تفسیر باران جلد 13

مشخصات کتاب

سرشناسه : خدامیان آرانی، مهدی، 1353 -

Khuddamiyan Arani, Mehdi

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر باران: نگاهی دیگر به قرآن مجید/ مهدی خدامیان آرانی.

مشخصات نشر : قم : بهار دل ها، 1396.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابک : دوره 978-600-8449-61-4 : ؛ 50000 ریال، ج.1 978-600-8449-60-7 : ؛ 50000 ریال، ج.2 978-600-8449-62-1 : ؛ 50000 ریال، ج.3 978-600-8449-63-8 : ؛ 50000 ریال، ج.4 978-600-8449-64-5 : ؛ 50000 ریال، ج.5 978-600-8449-65-2 : ؛ 50000 ریال، ج.6 978-600-8449-66-9 : ؛ 50000 ریال، ج.7 978-600-8449-67-6 : ؛ 50000 ریال، ج.8 978-600-8449-68-3 : ؛ 50000 ریال، ج.9 978-600-8449-69-0 : ؛ ج.10 978-600-8449-70-6 : ؛ ج.11 978-600-8449-71-3 :

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : چاپ قبلی: وثوق، 13.

مندرجات : ج. 1. فاتحه، بقره.- ج.2.آل عمران، نساء.- ج.3. مائده، انعام، اعراف.- ج. 4. انفال، توبه، یونس، هود.- ج. 5. یوسف،رعد، ابراهیم، حجر، نحل.- ج. 6. اسرا، کهف، مریم، طه.- ج. 7. انبیا،حج، مومنون، نور، فرقان.- ج.8. شعرا، نمل، قصص، عنکبوت، روم.- ج.9. لقمان، سجده، احزاب، سبا، فاطر.- ج.10. یس، صافات، ص، زمر، غافر.- ج.11. فصلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه، احقاف، محمد، فتح.- ج.12.حجرات،ق،ذاریات،طور،نجم،قمر ....- ج.13.جمعه، منافقون، تغابن، طلاق، تحریم، ملک ....- ج.14.جزء 30 قرآن.

عنوان دیگر : نگاهی دیگر به قرآن مجید.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

موضوع : Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century

رده بندی کنگره : BP98/خ36ت7 1396

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : 4773604

ص:1

اشاره

خدامیان آرانی، مهدی

تفسیر باران: نگاهی جدید به قرآن مجید، جلد سیزدهم (جمعه تا مرسلات) / مهدی خدامیان آرانی . قم: وثوق، 1393.

128 ص. (اندیشه سبز/63) 4 - 161 - 107 - 600 - 978 ISBN:

مندرجات:

جلد 1: حمد، بقره جلد 2: آل عمران، نساء جلد 3: مائده تا اعراف جلد 4: انفال تا هود جلد 5: یوسف تا نحل

جلد 6: اِسراء تا طهجلد 7: انبیاء تا فرقان جلد 8: شعراء تا روم جلد 9: لقمان تا فاطر جلد 10: یس تا غافر

جلد 11: فُصّلت تا فتحجلد 12: حجرات تا صفّ جلد 13: جمعه تا مرسلاتجلد 14: جزء 30 قرآن: (نبأ تا ناس).

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا:

کتابنامه: ص. ]349[ - 350

1. قرآن - - تحقیق2. خداشناسی.الف.عنوان.

1393 ت 8 خ 4/4/65 BP

297/15

تفسیر باران، جلد سیزدهم (نگاهی نو به قرآن مجید)

دکتر مهدی خُدّامیان آرانی

ناشر : انتشارات وثوق

مجری طرح: موسسه فرهنگی هنری پژوهشی نشر گستر وثوق

آماده سازی و تنظیم: محمد شکروی

قیمت دوره 14 جلدی: 160 هزار تومان

شمارگان و نوبت چاپ : 3000 نسخه، چاپ اول ، 1393.

شابک : 4 - 161 - 107 - 600 - 978

آدرس انتشارات : قم ; خ، صفاییه ، کوچه 28 (بیگدلی) ، کوچه نهم، پلاک 159

تلفکس : 37735700 - 025همراه : 39 58 252 0912

Email:Vosoogh_m@yahoo.com www.Nashrvosoogh.com

شماره پیامک انتقادات و پیشنهادات : 30004657735700

مراکز پخش:

 تهران: خیابان انقلاب، خیابان فخر رازی، کوچه انوری، پلاک 13، انتشارات هاتف: 66415420

 تبریز: خیابان امام، چهارراه شهید بهشتی، جنب مسجد حاج احمد، مرکز کتاب رسانی صبا، 3357886

 آران و بیدگل: بلوار مطهری، حکمت هفت، پلاک 62، همراه: 09133631172

 کاشان: میدان کمال الملک، نبش پاساژ شیرین، ساختمان شرکت فرش، واحد 6، کلک زرین4464902

 کاشان: میدان امام خمینی، خ اباذر 2، جنب بیمه البرز، پلاک 32، انتشارات قانون مدار، 4456725

 اهواز: خیابان حافظ، بین نادری و سیروس، کتاب اسوه. تلفن: 2923315 - 2216648

ص:2

فهرست

سوره جمعه

جمعه: آیه 3 - 1…11

جمعه: آیه 5 - 4…12

جمعه: آیه 6…16

جمعه: آیه 8 - 7…16

جمعه: آیه 11 - 9…18

سوره مُنافقون

منافقون: آیه 4 - 1…25

منافقون: آیه 8 - 5…27

منافقون: آیه 11 - 9…32

سوره تَغابُن

تَغابُن: آیه 7 - 1…37

تَغابُن: آیه 10 - 8…40

تَغابُن: آیه 11…43

تَغابُن: آیه 13 - 12…46

تَغابُن: آیه 14…46

تَغابُن: آیه 15…48

تَغابُن: آیه 16…49

تَغابُن: آیه 18 - 17…51

سوره طلاق

طلاق: آیه 7 - 1…55

طلاق: آیه 11 - 8…68

طلاق: آیه 12…70

سوره تحریم

تحریم: آیه 5 - 1…75

تحریم: آیه 7 - 6…88

تحریم: آیه 8…89

تحریم: آیه 9…94

تحریم: آیه 10…95

تحریم: آیه 12 - 11…96

ص:3

سوره مُلک

مُلک: آیه 3 - 1…105

مُلک: آیه 5 - 4…107

مُلک: آیه 11 - 6…109

مُلک: آیه 12…111

مُلک: آیه 15 - 13…112

مُلک: آیه 18 - 16…112

مُلک: آیه 19…114

مُلک: آیه 21 - 20…115

مُلک: آیه 23 - 22…116

مُلک: آیه 24…117

مُلک: آیه 26 - 25…118

مُلک: آیه 27…119

مُلک: آیه 30 - 28…119

سوره قلم

قلم: آیه 7 - 1…127

قلم: آیه 9 - 8…131

قلم: آیه 16 - 10…132

قلم: آیه 18 - 17…134

قلم: آیه 25 - 19…135

قلم: آیه 33 - 26…136

قلم: آیه 34…138

قلم: آیه 41 - 35…138

قلم: آیه 43 - 42…140

قلم: آیه 45 - 44…145

قلم: آیه 46…146

قلم: آیه 47…147

قلم: آیه 50 - 48…147

قلم: آیه 52 - 51…150

سوره حاقَّه

حاقِّه: آیه 12 - 1…157

حاقّه: آیه 16 - 13…161

حاقّه: آیه 17…161

حاقّه: آیه 37 - 18…164

حاقّه: آیه 42 - 38…166

حاقّه: آیه 47 - 43…168

حاقّه: آیه 52 - 48…170

ص:4

سوره معارج

معارج: آیه 4 - 1…175

معارج: آیه 5…182

معارج: آیه 18 - 6…182

معارج: آیه 35 - 19…184

معارج: آیه 41 - 36…189

معارج: آیه 44 - 42…193

سوره نوح

نوح: آیه 4 - 1…197

نوح: آیه 12 - 5…198

نوح: آیه 20 - 13…199

نوح: آیه 24 - 21…200

نوح: آیه 28 - 25…202

سوره جِنّ

جِنّ: آیه 5 - 1…213

جِنّ: آیه 7 - 6…217

جِنّ: آیه 15 - 8…218

جِنّ: آیه 17 - 16…225

جِنّ: آیه 18…227

جِنّ: آیه 23 - 19…227

جِنّ: آیه 24…228

جِنّ: آیه 28 - 25…229

سوره مُزمّل

مُزمّل: آیه 8 - 1…235

مُزمّل: آیه 14 - 9…241

مُزمّل: آیه 16 - 15…243

مُزمّل: آیه 18 - 17…244

مُزمّل: آیه 19…244

مُزمّل: آیه 20…245

سوره مُدّثّر

مُدّثّر: آیه 7 - 1…251

مُدّثّر: آیه 30 - 8…256

مُدّثّر: آیه 31…263

مُدّثّر: آیه 37 - 32…265

مُدّثّر: آیه 48 - 38…267

مُدّثّر: آیه 51 - 49…269

مُدّثّر: آیه 53 - 52…270

مُدّثّر: آیه 56 - 54…271

ص:5

سوره قیامت

قیامت: آیه 15 - 1…275

قیامت: آیه 19 - 16…278

قیامت: آیه 21 - 20…279

قیامت: آیه 25 - 22…280

قیامت: آیه 36 - 26…281

قیامت: آیه 40 - 37…282

سوره انسان

انسان: آیه 4 - 1…287

انسان: آیه 22 - 5…294

انسان: آیه 26 - 23…301

انسان: آیه 28 - 27…302

انسان: آیه 29…303

انسان: آیه 30…304

انسان: آیه 31…312

سوره مُرسلات

مُرسلات: آیه 11 - 1…319

مُرسلات: آیه 15 - 12…320

مُرسلات: آیه 18 - 16…321

مُرسلات: آیه 23 - 19…322

مُرسلات: آیه 27 - 24…323

مُرسلات: آیه 34 - 28…323

مُرسلات: آیه 36 - 35…324

مُرسلات: آیه 40 - 37…325

مُرسلات: آیه 44 - 41…326

مُرسلات: آیه 46 - 45…327

مُرسلات: آیه 48 - 47…327

مُرسلات: آیه 50 - 49…328

* پیوست های تحقیقی…331

* منابع تحقیق…349

* فهرست کتب نویسنده…351

* بیوگرافی نویسنده…352

ص:6

مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

شما در حال خواندن جلد چهاردهم کتاب «تفسیر باران» می باشید، من تلاش کرده ام تا برای شما به قلمی روان و شیوا از قرآن بنویسم، همان قرآنی که کتابِ زندگی است و راه و رسم سعادت را به ما یاد می دهد.

خدا را سپاس می گویم که دست مرا گرفت و مرا کنار سفره قرآن نشاند تا پیام های زیبای آن را ساده و روان بازگو کنم و در سایه سخنان اهل بیت(علیهم السلام) آن را تفسیر نمایم.

امیدوارم که این کتاب برای شما مفید باشد و شما را با آموزه های زیبای قرآن، بیشتر آشنا کند.

شما می توانید فهرست راهنمای این کتاب را در صفحه بعدی، مطالعه کنید.

مهدی خُدّامیان آرانی

جهت ارتباط با نویسنده به سایت M12.ir مراجعه کنید

سامانه پیام کوتاه نویسنده: 69 45 3000

ص:7

فهرست راهنما

کدام سوره قرآن در کدام جلد، شرح داده شده است؟

جلد 1 حمد، بقره.

جلد 2 آل عمران، نساء.

جلد 3 مائده، انعام، اعراف.

جلد 4 انفال، توبه، یونس، هود.

جلد 5 یوسف، رعد، ابراهیم، حجر، نحل.

جلد 6 اِسراء، کهف، مریم، طه.

جلد 7 انبیاء، حج، مومنون، نور، فرقان.

جلد 8 شعراء، نمل، قصص، عنکبوت، روم.

جلد 9 لقمان، سجده، احزاب، سبأ، فاطر.

جلد 10یس، صافات، ص، زُمر، غافر.

جلد 11فُصّلت، شوری، زُخرف، دُخان، جاثیه، احقاف، محمّد، فتح.

جلد 12حجرات، ق، ذاریات، طور، نجم، قمر، رحمن، واقعه، حدید، مجادله، حشر، مُمتحنه، صفّ.

جلد 13جمعه، منافقون، تغابُن، طلاق، تحریم، مُلک، قلم، حاقّه، معارج، نوح، جنّ، مُزمّل، مُدثّر، قیامت، انسان، مرسلات.

جلد 14جزء 30 قرآن: نبأ، نازعات، عبس، تکویر، انفطار، مُطفّفین، انشقاق، بروج، طارق، أعلی، غاشیه، فجر، بلد، شمس، لیل، ضحی، شرح، تین، علق، قدر، بیّنه،زلزله، عادیات، قارعه، تکاثر، عصر، همزه، فیل، قریش، ماعون، کوثر، کافرون، نصر، مَسد، اخلاص، فلق، ناس.

ص:8

سوره جمعه

اشاره

ص:9

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مدنیّ» است و سوره شماره 62 قرآن می باشد.

2 - این سوره درباره نماز جمعه سخن می گوید و احکام آن را بیان می کند و برای همین به این نام خوانده شده است.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: یکتاپرستی، نبوّت، هدف از فرستادن پیامبران، نکوهش عالمان بی تقوا، مرگ در کمین همه انسان ها می باشد، نماز جمعه.

ص:10

جمعه: آیه 3 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَْرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (1) هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاُْمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آَیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَال مُبِین (2) وَآَخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (3)

آنچه در آسمان ها و زمین است تو را تسبیح می کند، تو فرمانروای جهان می باشی و از هر عیبی و نقصی، پاک هستی و توانایی و همه کارهای تو از روی حکمت است.

مردمی که در سرزمین حجاز در زمان محمّد(صلی الله علیه وآله) زندگی می کردند در جهل و نادانی بودند، آنان بُت هایی را که با دست خود تراشیده بودند، می پرستیدند و

ص:11

در مقابل آن ها سجده می کردند، گاهی آنان فرزندان خود را برای بُت ها قربانی می نمودند، آنان دختران خود را زنده به گور می کردند، آنان کتاب آسمانی نداشتند و برای همین بود که این گونه اسیر جهل شده بودند.

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را به پیامبری برگزیدی، او پیامبری بود که درس نخوانده بود، تو قرآن را بر او نازل کردی و از او خواستی تا قرآن را برای آن مردم بخواند و آنان را از آلودگی کفر و شرک، پاکیزه سازد و قرآن و حکمت به آنان بیاموزد، هر چند که آنان پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.

آیا محمّد(صلی الله علیه وآله) فقط پیامبر سرزمین حجاز است؟ آیا تو او را فقط برای هدایت مردم آنجا فرستادی؟

هرگز.

محمّد(صلی الله علیه وآله) هدایت کننده همه کسانی است که در آن زمان به مسلمانان ملحق نشده بودند، قرآن، معجزه جاوید اوست و دین او برای همه زمان ها و مکان ها می باشد، تو خدای توانا هستی و همه کارهای تو از روی حکمت است و همواره دین اسلام را از خطر نابودی حفظ می کنی و تا روز قیامت این دین باقی می ماند.

* * *

جمعه: آیه 5 - 4

ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (4) مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآَیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ

ص:12

لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (5)

یهودیان قبلاً در شام و فلسطین زندگی می کردند، آن ها در تورات خود خوانده بودند که آخرین پیامبر تو در سرزمین حجاز ظهور خواهد کرد. برای همین به مدینه مهاجرت کردند. آن ها می خواستند اوّلین کسانی باشند که به پیامبر موعود ایمان می آورند.

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را در مکّه به پیامبری مبعوث کردی، او بعد از مدّتی، به مدینه هجرت کرد; امّا یهودیان به او ایمان نیاوردند.

مردم مدینه که مسلمان شده بودند، انتظار داشتند یهودیان به محمّد(صلی الله علیه وآله)ایمان بیاورند، آن ها نمی دانستند که چرا یهودیان سخنان خود را فراموش کرده اند. یهودیان به محمّد(صلی الله علیه وآله)حسد میورزیدند و دوست داشتند که آخرین پیامبر از بنی اسرائیل باشد. آنان به مردم گفتند: «محمّد دروغ می گوید و او پیامبر نیست».

مگر این یهودیان چه کاره اند که می خواهند پیامبر تو را آنان انتخاب کنند؟

این که یک نفر پیامبر می شود، فضل و بخشش توست. اختیار با توست، تو هر کس را که شایسته بدانی به مقام پیامبری برمی گزینی، فضل و بخشش تو بر بندگانت بی پایان است.

این یهودیان به تورات آگاهی پیدا کردند، امّا بر خلاف آن عمل کردند، آنان مانند الاغی هستند که باری از کتاب ها بر پشت دارند و از آن کتاب ها هیچ نمی فهمند، مَثَل این یهودیان بسیار بدتر است، آنان قرآن را تکذیب کردند و

ص:13

محمّد(صلی الله علیه وآله) را دروغگو خواندند. تو هم آنان را به حال خود رها کردی تا در سرکشی خود، سرگشته و حیران بمانند.

* * *

کسانی که تورات را می خوانند و به آن عمل نمی کنند، همانند الاغی هستند که بار کتاب بر پشت دارد.

آیا این مثال فقط برای دانشمندان یهود است؟

هرگز.

این مثال همه دانشمندان بی تقوا می باشد که حقیقت را می دانند و آن را پنهان می کنند.

تو با این سخن خود، همه را از خطر علمای بی تقوا برحذر می داری. خطر هیچ چیز برای دین تو بدتر از علمای این چنینی نیست، علمایی که دین را وسیله رسیدن به ثروت و قدرت می بینند و با دین تو بازی می کنند.

من دانستم که علمای یهود با آن که می دانستند محمّد(صلی الله علیه وآله)پیامبر توست، این حقیقت را انکار کردند و سبب گمراهی مردم شدند.

من امروز در انتظار آمدن مهدی(علیه السلام) هستم، شبانه روز برای آمدنش دعا می کنم، باید خود را آماده ظهور کنم، روزی که علمای بی تقوا در مقابل امام زمان می ایستند، وقتی ببینند که قدرت و منافع آنان با آمدن مهدی(علیه السلام) در خطر است، پرچم مخالفت بلند می کنند و مردم را گمراه می کنند.

* * *

وقتی مهدی(علیه السلام) ظهور کند هفتاد نفر به دشمنی با او برمی خیزند و سخنان

ص:14

دروغ به خدا و پیامبر نسبت می دهند !

فقط علمای بی تقوا هستند که حدیث دروغ می سازند.

آنان علمایی هستند که با استفاده از دین به جنگ مهدی(علیه السلام)می روند و می خواهند این گونه نور خدا را خاموش کنند، آنان با مهدی(علیه السلام) درگیر می شوند و به روی مهدی(علیه السلام) و یارانش سلاح می کشند.(1)

گروه دیگری پیدا می شوند که قرآن را برای مردم می خوانند و آیات آن را به گونه ای تفسیر می کنند تا مردم به جنگ مهدی(علیه السلام)بروند.(2)

آنان علمای بی تقوایی هستند و برای تشویق مردم به جنگ با مهدی(علیه السلام)، آیه قرآن می خوانند ! آنان با تحریفِ معنای آیات قرآن، می خواهند ثابت کنند که مهدی(علیه السلام) دروغ می گوید !

وقتی مهدی(علیه السلام) نزدیک کوفه می رسد، بیش از ده هزار فقیه راه را بر او می بندند و می گویند: «ما به تو نیازی نداریم ! باید از همان راهی که آمده ای، برگردی !».(3)

این ها، سخنانی بود که از اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده است. به راستی هدف آنان از بیان این سخنان چه بوده است؟

بارخدایا ! از تو می خواهم به من توفیق دهی تا بتوانم راه درست را تشخیص دهم، پیرو علمایی باشم که خود را خاک پای مهدی(علیه السلام)می دانند، به من شناختی بده تا بتوانم از فقیهانی که به نام تو و به نام قرآنِ تو با مهدی(علیه السلام) سر جنگ دارند، دوری کنم. کمکم کن تا فریب آنان را نخورم، به راستی که در روزگار ظهور امتحان سختی را در پیش دارم.

ص:15

* * *

جمعه: آیه 6

قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (6)

محمّد(صلی الله علیه وآله) یهودیان را به اسلام دعوت کرد و آنان را از عذاب جهنّم ترساند. یهودیان در پاسخ به محمّد(صلی الله علیه وآله) گفتند: چگونه ما را از عذاب خدا می ترسانی؟ مگر نمی دانی ما دوستان خدا هستیم و هرگز خدا ما را عذاب نمی کند؟ (4)

اکنون تو از محمّد(صلی الله علیه وآله)می خواهی تا به آنان چنین بگوید:

اگر شما فکر می کنید که دوستان خدا هستید، پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست می گویید از خدا بخواهید مرگ شما را برساند.

شما ادّعا می کنید که دوستان خدا هستید، دوست همیشه مشتاق دیدار دوست است و برای لحظه دیدار، لحظه شماری می کند، اگر شما دوست خدا هستید، باید بعد از مرگ، به بهشت بروید، پس آرزو کنید که زودتر به بهشت بروید.

چرا شما این قدر به زندگی دنیا چسبیده اید؟ چرا به دنبال جمع کردن ثروت بیشتر هستید؟ چرا این قدر از مرگ وحشت دارید؟ معلوم می شود که شما دروغ می گویید و دوستان خدا نیستید.

* * *

جمعه: آیه 8 - 7

وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ

ص:16

بِالظَّالِمِینَ (7) قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)

این یهودیان هرگز آرزوی مرگ نمی کنند، زیرا گناهان زیادی انجام داده اند، پرونده اعمال آنان، پر از گناه است، خودشان هم می دانند که پس از مرگ، عذاب سختی در انتظارشان است. تو ستمکاران را به خوبی می شناسی و از همه کارهای آنان باخبری، تو چند روزی به آنان مهلت می دهی، امّا سرانجام این مهلت به پایان می رسد و آن وقت است که عذاب سختی آنان را فرا می گیرد.

اکنون از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی تا به آنان چنین بگوید: «این مرگی که از آن فرار می کنید، به سراغ شما می آید و شما به پیشگاه خدایی می روید که از هر امر پنهان و آشکاری باخبر است و او شما را از کارهایتان باخبر می کند و شما را کیفر می کند».

آری، هر کس که شیفته زندگی دنیا شود، از مرگ می هراسد، ولی این ترس و وحشت، مشکلی را حل نمی کند، سرانجام مرگ به سراغ او می آید و بین او و دنیا، فاصله می اندازد.

تنها راه پایان دادن به این وحشت، این است که انسان، دین حقّ را بپذیرد و از گناهانش توبه کند و برای سفر آخرت، توشه ای برگیرد.

کسی که دلش با ایمان به تو نورانی شد، می داند که مرغ باغِ ملکوت است و از این دنیای خاکی نیست. آیا چنین کسی از مرگ می هراسد؟

ص:17

او دنیا را زندان خود می یابد و در انتظار است که از این دنیا آزاد شود، هیچ چیز برای یک مرغ در قفس، همانند آزادی از قفس، دلنشین نیست. کسی که دلش را از محبّت به دنیا خالی کرد، مرگ را زیبا می بیند.

* * *

جمعه: آیه 11 - 9

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9) فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الاَْرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (10) وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (11)

در آیات قبل، یهودیان را نکوهش کردی، آنان برای این که شیفته دنیا و ثروت آن شده بودند، حقّ را انکار کردند و خود را از سعادت محروم کردند، اکنون می خواهی به مسلمانان هشدار دهی که مواظب باشند و برای ثروت دنیا، نماز را رها نکنند.

تو مسلمانان را با دنیا امتحان کردی و فقط هشت نفر در این امتحان، سربلند شدند.

ماجرا چیست؟ این چه امتحانی بود؟

روز جمعه بود و همه برای خواندن نماز جمعه در مسجد جمع شده بودند، پیامبر برای آنان سخنرانی می کرد. هنوز نماز شروع نشده بود، ناگهان صدای

ص:18

طبل ها به گوش رسید !

صدای طبل خبر می داد که کاروان تجاری از شام رسیده است ! آن زمان رسم بود که وقتی کاروانی تجاری به شهر می رسید بر طبل می کوبیدند تا مردم باخبر شوند.

مردم با عجله از مسجد بیرون رفتند، آنان خیال کردند که اگر دیر به کاروان برسند، دیگران جنس های خوب را خواهند خرید و آنان بی بهره خواهند ماند.

مسلمانان رفتند و خود را به کاروان رساندند و صبر نکردند تا سخن پیامبر تمام شود و نماز را بخوانند، آنان با عجله از مسجد بیرون رفتند.

فقط این هشت نفر باقی ماندند: علی، حسن، حسین، فاطمه(علیهم السلام). سلمان، ابوذر، مقداد، صُهیب.(5)

هشت نفری که هرگز شیفته دنیا نبودند و هیچ تجارتی آنان را از یاد تو غافل نکرد.

همه رفتند تا به دنیای خود برسند، اینجا بود که تو این سه آیه را نازل کردی و با مسلمانان چنین سخن گفتی: «ای مؤمنان ! وقتی صدای اذان ظهر روز جمعه را شنیدید به سوی یاد من و نماز جمعه، شتاب کنید و دست از تجارت بردارید، بدانید که عبادت شما از هر تجارتی برای شما بهتر است، اگر بدانید فایده این نماز برای شما بیشتر است. وقتی نماز جمعه به پایان رسید به دنبال کسب رزق و روزیِ خود بروید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید».

ص:19

* * *

اکنون با محمّد(صلی الله علیه وآله) چنین سخن می گویی: «ای محمّد ! مسلمانان وقتی که علامت رسیدن کاروان تجاری را شنیدند، فوراً به سوی آن کاروان رفتند. تو ایستاده بودی و برایِ آن ها سخن می گفتی و آنان تو را تنها گذاشتند و پراکنده شدند. ای محمّد ! تو به آنان بگو که آنچه نزد خداست، بهتر از سرگرمی و تجارت است و خدا بهترین روزی دهنده است».

آری، آنان وقتی صدای طبل ها را شنیدند، از مسجد بیرون رفتند تا هم خرید کنند و هم سرگرم آن بازار شوند، آنان عجله کردند زیرا فکر می کردند اگر برای نماز بمانند و بعداً بروند، دیگر چیزی برای خرید باقی نخواهد ماند، آنان فراموش کردند که تو روزی دهنده هستی و همه باید امیدشان به تو باشد.

* * *

مناسب است در اینجا این سه نکته را بنویسم:

* نکته اوّل

نماز جمعه دو رکعت است و به جای نماز چهاررکعتی ظهر در روز جمعه خوانده می شود، امام جمعه قبل از نماز می ایستد و در حالی که سلاح به دست دارد برای مردم سخنرانی می کند.

در آیه 11 چنین می خوانیم: «ای محمّد ! مردم تو را تنها گذاشتند در حالی که تو ایستاده بودی»، منظور از این سخن این است که پیامبر، ایستاده سخنرانی می کرد، برای همین در هر جا، که نماز جمعه برپا می شود، باید حتماً امام جمعه بر روی پا بایستد و سخنرانی کند.

ص:20

به سخنرانیِ امام جمعه هنگام نماز جمعه، «خطبه» می گویند و باید از دو قسمت تشکیل شود: خطبه اوّل و خطبه دوم.

مردم باید هنگام این سخنرانی، سکوت کنند و با دقّت گوش کنند. بعد از آن که هر دو قسمت سخنرانی به پایان رسید، نماز برپا می شود.

* نکته دوم

روزی در جایی بودم که سخن از نماز جمعه به میان آمد، یک نفر حدیثی را نقل کرد. او از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل کرد: «هر کس بدون عذر، سه روز جمعه به نماز جمعه نرود، منافق است».

من دوست داشتم بدانم منظور امام باقر(علیه السلام) از این سخن چه بوده است، برای همین این موضوع را بررسی کردم و فهمیدم که بیشتر علمای شیعه معتقد هستند که نماز جمعه در زمانی که حکومت در دستِ امام معصوم باشد، واجب است. در آن زمان، اگر مسلمانی سه هفته (بدون عذر) نماز جمعه را ترک کند، منافق است.

ولی در زمانی که امام زمان از دیده ها پنهان می باشد، دیگر نماز جمعه مانند نمازهای روزانه، واجب نیست، برای همین اگر کسی آن را ترک کرد، منافق به حساب نمی آید.(6)

در اینجا مطلبی را از کتاب «تفسیر نمونه» ذکر می کنم.

این کتاب را گروهی از دانشمندان شیعه نوشته اند. جلد 24 تفسیر نمونه را باز می کنم و در صفحه 133 چنین خواندم: «مذمّت های شدیدی در مورد ترک نماز جمعه آمده است و ترک کنندگان نماز جمعه را در ردیف منافقان

ص:21

شمرده اند. این ها در صورتی است که نماز جمعه واجبِ عینی باشد، یعنی در زمان حضور امام معصوم و مَبسُوطُ الْیَد».(7)

منظور از «مبسوط الید» یعنی امام معصوم آشکار باشد و در پس پرده غیبت نباشد و حکومت هم دست او باشد. در آن روزگار، نماز جمعه همانند نمازهای روزانه، واجب است.

* نکته سوم

مستحب است که امام جمعه در رکعت اوّل نماز جمعه، سوره «جمعه» را بخواند و در رکعت دوم، سوره «منافقون» را بخواند، سوره منافقون در قرآن بعد از سوره جمعه آمده است.(8)

ص:22

سوره مُنافقون

اشاره

ص:23

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مدنیّ» است و سوره شماره 63 قرآن می باشد.

2 - «منافقان» همان کسانی بودند به ظاهر ادّعای مسلمانی می کردند، نماز می خواندند و روزه می گرفتند، امّا قلبشان از نور ایمان خالی بود و با پیامبر دشمنی می کردند، در این سوره درباره آنان سخن گفته شده است و به همین دلیل این سوره را «منافقون» نامیده اند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: دشمنی منافقان با اسلام، ذکر یکی از فتنه های منافقان، پرهیز مؤمنان از غفلت، دستور به انفاق در راه خدا، مرگ...

ص:24

منافقون: آیه 4 - 1

ُُُُُُُُبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ (1) اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (2) ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آَمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ (3) وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَة عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (4)

سال ششم هجری است، پیامبر در مدینه است، او توانسته است در چندین جنگی که با دشمنان خود داشته است، پیروز شود، مسلمانان قدرت خوبی پیدا کرده اند، دیگر خطری از طرف دشمنان خارجی، اسلام را تهدید

ص:25

نمی کند، ولی گروهی از منافقان در میان جامعه رخنه کرده اند و خطری جدّی اسلام را تهدید می کند.

منافقان کسانی هستند که به ظاهر ادّعای مسلمانی می کنند، نماز می خوانند و روزه می گیرند، امّا قلبشان از نور ایمان خالی است، اکنون تو این چنین با محمّد(صلی الله علیه وآله)درباره منافقان سخن می گویی:

ای محمّد ! منافقان نزد تو می آیند و می گویند: «ما شهادت می دهیم که تو پیامبر خدا هستی»، من می دانم که تو پیامبر و فرستاده من هستی، امّا منافقان دروغ می گویند، آنان اعتقادی به این گفته خود ندارند، نور ایمان به دل های آنان تابیده نشده است.

ای محمّد ! منافقان سوگند یاد می کنند که ایمان آورده اند، امّا من می دانم سوگند آنان، دروغ است، آنان این سوگندها را سپر جان خویش قرار داده اند تا مردم را فریب دهند و دیگران را از راه دین حقّ، منحرف کنند، کارهای آنان، بسیار بد و ناپسند است.

ای محمّد ! این ریاکاری آنان به خاطر این است که ابتدا ایمان آوردند ولی سپس راه کفر را برگزیدند و بر کفر خود لجاجت ورزیدند، این قانون من است: هر کس در کفر لجاجت به خرج دهد، نور فطرت از او گرفته می شود و بر دل او مُهر می زنم و او به غفلت مبتلا می گردد دیگر سخن حقّ را نمی شنود، من او را به حال خود رها می کنم تا در گمراهی خود غوطهور شود. آن وقت است که دیگر به راه راست هدایت نمی شود و حقیقت را درک نمی کند.

ای محمّد ! وقتی منافقان را می بینی، چهره و جسم آنان تو را به شگفتی

ص:26

وامی دارد، چهره ای آراسته دارند و چنان شیرین و جذّاب سخن می گویند که تو هم جذب سخنانشان می شوی، امّا واقعیّت این است که آنان مردمی تهی مغزند و به هیچ اصلی پایبند نیستند، آنان همانند چوب های خشکی هستند که به دیوار تکیه زده اند، گویا اجسامی بی روح هستند که سخن حقّ در آنان اثر نمی کند.

آنان از ایمان بی بهره اند و برای همین از همه چیز می ترسند، آن قدر به خود شک دارند که با شنیدنِ هر صدایی از جا بلند شوند و وحشت می کنند و فکر می کنند که مسلمانان، راز آنان را فهمیده اند و می خواهند از آنان، انتقام بگیرند.

ای محمّد ! این منافقان، دشمنان واقعی تو هستند، از آنان بر حذر باش.

آنان از رحمت من دور هستند ! مرگ و نابودی در انتظار آنان است، چگونه آنان از حقّ روی گردان می شوند !

* * *

منافقون: آیه 8 - 5

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (5) سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (6) هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَی مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ (7) یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا

ص:27

یَعْلَمُونَ (8)

پیامبر از مکّه به مدینه هجرت کرد و در آنجا اوّلین جامعه اسلامی از مهاجران و انصار شکل گرفت.

مهاجران همان کسانی بودند که خانه و کاشانه خود را رها کردند و به مدینه آمدند، انصار هم همان مردم مدینه بودند که با جان و دل از مهاجران استقبال کردند.

میان این دو گروه (مهاجران و انصار)، برادری و وحدت موج می زند و همین سبب تقویت اسلام شده است، منافقان به دنبال این بودند که این وحدت را از بین ببرند، زیرا می دانستند که راز قدرت اسلام، همین وحدت است.

در سال ششم ماجرایی پیش آمد که منافقان توانستند از آن برای اختلاف سوء استفاده کنند و اگر لطف و عنایت تو نبود، این وحدت از بین می رفت. در این آیات از آن ماجرا سخن می گویی.

به پیامبر خبر رسید که گروهی از کافران می خواهند به مدینه حمله کنند و در حال جمع آوری نیرو و سلاح هستند. وقتی پیامبر از این ماجرا باخبر شد، یک نفر را برای تحقیق فرستاد.

بعد از مدّتی معلوم شد که این خبر، راست است، پیامبر دستور داد تا لشکر اسلام حرکت کند.

مسلمانان از مدینه به سوی سرزمین «قُدید» حرکت کردند تا با آن قبیله

ص:28

جنگ کنند. (قُدید بین راه مکّه و مدینه واقع شده است). مسلمانان در آن جنگ فداکاری زیادی نمودند و دشمن را شکست دادند.

وقتی جنگ به پایان رسید، یکی از انصار با یکی از مهاجران هنگام برداشتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، برای لحظه ای شیطان آن دو را فریب داد و آن دو با هم دعوا کردند، یکی از مهاجران دیگر به کمک یکی از آنان رفت. «ابن اُبیّ» که رهبر منافقان و از اهل مدینه بود به کمک دیگری رفت و سر و صدا آغاز شد، دعوا بالا گرفت، «ابن اُبیّ» فرصت را غنیمت شمرد و فریاد برآورد: «ای گروه مهاجران ! ما به شما پناه دادیم، امّا شما قدر ندانستید، حکایت ما حکایت آن ضرب المثل است که می گوید: سگ خود را چاق کن تا تو را بخورد ! به خدا قسم اگر به مدینه باز گردیم، کسانی که عزیز هستند، ذلیلان را از مدینه بیرون خواهند کرد».

منظور او از «ذلیلان»، «مهاجران» بودند، او از آرزوی خود سخن می گفت، او دوست داشت انصار مهاجران را از مدینه بیرون کنند تا کافران مکّه به آنان حمله کنند و آنان را نابود کنند.

او سوگند یاد کرد که وقتی به مدینه برسند، مهاجران را از آنجا بیرون خواهند کرد.

بعد از این «ابن اُبیّ» رو به انصار کرد و گفت: «این نتیجه کاری است که شما بر سر خود آوردید، مهاجران را به شهر خود پناه دادید و ثروت خود را با آنان تقسیم کردید، اگر شما غذایِ خود را به اینان نمی دادید، امروز بر گردن شما سوار نمی شدند».

ص:29

این سخن می توانست آتش را در میان انصار و مهاجران شعلهور کند، در این هنگام یکی از انصار جلو آمد و فریاد زد: «منظور تو از این سخنان چیست؟ به خدا قسم ! تو ذلیل هستی و محمّد(صلی الله علیه وآله) عزیز است».

خبر به پیامبر رسید، او سریع دستور حرکت به سوی مدینه داد، همه سریع آماده حرکت شدند، پیامبر همه آن روز و شب را به حرکت ادامه داد، مسلمانان آن قدر راه رفتند که خیلی خسته شدند، آنان بارها از پیامبر خواستند که اجازه استراحت و خواب به آنان دهد، امّا پیامبر قبول نکرد، آنان فقط برای خواندن نماز توقّف کوتاهی می کردند و باز سریع حرکت می کردند، آفتاب روز بعد طلوع کرد، همه خسته بودند، پیامبر در جایی منزل کرد، مسلمانان آن قدر خسته بودند که همگی به خواب رفتند. هدف پیامبر این بود که آنان سخنان «ابن اُبّی» را فراموش کنند، کسی که خسته است و مدّتی است نخوابیده، فقط به خواب می اندیشد.

وقتی مسلمانان از خواب بیدار شدند، پیامبر دستور حرکت به مدینه را داد، وقتی آنان به مدینه رسیدند، هر کسی به خانه خود رفت، آنان مدّتی بود که از خانواده خود دور بودند، دیگر اجتماع آنان از بین رفت.

چند نفر از انصار نزد «ابن اُبیّ» رفتند و از او خواستند تا همراه آنان نزد پیامبر برود تا پیامبر برای او طلب بخشش کند. آنان فکر می کردند که اگر «ابن اُبیّ» از پیامبر عذرخواهی کند، خیلی خوب می شود و دلِ مهاجران شاد می شود و انصار را می بخشند، امّا «ابن اُبیّ» این پیشنهاد را رد کرد.

اینجا بود که تو این آیات را نازل کردی، درست است که این ماجرا را

ص:30

«ابن اُبیّ» پیش آورد، امّا او رهبر منافقان بود و همه منافقان از او پیروی می کردند و از کارهای او خشنود بودند، پس در این آیات از گروه منافقان سخن می گویی.

* * *

ای محمّد ! وقتی به منافقان می گویند: «نزد پیامبر بیایید تا او برای شما از خدا طلب عفو و بخشش کند»، آنان سر برمی گردانند.

ای محمّد ! این منافقان گروهی خودخواه هستند که مردم را از دین من بازمی دارند. برای آنان یکسان است چه برایشان طلب بخشش کنی یا نکنی، من هرگز آنان را نمی بخشم. آنان تبهکارند و من تبهکاران را به حال خود رها می کنم تا در گمراهی خود غوطهور شوند.

این منافقان همان کسانی هستند که به مردم مدینه گفتند: «به مهاجرانی که با پیامبر هستند، کمک نکنید و به آنان چیزی ندهید تا از شدّت فقر دلسرد شوند و مدینه را ترک کنند و پیامبر را تنها بگذارند و بروند». این منافقان نمی دانند هر کس هر چه دارد از من دارد، خزانه های ثروت آسمان ها و زمین در دست من است و همه از نعمت من روزی می خورند، اگر مردم مدینه به مهاجران کمکی می کنند باید شکرگزار من باشند که چنین افتخاری نصیب آنان شده است، امّا منافقان این مطلب را نمی فهمند.

ای محمّد ! وقتی شما برای جنگ با دشمنان به خارج از مدینه رفته بودید، منافقان گفتند: «اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را از مدینه بیرون خواهند کرد»، منافقان خود را قدرتمند و عزیز می دانند و نمی دانند که عزّت

ص:31

فقط برای من و پیامبر من و مؤمنان است، اگر من اراده کنم می توانم با یک اشاره، همه ثروت و قدرت آنان را نابود کنم و آنان را برای همیشه ذلیل کنم.

* * *

پیامبر این آیات را برای مؤمنان خواند، آنان فهمیدند که نباید به سخنان منافقان گوش کنند، آنان آن ماجرا را از یاد بردند و بار دیگر صمیمیّت و صفا به مهاجران و انصار بازگشت.

چند روز گذشت، خبری در همه جا پیچید، هیچ کس این خبر را باور نمی کرد:

«ابن اُبیّ» مُرد !

رهبر منافقان از دنیا رفت.

آری، او که خود را قدرتمند و عزیز مدینه می دانست در چنگال مرگ گرفتار شد.

آری، او در آن لحظه فهمید چه کسی ذلیل است، فرشتگان نزد او آمدند تا جانش را بگیرند، پرده ها از جلوی چشم او کنار رفت و او عذاب وحشتناکی را دید و به التماس افتاد، فرشتگان تازیانه های آتش را بر او زدند و ناله او بلند شد. روز قیامت هم که فرا رسد، فرشتگان زنجیرهای آهنین بر گردن او می اندازند و او را به سوی جهنّم می برند.(9)

* * *

منافقون: آیه 11 - 9

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا

ص:32

أَوْلَادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (9) وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَل قَرِیب فَأَصَّدَّقَ وَأَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ (10) وَلَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (11)

چرا منافقان به چنین سرنوشتی مبتلا شدند؟

جواب این سؤال دو کلمه است:

محبّت دنیا.

وقتی محبّت دنیا در قلب انسان ریشه بدواند، انسان حقّ را انکار می کند و برای این که بتواند به دنیا و لذّت های آن برسد، از راه تو منحرف می شود، اکنون می خواهی به مؤمنان هشدار دهی تا بدانند که محبّت دنیا، ریشه همه بدی هاست.

تو از مؤمنان می خواهی مواظب باشند تا مبادا ثروت و فرزندانشان آنان را از یاد تو غافل کند. هر کس که سرگرم ثروت و زندگی دنیا شود، زیان می کند. چنین کسی سرمایه های وجودی خویش را صرف چیزی می کند که نابود می شود و در روز قیامت هیچ بهره ای نخواهد داشت.

از مؤمنان می خواهی قبل از آن که مرگ سراغشان بیاید، از آنچه روزیشان کرده ای، انفاق کنند و به نیازمندان کمک نمایند.

مرگ در کمین همه انسان ها می باشد، همه می میرند، کسی که به فکر جمع کردن ثروت دنیا است و به نیازمندان کمکی نکرده است، در لحظه مرگ،

ص:33

چنین آرزو می کند.

لحظه مرگ و یک آرزو !

او چنین می گوید: «بارخدایا ! چه می شد اندک زمانی به من مهلت می دادی و مرگ مرا عقب می انداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم !». او می فهمد که باید همه ثروت خود را بگذارد و با دست خالی به سوی قبر برود، پس، از تو می خواهد که به او مهلت دهی، ولی تو هرگز به کسی که مرگش فرا رسیده است، مهلت نمی دهی.

تو به آنچه بندگان انجام می دهند، آگاه هستی و در روز قیامت همه به پیشگاه تو می آیند، تو خوبان را به بهشت جاودان می بری و بدان را به عذاب گرفتار می کنی.(10)

ص:34

سوره تَغابُن

اشاره

ص:35

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مدنیّ» است و سوره شماره 64 قرآن می باشد.

2 - «تغابُن» به معنای «پشیمانی و حسرت» است. در آیه 9 از روز قیامت به عنوان «روز پشیمانی و حسرت» یاد شده است و به همین دلیل این سوره را به این نام خوانده اند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: یکتاپرستی، نعمت های خدا، روز قیامت، پاداش مؤمنان، کیفر کافران، توکّل، تقوا، پرهیز از بخل، دعوت به انجام کارهای خیر و کمک به دیگران...

ص:36

تَغابُن: آیه 7 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَْرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ (1) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَمِنْکُمْ مُؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (2) خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ (3) یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (4) أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (5) ذَلِکَ بِأَنَّهُ کَانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَکَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَی اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (6) زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (7)

ص:37

آنچه در آسمان ها و زمین است تو را تسبیح می کند، تو فرمانروای جهانی، سرچشمه همه خوبی ها و شایسته ستایش هستی و بر هر کاری توانایی.

تو انسان را آفریدی، راه حقّ و باطل را به او نشان دادی و او را در انتخاب راه آزاد گذاشتی، اگر تو اراده کنی که همه مردم ایمان بیاورند، همه ایمان می آورند، امّا آن ایمان دیگر از روی اختیار نخواهد بود، بلکه از روی اجبار خواهد بود.

تو اراده کرده ای که انسان ها به اختیار خود ایمان را برگزینند. وقتی تو به انسان ها اختیار دادی، طبیعی است که گروهی از انسان ها، راه کفر را در پیش می گیرند و ایمان نمی آورند، برای همین انسان ها یا مؤمن هستند یا کافر. تو به کافران مهلت می دهی و در عذاب آنان شتاب نمی کنی، تو از همه اعمال انسان ها آگاه هستی و می بینی آنان چه می کنند و چه می گویند.

تو آسمان ها و زمین را بیهوده نیافریدی، بلکه از آفرینش آن ها هدفی داشتی، تو همه جهان را در خدمت انسان قرار دادی و او را گُل سرسبد همه موجودات قرار دادی، جهان را برای انسان آفریدی و انسان را برای رسیدن به کمال.

تو انسان را به زیباترین شکل آفریدی و به او نعمت های فراوان دادی، او در این دنیا زندگی می کند و سرانجام روز قیامت به پیشگاه تو حاضر می شود، آری، روز قیامت حقّ است، آن روز، روز حسابرسی است، تو آنچه در زمین و آسمان است را می دانی، از آنچه انسان ها، پنهان یا آشکارا انجام می دهند، خبر داری، تو راز دل ها را می دانی.

ص:38

تو به کافران مهلت می دهی و وقتی مهلت آنان به پایان رسید، عذاب را بر آنان نازل می کنی.

از انسان ها سؤال می کنی که آیا خبر کافران را شنیده اند؟

کدام کافران؟

همان کافرانی که سزای اعمال خود را در دنیا چشیدند و در قیامت هم به عذاب جهنّم گرفتار خواهند شد.

قوم نوح(علیه السلام)، قوم عاد، قوم ثَمود، قوم لوط(علیه السلام).

یکی را به طوفان نابود ساختی، آنان هرگز فکر نمی کردند طوفانی از راه برسد، دیگری را با صاعقه ای آسمانی و زلزله ای سهمگین نابود کردی و هرگز فکر چنین چیزی را هم نکرده بودند. دیگری را با بارانی از سنگ های آسمانی به هلاکت رساندی.

چرا تو کافران را عذاب کردی؟

تو پیامبران را با معجزاتی آشکار برای هدایت آنان فرستادی، امّا آنان گفتند: «چگونه ممکن است انسانی همانند خود ما به پیامبری برسد؟»، آنان راه کفر را پیمودند و از حقّ روی گردان شدند. آنان تصوّر می کردند که تو به عبادت آنان نیاز داری و برای همین است که پیامبران را فرستادی، در حالی که عبادت و گناه بندگان برای تو هیچ نفع و ضرری ندارد، تو از همه چیز بی نیاز می باشی و شایسته ستایش هستی.

تو قرآن را برای انسان ها فرستادی، محمّد(صلی الله علیه وآله) قرآن را برای مردم خواند، گروهی از آنان راه کفر را پیمودند و قیامت را دروغ پنداشتند و گفتند: «وقتی

ص:39

به مشتی خاک و استخوان تبدیل شدیم، دیگر زنده نمی شویم». اکنون تو از محمّد(صلی الله علیه وآله)می خواهی تا به آنان چنین بگوید: «سوگند به خدا که همه شما در روز قیامت زنده می شوید و برای حسابرسی به پیشگاه خدا می روید، در آن روز، خدا شما را از همه کارهایتان باخبر می کند. بدانید که زنده کردن شما برای خدا، بسیار آسان است».

آری، تو که اوّل انسان را از خاک آفریدی، بار دیگر می توانی او را از خاک زنده کنی. برپایی قیامت برای تو کاری ندارد، وقتی تو اراده کنی همه زنده می شوند.

* * *

تَغابُن: آیه 10 - 8

فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (8) یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (9) وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآَیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (10)

از انسان ها می خواهی تا به تو و پیامبر و نوری که نازل کردی، ایمان بیاورند. قرآن، نوری است که تو آن را برای هدایت بشر فرستادی. قرآن، تاریکی جهل و نادانی را از بین می برد و مایه سعادت و رستگاری انسان ها می شود.

قرآن از روز قیامت و زندگی پس از این دنیا، سخن می گوید، تو به آنچه

ص:40

انسان ها انجام می دهند، آگاهی داری و در روز قیامت همه برای حسابرسی به پیشگاه تو می آیند، تو همه را در روز رستاخیز دور هم می آوری، آن روز، روز افسوس خوردن کسانی است که به قرآن ایمان نیاوردند و راه کفر را پیمودند.

هر کس در دنیا به تو ایمان آورد و عمل نیک انجام دهد، در روز قیامت، گناهان او را می بخشی و او را در باغ های بهشتی جای می دهی، همان بهشتی که از زیر درختان آن، نهرهای آب، جاری است، اهل بهشت برای همیشه در آنجا خواهند بود و این رستگاری بزرگ است.

ولی کسانی که راه کفر را برگزیدند و قرآن را دروغ پنداشتند، اهل جهنّم خواهند بود و برای همیشه در آنجا عذاب خواهند شد و به راستی که سرانجام آنان، چه سرانجام بدی است !

* * *

در آیه 8 چنین می خوانم: «به خدا و پیامبر و نوری که نازل شده است، ایمان آورید».

منظور از این نور، قرآن است. قرآن، تاریکی جهل و نادانی را از بین می برد، این معنایی است که از ظاهر این آیه به دست می آید.

ولی این آیه معنای دیگری هم دارد که از آن به «بطنِ قرآن» یاد می کنیم. «بطنِ قرآن» معنایی است که از نظرها پنهان است: آقای کابلی یکی از یاران امام باقر(علیه السلام)بود، او یک روز نزد آن حضرت رفت و درباره این آیه از او سؤال کرد. امام باقر(علیه السلام)در جواب به او چنین فرمود: «منظور از نوری که همه باید به آن

ص:41

ایمان بیاورند، نور امامان معصوم است».(11)

وقتی این سخن امام را خواندم به فکر فرو رفتم، فهمیدم که خدا از ما می خواهد تا در راه «امامت» باشیم، ولایت همان راه مستقیمی است که مرا به سعادت راهنمایی می کند، راه ولایت، ادامه راه توحید و نبوّت است.

خدا از میان امّت اسلامی، گروهی را برگزید تا قرآن میراث آنان باشد و از آن بهره بگیرند.

این نور، همان حقیقت قرآن است !

آری، خدا قرآن را بر محمّد(صلی الله علیه وآله)نازل کرد، پس از مرگ او، قرآن او به دوازده امام به ارث می رسد، کسانی هم که راه ولایت آنان را می پیمایند، از حقیقت قرآن بهره مند می باشند.

آیا قرآن فقط همین چیزی است که من آن را در دست می گیرم؟ آیا این حروفی که من بر روی کاغذ می بینم، حقیقت قرآن است؟

نه.

این کاغذها و نوشته ها، ظاهر قرآن است، امّا حقیقت قرآن، چیزی است که در قلب پیامبر بود.

پس از پیامبر، آن حقیقت به علی(علیه السلام) رسید، علی(علیه السلام)، حجّت تو بود، بعد از علی(علیه السلام)، این حقیقت از امامی به امامی دیگر منتقل شد، امروز هم، حقیقت قرآن در قلب مهدی(علیه السلام) جای دارد، مهدی(علیه السلام) حجّت و نماینده توست.

* * *

ص:42

تَغابُن: آیه 11

مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَة إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْء عَلِیمٌ (11)

«هیچ مصیبت و سختی به کسی نمی رسد مگر به اذن خدا. هر کس به خدا ایمان آورد، خدا قلب او را هدایت می کند و خدا به همه چیز آگاه است».

* * *

در این آیه سه نکته مهم بیان شده است:

* نکته اوّل: راز مصیبت ها

«هیچ مصیبت و سختی به کسی نمی رسد مگر به اذن خدا».

من باید معنای این جمله را به خوبی بفهمم !

در زندگی انسان ها، حوادث ناگواری پیش می آید، این حوادث به دو نوع تقسیم می شوند: «بلاها» و «سختی ها».

الف. بلاها: بلا حادثه ای است که در اثر گناه و معصیت پیش می آید و در واقع نتیجه گناهان است، این بلاها به اذن تو می باشد. اگر کسی هرگز به گناه آلوده نشود، بلاها سراغ او نمی آید.

ب. سختی ها: ممکن است کسی گناهی نکند، امّا برای او حادثه ای پیش بیاید، این حادثه هیچ ربطی به گناه ندارد، این حادثه برای او پیش می آید تا مقام او بالاتر برود.

من راز بلاها را می دانم، بلاها برای این است که من از گناهان پاک شوم، بلا نتیجه گناه من است، امّا بارها از خود پرسیده ام: راز سختی ها چیست؟ چرا

ص:43س

گروهی از بندگان خوب خودت را به سختی ها گرفتار می سازی؟

اکنون می خواهی از راز این سختی ها سخن بگویی: هر سختی و حادثه ای که به زمین (قحطی، آفت، فقر و...) یا به خود انسان (ترس، غم، بیماری و...) می رسد، به اذن توست و قبلاً در علم تو ثبت شده است.

آری، تو هر کس را بیشتر دوست داری، سختی بیشتری برای او می فرستی. انسان در سختی ها می تواند از ضعف ها و کاستی های خود آگاه شود و به اصلاح آن ها بپردازد. سختی ها سبب می شود تا از دنیا دل بکنیم و بیشتر به یاد تو باشیم و به درگاه تو رو آورده و تضرّع کنیم !

اگر سختی ها نباشد دل ما اسیر دنیا می شود، ارزش ما کم و کم تر می شود، سختی ها، دل های ما را آسمانی می کند. سختی ها باعث می شود تا استعدادهای نهفته انسان ها شکوفا شود.

* نکته دوم: هدایت ویژه

«هر کس که ایمان بیاورد، خدا او را هدایت می کند».

معنای این جمله چیست؟

خدا قرآن را برای هدایت مردم فرستاد، محمّد(صلی الله علیه وآله) پیام خدا را به مردم رساند، این «هدایت اوّل» است. این هدایت، شامل همه انسان ها می باشد.

خدا برای کسانی که هدایت اوّل را پذیرفتند و به محمّد(صلی الله علیه وآله)ایمان آوردند، هدایت دیگری عطا می کند و زمینه کمال بیشتر را برای آنان فراهم می کند، خدا کاری می کند که آنان لحظه به لحظه به او نزدیک تر شوند، خدا قلب او را هدایت می کند. این «هدایت دوم» است.

ص:44

این اراده و قانون خداست: «فقط کسی که هدایت اوّل را پذیرفت، شایستگی هدایت دوم را دارد».

در اینجا مثالی ساده می نویسم: همه می توانند به مدرسه بروند و درس بخوانند، اگر کسی به دبستان نرفت و درس نخواند، در آینده نمی تواند به دانشگاه برود. فقط کسی می تواند به دانشگاه برود (و بعد پزشک، مهندس و... شود) که دیپلم گرفته باشد.

هدایت اوّل برای همه انسان ها هست، هر کس هدایت اوّل را نپذیرفت، خدا او را به حال خود رها می کند تا در لجاجت و گمراهی خود غوطهور شود، امّا کسی که هدایت اوّل را پذیرفت، خدا او را به هدایت دوم، راهنمایی می کند.

* نکته سوم: علم خدا

خدا آنچه در زمین و آسمان است را می داند، هر برگی که از درختی می افتد، او به آن آگاه است.(12)

او می داند که الآن من مشغول چه کاری هستم، او می داند که در دریاها، کوه ها و... چه می گذرد، او به رفتار و کردار بندگان خود آگاهی کامل دارد.

وقتی من این مطلب را بدانم، دیگر هرگز احساس تنهایی نمی کنم، می دانم که خدا از حالم باخبر است، مرا می بیند، از کارهایی که می کنم آگاه است، این به من اطمینان و اعتماد به نفس می دهد، از طرف دیگر، می فهمم که اگر گناه کنم، از او پنهان نمی ماند.

* * *

ص:45

تَغابُن: آیه 13 - 12

وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَی رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ (12) اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (13)

اکنون از انسان ها می خواهی تا حقّ را بپذیرند و از فرمان تو و فرمان محمّد(صلی الله علیه وآله) اطاعت کنند. تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را فرستادی تا آنان را از عذاب روز قیامت بترساند، اگر آنان از پذیرفتن حقّ، روی گردانند، محمّد(صلی الله علیه وآله)وظیفه ای جز این ندارد، او باید پیام تو را به مردم برساند. تو فقط این را از او خواسته ای، او را امر نکرده ای که انسان ها را به ایمان آوردن مجبور کند، انسان ها خودشان باید راه خود را انتخاب کنند.

خدایی جز تو نیست و مؤمنان بر تو توکّل می کنند، محمّد(صلی الله علیه وآله)باید وظیفه خود را انجام دهد، مردم را به یکتاپرستی فرا خواند، در این راه بر تو توکّل کند و از سختی ها نهراسد که تو او را یاری می کنی و او را بر دشمنانش پیروز می گردانی.

* * *

تَغابُن: آیه 14

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (14)

پیامبر در مدینه بود، مدینه مرکز ایمان بود، در آنجا مهاجران و انصار زندگی می کردند، هر مسلمانی که به آن شهر هجرت می کرد، مردم مدینه به او پناه

ص:46

می دادند.

شهر مکّه هنوز در دست بُت پرستان بود، در آن شهر، یکتاپرستی جرم بود، وقتی بُت پرستان خبردار می شدند که یک نفر مسلمان شده است، او را اذیّت و آزار می کردند، برای همین هر کس در آن شهر، مسلمان می شد، تلاش می کرد به مدینه هجرت کند.

چند نفر از مسلمانان مکّه می خواستند به مدینه هجرت کنند، آنان آماده سفر شدند و از فرزندان و همسران خود خواستند تا مسلمان شوند و همراه آنان به مدینه بیایند، امّا آنان قبول نکردند.

آن مسلمانان آماده حرکت شدند، خانواده آنان گفتند: «چرا می خواهید از اینجا بروید؟ چرا شما دین خود را تغییر دادید؟ اگر شما بروید، ما چگونه زندگی کنیم».

اینجا بود که بعضی از مسلمانان به سخن خانواده خود گوش دادند و در مکّه ماندند.

اکنون تو به آنان چنین می گویی: «ای مؤمنان ! برخی از همسران و فرزندان شما، دشمنان شما هستند و شما را از هجرت در راه دین منع می کنند، از آنان دوری کنید».

آری، محبّت به خانواده بسیار خوب است و نشانه زنده بودن عواطف انسانی است، امّا وقتی این محبّت، رو در روی محبّت تو قرار گیرد، ارزش خود را از دست می دهد.

* * *

ص:47

گروهی از مسلمانان مکّه به سخن خانواده خود اعتنا نکردند و آماده حرکت شدند، آنان بار دیگر از خانواده خود خواستند تا مسلمان شوند و با آنان به مدینه بیایند، امّا آنان قبول نکردند. اینجا بود که آن مسلمانان به خانواده خود گفتند: «ما به مدینه می رویم، اگر بعد از رفتن ما پشیمان شدید و به مدینه آمدید، بدانید که ما به شما اعتنا نخواهیم کرد».

اکنون تو به آن مسلمانان چنین می گویی: «اگر خانواده شما به مدینه هجرت کردند، از خشم و قهر خود درگذرید و از خطای آنان چشم بپوشید و آنان را ببخشید. اگر این کار را بکنید برای شما بهتر است، من خدای بخشنده و مهربانم، من خطای آنان را می بخشم، شما هم خطایشان را ببخشید».

* * *

تَغابُن: آیه 15

إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (15)

تو انسان را به این دنیا آوردی تا راه کمال را بپیماید و به رستگاری برسد. تو نعمت های فراوانی به انسان می دهی، این نعمت ها وسیله ای برای امتحان اوست، خیلی ها ادّعای ایمان می کنند، امّا وقتی زمان امتحان شود، دست از ایمان خود برمی دارند.

تو از همه چیز باخبر هستی و نیازی به امتحان بندگانت نداری، تو می خواهی آنان خودشان را بهتر بشناسند.

به راستی بشر بیشتر با چه چیزی امتحان می شود؟

ص:48

مال.

فرزند.

