تفسیر نور طبع قدیم جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه : قرائتی، محسن، 1324 -

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر نور / تالیف محسن قرائتی.

وضعیت ویراست : ویراست2.

مشخصات نشر : تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1387-

مشخصات ظاهری : 10 ج.

فروست : کتاب سال جمهوری اسلامی ایران؛ 76.

شابک : دوره: 978-600-5421-10-1 ؛ 50000 ریال: ج.1: 978-600-5421-00-2 ؛ 60000 ریال:ج.2: 978-600-5421-01-9 ؛ 60000 ریال ( ج.2 ، چاپ چهارم ) ؛ 50000 ریال: ج.3: 978-600-5421-02-6 ؛ 50000 ریال: ج.4: 978-600-5421-03-3 ؛ 60000ریال(ج.4،چاپ چهارم) ؛ ج.5: 978-600-5421-04-0 ؛ 60000 ریال ( ج.5 ، چاپ چهارم ) ؛ 50000 ریال: ج.6: 978-600-5421-05-7 ؛ 60000 ریال (ج.6، چاپ دوم) ؛ 50000 ریال: ج.6، چاپ سوم: 978-600-5421-10-1 ؛ 70000ریال (ج.6، چاپ ششم) ؛ 30000 ریال: ج.6،چاپ شانزدهم 964-5652-18-9 : ؛ 60000 ریال: ج.7: 978-600-5421-06-4 ؛ 65000 ریال( ج.7، چاپ پنجم) ؛ 30000 ریال (ج.7، چاپ چهاردهم) ؛ 50000 ریال: ج.8: 978-600-5421-07-1 ؛ 50000 ریال( ج.8، چاپ دوم) ؛ 70000 ریال (ج.8، چاپ ششم) ؛ 40000 ریال (ج. 8، چاپ چهاردهم) ؛ ج.9: 978-600-5421-08-8 ؛ 50000 ریال( ج.9، چاپ سوم) ؛ 70000 ریال (ج.9، چاپ ششم) ؛ 50000 ریال: ج.10: 978-600-5421-09-5 ؛ 50000 ریال(ج.10،چاپ دوم) ؛ 70000 ریال(ج.10، چاپ ششم)

یادداشت : چاپ قبلی: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1385( 12 ج.).

یادداشت : ج.1 -4، 6- 8 ( چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.2 و 5 ( چاپ چهارم : بهار 1389 ).

یادداشت : ج.4 (چاپ چهارم: بهار 1389)

یادداشت : ج.6 و 9 ( چاپ سوم:زمستان 1388).

یادداشت : ج.6 (چاپ دوم: 1388).

یادداشت : ج. 6 (چاپ ششم: تابستان 1390).

یادداشت : ج.6 (چاپ شانزدهم: بهار 1386).

یادداشت : ج. 6 (چاپ هشتم : 1391).

یادداشت : ج. 7 ( چاپ پنجم: 1389).

یادداشت : ج.7 (چاپ چهاردهم: تابستان 1386).

یادداشت : ج.8 (چاپ ششم: تابستان 1390).

یادداشت : ج. 8 (چاپ چهاردهم: تابستان 1387).

یادداشت : ج.8 و 10 (چاپ دوم : 1388).

یادداشت : ج.9 (چاپ ششم: تابستان 1390).

یادداشت : ج.10 (چاپ ششم: 1390).

یادداشت : عنوان دیگر: تفسیر نور: شیوه ای نو در ارایه آسان و روان پیام های آیات.

یادداشت : کتابنامه.

مندرجات : ج.1. سورههای (1 تا 3) حمد، بقره و آل عمران.- ج.2.سوره های (4تا6) نساء،مائده و انعام.- ج.4.سوره های (11تا16) هود،یوسف،رعد،ابراهیم،حجر و نحل.- ج.5.سوره های (17-21) اسراء،کهف،مریم،طه و انبیاء.- ج.6.سوره های( 22 تا 27) حج،مومنون،نور،فرقان، شعراء و نحل.- ج.7. سوره های (28 تا 36) قصص، عنکبوت، روم، لقمان، سجده، احزاب، سبا، فاطر و یس.- ج.8. سوره های ( 37 تا 45) صافات، ص، زمر، غافر، شوری، زخرف، دخان و جاثیه.- ج.9.سوره های( 46 تا 61) احقاف، محمد، فتح، حجرات، ق، ذاریات، طور، نجم.....-ج.10.جمعه،منافقون الی فلق،ناس.

عنوان دیگر : تفسیر نور: شیوه ای نو در ارایه آسان و روان پیام های آیات.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14

رده بندی کنگره : BP98/ق35ت7 1387

رده بندی دیویی : 297/179

شماره کتابشناسی ملی : 1608124

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

سخن ناشر

اشاره

انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی قدس سره و حضور ملّت مسلمان و مبارزات شهدای گرانقدر قبل و بعد از پیروزی،زمینه ی رشد و ترویج فرهنگ اسلامی و خصوصاً قرآن کریم را فراهم آورد.در این راستا دانشمندان درد آشنای حوزه های علمیّه،با تألیف کتب مناسب در جهت تبلیغ دین گام های بسیاری برداشتند.

کتاب حاضر که بخشی از مجموعه دوازده جلدی«تفسیر نور»می باشد،در جهت مهجوریت زادیی از قرآن و ارائه پیام های انسان ساز کلام الهی به شیوه ای نو و قلمی شیوا،توسط حجّت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی به رشته تحریر درآمده است که در سال 76 به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران معرّفی گردید.

بدنبال چاپ اوّلین مجلدات این تفسیر،نظرات و پیشنهادات بسیاری از سوی فضلای حوزه و دانشگاه طرح گردید که بیانگر علاقه و توجّه قشر فرهنگی جامعه،به شناخت مفاهیم قرآن کریم از طریق این شیوه می باشد.

اکنون به جهت آشنایی با شیوه ی کار و چگونگی ارائه تفسیر نور،این موارد به اختصار بیان می شود که خود نیز می تواند راهگشای طلاب جوان در جهت فعالیّت های تفسیری باشد.

شیوه کار

پس از انتخاب حد اقل دوازده تفسیر معتبر از مفسّران شیعه و اهل سنّت،از قدما و معاصران،چند تن از طلاب فاضل با مطالعه دقیق آنها،به استخراج نکات و برداشت های تفسیری آنها پرداخته و به صورت مکتوب آن را در اختیار مؤلّف قرار می دهند.

ایشان ضمن مطالعه ی آن مطالب،خود نیز به تحقیق و تتبّع پرداخته و با توجّه به نیازهای دینی جامعه،پیام های راهبردی قرآن را برای نسل امروز که تشنه ی دریافت مفاهیم قرآنی

ص :5

هستند،در قالب نکات و پیام های آیه،با نثری ساده و روان ارائه می دهند.البتّه در برخی موارد نیز برداشت های خود را مورد بحث و تبادل نظر با برخی بزرگان حوزه قرار می دهند.

نوشته های ایشان پس از ارائه در برنامه آینه وحی رادیو،ویراستاری شده و قبل از چاپ یک بار دیگر توسط خودشان مورد بازبینی نهایی قرار می گیرد.

شیوه ارائه

مطالب هر آیه در قالب 5 عنوان ارائه می گردد:

1 متن آیه،که با رسم الخط عثمان طه و با اعراب کامل،تایپ و چندین بار مورد دقّت قرار گرفته است.

2 ترجمه هر آیه،که به صورت گروهی و زیر نظر مؤلّف محترم و با استفاده از بهترین ترجمه های موجود،(حد اقل 6 ترجمه)نگارش یافته و به جهت گویایی و روانی آن،مطالب توضیحی مورد لزوم در میان پرانتز آمده است.

3 نکته ها،که امور زیر در این قالب عرضه گردیده است:

الف:بیان ریشه و ترجمه ی لغات مشکل آیه.

ب:بیان شأن نزول آیه که در فهم محتوای آیه نقش کلیدی داشته است.

ج:بیان آیات مرتبط با آیه که در فهم موضوعی قرآن تأثیر به سزایی دارد.

د:بیان روایات ذیل آیه،که در این بخش با توجّه به گستردگی روایات،تنها به ذکر نمونه هایی بسنده شده است.

ه:بیان برخی توضیحات برای روشن تر شدن مفهوم آیه.

و:طرح برخی پرسش ها و پاسخ گویی به آنها.

4 پیام ها،که مقصود اصلی مؤلّف از این تفسیر همین بخش بوده است تا نشان دهد قرآن کتاب زندگی بشر در همه ی عصرها و برای همه نسل هاست.البته مستند برداشت های مؤلّف،چنان که در پایان هر پیام آمده است یکی از امور زیر می باشد:

الف:مفردات کلمات هر آیه.

ب:عبارتی مرکّب از چند کلمه.

ص :6

ج:رابطه ی صدر و ذیل آیه.

د:رابطه ی هر آیه با آیات قبل.

5 پاورقی که نشانی آیات و روایات و کتب تفسیری را باختصار آورده است.همچنین مطالبی مربوط به آیه که در قالب نکته ها:و پیام ها:نمی گنجیده،در پاورقی ذکر شده است.

تذکّرات لازم:

1 گاهی تعداد نکته ها:و پیام های یک آیه،از یک مورد تجاوز نکرده است که به جهت حفظ قالب کار،بازهم عنوان نکته ها:و پیام ها:به صورت جمع آمده است.

2 در مورد کتب تفسیری،هر جا که مراد،مطالب آن تفسیر در ذیل آیه بوده است،نشانی جلد و صفحه ذکر نشده است.

در پایان از زحمات آقایان سیّد جواد بهشتی،رحمت جعفری،حسن دهشیری و محمود متوسل که در تتبّع و بررسی تفاسیر و آقای علی محمّد متوسلی که در امر مقابله و تصحیح نهایی این جلد نهایت همکاری را داشته اند صمیمانه تشکّر می گردد.

و همچنین اعلام می داریم:با همه ی تلاش هایی که در جهت حفظ اصول و قواعد فوق و تصحیح اغلاط تایپی صورت گرفته است،یقیناً نواقص و کاستی هایی در عرضه این تفسیر وجود دارد که امیدواریم همچون گذشته خوانندگان گرامی بذل محبّت نموده و با ارسال نظرات و پیشنهادات خود،به نشانی:تهران صندوق پستی 14185/586 ما را در جهت اصلاح و تکمیل آن یاری نمایند و پیشاپیش سپاس ما را پذیرا باشند.

مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.

ص :7

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

مقدمه جلد ششم:

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اللّٰهُ قرآن که جلوه ای از عظمت خدا و معجزه ای جاوید و دلیلی روشن و پیشگویی صادق و تاریخی صحیح و منطقی محکم و گواهی روشن و ذکری عمیق و نعمتی والا و دریایی بی نهایت است،هم طرح می دهد و هم شیوه ی اجرا و الگو معرفی می کند،هم تشویق دارد و هم هشدار می دهد،هم گذشته را برای انسان ترسیم می کند و هم از آینده خبر می دهد،هم برای عوام مطلب دارد و هم برای خواص نکته ها،هم غیب دارد وهم شهود،هم عوامل عزّت را بیان می کند و هم عوامل ذلّت را،هم نورِ فکر و منطق و بیان امروز است و هم انیس و مونس و نور قبر و قیامت است.

شنیدنی است که در حدیث می خوانیم:دلیل وجوب نماز آن است که قرآن از مهجوریت بیرون آید،چون بر هر نمازگزار واجب است شبانه روز ده بار سوره حمد و سوره دیگری از قرآن را بخواند.

شنیدنی است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله هنگام نماز گزاردن بر شهدای جنگ احد، فرمود:اول به جنازه کسی نماز گزاریم که قرآنِ بیشتری را حفظ است.

و شنیدنی است که در جبهه ی جنگ،پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله پرچم را از دست یکی گرفت و به دست دیگری داد و فرمود:چون او قرآنِ بیشتری حفظ است.

ص :8

امام رضا علیه السلام فرمود:هر چه از ما شنیدید،دلیل قرآنی آن را از ما بخواهید تا بگوییم این سخن از کدام آیه استفاده شده است.

از سخت ترین القاب قرآن در مورد انسان،لقب پوچ بودن است که قرآن می فرماید:اگر کتاب آسمانی را به پا ندارید،پوچید: «یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لَسْتُمْ عَلیٰ شَیْءٍ حَتّٰی تُقِیمُوا التَّوْرٰاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ» (1)و انتقاد قرآن نثار کسانی می شود که در قرآن تدبّر نمی کنند: «أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلیٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا» (2)قرآن،میزانِ شناسایی سخنِ اولیای خداست و به ما فرموده اند:هر گاه سخنی از ما شنیدید آن را با قرآن تطبیق دهید،اگر ضد قرآن بود آن سخن را به دیوار بزنید.

قرآن،ثقل اکبر است و اهل بیت پیامبر علیهم السلام ثقل اصغر،و رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله بارها فرمود:من دو چیز گرانبها میان شما باقی می گذارم که هرگز از هم جدا نشوند تا در قیامت کنار حوض کوثر به من ملحق شوند؛کتاب خدا و اهل بیت من. (3)

معنای جدا نشدن قرآن از اهل بیت آن است که الآن نیز در کنار قرآن،حضرت مهدی عجل اللّٰه تعالی فرجه الشریف هستند و تفسیر قرآن بدون توجّه به روایات معتبر گمراهی است،زیرا پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:اگر به این دو(کتاب و اهل بیتم) تمسک کنید،هرگز گمراه نشوید.آری تمسک به هر یک و رها کردن دیگری گمراهی است.

اگر نتوان به مقام فاطمه زهرا علیها السلام رسید،ولی به مقام دختر کنیز او فضه که می توان رسید،در تاریخ می خوانیم:این بانوی گرامی بیست سال تمام گفتگوهایش را در قالب آیات قرآن بیان می کرد.

در زمانی که این سطرها را می نویسم با کودکی 5/5 ساله آشنا شده ام که دانشمندان حوزه ها و اساتید دانشگاه های دنیا را متحیر ساخته و هر سخنی،

ص :9


1- 1) .مائده،68.
2- 2) .محمّد،24.
3- 3) .برای این حدیث حدود صد منبع از شیعه و سنی نقل شده است.

درباره ی هر موضوعی از او می پرسند،با آیه ای از قرآن جواب می دهد!! این کودک از جمهوری اسلامی ایران را،کشورهای اروپایی و عربی دعوت کردند، حتی برخی تلویزیون ها برنامه های رسمی خود را قطع و او را به عنوان معجزه ی تاریخ نشان دادند.اینجانب حدود سه ساعت با او بودم و حدود هفتاد سؤال از او پرسیدم،همه را با قرآن جواب داد.با دیدن این کودک،به امامت رسیدن حضرت مهدی عجل اللّٰه تعالی فرجه الشریف در سه سالگی و امام جواد علیه السلام در 9 سالگی به خوبی برایم ترسیم شد.نام او سید محمد حسین طباطبایی است که در کودکی دکترای افتخاری از انگستان دریافت نمود.

قرآن سرچشمه ی علوم و معارف و تنها کتاب آسمانی است که تحریف نگردیده و هر چه علم پیش می رود پرده ای از اسرار آن کنار رفته و لطایفی را به انسان عرضه می کند.تشبیهات و مثال های قرآن هرگز کهنه نمی شود و تکرارهای آن پر از نکته است.

در این جلد با تفسیر سوره هایِ یوسف،رعد،ابراهیم،حجر و نحل آشنا خواهید شد و از آنجا که سوره یوسف بخاطر شیوه داستانی خاص خود خوانندگان بیشتری دارد و بسیاری از مفسران این سوره را به طور جداگانه تفسیر کرده اند و مطالعه تفسیر این سوره برای انس با تفسیر سایر سوره ها می تواند مفید باشد،لذا این سوره علاوه بر درج در این جلد،جداگانه نیز چاپ می شود،تا کسانی که حوصله ی مطالعه تفسیر همه قرآن را ندارند،حد اقل با سوره یوسف آشنا شوند.

گفتنی است که قصه های قرآن،نه بر اساس خیال است و نه به شیوه ی تاریخ نگاری،بلکه حقایق تاریخی است آن هم به صورت گزینشی که برای عبرت بیان می شود.مثلاً در سوره یوسف سخنی از سنّ و سال یوسف و محل و طول چاه و نام برادران او،برده نشده است.زیرا در هیچ یک از اینها

ص :10

نقش تربیتی نیست و حتی نامی از مادر یوسف برده نشده،زیرا یا مادرش در کودکی از دنیا رفته و خاله اش به جای او مادری می کرده و یا وقتی قرآن می گوید؛پدر که از پیامبران برگزیده ی خداست،از گریه نابینا شد معلوم می شود که مادر او در چه حالی بوده است و بازگو کردن حالات هیجانی او نقش تربیتی ندارد.به هر حال هنر قرآن بیان داستان هایی واقعیت دار،پرمحتوا،جذّاب و عبرت انگیز است،که در آن اصول تربیتی،ارشادی،اعتقادی،حقوقی،سنت های الهی،قدرت خدا، خنثی شدن توطئه ها و عوامل عزت و رشد و پیامدهای صبر و مقاومت و تقوی نهفته است.

تقاضای اینجانب از خوانندگان عزیز آن است که پس از مطالعه ی تفسیر سعی کنند مطالب و نکات را با دوستان خود گفتگو نمایند و با یک بار دیدن قانع نباشند،زیرا قرآن کسی را عالم ربانی می داند که درس گرفتن از کتب آسمانی را کار دائمی خود قرار دهد: «کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» (1)تقاضای دیگرم آن است که در هر منطقه ای به سراغ علمای با تقوی و قرآن شناس رفته و گرد او جمع و هر هفته با چند آیه قرآن آشنا شوند.

از اساتید و علما و مدرسین حوزه ها نیز تقاضا دارم که درس تفسیر را مثل دروس رسمی قرار دهند و فضلای عزیز،رساله هایی پیرامون معارف قرآن همراه با تقریرات دروس فقهی داشته باشند.

از اساتید دانشگاه و نویسندگان می خواهم که هر روز چند دقیقه ای را سهم مطالعه یکی از تفاسیر معتبر قرار دهند،تا خدای ناکرده مشمول شکایت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله قرار نگیریم که در قیامت می فرماید: «یٰا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»

ص :11


1- 1) .آل عمران،79.

از گویندگان و خطبای عزیز تقاضا می کنم که در سخنرانی خود بر محتوای قرآنی و روایی اضافه نمایند و بیان خود را فقط در حدّ توضیح و تفسیر آیات و روایات قرار دهند،نه آنکه یک آیه را سوژه سخن قرار داده و تمام مدت سخنان خود را محور قرار دهند.

تقاضای دیگرم تدبر در آیات و جستجوی نکات جدید است،زیرا قرآن که به همه دستور تدبر می دهد،لا بد انسان به نکته تازه می رسد و هرگز فکر نکنیم که همه مطالب را بزرگان قبل از ما فهمیده اند،که اگر چنین بود خداوند دستور تدبر به دیگران نمی داد.

آخرین تقاضای من آن است که پیشنهادات اصلاحی و یا انتقادات خالصانه خود را برای ما ارسال فرمایید،تا در چاپ های بعدی استفاده گردد.

در خاتمه از همکاری حجج اسلام:سید جواد بهشتی،محمود متوسل،بهرام محمدیان و علی محمد متوسلی،که در تتبّع تفاسیر،تکمیل،تنظیم و ویراستاری این جلد ما را یاری کرده اند تشکّر می کنم.

محسن قرائتی تابستان 78

ص :12

«بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین

مقدّمه ویراست دوّم

گرچه سوره یوسف در جلد ششم تفسیر نور چاپ شده،لکن از آنجا که داستان حضرت یوسف بسیار شیرین و پرجاذبه است و برای آشنایی نسل نو با تفسیر و نکات و اشارات و لطایف قرآن،بهترین راه را داستان های قرآن یافتم،تصمیم گرفتم این قسمت از تفسیر نور را جداگانه چاپ کنم،تا کسانی که حوصله مطالعه ی تفسیر همه قرآن یا توان تهیه یک دوره تفسیر کامل را ندارند،یکسره محروم نشوند و لا اقل با بخشی از قرآن و تفسیر آن آشنا شوند.

ستاد تفسیر قرآن کریم،در سال 1380 این کتاب را به مسابقه گذارد و از مشتاقان تدبّر در آیات قرآن خواست تا اگر نکات تازه ای می یابند آن را برای ستاد ارسال و از جوائز ویژه ای بهره مند گردند،که حدود 70 رساله مشتمل بر هزاران نکته واصل گردید و از میان آنها آنچه ضابطه مند،بدیع و غیر تکراری بود،با نظر کارشناسان فن استخراج گردید.

در چاپ حاضر،علاوه بر 900 نکته و پیام قبلی در تفسیر سوره یوسف،370 پیام استخراجی از جزوات ارسالی،الحاق گردید تا اوّلاً نکات جدید در اختیار همگان قرار گیرد و ثانیاً این موضوع آشکارتر شود که تدبّر در قرآن می تواند یافته های تازه ای را برای هر تدبّر

ص :13

کننده به ارمغان آورد.

پیام های برگرفته از آن جزوات،با علامت*در پایان آن مشخص گردیده است.

همچنین موارد اصلاحی که خوانندگان عزیز در مورد این جلد ارسال نموده بودند،مورد بررسی و اعمال نظر قرار گرفت.

در پایان ضمن تقدیر از همه عزیزانی که مطالب خود را ارسال نموده و پوزش از عدم ذکر نام آنان،از زحمات حجّة الاسلام و المسلمین مجتبی کلباسی و همکاران محترمشان در ستاد تفسیر،که در امر برگزاری مسابقه،مطالعه جزوات و استخراج نکات جدید متقبّل زحماتی شده اند،تشکّر نموده و توفیق آنان را از خداوند متعال خواستارم.

محسن قرائتی 81/4/15.

ص :14

ص :15

ص :16

[تفسیر سوره یوسف]

سیمای سوره یوسف

سوره یوسف از سوره های مکّی و دارای یکصد و یازده آیه است.نام حضرت یوسف،27 مرتبه در قرآن آمده،که 25 مرتبه آن در همین سوره است.آیات این سوره،به هم پیوسته و در چند بخش جذاب و فشرده،داستان زندگی یوسف را از کودکی تا رسیدن او به مقام خزانه داری کشور مصر،عفت و پاکدامنی او،خنثی شدن توطئه های مختلف علیه او و جلوه هایی از قدرت الهی را مطرح می کند.

داستان حضرت یوسف علیه السلام فقط در همین سوره از قرآن آمده،در حالی که داستان پیامبران دیگر در سوره های متعدّد نقل شده است.داستان حضرت آدم و نوح هر کدام در دوازده سوره،داستان حضرت ابراهیم در هیجده سوره،داستان حضرت صالح در یازده سوره،داستان حضرت داوود در پنج سوره،داستان حضرت هود و سلیمان هر کدام در چهار سوره و داستان حضرت عیسی و زکریّا هر کدام در سه سوره ذکر شده است. (1)

داستان حضرت یوسف در تورات،سِفر پیدایش از فصل 37 تا 50 نیز نقل شده است،امّا در مقایسه با آنچه در قرآن آمده،به خوبی اصالت قرآن و تحریف تورات معلوم می گردد.در میان آثار ادبی نیز داستان یوسف و زلیخا،دلداری

ص :17


1- 1) .تفسیر حدائق.

جایگاهی برگزیده است که از آن جمله می توان منظومه یوسف و زلیخا،از نظامی گنجوی و یوسف و زلیخا منسوب به فردوسی را نام برد.

قرآن در داستان یوسف علیه السلام بیشتر به شخصیّت خود او در گذر از کوران حوادث می پردازد،در حالی که در داستان پیامبران دیگر،بیشتر به سرنوشت مخالفان و لجاجت و هلاکت آنان اشاره نموده است.

در برخی روایات،از آموزش سوره یوسف به زنان و دختران نهی شده است، ولی به نظر برخی صاحب نظران،این روایات اسناد قابل اعتمادی ندارند. (1)و از طرفی آنچه استناد این نهی است،طرح عشق از سوی زلیخا همسر عزیز مصر است که با بیان قرآنی،نقطه منفی در آن وجود ندارد.

ص :18


1- 1) .تفسیر نمونه.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره یوسف (12): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ (1) إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (2)

12\2-1

الف لام را.آن است آیات کتاب روشنگر.

همانا ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم،باشد که بیاندیشید.

نکته ها:

درباره حروف مقطّعه نظرات مختلفی بیان شده است،از جمله:

1 قرآن،این معجزه الهی از همین حروف الفبا تألیف یافته که در اختیار همگان است.

2 نام سوره ای است که با آن حروف آغاز شده است.

3 نوعی سوگند و قسم الهی است.

4 اسرار و رموزی بین خدا و پیامبر است.

امّا با توجّه به اینکه از میان 29 سوره ای که با حروف مقطّعه آغاز شده،در بیست و چهار مورد پس از آن،سخن از قرآن و معجزه بودن آن است،شاید بهترین وجه،همان نظر اوّل باشد.

قرآن به هر زبانی که نازل می شد،دیگران باید با آن زبان آشنا می شدند.امّا نزول قرآن به زبان عربی دارای مزایایی است،از جمله:

الف:زبان عربی دارای چنان گستردگی لغات و استواری قواعد دستوری است که در زبان های دیگر یافت نمی شود.

ص :19

ب:طبق روایات زبان اهل بهشت،عربی است.

ج:مردم منطقه ای که قرآن در آن نازل شد،عرب زبان بودند و امکان نداشت که کتابِ آسمانی آنها به زبان دیگری باشد.

خداوند در مورد قرآن و باران،هر دو تعبیر به«نزول»نموده است،بین این دو مشابهت هایی است که ذکر می کنیم:

الف:هر دو از آسمان نازل می شوند. «وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً» (1)ب:هر دو طاهر و مطهّرند. «یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً لِیُطَهِّرَکُمْ» (2)، «رَبَّنٰا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ» (3)ج:هر دو وسیله ی حیاتند. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (4)، «لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً» (5)د:هر دو مبارک و مایه ی برکت اند. «وَ هٰذٰا کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ مُبٰارَکٌ» (6)، «وَ نَزَّلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً مُبٰارَکاً» (7)ه:قرآن چون باران،قطره قطره و آیه آیه نازل شده است.(نزول تدریجی) شاید تأکید بر عربی بودن قرآن،ردّ کسانی باشد که گفتند:قرآن را فردی عجمی به پیامبر آموخته است. «...أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمٰا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسٰانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هٰذٰا لِسٰانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (8)

پیام ها

1 قرآن،از همین حروف الفبا(الف،لام،را،...)،تألیف یافته است.اگر می توانید شما هم از همین حروف،کتابی مثل قرآن بیاورید. «الر» 2 قرآن،دارای مقامی بس والا است. «تِلْکَ» 3 قرآن،مخاطب و خواننده را در آغاز،نسبت به استحکام آیات خود واقف

ص :20


1- 1) .مؤمنون،18.
2- 2) .انفال،11.
3- 3) .بقره،129.
4- 4) .انفال،24.
5- 5) .فرقان،49.
6- 6) .انعام 92.
7- 7) .ق 9.
8- 8) .نحل،103.

ساخته،سپس به بیان مطالب دیگر می پردازد. «آیٰاتُ الْکِتٰابِ الْمُبِینِ» 4 نزول قرآن به زبان عربی از یک سو و فرمان تدبّر در آن از سوی دیگر،نشانه ی آن است که مسلمانان باید با زبان عربی آشنا شوند. «قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» 5 قرآن،تنها برای تلاوت و تبرک نیست،بلکه وسیله ی تعقّل و رشد بشر است.

«لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

6 نوشته ها باید روشن و روشنگر،هدفدار و هدایتگر باشد. «الْکِتٰابِ الْمُبِینِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» 7 نزول قرآن به تنهایی کافی نیست؛بلکه باید درباره ی آن تعقّل هم کرد.

«أَنْزَلْنٰاهُ

لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 3]

اشاره

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ اَلْقَصَصِ بِمٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ هٰذَا اَلْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ اَلْغٰافِلِینَ (3)

ما با این قرآن که به تو وحی کردیم بهترین داستان را بر تو بازگو می کنیم، در حالی که تو پیش از آن،از بی خبران بودی.

نکته ها:

«قصص»هم به معنای داستان وهم به معنای نقل داستان است.

قصّه و داستان در تربیت انسان سهم بسزایی دارد.زیرا داستان،تجسّم عینی زندگی یک امت و تجربه عملی یک ملّت است.تاریخ آئینه ی ملّت هاست و هر چه با تاریخ و سرگذشت پیشینیان آشنا باشیم،گویا به اندازه عمر آن مردم زندگی کرده ایم.حضرت علی علیه السلام در نامه سی و یکم نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام جمله ای دارند که می فرمایند:

فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه کرده ام و به آنها آگاهم،که گویا با آنان زیسته ام و به اندازه ی آنها عمر کرده ام.

شاید یکی از دلایل اثرگذاری قصّه و داستان بر روی انسان،تمایل قلبی او به داستان باشد.

معمولاً کتاب های تاریخی و آثار داستانی در طول تاریخ فرهنگ بشری رونق خاصی داشته

ص :21

و قابل فهم و درک برای اکثر مردم بوده است،در حالی که مباحث استدلالی و عقلانی را گروه اندکی پیگیری می کرده اند.

در روایات،به کلّ قرآن«احسن القصص»اطلاق شده است و این منافاتی ندارد که در میان کتب آسمانی،قرآن«احسن القصص»باشد و در میان سوره های قرآن،این سوره«احسن القصص»باشد. (1)

تفاوت داستان های قرآن با سایر داستان ها:

1 قصّه گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ» 2 هدفدار است. «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الرُّسُلِ مٰا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ» (2)3 حقّ است،نه خیال. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» (3)4 بر اساس علم است،نه گمان. «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ» (4)5 وسیله ی تفکّر است،نه تخدیر. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (5)6 وسیله ی عبرت است،نه تفریح و سرگرمی. «لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» (6)داستان حضرت یوسف، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است،زیرا:

1 معتبرترین داستان ها است. «بِمٰا أَوْحَیْنٰا» 2 در این داستان،جهاد با نفس که بزرگ ترین جهاد است،مطرح می شود.

3 قهرمان داستان،نوجوانی است که تمام کمالات انسانی را در خود دارد.(صبر،ایمان، تقوی،عفاف،امانت،حکمت،عفو و احسان) 4 تمام چهره های داستان،خوش عاقبت می شوند.مثلا یوسف به حکومت می رسد، برادران توبه می کنند،پدر بینایی خود را بدست می آورد،کشور قحطی زده نجات می یابد و دلتنگی ها و حسادت ها به وصال و محبّت تبدیل می شود.

5 در این داستان مجموعه ای از اضداد در کنار هم طرح شده اند:فراق و وصال،غم و شادی،قحطی و پرمحصولی،وفاداری و جفاکاری،مالک و مملوک،چاه و کاخ،فقر و غنا،

ص :22


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.
2- 2) .هود،120.
3- 3) .کهف،13.
4- 4) .اعراف،7.
5- 5) .اعراف،176.
6- 6) .یوسف،111.

بردگی و سلطنت،کوری و بینایی،پاکدامنی و اتهام ناروا بستن.

نه فقط داستان های الهی،بلکه تمام کارهای خداوند،« أَحْسَنَ »است.زیرا:

1 بهترین آفریدگار است. «أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» (1)2 بهترین کتاب را دارد. «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» (2)3 بهترین صورت گر است. «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» (3)4 بهترین دین را دارد. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ» (4)5 بهترین پاداش را می دهد. «لِیَجْزِیَهُمُ اللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا عَمِلُوا» (5)و در برابر این بهترین ها،خداوند بهترین عمل را از انسان خواسته است. «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (6)غفلت در قرآن به سه معنی مطرح شده است:

الف:غفلت بد،نظیر آیه ی «وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النّٰاسِ عَنْ آیٰاتِنٰا لَغٰافِلُونَ» (7)همانا بسیاری مردم از آیات ما غافلند.

ب:غفلت خوب،نظیر آیه ی «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ الْغٰافِلاٰتِ الْمُؤْمِنٰاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» (8)کسانی که بر زنان پاکدامن و غافل از فحشا،تهمت زنا می زنند در دنیا و آخرت لعنت شده اند.

ج:غفلتِ طبیعی به معنای بی اطلاعی،نظیر همین آیه مورد بحث؛ «وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغٰافِلِینَ» که خدا برای حفظ حرمت و احترام پیامبر نمی فرماید:«کنت من قبله لمن الجاهلین»

پیام ها

1 در داستان های قرآن،قصّه گو خداوند است. «نَحْنُ نَقُصُّ» 2 قصّه گو(و نویسنده آن)،باید معتبر و مطمئن باشد. «نَحْنُ نَقُصُّ»

ص :23


1- 1) .مؤمنون،14.
2- 2) .زمر،23.
3- 3) .غافر،64.
4- 4) .نساء،125.
5- 5) .نور،38.
6- 6) .هود،7.
7- 7) .یونس،92.
8- 8) .نور،23.

3 از نظر روانی و تربیتی،برای تأثیر بهتر،باید مقدّمه چینی کرد.(قبل از شروع قصّه،مقدّمه چینی می کند که می خواهم قصه بگویم،آن هم بهترین قصّه.) «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» 4 بهترین سخن ها،در اختیار بهترین افراد است. «نَحْنُ نَقُصُّ ... أَحْسَنَ الْقَصَصِ» 5 برای الگو دادن به دیگران،بهترین ها را انتخاب و معرّفی کنیم. «أَحْسَنَ» ...

6 قرآن بازگوکننده ی داستان ها،با بهترین و زیباترین بیان است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» 7 بهترین داستان،آن است که بر اساس وحی باشد. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمٰا أَوْحَیْنٰا» 8 مبعوث شدن،در بردارنده ی مسائلی است که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله باید آن را بداند.

«نَقُصُّ عَلَیْکَ

... أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ» 9 پیامبر امّی قبل از نزول وحی،نسبت به تاریخِ گذشته بی خبر و ناآشنا بود.

... «لَمِنَ الْغٰافِلِینَ» 10 قرآن،از میان برنده غفلت ها و بی خبری هاست. «مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغٰافِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 4]

اشاره

إِذْ قٰالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ (4)

آن گاه که یوسف به پدر خویش گفت:ای پدر! همانا من(در خواب)یازده ستاره با خورشید و ماه دیدم،آنها را در برابر خود سجده کنان دیدم.

نکته ها:

اشاره

داستان حضرت یوسف،با رؤیا شروع می شود.به گفته علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، داستان یوسف با خوابی شروع می شود که او را بشارت می دهد و نسبت به آینده ای روشن امیدوار می سازد تا او را در مسیر تربیت الهی صابر و بردبار گرداند.

یوسف،بعد از بنیامین متولّد شده است.به جز بنیامین،دیگر برادران او از مادر جدایی

ص :24

بوده اند.حضرت یعقوب نیز فرزند حضرت اسحاق و او فرزند حضرت ابراهیم علیهم السلام است. (1)

خواب اولیای الهی،متفاوت است؛گاهی نیازمند تعبیر است،مثل خوابِ حضرت یوسف و گاهی به تعبیر نیاز ندارد،بلکه عین واقع است.مانند خواب حضرت ابراهیم که مأمور می شود تا اسماعیل را ذبح کند.

سخنی درباره ی رؤیا و خواب دیدن

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می فرماید:«الرؤیا ثلاثة:بشری من الله،تحزین من الشیطان،و الذی یحدث به الانسان نفسه فیراه فی منامه» (2)خواب بر سه قسم است:یا بشارتی از سوی خداوند است،یا غم و اندوهی از طرف شیطان است و یا مشکلات روزمره انسان است که در خواب آن را می بیند.

برخی از دانشمندان و روان شناسان،خواب دیدن را در اثر ناکامی ها و شکست ها دانسته و به ضرب المثلی قدیمی استشهاد کرده اند که:«شتر در خواب بیند پنبه دانه»و برخی دیگر خواب را تلقینِ ترس گرفته اند،بر اساس ضرب المثلی که می گوید:«دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبینی»و بعضی دیگر خواب را جلوه غرائز واپس زده دانسته اند.امّا علی رغم تفاوت هایی که در خواب ها و رؤیاها وجود دارد،کسی اصل خواب دیدن را انکار نکرده است و البتّه باید به این نکته توجّه داشت که همه خواب ها با یک تحلیل،قابل بررسی نیستند.

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان (3)می گوید:سه عالم وجود دارد؛عالم طبیعت،عالم مثال،عالم عقل.روح انسان به خاطر تجرّدی که دارد،در خواب با آن دو عالم ارتباط پیدا می کند و به میزان استعداد و امکان،حقایقی را درک می کند.اگر روح کامل باشد،در فضای صاف حقایق را درک می کند.و اگر در کمال به آخرین درجه نرسیده باشد،حقایق را در قالب های دیگر می یابد.همانطور که در بیداری،شجاعت را در شیر و حیله را در روباه و بلندی را در کوه می بینیم،در خواب،علم را در قالب نور،ازدواج را در قالب لباس و جهل و

ص :25


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .بحار،ج 14،ص 441.
3- 3) .تفسیر المیزان،ج 11،ص 299.

نادانی را به صورت تاریکی مشاهده می کنیم.

ما بحث ایشان را با ذکر مثال هایی بیان می کنیم؛کسانی که خواب می بینند چند دسته اند:

دسته اوّل،کسانی که روح کامل و مجردی دارند و بعد از خواب رفتنِ حواس،با عالم عقل مرتبط شده و حقایقی را صاف و روشن از دنیای دیگر دریافت می کنند.(نظیر تلویزیون های سالم با آنتن های مخصوص جهت دار که امواج ماهواره ای را از نقاط دور دست می گیرد.) اینگونه خواب ها که دریافت مستقیم و صاف است،نیازی به تعبیر ندارد.

دسته دوّم،کسانی هستند که دارای روح متوسط هستند و در عالم رؤیا،حقایق را ناصاف و همراه با برفک و تشبیه و تخیّل دریافت می کنند.(که باید مفسّری در کنار دستگاه گیرنده، ماجرای فیلم را توضیح دهد و به عبارتی،عالمی آن خواب را تعبیر کند.) دسته سوّم،کسانی هستند که روح آنان به قدری متلاطم و ناموزون است که خواب آنها مفهومی ندارد.(نظیر صحنه هایِ پراکنده و پربرفک تلویزیونی،که کسی چیزی سردرنمی آورد.)این نوع رؤیاها که قابل تعبیر نیستند،در قرآن به «أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ» تعبیر شده است.

قرآن در سوره های مختلف،از رؤیاهایی نام برده که حقیقت آنها به وقوع پیوسته،از جمله:

الف:رؤیای یوسف علیه السلام درباره سجده ی یازده ستاره و ماه و خورشید بر او که با رسیدن او به قدرت و تواضع برادران و پدر و مادر در برابر او تعبیر گردید.

ب:رؤیای دو یار زندانیِ یوسف که بعداً یکی از آنها آزاد و دیگری اعدام شد.

ج:رؤیای پادشاه مصر درباره گاوِ لاغر و چاق که تعبیر به قحطی و خشکسالی بعد از فراخ شد.

د:رؤیای پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله درباره عدد اندک مشرکان در جنگ بدر که تعبیر به شکست مشرکان شد. (1)

ه:رؤیای پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله درباره ورود مسلمانان با سر تراشیده به مسجد الحرام،که با فتح مکّه و زیارت خانه خدا تعبیر شد (2)

ص :26


1- 1) .انفال،43.
2- 2) .فتح،27.

و:رؤیای مادر حضرت موسی که نوزادش را در صندوق گذاشته و به آب بیاندازد. «إِذْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّکَ مٰا یُوحیٰ أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التّٰابُوتِ» (1)که روایات بر این دلالت دارند که مراد از وحی در اینجا،همان رؤیاست.

ز:رؤیای حضرت ابراهیم در مورد ذبح فرزندش حضرت اسماعیل. (2)

از قرآن که بگذریم در زندگی خود،افرادی را می شناسیم که در رؤیا از اموری مطلع شده اند که دست انسان به صورت عادّی به آن نمی رسد.

حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان،به خواب فرزندش آمد و گفت:کتابی نزدم امانت بوده،آن را به صاحبش برگردان تا من در برزخ راحت باشم.وقتی بیدار شد به سراغ کتاب رفت،با نشانه هایی که پدر گفته بود تطبیق داشت،آن را برداشت.وقتی می خواست از خانه بیرون برود،کتاب از دستش افتاد و کمی ضربه دید.او کتاب را به صاحبش برگرداند و چیزی نگفت،دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت:چرا به او نگفتی کتاب تو ضربه دیده است تا اگر خواست خسارت بگیرد و یا رضایت دهد.

پیام ها

1 فرزندان،باید به درایت و دلسوزی پدر اعتماد و در مسائل زندگی با او مشورت کنند. «قٰالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ» 2 پدر را به اسم صدا نزنیم. «یٰا أَبَتِ» 3 پدر و مادر،بهترین مرجع برای حلّ مشکلات فرزندان هستند. «یٰا أَبَتِ» 4 پدران و فرزندان در خطاب به یکدیگر،از واژه هایی که نشانه ی صمیمیّت، رحمت و شفقت است،استفاده کنند. «یٰا أَبَتِ» 5 والدین به خواب های فرزندانشان توجّه کنند. «یٰا أَبَتِ» 6 حضرت یوسف در ابتدا،تعبیر خواب نمی دانست و لذا برای تعبیر رؤیایش از پدر استمداد کرد. «یٰا أَبَتِ»

ص :27


1- 1) .طه،38 تا 39.
2- 2) .صافات،10.

7 گاهی رؤیا و خواب دیدن،یکی از راه های دریافت حقایق است. «إِنِّی رَأَیْتُ» 8 مشاهده ی برادران به صورت ستاره در رؤیای یوسف علیه السلام،نشانه ی مقام یافتن آنان در آینده است. «أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» 9 در فرهنگِ خواب،اشیا،نماد حقایق می شوند.(مثلاً خورشید نشان پدر و ماه تعبیر از مادر و ستارگان نشان برادران است.) «رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» ...

10 دیدن ماه و خورشید و ستارگان(به صورت هم زمان)،از شگفتی های رؤیای یوسف است. «کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» 11 خوابِ اولیایِ خدا،واقعی است. «رَأَیْتُ» در این آیه «رَأَیْتُ» تکرار شده است تا بگوید حتماً دیدم و گمان نشود ماجرا خیالی بوده است.

12 یوسف علیه السلام در خواب چنان دید که خورشید و ماه و ستارگان،همانند موجودات دارای عقل،بر او سجده می کنند.(جمله« رَأَیْتُهُمْ »برای افراد عاقل بکار می رود) 13 انسان های برگزیده،به مقامی می رسند که مسجود دیگر انسان ها می شوند.

«رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ»

14 گاهی در نوجوان،استعدادی هست که بزرگترها را به تواضع وامی دارد.

«سٰاجِدِینَ»

15 شروع داستان با رؤیا و پایان آن با تعبیر آن،از بهترین روشها برای نوشتن داستان و سناریو است. «أَحْسَنَ الْقَصَصِ رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 5]

اشاره

قٰالَ یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلیٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ (5)

(یعقوب)گفت:ای پسر کوچکم! خوابت را برای برادرانت بازگو مکن،که برایت نقشه ای(خطرناک)می کشند.همانا شیطان،برای انسان دشمنی آشکار است.

ص :28

نکته ها:

یکی از اصول زندگی،رازداری است.اگر مسلمانان به مفاد این آیه عمل می کردند،این همه کتب خطی،آثار علمی،هنری و عتیقه های ما،در موزه کشورهای خارجی جای نمی گرفت و به اسم کارشناس،دیپلمات و جهانگرد از منابع و امکانات و منافع ما آگاه نمی شدند و در اثر سادگی یا خیانت،اسرارمان در اختیار کسانی که دائماً در حال کید و مکر بر علیه ما هستند، قرار نمی گرفت.

حضرت یوسف،خواب خود را دور از چشم برادران،به پدر گفت،که این خود نشانه ی تیزهوشی اوست.

پیام ها

1 فرزندان را با مهربانی مورد خطاب قرار دهید. «یٰا بُنَیَّ» 2 پدر و مادر بایستی رابطه ای صمیمانه با فرزندان داشته باشند تا فرزندان بتوانند سخن خود را با آنان مطرح کنند. «یٰا بُنَیَّ» 3 خطر حسادت در محیط خانه و جامعه را به فرزندان گوشزد کنیم. «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ» ...

4 از کودکی و در خانواده رازداری را به فرزندان بیاموزیم. «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ» 5 دانسته ها و اطلاعات،باید طبقه بندی شود و محرمانه و غیر محرمانه از هم جدا گردد. «لاٰ تَقْصُصْ» 6 هر حرفی را به هر کسی نزنیم. «لاٰ تَقْصُصْ» 7 کتمان فضایل به خاطر جلوگیری از حسادت ها،کاری بایسته است. «لاٰ تَقْصُصْ» 8 با پی بردن به استعداد یک فرزند،آن را با سایر فرزندان مطرح نکنیم. «لاٰ تَقْصُصْ» 9 در معرّفی افراد تیزهوش و نابغه،باید احتیاط کرد. «لاٰ تَقْصُصْ» 10 اگر گاهی رؤیا،قابل گفتن نیست،پس بسیاری از دیده ها در بیداری،نباید بازگو شود. «لاٰ تَقْصُصْ»

ص :29

11 حضرت یعقوب نیز دارای علم و موهبت تعبیر خواب بوده است. «لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ» 12 گاهی شیطان در آستین است. «إِخْوَتِکَ» 13 پیشگیری بهتر از درمان است.(نگفتن خواب به برادران،نوعی پیشگیری از تحریک حسادت است) «لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلیٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا» 14 در خانواده انبیا نیز،مسایل ضد اخلاقی همچون حسد و حیله میان فرزندان مطرح است. «یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا» ...

15 زمینه های حسادت را شعله ور نکنید. «لاٰ تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا» 16 حسادت،موجب نادیده گرفته شدن حقوق حتّی حقّ خویشاوندی می گردد.

«لاٰ تَقْصُصْ

... فَیَکِیدُوا» 17 برادران یوسف علیه السلام که از خواب وی و مقام آینده او اطلاعی نداشتند چنان کردند.اگر اطلاع می یافتند چه می کردند؟! «لاٰ تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا» 18 پیش بینی و آینده نگری صفاتی ارزنده هستند. «لاٰ تَقْصُصْ ... فَیَکِیدُوا» 19 افشای اسرار و برخی اخبار،ممکن است بسیار گران تمام شود. «لاٰ تَقْصُصْ ...

فَیَکِیدُوا»

20 برخی اسرار به قدری مهم هستند که افشای آن زندگی فرد یا افرادی را به مخاطره می اندازد. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» 21 در موارد مهم و حسّاس باید خطر را قبل از وقوع آن گوشزد کرد. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» 22 حضرت یعقوب در مورد کید برادران نسبت به یوسف اطمینان داشت.

«فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً»

23 در پیش بینی مسایل مهم،گاهی اظهار سوء ظن و یا پرده برداشتن از خصلت ها مانعی ندارد. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» 24 لازم است والدین،از روحیات فرزندانشان نسبت به هم آگاه باشند تا بتوانند

ص :30

اعمال مدیریّت کامل نمایند. «فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً» 25 کید و حیله،کاری شیطانی است. «فَیَکِیدُوا ... إِنَّ الشَّیْطٰانَ» 26 شیطان با استفاده از زمینه های درونی بر ما سلطه می یابد.(حسادت برادران، زمینه را برای بروز دشمنی شیطان نسبت به انسان فراهم ساخت.) «فَیَکِیدُوا ...

إِنَّ الشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»

27 شیطان دشمن انسان است،حتّی اگر پیامبر زاده باشد. «إِنَّ الشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ» 28 از کودکی،شیطان را به کودکان معرّفی و نقش او را بیان نمایید. «إِنَّ الشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 6]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ کَمٰا أَتَمَّهٰا عَلیٰ أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (6)

و اینگونه پرودگارت تو را برمی گزیند و از تعبیر خواب ها(و سرانجام امور)تو را آگاه می سازد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می کند.همان گونه که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد.

همانا پرودگارت دانای حکیم است.

نکته ها:

تأویل خواب به معنای بیانِ باطن و نحوه ی تحقّق خواب است.کلمه« اَلْأَحٰادِیثِ »جمع «حدیث»به معنای نقل ماجراست.از آنجایی که انسان رؤیای خود را برای دیگران نقل می کند،به خواب نیز حدیث گفته اند.

حضرت یعقوب در این آیه،خواب فرزندش یوسف را برای او تعبیر می کند و از آینده اش خبر می دهد.

گرچه ظاهر آیه آن است که گوینده ی جمله «وَ کَذٰلِکَ یَجْتَبِیکَ» یا خداوند است و یا حضرت

ص :31

یعقوب،که چون علم او از طرف خداوند است،یک پیشگویی صحیح است و مانعی ندارد به خصوص با توجّه به اینکه در آن زمان یوسف پیامبر نبوده با جمله ی« یَجْتَبِیکَ »مورد خطاب مستقیم خداوند واقع شود.

پیام ها

1 پیامبران،برگزیدگان خداوند هستند. «یَجْتَبِیکَ» 2 البلاء للولاء چون یوسف علیه السلام برگزیده و...بود به انواع گرفتاری ها مبتلا شد تا گوهر وجودش در گرفتاری ها نمایانده شود. «یَجْتَبِیکَ» 3 ارزش انسان به سن و سال نیست،ممکن است کسی از نظر سنی کوچکتر ولی از نظر خصلت ها و ارزش والاتر باشد.(یوسف از برادران کوچک تر بود) «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ» 4 اولیای خدا از یک خواب،آینده افراد را می بینند. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ» 5 علوم مهم و دانش های کلیدی و اساسی را نباید به هر کس آموخت؛اوّل باید افراد لایق را گزینش کرد و سپس علوم را در اختیار آنان قرار داد. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ» 6 علم،اولین هدیه الهی به برگزیدگان خود است. «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ» 7 انبیا،شاگردان بلاواسطه خداوند هستند. «یُعَلِّمُکَ» 8 تعبیر خواب،از اموری است که خداوند به انسان عطا می کند. «یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ» 9 از جمله راههای ارتباط با غیب،تعبیر رؤیا و خواب است. «یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ» 10 علم آموخته شده به یوسف علیه السلام نیز محدود بوده است.(کلمه ی«من»در جمله ی« مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ »،به معنای بخشی از علم تعبیر خواب است) 11 مقام نبوّت و حکومت،سرآمد نعمت هاست. «وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ» 12 در فرهنگ قرآن،اجداد در حکم پدر هستند. «أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ»

ص :32

13 علم و هدایت و لیاقت یک فرد علاوه بر خود او برای خانواده و خویشاوندان او نیز نعمت و موهبت الهی است. «عَلَیْکَ وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ» 14 اتمام نعمت بر آل یعقوب نشان از عاقبت به خیری برادران یوسف دارد.

«یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ»

15 انتخاب انبیا،بر اساس علم و حکمت الهی است. «یَجْتَبِیکَ ... عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 7]

اشاره

لَقَدْ کٰانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیٰاتٌ لِلسّٰائِلِینَ (7)

به تحقیق در(داستان)یوسف و برادرانش نشانه هایی(از حاکم شدن اراده خداوندی)برای جویندگان است.

نکته ها:

در داستان زندگی حضرت یوسف،آیات و نشانه های زیادی از قدرت نمایی خداوند به چشم می خورد،که هر کدام از آنها مایه ی عبرت و پند برای اهل تحقیق و جستجو است؛از آن جمله است:1 خواب پر راز و رمز حضرت یوسف.2 علم تعبیر خواب.3 تشخیص و اطلاع یافتن یعقوب از آینده فرزند خود.4 در چاه بودن و آسیب ندیدن.5 نابینا شدن و دوباره بینا شدن حضرت یعقوب علیه السلام.6 قعر چاه و اوج جاه.7 زندان رفتن و به حکومت رسیدن.

8 پاک بودن و تهمت ناپاکی شنیدن.9 فراق و وصال.10 بردگی و پادشاهی.11 زندان برای فرار از گناه.12 بزرگواری و عفو سریع برادران خطاکار.

در کنار این نشانه ها،سؤال هایی قابل طرح است که پاسخ هر کدام روشنگر راه زندگانی است؛ 1 چگونه حسادت،انسان را به برادرکشی می کشاند؟! 2 چگونه ده نفر در یک خیانت،هم رأی و هم داستان می شوند؟! 3 چگونه یوسف با بزرگواری از مجازات برادران خیانتکار خود،صرف نظر می کند؟! 4 چگونه انسان با یاد خدا،زندان را بر لذّت گناه ترجیح می دهد؟ این سوره،در زمانی نازل شد که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در محاصره شدید اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته بود و این داستان برای حضرت،مایه ی دلداری شد که ای پیامبر! اگر بعضی

ص :33

بستگانت ایمان نیاوردند ناراحت مباش،برادران یوسف او را به چاه انداختند!.

پیام ها

1 قبل از بیان داستان،شنونده را برای شنیدن و عبرت گرفتن آماده کنید. «لَقَدْ کٰانَ فِی یُوسُفَ» ...

2 حسد،مرز خانواده و عواطف خویشاوندی را نیز درهم می شکند. «لَقَدْ کٰانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ» 3 داستان یوسف دارای دو محور است:یوسف و برادران.از هر سو که شروع کنیم به نتیجه می رسیم. «فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیٰاتٌ» 4 داستان یکی است،امّا نکات و درسهایی که از آن استفاده می شود بسیار است.

«آیٰاتٌ»

5 پرسش و طرح سؤال از جمله راههای رسیدن به حقیقت است. «آیٰاتٌ لِلسّٰائِلِینَ» 6 تا تشنه ی شنیدن و عاشقِ آموختن نباشیم،از درسهای قرآن استفاده کامل نمی بریم. «لِلسّٰائِلِینَ» 7 داستان های قرآن،پاسخ سؤال های زندگی مردم را می دهد. «لِلسّٰائِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 8]

اشاره

إِذْ قٰالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (8)

آن گاه که(برادران او)گفتند:همانا یوسف و برادرش(بنیامین)نزد پدرمان از ما که گروهی نیرومند هستیم محبوب ترند.همانا پدرمان(در این علاقه به آن دو)در گمراهی روشنی است.

نکته ها:

« عُصْبَةٌ »به گروه متحد و قوی می گویند زیرا با وحدت و همبستگی همچون«اعصاب»

ص :34

یک بدن،از همدیگر حمایت می کنند.

دو نفر از پسران حضرت یعقوب،(یوسف و بنیامین)از یک مادر و بقیه از مادری دیگر بودند.علاقه پدر به یوسف،به دلیل خردسال بودن یا به دلیل کمالاتی که داشت،موجب حسادت برادران شده بود.آنها علاوه بر حسادت با گفتن:« وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ »نشان دادند که دچار غرور و تکبّر شده و در اثر این غرور و حسد،پدر را متّهم به اشتباه و انحراف در مهر ورزی به فرزندان می کنند.

افرادی در جامعه،به جای آنکه خود را بالا ببرند،بزرگان را پایین می آورند.چون خود محبوب نیستند،محبوب ها را می شکنند.

فرق است میان تبعیض و تفاوت.تبعیض؛برتری دادن بدون دلیل است.ولی تفاوت؛ برتری بر اساس لیاقت است.مثلاً نمره های یک معلّم،تفاوت دارد،ولی این تفاوت حکیمانه است،نه ظالمانه.علاقه ی حضرت یعقوب به یوسف،حکیمانه بود نه ظالمانه،ولی برادران یوسف،این علاقه را بی دلیل پنداشتند و گفتند: «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» گاهی علاقه زیاد،سبب دردسر می شود؛یعقوب،یوسف را خیلی دوست داشت و همین امر موجب حسادت برادران و افکندن یوسف در چاه شد.چنان که علاقه زلیخا به یوسف،به زندانی شدن یوسف انجامید.

لذا زندان بان که شیفته اخلاق یوسف شده بود،وقتی به او گفت:من تو را دوست دارم.

یوسف گفت:می ترسم این دوستی نیز بلائی بدنبال داشته باشد. (1)

پیام ها

اشاره

1 حسادت موجب می گردد افراد بزرگسال سن و شخصیّت خود را فراموش کرده و با کودکان کینه توزی کنند.(با توجّه به اینکه یوسف کوچک تر بود، بزرگترها به او حسادت ورزیدند) «لَیُوسُفُ ... أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا» 2 اگر فرزندان احساس تبعیض کنند،آتش حسادت در میان آنان شعله ور

ص :35


1- 1) .تفسیر الستّین الجامع.

می شود. «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا» 3 عشق و علاقه به محبوب شدن،در نهاد هر انسانی وجود دارد.انسان ها از کم توجّهی و بی مهری به خود،رنج می برند. «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا» 4 حضرت یعقوب به همه فرزندان محبّت داشت. «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا» (برادران می گفتند:یوسف محبوب تر است،یعنی ما نیز محبوب هستیم) 5 زور و قدرت،محبّت نمی آورد.(برادران قدرت داشتند،ولی محبوب نبودند) «لَیُوسُفُ ... أَحَبُّ ... وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» 6 با هم بودن موجب احساس نیرومندی و قدرت می شود. «نَحْنُ عُصْبَةٌ» 7 گروه گرایی،اگر بدون رهبری صحیح و خداپسندانه باشد،عوامل سقوط را سریعتر فراهم می کند.(« وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ »نشان انسجام است،ولی انسجامی رها و بدون رهبری صحیح) 8 انسان برای ارتکاب خطا و گناه،اوّل خود را توجیه و کار خود را تئوریزه می کند.(برادران هم خود را متّحد و قوی می دانند،« وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ »و هم پدر را منحرف،« إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ »و با این دلیل،حسادت خود را توجیه می کنند.) 9 جوانان نوعاً خود را عقل کل دانسته و نظرات پدران کمتر اهمیّت می دهند.

«نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ»

10 احساس قدرت و نیرومندی،عقل را کور می کند. «نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 11 معیارهای نادرست،نتایج نادرست به دنبال دارد.(اگر معیار فقط قدرت و تعداد شد،نتیجه اش نسبت انحراف به اقلّیت می شود.) «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 12 خودخواهان عوامل ناکامی را به جای آن که در خود جستجو کنند به دیگران نسبت می دهند. «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» (به جای آنکه بگویند ما حسودیم، گفتند:پدر ما منحرف است)

ص :36

13 حسادت،مرز نبوّت و أُبوّت(پیامبری و پدری)را نیز می شکند و فرزندان به پیامبری که پدرشان است،نسبت انحراف و بی عدالتی می دهند. «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» 14 غفلت انسان ممکن است به جایی برسد که در عین انحراف و خطاکاری خود دیگران را خطاکار قلمداد کند.(برادران یوسف به جای آنکه خود را حسود و توطئه گر بدانند،پدر را منحرف دانستند) «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» [سوره یوسف (12): آیه 9]

(برادران به یکدیگر گفتند:)یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی دور بیافکنید تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از انجام طرح(با توبه) گروهی شایسته باشید.

اُقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اِطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ (9)

نکته ها:
اشاره

انسان در برخورد با نعمت،چهار حالت دارد:حسادت،بُخل،ایثار،غبطه.اگر پیش خود گفت:حال که ما فلان نعمت را نداریم،دیگران هم نداشته باشند،حسادت است.اگر گفت:

فقط ما برخوردار از این نعمت باشیم ولی دیگران نه،این بُخل است.اگر گفت:دیگران از نعمت برخوردار باشند،اگر چه به قیمتی که ما محروم باشیم،این ایثار است.اگر گفت:حالا که دیگران از نعمت برخوردارند،ای کاش ما هم بهره مند می شدیم،این غبطه است.

امام باقر علیه السلام فرمودند:من گاهی به بعضی از فرزندانم محبّت می کنم و آنها را روی زانوانم می نشانم در حالی که استحقاق این همه محبّت را ندارند،تا مبادا علیه سایر فرزندانم حسادت بورزند و ماجرای یوسف تکرار شود. (1)

ص :37


1- 1) .تفسیر نمونه به نقل از بحار،ج 74،ص 78.
پیام ها

1 فکر خطرناک،انسان را به کار خطرناک می کشاند. «لَیُوسُفُ ... أَحَبُّ ... اُقْتُلُوا» 2 احساس تبعیض در محبّت از طرف فرزندان،آنها را تا حدّ برادرکشی سوق می دهد.(گرچه شدّت علاقه ی پدر به یوسف بی دلیل نبود،بلکه به خاطر کمالات او بود،ولی برادران احساس تبعیض کردند و خیال کردند علاقه ی بی دلیل است و همین احساس،آنان را به توطئه وادار کرد) «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا ...

اقْتُلُوا»

3 از منظر کوته بینان نظران،حذف فیزیکی رقیب بهترین راه است. «اقْتُلُوا یُوسُفَ» 4 حسادت،انسان را تا برادرکشی سوق می دهد. «اقْتُلُوا یُوسُفَ» 5 گناهکاران یکدیگر را در انجام گناه وسوسه کرده و از همداستانی با یکدیگر نیرو می گیرند.(برادران به یکدیگر دستور بکشید و بیفکنید می دادند) «اقْتُلُوا ... أَوِ اطْرَحُوهُ» 6 انسان،خواهان محبوبیّت است و کمبود محبّت مایه ی بزرگ ترین خطرات و انحرافات است. «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» 7 حسودان گمان می کنند که:از دل برود هر آنچه از دیده برفت. «اقْتُلُوا یُوسُفَ ...

یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ»

(برادران گمان می کردند اگر پدر یوسف را نبیند،از فکر یوسف بیرون خواهد رفت و تمام فکرش در ما متمرکز خواهد شد) 8 با اینکه قرآن راه کسب محبوبیّت را ایمان و عمل صالح معرّفی می کند؛ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا»، (1)امّا شیطان،راه محبوب شدن را برادرکشی ترسیم می کند. «اقْتُلُوا ... یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» 9 حسود خیال می کند با نابود کردن دیگران،نعمت ها برای می شود. «اقْتُلُوا ...

یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ»

ص :38


1- 1) .مریم،96.

10 شیطان با وعده ی توبه در آینده،راه گناه امروز را باز می کند. «وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ» 11 علم و آگاهی،همیشه عامل دوری از انحراف نیست.برادران با آنکه قتل یا تبعید یوسف را بد می دانستند؛ «تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ» امّا اقدام کردند.

12 سخن از توبه قبل از انجام گناه،فریب دادن و جدان و گشودن راه گناه است.

(برادران به یکدیگر می گفتند:شما یوسف را نابود کنید بعد با توبه از افراد صالح می شویم) «تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صٰالِحِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 10]

اشاره

قٰالَ قٰائِلٌ مِنْهُمْ لاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ اَلسَّیّٰارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ (10)

گوینده ای از میان آنان گفت:یوسف را نکشید و اگر قصد این کار را دارید، او را به نهان خانه چاه بیفکنید تا بعضی کاروان ها(که از آنجا عبور می کنند)او را برگیرند.

نکته ها:
اشاره

کلمه« اَلْجُبِّ »به معنای چاهی است که سنگ چین نشده باشد.کلمه« غَیٰابَتِ »نیز به طاقچه هایی می گویند که در دیواره ی چاه،نزدیک آب قرار می دهند که اگر از بالا نگاه شود دیده نمی شود.

نهی از منکر دارای برکاتی است که در آینده روشن می شود.نهی« لاٰ تَقْتُلُوا »یوسف را نجات داد و در سال های بعد،او مملکت را از قحطی نجات داد.همان گونه که آسیه،همسر فرعون با نهی« لاٰ تَقْتُلُوا »،جان موسی را نجات داد و او در سال های بعد،بنی اسرائیل را از شر فرعون نجات داد.این نمونه روشن وعده الهی است که می فرماید: «وَ مَنْ أَحْیٰاهٰا فَکَأَنَّمٰا أَحْیَا النّٰاسَ جَمِیعاً» (1)هر کس یک نفر را زنده کند،گویا همه مردم را زنده کرده است.

ص :39


1- 1) .مائده 32.
پیام ها

1 گاهی نهی از منکر یک فرد می تواند نظر جمع را عوض کند و بر آن تأثیر بگذارد.(یکی گفت:نکشید،ولی نظر جمع را تغییر داد) «قٰالَ قٰائِلٌ» 2 نام گوینده ی سخن مهم نیست،محتوای کلام مهم است. «قٰالَ قٰائِلٌ» ...

3 مرعوب اکثریّت و همرنگ جماعت نشویم.(یک نفر بود،ولی همرنگ جماعت نشد)«قال قائل لا تقتلوا» 4 اگر نمی توان جلو منکر را به کلی گرفت،هر مقدار که ممکن است باید آن را پایین آورد. «لاٰ تَقْتُلُوا ... وَ أَلْقُوهُ» 5 مشورت در کار ناپسند نیز راهگشا است،تا چه رسد در کارهای خوب.(برای کشتن برادر مشورت کردند) «لاٰ تَقْتُلُوا» ...

6 برای مبارزه با فساد،گاهی دفع افسد به فاسد لازم است.(او را نکشید،در چاه بیندازید) «لاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ» 7 در کنار نهی از منکر،جایگزین ارائه کنیم.(اگر گفتیم این کار را نکنید،پس بگوییم چکار کنند) «لاٰ تَقْتُلُوا ... أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ»

[سوره یوسف (12): آیه 11]

اشاره

قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا لَکَ لاٰ تَأْمَنّٰا عَلیٰ یُوسُفَ وَ إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ (11)

گفتند:ای پدر تو را چه شده که ما را بر یوسف امین نمی دانی،در حالی که قطعاً ما خیرخواه او هستیم؟!

پیام ها

1 کسانی که پوچ ترند،ادّعا و تبلیغات بیشتری می کنند. «إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ» 2 حتّی به هر برادری نمی توان اطمینان کرد.(گویا یعقوب بارها از اینکه یوسف همراه برادرانش برود جلوگیری کرده است که برادران با گفتن «مٰا لَکَ لاٰ تَأْمَنّٰا» انتقاد می کنند.) 3 فریب هر شعاری را نخورید و از اسم های بی مسمّیٰ بپرهیزید.(خائن نام

ص :40

خود را ناصح می گذارد) «لَنٰاصِحُونَ» 4 دشمن برای برطرف کردن سوء ظن،هر گونه اطمینانی را به شما ارائه می دهد.

«إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ»

5 خائن،تقصیر را به عهده ی دیگران می اندازد. «مٰا لَکَ» 6 از روز اوّل،بشر به اسم خیرخواهی فریب خورده است.شیطان نیز برای اغفال آدم و حوا گفت:من خیرخواه شما هستم. «وَ قٰاسَمَهُمٰا إِنِّی لَکُمٰا لَمِنَ النّٰاصِحِینَ» (1)«إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ» 7 حسد،آدمی را به گناهانی همانند دروغ و نیرنگ،حتّی به محبوب ترین نزدیکانش وادار می سازد. «إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 12]

اشاره

أَرْسِلْهُ مَعَنٰا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (12)

او را فردا با ما بفرست تا(در صحرا)بگردد و بازی کند و قطعاً ما نگهبانان (خوبی)برای او خواهیم بود.

نکته ها:
اشاره

انسان،نیازمند تفریح و ورزش است و چنان که در این آیه مشاهده می شود قوی ترین منطقی که توانست حضرت یعقوب را تسلیم خواسته فرزندان کند،این بود که یوسف نیاز به تفریح دارد.

در روایات آمده است:مؤمن باید زمانی را برای تفریح و بهره برداری از لذّت های حلال اختصاص دهد تا به وسیله ی آن،بر انجام سایر کارها موفّق گردد. (2)

نه تنها دیروز،بلکه امروز و حتّی آینده نیز به نام ورزش و بازی،جوانان را از هدف اصلی جدا و در غفلت نگه خواهند داشت.بازی ها را جدّی می گیرند تا جدّی ها بازی تلقّی شود.

استکبار و توطئه گران،نه تنها از ورزش سوء استفاده می کنند،بلکه با هر نام پسندیده و

ص :41


1- 1) .اعراف 21.
2- 2) .نهج البلاغه،حکمت 390.

مقبول دیگری نیز،اهداف شوم خود را تعقیب می کنند.

به نام دیپلمات خطرناک ترین جاسوس ها را به کشورها اعزام می کنند.به نام مستشار نظامی، توطئه گری می کنند و به اسرار نظامی دست می یابند.به نام حقوق بشر،از مزدوران خود حمایت می کنند.به نام دارو،برای مزدوران خود اسلحه می فرستند.به نام کارشناس اقتصادی،کشورهای ناتوان را ضعیف نگه می دارند.به نام سم پاشی،باغها و مزارع را از بین می برند و حتّی به نام اسلام شناس،اسلام را وارونه جلوه می دهند.

پیام ها

1 تفریح فرزند باید با اجازه ی پدر باشد. «أَرْسِلْهُ» 2 جوان،نیازمند تفریح و ورزش است. «یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ» 3 برادران از وسیله ای مباح و منطقی برای فریب دادن سوء استفاده کردند.

«أَرْسِلْهُ

... یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ» 4 اگر پدر و مربیان دلسوز برای اوقات فراغت و بازی کودکان و نوجوانان برنامه ریزی مناسب داشته باشند،دیگران نمی توانند از این فرصت سوء استفاده کنند.(برادران یوسف از نیاز یوسف به ورزش سوء استفاده کردند) «یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ» 5 در بازی و تفریح کودکان مواظب باشیم آسیب نبینند. «لَحٰافِظُونَ» 6 گاه اصرار زیاد بر یک موضوع نشان دهنده نقشه و توطئه است.(در آیه قبل « إِنّٰا لَهُ لَنٰاصِحُونَ »و در این آیه« إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ »)

[سوره یوسف (12): آیه 13]

اشاره

قٰالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ اَلذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غٰافِلُونَ (13)

(یعقوب)گفت:همانا اینکه او را ببرید مرا غمگین می سازد و از این می ترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید.

ص :42

پیام ها

1 تعهّد و سوز داشتن نسبت به فرزند،یکی از خصلت های پیامبران است.

«لَیَحْزُنُنِی

... أَخٰافُ» 2 فراق و جدایی حتّی برای انبیا حزن آور است. «لَیَحْزُنُنِی» 3 امتحان الهی از همان ناحیه ای است که افراد روی آن حساسیّت دارند.

(یعقوب نسبت به یوسف حسّاس بود و فراق یوسف،وسیله آزمایش او شد) «لَیَحْزُنُنِی ... أَخٰافُ» 4 پرده دری نکنید. «أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ» (پدر از حسادت فرزندان آگاه بود و به همین دلیل به یوسف فرمود:خوابی را که دیده ای برای برادرانت بازگو مکن.ولی در اینجا حسادت آنان را مطرح نمی کند،بلکه خطر گرگ و غفلت آنان از یوسف را بهانه می آورد.) 5 به فرزند خود،استقلال بدهید.

(عشق پدری به فرزند و دفاع از او در برابر احتمال خطر،دو اصل است،ولی استقلال فرزند نیز اصل دیگری است.یعقوب،یوسف را به همراه سایر برادران فرستاد.زیرا نوجوان باید کم کم استقلال پیدا کرده و از پدر جدا شود، برای خود دوست انتخاب کند،فکر کند و روی پای خود بایستد،هر چند به قیمت تحمّل مشکلات و اندوه باشد.) 6 حساسیّت ها را در نزد هر کس بازگو نکنیم و گرنه ممکن است علیه خود انسان مورد استفاده قرار گیرد. «أَخٰافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ» 7 غفلت موجب ضربه و آسیب پذیری می گردد. «یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غٰافِلُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 14]

اشاره

قٰالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ اَلذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ (14)

(فرزندان یعقوب)گفتند:اگر گرگ او را بخورد،با آنکه ما گروهی قوی هستیم،در آن صورت ما زیانکار(و بی کفایت)خواهیم بود.

ص :43

پیام ها

1 گاهی بزرگترها از روی تجربه و آگاهی،احساس خطر می کنند،امّا جوان ها به قدرت خود مغرورند و خطر را شوخی می گیرند. «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» (پدر نگران، ولی فرزندان مغرور قدرت خود بودند.) 2 قوی بودن،دلیلی بر امین بودن نیست.(برادران یوسف قومی بودند،« نَحْنُ عُصْبَةٌ »،ولی امین نبودند) 3 برادران از این که گرگ یوسف را پاره کند ابراز نگرانی نکردند ولی در برابر این که نیرومندی و قدرت آنان مخدوش گردد عکس العمل نشان دادند.

«وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ»

4 اگر کسی مسئولیّتی را بپذیرد و خوب انجام ندهد،سرمایه،شخصیّت،آبرو و و جدان خود را در معرض خطر قرار داده و زیانکار خواهد بود. «لَخٰاسِرُونَ» 5 ظاهر فریبی و ابراز احساسات دروغین،از دسیسه های افراد دو رو و منافق است.(برادران در حضور پدر گفتند:) «إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ» 6 برخی برای رسیدن به اهداف شوم خود حتّی حاضرند از آبرو و شخصیّت خود صرف نظر کنند. «إِنّٰا إِذاً لَخٰاسِرُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 15]

اشاره

فَلَمّٰا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذٰا وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (15)

پس چون او را با خود بردند و همگی تصمیم گرفتند که او را در مخفی گاه چاه قرار دهند،(تصمیم خود را عملی کردند)و ما به او وحی کردیم که در آینده آنها را از این کارشان خبر خواهی داد،در حالی که آنها(تو را)نشناسند.

