ( آیات 28 - 25 )
2- سوره نحل ( آیه 98 )
3- ابراهیم ( آیه 1 )
4- البرهان فی علوم القرآن ، ج1 ، ص 343 . قرآن شناسی ، ص 21 .
5- پژوهشی در تاریخ قرآن کریم ، ص 26

بزرگ آسمانی پرداخته و در قالب جمله یا جملات قرآنی از آن اسم برده و توصیف می کند که هر کدام از این اسامی در جای خود دارای اسرار و حقایقی می باشد ، تنها 50 بار کلمة «القرآن» در قرآن ذکر گردیده و همچنین از اسامی ذیل بارها در این کتاب آسمانی یاد شده است : کتاب ، مبین ، کریم ، وحی ، مجید ، عظیم ، رحمت ، فرقان ، شفاء ، هدی ، موعظه و… ، از جمله نامهای قرآن نور است .

القرآنُ نورٌ

قرآن نور است و تعریفی که برای نور شده این است : «ظاهر بنفسه و مظهر لغیره » نور خود بالذات روشنی دارد و به دیگران نیز روشنی می بخشد این خصوصیت در مورد نور معنوی ( قرآن کریم ) به طور اکمل صادق است : « القرآن نور بنفسه و منوّر لغیره » قرآن نور ، شفاء و هدایت بالذات می باشد که به وسیله آن خدا هر کس را که از پی خشنودی و رضای او راه سلامت بپیماید ، هدایت می کند و شفا می بخشد ، ( یَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ

ص: 6

رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ ... )(1)

خداوند سبحان در آغاز سورة مبارکه ابراهیم بعد از بسم الله… دربارة عظمت قرآن به رسول الله(ص) می فرماید : همانا برای تو کتابی نازل نمودم که سراسر نور و هدایت است و در آن اسرار الهی و کلید حیات و سعادت ابدی بشر نهفته می باشد ، البته نور مترادف با هدایت نیست ولی خاصیت نور ، راهنمایی و روشنگری در هدایت است که اثر بارز آن( نور ) هدایت می باشد ، قرآن نیز جامع نور و هدایت است ، یعنی هم نور ، هم هادی مهتدی( اسم مفعول ) و هم امام هدایت می باشد .

از نظر اصطلاح معانی و بیان ، کلمة نور استعارة تمثیلیه وفاقیه از هدایت است و کلمة ضلالت استعارة از ظلمت می باشد . جامع ضلالت و ظلمت( عدم اهتدی ) ، جامع نور و هدایت( اهتدی و روشنگری ) است .

استعاره اقسام متعدد دارد : استعاره تصریحیه ، ترشیحیه ، تخیلیه ، بالکنایه . معنای استعاره این است که متکلم به جهت مبالغه ای که دربارة مشبّه دارد تمام خصوصیاتی را که در مشبّه به است در مشبّه می بیند ، بلکه مشبّه را بلیغ تر از مشبّه به می داند و به لحاظ شدت بلاغی موجود در کلام از ارکان

ص: 7


1- سوره مائده ( آیه 16 )

چهارگانة تشبیه فقط مشبّه به را ذکر می کند ، لذا لفظ مش-بّه به «اسد» مستعار و عاریه از مشبّه «رجل شجاع» می باشد . در «رأیت اسدا فی المدرسه» نیز مقصود از اسد ، زید است که در کلام ذکر نشده است

آن گاه اگر طرفین استعاره( مستعار مِنه«مشبه به» و مستعار له«مشبه» ) در شیء واحد قابل جمع بود از آن تعبیر به استعارة وفاقیه می شود ، مانند احیاء و هدایت که قابل جمع است در کسی که هم محیی و هم هادی باشد البته محیی و هادی حقیقی ذات باری تعالی است : ( لَآ إلَهَ إلَّا هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ ... )(1) .

اگر طرفین استعاره قابل جمع نبود ، استعاره عنادیه است ، مانند : موت و حیات انسان جاهل ، اظهار لفظ موت به عنوان استعاره از جهل صحیح نیست ، چرا که موت و حیات با هم در شیء واحد قابل اجتماع نمی باشد .

اما نور و هدایت با هم در شیء واحد( قرآن ) قابل جمعند ، لذا می توان گفت : نور استعارة وفاقیه است و اقرب اینکه استعاره بالکنایه از هدایت می باشد که این تشبیه امر معنوی در نفس متکلم است و مراد از نور ، هدایت است :

ص: 8


1- سوره دخان ( آیه 8 )

( یَآ أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآئَکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ أنْزَلْنَآ إلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا )(1) ای مردم ! برای هدایت شما از جانب خداوند برهان محکم و معجزه آمد و نوری تابان( قرآن ) برایتان فرستادیم .

( …قَدْ جَآئَکُم مِّنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُّبِینٌ * یَهْدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ بِإذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ)(2)قرآن نور حقیقی است و جامع حقایق و معارف الهیه می باشد که بشر را به شناخت دین ، مبدأ و معاد ، جهان خلقت ، رسالت و امامت دعوت می کند و از همین روی خداوند به پیامبر(ص) فرمود : تو دعوت کننده همة عالمیان به صراط مستقیم توحید می باشی . ( … لِیَکُوْنَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا ) (3)آیا جز خداوند سبحان و بیان قرآن احدی پیدا می شود که بت-واند جرأت ک-ند و بگوید این کتاب من هدایت برای همة عالمیان است ( هُدًی لِلْعَالَمِینَ )(4) ؟

قرآن نوری است که پیروان و قاریانش را نور می بخشد . در روایات متعدد وارد شده که وقتی قاری قرآن در منزلش قرآن می خواند ، همانند نور می درخشد و همان گونه که اهل زمین ستاره ها را در آسمان درخشان می بینند ، ملائک آسمان نیز قاری

ص: 9


1- سوره نساء ( آیه 174 )
2- سوره مائده ( آیات 16 - 15 )
3- سوره فرقان ( آیه 1 )
4- سوره آل عمران ( آیه 96 )

قرآن را در زمین همانند آن ستاره ها نورانی مشاهده می کنند : » مُحَمَّدِ بن یَحیَی…عَن عَبدِالاعْلَی عَن أبی عَبدِاللهِ (ع) قَالَ: إنَّ الْبَیْتَ إذَا کَانَ فِیهِ الْمَرءُ الْمُسلِمُ یَتْلُو الْقُرآنَ یَتَرَائَاهُ أهْلُ السَّمَاءِ کَمَا یَتَرَاءَ أهْلُ الدُّنیَا الْکَوْکَبَ الدُّرِّیَّ فِی السَّمَاءِ «(1)

در آیات متعدد از قرآن تعبیر به نور و هدایت شده : ( … قَدْ جَآئکُم مِّنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُّبِینٌ * یَهْدِی بِهِ اللهُ… )(2) از جانب خدا برای هدایت شما نور و کتاب مبین آمد که هر کس به آن عمل نماید ، مشمول رحمت الهی می شود .

رحمت رحمانیه الهی «بسط وجود…»

رحمت رحمانیه الهی که در اصطلاح فلسفی از آن تع-بیر به وجود منبسط و اضافه اشراقیه می شود شامل همه اشیاء و موجودات است . ( قَالَ ربُّنَا الَّذِی أعْطَی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی )(3) فرعون از حضرت موسی(ع) سؤال کرد که پروردگار شما کیست ؟ آن حضرت پاسخ داد : خدای ما آن کسی است که همة موجودات را آفریده و به آنها نعمت وجود بخشیده ، سپس به راه کمال هدایتشان نموده ، به مؤمن و کافر نعمت عقل و فطرت و ابزار معرفت و هدایت عنایت کرده ، عالم و جاهل را

ص: 10


1- اصول کافی ، ج2 ، ص610 ، باب البیوت التی یقرأ فیها القرآن .
2- سوره مائده ( آیات 16 - 15 )
3- سوره طه ( آیه 50 )

نعمت صحت و سلامت لطف نموده ، همه را رزق داده و می دهد و هنگام اضطرار حاجت همة نیازمندان را روا می کند . خداوند هم صخره و سنگ را آفریده و هم مور و کِرم را در قعر دریا میان صخرة صمّا روزی می بخشد ، ( مَّا یَفْتَحِ اللهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَ مَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * یَآ أیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللهِ یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّ-مَآءِ وَالأرْضِ لَآ إلَهَ إلَّا هُوَ فَأنَّا تُؤْفَکُونَ )(1) ، دری که او از رحمت به روی مردم بگشاید هیچ کس نمی تواند آن را ببندد ، آن دری که او ببندد هیچ کس جز او نمی تواند بگشاید ، متذکر شوید که خداوند چه نعمتهایی به شما عطا فرموده ، آیا جز خدا آفریننده ای هست که شما را از آسمانها و زمین روزی دهد ؟ هرگز ، خالق و روزی دهنده آن خدای وحده لا شریک له می باشد ، پس ای گروه مشرکان به کجا می روید ، چگونه از راه حق کنار رفته ، به سمت باطل می گروید .

( إنَّ فِی خَلْقِ اْلسَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَآ أَنزَلَ اللهُ مِنَ السَّمَآءِ مِن مَّآءٍ فَأَحْیَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَ تَصْرِیفِ اْلرِّیَاحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ اْلسَّمَآءِ وَ الأَرْضِ لَأَیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ )(2)

( وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ… ، ) (3)(وَ لِلّهِ جُنُودُالسَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَ کَانَ اللهُ عَزِیزًا حَکِیمًا )(4) ، سراسر جهان هستی ملک

ص: 11


1- (سوره فاطر آیات 3 - 2 )
2- سوره بقره ( آیه 164 )
3- سوره فتح ( آیه 14
4- سوره فتح ( آیه 7 )

الهی و در قلمرو ولایت مطلقة خداوند متعال می باشد ، همه و همه مملوک و مخلوق حقند .

به بیان دیگر تمام جهان اعم از جبروت و ملکوت ، لاهوت و ناسوت فیض حق تعالی است :

1- خلقت و آفرینش انسان

2- خلقت حیوانات و جانداران

3- آفرینش آسمانها و افلاک

4- خلقت زمین و کوهها

5- آفرینش دریاهها ، ابر و بادها

6- خلقت لیل و نهار( شب و روز ) ، خورشید و ماه

7- آفرینش کهکشانها و ستارگان

8- خلقت نبات و گیاهان

9- خلقت عقل ، روح ، جن و ملک

10- آفرینش برزخ و قیامت و حیات برزخی

11- خلقت بهشت و نعمتهای بهشتی

12- خلقت جهنم و سقر و سپاهیان غلاظ و شداد

13- خلقت عرش و کرسی ، لوح و قلم ، قضا و قدر ، نور و ظلمت ، موت و

ص: 12

حیات ، ماهیت و امکان ، حدوث و بقاء ، ایجاد و فنا و …

14- آفرینش مادیات و مجردا ت ، جبروت و ملکوت و اسرار نظام هستی ، همه و همه آیات و مخلوق خداوند سبحان است و…

(سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الأَفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ … )(1) (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * أَلَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَالْعَزِیزُ الْغَفُورُ )(2)

رحمت رحیمیه

رحمت رحیمیه و هدایت خاصة الهی شامل خصوص مؤمنان است ، خدای متعال می فرماید : ( …وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِأَیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ )(3) ، رحمتم فراگیر همة اشیاء است و آنانی که ایمان در آیینة اعتقاد و عملشان جلوه گر می باشد ، نماز می خوانند روزه می گیرند و حقوق مالی اشان( خمس و زکات ) را اداء می کنند ، ره یافتگان رحمت و هدایت خاصة الهی خواهند بود .

قرآن سرّالله و کتاب تکوین و تدوین الهی است ، به تعبیر دیگر هم بیانگر نظام تکوین و هم بیانگر نظام تشریع ، هم بیانگر رحمت رحمانیه و هم بیانگر رحمت رحیمیه خداوند سبحان است . (قُلْ أنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّ-مَاوَاتِ وَالأَرْضِ إنَّهُ کَانَ غَفُ-ورًا رَّحِیمًا )(4)

ص: 13


1- سوره فصلت ( آیه 53 )
2- سوره ملک ( آیات 2 - 1 )
3- سوره اعراف ( آیه 156 )
4- سوره فرقان ( آیه 6 )

ای پیامبر ! به مخالفین قرآن بگو این کتاب را آن خدایی نازل نموده که عالم به اسرار آسمانها و زمین است و هم او بسیار بخشنده و مهربان می باشد .

قرآن تنها کتابی است که سرتاسر آن اعجاز ، نور و هدایت می باشد و می تواند بشر را به سعادت ابدی رسانده ، منبع فیض رحمت واسعه و رحمت خاصة الهی و شفای دردهای مادی و معنوی بشر و شفیع روز جزای

او باشد : ( وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَایَزِیدُ الظَّالِمِینَ إلَّا خَسَارًا )(1)

الدینُ نورٌ

امام امیرالمؤمنین(ع) می فرماید : » الدین نور ، الیقین حبور «(2) ، دین نور و یقین موجب شادمانی است . انسانی که آلوده به تاریکی جهل ، تکبر حسادت و عناد می باشد ، بالذات نیاز به شمس معنوی دین دارد تا در پرتو نور و هدایت آن بتواند در صراط مستقیم توحید حرکت نموده و خود را از لبة پرتگاههای ضلالت و هلاکت نجات بخشد . نور ظاهریی مانند نور خورشید و نور چراغ این اثر را دارد که انسانی راه گم کرده در

ص: 14


1- سوره اسراء ( آیه 82 )
2- غررالحکم ، ص84 ، فضیله الدین ، حدیث 1372 . فوائد الیقین ، حدیث 742 .

تاریکی را به وسیلة روشنی خود هدایت کرده و راه را از چاه برای او مشخص می سازد همچنین انسان در صحنة حیات و زندگی ، برای نجات از گمراهی و سقوط ارزشهای انسانی خویش نیاز به نور معنوی دین دارد تا دلیل و راهنمای او باشد و او را به صراط مستقیم واقعی هدایت کند .

انبیاء در این ره چون ساربانند دلیل و راهنمای کاروانند

اگ-ر انسان به سراغ دین و دین شناسی نرود و از نور هدایت دین استفاده نکند ، دچار ضلالت و شقاوت ابدی خواهد شد ، به فرمودة امام امیرالمؤمنین(ع) : » ضلال الدلیل هلاک المستدل «(1) گمراهی رهنما م-وجب هلاکت رهجو است .

پس رفتن به دنبال شناخت معارف دین و رهبران دینی حتمی و ضروری است ، چون موجب هدایت و نجات انسان و سبب رسیدن او به کمال و سعادت ابدی می شود ، ( … فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُواْ قَوْمَهُمْ إذَا رَجَعُواْ إلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ )(2) خداوند می فرماید : چرا جمعی به دنبال دین شناسی نمی روند ، آن گاه بیایند

ص: 15


1- غررا لحکم ، ص47 ، الفصل الثالث فی العالم ، زله العالم تفسد العوالم ، حدیث 235 .
2- سوره توبه ( آیه 122 )

مردم و قومشان را انذار نموده ، آنان را دیندار و دین شناس کنند ، دین ترکیب یافته از اصول دین ، فروع دین ، اخلاق و مجموعة نظام مبدأ و معاد می باشد

ابی جعفر امام محمدباقر(ع) می فرماید : » الکمال کل الکمال: التفقه فی الدین ، و الصبر علی النائبه و التقدیر فی المعیشة «(1) کمال ، و همة کمال در سه چیز است :

1- انسان باید دیندار و دین شناس باشد ، چون دین سرنوشت واقعی و حیات ابدی انسان را رقم می زند .

2- در پیشامدهای تلخ و شیرین روزگار صابر باشد و کرامت خویش را از دست ندهد .

3- در حیات اقتصادی متعادل باشد ، حلال و حرام الهی را بداند ودر مصارف زندگی از افراط و تفریط ، اسراف و تبذیر پرهیز کند ، و بدون تردید هر کس این سه چیز را دارا باشد برخوردار از کل الکمال است .

امام صادق(ع) هم فرمود : » تَفَقَّهُوا فِی دِینِ اللهِ فَإنَّ الْفِقْهِ مِفْتَاحُ الْبَصِیرَةِ وَ تَمَامُ الْعِبَادَةِ «(2) دین را بشناسید که

ص: 16


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 32 ، باب صفت العلم ، حدیث 4
2- تحف العقول ، ص 410 . بحارالانوار ، ج 10 ، ص 247 ، باب 16 ، حدیث 13 .

دین کلید بصیرت( بینایی دل ) و تمام عبادت است .

بنابراین برای نجات از هلاکت ابدی باید به سراغ دین رفت و معالم دین را هم باید از قرآن شناسان ح-قیقی یعنی ائمه معصومین ( علیهم السلام ) دریافت کرد ، زیرا دیگران هم جاهل به دینند و هم دین را تحریف نموده از قیاس و اجتهاد در مقابل نص سخن می گویند .

اعتصام به حبل الله

( … وَ مَن یَعْتَصِم بِاللهِ فَقَدْ هُدِیَ إلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ )(1) ، (وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ … )(2) قرآن کریم همه را به اعتصام به حبل الله دعوت می نماید ، و همه را از تفرقه و مخالفت با دین خدا باز می دارد .

به بیان دیگر ، قرآن اتحاد در پرتو دین را نشانة جامعه توحیدی واختلاف را نشانة جاهلیت و شرک می داند ، پس باید پشت به جاهلیت وشرک کرد و رو به اسلام و توحید آورد .

انسانی که در وادی ظلمت جهل و شقاوت فرو غلطیده است ، می توان او را با

ص: 17


1- سوره آل عمران ( آیه 101 )
2- سوره آل عمران ( آیه 103 )

طناب نور و حبل الله از تاریکی بیرون کشید ، مانند آن کس که در چاه افتاده که اگر بخواهیم او را نجات دهیم برایش طناب می اندازیم و او هم در صورتی نجات می یابد که طناب را بگیرد و تا بیرون آمدن از چاه آن را رها نسازد ، والا اگر از طناب نگیرد یا مقداری بگیرد ولی در وسط راه طناب را رها کند ، هرگز نجات نمی یابد .

در مورد اعتصام به حبل الله هم کسی نج-ات پیدا می کند که اولاً : اعتصام به حبل الله ، قرآن و عترت رسول الله(ص) داشته باشد ، ثانیاً : این اعتصام را تا آخر حیات و زندگی از خود رها نسازد ، اما کسی که اصلاً اعتصام به حبل الله ندارد ، یا اعتصام نموده و تا مدتی هم به اسلام و قرآن عمل کند ، ولی ناگاه همه را رها سازد و بر خلاف قرآن و عترت عمل نماید ، هرگز نجات پیدا نمی کند ، س-قوط و رهائی او از حبل الله همان ، ضلالت و هلاکت ابدی او نیز همان است .

نور حقیقی

وحی ، ایمان ، فطرت و علم ، نور حقیقی( معنوی ) است که دارای آثار ظاهری و باطنی می باشند ، این انوار الهی بشر را در مسیر حرکت به سوی خدا هدایت و با راهنمایی شرع و عقل

ص: 18

سلیم به کمال معنوی و ساحل نجات می رساند .

( … وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِم وَ بِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَآ إنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ )(1) آنانی که به خدا ایمان آوردند در روز قیامت هنگام ورودشان به بهشت نور ایمان پیش رو و سمت راستشان فراگیر است ، و در آن حال آنان از شوق و نشاط می گویند : پروردگارا به لطف و کرمت ما را به کمال نهایی رسان و ما را مورد بخشش خود قرار ده که تنها تو بر همه چیز توانایی .

در مقابل کسانی که منوّر به نور ایمان و هدایت الهی نیستند و در صحنة حیات و زندگی مخالف قرآن حرکت کرده اند ، مصداق این آیه مبارکه می باشند : ( … وَ مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ )(2) هر کس که در دنیا خود را به نور ایمان و هدایت الهی منوّر نکرده باشد ، هرگز نوری برای هدایت نخواهد داشت .

خداوند سبحان حجت را برای بشر تمام نموده ، و انبیاء را با بینه و برهان و قانون آسمانی برای اجرای قسط و عدل و هدایت انسان فرستاده است : ( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ … )(3) ، البته بعد از ظهور اسلام پیروی از هیچ دین و قانون دیگری به جز دین اسلام جایز نیست : ( وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلَامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ

ص: 19


1- سوره تحریم ( آیه 8 )
2- سوره نور ( آیه 40 )
3- سوره حدید ( آیه 25 )

هُوَ فِی الْأَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ )(1) ، اسلام و رسالت پیامبر خاتم (ص) جهانی وناسخ تمام ادیان دیگر می باشد : ( وَ مَآ أرْسَلْنَاکَ إلَّاکَآفَّةً لِّلنَّاسِ … )(2)، ( وَ مَآ أرْسَلْنَاکَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ )(3)، هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ )(4)

قرآن بیان و حجت برای مردم و موعظه برای متقیان است که بشر را به سمت نور حقیقی و پیمودن صراط مستقیم اله-ی دعوت می کند ، همان صراط مستقیمی که آمیخته با ساختمان خلقت و فطرت بشر است و اگر موانعی چون : هوی و هوس شیطانی و دست تربیت پدر و مادر منحرف ، محیط آلوده ، تقالید و مراسم خرافی اجتماعی جلوی اقتضاء فطرت توحیدی و ندای ایمان را نگیرند ، جلوة آن در آیینه اعتقاد و عمل ظاهر شده ، بشر را به هدف و کمال نهایی می رساند .

غایت آفرینش

به مقتضای حکمت الهی هیچ شیئی در جهان هستی بدون غایت و هدف آفریده نشده ، بلکه تمام ذرات وجود هر کدام در جای خود حکمتی دارد و نقشی ایفا

ص: 20


1- سوره آل عمران ( آیه 85 )
2- سوره سبأ ( آیه 28 )
3- انبیاء ( آیه 107 )
4- سوره آل عمران ( آیه 138 )

می کند . کمال هر شیء به غایت است ، یعنی هر چیزی در صورتی به کمال می رسد که به غایت واصل شود ، البته غایت کمال برای فعل و مخلوق است نه برای خالق و فاعل غنی بالذات . ( وَ مَا خَلَقْنَاالسَّمَاوَاتِ وَالْأرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لَاعِبینَ)(1) آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آن دو است به بازی نیافریدیم ، ( أفَحَسِبْتُمْ أنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَ أنَّکُمْ إلَیْنَا لَاتُرْجَعُونَ )(2) آیا گمان می کنید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگردانیده نمی شوید و حکمتی در خلقت شما نیست ؟ ( وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنسَ إلَّا لِیَعْبُدُونِ )(3) غایت آفرینش جن و انس ، عبادت و پرستش خداوند است . انسان نیز در صورتی به کمال می رسد که در اثر اطاعت الهی به غایت و

احدیت برسد ، و این جهان هم با تمام رمز و رموزش از ام-ور تکوینی و غیر تکوینی ، همگی مقدمه برای عبادت و اطاعت خدای سبحان است . به تعبیر دیگر عبادت( به معنای عام تعبدی و توصلی… ) وسیلة ارتب-اط انسان با خدا و کلید سعادت بشر می باشد .

ص: 21


1- سوره دخان ( آیه 38 )
2- سوره مؤمنون ( آیه 115 )
3- سوره ذاریات ( آیه 56 )

ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

( وَ مَنْ أعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أعْمَی )(1) هر کس از یاد من( خدا ) غافل شود ، زندگی سختی خواهد داشت و در روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم . زندگی بدون یاد خدا تیره و تار است ، چون مال ، مقام ، جوانی ، عمر و همة امور دنیوی ، عارضی و زوال پذیر است و روزی همة آنها از انسان گرفته می شود ، ولی در آخر تنها چیزی که می ماند ، تأسف و اضطراب ناشی از سرنوشت دردناکی خواهد بود که در انتظار انسان غافل از یاد خدا می باشد (

اما زندگی توأم با ذکر خدا آرام بخش و زوال ناپذیر است : ( …ألَا بِذِکْرِاللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )(2) همانا یاد خدا موجب سعادت و آرامش دلهاست .

آن کس که چشم بصیرت ندارد و از این همه م-ظاهر جمال و جلال الهی غافل و آیات توحید را نمی بیند ، در

ص: 22


1- سوره طه ( آیه 124 )
2- سوره رعد ( آیه 28 )

قیامت ( یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ )(1) هنگامی که پرده ها کنار رود ، نهفته ها ، زشتی ها ، زیبایی ها و همة حقایق و اسرار ظاهر شوند ، آن گاه درمی یابد که چه سخت در غفلت بوده و می بیند که چه خوفناک کوران و کران وارد صحنة هولناک قیامت شده اند ! (یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأتُونَ أَفْوَاجًا )(2)

فطرت

هنگامی که انسان به دنیا می آید از نظر ساختمان خلقت و آفرینش آمیخته با فطرت توحیدی است و گرایش او به توحید ، ذاتی( اقتضایی ) می باشد ، چون حقیقت و اصالت انسان عبارت از روح مجرد است که این حقیقت مِن عندالله افاضه شده و بالذات به سوی خدا گرایش دارد ، بدن

فقط وسیله و ابزار تکامل روح می باشد که این جهت هم در قرآن و هم در روایات بیان شده است :

1- ( فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَالنَّاسِ لَایَعْلَمُونَ )(3) ای پیامبر! استقامت کن در راه دین استواری که بر اساس فطرت بشری پی ریزی شده ، گرچه

ص: 23


1- سوره طارق ( آیه 9 )
2- سوره نبأ ( آیه 18 )
3- سوره روم ( آیه 30 )

بسیار مردمانی در اثر ابر سیاه غفلت به آن توجه نداشته ، توحید کشی و فطرت کشی می کنند ، و…

( إنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفً-ا وَ مَآ أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ )(1) ابراهیم خلیل(ع) می فرماید : همانا به خدایی ایمان آوردم که آفرینندة آسمانها و زمین است ، و من از مشرکین بیزارم .

2-( قُلْ إنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِلَّةَ إبرَاهِیمَ حَنِیفًا وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ )(2) پیامبرم ! به مردم بگو پروردگار من مرا به صراط مستقیم توحید و آئین پاک ابراهیم هدایت نموده است و همانا نماز و طاعت ، موت و حیات و تمام کارهایم برای خدا می باشد : ( قُلْ إنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ )(3). ( قُلْ إنَّمَآ أعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی … )(4) خداوند متعال به پیامبر(ص) می فرماید : به

مردم بگو برای شما یک موعظه دارم و آن موعظه این است که در همه جا چه در امور شخصی و فردی و چه در امور اجتماعی ، کارهایتان خالص برای خدا باشد ، اگر عملی هر چند به ظاهر خوب و

ص: 24


1- سوره انعام (آیه 79)
2- سوره انعام ( آیه 161 )
3- سوره انعام (آیه 162)
4- سوره سبا ( آیه 46 )

دارای ارزش اجتماعی باشد اما دارای ملاک الهی نباشد ، آن عمل هیچ ارزش ملکوتی و خدایی ندارد و به فرمودة قرآن : ( هَبَآءً مَّنْثُورًا )(1) می باشد .

آن کار نظیر عمل زنی می ماند که با تحمل رنج و زحمت بسیار پشم را ریسیده و تاب داده ، اما ناگهان تمام آنچه را که رشته و بافته از هم باز نموده و در نتیجه همة زحماتش را بر باد می دهد ، تحمل رنج ریسندگی برای چنین زنی هیچ نفعی نداشته ، به علاوه اینکه رنج بازکردن آن را هم متحمل شده است . ( وَ لَاتَکُونُواْ کَالَّ-تِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثًا… )(2)

مانند زنی که رشته خود را پس از تابیدن محکم واتابید ، نباشید .

3 - ( فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إلَیْکَ إنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ )(3) به آنچه که برایت وحی شده( قرآن ) تمسک نما که البته تو به راه راست هستی .

4 - ( فَمَن یُرِدِ اللهُ أن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإسْلَامِ وَ مَن یُرِدْ أن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًاکَأنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَآءِ ... )(4) خداوند آن کس را که بخواهد هدایت کند ، قلبش را به نور اسلام روشن می سازد و آن کس را که بخواهد اضلال کیفری نماید ، دل او را چنان تنگ ساخته ، به حال

ص: 25


1- سوره فرقان ( آیه 23 )
2- سوره نحل ( آیه 92 )
3- سوره زخرف ( آیه 43 )
4- سوره انعام ( آیه 125 )

خودش رها می کند که گویی می خواهد از زمین نفس زنان به آسمان رود و هر آن در معرض سقوط و نابودی است . ( …وَ مَن یُشْرِکْ بِاللهِ فَکَأنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّ-یْرُ أوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ )(1) هر کس همتایی برای خدا قرار دهد ، گویا از آسمان عزت و بلندای توحید به منجلاب شرک سقوط نموده ، مانند لاشة گندیده می ماند که پرندگان و کرکسها آن را پاره پاره و نابود کنند ، یا تندباد او را به گودالی عمیق پرتاب نماید که دیگر هرگز نتواند خود را از باتلاق هلاکت بیرون کشد .

5 - ( وَ کَذَالِکَ أَوْحَیْنَآ إلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَاالْکِتَابُ وَ لَا الْإیمَانُ وَ لَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إنَّکَ لَتَهْدِی إلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ )(2) ما روح و فرش-تة بزرگ خ-ود را برای وحی به س-وی تو فرستادیم ، تو پیش از وحی نمی دانستی ایمان ، شرع و کتاب چیست ، ولی ما قرآن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خود را بخواهیم هدایت می کنیم و تو ای پیامبر ! به وظیفه رسالت ، مردم را به راه راست هدایت خواهی کرد .

6 - ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * یس * وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ )(3) به نام خداوند بخشندة

ص: 26


1- سوره حج ( آیه 31 )
2- سوره شوری ( آیه 52 )
3- سوره یس ( آیات 5 - 1 )

مهربان ، یس ، ای پیامبر ! قسم به قرآن حکیم ، تو از جانب ما فرستاده شده ای و بر صراط مستقیم می باشی ، این قرآن از جانب خداوند عزیز و رحیم نازل شده ، تا به وسیلة آن مردم را به راه توحید دعوت نمایی .

7 - ( مِن أجْلِ ذَالِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إسْرَائِیلَ أنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیْرِ نَفْسٍ أوْ فَسَادٍ فِی الأرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأنَّمَا أحْیَا النَّاسَ جَمیعًا … )(1) ، در اسلام قتل نفس از گناهان کبیره است و قاتل در جهنم مخلّد می باشد ، در این آیه تشبیه بلیغی ذکر ش-ده که قتل نفس به اندازه ای جرم بزرگ است که به فرض اگر کسی همة مردم را بکشد ، یا آن کس که یک شخص را بدون مجوز شرعی به قتل رساند ، از لحاظ انجام گناه ( قتل ) تفاوتی با یکدیگر نداشته و هر دو جایگاهشان در جهنم و مبتلا به عذاب ابدی می باشند ، گر چه کمیت و کیفیت عذاب کسی که قتل عام کرده با کسی که یک نفر را از بین برده فرق دارد ، ولی منظور محکومیت شدید جنایت قتل نفس می باشد که این جرم به قدری سنگین ، و شخص قاتل چنان مستحق کیفر شدید

ص: 27


1- سوره مائده ( آیه 32 )

است که غیر از حریم کعبه ، قاتل در هر مکان دیگری که باشد ، پیگرد حقوقی و کیفری می شود و به اشد مجازات محکوم می گردد .

در روایات از موت و حیات تعبیر به جهالت و هدایت شده است ، و در تفسیر نورالثقلین ذیل این آیه روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که هر کس انسانی را هدایت ک-ند و از گمراهی نجات بدهد ، مانند این است که همة مردم را هدایت نموده است . » … عن احمد بن محمد ، بن خالد ، بن عثمان ، بن عیسی ، عن سماعه ، عن ابی عبدالله(ع) ، قَالَ (سماعه) قُلت لَهُ (امام) قُوْلُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ: مَن قَتَلَ نَفسًا بِغَیرِ نَفْسٍ فَکَ-أنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أحْیَاهَا فَکَأنَّمَا أحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ، قَالَ (امام): مَنْ أخْرَجَهَا مِنْ ضَلَالٍ إلَی هُدًی فَکَأنَّمَا أحْیَاهَا وَ مَنْ أخْرَجَهَا مِنْ هُدًی إلَی ضَلَالٍ فَقَدْ قَتَلَهَا «(1)

امام صادق(ع) در مورد آیة مبارکه می فرمای-د : مراد از قتل نفس به بیانی که در آیه ذکر شده ، اضلال و گمراه کردن نفس می باشد و مراد از احیاء نفس ، ارشاد و هدایت نفس است ( قرآن مش-ابه همین بیان را در آیة دیگری چنین ذکر می کند : ( یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ کَذَالِکَ تُخْرَجُونَ )(2) ، این آیه تفسیر شده به اینکه مراد از خروج حی و انسان زنده از میت ، تولد فرزند مؤمن از غیر مؤمن است و مراد

ص: 28


1- نورالثقلین ، ج 2 ، ص 228 به نقل از اصول کافی ، ج 2 ، ص 210 ، حدیث 1 .
2- سوره روم ( آیه 19 )

از خروج میت و انسان مرده از حی ، تولد فرزند غیر مؤمن از مؤمن می باشد ، مانند فرزند غیر صالح نوح که از خانواده نوح پیامبر به دنیا آمد ولی به خداوند کفر ورزید ، گرچه طبری در تفسیرش می گوید : مراد از اخراج میت از حی ، یعنی خداوند نطفه را از انسان زنده آفرید ، و مراد از خروج حی از میت ، یعنی از نطفه ، حی( انسان زنده ) را می آفریند و…

در حقیقت آدم مؤمن دارای روح الحیات است و حیات حقیقی عبارت از ایمان به خدا می باشد . انسان منهای دین مرده است و آثار حیات انسانی را که فضیلت ایمان و تق-وا باشد ، ندارد ، و به فرمودة امام امیرالمؤمنین(ع) مرده ای در میان زندگان است که به صورت انسان حیات حیوانی دارد ، نه راه هدایت را می شناسد تا از آن پیروی کند ، و نه راه تاریکی را می بیند تا از آن دوری گزیند ، در واقع او حیوانی است که فاقد آثار حیات انسانی می باشد : » فَالصُّورَةُ صُورَةُ إنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَایَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَابَابَ الْعَمَیْ فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَالِکَ مَیِّتُ الْأحْیَاءِ «(1)

ص: 29


1- نهج البلاغه ، ص 119 ، خطبه 87 .

موت و حیات

حیات و موت اختصاص به حیات و ممات ظاهری ن-دارد . در بیان قرآن کریم و روایات ، موت و حیات اعم از حیات ظاهری و حیات معنوی است ، ایمان حیات معنوی و کفر موت معنوی است . ( یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُ-ولِ إذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْییکُمْ … )(1) ای اهل ایمان ! هنگامی که خدا و رسول شما را به پذیرش ایمان دعوت کنند ، اجابت نمایید تا به حیات و سعادت ابدی دست یابید .

هر کس دین را قبول نکند ، حیات را نپذیرفته است ، و هر کس که دارای ایمان و حیات معنوی باشد ، می تواند در مسیر تکامل روحی به کمال نهایی و قرب الی الله نایل شود ، و هر کس که دارای روح الحیات و ایمان نباشد ، مردة واقعی است و به فرمودة قرآن کریم : (إنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَی وَ لَا تُسْمِعُ الصُّمَ الدُعَاءَ إذَا وَلَّوْ مُدْبِرِینَ … )(2)، ( صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ )(3) ای پیامبر! هرگز تو نمی توانی این مردگان( مرده دل ) را که کر وکور و لالند به حقیقت شنوا کنی ، آنان قابلیت برگشت به حیات معنوی و شنیدن سخن دین را ندارند .

ص: 30


1- سوره انفال ( آیه 24 )
2- سوره نمل ( آیه 80 )
3- سوره بقره ( آیه 18 )

در لسان آیات و روایات اعتبار ایمان به خدا و پیروی از دستورات دین بسیار بالاست ، چون هدف انسان رسیدن به غایت و کمال نهایی می باشد و استبعاد ندارد که هدایت یک انسان به منزلة هدایت تمام انسانها باشد و گمراهی او به منزلة ضلالت و گمراهی جمیع انسانها تلقی شود ، زیرا اگر کسی انسانی را هدایت کند به او سعادت و حیات ابدی بخشیده است و ارزش حیات ابدی به منزلة ارزش حیات تمام بشریت می باشد که اهمیت آن را جز خداوند متعال کس دیگر نمی داند . ( وَ سَارِعُواْ إلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ )(1) ، آیا چنین حیات ابدیی که وسعت آن همانند وسعت آسمانها و زمین بلکه فراتر از آنهاست ،ارزشش بالاتر از تمام زندگی فلاکت بار جامعة بشری و متاع قلیل دنیا نیست ؟

در روایت نبوی آمده : هنگامی که رسول خدا(ص) امام علی(ع) را برای قضاوت به یمن فرستاد ، به آن حضرت فرمود : » وَ أیَّمَ الله لَئِن یَهْدِیَ الله عَزَّوَجَل علی یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَّکَ مِمَّا

ص: 31


1- سوره آل عمران ( آیه 133 )

طَلْ-عَتْ عَلَیْهِ الشَّمْس وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وِلَاؤُهُ یا علی «(1) قسم به خدا اگر خداوند به وسیلة تو یک نفر را هدایت نماید ، بهتر است از آنچه که خورشید بر آن می تابد . بنابراین حیات ابدی ارزش بی نهایت دارد و قابل مقایسه با حیات مادی و به فرمودة قرآن متاع قلیلی که انسانها در دنیا دارند ، نیست .

در مقابل اگر کسی انسانی را گمراه و از راه دین منح-رف کند ، حیات و سعادت ابدی را از او گرفته و به منزلة این است که جمیع بشریت را گمراه نموده و از بین برده است ، زیرا صدمة شقاوت ابدی را به او وارد کرده که هرگز قابل جبران به واسطة حیات تمام بشریت در این دنیا نمی باشد .

قرآن کریم می فرماید : کسانی که در مقابل اسلام بوده اند و با ضلالت کفر از دنیا رفته اند ، چنان دچار عذابند که به فرض اگر همة سرمایة آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست هدیه بدهند ، نجات پیدا نمی کنند .

آن وقت این تناسب و تشبیه بلیغ قرآن که قتل نفس واحد ( ضلالت )

ص: 32


1- وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 3 ، کتاب جهاد ، باب 10 ، حدیث 1 .

را به منزلة قتل همة انسانها بیان نموده ، و احیاء نفس واحد( هدایت ) را به منزلة احیا و هدایت جمیع انسانها قرار داده است ، بالوجدان و البرهان امری واقعی و حقیقی می باشد .

8 - ( اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّ-ورِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَولِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُمَاتِ اُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ )(1) خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند ، اوست که آنان را از تاریکیها به سمت نور و رستگاری می برد و آنان که از هدایت الهی سر باز زده ، دین و رسالت را تکذیب می کنند سرپرست و اربابشان سردمداران کفر و طاغوتند که آنها را از عالم نور خارج نموده ، به سوی ظلمات و گمراهی می برند ، به راستی که اینان اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند . ( فَمَنْ أظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلَی اللهِ وَ کَذَّبَ بالصِّدْقِ إذْ جَآئَهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًی لِّلْکَافِرِینَ )(2) هیچ ظلمی بدتر از افتراء به خدا و تکذیب دین نیست ، آیا چنین معاندین و ظالمینی جایگاهشان در جهنم نیست ؟

( تَاللهِ لَقَدْ أرْسَلْنَا إلَی اُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَومَ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ )(3) به خدا سوگند ما رسولانی پیش از تو برای

ص: 33


1- سوره بقره ( آیه 257 )
2- سوره زمر ( آیه 32 )
3- سوره نحل ( آیه 63 )

امتهای گذشته فرستادیم تا هدایت یابند ، ولی شیطان اعمال زشت آنان را برایشان زیبا جلوه داد ، پس ام-روز( روز محشر ) شیطان یار آنهاست ، و عذاب دردناکی در انتظارشان می باشد .

قرآن کریم موعظة لقمان به فرزندش را به عنوان یک درس توحیدی چنین بیان می کند : ( … یَا بُنَیَّ لَاتُشْرِکْ بِاللهِ إنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ )(1) فرزندم هرگز به خدا شرک نورز که همانا شرک ورزیدن به خدا ظلمی بس بزرگ و نابخشودنی است . در حقیقت ظلم به مولای حقیقی و طغیان در برابر دستورات او جرمی بسیار سنگین و تکان دهنده می باشد که جزای انسان سرکش جز جهنم و عذاب ابدی چیز دیگری نیست .

9- ( … وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إلَّافِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُم إلَّا طُغْیَانًا کَبیرًا )(2) خداوند متعال به رسولش می فرماید : ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم ، نبود مگر برای آزمایش مردم و همچنین آن شجرة ملعونه ( نفرین شده ) که در قرآن ذکر نموده ایم ما به ذکر این آیات الهی آنان را می ترسانیم ، ولی بر آنها جز طغیان عظیم چیز دیگری نیفزاید .

ص: 34


1- سوره لقمان ( آیه 13 )
2- سوره اسراء ( آیه 60 )

شجرة ملعونه در قرآن

در تفسیر نورالثقلین و تفسیر قرطبی که از تفاسیر اهل سنت در قرن هفتم هجری می باشد ، شأن نزول آیه شجرة ملعونه در مورد بنی امیه و بنی مروان ذکر شده است : » وَ قَالَ فِی روَایَةٍ ثالِثَةٍ أنَّهُ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ رَأی فِی الْمَنَامِ بَنِی مَرْوَانَ یَنْزُونَ عَلَی مِنْبَرهِ نَزْوَ الْقِرَدَةِ ، الثالث قَالَهُ أیْضًا سَهْل بْنِ سَعْدٍ ، قَالَ سَهْل: إنَّمَا هَذِهِ الْرُؤْیَا هِیَ أنَّ رَسُ-ولُ اللهِ(ص) کَانَ یَرَی بَنِی اُمَیَّةَ یَنْزُونَ عَلَی مِنْبَرهِ نَزْوَ الْقِرَدَةِ فَاغْتَمَّ رَسُولُ اللهِ(ص) لِذَالِکَ وَ مَا اسْتُجْمِعَ ضَاحِکًا مِنْ یَو مَئِذٍ حَتَّی مَاتَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ «(1)

سهل می گوید : رسول خدا(ص) بنی امیه را در خواب دید که مانند میمون از منبر آن حضرت بالا و پایین می روند ، دیدن این خواب پیامبر(ص) را غمگین نمود و پس از آن تا وقتی که حضرت زنده بود ، با احدی خندان دیده نشد .

از امام حسن مجتبی(ع) و امام صادق(ع) نیز نقل شده که رسول الله(ص) خواب دید که بر منبرش بنی مروان و بنی امیه همانند بوزینه ها حرکت می کنند…(2)

امام حسن مجتبی(ع) به مروان حَکم فرمود : ما نه تو را و نه پدرانت را سَب( لعن ) می کنیم ، اما خداوند تبارک و تعالی در قرآن تو را ، پدارنت

ص: 35


1- تفسیر قرطبی طبع جدید ، جزء 10 ، ص 205 . و عن سعید بن یسار و سهل بن سهل ، أن النبی (ص) رأی فی منامه اَن قروداً تصعد فی منبره و تنزیل فساءه ذالک و اغتم به و لم یر بعد ذالک ضاحکاً حتی مات و هو المروی عن جعفر ابن محمد(ع) ، بح-ارالانوار ، ج 44 ، ص 58 . و المناقب ، ج 4 ، ص 36 .
2- نورالثقلین ، ج 4 ، ص 200 . تفسیر عیاشی ، ج 2 ، ص 298 ، حدیث 101 .

را ، اولاد و ذریه ات را لعن نموده است ، » امَّا أنْتَ یَا مَروَان فَلَسْتُ أنا سَبّبتُکَ وَ لَا سبّبْتُ آباکَ وَ لکنَّ اللهَ عَزَّوَجَل لَعَنَکَ وَ لَعَنَ آباکَ وَ أهْلَ بَیتِ-کَ وَ ذُرِّیَتِکَ وَ مَا خَرَجَ مِن صُلْبِ أبیکَ إلیَ یَومِ الْقِیامَةِ عَلی لِسَانَ نَبِیهِ مُحَمَّد(ص) وَاللهِ یَا مَروَان مَا تَنْکَرَ أنْتَ وَ لَا احدٌ مِمَّن حَضَرَ هَذِهِ الْلَعْنةَ مِن رَسُولِ الله(ص) لَکَ و لِأبِیکَ مِن قَبلِکَ وَ مَا زَادَکَ الله یَا مَروَان بمَا خَوَّفکَ إلّا طُغ-ْیَاناً کَبیِراً وَ صَدَقَ الله وَ صَدَقَ رَسُولَهُ ، یَقُولُ الله تَبارَک وَ تَعَالَی ، وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً ، وَ أنْتَ یَا مَروَان وَ ذُرِیّتَکَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنْ «(1)

در روایت دیگر امام باقر(ع) می فرماید : مراد از شجرة ملعونه که در قرآن بیان شده بنی امیه می باشد ، » عَنْ أبِی جَعْفَرٍ(ع) وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرآنِ یَعْنِی بَنِی اُمَیَّةَ «(2)

به هر حال آیات الهی بر بنی امیه که قرآن از آنها به نام شجرة ملعونه یاد نموده ، اثر نکرد و آنان در مقابل اهل بیت رسول خدا (ص) و ائمة معصومین ( علیهم السلام ) طی سالها حکومت جبهه گرفته و بلاهای خانمان سوزی بر سر اسلام و مسلمین وارد نمودند که امروز از اسلام جز نام ، اثر دیگری دیده نمی شود .

ص: 36


1- نورالثقلین ، ج 4 ، ص 200 . الاحتجاج ، ج 1 ، ص 279 .
2- تفسیر عیاشی ، ج 2 ، ص 297 ، حدیث 93 .

قرآن حقیقتاً به زبان اعجاز سخن می گوید ، زیرا در آن روز قبل ازهزار و چهارصد سال و اندی بیان نمود که بنی امیه و بنی مروان شجرة ملعونه اند و به مرور زمان در نوار بلند تاریخ هم این مطلب روشن می شود که آنان چگونه جرثومة فساد و شقاوت بوده و صدمه به اسلام زده اند که تا عصر ظهور حضرت حجت مهدی موعود(عج) عدل و قسط اسلام نمی تواند در سطح جهانی و بین المللی پیاده شود و…

اسفا که بعد از درگذشت پیامبر رحمه للعالمین حوادث تل-خی برای اسلام و مسلمین پیش آمد ، شجرة ملعونه بنی امیه خار سر راه اسلام شد و علیه اسلام و رهبران معصوم آن مبارزه کرد ، هشتاد سال و اندی بنی امیه ، 600 سال بنی عباس ، 700 سال عثمانیها مانع پیشرفت اسلام شده و دین را از مسیر اصلی آن منحرف کردند ، و برای ادامة چند صباح قدرت ظالمانه اشان با هر حاکم طاغوتی و جلاد زمانه ای ساختند و راه ظلم و جنایت را برای دیگران هموار نمودند ، چنان که امروز

ص: 37

می بینیم به اصطلاح کشورهای اسلامی هم با غرب جنایتکار و هم با شرق تجاوزگر ، هم با یهود و هم با نصاری برای متاع دنیا معامله داشته و به نام روابط دیپلماسی پیمان اقتصادی و تبادل اطلاعاتی چه و چه ، حیثیت و استقلال اسلام و مسلمین را زیر سؤال برده اند ، و از طرفی نیز به دروغ ادعای استقلال و آزادی می کنند ، حال آنکه بردگانی بیش نیستند که در اسارت وگرو دیگران می باشند .

زبان سفسطه

اسفا که امروز جوامع مسلمین دچار طمع و دغدغه شیطانی شده باسردمداران کفر و طاغوت هم پیمان شده اند و در مقابل صراط مستقیم اسلام و سیرة رسول الله و امامان معصوم و در مقابل عدل و قسط و آزادی قیام کرده ، پشت به وحدت و اخوت اسلامی و رو به جاهلیت و شرک نموده اند .

اسفا که امروز مسلمین در اثر اختلاف ، ذلیل و گرفتار اسارت شرق و غرب شده اند و این جانیان حرفه ای بین المللی همه گونه مظالم اعتقادی و سیاسی ، اجتماعی و اخلاقی را در سرزمینهای اسلامی آنها انجام می دهند .

همانا از دولتمردان نامرد کشورهای اسلامی گرفته تا مردم عادی

ص: 38

احدی علیه آنها پرخاش نمی کند و حمایت از دین و نوامیس مسلمین را وظیفه و تکلیف الهی نمی داند ، همه در اثر خودباختگی و نه با زبان شرعی بلکه با زبان سفسطه و نی-رنگ تصنعی سخن می گویند ، قرآن کریم تمام این سفسطه بازیها را به صراحت محکوم نموده ، می فرماید : ( یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَاللهِ أَنْ تُقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ )(1) ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید برای چه می گویید آن چیزی را که به آن عمل نمی کنید ، آیا اسلام منهای عمل اثری دارد ؟ ای چه بسا گناه بزرگی است نزد خدا که بگویید ولی عمل نکنید !

ای کاش امروز مسلمین به اسلام عمل نمی کردند ، اما سرزمینهای اسلامی را پادگان نظامی و س-نگر کفار برای ح-مله به کشورهای اسلامی قرار نمی دادند !

ای کاش امروز مسلمین به اسلام عمل نمی کردند ، اما حیثیت ناموس اسلام ، حجاب و عفت اسلام ، آبرو و شرف اسلام را به نام تمدن و صنعت توریسم و به نام توسعة اقتصادی و فرهنگی با کفار و مشرکین معامله نمی کردند !

ص: 39


1- سوره صف ( آیات 3 - 2 )

ای کاش امروز مسلمین به اسلام عمل نمی کردند ، اما مبانی اعتقادی و اصولی اسلام را بدون منطق شرعی و عقلی با سلیقه های شخصی و من درآوردی توجیه و تحریف نمی کردند و هر عمل زشت خلاف عقل و نقل و ضد انسانی را با چماق مصلحت گرایی توجیه شرعی و ض-روری نمی نمودند .

ای کاش مسلمین دعوت قرآن کریم را در جهت اقت-دار و صلابت اسلام و مسلمین پاسخ منفی نمی دادند ، ( وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ … )(1)

ای کاش مسلمین امروز به اصالت اعتقادی و اجتماعی و عزت خدا داده شان فکر می کردند و همانند آب روان آنها را از دست نمی دادند ، (جَعَلَ اللهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِّلنَّاسِ … )(2) ، ( … وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَایَعْلَمُونَ )(3)

ای کاش مسلمین امروز با سکوتشان ظلم ظالمین و ستم طاغ-وتیان را امضاء نمی کردند و زمینه ساز فتنه و انتقام الهی نمی شدند ، ( وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لَّا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنْکُمْ خَآصًّةً … )(4)

ای کاش مسلمین امروز به این یک آیه قرآن عمل می کردند : ( … تَعَاوَنُواْ عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَی الْإثْمِ وَالْعُدْوَانِ … )(5)

ص: 40


1- سوره انفال ( آیه 60 )
2- سوره مائده ( آیه 97 )
3- سوره منافقون ( آیه 8 )
4- سوره انفال ( آیه 25 )
5- سوره مائده ( آیه 2 )

ای کاش مسلمین این بیان اعجازی قرآن کریم را : ( … وَ لَا تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ… )(1) نصب العین خود قرار می دادند و امت اسلام با عمل به وحدت اعتقادی ، سیاسی و اجتماعیشان ، زمینة یک قیام عمومی یا حداقل نیمه خیزش اسلامی را در دنیای اسلام فراهم می نمودند ، تا سردمداران کفر نه می توانستند افغانستان و عراق و نه فلسطین را اشغال کنند و نه می توانستند بر سر باقی کشورهای اسلامی عربده تهدید بکشند و…

ای کاش مسلمین امروز راهیان راه توحید ، ایمان و تقوا و منادیان عدالت و آزادی می بودند و از قدرت لایزال توحیدی و اتحاد سرزمینهای اسلامی و منابع اقتصادیشان استفاده نموده ، دچار شکست مادی و معنوی نمی شدند .

نسخة علاج

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا )(2) خداوند تبارک و تعالی قرآن را جهت تبیین حقایق بر بنده اش

ص: 41


1- سوره انفال ( آیه 46 )
2- سوره فرقان ( آیه 1 )

نازل نمود تا بیم دهندة جهانیان باشد… ( فَاسْتَقِمْ کَمَآ اُمِرْتَ وَ من تَابَ مَعَکَ ... )(1)

اکنون مسلمین چه باید بکنند تا از این مصائب و ذلتی که دامنگیر آنان شده است ، نجات پیدا کنند ؟

پاسخ :

1- باید ملاک همة کارها الهی و بر محور دین باشد ، نه بر محور سلیقه و چماق مصلحت من درآوردی ، و در جمیع شئونات زندگی چه در عبادات و معاملات ، چه در سیاست و اخلاق ، چه در مسائل اجتماعی و بین المللی باید زیربنای همه چیز اصول اعتقادی و فروع عملی دین قرار گیرد ، و هر عملی که ملاک دین نداشته نباشد ، باید کنار زد ، هر چند به ظاهر آن کار خلاف منافع فردی و اجتماعی باشد که نیست ، ولی ما موظفیم به موعظة قرآن عمل کنیم : ( قُلْ إنَّمَآ أعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أنْ تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی … )(2)

2- مسلمین به طور جدی با ملی گرایی مبارزه کنند ، نه شعاری و تعارفی بگویند : همه برادریم ، باید جوامع اسلامی در هر جا و در هر زمان به عنوان یک تکلیف دینی علیه ملیت و

ص: 42


1- سوره هود ( آیه 112 )
2- سوره سبا ( آیه 46 )

نژاد پرستی مبارزه نموده و آن را محکوم کنند . نغمة نژاد پرستی خلاف اسلام و خلاف قرآن کریم است ، قرآن همة مسلمین را امت واحده و برادر می داند ، نگویند مصالح ملی چنین و چنان است گرچه دیگران قربانی شوند ، باشد . باید در سطح جهانی گفتار و رفتار مسلمانها بر اساس مصالح اسلام و مسلمین باشد هر چند که به اصطلاح منافع ملی به خطر افتد و از بین برود ، این مسئله در برابر حفظ منافع اسلام و مسلمین مهم نیست . (إنَّ هَذِهِ اُمَّتُکُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ أنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ )(1)، ( إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُواْ اللهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ )(2)

3- مسلمین باید منطقه گرایی ، جغرافیا و مرزهای اعتباری بدون اعتبار را تضعیف و از بین ببرند ، و هر مسلمانی که از منطقه ای وارد منطقة دیگر می شود ، نگویند : چون برگ عبور و مجوز قانونی ندارد تبعید و زندان گردد ، ( وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ… )(3) آسمانها و زمین مُلک خداست است و مردم نیز بندگان خدا می باشند ، هر جایی که دلشان بخواهد بمانند و

ص: 43


1- سوره انبیاء ( آیه 92 )
2- سوره حجرات ( آیه 10)
3- سوره آل عمران ( آیه 89 1)

یا نمانند ، اهلاً و سهلاً ، به فرمودة قرآن کریم : ( …فَامْشُواْ فِی مَنَاکِبِهَا وَ کُلُواْ

مِن رِّزْقِهِ… )(1)، ( …أَلَمْ تَکُنْ أرْضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ … )(2) ، هر مسلمانی از هر جایی که باشد در جوامع اسلامی باید احساس اطمینان و امنیت کند ، نه اینکه در اثر اضطراب و ترس از بازداشت یکدیگر را نفرین و مرگ خود را از خدا بخواهند ، آیا چنین جامعه ای مملو از اضطراب و نگرانی قدرت پیدا می کند ؟ یا همه در صدد تضعیف و ناب-ودی یکدیگرند تا شرّ این از آن دفع شود و…

مسلمانها باید همان را انجام دهند که امروز اروپائیان می کنند ، بیش از 20 کشور اروپایی سیاست واحد ، پول ، اقتصاد و جغرافیای واحد و هویت واحد را پی ریزی می کنند ، حال آنکه در حقیقت انجام این کار و فراتر از آن وظیفة مسلمین است ، زیرا مسلمانان امت واحد و باهم برادرند مسلمانان متولی یکدیگر و از راهیان کاروان در حرکت به سوی توحید می باشند ، و به همین جهت وحدت همه جانبه را آنان باید شکل دهند…

4- مسلمین باید با فرهنگ استعماری و التقاطی مبارزه کنند ، چون خطر استعمار فرهنگی بدتر از خطر استعمار سیاسی ، نظامی و

ص: 44


1- سوره ملک ( آیه 15 )
2- سوره نساء ( آیه 97 )

اقتصادی می باشد . جهاد فرهنگی و جهاد با قلم و بیان بالاترین مرتبة جهاد فی سبیل

الله است ، به بیان امام امیرالمؤمنین(ع) : » وَ أفْضَلَ مِنْ ذالک کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدلٍ عِنْدَ إمَامٍ جَائِرٍ «(1)

5- مسلمین باید از تحزب و گروه گرایی دست بردارند ، زیرا گروه گرایی برای اسلام خطر است و اگر در کوتاه مدت خوشایند و خطر نباشد یقیناً در دراز مدت خطر می باش-د ، چون کشیده شدن به جریانهای سیاسی موجب تفرقه و به جبهه گیریها دامن می زند ، کل یجر النار الی قرصه و احیانا ملاکهای حزبی بر ملاکهای دینی و انسانی تقدم پیدا می کند .

6- دنیای اسلام و کشورهای اسلامی باید به هر کیفیت ممکن از رهبر الهی واحد پیروی کنند ، و همه در کنار یک پرچم و در سایة یک نظام اسلامی به فرمان رهبر واحد جامع الشرایط مبسوط الید باشند ، و از تعدد رهبری و تضعیف اجتماعی پرهیز نمایند ، ( وَ أطِیعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ … )(2)

ص: 45


1- نهج البلاغه ، ص 542 ، برای توضیح بیشتر به کتاب تضاد اجتماعی و امتیاز انسان الهی از همین مؤلف مراجعه شود .
2- سوره انفال ( آیه 47 )

7- مسلمین باید برای یاری دین خدا تلاش نمایند و دائم در سنگر جهاد اکبر( مبارزه با دشمن پنهان «هوای نفس» ) و جهاد اصغر( مبارزه با دشمن آشکار ) استقامت کنند ، ( یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إنْ تَنْصُرُواْ اللهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ )(1) اگر شما خدا را یاری نمایید و در این راه ثابت و پایدارباشد ، خداوند هم شما را یاری می کند . البته موجود ضعیف نمی تواند

قوی را یاری کند ، اما خداوند تبارک و تعالی از باب لطف بر بندگان یاری دینش را یاری خود محسوب کرده است .

8 - در حکومت اسلامی هر مقام مسئولی که مسئولیت می پذیرد از لازمة آن امانت و عدالت است ، مسئول باید عادل و امین باشد وگرنه مسئولیت برای فاسق و خائن راه ندارد . مسئول فاسق خود به خود منعزل و از درجة اعتبار مسئولیت ساقط می باشد ، دیگر نیاز به این ندارد که کسی او را عزل کند .

ص: 46


1- سوره محمد ( آیه 7 )

مسئولیت رهبری جامعه به عنوان یک امانت الهی آن قدر سنگین و قابل توجه است که خداوند تبارک و تعالی به پیامبر اسلام(ص) هشدار می دهد و می فرماید : ( وَ لَوْ تَقَوَّلْ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأقَاوِیلِ * لَأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ )(1) اگر این قرآن حق و کلام الله نمی بود و پیام-بر از خود سخنی به ما می بست ، به شدت او را مؤاخذه نموده و رگ حیات او را قطع می کردیم .

قرآن کریم به صراحت تبعیت از ظالم و رسمیت او را نفی و نهی نموده است : ( وَ لَا تَرْکَنُواْ اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ … )(2) هرگز ظالم و فاسق مورد تأیید شارع نمی باشد و هر کس تمایل به ظالم داشته باشد ازیاران ظلمه و جزایش آتش جهنم است .

9- به فرض رهبر و مدیران مسئول دچار لغزش شده و در مقام اجرای قوانین ال-هی حُسن اجرا و تعادل را از دست دادند ، راه علاج و اصلاح چیست ؟ چه عواملی بازدارندة آنان از جور و فساد می باشد؟ چه چیزی می تواند قانون خدا و مذهب را تقویت نماید و آن را در همه جا گسترش دهد ؟ دو عنصر امر به معروف و نهی از منکر را چه

ص: 47


1- سوره الحاقه ( آیات 46 - 44 )
2- سوره هود ( آیه 113 )

کسی در میان مردم رایج نموده و از تعطیل شدن آن جلوگیری می نماید ؟

پاسخ : یکی از عوامل نیرومند که می تواند جامعه را اصلاح کند ، امر به معروف و نهی از منکر است ، زیرا این قانون که از جمله قوانین فروع دهگانة اسلام می باشد ، بر همة قوانین دیگر اسلام نظارت و حاکمیت دارد مثلا اگر کسی قانون نماز یا حج را ترک کند یا در مورد انجام آنها مسامحه نماید ، قانون امر به معروف و نهی از منکر او را به هر کیفیت ممکن وادار به خواندن نماز و انجام حج می کند و از ترک آنها باز می دارد . امر به معروف و نهی از منکر می تواند جلوی مفاسد انفرادی و اجتماعی بسیاری را بگیرد .

امر به معروف و نهی از منکر

آیات و روایات بی شماری اهمیت تشریعی امر به معروف و نهی از منکر را بیان نموده اند که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می شود :

1- ( کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ … )(1) مسلمانان شما بهترین امت هستید ، جامعة بشری را امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید ص: 48


1- سوره آل عمران ( آیه 110 )

2- ( وَلْتَکُن مِّنکُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ إلَی الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )(1) باید از میان شما جمعیتی باشند که مردم را امر به معروف و نهی از منکر کنند ، آنان همان رستگارانند که دیگران را به نیکی دعوت می کنند .

3- ( وَالْمُؤمِنُونَ وَالْمُؤمِنَاتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکَاةَ وَ یُطِیعُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُوْلَئِکَ سَیَرْحَمَهُمُ اللهُ اِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ )(2) مردان و زنان با ایمان ولیّ یکدیگر هستند ، امر به معروف و نهی از منکر می کنند ، نماز می خوانند ، زکات می دهند و در همه جا دستورات خدا و رسولش را اطاعت می نمایند به زودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد ، همانا خداوند توانا و حکیم است .

4- امام باقر(ع) فرمود : » إنَّ الْأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأنْبِیاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَةٌ عَظیِمَةٌ بِهَا تُقَامُ الفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْأعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ

الْأمْرُ فَأنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ ألْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِی اللهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ «(3) . این روایت نورانی خطوط کلی و ثمرة عمومی امر به معروف و نهی از منکر را بیان می کند :

ص: 49


1- سوره آل عمران ( آیه 104 )
2- سوره توبه ( آیه 71 )
3- محجه البیضاء ، ج 2 ، ص 102 . اصول کافی ، ج 5 ، ص55 ، باب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر ، حدیث 1 . التهذیب ، ج 6 ، ص 180 ، حدیث 21

{ همانا امر به معروف و نهی از منکر برنامه انبیاء و روش صالحان است .

{ امر به معروف و نهی از منکر فریضة بسیار بزرگ الهی است که در پرتو انجام آن تمام واجبات اجرا می شود و مذاهب و رفتارهای صحیح از بدعتها و آلودگیهای مخالفین مصون می ماند .

{ به وسیلة آن کسبها حلال ، و حرامها کنار زده می شود .

{ حقوق و مظالم به صاحبانش برمی گردد ، و زمین آباد و اصلاح می شود .

{ با دشمنان به عدل و انصاف رفتار می شود .

{ امور دنیا و آخرت جامعه اصلاح می گردد ، پس بکوشید این فریضه ای که قوام و اصلاح جامعه به آن بستگی دارد ، هم به قلب ، هم به زبان و هم به رفتار بدان عمل کنید ، و در راه انجام آن از ملامتِ ملامت پیشه گان و ناراحتی سرزنش کنندگان نهراسید ، ( … وَ کَفَی بِاللهِ حَسِیبًا )(1)

ص: 50


1- سوره نساء (آیه 6)

5- امام علی(ع) در سال چهلم هجری در شب 21 ماه مبارک رمضان هنگام شهادت در آن وصیتنامة معروف و جهانی خویش به امام حسن و امام حسین( علیهما السلام ) فرمود : » لَا تَتْرُکُوا الْأمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّا عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ «(1) فرزندانم امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اگر این فریضة الهی ترک شود ، مردمان رذل و پست بر شما مسلط می شوند ، آنگاه هر چه دعا نمایید تا از شر آنان نجات پیدا کنید مستجاب نمی شود ، چرا ؟ برای اینکه تسلط ظالم بر جامعه خواست خداوند نیست که آن را دفع نماید ، این مصیبتی است که در اثر بی تفاوتی جامعه و ترک امر به معروف و نهی از منکر بر آنها وارد شده و خود مردم به دست خود این بلا را به سرشان آورده اند ، آنگاه هر چه ناله و دعا کنند ، دعا و ناله آنها اثری ندارد .

6- » النَّصِیحَةُ لِأئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ «(2) ، در اسلام یکی از وظایفی که برای مردم تعیین شده تذکر خیرخواهانة آنان به رهبران جامعه می باشد . اگر امام و رهبر جامعه دچار لغزش گردید ، چون غیر از معصوم هر شخص دیگری در معرض لغزش و خطا می باشد ، باید به او تذکر داد و انتقاد سازنده نمود . امام صادق(ع) از

ص: 51


1- نهج البلاغه ، ص 421 ، بخش نامه های امام ، وصیتنامة 47 .
2- اصول کافی ، ج 1 ، ص 403 ، باب ما امر النبی(ص) بالنصیحه لائمه(ع) .

رسول خدا(ص) نقل می کند که پیامبر(ص) در سرزمین مِنا در مسجد خیف فرم-ود : » … ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِءٍ مُسْلِمٍ: إخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ ، وَالنَّصِیحَةُ لِأئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ ، وَاللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ«(1) ، انسان مسلمان از سه چیز نباید دریغ ورزد و آن را در دلش نگه دارد :

{ باید هر کار شایسته ای را خالصانه برای خدا انجام دهد و هر کار ناشایستی را برای رضای خدا ترک نماید .

{ ائمة مسلمین را نصیحت خالصانه کند .

{ با جماعات مسلمانان سر و کار داشته باشد .

7- » عن ابی عبدالله (ع) - امام صادق قال : یَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤمِنِ أنْ یناصحه«(2) ، بر هر مؤمنی لازم است که مؤمن دیگر را نصیحت و ارشاد نماید . » عن ابی عبدالله (ع) - امام صادق قال : یَجِبُ لِلْمٌؤْمٍنٍ عَلَی الْمُؤْمِنِ النَّصِیحَةُ لَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ«(3) ، بر هر مؤمنی واجب است که در حضور و غیاب ، نصیحت گر و خیرخواه مؤمن دیگر باشد .

در لغت ، نصیحت اسم مصدر و جمع آن نصایح آمده : الدعاء الی ما فیه الصلاح و النهی عما فیه الفساد .(4)

ص: 52


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 403 .
2- اصول کافی ، ج2 ، ص 208 ، باب نصیحه المؤمن .
3- اصول کافی ، ج2 ، ص 208 ، باب نصیحه المؤمن .
4- المنجد فی اللغه ، ص812 ، نَصْحْ : نَصَحَ ، النصیحه .

بنابراین امر به معروف و نهی از منکر از ضروریات دین و واجب کفایی می باشد که بر هر مسلمانی شرعاً و عقلاً واجب است این دو فریضة خداوند را به درستی انجام دهد ، و با درست انجام شدن این دو قانون الهی

ریشة جرائم و مفاسد فردی و اجتماعی از میان جامعه قطع می گردد ، البته امر به معروف و نهی از منکر در مقام اجرا مراحلی دارد :

{ در مرحلة اعتقاد ، انسان باید نفرت از منکر و توجه به معروف داشته باشد .

{ در مرحلة بعد ، انسان باید به وسیلة زبان ، جامعه را امر به معروف و نهی از منکر نماید .

{ در مرحلة سوم ، اگر افراد جامعه به حدی گستاخ شده اند که نفرت قلبی و دعوت زبانی به آنان اثر ندارد ، نوبت اقدام عملی است که فاعل منکر تأدیب شود و لو بلغ ما بلغ … ، ( … إنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ أَتْقَاکُمْ … )(1)

ص: 53


1- سوره حجرات ( آیه 13 )

8 - در اسلام اصل و منشأ مشروعیت بالذات الهی است ، زیرا خداوند متعال مالک حقیقی جهان و انسان می باشد ، ( وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ … )(1) ، ( … ألَا لَهُ الْخَلْقَ وَ الْأمْرُ تَبَارَکَ اللهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ )(2) ، مُلک و ملکوت در قلمرو مالکیت خداست و او بالذات واجب الاطاعه می باشد ، تصرف در مُلک مولا بدون اذن او شرعاً و عقلاً ممنوع است و ظلم ، تعهد اجتماعی و اخلاقی از شرایط تنفیذ و اجرای حاکمیت است که در فعلیت حکومت ربط دارد نه اینکه در مشروعیت دخالت داشته باشد .

بدون حکومت دینی انسان به کمال نهایی و سعادت ابدی نمی رسد و در نظام الهی حق حیات برای انسان در قلم-رو دین می باشد ، لذا انسان مرتد مهدورالدم است . زمینة اصلاح اجتماعی نیز در صورتی فراهم می شود که دین در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر حضور داشته باشد و در هر جا چه در عبادات و معاملات و چه در سیاست و اخلاق ، دین خودش را نشان بدهد و حیات جامعه حیات دینی باشد ، ( وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإسْلَامِ دینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ )(3)

ص: 54


1- سوره نور ( آیه 42 )
2- سوره اعراف (آیه 50 )
3- سوره آل عمران ( آیه 85 )

وحدت

در سایة وحدت و ارتباط بیش از یک میلیارد مسلمان می توان تجدید حیات اسلام و عزت مسلمین را به دست آورد .

در سایة وحدت و اصلاح جامعه می توان دست جنایت و شرارت شرق و غرب را از دامن اسلام و مسلمین کوتاه نمود و آنان را به خاک مذلت نشاند .

در سایة وحدت می توان یک قیام و خیزش عمومی را در دنیای اسلام علیه ظلمات ظلم و تاریکی استبداد به وجود آورد و دژخیمان شرق و غرب و اُم الفساد قرن آمریکای قلدر را بر سر جایش نشاند و عربده های مستانه او را خفه کرد

در سایة وحدت می توان خطر استعمار فرهنگی را از بین برد ، و با انقلاب فرهنگی تا اندازه ای عدالت اجتماعی را در جامعه پیاده کرد .

در سایة وحدت اسلامی ، اسلام محلّی تبدیل به اسلام الهی و جوامع بشری تبدیل به یک جامعة الهی می شود وگرنه تا وقتی که وحدت مسلمین برنگردد قدرت اسلام نیز برگشت ناپذیر است ، ان عدتم عدنا ، از تعارفات تصنعی و سفسطه بازیها هم

ص: 55

کاری ساخته نیست و به بیان قرآن کریم : ( … لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ )(1)

البته ممکن است این تذکرات برای بسیاری خوشایند نباشد ولی واقعیت همین است . گالیله هنگامی که در محکمة انگیزاسیون توبه نامه اش را مبنی بر اینکه زمین حرکت ندارد امضاء می کرد با خود گفت : زمین با توبة گالیله از حرکت باز نمی ایستد .

بنابراین همه باید برای توفیق عمل به دستورات اسلام و تحکیم وحدت از خداوند متعال استمداد بخواهیم و دست تضرع و نیایش به پیشگاه او دراز نماییم تا او ما را در این راه یاری فرماید ، ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنْجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذَالِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إن کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ )(2)

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الم * ذَالِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ * وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَآ اُنْزِلَ إلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالأَخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُوْلَئِکَ عَلَی هُدَی مِّن رِّبِّهِمْ وَ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )(3)

قرآن کریم در آغاز سوره بقره انسان را به سه دسته تقسیم می کند : 1- مت-قیان 2- کافران 3- منافقان ، و در ادامة آیات ، برای مت-قیان پنج نشانه بیان می کند :

ص: 56


1- سوره صف ( آیه 2 )
2- سوره صف ( آیات 11 - 10 )
3- سوره بقره ( آیات 5 - 1 )

{ متقیان ایمان به غیب( توحید ) دارند .

{ به پادارندگان نمازند .

{ انفاق کنندگان در راه خدایند .

{ ایمان به انبیای سلف و رسالت پیامبر اسلام(ص) دارند .

{ یقین به معاد ، زندگی عالم برزخ و قیامت دارند .

نتیجه : متقیان همان هدایت شدگان و رستگارانند : ( اُوْلَئِکَ عَلَی هُدًی مِّن رَّبِّهِمْ وَ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )(1)

آن گاه هر انسانی تعقل و قضاوت نماید این نشانه هایی را که قرآن برای متقیان بیان نموده دربارة او تطبیق می شود ؟ یا خیر ، اگر دارای این مشخصات هست ، نعم المطلوب وگرنه لابد از گروه کافران یا از گروه منافقان است که در این صورت دچار سیاه روزی می باشد ، ولی با این وجود هم درگاه رحمت خداوند همیشه به روی توبه کنندگان باز است و با استغفار و توبه می توان به راه متقیان رفت و از رحمت و مغفرت خداوند بهره مند گردید ، ( قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ

ص: 57


1- سوره بقره ( آیه 5 )

عَلَی أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللهِ إنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ * وَ أَنِیبُواْ إلَی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُواْ … )(1)

هدایت

قرآن نور بالذات ، هادی و حجت الهی می باشد که راهیان راه آن به سعادت ابدی خواهند رسید ، ممکن است در این راستا سؤال شود قرآن که هدایت کنندة بشر اعم از مؤمن و کافر می باشد ، اگر تنها هادی متقیان باشد ، آیا این امر مستلزم جبر نیست که خداوند جمعی را به وسیلة قرآن هدایت نماید و جمع دیگری را مبتلا به ضلالت گرداند ؟

پاسخ :

1- مسئلة هدایت الهی ربطی به جبر و تفویض ندارد ، زیرا هدایت از الطاف خداوند تبارک و تعالی است که شامل همة موجودات عالم می باشد خداوند آفرینندة همه موجودات است و آنها را آن مقداری که استعداد و قابلیت تکامل را داشته اند هدایت نموده و ابزار تکامل بخشیده است ، به علاوه هر موجودی که قابلیت تکلیف الهی را داش-ته مانند جن ، ملک وبشر را هدایت تشریعی نموده و برای هدایت آنها انبیاء را با کتاب و میزان

ص: 58


1- سوره زمر ( آیه 53 )

فرستاده است : ( قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی )(1) ، ( إنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَی )(2) همانا هدایت مردم کار ماست . آری هدایت حقیقی فعل خداوند است و همة موجودات زیر پوشش هدایت الهی می باشند .

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الرَّحْمَانُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ *خَلَقَ الْإنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ * الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ * وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ * وَالسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ * أَلَّا تَطْغَواْ فِی الْمِیزَانِ )(3)

به نام خداوند بخشایندة مهربان ، بخشاینده ای که رحمت واسعه او فراگیر همه موجودات آسمان و زمین است ، اوست خدایی که انسان را آفرید و به او قرآن آموخت و نعمت نطق و بیان را عطا نمود ، ( وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَآءَ کُلَّهَا… )(4) و حقایق تمام اشیاء را به آدم تعلیم کرد و مقامی بالاتر از مَلک به او بخشید و او را معلم ملائکه قرار داد ( وَ إذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إلَّا إِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ )(5)

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * إقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ * کَلَّآ إنَّ الْإنْسَانَ لَیَطْغَی * أَن رَّءَ اهُ اسْتَغْنَی )(6)

( وَاللهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ

ص: 59


1- سوره طه ( آیه 50 )
2- سوره لیل ( آیه 12 )
3- سوره الرحمن ( آیات 8 - 1 )
4- سوره بقره ( آیه 31 )
5- سوره بقره ( آیه 34 )
6- سوره اقرأ ( آیات 7 - 1 )

الْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ )(1)

خداوند کریمترین کریمان است ، همه گونه نعمت ، نعمت هدایت تکوینی و تشریعی( قرآن ) ، ابزار هدایت ، قلم و بیان ، چشم و گوش ، تعقل و تفکر ، ابزار شناخت و تکامل را در اختیار انسان قرار داده تا با استفاده از آنها به کمال نهایی و قرب الی الله برسد ، اما دریغا که انسان چه بسیار طغیانگر است و خود مانع تکامل و هدایت الهی خود می شود و…

پس هدایت عامة الهی با تمام امکانات و ابزارهای تکامل ، فراگیر همة اشیاء و موجودات است و اختصاص به بعضی دون بعضی ندارد .

2- در غیر امور ضروری مانند نفس کشیدن ، گرسنگی و تشنگی بدیهی است که انسان یک موجود مختار می باشد و کارهایش را چه خوب و چه بد با اراده و اختیار انجام می دهد ، و همین بداهت وجدان برای ثبوت اختیار کافی است ، بر فروغ خور( نور خورشید ) نجوید کس دلیل

البته اینکه انسان مختار می باشد معنایش بی بند و باری نیست که هر کاری را بدون قید و بند انجام دهد و بگوید مختار است ، معنای مختار و

ص: 60


1- سوره نحل ( آیه 78 )

اختیار این است که انسان کاری را که می خواهد انجام دهد با اراده و تصمیم گیری خود به انجام رساند و یا به انجام نرساند و در انجام و عدم انجام آن کار مجبور نباشد . انسان مکلف است به تکلیف الهی و مقید است

به قانون دین و حق تخلف از چهار چوب دین را ندارد ، تخلف از قانون دین به سوء اختیار ، ظلم به مولای حقیقی است و شرعاً و عقلاً شخص متخلف محکوم و استحقاق کیفر دارد .

به بیان دیگر انسان شرعاً و عقلاً ملزم است جهت رسیدن به کمال از صراط مستقیم دین حرکت کند و در این راه ، حق هیچ گونه مخالفت را ندارد ، نهایت تکویناً در مقام عمل و امتثال مختار می باشد که به اختیار اطاعت نماید و یا مخالفت و معصیت کند ، هر کدام را اختیار نمود نتیجه و عکس العمل آن را چه خوب و چه بد می بیند ، ( إنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إمَّا شَاکِرًا وَ إمَّا کَفُورًا )(1)، ( فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ )(2)

بنابراین به مقتضای حکمت قضا و قدر الهی ، انسان موجود مختار آفریده شده که به اختیار خود در مسیر هدایت قدم برمی دارد تا به

ص: 61


1- سوره انسان ( آیه 3 )
2- سوره زلزال ( آیات 8 - 7 )

غایت و کمال برسد ، یا اینکه در برابر هدایت الهی کفر ورزیده و از درجة اعتبار انسانی سقوط می کند و ( بل هم اضل ) می شود .

3- از نظر لغت هدایت به معنای دلالت و راهنمایی می باشد و در اصطلاح برای آن معانی متعدد ذکر شده :

{ هدایت به معنای توفیق و تثبیت و ازدیاد لطف خداون-د است :

( وَالَّذِینَ اهْتَدَواْ زَادَهُمْ هُدًی… )(1) کسانی که هدایت الهی را قبول کرده اند خداوند بر هدایت آنان افزوده است . هنگام نماز و قرائت سورة حمد هم می خوانیم : ( إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیم )(2) پروردگارا از لطف خویش ما را به راه راست هدایت فرما ، یعنی درصراط مستقیم خود ما را ثابت قدم بدار تا در مسیر هدایت و بندگیت دچار لغزش نشویم .

{ هدایت به معنای پاداش و اعطای ثواب می باشد ، قرآن می فرماید :

( … یَهْدِیهِمْ رَبُّهُم بِإیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ )(3) ، خداوند در برابر ایمان آنان ثواب و بهشت عنایت می کند .

{ هدایت به معنای حکم و استحکام می باشد : ( وَ مَن یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ … )(4) هر کس از

ص: 62


1- سوره محمد ( آیه 17 )
2- سوره حمد ( آیه 6 )
3- سوره یونس ( آیه 9 )
4- سوره اسراء ( آیه 97 )

خداوند طلب هدایت نماید ، خداوند بر او لطف نموده و آن هدایت را مستحکم می دارد ، ( إنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هَدًی )(1)

( هدایت به معنای راهنمایی و ارشاد است : ( وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّواْ الْعَمَی عَلَی الْهُدَی … )(2)، ( وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ )(3) ، قوم ثمود را هدایت کردیم ولی آنان خود جهالت و ضلالت را بر هدایت برگزیدند ، آن گاه آنها را کیفر نموده ، صاعقه و عذاب آسمانی برایشان فرستادیم …

{ هدایت به معنای اهتدی می باشد ، بدین معنا که مُهدی( اسم مفعول ) واجد هدایت و حالت پذیرش آن است و معنای هدایت تکوینی همین است که می گوییم خداوند هدایت نموده ، یعنی تکویناً حالت پذیرش هدایت را در انسان قرار داده است .(4)

هدایت به سه معنای اول عبارت از هدایت خاصة الهی می باشد که شامل حال انسانهای مؤمن است ، زیرا هم ازدیاد

ص: 63


1- سوره کهف ( آیه 13 )
2- سوره فصلت ( آیه 17 )
3- سوره بلد ( آیه 10 )
4- مجمع البیان ، ج 1 ، ص 138 .

ایمان ، هم استحقاق پاداش و ثواب و هم تثبیت هدایت و ایصال به مطلوب ، همگی از الطاف خاص خداوند متعال برای مؤمنین می باشد که برای غیر مؤمن این پاداشها داده نمی شود .

اما هدایت به دو معنای اخیر ، رحمت واسعه و هدایت عامة الهی است که شامل حال مؤمن و غیر مؤمن ، صالح و طالح می شود . خداوند به تمام جن و انس راه خیر و شر را نشان داده و برای همه حالت اقتضای پذیرش هدایت را عطا کرده است ، انبیاء و اولیاء را ، کتب آسمانی و قرآن را برای ارشاد همه فرستاده و همه را به اطاعت از آنها مکلف نموده است . تکلیف لطف خداست ، چون به واسطة آن انسان قرب به خدا پیدا می کند و چه لطفی بالاتر از تقرب به خدا باشد .

4- در لسان ادبا معروف است که هدایت به دو معناست : 1- هدایت ارشادی( ارائة طریق ) 2- هدایت ایصالی( ایصال به مطلوب ) .

دلیل بر این بیان به لحاظ قانون ادبی از دیدگاه حجازیین این است که لفظ هدایت و هُدی به نفسه بدون نیاز به حرف جر ، متعدی به دو مفعول

ص: 64

می باشد ، و بر مسلک غیر حجازیین به مفعول دوم به واسطة حرف « ل و الی » یا حرف « الی » متعدی می باشد . اگر کلمة هدایت به هر دو مفعول بدون حرف « ل » متعدی بود به معنای ایصال به مطلوب است ، مان-ند این آیة مبارکه : ( إنَّکَ لَاتَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ )(1) ای رسول ما چنین نیست که هر کس را که تو دوست داری هدایت کنی ، این خداوند داناست که هر کس را بخواهد هدایت می نماید .

( وَ لَهَدَیْنَاهُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا )(2) اگر آنان سخنان ما را می شنیدند هر آینه آنها را به صراط مستقیم هدایت می کردیم و به مقصود می رسانیدیم .

در آیة اول هدایت از رسول خدا(ص) نفی شده و این هدایت ایصالی می باشد که فقط کار خداست وگرنه هدایت ارشادی وظیفة پیامبر(ص) ، انبیاء ، اولیاء و صلحا می باشد ، پس بدون تردید هدایت ارشادی را رسول خدا(ص) انجام داده و نفی این نوع هدایت از آن حضرت وجه نخواهد داشت .

ص: 65


1- سوره قصص ( آیه 56 )
2- سوره نساء ( آیه 68 )

هدایت توفیقی و ایصالی

هدایت ایصالی عنایت خاصة خداوند متعال می باشد که هر کس در مسیر الی الله حرکت کند به اندازة قابلیت خویش از آن بهره مند می شود :

( وَالَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ )(1) ، ( اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّ-وَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ )(2) و …

اگر هدایت به مفعول دوم به واسطة حرف « ل - الی » متعدی باشد ، به معنای ارشاد و ارائه طریق است ، ( … وَ إنَّکَ لَتَهْدِی إلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ )(3) ای رسول من ! همانا تو آنان را به راه راست هدایت می نمایی .

ولی می توان گفت این بیان مشهور ادبی در معنای هدایت به کیفیتی که ذکر شد تمام نیست ، زیرا :

1- هدایت به تمام مراتب اعم از هدایت تکوینی و تشریعی ، بالذات کار خداوند می باشد . هادی بالذات خداست چه بگوییم هدایت ارشادی است یا ایصالی ، دیگر تفکیک وجه ندارد .

2- اگر چنین باشد باید بگوییم هدایت مش-ترک لف-ظی است برای معانی متعدد و این باطل می باشد ، چون لفظ هدایت نه تعدد وضع دارد و نه دارای قرینة اشتراک لفظی است . هدایت معنای کلی طبیعی دارد ، یعنی

ص: 66


1- سوره عنکبوت ( آیه 69 )
2- سوره بقره ( آیه 222 )
3- سوره شوری ( آیه 52 )

طبیعی لفظ هدایت وضع شده برای طبیعی معنا( دلالت و راهنمایی ) که که قابل صدق بر جمیع مراتب هدایت است .

3- این نظریه که تعدی به مفعول دوم به نفسه و مع الواسطه موجب فرق جوهری معنای هدایت می شود در قرآن کریم مورد نقد واقع شده ، قرآن دربارة مؤمن آل فرعون می فرماید : هنگامی که آمد ، به فرعونیان گفت : مرا پیروی کنید تا شما را به راه حق راهنمایی کنم ( وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ )(1) ، هدایت به مفعول دوم بدون واسطة « الی » متعدی شده و به معنای ارشادی ( ارائه طریق ) می باشد ، نه به معنای ایصالی .

در آیة مبارکه ( وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ )(2) هم اگر هدایت به معنای ارائه طریق خیر و شر نباشد و بگوییم به معنای وصول به طریق خیر و شر است ، چون به هر دو مفعول بدون واسطة « ل - الی » متعدی می باشد ، نسبت چنین معنایی در آیه به ذات باری تعالی جل ذکره محال است ، زیرا هدایت هر موجود و انسانی به سوی کمال ، لطف و امتنان الهی است ، آن گاه آیا می توان گفت وصول انسان به طریق شر یا به شرور ، لطف

ص: 67


1- سوره غافر ( آیه 38 )
2- سوره بلد ( آیه 10 )

و امتنان الهی می باشد ؟ یا این مسئله خلاف لطف و امتنان است ؟... پس نسبت چنین معنایی به ذات باری تعالی غیر ممکن و محال است .

4- تمام اقسام هدایت مربوط به خداوند می باشد ، نهایت هدایت دارای مراتب تشکیکی است و مرتبة نهایی هدایت که ایصال به غایت باشد کار خداست ، چون هدایت دیگران ارائه طریق و زمینه ساز هدایت ایصالی می باشد اما رسیدن مهتدی به کمال و نتیجه بدون امداد الهی امکان ندارد .

آن گاه در آیة ( إنَّکَ لَا تَهدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ … )(1) نه اینکه اصل هدایت از پیامبر(ص) نفی شده باشد و بگوییم هیچ مرتبه ای از مراتب هدایت از رسول خدا(ص) صادر نشده ، خیر ، آن مرتبه هدایت طریقی و ارشادی که وظیفة انبیاء و وظیفة رسول الله(ص) بوده انجام شده است و امکان ندارد که این مرتبه از هدایت را رسول خدا(ص) انجام نداده باشد ، منتهی مرتبه کمال و درجة نهایی هدایت که مربوط به خدا می باشد نفی شده ، نه اینکه در آیه به طور کلی هدایت از رسول خدا(ص) نفی شده باشد .

ص: 68


1- سوره قصص ( آیه 56 )

5- هدایت معنای واحد دارد که همان دلالت و راهنمایی مهتدی به هدف و غایت باشد . هدایت دارای مراتب و هر مرتبه ای از مراتب آن ، وصول در حد خود آن مرتبه را دارد . تفاوت مرتبه در هدایت موجب تعدد معنا نمی شود و به اختلاف تعدی به مفعول دوم بلاواسطه یا مع الواسطه ، معنای هدایت اختلاف پیدا نمی کند .

به بیان دیگر معنای هدایت همان راهنمایی به ه-دف و کمال است و این راهنمایی به دو کیفیت می باشد :

الف - راهنمایی راهنما ، موصل به مقصود است و راه-نما همزمان با راهنمایی ، مهتدی را تا پایان راه امداد و کمک می کند و تا او را به مقصود نرساند ، رها نمی سازد .

ب - راهنمایی راهنما ، موصل به مقصود نمی باشد . راهنما ، مهتدی را راهنمایی می کند ، اما مهتدی در اثر تمرّد و طغیان به راهنمایی او اعتنا نمی کند و خودسرانه در مسیر بیراهه قدم گذاشته و به مقصود نمی رسد و…

پس هدایت چه تکوینی و چه تشریعی ، لطف و فعل خداوند تبارک و تعالی است ، خداوند می فرماید : ( وَ إن مِّن شَیْءٍ إلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ

ص: 69

إلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ )(1) هیچ چیزی در جهان هستی و در ملک و ملکوت نیست مگر اینکه خزینه و سرچشمة آن نزد ماست و جز به اندازة معین آن را نازل نمی کنیم .

به تعبیر فلاسفه در هر موجودی از جهت دریافت فیض الهی و برخورداری از نعمت وجود و هدایت علاوه بر تمام بودن فاعلیت فاعل ، قابلیت قابل نیز شرط می باشد . بنابراین هر موجودی در نظام قضا و قدر الهی استعداد و اندازة معین دارد و به مقدار قابلیت خود از کامل مطلق و خداوند سبحان فیض وجود و هدایت کسب می کند .

الفیض دائم متصل المستفیض داثر و زائل

شب انسان کامل

شب قدر ، شب ولایت و امامت ، شب سلام و سلامت ، شب نزول ملائکه و روح و شبی که در آن به مقتضای علم ازلی خداوند سبحان در لوح قضا و تقدیر الهی سرنوشت جهان و انسان رقم زده شده ، به حضور انسان کامل و صاحب لیله القدر امام زمان(عج) تقدیم می گردد ، شب قدر یعنی شب انسان کامل .

ص: 70


1- سوره حجر ( آیه 21 )

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ مَآ أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلآئِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ )(1)

در قرآن سورة ولایت و امامت سورة قدر است و شب ولایت و امامت هم شب قدر می باشد . در شب قدر کل امور جهان هستی تعیین و قانون گذاری می شود و از جمله اموری که در این شب تقدیر می شود امامت ائمة معصومین( علیهم السلام ) است .

( وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا… )(2) ، ما سلسلة انبیاء و ائمه معصومین ( علیهم السلام ) را واسطه در ایصال فیض و هدایت قرار دادیم تا آنان مردم را به عبادت و پرستش خدا و رسیدن به کمال نهایی و تقرب الی الله هدایت و رهبری کنند .

اضلال کیفری

هنگامی که هدایت الهی فراگیر جهان امکان است و انسان را اعم از صالح و طالح هدایت نموده ، پس چگونه در لسان قرآن و روایات هدایت مؤمنین و ضلالت کفار به خداوند نسبت داده شده است ؟ این کتاب هادی متقیان است . پروردگار متعال هر که را بخواهد هدایت می نماید و هر که را نخواهد هدایت

ص: 71


1- سوره قدر ( آیات 5 - 1 )
2- سوره انبیاء ( آیه 73 )

نمی کند و… از این گونه بیانات قرآنی شبهه جبر زنده می شود ، زیرا هنگامی که در ازل سرنوشت بعضی انسانها هدایت و سعادت و سرنوشت بعضی دیگر ضلالت و شقاوت رقم زده شده باشد ، سنخیت با قانون تکلیف و قانون ثواب و عقاب ندارد ، به علاوه از لازمة تکلیف مختار بودن مکلف است که هر کس با اراده و اختیار اطاعت ک-ند ، استحقاق ثواب دارد ، و هر کس به اختیار مخالفت با اراده خداوند نماید مستحق کیفر و مجازات می باشد .

پاسخ : 1- انسان بالوجدان در مقام تکلیف و عمل مختار است ، پس هنگامی که انسان بالبداهه مختار است چگونه می توان ادعای جبر نمود ، چرا که جبر بر خلاف وجدان و بداهت می باشد و برای اثبات آن قائلین به مسلک جب-ر نیاز به اقامة دلیل دارند و حال آنکه آنها هیچ گونه دلیلی برای اثبات مدعای خود بیان نکرده و ندارند .

2- همان گونه که اصل وجود انسان ذاتی نیست و امری حادث است که از جانب خدا برای او افاضه وجود شده ، لازم وجود ، سعادت و شقاوت هم ذاتی نیست و بالعرض می باشد . انسان سعید با حسن اختیار در این دنیا به واسطة

ص: 72

انجام عمل صالح کسب سعادت می کند و آدم شقی با سوء اختیار و عمل خلاف شرع کسب شقاوت می نماید ، در نتیجه امکان ندارد سعادت و شقاوت ، هدایت و ضلالت ذاتی باشد .

3- بدون تردید هدایت الهی عمومی و فراگیر تمام اشیاء است ، هم مؤمن ، هم کافر ، هم عادل ، هم فاسق ، هم جاهل ، هم عالم ، هم ابوجهل و ابولهب ، هم سلمان و ابوذر ، هم شیطان و نمرود ، هم آدم و ابراهیم را شامل می گردد . خداوند همه را هدایت و امداد می کند و فیض او از هیچ کس ممنوع نمی باشد : ( کُلًّا نُّمِدُّ هَؤُلَآءِ وَ هَؤُلَآءِ مِنْ عَطَآءِ رِبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا )(1)

هدایت الهی هدایتی حکیمانه است ، و به مقتضای حکمت و مصالح واقعی سرنوشت جهان و انسان را رقم می زند . از نظر لوح واقع ، مؤمنان و متقیان ، سلمان و ابوذر ، مالک اشتر و عمار یاسر ، شهدای بدر و احد ، حنین و کربلا و… ظرفیت وجودی اشان قابلیت برخورداری از درجه نهایی هدایت را داشته و در اثر ایمان خالص و انجام عمل صالح به درجه کمال نهایی و قرب الی الله واصل شده اند .

اما شیطان و ابوجهل ، نمرود و فرعون ، یزیدیان و طاغوتیان به سوء

ص: 73


1- سوره اسراء ( آیه 20 )

اختیارشان قابلیت رسیدن به درجة نهایی هدایت الهی را نداشته اند و در اثرعناد و تکبر از اطاعت و هدایت الهی سر باز زده ، آن گاه دچار اضلال کیفری الهی شده اند و به دست خود توفیق رسیدن به سعادت را از دست داده و به اسفل السافلین شقاوت سقوط کرده اند .

به بیان فلسفی در برخورداری از هدایت خاصة الهی علاوه بر فاعلیت فاعل تام ، قابلیت قابل نیز شرط است . فیض خداوند متعال لاینقطع است به شرطی که مورد ، قابلیت رسیدن به آن را داشته باشد وگرنه مانند توپی در میان اقیانوس می ماند که به لحاظ بسته بودن از هر جهت ، قابلیت نفوذ آب در آن نمی باشد .

اگر مهتدی( اسم مفعول ) همانند زمین سنگلاخ و شوره زار باشد ، هر چه روزها و ماهها باران رحمت بر آن ببارد ، سبزه و لاله از آن نمی روید ، زیرا چنین زمینی قابلیت زراعت را ندارد و این بدان جهت نیست که باران اثر رحمت و نعمت ندارد ، خیر ، خاصیت زمین شوره زار مانع از تأثیر

ص: 74

گذاری باران است ، چرا که بارش همین باران در زمین حاصل خیز چنان تأثیر می گذارد که آن زمین را تبدیل به لاله زار و گلستان می کند .

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در لاله زار لاله روید و در شوره زار خس

شیطان و انسان شقی قابلیت برخورداری از درجه هدایت ایصالی را ندارند ، خبث باطن و طغیان آنها مانع رسیدن به این درجه می شود ، قرآن هم که فرموده : ( مَّنِ اهْتَدَی فَإنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا … )(1) معنایش همین است که رفتار و گفتار هر کس در هدایت و ضلالت او نقش دارد همان گونه که شیطان مانع رسیدن خود به درجه هدایت ایصالی گردید و سقوط ابدی کرد ، ( وَ أمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّواْ الْعَمَی عَلَی الْهُدَی ... )(2)

عمل هر کس زمینه ساز سعادت و شقاوت عامل می باشد ، زیرا عمل از عامل و فعل از فاعل صادر می شود ، آن گاه هم عمل و هم اثر عمل چه خوب باشد و چه بد مربوط به خود عامل و فعل آن فاعل است . قرآن کریم به صراحت ارتباط عمل را به عامل و فعل را به فاعل چنین بیان کرده است : ( إنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَ إنْ أَسَ-أتُمْ فَلَهَا … )(3)، ( فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ )(4)

ص: 75


1- سوره اسراء ( آیه 15 )
2- سوره فصلت ( آیه 17 )
3- سوره اسراء ( آیه 7 )
4- سوره زلزال ( آیه 8 - 7 )

4- خداوند متعال هر موجودی را به حد خودش کامل آفریده است : ( الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَانِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ )(1) آن خدایی که جهان و هفت آسمان را آفرید هرگز در دستگاه آفرینش او نقصی نیست ، او هر موجودی را از میکروب و مورچه گرفته تا جن و مَلک ، انسان و عقل ، مُلک و ملکوت و هر آنچه را که قابلیت تکامل وجودی داشته ، برایشان افاضه وجود نموده است .روشنتر از همه خداوند در سورة ابراهیم می فرماید : ( وَ آتَاکُمْ مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إنْ تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَاتُحْصُوهَآ إنَّ الْإنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ )(2) آنچه از انواع نعمتهای الهی می خواستید برای شما داده شد که شما توان شمارش آن نعمتها را ندارید ، چه رسد به اینکه آنها را شکرگزاری نمایید .

زبان استعداد

هیچ بشری با شکل و قیافه خاص در ازل نبوده است تا از خداوند نیازمندی خود را سؤال کند ، بلکه خداوند به علم ازلی می دانست انسان

ص: 76


1- سوره ملک ( آیه 3 )
2- سوره ابراهیم ( آیه 34 )

این موجود امکانی بالذات نیازمند می باشد و قابلیت دریافت فیض و تکامل را داراست ، لذا به مقتضای این استعداد آنچه را که نیاز فطری بشر بوده ، نعمت وجود و هدایت اعم از هدایت تکوینی( عقل ، علم ، فطرت توحیدی ) و هدایت تشریعی( ارسال رسل و کتب آسمانی ) را به انسان عطا نموده و نسبت به او اتمام حجت کرده است .

اما انسان بسیار ستمکار و کفرانگر است که از نعمت عقل ، علم ، فطرت و هدایت استفاده نمی کند و یا بد استفاده می کند و در مواردی نیز با آنها مخالفت می ورزد و بر خلاف منطق عقل ، فطرت و شریعت الهی

رفتار نموده و استعداد خدادادة الهی خود را خفه می کند . چنین انسانی در واقع به خود ظلم کرده و کفران نعمت الهی را نموده است که این کفرانگری در نتیجه موجب عذاب و زوال نعمت از او می شود . ( لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنْسَانَ فِی أحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ * إلَّا الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ )(1) ، فقط ایمان به خدا و عمل صالح کارساز و وسیله نجات می باشد

( قُلْ یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَائَکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَی فَإنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَ مَا أَنَاْ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ )(2) ای پیامبر !

ص: 77


1- سوره تین ( آیات 6 - 4 )
2- سوره یونس ( آیه 108 )

به مردم بگو : از جانب خدا ، قرآن و رسول حق برای هدایت شما فرستاده شد ، پس هر کس که هدایت شد نفعش برای خود اوست و هر کس کفران ورزید و به راه باطل افتاد ، زیانش بر عهدة خود او می باشد ، و من نگهبان شما نیستم .

پاسخ نهایی

به طور کلی در آیات متعددی نسبت ه-دایت و ضلالت به خداوند داده شده که آیات ذیل از آن جمع است : ( … فَإنَّ اللهَ یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ… )(1) ، ( … فَیُضِلُّ اللهُ مَن یَشَ-آءُ وَ یَهْدِی مَن یَشَآءُ … )(2)، ( مَن یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَن یُضْ-لِلْ فَأُوْلَ-ئِکَ هُمُ الْخَاسِ-رُونَ )(3)، ( … إنَّ اللهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ )(4)، ( إنَّ اللهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ )(5)، ( خَتَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ عَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ )(6) ، مقتضای همة این آیات ، بیان هدایت پاداشی و اضلال کیفری می باشد .

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * وَالْعَصْرِ * إنَّ الْإنْسَ-انَ لَفِی خُسْرٍ * إلَّا الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَواْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَواْ بِالصَّبْرِ )(7) ، انسانی که مسلح به هدایت الهی می باشد ، اگر در مسیر حق حرکت کند ، خداوند به او توفیق رسیدن به کمال نهایی و پاداش جنت و رضوان را می دهد ، و اگر همین انسان مسلح به هدایت

ص: 78


1- سوره فاطر ( آیه 8 )
2- سوره ابراهیم ( آیه 4 )
3- سوره اعراف ( آیه 178 )
4- سوره مائده ( آیه 51
5- سوره منافقون ( آیه 6 )
6- سوره بقره ( آیه 7 )
7- سوره عصر ( آیات 3 - 1 )

در برابر نعمت و هدایت الهی طغیان کند و با عناد و لجاجت بر خلاف صراط مستقیم خداوند طی مسیر نماید ، مبتلا به اضلال کیفری الهی می شود و از توفیق رسیدن به سعادت و کمال نهایی باز

می ماند ، ( …نَسُواْ اللهَ فَاَنْسَاهُمْ … )(1) خدا را فراموش کردند ، و خداوند هم خودشان را به «خود فراموشی» مبتلا کرد ، و آن هنگام که در آخرت گرفتار عذاب شوند ، می گویند : اگر ما از نعمت هدایت تکوینی و هدایت تشری-عی استفاده می کردیم و از راهنمایی شرع و عقل بهره می جستیم ، امروز در جهنم نمی بودیم . ( وَ قَالُواْ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ )(2)

پس خداوند رحمان و رحیم هیچ انسانی را بدون اتمام حجت اضلال ابتدایی نمی کند تا از آغاز خلقت ، انسان آمیخته با ضلالت و گمراهی باشد زیرا مقتضای رحمت و امتنان حضرت حق تعالی جل ذکره هدایت سراسر عالم

ص: 79


1- سوره حشر ( آیه 19 )
2- سوره ملک ( آیه 10)

هستی و تمام ابناء بشر است که اگر کسی بر خلاف این هدایت حرکت کند آن گاه خود توفیق امداد الهی را از دست داده و در اثر معصیت اضلال کیفری می شود .

روزی رسول خدا(ص) خط مستقیمی کشید و فرمود : این راه مستقیم راه هدایت است ، آن گاه به سمت چپ و راست خطوطی کشید و فرمود : اینها راههای باطل و انحرافند که بر هر یک از آنها شیطانی است که دعوت به آن می کنند .(1)

قرآن هم می فرماید : ( وَ أَنَّ هَ-ذَاصِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ… )(2) صراط مستقیم همان راه خداشناسی می باشد از آن پیروی کنید و از راههای پراکندة انحرافی پرهیز نمایید . راه مس-تقیم یکی است و تعدد ندارد ، لذا به همین جهت که در اسلام همه چیز منتهی به توحید می شود ، دین اسلام را آیین توحید نامیده اند .

اما ضلالت و انحراف راههای متعدد دارد ، از راههای متفرق انحراف نروید که دچار تفرقه و گمراهی می شوید ، و به بیان قرآن در سورة انفطار

ص: 80


1- شرح صحیفه سجادیه فیض الاسلام ، ص 38 .
2- سوره انعام ( آیه 153 )

( أین تذهبون ) ؟ غیر از صراط مستقیم توحید به کدام راه می روید ؟ چرا بیراهه می روید که سقوط کنید ؟

هرگز به کعبه نرسی ای اعرابی این ره که تو می روی به ترکستان است

ضلالت بنی امیه

بنی امیه خذ لهم الله از جهت اعتقادی جبری مسلک و از گروهی بودند که راههای ضلالت را می پیمودند . یزید یکی از منحرفین این خاندان در جلسه ای که اسرای کربلا به نزد او آورده شده بود ، برای توجیه حادثه کربلا این آیه از قرآن را قرائت کرد : ( قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَآءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَآءُ … )(1) ، آن پلید می خواست با معنی کردن آیه به نفع خود ، پیشامد و قضایای عاشورا را به خدا نسبت دهد ، ولی حضرت زینب(س) که در مجلس حضور داشت با خروش حسینی اش بر سر یزید بانگ برآورد و در جواب آن ملعون فرمود : ای یزید ! این چنین نیست که تو می گویی ، خداوند کفار و معصیت کاران را مهلت می دهد که بر کفر و طغیانشان بیافزایند تا مستحق کیفر ابدی گردند ( وَ لَا یَحْسَبَنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنْفُسِهِمْ إنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ )(2) آنانی که به آیات الهی کفر ورزیدند ، گمان

ص: 81


1- سوره آل عمران ( آیه 26 )
2- سوره آل عمران ( آیه 178 )

نکنند که مهلت زندگی چند صباح دنیا برای آنان خیر است ، همانا این مهلت برای آن است که بر طغیانشان بیافزایند تا دچار عذاب دائم شوند .

یابن طلقاء ! پدرانت در فتح مکه به دست جدم رسول الله(ص) اسیر شدند ، آنان بردگان اسلام و مسلمین بودند ، جدم رحمه للعالمین بود و منت نهاد که آنها را آزاد نمود : إذهبوا أنتم الطلقاء ، بروید شما ای بردگان آزاد شده . حال ای پسر بردة آزاد شدة اسلام آیا انصاف است که امروز به اهل بیت پیغمبر چنین گستاخی کنی ؟ امام معصوم و جگر گوشة رسول الله(ص) ، حسین و یارانش را شهید کردی و خاندانش را به اسارت آورده ای آن گاه برای توجیه چنین جنایتی که کَون و مکان را تکان داده آیه قرآن را به تحریف می خوانی ؟!

نفرین بر تو باد ای یزید ، تو مصداق آیه ای هستی که منکر دین خدا منکر امامت و رسالت اسلام شده ای و می گویی : لعبت هاشم بالملک ، فلا خبر جاء و لا وحی نزل .(1) قرآن و آیات الهی را استنکار و استهزاء می کنی و می گویی

ص: 82


1- الاحتجاج ، ج 2 ، ص 307 .

ریختن خون مسلمین ، کشتن حجت خدا و اسارت نوامیس رسول الله(ص) عزت خدایی است ، حال آنکه این ظلمی عظیم و افترایی بزرگ به خداوند است ! » فَمَنْ أظْلَمُ مِمَّن کَذَبَ عَلَی اللهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إذْ جَآءَهُ ألَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًی لِّلْکَافِرینَ «(1)

سپس عقیلة بنی هاشم حضرت زینب(س) این آیه را تلاوت نمود : (ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ اْلَّذِینَ أَسَائُواْ السُّوأَی أَن کَذَّبُواْ بِآیَاتِ اللهِ وَ کَانُواْ بِهَا یَسْتَهْزِءُونَ )(2) سرانجام جنایت پیشگان به جایی می رسد که دین خدا را مسخره و آیات الهی را تکذیب می کنند .

آری ، کسانی حقایق و معارف قرآن را می دانند که مطهرون الهی اند مطهرون کیانند ؟ قرآن کریم در آیه تطهیر مظهر تطهیر را پیامبر گرامی اسلام(ص) و اهل بیت معصوم آن حضرت معرفی کرده است :

امام علی بن ابی طالب ، فاطمة زهرا(س) ، امام حسن مجتبی ، امام حسین سید الشهداء ، امام سجاد زین العابدین ، امام محمد باقر ، امام جعفر صادق ، امام موسی کاظم ، امام علی بن موسی الرضا ، امام محمد تقی ، امام علی النقی ، امام حسن عسکری( علیهم السلام ) و قائم آل محمد حضرت مهدی

ص: 83


1- سوره زمر ( آیه 32 )
2- سوره روم ( آیه 10 )

موعود(عج) مصادیق آیه تطهیر می باشند . اینان آن کسانیند که قرآن درب خانة آنها نازل شده و در بیت رسالت و امامت تربیت یافته و از سیراب شدگان مکتب وحی اند ، اینان همان مفسران واقعی قرآن می باشند .

و شگفتا از گردش سخت عبرت انگیز و بهت آور زمانه که روزگاری در این دنیا بیاید و مجسمة فساد و شقاوتی چون یزید ادعای فهم قرآن کند

کسی که به طور آشکار علیه قرآن و اصحاب وح-ی و عصمت جنگیده ،شراب می خورد ، قمار باز ، سگ باز و میمون باز است ، رسالت و امامت را نفی می کند ، مردم مدینه را قتل عام نموده و نوامیس اسلام را به اسارت می برد ، قبله و کعبه را خراب می کند ، آن گاه برای توجیه جنایات خود آیة عزت می خواند و می گوید اینها عزت خدایی است ، عجبا که در اثر چنین مظالم و افتراء به خدا ، کون و مکان از هم نمی پاشد و صاعقه و بلای آسمانی نازل نمی شود ! » و کان یزید صاحب طرب و جوارح و کلاب و قرود و فهود و مدامنة علی الشراب (مدمن الخمر) … و لِیزید و غیره اخبار عجیبة و مثالب کثیره: من شرب الخمر ، و قتل ابن بنت رسول(ص) ، و لعن الوصی ، و هدم البیت(کعبه) و احراقه(بیت) و سفک الدماء ، و الفسق والفجور و … «(1)

ص: 84


1- مروج الذهب ج 3 ، ص 67 و 72

زمانی که یزید در سال 64 هجری در سن 33 سالگی به درک واصل شد ، شاعر دربارة او گفت : مجسمة شر دفن شد .

یا ایها القبر بحوارینا ضممت شر الناس اجمعینا(1)

به هر صورت طاغوت و طاغوتیان که قلب آنان از شقاوت مانند سنگ شده است هرگز حرفی از قرآن را نخواهند دانست و نسیمی از

معارف آن درک نخواهند کرد ، زیرا : ( لَا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ )(2)

عزت خدایی

قرآن کری-م عزت را معنا می کند که چیست و مال کیست : ( … إنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا … )(3) تمام عزت از آن خداست ، و در آیة دیگر می فرماید :

( … وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ )(4) ، آیه اثباتاً و نفیاً معنای عزت را بیان کرده ، از جهت اثبات می گوید : عزت بالذات از آن خدا می باشد و عزت رسول و مؤمنین عزتی است که خداوند عزیز بالعرض به آنها عنایت نموده است .