علاقه به فرزندان از یک سو و جاذبه مال و ثروت دنیا از سوی دیگر، کشش نیرومندی در انسان ایجاد می کند و در جایی که رضای تو مساوی با جدایی از فرزند و از دست دادن مال باشد، کار سخت می شود و امتحان مشکل می شود، آری، تو اموال و فرزندان را وسیله امتحان انسان قرار دادی، تو به کسانی که در این امتحان سربلند بیرون می آیند، پاداشی بس بزرگ عطا می کنی.

* * *

تَغابُن: آیه 16

فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنْفِقُوا خَیْرًا لاَِنْفُسِکُمْ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16)

از مؤمنان می خواهی تا آنجا که می توانند تقوا پیشه کنند و احکام قرآن را گوش کنند و از دستور تو اطاعت کنند و از مال خود به نیازمندان انفاق کنند و بدانند که این کمک به دیگران برای خودشان بهتر است.

همه انسان ها می میرند و ثروت آنان در دنیا باقی می ماند و آنان با دست خالی به سوی قبر می روند، کسی که به نیازمندان کمک کرده باشد، برای خود توشه ای فرستاده است و در روز قیامت می تواند از آن توشه بهره بگیرد چون به او پاداش خواهی داد.

چه چیزی سبب می شود که انسان به نیازمندان کمک نکند؟

بخل و حرصِ مال دنیا.

ص:49

هر کس نفس خود را از بخل و حرص دور نگاه داشت، رستگار می شود.

* * *

یکی از یاران امام صادق(علیه السلام)می گوید: یک شب با آن حضرت در مکّه بودم، پاسی از شب گذشت، امام مشغول طواف خانه خدا شد، او تا اذان صبح دور خانه می گشت و این دعا را می خواند: «خدایا ! مرا از حرصِ و بخل نفس خودم، حفظ کن !».

امام تا صبح فقط این دعا را تکرار می کرد. من به او گفتم:

__ آقای من ! امشب غیر از این دعا، از شما دعای دیگری نشنیدم.

__ چه چیز از بخل و حرص بدتر است ! هر کس از این دو به دور باشد، رستگار است. مگر سخن خدا را در قرآن نخوانده ای؟

__ کدام سخن؟

__ آنجا که خدا در قرآن می گوید: «هر کس نفس خود را از بخل و حرص دور نگاه داشت، رستگار می شود».(13)

* * *

با خود فکر می کنم، چرا امام صادق(علیه السلام) در بهترین جا و در بهترین حالت، فقط این دعا را می خواند؟ چه رازی در این دعا وجود دارد؟

ای کاش قبل از این که به مکّه می رفتم، یک نفر این حدیث را برای من می گفت !

ای کاش من هم دور خانه خدا، چنین دعا می کردم ! شنیده ام هر کس طواف خانه خدا را به جا آورد، خدا یک حاجت مهم او را برآورده می کند.

ص:50

من چیزهای زیادی از خدا خواستم، ولی افسوس می خورم که چرا راز آسایش و آرامش را از او نخواستم !

این دعا، راز آرامش زندگی است !

به راستی چقدر زندگی بدون حرص و بخل، شیرین است و چقدر زندگی با حرص و طمع، تلخ است. افراد زیادی را دیده ام که ثروت بسیار زیادی دارند، امّا باز هم طمع و حرص دنیا دارند، آن ها هیچ آسایشی ندارند، ثروت هنگفتی دارند امّا باز هم به دنبال ثروت بیشترند، کسی که حرص به مال دنیا دارد، هرگز سیر نمی شود و هرگز روی آسایش را نمی بیند.

نکته جالب این است که امام صادق(علیه السلام) در دعای خود نمی گوید: «خدایا ! حرص دنیا را از من دور کن»، بلکه می گوید: «خدایا حرص خودم را از من دور کن».

حرص، فقط حرص دنیا نیست، حرصِ ریاست، حرصِ شهرت و...

همه این ها، دشمنِ آسایش انسان است.

امشب باید برخیزم، قلم را به کناری بنهم و نماز بخوانم و دست به دعا بردارم و از خدا چنین بخواهم: «خدایا ! مرا از حرصِ و بخل نفس خودم، حفظ کن». خوب است امشب تا صبح بیدار بمانم و این دعا را تکرار کنم.

بارخدایا ! مرا از حرصِ و بخل حفظ کن !

* * *

تَغابُن: آیه 18 - 17

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ

ص:51

وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (17) عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (18)

اکنون که معلوم شد ثروت دنیا، وسیله ای برای آزمایش انسان ها می باشد، اکنون که روشن شد هر کس از بخل و حرص رهایی یابد، رستگار است، از مؤمنان می خواهی تا ثروت خود را به تو قرض دهند.

قرض به تو یعنی چه؟

اگر کسی نزد آنان آمد و وام خواست به اندازه توان خود به او وام بدهند و قرض الحسنه را فراموش نکنند. اگر نیازمندی نیاز به کمک داشت به او کمک کنند و به کسی که به دین تو کمک می کند، یاری رسانند. این ها، نمونه های قرض دادن به توست.

در روز قیامت چندین برابر به آنان پاداش می دهی و گناهانشان را می بخشی. آری، خدا گاهی پاداش را هفت برابر، گاهی هفتاد برابر و گاهی هفتصد برابر می دهد.

تو به شکرگزاران احسان فراوان می کنی و بردبار هستی، از هر امر پنهان و آشکار، آگاه هستی، تو خدای توانا می باشی و همه کارهای تو از روی حکمت است.(14)

ص:52

سوره طلاق

اشاره

ص:53

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مدنیّ» است و سوره شماره 65 قرآن می باشد.

2 - این سوره درباره «طلاق» سخن می گوید و احکام آن را بیان می کند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: احکام طلاق، بیان عظمت خدا، دعوت به تقوا، بیان عظمت پیامبر، توکّل، اشاره به هدف فرستادن پیامبران، نشانه های قدرت خدا...

ص:54

طلاق: آیه 7 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَة مُبَیِّنَة وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا (1) فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوف أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوف وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْل مِنْکُمْ وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (2) وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْء قَدْرًا (3) وَاللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الَْمحِیضِ مِنْ نِسَائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُر وَاللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ وَأُولَاتُ الاَْحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ

ص:55

یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا (4) ذَلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا (5) أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَإِنْ کُنَّ أُولَاتِ حَمْل فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّی یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوف وَإِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَی (6) لِیُنْفِقْ ذُو سَعَة مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آَتَاهُ اللَّهُ لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آَتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْر یُسْرًا (7)

اصل زندگی زناشویی این است که زن و شوهر با تفاهم و صمیمیّت، فضایی را برای آرامش یکدیگر آماده کنند، امّا گاهی به علّت اختلافات، ادامه زندگی برایشان مشکل می شود. در اینجاست که در اسلام قانون طلاق وضع شده است.

وقتی به انجیلی که امروزه در دسترس مسیحیان است مراجعه کردم، دیدم در آن آمده که مرد فقط در صورتی می تواند زن خود را طلاق دهد که زن به فحشا رو آورده باشد و طلاق به دلیل عدم تفاهم فکری و عاطفی زن و شوهر و یا هر دلیل عاقلانه دیگری ممنوع است. همچنین اگر کسی با زنی که از شوهرش طلاق گرفته است ازدواج نماید، زناکار است.(15)

آری، اسلام، دین کامل و جامعی است، اسلام به تحکیم نظام خانواده اهمیّت می دهد، امّا راه را برای آینده زن نمی بندد، اگر او ازدواج ناموفّقی داشت،

ص:56

می تواند پس از گذشت مدّتی، با مرد دیگری ازدواج نماید.

* * *

بعد از نگارش این مقدّمه، وقت آن است که آیات 1 تا 7 این سوره را شرح دهم. در اینجا قرآن با پیامبر سخن می گوید، ولی منظور قرآن این است که همه مسلمانان به این ده قانون عمل کنند:

* قانون اوّل

اگر آنان می خواهند همسر خود را طلاق دهند، دقّت کنند که این طلاق در زمانی باشد که زن عادت ماهیانه (پریود) نیست. مردی که با زنش رابطه جنسی داشته است، برای طلاق همسرش، باید صبر کند تا زنش پریود شود، پس از آن که زن از آن حالت، پاک شد، می تواند او را طلاق دهد.

نکته مهم این است: وقتی طلاق صحیح است که شوهر بعد از پاک شدن زن، با او رابطه جنسی نداشته باشد. پس اگر زن پاک شود ولی شوهرش با او رابطه جنسی داشته باشد، دیگر نمی تواند او را طلاق دهد. در اینجا باید شوهر صبر کند تا یک بار دیگر زن حالت پریود بشود، بعد از آن که پاک شد، حالا می تواند او را طلاق بدهد. طلاق باید در زمان پاکیِ زن انجام بگیرد به شرط آن که در دوره پاکی، شوهرش با او اصلاً رابطه جنسی نداشته باشد.

* قانون دوم

از مسلمانان می خواهی تا بعد از طلاق، حساب عدّه زنان را نگاه دارند و تقوا پیشه کنند. این حکم توست: وقتی زنی از شوهرش طلاق گرفت بر او واجب

ص:57

است به مدّت سه دوره عادت ماهیانه صبر کند و بعد از آن می تواند با مرد دیگری ازدواج نماید.

به این مدّتی که زن باید صبر کند، عدّه طلاق می گویند.

فلسفه عدّه طلاق چیست؟

با عدّه طلاق، فرصتی برای فکر کردن و بازگشت به زندگی مشترک پیدا می شود و هیجان ها فروکش می کند و هم مشخّص می شود آیا زن باردار هست یا نه، تا اگر تصمیم به ازدواج با مرد دیگری گرفت، نسل مرد بعدی با شوهر قبلی اشتباه نگردد.

البتّه در این مدّت، شوهر می تواند بار دیگر به همسر خود رجوع کند و آنان زندگی زناشویی خود را دوباره از سر گیرند.

* قانون سوم

از مردان می خواهی وقتی زن خود را طلاق می دهند در زمان عدّه، آنان را از خانه هایشان بیرون نکنند، خود آن ها هم نباید خانه را ترک کنند.

البتّه اگر چنین زنی عمل ناشایستی انجام دهد (مثلاً آسایش خانه را به هم بریزد یا دزدی کند)، مرد می تواند او را از خانه بیرون کند.

این ها احکام توست که همه باید به آن عمل کنند، هر کس از احکام تو پا فراتر نهد به خود ستم کرده است، زن باید در مدّت عدّه در خانه شوهرش باقی بماند، چه بسا بعد از طلاق، اسباب اصلاح فراهم شود.

* قانون چهارم

ص:58

وقتی مدّت عدّه نزدیک به پایان رسد، مردان می توانند به خوبی و خوشی آن زنان را نگاه دارند یا با خوبی و خوشی از آنان جدا شوند. در واقع در زمان عدّه، مرد می تواند به زن «رجوع» کند و زندگی با او را از سر بگیرد.

* قانون پنجم

باید بر طلاق، دو مرد عادل، شهادت دهند. هر وقت لازم شد آن دو شاهد بر این طلاق باید شهادت دهند و حقیقت را کتمان نکنند.

از این سخنان کسی پند می گیرد که به خدا و روز قیامت ایمان دارد. هر کس که تقوا پیشه کند، خدا راه نجات از گرفتاری ها را به روی او می گشاید و از جایی که گمان ندارد، روزیِ او را می رساند، هر کس به خدا توکّل کند، خدا او را کفایت می کند و گره از کارش می گشاید، هیچ چیز نمی تواند مانعِ اراده خدا شود، او برای هر کار و هر چیز، اندازه ای قرار داده است.

* قانون ششم

معمولاً زنان در هر ماه پریود می شوند، زنی که به سنّ پیری رسید، این حالت دیگر برای او پیش نمی آید همان طور که دیگر امکان ندارد حامله شود، چنین زنی بعد از طلاق، لازم نیست عدّه نگه دارد.

ممکن است زنی پریود نشود ولی شک کند که این امر، به خاطر پیری است یا به خاطر مشکلی دیگر. چنین زنی باید بعد از طلاق، سه ماه عدّه نگه دارد.

بعضی از زنان جوان ممکن است دچار مشکلی باشند و پریود نشوند، وظیفه آنان این است که سه ماه عدّه نگه دارند.

ص:59

* قانون هفتم

اگر زنی که حامله است، طلاق بگیرد باید تا زمانی که نوزادش به دنیا می آید، عدّه نگه دارد و ازدواج نکند، خواه این مدّت کمتر از سه ماه باشد یا بیشتر. پس اگر چنین زنی طلاق بگیرد و روز بعد، بچّه اش را به دنیا بیاورد، می تواند با مرد دیگری ازدواج کند، اگر چنین زنی در آغاز حاملگی باشد، باید تا لحظه تولّد فرزندش صبر کند هر چند این مدّت مثلاً هشت ماه طول بکشد.

این ها قوانین توست که بر مسلمانان نازل کردی، هر کس تقوا پیشه کند، تو گناهان او را می بخشی و به او پاداش بزرگی می دهی.

* قانون هشتم

از مردانی که همسران خود را طلاق داده اند می خواهی تا در زمان عدّه، زنان را در هر جا که خودشان سکونت دارند و توانایی آن را دارند، سکونت دهند. به مقدار توانایی خود، منزل مناسب برای آنان در نظر بگیرند و بر آنان سخت نگیرند و آنان را اذیّت و آزار نکنند. آری، درست است که زن و شوهر از هم طلاق گرفته اند، امّا مرد نباید در حقّ زن کوتاهی کند، در زمان عدّه باید خرج خوراک (نفقه) او را بدهد و او را در مکان مناسبی جای دهد.

* قانون نهم

اگر مردی زنش را در حالی که حامله است، طلاق بدهد، باید خرج خوراک (نفقه) او را تا لحظه زایمان بدهد و او را در جای مناسبی سکونت دهد. وقتی بچّه به دنیا آمد، اگر زن به نوزادش شیر دهد، پدر باید برای زن، مزدی طبق

ص:60

عرف جامعه، در نظر بگیرد و به او پرداخت کند. پدر و مادر باید درباره فرزندشان با یکدیگر مشورت کنند و تصمیم شایسته ای بگیرند. نباید اختلاف بین زن و شوهر، سبب شود به منافع فرزند خدشه ای وارد شود.

ممکن است زن و شوهر درباره شیر دادن به نوزادشان به توافق نرسند، در این صورت نباید معطّل کنند، بلکه باید دایه ای برای نوزاد انتخاب کنند تا نوزاد را شیر دهد و او را بزرگ کند، نباید اختلاف بین زن و شوهر، سبب شود که کودکشان فراموش شود.

* قانون دهم

بر مرد لازم است که در زمان عدّه به همسرش نفقه دهد، مردی که توانایی مالی خوبی دارد، حقّ ندارد سخت گیری کند، اگر مردی فقیر است به همان اندازه که می تواند باید نفقه دهد و زن حقّ ندارد به او ایراد بگیرد.

این قانون توست: تو هیچ کس را جز به اندازه توانایی که به او داده ای تکلیف نمی کنی.

مردان ثروتمند نباید بخل بورزند و باید حقّ زن را بدهند، مردانی هم که توانایی زیادی ندارند به اندازه توان خود باید نفقه را پرداخت کنند و زنانشان نباید به آن ها سخت بگیرند. آری، فقیر بودن مرد نباید باعث شود کسی از مسیر عدالت خارج شود، مرد نباید کوتاهی کند، زن هم نباید شکایت کند، به زودی تو بعد از سختی ها، آسانی و راحتی قرار می دهی. چنین مرد و زنی نباید بی تابی کنند، مبادا مشکلات زودگذر، رشته صبر و شکیبایی آنان را پاره

ص:61

کند.

* * *

ده قانون درباره طلاق در اینجا بیان شد. مناسب است که چهار نکته را درباره این آیات بنویسم:

* نکته اوّل

اگر مردی بخواهد زنش را طلاق دهد، باید شرایط آن را مراعات کند. طلاق باید در زمان پاکیِ زن انجام بگیرد به شرط آن که در آن دوره پاکی، شوهرش با او اصلاً رابطه جنسی نگرفته باشد. همچنین هنگام طلاق دادن، باید دو مرد عادل حضور داشته باشند (دو مردی که در جامعه به عنوان انسان های مؤمن مشهور هستند)، همچنین باید «صیغه طلاق» خوانده شود. (صیغه طلاق را خود مرد می خواند یا به کسی می گوید تا از طرف او بخواند).

این شرایط برای این است که طلاق از روی احساسات زودگذر نباشد، اگر طلاق دادن این شرایط را نداشت، ممکن بود همان لحظه اوّل که مرد از دست زنش عصبانی می شود او را طلاق دهد. خیلی از مردها، زمانی که تصمیم می گیرند همسرشان را طلاق دهند تا بروند دو مرد عادل را پیدا کنند، عصبانیّتشان، فروکش می کند.

* نکته دوم

وقتی مردی زنی را طلاق می دهد، دو حالت وجود دارد:

حالت اوّل: مرد با آن زن، اصلاً رابطه جنسی نداشته است، در این صورت،

ص:62

لازم نیست زن، عدّه نگه دارد، پس از این که طلاق واقع شد، زن می تواند سریع با مرد دیگری ازدواج کند. (این طلاقِ بائن است، یعنی زن و مرد دیگر از هم جدا می شوند). اگر مرد بخواهد با این زن بار دیگر ازدواج کند، باید از زن خواستگاری کند، وقتی زن رضایت داد، صیغه عقد خوانده شود.

حالت دوم: مرد با آن زن، رابطه جنسی داشته است، در این صورت، وقتی طلاق واقع شد، زن باید عدّه نگه دارد، فقط در این نوع طلاق است که مرد می تواند در مدّت عدّه به زن «رجوع» کند. این طلاق رِجعی است، یعنی مرد حقِّ رجوع دارد.

به این مطلب اشاره می کنم که آیات 1 تا 7 این سوره، فقط درباره حالت دوم سخن می گوید و احکام طلاق رِجعی را بیان می کند.

* نکته سوم

وقتی مردی زنش را طلاق می دهد، در صورتی که با آن زن رابطه زناشویی داشته است، حقِّ رجوع دارد و باید در مدّت عدّه، نفقه او را پرداخت کند.

رجوع یعنی بازگشت به زندگی زناشویی بدون خواندن عقد !

وقتی زن و شوهر می خواهند زندگی زناشویی را شروع کنند، باید «صیغه عقد» بخوانند یا کسی برای آنان، صیغه عقد را بخواند. وقتی مردی به زنش در زمان عدّه رجوع می کند، آن ها بار دیگر، زن و شوهر می شوند و نیاز به خواندنِ صیغه عقد نیست. همین که مرد مثلاً دست به بدن همسرش گذاشت، این رجوع است و زندگی آنان بار دیگر شکل می گیرد.

ص:63

امّا فلسفه این حکم اسلام چیست؟

اسلام می داند که طلاق چه آثار زیان باری در جامعه دارد و می داند که بیشتر طلاق ها از روی هیجانات لحظه ای می باشد. برای همین دستور داده است که اگر مرد و زنی با هم رابطه جنسی داشته اند، زن پس از طلاق تقریباً سه ماه در خانه شوهرش باشد. این حکم اسلام است !

افسوس که در جامعه وقتی طلاقی صورت می گیرد، زن بلافاصله از خانه شوهر بیرون می آید !

اگر این حکم اسلام اجرا می شد، خیلی از طلاق ها به جدایی منجر نمی شد ! سه ماه فرصت خوبی است تا برای دو طرف، زمینه آشتی فراهم گردد. آشتی آنان نیاز به هیچ صیغه عقدی هم ندارد.

* نکته چهارم

اکنون که اسلام برای مرد حقّ رجوع قرار داده است، آیا یک مرد می تواند ده ها بار زن خود را طلاق دهد و بار دیگر زندگی با او را شروع کند؟

این کار آزار و اذیّت زن را به دنبال دارد.

اینجاست که اسلام این حقّ مرد را محدود کرده است !

فقط دو بار !

اگر مردی دو بار به همسرش رجوع کرد و پس از رجوع دوم، همسر خود را طلاق داد، دیگر نمی تواند برای بار سوم به آن زن رجوع کند. در واقع با طلاق سوم، دیگر هرگونه ارتباطی بین این مرد و زن گسسته می شود. حکم جدایی

ص:64

مرد و زن بعد از طلاق سوم، همیشگی است.

فقط در یک صورت مرد می تواند با این زن ازدواج مجدّد نماید، آن هم وقتی است که این زن با مرد دیگری ازدواج نماید و میان این زن و شوهر رابطه جنسی برقرار گردد، اکنون اگر شوهر فعلی، این زن را طلاق داد و زن هم، به مدّت سه دوره عادت ماهیانه صبر کرد، حالا همسر سابق می تواند از این زن خواستگاری کند و در صورت رضایت زن، عقد ازدواج جاری شود و آنان بار دیگر زن و شوهر می شوند.

این امر با جریحه دار کردن وجدان مرد تا حدود زیادی از طلاق سوم جلوگیری می کند و در حقیقت این قانون، مانعی بر سر مردان فریب کار می شود که زن را بازیچه هوس های سرکش خود نسازند.

* * *

مهم ترین احکام طلاق در این سوره ذکر شده است، برای همین به این سوره، «سوره طلاق» می گویند. در اینجا سخن از طلاق را به پایان می برم و می خواهم درباره آخرین جمله آیه 2 و آیه 3 این سوره مطلبی بنویسم.

این چند جملات، امیدبخش ترین قسمت قرآن است !

* * *

روزی پیامبر به ابوذر فرمود:

__ من قسمتی از قرآن را می شناسم که اگر انسان ها به آن پناه ببرند، مشکلاتشان برطرف می شود.

ص:65

__ شما از کدام قسمت قرآن سخن می گویید؟

اینجا بود که پیامبر شروع به خواندن این قسمت قرآن نمود و بارها آن را تکرار کرد.(16)

به راستی که آخرین جمله آیه 2 و آیه 3 این سوره، دل را صفا می دهد و جان را نورانی می کند و پرده های ناامیدی را می درد و شعاع امید را بر قلب انسان می تاباند.

چقدر این سخن، زیبا و دلنشین است !

* * *

هر کس که تقوا پیشه کند، راه نجات از گرفتاری ها را به روی او می گشایی و از جایی که گمان ندارد، روزیِ او را می رسانی.

هر کس به تو توکّل کند، او را کفایت می کنی و گره از کارش می گشایی.

هیچ چیز نمی تواند مانعِ اراده تو شود

تو برای هر کار و هر چیز، اندازه ای قرار داده ای.

* * *

در اینجا راه نجات از گرفتاری ها را تقوا معرّفی می کنی و از من می خواهی که بر تو توکّل کنم.

به راستی معنای توکّل چیست؟ بعضی ها معنای توکّل را خوب نفهمیده اند، آنان تصوّر می کنند باید وسایل و اسباب عادی را کنار بگذارند و تنها به تو امیدوار باشند.

ص:66

این درست نیست. توکّل این است که من اقدامات لازم را انجام دهم، وسایل عادی را فراهم کنم و وظیفه خود را درست انجام دهم، بعد از آن به لطف و حمایت تو چشم بدوزم.

* * *

«تو برای هر کار و هر چیز، اندازه ای قرار داده ای».

به این جمله فکر می کنم.

چقدر این جمله، حرف برای گفتن دارد !

تو از انسان خواسته ای تا برای روزیِ خود تلاش کند، کوشش او برای این است که رحمت تو را به جریان بیندازد، گنجینه های تو پر از روزی است و منتظر فرمان توست، تو درهای گنجینه های روزی خود را از روی حکمت و مصلحت می گشایی.

هر چیزی که در جهان هستی به چشم من می آید، منبع آن نزد توست و تو فقط به اندازه های معیّن آن را به بندگان خود می دهی.

اندازه های روزی که تو به بندگانت می دهی، از روی حکمت مشخّص شده است، تو صلاح می دانی که بنده ای در فقر زندگی کند و روزی او اندک باشد، تو می دانی اگر او به ثروت برسد، طغیان می کند و خود را از سعادت محروم می کند.

گاهی صلاح بنده ای را در بیماری می دانی و برای همین سلامتی را از او می گیری، چه بسا اگر او سالم باشد، برای خود گرفتاری درست می کند.

ص:67

تو صلاح بندگانت را می دانی و بر اساس آنچه که صلاح می دانی به آنان نعمت های خود را ارزانی می داری.

من باید بدانم اگر روزیِ مرا کم قرار دادی و به فقر مبتلایم کردی، علّتش این نبود که خزانه های تو کمبود دارد، خزانه های تو، همان اراده توست ! هرگاه چیزی را اراده کنی، آن چیز بدون هیچ درنگی به وجود می آید. هرچه را که بخواهی بیافرینی، کافی است بگویی: «باش !» و آن، خلق می شود.

خزانه های تو هرگز کم نمی شود، تو بندگان خود را دوست داری، صلاح و مصلحت آنان را می خواهی، صلاح می دانی که چند روزی مرا در فقر قرار دهی، مبادا دست به طغیان بزنم ! تو می خواهی من سعادتمند شوم و به بهشت بروم و برای همیشه در آنجا از نعمت هایت بهره مند شوم، اگر چند روزی سختی را تحمّل کنم، بعداً خوشحال خواهم بود.(17)

* * *

طلاق: آیه 11 - 8

وَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَة عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِیدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُکْرًا (8) فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَکَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْرًا (9) أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الاَْلْبَابِ الَّذِینَ آَمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْرًا (10) رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آَیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَات لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا

ص:68

أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا (11)

تو در قرآن برای فرد و خانواده و جامعه، قوانینی را بیان کردی و از مسلمانان خواستی به آن عمل کنند. احکام طلاق، یکی از مهم ترین قانون های مربوط به خانواده است. اکنون می خواهی هشدار بدهی که مبادا مسلمانان قانون های تو را به فراموشی بسپارند، در اینجا امّت هایی که از عمل به فرمان تو، سرکشی کردند، یاد می کنی.

چه بسیار مردم شهرهایی که از اطاعت فرمان تو و فرمان پیامبرانت سرپیچی کردند و تو به آنان مهلت دادی و در عذابشان شتاب نکردی، امّا وقتی عصیان و گناه را از حد گذراندند، به حساب آنان رسیدگی کردی و در این دنیا آنان را به عذاب سخت و دردناک مبتلا کردی، آنان کیفر اعمال بد خود را چشیدند و عاقبت کار آنان، خسران بود.

قوم نوح(علیه السلام)، قوم عاد، قوم ثَمود، قوم لوط(علیه السلام).

یکی را به طوفان نابود ساختی، آنان هرگز فکر نمی کردند طوفانی از راه برسد، دیگری را با صاعقه ای آسمانی و زلزله ای سهمگین نابود کردی و هرگز فکر چنین چیزی را هم نکرده بودند. دیگری را با بارانی از سنگ های آسمانی به هلاکت رساندی.

روز قیامت هم که فرا رسد، جایگاه آنان آتش سوزان جهنّم خواهد بود، تو برای آنان عذابی دردناک آماده کرده ای و آنان برای همیشه در آنجا خواهند

ص:69

سوخت.

اکنون از خردمندان که ایمان آورده اند، می خواهی تا از مخالفت فرمان تو بپرهیزند و تقوا پیشه کنند.

تو به محمّد(صلی الله علیه وآله) مأموریّت دادی تا مردم را پند و موعظه کند و او را پیامبر خود قرار دادی و به او قرآن را نازل کردی تا مؤمنان نیکوکار را از تاریکی های جهل و بُت پرستی به سوی نور ببرد و مایه هدایت و رستگاری آنان شود.

تو نیکوکاران را وعده بهشت می دهی، هر کس که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، در روز قیامت، او را به باغ های بهشتی می بری که از زیر درختان آن، نهرهای آب جاری است. نیکوکاران برای همیشه در بهشت خواهند بود و تو برای آنان بهترین روزی ها را آماده کرده ای.

* * *

طلاق: آیه 12

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَوَات وَمِنَ الاَْرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَْمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْء عِلْمًا (12)

سخن از روز قیامت به میان آمد، تو همه انسان ها را در آن روز زنده می کنی، مؤمنان را در بهشت جای می دهی و کافران را در جهنّم گرفتار می سازی، این وعده توست. هرگز سرنوشت خوبان با بدان یکسان نیست.

کسانی که به روز قیامت باور ندارند وقتی می شنوند که تو انسان ها را زنده

ص:70

می کنی، تعجّب می کنند و با خود می گویند: «چگونه ممکن است وقتی ما مشتی خاک و استخوان شدیم، زنده شویم؟».

آنان نمی دانند که این کار برای تو بسیار آسان است، تو آن خدایی هستی که هفت آسمان و هفت زمین را آفریدی، فرمان تو در بین آسمان ها و زمین، پیوسته نازل می شود، تو این جهان را آفریدی و هر لحظه به فرمان تو اداره می شود، تو بر همه چیز آگاهی داری. برای کسی که هفت آسمان و هفت زمین را آفرید، زنده کردن انسان ها، کاری ندارد.

* * *

در این آیه، از هفت آسمان و هفت زمین سخن به میان آمده است، به راستی منظور از این سخن چیست؟

جهان از هفت مجموعه بزرگ آفریده شده است که فقط یک مجموعه از آن در برابر دیدگان انسان است.

زمین، ماه و خورشید و همه ستارگان و همه کهکشان ها، همه در مجموعه اوّل می باشند. به مجموعه ستارگان، کهکشان گفته می شود، در آسمان میلیون ها کهکشان وجود دارد. هر کهکشان میلیون ها ستاره دارد.

در آسمان «ده هزار میلیارد میلیارد» ستاره وجود دارد. این چیزی است که علم بشر تا به امروز به آن رسیده است.

بار دیگر این سخن را تکرار می کنم: زمین و خورشید و کهکشان ها همه در مجموعه اوّل جهان قرار دارند.

ص:71

این زمینِ اوّل و آسمانِ اوّل است !

همه این ها، مجموعه اوّل جهان می باشند.

قرآن به ما می گوید: «شش مجموعه دیگر هم در جهانِ هستی وجود دارند». شش زمین و شش آسمان دیگر.

این شش مجموعه زمین و آسمان، چگونه می باشند؟ از چه تشکیل شده اند؟ این را فقط خدا می داند.

گویا این شش مجموعه، «مَلَکوت» می باشند، دنیایی که از دنیای مادی، برتر است و نمی توان آن را با چشم دید.

من نمی توانم فرشتگان را ببینم، چون فرشتگان از دنیایِ دیگری هستند، از «مَلَکوت» می باشند، امّا به فرشتگان باور دارم، زیرا قرآن از آنان بارها سخن گفته است.

من نمی توانم شش مجموعه دیگر جهان را ببینم، امّا چون قرآن از آن سخن گفته است به آن باور دارم. هر وقت من توانستم فرشتگان و دنیایِ ملکوت را بفهمم و حقیقت آن را درک کنم، شش مجموعه دیگر جهان را هم می توانم درک کنم.(18)

ص:72

سوره تحریم

اشاره

ص:73

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مدنیّ» است و سوره شماره 66 قرآن می باشد.

2 - «تحریم» به معنای «حرام کردن» می باشد، پیامبر یکی از چیزهایی را که خدا بر او حلال کرده بود، بر خود ممنوع کرد و برای همین این سوره نازل شد. در آیه اوّل این سوره، خدا به پیامبر می گوید: «ای محمد! چرا به خاطر خشنودیِ همسرانت، حلالِ خدا را بر خودت حرام کرده ای؟». به همین دلیل این سوره را به این نام خوانده اند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: رازی که پیامبر به دو تن از همسران خود گفت، از آتش جهنّم بترسید، خود و خانواده خود را از آتش جهنم نجات بدهید، به سوی خدا توبه واقعی کنید، با کافران و منافقان سخت بگیرید.

ص:74

تحریم: آیه 5 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاةَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (1) قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاکُمْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (2) وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَی بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ (3) إِنْ تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ (4) عَسَی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ مُسْلِمَات مُؤْمِنَات قَانِتَات تَائِبَات عَابِدَات سَائِحَات ثَیِّبَات وَأَبْکَارًا (5)

ص:75

در ابتدای این سوره با محمّد(صلی الله علیه وآله) درباره ماجرایی که بین او و دو تن از همسرانش پیش آمده است، سخن می گویی. در ابتدا درباره این آیات می نویسم، سپس آن ماجرا را شرح می دهم.

سخن تو با پیامبر این چنین است:

ای محمّد ! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است برای کسب خشنودی همسرانت، بر خود حرام می کنی؟

ای محمّد ! تو سوگند یاد کردی که آن حلال را ترک کنی، من خدای بخشنده و مهربان هستم، من راه شکستن سوگند را بیان کردم، کفّاره سوگند را پرداخت کن !

من سرپرست مؤمنان هستم و بر هر چیز دانا هستم و همه کارهای من از روی حکمت است.

ای محمّد ! تو رازی را به یکی از همسرانت گفتی. آن زن راز تو را فاش کرد و با یکی دیگر از همسرانت بازگو کرد. اینجا بود که من به تو خبر دادم که آن زن، راز تو را فاش کرده است و در این امر به تو خیانت کرده است. تو گوشه ای از این خیانت را به آن زن گفتی و از بیان جزئیّات خیانت او خودداری کردی. تو به آن زن گفتی: «چرا آن راز را آشکار ساختی؟».

آن زن با تعجّب از تو پرسید: «چه کسی به تو خبر داد که من آن راز را فاش کرده ام». تو در جواب به او گفتی: «خدای دانای آگاه به من خبر داد».

ای محمّد ! این گونه بود که آن دو زن راز تو را فاش کردند، اکنون اگر آن دو زن توبه کنند، به نفع خودشان است، زیرا دل های آنان از حقّ منحرف شده

ص:76

است، امّا اگر آن دو زن بر ضدّ تو، دست به دست هم دهند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد، زیرا من و جبرئیل و «آن مؤمن نیکوکار» و فرشتگان، یار و یاور تو هستیم.

ای محمّد ! اگر تو زنان خود را طلاق دهی، من همسرانی بهتر نصیب تو می کنم، فرق نمی کند که آن همسران بیوه یا دوشیزه باشند، مهم این است که آنان مؤمن، فرمانبردار، اهل توبه و اهل عبادت خواهند بود و از گناه دوری خواهند کرد.

* * *

اکنون وقت آن است که این دو نکته را بررسی کنم:

1 - پیامبر چه چیزی را بر خود حرام کرده بود؟

2 - رازی را که پیامبر به یکی از همسران خود گفت چه بود؟

شروع به مطالعه می کنم. در کتاب های تفسیری شیعه و سنّی، داستانی عجیب می خوانم.

داستانِ «عسل بدبو» !

تحقیق بیشتر می کنم، می بینم که اصل این ماجرا در کتاب «صحیح بخاری» آمده است. این کتاب یکی از کتاب های معروف اهل سنّت است.

من به درستی این داستان، شک دارم، بعداً علّت شک خود را می گویم، ابتدا اصل داستان را می نویسم:

نام یکی از زنان پیامبر، «زینب» بود. (زینب بنت جَحش). پیامبر گاهی به خانه او می رفت. زینب مقداری عسل تهیّه کرده بود، وقتی پیامبر نزد او

ص:77

می رفت از آن عسل به پیامبر می داد.

عایشه و حفصه، دو همسر دیگر پیامبر بودند. آنان به زینب حسودی کردند و تصمیم گرفتند زمانی که پیامبر نزد آنان می آید به او بگویند: «دهان تو بوی بدی می دهد، آیا صَمغ مغافیر خورده ای؟».

صمغ مغافیر، ماده ای شیرین است که از درختی ترشّح می شود، این درخت در بیابان ها می روید. این صمغ، بسیار بد بو است، عرب ها آن را به عنوان دارو استفاده می کردند.

عایشه و حفصه می دانستند که پیامبر همیشه مواظب است که بوی نامناسبی از دهانش به مشام نرسد. آنان می خواستند با این سخن، کاری کنند که دیگر پیامبر از عسلی که زینب برای او می آورد، نخورد.

روزی که پیامبر از خانه زینب به خانه حفصه رفت. حفصه به پیامبر گفت:

__ چرا دهان تو بوی بد می دهد؟ آیا صَمغ مغافیر خورده ای؟

__ من عسلی که زینب برایم آورده است، خورده ام. سوگند یاد می کنم که دیگر از آن عسل نخورم، امّا تو این سخن را به مردم نگو، زیرا مردم خواهند گفت که چرا پیامبر غذای حلالی را بر خود حرام کرده است؟

آن روز گذشت، امّا حفصه این سخن را به عایشه گفت و بعداً این مطلب در میان عدّه ای پخش شد.

آری، این راز پیامبر آشکار شد، پیامبر یک ماه از زنان خود کناره گیری کرد، حفصه و عایشه از این کار خود، پشیمان شدند و توبه کردند و پیامبر آنان را بخشید.

ص:78

این ماجرایی بود که در کتاب «صحیح بخاری» خواندم و در بعضی از کتاب های تفسیری شیعه هم آن را دیدم (به خاطر احترام، نام آن تفسیرها را ذکر نمی کنم).

* * *

اکنون یک بار دیگر آیات 1 تا 5 این سوره را مرور می کنم:

اگر ماجرای عسل را قبول کنم باید در تفسیر این آیات بگویم که خدا با پیامبرش چنین سخن گفت: «ای محمّد ! چرا عسلی را که خدا بر تو حلال کرده است، بر خودت حرام کردی؟ چرا سوگند خوردی که دیگر عسل نخوری؟ ای محمّد ! عسل نخوردن تو، رازِ تو بود، حفصه راز تو را فاش کرد».

قدری فکر می کنم !

آیا واقعاً راز پیامبر، حرام کردن عسل بوده است؟

قرآن در اینجا از توطئه دو تن از زنان پیامبر سخن می گوید، آیا راز عسل، بوی توطئه می دهد؟

من نمی توانم باور کنم که آن راز، راز نخوردن عسل باشد !

آن راز، چیز مهمّی بوده است که خدا به آنان هشدار می دهد که شما کاری نمی توانید بکنید، خدا و جبرئیل و «آن مرد نیکوکار» و فرشتگان، پشتیبان پیامبر هستند !

آیه 4 را با دقّت می خوانم: «اگر آن دو زن بر ضدّ تو، دست به دست هم بدهند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد، زیرا من و جبرئیل و آن مؤمن

ص:79

نیکوکار و فرشتگان، یار و یاور تو هستیم».

در آیه 5 خدا به زنان پیامبر هشدار می دهد که اگر به این رفتار خود ادامه دهند، پیامبر آنان را طلاق می دهد. آیا خوردن مقداری عسل، این قدر مهم است که خدا به خاطر آن چنین هشداری دهد؟

اصل این ماجرا در کتب اهل سنّت آمده است، در هیچ حدیثی از اهل بیت(علیهم السلام)این مطلب تأیید نشده است.

جالب این است که کتاب «کافی» که معتبرترین کتاب شیعه می باشد، ماجرای دیگری برای این آیات نقل کرده است.

در کتاب کافی از امام باقر(علیه السلام)این حدیث نقل شده است: «این آیات درباره ماریه نازل شده است و پیامبر سوگند یاد کرد که با او رابطه جنسی نداشته باشد، خدا از او خواست تا کفّاره این قسم را بدهد».(19)

منظور امام باقر(علیه السلام) از ماریه، یکی از همسران پیامبر است.

اکنون من باید یکی از این دو را انتخاب کنم:

یا سخن آقای بخاری (که به بغض نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)مشهور است) یا سخن امام باقر(علیه السلام) را؟

معلوم است که کدام را انتخاب می کنم...

* * *

ماریه قبطیّه !

او کیست؟ ماجرای او چیست؟

من باید تاریخ را بخوانم: پیامبر تا خدیجه(علیها السلام) زنده بود با زن دیگری ازدواج

ص:80

نکرد، خدیجه(علیها السلام) بانوی بزرگواری بود که برای پیامبر دو پسر آورد، قاسم و عبدالله. امّا این دو پسر در کودکی از دنیا رفتند.(20)

پنج سال از نبوّت پیامبر گذشت و خدا به پیامبر و خدیجه(علیها السلام)، دختری داد که نام او را فاطمه(علیها السلام) نهادند، پیامبر دخترش را بسیار دوست می داشت. در سال دهم بعثت خدیجه(علیها السلام)از دنیا رفت.

پیامبر بعد از آن با چند زن ازدواج کرد، یکی از آنان عایشه بود، دیگری حفصه.

امّا هیچ کدام آنان برای پیامبر فرزندی نیاوردند. سال ششم هجری فرا رسید. پیامبر نامه ای به پادشاه مصر فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد. پادشاه مصر دعوت پیامبر را نپذیرفت امّا به رسم آن روزگار، هدیه هایی برای پیامبر فرستاد، یکی از آن هدیه ها، کنیزی بود که ماریه نام داشت.

پادشاه مصر، ماریه را همراه با خدمتگزاری به مدینه فرستاد. ماریه به مدینه آمد، پیامبر او را به حال خود گذاشت، ماریه آیات قرآن را شنید و در آن فکر کرد و سرانجام مسلمان شد. پیامبر با او ازدواج کرد.

ماریه زنی زیبا بود و به پیامبر علاقه زیادی داشت، پیامبر هم وقتی ایمان او را می دید به او محبّت بیشتری نشان می داد.(21)

این امر سبب شد که بعضی از همسران پیامبر به ماریه حسد بورزند، پیامبر برای این که ماریه از این حسادت ها ناراحت نشود، او را از شهر مدینه به مشربه برد و محلّ زندگی او را آنجا قرار داد.

یک روز ماریه به دیدار پیامبر آمد، پیامبر آن روز در خانه حفصه بود، حفصه

ص:81

برای کاری از خانه بیرون رفته بود. خدا چنین مقدّر کرده بود که از ماریه یک پسر به پیامبر بدهد، پیامبر در آرزوی داشتن پسری بود. پیامبر با ماریه رابطه جنسی برقرار کرد. وقتی حفصه این ماجرا را فهمید، خشمناک شد و حسادت ورزید. پیامبر برای این که حفصه آرام شود، فرمود: «آرام باش ! من از این لحظه به بعد، ماریه را بر خود حرام کردم و دیگر با او رابطه جنسی نخواهم داشت».(22)

اینجا بود که خدا این آیات را بر پیامبر نازل کرد و به او چنین گفت: «ای محمّد ! چرا همسری را که من بر تو حلال کرده ام، بر خودت حرام کردی؟».

بعد برای این که احترام این سوگند حفظ شود، خدا به او فرمان داد تا برده ای را آزاد کند و این گونه کفّاره بدهد و با ماریه به صورت عادی (مثل هر زن و شوهر دیگری) زندگی کند.

بعد از مدّتی آثار حاملگی در ماریه آشکار شد، پیامبر بسیار خوشحال شد که خدا به او فرزند دیگری عطا می کند، علاقه پیامبر به ماریه هم بیشتر شد، زیرا ماریه به مراقبت بیشتری نیاز داشت.

فرزندِ ماریه به دنیا آمد، پیامبر نام او را ابراهیم گذاشت. پیامبر ابراهیم را بسیار دوست می داشت. البتّه ابراهیم بیش از یک سال و نیم عمر نکرد و از دنیا رفت. پیامبر در مرگ او گریه کرد و اشک ریخت.

* * *

تفسیر آیات 1 و 2 این سوره را بیان کردم، فهمیدم که پیامبر به خاطر این که حفصه خشنود شود، ارتباط با ماریه را بر خود حرام کرد.

ص:82

خدا به پیامبر این دو آیه را نازل کرد و به او چنین گفت: درست است که همسرانت می خواهند تو با ماریه ارتباط نداشته باشی، امّا تو نباید این قدر رعایت حال آنان را کنی، چرا آنچه را که من بر تو حلال کرده ام با سوگند بر خودت حرام کردی؟ چرا چنین سوگندی یاد کردی؟

پیامبر با سوگند چیزی را بر خود حرام کرده بود، خدا هم راه شکستن سوگند را بیان کرد و از او خواست تا کفّاره بدهد.

این مسأله ممکن است برای مسلمانان در هر زمانی پیش بیاید، اگر مسلمانی به نام خدا سوگند یاد کند، آن کار بر او واجب می شود، امّا او می تواند کفّاره دهد و از آن سوگند آزاد شود.

کفّاره سوگند چیست؟

کافی است که فقط یکی از سه امر را انتخاب کند و آن را انجام بدهد: آزاد کردن یک برده یا غذا دادن به ده فقیر یا پوشاندن لباس به ده فقیر. اگر کسی نتواند هیچ کدام از این ها را انجام بدهد، باید سه روز روزه بگیرد.

در واقع قرآن در اینجا اهمیّت سوگند به نام خدا را بیان می کند و به حکم آن اشاره می نماید.

* * *

اکنون آیات 3 تا 5 را می خوانم. می خواهم بدانم آن راز چیست که پیامبر با یکی از همسرانش گفت؟

این سه آیه درباره افشای یک راز مهم است.

ماجرای پیش بینی حکومت !

ص:83

یک روز پیامبر به یکی از همسران خود، خبری از آینده داد، خدا به پیامبر از آینده خبر داده بود، پیامبر می دانست که بعد از او، عدّه ای به حکومت می رسند که شایسته این مقام نیستند، درست است که آنان ادّعای ایمان می کردند، امّا در لحظه امتحان، عاشق ریاست می شوند و حکومت را در دست می گیرند و بر سرتاسر سرزمین عربستان حکومت می کنند.

پیامبر این راز را به یکی از زنان خود گفت. آن زن این مطلب را به یکی دیگر از همسران پیامبر گفت، سرانجام این راز به گوش عدّه ای از منافقان رسید. آنان با خود گفتند: «اگر واقعاً چنین چیزی راست است، پس خوب است ما دست به کار شویم و پیامبر را از بین ببریم تا به حکومت برسیم». این توطئه ای خطرناک برای پیامبر بود.

خدا در اینجا از آن دو همسر پیامبر خواست تا توبه کنند، زیرا رازی را فاش کردند. خدا به پیامبر این ماجرا را خبر داد. پیامبر به آن زن گفت: «چرا آن راز را آشکار ساختی؟».

آن زن با تعجّب از پیامبر پرسید: «چه کسی به تو خبر داد که من آن راز را فاش کرده ام». پیامبر در جواب فرمود: «خدای دانای آگاه به من خبر داد».

خدا از آن دو زن خواست تا توبه کنند چون به نفع خودشان است زیرا دل های آنان از حقّ منحرف شده بود، امّا اگر آن دو زن بر ضدّ پیامبر، دست به دست هم دهند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد، زیرا تو و جبرئیل و آن مؤمن نیکوکار و فرشتگان، یار و یاور او هستید.

آری، بعضی از زنان پیامبر نه تنها معرفت لازم به مقام پیامبر نداشتند، بلکه

ص:84

گاهی کارهایی می کردند که باعث رنجش پیامبر می شد، برای همین خدا به آنان هشدار می دهد که آنان فکر نکنند اگر پیامبر آنان را طلاق دهد، همسرانی بهتر جایگزین آن ها نخواهند شد.

* * *

لازم می بینم به این مطلب اشاره کنم:

قرآن در ابتدای سوره از دو ماجرا سخن می گوید:

* اوّل: ماجرای سوگند پیامبر

در آیات 1 و 2 به این ماجرا اشاره شده است و خدا به پیامبر فرمان می دهد تا کفّاره سوگند خود را پرداخت کند.

* دوم: ماجرای راز پیامبر

در آیات 3 تا 5 از این ماجرا سخن گفته شده است و خدا از خطای دو تن از زنان پیامبر سخن می گوید تا کسی به عصمت آنان، اعتقاد پیدا نکند.

* * *

سؤالی ذهن مرا مشغول می کند:

به راستی چرا خدا این ماجرا را در قرآن ذکر کرده است؟ این ماجرا چه درسی برای مسلمانان دارد؟

همسران پیامبر، معصوم نبودند، آنان زنانی معمولی بودند که ممکن بود خطا و اشتباه کنند. طبیعی بود که پس از مرگ پیامبر، عدّه ای به این زنان قداست دهند و سخنان و رفتار آنان را به عنوان یک ارزش قبول کنند و این خطر بسیار بزرگی برای اسلام بود.

ص:85

خدا در اینجا از خطای دو تن از همسران پیامبر سخن می گوید تا این مطلب برای همیشه در ذهن مسلمانان باقی بماند، وقتی این مطلب در قرآن بیاید، هیچ کس نمی تواند آن را حذف کند.

هر مسلمان در هر زمان و مکانی که باشد، این آیات برای او درس بزرگی دارد. مسلمانان وقتی تاریخ را می خوانند و درباره اسلام تحقیق می کنند، دیگر به سخنان زنان پیامبر با قداست نگاه نمی کنند زیرا می دانند آنان زنانی معمولی بودند که مثل همه انسان ها ممکن است خطا کرده باشند.

افسوس که مسلمانان، پیام این آیات را درک نکردند؟

وقتی مردم با علی(علیه السلام) به عنوان خلیفه چهارم بیعت کردند، عایشه، دست به شورش زد. حدود بیست و پنج سال از وفات پیامبر گذشته بود که عایشه مردم را بر ضدّ علی(علیه السلام)شوراند. او همراه با هوادارانش از مدینه به بصره رفتند و آنجا را تصرّف نمودند.

در تاریخ مطالبی ذکر شده است که انسان را به تعجّب وامی دارد، آنان به عایشه قداست عجیبی دادند و به فرمان او، دست به شورش زدند.

علی(علیه السلام) با لشکر خود به بصره آمد و آنان را نصیحت کرد، امّا آنان از شورش دست برنداشتند. سرانجام جنگی سخت در گرفت و بیش از 17 هزار نفر از مسلمانان کشته شدند. (این جنگ به جنگ «جَمل» مشهور شد).

عایشه به جنگ علی(علیه السلام) رفت، امّا خلافت معاویه را هدیه ای آسمانی می دانست. معاویه ظلم و ستم های زیادی انجام داد که همه از آن باخبرند، امّا عایشه معتقد بود که خدا لباس خلافت را بر اندام او پوشانده است ! (23)

ص:86

وقتی عایشه، این سخنان را درباره معاویه بیان کرد، معاویه هم هجده هزار سکّه طلا برای او فرستاد.(24)

درست است که زنان پیامبر از دنیا رفته اند، امّا خطِّ فکری آنان زنده است، قرآن در اینجا به همه پیام می دهد که فکر کنند از چه کسانی پیروی می کنند؟

* * *

مسلمانان بعد از پیامبر از چه کسی باید پیروی کنند؟

چقدر جالب است قرآن در آیه 3 بعضی از زنان پیامبر را نکوهش می کند و در همین آیه از «مؤمن نیکوکار» نام می برد و به پیامبر چنین می گوید:«ای پیامبر ! اگر آن دو زن بر ضدّ تو، دست به دست هم بدهند، هیچ کاری از پیش نخواهند برد، زیرا من و جبرئیل و آن مؤمن نیکوکار و فرشتگان، یار و یاور تو هستیم».

آن مؤمن نیکوکار کیست؟

وقتی به کتاب های اهل سنّت مراجعه می کنم می بینم آن ها هم گفته اند: «منظور از آن مؤمن نیکوکار، علی(علیه السلام)می باشد». این مطلب در کتب شیعه هم ذکر شده است.(25)

آری، علی(علیه السلام) در همه جا یار و یاور پیامبر بود !

قرآن در آیه 3 دو خطِّ فکری را بیان می کند:

خطّ اوّل: خطّ علی(علیه السلام) که همان خطّ امامت است و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت و امروز هم مهدی(علیه السلام)، امام زمان است.

خطّ دوم: خطّ بعضی از زنان پیامبر که از ظلم و ستم دفاع کردند، امروز

ص:87

عدّه ای دنباله رو راه آنان هستند.

من امروز باید راه خود را مشخّص کنم. یکی را انتخاب کنم و از دیگری، دوری کنم.

* * *

تحریم: آیه 7 - 6

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ (6) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (7)

سخن درباره زنان پیامبر بود، اکنون از مؤمنان می خواهی خود و خانواده خود را از آتش جهنّم حفظ کنند، همان آتشی که هیزم آن، آدم ها و سنگ ها هستند، آتشی که تو فرشتگان سخت گیر و وظیفه شناس را بر آن نگهبان قرار داده ای و آن فرشتگان هرگز از فرمان تو سرپیچی نمی کنند و هر چه تو فرمان بدهی، اجرا می کنند. هیچ کس نمی تواند از آن آتش فرار کند.

در روز قیامت، کافرانی که در جهنّم گرفتار می شوند از مأموران جهنّم می خواهند که آنان را عذاب نکنند و عذر و بهانه می آورند که شیطان آنان را فریب داده است و خودشان گناهی نداشتند. مأموران جهنّم به آنان می گویند: «هیچ عذر و بهانه ای نیاورید، شما در برابر اعمالی که انجام داده اید، کیفر می شوید».

آری، تو هر انسانی را با اختیار آفریدی، شیطان فقط می تواند انسان را

ص:88

وسوسه کند، امّا این خود انسان است که راه خود را انتخاب می کند، شیطان وسوسه می کند، ولی تو پیامبران را فرستادی تا کافران را به سوی حقّ دعوت کنند، آنان حقّ را شناختند و آن را انکار کردند. آتش جهنّم، نتیجه انتخاب خود آنان است. در آن روز، هیچ عذر و بهانه ای پذیرفته نمی شود.

* * *

تحریم: آیه 8

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آَمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ (8)

از مؤمنان می خواهی از گناهان خود «توبه واقعی» کنند.

توبه واقعی چیست؟

اگر کسی از گناهانش پشیمان شود و قصد کند که دیگر آن گناهان را انجام ندهد، توبه اش «توبه واقعی» است، در زبان عربی به این توبه، «توبه نصوح» می گویند.

اگر مؤمنان توبه کنند، تو گناه آنان را می بخشی و آنان را در روز قیامت در باغ های بهشت جای می دهی، همان بهشتی که نهرهای آب از زیر درختان آن جاری است.(26)

ص:89

در آن روز، تو پیامبر و مؤمنان را خوار نمی گردانی، این کافران هستند که به عذاب جهنّم مبتلا می شوند، تو فرمان می دهی تا فرشتگان غُل و زنجیرهای آهنین بر گردن کافران بیاندازند و آنان را با صورت بر روی زمین بکشند و به سوی جهنّم ببرند، امّا مؤمنان با عزّت و احترام به بهشت می روند.

وقتی مؤمنان به بهشت می روند و نورِ ایمان، از جلوی آنان و سمت راستشان می رود، دست به دعا برمی دارند و چنین می گویند: «بارخدایا ! نور ما را کامل کن و خطای ما را ببخش که تو بر هر کاری توانا هستی».

* * *

سخن از توبه به میان آمد، توبه همان بازگشت به سوی تو و پشیمانی از گناه است.

اگر راه توبه بسته بود و فرصت بازگشت از خطاها از انسان گرفته می شد، اثر خطرناکی در روحیّه انسان می گذاشت و انسان دچار یأس و ناامیدی می شد.

راه توبه همیشه باز است، تو بندگان خود را دوست داری و آنان را به سوی خود دعوت می کنی و گناهانشان را می بخشی.

البتّه ممکن است من خود را فریب دهم و گناهان زیادی انجام دهم و با خود بگویم که بعداً توبه می کنم، این خطری است که سعادت مرا تهدید می کند، برای همین از من می خواهی که از گناهان توبه کنم.

من باید «توبه واقعی» نمایم.

توبه «نَصوح».

ص:90

وقتی من به سوی تو بازگردم و واقعاً از گناهان پشیمان شوم و نیّت کنم که دیگر گناه نکنم، توبه ام، توبه واقعی است. این توبه نَصوح است.

* * *

من توبه واقعی می کنم، در لحظه توبه، اشک می ریزم، واقعاً از گناه خود پشیمان می شوم و قصد می کنم گناه نکنم، امّا بعد از مدّتی بار دیگر شیطان فریبم می دهد و گناهی از من سر می زند، تو خودت می دانی که من با تو هیچ دشمنی ندارم، بلکه اسیر هوس می شوم، هدف من هرگز مخالفت با تو نیست، این گناهی است که از روی طغیان هوس ها انجام داده ام، قصدم دشمنی با تو نبوده است.

با خود می گویم: «آیا توبه من دروغ بود؟ شیطان بار دیگر فریبم داد، آیا خدا دیگر مرا نمی بخشد؟».

آیا کسی به من کمک می کند؟

من چه باید بکنم...

شروع به مطالعه می کنم، سخنی از امام باقر(علیه السلام) می خوانم، بار دیگر به مهربانی تو، امیدوار می شوم.

* * *

نام او محمّدبن مسلم بود، از کوفه به مدینه برای دیدار امام باقر(علیه السلام)آمده بود، امام رو به او کرد و فرمود:

__ ای محمّدبن مسلم ! اگر خدا، توبه بنده خود را قبول کند، همه گناهان او را

ص:91

می بخشد. البتّه آن بنده باید اهل ایمان باشد و به خدای یگانه ایمان داشته باشد.

__ آقای من ! اگر بعد از توبه کردن، دوباره گناه کند، آیا باز هم توبه او قبول می شود؟

__ آیا تا به حال دیده ای که بنده مؤمنی از گناهش پشیمان شود و توبه کند و خدا توبه او را نپذیرد؟

__ آقای من ! اگر این کار را تکرار کند، یعنی گناه کند و سپس توبه کند، باز گناه کند و توبه کند... آیا باز هم خدا توبه اش را می پذیرد؟

__ کسی که اهل ایمان است هر بار که توبه کند، خدا او را می بخشد، زیرا خداوند مهربان و توبه پذیر است. ای محمّدبن مسلم ! مواظب باش ! هرگز بندگان خدا را از رحمت خدا ناامید و مأیوس نکنی.(27)

آن روز محمّدبن مسلم درس بزرگ زندگی خود را فرا گرفت، هرگز نباید مردم را از مهربانی خدا ناامید کرد.

* * *

یک بار دیگر این آیه را می خوانم و به این جمله دقّت می کنم: «در روز قیامت، وقتی مؤمنان به سوی بهشت می روند و نورِ آنان، از جلوی آنان و سمت راستشان، حرکت می کند».

منظور از این سخن چیست؟ آن نور چیست؟

خوب است برای تفسیر این آیه، سخن امام صادق(علیه السلام) را در اینجا بنویسم،

ص:92

روزی، امام صادق(علیه السلام) این آیه را برای یکی از یارانش خواند و فرمود: «در روز قیامت، امامان معصوم، جلو و سمت راست مؤمنان حرکت می کنند و آنان را تا بهشت همراهی می کنند».(28)

وقتی این حدیث را می خوانم به یاد آیه 71 سوره «اِسرا» می افتم، در آنجا قرآن چنین می گوید: «روز قیامت هر گروهی را با پیشوایش فرا می خوانیم».

مؤمنان همراه با امام زمان خود به پیشگاه خدا می روند و همراه با آنان از پل صراط عبور می کنند و به سوی بهشت می روند. ولی کسانی که از رهبران باطل پیروی کرده اند، همراه با رهبران کافر خود به سوی جهنّم برده می شوند، فرشتگان زنجیرهای آهنین بر گردن آنان می بندند و آنان را به سوی جهنّم می کشانند.

این قانون خداست: سرنوشت انسان را پیروی او از رهبرش، معیّن می کند، خوشا به حال کسی که از رهبری آسمانی اطاعت و پیروی می کند !

خدایا !

تو را سپاس می گویم که به من توفیق دادی و نور ایمان را در قلب من قرار دادی و مرا پیرو محمّد و آل محمّد(علیهم السلام) قرار دادی، من ولایت علی(علیه السلام) و یازده امام بعد از او را قبول کردم، امامت، ادامه نبوّت است، امروز هم به ولایت مهدی(علیه السلام)باور دارم.

* * *

ص:93

تحریم: آیه 9

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (9)

در اینجا بار دیگر به توطئه ای که منافقان در سر داشتند، اشاره می کنی، وقتی پیامبر رازی را به دو تن از زنان خود گفت، آن دو زن، راز را فاش کردند. آن راز به گوش منافقان رسید و آنان به فکر توطئه افتادند. اکنون از پیامبر می خواهی تا با کافران و منافقان مبارزه کند و بر آنان سخت بگیرد که در آخرت جایگاه آنان جهنّم است و چه بد سرنوشتی در انتظار آنان است.

جهاد با قتال فرق می کند، «جهاد» یعنی «مبارزه»، امّا «قتال» یعنی «جنگ مسلّحانه».

پیامبر هرگز با منافقان، قتال و جنگ مسلّحانه نکرد، او فقط با کافران، جنگ مسلّحانه داشت، تو در اینجا از او می خواهی که با منافقان و کافران جهاد و مبارزه کند.

پیامبر با منافقان این گونه جهاد و مبارزه می کرد: فرصت فتنه گری را از آنان می گرفت، به آنان فرصت نمی داد تا با دسیسه های خود، ایمان مردم را تضعیف کنند، همواره مواظب رفتار آنان بود، نمی گذاشت دروغ های خود را در جامعه منتشر کنند، مانع جاسوسی آنان برای دشمنان می شد. خلاصه آن که پیامبر هیچ گاه با منافقان، قتال و جنگ مسلّحانه نکرد، زیرا تو به او دستور چنین کاری نداده بودی.