نکته ها:
اشاره

از آنجا که خداوند اراده کرده یوسف را حاکم کند،باید دوره هایی را ببیند.برده شود تا به بردگان رحم کند.به چاه و زندان افتد تا به زندانیان رحم کند.همانگونه که خداوند به

ص :44

پیامبرش می فرماید:تو فقیر و یتیم بودی تا فقیر و یتیم را از خود نرانی؛ «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً ... فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلاٰ تَقْهَرْ» ... (1)

پیام ها

1 اتّفاق نظر و اجماع گروهی از انسان ها،نشانه ی حقانیّت نیست. «أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ» 2 میان طرح و نقشه تا عمل،فاصله است.(طرح برادران،پرتاب یوسف در چاه بود، «أَلْقُوهُ» ولی در عمل،یوسف را در چاه قرار دادند. «یَجْعَلُوهُ» ) 3 زمانی وحی به یوسف علیه السلام آغاز شد که وی از خانواده دور شد و مورد بی مهری برادران قرار گرفت. «فَلَمّٰا ذَهَبُوا بِهِ ... أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 4 امداد الهی،در لحظه های حساس به سراغ اولیای خدا می آید. «فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 5 بهترین وسیله ی آرامش یوسف در دل چاه،الهام خدا نسبت به آینده روشن است. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 6 یوسف در نوجوانی،شایستگی دریافت وحی الهی را دارا بود. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 7 خداوند اولیای خود را با سختی ها آزمایش و آنان را هدایت می کند. «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ» 8 آگاهی موجب آرامش است.(آنچه سبب آرامش یوسف در چاه شد،وحی الهی بود) «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذٰا» 9 امید،بهترین سرمایه برای ادامه زندگی است.ما به یوسف وحی کردیم که در آینده از چاه نجات پیدا می کنی و برادران را از کارشان شرمنده خواهی کرد) «أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذٰا» 10 وقتی پایان رذایل رسوایی است،انسان عاقل بایستی نفس خود را مهار کند.

ص :45


1- 1) .ضحی،6 تا 11.

«لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ»

...

11 از کارهای زشت با اشاره و کنایه یاد کنید. «بِأَمْرِهِمْ»

[سوره یوسف (12): آیه 16]

اشاره

وَ جٰاؤُ أَبٰاهُمْ عِشٰاءً یَبْکُونَ (16)

و(بعد از انجام نقشه خود)شب هنگام گریه کنان نزد پدرشان آمدند.

نکته ها:
اشاره

در قرآن چهار نوع گریه و اشک داریم؛ 1 اشک شوق:گروهی از مسیحیان با شنیدن آیات قرآن اشک می ریختند. «تَریٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (1)2 اشک حزن و حسرت:مسلمانان عاشق همین که از رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله می شنیدند که امکانات برای جبهه رفتن نیست گریه می کردند. «تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاّٰ یَجِدُوا مٰا یُنْفِقُونَ» (2)3 اشک خوف:همین که آیات الهی برای اولیا تلاوت می شد،گریه کنان به سجده می افتادند، «خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا» (3)، «وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً» (4)4 اشک قلابی و ساختگی:همین آیه که برادران یوسف گریه کنان نزد یعقوب آمدند که گرگ یوسف را درید. «یَبْکُونَ»

پیام ها

1 توطئه گران،از نقش احساسات و زمان،غفلت نمی کنند. «عِشٰاءً» 2 گریه،همیشه نشانه ی صداقت نیست.به هر گریه ای اطمینان نکنید. «یَبْکُونَ»

ص :46


1- 1) .مائده،83.
2- 2) .توبه،92.
3- 3) .مریم،58.
4- 4) .اسراء،109.

[سوره یوسف (12): آیه 17]

اشاره

قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا إِنّٰا ذَهَبْنٰا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنٰا یُوسُفَ عِنْدَ مَتٰاعِنٰا فَأَکَلَهُ اَلذِّئْبُ وَ مٰا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنٰا وَ لَوْ کُنّٰا صٰادِقِینَ (17)

گفتند:ای پدر! ما رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را نزد وسایل خود (تنها)گذاشتیم،پس گرگ او را خورد و البتّه تو سخن ما را هر چند راستگو باشیم باور نداری.

پیام ها

1 دروغ،دروغ می آورد.برادران برای توجیه خطای خود،سه دروغ پی در پی گفتند:مسابقه رفته بودیم،یوسف را نزد وسایل گذاشتیم،گرگ او را خورد.

«نستبق،ترکنا،فأکله الذئب» 2 دروغگو فراموش کار است.با وجود این که برادران،یوسف را برای بازی بردند؛ولی در گزارش خود به پدر وی را مراقب اثاث خود اعلام کردند.

«تَرَکْنٰا یُوسُفَ عِنْدَ مَتٰاعِنٰا»

3 مسابقه در بازی،دارای سابقه ای طولانی است. «نَسْتَبِقُ» 4 خائن،ترسو است و دروغگو از افشا شدن می ترسد. «مٰا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنٰا وَ لَوْ کُنّٰا صٰادِقِینَ» 5 دروغگو اصرار دارد که مردم او را صادق بپندارند. «وَ مٰا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنٰا وَ لَوْ کُنّٰا صٰادِقِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 18]

اشاره

وَ جٰاؤُ عَلیٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قٰالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ (18)

و پیراهن یوسف را آغشته به خونی دروغین(نزد پدر)آوردند.(پدر)گفت:

چنین نیست،(که یوسف را گرگ دریده باشد)،بلکه نفسِتان کاری(بد)را برای شما آراسته است.پس صبری جمیل و نیکو لازم است و خدا را بر آنچه(از فراق یوسف)می گویید،به استعانت می طلبم.

ص :47

نکته ها:
اشاره

سؤال:صبر بر مقدرات الهی زیباست،ولی صبر بر ظلمی که در حقّ کودکی مظلوم روا شده، چه زیبایی دارد که یعقوب می گوید: «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»؟ پاسخ:اولاً یعقوب از طریق وحی می دانست که یوسف زنده است.ثانیاً اگر یعقوب حرکتی می کرد که ظن و گمان آنها را بیافزاید،برادران بر سر چاه رفته،یوسف را از بین می بردند.

ثالثاً نباید کاری کرد که راه توبه حتّی بر ظالمان به کلّی بسته شود.

پیام ها

1 مراقب جوسازی ها باشید. «بِدَمٍ کَذِبٍ» 2 فریب مظلوم نمایی ها را نخورید.(یعقوب،فریب پیراهن خون آلود و اشک ها را نخورد بلکه گفت:امان از نفس شما.) «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» 3 شیطان و نفس،گناه را نزد انسان زیبا جلوه می دهند و انجام آن را توجیه می کنند. «سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» 4 یعقوب علیه السلام می دانست یوسف را گرگ نخورده،لذا از برادران استخوان و یا بقایای جسد را مطالبه نکرد. «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» 5 حوادث دو چهره دارد:بلا و سختی، «بِدَمٍ کَذِبٍ» صبر و زیبایی. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» 6 انبیای الهی در برابر حوادث سخت،زیباترین عکس العمل را نشان می دهند.

«فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»

7 در حوادث باید علاوه بر صبر و توانایی درونی،از امدادهای الهی استمداد جست. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 8 برای صبر باید از خداوند استمداد کرد. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 9 بهترین نوع صبر آن است که علی رغم آنکه دل می سوزد و اشک جاری می شود،خدا فراموش نشود. «وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 10 تحمّل توطئه فرزندان علیه برادر خود،سخت و درد آور است،لذا باید از

ص :48

خدا برای تحمّل آن استمداد کرد. «وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ» 11 حضرت یعقوب با جمله ی «وَ اللّٰهُ الْمُسْتَعٰانُ عَلیٰ مٰا تَصِفُونَ» به جای «عَلیٰ مٰا فَعَلْتُمْ» ،به برادران فهماند که مدّعای آنان باور کردنی نیست.

[سوره یوسف (12): آیه 19]

اشاره

وَ جٰاءَتْ سَیّٰارَةٌ فَأَرْسَلُوا وٰارِدَهُمْ فَأَدْلیٰ دَلْوَهُ قٰالَ یٰا بُشْریٰ هٰذٰا غُلاٰمٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضٰاعَةً وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ (19)

و(یوسف در چاه بود تا)کاروانی فرا رسید و مأمور آب را فرستادند(تا آب بیاورد)،پس او دلو خود را به چاه افکند،(یوسف به طنابِ دلو آویزان شد و به بالای چاه رسید)مأمور آب فریاد زد:مژده که این پسری است.او را چون کالایی پنهان داشتند(تا کسی ادّعای مالکیّت نکند)،در حالی که خداوند بر آنچه انجام می دادند آگاه بود.

نکته ها:
اشاره

خداوند،بندگان مخلص خود را تنها نمی گذارد و آنها را در شداید و سختی ها نجات می دهد.

نوح را روی آب،یونس را زیر آب و یوسف را کنار آب،نجات داد.هم چنان که ابراهیم را از آتش،موسی را در وسط دریا و محمّد صلی اللّٰه علیه و آله را درونِ غار و علی علیه السلام را در بستر که به جای پیامبر خوابیده بود،نجات داد.

با اراده الهی،ریسمان چاه وسیله شد تا یوسف از قعر چاه به تخت و کاخ برسد،پس بنگرید با حبل اللّٰه چه می توان انجام داد!؟ «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ» ... (1)

پیام ها

1 گاهی خودی ها انسان را در چاه می اندازند،ولی خداوند از طریق بیگانگان، انسان را نجات می دهد. «جٰاءَتْ سَیّٰارَةٌ» 2 تقسیم کار،یکی از اصول مدیریّت و زندگی جمعی است.( «وٰارِدَهُمْ» به معنای

ص :49


1- 1) .آل عمران،103.

مسئول آب است.) 3 گروهی،انسان را به دید کالا می نگرند. «بِضٰاعَةً» 4 کتمان حقیقت،در برابر مردم امکان دارد،با خدا چه می کنیم که به همه چیز آگاه است. «أَسَرُّوهُ ... وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 20]

اشاره

وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرٰاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کٰانُوا فِیهِ مِنَ اَلزّٰاهِدِینَ (20)

و(کاروانیان)یوسف را به بهایی اندک چند درهمی فروختند و درباره او بی رغبت بودند.

نکته ها:
اشاره

هر کس یوسفِ وجودش را ارزان بفروشد،پشیمان می شود.عمر،جوانی،عزّت،استقلال و پاکی انسان،هر یک یوسفی هستند که باید مواظب باشیم ارزان نفروشیم.

پیام ها

1 مالی که آسان به دست آید،آسان از دست می رود. «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» 2 نظام برده داری و برده فروشی،سابقه ای دراز دارد. «وَ شَرَوْهُ» 3 بی رغبتی به یوسف در مقطعی،به نفع آینده ی او شد. «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» ...

4 هر کس ارزش چیزی را نداند،آن را ارزان از دست می دهد. «بِثَمَنٍ بَخْسٍ» (کاروانیان،ارزش یوسف را نمی شناختند.) 5 اشخاص ارزشمند بالاخره ارزششان آشکار خواهد شد،هر چند در برهه ای مورد بی مهری قرار گیرند.(اگر امروز یوسف را به عنوان برده می فروشند، روزگاری او حاکم خواهد شد) «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» ...

6 تاریخ پول،به هزاران سال قبل باز می گردد. «دَرٰاهِمَ» 7 مردان ناآگاه و غافل،یوسف را به بهای کم فروختند،ولی زنان آگاه و عاشق،او را به فرشته ای کریم توصیف نمودند. «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ مَلَکٌ کَرِیمٌ»

ص :50

امام صادق علیه السلام فرمودند:«رب امرأت أفقه من رجل» (1)چه بسا زنی که از مرد فهیم تر باشد.

[سوره یوسف (12): آیه 21]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِی اِشْتَرٰاهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ وَ اَللّٰهُ غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (21)

و کسی از مردم مصر که یوسف را خرید،به همسرش گفت:مقام او را گرامی دار(او را به دید برده،نگاه مکن)امید است که در آینده ما را سود برساند یا او را به فرزندی بگیریم.و اینگونه ما به یوسف در آن سرزمین جایگاه و مکنت دادیم(تا اراده ما تحقق یابد)و تا او را از تعبیر خواب ها بیاموزیم و خداوند بر کار خویش تواناست،ولی اکثر مردم نمی دانند.

نکته ها:
اشاره

جمله ی «عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» در دو مورد در قرآن به کار رفته است:یکی در مورد حضرت موسی وقتی که صندوق او را از آب گرفتند،همسر فرعون به او گفت:این نوزاد را نکشید،شاید در آینده به ما سودی رساند. (2)و دیگری در اینجاست که عزیز مصر به همسرش می گوید:احترام این برده را بگیر،شاید در آینده به درد ما بخورد.آری،به اراده ی خداوندی،محبّتِ نوزاد و برده ای ناشناس،چنان در قلب حاکمانِ مصر جای می گیرد که زمینه های حکومت آینده ی آنان را فراهم می سازد.

پیام ها

1 بزرگواری در سیمای یوسف نمایان بود.تا آنجا که عزیز مصر سفارش او را به

ص :51


1- 1) .کافی،ج 4،ص 306.
2- 2) .قصص،9.

همسرش می کند. «أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ» 2 زن در خانه،نقش محوری دارد. «أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ» 3 اطرافیان و آشنایان را به نیکی با مردم دعوت کنید. «أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ» 4 در معاملات آینده نگر باشید. «اشْتَرٰاهُ ... عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا» 5 با احترام به مردم،می توان انتظار کمک و یاری از آنان داشت. «أَکْرِمِی ... یَنْفَعَنٰا» 6 دلها به دست خداوند است.مهر یوسف،در دل خریدار نشست. «عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 7 تصمیم های مهم را پس از ارزیابی و آزمایش و مرحله ای اتّخاذ کنید.(اوّل یوسف را به عنوان کمک کار در خانه، «عَسیٰ أَنْ یَنْفَعَنٰا» کم کم به عنوان فرزند قرار دهیم) «أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 8 فرزندخواندگی،سابقه تاریخی دارد. «نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 9 عزیز مصر فاقد فرزند بود. «نَتَّخِذَهُ وَلَداً» 10 عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.(برادران او را در چاه انداختند و او امروز در کاخ مستقر شد) «کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» 11 زیردستان را دست کم نگیرید،چه بسا قدرتمندان و حاکمان آینده باشند.

«مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ»

12 علم و دانش،شرطِ مسئولیّت پذیری است. «مَکَّنّٰا ... لِنُعَلِّمَهُ» 13 پایان تلخی ها،شیرینی است. «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» 14 اراده غالب خدا،یوسف را از چاه به جاه کشاند. «مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» 15 سنّت خدا غلبه کامل خوبی ها و زیبایی ها بر زشتی هاست. «غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ» 16 آنچه را ما حادثه می پنداریم،در حقیقت طراحی الهی برای انجام یافتن اراده ی اوست. «وَ اللّٰهُ غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ» 17 چه بسا حوادث ناگوار که چهره واقعی آن خیر است.(یوسف در ظاهر به چاه افتاد،ولی در واقع طرح چیز دیگری است) «کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ ... أَکْثَرَ النّٰاسِ

ص :52

لاٰ یَعْلَمُونَ»

18 مردم،ظاهر حوادث را می بینند،ولی از اهداف و برنامه های الهی بی خبرند.

«لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 22]

اشاره

وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (22)

و چون(یوسف)به رشد و قوّت خود رسید به او حُکم(نبوّت یا حکمت)و علم دادیم و ما اینگونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« أَشُدَّهُ »از«شد»به معنای«گِره محکم»،اشاره به استحکام جسمی و روحی است.

این کلمه در قرآن؛گاهی به معنای«بلوغ»استعمال شده است،چنان که در آیه 34 سوره اسراء آمده: «حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ» یعنی به مال یتیم نزدیک نشوید تا زمانی که به سن بلوغ برسد.گاهی مراد از«اشد»سن چهل سالگی است.نظیر آیه 15 سوره ی احقاف که می فرماید: «بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً» و گاهی به سن قبل از پیری گفته می شود،مانند آیه 67 سوره غافر: «ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً»

پیام ها

1 علم و حکمت،ظرفیّت و آمادگی می خواهد. «بَلَغَ أَشُدَّهُ» 2 ترفیعات الهی بدون فوت زمان و در وقت خود صورت می گیرد. «لَمّٰا بَلَغَ ...

آتَیْنٰاهُ»

3 حکمت،غیر از علم است.(علم،دانش است،ولی حکمت،بینش و بصیرتی است که انسان را به حقّ می رساند) «آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً» 4 علوم انبیا،اکتسابی نیست. «آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً» 5 وجود علم و حکمت در کنار یکدیگر،بسیار ارزشمند و کارساز است. «حُکْماً وَ عِلْماً»

ص :53

6 دلیلِ عزل و نصب ها را برای مردم بیان کنید. «آتَیْنٰاهُ حُکْماً ... کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 7 باید احسان کنیم تا لایق دریافت پاداش خاصّ الهی باشیم. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 8 نیکوکاران،در همین دنیا نیز کامیاب می شوند. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» 9 هر کس که توان علمی و جسمی داشته باشد،مشمول لطف الهی نمی شود، بلکه محسن بودن نیز لازم است. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 23]

اشاره

وَ رٰاوَدَتْهُ اَلَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهٰا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ اَلْأَبْوٰابَ وَ قٰالَتْ هَیْتَ لَکَ قٰالَ مَعٰاذَ اَللّٰهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوٰایَ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ (23)

و زنی که یوسف در خانه او بود،از یوسف از طریق مراوده و ملایمت، تمنای کام گیری کرد و درها را(برای انجام مقصودش)محکم بست و گفت:

برای تو آماده ام.یوسف گفت:پناه به خدا که او پروردگار من است و مقام مرا گرامی داشته،قطعاً ستمگران رستگار نمی شوند.

نکته ها:
اشاره

در تفسیر «مَعٰاذَ اللّٰهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوٰایَ» دو احتمال داده اند:

الف:خداوند پروردگار من است که مقام مرا گرامی داشته و من به او پناه می برم.

ب:عزیز مصر مالک من است و من سر سفره او هستم و درباره ی من به تو گفت:« أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ »و من به او خیانت نمی کنم.

هر دو احتمال،طرفدارانی دارد که بر اساس شواهدی بدان استناد می جویند.ولی به نظر ما، احتمال اوّل بهتر است.زیرا یوسف به خاطر تقوای الهی مرتکب گناه نشد،نه به خاطر اینکه بگوید:چون من در خانه عزیز مصر هستم و او حقّی بر من دارد،من به همسرش تعرّض و سوء قصد نمی کنم!.چون ارزش این کار کمتر از رعایتِ تقوی است.

البتّه در چند جای این سوره،کلمه ی« رَبُّکَ »که اشاره به«عزیز مصر»است،به چشم می خورد،ولی کلمه ی« رَبِّی »هر کجا در این سوره استعمال شده،مراد خداوند است.

ص :54

از طرفی دور از شأن یوسف است که خود را چنان تحقیر کند که به عزیز مصر« رَبِّی »بگوید.

اولیای خدا،به خدا پناهنده می شوند و نتیجه می گیرند:موسی از شرّ فتنه های فرعون به خدا پناه می برد، «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لاٰ یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسٰابِ» (1)مادر مریم می گوید:من مریم و نسل او را در پناه تو قرار می دهم، «إِنِّی أُعِیذُهٰا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهٰا مِنَ الشَّیْطٰانِ الرَّجِیمِ» (2)و در این آیه یوسف به خدا پناه می برد، «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» و خداوند به پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله دستور پناهندگی به خودش را می دهد. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ» ...

به جای گفتن:«اعوذ بالله»یک سره به سراغ پناه دادن خدا رفت و گفت:« مَعٰاذَ اللّٰهِ »تا پناهندگی خود را مطرح نکند.در واقع برای خود ارزشی قائل نشد.

پیام ها

1 گناهان بزرگ،با نرمش و مراوده شروع می شود. «رٰاوَدَتْهُ» 2 پاک بودن مرد کافی نیست،زیرا گاهی زنها مزاحم مردان هستند. «وَ رٰاوَدَتْهُ» 3 قدرت شهوت به اندازه ای است که همسر پادشاه را نیز اسیرِ برده خود می کند.

«وَ رٰاوَدَتْهُ الَّتِی»

4 سعی کنیم نام خلافکار را نبریم وبا اشاره از او یاد کنیم. «الَّتِی» 5 پسران جوان را در خانه هایی که زنان نامحرم هستند،تنها نگذارید.زیرا احتمال دارد باب مراوده باز شود. «وَ رٰاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهٰا» 6 معمولاً عشق در اثر مراوده و به تدریج پیدا می شود.وجود دائمی یوسف در خانه کم کم سبب عشق شد. «فِی بَیْتِهٰا» 7 مسائل مربوط به مفاسد اخلاقی را سربسته و مؤدّبانه مطرح کنید. «رٰاوَدَتْهُ ...

غَلَّقَتِ»

8 حضور مرد و زن نامحرم در یک محیط در بسته،زمینه را برای گناه فراهم می کند. «غَلَّقَتِ الْأَبْوٰابَ وَ قٰالَتْ هَیْتَ لَکَ»

ص :55


1- 1) .غافر،27.
2- 2) .آل عمران،36.

9 زشتی زنا،در طول تاریخ مورد پذیرش بوده است و به همین دلیل،زلیخا همه ی درها را محکم بست. «غَلَّقَتِ الْأَبْوٰابَ» 10 همه ی درها بسته،امّا درِ پناهندگی خدا باز است. «غَلَّقَتِ الْأَبْوٰابَ ... مَعٰاذَ اللّٰهِ» 11 موقعیّت های امتحان الهی متفاوت است؛گاه در چاه و گاه در کاخ. «رٰاوَدَتْهُ ...

قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ»

12 تقوی و اراده ی انسان،می تواند بر زمینه های انحراف و خطا غالب شود.

«مَعٰاذَ اللّٰهِ»

13 توجّه به خدا،عامل بازدارنده از گناه و لغزش است. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 14 اگر رئیس یا بزرگ ما دستور گناه داد،نباید از او اطاعت کنیم. «هَیْتَ لَکَ قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» (به خاطر اطاعت از مردم،نباید نافرمانی خدا نمود.«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (1)) 15 به هنگام خطرِ گناه باید به خدا پناه برد. «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» 16 در کاخ حکومتی نیز می توان پاک،عفیف،صادق و امین بود. «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» 17 خطر غریزه ی جنسی به قدری است که برای نجات از آن باید خدا به فریاد برسد. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 18 انسان هواپرست از رسوایی ظاهری هراس دارد(زلیخا درها را محکم بست ولی خداپرست از خدا) «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 19 انجام گناه(زنا)،با کرامت انسانی ناسازگار است. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 20 تلقین یاد خدا به نفس،نقش مهمی در ترک گناه دارد. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 21 اولین اقدام علیه گناه،یاد خدا و پناه بردن به اوست. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 22 بهترین نوع تقوی آن است که به خاطر لطف،محبّت و حقّ خداوندی گناه نکنیم،نه از ترس رسوایی در دنیا یا آتش در آخرت. «مَعٰاذَ اللّٰهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ

ص :56


1- 1) .بحار،ج 10،ص 227.

مَثْوٰایَ»

23 یاد کردن الطاف الهی،از عوامل ترک گناه است. «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوٰایَ» 24 یاد عاقبت گناه،مانع از ارتکاب آن است. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 25 تشویق به زنا یا زمینه سازی برای گناه جوانان پاک،ظلم به خود،همسر، جامعه و افراد است. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 26 یک لحظه گناه،می تواند انسان را از رستگاری ابدی دور کند. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 27 ارتکاب گناه،ناسپاسی و کفران نعمت ها است. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 28 در هر کاری،باید عاقبت اندیشی کرد. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 29 یوسف علیه السلام در بحبوبه درگیری با زلیخا به فکر فلاح بود. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 30 انسانی که مقام و منزلت خود را می داند خود را به بهای کم و زودگذر نمی فروشد. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ» 31 اگر از دری ظلم وارد شود،فلاح از در دیگر بیرون می رود. «لاٰ یُفْلِحُ الظّٰالِمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 24]

اشاره

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ کَذٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ اَلسُّوءَ وَ اَلْفَحْشٰاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُخْلَصِینَ (24)

و همانا(همسر عزیز مصر)قصد او(یوسف)را کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را نمی دید(بر اساس غریزه)قصد او را می کرد.اینگونه(ما او را با برهان کمک کردیم)تا بدی و فحشا را از او دور کنیم،چرا که او از بندگانِ برگزیده ما است.

نکته ها:
اشاره

امام صادق علیه السلام فرمود:«برهان رب»همان نور علم،یقین و حکمت بود که خداوند در آیات

ص :57

قبل فرمود: «آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً». (1)و آنچه در بعضی روایات آمده که مراد از برهان،مشاهده قیافه ی پدر یا جبرئیل است،سند محکمی ندارد.

در قرآن بارها از همّت و تصمیم دشمنان خدا برای توطئه نسبت به اولیای الهی،سخن به میان آمده که خداوند نقشه های آنان را نقش بر آب نموده است.

در برگشت از جنگ تبوک منافقان خواستند با رم دادن شتر پیامبر،حضرت را به شهادت برسانند ولی نشد؛ «وَ هَمُّوا بِمٰا لَمْ یَنٰالُوا» (2)یا تصمیم بر منحرف کردن پیامبر گرفتند؛ «لَهَمَّتْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ» (3)و یا تصمیم بر تجاوز گرفتند که نشد. «إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ» (4)یوسف،معصوم و پاکدامن بود؛به دلیل گفتار همه ی کسانی که به نحوی با یوسف رابطه داشته اند و ما نمونه هایی از آن را بیان می کنیم:

1 خداوند فرمود: «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشٰاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (ما یوسف را با برهان کمک کردیم)تا بدی و فحشا را از او دور کنیم،زیرا او از بندگان برگزیده ی ماست.

2 یوسف می گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ» پرودگارا! زندان برای من از گناهی که مرا به آن دعوت می کنند بهتر است.در جای دیگر گفت: «أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ» من به صاحبخانه ام در غیاب او خیانت نکردم.

3 زلیخا گفت: «لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ» به تحقیق من با یوسف مراوده کردم و او معصوم بود.

4 عزیز مصر گفت: «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ» ای یوسف تو این ماجرا را مسکوت بگذار و به زلیخا گفت:از گناهت استغفار کن.

5 شاهدی که گواهی داد و گفت:اگر پیراهن از عقب پاره شده معلوم می شود که یوسف پاکدامن است. «إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ» ...

6 زنان مصر که گفتند: «مٰا عَلِمْنٰا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ» ما هیچ گناه و بدی درباره ی او سراغ نداریم.

ص :58


1- 1) . .تفسیر کشف الاسرار.
2- 2) .توبه،74.
3- 3) .نساء،113.
4- 4) .مائده،11.

7 ابلیس که وعده ی فریب همه را داد،گفت: «إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» من حریف برگزیدگان نمی شوم و این آیه یوسف را مخلص نامیده است.

پیام ها

1 اگر امداد الهی نباشد،پای هر کسی می لغزد. «هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ» 2 در هر صحنه ای،امکان رؤیت برهان ربّ وجود دارد. «هَمَّتْ بِهِ ... رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ» 3 انبیا در غرایز مانند سایر انسان ها هستند،ولی به دلیل ایمان به حضور خدا، گناه نمی کنند. «هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ» 4 غفلت از یاد الهی،زمینه ی ارتکاب گناه و توجّه به آن،عامل محفوظ ماندن در گناه است. «هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأیٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ» 5 مخلص شدن موجب محفوظ ماندن شخص از گناه می گردد. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ... إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» 6 عبادت خالصانه رمز موفقیّت در دوری از گناه است. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ... إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» 7 خداوند،بندگان مخلص را حفظ می کند. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ ... إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» 8 بدی و فحشا با مخلص بودن یک جا جمع نمی شود. «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ...

الْمُخْلَصِینَ»

9 مخلص شدن مخصوص یوسف علیه السلام نیست،می توان با پیمودن راه آن حضرت به مقام مخلصین نزدیک شد. «إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ»

ص :59

[سوره یوسف (12): آیه 25]

اشاره

وَ اِسْتَبَقَا اَلْبٰابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیٰا سَیِّدَهٰا لَدَی اَلْبٰابِ قٰالَتْ مٰا جَزٰاءُ مَنْ أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاّٰ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (25)

و هر دو بسوی در سبقت گرفتند و آن زن پیراهن او را از پشت درید.

ناگهان شوهرش را نزد در یافتند.زن(برای انتقام از یوسف یا تبرئه خود با چهره حقّ به جانبی)گفت:کیفر کسی که به همسرت قصد بد داشته جز زندان و یا شکنجه دردناک چیست؟

نکته ها:
اشاره

«استباق»به معنای سبقت و پیشی گرفتن دو یا چند نفر از یکدیگر است،یوسف برای فرار از گناه به سوی در فرار کرد و زلیخا نیز به دنبال او می دوید.گویا به سوی در مسابقه گذارده اند.« قُدَّ »به معنای پاره شدن پارچه از طرف طول است.«لفاء»به یافتن ناگهانی چیزی گفته می شود.

پیام ها

1 گفتن« مَعٰاذَ اللّٰهِ »به تنهایی کفایت نمی کند،باید از گناه فرار کرد. «اسْتَبَقَا» 2 گاهی ظاهر عمل یکی است،ولی هدف ها مختلف است.(یکی می دود تا به گناه آلوده نشود،دیگری می دود تا آلوده بکند.) «اسْتَبَقَا» 3 هجرت و فرار از گناه،لازم است. «اسْتَبَقَا الْبٰابَ» 4 بهانه ی بسته بودن در برای تسلیم شدن در برابر گناه کافی نیست،باید به سوی درهای بسته حرکت کرد شاید باز شود. «اسْتَبَقَا الْبٰابَ» 5 مجرم معمولاً از خود جای پا باقی می گذارد. «قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ» 6 گاه بایستی سرزده به منازل و محل کار بایستی سرکشی کرد. «أَلْفَیٰا» 7 گاهی شاکی،خود مُجرم است. «قٰالَتْ مٰا جَزٰاءُ» ...

8 گنهکار برای تبرئه خود،از عواطف و احساسات بستگان خود استمداد می کند. «بِأَهْلِکَ»

ص :60

9 صاحبان قدرت معمولاً اگر مقصّر باشند،دیگران را متّهم می کنند. «مَنْ أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» 10 مجرم برای تبرئه خود،به دیگران اتهام می بندد. «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» 11 چه بسا سخن حقّی که از آن باطل طلب شود.(کیفر برای کسی که سوء قصد به زن شوهردار دارد،حرف حقّی است،امّا چه فردی سوء قصد داشته باید بررسی شود) «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاّٰ أَنْ یُسْجَنَ» 12 زلیخا عاشق نبود،بلکه هوس باز بود؛چرا که عاشق حاضر است جانش را فدای معشوق کند،نه این که او را متهم و به زندان افکند. «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» ...

13 زندان و زندانی نمودن مجرمان،سابقه تاریخی دارد. «یُسْجَنَ» 14 اعلام کیفر،نشانه ی قدرت همسر عزیز بود. «یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 15 عشق هوس آلود،گاهی عاشق را قاتل می کند. «أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ» 16 زلیخا دارای نفوذ در دستگاه حکومتی و خط دهنده بوده است. «إِلاّٰ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیات 26 تا 27]

اشاره

قٰالَ هِیَ رٰاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَ شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (26) وَ إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (27)

(یوسف)گفت:او خواست که از من(بر خلاف میلم)کام گیرد و شاهدی از خانواده زن،شهادت داد که اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده،پس زن راست می گوید و او از دروغگویان است.(زیرا در این صورت او و همسر عزیز،از روبرو درگیر می شدند و پیراهن از جلو چاک می خورد.)

و اگر پیراهن او(یوسف)از پشت پاره شده،پس زن دروغ گفته و او از راستگویان است.

ص :61

نکته ها:
اشاره

در برخی روایات،شاهد را کودکی معرّفی کرده اند که مثل عیسی علیه السلام در گهواره به سخن آمد،ولی چون سند محکمی ندارد،نمی توان به آن اعتنا کرد.امّا بهتر است شاهد را یکی از مشاوران عزیز بدانیم که فامیل همسر و دارای هوش و ذکاوت بود و همانند عزیز مصر، شاهد این اتّفاق گردید،و الاّ اگر خود شاهد اصل ماجرا بود،معنی نداشت که به صورت جمله شرطیه،شهادت دهد و بگوید: «إِنْ کٰانَ». ...

یوسف،ابتدا به سخن نکرد و شاید اگر همسر عزیز حرفی و تهمتی نمی زد،یوسف حاضر نمی شد آبروی او را بریزد و بگوید: «هِیَ رٰاوَدَتْنِی» هر کس پاکتر است،بیشتر در معرض تهمت است.در میان زنان،پاکدامن تر از مریم نبود، امّا او را متّهم به ناپاکی کردند،در میان مردان نیز کسی به پاکی یوسف یافت نمی شد،به او هم نسبت ناروای زنا دادند.امّا خداوند در هر دو مورد به بهترین وجه پاکی آنان را ثابت نمود.

در داستان یوسف،پیراهن او نقش آفرین است:در اینجا؛پارگی پیراهن از پشت،دلیل بی گناهی او و کشف جرم همسر عزیز گردید و در جای دیگر؛پاره نشدن پیراهن موجب کشف جرم برادران او گردید.زیرا بعد از انداختن یوسف به چاه،وقتی برادران پیراهن او را آغشته به خون کرده و به پدر نشان دادند و گفتند:یوسف را گرگ خورده است،پدر پرسید:

پس چرا پیراهن او پاره نشده است؟! در پایان داستان نیز،پیراهنِ یوسف،وسیله ی بینا شدن چشم پدر گردید.

پیام ها

1 متّهم باید از خود دفاع و مجرم اصلی را معرفی کند.حضرت یوسف علیه السلام در برابر جمله« مٰا جَزٰاءُ مَنْ أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً »با گفتن« هِیَ رٰاوَدَتْنِی »،پاسخ مناسبی به زلیخا داد.

2 کسی که در مقام قضاوت است باید شکایت شاکی و دفاع متهم را بشنود و مدارک را بررسی کند و سپس نظر دهد.(در این ماجرا همسر گفت که یوسف سوء قصد داشته،« أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً »یوسف تهمت را رد کرد و گفت:« هِیَ

ص :62

رٰاوَدَتْنِی »شاهد نیز علامت صدق و کذب را از راه پاره شدن پیراهن جلو تا پشت سر مطرح کرد) 3 دفاع از بی گناه،واجب است و سکوت همه جا زیبا نیست. «شَهِدَ شٰاهِدٌ» 4 کمک به روشن شدن حقیقت،کاری پسندیده است. «وَ شَهِدَ شٰاهِدٌ» 5 در قضاوت،کسی که مستند حرف بزند و با قرائن آن را تأیید کند در حکم شاهد است. «شَهِدَ شٰاهِدٌ» 6 خداوند از راهی که هیچ انتظارش نمی رود،افراد را حمایت می کند. «شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا» 7 آنجا که خدا بخواهد،بستگان مجرم علیه او شهادت می دهند. «شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا» 8 در شهادت و داوری،مراعات حسب،نسب،موقعیّت و خویشاوندی متّهم، جایز نیست. «شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا» 9 شهادت خویشان علیه یکدیگر،سبب اطمینان بیشتری می شود. «شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا» 10 در قضاوت،بیش از توجّه به گفته های شاکی و متهم،به بررسی مدارک و اسناد توجّه شود. «قٰالَتْ مٰا جَزٰاءُ ... قٰالَ هِیَ رٰاوَدَتْنِی ... شَهِدَ شٰاهِدٌ ... إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ» ...

11 در قضاوت،هر جرمی کارشناس نیاز دارد. «شَهِدَ شٰاهِدٌ ... إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ» ...

12 در جرم شناسی از آثار ظریف به جای مانده،مجرم شناخته و مسایل کشف می شود. «إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ» ...

13 قاضی می تواند بر اساس قرائن،حکم کند. «إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ» 14 بکارگیری روشهای جرم شناسی برای تشخیص جرم و مجرم،لازم است.

«إِنْ کٰانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ»

...

ص :63

[سوره یوسف (12): آیه 28]

اشاره

فَلَمّٰا رَأیٰ قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قٰالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ (28)

پس همین که(عزیز مصر)پیراهن او را دید که از پشت پاره شده است، (حقیقت را دریافت و)گفت:بی شک این از حیله شما زنان است.البتّه حیله شما شگرف است.

نکته ها:
اشاره

با اینکه قرآن،کید شیطان را ضعیف می داند: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطٰانِ کٰانَ ضَعِیفاً» (1)ولی در این آیه،کید زنان بزرگ شمرده شده است.به گفته ی تفسیر صافی،این به خاطر آن است که وسوسه شیطان لحظه ای و غیابی و سارقانه است،ولی وسوسه زن با لطف و محبّت و حضوری و دائمی است.

گاهی خداوند کارهای بزرگ را با وسیله های کوچک انجام می دهد.مثلاً سرنگونی سپاه ابرهه را با پرندگان ابابیل،حفظ جان پیامبر اسلام را با تار عنکبوت،آموزش دفن میّت را با کلاغ،اثبات پاکی مریم علیها السلام را با سخن گفتن نوزاد،پاکی یوسف را با پاره شدن پیراهن، ایمان آوردن یک کشور را با سفر هُدهُد و کشف اصحاب کهف را با نمونه پول،تحقّق بخشیده است.

پیام ها

1 قضاوت بر اساس ادلّه و بدور از حبّ و بغض ها،مقتضای عدالت است. «فَلَمّٰا رَأیٰ قَمِیصَهُ ... قٰالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 2 استدلال منطقی،هر انسانی را مطیع و منقاد می کند.(عزیز مصر مطیع سخن شاهد شد) «شَهِدَ شٰاهِدٌ ... قٰالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 3 آثار و مدارک صحنه جرم باید به دقت مشاهده و بررسی شود. «قُدَّ مِنْ دُبُرٍ» 4 وقتی به نتیجه قطعی رسیدید،در اعلان حکم تردید نکنید. «فَلَمّٰا رَأیٰ ... قٰالَ»

ص :64


1- 1) .نساء،76.

5 عزیز مصر دارای عدالت نسبی و انصاف در برخورد با موضوعات بوده است.(چون بدون پرسش و پاسخ کسی را متهم نکرد و پس از آن نیز حقّ را به یوسف داد). «فَلَمّٰا رَأیٰ ... إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 6 حقّ،پشت پرده نمی ماند و مجرم روزی رسوا می شود. «إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 7 سخن حقّ را گرچه تلخ و بر ضرر باشد بپذیریم.(عزیز پذیرفت که مقصّر همسر اوست) «إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ» 8 از مکر زنان ناپاک بترسید که حیله ی آنان خطرناک است. «إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» 9 مکر و حیله هر قدر هم بزرگ باشد،قابل کشف و افشاست. «فَلَمّٰا رَأیٰ ... قٰالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 29]

اشاره

یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا وَ اِسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ اَلْخٰاطِئِینَ (29)

(عزیز مصر گفت:)یوسف از این مسئله صرف نظر کن و(آن را بازگو نکن و به همسرش نیز خطاب کرد:و)تو برای گناهت استغفار کن،چون از خطاکاران بوده ای.

پیام ها

1 عزیز مصر می خواست مسئله مخفی بماند،ولی مردم دنیا در تمام قرن ها از ماجرا با خبر شدند،تا پاکی یوسف ثابت شود. «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا» 2 اعمال زشت افراد را نباید بر ملا کرد. «أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا» 3 عزیز مصر به خاطر جایگاهش از یوسف خواست تا از جریان صرف نظر کند.

«أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا»

4 عزیز مصر نیز همچون سایر کاخ نشینان،نسبت به مسئله ی ناموس و غیرت تساهل کرد و به استغفار اکتفاء کرد و از توبیخ همسر به صورت جدّی خودداری نمود!. «وَ اسْتَغْفِرِی» 5 رهبران غیر الهی،قدرت برخورد قاطع نسبت به بستگان متخلف خودشان را

ص :65

ندارند. «وَ اسْتَغْفِرِی» 6 تلاش زن برای برقراری رابطه با غیر همسر خویش،امری ناروا و نامشروع است. «وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ» 7 روابط لجام گسیخته جنسی و هوسرانی،حتّی در بین غیر متدیّنین به ادیان الهی،کاری ناپسند شمرده می شده است. «اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ»

[سوره یوسف (12): آیه 30]

اشاره

وَ قٰالَ نِسْوَةٌ فِی اَلْمَدِینَةِ اِمْرَأَتُ اَلْعَزِیزِ تُرٰاوِدُ فَتٰاهٰا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهٰا حُبًّا إِنّٰا لَنَرٰاهٰا فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (30)

زنانی در شهر(زبان به ملامت گشودند و)گفتند:همسر عزیز با غلامش مراوده داشته و از او کام خواسته است.همانا یک غلام او را شیفته خود کرده است.به راستی ما او را در گمراهی آشکار می بینیم.

نکته ها:
اشاره

«شغاف»به پیچیدگی بالای قلب یا پوسته نازک روی قلب،که همچون غلاف آن را در برمی گیرد،گفته شده است.جمله ی« شَغَفَهٰا حُبًّا »یعنی علاقه ی یوسف به قلب زلیخا گره خورده و عشق شدید شده است. (1)

دو گروه درباره یوسف گفتند:علاقه ی بیش از حدّ به او نشانه ی گمراهی است:یکی برادرانش که به جهت محبّت پدر به یوسف،پدر را گمراه خوانده و گفتند: «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» و دیگری زنانِ مصر که به جهت علاقه ی شدید زلیخا به یوسف،زلیخا را گمراه خوانده و گفتند: «إِنّٰا لَنَرٰاهٰا فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ».

هر کس یوسف را برای خود می خواهد؛یعقوب او را فرزند خود می داند؛ «یٰا بُنَیَّ» کاروان او را سرمایه خود می داند؛ «شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» عزیز مصر او را فرزند خوانده می داند؛ «نَتَّخِذَهُ وَلَداً» زلیخا او را معشوق خود می داند؛ «شَغَفَهٰا حُبًّا» زندانیان او را تعبیر کننده خواب خود

ص :66


1- 1) .تفسیر نمونه.

می دانند؛ «نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ» ولی خداوند او را برگزیده و رسول خود می داند؛ «یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ» و آنچه برای یوسف ماند،همین مقام رسالت بود. «وَ اللّٰهُ غٰالِبٌ عَلیٰ أَمْرِهِ»

پیام ها

1 اخبار مربوط به خانواده مسئولان،زود شایع می گردد،پس باید مراقب رفتارهای خود باشند. «قٰالَ نِسْوَةٌ ... اِمْرَأَتُ الْعَزِیزِ» 2 بستن درها برای انجام گناه نیز مانع رسوایی نمی شود. «قٰالَ نِسْوَةٌ ... اِمْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرٰاوِدُ» 3 خطاهای افراد خانواده به مرد و سرپرست خانواده منتسب می شود. «امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرٰاوِدُ فَتٰاهٰا»

[سوره یوسف (12): آیه 31]

اشاره

فَلَمّٰا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ وٰاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قٰالَتِ اُخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حٰاشَ لِلّٰهِ مٰا هٰذٰا بَشَراً إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ مَلَکٌ کَرِیمٌ (31)

پس چون(همسر عزیز)نیرنگ(و بدگویی)زنان(مصر)را شنید،(کسی را برای دعوت)به سراغ آنها فرستاد و برای آنان(محفل و)تکیه گاهی آماده کرد و به هر یک چاقویی داد(تا میوه میل کنند)و به یوسف گفت:بر زنان وارد شو.همین که زنان او را دیدند بزرگش یافتند و دست های خود را(به جای میوه)عمیقاً بریدند و گفتند:منزّه است خداوند،این بشر نیست،این نیست جز فرشته ای بزرگوار.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« قَطَّعْنَ »از ریشه ی«قطع»،به معنای بریدن است که چون به باب تفعیل در آمده، این معنا را نیز می رساند که زنان حاضر در جلسه چون یوسف را دیدند به قدری مبهوت شدند که مواضع متعدّدی از دست خویش را بریدند و قطعه قطعه کردند.

ص :67

کلمه« حٰاشَ »به معنی در حاشیه و کنار بودن است.رسم بوده که هر گاه می خواستند شخصی را از عیبی منزه بدانند،اوّل خدا را تنزیه می کردند سپس آن شخص را. (1)

همسر عزیز مصر زن سیاستمداری بود و با مهمانی دادن توانست مشت رقبا را باز کند و آنان را غافلگیر نماید.

پیام ها

1 گاهی هدف از بازگو کردن مسایل دیگران،دلسوزی نیست،بلکه حسادت و توطئه و نقشه علیه آنان است. «بِمَکْرِهِنَّ» 2 شاید زنان مصر با انتشار خبر عشق زلیخا به یوسف علیه السلام می خواستند بدین وسیله یوسف را مشاهده کنند. «بِمَکْرِهِنَّ» 3 گاهی باید پاسخ مکر را با مکر داد.(زنان با بازگوکردن راز همسر عزیز مصر، نقشه کشیدند و او با یک میهمانی،نقشه آنان را پاسخ داد.) «أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ» 4 زلیخا برای کنترل جوسازی علیه خود،اقدام به توجیه افراد عمده ای که در جوسازی و انتشار اخبار دخیل بودند پرداخت.(واضح است که دعوت شدگان همه ی زنان منطقه نبودند) «فَلَمّٰا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ» 5 مجرم گاه برای تنزیه خود،جرم را گسترش می دهد و آن را عادّی جلوه می دهد. «فَلَمّٰا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ» 6 سرویس جداگانه برای هر میهمان کاری پسندیده و ارزشمند است. «آتَتْ کُلَّ وٰاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً» 7 اطاعت از مولی و صاحب تا وقتی معصیت نباشد لازم است. «قٰالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ» 8 شنیدن کی بود مانند دیدن. «فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ» 9 انسان به طور فطری در برابر بزرگی و بزرگواری،تواضع می کند. «أَکْبَرْنَهُ»

ص :68


1- 1) .تفسیر المیزان.

10 زلیخا خواست به زنان مصر تفهیم کند که شما یک لحظه یوسف را دیدید، طاقت از کف دادید؛او شبانه روز در خانه من است؟! «فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» 11 زود انتقاد نکنید،شاید شما هم اگر به جای او بودید مثل او می شدید. «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» (انتقاد کنندگان وقتی یوسف را دیدند،همه مثل زن عزیز مصر گرفتار شدند) 12 انسان تا وقتی در معرض امتحان قرار نگرفته ادّعایی دارد؛امّا گاهی که مورد آزمایش قرار گرفت،ناخودآگاه ماهیّت خود را نشان می دهد. «فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» 13 عشق که آمد،انسان بریدن دست خودش را نمی فهمد. «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» (اگر شنیده اید که حضرت علی علیه السلام به هنگام نماز،از پایش تیر را کشیدند و متوجّه نشد،تعجّب نکنید.زیرا اگر عشق سطحی دنیوی تا بریدن دست پیش می رود،عشق معنوی و عمیق به جمال واقعی،چه خواهد کرد!.) 14 یوسف در زیبایی بی نظیر و در عین حال در عفت الگویی برای همگان است. «فَلَمّٰا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ ... قُلْنَ حٰاشَ لِلّٰهِ» 15 کید یک زن بالاتر از کید همه برادران یوسف علیه السلام بود.(همسر عزیز با این مهمانی،عشق خود را برای تمام زنان توجیه کرد،ولی برادران یوسف توجیهی برای حسادت خود نداشتند) 16 جمال یوسف علیه السلام موجب گرفتاری او شد،ولی علم و تقوایش موجب نجات او گردید.(آری جمال معنوی مهم تر از جمال ظاهری است) 17 مردم مصر در آن زمان،به خداوند و فرشتگان ایمان داشتند. «حٰاشَ لِلّٰهِ ... مَلَکٌ کَرِیمٌ»

ص :69

[سوره یوسف (12): آیه 32]

اشاره

قٰالَتْ فَذٰلِکُنَّ اَلَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَ لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مٰا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ اَلصّٰاغِرِینَ (32)

(همسر عزیز مصر به زنانی که دست خود را بریده بودند،)گفت:این همان کسی است که مرا درباره او ملامت می کردید.و البتّه من از او کام خواستم، ولی او پاکی ورزید.و اگر آنچه را به او دستور می دهم انجام ندهد،حتماً زندانی خواهد شد و از خوارشدگان خواهد بود.

نکته ها:
اشاره

شرایط اجتماعی و روانی،در نوع عکس العمل افراد تأثیر دارد.همسر عزیز آن گاه که از افشای کار زشت خود می ترسد،درها را می بندد،« غَلَّقَتِ الْأَبْوٰابَ »،امّا هنگامی که زنان مصر را همراه و همداستان خود می بیند،علناً می گوید:« أَنَا رٰاوَدْتُهُ »من او را فرا خواندم.در جامعه نیز وقتی حساسیّت به زشتی گناه از بین برود،گناه آسان می شود.شاید برای جلوگیری از همین امر است که در دعای کمیل می خوانیم:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم»خداوندا! گناهانی که پرده حیا را پاره می کند برایم بیامرز.زیرا گناه در ابتدا انجامش برای انسان سنگین است،امّا همین که پرده حیا برافتاد آسان می شود.

پیام ها

1 دیگران را ملامت نکنید که خود گرفتار می شوید. «فَذٰلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ» 2 عشق گناه آلود،سبب رسوایی می شود. «لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ» 3 دروغگو رسوا می شود.کسی که دیروز گفت:یوسف قصد سوء داشته؛ «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» امروز می گوید: «لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ» من قصد کام گرفتن از او را داشتم.

4 اخلاص و عفّت و پاکی،ناپاکان را رسوا می کند. «وَ لَقَدْ رٰاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ» 5 گاهی دشمن هم به پاکی شخص مقابل،گواهی می دهد. «فَاسْتَعْصَمَ» (و جدان مجرم نیز گاهی بیدار می شود.) 6 پاکی،لازمه ی نبوّت است. «فَاسْتَعْصَمَ» ...

ص :70

7 چه پاکانی که به خاطر خودکامگان به زندان می روند. «فَاسْتَعْصَمَ ... لَیُسْجَنَنَّ» 8 گناهکاران(عاشقان)به دنبال هدف خویش هستند و از هر وسیله ای استفاده می کنند. «وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مٰا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ» 9 قدرت اگر با ایمان و تقوا همراه نباشد برای هوای نفس مورد استفاده قرار می گیرد. «مٰا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ» 10 زلیخا در دستگاه حکومتی مصر دارای نفوذ بوده است. «لَیُسْجَنَنَّ» 11 سوء استفاده از قدرت،حربه ی طاغوتیان است. «لَیُسْجَنَنَّ» 12 تهدید به حبس و تحقیر،حربه و شیوه ی طاغوتیان است. «لَیُسْجَنَنَّ، ...

الصّٰاغِرِینَ»

13 هوای نفس به قدری نیرومند است که حتّی با رسوایی نیز به راه خود ادامه می دهد. «رٰاوَدَتْهُ ... وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مٰا آمُرُهُ» ...

14 عاشقِ شکست خورده،دشمن می شود. «قٰالَتْ ... لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصّٰاغِرِینَ» 15 روحیه کاخ نشینی،غیرت را می میراند.(با آنکه عزیز مصر خیانت همسر خود را فهمید و از او خواست که توبه کند،ولی باز هم میان او و یوسف فاصله نیانداخت.) 16 هواپرستان و طاغوتیان،تقوا و کف نفس را وسیله ی خواری و ذلّت می دانند.

«مِنَ الصّٰاغِرِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 33]

اشاره

قٰالَ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلاّٰ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ (33)

(یوسف)گفت:پرودگارا! زندان برای من از آنچه مرا به سوی آن می خوانند محبوب تر است.و اگر حیله آنها را از من باز نگردانی،به سوی آنها تمایل می کنم و از جاهلان می گردم.

ص :71

نکته ها:
اشاره

یوسف سراپا جوانمرد بود؛یک بار فدای حسادت برادران شد و خصومت نکرد.بار دیگر هدفِ عشقِ زلیخا شد،ولی گناه نکرد.بار سوم به هنگام قدرت،از برادران انتقام نگرفت.بار چهارم همین که کشور را در خطر دید به جای تقاضای برگشت به وطن،تقاضای تدبیر امور اقتصادی و نجات کشور را داد.

برای هر کس،محبوبی است؛برای یوسف پاکدامنی از زندان محبوب تر است.برای گروهی دنیا محبوب تر است؛ «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا» (1)اما برای مؤمن خداوند محبوب تر است. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ» (2)

پیام ها

1 توجّه به ربوبیّت خدا،از آداب دعاست. «رَبِّ» 2 اولیای خدا،فشار زندگی شرافتمندانه را،از رفاه در گناه بهتر می دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» 3 هر آزادبودنی ارزش نیست و هر زندان بودنی عیب نیست. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» 4 انسان با استمداد از خداوند،می تواند در هر شرایطی از گناه فاصله بگیرد.

«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ»

(هجرت از محیط گناه لازم است.) 5 رنج و سختی نمی تواند مجوز ارتکاب گناه باشد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» ...

6 دعا و نیایش و استمداد از خداوند،یکی از راههای مصون ماندن از گناه و انحرافات جنسی است. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» ...

7 شخصیّت انسان به روح او بستگی دارد،نه جسم او.اگر روح آزاد باشد،زندان بهشت است و اگر روح در فشار باشد،کاخ هم زندان می شود. «السِّجْنُ أَحَبُّ» 8 جداسازی محیط به خاطر مصون ماندن افراد از گناه،کاری شایسته است.

(یوسف خواهان جدا شدن بود،حتّی اگر به قیمت زندان رفتن باشد)

ص :72


1- 1) .ابراهیم،3.
2- 2) .بقره،165.

9 رضایت خداوند بر رضایت مردم و جمع ترجیح دارد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ» 10 هیچ کس بدون لطف خداوند،محفوظ نمی ماند. «وَ إِلاّٰ تَصْرِفْ عَنِّی» ...در شرایط بحرانی تنها راه نجات،اتکا به خداوند است.

11 آزمایش های الهی هر لحظه سخت تر میشود.(یوسف قبلاً گرفتار یک زن بود،حال گرفتار چندین زن شده است.) «کَیْدَهُنَّ، إِلَیْهِنَّ» 12 یوسف درباره ی گناه تمایل،ولی درباره ی زندان کلمه ی محبوب تر را بکار می برد و این نشان می دهد که پاکی و عصمت در عمق جان یوسف نهادینه شده بود. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ ... أَصْبُ إِلَیْهِنَّ» 13 راضی کردن مردم به قیمت ناخشنودی خدا،جهل است. «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 14 گناه،موجب سلب علوم خدادادی و موهبت های الهی است.(در آیات قبل خواندیم:« آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً »و در اینجا یوسف می فرماید:) «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 15 جهل تنها بیسوادی نیست،انتخاب لذّت آنی و چشم پوشی از رضای خدا، جهل محض است. «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 16 گناه،کاری جاهلانه است. «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ» 17 عمل نکردن به دانسته ها،انسان را در ردیف جاهلان قرار می دهد. «أَکُنْ مِنَ الْجٰاهِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 34]

اشاره

فَاسْتَجٰابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (34)

پس پرودگارش(در خواست)او را اجابت کرد و حیله زنان را از او برگرداند،زیرا که او شنوای داناست.

پیام ها

1 مردان خدا،مستجاب الدعوة هستند. «فَاسْتَجٰابَ لَهُ» 2 گاهی شداید و سختی ها زمینه ی پیدا شدن امداد الهی و راه نجات است. «رَبِّ

ص :73

اَلسِّجْنُ ... فَاسْتَجٰابَ» 3 پاکدامنی و عفاف،موجبات استجابت دعا را فراهم می سازد. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ ... فَاسْتَجٰابَ» 4 درخواست خالصانه از خداوند،استجابت و عنایت او را در پی دارد. «رَبِّ ... فَاسْتَجٰابَ» 5 دعای یوسف برای مصون ماندن از کید زنان مصر سریعاً مستجاب شد.

(حرف«فاء»در کلمه ی« فَاسْتَجٰابَ »،رمز سرعت است)* 6 هر کس به خدا پناه ببرد،محفوظ می ماند. «فَاسْتَجٰابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ» 7 گاه دشمن کاری را می کند که به نفع ما تمام می شود.(دشمن یوسف را به زندان انداخت،که مایه ی خلاصی یوسف از زلیخا بود) «فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ» 8 لازمه ی عصمت،نبوّت نیست.(یوسف هنوز پیامبر نشده بود،امّا از گناه معصوم بود.) «فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ» 9 استجابت دعا،دلیل بر شنوایی و بینایی و علم خداوند است. «فَاسْتَجٰابَ ... هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» 10 کسانی که مورد مراجعه مردم هستند باید در آغاز خوب بشنوند،سپس با دانش خود به حلّ و فصل مشکل بپردازند؛چنان که خداوند نیز در مقام اجابت دعا چنین است. «فَاسْتَجٰابَ ... هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

[سوره یوسف (12): آیه 35]

اشاره

ثُمَّ بَدٰا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا رَأَوُا اَلْآیٰاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتّٰی حِینٍ (35)

سپس بعد از آن همه نشانه ها و شواهدی که(برای پاکی یوسف)دیدند، اینگونه برایشان جلوه کرد که او را تا مدّتی زندانی کنند.

پیام ها

1 یک دیوانه،سنگی را در چاه می اندازد،صد نفر عاقل نمی توانند آن را در آورند.

یک زن عاشق شد،مردان متعدّد و رجال مملکتی نتوانستند این رسوایی را

ص :74

چاره اندیشی کنند. «بَدٰا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا رَأَوُا» 2 کاخ نشینی معمولاً با بی پروایی و پررویی همراه است. «مِنْ بَعْدِ مٰا رَأَوُا الْآیٰاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ» با این همه دلیل بر پاکی یوسف،باز هم او محکوم به زندان می شود.

3 زیبایی،همیشه خوشبختی آور نیست،دردسر هم دارد. «ثُمَّ بَدٰا لَهُمْ ... لَیَسْجُنُنَّهُ» 4 معمولاً در دربارها و کاخهای طاغوتیان،دادگاه و محاکمه غیابی و تشریفاتی است،تا بی گناهان محکوم شوند. «لَیَسْجُنُنَّهُ» (البتّه در مواردی این گونه نیست) 5 در جامعه ی آلوده،هوسرانان آزاد و تقواپیشگان در زندانند. «لَیَسْجُنُنَّهُ» 6 افراد خاطی به ویژه قدرتمندان کمتر مسئولیّت عمل خود را می پذیرند و می خواهند دیگران را قربانی کنند. «لَیَسْجُنُنَّهُ» 7 در نظام های طاغوتی معصوم تر مظلومتر است. «لَیَسْجُنُنَّهُ» 8 پاک بودن و پاک ماندن زحمت دارد. «لَیَسْجُنُنَّهُ» 9 جلوگیری از رسوایی خاندان عزیز مصر و پایان یافتن شایعات،هدف حکمرانان مصر از زندانی ساختن یوسف بود. «لَیَسْجُنُنَّهُ حَتّٰی حِینٍ» 10 وقتی دستگاه قضایی بر طبق خواسته سیاستمداران و افراد ذی نفوذ تصمیم می گیرد،مدّت زمان زندان نیز نامشخّص است. «حَتّٰی حِینٍ»

[سوره یوسف (12): آیه 36]

اشاره

وَ دَخَلَ مَعَهُ اَلسِّجْنَ فَتَیٰانِ قٰالَ أَحَدُهُمٰا إِنِّی أَرٰانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قٰالَ اَلْآخَرُ إِنِّی أَرٰانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ اَلطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ (36)

و با یوسف،دو جوان دیگر وارد زندان شدند.یکی از آن دو(نزد یوسف آمد و)گفت:من در خواب خود را دیدم که(انگور را)برای شراب می فشارم و دیگری گفت:من خود را در خواب دیدم که بر سرم نانی می برم و پرندگان از آن می خورند،ما را از تعبیر خوابمان آگاه ساز! همانا ما تو را از نیکوکاران می بینیم.

ص :75

نکته ها:
اشاره

در حدیث می خوانیم:دلیل آنکه زندانیان،یوسف را نیکوکار نامیدند،این بود که به افراد مریض در زندان رسیدگی می کرد و به نیازمندان کمک و برای سایرین،جا باز می کرد. (1)

پیام ها

1 زندان یوسف،عمومی بوده است. «مَعَهُ السِّجْنَ» 2 خواب ها را ساده نگیریم،در بعضی از آنها اسراری نهفته است. «أَرٰانِی أَعْصِرُ خَمْراً» (ممکن است انسان های عادّی نیز خواب های مهمی ببینند.) 3 انسان همه جا می تواند مثمر ثمر باشد،حتّی در زندان. «نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ» 4 نیکوکاران با صفای دل چیزهایی درک می کنند که دیگران آن را نمی یابند.

«نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

5 اگر مردم اعتماد به کسی پیدا کنند،تمام رازهای خود را با او در میان می گذارند. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 6 انسان های وارسته،در زندان نیز روی افراد تأثیر می گذارند. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 7 حتّی مجرمان و گناهکاران نیز برای نیکوکاران،جایگاه شایسته ای قایلند. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 8 نیکوکاران همه جا حتّی در زندان مورد احترام و پناهگاه مردم هستند. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 9 نیکوکاری یوسف علیه السلام قدم اوّل او در جذب و تبلیغ بود.(احسان و خدمت رسانی به زندانیان،سبب جذب قلوب و دریافت لقب محسن از زندانیان شد) 10 بدون تمکن مالی و آزادی هم می توان محسن بود.(یوسف در زندان نه

ص :76


1- 1) .تفسیر نور الثقلین و میزان الحکمه(سجن).

ثروت داشت،نه آزادی) «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 11 اوّل نیکوکاری خود را اثبات کنید،سپس به تبلیغ دین بپردازید.(یوسف که در نظر مردم نیکوکار شناخته شد،قبل از تعبیر خواب دوستان زندانی،به تبلیغ و ارشاد آنان پرداخته و به یکتاپرستی دعوت نمود) 12 دادن آگاهی های صحیح از مصادیق احسان است.(ما را از اسرار خوابی که دیده ایم آگاه ساز) «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 37]

اشاره

قٰالَ لاٰ یَأْتِیکُمٰا طَعٰامٌ تُرْزَقٰانِهِ إِلاّٰ نَبَّأْتُکُمٰا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُمٰا ذٰلِکُمٰا مِمّٰا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ (37)

(یوسف به آن دو نفر که خواب دیده بودند)گفت:من قبل از آنکه جیره غذایی شما برسد،تأویل خوابتان را خواهم گفت.این از اموری است که پرودگارم به من آموخته است.همانا من آئین قومی را که به خدا ایمان ندارند و به قیامت کفر می ورزند،رها کرده ام.

نکته ها:
اشاره

در ترجمه بخش اوّل آیه،این احتمال نیز وجود دارد که معنای آیه اینگونه باشد:من از جانب خداوند می دانم غذایی که برای شما خواهند آورد چیست؟ پس می توانم خواب شما را تعبیر کنم.یعنی یوسف علاوه بر تعبیر خواب از چیزهای دیگر نیز خبر می داده است.مثل حضرت عیسی علیه السلام که از غذای ذخیره شده در منازل و یا آنچه می خوردند،خبر می داد.

سؤال:چرا حضرت یوسف علیه السلام خواب آنان را فوری تعبیر نکرد و آن را به وقتی دیگر و ساعتی بعد موکول کرد؟ پاسخ:فخر رازی در تفسیر کبیر،چند وجه برای آن بیان کرده است:

1 می خواست آنها را در انتظار قرار دهد تا کمی تبلیغ و ارشاد کند،شاید شخص اعدامی ایمان آورد و با حسن عاقبت از دنیا برود.

ص :77

2 می خواست با بیان نوع غذایی که نیامده،اعتماد آنان را جلب کند.

3 می خواست آنها را تشنه تر کند،تا بهتر بشنوند.

4 چون تعبیر خواب یکی از آنها اعدام بود،کمی طفره رفت تا قالب تهی نکند.

پیام ها

1 گاهی برای تأثیرگذاری بیشتر،لازم است انسان قدرت علمی و کمالات خود را به دیگران عرضه کند. «قٰالَ ... نَبَّأْتُکُمٰا بِتَأْوِیلِهِ» 2 از علم خود برای بهره رساندن به دیگران استفاده کنیم. «نَبَّأْتُکُمٰا ... مِمّٰا عَلَّمَنِی رَبِّی» 3 معلومات و دانسته های خود را از خدا بدانیم. «مِمّٰا عَلَّمَنِی رَبِّی» 4 هدف از آموزشها نیز پرورش است. «عَلَّمَنِی رَبِّی» 5 خداوند حکیم است و بی جهت دری را به روی کسی باز نمی کند. «عَلَّمَنِی رَبِّی» زیرا من؛ «تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 6 کسی که از ظلمات کفر فرار کند،به نور علم می رسد. «عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ» (دلیل علم من ترکِ کفر است.) 7 از فرصت ها،بهترین استفاده را بکنید. «نَبَّأْتُکُمٰا بِتَأْوِیلِهِ ... إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ» (یوسف قبل از تعبیر خواب،کار فرهنگی و اعتقادی خود را شروع کرد.) 8 اساس ایمان،تبرّی و تولّی است.در این آیه برائت از کفّار، «إِنِّی تَرَکْتُ» و در آیه بعد پیروی از ولایت اولیای الهی مطرح است. «وَ اتَّبَعْتُ» 9 باید از انتساب مستقیم افراد به انحراف پرهیز کرد و با روش غیر مستقیم تبلیغ کرد.(یوسف نفرمود:شما از کفر دست بکشید،بلکه فرمود:من راه کفر را رها کردم) «إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 10 در تمام ادیان،عقیده به توحید و معاد در کنار یکدیگر بوده است. «قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ»

ص :78

[سوره یوسف (12): آیه 38]

اشاره

وَ اِتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نُشْرِکَ بِاللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ ذٰلِکَ مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ عَلَیْنٰا وَ عَلَی اَلنّٰاسِ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ (38)

و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروی کرده ام.برای ما سزاوار نیست که چیزی را شریک خداوند قرار دهیم.این از فضل خدا بر ما و بر مردم است،ولی بیشتر مردم سپاس گزاری نمی کنند.

نکته ها:
اشاره

اصالت خانوادگی،هم چنان که در ساختار شخصیّت افراد مؤثر است،در پذیرش مردم نیز اثر دارد.لذا حضرت یوسف برای معرفی خود،به پدران خود که انبیای الهی هستند تکیه می کند،تا هم اصالت خانوادگیش را ارائه دهد و هم قداست دعوت خود را.این همان روشی است که پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله نیز در معرّفی خود به کار می برد و می فرمود:من همان پیامبر امّی هستم که نام و نشانم در تورات و انجیل آمده است.سید الشهداء حسین بن علیّ علیهما السلام در کربلا و امام سجاد علیه السلام نیز در برابر مردم شام،خود را چنین معرّفی کردند:«انا ابن فاطمة الزهراء» کلمه«ملة»در قرآن به معنای آیین بکار رفته است.سیمای«ملّة ابراهیم»اینگونه ترسیم شده است:«با تمام قُوا در راه خدا جهاد کنید و اهل نماز و زکات و اعتصام به خدا باشید.در دین سختی و حرجی نیست،تسلیم خدا باشید،این است ملّت پدرتان ابراهیم.» (1)

پیام ها

1 رسیدن به حقّ،در گرو شناخت باطل و ترک آن است. «تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ» ...

2 جدّ انسان،در حکم پدر انسان است و کلمه«أب»به او نیز اطلاق شده است.

«مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ»

ص :79


1- 1) .حج،78.

3 انبیا باید از خاندان پاک باشند. «آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ» ...

4 پیامبران الهی از یک وحدتِ هدف برخوردارند. «مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ» ...

5 حضرت یوسف برای اوّلین بار(ظاهراً)در زندان نَسَب خود را فاش کرد.

«آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ»

6 در کنار راههای منفی،راه مثبت را نیز نشان دهیم. «تَرَکْتُ مِلَّةَ ... وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ» ...

7 افتخار به پدران و پیروی از آنان در صورتی که راه حقّ و توحید را پیموده باشند پسندیده و رواست. «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبٰائِی» ...

8 پدران انبیا علیهم السلام مشرک نبوده اند. «مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نُشْرِکَ» 9 پرهیز از شرک و مبارزه با آن،پایه و اساس ادیان الهی است. «مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نُشْرِکَ» 10 شرک،در تمام ابعادش(ذات،صفات و عبادت)،منفور است. «مِنْ شَیْءٍ» 11 پرهیز از شرک و گرایش به توحید،توفیق الهی می خواهد. «ذٰلِکَ مِنْ فَضْلِ اللّٰهِ» 12 تعالیم انبیا،نعمتی الهی و سزاوار شکر و سپاس است. «ذٰلِکَ مِنْ فَضْلِ اللّٰهِ عَلَیْنٰا ... وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ» 13 نبوّت و هدایت،توفیق و فضل الهی برای همه است. «عَلَیْنٰا وَ عَلَی النّٰاسِ» 14 اکثریّت،معیار شناخت صحیح نیست. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ» 15 پشت کردن به راه انبیا،بزرگ ترین کفران نعمت است. «لاٰ یَشْکُرُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 39]

اشاره

یٰا صٰاحِبَیِ اَلسِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اَللّٰهُ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (39)

ای دو یار زندانی من! آیا خدایان متعدّد و گوناگون بهتر است یا خداوند یکتای مقتدر؟

نکته ها:
اشاره

انسان ها سه دسته اند:گروهی قالب پذیرند،مثل آب و هوا که از خود شکلی ندارند و در هر ظرفی به شکل همان ظرف در می آیند.گروهی نفوذ ناپذیر و مقاوم هستند،همچون آهن و فولاد که در برابر فشار بیرونی ایستادگی می کنند.اما گروهی امام و راهبرند که دیگران را به

ص :80

رنگ حقّ درمی آورند.یوسف نمونه ای از انسان های دسته سوّم است که در زندان نیز از مشرک،موحّد می سازد.

در قرآن در جاهای مختلف،از روش مقایسه و پرسش استفاده شده است که به نمونه هایی از آن درباره خداوند اشاره می کنیم:

1 «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» (1)؛آیا از شرکایی که برای خدا گرفته اید کسی هست که بیافریند و سپس آن را برگرداند؟ 2 «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکٰائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ» (2)؛آیا از شرکایی که برای خدا قرار داده اید کسی هست که به حقّ راهنمایی کند؟ 3 «قُلْ أَ غَیْرَ اللّٰهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» (3)؛آیا غیر خدای یکتا پروردگاری بپذیرم در حالی که او پروردگار همه چیز است؟ 4 «آللّٰهُ خَیْرٌ أَمّٰا یُشْرِکُونَ» (4)؛خداوند بهتر است یا آنچه شریک او می گردانید؟

پیام ها

1 مردم را با محبّت و عاطفه،صدا بزنید. «یٰا صٰاحِبَیِ» 2 برای بیدار ساختن فطرت افراد،از چاشنی محبّت و احسان استفاده کنید. «یٰا صٰاحِبَیِ» ...

3 انسان در برابر هم نشینان خود نیز مسئول است. «یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ» 4 از مکان ها و زمان های حسّاس برای تبلیغ استفاده کنید. «یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ» ...(یوسف در زندان همین که می بیند به تعبیر خواب او نیاز دارند، فرصت را غنیمت شمرده و تبلیغ می کند.) 5 پرسش و مقایسه،یکی از راه های ارشاد و هدایت است. «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ» ...

6 اعتقاد به توحید اساس ایمان است.(یوسف سرآغاز دعوت خود را توحید

ص :81


1- 1) .یونس،34.
2- 2) .یونس،35.
3- 3) .انعام،164.
4- 4) .نمل،59.

قرار داد) «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ» ...

7 خدایان متعدّد،عامل تفرقه و پراکندگی،و خدای واحد عامل یگانگی است.

«أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ»

...

8 فطرت بشر از تفرقه و تشتّت بیزار است و یوسف از همین امر برای اثبات توحید بهره گرفته است. «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ» ...

9 وحدت و یگانگی،عامل قدرت و غلبه است. «الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ»

[سوره یوسف (12): آیه 40]

اشاره

مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ أَسْمٰاءً سَمَّیْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ أَمَرَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (40)

شما غیر خدا چیزی را عبادت نمی کنید مگر اسم هایی(بی مسمّی)که شما و پدرانتان نامگذاری کرده اید(و)خداوند هیچ دلیلی(بر حقانیّت)آن نفرستاده است.کسی جز خدا حقّ فرمانروایی ندارد،او دستور داده که جز او را نپرستید.این دین پا بر جا و استوار است،ولی اکثر مردم نمی دانند.

پیام ها

1 معبودهای غیر او واقعی نیستند،بلکه ساخته خیال مشرکان و نیاکان آنهاست.

«مٰا تَعْبُدُونَ

... إِلاّٰ أَسْمٰاءً سَمَّیْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ» 2 بسیاری از قدرت ها،سازمان ها،مؤسسات،سمینارها،قطعنامه ها،ملاقات ها و حمایت ها و محکومیت ها و عناوین و القاب دیگر،اسم های بی مسمّی و بت های مدرن روزگار ما هستند که بشر به جای خدا،دنباله رو آنان شده است. «مٰا تَعْبُدُونَ ... أَسْمٰاءً سَمَّیْتُمُوهٰا» 3 سابقه و قدمت،دلیل حقانیّت نیست. «أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ» 4 عقاید آدمی باید متکی بر دلیل و برهان عقلی یا نقلی باشد. «مِنْ سُلْطٰانٍ»

ص :82

5 در برابر هیچ فرمانِ غیر الهی،کرنش نکنید.زیرا فرمان دادن تنها حقّ خداوند است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ» 6 عبادت خالصانه(توحید)،راه مستقیم و پابرجاست. «أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 7 هر قانونی جز قانون الهی متزلزل است. «ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 8 جز بر عقیده محکم و استوار نباید اعتماد کرد. «ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» 9 بیشتر مردم به استواری دین خدا جاهلند. «ذٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» (یا جاهل بسیط که به جهل خود آگاه است یا جاهل مرکّب که خیال می کند می داند و در واقع نمی داند) 10 جهل و نادانی،زمینه ساز پیدایش شرک است. «لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 41]

اشاره

یٰا صٰاحِبَیِ اَلسِّجْنِ أَمّٰا أَحَدُکُمٰا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا اَلْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ اَلطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ اَلْأَمْرُ اَلَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیٰانِ (41)

ای دوستان زندانیم! امّا یکی از شما(آزاد می شود)و به ارباب خود شراب می نوشاند و دیگری به دار آویخته می شود و(آن قدر بالای دار می ماند که) پرندگان(با نوک خود)از سر او می خورند.امری که درباره آن از من نظر خواستید،حتمی و قطعی است.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«رب»به حاکم،مالک و ارباب نیز اطلاق می شود.مثل،«ربّ الدار»یعنی صاحب خانه.پس جمله ی« فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً »یعنی به ارباب خود شراب می دهد.

