ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه : طبرسی، فضل بن حسن، 468 - 548 ق.

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه تفسیر مجمع البیان/ تالیف ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی ؛ ترجمه و نگارش از احمد بهشتی ؛ تصحیح و تنظیم موسوی دامغانی.

مشخصات نشر : تهران : فراهانی ، 13 - .

مشخصات ظاهری : ج.

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی توصیفی

یادداشت : فهرستنویسی براساس جلد هفتم: 1352.

شناسه افزوده : بهشتی، احمد، 1314 -، مترجم

شناسه افزوده : موسوی دامغانی، محمد، مترجم

شماره کتابشناسی ملی : 1587907

ص :1

اشاره

ص :2

ادامه سوره آل عمران

اشاره

[سوره آل عمران (3): آیه 20]

اشاره

فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّٰهِ وَ مَنِ اِتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ وَ اَلْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اِهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ اَلْبَلاٰغُ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ (20)

(1)

ترجمه

اگر با تو محاجه و مخاصمه کردند بگو من وجه(همه چیز)خود و کسانی را که پیرو من شده اند تسلیم خدا کرده ام و بکسانی که کتاب داده شده و به بی کتابان بگو آیا اسلام آورده اید پس اگر اسلام آوردند هدایت شده اند و اگر پشت کردند،بر تو رساندن باشد و بس و خدا بر بندگان بینا است.

ص :3


1- 1) سوره آل عمران آیه 20 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 20

اشاره
قرائت:

عاصم و حمزه و کسایی(یاء)در من اتبعنی را حذف کرده و بکسره نون که دال بر یاء است کفایت نموده اند و دیگران حذف نکرده اند.

تفسیر:

چون خداوند ذکر ایمان و اسلام را قبلا فرمود به نبی خود خطاب کرد که:

فَإِنْ حَاجُّوکَ

:یعنی اگر نصارا با تو مخاصمه کردند(ایشان وفد نجران بودند.) فَقُلْ :بگو(ای محمد).

أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّٰهِ

:دربارۀ مقصود از این قسمت چند وجه گفته شده:

1-در امر خدا و اخلاص در توحید و پرستش او بیکتایی منقاد و مطیع شده ام و دلیل حجتی که در این جاست اینست که خداوند آنها را بخالقیت حق که خود اقرار دارند ملزم ساخته که امر او را متابعت کنند و جز او را نپرستند.

2-مراد اینست که از هر معبودی جز خدا اعتراض نمودم و قصد خود را برای عبادت او خالص گردانیدم.در این مطلب اصلی را ذکر کرده که همه مکلفین الزام دارند که بآن اقرار کنند زیرا در عمل بچیزهای لازم در دین که طریق نجات از جهنم به بهشت است تبعیض نمیتواند باشد و معنی وجه در اینجا نفس و خود است و اسلام را اضافه بوجه کرده زیرا وجه انسان(چهره)اشرف اعضای اوست زیرا همه حواس در آنست و نشانه اندوه و نشاط در او ظاهر میشود.و کسی که وجه خود را تسلیم کند همه وجود خود را تسلیم کرده است.و بهمین معنی است «کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ» (هر چیز جز وجه او هلاک خواهد شد.)

ص :4

وَ مَنِ اتَّبَعَنِ

:یعنی مسلمانانی که بوسیله من هدایت یافته اند اسلام آورده اند چنان که من اسلام آورده ام.

وَ قُلْ

:(ای محمد)بگو.

لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ

:یعنی یهود و نصاری.

وَ الْأُمِّیِّینَ

:و امیان یعنی کسانی که کتاب ندارند-از ابن عباس و غیره که مشرکین عرب هستند و تفسیر امی و اشتقاق آن در آیه «وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ» گذشت.

أَ أَسْلَمْتُمْ

:آیا خالص شده اید چنان که من شده ام.لفظ استفهام است ولی بمعنی تهدید است و متضمن معنی امر است و معنی چنین است:«اسلام آورید که خداوند موانع را برطرف کرده و راهها را روشن ساخته»و نظیر این است قول خداوند: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» (آیا باز داشته نمیشوید)یعنی خود را باز دارید(از گناه).

فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا

:یعنی براه حق هدایت شده اند.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا

(و اگر پشت کردند):یعنی کافر شدند و اسلام را نپذیرفتند و از آن اعراض کردند.

فَإِنَّمٰا عَلَیْکَ الْبَلاٰغُ

:یعنی فقط بر تست که تبلیغ کنی و حجت و دلیل برایشان اقامه نمایی و بر تو نیست که آنها را از اعراض کردن بازداری.

وَ اللّٰهُ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ

:(خدا بصیر به بندگان است)در اینجا مراد اینست که:

هیچ مقدار از اعمال ایشان از علم حق فوت نخواهد شد بلکه آنها را بر همه اعمال پاداش خواهد داد زیرا خداوند بر ایشان و باطن ایشان بصیر یعنی عالم است و هیچ امری مخفی بر او پنهان نیست.

و گفته اند مراد اینست که:بر تبلیغ تو و ایمان و کفر ایشان عالم است.

ص :5

[سوره آل عمران (3): آیات 21 تا 22]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ یَقْتُلُونَ اَلنَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ اَلَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ اَلنّٰاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ (21) أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (22)

(1)

ترجمه:

کسانی که بآیات خدا کافر شدند و انبیاء را بناحق می کشند و کسانی را که به عدل فرمان میدهند میکشند بعذابی دردناک بشارتشان ده.همین مردمند که اعمالشان در دنیا و آخرت هدر شد و یاورانی ندارند.

ص :6


1- 1) سوره آل عمران آیه 21 و 22 جزء 3 سوره 3.

بیان آیه 21-22

اشاره
مقصود و تفسیر:

چون خداوند احتجاج با اهل کتاب را ذکر کرد و وعدۀ نیکو بایشان داد اگر مسلمان شوند و وعدۀ عذاب فرمود اگر از اسلام ابا کنند،در این آیه کفرشان را بتفصیل بیان میدارد که:

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ

:یعنی کسانی که دلایل و بینات حق را انکار میکنند «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ» (انبیاء را میکشند)گویند اینان یهودند.از ابی عبیده جراح روایت شده که به پیغمبر گفتم کدام مردم در قیامت عذابشان از همه سخت تر است فرمود مردمی که پیغمبر یا آمر بمعروف و ناهی از منکر را بکشند و بعد این آیه را خواند «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ...» سپس پیغمبر فرمود ای ابا عبیده بنی- اسرائیل 43 پیغمبر را در ساعت اول روز کشتند و 112 مرد از عابدان بنی اسرائیل به امر بمعروف و نهی از منکر قاتلان انبیاء قیام کردند همه آنها را نیز در آخر همان روز بکشتند و اینست که خداوند فرماید:

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ

:یعنی بآنها خبر ده که عذابی پر درد در انتظارشان است.و اینکه کلمه بشارت که برای خبر خوب بکار میرود در این مورد بر سبیل استعاره بکار برده شده بتناسب این است که خبر بعذاب کفار،در برابر بشارت بهشت به مؤمنین است و دیگر اینکه بشارت از بشره مشتق است و بشرۀ وجه تغییر آنست با سرور در خیر و یا با اندوه در شر.

اشکال میشود که چرا به یهود زمان نزول قرآن بشارت عذاب داده و حال آنکه اجدادشان انبیاء را کشته اند نه خودشان.جواب اینست که ایشان باعمال گذشته اجداد خشنود و راضی بودند و به آنها اقتدا نمودند و لذا با ایشان در عذاب شریکند.

ص :7

و گفته اند که مراد اینست که خداوند باینان بشارت داد که اجدادشان گرفتار عذاب الیم میباشند(نه خودشان).

و اینکه فرموده بغیر حق مراد این نیست که قتل انبیاء صورت حق هم دارد بلکه مراد اینست که قتل ایشان نخواهد بود مگر بناحق.مثل اینکه گفته میشود فلان کس امیدی بخیرش نیست یعنی خیری در او وجود ندارد.

و بنا بر این قتل پیغمبران بچیزی توصیف شده که بناچار در آن هست که عبارت است از ناحق بودن آن و همچنین است دعا در قول خدای متعال (وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ بُرْهٰانَ لَهُ بِهِ) که خواندن خداهای غیر از اللّٰه را توصیف کرده که نمیباشد مگر بدون برهان.

علی بن عیسی باین آیه استدلال کرده که جایز است انکار و نهی از منکر در جایی که ترس جان و خوف قتل باشد و نیز استدلال کرده بخبری که حسن(ع)از پیغمبر روایت کرده که«برترین جهادها کلمه حق است در نزد سلطان ستمکار که بواسطه آن انسان کشته شود.» در این استدلال نظر است.زیرا از شروط نیکو بودن نهی از منکر اینست که در آن مفسده ای نباشد و چون بقتل بیانجامد این شرط منتفی میشود پس قبیح میشود و وجه آیه و اخبار بمعنای آن اینست که در مورد نهی از منکر ظن غالب باشد که نهی از منکر بفساد کشیده نمیشود آن وقت نیکو بلکه واجب میگردد گرچه به دنبال آن قتل هم واقع شود زیرا شرط نهی از منکر علم بعدم فساد نیست بلکه ظن به آن کافیست.

أُولٰئِکَ الَّذِینَ

:کسانی که بآیات حق کافر شده اند و انبیاء و آمرین بمعروف را بناحق کشته اند.

حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ

:مراد از اعمال اینجا ادعای ایشان است که متمسک و عامل به شریعت موسی و بتورات هستند.و مراد از باطل شدن اعمالشان در دنیا اینست که با این عمل بتورات اموال و خونشان محفوظ نماند و بمدح و ثناء

ص :8

نایل نشوند بواسطه این اعمال و در آخرت مستحق ثوابی نخواهند بود پس گویا هیچ عمل نکرده اند زیرا حبوط عمل واقع ساختن آنست بغیر وجه صحیح و در غیر جایی که مستحق ثواب و اجر و مدح و نیکویی باشد و طاعتی که خلاف وجه مأمور به واقع شود مورد حبط و هدر واقع میشود که گویا انجام نشده.

وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ

:یعنی یاوری ندارند که عذاب را از آنها بگرداند.

ص :9

[سوره آل عمران (3): آیات 23 تا 25]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ اَلْکِتٰابِ یُدْعَوْنَ إِلیٰ کِتٰابِ اَللّٰهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلّٰی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23) ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لَنْ تَمَسَّنَا اَلنّٰارُ إِلاّٰ أَیّٰاماً مَعْدُودٰاتٍ وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ (24) فَکَیْفَ إِذٰا جَمَعْنٰاهُمْ لِیَوْمٍ لاٰ رَیْبَ فِیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (25)

(1)

ترجمه:

آیا نمی بینی کسانی را که نصیبی از کتاب بایشان داده شد بکتاب خدا دعوت میشوند که میان آنها حکم کند ولی گروهی از ایشان پشت میکنند در حالی که اعراض- گرانند.اعراضشان از اینرو است که گویند آتش بما نرسد مگر روزی چند.دروغشان ایشان را در دینشان فریب داده است.

چگونه خواهند بود وقتی که آنها را در روزی که شک در وقوع آن نیست جمع کنیم و هر کس را بآنچه کرده جزاء کامل دهیم و ستم نبینند.

ص :10


1- 1) سوره آل عمران آیات 23 تا 25 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 23-24

اشاره
لغت:

1-نصیب:بهره از چیزی و آن قسمتی است که برای شخص گزارند.

2-دعاء:استدعاء فعل که گاه بصیغه امر است و گاه با خبر،و گاه بدلالت.

3-حکم:خبری که بین حق و باطل جدا میکند و از حکمت مأخوذ است.

4-غرور:طمع در چیزی که صحیح نیست(غرّ یغرّ غرور)(مغرور)و غرور:

یعنی شیطان چون مردم را مغرور میکند.

غارّ:غافل چون مثل آدم غافل و فریب خورده است.

غرّاره یعنی دنیا که اهل خود را فریب میدهد.

غرّ(غمر)کسی که در کارها تجربه کار نیست،چون شأن چنین آدم اینست که فریب خورد و غرور پذیرد و مصدر آن غراره است.

غرر:خطر.

افتراء:دروغ.و فری شق و فریه:شکافته شده فریت الارض سرتها و قطعتها(پیمودم زمین را)

تفسیر:

چون خدای متعال ذکر کسانی که با پیغمبر مخاصمه کنند یاد کرد بیان میفرماید که اگر دلیل و حجت ایشان را محکوم کند بناله و ضجه گرایند.و از احتجاج و مخاصمه اعراض کنند و فرمود: «أَ لَمْ تَرَ» آیا نمیدانی، إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً -کسانی را که حظی داده میشود، مِنَ الْکِتٰابِ -از کتاب خدا.

یُدْعَوْنَ إِلیٰ کِتٰابِ اللّٰهِ

-در اینجا چند وجه ذکر شده:

ص :11

1-مراد از کتاب اللّٰه تورات است که یهود را بآن دعوت کرده و ایشان آن دعوت را نپذیرفتند چون میدانستند بواسطه وجود دلایل بر نبوت و صدق محمد(ص)در آن محکوم و مجاب خواهند شد(از ابن عباس)و اینکه گفته نصیبی از کتاب بایشان داده شده چون جز بعضی از تورات را نمیدانستند.

گفته شده که مراد از کتاب قرآن است و یهود را بقرآن دعوت کرده زیرا چیزهایی از آن با تورات موافق است که عبارت است از ارکان شریعت و اصول دیانت و صفت پیغمبر(ص)که بشارت آن در تورات هم آمده.

لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ

-سه احتمال در معنی این کلام میرود:

1-ابی مسلم و جماعتی گویند یعنی:در نبوت محمد(ص)بین ایشان حکم نماید.

از ابن عباس روایت شده که زن و مردی از اشراف یهود زنا کردند و حد آن در تورات سنگسار است ولی ایشان از سنگسار نمودن آن دو خودداری داشتند برای اینکه از اشراف بودند و امید داشتند که قانون پیغمبر(ص) اجازۀ رهایی و عدم رجم آنها باشد لذا حکم آن دو را نزد پیغمبر(ص)آوردند حضرت امر بسنگسارشان فرمود.نعمان و بحری(دو عالم یهود)گفتند یا محمد حکم آنها رجم نیست.حضرت فرمود حکم بین ما و شما تورات باشد.آنان گفتند انصاف دادی.حضرت پرسید کیست که تورات را بهتر از همه بداند گفتند مردی یک چشم که ساکن فدک است بنام ابن صوریا.او را خبر کردند تا بمدینه آمد جبرئیل او را برای پیغمبر وصف کرده بود.حضرت باو گفت تو ابن صوریا هستی؟گفت آری-فرمود:تو اعلم یهودی؟گفت چنین می پندارند.پیغمبر قسمتی از تورات را که حکم رجم در آن بود بخواست و به وی گفت بخوان.ابن صوریا تورات را خواند و چون بآیه رجم رسید دست بر آن نهاد و از آن بگذشت و ما بعدش را بخواند.ابن سلام گفت:یا رسول اللّٰه از حکم رجم گذشت و برخاست و دست ابن صوریا را از آیه رجم برداشت و خود برای پیغمبر و یهود خواند که زن و مرد همسردار اگر زنا کنند و بینه بر ایشان اقامه شود باید سنگسار شوند و اگر زن آبستن است باید صبر کرد تا بچه اش را بدنیا آرد حضرت امر فرمود تا دو نفر یهودی زنا کار رجم شدند.

ص :12

یهود از اینکار در غضب شدند و خداوند این آیه فرستاد.

ثُمَّ یَتَوَلّٰی فَرِیقٌ مِنْهُمْ

-یعنی عده ای از ایشان روی بگردانند.

وَ هُمْ مُعْرِضُونَ

-از پیروی حق معرض و روگردانند.

ذٰلِکَ

-(یعنی حال ایشان اینست)خداوند علت اعراض ایشان را بیان داشته و سبب جرأت ایشان را بر انکار به اینکه بدان معرفت دارند ذکر کرده:

بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّٰارُ

-یعنی آتش بما نمیرسد.

إِلاّٰ أَیّٰاماً مَعْدُودٰاتٍ

-در این باره دو قولست:

1-باندازه روزهایی که گوساله پرستیدند یعنی 40 روز(از ربیع و قتاده و حسن).

2-مراد روزهایی چند و محصور(از جبایی).

وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ

-یعنی ایشان را بطمع انداخت در جایی که طمع شایسته نیست.

مٰا کٰانُوا یَفْتَرُونَ

-یعنی دروغشان.درباره دروغی که ایشان را مغرور کرده دو قول است:1-عقیده ایشان به اینکه پسران و دوستان خدایند(از قتاده)2- اینکه عقیده دارند که آتش جز چند روزی بایشان نرسد(از مجاهد) و این آیه دلالت بر مخالفت عقیده ما ندارد که عفو و اخراج عقاب شوندگان از نمازگزاران را از آتش جایز میشمریم زیرا ما معتقدیم که عقاب کسانی که بواسطه ایمان ثواب دائمی بر ایشان ثابت است منقطع و تمام شدنی است اگر چه مقدار عقابش را ندانیم و نمیگوییم که روزهای عقاب او باندازه روزهای گناه اوست چنان که یهود گفتند و بین قول ما و یهود فرقی روشن است.

ص :13

بیان آیۀ 25

اشاره
لغت:

کیف:برای سؤال از حال و کیفیت است و در اینجا تنبیه بر حال کسانیست که بآتش میروند و در این جمله بلاغت و اختصار بسیار است و تقدیر چنین است:چگونه خواهد بود حال کسانی که به ادعاهای باطل مغرور شده بحدی که آنها را بخلود در آتش کشانده مثل اینکه گویی«من ترا اگر هم نیایی اکرام میکنم پس چگونه خواهد بود اکرامم بتو اگر بیایی».

و تقدیر آیه چنین است«فکیف حالهم اذا...»چگونه خواهد بود حالشان در وقت اجتماعشان در قیامت.

تفسیر:

سپس خداوند آنچه را قبلا گفته تأکید فرموده که:

فَکَیْفَ

-حال ایشان چگونه است؟ إِذٰا جَمَعْنٰاهُمْ -یعنی روز گرد آوردنشان و محشور شدنشان.

لِیَوْمٍ

-یعنی روز قیامت لاٰ رَیْبَ فِیهِ -روزی که شک در آن نیست برای کسی که بدلایل قیامت بنگرد و اگر بجای لیوم میفرمود فی یوم جزاء نمیشد و لام دلالت بر جزاء دارد مثل جئت لیوم الخمیس(یعنی لما یکون یوم الخمیس:چون روز خمیس بود) وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ -در اینجا دو قول است:

1-یعنی برای هر کس جزاء اعمالش از ثواب و عقاب فراوان داده شود.

2-یعنی داده شود جزاء هر کس چنان که گویی:فلانی کسب کرد مال را با زراعت وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ -یعنی ثواب عملشان کم نشود و جزاء گناهانشان بیش از حد استحقاق نباشد.

ص :14

[سوره آل عمران (3): آیات 26 تا 27]

اشاره

قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ اَلْمُلْکِ تُؤْتِی اَلْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْکَ مِمَّنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ بِیَدِکَ اَلْخَیْرُ إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (26) تُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ تُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ اَلْمَیِّتَ مِنَ اَلْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (27)

(1)

ترجمه:

بگو ای خدای صاحب ملک بهر که خواهی میدهی و ملک از هر که خواهی میستانی،هر که را خواهی عزیز میکنی و هر که را خواهی ذلیل میگردانی.همه خوبیها بدست توست که تو بر همه چیز توانایی.شب را بروز در میکنی و روز را بشب در میکنی،زنده را از مرده پدید می آوری و مرده را از زنده بوجود می آوری و هر که را خواهی بدون حساب روزی میدهی.

ص :15


1- 1) سورۀ آل عمران آیۀ 26 و 27 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 26-27

اشاره
فضیلت آیه:

حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)از پدرش از اجدادش از نبی اکرم روایت فرموده که:چون خداوند خواست سوره(فاتحه الکتاب)و(آیه الکرسی)و آیه (شَهِدَ اللّٰهُ...) و (قُلِ اللّٰهُمَّ مٰالِکَ الْمُلْکِ...) را تا بغیر حساب فرو فرستد این آیات بعرش پروردگار در آویختند چنان که بین آنها و بین خدا هیچ پرده ای نبود و گفتند پروردگارا آیا ما را به سرای پر گناه و به بندگان عصیانگر میفرستی در حالی که ما بعرش و بپاکی آویخته ایم؟خداوند فرمود:بعزت و جلالم قسم که:هیچ بنده ای شما را بعد از هر نماز واجب قرائت نکند مگر اینکه در حظیره القدس(بهشت)جای دهم و با دیده مکنون خود روزی 70 بار بر او نظر(رحمت و عنایت)افکنم و در هر روزی هفتاد حاجت از وی بر آورم که کمترین آنها آمرزش باشد و او را از شر هر دشمنی نگهدارم و جز مرگ از داخل شدنش به بهشت مانعی نخواهد بود.

معاذ گوید:روزی نتوانستم با پیامبر نماز جمعه بخوانم.پیغمبر فرمود:ای معاذ چه مانع شد تو را از نماز جمعه؟گفتم:یا رسول اللّٰه یوحنای یهودی پیمانه ای از گندم از من طلب داشت و پیوسته بر در خانه ام در کمین من بود و ترسیدم که اگر بیرون آیم مرا در برابر طلب خود حبس کند.پیامبر ص فرمود:معاذ،میخواهی خداوند بدهیت را ادا کند؟گفتم آری فرمود:بخوان قُلِ اللّٰهُمَّ مٰالِکَ ...تا بِغَیْرِ حِسٰابٍ و(یا رحمان الدنیا و رحیمهما تعطی منها ما تشاء و تمنع منها ما تشاء اقض عنی دینی) پس اگر بقدر کره زمین طلا مقروض باشی خدا قرض ترا ادا خواهد کرد.

قرائت:

کلمه میت را در آیه،«نافع،حمزه،کسایی،حفض و یعقوب»بتشدید«یاء»

ص :16

خوانده اند و دیگران بتخفیف«یاء».

حجت:

مبرد گوید:میان علماء بصره اختلافی نیست که هر دو میت با تشدید یاء و بی- تشدید مساوی است و باین شعر شاعر استدلال کرده که:

لیس من مات فاستراح بمیت

انما المیت میت الاحیاء

که میت اول و دوم بسکون و سومی بتشدید یاء است و هر سه بیک معنی است.

بعضی گفته اند که میت با تشدید کسی است که هنوز نمرده(و بعداً میمیرد چنان که گویی که فلانی میت خواهد بود)و میت با سکون کسی است که مرده است ولی قول صحیح همان اولی است(که فرقی بین این دو نیست).

لغت:

تنزع مشتق از نزع است.

نزع:کندن چیزی است از چیزی.

نزع فلان الی اخواله،یعنی فلانی بواسطه شباهتی که با دایی های خود دارد گویا از آنها جدا شده و بمنزله یکی از آنها گشته.

نزاع:بمعنی ناله هم آمده.

نزوع از چیزی یعنی ترک آن.

تولج:مشتق است از مصدر ایلاج.

ایلاج:داخل کردن،گفته میشود:«اولجه فولج»یعنی داخل کرد آن را پس داخل شد.

ولج«ولوجاً و ولجاً و لجّه»داخل شد.

اعراب:

اللهم:بمعنی یا اللّٰه است و«میم مشدده»عوض از«یاء»است زیرا یاء و میم هرگز در کلام عرب با هم دیده نشده و از اینجا دانسته میشود که میم آخر کلمه بمنزله یا در اول آنست.این قول سیبویه و خلیل است.

ص :17

فراء گوید:اللهم در اصل اللّٰه ام بخیر بوده و همزه از اول ام افتاده و اللهم شده.

کلمه مٰالِکَ الْمُلْکِ :بیشتر نحویان گویند که منصوب است از این جهت که منادای مضاف میباشد و زجاج گوید محتملست که مالک صفت اللهم باشد.

جمله تُؤْتِی الْمُلْکَ :فعل و فاعل و مفعول است و جمله در محل نصب است بعنوان حالیت و عامل در آن حرف نداء است و ذو الحال اللهم است و«من تشاء»مفعول دوم است و تقدیر جمله چنین است تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ (ان تؤتیه) وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشٰاءُ (ان تنزعه منه).

و جمله «بِیَدِکَ الْخَیْرُ» مبتدا خبر در موضع حال است و عامل در آن«تؤتی و تنزع و تعز و تذل»است و ذو الحال ضمیر مستتر در آنهاست.

مورد و شأن نزول:

چون رسول اکرم صلی اللّٰه علیه و آله مکه را فتح کرد و بامت خود وعده سلطنت فارس و روم را داد منافقان و یهود گفتند هیهات،محمد کجا و ملک فارس و روم کجا،آیا مکه و مدینه برای او کافی نیست که طمع در روم و فارس بسته در این موقع این آیه فرود آمد(این قول ابن عباس و انس بن مالک است).

بعضی گفته اند که پیغمبر اکرم صلی اللّٰه علیه و آله در سال احزاب برای حفر خندق حدی معین فرمود و آن را خط کشی کرد و بهر 10 نفر چهل زراع از آن واگذار کرد که حفر کنند:مهاجران و انصار درباره سلمان فارسی که مردی نیرومند بود اختلاف کردند و هر کدام او را برای کمک خود میخواستند.پیامبر صلی اللّٰه علیه و آله فرمود:سلمان از ما اهل بیت است.

عمر بن عوف گوید که 40 زراع بمن و سلمان و حذیفه و نعمان بن مقرن قرنی با 6 نفر از انصار واگذار شده بود و ما مرتب زمین را میکندیم تا آنکه از دل خندق سنگی سخت بدر آمد که کلنگ پولادین ما را بشکست و کار بر ما سخت شد.بسلمان گفتیم اینک نزد رسول گرامی شو و جریان این صخره را بازگو یا فرمان میدهد که از آن صرفنظر کنیم که بهتر و یا اینکه فرمانی دیگر می دهد و ما مایل نیستیم از حد و مرز

ص :18

رسول اکرم تجاوز کنیم.

مسلمانان جریان را بسمع رسول اللّٰه صلی اللّٰه علیه و آله رسانیدند که صخره و سنگی بزرگ و سخت و سپید در دل خندق پیدا شده که آلات ما را شکسته و هیچ از آن کنده نمیشود.بهر چه میدانی فرمان ده که از حد و مرزی که شما مقرر فرموده اید تجاوز روا نمیداریم.

نبی اکرم با سلمان بخندق فرو شدند و کلنگ از دست وی بستد و ضربتی بر آن سنگ زد که شکافته شد و برقی از آن جستن کرد که همه جا را روشن کرد گویی چراغی درخشان در شب تیره افروخته شد.رسول اکرم تکبیر بگفت و همه مسلمانان با وی تکبیر گفتند و ضربتی دیگر بر آن نواخت که سنگ را در هم شکست و برقی دیگر از آن جستن کرد که همه جا را روشن ساخت که گویی چراغی نور افشان در شبی ظلمانی بود.باز نبی اکرم تکبیر فتح گفت و مسلمین همه تکبیر گفتند.

پس ضربت سوم را بر آن سنگ فرود آورد و آن را بشکست و برقی دیگر از آن بدرخشید که همه جا را روشن کرد باز هم حضرت تکبیر فتح بگفت و همگان با وی تکبیر گفتند.

سپس رسول خدا از خندق بالا رفت سلمان پرسید:یا رسول اللّٰه پدر و مادرم فدایت امروز چیزی از شما دیدم که قبلا ندیده بودم.پیامبر اکرم رو بجمعیت کرد و فرمود:آیا گفته سلمان را شنیدید؟گفتند:آری،یا رسول اللّٰه.فرمود:ضربت اول که بر سنگ نواختم برقی را که همه مشاهده کردید از آن بیرون شد که در آن کاخهای حیره و مدائن چون دندان سگان بر من روشن و نمودار شد پس جبرئیل بمن خبر داد که امت من بر آنها غلبه خواهند کرد.سپس ضربت دوم را نواختم و برقی از آن جستن کرد که مشاهده کردید و در آن قصرهای سرخ فام روم بر من روشن و عیان جلوه کرد که چون نیشهای سگان بود.جبرئیل خبر داد که امت من بر آنها دست خواهند یافت.سر انجام ضربت سوم را نواختم برقی که دیدید از آن بجست و در میان آن صنعاء نیز چون دندان کلاب در برابر دیده ام روشن و آشکار شد.جبرئیل بمن خبر داد که

ص :19

امتم بر آنها پیروزی خواهند یافت.پس ای مسلمانان شما را مژده باد.

مسلمانان از این گفتار خدا را سپاس گفتند که وعده ای راست بما داده شد و خداوند وعده داد ما را که پس از تنگی و سختی یاری و پیروزی بما عنایت فرماید.

ولی منافقان گفتند آیا از این آرزوهای پوچ و وعده های باطل که بشما میدهد تعجب نمیکنید که بشما میگوید که از مدینه و یثرب کاخهای حیره و مدائن کسری را می بیند و فتح آنها را بشما وعده میدهد در حالی که شما از ضعف و عجز خندق میکنید و قدرت مبارزه و مواجهه با دشمن ندارید پس(در این موقع)قرآن نازل شد که:

وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنٰافِقُونَ...

یعنی چون منافقان و آنان که دلشان مریض است(بمرض کفر و نفاق)میگویند خدا و رسولش جز وعده دروغ بما نمیدهند.و بعد (قُلِ اللّٰهُمَّ مٰالِکَ الْمُلْکِ...) را نازل فرمود چون خداوند سبحان کیدها و نقشه های اهل کتاب را برسول اکرم یاد کرد طریق احتجاج و بحث با ایشان را بوی باز نمود که در هنگام سؤال و جواب با ایشان چگونه پاسخ دندانشکن بایشان دهد و در این باره میفرماید:

قُلِ

-(بگو)ای محمد(ص) اَللّٰهُمَّ مٰالِکَ الْمُلْکِ -یعنی ای آنکه مالک هر ملک(یعنی دارایی)و هر ملک (یعنی سلطنت)هستی که هر مالکی جز تو در مسیر نیستی قرار دارد و هر پادشاهی غیر از تو فنا می پذیرد.

زجاج گوید یعنی:مالک همه بندگان و آنچه دارا هستند.

و نیز گفته اند یعنی:مالک امر دنیا و آخرت.

مجاهد و سعید بن جبیر گویند:مالک نبوت.

تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ

-یعنی بهر که خواهی سلطنت دهی.در اینجا جمله ای محذوف و در تقدیر است تؤتی الملک من تشاء ان تؤتیه یعنی بهر که خواهی پادشاهی دهی پادشاهی میدهی.

وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشٰاءُ

-و سلطنت را باز می ستانی از هر کس بخواهی یعنی

ص :20

بر طبق مصلحت و مقتضای حکمت،پادشاهی هر که را بخواهی قطع میکنی و بپایان میرسانی.در معنای آیه اختلاف کرده اند:

1-یکی میگوید:یعنی سلطنت و ابزار پیروزی و فتح جهان را بمحمد(صلی اللّٰه علیه و آله)و اصحاب و امت او عنایت میکنی و از بزرگان قریش و امپراطوران روم و شاهنشاهان ایران باز می ستانی و قیامت نخواهد آمد مگر اینکه مسلمانان کشور و مملکت آنها را فتح خواهند کرد.

2-و نیز گفته اند:نبوت و امامت را بهر که خواهی میدهی و ولایت و تصرف در خلق و بلاد خود را باو می سپری و(باین معنی و سیاق)ملک و سلطنت را از جباران باز می ستانی به اینکه ایشان را مقهور می سازی و قدرتشان را نابود میکنی بنا بر این کافر و فاسق اگر چه غلبه کند یا پادشاهی یابد آن سلطنت الهی و آسمانی که خدا بعنایت خود به او داده باشد نخواهد بود و دلیل این مطلب آیه شریفه و قول خدای متعال است که، «لاٰ یَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمِینَ» یعنی(عهد من بظالمین نمیرسد)چگونه ممکنست پادشاهی کافر و فاسق الهی باشد و حال آنکه خداوند خود(بندگان را)بنا بود ساختن قدرت و سلطنت آنها فرمان داده است.

وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ

-هر که را بخواهی عزیز میسازی(بایمان و اطاعت) وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ -و هر که را بخواهی ذلیل میگردانی با کفر و معصیت.در معنی دو جملۀ فوق اقوال زیر گفته شده است:

1-عزیز میگردانی مؤمن را به بزرگداشت و ثنا گفتن وی و ذلیل میسازی کافر را با جزیه گرفتن و لعن کردن.

2-محمد و اصحابش را عزیز میسازی و ابو جهل و امثالش از کشته شدگان جنگ بدر را ذلیل می نمایی.

3-هر که از اولیاء خود را بخواهی بانواع عزت در دین و دنیا عزیز میداری و هر که از دشمنانت را اراده کنی در دنیا و آخرت ذلیل میگردانی زیرا خدای متعال اولیاء و دوستان خود را ذلیل نمینماید و اما اگر ایشان را فقیر کند و یا مبتلی گرداند

ص :21

از راه ذلت دادن نیست بلکه برای اینست که با این گرفتاریها و نداریها در آخرت(که زندگی جاوید و ابدی و حقیقی است)گرامیشان بدارد و آخرین درجه جلال و عزت را بآنها عطا فرماید.

بِیَدِکَ الْخَیْرُ

-تنها بدست تو است همه خیرات و خوبیها.(ال)در الخیر برای جنس است(و معنی مطلق میدهد)یعنی همه و جنس خیرات بدست تست و از ناحیه تست.

علت اینکه در این آیه فقط از خیر اسم برده و شر را یاد نکرده(با اینکه شرها نیز همه بدست او میباشد)این است که آیه برای ترغیب و توجه مؤمنان بخداست و در چنین حال و برای چنین منظوری جز ذکر خیر شایسته نیست و ترغیب و توجه مردم فقط در خیر و بسوی خیر خواهد بود و بس.

إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

-(تو بر همه چیز توانایی)یعنی تو بر همه اشیاء دست توانا داری و هیچ چیز ترا عاجز نتواند کرد و بر ایجاد چیزهایی که هنوز بوجود نیامده و نیز بر نابود ساختن آنچه وجود یافته قادری و همچنین میتوانی موجودات فانی شده را باز گردانی.

تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهٰارِ وَ تُولِجُ النَّهٰارَ فِی اللَّیْلِ

-در معنی این آیه دو قول است:

1-از شب میکاهد و مقدار کم شده را بروز افزون میسازد و از روز میکاهد و مقدار کم شده را بشب افزون میسازد.این قول از ابن عباس و مجاهد و عموم مفسرین است.

2-داخل میکند هر یک(از روز و شب)را در دیگری به اینکه آن را عوض دومی و بجای دومی میآورد و این قول ابی علی جبایی است.

وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ

-(زنده را از مرده بیرون میآوری)یعنی:زنده را از نطفه بیرون میآوری که نطفه مرده است بدلیل گفته خداوند(مرده بودید زنده ساختیم شما را) (1)وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ -(و مرده را از زنده بیرون میآوری)یعنی نطفه مرده را از انسان زنده میسازی و همچنین است آوردن مرغ از تخم مرغ و تخم مرغ از

ص :22


1- 1) سوره بقره،آیه 28.

مرغ.این قول ابن عباس و ابن مسعود و مجاهد و قتاده و سدی است (1).

و نیز گفته اند مراد آیه اینست که مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن بیرون میآوری (مراد از حی مؤمن است و از میت کافر است).

این قول از حسن است و نیز از امام ششم حضرت صادق(علیه السلام)و از امام پنجم حضرت باقر علیه السلام روایت شده.

وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ

-و هر که را بخواهی بی حساب روزی میدهی یعنی بدون بخل و امساک و سختگیری روزی میدهی و این آیه چون این مثال است که فلان کس بی حساب انفاق میکند یعنی خیلی سخاوتمندانه و خالی از بخل زیرا عادت بخیل و سختگیر از خرج اینست که در خرج و انفاق خیلی حسابگر و دقیق است.این قول زجاج است.و گفته اند که معنی آیه اینست که بدون ترس از کم بود و نقصان دارایی خود می بخشد و روزی میدهد چون قدرت و ملک خدا حد و نهایت ندارد و آنچه از آن برداشته شود موجب نقصان آن نمیگردد.

ص :23


1- 1) امروز ثابت شده است که نطفه زنده است و سلولهایی زنده دار است که همان سلولهای دارای حیات رشد میکنند و انسان میشوند باین ترتیب که از نطفه سلول زنده ای بنام اسپرماتوزوئید در مرد و در زنها سلول زنده ای بنام اوول با هم ترکیب میگردند و جنین را تشکیل میدهند.بنا- بر این ممکنست در ذهن کسی اشکال شود مفسرین(و یا آیه)نطفه را مرده حساب کرده اند: جواب اینست که آیه شریفه درباره میت اسم هیچ چیزی را نبرده و مراد از میت را بیان نکرده و این مفسران هستند که این تفسیر را کرده اند و معمولا مفسران مطالبی را که درباره تفسیر آیه میگویند استنباطی است که بفکر خود از قرآن میکنند و چون قرآن همیشه بصورت کلی و قانون عمومی سخن میگوید که میتواند بر مصداقها و افراد و معانی بسیار دلالت کند(و عظمت و دلیلی بر اعجاز قرآن هم همین است)لذا هر مفسری طوری استنباط میکند و آنچه میگوید کاملترین مصداقی است برای آیه بنظر خودش و لذا گاهی حتی یک مفسر معانی و مصادیق مختلفی برای یک آیه ذکر میکند پس این معانی مسلم و صد در صد مال قرآن نیست و یا تنها معنی آیه نیست و اگر بعداً بطلان آن روشن شد می فهمیم استنباط مفسر اشتباه بوده نه آیه قرآن. و اگر تفسیرهای مختلفی را هم از معصوم نقل کرده اند باین معنی است که امام میخواسته مصادیق مختلفی را درباره آیه معین کند با توجه به اینکه بین معانی متعددی که از معصوم رسیده هرگز تضاد و تناقضی وجود ندارد و یا با مسائل علمی مسلم مخالفتی ندارد مترجم

و نیز گفته اند مراد از«من تشاء»(هر که را بخواهی) اهل بهشتند زیرا خداوند بهشتیان را چندان رزق میدهد که بحساب نمیآید و حد و شماره ندارد زیرا بهشت محدود و متناهی نیست و نهایت ندارد و آیه باین معنی مثل آیه شریفه زیر است:

فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهٰا بِغَیْرِ حِسٰابٍ -یعنی(آنها به بهشت در آیند و بی حساب روزی داده شوند).

ص :24

[سوره آل عمران (3): آیه 28]

اشاره

[سوره آل عمران (3): آیه 28]

(1)لاٰ یَتَّخِذِ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اَللّٰهِ فِی شَیْءٍ إِلاّٰ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقٰاهً وَ یُحَذِّرُکُمُ اَللّٰهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اَللّٰهِ اَلْمَصِیرُ (28)

ترجمه:

نباید مؤمنان کافران را بجای مؤمنان اولیاء خود گیرند.و هر که چنین کند با خدا کاری ندارد،مگر که از آنها ترسی داشته باشید.خدا شما را از خود میترساند و سرانجام سوی اوست.

ص :25


1- 1) سوره آل عمران آیه 28 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 28

اشاره
قرائت:

حسن و مجاهد و یعقوب و سهل«تقیه»خوانده اند و دیگر قراء تقاه قرائت کرده اند.

اعراب:

معنی من در کلمه«دون المؤمنین»ابتداء غایت است و تقدیر جمله چنین است:

«لا تجعلوا ابتداء الولایه مکاناً دون المؤمنین»یعنی آغاز و سرچشمه ولایت خود را مکانی غیر از مؤمنان قرار مدهید و کلمه دون(پایین تر)مکانی و محسوس نیست بلکه بمعنی پست تر و پایین تر که رتبۀ معنوی است میباشد چنان که وقتی می گویی زید دون تست غرض این نیست که زید در زمینی پست و پایین ایستاده و تو در مکانی بالا بلکه معنی اینست که زید مقام و رتبه اش کمتر از تست و کلمه من در جمله «فَلَیْسَ مِنَ اللّٰهِ فِی شَیْءٍ» جار و متعلق بفعل محذوف است و عامل آن همان عامل در(فی شیء)است و جمله «أَنْ تَتَّقُوا» در محل جر است به باء محذوف یا در محل نصب بحذف حرف جر(منصوب بنزع خافض).

تفسیر:

چون خداوند در آیات قبل بیان فرمود که مالک دنیا و آخرت و قادر بر عزیز و ذلیل کردن است مؤمنان را از دوستی و ولایت(آقا قرار دادن)دشمنان خدا که هیچگونه عزت و ذلتی بدست آنها نیست نهی فرموده تا همواره مایل و راغب بچیزهایی که نزد خدا و اولیاء خدا و مؤمنان است باشند نه بدانچه نزد دشمنان خدا و کافران است پس فرمود:

لاٰ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ

-(مؤمنان کافران را دوست و اولیاء خود

ص :26

نگیرند)یعنی برای مؤمنان شایسته نیست که کفار را اولیاء خویشتن قرار دهند و از ایشان یاری بخواهند و بدانان پناه برند و با آنان اظهار محبت کنند چنان که این معنی در جاهای مختلف قرآن آمده مثل آیات زیر:1- «لاٰ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوٰادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ...» (1)یعنی هرگز نخواهی دید مردمی که بخدا و روز قیامت ایمان دارند با کسانی که با خدا و پیامبرش مبارزه و منازعه دارند دوستی پیش گیرند.

2-یهودیان و نصاری را اولیاء خود مگیرید (2).

3-دشمنان من و خودتان را اولیاء خود قرار ندهید.

مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ

:بجای مؤمنان.

یعنی:واجب است موالاه با مؤمنان باشد و این آیه نهی از موالاه با کفار و همکاری با آنهاست علیه مؤمنان.

ابن عباس گفته که معنی اینست که:از ملاطفت با کفار نهی نشده.

اولیاء جمع ولی است و ولی کسی است که امور و کارهای کسی را که رضایت دهد بدست میگیرد و سرپرستی میکند به اینکه او را کمک و نصرت مینماید و این بر دو وجه است:

1-کمک کننده و یاری دهنده(معین)(اسم فاعل).

2-کمک گیرنده و یاری شونده(معان اسم مفعول).

و کلمه(ولی)در آیه شریفه(اللّٰه ولی الذین آمنوا...) (3)بمعنای اسم فاعل(معین) است و وقتی گفته میشود مؤمن ولی خداست یعنی مورد نصرت او و کمک گیرنده از او است(معان).

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ

:هر که چنین کند یعنی کافران را بجای مؤمنین اولیاء خود گیرد.

فَلَیْسَ مِنَ اللّٰهِ فِی شَیْءٍ

:یعنی از اولیاء خدا نیست و خداوند از او بری و بیزار

ص :27


1- 1) سوره مجادله آیه 22.
2- 2) سوره مائده آیه 51.
3- 3) سوره بقره آیه 257.

است و گفته اند که مراد اینست که این کس به هیچ وجه از ولایت خدا بهره ندارد و نیز گفته شده که مراد اینست که این عمل سازش و ارتباط با دین خدا ندارد.

سپس خداوند از این حکم که فرمود موردی را استثناء فرمود که:

إِلاّٰ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقٰاهً

:مگر اینکه از آنان ترس داشته باشید یعنی کفار غالب و مؤمنان مغلوب باشند و مؤمنان بترسند که اگر با کفار اظهار موافقت نکنند و حسن معاشرت نداشته باشند گرفتار خطر گردند پس در این مورد جایز است برای مؤمنین که بزبان اظهار دوستی کنند و تظاهر بمودت نمایند و از راه تقیه و برای دفع شرشان با آنان راه خدا را پیش گیرند ولی هرگز دل بدوستی ایشان نبندند و بولایت ایشان تن در ندهند و در این آیه دلالت است که تقیه در دین جایز است البته در صورتی که انسان نسبت بجان و نفس خود خائف باشد(یعنی فقط ترس از مرگ باشد)ولی اصحاب ما(یعنی شیعه دوازده امامی)آن را در هر حال جایز شمرده اند و تقیه گاهی برای نوعی اصلاح طلبی واجب است.

ولی تقیه در بعضی از افعال به هیچ وجه جایز نیست مثل اینکه کشتن مؤمن و یا عملی که علم و ظن غالب است که آن عمل موجب فساد در دین است نمیتوان و لو در مورد تقیه مرتکب شد.

شیخ مفید تقیه را چهار تقسیم کرده:

1-گاهی واجب میشود در این هنگام فرض است که مراعات شود.

2-بعضی اوقات و در جاهایی جایز است ولی وجوب آور نیست.

3-در مواردی فعل تقیه از ترک آن برتر است.

4-گاهی ترکش از فعلش افضل است اگر چه فاعل آن معذور و مورد عفو است و میتوان از ملامت او چشم پوشید.

شیخ طوسی فقیه بزرگ شیعه گوید:ظاهر روایات دلالت بر وجوب آن دارد در مورد ترس بر جان و روایت شده که در مورد بیان حق و پرده برداری از حق ترک تقیه رخصت داده شده.

ص :28

حسن روایت کرده که مسیلمه کذاب دو تن از اصحاب رسول اکرم«ص»را بگرفت و بیکی از آن دو گفت که آیا شهادت میدهی که محمد رسول اللّٰه است؟گفت آری.باز پرسید که آیا برسالت من هم شهادت میدهی؟گفت آری.پس او را آزاد کرد.سپس دومی را بخواست و گفت آیا برسالت محمد(ص)شهادت میدهی؟گفت آری.سپس پرسید آیا برسالت من هم شهادت میدهی؟جواب داد من گنگ و لالم.مسیلمه سه بار این سؤال را تکرار کرد و همان جواب شنید پس گردن او را زد.این مطلب بسمع مبارک پیامبر اکرم«ص»رسید فرمود:

اما آنکه کشته شد بر صدق و یقین خود شهید شد و بفضیلت و مقام خود نایل شد پس گوارا باد بر او این مقام و پاداش عالی.

و اما دیگری اجازه و رخصت خدا را(بر تقیه)پذیرفت و بر او گناهی نیست بنا بر این تقیه رخصت است(یعنی واجب و حرام نمیباشد و اختیار عمل بدان با مکلف است)و بیان و اداء حق نیز فضیلت میباشد.

وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ

:خداوند شما را از خود بر حذر میدارد و میترساند. یعنی خداوند شما را از عقاب و عذاب خود بر ولی گرفتن کافر و دیگر معاصی نیز میترساند و مراد ترس از خدا ترس از عقاب اوست چنان که وقتی می گویی بترس از شیر یعنی از قوت و درندگیش نه از خودش.

وَ إِلَی اللّٰهِ الْمَصِیرُ

:(بازگشت فقط بسوی خداست)یعنی:بازگشت بپاداش خدا و یا حکم خداست.

ص :29

[سوره آل عمران (3): آیات 29 تا 30]

اشاره

قُلْ إِنْ تُخْفُوا مٰا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اَللّٰهُ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (29) یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ مٰا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهٰا وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اَللّٰهُ نَفْسَهُ وَ اَللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ (30)

(1)

ترجمه:

بگو اگر آنچه در دل شما است پنهان کنید یا آشکار سازید خدایش میداند و میداند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و خداوند بهر چیز قادر است.

روزی که(روز قیامت)همه مردم آنچه عمل خیر کرده اند حاضر و جلو چشم می یابند دوست دارند که کاش بین آنها واو فاصله ای بسیار دور بود و خداوند شما را از خود میترساند و خدا به بندگان رؤوف است.

ص :30


1- 1) سوره آل عمران آیۀ 29 و 30 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 29

اشاره
لغت:

معنی صدر معلوم است(سینه)و در اصل بمعنی بلندترین قسمت جلوی هر چیز است و صدر انصراف از آب است.

صدار:لباسی است که زن پوشد و باین اسم خوانده میشود چون کوتاه بوده فقط سینه و محاذی آن را می پوشاند.

اعراب:

یعلمه اللّٰه:مجزوم است زیرا جواب شرط است باین تقدیر«و ان کان اللّٰه یعلمه اللّٰه کان او لم یکن»و جمله«یعلم ما فی السماوات»استیناف است.

تفسیر:

چون خداوند از پذیرفتن کفار را بعنوان اولیاء منع فرمود آنها را از پنهان داشتن این معنی(در دل)بترسانید و فرمود:

قُلْ

:بگو(ای محمد).

إِنْ تُخْفُوا

:اگر پنهان کنید، مٰا فِی صُدُورِکُمْ :آنچه در سینه شماست و مراد از سینه دل است و سینه را بجای دل آورده چون جایگاه دل است.

أَوْ تُبْدُوهُ

:یا ظاهر سازید.

یَعْلَمْهُ اللّٰهُ

:خدا میداند.پس پنهان کردن دوستی کفار در دل بشما نفعی نمی- بخشد«و»با اینهمه خداوند «یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ» آنچه در زمین و آسمانها است میداند.و علت اینکه این مطلب(علم زمین و آسمانها)را یاد فرموده اینست که علم و احاطه خود را بر موجودات بتفصیل بیان کند تا بیشتر و بنحو کامل

ص :31

موجب تحذیر مردم شود زیرا آن کس که بر همه موجودات بتفصیل دانا باشد از دلها(بطریق اولی)خبر دارد.

وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

:خداوند بهر چیز تواناست پس قادرست که شما را بگیرد و مجازات کند.

ص :32

بیان آیه 30

اشاره
لغت:

امد:غایت و انتها که چیزی به آن پایان می یابد.

اعراب:

درباره نصب کلمه«یوم»وجوهی ذکر شده:

1-نصب آن به یحذّرکم است و تقدیر چنین می شود:«یحذّرکم اللّٰه نفسه یوم تجد»و در این صورت معنی چنین می شود:«خداوند شما را از خود میترساند در آن روز (قیامت)که...» 2-نصب آن به مصیر است و تقدیر چنین می شود:«الی اللّٰه المصیر یوم تجد»روز قیامت...بازگشت هر چیزی بخدا است.

3-منصوب به اذکر است و چنین است:«اذکر یوم تجد»یعنی بیاد آور روزی که (روز قیامت).

اما در جمله ما عملت بمعنی الذی است چون مفعول تجد است و ممکنست با کلمه بعد از خود رویهم مصدر باشد یعنی(تجد عملها)روزی که هر کس عمل خود را حاضر می بیند و کلمه جزاء قبل از آن در تقدیر است یعنی جزاء عمل خود را می بیند.کلمه «محضراً»اگر تجد را به معنی یافتن و مشتق از و جدان بگیریم حال برای تجد است (و معنی چنین می شود:روزی که هر کسی عمل خود را می یابد و بجزاء آن می رسد در حالی که حاضر است)و اگر تجد را به معنی میداند بدانیم محضراً مفعول آن می شود (یعنی روزی که هر کسی عمل خود را حاضر می بیند).جواب(لو)در آیه محذوف است باین تقدیر(تود ان بینها و بینه امداً بعیداً لو ثبت ان بینها و بینه امداً بعید)یعنی دوست میدارد که بین او و عمل حاصله دوری باشد اگر ممکن بود که بین او و عملش فاصلۀ دوری

ص :33

باشد و ذکر جملۀ(ان...)دلالت بر مفعول محذوف تودّ دارد و لفظ تود دلالت بر جواب لو مینماید و این مطلب اکنون بخاطرم رسید و بحمد اللّٰه واضح است.