ص: 85


1- مروج الذهب ج 3 ، ص 53 )
2- . سوره واقعه ( آیه 79 )
3- . سوره یونس ( آیه 65
4- سوره منافقون ( آیه 8

در جهت نفی هم آیه می فرماید : منافقین و کسانی که همانند یزید و یزیدیانند و به ظاهر تظاهر به اسلام می کنن-د ولی در حقیقت منکر اس-لام می باشند ، بهره ای از عزت الهی ندارند و هرگز آنان نمی دانند آن عزتی را که عزیز بالذات به رسولش و به مؤمنین داده است ، چیست .

حقا که قرآن معجزه است ، قبل از هزار و چهارصد سال و اندی خبر داده که عزت از آن رسولان و مؤمنان است ، و ذلت و نفرین از آن منافقان و کافران می باشد . امروز ما و کسانی که قبل از ما بوده اند و چه آن کسانی که بعد از ما به دنیا می آیند ، می بینند که طاغوت و طاغوتی-ان همگی در باتلاق ذلت دفن شده ، نام و اثری از آنها باقی نیست و نه تنها نام و اثرشان نیست بلکه عموم بشریت چه مسلمان و چه غیر مسلمان آنان را دائم لعن و نفرین می کنند .

اما عزت رسالت و امامت تا قیامت باقی است . این عزت حسینی است

که امروز در میان جوامع بشری با قامت برافراشته شعله می کشد ، و همه چه مسلمان و چه غیرمسلمان معترفند که حسین آموزگار انسانیت است ، حسین

ص: 86

امام و رهبر حریت و آزادی است . درسی که حس-ین به انسانها آموخت ، درس دفاع از کیان توحید و دفاع از عزت و شرف اسلام و مسلمین است . زمانی که بنی امی-ه تصمیم گرفته بود اسلام را از بین ببرد ، امام حسین(ع) با سیاست و علم امامتی که داشت ، می دانست در آن شرایط حساس نجات و یاری دین جز از طریق شهادت و دادن خون از هیچ راه دیگری ممکن نیست ، لذا علی-ه طاغوت و مجسمه منکر( یزید پلید ) قیام کرد و اسلام را با تقدیم خون خود و یارانش نجات داد و...

هر کس بخواهد از اسارت و ذلت نجات پیدا کند ، و شرف و عزت به دست آورد ، باید راه امام حسین(ع) را برود ، علیه طاغوتیان و ظالمان به مبارزه برخی-زد و تا پای جان از حریم دین و دیانت دفاع نمای-د ، از حسین درس شهامت و فداکاری در راه خدا بیاموزد و ندای دین را لبیک بگوید :

» إنْ کَانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ اِلَّا بِقَتْلِی ، فَیَا سُیُوفُ خُذِینی « .

وَ إنْ تَکُنِ الْاَبْدَانُ لِلْمُوتِ اَنْشَئَتْ فَقَ-تْلُ إمْرَءٍ بِالسَّیْفِ فِی اللهِ أفْضَلْ (1)

» إنِّی لَا أرَی الْمَوْتَ إلَّا سَعَادَةً وَالْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِین إلَّا بَرَمَا «(2)

این حسین کیست که عالم همه دیوانة اوست

ص: 87


1- اللهوف ، ص 74 3 .
2- بحارالانوار ، ج 44 ، ص 192 . اللهوف ، ص 79 .

این چه شمع است که جانها همه پروانه اوست

» قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): إنَّ الْحُسَیْنِ مِصْبَاحُ الْهَدَیْ وَ سَفِی-نَةً النَّجَاةِ «(1) ، حسین چراغ راه هدایت و کشتی نجات بشر است ، از این چراغ و ساحل نجات باید استفاده کرد و به راه آن باید قدم گذاشت .

السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلَی عَلی بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی أوْلَادِالْحُسَیْنِ وَ عَلَی أصْحَابِ الْحُسَیْنِ ، وَ عَلَی أخِ الْحُسَیْنِ أبَاالْفَضْلِ الْعَبَّاسِ (2)

احسن الخالقین

( … قُلْ إنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَآءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِ-یمٌ * یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَآءُ وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ )(3)، ( إلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ إنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا )(4) خداوند متعال احسن الخالقین است ، همة موجودات را طبق نظام احسن آفریده و از میان موجودات به انسان کرامت خاص بخشیده و او را متوّج به تاج « لقد کرّمنا بنی آدم » نموده است : ( وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا )(5) ، هنگامی که مرحلة تکامل خلقت انسان به سرحد دمیدن روح رسید و روح انسانی در او دمیده شد ، خداوند متعال فرمود : ( …فَتَبَارَکَ اللهُ أحْسَنُ الْخَالِقِینَ )(6) انسان احسن المخلوقین

ص: 88


1- عیون اخبار الرضا ، ج1 ، ص60
2- مصباح الکفعمی ، ص 484 ، فصل فی الزیارات عن امام الباقر(ع):
3- سوره آل عمران ( آیه 74 - 73 )
4- سوره اسراء ( آیه 87 )
5- سوره اسراء ( آیه 70 )
6- سوره مؤمنون ( آیه 14 )

می باشد که خداوند در مورد خلقت او به خود خطاب احسن الخالقین نموده است .

لیکن اسفا که انسانها حق نشناسند و کرامت احسن الخالقین را پاس نمی دارند ، او اسلام ، قرآن و عترت ، عقل و فطرت ، بیان و قدرت ، علم و قلم را به ما داد ولی ما چه کردیم ؟ همه را ضایع نمودیم ، علم ، عقل ، قدرت ، بیان و قلم را در شبکه های فساد و تباهی زندانی کردیم و از معنویت و اخلاق فاصله گرفتیم ، عالم و آدم را سوزاندیم ، قرآن را مهجور نمودیم درب خانة علم و اهل بیت عصمت را بستیم و بشر را از معارف آنها محروم ساختیم ، ما همه ظالمیم ، هم ظلم به ائمه( علیهم السلام ) و هم ظلم به بشریت عالم نموده ایم ، و این سنت الهی است که ظالم را هدایت نکند : ( … وَاللهُ لَا یَهْدِی الْقَومَ الظَّالِمِینَ )(1)

ظالم مجسمة شقاوت است و قابل هدایت نیست ، ( … بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ )(2) ستمکاران دچار گمراهی آشکارند ، و

ص: 89


1- سوره جمعه ( آیه 5 )
2- سوره لقمان ( آیه 11 )

همانا اضلال کیفری الهی دامنگیر آنان خواهد شد . ( وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدِیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا * یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إذْجَآءَ بُنِی وَکَانَ شَیْطَانُ لِلْإنْسَانِ خَذُولًا * وَ قَالَ الرَّسُولُ یَارَبِّ إنَّ قَوْمِی اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرءَ انَ مَهْجُورًا )(1)

در روایات آمده : رسول الله(ص) روز قیامت در پیشگاه عدل الهی از این امت دربارة قرآن و عترت س-ؤال می کند ک-ه با این دو امانت و حجت الهی چه کردید ؟ » مُحَمَّدُ بنُ یَحْیَی… قَالَ أبُوجَعْفَرَ(ع): قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص)

أنَا أوَّلُ وَافِدٍ عَلَی الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ و کِتَابُهُ وَ أهْلَ بَیْتِی ثُمَّ أمَّتِی ، ثُمَّ أسْألُهُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِکِتَابِ اللهِ وَ بِأهْلِ بَیْتِی «(2)

به هر حال جهان و انسان بر اساس نظام احسن آفریده شده و احسن تر از آن ممکن نبوده که خداوند بیافریند ، زیرا اگر ممکن باشد و آفریده نشود ، این امر یا در اثر جهل فاعل است که آن احسن تر را نمی دانسته و نیافریده ، و یا در اثر عجز فاعل می باشد که قدرت آفریدن آن را نداشته ، و یا در اثر بخل اوست که فیض احسن را از مستفیض و محتاج امساک می کند ( تعالی الله عما یقوله الظالمون ) ، تمام این عوامل سه گانه

ص: 90


1- سوره فرقان ( آیات 30 - 27 )
2- اصول کافی ، ج2 ، ص600 . وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص170 .

دربارة خداوند سبحان راه ندارد و ممکن نیست .

خداوند احسن الخالقین است ، عالم را طبق نظام احسن آفریده و هر موجود را به اندازة ظرفیت و استعدادش مسلح به ابزار هدایت نموده است . به انسان نیز عنایت خاص نموده و او را هدایت تکوینی و هدایت تشریعی کرده است ، ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ اُنْثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ … )(1)

حسبی الله نعم المولی و نعم النصیر و ما توفیق الا بالله العلیّ العظیم ، علیه توکلت و الیه انیب و به نستعین . محمد باقر موحدی نجفی

ص: 91


1- سوره حجرات ( آیه 13 )

ص: 92

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

( إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ )(1)

تعقل فلسفی

از نظر واقعیت شناسی فلسفی ، وجود به دو قسم تقسیم می شود :

الف - وجود رابط ( وجود فی غیره ، لغیره ، بغیره ، «معنای حرفی» )

ب - وجود محمولی و نفسی .

وجود محمولی نیز خود به سه قسم تقسیم شده است : 1- وجود فی نفسه ، لغیره ، بغیره( وجود عرض ) 2- وجود فی نفسه ، لنفسه ، بغیره( وجود جوهر ) 3- وجود فی نفسه ، لنفسه ، بنفسه( واجب الوجود بالذات ، و وجود حق تعالی جل ذکره ) .

البته وجود حقیقت بسیط نوری تشکیکی است و تفاوت آن به قوت

ص: 93


1- سوره واقعه ( آیات 79 - 77 )

و ضعف می باشد و در هر مرتبه ای قوت عین قوی و ضعف عین ضعیف است ، نه اینکه مرتبة شدید مرکب از شدید و شدت باشد و مرتبه ضعیف از ضعف و ضعیف شکل گرفته باشد ، ما فیه التفاوت( وجود ) و ما به التفاوت ( وجود ) واحد است .

نکته دیگر اینکه وجود نه جوهر است و نه عرض ، زیرا جوهر و عرض دو ماهیت انتزاعی از مراتب وجود می باشند که ماهیت حد عقلی وجود است نه حد خارجی وجود ، و به لحاظی که مرتبه وجود ممکن با ماهیت ترکیب اتحادی دارد ، بالعرض حکم احدهما به دیگری نسبت داده شده و گفته می شود : وجود یا جوهر است یا عرض ، نسبت جوهریت و عرضیت به وجود به غیرما هو له ، و اسناد آن دو به ماهیت به ما هو له است چون ماهیت یا جوهر است یا عرض . بنابراین تقسیم وجود به جوهر و عرض به اعتبار ماهیت که جزء عقلی و تحلیلی وجود است ، می باشد نه به حسب مراتب نفس وجود . الوجود ظاهر بذاته و مظهر لغیره ، وجود مُظهر و محقق ماهیت می باشد و هستی همه ماهیات در اثر پرتو نور وجود است .

مفهومه(وجود) من أوضح الأشیاء و کنهه فی غایه الخفا

وجود فی نفسه ، لغیره ، بغیره ، عبارت از وجود اعراض می باشد که فی نفسه قابل لحاظ است ولی در خارج بدون وجود موضوع تحقق پیدا نمی کند

ص: 94

، مثلاً «البیاض موجود» لحاظ نفسی و استقلالی دارد ، اما بیاض و سفیدی در کاغذ یا سفیدی روی دیوار عرضی است که بر جِرم کاغذ و محل دیوار عارض شده و به این لحاظ وجودش لغیره می باشد ، اما در تعقل ماهیت ذهنی می توان عرض را بالاستقلال فی نفسه ، منهای از وجود موضوع بدون انضمام به شیء آخر لحاظ و تصور نمود : البیاض موجود .

وجود عرض در خارج وابسته به محل است و به لحاظ وجود غیر و موضوع تحقق پیدا می کند ، عرض در خارج وجود استقلالی منهای از موضوع ندارد ، بلکه وجودش در خارج فی نفسه عین وجودش لغیره می باشد .

همچنین وجود عرض نیازمند علت است ، زیرا وجود بنفسه ندارد تا در خارج موجود باشد و نیاز به ایجاد کننده نداشته باشد ، موجود شدن عرض نیاز به علت دارد که او را بیافریند ، لذا وجودش بغیره و به واسطه علتی است که آن را تحقق می بخشد .

البته گاهی از وجود عرض در مقابل وجود رابط ( وجود حرفی و… ) تعبیر به و جود رابطی نیز می شود

قسم دوم از وجود محمولی : فی نفسه ، لنفسه ، و بغیره است که

ص: 95

عبارت از وجود جوهر می باشد ، مانند : العقل موجود ، النفس موجود ، الانسان موجود ، الروح موجود ، الحجر والشجر موجود و… بدون تردید عقل ، روح و انسان جواهر در اصطلاح فلسفی اند ، نه جواهر در اصطلاح زرگری ( طلا و نقره ) .

جوهر وجود نفسی دارد ، یعنی به تنهایی و مس-تقل بدون ضمیمه به مفهوم دیگری قابل لحاظ و تصوراست ، نظیر وجود رابط نیست که بدون مرتبطین و مربوط الیه قابل تعقل نمی باشد . البته منظور از ربط ، واقع وجود ربط و وجود نسبت است نه مفهوم نسبت وگرنه مفهوم نسبت در ذهن قابل لحاظ استقلالی می باشد .

جوهر وجود لنفسه هم دارد ، یعنی وجودش برای خودش در خودش هست و بدون انضمام به شیء دیگری وجود پیدا می کند ، مانند وجود اعراض نیست که لا لنفسه و لغیره باشد و بدون موضوع تحقق پیدا نکند .

اما وجود جوهر از جهت نیاز به علت همانند وجود اعراض بغیره می باشد . تمام جواهرات عالم امکان اعم از مجردات و مادّیات نیاز به علت دارند و به واسطة بغیره و علت آفریده شده و می شوند .

ص: 96

هیچ ممکن الوجودی امکان ندارد بنفسه و بدون خالق وجود پیدا کند ، همة ممکنات عالم به واسطة آفریننده ایجاد شده و منوّر به نور وجود شده اند : ( أَللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ … )(1)، ( … أفِی اللهِ شَکٌّ فَاطِرِالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ … )(2)، ( وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ … )(3) ، خداوند نور آسمانها و زمین است ، او هیولای عدم را شکافته ، جهان و انسان را آفریده و همه را منوّر به نور وجود نموده است ، لا مؤثر فی الوجود الا الله .

سیه رویی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد والله اعلم

قسم سوم و مرتبة اعلای وجود ، وجود فی نفسه ، لنفسه ، بنفسه است . این وجود ، وجود واجب الوجود بالذات ( حق تعالی ) است که وجودش بالذات از خود اوست ، وجود او فی نفسه ، لنفسه ، بنفسه می باشد ، چنین وجودی ضرورت ازلی دارد و بالضروره نیازمند به علت نیست ، این وجود کل الوجود است که از همه چیز بی نیاز ، مالک حقیقی و آفریننده تمام موجودات امکانی می باشد .

همة ممکنات در ایجاد و پیدایش ، بقا و اثر ، فنا و نیستی نیازمند

ص: 97


1- سوره نور ( آیه 35 )
2- سوره ابراهیم ( آیه 10 )
3- سوره نور ( آیه 42 )

خداوند سبحان می باشند ، چرا که او علت حقیقی و علت العلل همة موجودات است : ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إلَی اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ )(1)، ( هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْأَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )(2) .

وجود را بط

وجود رابط عبارت از وجود نسبت و معنای حرف-ی است که مورد بحث می باشد : آیا وجود رابط تنها مفهوم اعتباری ذهنی است و مصداق خارجی ندارد ؟ یا نه ، دارای مصداق خارجی می باشد ؟ به طور مثال در قضیة زید قائم ، سه چیز ملحوظ است : 1- موضوع( زید ) 2- محمول( قیام )

3- رابط( میان زید و قیام ) . رابط موضوع و محمول را به هم ربط می دهد و بین آن دو ایجاد نسبیت می نماید : زید ( موضوع ) ، ایستاده ( محمول ) ، است ( رابط و نسبت ) . در این مثال بدون وجود رابط ، نسبت قیام به زید قابل حمل و انتساب نمی باشد و در صورت حمل ، حمل مباین بر مباین است که این نیز ممکن نیست .

بنابراین می توان گفت : وجود رابط مصداق خارجی و حقیقت نفس الامری دارد

ص: 98


1- سوره فاطر ( آیه 15 )
2- سوره حدید ( آیه 3 )

هر چند که در مرتبه ضعیف از وجود باشد ، زیرا رابط دارای اثر و برقرار کننده ارتباط واقعی بین موضوع و محم-ول است . ربط و نسبت هم در اثر هیئت ترکیبی قضیه ایجاد شده ، و در هر قضیه ای که باشد امری واقعی است و مفهوم انشایی محض نمی باشد، نهایت رابط و نسبت ، وج-ود خارجی استقلالی منهای از طرفین ندارد و وجود آن در خارج قائم به نفس وجود طرفین( موضوع و محمول ) می باشد .

اگر بگوییم وجود رابط در خارج استقلال دارد ، خ-ود این وجود استقلالی نیاز به رابط دیگر دارد که او را به یکی از اطراف قضیه ارتباط دهد ، و همین گونه خود این رابط دوم اگر وجود استقلالی داشته باشد نیاز به رابطی دارد که او را به موضوع و محمول در کلام ربط بدهد ، اگر رابط این همان رابط در قضیه اول باشد و به عبارتی رابط اول رابط دومی و رابط دوم رابط اولی باشد ، این دور است و محال . اگر رابط دوم ، رابط سوم ، رابط چهارم و… غیر از رابط اول بوده و هر کدام نیز وجود استقلالی داش-ته باشند ، نی-از به رابطهای دیگر دارند که

ص: 99

این تسلسل است و غیر ممکن ، به علاوه انقلاب ربط به غیر ربط خلف است و محال : «الشیء لا ینقلب عما هو علیه» .

پس وجود رابط وجود خارجی اندکاکی و تعلقی است که اگر یکی از طرفین یا هر دو طرف قضیه( زید قائم ) نباشد اثری از وجود رابط هم نیست ، چون وجود رابط متقوم به طرفین می باشد و مانند وجود رابطی و نعتی( وجود عرض ) که منهای از موضوع فی نفسه قابل لحاظ باشد ، نیست .

به هر حال در اصل وجود رابط و نسبت که مرتبه ای از مراتب وجود است بحث نمی باشد ، بحث در این است که آیا وجود رابط عین همان نسبت در قضایا می باشد ؟ و یا اینکه وجود رابط غیر از نسبت حکمیه و تصدیقیه در قضایا است ؟

نظریه اسفار

صدرالمتألهین می گوید : وجود رابط غیر از نسبت است ، زیرا نسبت حکمیه ایجاباً یا سلباً در جمیع قضایا وجود دارد و هر قضیه ای مرکب از موضوع ، محمول و نسبت است ، گرچه بعضی می گویند قضیه ثنائیه که مفاد هل بسیط و کان تام باشد( ثبوت شیء«وجود

ص: 100

شیء» : زید موجود ، نه ثبوت شیءٌ لِشیءٍ : زید کاتب ) هم صحیح است .

کذا الثنائی والثلاثی مطلبا هل بسیط و هل قد رکبا…

وجود رابط در خصوص قضایای موجبه هلیات مرکب می باشد ، اما در قضیه موجبه هل بسیط( زید موجود ) و در قضایای سالبه رابط وجود ندارد ، چون در قضایای سالبه سلب ربط است نه ربط سلب ، یعنی : زید لیس بکاتب همان نسبت ایجابیه کتابت به زید را که قبل از سلب بوده ، از آن سلب می کند . سلب وارد می شود بر همان رابطی که در قضیه مرکب موجبه بوده ، لذا سلب الربط است .

اما این-که سلب عارض شود بر موضوع و محمول ، و موضوع و محمول ربط سلبی پیدا کنند و بگوییم هیئت مرکب قضیه سالبه( زید لیس بکاتب ) ربط السلب دارد که همان سلب( عدم ) رابط قضیه می باشد ، و این ربط غیر از ربط در قضیة موجبه است ، چنین نیست . در قضایای سالبه سلب ربط است نه ربط سلب ، برای اینکه عدم چیزی نیست تا رابط قرار بگیرد ، پس در قضایای سالبه رابط وجود ندارد ، اما نسبت سلبیه هست که و این فرق بین وجود رابط

ص: 101

با وجود نسبت دلیل بر مغایرت آن دو می باشد .(1)

لیکن می توان گفت قضیه چه سالبه و چه موج-به امکان ندارد بدون نسبت سلب باشد وگرنه قابل تصدیق نیست و بدون تردید قضیه مرکب از موضوع ، محمول و نسبت می باشد که نسبت همان وجود رابط است ، حتی در قضایای به حمل اولی( الانسان ، انسان ) که ثبوت شیء لنفسه می باشد ، نسبت اعتباری ذهنی و تعقلی وجود دارد ، هر چند که نسبت خارجیه بین شیء و نفسش تصور ندارد . در قضیه سالبه هم عقل رابطة عدمی را بین موضوع و محمول اعتبار می کند و میان این دو ارتباطی نمی بیند ، همان گونه که در خارج عدم العلت ، علت برای عدم المعلول اعتبار می شود .

به علاوه وجداناً نسبت امر چهارمی در قضیه نیست که آن وجود رابط غیر از نسبت باشد . بله ، اینکه قضیه دارای موضوع ، محمول ، نسبت حکمیه ، تصدیق و حکم می باشد ، امر دیگری است که مورد بحث نمی باشد ولی در عین حال صدرالمتألهین می گوید : اضافه ، نسبت و عدم مضاف حظّ از وجود دارند .

ص: 102


1- اسفار ، ج 1 ، ص 79 .

ممکن است گفته شود وجود رابط واقعیت خارجی ندارد و امری اعتباری است ، چون معنای وجود رابط همان نسبت در قضایاست که معنای حرفی دارد و حرف دارای معنا نیست ، مجرد اعتبار علامیت است که ذهن آن را علامت برای مدخولش اعتبار می کند ، مثلا در قضیة زی-د فی الدارٌ ، کلمة«فی» معنا ندارد ، فقط علامت ظرفیت برای«دار» اعتبار شده و نشان می دهد که مدخول«فی» یعنی«دار» ظرف مکانی است و واقعیت دیگری غیر از مظروف( زید ) و ظرف( دار ) وجود ندارد که معنا و مصداق کلمة«فی» باشد ، یا در زید عَلَی السطح ، کلمة«علی» غیر از علامت فوقیت واقعیت دیگری ندارد ، همچنان که در مورد اعراب الفاظ و کلمات ، رفع علامت فاعل ، نصب علامت مفعول ، جر علامت مضافٌ الیه می باشد ، و این اعرابها جز علایم اعتباری برای مدخول خود معنای دیگری ندارند .

پاسخ ، اولا : این گونه ادعا نشده که وجود رابط عین معنای حرفی است ، تشبیه از جهت ربط است ، یعنی همان گونه که معنای حرفی مجرد ربط است و ب-دون طرفین قابل لحاظ نیست و استقلال مفهومی ن-دارد ، وجود رابط نیز مستقل نمی باشد و بدون طرف و

ص: 103

طرفین قابل لحاظ نیست ، و در مواردی که وجود رابط قائم به یک طرف می باشد ، مانند ممکنات عالم که قوامشان به واجب تعالی است و طرف دیگری برای اضافة اشراقیه و... وجود ندارد ، به دلیل آن است که در نسبت ممکنات به باری تعالی جز صرف الربط نسبت دیگری ممکن نیست لحاظ شود ، زیرا معلول عین ربط به علت است ، نه شیء لها النسبه الی العله .

ثانیاً : این ق-ول( از رضی ) نادر است که حروف م-عنا نداشته و تنها علامت باشند . بدون تردید حروف مانند اسماء و افعال معنا دارند ، نهایت معنای حرف با اسم اختلاف جوهری و ذاتی دارد . معنای حرف ربطی و جزئی است ولی معنای اسم کلی می باشد ، چنان که مشهور می گوید ، و یا حرف و اسم با هم اختلاف جوهری ندارند ، هم معنای حرف و هم معنای اسم کلی است و تنها تفاوتشان در کیفیت لحاظ می باشد ، چنان که نظر صاحب کفایه الاصول همین است ، و یا اینکه مفهوم حرف معنای ربطی انتزاعی از طرفین می باشد ، پس ثبوت معنا برای حروف امری مسلّم است .

ثالثاً : این قیاس در لغت است که معنای وجود راب-ط به معنای حرفی قیاس شود و از راه قیاس لغوی وجود رابط

ص: 104

اثبات یا نفی گردد ، قیاس در لغت به اتفاق صاحبنظران علمی باطل است و آنچه که مورد تأمل می باشد قیاس در احکام است که عامه( اهل سنت ) این قیاس را قبول دارد ، اما خاصّه( امامیه ) قیاس در احکام را به ضرورت نص و اجماع باطل می داند ، به فرمودة امام صادق(ع) : » إنَّ السُّنَّةَ إذَا قِیسَتْ مُحِقَ الدِّینُ«(1) همانا اگر در احکام و سنن الهی به قیاس عمل شود ، دین تحریف گردیده و از بین می رود .

رابعاً : اینکه بحث ادبی و لغوی می شود که معنای لفظ چیست… ، چه ربطی به این مسئله فلسفی دارد ک-ه وجود رابط از سنخ وجود محمولی است یا از سنخ وجود محمولی نیست ؟ ملا صدرا می گوید : وجود رابط اختلاف نوعی با وجود محمولی دارد و تنها از جهت لفظی با هم اشتراک دارند ، آیا واقعیت فلسفی را از طریق معنای لغوی لفظ می توان اثبات یا نفی کرد ؟ کلا و حاشا .

پس این شبهه که وجود رابط واقعیت خارجی ندارد و امری اعتباری است بالوجدان باطل می باشد ، زیرا وجود رابط یک واقعیت خارجی تعلقی و متقوم به طرف و طرفین است که دارای تصدیق و اثر می باشد ، به علاوه اگر وجود رابط

ص: 105


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 57 ، باب البدع والرأی والمقاییس .

و نسبت در قضایا نباشد ، چه چیزی را باید تصدیق کرد ؟ آیا حکم نمودن بدون نسبت حکمیه و یا نسبت عدمیه ممکن است ؟ هرگز .

نکتة مهم دیگر اینکه ظرف وجود رابط مسانخ و متناسب با ظرف وجود طرفین قضیه است ، یعنی اگر قضیه خارجیه بود( زید قائم ) وجودنسبت هم خارجی می باشد ، و اگر قضیه ذهنیه بود( الانسان نوع ) وجود رابط هم در ذهن است .

اثر نیز آن نسبتی است که در قضیه ( زید کاتب ) می باشد . اثر در موضوع تنها( زید ) ، در محمول تنها( کاتب ) و در قضیة متباینین که جهت اتحاد با یکدیگر ندارند مانند( زید حجر ) وجود ندارد . در این موارد وجود رابط عین موضوع( زید ) یا جزء موضوع ، عین محمول( کاتب ) یا جزء محمول نمی باشد ، بلکه اصلا وجود رابط در قضیه معدوم باشد ، هم نیست وجود رابط در قضیه هست ، و متعین می باشد که وجود رابط و نسبت غیر از موضوع و محمول است .

ص: 106

نتیجه : از دید تعقل فلسفی ، وجود از حیث مراتب تشکیک به اقسام زیر تقسیم شد :

1- وجود رابط .

2- وجود محمولی و نفسی که خود بر سه قسم می باشد : الف - وجود فی نفسه ، لنفسه ، بنفسه( واجب الوجود ) . ب - وجود فی نفسه ، لنفسه ، بغیره( جوهر ) . ج - وجود فی نفسه ، لغیره ، بغیره( عرض ) .

البته اینکه وجودات امکانی تقسیم می شود به«فی نفسه ، لنفسه ، بغیره» به«فی نفسه ، لغیره بغیره» و به«وجود رابط» ، نسبت به وجود ممکنات است چون وجود جوه-ر نسبت به وجود عرض اس-تقلال نفسی دارد( جوهر و عرض از حیث مفاهیم دو مفهوم انتزاعی می باشند ) و لحاظ سلسلة ممکنات به هر نحو ممکن ، چه فی نفسه و چه لغیره ، نسبت به وجود باری تعالی همه وجود رابط است و نفسیت ندارد و فرض نفسیت هم خلف است و محال .

اضافة اشراقیه

تمام ممکنات چه وجود مجرد ( عقل و نفس و… ) ، چه وجود مادّی ( جماد و نبات ) ، چه جوهر و عرض ، هیچ گونه استقلالی از خود ندارند ، همه دارای وجود رابط بوده ، مصنوع ، مخلوق و

ص: 107

معلول حق تعالی می باشند . وجود معلول عین ربط به علت می باشد ، و ربط بالذات و محتاج بالذات بدون محتاج الیه و بدون مربوط الیه بالذات امکان ندارد تحقق پیدا کند .

احتیاج و نیاز ممکن به علت ذاتی می باشد ، نه اینکه ممکن ذاتٌ له الفقر است تا فقر صفت برای موصوف( ذات ممکن ) باشد . همه عین ربطند به فاعل کامل مط-لق و الا اگر احتیاج به علت( عین ذات ) ممکن نباشد معنایش این است که ذات ممکن نیاز به علت ندارد ، چون در ذات خود نیازمند به فاعل نمی باشد و نیازمندی عین ذات او نیست و این خلف است و محال ، به علاوه موجب انقلاب ممکن به واجب الوجود است ، زیرا واجب الوجود بالذات نیاز به علت ندارد ، این ممکن الوجود است که به مفیض بالذات نیاز دارد تا به او افاضة فیض وجود نموده و او را منور به نور وجود کند : ( أَللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرضِ … )(1) ،( هُوَ اللهُ الْخَالِقُ الْبَارِءُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ )(2)

در روایات بیان شده که در قرآن آیه ای است بهتر از هزار آیه و آن آیه

ص: 108


1- سوره نور ( آیه 35 )
2- سوره حشر ( آیه 24 )

همین آیة آخر سوره حشر می باش-د که بیانگ-ر خلقت نظام آفرینش می باشد .

« عن النبی (ص) قَالَ : مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْحَشْرِ لَمْ یَبْقَ جَنةُ وَ لَا نَارٌ وَ لَا عَرْشٌ وَ لَا کُرْسِیٌ وَلَا حُجُبُ وَ لَا السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْاَرْضُونَ السَّبْعُ وَالْهَوَاءُ وَ الرِّیحُ وَالطَّیْرُ وَالشَّجَرُ وَالْجِبَالُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالْمَلَائِکَةُ إلّا صَلَّوْا عَلَیْهِ وَ اسْتَغْفَرواْ لَهُ وَ إنْ مَاتَ فِی یَوْمِهِ أوْ لَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیدًا »(1)

به بیان این روایت نبوی هر کس سورة حشر را بخواند تمام موجودات جهان امکان از ملک و ملکوت برای او طلب رحمت و مغفرت می کنند و اگر در همان شب و روز بمیرد شهید از دنیا رفته است .

بنابراین به ضرورت قانون عقلی و فلسفی این جهان فیض و اضافه اشراقیه خداوند سبحان است و هیچ فیضی بدون مفیض و هیچ ربطی بدون مربوط الی-ه قابل لحاظ و تحقق نمی باشد .

اضافه مقولیه و اضافه اشراقیه

اضافه بر دو قسم است : 1- اضافه مقولیه 2- اضافه اشراقیه .

اضافه مقولیه از مقولات عشر فلسفی می باشد و نیاز به طرفین مضاف

ص: 109


1- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 256 ، باب استحباب قرائت سور القرآن .

و مضاف الیه دارد ، مانند ابوت که نیاز به ذات أب و ذات إبن دارد و تا أب و إبن لحاظ نشود ابوت قابل لحاظ نیست ، عروض أب نیز در ذهن و اتصاف آن به ابوت در خارج است .

اضافه اشراقیه نیاز به طرفین مضاف و مضاف الیه ندارد ، بلکه نیاز به یک طرف و آن هم مضاف الیه دارد ، زیرا اضافه اشراقیه وجود منبسط ( فراگیر همة اشیاء ) و تجلی الهی است و تجلی نیاز به طرفین ندارد ، چنان که نور آفتاب برای تجلی نیاز به خود( آفتاب ) دارد که بتابد و به متجلی ( اسم مفعول ) نیازمند نمی باشد ، زمین و انسان چه باش-ند یا نباشند ، نور خورشید هست و می تابد .

عالم امکان اضافة اشراقیه و تجلی حق تعالی است که در اصطلاح فلس-فی از آن به وجود منبسط و در اصطلاح شرعی به رحمت واسعه الهی تعبیر می شود .

الا کل شیء ما خلا الله باطل کل نعیم لا محاله زائل(1)

امام امیرالمؤمنین(ع) هم در دعای صباح فرموده : » یَا مَنْ دَلَّ عَلَی حال که موجود ممکن بالذات نیاز به علت دارد و بدون علت و آفریننده قابل وجود نمی باشد ، سؤال این است که مناط نیاز ممکن به علت چیست ؟

پاسخ : امکان اقسام متعدد دارد : امکان ذاتی ، امکان فقری ، امکان احتمالی ، امکان وقوعی و امکان استعدادی . مناط نیاز ممکن به علت ، امکان ذاتی است و امکان ذاتی هم تعمیم داشته ، شامل همة موجودات مجرد( عقول ، نفوس ، ملک ) و موجودات مادی( حیوان ، انسان ، جماد ، نبات ) می شود که این ممکنات ، بالذات نیازمند به خالق می باشند .

ص: 110


1- بیتی از شعر منتسب به لبید بن زیاد ، لبید از شعرای دربار و مداحان نعمان بن منذر بود و از جمله تشکیل دهندگان سبعة معلقه است ، وی 160 سال عمر کرد که 90 سال آن را در جاهلیت و70 سال باقیمانده را در زمان اسلام سپری نمود ، لبید در روزی که پیمان صلح امام حسن(ع) با معاویه(لعنه الله علیه) بسته می شد ، حیات دنیوی را بدرود گفت . (برخی مورخین عمر او را 140 و 180 سال هم نوشته اند) ، وقتی به لبید گفته شد چرا شعر نمی گویی؟ گفت: با وجود آیات سوره بقره من خجالت می کشم شعر بگویم . «ذَاتِهِ بِذَاتِهِ وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ وَ جَلَّ عَنْ مُلَائَمَةِ کَیفِیَّاتِهِ یَا مَنْ قَرْبَ مَنْ خَطَراتِ اْلظَّنُونِ وَ بَعْدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُیُونِ وَ عَلِمَ بِمَا کَانَ قَبْلَ أنْ یَکُونَ »

فرق امکان ذاتی با امکان استعدادی

بین امکان ذاتی و امکان استعدادی فرقهایی است که آنها را چنین می توان ذکر نمود :

1- امکان ذاتی فعلیت ندارد و قوة محض می باشد ، مثلا می گوییم : انسان

ص: 111

موجود است یا کاتب و نویسنده می باشد به امکان ذاتی ، یعنی قوه و توان موجود شدن و نویسنده شدن را دارد اما بالفعل نویسنده نیست . آن گاه اگر علت و ایجاد کننده ای باشد که انسان را بیافریند ، توان و امکان موجود شدن به فعلیت می رسد ، و اگر علتی او را نیافریند یا چیزی مانع فعلیت باشد انسان وجود نمی یابد و امتناع بالعرض پیدا می کند .

اما امکان استعدادی هم جهت فعل و هم جهت قوه را داراست ، مثلا دانة گندم و نطفة انسان هر کدام دارای امکان استعدادی بوده ، توان و قوة سنبل شدن و انسان شدن را دارا می باشند .

از جهت فعل نیز هر کدام از دانة گن-دم و نطفة انسان فعلیت دارند ، نطفه بالفعل نطفه است نه انسان ، گندم بالفعل دانة گندم است نه سنبل و خوشه ، زیرا امکان استعدادی عبارت از کیفیتی خاص در مادّه می باشد که آن کیفیت استعدادی خاص موجود در دانة گندم ، در دانة جو نیست . آن کیفیت استعدادی مخصوصی که در نط-فة انسان است ، در نطفة حیوان نمی باشد و الا باید نطفة هر یک به صورت دیگری درآید .

ص: 112

2- امکان ذاتی هم در مجردات و هم در موجودات مادی می باشد . به خلاف امکان استعدادی که فقط در موجودات مادی است ، چون موجود مجرد فعلیت محض است و قابل تکامل نیست که استعداد و توان رسیدن به فعلیت در او باشد ، او موجود بالفعل است و در آن مبدأ تکامل( قوه و نقص ) نمی باشد تا بگوییم موجود مجرد مانند موجود مادی دارای هیولا ( مادّه ) و استعداد تکامل و پذیرش صور بعدی است که در اثر تکامل اگر برخورد با مانع نکند به فعلیت می رسد ، خیر .

مجردات وجود محض اند و هر کدام که قابلیت امکان ذاتی داشته بالفعل از جانب حق تعالی دریافت فیض وجود نموده و حالت منتظرة تکامل ندارد ، مثلاً : عقول مجرد ، ملائکه الله ، جبرئیل ، میکائیل ، اسرافیل و عزرائیل را خداوند سبحان از آغاز خلقت کامل آفریده و دیگر قابلیت تکامل ندارند ، زیرا منشأ تکامل یعنی قوه و استعداد موجود در مادّه در آنها نیست ، آنها وجود مادّی ندارند که دارای قوه و استعداد باشند و نمی توان گفت خداوند عقل مجرد ، مَ-لک و جبرئیل را از اول کوچک و دارای استعداد آفریده ، حال

ص: 113

که از عمر آنان میلیونها و میلیاردها سال سپری شده و بزرگ شده اند ، تکامل جسمی و روحی پیدا کرده اند . ابدا چنین نیست ، آنها( مجردات ) هیولا و امکان است-عدادی ندارند تا تکامل داشته باشند .

موجودات مجرد در راستای آفرینش الهی دارای امکان ذاتی بوده و امرشان دایر است بین وجود و عدم که اگر مشیت حکیمانة الهی به خلقت آنها تعلق بگیرد ملک وجود پیدا می کند و از همة جهات بالفعل می شود ، و اگر مشیت الهی بر آفرینش آنها نباشد ، معدومند و وجود پیدا نمی کنند . کار موجود مجرد در راستای حیات در پیشگاه الهی صعود و نزول است نه قوه و فعل .

3- موضوع امکان ذاتی ماهیت است ، به خلاف امکان استعدادی که موضوع آن ماده می باشد .

امکان وقوعی

قسم دیگری از امکان ، امکان وقوعی است ، امکان وقوعی آن است که از وقوع شیء یا از عدم وقوع آن در خارج ، محال وقوعی که برگشت به محال ذاتی می کند لازم نیاید ، به عنوان مثال آدم دو سر در خارج امکان وق-وعی دارد و اگر وجود پیدا کند استحالة عقلی ندارد ، مستلزم اجتماع نقیضین و

ص: 114

ارتفاع نقیضین هم نیست ، اما وجود معلول بدون علت استحاله وقوعی دارد و برگشت به تناقض می کند .

امکان وقوعی هم در موجودات مجرد و هم در موجودات مادی می باشد و از این جهت اعم است از امکان استعدادی ، زیرا امکان استعدادی تنها مجردات را در برمی گیرد . بنابراین موجودات مجرد همانند عقل اول و مَلَک هم امکان ذاتی و هم امکان وقوعی دارند .

رمز بقاء و علت مبقیه

این قاعده از قواعد مسلّم فلسفی واضح شد که موجود امکانی هم در حدوث و پیدایش و هم در بقاء و استمرار نیاز به علت دارد و ملاک نیاز به علت ، امکان ذاتی آن می باشد ، نه جهت حدوثی .

علت العلل اشیاء نیز مشیت الهی است که هم موجب ای-جاد و هم موجب بقای جهان امکان می باشد و از جمله پدیدة امکانی شرایع آسمانی است که در مقام جعل و تشریع و در مرتبة بقاء و اس-تمرار نیاز به علت محدثه و مبقیه دارد . قوانین دین هم امور اعتباری و مجعول شارع مقدس است که ریشة تکوینی دارند ، زیرا دین دارای م-لاک و مصالح واقعی بوده ، و

ص: 115

ملاک شارع هم امر تکوینی است ، نه اینکه غرض او امر اعتباری باشد ، لذا خداوند سبحان بر اساس آن ملاک واقعی قوانین دین و تکلیف را جعل نموده است .

به بیان دیگر خداوند جهان تکوین و نظام تشریع را بدین جهت آفرید و اعتبار نمود که به علم ازلی می دانست در خلقت عالم و در نظام تشریع خیر و مصلحت است و این نظام ، نظام احسن می باشد : ( … فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ )(1)

و همان گونه که دین در اصل اعتبار و پیدایش نیاز به جاعل و قانون گذار دارد ، در بقاء نیز به مجری و حافظ نیازمند است که علت محدثه و معتبر شرایع آسمانی ذات باری تعالی ، مجری و نگهبان آن سلسلة انبیاء و اوصیاء و پس از آنان ائمه دین می باشند : ( إنَّ الدِّینَ عِنْدَاللهِ الْإسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْکِتَابَ إلَّا مِن بَعْدِ مَا جَآئَهُمُ الْعِلْمُ… )(2)، ( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ … )(3)، ( وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إلَّا کَآفَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ )(4)، ( وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ )(5) ، ( إنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ )(6)، ( یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ... )(7) .

ص: 116


1- سوره مؤمنون ( آیه 14 )
2- سوره آل عمران ( آیه 19 )
3- سوره حدید ( آیه 25 )
4- سوره سبا ( آیه 28 )
5- سوره انبیاء ( آیه 107 )
6- سوره مائده ( آیه 55 )
7- سوره نساء ( آیه 59 )

واسطة تکوین و تشریع

رسول گرامی اسلام(ص) و ائمه معصومین( علیهم السلام ) انسان کامل و مجرای فیض الهی می باشند ، زیرا :

1- از جهت ثبوت اینکه خداوند مع الواسطه ، افاضه فیض نماید هیچ گونه امتناع عقلی ندارد .

2- » ابی الله ان یجری الأُمور إلا بأسبابها «(1)، عالم به علم ازلی و کارشناس جهان خلقت خداست ، ( لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءْ ) ، مقتضای حکمت و سنت الهی این است که از مجرای فیض معنوی و ظاهری اسباب و مسببات برای موجودات افاضه فیض نماید ، چرا که آنها بدون واسطه قابلیت دریافت فیض را ندارند ، البته خداوند علی کل شیء قدیر است و قدرت هم عین ذات است و غیرمتناهی ، او قادر است به هر موجودی بدون واسطه فیض وجود ، فیض حیات ، فیض علم ، فیض رزق و… افاضه کند ، اما مستفیض قابلیت دریافت فیض الهی را بدون واسطه ندارد ، لذا نقص در قوابل است ، نه در فاعل و قدرت حق تعالی .

3- این حقیقت ریشه قرآنی و روایی دارد ، خداوند سبحان به صریح آیه قرآن به پیامبر (ص) می فرماید :

ص: 117


1- واقتضت حکمته البالغه أن یجری الأشیاء بأسبابها ، بحار الانوار ، ج 34 ، ص 193 ، باب النوادر .

نفرستادم تو را مگر رحمت برای عالم و عالمیان ( وَ مَآ أَرْسَلْنَاکَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ )(1) ، ( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللهَ وَابْتَغُواْ إلَیْهِ الْوَسِیلَةَ… )(2) ای گروه اهل ایمان تقوا پیشه دارید و با وسیله به خدا تقرب جوئید .

از امام باقر(ع) سؤال شد : مراد از وسیله ای که در آیه قرآن اعتصام به آن ذکر شده ( وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا ) ، ( وَابْتَغُواْ إلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ) کیست ؟ حضرت فرمود : » نحن الوسیلة الی الله « هر فیضی که در جهان افاضه می شود و هر خیر و برکتی که به انسانها می رسد ، و هر مشکلی را که خدا از آنها می گشاید ، به وسیلة ما خاندان عصمت است ، مائیم که واسطة فیض الهی بین خدا و خلق می باشیم .

در حدیث قدسی هم آمده : » لو لاک لما خلقت الأ فلاک «(3) ا ی پیامبر! اگر تو نبودی جهان و افلاک را نمی آفریدم . پس علت غائی آفرینش عالم رسول الله(ص) است ، و ائم-ه(ع) هم « بکم فتح الله » و هم « بکم یختم »(4) می باشند ، العلة الغائی المتقدم فی التصور و المتأخر فی الوجود .

ص: 118


1- سوره انبیاء ( آیه 107 )
2- سوره مائده ( آیه 35 )
3- بحارالانوار ، ج 16 ، ص 405 . المناقب ، ج1 ، ص 216 .
4- فرازی از زیارت جامعه کبیره

4- به حکم قطعی فلسفی غایت اشرف از مغیی است ، زیرا مغیی با تمام بند و بیلش طفیلی وجود غایت و زمینه ساز رسیدن به اوست که اگر غایت نمی بود ، مغیی وجود پیدا نمی کرد .

بنابراین از نگاه شرعی و عقلی سلسله انبیاء و در رأس همه رسول گرامی اسلام(ص) و ائمه( علیهم السلام ) واسطه در فیض تکوین و تشریع اند و هر کمالی در عالم ، طفیلی وجود آن حضرت و در پرتو ولایت ائمه( علیهم السلام ) افاضه می شود .

علی حبه جنه قسیم النار و الجنه

وصی المصطفی حقا امام الانس و الجنه(1)

امام علی(ع) تقسیم کنندة بهشت و جهنم است ، و بر عالم و آدم ولایت دارد .

پس اینکه به اذن الله وسائط و اسباب در نظام آفرینش الهی نقش تأثیر و تأثر اقتضایی دارند ، امری مسلّم و پذیرفته شده است .

ص: 119


1- المناقب ، ج 2 ، ص160 ، فصل فی انه جواز الصراط و قسیم الجنه .

نور ائمه(ع)

( فَأمِنُواْ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أنْزَلْنَا … )(1) ، اباخالد کابلی می گوید : از ابی جعفر - امام باقر(ع) - معنای این آیه را سؤال نمودم ؟ فقال: » یَا أبَا خَالِدٍ النُّورُ وَاللهِ الْأئِمَّةُ « ای اباخالد قسم به خدا آن نور ائمة معصومین( علیهم السلام ) می باشد ، » یَا أبَاخَالِدٍ الَنُورُ الْأمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ أنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بالنّهَارِ و هُمُ الَّذِینَ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اللهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَش-َاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ یَغْشَاهُمْ بِهَا «(2) ای اباخالد هر آینه نورامام در دلهای مؤمنین روشنتر از نور خورشید می باشد که این نور دلهای آنان را منور به نور ولایت و امامت روشن ساخته است و همین نور را خداوند از ظالمین دریغ ورزیده ، که دلهای آنها دچار ظلمت و سیاهی شقاوت گزدیده است ، ( یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَاللهِ بِأفْوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ )(3) .» ألْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ «(4) این

روایت می گوید : اولین کسی را که خداوند قبل از همة مخلوقات آفرید ،

ص: 120


1- سوره تغابن ( آیه 8 )
2- اصول کافی ، ج 1 ، ص 195 ، باب ان الائمه(ع) نورالله عزوجل .
3- سوره صف ( آیه 8 )
4- اصول کافی ، ج 1 ، ص 177 ، باب ان الحجه لا تقوم لله علی خلقه …

حجت است و آن حجت الهی قبل از خلق ، با خلق و بعد از خلق همراه با حدوث و بقای عالم بوده و می باشد ، حتی اگر همة مخلوقات از بین بروند و تنها دو نفر در زمین باقی بمانند ، بدون تردید یکی از آنها حجت است . حجت خدا تا ابد باقی است و از بین نمی رود ، چون واس-طه در استمرار فیض خداست و اگر حجت نباشد فیض خداوند منقطع می گردد ، دیگر جهان و انسان ، ملک و ملکوتی نخواهد بود ، به علاوه زمین بدون حجت مورد سخط الهی بوده و در معرض نابودی است : » لَوْ بَقِیَّتْ الْأرْض بِغَیْرِ إمَامْ سَاعَةً لَسَاخَت «(1) .

« عن الحسن بن علی الدینوری… عن سلیمان ابن جعفر الجعفری قال: سألت الرضا(ع) فقلت تخلوا الأرض من حجة؟ فقال: لو خلت الأرض طرفه عین من حجة لساخت بأهلها «(2) هر آینه اگر یک آن حجت خدا در زمین نباشد ، زمین بااهلش نابود می شود .

رکن اسلام

در مقام تشریع جایگاه امامت جایگاه تبیین مکتب است و بالنص و الدلیل ائمه( علیهم السلام ) مفسر قرآن و

ص: 121


1- بحارالانوار ، ج 23 ، ص 21 ، باب الاضطرار الی الحجه .
2- بحارالانوار ، ج 23 ، ص 28 ، باب الاضطرار الی الحجه .

مبین احکام شریعت می باشند ، » مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفَ إمَامَ زَمَانِه مَاتَ مِیْتَةً جَاهِلِیَّة «(1) هر کس حجت خدا و امام زمانش را نشناسد ، وقتی از دنیا برود همانند کسی می باشد که به دین جاهلیت و قبل از اسلام از دنیا رفته است . این بیان روایی می رساند که مسئلة ولایت و امامت از ارکان اسلام می باشد . امامت در اسلام ست-ون خیمه دین است ، اگر این ستون را کسی نشناسد ویا بشناسد ولی رها کند مانند آن است که عبادت( نماز ) بدون رکن انجام داده باشد و همان گونه که عبادت بدون رکن عبادت نیست ، دین منهای امامت و جامعة بدون امام نیز شکست خورده است و کامل نمی باشد .

هنگامی که رسول خدا(ص) از سفر حجه الوداع به مدینه برمی گشت ، در برکه و غدیر خم بین راه مکه و مدین-ه در 18 ذیحجه سال دهم هجری از جانب پروردگار مأمور گشت که حقیقت دین را به مردم اعلام کند :

( یَا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ اُنْزِلَ إلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ … )(2) .

ص: 122


1- بحارالانوار ، ج 32 ، ص321 ، باب حکم من حارب علیاً .
2- سوره مائده ( آیه 67 )

رسول خدا(ص) جهت انجام مأموریت الهی بر فراز منبر ایستاد و در میان جمعیتی نزدیک به یکصد و بیست هزار نفر فرمود : » مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ «(1) ، مردم در همان روز با علی(ع) بیعت کردند و هن-وز از هم پراکنده نشده بودند که این آیه نازل شد : ( …ألْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أتْمَمْتَ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإسْلَامَ دِینًا … )(2) امروز دین شما را به برکت ولا-ت و امامت علی بن ابیطالب(ع) کامل نمودم و نعمت و احسان خویش را نسبت به شما محقق ساختم و اسلام را به عنوان دین مورد قبول برای شما مقرر کردم .

به صراحت از آیه استفاده می شود که دین بدون امامت معصوم کامل نیست ، و دین منهای ولایت و امامت مورد قبول و پذیرش خداوند سبحان نمی باشد .

امام هشتم حضرت رضا(ع) می فرماید : « إنَّ الْإمَامَةُ اُسُّ الْإسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی »(3) ، امامت هم اساس اسلام و هم فرع آن است . سخن امام

ص: 123


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص420 ، باب فیه نکت و نتف .
2- سوره مائده ( آیه 3 )
3- اصول کافی ، ج 1 ، ص 198 ، باب نادر جامع من فضل الامام و صفاته .

در عین حالی که حجت تعبدی می باشد ، واقعیت امامت را نیز بیان می کند

همان واقعیتی که در قرآن از آن به عهد الهی یاد شده است : ( …قَالَ إنَّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ )(1) .

علاوه بر بیان آیات و روایات اصل امامت یک مسئله برهانی و عقلی است ، چرا که استواری و بقای نظام خلقت و شریعت توسط وسائط فیض خداوندی می باشد ، آن گاه اگر وسائط در فیض یعنی ائمه معصومین( علیهم السلام ) نباشند ، انقطاع فیض می شود و دیگر تکوین و تشریعی نخواهد بود چنان که در دعای جامعة کبیره ، ائمه ( علیهم السلام ) حاملین علم الهی و وسائط در فیض و ارزاق بندگان خدا معرفی شده اند : بکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْث و بکُم یَمْسِکُ السَّمَاءَ أنْ تَقَعَ عَلَی الْارْضِ وَ بِیُمْنِکُم یَرْزُقُ الوَرَاء ، و چه درست گفته گویندة این مقال که « الاسلام نب-وی الحدیث و حسینی البقا » آورنده اسلام رسول خدا و بقای آن به فداکاری و رشادت امام حسین است .

نجات اسلام

امام امیرالمؤمن-ین حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید : « قَدْ کَانَ هَذَا الْدِینْ أسِیرًا فِی أیْدِی الْأشْرَارِ یَعْمَلُ فِیه بِالْهَوَی وَ تَطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا »(2) دین در دست شرارت پیشه گان اسیر بود ، آنان با پی-روی از هوای نفس در

ص: 124


1- سوره بقره ( آیه 164 )
2- نهج البلاغه ، ص 433 .

پی دنیا بودند ، و این امام حسین(ع) بود که به داد اسلام رسید و آن را ازاسارت بنی امیه و عنصر پلیدی چون یزید و یزیدیان تاریخ نجات داد .

امام حسین(ع) بود که ندای هل من ناصر دین را لبیک گفت و درس استقامت و فداکاری در راه خدا را به انسانها آموخت .

امام حسین(ع) بود که دربارة مقام امام و مسئولیت رهبر مسلمین فرمود : » و ما الامام الا الحاکم بالکتاب ، القائم بالقسط ، الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذات الله والسلام «(1) امام مسلمین نیست مگر آن کسی که قیام به عدل و قسط ، و عمل به قرآن و کتاب خدا نماید ، برای خدا سخن بگوید و برای خدا تبلیغ دین کند ، نه اینکه برای هوای نفس و حبّ دنیا بر بندگان ستم نماید .

از مصادیق اجلای این بیان نورانی خود حضرت سیدالشهداء است که به حق برای حفظ و یاری دین خدا و پیاده شدن قسط و عدل اجتماعی قیام کرد و اسلام را از خطر تحریف و نابودی نجات بخشیده ، بیمه نمود .

امام حسین(ع) است که قیام عاشورائیش در نوار بلند تاریخ جاودانه ماندگار است و همان گونه که

ص: 125


1- الارشاد ، ج 2 ، ص 39 . تاریخ طبری ، ج 4 ، ص 262 .

قرآن بیان نموده ، شهادتش نیز حیات ابدی می باشد : ( وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبیلِ اللهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بمَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِمْ مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَتٍ مِّنَ اللهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ )(1)

بنابراین از دیدگاه شرع و عقل ، اصل بعثت انبیاء برای هدایت جامعة بشری لازم و ضروری می باشد و در رتبة رسالت ، ولایت و امامت است که منصبی آسمانی و من عندالله است و استمرار آن برای حفظ و بیان احکام دین شرعاً و عقلاً ضروری می باشد .

نیاز ذاتی به حجت

خداوند به علم ازلی می دانست که بشر نیاز ذاتی به حجت دارد ، لذا اولین انسان را در زمین حجت آفرید ، آدم ابوالبشر را هم دارای حجت باطنی( عقل ) و هم دارای حجت ظاهری و حامل وحی و تکلیف قرار داد تا انسان کامل شود .

انسان هنگامی که حجت تکوینی و گوهر درخشان عقل به او عطا شده ، در صورتی که غافل نباشد و تعقل نماید نزدیک به 40 تا 50 درصد مصالح و مفاسد

ص: 126


1- سوره آل عمران ( آیات 171 - 169 )

و حسن و قبح اشیاء را می تواند درک نماید ، اما100 درصد تمام مصالح و مفاسد واقعی را چه برای خودش و چه برای دیگران ، چه در وعای اعتبار و چه در وعای واقعیت نمی تواند درک کند ، زیرا اولاً : بسیاری از امور برای انسان مجهول و ناشناخته است ، و ثانیاً : عقل احاطه

کامل به واقعیات ندارد که بتواند همه چیز را درک کند و بداند .

لذا خداوند از راه وحی و فرستادن انبیاء و اولیاء ، حجت و هدایت را برای بشر کامل نمود ، و امور نظام تکوین و تشریع ، دنیا و آخرت را از طریق وحی و گفتار انبیاء برای جهانیان بیان کرد ، و بدین سان هم از جهت عقل و هم از جهت شرع حجت را برای همه عالمیان به اتمام رساند .

( یَآ اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أطِیعُواْ اللهَ وَ أطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ )(1) ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و رسول ، و اولیای امرتان را اطاعت نمایید . آیة مبارکه اطاعت اولی الامر( ائمه«علیهم السلام» ) را در ردیف اطاعت الهی وجوب اطاعت پیامبر(ص) قرار داده است .

ص: 127


1- سوره نساء ( آیه 59 )

حکمت حکیم

از نظر وجدان عقلی ظالم و فاسق قابلیت تصدی مقام امامت را ندارد و اگر مقام امامت در اختیار ظالم قرار داده شود ، این امر نه با حکمت فاعل حکیم( خداوند ) س-ازگار است و نه با قابلیت قابل سنخیت دارد ، پس چگونه ممکن است خداوند متعال برای هدایت بشر و رسیدن او به تکامل ، دین بفرستد ولی ظالم را امام قرار دهد که مردم را گمراه و بی دین کند ، آیا چنین نقض غرضی از فاعل حکیم الهی ممکن است ؟ ابدا .

خداوند سبحان انبیاء و اولیاء را متصدی مقام رسالت و امامت قرار داد تا آنان جامعة بشری را به صراط مستقیم توحید دعوت نموده و باپیاده کردن قسط و عدل الهی در جامعه ، تمام جوامع بشری را به یک جامعة الهی تبدیل کنند ، آن گاه خداوند با چنین حکمتی چگونه ممکن است که ظالم و فاسق را امام معین کند تا او بشریت و مقدسات دینی و

ص: 128

آسمانی را لگدکوب نموده ، در جهان قطع حرث و نسل کند ؟

کسی که خود ظالم است چگونه می تواند عل-یه ظلم ، فساد ، جهل و انحراف مبارزه کند ؟ کسی که خود اسیر هوی و هوس و گرفتار مقام طاغوتی است ، چگونه می تواند علیه اسارت و هوای نفس به جهاد و مبارزه برخیزد ؟ انسان اسیر چگونه می تواند اسیران دیگر را از قید و بند شقاوت آزاد نماید ؟ یک اسیر هیچ گاه نمی تواند اسرای دیگر را آزاد کند ، این انسان آزاد الهی است که می تواند به اسرا آزادی ببخشد .

انسان معصوم است که فریادرس مظلومان ، اسیران و بیچارگان بوده و می تواند مقررات دین و عدالت اجتماعی را در جامعه پیاده نماید ، و مردم را از ضلالت و گمراهی نجات داده ، جوامع بشری را به یک جامعه الهی متحد تبدیل کند و…

پس به ضرورت وجدان عقلایی و منطق عقل و به برهان حکمت حکیم و سنخیت قابلیت قابل ، هرگز سازگار نیست که ظالم و فاسق متصدی مقام امامت شود .

از دیدگاه شرع مقدس هم این واقعیت که ظالم قابلیت تصدی خلافت

ص: 129

و امامت الهی را ندارد ، در روایات وآیات متعدد بیان شده :

1- ( وَ إذِ ابْتَلَی إبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إنَّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ )(1) ، خداوند حضرت ابراهیم(ع) را به پیشامدهای مختلفی چون بنای کعبه ، هجران خانواده ، مبارزه با نمرود و ذبح اسماعیل آزمایش کرد ، و پس از آنکه آن حضرت از عهدة انجام تمامی این آزمایشها پیروز خارج شد ، خداوند فرمود : من تو را امام مردم قرار دادم ، ابراهیم(ع) عرض کرد : پروردگارا مقام امامت در ذریة من نیز قرار می گیرد ؟ خداوند پاسخ داد : هرگز پیمان من به ستمکاران نمی رسد و تنها آن دسته از فرزندان معصوم تو که شایستة این مقامند ، متصدی امامت خواهند شد .

2- ( …قُلِ اللهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یَهْدِی إلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَّا یَهِدِّی إلَّآ أَنْ یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ )(2) هدایت کننده به حق خداست اوست که م-قام امامت و هدایت خود را در اختیار انسان کامل و معصوم قرار داده ، آیا کسی که هدایت به حق می کند سزاوار پیروی است یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند ؟ شما را چه می شود ، چگونه قضاوت می کنید ؟

ص: 130


1- سوره بقره ( آیه 124 )
2- سوره یونس ( آیه 35 )

3- ( یَآ أیُّهَاالَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ )(1) ، در روایات

آمده که مراد از صادقین ، ائمه( علیهم السلام ) می باشند و این معنا هم اقرب به واقع و هم ظاهر آیه می باشد ، زیرا در آیه کلمة «مع الصادقین» ذکر شده ، یعنی همراه صادقین( ائمه ) باشید .

آیه نمی گوید : من الصادقین ، یعنی از صادقین باشید تا این توهم پیش آید که آیه ظهور در خصوص ائمه ندارد ، و مراد از معیت با صادقین نیز معیت جسمی نیست ، بلکه مراد معیت اعتقادی و اجتماعی است که مردم در خط ائمه( علیهم السلام ) و پیرو آنان باشند ، صادقین هم اطلاق دارد و بیانگر این معناست که ائمه( علیهم السلام ) در تمام جهات صادق و معصوم می باشند ، به علاوه اگر مراد از صادقین ائمه( علیهم السلام ) نمی بود ، در آیه باید شرط و قید ذکر می شد که با صادقین باشید در صورتی که آنها واجد این خصوصیات : عالم ، عادل ، امین ، متقی و مجاهد و … باشند ، اما هیچ گونه قیدی در آیه ذکر نش-ده و اطلاق آیه شاهد است که منظور از «مع

ص: 131


1- سوره توبه ( آیه 119 )

الصادقین» ائمه( علیهم السلام ) می باشند : بنابراین آیه دلالت بر عصمت مطلقة ائمه در مقام حکم ، گفتار ، عمل و رفتار می کند و به تعبیر علمای اصول قول ، فعل و تقریر معصوم از همه جهت حجت است .

4- ( وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إلَّا رِجَالًا نُّوحِی إلَیْهِمْ فَسْألُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )(1) چیزی را که نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید تا دانا شوید .

اهل ذکر در قرآن

مناسب است در این مورد تحقیق شود که در لسان کتاب و سنت مراد از اهل ذکر چه کسانی می باشد ؟ بعضی می گویند : مراد از اهل ذکر علمای اهل کتاب است ، چون در آن هنگام که مردم یهود با مردم دوران جاهلیت به گفتگو می پرداختند ، از آنها می پرسیدند : چرا پیامبر خدا (ص) همانند ما انسانهای عادی نیاز به آب و غذا دارد و در کوچه و بازار راه می رود ( یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَ یَمْشِی فِی الْأسْوَاقِ )(2) پیامبر باید از جنس مَلک باشد نه از جنس بشر ، و ...

قرآن در رد این عقاید جاهلی خطاب به آنان فرمود : شما یهود با اینکه رسالت نبی اسلام(ص) را می دانید اما عناد ورزیده ، نمی پذیرید ولی در

ص: 132


1- سوره انبیاء ( آیه 7 )
2- سوره فرقان ( آیه 7 )

عین حال اگر نمی دانید از اهل ذکر و علمایتان سؤال کنید که آیا پیامبران پیشین ، موسی و عیسی بشر بوده اند یا ملک ؟ یقینا آنها بشر بوده اند نه ملک ، همانگونه که پیامبر اسلام(ص) بشر است ، بشری که متصل به خداست و وحی الهی بر او نازل می شود .

برخی از علما گفته اند : مراد از اهل ذکر مطلق عالِم است ، چه آن عالم معصوم باشد مانند ائمة معصومین ( علیهم السلام ) یا معصوم نباشد مانند عالمان غیر معصوم ، آیه می گوید : در مسائلی که آنها را نمی دانید به علما

مراجعه کنید و از اهل ذکر سؤال نمایید تا بدانها آگاهی پیدا کنید ، لذا برای اثبات حجیت روایات و خبر واحد به این آیه استدلال شده که راوی هنگامی که کلام امام(ع) را روایت می کند ، آن روایت حجت است .

به عبارت دیگر آیه می گوید : چیزی را که نمی دانید از آن کسی که می داند سؤال کنید ، هنگامی که سؤال برای سائل واجب است و به دلیل عدم لغویت امر به سؤال ، جوابی را که مسئول برای سائل می دهد ، چه مفید علم باشد یا

ص: 133

مفید علم نباشد ، بالتعبد لازم القبول است و حجیت مورد بحث در روایات نیز به همین معنای قبول تعبدی می باشد ، چرا که اگر از لسان مجیب به مسأله ای علم پیدا شود ، این علم حجیت ذاتی دارد و دیگر ربط به حجیت تعبدی و بالعرض پیدا نمی کند .

همچنین برای اثبات حجیت فتوای فقها در بیان احکام شرعیه به آیه سؤال از اهل ذکر استدلال شده است ، زیرا این آیه قانون لزوم رجوع جاهل به عالم را بیان می نماید ، و این قانون عقلایی در میان جوامع مسلمان و غیر مسلمان امری مسلم و پذیرفته شده است که هر کس چیزی را نمی داند برای فهم آن به اهل خبره مراجعه کند ، مثلا کسی که ساختمان می سازد و نمی داند چگونه ساختمان بسازد به مهندس و معمار ساختمان که خبره است و می داند چگونه ساختمان ساخته شود ، رجوع می کند ، کسی که مریض است و علاج مرض را نمی داند برای معالجه به نزد طبیب می رود و همچنین در احکام شرعیه کسی که جاهل است و احکام دین را نمی داند برای فهم آنها به عالم احکام دین مراجعه می کند که این روش عملی در جوامع بشری اسمش سیرة عقلا و حجت عقلایی

ص: 134

است و در صورتی که شارع هم این سیره را امضاء نموده و یا رد و منع نکند حجت شرعی می شود .

اگر سیرة عقلا در مورد( حکم یا غیر حکم ) امری حادث و متأخر از زمان معصوم باشد حجت نیست ، چون متصل به زمان معصوم نمی باشد و دلیل بر امضاء و تأیید شرعی ندارد ، و اگر شک در حجیت آن شود ، سیره دلیل لبی است که اطلاق لفظی نداشته و در مورد شک قابل تمسک نیست .

بر اساس این نظریه ، آیه به عنوان کبرا و قان-ون کلی می فرماید : مسائلی را که نمی دانید از عالِم سؤال نمایید ، طبق این بیان هنگامی که شخص عامی مسئلة شرعی را نمی داند لازم است به مجتهدی که مسئله را می داند رجوع کند ، آن وقت به دلیل عدم لغویت کلام شارع هنگامی که سؤال از عالم لازم شد و عالم هم جواب سؤال را داد ، برای سائل بالتعبد این جواب لازم القبول است ، پس حجیت فتوای عالم و کبرای عقلایی رجوع جاهل به عالم توسط آیة سؤال اثبات و مورد تأیید قرار می گیرد .

برخی می گویند : مراد از اهل ذکر قرآن است ، آیه می فرماید : چیزی را که نمی دانید از اهل ذکر

ص: 135

سؤال نمایید ، یعنی به اهل قرآن و مفسران آن ( ائمه معصومین «علیهم السلام» ) مراجعه کنید ، ( إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا

الذِّکْرَ (قرآن) وَ إنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ )(1) .

بعضی گفته اند : در آیة سؤال مراد از ذکر پیامبر اسلام(ص) است ، همان گونه که در سورة طلاق نیز مراد از ذکر پیامبر(ص) می باشد : ( …قَدْ أَنْزَلَ اللهُ إلَیْکُمْ ذِکْرًا * رَّسُولًا یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللهِ مُبَیِّنَاتٍ لِّیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّور … )(2) ، چیزی را که نمی دانید از اهل ذکر یعنی پیامبر(ص) سؤال نمایید تا به آن چیز آگاه شوید .

عده ای هم می گویند : مراد از ذکر در آیة ائمة معصومین ( علیهم السلام ) می باشند ، برای اینکه آیه می فرماید : چیزی را که نمی دانید برای دانستن آن به ائمه ( علیهم السلام ) مراجعه کنید و از بیان اصحاب وحی و عصمت مسائل را یاد بگیرید .

بنابراین آیة سؤال از اهل ذکر نظر به قانون کلی رجوع جاهل به عالم ندارد ، بلکه مسئولون در آیه متعین ائمه معصموین( علیهم السلام ) می باشند ، زیرا آیه نمی گوید : مسئول کلی و اعم از معصوم و غیر معصوم است و اگر مسئول راوی یا فقیه هم باشد و جواب بگوید ، جواب و بیان او نیز حجت می باشد . خیر ، آیه اطلاق نداشته و

ص: 136


1- سوره حجر ( آیه 9 )
2- سوره طلاق ( آیات 11 - 10 )

دلالت بر حجیت خبر واحد و حجیت فتوای مجتهد نمی کند و از نظر آیه تنها قول معصوم حجت است .

استظهار

بحث در آن نظری که می گوید آیة سؤال اثبات حجیت قول راوی و حجیت فتوای مجتهد را می کند ، از جهت ثبوت و امکان نمی باشد ، بحث در مقام اثبات است که از این جهت این نظر وجه ندارد ، زیرا : آیه سؤال ظهور در حصول علم وجدانی دارد و حصول مطلق علم ، اعم از علم وجدانی و تعبدی را شامل نمی شود ، به عبارت دیگر آیه می فرماید : چیزی را که نمی دانید سؤال کنید تا به آن عالم شوید ، آیه نمی گوید سؤال کنید و مفتی هم که جواب داد تعبدا آن را قبول کنید .

در مقام ، وجوب سؤال مقدمه است برای حصول علم وجدانی و این ربطی به حجیت تعبدی خبر واحد و فتوا ندارد ، گرچه برخی علمای بزرگ مانند مرحوم کمپانی(ره) اظهار کرده اند که آیه می گوید : سؤال کنید و آن گاه به آن چیزی که مجیب جواب می دهد عالم شوید و غایت سؤال هم علم پیدا کردن به

ص: 137

جواب است ، نه علم پیدا کردن به واقع ، و علم به جواب تنافی با تعبد ندارد ، یعنی تعبدا جواب موجب را بپذیرید ، که این جواب چه کاشف از واقع باشد یا نباشد برای سائل حجت و عذر است .(1)

پاسخ ، اولاً : این بیان خلاف ظاهر آیه است ، چون آیه می گوید : آنچه را که نمی دانید سؤال کنید تا به آن علم پیدا نمایید ، آیه نمی گوید :

سؤال کنید تا فقط عالم شوید و متعلق جواب موجب را هر چه که باشد بالتعبد قبول کنید ، در مورد این تعیین و تخصیص نیاز به قرینه است .

ثانیاً : اگر در آیه منظور از حصول علم ، علم تعبدی باشد ، این خلاف ظاهر معنای علم است و نیاز به دلیل دارد ، برای اینکه حصول علم در مورد امر مجهول ظهور در علم وجدانی دارد و اطلاق آیه ، وجوب سؤال را در جمیع موارد مجهول شامل می شود ، آن گاه اگر مورد سؤال سائل از اصول دین باشد بدون تردید در معرفت اصول دین حصول علم وجدانی معتبر است نه حصول مطلق علم .

ص: 138


1- نهایه الدرایه ، ج 2 ، ص 90

ثالثاً : سیاق آیه در مقام بیان اصول دین و اثبات رسالت پیامبر گرامی اسلام(ص) می باشد که در مورد اصول دین باید انسان علم وجدانی پیدا کند و مطلق علم و علم تعبدی کافی نیست .

رابعاً : در آیه اصلاً عنوان اهل علم ذکر نشده ، آیه نمی گوید : چیزی را که نمی دانید از اهل علم سؤال کنید ، تا کسی بگوید عنوان علم اطلاق دارد ، هم عالم کتابی و هم عالم غیر کتابی و هم ائمه( علیهم السلام ) را که مصداق اکمل عالمند شامل می شود ، ابدا .

اهل ذکر از دید لغت و اصطلاح

آیه سؤال می گوید : چیزی را که نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید . اهل ذکر عنوان مترادف با اهل علم نیست ، زیرا دلیل از عرف خاص نداریم که بگوید اهل ذکر مرادف با اهل علم است تا آیة سؤال از اهل ذکر بر حکم کلی لزوم رجوع جاهل به عالم تطبیق شود . در عرف خاص اهل ذکر اخص از اهل علم می باشد ، نه مرادف با اهل علم .

در عرف عام نیز دلیل نداریم که مراد از ذکر ، علم است ، برای اینکه در لغت ، ذکر در مقابل غفلت و

ص: 140

نسیان می باشد . ذکر همان حالت توجه قلبی است به امری که در مقابل آن ، حال نسیان و غفلت قرار می گیرد اما علم در مقابلش جهل است نه غفلت ، لذا دربارة خداوند متعال اطلاق عالم صحیح است : الله عالم بکل شیء ، قرآن کریم هم می فرماید : ( وَاللهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِ-یمٍ )(1) ، علم خداوند عین ذات است نه غیر ذات و عدم علم ذاتی از باری تعالی مسلوب است به سلب ذاتی …

ولی اطلاق ذکر به خداوند سبحان جایز نیست ، چون در مقابل ذکر نسیان است و نسیان و غفلت در باری تعالی ممکن نیست ، و اگر هم در موردی بیان شده باشد چه در قرآن ( فَاذْکُرُونِی أذْکُرْکُمْ … )(2) و چه در غیر قرآن به قرینة مجانست کلام بیان شده است نه اینکه اطلاق ذکر در ذات باری تعالی شده باشد .

بنابراین به دلایلی که ذکر شد ، واضح گردید که اطلاق اهل ذکر بر اهل علم جایز نیست مگر اینکه قرینه و دلیل بر اطلاق( استعمال ) یا بر مجاز

باشد ، چون اهل ذکر اخص از اهل علم است ، یعنی اهل علم اهل ذکر

ص: 140


1- سوره بقره ( آیه 282 ) ، سوره نور ( آیات 35 ، 64 )
2- سوره بقره ( آیه 152 )

نیست ، و اثبات ترادف اهل علم با اهل ذکر هم نیاز به دلیل و قرینه دارد .

همچنین آیة سؤال دلالت بر حجیت خبر واحد و قول م-فتی ندارد ، زیرا به وجوه مختلف رجوع جاهل به عالم از طریق آیه اثبات نشد و ایضاً آیه دلالت ندارد که مراد از اهل ذکر علمای اهل کتاب است به دلایل متعدد ذیل :

1- آیه اطلاق ندارد که عنوان اهل ذکر مرادف با عنوان اهل علم است تا گفته شود اهل علم اعم از عالم کتابی و عالم غیر کتابی می باشد ، آیه می گوید : چیزی را که نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید و مراد از اهل ذکر ائمه( علیهم السلام ) است ، به علاوه ائمه و امام معصوم( علیهم السلام ) مصداق اکمل عالمند و آیه نیز انصراف به سؤال از فرد اکمل دارد .

2- در آیه قرینه وجود دارد که مراد از اهل ذکر ، ائمه( علیهم السلام ) می باشد ، چرا که در ذیل آیه آمده : ( … فَسْئَلواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * بالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنَآ إلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ )(1) ، خداوند در آیه مردم را ارجاع نداده است به اینکه از علمای اهل کتاب سؤال کنید ، خداوند می فرماید : به کسانی که کتابهای آسمانی را می دانند رجوع

ص: 141


1- سوره نحل ( آیات 44 - 43 )

نمایید ، و ای پیامبر ! ما این ذکر ( قرآن ) را بر تو نازل کردیم تا حقایق را برای مردم روشن سازی ، شاید که آنان در آیات الهی اندیشه کنند .

پس آیة سؤال می گوید : به کسانی که عالم به کتب آسمانی قرآن ، تورات ، انجیل ، زبور و صحف ابراهیم می باشند ، رجوع کنید تا حکمت آسمانها و زمی-ن و حقایق دنیا و آخرت را برای شما بیان نمایند ، و بدون تردید هر کتابی را که خداوند متعال بر انبیای سلف نازل نموده ، ائمه( علیهم السلام ) عالم به آنها می باشند .

امام علی(ع) در این زمینه فرمود : » وَاللهِ لَوْ ثنیتْ لِیَ الوِسَادَةَ لَحَکَمْتُ بَیْنَ أهْلَ الْإنْجِیل بالْإنْجِیلْ وَ أهْل التَ-وْرَات بالتَّورَات وَ أهْلَ الْقُران بالْقُران حَتَّی یُنَادِی کُل کِتَابٍ وَاللهِ عَلَی قَضَا بحُکمِ الله «(1)

قسم به خدا اگر کرسی حکم و قضاوت به من وا نهاده شود ، برای هر اهل کتابی به کتابش حکم می کنم ، برای اهل انجیل با انجیل ، برای اهل تورات با تورات ، برای اهل قرآن با قرآن قضاوت می کنم ، تا اهل هر دینی و پیرو هر کتابی فریاد زند که علی برای همه به حکم خدا حکم نموده است .

3- به فرض بگوییم سیاق آیه ظهور دارد که مراد از اهل ذکر علمای اهل

ص: 142


1- محمد امین این روایت را در التکامل فی الاسلام نقل کرده است .

کتاب می باشند ، اما روایات صحیح السند هم در کافی و هم در عیون اخبار الرضا بیانگر این مطلب است که مراد از اهل ذکر ائمه( علیهم السلام )

می باشد و این روایات علاوه بر آن که شارح و مفسر آیه سؤال اند ، ظاهر آیه را نیز تخصیص می زنند .

اهل ذکر در لسان روایات

در کتاب اصول کافی 9 روایت ، و روایات بسیار دیگری در کتب روایی معتبر از لسان ائمه ذکر شده که بیان همه آنها این است که مراد از اهل ذکر در آیة سؤال ، پیامبر(ص) و ائمه( علیهم السلام ) می باشند :

1- راوی می گوید : خداوند در قرآن فرموده ، چیزی را که نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید ، از امام صادق(ع) سؤال نمودم اهل ذکر چه کسانی اند ؟ » قال الامام (ع): الذِّکْرُ مُحَمَّدٌ (ص) وَ نَحْنُ أهْلُهُ الْمَسْئُولُونَ «(1) مراد از ذکر پیامبر(ص) است و ما هم اهل ذکر و اهل پیامبریم که مسئولون می باشیم ، پروردگار مردم را به ما اهل بیت ارجاع داده تا معارف و حقایق دین را از ما سؤال کنند .

ص: 143


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 210 ، باب اهل الذکر ، حدیث 2

2- » مُحَمَّد بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْ-وَانَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْعَلاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمْ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: (راوی) إنَّ مَنْ عِنْدَنَا یَزْعُمُونَ أنَّ قَوْلَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَاسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ أنَّهُمْ ألْیَهُودُ وَ النَّصَارَی ، قَالَ(امام) إذاً یَدْعُونَکُمْ إلَی دِینِهِمْ قَالَ، قَالَ(امام) بیَدِهِ إلَی صَدْرِهِ نَحْنُ أهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ«(1) .

این روایت به عنوان حصر می فرماید : اهل ذکر ائمه معصومین ( علیهم السلام ) می باشند ، یعنی ائمه( علیهم السلام ) مصداق تعیینی اهل ذکرند ،

نه اینکه حکم کلی آیه بر ائمه از باب تطبیق کلی بر فرد قابل انطباق باشد .

3- صدوق در عیون اخبار الرضا روایتی از آن حضرت نقل می کند که امام رضا(ع) در مجلس مأمون که در آن عده ای از علمای عراق و خراسان نیز شرکت داشتند ، درباره اهل الذکر فرمود : فَنَحْنُ أهْلَ الذِّکْر ألَّذِینَ قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ ، فَاسْألُوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ، فَنَحْنُ أهْلَ الذِّکْرِ فَاسْألُونَا إنْ کُنْتُم لَا تَعْلَمُونْ ، ما( ائمه ) اهل ذکریم ، پس آنچه را که نمی دانید از ما سؤال کنید ، فَقَالَتِ الْعُلَمَاءُ إنَّمَا عَنَی اللهُ بِذَالِکَ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَی .

فَقَالَ أبُوالْحَسَنْ(ع) : سُبْحَانَ اللهِ وَ هَلْ یَجُوزُ ذَالِکَ إذَا یَدْعُونَا إلَی دِینِهِمْ وَ یَقُولُونَ إنَّه أفْضَلُ مِنْ دِینِ الْإسْلَامِ ، امام رضا(ع) فرمود : آیا چنین کاری ممکن است که خداوند

ص: 144


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 211 ، باب اهل الذکر ، حدیث 7

علمای اهل کتاب را مرجع سؤال قرار دهد و آن گاه آنان مسلمین را دعوت به دینشان نمایند و بگویند : دین ما بهتر از دین اسلام است و مردم نیز از آنها پیروی کنند ! سبحان الله هرگز چنین نیست ، دین اسلام کاملترین ادیان آسمانی و ناسخ ادیان دیگر می باشد . ( وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإسْلَامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْأَخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ )(1).

« فَقَالَ الْمَأمُونُ فَهَلْ عِنْدَکَ فِی ذَالِکَ شَرْحٌ بِخِلَافِ مَا قَالوهُ یَا أبَالْحَسَنِ ؟ فَقَالَ أبُوالْحَسَنِ(ع) نَعَمْ الذِّکْرُ رَسُولُ اللهِ وَ نَحْنُ أهْلُهُ » ، آن گاه امام(ع) برای شاهد مطلب استدلال به آیة مبارکه سوره طلاق نمود : « وَ ذَالِکَ بَیِّنٌ فِی کِتَابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ حَیْثُ یَقُولُ فِی سُورَةِ الطَّلَاقِ: ( …فَاتَّقُواْ اللهَ یَآ اُولِی الْألْبَابِ الَّذِینَ آمَنُوآ قَدْ أنْزَلَ اللهُ إلَیْکُمْ ذِکْرًا * رَسُولًا یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللهِ مُبَیِّنَاتٍ )(2) ، فَالذِّکْرُ رَسُولُ اللهِ (ص) وَ نَحْنُ أهْلُهُ «(3) .

4- » عَنْ مُعَاوِیة بْن عَمَّار الدهنی عَن مُحَمَّد بْن عَلِی ابْنِ الْحُسَیْن(ع) فِی قَول الله عَزَّوَجَل فَاسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْر إنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُون ، قَالَ نَحْنُ أهْلَ الذِّکرْ «(4) امام باقر(ع) فرمود : اهل ذکر ما ائمه هستیم .

5- » عَنْ أبِی عَبْدِالله (ع) فِی قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَل فَاسْ-ئَلُوا أهْلَ الذِّکْر إنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ، قَالَ : هُمْ آل مُحَمَّد فَعَلَی النَّاسِ أن یَسألُوهُمْ «(5) عترت و آل پیامبر اهل ذکرند ، پس بر مردم است که مسائل خود را از آنها سؤال کنند .

6- » عَن علی (ع) أنَّه سُئِلَ عَنْ أهْلَ الذِّکرْ مَنْ هُمْ ؟ قَالَ : نَحْنُ أهْلُ الذِّکرْ وَ عَن أبِی جَعْفَر مُحَمَّدِ بْن علی (ع) أنَّه سُئِلَ فَقَالَ مِثْلُ ذَالِک «(6) از امام علی(ع) پرسیده شد که اهل ذکر چه

ص: 145


1- سوره آل عمران ( آیه 85 )
2- سوره طلاق ( آیات 11 - 10 )
3- عیون اخبار الرضا ، ج 1 ، ص 239
4- الارشاد ، ج 2 ، ص 162 .
5- بصائر الدرجات ، ص 39 .
6- دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص 28 .

کسانی اند ؟ آن حضرت پاسخ داد : ما ائمه اهل ذکریم ، امام باقر(ع) هم در جواب چنین سؤالی فرمود : اهل ذکر ما هستیم .

7- » عَن ابْن عَبَّاس فِی قَوْلِه تَعَالَی فَاسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْر ، قَالَ : هُوَ مُحَمَّد وَ علی وَ فاطِمة وَ الْحَسَن وَ الْحُسین (علیهم السلام ) وَ هُمْ أهْلَ الذِّکْر وَ الْعِلْمَ و

الْبَیَان وَ هُم أهْل بَیْتِ النَبُوَّة وَ مَعْدِن الرِسَالَة «(1) .

بیان روایات مذکور جملگی دلالت دارند که مراد از اهل ذکر ، ائمه ( علیهم السلام ) می باشند ، و بر این مطلب که مراد از اهل ذکر ، علمای اهل کتاب است ، دلیل و برهان معتبری وجود ندارد بلکه دلیل بر خلاف آن می باشد .

نتیجه

1- آیة مبارکه سؤال از اهل ذکر ، دلالت بر حجیت تعبدی قول راوی و فتوای مفتی ندارد .

2- آیه دلالت ندارد که اهل ذکر ، علمای اهل کتاب است و یا مراد از ذکر خصوص تورات می باشد . خیر ، علاوه بر روایات معتبر در خود آیه

ص: 146


1- بحارالأنوار ، ج 23 ، ص 185 .

نیز قرینه هست که مراد از ذکر ، علمای اهل کتاب نیست .

3- از نظر لغت و اصطلاح عرف خاص و عرف عام ، اهل الذکر مترادف با اهل العلم نیست بلکه اهل ذکر اخص از اهل علم است .

4- مورد آیه در اصول دین و مسئله نبوت است که در اصول دین علم وجدانی معتبر است نه مطلق علم ، اعم از علم وجدانی و علم تعبدی .

5- آیه اصلاً از جهت اینکه مسئول کیست اطلاق ندارد بلکه در آیه مسئولون متعین ائمه معصومین( علیهم السلام ) می باشند ، ائمه مصداق تعیینی اهل ذکرند و بر مردم واجب است که مسائلشان را از امام سؤال کنند .

6- دلیل( آیه سورة طلاق ) دلالت دارد که ذکر ، رسول الله(ص) است و ائمه هم اهل ذکر( رسول الله«ص» ) می باشند ، لذا بر مردم لازم است که

پیروی اهل بیت رسول الله(ص) را بنمایند .

7- دلیل می گوید : ( إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ )(1) ذکر قرآن است ، از اهل ذکر سؤال کنید ، یعنی از اهل قرآن سؤال نمایید و اهل قرآن نیز ائمه( علیهم السلام ) می باشند .

ص: 147


1- سوره حجر ( آیه 9 )

8 - دلیل بیان نموده که مراد از ذکر عندالله( قرآن و کتب آسمانی ) است و از اهل ذکر سؤال کنید ، یعنی اینکه از کسی که عالم به کتب آسمانی است سؤال نمایید ، و عالمان به این کتب جز ائمه( علیهم السلام ) کسان دیگر نیستند .

9- آیه می گوید : ائمة معصومین( علیهم السلام ) مفسر و مبین واقعی احکام الهی می باشند که مردم باید به آنها مراجعه نمایند .

10- چه بگوییم مراد از اهل ذکر ، ائمه ، قرآن ، کتب آسمانی ، اسلام است ، و چه بگوییم مراد از ذکر ، پیامبر اکرم (ص) می باشد ، هیچ تنافی با هم ندارند ، زیرا ائمه ( علیهم السلام ) اهل الاسلام ، اهل الرسول ، اهل البیت ، اهل کتب آسمانی و اهل ذکر هستند که مصادیق اهل ذکر بر آنها قابل انطباق است .

بنابراین به تمام معنا آیة سؤال مرجعیت دینی و علمی اهل بیت و عترت پیامبر(ص) را برای مردم بیان می کند و به آنان دستور می دهد که در تمامی امور به قرآن و عترت مراجعه نمایند و معارف دین را از زبان مفسران

ص: 148

حقیقی وحی( ائمه« علیهم السلام » ) دریافت کنند .

مظهر ولایت الهی

ولایت بالذات بر تمام جهان و انسان از آن خداوند سبحان است که مولویت او ذاتی می باشد ، چون خداوند مالک و خالق همة اشیاء است و هیچ کس جز خدا حق ولایت ذاتی ندارد و اگر کسی شایستگی مقام ولایت را داشته باشد ، بالعرض و اعتباری است که از جانب خدا این ولایت برای او عطا شده وگرنه در عرض ولایت الهی احدی از جن و بشر و ملک دارای ولایت نمی باشند .

مظهر ولایت الهی امام معصوم است ، چون انسان کامل می باشد ، و به جهت اینکه واسطه بین خدا و خلق است ، تصدی مقام ولایت و امامت را به عهده دارد . اجمالاً برای واضح شدن عظمت مقام ولایت و امامت به نکات چند در این زمینه اشاره می شود :

1- همان گونه که مقام رسالت و نبوت برای رسول از جانب خداست مقام ولایت و امامت برای امام نیز از طرف خدا می باشد . امام را خدا معین می نماید ، چون شرایطی مانند عصمت را که در امام معتبر است جز خدا کس دیگر نمی داند که در چه کسی وجود دارد تا

ص: 149

او را امام معین کند ، به علاوه امامت امری انتخابی یا اجتهادی نیست که شخص از طریق ریاضت اجتهاد ویا انتخاب به آن دست یابد .

2- خداوند مقام ولایت را به کسی عنایت می کند که دارای ملاک واقعی و نفس الامری بوده و قابلیت امامت را داشته باشد ، زیرا ترجیح بدون مرجح عقلا قبیح است و از نظر وجدان عقلا نیز هر انتسابی به موضوع باید ملاک در تصدیق داشته باشد ، به بیان دیگر تناسب حکم و موضوع ( مقام امامت و متصدی آن ) حکم جدی ارتکازی و عقلایی است و به عبارتی :

واقعیت و قابلیت انسان را جز خداوند متعال کس دیگر نمی شناسد برای اینکه خداوند مالک و خالق بشر است ، خصوصیات مخلوقش را بهتر از دیگران می داند و طبیعی است کسی که چیزی را آفریده ، حقیقت آن را می دانسته وگرنه چگونه می توانست آن را بیافریند ، پس به ضرورت حکم عقل و ارتکاز وجدان عقلاً باید امام شایستگی واقعی برای امامت را داشته باشد ، لذا هنگامی که خداوند سبحان ائمه معصومین( علیهم السلام ) را امام تعیین کرده ، به طور حتم آنان واجد عصمت و فضیلت واقعی و دارای ملاک مقام

ص: 150

امامت بوده اند که تصدی مقام امامت و رهبری مردم را از طرف خداوند به دست گرفتند .

3- صاحب ولایت مطلقه یعنی خداوند متعال مقام امامت را در اختیار انسان کامل قرار داده ( وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ … )(1) ، آن گاه دیگران حق ندارند در قلمرو مُلک الهی تصرف نموده و شخصی را برای امامت انتخاب کنند ، زیرا تصرف بدون اذن صاحب حق و تصرف در چیزی که حق انسان نیست ، غاصبانه و ظالمانه است که شرعاً و عقلاً نیز محکوم

می باشد .

4- بشر هر اندازه م-تفکر و عالم باشد ، ولی باز هم به سبب فکر و اندیشة محدود خود احاطة کامل به واقعیات ندارد ، لذا نمی تواند امام عادل و معصوم برای مردم تعیین کند .

سعید بن عبدالله اشعری قمی نقل می کند :(2) در منزل امام حسن عسکری(ع) خدمت امام زمان(عج) بودم از آن حضرت سؤال کردم که چرا مردم نمی توانند برای خود امام انتخاب کنند و امام باید از جانب خدا تعیین شود ؟

امام(ع) فرمود : امام صالح انتخاب کنند یا امام فاسق ؟

ص: 151


1- سوره آل عمران ( آیه 189 )
2- احتجاج طبرسی ، ج 2 ، ص 275 .

سعید : امام صالح .

امام(ع) : آیا هیچ عاقلی می پذیرد که به جای انسان صالح ، فرد فاسق را انتخاب کند و سرنوشت خود را به دست او بسپارد ؟

سعید : خیر .

امام(ع) : وقتی که مردم جاهلند و نمی دانند که در نهاد و قلب انسان دیگر چه می گذرد ، آیا خیر و صلاح مردم را می خواهد یا قصد ظلم به آنها را دارد ، چگونه عقل آنان اجازه می دهد که انسان مجهول را به عنوان

امام واجب الاطاعه انتخاب کنند ؟

بعد از این بیان عقلی ، امام عصر(عج) به ذکر دلیل نقلی از آیة قرآن می پردازد که مردم در مقام انتخاب اشتباه می کنند .

حضرت موسی (ع) در مقام انتخاب 70 نفر از بنی اسرائیل را اختیار کرد تا همراه آنها به کوه طور رفته ، شاهد وحی و نزول تورات باشند و نبوت آن حضرت را تصدیق کنند : ( وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِّمِیقَاتِنَا… )(1) ، ولی همین70 نفر وقتی صدای وحی و نزول تورات را شنیدند مرتد شده و گفتند : اگر این کلام خداست ، خدا را به ما نشان بده ،

ص: 152


1- سوره اعراف ( آیه 155 )

( …لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً … )(1) به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدا را آشکار ببینیم .

امام(ع) : در صورتی که حضرت موسی(ع) نتوانست افراد صالح واقعی را انتخاب نماید ، چگونه مردم عادی در مورد انتخاب امام اشتباه نمی کنند ؟

حضرت موسی و صحرای سینا

در اینجا دو سؤال مطرح است : 1- وقتی که حضرت موسی (ع) می دانست خداوند سبحان به چشم ظاهری دیده نمی شود ، چرا درخواست نمود که خداوند خود را برای او نشان دهد : ( …قَالَ رَبِّ أرِنِی أنْظُرْ إلَیْکَ

قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لَکِنِ انْظُرْ إلَی الْجَبَلِ … )(2) ؟

2- پیغمبری مانند حضرت موسی(ع) که مقام عصمت دارد چگونه اشتباه می کند ؟

پاسخ سؤال اول را خود قرآن بیان نموده : ( …أتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَآءُ مِنَّا… )(3) زمانی که عذاب خداوند بر آن 70 نفر نازل شد ، حضرت موسی(ع) عرض کرد : پروردگارا می دانستم منزه از جسم و زمان و مکانی و چشمهای ظاهری قابلیت دیدن ذات

ص: 153


1- سوره بقره ( آیه 55 )
2- سوره اعراف( آیه 143 )
3- سوره اعراف ( آیه 155 )

مقدس تو را ندارند ، اما مردم جاهل و نادان مجبورم نمودند که به همراه آنان درخواست رؤیت نمایم ، آیا به واسطة گناه آنان ما را هلاک می نمایی ؟

به تعبیر دیگر درخواست رؤیت حضرت موسی(ع) صوری بود که به متابعت اصرار مردم صورت گرفت . نه اینکه درخواست رؤیت خدا امری جدی و واقعی بوده تا مورد اشکال قرار گیرد .

پاسخ سؤال دوم : بله انبیاء معصومند ، اما بدون تردید همة پیامبران از جهت مقام عصمت در یک درجه نمی باشند و مرتبة عصمت هر یک با دیگری تفاوت دارد و در این بین مقام هیچ یک از پیامبران الهی به مقام عصمت پیامبر اسلام(ص) و ائمة معصومین( علیهم السلام ) نمی رسد ، ائم-ه دارای درجات کامل عصمتند .

( تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ … )(1) بعضی از رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم ، پیامبر هم فرمود : » لی مع الله وقت لا یسعه ملک مقرب و لا نبی مرسل«(2) مرا با خدا اوقات وحالاتی است که هیچ یک از انبیاء مرسل و ملائک مقرب آن حالات و اوقات را ندارند .

ص: 154


1- سوره بقره ( آیه 253
2- بحارالانوار ، ج 18 ، ص 360

به طور کلی انبیاء دارای دو جنبه می باشند : 1- جنبة ظاهری انسانی 2- جنبة روحی و معنوی .

پیامبران به لحاظ مقام معنوی که جز خدا کسی آن را نمی داند ، ارتباط به عالم غیب دارند و با سخن گفتن از مقام وحی و الهام دچار خطا نمی شوند و هر چه را خبر دهند واقعیت همان است .

اما به لحاظ جنبة ظاهری و صوری ، انبیاء مانند باقی مردم از نوع بشرند نه از جنس ملک ، همان گونه که باقی مردم در راستای حیات و زندگی ، برنامه های شخصی ، استشاره و صلاح ، ازدواج و نکاح ، امر و نهی و… دارند ، انبیاء نیز دارای چنین برنامه هایی می باشند و بسا مصالح و حک-م بر این است که انبیاء مطابق رفتار ظاهری و روش معمولی مردم جهت گیری نمایند ، نه آن گونه که واقعیت امر است .

به علاوه می توان گفت : آن چیزی که تنافی با مقام نبوت دارد ، خطا در مورد احکام الهی است که از این جهت پیغمبر و امام خطا

ص: 155

نمی کنند ، اما بیان موضوعات خارجی وظیفة نبی و امام نمی باشد که بگوید این آدم مؤمن است یا مؤمن نیست ، این فلز طلاست یا نیست ، و چه بسا امام در برخی موضوعات واقعیت را اظهار نمی کند به لحاظ مصالحی که در آنها نهفته است ، البته این جواب که احیانا اشتباه در موضوعات برای انبیاء مانع ندارد مطابق نظر کسانی است که قائل به خطای صوری آنان می باشند وگرنه این جواب مطابق اصول مذهب امامیه صحیح نیست ، زیرا از ضروریات مذهب ماست که پیغمبر و امام معصوم ، عالم به واقعیات می باشند ، چه در موضوعات خارجی و چه در احکام اشتباه نمی کنند ، نظر و حکم امام امر اجتهادی نیست که گاهی مطابق واقع شود و گاهی مطابق واقع نباشد ، پیامبر و امام عصمت مطلقه دارند و هرگز اشتباه نمی کنند ، مگر اینکه بیان واقعیت مانع داشته و امام در اثر تقیه و عدم آزادی بیان نتواند واقعیت را بیان نماید .

امامت معصوم و اهل بیت(ع) در قرآن

از بیان مبارک امام زمان( عج ) واضح شد که امکان ندارد ولایت و امامت اسلام انتخابی باشد و احیانا

ص: 156

امام جائری انتخاب شود که سعادت دنیا و آخرت جامعه را تباه کند ، امام منصوب من عندالله است : ( … أللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ… )(1)، ( …إنَّ اللهَ عَلِیمُ بذَاتِ الصُّدُورِ )(2) ، ( … وَاللهُ

یَعْلَمُ وَ أنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )(3)، ( إنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَی )(4)، ( هُوَ الَّ-ذِی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا )(5) .

پس به حکم وجدان و حکم عقل ، به حکم تجربه و بیان وحی و مضمون آیات و روایات ممکن نیست امامت و امام امر اجتهادی و یا انتخابی باشد .

ابن عباس می گوید : در قرآن کریم 300 آیه دربارة فضیلت امام علی(ع) نازل شده است .(6)

مجاهد از مفسرین اهل سنت بیان داشته که 70 آیه در قرآن دربارة فضیلت امام علی(ع) ذکر شده(7) همانند آیه های ذیل :

1- آیه تبلیغ : ( یَا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ اُنْزِلَ إلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إن لَّمْ تَفْ-عَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ … )(8) .

2- آیه اکمال دین : ( … ألْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أتْمَمْتَ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلَامَ دِینًا … )(9) .

3- آیه ولایت : ( إنَّمَّا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ )(10) .

ص: 157


1- سوره انعام ( آیه 124 )
2- سوره آل عمران ( آیه 119 )
3- سوره بقره ( آیه 232 )
4- سوره لیل ( آیه 12 )
5- سوره فتح ( آیه 28 )
6- زبده العلوم ، ص 119 .
7- شواهد التنزیل حسکانی
8- سوره مائده ( آیه 67 )
9- سوره مائده ( آیه 3 )
10- سوره مائده ( آیه 55 )

4- آیه مع الصادقین : ( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ )(1) .

5- آیه خیرالبریه : ( إنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ اُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ )(2) .

6- آیه موده ذوی القربی : ( … قُلْ لَّآ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْرًا إلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی … )(3) .

7- آیه تطهیر : ( … إنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتَ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا )(4) .

8 - آیه مباهله : ( فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ(دربارة عیسی (ع)) مِن بَعْدِ مَا جَآئَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَواْ نَدْعُ أبْنَآئَنَا وَ أبْنَآئَکُمْ وَ نِسَآئَنَا وَ نِسَآئَکُمْ وَ أنْفُسَنَا وَ أنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ )(5) .

9- آیه لیله المبیت : ( وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَئُوفُ بِالْعِبَادِ )(6) .

10- آیه فسألوا اهل الذکر : ( وَ مَآ أرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إلَّا رِجَالًا نُّوحِی إلَیْهِمْ فَسْئَلُواْ أهْلَ الذِّکْرِ إن کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )(7) .

ص: 158


1- سوره توبه ( آیه 119 )
2- سوره بینه ( آیه 7 )
3- سوره شورا ( آیه 23 )
4- سوره احزاب ( آیه 33 )
5- سوره آل عمران ( آیه 61 )
6- سورة بقره ( آیة 207 )
7- سورة نحل ( آیة 43 )

11- سوره انسان( دهر ) : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * هَلْ أتَی عَلَی الْإنْسَانَ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا * إنَّا خَلَقْنَا الْإنْسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعَا بَصِیرًا * إنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إمَّا شَاکِرًا وَ إمَّا کَفُورًا * … وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبُّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أسِیرًا * إنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لَانُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَآءً وَ لَا شُکُورًا * إنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یَومًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا ، فَوَقَاهُمُ اللهُ شَرَّ ذَالِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا * … )(1) .

12- آیه اداء امانت : ( إنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتٍ إلَی أهْلِهَا… )(2)

13- آیه خمس : ( وَاعْلَمُواْ أنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ … )(3) .

14- آیات اعلام برائت از مشرکین : ( وَ أَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأکْبَرِ أنَّ اللهَ بَریءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ إن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللهِ وَ بَشِّرِالَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ ألِیمٍ )(4)

15- آیه : ( إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ )(5) ، ( و هی الامام و حب آل محمد«ص» ) امام سجاد(ع) فرمود : « … نَحْنُ أبْوَاب اللهِ وَ نَحْنُ الصِّرَاط المُسْتَقیم وَ نَحْنُ عیبة عِلْمِهِ وَ نَحْنُ تَراجِمَةَ وَحْیِهِ وَ نَحْنُ أرکَان تَوحِیدهِ وَ نَحْنُ مَوضِعَ سِرِّه «(6) .

16- آیه شجره طیبه : ( أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَآءِ * تُؤْتِی اُکُلَهَا کُلَّ حِیِنِ بِإذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ )(7) ، در مقابل : ( وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اْجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ )(8) .

ص: 159


1- سوره انسان
2- سوره نساء ( آیه 58 )
3- سوره انفال ( آیه 41 )
4- سوره توبه ( آیه 3 )
5- سوره حمد ( آیه 6 )
6- المیزان ، ج 1 ، ص 44 .
7- سوره ابراهیم ( آیات 25 ، 24 )
8- سوره ابراهیم ( آیه 26 )

17- آیه من عنده علم الکتاب : ( وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدَا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ )(1) .

18- آیه راسخون در علم الهی : ( وَ مَا یَعْلمُ تَأوِیلَهُ إلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إلَّا اُوْلُواْ الْألْبَابِ )(2) .

19- آیه پیروزی حق بر باطل : ( وَ قُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا )(3) .

20- آیه حکومت مستضعفین : ( وَ نُرِیدُ اَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْ-تُضْعِفُواْ فِی الْأرْضِ وَ نَجْعَ-لَهُمُ أئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ )(4) .

21- سوره مبارکه والعصر : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِی-مِ * وَالْعَصْرِ * إنَّ الْإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إلَّا الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَواْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَواْ بِالصَّبْرِ )(5) .

22- سوره مبارکه کوثر : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إنَّآ أعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ * إنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأبْتَرُ )(6) ..

23- آیات سوره مبارکه نور : ( أللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَ لَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَن یَشَآءُ وَ یَضْرِبُ اللهُ الْأمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ * فِی بُیُوتٍ أذِنَ اللهُ أن تَرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْأصَالِ )(7)

ص: 160


1- سوره رعد ( آیه 43 )
2- سوره آل عمران ( آیه 7 )
3- سوره اسراء ( آیه 81 )
4- سوره قصص ( آیه 5 )
5- سوره العصر
6- سوره کوثر
7- سوره نور ( آیات 36 - 35 )

.

24- آیه نفی امامت از ظالمین : ( وَ إذِ ابْتَلَی إبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَهُنَّ قَالَ إنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَامًا قَالَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ )(1) .

25- آیه اولی الامر : (یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ )(2).

26- سوره مبارکه قدر( سوره ولایت و امامت ) : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ مَآ أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلآئِکَةُ وَ ال-رُّوحُ فِیهَا بِإذْنِ رَبِّهِ-م مِّن کُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ )(3) .

27- آیه ملک عظیم : ( … فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا )(4) .

28- آیه اصطفی( گزینش ) : ( إنَّ اللهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ ( آل محمد(ص) ) عَلَی الْعَالَمِینَ )(5)

29- آیه انفاق : ( ألَّذِینَ یُنْفِقُ-ونَ أمْوَالَهُم بِالَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَ عَلَانِیَةً فَلَهُمْ أجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ )(6) .

30- آیه اعتصام به حبل الله : ( وَاعْ-تَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ … )(7) .

31- آیه : ( … وَ یُؤْثِ-رُونَ عَلَی أنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )(8) .

32- آیه : ( …فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی… )(9)، ( هی الایمان بالله وحده لاشریک له ، التمسک بولایه ائمه«ع» ) » قال رسول الله (ص) : مَنْ أحْبَ أنْ یَتَمَسَّکُ بالعُرْوَةِ الْوُثْقَی فَلْیَتَمَ-سَّکَ بِحُبِّ عَلِیٍّ وَ أهْلَ بَیْتی «(10) .

ص: 161


1- سوره بقره ( آیه 124 )
2- سوره نساء ( آیه 59 )
3- سوره قدر
4- سوره نساء ( آیه 54 )
5- سوره آل عمران ( آیه 33 )
6- سوره بقره ( آیه 274 )
7- سوره آل عمران ( آیه 103 )
8- سوره حشر ( آیه 9 )
9- سوره بقره ( آیه 256 )
10- بحارالانوار ، ج 24 ، ص 85

« إبن شاذان عن الرضا عن آبائه قال : … قِیلَ : یَا رَسُول الله (ص) مَنْ مَوْلَی الْمُسْلِمِینَ وَ إمَامَهُمْ بَعْدُکَ ؟ قَالَ : أخِی عَلِیَّ بْنُ ابیطَالِبْ (ع) وَ … »(1) .

33- آیه : ( … فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ … )(2) ، ( الابدال هم

الائمه«ع» ) ، » عن الخالد ابن الهیثم الفارسی قَال: قُلْتُ لِأبِ الْحَسَنِ الرضَا(ع)

إنَّ النَّاسَ یَزْعَمُونَ أنَّ فِی الْأرْضِ ابْدَالًا ، فَمَنْ هَؤُلَاءِ الْأبْدَالْ ؟ قَالَ(ع) صَدَقُواْ

الْأبْدَالُ الْأوْصِیَاء جَعَلَهُمُ الله عَزَّ وَجَلَّ فِی الْأرْضِ بَدَلَ الْأنْبیَاءِ إذْ رُفِعَ الْأنْبیَاءَ وَ خَتْمُهُمْ بِمُحَمَّدٍ (ص) «(3) .

34 - آیه : ( … وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُ-لْطَانًا فَلَا یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا (امام زمان «عج») )(4) ، » عن سلام بن المستنیر ، عن ابی جعفر(ع) قال هو الحسین ابن علی(ع) قتل مظلوما و نحن اولیاؤه والقائم منا إذا قام طلب بثار الحسین و… «(5) ، به این مضمون 15 روایت در تفسیر برهان ذکر شده است .

35- تمام آیاتی که در قرآن کلمة«یا ایها الذین آمنوا» در آنها ذکر شده است ، مصداق اجلی واکمل آن( مؤمنین ) ائمة معصومین( علیهم السلام ) می باشند .(6)

ص: 162


1- تفسیر برهان ، ج 1 ، ص 536 و 538 .
2- سوره فرقان ( آیه 70 )
3- سفینه البحار ، ج 1 ، ص 64 ، مادة بدل . بحارالانوار ، ج 27 ، ص 48 .
4- سوره اسراء ( آیه 33 ) 4
5- تفسیر برهان ، ج 4 ، ص 561 - 558 .
6- شواهد التنزیل ، ص 49 .

امام امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) فرمود : ربع قرآن و کرائم قرآن دربارة ما( اهل بیت ) نازل شده است .(1)

همچنین علاوه بر آیات قرآنی دهها و صدها روایت اسلامی هم بیانگر این می باشند که تعیین امام از جانب خداست ، و ما در این مورد در صدد نوشتن کتاب موضوعی نمی باشیم تا روایات باب را بررسی و نقل نماییم ، فقط به عنوان تذکر و از باب تیمّن و تبرک به ذکر حدیث لوح از کتاب اصول کافی(2) بسنده می کنیم :

حدیث لوح

« مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللهِ ، عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدُالرَّحْمَانِ بْنِ سَالِمٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ(ع) قَالَ: قَالَ أَبِی لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الْأَنْصَارِیِّ إنَّ لِی إلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَی یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا ؟ فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ : أَیَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِی بَعْضِ الْأَیَّامِ فَقَالَ لَهُ: یَا جَابِرُ أَخْبِرْنِی عَنِ الْلَّوْحِ الَّذِی رَأَیْتَهُ فِی یَدِ اُمِّی فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ(ص) وَمَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمِّی أَنَّهُ فِی ذَالِکَ الْلَوْحِ مَکْتُوبٌ؟ فَقَالَ جَابِرٌ : أَشْهَدُ بِاللهِ أَنِّی دَخَلْتُ عَلَی أُمِّکَ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلامُ فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللهِ(ص) فَهَنَّیْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَ-یْنِ وَ رَأَیْتُ فِی یَدَیْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ، ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَیْتُ فِیهِ کِتَاباً أَبْیَضَ ، شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ ، فَقُلْتُ لَهَا : بِأَبِی وَ أُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ (ص) مَا هَذَا الْلَّوْحُ ؟ فَقَالَتْ: هَذَا

ص: 163


1- . تفسیر برهان ، ج 1 ، ص 57
2- اصول کافی ، ج 1 ، ص 527 .

لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللهُ إلَی رَسُولِهِ(ص) فِیهِ اسْمُ أبِی وَاسْمُ بِعَلِی وَاسْمُ ابْنَیَّ وَاسْمُ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی وَ أَعْطَانِیهِ أَبِی لِیُبَشِّرَنِی بِذَالِکَ ، قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِیهِ اُمُّکَ فَاطِمَةُ عَلَیْهَاالسَّلامُ فَقَرَأْتُهُ وَاسْتَنْسَخْتُهُ ، فَقَالَ لَهُ أَبِی : فَهَلْ لَکَ یَا جَابِرٌ : أَنْ تَعْرِضُهُ عَلَیَّ قَالَ: نَعَمْ ، فَمَشَی مَعَهُ أَبِی إلَی مَنْزِلِ

جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِیفَةً مِنْ رَقٍّ ، فَقَالَ: یَاجَابِرُ ! أُنْظُرْ فِی کِتَابِکَ لِأَقْرَأَ(أنا) عَلَیْکَ ، فَنَظَرَ جَابِرٌ فِی نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِی فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً ، فَقَالَ جَابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِاللهِ أَنِّی هَکَذَا رَأَیْتُهُ فِی الْلَّوْحِ مَکْتُوباً :

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، عَظِّمْ یَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِی وَاشْکُرْ نَعَمَائِی وَ لَاتَجْحَدْ آلَائِی ، إنِّی أَنَااللهُ لَا إلَهَ إلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِینَ وَ مُدِیلُ الْمَ-ظْلُومِینِ وَ دَیَّانُ الدِّینِ ، إنِّی أنَااللهُ لَا إلَهَ إلَّا أنَا ، فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلِی أوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلِی ، عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لَا اُعَذِّبُهُ أحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ فَإیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ ، إنِّی لَمْ أبْعَثْ نَبِیّاً فَأُکْمِلَتْ أیَّامُهُ وَانْقَضَتْ مُدَّتُهُ إلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِیّاً وَ إنِّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الْأنبِیَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَی الْأوصِیَاءِ وَ أکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَ سِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ ، فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِی ،بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أبِیهِ وَ جَعَلْتَ حُسَیْناً خَازِنَ وَحْیِی وَ أکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ ، فَهُوَ أفْضَلُ مَنِ اسُتُشْهِدَ وَ أرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً ، جَعَلْتُ کَلِمَتِی التَّامَّةُ مَعَهُ وَ حُجَّتِیَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ ، بِعِتْرَتِهِ اُثِیبُ وَ اُعَاقِبُ ، أوَّلُهُمْ عَلِیٌّ سَیِّدُالْعَابِدِینَ وَ زَیْنُ أوْلِیَائِی الْمَاضِینَ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ ، الْبَاقِرُ عِلْمِی وَالْمَعْدِنُ لِحِکْمَتِی ، سَیَهْلَکُ الْمُرْتَابُونَ فِی جَعْفَرٍ ، الرّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِ عَلَیَّ ، حَقَّ الْقَولُ مِنِّی لأُکْرِمَنَّ مَثْوَی جَعْفَرٍ وَ لَأسُرَّنَّهُ فِی أشْیَاعِهِ وَ أنْصَارِهِ وَ أوْلِیَائِهِ ، اُتِیحَتْ بَعْدَهُ مُوسَی فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ حِنْدِسٌ لأنَّ خَیْطَ فَرْضِی لَا یَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِی لَا تَخْفَی وَ أنَّ أوْلِیَائِی یُسْقَونَ بِالْکَأْسِ الْأوْفَی ، مَنْ جَحَدَ(منکر شود)وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِی وَ مَنْ غَیَّرَ آیَةً مِنْ کِتَابِی فَقَدِ افْتَرَی عَلَیَّ ، وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ الْجَاحِدِینَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَی عَبْدِی وَ حَبِیبِی وَ خِیَرَتَی فِی عَلِیٍّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ مَن أضَعُ عَلَیْهِ أعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أمْتَحِنُهُ بِالْإضْطِلِاعِ بِهَا یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ فِی الْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لأَسُرَّنَّهُ (باقی بگذارم) بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ ، فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ حُجَّتِی عَلَی خَلْقِی لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِی سَبْعِینَ مِنْ أهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ أخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِإبْنِهِ عَلِیٍّ وَلِیِّی وَ نَاصِری وَالشَّاهِدِ فِی خَلْقِی وَ أمِینِی عَلَی وَحْیِی ،

ص: 164

اُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ إلَی سَبِیلِی وَالْخَازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ وَ اُکَمِلُ ذَالِکَ بِإبْنِهِ (م ح م د) رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ، عَلَیْهِ کَمَالُ موسَی وَ بَهَاءُ عِیسَی وَ صَبْرُ أیُّوبَ فَیُذَلُّ أوْلِیَائِی فِی زَمَانِهِ وَ تُتَهَادِی (هدیه برده می شود) رُؤُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادِی رُؤُوسُ التُّرْکِ وَالدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ ، مَرْعُوبِینَ ، وَ جِلِینَ ، تُصْبَغُ الأرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَالرَّنَّةُ فِی نِسِائِهِمْ أوْلَئِکَ أوْلِیَائِی حَقّاً ، بِهِمْ أدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أدْفَعُ الآصَارَ وَ الْأغْلَالَ أوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أوْلَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ .

قَالَ عَبْدُالرَّحْمَانِ بْنِ سَالِم: قَالَ أبُوبَصِیرٍ : لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ ، إلَّا هَذَا الْحَدِیثَ لَکَفَاکَ ، فَصُنْهُ إلَّا عَن أهْلِهِ .

این حدیث شریف در مقام بیان معارف بلند ولایت و امامت و حالات اهل بیت( علیهم السلام ) و پیروان آنها در زمان غیبت است که شرح آن خود کتابی قطور نیاز دارد ولی از آنجا که مقتضی توضیح نمی باشد ، تنها به ترجمه و شرح مختصر این حدیث نورانی اکتفا می شود .

ابی بصیر یکی از اصحاب اجماع ، از امام صادق(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود : روزی پدر بزرگوارم امام م-حمد باقر(ع) با جابر بن عبدالله انصاری در گوشه ای مشغول گفتگو شد و به جابر فرمود : برایم از

آن لوحی که در دست مادرم فاطمة زهرا(س) مشاهده کردی خبر بده !

جابر گفت : خدا را شاهد می گیرم در زمان حیات رسول الله(ص) وارد خانة مادرت فاطمه شدم که ولادت با سعادت حسین(ع) را تبریک بگویم ، در این هنگام لوحی از زمرد سبز در دست

ص: 165

فاطمة زهرا(س) دیدم که خطوط نوشته شده بر آن همانند نور می درخشید .

از فاطمه(س) سؤال کردم ، این لوح چیست ؟ فرمود : این لوح هدیة آسمانی است که خداوند سبحان برای پدرم رسول الله(ص) فرستاده و پدرم هم آن را به من هدیه کرده است . در این لوح از جانب خدا اسم پدرم ، علی و فرزندانم حسن و حسین و اسامی اوصیاء و امامانی که از تبار آنان می باشند ، نوشته شده است .

جابر می گوید : آن گاه حضرت زهرا(س) لوح را به من نشان داد که آن را خواندم و از آن نسخه برداری کردم ( اصل لوح نزد حضرت زهرا(س) محفوظ ماند تا آنکه فعلا آن لوح نزد امام زمان( عج ) می باشد . )

امام صادق(ع) فرمود : هنگامی که پدرم این سخن را از جابر شنید ، به او گفت : ای جابر آیا می ش-ود نس-خة استنساخ شده از آن لوح را برایم نشان دهی ؟

جابر عرض کرد : بله یابن رسول الله ، در این هنگام امام باقر(ع) به اتفاق جابر به منزل او رفت و در آنجا جابر صحیفه ای را بیرون آورد که به امام(ع) نشان دهد ، اما پیش از آنکه امام آن صحیفه و نسخة لوح آسمانی را

ص: 166

ببیند به جابر فرمود : به آن نسخه نگاه کن تا من مطالب آن را برایت بخوانم .

جابر به آن صحیفه نگاه کرد ، و امام(ع) از آغاز آن شروع به خواندن نمود ، جابر می گوید : هر چه را که امام می خواند در آن نسخة لوح کلمه به کلمه و حرف به حرف تطبیق می شد ، و زمانی که امام باقر(ع) قرائت مطالب آسمانی آن لوح را به پایان رساند ، جابر گفت : به خدا سوگند آنچه را که امام(ع) خواند با نوشته های آن نسخه و آن لوحی که نزد حضرت زهرا(س) بود ، مطابقت داشت : بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، عَظِّمْ یَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِی وَاشْکُرْ نَعَمَائِی وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِی إنِّی أَنَااللهُ لَا إلَهَ إلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِینَ وَ مُدِیلُ الْمَظْلُومِینِ وَ دَیَّانُ ال-دِّینِ ، إنِّی أنَ-ا اللهُ لَا إلَهَ إلَّا أنَا ، فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلِی أوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلِی ، عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لَا اُعَذِّبِهِ أحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ فَإیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ …

به نام خداوند رحمان و رحیم ، این کتاب( لوح ) از جانب خداوند عزیز و حکیم فرستاده شد برای محمد نور خدا ، نبی و سفیر خدا ، ای پیامبر ! اسماء حسنایم را بزرگ بدار ، نعمتهایم ، نعمت رسالت و نعمت ولایت و امامت را که در تبار اهل بیت تو نهاده شده سپاس گذار ، همانا خداوند وحده لا شریک له در هم شکنندة جباران ، و یاور مظلومان و

ص: 167

جزا دهندة جزا دهندگان است ، » إنِّی أنَا اللهُ لَا إلهَ إلَّا أنَاْ ... « هر کس به غیر فضل من امید بندد و از غیر عدلم بترسد ، آن چنان او را عذاب نمایم که احدی از عالمیان آن چنان عذاب نشده باشد .

آن گاه خداوند متعال در این لوح به پیامبر(ص) می فرماید : مرا پرستش نما و به من توکل کن ، هیچ پیغمبری را مبعوث نکردم مگر هنگامی که از دنیا رفت وصی و جانشین او را معین نمودم ، و تو را از همة انبیای دیگر فضیلت دادم ، وصی و جانشینت علی را بر همة اوصیای دیگر برتری دادم برای تو و فرزندانت حسن و حسین که معدن علم و خازن وحی من می باشند ، کرامت بخشیده ، کلمات تام و حجت بالغة خودم را در نسل آنان قرار دادم ، و به حسین و امامانی که از تبار او به دنیا می آیند ، مردم را ثواب داده و عقاب می کنم ، یعنی آنان میزان اعمال بشرند ، پیروان حسین و فرزندان او را ثواب می دهم ، دشمنان و مخالفان حسین و فرزندان معصومش را عقاب می نمایم .

در این حدیث شریف همة امامان معصوم هر یک پس از دیگری به نام ذکر و حالاتی که در دنیا برای آنان پیش می آید ، بیان شده ، تا به نام امام

ص: 168

یازدهم ، امام حسن عسکری(ع) که می رسد ، خداوند می فرماید : » اخرج منه الداعی الی سبیلی و الخازن لعلمی الحسن و اکمل ذالک بإبنه (م ح م د) رحمة للعالمین ، فیذل أولیائی فی زمانه و تتهادی رئوس-هم کما تتهادی رئوس الترک والدیلم … « .

از نسل امام علی النقی(ع) آفریدم کسی را که خازن علم من و دعوت کننده به راه من می باشد ، او امام حسن عسکری(ع) است ، و کامل کردم تعداد امامان و امامت آنها را به فرزند او که رحمه للعالمین و خاتم اوصیاء

مرسلین است ، او صالح و مصلح جهانی مهدی موعود(عج) می باشد ، در او

کمال موسی ، هیبت عیسی و صبر ایوب است و غیبت طولانی دارد ، در چنین زمانی اولیاء خدا حقیرند و دشمنان سرهای آنان را همانند سران ترک و دیلم برای یکدیگر هدیه می برند و زمین از خون آنها رنگین می شود ، و زنان آلوده و بی حیا می گردند .

اما این پیروان اهل بیت و اولیاء من هستند که به واسطة کرامت آنان مردم روی زمین از بلاها در امان می مانند که اگر وجود آنها در میان جامعه نباشد ، مردم مبتلا به هلاکت و عذاب آسمانی می گردند ، درود و رحمت خداوند نثار پیروان راه حق و حقیقت و راهیان راه پیامب-ر اسلام(ع) و اهل بیت طاهرین او باد .

ص: 169

معارف حدیث لوح

حدیث لوح معارف اعتقادی بسیاری دارد که به چند مورد مهم آن اشاره می شود :

1- حدیث از نظر سند صحیح است ، چون ابی بصیر از اصحاب اجماع می باشد ، جابر نیز از اصحاب معتبر و نامدار پیامبر گرامی اسلام(ص) است که عصر و زمان 7 نفر معصوم را درک نموده و این حدیث را از زبان 4 نفر آنان نقل کرده است ( رسول الله(ص) ، فاطمة زهرا(س) ، امام محمد باقر(ع) ، امام جعفر صادق(ع) ) و حدیثی با این خصوصیات بسیار با ارزش است که در میان روایات از آن به حدیث طلایی یاد می شود ، چون چنین

حدیثی مورد عنایت اصحاب وحی و توثیق راویان حدیث است .

2- این حدیث آسمانی14 معصوم را مشخص و معین می کند که از آن میان12 نفر آنها یعنی ائمه( علیهم السلام ) منصوب از جانب خداوند هستند در این حدیث نام هر امامی همراه با سرنوشت خاص آن امام در لوح محفوظ تعیین شده که ائمه( علیهم السلام ) به آن آگاهی داشتند .

3- در حدیث لوح غیبت امام زمان(عج) ذکر گردیده و ریشة آن

ص: 170

آسمانی دانسته شده است ، و همان گونه که در قرآن از پیامبر اسلام (ص) تعبیر به رحمه للعالمین شده ، در این حدیث هم از مهدی موعود امام زمان(عج) به رحمه للعالمین یاد شده است ، یعنی همان گونه که خداوند سبحان توسط پیامبر اسلام(ص) مردم دوران جاهلیت را از ورطة انحطاط و شرک ، جهل و توحش نجات داد ، امام زمان(عج) هم رحمه للعالمین است او منجی عالم و نجات دهن-دة بشر از جور و فساد و جاهلیت آخرالزمان می باشد ، » یَمْلَأُ الْأرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطًا کَمَا مُلِئَتْ جُورًا وَ ظُلْمًا «(1) .

4- احوال مردم و اختناق و ستمی که بر مردم و اهل حق در زمان غیبت وارد می شود در حدیث لوح بیان شده است .

5- حدیث لوح ، خودسریها و بی حیایی زنان امت اس-لام در آخر الزمان را تذکر داده .

6- حدیث به صراحت بیان می کند که تعیین امام(ع) در هر عصر و زمانی برای جامعة بشری مربوط به خداوند متعال است و غیر از رهبر الهی هیچ رهبر و پیشوای انتخابی دیگری رسمیت ندارد .

ص: 171


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 338 ، باب فی الغیبه .

7- حدیث لوح می گوید : ائمه ( علیهم السلام ) حجت بالغة الهی بر مردم می باشند ، همچنان که قرآن کریم فرموده : ( قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ ... )(1) ، و هر کس حجت بالغة الهی را مخالفت کند ، ظالم و عاصی است و در این مخالفت هیچ عذری از او پذیرفته نیست .

8 - حدیث لوح می گوید : امامان معصوم از جانب خدا تعیین شده اند که اسامی آنها برای پیامبر اسلام(ص) فرستاده شده و پیامبر(ص) مطابق دستور آسمانی ، هر کدام را یکی پس از دیگری با ذکر نام و نسب و بیان علامت و صفات آنان برای مردم معرفی و ابلاغ نموده است ، و…

در این رابطه روایتی از امام رضا(ع) در اصول کافی(2) نقل شده که بیانگر همین معنا می باشد ، روایت بیان می دارد منصب امامت و تعیین امام امری الهی و آسمانی است ، چون مردم نه عهدالله و مقام امامت را می دانند و نه شخص امام را می شناسند تا او را تعیین کنند :

هَلْ یَعرفُونَ قَدْرَ الْإمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْاُمَّةِ فَیَجُوزَ فِیهَا اختِیَارُهُمْ ، إنَّ الإمَامَةَ أجَلُّ قَدَراً وَ أعْظَمُ شَأناً وَ أعْلَا مَکاناً وَ أمْنَعُ جَانِباً وَ أبْعَدُ غَورًا(از قدرت تفکر بشر) مِنْ أنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بعُقُولِهِمْ ، أوْ یَنَالُوهَا بآرَائِهِمْ ، أوْ یُقِیمُوا إمَاماً بإخْتِیَارهِم

ص: 172


1- سوره انعام ( آیه 149 )
2- اصول کافی ، ج 1 ، ص 199 .

إنَّ الْإمَامَةَ خَصَّ اللهُ عزَّوَجَلَّ بهَا إبرَاهِیم الخَلِیلَ(ع) بَعْدَ النُّ-بُوَّةِ وَالْخُلَّةِ مَرتَبةً ثَالِثَةً ، وَ فَضِیلَةً شَرَّفَهُ بهَا وَ أشَادَ بِهَا ذِکْرَهُ ، فَقَالَ : ( إنَّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَامًا ) فَقَالَ الْخَلِیلُ(ع) سُرُوراً بهَا : ( وَ مِن ذُرِّیَّتِی) قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: ( لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ) . فَأبْطَلَتْ هَذِهِ الآیةُ إمَامَةَ کُلِّ ظَالِمٍ إلَی یَوْم الْقِیَامَةِ .

این روایت معارف بسیار بلندی در مورد امامت و امام بیان نموده که نکات مهم آن در حدیث لوح مندرج می باشد…

واقعیت را بشر نمی شناسد

جز خداوند تبارک و تعالی ، کسان دیگر احدی نه احاطه به واقعیات دارند و نه واقعیت و بشر را می شناسند تا برای هدایت او قانون و امام تعیین کنند .

قانونی که در تمام جهات ، چه در مورد اصول اعتقادی و چه در مورد احکام فقهی و قوانین اجتماعی بر اساس مصالح و مفاسد واقعی تنظیم شده و ضامن سعادت بشر است ، آیین اسلام می باشد ، زیرا مقنن و قانون گذار آن یعنی خداوند به علم ازلی می داند که چگونه قانونی برای تأمین مصالح واقعی دنیا و آخرت بشر جعل کند و بشر نیز به واسطة پیروی از آن قانون به سعادت ابدی و کمال نهایی برسد .

قانون گذار اسلام واقعیت شناس است و شارحان و مفسران آن هم اصحاب وحی

ص: 173

و عصمت می باشند که خطا نمی کنند ، لذا قوانین اسلام صد درصد مطابق مصالح واقعی بوده و خطابردار نیست ، بله انسان عادی در کیفیت تطبیق قانون اسلام با واقع ممکن است خطا کند ولی این غیر از آن می باشد که اصل قانون اسلام مطابق واقع و ضامن اجرای سعادت بشر است .

کسی که نه واقعیت را ، و نه بشر را ، و نه کمال نهایی بشر را می شناسد ، چگونه می تواند برای اداره و تعیین سرنوشت انسان قانون وضع کند ؟…

ما به دنیا اعلام می کنیم : ای گروه انسانها ! شما که احاطه به واقعیات نداشته و لوح واقع را نمی دانید ، سرنوشت و کمال نهایی بشر را نمی شناسید چگونه برای اداره جامعة بشری و تعیین سرنوشت آنان قانون جعل می کنید؟ آیا چنین کاری( وضع قانون برای سعادت بش-ر ) از دید وجدان ، عقل و شرع مقدس محکوم و سفیهانه نیست ؟

برای این سؤال بشریت دیروز و امروز چه جوابی داشته و دارند ؟ آیا جز پاسخ محکومیت ، جواب دیگری دارند که بگویند ؟ آیا پاسخ این نیست که برای نجات بشر از انحراف و سقوط ، جز رفتن به راه اسلام و

ص: 174

پرستش خداوند هیچ قانون دیگری نجات بخش نیست ؟ به فرمودة قرآن کریم در سورة انفطار : ( أین تذهبون ) به کجا می روید ؟

نفی امامت از ظالمین

مقام امامت و عظمت شخص امام معصوم(ع) بالاتر از آن است که کسی با تفکر و اندیشه به قلّه معرفت امام رسیده و پیرامون آن اظهار نظر نماید .

( وَ إذِ ابْتَلَی إبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَهُنَّ قَالَ إنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَامًا قَالَ مِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَایَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ )(1) به بیان قرآن ظالم هرگز قابلیت تصدی امامت را ندارد ، ( وَ لَا تَرْکَنُواْ إلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ )(2).

امامت عهد خدا و امام رابط بین خالق و مخلوق و واسطه در فیض تکوینی و تشریعی خداوند سبحان است .

پس یک چنین مقامی چگونه امکان دارد به ظالم داده ش-ود ؟ ظالم بالذات و تخصصاً از قابلیت تصدی مقام امامت خارج است ، زیرا نه ظالم قابلیت این مقام را دارد و نه با حکمت خالق حکیم ، سازگارمی باشد که ظالم را متصدی امامت نماید ، در این مقام باید کسی قرار گیرد که عصمت مطلقه داشته باشد .

آیه می فرماید : ( لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ) ، ظاهر آیه و هیئت فعل مضارع دلالت بر

ص: 175


1- سوره بقره ( آیه 124 )
2- سوره هود ( آیه 113 )

استمرار و دوام نفی تصدی خلافت از ظالم دارد و به طور مطلق آیه بیان نموده که هرگز ظالم اعم از اینکه بالفعل متلبس به مبدأ ظلم باشد ، یا در گذشته ظالم بوده و یا در آینده ظالم خواهد شد ، قابلیت نیل به منصب امامت را ندارد ، چون علاوه بر اینکه امامت امر تعبدی است و شرعاً امام لازم الاطاعه می باشد ، ظلم قبح ذاتی دارد ، لذا می توان گفت :

آیة ( لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ( ارشاد به حکم عقل و تطبیق تعبد با تفکر است .

هنگامی که مولای حکیم به بیان مولوی مقام امامت را تا ابد از ظالم نفی می کند ، آن گاه عقل مس-تقلاً و یا غیر مستقل بعد از بیان شارع به طور اطلاق حکم به عدم لیاقت ظالم برای تصدی مقام امامت می کند .

به بیان علمای اصول : الواجبات الشرعیه الطاف لواجبات العقلیه . گر چه این قاعده توجیه متعدد شده اما نکتة اساسی همین است که احکام شرعیه و بیان شارع لطف و راهنمای عقل می باشد ، چرا که عقل محدود و مخلوق خداست و احاطه به تمام واقعیات ندارد و چه بسا در

ص: 176

مواردی عقل بدون امداد شرع نمی تواند مسأله را درک کند و نظر بدهد ، ولی بعد از آنکه شارع حقیقت را بیان نمود ، عقل با راهنمایی شرع آن را درمی یابد و در اصطلاح اصولیین این نوع نظر عقل ، حکم غیر استقلالی عقل محسوب می شود ، یعنی عقل به تنهایی بدون بیان شارع نمی تواند نظر بدهد ، مثلاً در مورد نماز تا وقتی که شارع آن را واجب قرار ندهد هرگز عقل نمی تواند درک کند که مقدمة نماز( وضو ) واجب است ، بعد از اینکه شارع به امر اقیموا الصلاة ، اصل نماز را واجب قرار داد ، آن وقت عقل می تواند بگوید : بین وجوب ذی المقدمه( نماز ) و مقدمه( وضو ) ملازمه است ، چون شرعاً مکلف بدون وضو قدرت ندارد نماز را تحویل مولا دهد و در تحقق مشروط ، شرط شرعی همانند شرط عقلی است ، یعنی با نبود شرط ،مشروط تحقق پیدا نمی کند .

اما یک سلسله احکام را عقل مستقلاً بدون بیان شارع می تواند درک کند ، مانند استحالة اجتماع و ارتفاع نقیضین ، محال بودن دور و تسلسل ، قبح ظلم ، حُسن عدل ، عدم امکان وجود معلول بدون علت ، مخلوق بدون خالق ، مصنوع بدون صانع و…

ص: 177

پس به حکم عقل و ضرورت شرع روشن می شود که ظالم هرگز قابلیت تصدی مقام امامت را ندارد ، زیرا نقض غرض است و محال .

بعد از اینکه خداوند مقام امامت را برای حضرت ابراهیم(ع) اعتبار کرد ، آن حضرت از پروردگار پرسید که آیا این مقام نصیب فرزندانم هم می شود ؟ خداوند در پاسخ فرمود : این عهد من هرگز به ظالم ، هر کس که باشد ، داده نمی شود .

بدون تردید ابراهیم خلیل(ع) از کسی که فعلا متصف به مبدأ ظلم است ، سؤال نمی کند که امامت به او می رسد یا نه ، زیرا در این صورت عدم لیاقت ظالم برای خلافت قطعی و بدیهی است و نه تنها پیامبر خدا بلکه هیچ کس دیگری از چنین امر واضح عقلی سؤال نخواهد کرد ، سؤال ابراهیم خلیل(ع) در مورد آن ذریه ای می باشد که احیانا ظالم بوده و بعد خود را از جهت ظلم مهذب می سازد ، آیا چنین کسی لیاقت امامت را دارد یا نه ؟

خداوند متعال فرمود : ( لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ) ، طبیعی حکم امامت را به طور دائم از ظالم نفی می کند ، به ویژه اینکه قرآن کریم این مسئله را قبل از ظهور اسلام و بعد

ص: 178

از گذشت دوهزار سال از عصر حضرت ابراهیم(ع) حکایت نموده و از آن به عنوان یک قانون کلی یاد می کند که ظالم هرگز قابلیت امامت را ندارد ، اعم از اینکه هنگام تصدی امامت متلبس به مبدأ ظلم باشد یا مبدأ ظلم از او منقضی شده باشد ، و چه این ظلم در زمان اسلام باشد و یا در زمان انبیای گذشته رخ داده باشد ، تفاوتی در حکم الهی مبنی بر نفی ابدی امامت از ظالمین ایجاد نمی گردد.

به اضافة اینکه لفظ « الظالمین » جمع محلی به « الف - لام » و مفید عموم است که از این جهت و هم از جهت اکمال مقدمات حکمت ، و هم از جهت ظهور لفظ در عموم نفی ، و هم از جهت قواعد ادبیات عرب و جملة فعل مضارع ، همگی به طور اطلاق دلالت بر عدم نیل ظالم به مقام امامت از ازل تا ابد را دارد .

امامت عهدالله است و کسی شایستة این مقام است که معصوم و انسان کامل بوده و تمام حرکات و سکنات او عین واقع و هادی الی الحق باشد .

نتیجه

از آیة نفی امامت از ظالمین چند مطلب مهم و اصولی روشن می شود :

ص: 179

1- ( إنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إمَامًا ) ، در آیه جعل امامت به معنای جعل نبوت نیست ، برای اینکه اولاً : اگر « جاعلک » اسم فاعل به معنای ماضی باشد ، عمل نمی کند بلکه باید به معنای حال و استقبال باشد تا عمل نماید . ثانیاً : حضرت ابراهیم(ع) از ابتدا نبی بود و مقام نبوت داشت که جعل دوبارة این مقام برای آن حضرت معقول نیست و در صورت جعل هم این امر تحصیل حاصل می باشد ، ثالثاً : گرچه بعضی انبیاء مانند حضرت ابراهیم(ع) و پیامبر گرامی اسلام(ص) دارای مقام رسالت و امامت بوده اند ولی معنای امامت که همان زعامت و رهبری اجتماعی و معنوی جامعه است ، غیر از معنای نبوت و رسالت( ابلاغ ) می باشد و نیاز به جعل استقلالی دارد .

2- امام باید سعید بالذات و بالفطره باشد تا مردم را هدایت به سوی حق کند و اگر سعید و معصوم نباشد ، و بالذات شقی و ظالم باشد ، امکان ندارد هدایت کننده به سمت حق باشد ، زیرا او آمیخته با معصیت و خطا است ، و به قول معروف : کوری کی تواند عصاکش کور دگر شود ؟!

3- به صریح بیان قرآن ، امام باید مردم را به امر الهی دعوت و هدایت

ص: 180

کند ، چرا که هدایت به غیر امر ال-هی هدایت الی الحق نمی باشد ، ( وَ جَعَلْنَاهُمْ أئِمَّةً یَهْدُونَ بأمْرِنَا … )(1) ما آنان را امام قرار دادیم تا هدایت به امر ما کنند .

4- امامت عهد الهی می باشد و در اختیار هر کس نیست که بخواهد آن را به دیگران بدهد یا ندهد ، شخص را امام انتخاب کند یا نکند . جز خدا احدی استحقاق تعیین و عدم تعیین امام را ندارد .

5- خداوند سبحان خالق جهان و انسان است ، تمام خصوصیات ،نقص و کمال بندگانش را می داند ، به قابلیت و عدم قابلیت آنان علم ازلی دارد ، و این مقام را در اختیار کسانی که معصوم و قابلیت امامت را دارند ، قرار داده است .

6- مقام امامت همانند مقام رسالت امر بالعرض و اعتباری می باشد ، یعنی خداوند رسالت و امامت را برای انس-ان کاملِ واجد ملاک واقعی ، اعتبار و جعل نموده است ، البته اعتباری بودن امامت به معنای حکم فقهی تکلیفی نیست . امامت اعتباری است یعنی اینکه ولایت و امامت برای ولی و امام ذاتی

ص: 181


1- سوره انبیاء ( آیه 73 )

نمی باشد ، بلکه این مقام را خداوند برای رسول و امام لطف نموده که این گونه معنا هم شامل ولایت تکوینی و قدرت روحی امام و هم شامل ولایت تشریعی می شود و به عبارتی همة این کمالات تکوینی و تشریعی فیض الهی است که به ائمه ( علیهم السلام ) عنایت شده است .

7- عادل بودن تنها برای تصدی امامت کافی نیست ، چون عادل غیر معصوم دچار خطا و اشتباه می شود و حال آنکه امام باید مصون از خطا و اشتباه باشد وگرنه حجت برای بشر تمام نشده است ، زیرا وقتی انسان شک دارد سخنی را که امام غیر معصوم بیان می کند ، صحیح و مطابق واقع است یا خلاف واقع و اشتباه می باشد ، عقل هرگز چنین امام مجهول الحالی را حجت خدا و سخنش را حکم خدا نمی داند ، لذا پیغمبر و امام باید معصوم باشند تا حجت اله-ی برای بشر تمام گردد ، و خداوند هم از باب لطف و امت-نان با فرستادن پیامبران و ائمة معصومین حجت را برای بندگانش تمام نموده است : ( … وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا )(1) ما هیچ کس را بدون بیان و اتمام حجت عقاب نمی کنیم .

ص: 182


1- سوره اسراء ( آیه 15 )

8 - ( لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ ) استعارة بالکنایه می باشد از نهایت بُعد و دوری ظالم از امامت .

9- امام باید افضل همه مردم بوده و علم لدُنی به حقایق جهان داشته باشد تا بتواند جامعة بشری را به سوی کمال و سعادت ابدی هدایت نموده و از سقوط انسانی انذار نماید . چنین امامت کبرایی بدون علم لدنی الهی از طریق علم تحصیلی مبتلا به خطا ممکن نیست .

10- زمین هرگز خالی از حجت خدا نمی باشد ، چون او واسطه در فیض الهی و روح جهان امکان است که اگر نباش-د ، طبعا بدن بدون روح متلاشی می شود .

11 - از دیدگاه عقل ، وجدان ، ارتکاز عقلاء ، منطق علم ، بیان آیات و روایات این نتیجه مشخص می ش-ود که ظالم هرگز قابلیت تص-دی مقام امامت را ندارد .

ص: 183

ص: 184

ص: 185

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

( إنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ )

بحث پیرامون عصمت از دید لغت ، کلام و فلسفه ، و لزوم آن برای امام از دید آیات و روایات می باشد .

معنای لغوی عصمت

از نظر واژة لغوی کلمة عصمت از مادّه( عَصْم ) به معنای منع و جلوگیری از ناملایمات است ، عاصم یعنی مانع و بازدارنده ، مثلاً آب کر را به جهت آنکه این آب در اثر ملاقات با نجس منفعل و نجس نمی شود ، آب عاصم می گویند ، البته با این توجه که آب کر ، رنگ ، بو ، و یا طعم نجاست را پیدا نکند وگرنه نجس می شود . پس آب کر به کیفیت و کمیت خاص همانند آب جاری عاصم داشته و مصون از نجاست می باشد .

به همین دید معنای لغوی عصمت می گوییم : پیغمبر و امام معصومند یعنی خداوند صفت قدسی و نیروی ملکوتیی به نام عصمت را در سرشت آنان به ودیعت نهاده که به واسطة آن نیروی ملکوتی( عصمت ) پیامبر و امام هرگز گناه نکرده و دچار خطا نمی شوند ،

ص: 186

البته ملکة عصمت به عنوان مقتضی ، مانع از خطا و گناه می باشد و نه به عنوان علت تام ، تا شبهه جبر مطرح شود .

پس مع-نای عصمت عبارت است از نیروی باطنی مع-نوی که این نیروی معنوی الهی در معصوم به اخ-تیار مانع از گناه می باشد . لذا هنگامی که می گوییم پیامبر و امام معصومند ، بدین معناست که آنان مصون از گناه بوده و مانع از خطا و اشتباه دارند و در جمیع موارد ، چه در موضوعات و چه در مقام اجرای احکام تبلیغ دین اشتباه نمی کنند .

معنای فلسفی و کلامی عصمت

در اصطلاح فلاسفه ، معصوم آن کسی می باشد که امکان و قدرت بر معصیت دارد اما داعی بر گناه کردن ندارد ، زیرا انسانی که گناه می کند به سبب خبث باطن و هوای نفس است ، ولی امام معصوم جهت روحی و نفسی او به قدری تکامل یافته و قوی می باشد که از نظر طهارت روح به مرحلة فناء فی الله رسیده و یک چنین نفس مطمئنة مرتبط به خدا هرگز در قوة خیال او تصور گناه نمی شود .

اشاعره که از جهت بینش فلسفی و کلامی جبری مسلک اند ، معتقدند انسان معصوم

ص: 187

قدرت بر گناه ندارد ، چون وجود عصمت در شخص معصوم صفت و عاملی است که به واسطة آن او قادر بر اطاعت خدا و انجام اعمال حسنه است و از طرفی به لحاظ آنکه سبب و مقتضی معصیت در پیغمبر و امام نیست ، به واسطة همین نیروی عصمت قدرت بر انجام گناه ندارد .

این نظر اشاعره بر خلاف نظر اهل معقول است ، زیرا فلاسفه در مورد انسان معصوم می گویند : معصوم در اثر قداست و طهارت روح ، داعی بر گناه ندارد ، آنها نمی گویند : معصوم قدرت بر گناه ندارد و مجبور است گناه نکند ، برای اینکه بین قدرت و داعی بر گناه فرق است ، معصوم قدرت بر معصیت دارد و می تواند امر الهی را اطاعت نکند اما داعی بر معصیت ندارد ، لذا گناه نمی کند .

در بیان اهل کلام عصمت ملکة قدسیه و قوة باطنی ای می باشد که پیامبر و امام به لحاظ برخورداری از این امتیاز خلقتی و روحی دچار معصیت نشده و هرگز توجهی به اعمال غیر مشروع نمی کنند ، و می توان گفت : این معنا سنخیت بیشتری با معنای لغ-وی عصمت دارد ، چون از نظر لغت ، عصمت

ص: 188

عبارت از نیروی بازدارنده و مانع از خطا و گناه است .

پس در اصل وجود نیروی عصمت در انبیاء و ائمة معصومین تمام صاحب نظران علمی اتفاق نظر دارند ، هم لغوی ، هم فیلسوف ، هم متکلم هم فقیه ، هم اصولی ، هم عارف ، هم صوفی و هم عموم مردم قبول دارند که شخص م-عصوم دارای عصمت است ، نهایت تفاوت در کیفیت وجود عصمت می باشد که آیا این نیروی قدسیة الهی در انسان معصوم ملکه است یا مرتبه قوة عاقله ، یا غریزة باطنی ، یا طهارت و قدرت روحی معصوم

می باشد ؟

این تعابیر مختلف در مورد عصمت امام(ع) به لحاظ اختلاف مصادیق است و می توان گفت : آن چیزی که بازدارنده از گناه و خطای معصوم می باشد ، طهارت روح و شدت ارتباط معصوم با خداوند سبحان است .

بداهت اختیار

1- انسان از جهت خلقت آمیخته با اراده و اختیار آفریده شده ، و در انجام کارها به اختیار خود تصمیم می گیرد که کاری را انجام بدهد یا انجام ندهد و اگر عمل به ارادة خود انسان لازم الصدور می شود تنافی با

ص: 189

اختیاری بودن آن ندارد » الایجاب بالاختیار ، یا الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیاروا «

2- مانع در مورد مقتضی به کار برده می شود و اگر چیزی مقتضی نداشته باشد و بگوییم مانع دارد ، بدون وجه است ، مقتضی باید باشد تا بگوییم مانع دارد ، یا ندارد و با وجود مانع مقتضی به فعلیت نمی رسد . بنابراین مقتضی و قدرت معصیت برای معصوم باید باشد تا بگوییم روح پاک معصوم مانع گناه است و انسان معصوم با اراده و اختیار گرایش به امور غیر مشروع ندارد ، چنان که اغلب مردم عادی و غیر معصوم به اختیار مغلوب جلوه های مادی و شیطانی واقع شده ، مبتلا به گناه می گردند و…

به فرض هم که بگوییم معصوم مقتضی و امکان بر گناه و خطا دارد ولی مانع ، ایمان خالص معصوم است که به جهت آن هرگز میل به معصیت نمی کند . انسان عاقلی که یقین دارد آتش می سوزاند هرگز در حال اختیار و عقل ، خود را در آتش نمی افکند تا بسوزد ، حتی توجه به اینکه خود را بسوزاند ندارد ، چرا که یقین دارد آتش سوزاننده است و همین یقین به خطر سوختن مانع از آن می شود که او خود را در آتش افکند .

ص: 190

در نظر اولیای خدا و امام معصوم یقین به مفسدة گناه بالاتر از سوزندگی آتش است . چون آتش ، عذاب و سوزندگی موقت دارد و چه بسا مانعی جلوی آن را می گیرد ، اما معصیت و مخالفت با دستورات خدا موجب عذاب دائمی انسان می شود ، و امام معصوم با وجود چنین یقینی به خطر معصیت و داشتن ایمان خالص به خدا هرگز در دلش خطور گناه نمی کند ، تا چه رسد به اینکه مرتکب گناه شود .

از اینجاست که فضیلت و کمال معصوم نسبت به دیگران واضح می شود ، یعنی معصوم در حالی که قدرت بر گناه و امکان معصیت دارد ، اما نه تنها گناه نمی کند ، بلکه اصلا تمایل به گناه در او نمی باشد و این همان عصمت و برجستگی روحی است که دیگران از آن برخوردار نیستند .

3- از نظر حکمت آفرینش هرگونه حکمت و سرّی که در وجود انسان عادی است در پیغمبر و امام معصوم هم می باشد ، به عنوان مثال : همان گونه که آدم عادی دارای مراتب نفس اماره ، لوامه و مطمئنه است ، انسان کامل معصوم نیز دارای همین مراتب نفس می باشد . همان گونه که انسان عادی دارای تمایلات غریزی است ، معصوم هم

ص: 191

بالفطره دارای آن تمایلات می باشد . همان گ-ونه که انسان عادی از اهانت ، دشنام ، پرخاش و ظلم منفور است و از تعارفات اخلاقی ، عدل و احسان خوشحال می شود انسان معصوم نیز چنین خصوصیاتی را دارا می باشد . همان گونه که انسان عادی در مسائل زندگی نیاز به لباس ، غذا ، مسکن ، خواب ، دین ، تربیت معاشرت فردی و اجتماعی ، عبادت و پرستش خدا دارد ، انسان معصوم هم به این مسائل نیازمند است ، و از نظر ساختمان خلقت و آفرینش نیز انسان معصوم واجد تمام اوصاف طبیعی یک بشر عادی می باشد .

اما معصوم « بَشَرٌ کَیف بَشَرْ» ، کمال اضافی و امتیاز ملکوت-یی دارد که دیگران از آن بهره مند نمی باشند ، زیرا انسان کام-ل است و در اثر همان امتیاز روحی در مسیر تکامل معنوی و عملی به اوج کمال انسانیت رسیده است ، به علاوه معصوم دارای مرتبة روح القدس است که این مرتبة روحی ضامن عصمت معصوم بوده و موجب شده که معصوم عصمت مطلقه داشته باشد .

4- اشاعره می گویند : معصوم به گونه ای آفریده شده که قدرت بر گناه ندارد و مجبور است ترک گناه کند(1) ، در این صورت واضح است کسی که قدرت

ص: 192


1- شرح تجرید ، از گفته های ابوالحسین بصری در بحث عصمت امام .

بر گناه دارد و گناه نمی کند افضل است از آن کس که مجبور به ترک گناه می باشد ، پس مدح و فضیلت معصوم معنا ندارد .

این بیان بالضروره باطل است ، زیرا چگونه ممکن است مقام انسان عادی از مقام معصوم بالاتر شود ، به علاوه این بینش که انبیاء و ائمه همانند انسانهای عادی می باشند ، کفر و خلاف شرع و عقل است ، برای اینکه از دید عقل ، شخص معصوم انسان کامل و واسطة فیض بین خدا و خلق است ، از دید شریعت هم پیامبر و امام معصوم خلیفه الله می باشند که خداوند وجوب اطاعت آنان را در ردیف اطاعت خودش قرار داده است : ( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أطِیعُواْ اللهَ وَ أطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ )(1).

پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم( علیهم السلام ) به اندازه ای مقام عالی دارند که خداوند متعال مقام اطاعت ، نبوت و ولایت خودش را در اختیار آنها قرار داده است . آنها ولی الله و امین الله هستند و بدون تردید هر کس مقام اطاعت الهی را منکر شود

ص: 193


1- سوره نساء ( آیه 59 )

کافر است و به فرمودة قرآن در آیه حذر ، هر کس امر پیامبر را مخالفت کند ، باید آمادة پذیرش عذاب الهی در دنیا و آخرت باشد : ( …فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أمْرِهِ(رسول الله) أنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ ألِیمٌ )(1)، ( …وَ مَآ آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهَ فَانْتَهُواْ… )(2)، ( …قُل لَّآ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْرًا إلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی… )(3) ، با وجود بیان صریح آیات قرآن که هم اطاعت و هم محبت اهل بیت( علیهم السلام ) را واجب نموده ، آن گاه دیگران چه می توانند در این مورد بگویند ؟

5- عصمت در ملائکه غیر از عصمت پیامبر و امام است ، پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) به مقتضای قانون خلقت تمام مقتضیات انسانی اعم از قدرت اعم از قدرت بر گناه و غیر آن را دارا هستند ، ولی به جهت برخورداری آنها از نیروی عصمت مطلقه ، به اختیار گناه و خطا نمی کنند اما مَلَک موجودی است که قدرت بر گناه ندارد ، چون از جنس بشر نمی باشد تا خصوصیات و حالات بشر را داشته باشد ، ملک موجودی است عقلانی و روحانی که مجرد از غریزه های انسانی و مادی است ، لذا قدرت و داعی بر گناه در ملائکه

ص: 194


1- سوره نور ( آیه 63 )
2- سوره حشر ( آیه 7 )
3- سوره شوری ( آیه 23 )

نیست ، ملائک بندگان مطیع و معصوم الهی اند و به بیان قرآن کریم : ( لَّایَعْصُونَ اللهَ مَآ أمَرَهُمْ )(1) هرگز آنان فرمان خدا را مخالفت نمی کنند .

عصمت امام(ع) از جهت خلقت

دربارة طینت و مادة خلقت پیغمبر(ص) و امام(ع) روایات متعددی ذکر شده مبنی بر اینکه ماده خلقت آنها از اعلا علیین گرفته شده و طینت آنان نیز آمیخته با طهارت و عصمت و بری از هر گونه رجس می باشد که به مقت-ضای همی-ن طهارت طینت ، ائمه( علیهم السلام ) مانع از گناه داشته و معصیت نمی کنند . « عَنْ أبی عَبدِاللهِ(ع) قَالَ: إنَّ اللهَ خَلَقَنَا مِنْ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ أرْوَاحَنَا مِنْ فَوْقِ ذَالِکَ وَ خَلَقَ أرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ أجْسَادَهُمْ مِنْ دُونِ ذَالِکَ فَمِنْ أجْلِ ذَالِکَ الْقَرَابَةُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ (میل) إلَیْنَا »(2) .

امام صادق(ع) فرمود : مادّة خلقت ما از علیین و ارواح ما از فوق علیین آفریده شده ، و ماده خلقت شیعیان ما از مادون علیین و ارواح آنان ازعلیین آفریده شده است که بدین سنخیت آنان به ما علاقه و ارتباط دارند .

ص: 195


1- سوره تحریم ( آیه 6 )
2- اصول کافی ، ج 1 ، ص 389 .

سنخیت بدن و روح

قاعده تناسب و سنخیت اشیاء از قواعد فراگیر و قطعی فلسفی می باشد که به این قاعده هم در مورد اثبات توحید با عنوان : « الواحدلا یصدر منه الا الواحد » استدلال شده و هم در مورد اثبات عدالت و توازن در نظام تکوین و تشریع بدان تمسک گردیده است .

از جمله موارد به کارگیری این قاعده در تناسب روح و بدن می باشد که می باید میان آفرینش بدن و تعلق روح به آن سنخیت وجود داشته باشد

روح انسانی به بدن حیوانی و یا مادّه گیاهی تعلق نمی گیرد ، زیرا این مواد تناسب با روح انسانی ندارند ، جسم حیوانی تناسب با روح حیوانی و مادّه گیاهی تناسب با رشد نباتی دارد .

ائمه( علیهم السلام ) دارای روح القدس و روح ملکوتی می باشند که چنین روحی تناسب با بدن ملکوتی م-نزه از هرگونه رجس و نقص دارد

و امکان ندارد روح قدسی معصوم به بدن مادی تعلق بگیرد ، چون هیچ سنخیت و تناسبی بین روح ملکوتی با بدن مادی و عنصری وجود ندارد ،علاوه بر برهان فلسفی ، واقعیت سنخیت بین روح و بدن را روایات

ص: 196

و آیات قرآن هم تأیید و بیان نموده است : ( فَإذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ )(1) خداوند دربارة خلقت انسان می فرماید : هنگامی که بدن او را تسویه نمودم ، از روح خود در آن دمیدم ، و یا در آیات سوره ابراهیم فرموده : شجرة طیبه شاخ و برگ طیب و میوة پاک دارد و شجرة خبیثه دارای شاخ و برگ خبیث و میوة گندیده می باشد که معنایش همین تناسب و سنخیت اصل و فرع است .

( ألَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَآءِ * تُؤْتِی اُکُلَهَاکُلَّ حِینِ بِإذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللهُ الْأمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ)(2) آیا فکر نمی کنید خداوند چگونه ایمان به توحید را مَثَل به درخت زیبایی زده که ریشة آن در اعماق زمین ثابت و شاخه های پر ثمر آن در فضا گسترش یافته ، همیشه میوه دارد و به طور دائم مردم با عنایت صاحبش از آن بهره مند می شوند .

( وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْاَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ )(3) مَثَل کلمه کفر و روح پلید مانند درخت پلیدی است که از روی زمین برکنده شده ،هیچ ثبات و ارزشی ندارد .

( إنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا )(4) این آیه طهارت و عصمت مطلقة جسمی و روحی اهل بیت را اثبات می کند و

ص: 197


1- سوره حجر ( آیه 29 )
2- سوره ابراهیم ( آیات 25 - 24 )
3- سوره ابراهیم ( آیه 26 )
4- سوره احزاب ( آیه 33 )

می فرماید : اهل بیت از همه گونه نقص جسمی و صفات رذیلة باطنی نظیر بخل ، حسد ، تکبر ، تقلب ، جهل ، جبن ، ظلم ، خیانت ، خطا ، نسیان و گناه ، منزه و پاک می باشند .

آیة تطهیر به لسان فعل مضارع طهارت ائمه( علیهم السلام ) را بیان نموده که در این صورت مفه-وم آی-ه این می شود : خداوند شما اهل بیت را با وجودی که می توانید گناه کنید ، از هر عیب و آلودگی پاک نگه می دارد لذا اگر امکان گناه کردن در ائمه( علیهم السلام ) نمی بود ، آیه به لسان فعل ماضی می فرمود : «و جعلناکم طاهرین» یعنی شما را از نظر خلقت تکوینی به گونه ای منزه آفریدیم که هرگز امکان گناه در شما نباشد ، و حال آنکه بیان آیه چنین نیست ، بلکه استفادة چنین معنایی هم از مادّه و هیئت فعل مضارع نیاز به قرینه دارد .

انحلال همة دادگاهها

مسلک جبر به طور کلی چه در مورد عصمت امام(ع) و چه در مورد غیر عصمت

ص: 198

، به دلیل وجدان و برهان باطل می باشد ، زیرا همان گونه که اشاره شد انسان در کارهایش مختار است ، او برای انجام هر کاری ابتدا فکر نموده و چه بسا پیرامون آن با دیگران مشورت می کند ، سپس تصمیم به انجام یا عدم انجام آن کار می گیرد ، و این امر نشان دهندة آن است که اگ-ر انسان در انجام یا ترک کارهایش مجبور می بود ، دیگر اندیشه و مشورت برای او معنا نداشت .

به علاوه دادگاههای بشری انسان را در انجام کارهایش مختار می بیندچرا که هر روز عقلا دهها و صدها جانی را محاکمه نموده و محکوم به تحمل کیفر می کنند .

اگر عمل انسان و یا جنایت جانی بدون اختیار از او سر زده ، پس چرا برای او در دادگاه محکومیت و مجازات نعیین می کنند ؟ آیا محاکمه و کیفر زمانی که انسان در عمل کردن و یا در عمل نکردن مجبور است ، معقول می باشد ؟ ابدا ، برای اینکه اگر انسان در انجام اعمالش مجبور باشد و هر جنایت و فعل ناشایستی هم که از او سر می زند بر اساس جبر صورت گیرد ، دیگر نیاز به محاکمه و تشکیل دادگاه برای چنین انسان

ص: 199

مجبوری نمی باشد ، بلکه همة دادگاههای عالم باید منحل گردد ، چون معقول و عقلایی نیست که دربارة انسانهای مجبور قانون مجازات جعل کرد و جانی مجبور را محکوم به تحمل کیفر و مجازات نمود .

و از اینکه عقلا و قانون در موارد جنایت ، جانی را محکوم نموده و غیر جانی را تبرئه می کند ، روشن می شود که بشر در کارهایش مختار و قادر بر ترک و انجام است .

از نظر برهان نیز بینش جبر باطل است ، زیرا پذیرش این نظریه مستلزم آن است که خلقت بهشت و جهنم ، عقاب و ثواب ، انزال کتب ، شرایع آسمانی و ارسال پیامبران الهی برای هدایت بشر و بیان احکام دین الهی معنا نداشته باشد ، چرا که وقتی انسان مجبور است معصیت کند یا معصیت نکند ، دیگر اوامر و نواهی پیامبران به انجام تکالیف و ترک معصیت اثر ندارد ، پیامبر چه بگوید یا نگوید ، چه امر و نهی بکند یا نکند ، تاثیر ندارد مردم مجبورند اعمالی را انجام دهند یا انجام ندهند . بنابراین اساس ارسال انبیاء و شرایع آسمانی ، قانون ثواب و عقاب ، نظامات اجتماعی و کیفری همگی لغو و بی اثر می شوند ،

ص: 200

آن گاه آیا چنین چیزی ممکن است که تمام نظام خلقت ، آفرینش انسان ، قوانین شریعت ، نظام عقل و عُقلا عبث و بیهوده باشند ؟!

( أفَحَسِبْتُمْ أنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَ أنَّکُمْ إلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ )(1) آیا می پندارید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما را بازگشتی به سوی ما نیست ؟ ( وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لَاعِبینَ )(2) .

فرق عصمت و عدل

بسیاری از مردم میان عصمت و عدل نمی توانند تمییز دهند ، لذا دچار اشتباه شده و بعضاً این دو را شیء واحد می پندارند و حال آن که بین عصمت و عدل فرقهایی است که اهم آنها قرار ذیل است :

1- عدالت امری عارضی و کسبی است ، انسان به واسطه استمرار اتیان واجبات و ترک محرمات الهی می تواند ملکة عدالت را تحصیل کند

به خلاف عصمت که امری تحصیلی و کسبی نیست ، عصمت مرتبه روح القدُسی و موهبت الهی می باشد که در وجود انسان معصوم به ودیعت نهاده شده است .

ص: 201


1- سوره مؤمنون ( آیه 115 )
2- سوره دخان ( آیه 38 )

2- نیت معصیت اگر حرام نباشد صدمه به عدالت نمی زند ، به خلاف عصمت که نیت معصیت به آن صدمه می زند ، چون بیان شد که معصوم در اثر قداست روحی هرگز تخیل گناه نمی کند .

3- ارتکاب معصیت به عنوان خطا و اشتباه ناقض عدالت عادل نمی باشد اما ارتکاب معصیت به عنوان خطا و اشتباه ناقض عصمت است ، چون معصوم مصون از خطا می باشد و در صورت انجام خطا نمی توان گفت آن کس معصوم است .

4- عدالت قابل زوال است ، عادل اگر گناه کبیره کند یا اصرار به گناه صغیره ورزد از عدالت ساقط می شود اما عصمت قابل زوال نیست ، چون معصوم عصمت مطلقه دارد ، هر چند که در قلمرو امکان سلب کمال از کامل و جمال از جمیل استحالة عقلی ندارد ، زیرا همه هر درجه ای از درجات کمال را که در خارج دارا هستند از فضل و نعمت خداوند متعال می باشد ، ولی در عین حال به دلیل برهان ابدیت بالعرض امتنان و فضل عظیم الهی ، ولایت و نبوت تکوینی ( ارتقای نفس نبی به درجه کمال خاصی که قابلیت دریافت وحی را دارد ) از نبی و امام ، و عصمت از معصوم قابل سلب

ص: 202

نیست ،البته نه آن گونه که برخی مانند مرحوم آخوند(1)

می گوید : نبوت تکوینی لازم وجود نبی است و قابل تغییر نمی باشد و…

بدون تردید این بیان آخوند مورد تأمل می باشد ، چون ولایت و نبوت تکوینی فضل خداوند است و به دست اوست که این فضل را عطا نماید و یا عطا نکند ، آن را باقی بگ-ذارد و یا باقی نگذارد ( … أللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ… )(2) .

به علاوه به مقتضای سلطنت مطلقة الهی ایجاد و سلب هر وجود و کمالی در قلمرو قدرت خداوند سبحان است .

5- حصول ملکه عدالت برای انسان در هر مرحله ای از مراحل عمر ممکن می باشد ، امکان دارد انسان در اول بلوغ و جوانی عادل نباشد ولی بعداً در اثر توبه و اعمال حسنه عادل شود ، یا به عکس در ابتدا عادل بوده اما بعد در اثر معصیت از عدالت ساقط گردد ، ولی عصمت امری نیست که گاهی باشد و گاهی نباشد ، نور الهی و قوة قدسیه عصمت از همان ابتدای خلقت پیغمبر(ص) و امام(ع) در وجود معصوم نهاده شده و قابل زوال نمی باشد ص: 203


1- کفایه الاصول ، ج 2 ، تنبیه 12 ، استصحاب .
2- سوره انعام ( آیه 124 )

6- ارتکاب گناه صغیره در صورتی که اصرار بر آن نباشد تنافی با عدالت عادل ندارد ولی تنافی با عصمت دارد .

7- شناخت عدالت امری ممکن است ، انسان می تواند عادل را به واسطة انجام اعمال حسنه و آثار عدالت بشناسد ، اما عصمت امری مخفی است که جز خداوند متعال یا پیغمبر به وسیلة الهام الهی ، کسان دیگر از آن مطلع نمی باشند و به همین جهت تعیین امام کار خداوند سبحان است چون عصمت امام را کس دیگر نمی داند تا با آگاهی از آن بتواند شخص معصومی را امام تعیین کند .

8 - قول عادل به واسطه دلیل شرعی و تأیید معص-وم حجت است ، اما قول و کلام امام(ع) به جهت آنکه عین علم به واقع می باشد ، بالذات حجیت دارد ، به علاوه صریح آیات قرآنی قول معصوم را حجت دانسته است : ( … وَ مَآ آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُواْ… )(1) ( وَ مَایَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إنْ هُوَ إلَّا وَحْیٌ یُوحَی )(2) .

9- عقلاً و نقلاً وجود ملکة عصمت در پیغمبر و ائمه( علیهم السلام ) و حضرت زهرا(س) یقینی است ، و در مورد وجود

ص: 204


1- سوره حشر ( آیه 7 )
2- سوره نجم ( آیات 4 - 3 )

آن در غیر پیغمبر و امام و کسانی که دارای صفات عالیه و کرامات الهیه می باشند اختلاف است ، اما عدالت عادل برای کسی یقینی نمی باشد و تا زمانی که دلیل قطعی و اطمینان بر عدالت عادل نباشد ، اثبات عدالت نمی شود .

عصمت امام از نظر قرآن

از جم-له آیاتی که دلالت بر لزوم عصمت پیغمبر و ام-ام دارد ، آیه مبارکه تطهیر می باشد . از اُم سلمه شأن نزول آیة تطهیر دربارة امام علی ،فاطمة زهرا و فرزندانش امام حسن و امام حسین( علیهم السلام ) روایت شده(1) که این روایت ام سلمه را افراد مختلف به طرق متعدد چنین بیان کرده اند :

1- در غایت المرام عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش در مسند خود از اُم سلمه نقل می کند که : پیغمبر اکرم(ص) در خانة من بود ، علی ، فاطمه حسن ، حسین ، جبرئیل و میکائیل نیز همراه پیامبر بودند و در این حال که آنها یک جا جمع شده بودند آیة تطهیر در شأن اهل بیت پیغمبر(علیهم السلام ) نازل شد .

ص: 205


1- المیزان ، ج 16 ، ص 317 .

اُم سلمه می گوید : بعد از نزول آیة تطهیر خطاب به پیامبر عرض کردم : یا رسول الله من هم از اهل بیت شما هستم ؟ حضرت فرمود : خیر ، » کُنتِ عَلَی خَیْر وَ إنَّکَ مِن أزْوَاج النَّبی (ص) « ای اُم سلمه تو از زنهای پیغمبری نه از آل پیغمبر(ص) .(1) از جوابی که پیامبر(ص) برای اُم سلمه داد و او را به عنوان یکی اززوجات خود نام برد ، روشن می شود که هیچ یک از زنهای پیغمبر از زمرة اهل بیت نمی باشند ، چون اگر مقصود رسول الله(ص) تنها اُم سلمه بود که او از اهل بیت نیست ، حضرت به طور قطع می فرمود : اُم سلمه تو از اهل بیت من نمی باشی ، و دیگر نیاز به این نبود که پیامبر(ص) کلمة ازواج را که جمع زوجه است و شامل تمامی زوجات آن حضرت می شود ، بکار گیرد و به همین فرمایش

ص: 206


1- … عن عمار الدُهنی عن عُمره بنت افعی عن ام سلمه قالت: نزلت هذه الآیه(تطهیر) فی بیتی و فی البیت سبعه ، جبرئیل و میکائیل و رسول الله و علی و فاطمه والحسن والحسین صلوات علیهم و قالت و کنت علی الباب فقلت یا رسول الله ألیست من اهل البیت؟ قال: إنک علی خیر ، إنک من أزواج النبی و ما قال إنک من اهل البیت ، بحارالانوار ، ج 25 ، ص 214 . تأویل الآیات الظاهره ، ص 451 . أمالی صدوق ، ص 472 .

پیامبر(ص) هم بطلان نظر کسانی که می گویند عایشه از اهل بیت پیغمبر(ص) است ، واضح می شود که هیچ یک از زنان پیامبر(ص) چه عایشه و چه اُم سلمه و… از زمرة اهل بیت نمی باشند .

2- ابن جریر طبری ، ابن منذر ، ابن ابی حاتم طبرانی ، ابن مردویه و جمعی دیگر از محققان اهل سنت این حدیث را از اُم سلمه نقل کرده اند که : پیامبر گرامی اسلام(ص) در خانة من زیر کساء خیبری استراحت کرده بود ، در این هنگام فاطمه(س) وارد شد ، پیغمبر(ص) به آن مخدّره فرمود : فاطمه ! علی و حسنین هم را بیاور . فاطمة زهرا(س) به خانه اش بازگشت و به همراه علی و فرزندانش نزد پیامبر آمد ، آن گاه همگی کنار پیامبر زیر کساء قرار گرفتند که آیة تطهیر دربارة آنها نازل شد ، پیامبر(ص) کساء( عبا ) را روی علی و باقی اصحاب کساء پهن نمود و دستها را به دعا بلند نموده ، عرض کرد : «أللهُمَّ إنَّ هَؤُلائِی أهْلُ بَیتِی وَ خَاصِیَ فَأذهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیرا » پروردگارا اینان اهل بیت من و خاصان من می باشند ، بار خدایا آنان را از هر پلیدی پاک و منزه قرار ده ، و این دعا را پیامبر سه مرتبه تکرار کرد .

ص: 207

اُم سلمه می گوید : در انتظار بودم شاید من هم از آل آن حضرت محسوب شوم ، لذا سؤال کردم : یا رسول الله « أنَا مَعَکُمْ؟ « آیا من هم از شما اهل بیتم ؟ پیامبر(ص) فرمود : « إنَّکَ عَلَی خَیرْ » اُم سلمه برای تو خیر است ، تو از اهل بیت من نیستی ، اهل بیت من علی ، فاطمه ، حسن و حسین می باشند .(1)

3- در المنثور ازابی سعید خدری نقل شده : هنگامی که آیة تطهیر نازل شد ، پیامبر(ص)40 روز هر صبح بر درب خانة علی و فاطمه می آمد و می فرمود : « السلام علیکم یا اهل البیت و رحمة الله و برکاته ، الصلاة رحمکم الله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا ، انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم » ای خاندان پیامبر ! سلام و رحمت خدا بر شما ، ای اهل بیت عصمت و طهارت شما آن کسانی هستید که خداوند هر گونه پلیدی و زشتی را از شما دور ساخته است ، هر کس با شما دشمنی ورزد دشمن من است و هر کس متابعت شما را نماید ، تبعیت مرا کرده است .

4- ابن مردویه و ابن عباس نقل کرده اند : پیامبر اسلام(ص) وقتی به نماز

ص: 208


1- روی ابن بطریق فی العمده باسناده عن الثعلبی من تفسیره باسناده الی ام سلمه ، ان رسول الله(ص) قال لفاطمه صلوات الله علیها ایتینی بزوجک و ابنیک فجائت بهم ، فألقی علیهم کساء ثم رفع یده علیهم ، فقال: اللهم هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتک و برکاتک علی آل محمد فإنک حمید مجید ، قالت (ام سلمه): فرفعت الکساء لأدخل معهم ، فاجتذبه(پیامبر) و قال: انک علی خیر ، بحارالانوار ، ج 25 ، ص 242 .

می آمد درب خانة علی می رفت و این جملات را بیان می کرد :« السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ، اهل البیت انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس و یطهرکم تطهیرا «(1)

5- طبرانی از ابی حمراء نقل می کند : پیامبر اسلام(ص) را دیدم که 6 ماه به درب خانة فاطمه و علی می آمد و آیه تطهیر را می خواند ، در بعضی روایات نُه ماه هم ذکر شده است .

« عن انس قال: کان رسول الله(ص) یمر بیت فاطمه بعد ان بنی علیها علی علیهما السلام ستة اشهر و یقول الصلاة اهل البیت انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت »(2)

از این قبیل روایات از طریق عامه و خاصه فراوان نقل شده ، از جمله اهل سنت به چهل طریق از ام سلمه و عایشه و ابوسعید خدری و سعد و وائله ابن اسقع و ابوالحمراء و ابن عباس و ثوبان (غلام پیغمبر) و عبدالله بن جعفر و علی و حسن بن علی نقل کرده اند که اهل البیت علی و فاطمه و حسنین اند .

شیعه نیز به متجاوز از سی طریق از امیرالمؤمنین و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام رضا و ابوذر و ابو لیلی و ابوالاسود دوئلی و عمرو بن میمون أودی و سعد بن ابی وقاص و ام سلمه روایت نموده اند که پیغمبر

ص: 209


1- عن علی(ع) قال: کان رس-ول الله(ص) یأتینا کل غداه فیق-ول: الصلاه رحمکم الله الص-لاه ، انم-ا یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرک تطهیرا ، أمالی طوسی ، ص 89 .
2- بحارالانوار ، ج 25 ، ص 237 .

و علی و فاطمه و حسنین دور هم گرد آمده بودند و کساء پیغمبر همه را در بر گرفته بود که این آیه نازل گشت و آنان را مورد خطاب قرار داد : ( إنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً )(1) .

سخنان عکرمه و عروه

بعضی عامه ( عکرمه و عروه ) می گویند : آیه تطهیر به قرینة سیاق ، زنان پیامبر را شامل می شود ، چون ابتداء آیه تطهیر و آیات ماقبل و مابعد آن مانند ( قرن فی بیوتکن ) خطاب به زنهای پیغمبر می باشد ، و به فرض هم که بگوییم آیه تطهیر در مورد اصحاب کساء نازل شده و تنها آنان را شامل است ، اما چه مانع دارد که آیه زنان رسول الله(ص) را نیز شامل گردد .

پاسخ ، اولاً : این نقل از جهت سند اعتبار ندارد ، زیرا عکرمه از مردم مغرب بوده و از موالی( برده ) ابن عباس(2) بوده که از جمله کذّابین و منحرفین بدنام است ، به علاوه او جزو خوارجی می باشد که تا می توانسته با امام

ص: 210


1- سوره احزاب ( آیه 33 )
2- تاریخ تفسیر قرآن کریم ، ص73 .

علی(ع) و اهل بیت نصب عداوت می کرده است .(1) البته تأمل دارد .

ثانیاً : روایات متعدد و متواتر از اُم سلمه و دیگران نقل شده که زنان پیامبر از اهل بیت نیستند . از زید بن ارقم در این باره سؤال شد ، آیا همسران رسول الله(ص) از جملة اهل بیت اند ؟ قسم یاد کرد ، نه ، اهل بیت مرد ازتیره و عصبه رجل می باشد ، زن به حکم قانون ازدواج مدتی با مرد زندگی می کند و اگر از شوهرجدا شود یا مرد او را طلاق دهد به نزد قوم و عشیره خود برمی گردد نه اینکه به نزد عشیره شوهر مراجعت نماید ،« فقال (زید): لا و ایم الله ، إن المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر ثم یطلق-ها فترجع إلی ابیها و قومها ، اهل بیته(پیامبر) اصله و عصبته الذین حرموا الصدقه بعده .(2)

ثالثاً : اگر بگویند سیاق آیة تطهیر را چه می کنید ؟ می گوییم : جوابش داده شد ، به علاوه در خود آی-ه تطهیر قرینه وجود دارد که مراد از آیة مبارکه زنهای پیغمبر(ص) نمی باشند ، زیرا در جملة ( لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ) ضمیر«کُم » جمع مذکر مخاطب است و این

ص: 211


1- سفینه البحار ، ج 2 ، ص260 . حیات الامام حسن(ع) ، ج 1 ، ص 87 .
2- حیات امام حسن(ع) ، ج 1 ، ص 87 ، باقر شریفی

روشن می کند که زوجات پیامبر(ص) مراد نمی باشند که اگر مراد می بودند در آیه ضمیر جمع مخاطب مؤنث : لیذهب عنکن الرجس ، یا ضمیر جمع مؤنث غایب : لیذهب عنهن الرجس ، ذکر می شد ، همچنان که در باقی آیات ضمایر جمع مؤنث ذکر شده است : ( وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْاُولَی وَ أقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آتَیْنَ الزَّکَاةَ وَ أطِعْنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ إنَّمَا یُرِیدُاللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطّهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا* وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللهِ وَالْحِکْمَةِ إنَّ اللهَ کَانَ لَطِیفًا خَبیرًا )(1) .

« قال ابوالجارود و قال زید بن علی بن الحسین : ان جهالا من الناس یزعمون انها ارادالله بهذه الآیه ازواج النبی(ص) و قد کذبوا و اثموا و ایم الله لو عنی بها ازواج النبی(ص) لقال: لیذهب عنکن الرجس و یطهرکن تطهیرا و لکان الکلام مؤنثا کما قال: ( وَاذْکُرنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ وَ لَسْتُنَّ کَأحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ ) »(2) .

رابعاً : ممکن است کلمة اهل بیت پیغمبر(ص) از نظر لغت و اصطلاح عمومی مردم ، اقارب پیامبر مانند عقیل ، حمزه ، جعفر ، عبدالله و… حتی زنهای پیامبر را شامل شود ، چون عامه مردم از اهل رجل و از آل پیامبر ، بستگان و زنان پیامبر به ذهنشان می آید ، ولی بحث ما در این مورد از جهت اصطلاح عوام مردم نمی باشد که در

ص: 212


1- سوره احزاب ( آیات 34 - 33 ) . رسول الله(ص) مف-سر قرآن است ، هنگامی که فرمود : مراد از آیه تطهیر اهل بیت است ، دیگر چه کسی می تواند سخنی بگوید .
2- بحارالانوار ، ج 35 ، ص 207 . تفسیر قمی ، ج 2 ، ص 193 .

اصطلاح مسامحه ای آنان «آل» چه کسی است و چه کسی نیست . بحث در اصطلاح خاص قرآن می باشد که از نظر بیان قرآن و روایات ، در آیه تطهیر مراد از اهل بیت پیامبر(ص) چه کسانی می باشند ؟

به مقتضای اصطلاح آیات قرآن ، قرائن و ضمایر جمع مذکر که در خود آیه تطهیر ذکر شده ، مصداق اهل بیت ، ائمه( علیهم السلام ) می باشند ، چرا که اگر منظور آیه زوجات پیامبر(ص) بود بایستی ضمیر مؤنث به کارمی رفت و حال آنکه در آیه از آل پیامبر(ص) به ضمیر مذکر یاد شده است البته در این مورد بعضی ایراد نموده اند که با وجود حضرت زهرا(س) درجمع افراد اهل بیت می بایستی در آیه رعایت حال آن حضرت می شد و ضمیر تأنیث در حق او به کار می رفت ، در صورتی که این گونه نیست .

در جواب چنین ایرادی می توان گفت : صیغة جمع مذکر در آیه با وجود حضرت زهرا(س) در جمع آل پیامبر که همگی مرد می باشند ، به اعتبار تغلیب

ص: 213

است ، چون تغلیب در جایی است که در میان جمعی افراد ، عده ای مذکر و برخی مؤنث باشند ، آن گاه به لحاظ بیشتر بودن افراد ذکور در آن جمع ، مردان را بر زنان غلبه می دهند ، در آیة تطهیر نیز به لحاظ کثرت افراد معصوم مذکر از فرد معصوم مؤنث( فاطمه ) ، تغلیب به کار رفته و ضمیر مذکر آمده است .

در بیان روایات هم کلمة اهل بیت پیامبر(ص) خصوص امام علی(ع) فاطمه(س) ، امام حسن و امام حسین و باقی ائمه( علیهم السلام ) را شامل می شود ، و زنها و بستگان دیگر پیامبر را در بر نمی گیرد ، به علاوه روایات بسیاری در شأن نزول آیه تطهیر داریم که هیچکدام از آن روایات نگفته آیه تطهیر در ضمن آیاتی که ارتباط به زنان پیامبر دارند ، نازل شده و از جزء همان آیات می باشد ، حتی کسانی که می گویند آیه تطهیر اختصاص به زنان پیام-بر دارد ، این مطلب را نگفته اند ، بلکه صریح حدیث ثقلین ، عترت و اهل بیت پیامبر(ص) را عِدل و همتای قرآن بیان کرده و بین قرآن و عترت ملازمه می داند که : » ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا « ، آیا زنان پیامبر و اقارب آن حضرت همانند حمزه ، عباس و عقیل و…

ص: 214

همتای قرآن و حجت خدایند که هر کس دنبال آنان برود گمراه نمی شود ؟ یا اهل بیت عصمت و ائمه معصومین( علیهم السلام ) همتای قرآن و حجت الهی می باشند؟ بدون شک به دلایل و براهین عقلی و نقلی متواتر ، اهل بیت و ائمه معصومین مصداق آیه تطهیر و حجت الهی بر مردم می باشند .

ترغیب ازواج النبی

ممکن است سؤال شود اگر آیة تطهیر زنان پیامبر(ص) را شامل نیست پس چگونه این آیه در ضمن آیاتی که خطاب به زنان پیامبر(ص) می باشد ذکر شده است ؟

پاسخ : قرآن کریم برای پیامبر(ص) یک مرتبه نازل نشده ، بلکه قرآن مدت 23 سال ، آیه به آیه بر پیغمبر اسلام نازل گردیده است ، لذا ممکن است به لحاظ حکمتی و به دستور خود نبی اکرم(ص) آیه تطهیر در خلال آیات دیگر ت-دوین شده باشد و یا امکان دارد بعد از رحلت پیامبر(ص) مؤلفین قرآن این کار را اشتباهاً انجام داده باشند ، البته این امکان وقوعی باطل است ، چون قرآن در زمان خود پیامبر(ص) جمع آوری و تدوین گردید .

اما پاسخ دیگری که در این زمینه می توان بیان کرد ، این است که شاید

ص: 215

گنجاندن آیه تطهیر در ضمن آیات خطاب به زنهای پیامبر(ص) جهت ترغیب آنان برای حفظ حیثیتشان باشد که آنها از نظر حیثیتی همانند زنهای دیگر نمی باشند ، یعنی همان گونه که اهل بیت پیغمبر(ص) نزد خداوند آن همه شرافت و مقام دارند که خداوند دربارة طهارت و پاکی آنان آیه نازل نموده و رسالت و امامت الهی را بدانها س-پرده است ، شما زنان پیام-بر نیز مواظب رفتارتان باشید ، حیثیت شما با حیثیت زنان عادی فرق دارد ، شما در بیت رسالت زندگی می کنید و نسبت همسری به رسول الله(ص) دارید ، حرکات شما از جهت مقررات اسلامی و تدیّن و تقوا باید الگو برای زنان دیگر باشد ،(وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْاُولَی ) مبادا رفتار شما بیت وحی و رسالت را ک-ه جایگاه اهل بیت عصمت است ، زیر سؤال ببرد و لکه دار نماید .

به همین سنخیت ، مسئولیت زنان پیغمبر با مسئ-ولیت مردم عادی و کسانی که انتساب و ارتباط خاص با پیامبر(ص) ندارند ، مساوی نمی باشد ، و چنین تناسبی هم از جهت عقلایی و هم از جهت عقلی و شرعی ایجاب می کند که آیه تطهیر در خلال آیاتی که وظیفة زنهای پیامبر(ص) را بیان نموده ، ذکر

ص: 216

شود تا ترغیب و هشداری برای زنان رسول خدا(ص) نسبت به انجام وظایف و تکالیفشان در بیت رسالت و نبوت باشد .

ارادة تکوینی

نکته ای که در آیه تطهیر قابل توجه است اینکه ارادة تکوینی خداوند سبحان به طهارت و عصمت مطلقة اهل بیت( علیهم السلام ) تعلق گرفته است برای اینکه خداوند به علم ازلی می دانست ائمه( علیهم السلام ) با اراده و اختیار معصیت نمی کنند ، لذا مطابق همان ارادة تکوی-نی الهی که به طهارت و عصمت اختیاری آنان تعلق گرفته در خارج هم ائمه( علیهم السلام ) هر یک آمیخته با طهارت تکوینی می باشند ، یعنی آیه تطهیر در واقع بیانگر چگونگی خلقت و آفرینش ائمه( علیهم السلام ) است که آنان منزه از هرگونه رجس معنوی( معصیت ، بخل ، حسد و… ) و خلقتی می باشند .

اراده تشریعی الهی متبلور در خطاب تکلیفی است و این خطاب و اراده تشریعی برای همة افراد بشر یکسان می باشد ، خطاب اطاعت و عدم معصیت خداوند تنها اختصاص به ائمه( علیهم السلام ) ندارد ، بلکه شامل حال مردم عادی هم می باشد .

ص: 217

نتیجه : ( إنَّمَّآ أمْرُهُ إذَآ أرَادَ شَیْئًا أن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ )(1) ، تخلف اراده تکوینی الهی از مراد «عصمة اهل البیت من کل ذنب و معصیة و رجس» امکان ناپذیر است .

اولی الامر

2- آیه دیگری که دلالت بر عصمت امام دارد ، آیه اولی الامر می باشد : ( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُ-واْ أطِیعُواْ اللهَ وَ أطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُوْلِی الْأمْرِ مِنْکُمْ … )(2) .

ابی بصیر می گوید : از امام محمدباقر(ع) در مورد آیه اولی الامر سؤال کردم ؟ حضرت فرمود : این آیه دربارة علی بن ابیطالب و حسن و حسین نازل شده است .

ابی بصیر : پس چرا اسم مبارک آن حضرت و اهل بیت او در آیه ذکر نشده ؟ امام باقر(ع) فرمود : در کتاب خدا( قرآن ) احکام نماز ، زکات و حج ذکر شده ، ولی آیا خصوصیات و جزئیات آنها نیز در قرآن بیان شده که مثلاً نماز ظهر چهار رکعت و نماز صبح دو رکعت می باشد ، زکات هر چهل درهم یک درهم است و طواف کعبه هفت مرتبه می باشد

ص: 218


1- سوره یاسین ( آیه 82 )
2- سوره نساء ( آیه 59 )

و… ، خیر این خصوصیات را رسول الله(ص) که مفسر قرآن است بیان داشته است .

همچنین مفسر آیه اولی الامر رسول خداست ، هنگامی که این آیه نازل شد ، پیامبر(ص) آیه را از حیث مفهوم و مصداق تفسیر نمود که اولی الامر عبارت از ائمه معصومین ، علی و حسن و حسین( علیهم السلام ) می باشند و سفارش آنها را به مردم نمود : « فَقَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) فِی عَلِیٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلیٌّ مَوْلَاهُ ، وَ قَالَ(ص) اُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللهِ وَ أهْل بَیْتِی فَإنِّی سَألتُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أنْ لَا یُفَرِّقَ بَینَهُمَا حَتَّی یُوردَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأعْطَانِی ذَالِکَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُم فَهمْ أعْلَمُ مِنْکُم وَ قَالَ إنَّهُمْ لَنْ یُخْرجُوکُم مِنْ بَابِ هُدًی وَ لَنْ یُدْخِلُوکُم فِی بَابِ ضَلَالَةٍ … »(1) .

پس به ضرورت حکم عقل و بیان روایات مصداق تعیینی اولی الامرائمه معصومین( علیهم السلام ) می باشند .

قرآن می فرماید : ( … إنْ جَآئَکُمْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُواْ… )(2) ، اگر در یک مورد جزئی فاسقی برای شما خبر آورد ، بدون تحقیق خبر فاسق را قبول نکنید ، آن گاه در مسئلة امامت که سرنوشت دین و دنیای بشر به آن بستگی دارد ، چگونه ممکن است خداوند بفرماید فاسق لازم الاطاعه است ، آیا چنین چیزی از دید عقل و شرع ممکن است ؟ و به فرمودة قرآن : ( … فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)(3) ؟

ص: 219


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 286 .
2- سوره حجرات ( آیه 6 )
3- سوره یونس ( آیه 35 )

تمام متصدیان ظالم و فاسق تخصصاً از مصداق آیه خارج می باشند ، دیگر نوبت به بحث نمی رسد که بگوییم ظالم قابلیت حاکمیت را دارد یا ندارد . ائمه معصومین( علیهم السلام ) مصداق تعیینی و انحصاری آیه اولی الامر می باشند ، آن هم نه به جهت اینکه مفهوم آیه از باب تطبیق کلی بر مصادیق می باشد و ائمه نیز مصداق اکملند ، خیر ، از باب تعیین است .

جابر بن عبدالله انصاری می گوید : هنگامی که آیه اولی الامر نازل شد ، از رسول الله(ص) سؤال کردم ، اولی الامر کیانند که خداوند اطاعت آنان را در ردیف اطاعت شما ق-رار داده است ؟ رسول گرامی اسلام(ص)

ائمة معصومین( علیهم السلام ) را یکی پس از دیگری مصداق اولی الامر معرفی نمود .

« قلت (جابر): یا رسول الله(ص) عرفنا الله و رسوله فمن اولوا الامر الذین قَرَنَ الله طاعتهم بطاعتک؟ قال (ص): هم خلفائی یا جابر و ائمة المسلمین بعدی ، اولهم علی بن ابی طالب (ع) ثم الحسن ، ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف فی التورات بالباقر و ستدرکه یا جابر فاذا لقیته فاقرئه منی السلام ، ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ، ثم علی بن موسی ، ثم محمد بن علی ، ثم علی بن محمد ، ثم الحسن بن علی ، ثم سمیّی و کنیّی حجت الله فی ارضه و بقیته فی عباده ابن الحسن بن علی ، ذاک الذی یفتح

ص: 220

الله تعالی ذکره علی یدیه مشارق الارض و مغاربها ، ذاک الذی یغیب عن شیعته و اولیائه غیبة لا یثبت فیها ( ثابت نمی ماند در آن غیبت) علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان ، قال جابر : فقلت له: یا رسول الله فهل ینتفع الشیعته به (امام) فی غیبته؟ فقال(ص): ای (بله) والذی بعثنی بالنبوة انهم ینتفعون به (امام) یستضیئون بنور ولایته(امام) فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان تج-لاها (جللها) السحاب ، یا جابر هذا (رمز غیبت امام) مکنون سرالله و مخزون علمه فاکتمه الا عن اهله »(1).

این حدیث شریف هم از نظر سند صحیح است ، زیرا جابر از اصحاب معتبر رسول الله(ص) می باشد که عصر (عج) معصوم را درک نموده وهم از نظر دلالت به صراحت است که مصداق تعیینی و انحصاری اولی الامر دعائم الاسلام .

یعنی ائمه معصومین( علیهم السلام ) را یک به یک مشخص کرده است .

نظریات دیگری حول معنای اولی الامر ذکر ش-ده که برخی از آنها عبارتند از :

1- اولی الامر مطلق زمامداران و سلاطین اعم از ظالم و فاسق است .

ص: 221


1- تفسیر نورالثقلین ، ج 2 ، ص 86 ، شماره 331 . بحارالانوار ، ج 36 ، ص 250 . أبی عَبْدِاللهِ(ع) … قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ أطِیعُواْ اللهَ وَ أطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُولِی الْأمْر مِنْکُمْ ، فَکَانَ عَلِیٌّ(ع) ثُمَّ صَارَ مِنْ بَعْدِهِ الْحَسَنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ الْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ هَکَذَا یَکُونُ الْأمْرُ إنَّ الْأرْضَ لَاتَصْلُحُ إلَّا بِإمَامٍ … ، اصول کافی ، ج 2 ، ص 21 باب

2- اولی الامر مطلق نمایندگان مردم در هر عصری می باشد .

3- منظور از اولی الامر علماء حل و عقدند .

4- اولی الامر آمران و فرماندهان لشکر اسلام می باشند .

5- مراد از اولی الامر خلفای اربعه اول است ، و…

تمام این نظریات خلاف ظاهر آیه و خلاف صریح روایات و در نتیجه مردود می باشند ، نظریه اول شرعاً و عقلاً باطل است ، چون مستلزم نقض غرض و محال است ، به علاوه سلاطین و زمامداران تخصصاً از آیه اولی الامر خارج می باشند .

نظر دوم و سوم نیز همین اشکال را دارند ، زیرا به فرض که اطاعت نمایندگان مردم و علماء حل و عقد لازم باشد ، اما این امر مشروط و در صورتی واجب است که آنها حکم خدا را بیان کنند ، و از طرفی این معنا خلاف اطلاق ظاهر آیه می باشد ، چرا که چنین قیدی در آیه نیست بلکه در آیه لزوم اطاعت اولی الامر به صورت مطلق بیان شده است .

نظر چهارم و پنجم نیز باطل است ، چون در این صورت باید بعد از

ص: 222

زمان خلفا و صدر اسلام آیه مصداق نداشته باشد ، و حال آنکه این خلاف ظهور و نصوص آیات و روایات است . ظاهر آیه مطلقا در هر زمان و مکانی اطاعت اولی الامر را واجب می داند که این معنای ظاهر جز برای امام معصوم برای هیچکس دیگری قابل تعیین و تطبیق نیست .

بنابراین هم از دید عقل و هم از نظر آیات و روایات صحیح السند روشن می شود که مصداق تعیینی و انحصاری آیه اولی الامر امامان معصوم( علیهم السلام ) می باشند که علی الاطلاق اطاعت آنها واجب است .

سخن فخر رازی

1- فخر رازی می گوید : آیه اولی الامر دلالت بر لزوم عصمت صاحبان امر دارد و اگر اولی الامر معصوم نباشد ، اطاعتش واجب نیست ، و مقصود از اولی الامر نیز اصحاب حل و عقد است که اینان اگر بر امری اجماع نمودند ، اجماعشان خطا نیست .

فخر رازی قبول دارد که اولی الامر باید معصوم باشد ، اما معنای اولی الامر و معنای عصمت را تحریف کرده و می گوید : مراد از اولی الامر اهل حل و عقدند و مراد از معصوم ، اصحاب اجماع است نه امام معصوم .

ص: 223

پاسخ ، اولاً : این معنا خلاف ظاهر آیه می باشد ، چون آیه می گوید : اطاعت هر یک از صاحبان امر الهی به طور مستقل واجب است ، دیگر آیه دلالت ندارد اطاعت اصحاب اجماع در امور مسلمین و در مورد امامت به طور دس-ته جمعی واجب می باشد .

ثانیاً : در حجیت اجماع بین عامه( اهل سنت ) و امامیه اختلاف است ،

عامه در حجیت اجماع موضوعیت قائلند و می گویند : اجماع بِما هِیَ اجماع حجت است هر چند که کاشف از قول معصوم نباشد .

اما علمای امامیه بر حجیت اجماع طریقیت قائلند و می گویند : اجماع در صورتی حجت است که کاشف از قول معصوم یا کاشف از دلیل معتبر شرعی باشد ، اجماع بما هی اجماع حجیت ندارد .

ملاک حجیت اجماع

عامه می گویند پیامبر(ص) فرموده : « لا تجتمع امتی علی خطا » ، در این روایت از اجماع امت نفی خطا شده و برای آن مصونیت از خطا لحاظ شده است ، بنابراین هنگامی که اجماع مصون از خطا بود ، خود دلیل مستقل برای اثبات حکم شرعی است .

آیا به این استدلال و روایت ! اهل سنت می توانند چنین مدعایی را ثابت

ص: 224

کنند که اجماع به طور مطلق و به شکل موضوعی معتبر و حجت است یا نه ؟

پاسخ منفی می باشد ، زیرا اولاً : این روایت هم از جهت سند و هم از جهت دلالت مخدوش است و نمی تواند حجیت اجماع را اثبات کند .

الف - از جهت سند در کتب حدیث وجود چنین روایتی ثابت نشده که از رسول خدا(ص) نقل شده باشد ، به علاوه اشکالات سندی زیر هم بر آن وارد است :

1- روایت عامی است .

2- گویند روایت تعدد نقل دارد و مستفیض است ، که این بیان هم نادرست می باشد ، چون در کتب عامه ( مستدرک حاکم ) نقل این روایت منتهی می شود به سه نفر ( ابن عمر ، ابن عباس ، مالک بن انس ) و عدد سه مستفیض نیست بلکه مصادره می باشد و به فرض پذیرفتن استفاضه از سنخ خبر واحد است ، نه از سنخ خبر متواتر که در این صورت باز هم حدیث نیاز به تنقیح سند دارد .

3- بعد از رحلت رسول الله(ص) این روایت از اختلاقات سیاسی و زمینه ساز خلافت ابوبکر بوده . شاهد بر مسئله ، استقالة خود ابوبکر از خلافت است و همچنین این سخن عمر که گفت : خلافت ابوبکر به خطا و لغزش صورت

ص: 225

گرفت ، « أنَّهُ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّاب مَعَ کَوْنِهِ وَلِیًّا وَ نَاصِرًا لِأبی بَکرْ ، بَیْعَةَ أبی بَکرْ فَلتَةً ( هی الزّلة والخطیئة ) وَقَی اللهُ الْمُسْلِمینَ شَرَّهَا ، فَمَنْ عَادَ إلَی مِثلهَا فَأقْتُلُوه ، و لا یتصور فی التخطئه والذم أو کد من ذالک »(1)

4- روایت مرسل ضعاف ، مختلق و مجمل می باشد و از نظر اهل حدیث چنین روایتی به طور کلی از درجه اعتبار ساقط است .

ب - بر فرض اغماض از ضعف سند ، این روایت از جهت دلالت مصداق خارجی ندارد و محال است از رسول خدا(ص) حکم و قانونی نقل

شود که در خارج برایش مصداق و موردی نباشد ، چون در روایت آمده :

» لا تجتمع امتی علی خطا « یعنی امتم بر خطا اجتماع نمی کنند ، کلمة امت تمام دسته های مختلف امت پیامبر(ص) را شامل می شود و تنها شامل خصوص فرقه شیعه و سنی و یا شامل خصوص علمای حل و عقد نمی شود چنان که روایت دیگری در مورد فِرَق مختلف امت از رسول خدا(ص) نقل گردیده که امتم بعد از من 73 فرقه می شوند و تنها یک فرقه از آنها اهل نجاتند .(2)

بنابراین کلمة امت تمام 73 فرقه را شامل است ، آن گاه آیا چنین اجماع امتی که تمام 73 فرقه در آن

ص: 226


1- مسند حنبل ، ج 1 . بحارالانوار ، ج 30 ، ص 443 .
2- عَنْ عَلِیٍّ(ع) قَالَ ، قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) سَتَفْتَرِقُ اُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَ سَبعِینَ فِرْقَه مِنْهَا نَاجِیَه وَالْبَاقُونَ هَالِکُونَ ، وَالنَّاجُونَ الَّذِینَ یَتَمَسَّکُونَ بِوِلَایَتِکُم (ولایه اهل البیت والائمه علی-هم السلام ) و ... : وسائل الشیعه ، ج 27 ، ص 49 .

اتفاق نظرداشته باشند در خارج موضوع و مصداق پیدا می کند ؟

ابدا ، امکان ندارد تمام امت پیامبر(ص) در مسئله و حکمی اتفاق و اجماع حاصل نمایند ، در حالی که خود رسول الله(ص) به صراحت چنین اتفاق و اجماعی را نفی کرده و می فرماید : بعد از من ، امت اختلاف پیدا کرده و 73 فرقه می شوند .

در نتیجه چنین اجماعی که اساس آن اتفاق کل امت باشد ، اصلا وجود خارجی پیدا نمی کند . پس به حساب کدام سند و دلالت اهل عامه به روایت مخدوش « لا تجتمع امتی علی خطا» برای اثبات حجیت اجماع بما هی اجماع ، و یا برای صحت اجماع اهل حل و عقد تمسک جسته اند؟

ثانیاً : معنای روایت ربطی به مدعای عامه ندارد که می گویند : اجماع اهل حل و عقد خطا نمی کند ، زیرا در روایت نسبت عدم خطا به امت داده شده نه به اجماع حل و عقد . بحث در

ص: 227

اجماع اهل حل و عقد است که نه اعتبار کبروی دارد ، به جهت آنکه قول معصوم در آن نمی باشد و نه از لحاظ صغری تم-ام است ، برای اینکه مصداق خارجی ن-دارد . پس این روایت هرگز دلالت بر نفی خطا از اجماع اهل حل و عقد ندارد و هم اجنبی از مورد و هم اعم از مدعا می باشد .

ثالثاً : در این روایت وجه عصمت مجمل می باشد و روایت مجمل قابل استدلال برای اثبات هیچ امری نیست . در روایت اجماع امت مصون از خطا ذکر شده ، اما وجه مصونیت اجماع از خطا بیان نگردیده که آیا وجه عصمت خود اجماع امت است و یا وجه مصونیت اجماع به لحاظ دخول معصوم در میان امت می باشد که این وجه مدعای امامیه را اثبات می کند . لذا به سبب اجمال وجه مصونیت اجماع ، این روایت نمی تواند دلالت بر اثبات عصمت برای اصحاب اجماع داشته باشد .

رابعاً : اجماع بما هی اجماع اثر و اعتبار ندارد ، برای اینکه اجماع را افراد تشکیل می دهند و افراد به غیر از فرد معصوم دچار خطا و اشتباه می باشند . پس اصحاب اجماع که شرعاً و عقلاً معلوم الخطا و حداقل محتمل الخطایند ، قابل

ص: 228

اعتماد نیستند و اگر هم اجماعی ( بدون حض-ور معصوم ) به وجود آورند ، این اجماع نه حجت شرعی است و نه حجت عقلی و عقلایی ، بلکه امری موهوم و مشکوک در نظر عقل است و امر مشکوک با قطع به عدم اعتبار آن مساوی می باشد .

مناط حجیت اجماع کاشفیت از قول معصوم است و در صورتی اعتبار پیدا می کند که کاشف از قول معصوم یا کاشف از دلیل معتبر شرعی باشد ، البته خود اجماع بما هی اجماع حجیت ندارد ، چرا که به بیان فلاسفه هر بالعرضی باید منتهی بما بالذات شود ، حجیت اجماع نیز عارضی می باشد و به واسطة وجود قول معصوم در میان مجمعین است که اعتبار پیدا می کند پس تا هنگامی که حجیت اجماع به حجت بالذات منتهی نشود ، اعتبار ندارد

نتیجه : روایت» لا تجتمع امتی علی خطا ، أو ضلاله « هم از جهت سند و هم ازجهت دلالت تمام نیست و درهیچ موردی به آن نمی توان حجیت اجم-اع را اثبات کرد ، به ویژه در مسئلة تعیین خلافت اولی الامر هرگز چنین اجماعی که بریده از قول معصوم باشد اعتبار ندارد .

2- سخن دیگری که فخر رازی دارد بیان کرده این است : اگر مراد از آیة

ص: 229

اولی الامر امام معصوم باشد ، امر به اطاعت اثر ندارد ، چون اگر مردم قبل از معرفت امام امر به لزوم اطاعت امام داشته باشند ، این تکلیف ما لایطاق است . مردمی که امام را نمی شناسند ، چگونه مأمور به اطاعت از او می باشند ؟ و اگر لزوم اطاعت بعد از شناخت امام باشد ، در این صورت لزوم اطاعت امام واجب مشروط است که این معنا خلاف ظاهر آیه می باشد ظاهر آیه می گوید : اطاعت اولی الامر واجب مطلق است چه مردم امام را بشناسند یا نشناسند ، آن گاه ما که در زمان غیبت قدرت معرفت امام را نداریم ، تکلیف به اطاعت امام برایمان تکلیف به ما لایطاق است .

پاسخ نقضی و تحلیلی

1- عین همین سخن و ایراد در اطاعت اصحاب اجماع وارد است ، زیرا معرفت اتفاق آنها برای ما مقدور نیست ، پس امر به اطاعت اصحاب اجماع و اهل حل و عقد نیز تکلیف ما لایطاق و لغو است .

2- این اشکال در مورد اطاعت پیامبر(ص) نیز خواهد بود و کسانی که در زمان پیغمبر(ص) نبوده و بعد از هزار و چند صد سال به دنیا آمده و می آیند حضرت را ندیده و نمی شناسند ،

ص: 230

لذا اطاعت پیامبر(ص) برای آنها باید واجب نباشد ، چون بالمشافهه و حضوری قدرت شناخت پیامبر(ص) را ندارند و حال آنکه این سخن کفر آمیز بر خلاف دین اسلام است ، در آئین اسلام به ضرورت عقلی و نقل متواتر اطاعت پیغمبر واجب مطلق است .

از جمله دلایل بر وجوب اطاعت پیامبر (ص) خود آیه اولی الامر می باشد ، آیه به طور اطلاق می فرماید : همان گونه که اطاعت خداوند واجب مطلق است ، اطاعت پیامبر(ص) هم واجب مطلق است ، دیگر قیدی در آیه وجود ندارد که بگوید وجوب اطاعت رسول الله(ص) مختص مردم صدر اسلام و یا مردم زمان حیات آن حضرت می باشد ، آیه به طور اطلاق و به عنوان یک قانون کلی می گوید : اطاعت رسول الله(ص) بر هر کسی ، در هر زمان و مکانی ، و در هر موردی مطلقاً واجب است و در ردیف اطاعت

الله و اطاعت رسول الله ، اطاعت اولی الامر معصوم قرار دارد .

قدرت با واسطه

3- پاسخ تحلیلی : معرفت پیامبر و امام و اطاعت از آنها همان گونه که اظهار شده واجب مطلق است ، چون آنها معصومند و هر چه را که می گویند مطابق

ص: 231

واقع می باشد و این امر تکلیف ما لایط-اق هم نیست ، برای اینکه قدرت بر معرفت و تکلیف به دو کیفیت می باشد : 1- قدرت با واسطه ، 2- قدرت بدون واسطه .

گاهی انسان قادر است بدون واس-طة نردبان به پشت بام رود و زمانی هم بدون واسطه نمی تواند پشت بام برود ، اما به وسیلة نردبان می تواند بالای بام رود ، ولی مسلّم آنکه او در هر دو صورت قادر به پشت بام رفتن است حال اگر چنین کسی را آمر امر به پشت بام رفتن کند ، این امر تکلیف به مقدور و صحیح است ، چرا که در مقام تکلیف و تعیین وظیفه برای انسان قدرت با واسطه کافی می باشد .

بنابراین ما بر معرفت رسول الله(ص) و امام معصوم قدرت مع الواسطه داریم ، یعنی به واسطة بیان قرآن و اخبار متواتر ، معجزه و کرامت ، اجماع قطعی مسلمین و به حکم عقل که می گویند : پیامبر(ص) و ائمه( علیهم السلام ) اولیای نِعَم الهی و علت آورندة دین اسلام و سبب بقای شریعت می باشند ،

می توانیم آنان را شناخته و از آنها اطاعت نماییم .

به علاوه آیات بسیاری بر لزوم معرفت پیامبر(ص) و امام(ع) داریم :

ص: 232

آیة ولایت ، آیة تطهیر ، آیة مودت ، آیة تبلیغ ، آیة کونوا مع الصادقین آیة اکمال دین ، آیة اولی الامر ، آیة مباهله ، سورة هل اتی ، سورة قدر ، سورة فاتحه الکتاب… و آیات : ( …وَ مَآ آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَانَهَاکُمْ عَنْهَ فَانْتَهُواْ … )(1)، ( وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إنْ هُوَ إلَّا وَحْیٌ یُوحَی)(2) و ...

قضاوت و داوری

رسول خدا(ص) در آخرین سال عمر خود هنگامی که از سفر حجه الوداع به همراه یارانش به سمت مدینه باز می گشت ، در وسط روز به منطقه غدیر خم رسید و در آنجا برای به انجام رساندن رسالتی بزرگ متوقف شد و به مردم هم دستور داد که بایستند ، سپس پیامبر برای نزدیک به120 هزار نفر جمعیت همراه به ایراد سخن پرداخت و با صدای رسا فرمود : أیُّهَا النَّاسُ مَنْ أوْلَی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ ؟ ای مردم ! چه کسی از همه شما نسبت به خودتان سزاوارتر است ؟ گفتند :أللهُ وَ رَسُولُهُ ، خدا و پیامبرش .

آن گاه دست علی را بلند نمود و خطاب به جمعیت حاضر اعلام کرد : « أیُّهَا لنَّاسُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه» ، ای مردم ! هر کسی را که من مولا و رهبر اویم ، علی نیز مولا و رهبر اوست و این سخن را سه بار تکرار

نمود ، و بدین سان پیامبر(ص) آخرین مأموریت الهی خویش را با تعیین و

ص: 233


1- سوره حشر ( آیه 7 )
2- سوره نجم ( آیات 4 - 3 )

معرفی امام علی(ع) به عنوان جانشین پس از خود با موفقیت به پایان رساند و به نص این حدیث(1) متواتر و حدیث متواتر ثقلین بیان نمود که بعد از خودش قرآن و اهل بیت معصوم او و امام علی(ع) حجت خدا و مس-ند هدایت جامعة مسلمین است ، آن وقت دیگر چه جایی برای این می ماند که در مقابل نص قرآن و در برابر نص وصیت رسول الله(ص) مردم به شورا و اجماع تعیین خلیفه کنند ؟ فرضاً هم که بگوئیم بعد از درگذشت رسول الله مردم به شورا واجماع تعیین خلیفه کردند ، آیا مسلمین در این م-ورد تابع نص و دلیل بوده و پیروی از قرآن و رسول خدا(ص) می کنند یا به عکس در مقابل رسول الله(ص) پیروی از ش-ورا و اجماع می نمایند ، خودتان در این باره چگونه قضاوت می کنید ؟ آیا بر مسلمین پیروی از قرآن و رسول خدا(ص) واجب است و یا پیروی از اجماع و شورا ، مقدم بر پیروی قرآن و رسول الله(ص) می باشد ؟ به فرمودة قرآن کریم : ( فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ )(2) ( أمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَآ آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ … )(3)

( وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إذَا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أمْرًا أن یَکُونَ لَهُمُ

ص: 234


1- قَالَ ص: یَا أیُّهَا النَّاسُ مَنْ وَلِیُّکُمْ وَ أوْلَی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟ فَقَالُواْ اللهُ وَ رَسُولُهُ ، فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ الَّلهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ: اصول کافی ، ج 1 ، ص 295 باب الاشاره والنص علی امیرالمؤمنین(ع) .
2- سوره یونس ( آیه 35 )
3- سوره یونس ( آیه 54 )

الْخِیَرَةُ مِنْ أمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبینًا )(1) بر هیچ مرد و زن مؤمنی روا نیست که چون خدا و پیامبرش در کاری حکم کند ، آنها را در آن کارشان اختیاری باشد ، و هر که از خدا و پیامبرش نافرمانی کند سخت در گمراهی افتاده است ،( …فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أمْرِهِ أنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ ألِیمٌ )(2) .

تعقل نه تجاهل و تعاند

آدمی که خواب است اگر اندکی تکان داده شود ، بیدار می شود ، ولی کسی که خواب نیست و تعمداً خودش را به خواب زده است ، با دهها تکان دادن دست از خواب زدگی و لجاجت بر نمی دارد !

وای بر کسانی که در مورد امامت امام علی و ائمه( علیهم السلام ) تعمداً خود را به تجاهل و عن-اد زده اند و با بیان دهها آیه قرآن و نص وصیت رسول الله(ص) مخالفت نموده و انکار وحی می کنند ( وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إنْ هُوَ إلَّا وَحْیٌ یُوحَی )(3) ، اینان در دادگاه تعقل و وجدان و در پیشگاه روایات و قرآن چه جوابی

ص: 235


1- سوره احزاب ( آیه 36 )
2- سوره نور ( آیه 63 )
3- سوره نجم ( آیات 4 - 3 )

دارند که بگویند؟ آیا جز اعتراف به حقانیت ائمه( علیهم السلام ) و اهل بیت پیامبر(ص) راه دیگری برای آنها هست؟

حافظ حسکانی حنفی نقل می کند : « … فقال رسول الله (ص) : من صره (هرکه خواهد خوشحال گردد) ان ینظر الی آدم فی علمه ، و نوح فی فهمه و ابراهیم فی خلته ، فلینظر الی علی بن ابیطالب(ع) »(1) رسول خدا فرمود : هر که خواهد مقام علمی آدم صفی الله و مقام حکمت و صبر نوح نبی الله و مقام والای خلت و امامت ابراهیم خلیل الله را ببیند ، به علی بن ابیطالب نگاه کند که هم مقام آدم و نوح و هم مقام ملک عظیم آل ابراهیم و امامت الهی در او جمع است(2) و همانا ظرف وجودی امام علی(ع) آئینه تمام نمای انبیاء سلف و انسان کامل است .

جمعت فی صفاتک الأضداد فلهذا عزت لک الأنداد

زاهد حاکم حلیم شجاع ناسک فاتک فقیر جواد

شیم ما جمعن فی بشر قط و لا حاز مثلهن العباد(3)

به علاوه دهها آیات قرآنی ، صدها روایت متعدد متواتر مانند حدیث لوح ،

ص: 236


1- شواهد التنزیل ، للحافظ الحسکانی ، ج1 ، ص 79 .
2- . عن أبی ذر الغفاری قال ، قال رسول الله(ص) یا جندب من أراد أن ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی فهمه و الی ابراهیم فی خلّته و الی موسی فی مناجاته و الی عیسی فی سیاحته و الی ایوب فی صبره و بلائه فلینظر الی هذا الرجل المقابل الذی هو کالشمس والقمر الساری و الکوکب الدری ... فإلتفت الناس ینظرون من هذا المقبل فإذا هو علی بن ابیطالب علیه الصلاه والسلام: بحارالانوار ، ج 39 ، ص 38 .
3- مصباح الکفعمی ، ص 736 ، شعر از صفی الدین حلی شاعر قرن هشتم هجری قمری .

حدیث ثقلین ، حدیث منزلت ، حدیث یوم الدار و… در مورد شناخت حقانیت ائمه( علیهم السلام ) وارد شده است :

« … الْحَارثِ بْنِ الْمُغِیَرةِ قَالَ: قُلْتُ لِأبِی عَبْدِاللهِ(ع) قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً؟ قَالَ (امام) : نَعَمْ »(1) ، این روایت مورد اتفاق مسلمین می باشد که مردم باید امام زمانشان را بشناسند و از طرفی مشخص می کند که معرفت امام(ص) امری مقدور است وگرنه چنین بیانی غیر مقدور از رسول خدا(ع) اظهار نمی شد .

« وَ عَنْهُ(امام باقر«ع») مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة وَ لَا یَعْذِرُ النَّاسَ حَتَّی یَعْرفُوا إمَامَهُمْ . وَ عَنْهَ مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً کُفْرًا وَ شِرْکًا وَ ضَلَالَةً »(2)

ص: 237


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 377 ، باب من مات و لیس له امام من ائمه .
2- منتخب الانوار ، ص 33 .

پس بالبداهه به حکم عقل ( وجوب شکر منعم و واسطة نعمت ) و به بیان آیات قرآن و معجزة الهی و روایات متواتر و ادلة قطعیه ، مردم قدرت شناخت پیامبر(ص) و امام(ع) را دارند ، آن گاه به چه دلیلی فخر رازی بر خلاف وجدان و برهان می گوید که ما قادر به معرفت امام معصوم(ع) نمی باشیم ؟!

4- می گوییم : فخر رازی مغالطه کردی و از مورد بحث خارج شدی نزاع ما در زمان حضور امام معصوم(ص) است که با وجود امامان معصوم : امام علی ، امام حسن ، امام حسین ، امام سجاد ، امام باقر ، امام صادق ، امام

کاظم ، امام رضا ، امام جواد ، امام هادی ، امام حسن عسکری( علیهم السلام )

و امام زمان(عج) ، به دنبال دیگران رفتن باطل و محکوم است .

شما فخر رازی ! مورد نزاع را در زمان غیبت امام معصوم قرار داده و می گویی قادر به معرفت امام(ع) نمی باشیم و حال آنکه در زمان غیبت امام(ع) بحث از اینکه نایب امام ،

ص: 238

معصوم باشد یا نباشد مطرح نیست . ما نسبت به زمان غیبت روایات خاص و سیرة متشرعه داریم که اطاعت فقیه جامع الشرایط به لحاظ اینکه مورد تأیید امام معصوم(ع) می باشد کافی است نهایت باید دنبال تشخیص موضوع بود که مصداق فقیه جامع الشرائط کیست ؟

عام استغراقی ، مجموعی و بدلی

از نظر لغت و اصطلاح ، الفاظ عموم به معنای شمول اعم از شمول استغراقی و بدلی می باشد ، فخر رازی می گوید : کلمة اولی الامر جمع است و بنا بر مذهب امامیه در هر زمان بیشتر از یک امام معصوم وجوب اطاعت ندارد ، آن وقت استعمال کلمه جمع در مفرد خلاف ظاهر آیه و نیاز به قرینه دارد .(1)

پاسخ : از نظر بیان علمی الفاظ عموم و جمع سه گونه می باشند : 1- عام مجموعی 2- عام بدلی 3- عام استغراقی ، که از جهت شمول مورد و حکم ، هر یک از این سه نحوة عام با یکدیگر فرق دارند .

ص: 239


1- المیزان ، ج 4 ، ص 402 .

مثلا اگر مولا فرمود : علما باید احترام شوند و در خارج هم مصداق این بیان عام و افراد علما از 12 نفر بیشتر نباشند ، احترام همة این 12 نفر به مقتضای بیان عام مولی لازم است ، نهایت کیفیت شمول عام بر آن افراد تفاوت می کند .

اگر کیفیت شمول عام به عنوان عام استغراقی باشد ، این بیان کلی و عموم افرادی به تعداد موضوع و مصداق 12 نفر انحلال پیدا می کند و در حقیقت وجوب اکرم العلما تقسیم به 12 وجوب اکرام به تعداد 12 فرد عالم می شود : اکرم عالما ، اکرم عالما ، اکرم عالما و… اکرم عالماً ، در این صورت اگر مأمور 11 یا 5 نفر عالم را اکرام کند ، نسبت به همان تعداد افرادی که اکرام نموده ، دستور م-ولا را اطاعت کرده و نسبت به باقیمانده از 12 نفر عالم که احترام نشده اند ، مخالفت مولا را نموده است . چرا ؟ برای اینکه بیان عام مولا و حکم وجوب اکرام به تعداد 12 نفر افراد عالم انحلال پیدا کرده و هر کدام از این افراد جداگانه موضوع وجوب اطاعت می باشند که اگر هر یک به تنهایی احترام نشود ، در آن مورد معصیت مولا شده و مأمور مستحق عقاب است ، در ضمن وجوب اطاعت و مخالفت اکرام هر فردی ارتباط به

ص: 240

وجوب اطاعت و مخالفت اکرام فرد دیگر ندارد .

اما اگر کیفیت شمول اکرم العلما به نحو عام مجموعی باشد ، معنایش این است که 12 نفر مجموعاً اکرام شوند و اگر مأمور 11 نفر را اکرام نماید و تنها یک نفر باقی بمان-د ، در واقع تکلیف مولا از اساس اطاعت نشده است ، زیرا تکلیف اکرام مجموع علماء به عنوان یک امر واحد می باشد و به عبارتی همة 12 نفر مشمول یک خطاب وجوب اکرام می باشند ، نه اینکه تکلیف واحد انحلال به تکالیف متعدد به تعداد افراد پیدا کند .

اگر مراد از خطاب اکرم العلما به طور عام بدلی باشد ، در این صورت موضوع وجوب اکرام ، صرف وجود عالم است که قابل سرایت به تمام افراد بر سبیل بدلیت می باشد و مفهوم عام نیز بنا بر بدلیت در طول موضوع بر هر کدام از آن 12 نفر صادق و قابل تطبیق می باشد ، در نتیجه مکلف هر فردی از این 12 نفر را که احترام کند ، تکلیف اکرم العلما به انجام رسیده است ، زیرا در این صورت خطاب اکرم العلما نظیر آن است که آمر بگوید : اکرم أی رجل و أی عالم أردت ، هر مرد و یا هر عالمی را که می خواهی اکرام کن . وجوب اکرام

ص: 241

تعلق گرفته به یک فرد غیر معین ، آن وقت مأمور هر فرد رجل را احترام کند ، امر به اکرام رجل امتثال شده است ، در قرآن کریم هم به این معنا آیات متعدد ذکر شده : ( ...أیًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الْأسْمَآءُ الْحُسْنَی… )(1)، ( …أیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أن یَأْتُونِی مُسْلِمِیَن)(2) .

