میراث حوزه اصفهان جلد 10

مشخصات کتاب

شابک : 30000 ریال : ج.1 : 964-92974-9-9 ؛ 30000 ریال: ج.2 : 964-9608-0-4 ؛ 30000 ریال: ج.3 : 964-96108-6-3 ؛ ج.4 : 964-96567-4-X ؛ 50000 ریال (ج. 4) ؛ 70000 ریال (ج. 5) ؛ 80000 ریال : ج.6 978-600-6146-08-9 : ؛ ج.7 978-600-6146-02-7 : ؛ 100000 ریال : ج.8 : 978-600-6146-11-9 ؛ 200000 ریال : ج.9 978-600-6146-33-1 : ؛ ج.10 978-600-6146-42-3 : ؛ ج.11 978-600-6146-45-4 : ؛ 35000 ریال (ج.12)

شماره کتابشناسی ملی : م 83-35172

عنوان و نام پدیدآور : میراث حوزه اصفهان/ به اهتمام احمد سجادی، رحیم قاسمی؛ [برای] مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان.

مشخصات نشر : قم : موسسه فرهنگی مطالعاتی الزهرا (س)، 1383 -

مشخصات ظاهری : ج.

فروست : مجموعه منشورات ؛ 2، 14، 17، 18،24، 28، 30

یادداشت : جلد سوم تا دهم به اهتمام محمدجواد نورمحمدی تالیف است.

یادداشت : جلد یازدهم به اهتمام محمدجواد نورمحمدی و سیدمحمود نریمانی تالیف است.

یادداشت : ج. 2 (چاپ اول: زمستان 1384).

یادداشت : ج.3 (چاپ اول: 1386) .

یادداشت : ج. 4 (چاپ اول: زمستان 1386).

یادداشت : ج.5 (چاپ اول: 1387).

یادداشت : ج.6 (چاپ اول: 1389) .

یادداشت : ج.7 (چاپ اول: 1389) (فیپا).

یادداشت : ج.8 (چاپ اول:1390).

یادداشت : ج.9 (چاپ اول: زمستان 1391).

یادداشت : ج.10 (چاپ اول: 1392 (فیپا).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1393) (فیپا).

یادداشت : ج.12 (چاپ اول:تابستان 1394).

یادداشت : وضعیت نشر جلد چهارم تا دوازدهم: اصفهان: حوزه علمیه اصفهان، مرکز تحقیقات رایانه ای.

موضوع : اسلام -- متون قدیمی تا قرن 14

موضوع : فلسفه اسلامی -- متون قدیمی تا قرن 14

موضوع : کلام -- متون قدیمی تا قرن 14

موضوع : فقه جعفری -- متون قدیمی تا قرن 14

رده بندی دیویی : 297/04

رده بندی کنگره : BP11/س3م9 1383

سرشناسه : سجادی، احمد، 1344 - ، گردآورنده

شناسه افزوده : قاسمی، رحیم، 1351 -، گردآورنده

شناسه افزوده : حوزه علمیه اصفهان. مرکز تحقیقات رایانه ای

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

ص :1

هوالشکور

این میراث ماندگار که رساله هایی پربار از اسفار گرانبهای نام آوران مکتب اصفهان است، به ساحت نورانی فقیه بلند آوازه، سید جلیل القدر، علامه دوران و زعیم علمی، فرهنگی و اجتماعی اصفهان آیت اللّه سید محمد باقر شفتی، «حجة الاسلام»، تقدیم می داریم.

ص :2

ص :3

درباره این مجموعه

«میراث حوزه اصفهان»مجموعه ای است نوپا،باطرحواره ای به وسعت عرصه:«رساله نگاری در پهنه یکهزار سال تلاش علمی،معرفتی دانشیانی که با حوزه علمیّه اصفهان پیوند داشته اند.

مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیّه اصفهان-که به امر مرجع عالیقدر حضرت آیة اللّه العظمی مظاهری«مدّ ظله العالی» تأسیس گردیده-این مجموعه را با هدف ارائه محقّقانه،شکیل و شایسته متون مورداشاره بنا نهاده است و با چشمداشت به لطف حضرت حق در این مسیر گام می نهد.در توضیح این مطلب اشاره به نکاتی چند بایسته است.

(الف)هرچند عنوان«رساله»عنوانی است عام و ریخته های قلمی خرد و کلان را به یکسان دربرمی گیرد.اما در اینجا به اقتضای متاخّران و معاصران،این کلمه به معنای«نگاشته های کم برگ»به کار رفته است.

(ب)«رساله نگاری»مفهومی است عام و مراد از آن همان معنای اصیل عامش می باشد،بدین ترتیب تألیف،ترجمه،تحشیه و دیگر ساحت های تلاش علمی قلمزنان می تواند در حیطه این مجموعه قرار گیرد.

(ج)حوزه زمانی این مجموعه،به هیچ دوره خاصّی محصور نمی باشد.امروزه،از سابقه یکهزار ساله حوزه علمیّه اصفهان آگاهی داریم،رساله هایی که در این مجموعه عرض می شود.می تواند سراسر این پهنه وسیع را دربرگیرد.

(د)پرواضح است که اگر در این شهر ابن سیناها،صاحب ابن عبادها و علاّمه مجلسی ها«قدس سرّهم»به تلاش علمی مشغول بوده اند،شیخ بهایی ها،و میردامادها و حکیم صهباها«قدس سرّهم»نیز در کنار تلاش علمی بس

ص :4

ارجمندشان به ذوق ورزی و تکاپوهای گرانقدر در زمینه هایی که نشانگر عالی ترین هیجانات روح انسانی است،هم می پرداخته اند.ازاین رو مجموعه حاضر دو حیطه«تلاش علمی و تکاپوی ذوقی»را همزمان در کنار هم عرضه خواهد کرد.

(ه)پیوند با«فضای علمی و معرفتی»حوزه علمیّه اصفهان،شرط اجتناب ناپذیر ورود نگاشته ها به این مجموعه است.

گذشته از علمی بودن آثار،تطابق آن با«فضای معرفتی»حوزه ای که اقیانوس های ناپیدا کرانه ای همچون مجلسی شیخ بهایی،میرداماد،محقّق خوانساری،فاضل هندی صدر المتألّهین،حکیم نوری،حکیم سبزواری«قدس سرّهم»را در خود پرورانده است شرطی است که این مجموعه بر حصول آن تأکید دارد.

(و)هدف این مجموعه«ارائه محقّقانه شکیل و شایسته این متون»می باشد.این عنوان می تواند مادّه و صورت مجموعه حاضر را مشخص سازد،زیرا ارائه«محقّقانه»این نگاشته ها،نشانگر مادّه مجموعه و ارائه«شکیل»آن نشان دهنده صورت آن است.به باور ما،ارائه«شایسته»نیز ارائه ای است که همزمان دو قید«محقّقانه»و«شکیل» بودن را به همراه داشته باشد.

بدین ترتیب،این مجموعه،می کوشد با استمداد از عنایات حضرت حقّ،متون فاخری که شرایط مذکور را حائز باشد، منتشر نموده و صفحات خود را بدان،زیور بخشید و در این راه،همدلی و همراهی همه محقّقان ارجمند را امید می برد.

و اللّه ولیّ التّوفیق مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان

ص :5

اشاره

ص :6

ص :7

میراث حوزه اصفهان

دفتر دهم

به اهتمام

محمّدجواد نورمحمّدی

مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیّه اصفهان

ص :8

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدمه مرکز··· 19

رسالة فی الحبوة

مؤلّف: علاّمه محقّق حاج سیّد أسداللّه بن محمّد باقر شفتی قدس سره

تحقیق و تصحیح: سید مهدی شفتی

مقدّمه تحقیق··· 25

زندگینامه مؤلّف···

نام و شهرت···

شرح حالِ والدِ ماجد مؤلّف···

نسب شریف···

تولّد _ تحصیل···

در گفتار بزرگان···

تألیفات···

آثار و خدمات···

مسافرت به عتبات و وفات در بین راه···

متن الرسالة···

المقام الأوّل: فی أصل الحکم···

ص :9

المقام الثانی: فی أنّ الحبوة هل تعطی الولد الذکر مجّانًا···

المقام الثالث: فی أنّ تخصیص الأشیاء المعروفة هل هو واجب أو مستحبّ ؟···

المقام الرابع: فی أنّ المحبوبة ما هو ؟···

بیانٌ وتنبیهٌ···

فهرس مصادر التحقیق···

منبع الخیرات

مؤلّف: محمدعلی بن محمدحسن آرانی کاشانی

تحقیق و تصحیح: محمّدجواد نورمحمّدی

مقدمه تحقیق···

نگاهی به زندگی آقا محمدعلی آرانی کاشانی···

تألیفات آرانی···

معرفی منبع الخیرات و شیوه تحقیق آن···

رساله منبع الخیرات···

خطبه رساله···

مطلب اول: نماز اشرف عبادات···

مطلب دوم: شرط حضور قلب در عبادات···

معانی قلب···

مطلب سوم: آیات و اخبار حضور قلب···

جمع بندی نتیجه روایات···

حکایاتی از حضور قلب اولیای الهی در نماز···

مطلب چهارم: ذکر دوائی نافع در ازاله غفلت و توجّه قلب···

اسباب خواطر قلبی···

ص :10

اسباب ظاهری···

اسباب باطنی···

درمان افکار و خواطر قوی···

بازگشت همه خواطر به حب دنیا···

ابواب مباحث نماز···

باب اوّل: مقدمات نماز···

مطلب اوّل: طهارت از حدث···

مبحث اول: در اسرار وضو···

در تفصیل اسرار هریک از اجزاء وضو···

مبحث دوم: در اسرار مخفیّه غسل···

مبحث سوم: در اسرار پنهان تیمم···

مطلب دوم: در طهارت از خبث و تخلّی···

در اسرار تخلّی···

مطلب سوم: در ستر عورت است···

مطلب چهارم: در اسرار مخفیّه مکان مصلّی···

مطلب پنجم: در اسرار خفیّه وقت نماز···

مطلب ششم: در مخفیّات رموز استقبال قبله···

مطلب هفتم: در اسرار مخفیّه مقدمات مستحبّه نماز···

امر اول: اختیار مکان مناسب برای مناجات···

امر دوم: از مقدمات مستحبّه، اذان و اقامه···

امر سوم: در اسرار افتتاح نماز به تکبیرات هفتگانه···

باب دوّم: در مقارنات نماز···

فصل اوّل: در مقارنات رکنیّه···

مقصد اوّل: در بیان اسرار قلبیّه قیام···

مقصد دوم: وظائف قلبیّه نیّت···

مقصد سوم: در تکبیرة الاحرام···

ص :11

فهرست منابع تحقیق···

حجلة العرایس

مؤلّف: ملا محمدباقر بن اسماعیل خاتون آبادی

تحقیق و تصحیح: سید محمود نریمانی

مقدمه محقّق···

نگاهی کوتاه به زندگی مؤلّف···

شاگردان···

موقعیت سیاسی اجتماعی···

زهد و تقوای ملا محمدباقر خاتون آبادی···

وفات···

روش تحقیق···

حجلة العرائیس···

مقدمه مؤلّف···

در بیان عقد نکاح···

مطلب اول: در بیان عقد نکاح دائمی و مجملی از احکام آن···

مطلب دوم: در بیان عقد متعه و بعضی از احکام آن···

تفاوت عقد نکاح و عقد متعه···

فصل اول: در آداب زفاف کردن···

فصل دوم: در آداب جماع کردن و بعضی از احکام متعلّقه به آن···

مطلب سوم: در بیان مجملی از احکام افطار روزه ماه مبارک رمضان···

احتمالات روزه···

منابع تحقیق···

مباحث اعتقادیه

ص :12

مؤلّف: ملا علی نوری

تحقیق و تصحیح: محمدمسعود خداوردی

مقدمه محقّق···

معرفی نسخه و روش تصحیح و تحقیق···

جواب اشکال از حدیث خلق المؤمن من طینة الجنة و...···

سرّ لزوم عصمة الأنبیاء و أوصیائهم...···

جواب از منافات حدیث «الولد سرّ ابیه»···

با تولّد شقی از سعید و...···

تتمّة فیها تکملة و تبصرة···

جواب از این که الظاهر عنوان الباطن گاهی خلاف این است···

معنی الولایه من کریمه «انا عرضنا الأمانة...»···

بیان المراد فمن الأمانة المعروضة تتمّة فیها تکملة···

منابع تحقیق···

حلو التناول و سهل التداول فی مسئلة التداخل

مؤلّف: حاج میرزا زین العابدین الموسوی الخوانساری

تصحیح و تحقیق : مهدی باقری سیانی

مقدمه···

الف: آشنایی اجمالی با «تداخل اسباب»···

ب: آشنایی با مؤلّف رساله حلوالتناول···

اول: ولادت و زادگاه···

دوم: اساتید···

سوم: مشایخ اجازه···

چهارم: فرزندان···

ص :13

پنجم: آثار و مؤلّفات···

ششم: وفات و مدفن···

ج: آشنایی با رساله حلوالتناول···

د: شیوه تحقیق و بیان چند تذکّر···

و: نگاهی اجمالی به حیات علمی مرحوم استاد سید محمدعلی روضاتی···

حلوالتناول···

المقدمة···

الأقوال حول مسئلة التداخل···

المشهور عدم التداخل مطلقاً···

القائلین بالتداخل مطلقاً···

قول ابن ادریس فی المسألة···

نقل الأقوال حول المسأله···

کلام صاحب المدارک···

کلام المحقق السبزواری···

بیان العلامة المجلسی···

بیان المحقق الخوانساری···

قول المصنّف قبل تألیف الرسالة···

قول المصنّف حین تألیف الرسالة···

التقایر الستهّ:···

التقریر الأول···

التقریر الثانی···

التقریر الثالث···

توهم القائلون بالتداخل···

دفع التوهم···

التقریر الرابع···

التقریر الخامس···

ص :14

بعض الأخبار الدالة علیعدم التداخل···

التقریر السادس···

نقل کلام المحقق الشیروانی و نقده مجملاً···

نقل کلام المحقق الشیروانی و نقده مفصلاً···

کلام العلامة فی مختلف الشیعة···

نقل کلام العلامة···

عود إلی کلام المحقق الشیروانی و نقده···

بیان سائر وجوده النظر فی کلام العلامة···

عود إلی کلام العلامة فی المختلف و نقده···

تتمیم فی نقل کلام صاحب السرائر···

المناقشه مع صاحب السرائر···

تقریر المعارضة فی المقام···

الوجه الاوّل من تقریر المعارضة···

حصیلة التحقیق···

کلام المحقق الخوانساری فی المشارق···

مصادر التحقیق···

حقیقت (منی، مذی، وذی و ودی)

مؤلّف: محمد جعفر بن محمد طاهر کلباسی

تحقیق و تصحیح: مجتبی مطهری پور

مقدمه محقّق···

نگاهی کوتاه به زندگی مؤلّف···

مولی محمد جعفر کرباسی از نگاه بزرگان···

شاگردان···

آثار و تألیفات···

فرزندان···

ص :15

وفات···

منی چیست؟···

مذی چیست؟···

وذی چیست؟···

ودی چیست؟···

منابع تحقیق···

لب النظر فی علم المنطق

مؤلّف: ملا حبیب اللّه کاشانی

تحقیق و تصحیح: سید مصطفی موسوی بخش

مقدمه محقق···

نگاهی به زندگی ملا حبیب اللّه کاشانی···

الباب الأول: فی الألفاظ···

الباب الثانی: فی الکلیّات···

الباب الثالث: فی المعرفات···

الباب الرابع: فی القضایا···

فصل···

الباب الخامس: فی القیاس···

الباب السادس: فی البرهان···

الباب السابع: فی الجدل···

الباب الثامن: فی الخطابه···

الباب التاسع: فی السفسطه و المغالطة···

الباب العاشر: فی الشعر···

منابع تحقیق···

ص :16

کتابشناسی عاصی اصفهانی

تحقیق و تصحیح: مصطفی صادقی

مقدمه محقّق···

زندگی ملا محمد محسن عاصی اصفهانی رشتی···

اساتید···

تألیفات···

نسخه شناسی···

کتابشناسی آثار عاصی اصفهانی···

فهرست نسخ خطی حوزه علمیه نجف آباد

تحقیق و تصحیح: محمد جواد نورمحمدی، محمد داوری، سید محمود نریمانی

مقدمه···

نگاهی به حوزه علمیه نجف آباد···

معرفی نسخ خطی حوزه علمیه نجف آباد···

فهارس فنی دفتر دهم

فهرست موضوعی رساله های میراث اول تا دهم···

فهرست مؤلّفین رساله های میراث اول تا دهم···

آیات···

روایات···

چهارده معصوم علیهم السلام ···

اشخاص···

کتابها···

ص :17

مکانها···

فرق و مذاهب···

ص :18

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

این دفتر که دهمین دفتر میراث حوزه علمیّه اصفهان است، در حالی به محضر اصحاب اندیشه و معرفت، تقدیم می گردد که از شروع این مجموعه، حدوده ده سال می گذرد. این مجموعه در این مدت با فراز و نشیب های زیاد، راه خود را طی کرده و در حدود 63 رساله از میراث گرانبار اندیشه وران مکتب اصفهان را در خود جای داده است.

بخش احیاء تراث مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان، علاوه بر این مجموعه، چهارده اثر مستقل در بیست و سه جلد نیز به چاپ رسانده است که سپاس خویش به درگاه حضرت معبود می بریم که رهین لطف او _ جلّ و علا_ این آثار صورت حیات پذیرفت. و له المنة علینا و لنا الشکر له تعالی.

بخش احیاء تراث همچنان مصمم است این راه را ادامه دهد و اسفار گران مایه فرزانگان اصفهان را آماده و به جامعه علمی تقدیم کند.

در این مدت اشراف و عنایت ویژه زعیم حوزه علمیه اصفهان حضرت آیت اللّه العظمی مظاهری، بسیار کارساز و امیدبخش بوده است و به برکت همت و لطف و محبّت حضرت ایشان و مسئول دفتر محترم ایشان، سرور گرامی و معزّز جناب آقای حاج حسن مظاهری این کار سترگ به راه خود ادامه می دهد. همچنین سرور مکرم حجت الاسلام سید احمد سجادی مدیر محترم مرکز تحقیقات رایانه ای که لطف فرموده و مشفقانه و دلسوزانه با همتی مثال زدنی، این مجموعه های پژوهشی را مساعدت فرمودند.

در این دفتر نیز چند رساله از عالمان اصفهان به چاپ رسیده است که در ذیل به معرفی آن می پردازیم:

ص :19

رسالةٌ فی الحبوة

این رساله از آثار گرانمایه فقیه بزرگوار سید اسداللّه شفتی (1227 _ 1290 ق) مشهور به حجت الاسلام ثانی، فرزند بزرگوار فقیه بزرگ سید محمدباقر شفتی است. در این اثر حجت الاسلام ثانی به مواردی از ترکه پدر که به فرزند پسر بزرگ می رسد، اشاره کرده و پیرامون آن به تفصیل سخن رانده است. این رساله در شرح کلام محقق حلی در شرایع الاسلام پیرامون حبوه است. حبوه همان لوازم شخصی پدر است که به فرزند پسر بزرگ می رسد که در شمارش تعداد آن اختلاف است و قدر متیقن آن که سید مرتضی و شیخ طوسی بر آن ادعای اجماع کرده اند: لباس، انگشتر، شمشیر و مصحف است و بیشتر از آن تا ده چیز از جمله زره و نوشته ها و راحله را ذکر کرده اند.

دانشمندان اسلامی در طول دوران شکوهمند اسلامی در این موضوع _ علاوه بر پرداختن به این موضوع در مبحث ارث آثار فراوان و فاخر فقهی _ بالغ بر 13 رساله مستقل نگاشته اند که از جمله می توان به: حبوة الولد الذکر، شهید ثانی؛ الحبوة، ملا محمد اسماعیل خواجویی؛ الحبوة، میرزا ابوالقاسم قمی مشهور به میرزای قمی؛ الحبوة، محمد ابراهیم بن محمد کاشانی؛ الحبوة، شیخ هادی بن محمدامین تهرانی نجفی و حبوة فی الحبوة، منظومه ای با حدود 70 بیت اشاره کرد.(1)

این رساله به همت جناب حجت الاسلام سید مهدی شفتی و مساعدت بخش تحقیقات کتابخانه مسجد سید به انجام رسیده است.

منبع الخیرات

این رساله که از آثار گرانبهای فقیه وارسته، ملا محمدعلی آرانی کاشانی (1177 _ 1244 ق) است، پیرامون اسرار نماز است و مؤلّف با قلمی روان و تأثیرگذار به بررسی اجزاء، ارکان و افعال نماز پرداخته و به بیان اسرار معرفتی آن مبادرت ورزیده است. البته این رساله بی پایان مانده و مؤلّف بزرگوار آن موفّق به اتمام آن نگشته است. از این

ص :20


1- 1_ فهرستواره دستنوشت های ایران (دنا)، ج 4، ص 484 _ 486.

عالم پر اثر بیش از چند رساله که در میراث حدیث شیعه و رساله حاضر، چاپ نگردیده است.

حجلة العرائس در صیغ عقود

بنابر فرمایش خود مؤلّف، جناب محمدباقر بن اسماعیل حسینی خاتون آبادی (1070 _ 1127 ق) این رساله بنابه درخواست سلطان حسین صفوی نگاشته شده است و پیرامون صیغه های عقد ازدواج دائم و موقّت و کفاره افطار روزه ماه مبارک رمضان نوشته شده است.

مقدمه این رساله با نثری بسیار زیبا آغاز شده است، پس از آن مؤلّف برخی از احکام نکاح را آورده و بعد از آن صیغه های عقد موقت را بنابر درخواست شاه سلطان حسین از یک سال تا چهل سال را آورده اند، سپس به آداب شب زفاف پرداخته و روایاتی در این باب ذکر کرده است و در پایان به بحث کفارات روزه ماه مبارک رمضان پرداخته است.

این رساله را جناب حجت الاسلام سید محمود نریمانی بر اساس سه نسخه، تصحیح و تحقیق کرده است.

مباحث اعتقادیه

این رساله مجموع شش نکته پیرامون شرح معضلات حدیثی و تبیین معارف قرآنی و نکات حکمی است که همه بر مبنا و ممشای اهل حکمت متعالیه بر قلم حکیم ملا علی نوری (1246 ق) جاری گردیده است. همت محقق آن ستودنی است که این مطالب در ظاهر پراکنده و در باطن بر یک مسلک را در پایان رساله ای در یکی از کتابخانه های اصفهان یافته و با تحقیق دریافته است از حکیم نوری است. این نکات هرچند کوتاه است، امّا گرانمایه و ارجمند است و محقق آن جناب محمدمسعود خداوردی نیز در آماده سازی آن کوشیده است و در این مجموعه به اهل ادب و معرفت تقدیم گردیده است.

ص :21

حلو التناول و سهل التداول فی مسئلة التداخل

تداخل اسباب و اجتماع علل در ایجاد مسبب واحد از مباحث علم اصول فقه است و در فقه کاربرد فراوانی دارد. و در آثار عالمان شیعه از قرن پنجم به بعد بیشتر و منسجم تر مطمح نظر بوده است. این رساله اثر فقیه والا تبار حاج میرزا زین العابدین موسوی خوانساری (1190 _ 1275 ق)، پدر صاحب روضات است و به همت جناب حجت الاسلام شیخ مهدی باقری سیانی، تحقیق گردیده است. رساله حاضر اثری است که همت مبارک تراجم نگار، تبارشناس و عالم جلیل القدر آیت اللّه سید محمد علی روضاتی رحمه الله در آماده سازی آن پر رنگ بوده است و این مایه بسی مباهات است که در این مجموعه به زیور طبع آراسته می گردد.

حقیقت منی، مذی، وذی و ودی

محمد جعفر بن محمد طاهر خراسانی، اصفهانی، یزدی، کرباسی (1080 _ 1175) ق از شاگردان علامه مجلسی و دارای حدود 22 اثر گرانقدر علمی است.

رساله حاضر رساله ای کوتاه و کم برگ شامل مبحثی از مباحث کتاب طهارت است که در آن به تعریف هر یک از میاه چهارگانه پرداخته و احکام آن را به اجمال بیان فرموده است. تحقیق و تصحیح این اثر توسط جناب حجت الاسلام مجتبی مطهری پور به انجام رسیده است.

لب النظر

رساله ای است کوتاه از فقیه بارع و ذوفنون ملا حبیب اللّه کاشانی (1262 _ 1340 ق) در علم منطق که مباحث منطقی را در ده باب و بسیار مختصر تحریر فرموده اند و در هر جمله ای از آن، جمله هایی نهفته است و نیاز به دقت و تأمل فراوان دارد.

این اثر را باید در شمار آثار سبک گزیده نویسی و مختصرنگاری و در برخی موارد باید گفت دشوارنویسی که در دوره هایی از دوران های علمی اسلامی رایج بوده و خود نماد تبحر و چیره دستی دانشمندان اسلامی به حساب می آمده ثبت کرد. از این گروه آثار می توان به صمدیه شیخ بهائی و منظومه منطق تفتازانی اشاره کرد.

ص :22

ظهور این نوع نگارش در دوره اسلامی از افتخارات مسلمانان است، چرا که این کار با انگیزه های ارزنده و عمیقی همراه بوده است. از جمله سهولت آموزش و حفظ و فراگیری تمدن کلیات و امّهات هر علم بوده است و نیز سنجش مهارت و توانمندی نگارش فرزانگان عالم علم به حساب می آمده است.

این رساله به همت جناب سید مصطفی موسوی بخش، تصحیح و تحقیق گردیده است. از ملا حبیب اللّه کاشانی چند رساله دیگر در مجموعه میراث حوزه اصفهان به چاپ رسیده است و در دفتر پنجم کتابشناسی مفصل آثار ایشان به چاپ رسیده است.

کتابشناسی عاصی اصفهانی

کتابشناسی آثار دانشمندان از موضوعات وابسته به احیاء تراث و کتابشناسی ها از آثار وابسته به تصحیح و تحقیق نسخ خطی می باشد. از همین رو کتابشناسی و نسخه پژوهی آثار دانشمندان اصفهان در دستور کار قرار گرفته است. از جمله این کتابشناسی ها، کتابشناسی آثار عالم پر تألیف و فراوان نگار جناب ملا محمدمحسن بن محمدرفیع رشتی اصفهانی (ق 12 _ 1237 ق) متخلّص و مشهور به عاصی است که به همت جناب آقای مصطفی صادقی تحقیق گردیده است.

در این کتابشناسی 169 اثر ملا محمدمحسن معرفی و تعداد 93 نسخه از آن در کتابخانه های مختلف معرفی گردیده است.

فهرست نسخه های خطی حوزه علمیه نجف آباد (بخش اول)

فهرست نویسی نسخ خطی دروازه ورود به گنجینه بی بدیل نسخه های خطی است، لذا در مجموعه میراث حوزه علمیه اصفهان، چاپ فهرست نسخ خطی در دستور کار قرار گرفته است. این مجموعه در بردارنده فهرست یکصد نسخه خطی حوزه علمیه نجف آباد است که به صورت مفصّل به نگارش درآمده است و بخش دوم و سوم آن در دفاتر دیگر میراث به خواست خدا پی در پی خواهد آمد.

آمین _ و الحمد للّه رب العالمین

دفتر احیاء تراث

ص :23

مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان

محمّدجواد نورمحمّدی

(24)

رسالة فی الحبوة

اشاره

مؤلّف: علاّمه سیّد أسداللّه بن محمّد باقر شفتی قدس سره

(1228 _ 1290 ق)

تحقیق و تصحیح: سیّد مهدی شفتی

مقدّمه تحقیق

الحمد للّه ربّ العالمین، و الصلاة و السلام علی سیّد النبیّین نبیّنا محمّد، و علی سیّد الوصیّین علیّ أمیرالمؤمنین، و علی الأئمّة الطاهرین الأوصیاء من بعده، لاسیّما قائمهم خاتم الوصیّین بقیّة اللّه فی الأرضین الحجّة بن الحسن العسکریّ المهدیّ المنتظر عجّل اللّه تعالی له الفرج و النصر.

یکی از فقیهان نامدار ولی گمنامِ شهر عالم پرور اصفهان که زمانی ریاست عامّه آن بر دوش او قرار داشت، مرحوم علاّمه حاج سیّد اسداللّه موسوی اصفهانی، معروف به «حجّة الإسلام ثانی» است.

او فرزند ششم از هشت فرزند فقیه و مجتهد صاحبدل، مرجع نامدار شیعه، مرحوم حاج سیّد محمّد باقر شفتی، معروف به «حجّة الإسلام» است که پس از پدر مفتخر به لقب «حجّة الإسلام» گردید.

ص :25

وی در علم و عمل و زهد و تقوا به درجه ای رسید که مردم در بسیاری از مکارم اخلاق و محامد اوصاف، او را بر پدرش مقدّم می داشتند.(1)

این عالم فرزانه آثار ارزشمند علمی فراوانی از خود بر جای نهاده، که از آن میان رساله فقهی کم حجمی در موضوع «حبوة» می باشد که پیرامون آن رساله های بسیاری توسّط فقها و علما به رشته تحریر درآمده است.

این رساله کم حجم ولی پر محتوا، از آثار منتشر نشده مرحوم حاج سیّد اسداللّه قدس سره است که نسخه خطّی آن ضمن مجموعه ای از رسائل فقهی ایشان با عنوان «الفقه الإستدلالی» به همراه تألیف دیگر ایشان با عنوان «رسالة فی الإستصحاب» در فهرست کتابخانه آستانه مقدّسه حضرت معصومه علیهاالسلام معرّفی شده است.(2)

ما با امید به تهیّه تصویری از این مجموعه خطّی به کتابخانه آستانه مقدّسه حضرت معصومه علیهاالسلام مراجعه کرده و آن را درخواست نمودیم، ولی با درخواست ما موافقت نشد!

امّا پس از چند صباحی نسخه ای از شرح شرائع الإسلام مرحوم حاج سیّد اسداللّه؛ که شامل شرحِ «کتاب الفرائض» بود، در کتابخانه مرحوم آیة اللّه گلپایگانی یافتیم(3) که از اتّفاق مؤلّفِ گرانقدر، رساله حاضر را در بحثِ حبوه آن به طور کامل همراه با اضافاتی آورده است؛ و هذا من فضل ربّنا.

برای دریافت نسخه مورد نظر با مراجعه به کتابخانه آیة اللّه گلپایگانی رحمه الله ، با گشاده رویی و رغبتِ تمام، تصویر نسخه یاد شده در اختیار ما قرار گرفت(4)، که قسمت

ص :26


1- 1_ مکارم الآثار، ج 3، ص 836.
2- 2_ فهرست نسخه های خطّی کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام ، ج 2، ص 95 ش 484.
3- 3_ فهرست نسخه های خطّی کتابخانه آیة اللّه گلپایگانی، ج 1، ص 120، ش 126.
4- 4_ در همین جا از لطف و بزرگواری مسئول محترم آن کتابخانه، جناب آقای ابوالفضل عرب زاده، کمال تشکّر را می نماییم.

مربوط به مبحث حبوه آن اینک تقدیم محضر خوانندگان عزیز و دوست داران دانش می گردد.

در ابتدای رساله شرح حال مختصری از زندگانی مرحوم حاج سیّد اسداللّه قدس سره آورده ایم به امید آنکه در نظرها مقبول افتد.

در پایان از تمام کسانی که ما را در تهیّه این اثر یاری کردند، صمیمانه سپاسگزاری می کنیم؛ و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و آله، و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

اصفهان

سیّد مهدی شفتی

12 رمضان المبارک 1432 ه

ص :27

ص :28

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

زندگینامه مؤلّف

نام و شهرت

حاج سیّد اسداللّه موسوی اصفهانی، فرزند حاجی سیّد محمّدباقر حجّت الاسلام شفتی قدس سره ، مشهور به «حجّت الاسلام ثانی»؛ عالم فاضل زاهد متّقی، و فقیه محقّق مدقّق؛ دانشمندی که در علم و عمل و زهد و تقوا و فطانت و کیاست و شهرت و ریاست به چنان درجه اعلایی رسید که بعضی او را در برخی مراتب و مقامات و ملکات روحانی، بر پدر بزرگوارش ترجیح داده اند.

شرح حالِ والدِ ماجد مؤلّف

پدر بزرگوار حاج سید اسداللّه حاج سیّد محمّدباقر حجّت الاسلام شفتی، فرزند آقا سیّد محمّد نقی، در سال 1180 ه در قریه ای از قرای طارم علیا که در فاصله شصت کیلومتری شهر شفت واقع است، متولّد می گردید.

ص :29

او در حدود سال 1187 ه_ به اتّفاق خانواده به «شفت» که در جنوب غربی شهر رشت واقع است، مهاجرت کرده و در آنجا مقدّمات علوم را نزد پدر و دیگر اساتید فرا می گرفت.

سپس جهت تکمیل معلوماتِ خود در سال 1197 ه_ به سنّ هفده سالگی به عتبات مشرّف گردید و چند سالی در کربلا به درس وحید بهبهانی و مرحوم آقا سیّد علی طباطبائی «صاحب ریاض» حاضر شده و در نجف اشرف به مدّت هفت سال از محضر اساتیدی چون: مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء و سیّد بحرالعلوم، استفاده برد و سپس در کاظمین به مجلسِ درس آقا سیّد محسن اعرجی وارد شد و خوشه چین خرمن این بزرگان گردید.

او سرانجام در سال 1205 ه_ به ایران بازگشته و شهر اصفهان را وطن خود اختیار کرد. آنگاه در سال 1215 ه_ راهی شهر مقدّس قم شده ودر آنجا به مدّت شش ماه از محضر عالمِ محقّق مرحوم میرزای قمّی کسب فیض می نمود. وی همچنین در کاشان مدّتی در مجلس درسِ مرحوم ملاّ مهدی نراقی حاضر شده و سرانجام دوباره به اصفهان بازگشته و تا پایان عمرِ پر برکتش در آنجا رحل اقامت افکند.

سیّد حجّت الاسلام در اصفهان به جز امامت و ارشاد و تدریسِ دروس عالی و نوشتن کتاب های بسیار در فقه و اصول و رجال _ که از امور متداول بین مراجع عصر بوده _ دو کار را نیز فراتر از دیگران پی ریزی می کرد، یکی اجرای احکام و حدود شرعی، و دیگری ساختن مسجدی بزرگ و بی همتا در نوع خود.

از مهمترین تألیفات ایشان می توان به مطالع الأنوار (شرح شرائع الإسلام)؛ تحفة الأبرار (در احکام نماز)؛ الزهرة البارقة (در حقیقت و مجاز)؛ قضاء و شهادات؛ الرسائل الرجالیّة و سؤال و جواب، اشاره کرد.

ص :30

سرانجام این عالمِ مجاهد در سنّ حدود 80 سالگی، در دوّم ربیع الثانی سال 1260 ه ، رحلت نموده، پیکر مطهّرش را در مقبره مسجدی که خود ساخته بود، به خاک می سپردند.

نسب شریف

نسب وی، چنانچه پدر بزرگوارش در مقدّمه کتاب «مطالع الأنوار» فرموده، با بیست و سه واسطه به امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می رسد، که بدین ترتیب است:

سیّد اسد اللّه، فرزند سیّد محمّدباقر، فرزند محمّدنقی (به نون)، فرزند محمّدزکی، فرزند محمّدتقی، فرزند شاه قاسم، فرزند میر اشرف، فرزند شاه قاسم، فرزند شاه هدایت، فرزند امیر هاشم، فرزند سلطان سیّد علی قاضی، فرزند سیّد علی، فرزند محمّد، فرزند علی، فرزند محمّد، فرزند موسی، فرزند جعفر، فرزند اسماعیل، فرزند احمد، فرزند محمّدِ مجدور، فرزند احمد مجدور، فرزند محمّد أعرابی، فرزند أبوالقاسم أعرابی، فرزند حمزه، فرزند امامِ هفتم حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام .(1)

تولّد _ تحصیل

وی در سال 1228 هجری قمری در اصفهان متولّد شد(2) و در دامن تربیت پدر بزرگوار خود نشو و نما نموده و بعضی از مقدّمات علوم را نزد وی فرا گرفت.

او علاوه بر شاگردی در خدمت پدرش، از محضر جمعی از علمای دیگر مانند آقا

ص :31


1- 1_ مطالع الأنوار، ج 1، ص 1.
2- 2_ رجال و مشاهیر اصفهان، میر سید علی جناب، ص 153 با مکارم الآثار، معلم حبیب آبادی، ج 3، ص 836، امّا آغا بزرگ در «الکرام البررة، ج 1، ص 124» تولّد او را سال 1227 نوشته است.

سیّد ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط)، ملاّ احمد تربتی، و شیخ نوح جعفری نجفی نیز استفاده نمود.

وی پس از اتمام مقدّمات به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آنجا خدمت جمعی از اساتید بزرگ مانند مرحوم آیة اللّه شیخ محمّدحسن نجفی (صاحب جواهر) به تحصیل پرداخت تا به مقامات عالیه علم واجتهاد نائل شده و مقامات علمی و زهد و تقوای او مورد گواهی و تصدیق علما و اساتید خود واقع گردید.

صاحب جواهر قدس سره او را فقیه و مجتهد قلمداد کرد و به این دو مرتبه تصریح کرد و به قلم مبارک خود در اجازه نامه ای آن را نگاشت و در آن مردم را به فتواهای او ارجاع داد، به گونه ای که در کلّیه شهرهای ایران فتواهای وی مورد اطمینان قرار گرفت و به آن عمل شد.

در قسمتی از این اجازه نامه چنین آمده:

ولدنا و قرّة أعیننا التقیّ النقیّ و المهذّب الصفیّ، العالم العامل و الفاضل الکامل الأدیب الأریب، ذو الفطنة الوقّادة، و القریحة النقّادة، والأخلاق الکریمة، و الفطرة المستقیمة، العظیم الحلیم الأوّاه، المیرزا أسداللّه، نجل حجّة الإسلام و ملجأ الأنام، ذی النور الظاهر و الفضل الباهر، السیّد محمّد باقر، سلّمهما اللّه تعالی.

وی در ادامه، مردم را ترغیب به تبعیّت از وی کرده و قبول فتاوی و امتثال از فرامینش را بر آنها واجب می شمارد، می نویسد:

فالواجب علی کافّة المتدیّنین إنفاذ حکمه، و امتثال أوامره و نواهیه، و قبول فتواه، و الإهتداء بنوره و هداه، فإنّه نعم الکفیل لأیتام الشیعة، و نعم الرکن للشریعة _ مدّ اللّه تعالی شأنه فی أیّامه و زاد فی تأییده و تسدیده.(1)

ص :32

مرحوم حاج سیّد اسداللّه در سال 1260 ه_ به امر و اصرار پدر به اصفهان مراجعت نمود و از عجایب اینکه در همان سال، پدرش وفات یافت و وی مرجع امور شرعیّه و مورد وثوق و قبول قاطبه اهالی اصفهان، به خصوص علما و بزرگان واقع گردید، چندان که در «تاریخ اصفهان» می نویسد:

نماز جماعتش کمتر از پنج هزار نفر هیچ گاه شماره نشدی.(1)

در گفتار بزرگان

همه شرح حال نویسان، از وی به بزرگی یاد نموده و مقامات علمی و ملکات نفسانی و زهد و تقوای او را ستوده اند.

1_ مرحوم آیة اللّه میرزا محمّد باقر چهارسوقی در کتاب «روضات الجنّات» ضمن شرح حال پدر بزرگوارش از ایشان یاد کرده، که ترجمه قسمتی از آن را در اینجا می آوریم:

سیّد اسداللّه فرزند افضل و خلف اسعد ارشد و فقیه اوحد و حبر مؤیّد و نور مجرّد و عماد اعمد، صاحب نفس قدسی و فرشته انسی، جلیل اوّاه و محبوب دلها و ممدوح افواه مولانا و سیّدنا سیّد اسداللّه ....

حجّت الاسلام این بزرگوار را بسیار دوست می داشت و مردم را به متابعت و تجلیل او امر می فرمود و او را از جهت قوّت نظر و قدرت استنباط بر فخرالمحقّقین فرزند علاّمه حلّی ترجیح می داد و این مطلب را در جواب کسی

ص :33


1- 1_ تصویر کامل این اجازه نامه چهار برگی را که به خطّ شریف مرحوم صاحب جواهر است، در پایان کتاب «منتخب الصحاح» از تألیفات مرحوم حاج سیّد اسداللّه، که به سال 1431 ه = 1389 ش توسّط کتابخانه مسجد سیّد اصفهان به چاپ رسیده، آورده ایم.

که از احوال او از ایشان پرسید، فرمود.

مردم اصفهان همگان او را به عدالت می ستودند و برای درک نماز جماعتش ازدحام می کردند وارادتمند او بوده و وی را ستایش می نمودند و او را در بسیاری از مکارم اخلاق و صفات حسنه بر پدر بزرگوارش برتر می شمردند.(1)

2_ مرحوم ملاّ محمّد تنکابنی از معاصران وی، در کتاب «قصص العلماء» درباره ایشان می نویسد:

آقا سیّد اسداللّه بن آقا سیّد محمّدباقر حجّت الاسلام، افتخار اماثل و اشباه عالم، اوّاه در اخلاق و تقاوت و نقاوت و زهادت و عبادت و فقاهت، اوحد اهل عصر است و از تلامذه آقا سیّد ابراهیم و شیخ محمّدحسن و شیخ مرتضی است. و او را با مؤلّف کتاب صداقت و موادت است... .(2)

3_ محمّدحسن خان اعتماد السلطنه در کتاب «المآثر والآثار» می نویسد:

حاج سیّد اسداللّه مجتهد اصفهانی حجّت الاسلام بن الحاج سیّد محمّدباقر مجتهد شفتی رشتی حجّت الاسلام، در فقاهت و اجتهاد و ورع و زهد و تقوی مسلّم مسلمین بود. بنظم شعر نیز قدرتی داشت. آب فرات را این بزرگوار در نجف اشرف جاری ساخت .(3)

تألیفات

از مرحوم حاج سیّد اسداللّه _ أعلی اللّه مقامه _ کتاب های علمی فراوانی به یادگار مانده، از جمله:

ص :34


1- 1) روضات الجنّات، ج 2، ص 295.
2- 2) قصص العلماء، ص 152.
3- 3) المآثر و الآثار، ج 1، ص 188.

1) کتابی در امامت

2) رساله در تجوید

3) رساله در تقلید

4) حواشی بر کتاب تحفة الأبرار پدر دانشمندش

5) حواشی بر نخبه (رساله عملیه مرحوم حاجی کلباسی قدس سره )

6) حاشیه بر کتاب جامع عبّاسی (کتاب الحجّ)

7) رساله در شناخت تکالیف

8) کتابی در رجال

9) شرح شرائع الإسلام (استدلالی در بیش از 15 مجلّد بزرگ)

10) رساله در احکام خمر و عصیر

11) کتاب الغیبة (درباره امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه)

12) مناسک حجّ

13) منتخب الصحاح

14) رساله در استصحاب

15) رساله در حقیقت شرعیّه

16) رساله در اوامر و نواهی

17) رساله در تقلید از میّت

18) رساله در نماز شب

19) رسائل فقهی (هشت رساله در موضوعات مختلف فقهی)

20) رساله عملیّه

ص :35

آثار و خدمات

از مرحوم حجّت الاسلام ثانی، آثار خیریّه و باقیات الصالحات چندی بجای مانده، که از مهمترین آنها است:

1) رساندن آب فرات به نجف اشرف

2) تعمیرات مسجد سهله

3) تکمیل بنای مسجد سیّد و نوشتن وقفنامه برای آن

مسافرت به عتبات و وفات در بین راه

سرانجام مرحوم حاج سیّد اسداللّه در سال 1290 ه ق، به قصد زیارت اعتاب مقدّسه ائمّه عراق علیهم السلام ، از اصفهان حرکت نموده و در بین راه بیمار گشته، در شب سلخ جمادای دوم همان سال در منزل «کرند» از توابع کرمانشاه وفات یافته، بدن او را از آنجا تا نجف اشرف با احترام شایسته، مردم بر سر دست و دوش حرکت داده و در آن زمین مقدّس به خاک می سپارند.

مرحوم حاج سیّد اسداللّه را در اطاق سمت راست وارد شونده به صحن مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از درب قبله، مقابل قبر علاّمه فقیه مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری قدس سره دفن کردند.

ص :36

ص :37

برگ اول نسخه خطی رسالة فی الحبوة

ص :38

ص :39

متن الرسالة

اشاره

برگ پایانی نسخه خطی رسالة فی الحبوة

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

قوله(1):

الثالثة: یحبی الولد الأکبر من ترکة أبیه بثیاب بدنه و خاتمه وسیفه ومصحفه، و علیه قضاء ما علیه من صلوة و صیام، و من شرط اختصاصه أن لایکون سفیهًا و لا فاسد الرأی علی قول مشهور، و أن یخلّف المیّت مالاً غیر ذلک، ولو لم یخلّف سواه لم یخصّ منه بشیء، ولو کان الأکبر أنثی لم تحب و أعطی الأکبر من الذکور، [إنتهی کلام المحقّق قدس سره فی الشرائع].

إعلم: أنّا کتبنا قبل ذلک رسالة فی الحبوة أحببنا إدراجها فی شرح العبارة و الإقتصار علیها، و هی هذه:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، الحمد للّه ربّ العالمین، والصلوة علی محمّد وآله الطاهرین، و لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلیّ العظیم. و بعد فهذه کلمات رسمتها علی العجلة فی تحقیق الحال فی أمر الحبوة؛ إلی آخر الرسالة.

ثمّ بعد، أن عزمنا علی إدراجها فی هذا الشرح نسخناه و بدّلنا ذلک بتنقیح بعض المسائل المهمّة أزید ممّا حرّرناه فی الرسالة نذکرها فی طیّ مقامات.

ص :40


1- 1) أی: قول المحقّق الحلّی قدس سره فی الشرائع، کتاب الفرائض، ج 2، ص 319.

[ المقام الأوّل ]

المقام الأوّل: فی أصل الحکم، فنقول: إعلم أ نّه قد أجمع أصحابنا علی أ نّه یخصّ الولد الذکر أو أکبر أولاد الذکور فی ترکة أبیه بثیاب بدنه و خاتمه و سیفه و مصحفه، و قد نقل الإجماع صریحًا فیه جماعة و ظاهرًا جماعة أخری، فمن الأوّلین: السیّد المرتضی فی الإنتصار و الشیخ فی الخلاف و غیرهما.

قال فی الإنتصار:

و ممّا انفردت به الإمامیّة أنّ الولد الذکر یفضل دون سائر الورثة بسیف أبیه و خاتمه و مصحفه، و باقی الفقهاء یخالفون فی ذلک.

إلی أن قال: و أجمعت الطائفة من التخصیص له بهذه الأشیاء.(1)

و قال فی الخلاف:

یخصّ الابن الأکبر من الترکة بثیاب جلد المیّت و سیفه و مصحفه دون باقی الورثة. و خالف جمیع الفقهاء فی ذلک. دلیلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم، إنتهی(2).

و قال فی الغنیة ما سیأتی منه.

ص :41


1- 1) الإنتصار، ص 582 و 583.
2- 2) الخلاف، ج 4، ص 115، مسألة 129.

و عن کتاب الإعلام للمفید:

اتّفقت الإمامیّة علی أنّ الولد الذکر الأکبر یفضل فی المیراث علی من هو دونه فی السنّ من الذکور بسیف أبیه و خاتمه و مصحفه إن خلّف ذلک أو شیئًا منه مع ترکته ما سواه، و إن لم یخلّف شیئًا من ذلک، لم یفضل علی باقی الذکور من الأولاد، و أجمعت العامّة علی خلاف ذلک و انکاره.(1)

و قال فی السرائر ما سیأتی منه.

و من الثانین: الشیخ فی المبسوط، کما سیأتی عبارته.

و یدلّ علی ذلک _ مضافًا إلی الإجماع المذکور _ جملة من الأخبار کالصحیح المرویّ فی الکافی و التهذیب عن حریز عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: «إذا هلک الرجل فترک بنین، فللأکبر السیف و الدرع و الخاتم و المصحف، فإن حدث، به حدث فللأکبر منهم».(2)

و الخبر المرویّ فیهما عن ابن أذینة عن بعض أصحابه عن أحدهما علیهماالسلام : «أنّ الرجل إذا ترک سیفًا و سلاحًا، فهو لابنه و إن کان له بنون [فهو(3)] فلأکبرهم».(4)

و الصحیح المرویّ فی الکافی و التهذیب و الفقیه عن حمّاد بن عیسی عن ربعی بن عبداللّه عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: «إذا مات الرجل فسیفه و خاتمه و مصحفه و کتبه و رحله و راحلته و کسوته لأکبر ولده، فإن کان الأکبر ابنة فللأکبر من الذکور».(5)

و لیس فی الفقیه: و راحلته.

و الصحیح المرویّ فی الکافی و التهذیب عن ابن أبی عمیر عن ربعی بن عبداللّه عن

ص :42


1- 1) الإعلام، ص 53.
2- 2) الکافی، ج 7، ص 85، حدیث 1؛ التهذیب، ج 9، ص 275، حدیث 4.
3- 3) ما بین المعقوفین من المصدر.
4- 4) الکافی، ج 7، ص 85، حدیث 2؛ التهذیب، ج 9، ص 275، حدیث 5.
5- 5) همان، ص 86 ، حدیث 4؛ التهذیب، ج 9، ص 275، حدیث 7 ؛ الفقیه، ج 4، ص 346، حدیث 5746.

أبی عبداللّه علیه السلام قال: «إذا مات الرجل فللأکبر من ولده سیفه و مصحفه و خاتمه و درعه».(1)

و الموثّق المرویّ فی التهذیب عن زرارة و محمّد بن مسلم و بکیر و فضیل بن یسار عن أحدهما علیهماالسلام : «أنّ الرجل إذا ترک سیفًا أو سلاحًا، فهو لابنه و إن کانوا اثنین، فهو لأکبرهما».(2)

و الموثّق المرویّ فی التهذیب عن شعیب(3) بن یعقوب العقرقوفی، قال: «سألت أبا عبداللّه علیه السلام عن الرجل یموت ما له من متاع بیته؟ قال: السیف، و قال: المیّت إذا مات فإنّ لابنه السیف و الرحل و الثیاب ثیاب جلده».(4)

و الصحیح المرویّ فی الفقیه عن أبی بصیر عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: «المیّت إذا مات فإنّ لابنه الأکبر السیف و الرحل و ثیاب جلده».(5)

و الموثّق کالصحیح المرویّ فی التهذیب عن أبی بصیر عن أبی جعفر علیه السلام قال: «کم من إنسان له حقّ لایعلم [به(6)]. قلت: جعلت فداک و ما ذاک أصلحک اللّه؟ قال: إنّ صاحبی الجدار کان لهما کنز تحته لا یعلمان به، أما أ نّه لم یکن بذهب و لا فضّة. قلت: فما کان ؟ قال: کان علمًا. قلت: فأیّهما أحقّ به؟ قال: الکبیر، و کذلک نقول نحن.(7)

و الموثّق المرویّ فیه عن علیّ بن أسباط عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: «سمعناه و ذکر کنز الیتیمین، فقال: کان لوحًا من ذهب فیه: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم لا إله إلاّ اللّه محمّد رسول اللّه، عجبت لمن أیقن بالموت کیف یفرح؟ و عجبت(8) لمن أیقن بالقدر کیف یحزن؟ و عجبت(9) لمن رأی الدنیا و تقلبها بأهلها کیف یرکن إلیها؟ و ینبغی لمن عقل

ص :43


1- 1) همان ، حدیث 3؛ التهذیب، ج 9، ص 275، حدیث 6.
2- 2) التهذیب، ج 9، ص 276، حدیث 8.
3- 3) شعیب ثقة عین؛ جش صه، منه [أنظر رجال النجاشی، ص 195؛ و خلاصة الأقوال، ص 167].
4- 4) التهذیب، ج 9، ص 276، حدیث 9.
5- 5) الفقیه، ج 4، ص 346، حدیث 5746؛ و فیه: الثیاب ثیاب جلده.
6- 6) ما بین المعقوفین من المصدر.
7- 7) التهذیب، ج 9، ص 276، حدیث 10.1 و 2_ فی المخطوطة: «عجب».

عن اللّه أن لا یستبطئ اللّه فی رزقه و لا یتّهمه فی قضائه. فقال له حسین بن أسباط: فإلی من صار إلی أکبرهما؟ قال: نعم.(1)

و قد ذکر فی الوسائل _ و تبعه الأستاد فی الجواهر(2) _ ما رواه الشیخ عن سماعة قال: «سألته عن الرجل یموت ما له من متاع البیت؟ قال: السیف و السلاح و الرحل و ثیاب جلده».(3)

و فیه نظر ظاهر، لأنّ الظاهر أنّ المراد منه المتاع الّذی لا تشارکه الزوجة فیه، و علی کلّ حال فلا دلالة له علی هذا المقام.

ثمّ العجب من صاحب الوسائل أ نّه سیذکر هذا الخبر بعینه فی باب حکم اختلاف الزوجین فی متاع البیت(4)، فکیف ذکره فی المقام ؟!

و الأولی إیراد جملة من عبارات الأصحاب لتبیین جملة من الفروع المتعلّقة بالباب.

قال فی المقنعة:

و إذا ترک الإنسان ابنین أحدهما أکبر من صاحبه، أو أولادًا ذکورًا فیهم واحد هو أکبرهم سنًّا، حبی الأکبر من ترکته بثیاب بدنه، و بخاتمه الّذی کان یلبسه، و بسیفه و مصحفه، و علی هذا الأکبر أن یقضی من والده ما فاته من صیام و صلوة دون اخوته، فإن کان الذکر فاسد العقل أو سفیهًا فلا یحب بشیء من ذلک، فإن لم یخلّف المیّت من ثیاب بدنه إلاّ ما کان علیه میراثًا بین أهله و لم یحب بها الأکبر من ولده.(5)

ص :44


1- 1) التهذیب، ج 9، ص 276، حدیث 11.
2- 2) أنظر جواهر الکلام، ج 39، ص 128.
3- 3) وسائل الشیعة، ج 26، ص 99، حدیث 10.
4- 4) أنظر وسائل الشیعة، ج 26، ص 215، حدیث 2.

قال فی الإنتصار ما سیأتی نقله.

و قال فی النهایة:

و إذا خلّف المیّت ولدین ذکرین أحدهما أکبر من الآخر، أعطی الأکبر منهما ثیاب بدنه و خاتمه الّذی کان یلبسه و سیفه و مصحفه. و علی [ هذا(1)] الأکبر أن یقضی عنه ما فاته من صیام أو صلوة دون أخیه الآخر. وکذلک إذا کانوا جماعة، أعطی الأکبر منهم ما ذکرناه. فإن کان الأکبر [من الأولاد(2)] أنثی، لم تعط شیئًا، و أعطی الأکبر من الذکور. فإن کانوا سواء فی السنّ، لم یخصّ واحد منهم بشیء من جملة الترکة. و کذلک إن کان الأکبر سفیهًا أو فاسد الرأی لم یخصّ(3) من الترکة بشیء. و إن لم یخلّف المیّت غیر ما ذکرناه من ثیاب جلده و سیفه و خاتمه، کان من(4) الورثة، و لم یخصّ واحد منهم بشیء علی حال.(5)

و قال فی المبسوط فی آخر باب میراث الحمل و الأسیر و المفقود و غیر ذلک:

و قال أصحابنا: إنّ الابن الأکبر یخصّ بسیفه و مصحفه و خاتمه و ثیاب جلده، فإن کانوا جماعة فی سنّ واحد اشترکوا فیه. و إن کان لم یخلّف غیر ذلک یسقط هذا الحکم. و فی أصحابنا [من قال:(6)] إنّ ذلک یقوّم علیهم دون أن یعطوا بلا تقویم.(7)

و قال أبو الصلاح فی الکافی:

و من السنّة أن یحبی الأکبر من ولد الموروث بسیفه و مصحفه و خاتمه

ص :45


1- 1) المقنعة، ص 684.
2- 2 و 3_ ما بین المعقوفین من المصدر.2) فی المصدر: «لم یحب».
3- 3) فی المصدر: «بین».
4- 4) النهایة، ص 633.
5- 5) ما بین المعقوفین من المصدر.
6- 6) المبسوط، ج 3، ص 342.

و ثیاب مصلاّه دون سائر الورثة، و یقسّم الباقی.(1)

و قال فی الغنیة:

و یستحبّ أن یخصّ الأکبر من الولد الذکور بسیف أبیه و مصحفه و خاتمه إذا کان هناک ترکة سوی ذلک بدلیل إجماع الطائفة. و من أصحابنا من قال: یحتسب بقیمة ذلک علیه من سهمه، لیجمع بین ظاهر القرآن و ما أجمعت علیه الطائفة. و کذا قال فیما رواه أصحابنا من أنّ الزوجة لا ترث من الرباع و الأرضین شیئًا، فحمله علی أ نّها لاترث من نفس ذلک، بل من قیمته.(2)

و قال فی الوسیلة:

و یأخذ الابن الکبیر ثیاب بدن الوالد و خاتمه الّذی یلبسه و سیفه و مصحفه بخمسة شروط: ثابت العقل، و سداد الرأی، و فقد آخر فی سنّه، و حصول ترکة سوی ما ذکرناه، و قیامه بقضاء ما فاته من صلوة و صیام.(3)

و قال فی الجامع:

و یجب _ و قیل: یستحبّ _ أن یخصّ الولد الذکر غیر السفیه و لا الفاسد الرأی من الترکة بخاتم والده و ثیاب جلده و سیفه و مصحفه، و روی فی بعض الروایات: و کتبه و سلاحه و رحله و راحلته. فإن کانا اثنین فأکبرهما، فإن تساویا فی السنّ اشترکا فیه، فإن کان الأکبر بنتًا فللأکبر من الذکور و لا تخصیص لبنت. و جعل بعض أصحابنا تخصیصه به بقیمته، فإن لم یخلّف ترکة سوی ذلک فلا حباء .(4)

ص :46


1- 1) الکافی فی الفقه، ص 371.
2- 2) غنیة النزوع، ص 324.
3- 3) الوسیلة، ص 387.
4- 4) الجامع للشرائع، ص 509.

و قال فی السرائر:

و یخصّ ولد الأکبر من الذکور إذا لم یکن سفیهًا فاسد الرأی بسیف أبیه و مصحفه و خاتمه و ثیاب جلده، إذا کان هناک ترکة سوی ذلک، فإذا لم یخلّف المیّت غیره، یسقط(1) هذا الحکم و قسّم بین الجمیع، فإن کان له جماعة من هذه الأجناس، خصّ بالّذی [کان(2)] یعتاد لبسه ویدیمه دون ما سواه من غیر احتساب به علیه.

و ذهب بعض أصحابنا إلی أ نّه یحتسب علیه بقیمته من سهمه لیجمع بین ظواهر القرآن و ما أجمعت الطائفة علیه، و هو تخریج السیّد المرتضی ذکره فی الإنتصار. و ذهب بعض أصحابنا إلی أنّ ذلک مستحبّ تخصیصه به دون أن یکون [ذلک(3)] مستحقًّا له علی جهة الوجوب، و هو اختیار أبی الصلاح الحلبی فی کتابه الکافی.(4)

و الأوّل من الأقوال هو الظاهر المجمع علیه عند أصحابنا، المعمول به، وفتاویهم فی عصرنا هذا _ و هو سنة ثمان و ثمانین و خمسمائة _ علیه بلا خلاف بینهم فیه.(5)

قال فی المتن ما تقدّم منه.(6)

و قال فی النافع:

یحبی الولد الأکبر بثیاب بدن المیّت و خاتمه و سیفه و مصحفه إذا خلّف

ص :47


1- 1) فی المصدر: سقط.3 و 4_ ما بین المعقوفین من المصدر.
2- 2) الکافی فی الفقه، ص 371.
3- 3) السرائر، ج 3، ص 258.
4- 4) شرائع الإسلام، ج 2، ص 319.

المیّت غیر ذلک، ولو کان الأکبر بنتًا أخذه الأکبر من الذکور و یقضی عنه ما ترک من صیام و صلوة. و یشترط(1) بعض الأصحاب أن لا یکون سفیهًا و لا فاسد الرأی.(2)

و قال.(3)

ص :48


1- 1) فی المصدر: «و شرط».
2- 2) المختصر النافع، ص 260.
3- 3) فی المخطوطة هنا بیاض.

[المقام الثانی]

المقام الثانی: فی أنّ الحبوة المذکورة، أی الأشیاء المذکورة، هل تعطی الولد الذکر مجّانًا بلا احتساب علیه بقیمته، أو یحتسب علیه من إرثه ؟ فیه قولان:

الأوّل: أنّها لا یحتسب علیه، بل تدفع إلیه مجّانًا، و هو المشهور بین الأصحاب، بل قد ادّعی علیه فی السرائر الإجماع، حیث قال فی عبارته السابقة مشیرًا إلی القول بعدم الإحتساب:

و الأوّل من الأقوال هو الظاهر المجمع علیه عند أصحابنا، المعمول به، و فتاویهم فی عصرنا هذا علیه، بلا خلاف بینهم.(1)

و الثانی: أ نّها تحتسب علیه، و هو مذهب جماعة منهم السیّد المرتضی فی الإنتصار، قال:

و ممّا انفردت الإمامیّة به أنّ الولد الذکر الأکبر یفضل دون سائر الورثة بسیف أبیه و خاتمه و مصحفه. و باقی الفقهاء یخالف(2) فی ذلک. و الّذی یقوی فی نفسی أنّ التفضیل للأکبر من الذکور بما ذکرنا (3) إنّما هو بأن یخصّ بتسلیمه

ص :49


1- 1) السرائر، ج 3، ص 258.
2- 2) فی المصدر: «یخالفون».
3- 3) فی المصدر: «بما ذکروه».

إلیه و تحصیله فی یدیه(1) دون باقی الورثة و إن احتسب بقیمته علیه، و هذا علی کلّ حال انفراد من الفقهاء، لأ نّهم لا یوجبون ذلک و لا یستحبّونه و إن کانت القیمة محسوبة علیه.

و إنّما قوّینا ما بیّناه و إن لم یصرّح به أصحابنا، لأنّ اللّه تعالی یقول: «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاْءُنثَیَیْنِ(2)»، و هذا الظاهر یقتضی مشارکة الأنثی للذّکر فی جمیع ما یخلّفه المیّت من سیف و مصحف و غیرهما، و کذلک [ظاهر آیات(3)] میراث الأبوین و الزوجین یقتضی أنّ لهم السهام المذکورة من جمیع ترکة المیّت، فإذا خصّصنا الذکر الأکبر بشیء من ذلک من غیر احتساب بقیمته علیه، ترکنا هذه الظواهر.

و أصحابنا لم یجمعوا علی أنّ الذکر الأکبر، یفضل بهذه الأشیاء من غیر احتساب بالقیمة و إنّما عولوا علی أخبار رووها تتضمّن تخصیص الأکبر بما ذکرناه من غیر تصریح باحتساب علیه أو بقیمته؛ و إذا خصّصناه بذلک اتباعًا لهذه الأخبار و احتسبنا بالقیمة علیه، فقد سلمت ظواهر الکتاب مع العمل بما أجمعت علیه الطائفة من التخصیص له بهذه الأشیاء، فذلک أولی.

و وجه تخصیصه بذلک مع الإحتساب بقیمته علیه أ نّه القائم مقام أبیه و السادّ مسدّه، فهو أحقّ بهذه الأمور من النسوان و الأصاغر للمرتبة و الجاه، إنتهی(4).

و قد حکی هذا القول فی المختلف و المسالک و غیرهما(5) عن ابن الجنید، و العلاّمة فی

ص :50


1- 1) فی المصدر: «فی یده».
2- 2) سوره النساء، آلآیة 11.
3- 3_ ما بین المعقوفین من المصدر.
4- 4_ الإنتصار، ص 582.
5- 5_ مختلف الشیعة، ج 9، ص 17؛ مسالک الأفهام، ج 13، ص 130؛ رسائل الشهید الثانی (رسالة فی الحبوة)، ج 1، ص 532.

المختلف نفی عنه البأس، ثمّ قال:

و یؤیّده الروایات المتضمّنة لتخصیصه بسلاحه و رحله و راحلته، ولو لا الإحتساب بالقیمة لزم الإجحاف علی الورثة.(1)

و قد مال إلیه الشهید الثانی فی الرسالة(2)، و ذهب إلیه الفاضل فی کشف اللثام قال:

الأقوی ما فی الإنتصار من الإحتساب علیه بالقیمة من الإرث، لعموم أدلّته من غیر معارض، فإنّ اختصاص الأعیان [به(3)] علی ما فی الأخبار و الفتاوی لا ینافی الإحتساب، إنتهی.(4)

و ظاهر جماعة کثیرة التوقّف فی ذلک، کالشیخ فی المبسوط(5)، و شیخنا الشهید فی المسالک(6)، و ابن فهد فی المهذّب.(7)

و المستند لهذا القول هو ما ذکره المحدث له و هو السیّد رحمه الله من الجمع بین الظواهر و الأخبار الواردة فی الباب؛ و ما أشار إلیه فی المسالک من أ نّه لو لا الإحتساب، لزم الإجحاف بالورثة(8)، مع اعتبار ما عدا الأربعة.

و قد أجاب جماعة عن الوجه الأوّل بتخصیص الظواهر بما مرّ من الإجماع و الأخبار.(9)

أقول: و هذا الجواب إنّما هو علی تقدیر تسلیم دلالة الأخبار و الإجماع علی أنّ دفع هذه الأجناس إلی الولد الأکبر مجّانًا، و أمّا مع عدم تسلیم ذلک فلا، فإنّ مراد السیّد رحمه الله منع دلالتهما علی ذلک، بل غایة ما دلاّ علیه هو الإختصاص، و هو أعمّ من المجّانیة؛ ألا تری قوله: و أصحابنا لم یجمعوا علی أنّ الذکر الأکبر، یفضل بهذه الأشیاء من غیر احتساب

ص :51


1- 1_ مختلف الشیعة، ج 9، ص 22.
2- 2_ رسائل الشهید الثانی (رسالة فی الحبوة)، ج 1، ص 535.
3- 3_ ما بین المعقوفین من المصدر.
4- 4_ کشف اللثام، ج 9، ص 418.
5- 5_ المبسوط، ج 3، ص 342.
6- 6_ مسالک الأفهام، ج 13، ص 130.
7- 7_ المهذّب البارع، ج 4، ص 380.
8- 8_ أنظر مسالک الأفهام، ج 13، ص 131.
9- 9_ أنظر رسائل الشهید الثانی (رسالة فی الحبوة)، ج 1، ص 534.

علیه(1) بالقیمة، و إنّما عولوا علی أخبار رووها تتضمّن تخصیص الأکبر بما ذکرناه من غیر تصریح باحتساب علیه، إلی آخره.(2)

و الحاصل: أنّ مراد السیّد رحمه الله أنّ الظواهر دلّت علی أنّ الترکة بین الورثة بالحصص مطلقًا، و هذه الأخبار و الاجماع المنطبق علیها، لا دلالة فیها إلاّ علی اختصاص الولد الأکبر بهذه الأعیان، و العمل بظاهر الظواهر و ظاهر هذه الأدلّة، یقتضی أن تکون هذه الأعیان بعینها للولد الأکبر بأن یفضل بها بعینها علی سائر الورثة، و أمّا أ نّها زائدة علی سهمه أم لا، فلا دلالة فیها.

و نظیر ذلک فی باب الإرث موجود، فإنّ ما دلّ علی أنّ الزوجة لا ترث من الأرض و العقار و انّما ترث من عداها من الورثة، لا یقتضی رفع استحقاقها عنها بالمرّة، بل إنّما لا ترث من أعیانها و إنّما ترث من قیمتها، و قد أشاره إلی ذلک، ابن زهرة فی الغنیة فی عبارته السابقة.(3)

فإن قلت: ظاهر الأصحاب فی تسمیتهم ذلک بالحبوة و إنّه یحبی الولد الأکبر بها أ نّها لا تحتسب علیه.

قلت: لفظ الحبوة و ما یشتقّ منها لیست فی الأخبار و لا فی کلمات أکثر القدماء، و إنّما اشتهرت هذه اللفظة من زمان المصنّف(4) و ما بعده؛ أنّ الحباء حاصل علی التقدیرین.

فإن قلت: ظاهر اللام الملکیّة لا الإختصاص.

قلت: مع عدم تسلیم ذلک بنفسه الملکیّة حاصلة علی التقدیرین کما لا یخفی، فلا وجه لما ذکره جماعة فی الإستدلال فی الأخبار علی المجّانیة دون الإحتساب بأنّ اللام ظاهرة فی الملکیّة، بل لا وجه لجعل المجّانیة فی مقابلة الإحتساب، لأ نّها مجّانیة علی

ص :52


1- 1_ «علیه» لم یرد فی المصدر.
2- 2_ الإنتصار، ص 582.
3- 3_ أنظر غنیة النزوع، ص 324.
4- 4_ یعنی مصنّف الشرائع المحقّق الحلّی قدس سره .

کلّ حال، إذ لا یؤخذ منه عوض فی ذلک إلاّ فی وجه و هو أنّ ذلک عوض ما یلزم علیه من قضاء الصوم و الصلوة، و هو خارج عن المقام، و سیأتی الکلام فیه، لأنّ ذلک علی تقدیره یمکن أن یکون عوضًا عن التفضیل.

و ممّا یؤیّد ما ذکرناه و قوّیناه إنّه لا ینبغی الریب علی القول بالمجّانیة کون ذلک إرثًا، فینبغی حینئذ أن یذکر ذلک فی طیّ ذکر المواریث فی الآیات و الأخبار خصوصًا الأخبار الواردة فی المواریث، و کذا فی کتب الأصحاب، فإنّ الأصحاب لم یذکروا ذلک فی طیّ تسهیم المواریث، و إنّما ذکروا ذلک بعنوان الحبوة و العطیّة، و هذا یؤیّد الإحتساب، فتدبّر.

ص :53

[ المقام الثالث ]

المقام الثالث: فی أنّ تخصیص الولد الأکبر الذکر بالأشیاء المعروفة، هل هو واجب أو مستحبّ؟ قولان:

الأوّل: هو المشهور، بل ظاهر معاقد جملة من الإجماعات الوجوب، کما تقدّمت من کتاب الإعلام و الإنتصار و الخلاف.

و الثانی: هو مذهب ابن زهرة فی الغنیة(1)، و أبی الصلاح فی الکافی(2)، و العلاّمة فی المختلف، حیث قال: و الأقوی الإستحباب.(3) و السبزواری فی الکفایة(4)، و الفاضل الهندی فی کشف اللثام.(5)

و نسب جماعة کالشهید فی المسالک و غیره(6) هذا القول إلی السیّد المرتضی، و هو لایسلم عن النظر، لأنّ غایة الأمر أ نّه قائل بالإحتساب و لا یلزم منه الإستحباب.

و نسب أیضًا جماعة إلی ابن الجنید فی المختصر الأحمدی، و الکیدری فی الإصباح(7)، و نصیر الدین الطوسی فی الرسالة.(8)

ص :54


1- 1_ غنیة النزوع، ص 324.
2- 2_ الکافی فی الفقه، ص 371.
3- 3_ مختلف الشیعة، ج 9، ص 21.
4- 4_ کفایة الاحکام، ج 2، ص 828.
5- 5_ کشف اللثام،ج 9، ص 418.
6- 6_ مسالک الأفهام، ج 13، ص 129؛ المهذّب البارع، ج 4، ص 380.
7- 7_ إصباح الشیعة، ص 366.

و عبارة ابن الجنید علی ما حکی عنه فی المختلف هکذا:

یستحبّ أن یؤثر الولد الأکبر إذا کان ذکرًا بالسیف و آلة السلاح و المصحف و الخاتم و ثیابه الّتی کانت لجسده بقیمته.(1)

و قد مال أو ذهب إلیه الشهید الثانی فی المسالک، بل الفخر فی الإیضاح، و المقدّس الأردبیلی فی مجمع الفائدة.(2)

و قد استدلّ المشهور علی القول الأوّل بظاهر الأخبار، فإنّ اللام إن کانت للملکیّة _ کما هو الظاهر _ فدلالتها واضحة، و إن کانت للإختصاص فلأ نّه لایحصل الإختصاص بدون الوجوب، لأنّ الإستحباب لا یتعیّن المصیر إلیه.

فإن قلت: لعلّ المراد اختصاص الإستحباب.

قلت: قد دفع الشهید الثانی هذا الإحتمال بقوله: و ظاهرها _ أی ظاهر الأخبار _ أ نّه مختصّ بنفس المذکورات، فلایفید(3) الإختصاص بالإستحباب تخصیصه بها، لأنّ الإختصاص [حینئذ(4)] بحکمها لا بها.(5)

أقول: و فی دلالة اللام علی الوجوب نظر، بناء علی ما تقدّم من القول بالإحتساب فی المسألة السابقة، سواء قلنا بکونها للملک أو الإختصاص، خصوصًا علی الأخیر، لإمکان أن یکون المراد رجحان جعل سهمه من تلک الأعیان؛ فالعمدة الإجماع إن ثبت نقلاً أو تحصیلاً، و فی کشف اللثام إنّه بمعزل عن الثبوت.(6)

و استدلّ فی المسالک و الکشف و غیرهما(7) علی القول الثانی بالأصل و عمومات

ص :55


1- 1_ کشف اللثام، ج 9، ص 418، و فیه: «... أو استحبابًا کما فی الأحمدی و الغنیة و الإصباح و الرسالة النصیریّة فی الفرائض » إلخ.
2- 2_ مختلف الشیعة، ج 9، ص 17.
3- 3_ مسالک الأفهام، ج 13، ص 130؛ إیضاح الفوائد، ج 4، ص 216؛ مجمع الفائدة و البرهان، ج 11، ص 378.
4- 4) فی المصدر: «لا یفیده».
5- 5) ما بین المعقوفین من المصدر.
6- 6) مسالک الأفهام، ج 13، ص 129.
7- 7) کشف اللثام، ج 9، ص 418.

آیات الإرث و أخباره و اجمال نصوص الحبوة لعدم نصوصیّة اللام فی الوجوب، فإنّ الأصل و العمومات تقتضیان اشتراک الورثة فی جمیع ما یخلّفه المیّت، فیقتصر فیما خالفه علی موضع الیقین، و هو ما إذا دفع باقی الورثة إلیه علی وجه التراضی، فإنّه لا صراحة فی الأخبار فی الوجوب، فلا یخصّص عمومات الإرث بالإجمال.

ثمّ إنّ فی المختلف ما یظهر منه نفی الشهرة عن القول الأوّل، حیث إنّه بعد نقل عبارة الشیخین و أنّه تبعهما ابن البرّاج و ابن حمزة، [قال:]

إنّ هذا الکلام لا إشعار فیه بالوجوب تصریحًا، و قال ابن الجنید: یستحبّ أن یؤثر، إلی آخره.(1)

إلی أن قال:

و کلام الشیخین یوهم الوجوب من غیر أن یدلّ علیه دلالة ظاهرة .(2)

أقول: و الإنصاف أنّ عبارات جملة ممّن ادّعی الإجماع، ظاهرة فی الوجوب، لدلالة الجملة الخبریّة علی الوجوب، و الأخبار ظاهرة فیه لدلالة اللام، فإنّه لیس المراد بالوجوب هنا الحکم التکلیفی، بل الحکم الوضعی من الملکیّة أو الإختصاص، فیخصّص الأصل و العمومات بذلک.

اللّهمّ إلاّ أن یمنع الإجماع نظرًا إلی تصریح المصرّحین بالإستحباب وهم جماعة کما عرفت.

و فی المسالک المنع من الإجماع حتّی فی الأربعة المعروفة من حیث أنّ الإجماع لابدّ له من مستند و المستند هنا [غیر] ظاهر، أی المستند الأخبار و مدلول کلّ واحد من

ص :56


1- 1) مختلف الشیعة ج 9، ص 17.
2- 2) نفس المصدر، ص 21.

الأخبار لم یعمل به الأصحاب، و الإقتصار علی الأربعة لا یخلو عن تحکّم.(1)

أقول: و سیأتی الکلام فی ذلک، و تحقیق الحال یقتضی أن یقال: إنّ القول بالإستحباب لا یتصوّر إلاّ بجعل الإستحباب حکمًا لسائر الورثة، أی یستحبّ لهم أن یجعلوا الأجناس الأربعة للولد الأکبر، و إلاّ فلا وجه له، کما یظهر لک بعد التأمّل، و هذا خلاف ظواهر الأدلّة، فالمستحبّ أن یجعلوا له الأجناس.

ثمّ المراد بالجعل له ما هو ؟ فإن کان المراد جعلها إرثًا له أو من إرثه، کان ذلک فی معنی الإحتساب، بل هو هو. و إن کان المراد جعلها له مجّانًا، فما المملک له ؟ فإن کان ذلک عطیّة منهم، فلیس ذلک التملّک من اللّه تعالی، کما هو ظاهر الأدلّة و إن اقتضاه لفظ الحباء و الحبوة فی کلماتهم، إلاّ أنّ مرادهم أنّ ذلک حبوة من اللّه تعالی، و هذا یؤیّد ما قوّیناه سابقًا من کون ذلک من باب الإحتساب لا المجّانیة.

ص :57


1- 1) أنظر مسالک الأفهام، ج 13، ص 131 و 132.

[ المقام الرابع ]

المقام الرابع: فی أنّ المحبوبة ما هو؟ فالمشهور انّه الأربعة المعروفة من الثیاب و المصحف و الخاتم و السیف، کما فی المقنعة، و المبسوط، و النهایة، و الوسیلة، و الجامع، و السرائر، و المتن، و النافع، و کشف الرموز علی تأمّل فی دلالة عبارته، و جملة من کتب العلاّمة، و الدروس، و اللمعة، و المهذّب، و التنقیح، و غایة المرام، و نحوها(1)، کما مرّت أکثر عبائرهم.

و منهم من اقتصر علی الثلاثة کما فی الإعلام و الإنتصار و الغنیة، کما مرّت عباراتها، فإنّها خالیة عن الثیاب.(2)

و منهم من لم یذکر الخاتم منها کالشیخ فی الخلاف کما هو المحکیّ عن تلخیصه.(3)

و عن الصدوق فی حکایة الأکثر عنه زیادة الکتب و الرحل و الراحلة، و لعلّ هذه النسبة ناشیة من ایراده فی الفقیه خبر ربعی المشتمل علیها(4)، بناء علی ما تقدّم فی صدره.(5)

ص :58


1- 1) کشف الرموز، ج 2، ص 451؛ تلخیص المرام، ص 280؛ الدروس، ج 2، ص 362؛ التنقیح الرائع، ج 4، ص 168؛ المهذّب البارع، ج 4، ص 378؛ غایة المرام، ج 4، ص 179؛ قواعد الأحکام، ج 3، ص 362.
2- 2) أنظر الإعلام، ص 53؛ الإنتصار، ص 582؛ الغنیة، ص 324.
3- 3) تلخیص الخلاف، ج 2، ص 269.
4- 4) أنظر من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 346، باب نوادر المیراث، حدیث 1.

و فیه نظر و لاسیّما بعد أن أورد الخبر فی باب نوادر المیراث.

و عن التقی زیادة آلة السلاح.(1)

و فی بعض الکتب کالمسالک و مجمع الفائدة، المیل علی عدم الإقتصار بالأربعة، بل علی کلّ ما اشتمل علیه الأخبار.(2)

و أمّا أخبار الباب فمشتملة علی عشرة أشیاء أو تسعة:

الأوّل: السیف، و هو فی سبع روایات یعنی خبر حریز و خبری ربعی و خبر ابن أذینة و خبر الفضلاء و خبر شعیب و صحیح أبی بصیر.

و الثانی و الثالث: الخاتم و المصحف، و هی فی ثلاث روایات، یعنی خبر حریز و خبری ربعی.

و الرابع: الثیاب أو الکسوة، و هی فی ثلاث روایات، فی أحد خبری ربعی و خبر شعیب و صحیح أبی بصیر.

و الخامس: الدرع، و هو فی روایتین، فی أحد خبری ربعی و خبر حریز.

و السادس: الکتب، و هی فی أحد خبری ربعی و خبر أبی بصیر المشتمل علی کنز الیتیمین.

و السابع: الرحل، و هو فی ثلاث روایات، یعنی فی أحد خبری ربعی و خبر شعیب و خبر أبی بصیر.

و الثامن: الراحلة، و هی فی أحد خبری ربعی، علی ما فی الکافی و التهذیب لا الفقیه،

ص :59


1- 1) أی بناء علی ما قال فی أوّل الفقیه من التزامه أن لا یروی فیه إلاّ ما یعمل به ( أنظر الفقیه، ج 1، ص 3).
2- 2) هکذا فی المخطوطة، و لعلّه سقط من البین شیء، و ذلک لأنّ ابن الجنید زاد علی المشهور السلاح؛ حکاه عنه فی مختلف الشیعة، ج 9، ص 38.

إذ لیس فیه علی ما فیه لفظ: و راحلته.(1)

و التاسع: السلاح، و هو فی خبر الفضلاء و خبر ابن أذینة.

و إن جعلنا فرقًا بین الثیاب و الکسوة فیصیر عشرة.

و العاشر: و هو الکسوة فی أحد خبری ربعی.

بیان و تنبیه

:

الدرع المطلق کما فی العرف و اللغة: ما یلبس لدفع أثر الحدید فی الحرب، المعبّر فی لسان العجم بزره.

قال فی الصحاح:

درع الحدید مؤنّثة. إلی أن قال: و درع المرأة قمیصها.(2)

و فی القاموس:

درع الحدید قد یذکّر. إلی أن قال: و من المرأة قمیصها مذکّر. إلی أن قال: و مدرعة کمکنسة، ثوب کالدراعة و لا یکون إلاّ من صوف.

إلی أن قال: و درّعه تدریعًا: ألبسه الدرع و الرجل لبس درع الحدید کتدرع.(3)

أقول: و یحتمل أن یقال: إنّ الدرع إذا قیّد بالحدید، فهی ما مرّ من لباس الحرب، و أمّا المطلق فلا؛ ففی مجمع البحرین:

و رجل دراع علیه درع أی قمیص.(4)

و قد یؤمی إلیه المدرعة المشتقّة منه، فتأمّل.

ص :60


1- 1) الکافی، ج 7، ص 86، حدیث 4؛ التهذیب، ج 9، ص 275، حدیث 7؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 346، حدیث 1.
2- 2) الصحاح، ج 3، ص 1206.
3- 3) القاموس المحیط، ج 3، ص 20.
4- 4) مجمع البحرین، ج 2، ص 26.

و قال فی المهذّب البارع بعد ذکر خبر ربعی و خبر ابن أذینة:

لم یذکر فیهما من الثیاب إلاّ الدرع.(1)

و فی الریاض:

إنّ کون المراد منهما درع الحدید لا الثوب و القمیص فی حیّز المنع، لظهور اشتراکهما بینهما لغة و وروده بالمعنی الأخیر فی الأخبار کثیرًا، فإرادته محتمل.(2)

قلت: و لا یمکن إنکار کون اللفظ ظاهرًا فی درع الحدید، و تقیید أهل اللغة بدرع الحدید لبیان ذکر تأنیث هذا اللفظ إذا کان بهذا المعنی، دون درع المرئة فإنّه مذکّر.

و ما فی المهذّب منظور فیه، و ما فی الریاض لا یفید شیئًا کما لا یخفی. و لم أجد استعمال الدرع فی حقّ الرجل فی القمیص أو فی الثیاب مطلقًا، نعم وجدناه فی حقّ المرأة فی تکفین المرأة فی الدرع(3) مع أنّ الإستعمال أعمّ.

و الحاصل: إنّ الإشتراک الّذی ادّعاه فی حقّ الرجل ممنوع، نعم لا یبعد اشتراکها بالنسبة إلی المرأة فی درع الحدید و القمیص و إن کان الأظهر کونه مجازًا فی القمیص فیها، و لمّا کان المستعمل فیه هنا درع الرجل، کان لفظ الدرع ظاهرًا فی درع الحدید، کما هو المعروف فی العرف، هذا مضافًا إلی أنّ خصوص القمیص ممّا لا قائل به فی الحبوة.

إذا عرفت هذا الإختلاف فی الأخبار، بل فی کلمات الأصحاب فی الجملة، و ما هو المعلوم من عدم امکان حمل هذه الأخبار المشتملة علی ما زاد علی الأربعة المعروفة علی التقیّة، لأنّ هذا المذهب من متفرّدات الشیعة کما عرفت؛ و ما عرفت أیضًا من عدم وفاء خبر

ص :61


1- 1) المهذّب البارع، ج 4، ص 379.
2- 2) ریاض المسائل، ج 12، ص 513.
3- 3) أنظر ذکری الشیعة، ج 1، ص 365؛ تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 13؛ مختلف الشیعة، ج 1، ص 399.

واحد بتمام الأربعة، و أخذ بعض من بعض الأخبار و بعض من بعض آخر، و ترک الباقی مع اشتمال الأکثر، بل الکلّ علی بعض الباقی تحکّم صرف، کما أشار إلیه فی المسالک.(1)

و ما عرفت أیضًا من أنّ آیات الإرث و أخباره فی إرث الأولاد مع اجتماعهم ذکورًا و أناثًا و إرث الزوجین من الربع و الثمن و إرث الأبوین من السدسین، و نحو ذلک، و خلوّ تلک العمومات عن هذا التخصیص فیها، و عدم ذکره الأصحاب فی طیّ بیان تلک العمومات.

و ما عرفت من اختلاف الأقوال فی الحبوة وجوبًا و استحبابًا، مجّانًا و احتسابًا، و عدم اطباقهم علی الوجوب مجّانًا، علمت أ نّه لابدّ من اختیار أحد أمور: إمّا استحباب هذا الحکم علی وجه یعمّ جمیع هذه العشرة علی نسق واحد، کما ذهب إلیه جماعة؛ و إمّا القول بالإحتساب وجوبًا، کما ذهب إلیه جملة، لیسلم عن بعض ما مرّ؛ و إمّا بأن یکون الولد الأکبر هو الأولی بتمام ذلک إن أرادها من إرثه، فله الإختیار، و الأخبار فی بیان الإستحقاق و أنّ هذا الإختیار حقّ له، فإن لم یختر أخذها له ذلک، و لو اختار لم یکن للورثة منعه.

و قد ذکر هذا الوجه أو أشار إلیه المولی الأردبیلی، حیث قال بعد أن أشار إلی مذهب الإستحباب و مذهب الإحتساب و ارتکاب أحدهما:

أمّا الإستحباب بأخذ الأعیان مجّانًا بغیر قیمة، فللورثة یستحبّ أن یخلو له المعدودات مجّانًا و یشار کونه فی باقی الترکة بحظّه الّذی فرضه اللّه له، أو الوجوب بالقیمة أولی بأن یکون هو مخیّرًا و یفوّض الأمر إلیه و رخّص فی أن یأخذ تلک الأعیان بقیمتها عن إرثه، و إن نقص یعطیهم ثمنها، و کذا لو لم یکن غیرها، فلایجوز لأحد منعه عن ذلک، و ذلک الجمع بین الأدلّة أولی ممّا ذکراه، و تبقی الأدلّة علی ظاهرها أکثر ممّا یقول بالجمع بین الإستحباب و القیمة، و هو ظاهر.

ص :62


1- 1) مسالک الأفهام، ج 13، ص 132.

و یؤیّده عدم حمل الأخبار علی اختصاصه بالعین مجّانًا و الوجوب عدم التصریح فیها و صراحة الآیات فی قسمة المواریث علی [خلاف(1)] مقتضی الأخبار و اختلافها، فإنّ فی بعضها: السیف و السلاح، و فی أخری: السیف و الرحل و الثیاب، و فی بعضها أربعة: السیف و المصحف و الثیاب و الخاتم، و فی بعضها زیادة الدرع، و فی بعضها معها الرحل و الراحلة و الکتب، کما رأیتها، و کذا العبارات.

و أن الموجود فی أصحّ الأخبار ما لایوجد القائل به، و غیرها لایخلو عن قصور ما(2)، فتأمّل. و أنّ العقل و النقل یدلاّن علی وجوب اتّباع الدلیل الیقینیّ و هو القرآن، إلاّ أن یثبت ما یوجب النقل عنه، و هو أی النقل(3) ما هو ثابت لما عرفت ما فی الدلالة و سند البعض و عدم القول ببعضها، فتأمّل.

و یؤیّده أیضًا ما روی عنهم: أ نّهم قالوا: کلّما وصل إلیکم منّا فاعرضوه علی کتاب اللّه، فاعملوا بما یوافقه و اترکوا ما یخالفه، إنتهی.(4)

أقول: و بعض کلماته لا یسلم عن النظر، خصوصًا ما نسب إلی بعض الأخبار من اشتماله علی الأربعة المعروفة، إلاّ أنّا نقول فی توضیح هذا المقال و تبیین هذا الإحتمال أنّ غایة ما ثبت من الإجماع و الأخبار المذکورة أنّ للولد الأکبر مزیّة فی هذه الأعیان علی سائر الورثة، و أمّا الملکیّة القهریّة فغیر ثابتة من الإجماع، إذ لیس اجماعًا علیها، و عبارة السرائر إنّما هو مشتملة علی اتّفاق أهل عصره کما عرفت، مع أ نّه مسبوق بالخلاف و ملحوق به.

ص :63


1- 1) ما بین المعقوفین من المصدر.
2- 2) فی المصدر: «من تصوّر ما».
3- 3) فی المصدر: «وهنا النقل».
4- 4) مجمع الفائدة والبرهان، ج 11، ص 383.

فهرست مصادر التحقیق

* القرآن الکریم

1) إصباح الشیعة بمصباح الشریعة، قطب الدین البیهقی الکیدری، تحقیق: الشیخ إبراهیم البهادری، نشر: مؤسّسة الإمام الصادق علیه السلام ، قم، 1416 ق.

2) الإعلام، الشیخ المفید، تحقیق: الشیخ محمّد الحسون، نشر: دارالمفید للطباعة، بیروت، 1414 ق.

3) الإنتصار، الشریف المرتضی، تحقیق: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قم، 1415 ق.

4) إیضاح الفوائد، محمد بن الحسن بن یوسف المطهّر الحلّی، تحقیق: الکرمانی والإشتهاردی والبروجردی، المطبعة العلمیة، قم، 1387 ق.

5) تاریخ اصفهان، میرزا حسن خان جابری، نشر: مشعل، اصفهان، 1378 ش.

6) تذکرة الفقهاء، العلاّمة الحلّی، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1414 ق.

7) تلخیص الخلاف، الصیمری، السید مهدی الرجائی، الطبعة الأولی، نشر: مکتبة آیة اللّه المرعشی، قم، 1408 ق.

8) تلخیص المرام فی معرفة الأحکام، العلاّمة الحلّی، تحقیق: مرکز الأبحاث والدراسات الإسلامیّة، نشر: مطبعة مکتب الإعلام الإسلامی، قم، 1421 ق.

9) التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، المقداد السیوری، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی

ص :64

الکوه کمری، الطبعة الأولی، نشر: مکتبة آیة اللّه المرعشی رحمه الله ، قم، 1404 ق.

10) تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، تحقیق: السید حسن الموسوی الخرسان، نشر: دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.

11) الجامع للشرائع، یحیی بن أحمد بن سعید الحلّی، لجنة التحقیق بإشراف الشیخ السبحانی، المطبعة العلمیة، قم، 1405 ق.

12) جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، الشیخ محمدحسن بن باقر النجفی، تحقیق: الشیخ عباس القوچانی، نشر: دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1367 ش.

13) خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، العلاّمة الحلّی، تحقیق: الشیخ جواد القیومی، الطبعة الأولی، نشر: مؤسسة النشر الإسلامی، 1417 ق.

14) الخلاف، الشیخ الطوسی، تحقیق: السید علی الخراسانی و السید جواد الشهرستانی و الشیخ مهدی طه نجف، نشر: مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1417 ق.

15) الدروس الشرعیّة فی الفقه الإمامیّة، الشهید الأوّل، تحقیق و نشر: مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1412 ق.

16) ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، الشهید الأوّل، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1419 ق.

17) رجال النجاشی، النجاشی، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، نشر: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قم، 1416 ق.

18) رجال و مشاهیر اصفهان، سید علی جناب، محقق: پدر عصار، رضوان، نشر: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری، اصفهان، 1385 ش.

19) رسائل الشهید الثانی، الشهید الثانی، تحقیق: الشیخ رضا المختاری، نشر: بوستان کتاب، قم، 1422 ق.

ص :65

20) روضات الجنّات فی أحوال العلماء و السادات، السید محمدباقر الموسوی الچهارسوقی، نشر: مؤسّسة اسماعیلیان، قم، 1390 ق.

21) ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل، السید علی الطباطبائی، تحقیق و نشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین، قم، 1412 ق.

22) السرائر، ابن إدریس الحلّی، تحقیق و نشر: مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1410 ق.

23) شرائع الإسلام، المحقّق الحلّی، تحقیق و تعلیق: السیّد صادق الشیرازی، نشر: إنتشارات الإستقلال، طهران، 1409 ق.

24) الصحاح، إسماعیل بن حمّاد الجوهری، تحقیق: أحمد بن عبدالغفور عطار، نشر: دار العلم للملایین، بیروت، 1407 ق.

25) غایة المرام فی شرح شرائع الإسلام، الشیخ المفلح الصیمری البحرانی، نشر: دار الهادی، بیروت، 1420 ق.

26) غنیة النزوع، إبن زهرة الحلبی، تحقیق: الشیخ إبراهیم البهادری، نشر: مؤسسة الإمام الصادق علیه السلام ، قم، 1417 ق.

27) فهرست نسخه های خطی آستان مقدس حضرت معصومه، علی صدرائی خوئی، چاپ اول، نشر: زائر، 1375 ش.

28) فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی آیة اللّه گلپایگانی، سید احمد حسینی، چاپ خیام، 1357 ش.

29) القاموس المحیط، محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، تحقیق و نشر: دار العلم، بیروت، 1306 ق.

30) قصص العلماء، میرزا محمد بن سلیمان تنکابنی، انتشارات علمیّه اسلامیّه، تهران.

31) قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، العلاّمة الحلّی، تحقیق و نشر: مؤسسة

ص :66

النشر الإسلامی، قم، 1413 ق.

32) الکافی، الشیخ الکلینی، تحقیق: علی أکبر الغفاری، نشر: دار الکتب الإسلامیّة، طهران، 1363 ش.

33) الکافی فی الفقه، أبی الصلاح الحلبی، تحقیق: الشیخ رضا الأستادی، مکتبة أمیر المؤمنین علیه السلام ، إصفهان، 1403 ق.

34) الکرام البررة، الشیخ آقا بزرگ الطهرانی، نشر: دارالمرتضی، مشهد، 1404 ق.

35) کشف الرموز، الفاضل الآبی، تحقیق: الشیخ علی پناه الإشتهاردی، الحاج آقا حسین الیزدی، نشر: مؤسسة النشر الإسلامی، 1408 ق.

36) کشف اللثام عن قواعد الأحکام، الفاضل الهندی، تحقیق: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین قم، 1416 ق.

37) کفایة الأحکام، المحقق السبزواری، الطبعة الحجریة، نشر: مدرسة صدر المهدوی، إصفهان.

38) المبسوط، الشیخ الطوسی، تحقیق: محمد تقی الکشفی، نشر: المکتبة المرتضویة، طهران، 1387 ق.

39) مجمع البحرین و مطلع النیّرین، فخر الدین محمد الطریحی، تحقیق: السیّد أحمد الحسینی، نشر: مکتبة نشر الثقافة الإسلامیة، 1408 ق.

40) مجمع الفائدة والبرهان، المحقّق الأردبیلی، تحقیق: إشتهاردی و عراقی و یزدی، نشر: جامعة المدرّسین، 1403 ق.

41) المختصر النافع، المحقّق الحلّی، تحقیق: بإشراف الشیخ القمی، نشر: مؤسسة البعثة، طهران 1410 ق.

42) مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، العلاّمة الحلّی، لجنة التحقیق، نشر: مؤسسة النشر

ص :67

الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم، 1412 ق.

43) مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، الشهید الثانی، تحقیق و نشر: مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، 1413 ق.

44) مطالع الأنوار، حجة الإسلام الشفتی، طبع الأفست، مکتبة مسجد السید، نشر: نشاط، اصفهان 1366 ش.

45) المقنعة، الشیخ المفید، تحقیق و نشر: مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1410 ق.

46) مکارم الآثار، المعلّم حبیب آبادی، انجمن کتابخانه های عمومی اصفهان، 1377 _ 1382 ش.

47) من لایحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، تحقیق: علی أکبر الغفاری، نشر: جامعة المدرّسین، قم، 1404 ق.

48) المهذّب البارع فی شرح المختصر النافع، ابن فهد الحلّی، تحقیق: الشیخ مجتبی العراقی، نشر: جامعة المدرسین، قم، 1407 ق.

49) النهایة، الشیخ الطوسی، طبعة دار الأندلس، بیروت.

50) وسائل الشیعة، الشیخ محمد بن الحسن الحرّ العاملی، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم، 1414 ق.

51) الوسیلة، ابن حمزة الطوسی، تحقیق: الشیخ محمد الحسّون، نشر: مکتبة السید المرعشی، قم، 1408 ق.

ص :68

ص :69

منبع الخیرات

اشاره

تألیف: ملاّ محمد علی آرانی کاشانی

تحقیق و تصحیح: محمّد جواد نورمحمّدی

مقدمه تحقیق

رساله حاضر که به محضر علاقمندان آثار اخلاقی، معرفتی و تربیتی پیشکش می گردد، منبع الخیرات در ترجمه و تفسیر اسرار قلبیه صلوات است. این اثر از نگاشته های عالم فرزانه و دانشمند متتبّع قرن دوازدهم و سیزدهم هجری، ملا محمدعلی آرانی کاشانی است که دارای آثار متنوع و فراوانی است. در این مقدمه در چند بخش پیرامون زندگی مؤلّف، بررسی آثار، معرفی و ارائه شیوه تحقیق، نکته هایی را تقدیم ادب دوستان و پژوهشگران می نماییم.

نگاهی کوتاه به زندگی آقا ملا علی آرانی کاشانی

از شهر آران که در دوازده کیلومتری کاشان است، مردان بزرگ و عالمان با کمالی برخاسته اند که از جمله این دانشمندان، عالم سخت کوش قرن دوازدهم و سیزدهم و با آثار متنوع و ارزنده، آخوند ملا محمدعلی آرانی را می توان نام برد.

فقیه ذوفنون ملا محمدعلی آرانی کاشانی، در سال 1177 قمری در روستای آران _ که هم اکنون شهری آباد و معمور است _ از توابع کاشان در عهد حکومت کریم خان زند به دنیا آمد و در همان جا به تعلیم قرآن و کتب مشغول شد. در سال 1192 ق در کاشان زلزله سختی اتفاق افتاد و بعد از آن کریم خان زند نیز درگذشت و زندگی ملا محمدعلی

ص :69

آرانی که در سن پانزده سالگی بود، همچون بسیاری از افراد در پی حوادث روزگار دچار حوادث و مشکلات شد، امّا پدر هوشمند و فهیم وی او را دلداری داد و پشتیبانی تمام کرد و به تحصیل و بی توجهی به مشکلات زمان ترغیب و نصیحت کرد. و این اعتماد کامل و امید وافر به جهت خوابی بود که از امام الموحدین دیده بود و حضرت مشتی جواهر در دامن او ریخته بود و پس از آن ملا محمدعلی به دنیا آمده بود و پدر این فرزند را موهبت امام می دانست و آینده او را شکوهمند یافته بود. او سال ها به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و از فقهای بزرگ شیعه شد.

در سال 1214 به کربلا رفته و تا سال 1216 از محضر بزرگان بهره جسته و پس از آن به فرموده ملا محمدعلی در زندگی خود نوشت: «چنان دانستم که فارغ التحصیل شده ام و خود را بر فضلای عصر عرض کردم، همه حقیر را بر این اعتقاد تصدیق نمودند».

در همین سال بود که وهابیان خبیث در روز عید غدیر به کربلا لشکر کشیدند و بسیاری از سادات و طلاب را از دم تیغ گذراندند.

و پس از آن به کاشان بازگشت و بنای تدریس و تربیت طالبان علوم اسلامی را نهاد و بنابر آنچه خود فرموده: «جُلّ اوقات را _ بعد از عبادت مجیب الدعوات _ صرف مباحثه و تصنیف کتب اصولیه می کردم».(1)

در سال 1217 به نراق به محضر ملا احمد نراقی رسید و از صحبت آن بزرگوار فتوحات بسیار و فیوضات بی شمار برای وی حاصل و از ایشان به دریافت اجازه نائل گردید.

استادان

از استادان ملا محمدعلی آرانی می توان به بزرگان زیر اشاره کرد:

1) فقیه بارع آقا سید علی طباطبایی، صاحب ریاض المسائل،

ص :70


1- 1) میراث حدیث شیعه، دفتر پانزدهم، ص 509، زندگی خودنوشت ملا محمدعلی آرانی.

2) عالم بزرگوار سید محمد مجاهد، صاحب مفتاح الکرامه،

3) عالم فرزانه ملا احمد بن مهدی نراقی شده است.

ملا علی آرانی، بخش عمده تحصیلاتش را در محضر علاّمه دوران، حکیم و فقیه و اخلاقی مشهور، ملا احمد نراقی بوده و از او اجازه روایت دریافت کرده است و نراقی، مراجعات فقهی خود را به آرانی ارجاع می داده است.

سرانجام محقق آرانی در سال 1244 ق در سن 87 سالگی در آران رحلت کرد و سر به خاک تیره نهاد.

تألیفات آرانی

(1)

از آرانی آثار گرانبهایی به یادگار مانده است که در زیر به یادکرد نام آنان این بخش را به پایان می بریم.

1) الجواهر السنیه فی شرح العوامل المحسنیة؛

2) معین المبتدی؛ به فارسی در نحو که به سال 1213 ق تألیف گردیده است.

3) ینابیع الأصول؛ شرحی است بر کتاب عین الأصول ملا احمد نراقی(2) و در نجف اشرف تألیف شده است.

4) العجالة الحائریة؛

5) قالعة الشبهة؛ تألیف شده در نجف اشرف و درباره نجاست ملاقی متنجّس است.

6) الفوائد الصادقیة فی أمّهات المسائل المنطقیة؛

7) اصول المقاصد در شرح معالم؛ تألیف سال 1217 ق.

8) فصل الخطاب فی تحقیق السؤال و تزییف الجواب؛

9) مخزن الأسرار فی جواب المسائل؛ سؤالات فقهی ای است که از مؤلّف شده و او

ص :71


1- 1) امید است بتوانیم در شماره بعدی کتابشناسی و نسخه پژوهی آثار ملا محمدعلی آرانی را به پژوهشگران تقدیم داریم.
2- 2) الذریعة، ج 15، ص 67.

به آنها پاسخ داده است. این سؤال و جواب ها در کتاب حاضر، به ترتیب کتاب مختصرالنافع محقّق حلّی جمع آوری شده است.

10) تبصرة العاقد؛ که درباره انواع صِیَغ عقد نکاح در سال 1220 ق، تألیف شده است.

11) المقاصد المهمة فی اصول احکام اللّه والرسول والأئمة؛

12) مناهل الشوارد فی تلخیص المقاصد؛

13) الدرة البهیة = ارجوزة فی اصول الفقه؛

14) عویصات المهام فی شرح الفقه والاحکام؛

15) الخلاصة الحسنیة؛ به عربی در نحو، تألیف شده در ذی حجه 1226 ق.

16) معادن المسائل الشرعیة فی استنباط الأحکام الالهیة من الأدلّة التفصیلیة؛ که کتاب مفصّل فقهی است.

17) منبع الأحکام الشرعیة فی فقه الامامیة؛ که کتاب فقهی عربی استدلالی است و کوتاه تر از کتاب سابق مؤلّف است.

18) مرجع الأنام؛ که کتابی فارسی در فقه و شبیه رساله عملیه است.

19) مطلع الانوار؛

20) عوائد الأیّام فی الفوائد المتفرقه؛ که مؤلّف در آغاز آن، شرح حال خود را در ایّام تحصیل و کیفیت تألیفاتش بیان نموده است.

21) میزان الأعمال؛ رساله ای فارسی در مسائل فقه می باشد، که تألیف آن در روز یکشنبه 17 ذی قعده سال 1235 پایان یافته است.

22) العمدة الالهیة علی الزبدة البهائیة؛

23) تلخیص العمدة فی شرح الزبدة؛ تألیف این رساله که شرح صغیر بر زبده می باشد، در عصر روز یکشنبه 14 ماه رمضان سال 1238 به اتمام رسیده است.

24) تحفة الاخیار فی الرد علی القائلین بعدم العمل بالظن و قطعیة الاخبار؛

ص :72

25) حرز الداعی و نجاح الساعی؛ در دعا که تألیف آن در روز جمعه دوم ذی الحجه 1326 پایان یافت.

26) رساله ای در کیفیت نماز شب؛

27) رساله در کیفیت زیارت عاشورا؛

28) رسالة فی مسئلة مصالحة حق الرجوع فی العدّة الرجعیة؛ تألیف این رساله در روز چهارشنبه 17 رمضان سال 1235 به پایان رسیده است.

29) حاشیة مناهل الشوارد؛

30) زاد الناسکین؛

31) رسالة فی تخصیص العام بالصفة و الشرط و الغایة؛ تألیف شده در 27 شعبان 1237.

32) شرح الأحوال من البدایة الی المآل؛

33) جامع (منبع) الخیرات فی شرح اسرار الصلوات؛

34) مجمع الرسائل؛ که مؤلّف، بنا داشته تمامی رساله های خود را در آن جمع نماید.

35) اجازة الحدیث؛

36) رسالة فی اصالة اللزوم فی العقود و عموم أوفوا بالعقود؛

37) الغاز و معمیات؛

38) بیان قاعدة «اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم» و تعیین اشخاصهم؛

39) رفع التناقض بین مسألتین اصولیتین؛

40) الطلاق الرجعی بمصالحة عدم الرجوع؛

41) عوائد الایام فی عویصات المهام؛

42) الغرة الجلیة فی شرح الدرة البهیة؛

43) فهرست عویصات الاحکام؛

44) مخزن الاسرار فی احکام الائمة الاطهار؛

ص :73

45) المراد من کلمة «لابأس»؛

46) مرشد العوام (مختصر)= تلخیص المرشد؛

47) مقدمه عوائد الایام فی عویصات المهام؛

48) رسالة فی تحقیق «المؤمنون عند شروطهم»؛

معرفی منبع الخیرات و شیوه تحقیق آن

اثر حاضر که به تصریح مؤلّف در ابتدای رساله، منبع الخیرات در ترجمه و تفسیر اسرار قلبیه صلوات است و در زندگی خودنوشت مؤلّف از آن به جامع الخیرات، تعبیر کرده از آثار گرانبهای اخلاقی و معرفتی آقا محمدعلی آرانی است.

این اثر را باید در عداد مجموعه آثار پیرامونی اسرار الصلاة بررسی کرد. از اسرار الصلاة شهید ثانی به نام «التنبیهات العلیّه علی وظائف الصلاة القلبیة» تا «اسرار الصلاة» میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و «آداب الصلاة» و «سرّ الصلوة» حضرت امام خمینی قدس سره همه از آثاری است که به بررسی مقامات و منازل نمار، این بُراق سیر در عالم ملکوت پرداخته اند و هر کدام از صاحبان آثار برحسب اندوخته خویش و دارایی معرفتی خود، دریافت های عارفانه و محققانه خود را عرضه کرده اند.

آقا محمدعلی آرانی در این اثر بنابر آن داشته که در یک مقدمه و سه باب و یک خاتمه، مباحث مورد نظر خود را ارائه کند که با تأسف نیمه تمام مانده است. و در باب دوم که مقارنات نماز است و به مقارنات رکنیه و غیر رکنیه می پردازد و قصد دارد در مقارنات رکنیه مباحث را در پنج مقصد تقدیم کند که به سه مقصد از آن توفیق می یابد و بقیه باب دوم و همه باب سوم و خاتمه رساله باقی مانده است.

آرانی در تدوین و نگارشی زیبا و استادانه، امّا در عین حال ساده و بی آلایش و با صداقت و اخلاص، مباحث این رساله را آورده است و آنچه موجود است، دست نویسی اخلاقی و معرفتی است که گوهرهای گرانبهایی تقدیم خواننده می کند. نثر رساله در عین

ص :74

سادگی از ظرافت های ادبی و نثرهای آهنگین خالی نیست که از جمله می توان به این عبارت مصنف اشاره کرد: «و روح هر عبادتی خصوصاً نماز و مُهجه هر طاعتی سیما... واجب التعظیم و التکریم».(1)

در تصحیح این رساله چند نکته قابل ذکر است که در اینجا ذکر می شود:

1) رساله حاضر بر اساس نسخه مؤلّف که به شماره 2/4420 در کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامی محفوظ می باشد، تصحیح و تحقیق گردیده است. مؤلّف پس از نگارش رساله، حک و اصلاح هایی در رساله اعمال فرموده و اغلب، کلمات و جملاتی را بر متن افزوده تا فهم مطلب آسان تر و نوشته روان تر گردد. در مواردی نیز کلمه ای را خط زده که همه موارد را اعمال کرده ایم و در صورتی که مواردی نیاز به تذکّر یا سودمند بوده در پاورقی تذکّر داده ایم.

2) در این اثر مؤلّف را اهتمامی فراوان به دو کتاب ارجمند است و در جای جای رساله از آن بهره جسته است، یکی «مصباح الشریعه» که منسوب به امام صادق است و ایشان از روایات و نکات آن استفاده فراوانی می کند و دیگری توجه ویژه به «التنبیهات العلیّة علی وظائف الصلاة القلبیة» شهید ثانی است که در موارد متعدّد متن ها ترجمه ای از کتاب «التنبیهات العلیه» است.

3) آرانی _ که از بزرگان شیعه و عالمان پر تألیف اسلامی در شمار است _ قلمی روان و به دور از گرفتگی های نوشتاری دارد و آنچه بیشتر مطمح نظر او بوده است، طرح مباحث علمی و اخلاقی و ارائه دیدگاههای خود بوده است. از همین رو کمتر به آرایه های ادبی و ظرافت های نگارشی پرداخته است.

4) در این رساله مؤلّف بزرگوار در فرازهایی با آهنگ «ای عزیز» نصایحی تأثیرگذار و دل نوشته هایی اخلاقی و اندرزهایی آسمانی آورده است که روح خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد و چون طبیبی روحانی روح های بیمار را درمان می کند.

ص :75


1- 1) رجوع شود به صفحه همین رساله.

5) مؤلّف محترم همه جا در پایان کلمات به جای «ای»، «ء» گذاشته و در برخی موارد بدون «ء» آورده است که بر اساس رسم الخط جدید همه موارد را «ای» آورده ام.

6) در رسم الخط رساله نوع پیوستگی ها و فاصله ها اندکی اصلاح گردیده است و البته با این توضیح، این اصلاح ها به طور کامل مشهود است. از جمله این اصلاح ها نمونه های زیر است: کوچها = کوچه ها، شعبها = شعبه ها، به بندد = ببندد، به بیند = ببیند، مزها = مزه ها، چشمهای = چشمه های.

امید که این اثر مورد رضایت حضرت سبحان واقع گردد و خداجویان و عارفان از آن بهره برند و بهره ای از آن نصیب این کمترین گردد.

والحمد للّه رب العالمین

محمدجواد نورمحمدی

4/1/1392

ص :76

برگ اول نسخه خطی منبع الخیرات

ص :77

برگ آخر نسخه خطی منبع الخیرات

ص :78

[خطبه رساله]

اشاره

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و به استعین

الحمد للّه رب العالمین علی آلائه و نعمائه، و الصلوة و السلام علی سید رسله و أشرف أنبیائه و علی آله و أولاده، الأدلاّءِ الهادین أمنائه و أصفیائه، صلوة متتالیة متتابعة دائمة إلی یوم لقائه.

و بعد؛ چنین گوید مترصد فیوضات ربّانی و متقلد واردات آسمانی، محمد علی بن محمد حسن الآرانی الکاشانی بصره اللّه لعیوب نفسه و جعل غده خیرا من امسه، که: این رساله است مسمی به منبع الخیرات در ترجمه و تفسیر اسرار قلبیه صلوات که حسب الخواهش جمعی از برادران ایمانی رقمی و کلک بیان می گردد. و آن مشتمل است بر یک مقدمه و سه باب و خاتمه؛ امید از کرم عمیم و فضل جسیم حضرت خداوند عظیم آن است که آن را خالص گرداند از شوب شرکت ماسوای خود.

لا ارجو منه جدیر؛ و هو بکل شی ء قدیر؛ و حسبنا اللّه و نعم الوکیل؛ نعم المولی و نعم النصیر.

اما مقدمه: پس آن مشتمل است بر چهار مطلب

مطلب اول: [نماز اشرف عبادات]

بدانکه نماز اشرف عبادات بدنیّه و اعظم طاعات جسدانیّه است. حتی اینکه قبول آن شرط قبول سایر عبادات و طاعات است، چنانکه در اخبار و آثار اهل بیت اطهار [ علیهم السلام [ وارد است. و بعضی از آنها در طی مطلب سیم از مطالب این مقدمه شرح داده می شود.

ص :79

و روح هر عبادتی خصوصاً نماز و مُهجه هر طاعتی سیّما مناجات با معبود بی نیاز و قبول آن در محاسبه یگانه سبحان و زیاد شدن مزد آن در دار جنان و رسیدن به سبب آن به درجات مقربان و بهره مند شدن به چیزی که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به خاطر احدی نخلیده، از ثوابهای حضرت واهب منان، و مأجور شدن به عمل قلیل مر مزد بی شمار را از مبدأ فیض و احسان، حاصل نمی شود، مگر به حصول آن با شرایط و آداب که عمده آنها حضور قلب و توجه و اقبال به جانب معبود بحق و فیّاض مطلق و حضرت رب الارباب در حرکات و سکنات و افعال و اقوال آن و تفکر کردن در رموز و مخفیّات اسرار آن و رو کردن به قلب به جانب پروردگار عظیم و برگردانیدن روی قلب از غیر جناب اقدس واجب التعظیم و التکریم.

و بدانکه: نماز ترکیبی است که طبیب مطب ایجاد و اختراع، از جهت قطع امراض مزمنه امزجه [2] ضعیفه پرداخته است؛ و تریاق فاروقی است که حکیم کارخانه ابداع به جهت ضعف قلوب نحیفه ساخته، در دفع سموم افاعی شیاطین نافع است. و از تأثیر زهرهای ابالیس لعین مانع مخلِص اکبری(1) است که در دفع وساوس سودازدگان عالم امکان سودمند است. و مادة الحیوتی(2) است در تقویت اشتها و میل به یاد حضرت خداوند منان، صاحب مرتبه بلند.

و ماهیت آن مرکب است از اجزاء لطیفه دافعه و ادویه شریفه نافعه که اول آنها قصد و اخلاص است و انقطاع و اختصاص. و جزء(3) دیگر آن تکبیر و تمجید است و استعانت به خداوند حمید. و جزء دیگر تحمید است و ثنا و اعتراف به عظمت معبود و دعا. و جزء

ص :80


1- 1) مخلص اکبر، اسم معجونی است که در دفع سودا منفعت عظیمی دارد و بدل تریاق فاروق است و گفته اند که این دو ترکیب از تأییدات آسمانی است. منه دام ظله العالی.
2- 2) و مادة الحیوة، اسم معجونی است که قوّت اشتها را زیاد می کند و تقویت بدن می نماید. منه دام ظله.
3- 3) در متن در موارد مختلف «جزو» یا «جزؤ» آمده است.

دیگر خضوع و فروتنی و ابتهال است و اظهار تسافل و بی قدری مر حضرت ذی الجلال. و جزء دیگر خشوع و رو نهادن بر خاک است و کمال ذلت و انکسار در نزد خداوند پاک. و جزء دیگر تجدید عهد است به کلمه توحید و شهادت دادن است به وحدانیت پروردگار مجید و به یاد آوردن مر عهد قدیم است و سلام کردن بر مقربان درگاه خداوند عظیم و غیر اینها از اجزاء مندرجه در تحت آن که شرط است در هر یک از آنها حضور قلب بالخصوص و پاکیزگی و خلوص آن از کدورات و شوایب و پاک بودن آنها از مناقص و معایب تا آنکه چون دواء چنین فراهم آید و بیمار نافرمانی و عصیان، استعمال نماید، ناخوشیهای معصیت زائل گردد و باعث عدم ارتکاب معاصی باشد.

و از اینجا است که حق سبحانه و تعالی فرموده است که: «إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ(1)»، یعنی نماز باز می دارد مصلّی را از بدیها و امور ناشایست. و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: «الصلوة معراج المؤمن»(2)، یعنی: نماز معراج مؤمن است، که به واسطه آن می رسد به درگاه قرب حضرت خداوند مهربان و داننده هر آشکار و نهان.

پس ناچار است که مکلفِ هشیار و بنده از خوابِ گرانِ غفلت بیدار، غایت سعی و نهایت اهتمام نماید در حضور قلب در نزد هر یک از اجزاء آن که اعظم شروط آنها است. با تحصیل شرایط و آداب دیگر که در شریعت مطهره از برای آنها مقرر است و فکر کند در اسرار نهان و امور پنهان آنها، تا آنچه مقصود حکیم علی الاطلاق است از ترکیب آن به حصول پیوندد؛ زیرا که اگر چنین نشود و شرایط آن به عمل نیاید، خواهد

ص :81


1- 1) سوره مبارکه عنکبوت، آیه 45.
2- 2) این عبارت در منابع روایی نیامده، و تنها منبعی که برای آن ذکر شده «اعتقادات مجلسی، ص 57» می باشد. در کتاب الصلاة فی الکتاب و السنة، ص 15، پاورقی ش 7، چنین آمده: عبارت «الصلاة معراج المؤمن» مع کثرة تداولها علی الألسن بحیث صارت من أشهر الکلمات فی وصف الصلاة، لم نجد لها مصدرا مسندا إلی النبی صلی الله علیه و آله أو الأئمة علیهم السلام ... فالظاهر أنها لیست بروایة، بل من عبارات علمائنا المتأخرین رضوان اللّه تعالی علیهم.

بود به منزله جسد بی روح و درخت بی ثمر و نخل بی سر و عمل بی اصل و اثر، و فائده به هیچ وجه بر آن مترتب نخواهد شد.

و این شرایط و آداب بر دو گونه است: یکی از آنها شرائط ظاهریه تکلیفیه است؛ و دیگری شرایط باطنیه قلبیه.

و اول نیز بر دو [3] گونه است یکی آنکه: نقص آن موجب بطلان عمل و باعث قضا و اعاده است؛ دیگری آنکه نبودن آن موجب نقص کمال است.

و قسم اول از این دو قسم را واجبات نماز گویند. و قسم ثانی را مستحبات. و ما تفصیل این دو قسم را در کتاب میزان الاعمال بیان کرده ایم. و وضع این رساله به جهت بیان شروط باطنیه است که آنها را اسرار قلبیه گویند که به مراعات آنها می رسد قابلِ مراتب کمال، به منتهای معارج ترقّیات؛ و ظاهر می شود بر وی انواع انوار تجلیات. و اکثر این امور هر چند در نصوص وارده از اهل خصوص مذکور است و در کتب علماء راسخین و امناء کاملین مسطور؛ و لیکن مجموع آنها در یک مقام کم کسی ایراد نموده است، بلکه پرده خفا از روی همه آنها احدی نگشوده است و این فقیر خاسر و حقیر بی مقدار با اعتراف به عجز و انکسار، متصدی جمع و ترتیب و تألیف و تهذیب آنها گردید _ تقرّبا الی اللّه و طلبا لمرضاته _ امید از کرم عمیم خداوند کریم آن است که آن را از شراکت غیر خود خالص گرداند و اجر آن را در روز فقر و احتیاج کرامت فرماید.

مطلب دوم: [شرط حضور قلب در عبادات]

در بیان، مراد به قلبی است که حضور آن در عبادت شرط است و به سبب حضور آن، مرتبه عبادت، رفیع و بلند می شود.

[معانی قلب]

بدانکه قلب بر دو معنی اطلاق می شود.

معنی اول: همان گوشت پاره است که به شکل بار صنوبر است و در جانب چپ سینه

ص :82

هر حیوانی مکان دارد و میان آن تهی است و در میان آن پاره خون سیاه بسته است و آن خون منبع روح حیوانی است و آن را شغاف قلب(1) گویند.