تفسیر:

چون خداوند مردم را از عقاب ترسانید و بر حذر داشت(در آیه قبل)در این آیه وقت عذاب و عقاب را بیان می دارد و میفرماید:

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ

-روزی که هر کسی آنچه عمل کرده است(در دنیا)می یابد.

مِنْ

-(در)طاعت و خَیْرٍ مُحْضَراً -(خیر حاضر).

و نظیر این آیه آیۀ زیر است:«و وجدوا ما عملوا حاضراً»آنچه عمل کردند در برابر خود حاضر می یابند و می بینند و همچنین این آیه«و علمت نفس ما احضرت»-(هر کس و هر نفسی آنچه حاضر کرده خواهد دانست).

سپس در کیفیت وجود عمل و حضور عمل اقوالی گفته شده:

1-ابی مسلم و غیر او گفته اند که یعنی صحیفه ها و نامه های اعمال حسنه و سیئه را می بیند و می گیرد.و این قول،اختیار قاضی نیز هست.

2-یعنی جزاء عمل های خود را که عبارتست از ثواب یا عقاب(بهشت یا دوزخ) می یابند و میگیرند ولی خود اعمال اعراض و خیرهایی بوده که باطل شده و دیگر اعادۀ آنها جایز و درست نیست و بیمعنی است پس محال است که خود آنها حاضر،یافت شود.

وَ مٰا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ

-(و آنچه بدی که بجای آورده)یعنی هر انسانی آنچه گناه کرده حاضر می یابد.

تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهٰا وَ بَیْنَهُ

-(دوست دارد که بین خود و گناهانش) أَمَداً بَعِیداً -(فاصلۀ دور و بسیاری باشد)یعنی آنها اعمال او نباشند.

درباره«امداً بعیداً»سدی گوید:مراد مکان و فاصله بسیار است.و مقاتل گوید:مراد فاصلۀ بین مشرق و مغرب است.

ص :34

وَ یُحَذِّرُکُمُ اللّٰهُ نَفْسَهُ

-(خدا شما را از خود یعنی عذاب خود بر حذر می دارد).

وَ اللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ

-(خداوند بر بندگانش رحیم است).

حسن گوید:یکی از نعمتهای کامل و رحمت او بر بندگان اینست که ایشان را از عقاب خود بر معصیت ترسانده است.

ص :35

[سوره آل عمران (3): آیات 31 تا 34]

اشاره

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اَللّٰهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (31) قُلْ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْکٰافِرِینَ (32) إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفیٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِیمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَی اَلْعٰالَمِینَ (33) ذُرِّیَّهً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (34)

(1)

ترجمه:

بگو(ای پیغمبر)اگر خدا را دوست میدارید مرا اطاعت کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید خداوند غفور و رحیم است.

بگو(ای پیغمبر)خدا و پیامبر(ص)را اطاعت کنید پس اگر پشت کردید خداوند کافرین را دوست ندارد.

خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را از اهل دنیا برگزید نژاد آنها بعضی از بعض دیگر است و خدا شنوا و دانا است.

ص :36


1- 1) سوره آل عمران آیات 31 تا 33 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 31-32

اشاره
لغت:

محبت یعنی اراده ولی اراده ای که مضاف و مربوط بیک مراد باشد یا چیزی از متعلقات بمراد چنان که گویی زید را دوست دارم و اکرام زید را دوست دارم که در اولی مورد اراده و خواست تو خود زید است و در مثال دوم متعلق و چیزی از زید که اکرام وجود اوست.

ولی در اراده خود مراد مورد توجه نیست بلکه فقط چیزی و متعلقی از او مورد توجه است چنان که نمیتوان گفت:«ارید زیداً»بلکه فقط میتوان گفت«ارید اکرام زید».

و این مطلب از این جاست که محبت در جای میل و علاقه طبایع است که جاری مجرای شهوت و خواست(تمایل)میباشد و در مقام اضافه به چیزی یا کسی همان معامله می شود.

و محبت خدای تعالی نسبت به بنده اراده اینست که بوی ثواب دهد و محبت عبد نسبت بخدا خواستن اوست در مقام اطاعت و با اطاعت.

طاعت:متابعت کردن دعوت کننده در چیزی که بدان دعوت میکند و لذا گاهی انسان مطیع شیطان است اگر چه قصد اطاعت وی نداشته باشد زیرا اگر بمعصیتی که دل میخواهد میل پیدا کند و توجه کند اطاعت شیطان را که نیز داعی بمعصیت است نموده.

شان نزول:

محمد بن جعفر بن زبیر گوید:این دو آیه درباره وفد نجران(مسیحیانی که از نجران بر پیامبر وارد شدند)نازل شده در آن وقت که گفتند:ما مسیح را خیلی بزرگ

ص :37

میشماریم بجهت محبت خدا.

تفسیر:

سپس خداوند بیان میدارد که ایمان بوی فایده ندارد مگر اینکه با ایمان به پیغمبرش(ص)همراه باشد پس میفرماید:

قُلْ

:(بگو)ای محمد.

إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ

:(اگر خدا را دوست دارید)چنان که گمان میکنید.

فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّٰهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ

:از من(که پیغمبرم)اطاعت کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید.) ابن عباس گوید:مراد اینست که اگر(دین)خدا را دوست دارید(مراد از دوستی خدا دوستی دین خداست.) دیگری گفته یعنی:اگر در ادعای دوستی خدا راست میگویید مرا اطاعت کنید و اگر چنین کنید خداوند شما را دوست خواهد داشت و شما را خواهد آمرزید.

وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

:(خداوند غفور و رحیم)یعنی:کثیر الرحمه و کثیر- المغفره است.

قُلْ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ

:(بگو خدا و رسولش را اطاعت کنید)یعنی:

بگو ای محمد اگر خدا را دوست دارید چنان که ادعا میکنید پس علامت صدق خود را با اطاعت او و پیامبر ظاهر سازید که این علامت صدق ادعای شماست.

فَإِنْ تَوَلَّوْا

:(پس اگر پشت کردند.) یعنی:اگر از اطاعت خدا و پیامبرش اعراض نمودند.

فَإِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْکٰافِرِینَ

:(خداوند(در نتیجه)کافران را دوست ندارد).

یعنی:خداوند آنها را دشمن دارد و ثواب برای آنها نخواهد خواست و از نفی (لا یحب) بر اثبات(بغض و دشمنی)دلالت آورده و این طریق ابلغ است و بر معنی بیشتر دلالت میکند زیرا اگر میفرمود:یبغضهم یعنی آنها را دشمن دارد ممکنست توهم شود که از جهتی آنها را دشمن دارد و از جهتی دیگر دوست چنان که جایز است که

ص :38

چیزی از جهتی معلوم باشد(پس معنی آیه اینست که آنها را مطلقاً و از هیچ جهت دوست ندارد بدلیل اطلاق آیه)و به همین جهت در این آیه دلالتی است بر بطلان مذهب«مجبّره» که می گویند خداوند کفار را از جهت کافر بودنشان دوست ندارد و به همین جهت بایشان ثواب نمیدهد(بلکه خودشان و کفرشان را دشمن دارد.)

ص :39

بیان آیه 33

اشاره
لغت:

1-اصطفاء:برگزیدن.و اصطفاء و اجتباء و اختیار نظیر همند.اصطفاء از باب افتعال و مشتق از صفوه است.

و اصطفاء بهترین مثال بیانی است که میتوان چیز معلوم و آشکار پیش چشم را بدان مثال زد و بیان نمود و مجسم ساخت زیرا صافی،آب یا هر چیزی است که کاملا پاک و خالص از هر کدورت و تیرگی باشد و خداوند خلوص این مردم(مذکور در آیه) را از فساد تشبیه کرده است به خلوص چیز صاف و پاکیزه از آلودگی ها و تیرگی ها و بدین اسم نامیده است.

2-آل:معنی آل در آیۀ شریفه(و اذ انجیناکم من آل فرعون (1)...)گذشت.

اعراب:

ذریه:منصوب است و در علت نصب آن دو احتمال است:

1-حال است و عامل آن اصطفی-و معنی چنین میشود(برگزید ذریه ای را که..) 2-بدل از مفعول اصطفی است-و معنی چنین میشود(برگزید آل ابراهیم...

که ذریه ای هستند...)

تفسیر:
اشاره

إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفیٰ

:(خدا برگزید) «آدَمَ وَ نُوحاً» (آدم و نوح را با نبوت خود).

وَ آلَ إِبْرٰاهِیمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَی الْعٰالَمِینَ

:(آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان)یعنی بر مردم جهان زمان خودشان به اینکه انبیاء را از آنان قرار دارد.

معانی دیگری نیز در اینجا گفته شده:1-دین آنها را برگزید.مثل:«و اسئل

ص :40


1- 1) سوره بقره آیه 49

اهل القریه ی است(سؤال کن از قریه یعنی از اهل قریه)و این قول فراء است 2-یعنی اختیار کرد ایشان را به اینکه آنها را فضیلت بخشید بر دیگران بواسطه نبوت و امور بزرگ دیگری که به آنها عنایت فرموده و مصالح خلق را بر آنها مترتب گردانید.3-آدم را برگزید به اینکه او را بیواسطه آفرید و در بهشت سکنی داد،فرشتگان را گفت تا بر او سجده آرند و او را بر آدمیان و فرشتگان فرستاد و نوح را برگزید به اینکه طول عمر و نبوت داد و دعایش را مستجاب کرد و قوم ستمکارش را غرق گردانید و او را با گشتی نجات داد و ابراهیم را برگزید به اینکه باو مقام خلت داد و آتش را بر وی سرد کرد و نمرود را هلاک نمود.دربارۀ آل ابراهیم و آل عمران نیز چند قول آمده:

1-مراد از آل ابراهیم و آل عمران خود آن دو هستند و چنان که آیه شریفۀ زیر (و آنچه آل عمران و آل هارون یادگار گزاردند)یعنی خود آن دو یادگار گزارده اند.

2-آل ابراهیم اولاد اوست یعنی اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط که در اسباط است داود و سلیمان و یونس و زکریا و یحیی و عیسی و در آل ابراهیم است پیامبر ما محمد(ص)که از فرزندان اسماعیل است.

3-آل ابراهیم مؤمنان متمسک بدین او یعنی دین اسلام میباشند و این قول ابن- عباس و حسن است.

و اما آل عمران،گفته اند که آنها نیز از آل ابراهیم میباشند چنان که درباره آنها فرموده «ذُرِّیَّهً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ» یعنی(ذریه ای که بعضی از بعض دیگر بوجود آمده اند.) و آل عمران موسی و هارون دو پسر عمران میباشند و عمران نسبش اینست عمران بن یصهر بن فاهث بن لاوی بن یعقوب.

و بعضی گفته اند مراد از آل عمران مریم و عیسی است(عمران پدر مریم است)باین نسب:عمران بن هشم بن امون از فرزندان سلیمان بن داود زیرا آل مرد اهل بیت اوست که منسوب باوست.این قول حسن و وهب است.

و گفته اند که:آل ابراهیم همان آل محمد(ص)هستند که اهل او هستند.

و واجب است کسانی را که خداوند گزیده مطهر و معصوم و منزه از زشتی ها باشند.

ص :41

زیرا خداوند بر نخواهد گزید مگر کسی را که این چنین باشد و ظاهرش نیز همانند باطنش پاک باشد،در طهارت و عصمت.بنا بر این برگزیده شدن مختص است بکسانی و افرادی از آل ابراهیم و آل عمران که معصوم باشند،خواه بعنوان پیامبر و خواه بعنوان امام برگزیده شده باشند.

و گفته شده که اصطفاء دو گونه است:

1-خداوند او را برای خود برگزیده یعنی او را خالص گردانیده برای خود که بخودش اختصاص داشته باشد.

2-او را بر دیگران برگزیده یعنی او را به تفضیل و برتری بر دیگران اختیار کرده.

و اگر(بنا بر معنی دوم)اشکال شود که چرا خداوند آنها را قبل از اینکه عملی انجام دهند تفضیل و برتری بخشوده جواب اینست که:وقتی خدا میداند که صلاح مکلفین جزء بوسیلۀ آنها انجام نپذیرد پس باید قبلا مردم را به(برگزیده بودن)ایشان بشارت دهد و از حسن اخلاق و افعال و شمایل آنها خبر دهد چنان که جلالت قدر و پاکی وجود ایشان را عنایت فرمود تا موجب جذب مردم و قبول گفته آنها و انقیاد نسبت به آنها باشد.

و نیز در آیه دلالت است بر برتری انبیاء بر فرشتگان زیرا«العالمین»که خداوند انبیاء را بر آنها فضیلت داده شامل ملائکه و غیر ملائکه و بالجمله همه مخلوقات میباشد.

ذُرِّیَّهً

:اولاد و فرزندانی که، بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ :بعضی آنها از بعض دیگرند.

درباره این عبارت چند وجه گفته اند:

1-حسن و قتاده گویند:یعنی بعضی از بعض دیگرند در همکاری و معاونت در راه حق و علیه گمراهی.

2-یعنی در توالد و تناسل که آنان که در آیه ذکر شده اند در درجه اول ذریه

ص :42

آدمند و در درجه دوم ذریه نوح و سپس ابراهیم-از حضرت صادق علیه السلام-زیرا میفرماید:این برگزیدگان الهی بعضی از نسل بعضی دیگرند.

وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

:یعنی خدا شنوا و دانا است.

در معنی و مقصود این آیه دو قولست:

1-شنواست بآنچه آنان(ذریه)گویند و داناست بآنچه در دل پنهان میدارند و بهمین جهت آنها را برتری بخشیده که:استقامت و صدق قلبی و عملی آنها را میداند.

2-شنواست سخنان دختر عمران را در نذری که کرده و داناست بآنچه در دل پنهان داشته.

نظم آیات:

وجه ارتباط این آیه بما قبل اینست که چون درباره ابراهیم و عیسی بین یهود و نصاری نزاع واقع شد خداوند بیان میفرماید که هر که مطیع پیغمبر اکرم(ص)است باید گفتۀ او را درباره آن دو بپذیرد.

و گفته اند که وجه اتصال اینست که چون مشرکان از امر خدا درباره اطاعت پیغمبر سرباز زدند خداوند بیان فرمود که همانطور که قبلا انبیاء را برسالت برگزیده محمد(ص)را نیز برگزیده پس دلیلی ندارد که رسالت گذشتگان از رسل را بپذیرند و رسالت او را انکار کنند.

ص :43

[سوره آل عمران (3): آیات 35 تا 36]

اشاره

إِذْ قٰالَتِ اِمْرَأَتُ عِمْرٰانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مٰا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (35) فَلَمّٰا وَضَعَتْهٰا قٰالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهٰا أُنْثیٰ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا وَضَعَتْ وَ لَیْسَ اَلذَّکَرُ کَالْأُنْثیٰ وَ إِنِّی سَمَّیْتُهٰا مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُهٰا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهٰا مِنَ اَلشَّیْطٰانِ اَلرَّجِیمِ (36)

(1)

ترجمه:

چون همسر عمران گفت:بار خدایا نذر کرده ام که آنچه در شکم دارم محرر گردانم پس از من بپذیر.همانا تو شنوا و دانایی و چون دختر بزایید گفت:خدایا من دختر زائیدم.و خدا عالمتر است بآنچه زایید و پسر مثل دختر نیست و من آن را مریم نامیدم و او و ذریه اش را از شر شیطان بتو می سپارم.

ص :44


1- 1) سوره آل عمران آیه 35 و 36 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 35-36

اشاره
لغت:

1-در معنی محرر از نظر لغت دو احتمال است:

اول:آزاد شده مشتق از حریت.حررته(تحریراً)یعنی او را آزاد کردم.

دوم:مشتق از تحریر کتابست:یعنی خالص گردانیدن کتاب از فساد و صالح گردانیدن آن.

2-تقبل:پذیرفتن چیزی را با رضایت خاطر مثل قبول هدیه.اصل تقبل به معنی مقابله است.

وضع:در اصل بمعنی حط و پستی.

وضع زن حمل خود را:یعنی زاییدن.

موضع:مکان وضع و مکان نهادن.

ضعه:پستی:چون قدر و مقام صاحب خود را پست میکند.

شیطان رجیم:تفسیر آن در اول کتاب گذشت.

تفسیر:

چون خدای سبحان برگزیده بودن آل عمران را یاد فرمود در پی آن ذکر مریم را آورده که:

إِذْ قٰالَتِ امْرَأَتُ عِمْرٰانَ

:سخن درباره عمران گذشت که بگفته ابن عباس عمران بن ماثان است یا عمران بن هشم از نسل سلیمان و این غیر از عمران پدر موسی است و بین آن دو عمران 1800 سال فاصله است.

همسر عمران مادر مریم و جده عیسی است.و بنام حنه موسوم است و خواهری داشت که همسر زکریا بود که اشیاع نام داشت.پس یحیی و عیسی پسر خالۀ

ص :45

یکدیگرند.

رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مٰا فِی بَطْنِی

:پروردگارا نذر یعنی واجب کردم برای تو که آنچه در شکم دارم) مُحَرَّراً :یعنی خادم بیعه(که نام معبد یهود است)تا خدمت عابدان کند.

درباره محرر چند معنی دیگر گفته شده:

1-آزاد و خالص برای عبادت(از شعبی) 2-آزاد و خالص برای اطاعت تو یعنی او را هرگز برای کارها و انجام حوائج خود بکار نگمارم(از محمد بن جعفر).

3-در بنی اسرائیل طفلی را که محرر میشد در کنیسه منزل میدادند تا در آنجا خدمت کنیسه کند و امور آن را انجام دهد و معتکف در آن باشد تا زمانی که بالغ گردد و پس از بلوغ مخیر بود که در آنجا بهمین سان بماند یا اینکه بهر جا خواهد برود.

گفته اند که حنه عقیم بماند و چندان فرزند نیاورد که مأیوس شد تا اینکه روزی زیر درختی نشسته بود که مرغی را دید که غذا در دهان جوجه های خود می نهد وی از مشاهدۀ آن علاقه بفرزند در دلش بجنبید و همان دم از خدا بخواست که کودکی باو عنایت کند و به مریم حامله شد.

از امام ششم روایت است که خداوند به عمران وحی کرد که من فرزند مبارک بتو ارزانی خواهم کرد که کوران و کران و پیس ها را شفا دهد و مردگان را باذن حق زنده گرداند و او را بر بنی اسرائیل پیامبر میگردانم.وی همسر خود حنه را از این مطلب خبر داد.و چون حنه به مریم حامله شد گفت خدایا من نذر کردم که فرزند شکم خود را محرر گردانم «فَتَقَبَّلْ مِنِّی» -(پس از من بپذیر)یعنی نذر مرا بدیدۀ رضا قبول فرما.

إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ

:(همانا تو شنوایی)بدانچه می گویم.

اَلْعَلِیمُ

:(دانایی)بآنچه نیت منست و از اینرو اطمینان بتو بجاست.

فَلَمّٰا وَضَعَتْهٰا

:گفته اند که عمران پیش از زاییدن همسرش وفات یافت و حنه

ص :46

مایل بود پسر بزاید و چون مریم را زایید شرمنده گشت.

قٰالَتْ

-در حالی که سر از شرم بزیر داشت(گفت).

رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهٰا أُنْثیٰ

-در معنی این آیه دو قول آمده:

1-در مقام اعتذار اینست که نمیتواند بنذر خود عمل کند(چون دختر را در بنی اسرائیل محرر نمیکردند و نمیتوانستند بکنند) 2-چون می خواهد برای مریم دعا کند و او را بخدا بسپارد اول زمینه را آماده میکند که خدایا زن مثل مرد نیست زیرا که عقل او ناقصتر و سعی او ناچیزتر است.

وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا وَضَعَتْ

-در این آیه خداوند خبر میدهد که او بحال مریم عالمتر است از مادر مریم.

زیرا که مریم را آفریده و صورت بخشیده.این معنی با قرائت اول که سکون تاء باشد صحیح تر است و با قرائت دیگر که تاء مضموم«وضعت»بخوانیم آیه بیان خطاب مریم است بخدا یعنی پروردگارا تو از من بآنچه زاییدم عالمتری.

وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثیٰ

-(و فرزند پسر چون فرزند دختر نمیباشد)زیرا آنچه را مرد شایسته است زن شایسته نیست و از آن جمله در آنان(بنی اسرائیل)فقط تحریر و بخدمت کنیسه گماردن را برای مرد جایز میشمردند و بر زن جایز نمیدانستند زیرا بعلت عادت حیض و نفاس و وجوب پوشیدن خود از ضرر و خودداری از رفتن میان مردم صلاحیت تحریر و ماندن در کنیسه و خدمت عابدان و معتکفان را ندارد.

قتاده گوید: اختصاص تحریر بمردان صرف جریان عادت نبوده و گفته اند که مراد حنه از این سخن این بوده که خدایا مرد رویهمرفته از زن افضل است و برای کارها صلاحیت بیشتری دارد.

ضمیر(ها)در(وضعتها)کنایه از(ما فی بطنی)و یا کنایه از معلومی است که از کلام فهمیده میشود.

وَ إِنِّی سَمَّیْتُهٰا

مریم-مریم در لغت ایشان بمعنی عابده و خادمه است.مریم بهترین و جلیل ترین زنان زمان خود بود.

ص :47

ثعلبی باسنادش از ابی هریره نقل میکند که رسول اکرم(ص)فرمود:از زنان عالم چهارتن کافی هستند(کامل هستند):1-مریم بنت عمران 2-آسیه دختر مزاحم 3-خدیجه دختر خویلد 4-فاطمه دختر محمد(ص).

وَ إِنِّی أُعِیذُهٰا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهٰا مِنَ الشَّیْطٰانِ الرَّجِیمِ

-مادر مریم از آفاتی که ممکن بود مریم را تهدید کند ترسان بود و از اینرو ایندعا نمود.گفته اند استعاذۀ مادر مریم از شیطانیست که وقت ولادت کودک با اوست و صدای نوزاد از اوست.

در نتیجۀ این دعا خدا مریم و عیسی را از شر شیطان حفظ کرد.ابی هریره از پیغمبر اکرم(ص)روایت میکند که:هیچ مولودی نیست جز اینکه شیطان هنگام ولادت او را مس می کند و کودک از آن است که صدا بگریه بلند مینماید مگر مریم و پسرش.

و گفته اند مریم را از شر اغواء شیطان بخدا سپرد.

ص :48

[سوره آل عمران (3): آیه 37]

اشاره

فَتَقَبَّلَهٰا رَبُّهٰا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَهٰا نَبٰاتاً حَسَناً وَ کَفَّلَهٰا زَکَرِیّٰا کُلَّمٰا دَخَلَ عَلَیْهٰا زَکَرِیَّا اَلْمِحْرٰابَ وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً قٰالَ یٰا مَرْیَمُ أَنّٰی لَکِ هٰذٰا قٰالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (37)

(1)

ترجمه:

پس خداوند او را بخوبی قبول کرد و بنیکویی پرورش داد و زکریا را سرپرست او کرد هر گاه زکریا بمحراب نزد مریم می شد نزد او روزی می یافت و میگفت ای مریم این از کجا برایت آمده.مریم میگفت این از طرف خدا است که خدا هر که را بخواهد بیحساب روزی میدهد.

ص :49


1- 1) سوره آل عمران آیه 37 جزء 3 سوره 3

بیان آیۀ 37

اشاره
لغت:

مصدر تقبل(در آیه)قبول آمده(در صورتی که باید تقبل باشد)از اینرو که در تقبل معنی قبول است مثل تکرم کرماً که تکرم بمعنی کرم است و نظیر آنست که در انبت معنی نبت است.

ابو عمرو گوید:مصدرهای بر وزن قبول هیچیک بفتح فا نیامده بلکه همه بضم فا آمده مثل دخول و خروج.

سیبویه گوید:فقط پنج فعل است که مصدر آنها فعول است(بفتح فا)1-قبول 2-طهور 3-وضوء 4-وقود 5-ولوغ.

قبیل یعنی کفیل:بمعنی ضامن است.

کفل و اکفل(کفلا و کفولا و کفالا)بمعنی بعهده گرفتن معونه و خرجی کسی.

اسم فاعل کافل است.

مکفول عنه در اصطلاح کسی است که بدهی بگردن دارد و مکفول به خود بدهی است و مکفول یعنی طلبکار.

محراب:جای امام در مسجد.اصل محراب یعنی بهترین و شریفترین مکان در یک مجلس.

زجاج گوید:محراب در اصل مکان عالی و شریف است و گاه بمسجد نیز محراب گفته شود.

و نیز گفته اند:محراب مشتق از حرب(جنگ)است یعنی جای حرب و جنگ زیرا در محراب انسان با شیطان می جنگد.

ص :50

تفسیر:
اشاره

فَتَقَبَّلَهٰا رَبُّهٰا

-یعنی با اینکه دختر بود خداوند بنذر مادرش رضایت داد که در بیت المقدس بخدمت گمارده شود با اینکه قبل از او هیچ زنی را باین مقام نپذیرفته بود.

گفته شده:(تتقبلها ربها)یعنی خداوند تربیت و انجام امور او را بعهده گرفت (از حسن).

و قبول خداوند مریم را این بود که هیچوقت علت(حیض)بر او عارض نشد.

بِقَبُولٍ حَسَنٍ

-اینجا قبول بمعنای تقبل بکار رفته.ابن عباس گوید:مراد اینست که خداوند او را براه سعداء برد.

وَ أَنْبَتَهٰا نَبٰاتاً حَسَناً

-یعنی پرورش و رشد او را نیکو ساخت.در این باره دو قول دیگر گفته اند:

1-یعنی خداوند خلقت او را بسیار معتدل و نیکو قرار داد که در هر روز باندازۀ یک سال دیگران رشد میکرد.این قول ابن عباس است.

2-روزی و غذای او را(از غیب)میرسانید تا بسر حد بلوغ و کمال رسید و این قول ابن جریح است.

ابن عباس گوید:چون مریم بسن 7 سالگی رسید روزها را روزه میگرفت و شبها را عبادت میکرد تا در عبادت از احبار و پیشوایان دین جلو افتاد.

وَ کَفَّلَهٰا زَکَرِیّٰا

-(و زکریا را کفیل او ساخت)یعنی خداوند او را ضمیمه (اهل بیت)زکریا قرار داد و او را کفیل و سرپرست او کرد تا بتربیت وی قیام کند و اگر (کفلها-بتخفیف فا)بخوانیم یعنی زکریا خود تربیت او را بعهده گرفت و او را ضمیمه اهل بیت خود کرد.

گفته اند که حنه مریم را پس از ولادت در پارچه ای پیچید و او را به مسجد آورد و بساکنان آن گفت این نذر بیت المقدس است بگیرید و نگهدارید.احبار و روحانیون یهود درباره او بگفتگو پرداختند(و هر کس او را بعهدۀ خود میخواست)از اینرو که

ص :51

مریم دختر امامشان بود.

زکریا گفت من از شما بوی اولیترم زیرا خاله اش همسر و در خانه منست.احبار گفتند اگر بنا باشد بسزاوارترین کس سپرده شود این کس مادر اوست پس بهتر که بنا بر قرعه گزاریم باین قرار کنار نهری آمدند و همگی که 25 تن بودند قلمهای خود بآب افکندند.همه قلمها در آب فرو رفت مگر قلم زکریا که در سطح آب بحرکت در آمد و بجای بماند(از ابن اسحاق).

و گفته شده که همه قلمها را جریان آب با خود ببرد مگر قلم زکریا را که ثابت در جای خود بماند.

زکریا رئیس احبار بود از نسل سلیمان و در لفظ زکریا سه لغت آمده:زکریاء (با الف ممدود)و زکریا(با الف مقصور)و زکری با یاء مشدد.

چون زکریا مریم را گرفت خانه ای برایش ساخت و دایه برایش مقرر کرد و گویند او را بخاله اش مادر یحیی سپرد و مریم تا سن جوانی و رشد نزد او بود.پس از آن برایش محرابی در مسجد بساخت و در آن را در وسط قرار داد که جز با نردبان ممکن نبود بر او وارد شد مثل باب کعبه و جز او کسی نزد مریم نمیرفت که خود برای بردن غذا بنزدش میرفت.

کُلَّمٰا دَخَلَ عَلَیْهٰا زَکَرِیَّا الْمِحْرٰابَ وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً

-یعنی میوه های تازه و گوارا و غیر موسمی نزد او میدید چنان که در زمستان میوه تابستانی و بعکس (از ابن عباس و مجاهد).

و گفته اند:مراد اینست که مریم هرگز در دنیا از کس شیر نخورد بلکه روزیش از بهشت میرسید.

قٰالَ یٰا مَرْیَمُ أَنّٰی لَکِ هٰذٰا

؟زکریا می پرسید که اینها از کجاست؟ قٰالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ :یعنی مریم میگفت از بهشت میآید و این امر کرامتی بود برای مریم و اگر چه خرق عادت است ولی نزد ما(شیعه)جایز است که خداوند آیات خارق العاده خود را بر غیر انبیاء یعنی اولیاء و اصفیاء خود نیز ظاهر سازد ولی

ص :52

معتزله که این مطلب را قبول ندارند در اینجا دو قول برای توجیه حرف خود گفته اند:

1-این عمل برای مریم مقدمه تأسیس نبوت عیسی بود(از بلخی).

2-این روزی غیبی بدعای زکریا بود پس معجزه اوست(از جبایی).

إِنَّ اللّٰهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ

:تفسیر این آیه گذشت.

نظم آیات:

وجه ارتباط این قسمت به ما قبل اینست که قول مریم را ذکر میکند و بنا بر این(بغیر حساب)یعنی استحقاق از ناحیه عمل است زیرا این کار تفضلی بوده که خداوند بطور ابتدایی بهر کس بخواهد میدهد و در این صورت جمله عطف بما قبل است.

و محتمل است که(یرزق من یشاء)اخبار خداوند باشد برزاقیت بیحد خود و جمله استینافی باشد.

ص :53

[سوره آل عمران (3): آیات 38 تا 39]

اشاره

هُنٰالِکَ دَعٰا زَکَرِیّٰا رَبَّهُ قٰالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعٰاءِ (38) فَنٰادَتْهُ اَلْمَلاٰئِکَهُ وَ هُوَ قٰائِمٌ یُصَلِّی فِی اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْییٰ مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (39)

(1)

ترجمه:

در این موقع زکریا پروردگار خود را بخواند و گفت خداوندا مرا فرزندی پاک از نزد خود ده که تو شنوای دعایی.فرشتگان او را که در محراب بنماز ایستاده بود ندا دادند که خدا ترا به یحیی بشارت میدهد که تصدیق کننده کلمه ای از خداست که آقا و پارسا و پیغمبری از صالحان است.

ص :54


1- 1) سوره آل عمران آیه 38 و 39 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 38-39

اشاره
لغت:

1-هبه:تملیک چیزی بکسی است بی عوض.

2-سید:از سواد(املاک)است و سید قوم یعنی مالک سواد اعظم آنها و کسی که اطاعتش بر اهل سواد لازم است و این معنی درباره سید وقتی است که بصورت مضاف یا با قیدی بکار رود ولی بطور مطلق استعمال آن جز برای خداوند سزاوار نیست.

3-حصور:آنکه از جماع و آمیزش جنسی ممنوع است و گفته اند حصور کسی است که از برداشتن نفقه خود در موقع همراه بودن با دوستان ممنوع باشد.

و نیز بآنکه خوشحالی خود را کتمان کند حصور گویند.

تفسیر:

هُنٰالِکَ

:در آن هنگام که(زکریا)میوه های غیر موسمی را دید.

دَعٰا زَکَرِیّٰا رَبَّهُ

:زکریا دعا کرد.

قٰالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً

:(خداوندا بمن فرزندی پاک ده)یعنی بطمع افتاد که از زن خود که بسن نازایی رسیده بود بچه دار شود و آن را از خدا مسئلت نمود.

طیبه یعنی مبارک(از سدی)و نیز گفته اند یعنی پاک و سالم از نظر جسم و روح و ظاهر و باطن.

إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعٰاءِ

:یعنی تو قبول کننده و مستجاب کنندۀ دعایی و«سمع اللّٰه لمن حمده»بهمین معنی است یعنی خداوند دعای سپاسگزاران خود را مستجاب کند.

و اینکه سمع بمعنی استجابت بکار میرود اینست که آن کس که شایستگی

ص :55

داشته باشد که حرفش را گوش فرا دهند و بشنوند صلاحیت استجابت و پذیرفتن حرف او نیز هست.

و نیز کسی که بسخنش اعتنا نشود چنانست که سخنش را نشنیده اند.

فَنٰادَتْهُ الْمَلاٰئِکَهُ

:(فرشتگان ندایش دادند).گویند منادی جبرئیل بوده در این صورت ملائکه یعنی جنس ملائکه و مراد اینست که ندا از طرف جنس فرشته و ملائکه بود.

و نیز گفته اند دسته ای از فرشتگان او را ندا دادند.

وَ هُوَ قٰائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرٰابِ

:یعنی در مسجد و یا در محراب مسجد نماز میخواند.

أَنَّ اللّٰهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْییٰ

:خداوند یحیی را قبل از ولادت باین اسم نامید و در اینکه چرا این اسم را بر او نهاده اند اقوالی است:

1-زیرا خداوند رحم نازای مادر را باو زنده و احیاء کرد.(از ابن عباس).

2-خداوند او را بایمان زنده کرد.(از قتاده).

3-قلبش را به نبوت احیا کرد.

مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللّٰهِ

:یعنی تصدیق کننده بود عیسی را و این معنی را همه اهل تفسیر و تأویل قبول دارند مگر ابی عبیده که گوید مراد اینست که مصدق کتاب خدا بود و کلمه بمعنی کتاب آمده چنان که مرسوم است گویند کلمه فلان کس را انشاء کردم یعنی قصیده او را و مسیح را کلمه خدا گویند چون بی پدر و از کلام الهی(کن- فیکون)بوجود آمده و بعضی گفته چون مردم باو هدایت یافته اند کلمه اللّٰه نامیده شده هم چنان که مردم بکلام خدا هدایت شده اند و نیز همانطور که روح اللّٰه نامیده شده که مردم در دین بواسطه او احیاء گشته اند چنان که به روح خود حیات یافته اند.

و یحیی 6 ماه از عیسی بزرگتر بود و نبوت وی را تصدیق کرد و اول مصدق او بود و شهادت داد که عیسی کلمه و روح خداست.

و این خود یکی از معجزات عیسی و قویترین اسباب نشر و ظهور نبوت او بود

ص :56

زیرا مردم قول یحیی را بواسطۀ زهد و راستیش می پذیرفتند.

وَ سَیِّداً

:آقا بود در علم و عبادت(از قتاده).حسن گوید:در تقوی و علم و حسن خلق.

حصور بود یعنی نزد خدا ارجمند و گرامی بود(از ابن عباس).

فقیه و عالم بود(از سعید بن مسیب.) مطیع پروردگار بود(از سعید بن جبیر.) مطاع بود(از خلیل.) جبایی گفته سید بود یعنی سید و آقای مؤمنان بود به اینکه برایشان ریاست داشت.

و همه این معانی بیک چیز بر میگردد و آن اینست که اهل بیت و لیاقت داشت که ریاست و تدبیر امور مردم بوی واگذار شود بواسطه زهد و تقوی و...

وَ حَصُوراً

:یعنی خوددار از آمیزش زنان بود(از ابن عباس،ابن مسعود، حسن،قتاده)و نیز مروی از حضرت صادق(ع)و بنا بر این قول مراد اینست که نفس خود را از شهوات محصور و ممنوع میدارد.

2-حصور کسی است که بکارهای لعب و باطل نمی پردازد(از مبرد).

3-یعنی عنین(آنکه قدرت آمیزش ندارد)(از ابن مسیب و ضحاک)ولی این معنی درست نیست زیرا عنین بودن نقص است و بر انبیا نقص جایز نیست بعلاوه که کلام در مورد مدح است نه ذم.

وَ نَبِیًّا مِنَ الصّٰالِحِینَ

:یعنی پیامبری شریف و بلند مرتبه از جمله انبیا است.

زیرا انبیاء همه صالح بودند.

این آیه دلالت دارد که زکریا از دیدن آن معجزات(بر مریم)بطمع فرزند افتاد که خداوند از راه خرق عادت بوی فرزند دهد و اگر چه قبل از این هم بقدرت خدا بر این کار ایمان داشت ولی فکر میکرد که روی مصالحی نخواهد کرد ولی چون خرق عادت

ص :57

را درباره مریم مشاهده نمود دانست که خداوند باز هم در صورت اقتضای حکمت چنین کاری خواهد کرد.

و نیز آیه دلالت دارد که فرزند صالح نعمت الهی است و از اینرو به زکریا بشارت داد بفرزند(چون بشارت در مورد نعمت و امور خیر است.)

ص :58

[سوره آل عمران (3): آیات 40 تا 41]

اشاره

قٰالَ رَبِّ أَنّٰی یَکُونُ لِی غُلاٰمٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ اَلْکِبَرُ وَ اِمْرَأَتِی عٰاقِرٌ قٰالَ کَذٰلِکَ اَللّٰهُ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ (40) قٰالَ رَبِّ اِجْعَلْ لِی آیَهً قٰالَ آیَتُکَ أَلاّٰ تُکَلِّمَ اَلنّٰاسَ ثَلاٰثَهَ أَیّٰامٍ إِلاّٰ رَمْزاً وَ اُذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ اَلْإِبْکٰارِ (41)

(1)

ترجمه:

پروردگارا چگونه مرا پسری باشد در حالی که پیر شده ام و زنم نازاست؟فرمود خدا همین طور هر چه بخواهد میکند.

گفت خداوندا بر من نشانه ای قرار ده-گفت نشانه ات اینکه سه روز با مردم سخن نگویی مگر باشارۀ لب و خدایت را بسیار یاد کن و او را صبح و شام تسبیح گوی.

ص :59


1- 1) سوره آل عمران آیه 40 و 41 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 40

اشاره
لغت:

مرد عاقر:آنکه فرزندش نشود و زن عاقر یعنی نازا(از عقر یعقر)و عقر مصدر است.

لبید گوید:أ عاقر مثل ذات رحم.

یعنی:آیا زن نازا چون زنیست که بسیار می زاید(و رحم زنده و سالم دارد.) عقر:دیه فرج زن که غصب شده باشد.

بیضه عقر:آخرین بیضه.

عقر:محله هر قومی و نیز اصل هر چیز.

غلام:جوان.

غلمه و اغتلام بشدت و بسیار طالب زن و نکاح بودن و بهمین مناسبت بجوان که در چنین سنی است غلام گویند.

تفسیر:

قٰالَ

:(گفت)زکریا.

رَبِّ

:بار پروردگارا:بخدا گفت نه بجبرئیل که او را ندا داده بود.

أَنّٰی یَکُونُ لِی غُلاٰمٌ

:چگونه فرزندی خواهم داشت؟ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ :یعنی پیری و سستی بر من مستولی شده.

و اینکه گویند پیری بمن رسیده چون پیری بمنزله طلب کنندۀ انسان است که بانسان وارد میشود.

و اینکه گویند انسان به پیری میرسد بگذشت سال ها و زمانها بآن میرسد.

ولی اگر گفته شود که شهر بمن رسید(بلغنی البلد)باین معنی که من بشهر

ص :60

رسیدم(مثل اینکه پیری بمن رسید)درست نیست زیرا که بلد نزد انسان نمی آید بخلاف پیری.

ابن عباس گوید:زکریا در روز بشارت بفرزند 120 ساله بود و زنش 98 سال داشت.

وَ امْرَأَتِی عٰاقِرٌ

:اگر سؤال شود که چرا زکریا این سخن بگفت با اینکه خداوند بشارت فرزند باو داده بود؟گوییم:این سؤال برای کیفیت آمدن فرزند بود که آیا خود و زنش جوان میشوند یا در حال پیری بچه دار میگردند(از حسن).

و ممکنست برای این بوده باشد که بداند از همین زن پیر بچه دار شود یا باید زن جوان گیرد و لذا در جوابش فرمود:

کَذٰلِکَ

:یعنی بر همین حالت و از همین زن.

اَللّٰهُ یَفْعَلُ مٰا یَشٰاءُ

:این کار بر او آسان است چنان که شما خود نبودید و خلقتان کرد.

و نیز گفته اند وی در مقام تعجب و بزرگداشت نعمت و مقدور الهی این سؤال کرده تعجبی که معمولا در مواقع ظهور آیات بزرگ حق پیدا میشود مثل اینکه کسی در برابر بخشش رفیقش می گوید چگونه چنین مال گزافی را بمن دادی؟یعنی چقدر نسبت بمن بزرگی کرده ای و چه جود و سخاوتی در تو وجود دارد؟همین طور زکریا میخواهد بگوید که خداوند چقدر باو لطف کرده!و چگونه او مستحق چنین نعمتی بزرگ گشته؟! اما این قول که سؤال وی از وسوسه شیطان بوده یا از این جهت که گمان میبرده که ندا کننده شیطان است درست نیست زیرا انبیاء باید سخن فرشته را از صدای شیطان باز شناسند و نباید شیطان بتواند آنها را ببازی گیرد بطوری که راه تشخیص و فهم را بر آنها ببندد.

ص :61

بیان آیۀ 41

اشاره
لغت:

رمز:بلب اشاره و گاهی در اشاره بچشم و ابرو و دست هم بکار رود ولی اغلب در همان معنی اول بکار رود.جوبه گوید:

کان تکلم الأبطال رمزاً:که رمز را برای اشاره بلب بکار برده.

2-عشی:از ظهر تا غروب.

عشاء:از غروب خورشید تا گذشت قسمت اول شب.

عشاء:غذای سر شب.

عشا(مقصور با الف کوتاه)ضعف چشم و در اصل بمعنی تاریکی است.

ابکار:از طلوع فجر تا ظهر و اصل آن بمعنی تعجیل در کار است.

تفسیر:

سپس زکریا از خداوند درخواست کرد که برای وقت حمل زن نشانه ای بوی دهد تا بیشتر او را سپاس گوید و عبادت کند و یا زودتر خوشدل شود.

قٰالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً

:خدایا برایم نشانه ای قرار ده یعنی علامتی برای وقت حمل زن.خداوند فرمود آن علامت باز ایستادن زبان توست(بی آنکه آفتی پیدا کند):

قٰالَ آیَتُکَ

-یعنی خدا گفت نشانۀ تو،یا جبرئیل گفت.

أَلاّٰ تُکَلِّمَ النّٰاسَ ثَلاٰثَهَ أَیّٰامٍ إِلاّٰ رَمْزاً

-و درباره این رمز چند قولست:

1-مطلق اشاره(از قتاده) 2-حرکت لبها.

3-روزه سه روز چون مردم در آن وقت وقتی روزه داشتند سخن نمی گفتند(از عطا).

ص :62

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً

-(و پروردگارت را بسیار یاد کن)یعنی در این سه روز.و معنی آیه اینست که چون در آیۀ قبل،از سخن گفتن منع شده بود بداند که از ذکر و تسبیح خداوند ممنوع نیست و این مطلب معجزه را بلیغ تر و آشکاراتر میسازد. «وَ سَبِّحْ» (تنزیه کن)یعنی خداوند را بپاکی و تنزیه(از عجز و صفات مخلوق)یاد کن و مراد تسبیح معروف است و گفته اند مراد نماز است چنان که عرب وقتی از نماز فارغ میشود میگوید از تسبیح فارغ شدم.

بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکٰارِ

-(شبانگاه و صبحگاه)یعنی در آخر روز و اول روز.

ص :63

[سوره آل عمران (3): آیات 42 تا 44]

اشاره

وَ إِذْ قٰالَتِ اَلْمَلاٰئِکَهُ یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفٰاکِ عَلیٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِینَ (42) یٰا مَرْیَمُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرّٰاکِعِینَ (43) ذٰلِکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلاٰمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ (44)

(1)

ترجمه:

چون فرشتگان گفتند:ای مریم خداوند تو را برگزید و پاک گردانید و بر زنان جهان برگزیده ساخت.ای مریم برای پروردگارت قنوت و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع نما.

اینها از خبرهای غیب است که بتو وحی میکنیم و آن دم که(احبار)قلم های خود را بآب افکندند که کدام سرپرستی مریم کنند نزدشان نبودی و نیز آن دم که کشمکش میکردند پیش ایشان نبودی.

ص :64


1- 1) سوره آل عمران آیه 42 تا 44 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 42-43

اشاره
تفسیر:

خداوند قبلا ذکر دختر عمران و نیز برتری دخترش مریم را بر همگان یاد کرد اکنون تفصیل آن اجمال را بیان میفرماید:

وَ إِذْ قٰالَتِ الْمَلاٰئِکَهُ

-(چون فرشتگان گفتند)«اذ»در این آیه عطف است به «إِذْ قٰالَتِ امْرَأَتُ عِمْرٰانَ» و ممکنست جملۀ مستأنفه و چنین باشد(اذکر اذ قالت الملائکه) و مراد از ملائکه فقط جبرئیل است.

یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفٰاکِ

-(ای مریم خداوند ترا برگزید)یعنی ترا اختیار نمود و بتو لطف و عنایت خاص کرد تا در عبادت و انجام موجبات خشنودی وی فراغت و توفیق داشته باشی.و گفته اند یعنی:برای ولادت مسیح ترا برگزید و اختیار کرد (از زجاج).

وَ طَهَّرَکِ

-(و ترا پاک گردانید)بوسیله ایمان از کفر و بوسیله طاعت حق از معصیت او.(از حسن و سعید بن جبیر) و گفته شده:از اخلاق زشت و سجایای ناروا و پست.

وَ اصْطَفٰاکِ عَلیٰ نِسٰاءِ الْعٰالَمِینَ

-(و بر زنان جهان برتری داد)یعنی بر زنان زمان خودت زیرا سید زنان همه جهان فاطمه دختر محمد(ص)است و این قول حضرت امام باقر است و از نبی اکرم روایت شده که:خدیجه بر همه زنان امت من برتر است چنان که مریم بر زنان جهان(زمان خودش)برتر بود.

امام پنجم فرمود:یعنی ترا از ذریۀ پیامبران انتخاب کرد و از زنا پاک گردانید و نیز برتری داد ترا بواسطه ولادت عیسی(ع)بدون شوهر و برگزیده ساخت و باین تقریر کلمه اصطفاء دوم تکرار نیست زیرا مراد و معنی آن غیر از مراد اصطفاء اول است.

ص :65

یٰا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ

-(ای مریم برای خدایت قنوت کن)یعنی او را عبادت کن و در عبادت خالص باش.

وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرّٰاکِعِینَ

(و سجده نما و با رکوع کنندگان رکوع کن) یعنی بنحوی که راکعان و ساجدان عمل میکنند و مراد آیه این نیست که رکوع و سجده را همراه با آنها و در جماعت انجام دهد.و اما سجده را بر رکوع مقدم داشت با اینکه رکوع مقدم است زیرا و او ترتیب را نمیرساند بلکه بر اشتراک معطوف و معطوف علیه دلالت دارد و واو در عطف اشیاء مختلف بهم مثل تثنیه آوردن دو چیز همانند هم است (چنان که دو چیز همانند اگر با صیغۀ تثنیه ذکر شود مثلا رجلین دو مرد،تقدم یکی را بر دیگری نمیرساند،عطف واو هم چنین است)و گفته اند معنی اینست:برای خدا سجدۀ شکر کن و«ارکعی»یعنی نماز بگزار با نماز گزاران و جبائی گفته:یعنی با جماعت نماز بگزار.

ص :66

بیان آیه 44

اشاره
لغت:

1-انباء-اخبار و مفرد آن نبأ است.

ایحاء:القاء معنی بدیگری بطور مخفی.و ایحاء:فرستادن بسوی انبیاء.

و اوحی اللّٰه الیه یعنی ارسل الیه(فرستاد بسوی او فرشته ای را).و ایحاء الهام،و از آنست قول خداوند:و اوحی ربک الی النحل(پروردگار تو بزنبور عسل وحی فرمود)و آیه «بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحیٰ لَهٰا» یعنی خدای تو معنایی که اراده داشت باو القاء کرد.عجاج گوید:

اوحی لها القرار فاستقرت.یعنی قرار و پایداری را باو«القا کرد»و او هم پایداری نمود.

و ایحاء اشاره،گفته اند:فاوحت الینا و الانامل رسلها(و اشاره کرد بما و انگشتانش فرستادۀ او بودند)و باین معنی است گفتۀ حقتعالی: فَأَوْحیٰ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا (اشاره کرد بایشان که...) و وحی:کتابت و نوشتن نیز هست.رؤبه گوید:

فی سور من ربنا موحیه در سوره هایی:از پروردگار ما نوشته است.

قلم:آنچه بدان نویسند و قلم چیزی است که هر انسانی میان قوم خود بجولان و حرکت میآورد و قلم چیدن ناخن-مقالم نیزه-کعب های آن.و اصل قلم:بریدن کنار چیزی.

اعراب:

ابو علی گوید:اذ در آیه(اذ یلقون)متعلق است به کنت و کلمه«اذ»در «إِذْ قٰالَتِ الْمَلاٰئِکَهُ» متعلق به یختصمون است و ممکنست متعلق به کنت باشد باین تقدیر:«و نبودی وقتی که ملائکه گفتند...»و در نزد من این قول وقتی درست است که اذ ثانی بدل از اذ اولی باشد.

ص :67

تفسیر:

ذٰلِکَ

-(این)اشاره بآنچه درباره مریم و زکریا و یحیی گفته شد.

مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَیْبِ

-(از خبرهای غیبی)یعنی اخباری که از تو و قوم تو پنهان بود.

نُوحِیهِ إِلَیْکَ

-(وحی میکنیم بتو)یعنی از راه اعجاز و برای تذکر و موعظه و عبرت بتو القاء مینمائیم و وجه معجزه بودن آن اینست که انسان گذشته و غایب را یا از راه مطالعه کتاب و یا تعلم از دیگری میآموزد و راه دیگر منحصر بوحی الهی است و چون نبی اکرم اسلام،نه کتاب خوانده و نه از کسی درس گرفته-زیرا نشو و نمای او در سر زمین پر از جهل و نادانی مکه بود که نه اهل کتاب بودند و نه با سواد-خداوند بیان میدارد که این وحی اوست بوی و در این سخن دلیل نبوت او نیز هست.

وَ مٰا کُنْتَ

-(و نبودی)ای محمد.

لَدَیْهِمْ

:(نزد ایشان.) إِذْ یُلْقُونَ أَقْلاٰمَهُمْ :(وقتی«در آب»افکندند قلمهایشان را)که به آن تورات را می نوشتند یا ظرفهای قرعه خود را که در آن علامتهایی نهادند تا از روی آنها با قرعه بفهمند که چه کسی باید تکفل مریم را به عهده گیرد.

أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ

:(کدامیک مریم را سرپرستی کند)در این جمله چیزی افتاده و در تقدیر است یعنی تا ببینند قرعه بنام کدامیک ظاهر میشود برای سر پرستی مریم و این کلام در مقام تعجب و شگفت آوری است و برای اینست که خداوند پیامبرش را از شدت حرص و علاقه آنها بر کفالت مریم بشگفت آرد(از قتاده).