ص:94

* * *

تحریم: آیه 10

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوح وَامْرَأَةَ لُوط کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ (10)

تو از میان زنانی که کفر ورزیدند، زنِ نوح و زنِ لوط را به عنوان نمونه ذکر می کنی، این دو زن، در نکاح دو تن از بندگان صالح تو بودند و به آن دو خیانت کردند و کاری از دست شوهران آنان در برابر عذاب تو ساخته نبود، فرشتگان به آن دو زن گفتند: «داخل آتش شوید، همان گونه که دیگران داخل آن می شوند».

آری، وقتی مرگ آن دو زن فرا رسید، فرشتگان آنان را به سوی آتش سوزانی بردند، منظور از آتش، عذابی است که در عالَم برزخ می باشد.

وقتی انسان می میرد، روح از جسمش جدا می شود، جسم او را داخل قبر می گذارند و پس از مدّتی این بدن می پوسد و از بین می رود، امّا روح انسان چه می شود؟ روح انسان به دنیایی می رود که به آن «عالَم برزخ» می گویند. برزخ، مرحله ای است بین این دنیا و قیامت. کافران در آنجا در آتشی سوزان می سوزند. وقتی خدا بخواهد قیامت را برپا کند، ابتدا زمین و آسمان ها را در هم می پیچد، همه کسانی که در برزخ هستند، نابود می شوند. مدّتی می گذرد، پس از آن خدا قیامت را بر پا می کند و همه را زنده می کند و کافران در آتش

ص:95

جهنّم گرفتار می شوند.

* * *

این سخن تو درس بزرگی برای آن دو زن پیامبر بود که راز پیامبر را فاش کردند، تو به آنان با این سخن فهماندی که همسر پیامبر بودن، سبب نجات از عذاب جهنّم نمی شود، مهم این است که خود آنان، ایمان و عمل صالح داشته باشند.

از طرف دیگر، این درس مهمّی برای همه مسلمانان است، آنان هم باید بدانند که همسر پیامبر بودن، ارزشی ندارد، آنچه مهم است ایمان و تقواست. زنِ نوح و زنِ لوط، به عذاب جهنّم گرفتار شدند با این که سال های سال، همسر پیامبر بودند. پیوندها باعث نجات از آتش جهنّم نمی شود، هر کس باید خودش ایمان و عمل نیک داشته باشد تا بتواند به رستگاری برسد.

* * *

تحریم: آیه 12 - 11

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آَمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (11) وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (12)

تو از میان زنان مؤمن، آسیه و مریم(علیهما السلام) را به عنوان نمونه ذکر می کنی:

ص:96

آسیه(علیها السلام)، زن فرعون بود، او وقتی سخنان موسی(علیه السلام) را شنید و معجزات او را دید، به او ایمان آورد، امّا ایمان خود را از فرعون مخفی می کرد، سرانجام فرعون از راز او باخبر شد و از او خواست دست از یکتاپرستی بردارد، فرعون خود را خدایِ زمین می دانست و از مردم می خواست او را بپرستند. فرعون از آسیه(علیها السلام) هم خواست او را بپرستد، امّا آسیه(علیها السلام)نپذیرفت.

این خبر در همه جا پیچید که زن فرعون، فرعون را نمی پرستد، فرعون عصبانی شد و دستور داد تا او را زیر آفتاب ببرند و دست و پای او را با میخ های بلند به زمین بکوبند و سنگ بزرگی را روی سینه او قرار دهند. فرعون به همه گفت: «این مجازات کسی است که از پرستش فرعون خودداری کند و به خدای موسی ایمان آورد».

در آن لحظات دردناک، آسیه(علیها السلام)تو را صدا زد و با تو چنین سخن گفت: «بارخدایا ! من از قصر و کاخ های فرعون گذشتم و به تو ایمان آوردم، تو خانه ای بهشتی، در کنار رحمت و مهربانی خودت برایم بنا کن ! مرا از شرّ فرعون نجات بده ! مرا از شرّ مردم ستمکار رهایی بخش !».

آری، آسیه(علیها السلام) زندگی در کاخ های باشکوه فرعون و مقام ملکه بودن را رها کرد و به تو ایمان آورد، در آن لحظات سخت، که درد تمام وجود او را فرا گرفته بود به تو پناه آورد.

فرعون به او می گفت: «ای آسیه ! دست از دین خود بردار تا از خطایت چشم بپوشم و بار دیگر تو را ملکه این کشور کنم».

ص:97

آسیه(علیها السلام) زیر شکنجه ها تو را صدا می زد تا تو او را از این دسیسه ها نجات دهی، او از تو خواست تا ایمان او را حفظ کنی، مبادا صبر او تمام شود !

تو هم او را یاری کردی و دعایش را مستجاب کردی و او با قلبی مطمئن زیر آماج شکنجه ها صبر کرد و سرانجام شهید شد و نامش برای همیشه در تاریخ، ماندگار شد و الگوی همه مؤمنان گردید.

* * *

دومین زنی که در اینجا از او یاد می کنی، مریم(علیها السلام) است، او زنی بود که پاکدامنی خود را حفظ کرد، تو جبرئیل را به سوی مریم(علیها السلام)فرستادی، جبرئیل به شکل انسانی زیبا بر مریم(علیها السلام)ظاهر شد و در آستین او دمید و مریم(علیها السلام) حامله شد، تو اراده کرده بودی که به او عیسی(علیه السلام) را عطا کنی. جبرئیل روح عیسی(علیه السلام)را در مریم(علیها السلام) دمید، روحِ عیسی(علیه السلام) را تو خلق کرده بودی.

مریم(علیها السلام) به کتاب های آسمانی تو که قبلاً نازل کرده بودی، ایمان داشت و همواره تو را عبادت می کرد. تو او و فرزندش عیسی(علیه السلام) را نمونه قدرت خود برای مردم قرار دادی.

* * *

در جمله ای از این آیه چنین می خوانم: «آن گاه از روح خود در مریم دمیدیم».

بارها شنیده ام که عیسی(علیه السلام)، «روح الله» است، روح خداست !

آیا خدا روح دارد؟ چگونه می شود که خدا، روحِ خود را در مریم(علیها السلام) دمیده

ص:98

باشد؟ چگونه می شود عیسی(علیه السلام)، روح خدا باشد؟

به این موضوع فکر می کنم، به یاد آیه 29 سوره حجر می افتم. در آنجا می خوانم که خدا، روح خود را در آدم دمید !

آیا آدم روح خدا بود؟ آیا انسان در وجود خود، روح خدا را دارد؟ مگر خدا روح دارد؟

چه کسی به این سؤال من پاسخ می دهد؟

* * *

روزی محمّدبن مسلم به امام صادق(علیه السلام) رو کرد و گفت:

__ در قرآن خوانده ام که «روح خدا» در ما دمیده شده است. مگر خدا روح دارد؟

__ خدا ابتدا، جسم آدم را از گِل آفرید، پس از آن «روح آدم» را خلق نمود، خدا این «روح» را بر همه مخلوقات خود برتری داد، در واقع روح انسان بود که سرآمد همه آفرینش شد. خدا این روح را در جسم آدم قرار داد.

__ یعنی این روح، قبل از خلقت آدم وجود نداشت. یعنی هزاران سال، خدا بود و این روح نبود، پس این روح، روح خدا نیست. این روح آدم است. اگر این روح، روح خدا بود، باید همیشه باشد، در حالی که این روح را خدا بعداً آفرید.

__ بله. همین طور است. خدا هرگز روح ندارد. او روحی را برای آدم خلق کرد و بعداً در جسم آدم قرار داد.

ص:99

__ آقای من ! اگر این طور است پس چرا در قرآن آمده است که من از روح خود در آدم دمیدم؟ چرا خدا در قرآن می گوید: «و از روحم در آدم دمیدم».

__ من مثالی برای تو می زنم. آیا می دانی خدا در قرآن، از کعبه چگونه یاد می کند؟ او به ابراهیم(علیه السلام) می گوید: «خانه ام را برای طواف کنندگان آماده کن». معنای «خانه خدا» چیست؟ یعنی خانه ای که خدا آن را به عنوان خانه خود برگزیده است. همین طور خدا وقتی «روح آدم» را خلق کرد، این روح را برگزید، زیرا این روح خیلی باشکوه بود، برای همین خدا از آن این گونه تعبیر کرد.(29)

* * *

سخن امام صادق(علیه السلام) به پایان رسید، من اکنون می فهمم که معنای «روح خدا» چیست، من در این سخن فکر کردم، آری، خیلی چیزها را می توان به خدا نسبت داد، مثل خانه خدا، دوست خدا.

معلوم است که خانه خدا، غیر از خداست، خانه خدا را ابراهیم(علیه السلام)به دستور خدا ساخته است، خانه خدا ربطی به حقیقت و ذات خدا ندارد.

حالا معنای «روح خدا» را بهتر می فهمم: روحی که خدا آن را آفریده است، روحی که خدا آن را خیلی دوست می دارد، روحی که گلِ سرسبد جهان هستی است. این روح، آفریده خداوند است.

خدا این روح را در آدم(علیه السلام)دمید، خدا جبرئیل را فرستاد، جبرئیل این روح را در مریم(علیها السلام)دمید.

ص:100

* * *

به این چند آیه آخر سوره، دقّت می کنم. تو از نوح(علیه السلام) برایم سخن گفتی، او یکی از پیامبران بزرگ بود، امّا زنش کافر بود و به عذاب گرفتار شد.

از طرف دیگر، از آسیه(علیها السلام) برایم گفتی، او زنی مؤمن بود که شوهرش، فرعون بود و ادّعای خدایی می کرد.

چه درسی در این سخن توست؟

اگر مرد مؤمنی، زنش راه جهنّم را در پیش گرفت، آن مرد می تواند راه خود را ادامه دهد و به رستگاری برسد.

اگر زن مؤمنی، شوهرش راه جهنّم را در پیش گرفت، آن زن می تواند ایمان خود را حفظ کند و اهل بهشت گردد.

هیچ مردی نمی تواند در روز قیامت بهانه بیاورد که چون همسرم گناهکار بود، من هم راه او را برگزیدم.

اگر در روز قیامت، زنی بگوید: «خدایا ! من چه باید می کردم، شوهر من مرا به گناه فراخواند و من چاره ای نداشتم، باید راه او را می رفتم»، خدا برای او آسیه(علیها السلام)را مثال می زند.(30)

ص:101

ص:102

سوره مُلک

اشاره

ص:103

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 67 قرآن می باشد.

2 - «مُلْک» به معنایِ «فرمانروایی» می باشد، در آیه اول این سوره چنین آمده است: «خدا بلندمرتبه است و فرمانروایی همه جهان در دست اوست»، چون در اینجا از فرمانروایی خدا یاد شده است، این سوره را به این نام خوانده اند.

2 - موضوعات مهم این سوره چنین است: زندگی، مرگ، نشانه های قدرت خدا، عذاب کافران در جهنّم، گفتگوی فرشتگان با کافران در جهنم، روز قیامت...

ص:104

مُلک: آیه 3 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ (1) الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (2) الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَوَات طِبَاقًا مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُت فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُور (3)

تو خدای بلندمرتبه ای که فرمانروایی همه جهان در دست توست و تو بر هر کاری توانایی. تو هرگز نابود نمی شوی و از همه عیب ها و نقص ها، دور می باشی و وجودت، سراسر خیر و برکت است.

تو مرگ و زندگی را آفریدی تا بندگان خود را آزمایش کنی که اعمال کدام یک از آنان بهتر است. این آزمایش برای این بود که آنان خودشان را بهتر

ص:105

بشناسند و گرنه تو به همه چیز آگاهی داری و نیاز به امتحانِ بندگانت نداری. تو خدای توانا و بخشنده ای می باشی، اگر بندگانت در این دنیا، خطایی انجام دهند و سپس از عمل خویش پشیمان شوند و توبه کنند تو آنان را می بخشی.

تو هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفریدی، در این جهانی که تو آفریدی، هیچ بی نظمی و نقصان به چشم نمی آید، تو از انسان می خواهی که با دقّت به این جهان نگاه کند، در جهان به این بزرگی، هیچ اثری از ناهماهنگی به چشم نمی آید.

این آسمانی که من می بینم پر از ستارگان و سیّارات است، تو نظام ستارگان را بر اساس جاذبه ها و دافعه ها به گونه ای تنظیم کردی که هر ستاره و سیّاره ای در مدار خود می چرخد.

زمین میلیون ها سال است که بدون ذرّه ای انحراف، در مدار خود به دور خورشید می چرخد، یک سال طول می کشد تا زمین حرکت خود به دور خورشید را کامل کند.

خورشید که یکی از ستارگان کهکشان راه شیری است، در هر ثانیه 225 کیلومتر به دور مرکز کهکشان راه شیری می چرخد، 200 میلیون سال طول می کشد تا خورشید بتواند مدار خود را دور بزند.

به تازگی ستاره شناسان اعلام کردند که در کهکشان راه شیری بیش از 100 میلیارد ستاره وجود دارد، این ستاره ها میلیون ها سال است که در مدار خاصّی حرکت می کنند و هرگز از مسیر ویژه خود منحرف نشده اند.

* * *

ص:106

مُلک: آیه 5 - 4

ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ (4) وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ (5)

یک بار دیگر از انسان می خواهی تا به جهان نگاه کند، انسان هر قدر هم به این جهان نظر کند، باز هیچ بی نظمی و نقصانی نمی یابد، چشم او خسته و ناتوان می شود، امّا نمی تواند هیچ بی نظمی را پیدا کند.

تو آسمان نزدیک به زمین را با خورشید و ماه و ستارگان و شهاب ها زینت دادی.

تو آسمان را با شهاب ها از رخنه شیاطین حفظ نمودی و برای شیاطین عذابی دردناک را آماده نمودی.

* * *

قرآن در اینجا از شهاب ها سخن می گوید، منظور از این سخن چیست؟ شهاب ها چگونه مانع رخنه شیاطین به آسمان می شوند؟

معنای این سخن چیست؟

برای فهمیدن این سخن باید به آیات 17 و 18 سوره «حجر» مراجعه کنم. در آنجا می خوانم که خدا آسمان را از هر شیطان ملعونی حفظ کرده است، اگر شیطانی بخواهد چیزی را مخفیانه بشنود، شهابی او را آشکارا دنبال می کند.

برای فهم این سخن باید به این مطلب دقّت کنم: همواره بعضی از انسان ها به کار پیش گویی مشغول بودند و حوادث آینده را پیش بینی می کردند، به آنان

ص:107

«کاهن» می گفتند. آنان با گروهی از جنّ (که همان شیاطین بودند)، ارتباط می گرفتند و از آن ها درباره آینده سؤالاتی می کردند.

امّا جنّ ها چگونه از آینده باخبر می شدند؟

جنّ ها هم به آسمان می رفتند و به سخنان فرشتگان گوش می دادند. فرشتگان از حوادث آینده خبر دارند و گاهی درباره آن سخن می گویند، جنّ ها به دنیای فرشتگان می رفتند و مخفیانه، سخنان آنان را می شنیدند و سپس به روی زمین می آمدند و به «کاهنان» می گفتند.

رفت و آمد جنّ ها به آسمان آزاد بود، امّا وقتی محمّد(صلی الله علیه وآله) به دنیا آمد، رفت و آمد آن ها را به آسمان ها ممنوع کردی، تو اراده کردی تا دیگر آنان آزادانه به ملکوت آسمان ها وارد نشوند.

تو به فرشتگان دستور داده ای که اگر یکی از جنّ ها، مخفیانه وارد دنیای آن ها شود، آن ها آن جن را با نوری عجیب دور کنند.

اکنون که این مطلب را دانستم، این جا هشت نکته را می نویسم:

1 - فرشتگان در ملکوت آسمان ها هستند، فرشتگان در دنیای خود درباره حوادثی که در آینده روی زمین، اتفاق می افتد، سخن می گویند.

2 - منظور از شیاطین در اینجا گروهی از جنّ ها هستند که از رحمت تو دور شده اند، آنان پیروان ابلیس هستند و او را در هدفش یاری می رسانند.

3 - شیاطین، دیگر از ورود به دنیای فرشتگان منع شده اند.

4 - شیاطین می خواهند به دنیای فرشتگان نزدیک شوند و از حوادث آینده باخبر شوند.

ص:108

5 - به فرشتگان دستور داده ای تا آن شیاطین را با نوری عجیب دور کنند، نوری که شیاطین تاب تحمّل آن را ندارند.

6 - منظور از «شهاب» در این آیه، این شهابی نیست که من در آسمان می بینم، شهابی که من می بینم چیزی جز قطعه سنگ های آسمانی نیست که وقتی وارد فضای زمین می شوند، به سبب سرعت زیادشان می سوزند و من نور آن ها را می بینم. منظور از شهاب در اینجا، نوری است که همچون آتش است و شیاطین، تاب تحمّل آن را ندارند، فرشتگان با آن نور، شیاطین را از دنیای خود دور می کنند.

7 - قبل از تولّد محمّد(صلی الله علیه وآله)، کاهنان می توانستند آینده را به صورت دقیق پیش بینی کنند، زیرا مانعی برای رفت و آمد شیاطین به دنیای فرشتگان نبود و آن ها می توانستند ساعت ها در آنجا بمانند و سخنان فرشتگان را با دقّت بشنوند.

8 - هنوز افرادی هستند که با شیاطین ارتباط دارند ولی شیاطین بعد از تولّد محمّد(صلی الله علیه وآله)نمی توانند آزادانه به دنیای فرشتگان رفت و آمد کنند، گاهی ممکن است بعضی از شیاطین، مخفیانه به دنیای فرشتگان وارد شوند و ممکن است که چیزی از حوادث آینده را به صورت ناقص بشنوند.

* * *

مُلک: آیه 11 - 6

وَلِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (6) إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقًا وَهِیَ تَفُورُ (7) تَکَادُ

ص:109

تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّمَا أُلْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ (8) قَالُوا بَلَی قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْء إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلَال کَبِیر (9) وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ (10) فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لاَِصْحَابِ السَّعِیرِ (11)

جهان را برای انسان آفریدی و انسان را برای کمال. انسان گلِ سرسبد جهان هستی است. تو به انسان اختیار دادی تا راه خود را انتخاب کند، پیامبران را برای هدایت او فرستادی، همه حقّ را شناختند ولی عدّه ای راه کفر را برگزیدند، تو در این دنیا به آنان مهلت می دهی، امّا در روز قیامت آنان را به عذاب جهنّم گرفتار می سازی، به راستی که جهنّم چه بد جایگاهی است !

تو فرمان می دهی که فرشتگان کافران را به سوی جهنّم ببرند، وقتی آنان نزدیک جهنّم می رسند، درهای جهنّم باز می شود، صدای وحشتناکی از جهنّم می شنوند، جهنّم می جوشد و می خروشد. جهنّم از شدّت خروش، نزدیک است که از هم بپاشد. هر گروه از کافران که در جهنّم قرار می گیرند، مأموران جهنّم به آنان رو می کنند و می گویند:

__ ای کافران ! چرا شما به این روز سیاه، افتادید؟ آیا شما راهنما نداشتید؟ آیا کسی نبود که شما را از جهنّم بترساند؟

__ بله. ما راهنما داشتیم، پیامبران از طرف خدا آمدند و ما را از این عذاب ترساندند، امّا سخن آن ها را نپذیرفتیم.

ص:110

__ ای کافران ! پیامبران به شما چه گفتند و شما چه پاسخی به آنان دادید؟

__ پیامبران به ما گفتند: «از طرف خدا به ما وحی شده است»، امّا به آنان گفتیم: «شما دروغ می گویید، خدا هرگز وحی بر شما نازل نکرده است، شما در گمراهی هستید و می خواهید ما را هم گمراه کنید و از دین پدرانمان جدا کنید».

__ ای کافران ! چرا شما به پیامبرانی که برای هدایت شما آمده بودند، چنین گفتید؟

__ اگر ما گوش شنوا داشتیم و یا عاقلانه رفتار می کردیم، امروز در این آتش سوزان نمی سوختیم.

وقتی کافران این گونه به گناه خود اعتراف می کنند، بعد از آن، تو ندا می کنی: «اهل جهنّم از رحمت من دور باشند !».

آری، این قانون توست: «تا زمانی که پیامبری برای مردم نفرستی و راه حقّ را نشان آنان ندهی، آنان را عذاب نمی کنی، تو راه حقّ و باطل را نشان بندگان می دهی و آنان را مجبور به پذیرفتن حقّ نمی کنی».

* * *

مُلک: آیه 12

إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ (12)

این سرگذشت کافران بود، امّا کسانی که به تو ایمان آوردند و از تو بیم داشتند، چه سرگذشتی خواهند داشت؟ همان کسانی که تو را به چشم

ص:111

ندیدند، امّا به تو باور داشتند، آنان می دانستند که تو غیب هستی و با چشم ها دیده نمی شوی، تو بالاتر از این هستی که صفات آفریده های خود را داشته باشی، آنان سخن پیامبران تو را شنیدند، تو از خطای آنان می گذری و پاداشی بزرگ به آنان می دهی، بهشتی که زیر درختان آن، نهرهای آب جاری است، جایگاه آنان است.

* * *

مُلک: آیه 15 - 13

وَأَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (13) أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (14) هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الاَْرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ (15)

تو از همه چیز باخبری، اگر انسان ها سخن فاش بگویند یا پنهان، تو آن را می شنوی، تو از اسرار دل ها آگاه می باشی. چگونه می شود که تو از آفریده های خود بی خبر باشی؟ تو این جهان را آفریدی و به همه ذرّات آن، آگاهی داری.

تو این زمین را برای انسان هموار ساختی تا انسان بر روی آن راه برود و از رزق و روزی تو بخورد و از آن بهره ببرد. تو انسان را آفریدی و بعد از مرگ هم او را زنده می کنی، در روز قیامت، همه زنده می شوند و برای حسابرسی به پیشگاه تو می آیند، خوبان به بهشت می روند و بدان به جهنّم گرفتار می شوند.

* * *

ص:112

مُلک: آیه 18 - 16

أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّمَاءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الاَْرْضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ (16) أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّمَاءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ (17) وَلَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ (18)

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را برای هدایت انسان ها فرستادی، مردم مکّه سخن او را شنیدند امّا به او ایمان نیاوردند، به راستی چرا آنان قدری فکر نکردند؟ چرا راه کفر را پیمودند؟

آیا آنان از عذابی که فرشتگان به فرمان تو می فرستند، در امان بودند؟ همان عذابی که اگر فرا می رسید، زمین به شدّت می لرزید و شکافته می شد و آنان را در دل خود فرو می برد، همان عذابی که اگر فرا می رسید، تندبادی از سنگریزه بر سر آنان فرود می آمد.

به راستی آنان چه می توانستند بکنند؟

اگر عذاب فرا می رسید، آنان هیچ راه فراری نداشتند و آن وقت بود که می فهمیدند که وعده عذاب تو چگونه است.

این غفلت، فقط مخصوص آنان نبود، قوم نوح(علیه السلام)، قوم عاد، قوم ثَمود و قوم لوط(علیه السلام) هم در غفلت و بی خبری بودند.

آنان پیامبران خود را دروغگو شمردند و تو به آنان مهلت دادی و سرانجام آنان را عذاب کردی و عذاب آنان چقدر دردناک و سخت بود. یکی را به

ص:113

طوفان نابود ساختی و آنان هرگز فکر نمی کردند طوفانی از راه برسد، دیگری را با صاعقه ای آسمانی و زلزله ای سهمگین نابود کردی و هرگز فکر چنین چیزی را هم نکرده بودند. دیگری را با بارانی از سنگ های آسمانی به هلاکت رساندی.

* * *

مُلک: آیه 19

أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّات وَیَقْبِضْنَ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْء بَصِیرٌ (19)

چرا بُت پرستان مکّه به پرندگانی که در آسمان بال گشوده اند، دقّت نمی کردند، همان پرندگانی که بال های خود را باز و بسته می کنند، هیچ قدرتی جز قدرت تو، آنان را این گونه بین زمین و آسمان نگاه نمی دارد. به راستی که تو به هر چیزی بینا می باشی.

* * *

چرا در اینجا از «پرندگان» نام بردی؟ در پرندگان چه وجود دارد که نامشان را جداگانه می آوری؟

خلقت پرندگان پر از اسرار و شگفتی است، ویژگی های آنان چشم و دل هر انسان عاقلی را به سوی خود جذب می کند. پرندگان بر خلاف قانون جاذبه بر فراز آسمان ها پرواز می کنند.

بعضی از آنان به صورت دسته جمعی از قارّه ای به قارّه دیگر مهاجرت

ص:114

می کنند، آگاهی عجیب آنان در پیش بینی وضعِ هوا و اطّلاع دقیقشان از جغرافیای زمین بسیار عجیب است، آنان هرگز راه خود را گم نمی کنند، همه این ها نشانه هایی از قدرت توست.

در اینجا از پرندگان نام بردی تا همه را با درس مهمّی از درس های توحید آشنا کنی.

* * *

مُلک: آیه 21 - 20

أَمَّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ إِنِ الْکَافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُور (20) أَمَّنْ هَذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوّ وَنُفُور (21)

مردم مکّه بُت ها را می پرستیدند و بُت ها را پشت و پناه خود می دانستند و می گفتند: «اگر عذابی از آسمان فرا رسد، بُت ها می توانند ما را نجات دهند»، این چه باور غلطی بود، اگر تو بخواهی آنان را عذاب کنی، هیچ بُتی نمی تواند عذاب را از آنان دور کند، بُت ها چیزی جز قطعه های سنگ نبودند، نه می توانستند نفعی برسانند و نه ضرری. این مردم چقدر در گمراهی بودند ! شیطان آنان را فریب داد و آنان را به بُت پرستی فرا خواند.

اگر تو روزی آنان را قطع می کردی، چه کسی می توانست به آنان روزی دهد؟

اگر بُت پرستان به این سخنان فکر کنند، دست از بُت پرستی برمی دارند، امّا

ص:115

آنان در راهی که برگزیده اند، لجاجت می کنند، راه آنان، راه سرکشی و نفرت از حقّ است.

* * *

مُلک: آیه 23 - 22

أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَی وَجْهِهِ أَهْدَی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَی صِرَاط مُسْتَقِیم (22) قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَالاَْفْئِدَةَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ (23)

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را فرستادی، عدّه ای به او ایمان آوردند و گروهی هم با او دشمنی کردند و کافر شدند.

ایمان نور است و قلب را روشن می کند و مایه آرامش می شود، روح و جان را زنده می کند، مؤمن در راهی راست، گام برمی دارد، کفر تاریکی است، قلب کافر هرگز آرامش واقعی را تجربه نمی کند، او همچون مرده ای است در میان زندگان. او حقیقت زندگی را درک نمی کند، کافر کور است و هیچ جا را نمی بیند.

این سخن توست: «آیا کسی که هنگام راه رفتن، بر زمین می افتد، با کسی که استوار در راه راست می رود، یکسان است؟».

چه کسی هنگام راه رفتن، بر زمین می افتد؟

نابینا چند قدم راه می رود، به مانعی برخورد می کند و با صورت بر روی زمین می افتد. کافر همانند چنین کسی است، او نمی تواند حقّ را ببیند و

ص:116

نمی تواند به سوی منزلگاه سعادت، پیش برود.

ولی مؤمن، چشمی بینا دارد، همه جا را می بیند، راه را با دقّت مشاهده می کند، او در راهی راست، گام برمی دارد و به سوی سعادت پیش می رود.(31)

* * *

راه راست که در اینجا از آن نام برده شده است، کدام راه است؟

راه راست، همان راه توحید، نبوّت و امامت است، خدا از پیامبرش خواست تا علی(علیه السلام) را به مردم معرّفی کند و از آنان بخواهد که از او پیروی کنند.(32)

خدا هرگز انسان ها را بدون امام رها نمی کند، او دوازده امام را از گناه و زشتی ها پاک گرداند و به آنان مقام عصمت داد و وظیفه هدایت مردم را به دوش آنان نهاد.

امروز راه مهدی(علیه السلام) راهی است که مرا به سعادت می رساند، پیروی از مهدی(علیه السلام)، همان راه راست است که مایه رستگاری و سعادت می شود.

* * *

مُلک: آیه 24

قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الاَْرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (24)

مؤمن به روز قیامت باور دارد و برای آن روز، توشه برمی دارد، امّا کافر قیامت را دروغ می پندارد و می گوید: «چگونه می شود که وقتی بدن من به مشتی خاک و استخوان تبدیل شد، بار دیگر زنده شوم؟».

ص:117

تو که بار اوّل انسان را از خاک آفریدی و به او نعمت زندگی دادی، بار دیگر هم می توانی او را از خاک زنده کنی ! روز قیامت همه سر از خاک برمی دارند و برای حسابرسی به پیشگاه تو می آیند.

* * *

مُلک: آیه 26 - 25

وَیَقُولُونَ مَتَی هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (25) قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (26)

محمّد(صلی الله علیه وآله) بُت پرستان را از عذاب روز قیامت می ترساند، آنان به او می گفتند: «ای محمّد ! تو می گویی در روز قیامت همه ما زنده می شویم، اگر راست می گویی بگو که قیامت کی برپا می شود».

تو از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی به آنان بگوید که وقت رسیدنِ قیامت را فقط تو می دانی، تو زمان قیامت را از همه پنهان داشته ای تا هیچ کس خود را در امان نبیند و قیامت را دور نبیند، انسانی که همواره شیفته دنیا می شود، بهتر است نداند قیامت چه زمانی است، این برای سعادت او بهتر است، زیرا هر لحظه که به یاد قیامت می افتد، آن را نزدیک می بیند.

آری، زمان قیامت را کسی نمی داند، امّا برپایی قیامت برای تو، کار پیچیده و مشکلی نیست، کافی است تو اراده کنی و بانگ آسمانی فرا رسد، همه چیز عادی است، ناگهان همه غافلگیر می شوند که حتّی فرصت نمی کنند وصیّتی کنند یا به سوی خانواده خود برگردند.

محمّد(صلی الله علیه وآله) وظیفه داشت پیام تو را به مردم برساند و آنان را آشکارا از آتش

ص:118

جهنّم بترساند، تو از او نخواستی که آنان را مجبور به ایمان کند. تو به انسان ها اختیار داده ای، مهم این است که محمّد(صلی الله علیه وآله) راه حقّ را نشان آنان دهد، پس از آن، دیگر اختیار با خودشان است.

* * *

مُلک: آیه 27

فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَقِیلَ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (27)

بُت پرستان به سخنان محمّد(صلی الله علیه وآله)ایمان نیاوردند و روز قیامت را تکذیب کردند، امّا وقتی آن روز فرا رسد، آتش جهنّم را به چشم خود می بینند، آثار غم و اندوه در چهره آنان آشکار می شود، فرشتگان به آنان می گویند: «این همان عذابی است که شما خواهان آن بودید».(33)

* * *

مُلک: آیه 30 - 28

قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَمَنْ مَعِیَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَنْ یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَاب أَلِیم (28) قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آَمَنَّا بِهِ وَعَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَال مُبِین (29) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاء مَعِین (30)

بزرگان مکّه وقتی دیدند دین اسلام رو به رشد است، به یکدیگر می گفتند: «وقتی محمّد(صلی الله علیه وآله) بمیرد، دین و آیین او هم از یادها خواهد رفت و پیروانش هم متفرّق خواهند شد». آری، آنان در انتظار مرگِ محمّد(صلی الله علیه وآله) بودند و خیال

ص:119

می کردند با مرگ او، اسلام نابود می شود و مسلمانان هم دست از دین خود برمی دارند. آنان می پنداشتند که محمّد(صلی الله علیه وآله) و پیروانش در گمراهی اند.

اکنون تو از محمّد(صلی الله علیه وآله)می خواهی تا به آن مردم چنین بگوید:

ای مردم ! اگر خدا، مرگِ من و پیروانم را برساند یا در حقّ ما مهربانی کند و مرگ ما را عقب اندازد، ما تسلیم فرمان او هستیم، می دانیم که او مهربان است، امّا بگویید بدانم چه کسی شما را از عذاب دردناک نجات خواهد داد !

ای مردم ! ما به خدای یگانه ای که مهربان است، ایمان آورده ایم و بر او توکّل می کنیم.

شما خیال می کنید که ما گمراه شده ایم، امّا به زودی می فهمید که چه کسی در گمراهی آشکار است.

ای مردم ! آیا فکر کرده اید اگر آب های سرزمین شما در زمین فرو برود، چه کسی می تواند آب جاری و گوارا را در دسترس شما قرار دهد؟

* * *

خدا زمین را به گونه ای آفریده است که لایه اوّل آن، آب را در خود جذب می کند و سفره های زیرزمینی آب تشکیل می شود. لایه اوّل زمین، تقریباً 300 متر است. این لایه رسوبی است که آب می تواند در آن ذخیره شود. انسان می تواند با ایجاد چاه به این آب ها دسترسی داشته باشد.

بعد از لایه اوّل، لایه دوم قرار دارد که از سنگ های سخت تشکیل شده است و هرگز آب در آن فرو نمی رود. ارتفاع این لایه، بیش از یک کیلومتر است.

ص:120

اگر این لایه سخت نبود، آب در دل زمین فرو می رفت. از سطح زمین تا مرکز زمین بیش از سه هزار کیلومتر فاصله است.

* * *

در آیه 30 به این نکته اشاره شده است که اگر خدا لایه دوم زمین را سخت قرار نمی داد، هیچ سفره زیرزمینی درست نمی شد، چاه و چشمه ای شکل نمی گرفت. این معنایی است که از ظاهر این آیه به دست می آید.

این آیه معنای دیگری هم دارد که از آن به «بطنِ قرآن» یاد می کنیم. «بطنِ قرآن» معنایی است که از نظرها پنهان است: یکی از یاران امام کاظم(علیه السلام)به دیدار آن حضرت رفت و از او درباره این آیه سؤال کرد. امام در پاسخ به او چنین فرمود: «وقتی امام شما از دیده ها پنهان شود، شما چه خواهید کرد؟».(34)

قرآن می گوید: «اگر آب در زمین فرو برود، چه کسی می تواند آب جاری و گوارا را در دسترس شما قرار دهد؟»، این سخن می تواند اشاره به روزگار غیبت باشد، وقتی که مهدی(علیه السلام) از دیده ها پنهان می شود.

به راستی مردم در روزگار غیبت چه خواهند کرد؟

امامی که خدا به او همه علم آسمان و زمین را داده است، از دیده ها پنهان می شود.

روزگار غیبتِ مهدی(علیه السلام)، روزگار امتحان مؤمنان است. آیا آنان در اعتقاد خود ثابت قدم خواهند ماند؟

آیا روزگار غیبت مهدی(علیه السلام)، روزگار سیاهی ها و تاریکی ها است؟

ص:121

تا تو نخواهی مهدی(علیه السلام) ظهور نخواهد کرد، تو باید اراده کنی تا او بیاید و تشنگان علم واقعی را سیراب کند.

تا به کی باید صبر کنم؟

خوشا به حال کسانی که در زمانی زندگی می کردند که امام خود را می دیدند ! من که در این روزگار به دنیا آمده ام، چه کنم؟ از امام خود، جدا افتاده ام !

این سخنی بود که بارها با خود می گفتم، امّا وقتی بیشتر مطالعه کردم، مطلب زیبایی خواندم ! سخنی از امام سجّاد(علیه السلام)خواندم. این سخن، قلب مرا آرام نمود.

امام سجّاد(علیه السلام) به یکی از یاران خود چنین فرمود: «آیا می دانی بهترین مردمِ همه زمان ها چه کسانی می باشند؟ کسانی که در زمان غیبت، زندگی می کنند و به امامت امام زمان خود اعتقاد دارند و در انتظار ظهور هستند. آن ها بهترین مردم همه زمان ها هستند. آن ها خود مَظهَر ظهور هستند و گلِ سرسبد دنیا هستند».

اگر من بتوانم منتظر واقعی مهدی(علیه السلام) باشم، حتّی از یاران امام حسین(علیه السلام) هم بهتر هستم.

درست است که در روزگار غیبت هستم و از دیدار مهدی(علیه السلام)بی بهره ام، امّا می توانم از این شرایط به گونه ای استفاده کنم که همه مردم تاریخ، حسرت درک و کمال مرا داشته باشند !

در اینجا می خواهم ادامه سخن امام سجاد(علیه السلام) را بنویسم. آن حضرت سخن

ص:122

خود را چنین ادامه داد: «در روزگار غیبت کسانی هستند که به اندازه ای از فهم و معرفت و شناخت می رسند که دیگر غیبت و حضور امام برایشان مساوی است. آنان مانند کسانی هستند که در رکاب پیامبر بوده و برای دفاع از اسلام شمشیر زده اند. آنان شیعیان واقعی و بندگان خوب خدا هستند».(35)

اکنون که این سخن را خواندم، دیگر از این که در این روزگار به دنیا آمده ام، شِکوه و گلایه نمی کنم.

می دانم که می توانم به جایی برسم که دیگر حضور و غیبت برایم فرقی نکند. این وعده امام سجاد(علیه السلام) است.

خدا عادل است و در حقّ هیچ کس ظلم نمی کند، او می داند که من از مهدی(علیه السلام) دور هستم، خدا می داند که اکنون مصلحت نیست مهدی(علیه السلام) ظهور کند، شاید سال ها طول بکشد تا روزگار ظهور فرا رسد، امّا من می توانم به سطحی از آگاهی و شناخت برسم که دیگر غیبت مهدی(علیه السلام) و حضور او برای من مساوی باشد.(36)

ص:123

ص:124

سوره قلم

اشاره

ص:125

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 68 قرآن می باشد.

2 - در این سوره قرآن به «قلم» سوگند یاد می کند و برای همین آن را به این نام می خوانند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: سرانجام دشمنان قرآن چیزی جز جهنم نیست، داستان برادرانی که باغ سرسبزی داشتند و تصمیم گرفتند به فقیران چیزی از میوه های آن را ندهند و باغِ آنان در صاعقه ای آسمانی سوخت و از بین رفت. چگونگی روز قیامت و عذاب سخت کافران در آن روز...

ص:126

قلم: آیه 7 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ (1) مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُون (2) وَإِنَّ لَکَ لاََجْرًا غَیْرَ مَمْنُون (3) وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم (4) فَسَتُبْصِرُ وَیُبْصِرُونَ (5) بِأَیِّیکُمُ الْمَفْتُونُ (6) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (7)

در ابتدا، حرف «نون» را ذکر می کنی، این حرف، یکی از حروف الفبا است، قرآن معجزه ای است که از همین حروف «الفبا» شکل گرفته است.

تو می دانی که بزرگان مکّه دشمن محمّد(صلی الله علیه وآله) هستند، برای این که مردم به سخنان محمّد(صلی الله علیه وآله)گوش ندهند، به مردم می گویند: «ای مردم ! به هوش باشید، محمّد مردی دیوانه است، به سخنش گوش فرا ندهید». اکنون تو با محمّد(صلی الله علیه وآله)

ص:127

چنین سخن می گویی:

ای محمّد ! سوگند به قلم و آنچه با قلم می نویسند که من به تو لطف فراوان کرده ام، من تو را به پیامبری برگزیدم و تو دیوانه نیستی !

ای محمّد ! تو در راه دین من، سختی فراوان کشیدی و سخنان ناروا شنیدی، می دانم که تو در این راه، خسته نمی شوی ! بدان که من به تو پاداشی بزرگ و ماندگار خواهم داد.

ای محمّد ! تو دارای اخلاق بسیار نیکویی هستی، همه خوبی ها در تو جمع است. اگر مردم را به عبادت من فرا می خوانی، خودت بیش از همه عبادت می کنی، آنان به تو آزار می رسانند، سنگت می زنند و خاکستر بر سرت می ریزند، امّا باز هم برای آنان دل می سوزانی و با آنان سخن می گویی و آنان را به سوی هدایت فرا می خوانی !

من می دانم دشمنانت تو را دیوانه می خوانند، به زودی همه می فهمند که چه کسی دیوانه است. حقیقت، هیچ گاه پنهان نمی ماند، مردم به زودی حقیقت را خواهند فهمید، دین تو همه جا را فرا خواهد گرفت.

من می دانم چه کسی از راه حقّ منحرف شده است و چه کسی هدایت شده است.

* * *

«سوگند به قلم و آنچه با قلم می نویسند».

چه سوگند عجیبی !

این قلم چیست که خدا به آن سوگند یاد می کند؟

ص:128

قلم، سرچشمه پیدایش تمدّن ها می باشد.

قلم، ریشه آگاهی بشر است.

قلم، پل ارتباط گذشته و آینده بشر است، حتّی ارتباط آسمان و زمین نیز، از طریق نوشتار ایجاد شده است.

قلم، رازدار بشر و خزانه دار دانش ها می باشد و تجربه های قرن ها زندگی انسان را جمع کرده است و برای آیندگان به یادگار گذاشته است.

درست است که در شهر مکّه فقط بیست نفر می توانند بنویسند، بیشتر مردم آن زمان، به سخنرانی اهمیّت می دادند، امّا خدا به قلم قسم یاد می کند، زیرا خدا عظمت قلم را به خوبی می داند.

سوگند به قلم !

خدا به سخن سخنگویان و حتّی به قرائت قاریان قرآن، سوگند یاد نمی کند، امّا به قلمی که می نویسد، سوگند یاد می کند.

بهترین سخنرانی ها از یادها می رود، امّا این نوشته است که می ماند !

قلمی که بر روی کاغذ جلو می رود، صدای ضعیفی ایجاد می کند، این صدا از زمین به سوی آسمان ها می رود و همه حجاب هایی که بین زمین و عرش خداست، پاره می کند و به سوی عالَم ملکوت می رود. این صدا هفتاد هزار حجاب را پشت سر می گذارد. این سخن پیامبر است.(37)

* * *

معلوم است اگر کسی برای شهرت و ثروت بنویسد، کار او نزد خدا هیچ ارزشی ندارد. خوشا به حال کسی که در نوشتن، اخلاص دارد و این کار،

ص:129

چقدر سخت است !

سخنران ها با بلندگو، سخنرانی می کنند و حرف های زیبا می زنند، امّا چرا خدا به صدایِ قلم، این ارزش را داده است؟ چرا پیامبر می گوید: «نویسنده ای که برای دین خدا می نویسد، صدای قلم او به عرش خدا می رسد».

چه رازی در این کلام است؟

صدای بلندِ سخنرانان کجا و صدای آهسته قلم کجا؟

قلم، همان ابزار نوشتن است، (مداد یا خودکار یا صفحه کلید کامپیوتر)، هیچ کدام، در هنگام نوشتن، صدای بلندی ندارند.

نویسنده تا به خلوت نرود، نمی تواند فکر نو ایجاد کند، صبر بر تنهایی سخت است. کسی که می نویسد، هیچ کس در کنار او نیست، او با قلم خویش به خلوت نشسته است.

اگر او برای دین خدا بنویسد، همان لحظه ای که می نویسد، صدای قلم او به عرش می رسد. شاید جامعه ارزش کار او را نداند، شاید اصلاً کسی نفهمد او چه نوشته است و چه کرده است، شاید کتاب او چاپ نشود و در کنج خانه اش بماند، امّا خدا که صدایِ قلم او را می شنود.

خدا صبر نمی کند تا کتاب یک نویسنده چاپ شود، بلکه همان لحظه که او قلم می زند، صدای آن قلم را به عرش خود می برد تا فرشتگان، آن را بشنوند، همین برای نویسنده بااخلاص، کافی است.

* * *

روزی یکی از یاران امام جواد(علیه السلام) نزد آن حضرت رفت، امام جواد(علیه السلام)به او رو

ص:130

کرد و فرمود:

__ این چه کتابی است که همراه خود آورده ای؟

__ مولای من ! این کتابی است که «یونس یَقطینی» نوشته است.

امام جواد(علیه السلام) کتاب را از او می گیرد و شروع به مطالعه کتاب می کند. در این کتاب، سخنان اهل بیت(علیهم السلام) جمع آوری شده است.

یونس یَقطینی کیست؟

او یکی از شیعیان واقعی بود و در بغداد زندگی می کرد، او تلاش زیادی برای رشد مکتب شیعه انجام داد.

لحظاتی گذشت، امام جواد(علیه السلام)هنوز داشت آن کتاب را مطالعه می کرد، بعد از مدّتی، امام جواد(علیه السلام) فرمود: «خدا به نویسنده این کتاب، به عدد هر حرفی که نوشته است، نوری در روز قیامت عطا خواهد نمود».(38)

این ارزش قلم است ! سوگند به قلم !

اگر یونس یَقطینی در زمان خود، فقط سخنرانی می کرد، هرگز این احادیث امروز به ما نمی رسید، ما امروز هر چه از معارف مکتب شیعه داریم، به خاطر تلاش افرادی مانند یونس یَقطینی است. خدا همه آنان را رحمت کند.(39)

* * *

قلم: آیه 9 - 8

فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ (8) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ (9)

ص:131

بزرگان مکّه محمّد(صلی الله علیه وآله) را دیوانه می خواندند و از مردم می خواستند به سخنان او گوش ندهند، گروهی به دین او علاقه نشان دادند، بزرگان مکّه ترسیدند که مبادا پیروان محمّد(صلی الله علیه وآله)زیاد شوند و دین یکتاپرستی فراگیر شود، برای همین نزد پیروان محمّد(صلی الله علیه وآله)آمدند و به آنان گفتند که اگر از دین محمّد دست بردارید به شما جایزه های زیادی می دهیم.

همچنین آنان نزد محمّد(صلی الله علیه وآله)رفتند و به او پیشنهاد دادند که اگر دست از مبارزه با بُت پرستی بکشد به او ثروت زیادی خواهند داد.

اینجاست که تو این آیات را نازل می کنی، تو با محمّد(صلی الله علیه وآله)سخن می گویی، امّا هدف تو، سخن با همه مسلمانان است: «ای محمّد ! با کسانی که قرآن را دروغ می شمارند، سازش نکن، آنان دوست دارند که تو با آنان سازش کنی و دیگر با بت ها مبارزه نکنی، آنان منتظرند با آنان مدارا کنی تا آن ها هم با تو مدارا کنند، امّا از آنان پیروی نکن».

* * *

قلم: آیه 16 - 10

وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّاف مَهِین (10) هَمَّاز مَشَّاء بِنَمِیم (11) مَنَّاع لِلْخَیْرِ مُعْتَد أَثِیم (12) عُتُلّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیم (13) أَنْ کَانَ ذَا مَال وَبَنِینَ (14) إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آَیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الاَْوَّلِینَ (15) سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ (16)

یکی از بزرگان مکّه «ولید» بود (ولیدبن مُغیره). او ثروت زیادی داشت و ثروت خود را در راه مبارزه با اسلام هزینه می کرد، او تلاش می کرد تا با دادن

ص:132

پول به مسلمانان، آنان را از دین تو جدا کند. اکنون تو درباره او و کسانی که مانند او هستند، سخن می گویی و از محمّد(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان می خواهی تا از او پیروی نکنند:

ای محمّد ! از دروغگوی پست فطرت پیروی نکن ! همان کسی که عیب جو و سخن چین است و از کار خیر جلوگیری می کند و به حقوق دیگران تجاوز می کند و گناهکار است، او گستاخ، ستمگر، بدنام و زنازاده است.

ای محمّد ! او ثروت هنگفت و فرزندان زیادی دارد و مغرور شده است و شکر این نعمت هایی را که من به او داده ام، به جا نمی آورد، وقتی تو برای او قرآن می خوانی می گوید: «این ها، افسانه های پیشینیان است».

ای محمّد ! من در این دنیا به او مهلت می دهم و در عذاب او شتاب نمی کنم، امّا به زودی بر بینی او، داغ شمشیر می نهم !

* * *

منظور از این سخن چیست: «به زودی بر بینی او، داغ شمشیر می نهم».

چند سال از این ماجرا گذشت، پیامبر به مدینه هجرت کرد، جنگ بدر پیش آمد، کافران با سپاه بزرگی به جنگ مسلمانان آمدند، تعداد کافران هزار نفر بود و تعداد مسلمانان فقط سیصد و سیزده نفر !

خدا در آن روز مسلمانان را یاری کرد و مسلمانان بر کافران پیروز شدند، هفتاد نفر از کافران کشته شدند، در این جنگ ولید یکی فرماندهان سپاه کفر بود، در جنگ، شمشیری به بینی او اصابت کرد و بینی او شکافته شد.(40)

ص:133

آری، این وعده خدا بود که به زودی، بر بینی او نشانه ای از شمشیر حقّ می ماند. این همان «داغِ شمشیر» بود.

البتّه در روز قیامت، ولیدبن مُغیره به عذاب سختی مبتلا می شود، عذاب خوارکننده در انتظار اوست !

فرشتگان زنجیر آهنین بر گردن او می اندازند و او را با صورت بر روی زمین می کشانند و به سوی جهنّم می برند !

فرشتگان بینی او را به خاک می مالند، غرور او می شکند.

این سرگذشت همه کسانی است که با ثروت خویش به جنگ دین خدا می آیند.

* * *

قلم: آیه 18 - 17

إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ (17) وَلَا یَسْتَثْنُونَ (18)

از بزرگان مکّه سخن به میان آمد، کسانی که با دین تو دشمنی می کردند، تو آنان را به بلایِ قحطی و خشکسالی مبتلا می کنی، همان گونه که صاحبان آن باغ را به بلا گرفتار ساختی !

کدام صاحبان باغ؟

کدام باغ؟

در سرزمین یمن، باغی بزرگ و زیبا بود، صاحب آن، پیرمردی بود که به تو

ص:134

ایمان داشت و هر سال، قسمتی از میوه های باغ خود را به نیازمندان می داد. وقتی از دنیا رفت، باغ به پسران او رسید. وقتی فصل برداشت رسید، آنان چنین گفتند: «خودِ ما به میوه های باغ، سزاورتر هستیم، برای چه ما باید مقداری از میوه ها را به نیازمندان بدهیم؟ ما باید میوه ها را بفروشیم و ثروتمند شویم».

این گونه بود که آنان تصمیم گرفتند تا نیازمندانی که هر ساله از میوه های آن باغ بهره مند می شدند، محروم کنند. در این میان یکی از آنان گفت: «چرا شکر نعمت های خدا را به جا نمی آورید؟».

بقیّه به سخن او گوش نکردند و سوگند یاد کردند که صبح زود، همه میوه ها را می چینند. آنان می خواستند قبل از این که نیازمندان باخبر شوند و به باغ بیایند، میوه ها را فروخته باشند.

آنان با خود گفتند: «صبح زود از شهر بیرون می رویم و خود را به باغ می رسانیم و میوه ها را می چینیم»، آنان تصمیم گرفتند حتّی مقدار کمی از میوه ها را هم به فقیران ندهند.

کاش آنان تصمیم می گرفتند تا مقدار کمی از میوه ها را به فقیران بدهند !

افسوس که آنان دچار بخل و حرص شده بودند، آنان با خود گفتند: «ما هیچ میوه ای را به فقیران نمی دهیم».

* * *

ص:135

قلم: آیه 25 - 19

فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَهُمْ نَائِمُونَ (19) فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ (20) فَتَنَادَوْا مُصْبِحِینَ (21) أَنِ اغْدُوا عَلَی حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَارِمِینَ (22) فَانْطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ (23) أَنْ لَا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ (24) وَغَدَوْا عَلَی حَرْد قَادِرِینَ (25)

نیمه شب بود و همه آنان در خواب بودند و تو صاعقه ای آسمانی فرستادی، آن صاعقه آن قدر سهمگین بود که همه باغ در آتش سوخت و از آن جز خاکستری سیاه باقی نماند !

صبح زود آنان یکدیگر را صدا زدند و گفتند: «برخیزید و زودتر روانه باغ شوید اگر می خواهید میوه ها را بچینید».

آنان با عجله به سوی باغ خود حرکت کردند و آهسته با یکدیگر چنین می گفتند: «امروز نباید بگذاریم هیچ فقیری وارد باغ شود». آری، آنان از کمک نکردن به فقیران، سخن ها گفتند تا به باغ رسیدند.

* * *

قلم: آیه 33 - 26

فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ (26) بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (27) قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ (28) قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ (29) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْض یَتَلَاوَمُونَ (30) قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا طَاغِینَ (31) عَسَی رَبُّنَا أَنْ یُبْدِلَنَا خَیْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَی رَبِّنَا رَاغِبُونَ (32) کَذَلِکَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ

ص:136

الاَْخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (33)

وقتی آنان به باغ رسیدند، مات و مبهوت شدند زیرا چیزی جز خاکستر ندیدند، همه درختان سوخته بود، آنان به یکدیگر گفتند: «این باغ، باغ ما نیست، ما راه را اشتباه آمده ایم».

ولی وقتی دقّت کردند فهمیدند که راه را درست آمده اند، باغ آنان، سوخته است و از آن چیزی جز خاکستر نمانده است. آنان به یکدیگر گفتند: «نه ! راه را درست آمده ایم، باغ ما سوخته است و ما از هستی ساقط شده ایم !».

یکی از آنان که از همه عاقل تر بود به برادرانش گفت: «آیا به شما نگفتم که شکر خدا را به جا آورید و به فقیران کمک کنید؟».(41)

اینجا بود که آنان پشیمان شدند و توبه کردند و گفتند: «خدا هرگز به ما ظلم نکرد، او از هر عیب و نقصی به دور است، ما به خود ظلم کردیم».

سپس به ملامت یکدیگر پرداختند و گفتند: «ای وای بر ما که طغیانگر بودیم، امیدواریم که خدا گناه ما را ببخشد و باغی بهتر از باغی که سوخت به ما عطا کند که ما به سوی خدا رو آورده ایم و امیدواریم او توبه ما را بپذیرد».

این عذاب تو در این دنیا بود. تو این داستان را ذکر کردی تا انسان ها با این حقیقت آشنا شوند که هر کس راه خطا برود، او را به عذاب این دنیا گرفتار می سازی تا از خواب غفلت بیدار شود. صاحبان آن باغ، از خواب غفلت بیدار شدند و توبه نمودند و راه سعادت را پیدا کردند.

ص:137

تو این ماجرا را برای بزرگان مکّه بیان کردی، محمّد(صلی الله علیه وآله) آنان را به یکتاپرستی فراخواند، امّا آنان او را دروغگو خواندند و با او دشمنی کردند، تو آنان را به قحطی و خشکسالی مبتلا کردی، شاید از خواب غفلت بیدار شوند ! این قحطی و خشکسالی، عذاب دنیایی بود، اگر آنان قدری فکر می کردند،می فهمیدند که عذاب روز قیامت، بسیار سخت تر از عذاب دنیا می باشد، عذاب دنیا، تمام می شود، سرانجام قحطی و خشکسالی پایان می یابد، امّا عذاب جهنّم هیچ گاه، پایان ندارد.

* * *

قلم: آیه 34

إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ (34)

سخن از عذاب جهنّم به میان آمد، جهنّمی که هیچ گاه آتش آن خاموش نمی شود، تو کافران را در روز قیامت به جهنّم گرفتار می سازی ولی مؤمنان پرهیزکار را در باغ های بهشتی جای می دهی، همان بهشتی که سرشار از نعمت های زیبای توست، همان بهشتی که نهرهای آب از زیر درختان آن جاری است.

* * *

قلم: آیه 41 - 35

أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالُْمجْرِمِینَ (35) مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (36) أَمْ لَکُمْ کِتَابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ (37) إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ (38) أَمْ لَکُمْ أَیْمَانٌ عَلَیْنَا بَالِغَةٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِنَّ لَکُمْ

ص:138

لَمَا تَحْکُمُونَ (39) سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذَلِکَ زَعِیمٌ (40) أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکَائِهِمْ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ (41)

کافران تصوّر می کنند که سرانجام مؤمنان با آنان یکسان است، آنان می پندارند که هیچ کس به جهنّم نخواهد رفت.

این پندار باطلی است !

چگونه ممکن است که تو مؤمنان را همانند مُجرمان و کافران گناهکار قرار دهی؟

به راستی آنان را چه می شود که این گونه قضاوت می کنند؟

آیا کتابی از آسمان نازل شده است و به آنان خبر داده است که سرنوشت مؤمنان با کافران یکسان است؟ آیا در آن کتاب آسمانی، هر چه را که آن ها می خواهند، برایشان نوشته شده است؟

آیا آنان عهد و پیمانی با تو دارند؟

شاید خیال می کنند که با تو عهدی دارند و به خاطر آن عهد، در روز قیامت، تو به سخنشان گوش می دهی و آنان را عذاب نمی کنی !

چرا آنان فکر نمی کنند، کدام یک از آنان، چنین چیزی را ضمانت می کند؟ کدام یک از آنان از این پیمان خبر دارد؟

ولی این خیال باطلی است، آنان هیچ پیمانی با تو ندارند.

آنان بُت های خود را می پرستند و خیال می کنند بُت ها شریک تو هستند و

ص:139

می توانند آنان را شفاعت کنند و از عذاب نجات دهند، امّا این بُت ها، چیزی جز قطعه های سنگ نیستند و هرگز شریک تو نیستند، اگر آنان راست می گویند ثابت کنند که بُت ها شریک تو هستند؟

چرا آنان این قدر نادانند، چگونه می شود که قطعه های سنگ، شریک تو باشند؟ بُت ها نه سخن می گویند و نه کاری می توانند انجام دهند.

آری، همه انسان ها را در روز قیامت زنده می کنی، مؤمنان را در بهشت (که نشانه رحمت توست) جای می دهی و کافران را در آتش جهنّم گرفتار می سازی، در آن روز هیچ یار و یاوری نخواهد بود.

* * *

قلم: آیه 43 - 42

یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ سَاق وَیُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ (42) خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ کَانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ (43)

اکنون از روز قیامت یاد می کنی، روزی که کافران در شدّت بحران به سجده فرا خوانده می شوند، امّا آنان نمی توانند سجده کنند. آنان با چشمانی خیره و ترسان در پیشگاه تو می ایستند و سر تا پای آنان را ذلّت و خواری فرا می گیرد، وقتی آنان در دنیا بودند، مؤمنان آنان را به سجده فرا می خواندند. کافران سالم بودند و می توانستند سجده کنند، امّا در مقابل عظمت تو سجده نکردند.

روز قیامت وقتی فرشتگان به آنان می گویند: «سجده کنید»، آنان دیگر

ص:140

قدرت بر سجده ندارند، چون در دنیا راه کفر را برگزیدند و نماز نخواندند و سجده نکردند.

تو فرمان می دهی تا فرشتگان زنجیرهای آهنین بر گردن آن ها بیاندازند و آنان را با صورت بر روی زمین بکشند و به سوی جهنّم ببرند.(42)

* * *

به آیه 42 دقّت می کنم. در بعضی از ترجمه ها چنین می خوانم: «به یاد آورید روزی را که ساق پا، برهنه می گردد و کافران به سجده فراخوانده می شوند».

در اینجا ماجرای «زراره» را نقل می کنم، زراره، از کشور ترکیه بود، او مسلمان شده بود و مدّت زیادی، سنّی مذهب بود، امّا او به حقّ بودن مذهب شیعه پی برد و شیعه شد.

روزی او نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و این آیه را برای آن حضرت خواند و از معنای آن پرسید. امام فهمید که در ذهن زراره، معنای اشتباهی از این آیه وجود دارد، امّا لحظاتی صبر کرد و سپس از جای خویش بلند شد و ساق پای خویش را به زراره نشان داد و سپس دست روی سر خود گرفت و فرمود: «خدای بزرگ من از همه عیب ها و نقص ها دور است».(43)

زراره به فکر فرو رفت. او فهمید که خدا هرگز، ساقِ پا ندارد، خدا اصلاً جسم نیست و از صفات و ویژگی های مخلوقات خود به دور است. خدا هرگز پا ندارد.

وقتی این ماجرا را خواندم، بسیار تعجّب کردم، گروهی از مسلمانان که این

ص:141

آیه را می خواندند تصوّر می کردند که در روز قیامت خدا نزد کافران می آید و پیراهن خود را از ساق پایش بالا می گیرد و ساقِ پای خدا آشکار می شود !

این چه پندار باطلی بود که این گمراهان داشتند !

این نتیجه دور شدن از اهل بیت(علیهم السلام) بود !

آری، کسی که خاندان پیامبر را رها کند به اینجا می رسد که خدا را این گونه می شناسد.

خدایی که ساق پای خود را نشان کافران می دهد و کافران نمی توانند سجده کنند !

اکنون که چنین سخنی را نوشتم: باید هزاران بار فریاد برآورم:

سبحانَ الله !

خدایا ! من تو را از همه این سخنان ناروا، بالاتر و برتر می دانم !

* * *

«روزی که ساق پا برهنه می گردد».

منظور از این سخن چیست؟

وقتی تحقیق می کنم به این نتیجه می رسم که این یک «ضرب المثل» است.

برای پسر خردسالم کتاب می خواندم. به این جمله رسیدم: «سربازان ایرانی دامن به کمر زدند و دشمن را شکست دادند».