بعد از بیان این نکتة علمی و اصولی ، اشکال فخر رازی این بود که اولی الامر جمع است و تطبیق آن بر وجوب اطاعت از امام واحد خلاف ظاهر آیه می باشد .

پاسخ

اطلاق لفظ جمع اولی الامر در آیه به هر سه کیفیت عام( استغراقی مجموعی و بدلی ) بر امام واحد در هر عصری صحیح است ، برای اینکه :

اگر بگوییم اولی الامر به عنوان عام استغراقی و انحلالی ، ائمه( علیهم السلام ) را شامل می شود ، آن گاه وجوب اطاعت اولی الامر به تعداد مصادیق آن یعنی چهارده معصوم انحلال پیدا می کند که اینان از جانب خداوند در هر مکان و زمانی بین جامعة مسلمین حضور داشته باشند ، وجوب اطاعت استقلالی دارند ، مثلا امام علی(ع) در زمان خودش از

ص: 242


1- سوره اسراء ( آیه 110 )
2- سوره نمل ( آیه 38 )

جانب خدا وجوب اطاعت مستقل داشته است ، بعد از سپری شدن زمان امامت آن حضرت ، امام حسن مجتبی(ع) از طرف خداوند وجوب اطاعت استقلالی داشت ، بعد از زمان امامت امام حسن مجتبی(ع) ، امام حسین(ع) مستقلاً وجوب اطاعت دارد و این وجوب اطاعت هر امامی بعد از امام دیگر ادامه دارد تا برسد به وجود مب-ارک حضرت حجت(ع) که به طور مستقل از جانب خداوند اطاعتش واجب است .

بنابراین در حقیقت عام استغراقی اولی الامر به 12 امر و به 12 وجوب اطاعت انحلال پیدا کرده و هر امام معصومی چه در زمان خود و چه در زمانهای دیگر مصداق اولی الامر است که مستقلاً وجوب اطاعت مطلق دارد و اضافه بر انحلال عقلی و اطلاق ، معنای عام استغراقی بالوضع کل افراد طولی و عرضی را در عمود زمان شامل است که در این صورت آیه اولی الامر( اسم جمع مذکر سالم ) به دلالت وضعی لفظی ، هر فرد از افراد اولی الامر و هر امام از ائمه معصومین( علیهم السلام ) را در هر مکان و زمانی شامل می باشد و به طور عموم و اطلاق ، وجوب اطاعت آنان را تا روز قیامت بیان می کند .

ص: 243

اگر اولی الامر به کیفیت عام مجموعی 12 امام را شامل گردد باز هم صحیح است که بگوییم به عنوان مجموع ، 12 امام معصوم وجوب اطاعت دارند . برای اینکه هرکدام آنان فردی از افراد و جزئی از اجزاء موضوع عام مجموعی می باشد ، و اگر کسی 4 یا 6 امام را بپذیرد و باقی را قبول نداشته باشد و یا اینکه تنها به یکی معرفت نداشته و اطاعت او را نکند ، در حقیقت اطاعت امر الهی را در مورد هیچ کدام از ائمه به انجام نرسانده است ، زیرا در وجوب اطاعت امام تبعیض معنا ندارد و مجموع 12 امام بِما هُو مجموع وجوب اطاعت واحد دارند که اگر یک فرد و یک جزء از مجموع نباشد ، اطاعت تحقق پیدا نمی کند . ائمه( علیهم السلام ) همه به منزلة حجت واحد خدا و لسان الله واحد می باشند ، همة آنها در هر زمان و مکان اطاعتشان واجب است . در وجوب اطاعت ائمه( علیهم السلام ) زمان دخالت ندارد و فاصلة زمانی هر امامی از امام دیگر موجب تعدد وجوب اطاعت نمی شود ، زیرا زمان ظرف وقوع اطاعت است ، نه اینکه زمان جزء موضوع یا جزء حکم باشد تا تعدد زمان موجب تعدد حکم گردد ، و آیه اولی الامر وظیفة امام و مردم را فقط

ص: 244

در زمان خاص بیان نمی کند ، آیه به طور کلی اطاعت و پیروی مردم از امام(ع) را در تمام اعصار بیان می دارد که در هر زمانی مصداق اولی الامر یعنی امام معصوم(ع) وجود داشت و امام هم چه واحد یا متعدد باشد ، اطاعتشان لازم است .

پس آیه اولی الامر به هر نحو از انحاء عموم که لحاظ شود ، شامل جمیع ائمه معصومین( علیهم السلام ) در هر زمان و مکانی می شود و از طرف دیگر ضرورت حکم عقل و نقل ایجاب می کند که باید اولی الامر معصوم باشد ، زیرا اگر اولی الامر معصوم نباشد ، می بایست از اولی الامر عاصی و فاسق اطاعت کرد و حال آنکه به ضرورت ادلّه حرمت معصیت و به صریح بیان قرآن عاصی و فاسق اطاعتش جایز نیست : ( … إنْ جَآئَکُمْ فَاسِقُ بنَبَإِ فَتَبَیَّنُواْ… )(1)، ( …وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ )(2)، ( وَ لَا تُطِیعُواْ أمْرَا الْمُسْرِفِینَ )(3) و… آیا چنین تناقضی در کلام وحی و بیان خداوند حکیم ممکن است که از طرفی اطاعت معصوم را واجب بداند و از طرف دیگر اطاعت عاصی و فاسق را لازم کند ؟ ابدا ، ...

پاسخ فلسفی

در فلسفه قاعده ای به نام امکان اشرف است که بر اساس آن موجود

ص: 245


1- سوره حجرات ( آیه 6 )
2- سوره اعراف ( آیه 142 )
3- سوره شعرا ( آیه 151 )

افضل بر فاضل ، اعلم بر عالم ، شریف بر غیر شریف و… عقلاً ترجیح دارد

بلکه از دیدگاه عقل قبیح است موجود غیر شریف بر شریف ، فاضل بر افضل ، عالم بر اعلم و موجود مادی بر موجود مجرد مقدم شود .

فلاسفه بر مبنای همین قاعده می گویند : اولین مخلوقی را که خداوند متعال آفریده ، موجود مجرد و عقل مجرد از مادّه می باشد که این موجود اشرف واسطه در فیض خداوند سبحان برای پیدایش موجودات بعدی می باشد . سلسلة موجودات مادی هم به گونة« اَلأشرف فَالأشرف » تنزل به موجودات مادی و عالم طبیعت یافته که این وجودات اخس از موجودات مجرد می باشند .

طبق این قاعدة فلسفی انسان معصوم ، اشرف از غیر معصوم است . عادل اشرف از فاسق می باشد ، لذا محال است خداوند اطاعت عادل و یا فاسق را مقدم بر اطاعت معصوم بداند و اطاعت غیر معصوم را در ردیف اطاعت خودش ذکر نموده و بگوید : «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اطیعوا الفاسق» جل

ص: 246

جلاله ، بنابراین اطاعت انسان ظالم و فاسق عقلا ، نقلا و تخصصاً از موارد اطاعت الهی و از مورد آیه اولی الامر خارج می باشد .

ایراد دیگر از فخر رازی

اشکال دیگری که فخر رازی بیان داشته این است ک-ه در ذیل آیة اولی الامر ، کلمه الی الله و الی الرسول تکرار شده و اگر مراد از آیه اولی الامر امام معصوم می بود ، باید کلمه امام همانند کلمه رسول تکرار می شد ) ( …فَإنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ… )(1) و «الی الامام » ) در صورتی که چنین تکراری در آیه نیست ، پس روشن می شود که مراد از اولی الامر امام معصوم نمی باشد .

پاسخ : همین عدم تکرار کلمة امام در آیه دلیل است بر اینکه اطاعت امام عین اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا(ص) می باشد ، چون در آی-ه اطاعت رسول ذکر شده و به جهت آنکه اطاعت اولی الامر( امام معصوم ) عین اطاعت خدا و رسول است ، دیگر نیازی نیست که کلمه اطاعت در اولی الامر دوباره با ذکر کلمة امام بیان گردد ، ذکر اطاعت رسول کفایت از ذکر اطاعت اولی الامر می کند ، برای اینکه اطاعت اولی الامر نفس اطاعت رسول خدا(ص) است ، به چه دلیل ؟

ص: 247


1- سوره نساء ( آیه 59 )

به قرینه«واو» عطف در اولی الامر که به جملات ماقبل خود عطف شده است . از جهت قواعد ادبی معطوف به «واو» مستلزم تکرار عامل معطوف علیه به معطوف می باشد ، لذا همان فعل و عامل عطف که در جملة ( أطِیعُواْ اللهَ وَ أطِیعُواْ الرَّسُولَ ) بیان شده عامل در مورد«اطیعوا» اولی الامر است ، و در حقیقت به قرینه عطف عامل مکرر شده و نیاز دوباره به ذکر لفظ«اطیعوا» در اولی الامر نیست و چه بسا تکرار آن مُخل فصاحت قرآن خواهد بود و قرآنی که در اوج نهایی فصاحت و بلاغت لفظی و معنوی است ، چگونه امکان دارد جمله ای در کلمات آن ذکر شود که نیاز به

اظهارش نباشد ؟

همین جواب در کلمه « فردوه الی الامام » است ، یعنی هنگامی که تبعیت از دس-تور امام(ع) نفس رجوع به رس-ول و تبعیت از دستور خدا و پیامبر می باشد ، اگر دوباره جمله « فردوه الی الامام » که مصداق اولی الامر است ، تکرار گردد ، بدون وجه و دلیل می باشد .

به چه دلیل رجوع به امام معصوم(ع) ، رجوع به رسول خدا می باشد ؟ به دلیل

ص: 248

اینکه دهها سخن و روایت خاص بیانگر این مطلب است که امام(ع) خلیفه و جانشین پیامبر است ، او سرپرستی و رهبری جامعة مسلمین را به عهده دارد و رجوع به خلیفه و وصی ( امام ) مانند آن است که رجوع به خود موصی(پیامبر) شده است .

قرآن در آیه مباهله می فرماید : امام علی(ع) به منزله نفس پیغمبر(ص) است ، آن وقت چگونه رجوع به امام معصوم و نفس تنزیلی پیامبر (ص) رجوع به پیامبر(ص) و رجوع به اطاعت خدا نباشد .

آیه مباهله

( إنَّ مَثَلَ عِیسَی عِنْدَ اللهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ * الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُن مِّنَ الْمُمْتَرِینَ * فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَآءَ کَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَواْ نَدْعُواْ أبْنَآئَنَا وَ أبْنَآئَکُمْ وَ نِسَآئَنَا وَ نِسَآئَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ )(1)

در تفسیر قمی از امام صادق(ع) نقل شده : سران نصارای نجران( قریه ای نزدیک یمن ) به نامهای اهتم ، عاقب و سید وارد مدینه شدند ، آنان به هنگام فرا رسیدن وقت عبادتشان داخل مسجدالنبی شده ، به روش نصاری زنگ ناقوسی را به صدا در آوردند و پس از آن به عبادت ایستادند ، اصحاب رسول الله(ص)

ص: 249


1- سوره آل عمران ( آیات 61 - 59 )

چنین روشی را که مشاهده کردند ، به پیامبر(ص) گفتند : آیا روا باشد آنان در مسجد شما چنین کنند ؟

پیامبر(ص) فرمود : بگزارید عبادتشان تمام شود . وقتی که عبادت آنها پایان یافت ، نزد پیامبر(ص) آمده ، گفتند : به چه چیز ما را به رسالت خود دعوت می نمایی ؟

پیامبر(ص) فرمود : به شهادت لا اله الا الله ، و اینکه من رسول خدا و عیسی هم بنده و مخلوق خداست ، همانند انسانهای دیگر خواب دارد ، استراحت می کند و به آب و غذا نیاز دارد و…

سرپرست نصاری گفت : اگر عیسی بندة خداست ، پس پ-درش کیست ؟ در این هنگام وحی بر رسول الله(ص) نازل شد که از آنها بپرس ، آیا آدم ابوالبشر مخلوق و بنده خدا بوده یا نه ؟

سرپرست نصاری جواب داد : بله ، آدم مخلوق خدا بود .

پیامبر(ص) فرمود : پدر آدم چه کسی است ؟ آنان مبهوت شده و نتوانستند جواب گویند ، آیه مباهله نازل شد که مَثَل عیسی مَثَل آدم است .

آن گاه رسول خدا(ص) آنان را دعوت به مباهله نمود ، و به آنها فرمود : هر کدام از ما دسته جمعی به همراه خانواده و فرزندان خود از خدا

ص: 250

تقاضا کنیم که در دعوا ( احتجاج ) هر طرف که ناحق باشد ، خداوند آن طرف را شرمنده و نابود کند .

رهبران نصاری این مباهله(1) را پذیرفتند و پس از تعیین وقت برای آن در جمع خود تصمیم گرفتند که اگر پیامبر اسلام(ص) با همة مردم مدینه و اقوام خود برای مباهله بیرون آید ، با آن حضرت مباهله کنند و اگر تنها با اهل بیتش جهت انجام مباهله حضور یابد ، با پیامبر(ص) مباهله نکنند ، چون سران نصاری احساس کرده بودند که اگر پیامبر (ص) با اهل بیتش در حق آنان نفرین نماید ، از آنجا که بر حق می باشد به طور حتم نصاری مبتلا به شکست و دچار عذاب خداوند خواهند شد .

روز موعود فرا رسید ، پیامبر(ص) به همراه یک مرد ، یک زن و دو بچه خردسال جهت مباهله حضور پیدا کرد(2) ، نصاری پیامبر(ص) را بدین حال که دیدند از یکدیگر پرسیدند همراهان آن حضرت چه کسانی اند ؟

جواب شنیدند ، آن مرد پسر عم ، وصی و داماد او علی ابن ابیطالب است ،

ص: 251


1- . مباهله نوعی دعا و تضرع به پیش-گاه خداوند است که طی آن طرفین دعوا از پروردگار تقاضا می کنند که خدایا هرکس دروغگو و ناحق است ، خودت از میان بردارش و او را گرفتار خشم و غضب خویش نما ، صاحب حق می تواند از این راه ق-درت غیبی الهی ، مدعایش را به اثبات رساند .
2- واقعه مباهله در روز 24 ذی الحجه سال دهم هجری اتفاق افتاد .

آن زن دخترش فاطمه و آن دو کودک هم حسن و حسین فرزندان فاطمه می باشند .

وقتی نصارای نجران همراهان پیامبر(ص) را شناختند ، همگی از مباهله اعلام انصراف کرده و از رسول خدا(ص) درخواست نمودند که آن حضرت ، آنان را از انجام مباهله معذور بدارد و در مقابل حاضر به پرداخت جزیه شدند که سالانه برای پیامبر اسلام(ص) جزیه بدهند .(1)

از آیه مباهله مطالب مهمی پیرامون عظمت اهل بیت( علیهم السلام ) به دست می آید که مهمترین آنها چنین است :

1- کسی که در میان همة امت شایستگی حضور در مباهله( احتجاج حق و باطل ) همراه پیامبر(ص) را داشته است ، امام علی(ع) می باشد که از آن حضرت در آیة مباهله به منزله نفس و جان پیامبر(ص) یاد شده است ، البته نفس تنزیلی نه جان و نفس تکوینی ، چون تکویناً حلول نفس در نفس دیگر محال است .

ص: 252


1- تفسیر المیزان ، ج 3 ، ص 256 الی 280 . تفسیر قمی ، ج 1 ، ص 14 .

و تنها زنی که لیاقت همراهی پیامبر(ص) در مباهله را داشته ، جز فاطمه زهرا(س) زن دیگری نمی باشد ، زیرا به اتفاق نظر تمام مفسرین در آیه مباهله منظور از « ابنائنا » امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ، و مراد از « نساءنا » فاطمه زهرا(س) و مراد از « نفسنا » علی مرتضی(ع) می باشند .

2- در آیه مباهله مصداق « نساءنا » بنت و دختر است همچنان که در برخی آیات دیگر منظور از «نساء» دختران می باشد ، از جمله در آیه ارث آمده : ( … فَإنْ کُنَّ نِسَآءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا… )(1) اگر فرزندان شما دو دختر و یا بیش از دو دختر باشند ، دو سوم میراث از آنهاست . در آیه مباهله نیز مراد از نساء ، فاطمه زهرا(س) دخت گرامی پیامبر اسلام(ص) است .

3- از جریان مباهله واضح می شود که اهل بیت( علیهم السلام ) بر حق و حجت خدا بر اهل عالمند ، برای اینکه پیامبر(ص) در مقام اثبات حقانیت دعوای خویش مب-نی بر بن-دگی عیسی و اثبات نبوت و رسالت خود با منکرین توحید و رسالت اسلام به

ص: 253


1- سوره نساء ( آیه 11 )

احتجاج برخاست و چون بر حق بود ، خداوند هم پیامبر(ص) را در این مباهله پیروز نمود .

4- از تنزیل امام علی(ع) به منزله نفس رسول الله(ص) مشخص می گردد همان گونه که رسول خدا(ص) معصوم است ، امام علی(ع) و اهل بیت( علیهم السلام ) نیز معصوم می باشند ، زیرا مٌنزَّل( تنزیل شده ) باید اثر و خصوصیات مُنْزَلُ عَلَیه را داشته باشد وگرنه تنزیل لغو است .

« عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن الحسین بن سعید ، عن عبدالله بن بحر ، عن ابن مسکان ، عن عبد الرحمن ابی عبدالله ، عن محمد بن مسلم قال: سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِاللهِ(ع) یَقُولُ(امام): الْأئِمَّةُ بمَنْزِلَةِ رَسُول اللهِ(ص) إلَّا أنَّهُمْ لَیْسُوا بأنْبیَاءَ وَ لَا یَحِلُّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَایَحِلُّ لِلنَّبیِّ(ص) فَأمَّا مَا خَلَا ذَالِکَ فَهُمْ فِیهِ بمَنْزِلَةِ رَسُولِ اللهِ(ص) «(1) امام صادق(ع) می فرماید : همة ائمه به منزله رسول الله می باشند ، اوامر و نواهی آنان همانند اوامر و نواهی رسول خدا(ص) واجب الاطاعه است و…

عصمت امام از نظر روایات

دربارة عصمت امام روایات کثیری وارد ش-ده که به ذکر تعدادی از آنها بسنده می کنیم :

1- عَنْ إبْنِ عَبَّاسْ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ(ص) یَقُولُ: » أنَا وَ عَلِی وَالْحَسَن وَ الْحُسَیْن وَ تِسْعَةَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْن مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ «(2) ابن عباس گفت : شنیدم که رسول خدا(ص)

ص: 254


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص270 ، باب فی أن الائمه بمن یشبهون ، حدیث 7 .
2- بحارالانوار ، ج 25 ، ص 201 ، باب 6 ، عصمتهم و لزوم عصمه الامام(ع) .

می فرمود : من ، علی ، حسن و حسین و نُه امام دیگر که از ذریه و نسل امام حسین می باشند ، همه مطهر و معصوم می باشیم .

2- عَنِ الْنَبی(ص) أنَّهُ قَالَ: «… فَلْیَتَوَلَ عَلِیًّا وَالْأئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ فَإنَّهُمْ خِیرَةَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ صَفْوَتِه وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ خَطِیئَةٍ »(1) مردم باید از ولایت علی بن ابیطالب و اولاد طاهرین او پیروی کنند ، زیرا آنان معصوم از هر گونه خطا و اشتباه می باشند .

3 عن امیرالمؤمنین(ع)فی بیان صفات الامام قال: «فَمِنْهَا أنْ یَعْلَمَ الْإمَامُ الْمُتَوَلِی عَلَیْهِ إنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الْذُنُوبِ کُلِّهَا صَغِیرُهَا وَ کَبِیرهَا ، لَا یَزَلْ فِی الْفَتیَا وَ لَا یَخْطَء فِی الْجَوابِ وَ لَا یَسْهُو وَ لَا یَنْسَی وَ لَا یَلْهُو بِشَیْءٍ مِنْ أمْرِ الْدُنیَا »(2) حضرت علی(ع) در بیان صفات امام فرمود : امام ، ولیّ امر مردم و صاحب تصرف در امور آنان است . امام معصوم و منزه از تمام گناهان کبیره و صغیره می باشد ، امام در جواب دادن خطا نمی کند و دچار سهو و فراموشی نمی شود ، بر امام زرق و برق امور دنیوی مستولی نمی گردد تا بدانها خود را مشغول سازد .

ص: 255


1- بحارالانوار ، ج 25 ، ص 193 ، باب 6 ، عصمتهم و لزوم عصمه الامام (ع) .
2- بحار الانوار ، ج 17 ، ص 109 - 108 ، باب 16 سهوه و نومه(ص) عن الصلاه .

4- عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْن(ع) قَالَ: « الإمَامُ مِنَّا لَا یَکُونَ إلَّا مَعْصُومًا وَ لَیْسَتِ الْعِصْمَةُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیَعْرُفُ بِهَا وَ لِذَالِکَ لَا یَکُونَ إلَّا مَنْصُوصًا »(1) امام زین العابدین(ع) فرمود : نیست امامی از ما خاندان مگر اینکه او معصوم است و عصمت شیء محسوسی نیست که هر کس آن را بشناسد ، لذا تعیین امام برای مردم به واسطة نص و بیان الهی و معرفی رسول الله به اذن خداوند می باشد .

5- در توقیعی از امام زمان( عج ) عصمت ائمه چنین بیان شده است : « عَصَمَهُمْ مِنَ الذُنُوبٍ وَ بَرَئَهُمْ مِنَ الْعُیُوبِ وَ طَهَّرَهُمْ مِنَ الدَنَسِ وَ نَزَّهَهُمْ مِنَ الْلَبْسِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ مُسْتَودِعَ حِکْمَتِهِ وَ مَوضِعَ سِرِّهِ وَ أیَّدَهُمْ بالدَلَایِلِ »(2)

خداوند تبارک و تعالی ما ائم-ه را از هر گونه عیب ظاهری و خبث باطنی پاک و منزه داشته است ، و…

6- فِی خَبَر الْأعْمَشِ عَنِ الصَّادِق(ع): « الأنْبیَاءُ وَ أوْصِ-یَاؤَهُمْ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ »(3) پیامبران و اوصیای پیامبران معصیت نمی کنند برای اینکه آنان پاک و معصومند .

7- امام صادق(ع) می فرماید :« نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللهِ ، نَحْنَ تَرَاجمَةُ أمَر اللهِ (مبین) ، نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ ، أمَرَاللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بطَاعَتِنَا وَ نَهَی عَنْ مَعْصِیَتِنَا ، نَحْنُ الْحُجَّةُ البَالِغَةُ عَلَی مَنْ دُونِ السَّمَاءِ وَ فَوْقِ الْأرْض »(4) ، ما معصوم و حجت بالغة

ص: 256


1- معانی الاخبار ، ص 132 ، باب معنی عصمه الامام .
2- بحارالانوار ، ج 25 ، ص 182 ، باب 5 فی دلاله الامامه و ما یفرق به…
3- بحارالانوار ، ج 25 ، ص 199 ، باب 6 عصمتهم و لزوم عصمه الامام .
4- اصول کافی ، ج 1 ، ص 269 ، باب فی الائمه یمن یشبهون ... ، حدیث 6 .

الهی بر اهل زمین و آسمان می باشیم ، خداوند مردم را امر به اطاعت از ما نموده و آنان را از مخالفت با ما نهی کرده است .

8 - « الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعَ باللهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارمَ اللهِ »(1) مرد اشعری از هشام ابن حکم سؤال کرد ، معنای اینکه امام معصوم باشد ، چیست ؟ هشام می گوید : معنای عصمت را از امام صادق(ع) سؤال کردم ، حضرت فرمود : معصوم آن کسی است که دائم از گناه و محرمات الهی پرهیز می کند و کاری که در آن رضای خدا نباشد ، انجام نمی دهد .

9- « محمد بن یحیی ، عن احمد بن محمد ، عن موسی بن عمر ، عن محمد بن سنان ، عن محمد بن مروان ، عن المنخل ، عن جابر ، عن ابی جعف-ر(ع) قال(جابر): سألته عن علم العالم(امام) ، فقال لی یا جابر: إن فی الانبیاء والاوصیاء خمسة ارواح: روح القدُس و روح الایمان و روح الحیاة و روح القوة و روح الشهوه ، فبروح القدُس یا جابر عرفوا( انبیاءو اوصیاء) ما تحت العرش الی ما تحت الثری ، ثم قال(امام باقر (ع)): یا جابر ان هذه الاربعة ارواح یُصیبُها الحَدَثان إلَّا روحُ القدُس فإنَّها لا تلهُو و لا تَلعبُ »(2) .

امام صادق(ع) فرمود : پیغمبر و امام معصومند ، چرا ؟ چون دارای روح القدس می باشند ، و روح القدس خطا

ص: 257


1- معانی الاخبار ، ص 132 ، باب معنی عصمه الامام .
2- اصول کافی ، ج 1 ، ص272 ، باب فیه ذکر الارواح التی فی الائمه ، حدیث 2 .

و اشتباه نمی کند ، سهو و غفلت ندارد ، یا جابر ! ما به روح القدس عالم به غیبیم و ما دون العرش و ما تحت الثری را می دانیم و…

10- عن الصادق(ع): « … وَالأربَعَةُ الأروَاحِ تُنَامُ وَ تغفُلُ و تَزهُو و تَلهُو ، و رُوحُ القدُس کَانَ یَری بهِ»(1)، یعنی : روح القدوس ما غاب عنه شیء فی اقطا الارض و ما فی عنان السماء و ما دون العرش الی ما تحت الثری .(2)

این روایت خصوصیاتی را دربارة پیامبر(ص) و امام(ع) بیان می دارد که انسانهای دیگر آن خصوصیات را دارا نمی باشد :

1- پیامبر(ص) و امام(ع) دارای روح القدس اند .

2- پیامبر(ص) و امام(ع) معصومند ، چون دارای روح القدس می باشند .

3- پیامبر(ص) و امام(ع) علم به غیب دارند و به وسیله روح القدس عالم به مادون العرش و تحت الثرایند و…

ص: 258


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص272 ، باب فیه ذکر الارواح التی فی الائمه ، حدیث 3 .
2- تعبیر و بیان شخص نویسنده از کلمه روح القدس .

عصمت امام از نظر عقل

انسان و جامعة انسانی در صورتی تکامل می یابد و به کمال می رسد که در صراط مستقیم واقعی هدایت شود ، و هدایت کننده به این صراط نیز جز امام معصوم کس دیگر نمی تواند باشد ، اوست که انسان را به سوی کمال واقعی و تقرب الی الله هدایت می کند .

امام سرپرست جامعه بشری است ، بیان تمام مصالح و مفاسد زندگی حفظ اموال مجانین و ایتام ، نشر معارف و فرهنگ ، اداره بیت المال مسلمین اخماس و زکوات ، نذورات و اوقاف ، صدقات و کفارات و مسئولیت اجرای قوانین اداری و نظامی ، حفظ شریعت و دی-ن ، تماماً مربوط به امام می باشد .

آیا برای انسان غیر معصوم ممکن است که تمام برنامه های اسلامی را به آن ترتیبی که اسلام و قرآن بیان نموده ، هرکدام را در جایگاه واقعی خود قرار دهد و به اجرا بگزارد ؟ هرگز ، غیر از معصوم هیچ کسی نمی تواند عدالت اجتماعی را در جامعه پیاده کند و مجری به حق و عادل قوانین الهی در میان مردم باشد . امام معصوم الح-اکم بالکتاب، القائم بالقسط ، الدائن بدین الله ، الحابس نفسه علی ذات الله است .

امام معصوم نجات دهندة بشریت از ظلم ظالمین و ستم ستمکاران

ص: 259

است ، نه زمامداران قلابی دیروز و امروز که چه بلاها بر سر مردم آورده و می آورند ، و در اثر جنایات همین خائنان به دین و مردم علاوه بر تلفات انسانی ، سالانه میلیونها انسان از فقر و گرسنگی در جهان می میرند و دهها میلیون کودک جان می دهند . آیا این قبیل جنایتکاران و کسانی که از این قماشند ، می توانند مصالح دین و دنیای مردم را حفظ کنند؟ اگر می توانستند دیگر هر روز در این دنیا این همه جنایت و آدمکشی نبود و…

مظهر اسماء حسنای الهی

در قرآن کریم علاوه بر ذکر اسم ذات باری تعالی( الله ) نود و نه اسم دیگر خداوند هم بیان شده : رحمان ، رحیم ، رئوف ، غفور ، عزیز ، خالق ، باری ، مجید ، حمید و… از جمله اسماء حسنای الهی «ولی» می باشد ، یعنی خداوند ولیّ بالذات و اداره کننده جهان و انسان است که مظهر و مجرای فیض این ولایت الهی در عالم خارج وجود مبارک رسول الله(ص) و وجود مقدس امام علی و باقی ائمه( علیهم السلام ) می باشد . ( أللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ … )(1)، ( نِعْمَ الْمَوْلَی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ )(2) .

ولیّ خدا یعنی کسی که در جهت تقرب الی الله وصل به خدا می باشد . معنای لغوی

ص: 260


1- سوره بقره ( آیه 275 )
2- سوره انفال ( آیه 40 )

لفظ «ولی» نیز همان ارتباط و اتصال یک شیء به شیء آخر است ، بنابراین امام معصوم(ع) مظهر تجلی ولایت الله و محل ظهور اسماءحسنای خداوند است ، ولی هر کاری را که انجام می دهد ، ظه-ور و تجلی کار خدا می باشد و به همین لحاظ که امام مظهر تجلی ولایت الهی است ، در عالم تکوین قدرت تصرف در کائنات را دارد ، اعجاز و کار خارق العاده می کند که از این مقام پیغمبر و امام تعبیر به ولایت تکوینی می شود .

مظهر ولایت تکوینی

هنگام فرا رسیدن زمان ولادت امام علی(ع) دیوار خانه کعبه از طرف مستجار( رکن یمانی ) بازگردید و پس از داخل شدن مادر امام(ع) به درون کعبه آن دیوار دوباره به هم پیوست . فاطمه بنت اسد سه روز در آنجا ماند و در این مدت مردم مکه هر چه برای گشودن درب کعبه تلاش نمودند ، نتوانستند قفل آن را بگشایند . بعد از گذشت سه روز آن بانوی گرامی همراه فرزند متولد شده اش امام علی(ع) از کعبه

ص: 261

خارج شد ، این امر خارق العاده که دیوار کعبه از هم گشود و دوباره به هم پیوست ، نامش ولایت تکوینی است که ولیّ الهی در اثر قداست روحی که دارد به اذن خداوند می تواند تصرف در تکوینیات نموده ، معجزه و کرامت از خود نشان دهد .

کرامت هم یا مربوط به عظمت مادر امام(ع) است ، و یا از ناحیه مقام خود امام(ع) صورت می گیرد که در هر دو صورت تصرف تکوینی و خارق العاده است . بعضی از این گ-ونه امر خارق العاده تعبیر به ارهاص می کنند ، ارهاص آن کار خارق العاده ای است که امام و پیامبر به وس-یله کس دیگر انجام می دهند ، در مورد باز شدن دیوار کعبه این کار خود امام(ع) بود ، اما توسط مادر آن حضرت به انجام رسید و یا در مورد به دنیا آمدن حضرت عیسی ، این عمل خارق العاده که از نخل خشک رطب و خرما برای حضرت مریم فراهم می شد ، در حقیقت کار خود حضرت عیسی(ع) بود ، اما توسط مادرش تحقق یافت .

به هر صورت امام(ع) علاوه بر ولایت تشریعی و بیان احکام دین ، ولایت تکوینی دارد و مظهر اسماء حسنای خداوند و فاعل ما به الوجود است که

ص: 262

از پیشگاه فاعل منه الوجود ( خداوند ) دریافت فیض نموده و به دیگران امداد می کند .

ذخیره الهی

در زمان غیبت تمام خصوصیاتی که برای امام معصوم(ع) وجود دارد در وجود مقدس امام زمان(ع) نیز می باشد ، خداوند مقام ولایت تکوینی و تشریعی خودش را هم به آن حضرت تفویض نموده و او ذخیره الهی برای نجات بشریت در آخرالزمان است : ( بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إنْ کُنتُم مُّؤْمِنِینَ )(1) او پیاده کننده حکومت عدل اسلامی در کل جهان است ، او اراده الله ، حجت الله ، رحمت الله واسعه و رحمت للعالمین می باشد ، او صاحب مقام امامت مطلقة الهی است .

( …وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ کُلَّ شَیءٍ حَیٍّ… )(2)، خداوند در قرآن می فرماید : حیات هر چیز را در آب قرار دادیم که حقیقتا حیات هر موجود زنده ای چه با واسطه و چه بدون واسطه بستگی به آب دارد . ( قُلْ أرَأیْتُمْ إنْ أصْبَحَ مَآؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَآءٍ مَعِینٍ )(3) ای پیامبر! به مردم بگو آن آبی که مایة زندگی شماست اگر از بین برود ، جز خداوند کیست که آن را برای شما پدید آورد ؟

ص: 263


1- سوره هود ( آیه 86 )
2- سوره انبیاء ( آیه 30 )
3- سوره ملک ( آیه 30 )

در بیان روایات مراد از این ماء ، آب زلال معنوی وجود مبارک امام زم-ان(عج) می باشد که در نهان است و خداوند آن ذخیرة نجات و آب حیات معنوی بشر را زمانی ظاهر می سازد که بشریت همگی از تشنگی او را فریاد زنند و… (1)

او کسی است که همة انبیاء مقدمه و زمینه ساز ظهور او فرستاده شدند او « تَشْرَقُ الْأرْضُ بنُورِ رَبِّهَا »(2) است ، برای او همة علوم و معارف الهی که 27 حرف می باشد ، عنایت شده و حال آنکه برای همه انبیاء بیش از 2 حرف از علوم داده نشده و هر چه را که بشر امروز از علوم می داند و تا زمان ظهور بدانها آگاهی می یابد ، از برکت همان 2 حرف است . او صراط الأقوم و نورالله الاعظم است و…

در زمان حکومت آن حضرت هیچ نقطه ای از نقاط زمین نیست مگر اینکه از آنجا بانگ لا اله الا الله بلند است ، « وَ لَا یَبْقَی عَلَی ظَهْرِ الْأرْضِ بَیْتُ مَدَرٍّ وَ لَا وَبَرٍ إلَّا أدْخَلَهُ اللهُ کَلِمَةَ الْإسْلَامْ »(3) در زمین هیچ خانه ای از سنگ و گِل و در

ص: 264


1- تفسیر صافی ج 5 ، ص 206 - 205 .
2- بحارالانوار ، ج 51 ، ص 71 ، باب ما ورد من اخبار الله .
3- تضاد اجتماعی و امتیاز انسان الهی ، ص 62 .

بیابانها هیچ چادری باقی نمی ماند ، مگر اینکه در آنجا توحید حاکم است .

سنخیت مفسر

انسان عادی به هر درجه از اعتبار علمی که دست یابد ، امکان ندارد مفسر حقیقی قرآن باشد ، چون کسی می باید قرآن را تفسیر کند که از جهت ق-داست روح و ارتباط با خدا ، سنخیت فهم کلام الله را داشته باشد و چنین سنخیتی جز برای ائمة معصومین( علیهم السلام ) برای کسان دیگ-ر نمی باشد . قیّم و قائم به احکام قرآن ، ائمه(علیهم السلام) می باشند . ( إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إُلَّا الْمُطَهَّرُونَ )(1) قرآن کتاب اندر کتاب است ، قرآن حقیقت ام الکتابی دارد که آن حقیقت مکنون و مستور را جز مطهرون الهی( ائمه«علیهم السلام» ) کس دیگر نمی داند .

کسانی که از طهارت روحی بی بهره اند ، سنخیتی با فهم قرآن ندارندو نمی توانند قرآن را تفسیر کنند ، برای اینکه اولاً : قرآن و هدف قرآن رانمی دانند و اگر هم چیزی از قرآن بگویند سلیقه ای خواهد بود .

ص: 265


1- سوره واقعه ( آیات 79 - 77 )

ثانیاً : در قرآن چند تا هدایت نیست که هر کس به سلیقة خود بگوید : چند مسیر هدایت در قرآن وجود دارد که انسان هر کدام از این مسیرهای هدایت را بپیماید ، صراط مس-تقیم و صحیح همان است . خیر ، در قرآن یک هدایت به صراط مستقیم واقعی بیش نیست ، شاهد بر مطلب اینکه در قرآن به طور دائم کلمة نور مفرد ذکر شده و ظلمت به صورت ظلمات و جمع آمده : ( أللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَ-نُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ … )(1) ، سرّ مسئله همین است که راه هدایت( نور ) و راه خدا واحد است و تنها یک صراط مستقیم بیش نیست ، ولی راه انحراف و خطوط شیطان بسیار است که از آن تعبیر به ظلمات شده است .

هدایت به صراط مستقیم را امام معصوم می داند ، و به هر گونه ای که او قرآن را تفسیر کند ، هدایت واقعی همان است و یا مرتبه ای از مراتب صراط مستقیم می باشد . تفسیر و گفته های دیگران همه محتملات و خطا است ، مگر آن تفسیری که به وسیلة روایات کاشف از قول معصوم باشد ، می توان گفت : مورد قبول است .

ثالثاً : به فرض بپذیریم که عالِم عادی در صورتی که سخن او دربارة قرآن مورد تأیید معصوم باشد ، توانایی

ص: 266


1- سوره بقره ( آیه 257 )

تفسیر قرآن را دارد ، اما قلم و اندیشة او محدود است . بیان و قلم محدود هر مقدار که اوج گیرد و حقایق قرآن

را بیان کند ، نمی تواند بیشتر از حد خودش توجیه و تفسیر نماید . قرآن کلام الله غیر متناهی است که اتصال به غیر متناهی دارد ، پس چگونه قلم و بیان متناهی می تواند حقایق غیر متناهی و غیر محدود قرآن را تفسیر کند ؟

قلم و بیان محدود

قلم و بیان دو نعمت بزرگ الهی و دو عامل بسیار مهم برای تعلیم و تکامل بشر می باشد که در عین حال بسیار ناقص و محدودند .

بشر ناقص امروز هر چند که در عصر اتم و فضا زندگی می کند و از اتم و فضا شناسی ، کیهان و گیاه شناسی ، حیات و انسان شناسی ، توس-عة اقتصادی و تمدن شناسی بین المللی سخن می گوید ، اما همة این شناختهای او محدود است . انسان با توضیح و تشریح یک س-لسله مسائل طبیعی و ابزاری به جایی نخواهد رسید ، او هرگز احاطه به واقعیات ندارد و نمی تواند مفسر باشد و مراد قرآن را بیان کند ، به فرمودة قرآن : ( … وَ مَآ اُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلَّا قَلِیلًا )(1)

ص: 267


1- سوره اسراء ( آیه 85 )

برای شما از علم داده نشده مگر مقدار اندک ، زیرا بشر محدود قابلیت درک و فهم بسیاری از علوم الهی را ندارد .

( یَآ أیُّهَا النَّاسُ أنتُمُ الْفُقَرَآءُ إلَی اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ )(1) ، بشر در تمام جهات نیازمند خداوند و امداد غیبی اوست ، آن وقت بشری چنین

محتاج و محدود بالذات چگونه ممکن است شارح و م-فسر کلام واجب الوجود بالذات غیر متناهی باشد ؟

دلیل بر محدودیت فهم بشر ، اختلاف مفسرین در مورد تفسیر قرآن است . به عنوان مثال جبریه آیات قرآن را طبق مسلک جبر تفسیر کرده اند مفوضه طبق مسلک تفویض تفسیر قرآن نموده اند ، عدلیه( معتزله ، امامیه ) هم طبق روش خودشان کتاب خدا را تفسیر کردند و… اما واقعیت قرآن را هیچکدام ندانستند و نمی دانند ، و همین اختلاف آنان در تفسیر قرآن دلیل بر عدم فهم آنهاست و از سویی بیانگر این حقیقت که هدایت واقعی قرآن را آنان نمی دانند و الا اگر واقعیت قرآن را می دانستند ، دیگر اختلافی نبود .

ص: 268


1- سوره فاطر ( آیه 15 )

ظاهر قرآن

خداوند از باب لطف و امتنان بر بندگان ، ظاهر قرآن را برای همة مردم حجت قرار داده و مردم نیز عقلا و شرعا همگی موظفند از دستورات و احکام قرآن پیروی کنند و تخلف از قرآن و عترت بر احدی جایز نیست زیرا آنان حجت خدایند . لذا هر بشر مسلمان و غیر مسلمانی جهت رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی باید تذکرات اصولی و اساسی ذیل را در جمیع شئون زندگی خود نصب العین قرار دهد و با تکیه بر خداوند تا آنجا که می تواند به آنها عمل نماید :

1- آنچه را که پیامبر اسلام(ص) به نام دین و مکتب اسلام برای بشریت آورده ، وحی الهی و حکم خداوند سبحان است ، نه اینکه آئینی از جانب خود پیامبر باشد ، ( وَ مَایَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إنْ هُوَ إلَّا وَحْیٌ یُوحَی )(1)، ( …وَ مَآ آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْ-هَ فَانْتَهُواْ… )(2)، ( …فَلْیَحْذَرِالَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أمْرِهِ أنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ ألِیمٌ )(3) هر کس از دستور پیامبر سر باز زند ، بترسد از عذابی که دچار آن خواهد شد .

2- پیامبر اسلام(ص) هر چیزی را که بیان می کند چه در مسائل عبادی و غیر عبادی ، چه در مسائل اجتماعی ، سیاسی و اخلاقی ، تماماً عین واقع و حکم خدا می باشد ، زیرا پیامبر(ص) معصوم است

ص: 269


1- سوره نجم ( آیات 4 - 3 )
2- سوره حشر ( آیه 7 )
3- سوره نور ( آیه 63 )

و خطا نمی کند ، و به هم-ین علت تمام اوامر و نواهی او واجب الاطاعه می باشد و اگر کسی از فرمان رسول خدا(ص) و امام معصوم(ع) سرپیچی کند ، به صریح بیان قرآن از دین اسلام خارج می شود : ( … وَ مَن یَرْتَدِدْ مِ-نْکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کَافِرٌ فَاُوْلَئِکَ حَبِطَتْ اَعْمَالُهُم فِی الدُّنیَا وَالْأخِرَةِ وَ اُوْلَئِکَ أصْحَابُ النَّارِهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ )(1) هر کس خارج شود از دین شما( اسلام ) کافر است ، پس هنگامی که بمیرد اعمال او حبط و باطل شده است .

3- خداوند متعال بشر را دارای استعداد و تکاملی بالاتر از فرشته آفرید انسان از نگاه ساختمان خلقت و فطرت توان رسیدن به کمال نهایی و قرب الی الله را دارد ، بلکه می تواند بر اثر تربیت در دامن دین و انجام عمل صالح از مرتبة انسان بالقوه به مقام انسان بالفعل و بالاتر از مَلَک برسد .

4- هنگامی که خداوند سبحان برای بشر استعداد رسیدن به کمال نهایی را داده ، اگر به او وسیلة رسیدن به کمال را ندهد ، خلاف حکمت حکیم و محال است . پس به مقتضای حکمت الهی ، خداوند وسیلة رسیدن به تکامل و کمال

ص: 270


1- سوره بقره ( آیه 217 )

، یعنی فرستادن انبیاء ، نزول کتب آسمانی و معلم آنها که پیامبر و امام باشند ، تکالیف شرعی ، عقل و فطرت توحیدی را نیز برای بشر داده است که انسان با استمداد از این وسایل می تواند به کمال نهایی و سعادت اب-دی برسد ، ( وَاللهُ أخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ لَاتَعْلَمُ-ونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأبْصَارَ وَالْأفئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ )(1) .

5- خداوند متعال اسباب هدایت را از آغاز خلقت بشر در اختیار او نهاد ، و از آنِ آفرینش و فرستادن آدم ابوالبشر به عنوان اولین پیامبر تا زمان خاتم انبیاء پیامبر اسلام(ص) ، در جمیع حالات زندگی هم قانون و هم مبین قانون خدا همراه بشر بوده است . رسول خدا(ص) هم بعد از خود ، قرآن ( قانون خدا ) و مفسر قرآن (ائمة معصومین« علیهم السلام» ) را تعیین نمود و به صریح حدیث ثقلین قرآن و عترت را مرجع مردم معرفی کرد . بنابراین اگر ملت و مردمی در مسیر هدایت الهی تلاش نمایند به مقامی بالاتر از ملک

و لقاء الله می رسند ، ( یَا أیُّهَا الْإنْسَانُ إنَّکَ کَادِحٌ إلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ )(2) .

ص: 271


1- سوره نحل ( آیه 78 )
2- سوره انشقاق ( آیه 6 )

6- اگر انسان با وجود همه گونه وسایل تکامل ، به اختیار از آنها استفاده نکند و به سراغ قرآن و عترت نرود ، به اسفل السافلین و آخرین درجة انحطاط سقوط کرده و پست تر از حیوان لایعقل می شود ، بلکه به فرمودة قرآن ( اُوْلَئِکَ کَالْأنعَامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ )(1) است .

7- ( …کَتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَة … )(2) ، خداوند رئوف و مهربان است و آنقدر به بندگانش لطف دارد که می فرماید : اگر گناه هم کرده باشید ، توبه کنید ، شما را می بخشم ، ( قُل یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أسْرَفُواْ عَلَی اَنْفُسِهِمْ وَ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللهِ إنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنوبَ جَمِیعًا … )(3) .

در روایات آمده : « یَا بَرُّ یَا کَریمْ أنْتَ أبَرُّ بِی مِنْ أبِی وَ اُمُّی وَ مِنْ نَفْسِی وَ مِنَ النَّاسِ أجْمَعِینَ بی إلَیْکَ حَاجَة »(4) ای خدایی که از پدر ، مادر ، فرزند و از خود انسان به او مهربانتری ، چگونه بندگانت تو را عبادت نکنند ، اوست خدایی که سزاوار پرستش و عبادت است . امام امیرالمؤمنین(ع) نیز می فرماید :« مَا عَبَدْتُکَ طَمْ-عًا فِی جَنَّتِکَ وَ لَا خَوْفًا مِنْ نَارکَ وَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُکَ »(5) .

8 - هنگامی که نفس انسان هم از جهت استعداد و هم از جهت رسیدن به کمال انسانی مجهز است و اسباب رسیدن به کمال را نیز در اختیار دارد

ص: 272


1- سوره اعراف ( آیه 179 ) .
2- سوره انعام ( آیه 12 )
3- سوره زمر ( آیه 53 )
4- بحارالانوار ، ج 84 ، ص 66 ، باب
5- . عوالی اللآلی ، ج 1 ، ص 404 .

حق نفس بر انسان است که او را در مسیر رسیدن به کمال و اطاعت الهی قرار دهد تا نفس به مرتبة کمال نهایی و حق خود برسد ، اگر انسان نفس خود را در مسیر اطاعت خدا قرار ندهد و آن را در مسیر معصیت به کار گیرد ظالم است ، ظلم به نفس کرده است و بدون تردید ظالم شرعاً و عقلاً استحقاق کیفر دارد .

نتیجه

1- معنای لغوی ، کلامی و فلسفی عصمت بیان شد .

2- از نظر قرآن کریم باید پیغمبر و امام معصوم باشند .

3- قرآن و روایات ، زنان پیامبر را از زمره اهل البیت نمی دانند .

4- از آیه تطهیر ، آیه مباهله و آیه اولی الامر روشن شد که اطاعت معصوم شرعا و عقلا واجب است .

5- اطاعت غیر معصوم شرعا و عقلا حرام و قبیح است .

ص: 273

6- امام معصوم علاوه بر داشتن عصمت مطلقه ، انسان کامل می باشد که هم از جهت خلقت کامل است و هم در مقام بیان احکام و معالم دین خطا نمی کند .

7- عصمت امری مخفی است که جز خدا یا پیامبر(ص) به اذن الله کس دیگر آن را نمی داند ، لذا باید امام به نص الهی تعیین شود .

8 - عصمت و عدالت با هم فرقهای متعدد دارند ، از جمله اینکه عدالت امری کسبی است ، به خلاف عصمت که موهبتی الهی می باشد و به وسیله کسب و ریاضت قابل تحصیل نیست .

9- اشکالات چهارگانه فخر رازی در آیه اولی الامر نقضاً و حلّاً جواب داده شد و بطلان این اشکالات از جهت علمی ، از دید آیات و روایات و از نظر عقل و فلسفه واضح گردید .

10- در آیه مباهله امام علی(ع) نفس تنزیلی پیامبر(ص) ، فاطمه(س) بنت ، امام حسن و امام حسین( علیهم السلام ) فرزندان رسول الله(ص) می باشند .

11- از دیدگاه شرع و عقل عصمت برای پیامبر(ص) و امام( علیهم السلام) امری قطعی و ضروری است .

ص: 274

12- ظالم و غیر معصوم قابلیت امامت ندارد ، زیرا نه با حکمت خالق حکیم سازگار است که مقام امامت را در اختیار ظ-الم بگذارد و نه ظالم آمیخته با معصیت و خطا ، قابلیت دارد که امام شود . بنابراین پیروی از ظالم عقلاً و شرعاً حرام است : ( وَ لاَ تَرْکَنُواْ إلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ )(1) ، ( إنَّ اللهَ لَایَأمُرُ بِالْفَحْشَآءِ ... )(2)، ( وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ )(3).

13- مناط حجیت اجماع کاشفیت از قول معص-وم و یا از دلیل معتبر شرعی می باشد وگرنه اجماع بما هو اجماع ، شرعاً و عقلاً اعتبار ندارد ، زیرااجماع نه مفید علم وجدانی است تا حجت عقلی باشد و نه دلیل علمی است

که ظنّ حاصل از آن حجت باشد ، بلکه امری حدسی( از قول امام ) است .

تمسک عامه به روایت نبوی« لا تجتمع امتی علی خطا »(4) برای حجیت اجماع هم مردود است ، چرا که این روایت از نظر سند و دلالت مخدوش و از درجه اعتبار شرعی و عقلی ساقط می باشد . از جهت صغری( اجماع بودن ) و از حیث کبری( اعتبار ) هم تمام نیست ، چون مخالف قول معصوم است و قابلیت استدلال را ندارد .

ص: 275


1- سوره هود ( آیه 113 )
2- سوره اعراف ( آیه28 )
3- سوره شعرا ( آیه 227 )
4- المیزان ، ج 4 ، ص 403 .

به علاوه این روایت به مدعای عامه مبنی بر اینکه اصحاب اجماع خطا نمی کنند ، ارتباط ندارد . زیرا در روایت نسبت عدم خطا به امت داده شده نه به اصحاب اجماع ، آن وقت اگر در میان امت معصوم حضور داشته باشد ، روایت مدعای امامیه را اثبات می کند که مناط اعتبار اجماع امت در نزد اینان ، وجود قول معصوم است . پس روایت مورد ادعای عامه از هر جهت ، از جهت سند ، از جهت دلالت و از جهت مدعا هیچ گونه اعتباری ندارد .

14- معرفت امام شرعاً و عقلاً واجب است ، زیرا امام حجت خدا و بیان کننده احکام الهی و هادی الی الحق می باشد . امام واسطه در فیض و نعمت الهی برای بندگان است ، و به موجب لزوم شکر منعم و واسطه

نعمت ، عقلاً واجب است که نعمت دهنده( خدا ) و واسطه در نعمت( امام ) را بشناسیم و آنها را سپاس گوییم .

ص: 276

15- از آیه اولی الامر استفاده شد که اطاعت امام همانند اطاعت پیامبر واجب مطلق است ، زیرا آنان معصومند و هر چه را که می گویند حکم خدا و مطابق واقع است و هیچ گونه قید و شرطی هم در کلام معصوم شرعاً و عقلاً معقول نیست ، چون سخن معصوم عین واقع و صراط مستقیم است .

16- امامت از اصول دین می باشد ، زیرا امام قیم القرآن است . قرآن کلام الله صامت می باشد و امام کلام الله ناطق و مبین احکام قرآن است ، هر تکامل و کمالی که نصیب انسان می شود به واسطة امام است . در روایات متعدد بیان شده که هیچ عبادتی بدون پذیرش ولایت ائمه( علیهم السلام ) پذیرفته نیست ، چرا ؟ برای این-که شرط قبول عبادت که همان التزام به ولایت امام معصوم باشد وجود ندارد ، به عنوان مثال شرط صحت نماز وضو می باشد و اگر کسی تا آخر عمر نماز بدون وضو بخواند ، نماز او صحیح نیست ، چون شرط صحت نماز که وضو باشد وجود نداشته است و طبعاً تحقق هر مشروطی بدون شرط باطل می باشد .

« أمَّا لَوْ أنَّ رَجُلًا قَامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرهِ وَ لَمْ یَعْرفْ ولَایَةَ وَلِیِّ اللهِ فَیُوَالِیَهُ(به راهنمایی ولی خدا) وَ یَکُونَ جَمِیعُ أعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إلَیْهِ ، مَا کَانَ لَهُ عَلَی اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابهِ وَ لَا کَانَ مِنْ أهْل الْإیمَانِ »(1) ، این روایت نبوی می گوید : هیچ عملی چه از سنخ عبادات( صوم صلاه ) و چه از سنخ معاملات( اطعام و انفاق ) در پیشگاه الهی بدون ولایت

ص: 277


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 19 ، باب دعائم الاسلام .

ائمه معصومین( علیهم السلام ) پذیرفته نمی باشد و اجر و ثواب ندارد .

17- بعد از رسول الله(ص) آمدن رسول و نبوت ختم شد ، اما امامت این چهره ولایت مطلقه الهی و علت مبقیه دین تا روز قیامت باقی است و ائمه( علیهم السلام ) هر یک پس از دیگری حافظ و نگهبان شریعت می باشند .

18- امام به نص و دلیل منصوب از جانب خداوند است ، برای اینکه امامت مقام و منصب الهی است که هیچ کس دیگر حق تصرف در آن را ندارد . خدای سبحان به بیان آیه تبلیغ ، آیه موده ذی القربی ، آیه اولی الامر آیه ولایت و پیامبر(ص) به لسان حدیث ثقلین و حدیث لوح ، و روایات متواتر دیگر امام را تعیین کرده است .

19- امام باید علم لدنی داشته باشد ، نه علم تحصیلی که بشر عادی در اثر درس خواندن و ریاضت آن را به دست می آورد ، زیرا امام هم ولایت تکوینی و هم ولایت تشریعی بر جهان امکان دارد و چنین امامت کبرایی بدون علم لدنی ممکن نیست ، چنان که خداوند دربارة رس-ول خدا(ص) فرمود : ( وَ إنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ )(1) .

( وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَی باللهِ شَهِیدَا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ )(2) خداوند به پیامبر(ص) می فرماید : به منکرین رسالت بگو ، من برای اثبات رسالتم دو شاهد دارم ، یکی قرآن است که اگر من

ص: 278


1- سوره نمل ( آیه 6 )
2- سوره رعد ( آیه 43 )

رسول الهی نمی بودم خداوند هرگز آن را بر من نازل نمی کرد ، شاهد دوم آنکه عالم به کتاب(1)، یعنی امام علی(ع) تصدیق نمود که قرآن اعجاز است و به من ایمان آورد و اگر پیامبر نبودم عالم به قرآن مرا تصدیق نمی کرد .

روایات متعدد از شیعه و سنی نقل شده است که مراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ » امام علی(ع) می باشد ، وقتی از پیامبر(ص) سؤال شد «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ » کیست ؟ آن حضرت فرمود : ذَاکَ أخِی عَلِیُّ بْنُ أبیطَالِبْ(ع) .(2)

از بدیهیات تاریخ اسلام است که امام علی(ع) در هیچ مکتبی درس نخوانده و به علم لدنی عالم به قرآن و مبیّن احکام الهی و خطیب نهج البلاغه است . به بیان ابن ابی الحدید امام علی(ع) به علم لدنی امام الکل و معلم الکل است ، و به فرمودة قرآن کریم : ( … فَسْئَلُواْ أهْلَ الذِّکْرِ إن کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )(3) ، اهل ذکر ائمه و امام امیرالمومنین( علیهم السلام ) می باشند .

ص: 279


1- عن جابر قال: قَالَ أبو جَعْفَر(ع): فِی قَولِهِ تَعَالَی وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ؟ قَالَ: هُوَ عَلِیُّ بْنُ أبیطَالِبْ(ع) ، بحارالانوار ، ج 35 ، ص 430 ، باب 24 ، حدیث 4 .
2- بحارالانوار ، ج 35 ، ص 429 ، باب 24 . تفسیر نورالثقلین ، ج 2 ، ص 523 .
3- سوره نحل ( آیه 43 )

20- امام انسان کامل است ، یعنی کلیددار ملک و ملکوت و خزینه دار جمیع علوم الهی می باشد که انسان عادی و ناقص اگر بخواهد به جاه ومقامی برسد باید به انسان کامل اقتدا کرده و از او اطاعت و پیروی نماید .

21- از شئون امامت مرتبة حکومت الهی می باشد ، در این مقام امام معصوم(ع) در جمیع موارد زندگی انفرادی و اجتماعی جامعة بشری مجری قوانین خداست .

22- امام معصوم همتای قرآن و عالم به تمام احکام قرآن است ، چرا که قرآن برای پیامبر(ص) نازل شده ، امام هم خلیفه و جانشین پیامبر(ص) است و همان گونه که پیامبر(ص) عالم به تمام ظاهر و باطن قرآن است ، امام معصوم هم که جانشین پیامبر است عِدل قرآن و عالم به تمام حقایق قرآن می باشد.

ص: 280

این حقیقت و ملازمه را حدیث متواتر ثقلین نیز چنین بیان کرده است : « قَالَ رَسُولُ الله(ص): إنَّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقْلَیْنِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی وَ إنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إنْ تَمَسَّ-کْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّواْ أبَدًا »(1).

23- امام معصوم مظهر تجلی ولایت الله و محل ظهور اسماء حسنای خداوند است و هر عملی را که انجام می دهد ، ظهور و تجلّی اسماء حسنای تکوینی الهی می باشد .

24- امام علاوه بر ولایت تشریعی ، دارای ولایت تکوینی می باشد ، چون او ولیّ الهی است که در اثر قداست روح به اذن خداوند قادر بر تصرف در تکوینیات می باشد و از خود معجزه و کرامت نشان می دهد . بعضی از انجام امور خارق العاده به وسیله امام تعبیر به ارهاص می کنند ،ارهاص آن کار خارق العاده ای است که امام و پیامبر به وس-یلة کس دیگر انجام می دهد .

25- در زمان غیبت ، امام زمان(عج) ذخیرة الهی است . او ارادة الله ، حجت الله ، رحمت الله واسعه ، رحمت للعالمین و صاحب مقام امامت مطلقة الهی است .

ص: 281


1- مستدرک الوسائل ، ج 7 ، ص 254 .

26- مفسر قرآن از جهت طهارت و قداست روح باید سنخیت با فهم کلام الله داشته باشد و چنین سنخیتی جز برای ائمه معصومین( علیهم السلام ) برای کسان دیگر نمی باشد ، آنان قیم القرآن و قائم به احکام قرآنند .

27- قلم و بیان بشر عادی محدود است ، لذا نمی تواند تفسیر واقعی از قرآن ارائه دهد ، دلیل بر محدودیت اختلاف مفسرین در تفسیر قرآن می باشد که هر گروه و طایفه ای به سلیقه و شیوة خود تفسیر قرآن کرده اند اما هیچ کدام نتوانس-ته اند واقعیت و هدایت حق-یقی قرآن را برای بشر بشناسانند .

28 - خداوند ظاهر قرآن را برای مردم حجت قرار داده و مردم نیز جهت دستیابی به سعادت دنیا و آخرت عقلا و شرعا موظف به پیروی از دستورات و احکام قرآن می باشند .

( یَا أیُّتُ-هَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إلَی رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی )(1) .

ص: 282


1- سوره فجر ( آیات 30 - 27 )

ص: 283

ص: 284

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

( إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ )

انسان باید در اثر تلاش و عمل به قرآن وجودش قرآن و عترت عینی شود ، یعنی در وجود او قرآن تجلی کند ، صادق و امین ، عابد و عادل ، متقی و حلیم و… گردد ، چنان که ائمه( علیهم السلام ) قرآن عینی بودند ، پیامبر و امام علی ، فاطمة زهرا ، امام حسن و امام حسین و باقی ائمه( علیهم السلام ) قرآن عینی و متمثل در عصمت و طهارت ، علم و تقوا ، امانت و صداقت و در خدم-ت به دیانت بودند ، وگرنه تنها یاد کردن از قرآن به لف-ظ منهای عمل ، کارساز نخواهد بود و موجب ادای تکلیف در پیشگاه الهی نخواهد شد .

استعاذه

( إنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا )(1)، قرآن می فرماید : هنگامی که خواستید با خدا سخن بگویید و قرآن بخوانید از شرّ وسوسة شیطان به خدا پناه ببرید تا وسوسة او چنین سعادت و تقربی را آلوده نکند ،  فَاِذَا قَرَأتَ الْقُرْآنَ

ص: 285


1- سوره فاطر ( آیه 6 )

فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ )(1) ، خداوند به پیامبر(ص) فرمود : هرگاه خواستی قرآن تلاوت نمایی از شرّ وسوسة شیطان به خدا پناه ببر .

البته هرگز شیطان بر کسی که به خدا ایمان خالص دارد و به او توکل نموده است تسلط نخواهد یافت ، تسلط شی-طان تنها بر کسانی است که با وسوسة او مرتبط و به اغوای او به خدا شرک می ورزند .

در فقه اسلام از همین آیه استفاده شده که پیش از قرائت قرآن چه در نماز و چه در غیر نماز ، مستحب است کلمه استعاذه( اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ) گفته شود .

در ذکر استعاذه هنگام قرائت قرآن پنج جهت م-ورد بحث و توجه است :

1- دلیل بر اینکه هنگام خواندن قرآن استعاذه گفته شود ، چیست ؟

2- آیا مورد استعاذه گفتن قبل از قرائت قرآن است و یا مورد آن بعد از تمام شدن قرائت قرآن می باشد ؟

3- بحث در مادّه و هیئت ترکیبی استعاذه می باشد که به چه کیفیت خوانده شود ، آیا استعاذه به همین کیفیت معروف ( اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ) گفته می شود و یا ( استعذ

ص: 286


1- سوره نحل ( آیه 98 )

بالله من الشیطان الرجیم یا نستعذ بالله من

الشیطان الرجیم ) باید گفت و… ؟

4- استعاذه در نماز قبل از فاتحه الکتاب و همچنین در غیر نماز هنگام قرائت قرآن واجب است یا استحباب دارد ؟

5- معنای استعاذه چیست ؟ معنای شیطان چیست ؟ و راه پی-روزی بر این دشمن قدار چگونه می باشد ؟

دلیل بر ذکر استعاذه

دلیل بر ذکر استعاذه قبل از قرائت قرآن ، از جمله آیه 92 سورة نحل می باشد . در این آیه خداوند به رسول الله(ص) می فرماید : هنگام خواندن قرآن از شرّ وسوسة شیطان به خدا پناه ببر .

هنگامی که خداوند ملائکه و شیطان را امر به سجدة آدم نمود ، ملائک بر آدم سجده کردند اما شیطان استکبار ورزید و دستور خداوند را مخالفت نموده ، بر آدم سجده نکرد که در اثر همین تکبر و معصیت از درجة عبودیت و بندگی خداوند ساقط شد و ملعون ابدی گردید .

دلیل دیگر روایات است ، در کتاب وسائل الشیعه از لسان ائمه( علیهم السلام

ص: 287

) احادیث متعدد بیان شده که هنگام نماز قبل از قرائت ، ذکر استعاذه استحباب دارد :

1- « عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: صَلَّیْتُ خَلْفَ أبی عَبْدِاللهِ(ع) فَتَعَوَّذَ بإجْهَارٍ ثُمَّ جَهَرَ ببسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »(1).

2- « عَبْدُاللهِ بْنُ جَعْفَر فِی قُرْبِ الْإسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِالْحَمِیدِ ، وَ عَبْدِالصَّمَدِ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعًا عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: صَلَّیْتُ خَلْفَ أبی عَبْدِاللهِ (ع) الْمَغْربَ فَتَعَوَّذَ بإجْهَارِ أعُوذُ باللهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجیمِ »(2).

3- « مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إبرَاهِیمَ ، عَن أبیهِ عَنِ ابْنِ أبی عُمَیْرٍ ، عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ أبی عَبْدِاللهِ(ع) وَ ذَکَرَ دُعَاءِ التَّوَجُّهِ بَعْدَ تَکْبیرَةِ الْإحْرَامِ ثُمَّ قَالَ: ثُمَّ تَعَوَّذْ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجیمِ ثّمَّ اقْرَأ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ »(3).

4- استحباب الاستعاذه عند التلاوت و کیفیتها ، از امام امیرالمؤمنین (ع) نقل شده اینکه خداوند مت-عال هنگام قرائت قرآن امر نموده است به طلب استعاذه ، » وَالْإسْتِعَاذَةُ هِیَ مَا قَدْ أمَرَاللهُ بهِ عِبَادَهُ عِنْدَ قِرَائَتِهِمُ الْقُرآنَ بقَولِهِ فَإذَا قَرَأتَ الْقُرآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّ-یْطَانِ الرَّجیمِ ، وَ مَنْ تَأدَّبَ بِأدَبِ اللهِ أدَّاهُ إلَی الْفَلَاحِ الدَّائِمِ ثُمَّ ذَکَرَ حَدِیثًا طَویلًا عَنْ رَسُولِ اللهِ(ص) یَقُولُ فِیهِ إنْ أرَدْتَ أنْ لَایُصِیبَکَ شَرُّهُمْ وَ لَایَبْدَأکَ مَکْرُهُمْ فَقُلْ إذَا أصْبَحْتَ أعُوذُ باللهِ مِنَ الشَّ-یْطَانِ الرَّجیمِ فَإنَّ اللهَ یُعِیذُکَ مِنْ شَرِّهِمْ »(4) .

از مجموع این روایات استفاده می شود که است-عاذه به خداوند از شرّ شیطان مطلقاً چه هنگام قرائت قرآن و چه در غیر قرائت قرآن ، چه هنگام

ص: 288


1- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 75 ، کتاب الصلاه باب استحباب الجهر با بسمله فی محل الاخفات .
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 134 ، کتاب الص-لاه ، باب استحباب الاستعاذه فی الاول الصلاه قبل القرائت .
3- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 133 ، کتاب الص-لاه ، باب استحباب الاستعاذه فی الاول الصلاه قبل القرائت .
4- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 197 ، کتاب الصلاه ، باب استحباب الاستعاذه عند التلاوه .

نماز و چه در غیر نماز استحباب دارد و به خصوص ه-نگام قرائت قرآن استحباب آن تاکید شده و امر دارد : ( فَإذَا قَرَأتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ )(1) ، امر هم اگر قرینه بر خلاف ظاهر نداشته باشد ظهور در وجوب دارد ، ولی نمی توان گفت : استعاذه قبل از قرائت واجب است ، چون در روایات قرینه بر خلاف ظاهر معنای امر می باشد ، آن گاه معین می شود اینکه آیه و روایات دلالت بر استحباب استعاذه قبل از قرائت قرآن دارند .

از جمله دلیل بر استحباب استعاذه و عدم وجوب آن روای-تی از امام باقر(ع) است که در اصول کافی ذکر شده :

1- » مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَمْرو بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ فُرَاتِ بْنِ أحْنَفَ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: …فَإذَا قَرَأتَ بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ فَلَا تُبَالِی ألَّا تَسْتَعِیذَ »(2) راوی ( عمرو بن مصعب ) می گوید : از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود : ه-نگامی که بسم الله الرحمن الرحیم را خواندید ، اشکالی نیست در اینکه استعاذه را هم بگویید .

2- » مَحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللهِ(ص) أتَّمَ النَّاسِ

ص: 289


1- سوره نحل ( آیه 98 )
2- اصول کافی ، ج 3 ، ص 313 ، باب قرائت القرآن ، حدیث 3 .

(جماعت) صَلاةً وَ أوْ جَزَهُمْ کَانَ إذَا دَخَلَ فِی صَلَاتِهِ قَالَ: اللهُ أکْبَرُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »(1).

در این روایت نقل شده که پیامبر اسلام(ص) نماز جماعت را با مردم به طور ایجاز خواند و در شروع نماز فرمود : الله اکبر ، بسم الله الرحمن الرحیم .

پیامبر(ص) در این نماز بعد از تکبیرة الاحرام ، استعاذه را نخواند و این خود دلیل است که استعاذه قبل از قرائت در نماز واجب نیست .

بنابراین طبق بیان روایت مذکور خواندن استعاذه هنگام قرائت قرآن در نماز و غیر نماز مستحب است و اگر به جهتی از جهات نمازگزار و یا قاری قرآن استعاذه را نگوید ، مانع ندارد و ترک واجبی نشده ، نهایت کاری که صورت گرفته ، عمل نشدن به استحباب است .

مورد استعاذه

مورد استعاذه قبل از شروع به قرائت می باشد که این جهت از خود آیه استفاده می شود ، چون آیه به

ص: 290


1- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 135 ، کتاب الصلاه ، باب عدم وجوب الاستعاذه . من لایحضره الفقیه ج 6 ، ص 306 ، باب وصف الصلاه من فاتحتها الی خاتمتها .

پیامبر(ص) می فرماید : هنگامی که ارادة خواندن قرآن نمودی ، استعاذه کن .

از روایات نیز استفاده شد که در نماز بعد از تکبیرة الاحرام و قبل از گفتن بسم الله… استعاذه استحباب دارد .

مادّه و هیئت ترکیبی استعاذه

استعاذه از نظر واژة لغوی و ادبی چگونه خوانده می شود ؟ آیا استعاذه به لفظ متکلم وحده ذکر می گردد چنان که مشهور این است «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» ، یا به کیفیت متکلم مع الغیر خوانده می شود : «نستعیذ بالله من الشیطان الرجیم» و… ؟

در این مورد تعبیر روایات مختلف است :

1- در یک روایت چگونگی استعاذه به همین کیفیت مشهور نقل شده است : «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»

2- بعضی از روایات می گویند : استعاذه باید به کیفیت متکلم مع الغیر باشد : «نستعیذ بالله من الشیطان الرجیم»

ص: 291

3- طایفه ای از روایات خواندن «اعوذ بالله هوالسمیع العلیم من الشیطان الرجیم» را ذکر نموده اند .

4- دس-ته چهارم روایات کیفیت استعاذه را این گونه بیان کرده اند : «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و هوالسمیع العلیم»

از عبارات مختلف روایات پیرامون استعاذه آیا می توان یکی را معین نمود و تأیید کرد .

محمد بن مکی شهید اول در کتاب ذکری گفته است : روایت مختار مشهور از ابوسعید خدری نقل شده و اعتبار ندارد ، اما در جواب شهید می توان گفت : دلیل مشهور در مورد استعاذه فقط این روایت عامی و یا مرسله نمی باشد تا مورد تأمل باشد ، شاید مشهور از مکانی مورد وثوق مدارک معتبر به دست آورده و طبق آن مستندات اظهار نظر کرده است .

قطع نظر از اشکال شهید بر دیدگاه مشهور در شی-وه خ-واندن واژة استعاذه هنگام قرائت قرآن و ایراد بر نظر شهید ، آیا از نظر قواعد علم اصول که مبانی احکام شرعیه می باشد ، می توان نظر مشهور را تأیید کرد ؟ آیا مشهور بودن امری دلیل بر ترجیح و

ص: 292

رجحان آن امر نسبت به امر غیر مشهور می شود یا نه ؟

به عبارت دیگر آیا عمل مش-هور به روایت عامی و مرسله موجب قوت روایت از جهت سند می شود یا خیر ؟ آیا اِعراض مشهور از روایتی که هر چند سند آن روایت ق-وی باشد ، موجب ضعف سند روایت می شود ؟ پاسخ این مطلب در علم اصول در بحث حجیت شهرت فتوایی مورد نزاع علما می باشد که روشن شدن آن توضیح و بحث ک-افی در این زمینه را می طلبد ، اما در اینجا به لحاظ دستیابی به نتیجه منظور که آیا فتوای مشهور در مورد استعاذه را می توان تأیید کرد یا نه ، مطالبی بیان می گردد .

شهرت

شهرتی که در اصول الفقه از آن بحث می شود به سه قسم تقسیم شده است: 1- شهرت فتوایی 2- شهرت عملی 3- شهرت روایتی .

در شهرت فتوایی شهرت صفت فتوا است ، یعنی : الفتوی المشتهر ،این فتوا ( استعاذه قبل از قرائت ) مشهور است نسبت به فتوای دیگری که

مشهور نیست .

در شهرت عملی شهرت صفت عمل است ، یعنی : العمل المشتهر ، مشهور به این روایت

ص: 293

عمل کرده هر چند که از نظر سند ضعیف می باشد .

در شهرت روایتی شهرت صفت روایت است ، لذا می گوییم : الروایة المشتهر ، در مقابل آن روایتی که شاذ است .

امتیاز شهرت فتوایی از شهرت عملی

در شهرت فتوایی مدرک فتوای مشهور روایت نمی باشد ، به عنوان مثال مشهور فتوا به استحباب قنوت در نماز داده ، خواه در این مسئله روایت باشد یا نباشد . مستند فتوای مشهور به استحباب روایت نیست ، هر چند که در این مورد روایت هم وجود داشته باشد و بگوید قنوت در نماز مستحب است .

بنابراین شهرت فتوایی آن است که مشهور در مقام فتوا به حکمی استحبابی یا غیر استحبابی نظر به روایت باب ندارد ، چرا که ممکن است مشهور آن فتوا را از قواعد معتبر شرعی دیگر غیر از طریق روایت اظهار کرده باشد .

اما در شهرت عملی مستند عمل مشهور علما روایت است و با توجه به روایت عمل کرده و فتوا می دهند ، مثلا روایتی می گوید : خواندن نماز جمعه در زمان غیبت واجب است و از جهت سند هم این روایت قوی می باشد . روایت دیگری خواندن نماز جمعه را

ص: 294

در زمان غیبت واجب ندانسته و یا واجب تخییری می داند ولی از جهت سند این روایت ضعیف است ، اما مشهور به همین روایت ضعیف عمل کرده و با استناد به آن ، فتوا به عدم وجوب نماز جمعه در زمان غیبت امام زمان ( عج ) داده اند و از آن روایتی که می گوید : نماز جمعه در زمان غیبت واجب است ، به لحاظ عدم حضور امام معصوم(ع) ( عدم شرط ) اعراض کرده و به آن عمل نکرده است .

آیا عمل مشهور به روایت ضعیف الس-ند سبب جبران ضعف سند می شود تا در نتیجه فتوای مشهور بر طبق آن صحیح و حجت باشد یا نه؟

آیا اعراض مشهور از روایت قوی السند موجب کسر و شکستن قوت سند روایت می شود تا روایت قوی از حیث سند در اثر اعراض مشهور از درجة اعتبار شرعی ساقط شود ؟ آیا شهرت عملی چنین اثری دارد یا خیر ؟

تعبیر متعارف در این مورد این است که شهرت جابر و کاسر است ، یعنی شهرت عملی ضعف سند روایت را جب-ران می کند و اعراض مشهور از روایت قوی السند ، سند آن را می شکند .

شهرت روایتی در مقابل روایت شاذ می باشد ، مثلا دو روایت است که یکی

ص: 295

از آنها می گوید : خواندن سورة قرآن در نماز واجب است » لا صلاة الا بفاتحة الکتاب « ، این روایت را غالب نویسندگان حدیث مانند شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه و خصال ، شیخ طوسی در تهذیب و استبصار ، کلینی در کافی ، شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه و… نوشته و ضبط کرده اند . در مقابل چنین روایت مشهوری روایت دیگر می گوید : قرائت سوره در نماز واجب نیست که این روایت شاذ را جز یک نویسندة حدیث ، دیگر راویان و نویسندگان حدیث ضبط نکرده و در کتابهایشان ننوشته اند .

ثمرة شهرت

ثمره و کاربرد شهرت روایتی در باب تعادل و تراجیح روایات می باشد . هنگامی که دو روایت متعارض باشند ، و یکی از آنها شهرت روایتی داشته باشد ، آیا این شهرت روایتی سبب ترجیح نسبت به آن روایتی که شاذ است می شود یا نه ؟ در این باره اگر قائل به ترجیح و یا تساقط نشویم ، می گوییم : شهرت روایتی اثر و رجحان ندارد ، بلکه اطلاق ادله تخییر حاکم است و حکم به تخییر می کنیم .(1)

ثمرة شهرت فتوایی این است که ظنّ از کلام مشهور در مورد شهرت حاصل شود ،

ص: 296


1- برای کسب تفصیل بیشتر در باب تعادل و تراجیح روایات و نقش شهرت روایتی در آن به کتب اصولی تألیف شده در این زمینه مراجعه شود .

حال اگر شهرت فتوایی حجت باشد ، حکم به دلیل معتبر شرعی اثبات شده و مورد قبول است و اگر اثبات شد که شهرت فتوایی حجت نیست ، می توان در فتوای مشهور تأمل کرد تا زمانی که دلیل معتبر شرعی بر اعتبار حکم پیدا شود .

لذا به طور کلی نمی توان گفت : شهرت فت-وایی حجت است ، دلیل بر عدم حجیت ظنّ حاصل از شهرت فت-وایی اینکه ادلّة حجیت خبر واحد ( کتاب « مفهوم آیه نبأ » و سنت ، سیرة غیر مردوع عقلا و اجماع ) ظنّ حاصل از روایات را شامل می شود ، نه ظنّ حاصل از شهرت فتوایی را ، مگر اینکه بگوییم شهرت موجب اطمینان به مطلب می شود ، آن گاه اطمینان حجت عقلایی است نه ظنّ حاصل از شهرت فتوایی .

اما شهرت عملی اگر مشخص شد که جابر است ، اثرش جبر سند روایت ضعیف می باشد و می توان به نظر مشهور عمل نمود ، ولی اگر برای ما روشن نشد که عمل مشهور جابر و اعراض مشهور کاسر است ، نمی توان به عمل مشهور اعتماد کرد .

ص: 297

لکن می توان استظهار نمود که شهرت عملی حجت نیست ، برای اینکه ادلّه حجیت خبر واحد شهرت عملی را شامل نمی شود ، ادلّه حجیت خبر واحد می گوید : خبر عادل یا خبر ثقه اعم از قول عادل امامی ( اثنی عشری ) یا خبر موثوق الصدور از معصوم(ع) حجت است و اگر روایتی مشمول عناوین مذکور نباشد ، دلیل حجیت خبر واحد آن را شامل نمی شود.

آن گاه اگر روایتی از جهت سند ضعیف باشد و مشهور به آن عمل کرده باشد ، عمل مشهور هرگز نمی تواند عنوان روایت ضعیف را منقلب و تبدیل به عنوان خبر ثقه و یا به خبر موثوق الصدور از جانب معصوم(ع) نماید تا بدین وسیله مشمول دلیل حجیت خبر واحد شود ، و تا زمانی که روایت شامل عناوین یاد شده نباشد ، دلیل بر حجیت ندارد ، و در اثر عمل مشهور هم هرگز خبر ضعیف منقلب به خبر ثقه نمی شود و اصلا چنین انقلابی که خبر ضعیف تبدیل به خبر موثق الصدور گردد ، محال است .

بنابراین شهرت عملی موجب ترجیح و حجیت روایت ضعیف نمی شود ، و نهایت چیزی که می توان بیان داشت

ص: 298

این که نتیجه بحث علی المبنی( مبنایی ) می شود .

در مقام مورد بحث هنگامی که مشهور اصحاب می گویند : استعاذه به کیفیت بیان مشهور «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» خوانده شود و دلیل آنها بر این کیفیت استعاذه خواندن ، شهرت و سیرة عملی اصحاب است که استعاذه را چنین خوانده اند ، آیا این شهرت می تواند ضعف سند روایت یا روایت مرسله ای را که مشهور به آن استناد کرده ، جبران نماید یا خیر ؟

پاسخ : اگر شهرت عملی قدرت جبران و کسر سند روایت را دارد ، بله عمل اصحاب به روایت ضعیف ، ضعف سند را جبران می کند و برای ما مشخص می گردد که ذکر واژة استعاذه به کیفیت بیان مشهور قبل از قرائت قرآن مستحب است . اما اگر شهرت عملی قدرت جبران ضعف سند روایت را ندارد ، نمی توان گفت : خواندن استعاذه به کیفیت نظر مشهور مستحب است .

شهرت عملی چنان که ذکر شد به طور مستقل از قواعد معتبر اصولی و فقهی نیست تا بتواند به طور اطلاق جبران سند کند ، زیرا علاوه بر مبنایی بودن مسئله ، انقلاب و تبدیل ماهیت به ماهیتی دیگر محال است ، مگر

ص: 299

اینکه دلیل شرعی بر اعتبار شهرت عملی در مورد عمل به استعاذه به کیفیت نظر مشهور وجود داشته باشد .

پس در مقام اولاً : باید اصل خود روایت بدون نظر به عمل مشهور بررسی شود که آیا واجد جامع شرایط حجیت خبر واحد است یا نه…

ثانیاً : به فرض که بگوییم شهرت عملی فقهای سلف حجت است ، این حجیت برای خود آنهاست که ملاک حجیت شهرت را معتبر تشخیص داده اند ، همچ-نین اگ-ر همان ملاک حجیت شهرت در نزد قدما نزد متأخرین هم تمام باشد ، ایضاً شهرت عملی حجت است و اگر م-لاک حجیت شهرت تمام نباشد ، شهرت حجت نیست .

در مورد استعاذه نیز باید بررسی نمود که مأمور بِه خداوند بر عهدة مکلف چیست ؟ آیا مأمور بِه طبیعت استعاذه می باشد و مولا از ما طلب ایجاد طبیعت است-عاذه را خواسته که به هر کیفیت اتیان شود مطلوب او حاصل شده ، یا اینکه مأمور بِه فرد استعاذه و مصداق آن در خارج می باشد که مکلف باید آن فرد استعاذة معین را به ترکیب جملات خاص اتیان کند و اگر به روشی غیر از آن روش معین استعاذه را انجام دهد ، مأمور بِه مولا امتثال

ص: 300

نشده است ؟ پاسخ این سؤال نیاز به این دارد که متعلق اوامر و نواهی الهی را بشناسیم .

متعلق اوامر و نواهی

در شریعت اسلام احکام الهی به لسان اوامر و نواهی بیان شده است .

از جمله در مورد نماز امر آمده که ( أقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إلَی غَسَقِ الَّیْلِ وَ قُرآنَ الْفَجْرِ إنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِکَانَ مَشْهُودًا)(1) ، خداوند مردم را به اقامة نماز در اوقات معین شرعی( ظهر ، عصر ، مغرب ، عشاء ، صبح ) امر نموده و هر انسان مکلفی موظف به امتثال امر الهی و خواندن نماز است ، او در مقام امتثال مخیر است به ایجاد طبیعت سِعی نماز در ضمن مصادیق متعدد طولی و عرضی دو رکعت نماز صبح و چهار رکعت نماز ظهر و یا ایجاد فرد نماز در خارج به خواندن دو رکعت نماز صبح و چهار رکعت نماز ظهر و…

در صورت اول ( ایجاد طبیعت ) کلی طبیعی حکم اثر فرد را دارد ، چون در ضمن فرد وجود پیدا می کند که در این صورت متعلق امر « اقیموا الصلاة » طبیعت نماز است ، نه فرد و مصداق خارجی نماز . در صورت دوم ( ایجاد فرد خارجی ) امر انحلال پیدا می کند به افراد و مصادیق خارجی نماز که بنابراین وجه

ص: 301


1- سوره اسراء ( آیه 78 )

متعلق امر الهی فرد خارجی نماز است نه طبیعت نماز .

در جانب نواهی تجسس و غیبت از اموری است که خداوند سبحان انجام آنها را نهی نموده و ارتکابشان را از گناهان کبیره و حرام دانسته است : ( یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إثْمٌ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَ لَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أیُحِبُّ أحَدُکُمْ أن یَأکُلَ لَحْمَ أخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُواْ اللهَ إنَّ اللهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ )(1) .

در این مورد هم اگر نهی تعلق گرفته باشد به ترک ماهیت تجسس و غیبت برای همه ، معنایش این است که هیچ کس حق ندارد ماهیت غیبت را ایجاد کند ، و اگر متعلق نهی فرد خارجی غیبت باشد ، در این صورت انسان مکلف حق ندارد عیب و نقص شخص مسلمان را در حضور کسان دیگر اظهار کند و در صورت اظهار نقص مغتاب( غیبت شده ) عملی ممنوع و حرام از غیبت کننده سر زده است .

طبیعت مرآة ( مفهوم حاکی )

اجمالا متعلق اوامر و نواهی از نظر بررسی علمی مسئله صور متعدد دارد :

ص: 302


1- سوره حجرات ( آیه 12 )

1- متعلق اوامر و نواهی طبیعت شیء بما هی است .

2- متعلق امر و نهی طبیعت موجود در ضمن فرد خارجی می باشد .

3- متعلق امر و نهی فرد خارجی منهای از طبیعت است .

4- متعلق امر و نهی طبیعت مقید به وجود ذهنی است .

5- طبیعت به لحاظ وجودش در خارج متعلق امر و نهی می باشد و به عبارتی مأمور بِه ، طبیعت صلاة خارج دیده شده و لحاظ شده است .

از این اقسام تصوری ، قسم اول وجه ندارد ، برای اینکه طبیعت صلاة بِما هی یا طبیعت غیبت بِما هی ام-ر ذهنی است که در خارج اثر ندارد وحامل غرض مولا نمی باشد ، به علاوه قابل امتثال در خارج هم نیست ، چون امر ذهنی موطنش ذهن است نه خارج ، مگر اینکه از خصوصیات ذهن تجرید شود که در این صورت مجاز می گردد .

قسم دوم و سوم باطل است ، زیرا هنگامی که طبیعت صلاة در ضمن فرد یا افراد صلاة در خارج تحقق پیدا نمود ، دوباره امر مولا و اقیموا الصلاة به ایجاد آن تعلق بگیرد تحصیل حاصل و لغو است . همچنین طبیعت غیبت که در خارج

ص: 303

متروک است ، دوباره نهی مولا به ترک آن تعلق بگیرد ، محال است و اثر ندارد ، به اضافة اینکه خارج ظرف امتثال و سقوط تکلیف است به اطاعت ، یا به عصیان ، یا به انتفای موضوع ، نه این ظرف تعلق تکلیف باشد . ظرف تعلق امر و نهی در وعاء جعل و اعتبار است که متعلق طبیعت مرآة و عنوان خارج دیده شده لحاظ می شود .

قسم چهارم نیز بدون وجه است ، چرا که موطنش ذهن می باشد و بدون تصرف قابل امتثال در خارج نیست .

قسم پنجم که متعلق اوامر و نواهی طبیعت خارج دیده شده می باشد مورد تأیید است . مولا طبیعت و ماهیت نماز را به لحاظ تحققش در خارج دیده و امر اقیموا الصلاة را روی آن طبیعت ملحوظ الوجود خارجی به وجود سِعی برده و امر به ایجاد آن در خارج نموده است .

تذکر :

1- مسئله کلی طبیعی در اینجا ارتباط به بحث فلسفی که می گوید : اگر کلی طبیعی بالذات در خارج وجود داشته باشد ، متعلق امر طبیعت است و اگر کلی طبیعی بالعرض به واسطه فرد وجود داشته باشد ، متعلق امر فرد است ، ندارد . کلی طبیعی اگر

ص: 304

چه بالأصاله وجود نداشته باشد ، مانعی ندارد که گفته شود : متعلق امر و نهی طبایع است ، زیرا بدون تردید در حمل شایع ، حمل کلی طبیعی بر فرد ، زیدٌ انسانٌ و هذه صلاة و زکاة ، صحیح است . در این حمل وحدت وجودی و مصداقی موضوع و محمول معتبر است و صحت حمل کشف می کند که کلی طبیعی ولو بالعرض و المجاز موجود باشد ، امر اقیموا الصلاة به آن به داعی تحریک مکلف به اتیان متعلقش ( صلاة ، حج ) کافی است .

همین طور بحث از اینکه متعلق امر چیست ، ربطی به این مسئله فلسفی که مجعول بالأصاله وجود است یا ماهیت ، ندارد . چون ماهیات امر انتزاعی عقلی است که عقلا از مرز وجود محدود ( وجود انسان ، حجر و… ) انتزاع می شود ، امر تکوینی نیست تا متعلق جعل تکوینی قرار گیرد و بحث شود که آیا اصل در اشیاء ماهیت است یا وجود ؟ و همچنین ماهیت وجود اعتباری ندارد تا مجعول اعتباری باشد…

2- در اصطلاح اهل فن در جای خود سه تعبیر مورد بررسی می باشد : الف - کلی طبیعی ب - حصه ج - فرد .

حصه اعم از فرد است ، چون حصه فرد ، جزء فرد و حصه طبیعی جزء کلی

ص: 305

طبیعی ( انسان در ضمن زید ) به حساب می آید ولی فرد ، مصداق کلی طبیعی است نه جزء آن . آن گاه کلی طبیعی لایتحصص به حصص متعدد در ضمن افراد ، لذا در مورد زید انسانٌ و بَکر انسانٌ ، حصه و جزء انسان در ضمن فرد زید و بکر باشد ، ممکن نیست ، زیرا مستلزم آن است که در خارج واحد ، کثیر ، و کثیر ( افراد ) واحد باشد . از جهت طبیعت انسانیت هم زید و هم بکر ، هر کدام انسان کامل طبیعی می باشند ، نه انسان کامل معنوی که منحصر به معصوم(ع) است ، و از سویی امکان ندارد حصه و بخشی از انسانیت در ضمن فرد زید و بخشی دیگر در ضمن فرد بکر وجود داشته باشد ، نسبت کلی طبیعی به اف-راد همانند نسبت آباء متعدد به ابناء متعدد است ، و از همین جا نیز بطلان قول رجل همدانی بالضروره روشن می شود که : الشیء ما لم یوجد لم یتشخص ، تعیّن و جزئیت به واسطه وجود است پس چگونه ممکن است کلی موجود باشد ؟

وحدت کلی طبیعی در موطن عقل می باشد و در خارج چه وجود کلی عین وجود فرد و چه بالعرض و به واسطه فرد موجود باشد به تبع افراد تعدد می یابد .

ص: 306

3- کلیّت نه ملازم با وجود مصداق در خارج است و نه ملازم با تعدد مصداق می باشد ، مفهوم دور و تسلسل ، شریک باری و استحاله نقیضین کلی است که در خارج مصداق ندارند ، واجب الوجود کلی است و در خارج مصداق واحد دارد که اگر کلی نباشد بالذات نفس مفهوم فرد بیانگر توحید واجب الوجود بالذات است و در مقام اثبات توحید نیاز به برهان دیگری مانند اینکه شرک ممتنع بالذات است ، ندارد .

بنابراین معنای کلی یعنی قابل انطباق بر کثیر ، اعم از اینکه مصداق واحد باشد یا متعدد ، مصداق قابل وجود باشد یا قابل وجود نباشد ، کلیت آن مفهوم در فهم عقل مصون است .

4- اوامر و نواهی از امور ذات تعلق است ، امکان ندارد بدون متعلق باشد ، امر به چه ؟ نهی از چه ؟ حکم به چه ؟ ارادة چه ؟

5- این مسئله امر ارتکازی عرفی است نه بحث لغوی که خداوند سبحان بندگانش را عاقل آفریده ، لذا هنگامی که از او امر به امتثال تکالیف صادر می شود ، مخاطب و مکلف عاقل از تعلق امر مولا به صلاة و صوم چه می فهمد ؟ آیا امر را متعلق طبیعت صلاة می داند یا متعلق امر را فرد صلاة می پندارد ؟

ص: 307

6- در صورتی که بگوییم متعلق امر فرد است ، منظور مفهوم فرد خارج لحاظ شده می باشد نه مصداق فرد وگرنه تحصیل حاصل است و مفهوم فرد هم تا زمانی که در خارج تعیّن پیدا نکند ، تنافی با کلیت متعلق ندارد .

7- در لسان شریعت احکام به عنوان قضیه حقیقیه بیان شده است : ( … وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إلَیْهِ سَبیلًا… )(1)، ( أقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إلَی غَسَقِ الَّیْلِ )(2) و…

در مقام ثبوت ، حکم وجوب حج ، وجوب صلاة بر عهدة مکلف روی موضوع مفروض الوجود در خارج اعتبار شده است و هنگامی موضوع در خارج تحقق پیدا کرد ، حکم نیز فاعلیت و تنجز پیدا کرده و لزوم امتثال دارد .

به بیان دیگر در قضایای حقیقیه شرعیه « الحج یجب علی المستطیع » سه چیز اعتبار شده است : 1- حکم ( وجوب ) 2- متعلق ( حج ) 3- موضوع ( مستطیع ) .

امر و حکم از امور ذات تعلق است که نیاز به متعلق و موضوع( متعلق متعلق ) دارد . گاهی از متعلق تعبیر به موضوع می شود ، و فرق متعلق با موضوع این است که در مقام جعل و

ص: 308


1- سوره آل عمران ( آیه 97 )
2- سوره اسراء ( آیه 78 )

انشاء ، شارع حکم را روی موضوع مفروض الوجود در خارج اعتبار می کند ولی در مورد متعلق در مقام جعل لحاظِ متعلق شده نه اینکه فرض وجود آن در خارج اعتبار گردد که اگر چنین شود مستلزم تحصیل حاصل است ، زیرا اگر متعلق در خارج مفروض الوجود باشد ، چگونه امر و نهی دعوت به ایجاد متعلق و عدم وجود متعلق می نماید ؟!

در مقام اثبات هم بالوجدان ادله تکالیف ظهور دارد در ایجاد و امتثال طبایعی که مأمور به و یا منهی عنه است ، البته متعلق امر طبیعت مرآة و خارج دیده شده می باشد ، زیرا بدیهی است که مراد شارع از امر به صلاه تحقق آن متعلق در خارج است ، نه طبیعت مفهوم ذهنی و نه طبیعت موجود و…

شارع مقدس حکمش را بر عهده انسان به خطاب اقیم-وا الصلاة اظهار کرده و این خطاب کاشف از ارادة مولا بر امتثال صلاة می باشد ، چون مکلف علم به غیب ندارد تا بداند خداوند متعال در نفس الامر بر ذمه او صوم و صلاة ، حج و جهاد را واجب قرارداده است ، او از راه امر و نهی مولا کشف می کند که این تکالیف بر عهده اوست و باید امتثال کند و در این راستا امر

ص: 309

دعوت به ایجاد متعلق می کند و نهی دعوت به عدم ایجاد متعلق در خارج می نماید . البته نسبت امر و ارادة تشریعی الهی به وجوب امتثال و اطاعت تکلیف ( صلاة و… ) نسبت مقتضی و مقتضا می باشد نه نسبت علت و معلول ، و برای عبد در صورت خالی بودن از موانع عبودیت ( کفر ، عصیان و… ) اطاعت تحقق پیدا می کند .

مثلا برای انسان قرائت سوره قرآن در نماز واجب است و خداوند امر به ایجاد طبیعی قرائت سوره در نماز کرده و مکلف هم زمانی که سوره را در نماز می خواند ، آن کلی طبیعی قرائت سوره در ضمن فرد ( سوره خاص ) وجود پیدا می کند ، و وجود کلی هم عین وجود فرد و دارای اثر است . مگر اینکه دلیل خاصی بر قرائت سوره خاص باشد مانند وجوب قرائت فاتحه الکتاب در صلاة دو رکعتی و در دو رکعت اول صلاة واجب ، لا صلاة الا بفاتحة الکتاب( مضمون )(1) و... ، یا در مورد اصل صلاة متعلق امر طبیعت صلاة است و افراد خارجی نماز ، طولاً و عرضاً همه از مصادیق آن طبیعت می باشد که در مقام امتثال تطبیق مأمور به( طبیعت صلاة ) بر مأتی به

ص: 310


1- وسائل الشیعه ، ج 4 ، ص 732 .

( فرد و مصداق ) قهری و اجزا عقلی است ، چون در اثر امتثال مأمور به ، امرو غرض مولا ساقط شده است و الا بقای معلول( امر ) بدون علت( ملاک ) ممکن نیست .

در جانب نهی ترک طبیعت غیبت ، ترک طبیعت تجسس ، ترک طبیعت شرب خمر و ترک ماهیت خلاف عفت به لحاظ عدم وجود آنها در خارج نهی دارد و آن منهی عنه کلی طبیعی در ضمن ترک فرد وجود پیدا نموده و دارای اثر می باشد ، و به قولی نواهی و محرمات را ارجاع به امر وجودی می دهیم و می گوییم غیبت نهی دارد ، یعن-ی نباید در خارج وجود پیدا کند . دروغ نهی دارد ، یعنی نباید ماهیت کذب وجود پیدا کند که در حقیقت متعلق نهی امر وجودی است نه ترک و امر عدمی تا بگوییم : عدم متروک ازلی است ، پس چگونه مورد نهی واقع می شود و…

پس مأمور بِه الهی در مورد هر امری طبیعت آن شیء به لحاظ وجودش در خارج می باشد که این گونه امر حامل اثر و غرض مولا است ، و منهی عنه ترک طبیعت آن شیء ( غیبت ) به لحاظ عدم تحقق آن در خارج می باشد و در مورد نواهی امتثال ترک طبیعت

ص: 311

منهی عنه ملازم با اعدام جمیع افراد آن طبیعت است .

به هر حال می توان گفت متعلق اوامر و نواهی طبایع است ، مانند اسماء اجناس ، صوم و صلاة در مقام وضع چه به کیفیت وضع تعیینی و چه به کیفیت وضع تعینی شرعی ، لحاظ شده و برای معنای کلی و نفس طبیعت صلاة و صوم ، ( معراج مؤمن ، جنت من النار… ) که ثبوتاً آن عنوان و طبیعت مرآة افراد ، متعلق امر لحاظ شده است و صلاة اسم خاص وضع شده است برای طبیعت صلاة بما هی ، نه برای اعم از طبیعت و افراد و نه برای خصوص فرد و مصداق .

و در مقام اثبات هم بالوجدان ادله تکالیف امر ظهور در ایجاد طبیعت مأمور بِه و نهی ظهور در عدم ایجاد طبیعت منهی عنه دارد .

ماهیت استعاذه

استعاذه مأمور بِه استحبابی است و متعلق امر «فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم» طبیعت استعاذه خارج لحاظ شده می باشد ، آن گاه به هر کیفیت ترکیبی مشروع که انسان صیغة استعاذه را بخواند ، چه به واژة «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» ، چه به واژه «نستعیذ بالله من الشیطان الرجیم» ،

ص: 312

ماهیت مأمور بِه مولا ایجاد شده و طریق خاصی در ایجاد آن موضوعیت ندارد .

به تعبیر دیگر تطبیق مأمور بِه( طبیعت استعاذه ) بر مأتی بِه قهری است و اجزا عقلی می باشد ، چون غرض از امر به استعاذه حاصل شده است . مثلاً خواندن قنوت در نماز مستحب است و طبیعت قنوت امر دارد ، آن وقت به هر کیفیت که بر مأتی بِه مفهوم قنوت صدق کند ، چه به عربی و چه به فارسی ، امتثال مأمور بِه( ماهیت قنوت ) تحق-ق پیدا می کند . همچنین در مورد استعاذه به هر جمله ای چه به واژة متکلم وحده و چه به واژة متکلم مع الغیر بیان شود ، مفهوم استعاذه صدق می کند و مأمور به استحبابی امتثال شده است .

تسامح در ادلّه سنن

شارع مقدس در امور استحبابی تسهیل و ارفاق دارد ، لذا می توان گفت : در مورد حکم استحبابی اخبار مَن بلغ حجت می باشد ، بدین معنا که خبری از رسول خدا(ص) یا از ائمة معصومین( علیهم السلام ) نقل شده : هر کس روز پنجشنبه روزة مستحبی بگیرد یا در شب جمعه زیارت ائمه( علیهم السلام ) را انجام دهد ، خداوند برای او ثواب می دهد . شخصی به این روایت به عنوان

ص: 313

اینکه از رسول الله(ص) و امام معصوم( علیهم السلام ) نقل شده ، عمل کند صحیح است ، چون روایت برای اثبات حکم استحبابی روزه گرفتن روز پنجشنبه و اثبات استحباب زیارت ائمة معصومین( علیهم السلام ) در شبهای جمعه کافی است ، هر چند که روایت از جهت سند ضعیف باشد ، برای اینکه شارع از باب تسامح در ادلّه سنن( مستحبات ) احتمال ضعف سند را ملغی نموده و ضعف سند اثر منفی در استحباب عمل ندارد .

آن گاه از پیامبر(ص) خبری نقل گردید که : در نماز ق-بل از قرائت استعاذه شود ، این خبر برای اثبات حکم استحبابی استعاذه کافی است گرچه از جهت سند و صدور آن از معصوم ضعیف باشد ، ضعف سند روایت از باب تسامح در ادلة سنن و حجیت اخبار من بلغه الثواب و عَمِل بها ، اثر ندارد ، و خواندن استعاذه هم به هر واژه ای که باشد ، چه به واژة مشهور و متعارف «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و چه به واژة غیر مشهور «نستعیذ بالله من الشیطان الرجیم» استحباب دارد و از باب حجیت اخبار مَن بلغ در مستحبات ولو سند روایت باب ضعیف باشد صدمه ای به امتثال امر استحبابی وارد نمی کند ، « مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَابَوَیْهِ فِی(کِتَابِ ثَوَابِ الْأعْمَالِ) عَنْ أبیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی ، عَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ هِشَامٍ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ

ص: 314

أبِی عَبْدِاللهِ قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ شَیْءٌ مِنَ الثَّوَابِ عَلَی (شَیْءٍ مِنَ الْخَیْرِ) فَعَمِلَهُ کَانَ لَهُ أجْرٌ ذَالِکَ ، (وَ إنْ کَانَ رَسُولُ اللهِ (ص) لَمْ یَقُلْهُ) »(1) .

تأمل در اخبار من بلغ

ثبوت استحباب استعاذه قبل از قرائت قرآن مسلّم و قطعی است ، زیرا هم امر قرآنی دارد : ( فَإذَا قَرَأتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ )(2) و هم از لسان روایات دربارة آن امر وارد شده است ، ولی با این وجود در حجیت اخبار مَن بلغ تأمل می باشد ، بدین معنا که این اخبار در میان قدمای اصحاب مورد تأیید بوده ، اما نزد متأخرین از زمان شیخ انصاری(ره) تاکنون محققین امر ، اخبار مَن بلغ را از باب تسامح در ادلة مستحبات ، حجت

نمی دانند ، زیرا :

از جهت سند اخبار من بلغ از سنخ خبر متواتر نمی باشد و اگر خبرمستفیض باشد از سنخ خبر واحد است و نیاز به بررسی و تنقیح سند دارد .

ص: 315


1- وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 80 ، باب استحباب بکل عمل مشروع روی له ثواب عنهم ، حدیث 182 «عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِم عَنْ أبی عَبْدِاللهِ(ع) قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ عَنِ النَّبِی(ص) شَیْءٌ مِنَ الثَّوَابِ فَعَمِلَهُ کَانَ أجْرًا ذَالِکَ لَهُ وَ إنْ کَانَ رَسُول اللهِ لَمْ یَقُلْهُ ، وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 81 ، باب استحباب بکل عمل مشروع روی له ثواب عنهم ، حدیث 184 .
2- سوره نحل ( آیه 98 )

آن گاه اولاً : خبر ضعیف مشمول ادلّه حجیت خبر واحد نمی باشد ، برای اینکه ادلّه حجیت خبر شامل خبر ثقه یا خبر موثوق الصدور عن المعصوم می باشد ، و نه شامل خبر ضعیف ، به علاوه انقلاب عنوان ضعف به ثقه محال است تا مشمول ادله حجیت خبر واحد شود .

ثانیاً : عنوان بلوغ مانند عنوان عُسْر و حرج به وجه ثانوی مُغیّر حکم نیست .

ثالثاً : می توان گفت : اخبار مَن بلغ مولویت ندارد تا دال بر استحباب باشد بلکه ارشاد به حسن انقیاد در مورد اتیان امر احتمالی مولا است .

رابعاً : ارشاد به فضل الهی است که اگر کسی به داعی امید ثواب به خبر عمل کند ، سزاوار فضل الهی می باشد که خداوند برایش تفضل نماید فضل و عنایت خداوند غیر متناهی است و از قلمرو محاسبه و استحقاق خارج و فراگیر هر نیازمندی می باشد .

بله اگر به قصد رجاء و یا احتیاط استعاذه کند و یا به این امید روزه بگیرد یا زیارت عاشورا بخواند که خداوند به او ثواب می دهد ، این مسئله ای دیگر است و اگر ثوابی هم عنایت شود از باب انقیاد می باشد ، ولی در هر

ص: 316

صورت بدون مستند و دلیل شرعی معتبر ، استحباب آن عمل در شریعت اسلام به اخبار مَن بلغ اثبات نمی شود ، زیرا همان گونه که اثبات احکام الزامیه وجوب وحرمت الهی نیاز به دلیل شرعی دارد ، اثبات و تشریع احکام غیر الزامی کراهت و استحباب هم نیازمند دلیل شرعی است.

بنابراین مأمورٌ بِه طبیعت استعاذه می باشد که برای تحقق آن به هر یک از صیغ چهارگانه ای که ذکر شد ، استعاذه انجام شود کافی است .

جهت پنجم ، بحث در معنای استعاذه می باشد ، معنای استعاذه پناه بردن به خداوند از شرّ وسوسه های شیطان رجیم است و جز خداوند هیچ کس نمی تواند انسان را از خطر وسوسة شیطان حفظ نماید .

استعاذة حقیقی

استعاذة حقیقی پنج رکن دارد که نبود این ارکان یا یکی از آنها در استعاذه سبب می شود تا استعاذه حقیقی تحقق پیدا نکند . ارکان استعاذه عبارتند از :

1- مستعذ( پناه برنده ) ، کسی که طلب استعاذه می کند باید نیاز و ضعف خود را بشناسد تا بدان جهت به مستعاذی که تأمین کننده نیاز او و

ص: 317

پناهگاهی شکست ناپذیر است ، پناهنده شود .

2- مستعاذ( پناه برده شده به او ) ، انسان باید توجه داشته باشد که به چه کسی پناه می برد و پناهگاه او کیست ؟ مستعاذ خداوند علیم ، قدیر ، حکیم و غنی بالذات می باشد که قادر بالذات بر پناه دادن و رفع نیازمندیهای انسان است .

3- مستعاذ منه( شیطان ) را باید شناخت که از شر چه کسی و به خطر چه دشمنی انسان به خدا پناه می برد .

4- مستعاذ له را باید در نظر گرفت که از چه جهت و به چه لحاظ انسان از دشمن یا از غیر دشمن به خدا پناهنده می شود .

5- مستعاذ به را باید دید که چه وسیله ای است و انسان به چه سبب و کلام می باید انسان استعاذه کند تا استعاذة واقعی تحقق پیدا نماید .

مستعذ ( انسان )

(خُلِقَ الْإنْسَانُ ضَعِیفًا )(1) ، آفرینش انسان همراه با ضعف و نیازمندی ذاتی است . آنچه که برای انسان از مظاهر وجود مادی و معنوی برای انسان داده شده همه از باب عنایت و لطف خداوند است .

ص: 318


1- سوره نساء ( آیه 28 )

به راستی اگر بشر غافل نباشد و اندکی تفکر نماید درمی یابد که اضعف مخلوقات است ، نه پشه و ذره ای را می تواند بیافریند و نه اگر پشه و ذره ای به او حمله کند ، توان دفع آن را دارد ، چنان که نمرود با آن تکبر و قدرت مادیّی که داشت نتوانست پشه ای را از خود دفع کند و سرانجام هم به وسیلة همان پشه از پای در آمد . انسان آن قدر بیچاره و ضعیف است که اگر اندک مرض و آبله ای به پوست او پیدا شود ، توان درمان ندارد و در اثر حملة یک ویروس سرطانی و یا میکروب و با حیات خویش را از

دست می دهد ، و این تازه به غیر از عاقبت مجهول و خطرناکی است که پس از مرگ در انتظار اوست .

(خُلِقَ الْإنْسَانُ ضَعِیفًا ( ، همین جملة کوتاه قرآن در مورد انسان معجزه ای آشکار است که نشان می دهد این بشر عین نیاز و عین ربط به اَلله می باشد و هرگز ربط بدون مربوط الیه ممکن نیست تحقق پیدا کند .

پیکار انسان و ذباب

قرآن به صراحت می فرماید : بشر بدون اتکا به خدا هیچ قدرتی ندارد نه قدرت

ص: 319

ایجاد و ابتکار ، نه قدرت تحصیل و دفاع ، نه قدرت حفظ و بقاء نه قدرت مقابله با پشه و چه بسا در مقام جنگ با پشه مغلوب هم می گردد ( یَا أیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ لَن یَخْلُقُواْ ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَ إن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ * مَا قَدَرُواْ اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ إنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ )(1) ای گروه انسانیت ! مثلی برای شما زده شده بدان گوش فرا دهید ، کسانی که به خدا کفر ورزیده و غیر خدا را می خوانند اگر آنان با تمام قدرت و به کارگیری برنامه های مدرن و پیشرفته دست به دست هم داده و یکدیگر را کمک کنند ، قدرت آفریدن یک پشه را ندارند ، البته می توانند پشه را با سَم از بین ببرند اما هرگز نمی توانند آن را بیافرینند و بدان حیات ببخشند ، اگر همین ذباب بر بدن انسان بنشیند و ذره ای از خون او را بمکد یا کنار سفرة غذا بیاید و ذره ای از غذای او را بردارد و پرواز کند ، انسانی که از پشه ذره ای خون و یا ذره ای غذا طلبکار است هر چه قدرت به خرج دهد آن ذرة غذا و خون را نمی تواند از بدهکارش( پشه ) باز ستاند ، به فرمودة قرآن ( ضعف الطالب والمطلوب ) ، هم طلبکار(

ص: 320


1- سوره حج ( آیه 73 )

انسان ) ضعیف است که قدرت استرداد ذرة خون و غذایش را از پشه ندارد و هم بدهکار( ذباب ) ضعیف است که با یک فوت نابود می شود .

شکست همة قدرتهای پوشالی

حقیقتاً انسان ضعیف است ، هنگامی که در برابر حملة یک موجود بسیار ضعیف ( ذباب ) قرار می گیرد ، مغلوب و مظلوم واقع می شود و نمی تواند طلبش را از او بگیرد ، آن وقت چگونه استکبار می ورزد و اظهار قدرت می کند ! باز هم من و ما می گوید ! همة این خودنمائیها و پلنگ دماغیها نیست مگر در اثر هوای نفس و اغوای شیطان .

در عصر به اصطلاح علم و کامپیوتر امروز در قضیة عمل جراحی دوقلوهای به هم چسبیده از ناحیة سر به نامهای لاله و لادن که در سنگاپور رخ داد تا حدی جهل و عجز بشر روشن شد و غرور او شکست .