وَ مٰا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ

:(و نزد ایشان نبودی آن دم که مخاصمه میکردند) این آیه میرساند که مشاجره احبار بر سر کفالت مریم بحد خصومت رسیده و در وقت این مشاجره دو قول است:

1-موقع ولادت او و آوردن مادر او را بکنیسه و بر سر تربیت و پرورش و مخارج او مشاجره بود و این قول اکثر مفسران است.

2-موقع بزرگی و بلوغ مریم و عجز زکریا از تربیت وی بوده است و این آیه

ص :68

دلالت دارد بر اینکه قرعه برای تمیز حقوق مردم مدخلیت و موردی دارد و حضرت صادق«علیه السلام»فرمود:هیچ قومی نیست که قرعه بزنند و کار خود را در آن بخدا واگذارند الا اینکه سهم صاحب حق از قرعه در آید و نیز فرمود:چه قضیه ای از قرعه عادلتر است وقتی که کار بخدای تعالی واگذار شود؟!و خداوند میفرماید: «فَسٰاهَمَ...» یعنی درباره یونس قرعه زدند و او بحکم قرعه بدریا افتاد و حضرت باقر فرمود:اول کسی که درباره اش قرعه زدند مریم بود و این آیه را خواند.سپس درباره یونس قرعه زده شد و سومین کس عبد اللّٰه بود که عبد المطلب را 9 پسر روزی شد و با خداوند نذر کرد که اگر دهمین فرزند باو داده شود او را ذبح کند و چون عبد اللّٰه بدنیا آمد بواسطه اینکه نبی اکرم در صلب او بود نمیتوانست او را ذبح کند لذا 10 شتر آورد و در بین آنها و عبد اللّٰه قرعه زد که کدام را ذبح کند و سهم(نشانه قرعه)بنام عبد اللّٰه در آمد 10 شتر دیگر برای قرعه افزود باز بنام عبد اللّٰه آمد و بهمین منوال تا بصد شتر رسید تا در صد شتر قرعه بنام شتر در آمد عبد المطلب گفت:من با خدایم انصاف نکردم و در آخر سه بار قرعه را تکرار کرد و هر سه بار بنام شتر در آمد.در این موقع گفت:

الان دانستم که خدا بجای عبد اللّٰه بشتران راضی است و آنها را نحر کرد.

ص :69

[سوره آل عمران (3): آیات 45 تا 47]

اشاره

إِذْ قٰالَتِ اَلْمَلاٰئِکَهُ یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اَللّٰهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اِسْمُهُ اَلْمَسِیحُ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ وَ مِنَ اَلْمُقَرَّبِینَ (45) وَ یُکَلِّمُ اَلنّٰاسَ فِی اَلْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (46) قٰالَتْ رَبِّ أَنّٰی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قٰالَ کَذٰلِکِ اَللّٰهُ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ إِذٰا قَضیٰ أَمْراً فَإِنَّمٰا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (47)

(1)

ترجمه:

وقتی را که ملائکه گفتند:ای مریم خدا ترا بشارت میدهد بکلمه ای از خود که اسم او مسیح عیسی بن مریم است و در دنیا و آخرت وجیه و از مقربان است و با مردم در گهواره و در بزرگی سخن گوید و از صالحان می باشد.

گفت پروردگارا چگونه برای من فرزندی خواهد بود و حال آنکه هیچ بشری با من نزدیکی نکرده؟گفت اینچنین خداوند هر چه بخواهد میآفریند و چون چیزی را حکم کند و مقرر نماید،باو گوید:باش پس خواهد بود.

ص :70


1- 1) سوره آل عمران آیه 45 تا 47 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 45-46

اشاره
قرائت:

قرائت این آیه را در کلمه«یبشرک»بیان کردیم.

لغت:

مسیح:بر وزن فعیل بمعنی مفعول است و اصل آن بمعنی اینکه از آلودگیها مسح و صاف و پاک شده و مسیح نیز کسی را گویند که یکی از دو قسمت چهره اش ممسوح است و(از گوشت پوشیده و صاف است)و نه چشم دارد و نه ابرو و بهمین دلیل دجال نیز باین اسم نامیده شده-گفته شده که مسیح(بفتح میم و تخفیف سین)اسم عیسی است که بمعنی صدیق است و مسیح بکسر میم و تشدید سین بر وزن شرّیر اسم دجال است (از ابراهیم نخعی)و دیگران این قول را انکار کرده اند.شاعر گوید:

«اذ المسیح یقتل المسیحا:وقتی که مسیح بکشد مسیح را»که عیسی مسیح و دجال مسیح خوانده شد.

وجیه:کریم در نزد کسی که از او مسئلت و خواهشی مینماید که آن شخص مسئول او را بواسطه آبرویی که در نزدش دارد رد نمیکند بخلاف کسی که آبرویش را برای سؤال میریزد و دست رد بسینه اش می خورد.

وجه الرجل:«یوجه وجاهه»یعنی در نزد مردم دارای وجاهت و منزلت است.

جاه:مقام بلند و رفیع.

کهل:سن بین جوانی و پیری و از این لغت است اکتهل النبت:درخت بکهولت رسید یعنی قوی و بلند شد.شاعر گوید:

امارس الکهله و الصبیا:بترتیب و ممارست کودک و بزرگ مشغول میشوم(کهله

ص :71

بمعنی کامل مرد بکار رفته.) و از این لغت است کاهل بمعنی بین کمر و گردن-و گفته اند کهولت سن 43 سالگی است.

اعراب:

وجیهاً:منصوب است و حال،و معنی چنین است«خداوند ترا بشارت میدهد باین فرزند در حالی که وجیه است و(یکلم)نیز جمله حالیه و عطف بر وجیه میباشد و عطف فعل مضارع«یفعل»بر اسم فاعل جایز است.

تفسیر:

إِذْ قٰالَتِ الْمَلاٰئِکَهُ

:(چون ملائکه گفتند).ابن عباس گوید مراد جبرئیل است.

یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اللّٰهَ یُبَشِّرُکِ

:(ای مریم خداوند ترا بشارت میدهد)یعنی ترا بچیزی خوشحال کننده بشارت میدهد.

بِکَلِمَهٍ مِنْهُ

:(بکلمه ای از او)در اینجا دو قول است:

1-مراد مسیح است که خداوند او را کلمه نامیده(از ابن عباس و قتاده و جماعتی از مفسران).و درباره اینکه کلمه نامیده شده چند قول است:

1-زیرا با یک کلمه الهی«کن فیکون-باش و ایجاد شو...»و بیواسطۀ پدر بوجود آمده و دلیل این معنی آیه شریفه «إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ...

همانا داستان عیسی چون قصه آدم است در خلقت...» 2-گفته اند:کلمه نامیده شده زیرا خداوند در کتب آسمانی قبل از او بشارت او را داده بود چنان که چیزی را وقتی بکسی خبر می دهیم و بعداً واقع شود گوییم کلام من آمد«حرف من انجام شد»و از بشارت های درباره عیسی این جملۀ تورات است، بترجمۀ ما:خداوند از سینا بنزد ما آمد و از ساعیر درخشید و از کوه فاران آشکار شد.

و ساعیر جایی است که مسیح از آنجا مبعوث شد.

3-زیرا مردم بواسطه او هدایت میشوند چنان که با کلام خدا و بنا بمعنی دوم کلمه بمعنی بشارت است.

ص :72

اِسْمُهُ الْمَسِیحُ

:(نام او مسیح است).معنی اول قویتر است و مؤید آنست آیه شریفه «إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّٰهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقٰاهٰا إِلیٰ مَرْیَمَ -همانا مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا و کلمه اوست که خداوند او را بر مریم القاء کرد)و اما اینکه ضمیر(اسمه) را مذکر آورد با اینکه به کلمه بر میگردد(که مؤنث است)از اینروست که معنی کلمه عیسی و مذکر است گرچه لفظ آن مؤنث است.

درباره نامیده شدن او بنام مسیح اقوالی است:

1-از حسن و قتاده و سعید:چون ببرکت و مبارکی مسیح شده.

2-بپاکی از گناه مسح شده.

3-زیرا بروغن زیتون با برکت مسح شده و پیامبران همه بدان مسح میشدند.

(از جبایی).

4-زیرا جبرئیل او را در وقت ولادت ببالهای خود مسح کرد تا از شر شیطان در امان بماند.

5-زیرا سر یتیمان را مسح میکرد و دست میمالید.

6-چون چشم نابینایان را مسح میکرد و بینا میشدند(از کلبی) 7-زیرا هیچ مبتلا و مریضی را مسح نمیکرد مگر اینکه شفا می یافت(از ابن عباس در روایت عطا و ضحاک) ابو عبیده گوید:مسیح در لغت سریانی مشیح است که معرب شده(عیسی بن مریم) نسبت او را بمادر داده برای رد عقیده نصاری که او را پسر خدا میدانند.

وَجِیهاً

-(با منزلت و وجیه و دارای جاه و قدر و شرف) فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ :(در دنیا و آخرت و از مقربان است) بسوی ثواب الهی و کرامت او.

وَ یُکَلِّمُ النّٰاسَ فِی الْمَهْدِ

:(و با مردم در گهواره سخن میگوید)یعنی در حال کودکی.و مهد چیزی و جاییست که برای خواب کودک ساخته و پرداخته شده و سخن عیسی در گهواره برای تبرئه کردن مادر بود از زنا و نیز برای نشان دادن جلالت خود

ص :73

بمعجزه و تکلم در کودکی.

وَ کَهْلاً

-(در بزرگی و کهولت)یعنی در بزرگی با وحیی که خداوند باو میکند سخن میگوید.و با این آیه خداوند باو اعلام میکند که تا سن کهولت زنده است و در این کلام نیز اعجاز است که آنچه خبر داده بود عیناً واقع شد.و گفته شده در این آیه از ذکر کودکی و کهولت مراد رد نصاری است که عیسی را خدا میدانند و این تغییر و تحول و کودکی و پیری منافی با خدایی است بلکه صفت مخلوق است.

وَ مِنَ الصّٰالِحِینَ

:(و از صالحان است)یعنی از انبیاء است مثل ابراهیم و موسی.

گفته اند مراد از«یکلمهم فی المهد»دعوت مردم بخداست و مراد از کهولت زمان فرود آمدن از آسمان است(در دولت حضرت مهدی عجل اللّٰه تعالی فرجه)برای کشتن دجال.زیرا عیسی در سن 33 سالگی بآسمان شد و این قبل از کهولت است-(از زید بن اسلم).

و درباره ظهور معجزه در گهواره از عیسی دو قول است:1-آن معجزه همراه با نبوت مسیح بود زیرا خداوند عقل وی را در آن حال کامل کرده بود و او را پیامبر کرده و آنچه سخن گفت وحی بود(از جبایی) و گفته اند:تکلم در گهواره بعنوان ارهاص(خارق عادتی که از پیامبر قبل از بعثت ظاهر شود) و مقدمۀ نبوت بود(از ابن اخشید)و در نزد ما هر دو وجه جایز است و ممکن است که معجزه برای مریم و دلیل طهارت او بوده و مانعی از این تکلم در گهواره نیست و دلایل واضح بر جواز آن دلالت دارد و مسیحیان این مطلب را انکار میکنند با اینکه معجزه و نشانه نبوت او بود زیرا تکلم او عقیده نصاری را(که عیسی خدا است) باطل میکند زیرا کلام وی در گهواره این بود«که من بنده خدایم که کتاب بر من خواهد آمد...»تا جایی که قول کسانی که شاهد تکلم وی بودند(و در تاریخ درج شده بود)انکار کردند.

ص :74

بیان آیۀ 47

اشاره
تفسیر:

قٰالَتْ

(گفت)مریم رَبِّ أَنّٰی یَکُونُ لِی وَلَدٌ :(خدایا چگونه خواهد بود برای من پسری.

وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ

:(و حال آنکه بشری با من تماس نگرفته)مریم این سخن را از جهت انکار و یا استبعاد قدرت حق نگفت بلکه بنظر سؤال و بزرگداشت قدرت الهی گفت زیرا بشر طبعاً و فطرتاً از خرق عادت و چیزهای غیر عادی تعجب میکند-و گفته اند:این جمله سؤال بود که آیا بهمین حال بی شوهری از روی خرق عادت خواهد زایید یا شوهری روزی او شده و بطور عادی از او بچه دار میشود.

قٰالَ کَذٰلِکِ اللّٰهُ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ

:(گفت اینچنین خدا هر چه بخواهد خواهد آفرید)یعنی خدا ترا بهمین حالت دختری و بی شوهری فرزند خواهد داد.

إِذٰا قَضیٰ أَمْراً

:(چون چیزی را اراده کند)یعنی وقتی آفرینش چیزی را اراده کند و یا مقدر گرداند.

فَإِنَّمٰا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

:(فقط باو میگوید:باش پس وجود می یابد) در معنای این آیه دو قول است:1-اخبار است بسرعت حاصل شدن مراد حقتعالی در هر چیز که هر چه خدا اراده کند بی واسطه زمان و بی تکلف ایجاد سبب و یا حرف انجام میشود.و اینکه با کلمۀ کن از اراده خداوند کنایه آورده چون در فهم و وهم انسان چیزی زودتر از «کُنْ فَیَکُونُ» نمیآید.

2-این کلمه ای است که خداوند علامت قرار داده برای ملائکه در آنچه را که اراده ایجاد آن را کرده بواسطه مصلحتی که دارد.و اینکه لفظ امر بکار برده(کن)و حال اینکه امری نیست برای دلالت بر اینکه فعل خداوند بمنزله فعل مأمور است به اینکه برای آمر مشقتی ندارد.

ص :75

[سوره آل عمران (3): آیات 48 تا 49]

اشاره

وَ یُعَلِّمُهُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ اَلتَّوْرٰاهَ وَ اَلْإِنْجِیلَ (48) وَ رَسُولاً إِلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ اَلطِّینِ کَهَیْئَهِ اَلطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ أُبْرِئُ اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ اَلْمَوْتیٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمٰا تَأْکُلُونَ وَ مٰا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (49)

(1)

ترجمه:

و او را میآموزد کتاب و حکمت و تورات و انجیل و پیامبری است بسوی بنی اسرائیل همانا آمده ام شما را با آیه و نشانه ای از آفریدگار شما و من از گل چون شکل مرغی میسازم و در آن میدمم که باذن خدا مرغی میگردد و کور مادرزاد و پیس و مبروص را شفا میدهم و با اجازه خدا مردگان را زنده میگردانم و شما را از آنچه میخورید و در خانه هاتان ذخیره مینمایید خبر میدهم و در این برای شما نشانه و دلیلی(بر نبوت من و قدرت خدا)است اگر مؤمن باشید.

ص :76


1- 1) آیه 48 و 49 سوره آل عمران جزء 3 سوره 3

بیان آیه 48-49

اشاره

اهل کوفه تا آخر تورات و انجیل را یک آیه شمرده اند و بنی اسرائیل را نشمرده اند بلکه مربوط بآیه بعد است زیرا در اینصورت که آیه مستقل باشد لازمست که آیه بعد «أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ...» آیۀ جدا و جمله استینافی باشد و استیناف به أن مفتوحه الهمزه خیلی دور از فصاحت است و دیگران بنی اسرائیل را آیه نشمرده اند برای اینکه صفت مسیح بآن تمام شود چون در آن صورت تقدیر آیه چنین میشود:و معلوم و رسول است.

قرائت:

اهل مدینه و عاصم و یعقوب و سهل و یعلمه خوانده است و دیگران«نعلمه»و أنی را نافع بکسر الف و دیگران بفتح الف خوانده اند و«طیر»را اهل مدینه و یعقوب طائراً خوانده اند و ابو جعفر الطائر با الف و لام خوانده و دیگران طیراً بی الف و لام خوانده اند.

لغت:

حکمت و حکم بمعنی واحد است مثل ذلت و ذل.

طین:گل.وطنت الکتاب یعنی برنامه گلی نهادم تا بدان نامه را مهر کنم و طیّنت البیت«تطییناً»یعنی خانه را گل اندود کردم.

هیئت:حال و کیفیت ظاهری هر چیز«هاء یهاء هیئه» نفخ:دمیدن:نفخ ینفخ نفخاً و نفاخه.

کمه-عمی و کوری سوید بن ابی کاهل گوید:

کمهت عیناه حتی ابیضتا:دو دیده اش نابینا شد بطوری که سفید گشت.

ادخار:از باب افتعال:از ذخر:ذخیره کردن و نحویان«یذخرون»بذال منقوط نیز جایز دانسته اند.

ص :77

اعراب:

جمله یعلمه:در موضع نصب و عطف به«وجیهاً»است و ممکن است موضعی از اعراب نداشته باشد چون عطف بر جمله ایست که وضعی از اعراب ندارد«جمله کذلک اللّٰه...»و رسولا منصوب است به«نجعله»مقدر.زجاج گوید معنی چنین است«یکلمهم رسولا بانی قد جئتکم-در حالی که پیامبر است با آنها سخن میگوید که من پیامبر آمده ام شما را»و تفصیل بیشتر آن را در ضمن تفسیر گفته ام«مترجم» بما تأکلون ممکن است موصول باشد یعنی آنچه را میخورید خبر میدهم و ممکن است مصدری باشد یعنی از خوردن و ذخیره کردنتان خبر میدهم و معنی اول بهتر است.

تفسیر:

وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتٰابَ

:مراد از کتاب کتابت و نوشتن است-از ابن جریح.وی گوید که خداوند 9 جزء خط نویسی را به عیسی داد و بدیگر مردم یک جزء داده و گفته شده مراد بعضی از کتبی است که خداوند بر انبیاء فرستاده«غیر از تورات و انجیل»مثل زبور- (از ابی علی جبائی)و این معنی بظاهر کلام شایسته تر است.

وَ الْحِکْمَهَ

:(و حکمت)یعنی فقه و علم حلال و حرام(از ابن عباس)چنان که از نبی اکرم«صلی اللّٰه علیه و آله»روایت شده که بمن قرآن داده شد و دو مثل قرآن.و گفته شده که مراد بآن سنن و احکام است و گفته اند مراد جمیع چیزهایی است که خداوند بوی آموخته از اصول دین.

وَ التَّوْرٰاهَ وَ الْإِنْجِیلَ

:(و تورات و انجیل)علت ذکر جداگانه از ایندو با اینکه در کلمه حکمت هر دو داخلند برای توجه دادن بجلالت آن دو است مثل آیه «وَ مَلاٰئِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکٰالَ» که جبرئیل و میکائیل را دوباره ذکر کرده برای بزرگی مقام آن دو- در اینجا خداوند متعال داستان مریم را قطع کرده و بقیه داستان در سوره مریم خواهد آمد و ابتدا کرده بداستان عیسی و فرموده:

وَ رَسُولاً إِلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ

:(قرار دادیم او را پیامبری برای بنی اسرائیل) یعنی قرار دادیم او را پیامبری برای بنی اسرائیل یا اینکه با آنان تکلم میکرد در حالی که رسول

ص :78

بود«به اینکه آمدم بسوی شما...»یا اینکه رسولا عطف بکلمه«وجیهاً»در آیه قبل است و معنی چنین خواهد بود.

ای مریم خدا ترا بشارت میدهد به عیسی در حالی که وجیه است...و در حالی که رسول بر بنی اسرائیل خواهد بود.

أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ

:(من بسوی شما آمده ام):یعنی عیسی پس از بعثت با مردم چنین تکلم کرد که من بسوی شما آمده ام.

بِآیَهٍ

:(بنشانه ای)یعنی با برهان و دلیلی.

مِنْ رَبِّکُمْ

:«از طرف پروردگار شما»که دلیل بر نبوت من است.

أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ

:(من خلق میکنم برای شما از گل مثل صورت و هیئت مرغ)یعنی این نشانه و آیه نبوت من است که خلق میکنم مثل صورت طیر.

فَأَنْفُخُ فِیهِ

:(و در آن میدمم)یعنی در مرغ گلی میدمم(پس باذن حق مرغی راستین و زنده خواهد شد)باذن خدا یعنی بقدرت خدا و گفته اند یعنی بامر خدا و اما اینکه بِإِذْنِ اللّٰهِ را در آخر آیه و پس از فَیَکُونُ طَیْراً آورده چون این قسمت که مرغ زنده شود و حیات یابد و گوشت و پوست برآورد جز برای خدا مقدور نیست و لذا گفته است باجازه خدا تا معلوم شود که آن کار خدا است بخلاف ساختن صورت مرغ از گل که مقدور انسان نیز می باشد.

وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ

:(و کور مادر زاد را شفا میدهم) اکمه:کور مادر زاد یا مطلق کور وَ الْأَبْرَصَ :(برص زده را).وهب گوید:گاهی در یک روز پنجاه هزار مریض نزد عیسی جمع میشدند هر کس که میتوانست خود را بعیسی میرسانید و اگر نه عیسی بنزد او میرفت و آنها را با دعا بشرط ایمان آوردن شفا میداد.

وَ أُحْیِ الْمَوْتیٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ

:(و مردگان را باذن خدا زنده میگردانم.)عیسی احیاء مردگان را بخود نسبت داده(من زنده میگردانم)بطور مجاز و توسع و باین جهت

ص :79

که خداوند مردگان را در موقع دعاء وی زنده میکرد.

گفته اند که عیسی 4 نفر را زنده کرد:

اول-عازر که دوست وی بود و سه روز پس از مرگش بسر قبر او رفت و گفت (بار خدایا پروردگار آسمانها و زمین تو مرا بسوی بنی اسرائیل فرستادی که آنها را بدین تو دعوت کنم و بایشان خبر دهم که مردگان را زنده خواهم کرد اینک عازر را زنده گردان.) پس عازر زنده شد و برخاست و بعداً هم صاحب فرزندی گردید.

دوم-ابن عجوز بود.عیسی جنازه او را بر دوش مردم دید که با تابوت میبرند.

پس دعا کرد تا او زنده گشت و از دوش مردم بزیر آمد و لباس پوشید و بخانه برگشت و بعداً صاحب فرزند شد.

سوم-دختری ده ساله را که یک روز پس از مردن زنده ساخت تا بخانه خود برگشت و شوهر کرد و بچه آورد.

چهارم-سام بن نوح که اسم اعظم خدا را خواند و دعا کرد و زنده شد سپس عیسی باو گفت باید بمیری وی شرط کرد که خدا مرا از سکرات موت و رنج جانکندن در امان نگهدارد عیسی در این باره دعا کرد و دعایش مستجاب شد.کلبی گوید عیسی مردگان را ببرکت و کمک یا حی یا قیوم زنده مینمود و علت اینکه عیسی به این گونه معجزات مخصوص گردیده اینست که در زمان وی علم طب سخت پیشرفت کرده و باوج خود رسیده بود خداوند معجزه او را از جنس دانش زمان قرار داد تا بر دانشمندان غالب آید و نبوتش ثابت گردد(و چون دانشمندان ایمان آرند عوام مردم پیروی از ایشان کنند) چنان که در زمان موسی بن عمران سحر بسیار دامن گسترده و اوج گرفته بود خداوند معجزه عصا را بوی داد تا سحر آنها را باطل کند و ایشان را از آوردن نظیر آن عاجز گرداند.و علم و هنر مردم زمان پیامبر ما محمد(ص)بلاغت و فصاحت بود لذا خداوند معجزه قرآن را بایشان نمودار کرد که عجایب نظم و شگفتیهای بیان و اسلوب آن ایشان را عاجز گرداند.

بالجمله خداوند هر پیامبری را بر طبق علم و دانشی که بر آن خوب واقف بودند

ص :80

معجزه میداد که بدانند این کار بشری نیست و اگر در علمی که بر آنها مجهول بود معجزه میداد ممکن بود بخاطرشان بگذرد که بشر می تواند نظیر آن را بیاورد ولی فعلا بدان راه ندارد.

وَ أُنَبِّئُکُمْ بِمٰا تَأْکُلُونَ وَ مٰا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ

:(شما را خبر میدهم بدانچه میخورید و بآنچه در خانه هایتان ذخیره می نهید)-عیسی بمردم گفت امروز فلان غذا خورده اید و فلان مقدار و فلان چیز ذخیره کرده اید و عین واقع بود.

إِنَّ فِی ذٰلِکَ

:(همانا در این)یعنی آنچه از معجزات گفتم.

لَآیَهً

:(دلالت و معجزه ای است).

لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

:(برای شما اگر ایمان آرید)بخدا زیرا علم پیدا کردن بمدلول معجزه(نبوت)صحیح و ممکن نیست مگر برای معتقد بخدا زیرا علم و ایمان بخدا و فرستنده پیامبر باید قبل از ایمان برسول باشد و در آیه دلالتی است که بنده میتواند ایجاد کند و انجام دهد و خلق نماید بخلاف عقیده مجبّره ولی خالق مطلق خدا است.

ص :81

[سوره آل عمران (3): آیات 50 تا 51]

اشاره

وَ مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اَلتَّوْرٰاهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ اَلَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُونِ (50) إِنَّ اَللّٰهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ (51)

ترجمه:

و تصدیق کننده ام آنچه پیش از من بوده(تورات)و تا حلال گردانم بعضی از چیزهایی که بر شما حرام بوده و با معجزه ای از پروردگارتان بسوی شما آمده ام پس،از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید.همانا خدا پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستید این است راه راست. (1)

ص :82


1- 1) سوره آل عمران آیات 50 و 51 جزء 3 سوره 3

بیان آیۀ 50 51

اشاره
لغت:

فرق بین تصدیق و تقلید اینست که تصدیق فقط در موردی خواهد بود که بر تصدیق کننده با برهان و دلیل ثابت شده باشد و تقلید غیر برهانی میباشد و از اینرو ما مقلد پیامبر(ص)نیستیم و گر چه مصدق او هستیم.

احلال کاری:آزاد کردن و مجاز کردن آنکار به اینکه آن را خوبش بداند و تحریم منع از کاری به اینکه او را زشت بشمرد.

استقامت:راست بودن،خلاف اعوجاج و کژی.

اعراب:

مصدقاً منصوب است و حال برای جئتکم(آمد شما را در حالی که تصدیق کننده ام)و به هیچ وجه عطف نیست چون گفته «لِمٰا بَیْنَ یَدَیَّ» و نگفته«لما بین یدیه».

ابو عبیده گوید:مراد از«بعض»در «بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ» کل میباشد و این قول از دو وجه مردود است:

1-بعض بمعنی کل نمیباشد.

2-جایز نیست که همه محرمات حلال شود زیرا همه محرمات شامل دروغ و زنا و ظلم و قتل...هم میشود.

تفسیر:

مُصَدِّقاً لِمٰا بَیْنَ یَدَیَّ

:(تصدیق کننده ام آنچه برابر منست)یعنی آنچه قبل از من که عبارت است از تورات و بشارات او دربارۀ من و انبیاء قبل از من.

وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ

:(و تا حلال گردانم برای شما بعض چیزهایی را که بر شما حرام شده) گفته اند چیزهایی که عیسی حلال کرد عبارتست

ص :83

از گوشت شتر و بعضی آشامیدنیها و بعض پرندگان و ماهیان که بر بنی اسرائیل حرام بود (از قتاده،ربیع،ابن جریح و وهب) وَ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ :(با آیه ای از پروردگارتان بسوی شما آمده ام) یعنی با حجت و دلیل و معجزه ای که براستی من گواه است.

فَاتَّقُوا اللّٰهَ

:(پس از خدا بترسید)در مخالفت و تکذیب من.

وَ أَطِیعُونِ

:(و مرا اطاعت کنید)چنان که خدا بشما امر فرموده.

إِنَّ اللّٰهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ

:(همانا خداوند آفریدگار من و شماست)یعنی مالک من و شماست و این قسمت آیه رد قول مسیحیان است که مسیح را پسر خدا میدانند و معنی آیه اینست که مرا بوی نسبت فرزندی ندهید که من عبد اویم چنان که شما عبدید.

فَاعْبُدُوهُ

:(او را بپرستید)فقط او را.

هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ

:(اینست راه راست)یعنی دین خدا و عبادت او (بیکتایی)دین مستقیم است و درباره صراط مستقیم و رب در سوره حمد کاملا بحث کردیم.

ص :84

[سوره آل عمران (3): آیات 52 تا 54]

اشاره

فَلَمّٰا أَحَسَّ عِیسیٰ مِنْهُمُ اَلْکُفْرَ قٰالَ مَنْ أَنْصٰارِی إِلَی اَللّٰهِ قٰالَ اَلْحَوٰارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصٰارُ اَللّٰهِ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ اِشْهَدْ بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ (52) رَبَّنٰا آمَنّٰا بِمٰا أَنْزَلْتَ وَ اِتَّبَعْنَا اَلرَّسُولَ فَاکْتُبْنٰا مَعَ اَلشّٰاهِدِینَ (53) وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اَللّٰهُ وَ اَللّٰهُ خَیْرُ اَلْمٰاکِرِینَ (54)

(1)

ترجمه:

چون عیسی از ایشان احساس کفر کرد گفت:کیانند یاران من در راه خدا حواریون گفتند مائیم انصار خدا،بخدا ایمان آوردیم و شاهد باش که ما تسلیم شوندگانیم.خدایا به آنچه فرستادی ایمان آوردیم و پیغمبر را متابعت کردیم و ما را از شاهدان بنویس.و مکر نمودند و خدا هم مکر کرد و خدا بهترین مکر کنندگان است.

ص :85


1- 1) سوره آل عمران آیه 52 تا 54 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 52 تا 54

اشاره
لغت:

1-احساس:درک با حواس.

2-حس:یعنی قتل زیرا الم و درد آن درک میشود.

3-حس:نیز بمعنی عطوفت است که در آن احساس رقت می باشد.

4-انصار:جمع نصیر:یاور.

5-حواری:در اصل حور یعنی شدت سپیدی و حواری طعام از اینست(بواسطۀ بسیاری سپیدی آن)حرث بن حمزه گوید:

فقل للحواریات یبکین غیرنا:به سپیدتنان بگو بر غیر ما گریه کنند«مراد زنانند که سپید پوست می باشند»در اینجا حواریات بمعنی سفیدها است.

6-شاهد:کسی که چیزی را از روی مشاهده و دید بچیزی خبر میدهد و حق بودن آن را اعلام می کند.

و گفته میشود:برهان شاهدی است حقیقه یعنی بمنزله کسی است که از روی مشاهده خبر میدهد.

7-مکر:التفات و از همین معنی است که بنوعی از درخت مکر گویند چون خم میشود.

8-زن ممکور:آنکه اخلاقش قابل انعطاف است.و تعریف مگر:خدعه ای است که انسان به آن فریب میخورد و بضرر میافتد و فرق بین مکر و حیله اینست که دومی برای اظهار کردن فعل مشکلی است بدون قصد ضرر زدن بکسی و مکر حیله است بکسی برای اینکه او را گرفتار دامی کند.

ص :86

اعراب:

گفته اند که الی بمعنی مع(یعنی با)است مثل گفتۀ عرب که«الذود الی الذود ابل»-یعنی ذود با ذود میشود ابل«ذود سه شتر است تا 9 شتر»که الی بمعنی مع است.

زجاج گوید:درست نیست که بعضی حروف بمعنی بعضی دیگرند بلکه معنی این کلام اینست که اگر مثلا در مثال بالا«مع»بکار رود معنی را میرساند نه اینکه الی بمعنی مع باشد و حروف گاهی در افادۀ معنی بهم نزدیکند ولی آنکه علمش بلغت ضعیف است چنین پندارد که معنای آنها یکیست.

تفسیر:

فَلَمّٰا أَحَسَّ

:(چون احساس کرد)یعنی یافت و دانست.

عِیسیٰ مِنْهُمُ الْکُفْرَ

:(عیسی از ایشان کفر را)و اینکه بر کفر خود اصرار میورزند پس از ظهور این همه معجزات،مؤمنان را امتحان کرد به اینکه چه کسی حاضر است او را کمک کند.

قٰالَ مَنْ أَنْصٰارِی إِلَی اللّٰهِ

:(گفت کیست یاران من بسوی خدا)و گفته اند چون تصمیم قومش را بر قتل خود دید گفت کیست یاران من و در اینجا چند قول است:

1-کیست که مرا علیه این کافران کمک کنند با کمک الهی(از سدی و ابن جریح).

2-کیست یاران من در راه خدا(از حسن).

3-کیست یاران من در راه بپا داشتن دینی که مردم را بخدا مقرب میسازد و به ثواب او نایل میگرداند.و از پرسشهایی که میشود اینست که چرا عیسی یاور میطلبد و حال آنکه مأمور بجنگ نبود؟جواب اینست برای دفاع خود از کافرانی که قصد قتلش را داشتند(از مجاهد و حسن)گفته شده ممکن است طلب نصرت وی برای تمکن از اقامه حجت و تمیز دادن موافق از مخالف بوده.

قٰالَ الْحَوٰارِیُّونَ

:(حواریان گفتند)در علت نامگذاری آنها بحواریان اقوالی است:

ص :87

1-چون لباسهایشان سخت پاکیزه بود(از سعید بن جبیر) 2-چون رختشوی بودند و لباسها را از چرک پاک و سپید میساختند(از ابن ابی نجیح از ابی ارطاه).

3-چون صیاد بودند و ماهی شکار میکردند(از ابن عباس و سدی) 4-چون از مخصوصین انبیاء بودند(از قتاده و ضحاک)و این قول از همه بهتر است چون این اسم در مقام مدح ایشان است و از پاکی دلشان گواهی میدهد مثل پاکی لباس شسته شده و سپید شده برنگ سپید.

و از نبی اکرم«ص»روایت است که: زبیر پسر عمه من و حواری من است.حسن گوید حواری یعنی ناصر و کمککار و حواری:انصار-کلبی گوید:حواریان یعنی اصفیاء و برگزیدگان عیسی که 12 تن بودند.عبد اللّٰه مبارک گوید حواری نامیده شدند چون نورانی بودند و اثر نور و حسن عبادت در آنها آشکار بود.

نَحْنُ أَنْصٰارُ اللّٰهِ

:(مائیم یاران خدا)یعنی اعوان رسول خدا و دین خدا علیه کافران.

آمَنّٰا بِاللّٰهِ

:(بخدا گرویده ایم)یعنی تصدیق وحدانیت حق نموده ایم.

وَ اشْهَدْ

:(شاهد باش)ای عیسی.

بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ

:(که ما تسلیم شوندگانیم)یعنی شاهد اسلام ما باش در قیامت چون در قیامت انبیاء شهیدان بر مردمند چنان که فرماید«روز قیامت از هر امتی شاهدی بر میانگیزیم» رَبَّنٰا :(بار پروردگارا) آمَنّٰا بِمٰا أَنْزَلْتَ :بآنچه فرستادی(بر عیسی)ایمان داریم.

وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنٰا مَعَ الشّٰاهِدِینَ

:(و پیامبرت را پیروی میکنیم پس ما را از شاهدین بنویس)تا مثل آنان رستگار شویم.و بمقامات آنها نایل شویم.ابن عباس گوید یعنی ما را با محمد(ص)و امت وی قرار ده که خداوند آنها را شهداء نامیده (لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی النّٰاسِ :یعنی شهادت دهندگان بحق در نزد تو)این بود داستان حواریین عیسی و آنها بدنبال

ص :88

عیسی رفتند و هر گاه گرسنه میشدند بوی خبر میدادند عیسی دست بزمین میزد و برای هر نفر دو گرده نان بیرون میشد و چون تشنه میگشتند دست بزمین میزد آب برایشان می جوشید پرسیدند:ای روح اللّٰه کدامیک از ما برترین ما است که تو بهمه ما مساوی نان و آب میدهی.عیسی گفت آن کس از همه برتر است که بدست خود کار کند و از کسب بازو نان خورد از آن پس حواریان برختشویی زندگی خود را تأمین میکردند.

وَ مَکَرُوا

:(مکر کردند)یعنی کفار بنی اسرائیل بر قتل عیسی تصمیم گرفتند.

وَ مَکَرَ اللّٰهُ

:(خدا نیز مکر کرد)یعنی آنها را بر مکرشان مجازات نمود و مجازات بر مکر نیز مکر نامیده میشود-در تفسیر آمده که چون قومش او را بیرون کردند پس از چندی با حواریان بسوی ایشان برگشت و آنها را بدین خود خواند و مردم بنی اسرائیل بقتل او کمر بستند و اسباب ریختن خونش را فراهم ساختند و این بود مکر آنها و مکر خدا این بود که آن فردی را که خواست مباشر قتل عیسی شود بصورت عیسی در آورد تا او را بجای عیسی حساب کردند و بدارش آویختند و عیسی بآسمان رفت.

ابن عباس در این باره گوید:چون شاه بنی اسرائیل تصمیم بر کشتن عیسی گرفت عیسی بغرفه و بالا خانه خود رفت و جبرئیل او را از آنجا بآسمان برد شاه مردی ناپاک را بکشتن وی فرستاد و چون مرد وارد خانه عیسی شد خداوند او را شبیه عیسی کرد.وی چون عیسی را نیافت بیرون آمد تا بآنها خبر دهد که عیسی در خانه نیست مردم پنداشتند که عیسی است پس او را گرفتند و بدار زدند.

وهب گوید:عیسی را اسیر کردند و داری تعبیه نمودند تا بدارش آویزند فضا تاریک شد و خداوند فرشتگان را فرستاد تا بین او و مردم حائل شدند و عیسی را ندیدند و بجایش یهودا را که جای عیسی را بآنها نشان داده بود گرفتند.باین ترتیب که عیسی حواریان را در همانشب جمع کرد و وصیت خود بدیشان باز گفت و خبر داد که یکی از شما قبل از اذان بمن کافر خواهد شد و مرا ببهایی اندک خواهد فروخت. حواریان متفرق شدند.(عیسی بآسمان رفت).و یهود پی عیسی میگشتند یکی از حواریان(یهوذا) نزد ایشان شد که چند بمن مزد میدهید تا مکان عیسی را بشما بنمایم گفتند 30 درهم

ص :89

وی 30 درهم را بگرفت و جای او را بآنها نشان داد و چون داخل خانه عیسی شد خداوند هم شباهت عیسی را بر او انداخت.و چون بیرون آمد که بایشان خبر دهد عیسی در خانه نیست مردم او را عیسی پنداشتند و بدارش زدند.پس از 7 روز خداوند بعیسی فرمود:

بنزد مریم فرود آی تا حواریان جمع شوند و آنها را برای تبلیغ باطراف فرستی.عیسی برگشت و کوه را نور فرا گرفت.حواریان گرد او جمع شدند و عیسی آنها را برای دعوت مردم باطراف پراکنده ساخت و دوباره عیسی را خدا بآسمان برد و این شب همان شب است که نصاری در آن دود و آتش میافروزند.چون صبح شد حواریان هر کس بزبان آن مردمی که از طرف عیسی مأمور تبلیغ آنها بود سخن میگفت و اینست معنی «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّٰهُ» .

وَ اللّٰهُ خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ

:(خدا بهترین مکر کنندگان است)یعنی منصف و عادلترین مکر کنندگان است زیرا مکر آنها ظلم است و مکر او عدل و انصاف و اما اینکه خداوند بخود نسبت مکر داده از باب مزاوجت(که یکی از وجوه بلاغت است) میباشد چون قبلا اسم مکر برده شده مثل آیه شریفه:«اگر کسی بشما اعتداء و تجاوز کرد شما مانند آن بوی اعتداء و تجاوز کنید»با اینکه دومی اعتداء نیست بلکه مجازات است بلفظ اعتداء ذکر کرده اند و این یکی از وجوه بلاغت است.مثلا مجانست و مقابله که اولی مثل «تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصٰارُ» و دومی مثل آیۀ شریفۀ «مٰا ذٰا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قٰالُوا خَیْراً» بنصب خیراً که با سؤال مطابقه کند و مقابله مثل «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نٰاضِرَهٌ إِلیٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَهٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بٰاسِرَهٌ تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهٰا فٰاقِرَهٌ»

ص :90

[سوره آل عمران (3): آیه 55]

اشاره

إِذْ قٰالَ اَللّٰهُ یٰا عِیسیٰ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رٰافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ جٰاعِلُ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوکَ فَوْقَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (55)

(1)

ترجمه:

و چون خداوند فرمود ای عیسی من ترا از زمین برمیدارم و بسوی خود بالا میبرم و ترا از کافران پاک میگردانم و کسانی را که پیروی تو کنند بالا و فوق کافران قرار میدهم تا روز قیامت سپس بازگشت شما بسوی من خواهد بود و میان شما درباره آنچه اختلاف داشتید حکم خواهم کرد.

ص :91


1- 1) سوره آل عمران آیه 55 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 55

اشاره
اعراب:

عامل در«اذ» وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّٰهُ وَ اللّٰهُ خَیْرُ الْمٰاکِرِینَ است یعنی خدا بهترین مکر کنندگان است وقتی گفت:...و ممکنست تقدیر چنین بوده اذاک واقع اذ قال اللّٰه آن واقع شد وقتی خداوند گفت:...)و عامل اذ(واقع)محذوف است و کلمه(عیسی) در موضع ضمه است چون منادی مفرد معرفه است و غیر منصرف است بواسطه عجمه و معرفه بودن.

تفسیر:

چون خدای سبحان مکر قوم عیسی و تصمیم آنها را بر قتل وی بیان داشت بدنبال آن لطف تدبیر و حسن تقدیر خود را نسبت بعیسی بیان میفرماید:

إِذْ قٰالَ اللّٰهُ یٰا عِیسیٰ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ

-(چون خدا گفت ای عیسی ترا برمیدارم) در معنای اینجمله اقوالی است:

1-مراد اینست که من ترا بر میگیرم به اینکه ترا زنده از زمین به آسمان بلند میسازم(از حسن و کعب،و ابن جریح و ابن زید و کلبی و دیگران)و باین معنی برای متوفی دو تأویل است اول:مأخوذ و مشتق از توفیت کذا یعنی آن را بتمام و کمال گرفتم که مراد این است که من ترا بسوی خود بلند می کنم که بتو دست نیابند.دوم:ترا تسلم می نمایم(بعنوان تسلیم می پذیرم).

2-من ترا میمیرانم میراندن خواب و در خواب ترا بآسمان بلند میکنم(از ربیع)و دلیل این معنی آیه شریفه وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّٰاکُمْ بِاللَّیْلِ -یعنی اوست که شما را بشب میمیراند یعنی خواب میکند چون خواب برادر مرگ است مرگ نامیده شده.

3-یعنی ترا میمیرانم میراندن خواب(از ابن عباس و وهب).سپس گویند

ص :92

خداوند او را 3 ساعت میرانید.ولی نحویان گویند تقدیم و تأخیری در معنی آیه است یعنی ترا بلند میکنم از زمین و میمیرانم زیرا و او ترتیب را نمیرساند.مثل فکیف کان عذابی و نذر-که نذر یعنی ترساندن از عذاب آخرت را بعد گفته و حال اینکه ترساندن قبل از عذاب کردن است-این قول از ضحاک است و دلیل آن روایتی است از نبی اکرم(ص) که فرمود:عیسی بن مریم نمرده و قبل از روز قیامت بسوی شما بر میگردد و نیز این حدیث صحیح از نبی اکرم(ص)است که:چگونه خواهید بود وقتی عیسی بن مریم بر شما فرود آید و امام شما از خود شماست-این حدیث را مسلم و بخاری نقل کرده اند و باین معنی تقدیر آیه چنین میشود«من ترا بآسمان بلند میگردانم و پس از فرود آمدن بزمین(در آخر الزمان)میمیرانم».

وَ رٰافِعُکَ إِلَیَّ

-(ترا بسوی خود بالا میبرم)در اینجا نیز دو قول است:

1-یعنی ترا بآسمان بلند میکنم و اینکه فرموده بسوی خودم برای تعظیم مقام اوست.

2-یعنی ترا بسوی کرامت و بزرگواری و عزت خود بلند میگردانم.

وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا

:(و ترا از کافران پاک میسازم).در این آیه نیز دو قول است:

1-با بیرون بردن تو از میان آنها ترا پاک میسازم زیرا آنها پلیدند و زندگی میان آنها که ضروری و مورد نیاز است مثل برخورد با پلیدی و نجاست است.

2-تطهیر عیسی منع کردن و حفظ کردن او بود از عمل پلید و کفر آمیزی که دربارۀ او تصمیم داشتند یعنی کشتن او زیرا این عمل یک نوع پلیدی بود که خداوند او را از آن پاک و محفوظ نگهداشت(از جبایی).

وَ جٰاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَهِ

:(یعنی آنان را که بتو ایمان آورده اند بالا و فوق کسانی که ترا تکذیب کردند و عزت و پیروزی ترا دروغ پنداشتند قرار خواهم داد)و گفته شده کسانی که ترا در معجزات و براهین تکذیب نمودند.

ص :93

و مراد از پیروان او نصاری هستند(از ابن زید)و لذا همه جا و همه وقت یهود را ذلیل تر از نصاری می بینیم و نیز از همین جاست که ملک و سلطنت از دست یهود گرفته شده و در دست نصاری ثابت مانده(در اروپا و روم و...)و نصاری عزیزتر از ایشان بوده و تا قیامت فوق آنها قرار خواهند داشت-جبایی گفته:که در این آیه دلالت است که یهود تا قیامت مملکتی نخواهد داشت و گفته اند مراد از تابعین عیسی امت محمد«ص» است و اما اینکه امت محمد«ص»را تابع عیسی نامیده یا بعنوان اینست که از نظر زمان پس از امت عیسی هستند.و وقتی گفته شود فلانی به تبع فلانی آمد یعنی بدنبال او و پس از او آمد و یا از اینجهت است که پیامبر ما«ص» تصدیق عیسی و کتاب او را نموده و کسی که دیگری را تصدیق کند گویند تبعیت او را کرده.بعلاوه که شریعت پیامبر ما با دیگر انبیاء در ابواب توحید که اصل و ریشۀ دین است متحد میباشد و بنا بر این پیغمبر اکرم متبع اوست یعنی بعقیدۀ او معتقد است و این قول بهتر است چون اولا موجب ترغیب نصاری باسلام میشود و ثانیاً دلالت دارد بر اینکه محمد«ص»و امتش تا قیامت پیروز و فوق کافران خواهند بود.و ثالثاً بیان میدارد کسانی که«نصارای فعلی»او را خدا میدانند تابع حقیقی او نیستند بلکه تابع حقیقی مسلمین هستند که توحید یعنی عقیده واقعی عیسی را قبول دارند.

ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ

:(سپس بسوی من خواهد بود بازگشت شما)و مصیر و سرنوشت شما.

فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ

(پس حکم میکنم بین شما).

فِیمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ

:(در آنچه اختلاف داشتید)از امر عیسی.

ص :94

[سوره آل عمران (3): آیات 56 تا 58]

اشاره

فَأَمَّا اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذٰاباً شَدِیداً فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (56) وَ أَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ اَلظّٰالِمِینَ (57) ذٰلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ اَلْآیٰاتِ وَ اَلذِّکْرِ اَلْحَکِیمِ (58)

(1)

ترجمه:

و اما کسانی که کافر شدند عذابشان خواهیم کرد عذابی سخت و شدید در دنیا و آخرت و نخواهم بود یاور ایشان.اما آنان را که ایمان آوردند و کارهای صالح انجام دادند پاداششان را کامل خواهیم کرد و خدا ستمکاران را دوست ندارد اینکه بر تو میخوانیم از آیات و اندرز حکمت آموز است.

ص :95


1- 1) سوره آل عمران آیۀ 56 تا 58 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 56 تا 58

اشاره
قرائت:

«فیوفیهم»را با یاء خوانده و دیگران با نون«فنوفیهم»

حجت:

اگر به نون بخوانیم مثل فاعذبهم خواهد بود(یعنی من ترا خواهم میرانید)و این قول از جهت تناسب با«نتلوه»در آیه بعد نیکو است و اگر«یوفیهم»بخوانیم یا از این جهت است که«ذکر اللّٰه»در آیه قبل گذشته بود در اینجا بطور صیغه غیبت باو نسبت داده شده و یا از جهت برگشت از خطاب بغیبت است.

اعراب:

جمله«نتلوه»در موضع رفع خبر«ذلک»و یا صله ذلک بمعنی الذی خواهد بود و تقدیر چنین است«الذی نتلوه»و من الآیات در موضع خبر ذلک مثل قول شاعر:

«و هذا تحملین طلیق»

-هذا یعنی الذی-کسی که...

تفسیر:

فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذٰاباً شَدِیداً فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ

:(و اما کسانی که کافر شدند پس آنها را عذابی شدید خواهم کرد در دنیا و آخرت)عذاب دنیا ذلیل نمودن آنها است با کشته شدن و اسیر گشتن و جزیه دادن و آنچه از اهانت و استخفاف که بایشان متوجه شود و عذاب آخرت آتش دوزخ است.

وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ

:(و برای ایشان کمکی نخواهد بود)یعنی اعوانی که عذاب خدا را از آنها گرداند نخواهند داشت.

وَ أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ

:(و اما مؤمنان که عمل صالح کنند پس بطور کامل پاداش آنها داده خواهد شد)یعنی جزای اعمالشان.

ص :96

وَ اللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ الظّٰالِمِینَ

:(خداوند ستمکاران را دوست ندارد)یعنی بآنها ثوابی نخواهد داد و رحم و لطف بایشان نخواهد کرد.

این آیه دلیل است بر رد قائل به احباط(احباط یعنی گناه ثواب و پاداش اعمال خوب را از بین میبرد و لازمه اش اینست که آنچه که اضافه بماند جزا داده شود)و آیه میگوید همه پاداشهایشان بطور کامل داده خواهد شد و این منافی با احباط است.

ذٰلِکَ

:(این)اشاره باخبار از زکریا و یحیی و غیرهم.

نَتْلُوهُ عَلَیْکَ

:(بر تو میخوانیم).گفته اند یعنی بجبرئیل امر میکنیم که آن را بر تو بخواند(از جبایی).

مِنَ الْآیٰاتِ

:(یعنی از جملۀ آیات)و حجتهایی است که دلالت بر صدق نبوت تو میکند زیرا بمردم خبر میدهی از چیزهایی که جز خوانندگان کتاب یا معلمان و دانش- پژوهان از آنها خبر ندارند و تو هیچکدام از ایندو نیستی پس از طریق دیگر که وحی الهی است خبردار شده ای.

وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ

:(و پند حکیمانه)یعنی قرآن محکم و آن را بحکیم توصیف نموده و به(حکم)وصف نیاورده زیرا با حکمتهایی که در بردارد کأنه بحکمت سخن می گوید چنان که بدلالت،دلیل گویند بواسطه بیانی که در آن است که گویا نطق به بیان و برهان مینماید.گرچه دلیل در حقیقت دالّ است.

ص :97

[سوره آل عمران (3): آیات 59 تا 61]

اشاره

إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اَللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ قٰالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (59) اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاٰ تَکُنْ مِنَ اَلْمُمْتَرِینَ (60) فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ اَلْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اَللّٰهِ عَلَی اَلْکٰاذِبِینَ (61)

(1)

ترجمه:

همانا مثل عیسی در نزد خدا چون مثل آدمست که او را از خاک آفریده و سپس بوی گفت باش پس ایجاد شد.حق از طرف پروردگار تست پس مباش از شک کنندگان.