پسرم به من رو کرد و گفت: «سربازان ایرانی مرد بودند یا زن؟». گفتم: «معلوم است که مرد بودند»، پسرم گفت: «مگر مردان هم دامن دارند؟». من

ص:142

برای او توضیح دادم که منظور نویسنده این است: «سربازان ایرانی همّت کردند و با اراده ای قوی و با شجاعت، دشمن را شکست دادند».

قرآن در این آیه می گوید: «روزی که ساق پا برهنه می گردد».

این یک ضرب المثل است. باید معنای آن را فهمید تا آن را ترجمه کرد.

اگر به فرهنگ عرب مراجعه کنیم، این معنا را به خوبی می فهمیم. یکی از شاعران عرب می گوید: «جنگ ما را بر ساق پا نگه داشت»، یعنی جنگ به شدّت بحران رسید، ترس و وحشت همه ما را فرا گرفت.

«برهنه کردن ساق پا» یعنی: «شدّت بحران».

عرب ها در آن زمان لباس بلندی می پوشیدند که تا پایین پا می آمد، وقتی آنان به میدان جنگ می رفتند و جنگ آغاز می شد، این لباس بلند، مانعی برای آنان بود. آنان این لباس را بالا می زدند.

عرب ها در آن زمان، زیر آن پیراهن یک شلوار کوتاه می پوشیدند که از ناف تا زانو را می پوشاند. این شلوار ساق پا را نمی پوشاند. وقتی آنان پیراهن بلند خود را بالا می زدند، ساق پای آنان آشکار می شد.

اگر من در آن زمان بودم و به میدان جنگ می رفتم، وقتی نگاه می کردم که مردان جنگجو ایستاده اند و پیراهن خود را بالا نزده اند، می فهمیدم که هنوز جنگ آغاز نشده است، امّا وقتی که مردان جنگجو، پیراهن خود را بالا می زدند و آن را به کمر گره می زدند و ساق پای آنان آشکار می شد، این نشانه این بود که کار به مرحله بحران رسیده است، ترس و وحشت در دل افراد

ص:143

ترسو می نشست.

اکنون که این مطلب را دانستم، یک بار دیگر آیه 42 را می خوانم. در بعضی از ترجمه ها چنین می خوانم: «به یاد آورید روزی را که ساق پا برهنه می گردد و کافران به سجده فراخوانده می شوند».

امّا ترجمه بهتر این است: «روزی که کافران در شدّت بحران به سجده فرا خوانده می شوند».

این بحران چه بحرانی است !

بحران قیامت !

وقتی که خورشید خاموش می شود، کوه ها متلاشی می شوند، دریاها به جوش می آیند، جهنّم زبانه می کشد، ناله کافران بلند است، تشنگی بیداد می کند و... فرشتگان ایستاده اند تا کافران را به جهنّم ببرند. فرشتگان در آن شرایط سخت و بحرانی، به همه فرمان می دهند که سجده کنند، مؤمنان به سجده می افتند، همان کسانی که در دنیا به اختیار خود، ایمان را برگزیدند و نماز خواندند و سجده کردند.

ولی کافرانی که در دنیا ایمان نیاوردند، نمی توانند سجده کنند، آنان در دنیا سخن حقّ را شنیدند، پیامبران آنان را به راه راست فراخواندند، امّا آنان به اختیار خود، راه باطل را برگزیدند و در مقابل عظمت خدا سجده نکردند، پس در روز قیامت هم نمی توانند سجده کنند.(44)

آری، این منظره ای است که خدا آن را در روز قیامت ایجاد می کند، مؤمنان

ص:144

پیشانی خود را به خاک می سایند و در مقابل عظمت او سجده می کنند، امّا کافران ایستاده اند، آنان هرکار می کنند نمی توانند به سجده بروند. این جلوه ای از حقیقتی است که مؤمنان و کافران در زندگی خود در دنیا به تصویر کشیده اند.

بعد از آن خدا فرمان می دهد تا فرشتگان مؤمنان را به بهشت ببرند و کافران را به سوی آتش جهنّم روانه کنند.

* * *

قلم: آیه 45 - 44

فَذَرْنِی وَمَنْ یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ (44) وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (45)

سخن از بزرگان مکّه بود که در این دنیا حاضر نیستند نماز بخوانند و سجده کنند، تو به آنان مهلت می دهی و در عذاب آنان شتاب نمی کنی، محمّد(صلی الله علیه وآله)برای آنان قرآن می خواند و آنان سخن او را دروغ می پنداشتند، اکنون از محمّد(صلی الله علیه وآله)می خواهی تا آن کافران را به تو واگذارد تا آن ها را به تدریج و از جایی که گمان ندارند، گرفتار سازی، تو به آنان مهلت می دهی و در عذابشان شتاب نمی کنی، به راستی که مجازات تو برای آنان، بسیار شدید است.

* * *

تو کافران را به «استدراج» مبتلا می کنی. «استدراج» یعنی کسی را آرام آرام در

ص:145

دام انداختن !

اگر کسی راه گمراهی را در پیش گیرد، تو مال و ثروت او را زیاد می کنی، در واقع او را به دام انداخته ای، او را به دنیا مشغول می کنی و او آن چنان غرق دنیا می شود که دیگر توبه را فراموش می کند.

کسی که آیات تو را تکذیب کند، از راهی که متوجّه نمی شود، آرام آرام به دامش می اندازی و سرانجام زندگی اش را برمی چینی و به عذاب گرفتارش می کنی. این همان استدراج است.

این قانون توست، تو گناهکارانی را که دیگر امیدی به بازگشت آن ها نیست، مرحله به مرحله، از رحمت خود دور می کنی و آنان تو را فراموش می کنند و پس از آن به یک باره در عذاب گرفتار می آیند.

آری، این طرح و نقشه تو برای آنان است، نقشه ای که قوی و حساب شده است و کافران را به دام می اندازد و به کیفر اعمالشان می رساند.

* * *

قلم: آیه 46

أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَم مُثْقَلُونَ (46)

تو به محمّد(صلی الله علیه وآله) فرمان دادی که آنان را هدایت کند و هرگز از آنان از مالِ دنیا چیزی به عنوان مزد نخواهد، پس چرا آنان سخن محمّد(صلی الله علیه وآله)را نپذیرفتند؟ محمّد(صلی الله علیه وآله) که از آنان پول و مال دنیا را به عنوان پاداش طلب نکرد، اگر محمّد(صلی الله علیه وآله)از آنان چنین پاداشی می خواست، آنان می توانستند بگویند: «ما نمی توانیم به

ص:146

محمّد(صلی الله علیه وآله) پول بدهیم»، اکنون که محمّد(صلی الله علیه وآله) از آنان پول و ثروتی درخواست نکرده است، پس چرا بهانه می آورند؟ چرا حقّ را نمی پذیرند؟

* * *

قلم: آیه 47

أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (47)

بزرگان مکّه درباره محمّد(صلی الله علیه وآله)چنین گفتند: «محمّد شاعری است که ما انتظار مرگش را می کشیم»، آنان خیال می کردند که به زودی محمّد(صلی الله علیه وآله)از دنیا می رود و هیچ اثری از او باقی نمی ماند؟ (45)

به راستی مگر آنان علم غیب داشتند که چنین حکم می کردند؟ (46)

مگر از آینده خبر داشتند؟ از کجا می دانستند که آنان بیشتر از محمّد(صلی الله علیه وآله) عمر می کنند؟

آیا آنان می خواستند نقشه ای شیطانی بکشند و محمّد(صلی الله علیه وآله) را به قتل برسانند؟ آن ها نمی دانند که خودشان به این نقشه ها و توطئه ها گرفتار می شوند، تو پیامبر خود را یاری می کنی، او به مدینه هجرت خواهد کرد، در سال دوم هجری، جنگی روی خواهد داد و هفتاد تن از بزرگان مکّه به دست یاران پیامبر کشته خواهند شد.

* * *

قلم: آیه 50 - 48

فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُنْ کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَی وَهُوَ مَکْظُومٌ (48) لَوْلَا أَنْ تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ

ص:147

لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ (49) فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ (50)

محمّد(صلی الله علیه وآله) بُت پرستان را از آتش جهنّم می ترساند و از آنان می خواست به یکتاپرستی روی آورند، امّا آنان به او سنگ پرتاب می کردند و بر سرش خاکستر می ریختند و او را دروغگو می خواندند، اکنون تو از محمّد(صلی الله علیه وآله)می خواهی بر این سختی ها صبر کند و منتظر فرمان تو باشد تا تو مقدّمات پیروزی او را فراهم سازی، تو از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی مانند یونس(علیه السلام) نباشد که همدم ماهی دریا شد و پشیمان شد و به درگاه تو رو کرد و با نهایت اندوه، تو را خواند، اگر لطف و مهربانی تو شامل حال او نمی شد، از شکم ماهی به صحرایی بی آب و علف بیرون نمی افتاد.

او توبه کرد و تو هم توبه او را پذیرفتی و او را از بندگان شایسته خود قرار دادی.

آری، درست است که محمّد(صلی الله علیه وآله)در مکّه است، امّا تو می دانی که او به مدینه هجرت می کند و مردم زیادی مسلمان می شوند، او هشت سال در مدینه می ماند و سپس با لشکری ده هزار نفری به مکّه می آید و این شهر را از بُت و بُت پرستی پاک می گرداند.

* * *

تو یونس(علیه السلام) را به پیامبری برگزیدی و از او خواستی تا به سوی مردم نینوا

ص:148

(در کشور عراق) برود. او به نینوا رفت و سی و سه سال، مردم را به یکتاپرستی دعوت کرد، در این مدّت فقط دو نفر به او ایمان آوردند، مردم با یونس(علیه السلام)تندی کردند و او را تهدید به قتل نمودند، سرانجام یونس(علیه السلام) آنان را نفرین کرد و از تو خواست تا بر آنان عذاب را نازل کنی.

به یونس(علیه السلام) وحی کردی که طلوع آفتاب روز چهارشنبه، نیمه ماه عذاب نازل می شود، یونس(علیه السلام) زمان نزول عذاب را به دیگران خبر داد، او از دست مردم بسیار عصبانی بود که چرا فریب شیطان را خورده اند و به گمراهی افتاده اند، سپس شتابان به سوی رود فرات رفت.

شهر نینوا کنار رود فرات واقع شده بود، رود فرات رود بزرگی بود و کشتی ها به راحتی در آن رفت و آمد می کردند. کشتی به سوی «خلیج فارس» حرکت کرد. وقتی کشتی به وسط دریا رسید، تو نهنگ بزرگی را بر اهل آن کشتی مسلّط کردی، آن ها فهمیدند که نهنگ، یکی از آنان را می خواهد، آنان قرعه زدند و قرعه به نام یونس(علیه السلام) درآمد، آن ها یونس(علیه السلام) را به آب انداختند. یونس(علیه السلام)درون شکم نهنگ قرار گرفت. (بعضی از نهنگ ها بیش از 30 متر طول دارند).

یونس(علیه السلام) تقریباً یک هفته در شکمِ نهنگ باقی ماند، زنده ماندن یک انسان در شکم نهنگ به قدرت و اراده تو بود، تو به هر کاری که بخواهی توانا هستی.(47)

یونس(علیه السلام) سزاوار این سرزنش و سختی بود، زیرا او نباید قبل از آن که تو به

ص:149

او فرمان می دادی از مردم جدا می شد، کمی عجله کرد، او باید صبر می کرد تا تو فرمان می دادی که از شهر بیرون برود، (البتّه این کار او گناه نبود، ولی بهتر بود که او عجله نمی کرد).

یونس(علیه السلام) به معجزه تو در آنجا زنده ماند. او در تاریکی گرفتار شده بود !

شب بود و دل دریا هم تاریک بود و شکم نهنگ هم تاریک تاریک !

او در این تاریکی ها تو را خواند و گفت: «جز تو خدایی نیست، تو از هر عیب و نقصی به دور هستی، این من هستم که به خود ستم کردم». تو او را از شکم نهنگ، نجات دادی.

یونس(علیه السلام) بسیار ضعیف شده بود، مدّتی در ساحل ماند، وقتی سلامتی خود را بازیافت، به سوی قوم خود رفت، قوم او بیش از صدهزار نفر بودند، مردم با دیدن او بسیار خوشحال شدند و به او ایمان آوردند و تا زمان مرگشان آنان را از نعمت های خود بهره مند ساختی.(48)

* * *

قلم: آیه 52 - 51

وَإِنْ یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لََمجْنُونٌ (51) وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ (52)

بزرگان مکّه از هر راهی برای دشمنی با محمّد(صلی الله علیه وآله) استفاده کردند، آنان یاران او را شکنجه دادند، به سوی او سنگ پرتاب کردند، خاکستر بر سرش

ص:150

ریختند، امّا او راهش را ادامه می داد، به او وعده ثروت دادند، ولی او قبول نکرد. از طرف دیگر، بزرگان مکّه نزد ابوطالب آمدند، ابوطالب عموی محمّد(صلی الله علیه وآله) بود و یکی از بزرگان قریش بود و از محمّد(صلی الله علیه وآله)حمایت می کرد، کافران از ابوطالب خواستند دست از یاری محمّد(صلی الله علیه وآله) بردارد، امّا ابوطالب قبول نکرد، کافران می دانستند تا زمانی که ابوطالب زنده است، آنان نمی توانند محمّد(صلی الله علیه وآله) را به قتل برسانند.

کافران دور هم جمع شدند تا راهی برای بُت پرستی پیدا کنند، آنان شنیده بودند که مردی عرب در زخم چشم زدن، مشهور است. آن مرد، سه روز، گرسنگی می کشید، بعد از سه روز مثلاً به شتر خوبی نگاه می کرد و می گفت: «به به ! چه شتر خوبی !». بعد از مدّتی آن شتر می مرد !

کافران تصمیم گرفتند به آن مرد پول زیادی بدهند و از او بخواهند محمّد(صلی الله علیه وآله)را چشم زخم بزند، آن مرد سه روز گرسنگی را تحمّل کرد. بزرگان مکّه هم مانند او عمل کردند، آن ها هم سه روز به خود گرسنگی دادند و آماده شدند تا محمّد(صلی الله علیه وآله)را چشم بزنند !

سه روز گرسنگی آنان تمام شد، معمولاً محمّد(صلی الله علیه وآله) کنار کعبه می آمد و برای مردم قرآن می خواند، همه با هم نزد محمّد(صلی الله علیه وآله)آمدند، قرآن را شنیدند و به محمّد(صلی الله علیه وآله) نگاه کردند، همه منتظر بودند که با این کار، آسیبی به محمّد(صلی الله علیه وآله)برسد.(49)

اینجا بود که تو این دو آیه را نازل کردی: «ای محمّد ! نزدیک است که این

ص:151

کافران هنگامی که آیات قرآن را می شنوند با چشم زخم تو را از بین ببرند، آنان می گویند که تو دیوانه ای، هرگز چنین نیست، تو پیامبر من هستی و این قرآن هم مایه پند جهانیان است».

* * *

چه وقت کسی را چشم می زنند؟

وقتی که در او زیبایی و کمالی دیده شود.

کافران به دنبال آن مرد عرب رفتند تا آن مرد پس از درک زیبایی قرآن، او را چشم بزند.

معنای این کار آنان چه بود؟

این یعنی اعتراف به زیبایی قرآن !

آری، قرآن در اوج زیبایی بود، کافران وقتی قرآن را می شنیدند، زیبایی آن را درک می کردند و شیفته آن می شدند، آنان آن قدر مجذوب قرآن می شدند و در برابر آن در شگفتی فرو می رفتند که می خواستند محمّد(صلی الله علیه وآله) را چشم بزنند !

کافران زیبایی قرآن را درک می کردند، امّا با این حال، می گفتند: «محمّد دیوانه است».

این چه سخنی بود؟

چقدر کار آنان عجیب بود !

آنان این گونه شیفته قرآن می شدند ولی محمّد(صلی الله علیه وآله) را دیوانه می پنداشتند ! دیوانه، جز سخن پریشان نمی گوید، دیوانگی کجا و زیبایی قرآن کجا؟

ص:152

پریشانیِ سخن دیوانه کجا و سخنان دلنشین و زیبای محمّد(صلی الله علیه وآله)کجا؟

چرا کافران قدری اندیشه نمی کردند؟ این قرآن پیام و پندی از طرف توست، تو قرآن را فرستادی تا همه مردم جهان از خواب غفلت بیدار شوند و راه سعادت را بیابند و به رستگاری برسند.

* * *

آیا چشم زدن حقیقت دارد؟

در بعضی از چشم ها، نیروی ویژه ای وجود دارد که حتّی با تمرین می توان آن را تقویت نمود، حوادث زیادی پیش آمده است که علّت آن می تواند چشم زدن باشد، البتّه مردم در این زمینه، خرافات زیادی ساخته اند.

روزی من تصمیم گرفتم تا نکته هایی که در اسلام در این زمینه رسیده است را بررسی کنم. بعد از مطالعه و بررسی به این چهار نکته رسیدم:

نکته اوّل: در آیه 67 سوره یوسف چنین خواندم: وقتی در کنعان قحطی شد، یعقوب(علیه السلام)تصمیم گرفت تا پسران خود را برای تهیّه آذوقه به مصر بفرستد. یعقوب(علیه السلام) به آنان گفت: «پسرانم ! وقتی به مصر رسیدید، از یک دروازه وارد شهر نشوید، بلکه به چند گروه تقسیم بشوید و هر گروه از دروازه ای وارد شهر شوید».

راز این سخن یعقوب(علیه السلام) چه بود؟

یعقوب(علیه السلام) از چشم زخم می ترسید، فرزندان او زیبا و رشید بودند و اگر همگی از یک دروازه وارد شهر می شدند، ممکن بود که مردم آنان را چشم

ص:153

بزنند.

نکته دوم: روزی پیامبر حسن و حسین(علیهما السلام) را در آغوش گرفت و برای آنان دعایی خواند که قسمتی از آن چنین بود: «شما را از شرّ هر چشم بد به خدا می سپارم».

نکته سوم: علی(علیه السلام) فرمود: «چشم زدن، حقّ است و توسّل به دعا برای دفع آن نیز حقّ است».

نکته چهارم: امام صادق(علیه السلام)فرمود: اگر کسی می ترسد که شخصی را چشم بزند یا می ترسد که شخص دیگری او را چشم بزند، پس چنین بگوید:

ما شاءَ الله، لا قُوّةَ الاّ باللهِ العلیِّ العَظیمِ

معنای این ذکر این است: «هر آنچه خدا بخواهد، همان می شود، هیچ قدرتی جز قدرت خدای بزرگ نیست».(50)

ص:154

سوره حاقَّه

اشاره

ص:155

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 69 قرآن می باشد.

2 - «حاقِّه» به معنای چیزی که حق و حقیقت است می باشد، در آیه اول این سوره، روز قیامت با این عنوان ذکر شده است، یعنی روز قیامت حتماً فرا می رسد و حقّ و حقیقت است. به همین دلیل این سوره را به این نام خوانده اند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: روز قیامت، هلاکت قوم ثمود و قوم عاد، اشاره ای به سرگذشت فرعون، انسان ها در روز قیامت زنده می شوند، مؤمنان به بهشت می روند و کافران به جهنّم. عذاب سخت کافران در جهنّم، قرآن شعر و سخن انسان نیست، بلکه از طرف خدا بر قلب پیامبر نازل شده است.

ص:156

حاقِّه: آیه 12 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الْحَاقَّةُ (1) مَا الْحَاقَّةُ (2) وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّةُ (3) کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ (4) فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ (5) وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیح صَرْصَر عَاتِیَة (6) سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَال وَثَمَانِیَةَ أَیَّام حُسُومًا فَتَرَی الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَی کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْل خَاوِیَة (7) فَهَلْ تَرَی لَهُمْ مِنْ بَاقِیَة (8) وَجَاءَ فِرْعَوْنُ وَمَنْ قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِکَاتُ بِالْخَاطِئَةِ (9) فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَابِیَةً (10) إِنَّا لَمَّا طَغَی الْمَاءُ حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ (11) لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَةً وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ (12)

روز قیامت، حقّ است، روز قیامت چه هنگامی است؟

ص:157

هیچ کس نمی داند که آن روز چگونه فرا می رسد.

قوم ثمود و قوم عاد روز قیامت را دروغ پنداشتند، تو به آنان مهلت دادی و آنان راه کفر را پیمودند، وقتی مهلتشان به پایان رسید، همگی نابود شدند، قوم ثمود با صاعقه ای آسمانی از بین رفتند و قوم عاد با تندبادی سرد و بنیادکن هلاک شدند، آن تندباد هفت شبانه روز بر آنان وزید، بدن های آنان مانند تنه های پوسیده درخت خرما از این طرف به آن طرف می افتاد و دیگر از آن قوم کافر هیچ کس باقی نماند.

فرعون و دیگر اقوام پیش از او، اهل گناه بودند، منظور از اقوام قبل از فرعون، مردم شهر «اَیکه» و «اصحاب رَسّ» می باشند.

قوم لوط(علیه السلام) نیز اهل گناه بودند، تو شهر قوم لوط(علیه السلام) را ویران کردی. تو برای هر قومی، پیامبری فرستادی، امّا آنان به سخن پیامبران گوش فرا ندادند و تو هم آنان را به عذابی سخت، گرفتار کردی.

در زمان نوح(علیه السلام) آب طغیان کرد و طوفانی همه جا را فرا گرفت، تو نوح(علیه السلام) و مؤمنان را بر کشتی سوار کردی و آنان را نجات دادی، این گونه بود که تو ماجرای کشتی نوح(علیه السلام)را مایه پند برای انسان ها قرار دادی و گوشی شنوا این پند را درمی یابد و از آن درس می گیرد.

* * *

در اینجا به سرگذشت اقوام زیر اشاره شده است:

1 - برای قوم «ثَمود»، صالح(علیه السلام)را فرستادی، آنان از صالح(علیه السلام)شتری به عنوان معجزه خواستند، سپس آنان شتر را کشتند و تو همه آنان را با صاعقه ای

ص:158

آسمانی نابود کردی.

2 - هود(علیه السلام) را برای قوم «عاد» فرستادی امّا آنان سخن او را انکار کردند. تو هود(علیه السلام) و یارانش را نجات دادی و آن مردم را گرفتار تندبادها کردی و همه آنان از بین رفتند.

3 - برای «اصحاب رَسّ»، پیامبری فرستادی. «رسّ» به معنای چاه می باشد، آنان درخت پرست بودند، درخت صنوبری را می پرستیدند، آنان به سخن پیامبر خود گوش نکردند و چاه عمیقی کندند و پیامبرشان را در چاه انداختند و سر چاه را بستند تا آن پیامبر شهید شد، پس از آن بود که تو آنان را هلاک کردی.(51)

4 - شعیب(علیه السلام) را برای هدایت مردم شهر «ایکه» فرستادی، این شهر نام دیگری هم داشت، بعضی ها آن شهر را به نام «مدین» می خواندند. آنان مردمی بُت پرست بودند و دچار انحراف اقتصادی شده بودند و در معامله با دیگران تقلّب و کم فروشی می نمودند، آنان به سخنان شعیب(علیه السلام) گوش نکردند و عذاب آسمانی بر آنان فرود آمد و همگی نابود شدند.

5 - لوط(علیه السلام) را برای هدایت مردمی فرستادی که به همجنس بازی رو آورده بودند، لوط(علیه السلام) آنان را از عذاب تو ترساند، ولی آن ها با او دشمنی کردند، سرانجام بارانی از سنگ های آسمانی را بر سر آن مردم ریختی و همه را نابود کردی.

6- موسی(علیه السلام) را برای هدایت فرعون فرستادی، امّا او نیز نافرمانی کرد و با موسی(علیه السلام)دشمنی کرد، تو به فرعون مهلت دادی، امّا سرانجام او و پیروانش را

ص:159

در رود نیل غرق نمودی.

7 - نوح(علیه السلام) را برای هدایت قومش فرستادی، امّا آنان نوح(علیه السلام)را دروغگو شمردند، نوح(علیه السلام) سال های سال آنان را به یکتاپرستی فرا خواند، ولی فایده ای نکرد و سرانجام کافران در طوفان غرق شدند.

همه اینان، پیامبران تو را دروغگو شمردند و به سخنان آنان ایمان نیاوردند و به عذاب تو گرفتار شدند.

* * *

آیه 12 را یک بار دیگر می خوانم: «ماجرای کشتی نوح(علیه السلام) را مایه پند برای انسان ها قرار دادم و گوشی شنوا این پند را درمی یابد و از آن درس می گیرد».

هر مؤمنی که به قرآن ایمان دارد، از این سخنان، پند می گیرد، همه مؤمنان از قرآن درس فرا می گیرند و به آن عمل می کنند، امّا بهترین مؤمنان چه کسی است؟ چه کسی به قرآن و پندها و سخنان آن بیش از همه عمل نمود؟

برای رسیدن به پاسخ این سوال، تحقیق می کنم و به سخن پیامبر می رسم.

پیامبر علی(علیه السلام) را به عنوان «گوش شنوا» یاد می کند، همان «گوش شنوا» که در آیه 12 این سوره از آن سخن به میان آمده است.

آری، علی(علیه السلام) اوّلین کسی بود که مسلمان شد و به قرآن ایمان آورد، هیچ کس مانند او به پندهای قرآن گوش نداد و هیچ کس همانند او به قرآن عمل نکرد.

هر کس می خواهد بداند قرآن چه نتیجه ای بر روی انسان ها دارد، علی(علیه السلام) را نگاه کند، سراسر زندگی علی(علیه السلام)، تجسّم قرآن است.(52)

* * *

ص:160

حاقّه: آیه 16 - 13

فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ (13) وَحُمِلَتِ الاَْرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً (14) فَیَوْمَئِذ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ (15) وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِیَ یَوْمَئِذ وَاهِیَةٌ (16)

وقتی که برای اوّلین بار، اسرافیل در صور (شیپور) می دمد، زمین و کوه ها از جا کنده می شوند و یک باره در هم کوبیده و از هم متلاشی می شوند، آن وقت است که قیامت برپا می شود.

در آن روز، آسمان هم متلاشی می شود و از هم می پاشد.

* * *

اسرافیل دو بار در صور خود می دمد، در صور اوّل، که نزدیک برپایی قیامت است همه می میرند و جهان نابود می شود، کوه ها متلاشی می شوند، خورشید خاموش می شود و... خود اسرافیل هم می میرد، هیچ موجود زنده ای باقی نمی ماند.

مدّتی می گذرد، وقتی که خدا بخواهد قیامت را برپا کند، اسرافیل را زنده می کند و او در صور خود می دمد. این صور دوم است.

اینجاست که قیامت برپا می شود، همه (انسان ها، فرشتگان، جنّ ها) زنده می شوند. انسان ها از قبرهای خود خارج می شوند و برای حسابرسی به پیشگاه تو می آیند.

* * *

حاقّه: آیه 17

وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ

ص:161

فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذ ثَمَانِیَةٌ (17)

«در آن روز، فرشتگان منتظر فرمان خدا می شوند و عرش خدا را هشت فرشته بر دوش می گیرند».

در اینجا سخن از صور دوم است، وقتی که جهان آخرت برپا می شود. در آن روز، عرش خدا را هشت فرشته بر دوش می گیرند.

در این جمله فکر می کنم.

منظور از «عرش» در اینجا «مجموعه جهان آخرت» است. روز قیامت که فرا می رسد، دنیا نابود می شود و جهان دیگری آفریده می شود، جهانی که برتر و کامل تر از این دنیا می باشد.

خدا جسم نیست تا بخواهد بر روی تختِ پادشاهی خودش بنشیند. او بالاتر از این است که بخواهد در مکانی و جایی قرار بگیرد.

منظور از «عرش» در این آیه همه جهان آخرت می باشد.

وقتی پادشاه بر روی تخت خود می نشیند، در واقع او قدرت و احاطه خود را به کشور خود نشان می دهد. تخت پادشاه، نشانه قدرت او بر کشورش است.

خدا از جهان آخرت خبر دارد، هیچ چیز بر او پوشیده نیست.

* * *

معنای واژه «عرش» را فهمیدم، اکنون وقت آن است که بدانم فرشتگان

ص:162

چگونه عرش را حمل می کنند.

روزی خبری را در یکی از سایت های خبری خواندم، عنوان خبر، این بود: «بار سنگین مالیات بر دوش مردم فرانسه».

این خبر حکایت می کرد که دولت فرانسه می خواهد برای جبران کسری بودجه خود، مالیات ها را افزایش دهد و مردم هم با این کار مخالف هستند و دست به اعتراض زده اند.

وقتی به عکس های تظاهرات نگاه کردم، هیچ کس را ندیدم که بار مالیات را بر دوش گرفته باشد !

کسی مالیات را که بر دوش نمی گیرد، مالیات را از حقوق مردم کم می کنند.

این سخن کنایه است. وقتی می گوییم: «مردم بار مالیات را بر دوش گرفته اند». یعنی دولت از آنان خواسته است که مالیات بدهند.

این معنا در زبان فارسی بسیار روشن است و نیاز به توضیح ندارد.

اکنون وقت آن است که آیه را معنا کنم: قرآن به زبان عربی است، در این آیه چنین گفته شده است: «فرشتگان، عرش خدا را حمل می کنند».

این معنی کنایه ای است !

لازم نیست خدا تختی داشته باشد و فرشتگان این تخت را بر دوش بگیرند. معنای آیه این است: «در آن روز، خدا فرشتگان را موظّف خواهد کرد تا جهان آخرت را اداره کنند، آنان کارِ اداره آن جهان را بر دوش خواهند گرفت».

ص:163

فرشتگان، مأموران خدا هستند، خدا در روز قیامت به آنان مأموریّت های مختلفی می دهد، بعضی از فرشتگان، مؤمنان را به بهشت می برند و در بهشت همراه آنان می باشند، بعضی دیگر مأمور عذاب کافران هستند، آری، فرشتگان جهان آخرت را با دقّت و نظم اداره می کنند و هرگز نافرمانی خدا را نمی کنند.(53)

* * *

حاقّه: آیه 37 - 18

یَوْمَئِذ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَی مِنْکُمْ خَافِیَةٌ (18) فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا کِتَابِیَهْ (19) إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلَاق حِسَابِیَهْ (20) فَهُوَ فِی عِیشَة رَاضِیَة (21) فِی جَنَّة عَالِیَة (22) قُطُوفُهَا دَانِیَةٌ (23) کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الاَْیَّامِ الْخَالِیَةِ (24) وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ (25) وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیَهْ (26) یَا لَیْتَهَا کَانَتِ الْقَاضِیَةَ (27) مَا أَغْنَی عَنِّی مَالِیَهْ (28) هَلَکَ عَنِّی سُلْطَانِیَهْ (29) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30) ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ (31) ثُمَّ فِی سِلْسِلَة ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ (32) إِنّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ (33) وَلَا یَحُضُّ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ (34) فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ (35) وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِین (36) لَا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ (37)

در آن روز، همه بندگان برای حسابرسی به پیشگاه تو می آیند و هیچ چیز از

ص:164

اعمال آنان مخفی نخواهد ماند، مردم دو دسته می شوند:

* گروه خوش بختان

آنان کسانی هستند که پرونده اعمالشان به دست راستشان داده می شود. هر کدام از آنان با سربلندی و افتخار به دیگران می گوید: «بیایید پرونده اعمال مرا بخوانید. وقتی در دنیا بودم، ایمان آوردم و عمل نیک انجام دادم، زیرا یقین داشتم قیامتی در کار است و به حساب اعمالم رسیدگی خواهد شد».

فرشتگان آنان را به سوی بهشت می برند، آنان در باغ های بهشت زندگی کاملاً دلپذیری خواهند داشت، باغ هایی که بسیار زیبا و بلندمرتبه است و میوه های آن در دسترس است. فرشتگان به آنان می گویند: «بخورید و بیاشامید، گوارایتان باشد. این نعمت ها به پاس اعمال نیک و شایسته ای است که در گذشته از پیش فرستاده اید».

* گروه بدبختان

آنان کسانی هستند که پرونده اعمالشان به دست چپشان داده می شود. هر کدام از آنان با شرمندگی چنین می گویند: «ای کاش این پرونده را هرگز به من نمی دادند، ای کاش من از حساب اعمالم بی اطّلاع می ماندم. ای کاش با مرگ همه چیز تمام می شد و حسابی در کار نبود. امروز مال و ثروتم سبب نجات من نشد، همه قدرت و پُست و مقام من هم نابود شده است».

تو به فرشتگان چنین فرمان می دهی: «او را بگیرید و در غُل و زنجیر کنید و به آتش جهنّم بیفکنید، سپس او را به زنجیری که طولش هفتاد ذراع است،

ص:165

ببندید».

هر ذراع، تقریباً نیم متر است، در روز قیامت کافران را با زنجیری می بندند که 35 متر طول دارد.

به راستی چرا کافران به چنین سرنوشتی مبتلا می شوند؟

آنان در دنیا به یکتایی تو ایمان نیاوردند و برای تو شریک قرار دادند، در مقابل عظمت تو تواضع نکردند و هرگز فقیری را بر سفره غذای خود به رغبت فرا نخواندند، برای همین است که در آن روز، هیچ دوستی، آنان را یاری نمی کند و هیچ یار مهربانی ندارند و برای همیشه در جهنّم گرفتار خواهند بود و غذای آنان چیزی جز چرک و خونابه جهنّمیان نخواهد بود، این غذایی است که فقط گناهکاران از آن می خورند.

* * *

آری، تو وعده دادی که هرگز سرنوشت کافران با مؤمنان یکسان نخواهد بود، تو به وعده ات عمل می کنی و کافران در آتش جهنّم افکنده می شوند و مؤمنان در امن و امان خواهند بود.

* * *

حاقّه: آیه 42 - 38

فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ (38) وَمَا لَا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول کَرِیم (40) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِر قَلِیلًا مَا تُؤْمِنُونَ (41) وَلَا بِقَوْلِ کَاهِن قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ (42)

ص:166

محمّد(صلی الله علیه وآله) برای مردم مکّه قرآن می خواند امّا کافران او را دروغگو و شاعر می پنداشتند، وقتی محمّد(صلی الله علیه وآله) از حوادث روز قیامت خبر می داد، آنان با خود می گفتند که محمّد(صلی الله علیه وآله)«کاهن» است.

کاهن کسی است که با شیاطین در ارتباط است و از آنان درباره حوادث آینده، سخنانی می شنود. کافران خیال می کردند که محمّد(صلی الله علیه وآله)هم با شیاطین در ارتباط است.

اکنون به جهان (همه آنچه دیده می شود و همه آنچه دیده نمی شود)، سوگند یاد می کنی که این قرآن، گفتار پیامبری بزرگوار است، محمّد(صلی الله علیه وآله)دروغگو نیست، تو او را به پیامبری برگزیدی و قرآن را به او نازل کردی.

درست است که قرآن، سخنی زیباست، ولی قرآن، سخن یک شاعر نیست، ولی عدّه کمی ایمان می آورند، قرآن، سخن یک پیشگو نیست، ولی گروه اندکی از این قرآن پند می گیرند.

* * *

مناسب است در اینجا دو نکته بنویسم:

* نکته اوّل

چرا محمّد(صلی الله علیه وآله) شاعر نیست؟

شاعران غرق در پندار شاعرانه خود هستند، آنان در بند منطق و استدلال نیستند، شعر شاعران از هیجان های عاطفی آنان تراوش می کند، این هیجان ها هر زمانی، شاعر را به سویی می برند.

ص:167

وقتی از کسی راضی و خشنود هستند، با شعر خود او را مدح می کنند و از او فرشته ای زیبا می سازند، امّا ساعتی دیگر، اگر از همان شخص خشمگین شوند، با شعر خود، او را بدترین انسان ها خطاب می کنند. شعر شاعران، منطق ندارد و از احساس آن ها پیروی می کند.

محمّد(صلی الله علیه وآله) هرگز شاعر نیست و قرآن او هم شعر نیست !

قرآن، سخنی حساب شده است و منطق دارد و بزرگ ترین درس های زندگی را به انسان می دهد. شاعران از خال یار خود سخن می گویند، محمّد(صلی الله علیه وآله)از یکتاپرستی و عدالت سخن می گوید و از مردم می خواهد از زشتی ها دوری کنند. اندیشه های محمّد(صلی الله علیه وآله)، ساختار و نظم دارد.

* نکته دوم

چرا محمّد(صلی الله علیه وآله) کاهن نیست؟

کاهن کسی است که با شیاطین در ارتباط است و بعضی از حوادث آینده را بازگو می کند، کاهن هرگز شیاطین را لعنت نمی کند، زیرا می داند اگر چنین کاری کند، شیاطین دیگر نزد او نمی آیند.

در قرآن بارها شیطان، لعن و نفرین شده است. محمّد(صلی الله علیه وآله)این قرآن را بازگو می کند، چگونه ممکن است که محمّد(صلی الله علیه وآله)کاهن باشد در حالی که او شیاطین را لعنت می کند؟

* * *

ص:168

حاقّه: آیه 47 - 43

تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ (43) وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الاَْقَاوِیلِ (44) لاََخَذْنَا مِنْهُ بِالَْیمِینِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ (46) فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَد عَنْهُ حَاجِزِینَ (47)

محمّد(صلی الله علیه وآله) برای کافران قرآن را می خواند، گروهی از آنان چنین می گفتند: «آیا واقعاً خدا این سخنان را به محمّد(صلی الله علیه وآله) نازل کرده است؟ شاید او این سخنان را از پیش خودش، بافته باشد !».

در اینجا جواب آنان را می دهی و قرآن را برای همه معرّفی می کنی: قرآن، کتابی است که تو آن را نازل کرده ای، تو خدای جهانیان هستی و این قرآن، سخن توست.

محمّد(صلی الله علیه وآله) آنچه را که تو بر او نازل کرده ای، برای مردم بیان می کند، اگر او سخنی از خودش بافته بود و آن را به تو نسبت می داد، تو او را با دست قدرتت می گرفتی و رگِ قلبش را قطع می کردی و هیچ کس نمی توانست او را از خشم تو نجات دهد.

* * *

اگر محمّد(صلی الله علیه وآله) سخنی را که جزء قرآن نیست به قرآن اضافه می کرد، خدا او را فوراً نابود می کرد. اکنون سؤالی به ذهن می رسد: در هر زمان، عدّه ای دروغگو ادّعای پیامبری می کنند، پس چرا آنان فوراً نابود نمی شوند؟

وقتی دقّت می کنم می فهمم که قانون خدا این است: وقتی پیامبری با

ص:169

معجزات آشکار به پیامبری می رسد، اگر دروغ بگوید، خدا او را فوراً نابود می کند، امّا کسی که هیچ معجزه ای ندارد و ادّعای پیامبری می کند، لازم نیست خدا فوراً او را نابود کند، زیرا مردم عقل دارند و می توانند بفهمند که او دروغ می گوید.

قانون خدا این است: پیامبری که معجزه دارد، مردم به او اطمینان می کنند، اگر او سخنی دروغ به خدا نسبت دهد، مردم نمی توانند این دروغ را بفهمند، اگر چنین پیامبری، دروغی به خدا نسبت دهد، فوراً نابود می شود تا حقّ برای مردم آشکار شود.

البتّه همه پیامبران معصوم هستند و از هرگونه خطا و گناهی به دور هستند، خدا در قرآن از این قانون خود سخن می گوید تا انسان ها به محمّد(صلی الله علیه وآله)اطمینان کنند و بدانند که او هرگز چیزی از پیش خود به قرآن اضافه نکرده است.

* * *

حاقّه: آیه 52 - 48

وَإِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ (48) وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ (49) وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَی الْکَافِرِینَ (50) وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ (51) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (52)

این قرآن، مایه پندِ پرهیزکاران است، آنان به قرآن عمل می کنند و از گناهان دوری می کنند و عمل نیک انجام می دهند و به رستگاری می رسند، گروهی هم قرآن را می شنوند و پیام آن را درک می کنند، امّا آن را تکذیب می کنند.

ص:170

مهم این است که راه حقّ برای آنان آشکار می شود و خودشان راه کفر را برمی گزینند، تو همه کافران را می شناسی به آنان مهلت می دهی و در عذابشان شتاب نمی کنی. روز قیامت که فرا رسد، قرآن، مایه حسرت آنان خواهد شد.

کافران در آن روز می فهمند که چه نعمت بزرگی را از دست داده اند، قرآن راه سعادت را به آنان نشان داد ولی آنان قرآن را دروغ پنداشتند و از سعادت محروم شدند، آن روز است که حسرت، تمام وجود آنان را فرا می گیرد.

به درستی که این قرآن، حقّ و حقیقت است و در آن هیچ شکّی نیست.

آری، روز قیامت، کافران به جهنّم گرفتار می شوند، این وعده توست، تو به وعده ات وفا می کنی.

اکنون از همه می خواهی تو را «تسبیح» گویند که تو خدای بزرگ و بی همتا هستی و از همه عیب ها و نقص ها به دور می باشی.

سبحانَ الله !

تو هرگز به بندگان خود ظلم نمی کنی. تو به چیزی نیاز نداری، اگر بندگانت را به عبادت خود فرا می خوانی، نیازی به عبادت آنان نداری، تو می خواهی بندگانت به رشد و کمال و سعادت برسند.(54)

ص:171

ص:172

سوره معارج

اشاره

ص:173

آشنایی با سوره

1 - این سوره، سوره شماره 70 قرآن می باشد و بیشتر آیات آن، «مکیّ» است، سه آیه اوّل آن، مدنیّ است.

2 - در زبان عربی به آسمان ها، «معارج» می گویند، در آیه 3 این نکته بیان می شود: «فرشتگانِ خدا، بر آسمان ها بالا می روند». به همین دلیل این سوره را به این نام خوانده اند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: داستان کسی که تقاضای عذابی آسمانی نمود، روز قیامت پنجاه هزار سال طول می کشد، کافران هیچ پناهی در آن روز ندارند، عذاب کافران، پاداش مؤمنان، ویژگی های مؤمنان، زنده شدن انسان ها در روز قیامت.

ص:174

معارج: آیه 4 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَاب وَاقِع (1) لِلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ (2) مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ (3) تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْم کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَة (4)

محمّد(صلی الله علیه وآله) در مکّه است، او بُت پرستان را از عذاب روز قیامت می ترساند و برای آنان از آتش جهنّم سخن می گوید. یکی از بُت پرستان نزد محمّد(صلی الله علیه وآله)می آید و می گوید: «ای محمّد ! این عذابی که تو از آن سخن می گویی، کی فرا می رسد؟ اگر راست می گویی این عذاب را بر سر ما فرود آور !».

اینجاست که تو با محمّد(صلی الله علیه وآله)چنین سخن می گویی: «ای محمّد ! تقاضاکننده ای از تو تقاضای عذاب برای خود کرد، عذابی که بر کافران نازل

ص:175

می شود، هیچ کس نمی تواند آن را برطرف گرداند ، زیرا نازل شدن عذاب از سوی من است، من آن خدایی هستم که فرشتگانم، بر آسمان ها بالا می روند. در روز قیامت، فرشتگان و روح به سوی عرشِ من بالا می روند، روز قیامت پنجاه هزار سال طول می کشد».

* * *

در آیه 4 از «روح» سخن به میان آمده است. این روح چیست؟

یکی از نام های جبرئیل، «روح القُدُس» است، آیا منظور از روح، همان جبرئیل است؟

این سؤالی است که مدّتی ذهن مرا مشغول کرده بود. سخنی از امام صادق(علیه السلام)را خواندم. آن حضرت فرموده است: «روح، فرشته ای است که بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل است».(55)

پس معلوم می شود که منظور از روح در اینجا، جبرئیل نیست. او فرشته ای است که مقام و جایگاهش بسیار بالاتر از جبرئیل است.

نکته دیگر این که در آیه 4 از بالا رفتن فرشتگان به سوی خدا سخن به میان آمده است، خدا که هیچ جا و مکانی ندارد، منظور از این سخن این است: «فرشتگان در روز قیامت به سوی عرشِ خدا، بالا می روند». منظور از عرشِ خدا در اینجا، بالاترین عالَم جهان می باشد، عالَمی که از مَلَکوت هم برتر است، جایی که عقل بشر نمی تواند آن را درک کند.

* * *

آیه اوّل را یک بار دیگر می خوانم: «ای محمّد ! تقاضاکننده ای از تو تقاضای

ص:176

عذاب برای خود کرد».

این آیه ماجرای دیگری هم دارد که باید آن را شرح دهم: این آیه ابتدا در مکّه نازل شد، زمانی که هنوز پیامبر به مدینه هجرت نکرده بود، اما سال ها گذشت، پیامبر به مدینه هجرت کرد، سال دهم هجری فرا رسید، یک بار دیگر جبرئیل این آیه را برای پیامبر خواند...

ماجرای سرزمین «غدیر خمّ»، سال دهم هجری...

من باید به سفری تاریخی بروم تا از این ماجرا باخبر شوم... من باید جواب سؤال خویش را بیابم...

چرا جبرئیل یک بار دیگر این آیه را برای پیامبر می خواند؟

بعضی از آیات قرآن، یک بار قبل از هجرت پیامبر به مدینه و یک بار بعد از هجرت نازل شده اند. (برای مثال: سوره حمد دو بار نازل شده است، آیه 12 سوره هود هم این گونه است).

سفر تاریخی من آغاز می شود...

پیامبر از مدینه به مکّه آمده است و اعمال حجّ را انجام داده است. پس از پایان مراسم حج، پیامبر به سوی مدینه می رود، بیش از صدهزار نفر از مسلمانان همراه او هستند.

روز هجدهم ذی الحجّه فرا می رسد، آن ها به سرزمین «غدیر خُمّ» می رسند، پیامبر به همه دستور می دهد تا در آنجا منزل کنند، نزدیک ظهر است، همه برای نماز آماده می شوند. صف های نماز مرتّب می شود، همه نماز ظهر را با پیامبر می خوانند.

ص:177

بعد از نماز پیامبر با مردم سخن می گوید و سپس علی(علیه السلام)را صدا می زند، علی(علیه السلام) نزد پیامبر می رود و طرف راست پیامبر می ایستد.(56)

پیامبر دست علی(علیه السلام) را در دست می گیرد و با صدای بلند می گوید: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ; هر کس من مولای او هستم این علی، مولای اوست».

سپس پیامبر چنین دعا می کند: «خدایا ! هر کس علی را دوست دارد تو او را دوست بدار و یاری کن و هر کس با علی دشمنی کند با او دشمن باش و او را ذلیل کن».(57)

پیامبر این سخن خود را سه بار تکرار می کند.(58)

بعد از آن پیامبر از مسلمانان می خواهد تا با علی(علیه السلام) بیعت کنند. مراسم بیعت سه روز طول می کشد.

* * *

روز بیست و یکم ماه ذی الحجّه فرا می رسد. مردی سراسیمه به سوی پیامبر می آید . اسم او حارث فَهری است ، او نزد پیامبر می ایستد و چنین می گوید : «ای محمّد ! به ما گفتی که به یگانگی خدا و پیامبری تو ایمان بیاوریم ، پذیرفتیم ، سپس گفتی که نماز بخوانیم و حجّ به جا آوریم ، باز هم پذیرفتیم ، امّا اکنون پسر عموی خود را بر ما امیر کردی ، بگو بدانم آیا تو این کار را از جانب خود انجام دادی یا این که خدا این دستور را داده است ؟» .

پیامبر نگاهی به او می کند و می گوید : «آنچه من گفتم دستور خدا بوده و من از خود سخنی نمی گویم» .

حارث تا این سخن را می شنود سر خود را به سوی آسمان می گیرد و

ص:178

می گوید : «خدایا ! اگر محمّد راست می گوید و ولایت علی از آسمان آمده است ، پس عذابی بفرست و مرا نابود کن !».

حارث سه بار این جمله را می گوید و از پیامبر روی برمی گرداند .(59)

پیامبر نگاهی به او می کند و می خواهد تا از آنچه بر زبان جاری کرده است توبه کند .

حارث می گوید : «من از سخنی که گفته ام پشیمان نیستم و توبه نمی کنم» .

او در دلش می خندد و می گوید : «پس چرا عذاب نازل نشد ؟ شما که خود را بر حقّ می دانستید ، پس کو آن عذابی که من طلب کردم !» .

او تصوّر می کند که پیروز این میدان است ، زیرا عذابی نازل نشد .

* * *

اگر عذاب نازل نشود مردم فکر می کنند که همه سخنان پیامبر دروغ است .

امّا عذابی نازل نمی شود. چرا؟

پیامبر نگاهی به او می کند و می گوید : «اکنون که توبه نمی کنی از پیش ما برو» .(60)

حارث می گوید : «باشد من از پیش شما می روم» .

او با خوشحالی سوار بر شتر خود می شود و از پیش آنها می رود ، سالم و سرحال !

عذابی نازل نمی شود، عدّه ای در شک و تردید هستند. بعد از مدّتی، حقیقت را می فهمند: خدا در قرآن می گوید : «ای پیامبر ! تا زمانی که تو در میان این مردم هستی من عذاب نازل نمی کنم» .(61)

ص:179

محمّد(صلی الله علیه وآله)، پیامبر مهربانی است ، اینجا سرزمین غدیر است ، سرزمینی مقدّس !

چگونه خدا در این سرزمین مقدّس و در حضور پیامبر عذاب نازل کند ؟ !

وقتی حارث از این سرزمین دور شود، عذاب او فرا خواهد رسید.

* * *

حارث سوار بر شتر خود در دل بیابان به سوی خانه اش می رود . او خیال می کند که پیروز میدان است.

ناگهان صدای پرنده ای کوچک به گوش می رسد .

این پرنده ابابیل است !

وقتی اَبرهه برای خراب کردن کعبه آمده بود خدا این پرندگان کوچک را فرستاد ، بر منقار هر کدام از آن ها سنگی بود که بر سر سپاه اَبرهه زدند و همه آن ها را نابود کردند .

این پرنده کوچک هم بر منقار خود سنگی دارد ، او می آید و درست بالای سر حارث پرواز می کند .

او منقار خود را باز می کند و سنگ را بر سر او می اندازد . وقتی سنگ بر سر حارث می خورد سر او را می سوزاند و در آن فرو می رود و او روی زمین می افتد و می میرد .(62)

ای حارث ! تو عذاب خدا را برای خود طلب کردی ، این هم عذاب خدا !!

* * *

جبرئیل بر پیامبر نازل می شود و این آیات را برای او می خواند:

ص:180

«تقاضاکننده ای از تو تقاضای عذاب برای خود کرد، عذابی که بر کافران نازل می شود و هیچ کس نمی تواند آن را برطرف گرداند ...».(63)

از این به بعد، هر وقت این آیه ها را می خوانم، این حادثه را به یاد می آورم.

خبر نازل شدن عذاب بر حارث به گوش همه مردم می رسد ، آن ها به سخنان پیامبر یقین بیشتری پیدا می کنند .

پیامبر نگاه به مردم می کند ، می بیند که هلاک شدنِ حارث ، زمینه خوبی در مردم ایجاد کرده است .

خیلی به جا است که پیامبر برای مردم سخنرانی کند .

الآن باید از فرصت پیش آمده استفاده کرد ، پیامبر دستور می دهد تا همه مردم پای منبر جمع شوند .

او بالای منبر رو به مردم می گوید : «ای مردم ! خوشا به حال کسی که ولایت علی را قبول کند و وای بر کسی که با علی دشمنی کند ، علی و شیعیان او در روز قیامت به سوی بهشت خواهند رفت و در آن روز ، هیچ ترس و واهمه ای نخواهند داشت . خداوند از آن ها راضی خواهد بود و آن ها غرق رحمت و مهربانی خدایند. شیعیان علی به سعادت ابدی خواهند رسید و در بهشت منزل خواهند کرد و فرشتگان بر آنان سلام خواهند نمود ».(64)

مراسم غدیر با این سخنان پیامبر به پایان می آید ، آخرین سخنان پیامبر در غدیر، وعده بهشت برای شیعیان علی(علیه السلام)است .

هر کس که به ولایت علی(علیه السلام)وفادار بماند و او را دوست بدارد، بهشت منزلگاه او خواهد بود .

ص:181

بعد از آن پیامبر به سوی مدینه حرکت می کند.(65)

* * *

معارج: آیه 5

فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا (5)

از این آیه تا آخر سوره در مکّه نازل شده است، محمّد(صلی الله علیه وآله)بُت پرستان را از آتش جهنّم می ترساند و از آنان می خواست به یکتاپرستی روی آورند، امّا آنان به او سنگ پرتاب می کردند و بر سرش خاکستر می ریختند و او را دروغگو می خواندند، اکنون تو از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی بر این سختی ها، صبر نیکو نماید. صبری نیکو چیست؟

هر کس بر سختی ها صبر کند و چهار شرط را هم مراعات کند، صبری نیکو داشته است.

کدام چهار شرط؟

1 - هرگز زبان به شِکوه و اعتراض نگشاید.

2 - از لطف تو ناامید نشود.

3 - به وعده های تو باور داشته باشد.

4 - یقین داشته باشد که تو خیر و صلاح او را می خواهی.

* * *

معارج: آیه 18 - 6

إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا (6) وَنَرَاهُ قَرِیبًا (7) یَوْمَ تَکُونُ السَّمَاءُ کَالْمُهْلِ (8) وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ (9) وَلَا یَسْأَلُ

ص:182

حَمِیمٌ حَمِیًما (10) یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الُْمجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذَابِ یَوْمِئِذ بِبَنِیهِ (11) وَصَاحِبَتِهِ وَأَخِیهِ (12) وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ (13) وَمَنْ فِی الاَْرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ یُنْجِیهِ (14) کَلَّا إِنَّهَا لَظَی (15) نَزَّاعَةً لِلشَّوَی (16) تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّی (17) وَجَمَعَ فَأَوْعَی (18)

دشمنان محمّد(صلی الله علیه وآله) روز قیامت را دور می دیدند، ولی تو آن را نزدیک می بینی !

روز قیامت چه روزی است؟

در آن روز، آسمان مانند فلز گداخته می شود، کوه ها همانند پشم از هم جدا شده، خواهند شد، هیچ دوستی سراغ دوست خود را نمی گیرد. در روز قیامت هر کس، دوست خود را می بیند، ولی همه آن چنان گرفتار کار خود می باشند که هیچ کس به فکر نجات دوستش نمی افتد.

وقتی فرشتگان مُجرمان را به سوی جهنّم می برند آنان حاضرند که فرزندان، همسر و برادرشان را فدا کنند تا خود از آتش نجات پیدا کنند، آنان حاضرند که خاندانشان که در دنیا از آن ها حمایت می کردند را فدا کنند تا خود نجات پیدا کنند و نیز حاضرند تمام مردم روی زمین را فدا کنند تا از آتش سوزان جهنّم رهایی یابند، امّا در آن روز، هیچ راه نجاتی نیست، زیرا شعله های آتش جهنّم، زبانه می کشد و گوشت و پوست را می سوزاند.

آتش جهنّم هر کس را که از حقّ روی گرداند و با حقّ دشمنی کرد، به سوی

ص:183

خود می خواند، آتش جهنّم هر کس که مال دنیا را جمع و ذخیره کرد و حقِ نیازمندان را نداد، به سوی خود فرا می خواند.

* * *

معارج: آیه 35 - 19

إِنَّ الاِْنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (19) إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا (20) وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا (21) إِلَّا الْمُصَلِّینَ (22) الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ (23) وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24) لِلسَّائِلِ وَالَْمحْرُومِ (25) وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (26) وَالَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُون (28) وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (29) إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (30) فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ (31) وَالَّذِینَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (32) وَالَّذِینَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ (33) وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ (34) أُولَئِکَ فِی جَنَّات مُکْرَمُونَ (35)

انسان موجودی حریص و کم طاقت است، وقتی رنج و بلایی به او می رسد، بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او می رسد، بخل میورزد و به دیگران کمک نمی کند، این ویژگی بیشتر انسان ها می باشد، امّا مؤمنان چنین نیستند. مؤمنان در برابر بلاها و سختی ها صبر می کنند و اگر تو به آنان نعمتی دادی به نیازمندان کمک می کنند.

ص:184

آری، تو غرایز مختلفی در وجود انسان قرار دادی، این غرایز به خودی خود، بد نیستند، بلکه اسباب کمال انسان می باشند، اگر این غرایز در مسیر انحرافی قرار گیرند، سبب بدبختی انسان می شوند.

حرص، یک غریزه است، باعث می شود انسان به راحتی، دست از تلاش و کوشش نکشد، این یک عطش سوزان است، اگر این عطش در راه کسب علم و معرفت به کار افتد، مایه کمال او می شود، خوشا به حال انسانی که تشنه علم و بی قرار معرفت باشد، امّا اگر این حرص در راه جمع کردن دنیا به کار افتد، مایه بدبختی انسان می شود.

* * *

سخن از مؤمنانی بود که غرایز را در راه درست به کار می گیرند و به سعادت می رسند. من دوست دارم بدانم ویژگی این مؤمنان چیست؟

در اینجا برای مؤمنان هشت ویژگی ذکر می کنی:

* ویژگی اوّل: نماز مستحبّی

آنان همواره نمازهای مستحبّی می خوانند و تو را یاد می کنند. شب ها از خواب بیدار می شوند و در تاریکی شب با تو نجوا می کنند و نمازِ شب می خوانند.(66)

* ویژگی دوم: دادن صدقه

آنان از مال و ثروت خود، صدقه می دهند و سهم مشخّصی را برای فقیران و محرومان قرار می دهند، البتّه این صدقه، غیر از زکات است. زکات، واجب است، امّا صدقه مستحبّ است.

ص:185

* ویژگی سوم: ایمان به قیامت

آنان به روز قیامت ایمان دارند و می دانند که در آن روز برای حسابرسی زنده خواهند شد.

* ویژگی چهارم: بیم و امید

آنان از عذاب آن روز، بیمناک هستند و هیچ گاه خود را از عذاب آن روز، در امان نمی بینند، آنان همواره در میان بیم و امید هستند، به رحمت و مهربانی تو امید دارند و از جهنّم می ترسند، می دانند که اگر تو لحظه ای آنان را به حال خود رها کنی، فریب شیطان را می خورند و از راه سعادت به دور می افتند.

* ویژگی پنجم: پاکدامنی

مؤمنان از هر گونه آلودگی جنسی دوری می کنند و هرگز دامن خود را به گناه آلوده نمی کنند. آمیزش جنسی مردان فقط با همسر یا کنیز جایز است، زنان هم فقط با شوهر خود می توانند رابطه جنسی داشته باشند. اگر کسی با مراعات قانون تو، آمیزش جنسی داشته باشد، هیچ ملامت و سرزنشی بر او نیست. کسی که از قانون تو پا فراتر گذارد، طغیان و سرکشی کرده است.

* ویژگی ششم: امانت داری

مؤمنان هرگز در امانت خیانت نمی کنند، اگر کسی نزد آنان چیزی را به امانت گذاشت از آن به خوبی محافظت می کنند و هنگامی که صاحب امانت آن را درخواست کرد به او تحویل می دهند.

* ویژگی هفتم: گواهی دادن به حق

آنان در گواهی دادن برای حفظ حقوق مردم، ثابت و استوارند و هرگز به

ص:186

دروغ به چیزی گواهی نمی دهند.

* ویژگی هشتم: مواظبت بر نماز واجب

مؤمنان نماز خود را در اوّل وقت می خوانند، آداب و شرایط نماز را مراعات می کنند. آنان می دانند که نماز، معراج دل انسان است، با خواندن نمازهای پنج گانه (صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا) دل خود را از آلودگی های دنیا پاک می کنند و با تو به مناجات می پردازند.

این هشت ویژگی مؤمنانی بود که تو وعده دادی آنان سعادتمند می شوند، جالب است ویژگی اوّل و ویژگی آخر آن ها درباره نماز است: «نمازهای مستحبّی، نمازهای واجب». این اهمیّت ویژه نماز را می رساند، نماز انسان را از بدی ها و زشتی ها بازمی دارد، نماز ستون دین است، نماز معراج مؤمن است.

این هشت ویژگی مؤمنان بود، روز قیامت که فرا رسد تو به این مؤمنان پاداشی بس بزرگ می دهی و آنان را در باغ های بهشتی جای می دهی و فرشتگان از آنان پذیرایی می کنند و آنان را گرامی می دارند.

* * *

ویژگی پنجم مؤمنان، پاکدامنی بود، در دین اسلام بر عفّت و پاکدامنی تأکید زیاد شده است و بی بندوباری جنسی و زنا به عنوان گناهان بزرگ معرّفی شده است.

در اینجا لازم است چند نکته بنویسم:

1 - زنا و داشتن رابطه نامشروع با زنان، سبب گسسته شدن پیوندهای

ص:187

خانوادگی می شود و جامعه را به تباهی می کشاند. در جامعه ای که زنا رواج دارد، میل و رغبت به ازدواج کمتر می شود، آمار طلاق زیاد می شود و روز به روز بر تعداد فرزندان نامشروع اضافه می شود.