معنی دوم: لطیفه است روحانی که آن را تعلق است به قلب به معنی اول. و گاهی آن را قلب گویند و باری روح و باری انسانش خوانند. و قلب به این معنی دریابنده است چیزها را و ادراک کننده است امور را و آن عالم است و عارف و مخاطب به خطابات و مثاب به مثوبات و مر او را علاقه است به قلب به معنی اول.

و در وجه علاقه وی با آن قلب در میان حکما خلاف است. بعضی گفته اند که: تعلّقش به قلب مثل عرض است به اجسام(2) و بعضی بر این رفته اند که: تعلّقش به وی مثل تعلّق اوصاف است به موصوفات. و بعضی گفته اند که: تعلّقش مثل تعلق ذی آلت است به آلت. و بعضی گفته اند که: مثل تعلّق متمکّن است به مکان. و بعضی چیز دیگر گفته اند و ذکر هر یک و تحقیق مقام خارج است از وضع این مختصر.

و در هر مقام از کتاب خدا و اخبار رسول خدا و ائمه هدی [ علیهم السلام ] که لفظ قلب [4[ وارد شده است مراد از آن همین معنی است. و گاهی تعبیر می شود از آن به قلب در صدر، همچنانکه باری تعالی در قرآن مجید خود فرموده است که: «فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الاْءَبْصَارُ وَ لَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ(3)» یعنی: واللّه یعلم؛ پس به درستی که کور نیست چشمها و لکن کور است دلها که در سینه ها است. و وجه این قید آن است که به آن اشاره کردیم و گفتیم که قلبِ روحانی را علاقه است با قلب جسدانی، پس گویا که آن قلب نیز در سینه مأوا دارد هر چند متعلق باشد به جمیع بدن و مستعمل آن هم باشد. پس تعلّق اولش به قلب جسدانی است و به واسطه آن تصرّف در سایر بدن می نماید، پس قلب جسدانی مأوی و مملکت و مطیّه(4) و بارکش آن است.

و از اینجا است که بعض علما از قلب جسدانی تعبیر به عرش می کنند و از سینه تعبیر

ص :83


1- 1) غلاف یا پرده دل را گویند.
2- 2) در نسخه: احسام و بعضی را.
3- 3) سوره مبارکه حج، آیه 46.
4- 4) مرکب.

به کرسی(1)؛ و مرادش آن است که قلب جسدانی و سینه مجری اول و مملکت قلب روحانی است که اول تصرف در آنها می کند و به واسطه آنها تصرف در سایر بدن پس قلب جسدانی و سینه به منزله عرش و کرسی است به نسبت به باری تعالی جلت عظمته هر چند این تشبیه نوع اغتشاشی دارد.

به هر حال مَثَل این قلب در بدن مَثَل پادشاه است در مملکت محروسه خود که آن را لشکری و اعوانی و اضداد و احوالی است و قبول می کند نورانیّت و اشراق و ظلمت و انفلاق را؛ و گاهی خوش وقت و منشرح است و گاهی مکدّر و منقبض است و گاهی بر تخت سلطنت خود مستقر است و زمانی در گشت و سیر است و از امور مملکت بی خبر است و گاهی روشن و صافی است و زمانی مظلم و تیره است، مثل آیینه صاف که آنچه در مقابل وی دارند صورتش در آن نقش بندد. و گاهی در صفا و نورانیّت به مرتبه ای می رسد که حقیقت اشیاء در آن نقش می بندد و به چنین قلبی اشاره کرده است پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به قولش که فرموده است: «إذا أراد اللّه بعبد خیرا جعل له واعظا من قلبه»(2)، یعنی: هرگاه پروردگار عالم خوبی بنده ای را خواهد، می گرداند برای او موعظه کننده ای را از قلبش. یعنی: قلب او را ناصح او می کند.

و باز فرموده است که: «من کان له من قلبه واعظ کان علیه من اللّه حافظ»(3) یعنی: هرکس که باشد از برای او قلبش ناصح و واعظی، خواهد بود از برای او از جانب رب الارباب نگهبان و حافظی. و گاهی در ظلمت و تیرگی به مرتبه ای می رسد که نفع را از ضرر و خیر را از شر امتیاز نمی کند و این نه به واسطه جوهر و اصل آن است زیرا که جوهر و اصل آن روحانی است و جلاء محض و نور صرف است بلکه قلب به سبب

ص :84


1- 1) اسرار الآیات، صدر المتألهین، ص 118، قاعدة فی العرش و الکرسی.
2- 2) مرآة العقول، ج 9، ص 412؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 53، ص 221.
3- 3) مرآة العقول، ج 9، ص 412.

عوارض و اموری است که از خارج بر آن وارد می شود؛ یا به یک دفعه آن را تیره و تار [5] و گرفته و بی اعتبار می گرداند و یا به تدریج.

مثال اول در این عالم عیان آن است که: کسی آیینه روشن و صافی داشته باشد و احدی مشت گلی یا غیر آن را بر آن افکند که به یک دفعه جلا و روشنی آن را بپوشاند و از حیّز انتفاع بیندازد.

و مثال ثانی آن است که: آیینه صافی را در مطبخی بگذارند و اندک اندک، مرة بعد اخری و کرة بعد اولی، دود به آن برسد و آن را تیره و تار گرداند و از درجه نفع و اعتبارش بیفکند.

و قلب نیز گاهی به واسطه گناهی عظیم به یک دفعه چنان مکدّر و تیره شود که بالمرّه محجوب از ادراک حق شود؛ بلکه به جائی رسد که باطل در نظرش حق نماید و حق در نظرش باطل باشد. و گاهی به تدریج به واسطه ارتکاب معاصی به این مرتبه رسد. و از این مرتبه در آیات و اخبار تعبیر به رَین(1) و طبع(2) شده است همچنان که از ضیا و روشنی قلب گاهی به سراج(3) و گاهی به مصباح(4) و گاهی به نقطه سفید(5) تعبیر شده است.

چنانکه روایت شده است از زرارة بن اعین که: از اصحاب والاجنابِ حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام بود که گفت: از حضرت امام همام امام محمدباقر علیه السلام شنیدم که فرموده: «نیست هیچ بنده ای مگر آنکه در قلبش نقطه سفیدی است، پس هرگاه گناهی از او صادر شود در آن نقطه سفید نقطه سیاهی پیدا شود، پس اگر توبه کند

ص :85


1- 1) سوره مبارکه مطففین، آیه 14 «کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم»؛ غرر الحکم و درر الکلم، ص 494، «... و استغلقت علی قلوبکم اقفال الرَین».
2- 2) سوره مبارکه توبه، آیه 87 «وَ طُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ.»
3- 3) مرآة العقول، ج 9، ص 413، ح 13، «قلب المؤمن أجرد فیه سراج یزهر...».
4- 4) معانی الأخبار، ص 395، باب نوادر المعانی، «... و قلب مفتوح فیه مصباح یزهر و...».
5- 5) الکافی، ج 2، ص 214، باب فی ترک دعاء الناس، حدیث 7، «... نکت فی قلبه نکتة بیضاء...».

آن نقطه سیاه زائل و برطرف شود و اگر گناهی از او سر زند آن نقطه سیاه بیشتر شود تا آنکه اندک اندک تمام سفیدی دل را پنهان کند و بپوشاند، پس چون آن نقطه سیاه تمام دل را فرو گیرد صاحب آن دل هرگز به خوبی میل نکند و این است قول خدای تعالی که فرموده است: «کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ(1)»(2)» یعنی: بس کن، بلکه غالب شده است بر دلهای ایشان گناهانی که بودند ایشان می کردند آن گناهان را.

و رَین از روی لغت به معنی غلبه کردن گناه است بر دل. در قاموس(3) گفته است «ران ذنبه علی قلبه، رینا و ریونا، غَلَبَ» و هم حق تعالی در قرآن فرموده است: «أَن لَوْ نَشَآءُ أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ(4).» طبع، از روی لغت به معنی مهر زدن است بر چیزی، پس ترجمه آیه واللّه یعلم؛ این است که: اگر خواهیم می گیریم ایشان را به گناهان ایشان و مهر می زنیم بر دلهای ایشان، پس ایشان نمی شنوند چیزی را.

و بدانکه حق تعالی در این آیه کریمه، ربط داده است نشنیدن چیزی را به مهر زدن بر دل به واسطه گناه، چنانکه ربط داده است شنیدن را در جای دیگر به تقوی و پرهیزکاری. و در جای دیگر، ربط داده است تقوی را به تعلیم خود و فرموده است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا(5)»، یعنی: و بپرهیزید از خدا و بشنوید. و فرموده است و [6[ «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ(6)» یعنی: بپرهیزید از خدا و تعلیم کند خدا شما را.

و از اینجا ظاهر می شود که چون گناهان بر دل متراکم شوند و بر روی هم بنشینند بر

ص :86


1- 2) الکافی، ج 2، ص 273، باب الذنوب، حدیث 20؛ وسائل الشیعة، ج 15، ص 303، باب وجوب اجتناب الخطایا، حدیث 16، نص روایت این است: «ما من عبد إلا و فی قلبه نکتة بیضاء فإذا أذنب ذنبا خرج فی النکتة سوداء...».
2- 1) سوره مبارکه مطففین، آیه 14.
3- 3) قاموس المحیط، ج 4، ص 230.
4- 4) سوره مبارکه اعراف، آیه 100.
5- 5) سوره مبارکه مائده، آیه 108.
6- 6) سوره مبارکه بقره، آیه 282.

دل قفل می زنند و دل سنگین می شود و از دریافتن حق کور و بی شعور می گردد. و کوتاهی می کند صاحب آن دل در امر آخرت و صلاح دین خود؛ و بزرگ می شود در نظرش امر دنیا به حدّی که همّت خود را مقصور می گرداند در امر دنیا و فکر و ذکر خود را صرف آن می کند؛ و چون امر آخرت در نزد وی مذکور می شود، داخل به گوشش نمی شود؛ و اگر بالفرض داخل گوشش هم شود از گوش دیگرش بیرون می رود. بلکه بسا هست که قلب به حدّی تیره و تار می شود که از ذکر آخرت منقبض می شود و به غضب می آید این است معنی سیاهی دل در اخبار.

چنانکه از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله منقول است که فرموده: «دل مؤمن صاف است و در آن چراغی است که روشنی می دهد و دل کافر سیاه و منکوس است».(1)

و از حضرت امام محمدباقر علیه السلام منقول است که فرموده: «قلوب سه گونه اند: دلی است منکوس که قصد نمی کند چیزی از خوبی را و آن دل کافر است؛ و دلی است که در آن نقطه سیاهی هست، پس خیر و شر در آن خلجان دارند، پس به هر کدام میل کند آن؛ یک غالب می شود بر آن؛ و دلی است که مفتوح است در آن چراغها که روشنی می دهد و نور آن فرو نمی نشیند تا روز قیامت»(2) و از اجزای حدیث معلوم می شود که مراد به قلب در اینجا، قلب جسدانی نیست، بلکه قلب روحانی است، زیرا که قلب جسدانی تا روز قیامت باقی نمی ماند.

و بدانکه مَثَل قلب، مثل قلعه است و مثل شیطان، مثل دشمن یاغی است که بر سر آن قلعه آمده باشد و خواهد آن قلعه را مفتوح نماید و داخل قلعه شود و به ملکیّت در آن تصرّف نماید؛ و صاحب قلعه اگر خواهد قلعه را نگاه دارد و نگذارد که دشمن داخل در

ص :87


1- 1) مرآة العقول، ج 9، ص 413. «قلب المؤمن أجرد فیه سراج یزهر و قلب الکافر أسود منکوس».
2- 2) الکافی، ج 2، ص 423، باب فی ظلمة قلب المنافق، حدیث 2؛ معانی الأخبار، ص 395، باب نوادر «القلوب ثلاثة، قلب منکوس لایعی علی شیء من الخیر و هو قلب الکافر...».

آن شود، لازم است که درهای قلعه را محکم فرو بندد و شکستگیهای دیوار آن را بسازد و مواقع خلل آن را مستحکم کند. پس ناچار است از اینکه صاحب قلب طریق استحکام قلعه دل را بداند تا در استحکام آن تواند کوشید.

و تفصیل این مطلب محتاج است به طول کلام و آن خارج است از مقصود از این رساله، و لیکن امری که جامع این معنی است این است که در وقت نماز رو کند به جانب جناب اقدس الهی و بداند که در برابر وی ایستاده است و اگر مصلّی او را نمی بیند، خدا وی را می بیند. همچنان که در حدیث وارد است که: «عبادت کن خدا را چنانکه گویا او را می بینی که اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند».(1) و هرگاه چنین کنی و این معنی را به خاطر بگذرانی، راههای [7] قلعه دل را از داخل شدن شیطان مسدود کرده خواهی بود، و رو خواهد کرد قلب تو به سوی جناب اقدس معبود و فارغ خواهی شد برای عبادت.

و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله مروی است که فرمود: «چون بنده به نماز می ایستد، حاضر می شود شیطان در نزد وی و می گوید بیاد بیاور فلان امر و فلان عمل را و آن بنده رو می کند به جانب آن امر تا آنکه نماز می کند و نمی داند که چه قدر نماز کرده است»(2) و از اینجا ظاهر می شود که مجرد حرکت دادن زبان منع نمی کند شیطان را از تسلط بر قلب، بلکه ناچار است از عمارت کردن دل به تقوی و پاک گردانیدن آن از صفات ذمیمه که آنها یاوران شیطان و جنود ویند. و حق تعالی می فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ (3)» یعنی: واللّه یعلم، آن کسانی که

ص :88


1- 1) مصباح الشریعة، ص 8 ، الباب الثانی فی العبودیة. «أعبد اللّه کأنک تراه، فإن لم تکن تراه، فإنّه یراک...»؛ امالی طوسی، ص 526، مجلس یوم الجمعه الرابع من المحرم... .
2- 2) رسائل الشهید الثانی، ص 105. «إنّ العبد إذا اشتغل بالصلاة جاءه شیطان و قال له: اذکر کذا، اذکر کذا، حتی یضل الرجل أن یدری کم صلّی» و به همین مضمون در صحیح بخاری، ج 1، ص 151، آمده «إذا نودی للصلاة أدبر الشیطان و له ضراط حتی لایسمع التأذین فإذا قضی النداء... یقول أذکر کذا، أذکر کذا لما لم یکن...».
3- 3) سوره مبارکه اعراف، آیه 201.

پرهیزگارند هرگاه برخورد ایشان را طائفه ای از شیاطین متذکر می شوند و به یاد خدا می افتند، پس ایشان بینایانند.

پس تأمل کن و ببین که چگونه تخصیص داده است بینائی را به پرهیزگاران. و از اینجا ظاهر می شود که پرهیزگاران نیز از مکر شیاطین فارغ نیستند و لیکن ایشان متذکر می شوند و می فهمند که اینها از وساوس شیاطین است، از آنها رو بر می گردانند و صاحبان رَین و طبع، از کثرت ذنوب متنبه نمی شوند، پس تو نیز تأمل کن در منتهای ذکر و عبادت خود و بهترین عملهای خود که نماز است. و متوجه شو و ببین که چون به نماز می ایستی چگونه می کشد تو را شیطان به بازارها و می گرداند تو را در کوچه ها و سیر می دهد تو را در باغستان ها و سیرگاه ها؛ و مشغول می کند تو را به محاسبه معامله کنان و جواب معاندان؛ و به یاد می آورد تو را آنچه فراموش کرده ای در محاسبات و معاملات خود و چگونه تو را می کشد به وادی دنیا و مهالک آن. و هجوم نمی آورند بر قلب تو عساکر شیاطین مگر در حال نماز و دور نمی شوند از تو به مجرد بجا آوردن صورت نماز، بلکه در آن حال بیشتر بر تو هجوم می آورند، هر چند به آن نماز تکلیف از تو ساقط می شود و از عهده تکلیف بر می آئی.

و لیکن در قبول آن محتاج است به استعمال و قواعد دیگر و اصلاح باطن از صفات خبیثه که آنها یاوران شیطانند، و اگر چنین نکنی نماز به تو نفع نمی بخشد، بلکه موجب ضرر است، نمی بینی که دوا خوردن بیش از پرهیز به بدن ضرر می رساند، بلکه همین هم بس نیست و ناچار است از اینکه باطن را به صفات حسنه نیز آراسته گردانی تا آنکه قابل رو کردن به جانب معبود مطلق شوی و بترسی [8] از تقصیر و اهمال در عبادت حضرت ذی الجلال.

حق تعالی فرموده است: «أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(1)» یعنی: واللّه العالم، آگاه باشید که به ذکر خدا مطمئن می شوند دلها، پس تو این معنی را علامتی قرار ده میان خود

ص :89


1- 1) سوره مبارکه رعد، آیه 28.

و رها شدن قلب از وساوس شیطان؛ و هر زمان که دلت مطمئن شود و از وساوس شیطان فارغ باشد، دانسته باش که ذکر حقیقی از تو صادر گردیده است. توفیق دهد خداوند کریم ما و تو را از شر شیطان رجیم و دیو لئیم.

مطلب سوم: [آیات و اخبار حضور قلب]

در ذکر آیات و اخباری است که دلالت دارند بر آنکه حضور قلب در عبادات خصوصاً نماز که اعظم آنها است مطلوب و در نزد معبود بحق، محبوب و مرغوب است. حق سبحانه و تعالی فرموده است در وصف مؤمنان: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ(1)» تا آخرِ اوصاف. خشوع در لغت به معنی تذلّل و ذلّت بر خود قرار دادن است(2)، یعنی: واللّه العالم، به تحقیق رستگار شدند مؤمنانی که در نمازشان تذلّل دارند در نزد پروردگار و معبود خود.

و در جای دیگر فرموده است که: «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ(3)» یعنی: واللّه العالم، و آن کسانی که داده می شوند اجر و مزد اعمالی که بجا می آورند، در حالی که دلهای ایشان ترسنده و خائف است. و پر ظاهر است که متصف بودن قلب به ترس، مستلزم حضور قلب است بر اتم وجهی.

و در مقام مذمت غافلان فرموده است که: « فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ(4).» سهو را بعض علما در این مقام به غفلت تفسیر کرده است و فرموده است که: مذمت کرده است خدا ایشان را به غفلت، با وجود اینکه ایشان را نماز گذارندگان تعبیر

ص :90


1- 1) سوره مبارکه مؤمنون، آیات 1 و 2.
2- 2) فرهنگ المعجم الوسیط، ج 1، ص 501، ماده «خشع»، در معنای آن آمده: مطیع و فرمانبردار شد، خوار و ذلیل شد.
3- 3) سوره مبارکه مؤمنون، آیه 60.
4- 4) سوره مبارکه ماعون، آیات 4 و 5.

کرده است. پس مراد به غفلت از نماز، ترک نماز نیست! بلکه مراد غفلت قلب است در حال نماز که عبارت از عدم حضور قلب است.(1)

و در جای دیگر فرموده است: «فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ(2)» یعنی: وای بر سیاه دلان در نزد ذکر خدا، ایشان در گمراهی آشکارند. و سیاهی دل در این مقام کنایه از عدم حضور آن است، زیرا که آن مستلزم عدم حضور قلب باشد و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده که: «نماز به منزله ترازو است هرکس تمام داد تمام می گیرد»(3) یعنی: هر کس در این نشئه(4) فانیه نماز را با شرایط و ارکان و مکمّلات نیکو به عمل آورد، در نشئه باقیه اجر و مزد آن را تمام خواهد گرفت.

و باز آن حضرت صلی الله علیه و آله فرموده: «که دو مرد از امت من ایستند به نماز و رکوع و سجود هر دو یکی است، و لیکن تفاوت میان دو نماز ایشان به قدر تفاوت میان زمین و آسمان است».(5) و پر ظاهر است که نسبت این تفاوت نخواهد بود مگر به واسطه تفاوت وجود حضور قلب و عدم آن.

[9] و باز آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمود که: «آیا نمی ترسد آن کسی که روی دل خود را در نماز از معبود حقیقی بر می گرداند، اینکه خدا روی او را به روی حمار برگرداند و او را مسخ کند».(6)

ص :91


1- 1) رسائل الشهید الثانی، ص 106؛ المحجة البیضاء، ملا محسن فیض، ج 1، ص 349، فضیلة الخشوع. «ذمهم علی الغفلة عنها مع کونهم مصلین».
2- 2) سوره مبارکه زمر، آیه 22.
3- 3) الکافی، ج 3، ص 266، باب فضل الصلاة، حدیث 13؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 207، باب فضل الصلاة، حدیث 622. «الصلاة میزان، من وفی استوفی».
4- 4) در اصل: نشائه.
5- 5) عوالی اللئالی، ج 1، ص 323، حدیث 57؛ بحارالانوار، ج 81، ص 249، حدیث 41، باب آداب الصلاة «ان الرجلین من أمتی یقومان فی الصلاة و رکوعهما و سجودهما واحد...».
6- 6) همان، ص 322، حدیث 58. «أما یخاف الذی یحول وجهه فی الصلاة أن یحول اللّه وجهه وجه حمار».

و در حدیث دیگر فرموده که: «هر کس دو رکعت نماز کند و در آن دو رکعت امری از امور دنیا به خاطرش نخلد، می آمرزد خداوند عالم جمیع گناهان او را».(1)

و در حدیث دیگر فرموده که: «هر کس نگاه دارد نفس خود را در نماز فریضه و تمام کند رکوع و سجود آن را و خضوع و خشوع در آن به عمل آورد، پس تمجید و تعظیم و حمد و ثنای حقتعالی را به جای آورد تا وقت نماز دیگر داخل شود و در میان دو نماز گناهی از او صادر نشود، می نویسد خداوند عالم برای [او] ثواب یک حج و یک عمره؛ و خواهد بود آن نمازگزار از اهل علیّین».(2)

و در حدیث دیگر فرموده که: «به درستی و تحقیق نمازی هست که قبول می شود نصف آن یا ثلث آن یا ربع آن یا خمس آن تا عشر آن که ده یک آن است و نمازی هست که پیچیده می شود مانند جامه کهنه و آن را بر روی صاحبش می زنند و [و به او گفته می شود] جز این نیست که از برای تو است از نماز تو همان قدر که اقبال و رو کنی به نماز و خالق بی نیاز به قلب خود».(3)

و از امام محمدباقر علیه السلام منقول است که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هرگاه بایستد بنده مؤمن در نمازش، نظر می کند حضرت آفریدگار یگانه به جانب وی و می فرماید که: روی کن به قلب خود و سایه می افکند رحمت بر سر وی تا کنار[ه] های آسمان و ملائکه فرو می گیرند او را از اطراف وی تا کناره آسمان، و موکل می گرداند حضرت

ص :92


1- 1) همان، حدیث 59. «من صلی رکعتین و لم یحدث فیهما نفسه بشیءٍ من أمور الدنیا غفر اللّه له ذنوبه».
2- 2) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 211، باب فضل الصلاة، حدیث 642؛ وسائل الشیعة، ج 4، ص 116، باب استحباب الجلوس فی المسجد، حدیث 2. «من حبس نفسه علی صلاة فریضة ینتظر وقتها فصلاها فی أول وقتها...».
3- 3) بحارالانوار، ج 81، ص 260، باب آداب الصلاة، حدیث 59. «أن من الصلاة لما یقبل نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها إلی العشر و إن منها لما یلف کما یلف الثوب الخلق...».

خداوند بر وی ملکی را که بر سر وی ایستاده است و با وی می گوید که: ای نمازگزار! اگر بدانی که کی به سوی تو نظر دارد و با کی مناجات می کنی، هر آینه به هیچ کس التفات نخواهی کرد و از جای خود حرکت نخواهی نمود هرگز».(1)

و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که فرمود: «جمع نمی شود رغبت به سوی خدا و رهبت و خوف از او در دلی، مگر آنکه واجب می شود از برای او بهشت؛ پس هرگاه به نماز بایستی، رو کن به قلب خود به سوی خداوند عزوجل، زیرا که نیست هیچ بنده مؤمنی که رو کند به قلب، به جانب پروردگار عزوجل در نماز و دعای خود، مگر اینکه می گرداند و مایل می کند دلهای مؤمنان را به جانب وی، و امداد می کند او را به دوستی مؤمنان و بهشت را به وی کرامت می فرماید».(2)

و از ابوحمزه ثمالی منقول است که: «گفت: دیدم علی بن الحسین علیهماالسلام را که نماز می کرد و ردای مبارکش از دوشش افتاد و آن را به دوش نگرفت تا از نماز فارغ شد. من عرض کردم که: چرا ردای مبارک که از دوشت افتاد به دوش نگرفتی؟ فرمود: نمی دانی که در برابر کی ایستاده بودم؟ [10] پس فرمود که: قبول نمی شود از نماز بنده، مگر آن قدری که حضور قلب در آن داشته باشد! من عرض کردم که فدای تو شوم پس ما هلاک می شویم، حضرت فرمود که: کوتاه کن! به درستی که خدا تمام می کند نقص های نماز فریضه را به نافله ها».(3)

ص :93


1- 1) الکافی، ج 3، ص 265، باب فضل الصلاة، حدیث 5 . «إذ اقام العبد المؤمن فی صلاته نظر اللّه إلیه أو قال أقبل اللّه علیه حتی ینصرف و أظلته الرحمة من فوق رأسه إلی أفق السماء...».
2- 2) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 135، ثواب الورع و الزهد؛ امالی مفید، ص 150، المجلس الثامن عشر. «لایجمع اللّه المؤمن الورع و الزهد فی الدنیا إلاّ رجوت له الجنة، ثم قال: و إنّی لأحب للرجل المؤمن منکم إذا قام فی صلاته...».
3- 3) علل الشرایع، ج 1، ص 232، باب العلة التی من أجلها سمی علی بن الحسین علیهماالسلام ... ، حدیث 8 . «رأیت علی بن الحسین علیهماالسلام یصلی فسقط رداءه عن أحد منکبیه، قال: فلم یسوه حتی فرغ...».

و از فضیل بن یسار منقول است که: حضرت امام محمدباقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام فرمودند که: «به درستی که نیست از نمازت برای تو مگر آن قدری که اقبال کنی در آن، پس اگر در نماز اقبال نداشته باشی یا غافل شوی از اداء آن، پیچیده می شود و زده می شود بر روی صاحبش».(1)

و زراره به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که: آن حضرت فرمود: «هرگاه به نماز بایستی پس بر تو باد به اقبال و رو کردن به نماز، زیرا که به تحقیق از برای تو خواهد بود از نمازت آن قدری که اقبال کنی به سوی آن و بازی مکن در نماز با دست خود و سر خود و ریش خود؛ و خیالهای دنیا را به دل در میاور و دهن دره مکن و خمیازه مکش».(2) تا آخر حدیث.

و محمد بن مسلم به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «هر کس نماز کند، پس متوجه نماز شود و امری از امور دنیا را به خاطر در نیاورد و غفلت نورزد از نماز، رو می کند خدا به سوی او مادامی که روی دل او با نماز باشد؛ پس بسا هست که نصف نمازش قبول می شود و یا ثلث آن یا ربع آن یا خمس آن؛ و جز این نیست که مأمور شده ایم ما به نمازهای نافله تا آنکه تمام شود به آنها نمازهای فریضه».(3)

و به سند معتبر از ابو بصیر منقول است که: «مردی به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد _ و من می شنیدم _ که: فدای تو شوم من بسیار در نماز سهو می کنم، حضرت

ص :94


1- 1) الکافی، ج 3، ص 363، باب ما یقبل من صلاة الساهی، حدیث 4؛ تهذیب الاحکام، ج 2، ص 342، باب احکام السهو، حدیث 5. «إنّما لک من صلاتک ما أقبلت علیه منها، فإن أوهمها کلها أو غفل عن أدائها لفت فضرب بها وجه صاحبها».
2- 2) الکافی، ج 3، ص 299، باب الخشوع فی الصلاة، حدیث 1. «إذ اقمت فی الصلاة فعلیک بالإقبال علی صلاتک فإنّما بحسب لک منها... و لا تعبث...».
3- 3) تهذیب الاحکام، ج 2، ص 341، باب احکام السهو، حدیث 1. «إنّ العبد لیرفع له من صلاته نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها فما یرفع... لیتم لهم بها ما نقصوا من الفریضة».

فرمود که: آیا کسی هست که سالم باشد از سهو و نسیان؟ آن مرد عرض کرد که: گمان ندارم کسی را کثیر السهوتر از خودم، آن حضرت به وی فرمود که: ای ابومحمد! به درستی بنده هست که ثلث نمازش بالا می رود و یا نصف آن یا سه ربع آن و یا کمتر از این و یا بیشتر از این بر قدر سهو او»؛(1) و گویا مراد به این سهو غفلت است از حضور قلب در نماز.

و کلینی به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود که: «پدرم می فرمود که: علی بن الحسین علیهماالسلام هرگاه به نماز می ایستاد، گویا شاخ درختی بود که حرکت نکند، مگر آنچه باد آن را حرکت دهد».(2)

و ایضا به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که فرموده بود: «علی بن الحسین علیهماالسلام هرگاه به نماز می ایستاد، رنگ مبارکش متغیّر می شد و هرگاه به سجود می رفت، سر از سجود بر نمی داشت تا عرق از روی مبارکش جاری می شد».(3)

و ایضاً به سند قوی از ابوبصیر روایت کرده است که گفت: شنیدم از حضرت امام محمدباقر علیه السلام که فرمود: «به درستی اول چیزی که در روز بازپسین محاسبه خواهند کرد به آن با بنده، نماز است، پس اگر قبول شود نماز، قبول خواهد شد ماسوای آن، و اگر رد شود، رد خواهد شد ماسوای آن، به درستی که نماز هرگاه [11] بلند شود در اول وقتش، بر می گردد به سوی صاحبش در حالی که سفید و نورانی باشد، در آن حال می گوید به صاحبش: محافظت کردی مرا، خدا تو را محافظت کند؛ و هرگاه بلند شود در غیر وقتش

ص :95


1- 1) الکافی، ج 3، ص 363، باب ما یقبل من صلاة الساهی، حدیث 3. «قال رجل لأبی عبداللّه علیه السلام و أنا أسمع، جعلت فداک أنّی کثیر السهو فی الصلاة فقال: و هل... علی قدر سهوه».
2- 2) همان، ص 300، باب الخشوع فی الصلاة، حدیث 4. «کان علی بن الحسین علیهماالسلام إذا قام فی الصلاة، کأ نّه ساق شجرة لایتحرّک منه شیء إلاّ ما حرکهُ الریح منه».
3- 3) همان، حدیث 5. «کان علی بن الحسین علیهماالسلام إذا قام فی الصلاة، تغیّر لونه، فإذا سجد لم یرفع رأسه حتی یرفَضَّ عرقاً».

به غیر حدود و آداب آن، بر می گردد به سوی صاحبش و حال آنکه سیاه و تاریک، است؛ به صاحبش می گوید: ضایع ساختی مرا، خدا تو را ضایع کند».(1)

و ایضا کلینی به سند صحیح از عیص بن قاسم روایت کرده که گفت: حضرت صادق علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند که می گذرد بر بنده ای پنجاه سال و حال آنکه قبول نمی شود از او یک نماز! پس کدام مصیبت از این سخت تر و شدیدتر است؟! و به خدا سوگند که شما می شناسید از همسایگان و رفیقان خود کسی را که اگر نماز کند برای شما، قبول نخواهید کرد از او به جهت پستی آن. به درستی که خداوند عزوجل قبول نمی کند، مگر چیز پاکیزه را، پس چگونه قبول خواهد کرد نمازی را که به آن استخفاف رسیده باشد».(2)

و ایضا به سند صحیح از هشام بن سالم روایت کرده است که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرموده: «هرگاه بایستد بنده ای به نماز و سبک کند نمازش را می فرماید حق تعالی به ملائکه که: می بینید بنده مرا، گویا چنان می پندارد که حوائج او به دست غیر من است، آیا نمی دانید که برآمدن حوائجش به دست من است؟».(3)

و به سند معتبر از حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که: «در تفسیر کریمه «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً(4)» فرمود: مراد این نیست که خدا آزمایش می کند شما را که عمل کدام بیشتر است، بلکه مراد این است که آزمایش می کند شما را که عمل کدام صواب تر

ص :96


1- 1) الکافی، ج 3، ص 268، باب من حافظ علی صلاته أو ضیعها، حدیث 4. «... أول ما یحاسب به العبد، الصلاة، فإن قبلت، قبل ما سواها، إن الصلاة إذا ارتفعت فی أول وقتها رجعت إلی صاحبها...»؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 208، باب فضل الصلاة، حدیث 626. «أول ما یحاسب به العبد، الصلاة، فإذا قبلت، قبل منه سائر عمله و إذا ردّت علیه ردّ علیه سائر عمله».
2- 2) همان، ج 3، ص 269، باب من حافظ علی صلاته أو ضیعها، حدیث 9. «واللّه إنّه لیأتی علی الرجل خمسون سنة و ما قبل اللّه منه صلاة واحدة و أی شیء أشد من هذا...».
3- 3) همان، حدیث 10. «إذا قام العبد فی الصلاة فخفف صلاته، قال اللّه تبارک و تعالی لملائکته أما ترون إلی عبدی کأ نّه یری...».
4- 4) سوره مبارکه ملک، آیه 2.

و محکم تر است و جز این نیست که محکمی عمل، خوف از خدا است و نیّت صادقه نیکو. پس آن حضرت فرمود که: باقی ماندن بر عمل تا آنکه خالص شود از برای خدا، سخت تر و دشوارتر است از عمل کردن و عمل خالصی که نخواهی اینکه احدی تو را بر آن عمل مدح کند، مگر حق تعالی، و نیت افضل است از عمل، آگاه باش که نیت خود عمل است، پس تلاوت فرمود قول خدای تعالی را که: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ(1)» و فرمود که: یعنی: هر کس عمل می کند بر نیت خود».(2)

و به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه التحیة و الثنا[ء] منقول است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: «خوشا [به] حال کسی که خالص گرداند از برای خدا عمل و عبادت و دعا را، و مشغول نشود دلش به آنچه می بیند چشمهای او، و فراموش نکند یاد خدا را به سبب آنچه می شنود گوشهای او، و محزون نگردد به سبب آنچه به دیگران عطا شده است».(3)

و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است [12] که فرمود در تفسیر قول حق سبحانه و تعالی «إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ(4)»: «قلب سلیم آن است که ملاقات کند پروردگار خود را در حالی که در آن دل نباشد احدی سوای او سبحانه و فرمود که: هر دلی که در آن شکی یا شرکی باشد، آن دل ساقط است از درجه اعتبار حضرت آفریدگار و جز این نیست که زهد در دنیا مطلوب است به جهت آنکه دل بندگان خالی و فارغ شود از یاد دنیا و متوجه شود به ذکر آخرت».(5)

ص :97


1- 1) سوره مبارکه اسراء، آیه 84.
2- 2) الکافی، ج 2، ص 16، باب الاخلاص، حدیث 4. «فی قول اللّه عزوجل «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» قال: لیس یعنی أکثر عملاً و لکن أصوبکم عملا و إنّما...».
3- 3) همان، حدیث 3. «طوبی لمن أخلص اللّه العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لم ینس ذکر اللّه بما تسمع أذناه و لم یحزن صدره بما أعطی غیره».
4- 4) سوره مبارکه شعراء، آیه 89 .
5- 5) تفسیر قمی، ج 2، ص 123؛ الکافی، ج 2، ص 16، باب الإخلاص، حدیث 5. «سألته عن قول اللّه عزوجل «إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» قال: القلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه أحد سواه و کل قلب فیه شرک أو شک...».

و در کافی به سند معتبر از ابوحمزه ثمالی روایت کرده است که گفت: «در مزدلفه، _ یعنی مشعرالحرام _ در عقب سر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نماز کردم، پس چون آن حضرت از نماز فارغ گردید، متوجه من شد و فرمود که: ای ابان! این نمازهای پنجگانه واجبه، هر کس بجا آورد حدود آنها را و محافظت کند وقتهای آنها را، در روز قیامت برای او نزد خدا عهدی خواهد بود که به واسطه آن داخل بهشت شود؛ و کسی که بر پا ندارد حدود آنها را و محافظت ننماید اوقات آنها را، ملاقات خواهد کرد در آخرت خدا را در حالی که برای وی عهدی نباشد که به آن داخل بهشت شود. اگر خدا خواهد او را عذاب خواهد کرد و اگر خواهد او را خواهد آمرزید».(1)

[جمع بندی نتیجه روایات]

و بدانکه: اخبار از پیغمبر مختار و ائمه اطهار بر این مضمون بسیار است و همین قدر از برای طالب حق و صاحب عقل کافی است و محصّل مضمون آنچه از این اخبار به انضمام بعضی از آنها با بعضی مفهوم می شود، آن است که نماز اشرف عبادات و اقرب قربات است و حضور قلب در جمیع عبادات، خصوص نماز مطلوب و مقصود حضرت معبود است. بلکه نماز بدون آن قابل درجه قبول نمی شود و هر قدر از آن که با حضور قلب واقع شود، مقبول خواهد بود و شیطان رجیم و دیو لئیم غایت جد و نهایت سعی و جهد دارد که آدمی را از این منفعت عظمی و موهبت کبری محروم سازد و عبادتش را به این وسیله از درجه اعتبار و قبول بیندازد و به هر نوع که ممکن شود آدمی را به وادی شک و شبهه افکند و آتش حسرت و ندامت بر خرمن اعمال بندگان اندازد و همه را به

ص :98


1- 1) الکافی، ج 3، ص 267، باب من حافظ علی صلاته أوضیعها، حدیث 1. «کنت صلیت خلف أبی عبداللّه علیه السلام بالمزدلفة فلمّا انصرف التفت إلیّ، فقال: یا أبان! الصلوات الخمس المفروضات من أقام حدودهن و حافظ علی مواقیتهن...».

یک دفعه بسوزاند و تباه گرداند، و لیکن طالبان قرب درگاه حضرت اله و بندگان آگاه را لازم است که پیروی بزرگان دین مبین و مخلصان حقیقت بین نموده، خود را از این ورطه رهانند و اعمال و عبادات خود را به درجه قرب و قبول رسانند.

[حکایاتی از حضور قلب اولیای الهی در نماز]

صدوق رحمه الله در کتاب امالی به سند معتبر، حدیثی روایت کرده است که ماحصل مضمونش این است که: «در عهد حضرت سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام شیطان لعین به درگاه حضرت رب العالمین عرض کرد که: الهی! مرا از اول دنیا تا به این زمان مهلت دادی و بر قلوب بنی آدم مسلّط [13] نمودی و من از آن زمان تا به حال بندگان مخلص تو را بسیار دیدم، اخلاص و ارادت احدی را در درگاه تو مثل اخلاص و ارادت این مرد _ یعنی حضرت سید الساجدین _ ندیدم و عبادت احدی به عبادت وی نمی رسد، ولیکن در خدمت تو عرض حاجتی دارم که مرا اذن دهی تا او را امتحان کنم. خطاب عزّت در رسید که ای ملعون رجیم! تو خود معترفی که از اول عالم تا به این زمان اخلاص و ارادت احدی را مثل اخلاص و ارادت وی ندیده ای، چگونه میل امتحان و آزمایش او را داری؟ آن ملعون عرض کرد که: الهی! متوقعم که حاجت مرا برآوری و اذن دهی در امتحان وی. خطاب از حضرت رب الارباب به وی رسید که تو را اذن دادم، ولیکن می دانم که سعی تو نابود و تو خائب و مردود خواهی شد، پس شبی از شبها که آن حضرت در محراب عبادت ایستاده مشغول نماز [و] تهجد بود، آن مردود به صورت ماری شد که ده سر داشته باشد و از پیش محراب آن حضرت علیه السلام خود را ظاهر نمود، دهنها گشوده و از هر دهنش آتش فرو می ریخت و به هر دهن یک انگشت پای آن حضرت را گرفته به دم فرو برد و به دندان گزید و آن حضرت چنانکه متوجه تضرع و زاری بود برقرار بود و اصلا متعرض آن ملعون نگردید، تا نماز خود را به اتمام رسانید. آنگاه به وی خطاب فرمود که: ای ملعون! از من دور شو، نمی گذاری که ساعتی با

ص :99

پروردگار خود مناجات نمایم، آن ملعون منکوب و مخذول از نظر آن حضرت غائب شد و آن حضرت باز مشغول تضرع و ابتهال گردید».(1)

و هم در آن کتاب حدیثی دیگر روایت کرده است که مضمونش این است که: «آن جناب روزی به عبادت در محراب ایستاده بود و مشغول نماز بود و در پیش روی آن حضرت چاهی عمیق بود و حضرت امام محمدباقر علیه السلام طفل خردسالی بود و در کنار محراب آن حضرت _ چنانکه عادت اطفال است _ می گردید و بازی می کرد، از اتفاق خود را کشانید تا به کنار چاه رسانید و سرنگون به چاه در افتاد؛ آن حضرت اصلا ملتفت فرزند ارجمند و نهال برومند خود نگردید و همچنان مشغول تضرع و زاری بود، مادر حضرت امام محمدباقر علیه السلام چون حال فرزند سعادتمند خود را بر آن منوال دید، زاری کنان بر چاه دوید و شروع در فریاد و افغان نمود، آن حضرت باز متوجه وی نگردید. آن زن از سوز درون بی ادبانه زبان گشود و به آن حضرت خطاب نمود که: نمی دانم شما بنی هاشم چه مقدار سنگین دل بوده اید که طفل من به چاه درافتاده است و تو مشغول نمازی! [14] القصه؛ آن حضرت نماز خود را به پایان رسانید و بر سر چاه آمد و دست یازید و فرزند سعادتمند خود را از چاه بیرون آورد و به دست مادرش داد و فرمود که: این فرزند تو، مرا به حال خود بگذار تا مشغول مناجات با قاضی الحاجات شوم».(2)

ص :100


1- 1) این روایت در امالی صدوق یافت نشد و لیکن بسنجید: الهدایة الکبری، ص 214، الباب السادس باب الامام علی السجاد علیه السلام ؛ مناقب آل ابی طالب علیهم السلام ، ج 4، ص 134، فصل فی معجزاته علیه السلام . «... إنّ إبلیس لعنة اللّه ناجی ربه، فقال: إنّی قد رأیت العابدین لک من عبادک منذ أول العهد إلی عهد علی بن الحسین علیهماالسلام فلم أر أعبد لک و لا أخشع منه...».
2- 2) این روایت در امالی صدوق یافت نشد و لیکن بسنجید: الهدایة الکبری، ص 215، الباب السادس باب الامام علی السجاد علیه السلام ؛ دلائل الامامة، ص 197، خبر أمّه و السبب فی تزویجها. «کان قائماً یصلی حتی زحف ابنه محمد علیهماالسلام و هو طفل إلی بئرٍ کانت فی داره بالمدینة عمیقة فسقط فیه فنظرت إلیه أمه فصرخت و انقلبت...».

و در بعض کتب معتبره مذکور است که: در زمان سابق مرد مؤمن عارفی بود که از کثرت نماز، پیشانیش مانند زانوی شتر پینه کرده و از بسیاری روزه، چشمهای وی به مغاک(1) سرش فرورفته بود، روزی شیطان رجیم و دیو لئیم خود را بر وی آشکار نمود، آن مرد مؤمن نگاه کرد، دید که آن ملعون اسباب خدعه و فریب بر خود آویخته و مهرهای رنگارنگ از پس پشت و پیش روی خود فرو ریخته است و چند افسار نیز بر دوش افکنده.

از وی پرسید که ای ملعون! اینها چیست که بر خود آویخته، گفت: اینها اسباب فریب بندگان خدا است. پرسید که این افسارها چیست که با خود برداشته؟ گفت: اینها به جهت جمعی از بندگان مخلص است که به این امور فریفته نمی شوند و باید ایشان را به افسار به دام فریب گرفتار نمود.

آن مرد چون خود را از جمله مخلصین می پنداشت پرسید که: افساری که برای فریب من مهیا نموده ای کدام است؟ آن ملعون گفت: تو از جمله بی افسارانی که به افسار احتیاج نداری. آن مرد پرسید که آن کسان که به افسار احتیاج دارند کیانند، آن ملعون گفت: اگر می خواهی آن کسان را بشناسی به همراه من بیا تا یکی از ایشان را به تو نشان دهم، آن مرد همراه وی روانه شد.

آن ملعون اسم اعظم خدا بر وی خواند که از نظرها مخفی گردید، پس به همراه وی رفت تا به در سرائی رسیدند، شیطان داخل شد، آن مرد نیز از عقب وی به آن سرا درآمد، دید زنی تنور می سوزاند و طفلی در اطراف وی می گردد و بازی می کند، آن زن چون تنور خود را سوزانید و خواست که نان در آن بندد، مؤذن گفت: اللّه اکبر؛ آن زن خمیر را گذارد و برخواست و وضو ساخت و به نماز ایستاد. آن طفل باز به بازی مشغول بود، شیطان دست یازید و از جیب خود سیبی یا اناری بیرون آورد و در نزد آن طفل بر زمین انداخت، آن طفل دست یازید که انار را از زمین بردارد، شیطان آن انار را به جانب

ص :101


1- 1) گودال.

تنور حرکت داد، آن طفل از عقب انار روان شد، چون به نزدیک انار رسید، شیطان انار را به لب تنور برد، طفل از عقب انار به لب تنور آمد، چون خواست که انار را برباید، شیطان دست یازید و انار را در تنور افکند، طفل از عقب انار سراشیب شد و در تنور افتاد. آن زن در نماز [15] بود، اصلا متزلزل نشد و به آرام دل و آرام تن، نماز خود را تمام کرد، آنگاه بر سر تنور آمد، دید که آن طفل در میان آتش نشسته است و با آتش بازی می کند و آتش او را اذیت نمی رساند، دست دراز کرد و طفل را از تنور بیرون آورد و در کناری نشانید و خود مشغول نماز شد، شیطان گفت که: این زن یکی از آن کسان است که به افسار احتیاج دارد، پس از نظر آن مرد غائب شد.(1)

ای عزیز! مردان راه حق چنین بوده اند که تن به افسار شیطان رجیم در نداده اند و به خدعه و نیرنگ وی، از راه بیرون نرفته اند و به بنیان اخلاص و ارادت ایشان دامنی نرسیده است.

القصه؛ مقتضای اخبار و احادیث، آن است که اهتمام به حضور قلب در جمیع عبادات خصوصا در نماز، امری است مهم و غافل شدن از آن غفلتی است عظیم و پستی است ظاهر و دوری است از مرتبه قرب، پیدا و باهر؛ و چه مصیبتی است از این عظیمتر که آدم عاقل در مدت شصت یا هفتاد سال یا بیشتر یا کمتر، در اوقات نماز به نماز بایستد و با معبود خود مناجات کند و امیدها به سوی خود(2) داشته باشد، پس چون روزِ عرض شود، دیوان عمل خود را از ثواب نماز، خالی بیند و میوه حسرت و ندامت از شاخسار اعمال ناشایست خود چیند و اصلا ثمری به وی عاید نگردد.

و این است معنی قول خدای تعالی: «خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الاْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ(3)». یعنی: زیان کار است در دنیا و آخرت، این است زیان کاری آشکار هویدا.

ص :102


1- 1) 2_ نسخه ناخوانا است و گویا چنین است نیز ممکن است «امیدها به سوی خدا» باشد.3) سوره مبارکه حج، آیه 11.

و در جای دیگر فرموده است: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالاْءَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا(1)». یعنی: بگو یا محمد؛ آیا آگاه کند شما را به کسانی که در زیان است عملهای ایشان، آن چنان کسانی که نابود است سعی ایشان در حیات دنیا و ایشان گمان دارند که کارهای نیکو از ایشان صادر می شود.

مطلب چهارم: [ذکر دوائی نافع در ازاله غفلت و توجه قلب]

در ذکر دوائی که نافع است در ازاله غفلت و توجه قلب در نماز به جانب حضرت عزّت جل شأنه.

بدانکه: حصول ایمان مقتضی آن است که بنده مؤمن تعظیم کند از برای حق سبحانه و تعالی که به وی ایمان آورده است و اذعان به بزرگی و عظمت وی کرده است و مقتضی آن است که پیوسته بنده مؤمن، خائف و ترسناک باشد از خدا، به سبب کم بودن عمل خود و بسیاری تقصیر خود و حیا داشته باشد از تقصیر خود، پس مؤمن اگر متصف به ایمان باشد، در واقع از این صفات خالی نخواهد بود، هر چند که این صفات در اشخاص به قوت و ضعف باشند به سبب قوت و ضعف ایمان ایشان.

پس منفک شدن مؤمن در حال نماز از این صفات نخواهد بود، مگر به جهت تفرقگی حواس و اغتشاش احوال و کثرت فکر در امور دنیا و میل قلب به جانب امور متفرقه که به تدبیر [16] آنها اهتمام تمام دارد، زیرا که مشغول نمی کند مؤمن را از نماز، مگر افکار وارده بر وی که مشغول می کنند قلب را از توجه به سوی معبود بحق و این معنی فی الحقیقة مرضی است که عارض قلب می شود و آن را از امر خود منع می کند.

و دفع این ناخوشی نمی شود، مگر به دفع کردن سبب آن و قلع ماده و سد منبع آن.

[اسباب خواطر قلبی]

پس می گوئیم که سبب این خطرات که بر قلب عارض می شوند، یا امری است

ص :103


1- 1) سوره مبارکه کهف، آیات 104 _ 103.

خارجی که بر قلب عارض می گردد و منشأ فساد و قساوت آن می شود و یا امری است باطنی که در قلب ثابت است.

[اسباب ظاهری]

اما قسم اول: پس لا محاله سبب عروض آن امر خارجی باشد، پس یا دیدن چشم خواهد بود، صورت محبوبی یا چهره امر غیر مطلوب و نامرعوبی، زیرا که دیدن چشم باعث می شود که قلب متوجه شود به آنچه آدمی دیده است و چون متوجه شود یا از آن سرور و بهجتی حاصل خواهد شد و یا ملال و نفرتی و بر هر تقدیر، قلب مشغول خواهد شد به تدبیر جلب آنچه موجب سرور و بهجت است و دفع آنچه باعث ملال است و نفرت، و به این سبب افکار گوناگون و خواطر از حد افزون بر قلب عارض و بعد از عروض آنها لامحاله قلب از توجه به جانب پروردگار منحرف و به جانب آن منصرف خواهد شد.

و یا شنیدن گوش است امری چنین را به تقریبی که در دیدن چشم ذکر رفت؛ و تو تأمل کن در اینکه هرگاه به اسبی یا استری یا چیز دیگر، محتاج باشی و در وقت نماز ببینی یا بشنوی که فلان کس اسبی که مناسب است دارد و می فروشد، آیا در تمام نماز در فکر خریدن آن نخواهی بود؟ و همچنین هرگاه بشنوی که فلان دشمن در صدد اذیت و ایذای تو است، آیا مجموع قلب تو متوجه دفع آن نخواهد شد؟

پس اگر به قلب، متوجه تحصیل مطلوب و دفع امر غیر گشتی، پس به کدام قلب متوجه نماز و مناجات با معبود بی نیاز خواهی شد و حال آنکه تو را یک قلب بیش نیست که: « مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ (1)» یعنی: حق تعالی به یک مرد دو قلب عطا نفرموده است.

پس دوای این مرض مهلک آن است که چشم از خوب و بد و خیر و شر بپوشی

ص :104


1- 1) سوره مبارکه احزاب، آیه 4.

و گوش به مرغوب و نامرغوب دنیا ندهی و امور خود را به مدبّر امور واگذاری و شواغل دیدنی و شنیدنی را از خود دور داری و قلب را به کلّیّته متوجه معبود بحق و قادر مطلق نمائی و در جمیع احوال بر این منوال باشی تا در نماز نیز قلب به حال خود باشد و متوجه معبود یگانه گردد و از غیر او روی امید برگرداند.

و اگر این معنی از برای تو متعذّر یا متعسّر باشد، لااقل قلب را بر این بداری که در حال نماز که معیار ردّ و قبول سایر اعمال و معراج مؤمن و محل مناجات با قاضی الحاجات است به خیالی دیگر مائل نشود و از ماسوی او روی برگرداند، تا به ثواب نماز فائز گردی و از قرب معبودِ بی نیاز دور نمانی.

و ممد این معنی است اینکه در حال [17] نماز به وظائف و آداب آن عمل نمائی و در وقت قیام نظر افکنی به سجده گاه خود و در آن حال به خاطر بگذرانی که در برابر پادشاه عظیمی ایستاده ای که تو را می بیند و بر اسرار تو مطلع است، هر چند تو او را نمی بینی؛ و بدانی که رو کردن به سوی وی نمی باشد، مگر به روی دل، و روی سر مثال و تابع است؛ و بترسی از این که اگر روی دل به جانب وی نگردانی تو را از درگاه خود محروم گرداند و بی نصیب برگرداند و از مقام خدمت خود تو را دور دارد و از جناب قدس خود تو را مأیوس نماید و با خود خیال کنی که چگونه می تواند بنده ای که در خدمت آقای خود ایستاده باشد، پشت خود را به جانب او بگرداند و روی از وی برتابد و فکر خود را در غیر خدمت و رضای وی صرف کند، زیرا که شبهه ای نیست که چنین بنده ای مستحق خذلان و ناامیدی است از درگاه آقای خود در این عالم انس، پس چگونه خواهد چنین بنده به نسبت به عالم قدس و جناب مقدس الهی و پادشاه حقیقی.

و در حدیث وارد است که: «خداوند عالم نظر نمی کند به صورتها و عملهای شما، بلکه نظر می کند به سوی قلوب و نیات شما»،(1) پس به تذکر این امور و امثال اینها همت

ص :105


1- 1) جامع الأخبار، شعیری، ص 100، الفصل السادس و الخمسون فی الاخلاص؛ بحارالانوار، ج 67، ص 248، باب 54، الاخلاص و معنی قربة... «إنّ اللّه لاینظر إلی صورکم و أعمالکم و إنّما ینظر إلی قلوبکم و نیاتکم».

خود را جمع کنی و قلب را صافی نمایی و به قصد صحیح متوجه معبود حقیقی شوی، اینها همه دوای دفع امور ظاهره است.

[اسباب باطنی]

و اما اسباب باطنه؛ پس علاج آنها صعب تر و دفع آنها دشوارتر است، زیرا که کسی که فرو رفت در وادی های امور دنیا و غرق شد در آب شور این عاریت سرا، فکرش منحصر در یک امر نیست، بلکه پیوسته از شاخی به شاخی می پرد و از جائی به جائی می دود و پوشانیدن چشم و گوش ندادن به سخن ها، نفعی به وی نمی بخشد، زیرا که آنچه در دلش جای گرفته است برای اشتغال او کافی است.

پس بر چنین کسی لازم است که به قهر و غلبه، نفس را بدارد به فهمیدن اذکاری که در نماز می خواند، و منع کند آن را از توجه به امری دیگر تا آنکه اندک اندک مشغول کند نفس خود را از امور باطله و برگرداند از هواها و خواهشهای عاطله، و اعانت می کند بر علاج این امر اینکه مصلی پیش از مشغول شدن به نماز، مهیا شود به جهت قیام بحق خدمت و خالی کند دل را از خیالهای دنیا و تازه کند بر خود امور آخرت را و به خاطر بگذراند طرز ایستادن خود را در موقف حساب در نزد حضرت رب الارباب و بپردازد دل را از آنچه همتش مصروف است به آن در هر باب و باقی نگذارد برای خود امری را که قلبش توجه کند به آن.

پس اگر تسکین یافت صورت افکار دنیویه به این دوای مسکّن، و الا ناچار است از مُسهِّلی که ریشه های مرض را از اعماق عروق قلب برکند و آن مُسهِّل آن است که نظر کند در امور مهمّه خود که او را مشغول می گرداند از حضور قلب، [18] و شکی نیست در اینکه مهم بودن آن امور در نظرش، به جهت میل و خواهشی است که به آنها دارد، پس نفس خود را زجر کند به کندن آن امور از وی و محروم گرداند نفس را از آنها و قطع

ص :106

کند علاقه آنها را از نفس، و بداند که هر چه مشغول می کند او را از نماز ضد دین او و لشکر شیطان است که دشمن قدیم او است.

حق تعالی می فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ(1)» یعنی: آیا من که خداوندم عهد نکردم با شما ای بنی آدم! که عبادت نکنید شیطان را که آن دشمن آشکار شما است و اینکه عبادت کنید مرا که پروردگار شمایم، این است راه راست، پس یقین بداند که باقی ماندن آن امر ضررش بیشتر است از نبودن آن.

نقل کرده اند که: یکی از اهل معرفت، روزی در باغی از باغهای خود نماز می گذارد، ناگاه نظرش بر پر مرغی افتاد که بر شاخ درختی نشسته بود، پس ساعتی مشغول آن مرغ شد و نمازش را فراموش کرد و ندانست چه قدر نماز کرده است، چون این حالت از خود مشاهده کرد آن باغ را بر فقرا تصدق کرد تا شاید تلافی آن مشغولی کرده باشد.(2) اهل حال چنین می کرده اند تا قطع کنند ماده فکر را از خود.

و باز حکایت کرده اند که: بعضی از صاحبان انتباه، اگر نمازش به جماعت فوت می شد، آن شب را نمی خوابید و احیا می داشت تا کفاره ترک جماعت باشد و اگر نماز مغربش را تأخیر می کرد تا دو ستاره در آسمان پیدا می شد، آزاد می کرد دو غلام را!(3) همه اینها به جهت این بود که قطع کنند ماده فکر را از قلب و دفع کنند غفلت را از آن.

و این دوا قاطع است ماده علمت را و دوای سابق فائده می داد در دفع خواهشهای ضعیفه و افکاری که مشغول می کند حواشی قلب را.

ص :107


1- 1) سوره مبارکه یس، آیات 61 _ 60.
2- 2) رسائل الشهید الثانی، ص 111. «بعضهم صلی فی حائط له فیه شجر فأعجبه ریش طائر فی الشجر یلتمس مخرجا فاتبعه نظره...».
3- 3) المحجة البیضاء، ص 170. «و کان بعضهم اذا فاتته صلاة فی جماعة اُحیی تلک اللیلة...».

[درمان افکار و خواطر قوی]

اما در دفع افکار قویه، پس آن دوا نفع نمی بخشد، بلکه این افکار قویه در قلب رسوخ کرده اند و پیوسته آنها تو را می کِشند و تو آنها را دفع می کنی، پس آنها غالب می شوند بر تو و تمام نمازت در شغل محاربه و جدال می گذرد.

و مَثَل تو در این حال، مَثَل مردی است که در بیایان می رفت و مشقت بسیار کشیده بود، ناگاه به پای درختی رسید و خواست که دمی در پای آن درخت بیاساید، مرغان چند بر شاخهای آن درخت هجوم آوردند و آواز برکشیدند او را از استراحت مانع شدند. آن مرد چوبی به دست گرفت و آن مرغان را پرانید و نشست و خواست مشغول استراحت شود، باز آن مرغان معاودت نمودند و آواز برکشیدند، باز آن مرد چوب به دست گرفته مرغان پرانید و هر دفعه که مرغان را می پرانید باز بر می گشتند و او را از استراحت مانع می شدند، ناگاه مردی بر وی گذشت و با وی گفت که: هرگاه خواهی از آواز و نفیر مرغان فارغ شوی درخت را از بیخ برکن.(1)

پس ای عزیز همچنین است درخت شهوت و خواهش دنیا که چون ریشه های خود را در زمین دل محکم کرد و سر برکشید، بالضروره مرغان فکرهای دور و دراز بر آن می نشینند [19] و تو را از استراحت مانع می شوند و هر چند خواهی آنها را دفع کنی میسر نمی شود، مگر آنکه ریشه درخت را از زمین برکنی و به کناری افکنی.

[بازگشت همه خواطر به حب دنیا]

و بالجمله این مشاغل بسیارند و مرجع همه آنها به یک امر است که آن حب دنیا است و از اینجا است که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة»(2) یعنی:

ص :108


1- 1) المحجة البیضاء، ص 376. «رجل تحت شجرة أراد أن یصفو له فکره و کانت أصوات العصافیر تشوش علیه... فإن أردت الخلاص فاقلع الشجرة».
2- 2) الخصال، ج 1، ص 25، ح 87، رأس کل خطیئة؛ مجموعة ورام، ج 1، ص 128، باب ذم الدنیا.

حب دنیا سر هر گناهی است و اساس هر نقصانی و منبع هر فسادی، پس هرکس که باطن وی محتوی بر حب دنیا باشد، نه از رهگذر آنکه از آن توشه آخرت بردارد و زاد معاد مهیا کند، طمع نکند که دلش روشن و صاف شود و لذت مناجات قاضی الحاجات را دریابد، خصوصا در نماز که معراج مؤمن(1) و دوای درد بیماران معاصی است، زیرا که آن کسی که مغرور می شود به دنیا، مسرور نمی شود به یاد خدا و مناجات او و همّت مرد با آن چیزی است که دیده اش به آن روشن می شود. پس اگر چشم وی به دنیا روشن شود قلبش لامحاله متوجه آن خواهد بود و امید نجات از برای وی نخواهد بود.

و لیکن با وجود این حال مشغول مجاهده باید شد و دست بر نباید داشت و قلب را به یاد خدا مشغول باید ساخت و اسباب شاغله را از وی دور باید کرد. اینها همه در وقتی است که دنیا را خواهد، نه از جهت توشه آخرت و تهیه زاد عقبی.

اما هرگاه دنیا را از این جهت خواهد که وسیله معموری آخرت است، پس آن ضرر ندارد و از اینجاست که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: «نعم العون علی تقوی اللّه الغنی»(2) یعنی: نیکو یاری کننده ای است بر تقوی و پرهیزکاری غنی و بی نیازی از خلق. و در حدیث دیگر منقول است که: «نعم العون الدنیا علی الآخرة»(3) یعنی: نیکو یاری کننده است دنیا بر آخرت.

و بدانکه: همت بستن به دنیا و مصروف نمودن فکر در آن، زیاد نمی کند مگر احتیاج را و متفرق می گرداند امور را و زیاد می کند معاصی بزرگ را. و دشمنی دنیا بعد از ایمان به خدا و رسول خدا [ صلی الله علیه و آله ] بهترین عملها است.

ص :109


1- 1) عبارت معروف «الصلاة معراج المومن».
2- 2) الکافی، ج 5، ص 71، باب الاستعانة بالدنیا، حدیث 1؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 156، باب المعایش.
3- 3) همان، ص 72، باب الاستعانة بالدنیا، حدیث 8 ؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 156، باب المعایش.

و در کافی بسند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرموده: «کسی که صبح کند و شام کند در حالی که دنیا بزرگترین همّ او باشد، می گرداند خداوند عالم، فقر و احتیاج را در میان دو چشم او و متفرّق می گرداند امر او را و نمی رسد او را از دنیا مگر آن قدر که قسمت او است؛ و کسی که صبح کند و شام کند در حالی که آخرت اکبر همّ او باشد خدای تعالی می گرداند غنا و بی نیازی را در دل او و جمع می کند امر او را».(1)

و هم در آن کتاب از همان جناب روایت کرده است که فرمود: «کسی که ببندد دل خود را به دنیا، بسته شود دلش به سه خصلت؛ اوّل: غم و غصّه که هرگز تمام نشود، دویّم: آرزوئی که هرگز به آن نرسد، سیّم: امیدی که هرگز حاصل نشود».(2)

و هم در آن کتاب به سند معتبر از محمد بن مسلم بن عبیداللّه روایت کرده است که گفت: «کسی از علی بن الحسین علیهماالسلام پرسید که: کدام عمل افضل است؟ آن حضرت فرمود که: [20] هیچ عملی بعد از معرفت خدا و معرفت رسول خدا بهتر نیست از دشمنی دنیا، زیرا که دشمنی دنیا شعبه ها دارد و معاصی خدا چند نوع است، پس اول چیزی که به آن معصیت خدا کردند کبر و خودبینی بود و آن معصیت شیطان است که خدا می فرماید: تکبر کرد و بود از کافران.(3)

پس بعد از آن حرص است و آن معصیت آدم و حوا است در وقتی که ایزد تعالی به ایشان فرمود که: نزدیک این درخت مروید که از جمله ظلم کنندگان خواهید بود و ایشان از آن درخت گرفتند چیزی را که به آن محتاج نبودند و این شیوه میان ذریه

ص :110


1- 1) الکافی، ج 2، ص 319، باب حب الدنیا، حدیث 15، «من أصبح و أمسی و الدنیا اکبر همّه جعل اللّه تعالی الفقر بین عینیه و شتت أمره و لم ینل...».
2- 2) همان، ج 2، ص 320، حدیث 17، «من تعلق قلبه بالدنیا، تعلق قلبه بثلاث خصال، همّ لا یفنی، و أمل لایدرک و رجاءٍ لاینال».
3- 3) اشاره است به آیات: 34 سوره بقره و 74 سوره ص، 59 سوره زمر.

ایشان ماند تا روز قیامت و از اینجا است که اکثر اوقات طلب می کند فرزند آدم، چیزی را که به آن احتیاج ندارد.

پس بعد از آن حسد بود و آن معصیت پسر آدم است که قابیل(1) به آن واسطه برادر خود را کشت، پس منشعب باشد از این سه معصیت، معاصی بسیار که از آنها است دوستی زنان و دوستی دنیا و دوستی ریاست و سروری و دوستی راحت و تن پروری و دوستی سخن گفتن و دوستی بلند مرتبه گی(2) و مال داری. پس اینها هفت خصلتند که معصیت خدا به آنها صادر می شود و همه اینها مجتمعند در حب دنیا.

و از اینجا است که پیغمبران و دانایان گفتند که: «حب دنیا سر هر گناهی است و دنیا دو دنیا است دنیای بلاغ که آدمی به آن معیشت می کند و دنیای ملعونه که آدمی را از خدمت پروردگار عالمیان باز می دارد».(3)

و هم در آن کتاب به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «از جمله اموری که حق تعالی در مناجات به موسی صلی الله علیه و آله فرمود این بود که: ای موسی! دنیا دار عقوبت است که در آن عقوبت کردم آدم را در وقتی که نافرمانی کرد مرا و گردانیدم من آن را ملعونه، ملعون است آنچه در آن هست، مگر آن چیزی که به آن تحصیل رضای من کنند. ای موسی! بندگان صالح من زهد ورزیدند در دنیا به قدر علم خود به ناخوشیهای آن و سایر خلق رغبت کردند در دنیا به قدر جهلشان و نیست احدی که عظیم بشمارد دنیا را، پس دیده اش به آن روشن شود و نیست احدی که حقیر بشمارد دنیا را، مگر آنکه از آن منتفع می شود».(4)

ص :111


1- 1) در متن مؤلّف روی «قابیل» خط کشیده است.
2- 2) در متن مؤلّف مرتبگی.
3- 3) الکافی، ج 2، ص 316، باب حب الدنیا و الحرص علیها، حدیث 8. «سئل علی بن الحسین علیهماالسلام أیّ الأعمال أفضل عنداللّه، قال: ما من عمل بعد معرفة اللّه عزوجل و معرفة رسوله صلی الله علیه و آله أفضل من بغض الدنیا... حب الدنیا رأس کل خطیئة...».
4- 4) همان، ص 317، حدیث 9 «فی مناجاة موسی علیه السلام یا موسی إنّ الدنیا دار عقوبة، عاقبت فیها آدم عند خطیئته و جعلتها ملعونة، ملعون ما فیها إلاّ ما کان فیها لی یا موسی...».

و اخبار در این مضمار از اهل بیت اطهار [ علیهم السلام ] بسیار وارد شده است و محصّل همه آنها آن است که دنیا دو دنیا است؛ یکی آنکه به آن تحصیل رضای جناب اقدس الهی شود؛ و دیگری اینکه به آن آدمی از ساحت قرب یزدانی دور ماند، و دنیای مذموم که خدا آن را لعن کرده است، قسم ثانی است و قسم اول ممدوح است.

ولکن به این نیز مغرور نشوی، که دنیا موضع تلبیس و غرور ابلیس است و شیطان آدمی را فریب می دهد و نفس نیز آن را مدد می کند و به آدمی چنین وا می نماید که این دنیا دنیای ممدوح است تا آنکه او را به بلاها مبتلا می گرداند و از مرحله قرب معبود حقیقی دور می افکند.

پس باید مؤمن بیداردل [21] پیوسته در صدد امتحان و آزمایش خود باشد و مدام به عقل خود رجوع کند و قلب خود را امتحان نماید که مبادا نوعی شود که به محذور مبتلا گردد و داخل شود بر وی حب دنیا از راهی که از آن غافل باشد و دلیلی بر این قوی تر از وجدان [و] عقل نیست، پس این است دوای نافع و مسهّل دافع، ولیکن این دوا تلخ است و در اکثر کامها و طباع ناگوار است و کسی به استعمال آن نمی پردازد و مرض، مزمن و عسر العلاج می شود و رفته رفته کار به جائی می انجامد که به هیچ دوا معالجه نمی شود، حتی اینکه اکابر و بزرگان سعی ها می کنند که دو رکعت نماز کنند که در آن امری از امور دنیا به خاطرشان نگذرد، برای ایشان ممکن نمی شود.

و محرّر این کلمات گوید که: وقتی به قم مشرف شدم و در آنجا به خدمت سید عزیزی رسیدم که از احفاد میرداماد بود و به قم آمده بود به زیارت و درصدد اصلاح نفس و تقویت قلب بود.

روزی در خلوتی در اثناء صحبت فرمود که: نمی دانم چه کنم که از برای من میسّر شود، یک نماز که در آن قلب متوجه معبود بی نیاز باشد و فرمود که: هر زمان که مشغول

ص :112

نماز شدم، قلب متوجه است به امور باطله، مثل جنگ رستم و اسفندیار و سلطنت کیکاوس و کیخسرو و غیر اینها و چون می گویم «السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته» ملتفت می شوم که نماز تمام شده است و به هیچ وجه قلب توجه به نماز نداشته است، لابد بعض اوقات نماز را اعاده می کنم که شاید قلب متوجه نماز شود، از اول بدتر است!

پس در این هنگام ما و تو را چه طمع است در توجه قلب به نماز؟ ای کاشکی که سالم بماند ثلث نماز یا ربع آن یا کمتر یا بیشتر از آن از وساوس شیطان، پس باشیم ما از جمله کسانی که «مخلوط کردند عمل صالح را به عمل بد».(1)

و مجمل کلام در این مقام آن است که قلب شبیه است به قدحی که مملو باشد از سرکه مثلا و تو آب بر آن ریزی و شکی نیست که هر قدر آب بر آن داخل شود به قدر آن سرکه از قدح بیرون ریزد و حق تعالی فرموده است که: «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ(2)» یعنی: حق تعالی نگردانیده است از برای هیچ مردی دو دل را در جوفش؛ پس تو را یک دل بیش نیست و دوستی دنیا و آخرت در یک دل نگنجد.

و در حدیث وارد است که: «مثل دنیا و آخرت، مثل دو زنند که در حباله یک مرد باشند، به قدری که یکی از آنها را خوشحال کند، آن دیگری از وی مکدر شود».(3)

و در حدیث دیگر وارد است که: «مثل دنیا و آخرت، مثل مشرق و مغرب است که هر قدر به یکی از آنها نزدیک شوی از دیگری دور خواهی شد».(4)

پس آدم عاقل باید تأمل کند که کدام از آنها به حال وی انفع است تا همت بر آن بندد

ص :113


1- 1) اقتباس از آیه 102 سوره مبارکه توبه «خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً.»
2- 2) سوره مبارکه احزاب، آیه 4.
3- 3) غرر الحکم و درر الکلم، ص 231، ش 155؛ عیون الحکم، ص 143، حدیث 3199، الفصل الثانی عشر. «إنّ الدنیا و الآخرة کرجل له امرتان إذا أرضی أحداهما أسخط الأخری».
4- 4) امالی مرتضی، ج 1، ص 151، اخبار الحسن بن ابی الحسن. «مثل الدنیا و الآخرة، مثل المشرق و المغرب، متی ازددت من أحدهما قربا، ازددت من الآخرة بُعداً».

و دل را از دیگری [22] خالی گرداند، و پر ظاهر است که آخرت که دار باقی است، انفع است از دنیا که دار فانی است و در شرف فنا و زوال است و نعمتش ناقص است و لذّتش فانی است و عیشش ناتمام است و غم و اندوه در آن بسیار است و مصائب و نوائب در آن بی شمار است «وفقنا اللّه و ایاکم من شرور انفسنا و سیآت اعمالنا بحق محمد و آله الامجاد».

[ابواب مباحث نماز]

اشاره

و بدان که نماز مشتمل است بر سه امر مقدمات و مقامات و لواحق و منافیات، پس ناچار است در این مقام از ذکر سه باب.

باب اول: [مقدمات نماز]

اشاره

باب اول در مقدمات نماز است و آنها بر دو گونه اند: مقدمات واجبه و مستحبّه و مقدمات واجبه شش اند، طهارت از حدث و طهارت از خبث و سرّ عورت و مکان و وقت و قبله.

و مقدمات مندوبه بسیار است، مثل رفتن به مسجد و اذان و اقامه و احرام نماز بستن به هفت تکبیر و در بین تکبیرات، دعاهای توجه خواندن و امثال اینها.

و در هر یک از این امور، اسرار خفیه و رموز مخفیه مندرج است، هر چند عاقل لبیب و مشتاق حضرت حبیب، اگر تأمل نماید همه آنها را خود در می یابد، و لیکن در این مقام به ذکر اسرار یک یک از آنها می پردازیم و مخفیات رموز هر یک را به تفصیل مذکور می سازیم تا تذکره ای از برای هر کس که اراده تذکر داشته باشد. واللّه ولی التوفیق و بیده ازمة التحقیق.

پس می گوئیم که: مقصود از این باب در ضمن هفت مطلب بیان می شود.

مطلب اول: [طهارت از حدث]
اشاره

در طهارت از حدث است و آن حاصل می شود به وضو و غسل و تیمم، پس مقصود از این مطلب در ضمن سه مبحث آورده می شود.

ص :114

مبحث اول: [در اسرار وضو]
اشاره

در وضو است و آن حاصل می شود به شستن رو و دستها و مسح سر و پاها؛ و بدان که سرّ اینکه حق سبحانه تعالی امر کرده است در وضو به غَسل و مسحِ این اعضا، این است که این اعضا مباشرند از برای امور دنیویه و منهمک و فرو رفته اند در کدورات دنیه فانیه، پس امر کرد حق تعالی به غسل آنها تا پاک و طاهر شوند از کدورات ظاهریة و قابل شوند از برای مناجات با پروردگار عالمیان و در این اشاره است به سوی اینکه لازم است بر بنده این که طاهر گرداند قلب را که موضع نظر حضرت پروردگار است و رئیس بزرگ آن جوارح است از کدورات معنویه، زیرا که حق سبحانه و تعالی نظر نمی کند به صورتهای بندگان، بلکه نظر می کند به دلهای ایشان و به جهت آنکه بداند کسی که می شوید این اعضاء را پیش از مشغول شدن به عبادت حضرت پروردگار عالم که در نزد عبادت حضرت پروردگار باید دست از آلودگیهای دنیا شست، و روی از آنها برتافت، و سر را از زیر بار گران آنها بیرون آورد، و پا از آمد و شدِ تحصیل مرادات دنیا کشید، و دل را از کثافات التفات به آنها خالی نمود، تا آنکه اهلیّت عبادت حضرت پروردگار بهم [23] رساند، این است مجمل سخن در اسرار وضو.

[تفصیل اسرار هریک از اجزاء وضو]

اما تفصیل کلام در آن، پس آن است که امر فرمود به شستن وجه از جهت آنکه در آن واقع است اکثر حواس ظاهره مثل چشم که به آن رنگها ممتاز می شود و گوش که به آن آوازها امتیاز می یابد و زبان که به آن که مزه ها ادراک می شود و بینی که به آن ادراک بوها می شود؛ و پر ظاهر است که این حواس اعظم اسباب باعثه اند بر میل قلب به مشتهیات دنیا و مطالب این عاریت سرا، پس امر فرمود به شستن آن تا آنکه متوجّه شود به عبادت حق تعالی در حالی که پاک و پاکیزه باشد از این امور فانیه غیر باقیه.

پس امر فرمود به شستن دستها، زیرا که آنها مباشر می شوند اکثر امور دنیاویه را؛

ص :115

و مقدم داشت دست راست را بر دست چپ، زیرا که دست راست اقوی است از دست چپ در این مرحله و مقدم است در نیل مشتهیات طبیعیه و احوال دنیای دنیه.

پس امر فرمود به مسح پیش سر، زیرا که در آنجا واقع است دماغ که محل قوای باطنه است. از جمله آنها است قوه مفکره که بتوسط آن حاصل می شود قصد به سوی توجه به مرادات طبیعیه و منبعث می شود حواس به سوی رو کردن بر امور دنیویه که مانع است از اقبال به سوی امور اخرویه.

پس امر فرمود به مسح پاها، زیرا که آنها را مدخلی است عظیم در تحصیل مرادات و مطالب دنیا و حصول مشتهیات و مآرب آن، پس بعد از آنکه بنده این اعضا را بشوید و مسح کند، چنانکه حق مسح کردن است و در آن حال از یاد حضرت آفریدگار بیرون نرود، سزاوار می شود برای دخول در عبادت و جائز می شود او را توجه به معبود بی نیاز و مستحق می گردد برای مناجات خداوند بی شریک و انباز.(1)

در حالی که ملاحظه کننده باشی قول رسول خدا را که فرمود: مثل مؤمن خالص، مثل آب است و باید صفا و روشنی تو با حق تعالی، مانند صفا و روشنی آب باشد در وقتی که از آسمان نازل می شود و خدا آن را طهور نامیده است و پاک و پاکیزه گردان دل خود را به تقوی و یقین در نزد طهارت اعضای خود را به آب.(2)

و از علل ابن شاذان از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که آن حضرت فرمود جز این نیست مأمور شدند بندگان به وضو(3) به جهت آنکه بنده پاک باشد در وقتی که می ایستد در برابر حق تعالی و مناجات می کند با مجیب الدعوات و حالی که مطیع است

ص :116


1- 1) برگرفته از: رسائل الشهید الثانی، ص 113 _ 114. «فأمر فی الوضوء بغسل الوجه لأنّ التوجه و الإقبال بوجه القلب علی اللّه تعالی به فیه أکثر الحواس الظاهرة...».
2- 2) مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، ص 129، الباب الستون فی الطهارة؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 340، الباب السابع سنن الوضوء و آدابه، حدیث 16. «مثل المؤمن الخالص کمثل الماء...».
3- 3) در نسخه خطی «سجود» آمده که اشتباه است.

مرا آن جناب را و پاک و پاکیزه باشد از دنس ها و نجاسات و برطرف شود از او کسالت و دفع شود از او نعاس و پاک شود دل او برای ایستادن در برابر خداوند جبار و جز این نیست که واجب شستن بر رو و دستها و مسح بر سر و پاها، از جهت آنکه عبد چون بایستد در برابر خداوند جبار، این چهار عضو از او نمایان است و سجود می کند به پیشانی که جزئی از روی است و خضوع و فروتنی می کند روی او و بلند می کند دستهای خود را به جانب حضرت آفریدگار و به سر حرکت می کند در حال رکوع و سجود و بپا بر می خیزد و می نشیند در برابر حضرت پروردگار(1). و این حدیث را صدوق در فقیه(2) به اندک تفاوت روایت کرده است از محمد بن سنان.

اینها که یاد کردیم، واجبات وضو است. و وضو را مستحباتی چند هست که از جمله آنها است: مضمضه و استنشاق و خواندن دعاها در نزد نظر کردن به آب و نزد هر فعلی از افعال وضو، چنانکه از حضرت امیر علیه السلام منقول است که: چون خواست متوجه وضو شود، زبان به حمد و ثنای حضرت قادر یگانه گشود و چون نظرش بر آب افتاد فرمود که: «الحمد للّه الذی جعل الماء طهورا و لم یجعله نجسا»(3) «اللهم اجعلنی من التّوابین و اجعلنی من المتطهرین(4)» یعنی: حمد و سپاس حضرت خداوندی را سزاست که گردانید آب را پاک و پاک کننده و نگردانید آن را نجس، خدایا بگردان مرا از جمله توبه کنندگان و بگردان مرا از جمله طهارت گیرندگان.

و سرّ اینکه خواهش نمود که خدا وی را از جمله توبه کنندگان و طهارت گیرندگان گرداند ظاهر است؛ زیرا که آدمی هرگاه پاک از معاصی نشود قابل [24] مناجات با

ص :117


1- 1) علل الشرائع، ج 1، ص 257، الباب 182، علل الشرائع و أصول الإسلام، حدیث 9.
2- 2) من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 56، باب علة الوضوء، حدیث 128.
3- 3) الکافی، ج 3، ص 70، کتاب الطهارة، باب النوادر، حدیث 6.
4- 4) المحاسن، ج 1، ص 46، ح 62، ثواب من ذکر اسم اللّه علی طهور. «لا یتوضأ الرجل حتی یسمی و یقول قبل أن یمس الماء: اللّهم اجعلنی من التوابین و اجعلنی من المتطهرین...».

قاضی الحاجات نمی گردد؛ و پاک شدن از معاصی حاصل نمی شود، مگر به توبه و توبه حاصل نمی شود، مگر به قبول آن، پس در نزد هر فعلی از افعال وضو، عرض مطلبی را نمود که مناسب آن مقام بود و ما آن ادعیه را در کتاب میزان الاعمال که به فارسی نوشته ایم ایراد نموده ایم و عاقل لبیب و دانای اریب چون به آنها رجوع کند، سرّ هر یک را ادراک می تواند کرد و ذکر آنها در این مقام موجب طول کلام است.

پس چون آن حضرت از وضو فارغ شدند، این دعا [را] خواندند که: «اللّهم ارزقنی تمام الوضوء و تمام الصلوة و تمام مغفرتک و رضوانک»(1) یعنی: الهی روزی کن مرا تمام بودن وضو و تمام بودن نماز و تمام مغفرت و آمرزش خود و خوشنودی خود را.

و بدانکه ذکر این دعاها یا از جهت تأدیب است که ما و تو متنبه شویم و یا از جهت آن است که گفته اند: «حسنات الأبرار سیآت المقربین»(2)، یعنی: نیکی های خوبان و طاعت ایشان، بدی و معصیت است نسبت به مقرّبان.

و در مصباح الشریعة از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «هرگاه خواهی که طهارت کنی و وضو بسازی نزدیک شو به آب چنانچه نزدیک می شوی به رحمت خدا، زیرا که حق سبحانه تعالی گردانیده است آب را مفتاح قرب و مناجات خود و دلیل و راهنما به سوی بساط خدمت خود و همچنانکه رحمت او می شوید گناهان بندگان را، همچنان نجاساتِ ظاهر را پاک می کند آب نه غیر آن.

حق تعالی می فرماید که: «فرو فرستادیم از سماء آبی را که پاک و پاک کننده است»(3)

ص :118


1- 1) من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 52، باب حد الوضوء و ترتیبه، حدیث 107. «زکاة الوضوء أن یقول المتوضی _ اللّهم إنّی أسألک تمام الوضوء و تمام الصلاة و تمام رضوانک والجنة _ فهذا زکاة الوضوء».
2- 2) الفتوحات المکیة، ج 4، ص 105؛ بحارالانوار، ج 11، ص 256.
3- 3) سوره مبارکه فرقان، آیه 48 «وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا.»

و فرموده است که: «گردانیدیم و خلق کردیم از آب هر چیز زنده را(1)»، پس همچنانکه زنده کرد از آب هر چیزی از نعیم دنیا را، همچنین به فضل و رحمت خود زنده گردانید دلها را به طاعت و عبادت خود؛ و فکر کن در صفا و روشنی آب و پاک و پاک کننده بودن و برکت آن و باریکی ممزوج شدن آن به هر چیزی.

و استعمال کن آن را در تطهیر اعضای خود که خدا امر کرده است تو را به تطهیر آنها، و بجا بیاور تطهیر اعضا را به آداب و فرائض و سنن آنها، زیرا که در تحت هر یک از آنها فوائد بسیار است، هرگاه تو استعمال کنی آنها را، به حرمت جاری می شود چشمه های فواید آن در دل تو. پس معاشرت کن با خلق خدا مثل ممزوج شدن آب به چیزها که می رساند هر چیز حق آن را و متغیر نمی شود از آنچه هست».(2)

مبحث دوم: در اسرار مخفیّه غسل است

بدان که غسل حاصل می شود به شستن جمیع بدن، یا به ترتیب که اول سر و گردن را بشوید، و بعد از آن جانب راست از چنبر گردن تا کف پا و ناخن ها، و بعد از آن جانب چپ به نوع جانب راست و یا به یک دفعه.

به هر تقدیر سرّ اینکه امر فرمود حکیم علی الاطلاق به شستن جمیع بدن در غسل، آن است که اقرب حالات آدمی و اشدّ آنها از حیثیت تعلق به شهوات و خواهش نفس، حال جماع است که از جمله موجبات غسل است. و پر ظاهر است که جمیع بدن را در آن مدخل است، و از اینجا است که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که: «در زیر هر موئی جنابت است».(3)

ص :119


1- 1) سوره مبارکه انبیاء، آیه 30 «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ أَ فَلاَ یُؤْمِنُونَ.»
2- 2) مصباح الشریعة، ص 128، الباب الستون فی الطهارة. «إذا أردت الطهارة و الوضوء فتقدم إلی الماء تقدمک إلی رحمة اللّه قد جعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دلیلا...».
3- 3) فقه الرضا علیه السلام ، ص 83 . «تحت کل شعرة جنابة».

پس به سبب جماع جمیع بدن از ساحت کبریای خداوند بی همتا دور می گردد و غرق می شود در لذّات بدنیّه و شهوات دنیّه؛ پس شستن آن واجب می شود تا متأهل شود بدن برای مقابله با جهت شریفه و داخل شدن در عبادت منیفه و دور شود از قوای حیوانیّه و لذّات انسانیّه و شهوات دنیاویّه.

و بر عاقل لبیب پوشیده و مخفی نیست که قلب را در این لذّت مدخلی عظیم و حظّی وافر است، پس تطهیر وی از کثافات تعلقات اولی و اهم است و لازم است بر مکلف مرتاض که در آن حال به تطهیر قلب پردازد و آن را از علایق و تعلّقات تهی سازد و به توجه به عالم قدس میل دهد تا آنکه چون مشغول نماز شود، آن لذّات در نظرش در نیاید و ملتفت به آنها نشود و به لذات دائمه اخرویّه مایل گردد؛ و حسن محبوب مجازی آن را مشغول نگرداند و هیئت خلوت و حالت صحبت در آن منتقش نگردد بلکه به توجه تام و تنبه تمام ملتفت معبود [25] حقیقی شود و با خشیت و نیاز به دربار حضرت آفریدگار بی نیاز روی آورد تا قابل فیض و احسان گردد.

و از اینجا است که مقربان درگاه احدیّت و نزدیکان بارگاه صمدیّت، چون آواز اذان می شنیدند و وقت نماز داخل می شد، دست از مصاحبان می شستند و درِ صحبت و اختلاط در می بستند و پناه به درگاه حضرت اله می بردند، چنانکه از بعض زنان پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله منقول است که گفت: عادت آن حضرت این بود که با ما می نشست و صحبت می داشت و ما با وی به صحبت مشغول بودیم تا اینکه وقت نماز داخل می شد و چون آواز اذان می شنید، دست از صحبت ما می کشید، چنانکه گویا هرگز ما او را ندیده و نشناخته بودیم و او ما را ندیده و نشناخته بود.(1) مردان راه، چنین بوده اند و طریق بندگی را به این روش پیموده اند و تو

ص :120


1- 1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 10،ص 206، فصل فی ذکر الآثار الواردة فی الصلاة؛ عدة الداعی، ص 152. «کان رسول اللّه یحدثنا و نحدثه، فإذا حضرت الصلاة فکأ نّه لم یعرفنا و لم نعرفه».

هرگز نکنی آنچه تو را فرمودند خواهی که چنان شوی که مردان بودند؟(1)

و در علل ابن شاذان از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که: «امر کرده است خدا به غسل از جنابت، نه از خلا رفتن، به جهت آنکه جنابت از نفس انسان است و از جمیع بدن خارج می شود»(2) و خلا نیست از نفس انسان، بلکه جز این نیست که بول و غایط چیزی است از غذا حاصل می شود که از دری داخل می شود و از دری دیگر بیرون می آید.

و در فقیه همین حدیث را روایت کرده است و در آخر آن مذکور است که: «علت تخفیف در بول و غایط آن است که آنها بیشترند از جنابت و علی الدوام حاصلند، پس راضی شد خدا به وضو از آنها به جهت بسیاری آنها و بیرون آمدن آنها بی اختیار و بدون شهوت، و جنابت نمی باشد، مگر به التذاذ و شهوت».(3)

مبحث سوم: [در اسرار پنهان تیمم]

در اسرار خفیّه و امور مخفیّه تیمم است،

بدان که: تیمم واجب می شود در نزد تعذّر استعمال آب در طهارت یا به جهت نبودن آب و یا به جهت قابل نبودن محل استعمال آن به واسطه امراض و ناخوشیها برای

ص :121


1- 1_ بنگرید به رباعی بابا افضل کاشانی که می فرمایند: ناکرده دمی آنچه تو را فرمودند خواهی که چنان شوی که مردان بودند تو راه نرفته ای، از آن ننمودند ورنه که زد این در، که در نگشودند
2- 2) عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 88، باب فی ذکر ما کتب به الرضا علیه السلام . «علة غسل الجنابة النظافة و تطهیر الإنسان نفسه مما أصاب من أذاه و تطهیر سائر جسده، لأنّ الجنابة خارجة من کل جسده...».
3- 3) من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 76، ح 171، باب العلة التی من اجلها وجب الغسل. «... و علة التخفیف فی البول و الغائط أ نّه أکثر و أدوم من الجنابة فرضی فیه بالوضوء لکثرته و مشقّته و مجیئه بغیر إرادة منه و لا شهوة و الجنابة لاتکون إلاّ بالاستلذاذ».

استعمال آن، پس امر فرموده است حضرت حکیم علیّ، به مالیدن خاک برای اعضای شریفه که پیشانی و دستها است از جهت تنبیه بر اینکه، چون تطهیر آنها به آب که لطیف ترین چیزها است ممکن نیست، باید خاکسار و ذلیل شوند در نزد کردگار جلیل، و منفعل شوند از عدم تطهیر خود و باقی ماندن بر کثافت واقعی که به آنها رسیده است از ارتکاب امور دنیا؛ و گویا سرّ اینکه مسح پاها به خاک واجب نشد این باشد که این دو معتادند به مجاورت، و به مالیدن خاک، بر آنها ذلت و انکساری حاصل نیست.

به هر تقدیر عاقل لبیب در این حال باید ملتفت شود به اینکه هر گاه تطهیر قلب نیز به آب صاف به تنبیهات از اوصاف رذیله(1) و تنویر آن به اخلاق جمیله ممکن نباشد، باید آن را در مقام انکسار و خاکساری بدارد تا شاید مطّلع شود بر آن سید کریم و مولای رحیم وی، در حالی که شکسته حال و متواضع باشد و بر آن ترحم نماید و به نظر میل و انعطاف بر آن نگرد و آن را از بَوادی غوایت(2) به وادی هدایت آورد و آن را به لمعه ای از لمعات انوار لامعه خود نورانی گرداند و از ظلمت کثافات عصیان و نافرمانیش برهاند؛ زیرا که در حدیث وارد است که «إن اللّه عند القلوب المنکسرة»(3)، یعنی: خدا در نزد دلهای شکسته است، پس ترقی کند به این وسیله از حضیض اغفال، و تلافی کند آنچه از وی فوت شده است از اقبال به جانب حضرت ذی الجلال [26] به واسطه غفلت و اهمال وفّقنا اللّه لتدارک ما فات منّا من الأعمال و الأفعال.

مطلب دوم: در طهارت از خبث و تخلّی است
اشاره

اما طهارت از خبث، پس لازم است بر عاقل غیر غافل اینکه تفکر نماید در اینکه حکیم علی الاطلاق امر کرده است او را که چون خواهد متوجه نماز که مناجات است با

ص :122


1- 1) در نسخه «رزیله».
2- 2) گمراهی.
3- 3) این جمله در منابع روایی یافت نشد. و لکن بنگرید، العقد الحسینی، ص 37؛ مصابیح الظلام فی شرح مفاتیح الشرایع، ص 22.

حضرت بی نیاز، بدن را که پوست و قشر است، از نجاسات ظاهریه پاک کند و همچنین جامه را که ملاصق جلد است.

پس لازم است بر وی اینکه باطن را که لُب است و موضع نظر معبود از خباثات باطنیه و اخلاق ذمیمه مهلکه، پاک و پاکیزه گرداند و به آب صافِ تذکر و انتباه، غفلت و اشتباه را از خود دور نماید و به دست توبه و انابه، معاصی گذشته را از نفس دفع کند و به پای عزم بر عدم ارتکاب آنها در زمان آینده ثابت قدم بایستد. چه اگر ظاهر خود را از دنس نجاسات پاک نماید و از نجاسات باطن باک نداشته باشد، تدلیس کرده و در نظر معبود رسوا و مفتضح خواهد بود.

[در اسرار تخلّی]

و اما تخلّی، پس در آن حال متذکر شود که پر بودن باطن باعث سنگین بودن دل و زحمت است و چون از کثافات خالی شود، موجب تفریح خاطر و استراحت؛ پس در آن حال مشغول شود به دفع سنگینی های گناهان و اخلاق ذمیمه که در اعماق قلب جمع آمده و موجب قساوت و سنگینی دل شده و کسالت و غفلت در وی پدیدار گردیده است و از عبادت معبود بحق، محروم مانده است تا آنکه قلب به استراحت افتد و قابل عبادت شود و اهل مناجات با قاضی الحاجات گردد. و به این مسرور مشو که ظاهر بدن او از ثقل کثافات فارغ و سنگینی آنها رفع شد و به استراحت افتادی، زیرا که اگر به این مشعوف شوی و باطن تو بر اثقال کثافات باقی ماند، تدلیس کرده خواهی بود و این معنی موجب رسوائی و افتضاح تو خواهد شد.

و مصدِّق این کلمات، حدیثی است که در کتاب مصباح الشریعة از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «مستراح را از جهت آن مستراح نامیده اند که به استراحت می افتند نفوس در آنجا از اثقال نجاسات و خالی شدن معده از کثافات، و مؤمن در آن حال باید متذکر شود که کسی که خالص باشد از حطام دنیا

ص :123

و آلوده نباشد به اسباب عیش این عاریت [سرا]، عاقبت امرش چنین است که به عدول از آنها استراحت دارد، پس خود را از آنها خالی نماید و پیرامون جمع آنها نگردد و فارغ کند قلبش را از مشاغل آنها و دوری کند از اخذ و قبض آنها، چنانکه دوری می کند از بول و غایط و نجاسات دیگر؛ و فکر کند در نفس خود و بداند که چون معده سنگین شود و قوه دافعه خواهد اثقال آن را بیرون اندازد، چگونه ذلیل و عاجز می شود؛ و چون معده خالی شود، چگونه سبک و فارغ می شود.

پس بداند که چنگ [27] زدن به قناعت و تقوی مورث راحت دارین و سرافرازی نشاتین است؛ و بداند که راحتی در هوان دنیا و فارغ شدن از لذّات فانیه این عاریت سرا و تخلّی از نجاسات اموال حرام و شبهه ناک و مثل آنها است، پس خالی کند خود را از آنها و درِ کبر و خودبینی را بر روی خود در بندد و از گناهان و معاصی بگریزد، و درِ تواضع و فروتنی و حیا و پشیمانی را بر روی خود بگشاید و سعی کند در اداء اوامر و نواهی معبود بحق و پروردگار مطلق به جهت طلب زلفی و حسن مآب، و محبوس کند نفس خود را در زندان خوف و الصبر و دوری کردن از شهوات و لذّات فانیه، تا آنکه برسد به امان خدا در دار عقبی و منزل قرار، و فائز شود به رحمت حضرت پروردگار و بچشد طعم رضا و خوشنودی او را، زیرا که معوّل(1) و مقصود واقعی همین است و مابقی چیزی نیست».(2)

مطلب سوم: در ستر عورت است

بدانکه: مقصود از ستر عورت پوشانیدن مقابح بدن است از ابصار خلق، زیرا که ظاهر بدن تو موضع نظر خلایق است و باطن تو موضع نظر خالق، پس تفکر کن که

ص :124


1- 1) اعتماد کردن و تکیه نمودن.
2- 2) مصباح الشریعة، ص 126، الباب التاسع و الخمسون فی التبرز «إنّما سمّی المستراح مستراحا لاستراحة الأنفس من أثقال النجاسات و استفراغ الکثافات و القذر فیها و المؤمن یعتبر عندها أن الخالص من...».

هرگاه پوشانیدن مقابح ظاهر که موضع نظر خلق است واجب باشد، پس چگونه است حال پوشانیدن قبائح باطن که موضع نظر حق است.

و بدانکه: قبائح باطن را نمی پوشاند لباسی، مگر لباس توبه و انابه و پشیمانی از کرده های گذشته و پیرامون آن نگشتن در زمان آینده، پس در آن حال مستعد شود برای هجوم لشکر خوف و حیا بر قلب، پس ذلیل کند نفس خود را و قرار گیرد در زیر پرده خجلت و انکسار و بایستد در برابر حضرت آفریدگار، مثل ایستادن بنده گناهکار که گریخته باشد از آقای خود و بعد از پشیمانی باز گردیده باشد به سوی وی، سر در پیش و شرمسار با دیده اشکبار و سوز آه آتش بار، و از وی درخواهد عفو از تقصیرات خود را و عزم کند بر تلافی مافات.

و مصدق این کلمات است، حدیثی که در مصباح الشریعة از حضرت صادق علیه السلام منقول است که آن حضرت فرمود که: «زینت دارترین لباس مؤمن، لباس تقوی و پرهیزگاری است و نرم ترین لباسهای وی، ایمان به خدا و روز جزا است، حق تعالی فرموده است که: «لباس تقوی نیکو است».(1)

و اما لباس ظاهر، پس نعمتی است از جانب خدا که پوشانند به آن عورات خود را و گرامی داشته است به آن ذریه آدم علیه السلام را و عطا نفرموده است به دیگری از مخلوقات عالم و از برای مؤمنان آلتی است از برای اداء آنچه خدا واجب کرده است بر ایشان از نماز و غیر آن.

و بدانکه: بهترین لباس تو لباسی است که تو را مشغول نگرداند از حق تعالی، بلکه نزدیک گرداند تو را به ذکر و شکر و فرمان برداری وی، و باعث نشود تو را بر عجب و ریاء و زینت کردن و [28] مفاخرت نمودن بر امثال و اقران بر وجه خُیَلاء(2)، زیرا که این امور، آفت دین و مورث قساوت قلبند.

ص :125


1- 1) سوره مبارکه اعراف، آیه 26.
2- 2) عجب، کبر، خودپسندی.

و هرگاه جامه پوشیدی به خاطر بیاور این را که خدا پوشانیده است بر تو گناهان تو را به رحمت خود و بپوشان باطن خود را به صدق و راستی، چنانکه می پوشانی ظاهر خود را به لباس خود و بپوشان باطن خود را به لباس خوف و خشیت و ظاهر خود را به لباس فرمانبرداری و طاعت.

و به خاطر بیاور فضل و رحمت حق تعالی را از جهت آنکه خلق کرده است برای تو اسباب لباس را که بپوشانی به آن عورات ظاهره را، و گشوده است بر روی [تو] ابواب توبه و انابه را که بپوشانی به آن عورات باطنه را از گناهان و اخلاق رذیله، و رسوا مکن احدی را به برچیدن پرده از عیوب وی، زیرا که پوشانیده است حضرت خلاّق عالم بر تو، اعظم از آنها را، و مشغول شو به عیب نفس خود و چشم بپوشان از آنچه از تو نخواسته اند از عیب دیگران، و بترس از آنکه فانی کنی عمر خود را به عمل دیگران و تجارت کنی به سرمایه این و آن و از عیوب خود غافل شوی و به هلاکت ابدی گرفتار گردی، زیرا که فراموش کردن گناهان، عظیمتر عقوبتی است از جانب خدا در دنیا و وافرتر عقوبتی است در عقبی، و مادام که بنده مؤمن، مشغول است به طاعت خدا و شناختن عیوب نفس خود و ترک آنچه قبیح است در دین خدا، دور است از آفات جهان و فرو رونده است در بحار رحمت حضرت یزدان و فائز شونده است به جواهر فواید حکمت و بیان، و مادام که فراموش کننده است عیوب نفس خود را، واگذاشته می شود به حول و قوّت خود و رستگار نمی شود هرگز.

محرر کلمات گوید که: وقتی به کاشان که موطن اصلی حقیر است رفتم، در یکی از قرای آن یکی از علما به دیدن من آمد، خود را آراسته و قبائی به رنگ مرمر پوشیده و عمامه قیمتی بر سر گذارده و غایت تقطیع در لباس خود به کار برده؛ چون در نزد من نشست، به نظر حیرت در او می نگریستم و به دیده تعجب در وی نگاه می کردم و در دل خود بر حال وی می گریستم و با خود می گفتم که: آدمی چه مقدار مغرور است که نفس را که خلاّق عالم او را از سایر نفوس مکونات برگزیده و خلعت فاخر «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی

ص :126

آدَمَ(1)»، بر وی پوشانیده و قامت قابلیتش را به لباس نفیس «لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ(2)» آراسته، به کرباسی که از گیاهی حاصل شود و به گیاهی دیگر آن را رنگ کنند و آن را بقا و ثباتی نباشد، آرایش دهد و به آن خوش دل و مشعوف باشد «ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ(3)

مطلب چهارم: در اسرار مخفیه مکان مصلی است

چون به مکان نماز روی آوری، با خود خیال کن که به خدمت پادشاه بزرگی رو آورده ای که از تو [29] جز اخلاص و بندگی نخواسته، و از باطن تو اطلاع دارد و اسرار نهان تو بر وی پوشیده و مخفی نیست، و تو می خواهی با وی مناجات نمائی و احوال خود را بر وی معروض داری و از وی حاجتهای بزرگ بخواهی که دیگری قدرت بر برآوردن آنها [را] ندارد، و امید داری که نظر رحمت به جانب تو افکند و حوائج تو را برآورد، پس سزاوار است که در آن حال، لباس ذلّ و مسکنت پوشی و به تضرع و زاری و خضوع و خشوع کوشی، و مکانی را اختیار کنی که آن را محل نزول رحمت خود نمود، و درِ کرم و بخشش خود را در آن گشوده باشد، مانند: مساجد و مشاهد متبرّکه، و آداب مسجد و اسرار مخفیه آن در طی مطلب هفتم مذکور خواهد شد، ان شاء اللّه.

مطلب پنجم: در اسرار خفیه وقت نماز است

بدانکه: مؤمن عارف را لازم است که چون وقت نماز درآید، متصف به دو حالت باشد، یکی رجا و شعف و خوشحالی، و دیگری خوف و ترس.

اما اتصاف به خوشحالی و شعف، پس به جهت آن است که باید متذکّر شوی در آن حال که این وقتی است که پادشاه حقیقی و محبوب واقعی آن را معین فرموده است، برای اینکه به خدمتش برسی و در برابرش بایستی و قابل فیض مکالمه اش شوی و فائز

ص :127


1- 1) سوره مبارکه اسراء، آیه 70.
2- 2) سوره مبارکه تین، آیه 4.
3- 3) سوره مبارکه حج، آیه 11.

به طاعت و عبادتش گردی! پس به این جهت در دلت شوقی و سروری و در صورتت بشاشت و صبوری حاصل شود که این زمان، زمان وصول به مطلوب است.

پس مهیا شوی برای وصال با طهارت و نظافت و پوشیدن جامه هایی که صلاحیت حضور داشته باشند، همچنانکه مهیا می شوی برای ورود بر پادشاهی از پادشاهان دنیا، در وقتی که تو را به حضور خود طلبد و به بارگاه خود خواند و قابل مکالمه خود گرداند، و خود را در آن حال مانند کسی تصور کن که پادشاه عظیمی وعده داده باشد تو را که در وقت به خدمتش برسی و فرمانی برای تو صادر کند که از خواص وی و واقفان حضورش باشی و خدمات لایقه به تو رجوع فرماید و با تو بر وجه انبساط و رأفت تکلم نماید و با تو انس گیرد و تو آنچه خواهی از مصالح خود از وی طلب نمائی و تو را خلعتی فاخر عطا کند، و در میان مردم تو را سرافراز و مفتخر داند، و مادام که سلطنت او باقی باشد بر آن قرار بماند و از قدر و منزلت تو در نزد وی چیزی کم نشود، بلکه روز به روز در تزاید باشد، آیا تو در این حال منتظر آن وقت نخواهی بود و شوقت به آن وقت نخواهد کشید و پیش از آنکه آن وقت در آید همت به آن نبسته خواهی بود؟ و فکر نخواهی کرد که کی شود آن وقت درآید و پادشاه به وعده خود عمل نماید و مرا به قرب جوار خود بخواند و به شرف مکالمه خود مشرّف گرداند و خلعت فاخر در من پوشاند؟

پس ای عزیز! وعده خدا را کم از وعده پادشاه دنیا مدان، و قرب جوار وی را سهل مشمار، و نوشتن تو را از جمله [30] مقربین درگاه ایزد تعالی، پست تر از تقرّب یکی از سلاطین دنیا نه انگار؛ و بدان که نماز اعظم خدمات معبود واقعی و اقرب قربات پادشاه حقیقی است و به سجود آن وعده قرب داده است در فرمان خود که به تو فرستاده است به واسطه پیغمبر خود صلی الله علیه و آله ، و آن پیغمبر صلی الله علیه و آله که مخبر صادق و متکلّم بحق است نیز به این وعده کرده است و ضامن شده است این را که به واسطه این خدمت، در دار قرب و خلود، و متنعم گردی به نعمتی که چشمی ندیده و گوشی نشنیده باشد، و مهیا کرده است برای تو در آنجا مکانهای رفیع البنا و محبوبان خوش لقا و اطعمه بسیار و اقمشه بیشمار و کرامتهای گوناگون و نعمتهای از حد افزون و راحت ابدی و استراحت سرمدی.

ص :128

پس چه غافل است آدمی که در چنین وقتی به خدمت مخلوقی پردازد و از نماز، پهلو تهی سازد و به اداء آن نپردازد و وعده خداوند کریم عظیم را سهل شمرد و از وعده پادشاه مجازی کمتر داند، و حال آنکه دل پادشاه به دست خدا است و بی توفیق و اذن خدا، به احدی نفع و ضرر نمی تواند رسانید و اعتماد به وعده اش نیست و ملکش ناپایدار و دولتش همیشه برقرار نیست.

و از اینجا است که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله پیوسته منتظر وقت نماز می بود و انتظار آن را می کشیدند و شوق تمام به دخول آن داشتند و به بلال مؤذن خود می فرمودند که: «أرحنا یا بلال!»(1) یعنی: مرا به راحت انداز ای بلال! و از محنت مشغولی به غیر معبود فارغ ساز.

و در این سخن اشاره است به اینکه مشغولی ظاهری به غیر حق تعالی، تعب شدیدی بود نسبت به آن حضرت و هر چند دلش هرگز از یاد خدا غافل نبود، ولیکن روشنی چشمش و سرور قلبش و سکون نفسش در نماز بود. همچنانکه مکرر می فرمود که: «قرة عینی و سرور قلبی فی الصّلوة»(2) یعنی: روشنی دیده و مسروری دل من در نماز است، این است سبب سرور و باعث شوق و شعف به سوی دخول وقت.

و اما سبب ترس و خوف و تزلزل و منشأ خوف و تذلل، پس آن است که در درگاه سلاطین مجازی، چنانکه امید قرب و راحت و طمع فوز و استراحت هست، بیم انحطاط و پستی و خوف بی اعتباری و تهی دستی نیز می باشد. زیرا که چنانکه ملوک موصوفند به بخشش و عطا و نوازش و سخا، همچنان موصوف به غضب و نکال و انتقام و اذلال نیز می باشند، خصوصاً سلاطین غیور و خواقینِ از پستی فطرت دور، همچنین است درگاه احدیّت و بارگاه صمدیّت که چنانکه امید قرب در آن موجود است، بیم بُعد نیز با

ص :129


1- 1) مفتاح الفلاح، ص 182، فصل القیام إلی الصلاة فی أول وقتها.
2- 2) به این عبارت حدیثی یافت نشد و لیکن بسنجید: الخصال، شیخ صدوق، ج 1، ص 165، حبب إلی النبی صلی الله علیه و آله . «جعل قرة عینی فی الصلاة».

وی همراه است، و چنانکه شوق بلندی درجه است، خوف پستی مرتبه نیز هست، و چنانکه رجاء قبول اعمال است، ترس ردّ آنها و تشویش زوال است.

از وصایای لقمان است که [31] به پسر خود می فرمود: ای پسرک من! عمل را نیکو کن که قبول کننده عمل بسیار دانا است. پس مؤمن کامل باید چون وقت نماز داخل شود به خود پردازد و خوف و خشیت را شعار خود سازد و با نفس خود خطاب کند که: ای نفس! وقت ایستادن در برابر حضرت آفریدگار داخل شده است و تو آلوده به کدورات بدنیه و علایق دنیویّه، و از این حذر کن که مبادا عملت مقبول درگاه نشود و به درجه قبول نرسد و تو ناامید و تهی دست باز گردی.

و باید به خاطر خود بگذراند عظمت و جلال و قدرت و اجلال خداوند بی شبه و مثال و معبود پاینده بی زوال را، پس متذکر شود پستی رتبه و مرتبه خود را، و با خود خیال کند که چون من بنده لئیمی، کجا قابل مناجات خداوند عظیم باشد و به چه امید در برابر جناب واجب التعظیم ایستد و به کدام اطمینان درجه قرب او را طلبد.

و از اینجا است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چون وقت نماز داخل می شد، آثار تزلزل و تململ(1) در وی ظاهر می شد و به وی عرض می کردند که: «یا امیرا! چه می شود تو را که چنین حالت متبدّل و اعضاء و جوارحت متزلزل است؟ آن حضرت می فرمود: آمد وقت اداء امانتی که عرض کرد خدا آن را بر آسمانها و زمینها و آنها از قبول و برداشتن آن ابا کردند و ترسیدند از آن».(2)

و در حدیث دیگر منقول است که: «عادت علی بن الحسین سیدالساجدین علیهماالسلام این

ص :130


1- 1) بی آرامی کردن.
2- 2) مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ج 2، ص 124، فصل فی المسابقة بصالح الأعمال؛ بحارالانوار، ج 41، ص 17، باب 101 عبادته و خوفه. «إذا حضر وقت الصلاة تلوّن و تزلزل، فقیل له ما لک فیقول: جاء وقت أمانة عرضها اللّه تعالی علی السماوات و الأرض و الجبال...».

بود که هرگاه می خواست وضو بسازد، رنگ مبارکش زرد می شد، پس اصحاب آن حضرت علیه السلام به وی عرض می کردند که: این چه حالتی است که عادت شده است برای تو در وقت وضو که رنگ مبارکت زرد می شود و حالت متغیّر می گردد؟ آن حضرت می فرمود: شما نمی دانید که می خواهم در برابر کی بایستم»؟!(1)

اینها همه اشاره است به استشعار خوف و استحضار عظمت معبود بحق و التفات به سوی وی و انقطاع از غیر او. و از اینجا معلوم می شود که استشعار خوف از شعار کاملین است، چنانکه غفلت از آن علاقه مطرودین است، عافانا اللّه من الطرد و الإبعاد، بحق محمد و آله الأمجاد.

مطلب ششم: در مخفیّات رموز استقبال قبله است

بدانکه: استقبال به معنی رو کردن است به جهتی از جهات و آن متحقق نمی شود، مگر به اینکه روی از هر جهتی برتابی و به یک جهت متوجه شوی، و مراد به استقبال در نماز آن است که بگردانی روی بدن خود را به جانب کعبه معظمه که خانه خدا است و خدا آن را برگزیده است و خانه خودش خوانده است، و واجب گردانیدن این معنی بر تو، دلیلی است واضح و برهانی است لائح بر اینکه مقصود اصلی گردانیدن روی قلب است به جانب معبود حقیقی و مقصود واقعی. و گردانیدن روی ظاهر، وسیله است به سوی آنچه مقصد اصلی است از تو؛ زیرا که ظاهر، عنوان باطن و وسیله به سوی آن است و معراجی است که مؤمن از آن ترقی کند به مطالب [32] عالیه و مراتب رفیعه، و ضبطی است مر جوارح را، و تسکینی است مر آنها را به ثابت گردانیدنشان بر جهت واحده، تا اینکه سرکشی نکنند بر قلب؛ زیرا که اعضا و جوارح هرگاه سرکشی کنند و ملتفت شوند به اطراف، قلب را تابع خود گردانند و از معبود بحق برگردانند.

ص :131


1- 1) بسنجید: دعائم الاسلام، ج 1، ص 158، ذکر صفات الصلاة. «أنه کان إذا توضأ للصلاة و أخذ فی الدخول فیها أصفر وجهه و تغیّر لونه فقیل له مرة فی ذلک، فقال: إنّی أرید الوقوف بین یدی ملک عظیم».

پس در حال استقبال باید روی قلب تو به جانب حضرت ذی الجلال باشد و «بترسی از اینکه هرگاه روی دل برگردانی خدا برگرداند روی تو را مثل روی حمار».(1) در عدم ادراک و التفات به معبود پاک، چنانکه این معنی از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله منقول است.

و مخفی نیست که این، نهی است از عدم التفات به خدا و رو گردانیدن از وی به وجه قلب و عدم ملاحظه عظمت و بزرگواری وی، زیرا که کسی که ملتفت می شود از طرفی به طرفی و میل از جانبی به جانبی دیگر، ملتفت نمی شود به سوی خدا و متذکر نمی شود عظمت و بزرگواری وی را. پس غافل می شود از مطالعه انوار کبریائی وی، و کسی که چنین شود، رفته رفته این عادت در وی مستمر می شود و این در وی غالب می گردد، پس روی دل وی مانند روی دل حمار می شود در عدم تعقل امور عِلویّه و عدم افاضه شی ء از علوم واقعیّه و رسوم الهیّه بر وی.

و از این فقرات معلوم می شود که مقصود واقعی، توجه وجه قلب است به جانب معبود حقیقی و گردانیدن وجه ظاهر، وسیله است به سوی آن و مناط ثواب همان است، چنانکه در حدیثی وارد است که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هرگاه بایستد بنده به نماز و باشد هوا و قلبش به جانب خدا، از نماز فارغ می شود مانند روزی که از مادر متولد شده باشد»(2) یعنی: از گناه پاک می شود، چنانکه روزی که از مادر متولد شد، گناه نداشت.

و در مصباح الشریعة و تنبیهات قلبیه مرسلا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «هرگاه به نماز بایستی و روی خود را به جانب قبله گردانی،

ص :132


1- 1) عوالی اللئالی، ج 1، ص 322، حدیث 58. «أما یخاف الذی یحول وجهه فی الصلاة أن یحول اللّه وجهه وجه حمار».
2- 2) بحارالانوار، ج 81، ص 261، باب 16، آداب الصلاة. «إذ أقام العبد إلی الصلاة فکان هواه و قلبه إلی اللّه تعالی انصرف کیوم ولدته أمه».

مأیوس شو از دنیا و آنچه در آن است و از خلق و آنچه دارند، و خالی کن دل خود را از هر چه باز دارد آن را از یاد خدا و معاینه ببین به دیده قلب، عظمت و بزرگواری حق تعالی را و به خاطر بیاور ایستادنت را در روز قیامت در برابر عرش جناب اقدس الهی سر در پیش، و بایست به پای خوف و تشویش».(1)

مطلب هفتم: در اسرار مخفیّه مقدمات مستحبّه نماز است

و آنها بسیار است، ولیکن ما به ذکر بعضی از اینها می پردازیم که در نظر شارع اهم و اسرار آنها اتم است و آن چند امر است.

[امر] اوّل: [اختیار مکان مناسب برای مناجات]

ارتیاد و اختیار مکان است که صلاحیت داشته باشد از برای مناجات با حضرت قاضی الحاجات و آن امکنه است که معبود بحق و مقصود مطلق آنها را برگزیده است برای خود و آنها را اضافه به خود نموده، خانه [33] خود خوانده است و آنها را محل اجابت و مظنّه قبول طاعت و موضع نزول رحمت و معدن رضا و مغفرت خود گردانیده، مثل مساجد و مشاهد مقدّسه و معابد مکرّمه.

پس قصد کن یکی از آنها را در حالی که ملازم سکینه و وقار و مراقب خشوع و انکسار باشی و سؤال کنی از خدا اینکه تو را از خاصان بندگان خود گرداند و به صالحان ملحق نماید و متوجه خدا شو به هیئتی که گویا بر صراط می گذری، و در دل خود متردّد باش در میان خوف و رجا و رد و قبول تا اینکه دلت خاشع شود و جوارحت خاضع گردند و اهل افاضه رحمت و مغفرت گردی و برسد به تو عطوفت جناب اقدس الهی و شامل تو گردد مرحمت غیر متناهی.

ص :133


1- 1) بسنجید: مصباح الشریعة، ص 87، الباب التاسع و الثلاثون فی افتتاح الصلاة. «إذا استقبلت القبلة فآیس من الدنیا و ما فیها و الخلق و ما هم فیه و فرغ قلبک عن کل شاغل یشغلک عن اللّه تعالی و عاین بسرک عظمة اللّه عزوجل...».

و چون به در مسجد رسی به خاطر آور که قصد کرده ای پادشاه بزرگی را چنانکه در مصباح الشریعة و تنبیهات قلبیه مرسلا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «چون به در مسجد رسیدی بدان که قصد کرده ای پادشاه عظیم القدری را که پا نمی گذارند بر بساط کبریای وی، مگر پاکان و مأذون نیستند در مجالست و مصاحبت وی مگر صدیقان، و خائف و ترسناک باش از پا گذاشتن بر بساط خدمت وی به نوعی که ترسناک می شوی در حضور پادشاه، زیرا که اگر غافل شوی به خطر عظیم افتی.

و بدانکه: آن پادشاه، قادر است بر آنچه خواهد نسبت به تو به عمل آور[د] از عدل و احسان و فضل و امتنان. و اگر میل کند به سوی تو به فضل و رحمت، قبول می کند از تو طاعت اندک تو را و عطا می کند به تو ثواب بسیار، و اگر مطالبه کند از تو که او مستحق صدق و اخلاص و ارادت و اختصاص است و عمل تو خالی از آنها است، دور می کند تو را از خدمت خود و ردّ می کند عمل تو را هر چند بسیار باشد و او کننده است آنچه را خواهد.

پس اعتراف کن در خدمت وی و تقصیر و فقر و احتیاج خود در برابر وی، زیرا که تو اراده کرده ای طاعت و عبادت او و انس گرفتن با جناب حضرت او، و بدان که مخفی نیست بر وی پوشیدگیهای امور برای خلایق و ظواهر ایشان و او اطلاع دارد بر همه و باش مثل فقیرترین بندگان و حقیرترین غلامان در برابر وی، و خالی کن قلب خود را از هر چه مشغول کند تو را از خدمت وی، زیرا که او پاک و پاکیزه است و قبول نمی کند از تو مگر عمل خالص را.

و نگاه کن که اسم تو در کدام دیوان ثبت است، دیوان مقرّبین یا دیوان مطرودین، پس اگر در آن حال دلت خاشع شود و لذّت مناجات با قاضی الحاجات به کام دلت درآید و بچشی از کأس رحمت و کرامت وی و بیابی در قلب توجه و اجابت او را برای خود، پس به تحقیق سزاوار خدمت او خواهی بود و اذن دخول خواهی یافت و برای تو

ص :134

امان از طرد و ابعاد خواهد بود، پس آنگاه داخل مسجد شو، و الا پس بایست بر درِ مسجد، مثل ایستادن مضطری که چاره های وی منقطع شده باشد و امید [34] و آرزوی [وی] قطع شده باشد، زیرا که حق تعالی از باطن ذلت و انکسار و صدق التجا و اضطرار از تو ملاحظه نماید، نظر می کند به جانب تو به رحمت و رأفت و میل می کند به وی به شفقت و مرحمت، و توفیق می دهد تو را به آنچه محبوب و مرضی او است، زیرا که وی کریم است. دوست [دارد] اکرام کردن به بندگان درمانده مضطر خود که به دربار کرم وی حاضر شوند و مرضات و خوشنودی وی را طلب نمایند. حق تعالی در کلام مجید خود می فرماید که: آیا کسی هست که اجابت می کند بنده مضطر درمانده را، اگر او را بخواند و برطرف می کند ناخوشیها را از وی»(1).(2)

[امر] دوم: از مقدمات مستحبه، اذان و اقامه است

و از اسرار و مخفیات رموز آن، آن است که چون آواز مؤذّن را بشنوی حاضر کن در دل خود، هول نداء روز قیامت را و کمر خود را محکم ببند در باطن و ظاهر، برای مسارعت در اجابت معبود حقیقی، زیرا که سرعت کنندگان به این ندا کسانی باشند که در روز عرضِ اکبر، ندای لطف و مرحمت شنوند، پس در حال سرعت به این ندا، لطف و مرحمت را به یاد آور، پس اگر دلت مملو شود از خوشحالی و سرور و بشاشت و صبور و مستعد شود به رغبت تمام به مسارعت به سوی این ندای عام، پس بدان که در روز قیامت ندای شادی و اکرام خواهی شنید و مرحمتهای افزون از حدّ و عدّ به تو خواهد رسید.