پس اگر کسی با تو درباره قرآن احتجاج کرد بعد از علمهایی که بر تو آمده بگو بیائید بخوانیم ما پسران خود را و شما پسران خود را و ما زنان خود را و شما زنان خود را و ما نفسهای خود را و شما هم نفسهای خود را و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.

ص :98


1- 1) سوره آل عمران آیات 59 تا 61 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 59 تا 61

اشاره
لغت:

مثل:عبارتست از گفته ای که در زبانها جاری و ساری است و چون در مورد چیزی بکار رود دلالت میکند که وضع و طریقه آن چیز همان طرز و راه مثل است.

تعالوا:اصل آن علو است و اصل آن رفتن ببالا است الا اینکه در اثر کثرت استعمال بمعنی آمدن با عجله است.

دربارۀ ابتهال دو قول است اول بمعنی التعان:یکدیگر را لعن کردن و افتعال بمعنی تفاعل(دو نفر که هر دو نسبت بهم کاری را انجام دهند)مثل اشتوروا بمعنی تشاوروا.

بهله اللّٰه:یعنی لعنه اللّٰه(خدا او را لعن کند)و علیه بهله اللّٰه یعنی لعن اللّٰه.

دوم:بمعنی نفرین برای هلاک کسی...گوید:نظر الدهر الیهم فابتهل-یعنی دهر بایشان نظر کرد و نفرین بهلاکشان نمود.

و بهل:لعن و لعن دوری از رحمت خدا بعنوان عقاب بر گناهست و لذا لعن غیر گنهکار جایز نیست مثل لعن طفل و حیوان.

مورد و شأن نزول:

از ابن عباس و قتاده و حسن:چون پیامبر اکرم نصاری را به مباهله دعوت کرد از وی تا صبح فردا مهلت خواستند و چون ببزرگان خود مراجعه کردند و از آنها مشورت نمودند اسقف آنان گفت فردا بنگرید اگر محمد«ص»با اهل و فرزند خود آمد از مباهله بپرهیزید و اگر با اصحاب خویش آمد پس مباهله کنید که کاری از او ساخته نخواهد شد.فردا صبح پیامبر آمد در حالی که دست علی را گرفته بود و حسنین در جلویش میرفتند و فاطمه در پشت سر حضرتش میرفت و نصاری هم که اسقف در جلویشان بود آمدند و

ص :99

چون نبی اکرم(ص)را با این افراد دیدند از وی خواستند که آنها را معرفی کند حضرت فرمود این پسر عم و داماد من و محبوبترین مردم در نزد منست و ایندو پسر نوۀ دختری من و از صلب علی هستند و این زن،فاطمه دختر منست و عزیزترین مردم است نزد من.

پس پیامبر پیش رفت و بر دو زانو نشست.ابو حارثه اسقف آنها گفت بخدا قسم اینمرد مثل انبیاء نشسته پس بمباهله تن در ندادند.سید که بزرگ نصاری بود گفت ای ابا حارثه جلو رو و مباهله کن.گفت بخدا قسم که مباهله نکنم که او را بر مباهله پر جرئت می بینم و میترسم که راستگو باشد که در اینصورت بخدا هیچ نیرویی برای ما نباشد و در همۀ جهان یک نصرانی زنده نخواهد ماند.پس اسقف به پیغمبر گفت ای ابو القاسم ما مباهله نمیکنیم لکن بمصالحه حاضریم با ما مصالحه کن پس پیامبر با آنها مصالحه کرد به دو هزار حله هر حله ای بقیمت چهل درهم و اینکه سی زره و سی نیزه و سی اسب عاریه دهند که اگر در یمن آشوبی و جنگی پیش آمد مسلمین بکار برند و رسول خدا ضمانت فرمود که سالم به آنها برگرداند و باین قرار نامه ای نوشته شد.

روایت است که اسقف چون پیامبر و اهل بیت او را دید گفت چهره هایی می بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه ها را از جای بکند البته خواهد کند و با او مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و بر روی زمین تا روز قیامت یک نصرانی نخواهد ماند و نبی اکرم (ص)فرمود قسم به آنکه جانم بدست او است اگر با من مباهله میکردند همگی بصورت بوزینه و خوک مسخ می شدند و بیابان بر آنها وادی آتش می شد و مجالی برای یک نصرانی نمیماند تا همگی هلاک میشدند و گفته اند که چون نصرانیان بازگشتند سید و عاقب دو پیشوای آنها بنزد حضرت آمدند و مسلمان شدند و عاقب حله ای و عصایی و کاسه و نعلینی بوی اهدا نمود.

تفسیر:

در اینجا خداوند عقیدۀ نصاری را دربارۀ عیسی که او را پسر خدا میدانند رد میکند و میفرماید:

إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ

:(همانا مثل عیسی در نزد خدا چون مثل

ص :100

آدمست)یعنی مثل آدم است در اینکه او را بی پدر خلق کردیم چنان که آدم را بی پدر آفریدیم پس خلقت عیسی عجیب تر از خلقت آدم نیست پس چگونه آفرینش و بندگی و بشریت او را انکار کردند و آفرینش و بشر بودن آدم را اقرار نمودند.

خَلَقَهُ

:(یعنی ایجاد کردم آدم را).

مِنْ تُرٰابٍ

:(از خاک)یعنی آدم را از خاک و عیسی را از باد آفرید و کسی را قبل از او از باد نیافرید چنان که قبل از آدم کسی را از خاک نیافرید.

ثُمَّ قٰالَ لَهُ

:(سپس گفت بآدم و یا بعیسی).

کُنْ

:(باش زنده و انسان کامل).

فَیَکُونُ

:(یعنی بی فاصله همانطوری که خدا اراده کرد شد)و تفسیر این کلمه بتفصیل در سورۀ بقره گذشت.در این آیه دلیل است که استدلال و تفکر استدلالی صحیح است زیرا خداوند در رد بر نصاری و همچنین برای جواز خلق عیسی از غیر راه پدر، بآفرینش آدم بدون پدر و مادر دلیل آورده و استدلال کرده.

اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ

:(یعنی این همانا حق و از طرف خداست)و نسبت بخود داده برای تأکید و برای بیان دلیل و علت.یعنی این حق است بدلیل اینکه از جانب حق است.

فَلاٰ تَکُنْ

(پس نباش)ای شنونده.

مِنَ الْمُمْتَرِینَ

:(از دو دلان)تفسیر این کلام در سوره بقره گذشت.

فَمَنْ حَاجَّکَ

(آن کس که با تو مخاصمه و مجادله کرد)ای محمد«ص».

فِیهِ

:(در قضیۀ عیسی):

مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ

(پس از علم و برهان واضح که بر تو آمد)بر اینکه عیسی بنده و رسول است(از قتاده)و گفته اند معنی اینست اگر با تو در مطلب حق مخاصمه نمودند«و ضمیر فیه بر میگردد به الحق من ربک».

فَقُلْ

:(پس بگو)ای محمد تَعٰالَوْا (بیائید)بسوی دلیل دیگری که مخاصمه را بخوبی قطع و فصل میکند و حق را روشن مینماید و راستگو را از دروغگو نشان میدهد.

ص :101

نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ

:(فرزندان خودمان را بخوانیم)مفسران اجماع دارند که مراد از ابناء و پسران پیامبر حسنین هستند.ابو بکر رازی گوید:این آیه دلیل است که حسنین پسران رسول اللّٰه هستند و فرزند دختر حقیقتاً فرزند انسان است و ابن ابی علان که یکی از ائمۀ معتزله است گوید این آیه دلیل است که حسنین در آن حال مکلف بوده اند زیرا مباهله جز با بالغ جایز نیست.و اصحاب(امامیه)گویند کمی سن از حد بلوغ منافات با کمال عقل ندارد و احتلام که در شرع حد بلوغ شناخته شده فقط برای احکام شرعیه است و سن حسنین در حال مباهله بحدی بوده که مانع از کمال عقل آنها نیست بعلاوه دربارۀ ائمه جایز است خرق عادت شود و اگر سن کودکی ایشان در آن وقت معمولا موقع کمال عقل در انسان نباشد ممکنست بحسنین استثنائاً و بطور خرق عادت کمال عقل داده شده باشد برای مکان معنوی و امامت ایشان در نزد خداوند و مؤید این مطلب قول نبی اکرم است که در موقع کودکی آنها فرمود:این دو پسرم«حسنین» امامند قیام کنند یا نکنند.

وَ نِسٰاءَنٰا

:(زنان ما)همگی اتفاق دارند که مراد فاطمه«ع»است بدلیل اینکه جز او زنی در مباهله شرکت نکرد و آیه نیز دلیل بر فضیلت و برتری اوست بر همۀ زنان جهان و مؤید آن خبر نبوی است که:فاطمه پارۀ تن منست و خبر دیگر که:

خداوند برای خشم فاطمه خشم میکند و از خشنودی او خشنود میگردد.

و حدیث صحیح حذیفه است که گوید:از پیامبر«ص»شنیدم که ملکی آمد و مرا بشارت داد که فاطمه سید زنان جهان است.

و خبر دیگری که شعبی از مسروق از عایشه حدیث میکند که پیغمبر بفاطمه چیزی سر بگوشی فرمود که حضرت زهرا از آن خندید از وی پرسیدم پیغمبر چه فرمود؟گفت فرمود آیا خشنود نمیشوی که سید زنان این امت باشی لذا خندیدم.

وَ نِسٰاءَکُمْ

:(یعنی هر کس از زنان خودتان که میخواهید) وَ أَنْفُسَنٰا :(و خودمان را)مراد از نفس پیغمبر فقط علی«ع»است زیرا خود پیامبر که نمیتواند مراد باشد زیرا او دعوت کننده است و معنی ندارد که انسان خود را دعوت

ص :102

کند و همیشه داعی غیر از مدعو است و دعوت کننده نمیتواند دعوت شده باشد پس حتماً مراد غیر از نبی اکرم شخص دیگری است و لذا حتماً اشاره بعلی علیه السلام است زیرا هیچکس نگفته که غیر از علی و فاطمه و حسنین کسی در مباهله شرکت داشته است و این مطلب(که در آیه علی نفس پیغمبر خوانده شده)دلالت دارد بر علو مکان وی و درجه ای که هیچکس بآن راه نیافته بلکه بنزدیک آنهم نرسیده است و مؤید آن از روایات یکی حدیث شریف صحیح نبوی است که پیغمبر درباره یکی از صحابه پرسید کسی گفت علی«ع»حاضر است حضرت فرمود من از نفس خود نپرسیدم که علی را نفس خود خوانده.

و حدیث دیگری که پیامبر«ص»به بریده اسلمی فرمود:ای بریده علی را دشمن مدار که او از من است و من از اویم مردم از درخت های متفرق خلق شده اند و من و علی از شجره واحده آفریده شده ایم.

و دیگر قول نبی اکرم است که وقتی در جنگ احد علی پیامبر را با دفاعهای سخت خود از شر مشرکان حفظ می کرد جبرئیل به پیغمبر گفت علی واقعاً با تو مواسات کرد.حضرت فرمود ای جبرئیل،علی از من است و من از علیم.جبرئیل گفت من هم از شمایم یا رسول اللّٰه.

وَ أَنْفُسَکُمْ

(یعنی هر که از مردانتان را که میخواهید بخوانید) ثُمَّ نَبْتَهِلْ :(پس تضرع کنیم)در دعاء(از ابن عباس)و گفته اند یعنی لعن کنیم و بگوییم خدا لعنت کند دروغگو را.

فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَی الْکٰاذِبِینَ

:(و قرار دهیم لعنت خدا را بر دروغگوی از ما).

در این آیه دلالت است که آنها بحقانیت نبی اسلام معتقد بودند زیرا از مباهله خودداری کردند و با پذیرفتن جزیه بذلت و خواری خود اقرار نمودند و اگر معتقد نبودند، مباهله را قبول میکردند و اگر رسول اکرم هم بر نزول عقاب بر نصاری و ایمنی خود یقین نمیداشت فرزندان و خواص اهل بیت خود را با همه محبتی که بایشان داشت بمباهله نمیکشانید.

ص :103

[سوره آل عمران (3): آیات 62 تا 64]

اشاره

إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْقَصَصُ اَلْحَقُّ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (62) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ (63) قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ تَعٰالَوْا إِلیٰ کَلِمَهٍ سَوٰاءٍ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّٰ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّٰهَ وَ لاٰ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاٰ یَتَّخِذَ بَعْضُنٰا بَعْضاً أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اِشْهَدُوا بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ (64)

(1)

ترجمه:

همانا این داستانی حق است و جز اللّٰه خدایی نیست و خداوند عزیز و حکیم است.و اگر پشت کردند خداوند بر مفسدان عالم است.

بگو ای اهل کتاب بیائید بسوی کلمه ای که بین ما و شما مساوی است که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بجای خدا ارباب خود نگیریم پس اگر پشت کردند بگو شاهد باشید که ما مسلم هستیم.

ص :104


1- 1) سوره آل عمران آیه 62 تا 64 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 62-63

اشاره
لغت:

1-قصص:قصه(فعل بمعنی مفعول است) قصص(بکسر قاف)جمع قصه:اقتصصت الحدیث و قصصت الحدیث قصاً و قصصاً یعنی:آن را بهمان حقیقت خود نقل و روایت کردم و اصل اقتصاص اثر: متابعت و دنبال- رویی از رد پای کسی و قصاص از همین معنی مشتق است.

2-تولی از حق:اعتقاد داشتن بخلاف آن زیرا تولّی بمنزله پشت کردن بآنست پس از رو کردن بآن و اصل تولّی کسی بی فاصله بدنبال دیگری آمدن و بودن.

3-افساد:چیزی را در غیر جایی که مقتضی حکمت است بکار بردن و نهادن.

4-اصلاح:چیزی را در جای مقتضی خود نهادن.

فرق بین فساد و قبیح اینست که فساد تغییر دادن از مقداریست که حکمت اقتضا دارد و قبیح چنین نیست زیرا در آن معنی مقدار نیست بلکه قبیح چیزی است که حکمت اصل آن را منع میکند چنان که حسن آنست که حکمت اقتضای آن را دارد.

اعراب:

«من»در ما من اله غیر اللّٰه برای افاده کردن عموم نفی است که خدایی را از هر کس و هر چیز جز اللّٰه نفی میکند و من چون برای ابتدای غایت است استغراق نفی را از ابتدای غایت تا انتهای آن میرساند.و کلمه«لهو»ممکنست ضمیر فصل باشد که محلی از اعراب ندارد و قصص خبر ان است و ممکنست مبتدا«لهو»باشد و قصص خبر آن.

تفسیر:

إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ

:(یعنی آنچه دربارۀ عیسی و غیره بتو وحی کردم حدیث صدق و راست است)پس هر که با وضوح این امر با تو مخالفت کرد معاند است.

ص :105

وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اللّٰهُ

:(یعنی هیچکس از شما استحقاق نام خدایی ندارد مگر اللّٰه و عیسی خدا نیست چنان که نصاری گمان برده اند بلکه رسول خدا و بنده اوست و اگر گفته میشد ما اله الا اللّٰه-بدون من-افادۀ این معنی نمیشد.

وَ إِنَّ اللّٰهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ

(و خداوند اوست که عزیز-یعنی قادر مطلق-است) اَلْحَکِیمُ :(و حکیم-در افعال و تدبیر-است).

فَإِنْ تَوَلَّوْا

:(اگر اعراض کردند)از پیروی و تصدیق تو و براهین و بیناتی که بر تو آمده.

فَإِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ

:(خداوند فاسدان و فتنه جویان از خلق را می شناسد) و آنها را بفسادشان پاداش خواهد داد.و این قسمت آیه برای ترساندن از عذاب است و گرنه خدا صالح و فاسد همه را میشناسد و نظیر این است اینکه کسی بدیگری میگوید من بشر و فساد تو عالمم.و گفته اند مراد این است که خداوند عالم است باین مجادله- کنندگان و داناست که آنها بمباهله با تو اقدام نخواهند کرد چون بنبوت تو علم و معرفت دارند.

ص :106

بیان آیه 64

اشاره
لغت:

زجاج گوید:1-معنی کلمه کلامیست که در او شرح داستانی باشد و لذا عرب به قصیده کلمه گوید،روایت شده که چون به حسان بن ثابت گفتند قصیده ای برای ما انشاد کن گفت«کلمه جوریده»یعنی قصیدۀ جوریده را بخوانم(که نام یکی از قصاید او بود)که قصیده را کلمه نامیده.

2-سواء:عدل و سوی نیز به همین معنی است.

و گفته اند سواء بمعنی مستوی است و مصدر بمعنی اسم فاعل است(یعنی الی کلمه مستویه)و در نزد زجاج سواء اسم است و صفت نیست و جرّ سواء در اینصورت بتقدیر «ذات سواء»است که مضاف الیه است برای ذات مقدر(یعنی صاحب استواء).و جایز است منصوب شود.

شأن نزول:

گفته اند سبب نزول آیه چند قولست:1-درباره نصارای نجران آمده(از حسن و سدی و ابن زید و محمد بن جعفر بن زبیر) 2-دربارۀ یهود مدینه است(از قتاده و ربیع و ابن جریح و اصحاب ما نیز این را روایت کرده اند).

3-بصورت ظاهر دربارۀ هر دو دسته اهل کتاب آمده(از ابی علی جبایی)و این معنی اولی است بواسطه عمومیت آن بر همه اهل کتاب.

تفسیر:

چون احتجاج خداوند با اهل کتاب بپایان رسید آنها را بتوحید و پیروی از حقیقتی که مورد اتفاق همه است دعوت فرمود که:

ص :107

قُلْ

:(بگو)ای محمد تَعٰالَوْا (ای اهل کتاب بیائید)بشتابید.

إِلیٰ کَلِمَهٍ سَوٰاءٍ

(بسوی کلمه و مطلب عادلانه و حق) بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ (یعنی:بر مبنای عدل است که هیچ کژی و اعوجاجی در آن نیست چنان که وقتی گوئید رجل عدل یعنی مردی عادل که در او کژی نیست و گفته اند معنای آن کلمه مستوی بین ما و شما که عبارت است از ترک عبادت برای غیر خدا یعنی:

أَلاّٰ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّٰهَ وَ لاٰ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاٰ یَتَّخِذَ بَعْضُنٰا بَعْضاً أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ

در معنی این جمله اختلاف شده و چند قول است:

1-عیسی را رب خود قرار ندهند که عیسی نیز یکی از ماست.

2-احبار را ارباب خود قرار ندهیم یعنی مثل ارباب از آنها پیروی نکنیم بدلیل آیه دیگر که: «اِتَّخَذُوا أَحْبٰارَهُمْ وَ رُهْبٰانَهُمْ أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ» (پیشوایان و رهبانان خود را بجای خدا ارباب خود قرار دادند).

از امام ششم روایت است که فرمود آنها احبار خود را نمی پرستیدند ولی احبار هر چه را می خواستند برای آنها حلال میکردند و هر چه را مایل بودند حرام مینمودند و قبول همین عمل از احبار،پذیرفتن آنها بعنوان ارباب بود و نیز روایت شده که چون این آیه آمد عدی بن حاتم گفت یا رسول اللّٰه ما آنها را نمی پرستیدیم حضرت فرمود آیا ایشان بدلخواه خود حرام و حلال درست نمیکردند و شما هر چه میکردند نمی پذیرفتید؟! گفت چرا یا رسول اللّٰه حضرت فرمود:ارباب بهمین معنی است.

فَإِنْ تَوَلَّوْا

(اگر اعراض و پشت کردند)از بندگی حق و توحید او.

فَقُولُوا

(بگوئید)ای مسلمین در برابر اعراض ایشان از حق و برای تجدید اقرار خود بحق و برای مخالفت با آنها.

اِشْهَدُوا بِأَنّٰا مُسْلِمُونَ

(شاهد باشید که ما مسلم هستیم)یعنی نسبت بحق با اخلاص هستیم و بتوحید اقرار داریم و گفته اند مسلمون یعنی تسلیم و منقاد و مطیع آنچه از طرف خدا بر پیغمبر ما و انبیاء قبل آمده میباشیم و گفته اند:یعنی بر اسلام پابرجائیم.

ص :108

و خداوند در این آیه در مقام تأدیب بندگان مؤمن است و نیز ایشان را تعلیم میدهد که در هنگام اعراض مخالفان از برهان روشن چگونه با آنها رفتار کنند تا بدانند که مخالفت آنها اثری در حق اینها ندارد و نیز دلالت دارد که حق بهر حال باید پیروی شود و کمی و زیادی پیروان و جمعیت آن هرگز اعتباری ندارد و نباید مورد توجه قرار گیرد.

ص :109

[سوره آل عمران (3): آیات 65 تا 66]

اشاره

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرٰاهِیمَ وَ مٰا أُنْزِلَتِ اَلتَّوْرٰاهُ وَ اَلْإِنْجِیلُ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (65) هٰا أَنْتُمْ هٰؤُلاٰءِ حٰاجَجْتُمْ فِیمٰا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمٰا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (66)

(1)

ترجمه:

ای اهل کتاب چرا درباره ابراهیم با من مخاصمه می کنید با اینکه تورات و انجیل نیامد مگر پس از او آیا تعقل نمیکنید.هان شما اشخاص درباره چیزی که بآن علم ندارید محاجه کرده اید پس چرا درباره آنچه نمیدانید محاجه میکنید و خدا میداند و شما نمیدانید.

ص :110


1- 1) سوره آل عمران آیه 65 66 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 65-66

اشاره
قرائت:

کوفیان ها انتم را بمد و همزه خوانده اند و اهل مدینه و ابو عمر بدون مد و همزه (هانتم).

لغت:

1-فرق بین حجاج و جدال اینست که حجاج شامل دلیل است یا شبهه بصورت دلیل و جدال پیچاندن خصم است نسبت بمذهبی با دلیل یا شبهه یا و هم و اصل آن از جدل است بمعنی شده پیچاندن و قتل.

2-حجت:بیانی است که صحت و درستی گفتار آدمی را نشان دهد و حجت و دلالت بیک معنی است.

شأن نزول:

ابن عباس و حسن و قتاده گویند:احبار یهود و نصارای نجران نزد رسول اکرم(ص) جمع شدند و درباره ابراهیم بنزاع پرداختند.یهود گفتند ابراهیم جز یهودی نبود و نصاری گفتند حتماً نصرانی بوده خداوند در اینموقع این آیه را فرستاد.

تفسیر:

یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرٰاهِیمَ

(ای اهل کتاب چرا درباره ابراهیم با هم احتجاج و نزاع میکنید)و ادعا میکنید که او بر دین ماست.

وَ مٰا أُنْزِلَتِ التَّوْرٰاهُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلاّٰ مِنْ بَعْدِهِ

(و حال اینکه تورات و انجیل جز بعد از ابراهیم نیامده).

أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ

(آیا فکر نمیکنید)یعنی ادعای بدون برهان از نظر عقل جایز نیست پس چطور جایز میشمرید ادعایی را که فساد آن ظاهر است.اگر اشکال شود که

ص :111

اگر بعد بودن تورات و انجیل دلیل بر اینست که ابراهیم یهودی و نصرانی نبوده پس مسلمان هم نبوده زیرا قرآن هم پس از وی آمده جواب گوییم که:همگی(حتی مخالف) قبول دارد که او خود را بنام مسلم نامیده جز اینکه یهود میگویند آن اسلام همان یهودیت است و نصرانیها گویند اسلام همان نصرانیت است و تورات و انجیل پس از وی آمده و در آن دو نیز اسم ابراهیم به اسلام برده شده و در آن دو هرگز ذکر نشده که وی بر دین یهود یا نصاری بوده ولی قرآن گرچه پس از وی آمده ولی ابراهیم را بدین اسلام توصیف کرده است و یهودیت و نصرانیت را از وی نفی کرده است و در این امر بزرگترین حجت است به اینکه وی مسلم بوده است و محمد«ص»و امت او که اسم اسلام دارند بوی اولی هستند از دیگران و نیز در توضیح این آیه گفته اند که یهود مدعی بوده اند و هستند که یهودی اسم کسی است که متمسک و معتقد بتورات و شریعت آن باشد و نصرانی اسم کسی است که بانجیل و شریعت و احکام آن مؤمن و متمسک باشد لذا خداوند طبق ادعای خودشان آنها را رد میکند که در زمان ابراهیم که تورات و انجیل نیامده بود پس چطور ابراهیم را یهودی و یا نصرانی یعنی معتقد و متمسک بآن میدانید ولی ما می گوئیم:مسلمان تنها کسی نیست که بحکم قرآن متمسک باشد زیرا اسلام دینست نه احکام شریعت پس ما او را به اسلام توصیف میکنیم چنان که خداوند او را باین اسم توصیف کرده.

اگر بپرسند که آیا ابراهیم متمسک بهمه شرایع و احکام اسلام که ما بر آن هستیم بود؟ پاسخ گوئیم که وی متمسک بدین اسلام و بعضی احکام شریعت پیغمبر ما(ص) بود نه بهمه آن زیرا یکی از احکام شریعت قرائت قرآنست در نماز و این شریعت وی نبود و او را مسلم می نامیم اگر چه متمسک به بعضی از احکام شریعت اسلام بود چنان که مسلمانان صدر اسلام مسلم بودند قبل از آنکه همه احکام و شرایع اسلام آمده و همه قرآن نازل شده باشد و هر یک از ما مسلم است واقعاً اگر چه بهمه احکام شرع عمل نکند.

هٰا أَنْتُمْ

:(هان شما ای گروه یهود و نصاری)آیه ظاهراً تنبیه خود آنهاست

ص :112

ولی منظور تنبیه بر حال آنهاست زیرا تنبیه نسبت بچیزی است که انسان از آن غافلست نه نسبت بآنچه علم دارد.

حٰاجَجْتُمْ

:(مجادله و مخاصمه کردید.) فِیمٰا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ :(در آنچه میدانستید).چون اسم او در تورات و انجیل بود.

فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمٰا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ

:(پس چرا مجادله میکنید دربارۀ چیزی که بآن علمی ندارید)(یعنی درباره شریعت و دین او که بدان جاهلید)خداوند مخاصمه و احتجاج آنها را درباره معلوماتشان منکر نشمرده بلکه مخاصمه درباره چیزی را که نمیدانند منکر و ناپسند دانسته.

وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ

:(و خدا میداند)شأن و حال ابراهیم و هر چیزی که بر شما مجهول است.

وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ

:(و شما نمیدانید)پس دربارۀ او سخن نگویید و آنچه نمیدانید باو نسبت ندهید و علم آن را از اهلش بپرسید(یعنی از پیغمبر بپرسید.)

ص :113

[سوره آل عمران (3): آیات 67 تا 69]

اشاره

مٰا کٰانَ إِبْرٰاهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لاٰ نَصْرٰانِیًّا وَ لٰکِنْ کٰانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (67) إِنَّ أَوْلَی اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ وَ هٰذَا اَلنَّبِیُّ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَللّٰهُ وَلِیُّ اَلْمُؤْمِنِینَ (68) وَدَّتْ طٰائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ مٰا یُضِلُّونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ وَ مٰا یَشْعُرُونَ (69)

(1)

ترجمه:

ابراهیم یهودی و نصرانی نبود ولی حنیف و مسلم بود و از مشرکان نبود.

همانا برترین مردم بابراهیم کسانیند که از او پیروی کنند و این پیامبر است و مؤمنان(به او)و خدا ولیّ مؤمنان است.

دسته ای از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند و گمراه نکنند مگر خود را و نمیفهمند.

ص :114


1- 1) سوره آل عمران آیه 67 تا 69 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 67-68

اشاره
لغت:

دربارۀ اصل یهود و نصاری و حنیف در سورۀ بقره بحث کردیم.

اولی بر وزن افعل(افعل التفضیل که برتری را میرساند.)تثنیه و جمع ندارد زیرا معنای فعل را در بر ندارد و معنی اینکه این کار از دیگر کارها بهتر است یعنی برای انجام دادن شایسته تر می باشد و زید اولی است از دیگران یعنی بر حالت و کیفیتی است که بآن حال از دیگران سزاوارتر است.

اتباع:رفتن شخصی یا چیزی بدنبال شخص یا چیز دیگر(نه بطور اتفاق) بلکه از نظر پسند روش و طریق او.مثل مدلولی که بدنبال دلیل میرود و راه او را می پیماید و یا از نظر صحت مثل اوست که اگر دلیل صحیح باشد مدلول نیز بواسطه صحت او صحیح است و همچنین است مأمومی که راه امام را می پیماید.

تفسیر:

سپس خداوند یهود و نصاری را تکذیب میکند و میفرماید:

مٰا کٰانَ إِبْرٰاهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لاٰ نَصْرٰانِیًّا

:(ابراهیم یهودی و نصرانی نبود)خدا ابراهیم را از ایندو نام تنزیه میکند این هر دو صفت مذموم است که قرآن و اجماع بر آن دلالت دارد و این سخن نیز دلیل است که موسی هم یهودی نبود و عیسی هم نصرانی نبود و دین واقعی در نزد خداوند اسلامست.و یهودیت ملتی هستند که از شرع موسی منحرف شده اند و ملت نصرانیت هم از شرع عیسی انحراف جسته اند و ایندو صفت مذموم است که بر ایندو فرقه گمراه گفته شده و قرار گرفته.

وَ لٰکِنْ کٰانَ حَنِیفاً

(ولی حنیف بود) حنیف یعنی مایل از باطل به حق.یعنی ابراهیم از این هر دو دین و همۀ ادیان دیگر جدا و مایل باسلام بود،و گفته اند حنیف یعنی در دین خود مستقیم بود.

ص :115

مُسْلِماً

(و بر دین اسلام بود).

وَ مٰا کٰانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

(و مشرک نبود).گفته اند که این آیه متضمن این معنی است که دین یهود و نصاری شرک است و گفته اند که معنی اینست که چنان که اعراب مشرک ادعا می کنند ابراهیم مشرک نبود.

إِنَّ أَوْلَی النّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ

-(سزاوارترین مردم بنصرت ابراهیم)با استدلال و علم یا با کمک اقتصادی و پولی. لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ -(آنانند که او را پیروی کردند)در زمان خود و او را با یاری بر ضد دشمن کمک کردند تا دینش آشکارا و غالب گشت.

وَ هٰذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا

:(و این پیامبر و کسانی که به وی ایمان آوردند)نصرت او را از آن جهت که بر حق است به علم و استدلال به عهده میگیرند و دامن او را از هر عیبی بری میدارند و پاک میسازند.مراد اینست که اینها کسانی هستند که سزاوار است بایشان گفته شود بر دین ابراهیم میباشید و نسبت باو ولایت دارند (یا ابراهیم بر آنها ولایت دارد.) وَ اللّٰهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ :(خداوند ولیّ مؤمنان است)زیرا نصرت آنها را به عهده دارد و مؤمن ولیّ خداست بعین همین معنی،یعنی چون او را یاری میکند ولیّ اوست و اینکه فقط اسم پیغمبر اکرم را در قرآن جداگانه برده است برای تعظیم قدر و مقام امر و بزرگداشت اوست چنان که قبلا گذشت که جبرئیل و میکائیل را جداگانه نام برده.

و گفته اند اسم او را ذکر کرده برای اینکه او را داخل در ولایت(و اولویّت) بابراهیم بنماید و ضمیر صلۀ و الذین آمنوا باو برگردد یعنی این پیامبر و مؤمنان بوی.

و در این آیه دلیل است که ولایت با پیامبر بوسیلۀ دین و ایمان باو ثابت میشود نه با نسب و مؤید آن فرمایش امیر مؤمنان(ع)است که فرمود:

اولی و سزاوارترین مردم بانبیاء عالمترین ایشان است بدین و احکام آنان.و بعد همین آیه را تلاوت کرد و نیز فرمود:

همانا ولیّ محمد(ص)کسی است که از او اطاعت کند اگر چه نسبتش از او دور باشد و همانا

ص :116

دشمن محمد(ص)کسی است که خدا را عصیان کند گرچه قرابتش با وی نزدیک باشد.

عمر بن یزید گوید:حضرت صادق(علیه السلام)فرمود:بخدا قسم شما از آل محمد هستید.گفتم از خود ایشان؟.فرمود آری بخدا از خود آنان و سه بار این جمله را تکرار کرد.سپس نگاهی به من کرد و فرمود ای عمر خدا در قرآن فرماید:

«ان اولی الناس بابراهیم».این حدیث را علی بن ابراهیم از پدرش از ابی عمیر از منصور بن یونس نقل کرده.

ص :117

بیان آیه 69

اشاره
لغت:

ود:آرزو(ی همراه با دوستی)است و از اینرو برای گذشته و حال و آینده هر سه صلاحیت دارد و بهمین جهت با لو میتواند استعمال شود ولی محبت و اراده چنین نیست زیرا آنها فقط بآینده تعلق میگیرند.و لذا جایز نیست گفته شود و ارادوا لو یضلونکم(یعنی با لو بکار رود)زیرا اراده در حکم خواستن و انجام حتمی فعل است و جاری مجرای علت فعل و کار است(و با لو که تردید را میرساند نمیسازد)ولی تمنی آرزو و تصور قلب است نسبت بچیزی بنحوی که موجب لذت و تمتع نفس انسانی شود و فرق بین«ود لو تضلوا و بین ود ان تضلوا»اینست که دومی برای استقبال است و اوّلی نه.

تفسیر:

سپس خداوند بیان میدارد که این طایفه های کافر علاوه بر گمراهی خود دیگران را هم بگمراهی میخوانند.

وَدَّتْ

:(تمنی و اراده دارند).

طٰائِفَهٌ

:(جماعت و دسته ای).

مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ

:(از یهود و نصاری)و گفته اند فقط یهود.

لَوْ یُضِلُّونَکُمْ

:(کاش میتوانستند شما را با گمراه کردن هلاک میکردند)و ضلال بمعنی هلاک نیز بکار میرود.

وَ مٰا یُضِلُّونَ إِلاّٰ أَنْفُسَهُمْ

:(و وبال و ضرر گمراه کردن بر نمیگردد مگر بخود آنها)زیرا مسلمانان که دعوت آنها را نپذیرفتند اسلام را نیز بخاطر دین آنها رها نخواهند کرد ولی گناه دعوت بسوی کفر بگردن آنها یعنی کفار خواهد ماند.گفته اند مراد اینست که هلاک نخواهند کرد مگر خود را زیرا هلاکی که نصیب دیگران میشود

ص :118

در جنب وبال و هلاک حاصل بر ایشان ناچیز خواهد بود.

وَ مٰا یَشْعُرُونَ

(و نمیدانند)که وبال و خسران اینکار فقط بخودشان بر میگردد و گفته اند یعنی نمیدانند که خداوند مؤمنان را بر گمراهی خودشان و تصمیم بر گمراه ساختن دیگران خبر میدهد.و ابی علی جبایی گوید:یعنی از ضلال خود بیخبرند چون جاهلند.

ص :119

[سوره آل عمران (3): آیات 70 تا 71]

اشاره

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70) یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تَلْبِسُونَ اَلْحَقَّ بِالْبٰاطِلِ وَ تَکْتُمُونَ اَلْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)

(1)

ترجمۀ

ای اهل کتاب چرا بآیات خدا کافر میشوید و حال آنکه آنها را مشاهده میکنید.

ای اهل کتاب چرا حق را بباطل می آمیزید و حق را پنهان میدارید در حالی که حق را میدانید.

ص :120


1- 1) سورۀ آل عمران آیۀ 70 و 71 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 70-71

اشاره
تفسیر:

سپس خداوند هر دو فرقه را مخاطب کرده گوید:

یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لِمَ تَکْفُرُونَ

(ای اهل کتاب چرا کافر می شوید)به آنچه بر شما تلاوت میشود.

بِآیٰاتِ اللّٰهِ

یعنی قرآن.

وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ

(یعنی میدانید و مشاهده میکنید)دلیل صحت آن و وجوب اقرار بآن یعنی تورات و انجیل را زیرا در آن دو کتاب ذکر نبی اکرم و خبر صدق نبوت حضرت و بیان صفات وی آمده و گفته اند یعنی چرا بآیات و بشارات خدا و دلایل نبوت او که در تورات و انجیل هست کافر میشوید در حالی که آنها را مشاهده میکنید و معانی دیگری نیز گفته شده:1-مراد از آیات آنچه در کتب آسمانی ایشان است که ابراهیم حنیف و مسلم بود و دین همانا اسلامست و حال اینکه آنها را مشاهده میکنید.

2-مراد از آیات اخبار غریبی است که مردم از آن بیخبرند و پیغمبر(ص)بر آنها میخواند و خبر میدهد که در کتبشان هست و میدانند که راست میگوید.(از ابی مسلم).

3-یعنی دلایلی که بر نبوت محمد(ص)دلالت دارد و وقتی با خود به خلوت میروید مشاهده میکنید و میدانید که دین اسلام صحیح و حقیقت است.

یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبٰاطِلِ

-(ای اهل کتاب چرا حق را بباطل میآمیزید).و در اینجا دربارۀ مراد از آمیختن حق بباطل چند قولست:

1-مراد تحریف توراه و انجیل است بدست ایشان(از حسن و ابن زید) 2-اظهار اسلام است بزبان و نهان داشتن نفاق و کفر یعنی یهودیت و نصرانیت

ص :121

در دلشان زیرا آنها بظاهر در اول روز تظاهر به اسلام کردند در حالی که در دل کافر بودند و عصر از آن بازگشتند تا مردم را بشک و دو دلی اندازند(از ابن عباس و قتاده) 3-مراد ایمان بموسی و عیسی و کفر بمحمد(ص)است.

4-مراد علم قلبی آنهاست که میدانستند پیامبر بر حق است که با کفر ظاهری خود مخلوط کرده بودند(از جبایی و ابی مسلم).

وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ

-یعنی نبوت محمد(ص)را که حق است انکار میکنید و بشارتهایی را که بر نبوت و صفات اوست پنهان میدارید و علامتهایی که از او در کتب خود دارید ندیده میگیرید.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

-و میدانید که او بر حق است.و این آیه درباره جمعی از علمای یهود و نصاری است زیرا کتمان حقایق کتاب بر عده ای اندک ممکن است که بر آن عالمند نه بر همه یا اکثر و گفته اند یعنی شما میدانید اموری که تکلیف شدن بآن از طرف حق صحیح است و قول اولی صحیح تر است چون در آیه ذم و توبیخ بر کتمان حق وجود دارد و با معنی اول سازگارتر است.

ص :122

[سوره آل عمران (3): آیات 72 تا 74]

اشاره

وَ قٰالَتْ طٰائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ اَلنَّهٰارِ وَ اُکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (72) وَ لاٰ تُؤْمِنُوا إِلاّٰ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ إِنَّ اَلْهُدیٰ هُدَی اَللّٰهِ أَنْ یُؤْتیٰ أَحَدٌ مِثْلَ مٰا أُوتِیتُمْ أَوْ یُحٰاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ اَلْفَضْلَ بِیَدِ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (73) یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ (74)

(1)

ترجمه:

گروهی از اهل کتاب گفتند:در اول روز بآنچه بر مؤمنان نازل شده ایمان آورید و در آخر روز بدان کافر شوید تا آنها نیز از آن برگردند.ایمان نیاورید و باور مدارید مگر کسی را که دین شما را پیروی کند بگو(ای پیغمبر)هدایت،هدایت الهی است.(و هیچکس)داده نشده مثل آنچه بشما داده شده،یا نزد پروردگارتان با شما محاجه نتوانند کرد،بگو برتری بدست پروردگار است بهر کس بخواهد عنایت می کند و خداوند وسعت دهندۀ داناست.هر که را بخواهد خاص رحمت خود گرداند و خدا دارای بخشش و کرم بزرگ است.

ص :123


1- 1) سوره آل عمران آیه 72 تا 74 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 72 تا 74

اشاره
لغت:

طائفه:یعنی جماعت و در اصل این لغت دو قول است:

1-طائفه در اصل مثل رفعت و بلندی است که شأن آن گردش دور شهرها است در سفری که بر آن اجتماع واقع میشود.

2-جماعتی که از آنها حلقه ای تشکیل گردد که برگرد آن حلقه طواف و دور زده شود.

وجه النهار:اول روز وجه خوانده شده چون اولین قسمتی است از روز که با انسان مواجه میشود چنان که به اول جامه وجه جامه گفته شود و گفته اند از اینرو اول روز را وجه روز خوانده اند که مثل وجه انسان اشرف و بهترین قسمت روز است.

شأن نزول:

حسن و سدی گویند:12 نفر از احبار یهود خیبر و عرینه با هم توطئه کردند که اول صبح اظهار اسلام کنند با زبان نه ایمان قلبی و آخر روز از آن برگردند و اظهار کفر نمایند و بگویند علت بازگشت ما از اسلام این بود که در کتب خود جستجو کردیم و با دانشمندان خویش هم گفته و مشاوره نمودیم و دانستیم که محمد(ص)پیامبر موعود در تورات نیست و در نتیجه کذب و بطلان او بر ما معلوم گشت و غرضشان این بود که با اینکار در دل اصحاب محمد(ص)دو دلی پدید آید و گویند اینها که اهل کتابند و داناتر از ما هستند حق را بهتر میشناسند و در نتیجه از دین او بدین ما باز خواهند گشت-مجاهد و مقاتل گویند این مطلب و آیه درباره قبله بود که چون قبله اسلام از بیت المقدس بکعبه برگشت بر یهود گران آمد.کعب الاشراف یهودی بیاران یهودی خود گفت اول صبح بمحمد اظهار ایمان کنید و با او نماز گزارید و آخر روز از وی

ص :124

برگردید شاید این کار شما موجب تردید اصحاب او شود.

تفسیر:

چون خداوند از مکر کفار نام برد در پی آن این مکر را بیان داشت که وَ قٰالَتْ طٰائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ -(جماعتی از اهل کتاب بیکدیگر گفتند):

آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا

-(یعنی به پیغمبر اسلام و اصحابش ایمان آرید).

وَجْهَ النَّهٰارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ

-در معنای این آیه چند قول است:

1-اول صبح اظهار ایمان کنید و آخر روز برگردید و این کار بهتر میتواند آنها را از اسلام بگرداند(از حسن و جماعتی) 2-اول روز بکعبه نماز گزارید و آخر روز برگردید تا از دینشان برگردند (از مجاهد).

3-اول روز اظهار اسلام کنید و اقرار بصفات و علامتهای او در تورات کنید و آخر روز برگردید تا اصحابش گمان کنند که شما اول اشتباه کرده اید و بعد بکذب او پی برده اید.

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ

-یعنی از اسلام برگردند(از ابن عباس و جماعتی).

وَ لاٰ تُؤْمِنُوا

-یعنی تصدیق او نکنید در دل.

إِلاّٰ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ

-یعنی یهودیت را و در معنی این آیه بچند قول رفته اند:

1-تصدیق نکنید که هیچکس را باندازه و مانند شما علم و حکمت و بیان و دلیل آمده باشد مگر اهل کتاب که پیرو دین شما هستند.این را یهود خیبر بیهود مدینه گفتند که نکند آنها بعظمت و نبوت محمد(ص)اعتراف نمایند و موجب ملامت آنها شود.

و گفته اند:یعنی اعتراف بحقانیت هیچکس جز پیروان دین خود نکنید و «أَوْ یُحٰاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ» نیز کلام یهود است و قُلْ إِنَّ الْهُدیٰ... تا آخر آیه جواب خداست بایشان یعنی بگو ای محمد(ص)همانا هدایت هدایت الهی است و فضل و برتری بدست

ص :125

خداست و درست نیست که یهود انکار کند که خداوند بدیگری همانند کتاب و حکمتی که به ایشان داده نیز بدهد-این قول حسن و ابی علی فارسی است.

2- وَ لاٰ تُؤْمِنُوا إِلاّٰ لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ کلام یهود است تا آخر«من اللّٰه»و معنی چنین خواهد بود که ای مسلمین همانا هدایت هدایت الهی است که بکسی داده شود مثل آنچه بشما داده شده مثل «یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا یعنی ان لا تضلوا-بیان میکند خدا حق را بر شما که هلاک نشوید»او یحاجوکم یعنی ان لا یحاجوکم تا اینکه نتوانند با شما مخاصمه و احتجاج کنند چون دلیلی ندارند و در اینصورت «هُدَی اللّٰهِ» بدل الهدی است و خبر «أَنْ یُؤْتیٰ أَحَدٌ»«مِثْلَ مٰا أُوتِیتُمْ» است.این قول سدی و ابن جریح است.

ابو العباس مبرد گوید:در اینجا لا محذوف نیست ولی اضافه معلومست و اولی حذف شده و دومی جای آن نشسته است و تقدیر چنین است:

«قل الهدی هدی اللّٰه»کراهه «أَنْ یُؤْتیٰ أَحَدٌ مِثْلَ مٰا أُوتِیتُمْ» یعنی «بگو همان هدایت هدایت خدا است»چون کراهت دارند«که خداوند بدیگران بدهد آنچه بشما داده»زیرا خداوند کاذب و کافر را دوست ندارد و لذا هدایت خدا از غیر مؤمن دور است.

بعضی گفته اند مراد از آیه اینست:بگو ای محمد همانا هدایت بخیر هدایت خدا است پس ای یهود انکار مکنید که خداوند بدیگری هم نبوتی را که بشما داده بدهد.

أَوْ یُحٰاجُّوکُمْ

-(باین امر بشما محاجه کند) عِنْدَ رَبِّکُمْ -(اگر این را از او قبول نکنید)از قتاده و ربیع و جبایی.

و گفته اند: «إِنَّ الْهُدیٰ هُدَی اللّٰهِ» یعنی همانا حق چیزی است که خدا بآن امر کرده و بعد هدی را تفسیر کرده بجمله «أَنْ یُؤْتیٰ أَحَدٌ مِثْلَ مٰا أُوتِیتُمْ أَوْ یُحٰاجُّوکُمْ» پس آنچه آمده و داده شده شرع است و آنچه بوسیله آن احتجاج و استدلال شود عقل میباشد و تقدیر کلام چنین است:همانا هدایت الهی چیزی است که از طرف او تشریع شده یا چیزیست که عقل آن را پذیرفته پس قول دوم چهار قول و چهار شق میشود.

3-از اول تا آخر آیه کلام خدا است یعنی:ای مؤمنان ایمان نیاورید مگر

ص :126

بکسی که دین شما(اسلام)را پیروی کند و قبول و تصدیق نداشته باشید که باحدی داده شده باشد مثل دینی که بشما داده شده است زیرا که پیامبری پس از پیامبر شما نخواهد بود و دینی پس از دین شما نخواهد آمد تا روز قیامت و باور نکنید که احدی را علیه شما دلیل و حجتی در نزد حق باشد زیرا دین شما بهترین ادیان است و هدایت همانا هدایت الهی است و فضل و بخشش بدست خداست...بنا بر این معنی تمام آیه خطاب بمؤمنین است که از طرف خداوند متعال در موقعی که یهود مکر و تلبیس بکار بردند نازل شد تا مؤمنان نلغزند.و دلیل این معنی قول ضحاک است که یهود گفتند ما با مخالفین دین خود نزد حق احتجاج خواهیم کرد.و خداوند در این آیه بیان فرموده که آنها مغلوب و کوبیده خواهند بود و مؤمنان غالب خواهند شد.

قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّٰهِ

(یعنی بگو نبوت بدست خداست)و گفته اند یعنی آیات و دلایلی که به پیامبر و پیروانش داده شده.

و گفته اند یعنی نعمتهای دین و دنیا و«بید اللّٰه»یعنی در ملک خداست و اوست قادر باعطاء آن و عالم است به محلی که مستحق و شایسته آن میباشد.

یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ

:در این آیه دلالت است که نبوت استحقاقی نیست و همچنین امامت زیرا خداوند آنها را بخواست خود معلق و مشروط کرده.

وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ

:(رحمت خدا وسیع و جود او بسیار است)و گفته اند مقدورات او وسیع است هر چه بخواهد انجام میدهد.

عَلِیمٌ

:بمصالح خلق است و گفته اند یعنی میداند که چه کسی را پیغمبر کند.

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اللّٰهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ

:تفسیر آن در سوره بقره گذشت(در بین آیه های 100 تا 110).

و در این آیات معجزه ای آشکار برای پیغمبر ما وجود دارد زیرا در آن از باطن و پنهانی هایی از کفار و قوم خبر داده که جز علام الغیوب از آن خبر ندارد و هم در آن دفع کیدها و مکرهای آنهاست و هم لطفی نسبت بمؤمنان است که ایشان را بر عقایدشان ثابت نگهمیدارد.

ص :127

[سوره آل عمران (3): آیات 75 تا 76]

اشاره

وَ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطٰارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینٰارٍ لاٰ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّٰ مٰا دُمْتَ عَلَیْهِ قٰائِماً ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لَیْسَ عَلَیْنٰا فِی اَلْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (75) بَلیٰ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ وَ اِتَّقیٰ فَإِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُتَّقِینَ (76)

(1)

ترجمه:

و از اهل کتاب کسی است که اگر او را بر مال بسیار امین شماری آن را بتو رد میکند،و از آنها نیز کسی است که اگر او را بدیناری امین شماری بتو رد نخواهد کرد مگر آنکه پیوسته در طلب او باشی و این از آن جهت است که گویند بدویان را بر ما تعرض و حق باز خواستی نیست و بر خدا دروغ می بندند بلکه هر کس بعهد خود وفا کند و تقوی پیشه گیرد خدا متقیان را دوست دارد.

ص :128


1- 1) سوره آل عمران آیه 75 و 76 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 75-76

اشاره
قرائت:

یؤده را حمزه و ابو بکر از عاصم بسکون هاء خوانده اند و ابو جعفر و یعقوب بکسر«هاء»خوانده اند و دیگران بکسر و اشباع(اشباع:کسره را بکشند تا تولید یاء شود)خوانده اند.

لغت:

1-قنطار:اختلاف اقوال در مقدار قنطار در اول سوره گذشت.

2-دینار:اصل آن دنّار با دو نون که یکی از آن دو بواسطۀ کثرت استعمال و خفت و آسانی تلفظ تبدیل بیاء شده.جمع دینار دنانیر است.

3-دُمْتَ و دِمْتَ دو لغت(دو لهجه)است مثل مُتَّ و متَّ ولی هر کس دال را (در دمت)و میم را(در مت)مکسور خوانده در مضارع تمات و تدام خوانده است.

4-وفی و اوفی دو لغت(لهجه)هستند.میگویند اوفیت و اهل نجد میگویند وفّیت.

مورد و شأن نزول:

ابن عباس گوید:مراد از«من»در «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطٰارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ» عبد اللّٰه سلام است که مردی 1200 اوقیه طلا در نزدش امانت نهاد،عبد اللّٰه همه را سالم بصاحبش رد کرد و خداوند به این کار او را مدح گفته.

و مراد«من»در «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینٰارٍ لاٰ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ» نحاص بن عازورا بود که مردی قرشی دیناری باو امانت سپرده بود و او در آن خیانت نمود.

و در بعضی تفاسیر است که مراد از «مَنْ إِنْ ... یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ» نصاری هستند و مراد از کسانی که امانت را رد نمیکنند یهود میباشند.

ص :129

تفسیر:

سپس خداوند عیوب اهل کتاب را بیان میدارد که وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ یعنی اگر او را امین قرار دهی بر قنطار یعنی مال بسیاری(یکی از معانی قنطار) «یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ» در مورد مطالبه صاحبش رد میکند و خیانت روا نمیدارد.

وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینٰارٍ

:یعنی او را بر مالی اندک امین سازی.

لاٰ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ

:(در موقع مطالبه رد نمیکند)و اینان به اجماع،کفار از یهود هستند.

إِلاّٰ مٰا دُمْتَ عَلَیْهِ قٰائِماً

:یعنی مگر دائماً بر او ملازم و همراه او باشی و طلبکاری کنی(از حسن و ابن زید):یعنی مگر آنکه همواره مطالبه و تقاضا داشته باشی(از قتاده و مجاهد).ابن عباس گوید:یعنی مگر دائماً و با اصرار و الحاح طلبکاری نمایی.

ذٰلِکَ

:(این)خیانت.

بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لَیْسَ عَلَیْنٰا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ

:این قسمت بیان علت خیانت و عدم رد کردن یهودیان است و اینکه مایل بخیانت میباشند و مراد اینست که یهود گویند:ما را در تصرف و غصب اموالی که از عرب بدستمان افتد مانعی و گناهی نیست زیرا آنها مشرکند(از قتاده و سدی).

و گفته شده:یهود گفتند که چون اعراب از دین خود برگشتند و لذا حق ایشان را که در نزدشان بود ندادند باین دلیل که وقتی با شما معامله کردیم و بدهکار شدیم شما بدین ما بودید و اکنون که از آن دست برداشتید حقتان ساقط شد و ادعا کردند که این حرف در کتاب ایشان دستور داده شده و خداوند این سخن را رد میکند و میفرماید:

بَلیٰ

-این کلمه نفی ما قبل و اثبات ما بعد است گویا میگوید که:

خداوند به این کار امر نکرده و آن را دوست نمیدارد بلکه وفاء بعهد و اداء امانت را واجب دانسته است.

ص :130

مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ

:ممکنست هاء بعهده برگردد به «عَلَی اللّٰهِ» در «یَقُولُونَ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ» و معنی چنین خواهد بود که هر کس بعهد خدا وفا کند.و عهد خدا به بندگان همان اوامر و نواهی اوست و ممکنست که این ضمیر به من برگردد.یعنی «هر کس که بعهد خود وفا کند»زیرا عهد گاهی بعهد کننده متعلق و مرتبط میشود و گاه بامر مورد عهد.

وَ اتَّقیٰ

(از خیانت و شکستن عهد بپرهیزد) فَإِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (خدا او را دوست دارد)و اینکه بجای وافی بعهد متقی را ذکر کرد برای اینست که صفتی را که موجب محبوبیت در نزد خدا است و از صفات مؤمن است ذکر نماید کأنه میگوید:خدا مؤمنان را دوست دارد و یهود را دوست نمیدارد.

و از پیغمبر(ص)حدیث است که:چون این آیه را تلاوت کردند،فرمودند:

دشمنان حق دروغ گفتند هیچ امری در جاهلیت نبود جز اینکه زیر پا نهاده ام مگر امانت را که بر هر خوب و بد و برّ و فاجر،لازم است.و نیز از پیغمبر است که:سه چیز است که در هر کس باشد او منافق است اگر چه نماز بخواند و روزه بدارد و خود را مؤمن بداند:

کسی که در کلامش دروغ باشد و در وعده اش خلاف کند و در امانت خیانت روا دارد.

و نیز از آن حضرت است که هر که امانتی را که باو سپرده اند بصاحبش رد کند در حالی که میتواند رد نکند خداوند هر حوری که بخواهد در بهشت باو تزویج فرماید.

ص :131

[سوره آل عمران (3): آیات 77 تا 78]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ وَ أَیْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَهِ وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اَللّٰهُ وَ لاٰ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ ÙΙęЙʙř̠(77) وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتٰابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ مٰا هُوَ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ مٰا هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ یَقُولُونَ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (78)

(1)

ترجمه:

آنان که عهد خدا و قسمهای خویش را ببهایی اندک میفروشند آنان در آخرت نصیبی ندارند و خداوند در قیامت با آنها سخن نخواهد گفت و به سوی ایشان نظر رحمت نخواهد کرد و پاکشان نخواهد ساخت و برای ایشان عذابی دردناک است.

و همانا از آنها دسته ای هستند که زبانهای خود را بخواندن کتاب میگردانند که آن را از کتاب(تورات)پندارید ولی از کتاب(تورات)نیست و گویند که آن از جانب خداست ولی از جانب خدا نمیباشد و بر خدا دروغ می بندند در حالی که میدانند.

ص :132


1- 1) سوره آل عمران آیه 77 و 78 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 77

اشاره
مورد و شأن نزول:

این آیه درباره جمعی از احبار و پیشوایان یهود آمده که عبارتند از:ابی رافع، کنانه بن ابی الحقیق،حی بن احطب و کعب بن الاشراف.اینها نبوت محمد ص را که در تورات خبر داده شده بود پنهان داشتند و چیز دیگری بجای آن در تورات معنی کردند و نوشتند و قسم خوردند که آن از طرف خداست برای اینکه موقعیت در بین قومشان و ریاستشان محفوظ بماند(از عکرمه) و گفته اند که درباره اشعث بن قیس و خصم او بود بر سرزمینی که اشعث برخاست که قسم دروغ خورد و چون این آیه آمد اشعث از قسم خودداری کرد و بحق اعتراف نمود و زمین را بصاحبش برگردانید(از ابن جریح) و گویند درباره مردی نازل شد که قسم دروغ خورد برای ندادن متاعی که فروخته بود(از مجاهد و شعبی).

معنی و مقصود:

سپس خداوند عذاب و وعید خود را بر افعال زشت آنها بیان میدارد که:

إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ

یعنی تبدیل میکنند.

بِعَهْدِ اللّٰهِ

یعنی امر خدا و وفای لازم بآن را.و گفته اند:یعنی کسانی که بر شکستن عهد خدا و واژگون ساختن آن اقدام میکنند.

وَ أَیْمٰانِهِمْ

(و با قسمهای دروغ) ثَمَناً قَلِیلاً -(بهای اندک و ناچیز)و اینکه آن را قلیل شمرده چون در برابر ثوابی که از دست میدهند و عذابی که نصیبشان میشود خیلی اندک است.

گفته اند مراد از عهد چیزیست که خدا بر انسان واجب فرموده که عبارت است

ص :133

از اطاعت و خودداری از گناه و گفته اند مراد از عهد آنچه است که عقل بر آن دلالت و امر میکند یعنی منع از باطل و انقیاد حق.

أُولٰئِکَ لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ

-(آنهایند که نصیبی از نعمتهای آخرت ندارند) وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اللّٰهُ -در اینجا دو قول است:

1-خداوند هنگام حساب ایشان بچیزی که موجب خوشحالی آنها باشد سخن نمیگوید بلکه بآنچه موجب ناراحتی و بدی حال آنهاست حرف میزند(از جبایی).

2-اصلا با آنها حرف نمیزند و حساب آنان با کلام ملائکه است و خدا ملائکه را امر میکند که آنها را ذلیل و خوار بدارند.

وَ لاٰ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ

-(یعنی بر آنها عطوفت و ترحم نمیآورد)و این کلام مثل اینست که کسی بدیگری گوید بمن نظری کن یعنی رحمت کن.

در این کلام دلالت است که نظر وقتی با الی متعدی شود معنی دیدن را نمیدهد زیرا قطعاً و بلا خلاف در اینجا نمیتوان گفت که خدا آنها را نمی بیند.

وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ

(آنها را پاک نخواهد کرد)و یا اینکه آنها را بجای پاکان نخواهد نهاد(از جبایی)و گفته اند:یعنی آنها را از چرک و وبال گناهان با آمرزش پاک نخواهد کرد بلکه عقابشان خواهد نمود.و نیز گفته اند یعنی دربارۀ آنها حکم پاکان روا نخواهد نمود بلکه آنها را محکوم بکفر و فجور خواهد کرد(از قاضی) وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (یعنی عذابی درد آور).در تفسیر کلینی از ابن مسعود است که از پیغمبر اکرم(ص)شنیدم که میفرماید:

هر که قسم دروغ خورد که بوسیله آن مال برادر مسلمانش را بخورد خداوند را با خشم و غضب ملاقات خواهد کرد و این آیه را خواند.

و مسلم بن حجاج در صحیح باسناد خودش از طرق مختلفی از ابی ذر غفاری نقل کرده از نبی اکرم(ص)که فرمود:سه کسند که خداوند در قیامت با آنها سخن نگوید و هرگز بایشان نظر ننماید و آنان را پاکیزه نگرداند و برای آنها عذابی الیم خواهد بود:اول آدم منت گزاری که چیزی بکسی ندهد مگر با منت-دوم-کسی که متاع

ص :134

خود را با قسم دروغ بفروشد و سوم آنکه لباس خود را نازک و بدن نما کند.

و از عبد اللّٰه بن مسعود از نبی اکرم حدیث است که:هر که قسم دروغ بخورد که بوسیله آن دست مسلمانی را از مالش کوتاه سازد خدا را در حال خشم ملاقات خواهد کرد و این حدیث را مسلم نیز در صحیح آورده.

ص :135

بیان آیه 78

اشاره
لغت:

1-اصل لیّ:فتل یعنی بافتن و پیچاندن:لویت یده یعنی پیچاندم دستش را و از اینست لویت الفریم لویاً و لیاناً.

2-السنه جمع لسان مثل حمار و احمره.

3-فرق بین حسبت و زعمت اینست که دومی ممکن است بمعنی یقین و گمان هر دو باشد و اولی احتمال یقین هرگز نمیدهد.

مورد و شأن نزول:

گفته شده که آیه درباره جمعی از احبار یهود آمده که بدست خود چیزهایی در باره صفات پیغمبر اکرم و غیره نوشتند و بتورات اضافه کردند که در تورات نبوده.

و گفته اند درباره عده ای از یهود و نصاری آمده که تورات و انجیل را تحریف کرده اند و کتاب خدا را بهم زدند و چیزهایی که از خدا نبود بآن افزودند و دین حنیف را از آن انداختند(از ابن عباس)

معنی و مقصود:

وَ إِنَّ مِنْهُمْ

-یعنی اهل کتاب و اینجمله عطف است به «وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ مَنْ إِنْ....» لَفَرِیقاً -یعنی طائفه ای هستند که یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتٰابِ -یعنی کتاب را با زبان خود از مجرای خود تحریف میکنند و آن را از مقصد اصلی بر میگردانند و خداوند تحریف کتاب را از جهت و مجرای خود بگردش زبان قرار داده(قول مجاهد و قتاده و ابن جریح)و ربیع گفته یعنی بخلاف حق تفسیر میکنند.

ص :136

لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتٰابِ

-(که شما ای مسلمین گفتۀ آنها را از کتاب خدا حساب میکنید)و حال آنکه از کتاب نازل شده بر موسی نیست بلکه اختراع و بدعت آنهاست که بنام خدا و کتاب خدا نسبت میدهند.

وَ مٰا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ

-در این آیه دلیل است که معاصی از جانب خدا و فعل خدا نیست زیرا اگر فعل او بود بطور مسلم از جانب او بود و جایز نبود که نفی از خدا کنیم و بگوئیم که از جانب او نیست و هم چنان که به هیچ وجه نمیتوان آن را از کتاب دانست زیرا نفی آن از کتاب در این آیه بطور مطلق است که هیچ چیز آن از کتاب نیست همچنین جایز نیست از نزد حق باشد زیرا نفی از جانب خدا بودن(در آیه)مطلق است.

وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ

-در نسبت دادن اینها را بکتاب دروغ میگویند وَ هُمْ یَعْلَمُونَ و میدانند که این دروغ است و میدانند که در برابر اینکار عقاب خواهند شد.

ص :137

[سوره آل عمران (3): آیات 79 تا 80]

اشاره

مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اَللّٰهُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحُکْمَ وَ اَلنُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّٰاسِ کُونُوا عِبٰاداً لِی مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لٰکِنْ کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ اَلْکِتٰابَ وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79) وَ لاٰ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا اَلْمَلاٰئِکَهَ وَ اَلنَّبِیِّینَ أَرْبٰاباً أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (80)

(1)

ترجمه:

هیچ بشری را نمیرسد که باو کتاب و حکمت و نبوت داده شود سپس بمردم بگوید بجای خدا بندۀ من باشید ولی گوید راستان و مصلحان در دین باشید از آن رو که کتاب آسمانی تعلیم میداده اید و برای اینکه تدریس می نمودید(یا درس میآموختید).و شما را وا نمیدارد که فرشتگان و انبیاء را ارباب و خدایان گیرید آیا پس از آنکه مسلمان شدید شما را بکفر وا میدارد؟!

ص :138


1- 1) سورۀ آل عمران آیۀ 79 و 80 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 79-80

اشاره
لغت:

1-بشر بر کم و زیاد هر دو گفته شود و بمنزله مصدر است مثل خلق که بیک نفر خلق و بشر گفته شود و به افراد هم گفته شود و اینکه مصدر بکم و زیاد هر دو گفته شود از اینروست که جنس فعل میباشد و حکم اسم جنس را دارد(و اسم جنس مشترک بین یک و بیشتر است).

2-ربانی:رب(و تربیت کننده)که مردم را اداره میکند به اینکه تدبیر و اصلاح آن را انجام میدهد.

گفته شود:فلان رب امره(اسم فاعل ربّان):یعنی تدبیر و اصلاح امر او کرد.

وزن فعلان(مثل ربّان)بیشتر از باب(فعل یفعل)آید.

و عالم را ربّانی گویند چون با علم خود کار را اصلاح و تدبیر میکند و گفته اند ربانی یعنی کسی که دارای علم رب یعنی علم دین است که اضافه(علم رب)بصورت ربانی تغییر کرده چنان که در اضافه به بحر(بحرانی)گویند و به بزرگ لحیه(لحیانی)گویند و لذا بصاحب علم دین که به آن امر کرده ربانی گویند.

شأن نزول:

گویند ابا رافع قرضی یهودی و رئیس وفد نجران(جمعی که بر پیغمبر وارد شدند)گفتند یا محمد آیا دوست داری ترا بپرستیم و خدا بدانیم.فرمود معاذ اللّٰه که جز خدا کسی مورد پرستش قرار گیرد و خداوند مرا بچنین چیزی که می گویید مبعوث و مأمور نکرده خداوند این آیه را در این مورد فرستاد(از ابن عباس و عطاء) و گفته اند درباره نصارای نجران آمده(از ضحاک و مقاتل) و گفته اند مردی گفت یا رسول اللّٰه ما ترا سلام میکنیم هم چنان که بدیگران سلام میکنیم آیا بر تو سجده نکنیم؟فرمود هیچکس جز خدا نباید سجده شود و جز برای

ص :139

او سجده جایز نیست ولی پیامبر خود را اکرام کنید و حق را برای اهل حق بشناسید.

و این آیه آمد.

تفسیر:

چون ذکر اهل کتاب و آنچه از عقاید ساختۀ خود که بانبیاء نسبت داده اند گذشت خداوند پیامبران را از آنها منزه میسازد و میفرماید:

مٰا کٰانَ لِبَشَرٍ

:سزاوار نیست هیچ بشری را.

أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّٰهُ

که خدا باو کتاب داده است.

اَلْکِتٰابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ

-یعنی علم یا رسالت بخلق.

ثُمَّ یَقُولَ لِلنّٰاسِ کُونُوا عِبٰاداً لِی مِنْ دُونِ اللّٰهِ

-یعنی مرا بجای خدا بپرستید یا با او بپرستید(از جبایی) و گفته اند مراد اینست که این صفت از انبیاء بدور است پیغمبرانی که خداوند آنها را برسالت خود مخصوص ساخته و برای نبوت اختیار کرده و کتابهای خود بر آنها فرستاده و آنها را حکیمان و عالمان قرار داده،که مردم را بعبادت خود بخوانند و اینجمله برای تنزیه انبیاء از اینکار آمده نه اینکه در مقام نهی آنها باشد«و خلاصه جمله اخباری است نه انشایی» عباداً(در آیه)از عبادت است-قاضی گوید:و عبید خلاف آنست چون عبید بمعنی عبودیت(غلامی)است و ممکنست عبید غیر خدا باشند ولی ممکن نیست عباد غیر خدا باشند(عبید درباره غلام مردم هم بکار میرود ولی عباد فقط بمعنی بنده خدا بکار میرود).

وَ لٰکِنْ کُونُوا رَبّٰانِیِّینَ

-در اینجا حذفی در کلام است.یعنی پیامبر شایسته نیست که گوید مرا عبادت کنید ولی سزاوار است که گوید ربانیین باشید و در اینجا چند قول است:

1-یعنی علما و فقها باشید(از علی و ابن عباس و حسن) 2-علما و حکماء باشید(از قتاده و سدی و ابن ابی رزین)

ص :140

3-حکماء متقی باشید(از سعید بن جبیر) 4-مدبر امور مردم باشید به اینکه ولایت و سرپرستی آنها را با اصلاح امورشان انجام دهید(از ابن زید) 5-از علم خود بمردم بیاموزید و معلم آنها باشید(از زجاج)و از پیغمبر اکرم حدیث است که:هیچ مرد و زن مؤمن و آزاد و مملوکی نیست مگر اینکه خدا بر گردن او حق واجبی دارد به اینکه علم آموزد و تفقه در آن نماید.

ابو عبیده گوید:مردی را شنیدم که میگوید ربانی کسی است که بحرام و حلال و امر و نهی و گذشته و آینده عالم باشد و ابو عبیده گوید عرب معنی ربانی را نفهمیده ولی این قول درست نیست چون قرآن بزبان عرب آمده و از محمد بن حنفیه آمده که در روز فوت ابن عباس گفت:«ربانی این امت فوت کرد».

بِمٰا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتٰابَ

: یعنی قرآن.

وَ بِمٰا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ

:یعنی فقه درس میگرفتید و آنکه«تدرسون»را بتشدید راء خوانده متعدی است یعنی آن را درس میدهید و چنین میفهماند که هم میدانند و هم تعلیم بدیگران میدهند ولی با تخفیف راء فقط عالم بودن آنها را می رساند نه تعلیم را.

و«باء»در بما کنتم برای یکی از سه چیز است:1-یعنی با علم خود معلم مردم باشید.2-در علم و دراست خود ربانی باشید و باء در این صورت در جای فی است.

3-از کسانی باشید که استحقاق اسم و صفت عالم را داشته باشید یعنی به علم خود عمل کنید زیرا انسان وقتی واقعاً استحقاق توصیف و مدح به عالم بودن را دارد که عامل باشد و دلیل آن «إِنَّمٰا یَخْشَی اللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاءُ» وَ لاٰ یَأْمُرَکُمْ :در اینجا چند قول است:1-یعنی خدا امر نمیکند.(از زجاج) 2-و گفته اند:یعنی محمد(ص)امر نمیکند(از ابن مریم)3-عیسی امر نمیکند.

و آنکه بنصب یأمر خوانده یا آن را عطف به«ان یؤتی»میداند یعنی برای این

ص :141

پیغمبر نیست که شما را امر کند که:

أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاٰئِکَهَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْبٰاباً

:یعنی ملائکه و پیامبران را خدا بگیرید مثل صابئون و نصاری.

أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

:همزه انکار در اصل برای استفهام است و از اینرو بمعنی انکار بکار برده شده که اگر مخاطب این استفهام را اقرار کند و انکار نکند مفتضح و رسوا میشود لذا همزه بصورت سؤال آمده ولی غرض دانستن جواب نیست بلکه انکار جواب است و معنی چنین است:همانا خداوند پیامبر را برای دعوت مردم بایشان فرستاد و بنا بر این وی هرگز مسلم را بکفر دعوت نمیکند.

ص :142

[سوره آل عمران (3): آیات 81 تا 82]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اَللّٰهُ مِیثٰاقَ اَلنَّبِیِّینَ لَمٰا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتٰابٍ وَ حِکْمَهٍ ثُمَّ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قٰالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلیٰ ذٰلِکُمْ إِصْرِی قٰالُوا أَقْرَرْنٰا قٰالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ اَلشّٰاهِدِینَ (81) فَمَنْ تَوَلّٰی بَعْدَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (82)

(1)

ترجمه:

و چون خداوند از پیامبران پیمان گرفت که بحق این کتاب و حکمت که بشما داده ام چون پیغمبری بسوی شما آید و آنچه را با شماست تصدیق کند بدو ایمان آرید و وی را یاری کنید.گفت آیا نپذیرفتید و تکلیف مرا بگردن گرفتید؟گفتند پذیرفتیم.

گفت گواه باشید و من نیز با شما گواهم.و کسانی که پس از این روی بگردانند آنهایند که بد کارانند.

ص :143


1- 1) سوره آل عمران آیه 81 82 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 81-82

اشاره
تفسیر:

چون ذکر انبیاء گذشت خداوند بدنبال آن ذکر پیغمبر ما را آورد و پیمانی که برای او بر همه آنها گرفت یاد فرمود که:

وَ إِذْ أَخَذَ اللّٰهُ مِیثٰاقَ النَّبِیِّینَ

عامل از(اذکر)محذوف است یعنی بیاد آور وقتی را که...

و گفته شده که(اذ)عطف بر گذشته یعنی «إِذْ قٰالَتِ الْمَلاٰئِکَهُ» است...و از امیر مؤمنان روایت است که خداوند میثاق و پیمانی از انبیاء قبل از پیغمبر ما گرفت که بامت خود از بعثت و صفات و خصوصیات وی خبر و بشارت دهند و آنها را به تصدیق پیغمبری وی امر نمایند.

طاووس گوید:خداوند میثاق بر نبیین گرفت یعنی همه انبیاء اعم از انبیاء پیشین و از نبی آخرین.از اول ها پیمان گرفت که باخری و دین او ایمان آورند.

حضرت صادق فرمودند:تقدیر آیه چنین است که:خداوند عهد و میثاق از امم نبیین بر تصدیق پیغمبران خود و عمل بشریعت آنها گرفت ولی آنها پس از پیغمبر خود مخالفت با آنها کردند و بشرع خود وفا ننمودند و بسیاری از آن را تحریف کردند و بسیاری را پشت سر نهادند.

لَمٰا آتَیْتُکُمْ

:بفتح لام و ما موصوله:یعنی چیزی که آن را برای شما فرستادم و اعطا کردم.

مِنْ کِتٰابٍ وَ حِکْمَهٍ ثُمَّ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ

:رسول یعنی پیغمبری و گفته اند یعنی محمد(صلی اللّٰه علیه و آله)آمد.

مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَکُمْ

:یعنی کتابی که برای شما آمده تصدیق میکند.

ص :144

لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ

:یعنی که به پیغمبر ایمان آورید و یاریش نمایید یا بآنچه بر شما فرستادیم ایمان آرید و پیغمبر را یاری کنید و بنا بر این معنی چنین میشود:خداوند میثاق و عهد بر انبیاء گرفت که همدیگر را تصدیق کنند و بایمان بیکدیگر امر نمایند و در این صورت نصرت پیغمبران با تصدیق و دلیل حاصل خواهد شد-این قول از حسن،سعید بن جبیر و طاووس نقل شده.

و اگر(یا)برای جزاء باشد تقدیر چنین است«هر گاه آمد برای شما کتاب ایمان خواهید آورد»در آیه شرط آمدن کتاب و حکمت است برای ایشان(ایتاءه ایاهم الکتاب و الحکمه مجیء الرسول)و جزاء قسم و مورد قسم است و عبارتست از جمله «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» .

کلمه من در«من کتاب»برای تبیین و بیان معنی است مثل من در«خاتم من فضه» و«ما»یعنی آنچه که برای شما فرستادم که عبارتست از کتاب و...و روی این معنی تقدیر آیه چنین است که خداوند باهل کتاب میفرماید:هر گاه کتاب و حکمتی برای شما آمد پس از آن رسولی بیاید که تصدیق میکند کتاب و حکمتی که با شماست و اللّٰه قسم باو ایمان میآورید و او را یاری میکنید.

باین امر اقرار کردند و عهد و میثاق را برای وی از ایشان بگرفت.این مطلب و تفسیر شبیه تر است به آنکه گفته شد که از انبیاء عهد و میثاق گرفته شد که از امتهای خود عهد بگیرند که اگر بعثت محمد(صلی اللّٰه علیه و آله)را درک کردند او را تصدیق و یاری نمایند و این معنی از علی(علیه السلام)و ابن عباس،سدی،قتاده روایت شده و ابو علی جبائی و ابو مسلم نیز آن را اختیار نموده اند و در این صورت معنی«جاءکم» جاء امتکم و اتباعکم است یعنی...بر امت و اتباع شما آمد و اینکه بجای امم تبیین را گفته چون هر چه بر آنها لازم باشد بر امم ایشان هم لازم است تا اینجا هر چه گفته شد در صورتی است که«لما»را بفتح لام بخوانیم و اگر«لما»را بکسر لام بخوانیم لام بمعنی تعلیل است و معنی چنین میشود:خداوند از انبیاء میثاق گرفت به علت این که کتاب و حکمت بآنان داده شد و«لتؤمنن»متعلق«اخذ المیثاق»است یعنی خداوند میثاق

ص :145

گرفت...که بوی ایمان آرید و خلاصه آن معنی شرط و جزا میشود.

قٰالَ

:یعنی خداوند بانبیاء فرمود که:

أَ أَقْرَرْتُمْ

.آیا اقرار و تصدیق بآن کردید؟ وَ أَخَذْتُمْ عَلیٰ ذٰلِکُمْ إِصْرِی .یعنی عهد مرا بر این امر پذیرفتید؟و گفته اند مراد اینست که آیا عهد بر این مطلب را از امم خود گرفته اید؟ قٰالُوا :یعنی انبیاء و امم انبیاء گفتند:

أَقْرَرْنٰا

:یعنی بآنچه امر کردی که اقرار کنیم اقرار کردیم.

قٰالَ

:یعنی خداوند فرمود:

فَاشْهَدُوا

:یعنی بر امت خود بر این امر شاهد باشید.

وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّٰاهِدِینَ

:در اینجا چند تفسیر آمده:

1-شاهدم بر شما و بر امم شما(از علی علیه السلام).

2-گفته اند فاشهدوا یعنی بدانید که من از شما عالمترم(از ابن عباس)و گفته اند یعنی بهمدیگر گواه باشید.

3-و گفته شده:یعنی خداوند بملائکه گفت که شما گواه بر ایشان باشید(از سعید بن مسیب).

این آیه از مشکلات آیات قرآن است و نحویان در وجوه اعراب و ترکیب آن به غموض و پیچیدگی رفته و افتاده اند و در تدقیق در آن مو شکافی کرده اند.

ولی در هیچ جا مطلب را کوتاهتر و پر فائده تر و مهذب تر از آنچه من در اینجا گفته ام نخواهی یافت و توفیق از خداست.

فَمَنْ تَوَلّٰی بَعْدَ ذٰلِکَ

:یعنی هر که از ایمان به محمد(ص)بعد از اینهمه دلایل و حجج و بعد از میثاق گرفتن از انبیاء گذشته رو بگرداند.

از علی علیه السلام روایت شده که:خداوند هیچ پیغمبری را از آدم و بعد از او مبعوث نکرد مگر اینکه بر او عهد گرفت که اگر بعثت محمد(ص)را دریافت باو

ص :146

ایمان آرد و او را نصرت کند و نیز پیغمبران را امر فرمود که از امت خود نیز این عهد را بگیرند.

فَأُولٰئِکَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ

:فاسق گفت و کافر نگفت زیرا مقصود اینست که خارج شوند بسوی کفر آنهم در بدترین مراتب کفر بواسطه تمرد از پیغمبر و از میثاق خود زیرا اصل فسق خروج از امر خداست بیک حالت بسیار بد و کافر این مطلب در همه حال بد است و در حال کفر بدتر.

ص :147

[سوره آل عمران (3): آیات 83 تا 85]

اشاره

أَ فَغَیْرَ دِینِ اَللّٰهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (83) قُلْ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ عَلَیْنٰا وَ مٰا أُنْزِلَ عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْمٰاعِیلَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ اَلْأَسْبٰاطِ وَ مٰا أُوتِیَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ وَ اَلنَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لاٰ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84) وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَهِ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ (85)

(1)

ترجمه:

آیا جز دین خدا را میجویند و حال اینکه آنچه در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه تسلیم اوست و بسوی وی باز میگردند بگو خدا و آنچه بر ما نازل شد و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شد و آنچه به موسی و عیسی و انبیاء از طرف آفریدگارشان داده شده ایمان آورده ایم و فرق بین هیچیک از آنها قائل نیستیم و ما تسلیم او(خدا)هستیم و هر کس جز اسلام دینی دیگر انتخاب کند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

ص :148


1- 1) سوره آل عمران آیه 83 تا 85 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 83 تا 85

اشاره
مورد و شأن نزول:

از ابن عباس است که اهل کتاب درباره آنچه با هم اختلاف داشتند(یعنی درباره دین ابراهیم)نزد پیغمبر(ص)بمخاصمه رفتند و هر فرقه ای گمان میکرد که او بدین ابراهیم اولی است پیغمبر(ص)فرمود:هر دو فرقه(یهودی و نصاری)از دین ابراهیم بری و جدایید.همگی در غضب شدند و گفتند بخدا قسم باین قضاوت تو راضی نیستیم و دینت را قبول نکنیم.پس این آیه آمد.

تفسیر:

چون خداوند بطلان یهود و دیگر ملت های غیر از اسلام را بیان فرمود در پی آن میفرماید:که هر که جز اسلام را بپذیرد و گردن نهد گمراه است و فرمود:

أَ فَغَیْرَ دِینِ اللّٰهِ یَبْغُونَ

-یعنی پس از اینهمه آیات و حجج دینی جز اسلام طلب میکنند؟ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً -در اینجا در طوعاً و کرهاً چند قولست:

1-یعنی هر کس در زمین و آسمانهاست با حالت ناطقه خود تسلیم شد(از ابن عباس) 2-اقرار بعبودیت کردند گرچه در میان آنها مشرک هم بوده بدلیل آیه شریفه:

(اگر از ایشان بپرسی که خلق کرده است؟گویند خدا)و معنی آن اینست که خداوند دعوت باقرار خدایی خود را در عقل خلایق قرار داده برای اینکه بدلالت خرد و با ادراک عقل خود نسبت بربوبیت وی توجه و تنبه پیدا کنند(از مجاهد و ابی العالیه) 3-مؤمن طوعاً و اختیاراً تسلیم شد و کافر کرهاً و اجباراً در موقع مرگ تسلیم

ص :149

میشود مثل این آیه شریفه«ایمان ایشان در موقع مرگ و دیدن عذاب آخرت بحالشان نفعی نخواهد داشت»(از قتاده.و بلخی نیز آن را اختیار کرده) 4-یعنی با انقیاد اطاعت و ذکر خدا تسلیم او شده اند(یعنی تسلیم ایشان همان انقیاد و ذکر حق است)(از جبائی و شعبی و زجاج) 5-اقوامی با اکراه مسلمان شدند و اقوامی دیگر با رغبت(از حسن)و مروی از امام ششم(علیه السلام)و امام فرمود:کرهاً یعنی با شمشیر.

حسن و مفضل گویند:طوع و رغبت فقط مال اهل آسمانهاست ولی اهل زمین بعضی طوعاً و بعضی کرهاً اسلام آورده اند.

وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ

-یعنی بسوی پاداش او برمیگردند پس بدین او دست یازید و با اسلام مخالفت نکنید.

قُلْ آمَنّٰا بِاللّٰهِ

-خطاب به پیغمبر صلی اللّٰه علیه و آله است که از طرف خود و امتش میگوید ایمان آوردیم بخدا.

وَ مٰا أُنْزِلَ عَلَیْنٰا

-خطاب در این آیه مثل اینست که برئیس جمعیتی خطاب میشود که از طرف خود و رعیت خود بگوید یعنی پیغمبر از طرف خود و امت خود بگو...

معنی این آیه در سوره بقره گذشت.

اگر گوئید معنی «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» -ما بخدا تسلیم هستیم ایمان را میرساند پس اقرار بایمان در جمله پیش یعنی چه؟گوئیم مراد اینست که ما تسلیم و مسلمانیم به اینکه نسبت بهر آنچه بما امر و نهی شده اطاعت و انقیاد داریم و همچنین آوردن کلمه مسلمون پس از آمنا از اینروست چون اهل ادیان مخالف اسلام همگی بایمان اقرار دارند ولی بلفظ اسلام اقرار نمیکنند و لذا فرموده:

وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

-ما مسلمانیم.

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاٰمِ

-یعنی هر که طلب کند غیر از اسلام.

دِیناً

-دینی که بآن متدین و معتقد شود.

ص :150

فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ

-قبول نخواهد بود بلکه بر آن عقاب خواهد شد و دلیل این معنی بقیه آیه است.

وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخٰاسِرِینَ

-و او در آخرت اهل هلاک خواهد بود زیرا خسران از بین رفتن سرمایه است و در این آیه دلالت است که هر که جز اسلام دینی طلب کند از او قبول نخواهد شد و نیز این مطلب دلالت دارد که دین اسلام و ایمان یکی هستند و دو عبارتند که از یک حقیقت تعبیر میکنند.

ص :151

[سوره آل عمران (3): آیات 86 تا 89]

اشاره

کَیْفَ یَهْدِی اَللّٰهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ اَلرَّسُولَ حَقٌّ وَ جٰاءَهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (86) أُولٰئِکَ جَزٰاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اَللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَهِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِینَ (87) خٰالِدِینَ فِیهٰا لاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ اَلْعَذٰابُ وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ (88) إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (89)

(1)

ترجمه:

چگونه خداوند هدایت کند مردمی را که پس از ایمان کافر شدند و پس از آنکه شهادت داده اند که پیغمبر بر حق است و(نیز پس از آنکه)دلایل روشن بر ایشان آمده است و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمیکند.

جزای آنان اینست که لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر ایشان است و در آن لعن مخلد و ابدی خواهند بود و عذاب از ایشان کم نشود و مهلت داده نشوند مگر کسانی که پس از آن توبه کنند و اصلاح شوند پس خداوند غفور و رحیم است.

ص :152


1- 1) سوره آل عمران آیات 86 تا 89 جزء 3 سوره 3

بیان آیه 86 تا 89

اشاره
لغت:

1-خلود در لغت:زیادی مکث و درنگ است و فرق بین خلود و دوام اینست که خلود در مثل«خلد فلان فی الحبس-فلانی در حبس مخلد شد»مقتضی طول مکث است ولی دوام چنین اقتضایی ندارد.

ولی خلافی بین امت اسلامی نیست که مراد از خلود درباره کفار در جهنم ابدیت است.

2-انظار تأخیر کردن در کار بنده است برای اینکه در کار آن نظر و تأمل کند و فرق آن با امهال(مهلت دادن)اینست که تأخیر در مهلت برای آسان شدن انجام تکلیف است.

شأن نزول:

گفته شده که آیه درباره مردی از انصار بنام حارث بن سوید نازل شد که محذر بن زیاد را بحیله کشت و گریخت و مرتد شد و بمکیان ملحق گشت.بعداً پشیمان شد و بقوم خود پیغام داد که از پیغمبر اکرم(ص)بپرسند که آیا توبه او قبول خواهد بود و این آیه نازل شد تا «إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا» .یکی از مردان قومش این آیه را برایش برد حارث گفت میدانم که تو راستگویی و پیغمبر از تو راستگوتر و خدا از پیغمبر راستگوتر است و بمدینه برگشت و مسلمانی نیکو شد-از مجاهد و سدی و نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده و گفته اند که درباره اهل کتاب نازل شده آنهایی که قبل از بعثت پیغمبر صلی اللّٰه علیه و آله باو ایمان داشتند ولی بعد از بعثت از روی حسد و سرکشی کافر شدند (از حسن و جبایی و ابی مسلم).

ص :153

تفسیر:

چون خدای متعال فرمود که اسلام تنها دین نجات است در پی آن حال مخالفان آن را بیان میفرماید که:

کَیْفَ یَهْدِی اللّٰهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ

-در مقصود و مراد این آیه چند وجه گفته شده:

1-یعنی چگونه خداوند با آنها معامله هدایت شدگان را بنماید به اینکه بآنها ثواب دهد و مدح و تعریف ایشان کند و حال اینکه پس از ایمان کافر شدند.

2-آیه در مقام استبعاد مطلب یعنی دور و ناممکن دانستن آنست چنان که بکسی گویی چگونه ترا براه رهبری کنم و حال آنکه آن را ترک کردی و مراد اینست که:

هیچ راهی نیست که آنها را بایمان هدایت کند مگر از همان راهی که خداوند هدایت و رهبریشان فرموده و آنها خود آن راه را رها کردند و راهی دیگر هم وجود ندارد.

3-چگونه خداوند آنها را به بهشت رهبری کند و بدیشان ثواب دهد و حال اینکه بر این منوال هستند.

وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ

حق-عطف به (بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ) است و عطف به(کفروا) نیست و تقدیر اینست که:بعد از اینکه ایمان آوردند و شهادت دادند که پیغمبر بر حق است.

وَ جٰاءَهُمُ الْبَیِّنٰاتُ

-و بینات یعنی براهین و حجتها و دلیلها بر ایشان آمد.و گفته اند یعنی قرآن آمد-و گفته اند بشارت بر بعثت محمد(صلی اللّٰه علیه و آله)در کتب ایشان آمده.

وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ

-و خداوند ستمگران را هدایت نخواهد کرد.

یعنی ایشان را براه مهتدین و بهشت نخواهد برد و بایشان ثواب نیک نخواهد داد.زیرا مراد از هدایت در اینجا هدایت ممتد مهتدین است نه هدایت عامه ای که در این آیه:

(وَ أَمّٰا ثَمُودُ فَهَدَیْنٰاهُمْ) مراد است که هدایت در آن بمعنی عام و راه نشان دادن است و هدایت آیه (وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی...) بمقصود(بهشت و ثواب)رساندن است(هدایت بمعنی عام

ص :154

و راه نشان دادن درباره ظالمین هم هست که راه حق را بآنها هم نشان میدهند ولی هدایت بمعنی خاص و رساندن بمقصود و بهشت فقط مال مؤمن است) أُولٰئِکَ جَزٰاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللّٰهِ -جزای اعمال آنان لعنت خدا یعنی دور ساختن از رحمت و نصرت خود است.

وَ الْمَلاٰئِکَهِ وَ النّٰاسِ أَجْمَعِینَ

-لعنت فرشتگان و مردم دعا کردن و از خدا خواستن است که ایشان را از رحمه خود دور دارد.

خٰالِدِینَ فِیهٰا

:یعنی در لعنت الهی مخلدند زیرا در عذابی که بواسطه لعنت مستحق آن شده اند مخلد ابدی هستند.

لاٰ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذٰابُ

:یعنی عذاب بر ایشان آسان نشود.

وَ لاٰ هُمْ یُنْظَرُونَ

:یعنی برای توبه مهلت داده نخواهد شد و عذابشان بتأخیر نخواهد افتاد و نفی مهلت برای توبه از اینروست که خداوند می داند که در صورت مهلت هم توبه نخواهند کرد چنان که فرمود: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا...» بعلاوه مهلت دادن و نگهداری ایشان بر خداوند واجب نیست اگر چه بداند که در صورت بقاء توبه خواهند کرد(بگفته اکثر متکلمان).

إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا

:یعنی مگر کسانی که پس از کفر توبه کرده بایمان برگردند و دلهای خود را پاک کنند و بر ثبات در راه اسلام مصمم شوند.

این قول بهتر است از قولی که گوید یعنی اعمال خود را پس از توبه اصلاح کنند و نماز و روزه های خود را بگیرند زیرا اینها شرط صحت توبه نیست و اگر کسی قبل از انجام صالحات و پس از توبه بمیرد مؤمن مرده اجماعاً.

فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ

:خداوند گناهانشان را می بخشد.

رَحِیمٌ

:و جنت را بر ایشان واجب میکنند.

ذکر مغفرت دلالت دارد که اسقاط عقاب پس از توبه تفضل خداست زیرا اگر از راه استحقاق بود مؤاخذه نداشت و چیزی که مؤاخذه ندارد درباره اش مغفرت معنی ندارد و آنچه مغفرت میخواهد مؤاخذه دارد و جایز است عقاب بر آن.

ص :155

[سوره آل عمران (3): آیات 90 تا 91]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ ثُمَّ اِزْدٰادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلضّٰالُّونَ (90) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ اَلْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ اِفْتَدیٰ بِهِ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ (91)

(1)

ترجمه:

آنان که پس از ایمانشان کافر شدند و بر کفر خود افزودند هرگز توبه ایشان پذیرفته نخواهد شد و ایشانند که گمراهند.

کسانی که کافر شدند و در حال کفر بمردند اگر باندازه گنجایش زمین طلا فدیه دهند از هیچکدام آنان پذیرفته نخواهد شد.آنهایند که بر ایشان عذابی دردناک خواهد بود و یاوری نخواهند داشت.

ص :156


1- 1) سوره آل عمران آیه 90 و 91 جزء 3 سوره 3

بیان آیۀ 90

اشاره
مورد و شأن نزول:

گویند آیه درباره اهل کتاب آمده آنان که قبل از بعثت پیغمبر باو ایمان داشتند و پس از بعثت کافر شدند(از حسن) گفته اند درباره 11 نفر از همراهان حرث بن سوید است که با وی مرتد گشتند و بمکه رفتند و گفتند در مکه بحال کفر میمانیم تا آیه ای درباره ما نازل شود چنان که درباره حرث نازل شد و هم چنان ماندند تا پیغمبر مکه را فتح کرد.عده ای از آنها که زنده بودند مسلمان شدند و درباره آنها که بر کفر مرده بودند این آیه آمد.

تفسیر:

چون ذکر توبه مقبوله گذشت خداوند به دنبال آن توبه نامقبول را ذکر میفرماید:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمٰانِهِمْ ثُمَّ ازْدٰادُوا کُفْراً

:اختلاف درباره شأن نزول آیه را بیان داشتیم و معنی و تفسیر بهمان طریق فرق میکند و بهمان محور دور میزند.

و گفته اند یعنی هر آیه ای که نازل میشود بدان کافر میشود و این کفر بر کفر قبلی ایشان افزوده میشود.

لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ

:توبه ایشان قبول نیست چون از روی اخلاص نمیباشد و دلیل آن جمله «أُولٰئِکَ هُمُ الضّٰالُّونَ» زیرا اگر توبه واقعی میکردند مهتدین بودند نه ضالین.

و گفته اند:یعنی توبه ایشان در موقع یأس از زندگی و دیدن مرگ قبول نیست و معنی اینست که جز در موقع رسیدن مرگ توبه نخواهند کرد(از حسن و جبایی) و گفته اند:آنها اسلام را با توریه اظهار میکنند(یعنی لفظاً نه قلباً)و خداوند

ص :157

با این آیه پیغمبر اکرم(ص)را بر دل ایشان آگاه کرده(از ابن عباس) روایات دلالت دارد که واجب است قبول توبه اگر با شرایط باشد و بر این نیز اجماع امت اسلامیست.

وَ أُولٰئِکَ هُمُ الضّٰالُّونَ

:یعنی در راه حق و ثواب گمراهند.

و گفته اند:یعنی معذب و هالکند.

ص :158

بیان آیه 91

اشاره
لغت:

1-ملء:در اصل ملأ است بمعنی پر و لبریز و ملأ اشراف(که باشراف ملأ گویند)بهمین معنی است چون هیبت و جلالت ایشان چشمها را پر میکند و ملأ اسم است برای مقداری که پر میکند و ملأ مصدر است.

2-فدیه:بدل از هر چیز برای بر طرف کردن اذیت و ضرر از آن و فدیۀ اسیر بهمین معنی است زیرا کشتن و اسارت را از او بر طرف میکند.

فداء:با همزه ممدوده است اگر فا مکسور باشد و با الف مقصور(فدا)است اگر(فا)مفتوح باشد میشود(فدی لک)و(فداء لک)و افتداء باب افتعال از فدیه است.

معنی و مقصود:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ مٰاتُوا وَ هُمْ کُفّٰارٌ

:یعنی در حال کفر بمیرند.

فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً

:یعنی مقدار گنجایش زمین از زر.

وَ لَوِ افْتَدیٰ بِهِ

:اگر آن را بعنوان عوض(خود و عذاب)بذل کنند و معنی و مراد اینست که اگر کافری که بکفر خود معتقد است اگر چه اظهار ایمان نماید انفاق و بخشش او هر چند زیاد باشد برایش سودی نبخشاید یعنی موجب ثواب برای او نخواهد بود.

گفته شده:مراد اینست اگر در آخرت برای او قدرت چنین کاری و بذل چنین مالی باشد از او پذیرفته نخواهد شد.

قتاده گوید:روز قیامت کافر را بیاورند و باو گویند آیا در اینجا میتوانستی باندازه گنجایش زمین طلا بپردازی که از عذاب نجات یابی نمیپرداختی؟!جواب گوید آری.

انس نیز این را از پیغمبر(ص)روایت کرده است.

أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ وَ مٰا لَهُمْ مِنْ نٰاصِرِینَ

:معنای این جمله گذشت.

ص :159

[سوره آل عمران (3): آیات 92 تا 94]

اشاره

لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ (92) کُلُّ اَلطَّعٰامِ کٰانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ إِلاّٰ مٰا حَرَّمَ إِسْرٰائِیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ اَلتَّوْرٰاهُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرٰاهِ فَاتْلُوهٰا إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (93) فَمَنِ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ اَلْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (94)

(1)

ترجمه:

به نیکی نمیرسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید خدا می داند.

همه طعامها بر بنی اسرائیل حلال است مگر آنچه اسرائیل قبل از نزول تورات بر خود حرام کرده بگو تورات را بیاورید و بخوانید اگر راستگویید پس هر که پس از این بخدا دروغ ببندد ستمکار میباشد.

ص :160


1- 1) سوره آل عمران آیه 92 تا 94 جزء 3 سوره 3

بیان آیۀ 92

اشاره
لغت:

1-بِر:در اصل از سعه است و از همین معنی بَرّ خلاف بحر(خشکی)و فرق بین بِرّ و خیر اینست که برّ نفعی است که بغیر برسانی در صورتی که با قصد نفع این کار کنی و خیر بهر حال خیر است و نفع گر چه سهواً انجام شود.ضد برّ عقوق است و ضد خیر شر.

تفسیر:
اشاره

لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ

:یعنی به برّ خداوند نخواهید رسید.

در معنی برّ در این آیه اختلاف است:

1-ابن عباس و مجاهد گویند مراد بهشت است.

2-طاعت و تقوی(مقاتل و عطا).

3-یعنی از نیکان و ابراز یعنی صالحان و اتقیاء نخواهید بود(از حسن).

حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ

:یعنی مال انفاق کنید-و اینکه با این لفظ از مال کنایه آورده چون همه مردم مال را دوست دارند و گفته اند مراد اینست که آنچه از اموال نفیس و ارزشمند شما که مورد محبت شماست بدهید نه اموال وازده و بی ارزش و گفته اند مراد زکاه واجب و دیگر حقوقی است که خداوند در اموال مردم واجب کرده (از ابن عباس و حسن) و گفته اند مراد جمیع چیزهایی است که انسان در اموال خود در راه خیرات انفاق میکند(از مجاهد و عده ای) از ابی الطفیل روایت شده که علی(علیه السلام)جامه ای خرید که خیلی مورد پسند حضرتش شد آن را صدقه داد و فرمود از پیغمبر خدا شنیدم که:هر که مالی را دوست بدارد و در راه خدا بدهد در روز قیامت خدا باو گوید:مردم در دنیا نیکیهای

ص :161

همدیگر را جبران و مکافات میکردند و من در اینجا خود ترا با بهشت مکافات دهم.

و نیز روایت شده که ابا طلحه در موقع نزول این آیه بستانی را که محبوبترین اموالش بود بین اقوامش قسمت کرد.پیغمبر فرمود:-مبارک باد بر تو که این مال سود بخشی بود برای تو.زید بن حارثه اسبی داشت که بسیار باو علاقمند بود آن را نزد نبی اکرم(ص)آورد که آن را در راه خدا انفاق نماید پیغمبر آن را به اسامه پسر زید داد.زید که دید اسب را به پسرش بخشیده بخاطرش گذشت که من قصد تصدق این اسب را داشته ام.پیغمبر فرمود:خداوند صدقه ترا پذیرفت.ابن عمر کنیزی داشت که سخت باو علاقه مند بود در راه خدا آزاد کرد.و این آیه را بخواند و گفت اگر نبود اینکه من آنچه در راه خدا داده ام پس نمیگیرم او را ازدواج میکردم.ابو ذر کسی را مهمان کرد و بمهمان گفت من مشغول کاری هستم شترانی دارم برو و بهترین آنها را بیاور تا برای تو نحر کنم.مهمان رفت و ناقه ای لاغر جدا کرد و بیاورد.ابو ذر بوی گفت بمن خیانت کردی که لاغر بیاوردی.مهمان گفت بهترین شترانت شتری نر و قوی بود آن را برای روز مبادا و نیازمندیت گذاشتم.ابو ذر گفت روز حاجت من روزی است که مرا در گور نهند و خدا فرماید:هرگز بخیر نایل نشوید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید و به دنبال آن گفت:

در مال انسان سه کس شریکند:1-قضا و قدر که از تو اجازه نمیگیرد که خوبش را ببرم یا بدش را و بهلاک بگیرم یا مرگ.2-وارث منتظر است که به بستر مرگ روی تا از آن بهره برد و حسابش بر گردن تو بماند.3-خودت هستی بکوش که عاجزترین این سه کس نباشی خداوند فرماید: «لَنْ تَنٰالُوا...» و این شتر قوی و نر محبوبترین اموالم بود خواستم که برای خود پیش فرستم.

بعضی گفته اند خداوند با این آیه مردم را بفتوت دلالت میکند و فرمود که (لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ) یعنی خوبی من بشما نمیرسد مگر به اینکه شما ببرادران مسلمان خود نیکی کنید و از مال و جاه خود بآنان انفاق و تفویض نمایید.

وَ مٰا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ

-«فا»در«فان»جواب است برای شرط

ص :162

«مٰا تُنْفِقُوا»

بمعنی:و خداوند بهمه چیز داناست.درباره مراد این آیه چند وجه گفته اند:

1-باین تقدیر که آنچه انفاق کنید خداوند پاداش شما را میدهد کم باشد انفاقتان یا زیاد زیرا بر همه انفاقات شما عالمست.

2-خدا از نیت شما در انفاق با خبر است.

اگر گویید که چگونه خداوند رسیدن به بر را منحصر در انفاق نموده با اینکه فقیر قدرت انفاق ندارد و به برّ و بهشت هم نایل میشود؟ جواب گوییم که آیه در مقام بر انگیختن مردمست بر انفاق و البته انفاق مقید است بقدرت و اینکه بدون این قید در آیه ذکر شده برای تأکید و ترغیب بیشتر است.

و اولی اینست که مراد آیه این باشد که به برّ کامل نمیرسید مگر با انفاق از آنچه دوست دارید.

و روایت شده که ابن عمر از پیغمبر درباره این آیه سؤال کرد حضرت فرمود:

مراد اینست که بنده مال خود را انفاق کند در حالی که بخیل است و بدنیا آرزومند است و از فقر میترسد.