پیام ها

1 کرامت افراد را رعایت کنید هر چند در خط فکری شما نباشند. «یٰا صٰاحِبَیِ» 2 در پاسخ گویی به مراجعان،باید نوبت مراعات شود. «أَمّٰا أَحَدُکُمٰا» ...(تعبیر اوّل

ص :83

برای کسی است که زودتر خوابش را گفته است.) 3 بعضی از رؤیاها اگر چه از شخص غیر موحّد باشد،می تواند تعبیر مهمّی داشته باشد. «فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً» 4 خبرِ خوش را،اوّل بگویید. «أَحَدُکُمٰا فَیَسْقِی ... اَلْآخَرُ فَیُصْلَبُ» 5 معبّر می تواند تعبیر خواب را بگوید هر چند ناگوار باشد.(« فَیُصْلَبُ »یعنی به دار آویخته شد) 6 تعبیر خواب یوسف پیش بینی و حدس نیست،بلکه خبر قطعی از جانب خداست. «قُضِیَ الْأَمْرُ»

[سوره یوسف (12): آیه 42]

اشاره

وَ قٰالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نٰاجٍ مِنْهُمَا اُذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْسٰاهُ اَلشَّیْطٰانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی اَلسِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ (42)

و(یوسف)به آن زندانی که می دانست آزاد می شود گفت:مرا نزد ارباب خود بیاد آور.(ولی)شیطان یادآوری به اربابش را از یاد او برد،در نتیجه (یوسف)چند سالی در زندان ماند.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« ظَنَّ »به معنای اعتقاد و علم نیز استعمال شده است.زیرا در آیه قبل،یوسف به صراحت و قاطعیّت از آزادی یکی و اعدام دیگری خبر داده است.بنا بر این« ظَنَّ »در اینجا به معنای گمانِ همراه با شک و تردید نیست.

کلمه ی« بِضْعَ »به عدد زیر ده گفته می شود و اکثر مفسّران مدّت زندان حضرت یوسف را هفت سال گفته اند.

در بعضی تفاسیر،جمله ی« فَأَنْسٰاهُ الشَّیْطٰانُ »را اینگونه ترجمه کرده اند که«شیطان یاد پروردگار را از ذهن یوسف برد و او به جای استمداد از خداوند به ساقی شاه توجّه کرد»و این برای یوسف ترک اولیٰ بود و لذا سال های دیگری را نیز در زندان ماند.امّا صاحب المیزان می نویسد:اینگونه روایات خلاف قرآن است،چون قرآن یوسف را از مخلصین دانسته و

ص :84

شیطان به مخلصین نفوذ ندارد.به علاوه در دو آیه بعد آمده که «قٰالَ الَّذِی نَجٰا مِنْهُمٰا وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» فراموش کننده بعد از مدت ها یوسف را به خاطر آورد،از این معلوم می شود که فراموشی مربوط به ساقی بوده است نه یوسف.

پیام ها

1 انبیا نیز از طرق معمول،مشکلات خود را حلّ می کنند،و این با توحید و توکّل منافاتی ندارد. «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» 2 هر تقاضایی رشوه نیست. «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» یوسف برای تعبیر خواب،مزد و رشوه ای درخواست نکرد،بلکه گفت:مظلومیتم را به شاه برسان.

3 برای اثبات بی گناهی و پاکی خود از هر طریق سالم برای رساندن شکوای خود به گوش مسئولین بهره ببرید. «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» 4 کاخ نشینی و رفاه و آسایش،زمینه ساز فراموش کردن درد و رنج گرفتاران و بیچارگان است. «نٰاجٍ ... فَأَنْسٰاهُ الشَّیْطٰانُ» 5 معمولاً افراد بعد از رسیدن به پست،مقام و رفاه،دوستان قدیمی را به فراموشی می سپارند. «فَأَنْسٰاهُ الشَّیْطٰانُ ذِکْرَ رَبِّهِ» 6 خروج یوسف از زندان و رفع اتهام از او،با اهداف شیطان ناسازگار بود،لذا دسیسه نمود. «فَأَنْسٰاهُ الشَّیْطٰانُ»

[سوره یوسف (12): آیه 43]

اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ إِنِّی أَریٰ سَبْعَ بَقَرٰاتٍ سِمٰانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجٰافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاٰتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یٰابِسٰاتٍ یٰا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُءْیٰایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیٰا تَعْبُرُونَ (43)

و(روزی)پادشاه(مصر)گفت:من هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را می خورند و هفت خوشه سبز و(هفت خوشه)خشکیده ی دیگر را(در خواب)دیدم، ای بزرگان قوم! اگر تعبیر خواب می کنید درباره ی خوابم به من نظر دهید.

ص :85

نکته ها:
اشاره

تا کنون در این سوره،چهار خواب مطرح شده است؛خواب خود یوسف،خواب دو رفیق زندانی و خواب پادشاه مصر.خوابِ اوّل سبب دردسر برای او ولی تعبیر خواب دیگران، سبب عزّت او شد.در تورات آمده است:پادشاه یک نوبت در خواب دید،گاوهای لاغر گاوهای فربه را می خورند و نوبت دیگر،خوشه ی سبز در کنار خوشه های خشکیده را دید. (1)

درباره ی اینکه عزیز مصر،همان پادشاه مصر است یا آنان دو نفر هستند،گفتگو و اختلاف نظر است که ما از آن می گذریم،زیرا نقشی در بحث ندارد.

در کتاب روضه ی کافی آمده است که خواب دیدن سه نوع است:گاهی بشارت الهی،گاهی ایجاد وحشت از شیطان و گاهی خواب های بی سروته و پریشان. (2)

پیام ها

1 خداوند با خواب دیدن یک شاه ظالم،(به شرطی که تعبیر کننده اش یوسف باشد)ملّتی را از قحطی نجات می دهد. «قٰالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَریٰ» 2 پادشاه مصر،رؤیای شگفت خویش را به طور مکرّر دیده بود. «أَریٰ» (تکرار قرینه ای بر واقع نمایی است) 3 اشیا و حیوانات،در عالم رؤیا نماد و سمبل مشخّصی دارند.(مثلاً گاو لاغر، سمبل قحطی و گاو چاق،سمبل فراوانی است) «سَبْعَ بَقَرٰاتٍ سِمٰانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجٰافٌ» 4 رؤسا و قدرتمندان با اندک خاطره ی ناگواری،احساس خطر می کنند که مبادا قدرت از آنها گرفته شود. «قٰالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَریٰ ... أَفْتُونِی فِی رُءْیٰایَ» 5 حاکمان نیاز به مشورت افراد خبره در امور مختلف دارند. «یٰا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی» 6 برای تعبیر خواب،باید به اهل آن مراجعه کرد و نباید به تعبیر هر کس توجّه

ص :86


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

نمود. «أَفْتُونِی ... .إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیٰا تَعْبُرُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 44]

اشاره

قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ وَ مٰا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ اَلْأَحْلاٰمِ بِعٰالِمِینَ (44)

(اطرافیان پادشاه)گفتند:خواب هایی پریشان است و ما به تعبیر خواب های آشفته دانا نیستیم.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« أَضْغٰاثُ »جمع«ضغث»به معنای مخلوط کردن و«ضغث»به معنای دسته چوبِ مختلط است.کلمه ی« أَحْلاٰمٍ »جمع«حلم»به معنای خواب پریشان است.« أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ » یعنی خواب های پراکنده و درهمی که معبّر نمی تواند سرنخی از آن را به دست آورد.

پیام ها

1 ندانستن و جهل خود را توجیه نکنید.(اشراف چون تعبیر صحیح خواب را نمی دانستند گفتند:خواب شاه پریشان است.) «قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ» 2 چه بسا خواب هایی که به نظر پراکنده می رسند،قابل تعبیرند. «قٰالُوا أَضْغٰاثُ أَحْلاٰمٍ» ...

3 کار را باید به کاردان سپرد.(کارشناس تعبیر می کند،ولی غیر کارشناس می گوید خواب پریشان و غیر قابل تعبیر است.) «مٰا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلاٰمِ بِعٰالِمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 45]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِی نَجٰا مِنْهُمٰا وَ اِدَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45)

و آن کس از آن دو(زندانی)که نجات یافته بود،پس از مدّتی(یوسف را)به خاطر آورد،و(به عزیز مصر)گفت:مرا(به سراغ یوسف)بفرستید تا(از تعبیر خواب) شما را با خبر کنم.

نکته ها:
اشاره

« أُمَّةٍ »گرچه به معنای اجتماع مردم است،ولی در اینجا به اجتماع روزها(مدّت ها)اطلاق

ص :87

شده است. (1)

پیام ها

1 خوبی ها،دیر یا زود اثر خود را نشان می دهند. «ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» 2 فقط هنگام نیاز به فکر دوستان نباشیم.(همین که به تعبیر خواب نیاز پیدا کردند،یاد یوسف افتادند.) «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» 3 رسیدن به مقام و موقعیّت،معمولاً انسان ها را نسبت به گذشته دچار فراموشی می کند. «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» 4 کسی که دیگران را به کاری راهنمایی کند،گویا خود او آن کار را انجام داده است. «أَنَا أُنَبِّئُکُمْ» 5 هم زندانی یوسف علیه السلام به اندازه ای به خبرگی یوسف اعتماد داشت که از طرف خود به پادشاه وعده قطعی به تعبیر خواب داد. «أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ» 6 آگاهان را به جامعه معرفی کنیم،تا مردم از آنان بهره مند شوند. «فَأَرْسِلُونِ» 7 بعضی از کارشناسان در انزوا به سرمی برند از آنان غافل نشوید. «فَأَرْسِلُونِ» 8 ما باید به سراغ استاد برویم،نه آنکه استاد را احضار کنیم. «فَأَرْسِلُونِ»

[سوره یوسف (12): آیه 46]

اشاره

یُوسُفُ أَیُّهَا اَلصِّدِّیقُ أَفْتِنٰا فِی سَبْعِ بَقَرٰاتٍ سِمٰانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجٰافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاٰتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یٰابِسٰاتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی اَلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (46)

(فرستاده شاه،وارد زندان شد و گفت:)ای یوسف! ای مرد راستگوی! درباره ی(این خواب که)هفت گاو فربه هفت گاو لاغر را می خورند و هفت خوشه ی سبز و(هفت خوشه ی)خشکیده دیگر،به ما نظر بده تا به سوی مردم برگردم،شاید آنان(از اسرار خواب)آگاه شوند.

ص :88


1- 1) .تفسیر کبیر و المیزان.
نکته ها:
اشاره

« اَلصِّدِّیقُ »به کسی گفته می شود که گفتار،رفتار و اعتقادش،همدیگر را تصدیق کنند.

دوست یوسف چون رفتار و کلام یوسف را در زندان دیده بود و از سوی دیگر،تعبیرهای خواب خودش و دوستش را مطابق واقع دیده بود،یوسف را صدّیق صدا زد.

خداوند ابراهیم را«صدّیق»خوانده، «إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً» (1)و او را خلیل خود کرد؛ «وَ اتَّخَذَ اللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً» (2)مریم را صدیقه خوانده، «وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ» (3)و او را برگزید؛ «إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفٰاکِ» (4)یوسف را صدّیق شمرده، «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ» (5)و هر گونه مکنت به او داد؛ «وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» (6)و ادریس را صدّیق خوانده، «إِنَّهُ کٰانَ صِدِّیقاً» (7)و او را صاحب مقام رفیع دانسته است. «رَفَعْنٰاهُ مَکٰاناً عَلِیًّا» (8)و برای کسانی که در آن درجه نیستند،بودن با صدیقین است. «فَأُولٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ» ... (9)

«صدیق»،از القابی است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به حضرت علی علیه السلام داده است. (10)

جمله ی« لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ »احتمال دارد به معنی واقف شدن مردم به وجود ارزشی یوسف باشد.یعنی به سوی مردم برگردم تا آنها بدانند که تو چه گوهری هستی.

پیام ها

1 قبل از درخواست،سزاوار است از کمالات شخص تجلیل شود. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ» 2 سؤالات و مشکلات خود را از افراد خوش سابقه،صدّیق،راستگو و راست کردار بپرسیم. «أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنٰا» ...

3 حکومت ها نیازمند نظرات دانشمندان و نخبگانند. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنٰا» ...

ص :89


1- 1) .مریم،41.
2- 2) .نساء،125.
3- 3) .مائده،75.
4- 4) .آل عمران،42.
5- 5) .یوسف،46.
6- 6) .یوسف،56.
7- 7) .مریم،56.
8- 8) .مریم،57.
9- 9) .نساء،69.
10- 10) .تفسیر أطیب البیان و کبیر،ذیل آیه 28 سوره غافر.

[سوره یوسف (12): آیه 47]

اشاره

قٰالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَمٰا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلاّٰ قَلِیلاً مِمّٰا تَأْکُلُونَ (47)

(یوسف در جواب)گفت:هفت سال پی در پی کشت کنید و آنچه را درو کردید،جز اندکی را که می خورید،در خوشه اش کنار بگذارید.

نکته ها:
اشاره

یوسف علیه السلام بدون گلایه و شکوه از رفیق که چرا او را فراموش کرده و بدون آنکه قید و شرطی برای تعبیر خواب پادشاه تعیین کند،فوری به تعبیر خواب پرداخت،زیرا کتمان دانش به ویژه در هنگام نیاز جامعه به آن،امری به دور از شأن انسان های پاک و نیکوکار است.

یوسف به جای تعبیر خواب،راه مقابله با قحطی را با برنامه ای روشن بیان کرد تا نشان دهد علاوه بر علم تعبیر خواب،قدرت برنامه ریزی و مدیریّت دارد.

علم کشاورزی و سیاست ذخیره سازی و لزوم صرفه جویی در مصرف،از این آیه استفاده می شود.

پیام ها

1 طرح و برنامه های سازنده خود را بدون منّت و چشم داشت عرضه کنیم. «قٰالَ تَزْرَعُونَ» 2 برای نجات جامعه بایستی از مشکلات شخصی چشم پوشید.(یوسف سخنی از زندانی بودن خود که مسئله ی شخصی است،چیزی نگفت،بلکه به فکر حلّ مشکل مردم بود) «قٰالَ تَزْرَعُونَ» ...

3 مدیریّت بحران و اداره جامعه در شرایط حاد و دشوار از وظایف اصلی حکومت است. «قٰالَ تَزْرَعُونَ» ...

4 حکومت ها باید قحطی و خشکسالی را پیش بینی کنند و در ایّام فراخی با تدبیر از فشار مشکلات بکاهند. «تَزْرَعُونَ» ...

5 به هنگام مناسب بودن شرایط حد اکثر بهره برداری را باید نمود. «تَزْرَعُونَ» ...

ص :90

6 در مواقعی که بحرانی در پیش است باید بر ظرفیّت تولید و کار افزود.

«تَزْرَعُونَ»

...

7 مردان خدا،باید برای رفاه مردم فکر کنند و طرح دراز مدّت و کوتاه مدّت داشته باشند. «قٰالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ» 8 زمان،عنصر بسیار مهمی در برنامه ریزی و مدیریّت است. «سَبْعَ سِنِینَ» 9 فقط تشریح وضعیّت کافی نیست،باید طرح و برنامه داد. «تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً» ...

10 برنامه ریزی در تولید «تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ» و صرفه جویی و ذخیره سازی «فَذَرُوهُ» یک ضرورت است.(در حالی که جوامع عقب مانده بدون توجّه به این مراحل فقط مصرف می کنند.) 11 کنترل حکومت بر روند تولید و توزیع،در شرایط بحرانی امری ضروری است. «تَزْرَعُونَ ... فَذَرُوهُ» ...

12 گندم اگر به خوشه باشد بر عمرش اضافه می شود. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» 13 می توان با برنامه ریزی،خود را برای مقابله با حوادث طبیعی همچون قحطی،زلزله و سیل آماده کرد. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» 14 برنامه ریزی و تدبیر برای آینده،منافاتی با توکل و تسلیم در برابر امر خدا ندارد. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» (با تدبیر،به استقبال تقدیر برویم.) 15 طرحها باید قابلیّت عملی داشته باشند. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» (بهترین شیوه عملی در آن زمانِ بدون سیلو و تکنولوژی،واگذاردن گندم در خوشه بود.) 16 هر تلخی ای بد نیست.همین قحطی مقدّمه ی حاکمیّت یوسف شد و همچنین مقدّمه صرفه جویی و کار بیشتر در میان مردم گشت. «تَزْرَعُونَ، فَذَرُوهُ، إِلاّٰ قَلِیلاً» 17 آینده نگری و برنامه ریزی بلند مدّت برای مقابله با مشکلات اقتصادی جامعه،لازمه مدیریّت کشور است. «تَزْرَعُونَ ... فَذَرُوهُ ... إِلاّٰ قَلِیلاً»

ص :91

18 صرفه جویی امروز،خودکفایی فردا و اسراف امروز،نیازمند شدن فردا را بدنبال دارد. «قَلِیلاً مِمّٰا تَأْکُلُونَ» 19 رؤیای کافران نیز می تواند بیانگر واقعیّت ها و حاوی دستور العمل هایی برای حفظ جامعه باشد.

20 امروز باید برای فردای بهتر کوشش کرد. «تَزْرَعُونَ ... ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ»

[سوره یوسف (12): آیات 48 تا 49]

اشاره

ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ سَبْعٌ شِدٰادٌ یَأْکُلْنَ مٰا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاّٰ قَلِیلاً مِمّٰا تُحْصِنُونَ (48) ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عٰامٌ فِیهِ یُغٰاثُ اَلنّٰاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ (49)

سپس بعد از آن،هفت سال سخت می آید که مردم آنچه را برایشان از پیش ذخیره کرده اید خواهند خورد جز اندکی که(برای بذر)حفظ می کنید.

سپس بعد از آن،سالی فرا می رسد که به مردم در آن سال باران می رسد (و مشکل قحطی تمام می شود)و در آن سال مردم(به خاطر وسعت و فراوانی،از میوه ها و دانه های روغنی)عصاره می گیرند.

نکته ها:
اشاره

« یُغٰاثُ النّٰاسُ »یا از«غوث»است،یعنی مردم از جانب خداوند یاری می شوند و یا از «غیث»است،یعنی باران می بارد و حوادث تلخ پایان می پذیرد. (1)

هفت گاو فربه و لاغر و هفت خوشه سبز و خشک که در خواب آمده بود،توسط یوسف به 14 سال نعمت و قحطی تعبیر شد،امّا سال پانزدهم که سال نزول باران و فراوانی بود و در خواب پادشاه نیامده بود،خبر از غیب است که یوسف از جانب خداوند مطرح کرد،تا زمینه برای اعلام نبوّتش فراهم باشد. «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عٰامٌ» ...

ص :92


1- 1) .تفسیر المیزان.

شرایط یک مدیریّت کارآمد در جامعه:

1 اعتماد مردم. «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» 2 صداقت. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ» 3 علم و دانایی. «عَلَّمَنِی رَبِّی» 4 پیش بینی صحیح. «فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ» 5 اطاعت مردم.زیرا مردم طرح یوسف را اجرا کردند.

پیام ها

1 مردم را نسبت به شداید و سختی های آینده آگاه کنیم تا آمادگی مقابله با آن را داشته باشند. «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ سَبْعٌ شِدٰادٌ» 2 پس انداز و برنامه ریزی برای ایّام ناتوانی،ارزشمند است. «سَبْعٌ شِدٰادٌ یَأْکُلْنَ مٰا قَدَّمْتُمْ» 3 آینده نگری و برنامه ریزی می تواند ملّتی را از طوفان های سخت حوادث عبور دهد. «یَأْکُلْنَ مٰا قَدَّمْتُمْ» 4 در مصرف،مقداری را برای بذر و سرمایه ذخیره کنید.(« مِمّٰا تُحْصِنُونَ »یعنی در حصن و حرز ذخیره کردن.) 5 در شرایط سخت باید پایه ها و سرمایه های اصلی را حفظ کرد. «مِمّٰا تُحْصِنُونَ» 6 روشهای نگاهداری و تبدیل مواد غذایی را بیاموزیم تا از بین نروند. «مِمّٰا تُحْصِنُونَ» 7 بعد از سختی،آسانی است. «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عٰامٌ فِیهِ یُغٰاثُ النّٰاسُ» 8 مردم را به آینده امیدوار کنیم تا بتوانند سختی ها را تحمّل کنند. «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عٰامٌ فِیهِ یُغٰاثُ» 9 پیش بینی وضع هوا و بارندگی امری مفید در برنامه ریزی کشاورزی است.

«یَأْتِی

... عٰامٌ فِیهِ یُغٰاثُ» 10 رؤیاها می تواند بازگو کننده ی رخدادهای آینده و رموز راهگشا برای انسان باشد. «یُغٰاثُ النّٰاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ»

ص :93

11 برای دفع مشکل مردم اقدام کنیم،هر چند مردم منطقه و کشور ما نباشند.

(طرح یوسف برای منطقه خودش نبود) 12 علم و دانش،رمز پیشرفت و بقای حکومت ها و امنیّت و رفاه جامعه است.

(طرح و برنامه یوسف برای مبارزه با قحطی و خشکسالی،از دانش و هوش او حکایت دارد)

[سوره یوسف (12): آیه 50]

اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ فَلَمّٰا جٰاءَهُ اَلرَّسُولُ قٰالَ اِرْجِعْ إِلیٰ رَبِّکَ فَسْئَلْهُ مٰا بٰالُ اَلنِّسْوَةِ اَللاّٰتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ (50)

و پادشاه گفت:او را نزد من آورید،پس چون فرستاده ی شاه نزد وی آمد (یوسف)گفت:نزد آقای خود برگرد و از او بپرس که ماجرای آن زنانی که دستانشان را بریدند چه بود؟ همانا پرودگار من،به حیله آنان آگاه است.

نکته ها:
اشاره

یوسف با تعبیر خواب پادشاه و ارائه برنامه ای سنجیده،آن هم بدون توقّع و قید و شرطی، ثابت کرد که او یک مجرم و زندانی عادی نیست،بلکه انسانی فوق العاده و داناست.

وقتی فرستاده ی شاه به سوی یوسف آمد،فوراً از خبر آزادی استقبال نکرد،بلکه درخواست کرد که پرونده سابق دوباره بررسی شود،زیرا او نمی خواست مشمول عفو شاهانه شود،بلکه می خواست بی گناهی و پاکدامنی او ثابت شود و به شاه بفهماند که در رژیم او تا چه اندازه فساد و بی عدالتی حاکم شده است.

در حدیث می خوانیم:که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:از صبر یوسف در شگفتم که وقتی عزیز مصر نیاز به تعبیر خواب پیدا کرد نگفت تا از زندان آزاد نشوم نمی گویم،امّا زمانی که خواستند او را آزاد کنند،بیرون نیامد تا رفع تهمت شود. (1)

شاید یوسف به خاطر رعایت احترام عزیز مصر، از همسر او نام نبرد و اشاره به مجلس

ص :94


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.

میهمانی کرد. «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ»

پیام ها

1 مغزهایی که کشور بدانها احتیاج دارد و زندانی هستند،اگر مرتکب جنایتی نشده اند،باید با کمک دولت آزاد شوند. «وَ قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ» 2 برای استفاده از مغزهای متفکّر(بویژه در شرایط بحرانی)درنگ جایز نیست.

«وَ قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ»

3 حاکمان،نیازمند انسان های اندیشمند،با تدبیر و بزرگ هستند. «وَ قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ» 4 اگر خدا بخواهد پادشاه را نیازمند برده زندانی می کند. «قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ» 5 یوسف علیه السلام،پادشاه مصر را ارباب خود نمی دانست. «ارْجِعْ إِلیٰ رَبِّکَ» 6 احترام رهبران و حاکمان را هر چند کافر باشند نزد زیردستانشان باید نگاهداشت. «ارْجِعْ إِلیٰ رَبِّکَ» 7 آزادی،به هر قیمتی ارزش ندارد.اثبات بی گناهی مهم تر از آزادی است. «ارْجِعْ إِلیٰ رَبِّکَ فَسْئَلْهُ» 8 زندانی که علی رغم آزادی،پیشنهاد بررسی پرونده را می دهد،پاک است.

«فَسْئَلْهُ»

9 یوسف،اول ذهن مردم را پاک کرد،بعد مسئولیّت پذیرفت. «مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ» 10 دفاع از آبرو و حیثیّت،واجب است. «مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ» 11 دادخواهی از حاکمان غیر الهی جایز است. «فَسْئَلْهُ مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ» ...

12 در موارد حساس(مانند موقعیّت یوسف علیه السلام در برابر پادشاه)نبایستی به جهت حفظ آبروی برخی،حقایق را پنهان کرد. «مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ» ...

13 اشاره یوسف به« قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ »شاید به این جهت بود که این واقعه جنبه عمومی تری داشت و قابل انکار نبود. «مٰا بٰالُ النِّسْوَةِ اللاّٰتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» 14 در توطئه حبس یوسف،تمام زنان نقش داشته اند. «بِکَیْدِهِنَّ»

ص :95

15 گناهان و مسائل اخلاقی را در لفّافه و پوشش بگوییم. «إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ» 16 گرچه کید دشمن عظیم است،امّا خداوند نیز به همه کیدها آگاه است و دوستان خود را از کیدها حفظ می کند. «إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 51]

اشاره

قٰالَ مٰا خَطْبُکُنَّ إِذْ رٰاوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حٰاشَ لِلّٰهِ مٰا عَلِمْنٰا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قٰالَتِ اِمْرَأَةُ اَلْعَزِیزِ اَلْآنَ حَصْحَصَ اَلْحَقُّ أَنَا رٰاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ اَلصّٰادِقِینَ (51)

(پادشاه به زنان)گفت:وقتی از یوسف کام می خواستید چه منظور داشتید؟ زنان گفتند:منزه است خدا،ما هیچ بدی از او نمی دانیم.همسر عزیز گفت:اکنون حقیقت آشکار شد،من(بودم که)از او کام خواستم و بی شک او از راستگویان است.

نکته ها:
اشاره

«خطب»دعوت شدن برای امر مهم را گویند.«خطیب»کسی است که مردم را به هدفی بزرگ دعوت می کند.کلمه ی« حَصْحَصَ »از«حصه»یعنی جدا شدن حقّ از باطل است. (1)

در این ماجرا یکی از سنّت های الهی محقّق شده است،که به خاطر تقوای الهی،گشایش ایجاد می شود. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَحْتَسِبُ» (2)هر کس از خدا پروا کند،برای او راه خروج و گشایش قرار می دهد و از جایی که حسابش را نمی کند،به او روزی می رساند.

پیام ها

1 گاهی که گره کور می شود،شخص اوّل کشور باید خود پرونده را بررسی و دادگاه تشکیل دهد. «قٰالَ مٰا خَطْبُکُنَّ» 2 افراد متّهم را دعوت کنید تا از خود دفاع کنند. «مٰا خَطْبُکُنَّ» حتّی زلیخا نیز

ص :96


1- 1) .تفسیر أطیب البیان.
2- 2) .طلاق 2 تا 3.

حضور داشت. «قٰالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ» 3 به دنبال تلخی ها شیرینی ها است.در برابر «أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً» ، «مٰا عَلِمْنٰا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ» آمده است.

4 زنان مصر نه تنها بر خطاکار نبودن یوسف اعتراف کردند،بلکه هر نوع بدی و انحرافی را از او نفی کردند.(« مِنْ سُوءٍ »یعنی هیچ عیب و گناهی بر او نیست) 5 حقّ برای همیشه،مخفی نمی ماند. «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» 6 روشن شدن برخی پرونده ها و حقایق نیاز به زمان دارد. «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» 7 وجدان ها،روزی بیدار شده و اعتراف می کنند. «أَنَا رٰاوَدْتُهُ» چنان که فشار جامعه و محیط،گردنکشان را به اعتراف وادار می کند.(همسر عزیز همین که دید تمام زنان به پاکدامنی یوسف اقرار کردند،او نیز به اعتراف گردن نهاد.) 8 عزیز مصر خواست مراوده ی زلیخا با یوسف علیه السلام مخفی بماند،ولی خداوند آن را بر همه ی عالمیان و برای همیشه آشکار کرد تا پاکی یوسف اثبات گردد.

«قٰالَتِ

... أَنَا رٰاوَدْتُهُ» 9 آن گاه که خدا بخواهد،دشمن،خود وسیله ی نجات و رفع اتّهام می شود. «إِنَّهُ لَمِنَ الصّٰادِقِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 52]

اشاره

ذٰلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی کَیْدَ اَلْخٰائِنِینَ (52)

(یوسف گفت:)این(اعاده حیثیّت)برای آن بود که(عزیز)بداند من در نهان به او خیانت نکرده ام و قطعاً خداوند نیرنگ خائنان را به جایی نمی رساند.

نکته ها:
اشاره

در اینکه این آیه کلام یوسف علیه السلام است و یا ادامه کلام همسر عزیز مصر،دو نظر وجود دارد؛برخی از تفاسیر (1)آن را ادامه سخن یوسف می دانند و برخی دیگر، (2)ادامه سخنان

ص :97


1- 1) .تفسیر مجمع البیان و المیزان.
2- 2) .تفسیر نمونه.

همسر عزیز مصر می شمارند،ولی با توجّه به محتوای آیه،نظر اوّل درست است و نمی تواند کلام همسر عزیز مصر باشد.زیرا چه خیانتی بالاتر از اینکه یک نفر بی گناه،سالها در زندان بماند.

یوسف علیه السلام با این سخن،دلیل تأخیر خودش را برای خروج از زندان،بررسی مجدد پرونده و اعاده ی حیثیّت مطرح می کند.

پیام ها

1 شخص کریم درصدد انتقام نیست،به دنبال اعاده ی حیثیّت و کشف حقیقت است. «ذٰلِکَ لِیَعْلَمَ» 2 سوءظن ها را از اذهان برطرف کنیم. «ذٰلِکَ لِیَعْلَمَ» ...

3 سوء قصد به همسر مرد،خیانت به مرد است. «لَمْ أَخُنْهُ» 4 خیانت،کاری ناپسند است،هر چند در حقّ کافر باشد. «لَمْ أَخُنْهُ» 5 نشان ایمان واقعی،خیانت نکردن در پنهانی و خفاست. «لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ» 6 خائن برای کار خویش با توجیه خلافش،نقشه می کشد. «کَیْدَ الْخٰائِنِینَ» 7 یوسف تلاش می کرد تا پادشاه را متوجّه سازد که اراده ی خداوند و سنّت الهی،نقش تعیین کننده ای در حوادث و رخدادها دارد. «أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی» ...

8 خائن،به نتیجه نمی رسد و خوش عاقبت نیست.آری! اگر ما پاک باشیم؛ «لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ» خداوند اجازه نمی دهد،ناپاکان آبروی ما را بر باد دهند. «أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی کَیْدَ الْخٰائِنِینَ» 9 از سنن الهی،عدم موفقیّت خائنان و شکست و رسوایی آنان است. «أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی کَیْدَ الْخٰائِنِینَ»

ص :98

[سوره یوسف (12): آیه 53]

اشاره

وَ مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (53)

و من نفس خود را تبرئه نمی کنم،چرا که نفس آدمی بدون شک همواره به بدی امر می کند،مگر آن که پروردگارم رحم کند که همانا پروردگار من آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:
اشاره

در قرآن برای نفس،حالاتی بیان شده است از جمله:

1 نفس امّاره که انسان را به سوی زشتی ها سوق می دهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود، انسان یکباره سقوط می کند.

2 نفس لوّامه،حالتی است که انسان خلافکار خود را ملامت و سرزنش می کند و اقدام به توبه و عذرخواهی می کند.و در سوره قیامت از آن یاد شده است.

3 نفس مطمئنّه،حالتی است که تنها انبیا و اولیا و تربیت شدگان واقعی آنان دارند و در هر وسوسه و حادثه ای،پیروزمندانه بیرون می آیند و دلبسته ی خدایند.

یوسف علیه السلام عدم خیانت و سربلندی خود را در این آزمایش،مرهون لطف و رحم خداوند می داند و به عنوان یک انسان که دارای طبیعت انسانی است،خود را تبرئه نمی کند.

در روایات متعدّد،خطرات نفس مطرح شده و راضی بودن از نفس را نشانه ی فساد عقل و بزرگ ترین دام شیطان دانسته اند. (1)امام سجاد علیه السلام در مناجات الشاکّین،برای نفس پانزده خطر بیان نموده که توجّه به آن مفید است.

ص :99


1- 1) .غرر الحکم.
پیام ها

1 هرگز خود را به پاکی مستائیم و تبرئه نکنیم. «مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی» 2 شرط کمال آن است که حتّی اگر همه مردم او را کامل بدانند،او خود را کامل نداند.در ماجرای حضرت یوسف برادران،همسر عزیز مصر،شاهد،پادشاه، شیطان،زندانیان همه گواهی به کمال او می دهند،ولی خودش می گوید: «مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی» 3 خطر هوای نفس جدّی است،آن را ساده ننگرید. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ» در آیه،چهار نوع تأکید بکار رفته است.(انّ،لام تأکید،صیغه ی مبالغه و جمله ی اسمیه) 4 انبیا با آنکه معصومند،اما غرائز انسانی دارند. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ» 5 هم از پاکی و عفت خود در برابر تهمت ها باید دفاع کرد و هم به شرور نفس اعتراف نمود و به خدا پناه برد. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ» 6 نفس،خواهش خود را تکرار می کند تا انسان را گرفتار کند. «لَأَمّٰارَةٌ» 7 انسان به طور طبیعی و غریزی،اگر در مدار لطف حقّ قرار نگیرد،گرایش منفی دارد. «لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ» 8 تنها رحمت او مایه نجات است.اگر انسان به حال خود رها شود،سقوط می کند. «إِلاّٰ مٰا رَحِمَ» 9 یوسف،تحت تربیت مخصوص خداوند است.کلمه «رَبِّی» تکرار شده است.

10 مربّی باید رحمت و بخشش داشته باشد. «إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ» 11 بخشودگی،مقدّمه ی دریافت رحمت الهی است.اوّل می فرماید: «غَفُورٌ» بعد می فرماید: «رَحِیمٌ» 12 علی رغم تمام خطرات،از رحمت او مأیوس نشویم. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»

ص :100

[سوره یوسف (12): آیه 54]

اشاره

وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ اَلْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ (54)

و پادشاه گفت:یوسف را نزد من آورید تا وی را(مشاور)مخصوص خود قرار دهم.پس چون با او گفتگو نمود،به او گفت:همانا تو امروز نزد ما دارای منزلتی بزرگ و فردی امین هستی.

نکته ها:
اشاره

در«لسان العرب»آمده:هر گاه انسان کسی را محرم اسرار خود قرار دهد و در امور خویش او را مداخله دهد،گفته می شود:« أَسْتَخْلِصْهُ ».

یوسف علیه السلام وقتی از زندان آزاد می شود بر در زندان جملاتی چند می نویسد که سیمای زندان در آن جملات ترسیم شده است:

«هذا قبور الاحیاء،بیت الاحزان،تجربة الاصدقاء و شماتة الاعداء»یعنی؛زندان گورستان زندگان،خانه غمها،محل آزمودن دوستان و شماتت دشمنان است. (1)

پادشاه وقتی پی به صداقت و امانت یوسف می برد و در او خیانتی نمی یابد،او را برای خود برمی گزیند.اگر خداوند از بنده خیانت نبیند چه خواهد کرد!؟ حتماً او را برای خود بر خواهد گزید که قرآن درباره ی پیامبران چنین تعبیری دارد: «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمٰا یُوحیٰ» (2)، «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» (3)پادشاه با کلمه« لَدَیْنٰا »اعلام کرد که یوسف در حکومت ما جایگاه دارد نه تنها در دل من، پس همه مسئولین باید از او اطاعت کنند.

قدرت داشتن و امین بودن در کنار هم ارزشمند است،زیرا اگر امین باشد ولی امکانات نداشته باشد،قدرت انجام کاری را ندارد و اگر مکین باشد امّا امین نباشد،حیف و میل بیت المال می کند.

چنان که حضرت علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر استاندار خود می فرماید:بعد از شناسایی و

ص :101


1- 1) .تفسیر مجمع البیان.
2- 2) .طه،13.
3- 3) .طه،41.

گزینش کارمندان،به آن حقوق مکفی بده.«اسبغ علیهم الارزاق» (1)

پیام ها

1 خداوند اگر بخواهد،اسیر دیروز را امیر امروز قرار می دهد. «قٰالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» 2 در برابر خدمات افراد باید عکس العمل نشان داد و از آنان تقدیر کرد.(در برابر تعبیر خواب دستور داد که او را آزاد کنند) «ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» 3 افراد مشرک و کافر هم از کمالات معنوی لذّت می برند.فطرت کمال دوستی، در هر انسانی وجود دارد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» 4 برای تصدّی اعطای پست های مهم و کلیدی علاوه بر تدبیر و کاردانی، محبوبیّت و مقبولیّت نیز بسیار مهم است.(یوسف در اثر عفّت،تدبیر،تعبیر خواب و بزرگواری،محبوبیّت خاصّی پیدا کرد،لذا عزیز مصر گفت او برای خودم باشد) «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» 5 پاکی،امانت،صداقت و عفاف،پادشاهان را نیز به تواضع وا می دارد.

«أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی»

6 تا مرد سخن نگفته باشد،عیب و هنرش نهفته باشد. «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ» 7 در گزینش ها،مصاحبه حضوری نیز مفید است. «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ» 8 برای اعطای مسئولیّت های بسیار مهم،گاه لازم است شخص اوّل مملکت، خود مصاحبه حضوری کند. «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ» 9 پست های بزرگ و کلیدی را به افراد شایسته و امتحان داده واگذار کنید. «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ» ...

10 انسان صادق و امین حتّی در جمع کافران نیز مقبول و مورد احترام است.

(« لَدَیْنٰا »شامل همه ی کارگزاران می شود) «إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ»

ص :102


1- 1) .نهج البلاغه،کتاب 53.

11 زنان مصر جمال یوسف دیدند،دل از کف دادند و دست بریدند؛پادشاه امانت و پاکی او را دید مُلک مصر را در اختیارش نهاد.اگر همه کمالات یوسف بر آنان آشکار می شد چه می کردند؟ 12 وقتی به امانت و توان و صداقت کسی اطمینان پیدا کردید،در واگذاری مسئولیّت به او درنگ نکنید. «إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ» 13 مشاور خاص مسئولین کشوری،باید اهل تقوی،تدبیر،قدرت برنامه ریزی و امانت باشد. «أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی ... مَکِینٌ أَمِینٌ» (یوسف جامع همه اینها بود.) 14 در سپردن مسئولیّت ها به افراد امین و کاردان،تعلّل نکنیم.(عزیز مصر،با قاطعیّت حکم صادر کرد) «إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ» 15 به کسی که اطمینان و ایمان پیدا کردید،قدرت بدهید. «لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ» 16 قدرت یوسف علیه السلام بدون قید و شرط بوده است.(« مَکِینٌ »بدون هیچ شرط و محدودیّتی) 17 مکین و امین بودن،هر دو با هم لازم است. «مَکِینٌ أَمِینٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 55]

اشاره

قٰالَ اِجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ اَلْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ (55)

(یوسف)گفت:مرا بر خزانه های این سرزمین(مصر)بگمار،زیرا که من نگهبانی دانا هستم.

نکته ها:
اشاره

سؤال:چرا یوسف پیشنهاد اعطای مسئولیّت برای خود را مطرح کرد؟ یا به تعبیر دیگر؛چرا یوسف طلب ریاست کرد؟ پاسخ:او از خواب پادشاه مصر،احساس خطر و ضرر برای مردم کرد و خود را برای جلوگیری از پیش آمدهای ناگوار اقتصادی،لایق می دانست،پس برای جلوگیری از ضرر،آمادگی خود را برای قبول چنین مسئولیّتی اعلام کرد.

سؤال:چرا یوسف از خود تعریف و تمجید کرد،مگر نه این است که قرآن می فرماید:

ص :103

فَلاٰ تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ» (1)خود را نستایید؟ پاسخ:ستایش یوسف،ذکر قابلیّت ها و توانایی های خود،برای انجام مسئولیّت بود،که می توانست جلو آثار سوء قحطی و خشکسالی را بگیرد،نه به خاطر تفاخر و سوء استفاده.

سؤال:چرا یوسف با حکومت کافر همکاری کرد؟ مگر قرآن از آن نهی نکرده است. «وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا» ... (2)

پاسخ:یوسف،برای حمایت از ظالم این مسئولیّت را نپذیرفت،بلکه به منظور نجات مردم از فشار دوران قحط سالی،به این کار اقدام نمود.یوسف هرگز حتّی یک کلمه تملّق هم نگفت.

رجال سیاسی،معمولاً به هنگام خطر مردم را رها کرده و فرار می کنند،ولی یوسف باید مردم را حفظ کند.بگذریم از اینکه اگر نمی توان رژیم ظالمی را سرنگون کرد و تغییر داد،باید به مقداری که امکان دارد از انحراف و ظلم جلوگیری کرد و بخشی از امور را بدست گرفت و فعالیّت نمود. (3)

در تفسیر نمونه آمده است:مراعات«قانون اهم و مهم»از نظر عقل و شرع یک اصل است.

شرکت در نظام حکومتی شرک،جائز نیست ولی نجات یک ملّتی از قحطی مهم تر است.به همین دلیل،یوسف علیه السلام مسئولیّت سیاسی نپذیرفت،تا مبادا کمک به ظالم شود،مسئولیّت نظامی نپذیرفت،تا مبادا خون به ناحقّی ریخته شود.فقط مسئولیّت اقتصادی آن هم برای نجات مردم را بر عهده گرفت. (4)امام رضا علیه السلام فرمود:هنگامی که ضرورت ایجاب کرد که یوسف سرپرستی خزائن مصر را بپذیرد،خود پیشنهاد داد. (5)

علی بن یقطین نیز به سفارش امام کاظم علیه السلام در دستگاه بنی عباس وزیر بود.وجود اینگونه مردان خدا می تواند پناهگاه مظلومان باشد.امام صادق علیه السلام فرمود:«کفارة عمل السلطان، قضاء حوائج الاخوان»کفاره ی کار حکومتی،بر آوردن نیازمندی برادران دینی است. (6)

از امام رضا علیه السلام پرسیدند:شما چرا ولایتعهدی مأمون را پذیرفته اید؟ در جواب فرمود:یوسف

ص :104


1- 1) .نجم،32.
2- 2) .هود،113.
3- 3) .تفسیر فی ظلال القرآن.
4- 4) .تفسیر تبیان.
5- 5) .تفسیر نور الثقلین.
6- 6) .وسائل الشیعه،ج 12،ص 139.

که پیامبر بود در دستگاه مشرک رفت،من که وصیّ پیامبرم،در دستگاه شخصی که اظهار مسلمانی می کند رفته ام بگذریم که پذیرفتن من اجباری است،در حالی که یوسف علیه السلام با اختیار و به خاطر اهمیّت موضوع،آن مسئولیّت را پذیرفت. (1)

هنگامی که یوسف مقام و منزلت پیدا کرد،تقاضای دیدار والدین نکرد،بلکه تقاضای مسئولیّت خزانه داری نمود،زیرا دیدار جنبه ی عاطفی داشت و نجات مردم از قحطی، رسالت اجتماعی او بود.

امام صادق علیه السلام خطاب به گروهی که اظهار زهد کرده و مردم را دعوت می کردند که همانند آنان زندگی را بر خود سخت بگیرند...فرمود:شما در باره ی یوسفِ پیامبر،چگونه فکر می کنید که به پادشاه مصر گفت: «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» و کار یوسف به آنجا رسید که همه ی کشور و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت...در عین حال نیافتیم کسی را که این کار را بر او عیب گرفته باشد. (2)

در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است:یوسف علیه السلام در هفت سال اوّل،گندم ها را جمع آوری و ذخیره می کرد و در هفت سال دوّم که قحطی شروع شد،آنها را به تدریج و با دقّت در اختیار مردم،برای مصارف روزمره زندگی شان قرار می داد و با دقت و امانتداری،کشور مصر را از بدبختی نجات داد.یوسف در هفت سال دوره ی قحطی،هرگز با شکم سیر زندگی نکرد،تا مبادا گرسنگان را فراموش کند. (3)

در تفسیر مجمع البیان و المیزان از نوع عملکرد یوسف علیه السلام اینگونه یاد می شود:وقتی قحط سالی شروع شد؛حضرت یوسف در سال اوّل،گندم را با طلا و نقره،در سال دوّم،گندم را در مقابل جواهر و زیورآلات،در سال سوم،گندم را با چهارپایان،در سال چهارم،گندم را در مقابل برده ها،در سال پنجم،گندم را با خانه ها،در سال ششم،گندم را با مزارع و در سال هفتم،گندم را با برده گرفتن خود مردم معامله نمود.وقتی سال هفتم به پایان رسید،به پادشاه مصر گفت:همه ی مردم و سرمایه هایشان در اختیار من است،ولی خدا را شاهد

ص :105


1- 1) .وسائل الشیعه،ج 12،ص 146.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .تفسیر مجمع البیان.

می گیرم و تو نیز گواه باش،که همه ی مردم را آزاد و همه ی اموال آنان را برمی گردانم و کاخ و تخت و خاتم(مهر و انگشتر)ترا نیز پس می دهم.حکومت برای من وسیله ی نجات مردم بود،نه چیز دیگر،تو با آنان به عدالت رفتار کن.

پادشاه با شنیدن این سخنان،چنان خود را در برابر عظمت معنوی یوسف کوچک و حقیر یافت که یکباره زبان به ذکر گشود و گفت:«أشهد أن لا إله إلا الله و أنک رسوله»من هم ایمان آوردم،ولی تو باید حاکم باشی.« إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ» در انتخاب و گزینش افراد،به معیارهای قرآنی توجّه کنیم.علاوه بر«حفیظ و علیم»بودن، معیارهای دیگری در قرآن ذکر شده است،از آن جمله:

1 ایمان. «أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ» (1)2 سابقه. «وَ السّٰابِقُونَ السّٰابِقُونَ. أُولٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (2)3 هجرت. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهٰاجِرُوا مٰا لَکُمْ مِنْ وَلاٰیَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» (3)4 توان جسمی و علمی. «وَ زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (4)5 اصالت خانوادگی. «مٰا کٰانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» (5)6 جهاد و مبارزه. «فَضَّلَ اللّٰهُ الْمُجٰاهِدِینَ عَلَی الْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً» (6)

پیام ها

1 هر جا لازم باشد،باید داوطلب مسئولیّت های حسّاس شد. «قٰالَ اجْعَلْنِی» ...

2 نبوّت،از حکومت و سیاست جدا نیست،هم چنان که دیانت،از سیاست جدا نیست. «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» 3 در به کارگیری افراد لایق،علاقه شخصی او در نظر گرفته شود. «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» ...

4 ابتدا احراز شایستگی،سپس درخواست مسئولیّت. «أَسْتَخْلِصْهُ ... اِجْعَلْنِی» ...

ص :106


1- 1) .سجده،18.
2- 2) .واقعه،10 تا 11.
3- 3) .انفال،72.
4- 4) .بقره،247.
5- 5) .مریم،28.
6- 6) .نساء،95.

5 وقتی در کاری مهارت دارید،اعتماد به نفس داشته باشید و خود را عرضه کنید. «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» 6 در هر موقعیّتی که فرد قرار دارد باید به نظرات افراد پایین تر و مشاوران امین توجّه داشته باشد.(عزیز مصر به پیشنهاد یوسف که گفت:« اِجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ »،توجّه کرد و آن را پذیرفت.) 7 تابعیّت منطقه ای،اصل نیست.یوسف مصری نبود،ولی در حکومت مصر وارد شده و مسئولیّت گرفت.(ملّی گرایی،ممنوع) «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ» 8 به هنگام ضرورت،بیان لیاقت و شایستگی خود،منافاتی با توکّل و زهد و اخلاص ندارد. «إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» 9 از مجموعه دو وصفی که پادشاه از یوسف علیه السلام بیان کرد؛ «مَکِینٌ،أَمِینٌ» و دو صفتی که یوسف برای خود بیان نمود؛ «حَفِیظٌ،عَلِیمٌ» اوصاف کارگزاران شایسته بدست می آید:قدرت،امانت،پاسداری و تخصص.

10 در برنامه ریزی و نظارت بر مصرف،باید سهم نسل آینده حفظ و مراعات شود. «حَفِیظٌ عَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیات 56 تا 57]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهٰا حَیْثُ یَشٰاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (56) وَ لَأَجْرُ اَلْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ (57)

و ما اینگونه به یوسف در آن سرزمین،مکنت و قدرت دادیم که در آن هر جا که خواهد قرار گیرد(و تصرّف کند.)ما رحمت خود را بر هر کس که بخواهیم می رسانیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گردانیم.

و قطعاً برای کسانی که ایمان آورده و همواره تقوی پیشه کرده اند،پاداش آخرت بهتر است.

ص :107

نکته ها:
اشاره

در این دو آیه حضرت یوسف به عنوان«محسن»،«مؤمن»و«متقی»ستایش شده است.

در سراسر این سوره،اراده خداوند را می توان با اراده و خواست مردم مقایسه کرد؛برادرانِ یوسف اراده کردند با انداختن او در چاه و برده ساختن یوسف،او را خوار سازند،امّا عزیز مصر درباره او گفت:« أَکْرِمِی مَثْوٰاهُ »او را گرامی بدارید.همسر عزیز قصد نمود دامن او را آلوده سازد،امّا خداوند او را پاک نگهداشت.بعضی خواستند با زندانی ساختن یوسف مقاومت او را در هم شکنند و تحقیرش کنند؛« لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصّٰاغِرِینَ »امّا در مقابل خداوند اراده کرد او را عزیز بدارد و حکومت مصر را به او بخشد؛« مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ» ...

امام صادق علیه السلام فرمودند:یوسف انسان حرّ و آزاده ای بود که حسادت برادران،اسارت در چاه،شهوت زنان،زندان،تهمت،ریاست و قدرت در او اثر نگذاشت. (1)

پاداش های اخروی بهتر از پاداش های دنیوی است،زیرا پاداش های اخروی:

الف:محدودیّت ندارند. «لَهُمْ مٰا یَشٰاؤُنَ» (2)ب:از بین رفتنی نیستند. «خٰالِدِینَ فِیهٰا» (3)ج:در یک مکان محدود نیستند. «نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشٰاءُ» (4)د:به محاسبه ما در نمی آیند. «أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (5)ه:عوارض و آفات و امراض ندارند. «لاٰ یُصَدَّعُونَ عَنْهٰا» (6)

پیام ها

1 سنّت خداوند،عزّت بخشی به افراد پاکدامن و باتقوا است. «کَذٰلِکَ» 2 گرچه در ظاهر پادشاه مصر به یوسف گفت:« إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ »ولی در واقع خداوند به یوسف مکنت داد. «مَکَّنّٰا» 3 حقّ تصرّف،از شئون حکومت است. «مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ» ...

ص :108


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .زمر،34.
3- 3) .فرقان،76.
4- 4) .زمر،74.
5- 5) .زمر،10.
6- 6) .واقعه،19.

4 حکومت ها در شرایط بحرانی کشور می توانند آزادی مردم را در تصرّف اموال و املاک خویش محدود ساخته آنان را به سمت مصالح همگانی سوق دهند. «یَتَبَوَّأُ مِنْهٰا حَیْثُ یَشٰاءُ» 5 حوزه اختیارات یوسف گسترده بود. «حَیْثُ یَشٰاءُ» 6 قدرت اگر در دست اهلش باشد رحمت است و گر نه زیانبخش خواهد بود.

«نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا»

7 در جهان بینی الهی،هیچ کاری بدون پاداش نمی ماند. «لاٰ نُضِیعُ» 8 تضییع حقوق مردم،یا از سر جهل است یا بخل و یا ناتوانی و یا...که هیچکدام درباره خداوند وجود ندارد. «لاٰ نُضِیعُ» 9 رسیدن به حکومت و قدرت در دنیا،منافاتی با نیکوکاری و ایمان و تقوا ندارد. «مَکَّنّٰا لِیُوسُفَ ... أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 10 مشیّت الهی،نظام دار و قانون مند است. «نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا ... وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 11 با آنکه همه چیز در گرو مشیّت الهی است،امّا خداوند حکیم است و بدون دلیل به کسی قدرت نمی دهد. «وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 12 نیکوکاران،علاوه بر بهره مند شدن از پاداش در حیات دنیا از پاداش های برتر اخروی نیز برخوردار خواهند شد. «لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 13 اگر نیکوکار در این دنیا به پاداش و مقامی نرسید،نگران نباشد که در جای دیگر جبران می شود. «لاٰ نُضِیعُ ... وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 14 پادشاهی و حکومت نیز در برابر اجر آخرت ناچیز است. «لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» ...

15 امکانات مادی و حکومت ظاهری برای مردان خدا لذّت آور نیست،آنچه برای آنان مطلوب و دوست داشتنی است آخرت است. «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 16 اگر شما به سراغ تقوی بروید ما نیز رحمت خود را به شما نازل می کنیم.

«نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا

... لِلَّذِینَ ... وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 17 ایمان،همراه با تقوی چاره ساز است و گر نه سرنوشت مؤمن گناهکار،مبهم

ص :109

است. «آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 18 تقوایی که یک خصلت پایدار شده باشد،ارزشمند است. «کٰانُوا یَتَّقُونَ» 19 ایمان و ملازمت بر تقوا،شرط بهره مندی از پاداش های اخروی است. «لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ» 20 تقوا،مرحله و مرتبه ی والاتری در ایمان است. «آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 58]

اشاره

وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (58)

(سرزمین کنعان را قحطی فراگرفت)و(در پی مواد غذایی)برادران یوسف (به مصر)آمدند و بر او وارد شدند،آن گاه(یوسف)آنان را شناخت،ولی آنها او را نشناختند.

نکته ها:
اشاره

طبق پیش بینی و پیشگویی یوسف،مردم هفت سال در وفور نعمت و باران بودند،ولی بعد از آن،هفت سال دوّم فرا رسید و مردم دچار قحطی و خشکسالی شدند.دامنه قحطی از مصر به فلسطین و کنعان رسید.یعقوب به فرزندان خود گفت:برای تهیه گندم به سوی مصر روانه شوند.آنان وارد مصر شده و درخواست خود را عرضه کردند.یوسف در میان متقاضیان غلّه،برادران خود را دید،امّا برادران یوسف را نشناختند و حقّ هم همین بود،زیرا از زمان انداختن یوسف به چاه تا حکومت او در سرزمین مصر،حدود بیست تا سی سال فاصله شده بود.یوسف وقتی از چاه بیرون آمد،نوجوان بود، «یٰا بُشْریٰ هٰذٰا غُلاٰمٌ» چند سالی در خانه عزیز خدمتکار بود و سالها نیز در زندان به سر برد و از زمان آزادی او از زندان نیز هفت سال(دوره وفور نعمت و پر آبی)گذشته بود و حال که سالیان قحطی بود،برادران به مصر آمده بودند.

پیام ها

1 در زمان قحطی،جیره بندی لازم است و هر کس باید برای گرفتن سهمیه،خود

ص :110

مراجعه کند تا دیگران به نام او سوء استفاده نکنند. «إِخْوَةُ» با اینکه می توانستند یک نفر را به نمایندگی بفرستند،همه برادران آمدند.

2 در زمان قحطی اگر منطقه های دیگر از شما کمک خواستند،کمک کنید. «وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ» 3 در وقت نیاز و تنگدستی ساکن و راکد نباشید و حتّی از دیگر کشورها کمک بگیرید. «وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ» 4 گاهی ظالم محتاج مظلوم می شود. «وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ» (کوه به کوه نمی رسد، آدم به آدم می رسد.) 5 ملاقات مردم حتّی غیر مصریان با یوسف،امری سهل و آسان بود. «جٰاءَ إِخْوَةُ ...

فَدَخَلُوا»

(سران حکومت ها باید برنامه ای اتخاذ کنند که ملاقات مردم با آنان به آسانی صورت بگیرد.) 6 خاطرات دوران کودکی در ذهن نقش می بندد و از بین نمی رود. «فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» (برادران در بزرگی با یوسف محشور بودند؛ولی یوسف در کودکی آنها را دیده بود،لذا یوسف آنها را شناخت ولی آنان یوسف را نشناختند).

[سوره یوسف (12): آیه 59]

اشاره

وَ لَمّٰا جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ قٰالَ اِئْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبِیکُمْ أَ لاٰ تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی اَلْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ (59)

و چون یوسف بارهای(غذایی)آنان را آماده ساخت،گفت:برادر پدری خود را(در نوبت آینده)نزد من آورید.آیا نمی بینید که من پیمانه را کامل می دهم و بهترین میزبان هستم.

نکته ها:
اشاره

یوسف گفت: «ائْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ» یعنی برادری که شما از پدر دارید و نگفت:برادر من،از این کلام معلوم می شود که یوسف در چهره ی ناشناس،باب گفتگو را با برادران باز کرد و آنها

ص :111

هم چنان که در تفاسیر آمده گزارش دادند که ما فرزندان یعقوب نواده ی ابراهیم می باشیم.

پدر ما پیر مردی است که به خاطر حزن و اندوه فرزندش که گرگ او را پاره کرده،سالهاست گریان و گوشه گیر است و یکی از برادرانمان را نیز به خدمت او گمارده ایم،اگر ممکن است سهم آن پدر و برادر را نیز به ما بدهید که با خوشحالی برگردیم.یوسف دستور داد علاوه بر بار ده شتر،دو بار دیگر سهم یعقوب و برادر دیگر نیز افزوده شود.

یوسف برای جذب برادران گفت: «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» من بهترین میزبانم،و آن برادران جذب شدند،ولی خداوند برای جذب مردم تعبیرات زیادی دارد:

«خَیْرُ الرّٰازِقِینَ» (1)او بهترین روزی رسان است.

«خَیْرُ الْغٰافِرِینَ» (2)او بهترین بخشنده است.

«خَیْرُ الْفٰاتِحِینَ» (3)او بهترین گشایشگر است.

«خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ» (4)او بهترین تدبیر کننده است.

«خَیْرُ الْوٰارِثِینَ» (5)او بهترین وارث است.

«خَیْرُ الْحٰاکِمِینَ» (6)او بهترین داور است.

امّا گروه بسیاری از مردم جذب نمی شوند.

پیام ها

1 یوسف بر توزیع ارزاق ذخیره شده مصر،نظارت مستقیم داشت. «جَهَّزَهُمْ» 2 مدیریّت صحیح یوسف علیه السلام موجب شد در زمان قحطی نه تنها مشکلی برای مردم مصر پیش نیاید بلکه به اطراف نیز کمک کند. «جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ» 3 هم رازداری لازم است و هم راستگویی.یوسف گفت: «بِأَخٍ لَکُمْ» و نگفت:

برادر من،تا راستگویی و رازداری با هم رعایت شود.

4 اشخاص یا مؤسسه ها و یا کشورهایی که کمک های اقتصادی می کنند،

ص :112


1- 1) .جمعه،11.
2- 2) .اعراف،155.
3- 3) .اعراف،89.
4- 4) .انفال،30.
5- 5) .انبیاء،89.
6- 6) .یونس،109.

می توانند بعضی از شرایط را در جهت رشد و یا مصالح دیگر،مطرح کنند.

«ائْتُونِی بِأَخٍ»

...

5 حتّی در زمان بحران و قحطی نیز بی عدالتی و کم فروشی ممنوع است. «أُوفِی الْکَیْلَ» 6 در معامله باید مقدار جنس مشخص باشد. «الْکَیْلَ» 7 بدی ها را با خوبی پاسخ دهیم.(یوسف سهم برادران را کامل داد و درباره ی ظلمی که به او کرده بودند سخن نگفت) «وَ جٰاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ ... أُوفِی الْکَیْلَ» 8 کم فروشی یا عدالت کارگزاران،کارگران و دستیاران،به حساب مسئول اصلی و ما فوق است. «أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ» 9 خرید و فروش و توزیع غلات در مصر زمان یوسف علیه السلام با پیمانه بوده است.

«أُوفِی الْکَیْلَ»

10 مسئولین توزیع امکاناتِ عمومی باید عادل باشند. «أُوفِی الْکَیْلَ» 11 قدرت را وسیله ی انتقام قرار ندهیم. «أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» 12 مهمان نوازی از اخلاق انبیاست. «خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» 13 به مسافران و کاروان هایی که وارد منطقه شما می شوند حتّی در زمان نیاز و قحطی،احترام کنید. «خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 60]

اشاره

فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لاٰ تَقْرَبُونِ (60)

(ولی)اگر آن برادر را نزد من نیاورید،نه پیمانه ای(از غلّه)نزد من خواهید داشت و نه نزدیک من شوید.

پیام ها

1 در مدیریّت،هم محبّت لازم است و هم تهدید.اوّل مژده و محبّت؛ «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» بعد تهدید و اولتیماتوم. «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی» 2 زمینه های سوء استفاده را از بین ببریم.(اگر رسم شود که حاضرین سهم

ص :113

غائبین را بگیرند بعضی سوء استفاده می کنند.) «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ» 3 در اجرای قانون،میان برادر و خانواده و دیگران نباید تبعیض قائل شد. «فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ» (هر شخصی سهم معینی داشت و باید خود دریافت می کرد.) 4 در تهدید لازم نیست که مدیر تصمیم صد در صد بر اجرا داشته باشد. «فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ» (زیرا یوسف کسی نبود که حاضر شود برادرانش از قحطی بمیرند.) 5 قاطعیّت در پیاده کردن برنامه ها،شرط رهبری است. «فَلاٰ کَیْلَ لَکُمْ عِنْدِی وَ لاٰ تَقْرَبُونِ»

[سوره یوسف (12): آیه 61]

اشاره

قٰالُوا سَنُرٰاوِدُ عَنْهُ أَبٰاهُ وَ إِنّٰا لَفٰاعِلُونَ (61)

(برادران به یوسف)گفتند:او را با اصرار و التماس از پدرش خواهیم خواست و حتماً این کار را خواهیم کرد.

نکته ها:
اشاره

«مراودة»به مراجعه پی در پی،همراه با التماس یا خدعه و فریب گفته می شود.

بوی حسد از کلام برادران استشمام می شود،به جای«ابانا»گفتند: «أَبٰاهُ» و در اوّل سوره نیز گفتگوی برادران این بود که؛ «لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا» پدر برای ماست،ولی یوسف و برادرش را بیشتر از ما دوست دارد.

پیام ها

1 سفر فرزند باید به اذن پدر و رضایت او باشد. «سَنُرٰاوِدُ عَنْهُ أَبٰاهُ» 2 برادران یوسف از عکس العمل منفی پدرشان در برابر تقاضای همراه بردن بنیامین مطلع بودند.(« سَنُرٰاوِدُ »به معنای گفتگوی پی در پی همراه با نقشه و تدبیر است) 3 حضرت یعقوب پس از ماجرای یوسف بنیامین را از خود دور نمی کرده است و جدا کردن او از پدر،کار آسانی نبود. «سَنُرٰاوِدُ عَنْهُ أَبٰاهُ»

ص :114

[سوره یوسف (12): آیه 62]

اشاره

وَ قٰالَ لِفِتْیٰانِهِ اِجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهٰا إِذَا اِنْقَلَبُوا إِلیٰ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (62)

و(یوسف)به غلامان خود گفت:آنچه را به عنوان قیمت پرداخته اند در بارهایشان بگذارید،تا چون به خانواده خود بازگردند آن را بازشناسند، به امید آنکه(بار دیگر)برگردند.

نکته ها:
اشاره

حضرت یوسف که در آیات قبل از او با تعابیری چون؛«صادق،محسن،مخلص»یاد شده، یقیناً بیت المال را به پدر و برادران خود نمی بخشد و ممکن است که پول غلّه را از سهم و ملک شخصی خود داده باشد.

پول را برگرداند تا بی پولی،مانع سفر دوّم آنها نشود. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» علاوه بر آنکه برگرداندن پول،نشانه صمیمیّت و نداشتن سوء قصد از اصرار برآوردن برادر است و مخفیانه در بین کالا گذاردن نشانه بی منّت بودن و حفظ از دستبرد سارقین است.

یوسف که دیروز برده و خدمتکار بود،امروز غلام و خدمتکار دارد. «لِفِتْیٰانِهِ» اما در هنگام ملاقات برادران،نه انتقام گرفت و نه گلایه ای نمود و نه کینه ای داشت.بلکه با برگرداندن سرمایه آنان،به آنها توجّه داد که من شما را دوست می دارم.

پیام ها

1 مدیر و رهبر لایق باید طرحهایش ابتکاری باشد. «اجْعَلُوا» 2 بدی ها را با خوبی جبران کنید. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ» 3 صله رحم،یعنی کمک نمودن،نه معامله کردن. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ» 4 پول گرفتن در زمان نیاز از پدر پیر و برادران،با کرامت نفس سازگار نیست.

«اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ»

5 یوسف،کار گذاردن بضاعت برادران را بر عهده چند نفر گذاشت تا هر گونه زمینه را برای اتهام مسدود کند و برده ای سوء استفاده نکند که مبلغ را برای

ص :115

خود بردارد و بگوید در رحال مسافران گذاشتم. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ» 6 کمک به دیگران را حتّی الامکان مخفیانه انجام دهید. «فِی رِحٰالِهِمْ» 7 نه انتقام و نه کینه،بلکه هدیه دادن برای ارتباط بعدی. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ ... لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 8 برای بازیافتن انسان ها،باید از پول گذشت. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ ... لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 9 خوبی کردن بهترین وسیله جذب افراد است. «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ ... یَرْجِعُونَ» 10 مسئولین،کارگزاران خود را نسبت به برنامه ها و طرحها کاملاً توجیه کنند تا مدیران موفقی باشند.(یوسف به همه فهماند که هدف این کار،بازگشت این کاروان است) «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 11 در طرح ها و برنامه ها،یقین صد در صد به عملی شدن آن لازم نیست. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 63]

اشاره

فَلَمّٰا رَجَعُوا إِلیٰ أَبِیهِمْ قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مُنِعَ مِنَّا اَلْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنٰا أَخٰانٰا نَکْتَلْ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (63)

پس چون به سوی پدر خود باز گشتند،گفتند:ای پدر پیمانه(برای نوبت دیگر)از ما منع شد،پس برادرمان(بنیامین)را با ما بفرست تا سهمیه و پیمانه خود را بگیریم و ما حتماً نگهبان او خواهیم بود.

پیام ها

1 یعقوب بر خانواده و فرزندان خویش،مدیریّت و تسلط داشت. «یٰا أَبٰانٰا مُنِعَ» ...

2 پدر،دارای حقّ امر و نهی به فرزند خود می باشد. «فَأَرْسِلْ» 3 بنیامین بدون اجازه ی پدر به مسافرت اقدام نمی کرد. «فَأَرْسِلْ مَعَنٰا» 4 برای گرفتن چیزی و یا جلب اعتماد کسی،از عواطف استفاده کنید. «أَخٰانٰا» 5 مجرم چون در درون نگرانی دارد،در سخنانش تأکیدهای پی در پی دارد. «إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» (کلمه« إِنّٰا »و حرف«لام»و جمله اسمیه نشانه تأکید است.)

ص :116

[سوره یوسف (12): آیه 64]

اشاره

قٰالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاّٰ کَمٰا أَمِنْتُکُمْ عَلیٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (64)

(یعقوب)گفت:آیا شما را بر او امین بدانم،همان طور که شما را بر برادرش امین دانستم(و دیدید که چه شد)پس(به جای شما به خدا اعتماد می کنم که)خداوند بهترین حافظ است و او مهربان ترین مهربانان است.

نکته ها:
اشاره

سؤال:با توجّه به سابقه بدی که فرزندان یعقوب داشتند،چرا پدرشان مجدداً فرزند دیگرش را به آنان سپرد؟ پاسخ:فخر رازی (1)احتمالات متعدّدی را مطرح نموده که هر کدام از آنها می تواند توجیهی بر این موافقت باشد؛اوّلاً:برادران از اقدام اولیه شان به نتیجه ای که مورد نظرشان بود، (محبوبیّت در نزد پدر)نرسیده بودند.ثانیاً:حسادت برادران نسبت به این برادر،کمتر از یوسف بود.ثالثاً:شاید قحطی و خشکسالی شرایط ویژه ای را پدید آورده بود که سفر مجدّد را ضروری می کرد.رابعاً:دهها سال از حادثه اوّل گذشته و فراموش شده تلقّی می شد.خامساً:

خداوند متعال در حفظ فرزندش به او تسلّی خاطر داده بود.

در آیه 12،یعقوب در مورد یوسف،به حافظ بودن برادرانش اعتماد کرد،به فراق یوسف و نابینایی گرفتار شد،ولی در مورد بنیامین به خدا تکیه کرد و گفت: «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً» هم توانا شد،هم بینا و هم فراق و جدایی پایان یافت.

پیام ها

1 اعتماد سریع به کسی که سابقه تخلّف دارد،جایز نیست. «هَلْ آمَنُکُمْ» 2 یاد خاطرات تلخ گذشته،انسان را در برابر حوادث آینده بیمه می کند. «هَلْ آمَنُکُمْ عَلیٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ»

ص :117


1- 1) .تفسیر کبیر.

3 با یک شکست یا تجربه ی تلخ،خود را کنار نکشیم. «هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ ... فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً» یعقوب بار دیگر فرزند دوم را با توکل به خدا به برادران تحویل داد.

4 برادران یوسف،خود را حافظ پنداشتند، «إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» امّا حضرت یعقوب تذکّر داد که خداوند حافظ است. «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً» ...

5 بر عوامل ظاهری و مادی هر چند فراوان باشند تکیه نکنیم،تنها بر خدا توکّل کنیم. «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً» 6 با توجّه به رحمت بی نظیر الهی و با توکل به خداوند،به استقبال حوادث زندگی برویم. «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» 7 سرچشمه حفاظت،رحمت است. «فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 65]

اشاره

وَ لَمّٰا فَتَحُوا مَتٰاعَهُمْ وَجَدُوا بِضٰاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قٰالُوا یٰا أَبٰانٰا مٰا نَبْغِی هٰذِهِ بِضٰاعَتُنٰا رُدَّتْ إِلَیْنٰا وَ نَمِیرُ أَهْلَنٰا وَ نَحْفَظُ أَخٰانٰا وَ نَزْدٰادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذٰلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ (65)

و هنگامی که بارهای خود را گشودند،دریافتند که سرمایه شان به آنها بازگردانده شده،گفتند:ای پدر(دیگر)چه می خواهیم؟ این سرمایه ی ماست که به ما باز گردانده شده و ما قوت و غذای خانوادۀ خود را فراهم و از برادرمان حفاظت می کنیم وبا(بردن او)یک بار شتر می افزاییم و این (پیمانه اضافی نزد عزیز)پیمانه ای ناچیز است.

نکته ها:
اشاره

شاید معنای آیه چنین باشد:این مقداری که گرفته ایم به جایی نمی رسد،اگر نوبت دیگر برویم،بار بیشتری می گیریم.

کلمه« نَمِیرُ »از«میر»یعنی مواد غذایی و« نَمِیرُ أَهْلَنٰا »یعنی به خانوادۀ خود غذا می رسانیم.

از جمله «نَزْدٰادُ کَیْلَ بَعِیرٍ» استفاده می شود که سهم هر نفر،یک بار شتر بوده که باید خود حاضر باشد و دریافت کند.

ص :118

پیام ها

1 فرزندان یعقوب در کنار پدر و پیرامون او زندگی می کردند و برای تهیه آذوقه ی خانواده تلاش می کردند. «فَتَحُوا مَتٰاعَهُمْ ... یٰا أَبٰانٰا» ...

2 هنر یوسف،نه فقط انسان بودن که انسان سازی است. «وَجَدُوا بِضٰاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ» (به برادران حسود و جفاکار خود،مخفیانه هدیه می دهد تا زمینه را برای مراجعت آنها فراهم سازد.قرآن می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» بدی را با خوبی دفع کنید. (1)) 3 اگر از اوّل پول و بهای کالا گرفته نشود،خریدار تحقیر می شود.اگر قصد هدیه هست ابتدا پول اخذ شود،ولی به شکل عاقلانه برگردانده شود. «رُدَّتْ إِلَیْهِمْ» 4 اگر خواستید کبوتران فراری را جذب کنید،باید کمی دانه پخش کنید.(یوسف بهای غلّه را به آنان برگرداند تا جاذبه مراجعت آنان را زیاد کند) «بِضٰاعَتَهُمْ رُدَّتْ» 5 مرد،مسئول تغذیه خانواده است. «نَمِیرُ أَهْلَنٰا» 6 سهمیه بندی مواد غذایی در شرایط کمبود،کاری یوسفی است. «نَزْدٰادُ کَیْلَ بَعِیرٍ»

[سوره یوسف (12): آیه 66]

اشاره

قٰالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتّٰی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اَللّٰهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ فَلَمّٰا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قٰالَ اَللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ (66)

(پدر)گفت:من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنکه(با سوگند)به نام خدا،وثیقه ای محکم بیاورید که حتماً او را نزد من برگردانید،مگر آنکه همه شما گرفتار حادثه ای شوید.پس چون وثیقه خود را آوردند(پدر)گفت:

خداوند بر آنچه می گوییم وکیل است.

نکته ها:
اشاره

«موثق»یعنی آنچه مایه وثوق و اطمینان به قول طرف مقابل است که می تواند عهد،

ص :119


1- 1) .فصّلت،34.

سوگند و نذر باشد. «مَوْثِقاً مِنَ اللّٰهِ»

پیام ها

1 به صرف خویشاوندی اکتفاء نکنید و قراردادها را محکم کنید. «لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتّٰی» ...