سلامت جامعه به سلامتی خانواده بستگی دارد، اگر نهاد خانواده آسیب ببیند، جامعه روی سعادت را نخواهد دید. زنا، نهاد خانواده را نابود می کند.

2 - اگر کسی با مراعات قانون دین، آمیزش جنسی داشته باشد، هیچ ملامت و سرزنشی بر او نیست. کسی که از قانون تو پا فراتر گذارد، طغیان و سرکشی کرده است.

در دین مسیحیّت، ازدواج نکوهش شده است و تجرّد را فضیلت بزرگی برای انسان می دانند، مقام های روحانی این دین ازدواج نمی کنند. آنان اعتقاد دارند رابطه جنسی اگر چه با همسر باشد، خلاف ارزش های انسانی است.

امّا در اسلام، ازدواج پیمان مقدّسی است، این سخن پیامبر است: «ازدواج، سنّت و شیوه من است، هر کس از سنّت من دوری کند، از من نیست». در سخنان بزرگان دین آمده است که ازدواج باعث حفظ نصف دین مسلمان می شود.(67)

وقتی مرد و زن ازدواج (دائم یا موقّت) می کنند، می توانند با هم رابطه جنسی داشته باشند و این امر، هرگز در اسلام، مخالف ارزش های انسانی معرّفی نشده است. غریزه جنسی برای بقای نسل انسان است و اگر به صورت صحیح و با حفظ حرمت ها ارضا شود، زمینه آرامش روحی و روانی انسان را فراهم می سازد.

ص:188

3 - مرد مسلمان می تواند با همسر یا کنیزِ خود رابطه جنسی داشته باشد.

منظور از «کنیز» چیست و چرا در آیه 7 این سوره از «کنیز» سخن به میان آمده است؟

اگر زن غیر مسلمانی در جنگ اسیر شود، به مجرّد اسارت، رابطه زناشویی او با شوهرش قطع می شود و او باید «عِدّه» نگاه دارد، «عِدّه» یعنی سپری شدن زمانی برای این که معلوم شود او باردار است یا نه. عدّه این زنان یک بار حالت زنانگی (پریود) است، اگر معلوم شد که باردار است باید تا زمان زایمان صبر کند.

به هر حال، زن غیر مسلمانی که در جنگ اسیر شده است، بعد از گذشت زمان «عِدّه» می تواند به عنوان کنیز به مرد مسلمانی داده شود.

به راستی فلسفه این قانون چیست؟

درباره زن شوهردارِ غیر مسلمان که در جنگ اسیر شده است، سه کار می توان کرد:

الف. او را به محیط کفر بازگرداند که مشخّص است این کار سبب تقویت کفر می شود و بر خلاف اصول تربیتی اسلام است.

ب. در میان مسلمانان باشد و هرگز ازدواج نکند. این راه حل ظالمانه است و مفاسدی را به دنبال دارد.

ج. رابطه او با شوهر سابقش قطع شود و بعد از گذشت زمان «عدّه» اگر مسلمان شد از نو ازدواج نماید و اگر هنوز در کفر خود باقی ماند، به عنوان کنیز به مسلمانی داده شود. اسلام راه حلّ آخر را برگزیده است.

ص:189

* * *

معارج: آیه 41 - 36

فَمَالِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ (36) عَنِ الَْیمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِینَ (37) أَیَطْمَعُ کُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیم (38) کَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ (39) فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ (40) عَلَی أَنْ نُبَدِّلَ خَیْرًا مِنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (41)

محمّد(صلی الله علیه وآله) کنار کعبه می نشست و برای مردم قرآن می خواند، کسانی که زمینه هدایت داشتند، دور محمّد(صلی الله علیه وآله) جمع می شدند و به قرآن گوش می دادند، گاهی کافران هم به آنجا می آمدند و سخن محمّد(صلی الله علیه وآله)را می شنیدند.

محمّد(صلی الله علیه وآله) از وعده ای که تو به مؤمنان داده ای، سخن می گفت و این آیات را می خواند: «روز قیامت مؤمنان در بهشت زیبایی خواهند بود، بهشتی که از زیر درختان آن، نهرهای آب جاری است، مؤمنان در آن روز به خوشی و شادمانی مشغول خواهند بود، آنان همراه با همسرانشان زیر سایه درختان بر تخت ها تکیه می زنند، برای آنان میوه های گوناگون فراهم است و هر چه بخواهند و اراده کنند، برایشان آماده می شود...».(68)

کافران وقتی این سخنان را می شنیدند، به سوی محمّد(صلی الله علیه وآله)می آمدند و می گفتند: «ای محمّد ! اگر قیامتی در کار باشد، این نعمت هایی که می گویی به ما می رسد زیرا خدا ما را بیش از همه دوست دارد، او در این دنیا به ما ثروت داده است، این ثروت ما نشانه ارزش ما نزد اوست. بهشتی که تو از آن سخن

ص:190

می گویی هرگز به پیروان تو نمی رسد، زیرا آنان فقیر هستند و هر کس که فقیر باشد، نشانه این است که خدا بر او خشم گرفته است».

این سخن ثروتمندان مکّه، سخنی باطل بود، هرگز ثروت، نشانه محبّت تو نیست، همان گونه که فقر نشانه خشم تو نیست. ثروت و فقر فقط وسیله ای برای امتحان انسان ها می باشد، تو یکی را با ثروت امتحان می کنی، دیگری را با فقر. به گروهی ثروت می دهی تا ببینی آیا شکرگزار تو خواهند بود یا نه، گروهی دیگر را به فقر مبتلا می کنی تا ببینی آیا بر سختی ها صبر خواهند داشت یا نه. آری، نه ثروت نشانه این است که تو ثروتمند را دوست داری و نه فقر نشانه آن است که تو فقیر را دشمن می داری.

* * *

اکنون با محمّد(صلی الله علیه وآله) چنین سخن می گویی:

ای محمّد ! این کافران را چه شده است که گروه گروه و شتابان از هر طرف به سوی تو می آیند و طمع بهشت دارند؟

آیا هر کدام از آنان انتظار دارند که وارد بهشتی گردند که پر از نعمت است؟

با کدام ایمان و با کدام عمل، چنین شایستگی را در خود می بینند؟

هرگز آن کافران مغرور وارد بهشت نخواهند شد.

چرا آنان این قدر مغرورند؟ حال آن که خودشان می دانند از چه آفریده شده اند؟

از نطفه ای ناچیز و بدبو !

ای محمّد ! من آفریدگار مشرق ها و مغرب ها هستم. به نام خود سوگند یاد

ص:191

می کنم که من توانایی دارم نسل کافران را از بین ببرم و به جای آنان کسانی را خلق کنم که از آنان بهتر هستند، هیچ کس نمی تواند مانع کار من شود، قدرت و قوّت من از همه بیشتر است.

* * *

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را فرستادی تا با این کافران سخن بگوید و آنان را به ایمان فرا خواند، کافران مغرور خیال می کنند که تو به ایمان و بندگی آنان نیاز داری !

هرگز چنین نیست، تو خدای بی نیاز هستی، ایمان یا کفر انسان ها هیچ نفع یا ضرری برای تو ندارد، این انسان ها هستند که به تو نیازمندند.

تو دوست داری بندگانت به کمال و رستگاری برسند، اگر محمّد(صلی الله علیه وآله) را به پیامبری برگزیدی برای این بود که می خواستی آنان هدایت شوند و گرنه می توانی آنان را از بین ببری و گروه دیگری را جایگزین آنان نمایی.

* * *

اکنون در این جمله فکر می کنم: «من آفریدگار مشرق ها ومغرب ها می باشم».

به راستی منظور از «مشرق ها» و «مغرب ها» چیست؟

خورشید هر روز از نقطه ای طلوع می کند، اگر من به نقطه طلوع خورشید نگاه کنم، می بینم (مثلاً در فاصله اول تابستان تا اول زمستان)، نقطه طلوع خورشید از شمال شرقی به سمت جنوب شرقی حرکت کرده است.

آری، خورشید هر روز در نقطه ای طلوع کرده است که روز قبل در آن طلوع نکرده است، این معنای «خدای مشرق ها» می باشد.

ص:192

در غروب خورشید هم این اتّفاق به همین شکل روی می دهد، «خدای مغرب ها» هم به این معنا می باشد.

* * *

این مشرق ها و مغرب ها چگونه به وجود می آیند؟ چرا خورشید همیشه در یک نقطه مشخّص طلوع و غروب ندارد؟

وقتی من تحقیق می کنم، می فهمم که اگر خورشید همیشه در یک نقطه طلوع و غروب می کرد، دیگر چهار فصل پدید نمی آمد و همیشه یک فصل بود، از بهار، تابستان، پاییز و زمستان خبری نبود !

زمین به دور خورشید می چرخد، مدار زمین به صورت بیضی می باشد، گردش زمین در این مدار بیضی، سبب به وجود آمدن چهار فصل می شود، این که خورشید هر روز در چه نقطه ای طلوع می کند، بستگی به این دارد که زمین در چه نقطه ای از مدار خود قرار گرفته است.

تو خدای مشرق ها و مغرب ها هستی !

تو فرمان دادی که زمین به دور خورشید بچرخد، زمین در هر ثانیه 30 کیلومتر در مدار خود دور خورشید را طی می کند، مدار زمین به دور خورشید 940 میلیون کیلومتر است. زمین این مسافت را در 365 روز و شش ساعت طی می کند. یک سال، در واقع از گردش کامل زمین به دور خورشید پدید می آید.

* * *

ص:193

معارج: آیه 44 - 42

فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّی یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (42) یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الاَْجْدَاثِ سِرَاعًا کَأَنَّهُمْ إِلَی نُصُب یُوفِضُونَ (43) خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ (44)

کافران به آیین خود، دل خوش کرده بودند، شیطان آیین آنان را برایشان زیبا جلوه داده بود، اکنون از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی تا آنان را به حال خود رها کند تا سرگرم زندگی دنیا و لذّت ها و شهوت های خود شوند. تو به آنان فرصت می دهی تا آن روزی که به آنان وعده داده شده است فرا رسد.

وقتی قیامت برپا شود، کافران شتابان سر از قبر برمی آورند، گویا که به سوی بُت های خود می دوند. در این دنیا، وقتی مثلاً روز عیدی فرا می رسد، همه شتابان به سوی بُت های خود می روند تا در آنجا جشن برگزار کنند، وقتی زمان برپایی قیامت فرا رسد، تو به اسرافیل فرمان می دهی تا در صور خود بدمد، اینجاست که همه مردگان زنده می شوند، هیچ کس نمی تواند به این ندا جواب ندهد، همه زنده می شوند و شتابان به پیشگاه تو حاضر می شوند تا به حساب آنان رسیدگی کنی.

کافران در آن روز چگونه خواهند بود؟

آنان با چشمانی خیره و ترسان در پیشگاه تو می ایستند و سر تا پای آنان را ذلّت و خواری فرا می گیرد، آن روز تو فرمان می دهی تا فرشتگان غُل و

ص:194

زنجیرهای آهنین بر گردن آن ها بیندازند و آنان را با صورت بر روی زمین بکشند و به سوی جهنّم ببرند.(69)

آتش جهنّم زبانه می کشد، کافران صدای جهنّم را می شنوند، ترس و وحشت، تمام وجود آنان را فرا می گیرد، این همان روزی است که پیامبران وعده فرا رسیدن آن را به کافران می دادند. قیامت وعده توست و سرانجام فرا می رسد.(70)

ص:195

ص:196

سوره نوح

اشاره

ص:197

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 71 قرآن می باشد.

2 - نوح(علیه السلام) یکی از پیامبران بزرگ است و ماجرای او در این سوره ذکر شده است و برای همین این سوره را به این نام خوانده اند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: مشکلاتی که نوح برای دعوت مردم به یکتاپرستی تحمّل کرد، مناجات نوح(علیه السلام) با خدا، نوح(علیه السلام) نشانه های قدرت خدا و نعمت های خدا را برای قوم خود بیان می کند، قوم نوح به بُت پرستی ادامه می دهند و سرانجام نوح(علیه السلام)آنان را نفرین می کند، عذاب خدا فرا می رسد...

ص:198

نوح: آیه 4 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (1) قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (2) أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ (3) یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرْکُمْ إِلَی أَجَل مُسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (4)

تو نوح(علیه السلام) را برای هدایت مردمی فرستادی که در عراق کنار رود فرات زندگی می کردند، بیشتر آنان در جایی زندگی می کردند که اکنون کوفه قرار دارد. تو به نوح(علیه السلام)چنین گفتی: «ای نوح ! قوم خودت را پیش از آن که عذابی دردناک به آنان برسد، هشدار بده».

نوح(علیه السلام) به آنان چنین گفت: «ای قوم من ! من پیامبر شما هستم و با بیانی

ص:199

روشن شما را از عذاب خدا می ترسانم، من از شما می خواهم خدا را بپرستید و از مخالفت او بپرهیزید و از من پیروی کنید تا خدا گناهان شما را ببخشد و مرگ شما را تا زمانی مشخّص به عقب اندازد و عمر شما را طولانی کند که وقتی، زمان مرگ حتمی شما برسد، دیگر هیچ تأخیری در کار نخواهد بود. اگر شما فکر کنید می فهمید با گناهانی که انجام می دهید مرگ شما زودتر از آن زمان مشخّص فرا می رسد، گناهان باعث می شود عمر شما کوتاه شود».

نوح(علیه السلام)، نهصد و پنجاه سال مردم را به یکتاپرستی دعوت کرد و از پرستش بت ها باز داشت، در این مدّت، کمتر از هشتاد نفر به او ایمان آوردند.(71)

مردم، نوح(علیه السلام) را بسیار اذیّت نمودند، گاهی او را آن قدر کتک می زدند که خون از صورت او جاری می شد و سه روز، بی هوش روی زمین افتاده بود.(72)

* * *

نوح: آیه 12 - 5

قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَنَهَارًا (5) فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا (6) وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آَذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَارًا (7) ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا (8) ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا (9) فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا (10) یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا (11) وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَال وَبَنِینَ وَیَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّات وَیَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا (12)

ص:200

نوح(علیه السلام) هر چه آن مردم را نصیحت می کرد، کمتر نتیجه می گرفت، سرانجام او از هدایت آنان ناامید شد و دست به دعا برداشت و با تو چنین سخن گفت:

خدایا ! من شب و روز، قوم خود را به راه راست دعوت کردم، امّا دعوت من جز بر گریز آنان از حقّ نیفزود.

خدایا ! هر وقت من آنان را دعوت کردم که ایمان بیاورند تا تو آنان را ببخشی، آنان انگشت در گوش نهادند و جامه بر سر کشیدند تا سخن مرا نشنوند، آنان بر کفر خود اصرار ورزیدند و هر چه بیشتر بر تکبّر و غرور خود افزودند.

خدایا ! من آنان را آشکارا دعوت کردم و در مجالس عمومی آنان را به ایمان فرا خواندم و در خلوت و پنهان هم با آنان سخن گفتم، امّا هیچ کدام از این کارهای من، اثری نکرد.

خدایا ! من به آنان گفتم: «از خدای خود طلب بخشش کنید که او بسیار آمرزنده است، این کار شما باعث می شود تا خدا باران فراوان برای شما بفرستد و شما را از قحطی و خشکسالی نجات دهد. اگر شما توبه کنید خدا به شما ثروت و فرزندان زیادی می دهد و برای شما باغ های خرّم و نهرها را پدید می آورد».

* * *

نوح: آیه 20 - 13

مَا لَکُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا (13) وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارًا (14) أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَوَات طِبَاقًا (15)

ص:201

وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا (16) وَاللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الاَْرْضِ نَبَاتًا (17) ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیهَا وَیُخْرِجُکُمْ إِخْرَاجًا (18) وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الاَْرْضَ بِسَاطًا (19) لِتَسْلُکُوا مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا (20)

نوح(علیه السلام) به آن مردم چنین گفت:

ای مردم ! چرا از شُکوه و عظمت خدا بیم ندارید حال آن که خدا شما را مرحله به مرحله خلق کرده است؟ شما نطفه ای ناچیز بودید، در رحم مادر قرار گرفتید، رشد کردید و به این دنیا آمدید، خدا به شما روزی داد و شما بزرگ شدید. پس چرا نعمت های او را فراموش می کنید؟

ای مردم ! مگر نمی دانید که خدا چگونه هفت آسمان را یکی بالای دیگری، آفریده است؟ مگر نمی بینید که در آسمان ها، ماه را مایه روشنایی شب و خورشید را چراغ فروزان روز، قرار داده است؟

ای مردم ! خدا از زمین گیاهان گوناگون رویانده است، اوست که شما را می میراند و شما را به خاک برمی گرداند و بار دیگر در روز قیامت شما را از خاک زنده می کند و شما برای حسابرسی به پیشگاه او حاضر می شوید.

ای مردم ! خدا زمین را فرش گسترده ای قرار داد تا از راه های وسیع و پهناور آن به سوی مقصدهای خود، رفت و آمد کنید.

* * *

نوح: آیه 24 - 21

قَالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَاتَّبَعُوا مَنْ لَمْ

ص:202

یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا (21) وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا (22) وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آَلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا (23) وَقَدْ أَضَلُّوا کَثِیرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا ضَلَالًا (24)

وقتی نوح(علیه السلام) از هدایت آن مردم ناامید شد، چنین گفت:

خدایا ! این مردم به سخن من گوش نکردند، آنان از رهبرانی پیروی می کنند که مال و ثروت زیادی دارند و این مال و ثروت چیزی جز زیان برای آن رهبران در پی نداشته است.

خدایا ! رهبران کافر دست به نیرنگی بس بزرگ زدند و مردم را به بُت پرستی فرا خواندند. این رهبران به مردم گفتند: «از پرستش بُت های خود دست برندارید، هرگز پنج بُت بزرگ خود را رها نکنید. از پرستش وَدّ و سُواغ و یَغُوث و یَعُوق و نَسر دست نکشید».

خدایا ! این رهبران کافر گروه زیادی را به گمراهی کشاندند، آنان هم به خود و هم به دیگران ستم کردند و سرمایه وجودی خویش را تباه کردند، من از تو می خواهم که آنان را به حال خود رها کنی تا در گمراهی خود غوطهور شوند.

* * *

قوم نوح(علیه السلام)، پنج بُت بزرگ داشتند که نام های آنان چنین بود:

1 - وَدّ که به شکل مرد بود.

2 - سُواغ که به شکل زن بود.

3 - یَغُوث که به شکل شیر جنگل بود.

ص:203

4 - یَعُوق که به شکل اسب بود.

5 - نَسر که به شکل باز (پرنده شکاری) بود.

رهبران کافر مردم را به عبادت این بُت ها تشویق می کردند، منافع این رهبران در بُت پرستی مردم بود و برای همین با فریبی بزرگ، بُت پرستی را برای این مردم، حقّ جلوه می دادند و مانع می شدند مردم به نوح(علیه السلام) ایمان بیاورند، البتّه خود مردم هم مقصّر بودند، زیرا اگر آنان از این رهبران پیروی نمی کردند، آنان نمی توانستند این گونه بُت پرستی را رواج دهند.

* * *

نوح: آیه 28 - 25

مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا (25) وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَی الاَْرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا (26) إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا (27) رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا (28)

تو دعای نوح(علیه السلام) را مستجاب کردی و سرانجام آن مردم به خاطر کفرشان، در طوفان غرق شدند و در آتش وارد شدند.

منظور از این آتش، آتشِ برزخ است، آنان بعد از مرگ به دنیایِ برزخ وارد می شوند و در آنجا در آتش می سوزند.

آری، پس از مرگ، روح انسان ها وارد برزخ می شود، کافران در آتش می سوزند و مؤمنان در باغ هایی زیبا قرار می گیرند.

ص:204

* * *

تو آن مردم را از رحمت خود محروم ساختی و آنان هیچ یار و یاوری نیافتند.

آری، نوح(علیه السلام) وقتی فهمید که مردم دیگر ایمان نمی آورند دست به دعا برداشت و چنین گفت: «بارخدایا ! هیچ یک از این کافران را بر روی زمین باقی مگذار زیرا اگر آنان را زنده بگذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی گناهکار و ناسپاس پدید نمی آورند».

وقتی طوفان همه جا را فرا گرفت، نوح(علیه السلام) این گونه دعا کرد: «خدایا ! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنانی که به خانه من آمدند و همه مردان و زنان مؤمن را ببخش و از خطای ما چشم پوشی کن و بر عذاب کافران ستمکار بیفزا !».

* * *

مناسب می بینم که در اینجا درباره کشتی نوح(علیه السلام) بیشتر بنویسم:

نوح(علیه السلام) سال های سال مردم را به یکتاپرستی فرا خواند، در این مدّت، کمتر از هشتاد نفر به او ایمان آوردند، تو به نوح(علیه السلام)وحی کردی که بیش از این گروهی که ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس ایمان نخواهد آورد، اینجا بود که نوح(علیه السلام) آن کافران را نفرین کرد.(73)

تو به نوح(علیه السلام) دستور دادی که کشتی بسازد و تو او را در چگونه ساختن آن یاری کردی، کشتی نوح(علیه السلام) باید در مقابل طوفان سهمگینی که قرار بود فرا رسد، مقاوم باشد، پس جبرئیل را فرستادی تا به او در این امر یاری رساند.(74)

ص:205

به نوح(علیه السلام) فرمان داده بودی تا از هر حیوانی، جفتی را تهیّه کند و در کشتی خود قرار دهد، زیرا طوفان همه زمین را فرا خواهد گرفت و نباید نسل آن ها منقرض شود، پس کشتی او باید بزرگ باشد.

محلّ ساختن کشتی نزدیک مکانی بود که امروزه «مسجد کوفه» قرار دارد.

هر روز صبح که آفتاب طلوع می کرد، نوح(علیه السلام) همراه با یارانش شروع به کار می کردند. آنان در جایی که صدها کیلومتر از دریا فاصله داشت، کشتی بزرگی ساختند.

مردم به جای این که درباره دعوت نوح(علیه السلام) بیشتر فکر کنند و یا احتمال بدهند وعده عذاب نزدیک است، همچنان بر کفر خود پافشاری می کردند، آن مردم به نوح(علیه السلام) و یارانش سنگ پرتاب می کردند و آنان را مسخره می کردند.

یکی می گفت: «حالا که کشتی می سازی، دریای آن را هم بساز»، دیگری می گفت: «چه شد که پس از پیامبری، سر از نجّاری درآوردی؟». آن یکی می گفت: «نوح عقل خود را از دست داده است و یارانش هم دیوانه شده اند، در بیابان کشتی می سازند !».

نوح(علیه السلام) در پاسخ چنین می گفت: «اگر شما ما را مسخره می کنید، ما هم روزی شما را مسخره خواهیم کرد».

* * *

کار ساختن کشتی به پایان رسید، تو به قدرت خود، حیوانات را مطیع او قرار دادی و او از هر حیوانی، یک جفت انتخاب نمود، غذای کافی هم برای حیوانات آماده شد.(75)

ص:206

نوح(علیه السلام) در انتظار فرا رسیدن وعده تو بود. تو به او گفته بودی که هر وقت از تنور خانه ات، آب جوشید بدان که وعده من فرا رسیده است. (خانه نوح(علیه السلام) در محلّ مسجد کوفه است و جایِ آن تنور امروزه در وسط مسجد کوفه کاملاً مشخّص است و در آنجا حوض آبی ساخته اند).

عجیب این است که زن نوح(علیه السلام)از کافران بود و به او ایمان نیاورده بود، روزی، زن نوح(علیه السلام)برای پختن نان سراغ تنور رفت، دید که از تنور آب می جوشد.(76)

بیشتر اوقات داخل تنور آتش وجود دارد، معمولاً هیچ رطوبتی، داخل تنور نیست، زن نوح(علیه السلام) از دیدن این منظره تعجّب کرد، به نوح(علیه السلام) خبر داد، نوح(علیه السلام)فوراً کنار تنور آمد. فهمید که وعده عذاب فرا رسیده است، او درپوشی را بر تنور نهاد و دور درپوش را با گِل گرفت، به امر تو، آب از جوشش ایستاد.

نوح(علیه السلام) به یاران خود گفت: «بسم الله بگویید و سوار کشتی شوید، حرکت کشتی و توقّف آن با خداست، بدانید که خدا بخشنده و مهربان است».

سه پسر و یک دختر نوح(علیه السلام)همراه با مؤمنان سوار بر کشتی شدند، نوح(علیه السلام)، همسر خود را سوار کشتی نکرد زیرا او از کافران بود. نوح(علیه السلام)، پسری دیگری هم داشت که نامش کنعان بود، کنعان منافق بود، به ظاهر ادّعا می کرد به نوح(علیه السلام)ایمان آورده است، امّا ایمان او واقعی نبود. او سوار بر کشتی نشد، او به گفته پدر ایمان نداشت.

* * *

هنوز هیچ خبری نشده بود، همه چیز عادی بود، مردم به کارهای آنان

ص:207

می خندیدند و می گفتند: این ها امروز دیگر واقعاً دیوانه شده اند !

یاران نوح(علیه السلام) هشتاد نفر بودند، همه سوار کشتی شدند، هشتاد نفر در مقابل آن همه مردم، جمعیّت کمی بود. نوح(علیه السلام)به سراغ تنور رفت و درپوش را از روی آن برداشت، آب فوران کرد، او خود را به کشتی رساند و سوار شد. به فرمان تو، باران سیل آسا از آسمان بارید، رود فرات طغیان کرد، آب روی زمین بالا آمد و کشتی بر روی آب قرار گرفت، این همان طوفانی بود که تو وعده آن را داده بودی. کشتی نوح(علیه السلام)مانند کوهی محکم و استوار، در میان موج ها شروع به حرکت کرد.

نوح(علیه السلام) از بالای کشتی نگاه کرد، پسرش کنعان را دید که از دامنه کوهی بالا می رود، گاهی می افتد و گاهی بلند می شود. کنعان به ظاهر به او ایمان آورده بود امّا ایمان او واقعی نبود، قلب او از نور ایمان خالی بود.

نوح(علیه السلام) پسرش را با دنیایی از عاطفه و احساس صدا کرد و به او گفت:

__ پسرم ! بیا با ما سوار کشتی شو و با کافران مباش !

__ من به بالای کوه پناه می برم، این کوه می تواند مرا از غرق شدن نجات دهد.

__ امروز روز عذاب این کافران است، جز لطف خدا، هیچ چیز نمی تواند تو را از این عذاب برهاند.

پسر نوح خیال می کرد که آن کوه می تواند او را نجات دهد، او از روی لجاجت سخن پدر را نپذیرفت، همین طور که او از کوه بالا می رفت، موجی آمد و نوح(علیه السلام) دیگر او را ندید، او در آب غرق شد.(77)

طوفان سهمگین همه زمین را فرا گرفت، آب همه قلّه های بلند را هم فرا

ص:208

گرفت.

نوح(علیه السلام) زمام کشتی را به تو سپرده بود و آب و طوفان، کشتی را به هر سو می برد، هفت روز گذشت، دیگر وقت آن بود که نوح(علیه السلام) و یارانش زندگی جدیدی را روی زمین آغاز کنند.

به زمین وحی کردی که آب خود را فرو ببرد و آسمان باران را قطع کند، آب ها در زمین فرو رفت و کشتی بر کوه «جُودی» قرار گرفت. (کوه جودی نزدیک شهر موصل در عراق قرار دارد).(78)

* * *

یک بار دیگر آیه 28 را می خوانم، نوح(علیه السلام) چنین دعا کرد: «خدایا ! هر کس به خانه من آمد و مؤمن بود ببخش».

خانه نوح(علیه السلام) مسجد کوفه بود، امّا در خانه او، همسرش و پسرش کنعان هم بودند، این دو کافر بودند، نوح(علیه السلام) گفت: «هر کس که به خانه ام آمد و مؤمن بود»،منظور نوح این است که برای همسر کافر و پسر کافرش دعا نکند، زیرا آنان کافر بودند و شایستگی رحمت و مهربانی خدا را نداشتند. از طرف دیگر، گاهی کافران هم به خانه نوح(علیه السلام)می آمدند، نوح آنان را نیز از دعای خود، خارج می کند.

* * *

من دانستم که در آیه 28 از «خانه نوح(علیه السلام)» یاد شده است که اکنون مسجد کوفه است، نوح(علیه السلام) برای همه مؤمنانی که وارد خانه او شدند، دعا کرد.

ولی این آیه معنای دیگری هم دارد که از آن به «بطنِ قرآن» یاد می کنیم. «بطنِ

ص:209

قرآن» معنایی است که از نظرها پنهان است: یک روز امام صادق(علیه السلام)این آیه را برای یکی از یاران خود خواند و گفت: «منظور از خانه نوح(علیه السلام)، ولایت است، هر کس به ولایت باور داشته باشد در خانه پیامبران وارد شده است».(79)

آری، دوستی خاندان پیامبر یعنی ادامه راه پیامبران !

راه امامت، استمرار راه پیامبران است، خدا انسان ها را بدون امام رها نکرده است، خدا دوازده امام را از گناه و زشتی ها پاک گرداند و به آنان مقام عصمت داد و وظیفه هدایت مردم را به دوش آنان نهاد و از مردم خواست تا از آنان پیروی کنند.

امروز هم مهدی(علیه السلام)، امام زمان و حجّت خدا روی زمین است، هر کس از مهدی(علیه السلام)پپروی کند و ولایت او را قبول کند از دعای نوح(علیه السلام)بهره مند می شود. آری، هزاران سال پیش، نوح(علیه السلام)برای چنین کسی دعا کرده است.

* * *

نوح(علیه السلام) کافران را نفرین کرد و همه نابود شدند، امّا سؤالی ذهن مرا مشغول کرده است: در این که کافران دچار عذاب شده بودند، حرفی نیست، امّا در میان آنان کودکان زیادی بودند که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بودند تا ایمان یا کفر را انتخاب کنند. به راستی گناه آنان چه بود؟

همین سؤال را یکی از یاران امام رضا(علیه السلام) از آن حضرت نمود، امام به او چنین پاسخ داد: «چهل سال قبل از آن طوفان بزرگ، خدا زنان قوم نوح(علیه السلام) را به نوعی بیماری مبتلا کرد که همه آن ها عقیم شدند و دیگر کودکی به دنیا نیامد».(80)

در واقع هنگام طوفان، هیچ طفل و کودکی در میان آن مردم نبود، حدّاقل سنّ

ص:210

آنان، چهل سال بود، آنان می توانستند راه حقّ را انتخاب کنند، فرصت و مهلت کافی برای پذیرش حقّ داشتند، امّا راه شیطان را برگزیدند و به سزای اعمالشان رسیدند.(81)

* * *

محمّد(صلی الله علیه وآله) در شهر مکّه بود، تو این سوره را بر او نازل کردی و از سختی هایی که نوح(علیه السلام)برای هدایت مردم تحمّل کرد، سخن گفتی. تو می دانستی که بُت پرستان مکّه، محمّد(صلی الله علیه وآله) را بسیار اذیّت و آزار می کنند، به او سنگ پرتاب می کنند، خاکستر بر سرش می ریزند، تو به محمّد(صلی الله علیه وآله) درس صبر و استقامت دادی و این گونه از او خواستی تا در سختی ها صبور و شکیبا باشد، همان گونه که نوح(علیه السلام) سال های سال بر همه سختی ها صبر کرد.(82)

ص:211

ص:212

سوره جِنّ

اشاره

ص:213

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 72 قرآن می باشد.

2 - در این سوره این مطلب بیان شده است: گروهی از جنّ ها، قرآن را می شنوند و به آن ایمان می آورند و دوستان خود را به ایمان فرا می خوانند، به همین دلیل این سوره را سوره «جِنّ» می نامند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: سخنان جنیان با یکدیگر وقتی قرآن را می شنوند، جنّ ها به گروه مؤمن و گروه کافر تقسیم می شوند، دعوت انسان ها به پایداری در راه حقّ، مشکلاتی که پیامبر در راه دعوت مردم به یکتاپرستی تحمل کرد...

ص:214

جِنّ: آیه 5 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآَنًا عَجَبًا (1) یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآَمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا (2) وَأَنَّهُ تَعَالَی جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا (3) وَأَنَّهُ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَی اللَّهِ شَطَطًا (4) وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الاِْنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِبًا (5)

محمّد(صلی الله علیه وآله) اهل مکّه بود، مردم مکّه او را به خوبی می شناختند و سال ها با او زندگی کرده بودند و همواره او را «محمّد امین» می خواندند و به درستکاری او باور داشتند، امّا وقتی تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را به پیامبری برگزیدی، گروهی از مردم مکّه با او دشمن شدند و او را دیوانه، جادوگر و دروغگو خواندند. محمّد(صلی الله علیه وآله)آنان را به رستگاری فرا می خواند و از بُت پرستی نهی می کرد، آنان اسیر جهل

ص:215

و خرافات شده بودند و نمی خواستند دست از پرستش بُت ها بردارند.

اکنون می خواهی ماجرای ایمان آوردن گروهی از جنّ ها را شرح دهی، هدف تو از بیان این ماجرا چیست؟

گروهی از جنّ ها که اصلاً محمّد(صلی الله علیه وآله) را نمی شناختند، وقتی آیات قرآن را شنیدند به حقّ بودن آن پی بردند و به آن ایمان آوردند، اهل مکّه که سال های سال با محمّد(صلی الله علیه وآله)زندگی کرده بودند، چرا به او ایمان نمی آوردند؟ چرا خود را از سعادت و رستگاری محروم می کردند.

* * *

بازار عُکّاظ !

مهم ترین اتّفاق اقتصادی و فرهنگی در آن روزگار !

مردم آن روزگار در اوّل ماه ذی القعده به سرزمینی به نام «عُکّاظ» می رفتند و بیست شب در آنجا می ماندند و بزرگ ترین بازار را تشکیل می دادند، بازرگانان و خریداران از همه جا به آنجا می آمدند. از مکّه تا سرزمین «عُکّاظ» سه روز راه بود، «عُکّاظ» بین مکّه و طائف واقع شده بود. شاعران بزرگ عرب نیز در آنجا حاضر می شدند و شعرهای زیبای خود را می خواندند.

محمّد(صلی الله علیه وآله) تصمیم گرفت تا به «عُکّاظ» برود و در آنجا مردم را به یکتاپرستی دعوت کند، او از مکّه حرکت کرد و سه روز در راه بود، وقتی به آنجا رسید با مردم سخن گفت، امّا هیچ کس سخنش را نپذیرفت و حتّی یک نفر هم مسلمان نشد، آن مردم سرگرم دنیا و زیبایی های آن شده بودند، کسی که شیفته دنیاست، سخن حقّ در او اثر نمی کند، آن مردم به دنبال ثروت و کنیزهای

ص:216

زیبایی که در آنجا به فروش می رفتند، بودند.

محمّد(صلی الله علیه وآله) به آنجا رفت تا حجّت را بر آنان تمام کند، در روز قیامت آنان نمی توانند بگویند: «کسی سخن حقّ را برای ما بیان نکرد»، محمّد(صلی الله علیه وآله)وظیفه اش را به خوبی انجام داد، تو از او خواسته بودی که به انجام وظیفه خود فکر کند نه به نتیجه کار. درست است که هیچ کس سخنش را نپذیرفت، امّا او وظیفه اش را به خوبی انجام داد.

بازار عُکّاظ جمع شد و همه به شهرها و قبیله های خود بازگشتند، محمّد(صلی الله علیه وآله)هم به سوی مکّه حرکت کرد، شب فرا رسید، محمّد(صلی الله علیه وآله)خسته راه بود، او برای استراحت در وسط بیابان منزل کرد.

پاسی از شب گذشت، محمّد(صلی الله علیه وآله) از خواب بیدار شد، او تنها در این بیابان به نماز ایستاد و سپس شروع به خواندن قرآن کرد.

گروهی از جنّ ها از آنجا می گذشتند، آنان صدایی را شنیدند، به یکدیگر گفتند: «گوش کنید». همه با دقّت به قرآن گوش فرا دادند، پس از آن نزد محمّد(صلی الله علیه وآله) آمدند و او با آنان سخن گفت و آنان مسلمان شدند و به قرآن ایمان آوردند.

آنان نُه جنّ بودند که نزد قوم خود رفتند و آنان را هم نزد پیامبر آوردند، پیامبر آنان را نیز به اسلام دعوت کرد و همه مسلمان شدند.(83)

* * *

در دو جای قرآن از این ماجرا سخن به میان آمده است: سوره احقاف (آیات 29 تا 32) و سوره جنّ.

ص:217

اکنون وقت آن است تا این آیات سوره جنّ را بخوانم:

* * *

تو از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی تا به انسان ها بگوید که از طرف خدا به او وحی شده است که گروهی از جنّ ها به سخنان او گوش داده اند و به آن ایمان آورده اند. آنان اوّلین گروه مسلمان از جنّ ها بودند و به قرآن ایمان آوردند. آنان نزد بقیّه جنّ ها رفتند.

جنّ های مسلمان با قوم خود شروع به سخن نمودند و آنان را به اسلام و قرآن دعوت کردند. این سخن جنّ های مسلمان با دیگر جنّ ها می باشد:

ای جنّ ها ! ما کلام آسمانی شگفت انگیزی شنیده ایم که همه را به راه راست هدایت می کند، وقتی ما آن کلام را شنیدیم به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را شریک خدا قرار نمی دهیم.

ای جنّ ها ! ما ایمان آورده ایم که خدای ما، بلندمرتبه است، او هرگز همسر و فرزندی ندارد. ما اعتراف می کنیم که جاهلان سخنانی ناروا درباره خدا گفته بودند و ما را گمراه کرده بودند. آنان به ما می گفتند: «خدا همسر و فرزند دارد»، اکنون که قرآن را شنیدیم، فهمیدیم که این سخنان، باطل بوده است و خدا هرگز همسر و فرزند و شریکی ندارد.

ای جنّ ها ! ما خوش باور بودیم و تصوّر نمی کردیم که کسی از جنّ ها یا انسان ها به خدا سخن دروغ نسبت دهد، جاهلان به ما می گفتند: «خدا فرمان داده است که فرزندان او را بپرستید»، ما از روی خوش خیالی این سخنان را باور کردیم، اکنون وقتی قرآن را شنیدیم، فهمیدیم که آنان سخن دروغ به خدا

ص:218

نسبت داده بودند و ما را گمراه کرده بودند.

* * *

جِنّ: آیه 7 - 6

وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِنَ الاِْنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجَال مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا (6) وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا (7)

در اینجا می خواهی به دو نکته اشاره کنی و پس از آن، بار دیگر سخنان جنّ هایی را که مسلمان شده بودند را ذکر می کنی.

* نکته اوّل

در زمان جاهلیّت رسم بود که وقتی مردم به مسافرت می رفتند و شب هنگام به سرزمینی می رسیدند چنین می گفتند: «ما به بزرگ این سرزمین از شرّ نادانان قومش پناه می بریم». منظور آنان از این سخن، جنّ ها بودند و بر این باور بودند که وقتی این سخن را می گویند، بزرگ و رئیس جنّ ها آنان را از شرّ دیگر جنّ ها حفظ می کند.

در اینجا به این باور بُت پرستان اشاره می کنی: «مردانی از انسان ها به مردانی از جنّ ها پناه می برند و جنّ ها باعث گمراهی انسان ها می شوند و بر گمراهی آن ها می افزایند».

آری، شیطان از جنّ ها می باشد، همان شیطانی که نامش «ابلیس» است و وقتی خدا به او فرمان داد بر آدم(علیه السلام)سجده کند، او نافرمانی کرد و از درگاه خدا رانده شد. شیطان با گروهی از پیروان خود تلاش می کند تا انسان ها را از راه

ص:219

هدایت دور کند و آنان را فریب دهد.

* نکته دوم

بُت پرستان بر این باور بودند که وقتی از دنیا می روند به مشتی خاک و استخوان تبدیل می شوند و دیگر زنده نمی شوند، جنّ ها هم چنین باوری داشتند، در اینجا با بُت پرستان چنین سخن می گویی: «ای بُت پرستان ! همان گونه که شما به روز قیامت باور ندارید، جنّ ها هم به روز قیامت باور نداشتند و گمان می کردند که بعد از مرگ، هرگز زنده نخواهند شد».

این دو نکته را بیان کردی و دو باور بُت پرستان مکّه را آشکار ساختی، بُت پرستان به جای این که به تو پناه ببرند و از تو کمک بخواهند به رئیس جنّ هاپناه می بردند، همچنین آنان مرگ را پایان همه چیز می دانستند، امّا گروهی از جنّ ها وقتی آیات زیبای قرآن را شنیدند به قیامت ایمان آوردند.

* * *

جِنّ: آیه 15 - 8

وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا (8) وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الاَْنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا (9) وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الاَْرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا (10) وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا (11) وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعجِزَ اللَّهَ فِی الاَْرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا (12) وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَی آَمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا یَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا (13) وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا (14) وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا

ص:220

لِجَهَنَّمَ حَطَبًا (15)

سخن از جنّ هایی بود که وقتی قرآن را شنیدند به آن ایمان آوردند و مسلمان شدند و نزد قوم خود رفتند و آنان را به اسلام دعوت کردند. اکنون ادامه سخن آنان را ذکر می کنی، آنان به قوم خود چنین گفتند:

ای جنّ ها ! این بار که آسمان را جستجو کردیم، آنجا را پر از محافظان نیرومند و شهاب ها یافتیم، قبل از این، هر وقت می خواستیم در گوشه و کنار آسمان در کمین می نشستیم و حوادث آینده را از فرشتگان می شنیدیم، امّا اکنون هر کس بخواهد چیزی از فرشتگان بشنود، شهاب ها را در کمین خود می یابد. ما نمی دانیم که آیا خدا قصد عذاب اهل زمین را دارد یا می خواهد آنان را هدایت کند.

ای جنّ ها ! در میان ما، گروهی نیکوکار بوده اند و گروهی هم بر خلاف آنان بوده اند، همیشه این اختلاف بین ما بوده است. ما از شما می خواهیم که راه نیکی را انتخاب کنید و به این قرآن ایمان آورید، ما چنین فهمیدیم که هرگز نمی توان بر قدرت خدا غلبه پیدا کرد و نمی توانیم از قدرت او فرار کنیم، اگر راه کفر را برگزینیم، روز قیامت به عذابی سخت گرفتار خواهیم شد و هیچ راه فراری برای ما نخواهد بود.

ای جنّ ها ! بدانید ما هنگامی که قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم، اگر شما را به اسلام فرا می خوانیم، خودمان به آن ایمان آورده ایم، آیا می دانید نتیجه ایمان چیست؟ هر کس ایمان آورد از کمی پاداش و از ظلم نمی ترسد، خدا به

ص:221

او پاداشی بس بزرگ خواهد داد.

ما قرآن را شنیدیم، فهمیدیم که خدا به ما اختیار داده است، او راه هدایت را به ما نشان می دهد و ما باید راه خود را انتخاب کنیم، وقتی او به ما اختیار داده است، طبیعی است که عدّه ای مسلمان می شوند و عدّه ای هم راه کفر را برمی گزینند. خدا ما را مجبور به ایمان نمی کند. هر کس دین اسلام را برگزیند به راه راست هدایت شده است، امّا کسی که راه کفر را برگزیند به خود ستم کرده است و سرمایه های وجودی خویش را تباه کرده است، آنان در روز قیامت، هیزم های جهنّم خواهند بود که آتش جهنّم با آنان، افروخته خواهد شد و این عذابی دردناک است.

* * *

در آیه 8 چنین می خوانم که جنّ های مسلمان به دیگر جنّ ها گفتند: «این بار که آسمان را جستجو کردیم، آنجا را پر از محافظان نیرومند و شهاب ها یافتیم...».

به راستی منظور از این سخنان چیست؟

باید بررسی کنم...

بعضی از جنّ ها از حوادث آینده باخبر بودند، آنان به آسمان می رفتند و به سخنان فرشتگان گوش می دادند. فرشتگان از حوادث آینده خبر دارند و گاهی درباره آن سخن می گویند، جنّ ها به دنیایِ آنان می رفتند و مخفیانه، سخنان آنان را می شنیدند.

رفت و آمد جنّ ها به آسمان آزاد بود، امّا وقتی محمّد(صلی الله علیه وآله) به دنیا آمد، خدا

ص:222

رفت و آمد آن ها را به آسمان ها ممنوع کرد، خدا اراده کرد تا دیگر آنان آزادانه به ملکوت آسمان ها وارد نشوند. منظور از ملکوت، عالم بالا می باشد، دنیایی که از این دنیای مادی برتر و بالاتر است.

خدا به فرشتگان دستور داد که اگر یکی از جنّ ها، مخفیانه وارد دنیای آن ها شد، آن جنّ را با نوری عجیب دور کنند.

منظور از «شهاب» در اینجا، نوری است که همچون آتش است و جنّ ها تاب تحمّل آن را ندارند، فرشتگان با آن نور، جنّ ها را از دنیای خود دور می کنند.

* * *

بعضی از انسان ها به کار پیش گویی مشغول بودند و حوادث آینده را پیش بینی می کردند، به آنان «کاهن» می گفتند. آنان با جنّ ها ارتباط می گرفتند و از آن ها درباره آینده سؤالاتی می کردند. پیش از تولّد پیامبر، جنّ ها به آسمان می رفتند و خبرهایی را برای کاهنان می آوردند، کاهنان هم با پیش بینی حوادث، انسان ها را به سوی خود جذب می کردند و این زمینه بعضی از فسادها می شد، مردم خیال می کردند که این کاهنان که از آینده خبر می دهند، انسان های مقدّسی هستند !

وقتی خدا رفت و آمد جنّ ها را به آسمان ممنوع کرد، جنّ ها نمی دانستند چه اتّفاقی افتاده است.

جنّ ها نمی دانستند که این نشانه نزول عذاب برای انسان ها می باشد یا مقدّمه هدایت آنان؟

آری، دورانِ کهانت و فریب به پایان رسیده بود و آفتاب نبوّت طلوع کرده

ص:223

بود، محمّد(صلی الله علیه وآله)به دنیا آمده بود تا آخرین و کامل ترین دین خدا را برای انسان ها به ارمغان آورد.

* * *

من دوست دارم درباره جنّ ها بیشتر بدانم. قرآن را بررسی می کنم، می بینم که درباره جنّ ها، دوازده نکته بیان شده است. وقتی من این دوازده نکته را بدانم، می توانم تصویری روشن از جنّ ها داشته باشم:

1 - انسان از خاک آفریده شده است و جنّ از آتش.(84)

2 - جنّ هم می تواند حقّ را تشخیص دهد و قدرت درک حقایق را دارد.

3 - خدا به او اختیار داده است تا راه خودش را انتخاب کند.

4 - گروهی از آنان مؤمن و گروهی هم کافر هستند.(85)

5 - آنان روز قیامت زنده می شوند و به اعمال آنان رسیدگی می شود، کافران آنان عذاب می شوند و به مؤمنان پاداشی نیکو داده می شود.(86)

6 - قبل از تولّد پیامبر، جنّ ها می توانستند به آسمان ها بروند و خبرهایی را از فرشتگان بشنوند ولی بعد از تولّد پیامبر از این کار منع شدند.(87)

7 - جنّ ها با بعضی از انسان ها ارتباط می گرفتند و سبب گمراهی انسان ها می شدند.(88)

8 - بعضی از جنّ ها، قدرت فراوانی دارند، در ماجرای سلیمان(علیه السلام)چنین می خوانیم: وقتی او می خواست تخت ملکه یمن را به فلسطین بیاورد، یکی از جنّ ها به سلیمان(علیه السلام)چنین گفت: «من آن تخت باشکوه را قبل از این که از جای خود برخیزی، از یمن به فلسطین می آورم».(89)

ص:224

9 - اگر خدا اجازه دهد، جنّ ها می توانند بعضی از کارهای انسان ها را انجام دهند، آنان به اذن خدا، برای سلیمان(علیه السلام)ساختمان های باشکوهی برای عبادت ساختند و از دریا برای او درّ و مروارید استخراج می کردند.

10 - آفرینش جنّ ها قبل از خلقت انسان بوده است.(90)

11 - ابلیس یکی از جنّ ها می باشد، خدا به او فرمان داد تا بر آدم(علیه السلام)سجده کند، او نافرمانی کرد و از درگاه خدا رانده شد. ابلیس به اسم «شیطان» معروف شده است. او پیروان زیادی در میان جنّ ها دارد که به آنان «شیاطین» گفته می شود.

12 - مقام انسان بالاتر و برتر از همه موجودات می باشد، زیرا خدا به فرشتگان و ابلیس که از جنّ بود، فرمان داد بر آدم(علیه السلام) سجده کنند.

این دوازده نکته در قرآن درباره جنّ ها بیان شده است، امّا مطالب دیگری که مردم برای جنّ ها می گویند، خرافه است و نباید به آن توجّه کرد.

عدّه ای می گویند: «جنّ ها شکل های عجیب و غریب دارند»، گروهی می گویند: «جنّ ها موجوداتی دم دار و سم دار می باشند». برخی می گویند: «اگر یک ظرف آب داغ را روی زمین بریزیم، جنّ ها عصبانی می شوند و آن خانه را به آتش می کشند». این سخنان، خرافاتی است که جاهلان آن را ساخته اند.(91)

مردم تصوّر می کنند که همه جنّ ها، موجوداتی موذی و بد می باشند. در حالی که چنین نیست، در میان جنّ ها، کسانی هستند که مسلمان هستند و به قرآن و پیامبر ایمان واقعی دارند و کارهای شایسته انجام می دهند.(92)

* * *

ص:225

در زبان عربی، سه حرف «ج ن ن» به معنای «پوشیده شده» می باشد، عرب ها به بچّه ای که در شکم مادر است، «جنین» می گویند، چون نمی توان او را دید. به باغ هایی که درختان بلندی دارد، «جنّت» می گویند، زیرا وقتی کسی زیر آن درختان قرار می گیرد نمی تواند خورشید و نور آن را ببیند. آن ها به «جنّ» هم چنین نامی نهاده اند، زیرا جنّ را نمی توان با چشم دید.

همچنین در زبان عربی سه حرف «ش ط ن» به معنای خبیث یا پلید می باشد، عرب ها به هر موجودی که پلید و خبیث باشد، «شیطان» می گویند. ابلیس یکی از جنّ ها بود، وقتی خدا به فرشتگان دستور داد که بر آدم سجده کنند، ابلیس سرپیچی کرد.

به راستی ابلیس در میان فرشتگان چه می کرد؟

او یک جنّ بود که بعد از هلاک جنّ ها در زمین، به آسمان ها آورده شده بود، او سالیان سال عبادت خدا را می کرد، امّا در این امتحان بزرگ مردود شد و از درگاه خدا رانده شد و پلید و خبیث شد.

از قدیم گفته اند: «هر گردی که گردو نیست !!».

هر جنّی، شیطان و پلید نیست، بعضی از جنّ های مسلمان و نیکوکارند، بعضی از جنّ ها پلید و شیطان هستند.

از طرف دیگر، هر شیطانی، جنّ نیست ! شیطان به معنای «پلید و خبیث» است، ممکن است چیزی پلید باشد (شیطان باشد)، امّا از جنّ نباشد.

پس شیطان دو معنا می تواند داشته باشد:

معنای اوّل: ابلیس که از جنّ ها بود و به آدم(علیه السلام) سجده نکرد و از درگاه خدا

ص:226

دور شد و پلید و پست شد.

معنای دوم: موجودی که پلید است، امّا از جنّ نیست، این نکته مهمّی است که باید به آن دقّت شود تا سخن علی(علیه السلام)معنای روشنی پیدا کند. علی(علیه السلام)فرمود: «وقتی می خواهید آب بنوشید، از قسمت شکسته ظرف و از قسمت دستگیره ظرف، آب ننوشید، زیرا شیطان روی دستگیره و قسمت شکسته ظرف می نشیند». منظور از واژه «شیطان» در اینجا «میکروب» می باشد که موجودی پلید است و باعث بیماری هایی می شود و معمولاً دستگیره ظرف و قسمت شکسته آن، محلی برای تجمّع انواع میکروب ها می باشد.

* * *

این سوره از دو قسمت تشکیل شده است، در قسمت اوّل از جنّ ها سخن به میان آمد و این بحث به پایان رسید.

در قسمت دوم از توحید و معاد سخن به میان می آید.

* * *

جِنّ: آیه 17 - 16

وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لاََسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا (16) لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَمَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا (17)

اگر مردم در راه ایمان پایداری و استقامت نشان دهند، تو آنان را با باران فراوان و چشمه سارها از نعمت آب و محصولات بهره مند می کنی و برکت خویش را بر آنان نازل می کنی و این گونه آنان را امتحان می کنی تا برای همه

ص:227

آشکار شود چه کسی شکرگزار است و چه کسی کفران نعمت می کند.

تو قرآن را برای هدایت انسان ها فرستادی و هر کس از عمل به این کتاب پندآموز تو، سرپیچی کند، تو او را به عذابی سخت گرفتار می سازی.

* * *

یک بار دیگر آیه 17 را می خوانم: «اگر مردم در راه ایمان پایداری و استقامت نشان دهند، خدا آنان را با نعمت باران فراوان و چشمه سارها بهره مند می سازد».

این آیه معنای دیگری هم دارد که از آن به «بطنِ قرآن» یاد می کنیم. «بطنِ قرآن» معنایی است که از نظرها پنهان است: یک روز، امام باقر(علیه السلام) این آیه را خواند و سپس فرمود: «اگر مردم بر ولایت علی(علیه السلام) و امامان بعد از او، پایدار می ماندند، خدا قلب های آنان را از ایمان واقعی سیراب می ساخت».(93)

مسلمان واقعی کسی است که تسلیم تو و پیامبر توست، تو از پیامبرت خواستی تا علی(علیه السلام)را به عنوان جانشین خود معرّفی کند، پیروی از مکتب علی(علیه السلام) و فرزندان پاک او نشانه مسلمانی حقیقی است.(94)

هر کس امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیّت می میرد، امروز من اگر بخواهم مسلمان بمیرم، باید امام زمان خود را بشناسم و تسلیم او باشم، با پذیرشِ ولایت او می توانم به تو نزدیک و نزدیک تر شوم.(95)

حضرت مهدی(علیه السلام)، امام زمان من است، او نماینده تو روی زمین است. اگر به سوی او بروم به هدایت، رهنمون می شوم و سعادت دنیا و آخرت را از آنِ خود می کنم.(96)

ص:228

* * *

جِنّ: آیه 18

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (18)

وقتی کسی به سجده می رود، هفت عضو او به زمین می رسد، پیشانی، دو کف دست، دو زانو، انگشتان پا. سجده نشانه خضوع و فروتنی انسان است، بُت پرستان مکّه در مقابل بُت ها به سجده می افتادند، اکنون به آنان می گویی که این هفت عضو انسان را تو آفریدی، این ها از آنِ توست، آنان فقط باید در برابر تو سجده کنند، انسان نباید در مقابل بُت یا شخص دیگری به سجده افتد، سجده فقط مخصوص توست.(97)

* * *

جِنّ: آیه 23 - 19

أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا (19) قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا (20) قُلْ إِنِّی لَا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا (21) قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا (22) إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا (23)

محمّد(صلی الله علیه وآله) بنده برگزیده تو بود، تو به او فرمان دادی تا مردم را به یکتاپرستی فرا خواند، او حرکت خویش را آغاز نمود و همه اندیشه ها و ارزش های شرک آلود را باطل اعلام کرد و با خرافات مبارزه کرد.

ولی بُت پرستان به صورت گروه هایی به هم فشرده درآمدند تا مانع محمّد(صلی الله علیه وآله)

ص:229

شوند و او را از رسیدن به هدفش باز دارند. آن بُت پرستان محمّد(صلی الله علیه وآله)را دروغگو و جادوگر خواندند و با او دشمنی های زیادی نمودند.

آنان پیروان محمّد(صلی الله علیه وآله) را شکنجه های سختی نمودند و به محمّد(صلی الله علیه وآله)سنگ پرتاب کردند و بر سرش خاکستر ریختند، با این همه محمّد(صلی الله علیه وآله) برای هدایت آنان تلاش می کرد. آنان به محمّد(صلی الله علیه وآله) گفتند: «دست از کار خود بردار ! ما به تو ثروت زیادی می دهیم و تو را به عنوان رئیس خود انتخاب می کنیم»، امّا محمّد(صلی الله علیه وآله) سخن آنان را قبول نکرد و در راهی که قدم برداشته بود، استوار ایستاد.

اکنون تو از محمّد(صلی الله علیه وآله)می خواهی تا با آنان چنین سخن بگوید:

* * *

ای مردم ! من فقط پروردگار خویش را می پرستم و برای او هیچ شریکی قرار نمی دهم. من نمی توانم به شما سود و زیانی برسانم، این خداست که سود و زیان می رساند. اگر من بر خلاف فرمان او عمل نمایم، هیچ کس نمی تواند مرا در برابر خشم خدا پناه بدهد، من جز او پناهی ندارم.

ای مردم ! وظیفه من فقط این است که پیام خدا را به شما برسانم و شما را از عذاب روز قیامت بترسانم، من وظیفه ای جز این ندارم، خدا مرا امر نکرده است که شما را به ایمان آوردن مجبور کنم، شما خودتان باید راه خود را انتخاب کنید. بدانید هر کس از فرمان خدا و پیامبر او سرپیچی کند، در روز قیامت در آتش جهنّم جاودانه خواهد سوخت.

* * *

ص:230

جِنّ: آیه 24

حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا (24)

بُت پرستان مکّه قدرت زیادی داشتند و به تعداد زیاد بُت پرستان دل، خوش داشتند و با همین قدرت خود با محمّد(صلی الله علیه وآله)و پیروان او دشمنی می کردند، امّا آیا این قدرت برای همیشه برای آنان خواهد ماند؟

آنان بر این دشمنی های خود ادامه می دهند، امّا سرانجام عذاب سهمگینی در انتظارشان است، روز قیامت برای آنان، روز سختی خواهد بود، هیچ کس آنان را یاری نخواهد کرد، آن روز دیگر نمی توانند به یکدیگر سود و زیانی برسانند، فرشتگان زنجیرهای آهنین بر گردن آن ها می اندازند و آن ها را با صورت بر روی زمین می کشانند و به سوی جهنّم می برند. وقتی آنان آتش سوزان جهنّم را می بینند، هراسان می شوند و صدای ناله هایشان بلند می شود.(98)

این وعده توست، بُت پرستان در آن روز خواهند دانست که چه کسی یاورانش ناتوان تر است و چه کسی شمار یارانش، کمتر است !

* * *

جِنّ: آیه 28 - 25

قُلْ إِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ مَا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَدًا (25) عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا (26) إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا (27) لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ

ص:231

وَأَحْصَی کُلَّ شَیْء عَدَدًا (28)

محمّد(صلی الله علیه وآله) بُت پرستان را از عذاب روز قیامت ترساند، آنان به محمّد(صلی الله علیه وآله)گفتند: «روز قیامت چه زمان فرا می رسد؟ این عذابی که تو می گویی، چه زمانی خواهد بود؟».

اکنون تو از محمّد(صلی الله علیه وآله)می خواهی تا این گونه پاسخ آنان را بدهد:

ای مردم ! من نمی دانم روز قیامت کی خواهد بود، من نمی دانم وعده عذاب شما نزدیک است یا دور. علم به روز قیامت، علمِ غیب است، خدا هیچ کس را از علم غیب خویش آگاه نمی سازد، البتّه خدا این علم را برای پیامبرانی که آنان را شایسته بداند، آشکار می کند و از طریق وحی به آنان خبر می دهد.

ای مردم ! خدا وحی را به پیامبران فرو می فرستد و بعد از آن، فرشتگانی را پیش رو و پشت سر پیامبران به نگهبانی می گمارد. خدا با این کار خود می خواهد معلوم و آشکار سازد که پیامبرانش، پیام های او را به مردم رسانده اند. خدا از توانایی و دانایی پیامبرانش آگاهی کامل دارد. خدا به شماره هر چیزی که در جهان است، به خوبی آگاه است.

* * *

منظور از علم غیب، آگاهی از اسرار پنهان جهان می باشد. تو در آیه 188 سوره «اعراف» به پیامبرت دستور می دهی تا به همه اعلام کند که او به خودی خود، علم غیب نمی داند، امّا در اینجا به این نکته اشاره می کنی که به هر کدام از پیامبرانت که بخواهی علم غیب می دهی.

ص:232

من باید در این دو سخن تو فکر کنم، یک جا می گویی که پیامبر، علم غیب ندارد، جای دیگر می گویی که به پیامبران، علم غیب می دهی. منظور تو از این سخنان چیست؟

تو به پیامبر چیزهایی را آموختی که از غیب است، این علم را تو به او داده ای، اگر تو چیزی از غیب به او نیاموزی، او غیب نمی داند.