نظم آیات:

توجه ارتباط این آیه بما قبل اینست که مضمون آیه قبل(که فرموده باندازه گنجایش زمین طلا نمیتواند فدیۀ کافر برای نجات او از جهنم واقع شود)موجب سستی مردم در انفاق نشود و معلوم باشد که آن مطلب مربوط بکفار است در آخرت ولی بر مؤمن انفاق در دنیا واجب و وسیله رسیدن بسعادت است.

ص :163

بیان آیه 93-94

اشاره
لغت:

1-افتراء:دروغ گفتن و در اصل بمعنی بریدن مقداری از سفره.فری(یفری فریاً)برید.

2-علی برای استعلاء و برتری و بلندی است و معنی آن در اینجا نسبت کذب پیغمبر که باو نسبت داده اید امر کردن چیزی را که خدا امر نکرده و بین«کذب علیه» و«کذب له»فرق است که اولی دروغ بستن بکسی است در چیزی که از آن کراهت دارد و دومی دروغ بستن ممکن است در چیزی باشد که خود طرف نیز بدان مایل است.

مورد نزول:

یهود حلال دانستن پیغمبر اکرم گوشت شتر را انکار کردند و مکروه دانستند حضرت فرمود:همه اینها برای ابراهیم حلال بود.یهود گفتند.هر چه ما حرام دانیم بر نوح و ابراهیم و همچنین تا زمان ما حرام بوده.پس این آیه آمد(از کلبی و ابی روق)

تفسیر:
اشاره

کُلُّ الطَّعٰامِ

-یعنی همه خوردنیها.

کٰانَ حِلاًّ

-یعنی حلال بود.

لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ

-اسرائیل یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم است.

إِلاّٰ مٰا حَرَّمَ إِسْرٰائِیلُ عَلیٰ نَفْسِهِ

-درباره این طعام اختلاف شده است:

1-گفته اند یعقوب بدرد عرق النساء گرفتار شد و نذر کرد که اگر خداوند او را شفا دهد،همه عروق و گوشت شتر را که از همه غذاها بیشتر دوست داشت بر خود حرام کند(از ابن عباس و قتاده و مجاهد و ضحاک).

2-اسرائیل گوشت شتر را بعنوان تعبد و بندگی خدا و زهد حرام کرد و از خدا

ص :164

خواست که این تحریم را امضاء کند پس خداوند آن را بر فرزندانش حرام کرد(از حسن) 3-گفته اند که کبد و کلیه و پیه را بر خود حرام کرد(مگر پیه پشت گرده را) (از عکرمه) درباره اینکه چگونه بر خود حرام کرده اختلاف است:1-با اجتهاد و تشخیص 2-با نذر 3-با نص و امر خدا 4-حرام کرد مثل زاهدانی که لذایذ را بعنوان استفاده از مذاق دین بر خود حرام میکنند.

مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْرٰاهُ

-یعنی همه طعام ها قبل از آمدن توراه بر بنی اسرائیل حلال بود و تورات تحریم بعضی چیزها را که بر بنی اسرائیل حلال بود در بر داشت.در باره چیزهایی که پس از نزول تورات حرام شده اقوالی است:

1-چیزهایی که قبل از تورات بنی اسرائیل به پیروی از یعقوب بر خود حرام کرده بودند 2-خداوند در تورات حرام نکرده بود لکن پس از تورات حرام کرد بواسطه ظلم و کفر ایشان.و رسم چنین بود که وقتی بنی اسرائیل گناهی بزرگ میکردند خداوند غذایی لذیذ بر ایشان حرام می نمود و عذاب مرگ بر ایشان میبارید و اشاره باین است آیه شریفه(و بر یهود حرام کردیم غذاهای لذیذی که بر ایشان حلال بود)-از کلبی 3-هیچکدام از اینها در تورات بر ایشان حرام نشده بود بلکه خودشان برای اقتداء بپدر بر خود حرام کردند و بعد تحریم را نسبت بخدا دادند(از ضحاک)و خداوند آنها را تکذیب فرمود که:بگو ای محمد(ص):

فَأْتُوا بِالتَّوْرٰاهِ فَاتْلُوهٰا

-تورات را بیاورید و بخوانید تا معلوم شود که مطلب آنست که من گفتم نه آنچه شما گویید.

إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ

-اگر در ادعای خود راستگویید-قرآن با یهود بخود تورات احتجاج فرموده و امر کرده آن را بیاورند و بخوانند که در تورات است که آنها بر انبیاء حلال بود و فقط یعقوب آنها را بر خود حرام کرده بود.و یهود با این دعوت قرآن جرأت آوردن تورات نکردند زیرا میدانستند که پیغمبر بر تورات عالم است و راست میگوید و خودشان دروغگویند و این مطلب دلیلی روشن است بر نبوه نبی ما محمد

ص :165

(ص)که تورات نخوانده میدانست.

فَمَنِ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ

-یعنی کسانی که بر خداوند بعد از این دلیل و بینۀ روشن دروغ ببندند.

فَأُولٰئِکَ

-آنان بر خدا دروغ بسته اند.

هُمُ الظّٰالِمُونَ

-و بخود ستمکارند زیرا کاری کرده اند که عقاب را بر خود واجب ساخته اند.

اینکه فرموده(بعد ذلک)و حال آنکه وعده عذاب بر دروغ بخدا بهر حال لازمست مراد اینست که مؤاخذه خدا پس از اقامه حجت و دلیل است و هر که درباره چیزی دروغ ببندد که دلیلی درباره راستی آن نیامده مثل کودکی است که بدروغ او استحقاق عقاب پیدا نمیکند.

نظم آیات:

ربط این آیه بقبل اینست که:1-تفصیل اجمال قبل است زیرا آیۀ قبل ترغیب بانفاق است از چیزهای محبوب و طعام از آنهاست لذا حکمش را بیان فرمود(از علی بن عیسی)2-چون قبلا درباره ملت ابراهیم محاجه بود و یکی از انکاراتشان بر پیغمبر ما حلال دانستن جزور بود و آنها مدعی تحریم آن برای ابراهیم بودند و آن را از تورات میدانستند خداوند این آیه را برای تکذیب آنها فرستاد.

ص :166

[سوره آل عمران (3): آیات 95 تا 97]

اشاره

قُلْ صَدَقَ اَللّٰهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ مٰا کٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (95) إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبٰارَکاً وَ هُدیً لِلْعٰالَمِینَ (96) فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً وَ لِلّٰهِ عَلَی اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ (97)

(1)

ترجمه:

بگو ای محمد:خدا راست گوست از ملت حنیف(مایل بحق)ابراهیم پیروی کنید و ابراهیم مشرک نبود.

همانا اولین خانه ای که برای مردم بنا شده در مکه است که مایه برکت و هدایت جهانیانست.در آن است آیاتی روشن و مقام ابراهیم.و هر که داخل آن شود در امان خواهد بود.و زیارت آن بر گردن کسانی که بآن راه توانند یافت واجب است و هر که انکار کند خداوند از جهانیان بی نیاز است.

ص :167


1- 1) سوره آل عمران آیه 95 تا 97 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 95

اشاره
لغت:

اتباع:ملحق شدن شخص دومی بشخص اولی برای تعلقی که باولی دارد.

که قوت از آن اولی است و دومی از او استمداد میکند.و تابع دومی است که با تدبیر اولی کار میکند و تحت تصرف و اثر او واقع میشود.

2-حنیف:در اصل بمعنی استقامت است.

کسی که در موقع راه رفتن پا را(بطرف داخل بدن)کج می نهد«احنف»خوانده میشود.

و گفته اند اصل آن بمعنی میل است.و حنیف مایل بحق و مایل بشریعتی که ابراهیم بر آن بود.

تفسیر:

سپس خدای متعال خبر میدهد که صدق در خبری است که خدا میدهد:

قُلْ صَدَقَ اللّٰهُ

-خدا راستگوست در اینکه همه طعامها بر بنی اسرائیل حلال بوده مگر آنهایی را که اسرائیل بر خود حرام کرده بود و اینکه محمد(ص)بر دین ابراهیم است و دین ابراهیم اسلامست.

فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرٰاهِیمَ

-پس در حلال بودن گوشت شتر و لبنیات آن از وی متابعت کنید.

حَنِیفاً

-به استقامت بر دین یعنی شریعت ابراهیم از حج و پاکی طعام او شریعت اوست که حنیف است و مستقیم و گفته اند حنیف یعنی روگردان از ادیان دیگر که باطل است و مایل بدین اسلام.

وَ مٰا کٰانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

-خداوند ابراهیم را از نسبتهایی که یهود و نصاری

ص :168

بگمان باطل بوی میدادند و خود را پیرو دین او میدانستند بری و بیزار میداند و همچنین درباره مشرکین عرب ابراهیم را از آنها بری میداند.

و صحیح اینست که پیغمبر ما(ص)به هیچ یک از ادیان و شرایع گذشته انبیاء معتقد نبود ولی شریعت او با شریعت ابراهیم موافقت دارد و لذا خداوند فرماید(از ملت ابراهیم متابعت کنید)و گرنه خداوند خود شریعت اسلام را باو وحی کرده و اینکه خداوند ترغیب میکند بشریعت اسلام بعنوان اینکه شریعت ابراهیم میباشد برای اینست که وقتی مصالح(دین)با عقل و اطمینان دل موافقت داشته باشد بیشتر موجب رغبت و میل مردم قرار میگیرد و طبق این منطق چون مشرکان به پیروی ابراهیم مایل بودند این مطلب بایشان گفته شد.

ص :169

بیان آیه 96-97

اشاره
قرائت:

اهل کوفه جز ابو بکر و أبی جعفر حج بکسر(حا)خوانده و بقیه(حج)بفتح آن قرائت کرده اند.

لغت:

1-اول هر چیزی ابتدا و آغاز آنست و چیزی که اول و ابتدا دارد ممکنست آخر هم داشته باشد(مثل همه اشیاء)و ممکنست نداشته باشد مثل خود واحد که اول است (در عدد)ولی آخر ندارد(اعداد نامتناهی است)و نعمتهای بهشت اول دارد و آخر ندارد.

2-اصل بکه:بک است بمعنی زحم.و تباک الناس:یعنی ازدحموا(ازدحام کردند)پس بکه محل ازدحام مردم است برای طواف و عبارت است از اطراف کعبه در داخل مسجد الحرام.

گفته اند بکه گفته شده چون گردن جبارانی را که در آن ستم پیشه کنند درهم میشکند و بایشان مهلت نمی دهد و بک بمعنی شکستن گردن است.

3-مکه ممکن است اشتقاق آن مثل بکه باشد و میم ابدال از با باشد چنان که گویی ضربه لازب و لازم که هر دو(لازم-لازب)یکی است و ممکنست مشتق باشد از امتک الفصیل:(یعنی بچه ناقه هر چه در پستان ناقه بود بشدت مکید بطوری که هیچ باقی نماند)و مکه را باین نام نامیده اند بواسطه کم آبی(گویا آبش مکیده شده) 4-و برکه در اصل بمعنی ثبوت است مشتق از(برک.بروکاً و برکاً)یعنی بحال خود ثابت است و برکت ثبوت و ماندن خیر است در حال نمو.

برکه-گودال شبیه حوض که آب را در خود نگهمیدارد از همین ماده است که

ص :170

بواسطه ثبوت آب در آن باین نام خوانده شده و از همین ماده است گفته مردم(تبارک اللّٰه) برای اینکه اوست که ثابت است ازلا و ابداً.

شأن نزول:

مجاهد گوید یهود و نصاری با هم فخر فروشی کردند.یهود گفت بیت المقدس از مکه افضل و اعظم است زیرا هجرتگاه پیامبران و سر زمین مقدس است.مسلمین گفتند کعبه افضل است.خداوند این آیه را فرستاد.

تفسیر:
اشاره

إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ

-یعنی اول خانه ای که برای مردم بنا شد و پیش از آن خانه ای بنا نشده بود و زمین از زیر آن وسعت گرفت و مسطح شد و اول خانه ای است که موقع آفرینش آسمانها و زمین بر روی آب ظاهر شد.خداوند آن را 1000 سال پیش از زمین آفرید که بر روی آب کف سفید رنگی بود(از مجاهد-قتاده-سدی) و از امام ششم(علیه السلام)روایت شده که درّی سپید بود.

ابو خدیجه از امام صادق(ع)روایت کند که در اصل دری سپید بود که خداوند بآسمان برد و اساس آن باقی ماند و در آنجا هر روز 70 هزار ملک آن را طواف میکنند و میروند که دیگر بآن بر نمیگردند و خداوند ابراهیم و اسماعیل را فرمود که آن را بر پایه ها(ی پیشین)بنا کنند.

گفته شده که اول خانه ایست که برای عبادت بنا شده و قبل از آن خانه ای که حج آن کنند نبود.قبل از آن خانه فراوان بود ولی آن اولین خانه ایست که مبارک و هدایتگاه است که برای مردم بنا شده(از علی(ع)و حسن) گفته اند:یعنی اولین بیتی است که مورد رغبت قرار گرفت و از آن طلب برکت شد(از ضحاک) اصحاب ما(امامیه)روایت کرده اند که اول چیزی از زمین که خدایش آفرید جایگاه کعبه بود.سپس زمین از زیر آن گسترش پیدا کرد.

ابو ذر روایت کند که از پیغمبر(ص)پرسیدند اول مسجدی که برای مردم بنا شده

ص :171

کدام بود؟فرمود:مسجد الحرام.سپس بیت المقدس.

لَلَّذِی بِبَکَّهَ

-گفته اند:بکه یعنی مسجد و مکه یعنی همه حرم که بیوت مسجد الحرام را هم شامل است(از زهری و ضمره بن ربیعه)و مروی از حضرت باقر(ع).

و گفته اند بکه بطن مکه است(از ابی عبیده) و گفته اند بکه موضع خانه و محل طواف بیت است و مکه اسم شهر است و اکثر بر این قولند.

گفته اند بکه همان مکه است و عرب گاهی میم را به با تبدیل میکند(از مجاهد و ضحاک) مُبٰارَکاً -یعنی پر خیر و برکت و گفته اند مبارک است چون دائماً در آن عبادت میشود و حتی نقل است که طواف آن هرگز منقطع نمیشود.

و گفته اند مبارک است چون ثواب عبادت در آن مضاعف است(از ابن عباس)و حدیثی طویل در این باره نقل شده و گفته اند:چون گناهان در آن بخشوده میشود-و ممکنست بهمه این معانی باشد و با هم منافاتی ندارند.

وَ هُدیً لِلْعٰالَمِینَ

-در آن موجبات دلالت و هدایت بسوی خداست که بعضی از آنها عبارت است از:

1-هر جباری که خواسته یا بخواهد آن را ویران کند و مورد تجاوز قرار دهد هلاک شده و خواهد شد چنان که اصحاب فیل شدند.

2-با وجود سگ و گرگ زیادی که در آن سرزمین است آهوی فراوان در آن زندگی میکنند و بعلاوه آهوان آن بخلاف هر جای دیگر از درندگان آنجا هرگز هراس ندارند.

3-آن همه سنگریزه که با رمی حجاج جمع میشود محو میگردد و گرنه باید کوه ها از سنگریزه جمع شده باشد.

ص :172

4-پرندگان در آنجا با مردم انس میگیرند.

5-اینکه مردم در خانه کعبه شفا میگیرند.

6-هیچ مرغی برای بزرگداشت آن بر فراز آن پرواز نمیکند و غیر اینها از دلایل الهی در آن موجود است.

و گفته اند مبارکست از اینرو که جهت نماز و قبله مردم است که بواسطه آن بجهتی برای نماز خود هدایت میشوند و گفته اند بوسیلۀ حج و طواف آن ببهشت هدایت میشوند.

فِیهِ آیٰاتٌ بَیِّنٰاتٌ

-در آن خانه دلالات روشنی است-از ابن عباس روایت است که«آیه مبینه»خوانده.

مَقٰامُ إِبْرٰاهِیمَ

-و مقام ابراهیم را بتنهایی همان آیه دانسته و گفته که اثر پاهای وی در مقام آیتی روشن است و بقرائت اول(آیات بینات)مفسرین گفته اند که آیات روشن عبارت است از:مقام ابراهیم،حجر الاسود،حطیم،زمزم،مشعرها،ارکان بیت، ازدحام جمعیت و بزرگداشت آن.و ذکر مقام ابراهیم در سوره بقره گذشت.

از حضرت صادق(ع)سؤال شد دربارۀ حطیم.فرمود بین حجر الاسود و در خانه است.و پرسیدند چرا حطیم خوانده شده؟فرمود چون مردم بر یکدیگر(از کثرت جمعیت)پای می نهند و هم را پایمال میکنند و در آن موضع بود که توبه آدم پذیرفته شد.سپس حضرت فرمود اگر میتوانی همه نمازهای واجب و مستحبّ را آنجا بجای آری بجای آر که برترین بقعه های زمین است و پس از آن نماز در نزد حجر الاسود افضل است.

از ابی حمزه ثمالی روایت شده که حضرت زین العابدین بما فرمود که کدام بقعه از همه برتر است؟گفتیم خدا و پیغمبر و فرزند پیغمبر بهتر از ما میدانند.فرمود افضل از همه بین رکن و مقام است و اگر مردی بقدر عمر نوح 950 سال خدا را در بین رکن و مقام عبادت کند روزها روزه بدارد و شبها نماز بجا آرد ولی خدا را بغیر ولایت ما ملاقات کند آن همه عبادت باو نفعی نخواهد بخشید.

حضرت صادق فرمود:رکن یمانی از ما است که از آن ببهشت میرویم.

ص :173

و روایت است هر که از آب زمزم سیر شود مرضهایش شفا یابد. مفسران گفته اند که:از آن آیاتست مقام ابراهیم و در آن دلالت و نشانه ای روشن(بر قدرت حق)است که بر آن سنگ سخت جای پای وی باقیست و هیچکس جز خدا نمیتواند سنگ را چون گل بزیر پا نرم کند.

از ابن عباس است که حرم همه اش همان مقام ابراهیم است.

وَ مَنْ دَخَلَهُ

(ای دخل مقام ابراهیم) کٰانَ آمِناً -یعنی داخل همه حرم شود در امن است و در اینجا چند قولست:

1-خداوند دلهای عرب را باین مطلب معطوف داشت که به پناهنده بحرم تعرض نکنند اگر چه گناهش بسیار باشد و اسلام این عطوفت را شدیدتر کرد.

2-جمله خبریه است بمعنی امر یعنی:هر که حد بر او واجب شود و بحرم پناهنده شود باو چیزی نفروشند و از او چیزی نخرند و با او معامله ای نکنند تا از حرم خارج شود و حد در بیرون حرم بر او جاری شود-از ابن عباس و ابن عمرو مروی از حضرت باقر(ع)و حضرت صادق(ع)-پس تقدیر چنین است:«هر که داخل آن شود او را ایمن شمارید و امان دهید».

3-هر که داخل آن شود با معرفت بجمیع واجبات در آخرت از عذاب ابدی در امان خواهد بود و این از حضرت امام پنجم ع روایت شده و امت اجماع دارند که هر کس در خود حرم موجبات حد را انجام دهد باید حد بر او جاری شود.

و چون خداوند فضیلت بیت را یاد کرد بدنبال آن وجوب حجه الاسلام را بیان کرد که:

وَ لِلّٰهِ عَلَی النّٰاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً

-یعنی برای خداست بگردن کسی که استطاعت راه یافتن بکعبه را دارد حج بیت کند یعنی میتواند با نفس یا مال خود بآن راهی پیدا کند.

دربارۀ استطاعت اقوالیست:

1-زاد و راحله است(از ابن عباس)

ص :174

2-آنچه امکان رفتن بحج میدهد بهر وجه که ممکن باشد(از حسن) 3-از ائمه ما(ع)روایت است که استطاعت زاد و راحله و نفقه زیر دستانی است که نفقه آنها بر گردن انسان لازمست و نیز پس از بازگشت وسیله اداره زندگی مثل ثروت یا ملک یا شغلی داشته باشد و بعلاوه قدرت بدنی و عدم مانع در راه نیز شرط است.

وَ مَنْ کَفَرَ

-یعنی هر کس انکار کند وجوب حج را(از ابن عباس و حسن).

فَإِنَّ اللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعٰالَمِینَ

-یعنی خداوند از جهانیان بی نیاز است و برای حاجت خود حج را بر آنها واجب نکرده بلکه برای مصالح خودشان واجب فرموده.

و گفته اند:مراد یهود است که چون آیه «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ» نازل شد یهود گفتند ما مسلمانیم پس خداوند آنها را بحج امر فرمود و آنها انجام ندادند و باین تفسیر معنی «مَنْ کَفَرَ» یعنی«من ترک»هر کس حج را ترک کند از این یهودیان او کافر است.

ابی امامه از پیغمبر«ص»نقل کرده که هر کس بدون عذری مثل مرض یا منع سلطان جائر ترک حج کند و بمیرد باید یا یهودی بمیرد یا نصرانی.

و از امام صادق«ع»است که پیغمبر فرمود: حج و عمره فقر و گناهان را درو میکند چنان که سوهان زنگ آهن را.

و در این آیه دلالت است بر بطلان قول کسانی که گویند استطاعت همراه با فعل حج پیدا میشود.زیرا خداوند حج را فقط بر مستطیع واجب کرد نه بر غیر مستطیع و این ممکن نیست مگر پیش از حج«و گرنه اگر استطاعت همراه با فعل باشد هر کس حین فعل مستطیع است دیگر غیر مستطیع معنی ندارد.»

نظم و ارتباط:

ارتباط آیه بما قبل اینست که خداوند اهل کتاب را باطاعت ملت ابراهیم امر فرموده و یکی از آنها تعظیم بیت اللّٰه است لذا از بیت و فضیلت و احترام و آنچه بدان متعلق است یاد فرموده امر بواجبات نکرده است بلکه برای مصلحت خود آنها واجب کرده.

ص :175

و گفته اند مراد یهودیان است.که چون آیه«و من یبتغ غیر الاسلام...»نازل شد گفتند ما مسلم هستیم.خداوند امر فرمود حج بجا آرند.ولی آنان سر باز زدند و باین شرح معنی چنین است که:هر کس از یهود حج را ترک کند کافر است.

و گفته شده مراد کفران نعمت است زیرا انجام امر خداوند شکر نعمت است و ابی امامه از پیغمبر«ص»روایت کرده که فرمود:مستطیعی که عذر مسلمی مثل مرضی زمین گیر و یا منع سلطانی برایش نباشد و حج را ترک کند،یهودی میمیرد یا نصرانی از دنیا میرود.

ص :176

[سوره آل عمران (3): آیات 98 تا 99]

اشاره

قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ شَهِیدٌ عَلیٰ مٰا تَعْمَلُونَ (98) قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهٰا عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَدٰاءُ وَ مَا اَللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (99)

(1)

ترجمه:

ای اهل کتاب چرا بآیات الهی کافر میشوید در حالی که خدا بر اعمال شما شاهد است.بگو ای اهل کتاب چرا از راه خدا باز میگردانید کسی را که ایمان آورده است؟میخواهید راه خدا را از طرف حق منحرف کنید و حال آنکه شما عاقلید و خدا از کردۀ شما غافل نیست.

ص :177


1- 1) سوره آل عمران آیه 98 و 99 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 98-99

اشاره
لغات:

بغیه:طلب(بغی و ابغی هر دو گفته شود.) ابغنی بکذا:یعنی فلان چیز را برایم طلب کن که در اصل ابغ لی بوده و لام در کثرت استعمال افتاده.

ابغنی:(بفتح همزه:کمک کن مرا در طلب آن.) عوج:(بکسر عین)کج شدن از راه مستقیم در دین و در گفتار و در زمین و از این معنی است:(لا تری فیه عوجاً و لا امتاً).

تفسیر:

خداوند دوباره باحتجاج با اهل کتاب برگشت نمود:

قُلْ یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ

:بگو(یا محمد)ای اهل کتاب.

مراد یهود و نصاری است و گفته اند فقط یهود است.

لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ

:یعنی چرا بمعجزات محمد«ص»و علامتهایی که در او هست و قبلا در تورات دیده اید و همچنین بشارات تورات که با او کاملا مطابقت دارد کافر میشوید.

اینکه ایشان را اهل کتاب گفته با اینکه بتورات و انجیل عمل نمیکنند و مثل چنین امری درباره اهل قرآن جایز نیست به دو علت است:

1-قرآن اسم مخصوص کتاب خداست ولی کلمه کتاب اسم خاص نیست بلکه ممکنست مراد این باشد ای اهل کتابی که آن را از واقع خود تحریف کردید.

2-احتجاج با آنها بکتاب برای اینست که آنها بکتاب(تورات و انجیل) ایمان داشتند و آیه در حکم اینست که:ای کسانی که اقرار دارید که اهل کتاب خدایید

ص :178

چرا بآیات خدا کافر میشوید.

لفظ استفهام است ولی مراد توبیخ میباشد زیرا سؤالی است که آنها را از عذر آوردن عاجز مینماید.گویا میگوید:اگر میتوانید عذر خود بگوئید(و نخواهید توانست.) وَ اللّٰهُ شَهِیدٌ عَلیٰ مٰا تَعْمَلُونَ :یعنی خداوند اعمال شما را حفظ میکند و آنها را شماره مینماید تا پاداش آنها را بشما باز دهد.

و گفته اند یعنی خداوند باعمال شما عالم است.

و اینکه در یک جا فرموده یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ و در جای دیگر فرموده قُلْ یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ برای اینست که در اولی چون می خواهد آنها را بایمان بخواند بقصد نرمی و لطف ایشان را مورد خطاب قرار داده و در دومی از خطاب بایشان خودداری کرده.و بوسیله پیغمبر بآنها خطاب میکند برای تحقیر ایشان که شایسته خطاب نیستند از آنجا که مردم را از حق باز گردانیدند.

قُلْ

:بگو ای محمد.

یٰا أَهْلَ الْکِتٰابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّٰهِ مَنْ آمَنَ

:یعنی چرا مؤمنان را از اسلام که دین و راه خداست باز میگردانید.در چگونگی بازگرداندن از ایمان چند وجه ذکر شده:

1-یهود اوس و خزرج را با تذکر بگذشته ها و مفاخر و جنگهای جاهلی مغرور میکردند و غرورشان را بر میانگیختند تا آنها را بعصبیت جاهلیت برگردانند(از زید بن اسلم)باین معنی مراد فقط یهود است.

2-آیه درباره یهود و نصاری است و مراد اینست که چرا با تکذیب پیغمبر مردم را از دین بر میگردانید با اینکه صفات او در کتاب آسمانی هست(از حسن) 3-با تحریف کتب(از اصم) تَبْغُونَهٰا عِوَجاً :یعنی میخواهید راه خدا را از طرف حق منحرف کنید گویا میگوید:با شبهه هایی که بر مردم وارد میسازید می خواهید مردم را گمراه کنید.

ص :179

و گفته شده مراد اینست که راه حق را بطور راست و مستقیم نمی پوئید یعنی بر غیر وجهی که مطلوب است میروید.

وَ أَنْتُمْ شُهَدٰاءُ

-در اینجا دو قولست:

1-می دانید و می بینید که قبلا بشارت درباره محمد«ص»در کتب شما ذکر شده چگونه طالبان دین او را از راه میگردانید و میخواهید گمراه کنید.

2-در حالی که شما عاقلید و شهید یعنی عاقل چنان که در آیه دیگر هست «أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ یعنی عاقل»و شهید را بمعنی عاقل گفته اند چون آنچه را که در دین تمیز بین حق و باطل می دهد مشاهده میکند.

وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ

:این جمله تهدید ایشان است بکفرشان.

ص :180

[سوره آل عمران (3): آیات 100 تا 101]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ کٰافِرِینَ (100) وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ آیٰاتُ اَللّٰهِ وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (101)

(1)

ترجمه:

ای کسانی که ایمان آورده اید اگر دسته ای از اهل کتاب را اطاعت کنید شما را پس از ایمان کافر خواهند کرد.چگونه کافر میشوید و حال آنکه آیات خدا بر شما خوانده میشود و پیامبر او میان شماست و هر کس بخدا چنگ زند محققاً براه مستقیم هدایت یافته.

ص :181


1- 1) سوره آل عمران آیه 100 و 101 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 100-101

اشاره
لغت:

1-طاعت موافقت کردن است با اراده ای که جذب کننده است فعل را از روی رغبت 2-اجابت موافقت کردن با اراده ایست که دعوت میکند بسوی فعل و بهمین جهت خداوند جایز است که اجابت کننده بنده باشد یعنی خواستۀ او را انجام دهد زیرا با اراده و خواست بنده به فعل موافقت کرده ولی جایز نیست که مطیع عبد خوانده شود.

3-اعتصام:در اصل امتناع«عصمه یعصمه منعه».و لا عاصم الیوم من امر اللّٰه- یعنی در قیامت مانعی از امر خدا نیست.

عصام:ریسمان،زیرا مانع از افتادن میشود.

مورد و شأن نزول:

آیه درباره اوس و خزرج است وقتی که یهود ایشان را با یاد آوری جنگهای داخلی بر انگیخت تا آنها را از اسلام بگرداند(از زید بن اسلم و سدی).

و گفته اند درباره مشرکین عرب است(از حسن).

معنی و مقصود:

سپس خداوند مؤمنان را از پذیرش قول کفار بر حذر می دارد:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

:یعنی ای کسانی که خدا و رسول را تصدیق کرده اید.

مورد خطاب اوس و خزرجند ولی آیه بواسطه عمومیت لفظ شامل دیگر مؤمنین هم میشود.

إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ

:اگر از این یهود اطاعت کنید و گفتۀ آنها را بپذیرید و کینه های دیرینه و جاهلیت را از نو در خود زنده کنید.

ص :182

یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ کٰافِرِینَ

:یعنی شما را پس از ایمان بکفر بر میگردانند سپس برای تأکید و بزرگی این مطلب فرمود:

کَیْفَ تَکْفُرُونَ

:با چه حالتی کفر از شما واقع میشود.

وَ أَنْتُمْ تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ آیٰاتُ اللّٰهِ

:این جمله برای استبعاد وقوع کفر از مؤمن ها است که اینکار از ایشان خیلی بعید است زیرا آیات خدا را خوب میشناسند و پیغمبری در میانشان هست که بخدا دعوتشان میکند.

گفته شده که در مقام تعجب است یعنی هرگز سزاوار نیست که کفر پیشه کنید با اینکه قرآن مجید و آیات روشن بر یگانگی حق و نبوت محمد«ص»بر شما خوانده میشود.

وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ

-یعنی محمد«ص»بین شماست که معجزاتش را می بینید و کفر اگر چه بهر حال زشت و بسیار قبیح است ولی با اینحال و در چنین موقعیتی بدتر و زشت تر است.

اما قول خداوند«و فیکم رسوله»ممکنست مراد قوم خود پیغمبر باشد که معاصر او بودند و ممکنست همه امت او تا قیامت باشد زیرا آثار و نشانه های نبوت او از قرآن و غیره در میان ما هست و بمنزله وجود خود اوست.

وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ

-یعنی هر کس بکتاب و آیات و دین او چنگ زند.

و گفته اند:یعنی هر کس با عبادت خدا از بندگی دیگران امتناع ورزد به اینکه کسی را شریک او در عبادت قرار ندهد.

و گفته شده کسی که با ایمان بخدا و رسولش از کفر و هلاک خودداری نماید.

فَقَدْ هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

-یعنی براه روشن هدایت شده اند.قتاده گوید در این آیه دو نشانه روشن الهی است یکی کتاب خدا دوم پیغمبر الهی اما رسول اللّٰه که از بین ما رفت ولی کتاب خدا را ایزد متعال برای رحمتی که ببندگان دارد باقی نگهداشته که در او حلال و حرام و طاعت و معصیت بیان شده.

و گفته اند«پیغمبر نشانه خدا بود»یعنی در وجود حضرتش معجزات بسیاری

ص :183

وجود داشت از آن جمله:1-از پشت مثل جلو میدید 2-در موقع خواب چشمش خواب بود و دلش بیدار 3-بر زمین سایه نداشت 4-مگس بر او نمی نشست 5-زمین فضولات حضرتش را می بلعید که هرگز بول و غایط وی دیده نشده 6-هر کس با او همدوش میرفت از او کوتاهتر مینمود گرچه از او در واقع بلندتر بود 7-بین دو شانه اش مهر نبوت نقش بود 8-از هر راه که میگذشت از بوی خوش بدنش مردم عبور او را می- فهمیدند 9-در شب تار نوری از پیشانیش تلالؤ داشت 10-ختنه شده متولد گشت و جز اینها نشانه های بسیار و با هر در وجود مبارک حضرتش بود.

ص :184

[سوره آل عمران (3): آیات 102 تا 103]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (102) وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا وَ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ کُنْتُمْ عَلیٰ شَفٰا حُفْرَهٍ مِنَ اَلنّٰارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهٰا کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (103)

(1)

ترجمه:

ای کسانی که گرویده اید از خدا آن طور که شایسته ترسیدن است بترسید و هرگز نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید.و همگی بریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بیاد آرید آن هنگام که دشمن یکدیگر بودید و خداوند بین دلهایتان الفت افکند و با نعمت او برادر شدید و بر کنار گودالی از آتش دوزخ بودید خداوند شما را از آن نجات داد خداوند باینسان آیات خود را بر شما بیان میکند تا هدایت یابید.

ص :185


1- 1) سوره آل عمران آیه 102 و 103 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 102-103

اشاره
لغت:

1-تقاه از وقیت است:زجاج گوید در آن سه وجه است تقاه و وقاه و اقاه حبل:وسیله ای که انسان بوسیله آن به ته چاه میرسد مثل ریسمانی که بآن متمسک میشود تا از چاه و امثال آن نجات یابد و از همین معنی است حبل و ریسمان امان زیرا سبب نجات است-اعشی گوید:

و اذا تجوزها حبال قبیله

اخذت من الأخری الیک حبالها

یعنی وقتی امان قبیله ای از او فوت شود بتو*متوسل میشود برای امان دیگر که در این شعر حبال بمعنی امانها«جمع حبل»آمده و نیز از همین است حبل بمعنی حمل در شکم.

و حمل در اصل بمعنی بافته شده است.

2-شفا:(با الف مقصور)لبه و کناره،تثنیه آن شفوان و جمع آن اشفاء.

اشفی علی الشیء:اشرف علیه(یعنی بر آن مشرف شد)و اشفی المریض علی- الموت یعنی مریض مشرف بموت شد.

مورد و شأن نزول:

مقاتل گوید:دو مرد از قبیله اوس و خزرج از اوس ثعلبه و از خزرج اسعد بن زراره با هم بفخر فروشی پرداختند.اولی گفت خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین از ما است و نیز حنظله غسیل الملائکه و عاصم بن ثابت و سعد بن معاذ که عرش رحمان بخاطر او بجنبش آمد و خداوند بحکم او در بنی قریظه خشنود گردید از ما هستند.

خزرجی گفت:از ما چهارتنند که قرآن را محکم و استوار کردند:ابی بن کعب، و معاذ بن جبل،و زید بن ثابت و ابو زید.و نیز از ما است سعد بن عباده رئیس و خطیب

ص :186

انصار.و بالآخره سخن میان آن دو بسیار رد و بدل شد تا آتش خشم در وجودشان شعله کشید و مفاخره شدت یافت و هر یک قبیله خود را ندا دادند و بکمک خواستند.اوسیان بسوی مرد اوسی و خزرجیان بطرف خزرجی شتافتند و همه مسلح و آماده پیکار بودند این خبر به پیغمبر اکرم رسید.حضرت سوار الاغ گشت و بنزد ایشان شد و خداوند این آیه در این مورد فرستاد.

تفسیر:

چون خدای متعال از پذیرفتن سخن کافران مسلمین را نهی فرموده در این آیه آنچه را که پذیرفتنش واجبست بیان میفرماید:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ

-یعنی ای مؤمنان از عذاب خدا بترسید یعنی چنان که باید خود را از آن حفظ کنید و بطاعت او عذاب را از خود بگردانید.

درباره حَقَّ تُقٰاتِهِ چند وجه ذکر شده:

1-یعنی خدا اطاعت شود و نافرمانیش نکنند و سپاسگزاری شود و نعمتهایش مورد کفران قرار نگیرد و همواره مورد نظر و در یاد باشد و فراموش نگردد.این قول از ابن عباس و حسن و قتاده و ابن مسعود و نیز مروی از حضرت امام ششم(ع)است.

2-ابو علی جبایی گوید:پرهیز از همه گناهان اوست.

3-مراد مجاهده در راه خدا است که در راه جهاد ملامت هیچکس در جهاد کننده اثر نکند و اقامه عدل کند چه در حال خوف و چه در حال ایمنی-مجاهد این قول را گفته است.

و نیز از جهت دیگر در این کلام بر دو قول رفته اند:

1-این آیه منسوخ است به (فَاتَّقُوا اللّٰهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ) یعنی باندازه قدرت خود از خدا بترسید و اطاعت کنید(از قتاده و ربیع و سدی)و نیز مروی از حضرت صادق(ع)و حضرت باقر(ع).

2-منسوخ نیست(از ابن عباس و طاووس) ابو علی جبایی نسخ آیه را انکار میکند باین دلیل که در صورت نسخ بعضی گناهان

ص :187

مباح میشود.

ریّانی گوید:آنچه بنظر من میرسد اینست که قول خداوند (اتَّقُوا اللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ) باین مقصود باشد که در هر حال اعم از حال امن یا خوف حق را بپا دارید.و اشکال جبایی بر نسخ آیه وارد نیست زیرا عقلا مانعی ندارد که خداوند اول واجب کرده باشد که بهر حال و در هر حال از خدا بترسند و واجب را ترک نکنند و بعد ترک واجب را در زمینه خوف بر جان مباح کرده باشد(و همین مطب نسخ آیه است)چنان که در جای دیگر فرموده «إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ» :یعنی...کسی که در حال اکراه خلاف حق بگوید ولی دلش مؤمن باشد اشکال ندارد.

وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

-در سوره بقره درباره این جمله گفتیم مراد اینست که اسلام را ترک نکنید و بر آن پایدار باشید تا آن دم که مرگ شما در رسد.

بظاهر نهی از مرگ نموده بجای اینکه نهی از ترک اسلام نماید(و فرموده نمیرید مگر مسلمان)یا اینکه مرگ حتمی و غیر اختیاری است ولی در واقع مراد نهی از ترک اسلام است و این امر از اینروست که نکند مرگ فرا رسد و دستشان از بازگشت باسلام کوتاه گردد.در اینجا کلامی را از راه استعاره در موضع کلام دیگر نهاده و بجای آن بکار برده.

و از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده که انتم مسلمون یعنی مسلّمون یعنی تسلیم و منقاد باشید در برابر آنچه پیغمبر«ص»آورده است.

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ

-یعنی بآن چنگ زنید.و گفته اند:یعنی بریسمان اسلام چنگ زنید و از تمسک به دیگر چیزها امتناع و خودداری کنید.

در معنی حبل اللّٰه چند قول گفته شده:

1-حبل اللّٰه مراد قرآنست-از ابی سعید خدری و عبد اللّٰه و قتاده و سدی و بطور مرفوع روایت شده. (1)

2-مراد دین اسلام است(از ابن عباس و ابی زید).

ص :188


1- 1) حدیث مرفوع حدیثی است که رواه آخر سند ذکر نشده باشد و بیواسطه از معصوم نقل شده باشد.

3-ائمه«ع»هستند.ابان بن تغلب از حضرت صادق«ع»نقل میکند که امام فرموده:که ما آن حبل اللّٰه هستیم که خدا فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً» .

بهتر است که آیه را بهمه این معانی حمل کنیم و مؤید آن روایتی است که ابو سعید خدری از پیغمبر اکرم«ص»نقل کرده که فرمود:

«ایها الناس انی قد ترکت فیکم حبلین ان اخذتم بهما لن تضلوا ابدا...» یعنی ای مردم من دو ریسمان محکم برای شما یادگار نهاده ام که اگر بهر دوی آنها چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد یکی از دیگری بزرگتر است و آن کتاب خدا قرآنست که از آسمان بزمین کشیده شده و دیگری عترت و اهل بیت من.و این دو از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض(کوثر)بر من در آیند.

وَ لاٰ تَفَرَّقُوا

:یعنی پراکنده نشوید از دین خدا که در آن باجتماع و ائتلاف بر طاعت حق مأمور گشته اید و بر آن ثابت بمانید.(از ابن مسعود و قتاده) و گفته اند:یعنی از گرد پیغمبر اکرم«ص»پراکنده میشوید(از حسن) و گفته اند:یعنی از قرآن جدا مشوید یعنی عمل بآن را ترک نکنید.

وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ

:«نعمت حق را که بین دلهایتان پس از دشمنی الفت انداخت بخاطر داشته باشید»گفته اند:مراد آیه شریفه جنگهایی بود که 120 سال بین اوس و خزرج طول کشیده بود تا وقتی که خداوند بوسیله اسلام بین دلهای ایشان الفت انداخت و کینه های گذشته را نابود ساخت(از ابن عباس).

گفته اند:مراد جنگ های طولانی است که میان مشرکان عرب وجود داشت(از حسن) و مراد و معنی آیه اینست که منت و نعمتهای خدا را بوسیله اسلام و ائتلاف و رفع نزاعهای موجود بین خودتان حفظ کنید و نفع اینکار در همین دنیا بشما بر میگردد علاوه بر ثواب جزیلی که در آخرت نصیب شما خواهد شد، که دشمن هم بودید و بین دلهایتان الفت انداخت به اینکه شما را اطراف پرچم اسلام گرد آورد و بغض و کینه ها را از قلوبتان برداشت.

ص :189

فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً

:یعنی بنعمت خدایی.

إِخْوٰاناً

:برادران یکدیگر و دوستان صمیمی پس از آنکه با هم دشمن خونین و با هم بجنگ بودید و پس از آن چنان گشتید که هر کدام مراد(و محبوب)دیگری شدید.زیرا اصل(اخ)بمعنی قصد و طلب و اراده چیزی کردن است.

وَ کُنْتُمْ عَلیٰ شَفٰا حُفْرَهٍ مِنَ النّٰارِ

:یعنی ای اصحاب محمد در کنار گودالی از دوزخ بودید که بین شما و جهنم جز مرگ فاصله ای نبود و خدا شما را از آن نجات داد به اینکه پیغمبر برایتان فرستاد که شما را بایمان هدایت کرد تا با پذیرفتن دعوت او نجات یافتید و اینکه فرموده «فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهٰا» یعنی خداوند شما را از آن بیرون کشید.

برای اینکه آنها غیر از کسانی بودند که در جهنم قرار داشته اند از این جهت که مستحق دخول در آن بودند.

کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمْ

یعنی بمثل این بیانی که بر شما خوانده شد خداوند بیان می دارد.

آیٰاتِهِ

یعنی دلالت و حجج خود را در اوامر و نواهی خود.

لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

تا هدایت شوید و بحق و صواب ره یابید.

ص :190

[سوره آل عمران (3): آیات 104 تا 105]

اشاره

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی اَلْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (104) وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اِخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ وَ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (105)

(1)

ترجمه:

باید دسته ای از شما باشند که به نیکی بخوانند و امر بمعروف و نهی از منکر کنند آنهایند که رستگارانند و مانند کسانی که پس از آنکه حجتها و نشانه های «هدایت»بر ایشان فرستاده شده اختلاف و پراکندگی پیش گرفتند نباشید و آنها را عذابی بزرگ در پیش است.

ص :191


1- 1) سوره آل عمران آیه 104-105 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 104

اشاره
لغت:

امه مشتق از امّ بمعنی قصد و به 8 معنی بکار میرود:

1-جماعت 2-پیروی انبیاء چون بر مقصد و هدف واحد اجتماع دارند 3- قدرت چون جماعت بقدرت میگراید 4-دین و ملت مثل قول خدای تعالی «إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا عَلیٰ أُمَّهٍ» 5-حین و زمان چنان که در آیه دیگر میفرماید: «وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّهٍ» یعنی پس از مدتی متذکر شد 6-قامت و اندام:رجل حسن الامه-یعنی حسن القامه یعنی خوش اندام 7-نعمت 8-ام یعنی مادر.

اعراب:

من«در منکم»برای تبعیض است یعنی بعض شما باید امر بمعروف کنند و نهی از منکر زیرا این دو واجب کفایی است و با انجام دادن عده ای از گردن دیگران ساقط است و کسی که قائل بواجب عینی بودن این دو است من اینجا را برای تبیین می داند.

تفسیر:

وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ

:(باید جماعتی از شما) یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ :(به دین دعوت کنند) وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ :(امر باطاعت کنند) وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ :(نهی از معصیت نمایند) أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ :(اینهایند که رستگارند) در معنی معروف و منکر چند قول ذکر کرده اند:

1-هر چه را خدا و رسول او امر فرموده اند معروف است و هر چه را نهی کرده اند منکر میباشد.

ص :192

2-معروف چیزی است که حسن و نیکی آن از نظر شرع و عقل شناخته و معلوم است و منکر چیزی است که عقل و شرع آن را بد شمارد.این معنی در واقع به معنای اول برمیگردد.

از حضرت امام ششم«ع»روایت شده که« وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ -ائمه ای باید از شما باشند»و در بیان آیۀ دیگر نیز بجای کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ... فرموده «کنتم خیر ائمه...» در این آیه دلالتی روشن است بر وجوب امر بمعروف و نهی از منکر و اهمیت و موقعیت آن دو از نظر دین،زیرا خداوند رستگاری مسلمین را به این دو مربوط دانسته.

بیشتر متکلمان ایندو را واجب کفایی میدانند و بعضی هم واجب عینی شمرده اند و این قول را شیخ ابو جعفر اختیار کرده.

و نیز قول صحیح اینست که وجوب ایندو فریضۀ نقلی است که باید از قرآن و سنت وجوب آن دانسته شود ولی عقل دلالت بر وجوب آن ندارد مگر در زمینه ای که از راه دفع ضرر باشد.

ابو علی جبایی گوید:وجوب آنها عقلی است و دلیل سمعی تأکید حکم عقل است.

از ادلۀ نقلی که در این باره آمده روایات زیر است:

1-حسن از پیغمبر(ص)روایت کرده است که:هر که امر بمعروف و نهی از منکر کند خلیفه خدا و پیغمبر و قرآنست در زمین.

2-دره بن ابی لهب گوید:شخصی خدمت پیغمبر اکرم آمد در حالی که حضرت بر منبر بود پرسید:یا رسول اللّٰه بهترین مردم کیست؟فرمود آنکه مردم را امر بمعروف و نهی از منکر کند و آنها را از خدا بترساند و باو علاقه مند سازد.

3-ابو درداء گوید:البته و حتماً باید امر بمعروف و نهی از منکر کنید و گرنه خداوند بر شما پادشاهی ستمکار مسلط کند که نه ببزرگان شما احترامی گذارد و نه بر خردان شما رحم آورد و اخیار و خوبان شما دعا کنند و مستجاب نخواهد شد و یاور می جویید و یاری نخواهید شد و فریادرس می طلبید و کسی بفریاد شما نمیرسد،آمرزش

ص :193

می طلبید ولی آمرزیده نمیشوید.

4-حذیفه گوید:زمانی آید که مردار یک الاغ برای مردم آسانتر و بهتر است از وجود یک مؤمنی که ایشان را امر بمعروف و نهی از منکر نماید.

سپس خداوند مردم را باجتماع و دوری از تفرقه و پراکندگی امر میفرماید:

وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا

-(شبیه کسانی که در دین پراکنده و دسته دسته شدند یعنی یهود و نصاری نشوید-(خلاصه یعنی مثل یهود و نصاری نشوید).

وَ اخْتَلَفُوا

-دربارۀ اختلاف بعضی گفته اند مراد همان تفرقه است و برای تأکید میباشد و بعضی گفته اند معنی چنین است:کالذین تفرقوا بالعداوه و اختلفوا فی الدیانه:

یعنی مثل کسانی که بواسطه دشمنی دسته دسته شدند و در دین راه اختلاف پیمودند.

مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْبَیِّنٰاتُ

-(پس از آمدن حجت ها و کتابهای آسمانی،روشن شد راه برای ایشان).

وَ أُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ

-(بر ایشان عقوبت بزرگی است) بعنوان پاداش تفرق و اختلافشان پس از آمدن آیات و بینات.این آیه دلالت دارد بر تحریم اختلاف در دین و اینکار خیلی مذموم و قبیح است و منهی عنه میباشد.

ص :194

[سوره آل عمران (3): آیات 106 تا 109]

اشاره

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ اِسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (106) وَ أَمَّا اَلَّذِینَ اِبْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اَللّٰهِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (107) تِلْکَ آیٰاتُ اَللّٰهِ نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اَللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعٰالَمِینَ (108) وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ إِلَی اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ (109)

(1)

ترجمه:

روزی که چهره هایی سپید و روشن و چهره هایی سیاه و تیره خواهد بود.و اما کسانی که چهره هاشان سیاه است(بایشان گفته شود)آیا پس از ایمان کافر شدید،پس عذاب را بواسطه کفر و انکاری که داشتید بچشید و اما کسانی که صورتهاشان سپید است در رحمت الهی ابدی و جاودان خواهند بود.

این آیات الهی است که آنها را بحق بر تو می خوانیم و خداوند بر جهانیان قصد ستم ندارد آنچه در آسمانها و زمین است فقط از آن خداست و همه امور فقط باو باز میگردد.

ص :195


1- 1) سوره آل عمران آیۀ 106 تا 109 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 106-107

اشاره
تفسیر:

یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ

-خداوند وقت آن عذاب را بیان مینماید و مراد اینست که:عذاب بر ایشان ثابت است در روزی که باین صفت است که چهرۀ مؤمنان سپید و نورانی است بپاداش و نتیجه ایمان و اطاعتشان و سیمای کافران سیاه و تیره است بعقوبت کفر و گناهان ایشان بدلیل ما بعد آیه.

فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ

(بسیه رویان گفته می شود آیا پس از ایمان کافر شدید)درباره آنان که پس از ایمان آوردن کافر شدند اقوالیست:

1-یعنی کسانیند که پس از اظهار ایمان با پیشه کردن نفاق کافر شدند(یعنی منافقان که بزبان مؤمن و بدل کافرند) 2-مراد همه کفار است زیرا از اقرار بتوحید خداوند که بر ایشان واجب شده و در عالم ذر و میثاق آن را پذیرفته اند سر باز زده اند که در آیه دیگر میفرماید: أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ .یعنی قبل از این عالم خداوند از بنی آدم پرسید که آیا من رب شما نیستم؟گفتند چرا(از ابی بن کعب) 3-آنها عبارتند از اهل کتاب که به پیغمبر کافر شدند پس آنان که بوی ایمان آورده بودند یعنی قبل از بعثت او به صفات و نشانه های او که در کتب آسمانی ذکر شده بود ایمان آورده بودند(از عکرمه و زجاج و جبایی) 4-مراد اهل کتاب بدعت و هوا و هوسهاست از امت محمد«ص»(از علی«ع») و نظیر این قول از قتاده نقل شده که آنان کسانیند که ارتداد پیش گرفتند یعنی پس از اسلام کافر شدند.