2 ایمان به خدا و سوگند و نذر و عهد با او،قوی ترین پشتوانه بوده و هست. «مَوْثِقاً مِنَ اللّٰهِ» 3 هر گاه از شخصی بدقولی و بدرفتاری دیدید،در نوبت بعد قرارداد را محکمتر کنید. «مَوْثِقاً» 4 فرزند خود را به راحتی همراه دیگران نفرستید. «تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللّٰهِ» 5 در قراردادها،پیش بینی حوادث غیر مترقّبه و خارج از حیطه اختیار را بکنید.

«إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ»

(تکلیف خارج از توانایی،ممنوع است.) 6 محکم کاری های قانونی و حقوقی،شما را از توکل به خداوند غافل نکند.

«اللّٰهُ عَلیٰ مٰا نَقُولُ وَکِیلٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 67]

اشاره

وَ قٰالَ یٰا بَنِیَّ لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ وَ اُدْخُلُوا مِنْ أَبْوٰابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُتَوَکِّلُونَ (67)

و(یعقوب)گفت:ای پسران من(چون به مصر رسیدید،همه)از یک دروازه (به شهر)وارد نشوید(تا توجّه مردم به شما جلب نشود)بلکه از دروازه های مختلف وارد شوید و(بدانید من با این سفارش)نمی توانم چیزی از(مقدّرات)خدا را از شما دور کنم.فرمان جز برای خدا نیست،تنها بر او توکّل می کنم و همه توکّل کنندگان(نیز)باید بر او توکّل نمایند.

ص :120

نکته ها:
اشاره

حضرت یعقوب علیه السلام به هنگام سفر برادران به مصر چهار نکته توحیدی می گوید:

اوّل:« مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ »،یعنی من با این سفارش ورود از چند در نمی توانم چیزی از مقدّرات خدا را از شما دور کنم.

دوّم:در آیه قبل فرمود:« إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ »،یعنی مگر آنکه همه شما به گونه ای که تصوّر نمی کردید گرفتار حادثه ای شوید.

سوّم:در آیه ی 64 فرمود:« فَاللّٰهُ خَیْرٌ حٰافِظاً ».

چهارم:در آیه 67 فرمود:« عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ».

آری،رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله سراپا توجّه به خدا و توحید دارد،امّا فرزندان یعقوب در سفر تنها می گفتند:« وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ »یعنی ما خودمان برادرمان را حفظ می کنیم.در این گفتگوها سیمای موحّد مخلص،با افراد عادّی به زیبایی نشان داده می شود.

پیام ها

1 عاطفه پدری حتّی نسبت به فرزندان خطاکار،از بین نمی رود. «یٰا بَنِیَّ» 2 چاره اندیشی و تدبیر برای حفظ سلامت فرزندان،لازم است. «یٰا بَنِیَّ لاٰ تَدْخُلُوا» ...

3 وقتی توصیه کننده عالم و آگاه است لازم نیست فرمانبر از فلسفه آن دستور آگاه باشد.(« لاٰ تَدْخُلُوا ...»را عمل کردند و فلسفه و راز آن را نپرسیدند)* 4 از بهترین زمان های موعظه،در آستانه سفر است.یعقوب در آستانه ی سفر فرزندان به آنان گفت: «یٰا بَنِیَّ لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ» 5 جلو حساسیّت ها،سوءظن ها و چشم زخم ها را بگیرید،ورود گروهی جوان به منطقه ی بیگانه،عامل سوء ظن و سعایت است. «لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ» 6 لطف و قدرت خداوند را منحصر در یک راه نپندارید،دست او باز است و می تواند از هر طریقی شما را مدد رساند. «لاٰ تَدْخُلُوا مِنْ بٰابٍ وٰاحِدٍ» 7 فقط بازدارنده و نهی کننده نباشید،بلکه راه حل نیز ارائه دهید. «لاٰ تَدْخُلُوا ...

ص :121

وَ ادْخُلُوا»

8 برای رسیدن به مقصود بایستی راههای مختلف را پیمود. «وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوٰابٍ مُتَفَرِّقَةٍ» 9 مدیر خوب باید علاوه بر برنامه ریزی،حساب احتمالات را بکند،زیرا انسان در اداره ی امور خود مستقل نیست.یعنی با همه محاسبات و دقّت ها باز هم دست خدا باز است و تضمینی برای انجام صد در صد محاسبات ما نیست.

«وَ مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ»

10 در برابر مقدّرات حتمی خداوند،چاره ای جز تسلیم نیست. «مٰا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ» 11 حاکم مطلق هستی،خداوند است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ» 12 با توکّل زانوی اشتر ببند. «لاٰ تَدْخُلُوا ... عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» 13 هم احتیاط و محاسبه لازم است؛ «لاٰ تَدْخُلُوا» ...و هم توکل به خداوند ضروری است. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» 14 به غیر خداوند،توکل نکنید. «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» چرا که او به تنهایی کفایت می کند «وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً» (1)و بهترین وکیل است. «نِعْمَ الْوَکِیلُ» (2)15 یعقوب،هم خود توکل کرد و هم دیگران را با امر به توکل تشویق نمود.

«تَوَکَّلْتُ

... فَلْیَتَوَکَّلِ» ..

.

ص :122


1- 1) .نساء،81.
2- 2) .آل عمران،173.

[سوره البقرة (2): آیه 68]

اشاره

قٰالُوا اُدْعُ لَنٰا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنٰا مٰا هِیَ قٰالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهٰا بَقَرَةٌ لاٰ فٰارِضٌ وَ لاٰ بِکْرٌ عَوٰانٌ بَیْنَ ذٰلِکَ فَافْعَلُوا مٰا تُؤْمَرُونَ (68)

و چون از همانجا که پدرشان دستورشان داده بود وارد(مصر)شدند، این کار در برابر اراده خداوند هیچ سودشان نبخشید،جز آنکه نیازی در دل یعقوب بود که عملی شد.(تنها اثر ورود از چند دروازه حفظ از چشم زخم و رسیدن برادران،به خصوص بنیامین به یوسف بود که عملی شد و اثر دیگری نداشت)و البتّه(یعقوب)بخاطر آنچه به او آموزش داده بودیم دارای علمی(فراوان)بود ولی بیشتر مردم آگاه نیستند.

نکته ها:
اشاره

در اینکه آرزوی درونی و حاجت یعقوب که برآورده شد چه بوده است احتمالاتی وجود دارد:

1 رسیدن بنیامین به یوسف علیه السلام و خارج شدن یوسف از تنهایی،هر چند به صورت اتهام سرقت باشد.

2 سرعت بخشیدن به وصال پدر و پسر که در آینده به آن اشاره خواهد شد.

3 انجام وظیفه،بدون آنکه ضامن نتیجه ی آن باشد.حاجت یعقوب آن است که در مقدّمات کار کوتاهی نشود و از یک در وارد نشوند،ولی آنچه خواهد شد به دست خداوند است.

پیام ها

1 تجربه های تلخ،انسان را با ادب می کند و سخنان بزرگان را می پذیرد. «وَ لَمّٰا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» 2 اطاعت از پدر لازم و ارزشمند است. «دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» 3 اگر از بی ادبی افراد گفتید،از ادب آنان نیز بگویید. «دَخَلُوا ... أَبُوهُمْ» (اگر برادران قبلاً نسبت ضلالت به پدر می دادند،امروز تسلیم امر پدر شدند.) 4 محاسبات و دقّت و برنامه ریزی ها با وجود اراده ی الهی کارساز است،آنجا که نخواهد کارساز نیست. «مٰا کٰانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ» 5 یعقوب،بر مطالب و اسراری آگاه بود که مصلحت نمی دانست بازگو کند.

«حٰاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ»

ص :123

6 دعا و حاجت اولیای خدا،مستجاب می شود. «حٰاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضٰاهٰا» 7 علم انبیا از جانب خداوند است. «عَلَّمْنٰاهُ» 8 بیشتر مردم عالمان حقیقی را نمی شناسند. «عَلَّمْنٰاهُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» 9 بیشتر مردم،به اسباب و علل چشم می دوزند و از حاکمیّت خداوند و لزوم توکّل بر او ناآگاهند. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» 10 معیار حقّ و باطل،تشخیص اکثریّت نیست. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 69]

اشاره

وَ لَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ آویٰ إِلَیْهِ أَخٰاهُ قٰالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (69)

وقتی(برادران)بر یوسف وارد شدند،او برادرش(بنیامین)را در نزد خود جای داده گفت:همانا من برادر تو هستم،پس از آنچه انجام می دهند اندوهگین مباش.

نکته ها:
اشاره

در تفاسیر آمده است که وقتی فرزندان یعقوب علیه السلام وارد مصر شدند،یوسف میزبان آنان شد و برای هر دو نفر،یک طبق غذا مقرر کرد.بنیامین در آخر تنها ماند.یوسف او را در کنار خودش نشاند و آن گاه برای هر دو نفر اتاقی قرار داد و باز بنیامین را هم اتاق خویش ساخت.

بنیامین از بی وفایی های برادران و جنایتی که درباره یوسف در سالهای قبل کرده بودند، سخن گفت.در اینجا بود که کاسه ی صبر یوسف لبریز شد و گفت:نگران مباش من همان یوسفم و چنان با تأکید گفت: «إِنِّی أَنَا أَخُوکَ» که جایی برای احتمال این سخن که«من جای برادرت باشم»نگذارد.

در مورد جمله «فَلاٰ تَبْتَئِسْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» دو معنی احتمال می رود:یا از عملکرد گذشته ی برادران اندوهگین مباش،یا از برنامه ای که غلامان برای نگاهداری تو دارند و پیمانه را در بار تو خواهند گذاشت تا در پیش من بمانی،نگران مباش.

ص :124

پیام ها

1 برادرانی که دیروز به قدرت خود می بالیدند؛« نَحْنُ عُصْبَةٌ »اکنون باید برای تهیه آذوقه،با کمال تواضع آستانه یوسف را ببوسند. «دَخَلُوا عَلیٰ» 2 کلام ها،طبقه بندی،محرمانه و علنی دارد.یوسف تنها به صورت محرمانه به بنیامین گفت: «إِنِّی أَنَا أَخُوکَ» (هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.) 3 در بعضی امور،تنها خواص را باید در جریان گذاشت. «فَلاٰ تَبْتَئِسْ» 4 هر گاه به نعمتی رسیدید،تلخ کامی های گذشته را فراموش کنید.(یوسف و بنیامین به دیدار هم رسیدند،پس نگرانی های قبلی را باید فراموش کرد.) «فَلاٰ تَبْتَئِسْ» ...

5 قبل از اجرای طرح و نقشه،باید بی گناه از نظر روحی آماده و توجیه باشد.(به بنیامین گفته شد که به نام سارق تورا نگاه می داریم نگران مباش.) «فَلاٰ تَبْتَئِسْ»

[سوره یوسف (12): آیه 70]

اشاره

فَلَمّٰا جَهَّزَهُمْ بِجَهٰازِهِمْ جَعَلَ اَلسِّقٰایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا اَلْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ (70)

پس چون بارهای برادران را مجهّز و مهیا ساخت،ظرف آبخوری(گران قیمتی)را در خورجین برادرش(بنیامین)قرار داد،سپس منادی صدا زد؛ ای کاروانیان! قطعاً شما دزد هستید.

نکته ها:
اشاره

« اَلسِّقٰایَةَ »پیمانه ای است که در آن آب می نوشند.« رَحْلِ »به خورجین و امثال آن می گویند که روی شتر می گذارند.کلمه ی« اَلْعِیرُ »به معنی کاروانی که مواد غذایی حمل می کنند. (1)

این چندمین باری است که یوسف طرح ابتکاری می دهد،یک بار بهای غلّه را در بار برادران گذاشت تا دوباره بازگردند و این بار ظرف قیمتی را در محموله برادر گذاشت تا او را

ص :125


1- 1) .مفردات.

نزد خود نگاه دارد.

حضرت یوسف علیه السلام در مرحله ی قبل بضاعت را توسط غلامان در بار برادران گذارد، «اجْعَلُوا بِضٰاعَتَهُمْ فِی رِحٰالِهِمْ» ولی در سفر دوّم شخصاً سقایه را در بار بنیامین قرار داد.

(چون موضوع سرّی بود). «جَعَلَ السِّقٰایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ» در تفاسیر آمده است که در جلسه دو نفره ای که یوسف و بنیامین با هم داشتند،یوسف از او پرسید آیا دوست دارد در نزد وی بماند.بنیامین اعلام رضایت کرد،ولی یادآور شد که پدرش از برادران تعهد گرفته که او را برگردانند.یوسف گفت:من راه ماندن تو را طرّاحی می کنم و لذا با موافقتِ بنیامین این نقشه کشیده شد.

نظیر فیلم ها،نمایش ها و صحنه های تئاتر که افراد در ظاهر و در شکل مجرم و گناهکار احضار و مخاطب می شوند و یا حتّی شکنجه می گردند،ولی آنها بخاطر توجیه قبلی و رضایت شخصی و مصلحت مهم تری آن را پذیرا شده اند.

سؤال:چرا در این ماجرا به بی گناهانی نسبت سرقت داده شد؟ پاسخ:بنیامین با آگاهی از این طرح و اتّهام،برای ماندن در نزد یوسف اعلام رضایت کرد و باقی برادران هر چند در یک لحظه ناراحت شدند،ولی بعد از بازرسی از آنها رفع اتهام گردید.

علاوه بر آنکه کارگزاران از اینکه یوسف خود پیمانه را در میان بار گذارده «جَعَلَ» خبر نداشتند و بطور طبیعی فریاد زدند: «إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ» پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«لا کذب علی المصلح»کسی که برای اصلاح و رفع اختلاف دیگران دروغی بگوید،دروغ حساب نمی شود،و آن گاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند. (1)

پیام ها

1 گاهی صحنه سازی برای کشف ماجرایی جایز است و برای مصالح مهم تر، نسبت دادن سارق به بی گناهی که از قبل توجیه شده باشد،مانعی ندارد. (2)«إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ»

ص :126


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .تفسیر المیزان.

2 اگر در میان گروهی یک نفر خلافکار باشد،مردم تمام گروه را خلافکار می نامند. «إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ»

[سوره یوسف (12): آیات 71 تا 72]

اشاره

قٰالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ مٰا ذٰا تَفْقِدُونَ (71) قٰالُوا نَفْقِدُ صُوٰاعَ اَلْمَلِکِ وَ لِمَنْ جٰاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ (72)

(برادران یوسف)رو به ماموران کردند و گفتند:شما چه چیزی را گم کرده اید.

گفتند:پیمانه و جام مخصوص شاه را گم کرده ایم و برای هر کس آن را بیاورد،یک بار شتر(جایزه)است و من این را ضمانت می کنم.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« صُوٰاعَ »و«سقایة»به یک معنی بکار رفته اند،پیمانه ای که هم با آن آب می خورند و هم گندم را کیل و اندازه می کنند که نشانه صرفه جویی،بهره وری و استفاده چند منظوره از یک وسیله است.« صُوٰاعَ »ظرفی است که گنجایش یک صاع(حدود 3 کیلو)گندم را دارد.

کلمه ی« حِمْلُ »به بار گفته می شود.و کلمه«حمل»نیز به معنای بار است،امّا باری که پنهان باشد،مثل بارانی که در دل ابر است یا فرزندی که در شکم مادر است. (1)

جمله ی «لِمَنْ جٰاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ» هر کس چنین کند من چنان پاداش می دهم،در اصطلاح فقهی«جُعاله»نامیده می شود که دارای سابقه و اعتبار قانونی است.

پیام ها

1 برادران با جمله ی «مٰا ذٰا تَفْقِدُونَ» توصیه کردند که قبل از اثبات موضوع دزدی کسی را نباید متهم کرد.

2 جایزه تعیین کردن،از شیوه های قدیمی است. «وَ لِمَنْ جٰاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ» 3 جوایز باید متناسب با افراد و زمان باشد.در زمان قحطی بهترین جایزه،یک

ص :127


1- 1) .مفردات راغب.

بار شتر غلّه است. «حِمْلُ بَعِیرٍ» 4 ضامن باید فرد معیّن و مشخّصی باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» 5 ضامن باید معتبر باشد. «وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ» 6 ضامن گرفتن برای جلب اطمینان،سابقه تاریخی دارد. «أَنَا بِهِ زَعِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 73]

اشاره

قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا کُنّٰا سٰارِقِینَ (73)

گفتند:به خدا سوگند شما می دانید که ما برای فساد در این سرزمین نیامده ایم و ما هرگز سارق نبوده ایم.

نکته ها:
اشاره

برادران یوسف گفتند:شما می دانید که ما برای سرقت و فساد به این منطقه نیامده ایم،در اینکه از کجا می دانستند،چند احتمال دارد:شاید با اشاره یوسف باشد که این گروه دزد نیستند.شاید هنگام ورود به منطقه گزینش شده بودند.آری برای ورود و خروج هیئت های بیگانه،مخصوصاً در شرایط بحرانی،باید دقت کرد تا مطمئن به اهداف مسافرین شد.

پیام ها

1 حُسن سابقه،نشانه ای برای برائت است. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ» 2 دستگاه امنیّتی مصر قوی و کارآزموده بوده است و می دانست که این غافله برای فساد نیامده اند. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ» 3 دزدی و سرقت،یکی از مصادیق فساد در زمین است. «مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ مٰا کُنّٰا سٰارِقِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 74]

اشاره

قٰالُوا فَمٰا جَزٰاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کٰاذِبِینَ (74)

(مأموران یوسف)گفتند:پس اگر دروغ گفته باشید،کیفرش چیست؟

ص :128

نکته ها:
اشاره

به نظر می رسد طرّاح این سؤال حضرت یوسف است،چون می داند برادران طبق مقررات و قانون منطقه کنعان و نظر حضرت یعقوب اظهار نظر خواهند کرد.

پیام ها

1 و جدان مجرم را برای تعیین کیفرش،به قضاوت بخوانید. «فَمٰا جَزٰاؤُهُ» ...

[سوره یوسف (12): آیه 75]

اشاره

قٰالُوا جَزٰاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزٰاؤُهُ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلظّٰالِمِینَ (75)

گفتند:کیفرش چنین است که هر کس پیمانه در بارش پیدا شود،خود او جزای سرقت است(که به عنوان گروگان یا برده در اختیار صاحب پیمانه قرار گیرد)ما(در منطقه کنعان)ظالم(سارق)را اینگونه کیفر می دهیم.

پیام ها

1 مجازات سرقت در میان بعضی اقوام گذشته،بردگی سارق بوده است. «فَهُوَ جَزٰاؤُهُ» به گفته تفسیر مجمع البیان،مجازات سرقت،بردگی به مدّت یک سال بوده است.

2 در قانون استثنا و تبعیض وجود ندارد،هر کس سارق بود برده خواهد شد.

«مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ»

3 با تفهیم جرم و بیان قانون و عقوبت آن،اعتراض متّهم را به حد اقل کاهش دهید. «جَزٰاؤُهُ مَنْ وُجِدَ» ...

4 دلایل باید به گونه ای باشد که متهم نیز خود به راحتی اتهام را بپذیرد. «مَنْ وُجِدَ» ...

5 وجود یک خلافکار در جمعی،دلیل بر خلافکار بودن همه نیست. «مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ» 6 کیفر خلافکار در کشور بیگانه می تواند طبق قانون خود او باشد،نه کشور

ص :129

میزبان. «کَذٰلِکَ نَجْزِی الظّٰالِمِینَ» 7 سرقت،نمونه ی بارز ستمکاری است.(«ظالم»بجای«سارق») «نَجْزِی الظّٰالِمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 76]

اشاره

فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعٰاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اِسْتَخْرَجَهٰا مِنْ وِعٰاءِ أَخِیهِ کَذٰلِکَ کِدْنٰا لِیُوسُفَ مٰا کٰانَ لِیَأْخُذَ أَخٰاهُ فِی دِینِ اَلْمَلِکِ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (76)

پس(از پذیرش کیفر،ماموران شروع به بازرسی کرده و)قبل از بارِ برادرش،به (بازرسی)بار سایر برادران پرداخت،سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد.

ما اینگونه برای یوسف تدبیر کردیم،زیرا طبق قانون شاه مصر،یوسف نمی توانست برادرش را بازداشت کند،مگر آنکه خدا بخواهد(که کیفر سارق در کنعان را مقدّمه بازداشت این برادر قرار می دهد.)ما هر کس را که بخواهیم(و لایق باشد)درجاتی بالا می بریم و برتر از هر صاحب دانشی،دانشوری است.

نکته ها:
اشاره

واژه«کید:»همه جا به معنی مذموم بکار نرفته است،«کید»به معنی طرح و نقشه نیز استعمال شده است. «کِدْنٰا» در موقع بازرسی،بنیامین چون از طرح و نقشه با خبر بود،آسوده خاطر بود،لذا در سراسر این ماجرا هیچ اعتراضی از او نقل نشده است و برای اینکه طرح مخفی بماند و موجب سوء ظن نشود،بازرسی را از بار دیگران شروع کردند تا نوبت به بنیامین رسید و چون در بار او پیدا شد،طبق قرار قبلی باید او در مصر می ماند.این طرح و نقشه الهی بود،چون یوسف با قوانین جاری مصر نمی توانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.

پیام ها

1 مأمورین اطلاعاتی باید به نوعی عمل کنند که موجب شک و ظن به آنها نشود.

«فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ»

(در بازرسی،اوّل به سراغ بار بنیامین نرفتند،بلکه از دیگر

ص :130

برادران دیگر شروع نمودند.) 2 عملکرد کارکنان به عهده مسئولان گذاشته می شود. «فَبَدَأَ» (به حسب ظاهر یوسف شخصاً بازرسی نکرده،ولی قرآن می فرماید:او بازرسی را آغاز کرد.) 3 بازرسی اموال متّهمان از سوی حاکم،مجاز است. «فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ» 4 فکر و ابتکار و چاره جویی،از امدادهای غیبی است. «کِدْنٰا» 5 طرح های یوسف،الهامات الهی بود. «کِدْنٰا لِیُوسُفَ» 6 حضور بنیامین نزد یوسف،به سود یوسف بود. «کَذٰلِکَ کِدْنٰا لِیُوسُفَ» 7 احترام و مراعات قوانین،حتّی در نظام های غیر الهی لازم است. «مٰا کٰانَ لِیَأْخُذَ أَخٰاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» 8 سردمداران نیز بایستی به قانون وفادار و از آن تخلّف نکنند.(یوسف به قانون مصر پایبند بود،لذا برادر را نگه داشت) «لِیَأْخُذَ أَخٰاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» 9 مقام های معنوی،درجات و سلسله مراتب دارد. «نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ» ...

10 علم و آگاهی،مایه ی برتری است. «نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ ... وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» 11 دانش بشری محدود است. «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 77]

اشاره

قٰالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهٰا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِهٰا لَهُمْ قٰالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکٰاناً وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا تَصِفُونَ (77)

(برادران)گفتند:اگر او سرقت کند(جای تعجب نیست،زیرا)پیش از این نیز برادر او دزدی کرده بود.یوسف(این تهمت را)در دل خود پنهان داشت و(با آنکه ناراحت شده بود)به روی آنان نیاورد.(ولی)گفت:موقعیّت شما بدتر(از او)ست و خداوند به آنچه توصیف می کنید داناتر است.

پیام ها

1 متّهم،یا انکار می کند و می گوید:من دزد نیستم؛ «مٰا کُنّٰا سٰارِقِینَ» یا کار خود را توجیه می کند و می گوید:دزد بسیار است. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ»

ص :131

2 حسود،حتّی بعد از دهها سال ضربه می زند. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» 3 اخلاق برادر،در برادر اثر می گذارد. «أَخٌ لَهُ» (اخلاق مادر،در فرزند اثر دارد.

بنیامین و یوسف از یک مادر بودند) 4 آنجا که صفا نیست،اتّهام افراد زود پذیرفته می شود. «إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ» ...(بیرون آمدن پیمانه از بار او،دلیل بر سرقت نیست،ولی برادران چون علاقه ای به بنیامین نداشتند،کلمه سرقت را بکار گرفته و مسئله را مسلّم پنداشتند.) 5 آنجا که صفا نیست،خلاف جزیی را کلی قلمداد می کنند.(« یَسْرِقْ »بجای « سَرَقَ »یعنی او همیشه این کاره بوده است.) 6 برای رسیدن به هدف باید نیش هایی را تحمل کرد. «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» 7 گاهی برای حفظ آبروی خود،به دیگران تهمت می زنند. «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» 8 جوانمردی و سعۀ صدر،رمز رهبری است. «فَأَسَرَّهٰا یُوسُفُ» 9 رازها را فدای احساسات نکنیم.(یوسف از برادران نسبت دزد می شنید،ولی به خاطر مصلحت و حفظ را از خود را نگاه داشت) «فَأَسَرَّهٰا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ» 10 افشاگری همیشه ارزش نیست. «وَ لَمْ یُبْدِهٰا لَهُمْ» 11 حسد در حقّ برادر،دروغگویی و اتّهام بی مورد از جمله دلایل یوسف برای گفتنِ« شَرٌّ مَکٰاناً »به برادران بود.

12 برادران یوسف،بر فرضِ سرقت پیمانه از سوی بنیامین،از او بدتر بودند، چون آنان برادر خود را دزدیده بودند. «أَنْتُمْ شَرٌّ مَکٰاناً»

[سوره یوسف (12): آیه 78]

اشاره

قٰالُوا یٰا أَیُّهَا اَلْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنٰا مَکٰانَهُ إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ (78)

(برادران)گفتند:ای عزیز! همانا برای او پدری است پیر و سالخورده، پس یکی از ما را به جای او بگیر(و او را رها کن)،همانا ترا از نیکوکاران می بینیم.

ص :132

نکته ها:
اشاره

وقتی برادران یوسف دیدند نگاهداشتن بنیامین قطعی شد،با توجّه به تعهّدی که به پدر سپرده بودند و سابقه ای که درباره یوسف نزد پدر داشتند،و احساس کردند برگشتن بدون بنیامین بسیار تلخ است،تقاضای خود را با روان شناسی خاصی مطرح نمودند و شروع به التماس کردند و با بیان های عاطفی و محرک همچون،تو عزیز و قدرتمندی،تو از نیکوکارانی،او پدری پیر و سالخورده دارد،هر کدام از ما را خواستی به جای او بگیر،درصدد جلب بخشش او بر آمدند.

پیام ها

1 مقدرات الهی،هر سنگدل و ستمگری را روزی به خاک مذلّت می نشاند.

آهنگ التماس در جمله؛ «یٰا أَیُّهَا الْعَزِیزُ.» ...

2 تقوا پیشگانی که هواپرستان آنها را خوار کنند خداوند آنان را عزّت خواهد بخشید. «یٰا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» 3 یوسف حتّی در زمان اقتدارش،نیکوکاری در رفتار و منش او نمایان بود.

«نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

4 فراز و نشیب و حالات مختلف روزگار،سختی و آسانی،ضعف و قدرت، تغییری در احوال محسنان ایجاد نمی کند.(یوسف در همه جا و همه ی شرایط،نیکوکار توصیف شد) «إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 79]

اشاره

قٰالَ مَعٰاذَ اَللّٰهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاّٰ مَنْ وَجَدْنٰا مَتٰاعَنٰا عِنْدَهُ إِنّٰا إِذاً لَظٰالِمُونَ (79)

(یوسف)گفت:پناه به خدا از اینکه کسی را به جز آنکه متاعمان را نزد او یافته ایم،بگیریم.زیرا که در این صورت حتماً ستمگر خواهیم بود.

نکته ها:
اشاره

دقّت در کلمات یوسف علیه السلام،نشان از این دارد که نمی خواهد بنیامین را سارق معرّفی کند،لذا

ص :133

نمی گوید:«وجدناه سارقا»بلکه می گوید:« وَجَدْنٰا مَتٰاعَنٰا عِنْدَهُ »متاع در بار او بود،نه آنکه قطعاً او سارق است.

اگر یوسف برادر دیگری را به جای بنیامین نگه می داشت،طرح به هم می خورد و برادران با او به عنوان یک دزد برخورد می کردند و انواع آزار و أذیّتها را روا می داشتند و آن کس که به جای بنیامین می ماند،احساس می کرد به ناحقّ گرفتار شده است.

پیام ها

1 مراعات مقرّرات،بر هر کس لازم است و قانون شکنی حتّی برای عزیز مصر نیز ممنوع است. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 2 نیکوکار قانون شکنی نمی کند. «مِنَ الْمُحْسِنِینَ. قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» ...

3 قاضی نباید تحت تأثیر احساسات قرار گیرد. «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» 4 قضاوت کار حساسی است که باید در آن به خدا پناه برد. «مَعٰاذَ اللّٰهِ» 5 یوسف علیه السلام در دو مکان به خدا پناه برد:یکی در خلوت زلیخا و یکی به هنگام قضاوت و حکم. «قٰالَ مَعٰاذَ اللّٰهِ» 6 قانون شکنی،ظلم است.(نباید به درخواست این و آن مقرّرات را شکست.) «مَعٰاذَ اللّٰهِ أَنْ نَأْخُذَ» 7 بی گناه نباید به جای گناهکار کیفر ببیند،هر چند خودش به اینکار رضایت داشته باشد. «مَعٰاذَ اللّٰهِ»

[سوره یوسف (12): آیه 80]

اشاره

فَلَمَّا اِسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قٰالَ کَبِیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبٰاکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اَللّٰهِ وَ مِنْ قَبْلُ مٰا فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ اَلْأَرْضَ حَتّٰی یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اَللّٰهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ اَلْحٰاکِمِینَ (80)

ص :134

پس چون از یوسف مأیوس شدند(که یکی را به جای دیگری بازداشت کند)،نجواکنان به کناری رفتند.(برادر)بزرگشان گفت:آیا نمی دانید که پدرتان برای برگرداندن او بر شما پیمان الهی گرفته و پیش از این نیز درباره یوسف کوتاهی کرده اید.پس من هرگز از این سرزمین نمی روم تا آنکه(یوسف عفو کند یا آنکه)پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حقّ من حکمی کند و او بهترین داور و حاکم است.

نکته ها:
اشاره

« خَلَصُوا »یعنی گروه خود را از سایرین جدا کردند.« نَجِیًّا »یعنی به نجوٰی پرداختند.پس « خَلَصُوا نَجِیًّا »یعنی شورای محرمانه تشکیل دادند که چه بکنند.

پیام ها

1 التماس ها و خواهش ها،شما را از اجرای احکام الهی و اعمال قاطعیّت باز ندارد. «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ» 2 گناه موجب می شود دیگران از فرد دوری کرده برائت بجویند و حتّی رابطه خویشاوندی را نادیده بگیرند. «فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا» 3 روزگاری همین برادران،قدرتمندانه مشورت می کردند که چگونه یوسف را از بین ببرند؛ «اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً ... لاٰ تَقْتُلُوا ... أَلْقُوهُ» ...امروز کاسه التماس در دست گرفته و مشورت و نجوٰی می کنند که چگونه بنیامین را آزاد نمایند. «خَلَصُوا نَجِیًّا» 4 در عدم حضور پدر مسئولیّت اعضای خانواده با برادر بزرگتر است. «قٰالَ کَبِیرُهُمْ» 5 رعایت سلسله مراتب و موقعیّت سنّی در خانواده و جامعه لازم است. «قٰالَ کَبِیرُهُمْ» 6 در حوادث تلخ و ناگوار،بزرگترها مسئول تر و شرمنده ترند. «قٰالَ کَبِیرُهُمْ»

ص :135

7 عهد و پیمان ها لازم الاجراء است. «أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً» 8 پیمان های سخت و قراردادهای محکم،راه سوء استفاده را می بندد. «أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً» 9 خیانت و جنایت تا آخر عمر وجدان های سالم را آزار می دهد. «وَ مِنْ قَبْلُ مٰا فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ» 10 تحصّن،یکی از شیوه های قدیمی برای رسیدن به مقصود است. «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ» 11 غربت،بهتر از شرمندگی است. «فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ» 12 به خداوند خوش بین باشیم. «هُوَ خَیْرُ الْحٰاکِمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 81]

اشاره

اِرْجِعُوا إِلیٰ أَبِیکُمْ فَقُولُوا یٰا أَبٰانٰا إِنَّ اِبْنَکَ سَرَقَ وَ مٰا شَهِدْنٰا إِلاّٰ بِمٰا عَلِمْنٰا وَ مٰا کُنّٰا لِلْغَیْبِ حٰافِظِینَ (81)

(برادر بزرگ گفت:من اینجا می مانم،ولی)شما به سوی پدرتان برگردید، پس بگویید:ای پدر! همانا پسرت دزدی کرده و ما جز به آنچه می دانستیم گواهی ندادیم و ما نگهبان(و آگاه به)غیب نبوده ایم.

پیام ها

1 انسان،خودخواه است.در آنجا که می خواستند به گندم بیشتر برسند،گفتند:

«فَأَرْسِلْ مَعَنٰا أَخٰانٰا» (1)برادر ما را با ما روانه کن،ولی امروز که تهمت در کار است،گفتند: «ابْنَکَ» پسر تو دزدی کرده و نگفتند:برادر ما.

2 شهادت و گواهی،باید بر اساس علم باشد. «مٰا شَهِدْنٰا إِلاّٰ بِمٰا عَلِمْنٰا» 3 در پیمان ها و تعهدات،باید برای حوادث پیش بینی نشده تبصره ای باز کرد.

«وَ مٰا کُنّٰا لِلْغَیْبِ»

...

ص :136


1- 1) .یوسف،63.

4 عذر خود را با کمال صراحت بگوئیم. «وَ مٰا کُنّٰا لِلْغَیْبِ حٰافِظِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 82]

اشاره

وَ سْئَلِ اَلْقَرْیَةَ اَلَّتِی کُنّٰا فِیهٰا وَ اَلْعِیرَ اَلَّتِی أَقْبَلْنٰا فِیهٰا وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ (82)

(اگر به حرف ما اطمینان نداری)از قریه ای که در آن بودیم و از کاروانی که در میانشان به اینجا رو آورده ایم،سؤال کن و بی شک ما راستگو هستیم.

نکته ها:
اشاره

«قریه»تنها به معنای روستا نیست،بلکه به محل اجتماع و مناطق مسکونی گفته می شود؛ خواه شهر باشد یا روستا.ضمناً« وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ »به معنی سؤال از اهل قریه است.

«عیر»به کاروانی گفته می شود که مواد غذایی حمل و نقل می کند.

برادران یوسف در گفتگو با پدر،در ماجرای کشته شدن یوسف توسط گرگ،دلیل نداشتند، ولی در اینجا برای حرف خود دو دلیل آوردند؛یکی سؤال از مردم مصر و یکی سؤال از کاروانیان که ما در میان آنان بودیم.علاوه بر آنکه در ماجرای قبل گفتند: «لَوْ کُنّٰا صٰادِقِینَ» و کلمه« لَوْ »نشانه تردید و دلهره و سستی است،ولی در این صحنه با کلمه« إِنّٰا »و حرف لام که در جمله« إِنّٰا لَصٰادِقُونَ »است نشان می دهند که قطعاً راست می گویند.

پیام ها

1 سابقه ی بد و دروغ،در پذیرش سخنان انسان در تمام عمر ایجاد تردید می کند. «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» 2 گواهی شهود عینی،راهی معتبر برای اثبات مدّعا می باشد. «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ ...

وَ الْعِیرَ»

...

3 امکان تبانی مجموعه ای بزرگ بر کذب،منتفی است. «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ ... إِنّٰا لَصٰادِقُونَ»

ص :137

[سوره یوسف (12): آیه 83]

اشاره

قٰالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اَللّٰهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ (83)

(یعقوب)گفت:(این چنین نیست)بلکه(بار دیگر)نفس شما(با نسبت دزدی به بنیامین یا تعیین کیفر گروگان گیری)مسئله را برای شما آراسته است، پس صبری نیکو(لازم است)امید است که خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد،چرا که او قطعاً آگاه و حکیم است.

نکته ها:
اشاره

وقتی برادران،پیراهن آغشته به خون یوسف را با ظاهری غمگین و گریان حضور پدر آوردند و گفتند:یوسف را گرگ خورد.حضرت یعقوب گفت:« بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ »یعنی نفس شما این کار را در چشم شما زیبا جلوه داده است و من صبر جمیل می کنم.در اینجا نیز که دو فرزندش(بنیامین و پسر بزرگتر)از او جدا شده اند،همین جمله را تکرار می کند.شاید این سؤال مطرح شود در ماجرای یوسف برادران توطئه و خیانت کردند،ولی در ماجرای بنیامین این مسایل نبود،پس چرا کلام یعقوب در هر دو مورد یک لحن و یک عبارت است؟« بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ » تفسیر المیزان اینگونه پاسخ می دهد:یعقوب می خواهد بگوید دوری این دو برادر نیز دنباله حرکت قبلی شما نسبت به یوسف است.یعنی تمام این صحنه ها،دنباله همان کار زشت شماست.ممکن است گفته شود که مراد یعقوب این است که شما در اینجا هم خیال می کنید بی تقصیرید و کارتان خوب بوده است،ولی شما مقصّرید زیرا:اوّلاً:چرا با دیدن پیمانه در بار برادرتان او را سارق دانستید؟ شاید کس دیگری این پیمانه را در بار گذاشته بود؟ ثانیاً:چرا زود برگشتید؟ باید تحقیق می کردید.ثالثاً چرا کیفر سارق را گروگان قرار دادید؟ (1)امّا سخن صاحب المیزان مناسب تر است،چون پیدا شدن پیمانه در بار بنیامین،برای عموم مردم سبب علم به دزدی می شود و ماندن برادر بزرگتر در مصر نیز برای پیگیری کار یا جلب

ص :138


1- 1) .تفسیر نمونه.

عواطف و رحم بود و کیفری هم که ذکر شده،مجازات سارق در منطقه آنان بوده است.

بنا بر این در هیچ یک از سه مسئله،جلوه نفسانی نبود تا گفته شود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» صبر،گاهی از روی ناچاری و بیچارگی است،چنان که اهل دوزخ می گویند: «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ جَزِعْنٰا أَمْ صَبَرْنٰا» صبر کردن و یا جزع کردن برای نجات ما اثری ندارد.و گاهی صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسلیم رضای خداوند است که چهره این صبر در هر جایی با یک عنوان مطرح است؛صبر در میدان جهاد،شجاعت است.صبر در دنیا،زهد است.صبر در برابر گناه،تقواست.صبر در برابر شهوت،عفّت است و صبر در برابر مال حرام،ورع است.

تزیین و زیبانمایی زشتی ها،گاهی توسّط شیطان؛ «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ» (1)،گاهی به وسیله ی زرق و برق دنیا؛ «حَتّٰی إِذٰا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهٰا وَ ازَّیَّنَتْ» (2)و گاهی توسّط نفس انسان است. «سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»

پیام ها

1 نفس برای توجیه گناه،کارهای زشت را در نظر انسان زیبا جلوه می دهد.

«سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»

2 صبر،شیوه ی مردان خداست و صبر جمیل،صبری است که در آن سخنی بر خلاف تسلیم و رضای خداوند گفته نشود. (3)«فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» 3 هرگز از قدرت خداوند مأیوس نشویم. «عَسَی اللّٰهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ» 4 یعقوب به زنده بودن سه فرزندش(یوسف،بنیامین،برادر بزرگتر)یقین داشت و به ملاقاتشان امیدوار بود. «أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً» 5 برای قدرت الهی،حل مشکلات تازه و کهنه،یکسان است.خداوند می تواند یوسف دیروز و برادر امروز شما را یک جا دورهم گرد آورد. «جَمِیعاً» 6 مؤمن،حوادث تلخ را نیز از حکمت خدا می داند. «الْحَکِیمُ» 7 باور و توجّه به عالمانه و حکیمانه بودن افعال الهی،آدمی را به صبر و شکیبایی

ص :139


1- 1) .انفال،48.
2- 2) .یونس،24.
3- 3) .تفسیر نور الثقلین.

در حوادث دشوار وادار می کند. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ، إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»

[سوره یوسف (12): آیه 84]

اشاره

وَ تَوَلّٰی عَنْهُمْ وَ قٰالَ یٰا أَسَفیٰ عَلیٰ یُوسُفَ وَ اِبْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ اَلْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ (84)

یعقوب از فرزندان روی گرداند و گفت:ای دریغا بر یوسف،پس اندوه خود را فرو می خورد(تا آنکه)دو چشمش از اندوه سفید(و نابینا)شد.

نکته ها:
اشاره

کلمه«اسف»به معنای حزن و اندوه همراه با غضب است.یعقوب بر چشم گریه،و بر زبان « یٰا أَسَفیٰ »و در دل حزن داشت.

در روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود:پدرم علیّ بن الحسین علیهما السلام بیست سال بعد از حادثه کربلا به هر مناسبتی گریه می کرد.سؤال کردند چرا این همه گریه می کنید؟ فرمود:یعقوب یازده پسر داشت یکی غائب شد،با اینکه زنده بود،از گریه چشمانش را از دست داد،ولی من در برابر چشمان خود دیدم پدر و برادرها و هفده نفر از خاندان نبوّت شهید شدند،چگونه گریه نکنم؟

پیام ها

1 حسدورزی،یک عمر تحقیر به همراه دارد. «وَ تَوَلّٰی عَنْهُمْ» 2 آنها می خواستند با حذف یوسف،خود محبوب پدر شوند؛ «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» ولی حسادت،قهر پدر را شامل حال آنها کرد. «تَوَلّٰی عَنْهُمْ» 3 یعقوب می دانست که بر فرزند دیگر ظلم نشده است،ظلم بر یوسف رفته است. «یٰا أَسَفیٰ عَلیٰ یُوسُفَ» 4 غصّه و گریه،گاهی موجب نابینایی می شود. «ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ» 5 ندبه و گریه و سوز و عشق،نیاز به شناخت دارد.(یعقوب آشنا به یوسف است که از سوز نابینا می شود.)

ص :140

6 اهمیّت مصائب،بر محور شخصیّت افراد است.(ظلم به یوسف با ظلم به دیگران فرق دارد،نام یوسف برده می شود نه دو برادر دیگر.) 7 گریه،غم و اندوه در فراق عزیزان،جایز است. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ» 8 تحمّل انسان حدّی دارد و روزی لبریز می شود. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ» 9 فرو بردن خشم،از صفات مردان الهی و کاری شایسته است. «فَهُوَ کَظِیمٌ» 10 گریه و غم،منافاتی با کظم غیظ و صبر ندارد. «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ، یٰا أَسَفیٰ، فَهُوَ کَظِیمٌ»

[سوره یوسف (12): آیه 85]

اشاره

قٰالُوا تَاللّٰهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّٰی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ اَلْهٰالِکِینَ (85)

(فرزندان یعقوب به پدرشان)گفتند:به خدا سوگند تو پیوسته یوسف را یاد می کنی،تا آنکه بیمار و لاغر شوی و(یا مشرف به مرگ و)از بین بروی.

نکته ها:
اشاره

« حَرَضاً »،به شخصی گویند که عشق یا اندوه و حزن،او را فرسوده کرده باشد.

پیام ها

1 یوسف ها همواره باید در یادها باشند. «تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» (اولیای خدا در دعای ندبه،یوسف زمان را صدا می زنند و گریه می کنند.) 2 اگر می خواهید ببینید چقدر کسی را دوست دارید،ببینید چقدر به یاد او هستید. «تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» 3 آن که یوسف را می شناسد،سوزی دارد که افراد عادّی آن را درک نمی کنند.

«تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتّٰی تَکُونَ حَرَضاً»

4 مسایل روحی و روانی،در جسم اثر می گذارد. «حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهٰالِکِینَ» (فراق می تواند انسان را بشکند و یا بکشد،تا چه رسد به داغ و مصیبت.) 5 حساب عاطفه پدری،از علاقه های عادّی جداست. «تَکُونَ مِنَ الْهٰالِکِینَ»

ص :141

[سوره یوسف (12): آیه 86]

اشاره

قٰالَ إِنَّمٰا أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اَللّٰهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (86)

(یعقوب)گفت:من ناله(آشکار)و حزن(پنهان)خود را فقط به خدا شکایت می برم و از(عنایت و لطف)خداوند چیزی را می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:
اشاره

«بث»به حزن شدید گفته می شود که گویا شدّت آن باعث شده که دارنده اش نتواند آن را بیان کند.

حضرت آدم از کار خود به درگاه خدا ناله نمود؛ «قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» (1)و حضرت ایّوب از بیماری خود؛ «أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ» (2)و حضرت موسی از فقر و نداری؛ «رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (3)و حضرت یعقوب از فراق فرزند. «إِنَّمٰا أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی»

پیام ها

1 آنچه مذموم است،یا سکوتی است که بر قلب و اعصاب فشار می آورد و سلامت انسان را به مخاطره می اندازد و یا ناله و فریاد در برابر مردم است که موقعیّت انسان را پایین می آورد،امّا شکایت بردن به نزد خداوند مانعی ندارد.

«إِنَّمٰا أَشْکُوا

... إِلَی اللّٰهِ» 2 موحّد،درد دل خود را تنها با خدا در میان می گذارد. «إِنَّمٰا أَشْکُوا ... إِلَی اللّٰهِ» دست حاجت چو بری،نزد خداوندی بر 3 افراد ظاهربین از کنار حوادث به راحتی می گذرند،ولی انسان های ژرف نگر آثار و حوادث را تا قیامت می بینند. «أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ» ...

ص :142


1- 1) .اعراف،23.
2- 2) .انبیاء،83.
3- 3) .قصص،24.

4 یعقوب به زنده بودن یوسف و سرآمدن فراقش و به حقایقی درباره ی خدا و صفات او آگاه بود که بر دیگران پوشیده بود. «أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» 5 شاید« مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ »همان رؤیای یوسف باشد که یعقوب در آغاز آن را تعبیر کرده بود.

[سوره یوسف (12): آیه 87]

اشاره

یٰا بَنِیَّ اِذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لاٰ تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ إِنَّهُ لاٰ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْکٰافِرُونَ (87)

ای پسرانم!(بار دیگر به مصر)بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خداوند مأیوس نشوید،حقّ این است که جز گروه کافران،از رحمت خداوندی مأیوس نمی شوند.

نکته ها:
اشاره

«تحسس»جستجوی چیزی از راه حس است.«تجسس»به جستجو کردن در مورد بدی ها و«تحسس»به جستجو کردن در مورد خوبی ها گفته می شود.

به تعبیر راغب،« رَوْحِ »و«روح»به معنای جان است،ولی« رَوْحِ »در موارد فَرَج و رحمت به کار می رود،گویا با گشایش گره و مشکل،جان تازه ای در انسان دمیده می شود.

در تفسیر تبیان آمده است:روح از ریح است،همان گونه که انسان با وزش باد احساس راحتی می کند با رحمت الهی نیز انسان شادمان می گردد.

بر اساس روایات،یأس از رحمت خدا،از گناهان کبیره است. (1)

پیام ها

1 پدر نباید با فرزندانش قطع رابطه ی دائمی کند. «وَ تَوَلّٰی عَنْهُمْ ... یٰا بَنِیَّ» 2 شناخت،نیاز به حرکت دارد. «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا» 3 رسیدن به لطف الهی،با تنبلی سازگار نیست. «اذْهَبُوا، وَ لاٰ تَیْأَسُوا»

ص :143


1- 1) .من لا یحضره الفقیه،باب معرفة الکبائر.

4 اولیای خدا،هم خود مأیوس نمی شوند هم دیگران را از یأس باز می دارند.

«لاٰ تَیْأَسُوا»

5 یأس،نشانه ی کفر است. «لاٰ یَیْأَسُ ... إِلاَّ الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ» زیرا مأیوس شده،در درون خود می گوید:قدرت خدا تمام شده است.

[سوره یوسف (12): آیه 88]

اشاره

فَلَمّٰا دَخَلُوا عَلَیْهِ قٰالُوا یٰا أَیُّهَا اَلْعَزِیزُ مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا اَلضُّرُّ وَ جِئْنٰا بِبِضٰاعَةٍ مُزْجٰاةٍ فَأَوْفِ لَنَا اَلْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنٰا إِنَّ اَللّٰهَ یَجْزِی اَلْمُتَصَدِّقِینَ (88)

پس هنگامی که(مجدداً)بر یوسف وارد شدند،گفتند:ای عزیز! قحطی ما و خاندان ما را فراگرفته و(برای خرید گندم)بهای اندکی با خود آورده ایم، (اما شما کاری به پول اندک ما نداشته باش)سهم ما را بطور کامل وفا کن و بر ما ببخش،زیرا که خداوند کریمان و بخشندگان را پاداش می دهد.

نکته ها:
اشاره

«بضاعت»به مالی گویند که عنوان«بها»به خود بگیرد.« مُزْجٰاةٍ »از ریشه ی«ازجاء»به معنای طرد کردن است.از آنجایی که معمولاً فروشندگان بهای کم را برمی گردانند، «بضاعت مزجاة»گفته شده است.

برخی از مفسران گفته اند:مراد از« تَصَدَّقْ عَلَیْنٰا »درخواست بازگرداندن بنیامین است.

در روایات آمده است:یعقوب نامه ای برای یوسف نوشت که محتوای آن تجلیل از یوسف، بیان قحطی کنعان،تقاضای آزادی بنیامین و تبرئه فرزندان از سرقت بود و به همراه فرزندان برای یوسف فرستاد.وقتی یوسف در مقابل برادران آن نامه را خواند،بوسید و بر چشم گذاشت و گریه ای کرد که قطرات اشک بر لباسش نشست.

برادران که هنوز یوسف را نمی شناختند شگفت زده بودند که این همه احترام به پدر ما برای چیست؟ کم کم برق امیدی در دل آنها روشن شد.خنده یوسف را چون دیدند،با خود گفتند

ص :144

نکند او یوسف باشد. (1)

پیام ها

1 برای یعقوب،یوسف مطرح است؛ «فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ» ولی برای فرزندان گندم. «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ» 2 تحقیر کنندگان،روزی تحقیر می شوند.فرزندانی که با غرور می گفتند: «نَحْنُ عُصْبَةٌ» ما قوی هستیم، «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» برادر ما دزد بود، «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ» پدر ما در گمراهی آشکار است،امروز با حقارت می گویند: «مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» 3 برای درخواست کمک و مساعدت،فرهنگ خاصّی لازم است:

الف:تجلیل از کمک کننده. «أَیُّهَا الْعَزِیزُ» ب:بیان حال و نیاز خود. «مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» ج:کمبود بودجه(فقر مالی). «بِبِضٰاعَةٍ مُزْجٰاةٍ» د:ایجاد انگیزه در کمک کننده. «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنٰا إِنَّ اللّٰهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» 4 فقر و نیاز،انسان را ذلیل می کند. «مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» آنچه شیران را کند روبَه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج

[سوره یوسف (12): آیه 89]

اشاره

قٰالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مٰا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جٰاهِلُونَ (89)

(یوسف)گفت:آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید آن گاه که شما نادان بودید.

نکته ها:
اشاره

در یک سؤال ممکن است اهداف گوناگونی نهفته باشد،اهدافی مثبت و سازنده و یا منفی و آزاردهنده،سؤال یوسف که پرسید آیا می دانید با یوسف و برادرش چه کردید؟،ممکن است

ص :145


1- 1) .تفسیر نمونه.

برای این باشد که من ماجرا را می دانم.یا اینکه ممکن است هدف از سؤال این باشد که کار بدی کردید،توبه کنید و ممکن است هدفش تشفّی خاطر بنیامین باشد که در جلسه حضور دارد و ممکن است هدفش سرزنش و توبیخ و ملامت یا به رخ کشیدن عزّت خود و یا سرزنش به اینکه با این همه جنایت چرا امید تصدّق دارید؟ در میان غرض هایی که مطرح شد،سه مورد اوّل با مقام یوسف سازگاری دارد،ولی باقی موارد با فتوّت و کرامتی که آیات بعد از یوسف گزارش می کند،همخوانی ندارند.او علی رغم اینکه نسبت دزدی شنید،چیزی نگفت و سرانجامِ کار به برادران گفت: «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» جهل،تنها به معنای ندانستن نیست،بلکه غلبه هوسها نوعی بی توجّهی است.انسان گناهکار هر چند عالم باشد،جاهل است چون توجّه ندارد و آتش دوزخ را برای خود می خرد.

پیام ها

1 پرونده خطاها و گناهان روزی گشوده خواهد شد. «هَلْ عَلِمْتُمْ مٰا فَعَلْتُمْ» 2 فتوّت در آن است که جزئیات خلاف مطرح نشود. «مٰا فَعَلْتُمْ» 3 وقتی به قدرت رسیدید،دیگر مظلومان را فراموش نکنید. «مٰا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ» 4 فتوّت در آن است که راه عذر به خطاکار تلقین شود. «إِذْ أَنْتُمْ جٰاهِلُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 90]

اشاره

قٰالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قٰالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هٰذٰا أَخِی قَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (90)

گفتند:آیا تو خود(همان)یوسفی؟ گفت:(آری)من یوسفم و این برادر من است.به تحقیق خداوند بر ما منت گذاشت.زیرا که هر کس تقوا و صبر پیشه کند،پس همانا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.

نکته ها:
اشاره

هر چه زمان می گذشت،برادران مبهوت تر شدند که چرا عزیز مصر در برابر نامه ی پدرشان

ص :146

گریه کرد!؟ عزیز از کجا ماجرای یوسف را می داند؟ راستی قیافه او به یوسف شباهت زیادی دارد! نکند او یوسف باشد،چه بهتر که از خودش بپرسیم.اگر یوسف نبود به ما دیوانه نمی گویند؟ و اگر یوسف بود از شرمندگی چه می کنیم؟ هیجان سراسر وجود برادران را گرفته بود.بالاخره طلسم سکوت را با سؤالِ آیا تو یوسفی،شکستند.

در اینجا چه صحنه ای پیش آمد؟ و کدام نقاش می تواند سیمایی از شرمندگی و شادی و گریه و در آغوش کشیدن را تصویر کند؟ خدا می داند و بس.

باید شرایط طوری فراهم شود که مردم سؤال کنند و برای رشد و تربیت،انگیزه آنان را بالا برد.در برادران یوسف دائماً انگیزه برای جستجو و سؤال زیاد می شد.با خود می گفتند:چرا اصرار داشت بنیامین را به همراه خود بیاوریم؟ چرا پیمانه در بار ما پیدا شد؟ چرا پول ما را در نوبت اوّل برگرداند؟ او از کجا داستان یوسف را می داند؟ نکند دیگر به ما غلّه ندهد؟ وقتی این هیجانات در روح آنها اوج گرفت،پرسیدند:آیا تو یوسف هستی؟ گفت:بله....

امام صادق علیه السلام فرمودند:به تحقیق در حضرت قائم علیه السلام سنتی از یوسف است...مردم حضرت را نمی شناسند تا اینکه خداوند اذن دهد که خود را معرفی کند. (1)

پیام ها

1 گذشت تاریخ و حوادث تلخ و شیرین،رابطه ها و شناخت ها را تغییر می دهد.

«أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ»

2 اولیای خدا،همه ی نعمت ها را از او می دانند. «مَنَّ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» 3 اجر صبر و تقوا،در دنیا نیز داده می شود. «أَنَا یُوسُفُ ... مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» ...

4 کسی لایق زمامداری و حکومت است که در برابر حوادث،حسادت ها، شهوت ها،تحقیرها،زندان ها،تبلیغات سوء و...امتحان داده باشد. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» ...

5 از حساس ترین اوقات،برای تبلیغ استفاده کنید.(موقعی که برادران از کار

ص :147


1- 1) .بحار،ج 12،ص 283.

خود شرمنده و آماده پذیرش سخن یوسف اند او می گوید: «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» ...) 6 لطف خداوند،حکیمانه و بر طبق ملاک ها و معیارها است. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّٰهَ» ...

7 صبر و تقوا،زمینه عزّت است. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ» ...

8 تقوا و صبر از ویژگی های محسنان است. «مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» 9 یکی از سنت های الهی،حکومت صالحان است. «لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 91]

اشاره

قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ آثَرَکَ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا وَ إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ (91)

(برادران)گفتند:به خدا قسم،که خداوند ترا بر ما برتری داده است و قطعاً ما خطاکار بوده ایم.

نکته ها:
اشاره

«ایثار»به معنای برتری دادن دیگران بر خود است.برادران یوسف در اثر تفکر غلط« نَحْنُ عُصْبَةٌ »،دست به کار غلطی زدند و گفتند:او را به چاه افکنید؛« أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ ».

خداوند آنها را در تنگنا گذاشت تا جایی که برای سیر کردن شکم التماس کنند؛« مَسَّنٰا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ »پس اعتراف کردند که نقشه ما خراب از آب در آمد؛« کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ »سپس آن تفکر غلط،تبدیل به پذیرش یک واقعیّت شد که؛ «لَقَدْ آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» برادران یوسف چند بار به صیغه« تَاللّٰهِ »قسم یاد کرده اند:

1 «تَاللّٰهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مٰا جِئْنٰا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ» به خدا سوگند شما خود می دانید که ما برای فساد و سرقت به سرزمین شما نیامده ایم.

2 «تَاللّٰهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» به پدر گفتند:به خدا سوگند تو دائماً یوسف یوسف می کنی.

3 «تَاللّٰهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاٰلِکَ الْقَدِیمِ» پدرجان به خدا سوگند تو در علاقه افراطی به یوسف، گرفتار انحراف گذشته شده ای.

4 «تَاللّٰهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» به یوسف گفتند:به خدا قسم خداوند تو را بر ما برتری داد.

ص :148

پیام ها

1 اگر از روی حسادت به کمالات و برتری های دیگران اعتراف نکنیم،با فشار و ذلّت به آنها اقرار خواهیم کرد. «لَقَدْ آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» 2 در برابر اراده خدا،نمی توان ایستادگی کرد. «آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنٰا» 3 در روز توانایی،به گونه ای عمل نکنیم که در روزگار ضعف شرمنده شویم. «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ ... وَ إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ» 4 اعتراف به خطا،زمینه را برای عفو و بخشش فراهم می کند. «إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 92]

اشاره

قٰالَ لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ اَلْیَوْمَ یَغْفِرُ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (92)

(یوسف)گفت:امروز بر شما توبیخ و ملامتی نیست،خداوند شما را می بخشد و او مهربان ترین مهربانان است.

نکته ها:
اشاره

« تَثْرِیبَ »به معنای توبیخ،گناه شمردن و ملامت زیاد است.

روز فتح مکّه مشرکان به کعبه پناهنده شده بودند،عمر گفت:ما امروز انتقام خواهیم گرفت.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:امروز روز مرحمت است و از مشرکان پرسید:گمان شما امروز نسبت به من چیست؟ گفتند:خیر است،تو برادر کریم ما هستی.

پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:امروز کلام من همان کلام یوسف است؛ «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» عمر گفت:من از حرف خودم شرمنده ام. (1)

علی علیه السلام می فرمایند:«اذا قدرت علی عدوک فاجعل العفو عنه شکرا للقدرة علیه»هر گاه بر دشمن خود پیروز شدی شکر آن را،عفو دشمن قرار بده. (2)

در حدیث می خوانیم:دل جوان رقیق تر است.سپس امّا این آیه را تلاوت فرمودند:یوسف چون نسبت به پدر و برادران جوان تر بود،فوری برادران را بخشید. (3)

ص :149


1- 1) .تفسیر قرطبی.
2- 2) .نهج البلاغه،حکمت 11.
3- 3) .بحار،ج 12،ص 280.
پیام ها

1 سعه صدر،ابزار و وسیله ی ریاست است. «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» 2 همین که خلافکار اعتراف کرد،بپذیرید واو را خجل نکنید. «إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ. قٰالَ لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ» 3 گذشت خود را به همه اعلام کنید تا دیگران هم سرزنش نکنند. «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ» 4 یوسف علیه السلام به بازسازی روحی روانی برادران گنهکار پرداخت،ما نیز چنین کنیم. «لاٰ تَثْرِیبَ» ...

5 گذشت و عفو از مردم باید فوری باشد. «الْیَوْمَ» 6 عفو در اوج عزّت و قدرت،سیره اولیای خداست. «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» 7 فتوت را از یوسف بیاموزیم که هم حقّ خود را بخشید و هم از خداوند طلب آمرزش و عفو می کند. «لاٰ تَثْرِیبَ ... یَغْفِرُ اللّٰهُ» 8 آنجا که بنده می بخشد از خداوند که ارحم الراحمین است چه انتظاری جز عفو داریم. «یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ» 9 بخشیدن شرمندگان،سیره ی الهی است.( یَغْفِرُ در قالب مضارع آمده است.) 10 عفو خداوند،شامل کسانی هم که سالها موجب آزار دو پیامبر او(یوسف و یعقوب)شده اند،می شود. «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» 11 گذشت ستم دیدگان از ظالمین،زمینه ساز شمول مغفرت الهی است،ولی در آمرزش او به مغفرت و رحمت الهی نیز منوط است. «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ ... یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ» 12 توصیف خداوند به مغفرت و رحمت،(مانند «أَرْحَمُ الرّٰاحِمِینَ »)از آداب دعا و استغفار است.

ص :150

[سوره یوسف (12): آیه 93]

اشاره

اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هٰذٰا فَأَلْقُوهُ عَلیٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ (93)

(یوسف گفت:)این پیراهن مرا ببرید و آن را بر صورت پدرم بیفکنید(تا)بینا شود و همه کسان خود را نزد من بیاورید.

نکته ها:
اشاره

در داستان حضرت یوسف،پیراهن او در چند جا مطرح شده است؛ الف: «وَ جٰاؤُ عَلیٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ» برادران،پیراهن یوسف را با خون دروغین آغشته کرده و نزد پدر بردند که گرگ یوسف را خورد.

ب: «قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ» پیراهن از پشت پاره و سبب کشف جرم و مجرم شد.

ج: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی» پیراهن موجب شفای یعقوب نابینا می شود.

اگر پیراهنی که جوار یوسف است نابینا را بینا می کند،پس در تبرک به مرقد و صحن و سرا و درب و دیوار و پارچه و هر چیز دیگری که در جوار اولیای خدا باشد،امید شفا هست.

تا اینجا مرحله شناسایی یوسف،عذرخواهی از او و عفو و گذشت یوسف و طلب عفو الهی، طی شده است،ولی هنوز نابینایی پدر که از آثار جرم برادران است،وجود دارد.در این آیه راه حل این مشکل ارائه می شود.

ضمناً در روایت آمده است که یوسف گفت:کسی پیراهن مرا برای پدر ببرد که پیراهن خونی مرا پیش او برده بود تا همانگونه که پدر را دل آزرده کرده با این پیراهن دلشاد سازد.

در روایات آمده است:یوسف برادران خود را هر روز و شب سر سفره خود می نشاند و آنها احساس شرمندگی می کردند،به یوسف پیغام دادند که سفره ما جدا باشد،چون چهره تو ما را شرمنده می کند!.یوسف پاسخ داد:امّا من افتخار می کنم که در کنار شما باشم و با شما غذا بخورم.روزگاری مردم که مرا می دیدند،می گفتند:«سبحان من بلغ عبدا بیع بعشرین درهما ما بلغ»منزّه است خدایی که برده ی بیست درهمی را به عزّت رساند.امّا امروز وجود شما برای من عزّت است.حالا مردم می دانند که من برده و بی اصل و نسب نبوده ام.من

ص :151

برادرانی مثل شما و پدری همانند یعقوب داشته ام،ولی غریب افتاده بودم. (1)(اللّٰه اکبر از این فتوّت و جوانمردی) نقل شده است مرحوم آیت اللّٰه العظمی حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی که برای معالجه از اراک به سمت تهران حرکت کرده بود،شبی را در قم ماندند.مردم از ایشان تقاضا کردند که حوزه علمیه خود را از اراک به قم منتقل کند،چون قم حرم اهل بیت علیهم السلام و مدفن حضرت معصومه علیها السلام است.ایشان استخاره کردند و این آیه آمد: «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»

پیام ها

1 تبرّک به اشیایی که مربوط به اولیای خداست،جایز است. «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی» (پیراهن یوسف،چشم نابینایی را بینا می کند.) 2 کسی که با هوی و هوس مبارزه کند،حتّی لباسش نیز از مقدسات می شود.

«بِقَمِیصِی»

3 تنها دیدن اشیای مقدّس برای تبرّک کافی نیست،باید آن را لمس کرد. «فَأَلْقُوهُ عَلیٰ وَجْهِ أَبِی» 4 حزن و شادی در نور چشم اثر دارد. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ ... یَأْتِ بَصِیراً» شاید به همین دلیل فرزند خوب را«قرة العین»نامیده اند.(البتّه اگر نخواهیم از بُعد معجزه بررسی کنیم.) 5 وصال،دل پیر را زنده و نابینا را بینا می کند. «فَأَلْقُوهُ عَلیٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً» 6 در معجزه و کرامت،سن و سال شرط نیست.(پیراهن فرزند،چشمان پدر را بینا می کند.) 7 یوسف،علم غیب داشت و گر نه از کجا می دانست که پیراهن،پدر را بینا می کند. «یَأْتِ بَصِیراً» 8 خداوند آنچه را که روزی سبب حزن یعقوب شده بود،مایه شادی و شفای او

ص :152


1- 1) .تفسیر کبیر،به نقل از تفسیر نمونه.

قرار داد.(پیراهن روزی سبب اندوه شد و امروز سبب شادی) 9 فرزندان متمکن،بستگان ضعیف مخصوصاً والدین سالمند را تحت پوشش ببرند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» 10 شرایط اجتماعی،در عمل به وظیفه اثر دارد. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» (صله ی رحم یوسف در آن شرایط به نوعی بود که باید فامیل به مصر بیایند.) 11 رسیدگی به بستگان با حفظ حقوق سایر مردم،لازم است. «أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ» 12 تغییر مسکن و هجرت،آثار زیادی دارد از جمله:خاطرات غم انگیز را دگرگون می کند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» 13 افراد خانواده و بستگان نزدیک در صورت امکان نزدیک هم و در کنار هم زندگی کنند. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» 14 جوانمردی یوسف علیه السلام تا آن اندازه بود که برادران او را تحمّل نکردند و را در چاه انداختند،ولی یوسف علیه السلام همه برادران و خانواده هایشان را دعوت کرد.

«وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»

15 با خویشان هر چند خطاکار باشند نباید قطع رابطه کرد. «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» 16 برای کسانی که زجر فراق کشیده اند باید به فکر رفاه بود. «أَجْمَعِینَ» دیگر یعقوب تاب فراق ندارد.

17 بهترین لطف آن است که همه را شامل شود. «أَجْمَعِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 94]

اشاره

وَ لَمّٰا فَصَلَتِ اَلْعِیرُ قٰالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)

و چون کاروان(از مصر به سوی کنعان محل زندگی یعقوب)رهسپار شد، پدرشان گفت:همانا من بوی یوسف را می یابم،البتّه اگر مرا کم خرد ندانید.

نکته ها:
اشاره

« فَصَلَتِ »یعنی فاصله گرفت.« فَصَلَتِ الْعِیرُ »یعنی کاروان از مصر فاصله گرفت.« تُفَنِّدُونِ »

ص :153

از ریشه«فند»به معنی ناتوانی فکر و سفاهت است.

یعقوب نگران بود که اطرافیانش نسبت بی خردی به او دهند و فرمود:« لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ »، ولی با کمال تأسّف اطرافیان و بعضی اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله این نسبت را به حضرت دادند،آنجا که در آستانه رحلت فرمود:قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بگویم و ثبت شود که اگر به آن عمل کنید،هرگز گمراه نشوید! یکی گفت:«ان الرجل لیهجر» (1)پیامبر هذیان می گوید و نگذاشتند چیزی نوشته شود.

سؤال:چگونه است که تنها یعقوب بوی یوسف را درک می کند؟« إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ» پاسخ:هیچ مانعی ندارد،همان گونه که انبیا،وحی را درک می کنند و ما آن را درک نمی کنیم،در بقیه امور نیز آنان چیزی را بیابند که ما نمی یابیم.مگر در آستانه ی جنگ خندق،به هنگام کندن خندق،رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله از جهش برقی که از اصابت کلنگ به سنگی نمایان شد، نفرمود:در این برق سقوط امپراطوری ها را دیدم؟ امّا بعضی از افراد ضعیف الایمان گفتند:

پیامبر از ترس خود،دور شهر خندق می کند،ولی با هر ضربه و جرقّه ای،از سقوط یک رژیم و حکومتی و پیروزی خود وعده می دهد! در شرح نهج البلاغه مرحوم خویی آمده است:برای امام معصوم،عمود نوری است که چون خدا اراده کند،امام با نگاه به آن،آینده را می بیند و گاهی نیز مثل مردم عادی است. زمصرش بوی پیراهن شنیدی شاید مراد از«بوی یوسف»خبر تازه ای از یوسف باشد.این مسئله امروزه در دنیای علم،به «تله پاتی»یعنی انتقال فکر از نقاط دور دست،مشهور شده و به عنوان یک مسئله مسلّم علمی درآمده است.یعنی کسانی که پیوند نزدیکی با هم دارند و یا دارای قدرت روحی خاص هستند،همین که مسئله ای در گوشه ای از جهان برای شخصی پیش آید او نیز در گوشه ای

ص :154


1- 1) .صوارم المهرقه،ص 224.

دیگر از جهان آن را درمی یابد.

شخصی از امام باقر علیه السلام سؤال کرد:گاهی بدون جهت قلبم را غم فرا می گیرد،به نوعی که اطرافیان می فهمند.امام فرمود:مسلمانان در آفرینش از یک حقیقت و طینت هستند، همین که حادثه ی تلخی برای یکی از آنان اتفاق بیافتد،دیگری در سرزمین و منطقه ای دیگر غمناک می شود. (1)

اگر استشمام بوی یوسف را مربوط به قوای شامّه بدانیم،باید به عنوان یک امر خارق العاده و معجزه پذیرفت که یعقوب بویی را از دور استشمام می کند.

در ایّام تجاوز عراق به جمهوری اسلامی ایران که مردم به فرمان امام خمینی قدس سره در جبهه های غرب و جنوب حاضر بودند،بنده نیز در خدمت شهید آیة اللّٰه اشرفی اصفهانی که حدود نود سال داشت،در عملیات«مسلم بن عقیل»بودم.ایشان بارها در شب حمله به من فرمود:من بوی بهشت را می یابم،ولی من هر چه بو کشیدم چیزی نیافتم!.

آری،کسی که نود سال در علم و تقوی و زهد و تهجّد بوده،می تواند احساسی داشته باشد که دیگران نداشته باشند.همانگونه که پیشگویی ایشان که گفتند:من چهارمین شهید محراب خواهم بود،عملی شد!. (2)

به هر حال ممکن است مراد از بوی بهشت،یک بوی عرفانی باشد.نظیر شیرینی مناجات که یک مزه معنوی است.و ممکن است بوی طبیعی باشد،لکن هر شامه ای لایق استشمام آن نیست.نظیر امواج رادیویی که در فضاست،لکن هر رادیویی تمام آنها را نمی گیرد.

پیام ها

1 انسان،با صفای باطن می تواند حقایق معنوی را درک کند. «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ» ولی درک حقایق محدود است،اینگونه نیست که آنان در هر مکان و

ص :155


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .منافقان در فاصله ی یکی دو سال،آیة اللّٰه مدنی،صدوقی،دستغیب و ایشان را در نماز جمعه یا مسیر رفتن به نماز جمعه،با نارنجک قطعه قطعه نمودند.

زمان بتوانند هر چه را دریابند و لذا بوی پیراهن را بعد از فاصله کاروان دریافت نمود. «فَصَلَتِ الْعِیرُ» 2 اگر حقایقی را درک نمی کنیم،مقام دیگران را انکار نکنیم. «لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ» 3 همه ی مردم ظرفیّت شنیدن حقایق را ندارند و نسبت بی خردی به گوینده می دهند. «لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ» 4 زندگانی عالمان در میان نادانان،رنج آور و مشکل است. «لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ»

[سوره یوسف (12): آیه 95]

اشاره

قٰالُوا تَاللّٰهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاٰلِکَ اَلْقَدِیمِ (95)

(به او)گفتند:به خدا سوگند تو در گمراهی دیرین خود هستی.

نکته ها:
اشاره

در آیه 8 این سوره خواندیم که برادران در حقّ پدر خود گفتند: «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» پدرمان به خاطر علاقه بی جهت به یوسف و برادرش،در گمراهی آشکار است.در اینجا گفتند: «ضَلاٰلِکَ الْقَدِیمِ» ،یعنی هنوز در آن خطای پیشین به سر می برد.

افراد عادّی نباید اولیای خدا را با فهم خود بسنجند و حکم کنند که این شدنی است یا نشدنی.حضرت علی علیه السلام می فرماید:«الناس اعداء ما جهلوا» (1)یعنی مردم همین که خود نمی دانند با هر دانایی مخالفت می کنند.

پیام ها

1 حضرت یعقوب و یوسف علیهما السلام برای خبرهای شگفت خود قسم نخوردند؛ ولی برادران در عرصه های مختلف قسم خوردند،در آیه 73،85،91 و 95، برادران سوگند یاد کردند.آری،باید همچون انبیا حتّی المقدور از سوگند دوری کرد. «قٰالُوا تَاللّٰهِ» 2 کار نیکان را قیاس از خود مگیر. «إِنَّکَ لَفِی ضَلاٰلِکَ» (نسبت گمراهی به پدر،

ص :156


1- 1) .نهج البلاغه،حکمت 172.

ناشی از قیاس و سنجیدن درک او با فهم خود بود.) 3 یعقوب در طول دوران فراق یوسف،به زنده بودن او اعتقاد داشت و آن را برای اطرافیانش اظهار می کرد. «إِنَّکَ لَفِی ضَلاٰلِکَ الْقَدِیمِ»

[سوره یوسف (12): آیه 96]

اشاره

فَلَمّٰا أَنْ جٰاءَ اَلْبَشِیرُ أَلْقٰاهُ عَلیٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قٰالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ (96)

پس چون(آن برادری که حامل پیراهن یوسف بود)مژده رسان آمد،پیراهن را روی صورت یعقوب انداخت.پس یعقوب بینا گشت و گفت:آیا به شما نگفتم:همانا من از(عنایت)خداوند چیزی می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:
اشاره

اگر مراد از سفید شدن چشم« وَ ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ »؛کم نور شدن باشد،« بَصِیراً »به معنای پر نور شدن است و دلالت بر این دارد که حزن و شادی در دید و قوه باصره ی انسان مؤثر است.