پس سخن صحیح این است: پیامبر، از پیش خودش، علم غیب ندارد، اگر تو به او این دانش را ندهی، او از اسرار جهان چیزی نمی داند، امّا وقتی تو به او این دانش را می دهی، او از برخی اسرار نهان جهان آگاهی پیدا می کند.

هدف تو این است که مبادا مسلمانان درباره مقام پیامبر، غلوّ و زیاده روی کنند، آنان باید بدانند که پیامبر، بنده ای از بندگان توست، تو او را آفریده ای و البتّه به او مقامی بس بزرگ داده ای و او را بر اسرار جهان آگاه ساخته ای. او هرچه دارد از تو دارد، اگر لحظه ای تو لطف و عنایت خود را از او برداری، او هیچ علم و دانشی نخواهد داشت.(99)

ص:233

ص:234

سوره مُزمّل

اشاره

ص:235

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 73 قرآن می باشد.

2 - «مُزمّل» به معنای کسی است که جامه خواب به خود پیچیده است، یک روز که پیامبر خواب بود، جبرئیل نزد او آمد و او را چنین صدا زد: «ای کسی که جامه خواب بر خود پیچیده ای، برخیز و نماز شب بخوان». به همین دلیل این سوره را به این نام می خوانند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: نماز شب، خواندن قرآن، صبر بر سختی ها، قیامت، اشاره ای به ماجرای فرعون و هلاکت او، جهاد، نماز، زکات...

ص:236

مُزمّل: آیه 8 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلًا (4) إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا (5) إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا (6) إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا (7) وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا (8)

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را به پیامبری برگزیدی، او سه سال مردم را مخفیانه به اسلام دعوت کرد، پس از آن، تو از او خواستی تا دعوت خود را آشکار کند و همه مردم را به صورت علنی به سوی یکتاپرستی فرا خواند.(100)

اینجا بود که بزرگان مکّه با محمّد(صلی الله علیه وآله) دشمنی خود را آغاز کردند و تلاش کردند مانع موفّقیّت او شوند، آنان به مردم گفتند: «به سخن محمّد گوش

ص:237

نکنید، او دروغگو، جادوگر و دیوانه است». محمّد(صلی الله علیه وآله)این سخن ها را شنید و اندوهناک شد و در فکر بود که برای مقابله با آنان چه کند.(101)

شبی محمّد(صلی الله علیه وآله) در خانه خود به خواب رفته بود، او بالاپوش خواب را بر روی خود انداخته بود. او می خواست آخرِ شب از خواب بیدار شود و نماز بخواند.

تو جبرئیل را فرستادی تا او را از خواب بیدار کند و این پیام تو را برای او بخواند:

* * *

ای کسی که جامه خواب به خود پیچیده ای ! برخیز ! اندکی از شب را استراحت کن و بقیّه آن را به نماز و عبادت بگذران !

«نیمی از شب» یا «بیشتر از نصف شب» یا «کمتر از نصف شب» را برای شب زنده داری قرار بده و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان، زیرا به زودی من آیات سنگینی را برای تو خواهم فرستاد.

ای محمّد ! شب زنده داری و ترک بستر خواب اگر چه دشوار می نماید ولی بدان که اثر عبادت شبانه در روح و جان تو، عمیق تر و دوامش بیشتر است، هر کس که در دل شب قرآن بخواند، اثر آن برای او بهتر و بیشتر است. روح آدمی در دل شب، آمادگی خاصّی برای نیایش، مناجات و تفکّر دارد.

ای محمّد ! تو در روز برای هدایت مردم تلاش زیاد و طولانی داری و به فکر حل مشکلات مردم می باشی، پس شب را به نماز بایست و با من مناجات کن.

ص:238

ای محمّد ! فقط به من دل ببند، امید تو فقط به من باشد، دست های خود را به سوی آسمان بگیر و دعا کن و با من نیایش کن ! (102)

* * *

مناسب می بینم در اینجا چهار نکته را بنویسم:

* نکته اوّل

درست است که قرآن در این آیات با پیامبر سخن می گوید، امّا پیروان او هم مخاطب این آیات بودند، اسلام آمده بود تا تحوّلی بزرگ را در جامعه آن روز ایجاد کند، در محیطی که همه، بُت ها را می پرستیدند، مسلمانان نیاز به توان و نیروی زیادی داشتند و شب زنده داری، این توان و نیرو را به آنان می داد. در سال های آغاز اسلام، تأکید زیادی به شب زنده داری می شد، امّا بعداً که اسلام رشد کرد به مسلمانان تخفیف داده شد، البتّه پیامبر تا آخر عمر خود به این دستور عمل می کرد.

* نکته دوم

خدا از پیامبر خواست تا «نیمی از شب» یا «بیشتر از نصف شب» یا «کمتر از نصف شب» را به شب زنده داری بپردازد. در واقع پیامبر می توانست یکی از این سه برنامه را داشته باشد:

1 - یک سوم شب را به عبادت بپردازد و دو سوم دیگر را استراحت کند.

2 - نیمی از شب را به عبادت بپردازد و نیم دیگر شب را استراحت کند.

3 - دو سوم شب را به عبادت بپردازد و یک سوم دیگر شب را استراحت کند.

ص:239

پیامبر حقّ انتخاب داشت، هر کدام از این سه برنامه را می توانست انتخاب کند، برای همین اگر او یک روز خیلی خسته شده بود و نیاز به استراحت بیشتر داشت، می توانست فقط یک سوم شب را بیدار باشد.

* نکته سوم

خدا از پیامبر می خواهد تا شب ها بیدار شود و عبادت نماید، نماز شب و قرآن بخواند. خواندن نماز شب، فضیلت بسیار زیادی دارد.

نکته مهم این است که خدا از پیامبر می خواهد قرآن را به روش «ترتیل» بخواند.

روش ترتیل چگونه است؟

ترتیل یعنی این که انسان قرآن را با صدایی غمناک بخواند و آیات آن را سریع نخواند و هدفش فقط اتمام سوره ها نباشد، بلکه در پیام قرآن فکر کند. اگر جایی سخن از بهشت است، آن را از خدا طلب کند، اگر جایی سخن از جهنّم است، از آن به خدا پناه ببرد.(103)

افسوس که خیلی ها قرآن را می خوانند و هرگز معنای آن را درک نمی کنند !

آنان اصلاً نمی فهمند کجا از جهنّم سخن به میان آمده است و کجا از نعمت های بهشت یاد شده است، هدف آنان فقط این است که سوره را به پایان برسانند و قرآن را ختم کنند.

* نکته چهارم

درست است که قرآن، سخنی زیبا و دلنشین است امّا خدا در آیه 5 به پیامبر چنین می گوید: «به زودی من آیات سنگینی را برای تو خواهم فرستاد».

ص:240

آری، پیامبر راه سختی را در پیش داشت، او باید این مردم نادان را به یکتاپرستی فرا می خواند و در این راه با مشکلات زیادی روبرو بود، مردم مکّه سال های سال، بُت ها را پرستیده اند و رهایی آنان از بُت پرستی کار بسیار سختی بود. خدا از پیامبر خواست تا به او توکّل کند و از او یاری بگیرد و این مسیر را ادامه دهد.

* * *

نماز شب را چگونه باید بخوانم؟

ساده ترین راه خواندن نماز شب این است:

1 - چهار نماز دو رکعتی می خوانم. مثل نماز صبح. (به این نمازهای چهارگانه نافله شب می گویند).

2 - دو رکعت نماز دیگر مثل نماز صبح می خوانم. (اسم این نماز، نماز شَفع است).

3 - اکنون یک رکعت نماز می خوانم. نمازی که یک رکعت بیشتر ندارد. (به این نماز، نماز وتر می گویند).

امّا چگونه این نماز یک رکعتی را بخوانم؟

الف. الله اکبر می گویم و حمد و سوره می خوانم.

ب. دست خود را به حالت قنوت می گیرم و چهل مؤمن را دعا می کنم، البتّه منظور از مؤمن، کسی است که به خدا و پیامبر و امامان اعتقاد دارد. من می توانم به زبان فارسی نیز چنین بگویم: «خدایا ! پدرم، مادرم، پدربزرگم، مادربزرگم، عمویم، برادرم، خواهرم.... را ببخش» و اسم برادران، خواهران و

ص:241

دوستان خود را ببرم و برای آنان از خدا طلب بخشش کنم. بعد برای همه مؤمنان دعا کنم، مثلاً بگویم: «خدایا همه مؤمنان را ببخش». اگر فرصت من کم بود، فقط همین جمله را می گویم: «خدایا همه مؤمنان را ببخش».

سپس هفتاد بار «اَستَغفِر الله» می گویم، (می توانم هفت بار هم بگویم).

ج.سپس سیصد مرتبه «الهی العفو» بگویم، به جای آن می توانم سیصد مرتبه به فارسی بگویم: «خدایا ! مرا ببخش». اگر فرصت نداشتم می توانم فقط سه بار بگویم.

د. بعد از قنوت به رکوع و سجده می روم، بعد از سجده دوم، تشهّد می خوانم و سلام می دهم، حالا به سجده می روم و ذکر «استغفر الله» را تکرار می کنم. بهتر است هفتاد بار این ذکر را بگویم.

* * *

چند تذکّر لازم را در اینجا می نویسم:

1 - اگر فرصت کمی دارم، می توانم به جای یازده رکعت، فقط سه رکعت نماز بخوانم. (یک نماز دو رکعتی و یک نماز یک رکعتی).

2 - وقت خواندن نماز شب از نیمه شب شروع می شود، اگر عادت دارم و شب ها دیر می خوابم، می توانم همان نیمه شب، قبل از خواب، نماز شب را بخوانم. (اگر به اذان ظهر، دقیقاً یازده ساعت و پانزده دقیقه اضافه کنم، زمان نیمه شب را به دست آورده ام).

3 - کسی که می داند وقتی شب بخوابد، بیدار نمی شود، می تواند نماز شب را همان اوّل شب بخواند.

ص:242

4 - نماز شب هرچه به وقت سحر نزدیک تر باشد، ثواب بیشتری دارد.

5 - شما می توانید جزئیّات بیشتر نماز شب را در کتاب های دیگر مطالعه کنید، امّا همه این جزئیّات، مستحب است، مهم این است که شما در دل شب یازده رکعت نماز بخوانید و با خدا خلوت کنید.

* * *

نماز شب آثار زیادی دارد، در اینجا اشاره ای کوتاه به آثار آن می کنم:

نماز شب انسان را از گناه باز می دارد و توفیق ترک گناه می دهد، باعث بخشش گناهان می شود، مشکلات و گرفتاری ها را رفع می کند، سبب رضایت خدا می شود، قلب را نورانی می کند، دعا را مستجاب می کند، رزق و روزی را زیاد می کند، عمر را طولانی می کند و بلاها را دور می گرداند، سبب می شود تا در روز قیامت بتوان به سلامت از پل صراط عبور کرد.(104)

* * *

مُزمّل: آیه 14 - 9

رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا (9) وَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا (10) وَذَرْنِی وَالْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِیلًا (11) إِنَّ لَدَیْنَا أَنْکَالًا وَجَحِیًما (12) وَطَعَامًا ذَا غُصَّة وَعَذَابًا أَلِیمًا (13) یَوْمَ تَرْجُفُ الاَْرْضُ وَالْجِبَالُ وَکَانَتِ الْجِبَالُ کَثِیبًا مَهِیلًا (14)

بزرگان مکّه به مردم می گفتند: «به سخن محمّد گوش نکنید، او دروغگو، جادوگر و دیوانه است، او می خواهد شما را گمراه کند». محمّد(صلی الله علیه وآله) این

ص:243

سخن ها را شنید و اندوهناک شد، اکنون تو با او چنین سخن می گویی:

ای محمّد ! من خدای مشرق و مغرب هستم، شرق و غرب جهان در اختیار من است، فقط من شایسته پرستش هستم، خدایی جز من نیست، پس کارهایت را به من واگذار کن و در برابر تهمت هایی که دشمنانت به تو می زنند شکیبایی کن و به گونه ای مسالمت آمیز از آنان کناره گیری کن !

ای محمّد ! آن کافران را که به ثروت خود مغرور شده اند به من واگذار و اندک زمانی به آنان مهلت بده تا وقت عذاب آنان فرا رسد. من برای آنان زنجیرهای آهنین و آتشی سوزان آماده کرده ام، جایگاه آنان جهنّم است، در آنجا برای آنان غذایی آماده کرده ام که گلوگیر است، عذابی دردناک در انتظار آنان است.

این عذاب دردناک روزی خواهد بود که زمین و کوه ها به لرزه در می آیند و مثل ریگ، روان می گردند.

* * *

در اینجا از غذای گلوگیری که به اهل جهنّم داده می شود، سخن به میان آمده است.

زَقّوم، گیاهی است که در کفِ جهنّم می روید که میوه ای بدبو و بسیار تلخ دارد، کافران در جهنّم غذای دیگری ندارند، آنان میوه زقّوم را می خورند، این همان غذای گلوگیر است.

وقتی آنان این غذا را می خورند، تشنه می شوند و فریاد تشنگی سر می دهند و آب می طلبند.

ص:244

اینجاست که فرشتگان آنان را به سوی چشمه ای می برند که در بیرون جهنّم است و به آن «چشمه حمیم» می گویند. آب این چشمه هم جوشان است و هم متعفّن و آلوده !

آنان بسیار تشنه اند، چاره ای ندارند، از این آب می نوشند و تمام دهان و گلو و درون آنان می سوزد، البتّه چون در جهنّم از مرگ خبری نیست و عذاب آنان همیشگی است، بعد از مدتی وضع بدن آنان به حالت اول باز می گردد. آن ها برای همیشه این گونه عذاب می شوند.

این عذاب دردناکی است که تو برای آنان آماده کرده ای. پس از آن، فرشتگان آنان را به سوی جهنّم بازمی گردانند تا در آتش سوزان آن عذاب شوند.(105)

* * *

مُزمّل: آیه 16 - 15

إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَیْکُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَیْکُمْ کَمَا أَرْسَلْنَا إِلَی فِرْعَوْنَ رَسُولًا (15) فَعَصَی فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذًا وَبِیلًا (16)

وقتی محمّد(صلی الله علیه وآله) به مردم مکّه خبر می داد که خدا او را به پیامبری برگزیده است، تعجّب می کردند، آنان انتظار داشتند که خدا فرشته ای را به پیامبری بفرستد و باور نمی کردند که یک انسان به این مقام رسیده است.

اکنون تو به آنان خبر می دهی که تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را برای هدایت آنان فرستادی و او در روز قیامت بر اعمال آنان گواهی خواهد داد. تو در روز قیامت در هر امّتی، گواه و شاهدی از خود آنان می آوری. هر پیامبری برای امّت خود

ص:245

گواهی می دهد، محمّد(صلی الله علیه وآله) هم برای مسلمانان گواهی می دهد.

محمّد(صلی الله علیه وآله) اوّلین پیامبر تو نیست، قبل از او پیامبران زیادی را فرستاده ای، همه آنان انسان بوده اند. تو موسی(علیه السلام) را برای هدایت فرعون فرستادی، امّا فرعون نافرمانی کرد و سخن موسی(علیه السلام) را قبول نکرد و تو مدّتی به او مهلت دادی، وقتی فرصت او به پایان رسید، او را به سختی عذاب نمودی و در رود نیل غرق کردی.

* * *

مُزمّل: آیه 18 - 17

فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْمًا یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا (17) السَّمَاءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا (18)

با کسانی که به سخن محمّد(صلی الله علیه وآله)ایمان نمی آورند چنین سخن می گویی: «اگر راه کفر را برگزینید، چگونه می خواهید عذاب روز قیامت را از خود دور کنید؟ آن عذاب آن قدر سهمگین است که کودکان را پیر می کند، روز قیامت روزی است که آسمان از هم شکافته می شود و این وعده من است و یقیناً به وقوع می انجامد».

* * *

مُزمّل: آیه 19

إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلًا (19)

بُت پرستان قرآن را دروغ خواندند و آن را افسانه پیشینیان پنداشتند، محمّد(صلی الله علیه وآله) از این سخنان اندوهناک شد. اکنون تو این آیه را نازل می کنی: «ای

ص:246

محمّد ! این قرآن، پندی است برای کسی که بخواهد راهی به سوی من برگزیند».

آری، این سنّت و قانون توست، در این دنیا، به انسان اختیار دادی تا خودش راهش را انتخاب کند.

آری، تو انسان را آفریدی، راه حقّ و باطل را به او نشان دادی و او را در انتخاب راه آزاد گذاشتی، اگر تو اراده کنی که همه مردم ایمان بیاورند، همه ایمان می آورند، امّا آن ایمان دیگر از روی اختیار نخواهد بود، بلکه از روی اجبار خواهد بود. تو اراده کرده ای که هر کس به اختیار خود ایمان را برگزیند.

وقتی تو به انسان ها اختیار دادی، طبیعی است که گروهی از انسان ها، راه کفر را انتخاب می کنند و ایمان نمی آورند و قرآن را دروغ می پندارند.

اگر کسی این قانون را بداند دیگر از ایمان نیاوردن کافران حسرت و اندوه به خود راه نمی دهد.

قرآن آمده است تا راه را از چاه نشان دهد، هر کس که بخواهد به سوی سعادت و رستگاری برود به قرآن ایمان می آورد و از آن پند می گیرد.

* * *

مُزمّل: آیه 20

إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَی وَآَخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الاَْرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ

ص:247

فَضْلِ اللَّهِ وَآَخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآَتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لاَِنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْر تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (20)

تو در ابتدای این سوره از پیامبر خواستی که شب ها بیدار باشد و به عبادت بپردازد، عدّه ای از مسلمانان در این برنامه با پیامبر همراهی می کردند. اسلام آمده بود تا تحوّلی بزرگ را در جامعه آن روز ایجاد کند، در محیطی که همه، بت ها را می پرستیدند، مسلمانان نیاز به توان و نیروی زیادی داشتند و شب زنده داری آن هم به اندازه یک سوم شب (و بیشتر از این مقدار) به آنان این توان و نیرو را می داد. این شب زنده داری برای مسلمانان مستحب بود که تأکید زیادی به آن شده بود.

تقریباً هفت سال گذشت، مسلمانان هنوز در مکّه بودند، تعداد مسلمانان هم زیادتر شده بود و پایه های اساسی اسلام بنیان گذاشته شده بود، اینجا بود که تو تصمیم گرفتی به مسلمانان تخفیف بدهی و زمان شب زنده داری را برای آنان کمتر کنی. برای همین بود که این آیه را نازل کردی.

آری، آیات اول این سوره در سال سوم بعثت پیامبر در مکّه نازل شد و آخرین آیه نیز بعد از شش یا هفت سال در مکّه نازل شد.

* * *

تو می دانی که محمّد(صلی الله علیه وآله) و گروهی از پیروان او به یکی از این برنامه های

ص:248

شب زنده داری عمل می کردند:

1 - دو سوم شب را عبادت می نمودند.

2 - نیمی از شب را عبادت می نمودند.

3 - یک سوم شب را عبادت می نمودند.

آنان گاهی نزدیک به دو سوم شب را بیدار می ماندند و نماز می خواندند، تو می دانستی که پای بعضی از آنان، ورم کرده است، تو می دانستی که آنان نمی توانند به این کار برای همیشه ادامه دهند، برای همین تو به آنان تخفیف دادی و از آنان خواستی هر قدر که می توانند قرآن بخوانند. (البتّه پیامبر تا آخر عمر به همان برنامه قبلی عمل می کرد و مدّت زیادی از شب را به شب زنده داری می پرداخت).(106)

آری، تو دوست نداشتی آنان در دل شب برای خواندن قرآن به زحمت بیفتند، پس از آنان می خواهی که شب ها بیدار شوند و به اندازه ای که برایشان زحمت نیست نماز بخوانند و قرآن بخوانند و شب زنده داری کنند، تو می دانستی که گروهی از مسلمانان بیمار می شوند، گروهی هم برای تجارت و کسب رزق و روزی به مسافرت می روند و گروهی هم در راه تو به جهاد می روند.

شب زنده داری طولانی برای بیمار و مسافر کار سختی است، بنابراین فرمان می دهی که هر چقدر می توانند قرآن بخوانند و نماز به پا دارند و زکات مال خویش را بدهند و از مال خویش به تو قرض دهند. تو دوست داری اگر کسی از آنان قرض خواست، آنان به اندازه توان خود به او قرض بدهند و

ص:249

قرض الحسنه را فراموش نکنند، به هر کاری که به دین تو کمک می کند، یاری برسانند. این ها، نمونه های قرض دادن به توست.

تو از مسلمانان می خواهی تا بدانند هر کار خوبی که برای آخرت خود پیش می فرستند، پاداش آن را نزد تو خواهند یافت، تو به آنان پاداشی بسیار بزرگ تر از کار نیک آنان خواهی داد. در پایان از آنان می خواهی تا از تو طلب بخشش کنند تا گناهشان را ببخشی که تو خدای بخشنده و مهربان هستی.

* * *

در این آیه، پنج برنامه مهم برای سعادت انسان ها ذکر شده است:

1 - شب زنده داری و خواندن قرآن به اندازه ای که انسان توان دارد.

2 - نماز (نماز ستون دین و معراج مؤمن است).

3 - زکات (پرداخت زکات برای کسانی که ثروت زیادی دارند، واجب است)

4 - قرض الحسنه و کمک کردن به دیگران (این حکمی مستحب می باشد و با زکات واجب فرق می کند).

5 - استغفار و طلب بخشش از خدا.

آری، اگر کسی از گناهانش پشیمان شد و قصد کرد که دیگر آن گناهان را انجام ندهد، توبه اش «توبه واقعی» است، تو گناه او را می بخشی و او را در روز قیامت در باغ های بهشت جای می دهی، همان بهشتی که نهرهای آب از زیر درختان آن جاری است.(107)

ص:250

سوره مُدّثّر

اشاره

ص:251

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 74 قرآن می باشد.

2 - «مُدّثّر» به معنای کسی است که جامه خواب بر سر کشیده است، روزی جبرئیل نزد پیامبر آمد و به او چنین گفت: «ای کسی که جامه خواب بر سر کشیده ای، برخیز و مردم را از عذاب قیامت بترسان!». به همین دلیل این سوره را به این نام خوانده اند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: صبر بر سختی ها، قیامت و زنده شدن همه انسان ها، عذاب یکی از دشمنان سرسخت پیامبر، عظمت قرآن، گفتگوی اهل بهشت با جهنّمیان...

ص:252

مُدّثّر: آیه 7 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یَاأَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ (1) قُمْ فَأَنْذِرْ (2) وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ (3) وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ (4) وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ (5) وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ (6) وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ (7)

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را به پیامبری برگزیدی، او سه سال مردم را مخفیانه به اسلام دعوت نمود، پس از آن، دعوت خود را آشکار کرد و همه مردم را به صورت علنی به یکتاپرستی فرا خواند. وقتی بزرگان مکّه دیدند که روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده می شود، احساس خطر کردند و تصمیم گرفتند به هر صورت، مانعِ رشد اسلام شوند.

آنان جلسه ای تشکیل دادند تا با هم مشورت کنند، آنان از «ولید» هم دعوت

ص:253

کردند (ولیدبن مُغیره). او ثروت زیادی داشت و این ثروت خود را در راه مبارزه با اسلام هزینه می کرد و بزرگان مکّه به او اعتماد زیادی داشتند.

جلسه آغاز شد، ولید رو به بقیّه کرد و گفت: «شما باید سخن خود را درباره محمّد یکی کنید، مردم باید از همه شما یک سخن بشنوند». همه با شنیدن این سخن به فکر فرو رفتند. ولید رو به آنان گفت:

__ شما درباره محمّد به مردم چه می گویید؟

__ ای ولید ! خوب است به مردم بگوییم: «محمّد شاعر است».

__ نه. ما شعرهای زیادی شنیده ایم، قرآن محمّد، شعر نیست.

__ ای ولید ! به مردم می گوییم: «محمّد پیشگو است».

__ نه. رفتار محمّد همانند پیشگویان نیست.

__ ای ولید ! پس به مردم می گوییم: «محمّد دیوانه است».

__ نه. وقتی شما نزد محمّد می روید، در او هیچ نشانی از پریشانی نمی بینید.

__ ای ولید ! به مردم می گوییم: «محمّد جادوگر است».

__ آفرین بر شما ! این سخن خوب است. جادوگران میان مردم، دشمنی ایجاد می کنند، محمّد هم با دین خود، میان انسان ها دشمنی ایجاد می کند، آیا جوانان خود را ندیده اید که به محمّد ایمان آورده اند و با شما دشمن شده اند.

اینجا بود که تصمیم آنان یکی شد، همه قرار بر این گذاشتند که محمّد(صلی الله علیه وآله)را به عنوان «جادوگر» خطاب کنند، آنان به سوی کعبه رفتند، محمّد(صلی الله علیه وآله) در آنجا برای مردم سخن می گفت، آن ها یکی یکی جلو رفتند و به محمّد(صلی الله علیه وآله) گفتند:

ص:254

«ای جادوگر ! ای جادوگر !». مردم کم کم از دور محمّد(صلی الله علیه وآله) پراکنده شدند زیرا خیلی از آنان بزرگان مکّه را به عنوان بزرگان خود قبول داشتند، آن ها وقتی دیدند که بزرگانشان چنین سخنی می گویند، باور کردند که محمّد(صلی الله علیه وآله) جادوگر است و می خواهد آنان را جادو کند.

وقتی محمّد(صلی الله علیه وآله) این سخن آنان را شنید، غمگین شد و به خانه رفت، همسرش (خدیجه(علیها السلام)) ناراحتی او را دید. محمّد(صلی الله علیه وآله)بسیار اندوهناک بود، او به بستر رفت و جامه خواب بر سر کشید.

تو از حالِ دل محمّد(صلی الله علیه وآله) آگاه بودی، می دانستی که این نقشه ای که ولید کشیده است چقدر محمّد(صلی الله علیه وآله) را اندوهناک کرده است، اینجا بود که جبرئیل را فرستادی تا این آیات را برای او بخواند. تو به محمّد(صلی الله علیه وآله) خبر دادی که ولید را به عذابی سخت گرفتار خواهی کرد.(108)

این پیام تو برای محمّد(صلی الله علیه وآله) بود:

* * *

ای کسی که جامه خواب بر سر کشیده ای، برخیز و مردم را از عذاب من بیم بده و مرا به بزرگی یاد کن !

لباس خود را پاکیزه دار و از پلیدی ها و زشتی ها دوری کن، منّت نگذار و فزونی نخواه و برای پروردگارت، شکیبایی پیشه کن !

* * *

تو در اینجا به محمّد(صلی الله علیه وآله) هفت فرمان می دهی:

ص:255

* فرمان اوّل

محمّد(صلی الله علیه وآله) به خانه خود پناه آورده است، او از سخنان بُت پرستان اندوهناک شده است، تو از او می خواهی که از خلوت خویش خارج شود و به کار خود ادامه دهد.

* فرمان دوم

از او می خواهی که مردم را از عذاب روز قیامت بترساند، آنان بُت ها را می پرستیدند و خیال می کردند با این کار به تو نزدیک می شوند، آنان فریب خورده بودند و محمّد(صلی الله علیه وآله) باید آنان را از خواب غفلت بیدار کند و به آنان بگوید که بُت پرستی، نتیجه ای جز آتش جهنّم در پی ندارد.

* فرمان سوم

از او می خواهی تا تو را به بزرگی یاد کند و «الله اکبر» بگوید و این را به مردم نیز بگوید.

الله اکبر !

تو بزرگ تر از آن می باشی که به وصف بیایی ! حقیقت تو والاتر از این است که در فهم و درک من بگنجد. هیچ کس نمی تواند حقیقت تو و چگونگی تو را درک کند.

* فرمان چهارم

در آن زمان رسم بود که مردم لباس های بسیار بلندی به تن می کردند و لباس های آنان به روی زمین کشیده می شد، تو از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی تا از آن

ص:256

لباس ها استفاده نکند زیرا پیامبر باید الگوی پاکی باشد، وقتی لباسی آن قدر بلند باشد که روی زمین کشیده شود، کثیف و آلوده می گردد.

* فرمان پنجم

از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی تا از همه پلیدی ها دوری کند، گناهان، محبّت و شیفتگی به دنیا، روح انسان را آلوده می کند.

درست است که محمّد(صلی الله علیه وآله) از همه آلودگی ها به دور است و عصمت دارد، امّا محمّد(صلی الله علیه وآله)الگوی مسلمانان است، تو این گونه با او سخن می گویی تا مسلمانان از این سخن درس بگیرند.

* فرمان ششم

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را به پیامبری انتخاب کردی و او مردم را به یکتاپرستی فرا خواند، تو از او می خواهی که هرگز از مردم، انتظار جبران نداشته باشد و بر آنان منّت ننهد.این درس بزرگی است، اگر من قدم در راه خدمت به دین تو برمی دارم، باید کار خود را کوچک بشمارم و انتظار پاداش نداشته باشم ! کسی که کار خود را بزرگ می بیند و در انتظار جبران آن است، با کوچک ترین اذیّت و آزار، دست از تلاش برمی دارد.

ولی کسی که کار خود را کوچک می بیند و توقّع قدردانی ندارد، در هر شرایطی به وظیفه خود عمل می کند، کار ندارد که مردم از او تعریف می کنند یا به او دشنام می دهند، بلکه تنها وظیفه خود را انجام می دهد و پیش می رود.

ص:257

* فرمان هفتم

محمّد(صلی الله علیه وآله) در مسیر بیداری جامعه قدم برداشته است، تو از او می خواهی در این راه شکیبایی کند، او می خواهد در جامعه، سنّت شکنی کند، طبیعی است که هر کس بخواهد سنّت های غلط جامعه را بشکند با مخالفت ها و دشمنی هایی روبرو می شود، بُت پرستان محمّد(صلی الله علیه وآله) را جادوگر خواندند، امّا محمّد(صلی الله علیه وآله) بایستی به راه خود ادامه دهد و شکیبا باشد.

* * *

مُدّثّر: آیه 30 - 8

فَإِذَا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ (8) فَذَلِکَ یَوْمَئِذ یَوْمٌ عَسِیرٌ (9) عَلَی الْکَافِرِینَ غَیْرُ یَسِیر (10) ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا (11) وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا (12) وَبَنِینَ شُهُودًا (13) وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیدًا (14) ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ (15) کَلَّا إِنَّهُ کَانَ لاَِیَاتِنَا عَنِیدًا (16) سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا (17) إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ (18) فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (19) ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (20) ثُمَّ نَظَرَ (21) ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ (22) ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَکْبَرَ (23) فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24) إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (25) سَأُصْلِیهِ سَقَرَ (26) وَمَا أَدْرَاکَ مَا سَقَرُ (27) لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ (28) لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29) عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ (30)

بزرگان مکّه دور هم جمع شدند، ولید بزرگ آنان بود. ولید از آنان خواست تا همه متّحد شوند و درباره محمّد(صلی الله علیه وآله)سخنان خود را یکی کنند تا مردم سخنان

ص:258

آنان را باور کنند. ولید به آنان گفت: «به مردم بگویید که محمّد جادوگر است و می خواهد بین شما اختلاف بیندازد».

محمّد(صلی الله علیه وآله) کنار کعبه برای مردم سخن می گفت، بزرگان مکّه یکی پس از دیگری جلو رفتند و به محمّد(صلی الله علیه وآله) گفتند: «ای جادوگر ! ای جادوگر !». مردم کم کم از دور محمّد(صلی الله علیه وآله) پراکنده شدند. او بعداً فهمید که این کار به دستور ولید بوده است. ولید، مغزِ متفکّر بزرگان مکّه بود.

اکنون می خواهی از سرنوشتی که در انتظار ولید است برای محمّد(صلی الله علیه وآله) سخن بگویی، این سرنوشت دردناک در انتظار ولید و هر کس که با دین تو دشمنی کند، می باشد، تو می خواهی با این سخنان، دل محمّد(صلی الله علیه وآله) را شاد کنی.

* * *

ای محمّد ! وقتی برای بار دوم در صور اسرافیل دمیده شود، همه انسان ها سر از خاک برمی دارند و روز قیامت بر پا می شود، آن روز، روزِ سخت و مصیبت باری برای کافران خواهد بود، آن روز هیچ آسایشی برای آنان نخواهد بود.

ای محمّد ! مرا با کسی که او را آفریده ام، تنها بگذار !

من به او این همه نعمت دادم، به او ثروت فراوان دادم، به او پسرانی دادم که همواره نزد او و در خدمت او هستند، امّا او نمک نشناسی کرد !

من زندگی راحتی برای او فراهم کردم، او باز هم طمع دارد که بر نعمت هایش بیفزایم، امّا هرگز چنین نخواهد شد و من دیگر به او نعمتی

ص:259

نخواهم داد، زیرا او با قرآن دشمنی کرد و آن را جادو و تو را جادوگر پنداشت، من به زودی او را با کوهی از رنج و سختی ها روبرو می سازم، زیرا او برای دشمنی با قرآن، بسی فکر کرد و نقشه کشید.(109)

مرگ بر او باد که چنین برای دشمنی با حقّ، نقشه کشید !

باز هم مرگ بر او باشد که چگونه نقشه کشید.

او نگاهی به اطراف خود کرد و روی در هم کشید و ترش رویی کرد، سپس با تصمیم قاطع از حقّ روی گردان شد و تکبّر ورزید و سرکشی کرد و سرانجام چنین گفت: «قرآن فقط جادو است، یک جادو که مانند جادوهای قدیمی می باشد، قرآن، هرگز وحی خدا نیست، قرآن فقط سخن یک انسان است».

ای محمّد ! او قرآن را جادو خواند و من به زودی او را به جهنّم می اندازم و تو چه می دانی که جهنّم چیست؟ آتشی سوزان که هر کس در آنجا گرفتار شود، نه می میرد و نه زنده می ماند، او پیوسته در میان مرگ و زندگی گرفتار است، هر بار که پوست بدنش می سوزد و بار دیگر، پوست بدنش سالم می شود تا بارها بسوزد. جهنّم آتشی است که رنگ پوست را دگرگون و سیاه می کند.

ای محمّد ! هیچ کس نمی تواند از جهنّم فرار کند، نوزده فرشته بر آن آتش گمارده شده اند.

* * *

مناسب است در اینجا سه نکته را بنویسم:

ص:260

* نکته اوّل

ولید، مغز متفکّر بزرگان مکّه بود، خدا به او ثروت بسیار زیادی داده بود، باغ های فراوان در طائف، شترهای فراوان و سکّه های فراوان طلا.(110)

او بسیار مغرور بود و به دیگران می گفت: «این ثروت من، نشانه آن است که خدا مرا دوست دارد»، امّا این سخن باطل بود، هرگز ثروت، نشانه محبّت خدا نیست، همان گونه که فقر نشانه خشم خدا نیست. ثروت و فقر فقط وسیله ای برای امتحان انسان ها می باشند، خدا یکی را با ثروت امتحان می کند، دیگری را با فقر. به گروهی ثروت می دهد تا ببیند آیا شکرگزار خواهند بود یا نه، گروهی دیگر را به فقر مبتلا می کند تا ببیند آیا بر سختی ها صبر خواهند داشت یا نه.

ولید در پایان عمر همه ثروت خود را از دست داد و پسران او هم مُردند و با مشکلات زیادی روبرو شد. در آیه 17 این سرنوشت او به این صورت بیان شده است: «من به زودی او را با کوهی از رنج و سختی ها روبرو می سازم». زندگی برای ولید بسیار سخت شد، زیرا تحمّل فقر برای کسی که زمانی، ثروت زیادی داشته است، بسیار طاقت فرسا می باشد.

ولید دوازده پسر داشت، یکی از پسران او «خالدبنولید» است، خالدبنولید همان کسی است که در سال سوم هجری، در جنگ اُحد، فرماندهی گروهی از سپاه کفر را به عهده داشت و از پشت سر به مسلمانان حمله کرد و سبب شهادت گروه زیادی از مسلمانان شد. او دشمنی زیادی با خاندان پیامبر

ص:261

داشت.

* نکته دوم

در آیه 30 ذکر شده است که تعداد مأموران جهنّم، نوزده فرشته می باشد، حقایق جهان آخرت برای ما پوشیده است و ما نمی دانیم چرا خدا نوزده فرشته را مأمور جهنّم نموده است. به هر حال، عدد 19 برای مأموران عذاب می باشد.

در «بهائیّت» عدد 19 بسیار مقدّس است، تعداد ماه های آنان 19 عدد است و روزهای هر ماه هم 19 عدد می باشد، بهائیّت یک آیین انحرافی است و این آیین انحرافی باید مقدّسات خود را هم با عدد فرشتگان عذاب هماهنگ کند !

* نکته سوم

در سال 1362 هجری شمسی، نویسنده ای مصری به نام «رشاد خلیفه» ادّعای تازه ای مطرح کرد و کتابی به نام «معجزة القرآن الکریم» را در بیروت چاپ نمود. او در آمریکا زندگی می کرد. او با استفاده از کامپیوتر به این نتیجه رسید که قرآن، نظم ریاضی عجیبی دارد و ادّعا کرد که آمار حروف و کلمات قرآن «مَضرَب عدد نوزده» می باشد، یعنی می توان آن را بر عدد 19 تقسیم کرد.

این سخن او با استقبال زیادی روبرو شد و گروهی آن را به عنوان معجزه ریاضی قرآن ذکر کردند و درباره آن مقالات زیادی نوشتند.

وقتی به بررسی ادّعای این نویسنده می پردازیم، می بینیم که آمارهای او در

ص:262

بسیاری از موارد، خلاف واقع است. در اینجا فقط اشاره ای کوتاه به سخنان آقای رشاد می کنم:

آقای رشاد می گوید: «سوره ناس که آخرین سوره قرآن است، 114 حرف دارد که بر عدد 19 تقسیم می شود».

وقتی این سوره را بررسی می کنیم به این نتیجه می رسیم: اگر «بسم الله الرحمن الرحیم» را جزء این سوره بدانیم، حرف های این سوره 99 حرف است که بر 19 قابل تقسیم نیست. اگر «بسم الله الرحمن الرحیم» را جزء سوره حساب نکنیم، حروف این سوره 80 حرف می شود که باز هم بر 19 تقسیم نمی شود.

آقای رشاد می گوید: «سوره نصر، 19 حرف دارد»، وقتی بررسی می کنیم می بینم که چنین مطلبی درست نیست، زیرا این سوره 18 کلمه دارد.

یکی از ادّعاهای دیگر آقای رشاد این مطلب است: «در سوره هایی که با حروف مقطّعه آغاز می شوند، نظم ریاضی عجیبی وجود دارد».

او برای مثال سوره بقره را ذکر می کند: این سوره با سه حرف «الم» آغاز می شود. در این سوره، حرف الف بیشتر از همه سوره های قرآن تکرار شده است».

وقتی به بررسی قرآن می پردازیم می بینیم که این مطلب در همه سوره هایی که حروف مقطّعه دارند، صحیح نیست.

مثلاً سوره «ن» که با حرف «ن» آغاز می شود، امّا حرف «ن» در این سوره

ص:263

بیشتر از همه سوره های قرآن تکرار نشده است. در سوره «حجر» حرف «ن» بیشتر از سوره «ن» استفاده شده است. در واقع سوره «ن» این ادّعای آقای رشاد را رد می کند.

امروزه نرم افزارهای قوی به کمک پژوهشگران آمده اند و آنان با استفاده از آن نرم افزارها، کشف کرده اند که بسیاری از آمارهای رشاد، غلط است.

نهایت کار آقای رشاد به انحراف های عجیبی کشیده شد !

او در ماه رمضان 1408 رسماً ادّعا کرد که پیامبر خداست و از سوی خدا برای هدایت مردم فرستاده شده است تا دین نهایی را برای انسان ها بیاورد ! ادّعایی که با اعتقاد مسلمانان تعارض داشت و باعث شد تا او در میان مسلمانان منفور گردد. در نهایت او به دست یکی از مسلمانان تندرو به قتل رسید.

افسوس که عدّه ای از مسلمانان در ابتدای کار، نادانسته سخن او را تأیید کردند !

وقتی من درباره سوره بقره تحقیق می کردم، در یکی از کتاب های تفسیری دیدم که کتاب رشاد را به عنوان «معجزه ریاضی قرآن» ذکر کرده اند ! (برای احترام از آن کتاب تفسیر، نام نمی برم).

وقتی چیزی معجزه است که نقصی در آن وجود نداشته باشد، ادّعاهای آقای رشاد در بعضی موارد صحیح است ولی در موارد زیادی هم غلط است !!

قرآن ما را به تدبّر در پیام های این کتاب آسمانی دعوت می کند، وظیفه ما این

ص:264

است که به مفهوم این پیام ها توجّه کنیم و آن را برای مردم جهان بیان کنیم، چرا عدّه ای دوست دارند هر حرفی را بدون بررسی و تحقیق، بنویسند و آن را به اسم اسلام، نشر بدهند؟ آیا این کار به نفع قرآن و اسلام است؟

* * *

مُدّثّر: آیه 31

وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آَمَنُوا إِیمَانًا وَلَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْکَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ (31)

وقتی آیات 1 تا 30 این سوره را نازل کردی، محمّد(صلی الله علیه وآله) از خانه بیرون آمد و به کار خویش ادامه داد، او با روحیّه ای بسیار عالی برای مردم سخن می گفت و آنان را به یکتاپرستی فرا می خواند.

چند روزی گذشت، آیه 30 این سوره به گوش بزرگان مکّه رسید، آنجا که تو به او خبر دادی نوزده فرشته بر جهنّم گماشته شده اند و اهل جهنّم را عذاب می کنند و مانع فرار آن ها می شوند، بزرگان مکّه تصمیم گرفتند تا این سخن را مسخره کنند، آنان به یکدیگر گفتند: «خدای محمّد فقط نوزده فرشته برای جهنّم قرار داده است، تعداد ما زیاد است، هر ده نفر ما در برابر یکی از

ص:265

آن فرشتگان می ایستیم و آنان را شکست می دهیم». آنان نمی دانستند که قدرت فرشتگان بسیار زیاد است، وقتی تو می خواستی قوم لوط(علیه السلام) را نابود کنی، فقط چهار فرشته را فرستادی و آن چهار فرشته، شهر بزرگی را زیر و رو کردند.

اکنون این آیه را نازل می کنی و به همه خبر می دهی که تو مأموران جهنّم را فقط از فرشتگان قرار دادی و تعداد آنان را در قرآن ذکر کردی تا کافران را امتحان کنی که آیا به سخن تو ایمان می آورند یا نه. آنان این سخن تو را به مسخره گرفتند و در روز قیامت به سختی عذاب خواهند شد.

از طرف دیگر، تو در کتاب های تورات و انجیل، عدد مأموران جهنّم را نوزده فرشته ذکر کرده بودی، تو می دانستی که عدّه ای از یهودیان و مسیحیان نزد محمّد(صلی الله علیه وآله) خواهند آمد و از او درباره تعداد مأموران جهنّم سؤال خواهند کرد. تو این مطلب را در قرآن ذکر کردی تا محمّد(صلی الله علیه وآله) به آنان همان پاسخی را دهد که آنان در تورات و انجیل خوانده اند. وقتی آنان این سخن محمّد(صلی الله علیه وآله) را بشنوند، یقین خواهند کرد که محمّد(صلی الله علیه وآله)پیامبر توست و مسلمان خواهند شد و این باعث تقویت ایمان پیروان محمّد(صلی الله علیه وآله)خواهد شد.

هدف تو از ذکر عدد مأموران جهنّم این بود، امّا کسانی که در دلشان مرض کفر و شک است همراه با کافران می گویند: «خدا از این سخن چه منظوری دارد؟».

ص:266

هدف تو از بیان این سخن این بود که زمینه هدایت انسان ها را فراهم کنی، آری، تو این گونه زمینه هدایت را برای همه فراهم کردی، عدّه ای به اختیار خود از پذیرش حقّ خودداری کردند و سخن تو را دروغ خواندند، آنان راه شیطان را برگزیدند و برای همین تو آنان را به حال خود رها می کنی.

تو به کسانی که به قرآن ایمان می آورند، امتیاز ویژه ای می دهی و آنان را موفّق به کارهای خوب و زیبا می کنی و مسیر کمال را به آنان نشان می دهی و به راه راست هدایتشان می کنی.

آیا لشکریان تو فقط نوزده فرشته هستند؟

هرگز.

هیچ کس جز تو نمی داند که تعداد فرشتگان چقدر است، فرشتگان هرگز از فرمان تو سرپیچی نمی کنند و منتظر اجرای فرمان تو هستند.

لشکریان تو همان فرشتگان بیشمارند که گروهی از آنان مأمور جهنّم هستند، همانا آیات قرآن، پندی برای همه انسان ها می باشد، در قرآن، حقایق جهان آخرت بیان شده است، باشد که انسان ها پند بگیرند و از خواب غفلت بیدار شوند !

* * *

مُدّثّر: آیه 37 - 32

کَلَّا وَالْقَمَرِ (32) وَاللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَالصُّبْحِ

ص:267

إِذَا أَسْفَرَ (34) إِنَّهَا لاَِحْدَی الْکُبَرِ (35) نَذِیرًا لِلْبَشَرِ (36) لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ (37)

بُت پرستان قرآن را جادو پنداشتند و به آن ایمان نیاوردند، اکنون تو با بُت پرستان چنین سخن می گویی:

هرگز این قرآن، جادو نیست !

سوگند به ماه ! سوگند به شب آن هنگام که دور می شود و سحر نزدیک می گردد، سوگند به صبح آن هنگام که چهره می گشاید و همه جا را روشن می کند که این قرآن، یکی از پدیده های بزرگ جهان است، این قرآن به انسان ها هشدار می دهد و آنان را از عذاب روز قیامت بیم می دهد.

قرآن برای گروه خاصّی نیست، قرآن برای همه انسان ها می باشد، قرآن هم برای کسانی است که می خواهند به سوی خوبی ها پیش بروند و هم برای کسانی است که از حرکت به سوی خوبی ها بازماندند.

قرآن هم برای مؤمنان است و هم برای کافران !

مؤمنان از قرآن بهره می گیرند و به رستگاری می رسند، کافران هم قرآن را می شنوند، درست است که آنان به قرآن ایمان نمی آورند، امّا مهم این است که حقّ برای آنان آشکار می شود و حجّت بر آنان تمام می شود. آنان در روز قیامت نمی توانند اعتراض کنند. اگر این قرآن نازل نمی شد، آنان در آن روز

ص:268

می گفتند: «خدایا ! چرا کتابی برای ما نازل نکردی تا ما حقّ را بشناسیم؟». قرآن آمد و همه آیات آن را شنیدند و حقّ را شناختند، دیگر هیچ بهانه ای از آنان پذیرفته نخواهد شد.

* * *

مُدّثّر: آیه 48 - 38

کُلُّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ (38) إِلَّا أَصْحَابَ الَْیمِینِ (39) فِی جَنَّات یَتَسَاءَلُونَ (40) عَنِ الُْمجْرِمِینَ (41) مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ (42) قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (43) وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ (44) وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ (45) وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (46) حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ (47) فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ (48)

در روز قیامت، هر انسانی گرفتار عمل خودش می شود و از آن رهایی ندارد، مگر مؤمنان که در روز قیامت به سعادت و رستگاری می رسند، در آن روز، پرونده اعمال آنان را به دست راستشان می دهند و فرشتگان آنان را به بهشت راهنمایی می کنند.

مؤمنان وارد باغ های بهشتی می شوند، بهشتی که از زیر درختان آن، نهرهای آب جاری است، آنان زیر سایه درختان بر تخت ها تکیه می زنند. پرده و حجابی که بین آنان و اهل جهنّم است، کنار می رود، آنان نگاهی به جهنّم می کنند و از اهل جهنّم سؤال می کنند: «چه باعث شد که شما اهل جهنّم

ص:269

شدید؟».

اهل جهنّم در پاسخ می گویند: «ای اهل بهشت ! ما نماز نمی خواندیم و به نیازمندان غذا نمی دادیم و به آنان کمک نمی کردیم و پیوسته با اهل باطل همنشین و هم صدا بودیم و همواره روز قیامت را دروغ می پنداشتیم تا زمانی که مرگ ما فرا رسید».

اهل جهنّم از چهار گناه بزرگ خود سخن می گویند:

1 - ترک نماز.

2 - ترک کمک به نیازمندان.

3 - همنشینی با یاوه گویان.

4 - عدم ایمان به قیامت.

نتیجه این چهار کار آنان این است که شفاعت شفاعت کنندگان به آنان سودی نمی رساند.

آری، در روز قیامت تو اجازه می دهی تا فرشتگان، پیامبران، امامان معصوم، دانشمندان و شهیدان و مؤمنان واقعی از دیگران شفاعت کنند و آنان را از عذاب نجات دهند، امّا کسانی که این چهار گناه را دارند، بهره ای از شفاعت شفاعت کنندگان نمی برند.

شفاعت مانند آبی است که بر پای نهال ضعیفی می ریزند تا رشد کند، امّا درختی که از ریشه خشکیده است، هر چه آب به پایِ آن بریزند، فایده ای

ص:270

برای آن ندارد !

شفاعت کنندگان فقط می توانند کسی را شفاعت کنند که در راه راست باشد و قسمتی از راه را آمده باشد، ولی در فراز و نشیب های راه، وامانده باشد، شفاعت کننده به او یاری می کند تا او بتواند ادامه راه را بپیماید، امّا کسی که راه شیطان را انتخاب کرده است، از شفاعت بهره ای نمی برد.

* * *

مُدّثّر: آیه 51 - 49

فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ (49) کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَة (51)

محمّد(صلی الله علیه وآله) بزرگان مکّه را به یکتاپرستی فرا می خواند و آنان سخن او را قبول نمی کردند.

به راستی آنان را چه می شد که از قرآن که مایه پند و موعظه است، روی گردان بودند. آنان همانند گورخرانی رمیده بودند که از مقابل شیر فرار کرده اند. معروف است که گورخر از شیر وحشتی عجیب دارد، وقتی گورخر صدایِ شیر را می شنود، ترس تمام وجودش را فرا می گیرد و دیوانهوار به هر سو می دود، اگر شیری به گروهی از آن ها برسد، چنان پراکنده می شوند و به هر سو فرار می کنند که این کار آنان، هر بیننده ای را به تعجّب وامی دارد.

در اینجا گروهی از کافران به این گورخرها مثال زده شده اند، وقتی محمّد(صلی الله علیه وآله)

ص:271

می خواست برای آنان قرآن بخواند، آنان وحشت زده می گریختند و به خیال خود از جادوی محمّد(صلی الله علیه وآله) فرار می کردند.

آنان می ترسیدند که مبادا به جادوی محمّد(صلی الله علیه وآله) گرفتار شوند و تحتِ تأثیر سخن او قرار گیرند !! چه نادان بودند آن مردمی که قرآن را که مایه شفای روح و روان آنان بود، جادو می پنداشتند و خود را از سعادت محروم می کردند !

* * *

مُدّثّر: آیه 53 - 52

بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتَی صُحُفًا مُنَشَّرَةً (52) کَلَّا بَلْ لَا یَخَافُونَ الاَْخِرَةَ (53)

ابوجهل که یکی از بزرگان مکّه بود همراه با دوستانش نزد محمّد(صلی الله علیه وآله) آمد و به او گفت:

__ آیا می خواهی من به تو ایمان بیاورم؟

__ من آرزو دارم که تو مسلمان شوی و به رستگاری برسی.

__ اگر می خواهی مسلمان شوم باید از آسمان برای من نامه ای بیاوری؟

__ چه نامه ای؟

__ نامه ای که در آن چنین نوشته باشد: «از طرف خدا به ابوجهل. ای ابوجهل ! من از تو می خواهم که به محمّد ایمان بیاوری !». اگر تو چنین نامه ای برای من از آسمان بیاوری، من به تو ایمان می آورم.

بعد از آن، دوستان ابوجهل نیز این سخن را به محمّد(صلی الله علیه وآله)گفتند و از او تقاضای

ص:272

چنین نامه ای کردند، نامه ای که نام هر کدام در آن نوشته شده باشد.(111)

اینجا بود که این آیات را نازل کردی و با محمّد(صلی الله علیه وآله) چنین سخن گفتی: «ای محمّد ! هر کدام از آنان انتظار دارند که نامه ای جداگانه از سوی من برای آنان فرستاده شود. این سخن آنان بهانه ای بیش نیست، آنان هرگز دست از لجاجت خود برنمی دارند، واقعیّت این است که آنان از عذاب قیامت نمی ترسند. اگر از آخرت می ترسیدند، این گونه با تو دشمنی نمی کردند و قرآن را جادو نمی خواندند».

آری، تو می دانی که اگر محمّد(صلی الله علیه وآله) به دست هر کدام از آنان، نامه ای هم بدهد، باز آنان می گویند: «این هم یکی دیگر از جادوهای محمّد است»، دردِ آنان چیز دیگری است، آنان این بهانه ها را می آورند که به قیامت ایمان نیاورند، زیرا می خواهند به شهوت ها و لذّت های خود ادامه دهند، آنان می دانند که اگر قرآن را بپذیرند، باید دست از خیلی کارها بردارند، برای همین، این بهانه ها را می آورند.

* * *

مُدّثّر: آیه 56 - 54

کَلَّا إِنَّهُ تَذْکِرَةٌ (54) فَمَنْ شَاءَ ذَکَرَهُ (55) وَمَا یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَی وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ (56)

بزرگان مکّه در جلسه ای دور هم جمع شدند و قرآن را جادو خواندند و به مردم گفتند: «محمّد با این قرآن بین شما اختلاف می اندازد، مواظب باشید به

ص:273

جادوی محمّد گرفتار نشوید، از شنیدن سخنش پرهیز کنید، مبادا از دین پدران خویش، جدا شوید و به گمراهی افتید».

آنان چقدر نادان بودند که این کتاب آسمانی را جادو خواندند و خود و دیگران را از این نعمتی که تو برایشان فرستاده بودی، محروم کردند.

این قرآن هرگز، جادو نیست، این قرآن، مایه پند و موعظه است برای هر کس که بخواهد از آن پند گیرد، زمینه هدایت را فراهم می کند.

این قانون توست: تو هیچ کس را مجبور به ایمان آوردن نمی کنی، تو فقط راه را نشان انسان ها می دهی، قرآن راه هدایت را نشان می دهد، این خود انسان ها هستند که باید راه خود را انتخاب کنند.

در هر زمانی گروهی از انسان ها حقّ را شناختند و از آن روی گردان شدند. بزرگان مکّه هم، قرآن را جادو خواندند، امّا آنان می دانستند که قرآن، حقّ است، مهم این بود که حقّ بر آنان آشکار شد. قرآن بزرگ ترین معجزه محمّد(صلی الله علیه وآله) بود، آنان این معجزه را جادو پنداشتند، اگر هزاران معجزه را هم به چشم ببینند، ایمان نخواهند آورد، تو آنان را به حال خود رها می کنی تا در طغیان و سرکشی خود سرگردان شوند.

آنان ایمان نمی آورند مگر این که تو اراده کنی و آنان را مجبور به ایمان کنی، اگر تو بخواهی، قدرت داری کاری کنی که آنان مسلمان شوند، امّا این کار خلاف قانون و سنّت توست، تو انسان را آزاد آفریده ای و به او اختیار داده ای تا راه خود را انتخاب کند، ایمانی که از روی اجبار باشد، ارزشی ندارد.

ص:274

آنان هر سخنی که بخواهند بر زبان می آورند، قرآن را جادو می خوانند و محمّد(صلی الله علیه وآله) را جادوگر و گمراه می خوانند، چرا آنان از تو نمی ترسند، عذاب تو در کمین آنان است.

تو از همه کارهای آنان باخبر هستی، به آنان مهلت می دهی و در عذابشان شتاب نمی کنی، امّا شایسته است که انسان ها از عذاب تو بترسند که عذاب تو بسی هولناک است، آتش سوزان جهنّم را برای این کافران آماده کرده ای، البتّه تو با مؤمنان بسی مهربان هستی و خطای آنان را می بخشی، مهربانی تو بر خشم تو، پیشی گرفته است.(112)

ص:275

ص:276

سوره قیامت

اشاره

ص:277

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 75 قرآن می باشد.

2 - در آیه اول این سوره، خدا به روز قیامت سوگند یاد می کند و برای همین این سوره را به این نام می خوانند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: قیامت، زنده شدن انسان ها، سفارش به پیامبر که قبل از تمام شدن وحی، قرآن را شتاب زده بر زبان جاری نکند، پاداش مؤمنان و کیفر کافران در روز قیامت.

ص:278

قیامت: آیه 15 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ (1) وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (2) أَیَحْسَبُ الاِْنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ (3) بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ (4) بَلْ یُرِیدُ الاِْنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ (5) یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ (6) فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ (7) وَخَسَفَ الْقَمَرُ (8) وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ (9) یَقُولُ الاِْنْسَانُ یَوْمَئِذ أَیْنَ الْمَفَرُّ (10) کَلَّا لَا وَزَرَ (11) إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذ الْمُسْتَقَرُّ (12) یُنَبَّأُ الاِْنْسَانُ یَوْمَئِذ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ (13) بَلِ الاِْنْسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (14) وَلَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ (15)

سوگند به روز قیامت و سوگند به وجدان بیدار انسان که همه در روز قیامت زنده خواهند شد.

ص:279

آیا انسان می پندارد که تو استخوان های او را جمع نخواهی کرد و او زنده نخواهد شد؟

تو قدرت داری که حتّی خطوط سر انگشتان او را در جای خود منظّم قرار دهی !

واقعیّت این است که انسانی که قیامت را انکار می کند به دنبال آن است که آزادانه، تمام عمر گناه کند، پس می پرسد: «قیامت کی خواهد بود؟».

از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی تا به آنان چنین بگوید: وقتی قیامت فرا رسد، چشم ها از شدّت ترس، خیره می مانند و ماه بی نور می گردد، خورشید و ماه، یک جا جمع می شوند و هیچ نوری ندارند و صحرای قیامت، تاریک خواهد بود.

آن روز است که انسان می گوید: «راه فرار کجاست؟»، امّا هیچ راه فرار و پناهگاهی وجود ندارد تا انسان به آن پناه ببرد، در آن روز، همه در پیشگاه تو حاضر می شوند، آن گاه تو مؤمنان را به بهشت خواهی برد و کافران را به جهنّم.

در آن روز، فرشتگان، هر انسانی را از کارهایش آگاه می سازند و پرونده اعمالش را به او می دهند، او نگاه می کند می بیند که همه اعمالش در آن پرونده، ثبت شده است، همه کارهایی که از پیش یا پس فرستاده است.

در روز قیامت، هر انسانی به اعمال خویش، آگاه است، هر چند در ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد، انسان بهترین گواه بر اعمال خود است، او می داند در دنیا چه کارهایی انجام داده است، در روز قیامت او همه کارهای

ص:280

خود را به یاد دارد.

* * *

مناسب است در اینجا دو نکته بنویسم:

* نکته اوّل

در آیه 2 این سوره، خدا به «وجدان بیدار انسان» سوگند یاد می کند، وجدانی که درون انسان جای دارد و اگر انسان کار خوبی انجام دهد، شادی و نشاط را به او هدیه می دهد و اگر کار زشت و جنایتی انجام دهد، او را سخت زیر فشار قرار می دهد و سرزنش می کند.

البتّه اگر انسان به گناهان زیادی آلوده شد، این ندای وجدان، ضعیف و ناتوان می گردد و انسان به سوی سقوط و بدبختی ها گام برمی دارد.

* نکته دوم

در آیه 13 چنین می خوانم: «در روز قیامت، انسان از کارهایی که از پیش یا پس فرستاده است، آگاه می گردد».

منظور از این سخن چیست؟

نمی دانم عمر من چقدر خواهد بود، در مدّت زمانی که زنده هستم، کارهای خوب انجام می دهم، مثلاً چند یتیم را به خانه ام دعوت می کنم و به آنان غذای خوبی می دهم، ثواب این کار را من برای زمانی که مرگم فرا می رسد، فرستاده ام. این کاری است که پیش از مرگ برای خود فرستاده ام.

امّا یک وقت کاری می کنم که نتیجه آن کار، سال های سال باقی می ماند، مثلاً مسجدی بنا می کنم، من از دنیا می روم، امّا آن مسجد باقی است، من در دل قبر

ص:281

آرمیده ام، امّا افرادی در آن مسجد نماز می خوانند و ثواب آن به من می رسد، این ثواب ها پس از مرگ به من می رسد.

از طرف دیگر، گاهی گناهی انجام می دهم که اثر آن، کوتاه مدّت است، امّا گاهی گناهی می کنم که اثر آن سال های سال می ماند، کسی که آیین و مذهبی شیطانی درست می کند، خودش می میرد امّا سال ها، عدّه ای گمراه می شوند. در روز قیامت انسان نتیجه کارهای خود را می بیند، اگر کار او، بعد از مرگش، هم اثری داشته است، او ثواب یا کیفر آن را می بیند.