در این مورد به خصوص دنیای پزشکی با تمام وسایل پیشرفتة ابزاری و انسانی به مدت بیش از 11 سال از سال1370 تا 1382 هجری شمسی جهت جداسازی و دقت در انجام عمل جراحی تلاش و زمینه سازی کرده بود ، 125 نفر پزشک متخصص و پرستار دنیای روز با اطمینان به جدا ساختن دوقلوها

ص: 321

از یکدیگر و حداقل نجات یکی از آنها وارد عمل شدند ، اما با تمام زحمات و تلاشهای پزشکان و جراحان ماهر قرن آنها نتوانستند رگی بسازند که مانع از خونریزی مغزی شود و سرانجام دوقلوهای به هم چسبیده به قضا و قدر الهی تسلیم مرگ شدند و مصداق بیان اعجازی قرآن که قبل از 1400 سال و اندی دربارة جهل و عجز انسان سخن گفته است برای همه آشکار گردید . ( إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ )(1) ، همه از آن خدا و بازگشت همه به سوی اوست .

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * أَلَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ )(2) خجسته باد آن خدایی که جهان آفرین و فرمانروای مُلک و ملکوت است ، خدایی که موت و حیات را آفرید تا شما بندگان را به خلوص و اعمال بیشتر بیازماید . ( إنَّمَآ أمْرُهُ إذَآ أرَادَ شَیْئًا أن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ )(3) .

چه خوب است انسان متذکر شود که هیچ اثری از خود ندارد و هر چه دارد از خداست ( وَ آتَاکُمْ مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ… )(4) و به پاس شکرگزاری از آن همه نعمتهای گوناگونی که خدا برای او داده ، دائم پیشانی شکر به

ص: 322


1- سوره بقره ( آیه 156 )
2- سوره ملک ( آیات 2 - 1 )
3- سوره یس ( آیه 82 )
4- سوره ابراهیم ( آیه 34 )

زمین بساید و دست تضرع و نیاز به پیشگاه او دراز نماید و فقط خدا را عبادت کند و از او استمداد بجوید . ( …وَ لِلَّهِ خَزَآئِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ… )(1) ( وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ … )(2) و…

به هر صورت از دید وجدان و از دید براهین نقلی و عقلی روشن می شود که انسان بالذات موجودی ضعیف و نیازمند است و بالذات قدرت برآورده سازی نیازها و گرفتاریهای خود را ندارد ، لذا برای رفع نیازمندیهای مادی و معنوی خود باید به خداوند قادر متعال پناه ببرد که تنها او مدافع و نجات دهندة انسان از همه گرفتاریها و نیازمندیها است .

مستعاذ ( خداوند متعال )

کسی که به او پناه برده می شود( مستعاذ ) باید دارای خصوصیاتی باشد تا پناه بردن به او صحیح باشد :

1- عالم باشد و نیازها و گرفتاریهای انسان را بداند که چیست ، زیرا جاهل نیازها و گرفتاریهای انسان پناهنده را نمی داند ، چه رسد به اینکه در صدد رفع و دفع آنها باشد .

2- مستعاذ باید قدرت بر رفع و دفع گرفتاریها و تأمین نیازمندیهای

ص: 323


1- سوره منافقون ( آیه 7 )
2- سوره نور ( آیه 42 )

انسان را داشته باشد تا به آن شخص قادر ، انسان پناه ببرد و اگر او عاجزباشد و قدرت دفاع نداشته باشد پناه بردن به او اشتباه است ، چرا که او در صورت عجز قادر بر حمایت از انسان نمی باشد . به تعبیر فلاسفه ذات نایافته از هستی بخش کِی تواند او شود هستی بخش ، کسی که از همة جهات ضعیف و فقیر است ، در وجود ، حیات ، بقاء ، زمان و مکان و در آب و هوا محتاج است و هی-چ استقلالی از خود ندارد ، محال است نیازمندی دیگران را تأمین کند . لذا باید به کسی پناه برد که قدرت دفاع از خطرات و رفع گرفتاریهای انسان را داشته باشد و چنین کس فقط خداوند تبارک و تعالی است .

3- مستعاذ باید حکیم باشد ، مصالح و مفاسد کار پناهنده را بداند . حکیم است که از دیدگاه حکمت گاهی مصلحت انسان را در فقر می بیند زیرا اگر پول و ثروت در اختیار انسان قرار گیرد چه بسا که خطر طغیان و سرکشی را برای وی به دنبال داشته باشد ، قرآن از این خطر چنین هشدار می دهد : ( کَلَّآ إنَّ الْإنْسَانَ لَیَطْغَی * أَن رَّءَ اهُ اسْتَغْنَی )(1)، ( وَ لَوْ بَسَطَ اللهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْافِی

ص: 324


1- سوره اقرأ ( آیات 7 - 6 )

الْأَرْضِ )(1) همانا انسان اگر خود را بی نیاز و مصون از مرض و بلا ، فقر و مرگ ببیند ، هر آینه دست به طغیان و سرکشی می زند .

گاهی مصلحت انسان در سلامت و تندرستی است و گاهی مصلحت او در گرفتاری و مرض می باشد ، این شخص حکیم است که می داند

مصلحت انسان در چه حالی از حالات می باشد و همان حالت را برایش لحاظ می کند هر چند که بشر فریاد زند تا خلاف مصلحت واقعی برای او حالتی دیگر پیدا شود ، ولی حکیم متعال بدون مصلحت آن حالت را ایجاد نمی کند .

مثلا یک پدر به عنوان سرپرست خانواده به فرزندانش می گوید : هر چه نیاز دارید از من بخواهید انجام می دهم ، در این صورت اگر فرزند خردسالی به پدر خود مراجعه نموده و بگوید : به من چاقو بدهید تا گردنم را ببرم یا زخمی بر بدنم وارد کنم ، پدری که قدرت دارد و می تواند چاقو به دست کودکش بدهد هرگز این خواست کودک را اجابت نمی کند ، زیرا فرزند

ص: 325


1- سوره شوری ( آیه 27 )

خردسال مفسدة چاقو به دست گرفتن را نمی داند اما پدری که می داند اگر چاقو به دست کودک دهد برای او خطر است ، هیچ گاه درخواست فرزند ناآگاه خود را برآورده نمی سازد .

در این راستا قرآن به عنوان قانون کلی می فرماید : ( … وَ عَسَی أن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ عَسَی أن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللهُ یَعْلَمُ وَ أنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )(1) .

عدم استجابت دعا

هنگامی که انسان گرفتار مرض یا گرفتار فقر است هرچه دعا می کند :

«یا کاشف الکروب اکشف کربی یا شافی المرضا إشف مرضی» اجابت نمی شود برای اینکه اجابت دعا به مصلحت او نیست . البته نفس دعا و ارتباط با خداوند دارای مصلحت و توفیق مهمی است که برای انسان حاصل می شود اما از نگاه ظاهر آن درخواستی که داعی دارد و برآورده نمی شود به لحاظ حکمتی است که خداوند حکیم می داند ولی داعی از آن بی خبر می باشد .

بنابراین از شرایط استعاذة حقیقی این است که انسان به کسی پناهنده شود که عالم ، قادر ، حکیم ، رئوف و مهربان باشد و در رفع نیازمندیهای دیگران بخل نورزد ، چنین کسی که جامع

ص: 326


1- سوره بقره ( آیه 216 )

صفات کمال و جمال است جز خداوند شخص دیگری نیست . خداست که همة جهان هستی در قلمرو قضا و قدر و حکمت الهی او اداره می شود .

( وَ إن مِّن شَیءٍ إلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ )(1) خداوند سبحان می فرماید : هیچ چیزی در عالم نیست مگر اینکه سرچشمة آن نزد ماست و ما از خزینة غیبی چیزی را نازل نمی کنیم مگر به مقدار معین که مصلحت و حکمت در همان است .

خداوند بندگانش را به عوارض و پیشامدهای زندگی( فقر ، مرض ، خوف ، سلامت و مرگ و… ) آزمایش می کند و در این راستا همه اعم از انبیاء و اولیاء ، علماء و مجاهدین فی سبیل الله ، عوام و غیر عوام ، مورد

امتحان قرار می گیرند : ( وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأمْوَالِ وَالْأنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إذَا أصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ قَالُواْ إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ )(2) خداوند در این آیه می فرماید : مردم را به پنج چیز( ترس ، قحطی و گرسنگی ، نقصان مال ، نفوس و زراعت ) آزمایش می کنیم و پس از آزمایش است که صابر و غیر صابر ، شاکر و غیر شاکر ، مجاهد و غیر مجاهد ، عالم و غیر عالم ، مؤمن و غیر مؤمن مشخص می شود که کیست و چه کسی

ص: 327


1- سوره حجر ( آیه 21 )
2- سوره بقره ( آیات 156 - 155 )

استحقاق پاداش نیک و چه کسی استحقاق کیفر دارد .

مستعاذ منه ( شیطان )

انسان از شرّ وسوسة شیطان باید به خدا پناه ببرد تا خداوند شیطنت او را دفع نماید ، به بیان قرآن کریم :

( …إنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا )(1) همانا شیطان دشمن آشکار انسان است . این دشمن فریبکار برای به تباهی کشاندن انسان در همه حال مشغول وسوسه و فریب است . ( وَ کَذَالِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإنْسِ وَالْجِنِّ یُوْحِی بَعْضُهُمْ إلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَولِ غُرُورًا وَ لَوْ شَآءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْتَرُونَ * وَ لِتَصْغَی إلَیْهِ أفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْأخِرَةِ وَ لِیَرْضَوهُ وَ لِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُقْتَرِفُونَ )(2) و این چنین ، ما برای هر پیامبری از

شیاطین انس و جن دشمن قرار دادیم . برخی از این شیاطین با برخی دیگر سخنان به ظاهر آراسته و فریبنده می گویند و اگر خدا می خواست آنان چنین کاری نمی کردند ، ولی تو آنها را رها کن که همانا ما آن-ها را به دروغشان واگذار نمودیم تا به سخنان فریبندة شیطانی آنان ، آنها که به آخرت ایمان نیاوردند گوش فرا داده و

ص: 328


1- سوره اسراء ( آیه 53 )
2- سوره انعام ( آیات 113 - 112 )

خشنود باشند تا اینان نیز مانند آنان دچار گمراهی شوند .

نکات روشنی که از این آیه استفاده می شود اینکه شیاطین( انس و جن ) با هم ارتباط دارند و برخی برای برخی دیگر سخنان دروغ و بس فریبنده می گویند که گوش سپردن به این دروغ بافیها موجب شقاوت و فساد آنها می شود . دیگر آنکه شیطان دشمن پیامبران و مؤمنان الهی است و هر کس که او را راهنمای خود قرار دهد ، مطمئناً به راه کمال و سعادت هدایت نخواهد یافت چرا که راه شیطان ، راه گمراهی و ضلالت است .

قرآن در سورة معوذتین مصادیق شیطان را بیان نموده است : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * قُلْ أعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِکِ النَّاسِ * إلَهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ )(1) .

ای پیامبر ! بگو پناه می جویم به پروردگار مردم ، آفریدگار و معبود آدمیان از شرّ وسوسة شیطان ، آن شیطانی که وسوسه می افکند در دل مردمان ، چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان .

ص: 329


1- سوره ناس

جن

موجودی به نام جن واقعیتی است که از آن در قرآن و روایات سخن به میان آمده و یکی از سوره های قرآن نیز به نام سورة جن اسم گذاری شده است . در این سوره حقیقیت این موجود چنین ذکر شده : ( وَ أنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا )(1) همانا مردانی از نوع بشر به مردانی از گروه جن پناه می بردند و سخت بر غرور و جهالتشان افزودند .

پس واقعیت جن امری مسلّم است و بدان جهت که انسان او را نمی بیند به آن جن می گویند . شیاطین جنی هم به لحاظ آنکه انسان وسوسة آنها را به صورت آشکار و محسوس نمی بیند ولی در باطن انسان نیروی شرّی است که او را وسوسه به انجام کارهای شر و فساد می کند ، این نیروی شرّ درونی را که دیده نمی شود ، شیطان جنی نامیده اند .

به طفلی که در رحم مادر است و دیده نمی شود جنین گفته می شود : ( …وَ إذْ أنْتُمْ أجِنَّةٌ فِی بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ فَلَا تُزَکُّوا أنْفُسَکُمْ هُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی )(2) هنگامی که در رحم مادرهایتان جنین بودید ، یاد آرید و خودستایی مکنید او که آفریننده است ، آگاه است که چه کسی متقی می باشد .

به قلب چون که پنهان است و از بیرون کسی آن را نمی بیند ، جَنان

ص: 330


1- سوره جن ( آیه 6 )
2- سوره نجم ( آیه 32 )

می گویند . سپر جُنه است ، زیرا در پناه آن آدمی آن مقدار که حد سپر است ، محفوظ می ماند . باغ بهشت را از باب تشبیه معقول به محسوس جنّت نامیده اند ، یعنی بهشت آن قدر سرسبز و خرم است که در اثر پوشش فراگیر برگهای درختان بهشتی ، زمین آن نمایان نیست . زمین بعضی باغستانهای دنیا هم در اثر ریزش برگهای درختان و رویش گیاهان پوشیده می باشد که به چنین زمینهای پوشیده ای ارض الجنه می گویند .

زمانی که تاریکی شب فراگیر می شود ، جن اللیل گویند . حضرت ابراهیم خلیل(ع) در مواجهه با نمرودیان برای اثبات توحید به همین آیات الهی لیل و نهار احتجاج نمود ، ( فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَءَا کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أفَلَ قَالَ لَا اُحِبُّ الْأفِلِینْ )(1) هنگامی که شب تاریک شد ، ستاره درخشانی دید ، گفت: این پروردگار من است ، وقتی آن ستاره غروب کرد گفت : من چیزی که نابود گردد به خدایی نمی پذیرم . پس تمام واژه هایی که از مادّه جنّ ، یجنّ ، جنّاً اشتقاق شده اند در همان معنای

ص: 331


1- سوره انعام ( آیه 76 )

لغوی که پنهان و پوشیدگی باشد استعمال می شوند .

علامت شیطان

نوع دیگری از شیاطین ، شیطان انسی است که به ظاهر و صورت انسان می باشد ولی در حقیقت کار شیطان را می کند . در چنین موردی از کجا بشناسیم که این انسان شیطان است ؟

پاسخ : ش-یطان نشانه هایی دارد که به واسطة آنها شناخته می شود . علامت و نشانة روشن شیطان این است که او مبدأ شر و فساد است و مانع از رفتن انسان به سوی دین خدا می شود و او را از انجام عمل صالح فی سبیل الله باز می دارد .

شیطان انسان را تحریک به انجام جنایت و ظلم ، و پیروی از هوای نفس و افساد حرث و نسل و… می کند .

شیطان مانع تکامل انسان است و کار زشت و عقیدة باطل را زیبا جلوه می دهد .

شیطان با نقاب حق خواهی ، انسان را با فریب شکار می کند و او را از راه حق و کمال باز می دارد .

ص: 332

هنگامی که نشانه های شیطان معلوم است ، شناخت آن آسان می شود که هر کس مردم را وادار به عدم پیروی از دستورات و قوانین الهی نمود و مانع از انجام خیرات و گام نهادن فی سبیل الله شد ، او شیطان است گر چه به صورت انسان باشد . گاهی مصداق شیطان انسی ، همسر ، فرزند و دوست آدم می باشد ، چرا که در مواردی انسان تصمیم می گیرد کار خوبی انجام دهد ، مثلا پول دارد و می خواهد مراکز عبادی و اسلامی بسازد ، به فقرا و مستمندان کمک کند ، و… لذا در انجام این امورر خدا پسندانه با همسر ، فرزندان و دوستان و خویشاوندان مشورت می کند ، اما آنها مانع از انجام اعمال حسنة وی می شوند و می گویند : چقدر آدم ساده ای هستی ! تو بازنشسته ای ، سن و سالی از تو گذشته… فکر خودت را بکن ، به این وسایل و اموال نیاز داری ، الآن صبر کن تا بعد چه می شود ، و در نتیجه شخص تحت تأثیر این قبیل سخنان شیطنت آمیز واقع شده و از انجام اعمال خیری که در نظر داشت منصرف می شود .

بنابراین اگر این شیاطین ، همسر ، فرزند ، دوستان و بستگان و… مانع نمی شدند ، آن شخص عمل صالح را انجام

ص: 333

داده بود و از همین روی در روایات آمده که هر کس می خواهد عمل صالحی انجام دهد ، حقوق مالی اش( خمس و زکات ) را حساب کند و یا صدقات مستحبی بدهد ، فوری اقدام کند تا مبادا وسوسة شیطان او را از انجام این اعمال خیرخواهانه باز دارد . قرآن نیز در آیات مختلف سفارش به سرعت گرفتن در انجام عمل خیر می کند : ( وَ سَارِعُواْ إلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ … )(1) ، ( وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبقُواْ الْخَیْرَاتِ … )(2) و…

ابلیس و شیطان

واژه شیطان از جهت مبدأ اشتقاق به دو کیفیت می باشد :

1- مشتق از شَطَنَ ، یَشطُنُ ، شُطُون( بُعد من الحق ، دور شدن از حق و از رحمت حق است ) بنابراین وجه ، نون شیطان اصلی است نه زاید و بر وزن فَیْعَالْ به معنای دور شده یا دور کننده از رحمت حق می باشد .

2- مشتق از شَاطَ ، یَشیطَ ، شَیْطَ( هلاک گردیدن ، بطلان ) در این صورت نون ش-یطان زاید است و شیطان بر وزن فَعْلان به معنای باطل و هلاک شده و یا هلاک کننده است ص: 334


1- سوره آل عمران ( آیه 133 )
2- سوره بقره ( آیه 148 )

ابلیس( حارث ، عزازیل ) به سبب شرارتش ملقب به شیطان شده است شیطان معنای وصفی دارد و صفت است برای موجودی که مبدأ شر و انحراف باشد و اعم از جن و انس را در برمی گیرد . در حقیقت شیطان یعنی مب-دأ شر و فسادی که سریع در انسان نفوذ می کند ، در روایت نبوی(ص) ذکر شده : « إنَّ الشَّیْطَانَ یَجْری مِنْ إبْن آدَمَ مَجْرَی الدَّم »(1) نفوذ شیطان در انسان همانند جریان خون در بدن است ، یعنی همان گونه که خون در همة اعضای بدن حرکت می کند شیطان نیز در همة اعضای بدن راه نفوذ و تسلط می یابد ، گاهی از را از راه قلب مانع از تصمیم گیریهای خوب می شود ، گاهی آدمی را از طریق گوش و زبان به شنیدن غیبت و دشنام وادار می کند گاهی از راه چشم و نگاه به نامحرم و گاهی از راه جنایت به وسیلة دست و پا انسان را به فساد و انحراف می کشاند . البته شیطان تسلط تکوینی بر انسان ندارد ، چون او همانند انسان موجود ممکن است و بالذات فاقد این قدرت می باشد و از طرفی خداوند سبحان نیز چنین تسلط تکوینی را به شیطان

ص: 335


1- جامع الاخبار ، ص 180 .

نداده است . کار شیطان در حد وسوسه و تحریک می باشد و تسلط اقتضائی و دعوت او تنها بر یک عضو خاص انسان نمی باشد ، بلکه شیطان در همة اعضای انسان نفوذ پیدا می کند . ( … وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إلَّآ أن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَ لُومُواْ أنْفُسَکُمْ … )(1) .

از نظر واژة لغوی شیطان دارای دو معناست : یکی عَلَم شخص است و جزئی ، دیگری اسم جنس است و کلی . ابلیس جمعش ابالیس ، ابالسه و به قول المنجد کلمة شیطان علم جنس( للشیطان ) می باشد . در لغت عرب ابلیس علم( اسم ) است برای همان شیطان نخستین که آدم(ع) را اغواء کرد و مبدأ همة شرور و پدربزرگ باقی ش-یاطین گردید و همین ابلیس هم مخالفت امر خداوند را نمود در آن هنگام که پروردگار ملائکه را به سجده بر آدم(ع) فرمان داد : ( فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أجْمَعُونَ * إلَّآ إبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ )(2) .

بعضی گفته اند : کلمة ابلیس عربی نمی باشد بلکه عبری است ، اما ابلیس از هر لفظی که باشد علم و اسم است برای همان شیطان اولی که مخالفت امر خداوند را نموده و رجیم( رانده ) ابدی از رحمت الهی شد .

« و ثمی ابلیس لانه ابلس من رحمت الله ، ان ابل-یس یلوط بنفسه »(3) ، اینکه

ص: 336


1- سوره ابراهیم ( آیه 22 )
2- سوره ص ( آیات 74 - 73 )
3- سفینه البحار ، ج 1 ، ص 99 ، مادة بلس .

گفته شده هنگام ظهور امام زمان ارواحنا فداه شیطان به دست آن حضرت کشته می شود ، منظور همین ابلیس است(1) نه شیطان به معنای وصفی اعم از جن و انس…

کلمة شیطان اسم جنس برای مطلق شیاطین است و جنس موجودات موذی و شرور را شامل می شود اعم از اینکه آن مبدأ شر

ص: 337


1- سفینه البحار ، ج 1 ، ص 92 .

جن باشد یا انسان حیوان باشد یا میکروب ، همه از مصادیق شیطانند ، در روایت آمده : « لَا تَشرَبُواْالْمَاءَ مِنْ ثُلْمَةِ الْإنَاءِ وَ لَا مِنْ عُرْوَتِهِ فَإنَّ الشَّیْطَانَ یَقْعُدُ عَلَی الْعُرْوَةِ وَ الثُّلْمَةِ»(1) از جای شکسته و دستگیرة ظرف آب نیاشامید ، زیرا شیطانی بر روی دستگیره و قسمت شکستة ظرف می نشیند .

همچنین در روایات بیان شده که خاکروبه خانه شب در منزل نماند ، چون مربض(2) و محل خوابگاه شیطان است ، یا وجود تارهای عنکبوت در خانه مکروه است برای این-که لانة شیطان می شود و… همة این امور از مصادیق شیطانند ، زیرا واضح شد که شیطان اسم جنس است و بر مطلق مبدأ شر صدق می کند ، خواه آن مبدأ شر ابلیس ، آمریکا و هم قماشان او باشند ، یا آن مبدأ شر خاکروبه خانه ، زباله و تار عنکبوت باشد ، فرقی درمصداق شیطان بودن آنها ایجاد نمی شود و همگی از مصادیق شیطان

قرآن کریم شیطان را مبدأ فساد و دشمنی معرفی کرده است : ( إنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللهِ وَ عَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أنْتُم مُّنْتَهُونَ )(3) شیطان قصد آن دارد که به وسیلة شراب و قمار میان شما ایجاد دشمنی کند و شما را از نماز و ذکر خدا باز دارد ، آیا شما باز داشته می شوید ؟

( الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ وَاللهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلًا وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ )(4)، شیطان با وعده فقر و بیم تنگدستی شما را به کار زشت وامی دارد ، و حال آنکه خداوند ذوالفضل عظیم است و به شما وعدة آمرزش و احسان می دهد .

« …عَنْ أبی بَصِیر قَالَ: أبُوعَبْدِاللهِ(ع) … أمَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ، ثُمَّ ابْتَدَأ هُوَ : ( وَ شَارِکْهُمْ فِی الْأمْوَالِ وَالْأوْلَادِ )(5)، ثُمَّ قَالَ: إنَّ الشَّیْطَانَ لَیَجیءُ حَتَّی یَقْعُدُ مِنَ الْمَرأةِ کَمَا یَقْعُدُ الرَّجُلُ مِنْهَا وَ یُحْدِثُ کَمَا یُحْدِثُ وَ یَنْکِحُ کَمَا یَنْکِحُ ، قُلْتُ بأیِّ شَیءٍ یُعْرفُ ذَالِکَ؟ بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا فَمَنْ أحَبَّنَا کَانَ نُطْفَةَ الْعَبْدِ وَ مَنْ أبْغَضَنَا کَانَ نٌطْ-فَةَ الشَّیْطَانِ »(6) .

ص: 338


1- اصول کافی ، ج 6 ، ص 385 ، کتاب الاطعمه والاشربه ، باب الاوانی .
2- مربض: محلی که چهارپایان در آن بیاسایند ، جمع آن مرابض است . فرهنگ فارسی معین می باشند .
3- سوره مائده ( آیه 91 )
4- سوره بقره ( آیه 268 )
5- سوره اسراء ( آیه 64 )
6- تفسیر برهان ، ج 4 ، ص 577 . اصول کافی ، ج 5 ، ص 502 ، باب القول عندالباه… ، حدیث 2

ممتنع بالذات

مبدأ همه خیرات و برکات خداوند است و منشأ شرور شیطان و هوای نفس می باشد . ( ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْر بمَا کَسَبَتْ أیْدِی النَّاسِ … )(1) بر اثر اعمال ناشایست مردم ، فساد در خشکی و دریا نمودار شده …

قبلا اشاره شد که شیطان مبدأ شرور است علت تام نیست که در اثر وسوسة شیطان به طور اجبار از انسان فساد و جنایت سوزند ، چنان که ثنویه ( قائلین به دو مبدأ خیر و شر بالاستقلال ) می گویند : مبدأ خیر یزدان( خدا ) است و مبدأ شر اهریمن( شیطان ) می باشد . این مطلب شرک آمیز مدعایی بدون دلیل و بالذات باطل است ، به علاوه خلاف ادلّه توحید می باشد ، چرا که برهان توحید بیانگر این حقیقت است که مبدأ عالم واحد است و تعدد مبدأ بالذات ممتنع می باشد و چیزی که استحاله ذاتی دارد اقامه برهان بر آن ممکن نیست .

به فرموده قرآن : ( لَوْ کَانَ فِیهِمَآ آلِهَةٌ إلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا… )(2) بین تعدد آلهه و فساد عالم ملازمه واقعی و نفس الامری است و به دلیل

ص: 339


1- سوره روم ( آیه 41 )
2- سوره انبیاء ( آیه 22 )

قیاس استثنائی عقلی ، تالی که فساد عالم باشد بالوجدان باطل است ، همچنان که مقدّم و تعدد آلهه ممکن نیست .

پس فرض مبدأ شر به طور مس-تقل ممتنع بالذات می باشد و وسوسه شیطان به عنوان مقتضی زمینه ساز فساد و معصیت است که در این راست-ا اگر شخص پناهنده به خدا نشود ، آن مقتضی فعلیت پیدا می کند ولی اگر انسان برای مصون ماندن از وسوسة شیطان به خدا پناه ببرد و از فطرت توحیدی خود پیروی کند ، پیروز می شود . ( وَالَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ )(1) .

امام امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید : « لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلیْهِ (ص) »(2) ، هنگامی که در سرزمین مکه قرآن بر پیامبر(ص) نازل شد ، ناله شیطان را شنیدم ، زیرا طبیعی است که شناخت توحید و عمل به دستورات وحی شیطان را به ناله وامی دارد و جایی برای او در سرزمین وحی و توحید برای فتنه و شیطنت باقی نمی گذارد .

ص: 340


1- سوره عنکبوت ( آیه 69 )
2- نهج البلاغه ، ص 300 ، فضل الوحی .

مقصود اینکه راه غلبه بر این اهریمن فریبکار توجه به خدا و اطاعت از دستورات دین می باشد ، ( …إن تَتَّقُواْاللهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا… )(1) اگر ملت و مردمی راه تقوا را پیشه دارد ، خداوند آنان را به صراط مستقیم هدایت می کند .

ماهیت ابلیس

به صریح بیان قرآن ماهیت شیطان از جن می باشد نه از ملائکه : ( وَإذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُواْ لِأدَمَ فَسَجَدُواْ اِلَّآ اِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبِّهِ… )(2) هنگامی که به فرشتگان فرمان دادیم آدم را سجده کنند همة آنان سجده نمودند به جز شیطان که از جن بود و اطاعت امر خدا را نکرد .

« عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ(ع) قَالَ : … فَإنَّ اِبْلِیسَ کَانَ مَعَ الْمَلَائِکَة فِی السَّمَاءِ یَعْبَدُاللهَ وَ کَانَتِ الْمَلَائِکةَ تَظُّنُ أنَّهُ مِنْهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ مِنْهُمْ . فَلَمَّا أمَرَاللهُ الْمَلَائِکَةُ بِالسُّجُودِ لِأدَمَ ، أخْرَجَ مَا کَانَ فِی قَلبِ إبلِیسَ مِنَ الْحَسَدِ ، فَعَلِمَتِ الْمَلَائِکَة عِنْدَ ذَالِکَ أنَّ إبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنْهُمْ ، فَقیلَ لَهُ(ع):فَکَیْفَ وَقَعَ الأمْرُ عَلَی إبْلِیسَ وَ إنَّمَا أمَرَاللهَ الْمَلَائِکةَ بِالسُّجُودِ لِأدَمَ؟ فَقَالَ(ع): کَانَ إبْلِیسُ مِنْهُمْ بِالْوِلَاءِ وَ لَمْ یَکُنْ مِنْ جِنْسِ الْمَلَائِکَةِ وَ ذَالِکَ أنَّ اللهَ خَلَقَ خَلْقًا قَبْلَ آدَمَ وَ کَانَ إبْلِیسَ مِنْهُمْ حَاکِمًا فِی الْأَرْضِ ، فَعَتَوْا وَ أفْسَدُوا وَ سَفکُوا الدِمَاء ، فَبَعَثَ اللهُ الْمَلَائِکَةَ فَقَتَلُوهُمْ وَ أسَرُّوا إبْلِیسَ وَ رَفَعَوُهُ اِلَی السَّمَاءِ ، فَکَانَ مَعَ الْمَلَائِکَةَ یَعْبُدُ اللهَ إلَی أنْ خَلَقَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی آدَمَ »(3) .

« … جابر بن یزید … عن امیرالمؤمنین(ع) قَالَ: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أرَادَ أنْ یَخْلُقَ خَلْقًا بِیَدِهِ ، وَ ذَالِکَ بَعْدَ مَا مَضَی مِنَ الْجِنِّ وَالنَّسْنَاسِ( خلق فی صورة الناس ) فِی الْأرْضِ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ ، وَ کَانَ مِنْ شَأْنِهِ خَلَق آدَمَ فَکَشَطَ ( رفع الغطا ) عَنْ أطْبَاقِ السَّمَاوَاتِ ، وَ قَالَ الْمَلَائِکَةُ اُنْظُرُوا إلَی أهْلِ الْأرْضِ مِنْ

ص: 341


1- سوره انفال ( آیه 29 )
2- سوره کهف ( آیه 50 )
3- نورالثقلین ، ج 1 ، ص 56 ، حدیث 93 . بحارالانوار ، ج 60 ، ص 234 .

خَلْقِی مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ … ثُّمَ خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ آدَمَ … »(1) البته فعلا مادر عالم هشتم می باشیم و…

« عن العالم: … فَخَلَقَ اللهُ آدَمَ فَبَقَی أرْبَعِینَ سَنَةً مُصَوِّرًا وَ کَانَ یَمُرُّ بِهِ إبْلِیسُ الْلَعِیَنَ فَیَقُولُ: لِأمِرٍ مَا خَلَقْتَ ! فَقَالَ العَالِمْ(ع) فَقَالَ إبْلیسُ لَئِن أمَرَنِیَ اللهُ بِالسُّجُودِ لِهَذَا لَعَصَیْتَهُ … »(2) .

« عَنِ أمیرالمؤمنین(ع): … وَ سَألَهُ عَنْ اِسْمِ إبْلِیسَ ، لَمَّا کَانَ فِی السَّمَاءِ فَقَالَ(ع): کَانَ إسْمَهُ الْحَارِثْ وَ سَألَهُ عَنْ أوَّلَ مَنْ کَفَرَ وَ أنْشَأ الْکُفْرَ ، فَقَالَ إبْلِیسَ : لَعْنَةُ الله »(3) .

« عن الرضا(ع): أنَّهُ ذَکَرَ أنَّ إسْمَ إبْلِیسَ الْحَارِث وَ إنَّمَا قُوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ : یَا إبلیسُ ، یَا عَاصِیَ وَسُمِّیَ إبْلیس لِأنَّهُ إبلَسَ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ »(4) .

به صریح این آیات و روایات روشن می شود که شیطان از جنس مَلَک نیست ، بلکه از جنیان است .

مستعاذ له

به چه جهت و از چه چیز باید به خدا پناه برد ؟ از مصایب و بلایا و از وسوسه شیطان ، زیرا اگر برای انسان توفیق من الله نباشد به دام شیطان می افتد و سقوط می کند ، همان گونه که خود شیطان در اثر تکبر و سرپیچی از فرمان الهی سقوط ابدی کرد .

ص: 342


1- تفسیر برهان ، ج 1 ، ص170 . بحارالانوار ، ج 11 ، ص 103 .
2- نورالثقلین ، ج 1 ، ص 56 ، حدیث 94 . بحارالانوار ، ج 11 ، ص 106 .
3- نورالثقلین ، ج 1 ، حدیث 106 .
4- تفسیر برهان ، ج 1 ، ص 78 ، ح12 . بحارالانوار ، ج 60 ، ص 241 .

شیطان شش هزار سال خدا را عبادت نمود و به ظاهر در ردیف ملائکه قرار داشت اما یک آن گرفتار استکبار و خودخواهی شد ، که سرانجام آن رانده شدن ابدی شیطان از درگاه خداوند بود . امام علی(ع) این مطلب را در نهج البلاغه چنین بیان فرموده است : شیطان شش هزار سال خدا را عبادت کرد و معلوم نیست آن شش هزار سالی که شیطان خدا را عبادت کرد از شش هزار سال دنیا بوده یا از سالهای آخرت ؟ اگر از سالهای آخرت باشد ، یک روز آخرت مساوی با هزار سال دنیا است ، آن گاه شش هزار سال آخرت مساوی با دو بیلیون و صد و شصت میلیون سال دنیاست که طبق این محاسبه شیطان دو بیلیون و صد و شصت میلیون سال خدا را عبادت کرده است ولی تمام این سالهای عبادت را در اثر تکبر و تخلف امر الهی ، از دست داد و اظهار ندامت و توبه هم نکرد تا خداوند او را مورد عفو و بخشش خود قرار دهد . آن وقت

ص: 343

این انسان که دائم در تیررس شیطان است و شیطان در همه حال به کمین او نشسته تا هر آن او را از راه حق منحرف سازد با خود بیندیشد که چه بسیار در معرض سقوط می باشد . نمونه های بسیاری هم در تاریخ اسلام و هم در تاریخ مسیحیت و یهود وجود دارد که افرادی مانند بلعم باعور و سامری و احباران یهود در آغاز مستجاب الدعوه بوده اند اما در اثر اغوای شیطان گام در وادی فساد و تباهی نهاده و سرانجامشان جز میتلا شدن به عذاب دائمی خداوند چیز دیگری نبوده است .

خروج از نور به ظلمات !

زبیرها ، طلحه ها ، خوارج صفین و نهروان سالها در رکاب پیامبر(ص) شمشیر زده ، ازتوحید و اسلام دفاع کردند ولی سرانجام علیه امام واجب الاطاعه خود ، یعنی ، امام علی ابن ابیطالب(ع) خروج نموده و از جرگه مسلمانان بیرون رفتند . البته نه تنها اینان بلکه همة راهیان وادی ظلمت از آغاز تا فرجام به واسطه یک انتخاب باطل ، از مسیر نور و صراط مستقیم نبوت و امامت الهی خارج شدند ، و به طاغوت و ظلمات ظلم

ص: 344

پیوستند ! ( فَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلَالَةُ إنَّهُمْ اِتَّخَذُوا الشَّیَاطِیَنَ أوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ یَحْسَبُونَ أنَّهُمْ مُهْتَدُونَ )(1) جمعی گمراهی در حق-شان ثابت گشت . اینان بدون خدا شیاطین را به عنوان سرپرست قرار دادند و گمان می کنند هدایت شده اند . ( وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَولِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إلَی الظُّلُمَاتِ اُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ )(2)

در آیات قرآن و روایات بسیار تأکید شده که اگر آدم کارهای خوبی انجام داده و می دهد تدبر و تفکر کند و اندکی بیندیشد که هنوز در بین راه است و به سرمنزل مقصود نرسیده و از اینکه عاقبت او به کجا ختم می شود باید مراقب باشد و از خداوند سبحان استمداد بطلبد تا عاقبت به خیر شود . راه عاقبت به خیری هم ذکر و یاد خدا و عدم پیروی و متابعت از شیطان است ، ( یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحَمَتُهُ مَا زَکَی مِنْکُمْ مِّنْ أحَدٍ أبَدًا وَ لَکِنَّ اللهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ )(3) ای مؤمنان در پی گامهای شیطان قدم بر ندارید . هر کس از راه شیطان پیروی کند ، بداند که او به فحشاء و زشتی فرمان می دهد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، هیچ کس از میان شما پاک نمی شد ولی خداوند هر کس را

ص: 345


1- اعراف ( آیه 30 )
2- بقره ( آیه 257 )
3- سوره نور ( آیه 21 )

بخواهد تزکیه می کند و خداوند وسعت دهنده و داناست .

مستعاذ به

به چه وسیله ای به خدا باید پناه برد ؟ به همان وسیله ای که خود قرآن و روایات بیان می کنند: ( فَإذَا قَرَأتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ )(1) ( یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ … )(2) ، هنگامی که از امام محمد باقر(ع) از آن وسیله سؤال شد ؟ حضرت فرمود : « نحن الوسیله » البته وسیله و هدف بالذات خداوند است که افاضه و عنایت همه چیز از او می باشد ، امام معصوم وسیلة بالعرض است .

مأمورٌ بِه استحبابی الهی طبیعت استعاذه می باشد و به هر کدام از مستعاذ به مختلفی که در روایات بیان شده گفته شود ، امتثال می شود :

« اعوذ بالله من الشیطان الرجیم » ، « نستعیذ بالله من الشیطان الرجیم » ، «اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم » ، « من الشیطان الرجیم و هو السمیع العلیم »

نتیجه

در هر موردی که ارکان پنج گانة استعاذه ( مستعیذ ، مستعاذ ، مستعاذ

ص: 346


1- سوره نحل ( آیه 98 )
2- سوره مائده ( آیه 35 )

منه ، مستعاذ له ، مستعاذ به ) وجود داشته باشد استعاذة حقیقی تحقق پیدا می کند ، خواه این استعاذه هنگام قرائت قرآن انجام شود و یا در موارد غیر قرائت قرآن ( نماز ، دعا ، … ) صورت پذیرد .

آیه هم که می فرماید هنگام خواندن قرآن استعاذه ش-ود به سبب آن است که قرآن کلام الله است و عظمت و فضیلت آن لا یدرک و لا یوصف می باشد .

در مقام قرائت کلام الله ، انسان باید به عظمت قرآن و فضیلت آن خالصانه توجه نماید و در چنین موقفی از دشمن همیشه در کمین به خدا پناه ببرد که مبادا دچار وسوسة ش-یطان شود و از عظمت و هدایت قرآن بهره نگیرد .

( ألَمْ أعْهَدْ إلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ إنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ )(1) ای بنی آدم ! آیا با شما عهد نبستم که از شیطان پیروی نکنید ، زیرا او دشمن آشکار شماست ، از شرّ این دشمن فریبکار در هر آن به خدا پناه برد .

( اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأنْسَاهُمْ ذِکْرَاللهِ اُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ألَآ إنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ )(2)، شیطان بر غافلان از خدا بی خبر غالب شد و نتیجه غلبة او اینکه

ص: 347


1- سوره یس ( آیه 60 )
2- سوره مجادله ( آیه 19 )

حزب شیطان خدا را فراموش کردند و به خسران و شقاوت ابدی مبتلا شدند و… ( وَ مَنْ أعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أعْمَی )(1) و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم .

ص: 348


1- سوره طه ( آیه 124 )

ص: 349

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

( إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ )

ص: 350

عظمت وحی

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الر کِتَابٌ أنْزَلْنَاهُ إلَیْکَ لِ-تُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ بإذْنِ رَبِّهِمْ إلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ )(1) ، خداوند به پیامبر(ص) فرمود : این قرآن کتابی است که ما به تو فرستادیم تا مردم را به عنایت الهی از ظلمات جهل و کفر بیرون آری و به راه نور و صراط مستقیم توحید رهسپار گردانی .

( لَوْ أنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللهِ وَ تِلْکَ الْأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ )(2) اگر ما این قرآن را بر کوه نازل می کردیم ، از خشیت خدا خاشع و متلاشی می گشت ، این مثالها را برای مردم بیان می کنیم ، باشد که تعقل کنند و به راه کمال و قرب الی الله رهنمون شوند .

خداوند قرآن را از طریق وحی بر پیامبر اسلام(ص) نازل نمود که این حقیقت را خود قرآن چنین بیان کرده است : ( قُلْ أیُّ شَیْءٍ أکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللهُ شَهِیدُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ اُوحِیَ إلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِاُنْذِرًکُمْ بِهِ… )(3) ای پیامبر! بگو برای رسالتم چه گواهی بزرگتر از گواهی خداست ، بگو دلیل گواهی الهی اینکه قرآن را برایم فرستاده تا شما را انذار نمایم .

ص: 351


1- سوره ابراهیم ( آیه 1 )
2- سوره حشر ( آیه 21 )
3- سوره انعام ( آیه 19 )

معارف بشری

قبل از توضیح معنای وحی نکاتی ذکر می شود :

1- نزول وحی الهی منحصر به پیامبر اسلام(ص) نبوده ، اما وحی از لحاظ کمیت و کیفیت دارای مراتب مختلف می باشد ، مرتبة وحیی که برای آدم ابوالبشر نازل شده با مرتبة وحیی که برای حضرت نوح(ع) نازل گردیده تفاوت دارد . درجات وحیی که برای انبیاء سلف نازل می شده نسبت به درجة وحیی که برای پیامبر اسلام(ص) نازل شده ، محدود بوده است ، چرا که پیامبر اسلام(ص) رسالت جهانی بر عهده داشته و افضل از همة انبیاء است . ( تِلْکَ الرُّسُلِ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ … )(1)، ( وَ مَآ أَرْسَلْنَاکَ إلَّا کَآفَّةً لِّلنَّاسِ … )(2)، ( وَ مَآ أَرْسَلْنَاکَ إلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ )(3) .

بحث در تفاوت درجات وحی نیست ، سخن در انحصار و عدم انحصار آن است که اصل وحی ، وحی تشریعی و وحی علمی منحصر به رسول خدا(ص) نبوده و برای پیامبران دیگر هم به فرمودة قرآن وحی نازل می شده است : ( إنَّآ اَوْحَیْنَآ إلَیْکَ کَمَآ أوْحَیْنَآ إلَی نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ وَ أوْحَیْنَآ اِلَی إبْرَاهِیمَ وَ إسْمَاعِیلَ وَ

ص: 352


1- سوره بقره ( آیه 253 )
2- سوره سبا ( آیه 28 )
3- سوره انبیاء ( آیه 107 )

إسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَالْأسْبَاطِ وَ عِیسَی وَ أیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَیْمَانَ وَ آتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا* وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللهُ مُوسَی تَکْلِیمًا )(1) ، در این دو آیه اسامی تعدادی از انبیاء سلف ذکر گردیده و در آیات دیگر هم اسامی بعضی دیگر از آنها بیان شده است و در مجموع قرآن کریم نام 26 تن از انبیاء را این گونه معرفی می نماید : آدم ، ادریس ، نوح ، هود ، صالح ، ابراهیم ، اسماعیل ، لوط ، اسحاق ، یعقوب ، یوسف ، شعیب ، ای-وب ، موسی ، هارون ، داوود ، سلیمان ، الیاس ، الیسع ، یونس ، ذوالکفل ، زکریا یحیی ، اسماعیل صادق الوعد ، عیسی ، محمد صلواة الله و سلامه علیه و علیهم اجمعین .

منظور اینکه انبیاء چه آنها که نامشان در قرآن ذکر شده و چه انبیایی که نامشان در قرآن ذکر نگردیده ، وحی بر ایشان نازل می شده است ، در این زمینه خداوند به پیامبر اسلام(ص) می فرماید : ما برای تو وحی فرستادیم

همان گونه که برای پیامبران دیگر وحی نمودیم ، ( ... بِمَآ أوْحَیْنَآ إلَیْکَ هَذَاالْقُرْآنَ … )(2)

ص: 353


1- سوره نساء آیات ( 164 - 163 )
2- سوره یوسف ( آیه 3 )

.

2- سلسلة وحی به نبی اکرم(ص) ختم می یابد . قرآن هم وحی خداوند به پیامبر اسلام(ص) است ، حال اگر این وحی برای مردم بعد از زمان رسول الله(ص) بیان شود ، آیا این امر تبلیغ و بیان وحی است یا این که خود وحی می باشد ؟ در این مورد انظار مختلف است ، بعضی مانند علامة طباطبایی می گوید : حلقات وحی به پیامبر گرامی اسلام(ص) ختم می شود و بیان قرآن از زبان مبارک رسول الله(ص) برای دیگران تبلیغ وحی است نه خود وحی .2(1)

صدرالمتألهین در ابتدای کتاب اسفار جلد 7 معتقد است که کلمه بشر مذکور در آیه سوره شوری : ( وَ مَا کَانَ لِبَشَ-رٍ أن یُکَلِّمَهُ اللهُ إلَّا وَحْیًا … )(2) اطلاق دارد ، هم پیغمبر و هم غیر پیامبر را در بر می گیرد ، زیرا قرآن می فرماید : خداوند با بشر سخن نمی گوید مگر به وسیله وحی یا به وسیله مَلَک یا از ورای حجاب ، بنابراین اگر خداوند با بشری غیر از نبی سخن بگوید آن هم وحی است . البته « الا وحیاً » مستثنی منقطع از « یکلمه الله »

ص: 354


1- المیزان ، ج 18 ، ص 74 .
2- سوره شوری ( آیه 51 )

نمی باشد بلکه مفعول مطلق نوعی است و جهت تقسیمی دارد بدین معنا که خداوند با بشر سخن نمی گوید مگر به نوع وحی( سخن خفی ) یا به نوع

ارسال مَلَک یا از ورای حجاب و بر این هر سه نوع وحی کلام صدق می کند .

کسانی هم می گویند : وحی مخصوص پیامبر است و به او ختم می شود و مراد از کلمه بشر خصوص انبیاء می باشد نه مطلق بشر .

3- وحی بر دو قسم است : 1- وحی تشریعی 2- وحی علمی ، در مورد مسائلی که عقل درک می کند و درباره آن وحی می رسد ، می توان گفت : اسم چنین وحیی ، وحی ارشادی است مانند وحی به حضرت نوح(ع) برای ساختن کشتی و…

4 - میان وحی و الهام فرق است : در مورد وحی پیامبر هم منشأ آن را می داند که از جانب خداست و هم خود وحی را می شناسد ، اما الهام را اگر نگوییم نوعی وحی است ، ملهم( اسم مفعول ) آگاهی به آن پیدا می کند که چه مطلبی به او الهام شده ولی منشأ آن را نمی داند .

5 - خداوند سبحان شریعت و قوانین اسلام را فقط برای پیامبر(ص) به سخن وحی بیان فرموده و رسول الله(ص) مؤسس

ص: 355

شریعت اسلام می باشد بعد از پیامبر اسلام(ص) به مقتضای خاتمیت نبوت ، وحی تشریعی برای احدی از بشر نازل نشده و نمی شود . ( مَا کَانَ مُحَمَّدٌ اَبَآ اَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَ لَکِن رَّسُولَ اللهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ … )(1) ، پس وحی تش-ریعی در وجود مبارک پیامبر اسلام(ص) ختم شده است .

اما وحی علمی و الهامی ختم نشده و بسا ممکن است خداوند علوم و مسائلی را برای بندگان صالحش هر چند پیغمبر و امام نباشند وحی و الهام نماید و آنها از طریق وحی و الهام الهی عالم به مسائل شده و مشاکل برایشان حل گردد .

نتیجه :

1- راه وحی تشریعی بعد از نبی گرامی اسلام بسته شده و آن حضرت به صریح آیات و روایات خاتم الانبیاء و خاتم الشرایع است اما راه وحی الهامی و علمی باز است .

2- علوم و معارفی که انسان به دست می آورد از راههای مختلف می باشد ، گاهی دریافتهای علمی از راه تجربه است همانند پاستور در علم پزشکی و میکروب شناسی ک-ه بارها تجربه و آزمایش کرد تا سرانجام میکروب سیاه زخم را کشف نمود .

ص: 356


1- سوره احزاب ( آیه 40 )

گاهی دریافتها و آگاهی انسان از راه استدلال عقلی است ، ضرب 2 با 2 می شود 4 ، یا نیوتون کنار درختی نشسته بود ، ناگهان سیبی از درخت به زمین افتاد ، این اتفاق او را به تفکر واداشت که چرا سیب بدون آنکه کسی به آن دست بزند مستقیم از درخت به روی زمین افتاد ، باید در زمین یک خصوصیت و نیروی وجود داشته باشد که باعث شده تا سیب به سوی آن کشیده شود و در پی جواب این اندیشه ، سرانجام نیوتون موفق به کشف این حقیقت گردید که زمین دارای قوه جاذبه است . اجتماع نقیضین ، دور و تسلسل محال است ، وجود معلول بدون علت ممکن نیست هر شیء بالعرض باید منتهی به امر ذاتی شود ، ممکن الوجود بدون واجب الوجود بالذات و آفریننده وجود پیدا نمی کند ، زوایای دو مثلث قائم الزاویه 180 درجه می باشد ، دهها و صدها مسائل دیگر از این قبیل به روش استدلال عقلی اثبات و به دست آورده می شوند .

اما بالاتر از همه یک سلسله علوم و معارف است که جز از راه دین و شریعت

ص: 357

آسمانی از راه دیگر ممکن نیست دریافت شوند ، مثلا در آیین اسلام در هر رکعت نماز یک رکوع و دو سجده واجب است که اگر به عکس عمل شود و در یک رکعت نماز دو رکوع و یک سجده اتیان گردد نماز باطل است . طواف خانه خدا 7 دور واجب است و اگر 6 یا 8 دور شود ، باطل می باشد . اعضای وضو مانند صورت و دستها باید از بالا به پایین شسته شوند ، مسح سر و پا باید با رطوبت آب وضو انجام شود و اگر با رطوبت غیر آب وضو ، مسح انجام گردد عمل مسح باطل است و… تبعیض غلط است و جهاد فی سبیل الله آن همه ثواب دارد ، ربا حرام است عقد نکاح به عربی خوانده شود و… این نوع علوم و معارف غیر از راه وحی و دین از راه تجربه و استدلال عقلی ممکن نیست اثبات شوند .

هرگز تجربه نمی تواند مشخص کند که چرا در یک رکعت نماز دو رکوع آن را باطل می کند و انجام یک رکوع صحیح است ، چرا در یک رکعت نماز اگر یک سجده انجام گیرد نماز صحیح نیست و باید دو سجده بجا آورده شود ؟ و…

هرگز از راه تفکر فلسفی نمی توان اثبات کرد که در ماه مبارک رمضان امساک و روزه گرفتن از هنگام

ص: 358

طلوع فجر تا مغرب واجب است ولی امساک و روزه گرفتن در شب باطل و اثر ندارد . چگونه غسل جنابت قبل از طلوع فجر شرط صحت روزه است و اگر بعد از طلوع فجر باشد دارای اثر نیست و… این حقایق و مسائل جز از راه وحی و تعبد به دین ، امکان ندارد از راه دیگر دریافت شود .

جهان بینی دینی

جهان بینی اقسامی دارد : 1- جهان بینی فلسفی 2- جهان بینی علمی 3- جهان بینی عرفانی 4 - جهان بینی دینی ، البته همة این اقسام جهان بینی ها در حقیقت برگشت به جهان بینی دینی می کنند .(1)

مبانی جهان بینی فلسفی قیاس و استدلال ، مبانی جهان بینی علمی تجربه ، مبانی جهان بینی عرفانی ریاضت نفس و شهود و مبانی جهان بینی دینی وحی می باشد که حول محور آیات و روایات دور می زند ، زیرا آیات

قرآن و روایات اسلامی دربارة مسائل مبدأ و معاد ، عبادات و معاملات ،

ص: 359


1- برای کسب توضیح بیشتر به کتاب جهان بینی الهی و انهیار فلسفه و منطق دیالکتیک ص 87 الی 94 مراجعه شود .

سیاست و اخلاق ، روابط اجتماعی و بین المللی ، اقتصاد و حقوق ، بعثت انبیاء و اولیاء و دربارة انسان و عکس العمل او دستوراتی دارد که ما به عنوان تعبد این قوانین را می پذیریم و پشتوانة تعبد ما نیز همان قداست وحی است که به واسطة آن جهان بینی دینی حل و روشن می شود .

بسا صحیح است که بگوییم : جهان بینی دینی برای ما کافی است ، یعنی قرآن و روایات اسلامی هر چیزی را که درباره وجود خدا ، صفت و فعل الهی معاد و قیامت ، عرش و کرسی ، لوح و قلم ، جن و مَلَک ، جهان و انسان و تکالیف به ما بگوید ، به عنوان تعبد می پذیریم و دیگر نی-از به استدلال و جهان بینی فلسفی نداریم .

بله از طریق وحی و جهان بینی دینی می توان کتاب مکنون( مستور ) و ام الکتاب ، لوح و قلم ، عرش و کرسی ، قضا و قدر ، مُلک و ملکوت را اثبات نمود و گفت : هر پدیدة مادی علاوه بر چهره ظاهری ، جهت باطنی و ملکوتی هم دارد .

البته تردیدی نیست که خداوند برای بشر قدرت دریافت تجربی و عقلی را داده است و عقل فی الجمله می تواند مصالح احکام دین را درک کند

ص: 360

، اما بحث در مسئله وحی است که از چه راهی دانسته می شود ، چون دریافتهای وحی از سنخ دریافتهای تجربی و عقلی نمی باشد .

عقل تنها می تواند ضرورت وجود مبدأ متعال و اصل حقیقت معاد را اثبات نموده و اصل وجود وحی را تصدیق کند اما دریافت وحی از چه طریقی می باشد و خصوصیات آن چگ-ونه است ، این را عقل نمی تواند

درک کند و…

پس مبدأ جهان بینی دینی وحی است نه عقل ، عقل کاشف حقایق دین می باشد نه مَشرَع ، مشرع قوانی-ن دین فقط خداوند است که به وسیله ارسال رسل و کتب آسمانی و بیان وحی ، دین را تشریع نموده است : ( لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ … )(1)

عقل می تواند در اصل و کیفیت وجود وحی نظر دهد که آیا وجود وحی از سنخ وجود ممکن است و نیاز به علت و فرستنده دارد یا از سنخ وجود ممکن نیست ، عقل می تواند اصل ضرورت وحی را تصدیق کند ، زیرا بشر نی-از به هدایت و قانون صحیح دارد و قانون صحیحی که ضامن اجرای سعادت بشر باشد جز از راه پیامبر معصوم از راه دیگر امکان ندارد در اختیار بشر قرار گیرد ، آمدن پیامبر هم بدون امر خداوند

ص: 361


1- سوره حدید ( آیه 25 )

ممکن نیست ، چرا که جز خدا احدی نه کمال از خود دارد ، نه راه هدایت و تکامل را می داند تا راهنما بفرستد .

به بیان دیگر از دید عقل هدایت بشر جهت دست یابی به کمال و سعادت ضروری است و از لازمة چنین هدایتی ارسال رسل ، نزول وحی و تشریع قانون الهی می باشد ، لذا در منابع اسلامی آمده : العقل سراج والدین

صراط ، دین برای بشر مسیر و راه است و عقل چراغ روشنی بخش این راه می باشد .

بنابراین عقل بدون بیان وحی نمی تواند مسیر تکامل الی الله را بیابد ، چون عقل احاطه به واقعیات ندارد ، بله بعد از بیان وحی ، عقل می تواند درک کند که صراط مستقیم و مسیر کمال راه دین است ، به فرموده امام صادق(ع) : « الْعَقْلُ مَا عُبدَ بهِ الرَّحْمَانُ وَ اَکْتُسِبَ بهِ الْجِنَاُن »(1) .

معنای وحی

از شیخ مفید( ره ) در کتاب سفینه البحار( مادّه وحی ) نقل است که : اصل الوحی هوالکلام الخفی ، حقیقت وحی کلام مخفی و پنهان است که گوینده به واسطة آن مقصود خود را به طور نهان به دیگری می فهماند . گویا وحی یک نوع کلام

ص: 362


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 11 ، کتاب العقل والجهل .

اختصاصی بین متکلم و مخاطب است که دیگران از آن اطلاع ندارند .

البته معنای کلام فقط تلفظ به الفاظ نمی باشد . کلام آن است که متکلم به واسطة آن مقصود نهانش را برای طرف اظهار می کند و طرف هم از آن کلام متأثر شده ، مقصود متکلم را در می یابد ، آن گاه اظهار مقصود بعضی مواقع به وسیلة لفظ است و گاهی به وسیله اشاره می باشد ، گاهی کتابت است و گاهی آن ما بهِ الاظهار وجود تکوینی است و گاهی امر دیگر…

لذا در تعبیرات فلسفی به عالَم گفته می شود کلام الله ، چون خداوند این جهان را از غیب و نهان ظاهر نموده و آفریده است ، یا در قرآن کریم از عیسی پیامبر تعبیر به کلمه الله شده ، وجود مبارک عیسی لفظ نیست که بگوییم کلمه لفظی است ، بلکه منظور کلمة وجودی و وجود تکوینی آن حضرت است .

مفردات راغب : اصل الوحی الاشارة السریعة ، حقیقت وحی اشاره سریع و تند برای طرف است ، آن گاه امکان دارد این اشاره به وسیله صوت و صدا بدون ترتیب کلامی و لفظی باشد ، امکان دارد اشاره به وسیله کتابت باشد ، و نسبت به موجود

ص: 363

مادی امکان دارد اشاره به واسطه اعضاء و جوارح باشد .

از بیان راغب چنین استفاده می شود که وحی در مورد انبیاء و پیامبران عبارت از شعور و آگاهی مرموز است که به واسطة آن پیامبران حقیقت امر را به طور سریع دریافت می کنند و به تعبیری وحی عبارت از آن رابطه غیبی و نهانی میان انبیاء و خداوند سب-حان است که به هر صورتی ، چه بدون واسطه و چه به واسطه فرشتگان برقرار می شود و پیامبران از این راه حقایق و احکام را دریافت می نمایند . وحی یعنی کلام و مطالبی که از جانب خدا ناگهان به گونه ای سریع و مخفی به انبیاء تلقی و تفهیم شود و یا به غیر انبیاء الهام گردد .

معنای وحی در قرآن

در قرآن کریم برای وحی معانی متعدد ذکر شده ، از جمله آیه51 سوره شوری معنای وحی را به سه کیفیت بیان کرده است : ( وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أن یُکَلِّمَهُ اللهُ إلَّا وَحْیً-ا أوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ(رسول) بِإذْنِهِ (الله) مَا یَشَآءُ إنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ) خداوند با هیچ بشری سخن نمی گوید مگر از سه راه :

1- از طریق وحی و الهام ، کلام الهی بدون واسطه به او تفهیم می شود و آن بشری که پیامبر است وحی خداوند را

ص: 364

بدون واسطه ملک و جبرئیل دریافت می کند .

2- پیامبر از ماوراء طبیعت و از وراء حجاب و از طریق پدیده های طبیعی مانند درخت و سنگ کلام الله را می شنود ، چنان که خداوند متعال با موسی از وراء درخت و آتش سخن گفت و آن حضرت ندای الهی را به واسطه درخت شنید .

3- کلام الهی به فرشته القاء می شود و فرشته هم کلام الله را به پیامبر می رساند .

راه چهارم اینکه کلام و مقصود خداوند در عالم خواب به پیامبر الهام شود و پیامبر در خواب کلام و مراد مولا را بداند ، این هم وحی است ، چون معنای وحی عبارت شد از ابلاغ کلام الله برای پیامبر به طریق مخفی که دیگران نمی دانند و این معنا بر الهام در خواب نیز صدق می کند ، همان گونه که برای حضرت ابراهیم خلیل(ع) در خواب وحی شد که اسماعیل را به قربانگاه ببرد . پیامبر اسلام(ص) هم در سال 6 هجری در مدینه خواب دید که وارد مکه و مسجدالحرام شده و تعبیر همین خواب فتح مکه در سال 8 هجری بود .

ص: 365

بنابراین به تمام اقسام چهارگانه وحی ، کلام صدق می کند ، زیرا کلام متقوم به لفظ نیست ، معنای کلام یعنی اینکه متکلم مقصود خود را برای طرف اظهار کند و ما به الاظهار چه لفظ یا غیر لفظ باشد ربطی در معنای کلام ندارد .

در قرآن برای وحی غیر از آن معانیی که در سوره شوری ذکر شده معانی دیگری نیز بیان شده است :

1- وحی به معنای الهام فطری برای انسان ، مانند الهام خداوند به مادر موسی که در اثر همین الهام موسی را در میان صندوق نهاد و به رود نیل سپرد تا از کشته شدن به دست فرعونیان مصون بماند : ( وَ أوْحَیْنَآ إلَی اُمِّ مُوسی إن أرْضِعِیهِ فَإذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَألْقِیهِ فِی الْیَمِّ … )(1) .

2- وحی به معنای الهام غریزی برای حیوان : ( وَ أوْحَی رَبُّکَ إلَی النَّحْلِ أنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ )(2) خداوند به زنبور عسل وحی نمود که برای جمع کردن شیرة گیاهان و تب-دیل آنها به عسل در دل کوهها و درختان کندو بسازد و جز خدا چه کسی این گونه

ص: 366


1- سوره قصص ( آیه 7 )
2- سوره نحل ( آیه 68 )

الهام غریزی حیرت آور را به زنبورها آموخته است ؟!

3- وحی به معنای تسخیر : ( فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أمْرَهَا… )(1) خداوند هفت آسمان و زمین را آفرید و نحوة گردش تکوینی را به آنها وحی نمود و نظم آنها را در دو روز استوار فرمود .

4- در سوره شوری همان طور که بیان شد وحی به معنای دریافت قوانین و دستورات الهی آمده ، خداوند یا بلا واسطه با پیامبر سخن می گوید و به او وحی می کند ، یا از وراء حجاب و پدیده های طبیعی و به واسطه فرشتة وحی دستورات آسمانی را برای او نازل می کند . پس وحی در قرآن به معانی متعدد به کار رفته و مصادیق مختلف برای آن بیان شده است .

می توان گفت : معنای وحی لغتاً امر واحد و مشترک معنوی می باشد که دارای مصادیق متعدد است ، معنای وحی عبارت از همان کلام نهانی به کیفیت اشاره سریع می باشد که متکلم مراد خود را مخفیانه و رمز گونه برای طرف اظهار می کند ، خواه این اظهار وحی درباره مسائل دینی و یا در

مورد مسائل غیر دینی باشد ، فرقی نمی کند ، نهایت مراتب وحی مختلف است ، مرتبه وحی برای رسول( انبیاء و

ص: 367


1- سوره فصلت ( آیه 12 )

پیامبران ) غیر از مرتبه وحی برای غیر رسول می باشد ، مرتبه وحی برای بشر غیر از مرتبه وحی برای حی-وان

است ، مصداق وحی در مورد زنبور عسل الهام غریزی است ، در مورد آسمان و زمین تسخیر و تبعیت می باشد

مصداق وحی در مورد شیطان وسوسة اوست که غرضش را از طریق وسوسه و اغوا به شیاطین دیگر منتقل می کند : ( … شَیَاطِینَ الْإنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إلَی بَعْضٍ زُخْرَفَ الْقَوْلِ غُ-رُورًا وَ لَوْ شَآءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْ-تَرُونَ * وَ لِتَصْغَی إلَیْهِ أفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ … )(1) .

در مورد انبیاء و پیامبران مصداق وحی نزول شریعت و کتب آسمانی و الهام الهی می باشد که این حقایق از غیب و نهان به بیانی که در سوره شوری ذکر شده در دل انبیاء و رسول گرامی اسلام(ص) نقش بسته و ظاهر می شوند .

گاهی مصداق وحی ایجاد سخن و صدا از وراء حجاب و پدیده های طبیعی مانند سنگ و درخت است .

گاهی مصداق وحی از طریق ارسال فرشته و ملائکه است ، فرشته وحی نازل می شود و مطالب را برای مخاطب الهی می رساند .

زمانی هم وحی را پیامبر و عبد صالح الهی بدون واسطه از پروردگار

ص: 368


1- سوره انعام ( آیات 113 - 112 )

دریافت می کند ، چنان که پیامبر اسلام(ص) قرآن را این گونه از خداوند دریافت نمود : ( وَ إنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ )(1) ای پیامبر ! تو

قرآن را از نزد خدای علیم و حکیم دریافت می کنی .

زمانی مصداق وحی تعلیم و الهام الهی در خواب است ، گاهی مصداق وحی تلقی ندای آسمانی از طرف خدا به مخاطب می باشد .

در برخی موارد مصداق وحی الهام حقایق و مسائل علمی برای اولیاء الهی است و گاهی نیز مصداق وحی انجام مأموریتی خاص می باشد ، مانند عمل مادر موسی در مورد رها کردن موسی به دریا و…

بنابراین از مطالب مذکور به دست می آید که معنای وحی مشترک معنوی است ، منتهی مراتب و مصادیق آن متعدد می باشد .

حقیقت قرآن

قرآن حقیقت نوری الهی است که از علم ازلی خداوند س-رچشمه گرفته و بر پیامبر اسلام(ص) نازل گردیده و در قالب الفاظ برای مردم بیان شده است .

ص: 369


1- سوره نمل ( آیه 6 )

قرآن حجت بالذات می باشد ، زیرا وحی و کلام الله است .

در روایات آمده که هنگام نزول آیات قرآن برای رسول الله(ص) جمع کثیری از ملائکه همراه جبرئیل آن سوره و آیات را بدرقه می کردند از جمله سوره انعام را هنگام نزول ، جبرئیل همراه 70 هزار ملک خدمت پیامبر اسلام(ص) آورد .(1)

پس قرآن کلام الله است که متکلم آن خداوند و م-خاطب بدون واسطة آن هم پیامبر اسلام(ص) می باشد و بدون تردید انسانی که می خواهد قابلیت دریافت وحی و شنیدن کلام خدا را داشته باشد باید از طهارت جسمی و روحی برخوردار باشد ، همان گونه که قرآن می فرماید : ( فَلَآ اُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إنَّهُ لَقَسَمُ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ * إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالِمِینَ )(2) قسم به مجاری ستارگان و نظام هستی( مقسم به ) ، همانا این قرآن کتاب مستور در لوح محفوظ( مقسم علیه ) و کتاب اندر کتاب است ، هرگز نمی تواند کسی با روح قرآن تماس بگیرد ، مگر آنان که دارای نفوس مطهره و مطهرون الهی اند . انبیاء ، رسول خدا(ص) و

ص: 370


1- الاتقان سیوطی ، ص 145 .
2- سوره واقعه ( آیات80 - 75 )

ائمه معصومین( علیهم السلام ) به جهت طهارت روح و جسم و ارتباط قوی با خداوند سبحان قابلیت دریافت وحی آسمانی را داشته اند .

قلوب پاک انبیاء و قلب نورانی پیامبر اسلام(ص) است ک-ه بدون واسطه از خداوند وحی و آیات قرآن را دریافت می کند و جبرئیل هم مجرای نزول کلام الله می باشد . قرآن کریم یک حقیقت نوری و تنزل یافته من لدن حکیمٌ علیم برای شخص نبی گرامی اسلام(ص) است که آن حقیقت تنزل یافته بعد از دریافت رسول الله(ص) در مرحله اعتبار و لفظ به بیان پیامبر(ص) به الفاظ جمع ، تثنیه و مفرد ظاهر شده است .

قرآن در تمام مراحل ، در مرحله الفاظ ، در مرحله کتاب مکنون و لوح محفوظ ، در مرحله من لدن حکیم علیم ، کلام الله است و به همین لحاظ مس کتابت قرآن بدون وضو و طهارت شرعی حرام است .

کیفیت نزول وحی بر پیامبر(ص)

روایات متعددی چگونگی نزول وحی بر پیامبر(ص) را بیان کرده اند از جمله روایت حارث بن هشام است که حارث می گوید : از پیامبر(ص) سؤال کردم

ص: 371

وحی چگونه بر شما نازل می شود ؟ حضرت فرمود : گاهی صدای ملکوتیی همانند صدای جرس( زنگ ) به گوشم می رسد ، وحیی که بدین صورت برایم نازل می شود بسیار مرا در فشار و سنگینی عظمت خود قرار می دهد .

گاهی وحی توسط جبرئیل برایم نازل می گردد و آنچه را که جبرئیل اظهار می کند فرا می گیرم ، بعضی مواقع هم جبرئیل به صورت انسان(رجل) بر من نازل می شود و با من سخن می گوید که من گفته های او را دریافت می کنم .(1) « فَقَالَ(ص): أحْیَانًا یَأتِینِی مِثْلَ صَلْصَلَة الْجَرَسِ وَ هُوَ أشَدُّهُ عَلَیَّ فَیَعْصَمُ عَنِّی فَقَدْ وَعَیْتُ مَا قَالَ وَ أحْیَانًا یَتَمَثَّلُ لِیَ الْمُلْکُ رَجُلًا فَیُکَلِمُنِی فَأعِیَ مَا یَقُول » .

از این حدیث استفاده می شود که چگونگی نزول وحی برای پیام-بر دو گونه بوده :

1- به شکل آواز و صداهای آسمانی .

2- توسط ملک و جبرئیل به صورت انسان عادی .

3- کیفیت سوم را قرآن بیان می کند که وحی را پیامبر(ص) بدون واسطه از لدن حکیم علیم دریافت می نموده است .

نزول وحی به کیفیت اول( صدای ملکوتی ) بر پیامبر(ص) اثر شدید و

ص: 372


1- مجمع البیان ، ج 1 ، ص 570 . بحارالانوار ، ج 18 ، ص260 . صحیح بخاری ، ج 1 ، ص 27 .

طاقت فرسا داشته ، چنان که قرآن از این گونه وحی و سخن خدا با پیامبر(ص) به قول ثقیل یاد کرده است : ( إنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا )(1) ما برای تو سخن وزین تلقی نمودیم ، برای اینکه قرآن سخن حق است و طبعاً حق وزین و ثقیل می باشد .

اما نزول وحی به نحو دوم که جبرئیل به صورت انسان عادی می آمد و با پیامبر(ص) مأنوس می شد ، آن چنان سنگینی بر آن حضرت ظاهر نمی ساخت ، در این م-ورد زراره بن اعین با نقل روایتی از امام صادق(ع) حالت پیامبر(ص) را چنین بیان می دارد : « عَنْ زَرَارَه عَنْ أبِیهِ قَالَ قُلْتُ لِأبی عَبْدِاللهِ(ع)جَعْلَتُ فِدَاکَ الْغَشِیَّةُ الَّتِی کَانَتْ تُصِیبُ رَسُولَ اللهِ(ص) إذَا نَزَلَ عَلَیْهِ الْوَحیْ قَالَ، فَقَالَ(ع): ذَالِکَ إذَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللهِ أحَد ذَاکَ إذَا تَجَلِّی

اللهُ لَهُ قَالَ(زراره) ثُمَّ قَالَ(ع): تِلْکَ النُّبُوَّةَ یَا زَرَارَه وَ أقْبَلَ یَتَخَشَّعْ »(2) .

زراره می گوید از امام صادق(ع) سؤال نمودم : غشاء و حالت نرمیی که هنگام نزول وحی بر پیامبر(ص) عارض می شد چه حالتی بوده ؟ حضرت فرمود : آن حالت زمانی بود که بین خداوند مت-عال و رسولش هیچ کسی واسطه نبوده و وحی بدون واسطه بر

ص: 373


1- سوره مزمل ( آیه 5 )
2- سفینه البحار ، ج 2 ، ص 638 ، ماده وحی . بحارالانوار ، ج 18 ، ص 256 .

پیامبر(ص) نازل می شده است ، و پیامبر(ص) هم در اثر تجلی عظمت الهی حالت خشوع شدید پیدا می کرده به نحوی که روح آن حضرت از شدت خشوع دچار فشار معنوی می گردیده است .

حالات پیامبر(ص) هنگام نزول وحی

روایات دو کیفیت نزول وحی برای پیامبر(ص) را مشخص می کند ، اما قرآن کریم نزول وحی را به سه کیفیت بیان داشته است :

1- پیامبر(ص) بدون واسطه وحی را از خداوند دریافت می نماید ، چنان که روایت هم دلالت بر این مطلب داشت .

2- پیامبر(ص) از وراء حجاب( پدیده های طبیعی ) ندای رحمانی وحی را می شنید .

3- وحی به واسطه فرشته و رسول الهی برای پیامبر(ص) تقدیم می شد .

نکتة قابل ذکر در این باره روایتی از امام صادق(ع) است که از آن حضرت نقل شده : نزول وحی الهی برای تمام پیامبران به لغت عربی بوده و این خود پیامبران بودند که وحی را به زبانهای مختلف و به زبان قوم خود برای مردم بیان می کرده اند . « عَنْ جَعْفَر بْنَ مُحَمَّدٍ عَنْ أبیهِ عَنْ أبی عَبدِاللهِ (ع) قَالَ: مَا أنْزَلَ اللهُ تَعَالَی کِتَابًا وَ لَا وَحْیًا إلَّا بالْعَرَبِیَّةَ فَکَانَ یَقَعُ فِی مَسَامِعَ الْأنبیَاء بألْسِنَةِ قَوْمِهِمْ »(1)

ص: 374


1- سفینه البحار ، ماده وحی . بحارالانوار ، ج 16 ، ص 134 .

از روایاتی که در این مورد نقل شده ، استفاده می شود که نزول وحی مطلقاً( چه بدون واسطه و چه با واسطه ) بر پیامبر(ص) اثرات محسوس داشته است ، چنان که در روایت نبوی نقل شده : « فما من مره یوحی الیه الا ظننت ان نفسی تقبض » هیچ گاه وحی برایم نازل نشد مگر اینکه حالت سختی برایم پدید می آمد که گویی جانم گرفته می شود .

غرض اینکه هنگام نزول وحی برای پیامبر(ص) حالات خاص جسمی و روحی در آن حضرت دیده می شد که به تعدادی از آن حالتها اشاره می شود :

1- حالت اغماء و غشاء .

2- حالت رنج وفشار شدید .

3- برافروختگی چهره و تغییرات ظاهری دیگر .

4- داغی بدن و جاری شدن عرق از پیشانی پیامبر(ص) ، در این مورد از عایشه نقل شده : در یک روز بسیار سرد وحی بر پیامبر(ص) نازل شد ، بعد از قطع وحی عرق از پیشانی آن حضرت جاری بود .

5- بازماندن مرکب سواری پیامبر(ص) از حرکت هنگام نزول وحی ، به لحاظ آنکه در آن هنگام پیامبر(ص) اگر سواره می بود از شدت فشار

ص: 375

وحی چنان سنگین می شد که شتر یا حیوان سواری دیگر قادر به راه رفتن نبود و بر زمین می خوابید .

( لَوْ أنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللهِ وَ تِلْکَ الْأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ )(1)، ( وَ لَوْ أنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأرْضُ وْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بَل لِّلَّهِ الْأمْرُ جَمِیعًا )(2) .

نتیجه

1- قرآن کلام الله است که از طریق وحی بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده و وحی به معنای نبوت خارق العاده و اعجاز است و… .

2- معنای لغوی وحی عبارت از سخن مخفی و پنهان( اعم از لفظ ، اشاره ، صدا و رمز ) است که متکلم به واسطه آن مقصود خود را به مخاطب تلقی و تفهیم می کند .

3- وحی برای انبیاء در اصطلاح شرعی عبارت از ارسال شرایع و کتب آسمانی ، الهامات علمی و اتمام حجت الهی برای هدایت جامعه بشری می باشد .

4- وحی دو قسم است : تشریعی و علمی ، وحی تشریعی در سلسله انبیاء به پیامبر گرامی اسلام(ص) ختم شده و هرکس بعد از پیامبر(ص) ادعای

ص: 376


1- سوره حشر ( آیه 21 )
2- سوره رعد ( آیه31 )

وحی تشریعی و آوردن شریعت نماید ، دروغ است و کفر می گوید ، اماوحی علمی الهی راهش باز است و چه بسا ممکن است برای اولیای خدا مطالب و مسائلی از این طریق وحی و الهام شود .

5- این نظر که می گوید : وحی مشترک معنوی است و مصادیق متعدد دارد و اختلاف در مصادیق موجب اختلاف در معنی نمی شود ، مورد تائید می باشد .

از موارد استعمال وحی هم استنباط می گردد که القاء معنا به نحوی که بر غیر مقصودین مخفی بماند ، وحی است مانند الهام برای مادر موسی : ( وَ أوْحَیْنَآ إلَی اُمِّ مُوسَی إن أرْضِعِیهِ فَإذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَألْقِیهِ فِی الْیّمِّ وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی إنَّا رَآدُّوهُ إلَیْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ )(1) ، یا اشاره : ( یَا زَکَرِیَّآ إنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا )(2) ، یا درک غریزی ( در مورد حیوان ) و... همگی از موارد ، وحی می باشند .(3)

6- در قرآن کریم مصادیق وحی چه در مورد انسان و چه در مورد غیر انسان به انحاء مختلف بیان شده ، از جمله اینکه انبیاء و پیامبر گرامی اسلام(ص) بدون واسطه از خداوند یا به واسطه ملک ، یا از وراء حجاب ، یا در خواب ، وحی و الهام الهی را دریافت می کرده اند .

ص: 377


1- سوره قصص ( آیه 7 )
2- سوره مریم ( آیه 7 )
3- المیزان ، ج 12 ، ص 292 .

7- وحی امری عرشی و آسمانی است که از ماوراء طبیعت سرچشمه می گیرد ، امر مادی نیست که به واس-طه تجربه و حس یا به حکم عقل اختراع و دریافت شود ، و شناخت خصوصیات وحی نیز جز از طریق بیان دین از راه دیگر ممکن نیست .

8 - برهان عقلی می تواند اصل ضرورت مبدأ و معاد ، نبوت و امامت ضرورت هدایت بشر و اصل وجود وحی را اثبات و تصدیق کند و می تواند در جهت امکان و عدم امکان آن و اینکه از چه سنخ وجودی می باشد ، آیا نیاز به موجد و ایجاد دارد یا ندارد ، اظهار نظر کند .

اما عقل نمی تواند کیفیت نزول وحی و خصوصیات آن را بیان کند ، عقل نمی تواند نظر بدهد که معنای وحی چیست و در چه زمان و مکانی نازل می شود ، زیرا عقل احاطه به واقعیات ندارد و…

راه شناخت وحی

بیان معنای وحی و ویژگیهای آن تنها از طریق جهان بینی دینی و تعبد شرعی قابل اثبات است و این

ص: 378

شرع است که می تواند بگوید : وحی کلام الله ، و حقیقت آن حقیقت نوری معنوی است که به کیفیت کلام مخفی مقصود متکلم برای مخاطب بیان می شود .

شریعت است که می تواند بگوید : قرآن وحی الهی می باشد ، آغاز نزول تدریجی آن( سوره علق ) در شمال م-کة معظمه و در قله کوه حراء بوده و به آیه اکمال دین : ( … الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإسْ-لَامَ دِینًا … )(1) آخرین نزولش در روز غدیر خم به پایان رسیده است .

شریعت است که می تواند بگوید : آغاز نزول قرآن از جهت زمانی در ماه مبارک رجب بوده و نزول دفعی آن در ماه مبارک رمضان در لیله القدر تحقق یافته است .

9- قابلیت دریافت وحی الهی را آن کس دارد که از نظر طهارت روح به اوج کمال نهایی و قرب الی الله رسیده باشد ، کسی که قلب او مرتع و چراگاه شیطان است ، هرگز شایستگی ندارد که وحی الهی را دریافت کند .

10- نزول وحی بر رسول الله(ص) اثرات ظاهری و معنوی شدیدی داشته به طوری که با هر بار نزول وحیی ، آن حضرت در اندیشه می شد که چگونه می تواند

ص: 379


1- سوره مائده ( آیه 3 )

مسئولیت وحی و رسالت الهی را به انجام رساند .

کلام و تکلم

خداوند متعال در سرشت انسان نیروی فطریی آفریده که در مقام تفهیم مراد خود و تفاهم از مقصود دیگران ، الفاظ و لغات را اختراع می کند و به وسیله آن مقصود خویش را بیان نموده و از مراد دیگران آگاه می شود .

کلام و تکلم بشر امری اعتباری و قراردادی است ، چون انسان در صحنه زندگی اجتماعی نیاز به تفهیم و تفاهم دارد ، لذا الفاظ و کلام رابرای تفهیم مقاصد خود اعتبار می کند که این کلام اعتباری دلالت بر مراد

متکلم و مقصود گوینده دارد . پس کلام لفظی ، امر عرضی است نه ذاتی امر اعتباری است نه تکوینی ، بله اینکه کلام کاشف از امر تکوینی می باشد غیر از آن است که دال اعتباری و مدلول واقعی باشد .

کلام را متکلم در مقام اظهار مقصود و نهان خود به کار می گیرد ، اعم از اینکه کلام لفظی یا تکوینی باشد ، چنان که جهان امکان فعل خدا و کلام الله است . در قرآن هم از حضرت عیسی

ص: 380

که موجودی تکوینی است تعبیر به کلمه الله و از جهان خلقت تعبیر به کلمات الله شده است : ( وَ لَوْ أنَّمَا فِی الْأرْضِ مِن شَجَرَةٍ أقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ إنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ )(1) .

فرق کلام و تکلم همانند فرق ایجاد و وجود اعتباری است ، یعنی به کلام بدین لحاظ که به متکلم داده نسبت می شود و متکلم نیز به وسیله آن مقصود و نهانش را اظهار می کند ، تکلم گفته می شود و از این جهت که گفتة او در خارج وجود اعتباری یا وجود تکوینی پیدا می کند ، کلام نامیده می شود ، ولی در لوح واقع هر دو امر حقیقت واحد است .

ماهیت کلام

از نظر لغت ، کلام مشتق از( کلم ) است ، کَلَّمَ ، یُکَلِّمُ ، تَکلیمًا ، کَلِماً( مصدر ) کَلِمْ( جمع ) و معنای لغوی آن جرح و اثر است ، یعنی همان گونه که جراحت در بدن اثر می کند ، کلام و لفظ هم در مخاطب اثر می گذارد . به قول شاعر :

و ما جرح السنان له الالتیام و لا یل-تام ما جرح اللسان

ص: 381


1- سوره لقمان ( آیه 27 )

زخم نیزه التیام پذیر است ولی زخم زبان التیام نمی پذیرد ، زبان نیشدار دلها را جریحه دار می کند .

کلام جمع و ترکیب یافته از کلمات و اسناد می باشد که در معنا و ماهیت آن کلام ، لفظ شرط نیست . کیف مسموع و لفظ ، لازم اتفاقی کلام می باشد نه لازم ذاتی آن ، ملاک کلام بودن این است که متکلم به واسطه آن نهان و ما فی الضمیرش را اظهار کند ، خواه این اظهار به وسیله لفظ و اشاره باشد یا به وسیله امر تکوینی ، لذا در قرآن و روایات از جهان خارج تعبیر به کلمات الله شده ، چون ملاک کلام یعنی اظهار غیب و نهان توسط متکلم را دارا است .

قرآن کریم جهان و انسان را آیات آفاقی و انفس الهی ذکر می کن-د که خداوند بر همه چیز آن دلیل و شاهد است : ( سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ أوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ )(1) اطلاق کلام بر جهان خلقت حقیقت است ، زیرا متکلم کلام آفرین خداوند مت-عال است که به مشیت حکیمانه او ف-یض منبسط و جهان خارج ایجاد شده و به همین لحاظ جهان تکوین حقیقتاً کلام الله است .

ص: 382


1- سوره فصلت ( آیه 53 )

معنای تکلم

یکی از مفاهیمی که به خداوند نسبت داده می شود ، مفهوم تکلم است . بحث درباره تکلم و کلام الهی از دیر زمانی به ویژه از قرن دوم هجری به بعد میان متکلمین مطرح بوده است و گفته شده جهت نامگذاری علم کلام به این نام بدین مناسبت است که اصحاب این علم درباره مبدأ و معاد ، صفات و کلام الهی با یکدیگر بحث و گف-تگو می کردند که آیا تکلم از صفات ذات باری تعالی است ؟ چنان که اشاعره می گویند ، یا از صفات فعل است ؟ چنان که معتزله گفته اند ، و یکی از موارد اختلاف شدید بین این دو گروه از متکلمین همین مسئله بوده است .

فلاسفه نیز بحث دارند که آیا اراده و تکلم از صفات ذات باری تعالی است و یا از صفات فعل خداوند می باش-د ؟ ملاصدرا می گوید : تکلم و کلام الهی ریشه ذات-ی دارد و همانند : حیات ، علم ، قدرت ، سمع و بصر از صفات ذات است ، اعلم ان التکلم مصدر صفه نفسیه موثره .(1)

علامه طباطبایی تکلم را از صفات فعل می داند و معتقد است : همان گونه که قرآن کلام الله تدوینی و جهان خارج کلام الله تکوینی می باشد ، تکلم و کلام هم

ص: 383


1- اسفار ، ج 7 ، ص 2 .

از مقام فعل خداوند انتزاع می شود و به لحاظ اینکه همه

موجودات متأثر و ایجاد شده از مشیت حق تعالی می باشند ، چنان که انسان مخاطب از کلام اعتباری متأثر می شود و مراد متکلم را درمی یابد ، در مورد کلام حقیقی نیز همین معنا تطبیق می شود ، لذا تکلم از صفات فعل می باشد .

مگر اینکه بگوییم معنای تکلم ریشة ذاتی دارد و خداوند متکلم است یعنی قدرت ایجاد تکوین و تدوین را دارد ، در این صورت تکلم برگشت به صفت ذات می کند .

شناخت اوصاف الهی

یکی از مسائل قابل توجه در مورد اوصاف الهی آن است که آیا اصولا انسان می تواند صفات خدا را بشناسد یا اینکه صفات خدا هم چون ذات او برای آدمی همواره ناشناخته خواهد ماند ؟

در پاسخ به این پرسش گروهی صورت دوم را پدیرفته و می گویند : راهی برای شناخت صفات الهی جز به طور اجمال وجود ندارد و یا به ثبوت صفات مذکور در قرآن و روایات برای

ص: 384

خداوند اعتراف کنیم و به آن ایمان آوریم ، عقل راهی برای شناخت صفات الهی ندارد ، پیروان این نظر را معطله می گویند که به معطل ماندن عقل در مورد شناخت اوصاف خداوند حکم می کند و…

برخی دیگر از متکلمان بر این باورند که عقل انسان می تواند صفات ثبوتی الهی را دریابد ، اینان نیز دو دسته اند : دسته ای از آنان به اندازه ای تفریط کرده اند که تفاوت اساسی بین اوصاف خداوند و اوصاف مخلوقات او نمی بینند و خدا را در اوصاف خود به مخلوقاتش تشبیه می کنند تا به آنجا که خدا را العیاذ بالله موجود جسمانی و دارای اعضاء و جوارح دانسته اند ، این گروه به اهل تشبیه یا مشبهّه مشهورند…

در جای خود در لسان شریعت و هم در لسان متکلمان و اهل تعقل به طور واضح بررسی و اثبات شده است که نه مسلک تعطیل و افراط در تنزیه الهی مبنای معقول دارد و نه با شواهد مختلف دینی سازگار است ، و هم بطلان مسلک تشبیه بسیار روشنتر از آن است که تبیین شود ، ( لَیْسَ کَمِثْلِه شَیءْ )

دسته ای دیگر از این متکلمان می گویند : همان گونه که عقل در

ص: 385

تصدیق اصل هستی خداوند و اثبات وجود خدا کارآمد است ، می تواند انسان را در شناخت صفات الهی یاری رساند و عقل قادر است با استفاده از مفاهیم و قواعد خاص ابتدائاً اتصاف خداوند به تمام اوصاف کمالی را به نحو اجمالی ثابت کند ، سپس به تفصیل یکایک اوصاف را به معنایی که زیبنده ذات الهی است به خدا نسبت دهد (1)

پس علاوه بر آن ادله و شواهد فراوانی که در جای خود علیه مسلک تعطیل و تشبیه وجود دارد ، آیات متعددی از قرآن متکفل بیان اوصاف و اسماء الهی است که ما را به تدبر دربارة صفات و آیات خداوند وادارمی کند ، برای نمونه به آیات زیر بنگریم : ( هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إلَهَ إلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِیمُ * هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إلَهَ إلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأسْمَآءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ) (2)

اوست خدایی که جز او معبودی نیست ، همان فرمانروای پاک سلامت بخش ، مؤمن ، نگهبان ، عزیز ، جبار ، متکبر ، و منزه است خدا از آنچه که با او شریک می سازد . اوست خالق و آفریدگاری که بهترین نامها و صفات از

ص: 386


1- آموزش کلام اسلامی ، ج 1 ، ص 205 - 202 .
2- سوره حشر ( آیات 24 - 22 )

آن اوست ، او عزیز و حکیم است و آنچه در آسمانها و زمین است همه تسبیح او می گویند و…

صفات ذات و فعل

آن صفاتی که در حق تعالی مقابل ندارد ، صفات ذاتی و عین ذات حق است … وَ صِفَاتُ الذَّاتِ تنفِی عَنْهُ بکُلِّ صِفَةٍ مِنْهَا ضِدَّهَا . یُقَالُ : حَیُّ وَ عَالِمٌ وَ سَمِیعٌ وَ بَصِیٌر وَ عَزیزٌ وَ حَکِیمٌ ، غَنِیٌّ ، مَلِکٌ ، حَلِیمٌ ، عَدْلٌ ، کَریمٌ .

فَالْعِلْمُ ضِدُّهُ الجَهْلُ ، وَ القُدرَةُ ضِدُّهَا العَجْزُ ، وَ الحَیَاةُ ضِدُّهَا المَوتُ ، وَ الْعِزَّةُ ضِدُّهَا الذِّلَّةُ ، وَ الْحِکْمَةُ ضِدُّهَا الخَطَأُ ، وَ ضِدُّ الحِلْمِ العَجَلَةُ وَ الجَهْلُ ، وَ ضِدُّ العَدْلِ الجَوْرُ وَ الظُّلْمُ .(1) این اضداد صفات ثبوتیه از ذات خدای متعال ، به طور مطلق منتفی هستند ، مانند حیات که مقابلش موت است ، موت در حق تعالی نیست . علم مقابلش جهل است ، جهل در ذات باری تعالی امکان ندارد . قدرت مقابلش عجز است ، عجز در خداوند ممتنع بال-ذات است . آن گاه روشن می شود که حیات ، علم ، قدرت ، حکمت و ازلیت از صفات ذات باری تعالی می باشد ، حیات ، قدرت و علم عین ذات است و…

به خلا ف صفات فعل که مقابل دارد … وَ یَجُوزُ أنْ یُقَالَ : یُحِبُّ مَنْ أطاعَهُ وَ یُبْغِضُ مَنْ عَصاهُ وَ یُو الِی مَنْ أطاعَهُ وَ یُعادِی مَنْ عَصاهُ وَ إنَّهُ یَرْضَی وَ یَسْخَطُ . أرادَ هَذَا وَ لَمْ یُرِدْ هَذَا … (2)

ص: 387


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 111 .
2- اصول کافی ، ج 1 ، ص 111 .

صفات فعل از مقام فعل خداوند انتزاع می شود ولی معنایی خارج از ذات دارد . تغییر و تدریج هم در مورد فعل و خارج از ذات مانع ندارد ، چون تغییر از اوصاف فعل است ، مانند : خالقیت ، رازقیت ، مُبدی ، معید ، محیی ، ممیت ، غفور ، رحیم ، ودود ، رئوف ، هادی ، معطی و…

صفات فعل مقابل دارد ، مانند : رضا ، اراده ، بسط ، احیاء که مقابل آنها غضب ، کراهت ، قبض و اماته است . ایمان مؤمن مورد رضای خداوند است ، اما از کفر و کافر راضی نیست . بهش-ت و نعمتهای بهشتی مورد رضای حق است ، ولی ج-هنم و جهنمیان مورد غضب خداوند می باشند ، تمامی این اوصاف از صفات فعل حق تعالی می باشد .

صفات ثبوتی ذاتی به لحاظ مفهوم از ذات انت-زاع می گردد و به آن نسبت داده می شود . منشأ انتزاع صفات ذات نفس ذات است ، مثلا خداوند توانا بر انجام هر کار ممکن می باشد ، ذهن با توجه به این کمال وجودی مفهوم قدرت را از ذات انتزاع می کند و آن را به ذات حق نسبت می دهد : الله قادر ، ذهن با توجه به علم حضوری حق تعالی به

ص: 388

همه اشیاء مفهوم علم را از ذات می گیرد و به ذات حق نسبت می دهد : الله عالم ، اما از نگاه مصداق ، علم ، حیات ، قدرت ، عین ذات است .

به بیان دیگر صفات ثبوتی فعل ، مفهومی است که از رابطه خاص ذات الهی و موجود دیگر گرفته شده و به ذات خداوند نسبت داده می شود و از مقام فعل انتزاع می گردد ، بدین معنا که ذات با ملاحظه فعل خود به آن صفت متصف می شود ، مثلاً خداوند سبحان با جهان امکان رابطه فاعلی و ایجادی دارد ، چون آنها را از معدومیت خارج نموده و بدانها وجود بخشیده است و با توجه به این رابطه خاص( خلقت اشیاء ) مفهوم خلق ( آفریدن ) را به خدا نسبت می دهیم : الله خالق ، به لحاظ آنکه خداوند روزی دهنده موجودات است و به همین جهت مفهوم رزق( روزی دادن ) را از مقام فعل الهی انتزاع نموده و به خداوند نسبت می دهیم : الله رازق ، و…

از دید واقعیت فلسفی این مطلب ضروری است که موج-ود مجرد بسیط به خود علم دارد : کلُّ مُجردٍ عاقلٌ( عالِم ) ، خداوند متعال دارای وجود مجرد بسیط محض می باشد و بالذات عالم است . آن ذات ازلی به خود و ماسوی علم

ص:389

ذاتی حضوری دارد ، خدا عین نور و ظه-ور است و فوق غیر متناهی بما لایتناهی می باشد ، او ظاهر بنفسه و مظهر لغیره است . ( أَللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… )(1) ( تشبیه معقول به محسوس ) ، خداوند جهان را آفریده و آن را به نور وجود منوّر نموده است ، خدا جلوه خدا و مظهر اسماء الصفات است و...

حقیقت نور به نظر تحلیل آثار متعدد دارد ، از جمله آثار آن حیات و هدایت است ، در عالم ظاهری اگر همه جا و یا نقطه ای تاریک باشد ، احدی نمی تواند راه را ببیند تا با پیمودن آن خود را به مقصود برساند و این نور ظاهری است که تاریکی و راه را روشنی می بخشد . در عالم معنا و بیان از خدا ، آ یات و روایات ، قرآن ، امام ، دین اسلام ، وجود ، علم ، عقل و… تعبیر به نور شده است : الله نور ، القرآن نور ، الامام نور ، دین الاسلام نور ، الوجود و العلم و العقل نور…

تمامی این انوار از منبع نور حقیقی واحد مطلق ازلی و ابدی واجب الوجوب بالذات سرچشمه گرفته و مخلوق او می باشند : ( فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أنْفُسِکُمْ أزْوَاجًا وَ مِنَ الْأنْعَامِ أزْوَاجًا یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْ-سَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ * لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ وَ یَقْدِرُ إنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )(2) ، بسیط الحقیقه کل الاشیاء .

ص: 390


1- سوره نور ( آیه 35 )
2- سوره شوری ( آیات 12 - 11 )

یا واهب العقل لک المحامد الی جنابک انتهی المقاصد

یا من هو اختفی لفرط نوره الظاهر الباطن فی ظهوره(1)

جهان خلقت اضافه اشراقیه(2) و تجلی خداست که این عالم را طبق علم ازلی و مشیت حکیمانة خویش آفریده و به فرض اگر نور وجود و جلوه الهی از عالم گرفته شود ، دیگر عالم و جهان خلقتی نیست .

اراده به نظر از صفات ذات و ملازم با اختیار می باشد . زیرا ، اولاً : اراده از کمالات وجود است ، خداوند بالذات در مرتبة ذات جامع تمام کمالات وجودی می باشد و محال است کمالی باشد و ذات باری تعالی عاری از آن باشد . ثانیاً : اگر اراده از صفات ذات نباشد ، لازم می آید که فعل و صادر اول را خدای تعالی بدون اراده ایجاد کند همانند فاعل طبیعی که بدون اراده مؤثر است . تعال الله عما یقول الظالمین و…

علم فعلی و انفعالی

خداوند بالذات به خود و به موجودات علم حضوری ازلی دارد ،

ص: 391


1- منظومه سبزواری ، ج 2 ، ص 5 .
2- اضافة اشراقیه فعل و علم حق است . موجودات عالم به اعتبار نسبتشان به فاعل اضافة اشراقیه می باشند و به اعتبار نسبت آنها به ماهیاتی که در خارج وجود پیدا کرده اند ، وجودات خارجیه نامیده می شوند . در واقع اضافة اشراقیه و وجودات خارجیه یک حقیقت واحد است که با هم فرق اعتباری دارند .

زیرا وجود حق تعالی غیر متناهی ازلی و ابدی است و علم باری تعالی هم عین ذات او ازلی می باشد که طبق همان علم ازلی ، خداوند موجودات راآفریده است . خدای متعال علت وجود اشیاء است و علم به علت تام( ذات حق ) مستلزم علم به معلول و ماسوی می باشد ، چون معلول پرتو و جلوه علت می باشد و محال است صانع به مصنوعش علم نداشته باشد . همچنین علیت ذات الهی برای هستی از ازل محقق است ، پس ثابت می شود که خداوند سبحان از ازل و قبل از ایجاد اشیاء به تمام آنها علم دارد و…

جهان هستی هم معلوم و هم معلول حق است ، عالَم به لحاظی که آفریده شده ، معلول حق است و به لحاظی که خداوند به آن علم دارد ، معلوم حق می باشد ، بنابراین علم به علت( علم ذات حق به خودش ) عین علم به معلول است و علم به معلول عین علم به معلوم

ص: 392

می باشد که اگر عین علم به معلوم نباشد مستلزم صدور کثیر از واحد می باشد و این محال است و غیر ممکن .

علم فعلی یعنی خلق تابع علم است نه علم تابع خلق ، به عکس علم انفعالی که در آن علم تابع خلق و مخلوق است و بشر از راه ابزار ، مشاهده تفکر و استدلال آن علم را به دست می آورد .

علم خداوند چه به ذات و چه به ماسوی فعلی و حضوری می باشد نه انفعالی . علم بشر به اشیاء انفعالی است ، یعنی باید اول انسان موجودی را ببیند یا درس و بحثی را بشنود ، آن گاه نفس منفعل شده و علم به آن اشیاء و شنیده ها پیدا می کند . علم مهندس بعد از تحصیل و تجربه به نقشه ساختمان فعلی است ، او در بیابان هم که باشد بدون اینکه نقشه ای را ببیند می تواند خانه بسازد ، چون بالفعل علم به نقشه ساختمان دارد و همین علم فعلی علت برای ساختن خانه است ، نقشه خارجی ساختمان معلول علم فعلی مهندس می باشد . پس در علم فعلی معلوم و معلول تابع علم است ، اما در علم انفعالی علم تابع معلوم می باشد .

ص: 393

مظهر اسماء الصفات

خداوند علم ذاتی ازلی حضوری به ذات و ماسوی دارد . به تعبیر فلاسفه الهی چنان که اشاره شد ، علم به علت( ذات ) عین علم به معلول است و همین علم فعلی حضوری موجب آفرینش جهان شده است . خداوند طبق همان علم ازلی که عین ذات و محیط بر همه چیز می باشد ماسوی الله را آفریده ، و این عالَم تجلی و تنزل یافته همان وجود بسیط علمی و مظهر اسماء الصفات است . جهان خلقت م-ظهر علم ، ق-درت ، اراده ، مشیت و رحمت الهی می باشد و به فرمودة امام علی(ع) : « مَا رَأیْتُ شَیْئاً إلَّا رَأیتُ اللهَ قَبلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ »(1)

فکر محدود ، قلم و بیان محدود چگونه ممکن است از ذات بسیط جامع صفات و کمالات غیر متناهی ازلی و ابدی سخن بگوید ! در اصطلاح علم منطق نسبت متناهی به غیر متناهی ، تقابل عدم و ملکه است ، یعنی جهل موجود متناهی ضروری الصدق و علم او غیر ممکن است ، قدرتش محال و عجزش بدیهی می باشد . اما موجود غیر مت-ناهی( خدا ) ( هُوَ الْأوَّلُ وَالْآخِرُ وَ

ص: 394


1- جنود عقل و جهل ، ص 45 . علم الیقین ، ج 1 ، ص 49

الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )(1) است . خداوند است که : ( …الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی )(2) .

مخلوقات به همان کیفیت مراتب وجود مجرد و مادی از ابتدا تا انتها معلوم بالفعل و حضوری خداوند است . اشیاء و جهان خلقت در مرتبه قبل از خلقت وجود تجردی علمی داشته و همین وجود مجرد در مرتبه خلقت و فعل ذات باری تعالی به صورت وجود مادّی تحقق می یابد ، دارای مادّه ، صورت و وجود تدریجی می گردد و به همان کمیت و کیفیت که از ازل علم و معلوم حق تعالی جل ذکره بوده ، وجود پیدا کرده و وجود پیدا می کند...

علم حضوری و حصولی

بین می یابیم و می دانیم فرق است ، علم حضوری یافتن است . انسان بالذات لذت ارتباط با خدا ، گرسنگی ، تشنگی ، ترس و اَلَم را در خود می یابد ، او در این موارد علم به مفهوم آنها ندارد ولی وجداناً وجود آنها را در خود حس می کند . تعریفی که برای علم شده این است که علم عبارت از حضور معلوم در نزد عالم است و حضور معلوم نزد عالم اعم از حضور صورت شیء در ذهن(معلوم بالذات ) و حضور ذات و واقعیت شیء است .

ص: 395


1- سوره حدید ( آیه 3 )
2- سوره طه ( آیه 50 )

این تعریف جامع ، هم شامل علم حضوری و هم شامل علم حصولی می باشد اما میان علم حضوری و علم حصولی فرقهایی است .

علم حضوری ، حضور نفس معلوم ، گرسنگی ، تشنگی ، ترس و الم در نزد عالِم است و به همین جهت علم حضوری خطابردار نمی باشد ، چون خود واقعیت خارجی موجود و معلوم است نه صورت آن ، بله اگر صورت معلوم بالذات با معلوم بالعرض( خارج ) تطبیق نشود ، خطا ممکن است که این جهت از خصوصیات علم حصولی می باشد ، اما هنگامی که عین گرسنگی و عین الم در نزد عالِم و نفس وجود دارد و عالِم به واقعیت معلوم پی می برد ، آن گاه احتمال اینکه گرسنه باشد یا گرسنه نباشد ممکن نیست .

علم حصولی سه مشخصه روشن دارد :

1- علم حصولی خطابردار و آمیخته با احتمال خطا می باشد ، چون در علم حصولی معلوم بالذات ، صورت ذهنی اشیاء بوده و واقعیت خارجی آنها را شامل نمی گردد که در این صورت آن معلوم بالذات ممکن است مطابق با معلوم بالعرض و خارج باشد و امکان دارد مطابق معلوم بالعرض و خارج نباشد .

ص: 396

2- علم به واسطه صورت شیء در خارج پیدا می شود ، انسان ابتدا درباره امر مجهول فکر می کند و زمانی که صورت آن در نفس حاصل آمد به آن مجهول علم می یابد .

3- علم حصولی نیاز به ابزار دارد ، چشم و گوش آدمی باید ببیند و

بشنود ، کتاب مطالعه کند ، مدرسه برود و نزد استاد درس بخواند… آن گاه به کمک این وسایل و نیروی برهان و استدلال ، علم برای او حاصل می شود .

علم حضوری هم دارای مشخصه های زیر است :

1- در علم حضوری معلوم بالذات عین و نفس وجود خارجی می باشد لذا خطابردار نیست .

2- به علم حضوری ، موجود مجرد( ذات باری تعالی ) یا ( نفس و عقل ) به خودش علم دارد . علم ، مع-لوم و عالم مص-داق واحد دارند و تغایرشان به اعتبار می باشد . حق تعالی به لحاظ آنکه علم به ذات دارد ، عالم است و به لحاظی که کاشفیت از ذات می کند ، علم است و به لحاظی که ذات منکشف است برای ذات ، از او تعبیر به معلوم می شود ، همة این عناوین و مفاهیم انتزاعی( علم ، عالم ،

ص: 397

معلوم ) از ذات به جهت مصداق واحد می باشند . ( ذات باری تعالی )

انسان هم به علم حضوری ، خود و حالاتش مانند گرسنگی و تشنگی و… را درمی یابد و به آنها عالم است . انسان به علم حضوری فطرتاً خدا را می شناسد و ذاتاً گرایش به توحید دارد : ( فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ )(1) .

3- علم حضوری نیاز به ابزار و وسیله ندارد ، زیرا نزد عالم عین وجود معلوم حاضر است و به عبارتی واسطه بین عالم ، علم و معلوم وجود ندارد و وجود عالِم عین وجود معلوم می باشد .

علم خداوند به ذات خود و اشیاء علم ازلی حضوری است ، همه نظام هستی معلوم حضوری و اثری از آثار الهی می باشد : ( ... ذَالِکَ تَقْ-دِیرُ الْعَزیزِ الْعَلِیمْ )(2)، ( وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَآءِ إلَهٌ وَ فِی الْأرْضِ إلَهٌ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ )(3) ( ... وَاللهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأرْضِ وَاللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )(4) .

تفاوت علم حضوری خداوند با پیامبر و ائمه

پیامبر(ص) و ائمه معصومین( علیهم السلام ) نیز دارای علم حضوری می باشند ، ولی علم حضوری آنها با علم حضوری الهی از جهاتی فرق دارد:

ص: 398


1- سوره روم ( آیه 30 )
2- سوره انعام ( آیه 96 )
3- سوره زخرف ( آیه 84 )
4- سوره حجرات ( آیه 16 )

1- خداوند علم حضوری بالذات داشته و علم او عین ذاتش می باشد اما ائمه( علیهم السلام ) علم حضوری بالعرض دارند که این علم را خدا به آنان داده است .

2- علم حضوری خدا استقلالی است ، ولی علم حضوری ائمه( علیهم

السلام ) غیر استقلالی و ب-ه عنایت پروردگار می باشد که از آن تعبیر به علم لدنی می شود .

3- علم حضوری خداوند علم حضوری واجب الوجود است ، به خلاف علم حضوری ائمه( علیهم السلام ) که علم حضوری آنها ممکن الوجود می باشد .

4- علم حضوری الهی مطلق است ، اما علم حضوری ائمه( علیهم السلام )

علم حضوری ارادی و مقید می باشد ، البته این فرق مورد تأیید نویسنده نمی باشد ، زیرا :

ائمه( علیهم السلام ) علم حضوری بالعرض م-طلق دارند . آنان خلیفه الله می باشند : « آتَاکُمُ اللهُ مَا لَمْ یُؤْتِ أحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ…وَ أشْرَقَتِ الْأرْضُ بِنُورِکُمْ وَ فَازَ الْفَائِزُونَ بِوِلَایَتِکُمْ… »(1) و به برهان سنخیت خلیفه باید کار مستخلف عنه را انجام دهد ، لذا امکان ندارد مستخلف عنه محیط بر

ص: 399


1- فرازهایی از زیارت جامعه

همه چیز و علی کل شیء قدیر و علیم باشد ، اما خلیفه و جانشین او به اذن الله بر همه چیز محیط و علیم بالعرض نباشد ! « عَبْدِی أطِعْنِی أجْعَلُکَ مِثْلِی إذَا قُلْتَ کُنْ فَیَکُونَ »(1) بدون تردید مصداق اجلای این حدیث انبیاء و ائمه( علیهم السلام ) می باشند ، البته با این توجه که به حکم برهان و بیان آیات محکم قرآن هیچ چیزی حتی مَثَل اعلای خداوند از هیچ جهت ش-بیه خدا نیست : ( لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ) .

غایت کلام

در علوم عقلی و فلسفه فوایدی برای کلام ذکرشده از جمله :

1- اظهار مراد : متکلم به واسطه کلام مقصودی را که در ذهن دارد ، اظهار می کند و خواست خود را برای دیگران مطرح می نماید .

2- ابلاغ کلام : متکلم مراد خود را به وسیله کلام به مخاطب ابلاغ می کند و بعد از ابلاغ مراد منتظر می ماند که آیا مخاطب دستورات او را امتثال می کند یا خیر ؟ در این فایده بحث است که آیا عین فایده اول است یا فایده دوم( ابلاغ ) لازم فایده اول می باشد ،

ص: 400


1- حدیث قدسی ، الفوائد العلیه ، ج2 ، ص 394 . بحارالانوار ، ج 102 ، ص 165 .

و در صورتی که لازم آن باشد ، آیا فایده دوم از فایده اول قابل انفکاک است یا نه ؟(1)

اجمال مطلب در مورد کلام الله این است که این عالَم با تمام مراتب هستی از جوهر و ماهیت ، عرش و کرسی ، لوح و قلم ، مراتب عقول مجرد

مثال و عالم ناسوت ، همگی کلام الله تکوینی می باش-ند ، زیرا معنای کلام عبارت از اظهار مراد و تأثیر در غیر است که جهان خلقت متأثر از مشیت الهی و به اراده خدا از نهان ، وجود پیدا نموده است و از طرفی فایده اول کلام نیز همین بود که متکلم به وسیله کلام اظهار غیب و نهان خود را بنماید و این دو امر ، یعنی هم تأثیر مشیت الهی در ماسویَ الله ، و هم آنچه که در غیب و بقعه امکان قابلیت وجود داشته ، در کلام الله ظهور پیدا کرده است ، پس همة مراتب جهان خلقت ، کلمات تام تکوینی و بنفسه مرادخداوند می باشد ، لذا طبق این بیان فایده دوم کلام یا عین فایده اول است و یا لازم آن می باشد ، چنان که قرآن هم می فرماید : در تکوینیات تخلف

ص: 401


1- برای توضیح بیشتر پیرامون این بحث به کتاب اسفار الاربعه ، ج 7 مراجعه شود .

وجود ندارد ، ( …فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأرْضِ ائْتِیَا طَوعًا أوْ کَرْهًا قَالَتَآ أتَیْنَا طَآئِعِینَ )(1).

جوامع الکلم

بعد از مرتبه کلام تکوینی الهی ، بیان در کلام تدوینی و تشریعی خداوند است که آیا غرض تشریعی از فایده اول قابل انفکاک است یا خیر ؟

پاسخ : به مقتضای حکمت قانون تکلیف ، غرض تشریعی از فایده اول قابل انفکاک می باشد .