امّا اگر مراد نابینایی مطلق باشد که از ظاهر آیه و «فَارْتَدَّ بَصِیراً» بر می آید،یک معجزه و توسّل است که قرآن آن را اثبات می کند.

دنیا فراز و نشیب دارد؛برادران یوسف یک روز کشته شدن یوسف را به دست گرگ و یک روز خبر حاکم شدن یوسف را می آورند.

پیام ها

1 سرچشمه علم انبیا،علم الهی است. «أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ» ...

2 انبیای الهی به وعده های خداوند اطمینان دارند. «أَ لَمْ أَقُلْ» ...

3 یعقوب بر خلاف فرزندانش،به زنده بودن یوسف و پایان پذیرفتن فراقش اطمینان داشت. «أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ» 4 فرزند ناصالح باعث کوری پدر و فرزند صالح موجب بینایی او می شود.

«ابْیَضَّتْ عَیْنٰاهُ ... فَارْتَدَّ»

ص :157

5 اراده ی الهی،بر قوانین طبیعی حاکم است. «فَارْتَدَّ بَصِیراً» 6 لباس و تعلّقات اولیای خدا،می تواند منشأ اثر باشد. «فَارْتَدَّ بَصِیراً» 7 چه بسا امری که مکروه شمرده می شود؛ولی برای همه خیر است،چنان که قحطی ناخوشایند بود،ولی موجب آزادی بی گناهی چون یوسف و حاکمیّت او،وصال یعقوب و کنترل قحطی شد. «إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ»

[سوره یوسف (12): آیات 97 تا 98]

اشاره

قٰالُوا یٰا أَبٰانَا اِسْتَغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ (97) قٰالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (98)

(فرزندان)گفتند:ای پدر! برای گناهانمان(از خداوند)طلبِ آمرزش کن که براستی ما خطاکار بودیم.

(یعقوب)گفت:بزودی از پروردگارم برای شما طلب آمرزش می کنم، براستی که او،خود آمرزنده و بسیار مهربان است.

نکته ها:
اشاره

فرزندان یعقوب موحّد بودند و به مقام والای پدرشان آگاه بودند؛ «یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا» آنچه به عنوان«ضلال»به پدر نسبت داده اند،مراد گمراهی در عقیده نیست،بلکه گمراهی در تشخیص و علاقمندی او به یوسف بود.

برای ظالم سه روز است:روز قدرت،روز مهلت و روز ندامت.

برای مظلوم نیز سه روز است:روز حسرت که مورد ظلم قرار گرفته،روز حیرت که در فکر چاره اندیشی است و روز نصرت در این دنیا یا جهان آخرت.

کسانی که در اثر اشتباه به پدر گفتند: «إِنَّ أَبٰانٰا لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ» بعد از توجّه به اشتباه می گویند: «إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ» در تفسیر مجمع البیان و أطیب البیان آمده است که حضرت یعقوب در انتظار شب جمعه یا سحر بود تا برای فرزندانش دعا کند.

ص :158

پیام ها

1 ظلم،مایه ی ذلّت است.روزی که برادران،یوسف را به چاه انداختند،روز خنده آنان و ذلّت یوسف بود و امروز به عکس شد.

2 برای آمرزش گناهان،توسّل به اولیای خداوند جایز است. «یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا» 3 دعای پدر تأثیر ویژه ای دارد. «یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا» 4 برای توبه هیچگاه دیر نیست. «اسْتَغْفِرْ لَنٰا» 5 اعتراف به گناه و خطا زمینه آمرزش است. «إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ» 6 برای دعا،ساعات خاصّی اولویّت دارد. «قٰالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 7 دعای پدر در حقّ فرزندان،اثر خاصّی دارد. «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 8 پدر نباید کینه توز باشد و لغزش فرزندان را در دل نگهدارد. «أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 9 به هنگام اقرار خلافکار،او را ملامت نکنید.هنگامی که گفتند: «إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ» ما خطاکار بودیم.پدر گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 10 گناهکار را به مغفرت الهی امیدوار کنیم. «قٰالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی» 11 در استجابت دعا و توسّل به اولیای الهی صبور باشیم. «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ» 12 حضرت یعقوب از حقّ خویش گذشت و برای حقّ الهی وعده دعا به فرزندان داد. «أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی» 13 لطف خداوند،شامل بزرگ ترین گناه و گناهکاران نیز می شود. «هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» با اینکه دو نفر از پیامبران الهی مورد آزار و اذیّت چندین ساله قرار گرفته اند،باز امید بخشایش از او می رود.

[سوره یوسف (12): آیه 99]

اشاره

فَلَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ آویٰ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قٰالَ اُدْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ آمِنِینَ (99)

پس چون(پدر و مادر و برادران)بر یوسف وارد شدند،پدر و مادرش را در کنار خویش جای داد و گفت:به خواست خدا با أمن و امان داخل مصر شوید.

ص :159

نکته ها:
اشاره

نمی دانم این فراز از داستان را چگونه بنویسم! یوسف برای استقبال از والدین خود،در بیرون شهر خیمه ای زده و به انتظار ایستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر کند؛ «فَلَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ ... اُدْخُلُوا مِصْرَ» به طور طبیعی وقتی پدر و مادر و برادران یوسف، خود را برای سفر آماده می کردند،شور و غوغا در کنعان بود.

مردم می دیدند چگونه بعد از سالها،با دریافت خبر خوش سلامت یوسف،در حالی که یعقوب بینایی خود را باز یافته با اشتیاق عزم دیدار فرزند را دارد.آنها نیز خوشحال از احوال این پدر و پسر بودند،مخصوصاً از اینکه یوسف در مصر خزانه دار و حاکم است و در دوره قحط سالی،با ارسال غلّه آنها را نیز حمایت کرده است.با چه شوق و شور و عشقی می توان این قصه را نوشت و تمام نمود!.

از کلمه ی« أَبَوَیْهِ »معلوم می شود که مادر یوسف نیز زنده بوده است،ولی سؤالی که خودم نیز به جواب آن پی نبرده ام این است که چرا در سرتاسر داستان نامی از گریه،سوز و ناله های مادرش مطرح نشده و این موضوع مسکوت مانده است؟ در روایات آمده که یعقوب با اصرار و سوگند از یوسف خواست تا ماجرای خود را بازگو کند.

وقتی یوسف شروع به گفتن کرد که برادران مرا لب چاه برده و با تهدید پیراهنم را کندند، یعقوب بی هوش شد.چون به هوش آمد،درخواست کرد که ادامه دهد،ولی یوسف گفت:پدر تو را به حقّ ابراهیم،اسماعیل و اسحاق علیهم السلام مرا از نقل داستان معاف کن! یعقوب پذیرفت. (1)

پیام ها

1 استقبال در بیرون شهر،کار نیکویی است. «فَلَمّٰا دَخَلُوا عَلیٰ یُوسُفَ» در بیرون شهر مراسم استقبال از یعقوب بود و یوسف در آنجا خیمه زده بود.

2 پست و مقام نباید ما را از احترام به والدین غافل کند. «قٰالَ ادْخُلُوا مِصْرَ» ...

ص :160


1- 1) .تفسیر نمونه و مجمع البیان.

3 حتّی اگر شخص اوّل کشور نیز خواست از امنیّت سرزمین خود سخن بگوید،باید توجّه به لطف خداوند داشته باشد. «إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ» زیرا تا خدا نخواهد،امنیّتی در کار نیست،چنان که گروهی از سنگ های کوه خانه ساختند تا در امان باشند،ولی قهر خداوند امنیّت آنان را به هم زد. «وَ کٰانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبٰالِ بُیُوتاً آمِنِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ» (1)4 در انتخاب محلّ سکونت،یکی از مهم ترین مسائل،امنیّت است. «آمِنِینَ» 5 اگر یوسف ها حاکم باشند،امنیّت برقرار خواهد شد. «آمِنِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 100]

اشاره

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی اَلْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قٰالَ یٰا أَبَتِ هٰذٰا تَأْوِیلُ رُءْیٰایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهٰا رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ اَلسِّجْنِ وَ جٰاءَ بِکُمْ مِنَ اَلْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ اَلشَّیْطٰانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِمٰا یَشٰاءُ إِنَّهُ هُوَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ (100)

و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد،ولی همه ی آنان پیش او افتادند و سجده کردند.و(یوسف)گفت:ای پدر! این است تعبیر خواب پیشین من.به یقین، پروردگارم آن را تحقق بخشید و به راستی که به من احسان کرد،آن گاه که مرا از زندان آزاد ساخت و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را بر هم زد،از بیابان(کنعان به مصر)آورد.همانا پروردگار من در آنچه بخواهد،صاحب لطف است.براستی او دانای حکیم است.

نکته ها:
اشاره

« اَلْعَرْشِ »به تختی می گویند که سلطان روی آن می نشیند.« خَرُّوا »به زمین افتادن،« اَلْبَدْوِ » به بادیه و صحرا و« نَزَغَ »به ورود در کاری به قصد فساد معنا شده است.

ص :161


1- 1) .حِجر،82 تا 83.

« لَطِیفٌ »از اسم های خداوند است،یعنی قدرت او در لابلای کارهای پیچیده نیز نفوذ می کند.و تناسب آن با این آیه در این است که در زندگی یوسف گره های کوری بود که فقط قدرت خداوند در آنها نفوذ کرده و آنها را باز نمود.

یوسف مثل کعبه شد و پدر و مادر و برادران رو به او،به عنوان کرامت او،برای خدا سجده کردند. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» و اگر این سجده برای غیر خدا و شرک بود،یعقوب و یوسف که دو پیامبر خدایند شاهد چنین منکری نمی شدند.شاید هم این سجده،نشانه ی تواضع بوده،نه پرستش که در این صورت سجده بر یوسف بوده و اشکالی نداشته است.

پیام ها

1 در هر مقامی هستید والدین خود را بر خود برتر بدانید. «رَفَعَ أَبَوَیْهِ» آنکه رنج بیشتر داشته باید عزیزتر باشد.

2 انبیا هم بر تخت حکومت نشسته اند. «عَلَی الْعَرْشِ» 3 احترام به حاکمان بر حقّ و تواضع در برابر آنان لازم است. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» 4 سجده ی پدر و برادران بر یوسف،خواب او را تعبیر کرد. «رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ- خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» 5 خداوند حکیم است.گاهی اجابت دعایی یا تعبیر خوابی را بعد از سالیان طولانی واقع می گرداند. «هٰذٰا تَأْوِیلُ رُءْیٰایَ مِنْ قَبْلُ» 6 به واقعیّت رساندن طرحها،کار خداوند است. «قَدْ جَعَلَهٰا رَبِّی حَقًّا» آری یوسف از پایداری و صبر خود سخنی نمی گوید و همه را کار خدا می داند.

7 خواب اولیای خدا،حقّ است. «جَعَلَهٰا رَبِّی حَقًّا» 8 در برخورد با واسطه ها و ابزار و وسایل،همیشه خدا را اصل و ناظر بدانیم.با آنکه در زندگی یوسف اسباب و عللی دست به هم دادند که او به این مقام رسید،ولی باز می فرماید: «قَدْ أَحْسَنَ بِی» 9 در هنگام برخورد با یکدیگر،از تلخی های گذشته چیزی نگویید. «أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» اولین سخن یوسف با پدر شکر خدا بود،نه نقل تلخی ها.

ص :162

10 با فتوت باشیم و دل مهمان را نیازاریم.(در آیه شریفه،یوسف علیه السلام بیرون آمدن از زندان را مطرح می کند،امّا از بیرون آمدن از چاه سخن نمی گوید مبادا که برادران شرمنده شوند.) «إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» 11 جوانمرد و با فتوت باشیم نه اهل عقده و انتقام.یوسف می گوید: «نَزَغَ الشَّیْطٰانُ» شیطان وسوسه کرد و گر نه برادرانم بد نیستند.

12 اولیای الهی،ورود به زندان و خروج از زندان را در مدار توحید و ربوبیّت می دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» آیات قبل و «أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» 13 پایان سختی ها،گشایش است. «أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» 14 بادیه نشینی،ضرورت است نه ارزش. «قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ ... جٰاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ» 15 زندگی والدین در کنار فرزند،یک لطف الهی است. «أَحْسَنَ بِی ... جٰاءَ بِکُمْ» 16 در زمان حضرت یوسف،مصر دارای تمدّن شهرنشینی؛ولی کنعان سرزمینی عشایری بوده است. «جٰاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ» 17 برای پیشرفت و زندگی بهتر،باید سفر کرد. «جٰاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ» 18 مخلَص همه چیز را از خدا می بیند و از حوادث گله نمی کند.(در این آیه کلمات« جَعَلَهٰا رَبِّی، أَحْسَنَ بِی، أَخْرَجَنِی وَ جٰاءَ بِکُمْ »،سخن از الطاف الهی است) 19 برادران و اعضای یک خانواده،باید بدانند شیطان به دنبال اختلاف میان آنهاست. «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطٰانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» 20 خود را برتر ندانید. «بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» یوسف نگفت شیطان آنان را فریب داد، می گوید شیطان بین من و آنها را...یعنی خود را نیز در یک سمت قرار می دهد.

21 همان گونه که حضرت یعقوب در کودکی و اوّل داستان به یوسف گفت:« إِنَّ الشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ »یوسف نیز در پایان می گوید:« مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطٰانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی ».

22 کارهای خداوند،همراه با رفق،مدارا و لطف است. «إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ» 23 همه حوادث تلخ و شیرین بر اساس علم و حکمت الهی صورت می گیرد.

ص :163

«الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»

24 بعد از بخشیدن،کسی را شرمنده نکنید.چون یوسف برادران را بخشیده بود، در نقل ماجرا نام چاه را نبرد تا شرمنده نشوند.

25 حضرت یعقوب در آغاز داستان به یوسف گفت:« إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ »(آیه 6) و در پایان نیز یوسف علیه السلام گفت:« إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ »که قابل توجّه است.

[سوره یوسف (12): آیه 101]

اشاره

رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ اَلْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ فٰاطِرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ (101)

(یوسف گفت:)پروردگارا؛تو مرا(بهره ای)از حکومت دادی و از تعبیر خواب ها به من آموختی.(ای)پدیدآورنده ی آسمان ها و زمین،تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی،مرا تسلیم خود بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.

نکته ها:
اشاره

اولیای خدا وقتی به عزّت و قدرت خود نگاه می کنند،فوراً به یاد خداوند می افتند و می گویند:خدایا هر چه هست از توست.یوسف نیز اینچنین کرد،سخن را از پدر برگرداند و متوجّه خدا شد.خداوند حکومت مصر را به دو نفر داد،یکی فرعون که آن را به خود نسبت داد و گفت: «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ» و دیگر به یوسف داد که آن را به خدا نسبت داد و گفت:

«آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ»

تفکّر ابراهیم،در ذریّه و فرزندان او جلوه گری می کند.ابراهیم گفت: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعٰالَمِینَ» (1)من تسلیم پروردگار عالمیان هستم،سپس نوه او یعقوب به فرزندانش سفارش می کند که با ایمان از دنیا بروید. «لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (2)در اینجا فرزند یعقوب نیز مرگ در حال تسلیم را از خدا می خواهد؛ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» به هر حال ابراهیم علیه السلام از صالحین

ص :164


1- 1) .بقره،131.
2- 2) .بقره،132.

است؛ «إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ» (1)و یوسف علیه السلام می خواهد به او ملحق شود. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» یوسف که خداوند همواره او را حفظ کرد،به او علم داد،به او حکومت داد و خطر را از او دور کرد،باز نگران عاقبت خود است.وای به حال کسانی که قدرت،مال و علم خود را با حیله به دست آورده اند،آنان چه عاقبتی خواهند داشت!.

خداوند به حضرت آدم اسمایی را آموخت؛ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمٰاءَ» (2)به حضرت داود علم زره بافی؛ «وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ» (3)به سلیمان،علم نطق پرندگان؛ «عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» (4)به یوسف،علم تعبیر خواب؛ «عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ» و به پیامبر اسلام علوم اوّلین و آخرین. «وَ عَلَّمَکَ مٰا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» (5)

پیام ها
اشاره

1 اعطای حکومت،از شئون ربوبیّت الهی است. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» 2 حکومت را نتیجه ی فکر،مال،قدرت،یار و طرح خود ندانیم،بلکه اراده ی خداوند عامل اصلی است. «آتَیْتَنِی» 3 آنچه خدا به نیکان بدهد یا از آنان بگیرد،برای تربیت آنان است. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» 4 حکومت،حقّ دانشمندان است نه بی سوادان. «آتَیْتَنِی ... عَلَّمْتَنِی» دانش یوسف وسیله حاکمیّت او شد.

5 در هر موقعیّت و حالی،خود را به خداوند بسپارید. «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 6 قدرت و حکومت و سیاست،زمینه خروج از دین است،مگر اینکه خداوند لطف کند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» (یوسف در چاه دعایی داشت و در زندان دعای دیگر داشت،ولی همین که به

ص :165


1- 1) .بقره،130.
2- 2) .بقره،31.
3- 3) .انبیاء،80.
4- 4) .نمل،16.
5- 5) .نساء،113.

حکومت رسید دعای او این بود:خدایا من مسلمان بمیرم.) 7 بندگان خدا در اوج عزّت و قدرت به یاد مرگ و قیامت و سرانجام کار خود هستند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» همان گونه که همسر فرعون در کاخ فرعون به فکر قیامت بود و می گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ» (1)پروردگارا! در بهشت برای من جایی نزد خود قرار بده.

8 عظمت خداوند تنها به خاطر نعمت هایی که به ما ارزانی داشته نیست،بلکه او بوجود آورنده کل هستی است. «فٰاطِرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ» 9 افتخار یوسف آن نیست که حاکم بر مردم است،افتخارش آن است که خداوند حاکم بر اوست. «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 10 حسن عاقبت و پایداری در کار خیر،مهمتر از شروع آن است.انبیا برای حسن عاقبت دعا می کردند؛ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» یعنی مرا در تسلیم خود تا مرگ پایدار بدار. (2)

11 در دعا،اوّل از نعمت های الهی یاد کنید؛ «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی» بعد درخواست خود را مطرح کنید. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 12 چون به قدرت رسیدید،مناجات با خدا را از یاد نبرید. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی» ...

13 حضرت یوسف علیه السلام در شور انگیزترین لحظات متوجّه خدا شده و با او مناجات می کند. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی» ...

14 علم و دانش در حکمرانی صحیح و عادلانه نقش مهمّی دارد. «آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی» 15 در دعاها و مناجات ها تنها به فکر دنیا و مسائل مادی نباشید. «فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ» 16 قدرت انسان ناچیز؛ «مِنَ الْمُلْکِ» علم انسان ناچیز؛ «مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ» ...اما حکومت خداوند بر همه هستی است. «فٰاطِرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ»

ص :166


1- 1) .تحریم،11.
2- 2) .تفسیر المیزان.

17 خدایی که خالق آسمان ها و زمین است می تواند کسی را از لابلای تمام سختی ها نجات داده و او را به بالاترین درجه ها برساند. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ ... فٰاطِرَ السَّمٰاوٰاتِ» ...

18 به ایمان فعلی خود مغرور نشویم،حفظ ایمان تا آخر مهم است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 19 نهایت ایمان،تسلیم در برابر خداوند است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 20 عاقبت خیر،بهترین نعمتی است که خداوند به بندگانش عطا می کند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 21 هیچ پادشاهی تا ابد نمی ماند. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 22 با ایمان مردن و در زمره صالحان قرار گرفتن،آرزوی پاکان است. «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 23 انسان های وارسته حکومت را برای خدمت و صلاح می خواهند. «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 24 صالحان دارای بالاترین مقام در آخرت هستند.(یوسف آرزوی ملحق شدن به آنان را دارد) «أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ»

سیمای یوسف(ویژگی های یک رهبر موفّق)

در پایان داستان حضرت یوسف،سیمایی از آن را مرور می کنیم:

1 توجّه کامل به خداوند در تلخی ها: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» ...در شادی ها و شیرینی ها: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» 2 رهاکردن هر خط انحرافی از هر گروهی: «إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ» 3 پی گیری راه مستقیم پیشگامان: «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ ... وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِینَ» 4 پایداری در راه رضای خدا تا آخرین نفس: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» 5 وقار در برابر رقبا: «أَحَبُّ إِلیٰ أَبِینٰا مِنّٰا» 6 صبر در برابر حوادث و مرارت ها: «یَجْعَلُوهُ فِی غَیٰابَتِ الْجُبِّ، أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً»

ص :167

7 پاکدامنی و ترجیح تقوی بر رفاه: «مَعٰاذَ اللّٰهِ، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی» 8 کتمان در برابر بیگانگان: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» 9 علم وافر: «عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» ...

10 بیان زیبا و فصیح: «فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ» 11 اصالت خانوادگی: «آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ» ...

12 مدارا با مخالفان فکری: «یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ» 13 اخلاص: «مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» 14 سوز و علاقه به هدایت دیگران: «أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ» 15 قدرت طراحی و ابتکار: «جَعَلَ السِّقٰایَةَ، اِئْتُونِی بِأَخٍ لَکُمْ، فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ،» ...

16 تواضع و فروتنی: «رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ» 17 عفو و اغماض: «لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ» 18 فتوت و جوانمردی: «نَزَغَ الشَّیْطٰانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» 19 امانتداری: «اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» 20 مهمان نوازی: «أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 102]

اشاره

ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ (102)

(ای پیامبر!)این(داستان)از خبرهای غیبی است که ما به تو وحی می کنیم و تو نزد آنان(برادران یوسف)نبودی آن گاه که در کار خویش هم داستان و متّفق شدند و نیرنگ می نمودند(که چگونه یوسف را در چاه اندازند و بگویند گرگ او را دریده است.)

پیام ها

1 انبیا از طریق وحی،با غیب آشنا می شوند. «ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ» ...

2 انبیا،تمام اخبار غیبی را نمی دانند. «مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ»

ص :168

3 آنجا که خدا نخواهد،نه تصمیم مردم «أَمْرَهُمْ» نه اجماع آنان «أَجْمَعُوا» و نه نقشه و توطئه «یَمْکُرُونَ» اثری ندارد.

4 در حوادث پی در پی و مرتبط،نکته اصلی و نقطه ی شروع را فراموش نکنید.

محور داستان یوسف توطئه نابودی یوسف بود. «أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 103]

اشاره

وَ مٰا أَکْثَرُ اَلنّٰاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ (103)

(ای پیامبر!)بیشتر مردم ایمان بیاور نیستند،هر چند(سخت بکوشی و) حرص و آرزو داشته باشی.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«حرص»به معنای علاقه شدید به چیزی و تلاش برای دستیابی به آن است.

پیام ها

1 بارها اکثریّت مردم از نظر اعتقادات دینی،مورد انتقاد قرآن قرار گرفته اند.

«وَ مٰا أَکْثَرُ النّٰاسِ

... بِمُؤْمِنِینَ» 2 پیامبران نسبت به هدایت دیگران،سوز و درد و اشتیاق دارند. «حَرَصْتَ» 3 هر حرصی مذموم نیست.(پیامبر برای ایمان آوردن مردم،حرص می ورزید) «حَرَصْتَ» 4 کج فهمی و ایمان نیاوردن اکثریّت مردم نباید مانع تبلیغ دین و بیان حقیقت گردد. «مٰا أَکْثَرُ النّٰاسِ ... بِمُؤْمِنِینَ» 5 ایمان نیاوردن اکثریّت مردم،به خاطر کوتاهی پیامبران نیست،بلکه نتیجه ی اختیار و آزادی خود انسان ها است که نخواسته اند ایمان بیاورند. «مٰا أَکْثَرُ النّٰاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ»

ص :169

[سوره یوسف (12): آیه 104]

اشاره

وَ مٰا تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ (104)

و تو بر این(وظیفه ی ارشاد)پاداشی از آنان نمی خواهی.آن(رسالت و قرآن)جز تذکر و پندی برای جهانیان نیست.

نکته ها:
اشاره

پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز همانند سایر پیامبران،هرگز از مردم در قبال هدایت آنان پاداشی درخواست نکرد.زیرا توقع داشتن از مردم،پذیرش دعوت را سنگین می کند.در سوره طور آیه 40 می خوانیم: «أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ» مگر از مردم مزدی درخواست کردی تا پرداخت آن برایشان سنگین باشد.اگر در آیه دیگر می بینیم که مزد رسالت را مودّت اهل قربیٰ می داند، «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ» (1)برای آن است که پیروی و تبعیّت اهل بیت،برای خود مردم سودمند است نه پیامبر،زیرا در جای دیگر می خوانیم: «قُلْ مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» (2)آری کسی که اهل بیت را دوست دارد از آنان اطاعت می کند و اطاعت از آنان اطاعت از پیامبر و خداست.

قرآن ذکر است،زیرا:

یادآور آیات،نعمات و صفات الهی است.

یادآور گذشته و آینده انسان است.

یادآور عوامل سقوط و عزّت جوامع است.

یادآور صحنه های قیامت است.

یادآور عظمت هستی است.

یادآور تاریخ و زندگی شخصیّت های تاریخ ساز است.

معارف قرآن و احکام آن حقایقی است که باید آن را فرا گرفت و همواره به خاطر داشت.زیرا « ذِکْرٌ »به علم و معرفتی گفته می شود که در ذهن حاضر باشد و از آن غفلت نشود.

ص :170


1- 1) .شوری،23.
2- 2) .سبأ،47.
پیام ها

1 مبلّغ نباید از مردم توقعی داشته باشد،همانگونه که پیامبران چنین بودند. «وَ مٰا تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» 2 آنچه زشت است درخواست پاداش است،نه دریافت آن. «تُسْئَلُ» 3 معارف قرآن فطری است و همه مردم از آن می توانند بهره ببرند.(کلمه ی« ذِکْرٌ » در جایی است که انسان در درون خود می دانسته،ولی فراموش کرده است)* 4 کار پیامبران یادآوری و بیدار ساختن فطرت هاست. «ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ» 5 رسالت پیامبر اسلام،جهانی است. «لِلْعٰالَمِینَ» 6 ایمان نیاوردن گروهی از مردم،حتّی اکثریّت آنان در یک زمان و مکان نباید مبلغان دینی را دلسرد کرده و مأیوس نماید.اگر در منطقه ای از زمین گروهی ایمان نیاوردند،در جای دیگر تبلیغ نمایند. «لِلْعٰالَمِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 105]

اشاره

وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهٰا وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ (105)

و چه بسیار نشانه در آسمان ها و زمین که بر آن می گذرند،در حالی که از آن روی گردانند.

نکته ها:
اشاره

گویا این آیه برای تسلّی خاطر رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و هر رهبر و امام بر حقّ است که اگر مردم به فرمان و دستور آنان بی اعتنا بودند نگران نباشند،آنان دائماً بر نشانه های قدرت و حکمت خدا در طبیعت و خلقت برخورد می کنند،ولی لحظه ای نمی اندیشند.این همه زلزله،کسوف، خسوف،صاعقه،گردش ستارگان،کهکشانها،همه و همه را می بینند،ولی از آن اعراض می کنند.

جمله« یَمُرُّونَ عَلَیْهٰا »را سه نوع معنی کرده اند:

1 منظور از مرور انسان ها بر آیات الهی،مشاهده آنهاست.

ص :171

2 منظور از مرور انسان ها بر آیات،حرکت زمین است،زیرا با حرکت زمین،انسان بر اجرام آسمانی مرور می کند. (1)

3 مرور بر آیات آسمانی،پیشگویی سوار شدن انسان بر وسایل فضایی و حرکت آنها در آسمان ها است. (2)

اعراض،از غفلت خطرناکتر است.با اینکه تعداد نشانه ها زیاد است «کَأَیِّنْ» و انسان دائماً با آنها رابطه دارد «یَمُرُّونَ» امّا نه تنها فراموش می کند و نه تنها از آنها غفلت می کند،بلکه مواقعی نیز با عنایت از آنها اعراض می کند.

پیام ها

1 تمام هستی،نشانه و رمز خداشناسی است. «آیَةٍ» 2 انسان اگر لجاجت کند،هیچ نشانه ای را نمی پذیرد. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ ... یَمُرُّونَ عَلَیْهٰا وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ» 3 نگاه سطحی و بدون فکر و تأمّل،زمینه ی هدایت و رشد نیست. «یَمُرُّونَ ... مُعْرِضُونَ» 4 علم به تنهایی کافی نیست،حقّ پذیری نیز لازم است تا ایمان حاصل شود.

«یَمُرُّونَ عَلَیْهٰا وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ»

5 احسن القصص بودن داستان به تنهایی کافی نیست؛مهم آمادگی برای به کار بستن و پذیرفتن این همه درس بزرگ است. «وَ هُمْ عَنْهٰا مُعْرِضُونَ»

[سوره یوسف (12): آیه 106]

اشاره

وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ (106)

و بیشترشان به خداوند ایمان نمی آورند،جز اینکه(با او چیزی را)شریک می گیرند.(و ایمانشان خالص نیست)

ص :172


1- 1) .تفسیر المیزان.
2- 2) .سفرنامه حج آیة اللّٰه صافی.
نکته ها:
اشاره

امام رضا علیه السلام فرمودند:شرک در این آیه به معنای کفر و بت پرستی نیست،بلکه مراد توجّه به غیر خداوند است. (1)از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است که فرمودند:شرک در انسان،از حرکت مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه،مخفی تر است. (2)

امام باقر علیه السلام نیز فرمودند:مردم در عبادت موحد هستند،ولی در اطاعت از غیر خدا گرفتار شرک می شوند. (3)و در روایات دیگری می خوانیم که مراد از شرک در این آیه،شرک نعمت است.مثل اینکه انسان بگوید فلانی کار مرا سرو سامان داد،اگر فلانی نبود نابود شده بودم و امثال آن. (4)

پیام ها
اشاره

1 ایمان،مراتبی دارد و ایمان خالص که هیچ گونه شرکی در آن نباشد کم است.

«وَ مٰا یُؤْمِنُ

... إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»

نشانه های مؤمن مخلص

1 در انفاق: «لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً» (5)از کسی توقع پاداش و تشکر ندارد.

2 در عبادت: «وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (6)جز خداوند کسی را بندگی نمی کند.

3 در تبلیغ: «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» (7)به غیر خداوند از کسی پاداش نمی خواهد.

4 در ازدواج: «إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» (8)از فقر نمی هراسد و با توکل به وعده خدا ازدواج می کند.

5 در برخورد با مردم: «قُلِ اللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (9)جز رضای او همه چیز را کنار می گذارد.

6 در جنگ و برخورد با دشمن: «وَ لاٰ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّٰهَ» (10)از کسی به جز خداوند

ص :173


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .سفینة البحار،ج 1،ص 697.
3- 3) .کافی،ج 2،ص 292.
4- 4) .تفسیر نمونه.
5- 5) .انسان،9.
6- 6) .کهف،110.
7- 7) .هود،29.
8- 8) .نور،32.
9- 9) .انعام،91.
10- 10) .احزاب،39.

نمی هراسد.

7 در مهرورزی و محبّت: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ» (1)هیچ کس را به اندازه خداوند دوست نمی دارد.

8 در تجارت و کسب و کار: «رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ» (2)از یاد خداوند غافل نمی شود.

نشانه های مؤمن مشرک

1 عزّت را از دیگران آرزو می کند: «أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ» (3)2 در عمل: «خَلَطُوا عَمَلاً صٰالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً» (4)کار شایسته را با ناشایست می آمیزد.

3 در برخورد با دیگران: «کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» (5)دچار تعصّبات حزبی و گروهی می شود.

4 در عبادت: «الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاٰتِهِمْ سٰاهُونَ. اَلَّذِینَ هُمْ یُرٰاؤُنَ» (6)بی توجّهی و ریاکاری می کند.

5 در جنگ و نبرد: «یَخْشَوْنَ النّٰاسَ کَخَشْیَةِ اللّٰهِ» (7)از مردم می ترسد.

6 در تجارت و امور دنیوی: «أَلْهٰاکُمُ التَّکٰاثُرُ» (8)افزون طلبی،او را سرگرم می کند.

7 در انتخاب دین و دنیا: «وَ إِذٰا رَأَوْا تِجٰارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْهٰا وَ تَرَکُوکَ قٰائِماً» (9)دنیا را می گیرند و پیامبر را تنها می گذارند.

ص :174


1- 1) .بقره،165.
2- 2) .نور،37.
3- 3) .نساء،139.
4- 4) .توبه،102.
5- 5) .مؤمنون،53.
6- 6) .ماعون،5 تا 6.
7- 7) .نساء،77.
8- 8) .تکاثر،1.
9- 9) .جمعه،11.

[سوره یوسف (12): آیه 107]

اشاره

أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غٰاشِیَةٌ مِنْ عَذٰابِ اَللّٰهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ اَلسّٰاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (107)

آیا(آنها که ایمان نمی آورند)از اینکه عذاب الهی آنها را در برگیرد و یا قیامت در حالی که نمی دانند ناگهانی فرا رسد،در امانند؟

نکته ها:
اشاره

« غٰاشِیَةٌ »به معنای عقوبتی است که جامعه یا فردی را در برمی گیرد.

پیام ها

1 هیچ کس خود را تضمین شده نپندارد. «أَ فَأَمِنُوا» 2 احتمال قهر الهی،برای حرکت انسان به سوی راه حقّ کافی است،مشکل در این است که بعضی این احتمال را هم نمی دهند. «أَ فَأَمِنُوا» 3 قهر خداوند،فراگیر است و امکان فرار نیست. «غٰاشِیَةٌ» 4 جزیی از عذاب،برای گرفتار کردن انسان کافی است. «غٰاشِیَةٌ مِنْ عَذٰابِ» 5 یاد قیامت،عامل تربیت است. «تَأْتِیَهُمُ السّٰاعَةُ»

[سوره یوسف (12): آیه 108]

اشاره

قُلْ هٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اَللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اِتَّبَعَنِی وَ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (108)

(ای پیامبر! تو نیز)بگو:این راه من است.من و هر کس پیروی ام کرد،با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم و خداوند(از هر شریکی)منزه است و من از مشرکان نیستم.

نکته ها:
اشاره

دعوت کننده به توحید با توده مردم فرق دارد،همانگونه که در دو آیه قبل گفتیم توده ی مردم غالباً ایمانشان آلوده به شرک است؛ «وَ مٰا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» امّا مبلغ آسمانی باید بتواند بگوید: «وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

ص :175

پیام ها

1 راه انبیا،روشن و در معرض شناخت و دید همگان است. «هٰذِهِ سَبِیلِی» 2 پیمایندگان راه حقّ باید مواضع خود را با صراحت و بدون ترس بیان و اعلام کنند. «هٰذِهِ سَبِیلِی» 3 دعوت رهبر باید به سوی خدا باشد،نه به سوی خود. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ» 4 رهبر باید بصیرت کامل داشته باشد. «عَلیٰ بَصِیرَةٍ» 5 مردم را چشم بسته و بدون آگاهی نباید به انجام کاری ترغیب کرد. «عَلیٰ بَصِیرَةٍ» 6 پیروان پیامبر باید هر کدام مبلغی باشند که با بصیرت و آگاهی مردم را به سوی خدا دعوت کنند. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ ... أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» 7 محور تبلیغ،تنزیه خداوند از هر گونه شرک و شریک است. «سُبْحٰانَ اللّٰهِ» 8 مبلّغان دینی باید افرادی خالص و مخلص باشند. «مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» 9 توحید و نفی شرک،اساس دین اسلام می باشد. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ، مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

[سوره یوسف (12): آیه 109]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّٰ رِجٰالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ اَلْقُریٰ أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدٰارُ اَلْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اِتَّقَوْا أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (109)

و پیش از تو(پیامبری)نفرستادیم،جز مردانی از اهل آبادی ها را که به آنان نیز وحی می کردیم.(با وجود این)آیا در زمین سیر نکرده اند تا عاقبت کسانی را که پیش از آنان بوده اند بنگرند؟ و قطعاً سرای آخرت برای کسانی که تقوا پیشه کرده اند بهتر است.آیا نمی اندیشید؟

نکته ها:
اشاره

بارها مخالفان انبیا بهانه می گرفتند که چرا پیامبران انسان هایی همانند ما هستند؟ گویا مردم زمان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز این چنین فکر و سؤالی را داشتند که این آیه،هم پاسخ

ص :176

می گوید و هم هشدار می دهد.

پیام ها

1 همه انبیا مرد بوده اند. «وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّٰ رِجٰالاً» زیرا امکان تبلیغ،هجرت و تلاش،برای مرد بیشتر است.

2 علوم انبیا از طریق وحی و به اصطلاح«لدّنی»بوده است. «نُوحِی إِلَیْهِمْ» 3 پیامبران از جنس مردم بوده و در میان آنان زندگی می کردند.(نه فرشته بودند، نه افراد گوشه گیر و نه اهل رفاه.) «مِنْ أَهْلِ الْقُریٰ» 4 سیر و سفر باید هدفدار باشد. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا» 5 مشاهده مستقیم از کارآمدترین شیوه های دریافت حقیقت است. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا ... فَیَنْظُرُوا» 6 سیر و سیاحت در زمین و آگاهی از تاریخ و درس عبرت گرفتن،برای هدایت و تربیت بسیار کارگشاست. «فَیَنْظُرُوا» 7 حفظ آثار باستانی برای عبرت و بازدید آیندگان لازم است. «فَیَنْظُرُوا» 8 فرستادن انبیا،نزول وحی و هلاکت مخالفان لجوج آنها،همه از سنّت های الهی در تاریخ است. «کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» 9 کفار از مخالفت با پیامبران چیزی بدست نمی آورند،در دنیا گرفتار قهر و عذابند.ولی اهل تقوی به آخرت که بهتر از دنیاست می رسند. «وَ لَدٰارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» 10 به کار انداختن عقل و فکر بشر از اهداف رسالت انبیا و قرآن است. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» 11 خرد و اندیشه،انسان را به سوی مکتب انبیا پیش می برد. «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ»

ص :177

[سوره یوسف (12): آیه 110]

اشاره

حَتّٰی إِذَا اِسْتَیْأَسَ اَلرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا فَنُجِّیَ مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا عَنِ اَلْقَوْمِ اَلْمُجْرِمِینَ (110)

(دعوت پیامبران و مخالفت دشمنان هم چنان ادامه داشت)تا هنگامی که پیامبران(از هدایت مردم)به آستانه نومیدی رسیدند و کفار گمان کردند (وعده ی عذاب)به دروغ به آنان داده شده است،آن گاه یاری ما به آنان رسید،پس کسانی را که می خواستیم نجات یافتند و(لی)عذاب ما ازگروه مجرمان باز گردانده نمی شود.

نکته ها:
اشاره

در طول تاریخ،پیامبران در دعوت خود مستمر و مصرّ بودند،تا آنکه از هدایت مردم مأیوس می شدند،چنان که مخالفانِ لجوج نیز دست از مقاومت برنمی داشتند.نمونه هایی از آن را در قرآن می خوانیم:

الف:نمونه یأس انبیا:

بعد از آنکه نوح سالیان متمادی مردم را دعوت کرد،جز گروه اندکی کسی ایمان نیاورد، خداوند به او فرمود: «لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّٰ مَنْ قَدْ آمَنَ» (1)جز کسانی که ایمان آورده اند،کس دیگری از قوم تو ایمان نخواهد آورد.نوح در نفرین خود که نشان از یأس او نیز دارد، می گوید: «وَ لاٰ یَلِدُوا إِلاّٰ فٰاجِراً کَفّٰاراً» (2)یعنی از اینان جز کافر فاجر نیز متولد نخواهد شد.

در داستان زندگی و دعوت هود،صالح،شعیب،موسی،و عیسی علیهم السلام نیز این یأس از ایمان آوردن کفار به چشم می خورد.

ب:نمونه سوء ظن مردم به انبیا:

کفّار تهدید انبیا را توخالی و دروغ می پنداشتند.در سوره هود آیه 27 می خوانیم «بَلْ نَظُنُّکُمْ کٰاذِبِینَ» (3)گمان می کنیم شما دروغگویید.یا اینکه فرعون به موسی علیه السلام گفت:

ص :178


1- 1) .هود،36.
2- 2) .نوح،27.
3- 3) .هود،27.

«إِنِّی لَأَظُنُّکَ یٰا مُوسیٰ مَسْحُوراً» (1)به راستی که گمان می کنم که تو افسون زده ای.

ج:نمونه نصرت خداوند:

قرآن نصرت الهی را حقّی می داند که خداوند بر خود لازم کرده است «وَ کٰانَ حَقًّا عَلَیْنٰا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» (2)یعنی یاری مؤمنان بر ما لازم است.یا در جای دیگر می فرماید: «نَجَّیْنٰا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ» (3)ما هود و مؤمنین را نجات دادیم.

امّا درباره قهر خداوند که از مجرمان برنمی گردد،در سوره ی رعد آیه 11 می فرماید: «إِذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلاٰ مَرَدَّ لَهُ» هر گاه خداوند بر قومی قهر بگیرد،برگشت ندارد.

پیام ها

1 قساوت و لجاجت در انسان،تا آنجا اوج می گیرد که انبیای بردبار را نیز مأیوس می کند. «إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» 2 خوش بینی و حسن نیّت و حوصله اندازه دارد. «حَتّٰی» 3 نیروی خود را صرف زمینه های غیر قابل نفوذ نکنید.باید از برخی مردم صرف نظر کرد. «اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» 4 مهلت دادن به مجرمان و تاخیر عذاب آنان،از سنت های الهی است. «حَتّٰی إِذَا اسْتَیْأَسَ» یعنی به قدری ما به مجرمان مهلت دادیم که انبیا مأیوس شدند.

5 تاخیر عذاب الهی سبب جرأت و تکذیب مجرمین می گردد. «حَتّٰی إِذَا ... وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا» 6 ناامیدی انبیا از هدایت مردم،شرط نزول قهر خداست. «إِذَا اسْتَیْأَسَ ... لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا» ...

7 امدادهای الهی نسبت به پیامبران هم زمان خاصی دارد. «إِذَا اسْتَیْأَسَ ... جٰاءَهُمْ» 8 قهر الهی شامل انبیا و مومنان واقعی نمی شود. «فَنُجِّیَ» 9 هم قهر و عذاب و هم لطف و امداد به دست خداست. «نَصْرُنٰا ... بَأْسُنٰا»

ص :179


1- 1) .اسراء،101.
2- 2) .روم،47.
3- 3) .هود،58.

10 سرنوشت قهر یا نجات انسان بدست خود اوست. «مَنْ نَشٰاءُ، اَلْمُجْرِمِینَ» 11 اراده و خواست خدا قانون مند است. «مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» 12 راه خدا بن بست ندارد. «إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ ... جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا» (هر کجا مردم کار را به بن بست کشاندند قدرت خدا جلوه می کند.) 13 هیچ قدرتی مانع قهر خدا نمی شود. «لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا» 14 سنت خداوند در حمایت انبیا و هلاکت مجرمان است. «جٰاءَهُمْ نَصْرُنٰا، لاٰ یُرَدُّ بَأْسُنٰا»

[سوره یوسف (12): آیه 111]

اشاره

لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ مٰا کٰانَ حَدِیثاً یُفْتَریٰ وَ لٰکِنْ تَصْدِیقَ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (111)

به راستی در سرگذشت آنان،برای خردمندان عبرتی است.(این)سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد،بلکه تصدیق کننده ی آن(کتاب آسمانی)است که پیش از آن آمده و روشنگر هر چیز و(مایه)هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان می آورند.

نکته ها:
اشاره

« عِبْرَةٌ »و«تعبیر»به معنی عبور است،عبور از صحنه ای به صحنه ای دیگر.«تعبیر خواب»عبور از رؤیا به واقعیات.و« عِبْرَةٌ »یعنی عبور از دیدنی ها و شنیدنی ها به نادیدنی ها و ناشنیدنی ها.

« قَصَصِهِمْ »شاید اشاره به داستان تمام انبیا باشد و شاید مراد،داستان یوسف،یعقوب، برادران،عزیز مصر و حوادث تلخ و شیرینی باشد که در این سوره آمده بود.

پیام ها

1 شرط امتیاز در داستان ها،پندآموزی آنهاست.در ابتدای سوره فرمود: «نَحْنُ

ص :180

نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» و در آخر فرمود: «لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» 2 چنان که حضرت یوسف علیه السلام علی رغم همه کیدها و مشکلات و موانع به عزّت و قدرت رسید،پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله نیز علی رغم همه ی مکرها و...به عزّت و قدرت خواهد رسید. «لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ» 3 تنها خردمندان از داستان ها،پند و عبرت می گیرند. «عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 4 عبرت آموزی از قصص قرآن،مخصوص یک زمان نیست. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» 5 داستان های قرآن،بیان واقعیّت های عینی و عبرت آموز است.(یافتنی است، نه بافتنی.) «مٰا کٰانَ حَدِیثاً یُفْتَریٰ» 6 گفتار راست و واقعی،تأثیر عمیق دارد. «عِبْرَةٌ ... مٰا کٰانَ حَدِیثاً یُفْتَریٰ» 7 قرآن با کتب آسمانی دیگر همسو است. «تَصْدِیقَ الَّذِی» ...

8 قرآن،تمام نیازهای انسان را مطرح می کند. «تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ» 9 قرآن،هدایت محض است و آمیخته با هیچ ضلالتی نیست. «هُدیً» 10 تنها اهل ایمان از هدایت و رحمت قرآن بهره می برند. «هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» 11 نکته سنجی و درس گرفتن عقل لازم دارد؛ «عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» ولی دریافت نور و رحمت الهی،ایمان نیز لازم دارد. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» 12 داستان یوسف برای جویندگان حقیقت،آیت «آیٰاتٌ لِلسّٰائِلِینَ» برای خردمندان،عبرت «عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» و برای اهل ایمان،مایه ی هدایت و رحمت است. «هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

ص :181

ص :182

ص :183

ص :184

[تفسیر سوره رعد]

سیمای سوره رعد

این سوره در مکّه نازل شده و چهل و سه آیه دارد.با توجّه به طرح موضوع تسبیح رعد آسمان در آیه 13 این سوره،رعد نامیده شده است.

مطالبی پیرامون عظمت قرآن،توحید،آفرینش آسمان ها و زمین،تسخیر ماه و خورشید،آفرینش میوه ها و گیاهان،معاد و عدل الهی،مسئولیّت مردم،وفای به عهد و صله رحم،صبر و ترک انتقام جویی،کسب آرامش واقعی در پرتو ایمانِ به خدا و سرنوشت شوم مخالفان انبیا علیهم السلام در این سوره آمده است.

ص :185

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

[سوره الرعد (13): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;المر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ وَ اَلَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ اَلْحَقُّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ (1)

13\1

الف لام میم را.آن آیات کتاب(آسمانی)است و آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو فرو آمده،حقّ است ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند.

پیام ها

1 قرآن،کتابی بسیار با عظمت است. «تِلْکَ» 2 نزول کتب آسمانی،برای تربیت مردم است. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» 3 در قرآن،باطل راه ندارد. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ ... اَلْحَقُّ» 4 محور،حقانیّت است نه اکثریّت.بی توجّهی و ایمان نیاوردن اکثریّت مردم، دلیل بر باطل بودن راه نیست. «الْحَقُّ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 5 اکثریّت مردم حق گرا نیستند. «أَکْثَرَ النّٰاسِ لاٰ یُؤْمِنُونَ» 6 رهبر باید بداند که بسیاری از مردم به او ایمان نمی آورند،پس با آمادگی بیشتری با این مسأله روبرو می شود.(مفهوم کلّ آیه)

ص :186

[سوره الرعد (13): آیه 2]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی رَفَعَ اَلسَّمٰاوٰاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ وَ سَخَّرَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ اَلْأَمْرَ یُفَصِّلُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (2)

خداست آنکه آسمان ها را بدون ستون هایی که آن را ببینید برافراشت، سپس بر عرش(مقام فرمانروایی)برآمد و خورشید و ماه را که هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند،تسخیر نمود.او کار(هستی)را تدبیر می کند، آیات خود را به روشنی بیان می کند تا شاید به لقای پروردگارتان یقین حاصل کنید.

نکته ها:
اشاره

آیاتی در قرآن بر نگهداری آسمان ها(و زمین)توسط خدا دلالت می کند،از جمله:

الف:آیه فوق، «اللّٰهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمٰاوٰاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا» ب: «إِنَّ اللّٰهَ یُمْسِکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولاٰ وَ لَئِنْ زٰالَتٰا إِنْ أَمْسَکَهُمٰا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ» (1)همانا خداوند آسمان ها و زمین را از سقوط حفظ می کند و اگر روی به سقوط نهند،هیچکس جز او نمی تواند آنها را نگهدارد.

ج: «وَ یُمْسِکُ السَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ» (2)و خداوند از سقوط آسمان بر زمین جلوگیری می کند.

علامه طباطبایی(ره)در تفسیر المیزان می گوید:مراد از«تفصیل»جدا کردن کرات آسمانی و زمین از یکدیگر است،و مشاهده ی این تفکیک،ما را بر قدرت تفکیک مردم در قیامت آگاه می سازد.

« عَمَدٍ »جمع عمود به معنای ستون و پایه است.

از حضرت علی علیه السلام سؤال شد که خداوند چگونه به حساب همه خلائق می رسد؟ حضرت فرمودند:همان گونه که به همه خلایق رزق می دهد. (3)

ص :187


1- 1) .فاطر،41.
2- 2) .حج،65.
3- 3) .تفسیر کبیر فخر رازی.
پیام ها

1 آسمان ها بر پایه هایی استوارند. «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا» ندیدن دلیل بر نبودن نیست.امام رضا علیه السلام فرمودند:«فثم عمد و لکن لا ترونها» (1)پایه هایی هست ولی شما آنها را نمی بینید.

2 خورشید نیز در حال حرکت است. «کُلٌّ یَجْرِی» 3 کرات آسمانی در مقدار حرکت خود،زمان بندی شده اند. «لِأَجَلٍ مُسَمًّی» 4 هستی تحت تدبیر الهی است. «یُدَبِّرُ» 5 دست خداوند در تفصیل آیات باز است.(چه تفصیل آیات تشریعی و چه تفصیل آیات تکوینی) «یُفَصِّلُ الْآیٰاتِ» 6 نظام هستی،هدفدار است. «یَجْرِی لِأَجَلٍ لَعَلَّکُمْ بِلِقٰاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ» آفرینش جهان بدون معاد،کاری لغو و بیهوده است.

7 دلیل بر معاد،همان دلیل توحید است.خدایی که می آفریند و تدبیر و...می کند، قیامت را هم برپا خواهد کرد. «رَفَعَ، اِسْتَویٰ، یُدَبِّرُ، ... بِلِقٰاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 3]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی مَدَّ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ وَ أَنْهٰاراً وَ مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ جَعَلَ فِیهٰا زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ یُغْشِی اَللَّیْلَ اَلنَّهٰارَ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (3)

و اوست خدایی که زمین را گسترانید و در آن کوه ها و نهرها قرار داد و از هر میوه ای،دو جفت در آن قرار داد.او روز را با شب می پوشاند.قطعاً در این(امور)برای کسانی که فکر می کنند نشانه هایی است.

نکته ها:
اشاره

آیه قبل درباره ی آسمان ها بود و این آیه در مورد زمین و نعمت های زمینی است.

ص :188


1- 1) .بحار،ج 60،ص 79.

« رَوٰاسِیَ »جمع«راسیه»به معنای ثبوت است و از اینرو به کوه های ثابت و استوار رواسی می گویند.کلمه«زوج»و«زوجان»هر دو به معنای نر و ماده است.

گرچه«لینه»دانشمند گیاه شناس،در قرن 18 موفق به کشف قانون زوجیّت گیاهان شد،امّا اسلام در هزار و چند صد سال قبل به این نکته اشاره کرده است.البتّه مردم مسئله ی نر و ماده را در بعضی گیاهان مثل خرما،فهمیده بودند ولی عمومیّت زوجیّت از طریق قرآن اعلام شد.

نر و ماده در گیاهان،گاهی در یک درخت یا شکوفه و گاهی در دو درخت یا دو شکوفه است. (1)

جمله« مَدَّ الْأَرْضَ »شاید به بیرون کشیده شدن زمین از زیر آب اشاره دارد که در روایات به نام«دَحْو الارض»آمده است.این احتمال با نظریه زمین شناسان امروزی که می گویند:

زمین ابتدا در زیر آب قرار داشته،مطابقت دارد.و اللّٰه العالم نظام آفرینش بر اساس زوجیّت است:

الف:زوجیّت در نباتات؛ «وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ» (2)ب:زوجیّت در حیوانات؛ «وَ مِنَ الْأَنْعٰامِ أَزْوٰاجاً» (3)ج:زوجیّت در انسان؛ «خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوٰاجاً» (4)د:زوجیّت در همه چیز؛ «وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنٰا زَوْجَیْنِ» (5)

پیام ها

1 گستردگی زمین،حکیمانه و با تدبیر انجام گرفته است. «مَدَّ الْأَرْضَ» (گستردگی زمین و وجود کوه ها در آن،باعث حفظ تعادل زمین و عامل بهره مندی انسان هاست،زیرا که اگر تمام زمین مسطح یا کوهستانی بود، امکان زندگانی وجود نداشت.) 2 کوه ها،منبع ذخیره آب و نهرها وسیله ی توزیع آب و هر دو زمینه ساز زندگی

ص :189


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .حج،5.
3- 3) .شوری،11.
4- 4) .روم،21.
5- 5) .ذاریات،49.

انسان ها هستند. «رَوٰاسِیَ وَ أَنْهٰاراً» 3 توالی و تبادل شب و روز،عامل زندگی است. «یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهٰارَ» (و گر نه یا همه چیز در اثر حرارت می سوخت و یا بواسطه ی عدم نور و حرارت پژمرده می شد و یخ می زد.) 4 جهان طبیعت،کلاس درس است نه خانه غفلت. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 4]

اشاره

وَ فِی اَلْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجٰاوِرٰاتٌ وَ جَنّٰاتٌ مِنْ أَعْنٰابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوٰانٌ وَ غَیْرُ صِنْوٰانٍ یُسْقیٰ بِمٰاءٍ وٰاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهٰا عَلیٰ بَعْضٍ فِی اَلْأُکُلِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (4)

و در زمین قطعاتی است مجاور هم و باغ هایی از انواع انگور و کشت زار و درختان خرما(محصولاتی مختلف)همانند و غیر همانند که همه با یک آب آبیاری می شوند و بعضی میوه ها را در خوردن بر بعضی برتری دادیم.

همانا در این(تنوّع میوه ها و مزه ها با آنکه از یک آب و خاک تغذیه می شوند)برای کسانی که تعقّل دارند حتماً نشانه هایی است.

نکته ها:
اشاره

کلمه« صِنْوٰانٌ »بر خلاف ظاهرش که قالب تثنیه دارد،جمع«صنو»به معنای شاخه ای است که از اصل درخت خارج می شود،و در اینجا به معنای مشابه و مانند است.

پیام ها

1 زمین،قطعاتی مجاور یکدیگر است که هر قطعه ای استعداد خاص خود را داراست. «قِطَعٌ مُتَجٰاوِرٰاتٌ» 2 تنوّع میوه ها با رنگ،مزه،بو و شکل های مختلف،همه از نشانه های قدرت الهی است. «لَآیٰاتٍ» 3 تنوّع میوه ها با اراده و خواست خداوند است و گر نه یک آب،یک نوع مزه

ص :190

بیشتر ندارد. «یُسْقیٰ بِمٰاءٍ وٰاحِدٍ» 4 همجواری،دلیل یکسانی نیست.ملاک برتری،بهره دهی بیشتر است.

«مُتَجٰاوِرٰاتٌ

نُفَضِّلُ

فِی الْأُکُلِ»

5 اندیشمندان از خوردنی ها،روح ایمان خود را نیز تقویت و اشباع می کنند،در حالی که دیگران،تنها به پرکردن شکم خود اکتفاء می نمایند. «لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 5]

اشاره

وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذٰا کُنّٰا تُرٰاباً أَ إِنّٰا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولٰئِکَ اَلْأَغْلاٰلُ فِی أَعْنٰاقِهِمْ وَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (5)

اگر تعجّب می کنی پس عجیب گفتار آنهاست(که می گویند:)آیا آن گاه که خاک شدیم،آیا به آفرینش تازه ای در می آییم؟ آنانند کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند و همانانند که غُلها در گردنشان باشد و همانانند همدم آتش که در آن جاودانه اند.

نکته ها:
اشاره

این آیه خطاب به پیامبر می فرماید:از انکار نبوّت توسط مردم تعجّب مکن،زیرا آنها از قدرت من،در زنده کردن مردگان نیز در تعجّب اند و آن را باور ندارند.

منکرین معاد دلیلی بر محال بودن معاد،ارائه نداده اند و تنها وقوع آن را بعید می شمرند.در مقابل،قرآن علاوه بر ذکر عدالت و حکمت خداوند که مستلزم وجود قیامت است،بارها در مقام جواب از این استبعاد منکرین برآمده است؛ یک جا می فرماید:اگر شما در وقوع قیامت شک دارید،از آفرینش ابتدایی خود یاد کنید که ما چگونه شما را از خاک و نطفه آفریدیم. «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّٰا

ص :191

خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» (1)و در جای دیگر می فرماید:ای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله به مردم بگو:همان کسی که بار اول شما را آفرید، بار دیگر در قیامت شما را خلق خواهد کرد و جای هیچگونه تعجّبی هم نیست. «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» (2)

پیام ها

1 انکار معاد یعنی انکار قدرت،عدالت و حکمت خداوند و این کفر است.

«أُولٰئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا»

2 منکر معاد چون تمام هدفش دنیاست،به غل و زنجیر مادیّت،هواپرستی، جهل و خرافات مبتلا می گردد و اینچنین کسی در آخرت نیز در غل و زنجیر عذاب الهی خواهد بود. «الْأَغْلاٰلُ» 3 غل و زنجیر در قیامت بر روی گردن منکرین نیست تا بتوانند آن را بردارند، بلکه چنان به درون گردنشان فرو رفته که قابل برداشتن نیست. «فِی أَعْنٰاقِهِمْ» 4 منکر معاد چون توشه ای برای رهایی خود از قهر الهی فراهم نکرده،همیشه در عذاب باقی است. «خٰالِدُونَ»

[سوره الرعد (13): آیه 6]

اشاره

وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ اَلْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ اَلْمَثُلاٰتُ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّٰاسِ عَلیٰ ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (6)

و پیش از رحمت و نیکی،به شتاب از تو عذاب و بدی می خواهند در حالی که پیش از آنان عذاب ها بوده است.و همانا پروردگارت نسبت به مردم با همه ستمشان دارای آمرزش است و به یقین پروردگارت سخت کیفر است.

ص :192


1- 1) .حج،5.
2- 2) .یس،79.
نکته ها:
اشاره

« اَلْمَثُلاٰتُ »جمع«مثله»عذاب و عقوبتی است که به انسان روی می آورد.

گاهی عناد و لجاجت به جایی می رسد که انسان حاضر است آرزوی هلاکت کند،ولی حقّ را نپذیرد.در قرآن مجید به نمونه هایی از این نوع روحیّه ها اشاره شده است،از جمله:

کافران می گفتند: «وَ إِذْ قٰالُوا اللّٰهُمَّ إِنْ کٰانَ هٰذٰا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا حِجٰارَةً مِنَ السَّمٰاءِ أَوِ ائْتِنٰا بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ» (1)خدایا! اگر این قرآن،حقّ و از جانب توست،پس یا از آسمان بر ما سنگ ببار و یا ما را به عذابی دردناک مبتلا نما(که ما آن را نمی پذیریم).

در جای دیگر آمده:اگر ما این قرآن را بر غیر عرب(عجم)نازل می کردیم و پیامبر آن را بر مردم قرائت می فرمود: «وَ لَوْ نَزَّلْنٰاهُ عَلیٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» (2)ایمان نمی آوردند و آن را نمی پذیرفتند.

یا اینکه اهل کتاب به کفّار و بت پرستان می گفتند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتٰابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّٰاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هٰؤُلاٰءِ أَهْدیٰ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً» (3)راه شما از راه اسلام بهتر است.در صورتی که اهل کتاب از مشرکین به اسلام نزدیکترند ولی لجاجت،آنها را از ابراز حقّ دور می داشت.

تعجیل عدّه ای از مردم به نزول قهر الهی،می تواند به واسطه این دلایل باشد:

الف:غفلت و فراموشی تاریخ گذشتگان و باور نکردن و بعید دانستن قهر الهی.

ب:حسادت به داشته های دیگران.چنان که در تاریخ آمده است چون امیر مؤمنان،حضرت علی علیه السلام به امامت رسید،شخصی که تحمل این موضوع را نداشت،آرزوی مرگ کرد،که در شأن نزول سوره معارج بدان اشاره شده است.

ج:احساس بریدگی و یأس و به بن بست کامل رسیدن.

د:استهزا و عدم قبول و پذیرش،حتّی به قیمت جان دادن.

قرآن می فرماید:اگر خداوند به جهت گناه و عملکرد بد مردم آنها را فوراً عذاب کند،هیچ کس روی زمین باقی نمی ماند امّا او از راه لطف،صبر می کند تا شاید مردم توبه کنند.

ص :193


1- 1) .انفال،32.
2- 2) .شعراء،198 199.
3- 3) .نساء،51.

«وَ لَوْ یُؤٰاخِذُ اللّٰهُ النّٰاسَ بِظُلْمِهِمْ مٰا تَرَکَ عَلَیْهٰا مِنْ دَابَّةٍ وَ لٰکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» ... (1)و آیه «وَ لَوْ یُؤٰاخِذُ اللّٰهُ النّٰاسَ بِمٰا کَسَبُوا مٰا تَرَکَ عَلیٰ ظَهْرِهٰا مِنْ دَابَّةٍ» ... (2)

پیام ها

1 انسان در اثر لجاجت،چنان سقوط می کند که حاضر است نابود شود ولی حقّ را نپذیرد. «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ» 2 تاریخ پیشینیان،بهترین الگو و نمونه است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاٰتُ» 3 قهر الهی را شوخی نپندارید و به نمونه های گذشته توجّه کنید. «مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاٰتُ» 4 سنّت خداوند مهلت دادن است و کاری به عجله مردم ندارد. «لَذُو مَغْفِرَةٍ» 5 راه توبه و بازگشت،برای افراد لجوج نیز باز است. «لَذُو مَغْفِرَةٍ ... عَلیٰ ظُلْمِهِمْ» 6 خداوند،انسان ها را با همه ی بدی هایی که از آنها سر می زند باز دوست دارد.

«لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّٰاسِ عَلیٰ ظُلْمِهِمْ»

7 لطف خداوند بر قهر او مقدم است.«مغفرة عقاب» 8 خوف و رجا و بیم و امید،در کنار هم عامل رشد است. «لَذُو مَغْفِرَةٍ لَشَدِیدُ الْعِقٰابِ» 9 قهر و لطف الهی از مقام ربوبیّت اوست. «رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ، رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقٰابِ»

[سوره الرعد (13): آیه 7]

اشاره

وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ (7)

و کسانی که کفر ورزیدند می گویند:چرا از طرف پروردگارش نشانه ای (آشکار و به دلخواه ما)بر او نازل نشده است؟(ای پیامبر)تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی راهنمایی است.

ص :194


1- 1) .نحل،61.
2- 2) .فاطر،45.
نکته ها:
اشاره

از ابن عباس نقل شده که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله دست مبارکشان را بر روی سینه گذاشتند و فرمودند:«انا المنذر»و آن گاه به علی بن ابی طالب علیهما السلام اشاره کردند و فرمودند:«انت الهادی، بک یهتدی المهتدون بعدی» (1)

پیام ها

1 کافران،توقّعات نابجا از خدا و پیامبرش دارند.(آنها خواستار نشانه ها و معجزه هایی بر اساس هوا و هوس خود هستند.) «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ» 2 انسانِ بهانه جو،لایق خطاب الهی نیست. «إِنَّمٰا أَنْتَ» خداوند گفتار کفّار را بی جواب گذارده و پیامبر را مخاطب قرار داده است.

3 تربیت،هم به تهدید نیاز دارد و هم به ارشاد. «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» 4 برای جامعه ی جاهل غافل،هشدار بیش از بشارت ضرورت دارد. «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ» (2)5 کار اصلی پیامبران،ارشاد و انذار است؛ «إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ» نه برآوردن خواسته های بی ربط مردم و عرضه معجزه در هر لحظه و برای هر کس. «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ» 6 با آنکه دیگر پیامبری مبعوث نمی شود امّا خداوند حجت خود را بر همه ی مردم تمام می کند و هرگز زمین از حجت خالی نمی ماند. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» 7 انبیا تنها به مشرق زمین اختصاص نداشته اند. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» 8 در عصر حاضر نیز ما باید امام یا هادی زنده داشته باشیم. «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ» (3)

ص :195


1- 1) .تفسیر کبیر،ج 19،ص 14.طبری و ابن کثیر و احقاق الحقّ،(ج 3،ص 87)نیز آن را نقل کرده اند.
2- 2) .حدود 120 مرتبه واژه«انذار»در قرآن آمده که 100 مرتبه آن در مکه نازل شده است.
3- 3) .در تفاسیر مجمع البیان و کنز الدقائق،26 حدیث آمده که مراد از«هاد»ائمه معصومین علیهم السلام هستند.

[سوره الرعد (13): آیه 8]

اشاره

اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثیٰ وَ مٰا تَغِیضُ اَلْأَرْحٰامُ وَ مٰا تَزْدٰادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدٰارٍ (8)

خداوند می داند آنچه را که هر ماده ای(در شکم)حمل می کند و آنچه را که رحم ها جذب می کنند(مثل نطفه)و آنچه را که(در مراحل بعد از جذب) می افزایند و هر چیز نزد او به مقدار و اندازه ای است.

نکته ها:
اشاره

در این آیه،ابتدا از علم خداوند نسبت به حمل هر ماده ای،(چه دارای رَحم باشد مثل انسان و حیوان و چه دارای رَحم نباشد مثل نبات و جماد)سخن به میان آمده و سپس به موجودات دارای رحم اشاره شده است.

«غیض»به معنای فرو بردن(نطفه)است.یعنی خداوند،به آن آبی که رحم به خود جذب می کند و در آن تغییراتی می دهد و رو به رشد و زیادی می برد،آگاه است.

پیام ها

1 خداوند حالات باروری تمام موجودات را می داند. «یَعْلَمُ مٰا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثیٰ» 2 علم خداوند،به جزئیات هم تعلق می گیرد.(او از نژاد،صفات،استعدادها، شکل و جنس جنین آگاهست.) «یَعْلَمُ ... مٰا تَغِیضُ ... وَ مٰا تَزْدٰادُ» 3 در تکامل یا نقص نوزاد،رَحم نقش مهمی دارد. «مٰا تَغِیضُ الْأَرْحٰامُ وَ مٰا تَزْدٰادُ» 4 نظام آفرینش موجودات بر اساس مقدار و میزان دقیق است. «بِمِقْدٰارٍ» (یعنی اگر مدّت حمل کم یا زیاد شود،اگر حمل سقط شود یا چند قلو گردد، اگر حمل،ناقص الخلقه یا دارای عضو زیادی شود،این کم و زیادی« تَغِیضُ و تَزْدٰادُ »بر اساس یک فرمول حساب شده است.)

[سوره الرعد (13): آیه 9]

اشاره

عٰالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ اَلْکَبِیرُ اَلْمُتَعٰالِ (9)

او به نهان و آشکار آگاه،بزرگ و بلند مرتبه است.

ص :196

نکته ها:
اشاره

آشکار و نهان،برای انسانِ محدودی که حواس پنجگانه او حتّی از بسیاری از حیوانات محدودتر است،مطرح است.امّا برای خدایِ خالق غیب و شهود،چنین چیزی معنا ندارد.

امام صادق علیه السلام در مورد «عٰالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَةِ» فرمودند:«الغیب ما لم یکن و الشهادة ما قد کان»،غیب یعنی چیزی که نبوده و شهادت یعنی چیزی که بوده است. (1)

پیام ها

1 خداوند نسبت به هر کمالی،بزرگ«کبیر»و نسبت به هر نقص و عیبی،پاک و منزّه است.«متعال»

[سوره الرعد (13): آیه 10]

اشاره

سَوٰاءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ اَلْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سٰارِبٌ بِالنَّهٰارِ (10)

(برای او)یکسان است که از شما کسی سخن را سرّی گوید و کسی که آن را آشکارا گوید و کسی که خود را به شب مخفی کند و کسی که در روز آشکارا حرکت کند.

نکته ها:
اشاره

این آیه که ظاهراً توضیح و تکمیل آیه سابق است،یکی از بسیار آیاتی است که در رابطه با علم خداوند،به اعمال کوچک و بزرگ و ظاهر و پنهان و حتّی افکار و نیّات انسان ها،در قرآن مجید آمده است،و اگر انسان ها به چنین علمی از طرف پروردگار ایمان داشته باشند، می تواند بهترین عامل حیا و تقوی و بزرگ ترین وسیله تربیت آنها باشد.زیرا سبب تشویق نیکوکاران و تهدید بد کاران می گردد.جالب آنکه خداوند در این آیه،علم خود را به حرف های سرّی و کارهای مخفی و شبانه،قبل از کلام های علنی و کارهای آشکار روزانه ذکر کرده است.

ص :197


1- 1) .تفسیر برهان.

کلمه« سٰارِبٌ »از«سرب»در اصل به معنای آب جاری است،ولی به کسی که در روز به سراغ کاری می رود نیز گفته می شود.

پیام ها

1 علم خداوند نسبت به همه چیز یکسان است.(نه مثل علم و آگاهی ما که نسبت به بعضی چیزها بیشتر و نسبت به بعض دیگر کمتر و یا در حد هیچ است.) «سَوٰاءٌ مِنْکُمْ» ...

[سوره الرعد (13): آیه 11]

اشاره

لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذٰا أَرٰادَ اَللّٰهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلاٰ مَرَدَّ لَهُ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وٰالٍ (11)

برای انسان فرشتگانی است که پی در پی او را از پیش رو و از پشت سر از فرمان خداوند حفاظت می کنند.همانا خداوند حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنکه آنان حال خود را تغییر دهند و هر گاه خداوند برای قومی آسیبی بخواهد پس هیچ برگشتی برای آن نیست و در برابر او هیچ دوست و کارساز و حمایت کننده ای برای آنان نیست.

نکته ها:
اشاره

« مُعَقِّبٰاتٌ »جمع«معقبة»است و حرف تاء آن برای تأنیث نیست،بلکه برای مبالغه است.

مثل علامة،لذا فاعل« یَحْفَظُونَهُ »مذکر آمده است.

البتّه مراد از« مُعَقِّبٰاتٌ »تعقیب انسان نیست تا با کلمه« بَیْنِ یَدَیْهِ »منافات داشته باشد،بلکه منظور،تعاقب و پی در پی آمدن ملائکه شب و روز است.

مراد از« أَمْرِ اللّٰهِ »در این آیه قهر و عذاب الهی نیست،زیرا معنا ندارد که فرشتگان انسان را در برابر کیفر الهی حفاظت کنند،بلکه مراد خطرات و حوادث طبیعی است.چون طبیعت مخلوق خداست و آنچه در آن بگذرد نیز به خواست و اراده ی او می باشد.

ص :198

در آیات و روایات متعدّد از فرشتگانی یاد شده که مأمور حفظ جان انسان و ثبت کارهای او هستند و از آنان در برابر خطراتی که مورد اراده ی حتمی خداوند نیست محافظت می نمایند.

البتّه بنا بر مستفاد از روایات،همین که اراده ی قطعی خداوند رسید،فرشتگانِ محافظ، مأموریّت حفاظت را رها و انسان را به دست اجل حتمی الهی می سپارند.بنا بر این امر و فرمان خداوند دوگونه است،حتمی و غیر حتمی(قضا و قدر)و فرشتگان فقط انسان را از حوادث غیر حتمی حفظ می کنند،بدیهی است که این حفاظت باعث سلب اختیار از انسان نمی شود و سرنوشت انسان ها و امّتها هم چنان در اختیار خود آنهاست.

حفاظت فرشتگان هم از جان انسان هاست و هم از اعمال و رفتار آنها «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحٰافِظِینَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً» و هم از ایمان و فکر آنها در برابر انحرافات و وساوس شیطانی،زیرا «یَحْفَظُونَهُ» هم شامل روح می شود و هم شامل جسم.

امام سجاد علیه السلام با اشاره به این آیه فرمودند:

گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهند عبارتند از:ظلم به مردم،ناسپاسی خداوند و رها کردن کارهای خیری که انسان به آن عادت کرده است. (1)

این آیه در مورد جوامع بشری است،نه تک تک افراد انسانی.یعنی جامعه ی صالح، مشمول برکات خداوند و جامعه ی منحرف،گرفتار قهر الهی می شود.امّا این قاعده در مورد فرد صالح و انسان ناصالح صادق نیست،زیرا گاهی ممکن است شخصی صالح باشد،ولی بخاطر آزمایش الهی گرفتار مشکلات شود و یا اینکه فردی ناصالح باشد،ولی به جهت مهلت الهی،رها گردد.

پیام ها

1 خداوند انسان را رها نمی گذارد. «لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ» 2 گروهی از فرشتگان الهی،محافظ انسان ها هستند. «لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ» 3 خداوند انسان را از حوادث غیر مترقّبه حفظ می کند، «لَهُ مُعَقِّبٰاتٌ یَحْفَظُونَهُ» نه از

ص :199


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.