از پیغمبر روایت شده که فرمود قسم به آنکه جانم بدست اوست دسته ای از اصحاب

ص :196

من در حوض کوثر بر من وارد شوند که چون ایشان را ببینم که بمن نزدیک میشوند میگویم:

اصحابم،اصحابم!ولی از طرف خدا بمن گفته شود تو نمیدانی که پس از ایمان چه کردند.

به پشت و قهقرا یعنی روش جاهلیت بازگشتند(این حدیث را ثعلبی در تفسیرش آورده) 5-ابو امامه باهلی گوید:مراد خوارجند و از پیغمبر حدیث میکند که خوارج از دین بیرون میروند مثل تیری که از پیکان بیرون میجهد.(همزه)در أکفرتم در اصل برای استفهام است و مراد در اینجا تقریع است یعنی«لم کفرتم-چرا کافر شدید»و گفته اند مراد تقریر است:یعنی همانا کافر شدید.

فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ

-اینکه بلفظ ذوق یعنی چشیدن ذکر کرده توسع و مجاز است و مراد اینست که بنگرید بسرنوشت خود یعنی عذاب الهی که بواسطه کافر شدن گرفتارش شدید.

وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ

-که عبارتند از مؤمنان.

فَفِی رَحْمَتِ اللّٰهِ

-یعنی در ثواب الهی و بعضی گفته اند یعنی در بهشت خدایی هستند.

هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ

-اینکه کلمه«فی»را تکرار کرده برای اینست که «فَفِی رَحْمَتِ اللّٰهِ» داخل شدن ایشان ببهشت را برساند و «فِیهٰا خٰالِدُونَ» ابدیت ایشان را در بهشت بیان نماید و خداوند ثواب را رحمت نامیده و رحمت نعمتی است که استحقاق سپاسگزاری دارد و هر نعمتی تفضل خدایی است وجه آن هم اینست که علت ثواب که تکلیف است خود تفضل میباشد باین وجه ثواب از راه تفضل است اگر چه خود باستحقاق در مقابل عمل باشد.

و گفته اند جایز است ثواب تفضل باشد زیرا ثواب بمنزله وفای بعهد است و خود عهد کردن خداوند به اینکه ثواب و پاداش دهد تفضل است زیرا بر چنین وعده ای مجبور نبود چرا اکنون که وعده داده لازمست وفا کند چون خلف وعده قبیح است ولی در عین حال تفضل است.

اما راجع بسپیدی روی دسته های مذکور مراد سرور و درخشش چهره هاست از خوشحالی که از درک ثواب و بهشت پیدا میشود.

و مراد از سیاهی روی گناهکاران و کفار آثار حزن و المیست که بواسطه دیدن عذاب ظاهر میشود.

ص :197

بیان آیه 108-109

اشاره
تفسیر:

تِلْکَ آیٰاتُ اللّٰهِ

(آنچه گفته شد حجت ها و نشانه ها و دلایل روشن الهی است) نَتْلُوهٰا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ (که ای محمد(ص)بحق بر تو و امت تو میخوانیم)و برای تو یاد میکنیم و آنها را بتو می شناسانیم و قصه میکنیم.

بِالْحَقِّ

(با حکمت و صواب) وَ مَا اللّٰهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعٰالَمِینَ (خداوند بر جهانیان ستم نخواهد کرد)به اینکه عقابی را که استحقاق ندارند متوجه ایشان کند و یا ثوابشان را از مقدار استحقاق کم سازد.

زیرا آن کس که ستم میکند یا از اینروست که قبح و زشتی ظلم را نمیداند یا بجهه نیازی است که بستمگری دارد به اینکه از این راه از خود دفع ضرر کند یا نفعی را بخود جلب نماید و خداوند از جهل و نیاز و هر صفت نقصی پاک و منزه است و چگونه ممکنست بمردم ستم کند و حال آنکه خود همه آنها را آفریده و نعمتها بدیشان ارزانی داشته و نعمتهایی بس بزرگتر و عالیتر از این نعمتهای دنیا یعنی آخرت را بدیشان وعده نموده و مورد دسترسی ایشان قرار داده و خداوند جهت بی نیازی خود را از ظلم بیان میفرماید:

وَ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ

-(ملک و ملک آفرینش همه از اوست) وَ إِلَی اللّٰهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ -درباره بازگشت همه چیز بسوی حق چند معنی گفته شده:

1-همه چیز فانی میشود و خداوند دو باره همه را برای پاداش زنده میسازد و باز میگرداند.

2-خداوند در دنیا اموری را تملیک بندگان کرده و بآنها اختیار تصرف در آن امور را داده ولی در آخرت همه اینها زایل میشود و بسوی خدا باز میگردد و علت

ص :198

اینکه بجای الیه«الی اللّٰه»گفته دو قولست:

1-هر یک از دو جمله بتنهایی وافی و ساری در معنی باشد.

2-در ذکر اسم ظاهر بجای ضمیر بزرگداشت و تفخیم مطلب است و مورد نیز تفخیم میباشد.

ص :199

[سوره آل عمران (3): آیات 110 تا 112]

اشاره

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ اَلْکِتٰابِ لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (110) لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاّٰ أَذیً وَ إِنْ یُقٰاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ اَلْأَدْبٰارَ ثُمَّ لاٰ یُنْصَرُونَ (111) ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ اَلذِّلَّهُ أَیْنَ مٰا ثُقِفُوا إِلاّٰ بِحَبْلٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ حَبْلٍ مِنَ اَلنّٰاسِ وَ بٰاؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ اَلْمَسْکَنَهُ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کٰانُوا یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ وَ یَقْتُلُونَ اَلْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذٰلِکَ بِمٰا عَصَوْا وَ کٰانُوا یَعْتَدُونَ (112)

(1)

ترجمه:

شما بهترین امتی هستید که بر مردم نمودار شده اید که امر بمعروف و نهی از منکر میکنید و بخدا ایمان میآورید و اگر اهل کتاب مؤمن میشدند بر ایشان بهتر بود بعضی از ایشان مؤمنند و اکثرشان فاسقند.

هرگز بشما ضرری نزنند مگر آزار اندکی و اگر با شما بجنگند بشما پشت کنند و نصرت نشوند هر کجا باشند خواری بر آنها مقرر است مگر ریسمانی(دستاویزی) از خدا و دست آویزی از مردم داشته باشند و مسکنت بر ایشان مقرر شده و این از آن جهت است که بآیات خدا کافر میشدند و انبیاء را بنا حق میکشتند و برای آنکه گناه و تجاوز میکردند.

ص :200


1- 1) سوره آل عمران آیات 110 تا 112 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 110

اشاره
تفسیر:

بدنبال ذکر امر و نهی،کسانی که باید ایندو را بپا دارند یاد نموده،و ایشان را به این کار مدح گفته تا دیگران نیز بدیشان اقتدا کنند.

کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ

-در اینجا چند تفسیر گفته شده:

1-شما بهترین امت هایید و بلفظ ماضی(کنتم)گفته چون در کتب آسمانی ذکر این امت آمده(از حسن)و مؤید این قول حدیث نبوی است که فرمود:شما 70 امت را پشت سر نهاده اید که از همه آنها بهترید.

2-بهترین امت هایید در لوح محفوظ(از فراء) 3-کان تامه و بمعنی خلق است یعنی بهترین امت هایید که خلق شده اید.

4-کان زایده است و برای تأکید میباشد زیرا مضارع را بصیغه ماضی آوردن دلالت حتمی بودن وقوع آنست،چنانچه در«اذا وقعت الواقعه»با اینکه قیامت آینده است بصورت گذشته آورده که«واقع شد قیامت»چون حتمی الوقوع است.

5-بمعنی صادر«گردید»مثل قول شاعر:

و قد کان الدّماء

له خماراً

:یعنی صار الدماء.

و معنی آیه چنین است:شما بهترین امت هایی گشته اید که من آفریده ام بواسطۀ اینکه امر بمعروف و نهی از منکر میکنید و ایمان بخدا دارید.و روی این قول این صفات شرط برتری آنهاست.

از یکی از صحابۀ نبی اکرم روایت است که هر کس می خواهد بهترین این امت باشد شرط خدا را در این برتری بجای آورد یعنی ایمان بخدا و امر بمعروف و نهی از منکر را.

ص :201

درباره اینکه مورد خطاب آیه کیست اختلافست:

1-گفته اند مهاجرانند فقط(از ابن عباس و سدی).

2-گفته اند دربارۀ ابن مسعود و ابی بن کعب و معاذ جبل و سالم مولی ابی حذیفه است(از عکرمه).

3-مراد فقط اصحاب رسول اللّٰه«ص»هستند(از ضحاک).

4-مورد خطاب صحابه پیغمبر«ص»میباشند ولی آیه شامل دیگران هم میشود.

سپس خداوند بذکر مناقب آنها می پردازد و میفرماید:

تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ

:«امر بطاعت می کنید».

وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ

:«و نهی از معاصی مینمائید».

گاهی سؤال میشود که کار قبیح نیز برای انسان معلوم و معروف است پس چرا فقط خوبی را معروف نامیده؟ جواب اینست که قبیح و زشتی از نظر پستی بمنزله گمنام و ناشناس قرار داده شده و خوبی هم جلیل القدر شناخته شده که بواسطه روشنی و جلوه اش جلالت قدرش معروف و شناخته شده است.

وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ

:«بتوحید و عدل و دینش ایمان میآورید».

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتٰابِ

:«اگر پیغمبر اسلام و آنچه بر او نازل شده تصدیق میکردند».

لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ

:«این ایمان در دنیا و آخرت برای ایشان خیر و سعادت است»زیرا در دنیا بواسطۀ ایمان از قتل نجات پیدا میکنند و در آخرت از عذاب به بهشت نایل می شوند.

مِنْهُمُ

:«بعضی از اهل کتاب».

اَلْمُؤْمِنُونَ

:«معترفند بآنچه کتابشان بر آن دلالت دارد»که عبارت است از صفات پیغمبر ما و بشارت به بعثت او مثل عبد اللّٰه بن سلام و اصحاب و دوستان یهودی او که ایمان آوردند و مثل نجاشی و اصحاب او از نصاری.

ص :202

وَ أَکْثَرُهُمُ الْفٰاسِقُونَ

-یعنی«بیشترشان از طاعت خدا خارجند».

و اینکه آنها را بفسق توصیف کرده نه بکفر و بی ایمانی که بدتر از فسق است زیرا مراد اشعار و تنبیه باین مطلب است که آنان از موجبات کتاب خود که اقرار بحق و نبوت محمد«ص»است بیرون رفته اند.

و گفته اند این مطلب از اینجهت است که آنها در میان کافران بمنزلۀ فساق و گناهکارانند از اینرو که بحالتی سخت زشت بیرون شده اند که بدتر و شنیع تر است.

ص :203

بیان آیه 111-112

اشاره
مورد و شأن نزول:

مقاتل گوید:سران یهود مثل کعب و ابی رافع و ابی یاسر و کنانه و ابن صوریا به مؤمنان خود مثل عبد اللّٰه بن سلام و اصحاب او که اسلام را پذیرفته بودند طعن و سرزنش کردند پس این آیه آمد:

معنی و مقصود:
اشاره

لَنْ یَضُرُّوکُمْ

:خداوند مؤمنان را وعده داد که:منصور و پیروز خواهند بود و اهل کتاب بر ایشان قدرت پیدا نخواهند کرد و از ایشان ضرری بآنها نخواهد رسید مگر اذیت و رنجی ناچیز از زبان ایشان.درباره معنی این اذیت اندک«اذی» اختلاف شده بعضی گفته اند همان دروغ بستن بخدا و تحریف کتاب الهی است و بعضی گفته اند کلام های گزنده ای بوده که به مؤمنان میگفتند.

وَ إِنْ یُقٰاتِلُوکُمْ

:«اگر اذیت آنها از زبان تجاوز کند و بچنگ بکشد».

یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبٰارَ

:«منهزم خواهند شد».

ثُمَّ لاٰ یُنْصَرُونَ

:بواسطه کفرشان«یاری نخواهند شد».

در این آیه دلالتی است بر صحت نبوت پیغمبر ما«ص»زیرا آنچه خبر داده بی کم و کاست واقع شده زیرا یهود مدینه از بنی قریظه و بنی المصطلق و بنی قینقاع و یهود خیبر که با پیغمبر اکرم و مسلمین جنگیدند نتوانستند در برابر آنها پایداری نمایند و شکست خورده پراکنده گشتند و به مسلمین از ایشان رنجی جز دشنام نرسید.

ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ

-ذلت بر ایشان ثابت خواهد بود و احاطه خواهد داشت.

و ضرب بمعنی(خیمه)زدن است و در اینجا بطور استعاره بکار رفته زیرا همانطور که خیمه سرپا و ثابت می ایستد ذلت هم بر ایشان ثابت خواهد بود(از ابی مسلم)

ص :204

و گفته شده که «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ» یعنی لازم و همبسته با ذلت شده اند چنان که ذلت بر ایشان ثابت خواهد ماند و مشتق از«ضرب فلان الضریبه علی عبده»یعنی فلانی جیره و مقرری همیشگی برای غلامش قرار داد.

حسن گوید:ذلت بر یهود ثابت و حتمی شده و تا ابد نخواهند توانست آن را از خود برطرف سازند.

و گفته اند مراد اینست که جزیه(که خود علامت خواری است)بر آنان واجب شده و در هیچ جا نباید مسکن کنند مگر با پرداخت جزیه و قبل از اسلام هم بمجوس جزیه میدادند.

أَیْنَ مٰا ثُقِفُوا

-یعنی هر جا یافت شوند.

و گفته اند یعنی هر گاه مغلوب گردند.

إِلاّٰ بِحَبْلٍ مِنَ اللّٰهِ

-مگر با عهدی از خدا.

وَ حَبْلٍ مِنَ النّٰاسِ

-و عهدی از مردم به اینکه ذمی باشند یا بیکی دیگر از راههای امان متوسل شوند(از ابن عباس و قتاده و مجاهد و حسن) و عهد را در آیه از اینجهت حبل نامیده که بوسیله عهد امان بسته میشود چنان که با ریسمان چیزی را می بندند.

وَ بٰاؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ

-یعنی بلعن و عقاب خدا بازگشتند.

و گفته اند یعنی مستوجب غضب خدا شده اند.

وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ

-یعنی ذلت بر آنها زده شد چون مسکین ذلیل است (از ابی مسلم).

و گفته اند مراد از مسکنت فقر است زیرا یهود همواره در فقر و نکبت بسر میبرند و اگر ثروتمند هم باشند زندگی و وضعشان فقیرانه است و یا اظهار فقر میکنند و خود را فقیر نشان میدهند-تفسیر باقی آیه را در سوره بقره آوردیم.

نظم آیات:

وجه ارتباط این آیه بما قبل اینست که مژده دادن مؤمنان به پیروزی با امر کردن

ص :205

ایشان بجهاد ارتباط و اتصال دارد.

و گفته اند:وجه ارتباط اینست که چون در آیه قبل گفته شده که اگر کفار فاسقند بدنبال آن در این آیه خبر داده که ضرر(فسق)آنها بمسلمین نخواهد رسید تا این خبر موجب آرامش خاطر آنها گردد.

ص :206

[سوره آل عمران (3): آیات 113 تا 114]

اشاره

لَیْسُوا سَوٰاءً مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ أُمَّهٌ قٰائِمَهٌ یَتْلُونَ آیٰاتِ اَللّٰهِ آنٰاءَ اَللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ (113) یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْخَیْرٰاتِ وَ أُولٰئِکَ مِنَ اَلصّٰالِحِینَ (114)

(1)

ترجمه:

یکسان نیستند از اهل کتاب(از ایشان)مردمی راستند که آیات خدا را در اثنای شب می خوانند و سجده می نمایند.بخدا و روز جزا ایمان می آورند و امر بمعروف و نهی از منکر میکنند و بخیرات می شتابند و آنانند که از صالحان می باشند.

ص :207


1- 1) سوره آل عمران آیه 113-114 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 113-114

اشاره
لغت:

1-آناء جمع و در مفرد آن دو قولست:

الف:انی مثل نحی(نحی یعنی خیک روغن.جمع:انحاء.) ب:انی مثل لعی.

اخفش انو(بواو)نقل کرده.

مسارعت:مبادرت و پیشدستی مشتق از سرعت.

فرق بین سرعت و عجله اینست که سرعت سبقت و پیشی جستن است در کاری که جایز و پسندیده و محمود باشد و ضد سرعت کندی(ابطاء)است که مذموم و زشت است ولی عجله پیشی جستن در جائیست که پیشی سزاوار نیست و هم مذموم میباشد و ضد عجله تأنی و اناه است و خوب و محمود میباشد.

مورد و شأن نزول:

گفته اند سبب نزول آیه اینست که چون عبد اللّٰه سلام با جمعی مسلمان شد یهود گفتند که به محمد ایمان نیاورده اند مگر اشرار ما و خداوند این آیه را در این مورد نازل فرمود تا «مِنَ الصّٰالِحِینَ» (از ابن عباس و قتاده و ابن جریح) و گفته اند درباره 40 تن از اهل نجران و 32 نفر از مردم حبشه و 80 نفر از مردم روم نازل شده که مسیحی بودند و مسلمان گشتند.

تفسیر:

لَیْسُوا سَوٰاءً

:در تقدیر این کلام اختلافست و قول صحیح آنست که جمله کامل است و به آن وقف میشود و جمله بعد یعنی مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ ابتداء کلامست و معنی چنین است:

ص :208

آنهایی که از اهل کتاب یاد کردیم مساوی نیستند-یعنی مؤمنان ایشان مثل عبد اللّٰه بن سلام و اصحابش یا آنهایی که ایمان نیاوردند در یک درجه نمیباشند سپس فرق و تفاوت آنها را بیان میفرماید:

مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ أُمَّهٌ قٰائِمَهٌ

:با این بیان افتراق و جدایی(میان ایمان آورندگان و تکذیب کنندگان از اهل کتاب)بیان شده.(که خداوند اهل کتاب را دو دسته کرده و صفات یک دسته را بیان کرده و بقرینه،حال دستۀ دیگر روشن میشود)و این بیان مثل اینست که از حال قوم و ملتی خبر دهی و گویی فلان ملت چنین و چنانند و پشت سر آن بگویی البته همه یکسان نیستند بلکه بین ایشان افرادی هستند که کارهای خوبی انجام می دهند و همچنین ملتی را ذم و سرزنش کنید که بخیل و جبانند و در پی آن شخص دیگری گوید:همه آنها مساوی نیستند بلکه بعضی از آنها جواد و سخی و شجاع میباشند که سخن دومی ابتداء کلام است و جمله ای مستأنفه و مستقل.

فراء گوید:معنی و تقدیر آیه چنین است:«منهم امه قائمه و امه غیر قائمه» یعنی بعضی از ایشان مردم و امتی هستند که قائم هستند باین صفات که آیات خدا را می خوانند.و بعضی از ایشان امتی هستند بر غیر اینحالت،که به ذکر حال و صفات دسته اول اکتفاء کرده از اینرو حال دسته دوم بقرینه آن معلوم میشود.

روی این قول امه مرفوع است بفعل و تقدیر چنین است:«لا یستوی امه هادیه و امه ضاله»یعنی مساوی نیستند امت هدایت شده و امت گمراه گشته که یستوی امه را به فاعلیت نصب داده و بنا بقول اول امه مرفوع است بواسطه ابتدائیت و منهم خبر آن.

زجاج این معنی را قبول ندارد و می گوید احتیاج بتقدیر(امه غیر قائمه) نداریم زیرا خداوند قبلا آنها را به دو دسته (مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفٰاسِقُونَ) تقسیم کرده است و پس از آن فرموده:

«لَیْسُوا سَوٰاءً»

این دو دسته مساوی نیستند و صفت دسته فاسق(غیر قائمه)قبلا گذشت که فرمود

ص :209

«یَکْفُرُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ...»

و لذا اینجا فقط دسته قائم و صفات آنها را ذکر کرده.

در جمله (أُمَّهٌ قٰائِمَهٌ) چند وجه است:

1-یعنی دسته ای بر اطاعت و امر حق ثابتند(از ابن عباس و قتاده و ربیع) 2-یعنی دسته ای عادلند(از حسن و مجاهد و ابن جریح) 3-قائم بر اطاعت حق(از سدی) 4-تقدیر چنین است:«ذو امه قائمه»یعنی صاحب راهی مستقیم(از زجاج) وی این شعر نابغه را دلیل سخن خود آورده:

و هل یأتمر ذو امه و هو طائع:که امه در این شعر بمعنی طریق است.

یَتْلُونَ آیٰاتِ اللّٰهِ

:(کتاب خدا-قرآن-را می خوانند).

آنٰاءَ اللَّیْلِ

:(ساعات و اوقات شب)-از حسن و ربیع-و گفته اند مراد دل شب است(از سدی)و گفته اند مراد وقت نماز عشاء است چون اهل کتاب نماز عشاء نمی خوانند.خداوند میفرماید:نماز عشاء می خوانند که نشانه اسلام آنهاست.

(از ابن مسعود).

و گفته اند مراد بین مغرب و عشاء است(از ثوری)و آن ساعتی است که ساعت غفلت نام دارد.

وَ هُمْ یَسْجُدُونَ

:گفته اند مراد سجدۀ معمول در نماز است در اینصورت معنی چنین میشود:«و هم مع ذلک یسجدون»یعنی علاوه بر تلاوت قرآن سجده هم میکنند.

و او برای عطف جملۀ دوم بر جملۀ اول است.

و گفته اند مراد از سجده نماز است که از نماز بسجده تعبیر کرده است به این جهت که سجده مهمترین ارکانی است که تواضع را میرساند(از زجاج و فراء و بلخی)و دلیل آنها اینست که واو برای حال است یعنی آیات قرآن را می خوانند در حالی که سجده میکنند یعنی در سجده قرآن می خوانند و خواندن آیات در سجده نیست پس مراد از سجده نماز است.

ص :210

یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ

-(بتوحید و صفات او ایمان آورند) وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ -(روز متأخر از دنیا)یعنی زنده شدن در روز قیامت.

وَ یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ

-(بانجام خیرات و طاعات سرعت و پیشدستی میکنند) از ترس اینکه مرگ در رسد و فرصت انجام از دستشان برود.

گفته اند مراد اینست که اعمال صالح را بدون کسالت و سنگینی و تأخیر انجام میدهند چون جلالت قدر و منزلت و حسن عاقبت صالحات را میشناسند.

وَ أُولٰئِکَ مِنَ الصّٰالِحِینَ

-این آیه در مقام نفی قول اهل کتابست که میگفتند اشرار ما به پیغمبر ایمان آورده اند.

و این آیه دلالت بر عظمت مقام نماز شب دارد.

و روایت صحیح از نبی اکرم است که دو رکعت نماز در دل شب بهتر است از همه دنیا و آنچه در آن است و اگر بر امت من مشکل نبود نماز شب را بر ایشان واجب میکردم.

و از حضرت صادق(ع)است که خانه هایی که در آن نماز شب و تلاوت قرآن برگزار شود برای اهل آسمان چون ستارگان میدرخشد.

و نیز از آن حضرت است که بر شما باد نماز شب که سنت پیغمبر شما و پیشه مردم صالح قبل از شما بوده و دردها را از بدنهایتان دور میسازد.

ص :211

[سوره آل عمران (3): آیات 115 تا 117]

اشاره

وَ مٰا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ (115) إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ مِنَ اَللّٰهِ شَیْئاً وَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (116) مَثَلُ مٰا یُنْفِقُونَ فِی هٰذِهِ اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهٰا صِرٌّ أَصٰابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَ مٰا ظَلَمَهُمُ اَللّٰهُ وَ لٰکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (117)

(1)

ترجمه:

هر چه خوبی کنند هرگز ناسپاسی نشوند و خدا بمتقیان عالمست.

کسانی که کافرند مال و فرزندان ایشان را نزد خدای سودی نبخشد و آنانند اصحاب آتش و در آن ابدی خواهند بود.مثل آنچه را که در زندگی دنیا خرج میکنند مانند بادیست همراه با سرمایی سخت که بر زراعت قومی ستمکار بخود رسیده و آن را نابود کرده خدا ستمشان نکرد ولی خود بخویشتن ظلم کردند.

ص :212


1- 1) سوره آل عمران آیه 115 تا 117 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 115

اشاره
تفسیر:

وَ مٰا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ

-یعنی بر طاعتی که میکنند.

فَلَنْ یُکْفَرُوهُ

-یعنی پاداش آنها از شما منع نمیگردد.

در اینجا پاداش ندادن و منع جزا کردن بطور مجاز کفر نامیده شده از اینرو که منع پاداش کسی بمنزله انکار و پرده پوشی عمل اوست و معنی آیه اینست که اطاعت شما مورد انکار نخواهد بود و پرده پوشی نخواهد شد و پاداش آن بشما داده خواهد شد.

و این نظیر آنجاست که خداوند خود را شکر گزار بندگان نامیده با اینکه در حقیقت باطاعت بندگان جزاء سپاسگزاران و شاکران بر نعمت عنایت میکند و چون برای ثواب شکر استفاده شود برای نقیض آن معنی منع ثواب کفر بطور استعاره بکار میرود زیرا شکر در اصل بمعنی اعتراف بنعمت است و کفر پرده پوشی نعمت میباشد به اینکه حق آن تضییع شود.

وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ

-یعنی خداوند باحوال متقیان عالم است و ایشان را پاداش خواهد داد.

و اینکه فقط متقیان را ذکر کرده با اینکه بر همه کس عالمست از اینروست که اینجا کلام مقتضی ذکر پاداش متقیان است.

و میفرماید که هیچ مقدار از عمل خوب آنها باطل نخواهد شد بر خلاف قائلین باحباط (1).

ص :213


1- 1) بحث راجع به احباط و رد آن بطور اختصار گذشت.

بیان آیه 116-117

اشاره
لغت:

1-اغنی عنه:ضرری را از او دفع کرد.

اغناه عن کذا:او را از آن بی نیاز کرد.

غنی درباره خداوند باین معنی است که خداوند مخصوص بقدرتی است که هیچکس و هیچ چیز او را عاجز نتواند کرد و خدا غنی است یعنی احتیاج بر او جایز نیست.

2-اصحاب النار-اصحاب النار یعنی همیشه ملازم آتش هستند چنان که به صحرا نشینان اصحاب صحرا گویند چون همیشه در آنجا ساکنند و اصحاب زمین و ده بمعنی مالک زمین و ده میباشد.

و اصحاب مرد یعنی اعوان و اتباعش و اصحاب عالم یعنی شاگردانش.

3-اصل مصاحبت یعنی ملازمت و همراه بودن.

4-نار:اصل آن نور است که جسم لطیفی است که در آن حرارت و نور می باشد.

5-ریح جمع آن ریاح است و روح آدمی از همین ماده است چون بواسطه روح ریح طیب در نفس آدمی داخل میشود.

و نیز ارتیاح،تروّح:راحت از تعب و رنج از این ماده مشتق است و نیز از اینست روح زیرا در لطافت مثل ریح است و همچنین است رائحه چون ریح آن را به شامه میرساند.

6-صرّ:سرمای شدید اصل آن از صریر است که بمعنای صوت میباشد.زجاج گوید:صرّ صوت و صدای شعله های آتش است که باد در آن وزد و ممکنست بمعنای صدای باد تند باشد.

و صرّه از صفات باد شمال است که آن را چنین وصف میکنند که در آن قعقعه است

ص :214

و صرّه:شدت فریاد میباشد.

تفسیر:

چون وصف مؤمنان گذشت به دنبالش خداوند حال کافران را بیان می دارد که:

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ

:یعنی از ایشان دفع نمیگرداند.

أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ مِنَ

:مال و فرزندانشان از عذاب اَللّٰهِ شَیْئاً :خدا چیزی را.

و اینکه از اموال و اولاد اسم برده برای اینست که این دو همواره تکیه گاه مردم و عزیزترین اشیاء آنها است پس وقتی این دو نتوانند به هیچ وجه انسان را بی نیاز کنند و عذاب را بگردانند دیگر چیزها بطریق اولی نخواهند توانست.

وَ أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ النّٰارِ

:یعنی اینانند ملازم آتش.

هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ

:یعنی دائم و ابدی در آن خواهند بود.

پس خداوند مثالی برای انفاق آنها میزند:

مَثَلُ مٰا یُنْفِقُونَ

:شبیه انفاق ایشان از اموال.

فِی هٰذِهِ الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا

:گفته اند مراد چیزهایی است که بکفار انفاق میکنند در راه دشمنی با پیغمبر و گفته شده آنچه ابی سفیان و اصحاب او در جنگ بدر و احد بکار بردند و خرج کردند برای مبارزه با پیغمبر(ص)و گفته اند مراد جمیع صدقات و انفاقات کفار است در دنیا.

در آیه حذفی است و کلمه اهلاک در تقدیر است و تقدیر جمله چنین است:«مثل اهلاک ما ینفقون».

کَمَثَلِ

:اهلاک و نابود کردن.

رِیحٍ فِیهٰا صِرٌّ

:کلمه اهلاک افتاده برای دلالت کردن آخر کلام بر آن.در آیه تقدیر دیگری نیز گفته شده(مثل ما ینفقون کمثل مهلک ریح)پس انفاق کفار در زراعت تشبیه بریح مهلک است.

ص :215

فِیهٰا صِرٌّ

:ابن عباس و قتاده و جماعتی گویند سرمای شدید و ابن عباس نیز گفته بمعنی باد سموم بسیار گرم و کشنده.

أَصٰابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ

:یعنی بزراعت مردمی برسد.

ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

:که با ارتکاب گناه بخود ظلم کردند که ظلمشان مقتضی هلاک و نابودی زراعت ایشان باشد برای عقوبت و مکافات عملشان.

و گفته اند یعنی بخود ظلم کردند از اینرو که در زمینی نامناسب و در غیر وقت زراعت کردند و باد آمد.

فَأَهْلَکَتْهُ

:آنها را برای تأدیب هلاک کرد که چیزی را در جای غیر مناسب نهادند و«وضع شیء در غیر ما وضع له»نمودند.

وَ مٰا ظَلَمَهُمُ اللّٰهُ

:خداوند در نابود شدن زراعتشان بایشان ستم نکرد بلکه خود با ستم خویش مستوجب آن گشتند.

و گفته اند:در کشته شدن و اسیر گشتن ظلم نشدند بلکه بواسطه کفر خود مستوجب آن شدند.

وَ لٰکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

:بلکه خود بخویشتن ستم کردند چون کارهایی که مستحق این عذاب است انجام دادند.

ص :216

[سوره آل عمران (3): آیات 118 تا 119]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا بِطٰانَهً مِنْ دُونِکُمْ لاٰ یَأْلُونَکُمْ خَبٰالاً وَدُّوا مٰا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ اَلْبَغْضٰاءُ مِنْ أَفْوٰاهِهِمْ وَ مٰا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّٰا لَکُمُ اَلْآیٰاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118) هٰا أَنْتُمْ أُولاٰءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لاٰ یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتٰابِ کُلِّهِ وَ إِذٰا لَقُوکُمْ قٰالُوا آمَنّٰا وَ إِذٰا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اَلْأَنٰامِلَ مِنَ اَلْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (119)

ترجمه:

ای کسانی که گرویده اید از غیر خود(کفار)محرم راز خود مگیرید که در تباهی شما کوتاهی نکنند و دوست دارند که بسختی و رنج افتید و دشمنی آنها با شما از کلماتشان آشکارا شد و آنچه از دشمنی که در دل دارند بیشتر است آیات را بر شما بیان کردیم اگر تعقل کنید.

(1)

ترجمه:

حال شما آنها را دوست میدارید ولی آنان بشما محبت ندارند شما بهمه کتابها گرویده اید و چون(کفار)شما را ملاقات کنند گویند ایمان آورده ایم و چون بخلوت روند از خشم انگشتان خود را به دندان گزند.بگو(ای پیغمبر)از خشم خود بمیرید که خدا از نهفته های سینه ها و دلها با خبر است.

ص :217


1- 1) سوره آل عمران آیه 118 و 119 جزء 3 سوره 3

بیان آیۀ 118

اشاره
لغت:

1-بطانه:خاصان یک مرد که کارهای سرّی خود را بآنها گوید و آنها پنهان می دارند و این کلمه مأخوذ است از بطانه یعنی ثوب و جامه ای که بتن می چسبد بواسطه نزدیکی بتن.بطانت نقیض طهاره(آشکاری)است و مفرد و جمع و مذکر و مؤنث آن بهمین لفظ نامیده میشود.شاعر گوید:

اولئک خلصایی

نعم و بطانتی

:یعنی آنها خواص من و مخصوص جان منند که در این شعر بطانت صفت جمع آمده.

2-لا یألونکم:یعنی در کار شما کوتاهی نمیکنند و از کوشش خود چیزی فروگزار نمی نمایند.

گفته میشود(ألا یألو الواً):ضعیف و سست و کوتاه گردید.

ما ألوته:یعنی کوتاهی در این کار نکردم.

3-خبال:شر و فساد و از آنست خبل(بفتح و سکون با)بمعنی جنون زیرا بمعنی فساد عقل است.

4-و رجل مخبل الرأی:یعنی مرد فاسد عقل و از اینست:

استخبال:طلب اعاده مال از بدهکار برای فاسد بودن زمانه(و عدم امانت).

5-عنت:در اصل بمعنی مشقت(عنت،یعنت،عنتاً)و داخل شدن مشقت بر کسی.

اعنت فلان فلاناً:یعنی فلانی فلان کس را بمشقت شدید انداخت در چیزی که از او مطالبه میکرد و از این ماده است قول خداوند (وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَأَعْنَتَکُمْ) اگر خدا میخواست شما را بمشقت میافکند.

ص :218

مورد و شأن نزول

این آیه درباره مردانی مسلمان آمده که با رجالی از یهود پیوستگی و رفت و آمد داشتند بواسطه سابقه دوستی و خویشی و همسایگی و یا هم پیمانی و شیر خوارگی که بین ایشان بود(از ابن عباس) و گفته اند دربارۀ عده ای از مؤمنان که با منافقان دوستی و آمیزش میکردند آمده(از مجاهد).

تفسیر:

خداوند مؤمنان را از دوستی و آمیزش با کفار نهی فرموده برای ترس از فتنه ایشان بر مسلمین:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

:یعنی ای کسانی که تصدیق کرده اید خدا و پیغمبر را.

لاٰ تَتَّخِذُوا بِطٰانَهً مِنْ دُونِکُمْ

:یعنی کافران را بجای مؤمنان دوست و از خواص خود قرار مدهید که اسرار خود را نزد آنها افشاء سازید.

من دونکم:یعنی از غیر اهل ملت و دین خودتان.

سپس خداوند علت منع دوستی و رفت و آمد با آنها را بیان میفرماید:

لاٰ یَأْلُونَکُمْ خَبٰالاً

:یعنی آنها هرگز در کارهایی که موجب فساد امر شما شود کوتاهی نخواهند کرد و از هیچ کوششی در راه ضرر زدن بشما باز نخواهند ایستاد.

زجاج گوید:یعنی در بضرر افکندن شما پرهیز نخواهند داشت و بعد گوید:اصل خبال رفتن شیء است.

وَدُّوا مٰا عَنِتُّمْ

:یعنی آرزو دارند که شما را بمشقت افکنند،گفته اند:یعنی تمنای گمراه ساختن شما را از اسلام دارند(از سدی)و گفته اند آرزومندند شما را در دین خودتان بسختی افکنند(از ابن عباس).

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضٰاءُ مِنْ أَفْوٰاهِهِمْ

:یعنی نشانه دشمنی شما بر زبانها و از لابلا و فحوای گفته هایشان ظاهر گشته.

وَ مٰا تُخْفِی صُدُورُهُمْ

:آنچه از دشمنی شما که در دلشان است.

ص :219

أَکْبَرُ

:بیشتر و بزرگتر است از آنچه بزبان آشکار میکنند.

قَدْ بَیَّنّٰا لَکُمُ الْآیٰاتِ

:یعنی دلایل واضح و روشنی که به آن دشمن را از دوست باز شناسید بر شما ظاهر کردیم.

إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ

:اگر بدانید تفاوت بین دوست و دشمن را-و گفته اند یعنی اگر بدانید مواعظ خداوند و منافع آن را-و بعضی چنین معنی کرده اند که:اگر عاقل باشید خداوند بیان کافی فرموده است.

ص :220

بیان آیۀ 119

اشاره
لغت

1-عض:گزیدن(بدن)بدندان.

رجل عض:یعنی مرد سختگیر بر دشمن.

انامل:سرانگشتان و اصل آن از نمل است(مورچه)زیرا سر انگشتان از نظر نازکی شبیه مورچه است و از همین است رجل نمل یعنی مرد نمام زیرا خبرهای مکروه و بد را نقل میکند(که منقولاتش)از نظر کثرت و مخفی بودن چون مورچگان است.

تفسیر:

سپس خداوند سبحان آنچه از عداوت که در دل کفار است برای تأکید در نهی از دوستی و رابطه با ایشان بیان فرموده:

هٰا أَنْتُمْ أُولاٰءِ تُحِبُّونَهُمْ

:یعنی ای کسانی که آنها را دوست میدارید ولی آنها شما را دوست ندارند از اینرو که دینشان با شما مخالفت دارد.

و گفته اند:یعنی شما کفار را دوست دارید زیرا می خواهید آنها مسلمان شوند و ببهشت دعوتشان می کنید.

وَ لاٰ یُحِبُّونَکُمْ

:و آنها شما را دوست ندارند زیرا کفر و گمراهی شما را که موجب هلاک است دوست میدارند.

وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتٰابِ کُلِّهِ

:در اینجا کتاب مفرد بمعنی جمع است چون جنس کتاب اراده شده چنان که درهم در این جمله(درهم در دست مردم بسیار است)مراد یک درهم نیست بلکه درهمهای بسیار است.

و ممکنست مصدر باشد و به آن کتابهای آسمانی اراده شده باشد و در مفرد آوردن آن لفظ کتاب نوعی ایجاز است و هم اشاره است بتفصیل اعتقاد مسلمین و معنی آن

ص :221

اینست که شما تصدیق دارید بطور اجمال(بهمه کتب آسمانی)و بطور تفصیل ایمان دارید به آنچه بر ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص)و سایر انبیاء نازل شده ولی آنها (کفار)بکتاب شما تصدیق ندارند.

وَ إِذٰا لَقُوکُمْ قٰالُوا آمَنّٰا

:یعنی چون شما را می بینند گویند تصدیق میکنیم.

وَ إِذٰا خَلَوْا

:و چون با خود خلوت می کنند.

عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنٰامِلَ

-یعنی سر انگشتان را بدندان میگزند.

مِنَ الْغَیْظِ

-از غضب و کینه و بغض از اینکه می بینند که مؤمنین با هم ائتلاف و اجتماع کلمه دارند و خداوند آنها را یاری میکند.

عض بالانامل(سر انگشت بدندان گزیدن)مثل است نه اینکه واقعاً انگشتان خود را گاز گیرند.مثل قول شاعر:

عضوا منا الغیظ

اطراف الأباهیم

یعنی از شدت خشم سر انگشتهای ابهام خود را بدندان گزیدند.

قُلْ

-بگو ای محمد بایشان مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ -لفظ صیغه امر است و معنی نفرین میباشد گویا میفرماید خداوند شما را از غیظی که دارید بمیراند و در اینجمله ذم آنهاست زیرا چنین نفرینی جایز نیست مگر در صورت استحقاق به ذم ایشان بواسطه گناه و کارهای ناشایسته.

و گفته اند:یعنی:غیظ شما از عظمت و پیشرفت اسلام همیشگی باد تا بمیرید.

إِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ

-خداوند آنچه را که از روی نفاق و غیظ بر مسلمین در دل دارید میداند.

ص :222

[سوره آل عمران (3): آیات 120 تا 122]

اشاره

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِهٰا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاٰ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اَللّٰهَ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (120) وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ اَلْمُؤْمِنِینَ مَقٰاعِدَ لِلْقِتٰالِ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (121) إِذْ هَمَّتْ طٰائِفَتٰانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلاٰ وَ اَللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (122)

(1)

ترجمه:

اگر خوبی و حسنه ای بشما رسد ایشان را بد حال کند و اگر مکروهی بر شما فرود آید از آن دلخوش شوند و اگر صبر و تقوی پیشه کنید کید ایشان بشما هیچ ضرری نرساند خداوند بکارهای شما احاطه دارد.

و چون صبحگاه از نزد اهل خود بیرون شدی تا مؤمنان را در سنگرگاههای جنگ جای دهی و خداوند شنوا و داناست.

وقتی که دو دسته از شما سر ترسیدن داشتند و خداوند ولی و یاورشان بود و باید مؤمنان فقط بخدا توکل کنند.

ص :223


1- 1) سوره آل عمران آیه 120 تا 122 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 120

اشاره
لغت:

کید و مکیده و مکر کاریست که فردی با رفیقش از راه حیله انجام میدهد تا او را در مکروه و ناملایمی افکند و اصل آن بمعنی مشقت است.

و مکایده نیز از این ماده است بمعنی وارد ساختن چیزی که مشقت دارد.

تفسیر:

اینک خداوند از حال کسانی که ذکرشان گذشت خبر میدهد:

إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ

-یعنی ای مؤمنان اگر نعمتی مثل الفت و دوستی با اجتماع و یگانگی و پیروزی بر دشمن از طرف خدای منان نصیب شما شد.

تَسُؤْهُمْ

-کفار را محزون می سازد.

وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِهٰا

-اگر محنت و رنجی بواسطه دشمن مثل اختلاف و تفرقه بشما برسد خوشحال می شوند(از حسن و قتاده و ربیع و جمعی از مفسران).

وَ إِنْ تَصْبِرُوا

-اگر بر اذیت کفار و اطاعت خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا پایداری کنید.

وَ تَتَّقُوا

-و با امتناع از گناهان و انجام طاعات از خدا بترسید.

لاٰ یَضُرُّکُمْ

-ضررشان بشما نرسد(ای موحدان) کَیْدُهُمْ -یعنی مکر ایشان(منافقان) شَیْئاً -نه کم و نه زیاد زیرا خداوند شما را یاری میکند و شرشان را از سر شما می گرداند.

إِنَّ اللّٰهَ بِمٰا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ

-یعنی خداوند بر این مطالب از جمیع جهات آگاه

ص :224

و داناست و بر همه آنها تواناست.

و علت اینکه محیط را بمعنی«دانای بر جمیع جهات»معنی کردیم(نه بمعنی لغوی آن)از اینروست که محیط بچیزی در لغت یعنی دور زننده بر گرد آن چیز و این معنی از صفات اجسام است و شایسته شأن خداوند نیست.

ص :225

بیان آیه 121-122

اشاره
لغت:

تبوء:جا گرفتن برای دیگری(بوّأت القوم و بوّأت لهم منازلهم)یعنی ایشان را در منزلهایشان مسکن دارم.

تبوءوا:توطن گزیدند.

2-فشل:جبن.(فشل.یفشل.فشلا) فشل:مرد ضعیف.

تفسیر:
اشاره

وَ

بیاد آورد ای محمد إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ -وقتی از مدینه بیرون شدی تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقٰاعِدَ -برای مؤمنان جایگاه آماده میساختی و سنگر میگرفتی.

لِلْقِتٰالِ

-یعنی در سنگرگاههای جنگ آنها را مینشاندی تا در آنها توقف کنند و از جای خود جدا نشوند.

در اینکه این مطلب در چه روزی بود اختلافست.ابن عباس و مجاهد و سدی و ابن ابی الحق گویند روز احد بوده و این مطلب نیز از حضرت باقر(ع)روایت شده.

و گفته اند روز احزاب بوده(از مقاتل)و حسن آن را جنگ بدر دانسته.

وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ

- یعنی آنچه را پیغمبر میگوید شنواست.

عَلِیمٌ

:داناست بآنچه در دل پنهان میدارند زیرا آنها در اینکه در مدینه بمانند یا برای مقابله با دشمن بیرون مدینه روند اختلاف کردند و در این معنی خداوند پاکان و کسانی که نیت خالص دارند تزکیه و تعریف میکند و گمراهان و بد سیرتان را

ص :226

تهدید مینماید.

بعضی گفته اند مراد اینست که خداوند گفتۀ افرادی که طرف مشورت پیغمبرند و اظهار رأی میکنند میشنود و از دل آنان با خبر میباشد.بعضی دیگر گفته اند یعنی:

بهمه شنیدنیها شنواست و بر همه دانستنیها داناست.

إِذْ هَمَّتْ

:یعنی عزم و قصد کردند.

طٰائِفَتٰانِ

:دو فرقه و دو طائفه.

مِنْکُمْ

:از شما مسلمین.

أَنْ تَفْشَلاٰ

:که بترسند و راه جبن پیش گیرند.

دو طائفه یکی بنو سلمه بود و دیگری بنو حارثه که دو طائفه از قبیله انصار بودند (از ابن عباس و جابر بن عبد اللّٰه و حسن و قتاده و مجاهد و حضرت صادق و حضرت باقر«ع»).

جبایی گوید:دو طایفه یکی از مهاجران و یکی از انصار بودند و علت تصمیم آنها بر نزاع این بود که عبد اللّٰه بن ابی سلول در روز احد آنان را گفت که دست از جنگ با مشرکان بردارند و بمدینه بازگردند و آنها نیز باین کار تصمیم گرفتند ولی انجام ندادند.

وَ اللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا

:و خدا ناصر آنان است.

جابر بن عبد اللّٰه گوید:آیه درباره ما(انصار)نازل شده و نازل نشدن آن هم محبوب ما نبود زیرا و اللّٰه ولیهما در این آیه است(که مدح ما را میرساند).بعضی از محققان گفته اند که این همّ و اراده خاطره ای بود که بفکرشان گذشت نه عزم و اراده قطعی زیرا خداوند آنها را در عین این تصمیم مدح گفته و اگر همّ و تصمیم قطعی بود ذمّ آنها اولی از مدح بود.

وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

:مؤمنان فقط بر خداوند در جمیع احوال و امور توکل کنند.

ص :227

ذکر غزوۀ احد:

از حضرت صادق(ع)روایت است که:سبب غزوه احد این بود که قریش چون از جنگ بدر بازگشتند و 70 کشته و 70 اسیر بمسلمین دادند،ابو سفیان گفت ای مردم قریش زنان خود را اجازه ندهید بر کشتگان خود بگریند که اشکهایشان چون فرو ریزد اندوه و دشمنی محمد(ص)را از دلهایشان ببرد و پس از جنگ احد بزنان اجازه گریه و ندبه دادند.بهر حال برای جنگ احد 3 هزار سوار و 2 هزار پیاده از مکه بیرون شدند و زنان را نیز با خود بردند چون این خبر به پیغمبر(ص)رسید اصحاب را جمع فرمود و بر جهاد تشویق و تحریکشان نمود.

عبد اللّٰه بن ابی سلول گفت یا رسول اللّٰه از مدینه بیرون نمیرویم تا در کوچه های مدینه با دشمن بجنگیم تا همه اهل مدینه از خرد و کلان و زن و مرد و پیر و جوان و قوی و ضعیف همه در راه و از پشت بامها با دشمن جنگ کنند و تا کنون با هیچ دشمنی در داخل مدینه و اندرون حصارهای خود نجنگیدیم مگر اینکه پیروز شدیم و در هر جنگی که از مدینه بیرون رفتیم شکست خوردیم.

سعد بن معاذ و دیگر اوسیان برخاستند و عرضه داشتند که یا رسول اللّٰه تا کنون کسی از طوائف عرب بر پیروزی ما طمع نکرده در حالی که مشرک بودیم و اکنون که تو در بین مایی چگونه طمعی توانند کرد حتماً بسوی دشمن بیرون میرویم هر کس از ما کشته شود شهید است و هر کس بماند ثواب مجاهد را دریابد.پیغمبر اکرم رأی ایشان را پسندید و با جمعی از اصحاب برای سنگر گرفتن بیرون شد چنان که خدای تعالی فرماید: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ...» .

عبد اللّٰه بن أبی سلول از رفتن با پیغمبر خودداری کرد و جمعی از قبیله خزرج هم با او از جنگ کناره کردند.

قریش به احد رسیدند و پیغمبر اکرم قبلا با اصحاب سنگر گرفته بود که جمعاً 700 تن بودند و عبد اللّٰه بن جبیر را با 50 تیرانداز بر جلو و عقب شکاف کوه احد گماشت که کفار از آنجا حمله نکنند و به عبد اللّٰه بن جبیر و یارانش فرمود اگر دیدید

ص :228

که ما کفار را حتی تا پشت دروازه مکه فراری دادیم هرگز از اینجا بر مخیزید و سنگر را خالی مسازید و اگر دیدید که آنها ما را شکست دادند و تا مدینه تعقیب کردند باز از جای خود مجنبید و در مراکز خود ثابت بمانید.

ابو سفیان هم خالد بن ولید را با 200 سوار در کمین نهاد و گفت وقتی دیدید که بهنگام جنگ درهم شدیم از این شکاف بر ایشان در آیید و از پشت حمله آرید.

پیغمبر اکرم دستور داد اصحاب موضع گرفتند و پرچم را به دست علی داد انصار بر مشرکان قریش حمله بردند و آنان را شکستی مفتضحانه دادند و اصحاب پیامبر (ص)در خیمه و مرکز سپاه و متعلقات آنها قرار گرفتند.

خالد با 200 سوار بطرف عبد اللّٰه بن جبیر حمله ور شدند ولی با تیرباران آنها مواجه گشتند و پای بمراجعت نهادند.

اصحاب عبد اللّٰه بن جبیر که دیدند یاران پیغمبر اثاث و خیمه های مشرکان را غارت میکنند به عبد اللّٰه گفتند رفقای ما بغنیمت دست یافته و ما بی نصیب ماندیم.عبد اللّٰه گفت از خدا بترسید پیغمبر قبلا بما فرمود جای خود را هرگز رها نکنیم ولی آنان سخن وی را نپذیرفتند و یکی یکی جای خود را رها کردند و بجمع کردن غنیمت روی آوردند تا سنگرگاهشان خالی شد و عبد اللّٰه جبیر با 12 تن باقی بماند.پرچمدار قریش طلحه بن ابی طلحه عبدی از بنی عبد الدار بود.علی(ع)او را بکشت.پرچم وی را ابو سعید بن ابی طلحه بگرفت علی(ع)او را هم بکشت و پرچم بیافتاد.مسافع بن ابی طلحه آن را بگرفت علی(ع)او را هم بکشت و بهمین منوال نه تن از بنی عبد الدار بر سر پرچم به دست علی(ع) کشته گشتند تا اینکه بنده ای از آنان بنام ثواب آن را بگرفت و بسوی علی(ع)رفت حضرت دست راستش بینداخت وی پرچم به دست چپ بگرفت حضرت دست چپش نیز برید پرچم را با باقیمانده دو دست بریده بسینه چسبانید و رو بابی سفیان کرد و گفت آیا وظیفه خود را نسبت به عبد الدار بانجام رسانیدم.علی(ع)ضربتی بفرقش بزد و او را بکشت و پرچم بیفتاد.پرچم را عمره بنت علقمه کنانی برداشت و بلند کرد.خالد بطرف عبد اللّٰه جبیر حمله برد اصحابش جز چند تن فرار کردند خالد آنها را بکشت

ص :229

و از آن شکاف از پشت بمسلمین حمله آورد.قریش که در حال فرار بودند چون دیدند که پرچمشان بلند شد بازگشتند و به آن پناهنده شدند و بر مسلمین حمله آوردند.