قرآن در عین حالی که کلام الله تدوینی است ، جوامع الکلم تکوین و تشریع می باشد ، از امام باقر(ع) سؤال شد : مَا جَوَامِعُ الْکَلِمْ ؟ حضرت فرمود : القرآن .(2)

( وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ )(3)، ( …وَ نَزَّلنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ… )(4) ، قرآن جامع حقایق تدوینی و تکوینی و کلام اعتباری و عینی می باشد ، زیرا :

اگر قرآن را به صورت اجمال ببی-نیم ، کلام الله تدوینی است و اگر به تفصیل نگاه کنیم ، فیض منبسط است که جامع حقایق تکوینی زمین و آسمان

ص: 402


1- سوره فصلت ( آیه 11 )
2- بحارالانوار ، ج 92 ، ص 100
3- سوره انعام ( آیه 59 )
4- سوره نحل ( آیه 89 )

، ملک و ملکوت ، دنیا و آخرت می باشد ، اما فعلاً بحث در کلام تشریعی بودن قرآن است . کلام تشریعی الهی بعد از بیان فایده اول( اظهار مراد ) ، در خارج فایده دوم( ابلاغ و امتثال شریعت ) از آن قابل انفکاک است ، چون مقام تکلیف امری اختیاری است و اراده تشریعی خداوند هم به امتثال اختیاری مکلفین تعلق گرفته است .

بع-د از ابلاغ شریعت برای انسان ، مأمور تکلیف را به اختیار خود یا انجام می دهد و یا انجام نمی دهد و معصیت می کند که از جهت تکوین بین تکلیف تشریعی و عمل خارجی اختیاری انسان فاصله واقع می شود ، گرچه از جهت تشریع انسان ملزم به اطاعت تکلیف الهی می باشد و آزادی و اختیار او تنها در مقام امتثال قانون تکلیف از لحاظ تکوین مطرح است وگرنه از لحاظ تشریع چنین اختیاری برای انسان نمی باشد ، و آیه مبارکه ( لَآ إکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغّیِّ... )(1) هم ناظر به مقام تکوین است . ( إنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إمَّا شَاکِرًا وَ إمَّا کَفُورًا )(2) .

( إنَّمَآ أمْرُهُ إذَآ أرَادَ شَیْئًا أن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ

ص: 403


1- سوره بقره ( آیه 256 )
2- سوره انسان ( آیه 3 )

مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إلَیْهِ تُرْجَعُونَ )(1) ، منظور از نسبت دادن قول و گفتار به خداوند آهنگ و لفظ نیست که بر اثر حرکت تنفس در قالب الفاظ و حروف سخن گفته می شود ، مراد از قول خداوند فعل خداست . خداوند

متکلم است ، یعنی ایجاد کننده کلام و جهان می باشد بلکه بالاتر از مقام فعل ، ظهور ذات برای ذات کلام است …

در مقام اظهار کلام تکوینی ، خداوند به یک اراده «کُن فَیَکُون» ایجاد وجود می کند ، این عالم به لحاظ فاعل و ایجاد کننده آن«کُن» است و همین عالم به لحاظ وجودش در خارج «یَکُون» می باشد ، ایجاد و وجود در خارج یک حقیقت( فعل الهی ) است که فرق ماهوی و حق-یقی با هم ندارند ، بلکه فرقشان با یکدیگر اعتباری می باشد .

امام علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید : « یَقُولُ لِمَنْ أرَادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُونُ لَا بصَوتٍ یَقْرَعُ وَ لَا بنِدَاءٍ یُسْمَعُ وَ إنَّمَا کَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ »(2) ، از ایجاد فعل به مشیت الهی مفهوم اراده و قول انتزاع می شود .

بنابراین از دید لغت و عرف ، عقل و فلسفه ، کلام بیان کننده مقصود متکلم است ، لذا هم جهان خارج و هم قرآن ، کلام تکوینی و تشریعی الهی بوده و

ص: 404


1- سوره یاسین ( آیات 83 - 82 )
2- نهج البلاغه ، ص 272 و من خطبه له(ع) فی التوحید .

بیانگر مراد حق تعالی می باشد . قرآن هم آیت و نشانه توحید است و هم جهان خارج از توحید حکایت می کند . مراد قرآن هدایت و رسیدن بشر به سعادت ابدی است و غرض از جهان خارج نیز تربیت و تکامل انسان می باشد .

کلام و کتاب ، متکلم و کاتب

بحث دیگری مطرح است که آیا کلام و کتاب با هم فرق جوهری و ذاتی دارند ، یکی بسیط( کلام ) و دیگری( کتاب ) مرکب است… ، یا فرق آنها اعتباری می باشد ، چنان که ملاصدرا می گوید : جهان خارج کلام و کتاب تکوینی است ، قرآن کریم کلام و کتاب تدوینی است(1) ، خداوند همان گونه که در کتاب تکوینی تجلی نموده بسیط الحقیقة کل الاشیاء ، در کتاب تدوینی هم تجلی کرده است و سراسر تکوین و تدوین جلوه خداست .

این عالَم یک حقیقت واقعی و نفس الامری است که در خارج مطابق قضا و قدر الهی نقش بندی گردیده و دارای درجات مختلف ، مرتبه عقول نفوس و طبیعت می باشد ، نگارنده و سازنده( کاتب )

ص: 405


1- اسفار ، ج 7 .

این نقوش و آثار خداوند است و به لحاظی که این امور و نقوش در خارج وجود پیدا کرده جهان کتاب تکوینی الهی می باشد و به عبارتی خداوند متکلم و سازنده عالم است و جهان تکوین و قرآن هم کلام الله و هم کتاب الله می باشد . بنابراین فرق بین کلام و کتاب و بین کاتب و متکلم به اعتبار است .

اما از دید شریعت می توان گفت : اسماءالله توقیفی می باشد و نمی توان هر اسمی را که عقل آن را تحلیل و انتزاع می نماید ، همانند کاتب بر ذات باری تعالی اطلاق نم-ود ، چون در لسان شریعت اطلاق این اسم بر خداوند سبحان تجویز نشده است ، ( وَ لِلَّهِ الْأسْمَاءُ الْحُسْ-نَی فَادْعُوهُ بِهَا… )(1) حُسنی مؤنث افعل التفضیل( احسن ) می باشد . خداوند ، رحمان ، رحیم ، علیم ، قدیر ، حی ، غفور ، شکور ، شافی و کافی است و به جهت آنکه این اسامی بالذات بیانگر علم ، قدرت ، حیات ، رحمت ، عدل و بخشش خداوند سبحان است ، احسن نامیده شده اند ، به خلاف اسامی و اوصاف موجودات دیگر که عرضی و اعتباری بوده و تنها حکایت از مسمّی می کنند .

ص: 406


1- سوره اعراف ( آیه 180 )

اسماء الله توفیقی است

در قرآن کریم برای ذات باری تعالی 128 اسم ذکر شده : الإله ، الاحد الاول الآخر ، الاعلی ، الاکرم ، الاعلم ، ارحم الراحمین ، احکم الحاکمین ، احسن الخالقین ، اهل التقوی ، اهل المغفره ، الاقرب ، الا بقی ، الباری ، الباطن ، البدیع ، البرّ ، البصیر ، التوّاب ، الجبّار ، الجامع ، الحکیم ، الحلیم ، الحی ، الحق ، الحمید ، الحسیب ، الحفیظ ، الخفی ، الخبیر ، الخالق ، الخلّاق الخیر ، خیر الماکرین (جزا دهنده حیله گران) ، خیر الرازقین ، خیر الفاصلین ، خیر الحاکمین ، خیر الفاتحین ، خیر الغافرین ، خیر الوارثین ، خیر الراحمین ، خیر

المنزلین ، ذوالعرش ، ذوالطول ، ذوالانتقام ، ذوالفضل العظیم ، ذوالرحمه ،ذوالقوه ، ذوالجلال والاکرام ، ذوالمعارج الرحمان ، الرحیم ، الرئوف ، الرّب ،رفیع الدرجات ، الرزاق ، الرقیب ، السمیع ، السلام ، سریع الحساب ، سریع العقاب ، الشهید ، الشاکر ، الشکور ، شدید العقاب ، شدید المحال ، الصمد ، الظاهر ، العلیم ، العزیز ، العَفوّ ، العلی ، العظیم ، علّام الغیوب ، عالم الغیب و الشهادة ، الغنی ، الغفور ، الغالب ، غافر الذنب ، الغفّار ، فالق الاصباح ، فالق الحب والنوی ، الفاطر ، الفتاح ، القوی ، القدّوس ، القیوم ، القاهر ، القهار ، القریب ، القادر ، الغدیر ، قابل التوب ، القائم علی کل نفس بما کسبت ، الکبیر الکریم ، الکافی ، اللّطیف ، الملک ، المؤمن ، المهیمن ، المتکبر ، المصور ، المجید ، المجیب ، المبین ، المولا ، المحیط ، المقیت ، المتعال ، المحیی ، المتین ، المقتدر ، المستعان ، المبدی ، المعید ، مالک الملک ، النصیر ، النور ، الوهاب ، الواحد ، الولی ، الوالی ، الموالی ، الواسع ، الوکیل ، الودود ، الهادی

در بیان سنت هم روایات متعددی از طرق خاصه و عامه(1) در مورد اسامی خداوند وارد شده که از جمله این روایت رسول خدا(ص) است که فرمود : برای خداوند تبارک و تعالی 99 اس-م ، یعنی صد منهای یک اسم می باشد ، هرکس آنها را شمارش کند داخل بهشت خواهد شد ، …

ص: 407


1- روایت اسماء الله را از طریق خاصه: صدوق در کتاب توحید باب اسماء الله تعالی ، ص 194 . فیض کاشانی در علم الیقین ، ج 1 ، ص 99 . علامه مجلسی در بحارالانوار ، ج 4 ، ص 186 و... و از طریق عامه: حافظ بیهقی در اسماء والصفات ، ص 4 . سیوطی در المنثور ، ج 3 ، ص 148 .

وَ أمَّا فِی السُّنَّةِ فَقَدْ جَائَةِ الرِّوَایَاتُ مِنْ طُرُوقِ الْخَاصَةِ وَالْعَامَه إنَّ لِلَّهِ نقل کرده اند .

تَبَارَکَ وَ تَعَالَی تِسْعَةَ وَ تِسْعِینَ أسْمًا مَنْ أحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ ، إحْصَ-اؤُهَا هُوَ الْإحَاطَةُ بهَا وَالْوُقُوف عَلَی مَعَانیهَا ، وَ لَیْسَ مَعْنَی الْإحْصَاءِ عَدُّهَا(شمارش) ، وَ باللهِ الْتوفِیقْ .(1)

مِنْ طُرُوقِ الْخَاصَّه مَا رَوَاهُ الصَّدُوق بإسْنَادِهِ عَن الصَّادِقِ(ع) عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلیّ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): إنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی تِسْعَةٌ وَ تِسْعِینَ إسْمًا، مِائَةَ إلَّا وَاحِدًا ، مَنْ أحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةِ .

وَ هِیَ: اَلله ، اِلإله ، الوَاحِد ، الأحَد ، الصَّمَد ، الأوَّل ، الآخِر ، السَّمِیع ، البَصِیر ، القَدِیر ، القَاهِر ، العَلِّی ، الأعْلَی ، البَاقِی ، البَدِیع ، البَارِی ، الأکْرَم ، الظَّاهِر ، البَاطِن ، الحَیّ ، الحَکِیم ، العَلِیم ، الحَلِیم ، الحَفِیظ ، الحَقْ ، الحَسِیب ، الحَمِید ، الحَفِی ، الرَّبْ ، الرَّحمَان ، الرَّحِیم ، الذَارئ ، الرَّزَاق ، الرَّقِیبْ ، الرَّئُوفْ ، الرَّائِی ، السَّلَام ، المُؤْمِن ، المُهَیْمِن ، العَزِیز ، الجَبارْ ، المُتَکَبِّر ، السَّیِّد ، السُّبّوح ، الشهِید ، الصَّادِق ، الصَّانِع ، الطَّاهِر ، العَدْل ، العَفُوُّ ، الغَفُور ، الغَنِیّ ، الغِیَاث ، الفَاطِر ، الفَرْد ، الفَتَّاح ، الفَالِق ، القَدِیم ، المَلِک ، القُدُّوس ، القَوِی ، القَرِیب ، القَیُّوم ، القَابِض ، البَاسِط ، قَاضِیُ الْحَاجَات ، المَجِید ، المَوْلَا ، المَنَّان ، المُحِیط ، المُبِین ، المُقِیت ، المُصَوِّر ، الکَرِیم ، الکَبِیر ، الکَافِی ، کَاشِفُ الضُّر ، الوَتْر ، النُّور ، الوَهَّاب ، النَّاصِر ،

الوَاسِع ، الوَدُود ، الهَادِی ، الوَفِی ، الوَکِیل ، الوَارِث ، البِرِّ ، البَاعِث ، التَّوَّاب ، الجَلِیل ، الجَوَاد ، الخَبِیر ، الخَالِق ، خَیْرُ النَّاصِرِین ، الدَّیَّان ، الشَّکُور ، العَظِیم ،

اللَّطِیف ، الشَّافِی .(2)

ص: 408


1- توحید صدوق ، باب اسماء الله ، ص 195 .
2- توحید صدوق ، ص 194 ، باب اسماء الله تعالی .

در درّالمنثور از ترمذی و ابن منذر از طرق عامه این روایت نقل گردیده که قال: قال رسول الله(ص) إن لله تسعة و تسعین اسما مائة الا واحد مَن احصاها دخل الجنة انه وتر یحب الوتر: هو الله الذی لا اله الاهو الرحمان الرحیم ، الملک القدوس ، السلام ، المؤمن ، المهیمن ، العزیز ، الجبار ، المتکبر ، الخالق ، الباری ، المصور ، الغفار ، القهار ، الوهاب ، الرزاق ، الفتاح ، العلیم ، القابض ، الباسط ، الرافع ، الخافض، المعز ، العذل ، السمیع ، البصیر ، الحکیم ، العدل ، اللطیف ، الخبیر ، الحلیم ، العظیم ، الغفور ، الشکور ، العلی ، الکبیر ، الحفیظ ، المقیت ، الحسیب ، الجلیل ، الکریم ، الرقیب ، المجیب ، الواسع ، الحکیم ، الودود ، المجید ، الباعث ، الشهید ، الحق ، الوکیل ، القوی ، المتین ، الولید ، الحمید ، المحصی ، المبدی ، المعید ، المحیی ، الممیت ، الحی ، القیوم ، الواحد ، الماجد ، الواحد ، الاحد ، الصمد ، القادر ، المقتدر ، المقدم ، المؤخر ، الاول ، الاخر ، الظاهر ، الباطن ، البر ، التواب ، لمنتقم ، العفو ، الرئوف ، مالک الملوک ، ذوالجلال والاکرام ،

الوالی ، المتعال ، المقسط ، الجامع ، الغنی ، المقنی ، المانع ، الضار ، النافع ، النور ، الهادی ، البدیع ، الباقی ، الوارث ، الرشید ، الصبور .(1)

تذکر

1- روایت نبوی بیان نموده که هر کس اسامی الهی را احصا نماید ، وارد بهشت می شود ، گر چه احصا ی اسماء الله خود عبادت لفظی می باشد

ولی مراد شمارش عددی آن اسماء متبرکه نیست ، منظور تدبر و تفکر در مورد آنها می باشد که به هر کدام آن

ص: 409


1- الهیات ، ج2 ، ص 149 - 148 ، به نقل از درّالمنثور

اسامی اگر درست نگریسته شود ، دریایی از معارف و عظمت بی پایان خداوند متعال را نشان می دهد . طبعاً هر کس که تأمل وتعظیم در اسماء الله نماید ، و هم از جهت تکوین و تشریع و هم از جهت توصیف متخلّق به حقایق و مظاهر اسماء حسنی الهی شود ، مشمول رحمت خداوندی خواهد بود .

2- برخی گفته اند : خدا را به غیر از آن اسامیی که در قرآن و سنت معتبر بیان شده ، به اسامی دیگر نیز می توان یاد کرد . این استظهار جایز نیست ، چون اسماء الله توقیفی می باشد و ذکر آنها متوقف به اذن خداوند متعال و شارحان کتاب و سنت( پیامبر و ائمه معصومین«علیهم السلام» ) است ، به علاوه آیات قرآن نیز ما را دعوت به یاد خدا به بهترین نامها می کند : ( وَ لِلَّهِ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بهَا… )(1) خدا را به همان اسماء معهودی که در کتاب و سنت آمده ، یاد کنید . ( قَلِ ادْعُواْ اللهَ أوِ ادْعُواْ الرَّحْمَانَ أیًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الْأسْمَآءُ الْحُسْنَی … )(2) «الله» را بخوانید یا «رحمان» را ، هر کدام را بخوانید ، ذات خدا یکی است ، پس هر گاه خدا را می خوانید از او به نامهای نیک اسم ببرید . لذا اطلاق عالِم بر خداوند صحیح است ، اما اطلاق فقیه

ص: 410


1- سوره اعراف ( آیه 180 )
2- سوره اسراء ( آیه 110 )

صحیح نیست . اطلاق متکلم بر خدا جایز است ، ولی اطلاق کتابت ممنوع می باشد ، و…

احکام فقهی و توصیفی اسماء الله

توقیفی بودن اسماء الله به لحاظی ، مسئله فقهی می باشد ، نه توصیفی . توصیف باری تعالی به هر اسم حسنی( مؤنث احسن ) و به هر کلامی ، چه عربی و چه غیر عربی و به هر لغت دیگری در صورتی که دلیل خاص شرعی و عقلی بر منع نباشد ، صحیح است . هر اسمی که در عالم وجود بیانگر مظاهر جمال و جلال خدا باشد از مصادیق اسماء حسنی الهی می باشد . ( وَ لِلَّهِ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا… ) آیه نقلاً و عقلاً اطلاق دارد و هیچ قیدی در کتاب و سنت هم بیان نشده که خداوند را به بعضی اسماء حسنی او یاد نمایید .

البته بدون تردید شمارش و تلفظ به اسماء مقدس علاوه بر اثر تکوینی ، عبادت لفظی است که از جهت فقهی و تشریعی احکام الزامیه خاصی دارد :

1- حرمت تنجیس اسماء الهی .

ص: 411

2- وجوب تطهیر آ نها در صورت نجس شدن .

3- حرمت هتک اسماء خداوند به هر نحو .

4- حرمت مسح آنها بدون طهارت .

5- ممنوع بودن جدال با آنها و سوگند به صورت( لا والله و بلی والله ) در احرام عمره و حج .

6- لزوم ذکر و تسبیح در رکوع و سجود نماز .

7- اشتراط ذبح و تزکیه حیوان به اسم خدا که اگر حیوان حلال گوشت بدون ذکر اسم خدا ذبح گردد ، تزکیه نمی شود و میته است .

8 - مشروط بودن حلیت صید( غیر از صید ماهی ) به ذکر نام خدا .

9- احکام سوگندی که به اسماء الهی یاد شود .

10- استحباب شروع کار با ذکر الله ،« عن امیرالمومنین (ع):… اسم الله فانه اسم فیه شفاء من کل داء و عون علی کل دواء »(1) و…

آیه ( وَ لِلَّهِ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَی ) در چهار مورد از قرآن با مختصر تفاوت ذکر شده :

{ قُلِ ادْعُواْاللهَ أوِ ادْعُواْ الرَّحْمَانَ أیًّامَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الْأسْمَآءُ الْحُسْنَی)(2).

{ هُوَ اللهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأسْمَآءُ الْحُسْنَی… (3) .

{اللهُ لَآ إلَهَ إلَّا هُوَ لَهُ الْأسْمَآءُ الْحُسْنَی )(4) .

{ وَ لِلَّهِ أسْمَآءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا… )(5)

ص: 412


1- بحارالانوار ، ج 10 ، ص 60 .
2- سوره اسراء ( آیه 110 )
3- سوره حشر ( آیه 24 )
4- سوره طه ( آیه 8)
5- سوره اعراف ( آیه 180 )

می توان گفت : آیه معنایی دقیق تر از اسماء لفظی و توصیفی بیان می کند و آن ذکر اسماء تکوینی الهی به چند لحاظ است :

1- آیه افاده حصر می کند و اسماء الحسنی را با «لام» اختصاص ، فقط مخصوص خداوند می داند و به مردم سفارش می کند که از خدا به بهترین نامهای نیک او یاد کنند .

2- در آیه امر شده به اینکه خدا را به اسماء الحسنی بخوانید ، نه اینکه تنها اسم برده یا توصیف نمائید .

اسماء حسنای تکوینی

در روایات آمده : مراد از اسماء حسنای الهی ائمه( علیهم السلام ) می باشند « عَنْ مُعَاوِیَةِ بْنِ عَمَّارْ عَنْ أبی عَبْدِاللهِ(ع) فِی قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ لِلَّهِ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَی … قَالَ: نَحْنُ وَاللهِ الْأسْمَاءِ الْحُسْنَی الَّتِی لَا یَقْبلُ اللهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إلَّا بمَعْرِفَتِنَا »(1) امام صادق(ع) فرمود : اسماء حسنای تکوینی خداوند ما هستیم که هیچ عملی از مردم به درگاه الهی قبول نمی شود مگر به وسیلة معرفت ما .

قرآن هم از مردم می خواهد که خدا را به وسائط فیض او بخوانند و به او

ص: 413


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 143 .

تقرب بجویند : ( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللهَ وَابْتَغُواْ إلَیْهِ الْوَسِیلَةَ… )(1) ، وسیله نیز در بیان روایات ائمه معصومین( علیهم السلام ) می باشند .

( قُل لَّآ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْرًا إلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی … )(2) قرآن می فرماید : ای پیامبر ! به مردم بگو جز معرفت و مودت ذوی القربی ، پاداشی از شما تقاضا ندارم .

همة این آیات و روایات بیانگر آن است که مراد از اسماء حسنی تکوینی و وسائط فیض ، ائمه( علیهم السلام ) می باشند که معرفت آنان واجب و اطاعتشان لازم است ، پس باید اسماء حسنی تکوینی الهی را شناخت و خدا را به آنها خواند .

نتیجه

1- عالم فیض خداوند سبحان است که چهره ملکی و ملکوتی دارد . جهان به لحاظ ملکوت و ایجادش ازجانب خدا کلام الله تکوینی است و به لحاظی که به صورت عقول ، نفوس و طبیعت تحقق یافته ، چهره ملکی کتاب الله می باشد و این دو در واقع یک حقیقتند که فرقشان به اعتبار است .

ص: 414


1- سوره مائده ( آیه 35 )
2- سوره شوری ( آیه 23 )

قرآن هم از جهت ملکوتی اش( من عندالله ) کلام الله و از لحاظ نقوش و الفاظ خود کتاب الله می باشد ، اما از نظر واقعیت نفس الامری ، کتاب الله ، کلام الله و کلام الله ، کتاب الله است .

2- فایده و غرض کلام تکوینی از کلام قابل انفکاک نمی باشد . این جهان کلام الله است که به مشیت الهی آفریده شده و در آن تخلف اراده از مراد تکوینی الهی امکان پذیر نمی باشد ، اما در کلام تشریعی ، مراد از کلام قابل انفکاک است ، زیرا غرض کلام تدوینی( قرآن ) هدایت و تربیت انسان می باشد و در پذیرش هدایت تشریعی الهی ، اراده و اختیار انسان نقش دارد که در مقام اطاعت تخلف پذیر خواهد بود .

3- قرآن وحی الهی می باشد که اصل واقعیت و ضرورت آن را برای

هدایت بشر ، عقل درک و تصدیق می کند ، اما بیان جزئیات حقایق وحی مربوط به بیان و ارشاد شرع می باشد .

4- کلام و کلمات الله دو گونه است : تکوینی و تشریعی ، قرآن جامع حقایق تکوینی و تشریعی می باشد . در حقیقت کلام الله هم تکوینی و هم تشریعی است و در اصطلاح منقول و معقول قرآن کلام الله تشریعی و جمع الجوامع است .

ص: 415

5- بعضی گفته اند : فرق کلام و کتاب جوهری و ذاتی است . کلام بسیط و دفعی الوجود می باشد ، کتاب مرکب و تدریجی الوجود است . کلام مربوط به عالم امر و کتاب مربوط به عالم طبیعت است ، ولی قولی که می گوید : فرق کلام و کتاب اعتباری است ، مورد تأیید می باشد .

6- اسماء الله توقیفی می باشد و اطلاق بعضی اسامی در لسان شریعت بر خداوند سبحان ممنوع است ، اما توصیف و یاد خدا به هر اسمی که در قلمرو جهان وجود بیانگر جمال و جلال الهی بوده و از مصادیق اسماء حسنی به حساب آید ، به هر لغت و زبانی جایز است . ( وَ لِلَّهِ الْأسْ-مَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا … )(1) .

معنای لغوی تفسیر

اهل ادب معتقدند : کلمه تفسیر از ریشه « فَسْر» و یا از «سَفرْ» می باشد

که در هر دو صورت به معنای کشف به کار می رود ، مانند : أسْفر الصبح إذا ظهر ، صبح روشن شد و یا در مورد زن مکشوف الصورة می گویند : و أسفره المرأة عن وجهها إذا کشفته ، این زن صورتش را مکشوف نمود .

ص: 416


1- سوره اعراف ( آیه 180 )

فرق سَفْر و فَسْر : سفر به معنای کشف ظاهری و مادی می باشد ، اما فسر به معنای کشف باطنی و معنوی به کار رفته است . راغب اصفهانی در مفردات خود نوشته : ألْفَسْر أظهار المعنی المعقول .(1)

ابن منظور در لسان العرب قائل است : الفَسر : البیان و کشف المغطی ، فَسْر به معنای بیان و کشف نمودن چیزی پوشیده است که مضارع آن( فَسْر ) بر وزن یَفْعِلُ و یَفْعَلُ می باشد ، و در معنای کلمه تفسیر هم می گوییم : تفسیر به معنی آشکار ساختن مراد لفظ مشکل است (2)

ابن فارس معتقد است : الفَسْر تدل علی بیان شیء و ایضاحه ، فسر دلالت بر بیان نمودن چیزی و روشن ساختن آن می کند .(3) در المنجد هم ذیل ماده فَسْر ذکر شده: فسراً الأمر: أوضحه و لَیِّنه .(4)

جلال الدین سیوطی در الاتقان می نویسد : التفسیر تفعیل من الفَسْر و هو البیان والکشف و یقال هو مقلوب السَفْر ، تفسیر از باب تفعیل از ریشه فسر به معنای بیان و کشف است ، و گفته می شود که تفسیر از سَفْر گرفته شده است .(5)

ص: 417


1- مفردات الفاظ القرآن ، ص 394 .
2- لسان العرب ، ج 5 ، ص 55 .
3- معجم مقایس اللغه ، ج 4 ، ص 504 .
4- المنجد فی اللغه ، ص 583 .
5- الاتقان ، ج 2 ، ص 173 .

پس می توان گفت : تفسیر ، مصدر( کشف کردن ) است که در لغت به معنای کشف القناع آمده ، یعنی برطرف نمودن حجاب از روی چیزی که محجوب و مستور است و نیاز به توضیح دارد ، و…

معنای اصطلاحی تفسیر

در اصطلاح مفسرین کلمه تفسیر به معانی مختلف ذکر شده است . از جمله بدرالدین زرکشی شافعی می گوید : التفسیر علم یعرف فهم کتاب الله المنزل علی نبیه محمد(ص) و بیان معانیه و استخراج احکامه و حکمه(1) ، تفسیر علمی است که به وسیله آن کتاب خداوند که بر پیامبرش نازل شده ، دانسته می شود و بیان معانی و استخراج احکام و حکمتهای آن اظهار می شود .

محمد حسین ذهبی گفته است : تفسیر عبارت از دانشی می باشد که از مراد الله در قرآن به قدر طاقت بشری بحث می کند .(2)

در قرآن کلمه سَفْر و مش-تقات آن در حدود 11 مورد به کار رفته است ، اما واژه تفسیر یک بار در قرآن ذکر شده که آن هم به معنای شرح و تفصیل است : ( وَ لَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَ أحْسَنَ تَفْسِیرًا )(3) .

کلمه تأویل در قرآن 16 مرتبه ذکر شده است(4) ، البته در جای خود خواهد آمد که معنای تأویل غیر از معنای تفسیر است ، به ویژه اگر بگوییم

ص: 418


1- البرهان فی علوم القرآن ، ج 1 ، ص 13 .
2- التفسیر والمفسرون ، ج 1 ، ص 19 - 15
3- سوره فرقان ( آیه 33 )
4- المیزان ، ج 3 ، ص 57 .

که معنای تأویل واقعیت خارجی است ، نه مدلول لفظی و…

در روایات اعم از روایات عامه و امامیه کلمه تفسیر با مشتقات آن زیاد دیده می شود ، در این قبیل روایات عموما از تقسیر به رأی قرآن نهی شده است :

رسول خدا(ص) فرمود : « مَنْ فَسَّر الْقُرآنَ برَأیِهِ إنْ أصَابَ لَمْ یُؤجَرْ وَ إنْ أخْطَأَ فَلْیَتَبَوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار »(1) .

« عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ(ع) قَالَ: قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مَا آمَنَ بی مَنْ فَسَّرَ برَأیِهِ کَلَامِی ، الحدیث »(2) .

« وَ عَنْ أبی بَصِیرٍ عَنْ أبی عَبْدِاللهِ(ع) قَالَ: مَنْ فَسَّرَ القُرآنَ برَأیِهِ إنْ أصَابَ لَمْ یُؤجَرْ وَ إن أخْطَأَ خَرَّ أبْعَدَ مِنَ السَّمَاءِ »(3) .

روایات مذکور از تفسیر به رأی قرآن نهی می کند ، با این توجه که نهی متعلق به طریق تفسیر( رأی ) می باشد نه اینکه نهی متعلق به فهم مدلول قرآن باشد ، لذا کسی که قرآن را بر طبق رأی و نظر خود بدون مراجعه به مستندات صحیح شرعی و عقلی تفسیر کند ، در واقع خبر از نفس خود داده و این تحمیل اندیشه من درآوردی او نسبت به قرآن اسمش تفسیر نیست .

تفسیر به معنای روشن کردن و پرده برداشتن از چهره کلمه و کلامی است که

ص: 419


1- بحارالانوار ، ج 92 ، ص 110 .
2- وسائل الشیعه ، ج 27 ، ص 186 .
3- وسائل الشیعه ، ج 27 ، ص 202 .

واضح نباشد و از جهت لفظ یا از جهت بلندای عظمت معنا نیاز به روشنگری و بیان داشته باشد ، اما لفظ و کلامی که معنای آن واضح و بدیهی است بی نیاز از تفسیر می باشد .

در اصطلاح مفسرین در موردی که قرآن مضاف الیه تفسیر است ، تفسیر به معنی کشف کردن مفسر معنای آیات مجمل و متشابه را می باشد ، هر چند که آن متشابهات بالعرض باشند نه بالذات .

به تعبیر دیگر علم تفسیر عبارت از علم قرآن شناسی است که مفسر قرآن در اثر آگاهی به یک سلسله ق-واعد عل-وم قرآنی معنای کلام الله را اظهار و بیان می نماید . علم تفسیر یعنی علمی که مفسر به قدر طاقت بشری از آیات قرآن ، چه در مورد آیات الاحکام و چه در مورد غیر آیات الاحکام ، مراد الهی را به دست آورده و به قدر قابلیتش از نور هدایت آن بهره مند می گردد .

بدون تردید در باب علوم هیچ تعریفی جامع و مانع نخواهد بود ، و در مورد تعریف علوم به نظر بهترین

ص: 420

بیان همان نظر مرحوم آخوند صاحب کفایه الاصول می باشد که فرمود : تعریف علوم ، حقیقی و فلسفی نیست تا بیان شود این تعریف جنس و فصلش چیست ؟ جامع و مانع هست یا نه ؟ در واقع تعریف هر علمی شرح اللفظی و تبدیل اسم به اسم دیگر می باشد و…

در تعریف حقیقی باید شرایط وجودیه و عدمیه ای که در علم منطق ذکر شده ، مراعات شوند :

1- تعریف از جهت مصداق مساوی با معرَّف و از جهت مفهوم اجلی باشد ، مثلاً در جواب از الانسان ما هو ؟ پاسخ می دهیم : حیوان ناطق که اجلی از مفهوم مجمل انسان( نوع ) می باشد .

2- در جهت شرط عدمی ، تعریف از حیث مفهوم مساوی با مفهوم معرَّف نباشد و به همین سبب تعریف به اعم و اخص و به الفاظ مشترک و غریب جایز نیست ، مانند اینکه سؤال شود انسان چیست ؟ پاسخ : استقص من الاستقصات !! ماهیتی از ماهیات ، این گونه تعریف انسان به لفظ غریب و… درست نیست .

در تعریف شرح اللفظی مراعات شرایط مذکور لازم نمی باشد و در آن تعریف به اعم و اخص مانع ندارد ، به عنوان مثال هنگامی که سؤال شود

ص: 421

السعدانه ما هی ؟ جواب : نَبتْ ، گیاه است . این تعریف به اعم در بیان معنای سعدانه که یک نوع گیاه خاص می باشد ، مانع ندارد . برای اینکه ما در مقام تعریف حقیقی نمی باشیم تا جنس و فصل آن را مشخص کنیم ، و همین مقدار که مشخص می گردد سعدانه گیاه می باشد نه حیوان و جماد ، در تعریف غیر حقیقی کافی است .

آن گاه در مقام از تعریفی که برای علم تفسیر شده فی الجمله آگاه می شویم که این علم ، علم قرآن شناسی است ،علم فقه ،علم اصول الفقه ، علم لغت ، علم صرف و نحو ، علم زمین شناسی و هیئت ، به معنای اصطلاح خاص آنها نمی باشد ، و حصول همین اندازه تمایز برای علم تفسیر از سایر علوم در تعریف آن کافی می باشد ، با اینکه قرآن شامل همة حقایق است .

ضرورت تفسیر قرآن

1- دین اسلام الهی و ابدی است و قرآن معجزه جاوید آن می باشد که تمامی بشر و ابناء بشر در هر زمان و مکان موظف به پیروی و اطاعت از دستورات و قوانین آن می باشند : ( مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أبَآ أحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَ لَکِن رَّسُولَ اللهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ … )(1)، ( وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلَامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْ-هُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ )(2) ، « حَلَالُ مُحَمَّدٍ(ص) حَلَالٌ إلَی یَومِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إلَی یَومِ الْقِیَامَةِ لَا یَکُونُ غَیْرُهُ وَ لَا یَجئُ غَیْرُهُ »(3) .

ص: 422


1- سوره احزاب ( آیه 40 )
2- سوره آل عمران ( آیه 85 )
3- اصول کافی ، ج 1 ، ص 58 .

2- خدای سبحان تمام حقایق احکام تکوینی و تشریعیی که سرنوشت ابدی انسان را رقم می زند در قرآن بیان نموده ، هدایت و حرکت او را در رسیدن به کمال نهایی و تقرب الی الله نیز بیان کرده است : ( إنَّ هَذَا الْقُرآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أقْوَمُ… )(1) ، ( وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ )(2)، ( … کُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إمَامٍ مُّبینٍ )(3)

رسول الله(ص) هم این احکام را به مردم ابلاغ نمود و در حجه الوداع خطاب به آنها فرمود : « یَا أیُّهَا النَّاسُ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إلَّا وَ قَدْ أمَرْتُکُمْ بهِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةٍ إلَّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ»(4) .

3- امکان ندارد انسان عادی تمام احکام دین و هر گونه هدایت و ارشاد را از راه خرق عادت و اعجاز دریافت کند ، چون اولاً : انسان عادی از لحاظ ظرف خلقت قابلیت تحمل معجزه را ندارد ، ثانیاً : جریان اعجاز به دست هر کس و ناکسی موجب نابودی دین خواهد شد ، ثالثاً : اگر تمام مردم از

ص: 423


1- سوره اسراء ( آیه 9 )
2- سوره انعام ( آیه 59 )
3- سوره یس ( آیه 12 )
4- وسائل الشیعه ، ج 17 ، ص 45

طریق اعجاز و الهام احکام را بدانند ، دیگر آمدن انبیاء ، انزال کتب و شرایع آسمانی وجه ندارد و هر چیزی که از وجود آن عدمش لازم آید ، محال است .(1)

4- خطابات قرآن برای عموم بشر است و بشر در ص-حنة حی-ات و زندگی مکلف به عمل و حرکت در پرتو احکام نورانی قرآن می باشد :

{ ( یَآ أیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ )(2) .

{ ( یَآ أیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمْ إنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ )(3) .

{ ( یَآ أیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ … )(4) .

{ ( یَآ اَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُواْ أطِیعُواْاللهَ وَ أطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ )(5).

{( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِب عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ )(6) .

{ ( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ )(7) .

{ ( …وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إلَیْهِ سَبِیلًا وَ مَن کَفَرَ فَإنَّ اللهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ )(8) .

{ ( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أوْفُواْ بِالْعُقُودِ … )(9) .

{ ( یآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أوْلِیَاءَ … )(10)

{ ( … وَ لَن یَجْعَلَ اللهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا )(11) .

ص: 424


1- برای توضیح بیشتر به کتاب ولایت و امامت… ص125 ، از همین نویسنده مراجعه شود .
2- سوره بقره ( آیه 21 )
3- سوره حج ( آیه 1 )
4- سوره نساء ( آیه 1 )
5- سوره نساء ( آیه 59 )
6- سوره بقره ( آیه 183 )
7- سوره بقره ( آیه 153 )
8- سوره آل عمران ( آیه 97 )
9- سوره مائده ( آیه 1 )
10- سوره ممتحنه ( آیه 1 )
11- سوره نساء ( آیه 141 )

{ ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ اُنْثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ … )(1) .

{ ( وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأمْوَالِ وَالْأنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ * الَّذِینَ إذَا أصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُواْ إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّآ إلَیْهِ رَاجِعُونَ )(2) .

5- بدون تردید برای غیر مفسران حقیقی قرآن فهم قرآن بدیهی نیست که نیاز به تفسیر و بیان نداشته باشد ، قرآن کتاب حکمت و اسرار الهی است که دارای مراتب عالیه عنداللهی و مرتبه نزولی عربیٍّ مبین می باشد :

( وَ إنَّهُ فِی أمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ )(3)، ( … وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إلَّا اللهُ … )(4) .

مرتبه عنداللهی قرآن را جز خداوند سبحان احدی نمی داند ، زیرا درک علم مطلق و غیر متناهی جز برای مُدرک م-طلق برای کس دیگر ممکن نیست . البته بشر هم به فهم این مرتبه تکلیف ندارد ، چون ما لایطاق است ، اما در مرتبه قلمرو تکلیف ، قرآن عموم بشر را دعوت به تع-قل در قرآن و فهم معارف آن نموده است : ( أفَلَا یَتَدَبَّرُونَ

ص: 425


1- سوره حجرات ( آیه 13 )
2- سوره بقره ( آیات 156 - 155 )
3- سوره زخرف ( آیه 4 )
4- سوره آل عمران ( آیه 7 )

الْقُرْآنَ أمْ عَلَی قُلُوبٍ أقْفَالُهَآ )(1) ، دعوت همة انسانها به تدبر درباره آیات قرآن شاهد گویاست بر جهانی بودن قرآن و فهم معارف آن ، زیرا اگر قرآن مطابق با فهم خاص برخی انسانها سخن می گفت ، دیگر دعوت همگانی به تدبر آیات آن سنخیت نداشت .

6- ( وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ … )(2) ، قرآن مردم را به اعتصام به حبل الله فرمان می دهد و آنها را از اختلاف و مخالفت با یکدیگر بازمی دارد ، قرآن وحدت را نشانه جامعة توحیدی و اختلاف را نشانه جامعه جاهلی می داند .

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا )(3) ، جز خداوند تبارک و تعالی چه کسی می تواند بگوید :

این کتاب من جامع تمام حقایق و هدایت برای همه عالمیان است و…

« عَنْ عَبْدِالْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنَّا مَعَ الرِّضَا(ع) بِمَروَ … قَالَ(ع) یَا عَبْدَالْعَزیز جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدْعُواْ عَنْ آرَائِهِمْ إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَقْبِضَ نَبِیَّه(ص) حَتَّی أکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرآنَ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ بَیَّنَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَالْحُدَودَ وَالْأحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ إلَیْهِ النَّاسُ کَمَلًا »(4) .

« عَنْ عَلِیِّ بْن حَدِیدٍ عَنْ مُرَازمٍ عَنْ أبی عَبْدِاللهِ(ع) قَالَ: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أنْزَلَ فِی الْقُرآنِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْءٍ … »(5) .

ص: 426


1- سوره محمد ( آیه 24 )
2- سوره آل عمران ( آیه 103 )
3- سوره فرقان ( آیه 1 )
4- اصول کافی ، ج 1 ، ص 198 ، باب نادر جامع فی فضل المام و صفاته .
5- تفسیر برهان ، ج 1، ص 35 . اصول کافی ، ج 1 ، ص 59 ، باب الرد الی الکتاب والسنه .

7- قرآن کتاب قانون الهی است که هر آیه ای از آیات و هر کلمه ای از کلمات آن نیاز به تفسیر و متصدی اجرایی دارد . مفسر و معلم قرآن هم امام(ع) است که انسان عادی بدون بیان او جزئیات مسائل دین را از قرآن در نمی یابد و بودن کتاب و قانون تنها در میان جامعه بدون تفسیر و بی-ان معلم نیز جامعه را کفایت نمی کند ، ( …فَسْئَلُواْ أهْلَ الذِّکْرِ إن کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ )(1) ، ( …وَ مَا یَعْلَمُ تَأوِیلَهُ إلَّا اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ… )(2) .

امکان دارد گفته شود قرآن نور است و نور ابهام ندارد تا نیاز به تفسیر داشته باشد ؟ بله قرآن نور است ، همچنان که آیات متعدد قرآن این مسئله را بیان داشته :

( یَآ أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآئَکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ أنْزَلْنَآ إلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا )(3) .

( فَآمِنُواْ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أنْزَلْنَا وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ )(4) .

( یَآ أهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَآئَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِّمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَ یَعْفُواْ عَن کَثِیرٍ قَدْ جَآئَکُم مِّنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُّبِینٌ )(5) .

اما نور ، چه نور ظاهری و چه نور معنوی درجات متفاوتی دارد ، برخی انسانها از دیدن بعضی مراتب

ص: 427


1- سوره نحل ( آیه 43 )
2- سوره آل عمران ( آیه 7 )
3- سوره نساء ( آیه 174 )
4- سوره تغابن ( آیه 8 )
5- سوره مائده ( آیه 15 )

نور ظاهری عاجزند ، دیگر چه رسد به اینکه قادر به دیدن و فهم درجات عالیه نور معنوی باشند ، آن گاه افراد خفاش صفت لجوج و عنود همانند کور مادرزاد که از مشاهده همه چیز محرومند ، قابلیت درک معارف ضروری قرآن( مبدأ و معاد ) و فهم نور معنوی آن را نداشته و از روی عناد حقایق قرآن را انکار می کنند ، اینان باید حجاب لجاج و دشمنی را علاج کنند تا بتوانند پرتو افشانی نور معارف و هدایت قرآن را ببینند ، ( …فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِنْ ذِکْرِاللهِ اُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ )4(1) .

بنابراین به ضرورت وجدان و برهان لزوم تفسیر قرآن روشن است و بر احدی ممکن نیست که در مسیر رسیدن به کمال ، خود را رهین فهم معارف قرآن نبیند ، زیرا هیچ کس نمی تواند بگوید که در قلمرو عبودیت و هدایت الهی نیست و یا نیاز رسیدن به کمال و سعادت ابدی را ندارد ،

ولی در عین حال هر اندازه که انسان در پرتو قرآن دقت و کاوش کند ، تنها شاید بتواند مرتبه ای از مراتب نور

ص: 428


1- سوره زمر ( آیه 22 )

و هدایت قرآن را درک نماید ، چون قرآن کلام الله و حبل الله است و هر مقدار که بدان تمسک شود ، باز هم به آن مرتبه و مقصود نهایی رسیده نخواهد شد و نباید هم انتظار داشت که همه بتوانند چهره های نورانی قرآن را ببی-نند . هرگز نمی توان دریای بیکران غیر متناهی را در کوزه ای محدود و متناهی جا داد ، بله می توان گفت هر اندازه که ظرف اندیشه و فکر مفسر وسیع باشد ، می تواند مقدار بیشتری از اقیانوس بیکران معارف قرآنی را در خود جای دهد .

رسول خدا(ص) درباره ع-ظمت و ابدیت قرآن فرمود : « لَا تُحْصَی عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَی غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابیحُ الْهُدَی وَ مَنَارُالْحِکْمَةِ وَ دَلِیلٌ عَلَی الْمَعْرِفَةِ »(1) شگفتیهای قرآن هرگز تمام نمی شود و نوآوریهای آن به کهنگی نمی گراید قرآن هم کتاب علمی و حکمت است و هم کتاب عملی و تربیت می باشد پس قرآن و حقایق آن ابدی است ، همان گونه که تفسیر و بیان احکام آن نیز ابدی می باشد .

تفسیر نور به نور

قرآن را باید تفسیر به نور کرد ، زیرا قرآن خود نور و برهان درخشان است : ( …وَ أنْزَلْنَآ إلَیْکُمْ نُورًا مُّبینًا )(2) و نور را جز به نور از راه دیگر نمی توان

ص: 429


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 599 ، کتاب فضل القرآن .
2- سوره نساء ( آیه 174 )

شناخت . قرآن را باید به قرآن شناخت و متشابهات آن را به وسیله محکمات تفسیر نمود . تفسیر قرآن به روایات هم تفسیر به نور است ، چون شارح و مفسر قرآن ائمه( علیهم السلام ) می باشند که آنان هم خود نورند و هم کلامشان نورانی است ، لذا بیان احکام و محتوای قرآن به وسیله روایات ائمه معصومین ( علیهم السلام ) تفسیر نور به نور است . در مورد نورانیت کلام معصوم در زیارت جامعه می خوانیم : کَلامُکُمْ نُورٌ وَ أمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوی وَ فِعْلُکُمُ الْخَیْرُ وَ عَادَتُکُمُ اَلإحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ وَ شَأْنُکُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ و قَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَ حَتْمٌ ...(1)

پس هیچ ابهامی در نورانیت قرآن وجود ندارد تا کسی به بهانه ابهام محتوای آن از محصول اندیشة خویش استمداد گیرد و بر قرآن تحمیل نماید ، امام باقر(ع) در این زمینه فرمود : « فَمَنْ زَعَمَ أنَّ کِتَابَ اللهِ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَکَ وَ أهَلَکَ »(2) هر کس به کتاب خدا ابهام ببندد ، هم خود را هلاک نموده و هم دیگران را دچار هلاکت می کند .

قرآن شامل همة اصول و معارف سعادت بخش بشری است ، تیرگیها و ابهام در افکار انسانهای عادی است

ص: 430


1- مفاتیح الجنان ، زیارت جامعه .
2- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 90 ، باب ان للقرآن ظهرا و بطنا .

که مانع شناخت قرآن می باشد ، به فرمودة قرآن : ( …ظُلُمُاتُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إذَآ أخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْیَریهَا… ) (1)

انسان در انبوه ظلمت و تاریکی است که اگر توبه و ظلمت زدایی نکند ، ظلمت فوق ظلمت بر او سوار است ، آن گونه که از شدت تاریکی هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند ! ( تشبیه معقول به محسوس )

شرایط تفسیر

تفسیر قرآن دارای شرایط و آداب متعدد است که در این زمینه توجه به نکات ذیل ضروری می باشد :

1- بهترین راه برای فهم قرآن تهذیب نفس از گرایش به غیر خدا و پرهیز از هرگونه تبهکاری و معصیت است : ( … وَاتَّقُواْ اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ وَاللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ )(2) ، با نورانیت روح می توان قرآن را تفسیر نمود و نور را به وسیله نور شناخت .

2- عالم به علم ازلی و قرآن شناس واقعی بالذات خداوند سبحان است که ارسال کننده ومعلم حقیقی قرآن می باشد ، لذا فهم و تفسیر قرآن نیاز

ص: 431


1- سوره نور ( آیه 40 )
2- سوره بقره ( آیه 282 )

به بیان الهی دارد : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ )(1) .

3- قرآن شناس واقعی بالعرض ائمه( علیهم السلام ) می باشند که مخاطب مخاطب و همتای قرآن ب-وده و شارح و تفسیر کننده حقیقی آن می باشند ،

همان گونه که قرآن در باره رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید : ( وَ إنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ )(2)، ( لَّا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ )(3) واقعیت قرآن را کسی در نمی یابد ، مگر آنان که مطهرون الهی اند و به صریح آیه تطهیر مطهرون ائمه( علیهم السلام ) می باشند ، ( لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أنْفُسِهِم یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَ إن کَانُواْ مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ )(4) .

4- عقول مردم عادی قادر به درک حقایق قرآن و نور معنوی الهی آن نمی باشند ، قرآن« حبل الله ممدود بین السماء والأرض » است و مفسر به هر اندازه که ماهر و قوی باشد ، دارای فکر و بیان محدود است ، و امکان ندارد فکر محدود ،کلام الله غیر محدود را بیان و تفسیر کند ، بلکه تنها می تواند بعضی ازمراتب ظاهری و باطنی قرآن را تفسیر نماید .

5- در روایات آمده : درجات بهشت به عدد آیات قرآن است . إقْرَأ وَ أرِقْ :

ص: 432


1- سوره الرحمن ( آیات 4 - 1 )
2- سوره نمل (آیه6)
3- سوره واقعه( آیه 79)
4- سوره آل عمران ( آیه 164)

قرآن بخوان ، عروج نما . هر کس هر اندازه از آیات قرآن بخواند و آن را بداند ، به همان مقدار به درجات بهشت صعود می کند ، آن گاه مفسر هر چه در مورد قرآن تحقیق و بررسی کند ، باز هم به کنه آن نرسیده و نمی رسد ، چون تعقل و اندیشه مفسر محدود می باشد .

امام سجاد(ع) دربارة قرآن فرمود : « آیَاتُ الْقُرآنِ خَزَائِنُ فَکُلَّمَا فُتِحَتْ خِزَانَةٌ یَنْبَقی لَکَ أنْ تَنْظُرَ مَا فِیهَا »(1) آیات قرآن گنجینه های علم خداوندی است ، هر زمان که گنجینه ای از آن گشوده می شود ، بر توست در آن نگاه کنی که چیست .

حال اگر کسی سخن از قرآن گفت و پیرامون آیات آن مقداری بحث کرد ، نمی تواند بگوید حقایق قرآن را فهمیده و به نهایت آن رسیده است ، شاید او توانسته به مقدار استعداد و توانش از قر آن بهره گیرد ، اما بهره گیری از ظاهر قرآن و استفاده از بعضی درجات قرآن ، مع-نایش این نیست که مفسّر به تمام واقعیت قرآن دست یافته است .

ص: 433


1- اصول کافی ، ج2 ، ص 609 .

تفسیر ترتیبی و موضوعی

تفسیر قرآن به دو گونه ذکر شده است : 1- تفسیر ترتیبی 2- تفسیر موضوعی .

تفسیر ترتیبی آن است که مفسر به ترتیب تدوین قرآن از آغاز تا ختم آن یا تا هر جایی که توفیق پیدا نماید ، شروع به بررسی و تفسیر قرآن می کند .

در تفسیر موضوعی ، مفسّر موضوع خاصی( توحید ، ولایت و امامت خمس ، نبوت ، معاد ، زکات و… ) را در نظر می گیرد ، آن گاه آیات وروایات مربوط به آن موضوع را گردآوری نموده ، تفسیر وتبیین می نماید .

کیفیت هر دو نوع تفسیر یا به روش تفسیر قرآن به قرآن ، یا تفسیر به روایت ، یا تفس-یر به حکم عقل( عقل فطری و برهانی ) و یا کیفیت ترکیب یافته از امور سه گانه( قرآن ، روایت و عقل ) است .

اشتقاق کلمه قرآن

برای قرآن کریم اسامی متعدد ، 55 تا 90 اسم ذکر شده که هر اسمی از اسامی قرآن دارای حکمت وآثار

ص: 434

می باشد ، گرچه قرآن والاتراز آن است که واژه های لفظی بتواند محتوای آن را اظهار کند ، ولی به لحاظی که معارف و محتوای بلند آن در خور فهم بشر آید ، از مقام اعلی و عنداللهی تنزل یافته ، به درجه الفاظ و قرائت رسیده تا امکان تعقل آن برای بشر فراهم گردد .

معانی هرگز در حرف ناید که بحر بیکران در ظرف ناید

کلمه قرآن اسم ثلاثی مزید است که از نظر واژه لغوی جامد و به طور ارتجال ، بدون اشتقاق از لفظی برای کتاب الله نام گذاری شده است . بعضی نیز قائلند : قرآن اسم مشتق است که از ماده لفظ اشتقاق شده و به مناسبت همان معنای اشتقاقی برای کلام الله اسم گذاری گردیده است . حال با توجه به این دو بیان ، پیرامون جمود و اشتقاق کلمه قرآن نظریات مختلفی مطرح شده که مهمترین آنها چنین است :

1- شافعی می گوید: قرآن اسم جامد است که خداوند از آغاز آن را به نحو ارتجال ، اسم خاص برای کتاب رسول الله(ص) قرار داده ، همان گونه که تورات و انجیل اسم کتاب آسمانی حضرت موسی و عیسی می باشد .

ص: 435

2- در مقابل نظر شافعی ، زجّاج معتقد است : لفظ قرآن مصدر و مهموز اللام می باشد که از ماده «قَرَءَ» به معنای جمع و گردآوری مشتق شده است و به جهت آنکه در لغت عرب «قرء»(1) به معنای جمع آمده و از طرفی هم قرآن جامع حقایق و ثمرات کتب آسمانی انبیاء سلف می باشد ، کتاب آسمانی پیامبر اسلام را قرآن نامیده اند .

3- لحیانی : قرآن مشتق از ماده قَرَءَ به معنای قرائت و خواندن است ، زیرا قاری قرآن هنگامی که تلاوت قرآن می کند ، آیات و حروف آن را متوالیاً پشت سر هم می خواند که به این عمل او قرآن می گویند ، بنابراین قرآن بر وزن( رُجحان ، غُفران ) مصدر مبنی للمفعول است ، قرآن یعنی کلام الهی که تلاوت شده یا تلاوت کردند ، چنان که کتاب به معنای مکتوب ، نوشتن و نوشته شده می باشد .

قرآن به معنای«مَقْرُؤ» ، یعنی کتاب و آیاتی که بر رسول خدا(ص) نازل و خوانده شده است و همین معنا در مورد کلمه قرآن را ابن عباس

ص: 436


1- «قَرَءَ» در لغت عرب به معنای جمع است ، مانند اینکه گفته می شود : قرءت الماء فی الحوض ، آب در حوض جمع شده یا آب را در حوض جمع نمودم . لذا طبق این معنا نون کلمة قرآن زائده و جزء اصلی آن نمی باشد .

تأیید می کند .(1) این وجه را می توان تأیید کرد که قرآن یعنی کتاب و آیاتی که از جانب خدا بر رسول الله(ص) تلاوت شده ، یا رسول الله(ص) آنها را تلاوت نموده است . ( … فَاقْرءُ واْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ … )(2) ، ( أوْزِدْ عَلَیْهِ وَ رَتَّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا )(3) .

4- اشعری : قرآن به معنای «قَرْنَ» ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر می باشد ، چون آیات قرآن به شکل خاصی با هم ارتباط داشته و با یکدیگر متشابه و متناسب می باشند ، ( کِتَابًا مُّتَشَابهًا مَّثَانِی )(4)، به لحاظ وجود انسجام در الفاظ و کلمات قرآن ، کلام الله را قرآن می گویند .

5- فرّاء : قرآن مش-تق ازقرائن است ، قرائن هم جمع قرینه می باشد و بدین مناسبت که آیات قرآن هر کدام قرینه و مؤید یکدیگر است ، کتاب خدا را قرآن می نامند .

6- برخی گفته اند : قرآن مهموز نیست ، اما نون آن زاید و مشتق از «قَری» به معنی مهمانی کردن و ضیافت است ، در این صورت وجه تسمیه این می شود که قرآن سفرة گسترده الهی است که هر کس به سهم خود از

آن بهره مند می گردد . پیامبر(ص) در این باره فرمود : « إنَّ هذَا القُرْآنَ مَأْدَبَةٌ فَخُذُوا مِنْهُ » این قرآن مائدة الهی و سفره ای است گشاده ، از آن برگیرید…(5)

ص: 437


1- مقدمه مجمع البیان ، ص 41 .
2- سوره مزمّل ( آیه20 )
3- سوره مزمّل ( آیه 4 )
4- سوره زمر ( آیه 23 )
5- فروغی از قرآن ، ص141 .

اسامی و اوصاف قرآن

در قرآن کریم بیش از 55 بار کلمه «قرآن» اسم برده شده :

{ ( الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَ قُرآنٍ مُّبِینٍ )(1)

{ ( … إنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِکَانَ مَشْهُودًا)(2)

{ ( إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ )(3)

{ ( … فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ … )(4)

{ ( فَإذَا قَرَأتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ) (5) و…

در 7 مورد کلمه «فرقان» آمده :

{ ( تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا(6) { ( یَآ اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِن تَتَّقُواْ اللهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا … )(7)

{ ( وَ إذْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ )(8)

{ ( وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَ هَارُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِیَآءً وَ ذِکْرًا لِّلْمُتَّقِینَ )(9)

{ ( وَ أنْزَلَ التُّوْرَاتَ وَالْإنْجِیلَ * مِنْ قَبْلُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَ أنْزَلَ الْفُرْقَانَ )(10)

{ …( وَ مَآ أنْزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ … )(11)

ص: 438


1- سوره حجر ( آیه 1 )
2- سوره اسراء ( آیه 78 )
3- سوره واقعه ( آیه 77
4- سوره مزمل ( آیه 20 )
5- سوره نحل ( آیه 98 )
6- سوره فرقان ( آیه 1)
7- سوره انفال ( آیه 29)
8- سوره بقره ( آیه53 )
9- سوره انبیاء ( آیه 48 )
10- سوره آل عمران ( آیات 4 - 3 )
11- سوره انفال ( آیه 41

{ ( … هُدًی لِّلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ … )(1)

نزدیک به 255 بار کلمه «کتاب» ذکر شده :

{ ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الم * ذَالِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ … )(2)

{ ( تَنْزیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ )(3)

{ ( لَقَدْ أنْزَلْنَآاِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ … )(4)

{ ( وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلةٍ مُّبَارَکَةٍ … )(5)

{ ( … وَ إنَّهُ لَکِتَابٌ عَزیزٌ ) (6) و…

کلمه «ذکر» بیش از 50 مرتبه در قرآن بیان گردیده :

{ ( إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ )(7)

{ ( وَ هَذَا ذِکْرٌ مُبَارَکٌ أنزلناه … )(8)

{ ( هَذَا ذِکْرٌ وَ إنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ )(9)

{ ( … إنْ هُوَ إلَّا ذِکْرٌ وَ قُرآنٌ مُّبِینٌ )(10)

{ ( إنْ هُوَ إلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ )(11) و…

همچنین کلمه «تنزیل» در قرآن به طور مکرر اظهار شده :

{ ( وَ إنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ )(12)

ص: 439


1- سوره بقره ( آیه 185
2- سوره بقره ( آیه1 )
3- سوره زمر ( آیه 1 )
4- سوره انبیاء ( آیه 10)
5- سوره دخان ( آیات 3 - 2 )
6- سوره فصلت ( آیه 41 )
7- سوره حجر ( آیه 9 )
8- سوره انبیاء ( آیه 50 )
9- سوره ص ( آیه 49 )
10- سوره یس ( آیه 69 )
11- سوره ص ( آیه 87 )
12- سوره شعرا ( آیه 192)

{ ( تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ )(1)

{ ( تَنْزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ )(2)

{ ( …تَنْزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ )(3)

{ ( تَنْزیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ )(4) و…

اسامی و اوصاف دیگری از جمله نامهای ذیل هم در مورد قرآن به کار رفته است : کریم ، مبین ، نور ، هدی ، رحمت ، شفاء ، موعظه ، مبارک ، مرفوعه ، علیّ ، حکمت ، حکیم ، مبیّن ، حبل ، مطهّره ، صراط ، مستقیم ، قیّم ، قول ، فصل ، نبأ ، احسن الحدیث ، مثانیّ ، متشابه ، روح ، وحی ، عربی ، بصائر ، صحف ، بیان ، علم ، حق ، مکرمه ، هادی ، عجب ، تذکره ، عروة الوثقی ، صدق ، عدل ، امر ، منادی ، بشری ، مجید ، نور ، بشیر ، نذیر ، عزیز ، بلاغ و…(5)

البته اکثر نامهای مذکور اسم برای قرآن نمی باشند ، بلکه اوصاف قرآنند ، لذا در مورد آنها این بحث مطرح است که آیا همه این اسامی مترادف برای کلام الله می باشند و همانند انسان و بشر دارای معنای واحدند ، یا نه هر یک از اسامی قرآن خصوصیات مخصوص خود را دارد ؟ به کیفیت

ص: 440


1- سوره یس ( آیه 5 )
2- سوره فصلت ( آیه 2 )
3- سوره فصلت ( آیه 42 )
4- سوره واقعه ( آیه 80 )
5- تاریخ قرآن کریم ، ص 26

اول هرکدام از اسامی قرآن حکایت از مسمای واحد می کند که عبارت ازآیات الهی از آغاز تا انتهای قرآن است و به عبارتی همه اسامی و اوصاف متعدد قرآن ، اسم برای معنای واحد و کتاب فرو فرستاده شده از آسمان می باشد ، ولی این نظریه مخدوش است ، چون کتاب نازل شده از آسمان اختصاص به قرآن ندارد و علاوه بر قرآن شامل کت-ب آسمانی دیگر هم می شود .

آن گاه در عین حالی که قرآن حقیقت نوری واحد است ، اما متعین این است که هر اسم معنای خاصی دارد و هر کدام از اسامی قرآن مرتبه ای از مراتب و گوشه ای از گوشه های مضامین قرآن را حکایت می نماید ، زیرا هر آیه و هر کلمه قرآن ، ظهر و بطن دارد و بطن آن نیز بطونی دارد ، صدرالمتالهین در مفاتیح الغیب می گوید : قرآن هزار ، هزار اسم دارد و … ،

یکی از اسامی قرآن «مجید» است ، این اسم از معارف بلند نظری و عملی جهان خلقت که در قرآن ذکر شده ،

ص: 441

حکایت می کند : ( … وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ … )(1) .

پس ما اگر قرآن را به صورت ترکیب یافته از مجموع آیات و سوره ها ببینیم کتاب تدوین شدة الهی است و اگر همین قرآن را به صورت تفصیلی ببینیم کتاب تکوینی و جهان خارج می باشد ، که قبلا اشاره شد فرق بین کتاب تکوینی و تدوینی الهی به اجمال و تفصیل است .

این حقیقت از جهت فلسفی نیز واضح است ، چرا که از دید تحلیل عقلی هر موجودی دارای چهار نحوه از وجود می باشد : 1- لفظی 2- کتبی 3- ذهنی 4- خارجی . در قرآن وجود لفظی و کتبی عبارت از جهان خارج است که این وجودات لفظی اگر گشوده شوند ، همان واقعیت جهان خارج عرش و کرسی ، لوح و قلم ، عقل و مثال ، برزخ و طبیعت و جنت و نار را نشان می دهد .

بنابراین قرآن جوامع الکلم است و هر اسم آن بیانگر مرتبه ای از معارف و حقایق خاص می باشد که هر مفس-ر و انسان عادی نمی تواند آن حقایق رقیق قرآن را بیان و تفسیر کند . از 12 هزار صحابی رسول الله(ص) که اسامی و

ص: 442


1- سوره نحل ( آیه 89)

شرح حال آنان در کتب روایی بیان شده ، تنها امام امیرالمؤمنین(ع) اعلم و اعرف به معارف قرآن بوده است .(1)

طبرسی در مقدمه تفسیر مجمع البیان می گوید : اولی-ن کسی که از اصحاب رسول الله(ص) به تفسیر قرآن سخن گفت ، امام علی ابن ابیطالب(ع) بود . ابن مسعود هم می گوید : « إنَّ الْقُرآنَ نَزَلَ عَلَی سَبعَةِ أحْرُفٍ مَا مِنْهَا حَرْفٌ إلَّا وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ إنَّ عَلِیًّا عِنْدَهُ مِنَ الظَّاهِرِ وَ الْبَاطِنِ »(2) امام علی(ع) عالم به ظاهر و باطن قرآن است ، چرا که او انسان کامل و همتای قرآن می باشد واز همه مهمتر سخن پیامبر اسلام(ص) در مورد آن حضرت است که فرمود : » أنا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا «(3)، » أنَا دَارُالْحِکْمَةِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا «(4) .

عالم و معلم قرآن

امام علی(ع) علاوه بر علم امامت در کنار رسول الله(ص) شاهد نزول وحی بوده است ، پیامبر در این باره به آن حضرت فرمود : » یَا عَلِی إنَّکَ تَسْمَعُ مَا أسْمَعُ وَ تَرَی مَا أرَی

ص: 443


1- ابن ابی الحدید در جلد اول شرح نهج البلاغه می گوید: سرچشمه همة علوم تفس-یری از امام علی(ع) نشأت گرفته است و در واقع امام علی(ع) مؤسس علم تفسیر می باشد .
2- مقدمه مجمع البیان ، ص27 . و إبن مسعود: إنَّ الْقُرآنَ أنزَلَ عَلَی سَبعَهِ أحْرُفٍ مَا مِنْهَا إلَّا وَ لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنٌ وَ إنّ عَلِیُّ بْنَ أبیطَالِبٍ عِلْمٌ الظَاهِرِ وَالْبَاطِنِ ، المناقب ، ج 2 ، ص 43 .
3- کنز الفواید ، ج 1 ، ص 323 . نهج الحق ، ص 236 . وسائل الشیعه ، ج 25 ، ص 398 .
4- نهج الحق ، ص 236 . کشف الیقین ، ص 51 . بحارالانوار ، ج 40 ، ص 203 .

إلَّا أنَّکَ لَسْتَ بنَبیٍّ «(1) ای علی ! آنچه را من می بینم ، تو می بینی و شاهد نزول آن( وحی ) هستی ، آنچه را من از جانب خدا می شنوم ، تو هم می شنوی ، مگر اینکه به من ختم نبوت شده ، ولی به تو نه . پس طبق فرمایش رسول الله(ص) امام علی(ع) هم شاهد نزول وحی و هم شاهد خصوصیات تفسیر و تأویل قرآن از آن حضرت بوده است .

بعد از رحلت پیامبر(ص) ، دیگران دنبال ریاست و خلافت بودند ، ولی امام امیرالمؤمنین(ع) در خانه نشست و تا هنگامی که قرآن را با علم امامت و با تفسیر و تأویلی که از پیامبر(ص) شنیده بود ، جمع آوری نکرد ، ردای مبارک را بر زمین نگذاشت . قرآن امام علی(ع) به همراه تفسیر و تأویلش سه برابر این قرآنی می باشد که اکنون در میان ماست ، آن حضرت قرآن مکتوب خود را به مردم آن عصر و زمان عرضه کرد تا بدان عمل کنند ، اما آنان نپذیرفتند ، لذا امام(ع) فرمود : این قرآن را تا ظهور

ص: 444


1- عوالی اللآلی ، ج 4 ، ص 122 ، حدیث 204 .

قائم آل محمد(عج) دیگر هرگز نخواهید دید . در حال حاضر آن قرآن با همان خصوصیات تأویل و تفسیر نزد امام زمان(عج) می باشد تا روزی که حضرتش از پس پرده غیب ظاهر شود و قرآن امام علی(ع) را با تمامی خصوصیات در اختیار جامعه جهانی مهدوی قرار دهد ، انشاء الله .

آیاتی از قرآن دلالت بر این دارد که حقایق و تأویل قرآن در قیامت ظاهر می شود ، چون بیان قرآن به الفاظ و حروف ، تفسیر ظاهر قرآن است نه تفسیر باطن آن ، در کتاب مفاتیح الغیب از امام امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که حضرت فرمود : همة حقایق در قرآن است و همة حقایق قرآن در بسم الله الرحمن الرحیم می باشد و همة حقایق بسم الله در نقطه «ب» بسم الله است ، زیرا «ب» به معنای سببیت و سبب ظهور همة حقایق می باشد ، همچنان که ذات باری تعالی سبب و علت ظهور همة اسماء و اشیاء است ، و من( امام علی«ع» ) حقایق نقطة «ب» بسم الله را می دانم .

همه در نقطة ( ب ) بسم الله

روشن است مراد امام علی(ع) از نقطه «ب» بسم الله ، لفظ بسم الله نیست ، مراد باطن و حقیقت نوری بسم الله می باشد که در همه جا ظهور می کند .

ص: 445

وحدت در کثرت ، کثرت در وحدت و حقیقت زمی-ن و آسمان در آن امر بسیط نوری ( نقطه «ب» بسم الله ) منطوی است و انسان کاملی چون امام علی(ع) می خواهد که حقایق جهان خارج و نقطة اتصال به ولایت خدا را از امر بسیط نقطه «ب» بسم الله استخراج نموده و تفسیر کند . در برخی تعبیرات آمده که حقیقت نقطه «ب» بسم الله وجود مبارک امام امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) می باشد که اتصال به ولایت مطلقه الهی دارد .

در اصول کافی(1) روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که : نبی اکرم(ص) خطبه خواند ، بعد دست راست خود را بلند نموده ، فرمود : ای مردم ! آیا می دانید در دست راست من چیست ؟ مردم گفتند : خدا و رسولش داناتر است .

پیامبر(ص) فرمود : اسامی اهل بهشت و اسامی پدران آنان از آغاز آفرینش عالم تا روز قیامت هر چه به دنیا بیایند در کف دست راستم می باشد

آن گاه حضرت دست چپش را بلند نموده ، فرمود : ای مردم ! آیا می دانید در دست چپم چیست ؟ گفتند : خدا و رسول او داناترند .

پیامبر(ص) فرمود : اسامی اهل جهنم و اسامی پدران آنان که از اول دنیا تا روز آخر آن ، هر چه پیدا

ص: 446


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 444 ، باب مولد النبی(ص) و وفاته .

شوند ، در دست چپ من می باشد . بدون تردی-د اسامی اهل بهشت و پدران آنان و اسامی اهل جهنم و پدران آنها به صورت کتابت لفظی و اوراق در دست پیامبر(ص) نبوده ، بلکه باطن آنها در دست پیامبر بود که حضرت در آن صورت باطنی به طور واضح اسامی

تمام اسامی اهل جهنم و اهل بهشت را می دیده است .

بنابراین برای ما از مضامین آیات و روایات دو چیز قطعی مشخص می شود :

1- قرآن کریم جامع همة حقایق جهان تکوین و تشریع است و در این جهت اسرار و اعیانی دارد ، اسرار قرآن هم دارای ظاهر و باطن می باشد ، البته این گونه نیست که معنای باطن قرآن در مقابل معنای ظاهر ، و آغاز آن در مقابل آخر باشد ، قرآن در یک آن الفاظش جامع معنای ظاهر و باطن است که همة آن معانی هم حقیقت است نه مجاز ، نهایت مخاطبین قرآن فرق دارند ، کسی که اهل ظاهر است از قرآن معنای ظاهر را می فهمد ، کسی که اهل باطن است معنای باطن را درمی یابد

ص: 447

، و کسی که جامع است از قرآن هم معنای ظاهر و هم معنای باطن را استفاده می کند .

2- انسان کامل عالم به تمام حقایق قرآن است ، و ما سوای هویت مطلقه را می داند ، زیرا او واسطه در فیض و صادر اول و همتای قرآن است قرآن برای او ظهور نموده و نازل شده است و عقلاً ممکن نیست کسی که چیزی برای او فرستاده شده و معجزة او می باشد ، نداند که حقیقت آن معجزه و حقایق آن چیست !

راسخون در علم الهی

( … وَ مَا یَعْلَمُ تَأوِیلَهُ إلَّا اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ … )(1) ائمه معصومین راسخون در علم الهی و عالم به تمام حقایق قرآن می باشند . روایتی از امام محمدباقر(ع) درباره اسم اعظم الهی نقل شده که اسم اعظم خداوند دارای 73 حرف می باشد ، یک حرف آن از اسرار الهی و مربوط به مقام غیب الغیوبی خداوندسبحان است که هیچ کس آن را نمی داند و باقی 72 حرف اسم اعظم را ائمه( علیهم السلام ) می دانند . » عَنْ أبی جَعفِر(ع) قَالَ: إنَّ إسْمَ اللهِ الْأعْظَمَ عَلَی ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفًا … وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الْإسْمِ

ص: 448


1- سوره آل عمران ( آیه 7 )

الْأعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفًا وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللهِ تَعَالَی اسْتَأثَرَ بهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةِ إلَّا باللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ »(1).

سفیان ابن سعید ثوری از امام صادق(ع) سؤال کرد ، مَا مَعْنَی قَوْلَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ن ؟ امام (ع) پاسخ داد : ن( نون ) نهری است در بهشت همانند آنکه ص (صاد ) نهری در بهشت می باشد ، سپس حضرت فرمود :{ وَ مَا یَسْطُرُونَ{ مِدَادٌ مِنْ نُور ، والْقَلَمِ ، قَلَمٌ مِنْ نُورْ ، واللَّوْح لَوْحٌ مِنْ نُور ، سفیان ابن سعید پیرامون این مطلب توضیح بیشتری از امام تقاضا کرد ، حضرت به او فرمود : اگر لایق جواب نبودی برایت این گونه جواب نمی دادم : فَنُون مَلَکٌ ، یُؤَدِّی إلَی الْقَلَمْ وَ هُوَ مَلَکٌ وَالْقَلَمْ یُؤَدِّی إلَی اللَّوحْ وَ هُوَ مَلَکٌ وَاللَّوحِ یُؤَدِّی إلَی إسْرَافِیل وَ إسْرَافِیل یُؤَدِّی إلَی مِیکائیل وَ مِیکائیل یُؤَدِّی إلَی جبْرَئیل وَ جبْرَئیل وَ یُؤَدِّی إلَی الْأنْبیَاءِ وَالرُّسُلُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِم(2).

بعد از این مقدار بیان امام(ع) به سفیان فرمود : قُمْ یَا سُفْیَانْ فَلَا آمِنُ عَلَیْکَ ، برخیز که بیشتر از این تحمل شنیدن نداری .

امکان دارد کسی در اثر عدم فهم قرآن بگوید : اینها معانی مجازی فرآن است ، به او می گوییم : ابدا چنین نیست ، این امور معانی واقعی قرآن کریم است ، زیرا اگر حقای-ق واقعی قرآن نبود ، امام بیان نمی کرد و

ص: 449


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 230 باب ما اعطی الائمه(ع) من اسم الله الأعظم .
2- بحارالانوار ، ج 89 ص 374 باب 127 ، متشابهات القرآن . معانی الاخبار ، ص 23 .

یقیناً اگر مفسران واقعی قرآن ائمه معصومین( علیهم السلام ) نبودند ، حقایق قرآن همین مقداری که قابل فهم انسان عادی است ، مجهول باقی می ماند ، حتی بقراط و سقراط ، افلاطون و ارسطو و حکمای قدیم یونان آن مقدار از حکمت و علوم الهی را که به همراه داشته اند از اثر معارف انبیاء سلف بوده و هر چه را که بشریت امروز از علوم و معارف برخوردار است باز هم به برکت آثار انبیاء و ائمه معصومین( علیهم السلام ) می باشد .

موضوع و مسائل علم

به تعبیر رایج هر علمی باید موضوع داشته باشد تا از مسائل و عوارض آن بحث شود ، موضوع علم عبارت از امری است که در آن از عوارض آن موضوع بنام مسائل بحث می شود ، به عنوان مثال از جملة علوم ، علم اصول الف-قه است که به نظر مشهور موضوع آن ادلّه اربعه : کتاب ، سنت ، اجماع و عقل می باشد و بحث از عوارض کتاب مانند اینکه ظاهر کتاب حجت است یا نه ، سنت و خبر واحد حجت است یا نه ، اجماع و عقل دلیل برای اثبات حکم شرعی می باشد یا خیر ، بحث ازمسائل علم اصول است .

آخوند(ره) موضوع علم اصول را عبارت از کلی منطبق بر موضوعات

ص: 450

مسائل می داند ، از آخوند می پرسیم اسم آن موض-وع چیست ؟ می گوید : لازم نیست اسم آن را بدانیم ، زیرا اثر مترتب بر واقعیت موضوع است نه بر اسم آن تا بدانیم چیست و همین که علم موضوع داشته باشد ، کفایت می کند . همچنین به فرض بگوییم : موضوع علم فقه فعل مکلف می باشد ، نماز ، روزه ، خمس ، زکات ، حج ، امر به معروف و نهی از منکر فعل مکلف است ، اما نماز واجب است ، زکات واجب است ، حج و جهاد واجب می باشد و همة این واجبات از عوارض فعل مکلف است که مجموعاً مسائل علم فقه را تشکیل می دهند . موضوع علم نحو ، صرف ، لغت ، معانی و بیان کلمه و کلام است و بحث از اینکه فاعل مرفوع ، مفعول منصوب و مضاف الیه مجرور است ، بحث از مسائل آن علوم می باشد .

علم منطق موضوعش تصور و تصدیق ، علم فلسفه موضوعش موجود مطلق ، علم عرفان موضوعش معرفت الله ، علم کلام موضوعش مبدأ و معاد است و بحث از اینکه قیاس استثنایی منتج می باشد یا نه ، این موجود بسیط است یا مرکب ، ممکن الوجود است یا واجب الوجود ، ثواب و عقاب امر تکوینی است یا اعتباری ، حُسن عدل و قبح ظلم ذاتی است یا نه ، تکلیف ما لا یطاق قبیح است یا

ص: 451

خیر ، هر کدام از این مباحث به مسائل هر یک از علوم مذکور مربوط می شود .

غایت علم

بر هر علمی غایت مترتب است ، مانند علم اصول که غایت آن استنباط احکام شرعیه ازادلّه و مستندات احکام می باشد . غایت علم عرفان معرفت الله است و موضوع آن نیز شناخت خداوند می باشد( موضوع و غایت هر دو واحدند و تغایر اعتباری دارند ) ، غایت علم فقه رسیدن انسان به درجه کمال بندگی الهی است . علم منطق قانون آلی یقی رعایته عن الخطأ فی الفکر ، هذا غایته و…

مسئله مطرح دیگر در باب علوم امتیاز یک علم از علم دیگر می باشد . به چه دلیل می گوییم این علم صرف و نحو ، این علم معانی و بیان ، این علم عرفان ، این علم فقه ، آن علم اصول الفقه ، این علم منطق و فلسفه ، آن علم کلام و هیئت ، این علم زمین شناسی و جغرافیا است ؟ و … وجه تمایز علوم از یکدیگر به چیست ؟ آیا به موضوع است که موضوع علم فقه با علم اصول الفقه فرق دارد ، لذا این علم اسمش علم فقه و آن علم نامش اصول الفقه می باشد و یا امتیاز علوم به مسائل ، غرض و غایت علم می باشد ؟ در این راستا انظار

ص: 452

مختلف است و هر کدام این امور( موضوع ، مسائل ، غایت و غرض ) به بررسی و تحقیق مناسب نیاز دارد که در آن صورت به قول معروف مثنوی هفتاد من کاغذ می شود .

به عبارت دیگر تحقیق در مورد هر علمی نیاز به بررسی و شناخت مسائل ذیل دارد :

1- اهمیت علم مورد نظر را بداند که از جهت نظری و استدلالی در چه مرتبه ای از مراتب تکلیفی و تربیتی انسان قرار دارد .

2- عنوان علم چیست ؟ فقه ، تفسیر ، فلسفه ، عرفان ، اصول و…

3- معلم و مؤلف آن علم کیست ؟

4- تعریف علم از لحاظ ادبی و اصطلاحی چگونه است ؟ و انظ-ار پیرامون آن چیست ؟

5- فایده آن علم را بداند که چیست و چه نقشی در کمال و سعادت انسان دارد ؟

6- غرض و غایت علم چیست ؟ چه نتیجه و ثمره ای بر آن از حیث تصور وتصدیق و تدوین مترتب می باشد ؟ و…

7- موضوع علم چیست ؟ آیا به عنوان موجبه کلیه هر علمی نیاز به موضوع دارد ؟ و یا به عنوان موجبه جزئیه تنها بعضی از علوم نیاز به

ص: 453

موضوع دارند ؟ راه اثبات اینکه علم نیازمند موضوع است چگونه می باشد ؟

8- تعریف مسائل علم را بداند ؟ و…

9- جامع الشتات مسائل مختلف علم چیست ؟ آیا جامع ، موضوع علم است یا مسائل و غرض علم می باشد ؟ و…

10- امتیاز علمی از علم دیگر به چه وجه است ؟ بالطب-ع و بالذات می باشد ؟ و یا امتیاز به اغراض و مسائل است ؟

11- عرض ذاتی و عرض غریب ، و افتراق واسطه درثبوت و اثبات ، و واسطه در عروض علم چگونه می باشد ؟

12- نوع علم چیست ؟ آیا از سنخ علوم حقیقی است ، یا از سنخ علوم اعتباری می باشد ؟ آیا از نوع علم آلی( علم منطق ) یا از نوع علم غیر آلی و نفسی( علم فقه و تفسیر ) می باشد ؟

13- وحدت علم چه نوع وحدتی است ؟ آیا علم وحدت حقیقی دارد یا وحدت آن اعتباری می باشد ؟ و چگونه آن علم در یک کتاب و یا در چندین کتاب به عنوان علم واحد تدوین شده است ؟

14- ماهیت تاریخی علم را بداند که آیا تاریخ آن علم همزمان با تاریخ وحی بوده است ، مانند : علم تفسیر و فقه ، و… یا همزمان با آغاز تشریع و وحی نبوده است ؟

ص: 454

15- مستندات و مبادی تصوری و تصدیقی آن علم چیست ؟ آیا مانند علم فقه و علم تفسیر مستند به کتاب و سنت می باشد یا خیر ؟ و…

موضوع علم تفسیر

علم تفسیر علم قرآن شناسی است که موضوع آن کلام الله می باشد و غرض از آن هم شناخت کلام الله ، فهم مراد و احکام الهی از قرآن و در نهایت هدایت بشر و رسیدن او به کمال نهایی است ، ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الر کِتَابٌ أنْزَلْنَاهُ إلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ بِإذْنِ رَبِّهِمْ إلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ )(1) .

مسئله علم تفسیر عبارت از این است که مفسر مراد الهی را از آیات قرآن تشخیص دهد که آیا مراد این آیه مطلق است یا مقید ؟ خاص است یا عام ؟ نص است یا مت-شابه ؟ متشابهات قرآن بالذات است یا بالع-رض ؟ جملات قرآن ظاهر است یا مجمل ؟ ناسخ است یا منسوخ ؟ شأن نزول آیه در مکه بوده یا در مدینه ؟ این حکم قرآنی استمرار دارد یا نه ؟ و…

همچنین از جهت الفاظ و خطابات قرآن باید تحقیق نمود که آیا این خطابات شفاهی است و اختصاص به موجودین و حاضرین در مجلس خطاب

ص: 455


1- سوره ابراهیم ( آیه 1 )

رسول الله(ص) داشته و یا اعم است ؟ آیا قرائت قرآن به نوعی از انواع قرائت ، متواتر است یا نه ؟ آیا تفاوت قرائات قرّاء موجب تفاوت معنای قرآن می شود یا خیر ؟ آیا قرائت قرآن انسان عادی مطابق همان قرائت رسول الله(ص) می باشد ، یا نه قرائت او حاکی از آن است ؟ و…

مفسر باید تشخیص دهد و مطابق آیات و روایات صحیح السند قرآن را تفسیر نموده و در مورد آنها اظهار نظر کند که به عنوان مثال مراد خداوند از این آیات مبارکه چه می باشد : ( الرَّحْمَانُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی )(1)، ( رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُوالْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أمْرِ(2) ؟ از این آیات الهی : ( … إنَّ الصَّلَاةَ تَنْ-هَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ … )(3)، ( … وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إلَیْهِ سَبِیلًا… )(4) ، ( وَ اعْلَمُواْ أنَّمَا غَنِمْتُم مِّنْ شَیْءٍ فَأنَّ لِلَّهِ خُمْسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی … )(5) ، منظور خداوند بیان چه واقعیاتی می باشد ؟ آیا مراد ، ظاهر این آیات است و یا باطن و تأویل آنها منظور می باشد ؟

حدود 500 آیه در قرآن به نام آیات الاحکام ذکر شده ، از این آیات چگونه می توان احکام الهی را به دست آورد

ص: 456


1- سوره طه ( آیه 5 )
2- سوره فتح ( آیه 10 )
3- سوره عنکبوت ( آیه 45 )
4- سوره آل عمران ( آیه 97 )
5- سوره انفال ( آیه 41 )

؟ آیاتی که اثبات توحید ، معاد و نبوت انبیاء سلف و نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) را می کنند ، چگونه بیانی دارند ؟ مسئلة اعجاز چگونه از قرآن استفاده می شود و آیا خود قرآن معجزه است ؟ و… مفسر قرآن باید اینها را بیان نماید

پس یک مفسر قرآن باید هم موضوع علم تفسیر ، هم مسائل و غرض آن را تحقیقاً بداند ، تا بتواند در اثر فهم مجموع موضوعات ، مسائل و غرض قرآن کریم ، قرآن را طبق مدارک صحیح کتاب و سنت و اندیشه صحیح علمی تفسیر کند .

امتناع تفسیر به رأی

مفسر قرآن از به کار گرفتن سلیقه شخصی و تفسیر به رأی جدّاً پرهیز کند ، زیرا در شریعت اسلام تفسیر به رأی حرام ، شرعا و عقلا هم ممنوع است . نبی گرامی اسلام(ص) در این رابطه فرمود : « مَنْ قَالَ فِی الْقُرآنِ برَأیْهِ أوْ بغَیْرِ عِلْمٍ فَلْیَتَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ »(1) هر کس قرآن را بدون مدرک قرآنی و

ص: 457


1- مستدرک الوسائل ، ج 17 ، ص 337 ، باب عدم جواز استنباط الاحکام النظریه .

روایت صحیح السند به رأی و نظر خود تفسیر نماید ، جایگاه او در آتش جهنم است .

( ألَمْ أعْهَدْ إلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أن لَّا تَعْ-بُدُواْ الشَّیْطَانَ إنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ )(1) خداوند می فرماید : ای فرزندان آ دم ! شیطان دشمن آشکار شماست ، آیا میثاق فطری از شما نگرفتم که به دنبال شیطان نروید ، خدا را عبادت کنید که همین صراط مستقیم و راه نجات است .

( إنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أقْوَمُ (افعل التعیین) وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أنَّ لَهُمْ أجْرًا کَبیرًا )(2) ای پیامبر ! همانا این قرآن مردم را به صراط مستقیم هدایت می کند ، و به مؤمنانی که با ایمان خالص به خدا ، عمل صالح انجام می دهند ، بشارت بده که برای آنها پاداش بزرگی است .

حق و راه حق

نکته قابل توجه در قرآن ، بیان حق و راه حق با تمام خصوصیات آن می شد و بالضروره هر صاحب اندیشه ای به دلیل نقلی و عقلی می تواند حق و راه حق را اثبات کند . دلیل عقلی بر اثبات ، برهان توحید ، برهان صدیقین و برهان استحاله ممکن الوجود بدون واجب الوجود بالذات است

ص: 458


1- سوره یس ( آیات 61 - 60 )
2- سوره اسراء ( آیه 9 )

و دلیل نقلی هم آیات و روایات متعدد از معصومین می باشد که بیان کنندة حق و راه حق می باشند : ( …أفِی اللهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… )(1)، ( وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ إلَی اللهِ الْمَصِیُر )(2)، « یَا مَنْ دَلَّ ذَاتِهِ بذَاتِهِ وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ »(3) .

امام امیرالمومنین(ع) می فرماید : « أعْرفُواْ اللهَ باللهِ وَالرَّسُولَ بالرِّسَالَةِ وَ اُولِی الْأمْر بالْأمْرِ بالْمَعْرُوفِ وَالْعَدْلِ وَالْإحْسَانِ »(4) ذات حق را به خود ذات حق بشناسید و… که این گونه شناخت توحید در فلسفه اسمش برهان صدیقین می باشد .

دلیل برای اثبات راه حق ، جوامع الکلم( قرآن ) است که بر پیامبر(ص) و معصوم(ع) نازل شده و پیامبر و امام معصوم هم آن را تفسیر نموده اند ، و از آنجا که معصوم هرگز خطا و اشتباه نمی کند و از طرفی احاطه علمی به تمام حقایق آسمانی و زمینی دارد ، هر چه را که بگوید ، عین واقعیت و حقیقت است .

این پیروان اهل بیت( علیهم السلام ) و تربیت شدگان مذهب امام صادقند که اعتقاد به عصمت پیامبر(ص) و قرآن ، اعتقاد به عصمت ائمه( علیهم السلام )

ص: 459


1- سوره ابراهیم ( آیه 10 )
2- سوره نور ( آیه 42 )
3- مفاتیح الجنان ، فصل 6 . در ذکر بعضی ادعیه مشهوره دعای صباح حضرت علی(ع) .
4- اصول کافی ، ج 1 ، ص 85 ، باب أنه لا یعرف إلا به .

اعتقاد به عصمت فتوا و احکامشان دارند ، رسول الله(ص) فرمود : « إنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إنْ تَمَسَّکْتُمْ بهِمَا لَنْ تَضِلُّواْ ، کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی وَ إنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَردَا عَلَیَّ الْحَوْضَ »(1) این فرمایش پیامبر(ص) بزرگترین سند و دلیل بر اثبات حقانیت مذهب امام-یه و عصمت ائمه ( علیهم السلام ) می باشد .

این پیروان اهل بیتند که مفسر قرآن و مبین احکام پیام-بر و امامشان می باشند . چنین نعمت برجسته عرشی و ملکوتی را خداوند به آنها عنایت نموده که دیگران از این نعمت بی بهره و محرومند ، ( اُوْلَئِکَ عَلَی هُدَی مِّن رِّبِّهِمْ وَ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )(2) ، اما آنان نیز می توانند با درک واقعیت و عظمت این نعمت ، بصیر و آگاه شده ، تبعیت از قرآن معصوم ، پیامبر معصوم و ائمه معصومین(علیهم السلام) بنمایند و با راهنمائیهای اصحاب وحی و عصمت در مسیر الی الله حرکت کرده ، به فلاح و رستگاری ابدی دست یابند ، ( …وَ تُوبُواْ إلَی اللهِ جَمِیعًا آیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ )(3)، ( …وَابْتَغُواْ إلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَاهَدُواْ فِی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ )(4)، ( …فَاذْکُرُواْ آلَاءَ اللهِ لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ )(5)، ( … وَاعْبُدُواْ رَبَّکُمْ وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تفْلِحُونَ )(6) .

ص: 460


1- وسائل الشیعه ، ج 27 ، ص 34 . )
2- سوره لقمان ( آیه 5 )
3- سوره نور ( آیه 31 )
4- سوره مائده ( آیه 35 )
5- سوره اعراف ( آیه 69 )
6- سوره حج ( آیه 77)

ص: 461

ص: 462

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

( إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ )

فضایل قرآن

قرآن کلام الله و معجزة آس-مانی است ، فک-ر و بیان محدود انسان نمی تواند در مورد اعجاز و فضایل ق-رآن سخن بگوید ، مگر به اندازة محدود ، در مورد فهم حقایق قرآن باید به خود قرآن و مفسران حقیقی آن ائمه معصومین( علیهم السلام ) مراجعه نمود .

{ ( قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإنْسُ والْجِنُّ عَلَی أن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا )(1)

{ (بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الر کِتَابٌ أنْزَلْنَاهُ إلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَی النُّورِ بإذْنِ رَبِّهِمْ إلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ )(2)

{ (هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًی وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ )(3)

ص: 463


1- سوره اسراء ( آیه 88)
2- سوره ابراهیم ( آیه 1 )
3- سوره آل عمران ( آیه 138 )

{ ( وَ لَوْ أنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أوْ قُطِّعَتْ بهِ الْأرْضُ أوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی … )(1)

{ ( لَوْ أنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللهِ وَ تِلْکَ الْأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ )(2) ، خداوند می فرماید : هر آینه اگر این قرآن را بر کوه نازل می کردیم ، کوه از عظمت الهی خاشع و نرم می شد ولی این قرآن بر کوه نازل نشده ، بلکه آن را برای هدایت و سعادت بشر فرو فرستادیم ، و این بشر به جای آنکه پیروی از قرآن نماید ، در بسیاری موارد با هدایت و دستورات قرآن مخالفت نموده ، معصیت انجام می دهد !

روایات معصومین هم فضایل قرآن را از جهات متعدد بیان کرده اند ، از جمله پیامبر اسلام(ص) فرمود :

» فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَی سَائِرِ الْکَلَامِ کَفَضْلِ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ «(3) فضیلت قرآن نسبت به باقی کلامها همانند فضیلت خود ذات باری تعالی نسبت به مخل-وقاتش می باشد ، یعنی همان گونه که مخل-وقات از خود هیچ اثری ندارند ، و هر چه هست مربوط به خدا و جلوة اوست ، کلام غیر خدا نیز به هر اندازه که فصیح و بلیغ باشد ، در برابر فصاحت و بلاغت کلام الله ناچیز و صفر است .

ص:464


1- سوره رعد( آیه 31 )
2- سوره حشر ( آیه 21 )
3- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 17 .

امام علی(ع) در نهج البلاغه پیرامون عظمت قرآن چنین فرموده است:(1)

1- « ثُمَّ أنزَلَ عَلَیهِ الکِتَابَ نُورًا لَا تُطْفَأُ مَصَابیحُهُ » خداوند متعال قرآن را به مانند نوری بر پیامبر نازل نمود که این نور هرگز خاموشی ندارد .

2- « وَ سِراجاً لَا یَخْبُو تَوَقُّدُهُ » قرآن چراغ درخشانی است که هیچ گاه درخشندگی آن ضعیف نمی شود .

3- « وَ بَحْراً لَا یُدْرَکُ قَعْرُهُ » قرآن دریای بی کرانی است که ژرفای معارف آن به آسانی قابل درک نیست .

4- « وَ مِنهَاجاً لَا یُضِلُّ نَهْجُهُ » قرآن راه هدایتی است که روندة آن گمراه نگردد .

5- « وَ شُعَاعاً لَا یُظْلِمُ ضَوْؤُهُ » قرآن شعله ای است که نور آن تاریک و خاموش نمی شود .

6- « وَ فُرقَاناً لَا یُخْمَدُ بُرهَانُهُ » قرآن جداکننده حق و باطل است که حکمت و برهان آن شکست ناپذیر است .

7- « وَ تِبْیَاناً لَا تُهْدَمُ أرْکَانُهُ » قرآن بنائی است که ارکان و پایه های آن ویران نمی شود .

8 - « وَ شِفَاءً لَا تُخْشَی أسْقَامُهُ » قرآن شفا دهندة مرضهای روحی و جسمی است که مراجعه کنندة به آن ترسی از بهبودی ندارد .

ص: 465


1- نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبه 189 . نهج البلاغه صبحی صالح ، خطبه 198 ، قسمت5 ، القیم الاخلاقیه و خصایص القرآن .

9- « وَ عِزّاً لَا تُهْزَمُ أنصَارُهُ » قرآن یاور و قدرتی است که یاورانش شکست ندارند .

10- « وَ حَقّاً لَا تُخْذَلُ أعْوَانُهُ » قرآن حقی است که یاری کنندگانش مغلوب نشوند .

11- « فَهُوَ مَعدِنُ الإیمَانِ وَ بُحبُوحَتُهُ » قرآن سرچشمه و کانون ایمان است .

12- « وَ یَنَابیعُ العِلْم وَ بُحُورُهُ » قرآن چشمه های دانش و دریاهای علوم است .

13- « وَ ریَاضُ الْعَدلِ وَ غُدْرَانُهُ » قرآن باغستان عدالت و نهر روان عدل است .

14- « وَ أثَا فِیُّ الإسلَامِ وَ بُنیَانُهُ » قرآن اساس و زیربنای اسلام است .

15- « وَ أوْدِیَةَ الْحَقِّ وَ غیطَانُهُ » قرآن سرزمین حق و منزل مقصود حقیقت جویان وادی توحید است .

16- « وَ بَحْرٌ لَا یَنْزفُهُ الْمُستَنْزفُونَ » قرآن اقیانوس رحمتی است که تشنگان هرچه از آن آب کشند ، تمام نمی شود .

17- « وَ عُیُونٌ لَا یُنْضِبُهَا الْمَاتِحُونَ » قرآن چشمه ای است که آبش کمی ندارد .

18- « وَ مَنَاهِلُ لَا یَغِیضُهَا الْوَاردُونَ » قرآن محل برداشت آبی است که واردین به آن هرچه از آن آب گیرند کاهش نمی یابد .

ص: 466

19- « وَ مَنَازلُ لَا یَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرونَ » قرآن منزلگاهی است که مسافران راه آن گمراه نمی شوند .

20- « وَ أعْلَامٌ لَا یَعْمَی عَنهَا السَّائِرُونَ » قرآن نشانه و راهنمایی است که روندگان از آن غفلت نمی کنند .

21- « وَ آکامٌ لَا یَجُوزُ عَنهَا الْقَاصِدُونَ » قرآن کوهسار زیبایی است که گذر کنندگان از آن نمی گذرند .

22- « جَعَلَهُ اللهُ ریّاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ » خدا قرآن را سیراب کننده عطش علمی تشنگان علم قرار داده است .

23- « وَ رَبیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاءَ » قرآن بهار دلهای فقیهان و باران بهاری برای قلب عالمان است .

24- « وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ » قرآن مقصد و راه گس-ترده برای صالحان است .

25- « وَ دَوَاءً لَیْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ » قرآن دارویی است که پس از آن دردی نمی ماند .

26- « وَ نُوراً لَیْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ » قرآن نوری است که هرگ-ز ، تاریکی همراه آن نمی باشد .

27- « وَ حَبْلاً وَثِیقاً عُروَتُهُ » قرآن ریسمان نجاتی است که جای دستگیره های آن از رشته های محکم بافته شده و هرگز از هم گسسته نمی شود .

ص: 467

28- « وَ مَعْقِلاً مَنِیعاً ذِرْوَتُهُ » قرآن پناهگاه محکمی است که قله آن بلند و استوار می باشد .

29- « وَ عِزّاً لِمَن تَوَلَّاهُ » قرآن قدرتی ارجمند برای کسی است که آن را دوست می دارد

30- « وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ » قرآن جایگاه امن است برای هر کس که وارد آن شود .

31- « وَ هُدًی لِمَنِ ائْتَمَّ بهِ » قرآن راهنمای کسانی است که از او پیروی کنند .

32- « وَ عُذْراً لِمَنَ انْتَحَلَهُ » قرآن عذر و امان است برای آن که خود را منتسب به آن بداند .

33- « وَ بُرهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بهِ » قرآن دلیل و برهان برای کسی است که با آن سخن بگوید .

34- « وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بهِ » قرآن گواه است برای آن کس که با آن استدلال کند .

35- « وَ فَلْجاً(1) لِمَنْ حَاجَّ بهِ » قرآن عامل پیروزی برای کسی است که او را حجت آورده و دلیل قرار دهد .

36- « وَ حَامِلاً لِمَنْ حَمَلَهُ » قرآن نجات دهندة کسی است که حافظ علوم و معارف آن باشد .

37- « وَ مَطِیَّةً لِمَنْ أعْمَلَهُ » قرآن راهبر کسی می باشد که به آن عمل

ص: 468


1- فلج - الفَلْجْ - الفُلْجْ - الفُلْجَه : الفوز و ظفر ، پیروزی و غلبه بر خصم ، المنجد ، ص 593 .

کند و آن را بکار گیرد .

38- « وَ آیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ » قرآن نشانه هدایت برای کسی می باشد که به دنبال آن برود .

39- « وَ جُنَّةً لِمَنْ اسْتَلْأمَ » قرآن سپر و نگهدارنده کسی است که با آن خود را بپوشاند .

40- « وَ عِلماً لِمَنْ وَعَی » قرآن دانش است برای کسی که آن را به خاطر بسپارد .

41- « وَ حَدِیثاً لِمَنْ رَوَی » قرآن حدیث کسی است که احکام آن را روایت کند .

42- « وَ حُکْماً لِمَنْ قَضَی » قرآن فرمان حق است برای آن کس که با آن قضاوت کند .

در این خطبة نهج البلاغه امام امیرالمومنین(ع) بیش از40 صفت در ویژگیهای قرآن بیان نم-وده است که هر صفت خود گنجی از گنجینه های علوم الهی است .

زهری از امام سجاد (ع) نقل می کند : « سَمِعَتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ(ع) یَقُولُ آیَاتُ الْقُرْآنِ خَزَائِنُ فَکُلَّمَا فُتِحَتْ خِزَانَةُ یَنْبَغِی لَکَ أنْ تَنْظُرَ مَا فَیهَا »(1) .

إن القرآن حیٌ لَم یَمُتْ

در تفسیر عیاشی از امام باقر(ع) نقل شده که حضرت این آیه را خواند : ( … لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ )(2) ، و در توضیح

ص: 469


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 609 ، کتاب فضل قرآن ، باب فی قرآنه .
2- سوره رعد ( آیه 7 )

آن فرمود : « أنَا الْمُنْذِرُ وَ عَلَی الْهَادِ وَ مِنَ الْهَادِ » منذر ، هادی و رهبر مردم من هستم ، راوی می گوید : از امام(ع) سؤال کردم ، شما هادی هستید ؟ حضرت فرمود : راست گفتی ، و آن گاه این جمله را بیان کرد : « إ نَّ الْقُرْآنَ حَیٌّ لَا یَمُوتْ وَالْآیَةُ حَیَّةٌ لَا تَمُوُتْ »(1)

امام باقر(ع) در ادامه می فرماید : توضیح می دهد اگر آیه ای دربارة سرنوشت ملت و قومی نازل شود و پس از مدتی آن قوم و ملت منقرض گردد ، آیه ای که دربارة آنها قوم آمده هم باید منقرض شود و این بدین معناست که قرآن پایان یافته و دیگر مورد ندارد ، حال آنکه هرگز چنین نیست ، قرآن زنده و جاوید است و قوانین آن نیز برای همیشه زنده می باشد آن قوم اگر از بین رفت همان حکم و سنت الهی دربارة قوم بعدی جاری می شود و…

امام صادق(ع) فرمود : « إنَّ الْقُرْآنَ حَیٌّ لَمْ یَمُتْ ، وَ أنَّهُ یَجْرِی کَمَا یَجْرِیَ الْلَیْلُ وَ النَّهَار ، وَ کَمَا تَجْرِیَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَر ، وَ یَجرِی عَلَی آخَرِنَا کَمَا یَجْرِیَ عَلَی أوَّلِنَا «(2) همانا قرآن زنده همیشگی است ، جریان قرآن همانند

ص: 470


1- تفسیر العیاشی ، ج 2 ، ص 203 . بحارالانوار ، ج 35 ، ص 403 ، باب 20 انه نزل فیه .
2- تفسیر العیاشی ، ج 2 ، ص 203 .

جریان شب و روز و گردش خورشید و ماه است ، قرآن سنت و قانون تطبیق شده برگذشتگان امت اس-لام است که به اخبار غیبی حکایت از حالات آنها می کند و هم امتهای بعدی را هم ملزم به اطاعت و پیروی از احکام و دستورات خود( قرآن ) می نماید .

قرآن نه تنها در این جهان باقی است ، بلکه در برزخ و قیامت نیز باقی می باشد ، و در قیامت شفاعت پیروان و قاریانش را می کند .

قرآن حبل الله المتین است ، طناب حکمت و رحمت الهی است که هرکس بدان قولاً و عملاً چنگ زند ، نجات می یابد .

معیار تشخیص حق از باطل

امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل نموده که آن حضرت در صدر اسلام فرمود : ای مردم ! شما در زمان هدن-ه( صلح ) به سر می برید ولی به زودی این زمان سپری شده دچار مخاطره می شوید ، مقداد از پیامبر(ص) سؤال کرد ، زمان هدنه چیست ؟ حضرت فرمود : « دَارُ بَلَاغٍ وَ إنْقِطَاعٍ » ، یعنی آن زمانی است که وحی و قرآن از جانب خدا به مردم ابلاغ شده ، و در همین زمان نیز منقطع می شود ، یعنی رساننده وحی از میان شما می رود سپس پیامبر اسلام در معیار تشخیص حق از باطل چنین فرمود :

ص: 471

« فَإذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ ( قبول شده ) وَ مَا حِلٌ (چاره جو) مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَ-لَهُ أمَامَهُ قَادَهُ إلَی الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَةُ إلَی النَّار وَ هُوَ الدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَی خَیْرِ سَبِیلٍ وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ، ظَاهِرُهُ أنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَی نُجُومِهِ نُجُومٌ لَاتُحْصَی عَجَائِبُهُ وَ لَاتُبْلَی غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابیحُ الْهُدَی وَ مَنَارُ الْحِکْمَةِ وَ دَلِیلٌ عَلَی الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصَّفَةَ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَلْیُبْلِغِ الصَّفَةَ نَظَرَهُ ، یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ (هلاک) وَ یَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ (مبتلا به مصیبت) فَإنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاةٌ قَلْبِ الْبَصِیِر ، کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بالنُّورِ ، فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةَ التَّرَبُّصِ »(1).

قرآن معجزه الهی و میراث نبوت ، و تطبیق کننده تعبد و تعقل می باشد ، قرآن دارای خصوصیاتی است که در کتب آسمانی دیگر نیست ، قرآن اثبات کننده شریعت و حجت خداست ، معیارتشخیص حق از باطل ، و میزان سنجش اعمال به وسیله قرآن می باشد .

قرآن معیار تشخیص صحت و بطلان روایات است ، در مورد شبهه که آیا این خبر از معصوم نقل شده یا نه ؟ اگر مضم-ون آن مطابق قرآن باشد ، صحیح است و از امام(ع) نقل شده ، و اگر آن روایت مخالف قرآن بود ، باطل است و از امام(ع) نقل نشده است ، زیرا خبر مخالف و مباین واقعی با قرآن از پیامبر و امام(ع) صادر نمی شود ، مگر اینکه در مقام تقیه باشند که این گونه خبر خود از باب حاکمیت ادله تقیه بر ادله احکام اولیه ،

ص: 472


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 598 ، باب فضل القرآن .

حکم واقعی می باشد و… ، البته اینکه عمومات و مطلقات قرآن مخصص و مقیّد دارد ، تباین واقعی نیست ، و احیاناً تعارض بدوی و غیر مستقر است .

ادلّه خاصه( آیات و روایات )مفسر و مبین عمومات است که قابل جمع عرفی به کیفیت تقدیم نص بر غیر نص و ترجیح اظهر بر ظاهر و حمل مطلق بر مقیّد ، یا به عن-وان حکومت ، ورود ، تخصیص و تخصص و… می باشد .

حکومت : دلیل حاکم تنافی با دلیل محکوم ندارد ، چون موضوعاً و حکماً مبین و شارح آن است .

ورود : خروج موضوعی بالتعبد ، دلیل وارد موضوع دلیل مورود را تکوینا نفی می کند ، نهایت این نفی به برکت تعبد می باشد ، مانند خبر ثقه در نفی یا اثبات حکمی حقیقتاً موضوع قبح عقاب بلا بیان( عدم البیان ) را از بین می برد ، زیرا با وجود بیان تعبدی( خبر ثقه ) موردی برای عدم البیان نیست .

تخصیص : خروج حکمی نه موضوعی ، دلیل مخصص بعضی افراد را حکما از مورد دلیل عام خارج می کند .

ص: 473

تخصص : خروج تکوینی بدون اعمال تعبد ، مثلاً انسان جاهل تخصصا از دایره اکرم العلما( افراد عالم ) خارج می باشد .

پس اگر سنخ آیه یا روایات صحیحه با ظاهر قرآن به کیفیت عام و خاص ، مطلق و مقید ، مجمل و مبین ، ظاهر و اظهر ، ناسخ و منسوخ باشد ، شرح و تفسیر است نه تنافی و تباین .

رسول خدا(ص) فرمود : « سَتَکْثُرُ مِنْ بَعْدِی الْأحَادِیثُ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللهِ فَخُذُوا وَ مَا خَالَفَ فَأتْرُکُوا »(1) ، بعد از من گفته ها به من نسبت داده می شود که اگر آن گفته ها موافق قرآن بود ، صحیح است ، و اگر با بیان قرآن مخالفت داشت ، زخرف و باطل می باشد . در خبر مقداد از پیامبر(ص) نیز همین جهت ذکر شده : « إذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمْ الْفِتَنُ کَقِطَعَ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بالْقُرآنِ »(2) هنگامی که فتنه ها به شما هجوم آورده و همانند تاریکی شب شما را در بر گیرند به گونه ای که در تشخیص حق از باطل دچار مشکل شوید ، بر شماست که به قرآن مراجعه کنید .

پس قرآن حی است و لایموت ، معجزه جاوید ابدی است که در هر زمان و مکانی جدا کنندة حق از باطل می باشد ، اگر قرآن نبود حتی شرایع انبیای سلف اثبات و شناخته نمی شد ، چون احکام

ص: 474


1- جامع الاخبار ، ص181
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 171 ، باب استحباب التفکر فی معانی القرآن .

آسمانی آنان به مرور زمان به دست دین ستیزان تحریف شده که این جهت را قرآن هم بیان نموده است : ( فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُم قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ… )(1) ، آن مقدار از اصل شریعت و نبوت انبیاء گذشته را که قرآن تائید می کند ، مورد قبول است ، و گرنه ما از کجا می دانستیم که قبل از پیامبر اسلام ، انبیاء و شرایع آسمانی دیگری هم بوده است .

قرآن معیار اثبات حجیت سنت و روایات ائمه معصومین( علیهم السلام ) می باشد : ( … وَ مَآ آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهَ فَانْتَهُواْ … )(2) ، پس حجیت روایات منتهی به تأیید قرآن می باشد .

امام صادق(ع) درباره قرآن می فرماید : « فِیهِ خَبَرُکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَکُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الأرْضِ وَ لَوْ أتَاکُمْ مَنْ یُخْبرُکُمْ عَنْ ذَالِکَ لِتَعَجَّبْتُمْ »(3) در قرآن تمام حوادث و اخبار اولین و آخرین ، گذشته ، حال و آینده عالم هستی نهفته است . قرآن جوامع الکلم و جامع عل-وم تکوینی و تشریعی خلق اولین و آخرین می باشد ، ( وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ )(4) ،( … وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ … )(5) .