حوادثی که با علم و عمد برای خود بوجود می آورند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ» 4 خطرات و حوادث گوناگون،انسان را احاطه کرده است. «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» 5 خداوند نعمتی را که عطا فرماید پس نمی گیرد،مگر آنکه مردم،آن نعمت را ناسپاسی کنند. «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ» 6 به سراغ شانس و بخت اقبال و فال و نجوم نروید،سرنوشت شما به دست خودتان است. «حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» 7 حفاظت خداوند تا زمانی است که انسان،کفران نعمت نکند و گر نه از لطف الهی محروم و به حال خود رها خواهد شد. «إِذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً» 8 برخورداری از نعمت های ظاهری و بیرونی،وابسته به کمالات نفسانی و حالات درونی است. «حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» در جای دیگر می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ» ... (1)

9 اراده ی خداوند بالاتر از همه ی اراده هاست. «إِذٰا أَرٰادَ اللّٰهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلاٰ مَرَدَّ لَهُ»

[سوره الرعد (13): آیه 12]

اشاره

هُوَ اَلَّذِی یُرِیکُمُ اَلْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنْشِئُ اَلسَّحٰابَ اَلثِّقٰالَ (12)

اوست کسی که برق(آسمان)را برای بیم و امید به شما نشان می دهد و ابرهای گران بار را پدید می آورد.

نکته ها:
اشاره

برق و صاعقه ی آسمان از یک جهت مایه ترس و وحشت مردم است،به خاطر باریدن بی موقع،جریان سیل،خرابی ها و آتش سوزی ها و از جهت دیگر سبب شادی و نشاط و امید است،زیرا سبب ریزش باران،سیرابی درختان و زراعت ها،طراوت و شادابی هوا و پاکی و نظافت است.

ص :200


1- 1) .اعراف،96.
پیام ها

1 گرچه به ظاهر،عوامل طبیعی زمینه پیدایش رعد و برق و باران است،ولی مبدء و موجد همه عوامل خداوند است. «یُنْشِئُ السَّحٰابَ الثِّقٰالَ» 2 کشف قوانین فیزیکی و شیمیایی طبیعت،نباید از ایمان ما به خداوند بکاهد، زیرا طبیعت و قوانینش مخلوق خدا هستند. «یُرِیکُمُ الْبَرْقَ ... یُنْشِئُ السَّحٰابَ»

[سوره الرعد (13): آیه 13]

اشاره

وَ یُسَبِّحُ اَلرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ اَلصَّوٰاعِقَ فَیُصِیبُ بِهٰا مَنْ یَشٰاءُ وَ هُمْ یُجٰادِلُونَ فِی اَللّٰهِ وَ هُوَ شَدِیدُ اَلْمِحٰالِ (13)

رعد با ستایش او و فرشتگان از بیم او تسبیح می کنند و او صاعقه ها را فرو می فرستد تا هر که را بخواهد مورد اصابت قرار دهد،در حالی که آنان درباره خداوند به جدال می پردازند و او سخت کیفر است.

نکته ها:
اشاره

در فرهنگ قرآن،کلّ هستی در حال تسبیح خداوند،آنهم تسبیحی بر اساس علم و شعور و انتخاب.جالب آنکه قرآن بگونه ای این مطلب را طرح و بیان می کند که اذهان را به خود متوجّه سازد و ردّی بر ناباوری ها باشد.از جمله:

1 آوردن الفاظی مثل«سبح»و« یُسَبِّحُ »که صراحت در این معنا دارد.

2 تکرار این مطلب در سوره های متعدّد.

3 آوردن مسئله تسبیح موجودات در ابتدای سوره و بلافاصله بعد از بسم اللّٰه.

4 آوردن کلماتی از قبیل:قنوت و خضوع همه هستی «کُلٌّ لَهُ قٰانِتُونَ» (1)،سجده ستارگان و گیاهان «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدٰانِ» (2)،اطاعت آسمان و زمین «قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ» (3)،آگاهی موجودات در نماز و تسبیح «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» (4)

ص :201


1- 1) .بقره،116.
2- 2) .الرحمن،6.
3- 3) .فصّلت،11.
4- 4) .نور،41.

5 خطاب انسان به اینکه شما تسبیح آنان را درک نمی کنید. «لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (1)« اَلْمِحٰالِ »از«حیله»به معنای هر نوع چاره اندیشی پنهانی است و چون چاره اندیشی ملازم علم و قدرت است،لذا مفسران« شَدِیدُ الْمِحٰالِ »را«شدید القوة و العذاب»معنی کرده اند.

در برخی آیات قرآن،تسبیح و حمد الهی در کنار هم قرار گرفته اند؛ «یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» ، «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (2)چنان که در ذکر رکوع و سجود نیز چنین می گوییم؛«سبحان ربی العظیم و بحمده»و«سبحان ربی الاعلی و بحمده» در روایات متعدّدی از اهل سنّت آمده است که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله به هنگام شنیدن صدای رعد سخن خود را قطع کرده و به دعا مشغول می شدند و دیگران را نیز به این کار ارشاد می فرمودند. (3)

برخی صاعقه ها کیفر و عذاب الهی می باشند که بر اقوام گنهکار نازل می شوند مانند قوم ثمود... «فَأَخَذَتْهُمْ صٰاعِقَةُ الْعَذٰابِ الْهُونِ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» (4)

پیام ها

1 رعد نیز مثل فرشته،تسبیحی آگاهانه و از روی شعور دارد.زیرا کلمه رعد و فرشته در کنار هم آمده اند. «یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلاٰئِکَةُ» 2 تسبیح فرشتگان بر اساس خداترسی و خشیت است. «مِنْ خِیفَتِهِ» 3 صاعقه و صاعقه گرفتگی یک امر تصادفی نیست،بلکه با خواست خدا و مطابق قوانین الهی است. «یُرْسِلُ الصَّوٰاعِقَ فَیُصِیبُ بِهٰا مَنْ یَشٰاءُ» 4 برای انسان لجوج،چیز خطرناکی مثل صاعقه هم بازدارنده نیست. «یُجٰادِلُونَ» 5 در فکر حیله و خدعه و جدال با خدا نباشید که با او نمی توان درافتاد. «هُوَ شَدِیدُ الْمِحٰالِ» 6 هر گونه تدبیر و حیله ای بد نیست،چه بسا که باید در برابر افرادی،سخت ترین تدبیرها و برنامه ریزی ها را بکار برد. «شَدِیدُ الْمِحٰالِ»

ص :202


1- 1) .اسراء،44.
2- 2) .اسراء،44.
3- 3) .تفسیر در المنثور.
4- 4) .فصّلت،17.

[سوره الرعد (13): آیه 14]

اشاره

لَهُ دَعْوَةُ اَلْحَقِّ وَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاٰ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی اَلْمٰاءِ لِیَبْلُغَ فٰاهُ وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ وَ مٰا دُعٰاءُ اَلْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ (14)

تنها خواندن او حقّ است و کسانی را که(مشرکان)جز او می خوانند هیچ پاسخشان نمی گویند،مگر مانند کسی که دو دستش را به سوی آب گشوده تا آن را بدهانش رساند و حال آنکه نخواهد رسید و دعا و خواست کافران(از غیر خدا)جز در گمراهی(و به هدر رفتن و انحراف)نیست.

نکته ها:
اشاره

دعوت به پرستش خدای و دوری از توجّه به دیگران و تنها او را مؤثر دانستن،بارها در قرآن تذکّر داده شده است.از جمله:اگر انسان،تنها از من درخواست کند،من حتماً او را پاسخ می دهم. «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ» (1)امّا اگر به سراغ دیگران رفت و از آنها حاجت خواست،بداند آنها نمی شنوند و اگر هم بشنوند اجابت نمی کنند. «إِنْ تَدْعُوهُمْ لاٰ یَسْمَعُوا دُعٰاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجٰابُوا لَکُمْ» (2)انسانِ محدود در زندگی پرحادثه دنیا نیازمند پناهگاهی مطمئن است،انبیا پناهگاه واقعی را به او معرّفی می کنند، «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» امّا کمک های دیگران(طاغوت ها)یا برای استحمار یا استثمار یا تبلیغات و حفظ موقعیّت خود و یا...می باشد و در واقع آنچه برای آنها مطرح نیست،انسان است.

انسان،فطرتاً تشنه حقّ و خواستار حقیقت است «لِیَبْلُغَ فٰاهُ» ولی راه وصول به آن را گم می کند.امّا جز ایمان به خدا و عشق و انس به او و دعا و درخواست از او،هیچ چیز دیگری انسانِ بی نهایت طلب را سیراب نمی کند. «وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ» چرا که دون اللّٰه هر چه باشد سراب است و دعا از غیر او بیهوده.

ص :203


1- 1) .بقره،186.
2- 2) .فاطر،14.
پیام ها

1 جز خدا به سراغ دیگران نروید که از غیر او هیچ کاری ساخته نیست.

«لاٰ یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ»

2 سرچشمه ی شرک مردم،تصوّرات و خیالات باطل آنهاست. «کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْمٰاءِ ... وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ» 3 هر کس خالصانه خدا را بخواند،با دست پر برمی گردد.دست خالی برگشتن به خاطر توجّه به غیر خداست. «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ ... وَ مٰا دُعٰاءُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ»

[سوره الرعد (13): آیه 15]

اشاره

وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاٰلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ (15)

و هر که در آسمان ها و زمین است،خواه ناخواه با سایه هاشان بامدادان و شامگاهان،برای خدا سجده می کنند.

نکته ها:
اشاره

کلمه« مَنْ »برای موجود عاقل بکار می رود و کلمه«ما»برای غیر آن.امّا در آیات دیگر مشابه این آیه با کلمه« مٰا »آمده است،مثل آیه «وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ» (1)،لذا می توان نتیجه گرفت که مراد از این آیه نیز سجده ی همه موجودات است،خصوصاً که کلمه« ظِلاٰلٍ »نیز مطرح شده که ناگفته پیداست سایه،عقل ندارد.

شاید منظور از سجده کردنِ سایه ها حالت افتادن سایه بر زمین باشد،نظیر تشبیهی که در فارسی می آوریم که:سرو سواره می رود،غنچه پیاده می رسد.

« اَلْآصٰالِ »جمع«اصل»و آن جمع«اصیل»از ماده ی«اصل»به معنی انتها و آخر روز است.

ص :204


1- 1) .نحل،49.
پیام ها

1 هستی،مطیع و ساجد خداوند است،چرا ما نباشیم؟ «وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مَنْ» ...

2 سجده،مخصوص خداست. «وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ» 3 مؤمنین با میل و رغبت سجده می کنند،ولی دیگران بخاطر نیاز،مجبور به تواضع و تذلّل می شوند. «طَوْعاً وَ کَرْهاً» 4 اگر موجودی خدایی شد،عوارض و آثار آن هم در خط او قرار می گیرد. «ظِلاٰلُهُمْ» 5 سجده ی موجودات دائمی است. «یَسْجُدُ ... بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ»

[سوره الرعد (13): آیه 16]

اشاره

قُلْ مَنْ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قُلِ اَللّٰهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیٰاءَ لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلْأَعْمیٰ وَ اَلْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی اَلظُّلُمٰاتُ وَ اَلنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشٰابَهَ اَلْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (16)

بگو:پروردگار آسمان و زمین کیست؟ بگو: خداست.بگو:پس چرا جز او، چیزهایی را که مالک هیچ سود و زیانی برای خویشتن نیستند سرپرست گرفته اید؟ بگو:آیا نابینا و بینا با هم برابرند؟ یا آیا تاریکی ها و روشنایی یکسانند؟ یا مگر برای خدا شریکانی قرار داده اند که مانند آفریدن خدا (چیزی)آفریده و این آفرینش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو:خداوند، آفریدگار هر چیزی است و اوست یگانه قهّار.

نکته ها:
اشاره

طرح مسائل در قالب سؤال و جواب،یکی از شیوه های تبلیغی،تربیتی و آموزشی است که قرآن،بسیار به آن توجّه کرده است «قُلْ مَنْ» ...

در روایات آمده است:شرک به خدا،از حرکت مورچه ای سیاه در شب تاریک روی سنگ

ص :205

سیاه مخفی تر است. (1)و نمونه اش آن است که بگویی:این کار به برکت خدا و فلانی انجام شد.

پیام ها

1 مشرکان از شدّت تعصّب،به روشن ترین سؤالات هم جواب نمی دهند،لذا پیامبر باید خود،پاسخ سؤالش را بدهد. «مَنْ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ ... قُلِ اللّٰهُ» 2 کفّار تنها خالقیّت خدا را قبول داشتند، «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ ... لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ» (2)و دیگران را مدبّر می دانستند. «قُلْ مَنْ رَبُّ...» 3 انسانی که نمی تواند برای خود سودی را جلب یا ضرری را دفع نماید،نباید تحت هر عنوانی به جای خدا مورد اطاعت مردم قرار گیرد. «لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا» 4 کسی که حقّ را دید و آن را نپذیرفت،چشم دلش کور و فضای اطرافش ظلمات است. «هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمیٰ وَ الْبَصِیرُ...» 5 غیر از خداوند کسی چیزی را نیافریده تا در آفریده ها دچار اشتباه شویم.

«فَتَشٰابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ»

[سوره الرعد (13): آیه 17]

اشاره

أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهٰا فَاحْتَمَلَ اَلسَّیْلُ زَبَداً رٰابِیاً وَ مِمّٰا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی اَلنّٰارِ اِبْتِغٰاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتٰاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْبٰاطِلَ فَأَمَّا اَلزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفٰاءً وَ أَمّٰا مٰا یَنْفَعُ اَلنّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی اَلْأَرْضِ کَذٰلِکَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ (17)

خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد،پس رودخانه ها به اندازه(ظرفیّت) خویش جاری شده و سیلاب کفی را بر خود حمل کرد.و از(فلزّات)آنچه

ص :206


1- 1) .بحار،ج 72،ص 93.
2- 2) .عنکبوت،61.

که در آتش بر آن می گدازند تا زیور یا کالایی بدست آرند،کفی مانند کفِ سیلاب(حاصل شود.)اینگونه خداوند حقّ و باطل را(بهم)می زند.پس کف (آب)به کناری رفته(و نیست شود)و امّا آنچه برای مردم مفید است در زمین باقی بماند.خداوند اینگونه مثال ها می زند.

نکته ها:
اشاره

در این آیه دو مثال برای معرّفی باطل ذکر شده است،یکی مثال کفی که بر روی آب ظاهر می شود و دوّم کفی که هنگام ذوب فلزات،روی آنها را می پوشاند.

باطل همچون کف است،زیرا:1 رفتنی است.2 در سایه حقّ جلوه می کند.3 روی حقّ را می پوشاند.4 جلوه دارد ولی ارزش ندارد.نه تشنه ای را سیراب می کند نه گیاهی از آن می روید.5 با آرام شدن شرایط محو می شود.6 بالانشین پر سر و صدا،امّا توخالی و بی محتوی است.چنان که در آیات دیگر نیز بر این امر تأکید شده است:

«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبٰاطِلِ فَیَدْمَغُهُ» (1)،با حقّ بر سر باطل می کوبیم.

«یَمْحُ اللّٰهُ الْبٰاطِلَ» (2)،خداوند باطل را محو می کند.

«وَ مٰا یُبْدِئُ الْبٰاطِلُ وَ مٰا یُعِیدُ» (3)،باطل در دنیا و آخرت محو و نابود است.

«إِنَّ الْبٰاطِلَ کٰانَ زَهُوقاً» (4)،همانا باطل رفتنی است.

«جٰاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبٰاطِلُ» (5)،حقّ آمد و باطل رفت.

تمثیل،مسائل عقلی را محسوس و راه رسیدن به هدف را نزدیک می نماید،مطالب را همگانی و لجوجان را خاموش می سازد،لذا قرآن از این روش بسیار استفاده نموده است.

پیام ها

1 فیض الهی جاری است و هرکس به مقدار استعدادش بهره مند می شود. «أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهٰا»

ص :207


1- 1) .انبیاء،18.
2- 2) .شوری،24.
3- 3) .سبأ،49.
4- 4) .اسراء،81.
5- 5) .اسراء،81.

2 تلاش برای ساخت وسایل ضروری( مَتٰاعٍ )یا رفاهی( حِلْیَةٍ )ممدوح است.

«یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النّٰارِ»

3 در کوره ی حوادث است که ناخالصی ها معلوم و حقّ و باطل ظاهر می شود.

«یُوقِدُونَ عَلَیْهِ

... زَبَدٌ مِثْلُهُ» 4 وجود باطل،اختصاص به مکان و زمینه ی خاص ندارد.(کف،هم بر روی سیل سرد و هم بر روی فلزات گداخته ظاهر می شود.) «زَبَدٌ مِثْلُهُ» 5 سرچشمه باطل،ناخالصی هایی است که حقّ و حقیقت بدان آلوده شده است.

«یَضْرِبُ اللّٰهُ الْحَقَّ وَ الْبٰاطِلَ»

6 حقّ و باطل با هم هستند،امّا سرانجام،باطل رفتنی است. «فَیَذْهَبُ جُفٰاءً» 7 نفع مردم در حقّ است. «مٰا یَنْفَعُ النّٰاسَ» 8 حقّ ماندنی است. «فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» 9 هر ثروت،دانش،دوست و یا حکومتی که برای مردم مفید باشد،ماندنی است. «مٰا یَنْفَعُ النّٰاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» 10 آنچه از سوی خداوند نازل می شود،همچون باران خالص و حقّ است،لکن همین که با مادیات درآمیخت،دچار ناخالصی و زمینه ی پیدایش کف و باطل می شود. «أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً»

[سوره الرعد (13): آیه 18]

اشاره

لِلَّذِینَ اِسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمُ اَلْحُسْنیٰ وَ اَلَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولٰئِکَ لَهُمْ سُوءُ اَلْحِسٰابِ وَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمِهٰادُ (18)

برای کسانی که پروردگارشان را اجابت کردند نیکوترین(پاداش)است.ولی کسانی که(دعوت)او را نپذیرفتند،اگر هر آنچه در زمین است و مانند آن را با آن داشته باشند،قطعاً حاضرند آن را(برای رهایی خود از عذاب)فدیه بدهند،آنانند که برایشان حساب سختی است و جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی است.

ص :208

نکته ها:
اشاره

از قرآن استفاده می شود،در قیامت برای مردم چند نوع حساب وجود دارد:

1 گروهی حساب آسان دارند. «حِسٰاباً یَسِیراً» (1)2 عده ای سخت و دقیق حسابرسی می شوند. «حِسٰاباً شَدِیداً» (2)، «سُوءُ الْحِسٰابِ» مراد از «سُوءُ الْحِسٰابِ » دقّت در حساب است.

3 بعضی بی حساب به دوزخ می روند و نیازی به محاکمه و میزان ندارند. «فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَزْناً» (3)4 گروهی بی حساب به بهشت می روند. «إِنَّمٰا یُوَفَّی الصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (4)طبق آنچه از روایات و احادیث متعدّد بدست می آید،کسانی که با مردم به عفو و رحمت برخورد کنند،حسابشان آسان و کسانی که با مردم به سختی و دقت شدید عمل نمایند حسابشان سخت خواهد بود.افراد مشرک بی حساب به دوزخ و اهل صبر هم بی حساب به بهشت خواهند رفت. (5)

در قرآن استجابت طرفینی است،یعنی اگر مردم انتظار استجابت از خداوند را دارند باید دعوت خداوند را اجابت کنند، «اسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (6)هر گاه خدا و رسول،شما را بسوی مکتب حیات بخش می خوانند،پاسخ مثبت دهید تا خدا نیز دعای شما را اجابت فرماید. «فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ» (7)، «فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ» (8)

بحثی پیرامون دعوت

مسئله دعوت را می توان از ابعاد گوناگونی مورد بحث و توجّه قرار داد:

1 دعوت کنندگان به حق:

الف:انبیا. «أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ» (9)، «وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ» (10)، «دٰاعِیاً إِلَی اللّٰهِ بِإِذْنِهِ» (11)

ص :209


1- 1) .انشقاق،8.
2- 2) .طلاق،8.
3- 3) .کهف،105.
4- 4) .زمر،10.
5- 5) .تفصیل انواع حساب در کتاب معاد،اثر مؤلّف آمده است.
6- 6) .انفال،24.
7- 7) .انبیاء،88.
8- 8) .آل عمران،195.
9- 9) .یوسف،108.
10- 10) .آل عمران،153.
11- 11) .احزاب،46.

ب:مؤمنین: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» (1)ج:جن: «یٰا قَوْمَنٰا أَجِیبُوا دٰاعِیَ اللّٰهِ» (2)امّا دعوت کنندگان به باطل:

الف:پیشوایان کفر: «أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» (3)ب:شیطان: «کٰانَ الشَّیْطٰانُ یَدْعُوهُمْ» (4)، «مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُکُمْ» (5)ج:مشرکین: «أُولٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» (6)2 موضوع دعوت:

الف:حیات. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (7)ب:راه مستقیم. «لَتَدْعُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (8)ج:مغفرت. «وَ اللّٰهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» (9)د:بهشت. «وَ اللّٰهُ یَدْعُوا إِلیٰ دٰارِ السَّلاٰمِ» (10)ه:نجات. «أَدْعُوکُمْ إِلَی النَّجٰاةِ» (11)3 برخورد مخالفان:

الف:تهمت:ساحر؛ «إِنَّ هٰذٰا لَسٰاحِرٌ عَلِیمٌ» (12)شاعر؛ «بَلْ هُوَ شٰاعِرٌ» (13)کاهن؛ «فَمٰا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکٰاهِنٍ» (14)مجنون؛ «وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (15)کاذب؛ «لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ» (16)سلطه طلب؛ «یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» (17)ب:تهدید. «لَرَجَمْنٰاکَ» (18)، «أَوْ یَقْتُلُوکَ...» (19)ج:تحقیر. «أَ هٰذَا الَّذِی» ... (20)

د:شک. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صٰالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ» (21)

ص :210


1- 1) .آل عمران،104.
2- 2) .احقاف،31.
3- 3) .قصص،41.
4- 4) .لقمان،21.
5- 5) .ابراهیم،22.
6- 6) .بقره،221.
7- 7) .انفال،24.
8- 8) .مؤمنون،73.
9- 9) .بقره،221.
10- 10) .یونس،25.
11- 11) .غافر،41.
12- 12) .اعراف،109.
13- 13) .انبیاء،5.
14- 14) .طور،29.
15- 15) .قلم،51.
16- 16) .اعراف،66.
17- 17) .مؤمنون،24.
18- 18) .هود،91.
19- 19) .انفال،30.
20- 20) .انبیاء،36.
21- 21) .اعراف،75.

ه:توطئه و جنگ. «وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ» (1)4 انگیزه ها و عوامل عدم پذیرش:

الف:تقلید.ب:تعصب.ج:تکبر.

د.هوای نفس. «فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمٰا یَتَّبِعُونَ أَهْوٰاءَهُمْ» (2)5 پاداش پذیرش:

الف:اجر. «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (3)ب:حیات. «دَعٰاکُمْ لِمٰا یُحْیِیکُمْ» (4)ج:حُسنی. «لِلَّذِینَ اسْتَجٰابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنیٰ» (5)

پیام ها

1 بهترین ها در انتظار مؤمن است. «الْحُسْنیٰ» 2 باز خرید و فدیه در روز قیامت وجود ندارد. «لاَفْتَدَوْا بِهِ» 3 قبولی دعوت خداوند باید از روی میل و رغبت باشد. «اسْتَجٰابُوا»

[سوره الرعد (13): آیه 19]

اشاره

أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ اَلْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمیٰ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (19)

پس آیا کسی که می داند آنچه از جانب پروردگارت بسوی تو نازل شده حقّ است، مانند کسی است که نابیناست؟ همانا تنها صاحبان خرد پند می گیرند.

نکته ها:
اشاره

در آیه قبل به کسانی که دعوت حیات بخش انبیا علیهم السلام را اجابت می کنند اشاره شد،این آیه و آیات بعد،آثار استجابت آن دعوت را بیان می فرماید.

هر کدام از فطرت،عقل و علم در انسان،مغز و لبّی دارند که گاه بواسطه عادات،رسوم،

ص :211


1- 1) .انفال،30.
2- 2) .قصص،50.
3- 3) .نساء،173.
4- 4) .انفال،24.
5- 5) .رعد،18.

خرافات،غرائز،روی آنها پوشیده می شود،لذا انسان باید دائماً متوجّه آن هسته ی مرکزی و مغز آنها باشد. (1)

سیمای خردمندان در قرآن

واژه« أُولُوا الْأَلْبٰابِ »16 مرتبه در قرآن آمده و هر مرتبه همراه با یک کمال و وصفی بیان شده است.از جمله:

1 راز احکام را می فهمند. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصٰاصِ حَیٰاةٌ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ» (2)2 آینده نگر هستند. «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّٰادِ التَّقْویٰ وَ اتَّقُونِ یٰا أُولِی الْأَلْبٰابِ» (3)3 دنیا را محل عبور و گذر می دانند نه توقف گاه و مقصد. «لِأُولِی الْأَلْبٰابِ اَلَّذِینَ ... یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً» (4)4 از تاریخ،درس عبرت می گیرند. «لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ» (5)5 بهترین و برترین منطق را می پذیرند. «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ... وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» (6)6 اهل تهجّد و عبادت می باشند. «أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اللَّیْلِ ... إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» (7)

پیام ها

1 قرآن انسان بی خبر از حقّ را نابینا می داند.به جای«کمن هو لا یعلم»فرموده است «کَمَنْ هُوَ أَعْمیٰ» 2 دین،مطابقت فطرت انسان هاست،تنها تذکّر لازم است تا غفلت زدایی شود.

«إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ»

...

3 عقلی که انسان را به حقانیّت کتاب آسمانی نرساند،عقل نیست. «إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» 4 علم مفید،محصول تعقّل و تذکّر است. «فَمَنْ یَعْلَمُ، یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ»

ص :212


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .بقره،179.
3- 3) .بقره،197.
4- 4) .آل عمران،191.
5- 5) .یوسف،111.
6- 6) .زمر،18.
7- 7) .زمر،9.

5 برای رسیدن به عقل سلیم و فطرت خالص باید گناه و غفلت را از خود دور کرد. «إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ»

[سوره الرعد (13): آیه 20]

اشاره

اَلَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَنْقُضُونَ اَلْمِیثٰاقَ (20)

(خردمندان)کسانی هستند که به پیمان الهی وفا می کنند و عهد(او را)نمی شکنند.

نکته ها:
اشاره

« بِعَهْدِ اللّٰهِ »هم شامل پیمان های فطری از قبیل عشق به حقّ و عدالت می شود،هم پیمان های عقلی مثل درک حقایق عالم هستی و مبدأ و معاد را در برمی گیرد،هم بر پیمان های شرعی همچون عمل به واجبات و ترک محرّمات اطلاق می گردد و هم بر پیمان هایی که انسان ها با یکدیگر می بندند و متعهّد می شوند و خداوند مراعات آنها را واجب فرموده،صادق است. (1)

یکی از مهم ترین پیمان های الهی،امامت رهبران آسمانی است.بعد از آنکه حضرت ابراهیم علیه السلام با پشت سرگذاشتن آزمایش های متعدّد به مقام امامت رسید،از خداوند خواست تا فرزندان او نیز دارای این مقام شوند.خداوند برای روشن شدن جایگاه امامت،بجای آنکه بفرماید مقام امامت به افراد ظالم نمی رسد فرمود: «لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» عهد من به ستمگران نمی رسد.

« اَلْمِیثٰاقَ »به چیزی گفته می شود که دل انسان با آن وثوق و اطمینان پیدا می کند و از آنجا که وجود یک رهبر الهی،دل و جان انسان ها را آرام و مطمئن می سازد.لذا از مصادیق میثاق شمرده شده است.

وفای به عهد مانند احترام به والدین و ردّ امانت،تنها از حقوق اسلامی نیست،بلکه از حقوق انسانی است.لذا هر خردمند و عاقلی باید آن را مراعات کند.

ص :213


1- 1) .تفسیر نمونه.
پیام ها

1 عقل صحیح و سالم،انسان را به دین الهی وفادار می سازد. «أُولُوا الْأَلْبٰابِ، اَلَّذِینَ یُوفُونَ» 2 وفای به عهد از آثار خرد و عقل است. «أُولُوا الْأَلْبٰابِ یُوفُونَ» ...

3 احترام به پیمان ها و قراردادهای اجتماعی،از ویژگی های انسان مؤمن عاقل است. «لاٰ یَنْقُضُونَ الْمِیثٰاقَ»

[سوره الرعد (13): آیه 21]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ (21)

و(خردمندان)کسانی هستند که آنچه را خداوند به پیوند با آن فرمان داده پیوند می دهند و در برابر پروردگارشان(بخاطر شناختی که دارند خشوع و)خشیت دارند و از سختی حساب می ترسند.

نکته ها:
اشاره

در روایات آمده است آنچه را که خداوند به وصل آن فرمان داده،صله ی رحم،یعنی حفظ پیوندهای خانوادگی و همچنین حفظ پیوندهای مکتبی یعنی ارتباط دائم و عمیق با رهبران آسمانی و پیروی از خط ولایت است. (1)

با نگاهی ساده و گذرا به جهان در عصر حاضر خواهیم دید علی رغم آنکه بهترین و بیشترین سرمایه،یعنی نفت را در زیر پای خود دارند و بهترین نقطه وحدت و عشق بیش از یک میلیارد مسلمان،یعنی کعبه را در پیش روی،و از بهترین مکتب و منطق نیز برخوردارند،امّا بخاطر قطع ارتباط با مسأله رهبری الهی،هم چنان تحت انواع فشارهای ابرقدرت ها بسر می برند.از این روست که در آیه 27 سوره بقره بعد از جمله «وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» عبارت «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» آمده است،زیرا بدیهی است که

ص :214


1- 1) .تفسیر صافی.

قطع رحم به تنهایی سبب فساد بر روی زمین نمی شود،بلکه این رها کردن رهبری الهی است که گرفتار شدن در چنگال طاغوت و گسترش و نشر فساد و تباهی را بدنبال می آورد.

ارتباطاتی را که خداوند به آن امر فرموده،بسیار متنوّع و فراوان است،از جمله:

الف:ارتباط فرهنگی با دانشمندان. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ» (1)ب:ارتباط اجتماعی با مردم. «اصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا» (2)ج:ارتباط عاطفی با والدین. «وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً» (3)د:ارتباط مالی با نیازمندان. «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً» (4)ه:ارتباط فکری در اداره جامعه. «وَ شٰاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (5)و:ارتباط سیاسی با ولایت. «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (6)ز:ارتباط همه جانبه با مؤمنان. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (7)ح:ارتباط معنوی با اولیای خدا. «لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (8)

صله رحم

صله ی رحم تنها به دیدن و ملاقات کردن نیست،کمک های مالی نیز از مصادیق صله ی رحم بشمار می رود.امام صادق علیه السلام فرمودند:در اموال انسان غیر از زکات،حقوق دیگری نیز واجب است و آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند. (9)البتّه شاید مراد امام علیه السلام از حقوق دیگر،همان خمس باشد.

در اهمیّت صله ی رحم همین بس که خداوند آن را در کنار ذکر خود قرار داده است. «وَ اتَّقُوا اللّٰهَ الَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحٰامَ» (10)ارحام تنها منحصر به خانواده و بستگان نسبی نیست،بلکه جامعه بزرگ اسلامی را که در آن همه افراد امت با هم برادرند، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (11)و پدرشان پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله و

ص :215


1- 1) .نحل،43.
2- 2) .آل عمران،200.
3- 3) .بقره،83.
4- 4) .بقره،245.
5- 5) .آل عمران،159.
6- 6) .نساء،59.
7- 7) .حجرات،10.
8- 8) .احزاب،21.
9- 9) .تفسیر صافی.
10- 10) .نساء،1.
11- 11) .حجرات،10.

حضرت علی علیه السلام است نیز در برمی گیرد.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«انا و علی ابوا هذه الامة» (1)امام صادق علیه السلام در آستانه رحلت از دنیا،دستور دادند تا به بستگانی که نسبت به ایشان جسارت کرده بودند هدیه ای بدهند.وقتی حضرت در انجام این کار مورد انتقاد قرار می گیرند،آیه فوق را تلاوت می فرمایند. (2)و اینگونه به ما یاد می دهند که شرط صله ی رحم خوش بینی،علاقه و رابطه آنها با ما نیست.

در توضیح عبارت های« یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ »و« یَخٰافُونَ سُوءَ الْحِسٰابِ »باید گفت که اگر چه کلمات«خشیت»و«خوف»در بعضی موارد در معنای مترادف و مشابهی بکار رفته و از آنها یک معنا اراده گردیده است،امّا فی الواقع میان آن دو تفاوت وجود دارد؛به اینکه خشیت عبارت است از آن خوف و تأثر قلبی که انسان بخاطر احترام و عظمت از کسی در دل پیدا می کند،امّا خوف دارای معنای وسیعتری است و شامل هر گونه ترس و اضطرابی می شود.به عبارت دیگر هیچگاه خشیت در مورد یک حادثه تلخ بکار نمی رود و انسان نمی گوید من از سرما،مرض و...خشیت دارم در حالی که کاربرد واژه خوف در اموری مثل ترس از سرما، گرما و مرض امری رایج و شایع است.و نهایتاً،از آنجا که خشیت بر مبنای علم انسان به عظمت و اهمیّت و احترام طرف مقابل قرار دارد،می توان گفت که خشیت مخصوص افراد عالم است و خوف در مورد همه مردم بکار می رود.چنان که قرآن می فرماید: «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ» (3)تنها دانشمندان از خدا خشیت دارند.

پیام ها

1 حفظ پیوندهای مکتبی و الهی،نشانه ی عقل صحیح است. «أُولُوا الْأَلْبٰابِ ...

الَّذِینَ یَصِلُونَ»

2 ما باید بخاطر فرمان خدا با بستگان ارتباط برقرار کنیم،خواه دیگران به دنبال ارتباط با ما باشند یا نباشند. «أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» 3 در دید و بازدیدها و صله ی رحم ها،مواظب گناهان و از جمله چشم چرانی ها

ص :216


1- 1) .بحار،ج 23،ص 295.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.
3- 3) .فاطر،28.

باشید. «یَصِلُونَ ... یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» 4 هم از عظمت الهی پروا کنید، «یَخْشَوْنَ» و هم از مجازات او بترسید. «یَخٰافُونَ» 5 قطع رحم،سبب سختی حساب است. «یَصِلُونَ ... یَخٰافُونَ سُوءَ الْحِسٰابِ»

[سوره الرعد (13): آیه 22]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ صَبَرُوا اِبْتِغٰاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ اَلسَّیِّئَةَ أُولٰئِکَ لَهُمْ عُقْبَی اَلدّٰارِ (22)

و(خردمندان)کسانی هستند که برای جلب توجّه پروردگارشان صبر پیشه کرده و نماز بپا داشتند و از آنچه روزیشان کردیم پنهانی و آشکارا انفاق کردند و بدی را با نیکی پاک می کنند.آنانند که سرای آخرت مخصوص آنهاست.

نکته ها:
اشاره

«صبر»،فقط به معنای تحمّل مشکلات نیست،بلکه شامل پایداری در عبادت،مقابله با معصیت،بردباری در مصیبت،تسلیم در اطاعت و عدم غرور و مستی در نعمت نیز می شود.

« وَجْهِ رَبِّهِمْ »به معنای جلب توجّه،عنایت و رضایت پروردگار است.

اقامه نماز یکی از مصادیق پیمان های الهی«عهد الله»است،که در آیات سابق آمد،چنان که در روایت نیز آمده است؛«الصلاة عهد الله».

صبر و صلوة پیوند با خالق،انفاق و حسنه،ارتباط با مردم است.

انفاق دارای درجاتی است؛ گام اوّل:بخشش از فضل و داده های الهی. «أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاکُمْ» (1)گام دوّم:بخشش از دسترنج و کسب حلال. «أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّبٰاتِ مٰا کَسَبْتُمْ» (2)

ص :217


1- 1) .بقره،254.
2- 2) .بقره،267.

گام سوّم:بخشش از آنچه دوست دارند. «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ» (1)گام چهارم:ایثار. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کٰانَ بِهِمْ خَصٰاصَةٌ» (2)به فرموده ی المیزان،کلمه« عُقْبَی الدّٰارِ »به معنای عاقبت به خیری در دنیاست ولی می توان گفت که شامل هر دو سرا«دنیا و آخرت»می شود.

معنای اینکه بدی را با خوبی برطرف کنیم،این است که اگر از مومنان کسی کار ناشایستی در رابطه با ما انجام داد اغماض کنیم،نه اینکه با افراد ظالم و مفسد چنین رفتاری داشته باشیم.زیرا در مورد آنها باید مقابله به مثل نمود.به هر صورت اگر چه اسلام دین اخلاق و عاطفه و بخشش است ولی در جای خود «لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَةٌ» (3)نیز دارد.

اسلام مکتب جامع و اولوا الالباب افراد کاملی هستند.وجود جملاتی همچون:« یُوفُونَ »، « یَصِلُونَ »،« یَخْشَوْنَ »،« یَخٰافُونَ »،« صَبَرُوا »،« أَقٰامُوا »،« أَنْفَقُوا »و« یَدْرَؤُنَ »نشانه آن است که انسان های کامل هم متعهد به پیمان های خود هستند،هم تمام ارتباطات خود را حفظ می کنند،هم تقوای والایی دارند و هم بجای انزوا،در همه ی میدان ها حاضر و فعّال اند.

پیام ها

1 صبر و استقامتی ارزش دارد که برای خداوند و در راه او باشد.(نه هر تعصب و لجاجت و یکدندگی) «صَبَرُوا ابْتِغٰاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» 2 نماز باید اقامه شود،نه آنکه فقط خوانده شود.یعنی باید آداب،شرایط،حدود و دستورات آن مراعات شود. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ» 3 رابطه با خدا بدون کمک به دیگران مقبولیّتی ندارد،گرچه کمک هم تنها کمک مالی نیست. «أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ أَنْفَقُوا» 4 به انفاق خود مغرور نشوید،آنچه می دهید از اوست. «أَنْفَقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» 5 وقتی نیّت کار« اِبْتِغٰاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ »یعنی رضایت پروردگار شد،دیگر پنهان و آشکار عمل مهم نیست. «سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً»

ص :218


1- 1) .آل عمران،92.
2- 2) .حشر،9.
3- 3) .نور،2.

6 حکمت اقتضا می کند که بعضی از کمک ها علنی و بعضی دیگر مخفی باشد.

«سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً»

7 گناه را با توبه،منکر را با معروف،ظلم را با عفو،ناسزا را با سلام،عذاب را با صدقه،جفا را با صله،استبداد را با مشورت و ولایت طاغوت و شیطان را با ولایت حقّ جبران نماییم. «یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ» 8 خوش عاقبتی در دنیا و آخرت از آنِ صاحبان خرد است. «أُولُوا الْأَلْبٰابِ ... أُولٰئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّٰارِ»

[سوره الرعد (13): آیه 23]

اشاره

جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بٰابٍ (23)

(سرای آخرت)باغ های جاودانی که آنان و هر کس از پدران و همسران و فرزندانشان که صالح بوده اند بدان داخل می شوند و فرشتگان از هر دری (برای تبریک و تهنیت)بر آنان وارد می شوند.

نکته ها:
اشاره

از میان 137 مرتبه ای که کلمه« جَنّٰاتُ »و« جَنّٰاتُ »در قرآن آمده،تنها 11 مورد از آن تعبیر « جَنّٰاتُ عَدْنٍ »دارد که طبق حدیثی از درّ المنثور،به معنای بهشت مخصوص است. (1)

رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:هر کس می خواهد زندگی و مرگش همچون زندگی و مرگ من باشد و به« جَنّٰاتُ عَدْنٍ »که بهشت من است وارد شود،باید علیّ بن ابی طالب علیهما السلام و ذریّه ی او را،رهبر و امام خود قرار دهد که آنها در علم و فهم،برترین انسان ها و هادی مردم به سوی هدایت اند. (2)

بارها در قرآن آمده است که افراد صالحِ یک خانواده،در بهشت نیز در کنار هم خواهند بود و از مصاحبت یکدیگر لذت خواهند برد.البتّه ذکر عنوان بعضی از افراد خانواده مثل پدر،

ص :219


1- 1) .تفسیر فرقان.
2- 2) .تفسیر نور الثقلین.

همسر و فرزند در آیه شریفه فوق دلالت بر خصوصیّتی ندارد و شامل همه افراد صالح خانواده،اعم از افراد مذکور و مادران،خواهران و برادران نیز می شود.در ضمن شاید علت عدم ذکر نام مادر آن باشد که مادر،همسر پدر است و مشمول کلمه«ازواج»می گردد،همان گونه که خواهر و برادر،ذریّه پدر،و عمو و عمّه از ذراری آباء شمرده می شوند.

آنچه از آیات الهی بدست می آید این است که فرشتگان،در همه احوال در دنیا و آخرت (برزخ و قیامت)با انسان ارتباط دارند،گاهی بر او درود و صلوات می فرستند، «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاٰئِکَتُهُ» (1)گاهی برای او استغفار و طلب بخشش می کنند، «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» (2)و زمانی هم برای او دست به دعا برمی دارند، «رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ عَدْنٍ» (3)در هنگام مرگ و شروع عالم برزخ نیز با شعار و تلقین «أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا» (4)و با جمله« سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ »جان آنها را می گیرند. «الَّذِینَ تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» (5)و در آخرت نیز از هر سو بر آنان سلام می کنند.

برای بهشت هشت درب ذکر شده که با تعداد اوصافی که برای اولوا الالباب در آیات اخیر شمرده شده مطابقت دارد.گویا هر کدام از این صفت های هشت گانه،دری از درهای بهشت و راهی بسوی سعادت ابدی را به سوی انسان باز می کند.

هر پدر و فرزند،هر زن و شوهر و هر آباء و ذریّه ای در بهشت به یکدیگر ملحق نمی شوند و در کنار هم قرار نمی گیرند.زیرا در روز قیامت،انساب و اسباب،کارساز نیستند. «فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ» (6)و آن روز هر کس در گرو اعمال خویش است، «کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ» (7)و جز سعی و تلاش،چیز دیگری مؤثر نیست، «لَیْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعیٰ» (8)بنا بر این ورود بعضی از بستگان بر بعضی دیگر،تنها به خاطر لیاقت و صلاحیّت فردی خود آنهاست.مشابه این آیه را می توان در سوره های غافر،آیه 7 و طور آیه 21 نیز مشاهده کرد.

ص :220


1- 1) .احزاب،43.
2- 2) .غافر،7.
3- 3) .غافر،8.
4- 4) .فصّلت،30.
5- 5) .نحل،32.
6- 6) .مؤمنون،101.
7- 7) .مدّثر،38.
8- 8) .نجم،39.
پیام ها

1 شرط ورود به بهشت،صالح بودن است. «وَ مَنْ صَلَحَ» 2 خانواده بهشتی،خانواده ای است که بین اعضای آن همبستگی و صمیمیّت در مسیر حقّ باشد. «صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ» 3 توجّه به عواطف در اسلام یک اصل است.برای انسان زندگی در بهترین مکان ها ولی به دور از خانواده،صفایی ندارد. «یَدْخُلُونَهٰا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ»

[سوره الرعد (13): آیه 24]

اشاره

سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی اَلدّٰارِ (24)

(فرشتگان هنگام دیدارِ بهشتیان به آنان می گویند:)بخاطر استقامتی که کردید،بر شما درود باد.پس چه نیکوست سرای آخرت.

نکته ها:
اشاره

یکی از امتیازات بی نظیر قرآن،بیان پرمحتواترین مطالب،در قالب ساده ترین و مختصرترین کلمات است.از جمله همین عبارت« سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ »که جمله ای بسیار کوتاه و آسان،امّا پرمحتوا و رساست و سابقه ی آن به انبیای گذشته همچون ابراهیم،نوح و آدم علیهم السلام می رسد. «سَلاٰمٌ عَلیٰ نُوحٍ فِی الْعٰالَمِینَ» (1)، «سَلاٰمٌ عَلیٰ مُوسیٰ وَ هٰارُونَ» (2)سلام،یکی از نام های خداوند،تهنیت خداوند بر پیامبران،تبریک الهی بر بهشتیان،زمزمه فرشتگان،کلام بین المللی تمام مسلمانان،شعار بهشتیان در این جهان و آن جهان،ذکر خالق و مخلوق،ندای وقت ورود و خروج،آغاز هر کلام در نامه و بیان است که هم بر مرده و زنده و هم بر بزرگ و کوچک گفته می شود و پاسخ آن در هر حال واجب است.

پیامِ سلام،احترام،تبریک،دعا،امان و تهنیت از سوی خداوند است. «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (3)وقتی ما در پایان هر نماز می گوییم:«السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»،با این سلام تمام مرزهای نژادی و امتیازات پوچ سنّ،جنسیّت،مال،مقام،زبان و زمان را در طول تاریخ در هم می شکنیم و با همه بندگان صالح خدا ارتباط برقرار می کنیم و بر آنها

ص :221


1- 1) .صافّات،79.
2- 2) .صافّات،120.
3- 3) .یس،58.

درود می فرستیم.

در روایات آمده:گروهی از مردم قبل از رسیدگی به حساب،به بهشت می روند،وقتی فرشتگان علت را سؤال می کنند،جواب می شنوند که ما در دنیا بر اطاعت خداوند و بر مشکلات و مصایب صبر می کردیم و اهل شکیبایی بودیم.فرشتگان با شنیدن جواب،از آنان با «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» ...استقبال می کنند. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند:ما اهل صبر هستیم،امّا شیعیان ما از ما صبورتر می باشند.زیرا صبر ما بر چیزی است که می دانیم ولی آنان بر چیزی صبر می کنند که نمی دانند. (2)

نکاتی پیرامون صبر

1 منشأ و سرچشمه صبر را از خداوند بدانیم. «وَ مٰا صَبْرُکَ إِلاّٰ بِاللّٰهِ» (3)2 مقصد و هدف از صبر را نیز رضایت الهی قرار دهیم،نه خوشنامی و نه هیچ چیز دیگر. «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» (4)3 صبر از صفات انبیا است. «کُلٌّ مِنَ الصّٰابِرِینَ» (5)4 صبر کلید بهشت است. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَأْتِکُمْ» ... (6)

5 صبر در بلاها و آزمایشاتِ الهی،محک و ملاک شناخت و روشن شدن چهره ی مجاهدان و صابران است. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّٰی نَعْلَمَ الْمُجٰاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصّٰابِرِینَ» (7)6 صبر سبب دریافت صلوات خداوند است. «أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ» (8)(شاید یکی از علل صلوات بر پیامبر و اهل بیت او این است که آنها صابرترین مردم بودند.) 7 صبر نسبت به ایمان،به منزله سر برای بدن است.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمودند:«الصبر من الایمان کالرأس من البدن» (9)8 صبر،میزان درجات بهشتیان است. «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ»،

ص :222


1- 1) .تفسیر قرطبی.
2- 2) .تفسیر صافی.
3- 3) .نحل،127.
4- 4) .مدّثر،7.
5- 5) .انبیاء،85.
6- 6) .بقره،214.
7- 7) .محمّد،31.
8- 8) .بقره،157.
9- 9) .بحار،ج 9،ص 203.

«أُوْلٰئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمٰا صَبَرُوا

(1)

«وَ جَزٰاهُمْ بِمٰا صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» (2)9 صبر،دارای درجاتی است.در حدیثی می خوانیم که صبر بر مصیبت 300 و صبر بر طاعت 600 و صبر از معصیت 900 درجه دارد. (3)

10 در سراسر قرآن فقط در مورد صابران اجر بی حساب مطرح شده است. «إِنَّمٰا یُوَفَّی الصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ» (4)11 قرآن مجید در کنار صبر،شکر را نیز مطرح فرموده است،اشاره به اینکه مشکلات هم نعمت هستند. «لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ» (5)12 صبر،وصیّت امام حسین علیه السلام به فرزندش امام سجّاد علیه السلام است.«یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرا» (6)13 گاهی در یک اقدام چند نوع صبر دیده می شود.نظیر اقدام حضرت ابراهیم در قربانی کردن اسماعیل که هم صبر بر اطاعت و تسلیم و هم صبر بر مصیبت را لازم دارد.

پیام ها

1 سرچشمه همه کمالات صبر است. «بِمٰا صَبَرْتُمْ» صبر در پایان هشت نشانه و کمال برای اولوا الالباب بیان شده و فرشتگان نیز اساس درود خود را صبر مؤمنین می دانند.

2 سلام کردن به هنگام ورود،شیوه فرشتگان است. «یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ، سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» 3 بهشت«دار السلام»است.چون فرشته ها از هر سو بر بهشتیان سلام می کنند.

«مِنْ کُلِّ بٰابٍ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ»

4 به کسانی که پایداری و پشتکار دارند احترام بگذاریم. «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ» 5 در نظام الهی حتّی بکار بردن کلمات و درود و تبریک نیز بر اساس یک مبنا و حکمت(ایمان و عمل)است نه تملّق و گزافه. «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ»

ص :223


1- 1) .فرقان،75.
2- 2) .انسان،12.
3- 3) .بحار،ج 71،ص 92.
4- 4) .زمر،10.
5- 5) .ابراهیم،5.
6- 6) .بحار،ج 70،ص 184.

[سوره الرعد (13): آیه 25]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اَللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ أُولٰئِکَ لَهُمُ اَللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ اَلدّٰارِ (25)

(در برابر گروه اوّل)کسانی هستند که پیمان خدا را پس از محکم بستن می شکنند و آنچه را خداوند به پیوند آن فرمان داده قطع می کنند و در زمین فساد می نمایند.

آنانند که برایشان لعنت است و برایشان بد منزلی است.

نکته ها:
اشاره

در برابر صفات نیکو و بارز اولوا الالباب در وفای به عهد و ارتباط با آنچه خداوند بر وصل آن فرمان داده،قرآن به گروهی اشاره می کند که ضد این صفات را دارا می باشند،یعنی عهد و پیمان می شکنند و آنچه را امر به وصل آن شده،قطع می کنند.لذا در مقابل« عُقْبَی الدّٰارِ »، برای این افراد« سُوءُ الدّٰارِ »در نظر گرفته شده است.

فساد در زمین،بارها در قرآن نسبت به افراد و اعمالی مطرح شده است،از جمله افرادی که مصداق مفسد معرّفی گردیده اند،فرعون است. «إِنَّهُ کٰانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» (1)همچنین افعالی مثل:هلاک حرث و نسل (2)،ایجاد تفرقه و آدم کشی نیز از جمله مصادیق فساد در زمین دانسته شده است.قرآن (3)جزای«مفسد فی الأرض»را کشتن،دار زدن،قطع عضو و یا تبعید می داند و کسانی را که در دل اراده ی بلند پروازی و فساد دارند،محرومان از الطاف الهی در قیامت می شمارد.

امام سجّاد علیه السلام به فرزندش وصیّت می فرماید:«ایاک و مصاحبة القاطع لرحمه،فانی وجدته ملعونا فی کتاب الله» (4)از دوستی و مصاحبت با کسانی که قطع رحم می کنند بپرهیز،زیرا من در قرآن،آنها را ملعون یافتم. «یَقْطَعُونَ ... لَهُمُ اللَّعْنَةُ»

ص :224


1- 1) .قصص،4.
2- 2) .بقره،205.
3- 3) .مائده،33.
4- 4) .بحار،ج 74،ص 196.
پیام ها

1 یکی از شیوه های تربیتی و تبلیغی،روش مقایسه است. «یُوفُونَ ... عُقْبَی الدّٰارِ- یَنْقُضُونَ ... سُوءُ الدّٰارِ» 2 نقطه ی شروع تمام انحرافات،جدایی انسان از خداوند است. «یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ ... یُفْسِدُونَ» 3 قطع رحم از گناهان کبیره است،زیرا وعده عذاب برای آن داده شده است.

«یَقْطَعُونَ

... لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ» 4 فساد انسان،به همه جا سرایت می کند. «یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»

[سوره الرعد (13): آیه 26]

اشاره

اَللّٰهُ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ مَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا فِی اَلْآخِرَةِ إِلاّٰ مَتٰاعٌ (26)

خداوند برای هر که بخواهد روزی را گسترش می دهد و(یا)تنگ می گرداند.و(مردم)به زندگی دنیا دل خوشند،در حالی که زندگی دنیا در (برابر زندگی)آخرت جز یک کامیابی(موقت و اندک)نیست.

نکته ها:
اشاره

گرچه در این آیه،توسعه و تنگی رزق به خدا نسبت داده شده،امّا بدیهی است که کارهای خداوند حکیم،از روی مصلحت و حکمت صادر می شود.چنان که در برخی آیات و روایات، بعضی علل آن بیان شده است.از جمله؛وجود گناه در زندگی افراد که باعث تغییراتی در رزق آنها می گردد.چنان که در دعای کمیل می خوانیم:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» خداوندا ببخشای بر من آن گناهانی که نعمت ها را دگرگون می سازد.

گاهی تفاوت در رزق و روزی بخاطر آزمایش افراد است، «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ ... وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوٰالِ» ... (1)ما هر آینه شما را با نقص اموال امتحان می کنیم.گاهی محروم شدن

ص :225


1- 1) .بقره،155.

بجهت محروم کردن دیگران از حقوق آنهاست،نظیر داستان باغی که در آتش سوخت که سوره ی قلم به آن اشاره فرموده است،و گاهی هم بی توجّهی به یتیمان باعث تنگی روزی است. «کَلاّٰ بَلْ لاٰ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» (1)مهم آن است که ما نه از بسط رزق یاغی شویم و همه چیز را از یاد ببریم و نه به هنگام قبض آن از همه چیز ناامید و مأیوس گردیم که نظام الهی،نظامی است حکیمانه و بر پایه آزمایش،نه بر اساس شانس و بخت و اقبال.

پیام ها

1 روزی بدست خداست نه به زرنگی،دو رنگی،پیمان شکنی و قطع روابطی که احیاناً مستلزم انفاق و بخشش است. «اللّٰهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ» 2 رزقِ کم هم بر اساس اندازه ی حکیمانه مقدّر می شود. «یَقْدِرُ» بجای«یضیق» 3 با اینکه دنیا اندک است ولی طرفداران خود را فریب می دهد. «وَ فَرِحُوا» ...

4 دنیا،کوچک،کم و زودگذر است،به آن دل خوش نکنیم. «إِلاّٰ مَتٰاعٌ»

[سوره الرعد (13): آیه 27]

اشاره

وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اَللّٰهَ یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنٰابَ (27)

کفّار می گویند:چرا از طرف پروردگارش معجزه ای(به دلخواه ما)بر او نازل نشده است؟ بگو:همانا خداوند هر که را بخواهد(به حال خود رها و) گمراه می کند و هر کس را که به سوی او رو کرده و توبه نماید،به سوی خویش هدایت می نماید.

نکته ها:
اشاره

هر پیامبری برای اثبات ادعای نبوّت خود،باید نشانه ای از جانب خداوند داشته باشد که آن را معجزه می نامند،این معجزه طبعاً در امور خاص و مشخّصی است،امّا افراد لجوج که

ص :226


1- 1) .فجر،17.

قصد پذیرش حقّ را نداشتند،از پیامبر تقاضای معجزه بر اساس هوسهای خود می کردند، در صورتی که اگر لجاجت را کنار می گذاشتند،قرآن،خود،بزرگترین معجزه است.

گاهی آب و غذا برای افراد مریض مضرّ است،امّا این ضرر نه از آن جهت که در آب و غذا ضرری وجود دارد،بلکه بخاطر بیماری این افراد است.آری! افرادی که از نظر روحی مریض اند،مانند مریض جسمانی در پذیرش آیات ناب الهی دچار ناراحتی می گردند،زیرا به محض مواجهه با حقّ،روح لجاجت در آنها تحریک شده و هدایت را پس می زند،و این همان معنای« یُضِلُّ »است.

بحثی پیرامون هدایت و ضلالت

هدایت الهی دوگونه است:ابتدایی و تکمیلی.

هدایت ابتدایی در رابطه با همه مردم است، «إِنّٰا هَدَیْنٰاهُ السَّبِیلَ» (1)امّا هدایت تکمیلی نسبت به کسانی است که هدایت عمومی اول را پذیرفته باشند.مثل معلمی که در روزهای اوّل درس،مطالب خود را یکسان و یک نواخت به همه شاگردان عرضه می کند،امّا بعد از مدّتی برای محصلین کوشا،جدی و پرکار خود،لطف بیشتری مبذول می دارد. «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زٰادَهُمْ هُدیً» (2)امّا براستی برای افرادی که قرآن درباره ی آنها می فرماید:

«وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ» (3)هیچ آیه ای از آیات الهی برایشان نازل نشد،مگر آنکه از آن اعراض کردند.

«وَ لَوْ نَزَّلْنٰا عَلَیْکَ کِتٰاباً فِی قِرْطٰاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ» (4)اگر ما کتاب را از آسمان در کاغذی فرو فرستیم و آنها با دست خودشان آن را لمس کنند،باز هم می گویند سحر است.

«وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاٰ یُؤْمِنُوا بِهٰا» (5)اگر هر معجزه ای ببینند،ایمان نخواهند آورد.

آیا جز برداشتن دست عنایت و زدن مهر ضلالت بر دلهایشان،چاره ای دیگر می باشد؟!

ص :227


1- 1) .انسان،3.
2- 2) .محمّد،17.
3- 3) .انعام،4.
4- 4) .انعام،7.
5- 5) .انعام،25.

در هر حال،خداوند،حکیم و عادل است و تمام کارها و خواست او از:« یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ »، « یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ »،« یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ »،« فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ »،« یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ »،« یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ » همه بر اساس عدل و حکمت و لطف و عنایت تفسیر می گردد.

یعنی اگر فرمود:« یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ »،چنین نیست که بدون هیچ ضابطه و معیاری،هدایت را برای کسی خواسته باشد،بلکه چنانچه از آیات دیگر برمی آید،یک جا ایمان را شرط هدایت می شمارد و می فرماید: «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» (1)و در جای دیگر،کسب رضایت و خشنودی حقّ را با پیمودن راه سلامت زمینه هدایت معرّفی می فرماید: «یَهْدِی بِهِ اللّٰهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ سُبُلَ السَّلاٰمِ» (2)و یا اگر فرمود:« یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ »،در آیه دیگر،اسراف و تردید و شک را عامل این اضلال می داند. «یُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتٰابٌ» (3)به هر صورت اگر دهانه ظرفی بطرف آسمان باشد،باران در او وارد می شود،امّا اگر به طرف زمین قرار بگیرد،از نزولات آسمانی بهره ای نخواهد برد و اینچنین است انسانی که دهانه روحش به جانب مادیّات باشد،بدیهی است که از باران معنویّت الهی بی نصیب خواهد بود.

«اسْتَحَبُّوا الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکٰافِرِینَ» (4)

پیام ها

1 کفّار لجوج هر لحظه معجزه ی جدیدی می خواهند.مشکل در معجزه بیرونی نیست،بلکه در عناد درونی آنهاست. «لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ» 2 سنّت الهی هدایت همه مردم است، «إِنَّ عَلَیْنٰا لَلْهُدیٰ» (5)امّا اگر کسی راه کج را انتخاب کرد،خداوند کیفر او را،همان گمراهی قرار می دهد. «یُضِلُّ مَنْ یَشٰاءُ» 3 خشوع در برابر حق،کلید هدایت است. «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنٰابَ» 4 اگر چه هدایت مردم بدست خداست ولی هدایت خداوند شامل کسانی می شود که در خود،آمادگی به وجود آورده باشند. «یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنٰابَ»

ص :228


1- 1) .تغابن،11.
2- 2) .مائده،16.
3- 3) .غافر،34.
4- 4) .نحل،107.
5- 5) .لیل،12.

[سوره الرعد (13): آیه 28]

اشاره

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اَللّٰهِ أَلاٰ بِذِکْرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ (28)

(هدایت شدگان)کسانی هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد.بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد.

نکته ها:
اشاره

یاد خدا تنها به ذکر زبانی نیست،اگر چه یکی از مصادیق روشن یاد خداست.زیرا آنچه مهم است یاد خدا بودن در تمام حالات خصوصاً در وقت گناه است.

یاد خداوند برکات بسیار دارد،از جمله:

الف:یاد نعمت های او،عامل شکر اوست.

ب:یاد قدرت او،سبب توکّل بر اوست.

ج:یاد الطاف او،مایه محبّت اوست.

د:یاد قهر و خشم او،عامل خوف از اوست.

ه:یاد عظمت و بزرگی او،سبب خشیت در مقابل اوست.

و:یاد علم او به پنهان و آشکار،مایه حیا و پاکدامنی ماست.

ز:یاد عفو و کرم او،مایه امید و توبه است.

ح:یاد عدل او،عامل تقوا و پرهیزکاری است.

انسان،بی نهایت طلب است و کمال مطلق می خواهد ولی چون هر چیزی غیر از خداوند محدود است و وجود عارضی دارد،دل را آرام نمی گرداند.در مقابل کسانی که با یاد خدا آرامش می یابند،عده ای هم به متاع قلیل دنیا راضی می شوند. «رَضُوا بِالْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ اطْمَأَنُّوا بِهٰا» نماز،ذکر الهی و مایه آرامش است. «وَ أَقِمِ الصَّلاٰةَ لِذِکْرِی» (1)، «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ» ممکن است معنای «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» این باشد که بواسطه ذکر و یادی که

ص :229


1- 1) .طه،14.

خدا از شما می کند،دلهایتان آرام می گیرد.یعنی اگر بدانیم خداوند ما را یاد می کند و ما در محضر او هستیم،دلهایمان آرامش می یابد.چنان که حضرت نوح علیه السلام بواسطه کلام الهی «اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا» (1)آرام گرفت و امام حسین علیه السلام به هنگام شهادت علی اصغرش با عبارت«هین علی انه بعین الله»این آرامش را ابراز فرمود،و یا در دعای عرفه آمده است:«یا ذاکر الذاکرین» سؤال:اگرچه در این آیه آمده است که دلها،و بویژه دل مؤمن،با یاد خدا آرام می گیرد،امّا در آیات دیگری می خوانیم هر گاه مؤمن خدا را یاد کند،دلش به لرزه می افتد. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (2)آیا این لرزش و آرامش می توانند در یک جا جمع شوند؟ راه توجیه آن چیست؟ پاسخ:برای تصوّر وجود این همزمان آرامش و لرزش در یک فرد،توجّه به این مثال ها راهگشا می باشد:

الف:گاهی انسان بخاطر وجود همه مقدمات،اطمینان و آرامش دارد،امّا در عین حال از نتیجه هم نگران و بیمناک است.مثل جراح متخصصی که به علم و کار خود مطمئن است ولی باز در هنگام عمل شخصیّت مهمی دلهره دارد.

ب:فرزندان،هم به وجود والدین،احساس آرامش می کنند وهم از آنها حساب می برند و می ترسند.

ج:گاهی انسان از آنجا که می داند فلان ناگواری برای آزمایش و رشد و ترفیع مقام اوست، خرسند و آرام است،امّا اینکه آیا در انجام وظیفه موفق خواهد شد یا خیر،او را نگران می کند و به لرزه می اندازد.

د:انسان های مؤمن وقتی در تلاوت قرآن به آیات عذاب،دوزخ و قهر الهی می رسند،لرزش بر اندام آنها مستولی می شود،امّا هنگامی که آیات رحمت و رضوان و بهشت خداوند را قرائت می کنند،آرامشی شیرین،قلوب آنها را فرا می گیرد و آنها را دلگرم می سازد.امام سجاد علیه السلام در دعای ابو حمزه می فرماید:«اذا ذکرت ذنوبی فزعت و اذا رأیت

ص :230


1- 1) .هود،37.
2- 2) .انفال،2.

کرمک طمعت»،یعنی هر گاه گناهان خود و عدل و قهر تو را به یاد می آورم،ناله می زنم،امّا وقتی به یاد لطف و عفو تو می افتم امیدوار می شوم.صاحب المیزان برای این جمله،از قرآن شاهد می آورد؛ «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلیٰ ذِکْرِ اللّٰهِ» (1)یعنی در آغاز انسان دلهره دارد ولی کم کم به آرامش می رسد.

کسی که از یاد خدا غافل است،آرامش ندارد و زندگی بدون آرامش زندگی نکبت باری است. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (2)

عوامل آرامش و دلگرمی

دستیابی به اطمینان و آرامش می تواند عوامل گوناگونی داشته باشد،ولی در رأس آنها آگاهی و علم جلوه ویژه ای دارد؛ کسی که می داند ذرّه ی مثقالی از کارش حساب دارد، «مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» (3)نسبت به تلاش و فعّالیّتش دلگرم است.

کسی که می داند بر اساس لطف و رحمت الهی آفریده شده، «إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ» (4)امیدوار است.

کسی که می داند خداوند در کمین ستمگران است، «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصٰادِ» (5)آرامش دارد.

کسی که می داند خداوند حکیم و علیم است و هیچ موجودی را بیهوده خلق نکرده است« عَلِیمٌ حَکِیمٌ »خوش بین است.

کسی که می داند راهش روشن و آینده اش بهتر از گذشته است، «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقیٰ» (6)قلبش مطمئن است.

کسی که می داند امام و رهبرش انسانی کامل،انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست، «إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» (7)آرام است.

کسی که می داند کارِ نیک او از ده تا هفتصد بلکه تا بی نهایت برابر پاداش دارد ولی کار زشت

ص :231


1- 1) .زمر،23.
2- 2) .طه،124.
3- 3) .زلزال،7.
4- 4) .هود،119.
5- 5) .فجر،14.
6- 6) .اعلی،17.
7- 7) .بقره،124.

او یک لغزش بحساب می آید دلخوش است. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (1)کسی که می داند خداوند نیکوکاران را دوست دارد، «إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (2)به کار نیکش دلگرم می شود.

کسی که می داند کار خیرش آشکار و کار شرّش پنهان می ماند،«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح»شاد است.

عوامل اضطراب و نگرانی

یکی از شایع ترین بیماری های قرن حاضر اضطراب و افسردگی است.برای این بیماری که دارای علائمی همچون انزواطلبی،در خود فرورفتن،خودکم بینی و بیهوده انگاری است، دلایل بسیاری را ذکر کرده اند،از جمله:

شخص افسرده از اینکه همه چیز را مطابق میل خود نمی بیند دارای افسردگی شده است،در حالی که ما نباید بخاطر اینکه چون به همه آنچه می خواهیم نرسیدیم،از مقدار ممکن آن هم دست برداریم و تسلیم شویم.

شخص افسرده با خود فکر می کند که چرا همه مردم مرا دوست ندارند،و حال آنکه این امر غیر ممکنی است و حتّی خدا و جبرئیل هم دشمن دارند.لذا انسان نباید توقّع داشته باشد که همه او را دوست بدارند.

شخص افسرده گمان می کند که همه مردم بد هستند،در صورتی که چنین نیست و خداوند به فرشتگانی که این توهّم را داشتند پاسخ داد.

شخص افسرده گمان می کند که همه ناگواری ها از بیرون وجود اوست،در حالی که عمده تلخی ها عکس العمل و پاسخ خصلت ها و کردارهای خود ماست.

شخص مضطرب از شروع در کارها نگران است و احساس ترس و تنهایی می کند.حضرت علی علیه السلام برای رفع این حالت می فرماید:«إذا خفت من شیء فقع فیه» (3)از هر چه

ص :232


1- 1) .بقره،261.
2- 2) .بقره،195.
3- 3) .بحار،ج 71،ص 362.

می ترسی خود را در آن بینداز،که ترس هر چیز بیش از خود آن است.

شخص مضطرب نگران آنست که آینده چه خواهد شد.این حالت را می توان با توکّل بر خدا و پشتکار درمان کرد.

چون در بعضی کارها ناکام شده است،نگران است که شاید در تمام امور به این سرنوشت مبتلا شود.

چون بر افراد و قدرت های ناپایدار تکیه دارد،با تزلزل آنها دچار اضطراب می شود.

و خلاصه اموری همچون عدم قدردانی مردم از زحمات آنها،گناه،ترس از مرگ تلقین های خانواده به اینکه نمی دانی و نمی توانی،قضاوت های عجولانه،توقّعات نابجا و تصوّرات غلط،علت بسیاری از افسردگی ها و اضطراب ها می باشد که با یاد خدا و قدرت و عفو و لطف او می توان آنها را به آرامش و شادابی مبدل ساخت.تفسیر آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّٰهِ» را در روز 14 خرداد 73 در همدان می نویسم زیرا بمناسبت پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره)برای سخنرانی آمده ام.کسی که در پایان وصیّت نامه بسیار مهم خود می فرماید:«من با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری شاد و روحی امیدوار به فضل الهی از خدمت شما مرخص می شوم.»

پیام ها

1 نشانه انابه واقعی،ایمان و اطمینان به خداست. «مَنْ أَنٰابَ، اَلَّذِینَ آمَنُوا» ...

2 ایمان بدون اطمینان قلبی،کامل و کارساز نیست. «آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ» 3 یاد خداوند با زبان کفایت نمی کند،اطمینان قلبی هم می خواهد. «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّٰهِ» 4 تنها یاد خدا،مایه ی آرامش دل می شود. «بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» امروزه دارندگان زر و زور و تزویر بسیارند ولی از آرامش لازم خبری نیست.

ص :233

[سوره الرعد (13): آیه 29]

اشاره

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (29)

کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند خوشا بحالشان و سرانجام نیکویی دارند.

نکته ها:
اشاره

مردم چهار دسته اند:

الف:مؤمن،کسانی که هم ایمان دارند و هم اعمالشان صالح است.

ب:کافر،کسانی که نه ایمان دارند و نه کارشان خوب است.

ج:فاسق،کسانی که ایمان دارند ولی اعمالشان صالح نیست.

د:منافق،کسانی که ایمان ندارند ولی ظاهر کارشان خوب است.

« طُوبیٰ »یا مصدر است مثل«بشری»و یا مؤنث«اطیب»به معنای بهترین است.در آیه مصداق خاصی برای(بهترین)بیان نشده تا شامل همه بهترین ها شود.و شاید روایاتی که می گوید:طوبیٰ درختی است که ریشه آن در خانه پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله و علی علیه السلام و شاخه های آن بر سر مؤمنین سایه افکنده، (1)مثال و تجسمی باشد از اینکه همه پاکی ها و خیرات در گرو اتصال به رهبران آسمانی است.

وقتی کوته فکران به پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله انتقاد کردند که چرا این همه فاطمه زهرا علیها السلام را می بوسی؟ حضرت فرمود:زمانی که در شب معراج مرا به بهشت بردند،من از میوه درخت طوبی خوردم و وجود فاطمه از آن نشأت گرفت و پدید آمد و من هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم دخترم فاطمه را بو می کنم. (2)

کامیابی افراد بی ایمان و بدور از عمل صالح،عمق و تداوم ندارد.چنان که حضرت علی علیه السلام می فرماید:«لا خیر فی لذة من بعدها النار» (3)در لذّتی که بعد از آن آتش باشد،خیری نیست.

ص :234


1- 1) .بحار،ج 8،ص 117 و 120.
2- 2) .بحار،ج 8،ص 188.
3- 3) .بحار،ج 41،ص 104.
پیام ها

1 زندگی شیرین دنیوی و عاقبت نیکوی اخروی در سایه ایمان و عمل صالح است. «الَّذِینَ آمَنُوا ... طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» 2 کامیابی های دنیوی در صورتی ارزش دارد که همراه عاقبت اخروی باشد نه آنکه مانع آن گردد. «طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»

[سوره الرعد (13): آیه 30]

اشاره

کَذٰلِکَ أَرْسَلْنٰاکَ فِی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهٰا أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمٰنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتٰابِ (30)

این چنین ما تو را در میان امتی که پیش از آن امت های دیگری(آمده و) رفته اند،به رسالت فرستادیم،تا آنچه را به سوی تو وحی کرده ایم بر آنان تلاوت کنی.در حالی که آنان به خدای رحمن کفر می ورزند،بگو:او پروردگار من است،معبودی جز او نیست تنها بر او توکّل کرده ام و بازگشت من تنها به سوی اوست.

نکته ها:
اشاره

اگر چه بعثت پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در میان امت عرب بوده است،ولی به صراحت آیات دیگر،او پیامبر تمام امت هاست. «وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ کَافَّةً لِلنّٰاسِ» (1)

پیام ها

1 بعثت انبیا،سنّت الهی و بر اساس لطف و رحمت اوست. «کَذٰلِکَ ... بِالرَّحْمٰنِ» 2 توجّه به تاریخ هر قوم،برای تبلیغ و تربیتشان لازم است. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهٰا» 3 وظیفه پیامبران تلاوت وحی الهی بر مردم است. «لِتَتْلُوَا» 4 در برابر کفّار مقاومت و از عقیده خود دفاع کنید. «یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمٰنِ،قُلْ هُوَ رَبِّی»

ص :235


1- 1) .سبأ،28.

5 توکّل بر خدا،عامل مقاومت در برابر کفّار است. «قُلْ هُوَ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» 6 دلایل ایمان ما به خداوند؛ربوبیّت او «رَبِّی» ،یگانگی او «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ» ، پناهگاهی او «عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» ،و بازگشت ما بسوی او «إِلَیْهِ مَتٰابِ» ،می باشد.

[سوره الرعد (13): آیه 31]

اشاره

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ اَلْجِبٰالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ اَلْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ اَلْمَوْتیٰ بَلْ لِلّٰهِ اَلْأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشٰاءُ اَللّٰهُ لَهَدَی اَلنّٰاسَ جَمِیعاً وَ لاٰ یَزٰالُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمٰا صَنَعُوا قٰارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دٰارِهِمْ حَتّٰی یَأْتِیَ وَعْدُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُخْلِفُ اَلْمِیعٰادَ (31)

و اگر به واسطه قرآن کوه ها به حرکت درآیند یا زمین قطعه قطعه شود یا به واسطه آن مردگان به سخن آیند،(باز ایمان نمی آورند.)بلکه تمام امور بدست خداست.آیا مومنان(از این سنگدلان)مأیوس نشده اند(و نمی دانند) که اگر خدا می خواست قطعاً(با قهر و اجبار)همه مردم را به راه می آورد.و پیوسته به کسانی که کفر ورزیدند به سزای کارهایی که کرده اند مصیبت کوبنده ای می رسد یا آن مصیبت به نزدیک خانه آنان فرو می آید(تا هر لحظه زندگی همراه با دغدغه داشته باشند و این دلهره هم چنان ادامه دارد) تا آن گاه که وعده الهی فرا رسد.همانا خداوند خلف وعده نمی کند.