ص :135


1- 1) سوره مبارکه نمل، آیه 62، «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ.»
2- 2) برگرفته از: مصباح الشریعة، ص 130، الباب الواحد و الستون فی دخول المسجد. «إذا بلغت باب المسجد فاعلم أ نّک قد قصدت باب ملک عظیم لا یطَأَ بساطه إلاّ المطهّرون و لا یؤذن لمجالسته إلاّ الصدیقون فهب القدوم إلی بساطه هیبة...».

آنگاه متوجه فصول اذان و کلمات آن شو و ببین که چگونه ابتداء آنها لفظ «اللّه» است در «اللّه اکبر» و انتهای آنها نیز همین لفظ است در «لا إله إلاّ اللّه»، پس از اینجا دریاب که: «خدا اول است و آخر و ظاهر است و باطن»(1) و در دل متوجه شو به تعظیم و تکریم خداوند کبیر در نزد شنیدن تکبیر و حقیر و پست بشمار دنیا و مافیها را تا آنکه دروغ نگفته باشی در گفتن: «اللّه اکبر» و در وقت شنیدن: «لا إله إلاّ اللّه» جمیع ماسوی را از دل بیرون کن و به خاطر بیاور حضرت رسالت پناه را در وقت شنیدن شهادت به رسالت و شهادت دِه به رسالت آن حضرت از روی اخلاص و صلوات بفرست بر آن حضرت و آل آن حضرت.

کلینی به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود که: «هر کس بشنود که مؤذّن می گوید: «أَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إِلاّ اللّه» و «أشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّه»، پس بگوید از روی اخلاص: «أنَا أَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إِلاّ اللّه و أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّه، اکتفی بهما عمن أبی و جحد و اعین بهما من أقر و شهد» خدا به وی عطا می کند به وی اجر، به عدد هر کافری که انکار وحدت و رسالت کرده است و به عدد کسی که اقرار و شهادت داده است».(2)

و چون مؤذّن گوید: «حَیَّ عَلَی الصَّلَوةِ»، به دل و جان روی به نماز کن و سعی کن به سوی نماز، و چون گوید «حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ»، بشتاب به سوی نماز که موجب فیروزی و فلاح و رستگاری است.

ص :136


1- 1) اشاره به آیه 3 سوره مبارکه حدید، «هُوَ الاْءَوَّلُ وَ الاْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ.»
2- 2) الکافی، ج 3، ص 307، باب بدء الاذان و الاقامة، حدیث 30؛ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 288، باب الاذان و الاقامه، حدیث 891 . «من سمع المؤذن یقول: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أشهد أنّ محمدا رسول اللّه، فقال مصدقاً محتسباً: و أنا أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أشهد أنّ محمدا رسول اللّه صلی الله علیه و آله و اکتفی بهما...».

و چون گوید: «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ»، به دل بگذران به اعتقاد درست که نماز بهترین عملها است؛ و چون گوید: «اللّه اکبر» تازه کن عهد خود را به بزرگی خدا و تعظیم وی، پس ختم کن اذان را به ذکر خدا، چنانکه ابتدا کرده بودی به ذکر وی و متذکر شو این که مبدأ تو از او است و بازگشت تو نیز به سوی وی خواهد بود، و بدانکه قوام وجود تو به او است و اعتماد تو بر حول و قوّت او است و نیست حولی و قوّتی، مگر به خداوند یکتای یگانه. [35]

[امر] سوم: [در اسرار افتتاح نماز به تکبیرات هفتگانه]

اسرار خفیّه افتتاح نماز است به تکبیرات هفتگانه و خواندن دعاهائی است که در همین تکبیرات وارد است.

هرگاه به نماز ایستادی و گفتی: «اللّه اکبر» به خاطر بیاور معنی این را که خدا بزرگتر است از آنکه به وصف درآید، لمؤلّفه:

نه عارفی که بگوید ز سرّ ذات تو حرفی نه وصف ذات تو ممکن که ماوراء صفاتی

پس در آن حال متذکر شو پستی مرتبه خود، و عبادت خود را در جنب عظمت و بزرگواری معبود یگانه، و بی مقداری همت خود را از ایستادن در برابر او و قیام به وظائف عبادت او، و بازداشتن خود را در مقام خدمت او و تمام کردن وظائف بندگی او.

پس چنانکه کلینی به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است، «سه مرتبه تکبیر می گوئی، پس می گوئی: «اللّهُمَّ أَنْتَ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی عَمِلْتُ سُوءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْلِی ذَنْبِی إنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أَنْتَ»(1) که ترجمه اش

ص :137


1- 1) الکافی، ج 3، ص 310، باب افتتاح الصلاة... ، حدیث 7. «إذا افتتحت الصلاة فارفع کفّیک، ثم ابسطهما بسطا، ثم کبّر ثلاث تکبیرات، ثم قل: اللّهُمَّ أَنْتَ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی ذَنْبِی إنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ...» با اندکی اختلاف در متن روایت.

این است: الهی توئی پادشاه بحق، نیست خدایی به جز تو، پاک و منزه می شمارم، به درستی که من [بد کردم و] ظلم کردم بر نفس خود، پس بیامرز برای من گناهان مرا، زیرا که نمی آمرزد گناهان را احدی مگر تو.

چون گفتی: «اللّهُمَّ أَنْتَ الْمَلِکُ الْحَقُّ» به خاطر بگذران عظمت مملکت و عموم قدرت خدا را و احاطه او بر جمیع عوالم.

و چون گفتی: «سُبْحَانَکَ» به خاطر بگذران، پاکی و دوری او را از نقائص و مناقص و صفات جلال، و استجماع وی بر جمیع صفات کمال را.

و چون گفتی: «إنِّی عَمِلْتُ سُوءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْلِی» به خاطر بگذران، گناهانی که در آشکار و نهان مرتکب آنها شده، و تقصیرات خود را در برابر نظر خود حاضر گردان و خود را ذلیل و شکسته حال در مقام ذلت و انکسار بدار، و با خود خیال کن که وی با آن عظمت و جلال، مثل توئی را با این انکسار و ذلت به چنین خدمتی سرافراز و مفتخر فرموده است، پس خود را در برابر وی بازدار، با نهایت ذلت و انکسار سر خجلت و انفعال به پیش افکنده، نادم از گناهان منفعل از معاصی بی پایان.

و یقین بدان که معبود بحق و مقصود مطلق از تو دور نیست، بلکه به تو نزدیک است و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند و بر شکستگی و انکسار تو مطلع است. «آنگاه دو تکبیر دیگر بگوی و بگو: «لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ وَ الْخَیْرَ فِی یَدَیْکَ وَ الشَّرَّ لَیْسَ إِلَیْکَ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدَیْکَ ذَلِیلٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ الْمَهْدِیُّ مَنْ هَدْیْتَ لا مَلْجَأَ مِنْکَ إِلاّ إِلَیْکَ سُبْحَانَکَ وَ حَنانِیْکَ تَبارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ سُبْحَانَکَ رَبَّ الْبِیْتِ»(1)، که ظاهر ترجمه اش این است که: می ایستم در خدمت تو، ایستادنی بعد از ایستادنی، و استعانت می جویم به ایستادن در خدمت تو، استعانتی بعد از استعانتی، و خیر در دست تو است [36] و شر و بدی از جانب تو نیست، منم بنده تو و پسر دو بنده تو که ذلیل و بی مقدار در برابر تو ایستاده است.

ص :138


1- 1) همان.

و چون گوئی: «الْمَهْدِیَّ مَنْ هَدْیْتَ» به خاطر بیاور که نیست هدایت مگر از جانب او، و او است راه نمای هر گمراهی. و چون گوئی: «لا مَلْجَأَ مِنْکَ إِلاّ إلَیْکَ»، اعتراف کن به اینکه ملجأ و پناهی نیست از برای تو، مگر به گریختن به کنف حمایت وی، و از او نمی توان گریخت به پناه بردن به وی، پس دو تکبیر دیگر بگوی که هفت تکبیر تمام شود.

پس بگوی: «وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَواتِ وَ الاْءَرْضَ حَنِیْفاً مُسْلِمًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینْ إِنَّ صَلَوتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی للّه ِِ رَبِّ الْعَالَمِیْنَ لا شَرِیْکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِیْنَ».(1)

و چون گوئی: «وَجَّهْتُ وَجْهِی» تا آخر، برگردان روی دلِ خود را از جمیع ماسویِ آن کسی که ایجاد کرده است آسمان و زمین را.

و بدان که چنین کسی استحقاق این دارد که روی دل به سوی وی آوری و از جمیع ماسوای وی روی برگردانی، و چون گوئی: «حَنِیْفًا مُسْلِمًا وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِین» شرک و دوبینی از خود دور کن و احدی را در عبادت خود شریک مگردان.

و چون گوئی: «إنَّ صَلَوتِی» بدان که نماز تو و عبادت تو و زندگی و مردن تو همه از برای خداست، پس قلب را بر این معنی ثابت بدار تا کاذب و دروغ گو نباشی و در زبان نگوئی چیزی را که دلت از آن بی خبر باشد و یا دلت بر خلاف آن باشد.

و چون گوئی: «وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ» إلی آخره، یقین بدان که تو را به این امر کرده اند و به دل در خیال غیر او مباش و امثال این معانی، و مطالب را بر قلب خود استوار و محکم کن تا به مطالب عالیه برسی و از این مقامات ترقی کنی و به مقام قرب رسی. توفیق دهد خداوند منان ما و تو را به رسیدن به این مقامات إنّه ولیّ التوفیق.

ص :139


1- 1) همان.

باب دوم در مقارنات نماز است

(1)

و آنها بر دو نوعند: ارکان و غیر ارکان.

و ارکان که به ترک آنها عمداً و سهواً نماز باطل می شود پنجند: قیام و نیّت و تکبیرة الاحرام و رکوع و سجود.

و غیر ارکان که به ترک آنها عمداً نماز باطل می شود نه سهواً سه اند: قراءت و تشهد و سلام. پس مقصود از این باب در ضمن دو فصل بیان می شود.

فصل اول: در مقارنات رکنیه است

اشاره

و آنها پنجند چنانکه گذشت و مقصود از این فصل در ضمن پنج مقصد بیان می شود.

مقصد اول: در بیان اسرار قلبیّه قیام است

چون به نماز ایستادی به خاطر بگذران که در برابر خداوند قهار که جان تو در قبضه قدرت او است، ایستاده و او سبحانه مطلع است بر آشکار و نهان تو و نزدیک تر است به تو از رگ گردن تو، پس عبادت کن او را به نحوی که گویا تو او را می بینی که اگر تو او را نمی بینی او سبحانه تو را می بیند و از اسرار پوشیده تو با خبر است.

پس وادار قلب خود را در برابر وی، چنانکه بدن خود را در برابر وی باز داشته ای و [37] به زیر افکن سر خود را که اشرف و ارفع اعضای تو است در حالی که ذلیل و خوار باشی و دل خود را به تواضع و شکستگی بسته و دل خود را به لباس خشوع و تذلّل آراسته باشی و تکبّر و خودبینی را از خود دور کرده باشی، همچنانکه و بایست در برابر خالق خود مثل ایستادن در برابر پادشاهی از پادشاهان دنیا؛ زیرا که تو هر چند بر عظمت و جلال پادشاه مطلع نباشی می بینی خود را در برابر وی ذلیل و خاکسار و متغیر الاحوال و بی اعتبار؛ و بسا باشد که اگر خواهی با وی تکلیم کنی، لکنت بر

ص :140


1- 1) در نسخه: اوّل.

زبانت افتد و رعشه در اعضای تو پیدا شود و منشأ اینها همه خوفی است که در دل تو پیدا می شود در نزد تصور عظمت و جلال وی.

پس چگونه باشد حال در وقتی که در برابر پادشاه پادشاهان و اصلاح کننده امر ایشان و مطلع بر آشکار و نهان، بایستی و با وی تکلم کنی و احوال خود را بر وی عرض نمائی و از وی حاجات خود را بطلبی و دلت خاشع نگردد و اعضا و جوارحت متزلزل نشود.

حاشا که در چنین [حال] از مخلصان باشی، بلکه از غافلان محسوب گردی و از فضل و رحمت وی محروم مانی و بدان که هرگاه در آن حال، متذکر جلال و عظمت وی شوی و دلت خاشع گردد، امیدوار به مغفرت و رحمت وی خواهی بود و به تقصیرات خود اقرار و اعتراف خواهی نمود و این از عابدان، مطلوب و در نظر معبود بحق، مرغوب است.

پس در آن حال خود را چنان ببین که در پهلوی یکی از صلحاء قوم خود ایستاده و به نماز مشغولی و می خواهی که وی تو را از خوبان داند و از نیکان شمارد، و تصور کن که در چنین حالی چگونه نماز خواهی کرد، و چگونه خضوع و خشوع به عمل خواهی آورد و اعضا و جوارح خود را چگونه به شکستگی و خضوع باز خواهی داشت از خوف اینکه آن مرد عاجز فقیر تو را از صلحا نشناسد و نسبت به خشوع ندهد، و حال آنکه بسا باشد که آن صالح فقیر در دل خود به هزار محنت آلوده باشد و هزار خوف و اضطراب داشته باشد که اصلا به تو التفات نکند و بر خضوع و خشوع تو مطلع نگردد و در فکر تو نباشد، چنانکه مکرر این معنی به ظهور رسیده و بر صاحبان تجربه منکشف گردیده است.

پس با خود بگوی که: ای نفس! اگر حیا می کنی از بنده ضعیفی که نه خیر تو به دست او است و نه شری از تو دفع می تواند کرد، پس چرا حیا نمی کنی از پروردگار دانا و علام الغیوب توانا و خلاق عالم و آفریننده بنی آدم که قدرت دارد بر هر امری و علم او به هر

ص :141

چیز احاطه کرده است و سر موئی از تو غافل نمی شود و به حراست و نگهبانی تو مشغول است.

وای بر تو ای نفس! که ادعای معرفت داری، حیا از حضرت عزّت نداری، چگونه جرأت می کنی که از بنده ضعیفی بترسی و از قادر مطلق و معبود بحق پروا نداشته باشی و حال آنکه او احق است بترسیدن و اولی است به حیا از وی داشتن، زیرا که خالق و رازق تو است و خیر و شر و نفع و ضرر تو به دست او است.

پس چه بسیار است طغیان تو و چه عظیم است عدوان تو و از حد افزون است دشمنی تو با خود که عظمت و بزرگی به نظرت در نمی آید و حرمت مرد عاجز فقیری مطمح نظر تو است و از نظرت بیرون نمی رود.

و اشاره به این [38] است، حدیثی که از پیغمبر صلی الله علیه و آله منقول است که: شخصی [از] آن حضرت پرسید که: چگونه باشد حیای ما از خدا؟ فرمود که: «حیا کن از خدا چنانکه حیا می کنی از مرد صالحی از قوم و قبیله خود»(1) این است سرّ اصلی قیام.

اما دوام قیام، پس سرّش آن است که باید قلب تو متوجه باشد به سوی خدا و ایستاده باشد در برابر معبود خود، مادام که بدنت در برابر وی ایستاده است بی تفاوت.

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود که: «خداوند عالم رو کننده است به بنده خود مادام که او التفات نکند به دیگری»(2) و پر ظاهر است که مراد به این التفات، التفاتِ ظاهر نیست، بلکه التفات قلب و باطن است.

و از جمله اسرار قیام آن است که همچنانکه واجب است نگهداری سر و چشم و بدن

ص :142


1- 1) روضة الواعظین، ج 2، ص 460، مجلس فی ذکر الحیاء؛ مشکاة الانوار، ص 235، الفصل الخامس: فی الحیاء. «و قیل له صلی الله علیه و آله : أوصنی، قال: استحی من اللّه کما تستحی من الرجل الصالح من قومک».
2- 2) الأربعون حدیثا (شهید اول) ص 43، الحدیث الرابع عشر. «إذا قمت إلی صلاتک، فاقبل علی اللّه بوجهک یقبل علیک...».

در ظاهر از رو گردانیدن از قبله _ که جهت خانه معبود است _ ، همچنین واجب است نگهداری قلب در باطن از التفات و رو کردن به غیر معبود و اگر قلب با نجوای شیاطین روی گرداند از جانب وی، آن را به خاطر آور که خدا مطلع است بر رو گردانیدن تو و بد امری است که در عین مناجات [روی] از قاضی الحاجات برگردانی تا آنکه به حال خود برگردد و به جانب معبود خود روی آورد و از خواب غفلت بیدار شود.

و بدانکه خشوع باطن ملزوم خشوع ظاهر است و مادام که باطنت خاشع نگردد، ظاهرت خاشع نخواهد شد؛ و شاهد بر این معنی است، حدیثی که از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله منقول است که: «مردی را دید که در نماز با ریش خود بازی می کرد، فرمود که: اگر این مرد دلش خاشع می بود هر آینه اعضا و جوارحش نیز خاشع می بود، زیرا که رعیت در حکم راعی است».(1)

و مراد به رعیت در این مقام، اعضا و جوارح است که در فرمان نفس اند، و مراد به راعی، نفس که فرمان فرمای آنها است؛ و از اینجا است که در بعض فقرات ادعیه وارد شده است که: «اللهمّ اصلح الراعی و الرعیة»(2)، یعنی: بار خدایا! به اصلاح بیاور راعی و رعیت را، یعنی قلب و جوارح را. اما هرگاه ظاهر در خشوع باشد و باطن خاشع نباشد، پس آن غفلت است از عظمت پادشاه پادشاهان و حیا کردن است از خلق و فراموش کردن است از خالق. أعاذنا اللّه منه.

چو من کو در جهان باطن خرابی ظاهر آرائی ز مردم عیب خود پنهان کنی در پرده رسوائی

میان دین و دنیا مانده از خوف و رجا حیران نظر جائی و دل جائی و سر جائی و تن جائی

ص :143


1- 1) الجعفریات، ص 36، کتاب الصلاة؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 174، ذکر الکلام و الأعمال فی الصلاة. «أبصر رجلا یبعث بلحیته فی صلاته، فقال: إنّه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه».
2- 2) رسائل شهید ثانی، ص 124؛ المحجة البیضاء، ج 1، ص 389.

به عین بندگی در هر نفس، مفتون معبودی به ظاهر در نماز اما به پیش خلق برپائی

به عقبا مائل و از شغل آن پهلو تهی سازی ز دنیای دنی بیزار و از سوداش شیدائی

مقصد دوم: در وظائف قلبیه نیت است

بدانکه نیّت عبارت است از قصد کردن فعل معین از [39] برای خدا، پس اگر تواند نیت احرار را بعمل آورد، بکند، و الا به نیّت تجّار و مزدورین اکتفا کند و الا به نیت عبید و غلامان اکتفا کند و نیت احرار و ابرار بر این وجه است که عبادت کنند از برای معبود به حق از جهت آنکه معبود، مستحق عبادت است و در نیت ایشان طمع ثواب و خوف از عقاب داخل نیست.

همچنانکه از حضرت امیر مؤمنان و مولای متقیان منقول است که فرمودند: «من عبادت نمی کنم خدا را به جهت خوف از عقاب او و نه به جهت طمع در ثواب و بهشت او، بلکه یافتم خدا را اهل عبادت پس عبادت می کنم او را به این جهت».(1)

و نیّت تاجران و مزدوران بر این وجه است که به جهت طمع مزد و ثواب، عبادت می کنند و در نیت ایشان خوف از عقاب داخل نیست و نیت عبید و غلامان بر این وجه است که عبادت ایشان از جهت خوف از عقاب است و طمع ثواب در آن داخل نیست. و گاه باشد که در نیت هم خوف از عقاب و هم طمع ثواب مندرج باشد و آن نیت نوکران و خدمتکاران است که فرمان آقای خود می برند هم از جهت آنکه مبادا ایشان را از نظر بیندازد و سیاست کند و هم به جهت آنکه به ایشان مواجب و جیره دهد.

ص :144


1- 1) نهج الحق و کشف الصدق، ص 248، الأول فی العبادة؛ عوالی اللئالی، ج 2، ص 11، حدیث 18، المسلک الرابع فی أحادیث رواها... . «ما عبدتک خوفا من نارک و لا شوقا إلی جنّتک و لکن رأیتک أهلا للعبادة فعبدتک».

و از وظائف قلبیه نیت آن است که در نیت عزم کند بر اجابت خدا در اتمام نماز و امتثال امر معبود بی نیاز و دوری کردن از اموری که خلل به نماز رساند و نماز را فاسد سازد و از درجه اعتبار و قبولش اندازد.

و آن امور بر دو قسمند: بعضی از آنها نماز را فاسد می سازند، ظاهرا و باطناً که بر مکلّف قضا یا اعاده آن لازم می آید و آنها در کتب فقها مذکورند و ما آنها را در کتاب میزان الاعمال یاد کرده ایم.

و بعضی از آنها نماز را از درجه قبول می اندازند و آنها در طی این رساله بیان می شود و اعظم آنها عدم حضور قلب است در نماز، چنانکه مکرر یاد کرده شد. و نیّت خالی از حضور قلب، نیت غافلان و بی باکان است، زیرا که نه در آن خوف عقاب مندرج است و نه طمع ثواب و نه عبادت کردن به جهت آنکه معبود مستحق عبادت است، و عبادت با این نیت از درجه قبول ساقط و از مرتبه اعتبار هابط است، هر چند در بعض اوقات موجب قضا و اعاده نباشد.

و اشاره به این عبادت است، حدیثی که روایت کرده است آن را عیص بن قاسم از حضرت صادق علیه السلام که آن حضرت فرمود: «به خدا قسم می گذرد بر مردی پنجاه سال که قبول نمی کند خدا از او یک نماز را! پس کدام امر از این شدیدتر و عظیم تر است؟ و فرمود: به خدا قسم شما می شناسید از همسایگان و رفیقان کسی را که اگر از برای یکی از شما نماز کند، هر آینه قبول نمی کند از او به جهت استخفاف نمودنش به نمازش؛ به درستی حق سبحانه و تعالی قبول نمی کند، مگر عمل نیکوی خالص را، پس چگونه قبول می کند نمازی را که [40] به آن استخفاف شده باشد».(1)

ص :145


1- 1) الکافی، ج 3، ص 269، باب من حافظ علی صلاته أوضیعها، حدیث 9؛ تهذیب الاحکام، ج 2، ص 240، باب فضل الصلاة، حدیث 18. «و اللّه إنّه لیأتی علی الرجل خمسون سنة، ما قبل اللّه منه صلاة واحدة، فأی شیءٍ أشد من هذا و اللّه إنّکم لتعرفون من جیرانکم و أصحابکم من لو کان یصلی لبعضکم...».

و از وصایای لقمان است که به پسرش فرمود که: ای پسرک من! توشه راه آخرت مهیا کن که راه دور است و عمل را نیکو کن که قبول کننده عمل، بسیار دانا است و امثال این اخبار و احادیث در طی مقدمات گذشت.

و از جمله وظائف قلبیّه نیت نماز آن است که در دل خود، منت عظیم از معبود به حق داشته باشی که با این رتبه عالی و مرتبه متعالی، تو را با این خسّت طبع و پستی مرتبه و دنائت رتبه به خدمت خود مأمور گردانیده و به مناجات خود خوانده است و به ایستادن در برابر خود اذن داده، پس نیک تأمّل کن که با کی مناجات داری؟ و به چه کس تکلّم می نمائی؟ پس در این هنگام سزاوار آن است که غرق عرقِ خجلت و انفعال گردی و اعضا و جوارح تو از هیبت برهم لرزد و رنگ تو از خوف زرد شود.

در مقدمه ثالثه گذشت که حضرت سید الساجدین علیه السلام هرگاه به نماز می ایستاد، رنگ مبارکش متغیّر می شد و چون به سجده می رفت، سر بر نمی داشت تا آنکه عرق از او می ریخت.

و در حدیث دیگر وارد شده است که: آن حضرت هرگاه به نماز می ایستاد و اعضای مبارکش خشک می شد که گویا ساق درختی بود که حرکت نکند، مگر آنچه باد آن را حرکت دهد(1) و اخبار دیگر در این خصوص در همان مقدمه گذشت.

و در مصباح الشریعة و تنبیهات قلبیه، مرسلا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود که: «صاحب نیت صادقه کسی است که صاحب قلب سلیم باشد، زیرا که سلامت قلب از هواجس محذورات حاصل می شود به خالص گردانیدن نیت از برای خدا در همه امور. حق تعالی در کلام مجید خود فرموده است که: «یَوْمَ لاَ یَنفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ(2)(3)»». یعنی: واللّه العالم، روزی که نفع

ص :146


1- 1) الکافی، ج 3، ص 300، باب الخشوع فی الصلاة و کراهیة العبث، حدیث 4.
2- 2) سوره مبارکه شعراء، آیه 89 _ 88.
3- 3) مصباح الشریعة، ص 53، باب الثالث و العشرون فی النیة، «صاحب النیة الصادقه صاحب القلب السلیم، لأنّ سلامة القلب من هواجس المحذورات بتخلیص النیة للّه تعالی فی الأمور کلها، قال اللّه تعالی...».

نمی بخشد مال و فرزندان به احدی، مگر آن کسی که بیاورد به جانب خدا، قلب سلیم را. و فرمود که: نیت برمی خیزد از قلب بر قدر صفاء معرفت آن و مختلف می شود صفاء قلب به حسب اختلاف ایمان در قوت و ضعف آن و صاحب النیة خالصه، نفس و هوای او مقهورند در تحت سلطان، تعظیم خدا و حیاء از او.

و در تنبیهات، مرسلا از آن حضرت روایت کرده است که فرمود: «اخلاص در جمیع افعال مفتاح در بسته قبول اعمال است و پست ترین مرتبه اخلاص بذل بنده است، طاقت خود را در بندگی، و اینکه نداند از برای عمل خود در نزد خدا قدر و منزلتی که به واسطه عمل خود از خدا مزدی خواهد و چنان داند که اگر حق تعالی از او مطالبه کند وفاء به حق عبودیت را هر آینه او عاجز از اداء آن و منفعل و شرمسار باشد از پستی عمل خود، و بلندترین مرتبه اخلاص سالم ماندن است از جمیع گناهان و در آخرت رستگاری و خلاص است از آتش جهنم و فائز شدن است به بهشت».(1)

و در مصباح الشریعة، مرسلا از حضرت صادق علیه السلام [41] روایت کرده است که آن حضرت فرمود که: «ناچار است از برای بنده مؤمن که نیت خود را خالص گرداند در هر حرکت و سکونی، زیرا که اگر چنین نکند از غافلان خواهد بود و حق تعالی در کتاب خود غافلان را وصف فرموده است، در آنجا که می فرماید: «أُولئِکَ کَالاْءَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ(2)»، یعنی واللّه العالم، ایشان، مثل چهارپایانند، بلکه ایشان گمراه ترند، پس فرمود: «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»، یعنی ایشان غافلانند».(3)

ص :147


1- 1) برگرفته از: مصباح الشریعة، ص 36، الباب السادس عشر فی الإخلاص. «الإخلاص یجمع فواضل الأعمال و هو معنی مفتاحه القبول و توقیعه الرضا فمن تقبل اللّه منه... و ادنی حدَّ الإخلاص بذل العبد طاقته، ثم لایجعل لعلمه عند اللّه قدراً».
2- 2) سوره مبارکه اعراف، آیه 179.
3- 3) مصباح الشریعة، ص 53، الباب الثالث و العشرون فی النیة. «... فلابد للعبد من خالص النیة فی کل حرکة و سکون لأ نّه إذا لم یکن بهذا المعنی، یکون غافلا و الغافلون، قد ذمّهم اللّه تعالی، فقال: إن هم إلاّ کالأنعام بل هم أضل...».
مقصد سوم: در تکبیرة الاحرام است

و آن «اللّه اکبر» گفتن است و معنی این کلمه شریفه آن است که خدا بزرگ تر است از آنکه به وصف درآید.

به کجات جویم ای جان، که ز غایت کمالت چو به وصف [تو] درآیم، تو به وصف در نیائی

یا معنی آن این است که خدا بزرگ تر است از آنکه ادراک به حواس ظاهره و باطنه یا قیاس کرده شود به ناس، پس چون تکلّم کند زبان تو به این کلمه طیبه، سزاوار است اینکه دلت تکذیب آن نکند، پس در دل احدی را از خدا بزرگ تر دانی، خدا تو را از جمله دروغ گویان خواهد شمرد، هر چند اینکه به زبان می گوئی مطابق واقع باشد، همچنانکه در سوره منافقون حکایت کرد از منافقین که گفتند به پیغمبر صلی الله علیه و آله «إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ(1)» تو رسول خدائی، پس فرمود «وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ» یعنی خدا شهادت [دهد]، منافقان دروغ گویانند و حال آنکه سخن ایشان مطابق واقع و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله ، رسول خدا بود، پس نسبت دادن ایشان به دروغ از این رهگذر است که زبان ایشان با قلبشان موافقت نداشت، پس هرگاه هوا و خواهش نفس تو غالب باشد بر تو و اطاعت تو مر نفست را اقوی باشد از اطاعت خدا و تو مطیع تر باشی مر نفست را از خدا، پس او را رضای خود خوانده و بزرگ تر از حق تعالی شمرده [است].(2)

ص :148


1- 1) سوره مبارکه منافقون، آیه 1.
2- 2) تا اینجا مؤلّف گرانقدر موفق به تحریر اسرار الصلاة شده است و به انجام بقیه آن توفیق نیافته است.
منابع و مصادر تحقیق

49) الأربعون حدیثا، شهید اول، تحقیق: مدرسه امام مهدی علیه السلام ، نشر: مدرسه امام مهدی (عج)، قم، 1407 ق.

50) اسرار الآیات، صدر المتألهین شیرازی، تحقیق: محمد خواجوی، نشر: انجمن حکمت و فلسفه، تهران، 1360 ش.

51) اعتقادات علاّمه مجلسی، ترجمه: علی اکبر مهدی پور، چاپ اول، نشر: نشاط اصفهان، 1415 ق.

52) القاموس المحیط، فیروزآبادی.

53) أمالی المرتضی، علی بن حسین علم الهدی، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، نشر: دار الفکر العربی، قاهره، 1998 م.

54) الأمالی شیخ مفید، تحقیق: حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، چاپ اول، نشر: کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.

55) الأمالی، شیخ طوسی، تحقیق: موءسسة البعثة، چاپ اول، نشر: دار الثقافة، قم، 1414 ق.

56) بحارالأنوار، علاّمه مجلسی، نشر: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.

57) تاریخ مدینة دمشق، أبی القاسم علی بن حسن، تحقیق: علی شیری، نشر: دار الفکر، بیروت _ لبنان، 1415 ق.

58) تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، تحقیق: طیّب موسوی جزائری، چاپ سوم، نشر: دار الکتاب، قم، 1404 ق.

59) تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، چاپ چهارم، نشر: دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق.

60) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، چاپ دوم، نشر: دارالشریف الرضی للنشر، قم، 1406 ق.

ص :149

61) جامع الأخبار، محمد بن محمد شعیری، نشر: چاپخانه حیدریه.

62) الجعفریات، محمد بن محمد ابن اشعث، نشر: مکتبة النینوی الجدید، تهران.

63) الخصال، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ اول، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1362 ش.

64) دعائم الإسلام، قاضی نعمان مغربی، تحقیق: آصف فیضی، نشر: موءسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، 1385 ق.

65) دلائل الإمامة، محمد بن جریر طبری، تحقیق: موسسه بعثت، نشر: بعثت، قم، 1413 ق.

66) الذریعة إلی تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ طهرانی، چاپ سوم، نشر: دار الأضواء، بیروت _ لبنان، 1403.

67) رسائل، شهید ثانی، نشر: منشورات مکتبه بصیرتی، قم.

68) روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، محمد بن احمد فتال نیشابوری، نشر: رضی، قم، 1375 ش.

69) شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ابن أبی الحدید، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، نشر: کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، قم، 1404 ق.

70) صحیح البخاری، نشر: دار الفکر، استانبول، 1401 ق.

71) الصلاة فی الکتاب والسنة، محمد ری شهری، نشر: دار الحدیث، قم، 1376.

72) عدة الداعی و نجاح الساعی، ابن فهد حلی، تحقیق: احمد موحدی قمی، نشر: دار الکتب الإسلامی، 1407 ق.

73) العقد الحسینی، حسین بن عبد صمد عاملی، تحقیق: سید جواد المدرسی الیزدی، یزد.

74) علل الشرائع شیخ صدوق، چاپ اول، نشر: کتاب فروشی داوری، قم، 1385 ش.

75) عوالی اللئالی العزیزیة، ابن أبی جمهور احسائی، تحقیق: مجتبی عراقی، چاپ اول، نشر: دار سید الشهداء، قم، 1405 ق.

76) عیون أخبار الرضا علیه السلام ، شیخ صدوق، تحقیق: مهدی لاجوردی، نشر: جهان، تهران، 1378 ق.

77) عیون الحکم و المواعظ، علی بن محمد لیثی واسطی، تحقیق: حسین حسنی بیرجندی،

ص :150

نشر: دار الحدیث، قم، 1376 ش.

78) غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، تحقیق: سید مهدی رجائی، چاپ دوم، نشر: دار الکتاب الإسلامی، قم، 1410 ق.

79) الفتوحات المکیة، أبی عبداللّه محمد بن علی، نشر: دار صادر، بیروت _ لبنان.

80) فرهنگ المعجم البسیط، مترجم: محمد بندر ریگی، چاپ دوم، نشر: انتشارات اسلامی، 1386 ش.

81) الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام ، تحقیق: موءسسه آل البیت علیهم السلام ، نشر: موءسسه آل البیت علیهم السلام ، مشهد، 1406 ق.

82) الکافی، شیخ کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، چاپ چهارم، نشر: دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق.

83) المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، تحقیق: جلال الدین محدث، نشر: دار الکتب الإسلامیة، قم، 1371 ق.

84) المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، نشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

85) مرآة العقول، علاّمه مجلسی، تحقیق: سیّد مرتضی عسکری و سید هاشم رسولی محلاتی، چاپ دوم، نشر: دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1363 ش.

86) مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، علی بن حسن طبرسی، نشر: المکتبة الحیدریة، نجف، 1385 ق.

87) مصابیح الظلام، محمد باقر الوحید البهبهانی، تحقیق: موءسّسه وحید بهبهانی، چاپ اول، نشر: موءسّسه وحید بهبهانی، قم، محرم الحرام 1424 ق.

88) مصباح الشریعة، منسوب به جعفر بن محمد، چاپ اول، نشر: اعلمی، بیروت، 1400 ق.

89) معانی الأخبار، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ اول، نشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403 ق.

90) مفتاح الفلاح، شیخ بهایی، نشر: دار الأضواء، بیروت، 1405 ق.

91) مناقب آل أبی طالب علیهم السلام ، ابن شهر آشوب، نشر: علامه، قم، 1379 ق.

ص :151

92) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، نشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413 ق.

93) نهج الحقّ و کشف الصدق، علامه حلی، نشر: دار الکتاب اللبنانی، بیروت، 1982 م.

94) وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، تحقیق: موءسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ اول، نشر: موءسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، 1409 ق.

95) الهدایة الکبری، أبی عبداللّه الحسین بن حمدان الخصیبی، چاپ اول، نشر: موءسسه البلاغ والنشر لبنان، بیروت، 1411.

ص :152

حجلة العرایس

اشاره

تألیف: ملا محمدباقر بن اسماعیل خاتون آبادی

تحقیق و تصحیح: سید محمود نریمانی

مقدمه تحقیق

این رساله بنابر فرمایش خود مؤلّف، جناب محمدباقر بن اسماعیل حسینی خاتون آبادی، به درخواست شاه سلطان حسین صفوی _ مبنی بر این که رساله ای در باب عقود نکاح و متعه و کفاره افطار روزه ماه مبارک رمضان بنگارند _ نوشته شده است.

مؤلّف مقدمه رساله را با نثری بسیار زیبا و جذاب آغاز کرده است که برای محققین و اهل ادب جای تأمل دارد.

نگاهی به زندگی مؤلّف

میر محمدباقر بن میر محمداسماعیل خاتون آبادی در سال 1070 ق به دنیا آمد(1) _ نویسنده «وقایع السنین و الاعوام» که عموی ایشان بوده و علاقه فراوانی نیز به محمدباقر داشته به دقت اخبار و آگاهی های مربوط به زندگی او را آورده است _ میر محمدباقر، علوم دینی را نزد پدرش محمد اسماعیل فراگرفت و همچنین از حضور آقا

ص :153


1- 1) وقایع السنین و الاعوام، ص 521.

حسین خوانساری نیز کسب علم نمود، از پدرش و علامه مجلسی و فاضل سراب نقل حدیث می کند.

شاگردان

وی پس از پدرش نیز مقام امامت و مدرّسی مسجد جامع عباسی را به عهده داشت و از این طریق تأثیر زیادی در تعلیم و تربیت افراد می نمود، از جمله شاگردان وی می توان به ملا عبدالحسین کاظمی (زنده در 1120 ق)، سید نورالدین بن سید نعمت اللّه جزایری (1158 ق)، سید احمد علوی خاتون آبادی (1161 ق)، محمد صالح قزوینی (متوفی قبل از 1191 ق) و دو فرزند دانشمند او سید اسماعیل و سید محمد اشاره کرد.

موقعیت سیاسی اجتماعی

میر محمد باقر دانشمندی مورد توجه شاه سلطان حسین بود و عنوان معلمی او را داشت و در جلسات خصوصی و عمومی با وی نشست و برخاست می کرد، علاقه شاه به وی سبب شد که در رمضان 1115 ق وی را همراه پدرش به افطاری دعوت کند و هفت ساعت با ایشان مشغول صحبت بود و از وی خواست پیرامون احکام شرع سخن بگویند. آن گاه شاه از وی درخواست نمود رساله ای در واجبات نماز و سپس رساله ای در شرایط و آداب دعا بنگارد.(1)

زهد و تقوای ملا محمدباقر خاتون آبادی

بعد از درگذشت شیخ محمدجعفر قاضی _ شیخ الاسلام اصفهان _ شاه زمان چندین جلسه برای انتخاب جانشین وی برگزار نمود، شاه و اطرافیان اصرار به پذیرش این منصب توسط میر محمدباقر داشتند، ولی ایشان نپذیرفت و علت را وجوه شرعیه درباره عدم مشرعیت این شغل عنوان کرد، هنگامی که شاه از پذیرفتن خواسته خود

ص :154


1- 1) همان، 552.

مأیوس شد، از وی خواست که کس دیگر را معرفی کند، ایشان پاسخ داد که: هرگاه بر خود اعتماد نداشته باشم بر دیگری چگونه اعتماد خواهم داشت.(1)

مرحوم سید عبدالحسین حسینی خاتون آبادی، در این باره می فرمایند: حضرت علامی فهامی یگانه زمانه میر محمدباقر سلمه اللّه سن شریفش چهل و پنج سال بود و از راقم حروف سه سال بزرگتر بود و حقّا که کمال مردانگی و همّت و تدیّن بود از چنین منصبی گذشتن او، بلغه اللّه تعالی غایة مناه و طوّل اللّه عمره فی طاعته و رضاه.(2)

وفات

در سال 1127 ق، قیمت گندم و آرد در شهر بالا رفت. جمعی از منافقین بی دین تحریک فتنه نموده و شایع کردند که میر محمدباقر، شاه را به بالا بردن قیمت ها تشویق نموده است. مردم تحریک شدند و به خانه ایشان هجوم آوردند و درِ خانه سید را آتش زدند، میر محمدباقر پیش از این حادثه نیز بیمار بود و از ناحیه سینه ناراحت بود، بعد از این واقعه، آزارش شدّت نمود و در شب سه شنبه 6 ربیع الاول 1127 به بیماری ذات الریه درگذشت.(3)

روش تحقیق

در این رساله به علت این که نثر قدیم فارسی است، برخی کلمات به صورت مخفف نگاشته شده که ما آن را به صورت کامل آورده ایم تا برای خواننده روان تر باشد، از باب نمونه: «برو = بر او»، «برین = بر این»، و «واجبست = واجب است»، شده است.

ما ابتداء به نسخه مرکز احیاء دست پیدا کردیم و آن را تایپ و مقابله نمودیم، بعد از تحقیقات اولیه به دو نسخه کتابخانه مجلس با شماره 1/239 و شماره ثبت قدیم 1/30946 و کتابخانه ملی با شماره 6/2599 دست پیدا کردیم که مقابله آن را از

ص :155


1- 1) همان، 554.
2- 2) همان، 555.
3- 3) همان، 567.

طریق رایانه انجام دادیم، و این سه نسخه هر کدام مکمل دیگری بودند، چون در هر سه نسخه، کم و کاستی هایی وجود داشت که به تنهایی نمی شد آن را مبنای تحقیق قرار داد، و از این سه نسخه در عرض هم استفاده کردیم و در موارد اختلافی، آن را که به نظر می رسید صحیح تر است، داخل متن و موارد اختلافی را از دو نسخه دیگر در پاورقی ذکر کردیم.

لازم به تذکر است که نسخه مجلس مغلوط بود که ما موارد بسیار فاحش آن را در پاورقی تذکر ندادیم، اما به علت این که موارد متعددی بود که ما از این نسخه بهره بردیم و برای تکمیل نسخه بسیار مفید بود، لذا از این نسخه استفاده کردیم.

برای نسخه های استفاده شده، رموزی قرار داده شده که از این قرار می باشد: «نسخه مرکز احیاء تراث = م»، «نسخه مجلس = ج» و «نسخه ملی = ل».

در پایان از سروران گرامی حجت الاسلام حاج سید احمد سجادی و حجت الاسلام محمدجواد نورمحمدی که ضمینه تحقیق این رساله را برای بنده فراهم نمودند، تشکر می نمایم.

اصفهان

سید محمود نریمانی

30/3/92

ص :156

برگ اول نسخه خطی حجلة العرایس

ص :157

برگ آخر نسخه خطی حجلة العرایس

ص :158

نسخه خطی

ص :159

نسخه خطی

ص :160

بسم اللّه الرحمن الرحیم

[مقدمه مؤلّف]

حجله عرایس ابکار(1) سخن را زینت و بها؛ و شبستان گل چهرگان بیان را روشنی و ضیا از انوار حلی و حلل؛ و فروغ شمع و چراغ حمد و ثنا و سپاس بی منتهای خداوندی است که آئینه بدن نمای جهان ابداع؛ و مرآت مظهر اشیاء عالم اختراع، در نظر واقفان اسرار نهانخانه معارف؛ و بازیافتگان محافل سرایر عوارف، بی پرده خفا و حجاب اختفا عکس پذیر صور تجلّیات(2) زیبا لعبتان قدرتهای کامله او، و جلوه گاه شواهد حسنای نیکو طلعتان حکمتهای بالغه اوست.

کریمی که به طفیل وجود با جود و ذات کامل الصّفات مسعود، محرم خلوت سرای قرب «دَنی فَتَدَلّی(3)» متّکی و ساده «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی(4)» مظهر آثار «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ(5)» مطلع انوار «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ(6)

محمّد کافرینش هست خاکش همه هستی فدای جان پاکش(7)

ص :161


1- 1) دوشیزه گان.
2- 2) م: «صورت تحلیّات»، بدل «صور تحلّیات».
3- 3) سوره مبارکه نجم، آیه 8 .
4- 4) همان، آیه 9.
5- 5) سوره مبارکه نساء، آیه 80.
6- 6) سوره مبارکه آل عمران، آیه 31.
7- 7_ نظامی، بخش 5، در نعت رسول اکرم صلی الله علیه و آله .

و آل اطهار و اولاد ابرار او(1) خصوصاً، مخصوص به عقد اخوّت و وصایت، منصوص بنصّ خلافت و ولایت، ممدوح به سوره هل اتی، موصوف به خطاب «انت منّی بمنزلة هارون من موسی»(2) شیر یزدان و(3) سرور غالب، شاه مردان، علی [بن] ابوطالب صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین انشاء خطبه تزویج آباء علوی با امّهات سفلی، و تولید [2] موالید ثلاث نموده تا کارخانه ایجاد انتظام یابد، و اسباب عرصه کون و فساد به التیام گراید، «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ.(4)»

امّا بعد؛ چون به میامن عنایات(5) بی منتهای خالق انس و جان و الطاف لایحصی، ازدواج بخش عناصر و ارکان جلّ شأنه و عظم برهانه، پیوسته همّت والا نهمت(6) سپهر بنیان و همواره نیّت صافی طویّت(7)، اکسیر زمان، نواب کامیاب، مالک رقاب(8)، شهسوار گردون، وقار عالمیان، ماب شهنشاه جهان و جهانیان، سرور ملوک و خواقین دوران، افتخار پادشاهان روزگار، ملجاء نامداران عرصه گیر و دار، پادشاهی که(9) حدایق ایمان را به آبیاری اجرای سنن سنیّه(10) ریّان(11)، و گلهای عقاید قلوب را به هبوب نسایم متتابعه متابعت شریعت بهیّه، خندان دارد.

سیمای سلمای(12) نیّت والا را به حلی و حلل یقین آراسته و عذار عذرای(13) عقیدت علیا را به مشّاطکی ثبات در دین پیراسته؛ سررشته دولتش بر صفحات لیالی و ایام

ص :162


1- 1) ج: + «او».
2- 2) الکافی، ج 8، کتاب الروضة، حدیث 80.
3- 3) م: _ «و».
4- 4) سوره مبارکه مؤمنون، آیه 14.
5- 5) ج: «عنایت».
6- 6) در م «تهمت» آمده که اشباه است، نهمت به معنای کمال مطلوب، غایت آرزو می باشد.
7- 7) نیت و قصدی که انسان آن را پنهان می کند.
8- 8) ج: «الرکاب».
9- 9) ج: _ «که».
10- 10) ج: «ایمان را به یاری اجزاء سر سبز و»، بدل «ایمان را به آبیاری اجرای سنن سنیه».
11- 11) سیرآب.
12- 12) صلح طلب.
13- 13) دوشیزه.

و اوراق دهور و اعوام، ثبت و نگاشته؛ و پنج نوبت صیت سلطنتش در مسدّس جهات(1) عرصه ربع مسکون(2)، عَلَم انفراد افراشته، جامه دیبای قامت زیبای قابلیتش، محلّی به حلیه علوّ حسب، عنوان نامه ابد ختامه سطوتش مطرّز(3) به طراز طغرای(4) غرّای سمو نسب قباب سرادق جاه و جلالش چون سیّارات(5) سپهر، زینت بخش بسیط زمین، غبار موکب همعنان اقبالش، سرمه بینائی چشم سلاطین با تمکین، نکته دیباچه عزّ و شرف، گوهر یکدانه این نه صدف، شاه فلک، جاه ممالک ستان، شمسه نه منظر کون و مکان، مطلع مجموعه لیل و نهار، معنی [3] بیت الغزل(6) اقتدار، السلطان بن السّلطان و الخاقان بن الخاقان شاه سُلطان حسین الحسینی الموسوی الصّفوی، بهادرخان، خلّد اللّه علی مفارق العالمین(7) ظلال جلاله و ادام للمؤمنین مواید انعامه و افضاله.

از بدو سطوع(8) آفتاب جهان(9) افروز دولت پایدار بی زوال و آغاز طلوع نیّر مملکت(10) ابد قرار از مشارق عظمت و اقبال، متوجّه ترویج شریعت مطهّره حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه و آله و قیام به اوامر و نواهی کما هی بوده و هست تا همگی پناهندگان(11) سایه مرحمت و جملگی سایه گزینان شادروان رأفتش، عامل به مقتضای شرع اطهر و به طریق انور هدایت رهبر باشند.

و از آن راه که در امور فروج زیادتی اهتمام و نظم عقود(12) ازدواج بر نهج شرعی،

ص :163


1- 1) نسخه مجلس: «جهان».
2- 2) قسمت معمور و مسکون از کره زمین.
3- 3) آرایش داده شده.
4- 4) طره ای که بر بالای نامه، پیش از بسمله با قلم درشت نوشته می شود.
5- 5) ج: «جلالتش چون سماوات»، بدل «جلالش چون سیارات».
6- 6) شاه بیت.
7- 7) ج: _ «العالمین».
8- 8) گسترش یافتن.
9- 9) ج: _ «جهان».
10- 10) ل: «ملکت» و ج: «ملک».
11- 11) نسخه مجلس: «پناه بندگان».
12- 12) م: + «و».

باعث نظام و دوام بود و در این وقت خاطر خطیر اشرف اعلی و ضمیر منیر مقدّس معلّی متعلّق گشته که رساله[ای] بر وجه اختصار به طریق(1) خاص و تفصیلی که صفایح اوراق رقم پذیر خواهد گشت، در باب ایقاع عقود نکاح و متعه و کفّاره افطار روزه ماه مبارک رمضان نوشته شود.

لهذا حقیر قاصر خاسر(2) محمّدباقر بن اسماعیل الحسینی الخاتون آبادی، کمر جد بر میان جان استوار(3)، و رساله[ای] در آن ابواب بر نهج مأمور مشتمل بر سه مطلب نوشته هدیه محفل ارم مماثل و بزم فردوس مشاکل آن اعلی حضرت گردون بسطت ساخت؛ امیّد که از خرده گیری(4) ارباب نظر دور و در نظر بازیافتگان درگاه خسرو بلند اقبال، مقبول [4] و منظور گردد.

واللّه الموفق و المعین

ص :164


1- 1) م: «طریقی».
2- 2) ج: _ «خاسر».
3- 3) ج: + «بسته».
4- 4) م: «خورده گیری».

[در بیان عقد نکاح]

مطلب اول

مخفی نیست که هرگاه صیغه نکاح یا متعه میان مردی(1) و زنی جاری شد، هرگاه(2) هریک، دیگری را می بینند(3) و انواع تمتعات از هم می برند و غالب اوقات فرزند از ایشان به وجود می آید؛ اگر عقد و قصد صحیح باشد، هریک از این افعال موجب ثواب و حسنه می باشد؛ و اگر معاذ اللّه عقد صحیح نباشد، زن بر مرد غیرحلال و هریک از این افعال حرام و فرزند ولد زنا خواهد بود، مگر آنکه شبهه ای عارض شده باشد.

پس لازم است بر هرکه صیغه تزویج گوید، آنکه نهایت احتیاط را در عقد و شرایط آن رعایت نماید و صیغه را به طریقی بخواند که هیچ یک از علماء در صحّت آن خلاف(4) نکرده باشند، تا اطمینان کامل حاصل شود و معانی الفاظ را درست فهم کند و حروف را از مخارج لایقه ادا نماید و حرکات و سکونات الفاظ را درست گوید و از هریک از «اَنْکَحْتُ» وَ «زَوَّجْتُ» وَ «مَتَّعْتُ» وَ «قَبِلْتُ» قصد انشا کند.

و معنی قصد انشا آن است که قصد نماید که حلال شدن این زن را بر این مرد به

ص :165


1- 1) ج: «مرد».
2- 2) نسخه مجلس: _ «هرگاه».
3- 3) ج: «می پسندد».
4- 4) نسخه مجلس: «اختلاف».

طریق نکاح یا متعه؛ الحال به سبب این کلام احداث می کنم و واقع می سازم، نه آنکه نکاح یا متعه و قبول کردن آن در زمان گذشته واقع شده است و من از آن خبر می دهم.

و باید که زن یا وکیل زن، آنچه را که در صیغه می گوید _ که آن را ایجاب(1) می نامند _ تا تمام(2) نکند، مرد یا وکیل مرد، شروع در تلفظ به قبول نکند؛ و هرگاه ایجاب تمام شود، بی فاصله تلفّظ [5] به قبول نماید.

و در صحّت عقد تزویج، شرط است تعیین نمودن مرد و زن،(3) اگر مرد و زن با هم صیغه گویند، به طریق تکلم و خطاب تعیین می نمایند، و اگر وکیلهای ایشان صیغه گویند، باید اسم مرد و زن را در صیغه مذکور سازند به نحوی که ممتاز و معیّن شوند و اشتباهی در آنها نباشد(4)؛ و اگر نام ایشان را نگویند و به لفظ «مُوَکِّلی وَ مُوَکّلَتِی» تعبیر از ایشان کنند، قصد کنند به این دو لفظ ایشان را و در میان وکیلهای(5) ایشان به نحو ممتاز معهود باشند و اگر حاضر باشند(6) به لفظ «هذا و هذه» به ایشان اشاره کنند.(7)

و شرط نیست در صحت عقد نکاح دائمی، ذکر صداق(8)؛ و مراد به صداق و مهر آن

ص :166


1- 1) ج: _ «ایجاب».
2- 2) م: «و اتمام».
3- 3) م: + «و».
4- 4) بنگرید: شرائع الاسلام، ج 2، ص 500، فی العقد؛ مسالک الأفهام، ج 7، ص 106، یشترط تعیین المرأة عند العقد؛ الحدائق الناضرة، ج 23، ص 187 _ 188، اشتراط تعیین الزوجة؛ جواهر الکلام، ج 29، ص 157 _ 158، یشترط فی النکاح امتیاز الزوجة.
5- 5) م: «وکیل».
6- 6) ل: _ «و اگر حاضر باشند».
7- 7) م: _ «قصد کنند به این دو لفظ... به ایشان اشاره کنند».
8- 8) بنگرید: الناصریات، ص 346، مسأله 157؛ الخلاف، ج 4، ص 363، کتاب الصداق؛ غنیة النزوع، ص 366، الفصل الثانی: ذکر المهر لیس من شرط صحة العقد الدائم؛ السرائر، ج 2، ص 576 _ 577، احکام الصداق؛ شرائع الاسلام، ج 2، ص 547، فی احکام المهور و... .

چیزی است که مرد در عوض به زن می دهد، پس اگر در عقد، مهر را مذکور نسازند نکاح صحیح است به شرط آنکه در عقد شرط نکنند که صداق اصلا نباشد.

و تفصیل آنکه: در صورتی که در عقد، صداق را مذکور نسازند، بر زوج چه چیز لازم می شود، مناسب این مختصر نیست.(1)

و اگر مهر را مذکور کنند ضرور است که تعیین نمایند جنس و قدر و وصف آن را به طریقی که مشخص و معیّن شود و قابل زیادتی و نقصان نباشد.

و شرط نیست که مهر طلا یا نقره باشد، بلکه هر عینی که به حسب شرع مملوک باشد یا منفعتی که به ازاء آن شرعاً اجرتی توان داد هرگاه معین باشد مهر قرار(2) می توان داد، مثل آنکه مردی مهر زن را این(3) قرار دهد که تعلیم نماید به آن زن، سوره معیّنه[ای] را(4) از سوره های قرآن مجید، چنان که در حدیث(5) وارد شده است.

ص :167


1- 1) بنگرید: الناصریات، ص 334، مسأله 157؛ الکافی للحلبی، ص 293، النکاح الدائم؛ شرح اللمعة، ج 5، ص 347، الفصل السادس: فی المهر.
2- 2) ل و م: _ «قرار».
3- 3) م: _ «قرار می توان داد مثل آنکه مردی مهر زن را این».
4- 4) نسخه مجلس: _ «معینه را».
5- 5) الکافی، ج 5، ص 380، باب نوادر فی المهر، حدیث 5؛ تهذیب الأحکام، ج 7، ص 354، باب المهور و الأجور و ما ینعقد من النکاح من ذلک و ما لا ینعقد، حدیث 7؛ ترجمه متن حدیث این است: «زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده، گفت: مرا شوهر بده آن حضرت رو به اصحاب کرده، فرمود: چه کسی با این بانو ازدواج می نماید؟ مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا من قصد ازدواج با او دارم. آن حضرت فرمود: مهریه او را چه قرار می دهی؟ او گفت: چیزی ندارم آن حضرت فرمود: بدون مهریه نمی توانی با او ازدواج کنی. آن زن دوباره گفت: ای رسول خدا مرا شوهر بده. آن حضرت رو به اصحاب کرده و از آنها پرسید کدام یک حاضرند با آن زن ازدواج کنند آن مرد دوباره تمایل خود را برای ازدواج با آن بانو اعلام کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله به دلیل آن که نمی توانست مهریه ای برای آن زن قرار دهد، پیشنهاد او را رد کرد. آن زن برای بار سوم به آن حضرت گفت: مرا شوهر بده. در نوبت سوم که پیامبر از اصحاب سؤال کردند؟ چه کسی تمایل به ازدواج با او را دارد؟ آن مرد برای بار سوم تقاضای خود را اعلام کرد، حضرت از او پرسید: آیا چیزی از قرآن را به نیکویی می دانی؟ او گفت: بلی؛ آن حضرت فرمود: پس تو را به عقد او درآوردم بر اینکه مهریه آن بانو آموزش قرآن توسط تو به او باشد.

و مشهور میان علما رضوان اللّه تعالی علیهم آن است که: هرگاه مرد و زن قادر بر گفتن صیغه تزویج به لغت عربی(1) باشند جایز نیست که به لغتی دیگر صیغه گویند.(2)

و اگر هیچ یک از مرد و زن قادر بر عربی گفتن صیغه نباشند و قادر بر آموختن صیغه به لغت عربی باشند [6] بدون مشقتی که تحمل آن از عادت بیرون باشد و خواهند که خود صیغه گویند، لازم است که تعلّم کنند و بغیر عربی اکتفا ننمایند.

و اگر بدون مشقت مزبوره قادر بر تعلّم نباشند، جایز است که صیغه را به لغت غیرعربی که می دانند بگویند.

و اگر یکی از مرد و زن عارف به لغت عربی(3) یا قادر بر تعلّم باشد، بر او لازم است که به عربی ادا نماید و دیگری که عارف و قادر(4) نباشد، اکتفا بغیر عربی می تواند نمود؛ و هرگاه عارف به عربی و قادر بر تعلّم آن نباشند و توانند دیگری را وکیل نمود تا به

ص :168


1- 1) م: «عرف».
2- 2) بنگرید: المبسوط، ج 4، ص 197، حکم التزویج بالفارسیة إذا کانا عاجزین عن العربیة؛ شرایع الاسلام، ج 2، ص 499، کتاب النکاح: فی العقد؛ الجامع للشرایع، ص 437، فی احکام العقد؛ ارشاد الاذهان، ج 2، ص 6، ارکان النکاح، احکام الصیغة؛ تحریر الاحکام، ج 3، ص 427، الفصل الاول: فی العقد؛ اللمعة الدمشقیة، ص 161، فصل الثانی: فی العقد؛ جامع المقاصد، ج 12، ص 74، بیان حکم العقد بالعربیة و غیرها؛ شرح اللمعة، ج 5، ص 111، الفصل الثانی: فی العقد.
3- 3) ج: _ «عربی».
4- 4) م: «قادر و عارف».

عربی صیغه را جاری سازد(1)، علماء خلاف کرده اند در اینکه دیگری را وکیل کردن لازم است یا نه، بعضی به لزوم توکیل قائل شده اند و بیشتر برآنند که توکیل لازم نیست و مرد و زن را با امکان توکیل، جایز است صیغه گفتن به غیر عربی.(2)

و بعضی از علماء قائل شده اند که زوجین هرچند قادر بر عربی گفتن صیغه باشند، جایز است که صیغه را به غیر عربی گویند.(3)

و احوط آن است که یا مرد و زن با هم صیغه را به عربی گویند یا وکیل نمایند دیگری را تا به عربی(4) صیغه گفته شود(5) و اکتفا به غیر عربی ننمایند، به تخصیص با قدرت بر وکیل کردن شخصی که عارف به عربی باشد.

و نیز علما خلاف نموده اند(6) در اینکه(7) طرف ایجاب و قبول هر دو یک شخص می تواند بود یا نه، مثل آنکه مرد و زن هر دو یک شخص را وکیل کنند(8) و احتیاط در آن است که طرف ایجاب و قبول هر دو یک شخص نباشند.(9)

ص :169


1- 1) ج: «وکیل نموده تا صیغه را جاری سازد»، بدل «وکیل نمود تا به عربی صیغه را جاری سازد».
2- 2) بنگرید: جامع المقاصد، ج 12، ص 75، بیان حکم العقد بالعربیة و غیرها؛ الحدائق الناضرة، ج 23، ص 171، المشهور بین الاصحاب عدم جواز العدول عن العربیة الی الترجمة بالفارسیة.
3- 3) ابن حمزه طوسی در «وسیله» ص 291 فرموده اند: «و إن قدر المتعاقدان علی القبول و الایجاب بالعربیة عقدا بها استحبابا».
4- 4) م: _ «گویند و احوط آن است که... دیگری را تا به عربی».
5- 5) بنگرید: جامع الخلاف و الوفاق، ص 438، به نقل از «خلاصه» که گفته است: «یجوز بالعجمیة مع القدرة علی العربیة».
6- 6) ج: «کرده اند».
7- 7) ج: «آنکه».
8- 8) بنگرید: تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 121، احکام الوکالة.
9- 9) بنگرید: الوسیلة، ص 291؛ الجامع للشرایع، ص 454، فی آداب النکاح؛ ایضاح الفوائد، ج 3، ص 26، تولی طرفی العقد.

و نکاح دایمی به هریک از لفظ «تزویج» و «نکاح» واقع می شود، به اتّفاق علما رضی اللّه تعالی عنهم اکتفا به هریک از این دو لفظ می توان نمود(1) و در قرآن مجید(2) و اخبار ائمّه اطهار(3) صلوات اللّه تعالی علیهم هریک از این دو لفظ متعدی به دو مفعول شده اند [7] به نفس، لیکن در بعضی از مواضع زوج مفعول اول است و زوجه مفعول ثانی و در بعضی دیگر برعکس و در بعضی از مواضع(4) تزویج متعدی به مفعول دویّم(5) شده است به کلمه «باء» و مفعول دویّم(6) زوجه است.

و در بعضی از اخبار(7)، متعدی شده اند به مفعول دویّم به کلمه «من» و مفعول دویم زوج است.

و چون این استعمالات همگی صحیح و موافق لغت عربی است به تخصیص استعمالی که مطابق قرآن مجید باشد _ که افصح کلامها است _ به هر یک از این وجوه که صیغه نکاح گفته شود(8) صحیح است و کسی به بطلان آن قائل نشده است.

ص :170


1- 1) الناصریات، ص 324، مسأله 152؛ المبسوط، ج 4، ص 193، فصل: فیما ینعقد به النکاح؛ غنیة النزوع، ص 341، کتاب النکاح؛ السرائر، ج 2، ص 574، صیغة عقد النکاح؛ شرائع الاسلام، ج 2، ص 498، الفصل الثانی: فی العقد و النظر فی الصیغة و الحکم و... .
2- 2) سوره مبارکه قصص، آیه 27، «قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ.»
3- 3) الکافی، ج 5، ص 374 _ 375، باب خطبة النکاح، حدیث 9 و ص 479 _ 480، باب الرجل یزوّج عبده امته، حدیث 1 و 2.
4- 4) م: _ «زوج مفعول اول است... و در بعضی از مواضع».
5- 5) ج: «ثانی».
6- 6) ج: _ «دویّم».
7- 7) بنگرید: الکافی، ج 7، ص 424، کتاب القضاء، باب النوادر، حدیث 6، که در روایت آمده: «أنّی قد زوّجت هذا الغلام من هذه الجاریة»؛ الأمالی شیخ صدوق، ص 654، المجلس السادس و السبعون، حدیث 1، «ألا إنّی أشهدتکم أنّی قد زوّجت فاطمة بنت محمد من علی بن أبیطالب...».
8- 8) ج: «شد».

و ایجاب و قبول ضرور نیست که به یک لفظ باشند، مثل آنکه(1) زن «اَنْکَحْتُ»، مرد «قَبِلْتُ التَّزویج»(2)، می تواند گفت(3).(4)

و بر سر لفظ «صداق» یا لفظ «مهر» یا لفظی دیگر که دلالت بر مهر کند، کلمه «علی» و کلمه «باء» هر دو داخل می توان نمود، مثل آنکه زن گوید: «اَنْکَحْتُکَ نَفْسی عَلی صَداقِ(5) خَمْسینَ یا بِصِداقِ خَمْسینَ یا عَلی خَمْسینَ یا بِمَهْرِ خَمْسینَ».

و هرگاه در صیغه ایجاب به طریق تصریح، یا به طریق عهد، مهر(6) مذکور شود، در قبول ضرور نیست ذکر مهر و اگر مذکور شود بهتر است.

و زن هرگاه بالغه و عاقله باشد و باکره نباشد، رضای دیگری در صحّت تزویج او ضرور نیست، لیکن اگر ولیّ داشته باشد، سنّت است که به رضای او شوهر کند(7) و بعضی قائل(8) به لزوم رضای ولیّ با وجود ثیّبه بودن زن شده اند؛ و چون بعضی(9) از اخبار(10) را(11) بر آن فی الجمله دلالتی هست، احتیاط کامل مقتضی آن است که رضای ولیّ رعایت شود.

ص :171


1- 1) ج: + «هرگاه».
2- 2) م: + «گوید».
3- 3) ج: _ «گفت».
4- 4) شرائع الاسلام، ج 2، ص 499، فی العقد؛ تحریر الاحکام، ج 3، ص 427، الفصل الأول: فی العقد؛ شرح اللمعة، ج 5، ص 110، الفصل الثانی: فی العقد.
5- 5) ل: _ «صداق».
6- 6) ج: _ «مهر».
7- 7) المختصر النافع، ص 174، الفصل الثانی: فی أولیاء العقد؛ مسالک الافهام، ج 7، ص 187 _ 188، استحباب الاذن من الاب و الاخ.
8- 8) ل: _ «قائل».
9- 9) ج: _ «قائل به لزوم رضای ولیّ با وجود ثیّبه بودن زن شده اند؛ و چون بعضی».
10- 10) الکافی، ج 5، ص 394، باب استیمار البکر و من یجب علیها استیمارها، ح 6، و فیها: «و أما الثیب فإنّها تستأذن و إن کانت بین أبویها إذا أرادا أن یزوجاها».
11- 11) نسخه مجلس: _ «را».

و اگر باکره(1) بالغه عاقله باشد و ولیّ _ یعنی پدر و جد پدری _ نداشته باشد نیز(2) رضای زوجه کافی است و رضای دیگری به اتّفاق کل علما ضرور نیست.(3)

و اگر بالغه عاقله باکره باشد و ولیّ داشته باشد در تزویج [8] او علماء خلاف نموده اند(4) و بعضی گفته اند که در این صورت نیز رضای زوجه(5) به تنهائی کافی است و بعضی گفته اند که رضای ولیّ به تنهائی(6) کافی است و رضای زوجه ضرور نیست و بعضی رضای هر دو را ضرور دانسته اند.(7)

و به اقوال دیگر نیز قائل شده اند و ترجیح یکی از اقوال به غایت مشکل است و رعایت احتیاط مقتضی آن است که بی رضای هر دو عقد واقع نشود.

بلکه احوط آن است که یکی از ولیّ و زوجه، دیگری را یا هر دو، ثالثی را وکیل نمایند تا به اصالت و وکالت(8) یا به وکالت هر دو صیغه خوانده شود(9)، و هرگاه به این طریق صیغه گفته شود، شکی در صحّت عقد نیست.

ص :172


1- 1) ج: _ «باکره».
2- 2) نسخه مرکز احیاء: _ «نیز».
3- 3) بنگرید: الانتصار، ص 283، نکاح المرأة بغیر ولیّ؛ غنیة النزوع، ص 343، کتاب النکاح؛ المختصر النافع، ص 173، الفصل الثانی: فی أولیاء العقد.
4- 4) ج: «کرده است».
5- 5) ج: _ «زوجه».
6- 6) ج: «تنها».
7- 7) برای ملاحظه اقوال مختلف، بنگرید: مختصر النافع، ص 173؛ کشف الرموز، ج 2، ص 112، فاضل آبی قائل این اقوال مختلف را این طور بیان می فرمایند: «القول الأول للمرتضی و المفید فی أحکام النساء، و هو اختیار الشیخ فی التبیان و صاحب الواسطة [ابن حمزه طوسی [و المتأخر [ابن ادریس حلی] و سلار و شیخنا [محقق حلی]، و نصوا جمیعاً أنّ المستحب أن لا تعقد إلاّ بإذن الأب. و القول الثانی للشیخ فی النهایة و الخلاف، و فی المبسوط اختاره أیضاً علی تردد، و ابن أبی عقیل فی المتمسک و الشیخ أجاز لها فی المتعة أن تعقد علی نفسها. و القول الثالث اختیار المفید فی المقنعة و أبی الصلاح فی الکافی.
8- 8) ج: _ «و وکالت».
9- 9) ج: _ «شود».

لیکن بعضی از متأخرین علماء هرگاه چنین عقدی را واقع می ساخته به جهت احتیاط به وکالت زن جدا و به وکالت ولیّ جدا(1) و به وکالت هر دو در(2) یک صیغه جدا، صیغه می خوانده و یک صیغه دیگر بی قید وکالت زن، ولیّ جدا می گفته و صیغ(3) را به لفظ تزویج و نکاح هر دو جاری می ساخته و اگرچه دلیلی شرعی بر رجحان(4) رعایت این نحو [9] احتیاطها نیست، لیکن بر رعایت آنها در امثال این موضع ضرری مترتب نمی شود.

و علماء خلاف کرده اند در اینکه ولایت جد مشروط است به وجود پدر(5) یا آنکه با موت پدر نیز(6) ولایت جد ثابت است(7)، احوط و مشهور آن است که با حیات و ممات پدر، ولایت جد ثابت است.

و هرگاه پدر و جد نزاع کنند در تزویج باکره رشیده و هریک خواهند که(8) او را به شخصی دهند غیر آن شخصی که دیگری اراده دارد که به او دهد، مشهور میان علماء و مدلول بعض اخبار تقدیم اختیار(9) جد است.(10)

ص :173


1- 1) م: «و به وکالت ولی جدا» تکرار شده است.
2- 2) ج: «از».
3- 3) ج «و ولیّ جدا می گفته باشد و صیغه»، بدل «ولیّ جدا می گفته و صیغ».
4- 4) ج: «احتمال».
5- 5) م: _ «پدر».
6- 6) م: _ «با موت پدر نیز».
7- 7) ظاهر عبارت ابوالصلاح حلبی در کافی، ص 292 و صریح عبارت غنیة النزوع، ص 342، کتاب النکاح مشروط بودن به وجود پدر می باشد. و محقق حلی در مختصر النافع، ص 173، الفصل الثانی: فی اولیاء العقد و علامه حلی در تذکرة الفقهاء چاپ سنگی، ج 2، ص 587، کیفیة ولایة الأب و الجد و پسر علامه حلی در ایضاح الفوائد، ج 3، ص 16، عدم مشروط بودن به وجود پدر را قائل شده اند.
8- 8) م: _ «خواهند که».
9- 9) ج: «احتیاط».
10- 10) الخلاف، ج 4، ص 269، مسألة 23: إذا اجتمعت الأب و الجد؛ تذکرة الفقهاء، چاپ سنگی، ج 2، ص 594، ترتیب الاولیاء و تزاحمهم؛ ایضاح الفوائد، ج 3، ص 17؛ جامع المقاصد، ج 12، ص 103، تقدیم اختیار الجد علی اختیار الاب عند الاختلاف.

و آنچه مذکور شد(1) در باب احوط بودن رضای ولیّ در عقد باکره رشیده در وقتی است که ولیّ مانع نباشد از شوهر دادن باکره رشیده(2) به کفو؛ و مراد به کفو در این موضع کسی است که مؤمن و صاحب عفّت(3) و قادر بر نفقه و کسوه زن باشد؛ و اگر کفوی به هم رسد و زن را خواستگاری نماید و ولیّ بدون رعایت مصلحت زن مانع باشد از تزویج؛ پس اذن و رضای آن ولیّ ضرور نیست و زن بدون رضای او شوهر می تواند کرد.

و احوط در این صورت آن است که عقد به اذن و مشورت حاکم شرع _ یعنی عالم عادل جامع شرایط و فتوی _ واقع شود.

و اگر منظور ولیّ از(4) منع، آن باشد که گمان مردی دیگر داشته باشد که بهتر از این مرد باشد، معزول از ولایت نخواهد بود.

و بهتر آن است که نکاح در روز جمعه واقع شود و در ساعتی از روز باشد که هوا گرم نباشد.

و مکروه است عقد کردن در وقتی که ماه در برج عقرب باشد؛ و از حضرت صادق صلوات اللّه علیه مروی است [10] که هرکه(5) عقد کند و ماه در عقرب باشد نیکوئی نبیند.(6)

و نیز مکروه است عقد کردن در وقتی که ماه در محاق باشد، یعنی تحت الشعاع باشد و نور نداشته باشد.(7)

ص :174


1- 1) م: _ «شد».
2- 2) در م عبارت «در وقتی است که ولی مانع نباشد از شوهر دادن باکره رشیده» تکراری است.
3- 3) ج: «عقد».
4- 4) م: «آن».
5- 5) ج: «گاه».
6- 6) الکافی، ج 8 ، ص 275، کتاب الروضة، حدیث 416؛ تهذیب الأحکام، ج 7، ص 407، باب الاستخارة للنکاح و الدعاء قبله، حدیث 2. «عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: من تزوج و القمر فی العقرب لم یر الحسنی».
7- 7) من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 394، باب الوقت الذی یکره فیه التزویج، حدیث 3489؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 115، باب کراهة التزویج و القمر فی العقرب و فی محاق الشهر، حدیث 2. «روی أ نّه یکره التزویج فی محاق الشهر».

و شرط نیست در صحّت نکاح حضور دو عادل، لیکن سنّت است که نکاح را علانیه واقع سازند(1)؛ و جمعی از مؤمنان را دعوت کنند و ایشان را بر نکاح شاهد(2) سازند(3) و مهمانی کنند(4).(5)

و نیز سنت است قبل از جریان صیغه و بعد از بسم اللّه، خواندن خطبه که مشتمل باشد بر حمد الهی، سیّما به ازاء نعمت حلال کردن تزویج؛ و نیز مشتمل باشد بر صلوات بر حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهار او(6)[ علیهم السلام ]؛ و در اخبار(7) و رسائل علما در این باب خطبه های طولانی مذکور است و از آن جمله است: خطبه مشهوره که بعضی(8) از آن مأخوذ است از خطبه ای که حضرت امام محمدتقی صلوات اللّه علیه در وقتی که دختر مأمون الرّشید را به جهت خود عقد می نموده، خوانده و خطبه مشهوره این است:(9)

«اَلْحَمْدُ للّه ِِ إِقْرارًا بِنِعْمِته وَ لا إِلهَ اِلاَّ اللّه اِخْلاصًا لِوَحْدَانِیَّتِهِ وَ صَلَّی اللّه ُ عَلی سَیّدِ بَرِیَّته مُحمّدٍ صَلَّی اللّه ُ عَلیْه وَ الِه وَ عَلی الاْءَصْفِیاءِ مِنْ عِتْرَتِه وَ ذُرَّیتِه، أَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ کانَ مِنْ فَضْلِ

ص :175


1- 1) السرائر، ج 2، ص 550، و یستحب فیه الاعلان؛ المراسم العلویة، ص 157.
2- 2) ج: _ «شاهد».
3- 3) بنگرید: المهذب، ج 2، ص 194، باب من یجوز له العقد فی النکاح و من لایجوز؛ شرح اللمعة، ج 5، ص 112، الفصل الثانی: فی العقد.
4- 4) در م عبارت «و مهمانی کنند» تکراری است.
5- 5) بنگرید: الکافی، ج 5، ص 367 _ 368، باب الاطعام عند التزویج، حدیث 1 _ 4؛ الخصال، ص 313، باب الخمسة، حدیث 91 و 92.
6- 6) ج: _ «او».
7- 7) بنگرید: الکافی، ج 5، ص 369 _ 375، باب خطب النکاح، حدیث 1 _ 9.
8- 8) نسخه مجلس: «مشهور که میان علماء بعضی»، بدل «مشهوره که بعضی».
9- 9) ج: _ «که دختر مأمون... و خطبه مشهوره این است».

اللّه ِ تَعالی عَلی الأَنَامِ(1) أَنْ أَغْناهُمْ بالحَلالِ عَنِ الْحَرامِ، فَقالَ سُبْحانَهُ: «وَانْکِحُوا الأَیامی مِنْکُمْ وَالصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُم وَ إِماءِکُم إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّه ُ مِنْ فَضْلِه وَاللّه ُ واسِعٌ عَلیمٌ(2).(3)»

وَ قالَ رَسُولهُ الکَریمُ(4) صلَّی اللّه ُ عَلیه وَ الِه: «تَناکحُوا تَناسَلُوا تَکْثُروُا، فَإِنّی(5) أُباهِی بِکُمُ الأُمَمَ یَوْمَ القِیمَةِ وَ لَوْ بِالسّقْطِ»(6) فَعَلی کِتابِ اللّه ِ وَ سُنّةِ نَبیّه وَالاْءئمَّةِ الطّاهِرینَ [11[ و بِالبرائَة مِنْ أَعْدائِهِمْ اَجْمَعینَ اَنکَحْتُ» و باقی صیغه را بگوید.

و صیغه نکاح را یا مرد با زن می خواند، یا مرد با وکیل زن می خواند، یا وکیل مرد با زن می خواند(7) یا وکیل مرد با وکیل زن می گوید؛ و بر هر تقدیر یا اذن ولیّ نباید یا باید، و بر هر تقدیری که باید، احتمالات قریبه بوقوع آن است که یا زن ولیّ را وکیل نموده، یا ولیّ زن را وکیل نموده باشد، یا هر دو دیگری را وکیل نموده باشند و جمیع این احتمالات در نه قسم بیان می شود:

قسم اوّل آنکه: زن با مرد صیغه گوید و رضای ولیّ نباید، هرگاه جمیع وجوه استعمالات از روی احتیاط رعایت شود و فرض کنیم که مهر مبلغ پنجاه تومان تازه

ص :176


1- 1) ج: «الامام».
2- 3) در کتب روایی تا اینجا _ یعنی آخر آیه _ جزء خطبه آمده و ادامه خطبه نیامده است، بنگرید: تحف العقول، ص 452؛ روضة الواعظین، ص 239، مجلس فی ذکر إمامة أبی جعفر، محمد بن علی و مناقبه علیه السلام ؛ مستدرک الوسائل، ج 14، ص 210، باب استحباب الخطبة للتزویج، حدیث 13.
3- 2) سوره مبارکه نور، آیه 31.
4- 4) ج: «رسول اللّه»، بدل «رسوله الکریم».
5- 5) ج: «فإنّ».
6- 6) بنگرید: مستدرک الوسائل، ج 14، ص 153، باب استحبابه (نکاح)، حدیث 17؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 259، الفصل العاشر: فی احادیث تتضمن شیئا من الآداب الدینیة، حدیث 34، و ج 3، ص 286، باب النکاح، حدیث 29، که این روایت در این کتب با عبارات مختلف آمده است.
7- 7) م: _ «یا وکیل مرد با زن می خواند».

سکّه باشد، زن می گوید: «اَنْکَحْتُکَ وَ زَوَّجْتُکَ نَفْسی عَلی صَداقِ خَمْسِینَ تُومانًا جَدِیدَ الضَّرْبِ»، پس بی فاصله مرد می گوید: «قَبِلْتُ النِّکاحَ لِنَفْسی عَلَی الصَّداق المَذکُورِ».

پس زن می گوید: «زَوَّجْتُکَ بِنَفْسی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم»، پس مرد می گوید: «قَبِلْتُ النِّکاحَ لِنَفْسی عَلَی المَهْرِ المَعْلُومِ».

پس زن می گوید: «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ نَفْسی نَفْسَکَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ»؛ پس مرد همان را می گوید که گذشت.

پس زن می گوید: «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ نَفْسی مِنْ نَفْسِکَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ»، پس مرد همان را می گوید.

و چنانچه سابق مذکور شد، هریک از این صیغ ایجاب و قبول که گفته شود، عقد صحیح است؛ و بر این قیاس در باقی اقسام.

و بباید دانست که هرگاه شخصی که صیغه می گوید به لغت عربی اینقدر مربوط نباشد(1) که قدر مهر را ذکر نماید، باید که قبل از جریان صیغه قدر مهر را مشخص نموده، تمهید نمایند به عوض «عَلی صَداقِ خَمْسینَ تُومانًا»، «عَلَی الصَّداق المَعْلُومِ» [12[ گوید و اشاره نماید به آن قدری که تمهید شده است.

و(2) در صورتی که طرفین عقد، ربطی تمام به لغت عربی نداشته باشند، اگر قبل از خواندن صیغه به عربی(3) یا بعد از آن، معنی(4) صیغه را به فارسی با هم بگویند تا صیغه را به فارسی(5) نیز خوانده باشند بهتر است.

قسم دویّم آنکه: زن با مرد صیغه گوید و رضای ولیّ باید، و ولیّ زن را وکیل نموده باشد، در این صورت قبل از لفظ «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ» که در قسم سابق گذشت، زیاد

ص :177


1- 1) ج: «باشد».
2- 2) م: «که».
3- 3) م: _ «به عربی».
4- 4) ج: _ «معنی».
5- 5) م: _ «با هم بگویند تا صیغه را به فارسی».

می کند «إِصالَةً وَ وِکالَةً عَنْ جَدّی» را، اگر ولیّ جد باشد و «إِصالَةً وَ وِکالَةً عَنْ أَبِی» را، اگر ولیّ پدر باشد؛ و باقی الفاظ ایجاب و قبول، چنان است که در قسم سابق گذشت.

مثلا در عبارت اولی(1) هرگاه ولیّ پدر باشد، زن می گوید: «إِصالَةً وَ وِکالَةً عَنْ اَبی اَنْکَحْتُکَ وَ زَوَّجْتُکَ نَفْسی عَلَی صَداقِ خَمسینَ تُوماناً جَدیدَ الضَّربِ»، پس مرد همان را می گوید که گذشت.

و اگر رعایت احتیاط جریان صیغه به طریق انفراد نماید، آنچه در قسم اوّل گذشت نیز علیحده می گوید و نیز علیحده اضافه می کند بر آنچه در قسم اول گذشت(2)، «وِکالَةً عَنْ أبی یا عَنْ جَدّی» را قبل از «أَنْکَحْتُکَ وَ زَوَّجْتُکَ»، و باقی الفاظ را چنانکه گذشت می گوید.

قسم سیّم آنکه: مرد یا وکیل زن صیغه گوید و اذن ولیّ نباید و وکیل زن به جای «نَفْسِی» که در عبارات(3) قسم اوّل گذشت، می گوید: «مُوَکّلَتِی» و باقی الفاظ چنان است که در قسم اول گذشت.

پس در عبارت اولی وکیل زن می گوید: «اَنْکَحْتُکَ وَ زَوَّجْتُکَ مُوَّکِلَتی عَلی صَداقِ خَمسینَ تُوْمانًا جَدیدَ الضَّربِ»، پس بی فاصله مرد همان را می گوید که در قسم اوّل گذشت و بر این قیاس عبارات دیگر.(4)

قسم چهارم آنکه: صیغه را مرد یا ولیّ گوید و زن [13] ولیّ را وکیل نموده باشد، ولیّ می گوید: «إِصالةً وَ وِکالَةً عَنْ مُوَکِّلَتی اَنْکَحْتُکَها وَ زَوَّجْتُکَها عَلی صَداقِ خَمْسینَ تُومانًا جَدیدَ الضَّرْبِ»؛ پس مرد قبول می کند.

پس ولیّ می گوید: «إِصالةً وَ وِکالَةً عَن مُوَکّلَتی زَوَّجْتُکَ بِها عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ»، پس مرد قبول می کند.

ص :178


1- 1) ج: «ولیّ».
2- 2) م: _ «نیز علیحده می گوید و نیز علیحده اضافه می کند بر آنچه در قسم اول گذشت».
3- 3) ج: «عبارت».
4- 4) ج: _ «و بر این قیاس عبارات دیگر».

پس ولیّ می گوید: «إِصالَةً وَ وکالَةً عَنْ مُوَکِّلَتی أنْکَحْتُها وَ زَوَّجْتُها نَفْسَکَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ»(1) و در عبارت دیگر بدل «نفسک»، می گوید: «مِنْ نَفْسِکَ» و صورت انفراد را اگر گوید، آنچه در قسم سیّم گذشت علیحده می گوید؛ و نیز علیحده می گوید بر فرضی که نام زن زینب باشد. «اَنْکَحْتُکَ وَ زَوَّجْتُکَ بِنْتی زَیْنَبَ عَلَی الصَّداقِ(2) المَعْلُومِ» و بر این منوال، باقی عبارات(3) ایجاب را تغییر می دهد.

قسم پنجم آنکه: مرد با وکیل زن صیغه گوید و اذن ولیّ باید و ولیّ نیز وکیل زن را وکیل نموده باشد. اگر ولیّ پدر باشد، وکیل زن می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوَکّلَتِی وَ عَنْ اَبیها اَنْکَحْتُکَها وَ زَوَّجْتُکَها عَلی صَداقِ خَمْسینَ تُومَانًا جَدیدَ الضَّرْبِ»، پس مرد همان را که گذشت می گوید.

پس وکیل زن می گوید(4): «وِکالةً عَنْ مُوَکِلَتی وعَنْ أبیها زَوَّجْتُکَ بها عَلی صَداقِ خَمْسین تُومانًا جَدیدَ الضَّرْبِ»، پس مرد قبول می کند.

پس وکیل می گوید:(5) «وِکالَةً عَنْ مُوَکِّلَتی وَ عَنْ اَبیها اَنْکَحْتُها وَ زَوَّجْتُها(6) نَفْسَکَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلوُم»، پس مرد(7) قبول می کند.

و اگر احتیاط خواندن صیغه را به طریق انفراد رعایت کند، آن را که در قسم سیّم گذشت نیز می خواند و نیز وکیل می گوید: «وکالَةً عَنْ مُوَکِّلِی اَنْکَحْتُکَ وَ زَوَّجْتُکَ بِنتَهُ(8) زَیْنَبَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُوم»، پس مرد همان را می گوید که گذشت و بر این قیاس باقی عبارات ایجاب را تغییر می دهد، اگر رعایت خواندن آنها [14] نیز نماید.

ص :179


1- 1) م: _ «پس مرد قبول می کند... عَلَی الصَّدَاقِ الْمَعْلُومِ».
2- 2) ج: «صداق».
3- 3) ج: _ «و بر این منوال، باقی عبارات».
4- 4) ل: _ «پس وکیل زن می گوید».
5- 5) ل: + «وِکَالَةً عَنْ مُوَکِّلَتِی وَ عَنْ أبیهَا أنْکَحْتهَا نَفْسَکَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلِومِ پس مرد قبول می کند، پس وکیل می گوید».
6- 6) ل: + «مِنْ».
7- 7) م: + «همان را می گوید».
8- 8) نسخه مجلس: «بِنْتَ».

قسم ششم آنکه: وکیل مرد با زن صیغه گوید و رضای ولیّ نباید، زن می گوید: «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ مُوَکِّلَکَ نَفْسی عَلی صَداقِ خَمْسینَ تُوماناً جَدِیدَ الضَّرْبِ»، پس وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ النِّکاحَ لِمُوَکّلی عَلَی الصَّداقِ المَذْکُورِ».

پس زن می گوید: «زَوَّجْتُ مُوَکّلِکَ بِنَفْسِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ»، پس وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ النِّکاحَ لِمُوَکِّلِی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ».(1)

پس زن می گوید: «أنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ نَفْسِی مُوَکِّلَکَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ»، پس وکیل مرد همان را که قبل از این گفت، می گوید.

پس زن می گوید: «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ نَفْسِی مِنْ مُوَکّلِکَ عَلی الصَّداقِ المَعْلُوم»(2)، پس وکیل مرد قبول می کند.

قسم هفتم آنکه: وکیل مرد با زن صیغه گوید و اذن ولیّ باید، و ولیّ زن را وکیل نموده باشد. در این قسم زیاد می کند(3) زن _ قبل از «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ» و در هر عبارت _ «إِصالَةً و وِکالَةً(4) عَنْ أبِی» را، اگر ولیّ پدر باشد(5)؛ و «عن جدّی» را، اگر ولیّ جد باشد؛ و باقی الفاظ ایجاب و قبول چنان است که در قسم سابق گذشت.

مثلا در عبارت اولی زن می گوید: «إِصالَةً وَ وِکالَةً عَن اَبی اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ مَوّکِلَکَ نَفْسِی علی الصَّداقِ المَعْلُومِ»، پس وکیل مرد به دستور قسم سابق قبول می کند و اگر احتیاط عبارت انفراد را رعایت نماید، می گوید نیز آنچه را که در قسم سابق گذشت، و نیز می گوید آنچه را که در اوّل این قسم گذشت بدون لفظ «اصالةً».

قسم هشتم آنکه: وکیل مرد با(6) وکیل زن صیغه گوید و اذن ولیّ نباید، هرگاه احتیاط

ص :180


1- 1) م و ل: _ «پس وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ النِّکاحَ لِمُوَکِّلِی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ».
2- 2) ل: _ «پس زن می گوید: «أَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ نَفْسِی مِنْ مُوَکِّلِکَ عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ».
3- 3) م: «می گوید».
4- 4) ج: _ «و در هر عبارت إصالَةً وَ وِکالَةً».
5- 5) ج: «داشته».
6- 6) م: «یا».

رعایت همه استعمالات نمایند، وکیل زن می گوید: «اَنْکَحْتُ وَ زَوّجْتُ مُوَکِّلَکَ مُوَکِّلَتی عَلی صَداق خَمْسینَ تُومانًا جَدیدَ الضَّرْبِ»، پس بی فاصله [15] وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ النِّکاحَ لِمُوکّلی عَلَی الصَّداقِ المَذْکُورِ(1)».

پس وکیل زن می گوید: «زَوَّجْتُ مُوَکّلَکَ بِمُوَکِّلَتی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ»(2)، پس وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ النِّکاحَ لِمُوَکّلی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ».

پس وکیل زن می گوید: «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ مَوَکِّلَتی مُوَکِّلَکَ عَلَی الصَّداق المَعْلُومِ»، پس وکیل مرد همان را می گوید که گذشت.(3)

پس وکیل زن می گوید: «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ مُوَکّلَتی مِنْ مُوَکِّلِکَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ»، پس وکیل مرد قبول می کند.

قسم نهم آنکه: وکیل مرد با وکیل زن صیغه گوید و اذن ولیّ باید، و ولیّ وکیل زن را وکیل نموده باشد. وکیل زن می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوَکِّلَتِی زَیْنَبَ وَ عَنْ اَبیها اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ مُوَکّلَکَ نَفْسها عَلی صَداقِ خَمْسینَ تُومانًا جَدید الضَّرب»، پس وکیل مرد قبول می کند به عبارتی که در قسم سابق گذشت.

پس وکیل زن می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوَکّلَتی وَ عَنْ اَبیها زَوَّجْتُ مُوَکِّلَکَ بِها عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ»، پس وکیل مرد قبول می کند.

پس وکیل زن می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوَکِّلَتِی وَ عَنْ اَبیها اَنْکَحْتُها وَ زَوَّجْتُها مُوکّلَکَ عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ»، پس وکیل مرد قبول می کند.

پس وکیل زن می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوَکِّلَتی وَ عَنْ أَبِیها أَنْکَحْتُها وَ زَوَّجْتُها مِنْ مُوَکِّلِکَ

ص :181


1- 1) ل: «الْمَعْلُومِ».
2- 2) ل: _ «پس وکیل زن می گوید: «زَوَّجْتُ مُوَکِّلَکَ بِمُوَکِّلَتی عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ».
3- 3) ج: _ «پس وکیل زن می گوید... همان را می گوید که گذشت».

عَلَی الصَّداقِ الْمَعْلُومِ»، پس وکیل مرد قبول می کند؛(1) و اگر رعایت احتیاط صیغه انفراد نماید، آنچه در قسم سابق مذکور شد نیز علیحده می گوید؛ و نیز آنچه در قسم سابق گذشت وکیل زن می گوید با تبدیل «مُوَکّلَتی» به «بِنْتِ مُوَکِّلِی»، مثلاً در عبارت اولی می گوید: «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ مُوَکّلَکَ بِنْتَ مَوَکِّلِی عَلَی الصَّداقِ المَعْلُومِ» و بر این قیاس در باقی عبارات و اگر بعد از «بِنْتَ مُوَکّلی»، اسم زن را بگوید بهتر است.

و مخفی نماند که در اکثر این اقسام، صیغه های(2) ایجاب [16] و قبول را به عبارات دیگر نیز می توان گفت. مثلا ایجاب را در این قسم در صورت تشریک به این عبارت نیز می توان گفت: «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ مُوَکِّلَکَ نَفْسَ مُوَکِّلَتِی وَ بِنْتَ مُوَکِّلِی عَلی صَداقِ خَمْسینَ تُومانًا» و بر این قیاس باقی عبارات را.(3)

و چون منظور و مقصود در عقد نکاح آن است که به عربی و به لفظ تزویج یا نکاح و به فعل ماضی ادا شود و زوج و زوجه و مهر تعیین و در شق تشریک به وکالت زوجه و ولیّ هر دو در شق(4) انفراد به وکالت زوجه علیحده و به وکالت ولیّ زوجه علیحده(5) صیغه جاری شود، پس به هریک از عباراتی که مشتمل بر رعایت این شروط باشد واقع شود، عقد صحیح است.

و آنچه در اقسام مذکور شد، از جمله آن عبارات(6) است. پس اگر کسی تغییر دهد و به عباراتی(7) دیگر گوید و این شروط را در آن نیز رعایت نماید، عقد صحیح خواهد بود.

ص :182


1- 1) م: _ «پس وکیل زن می گوید... پس وکیل مرد قبول می کند».
2- 2) نسخ خطی: «صیغهای».
3- 3) ج: _ «را».
4- 4) م: _ «تشریک به وکالت زوجه و ولیّ هر دو در شق».
5- 5) نسخه مرکز احیاء: _ «و به وکالت ولیّ زوجه علیحده».
6- 6) ج: «عبارت».
7- 7) ج: «عبارتی».

مطلب دُوم: در بیان عقد متعه و بعضی از احکام آن

اشاره

بدان ایدک اللّه تعالی که شرایط و آدابی که در نکاح دائم مذکور شد، همگی در عقد متعه نیز باید که رعایت شود و فرق میان نکاح دائم و متعه در(1) چند چیز است:

[تفاوت عقد نکاح و عقد متعه]

اوّل آنکه: به اتّفاق کل علماء رضی اللّه عنهم به لفظ «اَنْکَحْتُ وَ زَوَّجْتُ» عقد نکاح واقع می شود، چنانکه گذشت. و خلاف است در اینکه به لفظ «مَتَّعْتُ» واقع می شود یا نه(2)؛ و اتّفاق نموده اند بر اینکه عقد متعه به هریک از این سه لفظ واقع می شود.(3)

دویّم آنکه: اگر مهر در نکاح دائم مذکور نشود(4)، عقد باطل نیست، چنانکه گذشت. به خلاف عقد متعه که اگر مهر در آن تعیین نشود به اتفاق کل علماء باطل است.(5)

سیّم آنکه: در نکاح مدّت مذکور نمی شود. زیرا که دائم است به خلاف متعه که لازم است در [17] آن تعیین مدّت به نحوی که قابل زیاده و نقصان نباشد و اشتباهی در آن

ص :183


1- 1) ج: _ «نیز باید که رعایت شود و فرق میان نکاح دائم و متعه در».
2- 2) شریف مرتضی در الناصریات، ص 324، مسأله: 152 و ابن ادریس حلی در السرائر، ج 2، ص 550 فرموده اند که: فقط به این دو لفظ، عقد نکاح دائم واقع می شود، و محقق حلی در المختصر النافع، ص 169، الفصل الاول: فی صیغة العقد و فاضل آبی در کشف الرموز، ج 2، ص 96، کیفیة صیغة عقد النکاح، فرموده اند: با هر سه لفظ عقد نکاح دائم واقع می شود.
3- 3) خلاصة الإیجاز، ص 45، الفصل الاول: فی العقد؛ مختصر النافع، ص 181، القسم الثانی: فی النکاح المنقطع؛ کشف الرموز، ج 2، ص 155.
4- 4) ج: «شود».
5- 5) الکافی للحلبی، ص 298، النکاح المتعة؛ الخلاف، ج 4، ص 340 فی اباحة نکاح المتعة؛ المهذب، ج 2، ص 179، باب اقسام النکاح؛ غنیة النزوع، ص 355، الفصل السادس: فی نکاح المتعة؛ السرائر، ج 2، ص 550؛ الجامع للشرایع، ص 450، احکام المتعة؛ مختلف الشیعة، ج 7، ص 217، الفصل الخامس: فی نکاح المتعة.

نرود و در(1) وقتی که مقصود زن و مرد عقد منقطع باشد _ یعنی متعه _ و در عقد مدت(2) مذکور نشود(3)، علما در آن خلاف نموده اند.

بعضی گفته اند که: عقد صحیح است و میان این زن و مرد نکاح دائم متحقّق می شود.(4)

و بعضی گفته اند که: عقد باطل است.(5)

و بعضی گفته اند که: اگر عقد به لفظ نکاح یا تزویج گفته شده است صحیح و دائم است و اگر به لفظ متعه جاری شده است، باطل است(6) و مذهب دویم اظهر و اقوی است.

لیکن، احوط آن است(7) که بعد از وقوع چنین عقدی، یا عقدی دائم تازه جاری سازند(8)، یا آن مرد آن(9) زن را طلاق گوید.

و(10) مشهور میان علماء(11) آن است که درازی و کوتاهی مدّت متعه به اختیار

ص :184


1- 1) م: + «آن».
2- 2) نسخه مرکز احیاء: «متعه».
3- 3) ج: «شود».
4- 4) الکافی للحلبی، ص 298، النکاح المتعة؛ الخلاف، ج 4، ص 340، فی اباحة نکاح المتعة؛ النهایة، ص 450، باب ضروب النکاح و ص 489، باب المتعة و احکامها؛ المهذب، ج 2، ص 241، باب نکاح المتعة؛ غنیة النزوع، ص 246، الفصل السادس: فی نکاح المتعة.
5- 5) مرحوم شیخ در کتاب المبسوط، ج 4، ص 246، فی نکاح المتعة، برخلاف نظرش در کتاب الخلاف و النهایة نظر داده و فرموده: «فان کانت المدة مجهولة لم یصح»؛ و علامه حلی در تبصرة المتعلمین، ص 179، الفصل الرابع فی المتعه، فرموده: لو لم یذکر الاجل فالاقرب البطلان و در تحریر الاحکام، ج 3، ص 520، الفصل الثامن: فی نکاح المتعة، فرموده: و قیل یبطل العقد و هو الاقوی.
6- 6) السرائر، ج 2، ص 550، الفرق بین نکاح الغبطة و نکاح المتعة.
7- 7) م: _ «آن است».
8- 8) ج: «سازد».
9- 9) ل: _ «مرد آن».
10- 10) ج: + «اقوی و».
11- 11) شرائع الاسلام، ج 2، ص 530، فی نکاح المنقطع؛ تحریر الاحکام، ج 3، ص 521، الفصل الثامن: فی نکاح المتعة؛ مسالک الافهام، ج 7، ص 449، یشترط فی العقد ذکر الاجل؛ الحدائق الناضرة، ج 24، ص 141، فی أن ذکر الاجل شرط فی صحة نکاح المتعة.

زوجین(1) است، پس ایشان اگر خواهند(2) که مدّت را یک ساعت یا پنجاه سال قرار دهند، جایز است؛ و احوط آن است که کمتر از نصف روز نباشد به جهت خلافی که از کلام بعضی ظاهر می شود.

و هرگاه مدّت معیّن شود و زوجین شرط نمایند عدد خاصی را(3) برای جماع، عقد صحیح است.

و اگر اکتفا کنند به تعیین عدد جماع و مدّت را تعیین ننمایند، مثل آنکه مردی زنی را متعه کند که دو مرتبه با او جماع کند، پس در صحّت و بطلان آن علماء خلاف کرده اند(4) و احوط آن است که بدون تعیین(5) مدّت، عقد متعه واقع نشود.

و مشهور و اقوی آن است که مدّت متعه جایز است که متّصل به زمان عقد باشد و جایز است که منفصل باشد(6) از آن، مثل آنکه در [18] وسط ماه زنی را یکساله متعه کند و اول یکسال غرّه ماه آینده باشد؛ و بعضی منفصل را باطل دانسته اند.

و نیز مشهور آن است که هرگاه مدّت را در عقد مجمل گذارند و بیان نکنند که متّصل به زمان عقد است یا منفصل، عقد صحیح است و باید که ابتدای مدّت از زمان عقد باشد

ص :185


1- 1) نسخه مجلس: «زوجه».
2- 2) ج: «خواهد».
3- 3) ج: «از».
4- 4) بنگرید: النهایة، ص 491، باب المتعة و احکامها؛ المهذب، ج 2، ص 242، باب نکاح المتعة؛ شرائع الاسلام، ج 2، ص 531، فی النکاح المنقطع؛ ارشاد الاذهان، ج 2، ص 11، الاجل؛ مسالک الافهام، ج 7، ص 453؛ کشف اللثام، ج 7، ص 283.
5- 5) ج: + «نمودن».
6- 6) شرائع الاسلام، ج 2، ص 530، فی النکاح المنقطع؛ تحریر الاحکام، ج 3، ص 521، الفصل الثامن: فی نکاح المتعة؛ الدر المنضود، ص 195، الفصل الثانی: فی المنقطع؛ جامع المقاصد، ج 13، ص 28، اشتراط الاجل؛ مسالک الافهام، ج 7، ص 451.

و در این نیز بعضی خلاف کرده اند(1)؛ و احوط آن است که در عقد متعه مدّت را متّصل به زمان عقد قرار دهند و در اصل عقد تصریح به اتّصال نمایند.

چهارم آنکه: هرگاه(2) نکاح دائم به وجه(3) صحیح لازم واقع شود، اگر زوج خواهد که زوجه را از حباله خود بیرون کند، نمی شود، مگر(4) آنکه زن را طلاق گوید در حضور دو عادل به شروطی که در طلاق معتبر است، به خلاف عقد متعه که اگر زوج در اثناء مدت خواهد که متعه را از حباله خود بیرون کند، موقوف بر طلاق و حضور دو عادل نیست و همین بس است که باقی مدّت را به زن بخشد.

پنجم آنکه: خلافی نیست در اینکه نکاح دائم(5) سبب آن است که زوجین از هم میراث برند، به خلاف متعه که در آن علماء خلاف کرده اند.

بعضی گفته اند که: در متعه نیز زوجین از هم(6) ارث می برند، اگر موت یکی از ایشان در مدّت متعه باشد، خواه شرط میراث بردن از هم کرده باشند، یا شرط میراث نبردن کرده باشند(7)، یا مجمل گذاشته(8) باشند و این قول مشهور نیست.(9)

و بعضی گفته اند که: در هیچ یک از این شقوق از هم میراث نمی برند.(10)

ص :186


1- 1) بنگرید: شرائع الاسلام، ج 2، ص 530 _ 531، فی النکاح المنقطع؛ تحریر الاحکام، ج 3، ص 521، الفصل الثامن: فی نکاح المتعة؛ جامع المقاصد، ج 13، ص 29، اشتراط الاجل؛ الدر المنضود، ص 195، الفصل الثانی: فی المنقطع.
2- 2) م: _ «هرگاه».
3- 3) ج: «بوده»، بدل «به وجه».
4- 4) م: + «به».
5- 5) ج: + «به».
6- 6) ج: _ «از هم».
7- 7) ج: _ «یا شرط میراث نبردن کرده باشند».
8- 8) م: «گذارده».
9- 9) در جامع المقاصد، ج 13، ص 38، آمده است که این قول نقل شده از ابن براج، بنگرید: المهذب، ج 2، ص 243، باب نکاح المتعة.
10- 10) خلاصة الایجاز، ص 50، الفصل الخامس: فی احکام المتعة؛ الکافی للحلبی، ص 298، النکاح المتعة؛ غنیة النزوع، ص 35، الفصل السادس: فی نکاح المتعة؛ السرائر، ج 2، ص 623 _ 624، توارث نکاح المؤجل؛ مختلف الشیعة، ج 7، ص 227 _ 228، هل یثبت التوارث بعقد المتعة؟؛ الدر المنضود، ص 196، الفصل الثانی: فی المنقطع.

و بعضی گفته اند که: اگر شرط میراث بردن کرده باشند، میراث می برند و اگر شرط میراث بردن نکرده باشند، میراث [19] نمی برند خواه شرط میراث نبردن کرده باشند یا مجمل گذاشته باشند، و این قول به حسب ظاهر راجح است.(1)

و بعضی گفته اند که: اگر شرط میراث نبردن کرده باشند میراث نمی برند و اگر شرط میراث نبردن نکرده باشند، می برند(2)؛(3) و شرط میراث کردن یا نکردن اگر چه در صحّت و بطلان عقد متعه دخلی ندارد، لیکن چون منشأ اشکال و نزاع است در میراث، بهتر آن است که در عقد متعه شرط کنند میراث نبردن را و به اجمال اکتفا نکنند.

و فرقهای دیگر نیز میان نکاح دائم و منقطع(4) هست، لیکن تفصیل آنها مناسب نیست با وضع این رساله بر نهجی که امر اشرف اعلی صادر شده.

و مخفی نماند که لفظ «متَّعتُ» مانند لفظ «زوّجتُ» است در اینکه متعدّی به هر دو مفعول می شود به نفس با جواز تقدیم هریک از مفعولین بر دیگری؛ و متعدی می شود به مفعول دویم به کلمه «باء»، هرگاه زوجه مفعول دویّم باشد؛ و به کلمه «من»، هرگاه زوج(5) مفعول دویّم باشد و هریک از این استعمالات صحیح است و در عقد اکتفای به هریک می توان نمود و در کلام اهل لغت تعدیه به کلمه «باء» بیشتر شده.

و اظهر و احوط آن است که زوج و زوجه و مهر و مدّت و باقی اموری که در عقد متعه(6) لازم یا راجح است ذکر آنها باید که یا صریحاً در عقد مذکور شوند(7)، مثل آنکه

ص :187


1- 1) بنگرید: النهایة، ص 492، باب المتعة و احکامها؛ الوسیلة، ص 309، فصل فی بیان نکاح المتعة؛ مختصر النافع، ص 182، القسم الثانی: فی نکاح المنقطع.
2- 2) عبارات دو قول اخیر در نسخه م و ل مشوش و مجمل است و آنچه در متن آمده از نسخه ج می باشد.
3- 3) الانتصار، ص 275، نکاح المتعة.
4- 4) م: «انقطاع».
5- 5) ج: _ «زوج».
6- 6) ج: + «شد».
7- 7) ج: «شود».

وکیل زن به وکیل مرد گوید: «مَتَّعْتُ مُوَکِّلَتِی زَیْنَبَ مُوَکِّلَکَ مُحمَّدًا شَهْرًا هِلالیًّا مُبْتَدأَءً مِن الانِ باثْنَیْ عَشَرَ عَبّاسیًّا جَدیدَالضَّرْبِ بِشَرْطِ أنْ لا(1) تَرِثَهُ وَ لا یَرِثَها»، پس وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ التَّزویجَ لِمُوکّلِی مُحمَّدٍ فی المُدَّةِ الْمَذکُورةِ بِالمَبْلَغِ المَذْکُورِ بِالشَّرطِ المَذْکُورِ».

یا سابق بر عقد تمهید امور مزبوره نمایند و آن دو شخصی که صیغه می گویند، آنها را در خاطر داشته [20] باشند و به لفظی مطابق لغت عربی به آنها اشاره نمایند، مثل آنکه وکیل زن گوید: «مَتَّعْتُ مُوَکِّلَتی مُوَکِّلَکَ(2) فِی المُدَّةِ المَعْلُومَةِ بِالْمَبْلَغِ المَعْلُومِ بِالشَّرطِ المَعْلُومِ»، پس وکیل مرد گوید: «قَبِلْتُ التَّزْوِیْجَ لِمُوَکّلی هکَذا» و به لفظ «مُوَکِّلَتِی» اشاره نماید به آن زنی که او را وکیل نموده؛ و به لفظ «مُوَکّلَکَ» اشاره نماید(3) به مردی که مخاطب را وکیل نموده(4)؛ و به لفظ «مدّت معلومه»، اشاره کند(5) به مدّت یک ماه(6) که ابتدای آن از حال جریان صیغه باشد؛ و به لفظ «مبلغ معلوم» اشاره نماید به دوازده(7) عبّاسی تازه سکّه؛ و به لفظ «شرط معلوم»، اشاره نماید به شرط میراث نبردن از هم.

و اقسامی که در نکاح دائم گذشت، در عقد متعه نیز به تفصیل(8) ذکر می شود:

قسم اوّل(9) آنکه: زن با مرد صیغه گوید و رضای ولی نباید، هرگاه مدت را فرض کنیم که یک ماه است و مهر مبلغ پنج عبّاسی تازه(10) بعد از خواندن خطبه، زن می گوید:

ص :188


1- 1) م: _ «لا».
2- 2) ج: _ «مُوَکِّلَکَ».
3- 3) ج: _ «نماید».
4- 4) ج: + «باشد».
5- 5) م: «نماید».
6- 6) م: «ماهه».
7- 7) نسخه مرکز احیاء: «و از ده»، بدل «به دوازده».
8- 8) م: + «گذشت در عقد متعه نیز به تفصیل».
9- 9) در نسخه ج از اینجا به بعد تا آخر نسخه عناوین و رؤوس مطالب نانوشته است که کاتب می خواسته آن را با قلم قرمز بنویسد، ولی ظاهراً فراموش کرده است، مثلا در اینجا عبارت «قسم اول» جایش سفید است.
10- 10) ج: + «سکّه».

«مَتَّعْتُکَ نَفْسی شَهْرًا هِلالیًّا مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِخَمْسِ عَبّاسیّاتٍ جَدیدَة الضَّرْبِ بشَرطِ أنْ لاتَرِثَنی وَ لا اَرَثَکَ»، پس بی فاصله مرد می گوید: «قَبِلْتُ التَّزویجَ لِنَفْسی هکذا».

و اگر بر سبیل احتیاط استعمالات دیگر لفظ متعه را نیز خواهد که بگوید، در ذکر مدّت و مهر و شرط و قبول تفاوتی نمی کند و تفاوت منحصر است در فعل «مَتَّعْتُ» با دو مفعول آن به این نحو: «مَتَّعْتُ نَفْسی نَفْسَکَ وَ مَتَّعْتُکَ بنَفْسی وَ مَتَّعْتُ نَفسی مِنْ نَفْسِکَ» و اگر مثلاً مدّت یکسال باشد، به جای شهرًا می گوید: «سَنَةً هَلالیةً» و اگر [21] مهر شصت عبّاسی باشد، به جای «بِخَمْسِ عَبّاسِیّاتٍ» می گوید: «بِسِتّینَ عَبّاسیًّا»(1) و بر این قیاس مدّت و مهر را تغییر می دهد و به قدری که قرار شده باشد ذکر می کند.

و اگر زن و مرد مربوط به لغت عربی نباشند و قادر نباشند بر اینکه مهر و مدّت را به لفظ عربی گویند، باید به نحوی که سابق بر این مذکور شد، قبل از عقد، مهر و مدّت را تعیین کنند و در وقت(2) خواندن صیغه در خاطر داشته باشند، و زن بگوید: «فِی المُدَّةِ المَعْلُومَةِ بِالمَهرِ المَعْلُومِ» و اشاره نماید به مدت معهوده و مهر معهود؛ و شرط میراث نبردن را اگر خواهند که در عقد مذکور سازند، بعد از تمهید آن در آخر صیغه می گویند: «بِالشَّرْطِ المَعْلُومِ».

و اگر معنی صیغه را به تفصیل به لغتی که می دانند، قبل از گفتن صیغه به عربی یا بعد از آن بگویند(3) تا صیغه را به لغت خود نیز خوانده باشند، بهتر است.

و چون امر اشرف اعلی صادر شده است که از یکسال تا چهل سال به تفصیل مرقوم گردد و مهر به جهت هر سال مبلغ دوازده هزار دینار(4) باشد، لهذا به تفصیل معروض(5) می گردد؛ و چون عبارتی که مرد می گوید، در همه این چهل احتمال تفاوتی ندارد، آن را

ص :189


1- 1) ج: _ «می گوید: بِسِتّینَ عَبّاسِیّاً».
2- 2) ج: _ «وقت».
3- 3) م: _ «بگویند».
4- 4) ج: _ «دینار».
5- 5) نسخه مرکز احیاء: _ «گردد و مهر به جهت... به تفصیل معروض».

تکرار ننمود؛ و چون به هریک از استعمالات، عقد صحیح است، اکتفا به یک استعمال نمود.

پس اگر مدّت یکسال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی سَنَةً هِلالیّةً مُبْتَدَأَةً مِن الانِ بِسِتینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّربِ»، پس مرد می گوید: «قَبِلْتُ التَّزْویجَ لِنَفْسی هکَذا».

و اگر مدّت دو سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسِی سَنَتَیْنِ هِلالِیَّتَیْنِ مُبْتَدَأَتَینِ مِنَ الانِ بِمِائَةِ وَ عشرینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ(1)». [22]

و اگر مدّت سه سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ثَلثَ سِنِیْنَ هِلالیَّةٍ مُبْتَدأَةً مِنَ الانِ بِمِائَةٍ وَ ثَمانینَ عَبّاسیّاً جَدیدَ الضَّرب».

و اگر مُدّت چهار سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی اَرْبَعَ سِنینَ هِلالِیّةٍ(2) مُبْتَدَأَةً مِنَ الانَ بِمِأَتَیْنِ وَ اَرْبَعینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت پنج سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی خَمْسَ سِنینَ هِلالِیَّةٍ مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِثَلاثِمِائَةٍ عبّاسیٍّ جَدِیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدت شش سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی سِتَّ سِنِینَ هِلالِیَّةٍ مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِثَلاثِمِائَةٍ و سِتِّینَ عَبّاسِیّاً جَدِیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدت هفت سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی سَبْعَ سِنِینَ هِلالِیَّةٍ مُبْتَدَأَةٍ مِنَ الانِ بِأَرْبَعِمِائَةٍ وَ عِشْرِیْنَ(3) وَ ثَمانینَ عبّاسیًّا جَدِیْدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت هشت سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسِی ثَمانِیَّ سِنینَ هِلالیَّةٍ مُبْتَدأَةً مِنَ الانِ بِأَرْبَعِمِائَةٍ وَ ثَمانِیْنَ(4) عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت نه سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی تِسْعَ سِنینَ هِلالیّةٍ مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِخَمْسَمِائَةٍ وَ أَرْبَعینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

ص :190


1- 1) م: _ «الضَّرْبِ».
2- 2) م: _ «هِلالِیّةٍ».
3- 3) م: «ثمانین».
4- 4) م: «بِخَمْسِمِائَةٍ وَ أَرْبَعِینَ».

و اگر مدّت ده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسِی عَشَرَ(1) سِنینَ هِلالیَّةٍ مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِسِتَّمِائَةِ عَبّاسیٍ جَدْیدَ الضَّربِ».

و اگر مدّت یازده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی إِحْدَی عَشَرَةَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِن الانِ بِستِّمِائةٍ وَ سِتّینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّربِ».

و اگر مدّت دوازده سال باشد، زن [23] می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی إثْنَتَیْ(2) عَشَرَةَ سَنَةً هِلالِیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِسَبْعِمائَةٍ(3) وَ عِشْرینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْب».

و اگر مدّت سیزده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ثَلثَ عَشَرَةَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِسَبْعِمائَةٍ وَ ثَمانینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت چهارده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی أَرْبَعَ عَشَرَةَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِثَمانِمِائَةٍ وَ أَرْبَعِینَ(4) عبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدت پانزده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی خَمْسَ عَشَرَةَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِتِسْعِمِائَةٍ عَبّاسیٍّ جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت شانزده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی سِتَّ عَشَرَةَ سَنَةً(5) هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِتِسْعَمائَةٍ وَ سِتِّینَ(6) عَبّاسیٍّ جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت هفده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی سَبْعَ عَشَرَةَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِاَلْفٍ وَ عِشْرینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدت هیجده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ثَمانِیَ(7) عَشَرَةَ سَنَةً هِلالیّةً مُبْتَدَأَةً مِن الانِ بِأَلْفٍ وَ ثَمانینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

ص :191


1- 1) ج: «بِعَشْرِ».
2- 2) ج: «إثْنَی».
3- 3) م: «سبعمأة».
4- 4) م: «بِسَبْعِمِائَةٍ وَ ثَمانِیْنَ».
5- 5) ل: _ «سَنَةً».
6- 6) م: _ «وَ سِتِّیْنَ».
7- 7) ل: _ «ثَمانِیَ».

و اگر مدّت نوزده سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی تِسْعَ عَشَرَةَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِن الانِ بِأَلْفٍ وَ مِائةٍ وَ أَرْبَعینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».(1)

و اگر مدّت بیست سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی عِشْرینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ مِأَتَیْ عَبّاسیٍّ جَدیدَ الضَّرْب». [24]

و اگر مدّت بیست و یک سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی اِحْدی وَ عِشْرینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ مِأَتَیْن وَ سِتّینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت بیست و دو سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی اِثْنَتَیْنِ وَ عِشْرینَ سَنَةً هِلالِیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ(2) بِاَلْفٍ وَ ثَلثِماَةٍ وَ عِشْرینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّربِ».

و اگر مدت بیست و سه سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ثَلثًا وَ عِشْرینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِاَلْفٍ وَ ثَلاثِمِائَةٍ وَ ثَمانِیْنَ(3) عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت بیست و چهار سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی أَرْبَعًا وَ عِشْرینَ سَنَةً هِلالیّةً مُبْتَدَأَةً مِن الانِ بِاَلْفٍ وَ أَرْبَعَمائَةٍ وَ أَرْبَعینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت بیست و پنج سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی خَمْسًا وَ عِشْرینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ خَمْسِمِائَةِ عَبّاسیٍّ جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت بیست و شش سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ستًّا وَ عِشْرینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ خَمْسمِائةٍ وَ سِتّینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت بیست و هفت سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی سَبْعًا وَ عِشْرینَ سَنَةً(4) هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِاَلْفٍ وَ سِتِّمِائَةٍ وَ عِشْرِیْنَ(5) عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».(6)

ص :192


1- 1) ل: _ «و اگر مدت نوزده سال باشد... جَدِیدَ الضَّرْبِ».
2- 2) ل: _ «بِأَلْفٍ وَ مِأَتَیْنِ وَ سِتّینَ... هِلالِیّةً مِبْتَدَأَةً مِنَ الانِ».
3- 3) م: «أَرْبَعِمِائَةٍ وَ أَرْبَعِینَ».
4- 4) ج: _ «سنة».
5- 5) م: «خَمْسِمِائَةٍ وَ سِتِّیْنَ».
6- 6) در ج: بیست و شش سال و بیست و هفت سال تکرار شده است.

و اگر مدّت بیست و هشت سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ثَمانٍ وَ عِشْرینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ سِتّمِائَةٍ وَ ثَمانینَ(1) عَبّاسیًّا [25] جَدْیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت بیست و نه سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی تِسْعًا(2) وَ عِشْرینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ سَبْعِمِائَةٍ وَ أَرْبَعِینَ(3) عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت سی سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ثَلاثینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ ثَمانِمِائَةِ عَبّاسیٍّ جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت سی و یک سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی اِحْدی وَ ثلثینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِاَلْفٍ وَ ثَمانِمِائَةٍ وَ ستِّینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْب».

و اگر مدّت سی و دو سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسِی اثْنَتَیْنَ وَ ثَلثینَ(4) سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ تِسْعِمِائَةٍ وَ عِشْرینَ عبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْب».

و اگر مدت سی و سه سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ثَلثًا وَ ثَلثینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفٍ وَ تِسْعِمِائَةٍ وَ ثَمانینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْب».