ص: 475


1- سوره مائده ( آیه 13 )
2- سوره حشر ( آیه 7 )
3- اصول کافی ، ج 2 ، ص 599 ، کتاب فضل القرآن
4- سوره انعام ( آیه 59 )
5- سوره نحل ( آیه 89 )

قرآن هنگام نزول تشریفاتی داشته است ، هر آیه و سوره ای که نازل می شده ، جبرئیل آن را در لوحی از نور با دهها هزار ملک خدمت پیامبر اسلام(ص) می آورده است . امام صادق(ع) در مورد چگونگی نزول سوره انعام بر پیامبر(ص) فرمود : در سوره مبارکه انعام 70 بار اسم خداوند ذکر شده که هنگام نزول این سوره جبرئیل با 70 هزار ملک آن را با تشریفات مخصوص خدمت پیغمبر اکرم(ص) آوردند .(1)

بنابراین از مجموع مطالبی که اظهار شد مشخص می شود که هیچ قلم و زبانی نمی تواند فضایل قرآن کریم را احصا و بیان کند ، اما به قول معروف آب دریا را اگر نتوان کشید ، به قدر تشنگی باید چشید ، لذا در این جهت به ذکر آیات و روایاتی که بیان شد ، بسنده می گردد .

فضایل قرائت قرآن

( أفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلَی قُلُوبٍ آقْفَالُهَآ )(2) چرا آنها در قرآن تدبر نمی کنند ، مگر بر دلهایشان

ص: 476


1- عن أبی بصیر قال : سمعت أبا عبدالله (ع) یقول : إن سورة الأنعام نزلت جمله واحده ، و شیّعها سبعون ألف ملک حین أنزلت علی رسول الله(ص) فعظموها و بجلوها ، فان اسم الله تبارک و تعالی فیها فی سبعین موضوعا و لو یعلم الناس بما فی قرائتها من الفضل ماترکوها ، جامع الأخبار و الآثار عن النبی والائمه الاطهار ، ج 2 ، ص 169 ، حدیث 15 .
2- سوره محمد ( آیه 24 )

قفل زده شده است که نمی اندیشند تا چگونه از این صراط نور و شاهراه هدایت الهی استفاده نمایند .

( الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللهِ ألَا بِذِکْر اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )(1) قرآن عهد الله ، ذکر الله و حجت الله است ، و همانا ذکر الله آرام بخش دلهاست . ( یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنْجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ بأمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذَالِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إن کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ )(2) .

دربارة تدبر در قرآن و فضیلت خواندن آن ، روایات متعددی ذکر شده که در اینجا به نمونه ای چند از آن روایات اشاره می شود :

1 - محمد بن یحیی … از امام باقر(ع) و امام(ع) از رسول الله(ص) نقل می کند : « مَنْ قَرَأ عَشْرَ آیَاتٍ فِی لَیْلَةٍ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَ مَنْ قَرَأ خَمْسِینَ آیَةً کُتِبَ مِنَ الذَّاکِرینَ وَ مَنْ قَرَأ مِائَةَ آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَتِی آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْخَاشِعِینَ وَ مَنْ قَرَأ ثَلَاثَمِائَةَ آیَةٍ کُتِبَ مِن الْفَائِزِینَ وَ مَنْ قَرَأ خَمْسَمِائَةَ آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْمُجْتَهِدِینَ وَ مَنْ قَرَأ ألْفَ آیَةٍ کُتِبَ لَهُ قِنْطَارٌ، {مِنْ تِبْرٍ } الْقِنْطَارُ خَمْسَةَ عَشَرَ ألْفَ مِثْقَالِ مِنْ ذَهَبٍ ، الْمِثْقَالُ أرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ قِیرَاطاً

ص: 477


1- سوره رعد ( آیه 28 )
2- سوره صف ( آیات 11 - 10 )

أصْغَرُهَا(قیراط) مِثْلُ جَبَلِ اُحُدٍ ، وَ أکْبَرُهَا(قیراط) مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأرْضِ »(1) .

امام باقر(ع) به نقل از پیامبر(ص) می فرماید : هر کس در شب 10 آیه قرآن بخواند ، کرام الکاتبین در نامة عملش نام او را از غافلان نمی نویسد ، و هر کس50 آیه از قرآن بخواند ، نامه نگاران الهی نام او را از گروه ذاکرین خداوند سبحان می نگارند ، و هر کس100 آیه بخواند ، نام او از جمله ع-بادت کنن-دگان و شب زنده داران نوشته می شود ، و هر کس300 آیه بخواند از زمرة کسانی است که به مقام فوز عظیم الهی رسیده است ،

هر کس400 آیه بخواند ، نام او را از مجتهدین علوم الهی می نویسند ، وهرکس1000 آیه از قرآن بخواند ، برای او ثواب یک قنطار طلا که در راه خدا انفاق کرده باشد ، نوشته می شود ، مقدار قنطار بین 15 هزار تا 50 هزار مثقال طلا می باشد ، و هر مثقال 24 قیراط است که وزن کوچکترین قیراط به اندازه کوه احد و بزرگترینشان به وسعت فضای بین زمین و آسمان می باشد .

ص: 478


1- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 201 ، باب اسبحباب قرائت من القرآن .

بدون تردید همة این پاداشهایی که در مورد قرائت آیه و آیات قرآن بیان شده صحیح است ، چون امام(ع) واقعیت را بیان می کند ، ولی به هر اندازه هم که ثواب بالا باشد در مقابل فضیلت و عظمت قرآن صفر است ، زیرا عظمت قرآن غیر متناهی می باشد و نسبت متناهی به غیر متناهی صفر است و هیچ !

برای انسان هم به هر اندازه قنط-ار اندر قنطار ثواب داده شود باز هم نیازمند است ، چون در عالم آخرت سنخ وجود انسان روحانی و سعی است و غیر از سنخ وجود او در عالم دنیا می باشد که به دو قرص نان سیر می شود و به دو متر مکان و یک ساختمان بس-نده می کند ، البت-ه انسان در همین دنیا نی-ز مطلق گرا و دائم صدایش به هل من مزید بلند است ، و… ، در آخرت هم هر اندازه که نعمتهای بهشتی ، حور و قصور و غلامان و… برای او داده شود ، باز هم کم خواهد بود ، چون سنخ وجود سعی و روحانی را جز فضل و رضوان الهی هیچ چیزی نمی تواند اشباع کند : ( وَعَدَاللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللهِ أکْبَرُ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ )(1) ( …وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ )(2) و…

ص: 479


1- سوره توبه ( آیه 72 )
2- سوره بقره ( آیه 105 )

2 - امام صادق(ع) می فرماید : « الْقُرْآنُ عَهْدُ اللهِ إلَی خَلْقِهِ فَقَدْ یَنْبَغِی لِلْمَ-رْءِ الْمُسْلِمِ أنْ یَنْظُرَ فِی عَهْدِهِ وَ أنْ یَقْرَأ مِنْهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْسِینَ آیَةً »(1) قرآن عهد خداوند با مخلوقاتش است ، پس سزاوار است هر مسلمانی از آن غافل نشده و هر روز50 آیه از عهد( قرآن ) خود را بخواند ، همچنین آن حضرت فرمود : « مَا یَمْنَعُ التَّاجِرَ مِنْکُمُ الْمَشْغُولَ فِی سُوقِهِ إذَا رَجَعَ إلَی مَنْزِلِهِ أنْ لَایَنَامُ حَتَّی یَقْرِأَ سُورَةَ مِنَ الْقُرْآنِ فَیُکْتَبَ لَهُ مَکَانَ کُلِّ آیَةٍ یَقْ-رَؤُهَا عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ یُمْحَی عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ »(2) چه چیز مانع می شود آدم تاجر و کاسبی را که در بازار کار می کند ، هنگامی که به خانه می آید ، قبل از اینکه استراحت کند ،50 آیه از قرآن بخواند ، تا در برابر خواندن هر آیه برای او در نامه عملش 10 حسنه نوشته شود و10 گناه از نامه عملش محو گردد .

3 - « … عَنِ السُّکُونِیِّ ، عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

إنَّ أهْلَ الْقُرْآنِ فِی أعْلَی دَرَجَةٍ مِنَ الْآدَمِیِّینَ مَاخَلَا ال-نَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ فَلَا

تَسْ-تَضْعِفُوا أهْلَ الْقُرْآنِ حُقُوقَهُمْ فَإنَّ لَهُم مِنَ اللهِ الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ لَمَکَاناً عَلِیّاً »(3)

سکونی از امام صادق(ع) و امام(ع) هم از رسول الله(ص) نقل می کند که

ص: 480


1- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 198 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 609 ، باب فی قرائت القرآن .
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 201 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 611 ، باب ثواب قرائت القرآن .
3- اصول کافی کتاب فضل القرآن ، ج 2 ، ص 603 ، باب فضل حامل القرآن .

پیامبر فرمود : مقام حاملین و عاملین به قرآن نزد خدا بعد از انبیاء بالاترین مقام است ، پس اهل قرآن را تضعیف نکنید ، زیرا خداوند آنان را مقام بلند داده است .

چراغی را که ایزد برفروزد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد

4 - امام صادق(ع) می فرماید : « عَلَیْکُمْ بِتَلَاوَةِ الْقُرْآنِ فَإنَّ دَرَجَاتَ الْجَنَّةِ عَلَی عَدَدِ آیَاتِ الْقُرْآنِ فَإذَاکَانَ یَومَ الْقِیَامَةِ یُقَالُ لِقَارِء الْقُرْآن إقْرَأ وَ أرِقْ فَکُلَّمَّا قَرَأَ آیَةً رَقَا دَرَجَةً »(1) بر شما باد به خواندن قرآن ، همانا درجات بهشت به عدد آیات قرآن است ، هنگامی که روز قیامت برپا شود ، منادی خداوند قاری قرآن را ندا می دهد : بخوان و بالا برو ، آن گاه قاری هر آیه از قرآن را که بخواند ، درجه به درجه از درجات بهشت صعود می کند و بالا می رود تا آنجا که اگر همة قرآن را بخواند تمام درجات بهشت را طی کرده و همه آنها را در اختیار خود می گیرد ! زیرا قرآن راهنمای بهشت است ، هر کس آن را پیشوای خود قرار دهد به بهشت می رسد و هر کس آن را پشت سر بگذارد ، وارد دوزخ می گردد،به فرموده پیامبر(ص) : « مَنْ جَعَلَهُ أمَامَهُ قَادَهُ إلَی الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إلَی النَّارِوَ هُوَ الْدَلِیلُ یَدُلُّ عَلَی خَیْرُ سَبِیلٍ »(2) پس هر مطلبی از مطالب قرآن به مقامی از مقامهای بهشتی مرتبط است و

ص: 481


1- بحارالانوار ، ج 89 ، ص197 ، باب 23 فضل قرائت القرآن
2- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 17 ، باب فضل القرآن و اعجازه . اصول کافی ، ج 2 ، ص 598 .

تنها کسی به همه درجات بهشت راه می یابد که به همة معارف و دستورات قرآن عمل کرده باشد و رسیدن به چنین توانائیی تنها میسور انسان کامل و امام معصوم(ع) است .

5 - اسحاق بن عمار می گوید : از امام صادق(ع) س-ؤال کردم ؟ من قرآن را حفظ دارم ، آیا از حفظ قرآن بخوانم بهتر است ، یا اینکه قرآن را از رو بخوانم ؟ افضل کدام یک است ؟« عَنْ إسْحاقَ بنِ عَمَّارٍ عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ (ع) قَالَ : قُلْتُ لَهُ (ع) جُعِلْتُ فِدَاکَ إنِّی أحْفَظُ الْقُرْآنَ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی ، فَأقْرَؤُهُ عَلَی ظَهْرِ قَلْبِی أفْضَلُ أوْ أنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ ؟ قَالَ : فَقَالَ لِی بَلِ اقْرَأهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ فَهُوَ أفْضَلُ ، اَمَا عَلِمْتَ أنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَةَ »(1)

امام(ع) فرمود : از رو بخوان بهتر است ، مگر نمی دانی نظر به صفحه و خطوط قرآن عبادت است . به مضمون این روایت خواندن قرآن از رو ثواب بیشتر دارد ، و از جمله مواردی که شیطان در شکنجه و فشار قرار می گیرد هنگام خواندن قرآن از روی صفحات آن است .

6 - « عَنْ أبِی ذَرٍّ فِی حَدِیثٍ قَالِ سَمِعْتُ رِسُولَ اللهِ (ص) یقول: النَّظَرُ إلَی عَلِیِّ بْنِ أبِیطَالِبٍ عِبَادَةُ والنَّظَرُ إلَی الْوَالِدَیْنِ بِرَأفَةٍ وَ رَحْمَةٍ عِبَادَةُ وَالنَّظَرُ فِی الصَّحِیفَةُ یَعْنِی صَحِیفَةَ القُرآنِ عِبَادَةٌ وَالنَّظَرُ إلَی الْکَعْبَةِ عِبَادَةٌ »(2)

ص: 482


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 613 ، باب قرائت القرآن فی المصحف .
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص205 ، باب استحباب القرائت فی المص-حف . بحارالان-وار ، ج 38 ، ص 199 ، باب 64 .

ابوذر در روایتی از رسول الله(ص) نقل می کند ، نظ-ر کردن به چند چیز عبادت است :

( نظر به امام علی بن ابیطالب(ع) ، و ائمه( علیهم السلام ) و گوش دادن به فضائل آنان عبادت است ، در روایات آمده : مجلسی که در زمین برای مدح اهل بیت برگزار شود ، ملائکه جهت شرکت در آن مجلس مرتب بین زمین و آسمان رفت و آمد می کنند ، دسته ای که شرکت جسته اند ، می روند و دسته دیگر برای شرکت در مجلس حضور می یابند ، هنگامی که جلسه به پایان رسد ، طایفه آخر از ملائکه در برگشت ، بین راه ملائکی را که برای شرکت در مجلس مدح اهل بیت به سوی زمین می روند ، ملاقات نموده و به آنها می گویند : مجلس تمام شد ، برگردید ، آنها برنمی گردند و به حرکت خود ادامه می دهند و زمانی که به محل برگزاری مجلس مدح اهل بیت می رسند با آنکه می بینند جلسه پایان یافته ، ولی چون آثار معنوی آن باقی است ، ملائک خود را بدان آثار متبرک

ص: 483

نموده آن گاه به سمت آسمان بر می گردند .

{ نظر به پدر و مادر عبادت می باشد ، در اسلام احترام والدین به اندازه ای مهم است که اگر آن دو کافر هم باشند ، اولاد حق رفتار خشن و بداخلاقی با آنها را ندارند ، البته فرزندان در مواردی که والدین ، آنان را وادار به انجام خلاف شرع کنند ، ملزم اند که سخنان آنها را نپذیرند ولی در این صورت هم از جهت معاشرت اخلافی باید با پدر و مادر خوش رفتاری نمایند .

{ نظر به قرآن عبادت می باشد ، اگر چه شخص قرآن را نخواند ، باسواد باشد یا بی سواد ، صِرف نگاه به قرآن عبادت است و ثواب دارد .

در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده که خداوند متعال مخالفت سه چیز را برای هیچ کس جایز ندانسته است : 1- خیانت به امانت ، چه امانت گذار آدم خوب و مؤم-ن باشد یا آدم فاسق و فاجر باشد ، شخص امین بای-د به امانت آنها خیانت نورزد 2- نقض عهد جایز نیست ، انسان متعهد به عهدی که با طرف مقابل نموده ، هرکس که باشد ، باید وفا کند 3- مخالفت والدین چه خوب باشد و چه بد ، جایز نمی باشد ، » عَنْ أبی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: ثَلَاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِأحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَةً ، أدَاءُ الْأمَانَةِ إلَی

ص: 484

الْبَرِّ وَ الْفَاجرْ وَ الْوَفَاءُ بالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَالْفَاجر وَ بِرُّالْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أوْ فَاجِرَیْنِ »(1) .

{ نظر به کعبه معظمه عبادت است(2) ، لذا کسی که توفیق زیارت خانه خدا را پیدا می کند ، هنگام نماز خواندن در مسجدالحرام دو عبادت انجام می دهد : یکی اینکه نماز می خواند ، دوم آنکه وقت نماز خواندن نظر به کعبه می نماید . خداوند در کعبه 120 ثواب قرار داده ، 60 ثواب آن برای طواف کننده ، و 40 ثواب دیگر برای کسی است که در آنجا نماز می خواند 20 ثواب باقیمانده هم برای نظ-ر کننده به کعبه می باشد . بنابراین شخصی که هنگام نماز خواندن در مسجدالحرام نظر به کعبه می کند 80 ثواب را دریافت می دارد . « عن ابی عبدالله(ع) قال

ص: 485


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 162 . وسائل الشیعه ، ج 21 ، ص490 ، باب وجوب برّ الوالدین .
2- در مسجد النبی نظر به محراب رسول الله(ص) عبادت است و حکم آن همانند حکم نظر کردن به کعبه می باشد . نظر کردن به مزار امام حسین(ع) عبادت است ، واگر کسی در روز عرفه (9 ذی الحجه الحرام) به زیارت امام حسین(ع) نایل آید ، ثواب هزار حج و عمره به او پاداش عنایت می شود . و روی أن النظر الی الکعبه عباده والنظر إلی الوالدین عباده والنظر فی المصحف من غیر قرائت عباده والنظر الی وجه العالم عباده والنظر الی آل محمد(ص) عباده ، من لا یحضره الفقیه ، ج 2 ، ص 205 ، باب فضایل الحج .

امیرالمؤمنین(ع): إذَا خَرَجْتُمْ حُجَّاجًا إلَی بَیْتِ اللهِ فَأکْثِرواْ النَّ-ظَرَ إلَی بَیْتِ اللهِ فَإنَّ لِلَّهِ مِأئَةَ وَ عِشْرینَ رَحْمَةً عِنْدِ بَیْتِهِ الْحَرَام ، سِتُّونَ لِلطَّائِفِین وَ أرْبَعُونَ لِلْمُصَلِّین وَ عِشْرُونَ لِلْنَاظِرین »(1) .

7 - امام صادق(ع) در مورد اهمیت قرائت قرآن می فرماید : « مَنْ قَرَأ الْقُرآنَ فِی الْمُصْحَفِ مُتِّعَ ببَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَیْ-هِ وَ إنْ کَانَا کَافِریْنِ »(2) هر کس از رو قرآن بخواند ، نور چشم او زیاد گردیده و به برکت خواندن قرآن موجب تخفیف عذاب از پدر و مادر خود می شود هر چند که پدر و مادر او کافر باشند .

8 - انس می گوید : پیامبر(ص) به من فرمود : « یَا بُنَیَّ لَاتَغْفَلْ عَنْ قَرَائَتِ الْقُرآنِ إذَا أصْبَحْتَ وَ إذَا أمْسَیْتَ فَإنَّ الْقُرآنَ یُحْیِی القُلُوبَ الْمَیِّتَ وَ یَنْهَی عَنِ الْفَ-حْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ »(3) فرزندم ! در هیچ صبح و شام از خواندن قرآن غفلت مکن که همانا قرآن دلهای مرده را زنده می کند و انسان را از گناه باز می دارد .

9 - امام امیرالمومنین(ع) از رس-ول الله(ص) نقل می کند : « سُئِلَ أیُّ الْأعْمَالِ أفْضَلُ عِنْدَاللهِ ؟ قَالَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ: قَرَاءَ ةُ الْقُرآنِ وَ أنْتَ تَمُوتُ وَ لِسَانُکَ رَطْبٌ عَنْ ذِکْرِاللهِ تَعَالَی »(4) از رسول خدا(ص) سؤال شد ،

ص: 486


1- المحاسن ، ج 1 ، ص 69 ، ثواب النظر الی الکعبه ، حدیث 135 .
2- اصول کافی ، ج 2 ، ص 613 ، باب قرائت القرآن فی المصحف .
3- جامع الاخبار والآثار عن النبی والأئمه الاطهار ، ج 1 ، ص 292 ، باب 21 .
4- جامع الاخبار ، ص 41 .

کدام عمل نزد خدا فضیلت بیشتر دارد ؟ حضرت فرمود : قرائت قرآن ، چون زمانی که قاری قرآن بمیرد ، زبانش به ذکر خدا تر و تازه می ماند !

10- « لِقَاحُ الْإیمَانِ تَلَاوَةُ الْقُرآنْ »(1) ، تلاوت قرآن نگه دارنده( پیوند دهنده ) ایمان به خدا است .

فضیلت قرائت قرآن در منزل

» عَنْ أحْمَدِ ابْنِ مُحَمَّدٍ … عَنْ أبی عَبدِاللهِ(ع) قَالَ: قَالَ أمِیرُالْمُؤمِنینَ (ع) ألْبَیْتُ الَّذِی یُقْرَاُ فِیهِ الْقُرآنُ وَ یُذْکَرُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِیهِ تَکْثُرُ بَرَکَتُهُ وَ تَحْضُرُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ تَهْجُرُهُ الشَّیَاطِینُ وَ یُضیءُ لِأهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ الْکَوَاکِبُ لِأهْلِ الْأرْضِ ، وَ إنَّ الْبَیْتَ الَّذِی لَا یُقْرَاُ فِیهِ الْقُرآنُ وَ لَا یُذْکَرُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِیهِ ، تَقِلُّ بَرَکَتُهُ وُ تَهْجُرُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ تَحْضُرُهُ الشَّیَاطِینُ «(2)

در خانه ای که قرائت قرآن و یاد خدا شود ، برکت الهی نازل شده وملائک آسمان در آن حضور پیدا می کنند ، و شیاطین از آن خانه دوری نموده ، فراری می شوند ، در آن خانه قاری قرآن همانند ستاره نورانی می درخشد به گونه ای که اهل آسمان آن نور درخشان( خواننده قرآن ) را می بینند ، همچنان که اهل زمین ستاره های نورانی آسمان را مشاهده می کنند خداوند به حق محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین

ص: 487


1- غررالحکم و دررالکلم ، ص 112 ، حدیث 1992 .
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 199 ، باب استحباب قرائت القرآن .

، خانة ما و به خصوص خانة دل ما را به نور قرآن روشن نماید .

به عکس در هر خانه ای که قرآن خوانده نشود و در آن یاد و ذکر خدا نباشد ، آن خانه جایگاه شیطان است که در آن ملائک آسمان نازل نشده و خیر و برکت از آن خانه گرفته می شود .

پیامبر(ص) هم در فضیلت تلاوت قرآن در خانه فرمود : « نَوِّروُا بُیُوتِکُمْ بتِلَاوَةِ الْقُرآنِ وَ لَا تَتَّخِذُوهَا قُبُورًا کَمَا فَعَلَتِ الْیَهُودِ وَالنَّصَارَی »(1) خانه هایتان را به تلاوت قرآن نورانی کنید ، و همانند یهود و نصاری منزلهایتان را از قرآن و ذکر خدا خالی نگذارید .

در روایتی دیگر از امام صادق(ع) ثواب قرائت یک حرف از قرآن چنین ذکر شده است : « مَنْ قَرَأَهُ (قرآن) فِی غَیْرِ صَلَاتِهِ کَتَبَ اللهُ لَهُ بکُلِّ حَرْفٍ عَشْرَ حَسَنَاتٍ »(2) هر کس یک حرف از کلام الله را بخواند ، یعنی یک «الف» یا یک «وا» از قرآن بر زبان جاری کند ، خداوند برای خواندن هر حرفی

از قرآن به آن کس ده حسنه عطا می کند .

نگهداری قرآن در خانه همانند قرائت آن در منزل دارای ثواب بوده و

ص: 488


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 610 ، باب البیوت یقرأ فیها القرآن .
2- اصول کافی ، ج 2 ، ص 611 ، باب ثواب قرائت القرآن .

مستحب است ، زیرا وجود قرآن در خانة هر کس موجب دوری شیطان از آن خانه می شود ، البته تنها نگهداری قرآن کفایت نمی کند و نگهدارندة قرآن باید آن را بخواند و به احکام و دستورات آن عمل کند تا در قیامت قرآن از او شکایت نکند ، و مبادا این قرآن که در قیامت شفیع و وس-یله نجات ما است ، در آن روز بر علیه ما شکایت کند ، چرا که به بیان روایات در روز قی-امت سه چیز بر علیه مردم شاکی می باشند : 1- مسجدی که در آن مردم و همسایگانش نماز نخوانند 2- عالمی که در میان جاهلان باشد و مردم قدر و احترام او را ندانند 3- قرآنی که خوانده نشود و به احکام آن عمل نگردد . « ... عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ(ع) قَالَ: ثَلَاثَةً یَشْکُونَ إلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْجِدٌ خَرَابٌ لَا یُصَلِّی فِیهِ أهْلُهُ وَ عَالِمٌ بَیْنَ جُهَّالٍ وَ مُصْحَفٌ مٌعَلَّقٌ قَدْ وَقَعَ عَلَیْهِ الغُبَارُ لَا یَقْرَاُ فِیهِ »(1) .

ویژگیهای سرزمین مکه

مکه معظمه حرم امن الهی و پناهگاه عموم بشر است ، خداوند متعال برای این سرزمین ویژگیهای خاصی بر شمرده که به چند نمونة آن اشاره می شود :

ص: 489


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 613 ، باب قرائت القرآن فی المصحف

1- زمانی که خداوند زمین را می آفرید ، گسترش آن را از نقطه مکه آغاز نمود ، لذا در تعبیرات اسلامی از روز 25 ذی القعده تعبیر به روز دحو الارض می شود ، یعنی روزی که زمین از نقطه مرکزی خود( مکه معظمه ) تحول و گسترش به اطراف جهان پیدا کرد و زمین امروزی شد .

2- سرزمین مکه را به لحاظ آنکه مرجع و مرکز بسط باقی سرزمینها است ، ام القری می نامند ، و وجه تسمیه دیگر آن به ام القری این است که کعبه اولین خانه بنا شده در کره زمین است که قبل از دو هزار سال پیش از خلقت آدم محل طواف ملائکه واقع گردید و پس از آن هم جبرئیل کعبه را محل طواف آدم معین نمود ، لذا سرزمین مکه به لحاظی که اولین خانه توحید و بیت عتیق است ، ام القری نامیده شد : ( إنَّ أوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَ هُدًی لِّلْعَالَمِینَ * فِیهِ آیَاتُ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ اِبْرَاهِیمَ … )(1).

3- خداوند سبحان سرزمین مکه را پایگاه توحید و حرم امن الهی برای عموم بشر ، حیوانات و گیاهان قرار داده که مقدار حرم الهی 16 فرسخ در 16 فرسخ می باشد . خانه توحید( کعبه ) ، خانه عمومی برای همة مردم است و اختصاص به کسی دون کسی ، و به قومی دون قومی ندارد ، در

ص: 490


1- سوره آل عمران ( آیات 97 - 96 )

این خانه نه تنها مردم و حجاج محترمند ، بلکه حیوانات و گیاهان نیز محترم می باشند . کسی حق اذیت و آزار حیوانات و نابودی گیاهان را ندارد ، حتی اگر شخصی در خارج حرم جنایت و قتل انجام دهد ، و به حرم پناهنده شود ، از نظر اسلام در امان است و هیچ کس حق دستگیری او را ندارد . بله تنها می توان قاتل را از جهت آب و غذا در مضیقه قرار داد تا او خود به خود از حرم خارج شود ، و آن گاه که از حرم خارج گردید ، می توان او را دستگیر و مجازات کرد . حال با وجود این همه عظمت و حرمت برای حرم الهی ، آیا بشر امروز واقعیت ارزش تکوینی و تشریعی مکه را می داند ؟ یا به عکس هر روز حرمت آن را شکسته و در حرم ، همانند یزید و یزیدیان معصیت انجام می دهد .

خداوند تبارک و تعالی با تمام حرمتهایی که برای سرزمین مکه قائل شده ، اما سرزمینی را بالاتر از سرزمین مکه آفریده که اگر آن سرزمین نمی بود ، خداوند مکه را نمی آفرید ، و آن سرزمین کربلا است که

ص: 491

24 هزار سال قبل از آفرینش مکه خلق شده است . فضیلت مکه معظمه به حسب بیان روایات با آن همه قداست و احترامی که دارد نسبت به فضیلت سرزمین کربلا همانند قطره در مقابل دریاست ، « مُحَمَّدُ ابْنُ الْحَسَنِ بِإسْنَادِهِ … عَنْ أبِی جَعْفَرِ (ع) قَالَ: خَلَقَ اللهُ کَرْبَلَاءَ قَبْلَ أنْ یَخْلُقَ الْکَعْبَةَ بَأرْبَعَةٍ وَ عَشْرِینَ ألْفَ عَامٍ وَ قَدَّسَهَا وَ بَارَکَ عَلَیْهَا ، فَمَا زَالَتْ قَبْلَ أنْ یَخْلُقَ اللهُ الْخَلْقَ مُقَدَّسَةً مُبَارَکَةً وَ لَا تَزَالُ کَذَالِکَ وَ جَعَلَهَا اللهُ أفْضَلَ الْأرْضِ فِی الْجَنَّةِ »(1) .

زمین کربلا خصوصیاتی دارد که در سرزمینهای متبرکه دیگر آن خصوصیات وجود ندارد ، از جمله اینکه کنار مرقد مطهر امام حسین(ع) محل استجابت دعا است ، تربت مزار آن حضرت وسیلة شفاء امراض و دردهای بیماران می باشد و هر آن کس که در کربلا دفن گردد ، دچار عذاب قبر نمی شود ، و…

4- ( جَعَلَ اللهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِّلنَّاسِ … )(2) خداوند مکه را بیت مکرم امن ، جایگاه قیام ناس و قبله جهانیان قرار داده است . خداوند متعال در آسمان چهارم بیت المعمور را محل عبادت و طواف ملائکه ، و در زمین کع-به را محل طواف انسان قرار داده و همانا کعبه در مقابل

ص: 492


1- وسائل الشیعه ، ج 14 ، ص 516 ، باب استحباب تبرک به کربلا
2- سوره مائده ( آیه 97 )

بیت المعمور و بیت المعمور در مقابل عرش می باشد .

5- ثواب عبادت در سرزمین مکه و مسجدالحرام از ثواب عبادت در مکانهای دیگر بیشتر است ، کسی که یک نماز در مسجدالحرام بخواند ، این یک نماز او مساوی با صد هزار نماز خواندن در جای دیگر است .

6- اولین کسانی که قبل از حضرت آدم مکه را طواف کرده اند ، ملائکه و جبرئیل می باشند . هنگامی که آدم ابوالبشر بر زمین فرود آمد ، سرزمین مکه را بعد از دویست سال پیدا کرد ، و جبرئیل مناسک حج و طواف کعبه را به آن حضرت آموزش داد ، بدین شکل که خطی اطراف کعبه کشید و به همان کیفیت استداره ای خط جبرئیل ، حضرت آدم مأمور بِه طواف شد . بعد از آدم همة انبیاء سلف ، نوح ، شیث ، ابراهیم ، اسماعیل و … اعمال حج را انجام دادند و تا قیامت در این پایگاه توحید ( مکه )مناسک حج توسط انسان های مؤمن و موحد به انجام خواهد رسید .

7- مناسک حج از فرایض بسیار مهم دین اسلام می باشد ، و از نگاه عظمت

ص: 493

ظاهری و اسرار عرفانی ، حج جایگاه والایی دارد که جز خدا کس دیگر عظمت آن را نمی داند . شخصی متمکن قصد انجام حج داشت ، ولی موفق نشد ، نزد پیامبر(ص) آمد ، عرض کرد : یا رسول الله اکنون که توفیق حج پیدا نکردم ، چگونه پولم را در راه خدا انفاق کنم ؟ پیامبر(ص) به کوه ابوقبیس که در کنار کعبه است ، اشاره نموده ، فرمود : اگر به مقدار این کوه ، طلا در راه خدا انفاق کنی ، ثواب حج را نمی توانی به دست آوری .

زراره از فقیهان و شاگردان ممتاز امام صادق(ع) می گوید : در خلال چهل سال مسائل حج را از امام صادق(ع) سؤال می کردم و هر بار از زبان مبارک امام(ع) برایم مسائل تازه ای روشن می شد ، روزی به تعجب از امام(ع) سؤال کردم که مدت چهل سال است در مورد حج هر روز از شما مسائل تازه ای می شنوم ! این چه حکمتی است که آن را در نمی یابم ؟

امام(ع) فرمود : زراره ! این خانه ای که دو هزار سال قبل از خلقت آدم ملائک آن را طواف می کرده است ، آیا در مدت چهل سال مسائلش تمام می شود ؟!

« عن محمد بن مسلم قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول:(1) لقد خلق الله فی

ص: 494


1- بحارالانوار ، ج 3 ، ص 389 . تفسیر عیاشی ، ج 2 ، ص 255 . این روایت در تفسیر صافی ، ج 4 و تفسیر برهان ، ج 4 هم ذیل توضیح آیه«یوم تبدل الارض غیرالارض» ذکر شده است .

الأرض منذ خلقها سبعة عالمین لیس هم من ولد آدم ، خلقهم من أدیم الأرض فأسکنوها واحدا بعد واحد مع عالمه ، ثم خلق الله آدم أبا هذا البشر و خلق ذریته منه ، و لا والله ما خلت الجنة من أرواح المؤمنین منذ خلقها الله ، و لا خلت النار من أرواح الکافرین منذ خلقها الله لعلّکم ترون انه إذا کان یوم القیامة و صیر الله أبدان أهل الجنة مع أرواحهم فی الجنة ، و صیر أبدان أهل النار مع أرواحهم فی النار ، إن الله تبارک و تعالی لا یعبد فی بلاده و لا یخلق خلقا یعبدونه و یوحدونه( بلی والله لیخلقن خلقا من غیر فحولة و لا إناث یعبدونه و یوحدونه ) و یعظمونه و یخلق لهم أرضاً تحملهم و سماء تظلهم ألیس الله یقول: ( یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأرْضُ غَیْرَالْأرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ ... )(1) و قال الله: ( أفَعَیینَا بالْخَلْقِ الْأوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدِ )(2) .

به مضمون این روایت امام باقر(ع) خداوند متعال قبل از این عالم هفت عالم دیگر آفریده است که ساکنان آن از فرزندان حضرت آدم نبوده اند، بلکه خداوند آن مخلوقات را بدون توالد و تناسل خلق کرده ، و تا مدتی که عمرشان مقرر بوده زندگی می کرده اند و پس از آن هم خود آنها و هم عالم محل زندگی اشان منقرض می شده است .

پس از آن هفت عالم خداوند این عالم فعلی را که عالم هشتم است ، آفرید و حضرت آدم را خلق نمود که بشر کنونی امروز از نسل همین آدم ابوالبشر می باشد ، و دو هزار سال قبل از خلقت آدم ، کعبه مطاف ملائکه

ص: 495


1- سوره ابراهیم ( آیه 48 )
2- سوره ق ( آیه 15 )

بوده است .

8 - کسانی که به هر دلیلی وارد مکه می شوند ، چه برای اداء مناسک حج و چه برای کارهای دیگر ، غیر از آنان که عذر شرعی دارند ، حق ندارند بدون احرام بستن از مواقیت شش گانه و یا از محاذی آنها داخل مکه شوند و اگر بدون این آداب شرعی وارد مکه شوند ، معصیت انجام داده و در بعضی صور علاوه بر معصیت ، کسی که بدون احرام داخل مکه شده باید کفاره بدهد .

9- قرآن در سرزمین مکه بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد و اولین آغاز نزول تدریجی قرآن با سوره علق در شمال مکه در غار کوه حرا در 27 ماه مبارک رجب رخ داد ، در این روز خداوند با فرستادن آیه های سوره علق حضرت محمد(ص) را به رسالت مبعوث نمود و به آن حضرت فرمود : بخوان … ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * إقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ * کَلَّآ إنَّ الْإنْسَانَ لَیَطْغَی * أَن رَّءَ اهُ اسْتَغْنَی… )(1) .

10- خداوند سرزمین مکه را زادگاه نبوت و رسالت و زادگاه ولایت و امامت قرار داد ، یعنی پیامبر اسلام(ص) در سرزمین مکه متولد گردید و امام

ص: 496


1- سوره علق

علی(ع) ولیّ خدا نیز در مکه و خانة کعبه متولد شد و این خود از رموز بسیار مهم جهان خلقت و رمز فضیلتی است که جز برای امام علی(ع) برای هیچ کس دیگر دیده نشده و نخواهد شد .

11- اولین مرتبه ای که امام زمان(عج) ظاهر می شود در مکه کنار کعبه می باشد ، در آن هنگام مهدی موعود بین رکن( حجرالاسود ) و مقام ابراهیم

به دیوار کعبه تکیه زده ، می فرماید : ( بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إن کُنْتُم مُّؤْمِنینَ )(1) سپس آن ذخیره نجات الهی از مکه رهسپار سرزمین نجف اشرف می شود و از آن مکان مقدس احکام اله-ی و عدالت اجتماعی را در سرتاسر جهان حاکم می سازد ، انشاءالله .

فضیلت قرائت قرآن در مکه

کسی که وارد مکه معظمه می شود ، مستحب است در آن مکان مقدس یک ختم قرآن نماید ، و همچنین مستحب است در مدینه نیز یک ختم قرآن انجام دهد ، « عَنْ أبِی حَمْزَةُ الثُّمَالِیُّ ، عَنْ أبِی جَعْفَرٍ (ع ) قَالَ : مَنْ خًتًمً الْقُرآنَ بِمَکَّةَ مِنْ جُمُعَةٍ إلَی جُمُعَةٍ أوْ أقَلَّ مِنْ ذَالِکَ أوْ أکْثَرَ وَ خَتَمَهُ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ کُتِبَ لَهُ مِنَ الْأجْرِ وَ الْحَسَنَاتِ مِنْ أوَّلِ جُمُعَةٍ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا إلَی آخِرِ جُمُعَةٍ تَکُونُ فِیهَا ، وَ إنْ خَتَمَهُ فِی سَائِرِ الْأیَّامِ فَکَذَالِکَ »(2)

ابوحمزه ثمالی از امام صادق(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود : هر کس در

ص: 497


1- سوره هود ( آیه 86 )
2- اصول کافی ، ج2 ، ص 612 ، باب ثواب قرائة القرآن .

مکه روز جمعه شروع به خواندن قرآن کند و آن را تا جمعه دیگر ختم نموده ، و یا در غیر جمعه ختم کند ، خداوند متعال به اندازة عمردنیا و جمعه(1) اولی که خلق شده تا آخرین جمعه ای که بعد از آن قیامت

می شود ، برای قاری قرآن ثواب می دهد !

« قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(ع): تَسْبیحَةٌ بِمَکَّةَ أفْضَلُ مِنْ خَرَاجِ الْعِرَاقَیْنِ(2) یُنْفَقُ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ قَالَ مَنْ خَتَمَ الْقُرآنَ بِمَکَّةَ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَرَی رَسُولَ اللهِ (ص) وَ یَرَی مَنْزِلَهُ فِی الْجَنَّةِ »(3) امام سجاد(ع) فرمود : ذکر یک تسبیح و ذکر خدا در مکه افضل از خراج( مالیات ) عراقین است که در راه خدا انفاق شود ، و همچنین از فرمایشات آن حضرت است که هر کس یک ختم قرآن در مکه انجام دهد ، نمی میرد مگر اینکه پیامبر(ص) و جایگاه خود را در بهشت ببیند .

قرآن به جهت آن کلام الله است ، فضایل ذاتی بسیار دارد ، خواندن آن هم فضیلت استثنایی دارد ، به ویژه اگر در خواندن قرآن خصوصیات بعضی مکانها و زمانها مد نظر قرار گیرد ، همانند مکه معظمه و ماه مبارک رمضان که در این قبیل مکان و زمان مبارک ، خواندن

ص: 498


1- در بیان روایات آفرینش روز جمعه در عالم ذر ، و عالم اخذ میثاق قبل از خلقت دنیا بوده است .
2- عراقین: تثنیه عراق در حالت نصبی و جری ، شامل: 1- عراق عرب و عراق عجم 2- کوفه و بصره ، فرهنگ فارسی معین ، ج 5 ، ص 1168 .
3- التهذیب ، ج 5 ، ص 468 ، باب من الزیادات فی فقه الحج .

قرآن موجب ثواب مضاعف می شود به گونه ای که ثواب یک ختم قرآن در مکه برابر با ثواب خواندن قرآن از اول عمر دنیا تا آخر آن است ، خواندن یک آیه قرآن درماه مبارک رمضان ثواب یک ختم قرآن دارد(1) و اگر کسی یک قرآن درماه رمضان ختم نماید ، به تعداد آیات قرآن ( 6636 ) ختم قرآن کرده است ! و از همین جهت در روایات سفارش اکید می شود که در ماه رمضان هر سه روز یک ختم قرآن نماید ، « عَنْ عَلِی إبْنِ حَمْزَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أبی عَبْدِاللهِ(ع) فَقَالَ لَهُ أبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ أقرَاُ الْقُرآنَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ فِی لَیْلَةٍ؟ فَقَالَ(ع): لَا ، قَالَ فَفِی لَیْلَتَیْنِ؟ قَالَ(ع): لَا ، قَالَ: فَفِی ثَلَاثٍ؟ قَالَ(ع): هَا «(2) .

( …فَاقْرَءُ واْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ… )(3)،( أوْزِدْ عَلَیْهِ وَ رَتَّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا )(4) ( و لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ )(5) .

ص: 499


1- عَنْ أبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّضَا (ع) قَالَ : … مَنْ قَرَأ فِی شَهْرِ رَمِضَان آَیَهً مِنْ کِ-تَابَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ کَانَ کَمَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فِی غَیْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ ، فضائل الأشهر الثلاثه ، ص 97 ، حدیث 82 .
2- اصول کافی ، ج2 ، ص 617 ، فی کم یقرا القرآن و یختم
3- سوره مزمل ( آیه 20 )
4- سوره مزمل ( آیه 4 )
5- سوره قمر آیه ( آیه 40 )

ص: 500

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

( إنَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ )

( وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إلَّا خَسَارًا )(1) ، همان گونه که مجموع قرآن

ص: 501


1- سوره اسراء ( آیه 82 )

معجزه و دارای آثار و فضایل ظاهری و معنوی است ، هر کدام از سوره و آیه های آن نیز دارای فضیلت و آثار خاص می باشد که اجمالاً فضایل و آثار سوره های یس ، قدر و فاتحه الکتاب بیان می شود :

فضیلت سوره یس

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * یس * وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ * لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَّآ اُنْذِرَ آبَآؤُهُمْ فَهُ-مْ غَافِلُونَ … )(1) .

1- امام صادق(ع) فرمود : « وَ اُعْطِیَتْ هَذِهِ الْاُمَّةُ ثَلَاثَ سُوَرٍ لَمْ یُعْطَهَا أحَدٌمِنَ الْاُمَمٍ ، یس وَ تَبَارَکَ الْمُلْکُ وَ قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ ، فَمَنْ جَمَعَ بَیْنَ هَذِهِ الثَّلَاثِ فَقَدْ جَمَعَ أفْضَلَ مَا أعْطِیَتْ هَذِهِ الْاُمَّةُ ، فَقِیلَ کَیْفَ یَجْمَعٌ بَیْنَ هَذِهِ الثَلَاثِ ؟ »(2) خداوند سه سوره به امت اسلام عطا نموده که به احدی از امم گذشته آنها را نداده است ، آن سه سوره ، یس ، ملک و توحید است که هرکس بین این سه جمع کند ، گویا جمع نموده بین افضل ترین چیزهایی که به امت اسلام داده شده است .

از امام صادق(ع) سؤال شد ، چگونه جمع بین این سه چیز می شود ؟ حضرت فرمود : « یُصَلِّی کُلَّ لَیْلَةٍ مِنْ لَیَالِی الْبِیضِ مِنْ هَذِهِ الثَّلَاثَةِ أشْهُرِ( رجب شعبان ، رمضان ) فِی اللَّیْلَةِ]الْثَالِثَةَ عَشْرَة[ ، رَکْعَتَیْنِ یَقْرَاُ فِی کٌلَّ رَکْعَةٍ فَاتِحَةَ الْکِتَاِب وَ هَذِه الثَّلَاثَ سُوَرٍ( یس ، ملک ، توحید ) ، وَ فِی لَیْلَةِ

ص: 502


1- سوره یس
2- وسائل الشیعه ، ج 8 ، ص 24 ، باب استحباب صلاه

الرَّابعَةَ عَشْرَ ةَ ، أرْبَعَ رَکَعَاتٍ یَقْرَاُ فِی کُلَّ رَکْعَةٍ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ هَذِهِ الثَّلَاثِ سور وَ فِی اللَّیْلَةِ الْخَامِسَة عَشْرَةَ ، سِتَّ رَکَعَاتٍ یَقْرَاُ فِی کُلَّ رَکْعَةٍ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ هَذِهِ الثّلَاثَ سُوَرٍ ، فَیَحُوزُ(یجمع) فَضْلَ هَذِهِ الْأشْهُرِ الثَّلَاثَةِ وَ یَغْفَرُ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ سِوَی الشِّرْکِ «(1) جمع این سه به آن است که هر کس در شبهای ایام البیض ماه رجب ، شعبان و رمضان ، توفیق خواندن 6 رکعت نماز را به کیفیتی که در روایت بیان شده ، پیدا نماید ، خداوند به جز شرک همة گناهان او را می بخشد .

2- در جامع الاخبار از پیامبر(ص) روایت شده : در قرآن سوره ای است.

که نام آن عزیز است و صاحبش را در قیامت شفاعت می کند ، وَ هِیَ سُوَرَةُ یس ، آگاه باشید آن سوره یس است .(2)

3- « عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ(ع): عَلِّمُوا أوْلَادَکُمْ یَاسِینَ فَإنَّهَا رَیْحَانَةُ الْقُ-رآنْ »(3) سورة یس را به فرزندانتان آموزش دهید که همانا یس گل خوشبوی قرآن است .

قلب قرآن

1- ابوداود ونسائی از پیامبر(ص) نقل کرده اند : « إنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) قَالَ: یس قَلْبُ القُرْآنِ لَا یَقْرَاُهَا عَبْدٌ یُرِیدُ اللهَ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ إلَا غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ فَأقْرأوهَا عَلَی مَوْتَاکُمْ »(4) ، سوره یس قلب قرآن است ، هر کس آن را با نیت پاک الهی بخواند ، خداوند گناهان گذشته او را می بخشد ،

ص: 503


1- وسائل الشیعه ، ج 8 ، ص 24 ، باب استحباب صلاه
2- جامع الأخبار ، ص 46 ، الفصل الثانی والعشرون .
3- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 291 ، باب فضایل سوره یس ، حدیث 5 .
4- الدرّ المنثور ، ج 5 ، ص 256 .

پس بخوانید سوره یس را برای مردگانتان که همانا موجب آمرزش آنها می شود.

2- در جامع الاخبار و مستدرک الوسایل از انس بن مالک نق-ل شده که پیامبر اسلام(ص) فرمود : « إنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ قَلْبًا وَ قَلْبُ الْقُرآنِ یس »(1) برای هر چیز قلب و مرکزی می باشد ، محور و قلب قرآن سوره یس است .

3- « مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی ثَوَابِ الْأعْمَالِ عَنْ مُحَمَدِ بْنِ مُوسَی …عَنْ أبی بَصِیرٍ عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ(ع) قَالَ: إنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ قَلْبًا وَ إنَّ قَلْبَ الْقُرآنِ یس… «(2).

4- » عَنِ الصَّادِقِ(ع): أنَّ لِکُلِّ شَیءٍ قَلْبًا وَ قَلْبُ الْقُرآنِ یس فَمَنْ قَرَأهَا فِی نَهَارِهِ کَانَ مِنَ الْمَحْفُوظِینَ وَ الْمَرْزُوقِینَ حَتَّی یَمْسِی ، الخبر »(3) سوره یس قلب قرآن است ، و هر کس در روز آن را بخواند ، از محفوظین و روزی دهنده شدگان است .

5- در مصباح کفعمی ، از پیامبر(ص) نقل شده : که اسم سوره یس در تورات «المعمّه» است ، « وَ عَنْهُ(ص) أنَّهَ-ا(یس) تُدْعَی فِی التَّوْرَاةِ الْمُعِمَّةَ أیْ تَعُمُّ صَاحِبَهَا خَیْرَ الدَّارَیْنِ وَ تَدْفَعُ عَنْهُ بَلْوَی الدُّنْیَا وَ عَذَابَ الْآخِرَة الخبر »(4) .

6- « وَ عَنْ أبِی بَکْرٍ عَنِ النَّبِی(ص) أنَّهُ قَالَ سُورَةُ یس تُدْعَی فِی التَّورَاةِ المُعِمَّةُ ، قِیلَ و مَا الْمُعِمَّةُ؟ قَالَ(ص): تَعُمُّ صَاحِبَهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ ، وَ تُکَابدُ

ص: 504


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 323 . جامع الأخبار ، ص 47 .
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 274 ، باب استحباب الاکثار من قرائت سوره یس .
3- مصباح الکفعمی ، ص 443 .
4- مصباح الکفعمی ، ص 444 ، الفصل التاسع والثلاثون .

عَنهُ بَلْوَی الدُّنیَا وَ تَدْفَعُ عَنْهُ أهَاویلَ الْآخِرَةِ وَ تُدْعَی الْمُدَافِعَةَ الْقَاضِیَةَ ، تَدْفَعُ عَنْ صَاحِبِهَا کُلَّ شَرٍّ وَ تَقْضِی لَهُ کُلَّ حَاجَةٍ »(1) ، المعمه یعنی خیر دنیا و آخرت که خوانندة سوره یس را شامل می شود و از او دفع بلایای دنیا و آخرت می کند .

آثار قرائت سوره یس

1- « وَ مَنْ قَرَأَهَا عَدَلَتْ لَهُ عِشْرینَ حَجَّةً وَ مَنْ سَمِعَهَا عَدَلَتْ لَهُ ألْفَ دِینَارٍ فِی سَبیلِ اللهِ وَ مَنْ کَتَبَهَا ثُمَّ شَرِبَهَا أدَخَلَتْ جَوْفَهُ ألْفَ دَوَاءٍ وَ ألْفَ نُورٍ وَ ألْفَ یَقِینٍ وَ ألْفَ بَرَکَةٍ وَ ألْفَ رَحْمَةٍ وَ نَزَعَتْ عَنْهُ کُلَّ دَاءٍ وَ غِلٍّ »(2) هر کس سوره یس را بخواند ، معادل ثواب 20 حج به او عنایت می شود ، و هر کس آیات آن را بشنود ، پاداش او مساوی با انفاق هزار دینار طلا در راه خداست ، و هر کس یس را در لوح و کاغذی بنویسد ، سپس بشوید و بیاشامد ، در جوف او هزار دوا ، هزار نور ، هزار یقین ، هزار برکت و هزار رحمت داخل می شود ، و هر درد و مرضی از او زایل می گردد .

2- شیخ طبرسی در مجمع البیان از ابی بن کعب روایت می کند : هر کس

ص: 505


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 322 ، باب استحباب الاکثار من قرائت سوره یس .
2- بحارالانوار ، ج89 ، ص291 ، باب 57 فضائل سوره یس .

سوره یس را بخواند ، خداوند ثواب 12 مرتبه ختم قرآن را برایش می دهد ، و هر کس سوره یس را نزد مریض بخواند ، به عدد هر حرف آن دو فرشته برای مریض طلب استغفار می کنند و اگر بمیرد در تشییع جنازه او حاضر و بر بدن او نماز می گزارند ، و هر مریضی که این سوره نزدش خوانده شود ، خازنی از بهشت همراه شربت بهشتی نزد او می آید و او با نوشیدن آن شربت ، سیراب می میرد ، و سیراب داخل بهشت می شود ، و سیراب مبعوث می گردد .(1)

3- محدث قمی در حاشیه مفاتیح الجنان در فضیلت سوره یس می نویسد : از حضرت رسول(ص) منقول است که هر کس وارد قبرستان شود و سوره یس را بخواند ، خداوند عذاب اهل قبور را تخفیف می دهد و به عدد ایشان( اموات ) برای قاری سوره یس حسنه عطا می کند .(2)

4- امام صادق(ع) می فرماید : هر کس در شب سوره یس را بخواند ، خداوند متعال هزار فرشته را موظف می دارد که او را از شرّ شیاطین حفظ نمایند ، و

ص: 506


1- مستدرک الوسائل ، ج4 ، ص 322 ، باب الاکثار من قرائت سوره یس .
2- مفاتیح الجنان ، ص 4 ، حاشیه سوره یس ، در فضیلت سوره یس .

اگر در آن شب و روز بمیرد وارد بهشت می شود .(1)

5- در درّالمنثور از انس روایت شده که رسول الله(ص) فرمود : « مَنْ دَاوَمَ عَلَی قَرَاءَ ةَ یس کُلَّ لَیْلَةٍ ثُمَّ مَاتَ ، مَاتَ شَ-هِیدًا »(2) هر کس در هر شب بر خواندن سوره یس مداومت کند و سپس بمیرد ، همانند آن است که شهید از دنیا رفته است .

6- خطیب بغدادی از امام علی(ع) و آن امام هم از پیامبر(ص) نقل می کند : « مَنْ سَمِعَ سُورَةَ یس عَدَلَتْ لَهُ عِشْرِینَ دِینَارًا فِی سَبِیل اللهِ وَ مَنْ قَرَأهَا عَدَلَتْ لَهُ عِشْ-رِینَ حَجَّةً »(3) هر کس سوره یس را بشنود ، برابر با 20 دینار صدقه در راه خدا به او پاداش داده می شود و هر کس سوره یس را بخواند دارای 20 حج ثواب است .

به حسب این روایت نه تنها خواندن سوره ها و آیات قرآن ثواب دارد بلکه شنیدن آیات آن هم دارای ثواب می باشد ، و شاید بر اساس همین خصوصیاتی که در قرآن است ، خداوند

ص: 507


1- فقه الرضا ، ص 342 ، باب الأدویه الجامعه بالقرآن .
2- الدرّ المنثور ، ج 5 ، ص 256 .
3- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 291 ، باب 57 ، فضائل سوره یس و فیه فضائل .

متعال فرموده : ( وَ إذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَ أنْصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ )(1) هنگامی که قرائت قرآن شود بدان گوش فرا دهید و سکوت کنید ، باشد که مورد لطف و رحمت پروردگار قرار گیرید .

7- رسول خدا(ص) فرمود : هر کس یس را بخواند ، گناهانش بخشیده می شود ، و اگر آن را به جهت خوف از کمی غذایش بخواند ، خداوند به روزی او برکت می دهد ، و اگر یس را نزد میت بخواند ، حساب برزخ و قیامت میّت آسان می شود ، و اگر ولادت زنی مشکل شود ، خواندن یس نزد آن زن زایمان او را آسان می کند .(2)

8 - از امام صادق(ع) روایت شده : کسی که سوره یس را بخواند و در همان روز بمیرد ، خداوند او را وارد بهشت می کند ، به علاوه سی هزار ملک هنگام غسل او حاضر شده و او را تا نزد قبرش تشییع می کنند ، و از درگاه خداوند برای وی طلب آمرزش می نمایند ، و آن گاه که میّت را داخل قبر کنند ، آن سی هزار ملک در میان قبر او به عبادت پرداخته ،

ص: 508


1- سوره اعراف ( آیه 204 )
2- الدرّ المنثور ، ج 5 ، ص 257 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 292 ، باب 57 فضایل سوره یس .

ثواب عبادت خود را برای او هدیه می فرستند ، و پس از آن است که قبر میّت وسعت یافته از فشار قبر رهایی می یابد .(1)

7 - از ابن عباس و او از پیامبر(ص) نقل می کند : « مَنْ قَرَأَ یس وَالصَّآفَاتِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ ثُمَّ سَأَلَ الله أعْطَاهُ سُؤُلَهُ »(2) هر کس در روز جمعه سوره یس و صافّات را بخواند ، خداوند متعال حاجتش را برآورده می سازد .

8- در روایتی دیگر ، امام علی(ع) می فرماید : « مَنْ ضَلَّتْ لَهُ ضَالَّةً فَلْیَقْرَأَ سًورة یس »(3) هر کس گمشده ای دارد برای یافتن آن سوره یس را بخواند .

9- در نوادر راوندی از امام علی(ع) نقل شده : « مَنْ أرَادَ مِنْکُمُ التَّزْوِیجَ فَلْیُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ وَلْیَقْرَأْ بفَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ سُورِة یس ، فَإذَا فَرَغَ مِنَ الصَّلَاةِ فَلْیَحْمَدِ اللهَ عَزَّوَجَل وَلْیُثْنِ عَلَیْهِ »(4)

کسی که ارادة ازدواج دارد ، دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت آن نماز سوره فاتحه و یس قرائت کند ، و پس از پایان نماز حمد و ثنای الهی را نموده ، این دعا را بخواند : أللَّهُمَّ ارْزُقْنِی زَوْجَةً ، وَدُودًا ، وَلُودًا ، شَکُورًا ، قَنُوعًا ، غَیُورًا ، إنْ أحْسَنْتُ(زوجه) ، شَکَرَتْ وَ إنْ أسَاءَتْ(زوجه) غَفَرَتْ ، وَ إنْ ذَکَرْتُ اللهَ تَعَالَی(آن زوجه) أعَانَتْ ، وَ إنْ نَسِیتُ ذَکَّرَتْ(زوجه) وَ إنْ خَرَجْتُ

ص: 509


1- دعوات راوندی ، ص 181 ، فصل فی التداوی تربته مولانا و سیدنا .
2- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 296 ، باب 57 فضایل سوره یس و فیه فضایل .
3- مصباح الکفعمی ، ص 182 ، و اما الأدعیه الضاله والآبق
4- نوادر راوندی ، ص 48 . مستدرک الوسائل ، ج 6 ، ص 325 .

(زوج) مِنْ عِنْدِهَا حَفِظَتْ (زوجه) وَ إنْ دَخَلْتُ عَلَیْهَا سَرَّتُنِی وَ إنْ أمَرْتُهَا أطَاعَتْنِی وَ إنْ أقْسَمْتُ عَلَیْهَا أبَرَّتْ قَسَمِی وَ إنْ غَضِبَتْ عَلَیْهَا أرْضَتْنِی یَا ذَالْجَلَالِ وَالْإکْرَامِ هَب لِّی ذَلِکَ فإَنَّمَا أسْئَلُکَ وَلَا أجِدُ إلّا مَا مَنَنْتَ وَ أعْطَیْتَ ، قَالَ مَنْ فَعَلَ ذَالِکَ أعْطَاهُ اللهُ مَا سَألَ الْخَبَرَ .(1)

کسی که خالصانه توفیق انجام این نماز حاجت و دعا را پیدا کند ، خداوند خواسته او را به اجابت می رساند .

10- جابر جعفی از امام باقر(ع) نقل می کند : هر کس در عمرش یک بار با نیت خالص و آداب صحیح سوره یس را بخواند ، خداوند به تعداد هر یک از کل مخلوقاتی که در آسمان و زمین و در دنیا و آخرت آفریده برای او هزاران هزار حسنه می دهد ! و به همین مقدار از کل مخلوقات زمین آسمان ، دنیا و آخرت ، سیئه و گناه از او محو شده ، و در دنیا دچار فقر ، مرض ، جنون ، جذام و وسوسة شی-طان نمی گردد ، و همچنین خداوند سکرات موت و احوال قبر و قیامت را برای او آسان نموده ، به ملائک زمین و آسمان می فرماید : من از این بنده ام راضی شدم ، شما هم برای او طلب استغفار نمائید : قَدْ رَضِیتُ عَنْ فُلَانٍ فَاسْتَغْفِرُوا لَهُ .(2)

ص: 510


1- مستدرک الوسائل ، ج 6 ، ص 325 ، باب استحباب صلاه عند اراده التزویج .
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 248 ، باب استحباب الاکثار من قرائت سوره یس .

11- « مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحّمَّدِ بْنِ بَکْرٍ عَنْ أبِی الْجَارُودِ عَنِ الْأصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أمِیِرالْمُؤمِنِینَ(ع) أنَّهُ قَالَ ، وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّدًا(ص) بِالْحَقِّ وَ أکْ-رَمَ أهْلَ بَیْتِهِ مَا مِنْ شَیءٍ تَطْلُبُونَهُ مِنْ حِرْزٍ ، مِنْ حَرَقٍ أوْ غَرَقٍ أوْ سَرَقٍ أوْ إفْلَاتِ دَابَّةٍ مِنْ صَاحِبِهَا أوْ ضَالَّةٍ أوْ آبِقٍ إلَّا وَ هُوَ فِی الْقُرآنِ ، فَمَنْ أرَادِ ذَالِکَ فَلْیَسْألْنِی عَنْهُ قَالَ:

فَقَامَ إلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَاأمِیَرالْمُؤمِنِینَ(ع) أخْبِرْنِی عَنِ الضَّالَّةِ فَقَالَ(امام(ع)) وَاقْرَأ یس فِی رَکْعَتَیْنِ ، وَ قُلْ: یَا هَادِیَ الضَّالَّ-ةِ رُدَّ عَلَیَّ ضَّالَتِی ، فَفَعَلَ فَرَدَّاللهُ عَلَیْهِ ضَالَّتَهُ »(1)

امام علی(ع) فرمود : هر کس جهت حفظ از آتش سوزی ، غرق شدن سرقت ، گمشده ها و فراریها چیزی را طلب کند ، مسائلش در قرآن می باشد پس هر که می خواهد اینها را بداند از من سؤال کند ؟ شخصی بلند شد ، عرض کرد : یا علی گمشده ای دارم از محل آن مرا خبر ده ، حضرت فرمود : دو رکعت نماز بگزار و در هر رکعتی یس را بخوان ، سپس دعا کن و این جمله را بخوان : یَا هَادِیَ الضَّالَّةِ رُدَّ عَلَیَّ ضَّالَتِی . مرد سائل این کار را انجام داد ، گمشدة او پیدا شد .

ده برکت خاص

در حدیث قدسی از امام باقر و امام صادق( علیهما السلام ) به نقل از پیامبر(ص) آمده که : در خواندن سوره

ص: 511


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 624 ، باب فضل القرآن حدیث 21 .

یس ده برکت خاص می باشد ، این حدیث در مستدرک الوسایل چنین نقل شده است :

« وَ قَالَ النَّبیُّ(ص) یَا عَلِیُّ اقْرَ أ یس فَإنَّ فِی یس عَشَرَةَ بَرَکَاتٍ: مَا قَرَأهَا جَائِعٌ إلَّا شَبعَ ، وَ لَا ظَمْآنُ إلَّا رَویَ ، وَ لَا عَارٍ إلَّا کُسِیَ ، وَ لَا عَزَبٌ إلَّا تَزَوَّجَ ، وَ لَاخَائِفٌ إلَّا أمِنَ ، وَ لَا مَریضٌ إلَّا بَرَأَ ، وَ لَا مَحْبُوسٌ إلَّا خَرَجَ ، وَ لَا مُسَافِرٌ إلَّا اُعِینَ عَلَی سَفرهِ ، وَ لَاتُقْرَاُ عِنْدَ مَیِّتٍ إلَّاخَفَّفَ اللهُ عَنْهُ وَ لَا قَرَأهَا رَجُلٌ لَهُ ضَالَّةٌ إلَّا وَجَدَ طَریقَهَا »(1) پیامبر اسلام(ص) به امام امیرالمومنین(ع) فرمود : یا علی ! سوره یس را بخوان که همانا خداوند ده فضیلت و برکت در آن قرار داده است :

1- هر کس دچار ضیق معیشت و فشار زندگی و گرسنگی باشد ، خداوند او را با خواندن سوره یس از گرسنگی و ضیق معیشت نجات می دهد .

2- هیچ آدم تشنه ای سوره یس را نخوانده مگر اینکه سیراب شده و از تشنگی نجات پیدا کرده است .

3- هیچ برهنه ای سوره یس را نخوانده جز اینکه از بره-نگی رهایی یافته و تمکن پیدا نموده است .

4- هیچ آدمی عزب( بدون زن ) سوره یس را نخوانده مگر اینکه موفق به ازدواج شده است .

ص: 512


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 325 باب استحباب الاکثار من قرائت سوره یس .

5- هر کس مبتلا به خوف و ترس بوده در اثر خواندن سوره یس امنیت و امان پیدا کرده است .

6- هیچ مریضی سوره یس را نخوانده جز اینکه شفا حاصل نموده است .

7- هیچ زندانی سوره یس را نخوانده مگر اینکه در اثر خواندن آن از زندان رهایی یافته است .

8 - هیچ مسافری سوره یس را نخوانده مگر این-که به برکت آن با موفقیت و پیروزی از مسافرت برگشته است .

9- نزد هیچ میتی سوره یس خوانده نشده جز اینکه خداوند عذاب او را ، اگر اهل عذاب بوده ، تخفیف داده و اگر اهل عذاب نبوده ، خداوند مقام او را متعالی نموده است .

10- برای هیچ گمشده ای سوره یس خوانده نشده مگر اینکه به برکت خواندن آن ، راه دستیابی به آن گمشده پیدا شده است .

زیارت والدین

« قَالَ رَسَولُ الله (ص) مَنْ زَارَ قَبْرَ وَالِدَیهِ أوْ أَحَدُهُمَا فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فَقَرَأ عِنْدَهُمَا یس غَفَرَ اللهُ لَهُ بِعَدَدِ کُلَ حَرْفٍ مِنهَا »(1)

ص: 513


1- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 293 ، باب 57 فضایل سوره یس

پیامبر(ص) فرمود : هر کس در هر جمعه به زیارت قبر پدر و مادرش برود و نزد آنها سوره یس را بخواند ، خداوند به تعداد تمام حروف آن سوره برای والدین او مغفرت و رحمت عنایت می کند .

در روایات سفارش شده که انسان برای رفع قساوت قلب ، جملة «یس وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ» را در ظرفی با زعفران بنویسد ، بعد آن را بشوید و بنوشد ،(1) و به طور کلی سفارش شده برای رفع مرض و مشکلات ، مردم استشفا به قرآن و آیات آن بجویند ، که حقیقتا اگر درد و مرضی را قرآن شفا ندهد ، توسط هیچ دوای دیگری درمان نخواهد شد .

( وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إلَّا خَسَارًا )(2) خداوند متعال می فرماید : ما قرآن را شفا و رحمت برای مؤمنین فرستادیم ، ولی همین قرآنی که برای مؤمنین شفا و رحمت است ، برای ظالمین زیان آور و خسران است ، زیرا ظالم اطاعت قرآن نمی کند و تسلیم آیات آن نیست تا از هدایت و رحمت آن بهره مند شود . الطاف خاصه خداوند سبحان شامل بندگانی می شود که

ص: 514


1- الدرّ المنثور ، ج 5 ، ص 257 . أخرج الحاکم والبیهقی عن أبی جعفر محمد بن علی(ع) قال: مَنْ وَجَدَ فِی قَلْبِهِ قَسْوَهً فَلْیَکْتُبَ: یس وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ فِی جَامٍ مِنْ زَعْفَرَان ثُمَّ یَشْرِبِهُ .
2- سوره اسراء ( آیه 82 )

در اثر اطاعت از قرآن و عمل به تقوای الهی قابلیت بهره گیری و استفاده از شفای قرآن را داشته باشند و…

فضایل سوره قدر

( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ مَآ أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلآئِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ )(1) .

در اسلام شب قدر ، شب بسیار با اهمیت و منزلت است که هیچ شبی در میان ایام و لیالی به منزلت آن نیست و نخواهد بود ، در این مورد که معنای «لیله القدر»(2) چیست به ذکر چند معنا بسنده می شود :

1- شب قدر یعنی شب «عظیم القدر والمنزله» ، شب با شرافت و منزلت که در این شب ، روح القدس و جبرئیل به همراه ملائک با چهار نشان و پرچم به زمین آمده ، یکی را در مدینه کنار مرقد مطهر رسول الله(ص) ، دیگری را در سرزمین مکه در مسجدالحرام ، سومی را

ص: 515


1- سوره قدر
2- وَ اُرِیَ رَسُولُ اللهِ(ص) فِی مَنَامِهِ بَنِی اُمَیَّه یَصْعَدُونَ مِنْبَرَهُ مِنْ بَعْدِهِ یُضِلُّوَن النَّاسَ عَن الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَی فَأصْبَحَ کَئِیبًا حَزینًا ، فَهَبَطَ عَلیْهِ جَبْرَئِیلُ … وَ أنْزَلَ عَلَیهِ إنَّآ أنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ ، وَ مَآ أدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ، لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ، جَعَلَ لَیلَه الْقَدر لِنَبِیِّهِ(ص) خَیرًا مِنْ ألفِ شَهرٍ مِنْ مُلْکِ بَنِی اُمَیِّه ، من لا یحضره الفقیه ، ج 2 ، ص 157 .

در بیت المقدس ، و پرچم چهارم را در صحرای سینا( کوفه ) نصب می کنند .(1)

2- لیله القدر یعنی شبی که در آن شب به اندازه ای ملائکه بر زمین فرود می آیند ، و زمین را فرا می گیرند که در اثر حضور آنها زمین ضیق و تنگ می شود .

3- لیله القدر یعنی شب تقدیر سرنوشت جهان و انسان ، و از جمله اموری که در این شب تعیین و تقدیر شده ولایت و امامت ائمه معصومین ( علیهم السلام ) می باشد ، و این معنا در روایتی از امام علی(ع) چنین بیان شده

است : « عَنْ عَلِیُّ بْنُ أبیطَالِبٍ(ع) قَالَ ، قَالَ لِی رَسُولُ اللهِ(ص)یَا عَلِی أتَدْرِی مَا مَعْنَی لَیْلَةُ الْقَدْرِ؟ فَقُلْتُ: لَا یَا رَسُولَ اللهَ(ص) ، فَقَالَ: إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدَّرَ فِیهَا مَا هُوَ کَائِنٌ إلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَکَانَ فِیمَا قَدَّرَ عَزَّوَجَلَّ ولَایَتُ-کَ وَ ولَایَ-ة الْأئِمَّة مِنْ وُلْدِکَ إلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ »(2) .

4- لیله القدر یعنی شب قانون گذاری و برنامه ریزی خداوند ، در

ص: 516


1- المیزان ، ج 20 ، ص 383 . مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 364 . مصباح الکفعمی ، ص 451 .
2- معانی الأخبار ، ص 315 ، باب معنی لیله القدر . تفسیر صافی ، ج 5 ، ص 351 .

این شب از جانب پروردگار قضا و قدر تکوینی و تش-ریعی الهی برای مردم تدوین شده ، و سرنوشت جهان و انسان رقم زده می شود . در این شب ملائکه و کرام الکاتبین بر زمین فرود آمده و آن قانون الهی را به حضور ولی امر( امام معصوم«ع» ) تقدیم می کنند ، به همین مناسبت قرآن این کتاب قانون و هدایت خداوند در شب قدر نازل شده است .

5- در قرآن سورة ولایت و امامت ، سوره قدر می باشد .

روایتی از امام امیرالمومنین(ع) نقل شده که با منکرین ولایت و امامت به سوره قدر احتجاج کنید . همچنین آن حضرت فرمود : سوره قدر در مورد امامت ، حجت را برای مردم تمام کرده است ، چون تعیین مق-درات همة امور از آن خداوند می باشد ، و از اموری که خداوند به علم و مشیت ازلی خویش در شب قدر تقدیر و تعیین نموده است ، امامت ائمه معصومین ( علیهم السلام ) می باشد: « أنَّ أمِیرَالمُؤمِنینَ(ع) قَالَ لِإبنِ عَبَّاس ، إنَّ لَیْلَةُ الْقَدْر فِی کُلِّ سَنَةٍ وَ إنَّهُ یَنْزِلُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ أمْرُ السَّنَةِ وَ لِذَالِکَ الْأمرِ وُلَاةٌ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ (ص) ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ مَنْ هُمْ؟ قَالَ: أنَا وَ أحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبی أئِمَّةٌ مُحَدَّثُونَ »(1)

ص: 517


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 532 ، باب ما جاء فی الاثنی عشر والنص علیهم(ع) .

هنگامی که مسئله تعیین امام از مقدرات ازلی الهی تعیین و بیان شده ، دیگر جای تردید و انکار آن برای احدی باقی نمی ماند .

6- در تفسیر فرات کوفی از امام صادق(ع) نق-ل شده : مراد از «لیله القدر» فاطمه زهرا(س) و مراد از «حتی مطلع الفجر» قائم آل محمد(ص) می باشد ، یعنی حقیقت و باطن لیله القدر فاطمه(س) است که از آن بانوی گرامی ائمه معصومین( علیهم السلام ) تنزل یافته و مقام امامت و ه-دایت الهی در اختیارشان نهاده شده است . « أنَّهُ قَالَ: إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ، الْلَیْ-لَةُ فَاطِمَةُ وَالْقَدْرُاللهَ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أدْرَکَ لَیْلَةُ الْقَدْر … وَالرُّوحُ الْقُدُس هِیَ فَاطِمَةَ(س) بإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أمْرٍ سَ-لَامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ ، یَعْنِی حَتَّی یَخْرُجَ الْقَائِم(عج) »(1)

7- سوره قدر هم بیانگر نزول قرآن و هم بیانگر حقیقت ولایت و امامت و هم بیان کننده نظام قضا و قدر الهی می باشد . امام صادق(ع) در این باره فرمود :

لِکُلِّ شَیْءٍ ثَمَرَةٌ وَ ثَمَرَةُ الْقُرآنِ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ کَنْزٌ ، وَ کَنْزُ الْقُرآنِ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ عَوْنٌ ، وَ عَوْنُ الضُّعَفَاءِ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ یُسْرٌ وَ یُسْرَ الْمُعْسِرینَ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ عِصْمَتٌ ، وَ عِصْمَةُ الْمُؤمِنِینَ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

ص: 518


1- تفسیر فرات کوفی ، ص 582 - 581

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ هُدًی ، وَ هُدَی الصَّالِحِینَ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ سَیِّدٌ ، وَ سَیِّدُ الْعِلْمِ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ زینَةٌ ، وَ زینَةُ الْقُرآنِ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ فُسْطَاطٌ، وَ فُسْطَاطُ الْمُتَعَبِّدِینَ (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ بُشْرَی ، وَ بُشْرَی الْبَرایَا (إنَّا أنْزَلْنَاهُ )

وَ لِکُلِّ شَیْءٍ حُجَّةٌ ، وَالْحُجَّةَ بَعْدَالنَّبِیَّ(ص) (إنَّا أنْزَلْنَاهُ ) فَآمِنُواْ بهَا .(1)

این روایت و بیان معصوم(ع) مشخص می کند که باطن لیله القدر عبارت از ولایت و امامت است که خداوند سبحان در شب قدر آن را برای مردم مشخص کرده ، و امام صادق(ع) نیز به صراحت می فرماید : لیله القدر حجت الهی است ، پس به آن ایمان آورید . قِیلَ وَ مَا الْإیمَانُ بهَا؟ از آن حضرت پرسیده شد ، ایمان به ولایت و امامت چگونه است ؟ قَالَ(ع): إنَّهَا تَکُونُ فِی کُلِّ سَنَةٍ وَ کُلُّ مَا یَنْزِلُ فِیهَا حَقٌّ ، در طول ایام و روزگار ، شب قدر این رشته ولایت و امامت الهی باقی است که می توانید بدان تمسک بجویید و پیروی آن را بنمایید .

8 - « عَنِ الْبَاقِرَیْنِ(ع): أنَّ لِسُورَةِ الْقَدْرِ لِسَانًا وَ شَفَتَیْنِ وَ لَقَدْ نَفَخَ اللهُ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ کَمَا نَفَخَ فِی آدَمَ(ع) وَ إنَّهَا(سوره قدر) لَفِی الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ یَطُوفُ بهَا کُلَّ }یَومٍ ألْفُ{ مَلَکٍ مُعَظَّمٍ حَتَّی یُمْسُونَ ، وَ إنَّهَا لَفِی قَوَائِمِ الْعَ-رْشِ یَطُوفُ بهَا عِنْدَ کُلَّ قَائِمَةٍ مِائَةُ ألْفِ مَلَکٍ یُعَلَّمُونَهَا إلَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ إنَّهَا لَفِی خَزَائِنِ الرَّحْمَة »(2)

ص: 519


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 363 ، باب استحباب قرائت سور القرآن…
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 364 ، باب استحباب قرائت سور القرآن…

امام باقر و امام صادق( علیهما السلام ) فرمودند : خداوند متعال به سوره قدر زبان گویا و روح الهی داده است . این سوره در بیت المعمور روزانه هزار ملک زیارت کننده دارد . مقام این سوره در قوائم عرش و در خزینه رحمت الهی می باشد که در هر قائمه عرش صد هزار ملک آن را تا روز قیامت تعظیم می کنند . در بعضی روایات قوائم عرش 360 هزار عدد بیان شده که طبق این بیان سوره قدر را تا روز قیامت هر روز صدها میلیون ( 360 میلیون ) ملک تجلیل و تعظیم می کنند .

9- از جمله نکاتی که سورة قدر مشخص می کند اینکه شب قدر تا روز قیامت باقی است ، حال با توجه به این نکته س-ؤا ل این است که آیا شب قدر در زمان انبیاء سابق وجود داشته یا نه ؟ آیا شب قدر فقط در زمان پیامبر اسلام(ص) بوده و بعد از آن پایان یافته است ؟ و یا شب ق-در هم در زمان انب-یاء گذشته و هم در زمان پیامبر(ص) و هم بعد از زمان آن حضرت تا روز قیامت باقی می باشد ؟

روایت مطلب سوم را تأیید می کند ، زیرا امام صادق(ع) فرمود : « انها یَعْنِی لَیْلَة الْقَدر بَاقِیَة إلَی یَوْم الْقِیَامَ-ةلانها لَوْ رفعت لَإرتَفَعَ الْقُرآن بأجْمَعِهِ لِأنَّ فِیهَا تَنَزَّلَ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ »(1) اگر شب قدر بعد از پیامبر(ص) نباشد ، آن گاه قرآن هم نیست ، و

ص: 520


1- تأویل الآیات ، ص 793 ، سوره قدر و ما ورد فی تأویلها . عن الصادق(ع) انه قال: انها باقیه الی یوم القیامه لأنها لو رفعت لارتفع القرآن بأجمعه .

احدی نمی تواند بگوید قرآن بعد از پیامبر(ص) باقی نمی باشد ، چون قرآن معجزه جاوید الهی حی است و لا یموت و تا روز قیامت حجت ابدی خداوند می باشد . لذا شب قدر هم باقی است و حی و لا یموت می باشد .

شب قدر ممکن نیست بعد از پیامبر(ص) نباشد ، زیرا خداوند طبق مشیت حکیمانة ازلی سرنوشت سالانه جهان و انسان را در شب قدر تعیین و تقدیر می نماید و مدبران امر ، حکم قضا و قدر الهی را هر سال در شب قدر خدمت ولی الله اعظم امام زمان(عج) می آورند ، به علاوه بعد از رسول الله(ص) جهان و انسان از بین نرفته تا سرنوشت و مقدرات الهی از آنها منقطع ش-ود ، بلکه بعد از پیامبر نسل بشر بیشتر شده و نیاز آنها به احکام اله-ی و مفسران قرآن بیش از پیش زیادتر شده است .

پس بالوجدان و البرهان ، قرآن و شب قدر و همة مقدرات تکوینی و تشریعی

ص: 521

الهی تا روز قیامت باقی است .« حَلَالُ مُحَمَّدٍ (ص) حَلُالٌ أبَدًا إلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أبَدًا إلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ »(1).

محضر مبارک امام زمان (عج)

بله مطلبی که از روایات استفاده می شود ، اینکه بعد از انبیاء سلف و بعد از پیامبر اکرم(ص) صاحب « لیله القدر » امام علی(ع) بوده که ملائکه و روح با کتاب سرنوشت عال-م و انسان خدمت آن حضرت نازل می شده ، بعد از آن حضرت صاحب « لیله القدر » امام حسن(ع) و امام حسین (ع) بوده اند که ملائکه و روح همراه با کتاب سرنوشت بشر خدمت آنها نازل می گردیده است و همین گونه هر امامی بعد از امام دیگر صاحب « لیله القدر » بوده و ملائکه و روح در شب قدر خدمت آنها نازل می شده است . اکنون نیز در زمان غیبت صاحب « لیله القدر » قائم آل محمد ، امام زمان(عج) می باشد . ملائکه و روح با کتاب مقدرات جهان و انسان هر سال شب قدر خدمت ولی عصر(عج) نازل می شوند ، و کتاب سرنوشت عالم را که در طی سال چه تعداد انسان به دنیا آمده و چه تعداد می میرند و چه مقدار زنده می مانند و چه حوادثی واقع می شود ، همه را خدمت

ص: 522


1- اصول کافی ، ج 1 ، ص 58 .

امام زمان (عج) تقدیم می دارند ، قرآن کریم می فرماید : ( وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ )(1).

پس چه خوب است انسان فکر کند و کاری انجام دهد که وقتی پرونده عمل او خدمت امام عصر(عج) تقدیم می شود ، موجبات ناراحتی آن امام(ع) فراهم نگردد و…

سوره قدر

1- در تفسیر مجمع البیان از ابی بن کعب و او هم از پیامبر(ص) نقل می کند : هر کس سوره قدر را بخواند ، ثواب روزة یک ماه رمضان و ثواب احیاء شب قدر که از عبادت هزار ماه بهتر است ، به او داده می شود . « مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْقَدْرِ اُعْطِیَ مِنَ الْأجِرِ کَمَنْ صَامَ رَمَضَانَ وَ أحْیَا لَیْلَةَ الْقًدْرٍ»(2).

2- در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده : « مَنْ قَرَأهَا کَانَ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ رَفِیقاً وَ صَاحِباً »(3) هر کس سوره قدر را بخواند ، در قیامت بهترین مردم رفیق او هستند و بهترین مردم هم محمد و آل محمد(علیهم الصلاه والسلام) می باشند .

3- « وَ عَنْ أمِیرَالْمُؤْمِنِینَ(ع) مَنْ قَرَأ قُلْ هُوَ اللهُ أحَدْ وَ إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر فِی یَوْمِهِ أوْ فِی لَیْلَتِهِ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ مَرَّةٍ سَطَعَتَا لَهُ نُورًا فِی قَبْرِهِ وَ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ أحَدَهُمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَالْاُخْرَی مِنْ خَلْفِهِ حَتَّی یُبَلِّغَانِهِ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَةِ اللهِ »(4) امام امیرالمومنین(ع)

ص: 523


1- سوره توبه ( آیه 105 )
2- مجمع البیان ، ج 10 ، ص 516 . مصباح الکفعمی ، ص 451 (حاشیه) . مستدرک الوسائل ، ج 4 ص 360 ، باب استحباب قرائت سور القرآن ، حدیث 137 .
3- جامع الأخبار والآثار ، ج 2 ، ص 469 ، حدیث 2 .
4- دعوات راوندی ، ص 219 ، حدیث 593 .

می فرماید : هر کس سوره «قل هو الله احد» و سوره «انا انزلناه» را در شب و روز قدر بخواند ، 100 درجه نور رحمت الهی به عدد هرکدام ، یعنی 200 درجه رحمت برای او نازل می شود و در روز قیامت هنگامی که از قبر خارج شود ، این دو سوره مبارکه از جلو و پشت سر او را بدرقه می کنند تا وارد بهشت شوند .

4- در روایتی از اصول کافی عظمت سوره توحید چنین بیان شده است : « وَ مَنْ قَرَأهَا مِائَةَ مَرَّةٍ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُ خَمْسَةٍ وَ عِشْرٍینَ سَنَةً مَاخَلَا الدَّمَاءَ وَ الْأمْوَالَ وَ مَنْ قَ-رَأهَا أرْبَعَمِائَةِ مَرَّةٍ کَانَ لَهُ أجْرُ أرْبَعَمِائَةِ شَهِیدٍکُلُّهُمْ قَدْ عُقِرَ جَوَادُهُ وَ اُرِیقَ دَمَهُ وَ مَنْ قَرَأهَا ألْفَ مَرَّةٍ فِی یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَرَی مَقْعَدَهُ فِی الْجَنَّةِ أوْ یُرِیَ لَهُ »(1)

هر کس سوره قل هو الله احد را 100 بار بخواند ، به استثنای قتل و غصب اموال مردم ، باقی گناهان 25 ساله او بخشیده می شود ، و هر کس آن را 400 مرتبه بخواند ، ثواب و اجر 400 نفر شهید که در راه خدا در خونشان غلتیده باشند برای او داده می شود ، و هر کس آن را در هر شب و روز هزار

ص: 524


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 619 ، باب فضل القرآن ، حدیث 1 . وسائل الش-یعه ، ج 6 ، ص 221باب استحباب الاکثار من قرائت الاخلاص . مَنْ قَرَأ قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ مَرَّهً بُورِکَ عَلَیْهِ وَ مَنْ قَرَأهَا مَرَّتَیْنِ بُورِکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی أهْلِهِ وَ مَنْ قَرَأهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بُورِکَ عَلَیْهِ وَ عَلَی أهْلِهِ وَ عَلَی جِیْرَانِهِ وَ مَنْ قَرَأهَا اثْنَی عَشَرَ مَرَّهً بَنَی اللهُ لَهُ اثْنَی عَشَرَ قَصْراً فِی الْجَنَّةِ فَیَقُولُ الْحَفَظَهُ اذْهَبُوا بِنَا إلَی قُصُورِ أخِینَا فُلَانٍ فَنَنْظُرَ إلَیْهَا وَ مَنْ قَرَأهَا مِائَةَ مَرَّهٍ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِینَ سَنَهً مَا خَلَا الدَّمَاءَ وَ الْأمْوَالَ وَ مَنْ قَرَأهَا أرْبَعَمِائَةٍ مَرَّةٍ کَانَ لَهُ أجْرُ أرْبَعَمِائَهِ شَهِیدٍ کُلُّهُمْ قَدْ عُقِرَ جَوَادُهُ وَ اُرِیقُ دَمُهُ وَ مَنْ قَرَأهَا ألْفَ مَرَّةٍ فِی یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَرَی مَقْعَدَهُ فِی الْجَنَّهِ أوْ یُرَی لَهُ ، اصول کافی ، ج 2 ، ص 620 ، 619 ، باب فضل القرآن حدیث 1 . وسائل الشیعه ، ج 6 ، باب استحباب الاکثار من قرائت الاخلاص .

مرتبه بخواند ، از دنیا نرود مگر آنکه جایگاهش را در بهشت ببیند .

5- امام باقر(ع) می فرماید : هر کس با صدای بلند سوره قدر را بخواند همانند کسی می باشد که در راه خدا شمشیر می زند ، و هرکس آن را آهسته بخواند ، ثواب او همانند شهیدی است که در راه خدا به خونش آغش-ته شده ، و هر کس ده بار سوره قدر را بخواند ، خداوند هزار گناه او را عفو می کند . « مَنْ قَرَأ إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ یَجْهَرُ بِهَا صَوْتَهُ کَانَ کَالشَّاهِرِ سَیْفَهُ فِی

ص: 525

سَبِیلِ اللهِ وَ مَنْ قَرَأهَا سِرّاً کَانَ کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ مَنْ قَرَأهَا عَشْرَ مَرَّاتٍ غُفِرَتْ لَهُ عَلَی نَحْوِ ألْفِ ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِه »(1).

6- همچنین امام باقر(ع) فرمود :(2)« أبَی اللهُ تَعَالَی أنْ یَأْتِیَ عَلَی قَارِئِهَا سَاعَةٌ لَمْ یَذْکُرْهُ بِاسْمِهِ وَ یُصَلَّی عَلَیْهِ وَ لَنْ تَطْرِفَ عَیْنُ قَارِئِهَا إلَّا نَظَرَاللهُ إلَیْهِ ، وَ یَتَرَحَّمُ عَلَیْهِ « خداوند ابا دارد از اینکه در هر ساعت بر آن کس که سوره قدر را خوانده ، رحمت نازل نکند ، و در هر گوشه چشمی آن قاری حرکت نمی کند مگر اینکه خداوند در هر آن به او نظر رحمت می نماید .

« أبَی اللهُ أنْ یَکُونَ أحَدٌ بَعْدَ الْأنْبیَاءِ الْأوْصِیاءِ أکْرَمَ عَلَیْهِ مِنْ رُعَاةِ إنَّا أنْزَلْنَاهُ ، وَ رِعَایَتُهَا التَّلَاوَةُ لَهَا « خداوند ابا دارد که بعد از انبیاء و اوصیای آنان کسی را بیشتر از خواننده سوره قدر اکرام نماید . خداوند خواننده سوره قدر را درردیف پیامبران و وصی پیامبران قرار داده است .

« أبَی اللهُ أنْ یَکُونَ عَرْشُهُ وَ کُرْسِیُّهُ أثْقَلَ فِی الْمِیزَانِ مِنْ أجْرِ قَارِئِهَا » خداوند به مقدار سنگینی عرش و کرسی خود در ترازوی اعمال خواننده سوره قدر اجر و پاداش می ریزد .

« أبَی اللهُ تَعَالَی أنْ یَکُونَ مَا أحَاطَ بِهِ الْکُرْسِیُّ أکْثَرَ مِنْ ثَوَابِهِ » در بعضی روایات از کرسی تعبیر شده به علم خداوند ، و در علم خداوند هیچ

ص: 526


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 621 ، باب فضل القرآن ، حدیث 6 .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 364 ، حدیث 148 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 332 - 331 .

ثوابی بیشتر از ثواب خواننده سوره قدر نخواهد بود !

« أبَی اللهُ أنْ یَکُونَ لِأحَدٍ مِنَ الْعِبَادِ عِنْدَهُ سُبْحَانَهُ مَنْزِلَةٌ أفْضَلُ مِنْ مَنْزِلَتِهِ » نزد خدا هیچ مقامی بهتر از مقام خواننده سوره قدر نمی باشد .

« أبَی اللهُ أنْ یَسْخَطَ عَلَی قَارِئِهَا وَ یُسْخِطَهُ » خداوند بر خواننده سوره قدر غضب نمی نماید ، قِیلَ : فَمَا مَعْنَی یُسْخِطُهُ؟ قَالَ(ع): لَا یُسْخِطُهُ بِمَنْعِهِ حَاجَةً ، خداوند به او غضب نمی کند ، یعنی به او نظر رحمت دارد و حاجت او را روا می کند .

« أبَی اللهُ أنْ یَکْتُبَ ثَوَابَ قَارِئِهَا غَیْرُهُ أوْ یَقْبِضَ رُوحَهُ سِ--وَاهُ « نزد خداوند ثواب خواننده سوره قدر با غیر خواننده آن مساوی نمی باشد ، و یا قبض روح خواننده سوره قدر را جز خدا کسی دیگر انجام نمی دهد .

« أبَی اللهُ أنْ یَذْکُرَهُ جَمِیعُ الْمَلَائِکَةُ إلَّا بِتَعْظِیمِهِ حَتَّی یَسْتَغْفِرُوا لِقَارِئِهَا » تمامی ملائک الهی برای خواننده سوره قدر طلب استغفار می کنند .

« أبَی اللهُ أنْ یَنَامَ قَارِئُهَا حَتَّی یَحُفَّهُ بِألْفِ مَلَکٍ یَحْفَظُونَهُ حَتَّی یُصْبِحَ وَ بِألْفِ مَلَکٍ حَتَّی یُمْسِیَ « خداوند هزار ملک را در شب و هزار ملک را در روز حافظ و نگهبان خواننده سوره قدر قرار می دهد .

« أبَی اللهُ أنْ یَکُونَ شَیءٌ مِنَ النَّوَافِلِ أوْحَی اللهُ إلیهِ أفْضَ-لَ مِنْ قِرَاءَ تِهَا »

خداوند ابا دارد از اینکه نزد او نافله ای بهتر از استحباب خواندن سوره قدر باشد .

« أبَی اللهُ أنْ یَرْفَعَ أعْمَالَ أهْلِ الْقُرآنِ إلَّا وَ لِقَارِئِهَا مِثْلُ أجْرِهِمْ » خداوند اجر خواننده قرآن را بالا

ص: 527

می برد ، و اجر خواننده سوره قدر همانند ثواب خواننده کل قرآن می باشد .

7- از امام باقر(ع) نقل شده که : خداوند خواننده سوره قدر را به تعداد هر ذره ای از ذرات مخلوقاتش ثواب می دهد ، « عِنِ الْبَاقِر (ع) مَا خَلَقَ اللهُ تَعَالَی وَلَا أعْلَمُ إلّا لِقَارِئِهَا فِی مَوْضِعِ کُلِّ ذَرَّةٍ مِنْهُ حَسَنَةً»(1).

8 - امام باقر(ع) از پدرانش و از رسول الله(ص) نقل می کند : هر کس سوره قدر را هزار مرتبه در روزهای دوشنبه و پنجشنبه بخواند ، خداوند برای او ملکی می آفریند که دارای هزار شعره( مرتبه درک ) است ، و در هر شعرة آن ملک هزار زبان است ، و هر زبان او نیز قدرت سخن گفتن با جن و انس را دارا بوده ، و از عظمت وجودیی برخوردار است که از وسعت هفت آسمان و زمین فراتر می باشد . این ملک برای خواننده سوره قدر طلب استغفار می کند ، و خداوند متعال هم استغفار چنین ملکی را که در هر شعره ای هزار زبان داشته و با هر زبانی می تواند با جن وانس سخن بگوید ، دو برابر برای خواننده سوره قدرحساب می کند !(2)

ص: 528


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 364 ، حدیث 147 . مصباح الکفعمی ، ص 588 (حاشیه) .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 363 - 362 . فضائل الأشهر الثلاثه ، ص 117 ، حدیث 113 .

فضیلت قرائت سوره قدر در مکه و مدینه

1- امام باقر(ع) فرمود :(1) « مَنْ قَرَأَ إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی حَرَمِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ألْفَ مَرَّةٍ کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أجْرُ کُلَّ حَجَة أوْ عُمُرَة کَانَتْ أوْ تَکُونُ » هر کس در حرم الهی مکه معظمه هزار مرتبه سوره قدر را بخواند ، خداوند به تعداد تمام حج و عمره هایی که انجام شده و حج و عمره هایی که بعدا انجام داده می شود ، برای خواننده سوره قدر ثواب می دهد .

2- « وَ مَنْ قَرَأهَا فِی مَوْقِفِ عَرَفَة مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ لَهُ أجْرُ الْمُجَاهِدِینَ إلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ قَرَأهَا فِی مَسْجِدِ مِنَی سَبْعِینَ مَرَّةٍ کَانَ لَهُ أجْرُ کُلَّ صَدَقَةٍ تَصَدَّقَ بِهَا أوْ یَتَصَدَّقُ بِهَا إلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ »(2) هر کس سوره قدر را هنگام وقوف در عرفات بخواند ، خداوند برای او ثواب جهاد مجاهدین فی سبیل الله را عطا می نماید ، و هر کس سوره قدر را در مسجد منا 70 بار بخواند ، اجر صدقه ای به او عنایت می شود که گویا تا روز قیامت صدقه داده است .

3- « وَ مَنْ قَرَأَهَا فِی جَوْفِ الْکَعْبَةِ کَانَ لَهُ اُجُورُ الْصِدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ إلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ »(3) هر کس سوره قدر را در داخل کعبه بخواند تا روز قیامت برای او ثواب صدیقین و شهدا داده می شود .

4- « وَ مَنْ قَرَأهَا فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ عِنْدَ قَبْرَ رَسُ-ولِ اللهِ(ص) إحْدَی وَ عِشْرِینَ مَرَّةً کَانَ لَهُ اُجُورُ أهْلَ الْجَنَّةِ إلَی یَومِ الْقِیَامَةِ وَ کُتِبَ لَهُ مِثْلَ أجْرُ النَّبیِّینَ «(4) هر کس سوره قدر را در مسجدالنبی نزد مرقد مطهر پیامبر(ص)

ص: 529


1- فضائل الأشهر الثلاثه ، ص 118 ، حدیث 115 .
2- فضائل الأشهر الثلاثه ، ص 118 ، حدیث 115 .
3- فضائل الأشهر الثلاثه ، ص 118 ، حدیث 115 .
4- فضائل الأشهر الثلاثه ، ص 118 ، حدیث 115 .

21 بار بخواند ، خداوند تا قیامت برای او ثواب اهل بهشت و اجر پیامبران را می دهد .

5- در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده : هر کس سوره ق-در را 100 مرتبه در شب بخواند ، قبل از اینکه صبح کند بهشت را خواهد دید ،(1) و هر کس این سوره را وقت خواب بخواند و بیدار شود ، برای او در لوح محفوظ مملو از ثواب شده است .(2)

6- امام باقر(ع) می فرماید : هر کس بعد از طلوع فجر 7 بار سوره قدر را بخواند ، 70 صف از ملائکه بر او درود می فرستند و برای او طلب 70 رحمت می کنند .(3)

7- « روی عَنِ الْبَاقِرِ(ع) أنَّهُ قَالَ مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْقَدْرِ حِینَ یَنَامُ إحْدَی عَشْرَةَ مَرَّةً خَلَقَ اللهُ لَهُ نُورًا سَعَتُهُ ، سَعَةُ الْهَوَاءِ عَرْضًا وَ طُولًا مُمْتَدًّا مِنْ قَرَارِ الْهَوَاءِ إلَی حُجُبٍ النُّورِ فَوْقَ الْعَرْشِ فِی کُلِّ دَرَجَةٍ مِنْهُ ألْفُ مَلَکٍ ، لِکُلِّ مَلَکٍ ألْفُ لِسَانٍ ، لِکُلِّ لِسَاٍن ألْفُ لُغَةٍ یَسْتَغْفِرُونَ لِقَارِئِهَا إلَی زَوَالِ الْلَیْلِ ، ثُمَّ یَضَعَ اللهُ ذَالِکَ النُّورَ فِی جَسَدِ قَارِئِهَا إلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ «(4) هر کس هنگام خواب 11 مرتبه

ص: 530


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 362 ، حدیث 143 . بحارالانوار ، ج 84 ، ص 179 ، باب 9 ، و ج 89 ، ص 331 ، باب 110 فضایل سوره قدر . مصباح الکفعمی ، ص 587 (حاشیه) .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 293 ، حدیث 6 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 332 ، باب 110 .
3- مستدرک الوسائل ، ج 5 ، ص 92 ، حدیث 13 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 330 ، باب 110 .
4- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 293 ، حدیث 6 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 332 باب 110 . مصباح الکفعمی ، ص46 (حاشیه) .

سوره قدر را بخواند ، خداوند نوری برای او می آفریند که وسعت شعاع آن از آسمان و زمین فراتر است و به ف-وق الع-رش می رسد ، و خداوند از هر درجه آن نور هزار ملک آفریده که هر ملکی دارای هزار زبان و به آن هزار زبان به هزار لغت سخن می گوید ، و چنین ملکی با این قدرت فوق العرشی تا صبح برای خواننده سوره قدر طلب استغفار می کند و آن نور همراه قاری سوره قدر است تا روزی که وارد قیامت شود .

8- امام باقر(ع) فرمود : کسی که سوره قدر را بخواند ، بعد از فارغ شدن از قرائت آن تا مدت هفت روز ملائکه برای وی طلب استغفار می کنند .(1)

9- امام صادق(ع) می فرماید : نوری که در قیامت پیش روی مؤمن را روشن می کند ، نور سوره قدر است (2)

10- از امام صادق(ع) نقل شده : کسی که مشغول خواندن سوره قدر باشد ، از خواندن آن فارغ نمی شود مگر

ص: 531


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 364 ، حدیث 149 . مصباح الکفعمی ، ص 589 (حاشیه) . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 332 ، باب 110 فضائل سوره القدر .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 362 ، حدیث 142 . مصباح الکفعمی ، ص 587 (حاشیه) . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 330 .

اینکه خداوند برات آزادی از آتش جهنم را برایش می نویسد .(1)

11- امام صادق(ع) فرمود : هرکس در یک شب سوره قدر را هزار مرتبه بخواند به منزله این است که خودش را در دارالسلام بهشت می بیند .(2)

12- در مصباح الکفعمی از امام صادق(ع) روایت شده : هر کس قبل از نماز ظهر و بعد از نافله آن 21 مرتبه سوره قدر را بخواند ، نمیرد مگر اینکه قبل از مرگ رسول الله(ص) را می بیند .(3)

13- هر کس هنگام جنگ و دعوا با خصم سوره قدر را بخواند پیروز می شود ، و هر کس به جهت خوف از سلطان جائر هنگامی که به آن جائر نظر می کند ، سوره قدر را بخواند ، بر او غلبه می یابد .(4)

14- امام صادق(ع) فرمود : هر کس سوره قدر را نزد خداوند شفیع قرار

ص: 532


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 362 ، حدیث 143 . مصباح الکفعمی ، ص 587 (حاشیه) .
2- مصباح الکفعمی ، ص 460 (حاشیه)
3- مصباح الکفعمی ، ص 460 (حاشیه) . بحارالانوار ، ج 53 ، ص 331 .
4- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 362 ، حدیث 143 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 330 ، باب 110 فضائل سوره القدر . جامع الاخبار والآثار ، ج 2 ، ص 474 .

دهد و از خدا چیزی را بخواهد ، خواهش او برآورده می شود .(1)

15- ابی بصیر از امام صادق(ع) نقل می کند : کسی که در شب قدر سوره «انا انزلناه» را 11 مرتبه بخواند ، خداوند متعال 11 ملک را مقرر می کند که او را از شرّ شیطان حفظ نمایند .(2)

فضیلت قرائت سوره قدر هنگام افطار و سحر

1- هر مؤمنی وقت افطار و هنگام سحر سوره قدر را بخواند ، همانند کسی است که در راه خدا در خون خویش آغشته شده است .(3)

2- هر کس در شب 7 مرتبه سوره قدر را بخواند تا صبح در امان الهی می باشد .(4)

3- کسی که به خواندن سوره قدر استمرار دهد ، خداوند از راههایی که

ص: 533


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 362 ، باب استحباب قرائت سورالقرآن ، حدیث 143 . بحارالانوار ج 89 ، ص 330 ، باب 110 . جامع الأخبار والآثار ، ج 2 ، ص 474 .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 292 . بحارالانوار ، ج 73 ، ص 210 . فلاح السائل ، ص 280 .
3- بحارالانوار ، ج 94 ، ص 344 . البلد الامین ، ص 232 . الاقبال ، ص 83 .
4- البرهان ، ج 4 ، ص 481 ، حدیث 3

به فکر وی نمی رسد ، او را روزی می دهد .(1)

4- در امالی صدوق از امام هفتم(ع) نقل شده : « إنَّ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْجُمُعَةِ ألْفَ نَفْحَةٍ مِنْ رَحْمَتِهِ ، یُعْطِی کُلَّ عَبْدٍ مِنْهَا مَا شَاءَ ، فَمَنْ قَرَأ إنَّا أنْزَلْنَاهُ بَعْدَ الْعَصْرِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ مِائَةَ مَرَّةٍ ، وَهَبَ اللهُ لَهُ تِلْکَ الْألْفَ وَ مِثْلَهَا » خداوند در روز جمعه هزار نفحه رحمت دارد ، و هر کس بعد از عصر روز جمعه سوره قدر را 100 مرتبه بخواند ، خداوند دو برابر آن هزار رحمت را برایش می دهد ، یعنی دو هزار رحمت الهی به او عنایت می شود .(2)

5- در ثواب الاعمال صدوق نقل است که : شخصی به نام اسماعیل ابن سهل به ابی جعفر ثانی حضرت جواد(ع) نامه نوشت تا امام(ع) برای وی چیزی بیاموزد که هرگاه آن را بگوید ، همراه آنان در دنیا و آخرت باشد . حضرت در جواب او نوشت : بر خواندن سوره قدر بیفزا و لبهایت را به استغفار تر کن .(3)

ص: 534


1- جامع الاخبار والآثار ، ج 2 ، ص 476
2- مستدرک الوسائل ، ج 6 ، ص 96 ، حدیث 12 . وسائل الشیعه ، ج 7 ، ص 400 ، باب مایستحب أن یقرأ و یقال . الأمالی للصدوق ، ص 606 ، حدیث 11 . جمال الاسبوع ، ص 452 .
3- وسائل الشیعه ، ج 16 ، ص 69 ، باب وجوب الاستغفار من الذنب . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 328حدیث 5 ، باب 110 فضائل سوره القدر . ثواب الاعمال ، ص 165 .

البته به حسب روایات این کار صحیح و مورد تأیید می باشد ، چون در قرآن سوره قدر سوره ولایت و امامت است که هر کس با این سوره ارتباط و سر و کار داشته باشد در دنیا و آخرت همراه ائمه( علیهم السلام ) خواهد بود .

6- در روایت دیگری از امام جواد(ع) نقل شده : کسی که بعد از نماز عصر ده مرتبه سوره قدر را بخواند ، خداوند در همان روز به تعداد اعمال حسنه همه خلایق برای او ثواب می دهد .(1)

6- هر کس در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان( شب قدر ) هزار مرتبه سوره قدر را بخواند ، ثواب بسیار دارد و یقین انسان را به معارف دین و توحید افزایش می بخشد .(2)

8- هر کس هنگام وضو سوره قدر را بخواند ، از گناهان خارج

ص: 535


1- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 482 ، باب استحباب الاستغفار بعد العصر ، حدیث 8499 . مفتاح الفلاح ص 199 . مصباح الکفعمی ، ص 33 ، الفصل الثامن . مصباح المتهجد ، ص 73 .
2- وسائل الشیعه ، ج 10 ، ص 362 ، باب اس-تحباب قرائت العنکبوت و الروم ، حدیث 13612 بحارالانوار ، ج 80 ، ص 132 ، باب 10 ، حدیث 101 . مصباح الکفعمی ، ص 578 .

می شود همانند آنکه تازه از مادر متولد شده و هیچ گناهی ندارد .(1)

9- از امام صادق(ع) نقل شده : هر کس سوره قدر را در نماز فریضه بخواند ، « نَادَی مُنَادٍ یَا عَبْدَاللهِ قَدْ غَفَرَاللهُ لَکَ مَا مَضَی فَاسْتَانِفِ الْعَمَلَ » منادی الهی ندا می کند : ای بنده خدا ! لغزش و گناهان گذشته تو بخشیده شد ، اما از همین آغاز مواظب عملت باش که دیگر معصیت نکنی ، البته در نماز فرایض خواندن سوره توحید و سوره قدر افضل از خواندن باقی سور است .(2)

10- از امام صادق(ع) روایت شده : هر کس هر روز قبل از زوال چهار رکعت نماز بخواند و در هر رکعتی یک بار سوره فاتحه و 25 مرتبه سوره قدر را بخواند ، مریض نمی شود مگر اینکه مرض ، مرض موت باشد .(3)

11- از امام زین العابدین و امام محمد باقر( علیهما السلام ) نقل شده که : هرکس هنگام مسافرت سوره قدر را بخواند ، هیچ درد خستگی نمی بیند و به سلامت به خانه اش بازمی گردد .(4)

ص: 536


1- بحارالانوار ، ج 77 ، ص 315 ، باب 5 التسمیه والأدعیه… ، حدیث 5 . مستدرک الوسائل ، ج 1 ص 320 ، حدیث 4 باب تأکد استحباب التسمیه والدعاء . فقه الرضا ، ص 70 .
2- بحارالانوار ، ج 82 ، ص 39 ، باب 23 القرائت و آدابها و احکامها . وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 149 باب استحباب قرائت الحدید .
3- بحارالانوار ، ج 87 ، ص 343 . مصباح الکفعمی ، ص 407 . دعوات راوندی ، ص 110
4- وسائل الشیعه ، ج 11 ، ص 397 ، باب 24 استحباب التسمیه… . مکارم الاخلاق ، ص 243 .

12- امام حسن عسکری(ع) فرمود : برای آسان شدن زایمان زن باردارسوره قدر را بخوانید ، چنان که خود امام(ع) به عمه اش حکیمه دستور داد هنگام ولادت امام زمان(عج) سوره قدر را بخواند .(1)

13- کسی که از خداوند می خواهد تا خدا به او فرزند پسر عنایت کند ، قبل از مواقعه 7 بار سوره قدر را بخواند ، دارای اثر است ، چنان که در روایت نقل شده : شخصی به این دستور عمل کرد و خداوند 7 پسر به او عنایت کرد .(2)

14- هر کس 35 مرتبه سوره قدر را در آب کاسه ای بخواند و آن آب را بر جامة تازه ای که قصد پوشیدن آن را دارد ، بپاشد ، تا زمانی که آن جامه را به تن دارد ، کارهای او در وسعت و گشایش خواهد بود .(3)

15- در مورد استشفا به تربت امام حسین(ع) آمده که : هر کس سوره قدر را بر تربت آن امام بخواند ، سپس از آن

ص: 537


1- اکمال الدین ، ج 2 ، ص 427 . دعوات راوندی ، ص 201 ، حدیث 552
2- بحارالانوار ، ج 101 ، ص 86 حدیث 50 . وسائل الشیعه ، ج 21 ، ص 374 .
3- مکارم الاخلاق ، ص 101 ، الدعاء .

بهره گیرد ، شفا پیدا می کند ، انشاءالله .(1)

فضیلت قرائت سوره قدر نزد اهل قبور

1- در التهذیب حسن بن محبوب از امام باقر (ع) روایت می کند که :

آن حضرت به قبرستان بقیع آمد و کنار قبر یکی از محبانش 7 بار سوره قدررا خواند .(2)

2- حضرت رضا(ع) فرمود : هر کس کنار قبر برادر مؤمنش دست روی قبر او بگذارد و 7 مرتبه سوره قدر را بر آن بخواند ، میت داخل قبر از هول روز قیامت در امان است .(3)

3- همچنین از حضرت رضا(ع) نقل شده : هر کس ق-بر مؤمنی را زیارت کند و 7 مرتبه سوره قدر را بر آن بخواند ، خداوند هم خواننده و هم صاحب قبر را می بخشد .(4)

4- در کامل الزیارات روایت شده : هر کس 7 مرتبه سوره قدر را نزد قبر مؤمنی بخواند ، خداوند ملکی را

ص: 538


1- جامع الأخبار والآثار ، ج 2 ، ص 492 ، باب قرائتها للختم علی طین قبر الحسین .
2- وسائل الشیعه ، ج 14 ، ص 591 ، باب استحباب زیارت ق-بور المؤمنین وال-دعاء لهم . التهذیب ، ج 6 ، ص 105 ، باب شرح زیارت قبورهم و… ، حدیث 1 . اصول کافی ، ج 3 ، ص 229 .
3- وسائل الشیعه ج 3 ، ص 226 ، باب استحباب وضع الزائر یده علی القبر مستقبل القبله ، حدیث 3475 . بحارالانوار ، ج 7 ، ص 302 ، حدیث 58 . اصول کافی ، ج 3 ، ص 229 ، حدیث 9 .
4- وسائل الشیعه ، ج 3 ، ص 277 ، حدی-ث 3479 . من لا یحضره الفقیه ، ج 1 ، ص 181 ، حدیث 541 . بحارالانوار ، ج 79 ، ص 169 ، باب 20 النوادر ، حدیث 4 .