نکته ها:
اشاره

این آیه اوج عناد و لجاجت کفّار را بیان می کند.نظیر آیه 111 سوره انعام که می فرماید:اگر ما فرشتگان را بر خود آنها نازل کنیم و مردگان با آنها سخن بگویند و همه چیز روبروی آنان محشور شود باز هم ایمان نخواهند آورد.

قرآن کتابی است که محکمتر از کوه ها را تکان داد و بالاتر از مرده های جسمانی را زنده کرد.عقول و دلهای مرده و سنگِ مردم جاهل عرب را حیات داد.و اگر کتابی باشد که

ص :236

بتواند کوه ها را تکان دهد و مردگان را زنده گرداند،آن همین قرآن است. «أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ» ... (1)

از فرمایش امام کاظم علیه السلام استفاده می شود که در قرآن،علوم و رموزی است که می توان به واسطه آنها در طبیعت تصرف کرد. (2)«سُیِّرَتْ بِهِ، قُطِّعَتْ بِهِ، کُلِّمَ بِهِ»

پیام ها

1 انتظار نداشته باشید که همه مردم ایمان بیاورند. «لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ لَهَدَی النّٰاسَ جَمِیعاً» 2 عناد و لجاجت،درد بی درمان جوامع بشری است.(اگر کسی طالب و جویای حقّ باشد،یک معجزه هم برای ایمان آوردن کافی است) «قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ، قُطِّعَتْ بِهِ، کُلِّمَ بِهِ» 3 در جهان بینی الهی همه کاره خداست. «بَلْ لِلّٰهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» 4 معجزه،تحت اراده خداوند است.نه بر اساس پیشنهاد و هوس های افراد لجوج. «بَلْ لِلّٰهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» 5 اراده خداوند بر هدایت اختیاری انسان هاست،نه اجبار و اکراه آنان. «لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ لَهَدَی النّٰاسَ جَمِیعاً» چنان که در آیه ای دیگر می فرماید: «لاٰ إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ» (3)6 کفّار باید منتظر ضربه هایی از جانب خداوند بر کشور و مرزهای خود باشند.

«لاٰ یَزٰالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِمٰا صَنَعُوا قٰارِعَةٌ»

7 قهر خداوند اختصاص به جهان آخرت ندارد. «تُصِیبُهُمْ ... قٰارِعَةٌ» 8 همه جا موعظه و استدلال کافی و کارساز نیست،گاهی قهر و غضب لازم است. «تُصِیبُهُمْ ... قٰارِعَةٌ» 9 علت نزول بلاها،کردار خود ماست. «بِمٰا صَنَعُوا قٰارِعَةٌ» 10 هشدارهای الهی گاه به صورت مستقیم و نسبت به خودماست و گاه بطور غیر مستقیم و نسبت به دیگران و مناطق اطراف ماست. «تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دٰارِهِمْ»

ص :237


1- 1) .تفسیر صافی.
2- 2) .تفسیر کنز الدقائق.
3- 3) .بقره،256.

11 از عذاب دیگران درس عبرت بگیریم. «أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دٰارِهِمْ» 12 هیچگاه در وعده ها و وعیدهای الهی شک نکنیم. «لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ»

[سوره الرعد (13): آیه 32]

اشاره

وَ لَقَدِ اُسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کٰانَ عِقٰابِ (32)

و همانا پیامبرانی پیش از تو(نیز)به استهزاء گرفته شدند،امّا من به کسانی که کفر ورزیدند مهلت دادم سپس آنان را(به قهر خود)گرفتم،پس (بنگر که)کیفر من چگونه بود.

پیام ها

1 شناخت تاریخ پیامبران،عامل صبر و بردباری در برخورد با مشکلات و تحمّل سختی ها و مصائب است. «اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» 2 کسی که فرستادگان الهی را مسخره کند،کافر است. «فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» 3 مهلت دادن،سنّت حتمی و همیشگی الهی است. «فَأَمْلَیْتُ» (مؤمن از این فرصت برای توبه و عمل صالح بهره برداری می کند،امّا کافر بر گناهان خویش اصرار می ورزد.) 4 به مهلت الهی مغرور نشویم،که قهر او یک دفعه می رسد. «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ» 5 اگر کسی را برای انجام کاری مأمور می کنید،خطرات و سختی های کار را به او گوشزد نمایید و به او روحیّه دهید. «لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»

[سوره الرعد (13): آیه 33]

اشاره

أَ فَمَنْ هُوَ قٰائِمٌ عَلیٰ کُلِّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمٰا لاٰ یَعْلَمُ فِی اَلْأَرْضِ أَمْ بِظٰاهِرٍ مِنَ اَلْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَمٰا لَهُ مِنْ هٰادٍ (33)

ص :238

پس آیا آن(خدایی)که بر هر کس و عملکرد او حاکم و ناظر است،(با بُت های ساختگی یکی است؟)و(لی)آنان برای خدا شریکانی قرار داده اند.

بگو:آنها را نام ببرید(چه هستند و چه توانی دارند؟)آیا خدا را از شریکانی در زمین خبر می دهید که او نمی شناسد؟ یا سخنی توخالی (می گویید)،بلکه برای کسانی که کفر ورزیدند،مکرشان آراسته جلوه داده شده است و از راه(حقّ)باز داشته شده اند و هر که را خدا گمراه کند،پس برای او هیچ هدایت کننده ای نیست.

نکته ها:
اشاره

قائم بودن خدا،به معنای تدبیر تمام امور و کفایت،حفاظت،نظارت،ثبت و ضبط آنهاست.

پیام ها

1 خداوند با طرح سؤال،عقل و فطرت انسان را به قضاوت می طلبد.زیرا عقل و فطرت با شرک سازگار نیست. «أَ فَمَنْ ... أَمْ تُنَبِّئُونَهُ» 2 کسی که از خدای علیم و واحد و قیّوم جدا شود،به ورطه شرک و چند خدایی گرفتار می آید. «شُرَکٰاءَ» 3 بت پرستی و شرک به قدری سبک سری و بی منطق است که حتّی نمی توان نام و اوصاف معبودان آنان را بیان کرد. «قُلْ سَمُّوهُمْ» 4 شاید مشرکان نیز از عمق جان بت ها را قبول ندارند. «أَمْ بِظٰاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ» 5 شرک نیز نوعی کفر است. «جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ ... زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» 6 کسی که مسائل انحرافی برایش جلوه کرد،از راه حقّ و مسیر هدایت باز می ماند. «زُیِّنَ ... صُدُّوا» 7 به نقشه ها و تدبیرهای خود مغرور نشوید. «زُیِّنَ ... مَکْرُهُمْ»

ص :239

[سوره الرعد (13): آیه 34]

اشاره

لَهُمْ عَذٰابٌ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ لَعَذٰابُ اَلْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ مٰا لَهُمْ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ وٰاقٍ (34)

برای آنان در زندگی دنیا عذابی است و قطعاً عذاب آخرت سخت تر است و در برابر(قهر)خداوند هیچ محافظی برایشان نیست.

نکته ها:
اشاره

عذاب آخرت سخت تر است،زیرا:

الف:در قیامت اسباب و وسایل قطع می گردد. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبٰابُ» (1)ب:نسب و فامیلی،دیگر کارآیی ندارد. «فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ» (2)ج:فدیه قبول نمی شود. «یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی ... بِبَنِیهِ وَ صٰاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ ... وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً کَلاّٰ» (3)حاضر است بستگان و حتّی تمام جهان را فدا کند.

د:عذرخواهی مفید نیست. «یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ الظّٰالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ» (4)ه:دوستان یکدیگر را رها می کنند. «لاٰ یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً» (5)و:دوام دارد و همیشگی است. «خٰالِدِینَ فِیهٰا» (6)ز:تخفیفی در کار نیست. «فَلاٰ یُخَفَّفُ» (7)ح:هم روحی و هم جسمی است. «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» (8)

پیام ها

1 کسی که برای خدا شریک قرار دهد،در دنیا نیز عذاب می شود. «لَهُمْ عَذٰابٌ فِی ...

الدُّنْیٰا»

2 شفاعت،شامل حال مشرکان نمی شود. «مٰا لَهُمْ مِنَ اللّٰهِ مِنْ وٰاقٍ»

ص :240


1- 1) .بقره،166.
2- 2) .مؤمنون،101.
3- 3) .معارج،11 تا 16.
4- 4) .غافر،52.
5- 5) .معارج،10.
6- 6) .بقره،162.
7- 7) .بقره،162.
8- 8) .دخان،49.

[سوره الرعد (13): آیه 35]

اشاره

مَثَلُ اَلْجَنَّةِ اَلَّتِی وُعِدَ اَلْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ أُکُلُهٰا دٰائِمٌ وَ ظِلُّهٰا تِلْکَ عُقْبَی اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا وَ عُقْبَی اَلْکٰافِرِینَ اَلنّٰارُ (35)

مثال بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده(چنین است که)نهرها از زیر آن جاری است.میوه ها و سایه اش دائمی است این است.عاقبت کسانی که تقوی پیشه کردند و سرانجام کافران آتش است.

نکته ها:
اشاره

از جمله شیوه های تعلیم و تربیت در قرآن،مقایسه و سنجش میان افراد،حالات و سرانجامِ حقّ و باطل است.از این جهت چون در آیه ی قبل،آینده مشرکان بیان شده بود، لذا در این آیه به عاقبت افراد با تقوا اشاره می فرماید،تا انسان ها با مقایسه ی این دو سرنوشت،با درک و آگاهی بیشتر و بهتری بتوانند راه خود را انتخاب نمایند.

سایه های بهشت دائمی است.در بهشت نیز،خورشید و درخت و سایه هست ولی نه مثل دنیا که سایه ها در اوقات مشخصی مثل صبح یا عصر باشد و در شب یا ظهر محو یا کم شود،بلکه همیشه و به یک میزان وجود دارد.

سؤال:در آیه 13 سوره دهر می خوانیم: «لاٰ یَرَوْنَ فِیهٰا شَمْساً وَ لاٰ زَمْهَرِیراً» مؤمنان در بهشت نه خورشید و آفتابی می بینند و نه سرمای گزنده ای.پس چگونه در آیه فوق سخن از سایه به میان آمده است؟! پاسخ:مراد از ندیدن خورشید،نبود حرارت آزار دهنده و سوزندگی آن است و گرنه خورشید به عنوان یک موجود نورانی و نورافشان وجود دارد،و وقتی نور بود،طبیعتاً بدنبال آن،سایه هم وجود خواهد داشت.

پیام ها

1 آنچه را که می توان از بهشت درک کرد،شبیه و مثل آن است، «مَثَلُ الْجَنَّةِ» و گرنه بهشت برای وجود محدودی مانند ما،به درستی قابل درک نیست.

2 نعمت های بهشتی،موسمی،موضعی و فاسد شدنی نیست و قطع و وصل و

ص :241

آفت در آن راه ندارد. «دٰائِمٌ» 3 بهشت،بهای تقواست و بی جهت به کسی داده نمی شود.پاداش پرهیز موقت دنیوی،کامیابی دائم اخروی است. «الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ... أُکُلُهٰا دٰائِمٌ» 4 به ظاهر افراد نگاه نکنید زیرا که پایان کار مهم است. «عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا» 5 مؤمن باید باتقوا باشد.در مقابل «الْمُتَّقُونَ» ، «الْکٰافِرِینَ» آمده است.

[سوره الرعد (13): آیه 36]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یَفْرَحُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ اَلْأَحْزٰابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمٰا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اَللّٰهَ وَ لاٰ أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ (36)

و کسانی که به آنان کتاب(آسمانی)دادیم،به آنچه به سوی تو نازل شده دلشاد می شوند.و بعضی از گروه ها کسانی هستند که بخشی از آن(قرآن)را انکار می کنند.بگو:همانا من مأمورم که خدا را بپرستم و به او شرک نورزم.تنها به سوی او دعوت می کنم و بازگشت من به سوی اوست.

نکته ها:
اشاره

این آیه همچون آیات دیگر (1)از افراد سالم،خوش قلب و پذیرای حقِ اهل کتاب ستایش کرده و می فرماید:اهل کتاب واقعی،روحیّه ی حق گرا دارند،از تعصبات نابجا پرهیز می کنند و چون با اسلام و آیات الهی برخورد کنند،شادمان شده و ایمان می آورند.

پیام ها

1 گرچه پذیرفتن آیات مهم است،ولی پذیرش شادمانه مهمتر است. «یَفْرَحُونَ» 2 ایمان به تمام دستورات الهی لازم است،نه بخشی از آن. «بِمٰا أُنْزِلَ» 3 حزب گرایی کورکورانه،یک آفت و خطر در برابر حق گرایی است. «مِنَ الْأَحْزٰابِ مَنْ یُنْکِرُ»

ص :242


1- 1) .از قبیل:قصص 52،بقره 120 و اعراف 159.

4 باید در برابر انکار حق،قاطعیّت نشان داد. «مَنْ یُنْکِرُ ... قُلْ» 5 دلیل بندگی خالصانه،آن است که سرنوشت و آینده ما به دست اوست.

«أَعْبُدَ اللّٰهَ

... إِلَیْهِ مَآبِ» 6 توحید،نبوّت،معاد اصول مشترک همه ادیان آسمانی است؛ توحید، «أَعْبُدَ اللّٰهَ وَ لاٰ أُشْرِکَ بِهِ» نبوّت، «إِلَیْهِ أَدْعُوا» معاد، «إِلَیْهِ مَآبِ»

[سوره الرعد (13): آیه 37]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ أَنْزَلْنٰاهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اِتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ بَعْدَ مٰا جٰاءَکَ مِنَ اَلْعِلْمِ مٰا لَکَ مِنَ اَللّٰهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاٰ وٰاقٍ (37)

و بدین سان ما آن(قرآن)را به صورت فرمانی روشن(به زبان عربی) نازل کردیم و بدون شک اگر بعد از دانشی که به تو رسیده است از هوسهای آنان پیروی کنی،در برابر(قهر)خدا برای تو هیچ یاور و محافظی نیست.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«حکم»در آیه،به یکی از سه این معناست:حاکم و فاصل میان حقّ و باطل،احکام الهی و حکمت.

پیام ها

1 بعثت انبیا و نزول کتب آسمانی،سنّت حکیمانه الهی است. «وَ کَذٰلِکَ» 2 پیام وحی باید به زبان مردم باشد. «حُکْماً عَرَبِیًّا» 3 دستورات الهی،روشن و بدون ابهام و اعوجاج است. «عَرَبِیًّا» 4 پست تر از هواپرستی و هوسرانی،تأمین هوسهای دیگران است. «أَهْوٰاءَهُمْ» 5 علم به تنهایی سعادت آفرین نیست،چه بسا که انسان با وجود علم،باز هم به دنبال خرافات و هوسهای مردم برود. «اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ بَعْدَ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 6 انسان های آگاه،مسئولیّت بیشتری دارند. «جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ»

ص :243

7 علم واقعی،قرآن است. «أَنْزَلْنٰاهُ ... جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» 8 خداوند با هیچکس خویشاوندی ندارد،حتّی اگر انبیا هم کج بروند،مورد تنبیه الهی واقع می شوند. «مٰا لَکَ مِنَ اللّٰهِ» 9 جلب رضایت منحرفان همان،و از دست دادن امدادهای الهی،همان. «اتَّبَعْتَ أَهْوٰاءَهُمْ ... مٰا لَکَ مِنَ اللّٰهِ»

[سوره الرعد (13): آیه 38]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنٰا لَهُمْ أَزْوٰاجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ مٰا کٰانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتٰابٌ (38)

و البتّه ما قبل از تو(نیز)پیامبرانی فرستاده ایم و برای آنان همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزه ای بیاورد،مگر با اذن الهی.برای هر زمان و دوره ای کتاب(و قانون)است.

نکته ها:
اشاره

امام صادق علیه السلام فرمودند:ما فرزندان حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله هستیم و مادرمان فاطمه علیها السلام است و خداوند به هیچ یک از پیامبران چیزی را نداده مگر آنکه آن را به حضرت محمّد صلی اللّٰه علیه و آله نیز داده است.سپس این آیه را تلاوت فرمودند: (1)«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلاً» ...

پیام ها

1 بعثت انبیا،یکی از سنّت های الهی است. «أَرْسَلْنٰا رُسُلاً» 2 انبیا نیز مثل سایر مردم زندگی می کرده و دارای همسر و فرزند بوده اند.

«أَزْوٰاجاً وَ ذُرِّیَّةً»

3 معجزه ی پیامبران بر اساس خواست آنها یا درخواست و هوس مردم نیست، بلکه با اذن و اراده ی الهی است. «إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 4 زمان،در نزول قانون الهی نقش دارد. «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتٰابٌ»

ص :244


1- 1) .بحار،ج 24،ص 265.

[سوره الرعد (13): آیه 39]

اشاره

یَمْحُوا اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتٰابِ (39)

خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات می کند و ام الکتاب تنها نزد اوست

نکته ها:
بحثی پیرامون مقدّرات الهی

مطابق آنچه از آیات و روایات بدست می آید مقدرات الهی بر دو نوع است:

1 اموری که مصلحت دائمی دارد و لذا قانونش هم دائمی است.مثل آیاتِ؛ «مٰا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ» (1)در کلام ما تبدّل راه ندارد. «کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدٰارٍ» (2)هر چیزی در نزد پروردگار دارای حساب و کتاب دقیقی است.اینگونه مقدرات در لوح محفوظ ثبت است «فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (3)و فقط مقربان الهی با اذن خداوند می توانند بر آن آگاه شوند. «کِتٰابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» (4)2 اموری که غیر حتمی و مصالح آنها تابع اعمال و رفتار مردم است،مثل توبه کردن مردم از گناه که مصلحت عفو را در پی دارد،و یا دادن صدقه که مصلحت دفع بلا را به همراه می آورد و یا ظلم و ستم که بخاطر مفسده اش قهر الهی را بدنبال دارد.یعنی خداوند متعال در اداره ی نظام آفرینش دست بسته نیست و با حکمت و علم بی نهایتی که دارد،می تواند با تغییر شرایط،تغییراتی در آفرینش و قوانین آن بدهد.بدیهی است که این تغییرات،نشانه ی جهل خداوند متعال و یا تجدید نظر و پشیمانی او نیست،بلکه این تغییرات بر اساس حکمت و تغییر شرایط و یا پایان دوره ی آن امر است.

قرآن مجید در این زمینه نمونه های زیادی دارد که به چند نمونه اشاره می کنیم:

الف: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (5)دعا کنید تا من برای شما مستجاب کنم.انسان با تضرع و دعا می تواند مصالح خود را بدست آورد و سرنوشت خود را تغییر دهد.

ب: «لَعَلَّ اللّٰهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذٰلِکَ أَمْراً» (6)قانون الهی در همه جا ثابت نیست،شاید خداوند با پدید آمدن شرایط لازم،برنامه جدیدی را بوجود آورد.

ص :245


1- 1) .ق،29.
2- 2) .بقره،162.
3- 3) .بقره،162.
4- 4) .مطفّفین،20 تا 21.
5- 5) .غافر،60.
6- 6) .طلاق،1.

ج: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (1)خداوند،هر روز در شأن مخصوص همان روز است.

د: «فَلَمّٰا زٰاغُوا،أَزٰاغَ اللّٰهُ» (2)چون راه انحرافی را انتخاب کردند،خدا هم منحرفشان ساخت.

ه: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ» (3)با ایمان و تقوی،مسیر قهر الهی به لطف و برکت تغییر می یابد.

و: «إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ» (4)خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد،مگر آنکه آنها خودشان را تغییر دهند.

ز: «إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ» (5)کسانی که توبه کنند،ایمان آورند و عمل نیکو انجام دهند،خداوند بدی های آنان را به خوبی و حسنه تبدیل می کند.

ح: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنٰا» (6)اگر شما برگردید،ما هم برمی گردیم.

سؤال:

اگر علم خدا عین ذات اوست و قابل تغییر نیست،پس هر چه در علم او گذشته باید به مرحله عمل برسد و گر نه جهل خواهد بود.

پاسخ:

علم خدا بر اساس نظام علل و اسباب است،بدین صورت که او علم دارد که اگر از این وسیله استفاده شود،این نتیجه و اگر از دیگری بهره برداری شود،آن سرانجام را در پی خواهد داشت و علم او جدای از علم بر اسباب و علل نیست.

بداء چیست؟

یکی از ایراداتی که اهل سنّت بر شیعه وارد می کنند این است که می گویند:شیعه برای خداوند«بداء»قائل می شوند و به گمان آنها«بداء»یعنی تغییر در علم الهی و کشف خلاف برای خداوند،در حالی که منظور شیعه از بداء ظاهر شدن چیزی است که ما انسان ها خلاف آن را گمان می کردیم.

«بداء»در آفرینش،نظیر نسخ در قانون است،مثل آنکه از ظاهر قانون و یا حکمی تصوّر کنیم که دائمی است،ولی بعد مدّتی ببینیم که عوض شده است.البتّه این به معنای

ص :246


1- 1) .الرحمن،29.
2- 2) .صفّ،5.
3- 3) .اعراف،69.
4- 4) .رعد،11.
5- 5) .فرقان،70.
6- 6) .اسراء،8.

پشیمانی و یا جهل قانونگذار نیست،بلکه شرایط باعث بوجود آمدن این تغییر در قانون شده است،درست مانند نسخه ای که پزشک با توجّه به شرایط فعلی بیمار آن را می نویسد، امّا به محض تغییر حال او،نسخه جدیدی تجویز می کند.لذا همان گونه که نسخ در آیات را که در واقع یک نوع بداء است،همه فرق اسلامی از شیعه و سنی قبول کرده اند،می بایست «بداء»را با همین معنا و بیانی که آمد پذیرا باشند.پس بداء به معنای جهل ماست نه جهل خداوند.

نمونه های از بداء 1 ما گمان می کردیم خداوند که به حضرت ابراهیم علیه السلام فرمان ذبح فرزندش را داده است، می خواسته اسماعیل علیه السلام کشته و خونش بر زمین ریخته شود،امّا بعداً ظاهر شد که اراده ی الهی از این امر،آزمایش پدر بوده است نه کشته شدن پسر.

2 ما از وعده خداوند با حضرت موسی علیه السلام تصوّر می کردیم که دوره ی مناجات سی شب است، «وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ ثَلاٰثِینَ لَیْلَةً» (1)امّا بعداً ظاهر شد که از اول برنامه چهل شب بوده است ولی خداوند به جهت آزمایش،آن را در دو مرحله اعلام فرموده است،ابتدا سی شب و سپس ده شب.

3 ما فکر می کردیم که قبله ی مسلمانان برای همیشه بیت المقدس است،ولی آیات تغییر قبله برای ما ظاهر کرد که قبله ی دائمی،کعبه بوده است.

4 وقتی نشانه های قهر خدا پدید آمد،حتّی حضرت یونس علیه السلام هم مطمئن شد که عذاب الهی نازل و قوم کافرش نابود خواهند شد،لذا از میان مردم بیرون رفت،امّا مردم ایمان آوردند و قهر الهی برطرف گردید. «إِلاّٰ قَوْمَ یُونُسَ لَمّٰا آمَنُوا کَشَفْنٰا عَنْهُمْ» (2)به هر صورت معنای بداء جهل خداوند و عوض شدن علم او نیست،زیرا خداوند از ابتدا می دانست که خون اسماعیل ریخته نخواهد شد،مدّت مناجات موسیٰ چهل شب است، قبله دائمی مسلمانان،کعبه خواهد بود و قوم یونس اهل نجات هستند،ولی ظاهر دستورات و حوادث به نحوی بود که انسان تصوّر دیگری داشت.پس تغییری در علم

ص :247


1- 1) .اعراف،142.
2- 2) .یونس،98.

خداوند پیدا نشده و این ما هستیم که دارای دید تازه ای شده ایم.

بداء به این معنا دارای اثرات تربیتی بسیاری است،از جمله اینکه انسان تا آخرین لحظه ی عمر،به تغییر شرایط امیدوار می ماند،روحیّه ی توکّل در او زنده می گردد،اسیر ظواهر نمی شود،ایمان انسان به غیب و قدرت خداوند متعال بیشتر می شود.با توبه،صدقه، مناجات و دعا تلاش می کند تا مسیر حوادث و قهر الهی را تغییر دهد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:خداوند از همه انبیا همراه با توحید،ایمان به بداء را نیز پیمان گرفته است.در حدیث دیگر می خوانیم:هر کس گمان کند برای خداوند مسئله جدیدی روشن شده که قبلاً آن را نمی دانسته،از او تبرّی بجویید. (1)

پیام ها

1 دست خدا برای تغییر در نظام تکوین یا تشریع باز است. «یَمْحُوا اللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ» 2 خداوند،آفرینش را به حال خود رها نکرده است. «یَمْحُوا اللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ» 3 محو یا اثبات قوانین حاکم بر جهان هستی،به دست خداست. «یَمْحُوا اللّٰهُ» ...

4 محو و اثبات الهی بر اساس،حکمت و علم است. «وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتٰابِ» 5 جهان آفرینش دفتری دارد که تمام حوادث در آن ثبت است. «الْکِتٰابِ»

[سوره الرعد (13): آیه 40]

اشاره

وَ إِنْ مٰا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ اَلَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ اَلْبَلاٰغُ وَ عَلَیْنَا اَلْحِسٰابُ (40)

(ای پیامبر در فکر دیدن نتیجه کار مباش زیرا)اگر بخشی از آنچه را به آنان وعده می دهیم(در زمان حیات تو)به تو نشان دهیم یا تو را از دنیا ببریم،(بدان که ما وعده های خود را محقق خواهیم کرد)پس وظیفه تو تنها تبلیغ است و حساب تنها با ماست.

ص :248


1- 1) .تفسیر نمونه.
پیام ها

1 آنچه از لطف خداوند بر مسلمانان و یا قهر الهی بر کفّار مشاهده می شود،تنها گوشه ای از تحقق وعده های الهی است. «بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ» 2 حتّی مرگِ افرادی چون رسول گرامی اسلام مانع از تحقق وعده های الهی نیست و در زمان پیش بینی شده محقق خواهد شد. «نُرِیَنَّکَ ... أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» 3 گاهی آثار تبلیغ بعد از رفتن مبلّغ پدیدار می شود،پس در انجام وظیفه منتظر نتیجه فوری نباشیم.زیرا که تأخیر نشانه ی تعطیل نیست.... «أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» 4 کیفرهای الهی بدون حساب،بیجا و گزافه نیست. «عَلَیْنَا الْحِسٰابُ»

[سوره الرعد (13): آیه 41]

اشاره

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا نَأْتِی اَلْأَرْضَ نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا وَ اَللّٰهُ یَحْکُمُ لاٰ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (41)

(حساب همه با ماست و ما به سرعت حساب همه را می رسیم)مگر ندیدی که ما به سراغ زمین می آییم و دائماً از اطراف آن(با گرفتن جان ساکنانش) می کاهیم.خداوند حکم می کند و هیچ تجدیدنظر کننده ای برای حکم او نیست و او سریعاً به حساب همه می رسد.

نکته ها:
اشاره

در روایات متعدّد می خوانیم که مراد از کم شدن اطراف زمین،مرگ و فقدان علما و دانشمندان بزرگ است. (1)

پیام ها

1 از تاریخ و عاقبت گذشتگان درس عبرت بگیریم و در وعده و وعیدهای الهی شک نکنیم. «أَ وَ لَمْ یَرَوْا» 2 پایان عمر حکومت ها و شخصیّت ها،با خواست الهی است. «نَأْتِی ... نَنْقُصُهٰا»

ص :249


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.شبیه این آیه در سوره انبیاء،آیه 44 نیز آمده است.

4 حکومت و فرمان الهی شکست ناپذیر است. «لاٰ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» 5 تمام افراد و قدرت ها به تدریج از زمین برچیده می شوند،ولی قدرت الهی ثابت و پابرجاست. «نَنْقُصُهٰا ... وَ اللّٰهُ یَحْکُمُ»

[سوره الرعد (13): آیه 42]

اشاره

وَ قَدْ مَکَرَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلّٰهِ اَلْمَکْرُ جَمِیعاً یَعْلَمُ مٰا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ اَلْکُفّٰارُ لِمَنْ عُقْبَی اَلدّٰارِ (42)

و البتّه کسانی که پیش از آنان بودند مکرها کردند،ولی(سودی نکرد زیرا)همه تدبیرها و مکرها برای خداست،او می داند که هر کس چه کسب می کند و کفّار بزودی خواهند دانست که سرای آخرت از آن کیست.

نکته ها:
اشاره

قرآن برای اینکه تمام توجّه انسان به خدا معطوف شود و از غیر او مأیوس گردد،همه ی راههایی را که ممکن است باعث گرایش انسان به غیر خدا شود می بندد،مثلاً می فرماید:

«إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» اگر بخاطر کسب عزّت به سراغ دیگران می روی،بدان که تمام عزّت ها برای خداست.در جای دیگر می فرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً» تمامی قدرت ها در نزد خداوند است.و در این آیه می فرماید: «فَلِلّٰهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً» تمام تدبیرها از خداست،تا انسان برای دستیابی به عزّت و قدرت و سیاست به دیگران دل نبندد.

یکی از بهترین نمونه های مکر خداوند،مهلت دادن به منحرفان است،بنحوی که آنها گمان می کنند راهشان درست است،امّا خداوند بارها در قرآن فرموده است که کفّار گمان نکنند مهلت دادن،نشانه محبّت ما نسبت به آنهاست،بلکه ما مهلت می دهیم تا پیمانه ی آنها پر شود.

پیام ها

1 رهبران دینی نگرانِ مکر مخالفان نباشند،زیرا در طول تاریخ این حیله ها برای انبیا نیز بوده است. «قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»

ص :250

2 از تاریخ درس عبرت بگیریم که عاقبت از آنِ کیست. «لِمَنْ عُقْبَی الدّٰارِ» 3 تمام تدبیرها و اثرات آن به دست خداوند متعال است،به سراغ دیگران نرویم.

«فَلِلّٰهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً»

4 مکر انسان نسبت به خدا معنا ندارد،چون مکر و حیله در جایی اثر می کند که طرفِ مورد مکر غافل باشد. «یَعْلَمُ مٰا تَکْسِبُ»

[سوره الرعد (13): آیه 43]

اشاره

وَ یَقُولُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْکِتٰابِ (43)

و کسانی که کفر ورزیدند گویند:تو فرستاده(خدا)نیستی.بگو:گواهی خدا و کسی که علم کتاب نزد اوست،میان من و شما کافی است.

نکته ها:

در اوّلین آیه این سوره خواندیم که آنچه بر پیامبر نازل می شود حقّ است،اگر چه اکثر مردم ایمان نمی آورند،در این آخرین آیه نیز می خوانیم که کفّار،رسالت پیامبر را انکار می کنند، این حاکی از اوج لجاجت و عناد اهل باطل با فرستاده الهی و کلام حقّ اوست.

وقتی یکی از اطرافیان حضرت سلیمان که مقداری از علم کتاب را دارد،می تواند در کمتر از یک چشم برهم زدن،تخت ملکه ی سبا را در پیش روی آن حضرت حاضر کند،پس اگر کسی تمام علم کتاب را داشته باشد،چه قدرتی می تواند داشته باشد.

مطابق روایات مراد از کسی که علم همه ی کتاب را دارد حضرت علی ع و اهل بیت بیامبر ع می باشد (1)بیام ها:

1-ایمان به حمایت خداوند بهترین بشتوانه در برابر هر گونه تکذیب و تحقیر اسست. قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ

ص :251


1- 1) .تفسیر کنز الدقائق.

2-آگاهی بر کتاب الهی مقام انسان را تا به آنجا بالا می برد که گواهی او در کنار گواهی خداوند قرار می گیرد کَفیٰ بِاللّٰهِ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ .

3-گاهی ارزش گواهی یک فرد از انکار هزاران نفر بیشتر است.(اصل باکیفیت است نه کمیت) یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتٰابِ .

الحمد لله رب العالمین.

ص :252

ص :253

ص :254

[تفسیر سوره ابراهیم]

سیمای سوره ابراهیم

این سوره پنجاه و دو آیه دارد و در مکّه نازل شده است،البتّه آیه های 28 و 29،در مورد کشته شدگان بدر،در مدینه نازل شده است.در این سوره مطالبی درباره ی رسالت انبیا و موعظه ها و بشارت ها و دعاهای حضرت ابراهیم علیه السلام مطرح شده است.به فرموده ی روایات تلاوت این سوره برکاتی دارد که از جمله ی آنها در امان بودن از بلا و فقر و جنون است.

این سوره به دلیل بیان مطالبی درباره ی حضرت ابراهیم علیه السلام سوره«ابراهیم» نامیده شده و مانند سوره های قبلش یونس،هود،یوسف با« الر »آغاز شده است.

اوّلین آیه ی این سوره ها درباره اوصاف قرآن است.

ص :255

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره إبراهیم (14): آیه 1]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الر کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ اَلنّٰاسَ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلیٰ صِرٰاطِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَمِیدِ (1)

14\11

الف،لام،را،(این)کتابی است که آن را به سوی تو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکی ها(ی شرک و جهل)به سوی نور(ایمان) خارج کنی.به سوی راه خداوند عزیز حمید.

نکته ها:
اشاره

خارج کردن مردم از ظلمات به نور،در قرآن بارها تکرار شده است؛ گاهی به خدا نسبت داده شده. «اللّٰهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» (1)گاهی به پیامبران نسبت داده شده. «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» (2)و گاهی به کتاب نسبت داده شده است. «کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّٰاسَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» تشبیه کفر و تفرقه و جهل و شرک و شک به« اَلظُّلُمٰاتِ »بخاطر آن است که انسان در آن حالت ها متحیّر است،مثل زمانی که در تاریکی به سر می برد.

نور وسیله بینایی،بیداری،حرکت و رشد است همانگونه که همه ی اینها در کتاب آسمانی و راه خدا موجود است. «کِتٰابٌ ... إِلَی النُّورِ ... إِلیٰ صِرٰاطِ الْعَزِیزِ»

ص :256


1- 1) .بقره،257
2- 2) .ابراهیم،5.
پیام ها

1 قرآن به تنهایی کافی نیست،برای هدایت مردم رهبر الهی نیز لازم است.

«کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ»

2 فلسفه ی نزول کتاب های آسمانی و بعثت انبیا،نجات بشر از ظلمت هاست.

«لِتُخْرِجَ النّٰاسَ»

...

از ظلمت جهل به نور علم،از ظلمت کفر به نور ایمان،از ظلمت تفرقه به نور وحدت و از ظلمت گناه به نور تقوا.

3 مایه ی تبلیغ و ارشاد باید قرآن باشد. «کِتٰابٌ ... لِتُخْرِجَ» 4 ظلمت ها بسیارند،امّا نور یکی است.حقّ یکی،ولی باطل زیاد است.

«الظُّلُمٰاتِ

... اَلنُّورِ» (کلمه نور مفرد و کلمه ظلمات جمع آمده است.) 5 پیامبران و کتاب های آسمانی وسیله ی هدایتند،اصل هدایت با اذن خداست.

«بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»

6 راه خدا،راه عزّت و سربلندی و کمال است. «إِلیٰ صِرٰاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 2]

اشاره

اَللّٰهِ اَلَّذِی لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکٰافِرِینَ مِنْ عَذٰابٍ شَدِیدٍ (2)

خداوندی که آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است برای اوست،پس وای بر کفّار از عذابی سخت.

پیام ها

1 قانون و مکتبِ کسی قابل پیروی است که جهان را آفرید و هستی از اوست «کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ» 2 انکار خدایی که همه چیز از آنِ اوست،به او ضرر نمی زند،مایه کیفر کفّار است. «وَیْلٌ لِلْکٰافِرِینَ مِنْ عَذٰابٍ»

ص :257

[سوره إبراهیم (14): آیه 3]

اشاره

اَلَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا عَلَی اَلْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ یَبْغُونَهٰا عِوَجاً أُولٰئِکَ فِی ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ (3)

(کفّار)کسانی هستند که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و(مردم را)از راه خدا باز می دارند و می خواهند آن را منحرف کنند،آنها در گمراهی عمیقی هستند.

نکته ها:
اشاره

بستن راه خدا به یک یا دو موردِ خاصّ منحصر نیست،بلکه تبلیغات ناروا،گناه علنی، ترویج ابزار فساد و غفلت آور،القای شبهه،ایجاد اختلاف،نشریّات و فیلم های گمراه کننده، بد معرّفی کردن دین حقّ،معرّفی نااهلان به عنوان الگوی دین و ده ها نمونه ی دیگر از مصادیق بستن راه خداست.

کامیابی از دنیا جایز است،امّا ترجیح دنیا بر آخرت خطرناک است.زیرا دنیاگرایی مانع عبادت،انفاق،جهاد،کسب حلال،صداقت و انجام تکالیف شرعی می شود.

پیام ها

1 دنیاگرایی،زمینه ی کفر،مبارزه با دین و ضلالت است. «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا ... وَ یَصُدُّونَ ... فِی ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ» 2 سرچشمه ی گمراهی ها عملکرد خود انسان است. «یَسْتَحِبُّونَ، یَصُدُّونَ، یَبْغُونَهٰا» 3 انسان اختیار دارد و می تواند راهی را بر راه دیگر ترجیح دهد و انتخاب کند.

«یَسْتَحِبُّونَ»

4 کفّار سه مرحله را طی می کنند:

اوّل خودشان با دنیاگرایی منحرف می شوند. «یَسْتَحِبُّونَ» آن گاه با اعمالشان دیگران را از راه باز می دارند. «یَصُدُّونَ» سپس با تمام توان مسیر حق طلبان را منحرف می کنند. «یَبْغُونَهٰا» 5 روحیّه ی کفر،عامل انحراف طلبی است. «وَیْلٌ لِلْکٰافِرِینَ ... یَبْغُونَهٰا»

ص :258

6 گمراهی،درجات و مراحلی دارد.و هر چه عمیق تر شود رجوع به حقّ مشکل تر می شود. «ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 4]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ بِلِسٰانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اَللّٰهُ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (4)

هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قومش،تا(بتواند پیام خدا را)برای مردم بیان کند،پس خداوند هر که را بخواهد(و مستحقّ بداند)گمراه می کند و هر که را بخواهد(و شایسته بداند)هدایت می نماید،و اوست عزیز و حکیم.

نکته ها:
اشاره

مراد از«لسان قوم»در این آیه،تنها لغت و زبانِ مردم نیست،زیرا گاهی ممکن است گوینده ای با زبان مردم سخن بگوید ولی مردم حرف او را درست نفهمند،بلکه مراد آسان و قابل فهم گفتن است،به گونه ای که مردم پیام الهی را بفهمند،چنان که در آیات دیگر می فرماید: «یَسَّرْنٰاهُ بِلِسٰانِکَ» (1)ما قرآن را به زبان تو آسان کردیم.حضرت موسی نیز از خداوند می خواهد که گره از زبانش گشوده شود تا مردم کلامش را بفهمند. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسٰانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی» (2)مقصود از گمراه کردن خداوند،محروم کردن افراد لجوج از لطف خود است،و الا اگر خداوند بنای گمراه کردن مستقیم کسی را داشت،نه کتابی می فرستاد و نه پیامبری.در آیات دیگر می خوانیم که خداوند ظالمین و فاسقین و مسرفین را گمراه می کند،یعنی انسان با گناه و ظلم،زمینه ی محروم شدن از هدایت را در خود فراهم می کند.

بعضی از مفسران گفته اند:فاعل« یَشٰاءُ »مردم هستند نه خدا،یعنی خداوند گمراه می کند کسی را که خودش بخواهد گمراه شود و هدایت می کند کسی را که خودش بخواهد هدایت شود.نظیر آیه: «کُلاًّ نُمِدُّ هٰؤُلاٰءِ وَ هَؤُلاٰءِ» ... (3)گروهی را در راهی که بروند کمک می کنیم.

ص :259


1- 1) .مریم،97.
2- 2) .طه،27 تا 28.
3- 3) .اسراء،20.

تبلیغ پیامبر که با زبان قوم خود بوده با جهانی بودن دین منافاتی ندارد.زیرا محتوای پیام زبان خاصّی ندارد و با سفارش قرآن،باید گروهی با تفقه و هجرت مطالب دین را آموخته و به سایرین بیاموزند.

پیام ها

1 پیامبران،با فرهنگ و زبان مردم زمان خود آشنا بوده و طبق فهم آنان تبلیغ می کردند. «بِلِسٰانِ قَوْمِهِ» 2 خداوند با مردم اتمام حجّت می کند. «بِلِسٰانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» 3 رابطه ی رهبران دینی با مردم،عاطفی،صمیمی و مستقیم است. «بِلِسٰانِ قَوْمِهِ» 4 تبلیغ باید با شیوه ای ساده و صریح و روشن،و برای عموم قابل فهم باشد.

«بِلِسٰانِ قَوْمِهِ»

5 هدایت و ضلالت خداوند بر اساس حکمت است. «فَیُضِلُّ ... وَ یَهْدِی ... وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 5]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآیٰاتِنٰا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اَللّٰهِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ (5)

همانا موسی را همراه معجزاتی(به سوی مردم)فرستادیم(و به او گفتیم:)قومت را از تاریکی ها به سوی نور خارج ساز و روزهای(نزول قهر یا لطف)خدا را به آنان یادآوری کن،همانا در این(یادآوری)برای کسانی که صبر و مقاومت و سپاس فراوان داشته باشند نشانه هایی از قدرت الهی است.

نکته ها:
اشاره

در روایات،روز ظهور حضرت مهدی علیه السلام و روز رجعت و روز قیامت را از مصادیق«ایّام اللَّه»گفته اند. (1)

ص :260


1- 1) .نور الثقلین.
پیام ها

1 انبیا باید معجزه داشته باشند. «أَرْسَلْنٰا ... بِآیٰاتِنٰا» 2 هدف کلّی انبیا،یکی است.خداوند در آیه اوّل این سوره به پیامبر اسلام،و در این آیه به حضرت موسی می فرماید:مردم را از تاریکی ها خارج کنید و به نور هدایت نمایید. «أَخْرِجْ قَوْمَکَ» 3 اوّلین حوزه ی مأموریّت انبیا،قوم خودشان است. «قَوْمَکَ» 4 راه نجات مردم از ظلمات،یاد قهر و قدرت خدا نسبت به ستمگران و توجّه به الطاف او نسبت به گذشتگان است. «ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اللّٰهِ» 5 توجّه به تاریخ،زمینه ی صبر و شکر را در انسان به وجود می آورد.یادآوری مصیبت ها و تلخی های گذشته و برطرف شدن آنها،انسان را به شکر وادار می کند.و توجّه به پایداری امّت ها و پیروزی آنان،آدمی را به صبر و مقاومت دعوت می کند. «إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ شَکُورٍ» 6 همه ی روزها روز خداست،امّا روز تجلّی قدرت خداوند حساب دیگری دارد.(تجلّی قدرت او در قهر بر کفّار و تجلّی لطف او بر مؤمنین.) «بِأَیّٰامِ اللّٰهِ» 7 هر گونه جشن یا سوگواری و مراسم ویژه ای که بزرگداشت أیام اللَّه باشد جایز است. «ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اللّٰهِ» (بر خلاف نظر فرقه ی منحرف وهّابیّت) 8 مؤمن در سختی،صبر و در رفاه،شکر می کند. «صَبّٰارٍ شَکُورٍ» 9 صبر زمینۀ درک حقیقت است. «لَآیٰاتٍ لِکُلِّ صَبّٰارٍ»

ص :261

[سوره إبراهیم (14): آیه 6]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ مُوسیٰ لِقَوْمِهِ اُذْکُرُوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجٰاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ اَلْعَذٰابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسٰاءَکُمْ وَ فِی ذٰلِکُمْ بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (6)

و(به یادآور)هنگامی که موسی به قوم خود گفت:نعمت خداوند بر خودتان را یاد کنید،آن گاه که شما را از فرعونیان نجات داد،آنها که شما را به بدترین نوع عذاب می کردند،پسرانتان را سر می بریدند و زنانتان را (برای کنیزی و هوسرانی خود)زنده نگاه می داشتند،و در این امور،از طرف پرودگارتان آزمایش بزرگی بود.

پیام ها

1 با مقایسه ی حوادث تلخ و شیرین و زمان آزادی ها و شکنجه ها،قدر نعمت های خدا را بشناسیم. «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّٰهِ» 2 پیروزی ها را از خدا بدانیم نه از خود. «نِعْمَةَ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجٰاکُمْ» 3 آزادی،از مهم ترین نعمت های الهی است. «نِعْمَةَ اللّٰهِ ... إِذْ أَنْجٰاکُمْ» 4 مهم ترین کار انبیا،مبارزه با طاغوت ها و نجات محرومان و مستضعفان است.

«أَنْجٰاکُمْ»

5 درباریان و اطرافیان،نقش مهمی در حفظ نظام طاغوتی دارند. «آلِ فِرْعَوْنَ» 6 آزمایش و بلا در راستای تربیت انسان و از شئون ربوبیّت الهی است. «بَلاٰءٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 7]

اشاره

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ (7)

و(نیز به یادآور)هنگامی که پروردگارتان اعلام فرمود:همانا اگر شکر کنید،قطعاً (نعمت های)شما را می افزایم،و اگر کفران کنید البتّه عذاب من سخت است.

ص :262

نکته ها:
اشاره

این آیه،مهم ترین و صریح ترین آیه قرآن در مورد شکر نعمت و یا کفران آن است،که بعد از آیه ی مربوط به نعمت آزادی و تشکیل حکومت الهی،به رهبری حضرت موسی مطرح شده است و این،رمز آن است که حکومت الهی و رهبر آسمانی مهم ترین نعمت هاست،و اگر شکرگزاری نشود خداوند مردم ناسپاس را به عذاب شدیدی گرفتار می کند.

شکر نعمت مراحلی دارد:

الف:شکر قلبی،که انسان همه ی نعمت ها را از خداوند بداند.

ب:شکر زبانی،نظیر گفتن«الحمد لله».

ج:شکر عملی،که با انجام عبادات و صرف کردن عمر و اموال در مسیر رضای خدا و خدمت به مردم به دست می آید.

امام صادق علیه السلام فرمود:شکر نعمت،دوری از گناه است.و نیز فرمود:شکر آن است که انسان نعمت را از خدا بداند(نه از زیرکی و علم و عقل و تلاش خود یا دیگران)و به آنچه خدا به او داده راضی باشد و نعمت های الهی را وسیله ی گناه قرار ندهد،شکر واقعی آن است که انسان نعمت خدا را در مسیر خدا قرار دهد. (1)

شکر در برابر نعمت های الهی بسیار ناچیز و غیر قابل ذکر است،به قول سعدی: بنده همان به که ز تقصیر خویش در حدیث می خوانیم که خداوند به موسی وحی کرد:حقّ شکر مرا بجا آور.موسی گفت:این کار امکان ندارد،زیرا هر کلمه ی شکر نیز شکر دیگری لازم دارد.وحی آمد:همین اقرار تو و این که می دانی هر چه هست از من است،بهترین شکر من است. (2)

به گفته ی روایات،کسی که از مردم تشکر نکند از خدا نیز تشکر نکرده است.«من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله». (3)

ص :263


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .تفسیر نمونه.
3- 3) .بحار،ج 71،ص 44.

اگر نعمت خدا را در مسیر غیر حقّ مصرف کنیم،کفران نعمت و زمینه کفر است. «لَئِنْ کَفَرْتُمْ» ، «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ کُفْراً» (1)کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند.

پیام ها

1 سنّت خداوند بر آن است که شکر را وسیله ی ازدیاد نعمت قرار داده و این سنّت را قاطعانه اعلام کرده است. «تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ» شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند.

2 خدا برای تربیت ما،شکر را لازم کرد نه آنکه خود محتاج شکر باشد. «رَبُّکُمْ» 3 با شکر،نه تنها نعمت های خداوند بر ما زیاد می شود،بلکه خود ما نیز رشد پیدا می کنیم،زیاد می شویم و بالا می رویم. «لَأَزِیدَنَّکُمْ» 4 کیفر کفران نعمت،تنها گرفتن نعمت نیست،بلکه حتّی گاهی نعمت سلب نمی شود ولی به صورت نقمت و استدراج در می آید تا شخص،کم کم سقوط کند. «لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 8]

اشاره

وَ قٰالَ مُوسیٰ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اَللّٰهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ (8)

و موسی(به بنی اسرائیل)گفت:اگر شما و ساکنان زمین همگی کفر ورزید (به خداوند زیانی نمی رسد)چرا که خداوند(ذاتاً)بی نیاز و شایسته ی ستایش است.(نه آنکه از طریق ایمان و شکر شما بخواهد برای خود بی نیازی و ستایش کسب کند.)

پیام ها

1 در شیوه دعوت و تبلیغ،نباید کار به خواهش از مردم برسد. «إِنْ تَکْفُرُوا ... فَإِنَّ اللّٰهَ لَغَنِیٌّ»

ص :264


1- 1) .ابراهیم،28.

2 با ایمان و عمل خود،بر خداوند هیچ منّتی نگذاریم که او نیازی به اعمال ما ندارد. «لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» 3 ایمان و کفر،یا شکر و کفرانِ ما در ذات او اثری ندارد. «لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» گر جمله ی کائنات کافر گردند بر دامن کبریایش ننشیند گرد

[سوره إبراهیم (14): آیه 9]

اشاره

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عٰادٍ وَ ثَمُودَ وَ اَلَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لاٰ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اَللّٰهُ جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوٰاهِهِمْ وَ قٰالُوا إِنّٰا کَفَرْنٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنّٰا لَفِی شَکٍّ مِمّٰا تَدْعُونَنٰا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (9)

آیا خبر کسانی که قبل از شما بودند،(مثل خبر غرق شدن)قوم نوح و(طوفان قوم) عاد و(صاعقه ی قوم)ثمود و کسانی که بعد از آنها بودند،به شما نرسیده است؟ همان ها که جز خداوند از(آمار و تعداد تلفات)آنها آگاه نیست،پیامبرانشان همراه با معجزات به سراغشان آمدند،ولی آنها دست هایشان را در دهانشان می گذاشتند(یعنی ساکت شوید و ما را موعظه نکنید)و می گفتند:ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید،کفر می ورزیم و ما از آنچه شما ما را به آن دعوت می کنید، در شکّ و تردید هستیم.

نکته ها:
اشاره

این آیه یکی از مصادیق تذکر و توجّه به«ایام الله»است که در آیه ی پنجم این سوره مطرح شد. «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّٰامِ اللّٰهِ» به گفته شیخ طوسی در تفسیر تبیان،شک با ریب فرق دارد.شک،تردید طبیعی است ولی ریب،شکی است که با سوء ظنّ و تهمت همراه باشد.

شکی که زمینه تحقیق و قبول حقیقت شود،شکّ سازنده و مفید است،ولی شکّی که در برابر بیّنات و معجزات مطرح است،همان لجاجت و شکّ مخرّب و باز دارنده ی انسان از

ص :265

پذیرش حقّ است. «لَفِی شَکٍّ ... إِلَیْهِ مُرِیبٍ» جمله« فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوٰاهِهِمْ »را می توان به چند صورت معنا کرد:

الف:مخالفان با گذاشتن دست بر دهان حقگویان،صدای آنان را در گلو خفه می کردند.

ب:معجزات و دلایل انبیا به قدری محکم بود که گویا دست مردم را گرفته بر دهانشان گذاشتند،کنایه از اینکه زبان مردم در برابر حقّ،بسته شد و حرفی برای گفتن نداشتند.

ج:مخالفان انبیا از شدت خشم،انگشتان خود را گاز می گرفتند.

د:مخالفان انبیا،در حضور پیامبر دستان خود را بر دهانشان قرار می دادند.کنایه از اینکه ساکت شوند و موعظه ای نکنند.

پیام ها

1 از سوی خداوند سنّت ها و قوانین ثابتی بر تاریخ و جامعه حاکم است،که آشنایی با قسمتی از تاریخ می تواند درس عبرتی برای قسمت دیگر باشد. «أَ لَمْ یَأْتِکُمْ..» 2 قسمت هایی از تاریخ بشر،مجهول و ناشناخته است. «لاٰ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّٰهُ» 3 همه ی انبیا معجزه داشته اند. «جٰاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنٰاتِ» 4 کفّار تنها مخالف شخص انبیا نبودند،بلکه با مکتب آنان مخالف بودند. «کَفَرْنٰا بِمٰا أُرْسِلْتُمْ بِهِ» 5 شک کفار در حقّانیّت دین،ناشی از مقام تحقیق نیست،بلکه منشأ آن بدبینی و لجبازی است. «شَکٍّ ... مُرِیبٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 10]

اشاره

قٰالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اَللّٰهِ شَکٌّ فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی قٰالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونٰا عَمّٰا کٰانَ یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا فَأْتُونٰا بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ (10)

ص :266

پیامبرانشان(در جواب)گفتند:آیا درباره خدا،آفریدگار آسمان ها و زمین،شکی هست؟!(آیا هستی با این عظمت نیاز به خالق ندارد؟)او که شما را(به راه حقّ)دعوت می کند تا از گناهانتان بگذرد،و تا موعد معین شما را مهلت دهد.(کفّار)گفتند:شما جز انسانی همچون خود ما نیستید، (و امتیازی بر ما ندارید)شما می خواهید ما را از آنچه نیاکان ما می پرستیدند باز دارید،(اگر غیر از این است)پس برای ما برهان و معجزه ای روشن(آن گونه که ما می خواهیم)بیاورید.

نکته ها:
اشاره

در آیه ی قبل کفّار به انبیا گفتند: «تَدْعُونَنٰا» شما ما را به راه خدا می خوانید.ولی در این آیه پیامبران به آنان گفتند: «یَدْعُوکُمْ» خدا شما را می خواند.یعنی دعوت ما از جانب خود و به سوی خود نیست،بلکه از سوی خدا و به سوی خداست.

به گفته ی زمخشری و مراغی؛وعده های قرآن نسبت به مؤمنین بخشش تمام گناهان است. «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» ولی نسبت به دیگران،بخشش بعضی از گناهان است. «لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ»

پیام ها

1 اعتقاد به خدا،فطری و بدیهی است و سزاوار شک نیست. «أَ فِی اللّٰهِ شَکٌّ» 2 در کنار عقل و فطرت،محبّت و دعوت نیز لازم است. «أَ فِی اللّٰهِ شَکٌّ ... یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» 3 دین انسان را به پاکی از آلودگی ها دعوت می کند. «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ ... ذُنُوبَکُمْ» 4 خداوند طالب غفران و آمرزش گناهان انسان است. «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» 5 توبه و اطاعت از خداوند باعث تاخیر اجل انسان می شود. «یَدْعُوکُمْ ... یُؤَخِّرَکُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 6 خداوند از روی مهر،به هدایت دعوت می کند و از روی لطف،تا پایان عمر

ص :267

مهلت انتخاب می دهد. «یَدْعُوکُمْ یُؤَخِّرَکُمْ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 7 عمر هر انسانی،از پیش اندازه گیری و تعیین شده است. «إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی» 8 تعصّبات قومی و نژادی،مانع پذیرفتن حقّ است. «یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 9 خانواده در عقاید و باورهای انسان،نقش مهمی دارد. «یَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا» 10 عناد و گردنکشی در برابر حقّ،درد بی درمان است.تمام انبیا با معجزه به سراغ مردم می رفتند،ولی لجاجت برخی مردم سبب می شد که همواره معجزه ی تازه ای که طبق هوس آنها باشد از پیامبران درخواست کنند. «فَأْتُونٰا بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 11]

اشاره

قٰالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَمُنُّ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطٰانٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (11)

پیامبرانشان در جوابشان گفتند:(آری)ما جز بشری مثل شما نیستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منّت می گذارد(و او را بر مردم مبعوث می کند)و ما را نرسد که جز با اذن خداوند،برای شما معجزه ای بیاوریم،پس مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل نمایند.

نکته ها:
اشاره

گرچه در این آیه می فرماید:خداوند بر هر کس بخواهد منّت گذاشته،او را پیامبر قرار می دهد،ولی خدای حکیم می داند که چه کسی ظرفیّت و لیاقت این مسئولیّت بزرگ را دارد.

«اللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ» (1)خدا بهتر می داند که رسالت خود را کجا قرار دهد.

کفّار و مشرکان با انبیا دو حرف داشتند:

1 شما انسان هایی مثل ما هستید.

ص :268


1- 1) .انعام،124.

2 معجزه ای را که ما پیشنهاد می کنیم برای ما بیاورید.

در این آیه،پاسخ این دو حرف آمده است:امّا این که ما انسانی همانند شما هستیم قبول داریم،ولی خداوند بر ما منّت گذاشته و به ما وحی کرده است.امّا این که معجزه ی ما به دلخواه شما باشد،این نمی شود زیرا ما حقّ نداریم بدون اذن خداوند معجزه ای بیاوریم.

پیام ها

1 گرچه انسان ها همه در شکل و ظاهر یکسانند،اما دلیل بر این نیست که در باطن و معنویّت نیز یکسانند. «إِنْ نَحْنُ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» ...

2 الگوها و مربیان باید با تربیت پذیران،در شرایط همسان باشند.(آنچه نقطه ی قوّت انبیا است،در نظر بعضی نقطه ی ضعف بود.اگر پیامبران از خود انسان ها و دارای نیازها و غرایز و مشکلات انسانی نبودند نمی توانستند مربی و الگوی انسان ها واقع شوند.) «بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» 3 پیامبران،در باره خود غلوّ نمی کردند و می گفتند:ما انسانی مثل شما هستیم.

«إِنْ نَحْنُ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»

4 مقام نبوّت،هدیه و منّت الهی است. «یَمُنُّ» 5 معجزه به امر خداست،نه خواست مردم.(حتّی اگر مردم توقع معجزه نداشته باشند،انبیا آن را می آورند) «إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ» 6 توکّل،لازمه ی ایمان است. «فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» 7 مؤمن،از عناد و انکار مخالفان خسته نمی شود و با توکّل بر خداوند راهش را ادامه می دهد. «وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»

ص :269

[سوره إبراهیم (14): آیه 12]

اشاره

وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَکَّلَ عَلَی اَللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلیٰ مٰا آذَیْتُمُونٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُتَوَکِّلُونَ (12)

و چرا ما بر خدا توکل نکنیم،در حالی که او ما را به راه های(سعادت)ما هدایت کرده است؟ قطعاً ما در برابر هر آزاری که شما نسبت به ما روا دارید،مقاومت خواهیم کرد و اهل توکّل باید فقط بر خداوند توکّل نمایند.

نکته ها:
اشاره

توکّل یعنی وکیل گرفتن. وکیل باید چهار شرط داشته باشد:درایت،امانت،قدرت و محبت.

و کسی جز خدا این شروط را به نحو کامل ندارد،پس بر او توکّل کنیم.

امام رضا علیه السلام فرمود:مرز توکّل آن است که با ایمان به خدا،از هیچ کس نترسی. (1)

پیام ها

1 خدایی که هدایت کرد،حمایت هم می کند.پس تنها بر او توکّل کنیم. «نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّٰهِ وَ قَدْ هَدٰانٰا» 2 راه انبیا همان راه خداست.(به جای«سبله»فرمود:) «سُبُلَنٰا» چنان که در جای دیگر می فرماید: «قُلْ هٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّٰهِ عَلیٰ بَصِیرَةٍ» (2)3 لازمه پیمودن راه خدا،تحمّل سختی هاست. «سُبُلَنٰا لَنَصْبِرَنَّ» 4 هم باید بر خدا توکل کرد،هم باید در برابر مخالفان صبر و مقاومت نمود.

«نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّٰهِ

... وَ لَنَصْبِرَنَّ» 5 مؤمن با آزار و شکنجه،از عقیده و عملش دست برنمی دارد. «لَنَصْبِرَنَّ عَلیٰ مٰا آذَیْتُمُونٰا» 6 کسی می تواند صبر کند که تکیه گاهی داشته باشد. «لَنَصْبِرَنَّ ... نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّٰهِ»

ص :270


1- 1) .تفسیر نور الثقلین.
2- 2) .یوسف،108.

[سوره إبراهیم (14): آیه 13]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنٰا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا فَأَوْحیٰ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ اَلظّٰالِمِینَ (13)

و کفّار به پیامبرانشان گفتند:ما قطعاً شما را از سرزمین خود بیرون می کنیم،مگر آن که در کیش ما در آیید.پس پروردگارشان به آنان وحی کرد که ما حتماً ستمگران را نابود می کنیم.

نکته ها:
اشاره

سؤال:مگر انبیا قبل از بعثت،مشرک بودند که کفّار از آنان تقاضا می کردند به آیین ما باز گردید؟ «لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا» پاسخ:اوّلاً ممکن است مراد کفّار،برگشت پیامبران در سلطه ی آنان باشد.یعنی می گفتند:بر فرض که شما ایمان دارید،ولی نباید در برابر ما قیام کنید و خود و یارانتان از راه ما سرپیچی نمایید.

ثانیاً کلمه ی«عود»اگر با حرف«الی»همراه بود به معنای بازگشت به حالت اوّل است،ولی حال که با کلمه ی« فِی »همراه است،مراد از آن تغییر و تحوّل است نه بازگشت به حالت اوّل، یعنی تغییر عقیده دهید و آیین ما را بپذیرید.

ثالثاً شاید مراد از بازگشت به شرک،برگشتن یاران پیامبران باشد نه خود آنان.

پیام ها

1 همه ی انبیا،گرفتار مخالفان بودند. «قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ» 2 تهدید و تبعید،سیاست زورگویانِ بی منطق است. «لَنُخْرِجَنَّکُمْ» ...

3 کفّار نمی خواهند مؤمنان هویّت مستقلّی داشته باشند. «لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنٰا» 4 تهدید را باید با تهدید پاسخ داد. «لَنُخْرِجَنَّکُمْ لَنُهْلِکَنَّ» 5 دلیل هلاکت ظلم است،نه کفر. «کَفَرُوا ... لَنُهْلِکَنَّ الظّٰالِمِینَ» 6 ظلم،دوام ندارد و ظالم،عاقبت نابود می شود. «لَنُهْلِکَنَّ الظّٰالِمِینَ»

ص :271

[سوره إبراهیم (14): آیه 14]

اشاره

وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ اَلْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذٰلِکَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامِی وَ خٰافَ وَعِیدِ (14)

و همانا بعد از(هلاکت)ستمگران،شما را در آن سرزمین سکونت خواهیم داد.این، برای کسانی است که از مقام من پروا کنند و از وعده تهدید آمیزم بترسند.

نکته ها:
اشاره

خداوند متعال وعده داده است که ستمگران نابود و اولیای او حاکم شوند و چون تا کنون این وعده به صورت گسترده محقّق نشده،در زمان ظهور امام زمان علیه السلام عملی خواهد شد.

قرآن کریم بارها وعده داده است که«اولیای خدا بر زمین حاکم خواهند شد و دشمنان آنان به هلاکت خواهند رسید.»در این جا سه مورد را ذکر می کنیم:

الف: «إِنَّ جُنْدَنٰا لَهُمُ الْغٰالِبُونَ» (1)همانا لشکر ما قطعاً پیروز است.

ب: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنٰا لِعِبٰادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» (2)حرف ما نسبت به انبیا قطعی است که آنها پیروزند.

ج: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ» (3)وارث زمین بندگان شایسته من خواهند بود.

به هر حال،پیروزی حقّ بر باطل و تشکیل حکومت الهی به دست مردان خدا از وعده های قطعی و مکرّر قرآن است.

ذات الهی،سرچشمه خیرات و خوبی هاست و دوست داشتنی است. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ» (4)مؤمن بیشترین علاقه را به خدا دارد.آنچه سبب پرواست،مقام خداست.

آری! اگر دوست شما قاضی باشد و کار شما به دادگاه بکشد و پای حساب به میان آید،شما از دادگاه و مقام عدل او می ترسید با اینکه او دوست شماست.

پیام ها

1 کفّار،زمین را منطقه ی قدرت نمایی خود می دانند،غافل از آن که حکومت زمین به دست انبیا و مؤمنان می رسد.در برابر تهدید کفار: «لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ

ص :272


1- 1) .صافّات،173.
2- 2) .صافّات،171،172.
3- 3) .انبیاء،105.
4- 4) .بقره،165.

أَرْضِنٰا» وعده خداوند: «لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ» 2 خداوند به اولیای خود وعده ی پیروزی داده است. «لَنُسْکِنَنَّکُمُ» 3 انبیا تنها برای بیان احکام و موعظه نیامده اند،برای حکومت نیز آمده اند.

«لَنُسْکِنَنَّکُمُ»

4 شرط پیروزی بر ستمگران،داشتن تقواست. «خٰافَ مَقٰامِی وَ خٰافَ وَعِیدِ» 5 از تهدید کفّار نترسید که می گویند: «لَنُخْرِجَنَّکُمْ» از تهدید خدا بترسید که می فرماید: «خٰافَ وَعِیدِ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 15 تا 16]

اشاره

وَ اِسْتَفْتَحُوا وَ خٰابَ کُلُّ جَبّٰارٍ عَنِیدٍ (15) مِنْ وَرٰائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقیٰ مِنْ مٰاءٍ صَدِیدٍ (16)

و(پیامبران و مؤمنان)در انتظار فتح و پیروزی بودند،و(لی)تمام ستمگران لجوج محروم ماندند.

عاقبتِ این(ستمگرانِ لجوج)،دوزخ است و از آبی بدبو و چرکین نوشانده می شوند.

نکته ها:

کلمه«وراء»به معنای عاقبت و پایان است،چنان که در فارسی نیز می گوییم:پشت سر این غذا مریضی است. (1)

همه ی انبیا در انتظار پیروزی بودند.نوح می گوید: «أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ» (2)خداوندا! من مغلوبم،کمکی برسان.سایر انبیا نیز از خداوند فتح و پیروزی می خواستند: «رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَ قَوْمِنٰا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفٰاتِحِینَ» (3)پروردگارا! میان ما و قوم ما به حقّ حکم کن،کفّار نیز به مسلمانان می گفتند:شما که می گویید ما در روزی پیروز خواهیم شد،پس آن روز کی فرا می رسد؟ «مَتیٰ هٰذَا الْفَتْحُ» (4)این جاست که قرآن کریم در آیات بسیاری از

ص :273


1- 1) .تفسیر نمونه.
2- 2) .قمر،10.
3- 3) .اعراف،89.
4- 4) .سجده،28.

پیروزی پیامبران و نابودی کافران و عذاب آنان سخن می گوید و با قاطعیّت به کفّار اعلام می کند که آن روز به زودی فرا می رسد.

نوشیدنی های دوزخیان در قیامت سوزنده است نه سیراب کننده:

الف: «سُقُوا مٰاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعٰاءَهُمْ» (1)از آب جوشانی نوشانده می شوند که درون آنها را قطعه قطعه می کند.

ب: «یُغٰاثُوا بِمٰاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ» (2)از آبی همچون مس گداخته پذیرایی می شوند،که حرارت آن صورت ها را کباب می کند.

اما اهل بهشت در کنار نهرهایی از آب گوارا زندگی می کنند و از شیر و عسل مصفّا که از طرف خداوند برای آنان آماده شده است استفاده می کنند و از همه ی نعمت های الهی بهره مندند. «وَ سَقٰاهُمْ رَبُّهُمْ شَرٰاباً طَهُوراً» (3)در تاریخ آمده است:یکی از ستمگران بنی امیّه به نام«ولید بن یزید بن عبد الملک»روزی برای آگاه شدن از آینده اش،قرآن را باز کرد و چشمش به این آیه «وَ اسْتَفْتَحُوا» ...افتاد، عصبانی شد و قرآن را پاره کرد و شعری به این مضمون سرود:ای قرآن! تو مرا جبّار عنید می دانی و تهدیدم می کنی؟ آری،من همان جبّار عنیدم.من امروز تو را پاره می کنم،تا در قیامت گواهی دهی که ولید مرا پاره پاره کرد. (4)

[سوره إبراهیم (14): آیه 17]

اشاره

یَتَجَرَّعُهُ وَ لاٰ یَکٰادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ اَلْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکٰانٍ وَ مٰا هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرٰائِهِ عَذٰابٌ غَلِیظٌ (17)

آن(آب چرکین)را جرعه جرعه می آشامد،در حالی که فرو بردن آن هرگز گوارا نیست،و مرگ از هر سو به سراغ او می آید،ولی او مردنی نیست،و پس از آن،عذاب شدیدی است.

ص :274


1- 1) .محمد،15.
2- 2) .کهف،29.
3- 3) .انسان،21.
4- 4) .تفسیر نمونه.
نکته ها:
اشاره

در این آیه،سیمایی از عذاب دوزخیان مطرح شده است:

الف:عذاب اهل دوزخ ذرّه ذرّه است،تا شکنجه ی آنان بیشتر باشد.

ب:عذاب های گوناگون،دوزخیان را تا مرز مرگ پیش می برند،ولی آنان نمی میرند.

ج:عذاب ها،عقبه های سخت تری دارد و رو به افزایش است.

قرآن در وصف عذاب قیامت،چندین تعبیر دارد:« أَلِیمٌ »،« شَدِیدُ »،« غَلِیظَ »،« عَظِیمٌ »که همه اشاره به شدت و عظمت عذاب دارد.

«اساغه»به معنای آشامیدن آب است با میل و رغبت.جمله ی «لاٰ یَکٰادُ یُسِیغُهُ» یعنی هرگز با میل خود آن را نمی آشامد. (1)

رسول کرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:هر کس شراب بنوشد،تا چهل روز نمازش قبول نمی شود و سزاوار است که خداوند از آب بد بوی متعفّنِ دوزخ،به او بنوشاند. (2)

پیام ها

1 عذاب دوزخ تدریجی و دائمی است. «یَتَجَرَّعُهُ» 2 دوزخیان مرگ ندارند و عذاب دوزخ سبب مرگ نمی شود. «مٰا هُوَ بِمَیِّتٍ» 3 عذاب دوزخ رو به افزایش است. «وَ مِنْ وَرٰائِهِ عَذٰابٌ غَلِیظٌ»

ص :275


1- 1) .تفسیر تبیان.
2- 2) .تفسیر مجمع البیان.

[سوره إبراهیم (14): آیه 18]

اشاره

مَثَلُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمٰالُهُمْ کَرَمٰادٍ اِشْتَدَّتْ بِهِ اَلرِّیحُ فِی یَوْمٍ عٰاصِفٍ لاٰ یَقْدِرُونَ مِمّٰا کَسَبُوا عَلیٰ شَیْءٍ ذٰلِکَ هُوَ اَلضَّلاٰلُ اَلْبَعِیدُ (18)

مَثل(کارهای)کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند،همچون خاکستری است که در روز طوفانی تندبادی بر آن بوزد،آنان بر حفظ ذره ای از آنچه بدست آورده اند،قادر نیستند.این،همان گمراهیِ دور و عمیق است.

نکته ها:
اشاره

در آیات قبل،سخن از خسران و محرومیّت ستمگران لجوج بود، «وَ خٰابَ کُلُّ جَبّٰارٍ عَنِیدٍ» این آیه توضیح همان خسارت است.

خداوند بدی های مؤمنان را در صورت توبه به نیکی ها و حسنات تبدیل می کند، «یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ» (1)ولی اعمال بد کفّار،حسناتشان را نابود می کند، «کَرَمٰادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ» و در آیات دیگر آمده است: «حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ» (2)یعنی اعمالشان محو می شود.

قرآن در آیات زیادی مسأله ی پوچ شدن و بی ثمر بودن اعمال کفّار را مطرح کرده است:از جمله می فرماید: «وَ قَدِمْنٰا إِلیٰ مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً» (3)ما اعمال آنها را می آوریم و پوچ می کنیم.و اگر درباره ی کفّار می خوانیم: «فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَزْناً» (4)در قیامت میزانی برای کفار به پا نمی کنیم،شاید اشاره به همین مطلب باشد.

پیام ها

1 اعمال کفار،آتشی است که جز خاکستر چیزی به جای نمی گذارد. «کَرَمٰادٍ» 2 اعمال کفّار،شما را خیره و دلباخته نکند که پوچ و بی ثمر است. «کَرَمٰادٍ» 3 کافرِ سرمست،از توبه و نجات دور است.«بعید»

ص :276


1- 1) .فرقان،70.
2- 2) .اعراف،147.
3- 3) .فرقان،23.
4- 4) .کهف،105.

4 کفر اعمال نیک را هم به باد می دهد. «کَفَرُوا ... أَعْمٰالُهُمْ کَرَمٰادٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 19 تا 20]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (19) وَ مٰا ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ بِعَزِیزٍ (20)

آیا ندیدی که خداوند آسمان ها و زمین را به حقّ آفرید؟ اگر بخواهد شما را می برد و آفریده ای جدید(به جای شما)می آورد.

و این تبدیل و جابه جایی،برای خداوند سخت نیست.

نکته ها:
اشاره

قرآن،چندین بار فرموده:ما آسمان ها و زمین را بیهوده و بازیچه نیافریدیم. «مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا لاٰعِبِینَ» (1)،در جای دیگر می فرماید: «مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا بٰاطِلاً ذٰلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» (2)آری این کفّارند که خلقت هستی را بی هدف و باطل می پندارند.

پیام ها

1 آفرینش آسمان ها و زمین،بر اساس حکمت و مصلحت و هدفی شایسته انجام گرفته است. «بِالْحَقِّ» 2 خداوند،به بود و نبود ما نیازی ندارد،مغرور نشویم. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ» 3 هستی و دوام آن،به اراده و مشیّت الهی وابسته است. «إِنْ یَشَأْ» 4 جهان بدون انسان باطل است.حتّی اگر شما را ببریم،انسان های دیگری را می آوریم،تا آفرینش آسمان ها و زمین بیهوده نباشد. (3)«یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ»

ص :277


1- 1) .دخان،38.
2- 2) .ص،27.
3- 3) .تفسیر المیزان.