و اگر مدت سی و چهار سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی أَرْبَعًا وَ ثَلثینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفَیْنِ وَ أَرْبَعینَ عبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت سی و پنج سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی خمسًا وَ ثَلثینَ سَنَةَ هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفَیْنِ وَ مِائَةِ عَبّاسیٍّ جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدت سی و شش سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسِی سِتّاً وَ ثَلاثِینَ سَنَةً هِلالِیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الاْنِ بِأَلْفَینَ وَ مِائَةٍ وَ سِتِّیْنَ عَبّاسِیّاً جَدیدَ الضَّرْبِ».(5)

و اگر مدت سی و هفت سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی سَبْعًا وَ ثَلاثینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفَیْنِ وَ مِأَتَیْنِ وَ عِشْرینَ عبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

ص :193


1- 1) ج: «سَبْعِمِائَةٍ وَ أَرْبَعِینَ».
2- 2) ج: «سَبْعاً».
3- 3) م: «سِتِّمِائَةٍ وَ ثَمانِینَ».
4- 4) ج: _ «وَ ثَلاثِینَ».
5- 5) م: _ «و اگر مدت سی و شش سال... جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت سی و هشت سال باشد، زن [26] می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی ثَمانٍ وَ ثَلثینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفَیْنِ وَ مِأَتَیْنِ وَ ثَمانینَ عبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».

و اگر مدّت سی و نه سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی تِسْعًا وَ ثَلاثینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفَیْنِ وَ ثَلاثِمِائَةٍ وَ أَرْبَعینَ عبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ».(1)

و اگر مدّت چهل سال باشد، زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسی أَرْبَعینَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِأَلْفَیْنِ وَ أَرْبَعِمِائَةِ عبّاسیٍ جَدیدَ الضَّرْبِ».

قسم دوّم آنکه: زن با مرد صیغه گوید و اذن ولیّ باید، و(2) ولیّ زن را وکیل نموده باشد، در این قسم زن(3) پیش از «مَتَّعْتُکَ» می گوید(4): «أَصالَةً وَ وِکالَةً عَنْ أبی»، اگر پدر او را وکیل نموده باشد؛ و می گوید(5): «أَصالَةً وَ وِکالَةً عَنْ جَدّی»، اگر جد او را وکیل نموده باشد و باقی صیغه را چنانکه در قسم اوّل گذشت می گوید.

پس هرگاه مدّت یکسال(6) باشد و پدر او را وکیل نموده باشد، می گوید: «أَصالَةً وَ وِکالَةً عَنْ أَبی مَتَّعْتُکَ نَفْسی سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بستّینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ»(7)، پس بی فاصله مرد می گوید: «قَبِلْتُ التَّزْویجَ لِنَفْسی هکَذا».

و بر این قیاس در باقی(8) استعمالات لفظ «مَتَّعتُ» و اگر رعایت احتیاط خواندن(9)

ص :194


1- 1) ج: _ «و اگر مدت سی و نه سال... جَدیدَ الضَّرْبِ».
2- 2) م: _ «و».
3- 3) م: _ «زن».
4- 4) ج: «و می گوید در این قسم زن پیش از مَتَّعْتُکَ»، بدل «در این قسم زن پیش از مَتَّعْتُکَ می گوید».
5- 5) ل: _ «أَصالَةً وَ وِکالَةً عَنْ أَبی، اگر پدر او را وکیل نموده باشد؛ و می گوید».
6- 6) ج: + «بوده».
7- 7) ج: _ «عَنْ أَبِی مَتَّعْتُکَ نَفْسی سَنَةً هِلالِیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الاْنِ بِسِتّینَ عَبّاسِیّاً جَدِیدَ الضَّرْبِ».
8- 8) ج: «از»، بدل «در باقی».
9- 9) نسخه مرکز احیاء: _ «خواندن».

صیغه را به طریق انفراد خواهد، می خواند(1) نیز آنچه را که در قسم اوّل گذشت و(2) می خواند نیز آنچه را که در این قسم گذشت(3) بی لفظ «أصالَةً».

قسم سیّم آنکه: صیغه را مرد با وکیل زن می گوید و اذن ولیّ نباید، در این صورت وکیل زن می گوید: «مَتَّعْتُکَ نَفْسَ مُوَکِّلَتی سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِسِتّیْنَ [27] عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرب» و مرد همان را می گوید(4) که در قسم اوّل گذشت و بر این منوال است استعمالات دیگر.(5)

قسم چهارم آنکه: مرد با ولیّ زن صیغه گوید و اذن ولیّ باید و زن ولیّ را وکیل نموده باشد، در این قسم ولیّ می گوید: «أَصالَةً وَ وِکالَةً عَنْ مُوَکّلَتِی مَتَّعْتُکَها سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِستّینَ عَبّاسیًّا جَدیدَالضَّرب»، پس مرد همان را می گوید که گذشت؛ و بر این دستور در استعمالات دیگر، مثلا در استعمال با کلمه «من» می گوید: «أَصالَةً وَ وِکَالَةً عَنْ مُوَکّلَتِی مَتَّعْتُهَا مِنْکَ سَنَةً هِلالِیَّةً» و تتمّه صیغه را می گوید و اگر احتیاط صیغه انفراد نماید، هر آنچه در قسم سیّم گذشت(6) [می گوید] و نیز می گوید(7): «مَتَّعْتُکَ بِنْتِی سَنَةً» با تتمّه صیغه.

قسم پنجم آنکه: صیغه را مرد با وکیل زن گوید و اذن ولیّ باید، و ولیّ وکیل زن را وکیل نموده باشد، در این قسم اگر پدر ولیّ(8) باشد، وکیل می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوَکّلَتِی وَ عَنْ أَبیها مَتَّعْتُکَهَا سَنَةً هِلالِیّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِسّتِینَ عَبّاسِیّاً جَدِیدَ الضَّرْب».

ص :195


1- 1) ج: + «و».
2- 2) ج: _ «و».
3- 3) ج: _ «نیز آنچه را که در این قسم گذشت».
4- 4) م: _ «می گوید».
5- 5) ج: _ «دیگر».
6- 6) م: _ «و اگر احتیاط صیغه انفراد نماید هر آنچه در قسم سیم گذشت».
7- 7) ل: _ «و اگر احتیاط صیغه انفراد... و نیز می گوید».
8- 8) ج: «در این اگر ولیّ» بدل «در این قسم اگر پدر ولیّ».

پس مرد به عبارتی که گذشت قبول می کند و بر این قیاس باقی استعمالات، مثلا در استعمال با کلمه «باء» وکیل زن می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوَکِّلَتی وَ عَنْ أَبیها مَتَّعْتُکَ بها سَنَةً».

و اگر احتیاط صیغه انفراد نماید، هر آنچه در قسم سیّم گذشت نیز می گوید و نیز می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوَکِّلِی(1) مَتَّعْتُکَ بِنْتهُ سَنَةً» با تتمّه صیغه و مرد همان را می گوید که گذشت.

قسم ششم آنکه: زن با وکیل مرد صیغه گوید و اذن ولیّ نباید، در این قسم زن می گوید: «مَتَّعْتُ مَوَکِّلَکَ نَفْسی سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِستّینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّربِ»، پس بی فاصله(2) [28] وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ التَّزْویجَ لِمُوَکِّلی هکَذا»؛ و بر این منوال است استعمالات دیگر، مثلاً در استعمال(3) با کلمه «من» زن می گوید: «مَتَّعْتُ نَفْسی مِن مُوکِّلِکَ سَنَةً» تا آخر صیغه.(4)

قسم هفتم آنکه: زن با وکیل(5) مرد صیغه گوید و اذن ولیّ باید، و ولیّ زن را وکیل نموده باشد. در این قسم می گوید زن(6) هر آنچه را که در قسم سابق گذشت(7)، لیکن در اوّل آن زیاد می کند «أَصالَةً وَ وِکالَةً عَن أبی» را اگر ولیّ پدر(8) باشد و «عن جدّی» را اگر ولیّ جد باشد؛ و وکیل مرد همان را می گوید که در قسم سابق گذشت.

و اگر احتیاط صیغه انفراد نماید، هر آنچه در قسم سابق مذکور شد(9) نیز می گوید بی زیاده(10) و نیز زیاد می کند بر آن «وِکالَةً عَنْ أبی یا عَنْ جدّی» را.

ص :196


1- 1) ج: «مُوَکِّلَتِی».
2- 2) م: _ «بی فاصله».
3- 3) م: «استعمالات».
4- 4) ج: _ «قسم ششم آنکه... تا آخر صیغه».
5- 5) ل: _ «وکیل».
6- 6) م: _ «زن».
7- 7) ج: «مذکور شد».
8- 8) م: _ «پدر».
9- 9) م: «گذشت».
10- 10) م: _ «بی زیاده» و ج: «بی زیادتی».

قسم هشتم آنکه: وکیل زن با وکیل مرد صیغه گوید(1) و اذن ولیّ نباید، در این صورت وکیل زن می گوید(2): «مَتَّعْتُ مُوَکِّلَکَ مُوَکِّلَتِی سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِسِتّینِ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ»، پس بی فاصله وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ التَّزْویج لِمُوَکِّلِی هکذا» و بر این قیاس است استعمالات دیگر.

قسم نهم آنکه: وکیل زن با وکیل مرد صیغه گوید و اذن ولیّ باید و ولیّ وکیل زن را وکیل نموده باشد. در این قسم وکیل زن می گوید: «وِکالَةً عَنْ مُوکِّلَتِی وَ عَنْ أَبیها مَتَّعْتُها مُوَکِّلَکَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِستّینَ عَبّاسیًّا جَدیدَ الضَّرْبِ(3)»، پس وکیل مرد می گوید: «قَبِلْتُ التَّزْویجَ لِمُوَکِّلِی هکَذا».

و اگر احتیاط صیغه انفراد نماید، وکیل زن آن را که در قسم سابق گذشت نیز [29[ می گوید؛ و نیز می گوید:(4) «وِکالَةً عَنْ مُوَکِّلِی مَتَّعْتُ بِنْتَهُ زَیْنَبَ مِنْ مُوَکِّلِکَ سَنَةً هِلالیَّةً مُبْتَدَأَةً مِنَ الانِ بِسِتّینَ عَبّاسیًّا»؛ و بر این دستور است باقی استعمالات؛ و بباید دانست که چنانکه در مطلب اوّل گذشت، صیغه های(5) مزبوره را به عبارات دیگر نیز ادا می توان نمود، هرگاه شروطی که سابق تفصیل یافت در آنها یافت شود.

و مناسب است ختم این مباحث به ذکر دو فصل(6):

ص :197


1- 1) ج: _ «صیغه گوید».
2- 2) م: «وکیل زن با وکیل مرد صیغه گوید» بدل «وکیل زن می گوید».
3- 3) ج: _ «جَدیدَ الضَّرْبِ».
4- 4) ج: _ «و نیز می گوید».
5- 5) نسخ خطی: «صیغهای».
6- 6) ج: «در دو فصل»، بدل «به ذکر دو فصل».

فصل اوّل: در آداب زفاف کردن

اشاره

سنّت است که مردمان در وقت بردن عروس به خانه داماد «اللّه اکبر» را مکرّر گویند و از جمله وصیّتهای حضرت سیّدالمرسلین صلی الله علیه و آله به حضرت امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه این است که: یا علی! هرگاه عروس بر تو داخل شود، موزه های(1) او را بیرون کن و پاهای(2) او را در طشتی بشوی و بپاش آن آب را تا آخر خانه(3) خود که خدای تعالی بیرون می کند از خانه تو هفتاد هزار نوع از فقر را و نازل می کند بر تو هفتاد هزار نوع از برکت را که بر سر عروس فرود می آید، تا آنکه می رسد برکت آنها به هر گوشه از خانه تو و ایمن می شود عروس از دیوانگی و خوره و پیسی تا در خانه تو باشد، و منع کن عروس را تا هفت روز(4) از خوردن شیر و سرکه(5) و گشنیز و سیب ترش.

پس علی علیه السلام سؤال نمود که یا رسول اللّه! برای چه منع کنم عروس را از خوردن چهار چیز؟ حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند که: برای آنکه به سبب خوردن این چهار چیز، رحم سرد(6) و عقیم می شود [30] و حصیری که در کنار خانه افتاده باشد، بهتر است از زنی که عقیم و نازا باشد.(7)

و از حضرت امام محمّدباقر صلوات اللّه علیه مروی است که: هرگاه عروس را به نزد تو آورند، امر کن که وضو کند و تو نیز وضو کن و دو رکعت نماز بگذار و امر کن که او نیز دو رکعت نماز بگذارد و حمد خدا بگو(8) و صلوات بر محمد و آل او بفرست و این دعا را بخوان و بگو به زنانی که با عروس آمده اند آمین گویند.

ص :198


1- 1) چکمه های.
2- 2) ج: «پای».
3- 3) ج: _ «خانه».
4- 4) ج: _ «را تا هفت روز».
5- 5) ج: «از خوردن شیر و از سرکه تا هفت روز»، بدل «از خوردن شیر و سرکه».
6- 6) ج: «خوردن این چیز رحم گردد»، بدل «خوردن این چهار چیز رحم سرد».
7- 7) امالی شیخ صدوق، ص 662، مجلس السادس و السبعون، حدیث 1.
8- 8) ج: «و حمد را»، بدل «و حمد خدا بگو».

«أَللّهُمَّ ارْزُقْنی إلْفَها وَ وُدَّها وَ رضاها و أَرْضِنی بِها وَاجْمَعْ بَیْنَنا بِأَحْسَنِ اجْتماعٍ وَ انِسِ ائتِلافٍ(1)، فَإِنّکَ تُحِبُّ الحَلالَ وَ تَکْرَهُ الحَرامَ».(2)

از حضرت صادق صلوات اللّه علیه منقول است که: چون در شب زفاف به نزد عروس روی، موی پیشانی او را بگیر و رو به قبله کن و بگو: «أَللّهُمَّ بِأَمانَتِکَ أَخَذْتُها وَ بِکَلِماتِکَ أَسْتَحْلَلْتُها فَإِنْ قَضَیْتَ لِی مِنْها وَلَداً، فَاجعَلْهُ(3) تَقیًّا مِنْ شیعَةِ الِ مُحمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِم وَ لاتَجْعَلْ لِلشّیطانِ فیهِ شِرْکاً وَ لا نَصیبًا».(4)

و نیز از آن حضرت مروی است که: در اوّل ملاقات تو با زن دست بر بالای پیشانی او(5) گذار(6) و این دعا را(7) بخوان: «أَللّهُمَّ عَلی کِتابِکَ(8) تَزَوَّجْتُها وَ فی أَمانَتِکَ أَخَذْتُها وَ بِکَلِماتِکَ اسْتَحلَلْتُ فَرْجَها، فَإِنْ قَضَیْتَ لِی فِی رَحِمِها شَیْئًا، فَاجْعَلْهُ(9) مُسْلِماً سَویّاً(10) وَ لا تَجْعَلْهُ شِرْکَ شَیطانٍ».(11)

و مکروه است زفاف کردن در وقتی که قمر در عقرب یا در تحت الشّعاع باشد.(12)

ص :199


1- 1) ج: _ «ائتلاف».
2- 2) الکافی، ج 5، ص 500، باب القول عند دخول الرجل بأهله، حدیث 1؛ وسائل الشیعة، ج20، ص 115، 116، باب استحباب الدخول علی طهر و صلاة رکعتین و الدعاء بالمأثور، حدیث 1.
3- 3) م، «فاجعلها».
4- 4) الکافی، ج 5، ص 500 _ 501، باب القول عند دخول الرجل بأهله، حدیث 2؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 116، باب استحباب الدخول علی طهر و صلاة رکعتین و الدعاء بالمأثور، حدیث 2.
5- 5) ج: _ «او».
6- 6) ل: «بگذار».
7- 7) ج و م: _ «را».
8- 8) ج: + «وَ فِی أمانَتِکَ».
9- 9) ج: «فَاجْعَلْ».
10- 10) م: _ «سَویّاً».
11- 11) الکافی، ج 5، ص 501، باب القول عند دخول الرجل باهله، حدیث 3؛ تهذیب الاحکام، ج 7، ص 407، باب الاستخارة للنکاح و الدعاء قبله، حدیث 1.
12- 12) روایت آن قبلا در صفحه پاورقی آمده است.

ص :200

شده(1) و هنوز غسل نکرده باشد. بعضی حرام(2) و بعضی مکروه دانسته اند(3) و احوط ترک جماع است در آن حال.

و هرگاه زن خون استحاضه بیند و غسلی را(4) که به سبب استحاضه لازم باشد به عمل آورد، جماع کردن با او جایز است و اگر تقصیر کند و غسل را به عمل(5) نیاورد، اکثر علما برآنند که جماع کردن با او جایز است نیز.(6)

و بعضی از علماء جماع کردن را(7) با زن در دبر حرام(8) و بعضی دیگر مکروه

ص :201


1- 1) نسخه مرکز احیاء: «خون حیض با نفاس جمع شده»، بدل «خون حیض یا نفاس قطع شده».
2- 2) قائلی برای تحریم این مطلب به دست نیاوردیم، برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به مدارک الاحکام، ج 1، ص 336، جواز وطی ء الحائض قبل أن تغتسل.
3- 3) المعتبر، ج 1، ص 235، فی کفارة وطی ء الحائض؛ ارشاد الاذهان، ج 1، ص 228، ما یکره للحائض؛ روض الجنان، ص 78، حکم وطی ء الحائض بعد انقطاعه؛ مجمع الفائدة، ج 1، ص 152، حکم وطیها بعد انقطاع الدم قبل الغسل.
4- 4) ل: _ «را».
5- 5) م عبارت «آورد، جماع کردن با او جایز است و اگر تقصیر کند و غسل را به عمل» تکراری است.
6- 6) بنگرید: المقنعة، ص 57، الباب 7، حکم الحیض و الاستحاضة؛ النهایة، ص 29، باب حکم الحائض و المستحاضة؛ المعتبر، ج 1، ص 248، فی جواز وطی ء المستحاضة؛ تحریر الاحکام، ج 1، ص 110، الفصل الثالث: فی الاستحاضة؛ روض الجنان، ص 85، احکام الاستحاضة.
7- 7) م: _ «را».
8- 8) الوسیلة، ص 313، فصل فی بیان احکام الزفاف و آداب الخلوة، ایشان فرموده اند: «و حرم علیه وطؤها فی المحاش» و فاضل آبی در کشف الرموز خود فرموده اند: «فأما القدماء القمیین، و الشیخ السعید جمال الدین أبو الفتوح، و صاحب الواسطة یذهبون إلی تحریم ذلک».

دانسته اند(1) و احوط مرتکب نشدن است.

و در حدیث وارد شده است که جایز نیست جماع کردن با زن هرگاه سنّ او کمتر از نه سال باشد.(2)

و هرگاه مرد با کنیز خود جماع کند جایز است که چنین کند که منی داخل فرج نشود و بیرون بریزد و اگر چه کنیز راضی نباشد، و در زوجه احوط آن است که بی رضای او مرد چنین نکند.(3)

و حرام است جماع کردن در وقتی که مرد یا زن یا هر دو، روزه دار باشند که افطار آن(4) جایز نباشد و در وقتی که وقت نماز واجب، مضیّق [32] باشد و به سبب جماع نماز فوت شود و در شبی که صباح آن شب روزه بر یکی از ایشان واجب(5) یا بر هر دو واجب معیّن باشد و بعد از جماع تا صبح زمانی باقی نمانده باشد که گنجایش غسل و مقدّمات آن داشته باشد.

ص :202


1- 1) بنگرید: الانتصار، ص 293، وطی ء المرأة فی الدبر؛ الخلاف، ج 4، ص 336، کراهیة اتیان النساء فی ادبارهن؛ الرسائل التسع، ص 173، المسألة التاسعة: فی وطی ء الحلائل فی الدبر؛ نزهة الناظر فی الجمع بین الاشباه و النظائر، ص 101، المواضع التی یکره الجماع فیها؛ ارشاد الاذهان، ج 2، ص 31، حکم النکاح فی الدبر و تعلق الاحکام به؛ المهذب البارع، ج 3، ص 208، حکم الوطی ء فی الدبر؛ و... .
2- 2) الکافی، ج 5، ص 398، باب الحد الذی یدخل بالمرأة فیه، حدیث 1 _ 4؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 101 _ 104، باب انّه لایجوز الدخول بالزوجة حتی تبلغ تسع سنین، حدیث 1 _ 9.
3- 3) ج: «بی رضای او چنان نکند»، بدل «بی رضای او مرد چنین نکند».
4- 4) ج: «یا هر دو روزه داشته باشند به روزه ای که افطار از آن»، بدل «یا هر دو روزه دار باشند که افطار از آن».
5- 5) ج: _ «واجب».

و بعضی از علماء گفته اند که: حرام است جماع کردن بر کسی که برای غسل آب نیابد(1) و جمعی(2) از علماء جماع را در این حال مکروه دانسته اند(3) و گفته اند که: هرگاه آب نیابد جماع جایز است و بدل غسل، تیمّم می کند؛ و قول دویّم اقوی است و قول اوّل احوط است.

و حرام است جماع کردن در وقتی که جماع، ضرری معتدبه به بدن رساند؛ و در وقتی که احرام بسته باشد؛ و در مکانی که عورت منکشف شود بر کسی که دیدن عورت بر او حرام باشد.(4)

و حرام است جماع کردن در مساجد و اولی و احوط اجتناب است از جماع کردن در اماکن مشرفه، مانند نزدیک ضرایح(5) مقدّسه معصومین صلوات اللّه علیهم و در وقتی که جماع کردن در آن وقت منافی احترام امامی باشد، مثل جماع کردن در روز عاشورا؛ و در غیر احوال و اوقاتی که مذکور شد، جماع کردن حلال و جایز است.

لیکن از احادیث و اخبار مستفاد می شود که بعضی از احوال و اوقات برای جماع بهتر است و باعث زیادتی خیر و خوبی است برای جماع کننده و برای فرزندی که به سبب آن جماع به وجود آید.

و بعضی دیگر از اوقات و احوال برای جماع کردن، مکروه است و ممکن است که جماع کننده یا فرزند به سبب آن جماع مبتلا شوند [33] به مرضی یا به چیزی که ناخوش باشد، و گاه باشد که پروردگار جلّ شأنه حفظ کند و اثری بد بر آن(6) جماع مترتّب

ص :203


1- 1) قائل این قول را نیافتیم.
2- 2) م: «بعضی».
3- 3) المهذب، ج 2، ص 223، فی آداب الغشیان، در عبارت اکثر علماء آمده است: جماع کردن در سفر هنگامی که برای غسل کردن نداشته باشد کراهت دارد بنگرید: الجامع للشرایع، ص 455، فی آداب النکاح؛ تحریر الاحکام، ج 3، ص 425، الفصل الرابع: فی الآداب؛ مسالک الأفهام، ج 7، ص 33، مکروهات الجماع؛ مشارق الشموس، ج 2، ص 381، الحدائق الناضرة، ج 13، ص 415.
4- 4) ج: «است».
5- 5) ج: «ضریح».
6- 6) م: «بدان»، بدل «بر آن».

نشود به تخصیص وقتی که توکّل آن شخص بر جناب اقدس(1) الهی کامل باشد. لیکن چون جزم حاصل نیست که با وجود آنکه در حدیث بیان کراهت شده پروردگار تعالی شأنه البتّه حفظ خواهد نمود، بهتر آن است که به مقتضای آن(2) عمل شود.

و سند بعضی از(3) احادیث که در این باب وارد شده است، اگرچه ضعیف است، لیکن چون علما رضوان اللّه تعالی علیهم نقل آن احادیث کرده اند و در مؤلّفات خود نوشته اند، مجملی از آنها در این رساله مختصر، ذکر می شود، واللّه الموفق.

بدان ایدک اللّه تعالی که سنت است در وقت جماع کردن، بردن نام خدا و پناه بردن از شرّ شیطان، و در حدیث وارد شده است که اگر نام خدا برده نشود، شیطان با مرد شریک می شود در جماع و فرزند از جماع هر دو حاصل می شود(4)، و چون خواهد کسی(5) که شیطان شریک نشود، در وقت جماع بگوید: «بسم اللّه» و پناه برد به خدا از شرّ شیطان.

و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه علیه منقول است که: چون اراده جماع کنی، بگو: «اللّهُمَّ ارْزُقْنِی وَلَداً وَ اجعَلْهُ تَقِیّاً زَکِیّاً لَیْسَ فِی خَلْقِهِ زِیادَةٌ وَ لا نُقْصانٌ وَ اجْعَلْ عاقِبَتَهُ إلی خَیْرٍ».(6)

و مکروه است در وقت جماع(7) سخن گفتن، مگر به ذکر خدا؛ و مروی است که سخن گفتن در وقت جماع، سبب آن می شود که فرزند لال شود.(8)

ص :204


1- 1) ل و م: «مقدس».
2- 2) ج: _ «آن».
3- 3) م: _ «از».
4- 4) من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 404 _ 405، باب التسمیة عند الجماع، حدیث 1؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 137، باب تأکّد استحباب التسمیة و الاستعاذة، حدیث 6. «قال الصادق علیه السلام : إذا أتی أحدکم أهله فلم یذکر اللّه عند الجماع و کان منه ولد کان شرک الشیطان و یعرف ذلک بحبّنا و بغضنا».
5- 5) ج: _ «کسی».
6- 6) الکافی، ج 6، ص 10، باب الدعاء فی طلب الولد، حدیث 12.
7- 7) ج: + «کردن».
8- 8) بنگرید: وسائل الشیعة، ج 20، ص 123 _ 124، باب کراهة الکلام عند الجماع، حدیث 1 _ 4.

و مکروه است جماع کردن رو به قبله و پشت به قبله(1) و جماع کردن با زن یا کنیز در خانه ای که طفلی باشد، و هرگاه چنین کنند آن طفل یا طفلی که از ایشان حاصل شود زناکار باشد.(2)

و منقول است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرموده که: به حق آن خداوندی که جانم در قبضه قدرت او است که اگر شخصی با زن خود جماع کند و در آن خانه شخصی بیدار باشد و ایشان را بیند(3) و سخن گفتن و نفس کشیدن ایشان را شنود، فرزندی که از ایشان حاصل شود، زناکار شود.(4)

و حضرت امام محمدباقر صلوات اللّه علیه فرموده که: زن را در برابر زن دیگر جماع مکن، اما کنیز را در برابر کنیز دیگر جماع کردن باکی نیست.(5)

مؤلّف گوید که: ظاهر این(6) است که مراد حضرت آن باشد که کراهت(7) اینکه کنیز را در برابر کنیز دیگر جماع کند کمتر است.

و منقول است که حضرت امام زین العابدین علیه الصّلوة و السّلام هرگاه اراده مقاربت زنان می نمود، خدمت کاران را دور می نمود(8) و درها را می بست و پرده ها را می انداخت.(9)

ص :205


1- 1) بنگرید: وسائل الشیعة، ج 20، ص 137 _ 138، باب کراهة الجماع مستقبل القبلة و مستدبرها، حدیث 1 _ 5.
2- 2) بنگرید: وسائل الشیعة، ج 20، ص 132 _ 133، باب کراهة جماع المرأة و الجاریة و فی البیت صبی، حدیث 1 و 2.
3- 3) ج: «به بیند».
4- 4) الکافی، ج 5، ص 500، باب کراهیة أن یواقع الرجل أهله و فی البیت صبی، حدیث 2.
5- 5) طب الأئمة، ص 133، مجامعة الحرة بین یدی الحرة؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 131 _ 132، باب کراهة جماع الحرة عند الحرة و جواز جماع الأمة عند الأمة، حدیث 1. «قال الباقر علیه السلام : لا تجامع الحرة بین یدی الحرة، فأما الإماء بین یدی الإماء، فلا بأس».
6- 6) ج: _ «این».
7- 7) ج: «کراهیّت».
8- 8) ل: _ «خدمت کاران را دور می نمود».
9- 9) الکافی، ج 5، ص 500، باب کراهیة أن یواقع الرجل أهله و فی البیت صبی، ذیل حدیث 2؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 132، باب کراهة جماع المرأة و الجاریة و فی البیت صبی، ذیل حدیث 2.

و مکروه است [34] جماع کردن در حالی که مرد و زن عریان باشند(1) و اگر چنین کنند، ملائکه از ایشان دور می شوند(2)؛ و در حالی که مرد با(3) زن خضاب به حنا داشته باشند(4) و در حال جماع مکروه است نظر کردن مرد به فرج زن و مروی است که نظر کردن سبب کور شدن فرزند است.(5)

و مکروه است ایستاده جماع کردن که سبب آن می شود که فرزند در میان رخت و خواب بول(6) کند(7)؛ و در برابر آفتاب به نحوی که حایلی در میان نباشد که سبب آن می شود که فرزندی که به وجود آید، محتاج و فقیر باشد تا بمیرد.(8)

و مکروه است جماع کردن بر کسی که محتلم شده باشد، پیش از آنکه غسل کند

ص :206


1- 1) بنگرید: وسائل الشیعة، ج 20، ص 119 _ 120، باب جواز الجماع عاریا علی کراهیة.
2- 2) ج: «عریان باشد و چنین کنند، ملائکه ایشان را دور می شوند»، بدل «عریان باشند و اگر چنین کنند، ملائکه از ایشان دور می شوند».
3- 3) م: «یا».
4- 4) الکافی، ج 5، ص 498، کتاب النکاح، باب النوادر، حدیث 8 ؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 124 _ 125، باب کراهة جماع المتخضب، حدیث 1 و 2 و 3.
5- 5) امالی شیخ صدوق، ص 377 _ 378، المجلس الخمسون، حدیث 3؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 121 _ 122، باب جواز النظر إلی جمیع بدن الزوجة حتی الفرج فی حال الجماع علی کراهیة فیها، حدیث 3، 5، 6، 7 و 8 .
6- 6) ج: «فرزند در حال بول»، بدل «فرزند در میان رخت خواب بول».
7- 7) امالی شیخ صدوق، ص 664، المجلس الرابع و الثمانون، حدیث 1.
8- 8) مواردی که منبع روایت ذکر نشده همان روایت مفصلی است که شیخ صدوق در امالی مجلس 84 آورده است و ما آن را مفصلا در آینده می آوریم.

و منقول است که اگر کسی چنین کند و فرزندی بهم رسد(1)، دور نیست که دیوانه باشد.(2)

و از حضرت صادق صلوات اللّه علیه منقول است که: بعد از جماع و پیش از غسل، هرگاه اراده جماع دیگر می نموده وضو می ساخت.(3)

و مکروه است جماع کردن در پشت بام، و مروی است که: اگر کسی چنین کند و فرزندی بهم رسد،(4) منافق و ریاکار و صاحب بدعت باشد.

و مکروه است جماع کردن در زیر آسمان(5) و در میان راه(6) و در زیر درخت میوه دار که اگر فرزندی بهم رسد، جلاّد و رئیس(7) ظلمه باشد و در میان اذان و اقامه که اگر فرزندی بهم رسد، راغب باشد به خون ریختن؛ و در وقتی که زن حامله باشد که اگر فرزندی حاصل شود، در روی او نشان سیاهی باشد.

و منقول است که اگر انگشتری در دست باشد که نام خدا بر آن نقش کرده باشد، با آن جماع نکند.(8)

ص :207


1- 1) ج: «حاصل شود»، بدل «بهم رسد».
2- 2) من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 404، باب الاوقات التی یکره فیها الجماع، حدیث 4412؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص 139 و 140، باب کراهة الجماع بعد الاحتلام قبل الغسل، حدیث 1 و 3.
3- 3) وسائل الشیعة، ج 1، ص 384 _ 385، باب استحباب الوضوء لجماع الحامل و العود الی الجماع و إن تکرر، حدیث 2.
4- 4) م: _ «دور نیست که دیوانه باشد... و فرزندی به هم رسد».
5- 5) وسائل الشیعة، ج 20، ص 252، باب کراهة الجماع بعد الظهر... و تحت السماء، حدیث 2.
6- 6) وسائل الشیعة، ج 20، ص 138، باب کراهة الجماع مستقبل القبلة... و علی ظهر الطریق، حدیث 3.
7- 7) ج: «و در پیش».
8- 8) مسائل علی بن جعفر، ص 188 _ 189، حدیث 381.

و مکروه است جماع کردن با زن خود، به شهوت زن دیگری؛ و مروی است که شبی که به سفر بیرون(1) می روی، جماع مکن که اگر فرزندی حاصل شود، مال تو را به ناحق صرف خواهد کرد. و اگر به سفری بیرون روی که سه روز راه باشد، جماع مکن که اگر فرزندی به وجود آید، یاور ظالمان خواهد بود.

و در ساعت اوّل شب جماع [35] مکن که اگر فرزندی حاصل شود، ایمن نیستی که ساحر باشد و دنیا را بر آخرت اختیار نماید.(2)

و(3) جماع مکن بعد از پیشین که اگر فرزندی بهم رسد، احول(4) خواهد بود.

و مکروه است جماع کردن میان طلوع صبح تا طلوع آفتاب و از وقت غروب آفتاب(5) تا برطرف شدن(6) سرخی جانب مغرب و در روزی که آفتاب بگیرد و در شبی که ماه بگیرد و در شبی یا روزی که باد سرخ یا سیاه یا زرد بوزد و در(7) شبی یا روزی که زلزله حادث شود.(8)

و در وقتی که قمر در عقرب یا تحت الشعاع باشد و در اول و وسط و آخر ماه سوای ماه مبارک رمضان که در شب اوّل آن جماع کردن سنت است.(9)

و منقول است که جماع کردن در اوّل و وسط و آخر ماه، سبب آن می شود که اگر

ص :208


1- 1) ج: _ «بیرون».
2- 2) ج: «به راحت اختیار کند»، بدل «بر آخرت اختیار نماید».
3- 3) م: _ «و».
4- 4) کسی که یک چیز را دو می بیند.
5- 5) ل: _ «و از وقت غروب آفتاب».
6- 6) م: _ «شدن».
7- 7) م: _ «در».
8- 8) وسائل الشیعة، ج 20، ص 125 _ 127، باب کراهة الجماع مابین طلوع الفجر إلی طلوع الشمس و من مغیب الشمس الی مغیب الشفق و... ، حدیث 1 و 2.
9- 9) وسائل الشیعة، ج 20، ص 128 _ 131، باب کراهة الجماع فی اول شهر إلا شهر رمضان... ، حدیث 1 _ 10.

فرزندی بهم رسد، ساقط می شود(1) و اگر بماند دور نیست که دیوانه شود یا به مرض صرع(2) مبتلا شود.(3)

و مکروه است جماع کردن در شب چهارشنبه از هر ماه(4) و در شب عید قربان که اگر فرزندی حاصل شود، شش انگشت یا چهار انگشت خواهد بود و در شب عید فطر که(5) اگر فرزندی به وجود آید، شر بسیار از او به ظهور رسد و در روز آخر ماه شعبان که اگر فرزندی حاصل شود، عشار و یاور ظالمان خواهد بود و بسیاری از مردمان بر دست او هلاک خواهند شد.

و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که به حضرت امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه(6) وصیّت نموده که یا علی! [36] جماع کن(7) در شب دوشنبه که اگر فرزندی به وجود آید، حافظ قرآن و راضی به قسمت خدا باشد؛ و اگر جماع کنی در شب سه شنبه و فرزندی میان شما بهم رسد، نصیب شود او را مرتبه شهادت، بعد از آنکه قائل شده باشد به «لا إلهَ إلاّ اللّه و محمّد رسول اللّه» و خدا عذاب نکند او را با مشرکان، و باشد دهانش خوشبو(8) و زبانش از غیبت و بهتان پاک و دستش بخشنده.

یا علی! اگر جماع کنی با اهل خود در شب پنجشنبه، فرزندی که به وجود آید، حاکمی باشد از حکّام شرع یا عالمی باشد از علما؛ و اگر در روز پنجشنبه با اهل خود

ص :209


1- 1) ج: «سر سال ساقط شود»، بدل «ساقط می شود».
2- 2) م: «صریح».
3- 3) وسائل الشیعة، ج 20، ص 128 _ 131، باب کراهة الجماع فی اول شهر إلا شهر رمضان... ، حدیث 1، 2، 3، 6، 8 و 9.
4- 4) الکافی، ج 5، ص 366، باب وقت الذی یکره فیه التزویج، حدیث 3.
5- 5) نسخه مرکز احیاء: _ «که».
6- 6) نسخه مجلس: + «و آله».
7- 7) ج: _ «کن».
8- 8) نسخه مجلس: «و دهانش خوشبو باشد»، بدل «و باشد دهانش خوشبو».

جماع کنی در وقتی که آفتاب در میان آسمان باشد(1)، فرزندی که بهم رسد، شیطان نزدیک او نشود تا پیر شود و خدا روزی کند او را سلامتی در دنیا و دین.

یا علی! اگر جماع کنی در شب جمعه و فرزندی بهم رسد، خطیب گویا باشد؛ و اگر در روز جمعه بعد از نماز عصر جماع کنی و فرزندی بهم رسد، مشهور و معروف و از دانایان زمان باشد؛ و اگر جماع کنی در شب جمعه(2) بعد از نماز خفتن، امید هست که فرزندی که(3) بهم رسد از ابدال باشد.(4)

ص :212


1- 1) م: _ «باشد».
2- 2) ج: _ «و فرزندی بهم رسد، خطیب گویا... و اگر جماع کنی در شب جمعه».
3- 3) م: _ «فرزندی که».
4- 4) امالی شیخ صدوق، ص 662 _ 665، المجلس الرابع و الثمانون، حدیث 1، چون مؤلّف اکثر بخشهای این روایت را ذکر کرده اند، ما هم نص این روایت را می آوریم: حدّثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی ابن بابویه القمی رضی الله عنه ، قال: حدّثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق رضی الله عنه ، قال: حدّثنا أبو سعید الحسن بن علی العدوی، قال: حدّثنا یوسف بن یحیی الأصبهانی أبو یعقوب، قال: حدّثنی أبو علی إسماعیل بن حاتم، قال: حدّثنا أبو جعفر أحمد بن صالح بن سعید المکی، قال: حدّثنا عمرو بن حفص، عن إسحاق بن نجیح، عن خصیف، عن مجاهد، عن أبی سعید الخدری، قال: أوصی رسول اللّه صلی الله علیه و آله علی بن أبی طالب علیه السلام فقال: یا علی! إذا دخلت العروس بیتک فاخلع خفها حین تجلس، و اغسل رجلیها، وصب الماء من باب دارک إلی أقصی دارک، فإنّک إذا فعلت ذلک أخرج اللّه من دارک سبعین ألف لون من الفقر، و أدخل فیها سبعین ألف لون من البرکة، و أنزل علیک سبعین رحمة ترفرف علی رأس العروس حتی تنال برکتها کل زاویة من بیتک، و تأمن العروس من الجنون و الجذام و البرص أن یصیبها ما دامت فی تلک الدار، و امنع العروس فی أسبوعها من الألبان و الخل والکزبرة و التفاح الحامض، من هذه الأربعة أشیاء. فقال علی علیه السلام : یا رسول اللّه! و لأیّ شیء أمنعها من هذه الأشیاء الأربعة؟ قال: لأنّ الرحم تعقم و تبرد من هذه الأربعة أشیاء عن الولد، و الحصیر فی ناحیة البیت خیر من امرأة لا تلد. فقال علی علیه السلام : یا رسول اللّه! فما بال الخل تمنع منه؟ قال: إذا حاضت علی الخل لم تطهر أبدا طهرا بتمام، و الکزبرة تثیر الحیض فی بطنها، و تشدد علیها الولادة، و التفاح الحامض یقطع حیضها فیصیر داء علیها. ثم قال: یا علی! لا تجامع امرأتک فی أول الشهر و وسطه و آخره، فإن الجنون و الجذام و الخبل یسرع إلیها و إلی ولدها. یا علی! لا تجامع امرأتک بعد الظهر، فإنّه إن قضی بینکما ولد فی ذلک الوقت یکون أحول العین، و الشیطان یفرح بالحول فی الإنسان. یا علی! لا تتکلم عند الجماع فإنّه إن قضی بینکما ولد لا یؤمن أن یکون أخرس، و لا ینظرون أحدکم إلی فرج امرأته، و لیغض بصره عند الجماع، فإنّ النظر إلی الفرج یورث العمی فی الولد. یا علی! لا تجامع امرأتک بشهوة امرأة غیرک، فإنّی أخشی إن قضی بینکما ولد أن یکون مخنثا مؤنثا مخبلا. یا علی! من کان جنبا فی الفراش مع امرأته فلا یقرأ القرآن، فإنّی أخشی أن تنزل علیهما نار من السماء فتحرقهما. یا علی! لا تجامع امرأتک إلاّ و معک خرقة و مع أهلک خرقة، و لا تمسحا بخرقة واحدة فتقع الشهوة علی الشهوة، فإنّ ذلک یعقب العداوة بینکما، ثم یردکما إلی الفرقة و الطلاق. یا علی! لا تجامع امرأتک من قیام، فإنّ ذلک من فعل الحمیر، و إن قضی بینکما ولد کان بوّالا فی الفراش کالحمیر البوّالة فی کل مکان. یا علی! لا تجامع امرأتک فی لیلة الفطر، فإنّه إن قضی بینکما ولد لم یکن ذلک الولد إلاّ کثیر الشر. یا علی! لا تجامع امرأتک فی لیلة الأضحی، فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون له ستّ أصابع أو أربع أصابع. یا علی! لا تجامع امرأتک تحت شجرة مثمرة، فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون جلادا قتالا عریفا. یا علی! لا تجامع أهلک فی وجه الشمس و تلألؤها إلاّ أن یرخی ستر فیسترکما، فإنّه إن قضی بینکما ولد لا یزال فی بوس و فقر حتی یموت. یا علی! لا تجامع بین الأذان و الإقامة، فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون حریصا علی إهراق الدماء. یا علی! إذا حملت امرأتک، فلا تجامعها إلاّ و أنت علی وضوء، فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون أعمی القلب بخیل الید. یا علی! لا تجامع أهلک فی النصف من شعبان، فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون مشؤوما ذا شامة فی وجهه. یا علی! لا تجامع أهلک فی آخر درجة منه _ إذا بقی منه یومان _ فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون عشارا أو عونا للظالم، و یکون هلاک فئام من الناس علی یدیه. یا علی! لا تجامع أهلک علی سقوف البنیان، فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون منافقا مرائیا مبتدعا. یا علی! و إذا خرجت فی سفر، فلا تجامع أهلک تلک اللیلة، فإنّه إن قضی بینکما ولد ینفق ماله فی غیر حق، و قرأ رسول صلی الله علیه و آله : «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ[ »سوره مبارکه اسراء، آیه 27]. یا علی! لا تجامع أهلک إذا خرجت إلی سفر مسیرة ثلاثة أیام و لیالیهن، فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون عونا لکل ظالم علیک. یا علی! علیک بالجماع لیلة الإثنین، فإنّه إن قضی بینکما ولد یکون حافظا لکتاب اللّه، راضیا بما قسم اللّه عز و جل له. یا علی! إن جامعت أهلک فی لیلة الثلاثاء، فقضی بینکما ولد، فإنّه یرزق الشهادة بعد شهادة أن لا إله إلا اللّه و أنّ محمدا رسول اللّه، و لا یعذبه اللّه مع المشرکین، و یکون طیب النکهة من الفم، رحیم القلب، سخی الید، طاهر اللسان من الغیبة و الکذب و البهتان. یا علی! و إن جامعت أهلک لیلة الخمیس فقضی بینکما ولد، فإنّه یکون حاکما من الحکام أو عالما من العلماء، و إن جامعتها یوم الخمیس عند زوال الشمس عن کبد السماء فقضی بینکما ولد، فإن الشیطان لا یقربه حتی یشیب، و یکون فهما، و یرزقه اللّه السلامة فی الدین و الدنیا. یا علی! فإن جامعتها لیلة الجمعة، و کان بینکما ولد، فإنّه یکون خطیبا قوالا مفوها، و إن جامعتها یوم الجمعة بعد العصر، فقضی بینکما ولد، فإنّه یکون معروفا مشهورا عالما، و إن جامعتها فی لیلة الجمعة بعد صلاة العشاء الآخرة، فإنّه یرجی أن یکون لکما ولد من الأبدال إن شاء اللّه. یا علی! لا تجامع أهلک فی أول ساعة من اللیل، فإنّه إن قضی بینکما ولد لا یؤمن أن یکون ساحرا مؤثر للدنیا علی الآخرة. یا علی! احفظ وصیتی هذه کما حفظتها عن جبرئیل صلی اللّه علیهم أجمعین.

ص :210

ص :211

ص :212

و در این حدیث مذکور است که یا علی! جماع مکن با زن خود مگر آنکه تو دستمالی به جهت خود داشته باشی و زن دستمالی به جهت خود داشته باشد(1) و هر دو خود را به یک دستمال پاک مکنید که دشمنی در میان شما بهم رسد و آخر به جدائی می کشد.

و منقول است که هرگاه مرد اراده جماع نماید(2) باید اوّل با زن ملاعبه و دست بازی [37] کند و سخنان نشاط انگیز مذکور سازد تا شهوت زن نیز به حرکت آید و بعد از آن شروع در مقاربت نماید.(3)

مطلب سوم: در بیان مجملی از احکام افطار روزه ماه مبارک رمضان

اشاره

کسی که روزه ماه مبارک(4) رمضان بر او واجب باشد و در حالت اختیار در روزِ(5) روزه چیزی بخورد یا(6) بیاشامد یا جماع کند؛ یا آن است که روزه داشتن را فراموش نموده و از روی غفلت منافی روزه را مرتکب شده است؛ یا جاهل به مسئله بوده و نمی دانسته است که روزه دار باید(7) ترک این کار کند؛ یا آنکه با وجود دانستن(8)، از روی قصد مرتکب شده و روزه خود را باطل نموده است.

ص :213


1- 1) م: «با دستمالی با خود داشته باشی به جهت خود و زن به جهت خود»، بدل «دستمالی به جهت خود داشته باشی و زن دستمالی به جهت خود داشته باشد».
2- 2) ج: «کند».
3- 3) بنگرید: وسائل الشیعة، ج 20، ص 118 _ 119، باب استحباب ملاعبة الزوجة و مداعبتها، حدیث 1 _ 3.
4- 4) ج: «روزه رمضان را که بر او»، بدل «روزه ماه مبارک رمضان بر او».
5- 5) نسخه مجلس: _ «روز».
6- 6) م: _ «یا».
7- 7) ل: + «که».
8- 8) ج: «با وجود روزه داشتن»، بدل «با وجود دانستن».

و ظاهر است که چون روزه بر او واجب است، پس مرتکب شدن کاری که منافی روزه باشد، بر او حرام است؛ لیکن با قطع نظر از روزه داشتن نموده؛ یا آن کار بر او حلال است، مانند خوردن نانی که ملک او باشد، یا آشامیدن آبی که غصبی نباشد، یا جماع کردن با حلال خود؛ یا آن کار بر او حرام است، مثل خوردن نانی که به ظلم از مؤمنی(1) گرفته باشد، یا آشامیدن مسکری، یا جماع کردن با زنی به حرام؛ و حکم این اقسام در چهار احتمال ذکر می شود.

[احتمالات روزه]

احتمال اوّل آنکه: روزه را فراموش کرده و از روی نسیان افطار کرده باشد. بر این شخص قضا و کفاره هیچ یک واجب نیست و در حدیث وارد شده است(2) که: آنچه خورده است، رزقی است که پروردگار تعالی شأنه روزی او کرده بوده(3) است.(4)

احتمال دویّم آنکه: داند که روزه است و جاهل به این مسئله باشد که این کار را [38[ در حال روزه(5) باید ترک نمود و علما در حکم او خلاف نموده اند.

بعضی گفته اند که: این شخص حکم کسی [را] دارد که قصد افطار کرده باشد و چنانکه گفته خواهد شد، قضا و کفاره هر دو بر او واجب است.(6)

و بعضی گفته اند که: حکم کسی دارد که روزه داشتن را فراموش کرده باشد و قضا و کفاره(7) هیچ یک بر او واجب نیست.(8)

و بعضی گفته اند که: قضا بر این شخص واجب است و کفّاره بر او واجب نیست(9)؛

ص :214


1- 1) نسخه مجلس: «مؤمن».
2- 2) ل: _ «است».
3- 3) ج: _ «بوده».
4- 4) الکافی، ج 4، ص 101، باب من أکل أو شرب ناسیا فی شهر رمضان، حدیث 1؛ وسائل الشیعة، ج 10، ص 50، باب أنّ من أکل أو شرب أو جامع أو قاء ناسیاً، لم یفسد صومه، حدیث 1. «عن أبی عبداللّه علیه السلام أ نّه سئل عن رجل نسی فأکل و شرب ثم ذکر؟ قال: لا یفطر، إنما هو شیء رزقه اللّه فلیتم صومه».
5- 5) ج: _ «در حال روزه».
6- 6) تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 62، ما یشترط فی افساد الصوم بالإفطار أمور ثلاثة.
7- 7) م: _ «هر دو بر او واجب است... و قضا و کفاره».
8- 8) تهذیب الأحکام، ج 4، ص 208، باب الکفارة فی اعتماد افطار یوم من شهر رمضان، ذیل حدیث 9؛ السرائر، ج 1، ص 386، باب ما یجب علی الصائم اجتنابه فیما لو جامع زوجته نهاراً.
9- 9) بنگرید: تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 37، حکم صوم من فعل المفطر جاهلاً بالتحریم؛ مدارک الأحکام، ج 6، ص 66، حکم الإفطار سهوا، و ص 81، کفارة الإفطار فی رمضان؛ ذخیرة المعاد، ج 1، ص 507، حکم من أفطر سهواً.

و این قول راجح است، لیکن احوط آن است که کفاره نیز بدهد.

احتمال سیّم آنکه: داند که روزه است و داند نیز که این کار را در روزه باید ترک کرد و از روی قصد افطار کرده باشد و با قطع نظر از روزه آن کار بر او حلال باشد. در این صورت قضا و کفاره هر دو بر آن شخص واجب است، مثل جماع کردن با حلال خود یا ملاعبه نمودن با حلال خود به قصد انزال منی یا ملاعبه نمودن به نحوی که موافق عادت(1) باعث انزال باشد و انزال واقع شود و اگرچه قصد انزال نباشد.

و اگر ملاعبه کند به نحوی که موافق معتاد باعث انزال نباشد(2) و قصد انزال نداشته باشد، لیکن برخلاف معتاد انزال واقع شود، کفّاره بر او واجب نیست، و احوط آن است که قضا کند آن روز را؛ و کفاره افطار به حلال بنابر مشهور میان علما آن است که(3) یا بنده آزاد کند یا دو ماه پی در پی روزه بدارد یا شصت مسکین را طعام دهد و آن شخص مختار است هریک از این سه چیز را که اختیار نماید، به عمل آورد مجزی است.(4)

و بعضی از علماء(5) گفته اند که: اگر آن شخص را بنده آزاد کردن مقدور باشد، واجب است که(6) بنده آزاد کند و مجزی نیست او را دو ماه پی در پی روزه داشتن [39] و شصت مسکین طعام دادن؛ و اگر او را آزاد کردن بنده مقدور نباشد _ یعنی بنده نداشته باشد یا داشته باشد، لیکن اگر(7) او را آزاد کند، کارهای ضرور او که بدون آنها بر آن شخص زیستن دشوار است معطل شود و مالی نیز نداشته باشد که زاید بر معاش گذار او(8) و واجب النفقه او باشد و راهی به تحصیل مالی که به قیمت بنده وفا کند و زاید بر معاش

ص :215


1- 1) ج: «معتاد».
2- 2) م: «نشود».
3- 3) م: _ «که».
4- 4) فقه الرضا علیه السلام ، ص 212، باب نوافل شهر رمضان و دخوله؛ المقنع، ص 192، باب من أفطر أو جامع فی شهر رمضان؛ الانتصار، ص 196، کفارة الافطار فی رمضان.
5- 5) این قول بنابر فرمایش فاضل آبی از ابن أبی عقیل می باشد، بنگرید: کشف الرموز، ج 1، ص 286.
6- 6) ج: _ «بنده آزاد کردن مقدور باشد، واجب است که».
7- 7) م: _ «اگر».
8- 8) نسخه مرکز احیاء: _ «او».

گذار او باشد نیز نداشته باشد _ در این صورت بر او واجب است که دو ماه پی در پی روزه بدارد و مجزی نیست او را شصت مسکین طعام دادن.(1)

و اگر قادر بر دو ماه پی در پی روزه داشتن نیز نباشد _ مثل آنکه پیر باشد به حدی که نتواند روزه داشت یا مرضی داشته باشد که مانع از روزه داشتن باشد و گمان چاق شدن از آن مرض(2) نداشته باشد _ در این صورت واجب است بر او شصت مسکین طعام دادن، و دلیل(3) قول دویم اگرچه ضعیف است، لیکن رعایت آن به احتیاط اقرب است.

و هرگاه شخصی در یک روز(4) دو مرتبه(5) یا زیاده افطار به حلال(6) نماید، قضای آن روز بر او مکرر واجب نیست(7) و در مکرر شدن کفاره علماء خلاف نموده اند.(8)

جمعی گفته اند که: کفّاره مکرر نمی شود و به یک کفّاره اکتفا می نماید.(9)

و بعضی گفته اند که: اگر خصوص جماع در یک روز [40] از کسی مکرّر واقع شود کفّاره نیز واجب است که مکرر شود.(10)

و بعضی گفته اند که: اگر منافی روزه از چند جنس باشد، مثل چیز خوردن و جماع کردن، کفاره مکرر می شود(11)؛ و اگر از یک جنس باشد، مثل جماع کردن، هرگاه مکرر شود،

ص :216


1- 1) ج: _ «دادن».
2- 2) ج: _ «از آن مرض».
3- 3) ج: _ «و دلیل».
4- 4) م: «روزه» و ج: + «یک دفعه یا».
5- 5) ج: «دفعه».
6- 6) ج: _ «به حلال».
7- 7) ج: «است».
8- 8) تفصیل و اقوال این مطلب در المهذب البارع، ج 2، ص 45 _ 47، آمده است.
9- 9) الوسیلة، ص 146، احکام الصوم؛ تحریر الأحکام، ج 1، ص 482، الفصل الثانی: فی الاحکام؛ المعتبر، ج 2، ص 680، فی تعیین الکفارة، التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، ج 1، ص 368، تکرر الکفارة مع تغایر الأیام.
10- 10) بنگرید: الدروس، ج 1، ص 275، درس 72، فی القضاء و الکفارة؛ و یحیی بن سعید حلی در الجامع للشرایع، ص 156 آورده اند که: «فإن افطر علی حرام أو جامع حراما، فعلیه الثلاثة جمیعاً. فإن کرّر الجماع فی یومه تکررت الکفارة نصا. و إن کرّر الأکل أو الشرب، أو أکل ثم جامع أو شرب، فکفارة واحدة لأ نّه أفطر بالأول لا بالثانی».
11- 11) صیمری در تلخیص الخلاف و خلاصة الاختلاف، ج 1، ص 338، در مورد این مطلب فرموده اند: «و لو تکرر فعل المفطر غیر الجماع تکررت الکفارة مع تغایر جنس المفطر لا مع اتحاده، إلاّ أن یتخلل التکفیر و هو مذهب القواعد و المختلف»؛ و شهید اول در اللمعة الدمشقیة، ص 47، فرموده اند: «و تکرّر الکفارة بتکرّر الوطئ أو تغایر الجنس أو تخلل التکفیر أو اختلاف الأیام و إلاّ فواحدة».

بدون خوردن و آشامیدن، و آشامیدن(1) بدون خوردن و جماع کردن، کفاره مکرر نمی شود.

و بعضی گفته اند که: اگر منافی روزه را به عمل آورده و کفّاره آن را داده و بعد از کفاره دادن در همان روز بار دویم منافی روزه را به عمل آورده باشد، کفاره مکرر می شود. و اگر کفاره دادن در میان واقع نشده باشد، مکرر نمی شود(2).(3)

و از کلام بعضی ظاهر می شود که به عددی که منافی روزه از کسی به عمل آید(4)، کفّاره مکرر می شود. حتی آنکه هر دفعه که در خوردن و آشامیدن چیزی را(5) فرو برده باشد، کفّاره مکرّر می شود و در جماع هر دفعه که بعد از اخراج، ادخال کرده باشد، کفاره مکرّر می شود؛ اگرچه در یک جماع باشد.(6)

و به حسب دلیل، قول اوّل قوی تر است، لیکن قول اخیر به احتیاط اقرب است.

و اگر مردی زوجه دائمیّه یا متعه خود را جبر کند بر جماع و هر دو روزه دار باشند در

ص :217


1- 1) م: _ «و آشامیدن».
2- 2) ج: «همان روز افطار آورده باشد، کفاره مکرر نمی شود»، بدل «همان روز بار دویم منافی روزه را به عمل آورده باشد، کفاره مکرر می شود و اگر کفاره دادن در میان واقع نشده باشد، مکرر نمی شود».
3- 3) بنگرید: مختلف الشیعة، ج 3، ص 449، عدم تکرر الکفارة بتکرّر الإفطار، به نقل از ابن جنید؛ الرسائل العشر، ص 186، ما یجب الإمساک عنه.
4- 4) ج: «منافی روزه را به عمل آورده باشد»، بدل «منافی روزه از کسی به عمل آید».
5- 5) ل: _ «را».
6- 6) قائل این قول را نیافتیم و محقق خوانساری در مشارق الشموس، ج 2، ص 418، هفت قول برای این مسأله ذکر کرده اند که این قول در بین آن اقوال نیست و آن هفت قول از این قرار است: «الأول: قول الشیخ و ابن حمزة بعدم التکرر مطلقا و استشبه المحقق و جمع من الأصحاب. الثانی: ما نقله الشیخ أخیرا عن بعض الأصحاب من تکررها بتکرر الموجب مطلقا و اختاره المحقق الثانی و مال إلی تصحیحه الشهید الثانی. الثالث: ما ذکره الشیخ من قول ابن الجنید و هو التکرر مع تخلل التکفیر و عدم التکرر إن لم یتخلل. الرابع: قول السید بتکررها مع تکرر الوطئ دون غیره علی الظاهر. الخامس: قول المصنف رحمه الله بالتکرر مع تکرر الوطئ أو تغایر الجنس أو تخلل التکفیر و عدم التکرر فی غیر الوطئ مع اتحاد الجنس و عدم تخلل التکفیر. السادس: قول العلاّمة فی بعض کتبه بالتکرر مع اختلاف جنس المفطر و الاتحاد مع اتحاده. السابع: قوله فی المختلف بالتکرر مع تغایر الجنس مطلقا و مع اتحاده و تخلل التکفیر و عدم التکرر مع اتحاده و عدم التخلل؛ و لعل الأظهر بحسب الدلیل قول الشیخ رحمه الله للأصل و عدم وجدان ما یوجب الخروج عن حکمه لأنّ أکثر الأخبار الواردة فی باب الکفارة کما تقدم ذکرها، تدل علی أ نّها لتکفیر إفطار یوم من الشهر و جزاء إفساده و هتک حرمته و ذلک الأمر لا یتکرر إلا بتکرر الأیام.

ماه مبارک رمضان، پس مشهور میان علما آن است که بر مرد دو کفاره واجب می شود،(1) یکی به جهت افطار کردن خود؛ و دیگری به جهت جبر نمودن زن بر جماع. و بر مرد واجب است قضا کردن روزه؛ و ظاهر آن است که بر زن قضا واجب نیست و اگر قضا کند احوط است.

و کسی که(2) عمدا افطار به حلال [41] نماید و قادر بر بنده آزاد کردن و دو ماه روزه داشتن و شصت مسکین طعام دادن نباشد، بعضی از علما گفته اند که: واجب است هجده روز روزه داشتن و اگر قادر بر آن نیز نباشد، استغفار کند که استغفار، کفاره اوست.(3)

و بعضی گفته اند که: تصدّق کند بر مساکین به قدری که او را مقدور باشد(4) و قول دویم به حسب دلیل ظاهرتر است.

احتمال چهارم آنکه: داند که روزه است و داند که این کار را باید که ترک کند و از روی قصد افطار کند به چیزی که قطع نظر از روزه بر او حرام باشد، مثل جماع کردن با زنی که حلال او نباشد. در این صورت قضا بر او واجب است.

و بعضی از علما گفته اند که: کفاره جمع نیز بر او واجب است، یعنی باید که بنده آزاد کند و دو ماه پی در پی روزه بدارد و شصت مسکین را طعام دهد.(5)

و بعضی گفته اند که: در این صورت یکی از سه کفاره بر او واجب است، و(6) جمع بر او واجب نیست(7) و قول اول اقوی و احوط است.

و هرکس زنی را بر زنا جبر کند در روز ماه مبارک رمضان و هر دو روزه دار باشند، بر آن مرد واجب است(8) قضا و کفاره جمع به جهت آنکه روزه خود را به حرام باطل نموده.

و بعضی گفته اند که: بر این مرد واجب است سه کفاره دیگر به جهت آنکه زن را جبر

ص :218


1- 1) المختصر النافع، ص 67، کتاب الصوم.
2- 2) م: _ «که».
3- 3) الوسیلة، ص 146 _ 147، احکام الصوم.
4- 4) در الجامع للشرایع، ص 156 آمده است: «فإن لم یقدر تصدق بما یطیق، فإن لم یقدر صام ثمانیة عشر یوما».
5- 5) بنگرید: من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 118، ما یجب علی من أفطر أو جامع فی شهر رمضان، ذیل حدیث 1892؛ ارشاد الاذهان، ج 2، ص 97، ذکر کفارة الجمع؛ ایضاح الفوائد، ج 1، ص 233، قضاء الصوم.
6- 6) م: «یعنی».
7- 7) تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 84، هل تجب کفارة الجمع بالافطار المحرم؟؛ جامع المقاصد، ج 3، ص 75، کفارة الافطار.
8- 8) ل: _ «واجب است».

کرده است بر زنا و بسیاری از علما کفاره را به جهت جبر کردن بر مرد واجب ندانسته اند(1) و واجب نبودن کفاره دیگر ظاهرتر است.

واللّه تعالی یعلم و الحمد للّه تعالی أولا و آخرا و صلی اللّه علی محمد و أهل بیته الطاهرین(2)

ص :219


1- 1) ل: «دانسته اند».
2- 2) ج: _ «و اللّه تعالی یعلم... و أهل بیته الطاهرین».

منابع تحقیق

1) ارشاد الاذهان، علاّمه حلی، تحقیق: شیخ فارسی حسون، چاپ اول، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1410 ق.

2) الأمالی، شیخ صدوق، تحقیق: مؤسسه بعثت، چاپ اول، نشر: مؤسسه بعثت، قم، 1417 ق.

3) الانتصار، شریف مرتضی، تحقیق: مؤسسه نشر اسلامی، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1415 ق.

4) ایضاح الفوائد، فخر المحققین حلی، تحقیق، سید حسین موسوی کرمانی، شیخ علی پناه اشتهاردی، شیخ عبدالرحیم بروجردی، چاپ اول، نشر: مؤسسه اسماعیلیان، 1389 ق.

5) تبصرة المتعلمین، علامه حلی، تحقیق: سید احمد حسینی، شیخ هادی یوسفی، چاپ اول، انتشارات فقیه، تهران، 1368 ش.

6) تحریر الأحکام، علامه حلی، تحقیق: شیخ ابراهیم بهادری، چاپ اول، نشر: مؤسسه امام صادق علیه السلام ، 1420 ق.

7) تحف العقول، ابن شعبه حرانی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1404 ق.

8) تذکرة الفقهاء، علامه حلی، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ اول، نشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، 1415 ق.

9) تذکرة الفقهاء، علامه حلی، منشورات مکتبه مرتضویه، چاپ سنگی.

10) تلخیص الخلاف و خلاصة الاختلاف، صیمری، تحقیق: سید مهدی رجائی، چاپ اول، نشر: کتابخانه آیة اللّه مرعشی، 1408 ق.

11) التنقیح الرائع لمختصر الشرائع، مقداد سیوری، تحقیق: سید عبد اللطیف حسینی کوه کمری، نشر: کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم، 1404 ق.

ص :220

12) جامع الخلاف و الوفاق، علی بن محمد قمی، تحقیق: شیخ حسین حسینی بیرجندی، چاپ اول، انتشارات زمینه سازان ظهور امام عصر (عج).

13) جامع المقاصد، محقق کرکی، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ اول، نشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، 1411 ق.

14) الجامع للشرایع، یحیی بن سعید حلی، تحقیق: در تحت اشراف جعفر سبحانی، نشر: مؤسسه سید الشهدا، 1405 ق.

15) جواهر الفقه، قاضی ابن براج، تحقیق: ابراهیم بهادری، چاپ اول، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1411 ق.

16) جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، تحقیق: محمود قوچانی، چاپ دوم، نشر: دارالکتب اسلامیه، تهران، 1366 ش.

17) الحدائق الناضرة، محقق بحرانی، نشر: جامعه مدرسین، قم.

18) الخصال، شیخ صدوق، چاپ دوم، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1404 ق.

19) خلاصة الایجاز، شیخ مفید، تحقیق: شیخ علی اکبر زمانی نژاد، چاپ دوم، نشر: دارالمفید، بیروت 1414 ق.

20) الخلاف، شیخ طوسی، تحقیق: جمعی از محققین، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1407 ق.

21) الدر المنضود، ابن طی الفقعانی، تحقیق: محمد برکت، چاپ اول، نشر: کتابخانه مدرسه امام عصر، شیراز، 1418 ق.

22) الدروس، شهید اول، تحقیق: مؤسسه نشر اسلامی، چاپ دوم، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1417 ق.

23) ذخیرة المعاد، محقق سبزواری، نشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ سنگی.

24) الرسائل التسع، محقق حلی، تحقیق: رضا استادی، چاپ اول، نشر: کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم، 1413 ق.

25) الرسائل العشر، ابن فهد حلی، تحقیق: سید مهدی رجائی، چاپ اول، نشر: کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم 1409 ق.

26) روض الجنان، شهید ثانی، نشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم.

27) روضة الواعظین، فتال نیشابوری، تحقیق: سید محمد مهدی سید حسن خرسان، نشر:

ص :221

شریف رضی، قم.

28) السرائر، ابن ادریس حلی، تحقیق: جمعی از محققین، چاپ دوم، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1410 ق.

29) شرایع الاسلام، محقق حلی، تحقیق: سید صادق شیرازی، چاپ دوم، انتشارات استقلال، طهران، 1409 ق.

30) شرح اللمعة، شهید ثانی، منشورات جامعة النجف الدینیة.

31) طب الأئمة، ابن سابور زیات، چاپ دوم، نشر: شریف رضی، قم، 1411 ق.

32) غنیة النزوع، ابن زهره حلبی، تحقیق: شیخ ابراهیم بهادری تحت اشراف جعفر سبحانی، چاپ اول، نشر: مؤسسه امام صادق علیه السلام ، قم، 1417 ق.

33) فقه الرضا، علی بن بابویه، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ اول، نشر: المؤتمر العالمی، مشهد، 1406 ق.

34) الکافی، ابوالصلاح الحلبی، تحقیق: رضا استادی، نشر: کتابخانه امام امیرالمؤمنین علیه السلام ، اصفهان.

35) الکافی، شیخ کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ سوم، نشر: دار الکتب الاسلامی، تهران، 1367 ش.

36) کشف الرموز، فاضل آبی، تحقیق: شیخ علی پناه اشتهاردی و حاج آقا حسین یزدی، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1408 ق.

37) کشف اللثام، فاضل هندی، تحقیق: مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول، نشر: جامعه مدرسین، 1420 ق.

38) کفایة الاحکام، محقق سبزواری، تحقیق: شیخ مرتضی واعظی اراکی، چاپ اول، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1423 ق.

39) اللمعة الدمشقیة، شهید اول، چاپ اول، منشورات دار الفکر، قم، 1411 ق.

40) المبسوط، شیخ طوسی، تحقیق: محمد باقر بهبودی، چاپ دوم، نشر: مکتبه مرتضویه، 1388 ق.

41) مجمع الفائدة، محقق اردبیلی، تحقیق: آقا مجتبی عراقی و شیخ علی پناه اشتهاردی و آغا حسین یزدی اصفهانی، نشر: جامعه مدرسین، قم.

ص :222

42) المختصر النافع، محقق حلی، چاپ سوم، نشر: مؤسسه بعثت، تهران، 1410 ق.

43) مختلف الشیعة، علامه حلی، تحقیق: مؤسسه نشر اسلامی، چاپ دوم، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1413 ق.

44) مدارک الأحکام، سیدمحمد عاملی، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ اول، نشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، 1410 ق.

45) مسائل علی بن جعفر، علی بن جعفر، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیه السلام ، چاپ اول، نشر: المؤتمر العالمی الإمام الرضا علیه السلام ، مشهد، 1409 ق.

46) مستدرک الوسائل، میرزای نوری، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ دوم، نشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، بیروت، 1408 ق.

47) مشارق الشموس، محقق خوانساری، نشر: مؤسسه آل البیت علیه السلام چاپ سنگی.

48) المقنع، شیخ صدوق، تحقیق: جمعی از محققین مؤسسه امام هادی علیه السلام ، نشر: مؤسسه امام هادی علیه السلام ، 1415 ق.

49) المقنعة، شیخ مفید، تحقیق: مؤسسه نشر اسلامی، چاپ دوم، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1410 ق.

50) من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1404 ق.

51) المهذب البارع، ابن فهد حلی، تحقیق: شیخ مجتبی عراقی، نشر جامعه مدرسین، قم، 1411 ق.

52) المهذب، قاضی بن براج، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1406.

53) الناصریات، شریف مرتضی، تحقیق: مرکز البحوث و الدراسات العلمیة، نشر: ثقافه و علاقات اسلامیه، 1417 ق.

54) نزهة الناظر فی الجمع بین الاشباه و النظائر، تحقیق: سید احمد حسینی، نورالدین واعظی، چاپخانه آداب، نجف، 1386 ق.

55) وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ دوم، نشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، 1414 ق.

56) الوسیلة، ابن حمزه طوسی، تحقیق: شیخ محمد حسون، چاپ اول، نشر: کتابخانه آیت

ص :223

اللّه مرعشی، قم 1408 ق.

57) وقایع السنین و الاعوام، سید عبدالحسین حسینی خاتون آبادی، تحقیق: محمدباقر بهبودی، نشر: کتابخانه اسلامیه، تهران، 1352 ق.

ص :224

ص :225

مباحث اعتقادیه

اشاره

مؤلّف: ملا علی نوری قدس سره

تحقیق و تصحیح: محمد مسعود خداوردی

مقدّمه محقق

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد لواهب العقل و الحکمة و الصلاة علی محمّد و آله الأئمّة و اللعنة علی أعدائهم الأذلّة.

بدون شکّ و تردید یکی از اثر گذارترین رجالِ علمیِ قرن 12 و 13 هجری، حکیم و عارف سترگ، آخوند ملاّ علی نوری رحمه الله می باشند.

با وجود به عدم توجه مناسب به مقام این حکیم عالی مقدار، امروزه موقعیت و منزلت ایشان بر کمتر کسی از اصحاب علم پوشیده است. پرورش شاگردانی که هر یک از صاحب نظران فنّ معقول هستند، در کنار تألیفات و تعلیقات متعددِ وی، نشان دهنده جایگاه رفیع او می باشد.

در کنار این مباحث، موضوع مهم تر شناخت طرز تفکّر او، پیوند نا گسستنی آثارش با معارف والای اهل بیت علیهم السلام ، و استغراق او در عشق ورزی به حضرات معصومین علیهم السلام می باشد.

با توجّه به این که احوال این حکیم بزرگ در کتب تراجم و سایر کتب مجملاً و مفصلاً قابل جست و جو می باشد، احتیاج به تطویل کلام در این باره نیست، تنها به توضیحی مختصر درباره رساله حاضر از ایشان می پردازم.

ص :227

حکیم نوری قدس سره در این رساله با متنی عربی فارسی به بیان برخی از مهمّات مباحث اعتقادی می پردازد. این رساله مختصر فاقد نام است، لکن با توجه به موضوعات مطرح شده در متنش به نظر رسید، بتوان نام «مباحث اعتقادیه» را برای آن برگزید.

در نگاه اوّل به نظر می رسد این مباحث مطالب متفرقّه ای است که جمع آوری شده، اما با نظر دقیق می توان گفت مجموعه حاضر با همین کیفیت توسّط مصنّف نگاشته شده است، و با هم در ارتباط است.

تفصیل بیش از این و تحلیل مباحث مطرح شده در رساله موجب خروج از مقصود می شود، لکن مخفی نماند که بسیاری از مطالب مطرح شده در رساله همانند دیگر آثار او، در جهتِ شناختِ تفکّرِ حکمی عرفانی شیعی، بدیع و حائز اهمیت است.

معرفی نسخه و روش تصحیح و تحقیق

در آخرِ مجموعه ای از آخوند صدر المتالّهین قدس سره چند برگه نوشتار، بدون نامی از مؤلّف ملاحظه شد. پس از تأمّل و توجّه به نوعِ بیان، همچنین وجود اشعاری با تخلّص نوری، مشخّص شد از مرحوم ملاّ علی نوری قدس سره می باشد. این مجموعه به شماره «227» بین نسخ مدرسه صدر بازار موجود است.

به منظور سهولتِ خواندنِ کتاب، همه کلمات به رسم الخط متداول مبدّل شد، همانند الحاق «ی» میانجی به کلمات.

مصادر آیات، روایات و اشعار تا آنجا که مقدور بود استخراج شد.

در آخِر از خداوند ذو المنّ خواستارم به حقّ معادن علم و حکمت، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام این بنده را از دُرد نوشان معارف حقّه قرار دهد.

و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین.

محمّد مسعود خداوردی

جمادی الثانی 1434ه.ق

فروردین 1392ه.ش

اصفهان

ص :228

برگ اول نسخه خطی مباحث اعتقادیه

ص :229

برگ آخر نسخه خطی مباحث اعتقادیه

ص :230

امّا جواب از اشکال حدیث: «خلق الموءمن من طینة الجنّة، و...

خلق الکافر من طینة النار»(1)

پس بباید دانست که طینت جنّت، طاعت است، و طینت نار، معصیت است، و آیه: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ(2)» حلّ عقده های لا ینحلّ احادیث طینت است.

و امّا

سرّ لزوم عصمة الأنبیاء و أوصیائهم...

عملاً و حالاً و علماً

پس بباید دانست که موجود به حسب أصل جوهر ذاتش یا تامّ است یا نیست؛ و مراد از تمامیت این است که در مرتبه جوهر ذاتش آنچه از کمالات که برای سنخ ذاتش ممکن است به امکان عامّ، بالفعل باشد، و کمالی از کمالاتش به هیچ وجه بالقوّة نباشد.

و موجود غیر تامّ آن است که آنچه از کمالاتی که برای سنخ نوعش ممکن باشد در مرتبه بدایت فطرت ذاتش کلّ آنها بالفعل نباشد، و فاقد باشد تمامیت سنخ ذاتش را در بدو فطرت، و مفتور باشد بر قوّه، و امکان وصول و رسیدنش به تمامیت ذاتش به ایصال پروردگارش او را تدریجاً به سر حدّ کمال ذاتش.

و موجود تامّ یا تامّ است یا فوق التمام؛ و التامّ منه هو المبدعات من المخلوقات، و هم العقول الکلّیّة الإلهیة الموجودة فی عالم الأمر بتفاوت درجاتها فی القرب و البعد من

ص :231


1- 1) اصول کافی، ج 2، ص 3.
2- 2) سوره مبارکه بقره، آیه 256.

حضرة فوق التمام تعالی الذی هو غیر متناهٍ فی قوّة الوجود و شدّة کمالات الوجود، و هو تعالی فوق ما لایتناهی فی عدّة الفعل و الإفاضة و الإیجاد و فی مدّتها بما لایتناهی «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوقَ عِبَادِه.(1)»

أمّا الموجود التامّ فهو متناهٍ فی قوّة الوجود و شدّته، و غیر متناهٍ عدّة و مدّة.

و لنرجع إلی الموجود الناقص الذی یمکن أن یستکمل وجوده و یصل إلی التمامیّة التی هی حسب شأن نوعه؛ فنقول:

موجود ناقص یا مستکفی است در رسیدن به کمال نوع ذاتش به ذات خود و به علل وجود نوع ذاتش، بدون احتیاجی به اسباب خارجه از حقیقت علل ذاتش، چون احتیاج خاک مثلاً در رسیدن به کمالی که برای ذاتش ممکن است مثل انسانیت و انسان شدن، به سوی اضداد خود از نار و هوا و آب که همه اینها دست به هم داده مُعین خاک و مُعین یکدیگر نیز بشوند در رسیدن خاک مثلاً به وجود انسانی.

و مراد از موجود ملکی عبارت از این قسم موجود ناقص مستکفی است که در رسیدن به کمالات ممکنة الحصول برای ذات نوعش بالقوّة است، و احتیاجی به غیر ذات شخصی خود، و ربّ النوع ذاتی خود که واسطه و شفیع وجود اوست در درگاه حضرت رب الارباب تعالی اصلاً ندارد، و لهذا در فلکیات قسر و دخل و تصرّف خارجی اصلاً راه نتواند یافت.

و تصرّفات معجزانه چون شقّ القمر و غیر ذلک مبنی بر سرّ تسخیر و مسخر بودن ملائکه مدبّرات سماویات و ارواح کلیه الهیه موکله بر آنها برای انسان کامل ختمی منزلت که جامع الجوامع در منصب معلای والای ولایت است می باشد، پس تصرّفات حضرت ولی الاولیای کلّ صلی الله علیه و آله در مطلق علویات و سماوات از بابت قسر نیست، بلکه بر طباق طباع آنهاست.

و یا غیر مستکفی است که چنانکه نموده شد محتاج به اسباب خارجه اتفاقیه در رسیدن به کمال و تمامیت خود می باشد، و این معنی، معنی موجود عنصری سفلی است که در مقابل موجود علوی فلکی است و موجودات عنصریات و ارضیات تمامی تا

ص :232


1- 1) سوره مبارکه انعام، آیه 61.

حیوان حیوانی، کل [آن ها] غیر مستکفی در استکمال می باشند.

و امّا حیوان انسانی به حسب بدو فطرت بشریت که در جمله موجودات ناقصه در کمالِ ممکن برای نوعش می باشد، پس بر دو قسم است:

قسمی از آن به حسب بدو فطرت با خودِ صاحب نفس کلیه لاهوتیه _ [که] مسمّی بأمّ الکتاب و لوح محفوظ است _ می باشد، و یا به رابطه اختصاصیه تمامی به تفاوت مراتبها که به آن نفس کلیه الهیه دارد، موءیّد به آن روح کلی الهی _ [که] مسمّی به روح القدس ادنی است _ می باشد.

و امّا قسم دیگر از انسان بشری پس آن صاحبان نفوس ناطقه جزئیه قدسیه غیر مستکفی می باشد در رسیدن به کمالات نوع انسانی به تفاوت درجات کمالات انسانیت، و در سیر و سلوک به قرب حضرت ربّ العزّة محتاج و مضطرّ به هدایت و ارشاد انسان مستکفی در بدو فطرت چون نبیّ و ولیّ وصیّ نبیّ باشد.

و همین مستکفی بودنِ قسمی از انسان بشری در سیر و سلوک الی الله تعالی بر صراط توحید و استقامت، سرّ عصمت اوست علماً و حالاً و عملاً.

و غیر مستکفی بودنِ آن قسم دیگر علت احتیاج و اضطرار اوست در طریق هدی و اهتداء به اقتدای به مستکفی که معصوم است به حسب فطرت از خطا.

فلهذا ارض هرگز خالی از حجت خدا _ که وجود انسان مستکفی است، و نبیّ یا وصیّ نبیّ [می باشد] _ نمی تواند بود؛ چه غیر مستکفی از عباد اللّه مضطرّ به وجود مستکفی در سیر به قرب حضرت اله می باشد.

به علاوه این نکته [که] وجودِ فائض الجودِ مستکفی انسانی که صاحب نفس کلیه الهیه لاهوتیه و عین اللّه الناظرة، و ید اللّه الباسطة، و عیبت علم خدا، و خازن خزائن حضرت حقّ تعالی، و باب الابواب، و مفتاح المفاتیح خزائن فیوضات و فتوحات و برکات و خیرات نامتناهی حضرت الهی در بین جمیع خلائق از سماویات روحانیات و ارضیات جسمانیات است، واسطه و شفیع وجود کلّ است از ملائکه مقرّبین و سائر انبیاء و اولیاء.

و جمیع ملائکه مدبّرات سماویه و ارضیه تمامی مستظهر به توجه و التفات و شفاعت و وساطت آن جناب می باشد، و آن جناب غایت و مقصود از ایجاد کلّ است،

ص :233

و در ولایت و نبوت ختم است، و کلیه انبیا و امم و اولیاء و اوصیاء از آدم تا عیسی بن مریم تمامی مجالی و مظاهر استکمالات و استتمامات او می باشد، و عبادت او جامع جوامع عبادات، و مجمع مجامع جمله طاعات و تقرّبات می باشد، چون ختم در ولایت و نبوت، و عبادت و طاعت است. ختم در عبدیت و عبودیت شد، و ختم در عبودیت و بندگی لازم دارد ختم در عصمت و معصوم بودن را، که سایر معصومین علیهم السلام از انبیا و اولیا چه از ملائکه مقرّبین و مدبّرین، کل [آنها] مجالی عصمت او می باشند، و ...(1) الانبیا و امام الائمه در اشیا است، و این منزلت والا منزلت محمّدیّت بیضاء، و علویّت علیاست.

چون ختم در عبودیت می باشد باید معصوم از کلیه لغزشها، و منزّه از جلیه و خفیه شرک ها، مبرّا از جمله منقصتهای در عبودیت و بندگی خدا باشد.

منظور از این نمط از سخن این است که حکمتِ عصمت منحصر نیست به این که چون رسول و امام از جانب حق می باشد [پس] در رسانیدنِ احکام الهی، و در هدایت و رهنمایی، باید معصوم از لغزشهای صوری و معنوی، و جلیّ و خفیّ بوده باشد، بلکه عصمت وانگهی کمال عصمت معتبر در قوام ختم در عبودیت می باشد.

و عبودیت که به فقر و حاجت به ذات یگانه بی همتا مسمّی است، مرتبه والای ولایت است که در رتبه ذات و شرف، مقدّم بر مرتبه علیای نبوت و رسالت است،(2) و مرتبه ولایت گنجینه گنج امانت است، و «آسمان بار امانت نتوانست کشید».(3)

و از اینجا ارباب کمال گفته اند و دُرّ تحقیق سفته اند که: قوام کلّیه عالم، و عالم کلّی به عصمت است، چه حقیقت حقّه عالم عبودیت است، «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ.(4)»

و این عبودیت تامّه جامعه عامّه کبری خاصّه محمدیت بیضاء و آله الوارثین لکمالها

ص :234


1- 1) نسخه ناخوانا است.
2- 2) کما یشهد له قول المصلّی فی تشهّده: « و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله» فإنّ التقدّم الوضعی یکشف عن التقدّم الوجودی الطبیعی الذاتی، و من هنا قال صلی الله علیه و آله : «الفقر فخری»؛ [بحارالانوار، ج 69، ص 30 و 32]. منه
3- 3) استخدامی است در کلام از شعر عارف شیراز خواجه شمس الدین محمد شیرازی که فرمود: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
4- 4) سوره مبارکه طه، آیه 111.

صلّی اللّه علیها و علی آلها است؛ فهم الکلّ فی الکلّ بإذن اللّه تعالی.

و محصول و حاصل سخن در بیان معنی، عصمتْ مصحاح و ملاکِ تصحیح نسبتِ عبودیت است، چه نبوت و رسالت و خلافت و امامت مبعوث باشد چه نباشد.

امّا

جواب از منافات حدیث «الولد سرّ أبیه» با تولّد شقی از سعید، و تولد

(1)

سعید از شقی

پس سرّ این معنی هر چند بر چند گونه مصوّر و بر چند وجه متصوّر است و لیکن باید دانست که سرّ همه این وجوه و صور بر اصلی است که در نزد اصحاب دانش، و ارباب بینش به برهان قاطع محقّق، و به اخبار و آثار وارده از معادن حکمت و مخازن عصمت صلوات اللّه علیهم اجمعین مقرّر است.

و بیان این نکته به غایت دقیقِ لطیف _ و العلم عند اهله _ به وجهی که اغلب صاحبان درّاکه توانند بهره مند شد آن است که:

اوّلاً: بباید دانست که معنی و مراد از حدیث شریف لطیف «الولد سرّ أبیه» به تفاوت و اختلاف مقامات محصّل و خلاصه اش این است که: فرزند اگر چه صورتی است از معنی و سیرت پدر، و عنوان ظاهری است از باطن پدر، و تجسّد و تمثّل و تجسّمی است از روح و روحانیت پدر، و لیکن ولادت و تولّد بر چند گونه است:

اول: ولادتِ جسمانیه معروفه بین العوام و محسوسه خاصّ و عامّ است.

و أمّا الثانی: پس ولادت دنیویه است که معنی فارسی عام فهم آن تعلّق و دمیده شدن روح نفس ناطقه قدسیه مسمّی به قلب معنوی به بدن شخص انسانی بشری، و حدوث آن لطیفه لاهوتیه در بدن معروف همه است، که بعد از وجود این قلب معنوی که مُدرِک معانی است و صاحب قوت فکریه در انتظام امر معاش، و تمییز دادن میان خیر و شر و نفع و ضر دنیاوی است، در شخص انسانی مکلف به تکلیف شرعی می گردد،

ص :235


1- 1) در مصادر روائی چنین حدیثی یافت نشد، لکن این کلام بسیار شهرت دارد؛ جناب مولوی معنوی قدّس سرّه العزیز نیز در دفتر چهارم مثنوی فرموده: بهر این فرمود آن شاه نبیه مصطفی که الولد سرّ ابیه

و شایسته سیاسات ناموسیه الهیه در انتظام معاش و اصلاح معاد می باشد.

و این ولادت، ولادت معنوی است که به چشم حس ظاهر و حس باطن ادراک آن را نشاید کرد، و از شارع مقدّس علامات حسیّه و نشان های محسوسه برای وقت حدوث و وجود این لطیفه ملکوتیه در شخص مقرّر شده است که در محل خودش چون علم شریف فقه معروف به علم فروع مبیّن و مقرّر است.

و امّا ولادت ثالثه: پس آن به وجهی مختصّ به اهل ایمان چه عامی چه خاصی، و خاصی چه خاص چه اخصی می باشد، و به نظری این ولادت سیّم را ولادت ثانیه گویند به ملاحظه این که آن ولادت دنیویه بما هی دنیویه در حقیقت از ولادت جسمانیه حقیقیه خارج نیست، و از این جا حضرت عیسی روح الله تعالی و کلمته العلیا در کشف از سرّ این ولادت ثالثه می فرمایند: «لن یلج ملکوت السماوات من لم یولد مرتین».(1)

و این ولادت همان ولادت و متولّد شدن لطیفه ملکوتیه لاهوتیه قلبِ معنوی است در وجود شخص انسانی که مادرش نفس حساسه امّاره به سوء است، و پدرش عقلی که به روح القدس مسمّی است، و به ربّ النوع انسانی موسومه است.

و لیکن ترقی کردنش علماً و عملاً و در زمره ملکوتیین سماویین، چه ملکوت اصحاب یمین، چه ملکوت مقرّبین به تفاوت درجاتهما، محشور شدنش را ولادت دیگر گرفته گفته اند، چنانکه سخن و فرموده مذکور حضرت روح اللهی علیه السلام متضمن این معنی، و مبنی بر همین دعوی است.

پس منزلت این لطیفه لاهوتیه، قلب معنوی در عالم معنی از حضرت عقل کلی الهی که آدم حقیقی است، و روح القدس اعلی، و رب النوع انسانی است، منزلت ذریه حضرت آدم ابو البشر علیه السلام از آن حضرت در جهان صورت است.

و منزلتش از نفس امّاره منزلت ذریه آدم علیه السلام از حضرت حواء علیهاالسلام است، و این لطیفه الهیه لاهوتیه اگر چه به حسب اصل جوهر فطرت از عالم جبروت، و موطنش وادی ایمن قدس است. و نزول و هبوط و سقوطش به این هاویه سفلی به علت ریختن پر و بالش به عقوبت خطای ورود به عالم غربت و محنت کده امتحان و ابتلاست، و لیکن به

ص :236


1- 1) الحکمة المتعالیة، ج 5، ص 218؛ تفسیر ابن عربی، ج 1، ص 125. نیز بنگرید به حدیث مشهور: «موتوا قبل أن تموتوا» بحارالانوار، ج 69، ص 59.

جهت طول انس به مادر و محشور شدنش به قبیله مادری، و دور افتادنش از وادی ایمن پدری، و فرو ماندنش در هاویه ناسوت نسیان نسب ما و منی، حسب، در بیرون رفتن از چاه طبیعت، و مسافرت به صوب موطن اصلی فطرت، محتاج نزول رسل و رسائل از سماوات جهان معنی، و رسیدن دعوت از ذروه ولایت و مولویت پدری، و وزیدن نسیم جذبه عطوفت شمیم از مهبّ عنایت مرادی گردیده، خواه مخواه فتح ابواب خزائن غیب نزول وحی، بلا شک و ریب به صورت رسل و رسائل کاشف اسرار غیب از پرده اختفا و احتجاب به منصه ظهور و خطاب بلا نقص و عیب رسیده، قیام به مراسم رسالت و اقدام به وظائف دعوت و رعایت فصاحت و نهایت بلاغت، صورت نزول پذیرفت؛ از اهتزاز نسیم اعجاز شمیم آیات بیّنات و محکمات براهین باهرات غنچه «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیّ(1)» در بوستان رحمت بنیاد هدایت، و گلستان حسب آباد ارشاد شکفت.

از آنجا که ترجمان وافی بیان وحی صریح در رعایت حکمت تابعه، امر به هر معروف و ملیح، و نهی از هر منکر و قبیح در تحقیق بر وجه اتمّ سفت و گفت که: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ(2)

پس امر اجابت دعوت داعی حق را به اراده و اختیار فرزند خردمند خود مفوّض داشت، راه عذری و تعذّری، و یا جهت عسری و تعسّری به موجب سبقت رحمت برای او باقی نگذاشت.

چنانچه در راه صلاح و صواب اندیشی کوشند و در بوته تأمّل و تدبّر جوشند و خروشند، و مادر و قبیله اش را با خود از ورطه ضلالت و غوایت فطری بیرون کشید، و در راه اجابت دعوت به هر نفس قدمی پیش نهاد.

حضرت روح القدس مولوی، دثار ولایت شعار بر فرستادن مدد و امداد و گشادن سلامت و سداد بر روی ذات ...(3) صفات قدسیه خویش کوشید، به ازای هر قدمش در اجابت قدمهای مزید دعوت بر دعوت و ازدیاد نصرت بر نصرت؛ و اشتداد جذبه جذابه ولایت پیش نهاد در رعایت حالش و اعانت مالش از قبائل شمائل قدسیه، و طوائف فضائل انسیه اعوان و انصار به استقبالش بیش از پیش فرستاد.

ص :237


1- 1) سوره مبارکه بقره، آیه 256.
2- 2) همان.
3- 3) نسخه ناخوانا است.

و هکذا در سیر و سلوک باید به امداد نهاد سعادت بنیادش پرداخت تا او را با مادر مشفقه صالحه و تمامی قبیله مادری به زیارت تامّ شرافت و سعادت «إنَّ أوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ(1)» مشرف ساخت.

و اگر عیاذاً باللّه به هوای نفس امّاره به فحشاء به مقتضای الفت دیرینه با مادرِ دنائتِ فطرت شرها، و قبیله رذیله قوی و ملکاتش، سر از اطاعت و فرمان بری پیچیده، و از جاده مستقیمه عبودیت انحراف ورزیده چشم از حق و حقوق پدری پوشیده، خود در عقوق پدر چون مادر در نشوذ و نفوذ از شوهر قدسی منظر کوشیده، فرموده: «یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا(2)» را نشنیده، تبرّی از توسّل سفینة النجاة ولایت جسته، و بی نیازی از تمسّک به عروة الوثقای متابعت و پیروی سرّ ابوت اظهار نموده به سبب این عملِ طالح مصدوقه « إنَّه عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ(3)» گردید.

انجام امرش به علت نسیان آغاز فطرت به آنجا کشید که در جهان عبرت چنان ضرب المثل گردیده به هر گوشی چه مست چه هشیار چه در خواب چه بیدار رسید که:

پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد(4)

پس محصّل از این طول سخن بیان این معنی که فرزند در تولّد جسمانی بر صورت معنی نوعی پدر جسمانی، و بر هیئت نوع بشریت آدم صوری است، چه أبوت و بنوت متضایفانند.

و بنای ضابطه و قاعده تضائف به برهان قاطع حکمی بر آن است که متضائفان بما هما متضائفان متّحدان در سنخند.

پس ابن جسمانی مضائف أب جسمانی است، و اگر بنوت ابن بنوت روحانی است ابوت أب نیز از سنخ همان روحانی است.

پس از اینجا ظاهر و عیان شد که تولّد شقی از سعید و بر عکس، بحسب ولادت جسمانیه بر صورت، مطابقِ معنی نوعی جسمانی پدر جسمانی، منافی با تولّد روحانی

ص :238


1- 1) سوره مبارکه آل عمران، آیه 96.
2- 2) سوره مبارکه هود، آیه 42.
3- 3) همان، آیه 46.
4- 4_ گلستان سعدی باب اوّل حکایت چهارم. مصرع اوّل در بعضی نسخ چنین است: «با بدان یار گشت همسر لوط».

کسبی اختیاری ارادی فرزند در سنخ سعادت یا شقاوت از پدر روحانی عقلانی نورانی یا جهلانی ظلمانی اصلاً نیست.

در ولادت فطرت ثانیه بنی آدم که بدایت فطرت روحانی آدمی است، چنانکه مبرهن گذشت، اگر چه تولّد روح ناطقه قدسیه از سنخ معنی روح القدسی است، و لیکن در مرتبه ولادت ثالثه که به زبان حقّانیت ترجمان عیسوی در حق سعدا و پیروان راه هدی چنانکه گذشت ولادت ثانیه است، تولّد کسبی ارادی اختیاری روحانیش بر صورت معنی روحانی پدری عقلانی یا جهلانی است.

و از اینجا عیان و هویدا گشت که در هر عالمی، چه جهان معنی و چه جهان صورت، چه عالم روحانی چه عالم جسمانی، معنی حدیث شریف لطیف «الولد سرّ أبیه» کما تقرّر بر مجرای طبیعی خود جاری است، و حاجت به تأویل و توجیه و صرف از ظاهر اصلاً نیست.

و بر این معنی براهین عقلی و شواهد نقلی بسیار است که این مجال بیان ما را سعه احصای عشری از آنها چه جای تمامی آنها نیست.

تتّمة فیها تکملة و تبصرة

ای صاحب بصیرت و طالب حقیقت از بیان همین نکته که در ترجمه عقده حدیث شریف لطیف «الولد سر ابیه» سفته، و نکته که در کشف سرّ این مرموز مکنوز گفته شد حل عقده حدیث قدیم حقیقت شمیم «السعید سعید فی بطن أمّه، و الشقی شقی فی بطن أمّه»(1) صورت پذیرفت.

از نو در تمهید اسباب حل و عقدش در حقیقت سخن تازه نباید گفت و شنفت، چو اساطین حکمت و سلاطین ملک معرفت بنای ملاک فطرت ابوت را به دیده حق بین بر نهاد فطرت وجود اشیاء دیده اند.

و بنیان مدار فطرت امّیت را بر بنیاد جبلّت ماهیت اشیاء چیده اند، و نهاد فطرت وجود را مادّه نامیده اند، و بنیاد فطرت ماهیت را صورت گفته اند؛ الحق دُرّ تحقیق بر وجه اتمّ سفته اند.

ص :239


1- 1) توحید صدوق، ص 356.

و پر ظاهر است که طبیعت و ماهیت بشریت بر دو گانه است: طینت علّینی، و طینت سجّینی؛ و ملاک علّینت، چنانکه در ترجمه حدیث «خلق الموءمن من طینة الجنّة، و خلق الکافر من طینة النار»(1) اشارت رفت بر طاعت است، و ملاک سجّینت بر معصیت است.

پس از اینجا عیان شد که گردش سعادت و شقاوت بر مدار قطب ماهیت و صورت و طینت علّینت و سجّینیت است، چنانکه حل عقده لا ینحل روایت «الولد سرّ أبیه» چنانکه گذشت بعینه بر همین درایت است.

مزید توضیح این که پر ظاهر است که فیض رحمت عامّه رحمانیه حق که جود وجود حضرت ذات خیر محض و جواد مطلق عمّت رحمته و وجود تمام اشیاست، به نصّ صریح کریمه « مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفَاوُت(2)» به مزیدِ براهین باهره عقلیه و نقلیه در همه اشیاء از جانب حضرت فیّاض حقّ سبقت رحمته غضبه یکسان [است]، و تفاوت ها در قرب و بعد اشیاء، و سعادت و شقاوت بنده های خدا، ناشی از قبل تفاوت قابلیتهای ماهیات اشیاست، و قابلیت در سعادت و شقاوت منوط و مربوط به ولادت روحانیه اختیاریه، و مستند به حل و عقد در میانه ماهیات عینیه، و به نکاح و تزویج میان ماهیات سجّینیه است.

و ماهیات و طینتهای علّینیت، چنانکه دانسته شد عبارت از عقائد حقّه و معارف یقینیه، و اخلاق و صفات حمیده، و اعمال صالحه، و بر عکس سجّینیه است.

و میزان اصلی سنجیدن سعادت و شقاوت، تقرّر اعیان ثابته سعدا و اشقیاست در صقع علم ازلی حضرت حق اللّه که خاتمه بر طبق فاتحه اشیاست. فافهم إن شاء اللّه تعالی.

امّا

جواب از این که الظاهر عنوان الباطن و گاهی خلاف این است

پس بباید دانست که تخلّف اصلاً نکرد و نمی تواند کرد، چه تخلّفی که در صورت

ص :240


1- 1) اصول کافی، ج 2، ص 3.
2- 2) سوره مبارکه ملک، آیه 3.

نفاق مثلاً متوهّم است ظاهرِ منافق سراب آب نماست.

أَین و أنّی الخضاب من الشباب، چه خضابِ شباب نمای در صورت، آیتِ معنی پیری است، و گر نه شابّ را حاجت به خضاب نیست.

و بر خلاف نفاق صورت تقیّه نیز مطابق و تابع معنی نور ولایت است و هکذا سائر موارد و مواضعی که ظاهر بر خلاف باطن مبنی بر حکمت و رعایت مصلحت ظاهر می شود.

و هذا فی الصناعات البشریة، و أمّا فی الطبیعیات الإلهیة بد ظاهرِ خوش باطن و بالعکس فلکون الظاهر قسریاً غیر ذاتی و [غیر] قوامی للباطن، کما هو مجری عالم البخت و الاتّفاق و هو عالم العنصریات.

و درایة هذه النکتة محوّلة إلی أهلها، و لا یتیسّر درکها لأهل جهلها، و اللّه ولی الإفاضة.

أمّا معنی الولایة فی بیان المراد من کریمة «إنَّا عَرَضْنَا الاْءَمَانَة(1)»

فهو کما قال تعالی «هُنَالِکَ الْوِلاَیَةُ لِلَّهِ الْحَقّ(2)» و قال له صلی الله علیه و آله : «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُوءْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ(3)» ولی مطلق و ولایت حضرت حق را دو مقام است:

مقام اوّل: بودن حضرتش [است] از ذات هر شیئی _ از ذره بیضاء تا ذره سوداء، و از ذره سوداء تا ذره بیضاء _ به ذات آن شی ء اولی.

فإنّ ذاته تعالی تمام التمامات، و کمال الکمالات، و غایة الغایات، و عنه الأشیاء و منه الأشیاء و به الأشیاء و فیه _ أی فی کلّیة الأشیاء _ و له و إلیه الأشیاء، و العلّة محیطة بمعلولها من جمیع جهاته، «أَلاَ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحِیط(4)

و فیه قیل :

گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی(5)

مقام ثانی: تصرّف و تدبیر حق است در نظام کلیه عالم، و در انتظام امور مخلوقاتش از آدم اوّل تا خاتمه خاتم، چه کلیات چه جزئیات، چه روحانیات چه جسمانیات، در

ص :241


1- 1) سوره مبارکه احزاب، آیه 72.
2- 2) سوره مبارکه کهف، آیه 44.
3- 3) سوره مبارکه احزاب، آیه 6.
4- 4) سوره مبارکه فصلت، آیه 54.
5- 5_ از اشعار مرحوم فیض کاشانی رحمه الله .

بدایات و نهایات بر وجه احسن و اتمّ، و بر نهج افضل و اشرف و اکرم.

به نحوی که ذره[ای] خلاف صلاح و سداد، و خردلی که خلاف اولی و صواب [باشد[ صورت نتواند پذیرفت، شائبه شر و فسادی، و عائبه ضرّ و خلاف صلاح و سدادی در نظام عالم ره نتواند یافت.

به هر کس هر چه بایست داد دادند، «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفَاوُت(1)» شمس حقیقت بر روی همه به یکسان تافت.

لراقمه:

به ارکان دشمنی بنیاد دادند به راه دوستی ارشاد دادند

به شیرین قامت شمشاد دادند که خاک کوهکن بر باد دادند

به آتش آب را چون عقد بستند نهاد خاک را بر باد دادند

چون جبلّ انّیّتش اندکاک یافت، کوهکن در کانِ فطرتِ پاکش آنچه می خواست یافت.

أمّا بیان المراد فی الأمانة المعروضة

فهی حقیقة الإنسانیّة الجامعة لجوامع الکمالات، و المجمع لمجامع التمامات، و مخزن خزائن الأرضین و السماوات کلّها، و مفتاح مفاتح الخیرات و البرکات جلّها و قلّها.

و تلک الحضرة الجامعة لجوامع کلّیة الحضرات هی حقیقة حقائق الأشیاء المسمّاة بالحقیقة المحمّدیة، و هی الدرة البیضاء فی الدهر الأیمن الأعلی.

و هی فی الدهر الأیسر الأعلی الدرّة الصفراء المسمّاة بالعلویة العلیا، و بذات اللّه العلیا، و شجرة طوبی، و سدرة المنتهی، و جنّة المأوی، و الدرة الصفرا.

و هی النفس الکلّیة الإلهیة اللاهوتیة، المسمّاة باللوح المحفوظ الذی کتب فیه القلم الأعلی بأمر ربّه تعالی کلَّ ما هو کائن إلی یوم القیامة، و هی أمّ الکتاب الذی منها یستنسخ کلّیة الکتب الإلهیة النازلة من عنده تعالی، تکوینیة کانت أو تدوینیة.

و أصلها تلک الدرّة البیضاء المسمّی بالعقل الکلّی الکلّ الأعلی، و بالحقیقة التمامیة

ص :242


1- 1) سوره مبارکه ملک، آیه 3.

المحمّدیة، و إلیها رجعت تلک الدرّة الصفراء و عنها دعت، و إلیها أشارت، و علیها دلّت، و عودها إلیها، و عود کلّیة الموجودات إلی تلک الدرّة الصفراء، «إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُم.(1)»

و تلک الحقیقة الجامعة بکلا معانیها عند نزولها إلی النشأة الجامعة البشریة مظلومة قد غصب حقّها، مجهولة منزلتها و قدرها.

ثمّ ذلک المعنی الکلّی الإلهی بکلا وجهیه توجه إلی عالم الصورة، فتصوّر بصورة التکلیف المطلق، تکوینیاً کان أو تشریعیاً.

و الأمر التکوینی یتعلّق بالمشیئة، و نهیه یتعلّق بالإرادة، و المشیئة بإزاء الکون، و الإرادة بإزاء العین و الماهیة، و فی الصحیفة السجادیة: «فهی بمشیئتک دون قولک موءتمرة، و بإرادتک دون نهیک منزجرة»(2).

و الکون و الوجود ملاک الاشتراک و الانبساط، و العین و الماهیة ملاک التعیّن و التحدّد و التقیّد الآبی عن الإطلاق و العموم و عن السریان.

و الوجود ملاک السعة و الفسحة و الانشراح، «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک(3)»، و الماهیة هی ملاک الضیق و الحصر و القصور عن الشمول و الاتساع، و هی ملاک الوزر الذی قال تعالی فیه: «وَ وَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَک(4)»، و الوجود ملاک دائرة العقل و النور، و الماهیة ملاک دائرة الجهل و الظلمة فی وجه من الانتصار.

و فی وجه آخر ینقسم الماهیة إلی العلیینیة و السجینیة، و العلیینیة هی مرکز دائرة العقل و النور، و السجینیة هی مرکز دائرة الجهل و الظلمة.

و أمّا الأمر و النهی التشریعیین فمعروفان و کلاهما معاً القطب الذی یدور علیه رحی العلیینیة، و رحی العلویة و الرحیمیة، و هما معاً ملاک السیر و السلوک علی صراط التوحید.

و بالجملة، إنّ تلک الصورة التکلیفیة المطلقة الجامعة بکلا وجهیها هو الولایة الکلّیة المطلقة الإلهیة العامّة الکاملة و التامّة الشاملة التی هی منزلة المحمّدیة الختمیة البیضاء، و العلویة المولویة العلیا التی هی ذات اللّه تعالی خلافة من الولی الحقّ الحقیقی المطلق

ص :243


1- 1) سوره مبارکه غاشیه، آیه 26.
2- 2) صحیفه سجادیّه، ص 54، دعای هفتم.
3- 3) سوره مبارکه شرح، آیه 1.
4- 4) همان، آیه 2.

جلّ و علا.

و سائر انبیا و اولیای اوصیاء بعد النبیّ الختمی و آله الوارثین لکماله صلوات اللّه علیهم اجمعین تمامی مظاهرِ ولایتِ حضرت ختمیه [هستند]، کلّ بقدر منزلته من تلک الحضرة الختمیة الجامعة.

و العلویة العلیا و هی خاتمة تلک الولایة الکبری المطلقة فهی الأولی بعد النبی الختمی صلی الله علیه و آله بأنفس سائر الأولیاء من الأنبیاء و الأوصیاء من أنفسهم.

و لنعم ما قیل و للّه درّ قائله:

نوح چون گشتش دخیل و خضر را چون شد دلیل شد چو همدم با خلیل و گشت با موسی چو یار

کشتی از آبش کشاند آب روان بخشش چشاند زاتشش در گل نشاند از نخلش آتش داد بار(1)

ثمّ للّه درّ قائله.

پس همان حقیقت انسانیه جامعه که به حسب هر دو مرتبه خود، امانتِ معروضه است، و در نزد ظهورش به صورت تکلیف مطلق چه تکوینی چه تشریعی، تکوینی چه علوی سماوی چه سفلی ارضی، و تشریعی چه تشریعی ختمی محمّدی چه سائر تشریعات الهیه پیش از تشریع محمدی، به ولایت مطلقه مسمّی است.

و منزلة ولایة العلویة العلیا من ولایة المحمّدیة البیضاء منزلة الضوء من الضوء، و منزلة بدر الدجی من شمس الضحی، « وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا* وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا.(2)»

و تلک الولایة العامّة الکبری هی العدل الذی قامت به السماوات و الأرضون، و الولی بهذه الولایة العامّة الجامعة التامّة هو اسم اللّه الذی هو إمام أئمّة الأسماء الحسنی، و هو اسمه الذی أشرقت به السماوات العلی و الأرضون السفلی،«اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَ الاْءَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوکَبٌ دُرّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لاَ شَرْقِیَّةٍ وَ لاَ غَرْبِیَّة یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِی ءُ وَ لَو لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یَهٌدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الاْءَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءً عَلِیمٌ.(3)»

ص :244


1- 1_ از اشعار حاجی سلیمان کاشانی متخلص به صباحی.
2- 2) سوره مبارکه شمس، آیه 1 و 2.

و التولّی بولایة العلویة العلیا لهی العروة الوثقی التی من استمسک بها لا انفصام لها، «اللَّهُ وَلِیُّ الِّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّور.(1)»

نوری پس از آنکه انتخابت کردند از بهر خرابی و خرابت کردند

آباد به مهر بوترابت کردند ویرانه پر ز آفتابت کردند

***

آن سینه که سی جزو کتاب است در او این جزو سخن لب لباب است در او

هر سینه که مهر بوتراب است در او باشد فلکی که آفتاب است در او

و خلاصة معنی الولایة المطلقة العامّة التامّة، محمّدیة کانت أو علویة، هی صیرورة منزلة المحمّدیة أو العلویة من حضرة ذات اللّه تعالی منزلة معانیه تعالی و صفاته العلیا منه جلّ و علا، بأن یکون عین اللّه الناظرة، و أذنه الواعیة، و یده الباسطة، و لسانه الناطق، و حکمته البالغة، و وجهه المضیء، و جنبه العلی، و اسمه الرضی، و غیر ذلک إلی أن یکون عیبة علمه، و خزینة خزائنه، و باب أبوابه، و مفتاح مفاتیح غیبه طراً و کلاًّ.

و أمّا ولایة سائر الأنبیاء و الأولیاء الأوصیاء، فهی کینونتهم و صیرورتهم فی السلوک إلیه تعالی بحیث یتخلقون بأخلاقه تعالی، و یتبدّلون عن صفاتهم البشریة إلی تحقّقهم بالصفات الربّانیة، بأن یصیر ظلمة إنّیّتهم البشریة مستهلکة فی نوره تعالی، و إنّیّتهم مستهلکة مستغرقة فی شهوده سبحانه.

و حینئذٍ بنوره تعالی یبصرون، و به یسمعون، و به یبطشون، و به ینطقون و یمشون، و بقدرته و قوته تعملون و یفعلون و یتصرّفون فی الموادّ إلی غیر ذلک.

و بون مّا بین أن یصیر السالک العارف عین اللّه الناظرة، و أذنه الواعیة، و یده الباسطة، و غیر ذلک من معانیه تعالی و صفاته العلیا، و بین أن یصیر نوره تعالی عینه الناظرة التی بها یبصر، و یده التی بها یبطش، و غیر ذلک و ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.

و مثل منزلة سائر الأولیاء من اللّه تعالی بمنزلة الحدید المجاور للنار المتّصف بصفاتها

ص :245


1- 1) سوره مبارکه نور، آیه 35.

المبائن عنها فی الذات؛ فافهم، فإنّ فیه سرّاً عظیماً لو انکشف للعارف لعرف علیّاً علیه السلام بالمعرفة النورانیة التی هی قرّة عین العارف. یک نکته از این دفتر گفتیم و همین باشد، و السلام.

تتمّة فیها تکملة

خلاصه سخن در ولایت آن است که ولایتِ مصطلح در لسانِ عرفان انقطاع از کلیه ما سوی، و محو شدن صورت کلیه أشیاء از لوح فطرت سالک عارف به خدا، و فانی شدن حتی از فنا، و رسیدن به درجه قصوای «لا»، بر وجه «لا» که حقّ معنی عبودیت، و تحقّق به نسبت فقر و حاجت به ذات یگانه حضرت بیچونِ بی همتاست که «الفقر فخری»(1) اشارت به این معنی از محو و فناست.

و صحو بعد این محو که تحقّق به معنی حقّ «إلاّ»ست، حقّ معنی حقیقت امانت است که بارگی عبودیت حمل آنرا شایسته، و محل امانت «إلاّ» شدنش به جای به جاست.

ص :246


1- 1) بحارالأنوار، جلد 69، ص 30 و 32.

منابع تحقیق

1) بحارالأنوار، علامه مجلسی، تحقیق: محمد باقر بهبودی، چاپ دوم، نشر: مؤسسه وفا، بیروت، 1403 ق.

2) تفسیر ابن عربی، ابن عربی، تحقیق: شیخ عبدالوارث محمدعلی، چاپ اول، نشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، 1422 ق.

3) التوحید، شیخ صدوق، تحقیق: هاشم حسینی، نشر: جامعه مدرسین، قم، 1398 ق.

4) الحکمة المتعالیة، صدرالدین محمد شیرازی، چاپ سوم، نشر: دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1981 م.

5) صحیفه سجّادیّه، امام زین العابدین علیه السلام ، دفتر نشر الهادی، قم، 1376 ش.

6) الکافی، شیخ کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، نشر: دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق.

7) معانی الأخبار، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1403 ق.

ص :247

ص :248

ص :249

ص :250

حلو التناول و سهل التداول فی مسئلة التداخل

اشاره

تألیف : حاج میرزا زین العابدین الموسوی الخوانساری

تصحیح و تحقیق : مهدی باقری سیانی

مقدمه

یکی از موضوعاتی که از دیرزمان مورد توجه قرار گرفته و در علم اصول فقه به آن پرداخته می شود، «تداخل اسباب» است.

«تداخل اسباب» یا «عدم تداخل اسباب» در علم فقه کاربرد فراوانی دارد.

رساله پیش رو با نگاهی گذرا به این موضوع می پردازد.

برای آشنایی بیشتر با قاعده فقهی «تداخل اسباب»، رساله «حلوالتناول» و مؤلّف آن، مطالبی به اختصار تقدیم می شود.

الف: آشنایی اجمالی با «تداخل اسباب»

«تداخل اسباب به معنای اجتماع علل و اسباب متعدد شرعی در ایجاد مسبب (معلول) و اثر واحد است؛ به این معنا که چند سبب شرعی به جای اینکه هر یک مسبب جداگانه ای داشته باشند با یکدیگر در تأثیر، تداخل می کنند و تنها یک مسبب به آنها نسبت داده می شود.

ص :251

مبحث تداخل اسباب در جایی مطرح می شود که یک مسبب دارای چند سبب مستقل و در عرض هم باشد».(1)

شاید بتوان گفت اولین بار سید مرتضی، شیخ طوسی، سالار دیلمی و محقق حلی تصریح به این مبحث نموده اند.(2)

درباره «تداخل اسباب» در بین فقیهان شیعه دو دیدگاه وجود دارد:

برخی مانند علامه حلی، ابن فهد حلی، محقق ثانی، شهید ثانی، فاضل هندی و محقق قمی آن را پذیرفته اند.(3)

برخی نیز مانند یحیی بن سعید حلی، شهید اول، فاضل جواد و محدث بحرانی آن را نپذیرفته اند.(4)

در بسیاری از کتاب های اصول فقه، فقه و قواعد فقهیه شیعه به موضوع تداخل اسباب پرداخته شده است.

شهید اول در «القواعد و الفوائد»، مرحوم ملا احمد نراقی در «عوائد الأیّام»، مرحوم میر فتاح مراغه ای در «العناوین» و مرحوم سیّد حسن بجنوردی در «القواعد الفقهیّه» بابی مستقل را به عنوان «تداخل اسباب» اختصاص داده و به توضیح پیرامون آن پرداخته اند.(5)

ص :252


1- 1) فرهنگ نامه اصول فقه، ص 914؛ نیز نگر: واژه شناسی اصطلاحات اصول فقه، ص 73.
2- 2) نگر: المعتبر، ج 2، ص 403.
3- 3) نگر: قواعدالاحکام، ج 1، ص 3؛ الموجز الحاوی (الرسائل العشر)، ص 54؛ جامع المقاصد، ج 1، ص 279؛ روض الجنان، ج 1، ص 215؛ کشف اللثام، ج 5، ص 188 و غنائم الأیّام، ج 1، ص 446.
4- 4) نگر: الجامع للشرایع، ص 156؛ الدروس الشرعیة، ج 1، ص 97، درس 5؛ مسالک الأفهام، ج 4، ص 101 و الحدائق الناضرة، ج 3، ص 97.
5- 5) القواعد و الفوائد، ج 1، ص 165، قاعده 46؛ عوائد الأیّام، ص 293، عائده 31؛ العناوین، ج 1، ص 229، عنوان 7 و القواعد الفقهیة، ج 3، ص 297، قاعده 33.

همچنین مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی در «کفایة الاصول» در پایان مبحث شرط، «تداخل اسباب» را مورد بحث قرار داده و دیدگاه خویش را در این باره بیان نموده است.(1)

افزون بر آنچه گذشت، «تداخل اسباب» در اصطلاحات الاصول نیز مورد بررسی قرار گرفته است، برای نمونه می توان از اصطلاحات الاصول مرحوم آیة اللّه میرزا علی مشکینی نام برد.(2)

ب: آشنایی با مؤلّف رساله حلو التناول

اشاره

در این قسمت با نگاهی اجمالی به معرفی مؤلّف این رساله علمی و ارزشمند می پردازیم.

اول: ولادت و زادگاه

فقیه، اصولی و اندیشمند فرزانه مرحوم حاج میرزا زین العابدین موسوی خوانساری، در روز هشتم ماه ذی قعده سال 1190 قمری در خوانسار چشم به جهان گشود.

دوم: اساتید

مرحوم سید زین العابدین در زادگاه خویش از محضر پدر دانشمندش _ مرحوم سید ابوالقاسم خوانساری _ و عموزادگانش _ سید ابوالقاسم (م 1212 ق) و سید محمد مهدی خوانساری (م 1246 ق) _ بهره برد.

وی سپس برای بهره بردن از محضر عالمان اصفهان به این شهر کوچید؛ برخی از اساتید وی در اصفهان، عبارتند از:

ص :253


1- 1) کفایة الاصول، ج 1، ص 202.
2- 2) اصطلاحات الاصول، ص 186.

_ فقیه فرزانه حاج محمد ابراهیم کلباسی (1180 _ 1261 ه_) مؤلّف منهاج الهدایه و اشارات الاصول.

_ عالم ربانی حاج ملا علی اکبر اژه ای (م 1232 ه_) مؤلّف زبدة المعارف.

_ حکیم متأ لّه حاج ملا علی نوری (م 1246 ه_) مؤلّف الرقیمة النوریة.

سوم: مشایخ اجازه

مؤلّف رساله حلوالتناول از برخی از عالمان بزرگ نیز موفق به کسب اجازه نقل حدیث(1) شده است، برخی از مشایخ روایت ایشان عبارتند از حضرات آیات:

_ حاج محمد ابراهیم کلباسی (1180 _ 1261 ه_)

_ حاج سید محمدباقر شفتی (1175 _ 1260 ه_)

_ میر محمد حسین خاتون آبادی (م 1233 ه_)

_ سید صدرالدین موسوی عاملی (1193 _ 1262 ه_)

_ سید محمد قصیر رضوی مشهدی (م 1255 ه_)(2)

_ شیخ حسین عصفوری بحرانی (م 1216 ه_)

چهارم: فرزندان

مرحوم سید زین العابدین خوانساری دارای هشت فرزند پسر بوده اند که دو نفر از آنان شهرت فراوان دارند؛ این دو، عبارتند از:

_ فقیه فاضل و گرانمایه مرحوم میرزا محمد هاشم چهارسوقی (1235 _ 1318 ه)، و مؤلّف کتاب اصول آل رسول.

ص :254


1- 1) برای آشنایی بیشتر با معنای اجازات، جایگاه آن در فرهنگ اسلامی و نیز اقسام اجازات، نگر: «اجازات آیة اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی»، ص 13 _ 15.
2- 2) قسمتی از متن این اجازه را مرحوم استاد روضاتی در «مرآة الزمن» ذکر نموده اند؛ نگر: فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیة اللّه سید حسن فقیه امامی، ج 1، ص 111 _ 113.

_ فاضل متتبع مرحوم میرزا محمد باقر چهارسوقی (1226 _ 1213 ه_)، مؤلّف روضات الجنات و علماء الاسرة.

پنجم: آثار و تألیفات

برای مرحوم سید زین العابدین خوانساری یازده کتاب و رساله کوچک و بزرگ نام برده اند که اسامی آنها، چنین است:

_ شرح معالم الاصول؛ شرحی مزجی و مفصل که مؤلّف توفیق تکمیل آن را نیافته است.

_ شرح زبدة الاصول شیخ بهایی؛ این اثر نیز ناتمام است.

_ القواعد النحویه؛ جامع قواعد کلی نحو که صاحب روضات الجنات آن را در موضوع خود بی نظیر دانسته است.

_ رساله در حقیقت اجماع.

_ الطلع النضید و النور الجدید؛ این اثر ردیه ای است بر صاحب معالم الاصول و در سال 1220 قمری تألیف شده است.

_ حلو التناول و سهل التداول؛ توضیح درباره این اثر در ادامه خواهد آمد.

_ رساله در تحقیق مساله احباط و تکفیر.

_ رساله در نیّت.

_ رساله در نوادر احکام.

_ رساله در حکم قرائت ملک و مالک؛ مؤلّف در این رساله قرائت ملک را اقوی دانسته است.(1)

_ بهجة الناظر و سرور الخاطر؛ کتابی کشکول مانند و دارای مطالب متنوع می باشد.(2)

ص :255


1- 1) شیخ بهایی، و ملا اسماعیل خواجویی و شیخ الشریعه اصفهانی نیز هر یک رساله ای در این موضوع نوشته اند.
2- 2) گلشن اهل سلوک، ص 134 _ 133 (با اندکی تلخیص و تصرف).