* * *

قیامت: آیه 19 - 16

لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآَنَهُ (17) فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآَنَهُ (18) ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (19)

محمّد(صلی الله علیه وآله) در مکّه بود، سال های آغاز نزول قرآن بود، جبرئیل قرآن را بر قلب او نازل می کرد، وقتی جبرئیل آیات قرآن را برای محمّد(صلی الله علیه وآله)می خواند، محمّد(صلی الله علیه وآله) دوست داشت تا آیات را حفظ کند و چیزی از آن را از یاد نبرد، برای همین قبل از این که سخن جبرئیل تمام شود، آیات را پیش خود تکرار می کرد.

اکنون تو به او فرمان می دهی تا وقتی آیه ای بر او نازل می شود، شتابزده آن را بر زبان جاری نکند، از او می خواهی که صبر کند تا وحی تمام شود و مطمئن شود که آیه را به طور کامل، شنیده است.

ص:282

همانا جمع نمودن قرآن و گردآوری آن در سینه محمّد(صلی الله علیه وآله)بر عهده توست، تو به جبرئیل فرمان داده ای تا قرآن را بر محمّد(صلی الله علیه وآله) بخواند، پس محمّد(صلی الله علیه وآله)باید صبر کند تا سخن جبرئیل به پایان برسد، آن وقت محمّد(صلی الله علیه وآله) شروع به قرائت آن کند.

همچنین شرح آیات قرآن نیز بر عهده توست. محمّد(صلی الله علیه وآله)نباید نگران چیزی باشد، تو قرآن را بر قلب او نازل می کنی و در تمام مراحل، حافظ آن می باشی. تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را یاری می کنی و هیچ واژه ای از قرآن از ذهن او فراموش نمی شود و معنای آن برای او آشکار می شود، پس او باید با آرامش به سخن جبرئیل گوش فرا دهد.

* * *

قیامت: آیه 21 - 20

کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ (20) وَتَذَرُونَ الاَْخِرَةَ (21)

سخن از این به میان آمد که محمّد(صلی الله علیه وآله) وقتی قرآن را از جبرئیل می شنید، در تکرار آن، عجله می کرد تا مبادا آن را فراموش کند، اکنون از او می خواهی که دیگر، هرگز عجله نکند.

آری، طبیعت انسان، عجله است و او در هر کاری عجله می کند، بعضی ها در کارهای خوب شتاب می کنند و عدّه ای هم در رسیدن به خوشی ها ! کسانی که با محمّد(صلی الله علیه وآله) دشمنی می کردند، این دنیای زودگذر را دوست داشتند و شیفته دنیا شده بودند، آنان اسیرِ عجله کردن شدند و از آخرت غافل شدند و آن را از

ص:283

یاد بردند.

وقتی محمّد(صلی الله علیه وآله) به آنان می گفت: «از گناهان دوری کنید که خدا در روز قیامت به شما پاداشی نیکو خواهد داد»، آنان با خود فکر می کردند که چرا باید لذّت های این دنیا را رها کنند و منتظر روز قیامت بمانند؟ آنان برای رسیدن به خوشی ها عجله کردند، اگر در این دنیا، قدری صبر می کردند و محدودیّت های دین اسلام را می پذیرفتند، به آسایش و نعمت های ابدی بهشت می رسیدند.

* * *

قیامت: آیه 25 - 22

وُجُوهٌ یَوْمَئِذ نَاضِرَةٌ (22) إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (23) وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذ بَاسِرَةٌ (24) تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ (25)

اکنون می خواهی سرگذشت مؤمنان و کافران را در روز قیامت بیان کنی، مؤمنان در آن روز، خندان خواهند بود و چهره های شادابی خواهند داشت و به نعمت های تو، نگاه خواهند کرد.(113)

آری، آنان وارد بهشت می شوند و به همه نعمت هایی که تو برای آنان آماده کرده ای نگاه می کنند، باغ هایی که از زیر درختان آن، نهرهای آب جاری است، قصرهای باشکوه، همسرانی مهربان که به استقبال آنان آمده اند، میوه های گوناگون را بر درختان می بینند، آنان در سایه دلپذیر و نوازشگر درختان روی تخت ها می نشینند...(114)

ص:284

ولی کافران در چه حالی خواهند بود؟

چهره های آنان عبوس و غمگین خواهد بود، زیرا آنان می دانند حادثه ناگواری در پیش روی آنهاست که کمرشان را می شکند، فرشتگان به سوی آنان می آیند و زنجیرهای آهنین بر گردن آن ها می اندازند و آنان را با صورت بر روی زمین می کشند و به سوی جهنّم می برند.

* * *

قیامت: آیه 36 - 26

کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ (26) وَقِیلَ مَنْ رَاق (27) وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ (28) وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29) إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذ الْمَسَاقُ (30) فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّی (31) وَلَکِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّی (32) ثُمَّ ذَهَبَ إِلَی أَهْلِهِ یَتَمَطَّی (33) أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی (34) ثُمَّ أَوْلَی لَکَ فَأَوْلَی (35) أَیَحْسَبُ الاِْنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًی (36)

تو از محمّد(صلی الله علیه وآله) خواستی تا کافران را از عذاب روز قیامت بترساند، امّا آنان سخنان محمّد(صلی الله علیه وآله) را دروغ پنداشتند و به کفر خود ادامه دادند، آنان شیفته دنیا شده بودند و می خواستند از لذّت های دنیا بیشتر بهره ببرند، تو به آنان مهلت دادی و در عذاب آنان شتاب نکردی. آنان تصوّر کردند که این نعمت ها، همیشه برای آنان خواهد بود.

اکنون با محمّد(صلی الله علیه وآله) چنین سخن می گویی:

ای محمّد ! هرگز چنین نخواهد بود که کافر خیال می کند، سرانجام مرگ به

ص:285

سراغ او می آید و جان به گلویش می رسد، اطرافیان دور او جمع می شوند و می گویند: «آیا کسی می تواند مرگ را از او دور کند؟ آیا کسی می تواند او را شفا دهد؟».

آن کافر در آن لحظه یقین می کند که روز مرگ و جدایی فرا رسیده است، او باید از همه دنیا و ثروت خود، جدا شود، او از شدّت ترس، ساق پاهای خود را به هم می پیچد.

آری، فرشته مرگ نزدش می آید تا جانش را بگیرد، در آن لحظه، پرده ها از جلوی چشمان او کنار می رود و عذاب تو را می بیند، او از دنیا می رود و به سوی دادگاه تو می آید، روحش به دنیای برزخ می رود و در آنجا به عذاب تو گرفتار می شود، او در آتش سوزانی می سوزد تا قیامت برپا شود، وقتی قیامت برپا شود، جایگاه او برای همیشه، جهنّم خواهد بود.

او تا زمانی که در دنیا بود، ایمان نیاورد و نماز نخواند، بلکه قرآن را تکذیب کرد و از پذیرفتن آن، روی گردان شد، او حقّ را انکار کرد و سپس با تکبّر به سوی خویشاوندان خود رفت تا به آنان خبر دهد که قرآن را دروغ شمرده است ! او به این کار خود افتخار می کرد.

وای بر او ! پس وای بر او !

بار دیگر وای بر او، پس وای بر او !

آیا او خیال می کند که آفرینش او بدون هدف بوده است؟ آیا او خیال می کند که من او را رها می کنم؟

* * *

ص:286

قیامت: آیه 40 - 37

أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیّ یُمْنَی (37) ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالاُْنْثَی (39) أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِر عَلَی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَی (40)

کافر می گوید: «وقتی مرگ سراغ من آمد و به مشتی خاک تبدیل شدم، هیچ کس نمی تواند مرا زنده کند».

چرا انسان با خود فکر نمی کند؟

تو انسان را از نطفه ناچیزی آفریدی، آغاز خلقت انسان، قطره ناچیز نطفه بوده است، سپس تو آن نطفه را به صورت خون بسته ای درآوردی و به او شکل دادی. تو از آن نطفه، مرد و زن را آفریدی. تو که چنین قدرتی داری، به راستی آیا نمی توانی مردگان را بار دیگر از خاک بیافرینی؟ چرا انسان قدری فکر نمی کند؟ (115)

ص:287

ص:288

سوره انسان

اشاره

ص:289

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مدنیّ» است و سوره شماره 76 قرآن می باشد.

2 - در آیه اوّل این سوره کلمه «انسان» آمده است و از روزگاری که ذرّات انسان در خاک بود و هنوز او آفریده نشده بود، سخن می گوید. به همین دلیل این سوره را به این نام می خوانند.

3 - این سوره را به نام «دهر» و «هل أتی» هم می خوانند. این نام ها هم از آیه اوّل این سوره گرفته شده است.

4 - موضوعات مهم این سوره چنین است: آفرینش انسان، نشان دادن راه هدایت به انسان، انسان ها اختیار دارند و راهشان را باید خودشان انتخاب کنند، اشاره به ماجرای نذر فاطمه و علی(علیهما السلام) و این که آنان غذای خود را به فقیر، یتیم و اسیر دادند.

ص:290

انسان: آیه 4 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هَلْ أَتَی عَلَی الاِْنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا (1) إِنَّا خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنْ نُطْفَة أَمْشَاج نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا (2) إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا (3) إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا (4)

این سوره با دو کلمه «هَل أَتی» آغاز می شود، شنیده ام که تو این سوره را در بیان مقام خاندان پیامبر نازل کرده ای، در این سوره از نذرِ علی و فاطمه(علیهما السلام)سخن می گویی. قبل از این که آیات این سوره را بخوانم باید بدانم ماجرای این نذر چه بوده است. باید به تاریخ سفر کنم.

باید به مدینه بروم، به سال ششم هجری...(116)

ص:291

شب است، ماه در آسمان می درخشد، علی(علیه السلام) در میان نخلستان است، او از چاه آب می کشد، درختان خرما را آبیاری می کند. سطل آب را داخل چاه می اندازد و آن را بالا می کشد و آب را پای نخل ها می ریزد.

امسال وضع اقتصادی مسلمانان خوب نیست، باران کم آمده است و خشکسالی است، علی(علیه السلام) هم که از مال دنیا بهره زیادی ندارد، او به اینجا آمده است تا این نخلستان را آبیاری کند و در مقابل مقداری جو برای تهیّه نان بگیرد.(117)

علی(علیه السلام) امشب تا صبح این نخلستان را آبیاری می کند، او خدا را شکر می کند که خدا حسن و حسین(علیهما السلام) را شفا داد و دیگر وقت آن است که او به نذر خود عمل کند.

چند روز پیش، حسن و حسین(علیهما السلام) بیمار شدند، علی(علیه السلام)نذر کرد که اگر خدا فرزندانش را شفا دهد، روزه بگیرد، شکر خدا حسن و حسین(علیهما السلام) خوب شدند، او فردا می خواهد روزه بگیرد، فاطمه(علیها السلام) هم فردا روزه می گیرد، در خانه علی(علیه السلام)، خدمتکاری به نام «فضّه» زندگی می کند، او هم تصمیم گرفته است فردا روزه بگیرد.(118)

علی(علیه السلام) با قدرت هر چه تمام تر از این چاه آب می کشد و درختان را آبیاری می کند، صبح که فرا رسد، صاحب نخلستان به اینجا خواهد آمد، او وقتی ببیند که علی(علیه السلام) همه نخلستان را از آب سیراب کرده است، مزد او را خواهد داد. و غروبِ فردا بر سر سفره علی(علیه السلام)غذایی خواهد بود.

* * *

ص:292

ساعتی است که آفتاب طلوع کرده است، اکنون علی(علیه السلام) با دست پُر به خانه می رود، در دست او مقداری جو است، گویا می توان با این مقدار جو پنج قرص نان پخت.

وقتی او به خانه می رسد، فاطمه(علیها السلام) به استقبال علی(علیه السلام)می آید، وقتی علی(علیه السلام)نگاهی به فاطمه(علیها السلام) می کند، همه خستگی او برطرف می شود.

ساعتی بعد فاطمه(علیها السلام) کنار آسیاب دستی می نشیند و مشغول آسیاب کردن می شود تا با تهیّه آرد بتواند نان بپزد.

* * *

نزدیک اذان مغرب است، علی(علیه السلام) به مسجد رفته است، بلال، اذان مغرب را می گوید، همه پشت سر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نماز می خوانند. علی(علیه السلام) بعد از نماز به خانه می آید، فاطمه(علیها السلام) سفره افطار را پهن کرده است، همه اهل خانه (علی، فاطمه، حسن، حسین(علیهم السلام) و فضّه)، دور سفره می نشینند.

به سفره علی(علیه السلام) نگاه می کنم، یک ظرف آب و پنج قرص نان !!

همه منتظرند تا علی(علیه السلام) دست به سفره ببرد، علی(علیه السلام) دست دراز می کند تا نان را بردارد که ناگهان صدایی به گوش می رسد: «سلام بر شما ای خاندان پیامبر ! من فقیری مسلمان هستم، از غذای خود به من بدهید که من گرسنه ام».

علی(علیه السلام) نگاهی به فاطمه(علیها السلام)می کند، از فاطمه اش اجازه می گیرد، فاطمه(علیها السلام)لبخند رضایت می زند، حسن و حسین(علیهما السلام) و فضّه هم با لبخندی رضایت خود را اعلام می کنند، علی(علیه السلام)نان ها را برمی دارد و به سوی در خانه می رود و نان ها را به فقیر می دهد.

ص:293

اهل این خانه فقط با آب افطار می کنند، آنان امشب گرسنه می مانند.

* * *

فردا شب بار دیگر همه کنار سفره نشسته اند، علی(علیه السلام) امروز هم مقداری جو به خانه آورده است و فاطمه(علیها السلام) آن را آسیاب کرده و با آن نان پخته است. به سفره فاطمه(علیها السلام) نگاه کن باز یک ظرف آب و پنج قرص نان !

علی(علیه السلام) بسم الله می گوید و دست می برد تا نان را بردارد که ناگهان صدایی به گوش می رسد: «سلام بر شما ای خاندان پیامبر ! من یتیم هستم، پدرم در راه اسلام شهید شده است. به من غذایی بدهید».

بار دیگر علی(علیه السلام) به همه نگاه می کند، همه لبخند رضایت بر لب دارند، علی(علیه السلام) نان ها را برمی دارد و به در خانه می رود و به آن یتیم می دهد.

امشب نیز اهل این خانه با آب افطار می کنند.

* * *

شب سوم است، همه کنار سفره نشسته اند، علی(علیه السلام) امروز نیز مقداری جو به خانه آورده است و فاطمه(علیها السلام) با آن نان پخته است. صدایی به گوش می رسد: «سلام بر شما ای خاندان پیامبر ! من یک اسیر هستم ! گرسنه ام، از غذای خود به من بدهید».

در خانه دیگر چیزی یافت نمی شود، اهل این خانه از صبح تاکنون چیزی نخورده اند، این که به در خانه آمده است، اسیری است که بُت پرست است، به راستی علی(علیه السلام) چه خواهد کرد؟

اهل این خانه هرگز کسی را ناامید از در خانه خود بازنمی گردانند، آن ها

ص:294

همگی کریمند.

علی(علیه السلام) نان ها را در دست می گیرد و به آن اسیر می دهد و به داخل خانه برمی گردد. امشب نیز اهل این خانه گرسنه می مانند.(119)

* * *

امشب علی(علیه السلام) سر خود را پایین می گیرد، کاش چیز دیگری در این خانه یافت می شد، تنها چیزی که در این خانه پیدا می شود، سفره خالی است.

به خدا هیچ کس نمی تواند بزرگی این خانه کوچک را به تصویر بکشد. فرشتگان مات و مبهوت این صحنه اند، آن ها می دانند که هرگز دیگر شاهد چنین منظره ای نخواهند بود. این اوج ایثار است. اوج مردانگی است. غذای خود و خانواده ات را به بُت پرست بدهی، زیرا او به تو پناه آورده است، این اوج انسانیّت است ! آری، فرشتگان اکنون می فهمند که چرا خداوند از آنان خواست که به آدم سجده کنند. آن ها امشب به سجده خود افتخار می کنند !

درست است که در این خانه غذایی یافت نمی شود; امّا فاطمه(علیها السلام) با لبخندش برای علی(علیه السلام)بهشتی ساخته است. بهشتی که علی(علیه السلام) آن را با بهشت خدا هم عوض نمی کند. فاطمه(علیها السلام)بهشت علی(علیه السلام) است.

* * *

صبح روز بیست و پنجم ذی الحجّه فرا می رسد، صدایی به گوش می رسد، پیامبر به دیدار اهل این خانه آمده است، فاطمه(علیها السلام) نماز می خواند، پیامبر با یک نگاه همه چیز را می فهمد، اثر گرسنگی را در آنان می یابد. نگاهی به آسمان می کند و دعا می کند.

ص:295

جبرئیل نزد پیامبر می آید و برای محمّد(صلی الله علیه وآله) سوره انسان را می خواند، سوره ای که با دو واژه «هَلْ أَتَی» آغاز می شود.(120)

لبخندی بر چهره پیامبر می نشیند و چنین می گوید: «خدا به شما نعمتی داده است که هرگز تمامی ندارد، بر شما مبارک باد این مقامی که خدا به شما داده است، خوشا به حال شما که خدا از شما راضی است و شما را به عنوان بندگان برگزیده خود انتخاب نموده است، خوشا به حال کسی که با شما باشد زیرا خدا به شما مقام شفاعت داد !».(121)

اکنون موقع آن است که دعای پیامبر مستجاب شود، فرشتگان از آسمان کاسه غذایی را می آورند، کاسه بزرگی که به اندازه پنج نفر غذا در آن است. بوی غذای بهشتی در همه جا می پیچد، گویا این غذا آب گوشت است و گوشت زیادی در آن است، همه سر سفره می نشینند و از آن غذا می خورند و سیر می شوند.(122)

پیامبر، خدا را شکر می کند که همان گونه که مریم(علیها السلام) در دنیا از غذای بهشتی میل کرد، خاندان او هم از غذای بهشت میل می کنند.(123)

به راستی آن کاسه بهشتی کجاست؟

آن کاسه اکنون نزد امام زمان(علیه السلام)است، وقتی او ظهور کند، آن کاسه را آشکار می کند و با آن، غذا میل خواهد کرد.(124)

* * *

دیگر وقت آن است آیات این سوره را ذکر کنم، از امروز به بعد، نگاه من به این سوره تغییر می کند. این سوره، دفتر مدح و فضیلت اهل بیت(علیهم السلام)است:

ص:296

* * *

به نام تو که بخشنده و مهربان هستی !

تو انسان را از خاک آفریدی، قبل از این که انسان را خلق کنی، ذرّه های نطفه و جسم او در میان خاک بود، سال ها گذشت، تو این خاک را تبدیل به گیاهان و غذا نمودی، پدر و مادر او از آن غذا خوردند و نطفه او شکل گرفت و سپس او به دنیا آمد.

آری، انسان سال های سال در میان خاک بود و هیچ یاد و نشانی از او در میان نبود.

البتّه وقتی تو آفرینش را آغاز نکرده بودی، هیچ اثری از انسان نبود، فقط تو بودی و هیچ موجودی نبود. بعداً زمین و آسمان را آفریدی، آن وقت ذرّات خاکی را که انسان از آن آفریده خواهد شد خلق کردی.

پس گذشته انسان دو مرحله دارد:

مرحله اول که هیچ اثری از او وجود نداشت، مرحله دوم که او آفریده نشده بود، امّا ذرات او در خاک پراکنده بود.

اکنون تو از این مرحله دوم سخن می گویی و چنین می پرسی: «آیا بر انسان روزگارانی گذشت که او در خاک بود و از او هیچ یادی نبود؟».

با این سؤال می خواهی انسان را به یاد گذشته خود بیندازی، تو بودی که انسان را از آن خاک به نطفه تبدیل کردی، از آمیزش نطفه پدر و تخمک مادر، او را آفریدی و برای او گوش شنوا و چشم بینا قرار دادی تا او را بیازمایی. آفرینش انسان برای این بود که او را امتحان کنی.

ص:297

تو به انسان اختیار دادی و از او خواستی تا راه خودش را انتخاب کند، تو راه هدایت را به او نشان دادی و حقّ را برای او آشکار کردی.

اگر تو اراده کنی که همه مردم ایمان بیاورند، همه ایمان می آورند، امّا آن ایمان دیگر از روی اختیار نیست، بلکه از روی اجبار است، تو اراده کرده ای که هر کس به اختیار خود ایمان را برگزیند.

وقتی تو به انسان ها اختیار دادی، طبیعی است که انسان ها به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی شکر نعمت تو را به جا می آورند و مؤمن می شوند و گروهی هم نعمت های تو را کفران می کنند و راه کفر را برمی گزینند، تو برای کافران غُل و زنجیر و آتش سوزان آماده کرده ای.

* * *

انسان: آیه 22 - 5

إِنَّ الاَْبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْس کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا (5) عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا (6) یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا (7) وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیًما وَأَسِیرًا (8) إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا (9) إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا (10) فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا (11) وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِیرًا (12) مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الاَْرَائِکِ لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا (13) وَدَانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا (14) وَیُطَافُ عَلَیْهِمْ بِآَنِیَة مِنْ فِضَّة وَأَکْوَاب کَانَتْ قَوَارِیرَ (15) قَوَارِیرَ مِنْ فِضَّة قَدَّرُوهَا تَقْدِیرًا (16)

ص:298

وَیُسْقَوْنَ فِیهَا کَأْسًا کَانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِیلًا (17) عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّی سَلْسَبِیلًا (18) وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا (19) وَإِذَا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیًما وَمُلْکًا کَبِیرًا (20) عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُس خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّة وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (21) إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُورًا (22)

مؤمنان نیکوکار را در بهشت جای می دهی، آنان در آنجا از جامی می نوشند که بوی عطر خوش کافور می دهد و آرام بخش است. آنان از چشمه ای سیراب می شوند که بندگان خاص تو از آن می نوشند و آب آن چشمه را به هر طرف که بخواهند جاری می سازند.

آنان کسانی هستند که به عهد و پیمان خود وفا می کنند و از روز قیامت که عذاب آن دامن گیر گناهکاران می شود در هراسند، آنان برای خشنودی تو، غذای خود را به فقیر و یتیم و اسیر می دهند در حالی که خودشان به آن نیازمند هستند، وقتی آنان به نیازمندان کمک می کنند، می گویند: «ما این کار را به خاطر خدا انجام می دهیم و هرگز انتظار پاداش و سپاس از دیگران نداریم، ما از خشم خدا در روز قیامت می ترسیم، همان روزی که بر همگان، سخت و شدید است».

تو این کار آنان را دیدی و از دل آنان آگاه شدی، برای همین آنان را از عذاب روز قیامت در امان داشتی و به آنان در روز قیامت نشاط قلبی و شادمانی عطا

ص:299

می کنی، این شادمانی نشانه آرامش درونی آنان خواهد بود.

تو در برابر صبرشان، بهشت و لباس های حریر بهشتی به آنان پاداش می دهی، آنان در بهشت بر روی تخت های زیبا تکیه می زنند، نه آفتاب آنان را اذیّت می کند و نه سرما.

درختان بهشتی بر سر مؤمنان سایه می افکند و میوه های درختان در دسترس آنان است، گرداگرد آنان، نوشیدنی هایی را در جام های نقره ای و قدح های بلورین می گردانند، جام های بلورینی از نقره که در اندازه های کوچک و بزرگ آماده شده است.

نوشیدنی پاکی که آنان می نوشند، طبع گرم و طعم زنجبیل را دارد، محرّک و مقوّی است. این نوشیدنی از چشمه ای است که نامش «سلسبیل» است، چشمه ای با آب گوارا !

خدمت گزاران بهشتی، پروانهوار به خدمتشان می پردازند. آن خدمت گزاران هرگز پیر نمی شوند و همواره جوان هستند و از زیبایی همچون مروارید درخشان هستند.

هر کس که با دقّت به بهشت بنگرد، آن را با عظمت و سرشار از نعمت های بی نظیر می یابد، هر کدام از مؤمنان در باغ های باشکوه و بزرگ خود، فرمانروایی باشکوهی دارند.

مؤمنان لباس هایی از حریر نازک سبز رنگ و دیبای ضخیم بر تن دارند در حالی که با دستبندهای طلا و مروارید زینت شده اند.

تو به آنان نوشیدنی پاک می نوشانی، شراب طهور ! شرابی که مانند شراب

ص:300

معمولی نیست، نه عقل را از بین می برد و نه مستی می آورد.

فرشتگان به آنان می گویند: «این نعمت ها به عنوان پاداش به شما داده شده است و سعی و تلاش شما مقبول است».

* * *

مناسب است در اینجا هشت نکته بنویسم:

* نکته اوّل:

در آیه 5 از نوشیدنی که طعم کافور می دهد و در آیه 17 از نوشیدنی که طعم زنجبیل می دهد، یاد شده است. در آن زمان، مردم عربستان، دو نوع نوشیدنی استفاده می کردند:

1 - نوشیدنی که طعم کافور می داد، این نوشیدنی بسیار آرام بخش بود، البتّه کافوری که آنان استفاده می کردند با کافوری که فعلاً به صورت صنعتی درست می شود، تفاوت زیادی داشت، کافور طبیعی (بر خلاف کافور صنعتی) بسیار گران قیمت می باشد و بویِ خوشی دارد.

2 - نوشیدنی که طعم زنجبیل می داد، این نوشیدنی بسیار مقوّی و محرّک بود و بسیاری از افراد به آن علاقه داشتند.

حقایق جهان آخرت برای ما، درک نشدنی است، قرآن از این واژه ها برای بیان نعمت هایی که در بهشت وجود دارد، بهره برده است.

* نکته دوم

در آیه 9 چنین می خوانم: «آنان می گویند: ما این کار را به خاطر خدا انجام می دهیم و هرگز انتظار پاداش و سپاس از شما نداریم».

ص:301

علی و فاطمه(علیهما السلام) وقتی غذای خود را به فقیر و یتیم و اسیر دادند، این سخن را به آنان نگفتند، بلکه آنان این مطلب را در دل خود گفتند. این جمله که در آیه 9 ذکر شده است، حرفِ دل آنان بود، امّا خدا از راز دل آنان آگاه بود و برای همین برای آنان چنین پاداش بزرگی را آماده کرده است.

* نکته سوم

قرآن در سوره های مختلف از بهشت و نعمت های بهشتی یاد می کند و معمولاً از زنان بهشتی (حورالعین) سخن می گوید. در این سوره، بسیاری از نعمت های بهشتی ذکر شده است، امّا هیچ مطلبی از زنان بهشتی آورده نشده است.

یکی از مفسّران اهل سنّت در اینجا مطلب جالبی دارد. او می گوید: «این سوره درباره فاطمه(علیها السلام) و همسر و فرزندان او می باشد، ممکن است به احترام فاطمه از حورالعین سخنی به میان نیامده باشد».(125)

* نکته چهارم

در آیه 19 از «وِلدان» سخن به میان آمده است. ولدان، جوانانی هستند که خدمت گزاران مؤمنان هستند.

روزگاری که قرآن نازل شد، بیشتر برده ها سیاه پوست بودند و بعضی از آنان پیر بودند، هر ثروتمندی تعدادی برده داشت و آن برده ها به او خدمت می کردند، قرآن می گوید: خدمت گزاران بهشتی، سیاه پوست نیستند، بلکه آنان زیبا و جوان هستند و توانایی انجام هر کاری را دارند.

* نکته پنجم

ص:302

فاطمه و علی(علیهما السلام) به نذر خود وفا کردند و غذایِ افطار خود را به نیازمندان دادند و با این کار خود، به مؤمنان درس دادند که نسبت به گرسنگی گرسنگان، بی توجّه نباشند.

آری، غذا دادن به گرسنگان، ثواب زیادی دارد، این سخن پیامبر است: «کسی که سه مسلمان گرسنه را سیر کند، خدا در سه باغ از باغ های بهشتی به او غذا خواهد داد».(126)

* نکته ششم

این ماجرا را 34 نفر از دانشمندان اهل سنّت نقل کرده اند، همه آنان اعتراف کرده اند که این سوره در شأن علی و فاطمه(علیهما السلام) نازل شده است. در کتب شیعه هم احادیث فراوانی در این باره آمده است.(127)

* نکته هفتم

اهل بیت پیامبر در آن سه روز، فقط با آب افطار کردند، بعضی از جاهلان، از این مسأله تعجّب کرده اند و گفته اند: «چگونه می شود که انسان سه روز فقط با آب زنده بماند؟». آنان این اشکال را کرده اند و به خیال خام خود، خواسته اند ثابت کنند که این ماجرا به همین دلیل واقعیّت ندارد.

آنان چقدر جاهل و نادان هستند !

کاش قدری اطّلاعات داشتند و این سخنان را نمی گفتند !

آقای گاندی در سنّ 74 سالگی در سال 1933 میلادی دست به اعتصاب غذا زد و این اعتصاب 21 روز طول کشید. او در این مدّت، فقط آب می نوشید. اگر انسان آب و نمک مصرف کند می تواند تا 94 روز زنده بماند، در کتاب

ص:303

«گینس» رکورد اعتصاب غذا 94 روز اعلام شده است.

* نکته هشتم

درست است که این سوره درباره علی و فاطمه(علیهما السلام) نازل شده است، امّا هر کس که راه آنان را بپیماید و همانند آنان رفتار کند، او هم از این ثواب ها بهره مند خواهد شد. در واقع، این سوره برای همه زمان ها و همه مکان ها می باشد، البتّه معلوم است خدا بهترین و بالاترین ثواب ها را به علی و فاطمه(علیهما السلام) می دهد زیرا اخلاص آنان از همه بیشتر و بالاتر است. هیچ کس نمی تواند به مقام اخلاص آنان برسد.

* نکته نهم

این ماجرا سال ششم، اتّفاق افتاد و در آن هنگام فقیر و یتیم در جامعه مسلمانان زیاد بود، امّا درباره «اسیر» باید مقداری توضیح دهم.

وقتی جنگی میان مسلمانان و کافران درمی گرفت، تعدادی از کافران اسیر می شدند، در زمان پیامبر، هیچ زندانی در مدینه وجود نداشت و اسیران در زندان نبودند. نکته مهم این است که این اسیران، کافر بودند، زیرا کسی که اسیر شده بود، اگر مسلمان می شد، آزاد می شد.

پیامبر اسیران را میان مسلمانان تقسیم می کرد و از آنان می خواست تا به اسیران رسیدگی کنند. آنان اسیران را مدّتی نگاه می داشتند تا خانواده اسیران که در خارج از مدینه زندگی می کردند، پولی برای آزادی آن اسیر بفرستند و آن اسیر آزاد شود. در واقع نگاه داشتن اسیر برای این بود که مسلمانان بتوانند به آن پول دسترسی پیدا کنند.

ص:304

طبیعی است که تعدادی از این اسیران به مسلمانانی می رسیدند که خود آن مسلمانان در فقر بودند، مسلمانان فقیر به اسیران اجازه می دادند که برای گرفتن غذا به خانه دیگر مسلمانان مراجعه کنند.

در این ماجرا هم اسیری کافر، به در خانه علی و فاطمه(علیهما السلام)آمد و آن ها غذای خود را به آن اسیرِ کافر دادند.

اکنون وقت آن است تا این جملات را بنویسم:

بانوی من ! ای فاطمه !

آقای من ! ای علی !

شخصی کافر به در خانه شما آمد و شما حاضر نشدید او ناامید برگردد، چگونه باور کنم که شما دوستان خود را از در خانه خود ناامید برگردانید؟

شما خاندان کَرَم و جود هستید، خدا به ما فرمان داده است که شما را دوست بداریم، ما از فرمان خدا اطاعت کردیم، ما شما را دوست داریم.

شنیده ایم که در روز قیامت، خدا به شما اجازه شفاعت می دهد، در آن روز، ما را از شفاعت خود ناامید نکنید !

* * *

انسان: آیه 26 - 23

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآَنَ تَنْزِیلًا (23) فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آَثِمًا أَوْ کَفُورًا (24) وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَأَصِیلًا (25) وَمِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا (26)

ص:305

در ابتدای سوره از انسان و آفرینش او سخن گفتی، تو به انسان اختیار دادی و او باید خودش، راهش را انتخاب کند، عظمت انسان در اختیار اوست، تو هیچ کس را مجبور به ایمان نمی کنی، تو راه حقّ را به او نشان می دهی، برای همین قرآن را نازل کردی تا راه هدایت آشکار گردد.

درست است که عدّه ای قرآن را دروغ می پندارند، امّا قرآن، سخن توست و تو آن را بر قلب محمّد(صلی الله علیه وآله) نازل کردی، وظیفه محمّد(صلی الله علیه وآله) فقط نشان دادن راه حقّ است، او نباید کسی را مجبور به ایمان کند، این قانون توست، طبیعی است که عدّه ای با او دشمنی می کنند و راه کفر و نفاق را می پیمایند.

اکنون از محمّد(صلی الله علیه وآله) می خواهی تا در راهی که در پیش گرفته است، شکیبایی کند و از گناهکاران و کافران پیروی نکند و هر صبح و شام، تو را یاد کند که یاد تو آرام بخش دل ها می باشد. از او می خواهی تا پاسی از شب را در مقابل عظمت تو به سجده رود و در شب، تو را تسبیح کند و تو را از همه نقص ها و عیب ها، پاک بداند و «سبحان الله» بگوید.

* * *

انسان: آیه 28 - 27

إِنَّ هَؤُلَاءِ یُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یَوْمًا ثَقِیلًا (27) نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِیلًا (28)

محمّد(صلی الله علیه وآله) مردم را به سوی هدایت و رستگاری فرا می خواند، گروهی با او دشمنی می کنند و راه کفر و نفاق را می پیمایند، درست است که او شش سال

ص:306

است به مدینه هجرت کرده است، امّا هنوز کافران و بُت پرستان در مکّه هستند، در خود مدینه هم، منافقان زیادی نفوذ کرده اند، منافقان به ظاهر مسلمان هستند و به مسجد می آیند و با مسلمانان نماز می خوانند، امّا دل های آنان از نور ایمان، خالی است، آنان در دل های خود، کینه و دشمنی اسلام و پیامبر را دارند.

ریشه کفر و نفاق، یک چیز است: «محبّت به دنیا».

آنان شیفته دنیای زودگذر هستند و از یاد روز قیامت غافل هستند، همان قیامتی که روز بسیار سختی برای آنان خواهد بود.

تو آنان را آفریدی و آفرینش آنان را استوار کردی، همه نیروهای آنان از توست، هر وقت که اراده کنی می توانی آنان را نابود سازی و گروه دیگری را جایگزین آنان سازی.

* * *

انسان: آیه 29

إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَی رَبِّهِ سَبِیلًا (29)

قرآن، پندی است برای کسی که بخواهد راهی به سوی تو برگزیند. این سنّت و قانون توست، در این دنیا، به انسان اختیار دادی تا خودش راهش را انتخاب کند.

آری، تو انسان را آفریدی، راه حقّ و باطل را به او نشان دادی و او را در انتخاب راه خود آزاد گذاشتی، اگر تو اراده کنی که همه مردم ایمان بیاورند، همه ایمان می آورند، امّا آن ایمان دیگر از روی اختیار نخواهد بود، بلکه از

ص:307

روی اجبار خواهد بود. تو اراده کرده ای که هر کس به اختیار خود ایمان را برگزیند.

وقتی تو به انسان ها اختیار دادی، طبیعی است که گروهی از انسان ها، راه کفر را انتخاب می کنند و ایمان نمی آورند.

قرآن آمده است تا راه را از چاه نشان دهد، هر کس که بخواهد به سوی سعادت و رستگاری برود به قرآن ایمان می آورد و از آن پند می گیرد.

* * *

انسان: آیه 30

وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًما حَکِیًما (30)

در آیه قبل سخن از این بود که خدا به انسان اختیار داده تا انسان راهش را خودش انتخاب کند. در واقع در آیه قبل، عقیده «جبرگرایی» باطل اعلام شد. انسان هرگز در کارهای خود مجبور نیست، او با اراده خود، تصمیم می گیرد و ایمان یا کفر را برمی گزیند.

اکنون در این آیه از حقیقت مهم دیگری سخن به میان می آید: «انسان ها هیچ چیز را اراده نمی کنند مگر این که خدا آن را اراده کند، به راستی که خدا داناست و همه کارهای او از روی حکمت است».

در این آیه عقیده «تفویض» باطل اعلام می شود.

«تفویض» یعنی چه؟

ص:308

واگذاری انسان به خود !

عدّه ای از جاهلان به «تفویض» اعتقاد دارند، سخن آنان این است: «خدا انسان را آفرید و او را به حال خود واگذار کرد و انسان هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد. اگر انسان تصمیم بگیرد کاری را انجام دهد، دیگر خدا قدرت ندارد رویِ تصمیم انسان نفوذ کند، انسان به صورت کاملاً مستقل، کارهای خود را انجام می دهد و نیاز به اجازه خدا ندارد، همین که انسان تصمیم به انجام کاری گرفت، می تواند به آن اقدام کند و به توفیق و اذن خدا نیاز ندارد. خدا نمی تواند جلوی انجام کار انسان ها را بگیرد».

این عقیده باطلی است. خدا هرگز انسان را این گونه به خود واگذار نکرده است.

درست است که خدا به انسان اختیار داده است، امّا هر وقت که خدا بخواهد می تواند مانع کار انسان شود، انسان هرگز از خدا بی نیاز نیست !

انسان نه مجبور است و نه به خود واگذار شده است !

* * *

لاجَبرَ و لاتَفویضَ.

نه جبر درست است و نه تفویض !

عقیده صحیح چیزی است بین این دو.

در اینجا مثالی می زنم تا این مطلب روشن شود:

تاجری ثروت زیادی دارد، یکی از دوستان او از دنیا می رود و از او یک،

ص:309

نوجوان باقی می ماند. آن نوجوانِ یتیم، کسی را ندارد و نیاز به کمک و یاری دارد. تاجر تصمیم می گیرد تا به آن یتیم کمک کند تا او درس بخواند. چند سال می گذرد و آن یتیم، جوانی برومند می شود و نیاز به ازدواج و تشکیل خانواده پیدا می کند، امّا او از آینده خود نگران است. تاجر به آن جوان می گوید:

__ من حاضر هستم دختر خود را به عقد تو در آورم و خانه ای هم برای تو بخرم و کار مناسبی برایت فراهم کنم. من این کارها را به یک شرط انجام می دهم.

__ چه شرطی؟

__ تا زمانی که من زنده ام تو باید به سخن من گوش کنی و سرپرستی مرا قبول کنی.

آن جوان این شرط را قبول می کند، تاجر دخترش را به او می دهد، خانه ای برای او تهیّه می کند و کار مناسبی را هم برایش فراهم می نماید. جوان زندگی خود را آغاز می کند، با تلاش و فعّالیّت، روز به روز موفّق تر می شود و در کار خود به موفّقیّت های بزرگی می رسد.

اکنون می توانیم زندگی آن جوان را با سه دیدگاه بررسی کنیم:

* دیدگاه اوّل: این جوان خودش در این موفّقیّت ها، هیچ نقشی ندارد. بلکه همه این موفّقیّت ها به خاطر کمک های تاجر بوده است، این همان دیدگاه «جبر» است.

ص:310

* دیدگاه دوم: تاجر که یک عمر به جوان کمک کرده است، هیچ کاره است، تاجر در زندگی او هیچ نقشی ندارد. همه موفّقیّت ها از تلاش های خود آن جوان است، تاجر حقّ ندارد در زندگی جوان تصرّف کند.

این همان دیدگاه «تفویض» یا «واگذاری» است.

* دیدگاه سوم: هم تاجر و هم جوان در این موفّقیّت ها، سهم داشته اند و هر دو مالک این زندگی هستند، تاجر به عنوان سرپرست، صاحب این زندگی است و جوان هم به عنوان کسی که اجازه استفاده از آن زندگی را دارد، صاحبِ این زندگی است. در واقع تاجر به آن جوان، اجازه داده است که از این امکانات بهره ببرد و به موفّقیّت برسد.

* * *

جوان تلاش کرد و از آن امکانات به خوبی بهره برد، از طرف دیگر، آن تاجر هم زمینه موفّقیّت او را فراهم کرد. اگر تاجر چنین کاری نمی کرد، آن جوان موفّق نمی شد.

به این دو جمله دقّت کنید:

1 - پس آن جوان، هیچ چیز را اراده نکرد مگر این که تاجر آن را اراده کرد !

2 - آن جوان موفّقیّت را اراده نکرد مگر این که تاجر، زمینه آن را فراهم کرد.

اکنون به بحث پیرامون اختیار و اراده خدا باز می گردیم:

انسان بر اساس قدرت و اراده خود، ایمان را انتخاب می کند، امّا خدا به انسان این توفیق را می دهد تا او بتواند ایمان را انتخاب کند.

ص:311

اکنون به این دو جمله زیر توجّه کنید:

1 - انسان ها هیچ چیز را اراده نمی کنند مگر این که خدا قبلاً آن را اراده کرده است.

2 - انسان ها، ایمان را انتخاب نمی کنند مگر این که خدا، زمینه آن را فراهم کند و توفیق آن را به انسان بدهد.

اکنون دیگر معنای این آیه روشن شده است.

* * *

عقیده جبرگرایی در میان مسلمانان رواج زیادی داشته است و اهل بیت(علیهم السلام)همواره با آن مبارزه کرده اند، همان طور که عقیده «تفویض» یا «واگذاری» هم عقیده باطلی است و اهل بیت(علیهم السلام)با آن هم مخالفت کرده اند.

مناسب می بینم در اینجا ماجرای آقای «طاووس یمانی» را ذکر کنم.

طاووس یمانی، نام مردی بود که در کوفه زندگی می کرد. او در ابتدا، جبرگرا بود و اعتقاد داشت انسان ها در انجام کارهای خود مجبور می باشند.

او یک بار به مدینه آمد و به خانه امام صادق(علیه السلام) رفت، امام به او رو کرد و فرمود:

__ عقیده تو درباره انسان چیست؟

__ من می گویم که انسان مجبور است و اختیاری از خود ندارد.

__ طبق عقیده تو آیا انسان گناهکار در روز قیامت می تواند به خدا بگوید «خدایا من مجبور بودم گناه کنم، من هیچ اختیاری از خود نداشتم».

ص:312

__ آری. او می تواند چنین سخنی بگوید.

__ اگر این طور است، پس چرا خدا گناهکاران را به جهنّم می فرستد؟ چرا آنان را عذاب می کند؟

اینجا بود که طاووس یمانی سکوت کرد و به فکر فرو رفت، او نمی دانست چه بگوید، تا به حال کسی این گونه با او سخن نگفته بود. او با خود گفت: من چند راه بیشتر ندارم:

اوّل: این که بگویم عذاب جهنّم دروغ است و خدا هیچ کس را به جهنّم نخواهد برد. این سخن که با قرآن مخالف است.

دوم: این که بگویم خدا با این که می داند گناهکاران مجبور بوده اند، آنان را به جهنّم می برد و این هم ظلمی آشکار است و خدا هرگز به بندگانش ظلم نمی کند.

سوم: این که دست از جبرگرایی بردارم و باور کنم که خدا به انسان اختیار داده است.

همه نگاه ها به طاووس بود، او رو به امام کرد و گفت: «من هرگز با حقّ و حقیقت دشمنی ندارم، من سخن تو را قبول می کنم و از عقیده باطل خود توبه می کنم».(128)

آری، او دست از آن عقیده باطل خود برداشت.

عقیده جبرگرایی، میراث حکومت بنی اُمیّه بود. بنی اُمیّه سال های سال با ترویج این اعتقاد توانسته بودند بر مردم حکومت کنند.

ص:313

وقتی مردم باور کردند که انسان هیچ اختیاری از خود ندارد، پس دیگر هرگز یزید را به خاطر کشتن حسین(علیه السلام)سرزنش نخواهند کرد، زیرا طبق جبرگرایی، یزید هیچ اختیاری از خود نداشته است، او مجبور بود این کار را بکند، این اراده خدا بوده است که حسین(علیه السلام) کشته شود !

بنی اُمیّه اعتقاد به آزاد بودن انسان را بدعت در دین می دانستند و طرفداران این عقیده را به زندان انداخته یا به قتل می رساندند.

کسی که شیعه اهل بیت(علیهم السلام) است به «عدالت خدا» اعتقاد دارد، پس او هرگز جبرگرا نمی شود.

انسان جبرگرا چنین باور دارد: «گناهکار مجبور به گناه بوده است و نمی توانسته گناه را ترک کند، امّا باز هم خدا او را به جهنّم می اندازد».

و معلوم است این ظلمی آشکار است و خدا هرگز به بندگانش ظلم نمی کند.

* * *

شعار مکتب شیعه این است:

لاجَبرَ و لاتَفویضَ.

نه جبر درست است و نه تفویض !

عقیده صحیح، چیزی است بین این دو.

عدّه ای از جاهلان به «تفویض» باور دارند، آنان می گویند: «خدا انسان را آفرید و او را به حال خود واگذار کرد و انسان هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد. اگر انسان تصمیم بگیرد کاری را انجام دهد، دیگر خدا قدرت

ص:314

ندارد رویِ تصمیم انسان نفوذ کند. خدا نمی تواند جلوی انجام کار انسان ها را بگیرد».

اکنون وقت آن است که ماجرای ابراهیم(علیه السلام) را یک بار دیگر بخوانم...

ابراهیم(علیه السلام) در حسرت داشتن فرزند بود، او بارها از خدا خواسته بود تا به او پسری بدهد. سرانجام خدا دعای او را مستجاب کرد و به او پسری به نام اسماعیل عطا کرد.

ابراهیم(علیه السلام) اسماعیل را خیلی دوست می داشت، وقتی اسماعیل بزرگ شد، خدا به ابراهیم(علیه السلام) فرمان داد تا اسماعیل را در راه او قربانی کند. این امتحان بزرگی برای ابراهیم(علیه السلام)بود.

ابراهیم(علیه السلام) با پسرش چنین سخن گفت: پسرم ! باید به قربانگاه برویم. آنان به سوی سرزمین «مِنا» حرکت نمودند. اسماعیل به پدر گفت:

__ مگر ما به قربانگاه نمی رویم تا در راه خدا قربانی کنیم؟

__ آری، پسرم.

__ پس چرا قربانی با خود برنداشتی، گوسفندی و یا شتری !

__ ای عزیز دلم ! تو همان قربانی من هستی، خدا به من دستور داده است که تو را در راه او قربانی کنم.

__ ای پدر ! آنچه خدا به تو فرمان داده است انجام بده.

آنان به قربانگاه رسیدند، ابراهیم(علیه السلام) «بسم الله» گفت و کارد را بر گلوی پسر کشید.

ص:315

بار دیگر، ابراهیم(علیه السلام) کارد را کشید، زیر گلوی اسماعیل سرخ شد، ابراهیم(علیه السلام)اراده کرد تا اسماعیلش را قربانی کند، امّا خدا نخواست، ناگهان صدایی در آسمان طنین انداز می شود که ای ابراهیم تو از این امتحان سربلند بیرون آمدی. جبرئیل آمد و گوسفندی به همراه آورد و آن را به ابراهیم(علیه السلام) داد تا قربانی کند.(129)

این حکایت در آیه 32 سوره حجّ آمده است.

آری، درست است که تو به انسان اراده و اختیار داده ای، امّا هر وقت بخواهی توان و قدرت داری مانع انجام کار او شوی.

هر کس قرآن را با دقّت بخواند، می فهمد که عقیده «تفویض» باطل است. من به سه ماجرایی که در قرآن آمده است اشاره می کنم:

اول: ماجرای قربانی کردن اسماعیل.

دوم: ماجرای نسوختن ابراهیم(علیه السلام) در آتش نمرود. نمرود آتش بزرگی آماده کرد و ابراهیم(علیه السلام)را در آن آتش انداخت، نمرود اراده کرد که ابراهیم(علیه السلام) را بسوزاند، امّا خدا اراده کرد که ابراهیم(علیه السلام)نسوزد.

سوم: ماجرای زنده ماندن موسی(علیه السلام). فرعون هزاران نوزاد پسر را کشت تا موسی(علیه السلام)زنده نماند، فرعون اراده کرد موسی(علیه السلام) را بکشد، امّا خدا اراده کرد که موسی(علیه السلام)زنده بماند.

* * *

ص:316

انسان: آیه 31

وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًما حَکِیًما (30)

«خدا هر کس را که بخواهد در رحمت خود داخل می کند و او برای ستمکاران عذاب دردناکی آماده کرده است».

جمله دوم این آیه، روشن است، خدا ستمکاران را به آتش جهنّم گرفتار خواهد کرد، همان ستمکارانی که به خود و دیگران ظلم کردند و راه کفر و نفاق را پیمودند.

ولی منظور از جمله اوّل چیست: «خدا هر کس را بخواهد در رحمت خود داخل می کند».

«رحمت خدا» در اینجا چیست؟

خدا قرآن را برای هدایت همه مردم فرستاد، محمّد(صلی الله علیه وآله) پیام خدا را به آنان رساند، این «هدایت اوّل» است.

خدا برای کسانی که هدایت اوّل را پذیرفتند و به محمّد(صلی الله علیه وآله)ایمان آوردند، هدایت دیگری قرار می دهد و زمینه کمال بیشتر را برای آنان فراهم می کند. خدا کاری می کند که او لحظه به لحظه به کمال نزدیک تر شود، خدا دست او را می گیرد و به بهشت خویش رهنمونش می سازد. این «هدایت دوم» است.

این اراده و قانون خدا می باشد: «فقط کسی که هدایت اوّل را پذیرفت، شایستگی دارد با هدایت دوم هدایت شود».

ص:317

در اینجا مثالی ساده می نویسم: همه می توانند به مدرسه بروند و درس بخوانند، اگر کسی به دبستان نرفت و درس نخواند، در آینده نمی تواند به دانشگاه برود. فقط کسی می تواند به دانشگاه برود (و بعداً پزشک، مهندس و... شود) که دیپلم گرفته باشد.

هدایت اوّل برای همه انسان ها هست، هر کس هدایت اوّل را نپذیرفت، خدا او را به حال خود رها می کند تا در لجاجت و گمراهی خود غوطهور شود، امّا کسی که هدایت اوّل را پذیرفت، خدا او را به هدایت دوم، راهنمایی می کند.

اکنون که این مطلب را دانستم، بار دیگر این آیه را می خوانم: «خدا هر کس را بخواهد در رحمت خود داخل می کند».

* * *

دانستم منظور از «رحمت خدا» در اینجا، «هدایت دوم» است، امّا دوست دارم در این باره بیشتر بدانم. تحقیق و بررسی می کنم به سخنی از امام کاظم(علیه السلام)می رسم:

روزی یکی از یاران آن حضرت، درباره این آیه سؤال کردند. امام کاظم(علیه السلام)در پاسخ فرمود: «منظور از رحمت خدا در این آیه، ولایت ما می باشد».(130)

وقتی این سخن را شنیدم، به فکر فرو رفتم...

این سوره در ابتدا با ماجرای «نذر علی و فاطمه(علیهما السلام)» آغاز شد و آخرین آیه نیز از «ولایت» سخن می گوید.

هر کس به قرآن، واقعاً ایمان آورد، تو او را به راه ولایت اهل بیت(علیهم السلام)

ص:318

راهنمایی می کنی، ولایت، همان رحمت توست.

راه امامت و ولایت دوازده امام، همان ادامه راه قرآن است!

تو پس از پیامبر، علی(علیه السلام)و یازده امام بعد از او را برای هدایت مردم برگزیدی. تو انسان ها را بدون امام رها نمی کنی، برای جانشینی پس از پیامبر، برنامه داری.

دوازده امام را از گناه و زشتی ها پاک گردانیدی و به آنان مقام عصمت دادی و وظیفه هدایت مردم را به دوش آنان نهادی و از مردم خواستی تا از آنان پیروی کنند.

امروز راه مهدی(علیه السلام) راهی است که مرا به سعادت می رساند، پیروی از مهدی(علیه السلام)، همان راه شایسته توست. تو هر کس را دوست بداری به رحمت خویش وارد می کنی.

من باید در راه و مسیر تو باشم، اگر من ولایت اهل بیت(علیهم السلام)را قبول داشته باشم، نشانه این است که در راه صحیح هستم.

راه ولایت، امتداد راه قرآن است.(131)

ص:319

ص:320

سوره مُرسلات

اشاره

ص:321

آشنایی با سوره

1 - این سوره «مکیّ» است و سوره شماره 77 قرآن می باشد.

2 - «مرسلات» به فرشتگانی می گویند که برای اجرای دستور خدا، پی در پی می آیند. در آیه اول این سوره به این فرشتگان سوگند یاد شده است و به همین دلیل این سوره را به این نام می خوانند.

3 - موضوعات مهم این سوره چنین است: حوادث روز قیامت، عذاب کافران در آن روز، نشانه های قدرت خدا، نعمت های خدا، نعمت های بهشتی، پاداش مؤمنان در بهشت...

ص:322

مُرسلات: آیه 11 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا (1) فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا (2) وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا (3) فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا (4) فَالْمُلْقِیَاتِ ذِکْرًا (5) عُذْرًا أَوْ نُذْرًا (6) إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ (7) فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ (8) وَإِذَا السَّمَاءُ فُرِجَتْ (9) وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ (10) وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ (11)

تو می خواهی از روز قیامت سخن بگویی تا انسان ها به فکر آن روز باشند، قیامت، حقّ است، سخن تو نیز جز حقّ و راستی نیست، تو نیاز به سوگند نداری، امّا می خواهی کافران را از خواب غفلت بیدار کنی. آنان راه کفر و انکار را می پیمایند و به سخن محمّد(صلی الله علیه وآله)ایمان نمی آورند و او را دروغگو می خوانند.

ص:323

اکنون به فرشتگانی سوگند یاد می کنی که آنان برای اجرای دستور تو، پی در پی می آیند و همچون تندباد حرکت می کنند، تو به فرشتگانی سوگند یاد می کنی که وحی تو را نیکو نشر می دهند و بر قلب پیامبران نازل می کنند و حقّ و باطل را جدا می کنند و سخن تو را به پیامبران می رسانند تا حجّت بر کافران تمام شود و مؤمنان از عذاب بهراسند و برای قیامت توشه ای برگیرند. تو پیامبران را می فرستی تا کافران در روز قیامت نگویند: «کسی نبود ما را راهنمایی کند»، تو این گونه حجّت را بر آنان تمام می کنی.

تو به این فرشتگان سوگند یاد می کنی که روز قیامت حقّ است و سرانجام فرا می رسد. بهشت و جهنّم حقّ است و آنچه برای آن روز در قرآن گفته شده است، واقع خواهد شد.

روز قیامت، روزی است که ستارگان تیره و تاریک می شوند و آسمان از هم شکافته می گردد، کوه ها متلاشی می شوند و چون گَرد و غبار در هوا پراکنده می شوند.

* * *

مُرسلات: آیه 15 - 12

لاَِیِّ یَوْم أُجِّلَتْ (12) لِیَوْمِ الْفَصْلِ (13) وَمَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الْفَصْلِ (14) وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (15)

ص:324

تو برای روز قیامت، زمانی را مشخّص کرده ای، زمانی که فقط تو از آن خبر داری، هیچ کس نمی داند قیامت چه زمانی خواهد بود.

به راستی قیامت چه روزی است؟

روزی که بین مؤمنان و کافران جدایی می افتد، مؤمنان به بهشت می روند و کافران به عذاب جهنّم گرفتار می شوند.

هیچ انسانی نمی داند آن روز، چگونه است، روزی که برای کافران بسیار سخت است.

* * *

مُرسلات: آیه 18 - 16

أَلَمْ نُهْلِکِ الاَْوَّلِینَ (16) ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الاَْخِرِینَ (17) کَذَلِکَ نَفْعَلُ بِالُْمجْرِمِینَ (18)

تو محمّد(صلی الله علیه وآله) را فرستادی و او برای مردم مکّه قرآن خواند، امّا گروه زیادی از آنان، محمّد(صلی الله علیه وآله) را دروغگو خواندند و قرآن را تکذیب کردند.

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند !

چرا آنان فکر نکردند که نخستین کافران دنیا را هم نابود کردی؟ تو قوم نوح(علیه السلام)را نابود کردی، وقتی آنان بر کفر خود اصرار ورزیدند تو طوفانی فرستادی و همه کسانی که نوح(علیه السلام) را دروغگو می پنداشتند، غرق کردی.

بعد از آنان، کافران دیگر را نابود ساختی.

قوم عاد، قوم ثَمود، قوم لوط(علیه السلام).

یکی را با صاعقه ای آسمانی و زلزله ای سهمگین نابود کردی در حالی که

ص:325

آنان فکر چنین چیزی را هم نکرده بودند. دیگری را با بارانی از سنگ های آسمانی به هلاکت رساندی. تو این گونه مُجرمان را کیفر می دهی، کسانی که با تو دشمنی کردند و پیامبرانت را دروغگو شمردند، به عذاب تو گرفتار شدند.

* * *

مُرسلات: آیه 23 - 19

وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (19) أَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاء مَهِین (20) فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَار مَکِین (21) إِلَی قَدَر مَعْلُوم (22) فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ (23)

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند !

قرآن از زنده شدن انسان در روز قیامت سخن می گوید، کافران می گویند: «چگونه می شود وقتی ما به مشتی خاک تبدیل شدیم، بار دیگر زنده شویم».

چرا آنان فکر نمی کنند که تو چگونه آنان را آفریدی؟

تو انسان را از آبی ناچیز و پست آفریدی.

نطفه ای بدبو !

تو آن نطفه را در رحم مادر قرار دادی و آن نطفه با تخمک مادر، یکی شد و مدّت زمانی مشخّص در رحم مادر ماند، تو بر این کار قدرت داشتی، تو قدرتمند خوبی هستی و انسان را از قطره ای آفریدی، پس بار دیگر می توانی او را از خاک زنده کنی. به راستی چه فرقی میان خاک و آن نطفه بی ارزش است !

آری، تو که بار اوّل انسان را از خاک آفریدی، بار دیگر می توانی او را از خاک

ص:326

زنده کنی. برپایی قیامت برای تو کاری ندارد، وقتی تو اراده کنی همه زنده می شوند.

* * *

مُرسلات: آیه 27 - 24

وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (24) أَلَمْ نَجْعَلِ الاَْرْضَ کِفَاتًا (25) أَحْیَاءً وَأَمْوَاتًا (26) وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ شَامِخَات وَأَسْقَیْنَاکُمْ مَاءً فُرَاتًا (27)

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند !

آنان این همه آثار قدرت تو را می بینند، باز راه کفر را می پیمایند !

چرا آنان به زمین نگاه نمی کنند که چگونه آن را محلّ سکونت آنان قرار دادی، هم در زمان حیاتشان و هم بعد از مرگشان ! بر روی این زمین زندگی می کنند و وقتی می میرند در همین زمین به خاک سپرده می شوند.

آیا آنان به کوه ها نگاه نمی کنند که چگونه آن را محکم و استوار قرار دادی، این کوه ها هستند که سبب آرامش زمین شده اند.

تو آبی گوارا و شیرین برای انسان ها فراهم کردی، از آسمان باران را نازل کردی، همه این ها نعمت های توست، چرا آنان به این نعمت ها فکر نمی کنند؟ چرا شکر آن را به جا نمی آورند؟

* * *

مُرسلات: آیه 34 - 28

وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (28) انْطَلِقُوا إِلَی مَا کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (29) انْطَلِقُوا إِلَی ظِلّ ذِی ثَلَاثِ شُعَب (30) لَا

ص:327

ظَلِیل وَلَا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ (31) إِنَّهَا تَرْمِی بِشَرَر کَالْقَصْرِ (32) کَأَنَّهُ جِمَالَةٌ صُفْرٌ (33) وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (34)

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند !

تو در این دنیا به آنان مهلت می دهی و در عذاب آنان شتاب نمی کنی، امّا وقتی روز قیامت فرا می رسد، آتش جهنّم زبانه می کشد، فرشتگان به آنان می گویند که به سوی جهنّمی که آن را دروغ می پنداشتید، روانه شوید.

کافران نگاه می کنند، آتش جهنّم را می بینند که دودی سیاه رنگ، بالای آن است و همچون سایبان به چشم می آید. فرشتگان به آنان می گویند: «به سوی این سایبان حرکت کنید».

کافران به سوی جهنّم می روند، این دود آنان را از سه طرف احاطه می کند، (از بالای سر و سمت چپ و سمت راست).

این سایه نه خنک است و نه از حرارت آتش می کاهد.

جرقّه هایی که از آتش به اطراف می جهند به اندازه یک قصر و کاخ بلند است، این جرقّه ها در بزرگی و رنگ، همانند شتران زرد رنگی هستند که به هر سو پراکنده می شوند !

* * *

مُرسلات: آیه 36 - 35

هَذَا یَوْمُ لَا یَنْطِقُونَ (35) وَلَا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ (36)

ص:328

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند !

در آن روز کافران نمی توانند برای نجات خود سخنی بگویند و به آنان اجازه داده نمی شود که عذرخواهی کنند، همه حقایق در آنجا روشن و آشکار است، آنان چیزی برای گفتن ندارند.

آنان در دنیا با این زبان با دین خدا دشمنی کردند و قرآن را دروغ خواندند، این زبان دیگر قفل می شود و از کار می افتد و دیگر آنان نمی توانند سخن بگویند.

* * *

ذکر این نکته لازم است که آنان در صحرای قیامت سخن می گویند، امّا وقتی در جهنّم قرار گرفتند، مدّتی می توانند سخن بگویند، امّا سرانجام به مرحله ای می رسند که قدرت سخن گفتن از آنان گرفته می شود و این عذابی دیگر برای آنان است.

کافران در روز قیامت، مرحله های مختلفی را پشت سر می گذارند، این آیه درباره آخرین مرحله آنان سخن می گوید، مرحله ای که در میان آتش جهنّم قرار گرفته اند و دیگر قدرت سخن گفتن از آنان گرفته شده است.

* * *

مُرسلات: آیه 40 - 37

وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (37) هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاکُمْ وَالاَْوَّلِینَ (38) فَإِنْ کَانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکِیدُونِ (39) وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (40)

ص:329

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند !

روز قیامت، روز جدایی حقّ از باطل است، تو همه انسان ها را در صحرای قیامت جمع می کنی، از اوّلین انسان ها تا آخرین آنان در آنجا جمع می شوند و تو به حساب آنان رسیدگی می کنی. در آن روز به کافران می گویی: «اگر چاره ای در برابر من برای فرار از چنگال مجازات دارید، انجام دهید؟».

هیچ کس راه فرار ندارد، هیچ کس نمی تواند در برابر قدرت تو کاری انجام دهد، از دست هیچ کس کاری ساخته نیست.

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند !

* * *

مُرسلات: آیه 44 - 41

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی ظِلَال وَعُیُون (41) وَفَوَاکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ (42) کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43) إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الُْمحْسِنِینَ (44)

در آن روز فرمان می دهی تا فرشتگان، مؤمنان پرهیزکار را به سوی بهشت ببرند، مؤمنان در آنجا در سایه های درختان و میان چشمه سارها بر روی تخت ها تکیه می دهند، هر نوع میوه ای که دوست داشته باشند، برای آنان فراهم است. فرشتگان به آنان می گویند: «بخورید و بیاشامید و از نعمت های زیبای بهشت بهره ببرید. همه این ها، گوارای وجودتان باد ! زیرا این ها، پاداش اعمال نیکی است که در دنیا انجام داده اید».

آری، تو این گونه به نیکوکاران پاداش می دهی.

ص:330

* * *

مُرسلات: آیه 46 - 45

وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (45) کُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِیلًا إِنَّکُمْ مُجْرِمُونَ (46)

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند !

تو در این دنیا به آنان مهلت می دهی و در عذابشان شتاب نمی کنی. اکنون به محمّد(صلی الله علیه وآله)می گویی تا به آنان چنین بگوید: «در این چند روزه دنیا، بخورید و از لذّت های زودگذر دنیا بهره بگیرید که شما مُجرم و گناهکار هستید، شما راه کفر را پیمودید و کیفر شما کاملاً مشخّص است».

آری، روز قیامت برای آنان بسیار سخت خواهد بود، هیچ کس آنان را یاری نخواهد کرد، آن روز دیگر نمی توانند به یکدیگر سود و زیانی برسانند، فرشتگان زنجیرهای آهنین بر گردن آن ها می اندازند و آن ها را با صورت بر روی زمین می کشانند و به سوی جهنّم می برند.

* * *

مُرسلات: آیه 48 - 47

وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (47) وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا لَا یَرْکَعُونَ (48)

محمّد(صلی الله علیه وآله) با گروهی از کافران سخن گفت و آنان را به اسلام دعوت کرد، آنان سخن محمّد(صلی الله علیه وآله) را گوش کردند و در ابتدا با آن مخالفتی نکردند. محمّد(صلی الله علیه وآله) به آنان گفت که باید نماز بخوانند.

ص:331

آنان قدری فکر کردند و گفتند: «در نماز باید به رکوع برویم، ما هرگز رکوع نمی رویم، چون این کار برای ما عیب و ننگ است. ای محمّد ! ما به شرطی مسلمان می شویم که نماز نخوانیم و رکوع نرویم».

محمّد(صلی الله علیه وآله) رو به آنان کرد و فرمود: «دینی که در آن رکوع و سجده نباشد، ارزشی ندارد». آنان وقتی این سخن را شنیدند از پیش محمّد(صلی الله علیه وآله) رفتند و همان بُت پرستی خود را ادامه دادند و قرآن را دروغ شمردند و به آن ایمان نیاوردند، این روحیّه غرور و تکبّر، ریشه همه زشتی ها و کفرها و پلیدی ها می باشد.(132)

اکنون از آنان سخن می گویی و به ماجرای آنان اشاره می کنی: وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند، همان کسانی که وقتی به آنان گفته می شود: «در برابر خدا، رکوع کنید»، رکوع نمی کنند.

* * *

مُرسلات: آیه 50 - 49

وَیْلٌ یَوْمَئِذ لِلْمُکَذِّبِینَ (49) فَبِأَیِّ حَدِیث بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (50)

وای بر کسانی که قرآن را دروغ شمردند، اگر آنان به قرآن که معجزه جاوید محمّد(صلی الله علیه وآله)است ایمان نمی آورند، پس به کدام سخن بعد از آن می خواهند ایمان بیاورند.

آری، تو قرآن را فرستادی تا انسان ها را از جهل و نادانی نجات دهی، قرآن، کتاب یکتاپرستی است. چرا کافران، ارزش قرآن را نمی دانند. اگر تو قرآن را

ص:332

بر کوهی نازل می کردی، آن کوه در برابر عظمت قرآن و از شدّت خوف از مقام تو، از هم می شکافت و متلاشی می شد.(133)

قرآن، بزرگ ترین حادثه جهانِ هستی است و روح سرگشته انسان را از چشمه معرفت، سیراب می کند. قرآن، پرده از حقایقی بر می دارد که هرگز اندیشه انسان نمی تواند به آن راه یابد.

این کافران که به قرآن با این عظمت، ایمان نمی آورند، در برابر کتاب های آسمانی دیگر، هم تسلیم نخواهند شد و این نشانه روح عناد و لجاجت آنان است.(134)

ص:333

ص:334

پیوست های تحقیقی

1. یا مالک بن ضمرة، کیف أنت إذا اختلفت الشیعة هکذا، وشبک أصابعه وأدخل بعضها فی بعض...: فضائل أمیر المؤمنین لابن عقدة ص 127، کتاب الغیبة للنعمانی 214، بحار الأنوار ج 52 ص 115.

2. إنّ القائم یلقی فی حربه ما لم یلق رسول الله، لأنّ رسول الله أتاهم وهم یعبدون الحجارة المنقورة والخشبة المنحوتة...: کتاب الغیبة للنعمانی ص 308، بحار الأنوار ج 52 ص 363.

3. ویسیر إلی الکوفة، فیخرج منها ستّة عشر ألفاً من البتریة، شاکین فی السلاح، قرّاء القرآن، فقهاء فی الدین، قد قرحوا جباههم...: دلائل الإمامة ص 455.

4. مائده: آیه 18

5. إن دحیة الکلبی جاء یوم الجمعة من الشام بالمیرة، فنزل عند أحجار الزیت، ثم ضرب بالطبول لیؤذن الناس بقدومه، فنفر الناس إلیه إلا علی والحسن والحسین وفاطمة...: البرهان ج 5 ص 381.

6. . صلاة الجمعه فریضه و الاجتماع علیها فریضة مع الامام فان ترک رجل من غیر علة ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرائض و لایدع ثلاث فرائض من غیر علة الا منافق: محاسن ج 1 ص 85، ثواب الاعمال ص 233، وسائل الشیعة ج 7 ص 279.

مشهور فقهای شیعه به وجوب عینی نماز جمعه حکم نکرده اند و این حدیث را مختص به زمان حکومت امام

ص:335

معصوم کرده اند: مستند الشیعة ج 6 ص 41، و راجع: کشف اللثام ج 4 ص 205، جواهر الکلام ج 11 ص 161، مصباح الفقیه ج 2 ص 440.

7. تفسیر نمونه (ویراست دوم) ج 24 ص 151 (نوشته: مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از نویسندگان، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ 31، سال 1388).

8. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 6، تفسیر جوامع الجامع 3 ص 560، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 9، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 190، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1305، التفسیر الصافی ج 5 ص 175، البرهان ج 5 ص 378، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 327، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 426، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 316، تفسیر السمعانی ج 5 ص 435، معالم التنزیل ج 4 ص 345، زاد المسیر ج 8 ص 22، تفسیر البیضاوی ج 5 ص 339، تفسیر البحر المحیط ج 8 ص 260.

9. لئن رجعنا الی المدینه لیخرجنّ الاعز منها الاذل وکان فی القوم زید بن ارقم...: بحار الأنوار ج 20 ص 286، مسند احمد ج 4 ص 369، الاستیغاب ج 2 ص 535، تفسیر القمی ج 2 ص 368، تفسیر الصافی ج 5 ص 179.

10. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 13، تفسیر جوامع الجامع 3 ص 567، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 20، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 222، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1308، التفسیر الصافی ج 5 ص 181، البرهان ج 5 ص 389، جامع البیان ج 28 ص 150، تفسیر السمعانی ج 5 ص 447، معالم التنزیل ج 4 ص 351، زاد المسیر ج 8 ص 30.

11. یا اباخالد، النور والله الائمة من آل محمد الی یوم القیامة وهم والله نور الله: الکافی ج 1 ص 194، بحار الأنوار ج 9 ص 243، تفسیر القمی ج 2 ص 371، البرهان ج 5 ص 396، نور الثقلین ج 5 ص 341.

12. انعام: 59.

13. رأیت أبا عبد الله یطوف من أول اللیل إلی الصباح، وهو یقول: الله قنی شح نفسی...: تفسیر القمی ج 2 ص 372، البرهان ج 5 ص 400، نور الثقلین ج 5 ص 291.

14. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 24، تفسیر جوامع الجامع 2 ص 574، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 33، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 239، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 399، جامع البیان ج 28 ص 160، تفسیر السمعانی ج 5 ص 460، معالم التنزیل ج 4 ص 354، زاد المسیر ج 8 ص 34، الدر المنثور ج 6 ص 227، فتح القدیر ج 5 ص 234، روح المعانی ج 28 ص 126.

15. در انجیل متی، باب 19، شماره 9 چنین می خوانیم: هر که زن مطلّقه ای را نکاح کند، زنا کند.

16. انّی لأعلم آیة لو اخذ الناس لکفتهم وهی من یتق الله یجعل له مخرجا...: سنن الدارمی ج 2 ص 303، تفسیر البیضاوی ج 5 ص 350، اعیان الشیعة ج 4 ص 231، تفسیر جوامع الجامع ج 3 ص 580.

17. حجر 21

ص:336

18. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: تفسیر العیاشی ج 2 ص 342، التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 35، تفسیر جوامع الجامع 6 ص 380، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 45، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 250، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1319، التفسیر الصافی ج 5 ص 191، البرهان ج 5 ص 413، تفسیر السمرقندی ج 2 ص 360، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 340، تفسیر السمعانی ج 5 ص 467، معالم التنزیل ج 5 ص 130، زاد المسیر ج 8 ص 45، تفسیر البیضاوی ج 5 ص 352.

19. إنما حرم علیه جاریته ماریة القبطیة وحلف أن لا یقربها وإنما جعل النبی علیه الکفارة فی الحلف ولم یجعل علیه فی التحریم: الکافی ج 6 ص 135، وسائل الشیعة ج 22 ص 38، بحار الأنوار ج 22 ص 229، جامع احادیث الشیعة ج 19 ص 501.

20. ثم ولد فی الاسلام عبد الله فسمی الطیب و الطاهر...: بحار الأنوار ج 22 ص 166.

21. کانت ماریة بیضاء جعدّة جمیلة: الاصابة ج 8 ص.311

22. فعلمت حفصة بذلک، فغضبت وأقبلت علی رسول الله قالت: یا رسول الله، هذا فی یومی وفی داری وعلی فراشی... فقال لها: ما هذا الذی أخبرت عنک عائشة ؟ فأنکرت ذلک، وقالت: ما قلت لها من ذلک شیئا...: تفسیر القمی ج 2 ص 376، تفسیر الصافی ج 5 ص 194، البرهان ج 5 ص 419، نور الثقلین ج 5 ص 367.

23. عن عایشه قالت: کیف بک لو قمصک الله قمیصا یعنی من الخلافه...: الغدیر ج 11 ص 85، مجمع الزوائد ج 9 ص 356، تاریخ مدینة دمشق ج 59 ص 69.

24. قضی معاویه عن عایشه ام المؤمنین ثمانیه عشر الف دینار: تاریخ الاسلام للذهبی ج 4 ص 248، البدایة و النهایةج 8 ص 145، سیر اعلام النبلاء ج 2 ص 186.

25. (ان تظاهر علیه) نزلت فی عائشة و حفصة.... (وجبرئیل وصالح المومنین) نزلت فی علی علیه السلام خاصة: شواهد التنزیل للحسکانی ج 2 ص 351، تفسیر فرات الکوفی ص 491، البرهان ج 5 ص 422، (...جبرئیل وصالح المومنین)، قال: صالح المومنین والله علی علیه السلام: بحار الأنوار ج 36 ص 28، البرهان ج 5 ص 422.

26. الرازی ج 16 ص 175.

27. ذنوب المؤمن إذا تاب عنها مغفورة له، فلیعمل المؤمن لما یستأنف بعد التوبة والمغفرة، امّا والله إنها لیست إلا لأهل الإیمان...: الکافی ج 2 ص 434، وسائل الشیعة ج 16 ص 80، بحار الأنوار ج 6 ص 40، جامع احادیث الشیعة ج 14 ص 363.

28. أئمة المؤمنین یوم القیامة تسعی بین یدی المؤمنین وبأیمانهم حتی ینزلوهم منازل أهل الجنة...: الکافی ج 1 ص 195، بحار الأنوار ج 64 ص 56، مجمع البیان ج 10 ص 63، تفسیر الصافی ج 5 ص 197، البرهان ج 5 ص 284.

29. (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی)، قال: روح اختاره الله واصطفاه وخلقه إلی نفسه وفضّله علی جمیع الأرواح، فأمر فنفخ منه فی آدم: التوحید للصدوق 170، معانی الأخبار ص 17، بحار الأنوار ج 4 ص 11، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص

ص: 337

11.

30. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 53، تفسیر جوامع الجامع 3 ص 593، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 61، روض الجنان وروح الجنان ج 20 ص 269، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1325، التفسیر الصافی ج 5 ص 198، البرهان ج 5 ص 531، تفسیر نور الثقلین ج 28 ص 218، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 449، تفسیر الثعلبی ج 6 ص 126، تفسیر السمعانی ج 5 ص 479، معالم التنزیل ج 4 ص 368، تفسیر البیضاوی ج 5 ص 358، تفسیر البحر المحیط ج 4 ص 222، الدر المنثور ج 6 ص 245.

31. أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ: لا یبصر یمینا و لا شمالا و لا ما بین یدیه. یقال: أکبّ فلان علی وجهه (بالألف) و کبّه الله لوجهه. و أراد: الأعمی: غریب القرآن ج 1 ص 407.

32. (سویا علی صراط مستقیم)، قال: ان الله ضرب مثلا من حاد عن ولایة علی کمن یمشی علی وجهه...: البرهان ج 5 ص 443، الوافی ج 3 ص 916، الکافی ج 1 ص 359.

33. و قیل معناه ظهرت علی وجوههم آثار الغم و الحسرة و نالهم السوء و الخز: مجمع البیان ج 10 ص 80، بحار الأنوار ج 7 ص 167.

34. إذا فقدتم إمامکم فلم تروه فما ذا تصنعون ؟: کمال الدین ص 360، بحار الأنوار ج 24 ص 100، تفسیر الصافی ج 5 ص 206، البرهان ج 5 ص 449، نور الثقلین ج 5 ص 387.

35. یا أبا خالد، إنّ أهل زمان غیبته القائلون بامامته، المنتظرون لظهوره، أفضل أهل کلّ زمان...: کمال الدین ص 320، الاحتجاج ج 2 ص 50، بحار الأنوار ج 36 ص 387 و ج 52 ص 122، أعلام الوری ج 2 ص 196، قصص الأنبیاء ص 364، مکیال المکارم ج 2 ص 129.

36. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 70، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 78، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 311، التفسیر الصافی ج 5 ص 205، البرهان ج 5 ص 447، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 456، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 358، تفسیر السمعانی ج 6 ص 15، معالم التنزیل ج 4 ص 373، زاد المسیر ج 8 ص 63.

37. ثلاث تخرق الحجب وتنتهی الی ما بین یدی الله: صریر اقلام العلماء...: اعیان الشیعة ج 1 ص 301.

38. تصنیف یونس مولی آل یقطین، فقال: أعطاه الله بکلّ حرف نوراً یوم القیامة: رجال النجاشی ص 447، خلاصه الأقوال ص 296، رجال ابن داوود ص 207: التحریر الطاووسی ص 207، نقد الرجال ج 5 ص 109، جامع الرواة ج 2 ص 357، معجم رجال الحدیث ج 21 ص 210، تهذیب المقال ج 1 ص 84، قاموس الرجال ج 11 ص 171، الذریعة ج 1 ص 386، أعیان الشیعة ج 1 ص 158.

39. قرآن در آیه 1 این سوره به قلم سوگند یاد کرد، این معنایی است که از ظاهر این آیه به دست می آید، البته

این آیه معنای دیگری هم دارد که از آن به بطنِ قرآن یاد می کنیم. بطنِ قرآن معنایی است که از نظرها پنهان است:

ص: 338

یکی از یاران امام صادق(ع) نقل می کند که آن حضرت به او فرمود: اوّلین چیزی که خدا آفرید، قلم بود و به او گفت: بنویس! پس قلم هر آنچه تا روز قیامت پدید می آید را نوشت. منظور از قلم در اینجا، همان حقیقت محمّد و اهل بیت و مقام نورانیّت آن هاست. خدا قبل از این که جهان را بیافریند، آن حقیقت را آفرید و از آن حقیقت به قلم یاد می شود چون به اذن خدا بر آنچه آفریده می شود، علم و آگاهی دارد. از این حقیقت به این جهت به عنوان قلم یاد شده است: (... والقلم اسم لامیر المومنین...: بحار الأنوار ج 36 ص 165، البرهان ج 5 ص 454، نور الثقلین ج 5 ص 387.

40. و قیل إن المعنی سنخطمه بالسیف فی القتال حتی یبقی أثره ففعل ذلک یوم بدر عن ابن عباس: مجمع البیان ج 10 ص 503.

ذکر این نکته لازم است: بعضاً در تاریخ وفات ولید را سال اول هجری در مکّه ذکر کرده اند، ما در اینجا نظر ابن عباس را قبول می کنیم که نشان می دهد ولید تا سال دوم هجری زنده بوده است.

41. هلّا تذکرون نعم الله علیکم فتؤدوا شکرها بأن تخرجوا حقّ الفقراء من أموالکم و لا تمنعوها: ارشاد الاذهان ج 1 ص 570.

42. رعد آیه 5.

43. کشف إزاره عن ساق، ویده الأخری علی رأسه فقال: سبحان ربی الأعلی!...: البرهان ج 5 ص 462 نور الثقلین ج 5 ص 396.

44. حجاب من نور یکشف فیقع المؤمنون سجدا وتدمج أصلاب المنافقین فلا یستطیعون السجود: التوحید ص 154، الاحتجاج ج 2 ص 193، بحار الأنوار ج 4 ص 8، تفسیر الصافی ج 5 ص 214، البرهان ج 5 ص 461.

45. طور: آیه 30

46. فسّر بعضهم یکتبون بیحکمون: روح المعانی ج 14 ص 39.

47. مکث یونس فی بطن الحوت تسع ساعات: تفسیر القمی ج 1 ص 319، البرهان ج 3 ص 58، بحار الأنوار ج 14 ص 383.

48. سوره صافت آیه 139 تا 148 و سوره انبیاء آیه 88 و 87.

49. کان رجل من العرب یمکث لا یأکل شیئا یومین أو ثلاثة، ثم یرفع جانب الخباء فتمر به الإبل أو الغنم...: الجامع لاحکام القرآن ج 18 ص 255.

50. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 91، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 100، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 370، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1341، التفسیر الصافی ج 5 ص 215، البرهان ج 5 ص 464، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 399، جامع البیان ج 29 ص 55، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 465، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 18، تفسیر السمعانی ج 6 ص 31، معالم التنزیل ج 4 ص 284، زاد المسیر ج 8 ص 76.

ص: 339

51. فاتخذوا انابیب طوالا من رصاص، واسعة الافواه، ثم ارسلوها فی قرار العین... وارسلوا فیها نبیهم...: علل الشرایع ج 1 ص 42، بحار الأنوار ج 56 ص 112، التفسیر الصافی ج 4 ص 15، البرهان ج 4 ص 135.

52. در روایات متعددی آمده است که مصداق اذن واعیه در آیه 12، حضرت علی(ع) می باشد: (وتعیها اذن واعیة)، اذن علی بن ابی طالب: مناقب آل ابی طالب ج 2 ص 275، بحار الأنوار ج 35 ص 327، البرهان ج 5 ص 472، جامع البیان للرازی ج 29 ص 69، تفسیر القرآن العظیم لابن کثیر ج 4 ص 441.

53. در روایتی این سخن ذکر شده است که عرش خدا را قبل از برپایی قیامت، چهار فرشته بر دوش دارند، امّا در روز قیامت هشت فرشته این مأموریت را انجام می دهند: انهم الیوم اربعة فاذا کان یوم القیامة ایدهم باربعه آخرین: بحار الأنوار ج 7 ص 82، مجمع البیان ج 10 ص 108، تفسیر الصافی ج 5 ص 291، نور الثقلین ج 5 ص 406.

54. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 107، تفسیر جوامع الجامع 3 ص 629، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 112، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 373، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1348، التفسیر الصافی ج 5 ص 223، البرهان ج 5 ص 480، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 410، جامع البیان ج 29 ص 83، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 470، تفسیر الثعلبیج 10 ص 29، تفسیر السمعانی ج 6 ص 43، معالم التنزیل ج 4 ص 391، زاد المسیر ج 8 ص 86.

55. (وأَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْه): قال: الروح: ملک أعظم من جبرئیل ومیکائیل، کان مع رسول الله وهو مع الأئمة: بحار الأنوار ج 25 ص 48، تفسیر القمی ج 2 ص 358، البرهان ج 5 ص 328، نور الثقلین ج 5 ص 270.

56. ودعا أمیرَ المؤمنین فرقی معه حتّی قام عن یمینه...: الإرشاد ج 1 ص 175، بحار الأنوار ج 21 ص 387.

57. بصائر الدرجات ص 97، قرب الإسناد ص 57، الکافی ج 1 ص 294، التوحید ص 212، الخصال ص 211، کمال الدین ص 276، معانی الأخبار ص 65، من لایحضره الفقیه ج 1 ص 229، تحف العقول ص 459، تهذیب الأحکام ج 3 ص 144، کتاب الغیبة للنعمانی ص 75، الإرشاد ج 1 ص 351، کنز الفوائد ص 232، الإقبال بالأعمال ج 1 ص 506، مسند أحمد ج 1 ص 84، سنن ابن ماجة ج 1 ص 45، سنن الترمذی ج 5 ص 297، المستدرک للحاکم ج 3 ص 110، مجمع الزوائد ج 7 ص 17، تحفة الأحوذی ج 3 ص 137، مسند أبی یعلی ج 11 ص 307، المعجم الأوسط ج 1 ص 112، المعجم الکبیر ج 3 ص 179، التمهید لابن عبد البرّ ج 22 ص 132، نصب الرایة ج 1 ص 484، کنز العمّال ج 1 ص 187، ج 11 ص 332، 608، تفسیر الثعلبی ج 4 ص 92، شواهد التنزیل ج 1 ص 200، الدرّ المنثور ج 2 ص 259.

58. من کنت مولاه فعلیّ مولاه... فقالها ثلاثاً: تفسیر فرات ص 506، ینابیع المودّة ج 1 ص 104، ج 3 ص 142، الطرائف ص 144، وراجع: الکافی ج 1 ص 295، الأمالی للطوسی ص 247، بحار الأنوار ج 37 ص 124.

59. أخذ رسول الله بعضد علی بن أبی طالب یوم غدیر خمّ ثمّ قال: مَن کنت مولاه، فقام إلیه أعرابی... فهذا عن الله أم عنک؟!... : شواهد التنزیل ج 2 ص 385، لمّا بلغ بغدیر خمّ وشاع ذلک فی البلاد، أتی الحارث بن النعمان الفهری... :

ص: 340

مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 241، إقبال الأعمال ج 2 ص 251، الطرائف ص 153.

60. امّا أن تتوب وامّا أن ترحل عنّا، قال: إنّ قلبی لا یطاوعنی إلی التوبة... : مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 167، نهج الإیمان ص 488.

61. أنفال: 33.

62. فرکب راحلته، فلمّا أصحر أنزل الله علیه طیراً من السماء فی منقاره حصاة: مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 167، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 445، بحار الأنوار ج 15 ص 2 138.

63. وأنزل الله تعالی علی رسوله: (سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَاب وَاقِع)... : مناقب آل أبی طالب 2 ص 166، الغدیر ج 1 ص 241، 243.

64. طوبی لمن والاه، والویل لمن عاداه، کأنّی أنظر إلی علیّ وشیعته یوم القیامة یُزفّون علی نوق... : بحار الأنوار ج 37 ص 167.

65. مناسب می بینم در اینجا دو نکته را بنویسم:

* نکته اوّل

سی نفر از علمای اهل سنّت در کتاب های خود اشاره کرده اند که این آیات بعد از ماجرای غدیر خم نازل شده است، در اینجا نام چند تن از آنان را ذکر می کنم:

1 - ثعلبی در تفسیر تفسیر خود (تفسیر الثعلبی).

3 - حموینی در تفسیر فرائد السمطین.

4 - ابوعبیده هروی در تفسیر غریب القرآن.

5 - نقاش موصلی در تفسیر شفاء الصدور.

مراجعه کنید: الغدیر ج 1 ص 239 تا 246.

همچنین در چندین کتاب از کتب شیعه به این مطلب تصریح شده است: (ان بنی هاشم یتوارثون هرقلا بعد هرقل فامطر علینا حجارة...:الکافی ج 8 ص 57، بحار الأنوار ج 35 ص 324، البرهان ج 5 ص 483، نور الثقلین ج 5 ص 412).

66. (الذین هم علی صلاتهم دائمون)، قال: هی النافلة: الکافی ج 3 ص 270، وسائل الشیعة ج 4 ص 29، جامع احادیث الشیعة ج 4 ص 51، تفسیر الصافی ج 3 ص 395، البرهان ج 5 ص 488.

67. من سنتی التزویج، فمن رغب عن سنی فلیس منی: مستدرک الوسائل ج 14 ص 152، وراجع: الکافی ج 5 ص 496، وسائل الشیعة ج 20 ص 21، من تزوج فقد احرز نصف دینه: الکافی ج 5 ص 329، وسائل الشیعة ج 20 ص 17، مستدرک الوسائل ج 14 ص 154، الامالی للطوسی ص 518، مکارم الاخلاق ص 196، بحار الأنوار ج 100 ص 219.

ص: 341

68. یس: آیه 58-55

69. رعد آیه 5.

70. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 126، روض الجنان وروح الجنان ج 5 ص 492، جامع البیان ج 29 ص 108، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 474، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 40، تفسیر السمعانی ج 6 ص 51، معالم التنزیل ج 4 ص 396، تفسیر البیضاوی ج 5 391، تفسیر البحر المحیط ج 8 ص 324، فتح القدیر ج 5 ص 294، روح المعانی ج 29 ص 65.

71. کان هو و ولده و من تبعه ثمانین نفسا: علل الشرایع ج 1 ص 30، بحار الأنوار ج 11 ص 322، البرهان ج 3 ص 105.

72. نالت الشیعة و الوثوب علی نوح بالضرب المبرح: کمال الدین ص 133، بحار ج 11 ص 326، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 421.

73. کان هو و ولده و من تبعه ثمانین نفسا: علل الشرایع ج 1 ص 30، بحار الأنوار ج 11 ص 322، البرهان ج 3 ص 105.

74. و امر جبرئیل ان ینزل علیه و یعلمه کیف یتخذها فقدر طولها...: تفسیر القمی ج 1 ص 326، تفسیر الصافی ج 2 ص 452، البرهان ج 3 ص 106، نور الثقلین ج 2 ص 351.

75. فادخل من کل جنس من اجناس الحیون زوجین فی السفینة: تفسیر القمی ج 1 ص 327، التفسیر الصافی ج 2 ص 444، البرهان ج 3 ص 107، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 356.

76. فقام الیه مسرعا حتی جعل الطبق علیه وختمه بخاتمه...: الکافی ج 8 ص 282، بحار الأنوار ج 11 ص 335، تفسیر العیاشی ج 2 ص 147، التفسیر الصافی ج 2 ص 443.

77. قال: یا بنی تصغیر ابن، صغّره للشفقة: التفسیر الصافی ج 3 ص 5، تفسیر البیضاوی ج 3 ص 274، هو تصغیر لطف ومرحمة: إمتاع الأسماع ج 3 ص 152، بنی تصغیر ابن، وهو تصغیر لطف ومرحمة: تحفة الأحوذی ج 7 ص 370، قال یا بنی صغّره للشفقة، ویسمّی النحاة مثل هذا تصغیر التحبیب: روح المعانی ج 12 ص 18، خاطبه أبوه بقوله: یا بنی تصغیر التحبیب والتقریب والشفقة: تفسیر البحر المحیط ج 5 ص 281.

78. لبثوا فیها سبعة ایام و لیالیها وطافت بالبیت اسبوعاً...: الکافی ج 8 ص 281، التفسیر الصافی ج 2 ص 450، البرهان ج 3 ص 103، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 366.

79. (ولِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً) إنما یعنی الولایة، من دخل فیها دخل فی بیوت الأنبیاء: تفسیر القمی ج 2 ص 388، البرهان ج 5 ص 503، بحار الأنوار ج 11 ص 316.

80. لانّ الله اعقم اصلاب قوم نوح و ارحام نسائهم اربعین سنة: التوحید ص 392، علل الشرایع ج 1 ص 30، وسائل الشیعة ج 16 ص 139، بحار الأنوار ج 5 ص 283، التفسیر الصافی ج 2 ص 454.

ص: 342

81. بیشتر این مطالب در سوره هود از آیه 25 تا 49 ذکر شده است.

82. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 139، تفسیر جوامع الجامع 3 ص 645، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 134، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 419، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1359، التفسیر الصافی ج 5 ص 233، البرهان ج 5 ص 502، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 429، جامع البیان ج 29 ص 124، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 479، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 43، تفسیر السمعانی ج 6 ص 61، زاد المسیر ج 8 ص 101، روح المعانی ج 29 ص 80.

83. ولقد اقبل الیه احد وسبعون الفاً منهم، فبایعوه علی الصوم والصلاة والزکاة والحج...: الاحتجاج ج ص 330، بحار الأنوار ج 10 ص 44، البرهان ج 5 ص 49، نور الثقلین ج 5 ص 20.

84. سوره رحمن آیه 15.

85. سوره جنّ آیه 11

86. سوره جنّ آیه 15.

87. سوره جنّ آیه 9.

88. سوره جنّ آیه 6.

89. سوره نمل آیه 39.

90. سوره حجر آیه 27.

91. در تفسیر نمونه روایتی نقل شده است که جنّ ها را به پنج گروه تقسیم می کند: گروهی در هوا، گروهی به شکل مار، گروهی به شکل عقرب و گروهی به شکل حشرات و گروهی هم به شکل انسان ها می باشند.

این روایت بسیار ضعیف است و هیچ سندی ندارد و به صورت مرسل نقل شده است، این روایت در بحار الانوار ج 60 ص 267 به صورت مرسل آمده است. من هر چه بررسی کردم منبعی برای این روایت تا قبل از قرن یازدهم پیدا نکردم. این حدیث در قرن یازدهم به صورت مرسل از پیامبر نقل شده است. قبل از قرن یازدهم در هیچ کتاب شیعه یا سنی این حدیث نقل نشده است.

متن عربی روایت را در اینجا ذکر می کنم: (وروی أن النبی صلی الله علیه وآله قال: خلق الله الجن خمسة أصناف: صنف کالریح فی الهواء، وصنف حیاة، وصنف عقارب، وصنف حشرات الأرض، وصنف کبنی آدم علیهم الحساب والعقاب: بحار الانوار ج 60 ص 267).

92. سوره الرحمن خطاب به جنّ ها و انسان ها نازل شده است و نشان می دهد که در جنّ ها هم گروه های مؤمن وجود دارند.

93. لأشربنا قلوبهم الایمان، والطریقة هی ولایة علی بن أبی طالب والأوصیاء: الکافی ج 1 ص 419، بحار الأنوار ج 24 ص 101، البرهان ج 5 ص 508.

ص: 343

94. ابی الحسن الأول: کیف تقرأ هذه الآیة (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه حَقَّ تُقاتِه ولا تَمُوتُنَّ إِلَّا وأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ)... قال...(إلا وأنتم مسلّمون) لرسول الله9 ثم للإمام من بعده: تفسیر العیاشی ج 1 ص 193، بحار الأنوار ج 67 ص 269، البرهان ج 1 ص 668.

95. سألت أبا عبدالله عن الصراط، فقال: هو الطریق إلی معرفة الله عزّ وجلّ، وهما صراطان: صراط فی الدنیا، وصراط فی الآخرة، فأمّا الصراط الذی فی الدنیا، فهو الإمام المفترض الطاعة..: معانی الأخبار ص 32، التفسیر الأصفی ج 1 ص 7، تفسیر الصافی ج 1 ص 85، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 21، تفسیر المیزان ج 1 ص 41، غایة المرام ج 3 ص 46، نحن أبواب الله، ونحن الصراط المستقیم، ونحن عیبة علمه: معانی الأخبار ص 35، بحار الأنوار ج 24 ص 12.

96. السلام علی الأئمّة الدعاة، والقادة الهداة، والسادة الولاة، والذادة الحماة وأهل الذکر...: عیون أخبار الرضا ج 1 ص 305، من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

97. الکلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد بن عیسی عن ابی عبد الله... یا حماد، تحسن ان تصلی؟.... (ان المساجد لله فلاتدعوا مع الله احدا) وهی الجبهة والکفان والرکبتان والابهامان: الکافی ج 3 ص 311، وسائل الشیعة ج 5 ص 459، بحار الأنوار ج 81 ص 185، جامع احادیث الشیعة ج 5 ص 13.

این حدیث از حمّاد بن عیسی است و سند آن، صحیح است. حدیث دیگری به این مضمون از امام جواد(ع) نقل شده است که سند آن ضعیف است، اما در اینجا به حدیث حمّاد اعتماد کرده ایم. روایت امام جواد(ع) چنین است: (وان المساجد لله) یعنی به هذه الاعضاء السبعة: تفسیر العیاشی ج 1 ص 320، البرهان ج 5 ص 512.

98. رعد: آیه 5

99. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 156، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 153، روض الجنان وروح الجنان ج 19 ص 438، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1364، التفسیر الصافی ج 5 ص 238، البرهان ج 5 ص 510، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 441، جامع البیان ج 29 ص 150، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 484، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 56، تفسیر السمعانی ج 6 ص 73، معالم التنزیل ج 4 ص 405، زاد المسیر ج 8 ص 108، تفسیر البیضاوی ج 5 ص 402، تفسیر البحر المحیط ج 8 ص 344.

100. دلیل این که این سوره بعد از دعوت علنی نازل شده است، آیه 10 این سوره است: (واصبر علی ما یقولون)، معنای این آیه این می شود که پیامبر دعوت خود را آشکار کرده بوده است و بُت پرستان به او نسبت های ناروا می دادند. از طرف دیگر در تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 450 به این نکته تصریح شده است.

101. این شان نزول را درباره سوره مدثّر نقل کرده اند، سوره مزمّل و مدثّر دریک موقعیت زمانی نازل شده اند، بر این باور هستیم که این شان نزول برای این سوره هم مناسب است: (ان الولید بن المغیرة صنع لقریش طعاما فلما الکلوه قال: ما تقولون فی هذا الرجل، فقال بعضهم: ساحر... فبلغ ذلک النبی فحزن وقنع راسه وتدثر...: مجمع الزوائد ج 7

ص: 344

ص 131، المعجم الکبیر ج 11 ص 102، لباب النقول ص 205، روح المعانی ج 29 ص 116).

خلاصه مطلب آن که ما این شأن نزول را قبول می کنیم، ولی مطلبی که به عنوان «زمّلونی» نقل شده است را قبول نمی کنیم و آن را مناسب شان پیامبر نمی دانیم.

102. هو رفع یدیک الی الله و تضرعک الیه: بحار الأنوار ج 82 ص 203، البرهان ج 5، مستدرک الوسائل ج 4 ص 144، جامع احادیث الشیعة ج 5 ص 317.

103. اذا مررت بآیة فیها ذکر الجنه فاسال الله الجنة...: وسائل الشیعة ج 6 ص 173، بحار الأنوار ج 89 ص 216، جامع احادیث الشیعة ج 15 ص 56.

104. فاِنَّ صلاهُ اللیل منهاهُ عِنِ الأِثمِ: کنز العمّال ج 7 ص 791، کشف الخفاء ج 2 ص 106، صلاهُ اللیل تُکَّفِرُ ما کان من ذنوبِ النهارِ: مستدرک الوسائل ج 6 ص 330، بحار الأنوار ج 84 ص 155، جامع احادیث الشیعة ج 7 ص 108، البرهان ج 3 ص 145، قیامُ الَّیلِ مُصِحَّهٌ لِلبَدَنِ: المحاسن ج 1 ص 53، الخصال ص 612، ثواب الاعمال ص 41، تحف العقول ص 101، وسائل الشیعة ج 8 ص 150، صَلاهُ اللَّیلِ تُحَسِّنُ الخُلقَ و تُطَیِّبُ الرّیحَ و تُدِرُّ الرّزقَ الدّینَ و تذهبُ بِالهمِّ و تجلوا البَصَرَ: ثواب الاعمال ص 42، وسائل الشیعة ج 8 ص 152، بحار الأنوار ج 59 ص 268، جامع احادیث الشیعة ج 7 ص 110.

105. صافات: آیه 68-62

106. أن السبب فی نزول هذه السورة أن النبی کان یقوم هو وأصحابه اللیل کله للصلاة حتی تورمت أقدامهم من کثرة قیامهم فشق ذلک علیه وعلیهم، فنزلت السورة بالتخفیف عنه وعنهم...: البرهان ج 5 ص 520.

107. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 160، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 157، روض الجنان وروح الجنان ج 20 ص 1، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1366، التفسیر الصافی ج 5 ص 240، البرهان ج 5 ص 516، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 446، جامع البیان ج 29 ص 154، تفسیر السمعانی ج 6 ص 76، معالم التنزیل ج 3 ص 128، زاد المسیر ج 8 ص 111، الدر المنثور ج 6 ص 276، روح المعانی ج 16 ص 148.

108. ان الولید بن المغیرة صنع لقریش طعاما فلما الکلوه قال: ما تقولون فی هذا الرجل، فقال بعضهم: ساحر... فبلغ ذلک النبی فحزن وقنع راسه وتدثر...: مجمع الزوائد ج 7 ص 131، المعجم الکبیر ج 11 ص 102، لباب النقول ص 205، روح المعانی ج 29 ص 116.

ما این شأن نزول را قبول می کنیم، ولی مطلبی که به عنوان «دثّرونی» نقل شده را قبول نمی کنیم و آن را مناسب شان پیامبر نمی دانیم.

109. سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً أی سأغشیة مشقة من العذاب. و الصّعود: العقبة الشاقة. و کذلک الکؤود: غریب القرآن لابن قتیبه ج 1 ص 424.

110. وإنما سمی وحیدا لأنه قال لقریش: إنی أتوحد بکسوة البیت سنة، وعلیکم بجماعتکم سنة، وکان له مال کثیر

ص: 345

وحدائق، وکان له عشر بنین بمکة...: تفسیر القمی ج 2 ص 394، تفسیر الصافی ج 5 ص 248، نور الثقلین ج 5 ص 456.

111. أنهم قالوا لرسول الله صلّی الله علیه و سلم إن سرک أن نتابعک فأت کل واحد منا بکتب من السماء عنوانها من رب العالمین إلی فلان بن فلان نؤمر فیها باتباعک فنزلت: روح المعانی ج 29 ص 134.

112. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 171، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 171، روض الجنان وروح الجنان ج 20 ص 17، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1370، البرهان ج 5 ص 522، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 453، جامع البیان ج 30 ص 318، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 491، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 76، تفسیر السمعانی ج 6 ص 87، معالم التنزیل ج 4 ص 413، زاد المسیر ج 8 ص 119، تفسیر البحر المحیط ج 8 ص 360، الدر المنثور ج 6 ص 281.

113. (الی ربها ناظرة)، قال: یعنی مشرقة، تنظر ثواب ربها: الاحتجاج ج 2 ص 191، البرهان ج 5 ص 537.

114. آنان از بهشت با عنوان سرزمین یاد می کنند، گویا منظور آنان این است که بزرگی بهشتی را که خدا به آنان داده است بیان کنند

115. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 200، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 201، روض الجنان وروح الجنان ج 20 ص 41، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1382، التفسیر الصافی ج 5 ص 257، البرهان ج 5 ص 541، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 464، جامع البیان ج 29 ص 247، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 501، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 91، تفسیر السمعانی ج 6 ص 109، زاد المسیر ج 8 ص 139، تفسیر البیضاوی ج 5 ص 424، تفسیر البحر المحیط ج 8 ص 373.

116. سوره انسان به تصریح ابن عبّاس قبل از سوره طلاق نازل شده است، سوره طلاق هم در سال ششم نازل شده است، بنابراین تاریخ نزول سوره انسان ، سال ششم هجری می باشد: (شواهد التنزیل ج 2 ص 410، الإتقان للسیوطی ج 1 ص 38، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 211، بحار الأنوار ج 35 ص 256).

117. إنّ علیّاً علیه السلام آجر نفسه لیلةً إلی الصبح یسقی نخلاً بشیء من شعیر، فلمّا قبضه طحن ثلثه واتّخذوا منه طعامّا، فلمّا تمّ أتی مسکین، فأخرجوا إلیه الطعام... : أسباب نزول الآیات للواحدی النیشابوری ص 296، زاد المسیر ج 8 ص 145، کشف الغمّة ج 1 ص 168، بحار الأنوار ج 35 ص 244.

118. در این منابع فقط به روزه گرفتن علی و فاطمه علیهماالسلام وفضّه (خادم حضرت فاطمه) اشاره شده است: فنذر علی وفاطمة والجاریة نذراً إن برءا صاموا ثلاثة أیّام شکراً لله، فوفوا بالنذر وصاموا... : تفسیر البرهان ج 10 ص 83 ح 9، فقال علی بن أبی طالب علیه السلام: إن عافی الله ولدیَّ ممّا بهما صمت لله ثلاثة أیّام متوالیات... : تفسیر فرات الکوفی ص 520، بحار الأنوار ج 35 ص 249، مستدرک الوسائل ج 16 ص 88.

119. مرض الحسن والحسین علیهماالسلام وهما صبیان صغیران، فعادهما رسول الله صلی الله علیهوآله ومعه رجلان،

ص: 346

فقال أحدهما: یا أبا الحسن، لو نذرت فی ابنیک نذراً إن الله عافاهما، فقال: أصوم ثلاثة أیّام شکراً لله عزّ وجلّ، وکذلک قالت فاطمة علیهاالسلام... : الأمالی للصدوق ص 329، روضة الواعظین ص 160، وسائل الشیعة ج 23 ص 304، مستدرک الوسائل ج 2 ص 153، جامع أحادیث الشیعة ج 17 ص 375، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 474، إنّ الحسن والحسین مرضا، فنذر علی وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام صیام ثلاثة أیّام، فلمّا عافاهما الله وکان الزمان قحطاً... فلمّا کان عند المساء أتی یتیم فأعطوه ولم یذوقوا إلاّ الماء... وکان مضی علی رسول الله أربعة أیّام والحجر علی بطنه وقد علم بحالهم... : بحار الأنوار ج 35 ص 244.

120. وأقبل علی بالحسن والحسین علیهم السلام نحو رسول الله صلی الله علیهوآله وهما یرتعشان کالفرخ من شدّة الجوع... : الأمالی للصدوق ص 332، روضة الواعظین ص 163، مناقب أمیر المؤمنین لمحمّد بن سلیمان الکوفی ج 1 ص 182، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف ص 108، بحار الأنوار ج 35 ص 240، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 477، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 101، تفسیر القرطبی ج 19 ص 134، المناقب للخوارزمی ص 271، کشف الغمّة ج 1 ص 309، ینابیع المودّة ج 1 ص 280.

121. وضحک النبی صلی الله علیهوآله وقال: إنّ الله أعطاکم نعیماً لا ینفد، وقرّة عین أبد الآبدین، هنیئاً لکم یا بیت النبی بالقرب من الرحمان، وهو راض عنکم غیر غضبان: تفسیر البرهان ج 10 ص 83.

122. وأصبحوا مفطرین لیس عندهم شیء، ثمّ قال: فرآهم النبی صلی الله علیهوآله جیاعاً، فنزل جبرئیل ومعه صحفة من الذهب مرصّعة بالدرّ والیاقوت، مملوءة من الثرید وعراق یفوح منه رائحة المسک والکافور، فجلسوا وأکلوا حتّی شبعوا، ولم تنقص منها لقمة واحدة... : مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 148، بحار الأنوار ج 35 ص 241، التفسیر الصافی ج 5 ص 262 و ج 7 ص 359، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 473.

123. فأ کل یا علی ولا تسأل فاطمة الزهراء عن شیء، الحمد لله الذی جعل مثلک ومثلها مثل مریم بنت عمران وزکریا (کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا)... : تفسیر فرات الکوفی ص 526، بحار الأنوار ج 35 ص 251.

124. وهی الجفنة التی یأکلّ منها القائم، وهی عندنا: تفسیر العیّاشی ج 1 ص 172، التفسیر الصافی ج 1 ص 333، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 334، بحار الأنوار ج 43 ص 31.

125. روح المعانی ج 29 ص 158.

126. من اطعم ثلاثه نفر من المسلمین، اطعمه الله من ثلاث جنان فی ملکوت السماوات: الفردوس و جنة عدن وطوبی...: المحاسن ج 2 ص 392، الکافی ج 2 ص 200، وسائل الشیعة ج 24 ص 303، بحار الأنوار ج 71 ص 371.

127. الغدیر ج 3 ص 107 تا 111.

128. یا طاووس فما بال من هو أقبل للعذر لا یقبل عذر من قال: لا أقدر وهو لا یقدر؟ فقام طاووس وهو یقول: لیس بینی وبین الحقّ عداوة...: أعلام الدین للدیلمی ص 317، بحار الأنوار ج 5 ص 58.

ص: 347

129. فقال: یا أبتِ أین القربان؟ قال: ربّک یعلم أین هو، یا بنی أنت والله هو، إنّ الله قد أمرنی بذبحک، فانظر ماذاتری؟... واجترّ الغلام من تحته، وتناوّل جبرئیل الکبش من قُلّة ثَبیر فوضعه تحته: الکافی ج 4 ص 208، جامع أحادیث الشیعة ج 10 ص 349، التفسیر الصافی ج 6 ص 195، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 426، وراجع: تاریخ الیعقوبی ج 1 ص 27.

130. (ان هذه تذکرة) قال: الولایة، قلت: (یدخل من یشاء فی رحمته) قال:فی ولایتنا: البرهان ج 5 ص 555، نور الثقلین ج 5 ص 460.

131. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 216، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 217، روض الجنان وروح الجنان ج 20 ص 90، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1388، التفسیر الصافی ج 5 ص 264، البرهان ج 5 ص 261، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 485، جامع البیان ج 29 ص 274، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 506، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 102، تفسیر السمعانی ج 6 ص 121، معالم التنزیل ج 4 ص 430، زاد المسیر ج 8 ص 143، تفسیر البیضاوی ج 5 ص 430، تفسیر البحر المحیط ج 8 ص 383.

132. لاخیر فی دین لیس فیه رکوع ولاسجود، فاما کسر اصنامکم بایدیکم فذاک لکم...: بحار الأنوار ج 17 ص 53، مجمع البیان ج 10 ص 236، تفسیر الصافی ج 5 ص2 271، نور الثقلین ج 5 ص 490.

133. سوره حشر آیه 31.

134. للاطّلاع أکثر لتفسیر هذه الآیات راجع: التبیان فی تفسیر القرآن ج 10 ص 229، تفسیر جوامع الجامع 3 ص 704، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 232، روض الجنان وروح الجنان ج 20 ص 104، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1393، التفسیر الصافی ج 5 ص 270، البرهان ج 5 ص 559، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 490، جامع البیان ج 29 ص 295، تفسیر السمرقندی ج 3 ص 512، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 110، تفسیر السمعانی ج 6 ص 131، معالم التنزیل ج 4 ص 434، زاد المسیر ج 8 ص 153، تفسیر البیضاوی ج 5 ص 435، تفسیر البحر المحیط ج 8 ص 394.

ص: 348

منابع تحقیق

این فهرست اجمالیِ منابع تحقیق است.

در آخر جلد چهاردهم، فهرست تفصیلی منابع ذکر شده است.

1 . الاحتجاج

2 . إحقاق الحقّ

3 . أسباب نزول القرآن .

4 . الاستبصار

5 . الأصفی فی تفسیر القرآن.

6 . الاعتقادات للصدوق

7 . إعلام الوری بأعلام الهدی .

8 . أعیان الشیعة .

9 . أمالی المفید .

10 . الأمالی لطوسی.

11 . الأمالی للصدوق.

12 . الإمامة والتبصرة

13 . أحکام القرآن.

14 . أضواء البیان.

15 . أنوار التنزیل

16 . بحار الأنوار .

17 . البحر المحیط .

18 . البدایة والنهایة .

19 . البرهان فی تفسیر القرآن.

20 . بصائر الدرجات .

21 . تاج العروس

22 . تاریخ الطبریّ.

23 . تاریخ مدینة دمشق .

24 . التبیان .

25 . تحف العقول

26 . تذکرة الفقهاء.

27 . تفسیر ابن عربی.

28 . تفسیر ابن کثیر.

29 . تفسیر الإمامین الجلالین.

30 . التفسیر الأمثل .

31 . تفسیر الثعالبی.

32 . تفسیر الثعلبی .

33 . تفسیر السمرقندی.

34 . تفسیر السمعانی.

35 . تفسیر العزّ بن عبد السلام.

36 . تفسیر العیّاشی.

37 . تفسیر ابن أبی حاتم .

38 . تفسیر شبّر.

39 . تفسیر القرطبی .

40 . تفسیر القمّی.

41 . تفسیر المیزان.

42 . تفسیر النسفی.

43 . تفسیر أبی السعود.

44 . تفسیر أبی حمزة الثمالی.

45 . تفسیر فرات الکوفی .

46 . تفسیر مجاهد.

47 . تفسیر مقاتل بن سلیمان.

48 . تفسیر نور الثقلین .

49 . تنزیل الآیات

50 . التوحید .

51 . تهذیب الأحکام.

52 . جامع أحادیث الشیعة .

53 . جامع بیان العلم وفضله .

54 . جمال الاُسبوع.

ص:349

55 . جوامع الجامع .

56 . الجواهر السنیة.

57 . جواهر الکلام.

58 . الحدائق الناضرة.

59 . حلیة الأبرار.

60 . الخرائج والجرائح .

61 . خزانة الأدب.

62 . الخصال .

63 . الدرّ المنثور.

64 . دعائم الإسلام.

65 . دلائل الإمامة .

66 . روح المعانی.

67 . روض الجنان

68 . زاد المسیر.

69 . زبدة التفاسیر.

70 . سبل الهدی والرشاد.

71 . سعد السعود .

72 . سنن ابن ماجة .

73 . السیرة الحلبیّة .

74 . السیرة النبویّة .

75 . شرح الأخبار.

76 . تفسیر الصافی.

77 . الصحاح.

78 . صحیح ابن حبّان .

79 . عدّة الداعی.

80 . علل الشرائع .

81 . عوائد الأیّام.

82 . عیون أخبار الرضا .

83 . عیون الأثر.

84 . غایة المرام.

85 . الغدیر.

86 . الغیبة .

87 . فتح الباری.

88 . فتح القدیر.

89 . الفصول المهمّة.

90 . فضائل أمیر المؤمنین.

91 . فقه القرآن .

92 . الکافی .

93 . الکامل فی التاریخ .

94 . کتاب الغیبة .

95 . کتاب من لا یحضره الفقیه .

96 . الکشّاف عن حقائق التنزیل.

97 . کشف الخفاء.

98 . کشف الغمّة.

99 . کمال الدین.

100 . کنز الدقائق .

101 . کنز العمّال.

102 . لسان العرب .

103 . مجمع البیان.

104 . مجمع الزوائد.

105 . المحاسن .

106 . المحبَّر .

107 . المحتضر.

108 . مختصر مدارک التنزیل.

109 . المزار .

110 . مستدرک الوسائل

111 . المستدرک علی الصحیحین .

112 . المسترشد.

113 . مسند أحمد .

114 . مسند الشامیّین .

115 . مسند الشهاب .

116 . معانی الأخبار .

117 . معجم أحادیث المهدی(عج) .

118 . المعجم الأوسط .

119 . المعجم الکبیر .

120 . معجم مقاییس اللغة .

121 . مکیال المکارم.

122 . الملاحم والفتن.

123 . مناقب آل أبی طالب.

124 . المنتظم فی تاریخ الاُمم.

125 . منتهی المطلب.

126 . المهذّب .

127 . مستطرفات السرائر .

128 . النهایة فی غریب الحدیث. 129 . نهج الإیمان .

130 . الوافی .

131 . وسائل الشیعة.

132 . ینابیع المودّة.

ص:350

فهرست کتب نویسنده

فهرست کتب نویسنده، نشر وثوق، بهار 1393

1 . همسر دوست داشتنی.(خانواده)

2 . داستان ظهور . (امام زمان(علیه السلام))

3 . قصه معراج .(سفر آسمانی پیامبر(صلی الله علیه وآله))

4 . در آغوش خدا .(زیبایی مرگ)

5 . لطفاً لبخند بزنید. (شادمانی، نشاط)

6 . با من تماس بگیرید . (آداب دعا)

7 . در اوج غربت . (شهادت مسلم بن عقیل)

8 . نوای کاروان . (حماسه کربلا)

9 . راه آسمان . (حماسه کربلا)

10 . دریای عطش . (حماسه کربلا)

11 . شب رؤیایی . (حماسه کربلا)

12 . پروانه های عاشق . (حماسه کربلا)

13 . طوفان سرخ . (حماسه کربلا)

14 . شکوه بازگشت . (حماسه کربلا)

15 . در قصر تنهایی . (امام حسن(علیه السلام))

16 . هفت شهر عشق . (حماسه کربلا)

17 . فریاد مهتاب . (حضرت فاطمه(علیها السلام))

18 . آسمانی ترین عشق . (فضیلت شیعه)

19 . بهشت فراموش شده . (پدر و مادر)

20 . فقط به خاطر تو. (اخلاص در عمل)

21 . راز خوشنودی خدا. (کمک به دیگران)

22 . چرا باید فکر کنیم. (ارزش فکر)

23 . خدای قلب من. (مناجات، دعا)

24 . به باغ خدا برویم . (فضیلت مسجد)

25 . راز شکر گزاری . (آثار شکر نعمت ها)

26 . حقیقت دوازدهم . (ولادت امام زمان(علیه السلام))

27 . لذّت دیدار ماه . (زیارت امام رضا(علیه السلام))

28 . سرزمین یاس. (فدک، فاطمه(علیها السلام))

29 . آخرین عروس. (نرجس(علیها السلام)، ولادت امام زمان(علیه السلام))

30 . بانوی چشمه. (خدیجه(علیها السلام)، همسر پیامبر)

31 . سکوت آفتاب. (شهادت امام علی(علیه السلام))

32 . آرزوی سوم. (جنگ خندق)

33 . یک سبد آسمان. (چهل آیه قرآن)

34 . فانوس اوّل . (اولین شهید ولایت)

35 . مهاجر بهشت. (پیامبر اسلام)

36 . روی دست آسمان . (غدیر، امام علی(علیه السلام))

37 . گمگشته دل. (امام زمان(علیه السلام))

38 . سمت سپیده. (ارزش علم)

39 . تا خدا راهی نیست. (40 سخن خدا)

40 . خدای خوبی ها. (توحید، خداشناسی)

41 . با من مهربان باش. (مناجات، دعا)

42 . نردبان آبی. (امام شناسی، زیارت جامعه)

43 . معجزه دست دادن. (روابط اجتماعی)

44 . سلام بر خورشید. (امام حسین(علیه السلام))

45 . راهی به دریا. (امام زمان(علیه السلام)، زیارت آل یس)

46 . روشنی مهتاب .(شهادت حضرت زهرا(علیها السلام))

47 . صبح ساحل. (امام صادق(علیه السلام))

48 . الماس هستی. (غدیر، امام علی(علیه السلام))

49 . حوادث فاطمیه (حضرت فاطمه(علیها السلام))

50 . تشنه تر از آب (حضرت عبّاس(علیه السلام))

64 -51 . تفسیر باران (تفسیر قرآن در 14 جلد)

* کتب عربی

65 . تحقیق « فهرست سعد » 66 . تحقیق « فهرست الحمیری » 67 . تحقیق « فهرست حمید ». 68 . تحقیق « فهرست ابن بطّة ». 69 . تحقیق « فهرست ابن الولید » . 70 . تحقیق « فهرست ابن قولویه » . 71 . تحقیق « فهرست الصدوق » . 72 . تحقیق « فهرست ابن عبدون » . 73 . صرخة النور. 74 . إلی الرفیق الأعلی. 75 . تحقیق آداب أمیرالمؤمنین(علیه السلام) . 76 . الصحیح فی فضل الزیارة الرضویة . 77 . الصحیح فی البکاء الحسینی . 78 . الصحیح فی فضل الزیارة الحسینیة . 79 . الصحیح فی کشف بیت فاطمه(علیها السلام).

ص:351

بیوگرافی نویسنده

دکتر مهدی خُدّامیان آرانی به سال 1353 در شهرستان آران و بیدگل _ اصفهان _ دیده به جهان گشود. وی در سال 1368 وارد حوزه علمیّه کاشان شد و در سال 1372 در دانشگاه علامه طباطبائی تهران در رشته ادبیات عرب مشغول به تحصیل گردید.

ایشان در سال 1376 به شهر قمّ هجرت نمود و دروس حوزه را تا مقطع خارج فقه و اصول ادامه داد و مدرک سطح چهار حوزه علمیّه قم (دکترای فقه و اصول) را أخذ نمود.

موفقیّت وی در کسب مقام اوّل مسابقه کتاب رضوی بیروت در تاریخ 8/8/88 مایه خوشحالی هموطنانش گردید و اوّلین بار بود که یک ایرانی توانسته بود در این مسابقات، مقام اوّل را کسب نماید.

بازسازی مجموعه هشت کتاب از کتب رجالیّ شیعه از دیگر فعالیّت های پژوهشی این استاد است که فهارس الشیعه نام دارد، این کتاب ارزشمند در اوّلین دوره جایزه شهاب، چهاردهمین دوره کتاب فصل و یازدهمین همایش حامیان نسخ خطّی به رتبه برتر دست یافته است و در سال 1390 به عنوان اثر برگزیده سیزدهمین همایش کتاب سال حوزه انتخاب شد.

دکتر خدّامیان آرانی، هرگز جوانان این مرز و بوم را فراموش نکرد و در کنار فعالیّت های علمی، برای آنها نیز قلم زد. او تاکنون بیش از 70 کتاب فارسی نوشته است که بیشتر آنها جوایز مهمّی در جشنواره های مختلف کسب نموده است. قلم روان، بیان جذاب و همراه بودن با مستندات تاریخی - حدیثی از مهمترین ویژگی این آثار می باشد. آثار فارسی ایشان با عنوان «مجموعه اندیشه سبز» به بیان زیبایی های مکتب شیعه می پردازد و تلاش می کند تا جوانان را با آموزه های دینی بیشتر آشنا نماید. این مجموعه با همّت انتشارات وثوق به زیور طبع آراسته گردیده است.

* * *

جهت خرید کتب فارسی مؤلف با «نشر وثوق» تماس بگیرید:

تلفکس: 700 35 377 - 025 همراه: 39 58 252 0912

جهت کسب اطلاع به سایت M12.ir مراجعه کنید.

ص:352

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109