می فرستد که نزد قبر او عبادت کند و ثواب عبادت آن ملک برای صاحب قبر نوشته می شود و روزی هم که وارد قیامت شود ، خداوند اضطراب قیامت را از او به واسطه آن ملک دفع دفع نموده و او را داخل بهشت می کند .(1)

5 - روایت شده که : هنگام زیارت اهل قب-ور هر یک از سوره های حمد ، معوذتین ، توحید و آیه الکرسی را 3 بار ، و 7 بار هم سوره قدر را بخوانید ، و همچنین کسی که در قبرستان 11 مرتبه سوره توحید را بر اهل قبور بخواند ، خداوند به تعداد مردگان آن قبرستان برایش ثواب می دهد .(2)

ص: 539


1- مستدرک الوسائل ، ج 2 ، ص 371 ، حدیث 3 . کامل الزیارات ، ص 322 ، حدیث 12 .
2- مستدرک الوسائل ، ج 2 ، ص 371 ، حدیث 3 . بحارالانوار ، ج 99 ، ص 298 ، حدیث 17 .

6- ازامام صادق(ع) نقل است که : هر کس سوره قدر را حفظ کند ، گویا تمام علوم را حفظ نموده است .(1)

7- صدوق در خصال از امام امیرالمؤمن-ین(ع) نقل می کند : هر کس قبل از طلوع آفتاب 11 مرتبه انا انزلناه ، 11 مرتبه سوره توحید و 11 مرتبه آیه الکرسی را بخواند ، از هر چه که خوف دارد مصون می ماند ، و هر کس قبل از طلوع آفتاب 11 مرتبه سوره توحید و 11 مرتبه سوره قدر را بخواند ، در آن روز از انجام گناه محف-وظ می ماند و هر اندازه که شیطان زحمت بکشد تا او را مبتلا به گناه سازد ، نمی تواند .(2)

8- از امام صادق(ع) نقل شده : اگر مریض و یا علیل30 مرتبه سوره قدر را جهت شفا بر آبی به نحو ترتیل بخواند و از آن بیاشامد و به آن آب وضو بگیرد ، و بر موضع درد و مرض مسح بکشد ، آن مرض و علت در

ص: 540


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 365 ، حدیث 151 . مصباح الکفعمی ، ص 451 (حاشیه) .
2- مستدرک الوسائل ، ج 5 ، ص 382 ، باب 41 نبذه مما یقال فی الصباح والمساء ، حدیث 3 . بحارالانوار ، ج 83 ، ص 249 ، حدیث 11 . الخصال ، ج 2 ، ص 622 .

خلال سه روز از بین می رود .(1)

9- امام صادق(ع) فرمود : « مَنْ شَرِبَ مَاءَ هَا وَهَبَ اللهُ لَهُ نُوراً فِی بَصَرِهِ وَالْیَقِینَ فِی قَلْبِهِ وَ رُزِقَ الْحِکْمَةَ »(2) هرکس آبی را که به آن سوره قدر خوانده شده ، بیاشامد ، خداوند نور چشم و یقین قلب و حکمت او را زیاد می نماید .

10- در روایتی از امام صادق(ع) بیان شده که : « وَ إنْ قَرَأهَ-ا مَهْمُومٌ أوْ مَریضٌ أوْ مُسَافِرٌ أوْ مَسْجُونٌ نَالَ مَطْلَبَهُ وَ إنْ قُرِئَتْ عَلَی زَرْعٍ بُورِکَ … «(3) ، » وَ مَا فَرَغَ عَبْدٌ مِنْ قِرَاءَتِهَا إلَّا صَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ سَبْعَةَ أیَّامٍ «(4)

فضایل فاتحه الکتاب

(بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إیَّاکَ نَسْتَعِینُ * إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّآلِّینَ ) .

1- در روایات از نبی اکرم(ص) بیان شده که : سوره حمد «ام القرآن»

«ام الکتاب» ، «فاتحه الکتاب» ، «السبع المثانی» و «اساس القرآن» است (5)

ص: 541


1- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 328 ، باب 110 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 623 ، حدیث 19 . البرهان ج 4 ، ص 480 ، حدیث 2 . طب الائمه ، ص 123 ، عوذه .
2- مصباح الکفعمی ، ص 460 ، فصل 39 . مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 314 ، حدیث 12 .
3- مصباح الکفعمی ، ص 460 ، فصل 39 ، فی ذکر ثواب سور القرآن و ذکر شیء من خواصها .
4- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 364 ، باب 44 ، استحباب سورالقرآن ، حدیث 149 . بحارالانوار ج 89 ، ص 332 ، باب 110 فضائل سوره القدر
5- جامع الأخبار والآثار ، ج 2 ، ص 2 - 1 .

2- در حدیث قدسی خداوند متعال خطاب به پیامبر(ص)می فرماید : وَ أعْطَیْتُ لَکَ وَ لِاُمَّتِکَ کَنْزٌ مِنْ کُنُ-وزٍ عَرْشِی ، فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ خَاتِمَةَ سُوَرَةِ البَقَرَة.(1) سوره حمد کنزی از کنزهای عرش من است که برای تو و به امت تو داده ام .

3- از امام علی (ع) نقل شده که : سوره حمد اشرف کنزهای الهی است که در مکه معظمه از مقام عرش الهی نازل گردیده است .(2)

4- در نقل از حدیث قدسی ، امام صادق(ع) و آن امام هم از رسول الله می فرماید : هنگامی که خداوند سوره حمد ، آیه الکرسی ، آیه ( شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لَا إلَهَ إلَّا هُوَ وَالْمَ-لَآئِکَةُ وَ اُولُواْ الْعِلْمِ قَآئِمًا بِالْقِسْطِ … )(3) و آیه ( قُلِ الَّلهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ… )(4) را نازل نمود ، این آیات به خداوند شکایت بردند که خدایا ! چه چیز سبب شد تا ما را از مقام عرش به زمین دنیا و دار معصیت نازل نمایی ؟

خداوند در پاسخ شکایت آنان فرمود : فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا مِنْ عَبْدٍ قَرَأَ کُنَّ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ إلَّا أسْکَنْتُهُ حَظِیرَةَ الْقُدْسِ عَلَی مَا کَانَ

ص: 542


1- بحارالانوار ، ج 16 ، ص 93 ، باب 6 ، حدیث 27 ، و ج 89 ، ص 230 ، باب 29 ، حدیث 10 خصال صدوق ، ج 2 ، ص425 ، حدیث 1 . معانی الأخبار ، ص 50 ، باب معانی اسماءالنبی(ص) و اهل بیته(ع) ، حدیث 1 . علل الشرایع ، ج 1 ، ص 128 ، حدیث 3 .
2- جامع الأخبار والآثار ، ج 2 ، ص 4 : نزلت فاتحه الکتاب بمکه من تحت العرش .
3- سوره آل عمران ( آیه 18 )
4- سوره آل عمران ( آیه 26 )

فِیهِ، وَ إلَّا نَظَرْتُ إلَیْهِ بِعَیْنِی الْمَکْنُونَةِ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ نَظَرْةً ، وَ إلَّا قَضَیْتُ لَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ حَاجَةً أدْنَاهَا الْمَغْفِرَةُ وَ إلَّا أعَذْتُهُ مِنْ کُلِّ عَدُوٍّ ، وَ نَصَ-رْتُهُ

عَلَیْهِ، وَ لَا یَمْنَعُهُ دُخُولِ الْجَنَّةِ إلَّا أنْ یَمُوتَ .(1)

قسم به عزت و جلالم ، هیچ بنده ای از بندگانم نیست که شما را بعد از نماز بخواند ، مگر اینکه من او را در حظیره قدس بهشت جای دهم و در هر روز 70 نظر رحمت به او کرده و 70 حاجت او را روا نمایم که کمترین آن حاجات ، مغفرت گناهان او باشد ! من چنین بنده ای را از شرّ هر دشمنی حفظ می کنم ، و راه دخول بهشت را برای او هموار می سازم و زمانی که بمیرد وی را داخل حظیره قدس بهشت می نمایم ، پس هر کس سوره حمد آیه الکرسی ، آیه ( قُلِ الَّلهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ ) و آیه ( شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لَا إلَهَ إلَّا هُوَ ) را بخواند ، پاداش او حظیره قدس بهشت است و…

5- از امام صادق(ع) روایت شده : « رَنَّ إبْلِیسُ أرْبَعَ رَنَّاتٍ: أوَّلَهُنَّ یَوْمٌ لُعِنَ ، وَ حِینَ أهْبَطَ إلَی الْأرْضِ ، وَ حِینَ بَعَثَ مُحَمَّدٌ(ص) عَلَی حِینَ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسَلِ ، وَ حِینَ أنْزَلَتْ اُمُّ الْکِتَابْ »(2) شیطان در چهار مورد فریاد و ناله شدید کرد :

{ هنگامی که در 27 ماه رجب وحی و آیات قرآن بر پیامبر (ص) در

ص: 543


1- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 261 ، باب 29 فضل سوره الفاتحه و تفسیرها ، حدیث 58 . مستدرک الوسائل ، ج 5 ، ص 67 ، حدیث 4 . عدة الداعی ، ص 296 ، حدیث 1 .
2- بحارالانوار ، ج 11 ، ص 204 ، باب 4 کیفیت نزول آدم(ع) من الجنه ، حدیث 1 . الخصال ، ج 1 ص 263 ، حدیث 141 . تفسیر عیاشی ، ج 1 ، ص 20 ، حدیث 8 .

مکه و بر فراز کوه حراء نازل شد ، شیطان ناله زد .

{ هنگامی که شیطان دستور خدا را در مورد سجده بر آدم و خلیفه الهی مخالفت کرد و در نتیجه مورد لعن خدا قرار گرفت ، شیطان ناله زد که وامصیبتا شش هزار سال عبادت خدا در اثر تکبر از بین رفت و سوخت .

{ هنگامی که شیطان از آسمان عزت و بهشت خداوند خارج شد و به زمین آمد ، ناله کرد که چه آسان در اثر معصیت خداوند سبب رانده شدن خود از بهشت الهی شده و در ظلمات ظلمت فرو غلطیده است .

{ هنگامی که سوره حمد نازل شد ، شیطان فریاد زد : با وجود سوره فاتحه الکتاب ، دیگر کید و حیله من ضعیف است و بشری که متوسل به فاتحه الکتاب شود ، از تیررس وسوسه های شیطانی من به دور خواهد بود .

6- پیامبر(ص) به جابر فرمود : به تو خبر دهم از افضل سوره های

ص: 544

آسمانی که نازل شده ، جابر عرض کرد : بله یا رسول الله(ص) ، حضرت فرمود : هِیَ فَاتِحَةُ الْکِتَابِ . به مضمون این روایت سوره حمد افضل از همه سوره های دیگر قرآن می باشد .(1)

7- در روایات سفارش شده برای شفای مریض سوره حمد را بخوانید لذا اگر کسی سوره حمد را 7 مرتبه یا 70 مرتبه بر مرده بخواند و مرده زنده شود ، تعجب نکند .(2)

امام صادق(ع) می فرماید : « قِرَاءَ ةُ الْحَمْدِ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ إلَّا السَّامَ ، (یعنی الموت) »(3) قرائت سوره حمد شفا و درمان هر مرض است ، مگر مرض موت . حقیر هنگامی که در روایات این اثر معجزه آسا را برای سوره حمد دیدم ، خود تجربه عملی نمودم و بر مگس مرده ای که هیچ گونه آثار حیات ظاهری در آن دیده نمی شد ، چند بار سوره حمد را خواندم ، آن مگس به حرکت آمد و بار هفتم همین که خواندن سوره حمد را بر مگس به پایان رساندم ، آن مگس به پرواز درآمد !

ص: 545


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 168 ، باب ان البس-مله آیه من الفاتحه و ... ، حدیث 15 . تفسیر عیاشی ، ج 1 ، ص 20 ، حدیث 9 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 237 ، حدیث 34 .
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 231 ، حدیث 1 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 257 ، حدیث 51 . دعوات راوندی ، ص 188 ، حدیث 522 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 623 ، حدیث 16 .
3- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 300 ، حدیث 5 . دعوات راوندی ، ص 189 ، حدیث 524 .

7- « قَالَ النَّبِیُّ(ص): رَأیْتُ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ لَوْحَیْنِ فِی أحَدِهِمَا فَاتِحَةُ الْکِتَابِ وَ فِی الثَّانِی جُمْلَةُ الْقُرْآنِ(تمام قرآن) وَ تُضِیءُ مِنْهُ ثَلَاثَةُ أنْوَارٍ: فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ مَا هَذِهِ الْأنْوَارُ؟ قَالَ: نُورُ قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ وَ سُورَةِ یس وَ آیَةِ الْکُرْسِیِّ «(1) رسول الله(ص) فرمود : در شب معراج دو لوح را دیدم که در یکی فاتحه الکتاب و در دومی تمام قرآن نوشته شده بود ، از لوح دوم ، سه نور برجسته پرتو افشانی می کرد ! به جبرئیل گفتم : این انوار نورانی چیست ؟ جبرئیل گفت : این سه نور ، نور قل هو الله احد ، نور سوره یس و نور آیه الکرسی می باشد .

8 - یهودیی نزد پیامبر(ص) آمد و از آن حضرت سؤال کرد ، خداوند از میان انبیاء سلف فقط برای شما هفت فضیلت اختصاص داده ، آن فضایل کدامند ؟

پیامبر(ص) فرمود : أعْطَانِی اللهُ عَزَّوَجَلَّ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ .(2)

ص: 546


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 334 ، باب استحباب قرائت سور القرآن ، حدیث 19 .
2- سوره فاتحه الکتاب دارای هفت آیه می باشد ، لذا پیامبر(ص) در پاسخ یهودی فرمود: خداوند هفت فضیلتی را که به انبیاء سلف نداده ولی به من عطا کرده است ، فاتحه الکتاب«سبع المثانی» می باشد .( وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ) .

یهودی گفت : صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ(ص) ، فَمَا جَزَاءُ مَنْ قَرَأ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ؟ راست گفتی یا محمد(ص) ، حال پاداش کسی که فاتحه الکتاب را بخواند چیست ؟

فَقَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): مَنْ قَرَأ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ أعْطَاهُ اللهُ بِعَدَدِ کُلِّ آیَةٍ اُنْزِلَتْ مِنَ السَّمَاءِ فَیَجْزی بِهَا ثَوَابَهَا.(1) پیامبر(ص) فرمود : هرکس فاتحه الکتاب را بخواند ، خداوند متعال به تعداد کل آیات قرآن برایش ثواب می دهد .

9- ملکی بر پیامبر(ص) نازل شد و عرض کرد : خداوند تو را بشارت می دهد به دو سوره ای که این دو سوره قبل از تو به هیچ پیغمبری داده نشده ، و آن دو سوره «فاتحه الکتاب» و خواتیم «سوره بقره» می باشد .(2)

10« قَالَ أمِیرُالْمُؤمِنِینَ(ع) إنَّ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ آیَةً مِنْ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ ، وَ هِیَ سَبْعَ آیَاتٍ تَمَامُهَا ببِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ (ص) یَقُولُ: إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَالَ لِی: یَا مُحَمَّدُ ( وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ )(3) فَأفْرَدَ الْإمْتِنَانَ عَلَیَّ بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ ، وَ جَعَلَهَا بِإزَاءِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ ، وَ إنَّ فَاتِحَةَ الْکَتَابِ أشْرَفُ مَا فِی کُنُوزِ الْعَرْشِ »(4)

ص: 547


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 22 ، حدیث 17 . وسائل الشیعه ، ج 5 ، ص 377 ، حدیث 6838 خصال صدوق ، ج 2 ، ص 355 ، سبع خصال اعطاه الله عزوجل نبیه(ص) .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 330 ، باب استحباب قرائت سور القرآن… ، حدیث 3 .
3- سوره حجر ( آیه 87 )
4- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 328 ، حدیث 1 . تفسیر الامام العسکری ، ص 29 ، حدیث 10 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 227 ، حدیث 5 . عیون اخبارالرضا ، ج 1 ، ص 301 ، حدیث 60 . أمالی صدوق ، ص 175 ، حدیث 2 .

امام علی(ع) به نقل از پیامبر(ص) فرمود : خداوند به من وحی نمود که برایت سبع المثانی «سوره حمد» و قرآن عظیم دادم ، و سوره حمد را همتای قرآن نمودم ، و همانا سوره حمد اشرف از کنوزی است که در عرش می باشد ، و هر کس سوره حمد را بخواند و به ولایت محمد و آل محمد صلواة الله علیهم اجمعین معتقد باشد ، خداوند به تعداد حروف این سوره حسنه می دهد که هر حسنه ای بهتر است از آنچه که در دنیا از اموال و برکات و… می باشد .

11- امام صادق(ع) به یکی از یارانش فرمود : آیا مایل هستی که اسم

اعظم را برایت بیان کنم ؟

گفت : بلی .

حضرت فرمود : إقْرَأ الْحَمْدُ وَ قُلْ هُوَاللهُ أحَدْ وَ آیَةَ الْکُرْسِی و إنَّا أنْزَلْنَاهُ این چهار سوره را بخوان ، و پس از آن رو به قبله از خداوند بخواه آنچه را که دوست داری .(1)

ص: 548


1- مصباح الکفعمی ، ص 308 . بحارالانوار ، ج 90 ، ص 223 ، باب11 . مهج الدعوات ، ص 316 .

12- در روایات آمده : هرکس فاتحه الکتاب را بخواند مانند آن است که تمامی قرآن را خوانده است .(1)

13- از پیامبر(ص) نقل شده : هر کس س-وره حمد را بخ-واند ، ثواب حاملان عرش و ملائک مقربین الهی برایش داده می شود . » مَنْ قَرأهَا أعْطاهُ ثَوَابَ حَمَلَةِ الْعَرْشِ «(2)

14- امام صادق(ع) فرمود : هر کس سوره حمد را بخواند ، خداوند برای او دروازه خیر دنیا و آخرت را باز می کند .« مَنْ قَرَأهَا یَعْنِی سُورَةَ الْفَاتِحَةِ فَتَحَ اللهُ عَلَیْهِ خَیْرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ »(3)

15- از نبی اکرم(ص) نقل شده که : شفای هر درد و مرضی در فاتحه الکتاب می باشد .» فَاتِحَةُ الْکِتَابِ فِیهَا شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ «(4) .

16- » رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ(ص) فِی الْحَمْدِ سَ-بْعَ مَرَّاتٍ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ فَإنْ عُوِّذَ بِهَا صَاحِبُهَا مِائَةَ مَرَّةٍ وَ کَانَ الرُّوحُ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْجَسَدِ رَدَّ اللهُ عَلَیْهِ الرُّوحَ «(5) در خواندن سوره حمد شفای همه دردهاست ، و اگر کسی 100 مرتبه آن را بر

ص: 549


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص331 ، باب استحباب سور القرآن سوره سوره ، حدیث 8 .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 330 ، باب 44 ، حدیث 5
3- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 330 ، باب 44 ، حدیث 4
4- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 300 ، باب30 استحباب تکرار الحمد و… ، حدیث 7 .
5- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 299 ، باب 30 ، حدیث 3 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 257 ، باب 29 فضل سوره الفاتحه ، حدیث 51 . مکارم الاخلاق ، ص 363 ، فی السور و ما جاء فیها .

مریض بخواند گرچه روح از بدنش خارج شده باشد ، در صورتی که مرگ مریض قضای حتمی الهی نباشد ، خداوند روح او را به بدنش بازمی گرداند .

17- کسی که بدن یا سرش دچار درد شده ، دو دست خود را بگشاید و سوره حمد ، سوره اخلاص و سوره معوذتین را بخواند و محل درد را مسح نماید ، شفا پیدا می کند .(1)

18- امام صادق(ع) در تسکین درد به خواندن سوره حمد فرمود : » مَا قُرِئَتِ الْحَمْدُ عَلَی وَجَعٍ سَبْعِینَ مَرَّةً إلَّا سَکَنَ «(2)

19- انس بن مالک از پیامبر(ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود : در ماه رجب ، ماه شعبان و ماه رمضان سفارش می کنم شما را به خواندن فاتحه الکتاب ، آیه الکرسی ، سوره کافرون ، سوره اخلاص و معوذتین ، و هر زن و مردی که این سوره ها و آیات را در هر شب و روز این سه ماه

بدون فاصله بخواند ، هر آنچه از گناهانی که بین او و خداست ، هر چند

ص: 550


1- مکارم الاخلاق ، ص 365 ، فی السور و ما جاء فیها .
2- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 232 ، باب استحباب تکرار الحمد و قرائتها . اصول کافی ، ج 2 ، ص 623 ، باب فضل القرآن ، حدیث 15 . دعوات راوندی ، ص 188 ، حدیث 522 .

که شمار آن گناهان به تعداد ستارگان آسمان ، قطره های باران ، برگ درختان ، دانه های شن بیابان و وسعت دریاهای بی کران باشد ، خداوند آنها را می بخشد ، و روزی که این سه ماه به پایان رسد ، یعنی در روز عید فطر خواندن این سوره ها و آیات موجب می شود که منادی خداوند از آسمان به او ندا دهد : یَا عَبْدِی أنْتَ وَلِیِّی حَقًّا ، حَقًّا ، حَقًّا ، ای بندة من ! تو به حقیقت ولیّ من هستی ، وَ لَکَ عِنْدِی بِکُلِّ حَرْفٍ قَرَأتَهُ فِی هَذِهِ الثَّلَاثَةَ الْأشْهُرِ شَفَاعَةً فِی الْإخْوَانِ وَالْأخَوَاتِ وَ لَوْ کَانَ ذُنُوبَهُمْ بِعَدَدِ نُجُومِ السَّ-مَاءِ فِیمَا بِیْنِی وَ بَیْنَهُمْ غَفَرْتُ لَهُمْ بِکَرَامَتِکَ عَلَیَّ .(1)

» ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَوْ أنَّ عَبْدًا قَرَأَ هَذِهِ السُّوَرِ وَالْآیَاتَ فِی دَهْرِهِ مَرَّةً وَاحِدَةً فِی هَذِهِ الثَّلَاثَةَ أشْهُرْ (رجب ، شعبان ، رمضان) ، یُعْطِیهِ اللهُ بِکُلِّ حَرْفٍ قَرَأَهَ سَبْعِینَ ألْفَ حَسَنَةٍ ، کُلُّ حَسَنَةٍ أثْقَلُ عِنْدَاللهِ مِنْ جِبَالِ الدُّنْیَا »(2) رسول الله(ص) فرمود : قسم به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث نمود ، اگر بنده ای این سوره ها و آیات( فاتحه الکتاب ، آیه الکرسی کافرون ، اخلاص و معوذتین ) را در مدت عمرش یک بار در ماه مبارک رجب ، شعبان و رمضان بخواند ، خداوند به عدد هر حرفی از حروف آنها 70 هزار حسنه برای او می دهد که هر حسنه ای نزد خدا با ارزشتر از تمام کوههای دنیا است .

ص: 551


1- بحارالانوار ، ج 94 ، ص 53 ، باب 55 فضایل شهر رجب و صیامه ، حدیث 43 .
2- بحارالانوار ، ج 94 ، ص 53 ، باب 55 فضایل شهر رجب و صیامه ، حدیث 43 .

سپس حضرت فرمود : هر کس این سوره ها و آیات را بخواند ،خداوند برای او 700 حاجت هنگام مرگ ، 700 حاجت در قبر و 700 حاجت در قیامت عطا می نماید و هنگامی که وارد قیامت شود این ثوابها و حاجتها نزد ترازویی در سایة عرش الهی به وی داده می شود ، و در آن روز حساب او آسان بوده و هنگام عزیمت به سوی بهشت 70 هزار ملک او را بدرقه می کنند و خازن بهشتی در استقبال از او می گوید : امروز مشاهده کن آنچه را که خداوند در دنیا برای خواندن سوره فاتحه الکتاب ، آیه الکرسی قُلْ یَآ اَیُّهَا الْکَافِرُونَ ، قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ و معوذتین وعده داده بود ، و آن گاه همراه خازن بهشتی وارد بهشت می شود ، بهشتی که در آن 700 هزار شهر بهشتی ، و در هر شهری 700 هزار قصر بهشتی ، و در هر قصری 700 هزار خانه بهشتی ، و در هر خانه ای 700 هزار تخت بهشتی ، و بر هر تختی به همراه لباسهای رنگین حورالعین بهشتی نشسته می باشد . فَطُوبَی لِمَنْ رَغِبَ فِی هَذَا الثَّوَابْ .(1)

البته در مورد وجود چنین ثوابهایی کسی استبعاد نکند ، زیرا

ص: 552


1- بحارالانوار ، ج 94 ، ص 54 - 53 ، باب 55 فضایل شهر رجب و صیامه ، حدیث 43 .

اصل کار و عطای فیض مربوط به خداوند تبارک و تعالی می باشد که قدرت و فیض او غیر متناهی است و حدبردار نمی باشد . در نزد خدا عطای ثواب به اندازه تمام جهان و کوههای آن و… با عطای یک ذره اجر و ثواب فرق نمی کند ، چون در مورد قدرت غیر متناهی سنجیدن کم و زیاد معنا ندارد در نزد او کوچک و بزرگ ، کم و زیاد یکسان است ، زیرا او محیط بر کل شیء است ، ( إنَّمَا أمْرُهُ إذَا أرَادَ شَیْئًا أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ )(1) خداوند متعال به مقتضای حکمت ازلی و به مشیت اراده خود همه چیز را ایجاد و فراهم می کند . کم و زیاد ، کوچک و بزرگ در وجود انسان است که همه چیزش محدود است ، و بسا به علت قدرت و اراده محدود خود قدرت انجام دادن کار مهم و بسیار را ندارد ، و…

20- از حضرت موسی بن جعفر امام کاظم(ع) و آن امام(ع) هم از پدرانش نقل می کند : کسی که ام القرآن و فاتحه الکتاب را می خواند ، شکر خدا را نموده و به او ثواب داده می شود ، و کسی که سوره توحید را می خواند ، ایمان به خدا آورده و در پناه خدا

ص: 553


1- سوره یس ( آیه 82 )

می باشد ، و کسی که سوره قدر را می خواند ، خدا را تصدیق کرده و بخشیده می شود ، و کسی که آیه الکرسی را می خواند ، بَه بَه چه مبارک است برات نجات از آتش جهنم برای او که از آسمان نازل می شود .(1)

حقایق کتب آسمانی

امام امیرالمومنین(ع) بالای منبر فرمود : » وَاعْلَمْ أنَّ جَمِیعَ أسْرَارِ اللهِ تَعَالَی فِی الْکُتُبِ السَّمَاوِیَّةِ وَ جَمِیعَ مَا فِی الْکُتُبِ السَّمَاوِیَّةِ فِی الْقُرْآنِ ، وَ جَمِیعَ مَا فِی الْقُرْآنِ فِی الْفَاتِحَةِ الْکِتَابِ ، وَ جَمِیعَ مَافِی الْفَاتِحَةِ الْکِتَابِ ، فِی الْبِسْمَلَةِ وَ جَمِیعَ مَا فِی الْبِسْمِلَةِ فِی بَاءِ الْبِسْمَلَةِ وَ جَمِیعَ مَا فِی بَاءِ الْبِسْمَلَةِ فِی النُّقْ-طَةِ الَّتِی تَحْتَ الْبَاءِ «(2)

جمیع اسرار خداوند تبارک و تعالی در کتابهای آسمانی «صحف ابراهیم ، صحف نوح ، تورات موسی ، انجیل عیسی و زبور داود» بیان شده و تمام آنچه که در کتب آسمانی بیان شده در «قرآن» است ، و همه حقایق قرآن در «فاتحه الکتاب» می باشد ، و جمیع آنچه که در فاتحه الکتاب است در «بسم الله الرحمن الرحیم» می باشد ، و جمیع

ص: 554


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 332 ، حدیث 10 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 261 ، باب 29 فضل سوره الفاتحه و تفس-یرها ، حدیث 57 . دعوات راوندی ، ص 110 ، حدیث 245 . أمالی صدوق ، ص 606 ، حدیث 10 .
2- ینابیع الموده ، ص 408

آنچه که در بسم الله است در نقطه «باء» بسم الله می باشد ، و من تمام اسرار کتب آسمانی را اعم از اینکه در قرآن یا در غیر قرآن باشد در نقطه «باء» بسم الله می بینم و آن را می دانم و اگر نیاز باشد برای شما بیان می کنم ، و به آن علوم قضاوت می کنم .

در روایتی دیگر از امام امیرالمؤمنین(ع) نقل شده : » کُلُّ الْعُلُومِ تَنْدَرِجُ فِی الْکُتُبِ أرْبَعَةٌ ، وَ عُلُومُهَا فِی الْقُرْآنِ ، وَ عُلُ-ومَ الْقُرْآنِ فِی الْفَاتِحَةِ ، وَ عُلُومُ الْفَاتِحَةِ فِی بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ عُلُومُهَا فِی بَاءِ بِسْمِ اللهِ «(1).

در تفسیر منصوب به امام حسن عسکری(ع) آمده : خداوند متعال پیامبر اسلام را به فاتحه الکتاب فضیلت داد و چنین فضیلتی را برای احدی از پیامبران پیشین حتی برای سلیمان پیغمبر نداد ، بلکه خداوند به سلیمان وحی نمود : برای پیامبر آخرالزمان ، یعنی پیامبر اسلام(ص) فضیلتی( فاتحه الکتاب ) دادم که هر مرد و زنی آن را بخواند ، ثواب هزار برابر آنچه را که از سلطنت و خیرات

ص: 555


1- مصابیح الانوار ، ج 1 ، ص 435 .

به تو داده شده ، به خواننده فاتحه الکتاب می دهم !(1)

سوره حمد جمع الجوامع فضایل عرشی است که خواندن یک بار آن فضیلتش بیشتر از مُلک و قدرت سلیمان است و این سوره هم ام الکتاب ، هم اساس القرآن و… می باشد . به تعبیر ادبا زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی .

در فاتحه الکتاب اسم اعظم الهی در خلال 7 آیه بیان شده که خواندن آن مساوی با قرائت تمام قرآن و ختم آن می باشد . سوره حمد جامع اسرار عالم و جامع علوم کتب انبیاء گذشته و قرآن پیامبر اسلام(ص) می باشد .

تجلّی

قرآن و سوره های آن اقیانوسی از اسرار زمینی و آسمانی ، عرش و کرسی ، لوح و قلم و قضا و قدر الهی می باشد . قرآن تجلّی حقایق جهان هستی است و هیچ چیزی در قلمرو جهان هستی نمی باشد مگر اینکه در قرآن وجود دارد ، ( وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ )(2) و به فرمودة

ص: 556


1- تفسیر الامام العسکری ، ص 591 ، حدیث 353 . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 257 ، حدیث 50 .
2- سوره انعام ( آیه 59 )

امام صادق(ع) قرآن تجلی خداوند سبحان در میان خلقش است : « لَقَدْ تَجَلَّی اللهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلَامِهِ »(1)

به بیان روایات قرآن جمع الجوامع کتاب تکوینی( وجودمنبسط ) و کتاب تدوینی الهی است که رحمت و هدایت آن غیر متناهی است . هر سوره و آیه قرآن خزینه ای از اسرار الهی است که جز ائمه معصومین( علیهم السلام ) و فی الجمله اوحدی از قرآن شناسان ، کسان دیگر آن را نمی دانند . «رُوِیَ أنُّه(ص) قَالَ: مَا مِنْ حَرْفٍ مِنْ حُرُوفِ الْقُرآنِ إلَّا وَ لَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَعْنَی«(2) رسول الله(ص) فرمود : هیچ حرفی از حروف قرآن نیست مگر اینکه برای آن هفتاد هزار معنا است .

امام صادق(ع) فرمود : « مَا مِنْ أمْرٍ یَخْتَلِفُ فِیهِ اثْنَانٍ إلَّا وَ لَهُ أصْلٌ فِی کِتَابِ اللهِ لَکِنَّ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ »(3) هیچ چیزی نیست ، حتی مسئله ای را که دو نفر در آن با هم اختلاف دارند ، مگر اینکه در قرآن می باشد ، زیرا قرآن به عنوان جوامع الکلم و زبان وحی ممکن نیست که مشتمل بر همه اصول و معارف سعادت بخش بشری نباشد .

به تعبیر دیگر جهان خارج مظهر اسماء الصفات و فعل الهی است وهر گونه بحث و تحقیقی که انجام می شود همگی از احوال مبدأ و معاد و

ص: 557


1- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 107 ، باب 9 . عوالی اللآلی ، ج 4 ، ص 116 ، حدیث 181 .
2- انسان و قرآن ، ص 82 .
3- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 100 ، باب أن القرآن ظهرا و بطنا ، حدیث 71 .

از مظاهر اسماء الصفات و فعل حق می باشد و در قلمرو وجود هیچ واقعه ای از پرتو اسماء الصفات و فعل خداوند خارج نیست…

در قرآن هم شناخت ذات حق و حقایق اسماء الصفات و فعل الهی و مسئله نبوت و معاد و تمام اصول و فروع دین بیان گردیده است ، لذا قرآن هم جمع الجوامع و کتاب تکوین و تدوین الهی می باشد و هم کلام الله و کتاب الله واق-عی است که شرح و تفس-یر و بیان حق-ایق آن شارح و مفسر معصوم می خواهد .

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود : و اعطیت جوامع الکلم ، از امام باقر(ع) سؤال شد : ما جوامع الکلم؟ حضرت فرمود : القرآن .(1)

این جامعیت قرآن است که در سوره یک سطری قل هو الله احد ، و همچنین در ضمن چند آیه کوتاه همه شئون و مراتب توحید ذات ، صفات و فعل الهی را بیان نموده است :

( هُوَ اللهُ الَّذِی لَآ إلَهَ إلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرُّحِیمُ * هَوَاللهُ الَّذِی لَآ إلَهَ إلَّا هُوَالْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهْ الْأسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ )(2)

ص: 559


1- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 15 ، باب فضل القرآن و اعجازه ، حدیث 7 .
2- سوره حشر ( آیات 24 - 22 )

و یا در سوره زلزا ل رخداد معاد و جریان زندگی دنی-ا و آخرت بشرمنعکس شده : ( فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ )(1)، امام علی(ع) فرمود : این آیه از احکم محکمات آیات قرآن است ، و رسول خدا(ص) هم اسم این آیه را جامعه نهاد .(2)

خداوند متعال به فضل و کرمش به ما عنایت فرماید که از روندگان راه قرآن و آیات نورانی آن باشیم و قرآن را بدون منطق شرعی و عقلی ، و به هوای نفس و به اندیشه های شخصی شیطانی توجیه نکنیم و…

تفضل و لطف نه استحقاق

امکان دارد این سؤال مطرح شود که خداوند برای عامل و قاری قرآن این همه ثواب می دهد ، به عنوان مثال کسی را که یک بار سوره یس بخواند ، ثواب 20 حج می دهد و کسی که در هر شب و روز هزار بار سوره توحید را بخواند ، جایگاهش در بهشت است و… ، این همه ثواب فراوان را انسان چه می کند و چگونه از آنها بهره مند می شود ؟

ص: 559


1- سوره زلزال ( آیات 8 - 7 )
2- تفسیر صافی ، ج 5 ، ص 358 .

پاسخ ، اولاً : این نوع س-ؤال مجرد استبعاد است نه واقعیت ، دلیل و استبعاد هم بیش از یک توهم چیز دیگری نیست و مصداق واقعی ندارد .

ثانیاً : این ثوابهایی که برای مؤمنین و خواننده قرآن داده می شود از باب تفضل و لطف خداوند تبارک و تعالی می باشد نه اینکه پاداش استحقاقی آنها باشد ، و کسی خیال نکند که اگر یک بار قرآن بخواند ، یا نماز بگزارد و روزه بگیرد و حج و جهاد انجام دهد ، استحقاق آن همه ثواب و پاداش الهی را دارد ، خیر .

قرآن درباره شهدا می فرماید : ( وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبیلِ اللهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَآ آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ … )(1) مرده مپندارید کسانی را که در راه خدا جان داده اند ، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند ، و از آنچه که خداوند از باب تفضل بدانها عنایت کرده است راضی و خشنود می باشند .

قرآن کریم برخورداری شهدای راه حق را از نعمتهای بهشتی به لحاظ فضل و عنایت خداوند می داند ، نه از باب استحقاق . پس هنگامی که شهدایی که جانشان را در راه خدا تقدیم

ص: 560


1- سوره آل عمران ( آیات 170 - 169 )

حق تعالی کرده اند ، استحقاق ندارند و همه نعمتهای بخشیده شده به آنان از باب تفضل و لطف خداوند می باشد ، دیگران به طریق اَولی ثواب و نعمتهای بهشتی را استحقاق ندارند و هر چیزی که به آنها داده می شود از فضل و کرم الهی می باشد ، و حقیقت نیز همین است ، زیرا وجود انسان عین ربط و فیض خدا می باشد و از خود چیزی برای خدا ندارد که نسبت به آن استحقاق داشته باشد ، تمام ذرات وجود و آثار وجودی او از خداوند متعال می باشد ، لذا انسان چه چی-ز و

چه اثری از خود دارد و یا کدام عملی را به نفع خدا انجام داده است که بگوییم استحقاق ثواب و پاداش دارد ؟

در قرآن از فضل خداوند برای نیکوکاران تعبیر به اجر شده که این خود نشان از فضل بی منتهای ال-هی است ، ( … وَ لَا نُضِیعُ أجْرَ الْمُحْسِنِینَ )(1) خداوند از باب لطف و منت بر بندگان می فرماید : ما آنان را اجر می دهیم ، یعنی استحقاق اجرت آنها از باب لطف خداست وگرنه انسان در تمام عمر برای خود کار کرده ، نماز برای عاقبت خود خوانده و روزه برای آخرت خود گرفته است نه اینکه

ص: 561


1- سوره یوسف ( آیه 56 )

این اعمال را برای خداوند انجام داده باشد ، حال چنین کسی که برای خود کار می کند ، قانونا و عقلا بر کس دیگر استحقاق اجرت و پاداش را دارد ؟ خیر…

من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم

زمین و زمان را ز جود آفریدی نه بیهوده نه بهر سود آفریدی

ثالثاً : تکلیف ، لطف خداوند بر بندگان است ، زیرا تکلیف و عبادت موجب تقرب انسان به خدا می شود ، و بدون تردید هر چیزی که سبب تقرب انسان به خدا و موجب سعادت وی شود ، لطف است . آیا در صورت لطف و احسان کسی به کس دیگر هیچ عقل و عاقلی پیدا می شود که بگوید : آن کس که مورد لطف واقع شده ، استحقاق اجر دارد بر آن کسی که به او لطف و احسان نموده است ؟ هرگز …

رابعاً : انسان هم خودش و هم عمل وکارش مملوک خداوند سبحان است و از خود چیزی ندارد که بگوید به وسیله آن چیز خدا را عبادت می کنم و استحقاق ثواب دارم . همه چیز انسان ، عقل ، فکر ، سلامت بدن علم و زبان ، قلم و بیان ، زمین و آسمان ،

ص: 562

فضا و دریا ، مکان و هوا ، رزق و روزی ، همگی در جهت عبادت خداوند به کار گرفته شده و نعمت و ملک خداوند می باشند که به او داده شده است . آن وقت اگر مالکی آن هم مالک حقیقی تصرف در ملکش کند ، آیا از دید عقل و عقلا تصرف مالک در ملکش برای مملوک استحقاق اجر می آورد ؟ خیر ، چرا که :

( … وَ لِلَّهِ خَزَآئِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ … )(1)

( وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ إلَی اللهِ الْمَصِیُر )(2)

( وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ وَ کَانَ اللهُ عَزِیزًا حَکِیمًا ) (3)

( … وَ إن مِّن شَیءٍ إلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا )(4) ، و…

جمله ذرات زمین و آسمان با تو می گویند روزان و شبان

ماسمیع و ما بصیر و باهوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم

نطق باد و نطق آب و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل

خامساً : انسانی که عبادت کرده ، نفع آن برای خودش می باشد نه

برای خدا ، آیا کسی که برای خودش کار نموده ، می شود گفت بر دیگری

ص: 563


1- منافقون ( آیه 7 )
2- سوره نور ( آیه 42 )
3- سوره فتح ( آیه 7 )
4- سوره اسراء ( آیه 44 )

استحقاق پاداش و اجر دارد ؟ هرگز و ابدا…

پس هر مقدار ثوابی که خداوند متعال برای بندگانش عنایت می کند همه از لطف بی پایان اوست ، نه از جهت استحقاق انسان تا او تعجب کند که چگونه در برابر خواندن یک سوره حمد این همه ثواب کث-یر به وی عنایت می شود . فضل و رحمت خداوند به هر مق-داری که بر فقیران و نیازمندان عنایت شود محدود نیست ، و تنها خداوند حکیم است که می داند برای هر موجود و بشری چه مقدار اجر تفضل و چه اندازه ثواب عنایت نمای-د ، و هیچ بشری هم نمی تواند جلو فضل خدا را محدود کند ، و یا بگوید این اجر زیاد است یا کم می باشد ، و… ( وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ ((1) ، ( مَّا یَفْتَحِ اللهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَ مَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ )(2) خداوند سبحان هنگامی که رحمتش را بر مردم نازل کند هیچ کس نمی تواند جلو آن را بگیرد ، و اگر او بخ-واهد امداد نکند احدی توان دریافت آن را ندارد .

سادساً : عمل انسان به هر اندازه که طاقت فرسا باشد ، باز هم محدود است ، آن وقت بهشتی را که خداوند برای مؤمنین عنایت می نماید وسعت آن از زمین و آسمان فراتر و غیر محدود می باشد ، و به برهان سنخیت

ص: 564


1- سوره بقره ( آیه 105 )
2- سوره فاطر ( آیه 2 )

امکان ندارد کار محدود پاداش غیر محدود داشته باشد . خداوند متعال فیاض مطلق و کریم علی الاطلاق است که از باب تفضل و امتنان بر بندگان به عمل محدود و… پاداش و لطف غیر محدود عنایت و لطف می کند .

استبعاد نه واقعیت

ممکن است توهم شود این همه ثواب فراوان که جز خدا کس دیگر مقدار آن را نمی داند ، چگونه برای عامل به احکام دین و قاری قرآن عنایت می شود؟ و واقعیت آنها چگونه است ؟

پاسخ ، اولاً : اظهار شد که این سؤال مجرد استبعاد است ، نه واقعیت .

ثانیاً : قیاس زندگی دنیا به زندگی آخرت جامع ندارد ، چرا که سنخ زندگی نامحدود آخرت غیر از سنخ زندگی محدود دنیا می باشد و قیاس زندگی محدود به غیر محدود ممکن نیست .

همچنین نعمتهای بهشتیی که خداوند برای بشر عنایت می نماید مسانخ با زندگی دنیوی نیست ، چون در دنیا وجود انسان و بهره گیری او از نعمتهای خداوند محدود می باشد . در این دنیا انسان به یک خانه ده متری و

ص: 565

چند کیلو غذا و به چند همسر ارضاء می شود و بیش از آنها نمی تواند استفاده کند .

به عنوان مثال بچه در رحم مادر بدون نیاز به آب و هوا و… فقط از مایعات شیره جان مادر تغذیه می کند و همین مقدار هم برایش کافیست ، ولی هنگامی که به دنیا می آید از تمام جهات زندگی او با زندگی عالم رحم تفاوت پیدا می کند ، در درون رحم چند قطره غذا و مایعات بدون نیاز به دندان و تنفس از هوا برای طفل کافی می باشد ، ولی زمانی که به دنیا آمد نیاز به چندین کیلو غذا ، هوا ، لباس ، مسکن و ازدواج و… دارد و هرگز هم به این مقدار قناعت نداشته و صدای هل من مزید او در زمین و فضا بلند است و… ! حال اگر کسی بتواند با طفل داخل رحم سخن بگوید که تو در عالم بعد از رحم ، یعنی در دنیا دندان در می آوری و نیاز به چندین کیلو آب و غذا ، نور خورشید ، تنفس هوا و دیگر نیازهای گسترده ای داری که برای تو فعلا وجود آنها قابل تصور نمی باشد ، طفل داخل رحم باور نمی کند . اما گفته های آن شخص همگی دارای واقعیت خارجی است و خواه طفل در رحم

ص: 566

آنها را باور کند و یا باور نکند و انکار نماید .

همچنین هنگامی که انسان از دنیا می رود ، زندگی پس از مرگ او در برزخ و قیامت با زندگی دنیا فرق می کند . انسان در عالم آخرت زندگی وجودی سِعی و روحی دارد و محدود در چهارچوب جهان ماده و مادیت نمی باشد که نتواند بیش از حد محدود در دنیا از نعمتهای الهی استفاده کند .

وجود سعی و احاطی

کار روح بسیار وسیع و فراگیر می باشد ، قُرب و بُعد نبود در سفر روحانی ، مثلا از نظر قدرت روحی هنگامی که انسان جلو پایش را که متصل به خود او است ، می بیند ، این دیدن او با دیدن دهها و میلیاردها کیلومتر هیچ فرقی نمی کند ، برای اینکه روح هر دو فاصله را در یک آن می بیند و طی می کند ، و این از قدرت روح است که چنین توانایی بالایی

دارد ، وگرنه چشم مادی قدرت دیدن بیش از چند متر محسوس را ندارد .

غرض اینکه وجود برزخی در عالم پس از مرگ در یک آن از همه نعمتهای خدادادی استفاده می کند و لذت می برد و هیچ گونه خستگی و محدودیتی برای او نیست ، لذا نعمتهایی را که خداوند

ص: 567

سبحان از باب تفضل و لطف به بندگانش می دهد مسانخ با وسعت وجود روحی آنان است و از همین روی به یک مؤمن هزاران حوریه بهشتی و هزاران باغستان و فض-ای بهشتی می دهد و مؤمن هم از نگاه قدرت روحی مقامی داردکه در یک آن از همة آن نعمتهای بهشتی استفاده می کند و هیچ گونه حد و مرزی برای او نیست ، بلکه خداوند در بهشت برای بهشتیان بالاتر از این ثوابهایی که ذکر شد ، زندگی ارادی عطا می کند که : ( … فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأعْیُنُ وَ أنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ )(1) هر چه بهشتیان اراده کنند و بخواهند و هر چه را که چشمشان شوق لذت گیرد ، برای آنان فراهم است .

پس انسان در عالم برزخ وجود سعی دارد و زندگ-ی او در آخرت زندگی روحانی است(2) که خداوند متناسب با وجود روح و زندگی آخرت

ص: 568


1- سوره زخرف ( آیه 71 )
2- البته از اینکه ذکر می شود زندگی آخرت زندگی روحانی است ، معنایش این نیست که معاد روحانی است ، ابدا ، به حسب برهان عقلی و بی-ان آیات قرآن و روایات معاد جسمانی است و خداوند متعال در این راستا نزدیک به دو هزار آیه در قرآن کریم برای بیان معاد و زندگی پس از مرگ نازل نموده است و...

به انسان مؤمن فیض و نعمت عنایت می کند ، و به لحاظ قدرت امکانی غیر متناهی روح است که خداوند در برابر عمل محدود و اندک انسان ، پاداش فراوان و محیرالعقول بخشش می نماید . ( وَ سَارِعُواْ إلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الأَرْضُ اُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ )(1)

اما عطای این حسنه ها و ثوابهای فراوان به شرط آن است که انسان بتواند اعمال حسنه محدود خود ، مانند نماز ، روزه و صدقه ای را که در راه خدا داده ، حفظ کند ، و در اثر معصیت الهی آنها را از بین نبرد و همانند شیطان بعد از شش هزار سال عبادت سقوط ابدی نکند !

به بیان دیگر تمام اعمال حسنه انسان در دنیا مقتضی برای پاداش و لطف الهی می باشد ولی اگر انسان در اثر طغیان و معصیت خدای سبحان ، موانع برای آن مقتضی فراهم نماید ، مقتضی با وجود مانع به مرحله فعلیت و اثر نمی رسد و همه مقتضیات باطل و «هَبَاءً مَنْثُورا» می گردد .

خطر احباط (بطلان عمل)

( وَ لَقَدْ اُوحِیَ إلَیْکَ وَ إلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ )(2) بر تو و رسولان پیش از تو وحی شده که اگر به

ص: 569


1- آل عمران ( آیه133 )
2- سوره زمر ( آیه 65 )

خدا شرک آوری عملت را محو و نابود می گرداند ، و هر آینه از زیانکاران خواهی گردید .

بدون تردید انبیاء و پیامبر گرامی اسلام(ص) معصومند و از معصوم با وجود نیروی عصمت ، معصیت صادر نمی ش-ود . آن وقت اگر نگوییم در آیه مبارکه نهی صوری است ، عصمت مانع از خطاب تکلیف برای معصوم نمی شود و معصوم همانند باقی مردم مکلف است و امر و نهی مولوی دارد یعنی اینکه هم خود مخاطب است و هم وظیفه دارد مردم را دعوت به اطاعت و نهی از معصیت نماید ، ( … وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خَاضُواْ اُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَ اُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ )(1) همانا شما در شقاوت فرو رفتید مانند آنها که در وادی ضلالت فرو رفتند ، آنان مردمی هستند که اعمالشان در دنیا و آخرت نابود و باطل گشت و به حقیقت هم آنان از زیانکارانند .

مسئله احباط و از بین رفتن اعمال حسنه در فرهنگ دی-ن از مسائل قطعی و امری قرآنی است ، امام باقر(ع) فرمود: « الْإبْقَاءُ عَلَی الْعَمَل أشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ »(2) حفاظت و نگهداری عمل مشکلتر از خود عمل

ص: 570


1- سوره توبه ( آیه 69 )
2- اصول کافی ، ج 2 ، ص 296 ، باب الریاء ، حدیث 16 .

می باشد . زیرا در ابتدا ممکن است انسان عمل صالحی را انجام دهد ، ولی در ادامه نتواند آن را نگه دارد ، چنان که در طول تاریخ زندگی بشر نمونه های زیادی نظ-یر ابلیس ، قارون ، بلعم باعور ، سامری ، حجاج ، یزید و… وجود داشتند که در آغاز خداپرست بودند ، اما در آخر کار از دین خارج شده ، و علیه دین و امام معصوم جنگیدند .

در روایتی از رسول الله(ص) نقل شده که آن حضرت : هر کس «لا اله الا الله» بگوید ، خداوند برایش یک درخت خرمای بهشتی می دهد و هر چند بار که آن را تکرار کند ، به تعداد کلمات این جمله مبارکه درختان خرمای بهشتی برایش عطا می شود .

یکی از اصحاب عرض کرد : یا رسول الله(ص) پس ما درختان خرمای زیادی در بهشت داریم .

حضرت فرمود : بله به شرط« أنْ لَا تُرْسِلُواْ عَلَیْهَا نِی-رَانًا » شما قبل از آنکه به بهشت بروید ، در اثر معصیت آنها را آتش نزنید و از بین نبرید وگرنه ثواب و باغ بهشتی در کار نخواهد بود .

ص: 571

« عَنْ أبی عَبْدِاللهِ الصَّادِق(ع) عَنْ أبیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص) مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللهِ غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ لَا إلَهِ إلَّا اللهُ غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ اللهُ أکْبَرُ غَرَسَ اللهُ لَهُ شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ یَا رَسُولَ اللهِ(ص) إنَّ شَ-جَرَنَا فِی الْجَنَّةِ لَکَثِیرٌ ، قَالَ نَعَمْ وَ لَکِنْ إیَّاکُمْ أنْ تُرسِ-لُوا عَلَیْهَا نِیرَاناً فَتُحْرِقُوهَا وَ ذَالِکَ إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أطِیعُوا اللهَ وَ أطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا أعْمَالَکُم ، وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ »(1).

پس خطر احباط عمل بسیار جدی است که اگر انسان دچار آن شود هیچ ذخیره و سرمایه ای در آخرت نخواهد داشت . قرآن کریم در این باره می فرماید : ( لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالْأذَی… )(2) صدقه و اعمال حسنه تان را به اذیت و امتنان باطل نکنید و در صورت اذیت و منت دادن مؤمن به وسیله صدقه ، شما نه تنها نزد خدا عمل خیر ندارید ، بلکه به جهت اذیت و اهانت مؤمن ، معصیت خدا را انجام داده و مستحق عذاب می باشید .

( مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمْثَالِهَا… )(3) هر کس بتواند عمل نیکو و شایسته در قیامت بیاورد ، خداوند به او ده برابر آن عمل حسن ، ثواب می دهد و الا اگر عمل خوب کرده باشد ، اما قبل از آنکه وارد قیامت شود آن عمل خوب را به

ص: 572


1- وسائل الش-یعه ، ج7 ، ص 186 ، بحارالانوار ، ج 8 ، ص 186 ، باب 23 ، حدی-ث 154 . امالی صدوق ، ص 607 . عدة الداعی ، ص 263 . ثواب الاعمال ، ص 11 . اعلام الدین ، ص 359 .
2- سوره بقره ( آیه 264 )
3- سوره انعام ( آیه 160 )

انجام معصیت از بین برده باشد و در روز جزا ه-یچ عمل نیکویی همراه او نباشد ، نه تنها ثواب یک برابر و ده برابر ، بلکه اصلا هیچ ثوابی به وی داده نمی شود و به عکس در اثر معصیت مبتلا به عذاب خواهد شد .

خوف و رجا

انسان باید در حالت خوف و رجا باشد و دائم از خشیت الهی بترسد که مبادا کاری کرده باشد که موجب غضب خداوند شده و مستحق عذاب باشد ، و هم باید رجا و امید به غفران خداوند داشته باشد ، چون خداوندارحم الراحمین مطلق است و اگر بندة خطاکار و عاصیی به پیشگاه رحمت او مراجعه کرده و توبه نماید ، خداوند او را می بخشد ، لذا در روایات آمده که ناامیدی از عفو و غفران الهی از گناهان کبیره می باشد ، ( …إنَّهُ لَا یَاْیْئَسُ مِن رُّوحِ اللهِ إلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ )(1) و بر همین اساس زمانی که انسان نه از خوف الهی در امان باشد و نه از رحمت خداوند ناام-ید گردد ، اسمش حالت خوف و رجا است .

ص: 573


1- سوره یوسف ( آیه 87 )

( …ألَا بِذِکْرِاللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )(1) همانا یاد خدا آرام بخش دلهاست ، زیرا بشر گرایش فطری بالذات به کمال مطلق دارد و جز خدا هیچ چیزی کمال مطلق نیست و مادامی که انسان به خواست فطری و به ذکر الله و کمال مطلق نرسد هیچ امر دیگری او را ارضاء نمی کند و از اضطراب نجات نمی یابد . ( … وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ * … وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ )(2) ، ( … وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللهِ أکْبَرُ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ )(3).

تمثّل قرآن در قیامت

امام باقر(ع) می فرماید : هنگامی که روز قیامت برپا شود تمام انبیاء ، اولیاء ، شهدا ، صلحا ، علما و خلق اولین و آخرین در 120 هزار صف ایستاده می باشند که 80 هزار صف آنان از امت رسول الله(ص) است و 40 هزار صف دیگر از امت باقی انبیاء می باشد ، و قرآن در چنین روزی به صورت انسان بسیار زیبا تمثل پیدا نموده ، و در عبور از هر یک از این صفوف به آنها سلام می کند ، و زمانی که به صف انبیاء می رسد ،

ص: 574


1- سوره رعد ( آیه 28 )
2- . سوره ابراهیم ( آیات 12 - 11 )
3- سوره توبه ( آیه 72 )

همه می گویند : او از پیامبران است ، قرآن از صف انبیاء می گذرد ، آن گاه اهل محشر می گویند : او از شهدا است و در صف شهدا قرار می گیرد ، قرآن از صف شهدا می گذرد و… تا می رسد به صف قاریان قرآن که در این صف هر آن کس که در دنیا قرآن خوانده و حقش را ادا نموده است ، قرآن آنان را شفاعت می کند .

و در مقابل ، قرآن به پیشگاه عدل الهی اظهار می دارد : خدایا کسانی که در دنیا حق مرا ادا نکردند و به احکام من عمل ننمودند ، انتقام مرا از آنها بگیر ، و پس از آن است که خداوند انتقام سختی از دشمنان و مخالفان قرآن می گیرد .

« … عَنْ سَعْدٍ الْخَفَّافِ ، عَنْ أبی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ یَا سَعْدُ تَعَلَّمُواْ الْقُرآنَ فَإنَّ الْقُرآنَ یَأتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی أحْسَنِ صُوَرَةٍ نَظَرَ إلَیْهَا الْخَلْقُ ، وَالنَّاسُ صُفُوفِ عِشْرُونَ وَ مِائَةُ ألْفِ صَفٍّ ، ثَمَانُونَ ألْفَ صَفٍّ اُمَّةُ مُحَمَّدٍ وَ أرْبَعُونَ ألْفَ صَفٍّ مِنْ سَائِرِ الْاُمَمْ ، فَیَأتِی (قرآن) عَلَی صَفِّ الْمُسْلِمِینَ فِی صُوَرَةِ رَجُلٍ فَیُسَلِّمُ فَیَنْظُرُونَ إلَیْهِ ثُمَّ یَقُولُونَ لَا إله إلَّا اللهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ إنَّ هَذَا الرَّجُلَ مِنَ الْمُسِلِمِینَ نَعْرِفُهُ بِنَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَیْرَ أنَّهُ کَانَ أشَدَّ اجْتِهَادًا مِنَّا فِی الْقُرْآنِ فَمِنْ هُنَاکَ اُعْطِیَ مِنَ الْبَهَاءِ وَالْجَمَالِ وَالنُّورِ مَا لَمْ نُعْطَهُ ،

ثُمَّ یُجَاوِزُ حَتَّی یَأتِیَ عَلَی صَفِّ الشُّهَدَاءِ فَیَنْظُرُونَ إلَیْهِ الشُّهَدَاءُ ثُمَّ یَقُولُونَ لَا إلهَ إلَّا اللهُ الرَّبُّ الرَّحِیمُ إنَّ هَذَا الرَّجُلَ مِنَ الشُّهَدَاءِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَیْرَ أنَّهُ مِنْ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ فَمِنْ هُنَاکَ اُعْطِیَ مِنَ الْبَهَاءِ وَالْفَضْلِ مَا لَمْ نُعْطَهُ ،

قَالَ(امام(ع)) : فَیَتَجَاوَزُ حَتَّی یَأتِیَ صَفِّ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ فِی صُوَرَةِ شَهِیدٍ فَیَنْظُرُ إلَیْهِ شُهَدَاءُ الْبَحْرِ فَیَکْثُرُ تَعَجُّبُهُمْ وَ یَقُولُونَ: إنَّ هَذَا مِنْ شُهَدَاءِ الْبَحْرِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَ-تِهِ غَیْرَ أنَّ الْجَزِیرَةَ الَّتِی اُصِیبَ فِیهَا کَانَتْ أعْظَمَ هَوْلًا مِنَ الْجَزِیرَةِ الَّتِی اُصِبْنَا فِیهَا فَمِنْ هُنَاکَ اُعْطِیَ مِنَ الْبَهَاءِ وَالْجَمَالِ وَالنُّورِ مَا لَمْ نُعْطَهُ ،

ص: 575

ثُمَّ یُجَاوِزُ حَتَّی یَأتِیَ صَفَّ النَّبِیِّینَ وَالْمُرْسَلِینَ فِی صُوَرَةِ نَبِ-یٍّ مُرْسَلٍ فَیَنْظُرُ النَّبِیُّونَ وَالْمُرْسَلُونَ إلَیْهِ فَیَشْ-تَدُّ لِذَالِکَ تَعَجُّبُهُمْ وَ یَقُولُونُ لَا إلَهَ إلَّا اللهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ إنَّ هَذَا النَّبِیَّ مُرْسَلٌ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَیْرَ أنَّهُ اُعْطِیَ فَضْلًا کَثِیرًا ، قَالَ (امام (ع)) : فَیَجْتَمِعُونَ فَیَأتُونَ رَسوُلَ اللهِ(ص) فَیَسْئَلُونَهُ وَ یَقُولُونَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ هَذَا؟ فَیَقُولُ لَهُمْ أوْ مَا تَعْرِفُونَهُ فَیَقُولُونُ مَا نَعْرِفُهُ هَذَا مِمَّنْ لَمْ یَغْضَبِ اللهُ عَلَیْهِ ، فَیَقُولُ رَسُولُ اللهِ(ص) هَذَا حُجَّةُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ فَیُسَلِّمُ ،

ثُمَّ یُجَاوِزُ حَتَّی یَأتِیَ عَلَی صَفِّ الْمَلَائِکَةِ فِی سُوَرِةٍ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ فَتَنْظُرُ إلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ فَیَشْتَدُّ تَعَجُّبُهُمْ وَ یَکْبُرُ ذَالِکَ عَلَیْهِ-مْ لِمَا رَأوْا مِنْ فَضْلِهِ وَ یَقُولُونَ تَعَالَی رَبُّنَا وَ تَقَدَّسَ إنَّ هَذَا الْعَبْدَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ نَعْرِفُهُ بِسَمْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَیْرَ أنَّهُ کَانَ أقْرَبَ الْمَلَائِکَةِ إلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَقَامًا فَمِنْ هُنَاکَ اُلْبِسَ مِنَ النُّورِ وَالْجَمَالِ مَا لْمْ نَلْبَسْ ، ثُمَّ یُجَاوِزُ حَتَّی یَنْتَهِیَ إلَی رَبِّ الْعِزَّةِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَیَخِّرُ تَحْتَ الْعَرْشِ فَیُنَادِیهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا حُجَّتِی فِی الْأرْضِ وَ کَلَامِیَ الصَّادِقَ النَّاطِقَ ارْفَعْ رَأسَکَ وَ سَلْ(سؤال نما) تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ ، فَیَرْفَعْ رَأسَهُ فَیَقُولُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَیْفَ رَأیْتَ عِبَادِی ، فَیَقُولُ یَا رَبِّ مِنْهُم مَنْ صَانَنِی وَ حَافَظَ عَلَیَّ وَ لَمْ یُضَیِّعْ شَیْئًا وَ مِنْهُمْ مَنْ ضَیَّعَنِی وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّی وَ کَذَّبَ بی وَ أنَا حُجَّتُکَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ ،فَیَقُولُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ، وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَارْتِفَاعِ مَکَانِی لَاُثِیبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ أحْسَنَ الثَّوَابِ ، وَلَاُعَاقِبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ ألِیمَ الْعِقَابِ ،قَالَ(امام (ع)) فَیَرْجِعُ الْقُرآنُ رَأسَهُ فِی صُوَرَةٍ اُخْرَی ،

قَالَ(سعد) : فَقُلْتُ لَهُ یَا أبَا جَعْفَرٍ فِی أیِّ صُوَرَةٍ یَرْجِعُ؟

قَالَ(امام(ع)) فِی صُوَرَةِ رَجُلٍ شَاحِبٍ مَتَغَیِّرٍ یُبْصِرُهُ أهْلُ الْجَمْعِ فَیَأتِی الرَّجُلَ مِنْ شِیعَتِنِا الَّذِی کَانَ یَعْرِفُهُ وَ یُجَادِلُ بِهِ أهْلَ الْخِلَافِ فَیَقُ-ومُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَقُولُ(قرآن) : مَا تَعْرِفُنِی؟ فَیَنْظُرُ إلَیْهِ الرَّجُلُ فَیَقُولُ : مَا أعْرِفُکَ یَا عَبْدَاللهِ ؟، قَالَ : فَیَرْجِعُ فِی صُورَتِهِ الَّتِی کَانَتْ فِی الْخَلْقِ الْأوَّلِ وَ یَقُولُ : مَا تَعْرِفُنِی ؟ فَیَقُولُ (رجل) : نَعَمْ ، فَیَقُولُ الْقُرآنُ : أنَا الَّذِی أسْهَرْتُ لَیْلَکَ وَ أنْصَبْتُ عَیْشَکَ سَمِعْتَ الْأذَی وَ رُجِمْتَ بِالْقَوْلِ فِیٍّ ، ألَا وَ إنَّ کُلَّ تَاجِرٍ قدْ اسْتَوْفَی تِجَارَتَهُ وَ أنَا وَرَاءَ کَ الْیَوْمَ قَالَ : فَیَنْطَلِقُ بِهِ إلَی رَبِّ الْعِزَّةِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَیَقُولُ(قرآن) : یَا رَبِّ ، یَاربِّ عَبْدُکَ وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهِ قَدْ کَانَ نَصِباً فِیَّ مُوَاظِباً عَلَیَّ یَعَادِی بِسَبَبِی وَ یُحِبُّ فِیَّ وَ یُبْغِضُ ، فَیَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ أدْخِلُوا عَبْدِی جَنَّتِی وَاکْسُوهُ حُلَّةً مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةَ وَ تَوِّجُوهُ(تاجگذاری نمائید او را به تاج بهشتی ) بِتَاجٍ .

فَإذَا فُعِلَ بِهِ ذَالِکَ (برای اهل قرآن) عُرِضَ عَلَی الْقُرآنِ فَیُقَالُ لَهُ (قرآن) : هَلْ رِضِیتُ بِمَا صُنِعَ بِوَلِیِّکَ (به دوستت)؟ فَیَقُولُ (قرآن) : یَا رَبِّ إنِّی أسْتَقِلُّ هَذَا لَهُ (خدایا این مقدار نعمت برای او کم است) فَزِدْهُ مَزِیدَ الْخَیْرِ کُلِّهِ فَیَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعَ مَکَانِی

ص: 576

لَأنْحَلَنَّ لَهُ الْیَوْمَ خَمْسَةَ أشْیَاءَ مَعَ الْمَزِیدِ لَهُ وَ لِمَنْ کَانَ بِمَنْزِلَتِهِ ، ألَا إنَّهُمْ: 1- شَبَابٌ لَایَهْرَمُونَ ، 2- وَ أصِحَّاءُ لَایَسْقُمُونَ ، 3- وَ أغْنِیَاءُ لَا

یَفْتَقِرُونَ ، 4- وَ فَرِحُونَ لَایَحْزَنُونَ ، 5- وَ أحْیَاءٌ لَایَمُوتُونَ .

ثُمَّ تَلَا(امام(ع)) هَذِهِ الْآیَةَ ( لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إلَّا الْمَوْتَةَ الْاُولَی … )(1)

قَالَ(سعد): قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا أبَاجَعْفَرٍ (امام باقر(ع)) وَ هَلْ یَتَکَلَّمُ الْقُرآنُ ؟

فَتَبَسَّمَ (امام) ثُمَّ قَالَ(امام (ع)) : رَحِمَ اللهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِیعَتِنَا إنَّهُمْ أهْلُ تَسْلِیمٍ ، ثُمَّ قَالَ: نَعَمْ یَا سَعْدُ وَ الصَّلَاةُ تَتَکَلَّمُ وَ لَهَا صُوَرَةٌ وَ خَلَقَ تَأمُرُ وَ تَنْهَی ، قَالَ سَعْدٌ : فَتَغَیَّرَ لِذَالِکَ لَوْنِی وَ قُلْتُ : ، هَذَا شَیءٌ لَا أسْتَطِیعُ أنَا أتَکَلَّمُ بِهِ فِی النَّاسِ فَقَالَ أبُوجَعْفَرٍ (ع) : وَ هَلِ النَّاسُ إلَّا شِیعَتُنَا ؟ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفِ الصَّلَاةَ فَقَدْ أنْکَرَ حَقَّنَا ثُمَّ قَالَ یَا سَعْدُ اُسْمِعُکَ کَلَامَ الْقُرآنَ ؟ قَالَ سَعْدٌ: فَقُلْتُ: بَلَی صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ .

فَقَالَ(امام): إنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَ لِذِکْرُاللهِ أکْبَرُ ، فَالنَّهْیُ کَلَامٌ ، وَالْفَحْشَاءُ وَالْمُنْکَرُ رِجَالٌ(در روایات مصداق رجال فحشا معین شده) وَ نَحْنُ ذِکْرُ اللهِ وَ نَحْنُ أکْبَرُ «2(2).

جنه الخلد

در روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده که : « مَنْ قَرَأ الْقُرآنَ وَ هُوَ شَابٌّ مُؤْمِنٌ اخْتَلَطَ الْقُرآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ وَ جَعَلَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ کَانَ الْقُرآنُ حَجِیزًا عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ، یَقُولُ(قرآن) : یَا رَبِّ إنَّ کُلَّ عَامِلٍ قَدْ أصَابَ أجْرَ عَمَلِهِ غَیْرَ عَامِلِی فَبَلِّغْ بِهِ أکْرَمَ عَطَایَاکَ »(3).

« قَالَ(امام صادق(ع)) : فَیَکْسُوهُ اللهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ حُلَّتَیْ-نِ مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ یُوضَعُ عَلَی رِأسِهِ تَاجُ الْکَرَامَةِ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ هَلْ أرْضَیْنَاکَ فِیهِ؟ فَیَقُولُ الْقُرآنُ یَارَبِّ قَدْ کُنْتُ أرْغَبُ لَهُ فَبِ-مَا أفْضَلُ مِنْ هَذَا فَیُعْطَی الْأمْنً (جنت الأمن) بِیَمِینِهِ

ص: 577


1- سوره دخان( آیه 56 )
2- اصول کافی ، ج 2 ، ص 598 - 597 - 596 ، کتاب فضل القرآن ، حدیث 1 . بحارالانوار ، ج 7 ص 319 ، باب 16 تطایر الکتب و انطاق الجوارح ، حدیث 16 .
3- اصول کافی ، ج 2 ، ص 603 ، باب فضل حامل القرآن ، حدیث 4 .

وَ الْخُلْدَ بِیَسَارِهِ ثُمَّ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَیُقَالُ لَهُ اقْرَأ وَ اصْعَ-دْ دَرَجَ-ةً ، ثُمَّ یُقَالُ لَهُ هَلْ بَلَغْنَا بِهِ وَ أرْضَیْنَاکَ فَیَقُولُ : نَعَمْ ، قَالَ(امام (ع)) : وَ مَنْ قَرَأهُ کَثِیرًا وَ تَعَاهَدَهُ بِمَشَقَّةٍ مِنْ شِدَّةِ حِفْظِهِ أعْطَاهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ أجْرَ هَذَا مَرَّتَیْنِ »(1)

خداوند بزرگ نعمت «جنه الأمن» و «جنه الخلد» را برای ق-اری و عامل به قرآن عطا می ک-ند ، و منادی الهی خطاب به وی می گوید : آیات قرآن بخوان تا صعود و پیشروی به سوی درجات بهشت نمایی ، و هرکس که همة آیات قرآن را بخواند و به آنها عمل کند ، خداوند تمام بهشت را در اختیار او قرار می دهد .

« تَفْسِیرُ الْعَسْکَریُّ(ع) قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) إنَّ هَذَا الْقُرآنَ مَأدُبَةُ اللهِ تَعَالَی فَتَعَلَّمُواْ مِنْ مَأدُبَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَا إسْتَطَعْتُمْ فَإنَّهُ النُّورُ الْمُبینُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ تَعَلِّمُوهُ فَإنَّ اللهَ یُشَرِّفُکُمْ بِتَعَلُّمِهِ »(2)

هر کس که قرآن بخواند و عامل به احکام آن باشد قرآن یاور و رفیق او در دنیا و آخرت است ، و هر کس که در جهت تلاوت قرآن ، احترام و عمل به قرآن ، تبلیغ احکام قرآن ، نشر معارف و آموزش قرآن و فراگیری علوم قرآن زحمت به خرج دهد ، در روز قیامت قرآن او را شفاعت می کند و از

ص: 578


1- اصول کافی ، ج 2 ، ص 604 ، باب فضل حامل القرآن ، حدیث 4 .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 332 ، باب استحباب قرائت سورالقرآن ، حدیث 12 . بحارالانوار ج 89 ، ص 267 ، باب 30 ، حدیث 17 . تفسیر الامام العسکری(ع) ، ص 60 ، حدیث 31 .

پروردگار می خواهد که فضل و نعمت بهشتی خود را در اختیار عامل و قاری قرآن قرار دهد .

امام علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید : « تَعَلَّمُ-واْ الْقُرآنَ فَإنَّهُ أحْسَنُ الْحَدِیثُ وَ تَفَقَّهُواْ فِیهِ فَإنَّهُ رَبیعُ الْقُلُوبِ وَاسْتَشْفُواْ بِنُورِهِ فَإنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ وَ أحْسِنُواْ تِلَاوَتَهُ فَإنَّهُ أنْفَعُ الْقَصَصِ »(1) قرآن بخوانید که همانا بهترین قصه ها و موعظه ها در قرآن است ، قرآن را بیاموزید که قرآن بهار دلها و شفا دهنده سینه هاست ، و به نور قرآن تمسک کنید تا از ظلمات و مرض جهل ، اختلاف ، کینه ، حسد ، تهمت ، تکبر و معصیت و رذالت رهایی یابید و…

مرد اعرابی نزد پیامبر(ص) آمد و از آن حضرت تقاضای تعلیم قرآن نمود ، رسول الله(ص) سوره «الزلزال» را برای او خواند تا به این آیه رسید که می گوید : ( فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ )(2)، فَقَالَ(رجل) یَکْفِینِی هَذَا وَ إنْصَرَفَ .

فَقَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): إنْصَرَفَ الْرَجُلُ وَ هُوَ فَقِیهٌ ، حضرت فرمود : این مرد جاهل آمد ، اما فقیه در دین برگشت .(3)

قرآن کریم بزرگترین هدیه الهی و دارای اسرار فوق العاده آسمانی

ص: 579


1- نهج البلاغه ، ص 164 - 110 ، و من خطبه له(ع) فی ارکان الدین «فضل القرآن» .
2- سوره زلزال ( آیات 8 - 7 )
3- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 107 ، باب 9 فضل التدبر فی القرآن ، حدیث 2 .

است که گاهی شنیدن چند آیه از آن چنان بر انسان اثر می گذارد و او را منقلب و هدایت می نماید که انسان مادی را انسان الهی و انسان دنیایی را انسان اخروی می سازد ، همان گونه که قرائت سوره «الزلزال» توسط پیابر(ص) بر آن مرد عرب اثر کرد و او را فقیه در دین نمود .

سعادت ابدی

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود : « خِیَارُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرآنَ وَ عَلَّمَهُ »(1) بهترین شما آن کسی است که قرآن را یاد بگیرد و آن را به دیگران یاد بدهد .

امام باقر(ع) هم می فرماید : « قَرَاءَ ةُ الْقُرآنِ أفْضَلُ مِنَ الذِّکْر وَالذِّکْرُ أفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ »(2).

در تفسیر ابوالفتوح رازی معاذ بن جبل از رسول الله(ص) نقل می کند : « قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) إنْ أرَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ وَ النَّجَاتَ یَوْمَ الْحَشْرِ وَ الظِّلَّ یَوْمَ الْحَرُورِ ، وَالْهُدَی یَوْمَ الضَّلَالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرآنَ فَإنَّهُ کَلَامُ الرَّحْمَانِ وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ رُجْحَانٌ فِی الْمِیزَانِ »(3).

ص: 580


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 233 ، باب وجوب تعلم القرآن و تعلیمه کفایه و استحبابه عینا حدیث 8 . وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 167 ، باب وجوب تعلم القرآن و تعلیمه ، حدیث 7641 . أمالی طوسی ، ص 357 ، حدیث 80 .
2- اعلام الدین ، ص 102 - عدة الداعی ، ص 287 ، الباب السادس فی تلاوه القرآن . بحارالانوار ، ج 89 ، ص 200 ، باب 23 فضل قرائت القرآن…
3- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 232 ، باب وجوب تعلم القرآن و… ، حدیث 4 .

در این حدیث هشت اثر خاص برای خوانندگان و عاملین به قرآن بیان شده است :

1- هر کس به دنبال سعادت ابدی است ، به تعلیم و تعلم قرآن و عمل به احکام آن متوسل شود .

2- هر کس بخواهد شهید از دنیا برود و خداوند اجر ش-هید را به او بدهد ، تمسک به قرآن کند .

3- هر کس بخواهد از خوف روز محشر نجات یابد ، پیرو قرآن باشد .

4- هر کس بخواهد در روز قیامت در سایه رحمت الهی قرار گیرد ، حافظ و نگهبان قرآن باشد .

5- هر کس بخواهد از ضلالت وگمراهی نجات پیدا کند ، رهرو دستورات قرآن باشد .

6- هر کس بخواهد از شرّ وسوسه شیطان در امان بماند ، باید به قرآن پناه ببرد .

7- هر کس بخواهد عمل خیر او در میزان سنجش الهی سنگینی پیدا کند ، استمداد از قرآن بگیرد .

8 - هر کس بخواهد ارتباط با کلام الله داشته باشد و از اسرار قرآن بهره

ص: 581

گیرد ، باید اعتصام به قرآن داشته باشد ، ( وَاعْتَصِمُواْ بحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ … )(1).

نسیم عطر رحمان است و قرآن نسیم جان جانان است و قرآن نسیم جان راهیان ره سعادت بهار اندر بهاران است قرآن فاش گویم آنچه در دل مضمر است این کتابی نیست چیزی دیگر است

چون که بر جان نشیند جان دیگر شود جان که دیگر شد جهان دیگر شود

آداب قرائت قرآن

قرآن کلام الله و حجت الهی است که دارای فضیلت و مقام عرشی معنوی فوق تعقل و تصور بشری است . در شریعت اسلام برای قرائت قرآن آدابی ذکر شده که رعایت آن آداب در هنگام تلاوت قرآن استحباب دارد :

1- هنگام قرائت قرآن از شرّ وسوسه شیطان باید استعاذه به خدا کرد چنان که این جهت را قرآن چنین بیان می کند: ( فَإذَا قَرَأتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعذْ باللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ )(2)

2- قرآن را به نحو ترتیل باید خواند : ( … وَ رَتَّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا

ص: 582


1- سوره آل عمران ( آیه 103 )
2- سوره نحل ( آیه 98 )

ترتیل چیست ؟ امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود : « بحِفْظِ الْوُقُوفِ وَ أداءُ الْحُرُوفِ «(1) معنای ترتیل این است که قاری قرآن هر یک از حروف آن را از مخارج ادا کند و موارد علامت وقف را مراعات نماید ، به عبارت دیگر

قاری قرآن آیات قرآن را شمرده ، شمرده بخواند و هنگام خوان-دن نیز هر حرف را از حرف دیگر تشخیص و تمییز دهد و حروف و کلمات قرآن را به هم وصل و مخلوط نکند .

3- قرائت قرآن از روی خلوص و در راستای تقرب الی الله باشد ، وگرنه ریایی خواندن قرآن و عمل نکردن به احکام آن هیچ اثری ندارد ، بلکه در این صورت قاری قرآن ، ضد قرآن و مطرود قرآن می باشد ، رُبَّ تَالٍ لِلْقُرآنِ وَالْقُرآنُ یَلْعَنُهُ .(2) چه بسیار خواننده قرآن که قرآن او را لعنت می کند ، معنایش همین است که شخص قرآن را بخواند ولی به آن عمل نکند ، آیه حرمت تجسس و غیبت را بخواند ، اما خود تجسس و غیبت کند و… حتما چنین کس و کسانی ملعون و مطرود قرآنند و…

ص: 583


1- بحارالانوار ، ج 82 ، ص 8 ، باب 23 القرائت و آدابها و احکامها .
2- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 249 ، حدیث 2 و ص 250 ، حدیث 7 . جامع الاخبار ، ص 48 الفصل الثالث والعشرون فی القرائت: رُبَّ تَالِی الْقُرآنِ وَالْقُرآنُ یَلْعَنُهُ .

رسول الله(ص) به امیرالمومنین(ع) وصیت نمود: « یَا عَلِیُّ إنَّ فِی جَهَنَّمَ رَحًی مِنْ حَدِیدٍ تُطْحَنُ بهَا رُءُ وسُ الْقُرَّاءِ وَ الْعُلَمَاءِ الْمُجْرمِینَ »(1) یا علی ! در جهنم آسیاب آهنیی است که در آن سرهای قاریان قرآن فاسد و سرهای علمای سوء درباری را آرد می کنند ، وَ نَعُوذُ باللهِ مِنْ شُرُورِ أنْفُسِنَا وَ سَیِّئَاتِ أعْمَالِنَا .(2)

4- قرآن را در حال طهارت جسمی و معنوی باید خواند و از هر جهت نظافت را هنگام قرائت قرآن باید مراعات کرد . پیامبر اسلام(ص) در این زمینه می فرماید : « نَظِّفُواْ طَریقَ الْقُرآنِ ، قِیلَ یَارَسُولَ اللهِ(ص) وَ مَا طَریقُ الْقُرآنِ؟ قَالَ: أفْوَاهُکُمْ . قِیلَ: بمَاذَا؟ قَالَ: بِالسِّوَاکِ »(3) مجاری خواندن قرآن ، یعنی دهانتان را با مسواک تمیز کنید تا نوای عطرآگین قرآن از دهان نظیف و پاک خارج شود .

از امام امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که : رسول الله(ص) فرمود : « إنَّ أفْوَاهَکُمْ طُرُقُ الْقُرآنِ فَطَهِّرُوهَا بالسِّوَاک »(4) ، دهانهای شما راه عبور قرآن است ، پس آنها را شستشو

ص: 584


1- مستدرک الوسایل ، ج 4 ، ص 249 ، باب انه یستحب لحامل القرآن… ، حدیث 2 .
2- شرح نهج البلاغه ، ج 1 ، ص 126 ، فصل فی الکلام علی السجع .
3- وسائل الشیعه ، ج 2 ، ص 22 ، باب استحباب السواک عند قرائت القرآن ، حدی-ث 1366 . بحارالانوار ، ج 73 ، ص 130 باب 18 ، السواک والحث علیه و فوائده .
4- من لا یحضره الفقیه ، ج 1 ، ص 53 باب السواک ، حدیث 112 .

دهید و با مسواک تمیز کنید تا هنگام قرائت قرآن پاک و خوشبو باشد .

5- هنگام قرائت قرآن باید دعا کرد ، یونس بن عبدالرحمن از امام صادق(ع) نقل می کند : هنگامی که اراده قرآن خواندن نمودید ، آن را به دست راست برگیرید و پیش روی خود بگشایید و این دعا را بخوانید : « بسْمِ اللهِ الَّلهُمَّ إنِّی أشْهَدُ أنَّ هَذَا کِتَابُکَ الْمُنْزَلُ مِنْ عِنْدِکَ عَلَی رَسُولِکَ

مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ(ص) وَ کِتَابُکَ النَّاطِقُ عَلَی لِسَانِ رَسُولِکَ فِیهِ حُکْمُکَ وَ شَرَائِعُ دِینِکَ أنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ وَ جَعَلْتَهُ عَهْدًا مِنْکَ إلَی خَلْقِکَ وَ حَبْلًا مُتَّصِلًا فِیمَابَیْنَکَ وَ بَیْنَ عِبَ-ادِکَ الَّلهُمَّ إنِّی نَشَرْتُ عَهْدَکَ وَ کِتَابَکَ الَّلهُمَّ فَاجْعَلُ نَظَری فِیهِ عِبَادَةً وَ قِرَاءَ تِی تَفَکُّرًا وَ فِکْرِی اعْتِبَارًا وَاجْعَلْنِی مِمَّن اتَّعَظَ ببَیَانِ مَوَاعِظِکَ ...»(1)

الب-ته دعا کردن قبل از شروع به قرائت قرآن منحص-ر به این قبیل دعاهای ماثوری که ذکر شد ، نمی باشد ، بل-که دعا به هر کیفیت و زبانی که باشد ، صحیح است .

6- قرآن را به آهنگ عربی و ترتیل باید خواند ، إقْرَءُ وا الْقُرآنَ بِألْحَانِ الْعَرَبِ وَ أصْوَاتِهَا وَ إیَّاکُمْ وَ لُحُونَ أهْلِ الْفِسْقِ .(2) و قرائت قرآن به لحن غنا و ترجیع صوت از گناهان کبیره است و حرام می باشد .

ص: 585


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 372 ، باب نواد ما یتعلق بابواب قرائت القرآن ، حدیث 6 .
2- اصول کافی ، ج 2 ، ص 614 ، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن ، حدیث 3 . دعوات راوندی ص 24 ، حدیث 32 . اعلام الدین ، ص 101 .

7- قاری قرآن به آهنگ زیبا و شیرین قرآن بخواند ، » قَالَ النَّبِیُّ(ص): لِکُلِّ شَیْءٍ حِلْیَةٌ وَ حِلْیَةُ الْقُرآنِ الصَّوْتُ الْحَسَنُ «(1) ، برای هر چیز زینتی می باشد و زینت قرآن ، خواندن آن با صدای نیکو و دلپسند است .

8- قرآن با حالت خضوع وحزن خوانده شود ، « عَنْ أبی عَبدالله(ع) قَالَ: إنَّ الْقُرآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَأقْرَءُ وهُ بِالْحُزْنِ »(2) ، پیامبر(ص) در این راستا به ابن مسعود فرمود : قرآن بخوان ، ابن مسعود می گوید : قرآن را گشودم و ازسوره نساء این آیه را خواندم : ( فَکَیْفَ إذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ اُمَّةِ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلَآءِ شَهِیدًا )(3) ، دیدم اشکهای پیامبر(ص) جاری شد و گریه کرد ، آن گاه حضرت به ابن مسعود فرمود : این آیه را دوباره بخوان ، ابن مسعود می گوید : آیه را دوباره خواندم و دیدم این بار پیامبر(ص)

ص: 586


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 273 ، باب تحریم الغناء فی القرآن ، حدیث 6 . وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 211 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 615 ، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن ، حدیث 9 .
2- اصول کافی ، ج 2 ، ص614 ، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن ، حدیث 2 .
3- سوره نساء ( آیه 41 )

بیشتر از مرتبه قبل گریه کرد ، ثُمَّ قَالَ(ص): حَسْبِی ، کافیست .(1)

بنابراین مناسب است هنگام قرائت قرآن با تأمل در آیات الهی آن ، انسان تأثیر پذیرد و انقلاب درونی و معنوی پیدا کند .

9- قرائت قرآن با تدبر و تأمل استحباب دارد ، همچنین مستحب است که انسان در هر سه روز یک ختم قرآن نماید ، و زمانی که در تلاوت قرآن به آیات رحمت می رسد از خداوند تمنای غفران و رضوان الهی را بنماید و اگر به آیه عذاب رسید ازآتش جهنم به خدا پناه برد واستغفار کند و در آیاتی که توحید را بیان می دارد تفکر و تعقل نماید ، و در آیاتی که مسئله معاد را ذکر نموده است ، تأمل و اندیشه کند ، ( أفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ أمْ عَلَی قُلُوبٍ أقْفَالُهَا )(2) مگر بر دلهایشان قفل زده اند که درباره قرآن تدبر نمی کنند

تا آیات کتاب تکوینی و تدوینی الهی در فضای جان آنان بدمد و انسان ملکی ، انسان ملکوتی و عرشی شود و…

ص: 587


1- مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 277 ، باب استحباب البکاء والتباکی عند سماع القرآن ، حدیث 1 .
2- سوره محمد ( آیه 24

10- انسان در ایام زندگی خود مستحب است که در راستای تلاوت قرآن تلاش مستمر به خرج دهد و هیچ گاه قرائت قرآن را ترک نکند ، مگر در حالاتی که انسان مشغول عبادت است ، یا مبتلا به عذر شرعی می باش-د که در این صورت قرائت قرآن در بعضی موارد حرام و در بعضی حالات هم کراهت دارد ، و در غیر موارد عذر ، انسان باید همیشه سر و کار با قرآن داشته باشد . پیامبر اسلام(ص) در این باره به امیرالمؤمنین(ع) فرمود : « عَلَیْکَ بِتِلَاوَةِ الْقُرآنِ عَلَی کُلِّ حَالٍ »(1)

11- در هر روز مستحب است که انسان حداقل 10 تا 50 آیه از قرآن را بخواند و اگر بتواند بیشتر از 50 آیه بخواند ثواب بیشتری به وی داده می شود . در روایات آمده که امام امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین به اصحابش فرمود : زیاد قرآن بخوانید ، و همانا نشانه پیروی از علی بن ابیطالب(ع) زیاد قرآن خواندن است . در صدر اسلام و زمان رسول الله(ص) خود امیرالمؤمنین(ع) از همة کسان دیگر بیشتر قرآن می خواند ، لذا پیامبر اکرم(ص) درباره امام علی(ع) فرمود : « عَلِیٌّ أفْضَلُکُمْ ، وَ فِی الدِّینِ أفْقَهُکُمْ ، وَ بِسُنَّتِی أبْصَرُکُمْ وَ لِکِتَابِ اللهِ أقْرَؤُکُمْ »(2) .

ص: 588


1- اصول کافی ، ج 8 ، ص 79 ، وصیه النبی(ص) لأمیرالمؤمنین(ع) ، حدیث 33 .
2- بحارالانوار ، ج 40 ، ص 41 ، باب 91 ، حدیث 76 . أمالی مفید ، ص 90 ، حدیث 6 .

12- قرآن خواندن در منازل مستحب است ، امام رضا(ع) در این رابطه به نقل از رسول الله(ص) فرمود : « إجْعَلُوا لِبُیُوتِکُمْ نَصِیباً مِنَ الْقُرآنِ فَإنَّ الْبَیْتَ إذَا قُرِئَ فِیهِ الْقُرآنُ یُسِّرَ عَلَی أهْلِهِ وَ کَثُرَ خَیْرُهُ وَ کَانَ سُکَّانُهُ فِی زِیَادَةِ وَ إذَا لَمْ یَقْ-رَأ فِیهِ الْقُرآنُ ضُیِّقَ عَلَی أهْلِهِ وَ قَلَّ خَیْرُهُ وَ کَانَ سُکَّانُهُ فِی نُقْصَانٍ »(1) در خانه هایتان قرآن بخوانید ، زیرا خواندن قرآن در منزل برای اهل خانه خیر و برکت می آورد و روزی آنها را زیاد می کند ، و در خانه ای که قرآن خوانده نشود خیر و برکت از آن کم شده و ساکنان آن خانه در فشار زندگی و فقر قرار می گیرند .

13- در ماه رمضان زیاد قرآن خواندن استحباب دارد به طوری که خواندن یک آیه از قرآن در ماه رمضان ثواب یک ختم قرآن دارد ، و هر کس که یک ختم قرآن کند ، در نزد خدا حداقل دارای یک دعای مستجاب است . » الْخَاتِمُ الَّذِی یَفْتَحُ الْقُرآنَ وَ یَخْتِمُهُ فَلَهُ عِنْدَاللهِ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ «(2)

14- حفظ کردن قرآن مستحب است و کسی که حافظ قرآن می باشد خداوند در قیامت شفاعت او را درباره ده نفر

ص: 589


1- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 200 باب 23 فضل قرائت الق-رآن ، حدیث 17 . وسائل الش-یعه ، ج 6 ، ص 200 ، باب اس-تحباب ق-رائت الق-رآن فی الم-نزل ، حدیث 7728 . عدة الداعی ، ص 287 ، الباب السادس فی تلاوت القرآن ، حدیث السادس .
2- بحارالانوار ، ج 89 ، ص 205 ، باب 24 ، حدیث 4 . مس-تدرک الوسایل ، ج 4 ، ص 260 ، باب استحباب کثرت قرائت القرآن فی الصلاه… ، حدیث 9 .

از اهلش که مستحق آتش جهنم اند ، می پذیرد و خود او را نیز وارد بهشت می کند . « قَال رسول الله (ص): مَنْ قَرَأ الْقُرآنَ حَتَّی یَسْتَطْهِرَهُ وَ یَحْفِظَهُ ، أدْخَلَهُ اللهُ الْجَنَّةَ وَ شَفَّعَهُ فِی عَشْرَةٍ مِنْ أهْلِ بَیْتِهِ ، کُلُّهُمْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُمُ النَّارُ «(1).

15- امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود : مجالست با اهل لهو و لعب و انسانهای بی باک در دین موجب فراموشی قرآن شده و سبب حضور شیطان می گردد و کسانی که قرآن را فراموش کنند ، مذمت شده و بر کفرشان افزوده می شود . « قَالَ أمیُرالمُؤمِنِین(ع) فِی خُطْبَتِهِ الْمَعْرُوفَةَ بِالْدِیبَاجِ: مُجَالَسَةَ أهْلِ اللَّهْوِ یُنْسِیَ الْقُرآنَ وَ یُحْضِرُ الشَّیْطَانَ ، وَالنَّسِئَ زیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ »(2).

16- قرائت قرآن در مساجد مستحب است .

17- قرائت قرآن باید با وضو باشد .

18- قرآن را رو به قبله باید تلاوت کرد .

ص: 590


1- وسائل الشیعه ، ج 6 ، ص 169 ، باب وجوب تعلم القرآن و تعلیمه …
2- تحف العقول ، ص 149 - بحارالانوار ، ج 74 ، ص 291 باب 14 ، حدیث 2

19- مناسبترین اوقات قرائت قرآن هنگام سحر قبل از نماز صبح و بعد از آن می باشد .

20- خواندن یک سوره از قرآن در هر شب مستحب اس-ت ، به خصوص که خواندن سوره یس ثواب 20 و 30 حج را دارد .

21- مستحب است کسی که توفیق زیارت مکه معظمه را پیدا نموده ، یک ختم قرآن در مکه انجام دهد ، و همچنین یک ختم قرآن در مدینه بنماید .

22- نظر کردن به قرآن و خواندن آن از رو مستحب است ، هر چندکه شخص حافظ قرآن باشد اما بهتر است قرآن را از رو بخواند .

23- مستحب است که ق-رآن هم با صوت جهر خوان-ده شود و هم با صوت مخفی ، ولی اگر با اخفات قرائت قرآن گردد ، بهتر است .

24- کسی که صدای قرائت قرآن را می شنود ، بسیار تأکید شده که به آن گوش فرا دهد و در صورت گوش نمودن قرآن ، ثوابی همانند ثواب قاری قرآن به او عنایت می شود ، همچنین سفارش شده که

ص: 591

هنگام تلاوت آیات قرآن سکوت کنید . چرا که سکوت به احترام قرآن ، در واقع احترام گذاشتن به خود خداوند متعال است . ( وَ إذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَ أنْصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ )(1).

25- مستحب است ثواب قرائت قرآن را به پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(علیهم السلام) هدیه کرد که در صورت انجام این کار ، خداوند به خواننده قرآن ثواب مضاعف می دهد .

26- هنگام خوابیدن ، 100 مرتبه ، یا 50 مرتبه ، یا 11 مرتبه قرائت سوره توحید مستحب است .

27- در کنز العمال از ابی ذر به نقل از رس-ول الله(ص) روایت شده : « أغْنَی النَّاسِ حَمَلَةُ الْقُرآنِ مَنْ جَعَلَهُ اللهَ فِی جَوْفِهِ »(2) غنی ترین مردمان آن کسی است که خداوند سبحان قرآن را در دل او قرار داده ، یعنی حامل قرآن نزد خداوند ثروتمندترین مردم در قیامت می باشد ، و اگر کسی ثواب یک آیه قرآن برای او باشد و از همه برکات عالم آن را کمتر حساب کند همانا کوچک شمرده آن چیزی را که خداوند بزرگ قرار داده ، و بزرگ حساب کرده آن چیزی را که خداوند حقیر قرار داده ، و در حقیقت چنین کسی کفران نعمت

ص: 592


1- سوره اعراف ( آیه 204 )
2- کنز العمال ، ج 1 ، ص 510 ، حدیث 2261 و ج 2 ، ص 293 ، حدیث 4039 .

الهی را نموده است و کف-ران کننده نعمت استحقاق عذاب دارد.

28- انس از رسول الله(ص) نقل می کن-د که : پیامبر(ص) فرمود : » فِی الْجَنَّةِ نَهْرٌ یُقَالُ لَهُ (رَیَّانَ) عَلَیْهِ مَدِینَةٌ مِنْ مَرْجَانٍ لَهَا سَبْعُونَ ألْفَ بَابٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ لِحَامِلِ الْقُرآنِ «(1).

29- از رسول خدا(ص) نقل شده که : نزد خداوند سه کس دارای احترام خاص می باشند : 1- آن کسی که در راه اس-لام و اطاعت دین محاسنش سفید شده و عمرش را در این راه سپری کرده باشد 2- آن کسی که امام عادل جامعه بوده و برای مسلمین خدمات عادلانه انجام داده است 3- آن کسی که حامل قرآن و عامل به دستورا ت قرآن بوده است .

30- هنگام خواندن قرآن باید به عظمت کلام الله توجه نمود که قرآن تجلی خداوند و تجلی همه حقایق و معارف الهی در این عالم است .

31- خواننده قرآن باید خود را از صفات رذیله مانند : کبر ، حسد ، بخل ، عداوت و… تخلیه کند و متخلق به اخلاق حسنه شود .

32- هنگام قرائت قرآن ، خواننده قرآن باید حضور قلب و خلوص نیت

ص: 593


1- جامع الأخبار والآثار ، ص372 . کنز العمال ، ج 1 ، ص 550 ، حدیث 2463 .

داشته باشد ، و هنگامی که قرآن می خواند با یادآوری نشانه های عظمت و نعمت خداوند در خود ، سپاسگزار آن نعمتها باشد .

33- مستحب است قاری قرآن هنگامی که قرآن می خواند از جذابیت آیات قرآن کریم متاثر شده و از تأثیر کلام الهی بر خود دگرگونی روحی پیدا کند همان گونه که پیغمبر اکرم(ص) با شنیدن آیاتی از سوره مبارکه نساء متأثر شد و گریست .

34- قاری و عامل به قرآن باید از خطر احباط عمل به خدا پناه ببرد و دائم از او استمداد نماید تا در صراط مستقیم الهی ثابت قدم بماند و به بیان قرآن کریم : ( یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُواْ اللهَ ذکْرًا کَثِیرًا )(1) خدا را بسیار ذکر گویید و همیشه به یاد خدا باشید که همانا ذکر و یاد خدا محور حیات انسان است .

35 - قاری قرآن خود را از قید و بند مادی و آلودگی به دنیا آزاد کند ، به فرموده امام امیرالمؤمنین(ع) انسان باید فرزند آخرت باشد ، نه فرزند دنیا ، و آخرت را با استمداد از قرآن کریم و تضرع به پیشگاه خداوند می توان به دست آورد ، ( وَاللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِیمِ ) .

ص: 594


1- سوره احزاب ( آیه 41 )

رسول الله(ص) هم فرمود : « وَ هُوَ (قرآن) الدَّلِیلُ عَلَی خَیْرِ سَبِیلٍ ، وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ ، وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ ، وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ ، وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ، ظَاهِرُهُ أنِیقٌ ، وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ ، لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَی نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَی عَجَائِبُهُ ، وَ لَا تُبْلَی غَرَائِبُهُ ، مَصَابیحُ الْهُدَی وَ مَنَارُ الْحِکْمَةِ وَ دَلِیلٌ عَلَی الْمَعْرِفَةِ … »(1).

امید است این تذکرات درباره عظمت و فضیلت قرآن کریم برای خواننده و مراجعه کننده به قرآن مفید باشد ، و در اثر تلاوت ق-رآن جسم و جانمان از وحی الهی سیراب شده ، و به برکت قرآن هم خانة گِل و هم خانه دلمان نورانی گردد ، انشاءالله ( فَاقْرَءُ واْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ )(2) .

آثار وضعی و عرفانی قرآن

قرآن فرقان است ، جدا کننده حق و باطل می باشد و هر کس که در مسیر قرآن باشد ، حق ، و هر کس که بر خلاف آن باشد ، باطل است .

قرآن راهنمای بهشت است ، هر کس در پی آن باشد به بهشت می رسد ، و هر کس پشت به آن کند ، رو به جهنم می رود .

قرآن نور است ، و خواندن نور انسان را نورانی می کند .

قرآن شفا است و انسان را شفا می دهد .

ص: 595


1- وسائل الشیعه ، ج 6 ص 171 ، باب استحباب التفکر فی معانی القرآن ، حدیث 7657 . اصول کافی ، ج 2 ، ص 598 ، کتاب فضل القرآن ، حدیث 2 . تفسیر عیاشی ، ج 1 ، ص 2 ، باب فی فضل القرآن ، حدیث 1 .
2- سوره مزمل ( آیه 20 )

قرآن هادی است و بشر را هدایت می کند .

قرآن حکیم است که به انسان علم و حکمت می آموزد .

قرآن سرّالله است که برای انسان اسرار زمین و آسمان را باز می کند .

قرآن شافع است و بشر را شفاعت می کند .

قرآن منجی است و انسان را نجات می دهد .

قرآن کلام الله است و به انسان ظاهر و باطن می آموزد .

قرآن علی است که به انسان منزلت و کرامت والا می دهد .

قرآن من لدن حکیم علیم است که انسان را متقرب الی الله می کند .

قرآن همانند ولایت و امامت عهدالله است که بای-د با این عهد الهی پیمان بست و به آن عمل نمود .

قرآن حبل الله است و باید به این طناب نور متمسک شد تا از ظلمات رهایی یافت .

ص: 596

قرآن معجزه جاوید و ابدی خداوند تبارک و تعالی است و سند اثبات رسالت رسول الله(ص) می باشد که باید منقاد و تسلیم آن بود . ( قُلْ أنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ إنَّهُ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا )(1) .

( دَعْوَیهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ وَ آخِرُ دَعْوَیهُمْ أنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ )(2) .

خدایا از لطف و کرمت بر ما منت نهادی و همه گونه نعمت و دررأس همة آن نعمتها ، نعمت دین و رسالت انبیاء و ولایت ائمه معصومین علیهم الصلاة والسلام را عنایت نمودی ، یاریم نما که در مسیر آغاز و فرجام زندگی آنچه رضای توست بپیمایم ، ( وَ قُل رَّبِّ أدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا )(3) ، ( رَبَّنَا اغْفِرْلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْ مَ یَقُومُ الْحِسَابُ )(4) .

أللَّهُمَّ إنَّا نَرْغَبُ إلَیْکَ فِی دُولَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإسْلَام وَ أهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إلَی طَاعَتِکَ وَالْقَادَةَ فِی سَبیلِکَ وَ تَرْزُقُنَا بهَا کَرَامَةَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ .(5)

سیدی و مولایی… اباصالح المهدی(عج) ادرکنی .

الحمدلله رب العالمین والصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین .

ص: 597


1- سوره فرقان ( آیه 6 )
2- سوره یونس ( آیه 10 )
3- سوره اسراء ( آیه 80 )
4- سوره ابراهیم ( آیه 41 )
5- اصول کافی ، ج 3 ، ص 424 ، باب تهیئه الامام للجمعه و خطبته والانصافات ، حدیث 6 . الاقبال ص 51 و 60 ، دعاء آخر… دعاء الافتتاح . التهذیب ، ج 3 ، ص 110 ، دعاء اول یوم من شهر رمضان . البلد الامین ، ص 194 ، ش-هر رمضان . مصباح الکفعمی ، ص 581 . مصباح المجتهد ، ص 580 ، دعاء کل لیله من شهر رمضان .

محمد باقر موحدی نجفی - حوزه علمیه قم

ربیع الثانی 1425 ه . ق

پایان جلددوم

فهرست جلد دوم

شناسنامه کتاب 5

القرآن نور ، استعاره بالکنایه 8

رحمت رحمانیه الهی (بسط وجود) 11

رحمت رحیمیه 15

الدین نور 16

اعتصام به حبل الله 18

نور حقیقی 19

غایت آفرینش 21

ص: 598

فطرت ، و رسالت انبیاء 23

موت و حیات ، سعادت و شقاوت 29

شجرة ملعونه در قرآن 33

زبان سفسطه 36

نسخة علاج 40

رهبریت و مدیران مسئول ، امربه معروف و نهی از منکر 45

در سایه وحدت 51

علامت و نشانه متقیان 53

هدایت عامه الهی 54

معنای لغوی و اصطلاحی هدایت …. 60

هدایت توفیقی و ایصالی .……. 61

شب انسان کامل 65

اضلال کیفری 66

زبان استعداد ، و سؤال فطری 70

پاسخ نهایی 71

صراط مستقیم واحد است نه متعدد 73

ضلالت بنی امیه 74

عزت خدایی 77

ص: 599

احسن الخالقین 80

فصل ششم : علت حدوث و بقاء دین ،

معنای اهل الذکر در قرآن و روایات و…

تعقل فلسفی 85

وجود رابط ، طرف و مربوط الیه اعم از ( واحد و متعدد ) 89

نظریه اسفار 91

مراتب وجود 96

اضافه اشراقیه 97

اضافه مقولیه و اضافه اشراقیه 98

فرق امکان ذاتی با امکان استعدادی 100

امکان وقوعی 102

رمز بقاء و علت مبقیه دین ……..... 103

واسطه تکوین و تشریع 105

نور ائمه (ع) 107

رکن اسلام 109

نجات اسلام 111

نیاز ذاتی به حجت 113

ص: 600

حکمت حکیم 114

اهل ذکر در قرآن 118

استظهار 122

اهل ذکر از دید لغت و اصطلاح 123

اهل ذکر در لسان روایات 127

عالم به کتب آسمانی 128

نتیجه (در مورد آیه مبارکه سؤال از اهل الذکر) 130

مظهر ولایت الهی 132

حضرت موسی و صحرای سینا 135

امامت معصوم و اهل بیت (ع) در قرآن 138

حدیث لوح ، صحیفه آسمانی و تنفیز ازلی برای ائمه (ع) 146

معارف حدیث لوح 152

واقعیت را بشر نمی شناسد 155

نفی امامت از ظالمین 156

نتیجه … 160

فصل هفتم : عصمت امام (ع) ، معنای عصمت از دید لغت ، فلسفه و کلام

و از نظر کتاب و سنت و…

ص: 601

معنای لغوی عصمت 167

معنای فلسفی و کلامی عصمت 168

بداهت و اختیار…….. 170

عصمت امام(ع) از جهت خلقت …. 174

سنخیت بدن و روح 175

انحلال همة دادگاهها 177

فرق عصمت و عدل 179

عصمت امام(ع) از نظر قرآن کریم 182

سخن عکرمه و عروه ، و بطلان آن 187

ترغیب ازواج النبی 191

ارادة تکوینی الهی در مورد آیه تطهیر 192

معنای تعیینی اولی الامر 193

سخن فخر رازی 198

ملاک حجیت اجماع 199

پاسخ نقصی و تحلیلی 204

قدرت با واسطه 205

قضاوت و داوری 206

تعقل نه تجاهل و تعاند ... 208

ص: 602

عام استغراقی ، مجموعی و بدلی 211

پاسخ … 214

پاسخ فلسفی 216

ایراد دیگر از فخر رازی 217

آیه مباهله 219

عصمت امام(ع) از نظر روایات 224

عصمت امام(ع) از نظر عقل 228

مظهر اسماء حسنای الهی 229

مظهر ولایت تکوینی 230

ذخیرة الهی 231

سنخیت مفسر 233

قلم و بیان محدود 235

ظاهر قرآن حجت است 236

نتیجه .. 240

فصل هشتم : ماهیت استعاذه و اصطلاحات علمی و فقهی آن ،

معنای ابلیس و شیطان و …

استعاذه 251

ص: 603

دلیل بر ذکر استعاذه 253

موارد استعاذه 256

مادّه و هیئت ترکیبی استعاذه . 257

ماهیت شهرت 258

امتیاز شهرت فتوایی از شهرت عملی 259

ثمره شهرت 261

متعلق اوامر و نواهی 264

طبیعت مرآة (مفهوم حاکی) 266

تذکر .. 267

ماهیت استعاذه 274

تسامح در ادلّه سنن 275

تأمل در اخبار من بلغ 276

استعاذه حقیقی ، و ارکان آن 278

مستعذ (انسان) 279

پیکار انسان و ذباب 280

شکست همة قدرتهای پوشالی 281

مستعاذ (خداوند متعال) 283

عدم استجابت دعا 285

ص: 604

مستعاذ منه (شیطان) 287

جن …. 289

علامت شیطان 290

ابلیس و شیطان …. 292

شرک ممتنع بالذات 297

ماهیت ابلیس …. 298

مستعاذ له 300

خروج از نور به ظلمات 302

مستعاذ به 303

نتیجه . 304

فصل نهم : قرآن وحی و کلام الله است ، معنای وحی ، تعریف وحی ،

کیفیت نزول وحی ، وحی تشریعی و علمی و…

عظمت وحی . 309

معارف بشری 310

ختم وحی تشریعی 312

نتیجه 314

جهان بینی دینی …. 316

ص: 605

معنای وحی 319

معنای وحی در قرآن321

حقیقت قرآن 325

کیفیت نزول وحی بر پیامبر(ص) …. 327

حالات پیامبر(ص) هنگام نزول وحی 329

نتیجه …… 331

راه شناخت وحی 333

کلام و تکلم 334

ماهیت کلام 335

معنای تکلم 337

شناخت اوصاف الهی 338

صفات ذات و فعل 340

علم فعلی و انفعالی 344

مظهر اسماء الصفات 346

علم حضوری و حصولی 347

تفاوت علم حضوری خداوند با پیامبر و ائمه 350

غایت کلام 352

جوامع الکلم 353

ص: 606

کلام و کتاب ، متکلم و کاتب ……. 356

اسماء الله توفیقی است 357

تذکر 360

احکام فقهی و توصیفی اسماء الله 362

اسماء حسنی تکوینی 364

نتیجه 365

معنای لغوی تفسیر 366

معنای اصطلاحی تقسیر 368

ضرورت تفسیر قرآن 372

تفسیر نور به نور 378

شرایط تفسیر 380

تفسیر ترتیبی و موضوعی 382

اشتقاق کلمه قرآن 383

اسامی و اوصاف قرآن 386

عالم و معلم قرآن 391

همه در نقطه (ب) بسم الله 392

راسخون در علم الهی 394

موضوع و مسائل علم 396

ص: 607

غایت علم 397

موضوع علم تفسیر 400

حرمت و امتناع تفسیر به رای 402

حق و راه حق 403

فصل دهم : فضائل قرآن کریم و آثار قرائت قرآن ، مقام و منزلت

مکه و مدینه ، کربلا و نجف

فضائل قرآن 409

عظمت قرآن در بیان نهج البلاغه 411

ابدیت قرآن …………….. 416

قرآن معیار تشخیص حق و باطل 417

فضائل قرائت قرآن 422

قرائت قرآن در منزل 431

ویژگیهای سرزمین مکه …………... 434

فضیلت قرائت قرآن در مکه 440

فصل یازدهم : فضائل قرائت سوره های قرآن و

آثار وضعی و عرفانی سوره خاص و…

فضیلت سوره یس و تمثل قرآن در قیامت و 445

ص: 608

قلب قرآن 447

آثار قرائت سوره یاسین 449

ده برکت خاص 454

زیارت والدین 456

فضائل سوره قدر 457

معنای لیله القدر 459

سوره ولایت و امامت در قرآن و باطن لیله القدر 460

بقاء لیله القدر 462

محضر مبارک امام زمان (عج) 463

فضیلت قرائت سوره قدر 465

قرائت سوره قدر در مکه و مدینه 470

قرائت سوره قدر هنگام افطار و سحر 474

فضیلت قرائت سوره قدر نزد اهل قبور 477

فضائل فاتحه الکتاب 480

معراج و نور قل هو الله احد 484

حقایق کتب آسمانی 491

تجلّی 493

تفضل و لطف ، نه استحقاق 496

ص: 609

استبعاد نه واقعیت 501

وجود سعی و احاطی روح 502

خطر احباط ( بطلان عمل ) 504

خوف و رجاء 507

تمثل قرآن در قیامت 508

جنه الخلد 512

سعادت ابدی

آداب قرائت قرآن ( 35 آداب خاص ) 517

آثار وضعی و عرفانی قرآن 528

پیمان با عهدالله.529

فهرست مطالب 533

آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

ص: 610

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109