ششم: وفات و مدفن

این عالم ربانی پس از یک عمر سراسر تلاش، مجاهدت و دعوت مردم به حضرت حق و اولیای الهی، در نهم ماه جمادی الثانی سال 1275 در سن افزون بر هشتاد سال، در اصفهان، چشم از جهان فروبست و جسم پاکش در تکیه شیخ محمد تقی رازی _ صاب «هدایة المسترشدین» و «تبصرة الفقهاء» در تخت فولاد اصفهان در دل خاک آرام گرفت.(1)

ج: آشنایی با رساله حلوالتناول

بزرگ کتاب شناس شیعه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در دو جای الذریعه از این رساله نام برده است.(2)

نسخه اصل و دستنویس این رساله تا آنجا که اطلاع داریم ابتدا در کتابخانه شخصی حجة الاسلام دکتر سید احمد تویسرکانی بوده و ایشان سپس در پی ملاقاتی حضوری و یا تماسی تلفنی نسخه را به مرحوم آیة اللّه سید محمد علی روضاتی می دهند و می گویند این نسخه از جد شماست.(3)

در چند سال اخیر که روزهای جمعه توفیق دیدار مرحوم استاد روضاتی در منزل شخصی شان دست می داد ایشان بارها از این نسخه سخن به میان آورده و می فرمودند: نسخه ارزشمندی است و لازم است تحقیق شود».

آن فقید فرزانه در حدود کمتر از شش ماه قبل از وفات، تصویری از این رساله حلو التناول را در اختیار این نویسنده قرار داده و تشویق فرمودند که تحقیق و تصحیح آن را عهده دار شوم.

ص :256


1- 1) نگر: اعلام اصفهان، ج 3، ص 265 و دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 1، ص 339.
2- 2) الذریعة، ج 11، ص 163، رقم 885 و ج 12، ص 263، رقم 1745.
3- 3) نکته فوق را مرحوم استاد روضاتی در یکی از این دیدارها که معمولاً پس از اذان ظهر صورت می گرفت، فرمودند.

این نویسنده نیز پس از حروفچینی و اصلاحات اولیه نسخه در چند جلسه _ که معمولا با همراهی و حضور برادر فاضل و گرامی جناب آقای سید محمدرضا شفتی بود _ در منزل استاد روضاتی به مقابله با نسخه اصل پرداختیم.

از نکات جالب توجه این که مرحوم استاد روضاتی برای تسریع در مقابله کتاب، امر فرمودند که در غیر از روزهای جمعه _ که روز ملاقات دوستان با ایشان بود _ به خدمتشان برسم.

آن مرحوم نسخه اصل را در دست داشتند و من باید با صدای بلند از نسخه خویش قرائت نموده و ایشان تصحیح و مقابله می نمودند و موارد اشتباه احتمالی را متذکر می شدند.(1)

قسمت زیادی از امور مربوط به تحقیق و آماده سازی این رساله برای نشر انجام شده بود که جامعه علمی و دوستان مرحوم استاد روضاتی با فقدان و ارتحال ایشان روبرو شدند و ادامه امور این رساله برای نشر متوقف گردید تا این که در ماه گذشته به پیشنهاد حجت الاسلام و المسلمین نورمحمدی _ مسئول محترم مجموعه میراث حوزه اصفهان _ و توصیه استاد گرامی آیة اللّه حاج آقا هادی نجفی تلاش در جهت آماده سازی این اثر برای نشر از سر گرفته شد.

آنچه در این مرحله و پس از ارتحال مرحوم استاد روضاتی صورت گرفت عبارت است از: نوشتن مقدمه، فهرست منابع تحقیق، فصل بندی مباحث کتاب، انتخاب عنوان برای سرفصل ها و انجام تحقیق، تصحیح و ویرایش نهایی.

نسخه ای از این رساله نیز در کتابخانه مرحوم آیة اللّه نجفی مرعشی در پنج صفحه

ص :257


1- 1) قسمت هایی از مقابله این رساله در تاریخ های زیر انجام گرفت: هشتم، هجدهم و نوزدهم اردیبهشت 1390.

و به شماره 10402 نگهداری می شود(1)؛ مرحوم استاد روضاتی از این نسخه با عنوان «نسخه مرعشیه» نام می بردند.

د: شیوه تحقیق

محقق پس از حروفچینی و مقابله آن با نسخه اصل، به تصحیح نسخه پرداخته و پس از آن به تخریج مصادر و بیان اختلافات بین نسخه اصل و نسخه ای که در اختیار مصنف بوده، اقدام نموده است.

ه_: تذکر چند نکته

1) نسخه دستنویس ظاهرا از نسخه مؤلّف توسط کاتبی خوش خط، ولی ناشناس استنساخ شده و به همین جهت اغلاط املایی _ البته به صورت بسیار محدود _ در آن وجود دارد که اصلاح شده است.

2) مؤلّف در مقدمه رساله افزون بر این مطلب که بحث تداخل اسباب یا عدم آن از مباحث مهم است و مورد اختلاف نیز می باشد؛ متذکر شده که در ابتدا قول به تداخل اسباب را پذیرفته بودم، ولی اکنون از این نظریه عدول نموده و قول به عدم تداخل را صحیح می دانم.

3) مؤلّف در ادامه، شش تقریر جهت تبیین مقدمات مطلب ذکر می کند.

4) در مرحله بعد مؤلّف، قسمتی از کلام میرزا محمد شیروانی را نقل و سپس آن را نقد نموده و مباحث پایانی را مطرح و رساله را ختم می نماید.

5) اسمی که مرحوم مؤلّف برای این رساله انتخاب نموده «

حلو التناول

اشاره

و سهل التداول فی مسئلة التداخل» می باشد.

ص :258


1- 1) فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، ج 26، ص 332 و نیز نگر: فهرست دنا، ج 4، ص 778، ش 106473.

6) از آنجا که بیان مرحوم مدقق شیروانی به عربی است و هنوز چاپ نشده، محقق موفق به دستیابی به نسخه خطی آن نگردید؛ اگر چنانچه در اصطلاحات نهایی قبل از چاپ به نسخه اصل آن دست یافت، متن اصلی را جهت تتمیم فایده در پاورقی ذکر خواهد نمود.

7) مصنف محترم در ابتدای رساله و مجزای از بحث اصلی، قسمتی از متن مشارق الشموس محقق خوانساری _ که درباره تداخل اسباب می باشد _ را نقل نموده است؛ پرسشی که اینجا مطرح می شود این است که مؤلّف پس از اتمام رساله به این قسمت از بیان مرحوم محقق خوانساری برخورد نموده یا این که دیدن این عبارت، انگیزه ای برای پیدایش رساله حاضر شده است؟

با استفاده از برخی قرائن احتمال اول تقویت می شود و به همین جهت عبارت مرحوم محقق خوانساری را در انتهای رساله قرار دادیم.

در مدتی که به تصحیح رساله مشغول بودم، پرسش فوق را از مرحوم استاد سید محمدعلی روضاتی پرسیدم و ایشان نیز اظهار بی اطلاعی نمودند.

8) پس از رحلت استاد روضاتی فرزند ایشان آقای دکتر سید امیر حسن روضاتی به نویسنده خبر دادند که در بین یادداشت های مرحوم والد، یادداشتی به نام شما وجود دارد، مرحوم استاد روضاتی در این یادداشت، چنین نوشته اند: «رساله نحو مرحوم جد اعلی و عکس رساله حلو التناول له قدس سره...

بنا است نسخه عکسی و نسخه زیراکسی به آقای شیخ مهدی باقری سیانی بدهیم برای تحقیق و چاپ. شب 19 صیام 1432».

9) مرحوم استاد روضاتی چند مرتبه به این نویسنده فرمودند: «خیلی مایلم تا زنده ام چاپ شده این رساله را ببینم»، ولی چنین نشد.

و: نگاهی اجمالی به حیات علمی مرحوم استاد سید محمد علی روضاتی

از آنجا که مرحوم استاد آیة اللّه سید محمدعلی روضاتی نقشی بسیار چشم گیر در

ص :259

احیای این اثر ارزشمند داشته و در جای جای این مقدمه نام ایشان ذکر شده، به این مناسبت شرح حالی مختصر از ایشان ذکر می شود.

فاضل فرزانه، کتابشناس و رجالی، مرحوم استاد سید محمدعلی روضاتی در سال 1307 شمسی در اصفهان چشم به جهان گشود. خاندان وی همگی عالمان دین بودند. وی در خردسالی پدر را از دست داد و زیر سرپرستی پدر بزرگ مادری خویش _ مرحوم آیة اللّه میرزا حسن چارسوقی اصفهانی _ رشد نمود و پس از تحصیل در اصفهان برای بهره بردن از محضر عالمان شهر قم به این شهر کوچید و در خدمت آیة اللّه العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی و برخی از اساتید بزرگ آن شهر بهره برد. وی در سفرهای علمی و زیارتی متعددی که به حجاز، و عراق و نیز شهرهای مختلف ایران داشت از بسیاری از عالمان بزرگ شیعه و نیز اهل سنت موفق به کسب اجازه نقل حدیث گردید. مشایخ روایی استاد روضاتی افزون بر سی نفر می باشند.(1)

همچنین استاد روضاتی در عرصه نشر میراث مکتوب و احیای آثار پیشینیان تلاشی بسیار داشت که نتیجه آن تقدیم حدود سی اثر ارزشمند به جامعه علمی است.

این استاد فرزانه در پنج شنبه بیست و نهم تیرماه هزار و سیصد و نود و یک، برابر با بیست و نهم شعبان سال 1434 در سن هشتاد و چهار سالگی، چشم از جهان فرو بست و جسمش در همان روز در تکیه صاحب روضات الجنات تخت فولاد اصفهان آرام گرفت.(2)

... و اما سخن پایانی:

در دو سال گذشته جامعه علمی اصفهان با ضایعه ارتحال مرحوم آیة اللّه سید

ص :260


1- 1) شرح حال سی نفر از مشایخ روایی مرحوم آیة اللّه سید محمد علی روضاتی را نگر در «مرآة الزمن» فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیة اللّه سید حسن فقیه امامی، ج 1، ص 214 _ 287.
2- 2) نگر: دانشنامه تخت فولاد اصفهان، ج 2، ص 378.

محمدعلی روضاتی و مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ احمد روحانی (شیخ الاسلام) روبرو گردید؛ اگر خدای مهربان بر انجام این تحقیق ثوابی مترتب نموده، نویسنده آن را به محضر این دو فقید فرزانه و راحل تقدیم می نماید.

و آخر دعوانا أن الحمد للّه رب العالمین

حوزه علمیه اصفهان

زمستان 1391 شمسی

ص :261

ص :262

برگ اول نسخه خطی حلو التناول

ص :263

برگ آخر نسخه خطی حلوالتناول

ص :264

بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین

نحمدک اللهمّ یا میسّر الصعاب من دون تداخل الأسباب، و نصلّی علی نبیّک محمّد المستطاب و نجیّک المراد من الخطاب، و آله النجباء الأطیاب، الامناء الأقطاب.

[المقدمة]

أمّا بعد؛ فیقول طالب صراط اللّه السوی، المفتقر إلی عفو ربّه الباری، إبن السیّد أبیالقاسم الموسوی، زین العابدین الخوانساری: إنّی لمّا طالعت کتب الفقه و الاُصول للمحقّقین الأجلاء الفحول، و لم أقف فیها علی تحقیق کافٍ، و لا تحریر وافٍ، لمسئلة تداخل الأسباب الشرعیّة، مع أنّها من المطالب الدقیقة النظریّة، وضعت لتحریرها هذه الرسالة، کافیة الدلالة، شافیة المقالة، حاویة لنکات خفیّة، و حجج جلیّة، و براهین مرضیّة، و دلائل مرعیّة، فناهیک بها کتابا جامعا للأقوال، بالغا إلی غایة الاستدلال، علی کلّ من طرفی الجدال، و عسی أن یذکر فی الأثناء تحقیقات آخر، متینة أنیقة، کثیرة الثمر، رزینة رشیقة، فجمع دقائق مهمّة و فوائد جمّة، و عوائد مهمّة، و سمّیتها «حلو التناول و سهل التداول فی مسئلة التداخل».

و ها أنا أشرع فی المقصود، مستعینا بربی المعبود، فإنّه الفیّاض الودود.

[الأقوال حول مسئلة التداخل]

إعلم؛ أنّ الخلاف الواقع بین الأصحاب فی هذه المسئلة کثیر الفائدة، جلیل العائدة، قد عمّت بها البلوی، و اضطربت لها الفتوی، فلهذا مسّت الحاجة إلی تحقیقها و تنقیحها، و تزییف الآراء و تصحیحها،

ص :265

و من هنا تری الفقهآء قد اختلفوا فی إجزاء تکبیرة واحدة للمأموم ینوی بها للإحرام [A/2] و الرکوع معا،

و فی إجزاء رکعتین من صلوة ینوی بها تحیة المسجد و النافلة و المنذورة،

و فی الاکتفاء بسجدة واحدة لمن هو قارئ للسجدة العزیمة و مستمع أیضا،

و فی براءة ذمة من أتی بسجدتی السهو مرّة مع تعدّد موجبات السجود له فی الصلاة،

و فی براءة المسلّم علیه سلام واحد إذا قصد به ردّ سلام جماعة أو قصد به السلام علی أحد و الردّ علی آخر،

و فی جواز الاکتفاء فی الغسل بارتماسة واحدة ینوی بها رفع الحدث و الخبث،

و کذا فی صورة تداخل الأغسال.

إلی غیر ذلک من الفروع الکثیرة، فإنّ کلّها مبتنیة علی تحقیق المسئلة المذکورة.

[المشهور عدم التداخل مطلقاً]

فنقول: المشهور بین فقهائنا رضی اللّه عنهم أنّ الأصل عدم تداخل الأسباب الشرعیّة مطلقا(1) بمعنی أنّها إذا تعدّدت و اجتمعت للمکلّف لایجوز له الاکتفاء بمسبّب واحد ینوی به الجمیع، فلایحصل به الامتثال و لایخرج عن عهدة التکلیف، بل یقتضی کلّ سبب سبب مسبّبا علیحدة، فعلیه أن یعیّن و یقصد لکلّ منها فعلاً بانفراده.

فإذا تکلّم ساهیا مثلاً و سلّم سهوا و نسی سجدة أیضا کلّها فی صلاة واحدة، وجب علیه بازاء کلّ منها سجدتا السهو و ینوی لکلّ منها بخصوصه سجدتین، فعلیه قصد التعیین و الخصوصیة لاتشریک الجمیع و الاکتفاء بفعل واحد.(2)

ص :266


1- 1) انظر فی هذا المجال: عوائد الأحکام، ص 293، عائدة 31؛ العناوین، ج 1، ص 229، عنوان 7 ؛ والقواعد الفقهیّة (للمحقّق البجنوردی)، ج 3، ص 209، قاعدة 33.
2- 2) انظر: مستند الشیعة، ج 7، ص 247.

و بالجملة، فیستفاد من کلام الأکثرین أ نّه یترتّب علی القول بعدم تداخل الأسباب، وجوب قصد التعیین و نیّة خصوص کلّ سبب سبب.(1)

و أنّ الإبهام و الإجمال و تشریک الکلّ بفعل واحد لایجزی البتة.

و قد صرّح بهذا الفاضل المحقّق المدقّق الشیروانی أیضا، هذا.

[القائلین بالتداخل مطلقا]

و ذهب جماعة من أعاظم المتأخّرین إلی التداخل مطلقا، منهم:

المقدّس النحریر، المحقّق الأردبیلی.(2)

و السیّد السند، صاحب المدارک.(3)

و الفاضل الکامل، مولینا محمّدباقر السبزواری.(4)

و استاد الکلّ فی الکلّ، آقاحسین الخوانساری.(5)

و العلاّمة المحدّث الطاهر، مولینا محمّدباقر المجلسی.

و الفاضل المشار إلیه مولانا میرزا محمّد الشیروانی(6) قدّس اللّه أسرارهم، و جعل الجنّة قرارهم.

[قول ابن ادریس فی المسألة]

و ذهب المحقّق الرئیس محمّد بن إدریس إلی التفصیل، فاختار فی صورة تجانس الأسباب تداخلها، و فی صورة تخالفها فی المهیة [B/2] عدم التداخل، فیقول: «إذا تکلّم

ص :267


1- 1) منهم: الفاضل فی تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 365، م 369؛ نهایة الإحکام، ج 1، ص 549؛ الشهید فی الذکری، ج 4، ص 91.
2- 2) انظر: ذخیرة المعاد، ج 1، ص 8.
3- 3) مدارک الأحکام، ج 2، ص 233 _ 232.
4- 4) ذخیرة المعاد، ج 1، ص 8 ؛ و انظر: کفایة الأحکام، ج 1، ص 42 _ 40.
5- 5) مشارق الشموس، ص 61.
6- 6) بحارالأنوار، ج 78، ص 30 _ 29.

المصلّی فی موضعین من صلاته یأتی بسجدتی السهو مرّة، بخلاف ما إذا سلّم و نسی سجدة، فإنّه یجب علیه سجدتا السهو لکلٍّ بخصوصه، فهذه مذاهب أصحابنا الأعلام فی هذا المقام».(1)

[نقل الأقوال حول المسألة]

[کلام صاحب المدارک]

و الآن نشرع فی نقل الأقوال، فقال السیّد السند فی المدارک فی جواب القائلین بعدم التداخل: «إنّ العرف یحکم بکفایة مسمّی واحد، إذ الغرض حصول حقیقة المسبّب و قدحصل» انتهی.(2)

[کلام المحقق السبزواری]

و قال صاحب الذخیرة: «إنّا لانسلّم أنّ الأصل عدم التداخل و قد تحقّق عندی فی الأنظار الاُصولیّة بطلان التمسّک بأمثال هذه الاُصول [...] مع أ نّه علی تقدیر التسلیم معارض بأصل عدم تعلّق التکلیف بالأمر الزائد علی مسمّی یکون مصداقا لجمیع المسببات» انتهی.(3)

[بیان العلامة المجلسی]

و قال الفاضل القدّوسی العلاّمة المجلسی فی بحارالأنوار فی کتاب الصلاة فی باب تعدّد أسباب السجود: «و أما مع عدم تخلل السجود، فالحکم بتعدّد السجود مشکل، إذ لانسلّم أنّ الأصل عدم التداخل، بل یدلّ أخبار کثیرة علی أ نّه إذا اجتمعت للّه علیک حقوق، کفاک حق واحد» انتهی.(4)

ص :268


1- 1) السرائر، ج 1، ص 258.
2- 2) مدارک الأحکام، ج 2، ص 233 _ 232.
3- 3) ذخیرة المعاد، ج 1، ص 8.
4- 4) بحارالأنوار، ج 82، ص 179.

[بیان المحقق الخوانساری]

و قال المحقّق الخوانساری فی شرح الدروس فی بحث تداخل الأغسال ببیان مأنوس: «إن کان المراد من الأصل هو الظاهر _ کما فی بعض الاصطلاحات _ فیصیر حاصل الدلیل أنّ کلاّ من هذه الأسباب سبب مستقل و الظاهر استدعاء کلّ منها مسبّبا بانفراده، فجوابه منع الظهور، بل الظاهر اقتضاء کلّ منها مسمّی المسبّب المتحقّق فی ضمن فرد واحد.

و إن کان المراد الاستصحاب _ کما یقولون الأصل عدم الحادث _ ففساده ظاهر و إنّما الاشتباه من شیوع أنّ الأصل العدم بینهم، فلم یحقّقوا معناه و استعملوه فی غیر موضعه مع أنّه فی موضعه أیضا محلّ کلام لیس هذا موضعه.

و إن کان المراد الغلبة و الکثرة فهو أیضا باطل کما لایخفی» انتهی.(1)

[قول المصنّف قدس سره قبل تألیف الرسالة]

[A/3] و قد کان السانح بخاطری الفاتر فیما مضی من الأیّام، رجحان القول بالتداخل وفاقا لهؤلاء الأعاظم نظرا إلی أنّ عدم التداخل أصل غیر أصیل، إذ غرض الآمر لیس إلاّ حصول مسمّی السبب و قد حصل بمصداق واحد، فإنّه لمّا کان له جهات متعدّدة و حیثیّات مختلفة فی قصد المکلّف، صدق علیه أنّ فعله مسبّب لکلّ من الأسباب المجتمعة و أ نّه لأجل جمیعها إذا صدر من المکلّف قصد الجمع ثمّ أتی بالفعل المأمور به و هذا القدر کافٍ فی برائة الذمّة و الخروج من عهدة التکلیف.

و أیضا فإنّه کما أنّ الأصل عدم التداخل فلیأت لکلّ سبب مسبّبا بانفراده.

و کذلک معنا أصالة عدم التکلیف الوجوبی بالزائد علی حصول المسمّی، فإنّ اقتضاء کلّ سبب سبب مسبّبا زیادة فی التکلیف و الأصل عدمها و الأصل برائة الذمّة.

و من الأخبار الدالّة علی التداخل، قوله علیه السلام :«إنّ المیّت إذا کان جنبا غسل غسلاً

ص :269


1- 1) مشارق الشموس، ص 61.

واحدا لأنّهما حرمتان اجتمعتا فی حرمة واحدة»(1) أی لأنّ الغسلین حقّان واجبان اجتمعتا فی مادّة واحدة، فإنّ دلالة هذا الخبر علی کفایة مجرّد المسمّی فی غایة الظهور و الجلاء، إذ الإمام علیه السلام نصّ علی علّة التداخل.

و ظاهر أنّ القیاس المنصوص العلّه حجّة یشهد به الفهم العرفی أیضا کما اختاره أکثر الأصحاب فهذه عبارات ما سنح لی فی الأیّام الماضیة.

[قول المصنف حین تألیف الرسالة]

و لکن الذی یقوی عندی فی هذا الأوان و یرجّح لدیّ فی هذا الزمان خلافه وفاقا للأکثر، فالآن عندی من أدلّة عدم التداخل وجوه من التقریر بها یظهر أنواع الخلل و الفساد فی کلام الفضلاء المذکورین الذین نقلنا عین عباراتهم.

[التقاریر الستة]

[قول المصنف حین تألیف الرسالة]

:

لاریب أنّ کلّ سبب سبب بلغنا من الشارع صلی الله علیه و آله إذا لاحظناه فی حدّ ذاته مع قطع النظر عن جمع المکلف إیّاه مع سبب آخر فی زمان واحد، فإنّه یقتضی مسبّبا بانفراده مختصّا به و الأصل بقاؤه علی هذه(2) الحال فی صورة الاجتماع أیضا و الأصل هاهنا بمعنی الاستصحاب و هو حجّة البتة.

[التقاریر الستة]

اشاره

کلّما جعل الشارع شیئا شیئا سبب لأمر و أطلق فیه السببیة، فلا شکّ إنّا نفهم من لفظه صلی الله علیه و آله أن یقتضی کلّ من تلک الأسباب مسبّبا مخصوصا به، فإنّه صلی الله علیه و آله حینئذٍ لم یبیّن لنا کیفیّة سببیّة کلّ سبب، و کلامه مطلق لیس فیه قید.

ص :270


1- 1) تهذیب الأحکام، ج 1، ص 432، ح 29؛ و وسائل الشیعة، ج 2، ص 539، ح 1، مع اختلاف یسیر فی الألفاظ.
2- 2) فی المخطوطة «هذا»، بدل «هذه».

نعم، لو قال لنا إذا اجتمع أحد تلک الأسباب مع آخر تکفیک مسبّب واحد و إلاّ فلکلّ مسبّب علیحدة لکان الحقّ مع القائلین بالتداخل.

و بالجملة، فموضع النزاع إنّما إذا أطلق الشارع سببیّة الأسباب من دون تقیید.

و أمّا إذا قیّدها بحال دون حال و فرّق بین اقتضائها منفردا و مجتمعا، فلیس ممّا نحن فیه و نحن نقول بالتداخل و لکن لاینقدح به القاعدة _ أعنی أصالة عدم التداخل _ إذ خرج ما خرج بالدلیل و هو نصّ الشارع فبقی الباقی تحت الأصل الأصیل.

و من هنا تبیّن أنّ العرف أیضا _ أعنی المتفاهم العرفی _ من ألفاظ القرآن و الحدیث فی مقام ذکر الأسباب الشرعیّة و مسبّباتها مع من یری عدم التداخل لا مع الذین یرون التداخل کما توهّم القائلون به.

نعم، إذا دلّ الشرع بقرینة أو أمارة علی أنّ المناط مجرّد الإتیان بالمسمّی، فنقول حینئذ بالتداخل کما أنّ أهل العرف أیضا قد یفهمون کفایة مجرّد المسمّی و أ نّه مجزٍ [A/4] فی بعض الموارد و لکنّ الإشکال فی عموم المناط المذکور، بل و فی کثرته و اغلبیته أیضا و دون إثباتهما خرط القتاد، فکفایة المسمّی فی خصوص بعض المقامات فی الشرع الأنور لایجدی نفعا.

و ظاهر أنّ مجرّد کون نبذ من الأسباب العرفیّة متداخلة لایقتضی اطراد التداخل فی الأسباب الشرعیة، بل و علی تقدیر کفایة المسمّی فی جمیع المقامات العرفیة أیضا لایطرد تداخل الأسباب الشرعیّة.

کیف! و الحال أ نّه ظاهر بلا التباس أنّ عرض أحکام الشرع علی العرف مجرّد قیاس فاسد الأساس إذ فی أکثر الاُمور الشرعیّة و الأحکام الدینیّة خصوصیات و نکات و خفایا لایعلمها إلاّ الشارع و الأئمة المعصومون علیهم السلام و لایفهمها سائر البشر و لذا منعنا عن إتباع الظنون و الأهواء و الأقیسة و الآراء و من هنا صار عندنا العمل بالقیاس حراما باجماع أهل البیت علیهم السلام مع أ نّه یستفاد منه أقوی الظنون کما یشهد به العرف و الوجدان.

ص :271

و بالجملة، هب أنّ العرف یحکم بالتداخل ولکن کیف یکون حاکما علی الشرع غالبا، فثبت عدم کون فهم العرف و وجدانهم مناط امتثال الأوامر الشرعیّة فی أغلب المواضع، فلو کانت(1) القاعدة کون العرف مناط کذلک لزم أن یکون تارک أقلّ أجزاء الصلاة بحیث لایصحّ بعدمها سلب إسم الصلاة عرفا ممتثلاً شرعا و أن تکون صلاته هذه مجزیة لأنّ أهل العرف یحکمون قطعا حقیقة بأنّه یصلّی، لکنّ اللازم باطل قطعا فکذا الملزوم.

و بالجملة: فلیست الصلاة الکذائیة باطلة إلاّ باعتبار أنّ معیار الصحّة [B/4] و البطلان فی العبادات و أحکامها هو الشرع لا غیره من العرف و اللغة!

کیف و أهل العرف و اللغة لم یفهموا ما الصلاة و لا أحکامها و لا مبطلاتها و لا أنّها تصدق علی أیّ عمل ما لم یبیّنه الرسول صلی الله علیه و آله ، فإذن أغلب مسائل الشرع و أحکامها و ألفاظها الموضوعة للمعانی الشرعیّة توقیفیّة فما لم یوقفنا الشارع و یعلمنا إیّاها لانفهم شیئا منها فالعبادات معالجات و أدویة و مقویات للنفوس و الأرواح و الشارع طبیبها فکما أنّ مجموع أسماء الأدویة المرکبة و المفردة و صدقها علی تلک الحقائق و معرفتها و أحکامها و آثارها و منافیاتها توقیفیّة مبتنیة علی مطابقة متن الواقع و نفس الأمر و لایکفی فیها مجرّد الصدق العرفی و لایتطرق إلیها التسامحات العرفیّة و اللغویّة، بل لیس أهل الخبرة فی جمیع ما ذکر إلاّ الأطباء الجسدانیّة، فکذلک المعیار فی صدق الألفاظ الشرعیّة علی معانیها من العبادات و أحکامها و آثارها؛ و معرفة طرق صحّتها و بطلانها، هو طبیب الأرواح _ أعنی الشارع صلی الله علیه و آله _ فلاتنوط تلک الأمور بصدق العرف فإذا لایبرأ ذمّة المکلّف إلاّ إذا فعل ما یصدق علیه الإسم شرعا و یطابق الواقع و لایتأتی هذا إلاّ بأن یؤتی لکلّ سبب سبب بمسبّب علی حدّة، فإنّ بهذا تحصل البراءة الیقینیّة و الخروج من عهدة التکلیف.

و بهذا التفصیل و التحقیق ظهر أنّ الأصل عدم المتداخل بمعنی اللاستصحاب و أ نّه

ص :272


1- 1) فی المخطوطة «کان»، بدل «کانت».

ممّا یصحّ بل یحسن إجراؤه فی هذا المقام فلایصغی إلی قول المحقّق الخوانساری حیث زعم أ نّه لایتّجه هاهنا.

التقریر الثالث

اشاره

إذا ورد خبر بأنّ السلام یوجب سجود السهو،(1) و حدیث آخر أیضا بأنّ الکلام یوجب السهو(2)، و روایة اُخری أیضا بأنّ حکم شکّ الأربع و الخمس یوجب السجود(3) فلا ریب إنّا إذا لاحظنا کلاًّ من تلک الأخبار فی حدّ ذاتها بدون مقایسة بعضها مع بعض یکون معانیها اقتضاء کلّ من الأسباب المذکورة سجودا علی حدة مختصّا به ولو فی صورة تعدد تلک الأسباب للشخص المصلّی علی التعاقب، بل و لو فی حال صدورها دفعة.

و إنّما قلنا کذلک باعتبار أصالة عدم التفاوت و التغایر فی دلالة الأخبار المذکورة فکما تدلّ کلّ منها فی صورة وحدة السبب علی کونه سببا تاما مقتضیا لمسبب مختص به، فکذلک فی صورة انضمام بعضها مع بعض سواء کانت متعاقبة أو مجتمعة.

[توهم القائلون بالتداخل]

و إنّما توهّم القائلون بالتداخل کفایة مجرّد المسمّی باعتبار ملاحظة اجتماع تلک الأسباب فی بعض الأوقات فی الخارج و خصوصا إذا کانت متماثلة أی من أفراد نوع واحد، فصارت علیهم شبهة و ترآی فی نظرهم أنّ دلالة اللفظ کذلک.

و من البیّن أ نّه لیس کذلک، بل کل من تلک الأخبار قول علیحدة یدل علی مدلول منفرد یقتضی وجوب سجود مختص به.

[دفع التوهم]

و بالجملة، فلا یخفی سهولة اندفاع [A/5] هذا التوهّم بملاحظة کلّ دلیل دلیل یفید

ص :273


1- 1) نحو ما ورد فی وسائل، ج 8 ، ص 203، ح 14.
2- 2) نفس المصدر ، ص 206، ح 1.
3- 3) نفس المصدر، ص 224، ح 1 و ح 3.

سببیة سبب سبب فإنّک إذا لاحظت فی کلّ منها فی حدّ ذاتها مع قطع النظر عن انضمامه إلی آخر، تجد أنّ مدلول کلّ وجوب مسبب مختصّ به.

و توضیحه: إنّا نقول إذا استمع المکلّف آیة السجدة مثلاً تعلّق بذمّته سجود مخصوص هو مسبّب عن خصوص الاستماع، ثمّ إذا قرأها فعلیه سجود آخر أیضا إذ المفروض أنّ القراءة أیضا سبب علیحدة فیقتضی مسبّبا علیحدة.

ثمّ نقول: فکما أنّ فی صورة تخلل السجود بین وجوه هذین السببین یجب علیه سجودان لظاهر الدلیلین _ أی الأمرین الواردین فی الشرع _ کذلک یجب علیه سجودان فی صورة عدم التخلل و هو حال اجتماع السببین _ أعنی بعد وجودهما _ لأنّ الأصل عدم التغایر و التفاوت فی دلالة اللفظ فی الصورتین.

و بما ذکر هنا أیضا ظهر أنّ جریان الأصل بمعنی الاستصحاب صحیح متین و إلاّ لأصالة عدم التداخل معنی محصلاًّ فلاتصغ إلی قول الفاضل السبزواری رحمه الله .

و بالجملة، فنحن لمّا کنّا فی مقام المنع فینفعنا و یکفینا إنکار تفاوت دلالة اللفظ بین صورتی الانفراد و الانضمام بخلاف القائلین بالتداخل، فإنّ علیهم بإثبات التفاوت و التغییر و یلزم تجشم الاستدلال و هو عسیر و لا ینبّئک مثل خبیر.

هذا مع أنّ لنا أیضا توجیه الأصل بمعنی الظاهر، بل هو فی غایة الجودة و بمعنی الکثرة و الغلبة أیضا، و بمعنی القاعدة الشرعیة أیضا و إن کان مال الکلّ واحد، أو الظهور الذی ادعیناه و إن لم یکن تامّا باعتبار کثرة الشبهات فی المسئلة، إلاّ أنّه یصلح للتعویل علیه عند الأذهان الصافیة الغیر المشوبة بها.

[B/5] بیانه أنّه إذا سلّم علیک جماعة مثلاً ولو دفعة بدون تعاقب و رددت السلام علیهم بصیغة واحدة قاصدا بها الکلّ، اعترضوا علیک البتة و یقولون: ما الداعی و ما السبب حیث اقتصرت علی ردّ واحد و نحن جمع کثیر و هلاّ رددت علی کلّ منّا بسلام علیحدة؛ فأنظر یا أخی هل هذا الاعتراض و المطالبة إلاّ لأجل حکم العرف و ظهور عدم التداخل فی أذهان الناس؛ و قس علی هذا المثال نظائره فإن جعلت هذا المثال مخدوشا

ص :274

فلیس إلاّ مناقشة فی المثال و لا یخلّ بأصل المطلب، فإنّ لنا أمثلة کثیرة فوق حدّ الإحصاء لایرتضی العرف فیها الاکتفاء بمجرّد المسمّی و الاتیان بمصداق واحدٍ، فثبت أنّ مقتضی القاعدة و العرف و الأعمّ الأغلب هو الإتیان لکلّ سبب سبب بمسبّب علیحدة.

و إذ قد تبیّن أنّ لیس محض وجود المسمّی فی العرف مرضیّا فما ظنّک بخطابات الشرع؟! و کیف لایکون المتفاهم العرفی فیها حجّة؟! و الحال أ نّه ما أرسل من رسول إلاّ بلسان قومه فالعرف إن لم یکن معنا فلیس علینا ألبتة فأین یذهب القائلون بالتداخل حائرین یمینا و شمالاً یزعمون أنّ العرف دلیلهم هذا؟

و ظنّی أنّ منشأ توهّمهم و سبب اشتباههم هو ملاحظة خصوص بعض المقامات النادرة التی یحکم العرف فیها بکفایة المسمّی، فلذا تعدّوا عنها و زعموا التداخل مقتضی العرف و قاعدة أغلبیّة و نحن أیضا لاتنکرها و لکنّها فی غایة الندور و ما یخالفها أکثر و أشیع، فهو أحق بأن یجعل قاعدة.

و عند تدقیق النظر یظهر أنّ حکم العرف فی تلک المواضع النادرة إنّما هو باعتبار مانع و خصوصیة لاتوجد فی أغلب المقامات لا باعتبارها فی حدّ ذاتها [A/6] فلهذا یتراآی فی بادی النظر و أوّل الوهلة حکما عرفیّا مطّردا و إلاّ فلیس بمقتضی العرف من حیث هو عرف، فافهم.

و بکلّ ما بیّنا، ظهر فساد ما ذکره صاحب المدارک من أن العرف یحکم بالتداخل.(1)

ثمّ إنّک بعد اطلاعک علی ما تقرّر فی علم الاُصول و الاستدلالات الفقهیّة من أنّ الاستصحاب و الظاهر المستفادین من الألفاظ و المحاورات، حجّة إجماعا؛ بل علیها مدار التفهّم و التفهیم، بل أرجح من أکثر الأدلّة الظنیّة العقلیّة المعارضة بمثلها غالبا، تجد أ نّه لایتّجه للقائلین بالتداخل أن یتمسّکوا بأصالة عدم زیادة التکلیف، کما فعله صاحب الذخیرة رحمه الله (2) فإنّها علی تقدیر حجیّتها إنّما تفید إذا لم یعارضها الظواهر و الظنون اللفظیّة

ص :275


1- 1) قد مرّ فی صفحة 268.
2- 2) قد مرّ فی ورقة 268.

التی هی أقوی منها بمراتب، و أما مع وجودها فیتعیّن العمل بها و لایقاومها تلک الظنون العقلیّة ألبتة.

التقریر الرابع

:

أ نّه علی الظاهر و إن کان التداخل عدمیّا و أصالة عدم التداخل وجودیّة باعتبار استلزامه زیادة التکلیف و الأصل عدمها کما تمسّک به صاحب الذخیرة و اخترناه سابقا قبل رجوعنا عنه، إلاّ أ نّه عند تدقیق النظر و التأمّل ینکشف کون الأمر بالعکس، فإنّ تداخل الأسباب و جواز الاکتفاء بمجرّد الإتیان بالمسمّی، أمر وجودی فعلی من یدّعیه تجشّم الاستدلال و نحن فی مقام النفی یکفینا أصل العدم، و الضرورة قاضیة بأنّ التداخل حکم وجودی، و إن کان ما یلزمه إعداما و حینئذٍ فنتمسّک بعدم التداخل و لاحاجة بنا فی هذا الإدعاء إلی دلیل، فمجرّد عدم الدلیل علی التداخل یکون لنا دلیلاً علی عدم التداخل و کون عدم شیء مستلزما لوجودات کثیرة لایوجب رفع الاعتماد عن استصحاب العدم السابق، فتأمّل.

[B/6]

التقریر الخامس

اشاره

کما أنّ من الأخبار ما یدلّ علی أصالة التداخل و لهذا ذهب إلیه العلاّمة المجلسی رحمه الله کما سبق، کذلک یستفاد من کثیر منها، بل أکثرها أصالة عدم التداخل و هذه أقوی لاعتضادها بالشهرة و انجبارها بعمل أکثر الأصحاب بخلاف ما یدلّ

[بعض الأخبار الدالة علی عدم التداخل]

فمنها: ما ذکره علماء الأخبار فی کتاب الظهار عن رجل مظاهر وقع علی إمرأته قبل أن یکفّر، فقال علیه السلام : علیه کفارة أخری.(1)

ص :276


1- 1) وسائل الشیعة، ج 22، ص 330، ح 6؛ و إلیک نص الروایة: بتمامها: «محمد بن الحسن باسناده، عن الحسین بن سعید، عن علی بن اسماعیل، عن إبن أبی عمیر، عن حفص بن البختری، عن أبی بصیر، قال: قلت لأبی عبداللّه علیه السلام متی تجب الکفارة علی المظاهر؟ قال: إذا أراد أن یواقع. قال: قلت: فإن واقع قبل أن یکفّر؟ قال: فقال: علیه کفارة أخری».

و من رجل ظاهر من إمرأته خمس مرّات أو أکثر، فأجاب علیه السلام : مکان کلّ مرة(1) کفّارة.(2)

و عن آخر ظاهر من إمرأته ثلاث مرّات، قال: یکفّر ثلاث مرّات.(3)

و عن رجل ظاهر من أربع نسوة، فقال: لکلّ واحدة منهنّ کفارة.(4)

و عن رجل قال لإمرأته أنت علیّ کظهر أمّی مائة مرّة، فقال: علیه مائة کفارة.(5)

إلی غیر ذلک من الأخبار الدالّة علی عدم التداخل المذکورة فی تضاعیف کتب الفقهاء.

و ظاهر أنّ تلک الأخبار المذکورة لمکان وقوعها جوابا للسؤالات المذکورة فی حکم القیاس المنصوص العلّة و لاریب فی کونها حجّة، و خصوصیة المورد فی السؤال لایقدح فی عموم الجواب.

ص :277


1- 1) صححناها من المصدر و لکن فی المخطوطة «واحد»، بدل «مرّة».
2- 2) وسائل الشیعة، ج 22، ص 324، ح 1؛ و إلیک نصّ الروایة: «محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد، عن علی بن الحکم، عن العلا، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهماالسلام : قال: سألته عن رجل ظاهر من إمرأته خمس مرّات أو اکثر، فقال: قال علی علیه السلام : مکان کلّ مرة کفارة...».
3- 3) نفس المصدر، ح 2؛ و إلیک نصّ الروایة: «محمّد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن أبیه، عن إبن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبی قال: سألت أبا عبداللّه علیه السلام عن رجل ظاهر من إمرأته ثلاث مرّات، قال: یکفّر ثلاث مرّات...».
4- 4) نفس المصدر، ص 327، ح 2؛ و إلیک نصّ الروایة: «محمّد بن یعقوب، عن أبی علی الأشعری، عن محمّد بن عبدالجبّار، عن صفوان قال: سأل الحسین بن مهران أباالحسن الرضا علیه السلام عن رجل ظاهر من أربع نسوة، فقال: لکلّ واحدة منهنّ کفارة...».
5- 5) نفس المصدر، ص 325، ح 5؛ و إلیک نصّ الروایة: «محمّد بن الحسن باسناده، عن محمّد بن احمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود زیاد بن منذر قال: سأل أبوالورد أبا جعفر علیه السلام و أنا عنده عن رجل قال لامرأته: أنت علی کظهر أمی مائة مرّة، فقال أبوجعفر علیه السلام : یطیق لکلّ مرّة عتق نسمة؟ قال: لا. قال: یطیق أطعام ستین مسکیناً مائة مرة؟ قال: لا. قال: فیطیق صیام شهرین متتابعین مائة مرة؟ قال: لا. قال: یفرّق بینهما».

و بما حقّقنا ببرکات الأئمة المعصومین ظهر أنّ مختار العلاّمة القمقام المجلسی غیر متین، فإنّ من البیّن عند العارف الخبیر أنّ لا سبب لحکمهم علیهم السلام بتکرّر الکفارة إلاّ باعتبار تکرّر موجبها، فلیتدبّر.

التقریر السادس

:

یظهر من التتبّع و الاستقراء و ممارسة کتب الفقهاء و حقّ الملاحظة فی علم الفقه من کتاب الطهارة إلی نهایة الدیات و تفحّص کلّ مورد مورد منها، أنّ الأصل عدم التداخل و أنّ عادتهم و قواعدهم عدم إجراء التداخل إلاّ فی مواضع خاصة دلّت الدلیل علیها.

و من البیّن أنّ المستفاد من الاستقراء و التتبّع [A/7] إن لم یکن علما یقینیّا فلا أقلّ من أقوی الظنون، و هذا التقریر قریب من التقریر الخامس و إن کان یغایره من وجوه.

و من هنا ظهر وهن ما ذکرناه عن العلاّمة الخوانساری من عدم تسلیم أصالة عدم التداخل بمعنی الکثرة و الغلبة، إذ ما لم یکن الشیء أغلبیّا أکثریّا لایصیر عند معظم الفقهاء قاعدة مسلّمة شرعیّة.(1)

و بالجملة، فظهر أنّ التتبّع و الممارسة و الاستقراء کاشف عن أنّ بنائهم فی أکثر الموارد فی صورة تعدّد الأسباب علی عدم التداخل، ففیما وقع فیه الخلاف و التشاجر یقوی التمسّک بأصالة عدم التداخل نظرا إلی إلحاق الظنّ الشیء المجهول الحال بالأعمّ الأغلب، هذا.

[نقل کلام المحقق الشیروانی و نقده مجملاً]

ثمّ من المناسب نقل عبارة الفاضل المحقّق الشیروانی فی مسئلة التداخل، فإنّ لی وجوه النظر فی کلامه بتمامه و سأشیر إلی موارد الخلل فی کل جزءٍ جزءٍ من استدلاله و اُبیّن ما هو الحق عندی فی ذلک المقام.

ص :278


1- 1) قد مرّ فی صفحة 269.

قال رحمه الله فی رسالة «أحکام الشک و السهو» فی مبحث تعدّد موجبات سجود السهو: «إنّ الصواب مختار الشیخ رحمه الله من التداخل مطلقا.

لنا: أنّ ما یعطیه الأخبار الدالّة علی وجوب السجود بسبب الأسباب المعیّنة المعهودة، إنّما هو وجوب فعل سجدتین علی المکلّف مطلقا، فإذا فعل مرّة فقد امتثل تلک الأوامر.

و دعوی مغایرة السجود المسبّب عن أحد تلک الأسباب للمسبّب الآخر فی حین المنع، فلا یخالف ما یمتثل به أحد تلک الأوامر لما یجب فی امتثال الأمر الآخر و لایتبادر ذلک التغایر و المخالفة من عبارة النصوص، بل یحتاج ثبوته إلی الدلیل و لیس فلیس.

و لم یقل أحد فی باب الأحداث الموجبة للوضوء، أنّ من العبارات و الألفاظ الواردة [B/7] فی ذلک الباب یتبادر تغایر الطهارات، بل قد انصرفوا عن ذلک الادعاء علی تبادر ظاهر فی خلافه بدلیل أقوی بحیث یقطع عذر منکریه.

و بالجملة، و لم یدّع أحد منهم إلی تبادر تغایر تلک الطهارات و ظهوره من اللفظ، بل الکلّ ذهبوا إلی تبادر خلافه أی إلی ظهور اتحاد تلک الطهارات من النصوص، فکما أنّ تلک الطهارات تتداخل مع تعدّد موجباتها، فکذا فیما نحن فیه.

و ما یقال: من أن الأسباب المذکورة علل السجود و قد تقرّر فی المباحث العقلیّة أنّ العلل المتعدّدة تستدعی معلولات متعدّدة، و توارد العلل المتعدّدة علی معلول واحد شخصی محال.(1)

فجوابه: أنّ الأسباب المذکورة، لیست من قبیل العلل الحقیقیه، بل من باب العلامات و المعرّفات. و یمکن أن تکون للحالة المقتضیة لسجود السهو علامات متعدّدة.

سلّمنا أ نّها علل حقیقیّة، لکن نقول کلّ منها علّة مستقلّة بشرط انتفاء الآخر.

و أمّا فی صورة اجتماعها فی الحدوث، فیزول استقلال کلّ منها و یصیر العلّة المستقلّة هو مجموعها، و فی صورة تلاحقها و تعاقبها، فالأول علّة دون البواقی.

ص :279


1- 1) لمزید التوضیح، أنظر: القواعد الفقهیّة (للسیّد البجنوردی)، ج 3، ص 239 و ما بعدها.

و إن استفیدت علّیّة من النصوص، فلاتنافی ما قلناه، إذ یجوز أن تکون مشروطة بشرط و ذلک الاشتراط لاتنافی ظواهر تلک النصوص.

و من المحتمل أن یکون استقلال تلک الأسباب مشروطة بشروط آخر وجودیّة أو عدمیّة و یکون دوران تلک الشروط مع هذه الاُمور التی جعلناها شروط الاستقلال و أن یکون محیطا بذلک الدوران علم علاّم الغیوب و لاینافی ظواهر النصوص مع هذا أیضا.

و العلاّمة رحمه الله فی هذا الباب ذکر دلیلاً عقلیّا یستفاد جوابه ممّا ذکرناه.

و قد أجاب هو أیضا عنه، ثمّ دفعه بعد ذلک [A/8] و صحّح دلیله المذکور و لمّا لم یکن لإیراد تلک الکلمات و تبیین مواقع الخلل فیها کثیر فائدة ترکناه و اغمضنا عنه»، انتهی موضع الحاجة من کلام الفاضل الشیروانی باللغة الفارسیّة و قد ترجمنا عین عبارته بالعربیّة مع مزید توضیح بدون تصرف فی المطلب.

و أقول: لا یخفی أنّ الاحتمالات و الدقائق التی بیّنها ب_«لعلّ» و «یمکن» و إن کانت لها تطرّق علی أدلّة القائلین بعدم التداخل، إلاّ أ نّها احتمالات بعیدة من قبیل الدقائق الفلسفیّة لاینافی الظهور و الظنون التی علیها مدار الاستدلالات الفقهیّة، فإن الفقیه یکفیه الظواهر و الاحتمالات البعیدة المرجوحة له غیر ضائر.

و ما یقال أ نّه: «إذا قام الاحتمال، بطل الاستدلال»(1) فلابدّ و أن یراد به:

إمّا الاحتمال القوی فی جانب الخلاف بحیث یوجب الشک و التحیّر فی جانبی الإثبات و النفی؛

أو ضعف الظنّ بحیث لایجوز التعویل علیه؛

أو أن یکون المسئلة المتنازع فیها من العلوم العقلیّة و الفلسفیّة التی زعموا أنّ مبناها علی الجزم و الیقین، فإنّ استدلالاتها یخدش بتطرّق أدنی احتمال ولو فی غایة البعد، و أنت خبیر بأنّ ما نحن فیه لیس بشیء من تلک الأقسام الثلاثة.

ص :280


1- 1) المشهور: «إذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال».

و بالجملة، فالفرق بین العلوم الشرعیّة و العلوم الحقیقیّة العقلیّة جلی واضح، فربّ أمر لأحدهما ملائم و للاُخری قادح و لکلّ خواصّ و أحکام، و مقتضی کلّ مغایر للآخر، فانّه یکفی مجرّد صدق الإسم عرفا فی موضوعات الأحکام الشرعیّة و کذا للحیل الشرعیّة، و أنواع التسامح فی علم الفقه طریقا واضحا و منهجا لائحا؛ و مع ذلک فأحکامه تقبل النسخ و الزوال و التبدّل و الانتقال، و التفاوت بین آحاد المکلفین و معظمها مبتن علی الأدلّة النقلیّة کالأخبار و الإجماعات بخلاف العلوم العقلیّة فهی تغایر الشرعیات فی کلّ ما ذکر [B/8] فلکلٍّ من العلوم أهلٌ، و لکلٍّ مقتضیات علی حدّة، و لکلٍّ اصطلاحات مخصوصَةٌ، فلا ینبغی خبط علم فی علم و خلط اصطلاح فی اصطلاح آخر، کما فعله هذا الفاضل القمقام، فإنّ أکثر ما وجدته من المفاسد و الشبهات فی العلوم، إنّما نشأ من خلط الاصطلاحات کلاًّ فی آخر، فافهم.

هذا مجمل من الکلام فی ردّ مقال ذلک القمقام.

[نقل کلام المحقق الشیروانی و نقده مفصلا]

و أمّا الجواب عنه مفصّلا، فقوله: «مقتضی الأخبار الدالّة علی وجوب سجود السهو للأسباب المعهودة مجرّد فعل السجود ولو مرّة، فإذا صدق الإسم، حصل الامتثال».

قلنا: قد بیّنا فی تقریراتنا الستة الماضیة أنّ ظاهر تلک الأخبار و المتفاهم العرفی منها وجوب السجود لکلّ من الأسباب علی حدة، فالحکم فی تعدّد الأسباب تکرارها بظاهر الخطاب؛ مع أ نّا قد بیّنا أنّ الصدق العرفی لیس بحجّة فی هذه المقامات و لا مناطا للتکالیف الشرعیّة، فظهر أنّ مقتضی الأخبار أن یکون بإزاء کلّ سبب سجود علیحدّة.

قوله: «نمنع تغایر السجودات المسببة عن تلک الأسباب، فإنّ الکلّ متحدّة فالجمیع عبادة واحدة».

قلنا: لما بیّنا أنّ مقتضی تلک الأخبار تعدّد السجودات، فلابدّ لکلّ منها من نیّة علیحدّة

ص :281

تختص به فبقصد الخصوصیة فی کلّ منها یمتاز کلّ من الآخر؛ «إنّما الأعمال بالنیّات»(1) فبالنیّات تتمایز العبادات و إن کانت متحدة لولاها، کما أنّ لطم الیتیم واجبة بنیّة التعزیر؛ مندوبة بقصد التأدیب، حرام بإرادة الظلم، فإنّ تمایزها بحسب النیّات، و مع قطع النظر عنها یکون الکلّ واحدا بلا تعدّد، فثبت أنّ امتثال کلّ من الأوامر الواردة فی أسباب السجود مغایر للآخر، فظهر فساد کلامه من أ نّه لایتبادر تغایر سجودات من عبارة النصوص و لابدّ لدعوی التغایر من دلیل.

و قوله: «لم یقل أحد فی صورة تعدّد الأحداث الموجبة للوضوء بتغایر تلک الطهارات، بل أجمعوا علی أ نّها تتداخل، فلو کان أصالة [A/9] عدم التداخل قاعدة حقّة لاقتضت وقوع التشاجر فی تلک المسئلة و لکان بعدم تداخل تلک الطهارات أیضا قائل».

قلنا: هذا التمثیل قیاس باطل یحکم به استقراء الأفاضل لظهور وجود الفارق کما لایخفی علی المتتبّع الماهر و ذلک أنّ المسئلة المفروضة ممّا خرج عن تلک القاعدة بالدلیل القطعی و هو إجماع الأصحاب فلولاه لقلنا بتعدّد تلک الوضوءات أیضا بمقتضی عدم تداخلها.

و من هنا لایمکن أن یمثّل الفاضل المعترض لإثبات مطلوبه بالأغسال، فإنّ التشاجر و الاختلاف فی تداخلها عظیم، فلمّا رأی حکم الأغسال محلّ الجدال و موضع الإشکال أعرض عنه من باب التغافل و تعلّق بحکم الوضوءات و لم یلتفت إلی أ نّه أیضا لایجدیه نفعا، إذ لو خرج ألف صورة من هذا القبیل عن تلک القاعدة الشرعیّة المعهودة لم یحصل فی کونها قاعدة فتور و لا فی حجیّتها شائبة قصور، فإنّ مناط حجیّة أمثال هذا القواعد هو حال الأعمّ الأغلب فما هو الأعمّ الأغلب یصیر قاعدة و یحمل الأمر المجهول الحال علیه و یندرج فیه بحکم الظنّ القوی.

ص :282


1- 1) انظر: تهذیب الأحکام، ج 4، ص 186، ح 519 _ 518.

و بالجملة، فظاهر أنّ معظم القواعد الشرعیّة و الضوابط الفقهیّة کأغلب القوانین العربیّة، بل جمیعها لیست کلیّة و لا دلالتها قطعیّة، بل إنّما هی أغلبیّة ظنیّة، فافهم.

قوله: «فالجواب أنّ الأسباب الشرعیّة علامات و معرّفات لا علل حقیقیّة، فیجوز أن تتوارد علی معلول واحد شخصی بأن تکون للحالة المقتضیة لسجود السهو [B/9] علامات متعدّدة تجتمع فیها».

قلنا: إن کان المراد بکونها مجرّد علامات باعتبار إنّا کثیرا ما نری اجتماعها ظاهرا فی مورد معیّن فی کثیر من المسائل الشرعیّة، فلا یلزم من هذا کونها معرّفات فإنّ العلل الحقیقیّة الناقصة أیضا تتوارد علی معلول شخصی فإنّه جائز، بل وا قع کما لایخفی، و قد تفطّن به أیضا الفاضل المعترض نفسه بعد کلامه هذا بقوله: «سلّمنا».

و إن کان المراد بکونها علامات لا من هذه الجهة، بل باعتبار آخر فلایتجه أصلاً فنطالب المدعی بدلیله، بل نقول: أ نّه مخالف لظاهر النصوص و الأدلّة الآخر القائمة علی أنّ کلاًّ من الأسباب الشرعیّة أسباب حقیقیّة مستقلّة کلّ منها فی التأثیر، فإنّ المتبادر من مثل قوله علیه السلام : هذا المسبب لذاک، أو فلان علّة لکذا، أو الأمر الفلانی موجب لکذا و کذا، إلی غیر ذلک ممّا أشبه هذه العبارات هو السببیة المستقلة و الإیجاب التام و أنّ لها تأثیرات واقعیة لا أنّها مجرّد علامات بدون تأثیر، فإنّه مجاز بعید لابدّ لانفهامه من ألفاظ تلک الروایات المتظافرة من قرینة جلیّة ظاهرة، و لیست موجودة أصلاً، بل و القرینة الخفیّة أیضا علی ذلک مفقودة، فثبت أنّ الالتزام بکون تلک الأسباب محض علامات، غفلة أو تغافل و إن ذهب إلیه الأکثرون و لکن ما تلقّاه الأعاظم الفحول بالقبول.

و من هنا تری العلاّمة رحمه الله فی المختلف و غیره قد صرّح بأ نّها علل حقیقیّة و سننقل عبارته رحمه الله بعد ذلک إن شاء اللّه تعالی، هذا.

و أیضا فقد تظافرت الأخبار المرویّة عن الأئمة الأطهار فی خصوص علل الشرائع و الأحکام بأنّ أکثر تلک الأسباب، بل جمیعها علل حقیقیّة واقعیّة تترتّب علیها [A/10] آثار و خواص و لوازم و أحکام حتّی من غیر المکلفین کالأطفال و المجانین و ذلک مثل الإیمان _ مثلاً _ فإنّه سبب لاستحقاق الجنّة؛ و حرمة الدماء و الأموال و الفروج.

ص :283

و مثل الکفر، فانّه یقتضی خلود النار و إباحة الاُمور الثلاثة؛

و کالکبائر الآخر، فإنّها توجب الفسق و دخول النار؛

و کالقتل و سائر الجنایات، فإنّها علّةٌ للقصاص و الدیات؛

و کالزنا و شرب الخمر و نظائرها، فإنّها تستدعی الحدّ و التعزیر؛

و کالحنث و الإفطار و قتل الخطأ، فإنّها تقتضی وجوب الکفارات؛

و کالأحداث، فإنّها توجب الطهارة؛

و کالرضاع و المصاهرة، فإنّهما سببان لحرمة النکاح؛

إلی غیر ذلک ممّا لاتعدّ و لاتحصی و تظافرت به أخبار لاتستقصی، هذا؛ بل و من اللوازم أن تکون الأسباب المذکورة کذلک أعنی أ نّها مؤثرات واقعیّة لا أ نّها مجرّد معرّفات و دلالات من دون تأثیر و إلاّ لزم أن یکون وضع تلک الأسباب و شرع الأحکام محض العبث أو الجبر، تعالی الشارع الحکیم عن ذلک علوا کبیرا، فإنّه خلاف ضرورة العقول و ما علیه العدلیة و یدلّ علیه اُصول المذهب من الحسن و القبح العقلیین.

و علی أیّ حالٍ فإنّی اُطالب جناب الفاضل المعظّم ببیان الأسباب الواقعیّة للأحکام الشرعیّة فلیقل لی إن کان الأمر کما زعم من أنّ الإیمان مثلاً لیس سببا حقیقیّا لحفظ [B/10] الدم و دخول الجنّة و إنّما هی مجرّد معرّف لهما فما سببهما الواقعی و لأیّ غایة شرع الإیمان؛ إن هذا إلاّ لغو محض العیاذ باللّه تعالی؛

و إن کان کفر الکافر مجرّد علامة و دلالة علی الخلود فی النار و استحقاق القتل من دون تأثیر منه فیهما فبأیّ سبب یعاقب و یعذّب؟! و ما ذنبه و تقصیره و لِمَ یباح ماله و دمه؟! إن هذا إلاّ جبر محض.

و إن کان القتل أو الجنایة أو الزنا أو شرب الخمر مجرّد علامات بدون تأثیر من الفاعل فی شیء أصلاً فلِمَ یُقتل الفاعل أو یُحدّ أو یُعزّر؟! فهل هذا إلاّ محض الجبر القبیح.

و إن لم یوجب صدور الحدث خباثة معنویّة باطنیّة منافیة للتقرّب إلی المعبود فبأیّ سبب یجب الوضوء أو الغسل لرفعها؟!

ص :284

و إن کان النکاح مجرّد علامة لوجوب الإنفاق و إعطاء حقوق الزوجیّة من دون تأثیر فَلِمَ وجب الإنفاق و الإعطاء؟! فهل هذا حینئذٍ إلاّ مجرّد عبث.

و بالجملة، فکیف یرضی قلب عاقل بأن یقول: الأمور المذکورة لیست مسببّة عن الأسباب المعهودة فی الحقیقة و إنّما هی مجرّد معرّفات من باب العلامات لیس لها سوی دلالة، بل إنّما هی محض نکات و مناسبات کالعوامل النحویّة و الأسباب العربیّة بالنسبة إلی معمولاتها؛ إن هذا إلاّ مستلزم للعبث و الجبر فی أفعال الشارع الحکیم؛ إن هذا إلاّ مجرد اللغو فی وضع الشارع للأسباب؛ إن هذا إلاّ التلاعب بالدین المبین؛ إن هذا إلاّ خلاف مقتضی العقل الأمین.

[A/11] إذا تقرّر ما ذکرناه فی صحیفة الخاطر، فاعلم أنّ فی قوله رحمه الله : «یجوز أن تکون للحالة المقتضیة لسجود السهو علامات متعدّدة تتوارد علیها و هی المسماة بالأسباب الشرعیّة أنّ کونها علامات لایحسم مادّة الإشکال، بل فی حکم القول بعدم التداخل، أو علی هذا التقدیر فلکلّ من تلک العلامات ذو علامة بخصوصه، فإنّ تلک الأسباب و إن کانت مسماة بالعلامات باصطلاح الخصم إلاّ أ نّها باعتبار استلزام کلّ منها فی حالة الوحدة لتلک الحالة المقتضیة التی هی العلّة الحقیقیّة _ کما اعترف به الخصم _ فی قوّة الأسباب الواقعیّة و إلاّ فَلِمَ یحکمون بوجوب سجود السهو بعد صدور أیّ منها کان علی سبیل الانفراد؛ فهل هذا إلاّ باعتبار استلزام کلّ منها تلک الحالة المقتضیة، فإذا ثبت تعدّد تلک الحالة و هی السبب الحقیقی علی تقدیر وحدة کلّ من تلک العلامات، فهکذا نقول فی صورة انضمامها متلاحقة کانت أو مجتمعة من دون فرق إذ من المستبعد، بل و فی غایة البعد حصول التفاوت بین صورتی الوحدة و التعدّد لتلک العلامات، فکیف ما کان فتسمیة تلک الأسباب علامات لا یُجدی الخصم نفعا، فإنّ المعیار هو تلک الحالة المقتضیة للسجود المترتبة علیها اللازمة لها و ظاهر أ نّها متعدّدة متواردة علی معلول واحد علی حسب تعدّد العلامات المعهودة، فتدبّر.

و أیضا فإذا طالبنا الفاضل المعترض ببیان العلّة الحقیقیّة للحالة المقتضیة للسجود

ص :285

التی هی السبب الواقعی لتعلّق التکلیف به فلیس له إلاّ الالتزام بکون العلّة هی تلک الأسباب المعهودة ولو من حیث لایشعر لا أجد له مفرّا آخر کما یظهر بالتدبّر، تدبّر فی هذا المقام فإنّه دقیق.

قوله: «یجوز أن یکون استقلال کلّ من تلک الأسباب فی العلیّة مشروطا بعدم السبب الآخر و أمّا حین اجتماعها یزول وصف استقلالها، و العلة المستقلّة حینئذٍ هو مجموعها».

قلنا: هذا مجرّد [B/11] احتمال بعید فی غایة البعد لایقدح فیما الفقیه بصدده من الظنون الظاهرة الحجیّة و الظنون و الأمارات اللفظیة، فالظاهر و المستفاد من الأدلّة القویّة التی ذکرناها مفصّلاً عدم الفرق بین تلک الأسباب منفردة و مجتمعة، فکما أنّ فی حال الوحدة لایزول وصف الاستقلال کذلک فی حال اجتماعها، فإنّ الأصل و الظاهر بقاؤه حینئذٍ.

قوله: «و فی صورة تلاحقها و تعاقبها، فیجوز کون الأوّل علّة دون البواقی».

قلنا: هذا أیضا و إن کان محتملاً عقلاً إلاّ أ نّه بعید جدّا لایخدش به وجه الاستدلال، فالأصل و الظاهر أنّ غیر الأوّل أیضا من الأسباب یبقی علی صفته العلیّة و أیضا فکما أنّ الثانی و الثالث کانا فی حدّ ذاتهما قبل صیرورتهما ثانیا و ثالثا علتین، فکذلک فی تلک الحالة إذ الأصل عدم وجود مانع جدید یزیل وصف علیّتهما.

و بالجملة، فقوله هذا معارض بأصالة عدم طروّ مانع یزیل علیّة الثانی و الثالث.

قوله: «ولو سلّم استفادة علیّة من النصوص، فلاینافی ما ذکرناه لجواز کونها مشروطة بشرط و هذا الاشتراط لاینافی ظواهر تلک النصوص».

قلنا: قد بیّنا بوجوه شتّی أنّ ظواهر النصوص عدم اشتراطها بشرط أصلاً فإنّ عباراتها مطلقة، و لیس فیها تقیید بحالٍ دون حال أصلاً.

و بالجملة، فمن البیّن أنّ قوله علیه السلام فلان علة لکذا، أو موجب للأمر الفلانی، أو سبب یفید بظاهر السببیّة المطلقة، فمن العجب العجاب حکم الفاضل المعترض بعدم منافاة الاشتراط للظواهر النصوص.

ص :286

نعم، غایة الأمر أن لایحصل القطع بعدم اشتراطها بشرط فی نفس الأمر و أن یجوز اشتراطها به فی الواقع و لکنّه غیر قادح فی الاستدلال الفقهیّة و الظنون الاجتهادیّة.

قوله: «و من الجائز اشتراط استقلال تلک الأسباب بشروط وجودیّة أو عدمیّة و تکون تلک الشروط دائرة مع هذه الاُمور التی جعلناها شروط الاستقلال و أن یکون علم علاّم الغیوب محیطا بذلک الدوران و لاینافی هذا أیضا ظواهر النصوص».

أقول: هذا أیضا غیر سدید و مجرّد احتمال بعید لإطلاق [A/12] لفظ النصوص بدون تقیید و مجرّد احتمال ذلک الدوران و کون الشروط فی مرتبة الإمکان لایقدح فیما الفقیه بصدده کیف کان، فحجیّة ما له من الظنون فی الجلاء و الظهور کالنور علی شاهق الطور.

و بالجملة، فسیاق الأدلّة الفقهیّة و المسائل الدینیّة یأبی عن مثل هذه الدقائق الحکمیّة، فتلک الدقائق فیها غیر قادح و لا مخلّ و لا جارح، و الحمد للّه علی وضوح الحجّة و ظهور المحجّة.

هذا، ثمّ إنّ العلاّمة رحمه الله و إن ذهب علی ما اخترناه من عدم التداخل و أصاب فی القول بکون الأسباب الشرعیّة عللاً واقعیّة إلاّ أنّ ما حقّقه فی هذا الباب و أطال الکلام فی الأطباب(1) لا یخلو من أنظار کما یظهر علی اُولی الألباب، فعندی وجوه من النظر متوجهة علی کلامه واردة علی مراده و مرامه و بالتأمل فیها یلوح أنّ فی الزوایا خبایا و أ نّه لمن الفضائل و المزایا و اللّه العالم بالخفایا و لکنی مع هذا لا اُبرّی نفسی من الخطایا.

[کلام العلامة فی مختلف الشیعة]

قال رحمه الله فی المختلف فی بحث تعدد أسباب سجود السهو بعد اختیار عدم التداخل مطلقا _ أعنی متجانسة کانت تلک الأسباب أم مختلفة فی المهیّة _ : «لنا أنّ التداخل ملزوم لأحد محالات ثلاثة: [و هو] إمّا خرق الإجماع، أو تخلّف المعلول عن علّته التامّة لغیر مانع، أو تعدّد العلل المستقلّة علی المعلول الواحد الشخصی. و کلّ واحدٍ منها محال، فالملزوم محال.

ص :287


1- 1) «الاطناب» بدل، «الاطباب» ظاهراً.

بیان الملازمة: أنّ السهو الأوّل إمّا أن لا یوجب السجدتین أو یوجبهما؛

فإن کان الأوّل لزم خرق الإجماع.

و إن کان الثانی، فالثانی إمّا أن لا یوجب شیئا، و هو خرق الإجماع و قول بالترجیح من غیر مرجّح لتساوی الأوّل و الثانی فرضا، و المتساویان المتشارکان فی الأحکام و اللوازم و قول بمخالفة الاستصحاب؛ و قد ثبت کونه دلیلاً لإفادته الظنّ و هو الواجب العمل به فی الشرعیّات.

فإنّ الثانی قبل وجود الأوّل قد کان سببا، فیستصحب الحکم بعد وجود الثانی و قول بکون الاُوصاف _ العرضیّة أعنی کون الثانی بعد الأوّل _ مزیلا للصفات اللازمة [B/12] للمهیّة من الإیجاب، و کلّ ذلک محال.

و إمّا أن یوجب؛

فإن کان هو ما أوجبه الأوّل لزم استناد المعلول الشخصی علی علّتین مستقلتین بالتأثیر و هو محال، فبقی أن یکون الثانی غیر الأوّل و هو المطلوب»(1)؛ هذا تمام حجّة العلاّمة رحمه الله نقلتها بعین عبارته.

[نقل کلام العلامة]

و أنا أقول: مدّعاه صحیح جلیل لکنّ الدلیل علیل و سیظهر لک سرّه إن شاء اللّه، و کیف کان فهذه العبارات منه رحمه الله صریح فی کون الأسباب الشرعیّة عللاً حقیقیّة لاُمور، لا أ نّها علامات کما هو المشهور.

[عود إلی کلام المحقق الشیروانی و نقده]

و ما قاله رحمه الله : «من أنّ التداخل قول بمخالفة الاستصحاب _ إلی قوله _ و قول بکون...».(2)

ص :288


1- 1) مختلف الشیعة، ج 2، ص 424 _ 423، م 298.
2- 2) نفس المصدر، ص 424.

الأوصاف یصلح ردّا علی العلاّمة الخوانساری حیث أنکر جریان الاستصحاب دلیلاً علی عدم التداخل، فإنّ بالتأمّل فیه یظهر أنّ مقتضی الاستصحاب عدم التداخل و أ نّه حجّة شرعیّة(1) أیضا لإفادته الظنّ الاجتهادی المعلوم حجیّته بأدلّة العقل و النقل فلاتصغ إلی ما نقلنا منه رحمه الله من «أ نّهم إن أرادوا بأصالة عدم التداخل أصل العدم، فلم یحققوا معناه و استعملوا فی غیر موضعه مع أ نّه فی موضعه أیضا محل کلام [لیس هذا موضعه]»؛ انتهی.(2)

هذا ما سنح لی فی سالف الأیّام و لکنی أقول الآن بعد أن تأمّلت فی کلام العلاّمة رفع اللّه مقامه: أنّ جریان الاستصحاب هاهنا أیضا مشکل جدّا إذ للمحقق الخوانساری رحمه الله أن یقول لا نسلّم کون السبب الثانی حین جعله بعد السبب الأوّل متّصفا بالاستقلال فی حال من الأحوال لا حین اتصافه بقبلیّة وجود السبب الأوّل و لا فی آن بعدیّته عن الوجود.

و الحاصل: أنّ ما قاله رحمه الله (3) من أنّ الثانی قبل وجود الأوّل قد کان سببا، فیستصحب حکم سببیته بعد وجوده.

إن أراد به السببیّة التامة، فلا نسلّمها علی إطلاقها، بل هی مختصة بحالة انفراده بالسببیّة و لایتناول حالة انضمامه علی السبب الأوّل کما هو المفروض حتّی یلزم انسحاب حکم فیما بعد وجوده فإذن لا استصحاب أصلاً.

و إن أراد به السببیة فی الجملة _ ولو ناقصة _ فهو و إن کان یجری فیه الاستصحاب و کان له وجه صحّة، لکن لا یجدی نفعا للمستدل رحمه الله .

[A/13] و الحاصل: إنّا لانسلّم اتصاف کلّ سبب سبب فی مرتبة ذاته بالاستقلال حتّی ینسحب حکمه بعد وجوده، فمناط الاستصحاب هنا غیر موجود؛

ص :289


1- 1) فی المخطوطة وردت «شرعیّة شرعیّة»، بدل «شرعیّة».
2- 2) انظر: مشارق الشموس، ج 1، ص 340؛ مع تلخیص و تصرف من المؤلّف.
3- 3) أی المحقّق الخوانساری قدس سره فی المشارق.

أقصی ما فی الباب أن نسلّم کونه سببا تامّا إذا انفرد و لم ینضمّ إلی سبب آخر، فلیتأمل فی هذا المقام و لیتدبّر، هذا غایة الحمایة و الانتصار للعلاّمة الخوانساری رحمه الله .

[بیان سائر وجوه النظر فی کلام العلاّمة]

رجعنا إلی بیان سائر وجوه النظر فی کلام العلاّمة رحمه الله ، فنقول: للخصم أن لایسلّم أنّ السبب الأوّل حین اجتماعه مع الثانی مقتض لمسبّب منفرد مختصّ به و ما ادعاه من الإجماع لایقطع دابر النزاع، بل هو حری بالامتناع فإنّ المسئلة خلافیة و مع ذلک فهو من مباحث الأصول و ما تلقّاه(1) الفحول بالقبول، فادعاء الاتفاق لعلّه لیس حجة فی مباحث أصول الفقه مطلقا، فإنّها مشوبة بالأدلّة العقلیّة المستنبطة، و مع هذا فتحقیقها لیس من شأن المعصوم حتّی یکون الإجماع کاشفا عن رأیه، فافهم.

و کذلک للخصم أن یمنع خرق الإجماع المدعی علی کون السبب الثانی موجبا علی تقدیر کون الأوّل أیضا موجبا و البیان البیان.

و کذا نمنع لزوم الترجیح من غیر مرجّح لِمَ لا یجوز أن یکون الثانی مساویا للأوّل إذا انفرد کلّ بالسببیة و إن لم یکن کما مرّ کذلک حین الانضمام و الاجتماع و لانسلّم أنّ المفروض تساویهما مطلقا حتّی حال الاجتماع فیلزم المحال، أی الترجیح بلا مرجّح.

[عود إلی کلام العلاّمة فی المختلف و نقده]

قوله: «و المتساویان متشارکان فی الأحکام و اللوازم».(2)

قلنا: إن أردتم المتساویین فی جمیع الأحوال و کلّ الآونة فحقّ و لکنّه لیس ممّا نحن فیه.

و إن أردتم فی الجملة أعنی فی بعض الأوقات _ کوقت الوحدة مثلاً دون وقت الاجتماع _ فلا نسلّم حینئذٍ أ نّه یجب اشتراکهما فی جمیع الأحکام و اللوازم حتّی یصیر

ص :290


1- 1) «تلقّوه»، ن. خ.
2- 2) مختلف الشیعة، ج 2، ص 424، م 298.

منشأ للترجح بلا مرجّح علی أنّ هذا القبیل من الکلام شبهة فی مقابلة البدیهة فهی غیر مسموعة و لیس برهانا عقلیّا، إذ کثیرا ما نری فی المعالجات و الأدویة الطبیّة فی فن الطبّ مثلاً [B/13] أنّ شیئا مخصوصا له ثلاثة أسباب کلّ منها حین الانفراد مستقلّ ولکنّ حین الانضمام یکتفی بمعالجة واحدة و مسبّب واحد و کذلک غیر الاُمور الطبیّة أیضا.

و قوله: «و قول بکون الأوصاف العرضیّة و منها کون الثانی مؤخّرا عن الأوّل مزیلاً للصفات اللازمة المهیّة و منها کون السبب موجبا بذاته».(1)

قلنا: لانسلّم أنّ الإیجاب و السببیة التامّة صفة لازمة للسبب الثانی مطلقا _ أعنی ولو من حال الاجتماع و فی صورة تعدّد الأسباب _ حتّی یلزم المحال و هو تخلف لوازم المهیّات عن نفس المهیّات، بل إنّما القدر المسلّم إنّما هو السببیة التامّة لکلّ سبب حال الانفراد و بشرط کونه وحده سببا حین التأثیر.

و کان منشأ هذا التوهم منه رحمه الله أنّه رأی فی الروایات أو فی کلام الأصحاب إطلاق لفظ الموجب علیه أی علی کلّ من الأسباب ولو ثانیا و ثالثا و هلّم جرّا.

و لکنّه لایخفی اندفاعه بأدنی تأمّل، فإنّ إطلاق الموجب _ أی السبب التام _ علیه إنّما باعتبار بعض حالاته علی سبیل التجوّز و التسامح فی العبارة لا باعتبار جمیع أحواله.

و بالجملة، إنّما یلزم المحال _ أعنی تخلّف لازم المهیّة عن نفس المهیّة _ أن لو کان السبب الثانی موجبا تامّا علی الإطلاق من دون قید و اختصاص ببعض الحالات و الأوقات إذ علی هذا التقدیر، فإذا تحقّق بَعدیّته و تأخّره عن السبب الأوّل یصدق علیه أنّه قد زال الآن صفته اللازمة _ و هو الموجبیة _ فیلزم المحال؛ و لکنّه من البیّن أنّ الخصم لایقول کذلک، بل یقول لاأسلّم أنّ الشارع جعل العلّة الفلانیّة سببا تامّا باعتبارها فی حدّ ذاتها، بل یجوز أن یجعلها کذلک باعتبار خصوصیّة خارجة عن ذاتها بأن یقیّدها بوقت [A/14] دون وقت و بحالة دون أخری.

ص :291


1- 1) نفس المصدر؛ مع تصرف فی العبارات من المؤلّف.

فکیف ما کان فقد اتضح أ نّه لایلزم محال من المحالات الثلاثة، لاخرق الإجماع، و لاتخلف المعلول عن العلة التامة، و لا الترجّح من غیر مرجح، فتأمّل.

هذا مع أنّ الحجّة المذکورة لایتناول صورة صدور الأسباب دفعة علی سبیل الاجتماع فی الوجود و إنّما تتمشّی علی تقدیر تسلیمها فی صورة التلاحق و التعاقب، و من الظاهر أنّ المدّعی عدم التداخل مطلقا، فالدلیل حینئذٍ أخصّ من المدّعی.

ثمّ إنّه رحمه الله (1) اعترض علی نفسه بعد إیراد الحجّة، فقال ما حاصله:

«نختار من الأقسام أن لایکون الأوّل موجبا قولکم یلزم خرق الإجماع.

قلنا: إن أردتم حال انفراد السبب، فمسلّم لکنّه خلاف المفروض؛

و إن أردتم حال انضمام علی آخر، فالإجماع ممنوع و ادعاؤه أول الکلام، ثمّ لِمَ لایجوز أن یکون موجبا ناقصا لا علی سبیل الاستقلال، فیکون حین الانضمام جزء علّة و لایکون علة تامة إلاّ حال الانفراد و ادعاء به الإجماع علی سببیة التامّة مطلقا غیر مسموع، بل مجرّد دعوی بلا دلیل.

و أیضا فقولکم أنّ الثانی إمّا أن لایکون موجبا أو یکون، فإن کان الأوّل، لزم خرق الإجماع.

قلنا: الإجماع هاهنا أیضا غیر مسلّم کما مرّ وجهه علی أ نّا نقول السبب الثانی لایوجب شیئا أصلاً إذ الحکم یثبت بمجرّد وجود الأوّل، فإنّ قول الشارع من تکلّم فعلیه سجود السهو مثلاً تعلیق علی المهیّة الکلیّة الصادقة علی القلیل و الکثیر و إذ قد ثبت الحکم و هو وجوب السجود بالأوّل، فلا یکون الثانی سببا لأمر البتة لظهور أنّ التحقیق کون الموجب هو المهیّة الکلیّة دون المشخصات.

سلّمنا، لکن لِمَ لایجوز للأکثرین أن یکون کلّ واحدٍ سببا تامّا نظرا إلی أنّ علل الشرع معرّفات و علامات لا علل حقیقیّة، و من البیّن أ نّه یجوز تواردها علی أمر واحد.

ص :292


1- 1) أی العلاّمة الحلّی فی مختلف الشیعة.

و أیضا فحجتکم المذکورة [B/14] معارضة بأصالة برائة الذمّة، فإنّ الأصل أن لایکون المأمور مکلّفا بما زاد علی مسبّب واحد.

و أیضا فلو صحّ الدلیل المذکور لعدم التداخل لزم عدم التداخل فی الوضوءآت علی تقدیر تعدّد الأحداث و أن لایکتفی فی رفعها بطهارة واحدة، لکن اللازم باطل بالإجماع، فاللزوم مثله». انتهی اعترضاته رحمه الله ملخصة.(1)

ثمّ أجاب عن کلّ واحد، فقال: «لأ نّا نقول: الإجماع قائم علی أنّ کلاّ من الفعلین مطلقا موجبان علی نهج الاستقلال سواء انضمّ إلی غیره أم لا، إذ لم یقل أحد بالتفرقة بین الصورتین»(2)؛ هذا جوابه رحمه الله عن الایراد الأوّل.

و أنا أقول: لایخفی أنّ غایة ما یستفاد من الإجماع المسلّم أن یدلّ علی سببیّة کلّ من الأسباب و موجبیتها فی الجملة.

و أمّا کون کلّ سبب مستقلاً علی الإطلاق، و علی جمیع التقادیر فلا. و کیف لم یفرّق أحد بین الصورتین و الحال أنّ المسئلة معرکة الآراء مختلفة(3) الأهواء، مع أنّ مبناها علی ما زعمتم علی تلک الأنظار الاستنباطیّة و الأدلّة العقلیّة الغیر المأمونة عن الخطأ و الاشتباه، و الإجماع فی أمثال هذه المواضع من الأمور العقلیّة و السوانح الفکریة غیر ثابت الحجیّة، بل للمخالف الألمعی و المتوقد الذکی أن یخالف فی مثل ذلک الإجماع و یعارض بمثله إن قدر و استطاع، و ما نحن فیه من بحث الأسباب إنّما یکون من هذا الباب کما لایخفی علی أولی الألباب.

ثمّ أجاب رحمه الله (4) عما ذکر من الإیراد من أنّ الموجب هو المهیّة الکلیّة، فقال: «إنّها مسلّم لکنّها وجدت بتمامها فی الشخص الأوّل، فیثبت المعلول قضاء للعلیة، و وجدت کذلک

ص :293


1- 1) انظر: مختلف الشیعة، ج 2، ص 425 _ 424.
2- 2) نفس المصدر.
3- 3) فی المخطوطة «مختلف»، بدل «مختلفة».
4- 4) أی العلاّمة الحلّی قدس سره .

فی شخص الثانی أیضا فیثبت المعلول معه أیضا و إلاّ لزم خروج العلّة عن وصف العلیّة»؛ انتهی.(1)

و أنا أقول: کون الموجبات و الأسباب و العبادات هی المهیّات دون الأشخاص [A/15] مشکل جدّا، بل فیه وجوه من المناقشات و الأنظار، کیف لا و کثیر من الأعاظم قد صرّحوا بأنّ مناط التکالیف الدینیّة و الأمور الشرعیّة هی الأفراد، فإنّها الموجودة فی الحقیقة دون الحقائق الکلیّة التی هی مجرّد صور ذهنیّة و إذ لا وجود لها فی الخارج، فکیف یتعلق بها التکلیف؟!

و أیضا فقوله: «یثبت المعلول معه أیضا و إلاّ خرج العلّة عن العلیّة».(2)

قلنا: ممنوع إذ للخصم أن لایسلّم علیّة الثانی علی الإطلاق، و علی أیّ تقدیر کما بیّناه مرارا بل نقول إذا قصدنا فی صدور تلک الأسباب أن نصدر سببا بعد سبب آخر فکونه علّة تامّة ممنوع، بل غایة الأمر علی فرض تسلیم تأثیره أن تکون علّة ناقصة أی جزء علّة فلایلزم خروج العلّة التامّة عن کونها علّة، إلاّ أن یقال أنّ المتبادر من إطلاق لفظ الموجب و السبب علیه مطلقا من دون تقیید بحالة الانفراد یعطی کونه علّة تامّة مطلقا، فحینئذٍ علی مفروض المعترض رحمه الله یلزم أن یخرج عن وصف العلیّة.

و لکنّک خبیر بأنّ هذا التوجیه ممّا لم یلتفت إلیه ذلک العلاّمة رحمه الله ، بل هو عین ما أشرنا إلیه سابقا و تفردنا به و أ نّه لیس إلاّ تمسّکا بمفهوم الألفاظ و الظواهر و المتفاهم العرفی من النصوص، فهذا القبیل من التقریر مرحلة اُخری و کلام آخر، فافهم.

ثمّ أجاب رحمه الله عن قوله بکون العلل الشرعیّة یجوز تعدّدها و اجتماعها نظرا إلی کونها معرّفات بأ نّه ممنوع نظرا إلی أنّ الأصل تطابق الشرع و العقل، یعنی کما یمتنع توارد العلل التامّة علی معلول شخصی فی الأسباب و العلل العقلیّة، فکذلک فی الأسباب الشرعیّة

ص :294


1- 1) مختلف الشیعة، ج 2، ص 425.
2- 2) نفس المصدر.

حرفا بحرف باعتبار أنّ الأصل عدم مخالفة الاُمور الشرعیّة للاُمور العقلیّة و یمکن أن یرید بالأصل أصالة العدم کما یمکن أن یراد به القاعدة.(1)

و کیف کان، فعلی ما ذکره رحمه الله (2) فمقتضی القاعدة أن یکون فی الشرع أیضا توارد الأسباب التامّة [B/15] علی معلول واحد ممتنعا، فمتی رأینا تعددا فیها مع وحدة المورد، فنقول: خرج تلک الصورة عن القاعدة بالدلیل و یلزم حینئذٍ جعلها بمعنی العلاقة لا العلّة و إلاّ کما هو الغالب، حکمنا بالتطابق علی وفق الأصل المذکور، فهذا غایة تمشیة مراد العلاّمة و شرح کلامه زاد اللّه فی مقامه و أحسن فی اکرامه.

و أنا أقول: هذا الطور من الکلام و هذا السیاق من المناظرة فی المقام، محض قیاس و استحسان یستحسنه الاُوهام و یأبی عنه عقول الأعلام و یشمئزّ عنه فقهاؤنا الکرام و لیس مبناه إلاّ مجرّد الرأی و الاستنباط و قائله من حیث لایشعر ناکب عن الصراط کیف لا؟! و من اللوازم تنزه ساحة کبریاء الشرع عن مثل هذا الاعتبارات الواهیّة و لیست هی إلاّ الداهیة العظمی و أیّة داهیة؛ یا أخی بین الاُمور العقلیّة و الشرعیّة فرق کثیر فصدّقنی فی المقال و لاینبّک مثل خبیر.

کیف یمکن قیاس الشرع علی القواعد العقلیّات و الفلسفة و الحال أنّ بناء الشرع علی النسخ و الزوال والتبدّل والانتقال والتخصیص والتعمیم والإطلاق والتقیید والإجمال والتبیین والمسامحات العرفیّة والظواهر اللفظیّة والأدلّة النقلیّة والقواعد الأغلبیّة الغیر الکلیّة.

و کفایة مجرّد التصدیق و التقلید و صیرورة قول المجتهد بمجرّد الموت غیر سدید و وجوب الأخذ بفتوی مجتهد جدیدة.

و مجرّد الإجماع فیه حجّة و المتواتر فیه مفید، قلّما کان فیها قاعدة کلیّة و لایطّلع

ص :295


1- 1) مختلف الشیعة، ج 2، ص 425.
2- 2) أی العلاّمة الحلّی قدس سره .

المجتهدون فیها علی کلّ دقیقة و خفیّة و لایطّلع علی أکثر أسراره إلاّ اللّه العلاّم و الأنبیاء و الأوصیاء الکرام علیهم الصلاة و السلام.

و عقل أکثر العقلاء عن درک أسراره قاصرة ولو ملأوا فیها الطوامیر و الدفاتر.

و لایلزم من عدمه محال و لایختل به نظام.

و کم یجری فیه من الحیل و الرخص تسهیلاً علی الأنام.

[A/16] و لعلمنا و جهلنا و نسیاننا و سهونا فی ترتّب ما فیه من الأحکام مدخل تامّ کما لایخفی علی اُولی الأفهام.

و کثیرا ما یتفاوت فیه الأحکام علی حسب اختلاف عادات البلدان.

و أکثر مباحثه ممّا وقع فیه الاشتباه و التشاجر بین العلماء الأعیان.

و قد تختلف فیه التکالیف علی حسب اختلاف آحاد الناس کالصلاة مثلاً، فإنّها أمر شرعی یختلف بالنسبة إلی کلّ أحد، فتختلف زیادة و نقصانا و سقوطا و وجوبا إلی غیر ذلک من الصفات، فالصلاة للحاضر شیء و للمسافر شیء، و للصحیح حدّ و للمریض حدّ آخر، و للمأموم شیء و للإمام وضع آخر، و لواجد الطهارة واجبة وعن فاقدها ساقطة، ولأحد قضاء و للآخر أداء، إلی غیرها من العبادات.

و أیضا فلاختیارنا و قدرتنا فی ترتّب الآثار و الأحکام مدخل، کما لا یخفی.

و أیضا فمدار تکالیف الشریعة علی الیسر و السهولة و نحن منهیّون فیها عن التدقیق و التجسس و الغموض.

هذا بخلاف العلوم الحقیقیّة و الاُمور العقلیّة، فإنها تخالف العلوم الشرعیّة الرسمیّة فی کلّ واحد واحد ممّا ذکرناه، فإنّها لا تقتنص من إطلاقات العرفیّة و الأمارات اللفظیّة و الأدلّة النقلیّة، فلاتفید الخبر المتواتر فیها ولاینهض فی إثبات مسائلها الإجماع.

و لایکفی مجرّد التصدیق و التقلید فیها.

و لاتختلف باختلاف عادات البلدان و الأصقاع.

ص :296

و لایتصوّر فی أغلب(1) فنونها الجدال و النزاع و یدرک أغلب أسرارها العلماء الفحول و إن لم یتلقّوه من النبی و الرسول.

ولاتتفاوت بتفاوت الأوضاع و التقادیر، بل مبناها علی مطابقة نفس الأمر ولایزال علی نسبة واحدة أبد الآباد، فإنّ الواحد مثلاً نصف الإثنین علی أیّ تقدیر کان و لابدّ للکرة مثلاً من مرکز أیّا ما کان.

و لهذا لاتقبل النسخ و الانقلاب و لا التخصیص و لا التقیید و لا مدخل فیها للموت و لا [B/16] الحیوة؛ و لیست مسائلها توقیفیّة یتوقّف علی نصّ الشارع، بل یصل إلیها کلّ نحریر فیلسوف بارع و لاتکتسب ولاتستفاد من الظنون و الظواهر، بل ثبوتها موقوف علی البرهان القاطع الباهر و لیس لقدرتنا و اختیارنا فی الأمور الحکمیّة مدخل أصلاً و کثیر منها لاتقبل تعلّق قدرة اللّه بها و أکثر فنونها تنتهی إلی نظریات سهل المأخذ أو إلی البدهیّة و لهذا لم یقع فیها الخلاف و التشاجر، و إن وقع فعلی غایة الندرة.

و أیضا فمسائلها فی غایة الدقة و الغموض لایتعاطاها إلاّ أوحدی اختاره اللّه للفیوض و مع ذلک لایتطرق إلیها التدبیر و الحیلة، لاتختلف عن متن الواقع و لو بکلّی وسیلة.

و الفرق بین اصطلاحاتها المتداولة و بین المصطلحات الفقهیّة أکثر من الکثیر، فلکلّ من الاصطلاحین مقتضیات علی حدّة و العقول بما قلناه معترفة شاهدة و الألباب بتغایرهما فی الآثار و اللوازم مساعدة.

و کم من فرق بین العلمین _ أعنی علم الشریعة الرسمیّة و العلوم العقلیّة الحقیقیّة - لم أحررها خوفا من الإطناب و حذرا عن الإسهاب و ناهیک بما ذکرناه فارقا فی هذا الباب.

فإذ قد بلغ الأمر بهذه المثابة من التخالف و التغایر بین الشرع و العقل ثبت أنّ الأصل و القاعدة و الأعمّ الأغلب عدم تطابقهما فی اللوازم و الأحکام و الاصطلاحات، إلاّ ما

ص :297


1- 1) «أعنّی ما سوی الأمور العامّة و الإلهیات، منه عفی عنه»؛ من هامش النسخة.

خرج بالدلیل القاطع و البرهان الساطع، فقیاس الشرع علی العقل غیر نافع، بل مجرّد تمویه و خیال مضمحل باطل و ممزّق عاطل.

فتبین فساد استحسان العلاّمة توجه اللّه بتاج الکرامة و کرّمه بنعیم دار المقامة فإن قیاسه بعید الاستقامة فالأصل إذا عدم تطابق مقتضیات الشرع و مقتضیات العقل حتّی تدل دلیل علی التطابق.

و إذ قد بیّنا وهن تلک القاعدة [A/17] فللمعترض أن یقول فی ردّ جواب العلاّمة بوجود الفرق بین العلل الشرعیّة و العلل العقلیّة بأن یجوز توارد العلل المتعدّدة علی معلول واحد فی الصورة الأولی دون الثانیة فمن یدّعی الفرق، فعلیه تجشم الاستدلال و دون ثبوته خرط القتاد فی مسئلة کثر منها الجدال و تجدل فی مضمارها الأبطال.

فهذا ما سنح لی فی هذا المقام من المقال علی أنّ الذی أورده رحمه الله من الحجّة کما زعمه حجّة قطعیة، فعلیه یستلزم خلافه المحال فلابدّ و أن تفید بزعمه القطع و الیقین دون الظنّ و التخمین.

ثمّ ما أجاب به عن الاعتراض بعده من التمسّک بأصالة التطابق لإحقاق الحجّة یبتنی علی الظنّ المستفاد من الاستصحاب لایفید أکثر من الظنّ و إن کان فی غایة القوّة فقطعیّة الحجّة کما هو المفروض، منوطة بهذا الجواب، فکیف یفید العلم و الیقین، إن هذا إلاّ تناقض مستبین و الحال أنّ الخصم یکفیه أدنی تطرّق احتمال فی الحجّة المعهودة ولو فی غایة البعد.

و المفروض أنّ فی هذا المقام لم یتمسک العلاّمة بألفاظ النصوص حتّی یکفیه التمسک بالظاهر و لایضرّه ذلک الاحتمال البعید النادر؛ فافهم یا أخی! فإنّه لاینکر هذا الکلام إلاّ مکابر.

هذا علی أنّ الأصل مع الإغماض من کلّ ما ذکر، عدم تطابق الشرع و العقل لا التطابق کما زعمه العلاّمة فإنّ الأمر الوجودی هو المطابقة لا عدم المطابقة و کلّ أمر وجودی ممکن یفرضه المدعی فی موضع النزاع مسبوق بالعدم، فالأصل عدمه و یحکم به حتّی

ص :298

یقوم الدلیل علی وجوده، فتجشّم الاستدلال حینئذٍ علی من یدّعی تطابقهما و هو صفة وجودیّه لا علی من ینفیه و هم القائلون بعدم التداخل؛ فتدبّر جدّا.

فإنّ المقام فی غایة الدقة و الإشکال و قد حقّقنا الحق و الحمد للّه المتعال.

[B/17] فإن قلت: علی ما حقّقت، فیلزم إنکار قاعدة العدلیّة من الحسن و القبح العقلیین، لأ نّک حکمت بعدم تطابق أحکام الشرع و أحکام العقل.

قلت: حاش للّه لاینافی ما ذکرناه، قاعدة الحسن و القبح، فهو مقام آخر و ما نحن فیه مرحلة أخری و إن کان یتراآی کذلک بادی النظر و أوّل الوهلة، فإزالة هذا التوهّم هیّنة سهلة، إذ المراد بعقلیة الحسن و القبح، لیس إلاّ أن ما أمر به الشارع، متضمنة لمصلحة عظیمة مطابقة لنفس الأمر یدرکه بعض العقول السلیمة لا أقل إن لم یصل إلیها بعض آخر لقصورها و کذلک ما نهاه الشارع لیس إلاّ باعتبار مفسدة و قبح فی متن الواقع، یدرکان أیضا بالعقل السلیم، فلأجل تلک المحاسن و المصالح ندبٌ و أمرٌ؛ و باعتبار تلک المساوی و المفاسد نهیٌ و زجرٌ، و بهذین الاعتبارین یتحقق استحقاق المدح و الذم لا أنّهما منوطان بمجرّد الأمر و النهی؛ هذا معنی الحسن و القبح العقلیّن و هو لاینافی ما ذکرناه بوجهٍ و لایضرّنا أصلاً، بل نقول بموجبهما أیضا هذا.

ثمّ أجاب رحمه الله (1) عن متمسک المانع _ و هو أصالة براءة الذمّة _ بأ نّه معارض بالاحتیاط فإنّ شغل الذمة الیقینی یقتضی البراءه الیقینیّة و لاتحصل إلاّ بفعل کلّی مسبب لخصوص سبب سبب.(2)

أقول: و هذا حقٌ متین لا غبار علیه.

و أجاب رحمه الله عن النقض بحکایة الحدیث بأنّ الفرق بین الأحداث و صورة النزاع بیّن فإنّ رفع الحدث الشخصی لایحصل إلاّ برفع مهیّة الحدث و إنّما یرتفع مهیّة الحدث بنیّة

ص :299


1- 1) أی العلاّمة الحلّی قدس سره .
2- 2) انظر: مختلف الشیعة، ج 2، ص 425.

تلک المهیّة و رفع المهیّة یستلزم رفع الجزئیات و إذا ارتفعت المهیّة لم یبق علّة مؤثّرة فی إیجاب الطهارة بخلاف ما نحن فیه.(1)

أقول: کان هذا الجواب لایخلو عن مناقشة، فإنّ من [A/18] ینوی رفع حدث دون حدث، لانسلم أن یرفع حدثه بالکلیة کیف؟! و المسئلة معرکة الآراء و ممّا کثر فیه التشاجر و الاختلاف و لیست إجماعیّة حتّی یصلح التمسک به.(2) و من راجع إلی الکتب المطوّلة الاستدلالیّة فی الفقه، یظهر علیه ما ذکرناه.(3)

و أیضا فبناءً علی هذا القول، یلزم أن یکون الأغسال التی لغیر الجنابة، مجزئة عن الوضوء و هذا خلاف ما تقرّر و اشتهر بین فقهائنا من عدم الإجزاء.(4)

بیان الملازمة: أنّ مفروضکم أنّ الغسل یرفع الحدث الأکبر و الحدث الأکبر مشارک للأصغر فی الحدثیّة و حیث إنّه ثبت ارتفاع هذا، ثبت ارتفاع ذلک أیضا، فکیف یمکن الحکم حینئذٍ بوجوب الوضوء مع أ نّکم تقولون بوجوب الوضوء مع غسل الحیض و النفاس و الاستحاضة فی الجملة و الأغسال المندوبة و غسل المیّت؟!

و علی أیّ حال، فالصواب فی الجواب نیابة عنه رحمه الله أن نلتزم بخروج مسئلة الأحداث المعهودة عن القاعدة نظرا إلی دلیل الخارج، فنقول بقی باقی الأسباب الشرعیّة و منها ما نحن فیه، تحت قاعدة عدم التداخل، فإنّها قاعدة نافعة جدّا، معوّل علیها فی المسائل الفقهیّة کما بیّنا وجه حجیّتها مرارا، فتدبّر.

[تتمیم فی نقل کلام صاحب السرائر]

تتمیم: ثمّ إنّ الفاضل الرئیس محمّد بن ادریس أسکنه اللّه منازل التقدیس، قد فصّل فی

ص :300


1- 1) نفس المصدر.
2- 2) راجع فی هذا المجال، المصادر التالیة: الاقتصاد، (للشیخ الطوسی)، ص 494؛ المبسوط، ج 1، ص 39؛ کشف الالتباس، ج 1، ص 335 و مفتاح الکرامة، ج 1، ص 170 _ 169.
3- 3) انظر: مشارع الأحکام، (میراث حوزه اصفهان، ج 5)، ص 455 _ 451.
4- 4) انظر: کتاب الطهارة، (للشیخ الأنصاری)، ج 2، ص 129.

کتاب السرائر بین صورتی تجانس الأسباب و عدم تجانسها، فقال فی مبحث تعدّد أسباب سجود السهو بعد نقل القول بالتداخل و عدم التداخل أ نّه: «إن کانت تلک الأسباب متماثلة متحدة فی المهیّة فلاتتعدّد المسببات، بل یکتفی بسجدتی السهو مرّة، إذ لا دلیل علی لزوم التعدّد و کقولهم علیهم السلام من تکلّم فی الصلاة سهوا، فلیسجد سجدتین(1) و لم یتعرضوا لبیان الدفعة أو الدفعات، فحینئذٍ یکفی بمسمّی السجود و لایحصل الامتثال بهذا [B/18].

و أمّا علی تقدیر اختلاف جنس الأسباب، فالأولی بل الواجب عندی هو الإتیان عن کلّ جنس بسجدتین بخصوصه، لعدم الدلیل علی تداخل الأجناس، لأنّ الفرضین لایتداخلان باتفاق المحقّقین.

و علی هذا، فالواجب أن یأتی لکلّ جنس جنس ما یتناوله اللفظ لأنّ المصلی قدتکلّم سهوا و سلّم کذلک، و قام فی موضع القعود کذلک، و المفروض أنّ ائمتنا علیهم السلام قالوا: من تکلّم یجب علیه ذلک، و من سلّم یلزم علیه کذلک، و من قام أیضا فی مقام القعود فعلیه بالسجود، و هذا المصلی قد صدر عنه کلّ من هذه الأفعال، فعلیه لکلّ أمر بامتثال»، هذا ملخّص ما افاد رحمه الله من المقال.(2)

ص :301


1- 1) أنظر: وسائل الشیعة، ج 8 ، ص 206، باب وجوب سجدتی السهو علی من تکلم ناسیا فی الصلاة.
2- 2) السرائر، ج 1، ص 258؛ مع تلخیص و تصرف من المؤلّف، و إلیک نصّ کلامه: «... و من تکلّم فی صلاته ساهیاً، بما لایکون مثله فی الصلاة، فعلیه سجدتا السهو. و من سلّم فی غیر موضع التسلیم ساهیاً، فعلیه سجدتا السهو. و من قعد فی حال قیام أو قام فی حال قعود فعلیه سجدتا السهو. فإن قیل: الجبران لایکون إلاّ فیما یقطع المصلّی علی أ نّه فعله أو ترکه ناسیا، فیجبر فعله ذلک بسجدتی السهو، و لیس هو مثل الاحتیاط، فکیف القول فی مسألة من سها بین الأربع و الخمس. قلنا: المصلّی قاطع علی الأربع، و یشک فی الرکعة الخامسة، فقد صار قاطعاً علی الأربع، و فی شک من الخمس، فما خلا من القطع. فإن سها المصلّی فی صلاته بما یوجب سجدتی السهو مرات کثیرة، فی صلاة واحدة، أیجب علیه بکلّ مرّة سجدتا السهو، أو سجدتا السهو عن الجمیع؟ قلنا: إن کانت المرات من جنس واحد، فمرّة واحدة یجب سجدتا السهو، مثلاً تکلّم ساهیاً فی الرکعة الأولی، و کذلک فی باقی الرکعات، فإنه لا یجب علیه تکرار السجدات، بل یجب علیه سجدتا السهو فحسب، لأ نّه لا دلیل علیه، و قولهم علیهم السلام : من تکلّم فی صلاته ساهیاً یجب علیه سجدتا السهو، و ما قالوا دفعة واحدة أو دفعات. فأمّا إذا اختلف الجنس، فالأولی عندی بل الواجب، الإتیان عن کلّ جنس بسجدتی السهو، لأ نّه لا دلیل علی تداخل الأجناس، بل الواجب إعطاء کل جنس ما تناوله اللفظ، لأنّ هذا قد تکلّم مثلا، و قام فی حال قعود، و أخلّ بإحدی السجدتین، و شکّ بین الأربع و الخمس، و أخلّ بالتشهد الأوّل، و لم یذکره إلاّ بعد الرکوع فی الثالثة، و قالوا علیهم السلام : من فعل کذا یجب علیه سجدتا السهو، و من فعل کذا فی صلاته ساهیاً یجب علیه سجدتا السهو، و هذا قد فعل الفعلین فیجب علیه امتثال الأمر، و لا دلیل علی تداخلهما، لأنّ الفرضین لا یتداخلان بلا خلاف من محقق».

[المناقشة مع صاحب السرائر]

و أقول: أ نّه رحمه الله فی الشق الثانی لنا بتوافق حیث اختار عدم التداخل و ما أتی به من الدلیل من التمسک بظاهر اللفظ ، متین فلا نزاع لنا معه؛ و إن کان فی ثبوت الإجماع الذی ادّعاها فی هذا المقام نوع مناقشه کسائر اجماعاته فی المسائل.

و أمّا ما ادّعاه فی الشق الأوّل من التداخل _ أعنی فی صورة تجانس الأسباب _ فبعید عن الصواب، لما عرفت مرارا من کونه معارضا بالاحتیاط و بالاستصحاب بجمیع أنواعه کما سبق و بالظواهر اللفظیّة و العرفیّة و باستقراء المسائل الفقهیّة و بما علیه الأکثر و الأغلب و بالأخبار المرویة الدالّة علی المطلب و هی التی ذکرنا بعضها، فإنّ دلالة کلّ من هذه الأدلّة واضحة علی من له أدنی مسکة، فکیف علی الأجلّة شاملة بإطلاقها صورة التجانس و عدمه.

فإن قلت: تداخل الأسباب المتجانسة المتفقة فی الحقیقة، لایخالف مقتضی

ص :302

النصوص، بل توافق ظاهر عباراتها، فإنّ ظاهر إطلاق اللفظ ، تعمّ المرّة و المرّات مثلاً قالوا: الکلام فی الصلاة سهوا یوجب السجود، فإن معناه لیس إلاّ اقتضاء ما یصدق علیه السجود، فیحصل الامتثال به کائنا ما کان الکلام، صدر دفعة أو دفعات نظرا إلی ترک الاستفصال و إلاّ [A/19] لقیّدوه بحال صدوره دفعة و بیّنوا لنا الفرق بین الصورتین، فإنّ المقام مقام البیان و الحال أ نّهم لم یبیّنوا أصلاً، فعلم أن ظاهر تلک العبارات هو العموم.

ثمّ نقول: من البیّن أنّ تلک الظواهر اللفظیّة المتبادرة من الألفاظ المتفاهمة منها عرفا هی المعوّل علیها و علیها مدار الإفادة و الاستفادة فی الاستدلالات الفقهیّة و فی غایة المتانة و الحجیّة بحیث لایعارضها أکثر الأدلّة المذکورة علی عدم التداخل مطلقا من مقتضی العرف و العادة و الاستقراء و الأدلّة العقلیّة من أصالة عدم التداخل و الاستصحاب بجمیع وجوهه السابقة.

و بالجملة: فهذه الأدلّة و الظواهر فی جنب ذلک الظهور الذی هو مثل النور علی شاهق الطور، لیس بشی ء أصلاً، کما هو الحق و المشهور و المقرّر فی محلّه لدی الجمهور، فمذهب ابن ادریس رحمه الله من التفصیل المذکور هو المؤیّد المنصور.

قلنا: غایة ما فی الباب ممّا ذکرت بهذا الإطناب أن لایصلح للمعارضة مثل أصل العدم و الاستصحاب.

و أمّا فهم العرف الذی استدللنا به فی هذا المقام، فهو ظاهر الحجیّة یصلح معارضا لما ادعیته من ظواهر تلک النصوص، فإنّه أیضا من الظواهر اللفظیّة لأنّا لم نحتج به من حیث نفسه، أی من حیث کونه حکما عرفیّا مع الإغماض عن کونه مستفادا من اللفظ متبادرا منه، بل من جهة استفادته من اللفظ و تبادره منه و کونه حجّة فی المخاطبات و المحاورات، و من البیّن، بل أظهر من الشمس، حجیّة مثل هذا الظاهر و صلاحیته معارضا لما أدعیت من ظواهر النصوص، کیف لا و مدار التفهم و التفهیم بین الناس و مدار الاستدلات الفقهیّة علی مثل هذا المتبادر الظاهر و المتفاهم العرفی الباهر و هکذا کان عادة الفقهاء کابرا عن کابر، هذا.

ص :303

[B/19] و أیضا لِم قلت: إنّ ما یستفاد من طریقة الفقهاء و التتبع و الاستقراء لایصلح معارض لظاهر تلک النصوص و الحال أنّ المستفاد من الاستقراء و التتبّع و ممارسة الفن و تفحّص المقامات و الموارد و هو عدم التداخل مطلقا و الاستقراء و التتبع تفیدان العلم العادی فی أغلب المواضع و المقامات و علی تقدیر التنزل، فلا أقلّ من إفادتهما الظنّ الغالب المتأخم للعلم، حتّی أنّ بعض أرباب المعقول، مدار استدلالاته فی مباحث الحکمة علی مقتضی التتبع و الاستقراء و ادعی أنهما تفیدان العلم مستدلاً علیه بحکم الوجدان و لعمری أ نّه یشبه أن یکون هو الحق بالعیان.

و أیضا فإنّ الظاهر الذی ادعیته معارض بما ذکرناه من مثل أخبار المرویّة فی حکم الکفارات، فإنّها نصّ فی تعدّد الکفارة بتعدّد موجباتها و إن کانت أسبابها المتعدّدة من نوع واحد، بل مورد تلک الأخبار و صریحها لیس التجانس و اتحادها فی المهیّة، فما ذکرته من حجیّة ظواهر النصوص إنّما یسلّم أن لو خلّیت و طباعها، فإنّها حینئذٍ أقوی من الأدلّة العقلیّة کأصالة العدم و الاستصحاب و الاحتیاط و أمّا مع کونها معارضا بظواهر نصوص آخر فلا، نعم لو اقتصرنا علی مجرّد تلک الأدلّة العقلیّة و الاحتیاط لکان لما ذکر وجه.

و قد عرفت إنّا لم نفعل کذلک بل ما عوّلنا حقیقة إلاّ علی التبادرات و الظواهر اللفظیّة و الروایات التی عن الأئمة مرویّة و طریقة المشهورین و عادتهم المرضیّة، ثمّ بعد إن کان بناؤنا فی الاستدلال علیها، فلا بأس بجعل أمثال تلک الاُمور من المؤیّدات، فإنّ صلاحیتها للتأیید حینئذٍ، بل لکونها جزء دلیل متجهة جدّا فاحتفظ یا أخی بما قلنا و کن فی دقة و لاتخبط و لاتخلط و استقم کما أمرت.

[تقریر المعارضة فی المقام]

[A/20] و أیضا فإنّ لنا أنّ نعارض تلک الظواهر بظواهر آخر مستفادة من اللفظ أیضا کظواهرکم.

ص :304

[الوجه الأول من تقریر المعارضة]

و تقریر المعارضة یمکن بوجهین:

الأوّل: أنّ جلّ الأسباب الشرعیّة التی بیّنوها لنا العترة النبویّة إنّما هی بقضایا شرطیة التی عنهم علیهم السلام مرویّة، مثلاً قالوا: «إذا سلّم المصلّی سهوا فلیسجد [و] من تکلّم فی صلاته کذلک فلیسجد».(1)

[و] «إن ظاهرت من إمرأتک فلتکفّر»(2) و ما أشبهها من العبارات.

و من البیّن أنّ المستفاد من الشرط و الجزاء أن یکون حصول الشرط علّة لوجود الجزاء کما هو المتبادر المفهوم منه عرفا و المقرّر عند أهل العربیّة و الفقهاء و هذا بحمد اللّه واضح فی غایة الظهور و الجلاء.

و إذ قد عرفت هذا، فنقول: ظاهر أنّ تلک العلیّة مطلقةً لم تقیّد بحال انفراد ذلک الشرط المعبّر عنه بالسبب و لا بحال انضمامه إلی شرط آخر، و ظاهر أنّ المستفاد من العلیّة المطلقة فی تلک النصوص من دون قید هو السببیّة التامّة و أ نّه کلّ ما صدر العلّة وجد معها معلول البتة کلّ بوجود علی حدة أی أ نّه کل مرّة وجدت العلّة الفلانیّة ترتّب علیها معلول، أی لو کانت تلک الشروط أی تلک الأسباب أفراد نوع واحد و عین ما ادعینا من عدم تداخلها مطلقا و لو متجانسة.

الثانی: أنّ بعد ثبوت مقتضی الشرطیّة علی النهج الذی بیّناه فکلّما تکرّر الشرط و تجدّد، تکرّر الجزاء و تعدّد، فإنّ ما قلنا فی هذا المقام مبتن علی مسئلة مشهورة أصولیّة هی أنّ الأمر المعلّق علی الشرط هل یتکرّر علی حسب تکرّر الشرط أم لا؟(3) و اختار جماعة من الأعاظم تکرّر الأمر المتکرّر نظرا إلی ظاهر اللفظ من التبادر و کان الحق معهم کما یظهر بالتدبّر.

ص :305


1- 1) انظر: وسائل الشیعة، ج 8 ، ص 206، ح 1 ؛ و الحدائق الناضرة، ج 9، ص 394.
2- 2) انظر: وسائل الشیعة، ج 22، ص 327 _ 324، بابی 14 _ 13 من أبواب کتاب الظهار.
3- 3) لمزید البیان انظر: هدایة المسترشدین، ج 2، ص 40 _ 36.

و بالجملة، فما نحن فیه أیضا من هذا الباب و من فروع تلک المسألة و هی معرکة لآراء الأجلة، فمن العجب العجاب تمسّک المعترض فی هذا الباب بظاهر النصوص الذی ادعاه کیف لم ینظر إلی الطرف [B/20] المقابل و إلی أ نّه من فروع المسئلة التی ذکرنا، فإنّ جماعة من المحقّقین _ کما بیّنا _ علی أنّ مقتضاها تکرّر الأمر، فلو نظر إلی هذا التبادر و الظهور لأدرک بالوجدان فی ظواهر ما ادعاه من النصوص فتور، و فی دلالتها وهن و قصور بملاحظة المعارض المذکور، فتأمّل.

و أیضا فنقول: هب أنّ ما اختاره ابن ادریس من الفرق مقتضی ظاهر النصوص لکنّا نمنع حجیّة ظواهر لفظیّة لم تلقّوه جمیع أهل اللسان بالقبول و صار معرکة لآراء الفحول لِمَ لایجوز حینئذٍ أن یعارضها الأدلّة العقلیّة الظنیّة أو بعض ما ینتهی إلی النقل من الأدلّة کاستصحاب العدم و أصالة البقاء و أصالة براءة الذمّة و أمثال ذلک و کالإجماع المنقول و نحوه، فإنکار هذا مکابرة، سیّما إذا کانت تلک الظواهر التی فی جانب المقابل مؤیدة بالاحتیاط و کان الاحتیاط فی ذلک الطرف.

و إذ قد عرفت ما بیّناه، فلا یمکن أن یقال: ظواهر تلک النصوص المستفاد منها بزعمه تداخل الأسباب المتجانسة بلغت فی الظهور و الحجیّة مثابة سائر ظواهر الألفاظ المتداولة فی المحاورات الظاهرة حجیّتها فی المخاطبات بین أهل العرف و اللغة التی علیها مدار التفهم و التفیهم، کیف و هذا قیاس فاسد و أساس کاسد إذ أغلب الظواهر اللفظیّة إنّما صار المدار علیها باعتبار عدم الخلاف و التشاجر فیها، فلهذا یکون التبادر فیها حجّة و الظنّ المستفاد منها مناطا و إن کان خلاف ظاهره محتملاً بخلاف ما نحن فیه، فإنّه قد وقع الوهن العظیم و الشبهة و الخفاء فی کون تلک الظواهر التی ادعیتها مظنونا، کیف لا و هو مزلقة أقدام أقلام الأعلام؟!.

و من البیّن أ نّه کلّما وقع التشاجر فی مدلول لفظ و کثر الجدال فی مقتضی ظاهره ارتفع الوثوق عنه و لهذا إنّا کثیرا ما نری تبدّل الدلالة بالأشعار [A/21] فربّما کان اللفظ ظاهرا فی زمانٍ فی معنی باعتبار عدم مسبوقیّته بشبهة و عدم وقوع الخلاف فیه فی ذلک الزمان

ص :306

ثمّ ینقضی ذلک الزمان، فیزول بعض الأمارات و الأدلّة و یتجدّد الخلاف لعروض الشبهات فیحصل الوهن فی الدلالة فیصیر حینئذٍ ظاهرا بعد أن کان نصّا أو مشعرا بعد أن کان ظاهرا.

إذا عرفت هذا، فنقول: لایخفی أنّ ما نحن فیه من هذا الباب و ذلک لأ نّه معرکة الآراء ومختلف الأهواء، فکیف یکون ادعاء ذلک الظهور _ أی ظهور تداخل الأسباب المتجانسة _ من تلک النصوص مسموعا، فافهم.

سلّمنا، لکنّه أدنی ظهور من قبیل الأشعار، فکیف یجوز التعویل علیه و الحال هذه؟!

هذا و ممّا ذکرناه علم أ نّه لو کان التشاجر و الخلاف العظیم واقعا فی أغلب الحقائق اللغویّة و العرفیّة أیضا من حیث دلالتها علی معانیها لقلنا بارتفاع الوثوق عنها أیضا کما نحن فیه و قلنا بعدم حجیّة تبادرها أصلاً و رأسا و لکن لما لم یقع فیها خلاف و تشاجر عظیم بحمد اللّه عوّلنا علی تلک الظواهر و علی تبادر المعنی الحققیقی منها.

[حصیلة التحقیق]

و بالجملة، فحاصل التحقیق عندی فی قولهم: «الأدلّة العقلیة کأصالة العدم و الاستصحاب لایقاوم الظواهر اللفظیّة» أ نّه کلام مبهم لایخلو من إغلاق و یجب أن لایبقی علی ظاهره من الإطلاق، فإن أرادوا به ظواهر الألفاظ المتعارفة المتداولة بین الأنام فی محاوراتهم و معاملاتهم _ أعنی أکثر الحقائق اللغویّة و العرفیّه التی وقع الاتفاق علی إرادة ظواهرها أو کان المخالف فیها فی غایة [B/21] الندور و الضعف _ فهو حقّ و صواب بلا شکّ و ارتیاب و حینئذٍ فلیست الأدلّة العقلیّة و الظنون المستفادة منها بشیء فی جنب تلک الظواهر أصلاً، فإنّ مدار الإفادة و الاستفادة و التفهّم و التفهیم علی دلالة الألفاظ و ظواهرها غالبا کما لایخفی فهذه عادة مسلّمة لا شیة فیها، هذا.

و إن أرادوا به حجیّة تلک الظواهر مطلقا حتّی الألفاظ التی وقع الخلاف العظیم و الشبهات فی حقائقها و مجازاتها و فی أنّ ظاهرها ماذا، أو وقع الخلاف العظیم فی أصل

ص :307

المسئلة ولو مع قطع النظر عن استفادة أحد طرفی النزاع من اللفظ فهی ممنوعة، إذ علی هذا التقدیر لما حصل الوهن و الفتور فی الظهور المذکور لحدوث الشبهات بین الجمهور، فلاتقاوم الأدلّة العقلیّة القویّة من أصالة براءة الذمة و أصل العدم و الاستصحاب و نحوه، بل و لایقاوم مقتضی العرف و العادات أیضا غالبا إذا کانا ممّا ثبت حجیّته و یصحّ التعویل علیه، بل و الإجماع المنقول حینئذٍ إذا قام علی خلاف مقتضی تلک الظواهر یصلح معارضا لها، بل و کثیرا ما یصلح الاحتیاط أیضا للمعارضة.

و أنت خبیر بأنّ تداخل الأسباب المتجانسة من هذا القسم الثانی و إن کان مقتضی ظواهر النصوص ففی حجیّتها إشکال عظیم، فمن أین یعلم أ نّه لایقاومها الأدلّة المذکورة من دلیل العقل و حکم العرف و الاحتیاط ، فهذا هو الحقّ و الصواب فی هذا الباب کما لایخفی علی أولی الألباب.

و علیک یا أخی بضبط ما فی هذه الرسالة المتضمنة للفوائد الشریفة و اللطائف [A/22] المنیفة، فإنّی لم أجد أحد أحام حول تحقیق هذه المسئلة _ أعنی مسئلة تداخل الأسباب _ و لم أقف علی من أفرد لها رسالة أو عنون لها بابا بالخصوص، بل ما وجدته من عبارات الفقهاء و نقلته إنّما هو متفرق فی تضاعیف کتب الأصول و الاستدلالیّة الفقهیّة و لم یراعوها حق الرعایة بالأدلّة الباهرة و البراهین الظاهرة و ما تأمّلوا فیها حق التأمّل مع أنّها من النظریّات و قلّما یخلو کلام فی طرفی الإثبات و النفی فیها من تأمّل، هذا.

و الحمد للّه المفضل المنعام علی أن وفّقنی للتدوین و الإتمام و الصلاة علی محمّد و آله الأنوار اللامعة الساطعة الشارقة البارقة.

[کلام المحقق الخوانساری فی المشارق]

بسم اللّه الرحمن الرحیم

[قال المحقق الخوانساری]: «ثمّ إنّ التداخل علی تقدیر تحققه هل هو رخصة أو عزیمة؟

ص :308

لم نقف فی کلام الأصحاب علی شیء سوی ما ذکره الفاضل الأردبیلی من أنّ الظاهر أ نّه رخصة(1) و استدل علیه بما ورد من أنّ الحائض إن شاءت أن تغتسل غسل الجنابة قبل الانقطاع تغتسل. و هذا لایدل علی أن حال امکان المتداخلین معا کیف الحال کما لایخفی.