[سوره إبراهیم (14): آیه 21]

اشاره

وَ بَرَزُوا لِلّٰهِ جَمِیعاً فَقٰالَ اَلضُّعَفٰاءُ لِلَّذِینَ اِسْتَکْبَرُوا إِنّٰا کُنّٰا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّٰا مِنْ عَذٰابِ اَللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ قٰالُوا لَوْ هَدٰانَا اَللّٰهُ لَهَدَیْنٰاکُمْ سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ جَزِعْنٰا أَمْ صَبَرْنٰا مٰا لَنٰا مِنْ مَحِیصٍ (21)

و(در قیامت،مردم)همگی در پیشگاه خدا ظاهر شوند.پس ضعیفان به مستکبران گویند:ما(در دنیا)پیرو شما بودیم،پس آیا(امروز)می توانید چیزی از عذاب خدا را از ما بازدارید؟(آنها در پاسخ)گویند:اگر خداوند ما را(به رهایی از عذاب) هدایت کرد،قطعاً ما شما را هدایت می کنیم.بر ما یکسان است که فریاد و ناله بزنیم،یا صبر کنیم(و ضجّه ای نزنیم)برای ما هیچ راه نجاتی نیست.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« بَرَزُوا »به معنای خروج است.و«مبارز»کسی را گویند که از صف لشکر خارج شود و آمادگی خود را برای نبرد با دشمن اعلام کند.

گرچه معمولاً مردم بر دین و روش حاکمانشان هستند،«الناس علی دین ملوکهم»امّا در سیستم مدیریّت اسلامی،اطاعتِ مطلق از مدیر نداریم.«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (1)بنا بر این شعار«المأمور معذور»صحیح نیست.

پیام ها

1 در قیامت،همه ی مردم یک جا در پیشگاه خداوند حاضر می شوند. «جَمِیعاً» 2 نتیجه تقلید و پیروی کورکورانه،حسرت است. «کُنّٰا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ» 3 دوزخیان تنها تخفیف گوشه ای از عذاب را توقع دارند،نه تمام آن را. «مِنْ شَیْءٍ» 4 هدایت و ضلالت رهبران جامعه،در سعادت یا شقاوت مردم نقش مهمی دارد. «لَوْ هَدٰانَا اللّٰهُ لَهَدَیْنٰاکُمْ» 5 یکی از عذاب های روحی و روانی رهبران فاسد در قیامت،اقرار آنها به

ص :278


1- 1) .بحار،ج 10،ص 227.

ناتوانی و بدبختی خود،در برابر پیروان خویش است. «لَوْ هَدٰانَا اللّٰهُ لَهَدَیْنٰاکُمْ» 6 آنها که در دنیا،به انبیا می گفتند:برای ما فرقی ندارد که ما را موعظه کنید،یا نکنید. «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْوٰاعِظِینَ» (1)در قیامت هم می گویند:فرقی ندارد که ما جیغ بکشیم یا آرام باشیم،به هر حال دچار عذابیم. «سَوٰاءٌ عَلَیْنٰا أَ جَزِعْنٰا أَمْ صَبَرْنٰا» 7 فرار از دادگاه و کیفر الهی امکان ندارد. «مٰا لَنٰا مِنْ مَحِیصٍ» 8 در قیامت میان مردم،قیل و قال و گفتگو بسیار است. «فَقٰالَ ... .قٰالُوا» (2)9 در قیامت هیچ کس نمی توانند مانع عذاب الهی شود. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 22]

اشاره

وَ قٰالَ اَلشَّیْطٰانُ لَمّٰا قُضِیَ اَلْأَمْرُ إِنَّ اَللّٰهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ اَلْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاٰ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ مٰا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمٰا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ اَلظّٰالِمِینَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (22)

و(چون کار کیفر و پاداش به اتمام رسد)شیطان(از روی ملامت به دوزخیان) گوید:همانا خداوند به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم ولی با شما تخلّف کردم،من بر شما تسلّطی نداشتم،جز آن که شما را دعوت کردم و شما (به میل خود)استجابت کردید.پس مرا ملامت و نکوهش نکنید،و خود را سرزنش کنید.(در این روز)نه من می توانم فریادرس شما باشم،و نه شما فریادرس من.

من از اینکه مرا پیش از این شریک خدا قرار داده بودید بیزارم.قطعاً برای ستمگران عذاب دردناکی است.

ص :279


1- 1) .شعراء،136.
2- 2) .آیات مربوط به گفتگوی مستضعفان با مستکبران در قیامت،در سوره ی سبأ آیه 31 و سوره ی غافر آیه 47 نیز آمده است.
نکته ها:
اشاره

گناهکار در قیامت دست و پا می زند تا برای خود شریک جرم پیدا کند و انحراف خود را به گردن دیگران بیندازد.گاهی می گوید:دوست بد مرا منحرف کرد. «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» (1)گاهی می گوید:رهبران فاسد مرا فاسد کردند. «لَوْ لاٰ أَنْتُمْ لَکُنّٰا مُؤْمِنِینَ» (2)گاهی شیطان را ملامت می کند و او را عامل گمراهی خود می داند،امّا شیطان می گوید:مرا سرزنش نکنید، «فَلاٰ تَلُومُونِی» ...من جز وسوسه و دعوت کاری نداشتم.انحراف از خود شما بود.

تسلّط نداشتن شیطان بر انسان،هم مورد تأیید خداوند است و هم خود شیطان به آن اقرار دارد. «إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ» (3)تو بر بندگان خالص من تسلطی نداری.در این آیه نیز می گوید: «مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ»

پیام ها

1 وعده های الهی،حقّ و مطابق با واقع است. «وَعْدَ الْحَقِّ» 2 شیطان با وعده هایش انسان را فریب می دهد. «وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ» چنان که در جای دیگر آمده: «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ مٰا یَعِدُهُمُ الشَّیْطٰانُ إِلاّٰ غُرُوراً» (4)3 شیطان،انسان را مجبور نمی کند،بلکه وسوسه و دعوت می کند. «دَعَوْتُکُمْ» 4 حتّی شیطان،انسان فاسد را سرزنش می کند. «لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» 5 ملامت یکی از دلایل آزادی و اختیار انسان است «فَلاٰ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» زیرا انسان مجبور ملامت ندارد.

6 گناه خود را به گردن شیطان نیندازیم. «فَلاٰ تَلُومُونِی» 7 در قیامت رابطه ها قطع می شود. «مٰا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ» (رهبران باطل و پیروان آنان از یکدیگر بیزاری می جویند.شیطان به پیروانش می گوید: «إِنِّی کَفَرْتُ بِمٰا

ص :280


1- 1) .فرقان،29.
2- 2) .سبأ،31.
3- 3) .حجر،42.
4- 4) .نساء،120.

أَشْرَکْتُمُونِ»

و پیروان گمراه نیز به رهبران خود می گویند:اگر برای ما فرصتی پیش آید و به دنیا برگردیم ما نیز از شما بیزاری خواهیم جست. «لَوْ أَنَّ لَنٰا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمٰا تَبَرَّؤُا مِنّٰا» (1)) 8 اطاعتِ غیر خداوند شرک است. «أَشْرَکْتُمُونِ» 9 استجابت دعوت های شیطانی،ظلم به خود و مکتب است. «إِنَّ الظّٰالِمِینَ لَهُمْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 23]

اشاره

وَ أُدْخِلَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ (23)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،به باغ هایی که از زیر درختانش نهرها جاری است داخل شوند آنان با اذن پرودگارشان برای همیشه در آن خواهند بود و تحیّت آنان به یکدیگر سلام است.

نکته ها:
اشاره

در قیامت به هر سو بنگری،سلام است:

سلام از طرف خداوند،به اهل بهشت: «سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» (2)سلام از طرف فرشتگان به مومنین: «سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهٰا» (3)سلام از طرف خود اهل بهشت به یکدیگر: «تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ» گاهی انسان،خود به جایی می رود و گاهی دیگران می آیند و او را با تشریفاتی مخصوص به آن جا می برند.خداوند در این آیه می فرماید: «وَ أُدْخِلَ» یعنی اهل بهشت به صورت ساده و معمولی داخل نمی شوند،بلکه آنان را با احترام و تشریفات به بهشت می برند.در آیه ی 72 سوره ی زمر نیز می فرماید: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً» .اما درباره ی دوزخیان می خوانیم که آنان را با شکنجه به سوی عذاب می برند: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ» (4)او را بگیرید و ببندید و سپس به دوزخ پرتاب کنید.

ص :281


1- 1) .بقره،167.
2- 2) .یس،58.
3- 3) .زمر،73.
4- 4) .الحاقه،30 تا 31.

اهل دوزخ،از یکدیگر متنفّر و بیزارند و همدیگر را نفرین می کنند،ولی بهشتیان به یکدیگر سلام می کنند.

در بهشت،نهرهای مختلفی وجود دارد:

الف:نهر آب: «أَنْهٰارٌ مِنْ مٰاءٍ» ب:نهر شیر: «أَنْهٰارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ» ج:نهر شراب بهشتی: «أَنْهٰارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّٰارِبِینَ» د:نهر عسل: «وَ أَنْهٰارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی» (1)

پیام ها

1 مؤمنانِ نیکوکار،همواره در بهشت خواهند بود. «أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا ... خٰالِدِینَ» 2 بهشتیان اهل صفا و صمیمیّت و سلام اند،نه نزاع و قهر. «تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 24]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی اَلسَّمٰاءِ (24)

آیا ندیدی که خداوند چگونه مثل زده؟ کلمة طیّبه(سخن و ایمان)پاک همانند درختی پاک است که ریشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است.

نکته ها:
اشاره

شجره ی طیّبه و درخت پاک آثاری دارد،مانند:رشد داشتن،پرمیوه بودن،سایه دار و پایدار بودن،در همه وقت ثمر دادن.انسان موحّد نیز هرگز راکد نیست و آثار ایمانش دائماً در گفتار و اعمالش آشکار است.اعتقادش دایمی است نه موسمی و همواره دیگران را به ایمان و معروف دعوت می کند.

در روایات و تفاسیر از چند چیز به عنوان مصداق کلمه ی طیّبه یاد شده است:توحید، ایمان،عقاید صحیح،رهبران آسمانی و یاران آنان.آری توحید،اصل ثابتی است که در

ص :282


1- 1) .محمّد،15.

فطرت و عمق جان مردم جای دارد. «أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ» و در تمام اعمال و گفتار و افکار انسان اثر می گذارد. «فَرْعُهٰا فِی السَّمٰاءِ» و در همه وقت و در هر فراز و نشیبی می توان از میوه ی ایمان بهره مند شد.

درخت توحید ریشه ای ثابت دارد.تهدیدها و توطئه ها و نیش ها و نوش ها و طاغوت ها آن را از پای درنمی آورند و اگر در روایات این درخت به پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام تفسیر شده،به خاطر همین است که دین محمّد صلی اللّٰه علیه و آله و راه اهل بیتش در برابر آن همه دشمن،رو به گسترش است و روزی جهانگیر خواهد شد.

پیام ها

1 در مثال های قرآن دقت کنیم. «أَ لَمْ تَرَ» 2 عقیده حقّ،کلمه ی طیّبه ای است که اصل آن در قلب مؤمن ثابت است. «أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ» و از الطاف خداوند آن است که مؤمنان را بر این عقیده حفظ می کند.

«یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّٰابِتِ» (1)3 کلام حقّ،پایدار و استوار و پابرجاست. «کَلِمَةً طَیِّبَةً ... أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 25]

اشاره

تُؤْتِی أُکُلَهٰا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهٰا وَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (25)

(شجرة طیّبة)با اذن پروردگارش،همواره میوه می دهد.و خداوند برای مردم مثل هایی می زند،باشد که به یاد آرند و پند گیرند.

نکته ها:
اشاره

جز خداوند و ایمان به او،همه چیز فانی است، «کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ» (2)و چیزی که فانی است نمی تواند برای همیشه ثمر دهد،ولی هر کاری که رنگ خدایی دارد ابدی است، «مٰا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ بٰاقٍ» (3)آری،رنگ خدایی ثابت است و سایر رنگ ها از بین

ص :283


1- 1) .ابراهیم،27.
2- 2) .قصص،88.
3- 3) .نحل،96.

می روند. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ صِبْغَةً» (1)درخت ایمان همواره ثمر می دهد و مومن در همه حال به یاد خدا و در پی انجام وظیفه است،در رفاه یا سختی،در خوشی یا ناخوشی،در فقر و غنی.

هنگام تهدید ستمگران،تا پای جان مقاومت می کند. «إِنّٰا إِلیٰ رَبِّنٰا رٰاغِبُونَ» (2)هنگام تبلیغ،چشم داشتی به دیگران ندارد. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّٰ عَلَی اللّٰهِ» (3)هنگام خشم،برای رضای او خود را نگاه می دارد. «وَ الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ» (4)هنگام ازدواج،بر او توکّل می کند. «إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» (5)هنگام عبادت و اطاعت،قصد قربت دارد. «إِنَّ صَلاٰتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ» (6)هنگام فقر،نزد اغنیا نمی رود و اهل تملّق نیست. «رَبِّ إِنِّی لِمٰا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (7)هنگام پیروزی یا شکست در جبهه ی نبرد،چون به وظیفه ی خود عمل کرده اند،خوشحال است. «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» (8)آری! ایمان به خداوند متعال،همچون درختی است که میوه ی آن در هر لحظه،در دنیا و برزخ و قیامت انسان را کامیاب می کند. «تُؤْتِی أُکُلَهٰا کُلَّ حِینٍ» ولی مال و مقام و فرزند و نعمت های دیگر،همچون درختی است که تنها چند روز میوه می دهد،آن هم میوه ای بسیار اندک.بگذریم که گاهی همین مال و مقام و فرزند،هیچ میوه ای ندارند و تنها وسیله ی شکنجه روحی انسان می شوند. «إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا» (9)

پیام ها

1 درخت ایمان،همواره ثمر دارد و مؤمن پاییز و خزان ندارد. «أُکُلَهٰا کُلَّ حِینٍ» 2 تشبیه و تمثیل،شیوه ای قرآنی برای توجه و تذکر مردم. «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»

ص :284


1- 1) .بقره،138.
2- 2) .قلم،32.
3- 3) .یونس،72.
4- 4) .آل عمران،134.
5- 5) .نور،32.
6- 6) .انعام،162.
7- 7) .قصص،24.
8- 8) .توبه،52.
9- 9) .توبه،55.

[سوره إبراهیم (14): آیه 26]

اشاره

وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ (26)

و مَثَل سخن(و اعتقاد)پلید همچون درختی پلید(و بی ریشه)است که از روی زمین برآمده و هیچ ثباتی ندارد.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی«اجتثاث»به معنای قلع و قمع و کندن است.

عقاید و کلمات و انسان های آلوده و منحرف،نه ریشه دارند و نه میوه و نه گل و نه زیبایی و عطر،نه پایداری نه سایه و نه رشد،بلکه خاری بر سر راه دیگرانند.

پیام ها

1 از شیوه های تعلیم و تربیت،روش مقایسه است. «کَلِمَةً طَیِّبَةً ... کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ» 2 شرک و هر چه که دون اللَّه باشد،ثبات و دوام ندارد. «مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ» 3 عقاید باطل همچون علف های هرز،ریشه ای در عمق زمین ندارد،زیرا پایه و مبنای درست ندارد. «اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 27]

اشاره

یُثَبِّتُ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ اَلثّٰابِتِ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی اَلْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اَللّٰهُ اَلظّٰالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ (27)

خداوند در زندگی دنیا و در آخرت،اهل ایمان را با کلام(و عقیده ی حقّ و)ثابت، پایدار قرار می دهد و خدا ستمگران را(به حال خود رها کرده،توفیقشان را گرفته) گمراه می کند.و خداوند آنچه بخواهد(طبق عدل و حکمت خود)انجام می دهد.

پیام ها

1 بهره مندی از امدادهای الهی،وابسته به راهی است که انسان انتخاب می کند.

«یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا»

ص :285

2 اگر یاری خداوند نباشد،انسان در برابر وسوسه ها و هوس ها و طاغوت ها از پا درمی آید و سقوط می کند. «یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا» 3 اهل ایمان از نظر منطق،محکم و استوارند و در برابر مکتب های مادّی می ایستند. «یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّٰابِتِ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا» 4 انسان اگر ایمان آورد،خدا او را بیمه می کند و اگر به درخت خبیثه و مکتب باطل دل دهد،خدا او را رها می کند. «یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا ... یُضِلُّ اللّٰهُ الظّٰالِمِینَ» 5 پذیرش مکتب های باطل،ظلم به خود و مکتب است. «الظّٰالِمِینَ» 6 قهر الهی به راهی وابسته است که انسان انتخاب می کند. «یُضِلُّ اللّٰهُ الظّٰالِمِینَ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 28 تا 29]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ اَلْبَوٰارِ (28) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهٰا وَ بِئْسَ اَلْقَرٰارُ (29)

آیا به کسانی که نعمت خداوند را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به سرای هلاکت در آوردند نگریستی؟

(آنان)به دوزخ درآیند که چه بد جایگاهی است.

نکته ها:
اشاره

« اَلْبَوٰارِ »به معنای بی رونقی و کساد شدیدی است که به هلاکت کشیده شود. (1)

کفّار و مشرکان نعمت های بزرگ الهی را به کفر تبدیل کردند:

الف:به جای نعمت توحید،شرک را برگزیدند.

ب:نعمت فطرت پاک را رها کردند و به تقلید از نیاکان گمراه خود پرداختند.

ج:خرافات را بر وحی الهی ترجیح دادند.

د:در برابر نعمتِ رهبران آسمانی،ناسپاسی کردند و از طاغوت ها پیروی کردند. «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ»

ص :286


1- 1) .مفردات راغب.

در روایات بسیار می خوانیم:امامان شیعه علیهم السلام فرمودند:«نحن و الله نعمت الله التی انعمها علی عباده» (1)به خدا سوگند نعمت هایی که تبدیل شدند،وجود ما بود.مردم ما را رها کردند و به سراغ رهبران دیگر رفتند. «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ» مشابه این آیه در آیات دیگر نیز آمده است،مثلاً در آیه 41 قصص می فرماید: «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ» و در آیه 98 سوره کهف می فرماید: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّٰارَ»

پیام ها

1 هر گونه تبدیل،تغییر و تحریف نعمت ها و آیات الهی کفر است. «بَدَّلُوا ... کُفْراً» 2 رهبران منحرف،مایه ی هلاکت و فساد جامعه می شوند و مردم را به جهنّم می فرستند. «وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ الْبَوٰارِ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 30]

اشاره

وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی اَلنّٰارِ (30)

(رهبران فاسد)برای خداوند شریک هایی قرار دادند،تا مردم را از راه خدا گمراه نمایند.بگو:کامیاب شوید که قطعاً پایان کار شما آتش است.

نکته ها:
اشاره

بعضی در آفرینش جهان،برای خداوند شریک قایل اند،و بعضی در نعمت ها برای خدا شریک می پندارند.داشتنِ سلامتی و علم و قدرت و عزّت و مال را از هنر خود یا قدرت ها می شمارند،اما بسیار زود درمی یابند که به گمراهی رفتند.

پیام ها

1 از بدترین انواع کفران نعمت،شریک قرار دادن برای خدا و گمراه کردن مردم

ص :287


1- 1) .مجمع البیان.

است. «وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلُّوا» 2 گاهی سرچشمه ی شرک،طاغوت ها هستند. «وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً لِیُضِلُّوا» و گاهی جاذبه ی خود بت ها عامل انحرافند. «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنٰامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النّٰاسِ» (1)3 خداوند افرادی را به حال خود رها می کند. «قُلْ تَمَتَّعُوا» 4 کافران در دنیا کامیابند ولی آخرت ندارند. «تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَی النّٰارِ» 5 هر رفاهی نشانه ی مهر نیست،شاید وسیله و مقدّمه ی قهر الهی باشد. «تَمَتَّعُوا»

[سوره إبراهیم (14): آیه 31]

اشاره

قُلْ لِعِبٰادِیَ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ وَ یُنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لاٰ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاٰ خِلاٰلٌ (31)

(ای پیامبر)به بندگان من(آنان)که ایمان آورده اند،بگو:نماز را برپا دارند، و از آنچه به آنان روزی داده ایم،پنهان و آشکار انفاق کنند قبل از آن که روزی فرا رسد که در آن نه دادوستدی باشد و نه دوستی و رابطه ای.

نکته ها:
اشاره

انفاق آشکار،سبب تربیت نسل و تشویق دیگران و رفع تهمت از خود است و انفاق پنهانی عامل رشد و اخلاص است.البتّه بعضی مفسّران گفته اند:انفاق علنی مربوط به انفاق های واجب مثل خمس و زکات است و انفاق مخفی مربوط به موارد مستحبّ مثل صدقه است.

با این که هر یک از انفاق آشکار و پنهان آثاری دارند،ولی شاید بتوان گفت،انفاق پنهان بهتر است،چون در این آیه کلمه ی «سِرًّا» بر «عَلاٰنِیَةً» مقدّم شده است.

پیام ها

1 برای فرمان دادن،به طرف خود شخصیّت دهید. «لِعِبٰادِیَ» بندگی خدا مدال افتخار مومنان است.

ص :288


1- 1) .ابراهیم،35 تا 36.

2 ایمان قلبی کافی نیست،نماز،انفاق و عمل صالح لازم است. «آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ یُنْفِقُوا» 3 اسلام دین جامع است.رابطه با خدا و کمک به محرومین،در کنار هم و شرط قبولی یکدیگرند. «یُقِیمُوا الصَّلاٰةَ وَ یُنْفِقُوا» 4 مورد انفاق،تنها مال نیست،از هر چه داریم باید انفاق کنیم.(چه علم و ثروت،چه آبرو و قدرت) «مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ» 5 انفاق باید از رزق خدا یعنی مال حلال باشد،نه از هر مالی که داشتیم.فرمود:

«رَزَقْنٰاهُمْ»

و نفرمود«عندکم» 6 انفاق باید گاهی پنهان و گاهی آشکارا باشد. «سِرًّا وَ عَلاٰنِیَةً» 7 از فرصت ها استفاده کنید. «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ» ...

8 اگر دنبال تجارت هستید در دنیا با خدا معامله کنید،زیرا که در قیامت هیچ داد و ستدی نیست. «یَوْمٌ لاٰ بَیْعٌ فِیهِ» 9 با پول و پارتی نمی توان از عذاب قیامت فرار کرد. «لاٰ بَیْعٌ فِیهِ وَ لاٰ خِلاٰلٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 32]

اشاره

اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَلْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی اَلْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَلْأَنْهٰارَ (32)

خداست که آسمان ها و زمین را آفرید،و از آسمان،آبی فرو فرستاد،پس با آن برای رزق شما از(زمین)میوه ها بیرون آورد،و کشتی را رام شما نمود تا به فرمان او در دریا به حرکت درآید،و برای شما نهرها را مسخّر نمود.

نکته ها:
اشاره

این آیه از سه زاویه به مسأله ی آب اشاره کرده است:

الف:آب باران،که وسیله ی آبیاری گیاهان و مایه ی حیات آنها و سبب سالم سازی هوا و تغییر و تلطیف آن است.

ص :289

ب:آب دریا،که تأمین کننده ی زندگی حیوانات دریایی و بهترین و ارزان ترین مسیر برای عبور کشتی ها و سرچشمه ی ابر و باران است.

ج:آب نهرها،که وسیله ی آب رسانی به مناطق بی آب است.

خداوند در آیه ی قبل به نماز و انفاق سفارش کرد.در این آیه می فرماید:همه چیز را خدا به شما داده است،چرا در انفاق سستی می کنید؟ «تسخیر»هم به معنای بهره گیری از منافع است،مثل تسخیر خورشید و ماه و هم به معنای سلطه و تسلّطِ کامل است،نظیر تسخیر کشتی ها و نهرها و تسلّط انسان بر آنها.

پیام ها

1 شناخت نعمت های خداوند،بهترین راه خداشناسی است،که با فهم عموم و عشق و انگیزه و عبادت همراه است. «خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ ... سَخَّرَ لَکُمُ» 2 در میان همه ی نعمت های خداوند،آب یکی از مهم ترین آنهاست. «مٰاءً فِی الْبَحْرِ اَلْأَنْهٰارَ» 3 آفرینش هستی،برای انسان است. «رِزْقاً لَکُمْ سَخَّرَ لَکُمُ» 4 گرچه اسباب مادّی نقش دارند،امّا تمام عوامل به فرمان خداست. «بِأَمْرِهِ» 5 انسان،بر طبیعت حاکم است «سَخَّرَ لَکُمُ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 33]

اشاره

وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ دٰائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ (33)

و(خداوند)خورشید و ماه را که دایماً در حرکت هستند،برای شما رام نمود و نیز شب و روز را برای شما مسخّر نمود.

نکته ها:
اشاره

کلمه ی« دٰائِبَیْنِ »از«دأب»به معنای عادت مستمرّه است.مانند: «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» و «مراغی»در تفسیر خود گفته است:«دائبین»به معنای«دائمین فی الحرکة»است،مانند:

«کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»

ص :290

آری خورشید،نیروگاه بزرگی است که دائماً کار می کند.بر خلاف نیروگاه های بشری که هر چند وقت یک بار تعطیل و تعمیر می شوند.اگر خورشید مدّتی نباشد چه می شود؟ حیات انسان ها و گیاهان و حیوانات به کجا منتهی خواهد شد؟ وجود میکروب های فراوان و نبودن گرما و بخار و...جهان را با چه مصیبتی رو به رو خواهد کرد؟ ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

پیام ها

1 نه فقط زمین و نعمت های زمینی،بلکه آسمان و اجرام آسمانی نیز برای بهره گیری بشر و مطابق نیازهای او آفریده شده اند. «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 34]

اشاره

وَ آتٰاکُمْ مِنْ کُلِّ مٰا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ (34)

و(خداوند)از هر آنچه که از او خواستید(و نیاز داشتید)به شما داده است، و اگر(بخواهید)نعمت خدا را بشمارید،نمی توانید آنها را به دقت شماره کنید.همانا انسان بسیار ستمگر و ناسپاس است.

نکته ها:
اشاره

در آیه 18 سوره ی نحل می خوانیم: «إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا إِنَّ اللّٰهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» اگر بخواهید نعمت های خدا را بشمارید نمی توانید.همانا خداوند بخشنده و مهربان است.

در آیات قبل خواندیم که رهبران فاسد،مردم را به سوی غیر خدا دعوت می کنند. «جَعَلُوا لِلّٰهِ أَنْدٰاداً» این آیه می گوید:با آنکه از غیر خدا هیچ کاری ساخته نیست و هر که هر چه دارد از آنِ خداست ولی انسان،بی توجّه و ناسپاس است.

«عد»یعنی شمردن،«احصاء»یعنی شمردن با دقت بگونه ای که هیچ چیز از قلم نیفتد.

ص :291

پیام ها:

1 عوامل تولید در اختیار انسان است.(آب،خاک و نور خورشید...)اگر نارسایی و کمبودی وجود دارد به خاطر مدیریّت غلط و توزیع نامطلوب است. «وَ آتٰاکُمْ مِنْ کُلِّ ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ» 2 خدایی که بشر را آفرید،همه ی نیازهای او را از راه درست برآورده ساخت، اما انسان بدنبال رفع نیازهای خود از راه گناه است. «آتٰاکُمْ مِنْ کُلِّ مٰا سَأَلْتُمُوهُ ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ» 3 انسان موجودی نیازمند و محتاج است. «سَأَلْتُمُوهُ» 4 انسان قدرت ندارد نعمت های خدا را بشمارد،چه رسد به این که بخواهد شکر آنها را به جای آورد. «لاٰ تُحْصُوهٰا» 5 اگر انسان از نعمت های الهی درست استفاده نکند،بسیار ستمگر و کفران کننده است. «لَظَلُومٌ کَفّٰارٌ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 35]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِیمُ رَبِّ اِجْعَلْ هَذَا اَلْبَلَدَ آمِناً وَ اُجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ اَلْأَصْنٰامَ (35)

و(به یاد آور)زمانی را که ابراهیم گفت:پروردگارا! این شهر(مکه)را امن قرار ده و من و فرزندانم را از اینکه بت ها را بپرستیم دور بدار.

نکته ها:
اشاره

در این آیه و آیات بعد،سیمایی از دعاهای حضرت ابراهیم که نشان دهنده ی سوز و روح بزرگ اوست مطرح است و شاید به دلیل همین دعاها این سوره،«ابراهیم»نامیده شد.

ابراهیم علیه السلام در دو زمان برای مکه دعا کرد:بار اوّل زمانی بود که اسماعیل و هاجر را در آن جا اسکان داد و گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً» (1)پروردگارا! این مکان را شهر امن

ص :292


1- 1) .بقره،126.

قرار ده.بار دوم زمانی بود که جمعیّتی به مکه آمد و در این شهر مقیم شد،در این جا هم ابراهیم دعا کرد و گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» سؤال:آیا تمام افراد نسل ابراهیم به خاطر این دعا موحّد شدند؟ پاسخ:دعا یک عامل است و اراده ی فرزندان عامل دیگر می باشد.قصّه ی پسر نوح را فراموش نکنیم.

سؤال:چگونه ابراهیم علیه السلام از«مکه»به عنوان شهر یاد کرد با این که در آیات بعد می گوید:

«این جا سرزمینی غیر قابل کشت است»؟ پاسخ:شهر بودن مکه یا بعد از ورود قبایل به این منطقه بوده که این دعا هم مربوط به آن وقت است و یا اینکه بگوییم:میان شهر بودنِ یک منطقه و غیر قابل کشت بودن آن منافاتی وجود ندارد.الآن هم مکه شهری غیر قابل کشت است.

سؤال:با این که حضرت ابراهیم علیه السلام قهرمان توحید بود،پس چرا دعا کرد که خدایا! مرا از شرک دور کن؟ پاسخ:پیامبر اسلام نیز همواره در صراط مستقیم گام برمی داشت،با این حال در هر نماز می گفت: «اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ» یعنی اگر کسی یقین هم دارد در راه راست قدم برمی دارد،باز باید از خطر انحراف بترسد و از خداوند استمداد کند.

مراد از«جعل امنیّت»،قانونی است که امنیّت مکه را تضمین کند،نه آنکه مکه در طول تاریخ امن بوده است،زیرا کعبه بارها مورد هجوم دشمنان قرار گرفت و در مکه خون ها ریخته شد و خود پیامبر اسلام صلی اللّٰه علیه و آله و یارانش شکنجه شدند و امام حسین علیه السلام به دلیل ناامنی مکه،حج را رها کرد،ولی قانون الهی آن جا را منطقه ی امن قرار داده است.

پیام ها

1 دعا برای حفظ فکر و عقیده ی صحیح،از بهترین دعاهاست. «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنٰامَ» 2 مراکز عبادت باید امنیّت داشته باشد. «هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» 3 امنیّت،شرط لازم برای زندگی است. «الْبَلَدَ آمِناً»

ص :293

4 رهبران جامعه باید به فکر امنیّت مردم باشند. «رَبِّ اجْعَلْ ... آمِناً» 5 امنیّت،برای آزادی گناه و عیاشی نیست،بلکه امنیّت باید مقدّمه ی عبادت باشد. «آمِناً» «أَمْناً یَعْبُدُونَنِی» (1)6 احتمال خطر شرک،از هیچ مقامی حتّی قهرمان توحید و ابراهیم دور نیست.

«وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ»

...

7 در دعاها،دیگران به خصوص فرزندان خود را نیز یاد کنیم. «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 36]

اشاره

رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ اَلنّٰاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصٰانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (36)

پروردگارا! همانا بت ها بسیاری از مردم را گمراه کرده اند،پس هر که مرا پیروی کند،قطعاً او از من است و هر کس با من مخالفت کند،همانا تو بخشنده ی مهربانی.

نکته ها:
اشاره

سؤال:چگونه بت ها که مجسّمه هایی از سنگ و چوب هستند،انسان را گمراه می کنند؟ پاسخ:اولاً:بت ها همیشه جماد نیستند،گاهی انسان ها و طاغوت ها نیز بت می شوند.ثانیاً:

مسأله ی هنر و زیورآلاتی که همراه بت ها بود جاذبه داشت.ثالثاً:گاهی جهل سبب می شود که سنگ و چوب نیز ارزش پیدا کند.

اگر این آیه را همراه با آیه ی قبل معنا کنیم نتیجه ی خوبی به دست می آوریم،زیرا در آیه ی قبل ابراهیم گفت:«خدایا فرزندانم را از بت پرستی دور بدار.»در این آیه می گوید:«کسی که موحّد و پیرو من بود از من است»بنا بر این تمام موحدان فرزندان مکتبی ابراهیم هستند.

«مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ» همان گونه که رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:«انا و علی أبوا هذه الامة» (2)من و علی پدران مکتبی این امّت هستیم.ولی مشرک اگر فرزند پیامبر هم باشد

ص :294


1- 1) .نور،55.
2- 2) .بحار،ج 16،95.

خطاب می شود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ» (1)حضرت علی علیه السلام فرمود:«ان ولی محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد من عصی الله و ان قربت لحمته»«همانا دوست محمّد کسی است که خدا را اطاعت کند،گرچه از نظر فامیلی و نَسب دور باشد،و دشمن محمّد کسی است که خدا را نافرمانی کند،گرچه از بستگان پیامبر باشد. (2)

پیام ها

1 هنرهایی مثل مجسمه سازی می توانند منشأ انحراف شوند،چنان که بت ها افراد بسیاری را گمراه کردند. «إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ» 2 دینداری با شعار نیست،با عمل و پیروی از دستورات است. «تَبِعَنِی» 3 میان رهبران آسمانی و مردم مومن،رابطه ی مکتبی برقرار است. «فَإِنَّهُ مِنِّی» 4 انبیا حتّی نسبت به مخالفان خود دلسوز بودند و آنان را مأیوس نمی کردند.

«مَنْ عَصٰانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

5 مخالفت با دستور پیامبر،مخالفت خداست. «مَنْ عَصٰانِی فَإِنَّکَ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 37]

اشاره

رَبَّنٰا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوٰادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ اَلْمُحَرَّمِ رَبَّنٰا لِیُقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ اَلنّٰاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ اُرْزُقْهُمْ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (37)

پروردگارا! من(یکی)از ذرّیّه ام را در وادی(و درّه ای بی آب و)بی گیاه،در کنار خانۀ گرامی و با حرمت تو ساکن ساختم.پروردگارا!(چنین کردم) تا نماز برپا دارند،پس دل های گروهی از مردم را به سوی آنان مایل گردان و آنان را از ثمرات،روزی ده تا شاید سپاس گزارند.

ص :295


1- 1) .هود،46.
2- 2) .بحار،ج 67،ص 25.
نکته ها:
اشاره

وقتی خداوند در زمان پیری ابراهیم،اسماعیل را به او عطا کرد،او را فرمان داد که این کودک و مادرش را در مکّه اسکان دهد.ابراهیم فرمان الهی را اطاعت نمود و سپس برای آنان دعا کرد.

در روایات می خوانیم که امام باقر علیه السلام فرمود:ما اهل بیت رسول اللَّه صلی اللّٰه علیه و آله،بقیه ذرّیّه ابراهیم هستیم که دل های مردم به سوی ما گرایش دارد،سپس این آیه را تلاوت فرمودند:

«رَبَّنٰا إِنِّی أَسْکَنْتُ

... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّٰاسِ» کعبه در منطقه ای بی آب و علف قرار گرفت تا مردم به واسطه ی آن آزمایش شوند.چنان که حضرت علی علیه السلام در خطبه ی قاصعه چنین بیان فرمود:اگر کعبه در جای خوش آب و هوایی بود،مردم برای خدا به زیارت آن نمی رفتند.

دعای انبیا مستجاب است. «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرٰاتِ» ، «حَرَماً آمِناً یُجْبیٰ إِلَیْهِ ثَمَرٰاتُ کُلِّ شَیْءٍ» (1)حرمی امن که همه گونه ثمرات در آن فراهم می شود.امام باقر علیه السلام فرمود:هر میوه ای که در شرق و غرب عالم هست در مکّه یافت می شود.

پیام ها

1 انتخاب مسکن انبیا بر اساس نماز و عبادت بود. «أَسْکَنْتُ لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ» 2 دینداری،گاهی با آوارگی،هجرت،دوری از خانواده و محرومیّت از امکانات رفاهی همراه است. «أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوٰادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» 3 کعبه و اطراف آن در زمان حضرت ابراهیم نیز محترم و دارای محدودیّت و ممنوعیّت بوده است. «بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» 4 محور و مقصد حرکت ابراهیم نماز است. «رَبَّنٰا لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ» 5 اهل نماز،باید محبوب باشد. «لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّٰاسِ» 6 نماز در ادیان قبل نیز بوده است. «لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ»

ص :296


1- 1) .قصص،57.

7 محبوبیّت و گرایش دل ها به دست خداست. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً» ...

8 همه ی مردم لیاقت دوست داشتن اولیای خدا را ندارند. «مِنَ النّٰاسِ» 9 مردان خدا،دنیا را برای هدفی عالی می خواهند. «مِنَ الثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 38]

اشاره

رَبَّنٰا إِنَّکَ تَعْلَمُ مٰا نُخْفِی وَ مٰا نُعْلِنُ وَ مٰا یَخْفیٰ عَلَی اَللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فِی اَلسَّمٰاءِ (38)

پروردگارا! همانا تو آنچه را پنهان و یا آشکار کنیم،می دانی و چیزی در زمین و در آسمان بر خداوند پوشیده نمی ماند.

نکته ها:
اشاره

اکنون که همه چیز برای خدا روشن است و علم او به همه چیز و همه کار ما احاطه دارد باید در محضر او گناه نکنیم و در مخلوقات او جز طبق رضا و دستورات او تصرف نکنیم.

پیام ها

1 در نزد خدا پنهان و آشکار معنا ندارد. «تَعْلَمُ مٰا نُخْفِی وَ مٰا نُعْلِنُ» 2 زمین و آسمان نزد علم خداوند یکسان است. «مٰا یَخْفیٰ ... فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 39]

اشاره

اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی اَلْکِبَرِ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ اَلدُّعٰاءِ (39)

ستایش خداوندی را که در پیری،اسماعیل و اسحاق را به من عطا فرمود.

قطعاً پروردگارم شنونده دعاست(و آن را مستجاب می کند.)

نکته ها:
اشاره

اسماعیل و اسحاق،از نعمت های ویژه ی خداوند هستند،زیرا:

الف:با دعای پیامبر خدا ابراهیم به وجود آمدند.

ب:در زمان پیریِ پدر به دنیا آمدند.

ص :297

ج:اولاد صالح بودند.

د:سرسلسله ی انبیای بعدی شدند.

ضمناً آنچه مهم است،اولاد صالح است،چه از کنیز باشد و چه از غیر آن.(اسماعیل از کنیز و اسحاق از آزاده بود)

پیام ها

1 به هنگام ذکر نعمت های الهی از خداوند تشکر کنیم. «الْحَمْدُ لِلّٰهِ» 2 خدا را به خاطر دعاهای مستجاب شده،شکر کنیم. «إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعٰاءِ» 3 فرزند،هدیه الهی است. «وَهَبَ لِی» 4 برای اراده و قدرت الهی،هیچ مانعی وجود ندارد. «عَلَی الْکِبَرِ» پیری مانع فرزنددار شدن نیست.

5 هنگام تشکّر از خداوند،نعمت ها را جداگانه ذکر کنید. «إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ» 6 استجابت دعا سنت خداوند است. «إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعٰاءِ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 40 تا 41]

اشاره

رَبِّ اِجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاٰةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنٰا وَ تَقَبَّلْ دُعٰاءِ (40) رَبَّنَا اِغْفِرْ لِی وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ اَلْحِسٰابُ (41)

پروردگارا! مرا برپا دارنده نماز قرار ده و از نسل و ذریّه ام نیز.پروردگارا! دعای مرا(نماز و عبادتم را)بپذیر.

پروردگارا! مرا و پدر و مادرم را و مؤمنان را،روزی که حساب بر پا می شود ببخشای!

نکته ها:
اشاره

در آیاتی که تا کنون درباره ی حضرت ابراهیم در این سوره خوانده ایم،او از خداوند هفت درخواست دارد:امنیّت مکّه،دور ماندن از بت پرستی،توجّه قلوب و افکار مؤمنین نسبت به فرزندان و مکتب او،بهره مند شدن ذریّه ی او از ثمرات،توفیق اقامه ی نماز،قبول شدن

ص :298

دعاها و آمرزش برای خود و والدین و همه ی مؤمنان.

کلمه ی«والد»تنها به پدر واقعی گفته می شود،ولی کلمه ی«أب»به غیر پدر از جمله به عمو و پدرزن نیز گفته می شود.چون والدین ابراهیم مؤمن بودند،لذا در این آیه حضرت ابراهیم به والدین خود دعا می کند،ولی در آیات دیگر که کلمه ی«أب»بکار رفته و مراد عموی ابراهیم است،به دلیل مشرک بودن او،حضرت از او بیزاری می جوید.

در آیه ی 133 بقره نیز خواندیم که فرزندان یعقوب در پاسخ پدر که پرسیده بود: «مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی» پس از من چه چیز را می پرستید؟ گفتند: «نَعْبُدُ إِلٰهَکَ وَ إِلٰهَ آبٰائِکَ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ» ما پروردگار تو و پروردگار پدرانت ابراهیم و اسماعیل را می پرستیم.با آنکه اسماعیل عموی یعقوب است ولی به عمو کلمه ی«أب»گفته شده است.

پیام ها

1 تکرار کلمه ی« رَبِّ »در آغاز دعاهای حضرت ابراهیم،نشانه تأثیر آن در استجابت دعا و یا یکی از آداب آن است. «رَبِّ اجْعَلْنِی» 2 برای اقامه ی نماز خود و فرزندانتان،از خداوند استمداد کنید. «رَبِّ اجْعَلْنِی» 3 نماز،محور دعاهای حضرت ابراهیم است. «رَبَّنٰا لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ» ، «رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاٰةِ» 4 با آنکه رسالت انبیا اقامه ی دین است اما دعا برای اقامه ی نماز به جای آن، نشانه آن است که نماز چهره و سیمای تمام نمای دین است. «مُقِیمَ الصَّلاٰةِ» 5 اقامه ی نماز،عِدل و همتای رهبری است.حضرت ابراهیم در دو مورد عبارت «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» را بکار برد:یکی درباره ی نماز نسل خود «مُقِیمَ الصَّلاٰةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» و یکی در مورد رهبری نسل خود هنگامی که خداوند به ابراهیم فرمود: «إِنِّی جٰاعِلُکَ لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» (1)من تو را امام مردم قرار دادم ابراهیم گفت:پروردگارا ذریّه مرا نیز به این مقام برسان.

ص :299


1- 1) .بقره،124.

6 در دعا هم به خود توجّه کنید، «وَ اجْنُبْنِی وَ اجْعَلْنِی و اِغْفِرْ لِی» و هم به دیگران.

«وَ بَنِیَّ

وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی

وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»

7 انسان،هم باید به فکر نسل قبل باشد، «وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» و هم به فکر نسل بعد. «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» 8 در دعا،بستگان انسان بر دیگران مقدّمند. «وَ لِوٰالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» 9 در دعا،به فکر قیامت خود،فرزندان و جامعه باشید. «یَوْمَ یَقُومُ الْحِسٰابُ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 42]

اشاره

وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَللّٰهَ غٰافِلاً عَمّٰا یَعْمَلُ اَلظّٰالِمُونَ إِنَّمٰا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ اَلْأَبْصٰارُ (42)

خداوند را از آنچه ستمگران انجام می دهند غافل مپندار،همانا او(کیفر و حساب)آنان را برای روزی به تأخیر می اندازد که چشم ها(از حیرت و وحشت)آن روز خیره می ماند.

نکته ها:
اشاره

سؤال:خداوندی که عادل است و قدرت دارد،چرا جلو ستمگران را نمی گیرد؟ پاسخ:خداوند هم عادل است و هم قادر و هم به عملکرد ستمگران عالم،لکن تأخیر کیفر به خاطر آن است که دنیا ظرفیّت پاداش یا کیفر کامل را ندارد و سنّت خداوند بر این است که بندگانش را مهلت دهد،تا اگر قابلیّت داشته باشند توبه کنند و اگر قابل نبودند،در قیامت به حسابشان برسد.

پیام ها

1 زود قضاوت نکنید و خداوند را غافل مپندارید. «لاٰ تَحْسَبَنَّ» 2 مهلت دادن به ستمگران،نشانه ی غفلت خداوند یا رضایت پروردگار از آنان نیست. «وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اللّٰهَ غٰافِلاً» 3 سنّت خداوند بر مهلت دادن است. «إِنَّمٰا یُؤَخِّرُهُمْ»

ص :300

بنا بر این در برابر ظالم،نه ساکت شوید و نه مأیوس،به وظیفه خود عمل کنید که خداوند در کمین آنهاست.

4 کیفر و پاداش الهی،زمان بندی دارد. «لِیَوْمٍ» 5 روز قیامت،چنان ترس آور و وحشت زاست که چشم ها خیره می شود.

«تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصٰارُ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 43]

اشاره

مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لاٰ یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَوٰاءٌ (43)

(روزی که مجرمان از شدّت وحشت)شتاب زده،سرها را بالا گرفته،چشم ها و پلک هاشان به هم نخورد و دل هایشان(از امید و تدبیر)تهی است.

نکته ها:

برای کلمه ی« مُهْطِعِینَ »که از«اهطاع»است،چند معنا شده است:گردن کشیدن،سرعت گرفتن و نگاه کردن با ذلّت و همه ی این معانی می تواند در این آیه مورد نظر باشد.

[سوره إبراهیم (14): آیه 44]

اشاره

وَ أَنْذِرِ اَلنّٰاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ اَلْعَذٰابُ فَیَقُولُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنٰا أَخِّرْنٰا إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ اَلرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مٰا لَکُمْ مِنْ زَوٰالٍ (44)

و مردم را از روزی که عذاب به سراغشان خواهد آمد بترسان.پس کسانی که ظلم کرده اند،خواهند گفت:پروردگارا! ما را تا مدّت کوتاهی مهلت ده،تا دعوت تو را اجابت نماییم و از پیامبران پیروی کنیم(به آنان گفته می شود) آیا شما نبودید که پیش از این سوگند یاد می کردید که هرگز برای شما زوال و فنایی نیست؟

نکته ها:
اشاره

با توجّه به آیه ی قبل،ابتدا به نظر می رسد که این آیه نیز درباره ی قیامت است،ولی جمله ی «أَخِّرْنٰا إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ» ...بیشتر،این معنا را به ذهن می آورد که آیه

ص :301

درباره ی عذاب الهی در دنیاست،زیرا تأخیر عذاب و اجابت دعوت خداوند و پیروی از پیامبران،مربوط به دنیاست نه قیامت.

در قیامت نیز تقاضای بازگشت به دنیا وجود دارد که آیات آن،مکرّر در قرآن آمده از جمله:

الف: «فَهَلْ إِلیٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ» (1)آیا برای خارج شدن از هلاکت راهی هست؟ ب: «فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً» (2)ما را به دنیا برگردان تا عمل صالحی انجام دهیم.

ج: «رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً» (3)پروردگارا! ما را از دوزخ خارج کن تا کار خوبی انجام دهیم.

پیام ها

1 هشدار و تهدید،از راهها و شیوه های تربیت و هدایت گمراهان است. «وَ أَنْذِرِ» 2 هشدارهای قرآن،مربوط به همه ی مردم است. «أَنْذِرِ النّٰاسَ» 3 مجرمان روزی پشیمان می شوند،امّا فرصت های از دست رفته باز نمی گردد.

«أَخِّرْنٰا»

...

4 هنگام نزول عذاب الهی،راه فرار و توبه بسته می شود. «أَ وَ لَمْ تَکُونُوا» ...

[سوره إبراهیم (14): آیه 45]

اشاره

وَ سَکَنْتُمْ فِی مَسٰاکِنِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنٰا بِهِمْ وَ ضَرَبْنٰا لَکُمُ اَلْأَمْثٰالَ (45)

و(شما بودید که)در خانه های کسانی که(پیش از شما بودند و)به خویشتن ستم کردند،ساکن شدید،و برای شما روشن شد که با آنان چه کردیم و برای شما مثل ها زدیم(پس چرا عبرت نگرفتید)

پیام ها

1 بسیاری انسان ها از سرنوشت پیشینیان عبرت نمی گیرند و با آنکه در جای آنان نشسته اند،همه چیز را فراموش می کنند. «سَکَنْتُمْ فِی مَسٰاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا» 2 خداوند اتمام حجّت می کند. «الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، ضَرَبْنٰا لَکُمُ الْأَمْثٰالَ» (هم عذاب

ص :302


1- 1) .غافر،11.
2- 2) .سجده،12.
3- 3) .فاطر،37.

امّت های قبل را بیان می کند و هم با مثال های متعدّد،مسایل را روشن می سازد.) 3 سنّت های خدا بر تاریخ و جامعه ثابت و حاکم است. «تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنٰا بِهِمْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 46]

اشاره

وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اَللّٰهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کٰانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ اَلْجِبٰالُ (46)

به یقین آنان تمام مکر خود را به کار گرفتند،ولی مکر و حیله ی آنها نزد خداست گرچه کوه ها از مکرشان از جا کنده شود.

نکته ها:
اشاره

خداوند،هم به نیرنگ آنها آگاه است و بر آن احاطه ی کامل دارد و هم کیفر آن همه توطئه را خواهد داد و هم می تواند مکر آنها را دفع و خنثی کند و یا به خودشان برگرداند.

پیام ها

1 ستمگران هر چند صاحب قدرت و قوت باشند اما سرانجام مخذول خداوند خواهند شد. «عِنْدَ اللّٰهِ مَکْرُهُمْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 47]

اشاره

فَلاٰ تَحْسَبَنَّ اَللّٰهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ ذُو اِنتِقٰامٍ (47)

مپندارید که خداوند وعده ای را که به پیامبرانش داده است تخلّف می کند، قطعاً خداوند شکست ناپذیر و صاحب انتقام است.

نکته ها:
اشاره

انتقام گرفتنِ انسان همراه با کینه و تشفّی دل است،ولی انتقام الهی بر اساس عدل و حکمت و تأدیب است.

پیام ها

1 باید در لحظه های خطر و لغزش،هشدارهای لازم داده شود. «لاٰ تَحْسَبَنَّ» 2 تأخیر در امدادهای الهی،سبب تردید شما نشود. «لاٰ تَحْسَبَنَّ» 3 گرچه انسان عقل و فطرت دارد و مشورت هم می کند،امّا اگر وحی نباشد در

ص :303

فهم و برداشت گرفتار انحراف می شود. «لاٰ تَحْسَبَنَّ» 4 مهلتی که خداوند به کفّار و ستمگران می دهد،بر اساس یک سنّت و حکمت است نه از روی غفلت و تخلّف از وعده ها «فَلاٰ تَحْسَبَنَّ اللّٰهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ» 5 خدایی که قدرت دارد چرا تخلّف کند؟ «إِنَّ اللّٰهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقٰامٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 48]

اشاره

یَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْأَرْضُ غَیْرَ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ بَرَزُوا لِلّٰهِ اَلْوٰاحِدِ اَلْقَهّٰارِ (48)

روزی که زمین به غیر این زمین و آسمان ها(به آسمان های دیگر)تبدیل شوند و(همه مردم)در پیشگاه خداوند یگانه قهّار حاضر شوند.

نکته ها:
اشاره

تغییر و تحوّل زمین در روز قیامت،در آیات متعدّد بیان شده است.در آن روز زمین لرزه ی شدیدی ایجاد شود،کوه ها از زمین کنده شود و به حرکت در آیند و مانند پشم و پنبه نرم شوند. (1)روزی که زمین به صورت قطعه ای صاف و هموار و مسطح درآید.چنان که قرآن می فرماید: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبٰالِ فَقُلْ یَنْسِفُهٰا رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُهٰا قٰاعاً صَفْصَفاً» (2)ولی تبدیل آسمان ها با خاموش شدن خورشید و درهم پیچیده شدن آسمان ها انجام می گیرد.به هر حال این نظام موجود پایانی دارد.

پیام ها

1 تمام خلایق برای رسیدگی به عملکردشان دوباره زنده خواهند شد. «بَرَزُوا» 2 در قیامت جایی برای رحم و عطوفت بر ستمگران نیست. «الْقَهّٰارِ»

[سوره إبراهیم (14): آیات 49 تا 50]

اشاره

وَ تَرَی اَلْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی اَلْأَصْفٰادِ (49) سَرٰابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرٰانٍ وَ تَغْشیٰ وُجُوهَهُمُ اَلنّٰارُ (50)

و در آن روز مجرمان را می بینی که در غل و زنجیر بهم بسته شده اند.

ص :304


1- 1) .زلزال،1.
2- 2) .طه،105 تا 106.

جامه های آنان از قطران(مادّه ی چسبنده ی بدبوی قابل اشتعال همچون قیر)است،و صورت هایشان را آتش می پوشاند.

نکته ها:
اشاره

کسی که در حال رنج و عذاب است،اگر فریاد دیگران را نیز بشنود،بیشتر زجر می بیند، چنان که شادی کردن لذّت دارد و بودنِ در کنار جمعی که شادمانند لذّتِ بیشتری دارد.به همین خاطر،قرآن می فرماید:ما افراد همفکر و هم خط را در یک جا جمع می کنیم،مجرمان را در دوزخ و نیکان را در بهشت. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... أَلْحَقْنٰا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ» (1)و درباره ی اهل دوزخ می خوانیم: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْوٰاجَهُمْ» (2)ستمگران و همسرانشان که مانند آنان بودند،با هم به دوزخ می روند.در جای دیگر می خوانیم: «فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ الْغٰاوُونَ» (3)در آن روز عابد همراه با معبود خیالی خود با هم به دوزخ افکنده می شوند.و شاید آیه ی «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» (4)نیز همین قرین بودن را بیان کند.(و اللَّه العالم) « اَلْأَصْفٰادِ »جمع«صفود»به«کُنده»گفته می شود و آن تکّه ی چوب بزرگی است که به پای زندانیان می بندند.

« قَطِرٰانٍ »مادّه ای است که از برخی درختان می گیرند و پس از جوشاندن و سفت کردن آن به بدن شتر می مالند تا در اثر سوزش زیاد،امراض پوستی شتر بهبود یابد.این مادّه،بدبو و اشتغال زاست. (5)

یکی از عذاب های قیامت،بسته شدن مجرمان با غل و زنجیر است و این معنا در چندین آیه ذکر شده است.از جمله: «وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ ... فِی الْأَصْفٰادِ» و «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ» (6)و «إِذِ الْأَغْلاٰلُ فِی أَعْنٰاقِهِمْ» (7)مجرمان با مجرمان،و یا با شیاطین،با هم به زنجیر کشیده می شوند.و یا دست هایشان

ص :305


1- 1) .طور،21.
2- 2) .صافات،23.
3- 3) .شعراء،94.
4- 4) .تکویر،7.
5- 5) .تفسیر نمونه.
6- 6) .حاقّه،30.
7- 7) .غافر،71.

با غل بسته می شود،و یا دست و پاهایشان،و یا دست و پا و گردنشان با هم در قید و بند قرار می گیرد. «مُقَرَّنِینَ»

پیام ها

1 قرآن،قیامت را طوری ترسیم می کند که گویی الآن ما آن را می بینیم. «تَرَی» 2 تحقیر و عذاب مجرمان،در ملأ عام است. «وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ» 3 اگر با دید تجسّم اعمال بنگریم،شاید به این نتیجه برسیم که لباس هایی که پوشیدن آنها با دلربایی و تفاخر و اسراف و شهوت انگیزی همراه باشد،به لباس های سیاه و بدبو و آتش زای قیامت تبدیل می شود. «سَرٰابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرٰانٍ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 51]

اشاره

لِیَجْزِیَ اَللّٰهُ کُلَّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ إِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (51)

(مجرمان کیفر می شوند)تا خداوند به هر کس سزای آنچه کسب کرده بدهد،چرا که خداوند حساب رسی سریع است.

پیام ها

1 هیچ یک از مردم بی جزا نمی مانند. «کُلَّ نَفْسٍ» 2 هیچ کاری در دنیا بی پاسخ نیست. «مٰا کَسَبَتْ» 3 کیفر و پاداش الهی،بر اساس عمل خود ماست. «مٰا کَسَبَتْ»

[سوره إبراهیم (14): آیه 52]

اشاره

هٰذٰا بَلاٰغٌ لِلنّٰاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (52)

این(قرآن)پیام رسا و ابلاغی برای مردم است تا به وسیله ی آن،هشدار یابند و بدانند که همانا او معبودی یکتاست و تا خردمندان پند گیرند.

نکته ها:
اشاره

آخرین آیه ی سوره ی ابراهیم و اوّلین آیه ی آن،درباره ی نقش قرآن و رسالت آن در

ص :306

هدایت مردم است.در آیه ی اوّل خواندیم: «کِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّٰاسَ مِنَ الظُّلُمٰاتِ إِلَی النُّورِ» و در این آیه می خوانیم: «هٰذٰا بَلاٰغٌ لِلنّٰاسِ» ...از طرفی همانگونه که قرآن بلاغ است،پیام رسان آن نیز بلاغ است،چنان که در آیه 54 سوره ی نور آمده است، «مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ»

پیام ها

1 قرآن،مایه ی تبلیغ است و مبلّغین باید مایه ی تبلیغی خود را از قرآن بگیرند.

«هٰذٰا بَلاٰغٌ»

2 قرآن،کتاب توحید است و از قرآن باید مُوحّد ساخته شود. «هٰذٰا بَلاٰغٌ ... لِیَعْلَمُوا أَنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ» 3 ابلاغ به تنهایی کافی نیست،انذار نیز لازم است.(آری،هدفِ تبلیغ،انذار است.) «وَ لِیُنْذَرُوا» 4 دانستن کافی نیست،توجّه و تذکّر نیز لازم است. «لِیَعْلَمُوا لِیَذَّکَّرَ» 5 انس با قرآن،هم معرفت و شناخت به انسان می دهد، «لِیَعْلَمُوا» و هم با تذکّر و پند،آدمی را به اعمال خیر تشویق می کند. «لِیَذَّکَّرَ» 6 قرآن،برای عموم مردم ابلاغ است،امّا تنها صاحبان عقل متذکّر می شوند و از آن پند می گیرند. «وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» آری اگر به رهنمودهای قرآن با جان و دل توجّه کنیم،انسان موحّد و متذکّری می شویم.انشاء اللَّه

ص :307

ص :308

ص :309

ص :310

[تفسیر سوره حجر]

سیمای سوره حجر

این سوره دارای نود و نه آیه است و به گفته مشهور پنجاه و دومین سوره می باشد که قبل از هجرت در مکّه بر پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله نازل شده است.

«حِجْر»نام شهری است که قوم حضرت صالح در آن زندگی می کردند و نام این سوره از آیه هشتاد آن که درباره قوم صالح است،گرفته شده است. «کَذَّبَ أَصْحٰابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ» بیشتر مطالب این سوره در مورد تهمت و تمسخر کفّار نسبت به قرآن و پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله و دستور به صبر و گذشت نسبت به آنهاست و یک نوع دلداری و تسلیت،در برابر فشار هجوم مخالفان،بعد از وفات حضرت خدیجه و حضرت ابو طالب علیهما السلام برای پیامبر عزیز می باشد.

ص :311

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

[سوره الحجر (15): آیات 1 تا 2]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِlt;br/gt;الر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ (1) رُبَمٰا یَوَدُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کٰانُوا مُسْلِمِینَ (2)

15\2-1

الف لام راء،آن است آیات کتاب(آسمانی)و قرآن روشن و روشنگر.

چه بسا کسانی که کفر ورزیدند آرزو دارند که ای کاش مسلمان بودند.

نکته ها:
اشاره

در تفسیر طبری و مجمع البیان ذیل آیه 2 حدیثی آمده که در قیامت کفّار به مسلمین گرفتارِ جهنم،می گویند:شما نیز مثل ما دوزخی شدید و اسلام شما را نجات نداد.در حالی که مسلمانان گنهکار بعد از مدّتی تنبیه،نجات می یابند،ولی کفّار برای همیشه در دوزخ و آتش جهنم ماندنی می شوند و می گویند:ای کاش ما هم مسلمان بودیم.

در تاریخ می خوانیم:قیصر روم با دیدن نامه پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله قصد ایمان آوردن داشت امّا گفت جانم در خطر است و حکومت از دستم می رود. (1)

پیام ها

1 با اینکه قرآن مقام بسیار والایی دارد، «تِلْکَ» ولی در عین حال دسترسی به آن آسان است.زیرا هم نوشته شده، «الْکِتٰابِ» و هم قابل خواندن است. «قُرْآنٍ»

ص :312


1- 1) .مکاتیب الرسول،ج 1،ص 112.

2 مطالب قرآن روشن است و مرز حقّ و باطل را بیان می کند. «مُبِینٍ» 3 سرفرازی آینده برای اسلام است و حسرت برای کفّار خواهد بود. «یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» (کسانی که امروز اسلام را مسخره می کنند،در آینده پشیمان خواهند شد و چه بسا کفّاری که آرزوی اسلام دارند،ولی گرفتار طاغوت ها یا محیط فساد خود هستند)

[سوره الحجر (15): آیه 3]

اشاره

ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ اَلْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (3)

آنان را(به حال خود)رها کن تا بخورند و بهره مند شوند و آرزوها سرگرمشان کند،پس به زودی(نتیجه این بی تفاوتی ها را)خواهند فهمید.

نکته ها:
اشاره

مسئله رها کردن کفّار به حال خود،که از جمله ی «ذَرْهُمْ» استفاده می شود،به خاطر سرکشی خود آنان است و گرنه خداوند ابتدا برای هدایت همه ی انسانها،پیامبر فرستاده و کسی را به حال خود رها نکرده است.چنان که این مطلب بارها در قرآن مطرح شده است.از جمله: «وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ» (1)،آنان را رها می کنیم تا در سرکشی خود سردرگم شوند و در جای دیگر می فرماید: «وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ» (2)آنان را در سرکشی کردن مهلت می دهیم.

انسان به آرزو زنده است و اگر روزی آرزو از انسان گرفته شود از کار و تلاش دست برمی دارد.امّا آرزویی که در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته است،مربوط به موارد ذیل است:

1 آرزوی طولانی.2 آرزوی بیش از عمل.3 آرزوی بدون عمل.4 آرزویی که انسان را سرگرم کند.5 آرزوی خیر داشتن از کار و افراد بد.

پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:من از دو چیز بر شما می ترسم؛یکی پیروی از هوسها که شما را از حقّ باز دارد و دیگری آرزوهای طولانی که شما را از آخرت غافل نماید.در دعای کمیل می خوانیم:آرزوهای طولانی،انسان را از رسیدن به خیرات محروم می کند.«و حبسنی عن

ص :313


1- 1) .انعام،110.
2- 2) .بقره،15.

نفعی بعد آمالی»

پیام ها

1 در تبلیغ و ارشاد وقت خود را صرف نااهلان نکنید. «ذَرْهُمْ» 2 انسان،گاهی چنان در کفر غوطه ور می شود که برهان و هشدار انبیا نیز او را بیدار نمی کند «ذَرْهُمْ» 3 آرزو اگر انسان را غافل کند،نابجاست. «وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» ولی اگر انسان را به کار و تلاش وادار کند خوب است زیرا در قرآن می خوانیم: «وَ الْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً» (1)4 مهلت الهی را نشانه لطف و رحمت او ندانیم. «ذَرْهُمْ ... فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» (گاهی پزشک به اطرافیان بیمار می گوید:مریض را رها کنید و هر چه می خواهد بخورد به او بدهید،زیرا کار از کار گذشته است)

[سوره الحجر (15): آیه 4]

اشاره

وَ مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاّٰ وَ لَهٰا کِتٰابٌ مَعْلُومٌ (4)

و ما اهل هیچ قریه ای را هلاک نکردیم مگر آنکه برای آن(کارنامه و)کتابی معلوم بود.

پیام ها

1 کامیابی های دنیاپرستان پایانی دارد. «مٰا أَهْلَکْنٰا مِنْ قَرْیَةٍ» 2 اگر بخواهیم می توانیم کفّار را فوراً نابود کنیم،امّا برنامه و سنّت ما فرصت دادن و تأخیر است. «لَهٰا کِتٰابٌ مَعْلُومٌ» 3 به مهلت دادن های الهی مغرور نشویم. «لَهٰا کِتٰابٌ مَعْلُومٌ» 4 جامعه و تاریخ نیز قانون و زمان بندی و اصولی دارد. «قَرْیَةٍ إِلاّٰ وَ لَهٰا کِتٰابٌ مَعْلُومٌ»

ص :314


1- 1) .کهف،46.

[سوره الحجر (15): آیه 5]

اشاره

مٰا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهٰا وَ مٰا یَسْتَأْخِرُونَ (5)

هیچ امّتی از اجل خود نه پیش می افتد و نه پس می ماند.

نکته ها:
اشاره

اجَل و حوادثی که پیش می آید دو نوع است:حتمی و غیر حتمی.اَجَل غیر حتمی با دعا و صدقه و کارهای خیر قابل تغییر است،امّا اجَل حتمی قابل تغییر نیست.

پیام ها

1 نه تنها افراد بلکه امّت ها و تاریخ آنان زمان بندی و أَجَل دارند. «أَجَلاً» 2 بقا و ثبات افراد و أُمّت ها بدست خداست و انسان در جلو و عقب انداختن برنامه های حتمی الهی،نقشی ندارد. «مٰا تَسْبِقُ ... وَ مٰا یَسْتَأْخِرُونَ»

[سوره الحجر (15): آیات 6 تا 7]

اشاره

وَ قٰالُوا یٰا أَیُّهَا اَلَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ اَلذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (6) لَوْ مٰا تَأْتِینٰا بِالْمَلاٰئِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (7)

و کفّار گفتند:ای کسی که(ادّعا داری)ذکر(الهی)بر او نازل شده! به یقین تو دیوانه ای.

اگر از راست گویانی چرا فرشتگان را پیش ما نمی آوری؟

نکته ها:
اشاره

کلمه« لَمَجْنُونٌ »به معنای بی عقل نیست،بلکه به معنای جن زده است.همان گونه که کلمه «دیوانه»به معنای دیوزده است و در جاهلیّت اعتقاد داشتند که شاعر به خاطر ارتباطی که با جنّ دارد می تواند شعر بگوید.

در این دو آیه تحقیر و تمسخر و تهمت و تردید،با انواع تأکیدها برای پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله از زبان کفّار مطرح شده است. «یٰا أَیُّهَا الَّذِی» به جای «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ» یک نوع تحقیر است،کلمه« اَلذِّکْرُ» با توجّه به اینکه کفّار به وحی عقیده نداشتند،یک نوع تمسخر است و« لَمَجْنُونٌ »

ص :315

تهمت است و جمله «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّٰادِقِینَ» نشانه ی تردید آنان در نبوّت است.به علاوه حرف«ان»و حرف لام در جمله« إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ »و قالب جمله اسمیه،نشانه ی انواع تاکید در سخن و عقیده انحرافی آنهاست.

پیام ها

1 توجّه به معنویات،نزد گروهی دیوانگی است. «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» 2 کفّار سرچشمه سخنان پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله را که وحی است قبول نداشتند.لذا به جای« أَنْزَلَ اللّٰهُ إِلَیْکَ »می گفتند: «نُزِّلَ عَلَیْهِ» 3 کفّار،نشانه ی صداقت پیامبر را نزول فرشته می دانستند،ولی این بهانه ای بیش نبود.زیرا در جای دیگر قرآن می خوانیم:اگر بر فرض ما فرشتگان را بر آنان نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آنان سخن بگویند و در برابر چشمشان همه چیز را حاضر کنیم،باز هم ایمان نمی آورند. «مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا»

[سوره الحجر (15): آیه 8]

اشاره

مٰا نُنَزِّلُ اَلْمَلاٰئِکَةَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ مٰا کٰانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ (8)

(غافل از آنکه)ما فرشتگان را جز بر اساس حقّ نمی فرستیم و در آن صورت دیگر کفّار مهلت داده نمی شوند.(و قهر فوری الهی آنان را خواهد گرفت)

نکته ها:
اشاره

از آیات قرآن استفاده می شود که هر گاه معجزه ای از انبیا صادر شود و مردم بی اعتنایی کنند،ممکن است قهر الهی نازل شود و ممکن است برای مدّتی به آنان مهلت داده شود، لکن هر گاه نوع معجزه و درخواست آن از طرف مردم باشد؛نظیر بیرون آمدن شتر از دل کوه که از حضرت صالح خواستند و یا نظیر فروآمدن غذای آسمانی که از حضرت عیسی خواستند،در این گونه موارد هر گاه مردم تخلف نمایند قهر خدا حتمی و فوری است و دیگر به آنان مهلت داده نمی شود. «وَ مٰا کٰانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ» در آیه قبل کفّار با جمله «لَوْ مٰا تَأْتِینٰا بِالْمَلاٰئِکَةِ» از پیامبر عزیز تقاضای فرود آمدن

ص :316

فرشتگان بر خودشان را داشتند.این آیه پاسخ می دهد:که نزول فرشتگان براست و حقّ آن است که فرشته بر افراد لایق نازل شود و نزول فرشته بر افراد نااهل باطل است و ما جز حقّ انجام نمی دهیم. «مٰا نُنَزِّلُ الْمَلاٰئِکَةَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ»

پیام ها

1 نزول فرشتگان بر اساس هوس این و آن نیست،بلکه بر اساس حقّ است.

«مٰا نُنَزِّلُ الْمَلاٰئِکَةَ إِلاّٰ بِالْحَقِّ»

2 مهلت دادن خداوند نیز قانون دارد و در مواردی که نوع معجزه با درخواست خود مردم باشد ولی بازهم سرکشی نمایند،مهلتی در کار نیست. «مٰا کٰانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ»

[سوره الحجر (15): آیه 9]

اشاره

إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (9)

همانا ما خود قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما خود آن را نگاه داریم

نکته ها:
اشاره

در آیه 6 کفّار می گفتند:معلوم نیست سرچشمه ذکر پیامبر چیست «نُزِّلَ عَلَیْهِ» در این آیه می فرماید:شک نکنید قطعاً خود ما هستیم که ذکر و قرآن را بر او نازل می کنیم و همان گونه که کفّار با تأکید نسبت جنون می دادند،خداوند با تأکید بیشتری نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدّس خود نسبت می دهد.

در این آیه کوتاه ده نوع تأکید بکار رفته است؛پنج تأکید برای نزول قرآن که در کلمات« إِنّٰا،نَحْنُ،نَزَّلْنَا،الذِّکْرَ »نهفته شده و پنج تأکید برای حفظ قرآن از هر نوع تغییر و تحولی که در کلمات«ان،نا،له،ل،حافظون»است که در اصطلاح ادبیات عرب برای اهل فن روشن است.

به گواهی و وعده خدا در این آیه،هیچگونه تغییر و تحریفی در قرآن رخ نداده،چنان که در آیات دیگر نیز این مطلب آمده است،از جمله آیه 42 فصلت: «لاٰ یَأْتِیهِ الْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ

ص :317

وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ» هیچگونه باطلی از هیچ طریقی به قرآن راه ندارد.و اگر روایاتی را دیدیم که در آن به تحریف قرآن اشاره ای دارد؛یا جعلی است که باید بر دیوار زد و یا مراد تحریف در معنا و عمل،تفسیر به رأی و سلیقه و کنارزدن قرآن شناسان اصلی یعنی اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشد.

علاوه بر وعده خداوند مبنی بر حفاظت از قرآن،مسلمانان از آغاز،قرآن را حفظ کرده و در نوشتن و حفظ آن جدّی بودند،حتّی آموزش قرآن را مهریه زنان قرار می دادند،در نمازها می خواندند و کاتبان وحی افراد متعدّد بودند که یکی از آنان حضرت علی علیه السلام بود و امامان اهل بیت علیهم السلام مردم را به همین قرآن موجود دعوت می کردند،به علاوه حدیث ثقلین از شخص پیامبر که فرمودند:من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم و می روم؛یکی قرآن و دیگری اهل بیتم،که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند و اگر شما به هر دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد.گواه دیگری بر سلامت قرآن است و به راستی مگر می توان گفت رسالت پیامبر ثابت ولی کتابش متغیر است؟! مصطفی را وعده داد الطاف حق در زمینه تحریف نشدن قرآن صدها کتاب و مقاله و تحقیق از سوی بزرگان شیعه تألیف شده است و با کمال تأسّف عقیده به تحریف را به ناحقّ به شیعه نسبت داده اند.

قرآن ذکر است، «نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» و اعراض از ذکر و قرآن،انسان را به بدبختی می کشاند. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (1)قرآن ذکر است و تنها با ذکر خدا دل ها آرام می گیرد. «أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (2)

پیام ها

1 قرآن نه از بشر است و نه از فرشته. «إِنّٰا نَحْنُ» 2 قرآن برای همیشه محفوظ است. «لَحٰافِظُونَ» (اسم فاعل رمز دوام است)

ص :318


1- 1) .طه،124.
2- 2) .رعد،28.

3 یکی از پیشگویی های قرآن و از امتیازات اسلام،مصونیت قرآن از تحریف است. «إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ» 4 قرآن،ذکر است؛یاد خدا،یاد نعمت ها،یاد تاریخ گذشتگان و یاد قیامت.

«الذِّکْرَ»

«5 تهمت ها و تحقیرهای ناروا،باید محکم و همانند خودشان پاسخ داده شود.

«نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ» را باید با آیه «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» پاسخ داد.

[سوره الحجر (15): آیات 10 تا 11]

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ اَلْأَوَّلِینَ (10) وَ مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (11)