و لایذهب علیک أنّ ما ذکرنا من تحقّق الامتثال یقتضی کونه عزیمة، لأنّ(2) بعد الامتثال لامعنی به للایتان ثانیا للامتثال کما هو الظاهر، سواء کان الأمر للوحدة أو الطبیعة(3) من غیر وحدة و لاتکرار، فحینئذٍ یتطرق الإشکال فی تعدد الغسل للاحتیاط فیما فیه الخلاف فی التداخل لحرمة العبادة الغیر المتلقاة من الشارع الغیر الممتثلة لأمره إلاّ أن نمنع کلیة هذه المقدمة لعدم دلیل عام علیها من الآیة و الروایة کما هو الظاهر و إنّما هی المشهور(4) فی السنة القوم، فلایبعد إذا أن یقال بعدم البأس فی الإتیان بفعل أمر الشارع بنوعه علی الکیفیة المتلقاة منه باحتمال أن یکون مراده احتیاطا مع عدم الحکم بوجوبه أو ندبه»(5).(6)

ص :309


1- 1) مجمع الفائدة و البرهان، ج 1، ص 83 .
2- 2) فی المطبوع «کأنّ»، بدل «لأنّ».
3- 3) فی المطبوع «للطبیعة»، بدل «الطبیعة».
4- 4) فی المطبوع «المشهورة»، بدل «المشهور».
5- 5) مشارق الشموس، ج1، ص61.
6- 6) نقل المؤلّف هذا الکلام من المحقق الخوانساری و جعلها فی بدایة رسالته و لکن جعلناها هاهنا.

ص :310

مصادر التحقیق

المصادر العربیة

1) اصطلاحات الأصول، المیرزا علی المشکینی، الهادی، الطبعة السابعة، قم، 1375 ش.

2) الاقتصاد فیما یجب علی العباد، الشیخ الطوسی، تحقیق محمد کاظم الموسوی، دلیل ما، قم، 1430 ق.

3) بحارالأنوار ، العلامة المجلسی ، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیة، بیروت، 1403 ق .

4) تذکرة الفقهاء، العلامة الحلی، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، 1414 ق.

5) تهذیب الأحکام ، الشیخ الطوسی ، إعداد : السید حسن الموسوی الخرسان ، دارالکتب الإسلامیة، الطبعة الرابعة ، طهران ، 1365 ش .

6) جامع المقاصد، محقق الکرکی، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، 1408 ق.

7) الجامع للشرائع، یحیی بن سعید الحلّی، مؤسسة سید الشهداء علیه السلام ، قم، 1405 ق.

8) الحدائق الناضرة ، المحدّث البحرانی ، قم ، مؤسسة النشر الإسلامی ، 1363 ش .

9) الدروس الشرعیة، الشهید الاول، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1412 ق.

10) ذخیرة المعاد ، المحقّق السبزواری ، قم ، أفست ، مؤسسة آل البیت علیهم السلام .

11) الذریعة إلی تصانیف الشیعة، الشیخ آغا بزرگ الطهرانی، دارالأضواء، الطبعة الثالثة، بیروت، 1403 ق.

12) ذکری الشیعة، الشهید الأول، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، 1418 ق.

13) الرسائل العشر، ابن فهد الحلی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، قم، مکتبة آیة اللّه المرعشی،1409 ق.

14) روضات الجنّات فی أحوال العلماء و السادات، السید محمد باقر الخوانساری، تحقیق: أسد اللّه اسماعیلیان، اسماعیلیان، قم، 1390 ق.

ص :311

15) روض الجنان، الشهید الثانی، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، 1422 ق.

16) السرائر، ابن ادریس الحلی، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1410 ق.

17) شرح هدایة المسترشدین ، الشیخ محمدباقر النجفی الإصفهانی ، تحقیق : مهدی الباقری السیانی ، عطر عترت ، قم، 1427 ق .

18) العناوین، السید فتاح المراغی، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1417 ق.

19) عوائد الأیام، المولی أحمد النراقی، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، 1375 ش.

20) غنائم الأیام، المحقق القمی، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، 1417 ق.

21) قواعد الأحکام، العلامة الحلی، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1413 ق.

22) القواعد الفقهیّة، السید البجنوردی، تحقیق: محمّد حسین الدرایتی و مهدی المهریزی، مؤسسة الهادی، قم، 1419 ق.

23) القواعد و الفوائد، الشهید الأول، تحقیق: عبد الهادی الحکیم، الطبعة الثانیة، مکتبة المفید، قم.

24) کشف الالتباس عن موجر أبی العباس، الشیخ الصیمری، مؤسسة صاحب الأمر (عج)، قم، 1417 ق.

25) کشف اللثام، الفاضل الهندی، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1416 ق.

26) کفایة الأحکام ، المحقّق السبزواری ، تحقیق : الشیخ مرتضی الواعظی ، مؤسسة النشر الإسلامی ، قم، 1423 ق .

27) کفایة الأصول، الآخوند الخراسانی، مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الخامسة، قم، 1420 ق.

28) المبسوط ، الشیخ الطوسی، مؤسسة الإسلامی، قم، 1422 ق .

29) مجمع الفائدة و البرهان، المحقق الأردبیلی، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1402 ق.

30) مختلف الشیعة ، العلاّمة الحلی ، الطبعة الثانیة ، مکتب الإعلام الإسلامی ، قم، 1423 ق .

31) مدارک الأحکام ، السید محمد العاملی ، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، 1410 ق .

ص :312

32) مسالک الأفهام، الشهید الثانی، مؤسسة المعارف الإسلامیة، الطبعة الثانیة، قم، 1421 ق.

33) مستند الشیعة، المولی أحمد النراقی، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، مشهد، 1415 ق.

34) مشارع الأحکام ، الشیخ محمدحسین الإصبهانی الحائری ، تحقیق: مهدی الباقری السیانی، اصفهان، 1387 ش (میراث حوزه اصفهان، ج 5) .

35) مشارق الشموس فی شرح الدروس ، المحقّق الخوانساری ، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم.

36) المعتبر، المحقق الحلی، مؤسسة سید الشهداء علیه السلام ، قم، 1364 ش.

37) مفتاح الکرامة ، السید جواد العاملی ، تحقیق : الشیخ محمدباقر الخالصی ، قم ، مؤسسة النشر الإسلامی ، 1419 ق .

38) الموجز الحاوی، ابن فهد الحلی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، مکتبة آیة اللّه المرعشی، قم، 1409 ق.

39) نهایة الاحکام، العلامة الحلی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، الطبعة الثانیة، اسماعیلیان، قم، 1413 ق.

40) وسائل الشیعة، الشیخ حر العاملی، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، الطبعة الثالثة، نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، 1416 ق.

41) هدایة المسترشدین، الشیخ محمد تقی الرازی النجفی الإصفهانی، مؤسسة النشر الإسلامی،قم، 1420 ق.

المصادر الفارسیة

42) اجازات آیة اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، مهدی باقری سیانی، کانون پژوهش، چاپ دوم، اصفهان، 1389 ش.

43) أعلام اصفهان، سیّد مصلح الدین مهدوی، تحقیق: غلامرضا نصراللهی، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، اصفهان.

ص :313

44) دانشمندان و بزرگان اصفهان، سیّد مصلح الدین مهدوی، تحقیق: رحیم قاسمی و محمدرضا نیلفروشان، انتشارات گلدسته، اصفهان، 1384 ش.

45) فرهنگ نامه اصول فقه، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی، قم، 1389 ش.

46) فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، سید احمد حسینی، چاپ اول، نشر: کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم، 1374 ش.

47) فهرستواره دست نوشته های ایران (دنا)، مصطفی درایتی، (کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی)، تهران، 1389 ش.

48) گلشن اهل سلوک، رحیم قاسمی، کانون پژوهش، چاپ دوم، اصفهان، 1385 ش.

49) میراث حوزه اصفهان، جمعی از محققین، به اهتمام محمد جواد نورمحمدی، مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان، اصفهان، 1375 ش.

50) واژه شناسی اصطلاحات اصول فقه، احمد قلی زاده، بنیاد پژوهش های علمی فرهنگی نور الاصفیاء، تهران، 1379 ش.

ص :314

حقیقت منی، مذی، وذی و ودی

اشاره

تألیف: محمد جعفر بن محمد طاهر کلباسی

تحقیق و تصحیح: مجتبی مطهری پور

بسم اللّه الرحمن الرحیم

مقدمه محقق

رساله ای که در محضر آن هستیم از عالمِ فاضل، فقیه محدث و عارف کامل مولی محمد جعفر بن محمد طاهر بن عبداللّه خراسانی طوسی اصفهانی کرباسی یزدی(1) پیرامون یکی از مسائل فقهی به نام حقیقت منی، مذی، وذی، ودی می باشد.

نگاهی کوتاه به زندگی مؤلّف

:

مولی محمدجعفر بن محمدطاهر کرباسی در سال 1080(2) در شهر کوچکی نزدیک

ص :315


1- 1) علت نامیده شدن ایشان به اسم های مختلف این است که چون در خراسان به دنیا آمدند و نوجوانی را در آنجا گذرانده اند به «خراسانی» نامیده شدند و چون تحصیلات و تدریس را در اصفهان گذرانده اند، به «اصفهانی» و چون مدّتی را در بازار نیم آورد اصفهان مشغول به تجارت کرباس بودند به «کرباسی» معروفند و بالاخره چون چند سال آخر عمر و محل دفن این شخصیت در یزد بوده به «یزدی» معروفند.
2- 2) روضات الجنّات، ج 3، ص 260؛ عبارت صاحب الروضات این چنین است: و کان تاریخ ولادِته کما وجدتُه بخطّه الشریف علی ظهر کتاب «الاکلیل» فی سنة «ثمانین و ألف». البته در کتاب ریاض الجنة، ج 2، ص 283 آمده است: قال رحمه الله فی کتاب الموسوم بالطباشیر، بالفارسیة ما صورته «و تاریخ ولادت بنده از این نظم ظاهر می شود که: ب ل الف و ثمانین به طالع محمود رسید مژده مولود عاقبت مسعود

نیشابور به نام خبوشان که امروزه به قوچان معروف است، متولد شد. بعد از سپری کردن ایام طفولیّت و نوجوانی برای تحصیل علوم دینی و کسب معارف به شهر مقدس مشهدالرضا علیه الصلوة والسلام مسافرت کردند و در آن دیار از محضر محدّث کبیر شیخ حر عاملی طاب ثراه مؤلّف کتاب گرانقدر «وسائل الشیعه» بهره بردند. و از ایشان اجازه نقل روایت دریافت می کنند.(1)

ایشان در سال 1103 ق در سن 23 سالگی به اصفهان مهاجرت می کنند و در محضر اساتید بزرگواری همچون علاّمه مجلسی قدس سره ، آقا جمال و آقا رضی خوانساری، میر اسماعیل و محمدصالح خاتون آبادی، فاضل سراب و فاضل هندی به کسب علم و فراگیری علوم دینی می پردازند.

پس از رحلت علاّمه مجلسی در سال 1110 ق در مدرسه ملاّ عبداللّه که در آن زمان میرزا جعفر بن محمد باقر سبزواری، فرزند محقق سبزواری نیز در مدرسه تدریس می کردند، حجره ای گرفت و تا سال 1122 ق مشغول تحصیل و تدریس شد. ایشان چند سالی را نیز از سال 1122 تا 1125 ق در کنار تألیف و انجام وظائف عالمان دینی، به تجارت کرباس در بازار نیم آورد اصفهان برای کسب رزق و روزی پرداخت.(2)

مولی محمدجعفر کرباسی در بین سالهای 1130 _ 1142 ق در پی فتنه افغان به ایران و شهر اصفهان، به روستائی در نواحی اصفهان به نام کوپا (کوهپایه فعلی) فرار کرد و در کوههای آن منطقه مخفی شده به تألیف مشغول شدند.

ص :316


1- 1) این مطلب را ایشان در اوّل کتاب نوادر الاخبار خود تصریح کرده است.
2- 2) ریاض الجنة، ج 2، ص 284.

مولی محمدجعفر کرباسی اواخر عمر خود را در یزد سپری کرده اند و سال سفر ایشان به یزد مشخص نیست، امّا از برخی نوشته ها چنین به دست می آید که در سال 1151 ق در یزد مشغول به تألیف کتاب تباشیر بودند. در نسخه ای از نسخ کتاب اکلیل المنهج از آثار ایشان آورده که ابتدای سفرش سال 1154 بوده است و در آنجا نیز اشاره ای به مقصد سفر نکرده است. باری از سال 1143 تا 1151 ق زندگی مولی محمدجعفر کرباسی مشخص نیست که او در اصفهان یا یزد، زندگی کرده است.

مولی محمدجعفر کرباسی از نگاه بزرگان

بزرگان عصر مولی محمد جعفر با تعابیر بلندی از ایشان تجلیل کرده اند که در اینجا به ذکر برخی از آنها می پردازیم.

1) علاّمه مجلسی در اجازه خود درباره ایشان اینگونه می فرماید:

المولی الأولی، الفاضل الکامل، العالم العامل، المتوقّد الذکی الألمعی مولانا محمدجعفر بن المولی محمد طاهر رزقه اللّه نیل أعلی مدارج المعالی و المفاخر.(1)

2) ملاّ عبدالنبی القزوینی در کتاب تتمیم أمل الآمل می فرماید:

کان فاضلاً نبیه الشأن، و عالماً رفیع المکان، سمّو فضله و علوّ علمه ممّا أیّده البدیهة والبرهان، و التتبّع و التفحّص لِکُتُبِه یصیره کالعیان، جمع بین العلوم العقلیّة و النقلیّة، فمهّر فیهما و اکتبسهما فحذق فیهما، و مع ذلک کان منزهاً مقدّساً خلیقاً ورعاً متعبداً زاهداً، لایشتبهه فی شیءٍ من ذلک منه.(2)

3) صاحب روضات الجنات در کتابش می فرماید:

الفاضل الکامل المتتبع الماهر مولانا محمدجعفر بن محمدطاهر الخراسانی(3)

ص :317


1- 1) اکلیل المنهج فی تحقیق المطلب، ص 10.
2- 2) تتمیم امل الآمل، ص 95.
3- 3) روضات الجنات، ج 3، ص 260.

4) علامه آقا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام الشیعه می فرماید:

عارفٌ متصوّفٌ جلیلٌ ماهرٌ....(1)

5) میرزا محمدحسن زنوزی، در ریاض الجنة می فرماید:

کان عالماً فاضلاً کاملاً عابداً ورعاً مقدساً تقیاً نقیاً فقیهاً محدثاً حکیماً عارفاً مرتضاً مرتاضاً صاحب الکرامات.(2)

6) میرزا محمدعلی اردبیلی در حاشیه کتاب جامع الرواة می فرماید:

الأستاذ الاستناد دام ایّام افاداته الی یوم التناد، الشیخ الجلیل والماهر النبیل، کوثر الدرایة و جعفر الروایة.(3)

شاگردان

:

مولی محمدجعفر کرباسی در بین سالهایی (1110 _ 1125) که در مدرسه ملا عبداللّه سکونت داشتند در کنار کسب علم، شاگردانی را هم به جامعه علم و اندیشه تحویل دادند که می توان از ملاّ اسماعیل خواجوئی در علم درایه و رجال نام برد. شیخ آغابزرگ تهرانی در الذریعه، محمد بن علی بن عبدالنبی مقابی بحرانی را از شاگردان و مجازین روائی مؤلّف شمرده است.(4) نیز از مولی محمد علی اردبیلی صاحب جامع الرواة نقل شده است که: ایشان یکی از اساتید خود را مولی محمدجعفر کرباسی شمرده است.(5)

امّا در کتب تراجم اطلاعی از دیگر شاگردان این عالم بزرگوار وجود ندارد، ولی این

ص :318


1- 1) طبقات اعلام الشیعة، القرن 12، ص 141.
2- 2) ریاض الجنة، ج 2، ص 282 _ 283.
3- 3- تلامذة العلاّمة المجلسی، ص 88 ، به نقل از حاشیه جامع الرواة اردبیلی.
4- 4) الذریعة، ج 1، ص 242، موسوعة طبقات الفقهاء، ج 12، ص 358.
5- 5) تلامذة العلامة المجلسی، ص 88 .

مطلب روشن است که بزرگانی از چشمه جوشان کلام وی سیراب شده اند که از جمله آنان عبدالرزاق و عبدالکریم فرزندان آن عالم بزرگوار نیز می باشند.

آثار و تألیفات

مولی محمدجعفر خراسانی در کنار تعلیم و تعلّم، تحصیل و تربیت شاگردان، آثار به یادماندنی و ارزنده ای نیز برای محققان علوم دینی به یادگار گذاشته است که به اجمال به معرفی آنان می پردازیم.

1) آداب المتعلمین؛ در کیفیت تحصیل علم که به اسم میرزا محمد تألیف کرده اند.

2) اصحاب امیرالمؤمنین.

3) اصحاب النبی صلی اللّه علیه و آله(1).

4) إکلیل المنهج فی تحقیق المطلب که در سال 1134 در فتنه افغان در بحث رجال می باشد و در زمانی که آن جناب در کوهپایه اصفهان اقامت داشت، تألیف کرده است. این کتاب تعلیق و تکمله ای بر کتاب «منهج المقال» مولانا میرزا محمد استرآبادی می باشد.(2)

5) تباشیر (یا طباشیر)؛ که پیرامون عرفان و صوفی گری و بعضی از ریاضتهای نفسانی به صورت ایماء و اشاره است که آن را در سال 1151 ق در یزد تألیف کرده است.

6) حاشیه تهذیب الأحکام؛ ایشان حواشی که علامه مجلسی بر تهذیب الاحکام نوشته اند را تبویب و مرتب کرده اند و همچنین برخی حواشی اصحاب فن را نیز بر آن افزوده اند. و بر بیشتر حواشی استادش توضیحاتی را با عنوان «قلت» آورده اند.

ص :319


1- 1) ظاهراً دو کتاب اصحاب امیرالمؤمنین و اصحاب النبی جزئی از تلخیص سرّ السلف است که به کتاب إکلیل المنهج ضمیمه شده است.
2- 2) روضات الجنات، ج 3، ص 261.

7) حاشیه کفایة المقتصد محقق سبزواری.

8) حرمة الغناء؛ رساله ای مختصر در حرمت غنا.

9) حقیقت منی و مذی، وذی و ودی.

10) خمسةٌ ضروریه؛ که پیرامون پنج رساله فقهی، إرث، رضاع، طلاق، قضاء و نکاح است و گویا مؤلّف موفّق به تألیف رساله اِرث و رضاع شده و سه رساله دیگر موجود نیست.

11) رضاعیه (مسائل رضاع)؛ به صورت فارسی و برای فرزندش عبدالکریم تألیف کرده است.

12) شرح الکتب الاربعه.

13) الصحف الإدریسیة.

14) فوائد الأخبار للأصدقاء والأحبار؛ که پیرامون روایات فقهی است.

15) قاعدة الجمع بین الأخبار المختلفة؛ در سال 1121 ق در موضوعات مختلف از جمله تراجیح منصوصه، تفسیر ظواهر قرآن، علم معتبر در نزد شارع و اوامر و نواهی مطلقه تألیف شده است.

16) گوهر مراد؛ در مواعظ و اخلاق به صورت فارسی که در سال 1123 ق به اسم فرزندش عبدالرزاق تألیف کرده است.

17) مدارک المدارک (یا ادراک المدارک)؛ که آن را در سال 1107 ق در اصفهان تألیف و شرحی بر کتاب طهارت مدارک الأحکام سید محمد عاملی است.

18) مسائل ایادی سبأ؛ 286 سؤال فقهی است که آنها را به صورت دوازده باب از احکام فقهی تألیف کرده است.(1)

ص :320


1- 1) این سؤالات، مجموعه ای است از مسائلی که بعضی از بزرگان از جمله: میرزا محمد بن فیاض اصفهانی، حاج محمود میبدی، حاج محمد شریف بیرجندی، مجدالدین شوشتری و غیرهم از علاّمه مجلسی پرسیده اند و مولی محمدجعفر کرباسی این جوابها را به خواهش بعضی از اهالی مشهد و سبزوار جمع آوری و مدوّن کرده است. بنگرید: الذریعه، ج 20، ص 337.

19) معادیة؛ رساله ای فارسی در باب معاد که به اسم معزالدین کتابت شده است.

20) المواعظ والأخلاق؛ در آداب سلوک در سفر که برای عالم جلیل امیر شکراللّه کرمانی آن را کتاب کرده است.

21) نوادر الأخبار؛ در بیان اخبار نادره و شرح آن که در سال 1122 ق تألیف شده است.

فرزندان

:

تا آنجا که در بعضی از نوشته جات مؤلّف و نسخه هائی که در دسترس هست و آنچه که در کتب رجالی آمده است ایشان دارای چهار فرزند می باشند.

1) عبدالرزاق: که کتاب گوهر مراد را برای او تألیف کرده است.

2) عبدالکریم: که کتاب رساله رضاعیه را برای او تألیف کرده است.

3) محمدحسین: که طبق تصریح محمدجعفر کرباسی نسخه ای از کتاب مدارک الإدراک را به فرزندش محمدحسین هدیه کرده است.

4) ابراهیم.

وفات

در مورد تاریخ وفات مولی محمدجعفر کرباسی اختلاف وجود دارد. در این باره به سه تاریخ دست پیدا کرده ایم:

1) سال 1150 ق؛ چون بر روی قبر ایشان اینگونه نوشته شده است:

صاحب المقامات السنیة، و کاسب الحالات العلیة، الجِدُّ الأعظم والنحریر المعظم، اویس عصره وکمیل دهره، المولی الکامل المکمل والمقتدی الفاضل المفضل العابد،

ص :321

فخرالأمّة مولانا محمدجعفر الملقب بالکرباسی الذی وصل إلی الرضوان بالتأسی، اسکنه اللّه الجنان وآمنه من المخاوف والأحزان، وکان ارتحاله قدس سره من الدار الفانیة إلی عالم البقاء فی خمسین بعد المائة والألف من هجرة سید الأنبیاء علیه وآله آلاف التحیة والثناء.

2) بعد از سال 1151 ق؛ چون کتاب تباشیر در سال 1151 ق تألیف شده و به گفته بسیاری از بزرگان و علما، فوت ایشان بعد از سال تألیف کتاب تباشیر است.

3) سال 1175 ق؛ چون در رساله تباشیر آنگونه که خود مؤلّف بیان کرده است، خودش خبر از فوتش را در سال 1175 داده است. ایشان در آن کتاب آورده است: نه مرضم مرض موت باشد و هر لحظه چشم انتظار در راه، و انتهای مرض به 75 هجری.(1)

امّا آنچه که مسلم است ایشان بعد از سال 1154 ق رحلت کرده اند، چون در ابتدای کتاب اکلیل المنهج تصریح کرده اند به این که در سال 1154 ق عزم سفر کرده اند.

به هرحال این عالم بزرگوار و دانشمند عارف پس از سپری کردن عمری پربرکت در کسب معارف اهل بیت و تربیت شاگردانی در مسیر اهل بیت علیهم السلام ، در یزد به دیار باقی شتافت و بدن مطهّرش در مقبره ای قدیمی در یزد به نام «جُوی هُرهُر» به خاک سپرده شد. بعد از چند سال شخص نیکوکاری به نام حسین علی هراتی بر روی مقبره ایشان عمارتی را بنا کردند که هم اکنون در کنار خیابان حضرت مهدی، مورد توجه عام و خاص و پناهگاه عموم مردم قرار گرفته است. روحش شاد و یادش گرامی باد.

ص :322


1- 1) ریاض الجنه، ج 2، ص 284.

برگ اول نسخه خطی رساله حقیقت

ص :323

برگ آخر نسخه خطی رساله حقیقت

ص :324

حقیقت منی، مذی، وذی و ودی

[منی چیست؟]

بعد؛ چنین گوید بنده قاصر محمد جعفر ابن محمد طاهر که: این فایده ایست در بیان معرفت حقیقت منی و مذی و وذی و ودی و احکام هر یک.

منی چیزیست که خروج آن موجب غسل است و هرگاه یقین حاصل باشد به آنکه، خارج، منیست به هر صفت و به هر حال(1)، موجب غسل خواهد بود و گفته اند که مجمع علیه اصحاب ما است.(2)

و دلالت دارد بر آن روایت عنبسه بن مصعب از ابی عبداللّه علیه السلام قال: «کان علی علیه السلام لایری فی شیء الغسل إلا فی الماء الأکبر»(3) و با اشتباه، معتبر در آن، صفاتست، پس هرگاه شهوت و دفق و فتور جسد بوده باشد، خارج، منی خواهد بود؛ مگر در مریض که دفق در او معتبر نیست و دلالت دارد بر آن صحیحه علی بن جعفر و موسی بن جعفر علیهماالسلام قال: «سألته عن الرجل یلعب مع المراة و یقبّلها فیخرج منه المنی، فما علیه؟ قال: إذا

ص :325


1- 1) الخلاف، ج 1، ص 126.
2- 2) الإستبصار، ج 1، ص 109، باب أن التقاء الختانین یوجب الغسل، حدیث 4؛ تهذیب الأحکام، ج 1، ص 119، باب حکم الجنابة و صفة الطهارة منها، حدیث 6.

جاءت الشهوة و دفع(1) بخروجه، فعلیه الغسل و ان کان إنما هو شیء لم یجد له فترة و لا شهوة، فلا بأس».(2)

و مرسله ابن رباط که بعد از این ذکر شود نیز دلالت دارد بر فتور جسد و غسل واجب نیست، مگر با یقین به سبب؛ و ظن به آن کافی نیست. دلالت دارد بر این، حسنه حسین بن ابی العلا قال: «سألت أباعبداللّه علیه السلام عن الرجل یری فی المنام حتی یجد الشهوة و هو یری أ نّه قد احتلم و إذا استیقظ، لم یر فی ثوبه الماء و لا فی جسده، قال: لیس علیه الغسل.

و قال: کان علی علیه السلام یقول: إنّما الغسل من الماء الاکبر فإذا رأی فی منامه و لم یر الماء الأکبر، فلیس علیه غسل».(3)

[مذی چیست؟]

و مذی چیزیست که بیرون آید عقیب ملاعبه و تقبیل چنانچه در کلام اهل لغت(4) تصریح به این معنی واقع شده؛ و در فقیه(5) گفته است که: مذی آن چیزیست که بیرون می آید پیش از منی.

ص :326


1- 1) در مصدر + «و فَتَرَ».
2- 2) قرب الإسناد، ص 181، ح 670؛ الاستبصار، ج 1، ص 104، باب أن خروج المنی یوجب الغسل علی کل حال، حدیث 2؛ تهذیب الأحکام، ج 1، ص 120، باب حکم الجنابة و صفة الطهارة منها، حدیث 8 .
3- 3) الکافی، ج 3، ص 48، باب احتلام الرجل و المرأة، حدیث 1؛ الإستبصار، ج 1، ص 109، باب أنّ التقاء الختانین یوجب الغسل، حدیث 6.
4- 4) الصحاح، ج 1، ص 249؛ القاموس المحیط، ج 4، ص 389.
5- 5) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 66 و عبارت این چنین است: «و المذی ما یخرج قبل المنی».

و بعضی از اصحاب گفته اند که: آبیست ثخین که بیرون آید در نزد ملاعبه و تقبیل.(1)

و بعضی گفته اند(2) که: آب رقیق لزجیست که بیرون آید عقیب شهوت و مراد به رقیق، بالاضافه به منی است و به ثخین، بالاضافه به بول و مراد به قول او که در نزد ملاعبه و تقبیل است، آنست که با ملاعبه و تقبیل می باشد اعم از آن که در حال ملاعبه بیرون آید یا عقیب آن و ظاهرا که تخصیص به عقیب، به جهت آن باشد که اغلب چنان می باشد یا آنکه احساس به آن عقیب ملاعبه واقع می شود و بیرون آمدن آن عقیب شهوت، اعم از آنست که با فاصله بوده باشد یا بدون فاصله؛ و به این جهت صحیح است که بعضی از اصحاب را قایل شده است که: مس فرج ناقض وضو است گفته است که مذی به جهت مس فرج موجب نقض وضو نیست پس در تفاسیر مذکوره اختلافی نخواهد بود، مگر در تخصیص شهوت چنانکه دانسته شود.

و بدانکه نقل اجماع علماء شیعه شده است به آنکه مذی ناقض وضو نیست هرگاه نبوده باشد از شهوت؛ و اکثر علما قائل شده اند(3) که ناقض نیست اگر چه از شهوت باشد و این اظهر است و دلالت دارد بر این اخبار بسیار و صریح است در این، صحیحه ابن ابی عمیر عن غیر واحد من أصحابنا عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: «لیس فی المذی من الشهوة و لا من الانعاض و لا من القبلة و لا من مسّ الفرج و لا من المضاجعة وضوء و لا

ص :327


1- 1) این مطلب را از کسی از اصحاب یافت نکردیم، إلاّ در کتاب بحارالانوار، ج 77، ص 217 که عبارت علامه مجلسی به این صورت است: فامّا المذی فهو ما یخرج عقیب الملاعبه و التقبیل کما فی الصحاح و القاموس.
2- 2) نهایة الاحکام، ج 1، ص 267 و عبارت این چنین است: «و اما المذی: و هو ماء لزج رقیق یخرج عقیب الشهوة علی طرف الذکر».
3- 3) نهایة الأحکام، ج 1، ص 74؛ عبارت این است: المشهور عند علمائنا عدم النقض به، سواءٌ القبل و الدّبر، منه أو من غیره رجلاً أو امرأةً، باطناً أوْ ظاهراً، بشهوةٍ أو غیرها.

یغسل منه الثوب و لا الجسد»(1)، یعنی نیست در مذی از شهوت و در مذی از انعاض و در مذی از قبله و در مذی از مس فرج و در مذی از مضاجعه وضوء

و محتمل است که معنی خبر آن باشد که نیست در مذی از شهوت و نه در انعاض و نه در قبله و نه در مسّ فرج و نه در مضاجعه وضوء و بر هر تقدیر مذی از شهوت ناقض خواهد بود

و ایضا دلالت دارد بر آن صحیحه زید شحام؛ قال: قلت لأبی عبداللّه علیه السلام : «المذی ینقض الوضوء؟ قال: لا و لا یغسل منه الثوب و لا الجسد إنّما هو بمنزلة البزاق و المخاط»(2) و ابن جنید(3) از علماء شیعه قائل شده است به آنکه هرگاه مذی بیرون آید عقیب شهوت ناقض وضوء خواهد بود.

و دلالت دارد بر آن صحیحه علی بن یقطین قال: «سألت أبا الحسن علیه السلام عن المذی أینقض الوضوء، قال: إن کان من شهوة نقض».(4) و می تواند که این خبر محمول بر استحباب باشد، جمعاً بین الأخبار.

و صاحب بحار در بعضی از فوائد خود بعد از آن که نقل کرده است تفسیر مذی را به آنکه آب رقیق لزجیست که بیرون می آید عقیب شهوت، گفته است که: ظاهر نمی شود از برای تقیید ابن جنید وجه وجیهی.(5) انتهی.

ص :328


1- 1) الإستبصار، ج 1، ص 93، ح 300 _ 10 و ص 174، ح 605 _ 1 ؛ تهذیب الأحکام، ج 1، ص 253، ح (734) 21.
2- 2) الإستبصار، ج 1، ص 91، باب حکم المذی و الوذی، حدیث 3 ؛ تهذیب الأحکام، ج 1، ص 17، باب الأحداث الموجبة للطهارة، حدیث 40.
3- 3) در کتاب مختلف الشیعة، ج 1، ص 261 از ابن الجنید نقل می کند که: «إن خرج عقیب الشهوة ففیه الوضوء»؛ اگر مذی بعد از شهوت خارج شود، پس در آن وضو است.
4- 4) الإستبصار، ج 1، ص 93، باب حکم المذی و الوذی، حدیث 8 ؛ تهذیب الأحکام، ج 1، ص 19، باب الأحداث الموجبة للطهارة، حدیث 45.
5- 5) ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج 1، ص 96؛ با عبارت علاّمه مجلسی این چنین است: «و علی ما عرفت من کلام الفقهاء و أهل اللغة لایظهر لتقیید ابن الجنید رحمة اللّه علیه وجهٌ وجیهٌ».

و محتمل است که گفته شود که مذی خالی از شهوت فی الجمله نمی باشد(1) چنانکه دلالت دارد بر آن مرسله ابن رباط از ابی عبداللّه علیه السلام قال: «یخرج من الاحلیل المنی و المذی و الودی و الوذی، فامّا المنی، فهو الذی تسترخی له العظام و یفتر منه الجسد و فیه الغسل و أمّا المذی فیخرج من الشهوة و لا شیء فیه و أما الودی فهو الذی یخرج بعد البول و أما الوذی فهو الذی یخرج من الادواء و لا شیء فیه».(2)

لکن مذی گاهی می باشد از شهوت ضعیفی چنانکه در قُبله و مس فرج و مضاجعه و غیره باشد.(3)

و گاهی می باشد از شهوت شدیدی چنانکه بیرون می آید مذی به حدی که خارج باشد در کثرت از حد معتاد و آنچه شیخ طوسی(4) حمل کرده است بعضی از اخبار را به آنکه مراد آنست که بیرون باشد از معهود معتاد به جهت کثرت، در این هنگام موافق خواهد بود با مذهب ابن جنید.

لکن بعضی از اصحاب گفته اند(5) که: کلام شیخ در تهذیب مذهبی نیست، بلکه ایراد

ص :329


1- 1) بحارالأنوار، ج 77، ص 217 ؛ عبارت علاّمه مجلسی این است: «و الأظهر ما ذهب الیه الاکثر و ما ذهب إلیه ابن الجنید، فلا نعرف له معنی، إذ الظاهر من کلام أهل اللغة و غیرهم لزوم کون المذی عقیب الشهوة».
2- 2) الإستبصار، ج 1، ص 93، باب حکم المذی و الوذی، حدیث 11؛ تهذیب الأحکام، ج 1، ص 20، باب الأحداث الموجبة للطهارة، حدیث 49. * چنان که در تفخیذ و استمناء اتفاق افتد، علی ما قیل. منه.
3- 3) تهذیب الأحکام، ج 1، ص 19؛ عبارت این است: «هذا نحمله علی أنه إذا کان خارجاً عن المعهود لأنّ المعهود المعتاد لایجب منه إعادة الوضوء، سواء خرج عن شهوة أو عن غیر شهوة أو یکون المراد بما ضربٌ من الإستحباب».
4- 4) بحار الأنوار، ج 77، ص 217؛ عبارت علاّمه این چنین است: «و قد یشعر کلام الشیخ فی التهذیب بنقضه إذا کان کثیراً خارجاً عن المعتاد، قال علی سبیل الإحتمال للجمع بین الأخبار».

کرده است آن را در مقام بحث بر سبیل احتمال، پس هرگاه در اخبار واقع باشد که مذی موجب وضوء نیست محمول بر معتاد خواهد بود علی الاستحباب یا بر وجوب بر مذهب ابن جنید، چنانکه مراد ابن جنید به خروج از شهوت خروج بر غیر معتاد بوده باشد.

[وذی چیست؟]

و وذی چیزیست که بیرون آید بعد از منی در عقب آن چنانکه تصریح شده است به آن در فقیه(1) و بعضی از اصحاب گفته اند(2) که: نیافته ایم «وذی» بذال معجمه را در لغت؛ لکن شهید ثانی(3) نقل کرده است که آن چیزیست که بیرون آید عقیب انزال.

و در مرسله ابن رباط(4) متقدمه گذشت که وذی آن چیزیست که بیرون آید از ادواء و بعضی در این مقام گفته اند(5) که: وذی به معنی عیب است، چنانکه ذکر کرده اند آن را

ص :330


1- 1) من لایحضره الفقیة، ج 1، ص 66: عبارت این است که: «و الوذی، ما یخرج بعد المنی علی أثره».
2- 2) ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج 1، ص 96؛ عبارت علاّمه مجلسی این چنین است: «و لم نجد بالمعجمة فی اللغة، و لکن ذکر الشهید رحمه الله أنه بالمعجمة: ما یخرج عقیب الإنزال».
3- 3) حاشیة شرائع الإسلام، ص 28 ؛ عبارت شهید ثانی این چنین است: «و بالمعجمة (الوذی) ماءٌ یخرجُ عقیب الإنزال» و رسائل الشهید الثانی، ج 2، ص 1211.
4- 4) الإستبصار، ج 1، ص 93، باب حکم المذی و الوذی، حدیث 11.
5- 5) القاموس المحیط، ج 4، ص 399 ؛ الوذی: الخدش و بهاء: الوجع و المرض، و الماء القلیل و العیب؛ الصحاح، ج 6، ص 2522؛ لسان العرب، ج 15، ص 386، تاج العروس، ج 20، ص 286.

لغویین و گویا اطلاق کرده اند(1) بر آن چیزی که بیرون آید از ادواء، یعنی امراض از قبیل اطلاق سبب بر مسبّب و از بعضی اخبار ظاهر می شود که خروج آن از حبایل است و حبایل یا عروق ظهر است یا عروق ذکر.

و بر هر تقدیر ظاهر آنست که تا مزاج از حد اعتدال طبیعی بیرون نرود و فتوری به عروق مذکوره عارض نشود وذی خارج نشود و در این هنگام موافقت حاصل است میان آنکه بیرون می آید از ادواء و بیرون می آید از حبایل و دلالت دارد بر آنکه موجب طهارت نیست صحیحه زید شحام و زراره و محمد بن مسلم از ابی عبداللّه علیه السلام أنه قال: «إن سألت من ذکرک من شیء من مذی أو وذی، فلا تغسله و لا تقطع له الصلوة و لا تنقض له الوضوء إنّما هو ذلک بمنزلة النخامة(2) کل شیء خرج منک بعد الوضوء، فإنّه من الحبائل».(3)

و ظاهر آنست که مراد از وضوء در این موضع معنی لغوی آنست یعنی استنجاء از بول.

[ودی چیست؟]

و ودی چیزیست که بیرون آید عقیب بول، چنانکه تصریح شده است به آن در فقیه(4) و صاحب حبل المتین(5) گوید: آب ثخین است که بیرون آید عقیب بول و خلافی نیست میان علماء ما در عدم نقض آن.

ص :331


1- 1) بحارالأنوار، ج 77، ص 218؛ عبارت این است: «أما الوذی بالمعجمة فلم یذکر فیما عندنا من کتب اللغة معنی مناسب له، و قد مر تفسیره فی الخبر، و الأدواء: جمع الداء و لعل المعنی ما یخرج بسبب الأمراض».
2- 2) ظاهراً در متن النجاسة می باشد ولی در روایت النخامة می باشد.
3- 3) الاستبصار، ج 1، ص 94، باب حکم المذی و الوذی، حدیث 15؛ تهذیب الأحکام، ج 1، ص 21، باب الأحداث الموجبة للطهارة، حدیث 52.
4- 4) من لایحضره الفقیة، ج 1، ص 66 ؛ عبارت این است: «و الودی، ما یخرج علی أثر البول».
5- 5) حبل المتین، ص 31 ؛ عبارت این است: «و الودی بالدال المهملة الساکنة: ماء ثخین یخرج عقیب البول و لا خلاف بین علمائنا رضوان اللّه علیهم فی عدم نقض المذی المجرد عن الشهوة کما لاخلاف بینهم فی عدم نقض الودی مطلقاً».

و دلالت دارد بر آن حسنه عبدالملک از ابی عبداللّه علیه السلام «فی الرجل یبول ثم یستنجی ثم یجد بعد ذلک بلاً، قال: إذا بال فخرط ما بین المقعدة و الأنثیین ثلث مرات و غمزٌ ما بینهما ثم استنجی، فإن سال حتی یبلغ السوق(1) فلا یبالی»(2) و صحیحه(3) زید شحام و زراره و محمد بن مسلم متقدمه نیز دلالت دارد بر این.

کتبه محمد جعفر بن محمد طاهر فی سنة ثمانیة عشر و مائة بعد الألف.

ص :332


1- 1) قاموس المحیط، ج 3، ص 247؛ الساق: ما بین الکعب و الرکبة ج: سوق و سیقان و أسؤق.
2- 2) من لا یحضره الفقیة، ج 1، ص 65، حدیث 148 ؛ الاستبصار، ج 1، ص 94، باب حکم المذی و الوذی، حدیث 13 ؛ تهذیب الأحکام، ج 1، ص 20، باب الأحداث الموجبة للطهارة، حدیث 50 ؛ وسائل الشیعة، ج 1، ص 282، باب حکم البلل المشتبه الخارج بعد البول و المنی، حدیث 2.
3- 3) الإستبصار، ج 1، ص 94، باب حکم المذی و الوذی، حدیث 15.

منابع تحقق

1) الإستبصار، شیخ طوسی، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، نشر: دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، تهران، 1363 ش.

2) بحار الأنوار، علامه مجلسی، چاپ دوم، نشر: مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ق.

3) تاج العروس، زبیدی، تحقیق: علی شیری، نشر: دارالفکر، بیروت، 1414 ق.

4) تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، چاپ سوم، نشر: دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1364 ش.

5) حاشیة شرایع الإسلام، شهید ثانی، تحقیق: مرکز الأبحاث و الدراسات الإسلامیه، چاپ اول، نشر: بوستان کتاب قم، قم، 1380 ش.

6) الحبل المتین، شیخ بهائی، نشر: منشورات بصیرتی، قم.

7) الخلاف، شیخ طوسی، تحقیق: جماعتی از محققین، نشر: مؤسسه نشر جامعه مدرسین، قم، 1407 ق.

8) رسائل الشهید الثانی، شهید ثانی، تحقیق: مرکز الأبحاث و الدراسات الإسلامیه، رضا مختاری، چاپ اول، نشر: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1379 ش.

9) الصحاح، جوهری، تحقیق: أحمد عبدالغفور العطار، چاپ چهارم، نشر: دارالعلم للملایین، بیروت، 1407 ق.

10) القاموس المحیط، فیروزآبادی، دارالعلم، بیروت.

11) قرب الإسناد، حمیری قمی، تحقیق: مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، چاپ اول، نشر: مؤسسه آل البیت، قم، 1413 ق.

12) الکافی، شیخ کلینی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ پنجم، نشر: دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1367 ش.

ص :333

13) لسان العرب، ابن منظور، نشر: أدب حوزه، 1405 ق.

14) مختلف الشیعة، علامه حلی، تحقیق: مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول، نشر: مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1418 قم.

15) ملاذ الأخیار فی فهم الأخبار، علامه مجلسی، تحقیق: سید مهدی رجائی، نشر: کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم، 1406 ق.

16) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، نشر: مؤسسه نشر اسلامی، قم.

17) نهایة الأحکام، علامه حلی، تحقیق: سید مهدی رجائی، چاپ دوم، نشر: انتشارات اسماعیلیان، قم، 1410 ق.

18) وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، تحقیق: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ دوم، نشر: مؤسسه آل البیت، قم، 1414 ق.

ص :334

ص :335

ص :336

ص :337

ص :338

ص :339

ص :340

ص :341

ص :342

لب النظر فی علم المنطق

اشاره

تألیف: ملاّ حبیب اللّه کاشانی

تحقیق و تصحیح: سید مصطفی موسوی بخش

مقدمه محقق

اشاره

خطاپذیری فکر و علم آدمی به این خطاپذیری، انگیزه ای شد برای پیدایش و تدوین علمی که بواسطه رعایت قوانین آن، بشر از خطای ذهنی در امان ماند. و به تعبیر شیخ الرئیس در اشارات، از ضلالت در فکرش مصونیت یافت.(1)

این علم در تعابیر اسلامی منطق نام گرفت. موضوع این علم را تعریف و استدلال برشمرده اند، اولی در حوزه مفاهیم و تصورات و دومی در حوزه قضایا و تصدیقات. و منطق را چنین تعریف نموده اند:(2)

«آلة قانونیة تعصم مراعاتها الذهن عن الخطأ فی الفکر».(3)

منطق ماهیتی ابزاری دارد و از جمله علوم آلی به حساب می آید، به این معنی که زمینه به کارگیری و کاربرد آن در سایر علوم و حوزه هاست نه مسائل خود علم منطق.

بحث در جهت تاریخی منطق نیز خود موضوعی مهم است که استیفاء آن به تفحص کامل بسته و نیازمند است و تفصیل آن را تألیفی مخصوص و مستقل لازم است. هم چنین مقصود در این مقام، بیان زمان پیدایش منطق تدوینی است نه منطق تکوینی و طبیعی، چه در زمان پیدا شدن منطق طبیعی، هنگامی می توانیم بحث کنیم و نتیجه قطعی به دست آوریم که بتوانیم آغاز پیدا شدن بشر را به طور تحقیق، تعیین کنیم و تعیین این موضوع _ بر فرض امکان _ مقصود و مربوط به این بحث نیست ولی همین اندازه کافی است که بدانیم پیدا شدن منطق با پیدا شدن بشر توأم است و این دو همزاد در تمام مراحل هستی، همه جا و همه وقت همدوش و هم قدم هستند. منطق طبیعی در حقیقت گوهر زیبایی است که خالق طبیعت در نهاد بشر نهاده و تحفه گرانبهایی است که آن را در لفافه نطق پیچیده و انسان را به اعطاء آن سرافرازی داده است. پس درباره تدوین منطق می گوییم:

در این که منطق از چه زمانی به صورت تدوین درآمده و لباس تألیف به خود پوشیده است، آنچه مشهور و در کتب قدماء و متأخرین مسطور می باشد این است که ارسطوطالیس یونانی(4) برحسب تقاضی و خواهش اسکندر در قرن چهارم قبل از میلاد مسیح، منطق را تألیف و تدوین کرد و اسکندر معادل پانصد هزار دینار در برابر انجام این کار به رسم انعام به وی داد و نیز معادل صد و بیست دینار حقوق سالیانه برای وی مقرر داشت و به این جهت منطق در میان پیشینیان به میراث ذی القرنین اشتهار یافت.

و بعضی هم اجماع مورخین را مبنی بر اینکه «نخستین کسی که صورت قیاسها را استنباط کرده، ارسطو می باشد» ادعاء و حکایت کرده اند. قول غیر مشهوری نیز هست که بیان می دارد واضِعِ منطق، زنون کبیر و مکمل آن، ارسطو و مهذب آن افلاطون بوده است. ولی در مقابل این قول که بیانگر زمینه آغاز پیدایش، تدوین منطق، مورد اعتقاد اسلاف یا معقد اجماع آنان می باشد، قول دیگری نیز می باشد که بیان می دارد ارسطو نخستین مدون منطق در دنیا، یا لااقل نخستین مستنبط آن نباشد، بلکه احتمال قوی می رود که منطق پیش از طلوعش در یونان، از مشرق به ویژه ایران، مهد دانش و مرکز علم و معرفت، طالع و در مظهر کتابت و تدوین و لباس نظام و تألیف متجلی شده و آنگاه در فتنه اسکندر، به وسیله وی کتب منطقی نیز، در طی سائر نفائس علمی و مادی، به یونان انتقال یافته باشد که می توان قرائن و شواهدی را برای تأیید مطلب فوق یادآور شد.

از جمله اینکه پیش از استیلاء اسکندر بر ایران، علوم متنوعه از قبیل فلسفه ونجوم و طب و حساب و غیره در ایران رائج و مدوّن بوده است و وجود علوم مزبور، مخصوصا فلسفه، بدون وجود منطق اگر غیر معقول نباشد، قابل اذعان و قبول هم نخواهد بود.

دیگر اینکه فیثاغورث که استاد سقراط بوده است، بنا به قولی نزد ایرانیان دانش آموخته و افلاطون هم که شاگرد سقراط و استاد ارسطو است بسیار مایل بوده است که به ایران مسافرت و تحصیل کند، بلکه شاگردی خود سقراط نیز نزد شخصی ایرانی نقل شده است.(5)

پس از بیان چگونگی پیدایش منطق و اقوال پیرامون آن، در مورد چگونگی سیر منطق خواهیم گفت که پس از اینکه ارسطو منطق را در یونان تألیف کرد، بالطبیعه تعلیم و تعلم آن رایج و بحث و فحص پیرامون مطالب آن شروع شده، ولی این تألیف چنان بر اساس متانت و استحکام نهاده شده بود که تاکنون هیچ یک از مناطقه و فلاسفه بعد از ارسطو نتوانسته اند در قواعد و اصولی که وی تأسیس کرده خدشه وارد کنند، بدین ترتیب همان منطق با همان قواعد و اصول اولیه ای که تألیف شده مورد استفاده و قبول گروه دانش پژوه و شیعه فلسفه گردید که یکی از آنان ملاّ حبیب اللّه کاشانی است.

ص :343


1- 1) الاشارات و التنبیهات، ص 39.
2- 2) حاشیه ملا عبداللّه علی التهذیب، ص 36.
3- 3) المنطق، ص 12؛ الفوائد العلیة، ج 1، ص 166.
4- 4) ارسطو یا ارسطاطالیس یا ارسطوطالیس، حکیم معروف یونانی است که در سال 384 پیش از میلاد مسیح در «استاگیرا» که از مستعمرات یونان و تابع «مقدونیه» بوده متولد شده و در حدود سال 323 قبل از میلاد در شهر «خلکیس» وفات یافته است.
5- 5) رهبر خرد، دیپاچه.

نگاهی به زندگی ملاّ حبیب اللّه کاشانی

ملاّ حبیب اللّه فرزند مرحوم علی مدد در سال 1262 ق در کاشان دیده به جهان گشود و از هشت سالگی شروع به درس خواندن نمود و تا چهارده سالگی از مقدّمات نحو و صرف فارغ گردید و بعد از آن در کاشان و سپس طهران و آنگاه در عتبات عالیات، علوم فقه و اصول و حکمت و سایر علوم عقلیّه و نقلیّه را از چندین نفر از علماء و فقهاء و فضلاء و حکماء فراگرفت و اجازه روایت نیز یافت. و مخصوصاً از فیض صحبت مرحوم ملاّ زین العابدین گلپایگانی _ اعلی اللّه مقامه _ به درجات عالیه علم و عمل و تصفیه نفس و تهذیب اخلاق واصل گردید و پس از چندی به کاشان برگشته و در آن شهر در محلّه دروازه اصفهان ساکن گردید و به تدریس و تألیف و امامت و ترویج و هدایت و ارشاد پرداخت. پس از چندی به سفر مشهد رفت و در حدود صد و چهل جلد کتاب کوچک و بزرگ، عربی و فارسی، نظم و نثر تألیف کرد که بسیاری از آنها به چاپ رسیده و مورد استفاده عوام و خواص گردیده.

و آخر پس از گذرانیدن عمری در علم و عمل و اخلاق فاضله و صفات عالیه در روز سه شنبه بیست و سیّم ماه جمادی الآخر سال 1340 ق در کاشان وفات کرد و همانجا در قبرستان دشت افروز دفن گردید.

از جمله آثار او کتاب منتقد المنافع در شرح نافع محقق اول در چندین جلد که اعظم و اقدم همه آنها می باشد و این اثر نیز یکی از تألیفات آن بزرگوار بوده که تاکنون به چاپ نرسیده بود. ولی به حول و قوه الهی و کمک دوستان و سروران از جمله حاج آقا نورمحمدی و سید روح اللّه فاطمی زاده _ که از آنها تشکر می کنم _ این اثر آماده چاپ گردید. امید است که این خدمت ناقابل مورد قبول حق تعالی و ائمه معصومین علیهم السلام قرار گرفته باشد.

سید مصطفی موسوی بخش

میلاد امام رضا علیه السلام _ 1433 قمری

ص :344

برگ اول نسخه خطی لب النظر فی علم المنطق

ص :345

برگ آخر نسخه خطی لب النظر فی علم المنطق

ص :346

هذا مختصر فی علم المنطق المسمّی ب

«لبّ النظر»

بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین

الحمد للّه الذی خلق الإنسان و علّمه المنطق و البیان و الصلوة علی رسوله میزان الأدیان و علی آله موازین القسط و الإیمان .

و بعد ؛ فاعلم : أن المنطق میراث أهل النظر و قد وضعه المعلم الأوّل(1) لاسکندر(2) و الغرض منه تمیز لُجَیْن(3) الفکر عن لَجینه(4) والتفرقة بین هِجان(5) النظر عن هجینه(6) فهو آلة تعصم قدم العقل عن الزلة و مصباح یضیئ لراعیه فی طرق المحجّة و قد عدّه من الحکمة بعض الأجلّة و مرتبته بعد نبذه من العلوم الأدبیة و بعد تقویم الفکر بالهندسة و موضوعه التصورات و التصدیقات المعلومة الموصلة إلی المجهولة و مسائله النسب التصوریة و التصدیقیة و قسمته إلی أبواب عشرة :

ص :347


1- 1) المعلّم الاوّل هو أرسطوطالیس الحکیم الشهیر الیونانی الذی وُلد فی سنة 384 قبل المیلاد فی (اسطاغرا) التی کانت إحدی المستعمرات الیونانیّة و التابعة لِ (مقدونیة) و توفّی حوالی سنة 323 إلا فی مدینة (خلکیس)، رهبر خرد، المقدمة.
2- 2) الإسکندر المقدونی (356 ق. م _ 323 ق. م). من المعروف أنّ فی قرن الرابع قبل المیلاد، أ لّف أرسطو المنطق تلبیةً لطلب اسکندر المقدونی. لذا اشتهر المنطق عند الأسلاف بإرث ذی القرنین. رهبر خرد، المقدمه.
3- 3) الفضة.
4- 4) کلُّ خلیطٍ من دقیق أو نخالة.
5- 5) هجان من الأشیاء: أجودها و أکرمُها أصلاً.
6- 6) یقال: رجل هجین أی: لئیم.

[الباب] الأوّل: فی الألفاظ

و هذا الباب ذکره استطراد(1) و لذا عدّ الأبواب تسعة بعض الأوتاد.

فالدلالة مطابقة إن کانت علی تمام ما وضع اللفظ له و تضمن إن کانت علی بعضه و إلتزام إن کانت علی خارجه اللازم له عرفاً أو ذهناً . کلّ ذلک بالحیثیّة المخصوصة . و أهل البیان یسمّون الأولی بالوضعیة و الأخیرتین بالعقلیة و الثلاث فی إصطلاح هذا الفنّ وضعیّة و طبعیّة و عقلیّة و کلّ منها لفظیّة و غیرلفظیّة.

و الدال جزئه علی جزء معنا مرکّب تام خبریّ إن صحّ السکوت علیه و احتمل الصدق و الکذب فی ذاته و إلاّ فناقص و إنشائی و غیره مفرد و هو إمّا کلمة أو اسم أو أداة.

و المستعمل فیما وضع له فی إصطلاح به المخاطب حقیقة لغویة و عرفیة خاصة و عامة و فی غیره کذلک للقرینة و العلامة المقبولة مجاز کذلک و ما تعدّد وضعه مشترک والمهجور وضعه الأول منقول یتبع فی الإسم ناقله .

[الباب] الأوّل: فی الألفاظ

الکلّی ما لم یمنع فیه من الکثرة؛ فإن کان ذاتیاً لها و عینها، فهو نوع أو جزئها المشترک بالتمام، فجنس قریب إن صلح للجواب به عن البعض و الجمیع و بعید إن اختصّ بالبعض أو المشترک بغیره ففصل قریب فی الجنس القریب و بعید فی البعید و إن کان عرضیّاً فإن أختص فخاصة و إلاّ فعرض عام و قد یلزمان لزوماً بیّناً أو غیر بیّن بالمعنیین .(2)

ص :348


1- 7) ابن سینا فی مدخل الشفاء یقول هکذا: «لیس للمنطقی من حیث هو منطقی شغل أوّل بالألفاظ إلاّ من جهة المخاطبة و المحاورة و لو أمکن أن یتعلّم المنطقُ بفکرة ساذجة إنّما تلحظ فیها المعانی وحدها، لکان ذلک کافیاً و لو أمکن أن یطّلع المحاور فیه علی ما فی نفسه بحیلة أخری لکان یغنی عن اللفظ ألبتة، منطق الشفاء، المجلد الأوّل، ص 22.
2- 8) أی: بمعنی الأعمّ و بمعنی الأخص.

[الباب] الأوّل: فی الألفاظ

المعرف هو التصوّر المعلوم المؤدّی إلی المجهول، فإن کان مؤلّفاً من الجنس و الفصل القریبین، فهو حدّ تامّ و من الجنس القریب و الخاصة، فرسم کذلک و إلاّ فحدّ و رسم ناقصان و یسهل التعریف بالتحدید و هو أن تطلب الأعمّ و المساوی و تمیّز ذاتیهما عن غیر الذاتی بالإنفکاک بحسب الحقیقة و عدمه، ثم ترکّب من ذلک ما سئلت من الأقسام .

[الباب] الأوّل: فی الألفاظ

القضیة هو المرکّب المحتمل فی ذاته للصدق و الکذب، فإن حکم فیها بشیء لشیء آخر بإیجاب أو سلب، فهی حملیة شخصیة إن کان موضوعها جزئیّاً و محصورة إن بیّن فیها کمیّة الأفراد بسورها و هو لفظ «کلّ و بعض و لاشیء و لیس» و ما أشبه ذلک و طبعیّة إن لم یکن کذلک و لم یصلح لذلک أیضاً و مهملة إن صلحت و الموضوع فی هذه القضیة مطلقاً هو المصداق و المحمول هو المفهوم، فلایرد شبهة الحمل.

و قد یقع کلمة السلب جزء من الموضوع فتسمّی معدولة الموضوع و للمحمول فمعدولته(1) و لهما فمعدولتهما(2) کما یسمّی ما لم یکن کذلک محصّلة و المشتملة علی ذکر جهتها من الدوام و الضرورة و نحوهما من الجهات بسیطة إن استفید منها حکم واحد کالضروریة و الدائمة و الوقتیة المنتشرة المطلقات و المشروطة و العرفیة و المطلقة و الممکنة العامّات و مرکّبة إن کان المستفاد منها حکمین کالمشروطة و العرفیة و الممکنة الخاصات و الوجودیة اللاضروریّه و المنتشرة و الوجودیة اللاّدائمة و الوقتیة.

ص :349


1- 9) أی: معدولة المحمول.
2- 10) أی: معدولة الطرفین.

و إن حکم فیها بقضیة علی تقدیر قضیة أخری، فشرطیة متّصلة لزومیة مع اعتبار علاقة و متّصلة إتّفاقیة مع عدمه و إن حکم فیها بالتنافی أو بعدمه فمنفصلة حقیقیة إن کان فی الصدق و الکذب معاً، فهی فی قوة أربع متصلات و مانعة الجمع إن کان فی الأوّل(1) خاصة و مانعة الخلوّ إن کان فی الثانی(2) کذلک و هما مستلزمتان بنقیضیهما کما أنّ المتصلة اللزومیة مستلزمة لهما و التنافی إن کان لذات الجزئین فهی عنادیة و إلاّ فإتفاقیّة .

فصل

تناقض القضیتین هو إختلافهما بحیث یلزم من صدق أحدهما، کذب الأخری و بالعکس . و العکس المستوی هو تبدیل طرفی القضیة مع بقاء الصدق و الکیف و عکس النقیض عند القدماء هو تبدیل نقیضیهما کذلک(3) و عند المتأخرین تبدیل نقیض الثانی(4) و عین الأوّل(5) مع بقاء الأوّل(6) و المخالفة فی الثانی .(7)

ص :350


1- 1) أی: إن حکم فیها بالتنافی فی الصدق.
2- 2) أی: إن حکم فیها بالتنافی فی الکذب.
3- 3) أی: مع بقاء الصدق و الکیف.
4- 4) أی: الطرف الثانی.
5- 5) أی: الطرف الأوّل.
6- 6) أی: الصدق.
7- 7) أی: الکیف.

الباب الخامس : فی القیاس

و هو المرکب من قضیتین لو سلّمنا لزم عنهما لذاتهما مرکّب آخر یسمّی بالنتیجة، فإن کان مذکوراً فیهما بعینه أو بنقیضه، فالقیاس إستثنائی و هو مرکب من شرطیة و حملیة .

فإن کانت الشرطیة متصلة و الإستثناء متعلقاً بعین المقدم، فاللازم هو ثبوت عین التالی أو بنقیض التالی فهو نقیضه و لیس فی إستثناء عین التالی إثبات عین الأوّل(1) و لا فی نقیض الثانی(2) و إن کانت منفصلة حقیقة فإستثناء عین کلّ جزء إثبات لنقیض الآخر کما أن إستثناء نقیض کلّ إثبات لعینه کما فی مانعة الخلوّ . و أمّا مانعة الجمع فکالأوّل.(3)

و إلاّ فإقترانی و المقدّمة المشتملة علی موضوع المطلوب هی الصغری و علی محموله الکبری و المتکرّر فیهما هو الحد الأوسط، فإن کان محمولاً فی الأولی و موضوعاً فی الثانیة فالهیئة الحاصلة من ذلک هو الشکل الأوّل و شرطه إیجاب الصغری و فعلیّتها و کلیّة الکبری . فضروبه المنتجة بالإعتبار الأوّل و الأخیر أربعة و بالثانی کثیرة و إن کان محمولاً فیهما فالثانی و شرطه إختلاف مقدّمتیه فی الکیف و کلیّة الکبری فضروبه المنتجة بإعتبارهما کما تقدّم و ضروریة الصغری أو دوامه أو کون الکبری من السوالب المنعکسة و صغراه الممکنة لاتستعمل إلاّ مع الضروریة المطلقة أو المشروطتین و کبراه کذلک، إلاّ مع الضروریة و ضروبه المنتجة بهذا الإعتبار کما تقدم و إن کان موضوعاً فیهما، فالثالث و شروطه فی صغراه کالأوّل(4) مع إختلاف مقدّمتیه فی الکمّ و ضروبه بإعتباره والکیف ستّة و بإعتبار الجهة کثیرة . و إن کان وضعه عکس الأوّل فهو الرابع و شرطه إیجاب مقدّمتیه أو کلیة إحدیهما و کلیة الصغری إلاّ مع الإختلاف فکما ذکر و ضروبه المنتجة بحسب الشرطین ثمانیة و فی شرطه بحسب الجهة تفصیل کضروبه بإعتبارها.

و ربما یسهّل الأمر فی هذا الباب بالتقسیم و التحلیل و قد یثبت المطلوب بکذب نقیضه و یسمّی بقیاس الخلف و بعکس نقیضه عکسه فبالعکس و یفرض ذات الموضوع شیئاً معیّناً فبالإفتراض و قد تضمّ النتیجة إلی مقدمة أخری فیحصل منهما نتیجة أخری فبالقیاس المرکب الموصول النتائج إن کانت النتیجة مصرحاً بها و مفصولها إن لم یکن کذلک.

و یلحق بالقیاس الإستقراء و هو الإستدلال بالجزئی علی الکلی و التمثیل و هو بالجزئی علی مثله لمشارکتهما فی علة الحکم الثابتة بالدوران و التردید و فیه نظر .

ص :351


1- 8) أی: المقدّم.
2- 9) أی: التالی.
3- 10) أی: استثناء عین کل جزء إثبات لنقیض الآخر.
4- 11) أی: شرطه إیجاب الصغری.

الباب السادس : فی البرهان

و هو القیاس المؤلّف من الیقینیّات الستّ و هی الأوّلیات و الفطریات و المشاهدات و المتواترات و التجربیات و الحدسیات . فإن کان الحد الأوسط فیه علّة لنسبة الأکبر إلی الأصغر فی الذهن و الخارج جمیعاً، فهو لمّی و إن کان علّة فی الذهن خاصة فإنّی . و مرجع الأوّل إلی الإستدلال بالعلة علی المعلول و الثانی إلی العکس.(1)

الباب السابع : فی الجدل

و هو القیاس المؤلّف من المشهورات بین الجمیع أو الطائفة لعادة أو نحوها أو المسلمات المسکتة للخصم و تفصیل ذلک فی المناظرة.

الباب الثامن : فی الخطابة

و هو المؤلّف من المقبولات ممّن یختصّ بمزیّة فی العلم و نحوه أو المظنونات و هی القضایا التی یحکم فیها العقل حکماً راجحاً مع إحتماله نقیضها مرجوحاً .

الباب التاسع: فی السفسطة و المغالطة

و هو المؤلّف من الوهمیات و هی القضایا الکاذبة التی یحکم بها الوهم فی أمور غیر محسوسة قیاساً علی المحسوس أو المشبّهات و هی التی یشتبه بالأوّلیات.

الباب العاشر : فی الشعر

ص :352


1- 1) أی: الإستدلال بالمعلول علی العلة.

و هو المؤلّف من المخیّلات و هی القضایا التی یتأثر بها النفس من دون أن تذعن بها؛ وفائدته إنفعال النفس بالترغیب و الترهیب کما أن فائدة المغالطة إیقاع الخصم فی الغلط و الخطابة الإتعاظ(1) بما ینفع و ما یضرّ.

و الجدل إلزام الخصم و إقناع القاصر و لکن الذکی الفطین لایقف إلاّ علی ساحل الیقین و هو فائدة البرهان.

اللّهم نوّر قلوبنا بنور الأیقان و أصعد بنا إلی مدارج التصدیق و الإیمان . و لیکن هذا آخر ما أردت إیراده فی هذا المختصر المسمّی بلبّ النظر و أنا العبد الواثق باللّه الصمّد حبیب اللّه ابن علی مدد و الحمد للّه أوّلاً و آخراً.

ص :353


1- 1) أی: قبول الموعظة ؛ یقال : وعظه فاتَّعظ.

ص :354

منابع تحقیق

1) الاشارات و التنبیهات، ابن سینا، بوستان کتاب، قم، 1387 ش.

2) حاشیه ملاعبداللّه علی التهذیب، ملاعبداللّه، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1370 ش.

3) رهبر خرد، محمود شهابی، چاپ پنجم، کتابفروشی خیام، تربت حیدریه، 1360 ش.

4) الشفاء، ابن سینا، 5 جلدی، چاپ اول، انتشارات ذوی القربی، قم، 1428 ق.

5) المنطق، محمدرضا مظفر، دارالتعارف، بیروت، 1400 ق.

6) الفوائد العلیة، سید علی بهبهانی، چاپ دوم، دار العلم، اهواز، 1405 ق.

ص :355

ص :356

کتابشناسی آثار محمد رفیع رشتی اصفهانی

اشاره

تحقیق: مصطفی صادقی

مقدمه محقق

عالمان و اندیشمندان شیعه در قرون گذشته و تا به حال برای حفظ و حراست از مکتب الهی اهل بیت علیهم السلام دست به قلم برده و با برجا گذاشتن آثاری ارزشمند نسل های تشنه معارف الهی را از چشمه جوشان و اقیانوس بی کران سیراب کردند. اما دریغ که در طول تاریخ آثار گرانقدر زیادی به خاطر کم توجهی و گاه بی توجهی، به دیار نیستی سر سپردند، و یا در گوشه ای غریبانه خاک عزلت بر رخسارشان نشسته تا شاید روزی دوستداران علم و دانش با تحقیق پیرامون این آثار، غربت مانده بر پیکره آنها را بزدایند تا جامعه علمی و فرهیختگان از وجود آنها بهره گیرند.

در این عرصه، فهرست نگاران و کتابشناسان، کمر همت بسته و توانسته اند گوشه ای از این آثار را معرفی و گرد غربت را از رخسار آنها بزدایند.

ما نیز در این اثر کوشیدیم با بهره جستن از زحمات این عزیزان، کتابشناسی و نسخه پژوهی آثار دانشمند پرکار و واعظ گرانمایه، ملاّ محمد محسن بن محمد رفیع رشتی اصفهانی، متخلّص به عاصی را تدوین و در اختیار محققان، پژوهشگران و علاقه مندان آثار علمای سلف قرار دهیم، بدان امید که ما نیز سهمی در احیاء آثار

ص :357

عالمان شیعه در مکتب اصفهان را داشته باشیم.

در این مقدمه کوتاه ابتدا نگاهی به زندگانی این دانشمند بزرگوار می افکنیم و سپس به معرفی آثار علمی ایشان می پردازیم.

زندگی ملاّ محمد محسن عاصی اصفهانی رشتی

متأسفانه زندگینامه مفصلی از ایشان در دست نیست و ما در اینجا به اطلاعاتی هرچند پراکنده و گزارش هایی کوتاه از کتابهای تراجم و بعضی از نگاشته های ایشان که در آثارش آمده بسنده می کنیم.

محمد محسن بن محمد رفیع رشتی اصفهانی، متخلص به عاصی و مشهور به خاکسار، در سال 1224 ق، در اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش شیخ جمال الدین محمد رفیع رشتی بن محمد حسین بن محمد رفیع تولمی رشتی، از اهل علم و صاحب آثاری نیز بوده است، وی در زمانی که محمد محسن سیزده سال بیشتر از عمرش را سپری نکرده بود، یعنی در سال 1237 ق، از دار دنیا هجرت نمود.

صاحب تراجم الرجال، از شیخ محمد محسن با الفاظی همانند فقیه اصولی و خطیب توانا و جامع علوم و معارف و آشنا به بعض علوم غریبه نام می برد و می نویسد: وی عالمی پرکار در امر تألیف بوده که گاهی برخی از تألیفاتش را تا چهار مرتبه استنساخ و به برخی از علمای زمان خویش اهدا نموده است. ایشان در سال 1275 ق، بیشتر از هزار جلد از کتابهای کتابخانه اش را وقف می نماید.(1)

برای مرحوم عاصی همین افتخار بس که از طرف پدر از احفاد شیخ مفید و از طرف مادر نیز از احفاد شیخ بهایی به شمار می رود.(2)

ص :358


1- 1) تراجم الرجال، ج 2، ص 331.
2- 2) الذریعة، ج 14، ص 245، ش 2398؛ دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

اساتید

از اساتید وی ابتدا والد گرامیش بوده است و بعد از وفات ایشان تحصیلات خود را نزد آیات عظام، و بزرگان نامی اصفهان، مرحوم حاجی کلباسی صاحب منهاج، سید میرمحمد شهشهانی اصفهانی، سید ابوتراب بن محمد موسوی اصفهانی، سید محمدباقر حجت الاسلام شفتی و شیخ عبدالعلی ماسولجی رشتی فراگرفت و زانوی شاگردی در محضر این بزرگان به زمین زد.

وی از مرحوم شهشهانی و شیخ عبدالعلی ماسولجی اجازه نقل روایت دریافت نمود و پس از رشد و کمال در حدود سی و سه سالگی، در سال 1257 ق، به زادگاه پدرش رشت و لاهیجان مسافرت نمود و تا سال 1267 ق حدود ده سال در آنجا بود و به ترویج معارف اهل بیت عصمت و طهارت و رتق و فتق امور دینی مردم آن سامان همت گماشت.(1) پس از آن به قزوین مهاجرت کرد و مدتی را در آنجا بود و ظاهراً در اواخر عمر شریفش در طهران ساکن بوده و همان جا وفات می نماید و جنازه ایشان را برای تدفین به نجف اشرف منتقل می کنند و در جوار مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام دفن می کنند.(2)

تألیفات

ایشان به خاطر علاقه وافری که به نوشتن داشته و در ضمن اهل منبر و موعظه بوده بسیاری از سخنرانی های خود را به صورت رساله های مختصری نگاشته و آثار زیادی در قالب رساله های کوتاه و آثار مفصل و متنوعی، از خود بر جای گذاشته است.

ص :359


1- 1) تراجم الرجال، ج 2، ص 331.
2- 2) دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

آنچه از مقدمه نسخه «دافع البلیة» استفاده می شود این است که تعداد کتابها و رسائلی که به رشته تحریر درآورده تا سن 63 سالگی 709 جلد است(1) و مؤلّف در سنین جوانی عهد نموده بود تألیفاتش را به هزار نسخه برساند.(2)

متأسفانه از آثار ایشان تاکنون تنها رساله «مرآت العاشقین» با تحقیق و تصحیح محقق گرامی جناب حجت الاسلام علی صدرایی خویی در میراث حوزه اصفهان، دفتر سوم، ص 233؛ به چاپ رسیده است.

نسخه شناسی

آنچه از آثار ایشان تا به حال به دست ما رسیده و در فهرستها و کتابشناسی ها معرفی گردیده است 169 اثر می باشد که از این تعداد تنها 76 رساله معرفی شده و اثری از آنها موجود نمی باشد و تعداد 93 اثر نیز نسخه هایی از آن موجود است و در فهرست نسخه های خطی کتابخانه های مختلف توسط فهرست نگاران محترم ثبت، ضبط و معرفی گردیده است.

بیشتر نسخه های موجود از ایشان در کتابخانه آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی (ره) موجود می باشد. و از بعضی از نسخه ها متأسفانه یک برگ بیشتر موجود نیست.

از بعضی این آثار در کتابهای الذریعة، دانشمندان و بزرگان اصفهان و تراجم الرجال، فقط نام نسخه ها آمده و اطلاعات دیگری از آنها در اختیار نبوده که ما هم به همان بسنده کرده ایم.

اکنون در این کتابشناسی برای استفاده و دسترسی بهتر اهل دانش و تحقیق راه را هموار نموده و مجموعه آثار موجود ایشان را که در فهرستهای مختلف پراکنده بود را

ص :360


1- 1) فهرست مرعشی، ج 34، ص 761.
2- 2) فهرست مرعشی، ج 37، ص 301، نسخه ش 373 «خاتمة الحیات».

جمع کردیم و به صورت منظم با ذکر آدرس و منبعی که آثار در آنجا آمده در اختیار عزیزان قرار داده ایم.

و در پایان بر خود لازم می دانم از محقق گرامی جناب حجت الاسلام محمدجواد نورمحمدی که هم و غم ایشان احیای آثار بزرگان اصفهان است و در این راه مجدّانه پیگیر و مشوّق بنده بوده اند تشکّر و قدردانی کنم و همچنین از راهنمایی های دوست گرامی جناب حجت الاسلام سید محمود نریمانی سپاسگزاری نمایم.

و من اللّه التوفیق

اول رجب المرجب سال 1434

برابر با 21/02/1392

مصطفی صادقی

ص :361

کتابشناسی آثار عاصی اصفهانی

1) اجابة المحب

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

تراجم الرجال، ج 2، ص 466.

2) اجابة المضطرین

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

3) اربعین

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

4) ارشاد المضلین (کلام و اعتقادات _ فارسی)

کتابشناسی:

کتابی است مفصل در رد شبهات گوناگون، این کتاب به صورت ارشاد و سؤال و جواب؛ و نیمی از آن به فارسی و نیمه دیگر عربی می باشد.

(فهرست مرعشی، ج 34، ص 754)

آغاز: بعد الحمد والصلوة علی سیدنا محمد صلی الله علیه و آله و آله الهدات علیهم السلام ، عرضه می دارد احقر بنده لغزنده ابن المرحوم.. که این اوراق سطوری چنداند که با نهایت کسالت به سبب برودت هوا... .

انجام: والآثار الغریبة موثر... عصم اللّه عن الزلل و وفقه المجاوزة عن... .

نسخه شناسی:

ص :362

1/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 754، نسخه ش: 13760.

نستعلیق، نسخه اصلی به خط مؤلّف، قزوین 1284 ه_ ، مقابله شده با نشان بلغ، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح)، در حاشیه تصحیح شده، عنوان و نشانیها مشکی، جلد تیماج قهوه ای ضربی با ترنج گل و بوته.

246 گ، 15 _ 24 س، متن: 22 × 18 سم.

2/2_ تهران _ فهرست دانشگاه، ج 16، ص 91، نسخه ش: 5789.

نسخ، رحمة اللّه بن عنایة اللّه، 1287 ق، با مقابله مؤلّف، عنوان و نشان شنگرف، جلد تیماج حنایی ضربی ترنجی مقوایی.

650 گ، 13 س، 17 × 21 سم.

5) الأصول الاربعمائة(1)(درایة _ عربی)

کتابشناسی:

پاسخ از پرسشی است پیرامون اصول اربعمائه و اهمیت آنها و اینکه روایتهای آنها صحیح و روایتهای کتب قدماء مورد اطمینان است که احتمال می رود پرسش کننده همان شیخ محسن رشتی اصفهانی باشد که شاگرد مؤلّف نیز بوده.

آغاز: مولای ما تقول فی حکایة الاصول الأربعمائة... بنی سألتنی مسألة وها أنا لست بحاضری الکتب لئن اجبت.

انجام: و لا تحتاج بعد ذلک الی تکلفات الأخباریین فی تصحیح الاخبار.

نسخه شناسی:

3/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 6، ص 76، نسخه ش: 2/2065.

ص :363


1- 1) این نسخه جواب های سید ابوتراب بن محمد موسوی اصفهانی به پرسشهای شیخ محسن رشتی اصفهانی است.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در پایان رساله دوم مهر بیضوی مؤلّف «عبده ابوتراب بن محمد الموسوی» مشهود است، جلد مقوایی، عطف تیماج مشکی.

(61 ر _ 65 پ) گ، سطور مختلف، 21 × 5/17 سم.

6) الاقلام السبعة

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

7) الزام المخالفین (پاسخ و پرسش _ فارسی)

کتابشناسی:

پاسخ و پرسش ها و شبهاتی است درباره عقاید شیعی که از طریق برخی از علمای نصاری القاء شده بوده است و این رساله را بنا بر گفته خودش به خواهش استادش حاج عبدالعلی رشتی نوشته.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... امّا بعد عرضه می دارد و عریضه می نگارد بنده شرمنده ابن المرحوم العلامة الفهامة... الحاج شیخ محمّد رفیع الجیلانی.

انجام: خداوند عالم بحرمة محسن فاطمه زهرا علیه السلام و پنج تن آل عبا که عمر طبیعی به ایشان عطا فرماید و بعلم و فضل و زهد و تقوی ایشان بیفزاید بحق محمّد.

نسخه شناسی:

4/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج2، ص 549، نسخه ش: 1/643.

نسخ خوب، بی کا، ربیع الثانی 1260، در برگ اول مهر مربعی و بیضوی به سجع «محمد رفیع بن محسن»، عناوین و نشانیها شنگرف و مشکی.

«1 پ _ 84 ر» گ، 13 س، 16 × 22 سم.

8) أنیس الصالحین

ص :364

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

9) أنیس العباد

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

10) ایقاظات

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

11) بحار الاسرار

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

12) بحر الآمال (کلام و اعتقادات _ فارسی)

کتابشناسی:

استدلالی در بیان اعتقادات شیعه امامیه با عناوین «بحر بحر». این کتاب با مباحث توحید شروع شده و با مباحث عدالت خاتمه می یابد.

آغاز، افتاده: ... چون فرایض هست و امر کاهلان، و درود نامعدود و ثناء نامحدود.

انجام: ... انما الکلام بالنسبة الی الجمیع و لعل اجماع التحریر المتقدم شامل له.

نسخه شناسی:

5/1_ تهران _ فهرست مجلس، ج 43، ص 49، نسخه ش: 15365.

ص :365

نستعلیق، به خط مؤلّف، تصحیح شده و بعضی از رؤوس مطالب در حاشیه نگارش یافته است.

122 گ، 12 س، 3/17 × 3/21 سم.

13) بحر الاقلام

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

14) بحر الامکان

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

15) بحر الحسرة

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

16) بحر الحکم

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

17) بحر الرزایا(تاریخ معصومین _ فارسی)

کتابشناسی:

سی مجلس است در داستان کربلا و بعضی فضائل و مناقب معصومین علیهم السلام که برای اهل منبر و ذاکرین تألیف شده است.

آغاز: أحمده و اصلی علی أحمده... و بعد عرضه می دارد احقر الذاکرین، ابن المرحوم الحاج شیخ محمدرفیع الرشتی محمّدمحسن الاصفهانی.

ص :366

انجام: تمام شد این کتاب هم که مجلّد یکصد و چهاردهم کتب مصنفه و مؤلّفه این روسیاه است... .

نسخه شناسی:

6/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 484، نسخه ش: 565.

نستعلیق، به خط مؤلّف، 15 محرم 1269، نسخه دارای علامت بلاغ با عبارت «بلغ مرّتین».

168 گ، 12 س، 17 × 12 سم.

18) بحر العرفان(تاریخ _ فارسی)

کتابشناسی:

داستان خلقت حضرت امام حسین علیه السلام و امضای آن حضرت، نامه شهادت خود را با انشائی ادبی و اشعاری از مؤلّف نگاشته و با افزودگیهایی که پیوست شده به صورت مجالسی درآمده و شانزدهم ماه صفر 1265، به پایان رسیده است.

آغاز: أحمد اللّه و اصلی علی احمده و بعد عرضه می دارد فقیر بنده مزمن کم نامترین خلق عالم روسیاه.

انجام: ذخیره آخرت این روسیاه و فرزند عالیجاه و سایر احباب گرداند، الا لعنة اللّه علی القوم الظالمین.

نسخه شناسی:

7/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 18، ص 174، نسخه ش: 2/7003.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در حاشیه تصحیح و افزوده شده است. جلد مقوایی، عطف: تیماج قهوه ای.

«73 پ _ 98 پ» گ، سطور مختلف، 5/21 × 17 سم.

ص :367

19) بحر الفکر

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

20) بحر المآرب

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

21) بحر المصائب

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

22) بحر المواعظ للحبیب الواعظ(تفسیر _ عربی)

کتابشناسی:

چهار مجلس بسیار مفصل است در تفسیر آیه نور، در این تفسیر استشهاد بسیار به آیات و روایات می نماید.

آغاز: بعد الحمد و الصلاة، فیقول العبد المزمن.. المجلس الاول قوله تعالی اللّه نور السماوات و الارض.

انجام، افتاده: الزجاجة هو الحسین علیه السلام کأنها کوکب دری فاطمة تزهر لاهل.

8/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 2، ص 338، نسخه ش: 1/739.

نسخه شناسی:

ص :368

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، سال 1270 ق، در حاشیه ها تصحیح شده و اضافه دارد، جلد تیماج قهوه ای،

«1 پ _ 86 پ» گ، سطور مختلف، 21 × 17 سم.

23) بحر طویل(ادبیات فارسی)

کتابشناسی:

اشعاری است که مؤلّف در مدح باری و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام سروده.

آغاز: آواز حمد خدایی احمد و لم یزل و قادر قدس قدیم صمد فرد توانا که برون آورد از گل گل و از کان زر از بطن بقر.

انجام: عاصی تو به فضل و کرمت این دلخسته بکن لطف و مدارا، شد به تاریخ هزار و صد و پنجاه ز هجرت به تمامید همین بحر طویلی.

نسخه شناسی:

9/1_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 2 _ 1، ص 598، ش: 11/5890 _ 230/290.

نستعلیق، بی کا، جلد تیماج مشکی.

6 گ، 16 س، 10 × 21 سم.

24) بحر الحکم

الذریعة، ج 9، ص 1004.

25) بدر المنیر(1)(اخلاق _ فارسی)

کتابشناسی:

ص :369


1- 1) در فهرست گلپایگانی، البدرالمنیر آمده.

دوازده مجلس با عناوین (بدر اول _ بدر دوم) مشتمل بر شرح دوازده دعای کوتاه برای رفع گرفتاری و در هر مجلس احادیث چندی در پند و اندرز به نظم و نثر آورده شده... و به ناصرالدین شاه قاجار تقدیم شده؛ و در روز چهارشنبه نهم صفر 1268 در قزوین و مدرسه ملاّ صالح قزوینی به پایان رسیده.

(فهرست مرعشی، ج 7، ص 238)

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... و بعد عرضه می دارد مستغرق بحار درد و الم زمانی احقر ذاکرین و افقر واعظین.

انجام:

ز تو عاصی چه تمنی کند ای شه که بهرره تو خبردارش از احوال و گواهش ز ضمیر

نسخه شناسی:

10/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 7، ص 238، نسخه ش: 2/2659.

نستعلیق، به خط مؤلّف، غره رجب 1267، در قریه ابراهیم آباد قزوین،

«8 پ _ 191 ر» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

11/2_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 2_1، ص 607، نسخه ش: 1/1766 _ 76/10.

آغاز، افتاده:

بالفرض روضه خوانم و در شهر واعظم گه مُفتیم به حکم و گهی پیشه ام قضاست

گاهی به فکر آنکه مصنّف همین منم گاهی به فکر آنکه چون هست کَس کجاست

انجام، افتاده:

ص :370

هفتاد و یک قربانی کرد. در شرع مقدس وارد شده که گوسفند کمتر از شش ماهه را قربانی ننمایند بگو آنجناب.

نستعلیق، بی کا، بی تا، عناوین و نشانیها مشکی، جلد تیماج قهوه ای مجدول با ترنج و سرترنج.

158 گ، 12 س، 17 × 22 سم.

26) بدیهیات

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 467.

27) بروق اللوامع

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

28) بستان الجعفریه

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 646.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

29) بنیان الاصول

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

30) تبصرة الناظرین فی کشف مدارک احکام فروع الدین (فقه _ عربی)

کتابشناسی:

ص :371

ملا محمدصادق که یکی از علماء گیلان بود، سی مسئله فقهی نزد مؤلّف فرستاد برای امتحان مراتب علمی وی، مؤلّف ده مسئله بر آنها افزود و از چهل مسئله در این کتاب به طور استدلالی پاسخ گفته و آن را به ناصرالدین شاه قاجار تقدیم نموده.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... و بعد فیقول العبد الغریق فی بحار الخطایا و المعاصی و المتخلص بالعاصی.

انجام: أو فی عوالم البرزخ فی برهوت العیاذ باللّه أو وادی السلام إنشاء اللّه أو فی القیامة إنشاء اللّه سبحانه.

نسخه شناسی:

12/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 7، ص 239، نسخه ش: 4/2659.

نستعلیق، به خط مؤلّف، غره رجب 1267، در قریه ابراهیم آباد قزوین، پایان این رساله افزودگی و خط خوردگی دارد.

«202 پ _ 261 ر» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

31) تبیان الاصول

الذریعة، ج 9، ص 1004.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

32) تحفة الاخیار

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

33) تحفة الایادی(گوناگون _ فارسی)

ص :372

کتابشناسی:

چون مؤلّف از تألیف یکصد و شانزده جلد کتاب و رساله فارغ شد، آخوند ملا محمدتقی لنگرانی از وی درخواست نمود که مجالسی تنظیم کند تا وی در منبر از آنها استفاده برد. تمام مجالس این کتاب بدین ترتیب تنظیم شده است؛ اول: خطبه عربی، دوم: آیه قرآنی، سوم: ترجمه آیه، چهارم: احادیث مناسب، پنجم: فضایل اهل بیت، ششم: مصائب ائمه علیهم السلام .

آغاز: الحمد للّه الذی جری ملماسی بتحریر أحادیث حبیبه سید الناس و سند الکونین.

انجام، افتاده: هشتاد و دو نفر مضطر از آن جمله عباس و قاسم و علی اکبر و عون و عبداللّه و جعفر.

نسخه شناسی:

13/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 2، ص 339، نسخه ش: 5/739.

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، سال 1270 ه ، در حاشیه ها تصحیح شده و اضافه دارد. جلد تیماج قهوه ای.

«139 پ _ 214 پ» گ، سطور مختلف، 21 × 17 سم.

34) تحفة الخلف (متفرقه _ فارسی)

کتابشناسی:

در خواص و اسرار «ناد علیاً مظهر العجائب» به نقل از استاد مؤلّف (گویا شیخ عبدالعلی رشتی) و برای یکی از شاگردان نگاشته شده.

آغاز: الحمد للّه الذی افاض الارواح من القدم... و بعد عرضه می دارد نیازمند الطاف لم یزلی و امیدوار بکرم حضرت ازلی.

ص :373

انجام: هر روزی پنج بار این کلمات را بخواند مراد او برآید.

نسخه شناسی:

14/1_ قم _ فهرست مرکز احیاء، ج 4، ص 225، نسخه ش: 3/1390.

نسخ، گاهی مغلوط، در حواشی ادعیه و فوایدی افزوده شده است، جلد تیماج قهوه ای بدون مقوا.

«78 پ _ 81 ر» گ، سطور مختلف، 21 × 5/16 سم.

35) ترجمه تحفة الغرائب(دعا _ فارسی)

کتابشناسی:

رساله ای است در دوازده باب موافق اسامی دوازده امام و ماه های سال و بروج فلکی و پس از هر وردی به روش استادان علم اعداد، عددی را به ایامی معین به نحوی که از ائمه علیهم السلام رسیده تعیینی داده است، باب اول: در کشف قلوب و صفای باطن و اظهار مغیبات... باب دوازدهم: اوراد متفرقه به هر نیت.

آغاز: أحمده و اصلی علی احمد، و بعد عرضه می دارد احقر فقیر بی بضاعت و سرگشته وادی ندامت بنده ضعیف روسیاه.

انجام: هرکه این آیه را به یک نفس بخواند و بخود بدمد زبان خلایق بر وی بسته گردد و تمت کلمة ربک صدقاً و عدلاً.

نسخه شناسی:

15/1_ قم _ فهرست مرکز احیاء، ج 4، ص 223، نسخه ش: 2/1390.

نسخ، گاهی مغلوط، در حواشی ادعیه و فوایدی افزوده شده است، جلد تیماج قهوه ای بدون مقوا.

«62 ر _ 78 پ» گ، سطور مختلف، 21 × 5/16 سم.

ص :374

36) تحفة المحمدیة(تاریخ اسلام _ فارسی)

کتابشناسی:

هفت مجلس است در داستان ازدواج حضرت خدیجه با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله .

(فهرست مرعشی، ج 34، ص 763)

آغاز: احمده و اصلی علی احمده... و بعد، عرض می دارد بنده فانی... که پس از تألیف موازی سیصد مجلد و کثرت کتب در هر فن.

انجام: ه، هلال نشان، لای، ماه بسال رسان.

نسخه شناسی:

16/1_ قم _ فهرست کتابخانه مرعشی، ج 34، ص 763، نسخه ش: 3/13764.

نستعلیق، به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح) و غیر آن، و در حاشیه تصحیح شده است.

«127 _ 140» گ، 20 _ 22 س، 15 × 12 سم.

17/2_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 299، نسخه ش: 6/340.

انجام: خداوند بیچون مثوبات آن را در یوم لاینفع مال و لابنون عاید این فقیر... و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین.

نسخ، محمد بن علی قزوینی الاصل، 1276 ق، توسط مؤلّف مقابله و تصحیح شده در 10 جمادی الاولی 1276، همراه با حواشی مختصر با امضای منه، جلد مقوا زرد، فاقد طبله راست می باشد.

«192 پ _ 307 پ» گ، 16 س، 18 × 21 سم.

37) تحیات المعصومین (شعر _ عربی)

ص :375

کتابشناسی:

هشتاد و هفت قصیده است در درود بر معصومین علیهم السلام و تبرا از دشمنانشان و بعضی از پند و اندرزها، که به ترتیب حروف قافیه تنظیم شده و چهارده مقطوعه در آخر افزوده شده که باید در وقت غسل و کفن مؤلّف خوانده شود.

(فهرست مرعشی، ج 7، ص 76)

آغاز: الحمد للّه الذی بنی و عمر طرح مزرعة قری شهود بلاد الدنیا... و بعد عرضه می دارد احقر بنده شرمنده.

انجام:

رجاء نجحک فی الدارین شیماً عن معاتبة الجزاء و لو بخلافی

نسخه شناسی:

18/1_ قم _ فهرست کتابخانه مرعشی، ج 7، ص 76، نسخه ش: 2486.

نسخ، معرب، عبدالجواد بن ملا لطفعلی، جمعه دهم شعبان 1287، در حاشیه تصحیح شده و گاهی اضافه دارد، جلد تیماج نیلی.

139 گ، 14 س، 17 × 5/10 سم

19/2_ قم _ فهرست مرکز احیاء، ج 4، ص 225، نسخه ش: 4/1390.

نسخ، گاهی مغلوط است، در حواشی ادعیه و فوایدی افزوده شده است، جلد تیماج قهوه ای بدون مقوا.

«85 پ _ 176 پ» گ، سطور مختلف، 21 × 5/16 سم.

38) تذکرة الاقوال فی فقه سید الرسل و آله المفضال (فقه _ عربی)

کتابشناسی:

فقه استدلالی بسیار مفصلی است با عناوین «تذکرة _ تذکرة».

ص :376

(فهرست مرعشی، ج 9، ص 162)

نسخه شناسی جلد اوّل:

قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 759، نسخه ش: 13762

کتابشناسی:

این نسخه جلد اول کتاب و شامل کتاب الطهارة می باشد که در سال 1281 ق، به پایان رسیده است.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... و بعد، فیقول العبد العاصی... إنی بعد ما فرغت من تحریر ثلثمائة و سبعین و ثمان مجلدات کتب و رسائل فی امور الشرع.

انجام: نعم هذا جزاء الولد الوارد علی الولد (فتأمل) و اللّه الهادی الی الطریقة... .

نستعلیق، به خط مؤلّف، 1281 ق، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح)، در حاشیه تصحیح شده است. جلد تیماج قهوه ای ضربی مجدول با ترنج و سرترنج.

208 گ، 18 _ 20 س، 15 × 11 سم.

نسخه شناسی جلد دوّم:

20/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 196، نسخه ش: 1/4188.

کتابشناسی:

این کتاب جزء دوم و از مباحث وضوء تا آخر غسل جنابت می باشد و در دهه آخر ماه صفر 1282، به پایان رسیده است.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در حاشیه تصحیح و اضافه شده، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

«1 پ _ 111 ر» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

نسخه شناسی جلد سوم:

ص :377

کتابشناسی:

این کتاب جلد سوم و از احکام حیض می باشد و به روز جمعه آخر سال 1272 ق(1)، به پایان رسیده است.

21/2_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 197، نسخه ش: 4189.

نستعلیق، به خط مؤلّف، به روز جمعه آخر سال 1382 ق(2)، به پایان رسید.

209 گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

22/3_ قم _ فهرست مرعشی، ج 9، ص 324، نسخه ش: 3527.

نستعلیق، عبدالجواد بن ملا لطفعلی، 14 جمادی الاولی 1283، عناوین در متن و حاشیه مشکی، در حاشیه تصحیح شده است، قبل از کتاب پنج برگ اشعاری از مؤلّف و به خط وی آمده، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

287 گ، 12 س، 21 × 16 سم.

نسخه شناسی جلد چهارم:

23/4_ قم _ فهرست مرعشی، ج 9، ص 162، نسخه ش: 3384.

کتابشناسی:

این مجلد جلد چهارم و از احکام تیمم تا احکام اوانی را دارد که آن را به روز پنج شنبه غره جمادی الثانی 1283، در قزوین به پایان برده است.

(فهرست مرعشی، ج 9، ص 162)

آغاز: الحمد للّه الذی لیس له شریک یعادله فی أحدیته و الشکر للّه الذی لیس له شبیه

ص :378


1- 1) در مورد تاریخ پایان کتاب در فهرست مرعشی، جلد 11، ص 197 و ج 9، ص 324، اختلافی ده ساله وجود دارد که بیان نشده مربوط به تألیف است یا کتابت.
2- 2) همان.

یشاکله فی صمدیته.

نستعلیق، به خط مؤلّف، عناوین در حاشیه مشکی، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

220 گ، 17 س، 21 × 5/16 سم.

24/5 _ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 198، نسخه ش: 4190.

نستعلیق، محمد کریم قزوینی، دوم ذی الحجه 1283، عناوین نسخ در متن و حاشیه، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

210 گ، 15 س، 22 × 17 سم.

39) تذکرة الخواص فی تحقیق الاختصاص (حدیث _ عربی)

کتابشناسی:

صورت مناظره ای است که هشام بن الحکم در مجلس هارون الرشید عباسی با گروهی از دانشمندان مذاهب داشته و در آن اثبات امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می نماید این رساله یکصد و چهل و هشتمین کتاب مؤلّف است.

(فهرست مرعشی، ج 8، ص 357)

آغاز: احمده و أصلی علی احمده... حدث الفضل عن ابیه قال اجتمع اصحاب الحدیث و الفقهاء و جماعة من الاعیان.

انجام: و امر لهشام بجائزة و أرکبه مرکبا ورده الی الکوفة، و الحمد للّه علی ما أولی أهل الحق من النصر و الظفر.

نسخه شناسی:

25/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 375، نسخه ش: 5/3143.

نستعلیق، عبدالجواد بن لطفعلی قزوینی، 15 محرم 1280، قزوین، عناوین با مشکی نشان دارد، در حاشیه به خط مؤلّف تصحیح شده است. جلد تیماج قهوه ای ضربی.

ص :379

«181 پ _ 193 ر» گ، 12 س، 21 × 17 سم.

26/2_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 2 _ 1، ص 819، ش: 5/986 _ 76/6.

انجام: و الحمد للّه علی ما اولی اهل الحق من النصر و الظفر و الحمدللّه... .

افتادگی: از وسط نسخه.

نسخ، عبدالکریم بن معصوم قزوینی، شب چهارشنبه دهه اول ذی الحجة 1244، نشانیها شنگرف، دست خط مؤلّف در اوّل و آخر نسخه دیده می شود، بی جلد.

11 گ، 17 س، 15 × 21 سم.

40) تذکرة الفواد (مواعظ _ فارسی)

کتابشناسی:

در وعظ و خطابه که در آغاز هر مجلس با عنوان یک آیه به شرح و بسط موضوع پرداخته و هر مجلس را با ذکر مصیبت به پایان برده است.

آغاز: أحمد و اصلی علی احمده... و بعد عرضه می دارد بنده شرمنده ابن... .

انجام: نعره هل من مبارز مخالفان بگوشش رسید... بفیض شهادت رسید. الا لعنة اللّه علی القوم الظالمین.

نسخه شناسی:

27/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 550، نسخه ش: 3/643.

نسخ خوب، بی کا، ربیع الثانی 1260، عناوین و نشانیها شنگرف و مشکی، جلد تیماج قهوه ای، ضربی، ترنج با سر و لچکی با نقش گل و بوته، مجدول گرهی.

«253 پ _ 308 ر» گ، 13 س، 16 × 22 سم.

41) ثواب صوم رمضان (حدیث _ عربی)

ص :380

کتابشناسی:

روایتهایی که در فضل و ثواب ماه رمضان روایت شده و شیخ صدوق ابن بابویه در أمالی خود آورده، بدون ذکر اسانید در این رساله آمده است.

آغاز: أحمده و اصلی علی احمده.. هذه کلمات شیخنا الصدوق فی امالیه فی ثواب شهر رمضان.

انجام: و حسبنا اللّه و نعم الوکیل ربی وفقنی؛ هذا آخر کلامه قدس سره و سیأتی منی حاشیة علیه مبینة لمعضلاته.

نسخه شناسی:

28/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 2، ص 339، نسخه ش: 3/739.

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، سال 1270 ق، جلد تیماج قهوه ای.

«127 پ _ 132 ر» گ، سطور مختلف، 21 × 17 سم.

42) جام گیتی نما (شعر، تاریخ عمومی _ فارسی)

کتابشناسی:

منظومه ای است بسیار بزرگ به بحر تقارب در فضائل و تاریخ زندگانی حضرت پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهماالسلام به تقلید از شاهنامه فردوسی و حمله حیدری و جز این دو.

(فهرست مرعشی، ج 18، ص 218)

آغاز:

نخستین که گردید جاری قلم به نام جهان آفرین زد رقم

ز تهلیل بنوشت نام خدای ز دهشت زبان قلم شد دو تای

انجام:

ص :381

بدانید ای خویش و اقوام من ز اخوان و اولاد و اعمام من

نسخه شناسی:

29/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 18، ص 218، نسخه ش: 7045.

نستعلیق، ناظم، عناوین در آغاز شنگرف و در بیشتر نسخه نوشته نیست، جلد مقوایی، عطف تیماج قهوه ای.

25 گ، 25 س، 5/31 × 19 سم.

30/2_ یزد _ فهرست کاظمینی، ج 1، ص 34، نسخه ش: 19.

نستعلیق چهارستونی، سال 1235 ق، در برگ آخر متفرقاتی کتابت شده.

171 گ، 19 س، 21 × 5/19 سم.

31/3_ اصفهان _ فهرست امامی، دفتر اول، ص 148.

انجام: خدا حاضران را ببخشد نجات بحق نبی اشرف کاینات.

نسخه شناسی:

نستعلیق، محمد جعفر خلف آقا ظهراب جونقاهی، شنبه 2 شوال 1254، جلد گالینگور خاکستری تیره ابری.

137 گ، 24 س، 21 × 5/30 سم.

43) جامع الخطب = بحرالعرفان = عالم ذر (ادب _ تاریخ و مناقب، فارسی)

کتابشناسی:

کتابی است در جمع خطبه های گوناگون و نیز خطبه هایی که مؤلّف در آغاز برخی از کتاب هایش آورده و در واقع جلد دوّم از کتاب بحر العرفان او است و شامل دو دفتر می باشد. وی دفتر دوم را در شب سیزدهم ماه شعبان ظاهرا در قزوین آغاز نموده و چنین می نویسد «این یکصد و پنجمین تألیف من است».

ص :382

آغاز: بعد الحمد و الصلوة فیقول العبد العاصی الجانی.. ان هذه الرسالة مجموعة منّی استدونت فیها بعض خطبتی التی انشدتها فی صدر کتبی.

انجام: جعل العقل الأوّل بمثابة الباء و سمّاها بعالم الجبروت.

نسخه شناسی:

32/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 755، نسخه ش: 1/13761.

نستعلیق، نسخه اصل به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (منه عفی عنه) و غیر آن، در حاشیه تصحیح شده، یادداشتی از مؤلّف به سال 1278 ق، در برگ آغاز نسخه بوده که حذف شده.

«1 _ 27» گ، سطر 12 _ 15، متن 14 × 10 سم.

44) جامع المجامع (گوناگون _ فارسی)

کتابشناسی:

مجالسی است در ذکر آیات، روایات، مواعظ، نصایح و مصائب اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله با عناوین «جامع» وی مدّتی در قزوین اقامت داشت و این مجالس را جهت سخنرانی و منبر در آن شهر تنظیم نموده.

آغاز: بعد الحمد و الصلوة عرضه می دارد فقیر عاصی مجرم... که این اوراق مجالسی چند است سودمند در ذکر برخی از آیات مبارکات و ترجمه آنها.

انجام: و این مجلد یکصد و سی و هفتم از مجلدات کتب و رسائل این فقیر سراپا تقصیر شد والسلام.

نسخه شناسی:

33/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 756، نسخه ش: 2/13761.

نستعلیق، به خط مؤلّف، اندکی حاشیه نویسی دارد، در حاشیه تصحیح شده، کتابت

ص :383

سده 13 ق.

«28 _ 89» گ، 13 _ 15 س، 14 × 10 سم.

45) جامع المسائل

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

46) جامع المصائب (نحو _ عربی)

کتابشناسی:

پاره ای از مصایب و واقعه شهادت حضرت امام حسین علیه السلام را آورده با اشاره به بعضی از فضائل آن حضرت و پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام .

آغاز: الحمد للّه و صلی اللّه علی محمد و آله الطاهرین، و بعد عرضه می دارد غریق بحر خطایا و محن، بنده مزمن.

انجام: و در این قلیل مدت همه این مصائب بر آن معصومه وارد شد.

نسخه شناسی:

34/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 18، ص 175، نسخه ش: 4/7003.

نستعلیق، به خط مؤلّف، جلد مقوائی، عطف تیماج قهوه ای.

(114ر _ 158پ)، سطور مختلف، 5/21 × 17 سم.

47) جنات عدن

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

ص :384

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

48) جنة الامان فی شرح دعاء کمیل

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

49) جنگ المزخرفات(شعر _ فارسی)

کتابشناسی:

غزلهایی است از سراینده با تخلص عاصی در حدود هزار و پانصد بیت، مرتب به ترتیب حروف، به روش غزلهای حافظ شیرازی یا استقبال غزلهای وی.

آغاز:

الا یا ایها العاصی اقم لیلا و شاملها که در شب لطف و بخشایش رسد زایزد بمحفلها

انجام:

عاصیا گر بأمانی زدل زار بگوی ذکر لاحول و لا قوة الا باللّه

نسخه شناسی:

35/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 6، ص 82، نسخه ش: 7/2068.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در آن تجدید نظر شده، با مهر بیضوی «محسن بن رفیع»، جلد مقوایی، عطف تیماج مشکی.

«170 پ _ 228 پ» گ، سطور مختلف، 5/21 × 15 سم.

50) حاشیة علی احادیث ثواب صوم رمضان (شرح حدیث _ عربی)

ص :385

کتابشناسی:

حاشیه ای بعنوان «قوله _ قوله» بر احادیث ثواب روزه ماه رمضان که شیخ صدوق در امالی خود نوشته است، این حاشیه به دستور آخوند ملا اسداللّه رشتی انزلجی نوشته شده و در قزوین در صبح روز یکشنبه ماه جمادی الاولی به پایان رسیده.

(فهرست مرعشی، ج 2، ص 339)

آغاز: أحمده و أصلی علی احمده... لما أمرنی من لم أقدر علی مخالفته و هو المولی الامجد المتشبت بتأییدات اللّه.

انجام: و نزید لک المزیدات عند التلاقی یوم نلقاک و صلی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

نسخه شناسی:

36/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 2، ص 339، نسخه ش: 4/739.

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، سال 1270 ق، جلد تیماج قهوه ای.

«132 پ _ 138 پ» گ، سطور مختلف، 21 × 17 سم.

37/2_ قم _ فهرست مرعشی، ج 19، ص 160، نسخه ش: 6/7358.

نستعلیق، یعقوب بن مشهدی باقر سیاهدهی، 1270 ق، عناوین نسخ و با مشکی نشان دارد، جلد تیماج مشکی.

«144 ر _ 147 پ» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

51) حقائق الشیعة (حدیث _ عربی)

کتابشناسی:

چند حدیث است در فضائل شیعیان حضرت امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهم السلام و صفات آنان در اخلاق و اعتقادات.

ص :386

(فهرست مرعشی، ج 8، ص 375)

آغاز: الحمدللّه رب العالمین... فی حال الشیعة عن اسحاق اللّیثی أنه قال قلت للإمام الباقر محمد بن علی علیهماالسلام .

انجام: و أعطاهم اللّه ثواب ألف شهید و قال اکرموا الضیف لو کان کافرا.

نسخه شناسی:

38/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 375، نسخه ش: 7/3143.

نستعلیق، عبدالجواد بن لطفعلی قزوینی، 15 محرم 1280، قزوین، عناوین با مشکی نشان دارد، در حاشیه به خط مؤلّف تصحیح شده است، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

«198 پ _ 214 ر» گ، 12 س، 21 × 17 سم.

39/2_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 4 _ 3، ص 1641، ش: 8/968 _ 76/6.

انجام: قال اللّه تعالی و نفخت فیه من روحی و قال اللّه... والعقل وسط الکل هذا و قد جف القلم.

نسخ، بی کا، قرن 13، نشانیها شنگرف، در اوّل و آخر رساله دست خط مؤلّف موجود است، بدون جلد.

14 گ، 17 س، 15 × 21 سم.

52) حل العقود فی صیغ العقود

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

53) خاتمة الحیات (گوناگون _ فارسی)

کتابشناسی:

کتابی است در موضوعات اعتقادی، اخلاقی و تاریخی که از دوازده فصل و دوازده خاتمه، ترتیب یافته که هر فصلی از سه مجلس، یک مقاله و پنج تکمله برخوردار

ص :387

می باشد و مؤلّف در مقدمه این اثر می گوید که دارای بیش از هفتصد تألیف می باشد و این کتاب را به تاریخ نوزدهم محرم 1288، تألیف نموده است.

آغاز: بسمله، الحمد للّه علی آلائه، و الشکر علی نعمائه... و بعد عرضه می دارد مسوّد این اوراق، سیاه روی ترین همه خلق از متمکّنین به عوالم انفس و آفاق... .

انجام: بر شهادت در رکاب آن زبده ناس که آری، الاناء یترشح مما فیه، از کوزه همان طراود که در اوست.

نسخه شناسی:

40/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 37، ص 301، نسخه ش: 1/14727.

شکسته نستعلیق و نسخ، نسخه اصل به خط مؤلّف، محرم 1288، در حاشیه تصحیح شده، اندکی حاشیه نویسی دارد.

«1 پ _ 333 ر» گ، 17 س، 5/14 × 10 سم.

54) خطبه ها(ادبیات _ فارسی)

کتابشناسی:

چند خطبه ادبی با تضمین قصیده هایی از مؤلّف که در مناسبتهای متبرکه انشاء شده و در هریک از آنها در چهار مرحله سخن می رود. اول: خطبه فارسی، دوم: قصیده ای به فارسی، سوم: خطبه به عربی، چهارم: نام یکی از علمای بزرگ.

آغاز:

الحمد للّه الذی خلق فی أحسن تقویم الانسان و علمه البیان و بنی بناء الترکیب... .

انجام _ افتاده:

لب ببند از گفت لایعنی و در دعوت بکوش در گذر زین وادی و بنیان برهبانان سپار

نسخه شناسی:

ص :388

41/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 6، ص 82، نسخه ش: 6/2068.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در آنها تجدیدنظر شده و افزودگی دارد، با مهر بضوی «محسن بن رفیع»، جلد مقوایی، عطف تیماج مشکی.

«153 پ _ 169 ر» گ، سطور مختلف، 5/21 × 15 سم.

55) خلاصة الفواید فی شرذمة من المسائل الحکمیة (حکمت _ عربی)

کتابشناسی:

این کتاب مشتمل بر فوائدی 1_ در بیان اسماء بهشت 2_ در بیان معنی ایجاد وجود 3_ در بیان سنخیت میان اسم و مسمی 4_ در تحمیده 5 _ در معانی عامه... است.

آغاز: بسمله، الحمد ثم الحمد للغفور الصبور الّذی ظهر بأسمائه و هو فی غیب مکنون... اما بعد فیقول الحقیر الفقیر... .

انجام: ندارد.

نسخه شناسی:

42/1_ مشهد _ فهرست دانشکده الهیات، ج 2، ص 98، نسخه ش: 2/951.

شکسته نستعلیق، به خط مؤلّف، تحریر 1286 ق.

176 گ، سطور مختلف، 5/16 × 21 سم.

56) خلاصة الخلاصة

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

57) دادارنامه(شعر _ فارسی)

ص :389

کتابشناسی:

سروده بسیار مفصلی است به تقلید از شاهنامه فردوسی در مدح و منقبت و حالات و کرامات حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تقدیم به منوچهرخان معتمد شده.

آغاز افتاده:

خیال وصالش گزیدند به پیش بغیر وصالش نخواندند خویش

انجام:

قلم ایست برجا، زبان کرد صامت بیان مان تو مهل که گشتیم ساکت

نسخه شناسی:

43/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 17، ص 132، نسخه ش: 6544.

نسخ، عناوین و جدول صفحه ها شنگرف، نسخه را ناظم خوانده و تصحیح کرده، در صفحه آخر به تاریخ بیستم ربیع المولود 1261، جلد تیماج مشکی.

217 گ، 24 س، 5/34 × 21 سم.

58) دافع البلیة فی ترجمة سورة الحمد و البقرة(1)(تفسیر _ عربی)

کتابشناسی:

این تفسیر بسیار مفصل و مزجی است که در 24 جلد نگاشته شده و تا پایان آیه 23 سوره بقره را دارد و در سال 1278 ق، آن گاه که مؤلّف 63 ساله بوده در قزوین به پایان رسیده.

(فهرست مرعشی، ج 9، ص 58 و ج 34، ص 761)

ص :390


1- 1) برای توضیحات بیشتر در مورد تفسیر دافع البلیة رجوع کنید به کتاب «تفسیر و تفاسیر شیعه»، ص 340، عبدالحسین شهیدی صالحی، ناشر: حدیث امروز، قزوین، 1381.

جلد اوّل: مستند بر احادیث و روایات ائمه اطهار علیهم السلام می باشد با اشاره به مباحث ادبی و لغوی و عرفانی و نقل گفته های شیخ طبرسی.

جلد دوّم: این نسخه از آیه 23 تا آیه 65 سوره بقره را دارد.

جلد سوّم: این نسخه از آیه «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ» تا آیه «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَی حَیَاةٍ» سوره بقره، آیه 65 _ 96 را شامل می شود.

نسخه شناسی جلد اوّل:

44/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 761، نسخه ش: 13763.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین.. و بعد، یقول العبد الآثم العاصی.. انّی بعد ما فرغت بعون اللّه و حسن توفیقه من تألیف سبعمائة و سبع مجلد و کتب و رسائل.

انجام: کسایر الکتب منّی مقاربة لألف مجلدة فصارت تسعة و سبعمائة مجلدة ملفقة مدففة و ان العبد الاحقر... .

نسخ، به خط مؤلّف، تاریخ کتابت 1278 ق، حاشیه نویسی دارد و در حاشیه تصحیح شده است، عنوان و نشانیها قرمز و مشکی، جلد تیماج سرمه ای ضربی مجدول با ترنج و سر ترنج.

343 گ، 13 س، 13 × 9 سم.

45/2_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 201، نسخه ش: 4197.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در حاشیه تصحیح و اضافه شده، جلد تیماج نیلی.

281 گ، 15 س، 22 × 17 سم.

نسخه شناسی جلد دوم:

46/3_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 202، نسخه ش: 4198.

نسخ، آیه ها به شنگرف، جلد تیماج نیلی.

ص :391

323 گ، 13 س، 22 × 17 سم.

نسخه شناسی جلد سوم:

47/4_ قم _ فهرست مرعشی، ج 9، ص 58، نسخه ش: 3273.

آغاز: الحمد للّه حمدا دائما سرمدا للواقف علی الاسراف و الاعلان و من کرمه و فضله انزاله بجامع کلمة القرآن.

نسخ، به خط مؤلّف، جمادی الأول 1290، آیه ها و عناوین با مشکی نشان دارد، در حاشیه تصحیح شده و اضافه دارد، جلد تیماج نیلی.

258 گ، 15 س، 21 × 17 سم.

48/5 _ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 202، نسخه ش: 4199.

نستعلیق، در حاشیه تصحیح و اضافه شده، جلد تیماج نیلی.

229 گ، 15 س، 22 × 17 سم.

49/6_ تهران _ فهرست دانشگاه تهران، ج 16، ص 219، نسخه ش: 6213.

نستعلیق، اصل، خشتی.

287 گ، 17 × 21، 16 س، 8 × 14.

59) درج الدرایج

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

60) دررالاقوال فی فقه سیدنا محمد و آله الاطهار المفضال (فقه _ عربی)

ص :392

نسخه شناسی جلد دوّم(1):

50/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 767، نسخه ش: 13767.

کتابشناسی:

این نسخه شامل کتاب الصلاة می باشد در 11 فصل که در سال 1275 ق، به پایان رسیده و تقدیم به ناصرالدین شاه شده.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... و بعد، فیقول العبد الاثیر الفانی... ان هذه ارجوزة منا عن کرم اللّه المتعال فی فقه سید الرسل و آله المفضال.

انجام: للنهی عنه المحمول علی الکراهة جمعا و قد تقدم و قیل بحرمته و لعله الاولی.

نسخ، محمد بن علی قزوینی، اندکی حاشیه نویسی دارد با نشان (منه) و غیر آن، در حاشیه تصحیح شده است. جلد تیماج قهوه ای ضربی، مجدول با ترنج و سرترنج.

191 گ، 16 س، 5/23 × 18 سم.

نسخه شناسی جلد هشتم:

51/2_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 766، نسخه ش: 13766.

کتابشناسی:

این نسخه از کتاب متاجر تا پایان مساقات به انجام می رسد.

آغاز: احمد اللّه بکم محامد حمده و اصلّی و اسلم بکوایف تصلیة علی احمده صلی الله علیه و آله ... انّ هذه ایضاً ارجوزة منّا فی فقه السید الرسل.

انجام: متعلق بالمساقاة و المغارسة معترضة بینه و بین ما قبله و اللّه اعلم بحقایق

ص :393


1- 1) در فهرست مرعشی، ج 34، ص 768 در گزارش متن نسخه شماره 13767 آمده: «همچنین جلد سوم از کتاب زکات، خمس و صوم تا حج، شرح بر کتاب جنة المأوی، سید محمد بن عبدالصمد شهشهانی اصفهانی است».

احکامه.

نستعلیق، به خط مؤلّف، 1287 ه_ ق، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح)، مقابله شده با نشان (بلغ) در برگ 131.

208 گ، 19 _ 21 س، 14 × 10 سم.

52/3_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 198، نسخه ش: 4191.

نسخ، محمد علی قزوینی، عناوین با مشکی نشان دارد. جلد تیماج قهوه ای ضربی.

283 گ، 16 س، 22 × 17 سم.

نسخه شناسی جلد نهم:

53/4_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 765، نسخه ش: 13765.

کتابشناسی:

این نسخه جلد نهم و از کتاب احیاء موات آغاز و تا پایان کتاب ارث به انجام می رسد و آن را در سال 1270 ق به پایان برده است.

آغاز: الحمد للّه علی آلائه والشکر له علی نعمائه... و بعد فیقول العبد الاحقر الجانی... ان هذه ایضا ارجوزة منّا فی شرح فقه سیدنا.

انجام: و نرجوا منه ان ینفعنی به و سایر اهل الایمان اناء الدهر و اطراف الزمان و قد فرغت... .

نسخ، محمد بن علی قزوینی، حاشیه نویسی دارد با نشان (منه، منه عفی اللّه عنه) و در حاشیه تصحیح شده است. جلد تیماج قهوه ای ضربی مجدول با ترنج و سرترنج.

254 گ، 16 س، 22 × 5/17 سم.

54/5 _ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 768، نسخه ش: 13768.

این نسخه از کتاب عتق آغاز و تا پایان لقطه به انجام می رسد.

ص :394

آغاز: الحمد للّه الذی قهر بعزته الاعزاء و الشکر للّه الذی تواضع لعظمته العظماء... و بعد فیقول العبد الجانی... ان هذه ایضا ارجوزة منّا فی فقه.

انجام: و ان کان احوط و بعده فالاحوط القول الاولی (فتأمل) قد فرغ من تألیفه... .

نستعلیق، به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح)، در حاشیه تصحیح شده است. جلد تیماج زرشکی ضربی مجدول با ترنج و سرترنج.

146 گ، 19 س، 22 × 18 سم.

55/6_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 199، نسخه ش: 4192.

کتابشناسی:

این نسخه از احیاء موات تا احکام ارث را دارد، و در روز جمعه 19 ربیع الاول 1278 به پایان رسیده است.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در حاشیه تصحیح و اضافه شده است، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

172 گ، 17 س، 22 × 17 سم.

56/7_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 199، نسخه ش: 4193.

کتابشناسی:

از کتاب عتق تا لقطه می باشد و جلد نهم دانسته شده به روز 29 شوال 1279 به پایان رسیده.

نسخ، گویا به خط محمدعلی قزوینی، عناوین با مشکی نشان دارد، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

171 گ، 16 س، 22 × 17 سم.

نسخه شناسی جلد دهم:

ص :395

57/8 _ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 9، نسخه ش: 2807.

کتابشناسی:

شرح توضیحی مختصری است بر ارجوزه ای که مؤلّف در آن «الروضة البهیة» شهید ثانی را به نظم کشیده است.

آغاز: الحمد للّه الحمید الحامد المحمود و الصلاة و السلام علی محمد و آله الذین بهم بدأ ما أوجد و ختم الموجود.

انجام: هذا وقد وقع الفراغ أیضا من هذا الکتاب و جف القلم منه بعون اللّه الملک العلام...

نستعلیق، به خط مؤلّف، آخر جمادی الثانی 1278، متن با مشکی نشان دارد، در حاشیه تصحیح شده است، جلد تیماج قهوه ای.

99 گ، 18 س، 21 × 17 سم.

58/9_ تهران _ فهرست مجلس شورا، نسخه ش: 17579.[د. ث. مجلس]

نسخه شناسی جلد یازدهم:

59/10_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 200، نسخه ش: 4194.

کتابشناسی:

جلد یازدهم کتاب و مشتمل بر احکام قصاص و دیات می باشد و در تاریخ سه شنبه 22 ماه رمضان 1280 به پایان رسیده.

نستعلیق، به خط مؤلّف، عناوین با مشکی نشان دارد، در حاشیه تصحیح و اضافه شده است. جلد تیماج قهوه ای.

117 گ، 18 س، 22 × 17 سم.

60/11_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 200، نسخه ش: 4195.

ص :396

نسخ، محمد بن علی قزوینی، 1281 ه_. ق، عناوین با مشکی نشان دارد. جلد تیماج قهوه ای ضربی.

159 گ، 16 س، 22 × 17 سم.

61/12_ قم _ فهرست مرعشی، ج 25، ص 113، نسخه ش: 9774.

کتابشناسی:

کتاب الوصیة است که به تاریخ 20 شعبان 1277، به پایان رسیده و آغاز نسخه افتاده است. مشخص نشده کدام جلد است.

نسخ، در عصر مؤلّف، عناوین و نشانیها مشکی، جلد تیماج قهوه ای.

109 گ، 16 س، 21 × 17 سم.

62/13_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 201، نسخه ش: 4196.

کتابشناسی:

کتاب نکاح و طلاق می باشد و در روز یکشنبه محرم 1279 به پایان رسیده است و مشخص نشده کدام جلد است.

نسخ، محمد بن علی قزوینی، عناوین با مشکی نشانی دارد، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

229 گ، 16 س، 22 × 17 سم.

61) الدرة المضیئة(عقائد)

کتابشناسی:

تحقیقی در مسأله بدا می باشد.

(الذریعة، ج 8، ص 107)

الذریعة، ج 8، ص 107، ش 399 و ج 9، ص 1004.

ص :397

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

62) دلیل المتحیرین(دعا)

کتابشناسی:

در آداب دعا و اسباب اجابت و موانع اجابت دعا می باشد.

الذریعة، ج 8، ص 260، ش 1091.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

63) دیوان الرشتی (شعر، عربی _ فارسی)

کتابشناسی:

پیرامون شش هزار و پانصد بیت در مناجات و اخلاق و فضائل و مدائح اهل بیت علیهم السلام و پاره ای از قصاید با عناوین مخصوص مثل «شوق الائمة»... و در پایان چند قطعه به فارسی آمده.

آغاز:

افتتاح القول بالحمد الاعم من نجاح السؤل فی شکر النعم

انجام:

نثار مقدمش سازیم ما جان بگیریم از جنابش خوان احسان

نسخه شناسی:

63/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 110، نسخه ش: 2917.

نسخ، رحمت اللّه، رجب 1287، روی برگ اول یادداشتی به تاریخ 18 ذی القعده 1287، با مهر مربع «العبد المذنب ابراهیم حسینی» دیده می شود. جلد تیماج مشکی.

230 گ، 14 س، 21 × 17 سم.

ص :398

64) ذریعة الوداد و ذخیرة المعاد(1)(تفسیر _ فارسی)

کتابشناسی:

در این رساله کوتاه به سوره یوسف و بعضی از پرسشها و پاسخهای مربوط به آن پرداخته شده و یک مقدمه در فضایل قرآن و بابی دیگر در وجه نزول سوره یوسف و خاتمه در بعضی از سوالها و جوابها آمده.

(فهرست مرعشی، ج 6، ص 81)

آغاز: لالی گوهر حمد و سپاس مر کریم خداوند و خالق بی شبه و مانند و قیاس راست که خلاق ارض و سماست.

انجام:

بیا بستان که بعد از من نکرده هیچ پیغمبر بیک ساعت دو قربانی یک اصغر یکی اکبر

نسخه شناسی:

64/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 6، ص 81، نسخه ش: 4/2068.

نستعلیق، به خط مؤلّف، تصحیح شده، تجدید نظر شده و افزودگی دارد. جلد مقوایی، عطف تیماج مشکی.

«132 پ _ 145 پ» گ، سطور مختلف، 5/21 × 15 سم.

65/2_ قم _ فهرست مرکز إحیاء، ج 3، ص 268، نسخه ش: 1037.

نستعلیق، عبدالجواد بن ملا لطفعلی، سوم ماه محرم 1281، کربلا، جلد مقوایی، عطف: تیماج قرمز فرسوده.

ص :399


1- 1) الذریعة، ج 10، ص 21، ش 103.

21 گ، 12 س، 21 × 5/17 سم.

65) رسائل الرسائل

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

66) رساله در عشق و عرفان (عرفان _ اسلامی)

کتابشناسی:

رساله ای است بسیار کوتاه در عشق و عرفان و پس از نوشتن 90 کتاب و رساله آن را نگاشته است.

آغاز: الحمد للّه و صلی اللّه علی محمد صلی الله علیه و آله و آله الطاهرین... و بعد، عرضه می دارد راقم نمیقه مؤلّف وریقه... که اگرچه با کهولت جوانی و ضعف پیری.

انجام:

ای بسکه بار بستم از بهر دوستخواهی نامد بر گشایش در ره بقدر کاهی

نسخه شناسی:

66/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 770، نسخه ش: 2/13769.

نستعلیق، نسخه اصل، به خط مؤلّف، یک برگ شامل پرسش و پاسخ از مؤلّف در پایان نسخه آمده.

«44 _ 45» گ، 13 س، 16 × 12 سم.

67) رسیله(اخلاق _ فارسی)

کتابشناسی:

ص :400

در بیان بعضی از اخلاق و صفاتی که وسیله فرج بعد از شدت می باشد، با انشائی ادبی رسا و اشعاری از مؤلّف با تخلص «عاصی» و در بسیاری از ابواب به بعضی از دستورات دینی پرداخته است.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... و بعد عرضه می دارد احقر العباد و احوجهم لدی المرصاد ابن المرحوم العلامة الفهامة.

انجام: در دولتخوانه ابد نشانه آن جناب مستطاب شد احل اللّه لنا برکات احساناته باحسانه.

نسخه شناسی:

67/1_ قم _ فهرست مرکز احیاء، ج 1، ص 107، نسخه ش: 74.

نستعلیق، عبدالجواد بن لطفعلی قزوینی، پنج شنبه، شعبان 1279 ق، عناوین نسخ با مشکی نشان دارد و برگ دوم کتاب افتاده، جلد تیماج قهوه ای.

144 گ، 12 س، 21 × 5/16 سم.

68) رضوان الامال

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

69) روض الریاض (اصول فقه _ عربی)

کتابشناسی:

شرح مختصری است با عناوین «قوله _ قوله» بر کتاب «معالم الاصول» که پس از شرح مفصل ترش «ریاض الارواض» نوشته و آن را دزدان به غارت بردند.

آغاز: اشرف خطاب تخطب باهدائه هدی العز و الشرف و اصدق بیان تصدق بادائه عروس الرحابة و العطف.

ص :401

انجام: و نرجو من الناظرین الیه ان ینظروا بعین الانصاف لدیه و غمض الاعتساف عن جنبه.

نسخه شناسی:

68/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 6، ص 76، نسخه ش: 1/2065.

نستعلیق، به خط مؤلّف، روی برگ اول مهر مربع «العبد المذنب حسینعلی» و مهر مربع «محسن بن محمد رفیع» دیده می شود. جلد مقوایی، عطف تیماج مشکی.

«1 پ _ 60 ر» گ، سطور مختلف 21 × 5/17 سم.

70) روضة الاحباب(گوناگون _ فارسی)

کتابشناسی:

این نسخه شامل 13 مجلس می باشد در مواعظ ماه مبارک رمضان آنگاه که وی از قزوین به اصفهان مراجعه نموده.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین.. و بعد، عرضه می دارد فقیر بنده روسیاه... که بعد از ختم موازی یکصد و دو مجلد کتب و رسائل مؤلّفه و مصنفه در هر فنی.

انجام افتاده: و از ایشان بسی کشت و بسی انداخت تا باقی ایشان را... سرا پرده معاویه پس برگشت... .

نسخه شناسی:

69/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 771، نسخه ش: 3/13769.

نستعلیق، به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح) و غیر آن، در حاشیه تصحیح شده، اصفهان، جلد تیماج قهوه ای ضربی با ترنج.

«47 _ 91» گ، 15 _ 16 س، 15 × 11 سم.

ص :402

71) روضة الآمال

الذریعة، ج 9، ص 1004.

72) روضه ی حسینیه

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص .

تراجم الرجال، ج 2، ص 332. (در تراجم الروضة الحسینیة آمده).

73) ریاض الارواض(اصول فقه _ عربی)

کتابشناسی:

گزارشی است بر معالم الاصول، نام کتاب و نگارنده در دیباچه آمده است و در پایان تاریخ نگارش یکم شعبان 1272 ق، یاد شده است.

آغاز: المجلد الثالث من کتاب ریاض الارواض. أحمدک اللهم علی هدایتک بوسائل نبیک المختار.

انجام: و انها من باب الشهادة او الروایة فی الاجزاء الآتیة، و قد وقع الفراغ من تألیف هذه الاسطر لمؤلفه.. من شهور 1272 ق».

نسخه شناسی:

70/1_ تهران _ فهرست مجلس، ج 16، ص 71، نسخه ش: 5240.

خط شکسته نستعلیق، گویا مؤلّف، 1 شعبان 1272، خط خوردگی و حاشیه هایی دارد، جلد تیماج ضربی.

127 گ، 18 س، 11 × 15 سم.

74) زاد السالکین (عرفان)

ص :403

کتابشناسی:

در بیان آداب سیر و سلوک و مسلکهایی که در این مورد است.

الذریعة، ج 12، ص 2، ش 11.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

/75 _ الزکاة یا ارجوزة فی الزکاة(فقه _ عربی)

کتابشناسی:

منظومه ایست در یکصد و سی و نه بیت در احکام زکات و زکات فطره که در یک شبانه روز به نظم درآمده است.

آغاز:

الحمد للّه العزیز الباری و الشکر للمهیمن المختار

ثم الصلاة و السلام الاسنی علی النبی و الولی مثنی

انجام:

فالحمد للّه و صلی ماحما ناح حمام اللیل أو ترنما

علی النبی المصطفی و آله أهل العلی والجود من نواله

نسخه شناسی:

71/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 4، ص 153، نسخه ش: 5/1379.

نسخ معرب، ظاهراً به خط مؤلّف.

«130 ر_ 136 پ» گ، سطور مختلف، 17 × 11 سم.

76) زین الواعظین (گوناگون _ فارسی)

کتابشناسی:

ص :404

31 مجلس است در مواعظ ماه مبارک رمضان 1271، آن گاه که مؤلّف در قزوین سخنرانی می کرده و آنها را برای استفاده فرزندش یا دیگر سخنرانان گردآوری نموده.

آغاز: احمد اللّه واصلی علی احمده و اتبری ممن عاداه باحمده صلی الله علیه و آله و بعد، عرضه می دارد ابن المرحوم.. که پس از ختم موازی چهارصد و کسری مجلد.

انجام: و عطف شد بر چهارصد و هفتاد و دو مجلّد دیگر از کتب مؤلّفه خود و هو العبد الجانی... .

نسخه شناسی:

72/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 775، نسخه ش: 3/13771.

نسخ، به خط مؤلّف، 1281 ه_ .ق، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح)، در حاشیه تصحیح شده است. جلد تیماج قهوه ای ضربی، مجدول با ترنج و سرترنج، عطف مشمع زرشکی.

«120 _ 230» گ، 16 س، 15 × 10 سم.

77) سبع المثانی (مواعظ _ فارسی)

کتابشناسی:

کتابی است به سبک مجالس وعظ و خطابه، مرتب بر سیزده مجلس و یک خاتمه، در آغاز هر مجلس آیه ای را مطرح و با استشهاد به احادیث و داستانهای تاریخی و اشعار به شرح و بسط موضوع پرداخته.

آغاز:

سر نامه نام خدای کریم که رحمان خلق است و باشد رحیم

انجام: بعوض آب تیری دو شعبه بر چلّه کمان گذاشتد و بر حلقوم آن طفل رضیع زدند که از بازوی آن حضرت بیرون شد الا لعنة اللّه.

ص :405

نسخه شناسی:

73/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 550، نسخه ش: 2/643.

نسخ خوب، ربیع الثانی 1260، عناوین و نشانیها شنگرف و مشکی، جلد تیماج قهوه ای، ضربی، ترنج با سر و لچکی با نقش گل و بوته، مجدول گرهی.

«89 پ _ 247 ر» گ، 13 س، 16 × 22 سم.

78) سبیل السبل(1)

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

79) سراج اللحد فی شرح دعاء السمات (دعا _ فارسی)

کتابشناسی:

شرح و ترجمه مختصری است بر دعای سمات که مؤلّف در 2 رجب 1257، به پایان رسانیده است.

آغاز: الحمد للّه... و بعد عرضه می دارد بنده روسیاه مزمن ابن المرحوم.

انجام: ای خدای من رحمت فرمای بر ملائکه و سعیدان... تمام شد ترجمه این مناجات کثیرة البرکات.

نسخه شناسی:

74/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 298، نسخه ش: 5/340.

نسخ، محمد بن علی قزوینی الاصل، 10 جمادی الاولی 1276 توسط مؤلّف مقابله

ص :406


1- 1) (در تراجم «سبیل السبل فی آراء العرفا من الرسل» آمده).

و تصحیح شده.

«87 پ _ 116 ر» گ، 16 س، 18 × 21 سم.

80) سفینة النجاة

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

81) سوانح السفر(سفرنامه _ فارسی)

کتابشناسی:

در این اثر اتفاقاتی که برای خودش در طول سفر از اصفهان تا رشت در سال 1267 ق، افتاده را همراه با بعضی از مطالب متفرقه بیان نموده و در آخر آن سه قصیده در مراثی امام حسین علیه السلام آورده و آن را برای رفیقش میرزا شهباز در اصفهان فرستاده است.

(الذریعة، ج 12، ص 253)

آغاز: بعد الحمد و الصلاة و السّلام علی محمد و آله الکرام العظام عرضه می دارد احقر بنده گرفتار به گل و باتلاق و هوای رطوبی بی تمیز عرصه گیلان.

انجام:

از این تضمینی که بستی عاصیا بی سیم و زر اینجا ندانم کام ازو چون زرگر بی سیم و زر گیرد

تهران، مجلس، ش 1 / 11440.

نستعلیق، عبدالجواد بن ملا لطفعلی، شوال 1279، جلد تیماج قهوه ای.

«1 _ 51» گ، 10 س، 10 × 17 سم.

ص :407

82) سی و یک خطبه (متفرقه _ فارسی)

کتابشناسی:

این خطبه ها که به نثر و نظم فارسی و عربی می باشد، در بیشتر آنها اشاره به واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام شده. و در روز شنبه بیست و هشتم ذی الحجه 1272، در قزوین به پایان رسیده.

آغاز افتاده: ناله حزینی شنود چون به عقب سر ملتفت شد، رأی ان أم الأساری زینب اخته تمشی خلفه.

انجام:

یا حسین بد مرغ امین روبراه گرنمائی رحم باللّه بجاست

نسخه شناسی:

75/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 18، ص 174، نسخه ش: 1/7003.

نستعلیق، به خط مؤلّف، جلد مقوایی، عطف تیماج قهوه ای.

«1 ر _ 72 پ» گ، سطور مختلف، 5/21 × 17 سم.

83) شد العضد

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

84) شد الوثیق(شرح حال معصومین)

کتابشناسی:

در این نسخه شرح حال معصومین در چهارده باب آمده است.

آغاز: بعد الحمد و الصلوة عرضه می دارد بنده خاکسار فانی ابن المرحوم الحاج شیخ

ص :408

محمد رفیع الرشتی محمد محسن الاصفهانی عفی اللّه عنه که این چند ورق.

انجام: و پادشاه زمان غیبت او، معتمد علیه اللعنة. و باب او عثمان ابن سعید و مقام غیبت او سرداب در سرّ من راه.

تهران، فهرست مجلس، ش 4/11440.

نستعلیق، عبدالجواد بن ملا لطفعلی، 1279 ق، جلد تیماج قهوه ای.

«235 _ 247» گ، 10 س، 10 × 17 سم.

85) شرح الفیه ابن مالک (نحو _ فارسی)

کتابشناسی:

شرحی است مزجی و کوتاه بر ألفیه ابن مالک در نحو و پیرامون سالهای 1268 ق تا 1271 ق، نگاشته شده.

آغاز: قال محمد هو بن مالک... مالک مضاف مضاف الیه و لیس تکرار مالک ههنا تکرار.

انجام: و آله الغر الکرام البررة.. و بر آل که این صفت دارند... و یا که این صفت دارند که مختارند.

نسخه شناسی:

76/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 776، نسخه ش: 13772.

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (خالد) و غیر آن، در حاشیه تصحیح شده، جلد تیماج قهوه ای ضربی با ترنج و سرترنج گل و بوته.

134 گ، 12 س، 17 × 11 سم.

86) شرح عبادات ائمه علیهم السلام (عرفان و تصوف)

ص :409

کتابشناسی:

در چگونگی احوال حضرات معصومین علیهم السلام هنگام عبادت و نیایش به درگاه حضرت اله مخصوصاً احوال حضرت امام سجاد علیه السلام .

آغاز: و بعد عرضه می دارد... که این چند کلمه قلمی می شود درباره شرح عبادات ائمه علیهم السلام و کیفیت طاعات ایشان

انجام: غسل الجمعة الی الجمعة کفارة عن کافة الذنوب کبیرة کانت ام صغیرة و هکذا الاخبار.

نسخه شناسی:

77/1_ قم _ فهرست مرکز احیاء، ج 6، ص 242، نسخه ش: 2/2235.

نستعلیق و نسخ به چند خط، عبدالغنی حسینی تنکابنی، سده چهاردهم، در حاشیه تصحیح شده است، جلد تیماج قهوه ای بدون مقوا.

«5 پ _ 7 پ» گ، سطور مختلف، 28 × 19 سم.

87) شمایل النبی(تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله _ فارسی)

کتابشناسی:

در چگونگی خلقت نور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و زیبائی صورت و سیرت آن حضرت، به نظم و نثر شیوا با تخلص مولف «عاصی».

آغاز:

ز پس از سلام و ثنا و لا متحیری که در آنچمن چه زنی بصفحه مدی ز محاورات سخن

انجام:

آری عاصی چون شود گلشن خراب بوی گل را کس نجوید جز گلاب

ص :410

نسخه شناسی:

78/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 373، نسخه ش: 2/3143.

نستعلیق، عبدالجواد بن لطفعلی قزوینی، 15 محرم 1280 قزوین، عناوین با مشکی نشان دارد، جلد: تیماج قهوه ای ضربی.

«153 پ _ 159 پ» گ، 12 س، 21 × 17 سم.

88) شور و شیرین

کتابشناسی:

این نسخه مثل کتاب نان و حلوای شیخ بهایی می باشد.

الذریعة، ج 14، ص 245.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

89) صحة الاصول الاربعة(درایة _ عربی)

کتابشناسی:

در اثبات صحت احادیث کتاب کافی و من لایحضر و استبصار و تهذیب که از اصول اربعمائة گرفته شده اند، پاسخ از اعتراضات یکی از علماء قزوین، و به تاریخ یکشنبه سوم رجب 1267، در ابراهیم آباد قزوین به پایان رسیده است.

آغاز: انا اعطیناک الکوثر... فالشقی من أقر بعضا و لبعض أنکر و صلی علی أبیه السید القسور.

انجام: و لا تحتاج بعد ذلک الی تکلفات الاخباریین فی تصحیح الاخبار کما هو الحال، هذا آخر الجواب.

نسخه شناسی:

ص :411

79/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 7، ص 238، نسخه ش: 1/2659.

نستعلیق، به خط مؤلّف، غره رجب 1267، در قریه ابراهیم آباد قزوین، جلد تیماج قهوه ای.

«1 ر_ 7 ر» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

90) ضیاء الذاکرین

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

91) ضیاء العیون فی الاذکار

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

92) طریق الریاضات

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

93) عالم فنا(عرفان و تصوف _ عربی _ فارسی)

کتابشناسی:

در شرح عالم فناء و روزگاران آن که مؤلّف به درخواست بعضی از دوستان به روش عارفان یا شواهدی از احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام نگاشته است.

آغاز: بعد الحمد والصلاة.. عرضه می دارد احقر بنده روسیاه.. که این چند کلمه نوشته می شود.

انجام:

ص :412

گر تو ز شراب می شوی مست ما را ساقی رباید از دست

نسخه شناسی:

80/1_ قم _ فهرست مرکز احیاء، ج 6، ص 243، نسخه ش: 4/2235.

نستعلیق و نسخ به چند خط، عبدالغنی حسینی تنکابنی، سده چهاردهم، در حاشیه تصحیح شده است، جلد تیماج قهوه ای بدون مقوا.

«10 پ _ 13 ر» گ، سطور مختلف، 28 × 19 سم.

94) العبادة الحقیقة (عرفان _ عربی)

کتابشناسی:

در بیان عبادت حقیقی و اطاعت واقعی که مطلوب شریعت و دین مقدس اسلام می باشد خصوصاً آنچه پیرامون نماز و احوال عرفانی نمازگزار از صاحب شریعت صلی الله علیه و آله وارد شده است.

آغاز: احمده و أصلی علی احمده و بعد فیقول الآثم.. ان هذه ارجوزة عملتها لولدی

انجام:

میان جان و جانان وصل و هجران من آن خواهم که آن جانان پسندد

نسخه شناسی:

81/1_ قم _ فهرست مرکز احیاء، ج 6، ص 243، نسخه ش: 3/2235.

نستعلیق و نسخ به چند خط، عبدالغنی حسینی تنکابنی، سده چهاردهم، در حاشیه تصحیح شده است، جلد تیماج قهوه ای بدون مقوا.

«7 پ _ 10 ر» گ، سطور مختلف، 28 × 19 سم.

95) عوالم العلوم

ص :413

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 647.

96) غزوه خیبر

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

97) غوث الانام (کلام و اعتقادات _ عربی)

کتابشناسی:

رساله ای بسیار مختصر در اصول دین و دلیل هائی که می توان اقامه نمود، با عناوین «والدلیل علی...» تنظیم شده جهت مبتدئین در علم کلام.

(فهرست مرعشی، ج 8، ص 375)

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... اذا سالک سائل و قال ما الایمان قل هو التصدیق باللّه و بالرسول و الائمه علیهم السلام .

انجام: لایصال کل حق الی مستحقه لما ثبت من عدله و حکمته فثبت اعادة الاجسام.

نسخه شناسی:

82/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 375، نسخه ش: 6/3143.

نستعلیق، عبدالجواد بن لطفعلی قزوینی، 15 محرم 1280، قزوین، عناوین با مشکی نشان دارد، جلد تیماج قهوه ای.

«195 پ _ 197 پ» گ، 12 س، 21 × 17 سم.

83/2_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 6 _ 5، ص 2987، ش: 7/986 _ 76/6.

ص :414

آغاز افتاده: الحی لا یتصف بالقدرة و العلم فیکون اللّه تعالی حی، و الدلیل علی أ نّه تعالی سمیع بصیر أنه عالم بالأشیاء کلها.

انجام افتاده: والدلیل علی امامة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و اولاده الطاهرین لانه نص النبی صلی الله علیه و آله .

نسخ، بی کا، قرن 13، عناوین و نشانها شنگرف، بدون جلد.

1 گ، 17 س، 15 × 21 سم.

98) غیاث الوری فی احوال السابقین اهل اصفهان (تراجم _ عربی)

آغاز: بسمله، حکاه الشیخ الحافظ الشهید ابی مسعود احمد بن الفوات الرازی رحمة اللّه علیه و جزاه عن اهل بیت النبی خیراً و ضاعف له ثواباً و اجراً.

انجام: و افضلهم عنداللّه سحرة العداة و مؤدی الامانات الداعی الی دارالسلام.

نسخه شناسی:

84/1_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 6 _ 5، ص 2988، ش: 6/986 _ 76/6.

نسخ، بی کا، قرن 13، نشانیها شنگرف، در اول نسخه عنوان کتاب به خط مؤلّف موجود است، بدون جلد.

1 گ، 17 س، 15 × 21 سم.

99) فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام (مناقب _ فارسی)

کتابشناسی:

شرح داستان آب رسانی به پیر زال است که به حضرت امیرالمؤمنین نسبت داده شده، مؤلّف برخی از عبارات را به نظم کشیده است.

آغاز: بسمله، الحمدللّه الذی تجلی ولایة اولیائه بولائه فی کلّ شیئ...

ص :415

عنوان سخن گرچه همه از بر زاری است مقصود، سرود کرم حضرت باری است...

انجام:

عاصیا چون مرگ گردد باغبان از روان زهر آورد بر شهد جان

نسخه شناسی:

85/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 37، ص 302، نسخه ش: 2/14727.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در حاشیه تصحیح شده، و اندکی حاشیه نویسی دارد، جلد تیماج قهوه ای ضربی مجدول با ترنج و سرترنج گل و بوته.

«334 پ _ 349» گ، 16 س، 23 × 5/17 سم.

100) قبلة الآفاق

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333. نام نسخه «قبله الآفاق فی کشف رموز کلام الملک الخلاق» آمده.

101) قوائد و فوائد(1)(صرف و نحو)

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

ص :416


1- 1) در تراجم الرجال، نام نسخه «الفوائد فی النحو و القوائد فی الصرف» آمده است.

102) قوانین المصائب

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

103) قیام الحجة(تفسیر _ فارسی)

کتابشناسی:

تفسیری است از آیات (30 _ 33) سوره بقره با نکاتی چند پیرامون علم الهی و نامهایی که به آدم آموخته شد و این کتاب دارای یک مقدمه و هشت عنوان به عدد ابواب رضوان (بهشت) می باشد.

(فهرست مرعشی، ج 17، ص 37)

آغاز: احمده و اصلّی علی احمده صلی الله علیه و آله و بعد، پیش از عرضه داری مدعی بدین رباعی عذرخواهی از کافه اهل دانش و بینش.

انجام: اقول فنبأ الاولین اقتدوا الاخیار فی المذهب والدین.

نسخه شناسی:

86/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 773، نسخه ش 1/13771.

نستعلیق، به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح)، در حاشیه تصحیح شده است، این نسخه از سوی مؤلّف مقابله شده است که در برگ پایانی این کتاب به آن اشاره کرده و تاریخ مقابله را سال 1283 ق، در قزوین بیان کرده.

«1 _ 78» گ، 14 س، متن 15 × 9 سم.

87/2_ قم _ فهرست مرعشی، ج 17، ص 37، نسخه ش: 6427.

ص :417

آغاز افتاده: از جناب حکیم علی الاطلاق اغراء بجهل و تکلیف مالا یطاق بلکه به اشد مشاق می نماید.

انجام: بلی اقول فبالأولین اقتدوا الأخبار فی المذهب و الدین و بالاخرین اهتدوا فسقة الضالین الظالمین.

نستعلیق، به خط مؤلّف، در حاشیه تصحیح و اضافه شده است، جلد تیماج قهوه ای.

59 گ، سطور مختلف، 21 × 5/16 سم.

104) کشایف الاسرار (کلام و اعتقادات _ عربی)

کتابشناسی:

رساله کوتاهی است در تحقیق حالات انسان که مؤلّف در 21 سالگی نگاشته است.

آغاز: نحمد اللّه حمداً لا واسطة له فی تجلّیات ذاته و صفاته إلاّ بذاته.

انجام: و ان اخطأنا فمن انفسنا منبع الشر و الضرر استغفرا... و لا حول و لا قوة إلاّ باللّه.

نسخه شناسی:

88/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 297، نسخه ش: 2/340.

نسخ، محمد بن علی قزوینی الاصل، 1276 ق، نشانی ها مشکی، توسط مؤلّف مقابله و تصحیح شده است در 10 جمادی الاولی 1276، جلد مقوای زرد.

«31 پ _ 44 پ» گ، 16 س، 18 × 21 سم.

105) کشف الاسرار (کلام و اعتقادات _ عربی)

کتابشناسی:

رساله استدلالی است در مباحث توحید و جبر و اختیار که در 24 رمضان 1255 ق به پایان رسیده است. مؤلّف بعد از 17 سال در 17 ربیع الاول 1273، به این کتاب

ص :418

مراجعه نموده و اصلاحاتی در آن انجام داده است.

آغاز: اجتماع اصلاً و الثانی و الثلثون فی أن العالم اعیان و اعراض.

انجام: فإن أصبنا فی ذلک فمن اللّه الأکبر و من أنوار الائمة... اللهم صل علی محمد و آل محمد.

نسخه شناسی:

89/1_ قم _ فهرست کتابخانه مرکز مطالعات، ج 1، ص 297، نسخه ش: 1/340.

نسخ، محمد بن علی قزوینی الاصل، 1276 ق، جلد مقوای زرد.

«1 ر _ 31 پ» گ، 16 س، 18 × 21 سم.

106) کشف الحجب

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

107) کشف المقال

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

108) کنز الاحباب(1)

الذریعة، ج 9، ص 1004.

ص :419


1- 1) در تراجم الرجال «کنز الاحباب فی اوراد الأطیاب» آمده.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

109) کنز الاحزان

الذریعة، ج 9، ص 1004.

110) کنز الاخوان(1)

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

111) کنزالفوائد فی لب العقائد و فروع الفرائد (فقه _ عربی)

کتابشناسی:

در اصول دین پنجگانه و احکام طهارت و نماز بسیار مختصر و فتوایی که برای عوام نگاشته شده است.

(فهرست مرعشی، ج 8، ص 374)

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... أما بعد یجب علی کل مکلف حر و عبد ذکر و أنثی أن یعرف الأصول الخمسة التی هی أرکان الأیمان.

انجام: هذا أیسر ما یجب علی المکلفین و من أخل بشی ء منه استحق العقاب فی الدارین، و الحمدللّه رب العالمین.

نسخه شناسی:

90/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 374، نسخه ش: 4/3143.

ص :420


1- 1) همان «کنز الاخوان فی مصائب آل عمران».

نستعلیق، عبدالجواد بن لطفعلی قزوینی، 15 محرم 1280، قزوین، عناوین با مشکی نشان دارد، جلد تیماج قهوه ای.

«175 پ _ 181 پ» گ، 12 س، 21 × 17 سم.

91/2_ قم _ فهرست کتابخانه گلپایگانی، ج 6 _ 5، ص 3390، ش: 4/986 _ 76/6.

نسخ، عبدالکریم بن معصوم قزوینی، شنبه ذیحجه 1244، عناوین و نشانیها شنگرف، در اول و آخر نسخه خط مؤلّف موجود است، بدون جلد.

8 گ، 17 س، 15 × 21 سم.

112) کنزالمأمول (دفتر 2 و 3)(1)(ادب _ فارسی)

کتابشناسی:

دفتر دوّم و سوّم از مثنوی بزرگ کنزالمأمول و در 6 دفتر تنظیم گردیده است. این دفتر در سال 1265 ق، به پایان رسیده است.

(فهرست مرعشی، ج 34، ص 769)

آغاز: الحمد للّه و صلی اللّه علی محمد و آله الطاهرین... و بعد عرضه می دارد فقیر راجی و متوسل بالطاف حضرت سبحانی.

انجام:

عاصیا دم در کش از این ارغنون نای زن انا الیه راجعون

نسخه شناسی:

91/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 769، نسخه ش: 1/13769.

ص :421


1- 1) در فهرست کتابخانه مرعشی، ج 34، ص 770، به این مطلب اشاره شده که در فهرست مرعشی، ج 18، ص 175، نام «کنزالمأمول» اشتباهاً جلد دوم، جامع المصائب آورده شده.

آغاز، مختصری افتاده: عرضه می دارد فقیر بنده خاکسار... که چون به توفیق اللّه فارغ شدم از انشاء دفتر اوّل از مجلد.

نستعلیق، به خط مؤلّف، 1265 ق حاشیه نویسی دارد با نشان (ح)، در حاشیه تصحیح شده و مقابله شده با نشان (بلغ).

44 گ، 14 س، متن 15 × 12 سم.

93/2_ قم _ فهرست مرعشی، ج 18، ص 175، نسخه ش: 5/7003.

انجام افتاده:

این همه دزدی ظاهر ای توان نقشی است از دزدی بطن این بدان

نستعلیق، به خط مؤلّف، جلد مقوایی، عطف تیماج قهوه ای.

«178 پ _ 203 پ» گ، سطور مختلف، 5/21 × 17 سم.

113) کنز المراثی

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

114) لب العقائد (کلام _ عربی)

کتابشناسی:

در اصول دین به روشی ساده و مختصر به صورت سؤال و جواب با عناوین «فان قیل _ الجواب»، در پنج فصل می باشد.

(فهرست مرعشی، ج 8، ص 374)

آغاز: الحمدللّه رب العالمین... أما بعد فهذه عقیدة قادنی الدلیل الیها و قور اعتمادی علیها جعلتها بعد التوضیح و التبیین تحفة لاخوانی المؤمنین.

انجام: و لنختمها بآیة من کتاب اللّه العزیز و هی سبحان ربک رب العزة عما یصفون و

ص :422

سلام علی المرسلین و الحمد للّه رب العالمین.

نسخه شناسی:

94/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 374، نسخه ش: 3/3143.

نستعلیق، عبدالجواد بن لطفعلی قزوینی، 15 محرم 1280، قزوین، عناوین با مشکی نشان دارد، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

«165 پ _ 174 پ» گ، 12 س، 21 × 17 سم.

95/2_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 6 _ 5، ص 3433، نسخه ش: 3/986 _ 76/6.

آغاز: افتادگی دارد.

انجام: فإن قیل ما الدلیل علی أنّ کل ما جاء به النبی حق فالجواب الدلیل علی ذلک أ نّه معصوم.

نسخ، بی کا، قرن 13، عناوین و نشانیها شنگرف، در اوّل و آخر نسخه خط مؤلّف دیده می شود. بدون جلد.

8 گ، 17 س، 15 × 21 سم.

115) لوائح الطرائح(1)

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

116) لؤلؤالبحرین (تفسیر _ فارسی)

کتابشناسی: این نسخه در تفسیر آیة الکرسی و سوره قدر می باشد.

ص :423


1- 1) نام نسخه در تراجم الرجال «لوائح الطرائح فی طرائح اللوائح» آمده.

(الذریعة، ج 18، ص 378).

نسخه شناسی:

96/1_ تهران _ فهرست مجلس، ش: 21 سرود. / نشریه 13 _ 411.

نستعلیق، عبدالجواد بن ملا لطفعلی

117) متروک الاخوان

الذریعة، ج 9، ص 1004.

118) متروک الانظار(فارسی)

کتابشناسی:

این نسخه در مورد حوادثی است که در طول ماه و سال برای افراد اتفاق می افتد.

(الذریعة، ج 19، ص 61)

الذریعة، ج 19، ص 61، ش 326.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

119) مثنوی شش دفتر(شعر)

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

120) مثنوی شور و شیرین (شعر)

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

ص :424

121) مجالس(1)(گوناگون _ فارسی)

کتابشناسی:

مجالسی است در فقه، حدیث، تاریخ، حکایات، اشعار و مطالب دیگر و فهرست این مجالس در آغاز نسخه آمده است.

(فهرست مرعشی، ج 34، ص 772)

آغاز: مجلس اوّل در ذکر مکاسب حرام و مکروه، قتعه فوربک لنسألنهم اجمعین روز قیامت پروردگار عالم امر می فرماید جمیع مردم را در موقف حساب حاضر می نمایند.

انجام:

عنکبوت از طبع عنقا داشتی از لعابی خیمه کی افراشتی

نسخه شناسی:

97/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 772، نسخه ش: 13770.

نستعلیق، به خط مؤلّف، سده 13 ق، حاشیه نویسی دارد، در حاشیه تصحیح شده، جلد تیماج قهوه ای مجدول.

117 گ، 15 _ 16 س، 21 × 15 سم.

98/2_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 758، نسخه ش: 4/13761.

کتابشناسی:

مجالسی است در موعظه و مناقب اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله این نسخه، شامل 3 مجلس

ص :425


1- 1) در فهرست کتابخانه مرعشی، ج 34 صفحات 772 _ 764 _ 758، از «مجالس» نام برده شده ولی در این مورد که آیا اینها یک نسخه هستند و یا نسخه های مختلفی می باشند توضیحی داده نشده و ما هر سه را در نسخه شناسی «مجالس» آورده ایم.

می باشد.

آغاز: نحمدک اللهم یا صاحب الملک و نشکرک اللهم یا مالک العظمة و الجبروت... معترضه سنج مجالس اهل نقل و خبر.

انجام، افتاده: خود را با نهایت پریشان حالی ببالین عمار رسانید بعد از گریه بسیار... .

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، اندکی حاشیه دارد با نشان (ح) و در حاشیه تصحیح شده است، جلد تیماج قهوه ای مجدول.

«115 _ 124» گ، سطور مختلف، 21 × 17 سم.

99/3_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 764، نسخه ش: 4/13764.

کتابشناسی:

مجالسی است در مورد جنگ احد و مطالبی دیگر.

آغاز: در تذکرة الاعجاز مرحوم آخوند ملا کاظم هزار جریبی (ره) در اعجاز حضرت سیدالساجدین علیه السلام از عبداللّه بن سلیمان حضرمی در خبری طولانی مرویست که.

انجام: و مکه از شرف بر عرش برتری گزید و اکابر عرب... .

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح) و در حاشیه تصحیح شده است. جلد مقوایی مشکی.

«141 _ 148» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

122) مجمع الاذکار(1)(دعا)

ص :426


1- 1) نام نسخه در تراجم الرجال «مجمع الاذکار و مخزن الاسرار فی الادعیة» آمده است.

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

123) مجمع الانوار (اصول فقه _ عربی)

کتابشناسی:

در این ارجوزه قواعد اصول فقه را با تفصیل در چند نور گزارش کرده و مخصوصا آراء دو استادش شیخ محمدحسین و سید ابوتراب خوانساری را مدّ نظر می گیرد. در نسخه حاضر مقداری از آغاز ارجوزه آمده است.

آغاز:

من بعد حمد خالق الأنام مصلیا لسید الکرام

حبیبنا محمد و آله ذی شرف و اشرف نواله

نسخه شناسی:

100/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 18، ص 175، نسخه ش: 3/7003.

نستعلیق، به خط مؤلّف، جلد مقوایی، عطف تیماج قهوه ای.

«99 پ _ 113 پ» گ، سطور مختلف، 5/21 × 17 سم.

124) مجمع المعانی(1)

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 332.

ص :427


1- 1) در تراجم الرجال نام نسخه «مجمع المعانی، حاشیه ریاض المعانی» آمده.

125) محمودنامه(مثنوی _ فارسی)

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

126) مدائن الحکمة(فلسفه _ عربی)

کتابشناسی:

رساله ای است در شرح کلی طبیعی و مسائل دیگر فلسفی و منطقی دارای چند مدینه و هر مدینه در چند شهر و اسبوع که به درخواست یکی از علماء و فضلا در سال 1289 ه_ ، در قزوین نگاشته شده.

(فهرست مرعشی، ج 34، ص 774)

آغاز: الحمد للّه بأضعاف ما حمده الحامدون للمحمود الوجود... و بعد، فقد أمرنی وحید اخوانی فی الدین... أن ارسل له رسالة.

انجام: و إن عاقبنی الممات فمن الاحباب المعذرة و طلب المغفرة کان ذلک تحریرا.

نسخه شناسی:

101/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 774، نسخه ش: 2/13771.

نستعلیق، به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح)، در حاشیه تصحیح شده، این نسخه از سوی مؤلّف مقابله شده و یادداشت وی در آغاز نسخه چنین آمده است: «شروع در مراجعه و مقابله این رساله روز چهارم... و صبح روز یکشنبه دوازدهم شهر رفیع شریف ربیع المولود سنه 1289 در...».

«79 _ 119» گ، 16 _ 17 س، متن 14 × 9 سم.

102/2_ مشهد _ فهرست دانشکده الهیات، ج 2، ص 98، ش 1/951.

آغاز: بسمله، الحمدللّه بأضعاف ما حمده الحامدون المحمود الذی أظهر ارادته.

ص :428

نستعلیق شکسته، به خط مؤلّف، 1286 ق.

104 گ، سطور مختلف، 16 × 21 سم.

127) مدینة الابحاث فی مسائل المیراث (فقه _ عربی)

کتابشناسی:

منظومه ایست در سیصد و سی و شش بیت در احکام ارث و طبقات وارثین

آغاز:

من بعد حمد واهب العطایا مصلیاً لاشراف البرایا

و آله سادتنا العلاء أئمة الهداة بالولاء

انجام:

و فاطم و ولدها الأطهارا ذوی العلی والمجد والفخارا

صلاة عمت ألسن الأملاکا دائمة مادارت الأفلاکا

نسخه شناسی:

103/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 4، ص 153، نسخه ش: 4/1379.

نسخ معرب، ظاهراً به خط مؤلّف.

«117 پ _ 130 ر» گ، سطور مختلف، 17 × 11 سم.

128) مرآت الشریعة فی أحکام الشریعة

الذریعة، ج 9، ص 1004.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

ص :429

129) مرآت العاشقین(1)(اخلاق _ فارسی)

کتابشناسی:

منظومه کوتاهی است به سبک گلشن راز شیخ محمود شبستری در سیر و سلوک و شرایط آن، مؤلّف این اشعار را در اصفهان سروده است و در 11 ربیع الاول 1242، به پایان رسانیده است.

آغاز:

ای دل، ای دل گرچه لالی از مقال سیّما بین الصلوتین و مقال

انجام:

ختم کن دستان و دم بند از کلام وعده ما و تو در یوم القیام

نسخه شناسی:

104/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 298، نسخه ش: 3/340.

نسخ، محمد بن علی قزوینی الاصل، 10 جمادی الاولی 1276، توسط مؤلّف مقابله و تصحیح شده است، جلد مقوا، زرد.

«46 پ _ 55 پ» گ، 16 س، 18 × 21 سم.

130) مرآت المسائل

الذریعة، ج 9،ص 1004.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

ص :430


1- 1) این رساله در مجموعه میراث حوزه اصفهان، دفتر 3، ص 233، با تحقیق و تصحیح جناب آقای علی صدرایی خویی، به زیور طبع آراسته گردیده است.

131) مرجع الضمائر فی شرح شرح اللمعة(فقه _ عربی)

کتابشناسی:

حاشیه های کوتاهی است بر «الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة» شهید ثانی با عنوانهای «قوله _ قوله».

آغاز: بسمله، الحمد للّه الملک المنان و الشکر للّه القادر السبحان الذی قد أفاض من فیوضاته علینا الأصول.

نسخه شناسی:

105/1_ قم _ فهرست گپایگانی، ج 8 _ 7، ص 4276، نسخه، ش: 8869 _ 89/59.

نستعلیق بی کا، بی تا، افتادگی از انجام، بی جلد.

57 گ، 17 _ 13 س، 10 × 17 سم.

132) مسالک الالهام فی مدارک الاحکام (اصول فقه _ عربی)

کتابشناسی:

اصول استدلالی مفصلی است با عناوین «مقالة _ مقالة» و ذکر اقوال بزرگان دانشمندان اصول، مخصوصا دو استادش سید محمد شهشهانی با تعبیر «شیخنا الاستاد» و سید ابوتراب اصفهانی با تعبیر «السید الاستاد».

آغاز: یا واهب العطایا و یا غافر الخطایا هب لنا من لدنک رحمة و مقاماً محموداً صلیت و سلمت.

انجام: و ان اراد به ما هو کالجزء فنعم الوفاق و اللّه الهادی إلی نهج الحق و طریق الاحتقاق.

نسخه شناسی:

ص :431

106/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 6، ص 77، نسخه ش: 3/2065.

نستعلیق، به خط مؤلّف، جلد مقوایی، عطف تیماج مشکی.

«67 پ _ 182 ر» گ، سطور مختلف، 21 × 5/17 سم.

133) مستطرفات الاحادیث المجموعه (ج 1)(1)(گوناگون _ فارسی)

کتابشناسی:

مجالسی است در مواعظ و مناقب اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با عناوین (مستطرفات) این نسخه، جلد نخست و شامل 13 مجلس است و اصل کتاب ظاهرا در 7 جلد نگاشته شده است.

آغاز: اعلم و اضبط یا ولدی المکرم یا علی حماک اللّه من المکاره بسم اللّه و بعد، أحمده و اصلی علی احمده صلی الله علیه و آله هذا هو المجلد الأوّل المستنسخ بیدی البالیة من مجلدات مستطرفات الأحادیث... .

انجام افتاده: ولی ندانم چرا نسبت بداود این امت حسین علیه السلام و عیال وی چنان نشد خصوص... .

نسخه شناسی:

107/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 757، نسخه ش: 3/13761.

نسخ، به خط مؤلّف، سده 13، اندکی حاشیه دارد و در حاشیه تصحیح شده، در برگ 113، مهر بیضی (علی اکبر الموسوی) آمده.

«90 _ 114» گ، 13 س، متن 15 × 9 سم.

ص :432


1- 1) در تراجم الرجال، ج 2، ص 333. چنین آمده: «المستطرفات فی جمع الأخبار و الروایات» فی أکثر من عشرین مجلدا.

134) مستطرفات المقال فی تفسیر سورة الزلزال (تفسیر _ عربی)

کتابشناسی:

تفسیر مختصری است از سوره (زلزال) با بیان جمله ای از نکات ادبی و عرفانی در هشت «طرف».

آغاز: الحمد للّه رب العالمین.. هذه الاوراق ترجمة سورة الزلزال نرسمها بعد رسم ثلاث و عشرین و مائة رسائل و کتب.

انجام: لأنّ الأرواح منغمرة ههنا فی هذه الأجسام و فی القیامة علی عکس هذا الحال. و اللّه العالم.

نسخه شناسی:

108/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 7، ص 241، نسخه ش: 7/2659.

نستعلیق، به خط مؤلّف، غره رجب 1267، در قریه ابراهیم آباد قزوین، جلد تیماج قهوه ای.

«168 پ _ 273 ر» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

135) مصابیح الذاکرین (مقتل _ فارسی)

کتابشناسی:

رساله کوتاهی است در مصایب حضرت سید الشهداء امام حسین علیه السلام که مؤلّف به تقاضای شیخ صالح یزدی در روستای ایزد اصفهان در تاریخ 20 جمادی الثانی 1249 ق در مدت یک هفته آن را نوشته است.

آغاز: أحمد اللّه و اصلّی علی احمده و بعد عرضه می دارد بنده درگاه ابن المرحوم.

انجام: هدایت فرماید و هرگاه استعداد نباشد هلاک فرماید والسلام تمام شد... .

ص :433

نسخه شناسی:

109/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 298، نسخه ش: 4/340.

نسخ، محمد بن علی قزوینی الاصل، 10 جمادی الاولی، 1276، توسط مؤلّف مقابله و تصحیح شده است، جلد مقوا، زرد.

«56 پ _ 86 پ» گ، 16 س، 18 × 21 سم.

136) مصابیح الواعظین (اخلاق _ فارسی)

کتابشناسی:

چهل مصباح است دارای زجاجها در موضوعات اخلاقی که بنا به خواهش ملا علی فرزند ملا محمد حسین رودباری قزوینی پس از تألیف یکصد و بیست و دو مجلد کتاب نوشته و در قزوین به تاریخ سلخ شوال 1269، به پایان رسیده است.

آغاز: أحمد اللّه و أصلی علی أحمده... و بعد عرضه می دارد فقیر بنده روسیاه ابن المرحوم الحاج شیخ محمد رفیع

انجام: فارغ شد از تألیف این رساله، فقیر راقم آن بنده راجی گناهکار، در سلخ شهر شوال... .

نسخه شناسی:

110/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 2، ص 340، نسخه ش: 6/739.

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، سال 1270 ق، جلد تیماج قهوه ای.

«215 پ _ 257 پ» گ، سطور مختلف، 21 × 17 سم.

137) مصباح الذاکرین (گوناگون _ فارسی)

کتابشناسی:

ص :434

سی مجلس است در مواعظ و آداب و اخلاق به جهت یک ماهه ماه مبارک رمضان تنظیم شده است.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... این اوراق سی مجلس خواهد شد انشاء الله تعالی به جهت موعظه.

انجام افتاده: با مردم چنان ظاهر می گرداند که قتل عثمان به فرموده علی بن ابی طالب علیه السلام به وقوع یافته.

نسخه شناسی:

111/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 2، ص 340، نسخه ش: 7/739.

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، سال 1270 ق، جلد تیماج قهوه ای.

«259 پ _ 314 پ» گ، سطور مختلف، 21 × 17 سم.

138) معراج الاخوة

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

139) معراج الشهادة(مراثی _ فارسی)

کتابشناسی:

اشعاری است در مراثی امام حسین علیه السلام از شاعری با تخلص (عاصی) که در هامش نسخه درج شده است، این منظومه حماسی به پیروی از (حمله حیدری) در بیان شباهت بین معراج امام حسین علیه السلام در کربلا و معراج جدش در مکه سروده است.

آغاز افتاده:

بار الها بگذر از عاصی و جرمش روز محشر کو همیشه در عزایش از دل و جان نوحه خوانست

ص :435

انجام:

کاین همهمه جز درهمی بخت ندارد عاصی بتو کرد عرض له الدار القائل

یارب دلم از غصه به تنگ آمده است مبیناد نوزاد مرا دست قضا هیچ تناول

نسخه شناسی:

112/1_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 8 _ 7، ص 4422، ش: 2/1766 _ 76/10.

نستعلیق، عبدالجواد بن ملا لطف علی، ماه رمضان 1277 ق، جلد تیماج قهوه ای مجدول با ترنج و سرترنج.

136 گ، 17 × 22 سم.

تهران _ فهرست مجلس، ش 3/11440

آغاز: احمده و اصلّی علی احمده و بعد عرضه می دارد احقر بنده روسیاه و لغزنده نامه تباه و فقیر مبتلی به فنون نفس و وساوس شیطانی ابن المرحوم... .

انجام:

خود این هم بیانی آمد تمام که بر آل احمد صلوة و سلام

نستعلیق، عبدالجواد ملا لطفعلی، 1279 ق، جلد تیماج قهوه ای.

«132 _ 233» گ، 10 س، 10 × 17 سم.

140) معرفة التعبیر

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

141) مفاتیح النجاة (اخلاق _ فارسی)

ص :436

الذریعة، ج 9، ص 1009.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

142) مفتاح الالم (مقتل _ فارسی)

کتابشناسی:

کتابی است بسیار مفصل گویا در حالات معصومین علیهم السلام با مطالبی اعتقادی و کلامی و مباحثی در تفسیر مناسب با بحثهای امامت از دیدگاه تشیع و این کتاب به صورت مجالس تنظیم شده است.

(فهرست مرعشی، ج 11، ص 202)

نسخه شناسی جلد 2:

113/1_ قم _ فهرست مرکز مطالعات، ج 1، ص 299، نسخه ش: 7/340.

کتابشناسی:

نسخه حاضر جلد دوم کتاب در مصائب حضرت سیدالشهداء علیه السلام است که مؤلّف به جهت نذر بر سلامتی ناصرالدین شاه قاجار نگاشته.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین و الصلوة و السلام... و بعد عرضه می دارد احقر بنده روسیاه فانی ماتمدارترین اهل عالم.

انجام: این نسل شامل بصد سال این صد ولد نسل آور بنابر زخم وقت عرض مناسل تمت الکتاب.

نسخ، محمد بن علی قزوینی الاصل، 10 جمادی الاولی 1276، توسط مؤلّف مقابله و تصحیح شده، جلد مقوا، زرد.

«192 پ _ 307 پ» گ، 16س، 18 × 21 سم.

ص :437

نسخه شناسی جلد 4:

114/2_ قم _ فهرست فیضیه، ج 2، ص 102، نسخه ش، 943.

آغاز: حمد له چون فارغ شدم از تألیف و تنظیم و تنشیر جلد ثالث کتاب مفتاح الألم و ختم نمودم به شهادت جناب والانسب.

نستعلیق، عبدالجواد بن ملا لطفعلی قزوینی، 26 شعبان 1280.

148 گ، س 12، 17 × 21 سم.

نسخه شناسی جلد 10:

115/3_ مشهد _ فهرست دانشکده الهیات، ج 2، ص 98، نسخه ش 3/951.

کتابشناسی:

این کتاب شامل احوال خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به مکّه و از مکّه تا کربلا و شهادت آنجناب و اصحابش.

آغاز: بسمله، احمده و اصلی علی احمده... و بعد عرض می دارد احقر بنده روسیاه شرمنده.

نستعلیق، شکسته، به خط مؤلّف، تحریر 1286 ق.

233 گ، سطور مختلف، 5/16 × 21 سم.

نسخه شناسی جلد 24:

116/4_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 202، نسخه ش 4200.

کتابشناسی:

این نسخه مشتمل بر حالات حضرت حجة ابن الحسن علیهماالسلام می باشد و دارای ده مجلس است برای ده روز صبح و شب و برای هر مجلس فصلی مختصر و فصلی مطول.

آغاز: بعد الحمد و الصلاة... چون فارغ شدم از تحریر موازی چهارصد و هفتاد و

ص :438

هشت مجلد.

نسخ، محمدعلی قزوینی، 1281 ق، عناوین با مشکی نشان دارد. جلد تیماج قهوه ای ضربی.

316 گ، 16 س، 22 × 17 سم.

نسخه شناسی:

117/5 _ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 761، نسخه ش 1/13764.

کتابشناسی:

این نسخه چون از آغاز افتادگی دارد مشخص نشده کدام جلد است و به سال 1276 ق، در مدرسه صالحیه درالسلطنه قزوین به پایان رسیده.

آغاز افتاده: ... و سند الممکنات الذی جعله أشرف البریة و مفخر الموجودات... عنوان نامه کرمت خسرو وجود * یعنی به نام حضرت احمد صلی الله علیه و آله برمدد.

انجام:

بصد سالا ین صد ولد نسل آور بتابر زخم وقت عرض مناسل

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، حاشیه نویسی دارد با نشان (ح) و در حاشیه تصحیح شده است. تاریخ 1276 ه ، قزوین، مدرسه ی صالحیه قزوین.

«1 _ 75» گ، 16 س، متن 14 × 10 سم.

143) مقالات الصنائع (کیمیا _ عربی)

کتابشناسی:

این نسخه چند مقاله از کتاب «مقالات الصنایع» را دارد که در اعمال کیمیائی بحث می کند. و این کتاب در ماه ربیع الثانی 1262 به پایان رسیده است.

آغاز: المقالة الرابعة جمیع الاعمال تکون بوجهین أما بالتفریق أو التحلیل أو الجمع

ص :439

والتجمید... .

نسخه شناسی:

117/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 4، ص 151، نسخه ش: 1/1379.

نستعلیق، سید میرزا بن امیر عبدالعالی، سال 1266 ق، عناوین با مشکی نشان دارد.

«1 پ _ 20 پ» گ، سطور مختلف، 17 × 11 سم.

144) ملتمس المحبوب

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

145) منهاج الأخوة(اخلاق _ فارسی)

کتابشناسی:

پیرامون برادری و آداب اسلامی آن، به روشی اخلاقی و عرفانی و دارای سطوری به عربی، در پاسخ نامه قبلة العلماء میرزا محمد صادق و به روز چهارشنبه 1267 ق، در قزوین به پایان رسیده و این رساله دارای سه فصل و یک خاتمه است.

آغاز: آلاف الحمد للّه رب العالمین و ضعف الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین.

انجام: و اداء کدام یک از این حقوق را بزعم خود در برادری نمودم هداک اللّه و ایانا سبیل الرشاد و طریق الوداد.

نسخه شناسی:

118/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 7، ص 239، نسخه ش: 3/2659.

نستعلیق، به خط مؤلّف، غره رجب 1267، در قریه ابراهیم آباد قزوین، جلد تیماج

ص :440

قهوه ای.

«194 پ _ 201 پ» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

146) منهاج الدین فی اصول الدین

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

147) منهاج المحبة

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

148) منهاج الوصول فی علم الاصول = المقالات (اصول فقه _ عربی)

کتابشناسی:

کتابی است مفصل در اصول فقه و ظاهرا جلد دوّم از کتاب مقالات اوست و در نیمه های ماه شعبان سال 1271 ق، در شهر مقدس قم به پایان رسیده است.

آغاز: الحمد للّه خلق الإنسان و علمه البیان.. و بعد، فهذه کلمات منّی و أنا العبد العاصی الجانی... .

انجام: فالحق انّه لا حجیة فیها و وجهه ظاهر علی المتتبع هذا و قد جفّ القلم و سنأتی إلیک بالبواقی بعون اللّه الملک الباقی.

نسخه شناسی:

119/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 753، نسخه ش: 13759.

نستعلیق به خط مؤلّف، با حواشی به خط وی، با نشان (منه و منه عفی عنه)، مقابله شده با نشان (بلغ)، در حاشیه تصحیح شده، جلد تیماج مشکی مجدول.

ص :441

79 گ، سطور مختلف، 15 × 11 سم.

149) موعظة المتقین (اعتقادات _ فارسی)

کتابشناسی:

کتابی است در اصول دین همراه مواعظ در 5 باب و خاتمه. بدین ترتیب: باب 1_ توحید 2_ نبوت 3_ معاد 4_ امامت 5 _ عدل و خاتمه: در مطالب گوناگون.

آغاز: حمد آفریدگاری را که آسان فرموده است از برای ما سلوک شرایع دین مبین را.. و بعد، عرضه می دارد احقر بنده مفتاق بغفران حضرت یزدانی.

انجام افتاده: ان اللّه (تعالی) کرّم نبیه محمدا صلی الله علیه و آله و اهل بیته... .

نسخه شناسی:

120/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 34، ص 762، نسخه ش: 2/13764.

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، قزوین، حاشیه نویسی دارد با نشان (منه، ح) و غیر آن در حاشیه تصحیح دارد.

«76 _ 126»، 20 س، 16 × 12 سم.

150) مهیج الآلام (گوناگون _ فارسی)

کتابشناسی:

شش مجلس مفصل است در مواعظ که از آیات و احادیث گرفته شده و شعر فراوان دارد، و در قزوین به تاریخ ربیع المولود 1270 ق، به پایان رسیده است.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... امّا بعد عرضه می دارد نیازمند فیض ازلی ابن المرحوم العلامة الفهامة.

انجام:

ص :442

اینکه گفتم زیب عرش کبریاست بنده است اما بباطن چون خداست

عاصیا بس آنچه پختی خام شد زین شباهت مثنوی بدنام شد

نسخه شناسی:

121/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 2، ص 338، نسخه ش: 2/739.

نسخ و نستعلیق، به خط مؤلّف، سال 1270 ق، جلد تیماج قهوه ای.

«87 پ _ 126 پ» گ، سطور مختلف، 21 × 17 سم.

151) نجات العصات (مراثی، شعر _ فارسی)

کتابشناسی: مساوی با دیوان عاصی، دیوان اشعار شاعر است با تخلص عاصی در مراثی سید الشهداء علیه السلام که نسخه حاضر جلد چهاردهم از دیوان او می باشد.

آغاز: هو المستعان، جلد چهاردهم از نجاة العصات است از تألیفات و تصنیفات این عبد خالی عاصی... الحمد للّه رب العالمین و العاقبة للمتقین.

انجام: امید عاصی غمگین به لطف توست... که بخشد او گنهم را سید الشهداء... .

نسخه شناسی:

122/1_ دستنویس فهرست نگار(1)، نسخه ش: 734.

نستعلیق، به خط عبدالجواد ملا لطفعلی، 11 صفر 1287.

113 گ.

152) نجاة النسوان (فقه _ فارسی)

ص :443


1- 1) فهرست نگار مخطوطات کتابخانه طبسی قم جناب حجة الاسلام شیخ ابوالفضل حافظیان می باشد و لازم به تذکر است فهرست مخطوطات طبسی تا این تاریخ هنوز به چاپ نرسیده است و ایشان لطف کرده و اطلاعات این نسخه را مرحمت فرموده اند.

کتابشناسی:

در احکام حیض و استحاضه و نفاس مطابق آراء استادش سید میر محمد شهشهانی اصفهانی با آنچه خود مؤلّف در مسائل نظر دارد.

آغاز: احمده و اصلی علی احمده و بعد عرضه می دارد... این جزء چند سطری است از واجبات مسائل متعلقه.

انجام: و غسل نفاس نیز چون غسل حیض است بدون فرقی.

نسخه شناسی:

123/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 7، ص 240، نسخه ش: 5/2659.

نستعلیق، به خط مؤلّف، غره رجب 1267، در قریه ابراهیم آباد قزوین، جلد تیماج قهوه ای.

«262 پ _ 266 پ»، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

153) النخبة و الارشاد(فقه _ فارسی)

کتابشناسی:

رساله فتوایی است در «واجبات و مهمات از فروع دینیه»، مشتمل بر چند مقصد که مؤلّف برای عمل مقلدین خود نوشته است.

آغاز: بسمله، به عرض برادران ایمانی و پیروان احکام ربانی سیما حبیب لبیب روحانی می رساند بدانکه این مختصری است موسوم به نخبه در واجبات و مهمات از فروع دینیه.

انجام: و اما صدقه مندوبه جایز است گرفتن ایشان از مؤمنین و دادن به ایشان بی اشکال است.

نسخه شناسی:

ص :444

124/1_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 7 _ 8، ص 4774، نسخه ش: 2019 _ 119/11.

نستعلیق شکسته، محمد کریم بن حاجی ابوطالب تاجر قزوینی، یکشنبه 5 جمادی الاولی 1283، با تقریظی از خود مؤلّف مبنی بر مطالعه نسخه و تأیید آن در سال 1283 ق، جلد مقوا، عطف تیماج سرخ.

109 گ، 14 س، 16 × 21 سم.

154) نسج النسوج(1)(علم _ هیئت)

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

155) نظم المجالس (شعر _ فارسی)

کتابشناسی:

حماسه بزرگی است در بیش از صد هزار بیت به پیروی از شاهنامه فردوسی. این نسخه جلد سوّم و در واقعه جنگ صفین است.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین و العاقبة للمتقین. و بعد عرضه می دارد پیگر گفتار و صورت دیوار.

انجام:

در آن نثر گویم پس از این تمام که شد ختم دستان شه والسلام

نسخه شناسی:

ص :445


1- 1) نام نسخه در تراجم الرجال «نسج النسوج فی معرفة الهیئة و الکوکب و البروج» آمده.

125/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 6، ص 80، نسخه ش: 1/2068.

نستعلیق، به خط مؤلّف، جلد مقوایی، عطف تیماج مشکی.

«3 پ _ 65 ر» گ، سطور مختلف، 5/21 × 15 سم.

156) النکات المبارکات (متفرقه _ عربی)

کتابشناسی:

شصت و شش مجلس است در احادیث و آیات اخلاقی و وظائف دینی و جز اینها که جلدی از کتاب بزرگ مؤلّف «المستطرفات» می باشد. این نسخه جلد اوّل کتاب است و در قزوین تألیف شده.

(فهرست مرعشی، ج 8، ص 373)

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... هذا مجلد من مجلدات کتابنا المسماة بالمستطرفات و هذه مجلد أولها.

انجام: مع ما فعلت مع علی بعد النبی، هذا آخر ما فی مجلد الأوّل من کتابنا هذا و سنؤتی الی الباقی بعون اللّه الملک الباقی.

نسخه شناسی:

126/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 8، ص 373، نسخه ش: 1/3143.

نستعلیق، عبدالجواد بن لطفعلی قزوینی، 15 محرم 1280، قزوین، عناوین با مشکی نشان دارد، در حاشیه به خط مؤلّف تصحیح شده است. جلد تیماج قهوه ای ضربی.

«1 پ _ 149 پ» گ، 12 س، 21 × 17 سم.

127/2_ قم _ فهرست گلپایگانی، ج 8 _ 7، ص 4820، نسخه ش: 1/986 _ 76/6.

آغاز: و یتحدثون أنّ فی هذا الظهر روح کل مؤمن و بوادی برموت نسمة کل کافر... .

انجام: قالت و الذی بعثک بالحق مایملک رقبتی رجلا واحدا فالویل... هذا آخر ما فی

ص :446

مجلد الاصل من کتابنا هذا.

نسخ، بی کا، 1272 ق، قزوین، عناوین و نشانیها شنگرف، در آخر و حواشی نسخه خط مؤلّف دیده می شود. بدون جلد.

145 گ، 17 س، 15 × 21 سم.

157) وریقات الانیقات

الذریعة، ج 9، ص 1004.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

158) وسیلة الخیر (دعا _ فارسی)

کتابشناسی:

در آغاز این رساله جمله ای از علوم غریبه آمده است در هفت فصل و یک خاتمه که خاتمه را به نام «ولوج البروج» نامیده پس از آن دعاها و طلسم هایی آورده با فالنامه ای به نقل از امام صادق علیه السلام ، به نام «زبور صادقیه».

آغاز: و بعد فیقول العبد الجانی... الاوّل بدان نور چشم من که اسانید علوم در برابر هر حرفی از حروف تهجی.

نسخه شناسی:

128/1_ قم _ فهرست مرکز احیاء، ج 4، ص 223، نسخه ش: 1/1390.

نسخ، گاهی مغلوط، در حواشی ادعیه و فوایدی افزوده شده، جلد تیماج قهوه ای بدون مقوا.

«1 پ، 62 ر» گ، سطور مختلف، 12 × 5/16 سم.

ص :447

159) وسیلة النجاة در جبر و تفویض(1)(کلام _ فارسی)

کتابشناسی:

این نسخه به درخواست یکی از دوستان وی در مورد مسئله جبر و تفویض نوشته شده.

آغاز: احمده و اصلی علی احمده و بعد عرضه می دارد فقیر شرمنده ابن المرحوم العلامة الفهامة الحاج شیخ محمد رفیع الرشتی عفی اللّه عنه محمد محسن الاصفهانی.

انجام:

نادیده اجل مرد به فرمان تو عاصی تا بشنود از تو شهدائی و عبیدی

نسخه شناسی:

129/1_ تهران _ فهرست مجلس، ش 2/11440.

نستعلیق، عبدالجواد بن ملا لطفعلی، 1279 ق، جلد تیماج قهوه ای.

«53 _ 129» گ، 10 س، 10 × 17 سم.

160) وسیله المراد

الذریعة، ج 9، ص 1004، و ج 25، ص 83، ش 448.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

161) وصیت نامه کریمه (اخلاق _ فارسی)

ص :448


1- 1) در الذریعة ج 9، ص 673، و ج 10، ص 21 و ج 12، ص 2 و ج 14، ص 245، و ج 18، ص 164 نام این نسخه آمده که تعدادی از نسخه های دیگر را به این نسخه ارجاع داده است.

کتابشناسی:

پند و اندرزهایی است از مؤلّف به کسانی که از وی و شیخ مرتضی انصاری و سید محمدباقر رشتی، تقلید می کنند و در تاریخ 24 رجب 1268، نوشته شده و دارای چهار فصل می باشد.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین... که این رساله ایست از من بسوی یک یک از کسانی که در امور دین خود تقلید مرحوم.

انجام: و أحذر علی دینی و نفسی و ما خوّلنی ربی من شر نفسی و شرکم علی و صلی اللّه علی محمد و آله الطاهرین... .

نسخه شناسی:

130/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 4، ص 151، ش 2/1379.

نسخ، عناوین شنگرف، در حاشیه تصحیح شده است.

«25 پ _ 33 پ» گ، سطور مختلف، 17 × 11 سم.

162) وقایع الصفین(تاریخ)

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

163) ولوج البروج

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

164) هدیة السادات و مجموعة السعادات (دعا _ فارسی)

کتابشناسی جلد 2:

در اعمال ماههای سال است که در چند جلد مشتمل بر دوازده لمعه، برای هر ماهی لمعه ای خواهد بود و این نسخه جلد دوم کتاب در نظر گرفته شد و دارای سه لمعه

ص :449

می باشد.

(فهرست مرعشی، ج 23، ص 42)

آغاز افتاده: شروع در مجلد هدیة السادات و مجموعة السعادات نموده امیدوار به اختتامش گشته در سلک تحریرش بودم.

نسخه شناسی:

131/1_ قم _ فهرست کتابخانه مرعشی، ج 23، ص 42، نسخه ش: 8855.

نسخ، به خط مؤلّف، در حاشیه مطالبی افزوده شده، 1272 ه ، جلد تیماج مشکی.

256 گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

132/2_ مشهد _ فهرست شیخ علی حیدر المؤید، ج 3، ص 61، نسخه ش: 1051.

کتابشناسی جلد ؟:

کتابی است در 30 مجلس که برای ماه مبارک رمضان تنظیم شده و قبل از شروع مقدمه مفصلی در مقتل امام حسین علیه السلام دارد.

آغاز: الحمد للّه الذی اضاء دوجی العالم بنور نبیه محمد و آله الهادین.

انجام: آورد به نیمه شب جمعه ز طبع تاریخ مه و سال وی از سلخ صفر... .

نسخه پژوهی:

نستعلیق، عبدالجواد ملا لطفعلی، 1287 ق.

113 گ.

165) هدیة الاخوان

الذریعة، ج 9، ص 1004، و ج 25، ص 205، ش 284.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

تراجم الرجال، ج 2، ص 333.

ص :450

166) هدیة الاموات (تاریخ معصومین _ فارسی)

کتابشناسی:

سه مجلس است به نثر و نظم در ولادت حضرت امام حسین علیه السلام که روز اول رجب 1281، آن را نوشته است.

آغاز: و بعد عرضه می دارد... اگرچه از بدو عمر تاکنون بهر سلکی که کلک زده ام.

نسخه شناسی:

133/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 11، ص 197، نسخه ش: 2/4188.

نستعلیق، به خط مؤلّف، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

«112 پ _ 121 پ» گ، سطور مختلف، 22 × 17 سم.

167) هدیة الریب فی رد اهل العیب و الریب (کلام _ عربی)

کتابشناسی:

رساله ای است در بیان عقاید امامیه و اصو مذهب که مؤلّف آن را در دارالسلطنه قزوین به پایان برده است.

آغاز: «نحمدک یا من جعلنا من الفرقة الجلیلة الناجیة الامامیة الاثنی عشریة و وفّقنا لرفض سنن سَنَّها بُغات الخذلیة الامویة...».

انجام: «... تشرفه اللّه و اخوانه ببنان اهل العلم زمان حیوتی و بعد مماتی فی کل صباح و مساء و غداة و عشیة، تمت».

نسخه شناسی:

134/1_ قزوین _ فهرست امام صادق، ج 1، ص 301، نسخه ش: 252.

نسخ جلی، به خط محمد بن علی قزوینی، 1277 ق، دارای مهر بیضوی با سجع

ص :451

«محسن بن محمد رفیع» در برخی صفحات در حاشیه تصحیح شده است، جلد تیماج قهوه ای مجدول.

208 گ، 16 س.

168) هدیة المحشر (اصول فقه _ عربی)

کتابشناسی:

منظومه ای است در بیش از هزار و پانصد بیت در قواعد اصولی که به تاریخ پنجشنبه 28 رجب 1283 به پایان رسیده است.

آغاز:

الحمد للّه الذی قد اصطفی من أشرف القوم بنی المصطفی

و الشکر للّه الذی قد ارتضی لدینه الأعلی علی المرتضی

انجام:

عطفته مصلیاً لاحمد بما لنا الدفتر و المجلد

فصار اربعمائه والتسعین تقرباً للّه فاذکر آمین

نسخه شناسی:

135/1_ قم _ فهرست مرعشی، ج 4، ص 152، نسخه ش: 3/1379.

نسخ معرب، ظاهراً به خط مؤلّف.

«40 پ _ 115 ر» گ، سطور مختلف، 17 × 11 سم.

169) ینابیع الدرر(1)

الذریعة، ج 9، ص 1004.

ص :452


1- 1) در الذریعة «ینابیع الدر» آمده است.

دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج 2، ص 647.

ص :453

منابع تحقیق

170) تراجم الرجال، سید احمد اشکوری، 4 ج، نشر: دلیل ما، قم، 1422 ق.

171) الذریعة، آقا بزرگ تهرانی، چاپ سوم، نشر: دار الأضواء، بیروت، 1403 ق.

172) دانشمندان و بزرگان اصفهان، مصلح الدین مهدوی، تحقیق: رحیم قاسمی، محمدرضا نیلفروشان، چاپ اول، نشر: گلدسته، اصفهان، 1384 ش.

173) فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، ج 34 و 27.

ص :454

فهرست نسخه های خطی حوزه علمیه نجف آباد

اشاره

تحقیق و تصحیح: محمدجواد نورمحمدی

محمد داوری، سید محمود نریمانی

مقدمه

فهرست نویسی نسخ خطی دروازه ورود به گنجینه لایزال علوم و معارف دانشمندان اسلامی است. آنان که جرعه نوشان علوم و معارف قرآن و عترت اند و آثارشان شرح معارف کتاب و سنّت است. نسخه های خطی اسلامی از دیرباز مورد توجه دانشمندان علوم اسلامی بوده است و نفایس فراوانی از آن به همت محققان تراث پژوه تحقیق و ارائه گردیده است.

در دو، سه دهه اخیر توجه به نسخه های خطی و ضرورت تهیه فهرست هایی برای آنها، رشد چشمگیری داشت و صدها جلد از فهرست نسخه های خطی اسلامی، توسط مؤسسات و محققان نسخه پژوه به زیور طبع آراسته شد.

نسخه های خطی کتابخانه حوزه علمیه نجف آباد نیز از این خیزش علمی و تکاپوی فرهنگی در راستای احیای نسخه های خطی اسلامی بی نصیب نماند و به همت و زحمت حضرت حجت الاسلام سید صادق حسینی اشکوری، مسئول محترم مؤسسه مجمع ذخائر اسلامی عکس برداری گردید و از همان آغاز نظر مسئولان حوزه علمیه

ص :455

نجف آباد بر این بود که فهرست مناسبی از نسخه های خطی تهیه و در اختیار اهل فضل و دانش قرار گیرد. امّا اشتغالات گوناگون در مدیریت حوزه ارزشمند آن، این مهم را به تأخیر انداخت تا بهر حال این مجموعه به نتیجه رسید و مقرر گردید در دفاتر میراث حوزه علمیه اصفهان ارائه گردد.

در ابتدای کار با همکاری دوست گرامی جناب شیخ محمد داوری به این کار مبادرت ورزیدیم و همت پایانی جناب حجت الاسلام نریمانی این کار را برای ارائه در دفتر میراث اصفهان آماده کرد.

در این دفتر یکصد نسخه از حدود 350 نسخه این مجموعه ارائه می گردد و به فضل خدا در دفاتر بعد نیز دو بخش دیگر آن ارائه خواهد شد. این مجموعه نسخه ها پس از عکس برداری، باز افزوده ای یافت که دارای عکس نیست و فهرست آن نسخه ها نیز ارائه می گردد.

در این فهرست اطلاعات مفید و منحصر به فردی درباره عالمان نجف آباد به چشم می خورد که برای محققان تاریخ نجف آباد حائز اهمیت است.

اکثر قریب به اتفاق، این نسخه ها وقف حوزه علمیه الحجّه نجف آباد بوده است _ که حوزه قدیم نجف آباد است و قدمتی 70 ساله دارد _ و همه آنها در همان حوزه قدیم نگهداری می شده است. با آماده شدن حوزه علمیه جدید نجف آباد به نام جامعة الامام المنتظر و در حدود سال 1370 این نسخه ها به کتابخانه حوزه علمیه جامعة الامام المنتظر، منتقل گردیده است. در این مقدمه جهت آشنایی با حوزه علمیه نجف آباد نگاهی کوتاه به سابقه این حوزه می اندازیم.

نگاهی به حوزه علمیه نجف آباد

حوزه علمیه الحجة نجف آباد در سال 1320 شمسی به همت مرحوم آیت اللّه حاج شیخ ابراهیم ریاضی نجف آبادی _ از شاگردان عارف کامل آیت اللّه حاج شیخ

ص :456

محمدعلی شاه آبادی _ تأسیس گردید.

این حوزه علمیه از همان زمان مرکز درس و بحث علوم اسلامی بود و طلاب زیادی دروس ابتدائی و مقدماتی علوم اسلامی را در آن حوزه گذرانیده و به حوزه های علمیه اصفهان و قم و نجف رفته اند. در حقیقت این حوزه خواستگاه دانشمندان و مجتهدان آن خطه در قرن حاضر بوده است.

همزمان با انقلاب اسلامی شکوهمند ایران به رهبری حضرت امام خمینی قدس سره پایگاه مهم انقلاب اسلامی گردیده است و در ایام دفاع مقدس یکی از بی نظیرترین حوزه های علمیه در حضور در عرصه های دفاع مقدس بوده است به طوری که از سیصد طلبه پذیرش شده در طول دفاع مقدس در مدرسه یک صد و ده طلبه به فیض شهادت نائل شده اند و تعدادی نیز جانباز و اسیر گردیده اند. این سابقه درخشان، نشان از حضور فعال این حوزه علمیه در عرصه های مختلف دینی و اجتماعی بوده است.

در سال 1370 با رحلت آیت اللّه حاج شیخ عباس ایزدی نجف آبادی، فعالیت این حوزه رویه افول گذاشت و در سال 1388 با تجدید و تعمیر بنا دوره جدیدی از فعالیتهای علمی و فرهنگی و اجتماعی این مدرسه آغاز گردید، و هم اکنون با 70 طلبه از حوزه های تابعه مرکز مدیریت حوزه علمیه اصفهان می باشد.

حوزه فعال دیگری که در ابتدای انقلاب اسلامی در نجف آباد تأسیس گردید، جامعة الامام المنتظر می باشد.

این حوزه علمیه در مساحتی بالغ بر 20 هزار متر احداث و دارای 21 هزار متر زیربنا می باشد و یکی از حوزه های موفق کشور و زیر نظر حوزه علمیه قم قرار دارد.

این مدرسه نیز فعالیت خود را از سال 1374 آغاز کرده است و هم اکنون با 350 طلبه، مرکز تحصیل، تدریس و پژوهش علوم اسلامی می باشد.

ص :457

معرفی نسخ خطی حوزه علمیه نجف آباد از نسخه یکم تا صدم

(1)

قرآن مجید

نسخ معرب، بی کا، بی تا، در ابتدا یادداشتی در 28 رمضان سال 1318 از محمد صادق دارد، انجام تا وسط سوره مبارکه نصر است، جلد صحافی شده جدید.

470 گ، 12 س، 37 × 22 سم

(2)

الکافی (حدیث _ عربی)

از: ثقة الاسلام، محمد بن یعقوب کلینی (328 ق)

یکی از کتاب های چهارگانه اصلی حدیث شیعه است که در سی و چهار کتاب تنظیم شده و شامل سیصد و بیست و شش باب است و بیش از شانزده هزار حدیث دارد. کتاب دارای سه بخش اصول، فروع و روضه می باشد. محمد بن یعقوب کلینی، مؤلّف بزرگوار کتاب، آن را در بیست سال تألیف کرده است و توانسته کتابی ارزشمند در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام جمع آوری کند.

[الذریعه، ج 17، ص 245؛ مرعشی، ج 1، ص 292]

نسخه حاضر از اول اصول کافی تا پایان کتاب العشرة می باشد.

آغاز افتاده: «الکتاب فیه البیان و التبیان قرآناً عربیاً غیر ذی عوجٍ لعلّهم یتّقون قد بیّنه للناس».

انجام: «علی عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن محمد بن إسحق بن عمار عن أبی الحسن موسی علیه السلام فی الظهور التی فیها ذکر اللّه عز و جل قال اغسلها».

نسخ زیبا و خوانا، محب علی شیرازی، ربیع الاول 1104 ق، عناوین و نشانیها شنگرف، در حاشیه و بین سطور

ص :458

تصحیح شده و نسخه بدل دارد، دارای حواشی با عناوین و رموز «ق»، «ص»، «12»، «محمد»، «نهایه»، «سمع»، «امین ره»، «م د ره»، «ا م ن» و غیره می باشد، نسخه مقابله شده و دارای امضای بلاغ می باشد، در بالای صفحه اول صورت وقفنامه ملاّ عبدالرحیم بن حاجی علیخان نجف آبادی، حسب الوصیه حاجی ابوطالب مازندرانی، ساکن دارالسلطنه اصفهان در تاریخ 1251 موجود است و دارای مهر ملا عبدالرحیم نجف آبادی است. در آخر نسخه مهر بیضوی «عبده الراجی محمد جعفر بن محمد» موجود است، جلد تیماج مشکی.

359 گ، 21 س، 30 × 19 سم

(3)

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة(فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

شرح مزجی معروفی در دو جلد بر کتاب «اللمعة الدمشقیة» شهید اول، است که در آن به شرح و حل مشکلات عبارتی متن شهید اول پرداخته و اشاره به ادله بعض احکام می نماید، این کتاب از کتاب های درسی حوزه های علمیه شیعه است و از سالیان دور تدریس می شود و دانشمندان و فقهای زیادی بر آن حاشیه و شرح نگاشته اند. ابتدای تألیف آن ربیع الاول سال 956 ق بوده است.

[الذریعه، ج 11، ص 291؛ عکسی، مرکز احیاء، ج 1، ص 187]

جلد دوم یعنی از اول کتاب اجاره تا پایان کتاب دیات می باشد.

آغاز: «کتاب الاجارة و هی العقد علی تملیک المنفعة المعلومة بعوض معلوم فالعقد

ص :459

بمنزلة الجنس یشمل سایر العقود و خرج بتعلیقه بالمنفعة البیع و الصلح».

انجام: «و الباعث علیه أی علی المذکور المدلول علیه بالفعل أو علی تصنیف الکتاب... و طهرهم تطهیرا آخر کلام المصنف قدس اللّه سره».

نسخ، پنجم محرم الحرام 1242 ق، تصحیح شده و دارای حواشی است، عناوین شنگرف، در صفحه اول دستخط تملک ملا محمد حسین بن علی نجف آبادی 1271 ق، با مهر بیضوی «عبده الراجی محمدحسین» و نیز تملک سید هاشم فروخته شده به جناب حاجی ملا حسن به پانزده روپیه در 2 صفر 1258 ق، نیز دارای صورت وقفنامه ملا محمّدحسین بن ملا علی می باشد که این جلد کتاب را با سایر کتب اصولیه و فقهیه بر اولاد ذکور ایشان مادام الحیاة و بعد از اولاد ذکور بر طلاب ساکن نجف آباد وقف کرده است، جلد قهوه ای مجدول و همراه با گل و بوته.

193 گ، 24 س، 30 × 21 سم

(4)

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

به شماره 3 رجوع شود.

جلد اول می باشد.

آغاز: «الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین کتاب الطهارة و أرکانه أربعة الأول فی المیاه جمعه باعتبار تعداد أفراده».

انجام افتاده: «مضافة إلی الکتاب العزیز فی الأخیر عموماً و خصوصاً مستفیضة و

ص :460

المراد بالاستطاعة عندنا الزاد و الراحلة إن لم یکن من أهل مکة و لا بها».

نسخ زیبا و خوانا، بی کا، بی تا، عناوین قرمز، دارای وقف نامه حسب الوصیه بهرام بیک بر طلاب علوم دینیه از ساکنین دارالسلطنه اصفهان در جمادی الثانی 1319 دارای امضای حاج شیخ نصرالله قضایی به تاریخ 21/10/1350 در ابتدای برگ اول، دارای دو مهر بیضوی ناخوانای بزرگ به تاریخ 1320 در اول و آخر نسخه، جلد رنگ و روغن گل و بوته روی جلد و داخل جلد.

228 گ، 31 س، 30×20 سم

(5)

مجموعه:

1) تذکرة الفقهاء «1 پ _ 5 ر»(فقه _ عربی)

از: علاّمه حلی، حسن بن یوسف بن مطهر (726 ق)

کتاب فقهی استدلالی بسیار مفصلی است که ادله فقهی و اقوال علما و دانشمندان مذاهب اسلامی را به طور مفصل ذکر می کند و رد و ایرادهای فراوانی می نماید. مقداری که به طور حتم از این کتاب تألیف شده، از آغاز کتاب طهارت تا اواخر کتاب نکاح است که در پانزده جلد به تاریخ 16 ذی الحجه 720 در حله پایان پذیرفته است. ولی در ذریعه، ج 4، ص 43 عبارتی از فخر المحققین نقل می نماید و از آن عبارت استفاده می کند که کتاب تا پایان دیات نوشته شده است.

چند صفحه از اول کتاب بیع می باشد.

آغاز افتاده: «القاعدة الثانیة فی العقود و فیه کتب، کتاب البیع و فیه مقاصد المقصد

ص :461

الأول فی أرکانه و فیه فصول الأول فی ماهیته و هو انتقال عن مملوکة».

انجام افتاده: «لأ نّه تعلق برقبته حق آدمی فمنع صحة بیعه کالرهن بل حق الجنایة آکد لتقدمها علیه و الفرق أنّ الحق منحصر فی الرهن لا یملک سیده».

2) جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام «6 ر _ 214 پ»(فقه _ عربی)

از: شیخ محمدحسن بن باقر نجفی (1266 ق)

فقه استدلالی نسبتاً مفصلی است که از ابتدای طهارت تا اواخر بحث نکاح، در پانزده جلد تألیف شده است. کتاب طهارت 14 صفر سال 703 و جلد پانزدهم 16 ذی الحجه سال 720 به پایان رسیده است.

[مرعشی، ج 3، ص 254؛ مرکز احیاء، ج 2، ص 267]

این نسخه از اواسط حرمة التکسب بالغناء تا فصل دهم از کتاب تجارت می باشد.

آغاز افتاده: «و عن الشافعی أ نّه تحسین الصوت و ترقیقه و فی محکی النهایة أنّ کل من رفع صوتاً و والاه قصوته عند العرب غنا».

انجام: «بل لایبعد الاقتصار علی کون المشتری رجلاً و بالجملة متی قام احتمال الفرق وجب العمل علی مقتضی القواعد و الضوابط».

نسخ، بی کا، بی تا، ظاهراً کاتب پس از کتابتِ چند صفحه از تذکره به دلیلی از ادامه آن منصرف گشته و شروع به کتابت جواهر نموده است، در اول کتاب وقف نامه حاج ملا عبدالرحیم به تاریخ دهم رمضان المبارک 1281 موجود است، جلد تیماج مشکی ضربی.

214 گ، 30 س، 30 × 21 سم

(6)

ص :462

مجموعه:

1) مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان «1 پ _ 258 ر»(فقه _ عربی)

از: احمد بن محمد، مقدس اردبیلی (993 ق)

حاشیه استدلالی مفصلی است با عناوین «قوله _ قوله» بر کتاب «ارشاد الاذهان الی احکام الایمان» علاّمه حلی (726 ق)؛ و بعضی از ابواب آن ناتمام مانده و بنا به گفته ذریعه، ج 20، ص 36 چون خط اردبیلی ناخوان بود، کسی نتوانست مقدار نقص را استنساخ کند تا از بین رفت.

از ابتداء کتاب متاجر تا پایان کتاب هبه می باشد.

آغاز: «کتاب المتاجر و فیه مقاصد، الأول فی المقدمات و فیه مطالب، الأول فی أقسامها و ینقسم بانقسام الاحکام الخمسة هذا قسم العقود اعلم أنه لاخلاف».

انجام: «و بالجملة صریح فی کلامهم ذلک و لعل دلیلهم الاجماع مسنداً إلی اصل بقاء المال علی ملک».

2) مخزن الاسرار الفقهیة فی حاشیة الروضة البهیة «259 پ _ 316 پ»(فقه _ عربی)

از: آقا محمدعلی بن آقا محمدباقر هزار جریبی (1246 ق)

حاشیه ای است با عناوین «قوله _ قوله» بر شرح لمعه شهید دوم، در این حاشیه به گفته های دیگران کمتر می پردازد و بیشتر آنچه خودش از ادله استنباط کرده می آورد.

[مرعشی، ج 7، ص 60]

آغاز: «کتاب القضاء و هو واجب فوریٌ علی ما صرح به المصنف فی قواعده معللاً بأن المتعدی من الخصمین».

انجام: «و مع استیفاء الحد و القود یسقطان و قد تم الجلد الأول من کتاب تکملة الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة».

نسخ زیبا، بی کا، در پایان کتاب متاجر تاریخ 1250 آمده

ص :463

است، در صفحه اول وقف نامه ملا عبدالرحیم نجف آبادی است حسب الوصیة مرحومه خانم کوکب زوجه حاجی ابوطالب در دارالسطنه اصفهان، در 1251 ق و در انتهای وقفنامه دو مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» موجود می باشد، اندکی در حاشیه رساله اول تصحیح دارد. در رساله اول عناوین نانوشته، و در رساله دوم عناوین «قوله _ قوله» با شنگرف. جلد تیماج قهوه ای رنگ و روغن گل و بوته.

316 گ، 27 س، 30 × 21 سم

(7)

المعتبر فی شرح المختصر (فقه _ عربی)

از: محقق حلی، ابوالقاسم جعفر بن حسین بن یحیی بن سعید حلی (676 ق)

شرح استدلالی است بر کتاب خود مؤلّف به نام «المختصر النافع» که به نام وزیر بهاءالدین محمد بن محمد جوینی تألیف شده است. این شرح دارای مقدمه ای است در چهار فصل مشتمل بر مباحث اصولی و چند وصیت. در این شرح تا مقداری از کتاب حج و چند مسأله از کتاب تجارت شرح شده و بقیه باب ها ناتمام مانده است.

[الذریعة، ج 21، ص 209؛ فهرست مرعشی، ج 4، ص 140]

نسخه حاضر جلد اول و دوم کتاب می باشد.

آغاز: «الحمد للّه ذی القوة الباهرة و السطوة القاهرة و النعمة الغامرة و الرحمة الوافرة المرتفع عن تمثیل الخواطر الخاطرة و تحصیل النواظر الناظرة».

انجام: «فإن کان یقول إن الإخلال بالإحرام إخلال بالنیة فی بقیة المناسک فنحن نتکلم علی تقدیر ایقاع نیة کل منسک فلا وجه لما قاله».

ص :464

نسخ، بی کا، دوشنبه 26 ربیع الاول 1021 ق، عناوین قرمز یا نانوشته، در حواشی تصحیح شده و نسخه بدل دارد، در ابتدای نسخه دو مهر تملک دارد که در ترمیم بخشی از آن ها محو شده که یکی از آن ها «ابن عنایت اللّه زین العابدین الحسینی» است و نیز در همان صفحه رقعه ای از میرداماد به ملا مصطفی آمده است، در پایان نسخه مهر «ابن اسماعیل، مهدی الحسینی» آمده است، جلد چرم حنایی ضربی.

251 گ، 28 س، 30 × 18 سم

(8)

الکافی (فقه _ عربی)

از: ثقة الاسلام، محمد بن یعقوب کلینی (328 ق)

به شماره 2 رجوع شود.

از ابتداء کتاب المعیشة تا پایان کتاب القضاء و الاحکام می باشد.

آغاز: «کتاب المعیشة باب دخول الصوفیة علی أبی عبداللّه علیه السلام و احتجاجهم علیه فیها ینهون الناس عنه من طلب الرزق».

انجام: «فاقام أحدهما علی صاحبه شاهدین و الآخر خمسة فقضی لصاحب الشهود خمسة أسهم و لصاحب الشاهدین سهمین هذا آخر کتاب الأحکام».

نسخ، بی کا، حدوداً قرن یازدهم، عناوین شنگرف، در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، دارای حواشی زیادی با عناوین و رموز «م ق ر سلّمه اللّه»، «م ت ق رحمه

ص :465

اللّه»، «ق»، «س م د»، «لک» و «اربعین شیخ بهایی قدس سره» دارد. در ابتدای نسخه صورت وقف نامه به خط محمدجعفر بن محمدصفی الفارس در 20 ذی الحجه سال 1278 با مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» آمده است، جلد چرم قرمز ضربی.

281 گ، 23 س، 29×20 سم

(9)

اللوامع القدسیة (لوامع صاحبقرانی) (فقه _ فارسی)

از: ملا محمدتقی بن مقصودعلی مجلسی (1070 ق)

پس از آنکه مولی محمدتقی مجلسی شرح عربی خود به نام «روضة المتقین» بر کتاب «من لا یحضره الفقیه» را نوشت و به شاه عباس صفوی تقدیم داشت، شاه عباس از وی درخواست کرد که شرحی فارسی بر «من لا یحضره الفقیه» بنگارد به همین دلیل مرحوم مجلسی، شرح فارسی خود به نام «اللوامع القدسیه» یا «لوامع صاحبقرانی» را نوشت که در سال 1066 ق از آن فراغت پیدا کرده است. روش مجلسی در این کتاب ترجمه روایت و شرح آن و حل عبارت آن است و با نقل اقوال علما در نهایت نظر خود را بیان می کند. در آغاز کتاب مقدمه مفصلی آورده که در آن دوازده فایده در فضیلت علم و علوم اهل بیت علیهم السلام و اوصاف عالمان دین بیان کرده است.

[الذریعه، ج 18، ص 369؛ مرعشی، ج 1، ص 264؛ مرکز احیاء، ج 6، ص 87]

آغاز: «الحمد للّه رب العالمین... جمیع محامد و اثنیه مخصوص ذات مقدس خداوندی است که مستجمع جمیع کمالات است».

انجام: «بلکه یک رکن اسلام شفقت علی خلق اللّه است و یکی تعظیم لامر اللّه است

ص :466

و شفقت نیز تعظیم امر اللّه است و السلام».

نسخ زیبا، 21 صفر سال 1117، محمّدمؤمن بن محمدطالب، عناوین و نشانها شنگرف، در ابتدای نسخه وقفنامه محمدجعفر بن محمدصفی به سال 1278 ق آمده است. دارای سه مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» و دو تای دیگر ناخوانا در اول نسخه می باشد، جلد چرم حنایی.

203 گ، 25 س، 30×5/18 سم

(10)

حیات القلوب (تاریخ _ فارسی)

از: محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (1110 ق)

در حالات و سیره پیامبران گذشته و تاریخ زندگانی حضرت رسول اکرم و ائمه طاهرین و حضرت زهرا علیهم السلام می باشد با مباحثی در پایان کتاب پیرامون امامت بر پایه احادیث و اخبار روایت شده از حضرات معصومین علیهم السلام با توضیحاتی از مجلسی با عناوین «مؤلّف گوید _ مترجم گوید» و به شاه سلیمان صفوی تقدیم شده است. این کتاب بر اساس تقسیم مؤلّف در سه جلد است که جلد دوم کتاب در تاریخ 25 ذی الحجه 1087 پایان یافته است.

آغاز: «الحمد للّه الذی اوضح لنا مناهج الهدی بمفاتیح الکلم... اما بعد این مجلد سیم است از کتاب حیوة القلوب تألیف خادم اخبار ائمه اطهار».

انجام: «که چون ظاهر شود انتقام خواهد کشید از بنی امیه و از آن ها که تکذیب ائمه کرده اند و از آن ها که عداوت ایشان داشته اند».

نسخ، سید مهدی بن حسین حسینی، صبح روز جمعه هفتم

ص :467

صفر سال 1227 ق، در حاشیه تصحیح شده، عناوین و نشانها شنگرف، دارای وقف نامه مرحوم مصطفی زمانی نجف آبادی به تاریخ 18 شوال 1375 ق برابر با 6/4/1335 در ابتدا و انتهای کتاب، در پایان دو صفحه متفرقه دارد در دعا و اطلاعاتی درباره رجال الغیب، جلد رنگ و روغن عالی دارای گل و بوته، ضربی قهوه ای.

127 گ، 22 س، 30×20 سم

(11)

الکافی (حدیث _ عربی)

از: ثقة الاسلام، محمد بن یعقوب کلینی (328 ق)

به شماره 2 رجوع شود.

از کتاب الطلاق تا پایان کتاب الروضة می باشد و ابواب و کتابها به ترتیب متعارف نیامده و غیرمرتب است.

آغاز: «باب کراهیة طلاق الزوجة الموافقة أخبرنا عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد ابن فضال».

انجام: «و لا یخرجه من هدی إن الدنیا لا تذهب حتی یبعث اللّه عز و جل رجلا منا أهل البیت یعمل بکتاب اللّه لا یکری منکر إلاّ أنکره».

نسخ، علی بن محمدعیسی الحسینی المرعشی الشوشتری، ذی قعده سال 1066، عناوین شنگرف، دارای حواشی مختصر، در حاشیه تصحیح شده است، در صفحه اول وقف نامه ای است به تاریخ 1067 ق که متولی کتاب را میر محمدجعفر طالقانی قرار داده تا نسخه را به عتبات عالیات

ص :468

ببرند و پس از فوت متولی به سبب تعذر با نظر حاکم شرع در تاریخ 1089 ق وقف مدرسه علمیه محدثه اصفهان نموده است. در بالای صفحه دستخط عبدالوهاب حسینی به تاریخ 4 ربیع الثانی 1268 با مهر بیضوی «عبدالوهاب حسینی» است که آمده: به اذن سرکار شریعت مدار فخر المجتهدین جناب مستطاب آقا میر سید حسن سلمه اللّه تعالی، برگ اول دارای چند مهر بیضوی ناخوانا می باشد، جلد تیماج سیاه زرکوب گل و بوته دار .

315 گ، 25 س، 30×18 سم

(12)

الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة (فقه _ عربی)

از: یوسف بن احمد بن ابراهیم بحرانی (1186 ق)

فقه استدلالی مفصلی است که مؤلّف تا کتاب وصیت تحریر کرده و موفق به اتمام آن نشده است و این دوره اندیشمند فقهی ناتمام مانده است. در ابتدای کتاب دوازده مقدمه آورده شده که اولین آن در مبانی احکام و آخرین آن در فرق بین اخباری و اصولی است. کتاب بیشتر به روش اخباریون بحث کرده است.

[الذریعه، ج 6، ص 289؛ مرکز احیاء، ج 3، ص 180]

این نسخه مشتمل بر کتاب حج می باشد.

آغاز: «الحمد للّه رب العالمین و الصلوة علی نبیه محمد و عترته الطیبین الطاهرین کتاب الحج و هو یطلق فی اللغة علی معان کما یستفاد من القاموس».

انجام: «اعطاه اللّه تعالی کتابه بها فی الآخرة، الفقیر إلی ربه الکریم یوسف بن احمد بن ابراهیم حامداً مصلیاً مسلماً مستغفراً آمین آمین بحرمة السادة المیامین».

ص :469

نسخ زیبا، در کربلا عبداللّه بن خواجه صادق اوشادی الاصل و دروقی مسکن، بی تا، نسخه تصحیح شده، عناوین درشت یا نانوشته، دارای وقف نامه مجتهد وقت آیت اللّه ملا عبدالرحیم نجف آبادی برحسب وصیت حاجی علیخان نجف آبادی است، تاریخ وقف 1251 ق می باشد. در انتهاء وقف نامه، مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» موجود می باشد.

325 گ، 30 س، 20 × 30 سم

(13)

وسائل الشیعة(فقه _ عربی)

از: محمد بن حسن حر عاملی (1104 ق)

کتابشناسی: تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة یکی از کتاب های مهم حدیث است که دانشمندان و فقها بسیار به آن رجوع نموده و از آن حدیث نقل می کنند. کتاب به روش کتاب های فقهی از کتاب طهارت شروع شده و به احکام دیات ختم می شود. و در پایان دوازده فائده در موضوعات حدیث و رجال آورده که در کتاب های دیگر نیست و ارزشمند و مهم است.

کتاب بنابر تقسیم مؤلّف در شش جلد می باشد و سه مرحله را طی نموده است: مرحله اول جمع و تألیف، و کتاب نکاح در این مرحله به سال 1072 به پایان رسیده است، مرحله دوم تهذیب و تنظیم و اضافه که به سال 1082 به پایان رسیده است، مرحله سوم دقت در تصحیح و مقابله و تحقیق روایتها که به سال 1088 به پایان رسیده است.

[الذریعه، ج 4، ص 352، مرعشی، ج 3، ص 360]

ص :470

از ابتداء کتاب طلاق تا پایان وسائل الشیعه می باشد.

آغاز: «کتاب الطلاق، فهرست انواع الابواب اجمالا ابواب مقدماته و شرائطه، ابواب اقسامه و احکامه، ابواب العدد. تفصیل الابواب: ابواب مقدماته و شرائطه».

انجام: «و اعظم وسائل النجاة یوم الحساب و الحمد للّه الکریم الوهاب و الصلاة و السلام علی محمد و آله الذین اوتوا الحکمة و فصل الخطاب».

نسخ، بی کا، هفدهم رمضان 1262، نسخه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، عناوین و نشانها شنگرف، جلد تیماج سیاه ضربی.

262 گ، 36 ش، 21×31 سم

(14)

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

به شماره 3 رجوع شود.

نسخه حاضر جلد اول می باشد.

آغاز: «الحمد للّه الذی شرح صدورنا بلمعة من شرایع الاسلام کافیة فی بیان الخطاب و نور قلوبنا من لوامع دروس الأحکام بما فیه تذکرة».

انجام: «عن ملکه مع اصالة بقاء غیره و عدم انتقاله و ملک الغیر له و فی المدة یحلف المنکر لاصالة عدم ما یدعیه الآخر من الزیادة».

نسخ، نورالدین بن عنایت اللّه شوشتری ، در روز شنبه هشتم شعبان المعظم سال 1078، نسخه تصحیح شده، امضای بلاغ دارد، عناوین و نشانها شنگرف، دارای حواشی بسیار در متن و حاشیه با رموز «جم طاب ثراه»،

ص :471

«ف ض»، «علی ره»، «ع ل»، «ص»، «ف»، «م ک»، «ف ص»، «آقا جم ره»، «م ز ره»، «سلطان»، «ملا احمد»، «ابراهیم»، «نعمة اللّه الحسینی الجزائری ره»، «م و ر سلّمه اللّه»، «ب ه_»، «ن ع ره»، «م ص ح»، «ا ب ره»، «م د ره»، «ح س عفی عنه»، «شیخ ره»، «منه ره»، «م ح و ره» می باشد، برخی اوراق وصالی شده، جلد مقوایی عطف تیماج.

176 گ، 27 س، 17×31 سم

(15)

المناهج السویة فی شرح الروضة البهیة (فقه _ عربی)

از: فاضل هندی، بهاءالدین محمّد بن تاج الدین حسن اصفهانی (1137 ق)

شرح مفصل استدلالی است بر کتاب «الروضة البهیة» شهید ثانی، کتاب طهارت در این شرح مزجی و باقی با عناوین «قوله _ قوله» می باشد و تا کتاب اعتکاف نوشته شده است. مؤلّف از بحث صلاة در هفدهم ربیع الاول 1088 فراغت حاصل کرده است و نگارش مبحث اعتکاف در بیست و دوم شعبان 1095 به اتمام است.

[الذریعة، ج 22، ص 345؛ مرعشی، ج 8، ص 148]

آغاز: «الحمد للّه الذی صدر بحمده مفخر کتبه المعجز لعباده من الجن و الأنس تصدیراً و جعله آخر دعوی أهل الجنان و سطر ذلک فی الکتاب تسطیراً».

انجام: «تجدد الحدث و التمکن فی الماء فلا منع له فی هذه الصلاة کما لایمنع منه فی آخر الوقت لأنا نقول لا نسلم».

بی کا، بی تا، در ابتداء نسخه صورت وقفنامه مجتهد ربانی ملا عبدالرحیم بن حاجی علیخان حسب فرمایش حاج

ص :472

ابوطالب مازندرانی بر کافه مؤمنین با سجع مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» موجود می باشد، در حاشیه تصحیح شده، نسخه بدل دارد، عناوین و نشانها شنگرف و یا نانوشته، جلد تیماج مشکی ضربی.

341 گ، 31 س، 5/18 × 30 سم

(16)

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة(فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

جلد اول می باشد.

به شماره 3 رجوع شود.

آغاز: «الحمد للّه الذی شرح صدورنا بلمعة من شرایع الاسلام کافیة فی بیان الخطاب و نور قلوبنا من لوامع دروس الاحکام».

انجام: «عن ملکه مع اصالة بقاء غیره و عدم انتقاله و ملک الغیر له و فی المدة یحلف المنکر لأصالة عدم ما یدعیه الأخر من الزیادة».

نسخ، حسن بن شیخ ابوجعفر بن ملا اسد بن حاجی صالح بن ملا رفیع رشتی گیلانی، در اول جمادی الثانی 1240 در کربلای معلا، عناوین شنگرف، دارای حواشی فراوانی با عنوان «منه رحمه اللّه»، «احمد رحمه اللّه» و... است و تصحیح گردیده است. پایان نسخه سه برگ قصیده سید اسماعیل حمیری با ترجمه فارسی منظوم آمده است. قبل از برگ اول تاریخ ولادت ابوحمزه در ظهر جمعه 20 رجب 1255 یادداشت شده و در پایان ولادت محمد

ص :473

جواد شنبه 22 شوال 1245 یادداشت شده است، جلد تیماج قهوه ای.

194 گ، 22 س، 18×30 سم

(17)

من لا یحضره الفقیه (حدیث _ عربی)

از: شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی (381 ق)

یکی از چهار کتاب روایتی مهم شیعه است که شیعه به روایتهایشان اهمیت فراوان می دهد و در استنباط احکام فقهی به آنها استناد می کند. دارای 5998 حدیث در 666 باب از کتاب طهارت تا دیات و در پایان کتاب، شیخ صدوق سندهای خود را در مشیخه می آورد. هنگامی که شیخ صدوق در بلخ (قصبه ایلاق) بود با شریف ابوعبداللّه محمد بن الحسن مشهور به «نعمه» ملاقات نمود، شریف از وی درخواست کرد کتابی در احکام فقه، مانند کتاب «من لا یحضره الطبیب» محمد بن ذکریای رازی تألیف نماید، مؤلّف این خواهش را پذیرفت و این کتاب را از منابع روایتی شیعه گرد آورد.

[الذریعه، ج 22، ص 232؛ مرعشی، ج 1، ص 145]

جلد اول می باشد.

آغاز: «اللهم إنّی أحمدک و أشکرک و أومن بک و أتوکل علیک و أقر بذنبی إلیک و أشهدک أ نّی مقر بواحدانیتک».

انجام: «من انبیائک و رسلک ثقل و أهل بیت فعلی و فاطمة و الحسن و الحسین أهل بیتی و ثقلی فأذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا یا رب العالمین آمین».

نسخ، بی کاتب، دوشنبه شانزدهم ذی قعده سال 1064، ابتدای باب ها شنگرف، در ابتدای کتاب وقفنامه ای بر علما و طالبان علم است که تولیت آن با نور چشمی عبدالجواد و

ص :474

بعد از آن با حاکم شرع به تاریخ محرم 1279 با مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» است، سراسر نسخه دارای بلاغ و تصحیح می باشد با عناوین «بلغ سماعا علیّ ایده اللّه تعالی»، و «بلغ سماعا منّی ایده اللّه تعالی»، جلد تیماج حنایی ضربی.

339 گ، 25 س، 19×28 سم

(18)

مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام(فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

شرح مزجی معروفی است بر کتاب «شرائع الاسلام» محقق حلی، که در بخش عبادات این کتاب نسبتاً با اختصار و در بخش معاملات با تفصیل بیشتر استدلال می شود. بخش عبادات روز چهارشنبه سوم ماه رمضان 951 و دیات اول ذی الحجه 963 به پایان رسیده است.

[مرکز احیاء، ج 1، ص 422]

این نسخه قسم عبادات تا اول کتاب رهن می باشد.

آغاز: «الحمد للّه الذی أوضح مسالک الافهام إلی تنقیح شرایع الاسلام و شرّح صدور من اختارهم من الأنام بایضاح مسائل الحلال و الحرام».

انجام: «علی تقدیر ثبوت الضمان علیه باقراره أو البینة تقبل قوله فی قیمت المتاع لان الأصل برائة ذمته من الزائد عما یقربه».

نسخ زیبا و خوانا، بی کا، بی تا، عناوین «قوله _ قوله» به شنگرف، عناوین دیگر در حاشیه و متن به شنگرف، اول هر کتاب با کاغذ رنگی مشخص شده است، دارای

ص :475

وقف نامه از آقا عنبر خواجه حرم سرای پادشاه و تولیت آن را به مرحوم محمدصفی آباده ای واگذاشته است به تاریخ رمضان 1244، در انتهای وقفنامه یک مهر چهارگوش «عبده الراجی عنبر» و یک مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» موجود می باشد، در حاشیه تصحیح شده، و نسخه بدل دارد، پس از پایان نسخه دو صفحه روایات باب دین آمده است، جلد تیماج حنایی.

385 گ، 17 س، 18×5/27 سم

(19)

القوانین المحکمة (قوانین الاصول)(اصول _ عربی)

از: میرزای قمی، ابوالقاسم بن حسن گیلانی قمی (1231 ق)

بهترین کتاب اصولی عصرهای متأخر می باشد که قواعد فن را با تفصیل و استدلال گزارش کرده و در گفته های دیگران رد و ایراد می نماید و مورد اهتمام حوزه ها قرار گرفته و حواشی فراوانی بر آن نوشته اند. این کتاب در دو جلد و دارای یک مقدمه و هفت باب و یک خاتمه می باشد، و میرزا هنگام تدریس کتاب معروف «معالم الاصول» شیخ حسن عاملی برای گروهی از طلاب به تحریر این کتاب پرداخته و سلخ ربیع الثانی 1205 در قم تألیف آن را به پایان برده است، عناوین کتاب چنین است:

المقدمة: فی رسم الاصول و موضوعه و نبذ من القواعد.

الباب الأول: فی الأوامر و النواهی.

الباب الثانی: فی المحکم و المتشابه و المنطوق و المفهوم.

الباب الثالث: فی العموم و الخصوص.

الباب الرابع: فی المطلق و المقید.

ص :476

الباب الخامس: فی المجمل و المبین.

الباب السادس: فی الادلة الشرعیة.

الباب السابع: فی الاجتهاد و التقلید.

الخاتمة: فی التعارض و التعادل و الترجیح.

[مرکز احیاء، ج 1، ص 364]

نسخه حاضر جلد اول کتاب است.

آغاز: «الحمد للّه الذی هدانا إلی أصول الفروع و فروع الأصول و أرشدنا إلی شرایع الأحکام بمتابعة الاحکام و سنة الرسول».

انجام: «عن الرضا علیه السلام قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله إذا أصبح قال لاصحابه هل من مبشرات یعین به الرؤیا و فی معناها بادوات اخری».

نسخ، محمدصالح حسینی ابن اسدالله ملقب به میرزا بزرگ، با چند مهر بیضوی «عبده محمد صالح الحسینی» و «عبده الخاطی محمد صالح الحسینی» و «عبده اسداللّه بن محمد صالح حسینی» و یک مهر چهارگوش ناخوانا، شروع کتابت در دارالاماره خسرو خانا در قصبه سنندج در نوزده سالگی کاتب و پایان کتابت در روز شنبه 27 شعبان سال 1245 در دارالسلطنه اصفهان، صفحات مجدول، عناوین و نشانها شنگرف، دارای دستخط های تملک سال 1259 با مهر بیضوی «محمدتقی ابن محمدطاهر» و نیز دو دستخط به تاریخ های 1248 و 1249 در ابتدای نسخه. در ابتدای نسخه وقف نامه کتاب توسط ملا عبدالرحیم نجف آبادی از طرف مرحوم عبداللّه

ص :477

اصفهانی به تاریخ 22 صفر 1274 و مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» در انتهاء وقفنامه آمده است. همچنین در ابتداء نسخه دو صیغه طلاق خلعی و رجعی مشاهده می شود، نسخه تصحیح شده، دارای حواشی از عباسقلی خان ابن امان اللّه خان والی کردستان، محمّدباقر حسینی، محمّدعلی نجفی و سلطان می باشد. بدون جلد.

186 گ، 21 س، 18×5/28 سم

(20)

مدارک الاحکام فی شرح شرایع الاسلام (فقه _ عربی)

از: سیّد محمد بن علی موسوی عاملی (1009 ق)

شرح مفصل معروفی است بر «شرایع الاسلام» محقق حلی که تا پایان کتاب حج تألیف شده است و مؤلّف در پنج شنبه 25 ذیحجه سال 998 از پرداختن آن دست کشیده است.

[الذریعة، ج 2، ص 239؛ مرعشی، ج 1، ص 335]

نسخه حاضر از ابتداء تا پایان کتاب صلاة می باشد.

آغاز: «الحمد للّه المحمود لآلائه المشکور لنعمائه المعبود لکماله المرهوب لجلاله الذی ارتفع شأنه عن مشابهة الأنام».

انجام: «قال الصلاة فی السفر رکعتان لیس قبلهما شیء و اللّه سبحانه اعلم بحقائق الاحکام».

نسخ، بی کا، بی تا، تا برگ 119 «الثانی لو وقعت علیه النجاسة و هو فی الصلوة» حواشی با نام محمد بن حسن رحمه اللّه دارد، عناوین و نشانها در متن و حاشیه اول

ص :478

نسخه و اواسط آن شنگرف و در مابقی نسخه عناوین نانوشته می باشد، در داخل جلد آخر یادداشتی دارد به تاریخ 19 شوال 1266 و نام حاجی محمدجعفر و آقا سید حسین هرچه ای (هرصله ای) در آن آمده، جلد چرم قهوه ای.

291 گ، 31 س، 18 × 28 سم

(21)

جواهر الکلام (فقه _ عربی)

از: شیخ محمد حسن بن باقر نجفی (1266 ق)

به شماره 2/5 رجوع شود.

آغاز: «کتاب الزکوة التی هی لغة الطهارة و منه قتلت نفسا زکیة، قد أفلح من زکّیها، ما زکی منکم من احد، و النمو من ازکی لکم».

انجام: «ضرورة انصراف الاتصال من الثلاثة التی هی أقل الاعتکاف و علی کل تقدیر فلا یخفی علیک التحقیق فی الجمیع و اللّه هو العالم».

نسخ، زیبا و خوانا، حسین بن مرحوم حاجی ملا ابراهیم نجف آبادی اصفهانی، شنبه دوازدهم ماه ربیع الثانی سال 1271. عناوین رؤوس مطالب بر فراز آن خط شنگرف دارد، ابتدای نسخه وقف نامه ملا عبدالرحیم نجف آبادی از برای والده خود دارد به تاریخ 22 صفر 1274، با دو مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، بدون جلد.

240 گ، 28 س، 21×30 سم

(22)

مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب (نحو _ عربی)

ص :479

از: جمال الدین عبداللّه بن یوسف ابن هشام نحوی (762 ق)

کتاب معروفی است در علم نحو که در مکه به سال 756 ق تألیف گشته است، این کتاب در هشت باب تألیف شده و مورد توجه بزرگان علم نحو قرار گرفته و شرح و حواشی بسیاری برای آن نوشته اند و سالیان درازی متن درس حوزه های علوم اسلامی است.

[کشف الظنون، ج 2، ص 1752؛ مجلس، ج 20، ص 164]

آغاز: «قال شیخنا و سیدنا الشیخ الامام العلاّمة جمال الدین رحلة الطالبین و عمدة العلماء المعاندین ابو محمد عبداللّه بن یوسف».

انجام: «و قد مر ذلک و لو ذکرت احرف الجر و دخول بعضها علی بعض فی معناه لجاء من ذلک أمثلة کثیرة».

صفرعلی بن اسماعیل نجف آبادی اصفهانی، روز شنبه چهاردهم ربیع الاخر سال 1246، در حاشیه تصحیح شده، دارای حواشی با رمز «12» و غیره، عناوین و نشانیها در متن و حاشیه شنگرف است، جلد چرم سیاه.

105 گ، 25 س، 20×30 سم

(23)

ابواب الجنان(اخلاق _ فارسی)

از: میرزا رفیع الدین محمد بن فتح اللّه واعظ قزوینی (1089 ق)

در آداب و اخلاق اسلامی و موعظه است و به صورت مجالس مرتب شده است. مؤلّف در نظر داشته کتاب را در هشت جلد به تعدد درهای بهشت همچنان که از نامگذاری آن معلوم است تألیف نماید، ولی موفق به این کار نشده است و تا سال 1079 ق جلد اول و دوم را تمام کرد و در سال 1089 ق درگذشته است، پس از او

ص :480

فرزندش محمدشفیع باب سوم را در مجلدی مستقل نگاشته است.

[الذریعه، ج 1، ص 76؛ مرعشی، ج 2، ص 170]

آغاز: «بهترین مقالی که سرخیل کاروان فنون محاورات تواند بود و خوشترین کلامی که به شادابی لآلی کلماتش تیغ زبان بیان را آبگیری تواند نمود».

انجام: «بندگان را بر عیوب ظاهر و باطن بینایی داده جمله را به فکر اصلاح حال خود اندازد به محمد و آله الطاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین».

نسخ زیبا، بی کا، بی تا، چند صفحه اول ترمیم شده و اطراف آن آبدیده است، ولی به نوشته آسیب نرسانده، در حاشیه تصحیح دارد، عناوین نانوشته، جملات عربی دارای اعراب می باشد و حاشیه نویسی مختصری دارد، در پایان تملک غلامحسین ذوالفقاری به تاریخ 1323 موجود می باشد، جلد تیماج مشکی مقوایی.

195 گ، 23 س، 21 × 31 سم

(24)

جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام (فقه _ عربی)

از: شیخ محمد حسن بن باقر نجفی (1266 ق)

به شماره 2/5 رجوع شود.

نسخه حاضر از اول کتاب الصلاة تا بطلان الصلاة بالحدث می باشد.

آغاز: «بسمله، أرجو من ربی الکریم الرحمن الرحیم العلیم الحکیم الاعانة علی اتمام کتاب أحکام الصلوة التی تنهی عن الفحشاء و المنکر».

انجام افتاده: «و التخییر له فی أیّ مکان شاء قعد و تشهد حتی المکان البعید المستلزم لجلّ منافیات الصلاة و غیر ذلک حصل القطع بأ نّها خرجت».

ص :481

نسخ زیبا و خوانا، بی کا، بی تا، در ابتداء نسخه تاریخ 10 ذی القعدة الحرام 1339 مشهور می باشد. دارای علامت وقف بر روی نوشته های صفحه اول، نسخه تصحیح شده، عناوین و نشانها شنگرف، جلد تیماج سیاه.

309 گ، 29 س، 22×31 سم

(25)

جامع المعجزات (فضائل معصومین _ فارسی)

از: محمد واعظ اصفهانی

در معجزات و خوارق عادات حضرات معصومین علیهم السلام و پاره ای از فضائل و مناقب آنان به نثری نیکو و اشعاری از مؤلّف یا دیگران و مناسب اهل منبر و واعظان در سه مجلد بزرگ می باشد، جلد اول در معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جلد دوم در معجزات حضرت علی و حضرت زهرا علیهماالسلام ، نسخه حاضر جلد سوم است که مشتمل بر یک مقدمه و دوازده باب و یک خاتمه می باشد. فهرست موضوعات و ابواب چنین است:

مقدمه: در بیان اوصیاء بعد از سید انبیاء و اثبات ایشان به دلیل عقل و نقل.

باب اول: در ذکر معجزات امام حسن مجتبی علیه السلام .

باب دوم: در ذکر معجزات امام حسین علیه السلام .

باب سوم: در کیفیت شهادت امام حسین علیه السلام .

باب چهارم: در ذکر معجزات امام زین العابدین علیه السلام .

باب پنجم: در ذکر معجزات امام محمد باقر علیه السلام .

باب ششم: در ذکر معجزات امام جعفر صادق علیه السلام .

باب هفتم: در ذکر معجزات امام موسی کاظم علیه السلام .

باب هشتم: در ذکر معجزات امام رضا علیه السلام .

ص :482

باب نهم: در ذکر معجزات امام محمدتقی جواد علیه السلام .

باب دهم: در ذکر معزات امام علی النقی علیه السلام .

باب یازدهم: در ذکر معجزات امام حسن عسکری علیه السلام .

باب دوازدهم: در ذکر معجزات امام زمان مهدی موعود علیه السلام .

خاتمه: در بیان فواید متفرقه و منافع کثیره از قصص و مواعظ و اخلاق که از ائمه اطهار علیهم السلام رسیده است.

[فهرست مرعشی، ج 31، ص 645؛ مرکز احیاء، ج 1، ص 400]

آغاز: «او سبزپوش چمن آل عبا حضرت امام حسن مجتبی است باب دوم در ذکر معجزات لاله بستان شهادت و سرور ریاض شاه ولایت».

انجام افتاده: «و نیست حسنه بالاتر از صبر و نیست بد خوارکننده تر از کبر و نیست المی دردناک تر از زشت خویی».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین شنگرف، مقداری از متن صفحه اول و آخر به دلیل چسبانده شدن عطف بر روی نوشته ها محو شده؛ و علامت وقف در برخی صفحات نسخه مشهود می باشد، بدون جلد.

200 گ، 25 س، 5/20 × 30 سم

(26)

الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة(فقه _ عربی)

از: یوسف بن احمد بن ابراهیم بحرانی (1186 ق)

به شماره 12 رجوع شود.

آغاز: «بسمله، الحمد للّه رب العالمین... کتاب الزکوة و هی لغة مطلق علی معنیین؛ الطهارة و الزیادة و النمو و من الأول».

انجام: «بیان الوبیص، الوبیص بالصاد المهملة... و ان یوفقنی لاکماله و الفوز بسعادة

ص :483

الاختتام».

نسخ زیبا و خوانا، بی کا، یکشنبه هشتم صفر 1229، نسخه تصحیح شده، دارای حواشی مختصر می باشد، عناوین با قلم درشت با همان جوهر نوشته شده است، برخی عناوین در کنار صفحه ثبت شده است، ابتدای نسخه دارای وقف نامه ملا عبدالرحیم نجف آبادی حسب الوصیة حاجی محمدعلی بن حاجی علیجان به تاریخ 1251 ق با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» گوشه بالایی اوراق آب رسیده، ولی به نوشته آسیب نرسیده است، جلد تیماج قهوه ای سوخته مقوایی.

273 گ، 29 س، 20×30 سم

(27)

ابواب الجنان (اخلاق _ فارسی)

از: میرزا رفیع الدین محمد بن فتح اللّه واعظ قزوینی (1089 ق)

به شماره 23 رجوع شود.

آغاز: «بهترین مقالی که سرخیل کاروان فنون محاورات تواند بود و خوشترین کلامی که به شادابی لآلی کلماتش تیغ زبان را آبگیری تواند نمود».

انجام: «و ادویه ی آثار و اخبار مذکوره سازگار و گوارا گردانیده توفیق اتمام باقی ابواب را بر وجه خیر کرامت فرماید».

نستعلیق، اسداللّه بن عبدالرحیم شیروانی، 1191 ق، عناوین و نشانها شنگرف، ابتدای نسخه مهر بیضوی «عبدالراجی محمدعلی» و «زین العابدین الحسینی» دارد،

ص :484

چند برگ اول پارگی دارد و مقداری از نسخه ترمیم شده است، جلد تیماج مشکی ضربی فرسوده.

237 گ، 19 س، 20×30 سم.

(28)

مختلف الشیعة فی احکام الشریعة (فقه _ عربی)

از: علامه حلی، حسن بن یوسف بن مطهر (726 ق)

در این کتاب به مسائل اختلافی علماء شیعه در فقه پرداخته شده است. مؤلّف پس از ذکر مسائل اختلافی، نظر خویش را بیان فرموده و مسائل غیر اختلافی را به کتاب «منتهی المطلب» حواله داده است. این کتاب از ابتدای طهارت تا دیات در هفت جلد است که حدود ده سال تألیف آن به طول انجامیده و در روز پانزدهم ذی قعده سال 708 ق به پایان رسیده است.

[الذریعة، ج 20، ص 218؛ مرعشی، ج 3، ص 154]

نسخه حاضر جلد دوم کتاب است.

آغاز: «کتاب التجارة و فیه فصول: الأول فی وجوه الاکتساب مسائل قال الشیخ فی النهایه جمیع النجاسات یحرم التصرف فیها».

انجام: «بإذنه اولا لأ نّه لا یمین للعبد مع المولی فإذا حلف بغیر إذن مولاه کان للمولی منعه منها فلا کفارة لأ نّه فعل سائغ لا یوجب عقوبة التکفیر».

نسخ زیبا، علیرضا بن عباسعلی خوانساری، شنبه دهم رمضان 1265، عناوین و نشانیها در حاشیه و متن شنگرف، برخی عناوین در حاشیه به شنگرف یا مشکی درشت آمده است، یادداشت تمکی با مهر بیضوی «عبده الراجی محمد...» در ابتداء نسخه موجود است، جلد تیماج

ص :485

مشکی و ضربی.

183 گ، 33 س، 22 × 31 سم

(29)

منهج الصادقین فی الزام المخالفین (تفسیر _ فارسی)

از، ملا فتح اللّه بن شکراللّه کاشانی (988 ق)

تفسیر فارسی نسبتاً مفصلی است که به ذکر اقوال مفسرین پرداخته و مسائل ادبی که به فهم آیات کمک می کند ذکر کرده است، مؤلّف در این کتاب به بسیاری از اخبار اهل سنت اشاره داشته و آن را الزام و حجتی بر آنان قرار داده است، در ضمن تاریخ پایان بعضی قسمتهای آن بیان شده، مثلاً سوره انفال در سال 984 ق به پایان رسیده است.

[الذریعه، ج 23، ص 193؛ مرعشی، ج 3، ص 48]

این نسخه از ابتداء سوره مریم تا پایان سوره فاطر می باشد.

آغاز: «سوره مریم؛ ابی بن کعب روایت کرده از حضرت رسول صلی الله علیه و آله که هر که سوره مریم بخواند حق تعالی او را ده حسنه بدهد».

انجام: «و می داند که متحقق هلاکت کیست و لایق نجات و خلاص کدام و هریک را فراخور او پاداش دهد. تم بالخیر انشاء اللّه تعالی وحده العزیز».

نسخ، بی کا، بی تا، آیات شنگرف و معرب، دارای وقفنامه از آقا محمد وصی... استاد نخودبریزان و تولیت آن را به زین العابدین نیکاقاری واگذار کرده است. تاریخ وقفنامه محو شده است، در بالای نسخه شروع به صحافی را غرّه ذیقعده 1364 نگاشته و برگ های فرسوده نسخه تماماً مرمت شده است. نام سوره ها در بالای سمت چپ اکثر

ص :486

صفحات آمده است، جلد تیماج حنایی در اطراف و مقوا.

357 گ، 18 سطر، 20 × 5/31 سم

(30)

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة(فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

به شماره 3 رجوع شود.

نسخه حاضر جلد اول می باشد.

آغاز: «الحمد للّه الذی شرح صدورنا بلمعة فی شرایع الاسلام کافیة فی بیان الخطاب و نوّر قلوبنا فی لوامع دروس الاحکام».

انجام: «فی مقدار ما أخرجه منه عن ملکه مع اصالة بقاء غیره و عدم انتقاله و ملک الغیر له و فی المدة یحلف المنکر لاصالة عدم ما یدعیه الآخر من الزیادة».

نسخ زیبا و خوانا، بی کا، 22 ماه صفر 1240 ق، عناوین شنگرف، متن لمعه با خط مشکی بر روی آن مشخص شده است، نسخه تصحیح شده و دارای حواشی در متن و حاشیه به دو قلم آبی و مشکی می باشد، در آخر نسخه فهرست مختصری از مطالب کتاب و یک مهر مستطیل «عبده محمدمهدی...» موجود می باشد. تملک باقر بن محمدتقی الحسینی کرونی 1364، جلد چرم قهوه ای ضربی.

146 گ، 25 س، 20 × 30 سم

(31)

ص :487

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

به شماره 3 رجوع شود.

آغاز: «الحمد للّه الذی شرح صدورنا بلمعة من شرایع الاسلام کافیة فی بیان الخطاب و نوّر قلوبنا من لوامع دروس الأحکام».

انجام: «و الباعث علیه أی علی المذکور المدلول علیه بالفعل أو علی تصنیف الکتاب و إن کان اسمه مونثاً اقتضاء أی طلب بعض الطلاب و قد تقدم بیانه».

نسخ، محمدعلی بن مرحوم حاج حسین خان، 1226 ق، عناوین شنگرف، با حواشی بسیار از «سلطان» و «حم» و «م ح» و غیره می باشد، رنگ اوراق متفاوت، متن لمعه شنگرف یا بر فراز آن خط شنگرف دارد، شیرازه اوراق بهم خورده است، آخر نسخه مهر چهارگوش «لا اله الا اللّه الملک الحق المبین» که مقداری از آن را محو کرده اند موجود می باشد، جلد چرم گل و بوته با رنگ و روغن و آسیب دیده.

285 گ، 22 س، 21×30 سم

(32)

حقایق الاصول (اصول _ عربی)

از: ملا عبدالرحیم بن علی نجف آبادی اصفهانی (1286 ق)

یک دوره بحث استدلالی در اصول فقه است. بخش حجیت مفاهیم آن در جمادی الاول 1241 به پایان رسیده است، این کتاب در تهران سال 1286 به صورت سنگی به چاپ رسیده است.

ص :488

آغاز: «بسمله، الحمد للّه الذی أسس مبادی الأحکام لتمهید قواعد الدین و مهّد قوانین الأصول لتهذیب حقایق سید المرسلین».

انجام ناتمام: «کما لو کانا من الأئمة علیهم السلام لعدم جواز النسخ فیه مع عدم ترجیح الدلالتی و الخارجی فیرجح القطعی و صورها».

نسخ زیبا و خوانا، عناوین شنگرف، رؤوس مطالب با خط شنگرف بر فراز آن نشانی دارد، در چند جا مطالب نانوشته مانده، مثل برگ «170 پ» المقصد السادس، مؤلّف در سال 1242 ق قسمت دوم کتاب را به پایان برده است، از حدود نیمه دوم کتاب حک و اصلاح فراوان دارد که با قلمی متفاوت از متن انجام گرفته است و به گمانم متن کتابت شده و مؤلّف متن را اصلاح نموده و برخی موارد خط زده و اصلاح کرده یا حتی یک صفحه را دوباره تحریر نموده است، دارای وقف نامه ملا عبدالرحیم نجف آبادی (مؤلّف کتاب) به تاریخ 1274 ق در زمان مؤلّف است که کاتب با عنوان روحی فداه تعبیر کرده است، در پایان وقفنامه مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» می باشد، جلد چرم سیاه.

311 گ 30 س، 21×30 سم

(33)

منتهی المقال فی احوال الرجال (رجال _ عربی)

از: ابوعلی محمد بن اسماعیل حائری (1216 ق)

مؤلّف شرح حال راویان حدیث را که در منهج المقال استرآبادی آمده است را به

ص :489

همراه مطالب سودمندی از منابع رجالی دیگر آورده است. همچنین تحقیقات کوتاهی با الفاظ «اقول و قلت» از مؤلّف بیان شده است. ایشان از ذکر راویان مجهول الحال خودداری کرده است. در آغاز کتاب پنج مقدمه در احوال ائمه علیهم السلام ، و در پایان دوازده فایده رجالی افزوده شده است.

[مرعشی، ج 3، ص 268]

آغاز: «نحمدک یا من رفع منازل الرواة بقدر ما یحسنون من الروایة عن الائمة الهداة و نشکرک یا من عرفنا مراتبهم و درجاتهم علی نحو ضبطهم عن ائمتهم».

انجام: «و هذا ربما مشعر منه بکونه مرضیاً عنده سیما مع ما قدم فی أول کتابه و روی هو عن أبی القاسم حسین بن روح».

نسخ، بی کا، روز سه شنبه 15 صفر 1236، عناوین و نشانها شنگرف، دارای حواشی اندکی با عنوان «منه» است و در برگ 42 «منه عفی عنه» دارد، دارای حواشی منظمی تا پایان کتاب از محمد القاینی الخراسانی عفی عنه و در جایی می گوید: قال السید الاستاد السید محمدباقر دام ظله، روی برگ دوم وقفنامه ای است از ملا عبدالرحیم نجف آبادی به تاریخ 1274 ق با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، در حاشیه تصحیح شده، در حاشیه نسخه اسم اشخاصی همچون عبدالعظیم حسینی، و شاه چراغ به شنگرف آمده است، جلد تیماج حنایی ضربی.

245 گ، 33 س، 30×20 سم

(34)

ص :490

جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام(فقه _ عربی)

از: شیخ محمدحسن بن باقر نجفی (1266 ق)

به شماره 2/5 رجوع شود.

آغاز: القسم الثانی من الاقسام الأربعة التی بنی علیها الکتاب فی العقود جمع عقد و هی لغة ضد الحل و شرعاً قول من المتعاقدین».

انجام: «و أ نّه یتعین الصحة حینئذٍ الإذن من المولی و الأمر سهل بعد أن اتضح لک تحقیق الحال».

نسخه از ابتدای کتاب تجارت تا کتاب ضمان است.

نسخ زیبا و خوانا، در حاشیه تصحیح شده، مهدی بن ملا زین العابدین، سوم ماه جمادی الاول سال 1263، بالای عناوین خط شنگرف، در ابتدای نسخه وقفنامه ملا عبدالرحیم نجف آبادی به تاریخ 1274 ق آمده با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، جلد تیماج قهوه ای سوخته ضربی.

341 گ، 30 س، 21 × 31 سم

(35)

مجمع البیان لعلوم القرآن(تفسیر _ عربی)

از: ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی (548 ق)

تفسیر بسیار معروفی است و بنابر ادعای الذریعه، مثل آن نوشته نشده است؛ مولّف در این تفسیر پس از انتخاب قطعه ای از آیات، مکی یا مدنی بودن آن را مشخص کرده، سپس مواضع اختلاف قرائت را بیان کرده همچنین ابحاث لغوی، اعرابی، اسباب نزول، معنی، تأویل، احکام و قصص و آن را آورده، ایشان در ابتدای کتاب هفت فن را به

ص :491

عنوان مقدمه ذکر کرده و فرموده که شناخت این فنون برای کسی که قصد ورود در علوم قرآن را دارد لازم است، کتاب در ده جزء بیان شده و در روز پنج شنبه نیمه ذی قعده 536 به پایان رسیده است

[الذریعه، ج 20، ص 24؛ مرعشی، ج 1، ص 339]

نسخه حاضر از ابتدا تا پایان سوره انعام می باشد.

آغاز: «بسمله، الحمد للّه الذی ارتفعت عن مطارح الفکر جلالته و جلت عن مطامع الهمم عزته و تعالت عن مشابهة الانام صفته».

انجام: «لأ نّه لو ذکر الثواب جاز أن یتوهم أ نّه لم یکن منه عصیان و قیل اراد سبحانه، افتتح السورة بالحمد علی نعمه تعلیما و ختمها بالمغفرة و الرحمة».

نسخ، محمد بن محمد بن علی..، یکشنبه 19 ربیع الاول 767 در پایان تفسیر سوره مائده، یادداشت مقابله ای به تاریخ 25 ذی الحجه 768 توسط عبدالرحمن بن محمد العبائی؟ در همین صفحه آمده است، آیات و بسیاری از متون معرّب، عناوین شنگرف، اوراق ترمیم شده است و اکثر آنها آب دیده ولی به نوشته کمتر آسیب زده است، دو برگ از اول و آخر بازنویسی شده است، نسخه در حاشیه نشان تصحیح دارد، در ابتدای نسخه وقف نامه حاجی محمد خراسانی با تولیت دو فرزندش محمدقاسم و محمدابراهیم به تاریخ 1201 ق، در ابتداء نسخه تملک ابوالحسن امامی با مهر چهارگوش ناخوانا آمده است. در برگ آخر دست خط مرحوم آیت اللّه احمدیان نجف آبادی موجود است، جلد تیماج قهوه ای سوخته.

ص :492

300 گ، 33 س، 24 × 32 سم

(36)

الکافی (حدیث _ عربی)

از: ثقة الاسلام، محمد بن یعقوب کلینی (328 ق)

به شماره 2 رجوع شود.

نسخه حاضر از ابتداء تا پایان کتاب المعیشة می باشد.

آغاز افتاده: «بهم صلی اللّه علیه و آله رئوفا رحیما فلما انقضت مدته و استکملت أیامه توفاه اللّه عز و جل و قبضه إلیه و هو عنداللّه مرضی».

انجام: «فإنّی سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول الرزق عشرة اجزاء تسعة اجزاء فی التجارة و واحدة فی غیرها تم کتاب المعیشة من الکافی».

نسخ، خواجه علی بن محمد بن هاشم مشهدی، یکشنبه 13 محرم 1041، نسخه دارای بلاغات و تصحیح است، دارای خاتمه بلاغ و قرائت است به چند تاریخ 11 محرم 1047 و... سلخ محرم 1048 کتب الفقیر الی اللّه الغنی بدرالدین بن احمد الحسینی العاملی، تملک محمد بن حاجی محمدمهدی مدعوبه مهدوی، عناوین و نشانها شنگرف، دارای حواشی مختصر، یادداشت تملکی از علی بن ملا اسماعیل (دلعکانی؟) با دو مهر «عبده الراجی ابوتراب» و «یا علی»، جلد رویی ندارد، پشت جلد تیماج قهوه ای سوخته ضربی فرسوده.

484 گ، 32 س، 30×20 سم

(37)

ص :493

قرآن کریم

نسخ معرب نیکو، ابراهیم بن کربلائی نادعلی ساکن نجف آباد، 1244، سوره حمد را در آغاز ندارد، آغاز جزء و حزبها در حاشیه با شنگرف مشخص شده، علائم و نشانیها شنگرف، در ابتدا و پایان نسخه یادداشت شده که این قرآن وقف بر مدرسه آشیخ ابراهیم ریاضی نجف آبادی می باشد، برگ های اول و آخر کتاب فرسودگی دارد، جلد تیماج قهوه ای.

205 گ، 19 س، 21 × 36 سم

(38)

منهج الصادقین فی الزام المخالفین (تفسیر _ فارسی)

از: ملا فتح اللّه بن شکراللّه کاشانی (988 ق)

به شماره 29 رجوع شود.

نسخه حاضر از ابتدای سوره حمد تا انتهای سوره کهف می باشد.

آغاز افتاده: «که مشتمل باشد بر بیان احادیث و اخباری که دلالت کند بر ترغیب قرائت قرآن و دانستن معانی فرقان».

انجام: «از ابوعبداللّه مروی است که هیچ کس نباشد که او نزد خوابیدن آخر سوره الکهف بخواند مگر بیدار شود در ساعتی که خواهد».

نسخ، محمدیار؟، 27 صفر سال 1175، نسخه در حاشیه تصحیح شده، صفحات اول و آخر نسخه فرسوده شده و مقداری از نوشته ها از بین رفته و نسخه ترمیم شده است، آیات قرآن معرب درشت با خط شنگرف بر فراز آن نشانی

ص :494

دارد، در پایان نسخه در برگ سفیدی آمده: به سعی و اهتمام اینجانب جعفر دیانی و به همراهی آمیرزا عباس ایران نژاد ولد مرحمت پناه حاجی محمدصادق صحافی شد، سلخ شوال المکرم 1365، جلد تیماج حنائی ضربی.

217 گ، 33 س، 5/24×5/37 سم

(39)

منهج الصادقین فی الزام المخالفین (تفسیر _ فارسی)

از: ملا فتح اللّه بن شکراللّه کاشانی (988 ق)

به شماره 29 رجوع شود.

این جلد از ابتدای سوره مریم تا پایان سوره فاطر است.

آغاز: «از ابی بن کعب روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که هر که سوره مریم بخواند حق تعالی او را ده حسنه بدهد».

انجام: «و این را به نوائر غضب بگدازد و کسی را به قضا و قدرش کاری نیست و صلاح خلق را که خواهد می سازد».

نسخ، بی کا، نیمه جمادی الثانیه سال 1106، عناوین شنگرف، صفحه اول نسخه بازنویسی شده، آیات قرآن معرب و شنگرف یا بر فراز آن خط شنگرف دارد. مقابله شده و در حاشیه نسخه بدل دارد، در ابتدای نسخه چند تاریخ تولد از 1318 تا 1332 ثبت شده است. در آغاز کتاب در کنار صفحه آمده: کان هذا الکتاب من جملة کتب آیة اللّه الحاج الشیخ احمد [حججی] النجف آبادی و قد وقفه ابنه حجة الاسلام والمسلمین الحاج الآغا الحججی ج

ص :495

2، 1388 قمری، جلد تیماج حنایی، جلد پشت افتاده.

217 گ، 33 س، 5/24×5/37 سم

(40)

منهج الصادقین فی الزام المخالفین (تفسیر _ فارسی)

از: ملا فتح اللّه بن شکر اللّه کاشانی (988 ق)

به شماره 29 رجوع شود.

این جلد از ابتدای سوره توبه تا آخر کهف می باشد.

آغاز: «سورة التوبة، بسمله، رب تمّم بالخیر. المجلدة الثالثة من المجلدات الخمس من تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین همه این سوره».

انجام: «نزد خوابیدن آخر سوره الکهف بخواند مگر که بیدار شود در آن ساعتی که خواسته باشد. و این جمله خصایص آیات با برکات قرآنی است».

نسخ زیبا و خوانا، بی کا، بی تا، آیات شنگرف، در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، دارای حواشی است که اغلب از تفسیر بیضاوی با نستعلیق نوشته شده است، این نسخه نیز از کتب آیت اللّه حاج شیخ احمد حججی می باشد که فرزندش در تاریخ جمادی الاولی 1388 اهدا نموده است، مقداری از صفحه آخر به علت صحافی نامناسب قابل استفاده نیست، جلد تیماج قهوه ای فرسوده.

134 گ، 35 س، 5/26×5/39 سم

(41)

منهج الصادقین فی الزام المخالفین(تفسیر _ فارسی)

ص :496

از: ملا فتح اللّه بن شکراللّه کاشانی (988 ق)

به شماره 29 رجوع شود.

این جلد از سوره یس است تا پایان قرآن می باشد.

آغاز: «المجلدة الخامسة عن المجلدات الخمسة من تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین سورة یس؛ این سوره مکی است نزد جمیع مفسرین».

انجام: «و ذریعة لشفاعة سید الأنبیاء و سید الأوصیاء و آلهما الذی هم مصابیح الدجی و أئمة الهدی و یرحم اللّه عبدا قال آمینا».

نسخ خوانا، بی کا، عصر روز پنج شنبه 27 جمادی الثانیه 1117، آیات معرب با خط شنگرف بر فراز آن نشانی دارد، در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، با تطابق خط این نسخه و نسخه 39 به دست می آید کاتب هر دو یکی بوده است، این نسخه نیز از کتب آیت اللّه حاج شیخ احمد حججی می باشد که فرزندش در جمادی الثانی 1388 اهدا نموده است، در حاشیه صفحه آخر چند تاریخ تولد از سال 1333 ق تا 1355 ق ثبت شده است. جلد مقوا.

269 گ، 33 س، 25×38 سم

(42)

ارشاد الاذهان الی احکام الایمان (فقه _ عربی)

از: علاّمه حلی؛ حسن بن یوسف بن مطهر (726 ق)

فقه نسبتاً مختصری است که شامل تمام ابواب فقهی می گردد. این کتاب مشتمل بر پانزده هزار مساله است. علامه حلی این کتاب را به درخواست فرزندش فخر المحققین

ص :497

(محمد) تألیف کرده است. در یازدهم شوال 696 این کتاب به پایان رسیده است، بر این کتاب شروح بسیاری نگاشته شده است.

[مرکز احیاء، ج 1، ص 142]

آغاز افتاده: «عدداً و الا فالعدد. النظر الثالث فی أسباب الغسل إنّما یجب بالجنابة و الحیض و الاستحاضة و النفاس».

انجام افتاده: «و یتساوی المرأة و الرجل فی دیات الأعضاء و الجراح حتی یبلغ ثلث دیة الطفل الرجل ثم تصیر علی النصف سواء کان الجانی».

نسخ، بی کا، بی تا، در حاشیه تصحیح شده، صفحات اول نسخه دارای حواشی بسیار با علائم «ع ل»، «ح ل» «زی» و غیره می باشد، عناوین و نشانها شنگرف و از اواسط نسخه عناوین نانوشته می باشد، جلد روی نسخه موجود نمی باشد، جلد پشت تیماج حنائی ضربی.

164 گ، 21 س، 20×29 سم

(43)

سؤال و جواب (فقه _ فارسی)

از: سید محمدباقر بن محمدنقی حجت الاسلام شفتی (1260 ق)

مؤلّف سؤال و جواب هایی را به ترتیب کتب فقهی از احکام طهارت تا دیات را تنظیم کرده است. بعضی از پاسخ ها به صورت استدلالی و مفصل بیان شده و بعضی دیگر به صورت عربی آمده است. مؤلّف در ابتدای کتاب بخشی را با عنوان «مقدمة فی الاصول» و در پایان احکام متفرقه را آورده است.

[مرکز احیاء، ج 2، ص 226]

آغاز: «مقدمة فی الاصول سؤال هرگاه شخصی تقلید مجتهدی را از مجتهدین زاد اللّه

ص :498

امثالهم نماید در حال حیات آن مجتهد آیا بعد از ممات او جائز است».

انجام: «بعد از اختیار تا مظنه به تحقق این حالت در حق او همه سه بعد از مظنه بتحقق حالت مسطوره محکوم به عدالت خواهد بود».

نسخ بسیار زیبا، غلامرضا عطار ابن محمدحسین الاصفهانی، روز چهارشنبه بیست و چهارم جمادی الاول سال 1251، عناوین شنگرف و صفحات مجدول به زر و مشکی و لاجورد، برخی حواشی دارد با عنوان «منه دام ظله»، نسخه مقابله شده و امضای بلاغ دارد، در حاشیه تصحیح شده، اول نسخه فهرست مطالب کتاب توسط کاتب به تاریخ 9 ربیع الثانی 1246 آمده است، همچنین در ابتداء نسخه یادداشت وقف کتاب به تاریخ 1319 موجود می باشد، دارای مهر «عبده محمدهادی الحسینی»، پس از هر بخشی مقداری صفحه های سفید گذاشته شده تا افزوده شود، جلد تیماج حنایی و مقوا و از نسخه نیست و نسخه را بین آن قرار داده اند.

400 گ، 26 س، 21 × 30 سم

(44)

جامع المعجزات (فضائل معصومین _ فارسی)

از: محمد واعظ اصفهانی

به شماره 25 رجوع شود.

آغاز: «حمد له، چنین گوید تراب اقدام دوستان ابوتراب امیرالمؤمنین و گل چین بساطین مناقب ائمه طاهرین».

ص :499

انجام افتاده: «و سید من حکم میان من و آنها که بر من ستم کردند خداوندا حکم کن میان من و آنها که فرزندان مرا شهید کردند پس دریای قهاریت».

نسخه حاضر جلد دوم کتاب است.

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین شنگرف، بر فراز برخی کلمات با خط شنگرف نشانی دارد، نسخه در حاشیه تصحیح شده، و دارای حواشی مختصری می باشد، در برخی صفحات بین سطور علامت وقف دارد، مقداری از برگ ها فرسوده و ترمیم شده است. ابتدای نسخه وقف نامه مشهدی نورمحمد ولد... خیراللّه نجف آبادی وقف بر مؤمنین و متوطنین قریه نجف آباد به تاریخ شب 23 ماه رمضان المبارک سنه 126؟ می باشد. آخر نسخه بر روی جلد کتاب تملک کربلائی احمد مشهد علی محمد نجف آبادی مشهود است، جلد تیماج سیاه و عطف قهوه ای فرسوده.

246 گ، 23 س، 20×29 سم

(45)

مناهل الاحکام (فقه _ عربی)

از: سید محمد بن علی مجاهد حائری (1242 ق)

این کتاب در ابتدا مصابیح نام داشته که مؤلّف بعداً عناوین را به «منهل _ منهل» تغییر داده و مناهل نامیده است. شروع نگارش این کتاب در چهارشنبه دهه آخر شوال سال 1238.

[مرکز احیاء، ج 1، ص 344]

ص :500

آغاز: «بسمله، الحمد للّه رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین القول فی کتاب الزکوة، منهل الزکوة».

انجام: «مع مخالفة مثل الشیخ و غیره من علمائنا، انتهی. الثالث: ما یظهر من کثیر من الاخبار الواردة فی الحدود من اختصاص اقامتها بالامام و فیه نظر».

نسخ، عبدالحسین بن حاج عباس، جمعه جمادی الاول 1240 پایان کتاب خمس، عناوین و نشانیها شنگرف، ابتدای نسخه وقفنامه حاج ملا عبدالرحیم نجف آبادی به تاریخ 22 صفر 1274 با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، نسخه در حاشیه تصحیح شده و دارای حواشی مختصری می باشد، در حاشیه عبارت «منه دام ظله» دارد، پایان کتاب الحج آمده، قد تم بالخیر لا بالشر لاخ الاعز ملا عبدالرحیم الاصفهانی الاصل، جلد تیماج سیاه ضربی گل و بوته دار.

298 گ، 27 س، 20×30 سم.

(46)

غایة المرام فی شرح تهذیب الاحکام(حدیث _ عربی)

از: سید نعمت اللّه بن عبداللّه موسوی الجزایری (1112 ق)

مؤلّف شرحی مفصل در دوازده جلد بر کتاب «تهذیب الاحکام» شیخ طوسی به نام «مقصود الانام» نگاشته بود و پس از مدتی شرح حاضر را که در هشت جلد است از آن شرح با دگرگونیهائی اختصار نموده است.

در این شرح به چند روایت باب یکجا اشاره کرده، پس از آن در هر کدام از حیث سند و متن گفتگو می کند، و در آغاز مقدمه ای است دارای مطالبی پیرامون بحثهائی در

ص :501

درایه و مربوط به حدیث.

[مرعشی، ج 7، ص 264]

آغاز: «بسمله، و به نستعین الحمد للّه الذی جعل احادیث اهل البیت علیهم السلام مرقاة للنجاة و تهذیب کلامهم سبباً».

انجام: «انه لم یدخلها فی حج و لا عمرة یجوز أن یکون الإشارة إلی أ نّه صلی الله علیه و آله لو دخلها فیهما صلی صلوة الطواف واجبة».

نسخ، صفرعلی بن مرحوم اسماعیل صفرعلی نجف آبادی اصفهانی، چهاردهم ربیع الاول سال 1249، عناوین و نشانیها شنگرف، اول نسخه وقفنامه کتاب به تاریخ محرم 1279 توسط محمدجعفر بن محمدصفی با مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» آمده است، در حاشیه تصحیحات مختصری دارد، جلد تیماج قهوه ای سوخته ضربی.

294 گ، 31 س، 20×30 سم

(47)

جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام(فقه _ عربی)

از: شیخ محمد حسن بن باقر نجفی (1266 ق)

به شماره 2/5 رجوع شود.

نسخه حاضر کتاب نکاح است.

آغاز: «کتاب النکاح الذی هو فی اللغة للوطی عند المشهور بل عن المختلف الاجماع علیه بمعنی اتفاق أهل اللغة قال».

انجام: «من غیر فرق فی الأموال بین العقار و الکتب و الثیاب و غیرها و التحقیق عدم

ص :502

حرمة ما لا یعد سفهاً و سرفاً منه».

نسخ، بی کا، عصر چهارشنبه 29 ربیع الاول سال 1355، بالای عناوین و رؤوس مطالب خط شنگرف، دارای حواشی در صفحات اول نسخه و دارای نسخه بدل می باشد، علامت بلاغ دارد و در پایان آمده: «بلغ و الحمد للّه رب العالمین مقابلةً علی نسخة المصنف سلمه اللّه تعالی و ابقاه بمحمدٍ و آله و صلی اللّه علی محمد و آله»، جلد تیماج قهوه ای سوخته ضربی زرکوب.

213 گ، 31 س، 20×30 سم

(48)

مطلع الخصوص فی شرح فصوص الحکم (عرفان _ عربی)

از: داود بن محمود بن محمد رومی قیصری (751 ق)

شرح مزجی معروفی بر فصوص الحکم محی الدین عربی است که دارای مقدمه ای در چند فصل است مؤلّف اصول عرفان و تصوف را بیان فرموده و این کتاب را به غیاث الدین رشیدالدین تقدیم کرده است.

[مرعشی، ج 20، ص 165]

آغاز: «بسمله، الحمد للّه الذی عین الأعیان بفیضه الاقدس الاقدم و قدّرها بعلمه فی غیب ذاته و تمم و لطف».

انجام: «و اللّه یقول الحق بلسان الکاملین و یهدی سبیله للمتوجهین إلیه و الطالبین و هو الموفق إلی الرشاد و منه المبدأ و إلیه المعاد».

نسخ زیبا، بی کا، 1270 پایان مقدمه، عناوین و نشانیها شنگرف، جلد تیماج مشکی ضربی فرسوده.

ص :503

307 گ، 25 س، 21 × 31 سم

(49)

الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة (فقه _ عربی)

از: یوسف بن احمد بن ابراهیم بحرانی (1186 ق)

به شماره 12 رجوع شود.

نسخه حاضر از کتاب الزکاة تا پایان کتاب الاعتکاف می باشد.

آغاز: «الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی نبیه محمد و آله، کتاب الزکوة: الزکوة و هی لغة تطلق علی معنیین الطهارة و الزیادة و النمو».

انجام: «فالوجه أن یقال إنّ الحکم بوجوب شیء موقوف علی الدلیل الواضح و أمثال هذه التعلیلات لتأسیس الأحکام الشرعیة».

نسخ، علی بن حبیب بن شکراللّه اصفهانی الاصل و النجفی مسکنا، دوازدهم جمادی الاول سال 1229 در نجف، دارای علائم بلاغ است، در حاشیه نسخه بدل دارد، عناوین مشکی درشت یا نانوشته، چرم سیاه.

197 گ، 30 س، 20×30 سم

(50)

مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام (فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

شرحی است با عناوین «قوله _ قوله» بر کتاب شرایع الاسلام محقق حلی، در قسمت عبادات به طور مختصر و در قسمت معاملات مفصل و همراه استدلال ذکر شده است. این کتاب در مدت نه ماه تألیف شده است.

ص :504

[مرعشی، ج 3، ص 5]

نسخه حاضر از اواسط کتاب طلاق تا پایان کتاب دیات می باشد.

آغاز افتاده: «و کان الربع بینهن بالسویة و لو کان له ولد تساوین فی الثمن، و وجه التقیید بالدخول بالجدیدات ما سیأتی».

انجام: «حال الاسلام و الاصح مراعات الابتداء و الخاتمة کما مر و هو یرجع بناء إلی اعتبار الخاتمة».

نسخ، محمدحسن، نهم شعبان 1243، عناوین شنگرف، بالای متن شرائع خط شنگرف، در حاشیه تصحیح شد، و نسخه بدل دارد، دارای وقف نامه حاجی ملا محمد بر طلبه علوم دینی نجف آباد به تاریخ رجب 1318، جلد تیماج زرشکی.

325 گ، 34 س، 21×30 سم

(51)

مطالع الانوار (فقه _ عربی)

از: محمدباقر بن محمدنقی حجت الاسلام شفتی (1260 ق)

شرح استدلالی بسیار مفصلی است در شش جلد بر کتاب صلاة «شرائع الاسلام» محقق حلی (676 ق) که بین سال های 1229 _ 1248 ق تحریر شده است.

[مرکز احیاء، ج 1، ص 322]

نسخه حاضر جلد دوم کتاب است.

آغاز: «الحمد للّه الذی أحکم شرایع الدین بمطالع الانوار و مسالک الیقین و اتقنها بمدارک الاحکام و قواعد الارشاد تهذیبا للعالمین».

انجام: «الذی به ختمت شرافة الرسالة و أشرف أولیائک الذی حاز مراتب الولایة و

ص :505

آلهما أصحاب العصمة و الجلالة و الطهارة علیه و علیهم آلاف السلام و التحیة».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین شنگرف و مباحث در کنار صفحه با شنگرف مشخص شده است، در حاشیه تصحیح شده است، در حاشیه امضای بلاغ و نسخه بدل دارد، جلد تیماج مشکی.

256 گ، 25 س، 20×30 سم

(52)

مستند الشیعة فی احکام الشریعة (فقه _ عربی)

از: احمد بن محمدمهدی نراقی کاشانی (1245 ق)

یک دوره فقه کامل استدلالی است که کتاب صلاة آن در روز جمعه دهم شعبان 1234 پایان یافته. کتاب مطاعم و مشارب آن دهه آخر جمادی الاول 1242 و کتاب قضا شب یکشنبه 15 ربیع الاول 1240 به پایان رسیده است.

[الذریعة، ج 21، ص 14؛ مرعشی ج 15، ص 330]

نسخه حاضر جلد دوم کتاب می باشد.

آغاز: «کتاب الصلوة و لها معان؛ منها المعروف بین المتشرعه و لیست فیه حقیقة لغویة لاصالة عدم الاشتراک وعده جماعة من».

انجام: «و ظاهر الروایه و إن کان الوجوب إلاّ أنه لا قائل به فیحمل علی مطلق الثبوت أو تأکد الاستحباب».

نسخ، نام کاتب پاک شده، 1237 ق، عناوین شنگرف، دارای حواشی با عنوان «منه» و «12» است، در برگ 32 تا 35 دو قسمت نانوشته مانده و در متن آمده که جدول رسم

ص :506

کنند، ولی در نسخه جدول ها رسم نشده است، نسخه در حاشیه تصحیح شده، در چند جای نسخه بلاغ دارد، جلد تیماج سیاه با رنگ و روغن و مجدول که فرسوده شده است عطفِ جلد تیماج حنایی.

364 گ، 27 س، 21×30 سم

(53)

جامع المعجزات (تاریخ _ فارسی)

از: محمد واعظ اصفهانی

به شماره 25 رجوع شود.

آغاز: «بسمله، جامع المعجزات کلام حکمت نظام متکلمی است دل کلامه علی کماله که لآلی حمد و ثنایش درّة التاج تارک سخن سنجان است».

انجام: «هر شهر و دیار ثمین و سودمند نماید بحق محمد و آله اجمعین لمؤلّفه شکر که پیش از اجل کار به سامان رسید؛ عمر به سر نامده نامه به عنوان رسید».

نسخه حاضر جلد اول کتاب است.

نسخ، بی کا، نهم ذی الحجه 1260، عناوین در متن و حاشیه شنگرف و برخی بالای آن خط شنگرف کشیده شده است، آیات قرآن و عبارات عربی معرب و بر فراز آن خط شنگرف دارد، نسخه تصحیح شده، دارای وقف نامه ملاّ عبدالرحیم نجف آبادی است، وصایت از طرف حاجی محمدابراهیم اخ اعیانی خود به تاریخ 4 ذیقعده 1281 ق، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

252 گ، 25 س، 21×30 سم

ص :507

(54)

مسالک الأفهام الی تنقیح شرائع الاسلام (فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

به شماره 50 رجوع شود.

آغاز: «حمدله، القسم الثانی فی العقود و فیه خمسة عشر کتابا؛ کتاب التجارة، قد سبق فی کلام المصنف».

انجام افتاده یا ناتمام: «قوله لو طلق أربعاً فی مرضه و تزوج إربعاً و دخل بهنّ ثم مات فیه».

نسخ، بی کا، سه شنبه 10 ذی القعده 1073 پایان کتاب الوصایا، عناوین با خط شنگرف مشخص شده و برخی نیز با شنگرف نوشته شده، صفحات آغازین تصحیح هایی در حاشیه دارد، در حاشیه نسخه بدل دارد، نسخه مقابله شده با علائم بلاغ، عبارات متن شرائع بر فراز آن خط شنگرف دارد، در ابتداء نسخه آمده: وقف اولاد ذکور و طلبه علوم قریه نجف آباد می باشد و تفصیل آن در ظهر کتب دیگر که از مرحمت پناه غفران مآب حاجی ملاّ محمد است، رجب المرجب سنه 137؟ در اواسط نسخه یک ورق با قلم دیگر بازنویسی شده است، حدود بیست صفحه آخر اوراق آسیب دیده ولی نوشته ها سالم و خوانا است، جلد تیماج مشکی با رنگ و روغن و گل و بوته.

348 گ، 34 س، 20×30 سم

ص :508

(55)

حدیقة الشیعة (اعتقادات _ فارسی)

از: احمد بن محمد، مقدس اردبیلی (993 ق)

این کتاب در دو جلد و به زبان فارسی نوشته شده، جلد اول آن درباره اثبات نبوت خاصه و حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و جلد دوم درباره اثبات امامت و فضائل و مناقب ائمه اطهار علیهم السلام است که بر اساس کتابهای معتبر شیعه و اهل سنت است و دلایل عقلی و نقلی را بر امامت ائمه اطهار علیهم السلام با قلمی ساده توضیح داده است.

[الذریعة، ج 6، ص 385؛ حدیقة الشیعة، تصحیح صادق حسن زاده، مقدمه، ص 29]

آغاز: «بسمله، زیب و آرایش آغاز و انجام نعوت و صفات انبیای عظام و اوصیای کرام حمد و سپاس ملکی است علام که».

انجام: «و مخالفان را باعث اهتدا و استبصار شود و این ضعیف را حق تعالی از دوستان دوستان امیرالمؤمنین حساب کند».

نسخه حاضر جلد دوم کتاب است.

نستعلیق، غلام حسین بن کربلایی علی اکبر اطوکش تهرانی الاصل رشتی المسکن، یک شنبه نهم جمادی الاول سال 1261، عناوین و رؤوس مطالب شنگرف، صفحات مجدول، عبارات عربی معرب، چند برگ اول آن مرمت شده، تملک کربلایی علی اکبر اطوکش تهرانی الاصل رشتی المسکن ابن مشهدی ابوالحسن تهرانی، در ابتداء اهداء جناب مستطاب مروج الاحکام حاج شیخ غلامحسین ذاکر به کتابخانه مدرسه الحجه نجف آباد به

ص :509

تاریخ 5 جمادی الاخری 1388 با امضای حسینعلی منتظری آمده است. جلد تیماج قهوه ای سوخته ضربی.

269 گ، 25 س، 20×34 سم

(56)

الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة(فقه _ عربی)

از: یوسف بن احمد بن ابراهیم بحرانی (1186 ق)

به شماره 12 رجوع شود.

نسخه حاضر از اواسط کتاب الصلاة تا پایان آن می باشد.

آغاز: «الباب الثالث فی بقیة الصلوات و فیه فصول؛ الفصل الاول فی صلوة الجمعة و فیه مقدمة و مطالب المقدمة فی فضل یوم الجمعة و لیله».

انجام: «و اعانته بتوفیقه للاتمام و الفوز بسعادة الاختتام و صلی اللّه علی محمد و آله بدور التمام و مصابیح الظلام».

نسخ، بی کا، بی تا، با عناوین مشکی درشت، در حاشیه تصحیح شده، در ابتدای نسخه وقف نامه ملا عبدالرحیم نجف آبادی حسب الوصایه والد خودشان به تاریخ 1251، با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، جلد تیماج زرشکی.

231 گ، 30 س، 21×5/29 سم

(57)

اشارات الاصول (اصول _ عربی)

از: محمدابراهیم بن محمدحسن کرباسی اصفهانی (1262 ق)

ص :510

قواعد علم اصول فقه به صورت مفصل و به روش استدلالی در دو جلد تنظیم شده است که جلد اول آن در مباحث الفاظ و جلد دوم در ادله عقلیه می باشد.

[الذریعه، ج 2، ص 97 و 98؛ مرعشی، ج 5، ص 34]

آغاز: «المنهج العاشر فی الأدلة الشرعیة و فیه مطالب مقدمة تشتمل علی امور الاول الدلیل لغة فعیل بمعنی الفاعل و عند الفقهاء».

انجام: «انقطع یدی غیر اسباب و صلات الدنیا بل عن التوبة و الانابة و ابتلی بعملی و ایدی الاحبة عنی منقطعة أعوذ باللّه سبحانه منه و من أمثاله».

نسخ، محمدصادق بن حاج محمدتقی ورنوسفادرانی، بیستم شعبان سال 1266، عناوین و رؤوس مطالب با خط شنگرف در بالای آن نشانی دارد و عناوین مباحث در کنار صفحه هم با شنگرف نوشته شده است، در ابتدای نوشته یک تظلم خواهی است که حاجی محمدابراهیم نوشته و در ذیل آن محمد بن علی الطباطبایی تأیید کرده و نیز آخوند بر آن صحه گذاشته است؛ دارای مهر و خط تملک 1294 است، در حاشیه تصحیح شده، دارای حواشی، در متن و حاشیه با عنوان «محمود عفی عنه» و «احمد عفی عنه» و غیره، جلد تیماج حنایی ضربی.

177 گ، 30 س، 21×31 سم

(58)

تهذیب الاحکام (حدیث _ عربی)

از: شیخ الطائفة، ابی جعفر محمد بن حسن طوسی (460 ق)

این کتاب یکی از چهار کتاب حدیثی مهمی است که نزد شیعه اهمیت فراوان دارد و

ص :511

به عنوان شرح کتاب «المقنعه» شیخ مفید نگاشته شده است که در هر مسأله روایت های مناسب آورده شده است. این کتاب شامل 393 باب است.

[مرعشی، ج 1، ص 255]

نسخه حاضر از ابتدا تا پایان کتاب الصوم می باشد.

آغاز: «ذاکرنی بعض الأصدقاء أیّده اللّه ممن أوجب حقه بأحادیث أصحابنا أیّدهم اللّه و رحم السلف منهم و ما وقع فیها من الاختلاف و الالتباس».

انجام: «و بعضهم یقول بالصاع العراقی فکتب إلی ستة أرطال بالمدنی و تسعة أرطال بالعراقی قال و یکون بالوزن ألفاً و مأئة و سبعین وزنة».

نسخ خوانا و زیبا، ابوطالب ابن حاجی عنایت اللّه رشخاری، اتمام جزء اول جمعه 16 جمادی الاولی 1123 قسمت دوم روز دوشنبه 20 شعبان، عناوین شنگرف، دارای تصحیح در حاشیه، در حاشیه نسخه بدل دارد، نسخه مقابله شده و دارای علامت بلاغ می باشد، برگ بدرقه دارای تملک محمد رسول ابن عبدالعزیز 1232 با مهر چهارگوش «محمد رسول اللّه»، از برگ 123 به بعد قلم و کاغذ تغییر کرده و به نظر می رسد که اوراق قبلی متقدم تر از اوراق 123 به بعد باشد و در بالای این صفحه نوشته شده: «شرعت فی عصر یوم الخمیس 9 من شهر جمادی الاولی سنة 1123»، در ضمن حواشی و علائم بلاغی که در صفحات ابتدائی نسخه بود از این صفحات به بعد دیده نمی شود، در پایان و یکی از صفحات نسخه مهر بیضوی کاتب با سجع «عبده ابوطالب» آمده است، اهدایی مرحوم

ص :512

حاج شیخ غلامحسین منصور و یک رباعی در مدح کتب اربعه، دارای حواشی در متن و حاشیه با علامت «م ق ر»، «م ق»، «ع ا ه»، جلد تیماج حنایی.

378 گ، 27 س، 19×5/31 سم

(59)

مجمع البیان لعلوم القرآن (تفسیر _ عربی)

از: ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی (548 ق)

به شماره 35 رجوع شود.

نسخه حاضر از سوره سجده تا پایان قرآن می باشد.

آغاز: «بسمله، سورة السجدة مکیّة عدد آیها أربع و خمسون آیة کوفی ثلاث حجازی آیتان بصری شامی اختلافها».

انجام: «الوسواس الخناس فیؤید اللّه المؤمن بالملک و هو قوله سبحانه و أیّدهم بروح منه... الحمد للّه أولاً و آخراً... و لا قوة إلاّ باللّه العلی العظیم».

نسخ، محمدحسین بن شاه محمد رنانی صفاهانی، جزء نهم 15 جمادی الاول 1088 و جمعه 17 شعبان 1088، عناوین شنگرف، آیات قرآن معرب و بر فراز آن با خط شنگرف نشانی دارد، در حاشیه و بین سطور نسخه بدل دارد، دارای حواشی با رمز «ص»، «ق»، «و» می باشد، نسخه مقابله شده و علامت بلاغ دارد، در حاشیه تصحیح شده است، دارای وقف نامه کاتب در 1089، در ابتدا یادداشتی مبنی بر موقوفات حاج محمدحسین 21 شهر ذیقعدة الحرام 1342 دارای حواشی و تصحیح است، جلد

ص :513

لبه برگردان تیماج زرشکی در عطف فرسودگی دارد.

298 گ، 27 س، 20×30 سم

(60)

زبدة التصانیف (اعتقادات _ فارسی)

از: حیدر بن محمد خوانساری (حدود 1050)

کتابی است دارای یک مقدمه، دوازده باب و هر باب دوازده فصل و یک خاتمه؛ مؤلّف آن، از استادان آقا حسین خوانساری و معاصر شاه عباس دوم بوده است که به نام او نگاشته است.

[الذریعه، ج 12، ص 22]

آغاز: «حمد بی حد و ستایش بی عدد معبودی را بسزد که پروردگار عالمیان است».

انجام افتاده: «مرویست از حضرت امام موسی علیه السلام فرمود که هر که زیارت قبر فرزند من علی را باشد من او را نزد».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین در حاشیه و متن و نشانها شنگرف، عبارات عربی بر فراز آن با خط شنگرف نشانی دارد، ابتدای نسخه وقفنامه محمدحسین بن کربلایی جعفر به تاریخ 1291 که مقداری از وقفنامه به علت فرسودگی از بین رفته و مرمت شده است، پایان وقفنامه مهر بیضوی «محمدحسین بن جعفر» در برگ 217 یادداشتی اخلاقی از ملا حسن عطار به تاریخ جمعه 12 ذی الحجه 1314 موجود است، تصحیح شده، نسخه فرسوده شده و اول و آخر آن ترمیم شده است، جلد تیماج قهوه ای سوخته فرسوده.

ص :514

344 گ، 24 س، 20×30 سم

(61)

اشارات الاصول (اصول _ عربی)

از: محمدابراهیم بن محمدحسن کرباسی اصفهانی (1262 ق)

به شماره 57 رجوع شود.

نسخه حاضر جلد اول اشارات الاصول است.

آغاز: «الحمد للّه الذی ... و بعد فهذه اشارات إلی مفاتیح الأحکام حسب ما یقتضیه الأوقات و الأیام و أرجوا من اللّه الحفظ من الذلل».

انجام: «و المجمل والمبین و المنطوق و المفهوم و النسخ و یتلوه الجزء الثانی فی الأدلة الشرعیة و التعرض و الترجح و الاجتهاد و التقلید».

نسخ بسیار زیبا، بی کا (نام کاتب گویا به عمد از میان نوشته آخر پاک شده است)، شوال 1245، مجدول طلایی دارای کتیبه آغازین زیبا، عناوین در متن و حاشیه شنگرف، نسخه در حاشیه و بین سطور تصحیح شده، دارای حواشی با عنوان «منه ادام اللّه ایامه بمحمد و آله» می باشد، نسخه دارای بلاغات است و در پایان آن آمده: «قد بلغ المقابلة من نسخة قابلها مع نسخة الاصل بقدر الوسع و الطاقة»، جلد تیماج قرمز ضربی.

290 گ، 25 س، 20×30 سم

(62)

مقامات الحریری (ادب _ عربی)

ص :515

از: ابو محمد، قاسم بن علی حریری (516 ق)

این کتاب شامل پنجاه مقامه ادبی است که مؤلّف در آن از روش نگارش مقامات بدیع الزمان همدانی پیروی کرده است. داستان سرا در این مقامات، شخصی است به نام ابو زید سروجی و شخصیت اصلی داستان نیز حارث بن همام می باشد.

این مقامات دارای استعاره ها و کنایه ها و امثال و معماهای بسیاری است که فهم آنها نیاز به قدرت ادبی بالایی دارد و ادبا در شرح لغات و مشکلات آن کتابهایی نگاشته اند. همچنین در این کتاب مطالبی به صورت پند و اندرز، لطایف و ظرایف و شعر ارائه شده است.

[مرعشی، ج 5، ص 239؛ مرکز احیاء، ج 2، ص 197]

آغاز: «بسمله، اللّهم إنّا نحمدک علی ما علمت من البیان و الهمت من التبیان کما نحمدک علی ما اسبغت من العطاء».

انجام: «و أهل المغفرة و ولیّ الخیرات فی الدنیا و الآخرة الحمد للّه رب العالمین و صلوته علی سیدنا محمد النبی الأمی و آله الأکرمین و حسبنا اللّه و نعم الوکیل».

نستعلیق زیبا، بی کا، 1234 ق، مجدول طلایی، دارای کتیبه آغازین زیبا، اول نسخه یادداشت تولدی به تاریخ 1328، عناوین شنگرف یا نانوشته، دارای حواشی مختصر با عنوان «قاموس» و «ق» در بین سطور و حاشیه، جلد تیماج حنایی ضربی طلائی.

189 گ، 10 س، 5/21×30 سم

(63)

من لایحضره الفقیه (حدیث _ عربی)

از: شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی (381 ق)

ص :516

به شماره 17 رجوع شود.

آغاز: «بسمله، اللّهم إنّی أحمدک و أشکرک و أومن بک و أتوکل علیک و أقرّ بذنبی إلیک و أشهدک أ نّی مقر بوحدانیتک».

انجام: «کان له من انبیائک و رسلک ثقل و أهل بیت فعلی و فاطمة و الحسن و الحسین أهل بیتی و ثقلی فأذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً».

نسخ، بی کا، 1066 ق، عناوین و نشانیها شنگرف، کاغذ و خط 8 برگ اول با بقیه نسخه فرق دارد، دارای حواشی بسیار در متن و حاشیه با عناوین «ص»، «سمع»، «الوافی»، «ا ف ی ع»، «سلطان»، «میرزا محمد»، «ا م ن»، «تاج»، «م د»، «فخرالدین»، «تقی ره»، «م د ر»، «م ح ق»، «مراد»، «ابوالقاسم» و غیره می باشد، در حاشیه برگ 71 آمده: «شیخ ملا محمد تقی سلمه اللّه»، در متن و حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، مقابله شده و نشانه بلاغ دارد، نسخه به علت فرسودگی مرمت شده است، در پایان نسخه مشیخه من لایحضر آمده و ناقص است، جلد تیماج قهوه ای سوخته اطراف حنایی.

407 گ، 23 س، 5/29 × 5/21 سم

(64)

الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة(فقه _ عربی)

از: یوسف بن احمد بن ابراهیم بحرانی (1186 ق)

به شماره 12 رجوع شود.

آغاز: «و به نستعین علی القوم الظالمین، بسمله، اللهم اجعلنی من المتطهرین التوابین

ص :517

برحمتک یا أرحم الراحمین الحمد للّه الذی هدانا».

انجام افتاده: «فالبحث هنا یقع فی مقاصد ثلثة، الأول فی بیان الحیض و هو الدم المتصف اشتباهه بالعذرة التی تراه المرأة».

نسخه حاضر جلد اول کتاب است.

نسخ، جعفر بن عبدالحسین عطار طریحی، بی تا، در ابتدای نسخه وقفنامه نسخه توسط حاج ملا عبدالرحیم نجف آبادی به تاریخ 1251 با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» مشهود است، عناوین در متن و حاشیه شنگرف یا درشت با شنگرف تزیین شده، در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، دو ورق از اواسط کتاب با قلم دیگر بازنویسی شده است، جلد تیماج مشکی ضربی فرسوده.

205 گ، 28 س، 20×30 سم

(65)

تهذیب الاحکام(حدیث _ عربی)

از: شیخ طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن طوسی (460 ق)

به شماره 58 رجوع شود.

نسخه حاضر از کتاب زیارات تا پایان کتاب است.

آغاز: «المزار من کتاب التهذیب. کتاب الزیارات. مختصر فی أنساب النبی و الأئمة علیهم السلام و زیارتهم و تواریخ ذکر مشاهدهم».

انجام: «فقتله المسلمون ثم علم الامام بعد فقال یعتق رقبة مؤمنة و ذلک قول اللّه عز و جل و إن کان من قوم عدو لکم».

ص :518

نسخ، یوسف بن یعقوب طالقانی، شنبه 25 شوال 975 پایان کتاب نکاح، در پایان همین صفحه آمده: «هذا من جملة کتب استکتب لی اخی و انا صاحب فضل اللّه بن حبیب اللّه بن جعفر بن حسن بن علی بن مرتضی بن علی الحسینی الخورزنی»، با سجع مهر دایره ای «... اللّه الغنی فضل اللّه بن حبیب اللّه الحسینی»، ابتداء نسخه مهر چهارگوش «محمد رسول اللّه»، عناوین و نشانها شنگرف یا درشت، در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، مقابله شده و علامت بلاغ دارد، نسخه مرمت شده است، جلد تیماج زرشکی فرسوده با عطف تیماج قهوه ای.

375 گ، 25 س، 21×30 سم

(66)

حق الیقین (اعتقادات _ فارسی)

از: ملاّ محمد باقر بن محمد تقی مجلسی (1110 ق)

اصول دین پنج گانه و ضروریات اعتقادات دینی و شماره گناهان کبیره و پاره ای از موضوعات اخلاقی و آداب اسلامی را به طور نسبتاً مفصل که به بسیاری از ادله تقلید در آن تمسک شده است، مخصوصاً بحث امامت را با توضیحاتی به عنوان «مؤلّف گوید» گزارش کرده و گویند آخرین تألیفات علاّمه مجلسی می باشد. این کتاب به نام شاه سلطان حسین صفوی تألیف شده و آخر ماه شعبان 1109 به پایان رسیده است و دارای شش باب و یک خاتمه مشتمل بر فصول و مقاصد می باشد.

[مرعشی، ج 3، ص 201]

آغاز افتاده: «قرآن را چنانچه نازل شده لفظاً و معنی برای ایشان بیان کند تا طریق

ص :519

ضلالت».

انجام افتاده: «خلق دیگر خواهد که او را بیگانگی عبادت کنند و زمین دیگر خواهد آفرید که ایشان را بر دارد و آسمان».

نسخ زیبا، بی کا، بی تا، عناوین و نشانیها شنگرف، فراز رؤوس مطالب با خط شنگرف نشانی دارد، نسخه صحافی و ترمیم شده و اشتباهاً یک ورق از خاتمه کتاب در ابتداء نسخه صحافی شده است، تنها یک مورد تصحیح در نسخه دیده می شود، جلد تیماج قهوه ای سوخته ضربی فرسوده.

462 گ، 16 س، 18×29 سم

(67)

ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل (فقه _ عربی)

از: سید علی بن محمدعلی طباطبائی حائری (1231 ق)

شرح مزجی مفصل مشهوری است بر کتاب «المختصر النافع» محقق حلی، این شرح به نام «الشرح الکبیر» نیز مشهور است.

[مرعشی، ج 6، ص 281]

نسخه حاضر جلد اول کتاب است.

آغاز افتاده: «الدالة بظاهرها علی النجاسة کما استدل بها لها و لا اعتبار للنیة فی حصول التطهیر فیحصل مع عدمها و یدل علیه فی الجملة».

انجام: «و یشکل مع عدمها، لعدم انصراف إطلاق الکفالة إلاّ إلی احضار المکفول حال الحیاة، و لکن الأحوط ذلک».

نسخ، صفرعلی بن اسماعیل صباغ نجف آبادی، روز

ص :520

دوشنبه هفتم جمادی اول 1230 پایان کتاب صلات و در پایان نسخه روز سه شنبه هجدهم ماه محرم الحرام سال 1231، نسخه مقابله شده و در انتهاء یادداشت مقابله توسط حامد بن محمدحسن خراسانی قاینی در شب جمعه دهه اول ماه مبارک رمضان سال 1244 در دارالسلطنه اصفهان موجود است، عناوین شنگرف، متن مختصر بر فراز آن با خط شنگرف نشانی دارد، در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، نسخه وقفی است و علامت وقف بر برخی صفحات دیده می شود، در پایان کتاب صلات دو مهر بیضوی «یا عباس علی» و «یا حامد» آمده است، روی جلد موجود نیست. جلد تیماج سیاه فرسوده.

302 گ، 27 س، 18×5/27 سم

(68)

قرآن کریم

نسخ معرب، بی کا، بی تا، نام سوره ها شنگرف و فواصل آیه ها با علامت شنگرف مشخص شده، دارای علائم تجویدی با خط شنگرف می باشد، در آخر نسخه افتادگی دارد که تا اواسط سوره فجر آمده، اوراقش فرسودگی زیاد دارد، و مرمت شده و مقداری از آن بازنویسی شده، ابتداء هر سوره فضیلت آن به صورت مختصر در حاشیه آمده

ص :521

است، پشت جلد موجود نیست، جلد تیماج قهوه ای فرسوده عطف تیماج حنایی.

229 گ، 17 س، 22×36 سم

(69)

عین الحیاة(اخلاق _ فارسی)

از: ملاّ محمد باقر بن محمد تقی مجلسی (1110 ق)

شرح مفصلی است بر حدیثی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن پندها و اندرزهای اخلاقی و دینی به ابوذر غفاری می دهد، آن حدیث را طبرسی در مکارم الاخلاق ص 539 آورده است. مؤلّف، فصول بسیار مفصل و زیبایی در مکارم اخلاق که مؤمنان باید بدان ها متصف باشند بیان کرده است. قمست هایی از این شرح در بیان فضیلت قرآن، دعا و اذکار می باشد.

آغاز: «بسمله، لآلی حمد و جواهر ثنا تحفه بارگاه جلال کبریای حکیمی که الواح ارواح قابله نوع بشر را که مظهر غرایب صنع قضا و قدر است».

انجام: «در حیات و ممات این حقیر خاکسار و ذره بیمقدار از دعای طلب مغفرت سئیات و رفع درجات محروم نگردانند».

نسخ خوانا، حسن بن مرحوم اللّه وردی، اول ماه ربیع الاول سال 1235، عناوین شنگرف، وقفنامه کتاب به تاریخ ذی الحجه 1252 در صفحه دوم نسخه موجود است، عبارات عربی معرب، در آخر نسخه یادداشت تسلیم ارثی به تاریخ 1266 موجود می باشد، ظاهراً نسخه تصحیح شده است، در ابتداء نسخه یادداشت فوت ملا عبدالرحیم بن محمدجعفر به تاریخ 21 ذی الحجه 1258 موجود است،

ص :522

جلد تیماج قهوه ای ضربی.

227 گ، 29 س، 21×30 سم

(70)

القوانین المحکمة(اصول _ عربی)

از: میرزای قمی، ابوالقاسم بن حسن گیلانی قمی (1231 ق)

به شماره 19 رجوع شود.

آغاز: «الحمد للّه الذی هدانا إلی أصول الفروع و فروع الأصول و أرشدنا إلی شرائع الأحکام بمتابعة الکتاب و سنن الرسول».

انجام: «و غافر الخطیئات و صلی اللّه علی محمد و أهل بیته الطاهرین المطهرین علی الأرجاس و الأدناس أفضل الصلوات و أکمل التحیات».

نسخ، عبدالهدی بن عبدالمؤمن، 10 ربیع الثانی 1223، در پایان تاریخ کتابت دو مهر بیضوی «عبده الراجی کرمعلی»، عناوین و نشانیها شنگرف، در ابتدا و انتهاء کتاب یادداشت وقف کتاب به کتابخانه الحجه نجف آباد به تاریخ 10/5/51 آمده است، صفحه اول کتاب بازنویسی شده است، نسخه در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، دارای حواشی با عنوان «منه دام ظله»، در ابتداء نسخه یادداشت تملکی به تاریخ 3 ربیع الاول 1344 با مهر بیضوی «... محمد حسن موسوی؟» موجود می باشد، جلد تیماج مشکی ضربی.

305 گ، 23 س، 5/20 × 31 سم

(71)

ص :523

مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان (فقه _ عربی)

از: احمد بن محمد مقدس اردبیلی (993 ق)

به شماره 6 رجوع شود.

آغاز: «بسمله، الأول فی شرایط الاصطیاد قد یطلق علی أخذ الصید و اثباته بأیّ وجه اتفق بالید».

انجام: «و جعلنا من المؤمنین ثم من الذین یفهم مسائل الحلال و الحرام من أدلتها من الکتاب و السنة و الاجماع تمت».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین نانوشته، ابتداء نسخه وقفنامه کتاب توسط ملا عبدالرحیم نجف آبادی به تاریخ 10 رمضان 1281 با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آمده است، جلد تیماج مشکی ضربی.

291 گ، 30 س، 21×30 سم

(72)

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی العاملی (966 ق)

به شماره 3 رجوع شود.

آغاز افتاده: «غیر رافع منه و التیمم بدلاً منهما إن قیل به و ینتقض فی طرده».

انجام: «آخر کلام المصنف قدّس اللّه روحه و نحن نحمد اللّه تعالی علی توفیقه... و اختم بخیر یا کریم».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین شنگرف، بر فراز متن لمعه خط شنگرف دارد، نسخه در متن و حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، دارای حواشی بسیار با عناوین «جمال

ص :524

سلمه اللّه»، «م ح سلمه اللّه»، «سمع»، «سلطان»، «ابراهیم ره»، «مدارک»، «منه سلمه اللّه»، «شرح جعفریه»، «سجع فاضل»، «ع ف»، «منه»، «ق»، «رضی عفی عنه»، «ملا احمد»، «سجع زین علی»، «12»، «سید بدرالدین»، «بدرالدین نعمه اللّه تعالی»، «منه علی یع»، «یاماج»، «مولانا رضی الدین سلمه اللّه»، مقابله شده دارای علائم بلاغ می باشد، نسخه فرسوده شده و مقداری پارگی دارد، در چند جای نسخه مهر چهارگوش «أفوض أمری إلی اللّه عبده مهر علی» دیده می شود، جلد تیماج زرکوب گل و بوته دار فرسوده.

254 گ، 31 س، 21×30 سم

(73)

ریاض المسائل(فقه _ عربی)

از: سید علی بن محمدعلی طباطبائی حائری (1231 ق)

به شماره 67 رجوع شود.

آغاز افتاده: «بالعشر للصحیح و بالذی ینبت اللحم و الدم فقال کان یقال عشر رضعات و نحوه غیره».

انجام: «بجنایة الآدمی علی مثله خطأً لا مطلقاً و حیث انتهی الکلام ... و یشیر إلیه جابرا بذلک حتی شکر و من اللّه أجراً جزیلاً».

نسخ، بی کا، بی تا، نسخه دارای بلاغات است، عناوین شنگرف، متن مختصرالنافع بر فراز آن خط شنگرف دارد، در متن و حاشیه تصحیح شده نسخه بدل دارد، نسخه

ص :525

وقفی است و علامت وقف بر روی نوشته ها موجود است، جلد چرم حنایی.

380 گ، 29 س، 20×30 سم

(74)

ریاض المسائل (فقه _ عربی)

از: سید علی بن محمدعلی طباطبائی حائری (1231 ق)

به شماره 67 رجوع شود.

آغاز: الحمد للّه رب العالمین ... ، کتاب العتق؛ العتق و هو لغة الخلوص و منه یسمی عتیقا خلوصه من ایدی الجبابرة».

انجام: «ممن یقف علی هذا التعلیق و یری فیه خطاً أو ذللاً أن یصلحه و بینه علیه و یوضحه و یشیر إلیه بذلک منی شکرا جمیلاً و من اللّه أجرا جزیلا».

نسخ، محمدحسین بن محمدعلی، عصر روز دوازده ماه ذی الحجة سال 1255، عناوین شنگرف یا نانوشته، برخی متن عبارات مختصر النافع بر فراز آن خط شنگرف دارد، جلد تیماج قرمز ضربی مقوایی.

215 گ، 31 س، 21×30 سم

(75)

جواهر السنیة فی الاحادیث المرضیة (حدیث _ فارسی)

از: علی اصغر بن کریم خوی(1)

ص :526


1- 1) در ابتداء نسخه نام مؤلّف «محمدباقر بن محمدتقی بن محمدکریم» آمده است اما در آخر نسخه آمده: «قد تمت المجلد الأول الجواهر السنیة فی أسرار معرفة الجبار و أسرار محمد... تصنیفها و تألیفها و کاتبها علی یدالضعیف... علی اصغر بن کریم» که این نام مطابق است با نامی که در نسخه 6300 کتابخانه ملی آمده است.

مصنف می فرماید: از این ذره بی مقدار التماس نمودند که کتاب در بیان احادیث سنه و دلایل مستحسنه که از طریق مستقیمه ائمه طاهرین علیهم السلام به اسانید معتبره به این قلیل البضاعت رسیده باشد تحریر نماید، این کتاب در 20 باب مرتب شده است به این ترتیب:

باب اول: در بیان توحید و معرفت خداوند.

باب دوم: در ذکر احوالات سید کاینات.

باب سوم: در بیان تولد سید لولاک خاتم الانبیاء.

باب چهارم: در ذکر احوالات سید الاوصیاء علی بن ابی طالب علیه السلام .

باب پنجم: در مناقب سید الاوصیاء.

باب ششم: در احوالات فاطمه زهرا علیهاالسلام .

باب هفتم: در احوالات حسن علیه السلام .

باب هشتم: در احوالات امام حسین علیه السلام .

باب نهم: در احوالات سید الساجدین علیه السلام .

باب دهم: در احوالات امام محمد باقر علیه السلام .

باب یازدهم: در احوالات امام جعفر صادق علیه السلام .

باب دوازدهم: در احوالات امام موسی علیه السلام و تولد او.

باب سیزدهم: در احوالات امام رضا علیه السلام تولد و وفات او.

باب چهاردهم: در احوالات امام محمدتقی علیه السلام و تولد او.

باب پانزدهم: در احوالات امام علی نقی علیه السلام .

باب شانزدهم: در احوالات امام حسن عسکری علیه السلام .

باب هفدهم: در احوالات صاحب الامر علیه السلام .

ص :527

باب هجدهم: خلقت عرش و ماتحته.

باب نوزدهم: احوالات قاف و ما کان فیه.

باب بیستم: در ذکر ابتدای خلقت دنیا.

آغاز: «الحمد للّه المدبر للملک و الملوک المتفرد بالعز و الجبروت یا مبدع الارکان و الاصول و یا خالق النفوس و العقول».

انجام: «و انزلنی شفاعتهم فإنهم الحق و الحق معهم و لا تفرق بینی و بینهم أبداً یا رب العالمین».

نستعلیق زیبا، علی اصغر بن کریم، 1254 ق، عناوین و نشانیها شنگرف، بر فراز رؤوس مطالب با خط شنگرف نشانی دارد، صفحات مجدول با رنگ مشکی و شنگرف می باشد، نسخه تصحیح شده، فهرست عناوین و احادیث کتاب در اول نسخه به صورت جدول با شنگرف و مشکی آمده است، بر روی برخی اوراق علامت وقف دیده می شود، چند برگ آخر نسخه روایاتی از مشارق انوار الیقین و غیره آمده است، جلد تیماج قهوه ای سوخته فرسوده.

239 گ، 17 س، 20×30 سم

(76)

جامع المعجزات (فضایل معصومین _ فارسی)

از: محمد واعظ اصفهانی

به شماره 25 رجوع شود.

نسخه حاضر جلد دوم کتاب است.

ص :528

آغاز: «حمدله، اما بعد چنین گوید تراب اقدام دوستان ابو تراب امیرالمؤمنین و گل چین بساطین مناقب ائمه طاهرین علیه السلام».

انجام: «تا آنکه نماند احدی از فرزندان ما مگر آنکه یک مرتبه ایشان را به قتل رساند پس در آن وقت خشم ما و شیعیان ما فرو نشیند و اندوه ما زایل گردد».

نسخ خوانا، بی کا، بیست و هشتم ماه شعبان المعظم سال 1259، ابتدای نسخه وقفنامه کتاب توسط ملا عبدالرحیم به تاریخ 14 ذی القعده 1281 موجود است، عناوین شنگرف، عبارات عربی با خط شنگرف بر فراز آن نشانی دارد، جلد تیماج مشکی عطف آن ترمیم شده.

232 گ، 25 س، 20×30 سم

(77)

انساب النواصب (تاریخ _ فارسی)

از: علی بن داود خادم استرآبادی (11 ق)

مؤلّف این کتاب، تاریخ، نسب و حالات گروهی از کسانی که با حضرت علی علیه السلام دشمنی ورزیده اند را به طور مفصل ذکر می کند که در پنجاه و یک باب تألیف گشته است. این کتاب در سال 1076 به پایان رسیده است.

آغاز: «شکر و سپاس بیحد و قیاس، خالقی راست جل شأنه و عظم سلطانه که طینت طیبه انبیا و اولیا را از میاه لطیفه نظیفه هذا عذبٌ فراتٌ سرشته».

انجام: «لجمیع المؤمنین و المؤمنات بحق محمد سید المرسلین و علی خیر الوصیین و الائمة المعصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین برحمتک یا ارحم الراحمین».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین شنگرف یا نانوشته، فراز برخی عبارات با خط شنگرف نشانی دارد، جلد تیماج مشکی

ص :529

ضربی.

162 گ، 23 س، 21×29 سم

(78)

[اللغة](لغت _ عربی)

از: حسام الدین رمضان الخجندی

فرهنگ عربی است به عربی با ترجمه لغات به فارسی بین سطرها، الفاظ به ترتیب ابواب مجرد و مزید صرفی تنظیم شده و در هر باب فاء الفعل و عین الفعل و لام الفعل رعایت می شود، چون آغاز کتاب افتاده مشخصات کتاب معلوم نیست.

[مرعشی، ج 8، ص 164]

آغاز: «جَذَبَهُ جَذْباً وَ ِهیَ الجَذْبَةُ جَلَبَهُ یَجْلِبُهُ وَ یَجْلُبُهُ جَلْباً وَ جَلَباً وَ هُوَ الجَلِیْبُ وَ الجَلَبُ حَصَبَهُ».

انجام: «و یطفق طفقا علق یفعل کذا لیس زید ذاهبا هات کذا. تمت الکتاب ... حسام الدین رمضان الخجندی ... فی بلدة خوارزم سنه خمسة و اربعین و سبع مأته(1)».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین و نشانیها شنگرف، چند برگ آخر نسخه پارگی دارد و مقداری از آن ترمیم شده است، نسخه تصحیح شده و دارای حواشی می باشد. در پایان نسخه آمده: «اشر هنا الکتاب فی دار یهودای اصفهان محمدجعفر امامی؟ و حاجی الحرمین الشریفین حاجی کلب علی بیک امامی؟ فی شهر رمضان المبارک سنة ستة و عشرین و الف»، جلد تیماج حنائی لبه دار.

ص :530


1- 1) با توجه به ظاهر نسخه نام مؤلّف و تاریخ تألیف کتاب باشد.

178 گ، 9 س، 5/17×5/28 سم

(79)

مجموعه:

1) فقه اللغة (سر الادب فی مجاری کلام العرب) «1 پ _ 104 ر»(ادب _ عربی)

از: ابومنصور، عبدالملک بن محمد ثعالبی (429 ق)

این کتاب در دو قسم است: قسم اول اسماء چیزهای مخصوص، دارای سی باب در هر بابی چند فصل است، قسم دوم در بعضی از قواعد ادبی که عرب در کلام خود آنها را می آورند، با شواهدی از قرآن کریم، و این قسم دارای فصول کوتاه زیادی است، قسم دوم را به نام «سر العربیة» خوانده اند.

[مرعشی، ج 1، ص 133]

آغاز: «بسمله، أما بعد حمد اللّه علی آلائه و الصلوة علی محمد و آله فإنّ من أحب اللّه أحب رسوله محمد المصطفی صلی الله علیه و آله ».

انجام: «الماء ربا النبت زکا الزرع أراع الطعام من الریع و هو النزل».

2) المغرب فی ترتیب المعرب(لغت _ عربی)

از: ابوالفتح، ناصر بن عبدالسید مطرزی (610 ق)

مواد لغوی در این کتاب به ترتیب حروف آغاز کلمات تنظیم شده و مقید است که الفاظ غریبی که فقها به کار می بندند یا در بعضی از احادیث آمده گرد آورد.

[مرعشی، ج 15، ص 11]

آغاز: «و احمده علی أن خول جزیل الطول و سدد الاصابة فی الفعل و القول و أرشد الی مناهج الهدی».

انجام: «یناق البطریق بتخفیف النون بعد الیاء المفتوحة کذا قرأناه و فی معرفة الصحابة

ص :531

مقید بالتشدید و هو الذی برأسه ابوبکر لیومها فی شی ء».

3) رسالة فی النحو (ذیل المغرب)(نحو _ عربی)

از: ابوالفتح، ناصر بن عبدالسید مطرزی (610 ق)

رساله کم حجم و پرمحتوایی است که مؤلّف، آن را ذیل کتاب المغرب فی ترتیب المعرب قرار داده است، این رساله دارای 4 باب بدین ترتیب است:

الباب الاول: فی المقدمات.

الباب الثانی: فی شیء من تصریف الأسماء.

الباب الثالث: فی ما لایتصرف من الأفعال.

الباب الرابع: فی الحروف.

[مرعشی، ج 28، ص 138]

آغاز: «ذیلت بها کتابی هذا مضمنا إیاها ما تشتت فی أصل العرب من الادوات».

انجام: «و هذا له شرح فیه طول و فیما ذکرت هنا مقنع و من اللّه التوفیق».

2) المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر «106 پ _ 258 ر» (لغت _ عربی)

از: احمد بن محمد بن علی فیومی (734 ق)

فرهنگی است به ترتیب حروف آغاز کلمه، برای الفاظ غریبی که در «شرح الوجیز» رافعی آمده با زیادتهایی از لغت و الفاظ مشتبه این کتاب. در تحریر اول بسیار مفصل و با شرح شواهد و ذکر تعاریف کلمه بود، که به علت طولانی شدن، مؤلّف به اختصار به آن پرداخت. تألیف کتاب در دهه آخر شعبان 734 به پایان رسید، گفته شده این کتاب از بیش از هفتاد کتاب گرفته شده است.

[مرعشی، ج 6، ص 172]

آغاز: «بسمله قال العبد الفقیر إلی اللّه تعالی احمد بن محمد بن علی المغربی الحمد

ص :532

للّه... أما بعد فإنّی کنت جمعت کتاباً و أوسعت فیه».

انجام: «و نسأل اللّه تعالی حسن العاقبة فی الدنیا و الآخرة و أن ینفع به طالبه و الناظر فیه و أن یعاملنا بما هو أهله».

نسخ، فتحعلی بن محمدعلی نجف آبادی، 1274، پایان رساله اول، عناوین و نشانیها شنگرف کاتب سه رساله اول با رساله چهارم فرق دارد، سه رساله اول در حاشیه نسخه بدل دارد، چند جای نسخه مهر بیضوی «عبده محمد جعفر بن محمد صفی» وجود دارد، رساله چهارم در حاشیه تصحیح شده است، وقفنامه کتاب در اول نسخه با مهر بیضوی «محمدجعفر بن محمد صفی» موجود است، ولی نوشته های وقفنامه محو شده است. جلد تیماج مشکی ضربی.

(80)

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة(فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

به شماره 3 رجوع شود.

نسخه حاضر از ابتدای کتاب اجاره است.

آغاز: «کتاب الاجارة و هی العقد علی تملک المنفعة المعلومة بعوض معلوم فالعقد بمنزل الجنس یشمل سایر العقود و خرج بتعلقه بالمنفعة».

انجام: «و عفی عن سیئاته و زلاته بجوده و کرمه علی ضیق المجال و تراکم الأهوال الموجبة لتشویش البال».

نسخ خوانا، بی کا، عناوین اصلی شنگرف یا نانوشته، بقیه

ص :533

عناوین و همچنین مطالب مهم با خط شنگرف بر بالای آن و در مواردی هم با خط سیاه نشانی دارد، نسخه در حاشیه و بین سطور تصحیح شده و نسخه بدل دارد، دارای حواشی با رمزهای «ق»، «منه ره»، «12»، «ص»، «دیلماج»، «سلطان»، می باشد. در ابتدای نسخه وقف نامه حاج شیخ نصراللّه قضایی نجف آبادی به تاریخ 21/10/1350 ش آمده، جلد تیماج قهوه ای ضربی فرسوده.

257 گ، 17 س، 21×30 سم

(81)

قوانین المحکمة (قوانین الاصول)(اصول فقه _ عربی)

از: میرازی قمی، ابوالقاسم بن حسن گیلانی (1231 ق)

به شماره 19 رجوع شود.

آغاز: «الحمد للّه رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله أجمعین فهذه نبذة من المسائل الأصولیة و جملة من مبان المسائل الفقهیة».

انجام: «إنّه ولیّ الخیرات و غافر الخطیئات و صلی اللّه علی محمد و أهل بیته الطاهرین المطهرین من الارجاس و الادناس افضل صلوت».

نسخ، بی کا، عصر مؤلّف، عناوین مشکی درشت یا نانوشته، در حاشیه و متن تصحیح شده و نسخه بدل دارد، نسخه مقابله شده و امضای بلاغ دارد، دارای حواشی در بین سطور و حاشیه با عناوین «منه دام ظله» و «ص» می باشد، برخی عبارات خط خوردگی دارد، جلد تیماج

ص :534

قهوه ای ضربی.

274 گ، 30 س، 20×30 سم

(82)

ارشاد الاذهان الی احکام الایمان(فقه _ عربی)

از: علامه حلی؛ حسن بن یوسف بن مطهر (726 ق)

به شماره 42 رجوع شود.

آغاز: «الحمد للّه المتفرد بالقدم و الدوام المتنزه عن مشابهة الأعراض و الأجسام، المتفضل بسوابغ الأنعام، المتطول بالفواضل الجسام».

انجام افتاده: «لو ضربه علی رأسه فذهب عقله انتظر سنة فإن مات فالدیة فی النفس و إن بقی و لم یرجع فالدیة للعقل و لو اشتبه».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین و نشانیها شنگرف یا نانوشته یا مشکی درشت می باشد، نسخه در متن و حاشیه تصحیح شده، نسخه بدل دارد و دارای حواشی بسیار با عناوین «منه»، «ع ل»، «حاشیه شرایع شیخ علی»، «شرح عد ع ل»، «ق»، «ص»، «زین»، «زین فی نافع»، «فخرالدین»، «کاتب»، «تحریر» و غیره می باشد، اول نسخه ابیات پراکنده و چند یادداشت به تاریخهای 1282، 1284 و 1319 آمده است، چند برگ اول بازنویسی شده، نسخه ترمیم و وصالی شده، یادداشت ملکیت عبداللّه بن محمد حسین به تاریخ 1299 با مهر بیضوی «لا اله الا اللّه الملک الحق المبین عبداللّه» در برگ 19 موجود است، جلد تیماج قهوه ای ضربی فرسوده.

ص :535

104 گ، 23 س، 20×29 سم

(83)

مجموعه:

قرب الاسناد (2 پ _ 43 ر»(حدیث _ عربی)

از: ابوالعباس عبداللّه بن جعفر حمیری (ق 4)

مؤلّف، احادیث و روایت هایی را که از جهت سند به معصوم کوتاه باشد را آورده است، در این کتاب احادیث معصوم جداگانه گردآوری شده است. بعضی از قسمت های آن مفقود است.

[الذریعة، ج 11، ص 197]

آغاز: «عن مسعدة بن صدقة قال حدثنا جعفر عن أبیه قال کان علی علیه السلام یقول فی دعائه و هو ساجد: اللهم إنّی أعوذ بک أن تبتلینی ببلیة».

انجام: «علی ظهری فتأتیها الشهوة و تنزل الماء أفعلیها غسل أم لا قال نعم اذا جاءت الشهوة و انزلت الماء وجب علیها الغسل».

2) الغیبة (44 ر _ 110 ر)(اعتقادات _ عربی)

از: شیخ الطائفة، ابی جعفر محمد بن حسن طوسی (460 ق)

مؤلّف، این کتاب را پیرامون غیبت حضرت ولی عصر (عج) و اثبات وجود آن حضرت و علت طولانی شدن غیبت ایشان، به درخواست یکی از بزرگان نگاشته اند و به سال 447 بدین کار اشتغال داشته اند.

آغاز: «الحمد للّه الذی هدانا لحمده و جعلنا من أهله و وفقنا للتمسک لدینه و الانقیاد لسبیله و لم یجعلنا من الجاحدین لنعمته».

انجام: «قال تسع عشرة سنة ثم یخرج المنتصر فیطلب بدم الحسین و دماء أصحابه

ص :536

فیقتل فیسیر حتی یخرج السفاح».

نسخ، بی کا، بی تا، عناوین و نشانیها شنگرف، در حاشیه و متن تصحیح شده و نسخه بدل دارد، نسخه مقابله شده و نشانه بلاغ دارد، ابتدای نسخه وقفنامه کتاب به تاریخ 1287 با مهر بیضوی «محمد جعفر بن محمد صفی» موجود است، دارای حواشی با عناوین و رموز «بهاء دام ظله»، «تد»، «م ق»، «ص» و «ق» می باشد، در پایان هر دو رساله یادداشتی از تاج الدین حسن بن محمد اصفهانی (پدر فاضل هندی) به تاریخهای 1087(1) و 1088 با عبارت: «بلغ نظری...» آمده است، در برگه آخر نسخه فهرست مختصری از کتاب الغیبة آمده است، جلد تیماج حنایی.

110 گ، 31 س، 21×30 سم

(84)

روضة الصفا فی سیرة الأنبیاء و الملوک و الخلفاء (تاریخ _ فارسی)

از: میرخواند محمد بن خاوند شاه بن محمود خوارزمشاهی (903 ق)

این کتاب تاریخ عمومی از آغاز خلقت جهان تا عصر مؤلّف است، بنا بود در یک مقدمه و هفت جلد و یک خاتمه باشد، ولی موفق به نوشتن جلد هفتم و خاتمه نشد و

ص :537


1- 1) لازم به ذکر است که در الذریعه، ج 11، ص 197 و جاهای دیگر تاریخ فوت پدر فاضل هندی را 1085 بیان می کند و در این جلد احتمال فوت ایشان را در تاریخ 1098 داده است با توجه به این یادداشت معلوم می شود که تاریخ اولی درست نیست و احتمال دوم تقویت می شود.

نوه او خواندمیر، آن را به پایان رسانید.

این نسخه جلد سوم می باشد.

آغاز: «حمد و سپاسی که مقدسان ملأ اعلی از ادای شمه از آن عاجز آیند و شکر و سپاسی که معتکفان صوامع بالا در گفتن آن به تقصیر اعتراف نمایند».

انجام: «بیت:

آیا حسود تو در دست روزگار ذلیل زهی وجود تو بر صنع کردگار گواه

ز جود لا نرود بر وجود تو هرگز مگر در اشهد ان لا اله اللّه»

نسخ، روز چهارشنبه ماه صفر سال 1019، عناوین و نشانیها شنگرف و برخی نانوشته، با خط مشکی و قهوه ای جدول بندی شده، نسخه صحافی و ترمیم شده است، در حاشیه تصحیح شده، در حاشیه چند برگ اول مطالبی تاریخی آمده است، جلد تیماج قهوه ای ضربی سوخته.

166 گ، 34 س، 17×29 سم

(85)

قرآن کریم

نسخ، بی کا، بی تا، 16 آیه از اول سوره بقره افتادگی دارد، این قرآن از طرف غلامرضا عرشی نجف آبادی در روز پانزدهم جمادی الاول، وقف مدرسه الحجه نجف آباد گردیده است، بعضی علائم و نام سوره ها و علائم تجدید و سررسید جزءها با شنگرف، نسخه ترمیم و وصالی شده و برخی عبارات بازنویسی شده است، نسخه فرسوده شده، برخی عبارات به علت آب خوردگی و رطوبت از بین رفته

ص :538

و چند برگ اول و آخر نسخه پارگی دارد، جلد تیماج مشکی ضربی فرسوده با عطف تیماج قهوه ای.

332 گ، 14 س، 5/16×22 سم

(86)

التبیان فی تفسیر القرآن (تفسیر _ عربی)

از: شیخ الطائفه، ابی جعفر محمد بن حسن طوسی (460 ق)

اولین تفسیر مفصل شیعی است که شامل علوم قرآنی، قرائت، اعراب و اسباب نزول و عقائد و وجوه ادبی و روایات ائمه اطهار است. در این تفسیر اقوال مفسرین شیعه و سنی مورد بررسی قرار گرفته است. در آغاز مقدمه مفصلی در اهمیت قرآن و تفسیر و چگونگی نزول و نام های قرآن و تعداد کلمات و حروف و... دارد.

آغاز: «قوله: قالَ الْمَلأُ مِنْ قَومِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذَا لَساحِرٌ عَلیمٌ یُریدٌ أنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَماذا تَأمُرُونَ، آیتان بلاخلاف».

انجام: «لأنّ الأول لا یقع إلاّ حقا و الآخر یجوز أن یکون حقاً فی الظاهر و إن کان فاسداً فی الباطن؛ هذا آخر سورة یونس».

نسخ، سال 671 ق، علی بن ابی المیامین علی بن احمد بن علی بن امینا، این نسخه نفیس از آیه 109 سوره اعراف تا آخر سوره یونس می باشد، البته از آیه 125 سوره اعراف تا 170 این سوره موجود نیست. و دارای بلاغات است و چند جای نسخه آمد: «قبوبل بأصله»، کل کتاب معرب است، عنوان «قوله تعالی» با مشکی درشت، اول نسخه دو یادداشت تملک به تاریخهای 757 و 1069 و همچنین وقفنامه محمدجعفر بن محمد صفی به تاریخ 14 محرم

ص :539

1279 با مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمد صفی» موجود است، تصحیح شده است، نسخه ترمیم و وصالی شده است، و در پایان چند معجزه از پیامبر اکرم از کشف الغمه نقل شده است، جلد تیماج قهوه ای ضربی.

(87)

مجموعه:

1) الوافی «1 ر _ 294 ر» (حدیث _ عربی)

از: ملا محسن بن مرتضی فیض کاشانی (1091 ق)

مؤلّف احادیث و روایت های کتب چهارگانه: اصول کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار را در سه مقدمه و چهارده کتاب و یک خاتمه گردآورده که در هر فصل ابتدا آیات مناسب را ذکر و پس از آن احادیث را آورده است.

روایاتی را که احتیاج به تفسیر و توضیح داشته است به عنوان «بیان» شرح داده است، تألیف آن به سال 1068 ق به پایان رسیده است.

نسخه حاضر جلد دوم و سوم کتاب است.

آغاز: «نحمدک اللهم یا من هدانا بأنوار القرآن و الحدیث لمعرفة الفرایض و السنن و نجانا بسفینة أهل بیت نبیه من أمواج الفتن».

انجام: «قال الصادق علیه السلام شفاعتنا لأهل الکبایر من شیعتنا و أما التائبون فإنّ اللّه تعالی یقول ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیْلٍ».

نسخ، بی کا، 1102 ق، عناوین و نشانیها شنگرف یا مشکی درشت، در متن و حاشیه تصحیح شده و دارای نسخه بدل و حواشی در متن و حاشیه با عناوین «شرح»، «منه»، «سمع»، «ق»، «ص»، «ولد المصنف»، «12»، «منه

ص :540

دام ظله» و «منه دام فیضه» می باشد، ابتدای نسخه و آخر جزء دوم وافی دو صورت وقفنامه از محمد جعفر بن محمد صفی به تاریخ های 22 ذی الحجه 1278 و غره محرم 1279 با مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» موجود است، موریانه به نسخه آسیب رسانده است، جلد مقوایی عطف تیماج قهوه ای.

437 گ، 20 س، 20 × 27 سم

(88)

الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (فقه _ عربی)

از: شهید ثانی، زین الدین بن علی بن احمد شامی عاملی (966 ق)

به شماره 3 رجوع شود.

آغاز: «الحمد للّه الذی شرح صدورنا بلمعة من شرایع الاسلام کافیة فی بیان الخطاب و نوّر قلوبنا من لوامع دروس الأحکام بما فیه تذکرة».

انجام: «و عدم انتقاله و ملک الغیر له و فی المدة یحلف المنکر لأصالة عدم ما یدعیه الآخر من الزیادة».

نسخ، محمدباقر بن قربانعلی مازندرانی، چهاردهم ربیع الاول سال 1237 در دارالخلافه تهران، عناوین و نشانیها شنگرف یا مشکی درشت، متن لمعه با خط شنگرف بر فراز آن نشانی دارد، اول نسخه یادداشت ملکیتی با مهر چهارگوش «ابن... نصراللّه» موجود است، دارای حواشی بسیار در حاشیه و بین سطور با عناوین و رموز «منه ره»، «میرزا ابراهیم»، «شیخ جعفر»، «ق»، «ع

ص :541

ل»، «جم»، «سلطان»، «احمد»، «مراد ره»، «بهائی»، «م ح د»، «سلطان محمود»، «میرزا محمد دلماج»، و غیره، نسخه بین سطور و حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، پایان نسخه دو مهر چهارگوش «ابن... اللّه نصراللّه» موجود است، کاغذها الوان، جلد تیماج قهوه ای.

27 گ، 22 س، 17×27 سم

(89)

مجمع البحرین و مطلع النیّرین(لغت _ عربی)

از: فخرالدین بن محمد علی طریحی نجفی (1078 ق)

فرهنگی است به ترتیب حروف آخر کلمه در بیست و هشت کتاب، که هر کتاب شامل چند باب و فصل است. در این فرهنگ از کلمات لغوی مشکل که در قرآن کریم و احادیث شریفه به کار رفته بحث می کند، و بسیاری از مطالب متفرق مفید را نیز به طور مختصر می آورد، و در آخر کتاب سی و یک فایده لغوی و ادبی را اضافه می نماید. تألیف آن در روز سه شنبه، ششم رجب 1079 به پایان رسیده است.

[مرعشی، ج 3، ص 21]

آغاز: «الحمد لمن خلق الانسان و علمه البیان و التبیان و اوضح له الهدی و الایمان و الصلوة علی من خص بالفرقان».

انجام: «و شیء یسیر أی هیّن و منه الحدیث إنّ الکیّس لدیّ الحق یسیرا أی هیّن لین و فیه قلة العیال الیسارین و هو ظاهر».

نسخ زیبا، علی ابن سلطان نجف آبادی بهشت بنیاد، سه شنبه ماه ربیع الآخر سال 123؟، در آغاز کتاب وقف اولاد ذکور و طلبه علوم دینی نجف آباد گردیده به سال

ص :542

1307، عناوین و لغات در متن و حاشیه شنگرف، در حاشیه تصحیح شده، دارای مهری بنام «عبده محمد جعفر» که کتاب از عالیجناب ملا عبدالرحیم نزدش امانت بوده است، جلد تیماج قهوه ای سوخته.

291 گ، 27 س، 18×27 سم

(90)

حق الیقین(اعتقادات، فارسی)

از: ملا محمدباقر بن محمدتقی مجلسی (1110 ق)

آغاز افتاده: «صدای عظیمی ظاهر شود که جمیع حوریان کریم منان برای دوستان خود در قصرهای جنان مهیا گردانیده».

انجام افتاده: «و ندا کردند در میان مردم الصلاة جامعة و میان دو درخت را از برای آن حضرت».

نستعلیق، بی کا، بی تا، عناوین شنگرف و برخی عناوین در حاشیه با مشکی درشت، موریانه به نسخه آسیب رسانیده و نسخه وصالی و صحافی شده و برخی اوراق آن جابه جا شده است و نسخه دارای تصحیحاتی در حاشیه می باشد، لازم به تذکر است که در ابتداء این نسخه، نصاب الصبیان سنگی صحافی شده است، جلد مقوایی.

180 گ، 23 س، 17×26 سم

(91)

الصافی(تفسیر _ عربی)

ص :543

از: ملا محسن بن مرتضی فیض کاشانی (1091 ق)

تفسیر مختصر مشهوری است که بیشتر به مضامین احادیث اهل بیت علیهم السلام در تفسیر آیات می پردازد و کمتر به گفته های مفسران عنایت دارد. این کتاب دارای دوازده مقدمه است در فضیلت قرآن و جمع و تدوین آن و چگونگی تفسیر و نزول آیات و کیفیت تلاوت و آداب آن در اواخر سال 1075 ق موافق جمله «تم کتاب الصافی» تألیف کتاب به پایان رسیده است.

[احیاء تراث، ج 1، ص 411]

این نسخه از سوره کهف تا پایان قرآن می باشد.

آغاز افتاده: «الرقیم فهما لوحان من نحاس مرقوم مکتوب فیهما أمر الفتیة».

انجام افتاده: «قال القوت من الطعام و الماء البارد فقال لئن أوقفک اللّه یوم القیامة بین یدیه».

نسخ، بی کا، عصر مؤلّف، عناوین و نشانیها شنگرف، آیات قرآن معرب و بر فراز آن با خط شنگرف نشانی دارد، آغاز هر جزء با شنگرف در حاشیه مشخص شده است، در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، نسخه مقابله شده و دارای امضای بلاغ می باشد، دارای حواشی با عناوین و رموز «منه دام ظله»، «سمع منه»، «قاضی»، «مصباح»، «ص»، «ق» و غیره می باشد، نسخه وقفی در برخی اوراق بر روی نوشته ها علامت وقف دارد، جلد مقوایی با عطف پارچه ای.

313 گ، 21 س، 185 × 26 سم

(92)

ص :544

مواهب علیه(تفسیر _ فارسی)

از: کمال الدین حسین بن علی کاشفی بیهقی (910 ق)

کاشفی تفسیر مفصلی شروع کرد به نام «جواهر التفسیر»، ولی پس از نگارش جلد اول آن کار تألیف به تعویق افتاد، بدین جهت این تفسیر مزجی بسیار مختصر را به نام میرعلی شیرنوائی (907 ق) پرداخت تا با فرصت بیشتر و در وقت مناسب به تفسیر مفصل خود بپردازد. در ماه محرم 897 بدین کتاب شروع کرده و دوم شوال 899 موافق جمله «دوم ز شهر شوال» آن را به پایان برده است. در این تفسیر مزجی مختصر، بعضی از وجوه تفسیری و اشاره به اسباب نزول صحیح و قصص انبیاء و برخی سخنان ارباب تحقیق و کاشفی آمده در بیشتر جاها قرائت عاصم را اختیار می کند.

[احیاء تراث، ج 1، ص 147]

این نسخه از سوره مریم تا پایان قرآن می باشد.

آغاز: «کهیعص در موهبه صوفیا بادیه از مواهب الهی که حضرت شیخ رکن الدین علاءالدولة سمنانی».

انجام:

«گفتم مه و سال و روز و تاریخ نویس فی الحال دوم ز شهر شوال نوشت».

نستعلیق، صفرعلی بن آقا اسماعیل نجف آبادی، 19 ذی الحجه 1239، عناوین و نشانیها شنگرف، آیات قرآن مشکی درشتر از متن، معرب بر فراز آن با خط شنگرف نشانی دارد، ابتداء نسخه وقفنامه کتاب توسط مهدی باقر بن محمدعلی نجف آبادی به تاریخ 1315 می باشد، یک یادداشت تولد به تاریخ 1281 و یک یادداشت مبنی بر کتابهایی که نزد مردم دارم به تاریخ 1279 در برگ اول

ص :545

دیده می شود، دارای حواشی مختصر، در حاشیه تصحیح شده، موریانه به نسخه آسیب زده ولی به نوشته ها آسیب نرسیده، در ابتداء هر سوره روایتی از ابن ابی کعب در فضیلت قرائت آن سوره در حاشیه آمده است، برخی از اوراق نسخه مخصوصاً اواخر آن مفقود شده، چند برگ آخر پارگی دارد، جلد تیماج قهوه ای فرسوده.

251 گ، 26 س، 18 × 5/25 سم

(93)

تهذیب الاحکام (حدیث _ عربی)

از: شیخ الطائفة، ابی جعفر محمد بن حسن طوسی (460 ق)

به شماره 58 رجوع شود.

نسخه حاضر از ابتدای کتاب صوم تا پایان می باشد.

آغاز: «کتاب الصیام، باب فرض الصیام، قال اللّه تعالی یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون».

انجام: «یعنی الأخرس حق و لا طلبة بوجه من الوجوه و لا سبب من الأسباب ثم غسله و أمر الأخرس أن یشریه فامتنع فالزمه الدین».

نسخ، محمدقاسم بن محمدصفی، جمادی الثانی 1094، عناوین و نشانیها شنگرف، نسخه دارای بلاغات است و در آخر نسخه و چند جا «بلغ سماعاً اعزه اللّه تعالی» دارد. تمام احادیث را کسی بررسی سندی کرده و صحیح و ضعیف بودن آن را مشخص کرده است. تا برگ 130 دارای حواشی زیادی است. برخی حواشی از «م ق ر مد ظله

ص :546

العالی»، «م ت ق ره» که ظاهر مجلسین می باشند، نسخه در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، دارای وقف نامه ای از واقف که ملا حبیب اللّه فرزند ملا حسنعلی می باشد با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم»، کتاب در تملک شیخ جعفر نجف آبادی بوده است، جلد تیماج قهوه ای لبه دار.

274 گ، 23 س، 5/18 × 25.

(94)

حاشیة الروضة البهیة (فقه _ عربی)

از: سید جمال الدین محمد بن الحسین خوانساری (1125 ق)

حاشیه مفصلی است بر کتاب «الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة» شهید دوم که با عناوین «قوله، قوله» آمده است، بیشتر این حاشیه به توضیح گفته های شهید و ادله مسائل پرداخته و در بعضی فرازها به گفتگو می پردازد، تألیف کتاب در ماه رمضان سال 1104 به پایان رسیده است.

[مرکز احیاء، ج 3، ص 442]

آغاز: «الحمد للّه رب العالمین و الصلوة علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین قوله فی الحاشیة ما کان متعلقه عاماً أی من الأفعال العامة التی».

انجام: «و سقوط التیمم بدل الغسل، إذ لا شاهد له أصلا و قد ظهر بما ذکرنا بعض الشواهد علی ترجیح التفسیر الأخیر فتأمل».

نستعلیق زیبا، بی کا، بی تا، عناوین «قوله _ قوله» شنگرف و بیشتر نانوشته، نسخه مقابله شده و امضای بلاغ دارد، در حاشیه تصحیح شده است، ابتداء نسخه وقفنامه کتاب

ص :547

توسط ملا عبدالرحیم مذکور در نسخه های قبل به تاریخ 1251 با مهر بیضوی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» موجود است، در برگ دوم یادداشت شده که این کتاب از جمله کتب مرحوم آیت اللّه شیخ احمد نجف آبادی است که به کتابخانه مدرسه الحجه نجف آباد هدیه داده است با مهر چهارگوش «العبد محمدحسن حسینی...»، جلد رو را ندارد، پشت جلد تیماج قهوه ای ضربی سوخته.

229 گ، 19 س، 5/17 × 24 سم

(95)

تهذیب الاحکام (فقه _ عربی)

از: شیخ الطائفه ابی جعفر محمد بن حسن طوسی (460 ق)

به شماره 58 رجوع شود.

آغاز: «الحمد للّه ولیّ الحمد و مستحقه و صلوته علی خیرته من خلقه محمد و آله و سلم تسلیما ذاکرنی بعض الأصدقاء أیده اللّه ممن أوجب حقه».

انجام: «عن أبی عبداللّه علیه السلام قال سألته عن الجنازة لم أدرکها حتی بلغت القبر صلی علیها قال إن ادرکتها قبل أن یدفن فإن شئت فصل علیها».

نسخ زیبا، عبدالرزاق بن علیشر بن کمال الدین العباسی، هفتم ماه صفر سال 994، عناوین و نشانیها شنگرف، دارای سرلوح بسیار زیبا در آغاز هر کتاب، نسخه در بین سطور و حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، صفحات مجدول به زر و لاجورد، دارای حواشی مختصر با عناوین و رموز «نهایه»، «ع ا ه»، «ق» و غیره می باشد، در پایان

ص :548

کتاب طهارت و پایان نسخه متن بلاغی مهمی دارد که نشان می دهد ملا محمدباقر سبزواری صاحب ذخیره متن را دو مرتبه با نسخ مصحح مقابله کرده و در مرتبه سوم با نسخه ای که دارای بلاغ از شهید ثانی است مقابله کرده و در نسخه متن بلاغی شهید ثانی را که در سال 956 بوده نیز به تمامه ذکر کرده است. تاریخ کتابت بلاغ مرحوم سبزواری در پایان کتاب طهارت در 24 ذی القعده سال 1042 می باشد، در ابتداء نسخه وقفنامه کتاب توسط محمدجعفر بن محمدصفی فارسی به تاریخ 1279 با مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» موجود می باشد، جلد تیماج قهوه ای زرکوب.

286 گ، 25 س، 17×27 سم

(96)

أنوار التنزیل و أسرار التأویل (تفسیر _ عربی)

از: قاضی ناصرالدین عبداللّه بن عمر بیضاوی (685 ق)

تفسیر مزجی مختصری است که با اضافه از چند تفسیر دیگر تلخیص شده و با استنباط آنچه بیضاوی خود به دست آورده است نگاشته شده، بنا به گفته وی این تفسیر چکیده و تلخیص بیانات صحابه و تابعین و علمای سلف و متأخرین است.

آغاز: «الحمد للّه الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا فتحدی بأقصر سورة من سوره مصاقع الخطباء من العرب العرباء».

انجام: «رتب استحقاق الحمد علی إنزاله تنبیها علی أ نّه أعظم نعمائه و ذلک لأ نّه الهادی إلی ما فیه کمال العباد».

ص :549

نسخ، بی کا، حدود قرن دهم، عناوین مشکی درشت، بر فراز آیات قرآن با خط شنگرف نشانی دارد، نسخه در حاشیه و بین سطور تصحیح شده و نسخه بدل دارد، برخی اوراق نسخه از اول و آخر و وسط بازنویسی شده، ابتداء نسخه چند یادداشت تملک به تاریخهای 1024 و 1082 با دو مهر دایره ای «العبد منصور بن علی...» و «بنده شاه نجف روح اللّه»، وقفنامه کتاب به تاریخ 1279 با مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» در ابتداء نسخه موجود می باشد، نسخه به علت پارگی زیاد، صحافی و وصالی شده است، جلد تیماج حنایی ضربی.

391 گ، 23 س، 16×5/25 سم

(97)

المطول (فی شرح التلخیص) (بلاغت _ عربی)

از: سعدالدین بن عمر تفتازانی (793 ق)

شرح مزجی مفصلی است بر کتاب «تلخیص المفتاح» خطیب دمشقی. این شرح به نام معزالدین ابوالحسین محمد کوت نوشته شده است. مؤلّف در جرجان خوارزم به تاریخ دوشنبه دوم رمضان 742 شروع نموده است و در هرات به تاریخ چهارشنبه 19 صفر 748 به پایان رسیده است.

آغاز: «الحمد للّه الذی ألهمنا حقائق المعانی و دقائق البیان و خصصنا ببدائع الایادی و روایع الاحسان، اتقن بحکمته نظام العالم».

انجام: «من الأصول المذکورة فی الفنون الثلاثة و تفاصیل ذلک مما لا تفی بها الدفاتر بل لا یمکن الاطلاع علی کونها إلاّ لعلاّم الغیوب».

ص :550

نستعلیق و نسخ، بی کا، بی تا، متن با خط شنگرف یا مشکی بر فراز آن نشانی دارد، دارای حواشی با عناوین و رموز «چلبی عفی عنه، ره»، «منه»، «لمحرره»، «میر سید شریف عفی عنه»، «12»، «شاهرودی»، «شیخ محمد سلمه اللّه»، «ابیوردی»، «5»، «م ن» و غیره می باشد، در اواخر نسخه حواشی کمتری دارد. چندین مرتبه قلم نسخه تغییر می کند ظاهراً دو کاتب با کمک هم کتاب را نگاشته اند، کاغذها الوان می باشد، دو یادداشت تملک یکی به تاریخ 1284 توسط محمد اسماعیل بن حاج ملا علی طهرانی با مهر بیضوی «عبده محمد اسماعیل بن ملا علی» و دیگر به تاریخ 1314 در اول نسخه موجود می باشد، جلد تیماج مشکی فرسوده.

281 گ، 22 س، 15×26 سم

(98)

مجمع البیان لعلوم القرآن (تفسیر _ عربی)

از: ابو علی فضل بن حسن بن فضل طبرسی (548 ق)

به شماره 35 رجوع شود.

آغاز: «سورة النساء هی مدنیة کلها و قیل أنها مدنیة إلاّ قوله إن اللّه یأمرکم أن تؤدوا الأمانات إلی أهلها الآیة و قوله و یستفتونک».

انجام افتاده: «أرفع درجة منه تجری من تحتهم الأنهار قیل إنّه فی موضع الحال أی یجری ماء الأنهار».

نسخه حاضر جلد چهارم کتاب است.

ص :551

نسخ، امین الدین محمد بن حبیب اللّه سنعر یزدی، شعبان 968، عناوین شنگرف، در حاشیه تصحیح شده و نسخه بدل دارد، ابتداء نسخه وقفنامه کتاب به تاریخ 25 محرم 1279 با مهر بیضوی «عبده محمدجعفر بن محمدصفی» موجود می باشد، همچنین یادداشت تملک و امانتی با مهر چهارگوش ناخوانا در ابتداء نسخه دیده می شود، جلد تیماج مشکی پشت جلد موجود نیست.

25 س، 19×5/24 سم

(99)

عنوان: ؟

از: ؟

مباحث مختلفی است در اخلاق و آداب اسلامی که با روایات و اشعار بیان شده است. مؤلّف در برگ 24 کتاب می فرماید: این مطلب را به چهارده مجلس مطابق فصل آخر باب اول مرتب گردانیده و در هر مجلس انشاء اللّه تعالی به ذکر قسمی از آن می پردازد.

آغاز افتاده: «و اشک گوشه چشمی رسم وداع بازماندگان بجا می آورد و پای بر رکاب مرکب».

انجام افتاده: «یعنی هر آینه یک تسبیح که خدای تعالی آن را قبول کند بهتر است از آنکه».

نستعلیق، بی کا، احتمالا قرن 12، عناوین نانوشته، در حاشیه تصحیح شده، سه یادداشت یکی به تاریخ 1159 در برگ 89 و دیگری به تاریخ 1184 در برگ 72 و دیگری به تاریخ 1246 در برگ 105 موجود می باشد،

ص :552

نسخه فرسوده و آسیب دیده است. جلد تیماج قهوه ای سوخته فرسوده.

106 گ، 21 س، 18 × 24 سم

(100)

وسائل الشیعة (حدیث _ عربی)

از: محمد بن حسن حر عاملی (1104 ق)

به شماره 13 رجوع شود.

نسخه حاضر از ابتدای نکاح تا آخر اطعمه است.

آغاز افتاده: «صالح التیملی عن أیوب بن نوح عن محمد بن سنان عن رجل عن أبی عبداللّه علیه السلام قال أتی رجل النبی صلی اللّه علیه و آله».

انجام: «فإن جاء طالبها غرموا له الثمن فقیل یا أمیرالمؤمنین علیه السلام لا یدرس سفرة مسلم أو سفرة مجوسی فقال هم فی سعة حتی یعلموا».

نسخ، بی کا، 23 رجب 1086، عناوین و نشانیها شنگرف، بر فراز مطالبی که خود مؤلّف با «اقول» فرموده با خط شنگرف نشانی دارد، نسخه در حیات مصنف با نسخه ای که با خط مؤلّف بوده به تاریخ دوشنبه 27 ربیع الثانی 1099 مقابله و تصحیح شده است، یادداشت عاریتی به تاریخ 1259 توسط علامة الزمان و نادرة..... شیخ سلیمان بن احمد بن حسین بن عبدالجبار با مهر بیضوی «الراجی عفو الغفار حسین بن عبدالجبار» در پایان نسخه آمده است، دارای حواشی با عناوین «منه سلمه اللّه تعالی»، «فهرست»، «12» و غیره می باشد، موریانه به نسخه آسیب رسانیده و برخی اوراق نسخه رطوبت دیده است، جلد

ص :553

مقوایی فرسوده.

455 گ، 23 س، 19×26 سم

ص :554

عکس خطی من لا یحضره الفقیه شماره (95)

ص :555

عکس خطی من لا یحضره الفقیه شماره (95)

ص :556

عکس خطی مقامات الحریری شماره (62)

ص :557

عکس خطی من لا یحضره الفقیه شماره (95)

ص :558

عکس خطی مسالک الافهام شماره (50)

ص :559

عکس خطی قرب الاسناد شماره (83)

ص :560

عکس خطی جواهر السنیه شماره (75)

ص :561

عکس خطی تهذیب الاحکام شماره (65)

ص :562

عکس خطی الغیبة شیخ طوسی شماره (83)

ص :563

عکس خطی التبیان شماره (86)

ص :564

عکس خطی اشارت الاصول شماره (61)

ص :565

عکس خطی وسائل الشیعة شماره (100)

ص :566

عکس خطی من لا یحضره الفقیه شماره (95)

ص :567

عکس خطی مجمع البیان شماره (35)

ص :568

ص :569

فهرست موضوعی رساله های میراث اول تا دهم

اجازات

* اجازات خاندان روضاتیان (1) / ج 2

* اجازات خاندان روضاتیان (2) / ج 4

* اجازات علاّمه ملاّ محمّدتقی مجلسی / ج 6

اخلاق و عرفان

* گزیده رساله اخلاق آیت اللّه ریاضی / ج 3

* منبع الخیرات / ج 10

اصول

* اقل و اکثر ارتباطی / ج 6

* حجیة الأخبار والإجماع/ ج 4

* حلو التناول و سهل التداول فی مسئلة التداخل / ج 10

تاریخ

* تاریخ فلسفه / ج 9

* مدارس اصفهان؛ گزارشی از وضعیت حوزه های اصفهان برای ظل السلطان / ج 6

* مصاحبه آیت اللّه مظاهری (مقدمه ج 2)

* یک ماه در اصفهان / ج 7

تراجم

* ترجمة العلامة الشیخ محمدحسین النجفی الاصفهانی / ج 5

* مکارم الآثار / زندگینامه شیخ الرئیس / ج 2

تفسیر

* إعجاز القرآن / ج 9

* دابة الأرض / ج 5

حدیث

* اربعین حدیث / ج 7

* استحباب التختم بالعقیق/ ج 3

* الأنوار اللاّمعة لزوار الجامعة / ج 8

* تقدم نماز زیارت در زیارت از بعید / ج 5

* خطبة البیان / ج 5

* شرح خطبه شقشقیه / ج 1

* شرح خطبه متّقین / ج 2

* شرح فقره ای از نهج البلاغه / ج 6

* شرح مناجات خمسة عشر/ ج 9

ص :543

دعا

* مفتاح الجنان در شرح دعای صباح / ج 3

شعر

* دیوان قَدْریه / ج 4

* گل گلشن (منتخب گلشن راز) / ج 2

* مرآت العاشقین / ج 3

فقه

* أحکام ذی الید / ج 9

* احکام المیاه (تقریرات علاّمه فقیه شیخ محمّدرضا نجفی اصفهانی) / ج 4

* أسئلة و أجوبة فقهیّة / ج 3

* تعلیقات تهذیب الأحکام از کتاب طلاق تا دیات / ج 7

* حجلة العرایس / 10

* حقیقت منی، مذی، وذی، ودی / ج 10

* رسائل فقهی (1) / ج 1

* رسائل فقهی (2) / ج 1

* رسالة فی الحبوة / 10

* رسالة فی عدم انفعال الماء القلیل / ج 9

* سؤال و جواب فقهی / ج 3

* شرب الغلیان فی شهر رمضان / ج 4

* شصت استفتاء فقهی از شیخ بهایی / ج 6

* قبض الوقف / ج 2

* اللؤلؤ المکنون فی وقت فضیلة الظهرین / ج 4

* مشارع الاحکام فی تحقیق مسائل الحلال والحرام / ج 5

* هفت استفتای فقهی از شیخ بهایی / ج 5

فلسفه

* الرّقیمة النّوریّة / ج 6

* لب النظر فی علم المنطق / ج 10

فهرست

* فهرست نسخ خطی حوزه علمیه نجف آباد (بخش اول) / ج 10

* فهرستواره نسخه های خطی شهرداری اصفهان / ج 10

کتابشناسی

* الفهرست؛ کتابشناسی آثار ملاّ حبیب اللّه کاشانی / ج 5

* کتابشناسی بهاءالدین محمّد مختاری نائینی / ج 7

* کتابشناسی محمد رفیع رشتی اصفهانی / ج 10

کلام

* إجالة الفِکَر/ ج 1

ص :544

* أجل محتوم / ج 1

* تجسّم الأعمال / ج 1

* رساله طاهریه / ج 8

* رسالة المهدیة / ج 9

* سهو النّبی / ج 1

* مباحث اعتقادیه / ج 10

معانی و بیان

* نخبة التبیان فی علم البیان / ج 6

منشآت

* منشآت و مکاتبات / ج 4

نجوم

* بیست فصل در تقویم / ج 7

نحو

* شرح عوامل نحو / ج 3

* هدایة الضبط / ج 8

نقد و نظر

* نجعد المرتاد / ج 1

هیئت

* قبلة البلدان / ج 2

ص :545

فهرست مؤلفین رساله های میراث اوّل تا دهم

فاضل هندی، بهاءالدین فاضل اصفهانی

* إجالة الفِکَر / ج 1

* شرح عوامل نحو / ج 3

محقق خواجوئی، محمّد اسماعیل خواجوئی

* أجل محتوم / ج 1

* تجسّم الأعمال / ج 1

* تعلیقات تهذیب الأحکام از کتاب طلاق تا دیات / ج 7

* سهو النّبی / ج 1

* وحدت وجود / ج 1

کلباسی، میرزا ابوالمعالی

* شرح خطبه شقشقیه / ج 1

موسوی شفتی، سیّد محمدباقر

* رسائل فقهی (1) / ج 1

* رسائل فقهی (2) / ج 1

* سؤال و جواب فقهی / ج 3

نجفی، ابوالمجد شیخ محمّدرضا

* نجعة المرتاد / ج 1

حسینی زنجانی، سیّد احمد

* احکام المیاه (تقریرات علاّمه فقیه شیخ

محمّدرضا نجفی اصفهانی) / ج 4

ادیب، شیخ عبّاسعلی

* قبلة البلدان / ج 2

بروجردی اصفهانی، شیخ منیرالدّین

* أسئلة وأجوبة فقهیّة / ج 3

* قبض الوقف / ج 2

مجلسی، محمّدتقی

* اجازات علاّمه ملاّ محمّدتقی مجلسی / ج 6

* خطبة البیان / ج 5

* شرح خطبه متّقین / ج 2

چهارسوقی، سیّد محمّدباقر

* اجازات خاندان روضاتیان / ج 2

معلم حبیب آبادی، محمّدعلی

* مکارم الآثار / زندگینامه شیخ الرئیس / ج 2

نجفی اصفهانی، آیة اللّه مجدالدین

* ترجمة العلامة الشیخ محمدحسین النجفی الاصفهانی/ ج 5

* گل گلشن (منتخب گلشن راز) / ج 2

ص :546

کلباسی، آیت اللّه حاج میرزا رضا

* مفتاح الجنان در شرح دعای صباح / ج 3

عاصی اصفهانی رشتی، شیخ محسن

* مرآت العاشقین / ج 3

ریاضی نجف آبادی، آیت اللّه شیخ ابراهیم

* گزیده رساله اخلاق / ج 3

خوزانی، مولا محمّد ابراهیم

* استحباب التختم بالعقیق / ج 3

رازی نجفی اصفهانی، شیخ محمدتقی

* شرب الغلیان فی شهر رمضان / ج 4

شهدادی مصاحبی نائینی، میرزا محمّد

* اللؤلؤ المکنون فی وقت فضیلة الظهرین / ج 4

حجّت نجف آبادی، آیت اللّه سیّد ناصرالدین

* دیوان قَدْریه / ج 4

فاضل سراب، محمّد بن عبدالفتاح تنکابنی

* التعلیقات علی زبدة البیان/ ج 8

* حجیة الأخبار والإجماع / ج 4

خوانساری، آقا حسین

* منشآت و مکاتبات / ج 4

چهارسوقی، آیت اللّه میرزا محمّد هاشم

* اجازات خاندان روضاتیان (2) / ج 4

علوی عاملی، میر سیّد احمد

* تقدم نماز زیارت در زیارت از بعید / ج 5

* دابة الأرض / ج 5

* شرح فقره ای از نهج البلاغه / ج 6

شیخ بهایی، بهاءالدین محمد بن حسین عاملی

* هفت استفتای فقهی / ج 5

اصفهانی، شیخ محمدحسین (صاحب فصول)

*مشارع الاحکام فی تحقیق مسائل الحلال والحرام / ج 5

کاشانی، ملاّ حبیب اللّه

* شرح مناجات خمسة عشر / ج 9

* الفهرست (کتابشناسی آثار ملاّ حبیب اللّه * کاشانی) / ج 5

لب النظر فی علم المنطق / ج 10

* نخبة التبیان فی علم البیان / ج 6

* هدایة الضبط / ج 8

نوری، ملاّ علی

* الرّقیمة النّوریّة / ج 6

* مباحث اعتقادیه، / ج 10

جزائری، شیخ صالح

* شصت استفتاء فقهی از شیخ بهائی / ج 6

عاملی، سید جواد (صاحب مفتاح الکرامه)

ص :547

* اقل و اکثر ارتباطی / ج 6

اصفهانی، محمدنصیر بن محمّدصادق

* اربعین حدیث / ج 7

اصفهانی، محمدنصیر بن عبداللّه

* بیست فصل در تقویم / ج 7

نخعی، فرهنگ

* یک ماه در اصفهان / ج 7

ناشناخته

* مدارس اصفهان گزارشی از وضعیت حوزه های اصفهان برای ظل السلطان / ج 6

پاچناری اصفهانی، عبدالرّحیم بن کرم علی

* رساله طاهریه / ج 8

اصفهانی، مولی محمد صادق

* رسالة المهدیة / ج 9

حجّت نجف آبادی، حکیم سید ناصرالدین

* رسالة فی عدم انفعال الماء القلیل / ج 9

* دیوان قَدْریه / ج 4

امامی، حکیم میرزا باقر

* تاریخ فلسفه / ج 9

اصفهانی، سید حسن بن محمدتقی

* إعجاز القرآن / ج 9

شفتی، سید اسداللّه بن محمدباقر

* رسالة فی الحبوة / ج 10

آرانی کاشانی، محمدعلی بن محمدحسن

* منبع الخیرات / ج 10

خاتون آبادی، ملا محمدباقر بن اسماعیل

* حجلة العرایس / ج 10

موسوی خوانساری، زین العابدین

* حلو التناول و سهل التداول فی مسئله التداخل / ج 10

کلباسی، محمدجعفر بن محمدطاهر

* حقیقت منی، مذی، وذی، ودی / ج 10

ص :548

ص :549

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109