اصحاب پیغمبر(ص)که از جلو و عقب محاصره شده و سرگرم غنایم بودند شکستی سخت بخوردند و رو بفرار نهادند و به دامنۀ شکافهای کوه پناهنده میشدند.

پیغمبر اکرم چون فرار مسلمین را ملاحظه نمود عمامه از سر برداشت و فرمود بسوی من آیید من پیغمبر خدایم بسوی من شتابید کجا فرار میکنید از خدا و پیغمبرش میگریزید.

از آن طرف هند دختر عتبه زن ابی سفیان بنزد هر مردی از مشرکان که فرار میکرد، میل و سرمه دانی می افکند و میگفت تو زنی بیش نیستی بگیر و خود را بیارای.

حمزه عموی پیغمبر بر مشرکان حمله میکرد مشرکان چون او را میدیدند سخت از جلویش میگریختند و هیچ کس را قدرت ماندن پیش روی او نبود.

هند به وحشی غلام خود وعده داده بود که اگر پیغمبر یا حمزه یا علی را بکشد چنین و چنان بوی جایزه بخشد و پاداش دهد.

وحشی قبلا بنده جبیر بن مطعم بود وی نقل میکند که اما بر محمد(ص)قدرت پیدا نکردم و اما علی را دیدم که باطراف خود سخت مواظبت دارد و امیدی بر قتل او نیست.ولی برای حمزه کمین کردم و دیدم که مردم را چون شیر پیش انداخته و بر آنها حمله میبرد.از کنار من گذشت و پای بر کنار نهری نهاد پایش فرو رفت و بسر در آمد من در اینموقع حربه خود بر سر دست بتکان آوردم و بسویش پرتاب کردم.حربه بر تهیگاه حمزه نشست و از جلویش بیرون شد و برو در افتاد من جلو رفتم و شکمش را بشکافتم و جگرش را در آورده و برای هند بردم و گفتم که این جگر حمزه است.هند آن را در دهان نهاد و در آن بگردانید ولی خداوند آن را بدهانش چون سنگ سخت گردانید بناچار آن را از دهان بیرون افکند.

پیغمبر فرمود خداوند فرشته ای را مأمور ساخت تا جگر حمزه را بجای خود باز نهاد.

ص :230

هند نزدیک جنازه حمزه شد و گوش و دست و پای او را برید.با پیغمبر جز دو کس نماند.علی علیه السلام و ابو دجانه سماک بن خرشه.هر گاه جمعی به پیغمبر(ص) حمله میکردند علی بجلو میشتافت و آنها را دفع میکرد تا شمشیرش بشکست.پیغمبر شمشیر خود ذو الفقار را بدو داد.پیغمبر بگوشه ای از دامنه احد رفت و بایستاد و جنگ و حمله مشرکان منحصر بیکطرف شد و علی(ع)همواره با مشرکان بجنگید تا 70 جراحت بسر و روی و شکم و دست و پایش رسید.علی بن ابراهیم در تفسیر خود چنین آورده:

جبرئیل به پیغمبر(ص)عرضه داشت یا رسول اللّٰه الحق این فداکاری علی مواسات با تست.حضرت فرمود من از علیم و علی از منست جبرئیل گفت من نیز از شمایم.

حضرت صادق ع فرماید:پیغمبر بجبرئیل نظر افکند که بر میان زمین و آسمان بر کرسی ای نشسته و همی گوید

(لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی) یعنی شمشیری نیست جز ذو الفقار و جوانمردی نیست جز علی.

ابن ابی اسحاق و سدی و واقدی و ابن جریر و دیگران روایت کنند که مشرکان روز چهار شنبه به احد وارد شدند(در شوال سال سوم هجری)و پیغمبر(ص)روز جمعه بجلوی ایشان رفت و جنگ روز شنبه نیمه شهر واقع شد.

در این جنگ دندان پیغمبر بشکست و صورتش مجروح شد.سپس مهاجرین پس از شکست بازگشتند و از مسلمین 70 نفر کشته شدند.و کفار بدنهای عده ای از شهیدان را مثله کرده بودند که حمزه بیش از همه مثله شده بود و دست طلحه مضروب گشت و سعد بن ابی وقاص جلوی روی پیغمبر تیر میانداخت و حضرت میفرمود پدر و مادرم فدایت بیانداز.

نظم آیات:

چون خداوند مسلمین را بصبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا) دنبال آن در آیه قبل یاری خود را از مسلمین و همچنین پایداری ایشان را در روز بدر ذکر کرد و سپس در این آیه امتحان و وعده هایی که بایشان در روز احد داده و اینکه از عهده امتحان

ص :231

بر نیامده و صبر نکردند یاد فرموده و گفته اند نظم و ارتباط آیات اینست که:«ان تصبروا ینصرکم کما نصرکم یوم بدر و ان لم تصبروا انزل بکم ما نزل یوم احد حیث خالفتم امر رسول اللّٰه(ص)»یعنی اگر صبر کنید شما را چنان که روز بدر یاری کردم یاری خواهم کرد و اگر صبر ننمائید بر شما همان رود که در روز احد در اثر مخالفت امر پیغمبر بسر شما آمد.

ابو مسلم گوید که این قسمت متصل است بقول خداوند (قَدْ کٰانَ لَکُمْ آیَهٌ فِی فِئَتَیْنِ) چنان که ذکر آن گذشت.

ص :232

[سوره آل عمران (3): آیات 123 تا 126]

اشاره

[سوره آل عمران (3): آیات 123 تا 126]

(1)وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اَللّٰهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (123) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاٰثَهِ آلاٰفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَهِ مُنْزَلِینَ (124) بَلیٰ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هٰذٰا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلاٰفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَهِ مُسَوِّمِینَ (125) وَ مٰا جَعَلَهُ اَللّٰهُ إِلاّٰ بُشْریٰ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا اَلنَّصْرُ إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَکِیمِ (126)

ترجمه:

خداوند در بدر یاریتان کرد در حالی که زبون بودید پس از خدا بترسید تا سپاسگزار باشید.آن وقت که(ای محمد)بمؤمنان میگفتی که آیا شما را کافی نیست که خداوند بسه هزار فرشته فرود آمده یاریتان کند.بلی اگر صبر و تقوی پیشه کنید و دشمنان از این هیجان و غیظ بر شما بتازند پروردگارتان شما را به پنجهزار فرشته نشانگزار مدد کند.و خداوند آن را جز مژده ای برای شما قرار نداد تا دلهایتان آرام شود و نصرت نخواهد بود مگر از طرف خدای عزیز حکیم.

ص :233


1- 1) سوره آل عمران آیه 123 تا 126 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 123-126

اشاره

ابن عامر منزّلین با تشدید«زاء»و دیگران بدون تشدید خوانده اند.

لغت:

1-بدر جایی بین مکه و مدینه است زیرا در آنجا آبیست متعلق به مردی بنام بدر،که مکان را بنام صاحب آن نامیده اند.

واقدی گوید بدر اسم موضع مذکور است و بعلاوه هر چیزی که بحد کمال رسد بدر است و بماه آسمان در شب تمام(شب 14)بدر گویند بعلت پری و کامل بودن آن.

عین بدره:چشمۀ پر و مملو از آب.

2-کفاک:حسبک:یعنی کافی است ترا.فرق بین اکتفاء و استغناء اینست که اولی بس کردن بقدر حاجت و رفع نیاز است و دومی وسعت در چیزی که رفع حاجت میکند میباشد.

3-امداد:چیزی را پی در پی و حالاً بعد حال دادن.

مدّ در سیر یعنی استمرار و ادامه دادن در آن و استمر بهم الیسر:یعنی سیرشان طولانی شد.

و مد النهر:یعنی جاری شد.

در شر مدّ بکار رود(مدّ فی الشر)و در خیر امدّ(امدّه فی الخیر).

4-فور:در اصل بمعنی جوشش دیگ است و از این ماده است فورۀ غضب:یعنی جوشش خشم چون شبیه بجوشش دیک است و فواره(معمولی)از همین ماده است چون آب را بیرون میریزد چنان که دیگ جوشان محتوی خود را بیرون میریزد.

و نیز از این ماده است جاء علی الفور(فوری آمد)یعنی در همان ابتداء گرمی و حرارت قبل از آنکه دلش نسبت به آن سرد شود و گرمای علاقه اش فرو نشیند آمد.

ص :234

و گفته اند فور یعنی قصد چیزی کردن بسرعت و تندی.

تفسیر:
اشاره

سپس خداوند نصرتی را که در روز بدر بمسلمین فرموده بیان می دارد:

لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ

:ای مؤمنان خدا شما را یاری کرد، بِبَدْرٍ :در بدر با تقویت قلوب شما و با فرستادن فرشتگان و افکندن ترس در دل دشمنان.

وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ

:یعنی در حالی که ذلیل بودید(اذلاء جمع ذلیل است)و مراد اینست که از نظر عِده و عُده اندک بودید و تاب مقاومت نداشتید.

از ابن عباس است که عدد مهاجران در جنگ بدر 77 تن و عدد انصار 36 تن بود که جمعاً 113 نفر بودند و مشرکان حدود هزار نفر بودند.

از یکی از صادقین نقل شده که(و انتم ضعفاء)خوانده بجای انتم اذله باین دلیل که توصیف ایشان بذلیل جایز نیست چون پیغمبر در میان ایشان بوده است.

پرچمدار پیغمبر(ص)در روز بدر علی بن ابی طالب علیه السلام بوده و پرچمدار انصار سعد بن عباده و بقولی سعد بن معاذ بود.

فَاتَّقُوا اللّٰهَ

یعنی از گناهان و نواهی او بپرهیزید و بطاعاتش عمل کنید.

لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

:تا بشکر نعمت او قیام کرده باشید.

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ

خطاب به پیغمبر(ص)است یعنی ای محمد وقتی باصحاب مؤمن خود میگفتی:

أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاٰثَهِ آلاٰفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَهِ

آیا برای شما کافی نیست که خداوند 3 هزار فرشته بیاریتان فرستد.

این آیه خبر می دهد که پیغمبر بیاران خود این سخن را گفته بود.ابن عباس و حسن و قتاده و دیگران گفته اند که فرستادن ملائکه بکمک مسلمین در روز بدر بود و ابن عباس گوید:که:ملائکه جز در روز بدر هرگز جنگ نکردند بلکه بعنوان مدد و پشتیبان مسلمین بودند.

ص :235

حسن گوید:همه فرشتگان 5 هزار تن بودند و معنی اینست که خداوند شما را بهمگی پنجهزار فرشته کمک میکند.

دیگری گفته:معنی این آیه اینست که 8 هزار فرشته بودند(که سه هزار در آیه اول و پنج هزار در آیه دوم ذکر شده)معنی آیه دوم اینست که«بخمسه آلاف اخر» یعنی پنجهزار تن دیگر برای شما فرستاد.

و گفته شده که وعده بکمک فرشتگان در روز احد است و خداوند بایشان وعده داد که اگر صبر کنند فرشتگان را بمددشان فرستد(از عکرمه و ضحاک) مُنْزَلِینَ -یعنی خداوند فرشتگان را از آسمان فرستاد.

بَلیٰ

-بلی تصدیق وعده است یعنی خداوند همانطور که بشما وعده داد عمل خواهد کرد.

إِنْ تَصْبِرُوا

-اگر بر جهاد و انجام امر خدا صبور باشید وَ تَتَّقُوا -و از گناهان و مخالفت پیغمبر بپرهیزید.

وَ یَأْتُوکُمْ

-و اگر مشرکین بسوی شما برگردند.

مِنْ فَوْرِهِمْ هٰذٰا

-از همین راه-(از ابن عباس و حسن و ربیع و مجاهد و ضحاک) گویند یعنی از خشم خود که مشرکان در روز احد بخاطر شکست روز بدر در خشم بودند.

یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلاٰفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَهِ

-یعنی بشما نصرت خواهد داد و این سخن از آنجاست که قریش پس از بازگشت از جنگ پشیمان شدند که چرا مدینه را نگرفتند و زود قصد مراجعت نمودند.

خداوند به پیغمبرش وحی فرمود که اصحاب را امر کند تا آماده رجوع بسوی مشرکان شوند و بایشان فرمود«که اگر بشما جراحتی رسیده بکفار نیز مثل آن رسیده» و بعد فرمود اگر بر جهاد پایداری کنید و بسوی دشمن برگردید خداوند شما را به پنجهزار ملک کمک میکند.پس مسلمین با این وعده با همه جراحاتی که داشتند برای تعقیب و اخراج کفار بیرون شدند.کسی این خبر را بمشرکان رسانید مشرکین ترسیدند نکند در این

ص :236

بار غلبه از آن مسلمانان باشد و کسانی که از جنگ خودداری کرده بودند بایشان پیوسته باشند و عدۀ دیگری هم بکمک آنها ضمیمه شوند از اینرو نعیم بن مسعود را فرستادند تا برای مسلمین از عظمت لشگر قریش سخن گوید و ایشان را بترساند و خود بسرعت بمکه بازگشتند و به این وسیله خداوند شرشان از سر مسلمین بگردانید و این داستان معروف است و از اینجهت بعضی مفسران گفته اند که رویهم هشت هزار فرشته بوده و حسن گفته که پنجهزار بوده که 3000 تن از ایشان فرود آمده اند ولی ظاهر کلام میرساند که کمک به 3000 فرشته بوده زیرا قول خداوند (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ) متعلق به لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ بِبَدْرٍ... است که معنی چنین میشود:خداوند شما را ببدر کمک کرد که بمؤمنین میگفتی آیا کافی نیست که خداوند سه هزار فرشته بکمک شما بفرستد.

و خداوند پس از اینجمله داستان احد را یاد مینماید که(اگر صبر کنید...)خدا پنجهزار فرشته بکمک شما خواهد فرستاد(از بلخی)اگر سؤال شود چرا مسلمین در دیگر جنگها بفرشتگان یاری نشدند جواب گوییم اینمطلب تابع مصلحت است که هر گاه خدا مصلحت لازم دیده ملائکه را بکمک آنان فرستاده.

مُسَوِّمِینَ

-(بکسر واو)یعنی معلمین یعنی بخود تعلیم میدادند و بفتح واو یعنی خدا بایشان تعلیم داد(از ابن عباس و حسن و قتاده) عروه گوید:فرشتگان در روز بدر بر اسبان ابلق نشسته بودند و عمامه های زرد بسر داشتند.

علی(ع)و ابن عباس گویند:عمامۀ سفید بسر داشتند.

سدی گوید:مسومین یعنی مرسلین و فرستاده شدگان از(الناقه السائمه)یعنی شتر فرستاده شده بچراگاه.

وَ مٰا جَعَلَهُ اللّٰهُ إِلاّٰ بُشْریٰ لَکُمْ

-یعنی خداوند فرستادن ملائکه و وعده کمک به فرشتگان را قرار نداد مگر برای بشارت شما تا بدان دلخوش و شاد شوید و دلهایتان آرام گیرد و از بسیاری سپاه دشمن و کمی عدد خود نهراسید.

وَ مَا النَّصْرُ

-یعنی یاری و کمک نخواهد بود.

ص :237

إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ

-یعنی نیاز بخدا در کمک همواره با شما هست و اگر فرشتگان را بکمک شما فرستاد از کمک او باز هم یک لحظه بی نیاز نیستید که دل شما را قوی و قلوب دشمنان را هراسناک سازد.

و گفته اند مراد اینست که این کمک با فرستادن فرشتگان نیست مگر از جانب خداوند.

اَلْعَزِیزِ

-یعنی قادر بر انتقام از کفار بدست مؤمنان.

اَلْحَکِیمِ

-حکیم در تدبیر عالمیان.

و این سخن را گفته تا بدانند که جنگ با کفار برای اعزاز اسلام است.

و گفته اند:عزیز بمعنی منیع و بلند و با اقتدار و حکیم در تدبیر خلق است.

فصلی مختصر در غزوات رسول اکرم(ص)

مفسران گفته اند جمیع جنگهایی که نبی اکرم خود در آن شرکت داشته اند بیست و شش غزوه است و بترتیب چنین است:

1-غزوه ایواء 2-غزوه بواط 3-غزوه العشیره 4-غزوه بدر اولی 5-غزوه بدر کبری 6-غزوه بنی سلیم 7-غزوه سویق 8-غزوه ذی امر 9-غزوه احد 10-غزوه اسد 11-غزوه بنی النضیر 12-غزوه ذات الرقاع 13-غزوه بدر اخیر 14-غزوه دومه الجندل 15-غزوه بنی قریظه 16-غزوه بنی لحیان 17-غزوه بنی قرد 18-غزوه بنی المصطلق 19-غزوه حدیبیه 20-غزوه خیبر 21-غزوه فتح مکه 22-غزوه حنین 23-غزوه طائف 24-غزوه تبوک (1)

ص :238


1- 1) در متن کتاب 26 غزوه ذکر شده ولی در شمارش بیش از 24 غزوه ذکر نشده

در 9 غزوۀ از آنها جنگید:

1-در غزوه بدر کبری در روز جمعه 17 ماه رمضان سال دوم هجرت 2-در احد در شوال سال سوم هجرت 3 و 4-در خندق و بنی قریظه در سال چهارم هجرت 5 و 6-در بنی لحیان و بنی المصطلق در شعبان پنجم هجرت 7-در خیبر در سنه ششم 8-در غزوه فتح در رمضان هفتم 9-حنین و طائف در شوال هشتم و اولین غزوه ای که بنفس شریف در آن شرکت داشت و جنگید بدر بود و آخرین آنها تبوک بود.

و اما عدد سرایای (1)آن حضرت 36 است.

ص :239


1- 1) سریه:سیر شبانه است.

[سوره آل عمران (3): آیات 127 تا 129]

اشاره

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خٰائِبِینَ (127) لَیْسَ لَکَ مِنَ اَلْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظٰالِمُونَ (128) وَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (129)

(1)

ترجمه:

تا گروهی از کافران را نابود و سرکوب کند تا ناامید باز گردند.از این کار چیزی بدست تو نیست یا خداوند آنان را می بخشد یا عذابشان میکند که ستمکارند.

آنچه در زمین و آسمانهاست فقط از آن خداست هر که را بخواهد می بخشد و هر که را بخواهد عذاب میکند و خدا آمرزنده و بخشاینده است.

ص :240


1- 1) سوره آل عمران آیه 127 تا 129 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 127-128

اشاره
لغت:

1-کبت:خزی و خواری.

خلیل گوید:کبت برو در افتادن چیزی و حقیقت کبت شدت و هن و سستی که بر قلب واقع شود.

خائب:آنکه بآرزو نرسد.و یأس و ناامیدی پیوسته پس از وجود آرزوست زیرا یأس نرسیدن بآرزوی موجود است.

یأس گاهی پس از آرزوست و گاهی قبل از آن.

یأس و رجاء نقیض یکدیگرند که در پی هم آیند چون یکی نباشد دیگری خواهد بود.

تفسیر:

لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا

-در وجه ارتباط این آیه بما قبل چند قولست:

1-این قسمت متصل است به «وَ مَا النَّصْرُ إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ» و معنی چنین میشود:

خداوند این نصرت را بشما داد تا گروهی از کافران بدست شما با قتل و اسارت ریشه کن شوند.

2-متصل است به «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّٰهُ بِبَدْرٍ» یعنی خداوند شما را در جنگ بدر کمک کرد تا گروهی از کافران...

3-این کمک خدا بشما برای این بوده که طایفه ای از مشرکان هلاک شوند و بعضی گفته اند یعنی تا رکنی از ارکان شرک با قتل و اسارت منهدم شود و اما روزی که خداوند در آن روز طائفه ای از مشرکان را از بین برد روز بدر بود که صنادید و بزرگان و رؤسا و پیشروان مشرک کشته شدند(قول حسن،ربیع،قتاده)

ص :241

و گفته اند که روز احد بوده که 18 تن از بزرگان آنها کشته شدند.

أَوْ یَکْبِتَهُمْ

-یعنی آنها را با خسران و ناامیدی از پیروزی بر شما ذلیل سازد (از قتاده و ربیع) و جبایی و کلبی گویند:یعنی آنها را با شکست و هزیمت از شر شما رفع کند.

و گفته اند یعنی:خداوند آنها را بر وی در اندازد.

و گفته اند یعنی شما را بر آنها پیروز گرداند(از مبرّد) سدی گوید:یعنی خداوند لعن کند آنان را.

و ابی عبیده گوید یعنی:هلاک گرداند ایشان را.

فَیَنْقَلِبُوا خٰائِبِینَ

-یعنی بی آنکه به هیچ وجه بآرزوی خود برسند ذلیل و ناامید برگردند.

لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ

-گفته اند این آیه متصل است به وَ مَا النَّصْرُ إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ و معنی چنین است:خداوند شما را یاری کرد تا طائفه ای از ایشان هلاک و نابود شوند و برای تو و غیر تو از این نصرت چیزی نیست(از ابی مسلم و قتاده) بعضی گفته اند:جمله معترضه است و «أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ» که پس از اینجمله است متصل به «لِیَقْطَعَ طَرَفاً...» میباشد و تقدیر چنین است و یا ایشان را هلاک کند یا توبه کنند یا عذابشان نماید که مستحق عذابند(و لیس لک)یعنی برای تو نیست یکی از این چیزها بلکه مربوط بخداست.

در سبب نزول این آیه اختلافست:از انس و ابن عباس و حسن و قتاده و ربیع است که چون در روز احد آن جنایات از مشرکان صادر شد از شکستن دندان پیغمبر و مجروح ساختن صورت مبارکش چنان که خون بر چهره اش دوید حضرت فرمود مردمی که با پیغمبر خود این کنند چگونه رستگار گردند ولی با اینحال بر دعوت ایشان بسوی خدا حریص بود خداوند باو فهمانید که رستگاری آنان بدست او نیست بلکه فقط بر اوست که آنها را تبلیغ کند و با آنان مجاهده نماید تا دین علنی شود و رستگاری بدست خداوند است.

ص :242

شکنندۀ دندان حضرت،عتبه بن ابی وقاص بود که حضرت بر او نفرین فرمود که قبل از پایان سال کافر بمیرد و هم چنان شد.

و آن کس که چهره اش را خونین کرده بود عبد اللّٰه قمیه هذیلی بود که حضرت او را نیز نفرین کرد خداوند قوچی را بر او مسلط کرد تا بر او شاخی بزد و او را بکشت.

روایت است که پیغمبر اکرم(ص)خون از جبین خود میسترد و میفرمود:بار خدایا قوم مرا هدایت کن که نادانند.

و ممکنست در اینحال از عناد ایشان میترسید که بر کفر اصرار میورزیدند.و خداوند باو خبر داد که بر او نیست جز تبلیغ رسالت و دعوت آنان بهدایت و این آیه نظیر آیۀ دیگر است:(تو داری خود را هلاک میکنی از اینکه ایمان نمیآورند!) و بعضی گفته اند پیغمبر از خداوند در روز احد اجازه خواست که بر مشرکان نفرین کند این آیه آمد و حضرت بر ایشان نفرین نکرد که بعذاب و نابودی دچار شوند و چون نزد حق معلوم بود که عده ای توبه خواهند کرد بوی اجازه چنین نفرینی نداد (از ابی علی جبائی) عبد اللّٰه بن مسعود گوید:پیغمبر خواست در جنگ احد بر مسلمانانی که فرار کردند نفرین کند خداوند او را از این کار نهی فرمود و توبه ایشان را قبول فرمود و این آیه آمد (لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ) یعنی نباید آنها را نفرین و لعن کنی(از ابن مسعود) محمد بن اسحاق و شعبی گویند:چون پیغمبر اکرم(ص)اعمال وحشیانه مشرکین از قبیل مثله کردن عمویش حمزه و اصحاب را دید فرمود اگر خداوند مرا بر آنها پیروز گرداند همین کارها را با آنها خواهم کرد و چنان آنها را مثله کنم که تا کنون در عرب کس نکرده باشد پس این آیه آمد(که این کار را نباید بکنی)و گفته اند درباره اهل بئر معونه آمده که 70 تن بوده اند و از قاریان اصحاب پیغمبر بودند بریاست منذر بن عمرو که حضرت آنها را به بئر معونه فرستاد(در ماه صفر 4 هجری پس از چهار ماه از جنگ احد) تا بمردم قرآن و علم آموزند.عامر بن طفیل همه را بکشت پیغمبر(ص)سخت ناراحت شد و یک ماه بر ایشان نفرین کرد پس این آیه آمد که «لَیْسَ لَکَ مِنَ...» (از مقاتل).

ص :243

صحیح این است که این آیه در احد آمده بواسطه اینکه اکثر علماء بر این قولند و سیاق کلام نیز مقتضی همین امر است و اما اینکه خداوند فرموده (لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ) با اینکه بر اوست دعوت آنان بسوی خدا و اداء تبلیغ خود زیرا مراد دفع این ها نیست بلکه معنی اینست که:بر تو نیست(یعنی باختیار تو نیست)هیچ چیز از عقاب و استیصال و لعن و نفرین بر ایشان تا زمانی که توبه کنند و اینکه آیه موجز است و مختصر چون معنی معلوم است و خداوند تدبیر پیغمبر را برای مردم در جنب تدبیر خود ناچیز میشمارد گویا میفرماید:به هیچ وجه بر تو نیست(یعنی باختیار تو نیست)چیزی از کارهای ایشان.

أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ

-در معنای اینجمله دو وجه است:

1-یعنی بایشان لطف میکند و توفیق توبه بایشان میدهد پس توبه ایشان را بلطف خود می پذیرد.

2-اگر توبه کنند قبول میفرماید.

و این مطلب جز برای خدا صحیح نیست زیرا اوست که مالک جزاء و ثواب یا عقاب است.

أَوْ یُعَذِّبَهُمْ

یعنی اگر توبه نکنند عذابشان کند.

فَإِنَّهُمْ ظٰالِمُونَ

یعنی بواسطه ستمشان مستحق عذابند.

این آیه دلالت دارد که آنچه مربوط است بنصر و پیروزی و قبول توبه و عذاب کردن فقط مربوط بخدا است و هیچ چیز از آنها مربوط به پیغمبر(ص)نیست بلکه فقط هدایت و دعوت بحق مربوط باوست کأنه خداوند میفرماید:شمشیر را از میان آنها برمدار تا توبه کنند و خداوند توبۀ ایشان بپذیرد یا بکفر خود بمانند و بستم خود عذاب شوند.

ص :244

بیان آیه 129

اشاره
لغت:

اینکه در آیه لفظ(ما)ذکر کرده و فرموده (وَ لِلّٰهِ مٰا فِی...) زیرا ما اعم از من است و شامل عاقل و غیر عاقل یعنی انسان و دیگر موجودات میشود بخلاف من که فقط شامل انسان میشود و اگر بخواهد شامل همه شود مجاز است.

تفسیر:

چون خداوند به پیغمبر فرمود «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» بدنبال آن این آیه را فرستاد که همه چیز از آن خداست.

وَ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ

-یعنی ملک و سلطنت و ملک و ثروت و خلقت و قدرت بر همه موجودات فقط مال اوست هر چه بخواهد با آنها میکند،ایجاد و نابودی و بازگرداندن بدست اوست.

یَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ

-گناه هر مؤمنی را که بخواهد می بخشد و بر آن عقابشان نمیکند و این البته از رحمت و فضل اوست.

وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ

-کافران را عذاب میکند و نیز هر یک از گنهکاران مؤمن را که بی توبه بمیرد عقاب مینماید و این نیز عدل است.دلیل این معنی آیۀ مبارکۀ إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ -خداوند شرک را نمی بخشد و بقیه گناهان را برای هر که بخواهد می بخشد و اگر این آیه نبود عقلاً بخشش همه چیز را جایز میشمردیم.و اینکه آیه را مبهم فرستاده و بخشوده شوندگان و عذاب شوندگان را بتفصیل بیان نکرده برای اینست که بندگان همواره بین خوف و رجاء و بیم و امید باشند و از عذاب خدا ایمن نشوند و گناه نکنند و از رحمت او هم نومید نگردند مگر کافران و بهمین معنی توجه دارد.گفتار حضرت صادق(ع):

ص :245

«اگر امید و ترس مؤمن با هم سنجیده شود بیک اندازه است و یکی را بر دیگری برتری نباشد».

و نیز اینکه غفران و عذاب را بر مشیت خود معلق و مشروط کرده از اینروست که مشیت حق بر وفق حکمت است و خداوند جز بمقتضای حکمت اراده نکند.

بعضی از بزرگان را پرسیدند که خداوند با این وسعت رحمت چگونه بندگانش را عذاب میکند؟پاسخ داد که رحمت حق بر حکمتش پیشی نمیگیرد و غلبه نمیکند زیرا رحمت او مثل مهر ما بمعنی رقت قلب نیست(بلکه بر طبق حکمت است).

ابن عباس گوید،معنی اینست:هر که را بخواهد می بخشد و هر کس را که بخواهد عذاب میکند البته عذاب میکند غیر تائبین را.

ص :246

[سوره آل عمران (3): آیات 130 تا 134]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَأْکُلُوا اَلرِّبَوا أَضْعٰافاً مُضٰاعَفَهً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (130) وَ اِتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ (131) وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (132) وَ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ (133) اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ (134)

(1)

ترجمه:

ای مؤمنان ربا را با فزونیهای مکرر و مضاعف مخورید و از خدا بترسید.و از خدا و پیغمبرش اطاعت کنید تا مورد رحمت قرار گیرید.

بشتابید بسوی آمرزش خداوند و بسوی بهشتی که پهنای آن بقدر وسعت زمین و آسمانهاست که برای متقیان آماده شده.

آنان اموال خود را در حالت وسعت و راحتی و در موقع زیان و سختی انفاق میکنند و خطای مردم را عفو مینمایند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

ص :247


1- 1) سوره آل عمران آیات 130 تا 134 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 130 تا 132

اشاره
تفسیر:
اشاره

چون خداوند فرمود که عذاب و مغفرت بسته به مشیت و خواست اوست بدنبالش از کارهایی که موجب عذابست(ربا)نهی میکند:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

یعنی ای کسانی که خدا و پیغمبر را تصدیق کرده اید:

لاٰ تَأْکُلُوا الرِّبَوا

گرچه هر نوع تصرفی در ربوا حرامست ولی فقط خوردن را ذکر کرده چون نفع عمده ربا(و غیر ربا)همان خوردنست.

ربا عبارتست از زیاد گرفتن از اصل مال در برابر مدتی که مال نزد کسی بوده و خلاصه در برابر مدت و زمانی که سرمایه نزد دیگری قرض بوده پولی اخذ شود (1)و مجاهد گوید مراد ربای جاهلیت است.

أَضْعٰافاً مُضٰاعَفَهً

-درباره معنی اینجمله دو قولست:

1-اینکه با تأخیر از مدت بمدت دیرتر مرتب دو چندان و یا بیشتر گرفته شود بطوری که هر وقت از وقتی بوقتی دیگر تأخیر افتد بر سرمایه افزون شود.

2-یعنی نباید بواسطه ربا اموال خود را زیاد و چند برابر کنید و بنا بر این معنی هر زیادتی که از راه حرام وارد مال شود شامل است.

علت تحریم ربا مصلحتی است که خدا داند و در این باره وجوهی گفته اند:

بطور تقریب:

1-برای فرق آن با خرید و فروش.

ص :248


1- 1) نوع دیگر ربا دو چیز همجنس را با هم عوض کردن کمتر را به بیشتر که آن یکی که بیشتر گرفته شود آن اضافه رباست اگر چه یکی از ایندو عالیتر و گرانقیمت تر باشد مثل عوض کردن یک تن برنج خوب با 1/5 تن برنج متوسط(مترجم)

2-ترک ربا انسان را بعدل میکشاند.

3-مکارم اخلاق از قبیل جود و سعه صدر را که نتیجه قرض دادن و به بدهکار گرفتار مهلت دادن و بهره نگرفتن است در انسان زنده میکند و این مطلب از حضرت صادق ع روایت است.

و بدو علت تحریم ربا را دوباره در اینجا ذکر فرموده با اینکه در سوره بقره نیز ذکر شده است که:1-برای اینکه پس از خبر دادن از حرمت آن صریحاً نهی کرده باشد چون در این کار و نهی صریح شدت تحذیر و برگردانیدن خطر وجود دارد.

2-نهی این نوع مخصوص از ربا که بر قانون اضعاف مضاعفه جاری است.

وَ اتَّقُوا اللّٰهَ

-از گناهان او بترسید،و یا از عقاب او بترسید یعنی معاصی را ترک کنید و گفته اند یعنی بپرهیزید از عقاب خدا با ترک معاصی.

لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

-تا با رسیدن بآرزوهای خود سعادتمند شوید و با رفتن ببهشت رستگار گردید.

وَ اتَّقُوا النّٰارَ الَّتِی

-از کارهایی که موجب رفتن بدوزخ و آتش است آتشی که أُعِدَّتْ لِلْکٰافِرِینَ بکافران وعده داده شده و برای آنان آماده گشته.علت اینکه کفار را بآتش تخصیص داده زیرا بیشتر اهل آتش را آنان تشکیل می دهند.و در اصل آتش برای آنها آماده شده و دیگران یعنی مؤمنان گنهکار بعنوان فرع و تبع بدوزخ میروند چنان که در باره بهشت فرموده(بهشت آماده برای متقیان شده)و حال آنکه غیر متقی نیز مثل کودک و دیوانه هم ببهشت راه پیدا میکند.

حسن گوید:تخصیص کفار بوعده آتش مانع از شرکت دیگران نیست چنان که خداوند فقط مرتدین را فرموده است که در قیامت سیه رویند ولی این مانع نیست که دیگر کافران نیز سیه روی باشند چنان که خواهند بود.و خلاصه اگر چیزی را خصوصاً ذکر کردیم و حالتی را باو نسبت دادیم دلیل آن نیست که غیر آن خلاف آن حالت را دارد.

وَ أَطِیعُوا اللّٰهَ

-خدا را در آنچه بشما امر فرموده اطاعت کنید و پیغمبر را در

ص :249

شریعتی که برایتان نهاده اطاعت نمایید.

لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ

-تا مورد رحمت قرار گیرید و عذاب نشوید.

اگر بپرسید چنانچه اطاعت پیغمبر در واقع اطاعت خداست پس تکرار اطاعت رسول برای چیست؟ جواب گوییم:1-مقصود اینست که آنچه پیغمبر(ص)گوید اطاعت کنید بقصد اینکه اطاعت خداست.

2-برای اینست که مردم بدانند اطاعت پیغمبر اطاعت خداست.

نظم آیات:

در باره وجه ارتباط این آیه بما قبل دو قولست:

1-برای اینکه ارتباط دهد بین امر باطاعت خدا را با نهی از خوردن ربا.

کأنه گوید:خدا را در آنچه نهی کرده یعنی اکل ربا اطاعت کنید.

2-محمد بن اسحاق گوید:این آیه در مقام سرزنش کسانیست که در روز احد بر خلاف امر پیغمبر(ص) سنگرگاه خود را برای جمع غنیمت رها کردند و موجب شکست لشکر اسلام شدند.

ص :250

بیان آیه 133-134

اشاره
لغت:

1-اصل کظم یعنی:محکم بستن سر مشک و خیک را بواسطه پر بودنش و کظیم و مکظوم:کسی که وجود او از غم لبریز است و یا از غضب پر است و انتقام نگرفته است.

کظامه-قناتی که زیر زمین جاری است چون در زیر زمین پر است.ابی عبیده در کتاب«غریب الحدیث»از اوس نقل کند که پیغمبر را دیدم که بسر کظم قومی رفت و وضو بساخت و مسح پا کرد یعنی بر سر قنات قومی رفت و...

اخذ بکظمه(کظم او را گرفت)یعنی مجرای نفس او را که جایگاهیست که با نفس پر میشود بگرفت.

فرق میان غیظ و غضب اینست که غضب ضد خشنودی است و غضب یعنی اراده و تصمیم بر عقاب کسی که مستحق عقابست ولی غیظ اینجور نیست بلکه هیجان طبع است بواسطه کراهتی که از معاصی در او پیدا می شود و لذا در باره خداوند غضب اطلاق میشود ولی غیظ گفته نمیشود.

تفسیر:
اشاره

چون خداوند مردم را از کارهای موجب عقاب بر حذر داشت در پی آن ایشان را باعمال موجب ثواب تحریک و تشویق می کند.

وَ سٰارِعُوا

-پیشدستی کنید.

إِلیٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ

-بسوی مغفرت خدا مبادرت کنید و مراد اینست که به اعمالی که موجب مغفرت است مبادرت جویید و در باره مقصود از این اعمال اقوالیست:

1-یعنی باسلام مبادرت جویید(ابن عباس).

2-مراد اداء واجبات است(از علی علیه السلام).

ص :251

3-بسوی هجرت(باسلام و پیغمبر)-از ابی العالیه.

4-بسوی تکبیر اولی(نماز)-از انس بن مالک.

5-بسوی انجام اوامر الهی(از سعید بن جبیر).

6-بسوی نمازهای پنجگانه(از یمان).

7-بسوی جهاد(از ضحاک).

8-بسوی توبه(از عکرمه).

وَ جَنَّهٍ

-یعنی بسوی بهشتی که عَرْضُهَا السَّمٰاوٰاتُ وَ الْأَرْضُ -در معنی این جمله اختلاف است و چند قول آمده:

1-یعنی عرض آن بپهنای آسمانهای هفتگانه و زمین های هفتگانه است که پهلوی هم جمع شده باشند(یعنی مجموع اینها)-از ابن عباس و جبایی و بلخی.

و علت اینکه اینجا عرض بهشت را ذکر کرده نه طول آن را زیرا طول از عرض بزرگتر است و وقتی بزرگی عرض معلوم شد بزرگی طول بطریق اولی معلوم است و در ذکر طول این مطلب نیست.

2-یعنی قیمت آن باندازه ارزش همه آسمانها و زمین است و گویند:«عرضت هذا المتاع للبیع»یعنی این متاع را برای فروش عرضه کردم و از آن عظمت قدر و گرانی آن را قصد کنند که هیچ چیز نمیتواند ارزش آن قرار گیرد(از ابی مسلم اصفهانی) این وجه لطیف است جز اینکه در آن تعسف و دشواری است.

3-مراد از عرض وسعت و عظمت آنست نه عرض اصطلاحی مقابل طول و عرب هر چیزی را که خواهد بوسعت توصیف کند بعرض توصیف میکند.امرؤ القیس گوید:

بلاد عریضه و ارض اریضه یعنی شهرهای پر وسعت و پهناور و سرزمینی خرم(در این شعر عریض بمعنی وسیع آمده و در فارسی هم معمولا پهناور مشتق از پهنا:بمعنی وسیع است) و ذو الرمه گوید:

ص :252

فاعرض فی المکارم و استطاله یعنی در مکارم اخلاق وسعت و عظمت یافته است(یعنی بسیار پیشرفت کرده)که اعرض بمعنی توسع آمد.

اگر سؤال شود که اگر وسعت بهشت به پهنای زمین و آسمانها یعنی همه جهان است پس جهنم در کجاست؟گوییم این سؤال از نبی اکرم شد فرمود سبحان اللّٰه وقتی روز میآید شب کجاست؟و این پاسخ معارضه بمثل است کنایه از آنکه خدایی که قادر است شب را هر گاه و هر جا بخواهد بیاورد قادر است جهنم را هر مکان که بخواهد و هر زمان که اراده کند بیافریند و بیاورد.

و نیز سؤال میشود که اگر بهشت در آسمان است چگونه باندازه آنها میباشد (و حال آنکه باید ظرف از مظروف کوچکتر باشد تا در آن بتواند بگنجد)در اینجا چند جواب گفته اند:

1-انس گوید:بهشت فوق آسمانهای هفتگانه است و زیر عرش.

2-قتاده گوید:بهشت فوق آسمانها و دوزخ زیر زمین واقع است.

3-اینکه گویند بهشت در آسمانهاست یعنی در جهت و طرف آسمانها(و خلاصه در طرف بالا)است نه اینکه در خود آنها گنجیده باشد و مانعی ندارد که خدا در بالا عوالمی بوسعت آسمانها بیافریند.اگر گویید در خبر آمده که در آسمان چهارم واقع است گوییم اگر خبر درست باشد مثل اینست که گویی خانه ام در باغ واقعست و حال اینکه ممکنست کنار و سر باغ واقع باشد و چند برابر باغ هم وسعت داشته باشد که مراد اینست که متصل بباغ و یا در کنار باغ است یا مثلا درش بباغ باز میشود.

4-مراد اینست که در قیامت به پهنای آسمانهاست نه الان و در زمان حال(از احمد بن علی).

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

-یعنی آماده شده است برای مطیعین خدا و رسول خدا که از زشتیها دوری می کنند و طاعات و امر الهی را انجام میدهند و اینکه فقط بهشت را از متقیان دانسته با اینکه فاسقانی که مورد عفو قرار گیرند و همچنین اطفال و مجانین داخل

ص :253

آن میشوند با اینکه متقی بر آنها صدق نمیکند برای اینست که مقصود اصلی از آمادگی بهشت متقیان هستند و بقیه بتبع وارد میشوند.

و نیز گفته اند:مقصود اینست که اگر متقیان نبودند بهشت خلق نمیشد چنان که اگر گویی سفرۀ مهمانی را برای امیر انداخته ام گرچه دیگران هم بر آن می نشینند و برای دیگران هم بر آن غذا نهاده شده مراد اینست که غرض اصلی از این سفره امیر است و دیگران بطفیل او دعوت شده اند و اگر او نبود مهمانی نمیکردم.

این جمله دلالت دارد که بهشت اکنون موجود است زیرا چیزی که آماده شده باشد حتماً مخلوق و آفریده شده است.

اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّٰاءِ وَ الضَّرّٰاءِ

-این جمله صفت متقیان است و در معنی سراء و ضراء دو قول است:

اول:یعنی در حال تنگدستی و گشادگی و وسعت(از ابن عباس).

دوم:در حال خوشی و اندوه یعنی این حالات روحی هرگز مانع بخشش آنها نمیشود.

وَ الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ

-یعنی کسانی که هنگام جوشش خشم آن را فرو میبرند و از کسانی که اذیت و ضرر دیده اند انتقام نمیگیرند بلکه صبر پیشه میسازند.

وَ الْعٰافِینَ عَنِ النّٰاسِ

-یعنی کسانی که از گناه مردم نسبت بخود میگذرند البته در حدی که گذشت جایز باشد و اخلال در حق خدا نشود.

و گفته اند مراد عفو کنندگان از غلام و کنیز میباشند.

وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

-یعنی هر که چنین باشد که گفته شد محسن است و خداوند نیکوکاران را دوست دارد به اینکه بآنان ثواب میدهد و ممکنست احسان صفت جداگانه در ردیف صفات قبلی باشد که شرط تقوی است.

ثوری گوید:احسان اینست که نیکی نمایی بآنکس که بتو بد کند ولی نیکی بکسی که بتو احسان کرده تجارت و مقابله بمثل است.

ص :254

فصل:

اول چیزی را که خداوند از صفات بهشتیان بر شمرده سخاوت است و مؤید آن از اخبار خبریست در باره سخاوت از انس بن مالک روایت که پیغمبر اکرم(ص)فرمود:

سخاوت درختی است در بهشت که شاخسارهایش بدنیا سرکشیده هر کس بیکی از آنها در آویزد او را ببهشت خواهد کشانید و بخل درختی است در دوزخ که شاخه هایش بدنیا سر برآورده و هر کس که بشاخه ای از آن دست گیرد او را بدوزخ برد.و علی(ع) فرمود:بهشت خانه سخاوتمندان است.

و نیز فرمود:سخی بخدا و بهشت و مردم نزدیک است و از دوزخ بدور میباشد و بخیل از بهشت و مردم بدور است و بدوزخ نزدیک پس از سخاوت کظم غیظ را از صفات متقیان شمرده و از اخباری که در این باب آمده عبارتست:

1-ابو امامه گوید پیغمبر فرمود:هر کس خشم خود را فرو برد در حالی که میتواند بآن ترتیب اثر دهد(و انتقام گیرد)خداوند در قیامت وجود او را یکپارچه سرور و خشنودی سازد و در خبر دیگر است که خداوند وجودش را در قیامت در مهد امن و ایمان نگهدارد.

و نیز فرمودند:فرو برنده خشم چون شمشیر زننده در میدان جهاد است بروی دشمنان خدا و خداوند دلش را سرشار از شادی گرداند.

و نیز فرمود:قهرمان آن نیست که در کشتی پیروز شود بلکه قهرمان و پهلوان کسی است که بهنگام غضب مالک نفس خود و خویشتن دار باشد.

آیه شریفه پس از کاظمین عفو کنندگان را یاد میکند.روایت شده که پیغمبر اکرم(ص)فرمود:این دسته از مردم(عافین)در امت من خیلی اندکند مگر آنکه خدا او را نگهدارد ولی در امت های پیشین بسیار بوده اند و در این سخن دلیل روشنی است که گذشت از گناه مردم مورد رغبت خدایی است و هم اگر چه واجب نیست از مستحباتست.

پیغمبر فرمود:هیچ مردی از مظلمه ای عفو و گذشت نکرد مگر آنکه خداوند بوسیله آن عزتی باو عنایت فرمود.

ص :255

سپس خداوند میفرماید که محسنین را دوست دارد و محسن بمعنای کسی است که بدیگری نعمتی دهد بر وجهی که خالی از هر گونه زشتی باشد و محسن بمعنی انجام دهنده کارهای نیک نیز میباشد البته بقصد اطاعت امر خداوند و تقرب بذات اقدس الهی-روایت شده که کنیزی از حضرت علی بن الحسین(ع)بدست حضرت آب میریخت ابریق از دست کنیزک افتاد و حضرت را بسوزانید امام سر برداشت و به کنیز نگاهی کرد کنیز گفت خدا میفرماید: «وَ الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ» حضرت فرمود خشم خود فرو خوردم.کنیز گفت: «وَ الْعٰافِینَ عَنِ النّٰاسِ» حضرت فرمود:خداوند ترا عفو فرماید.

کنیزک گفت: «وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» امام فرمود برو که در راه خدا آزادی.

ص :256

[سوره آل عمران (3): آیات 135 تا 136]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اَللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (135) أُولٰئِکَ جَزٰاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ نِعْمَ أَجْرُ اَلْعٰامِلِینَ (136)

(1)

ترجمه:

آنان که چون گناهی بزرگ انجام دهند یا بخویشتن ستم نمایند بیاد خدا افتد و بر گناهان خود استغفار نمایند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشاید و بر کرده های خود اصرار و ادامه روا ندارند در حالی که می دانند.

آنانند که جز ایشان مغفرت پروردگار و باغهایی است از بهشت که در آن جویبارها روان است و در آن خالد و جاویدان خواهند بود و اجر عمل کنندگان چه نیکو است.

ص :257


1- 1) سوره آل عمران آیه 135 و 136 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 135-136

اشاره
لغت:

1-اصل فاحشه از فحش است و فحش یعنی قبح و گناه بزرگ مرتکب شدن و از اینرو به کسی که بحد افراط بلند باشد فاحش الطول گویند.

افحش فلان:صریحاً فحش بزبان آورد.

2-اصرار در اصل:بستن از شدت سرما و گویا این معنی گناه را با ادامه دادن ارتباط می دهد.

گفته اند:در اصل بمعنی پایداری است بر چیزی.

مورد و شأن نزول:

روایت است که جمعی از مؤمنان گفتند یا رسول اللّٰه بنی اسرائیل نزد خداوند از ما گرامیترند که چون یکی از آنان گناهی میکرد صبحگاهان که بر می خاست بر در خانه اش نوشته بود:«گوش و بینیت بریده باد هر چه خواهی کن»و این کفاره گناهشان بود (1).

پیغمبر(ص)سکوت فرمود پس آیه آمد که «وَ الَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا...» پیغمبر فرمود:آیا بشما خبر بدهم بهتر از آنچه برای بنی اسرائیل بود بشما عنایت شد و آیه را برایشان بخواند(از ابن مسعود).

بنا بر این نقل در این آیه تسهیل است بر مسلمین زیرا استغفار را بدل از آن رسوایی بنی اسرائیل که راستی کفاره سختی بود قرار داد.

ص :258


1- 1) مراد سائل اینست که خداوند بجای عذاب آخرت او را در دنیا رسوا میکرد و این آسانتر است از عقاب آخرت ولی ما را در دنیا رسوا نمیکند و بعذاب آخرت که سخت تر است عقاب مینماید (مترجم)

و بعضی گفته اند که آیه درباره بنهان تمار آمده که زنی خواست از او خرما بخرد بنهان گفت در خانه خرمای بهتر دارم و باین بهانه زن را بخانه خود برد و او را در آغوش کشید و صورتش را بوسید زن گفت از خدا بترس.بنهان از شنیدن نام خدا متذکر شد و از کرده پشیمان گشت و زن را رها کرد و خدمت پیغمبر اکرم(ص)شرفیاب گردید و بگناه خود اعتراف نمود و چاره ای خواست پس این آیه آمد(از عطا).

تفسیر:
اشاره

وَ الَّذِینَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ

:در معنی و مراد از فاحشه و ستم بنفس چند قول ذکر کرده اند:

1-فاحشه یعنی زنا،و ستم بنفس یعنی دیگر گناهان(از سدی و جابر).

2-قاضی عبد الجبار بن احمد همدانی گوید که فاحشه گناهان کبیره است و ظلم بنفس گناهان صغیره.

3-علی بن عیسی گوید:فاحشه اسم هر گناه ظاهر و پنهانی است الا اینکه معمولا جز در مورد کبیره اطلاق و استعمال نمیشود.

4-و گفته اند مراد از فاحشه فعل بد است و از ظلم گفتار بد.

ذَکَرُوا اللّٰهَ

:یعنی بیاد وعیدهای الهی افتند و در نتیجه از گناه خودداری کنند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ

:یعنی بر گناهان آمرزش طلبند و این ذکر پس از نسیان است و خداوند ایشان را مدح فرموده از اینرو که متذکر حق شده اند.

و گفته اند ذکر آنها اینست که گویند«بار خدایا گناهان ما را ببخش که ما توبه کننده و پشیمانیم و دیگر گرد گناه نخواهیم گشت».

وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّٰهُ

:این از نهایت فضل الهی و بسیاری کرم و بزرگی منت اوست و غرض از ترغیب گناهکاران بتوبه و طلب مغفرت ایجاد حسن ظن در مذنبین و تقویت امید مجرمین میباشد و این مطلب چنانست که آقایی ببنده اش که جرمی بزرگ مرتکب شده گوید:از من عذر بخواه و جز من کیست که عذر تو را بپذیرد؟! اگر اشکال شود که بخشش و غفران در بین بندگان هم هست که از گناه و تقصیر

ص :259

یکدیگر در میگذرند و اختصاص بخدا ندارد جواب اینست که گناهانی را که موجب استحقاق عقاب است نمی بخشد مگر خداوند و همچنین خداوند گناهان کبیره را می- بخشد و تقصیرهای ما نسبت بهم در قبال آنها ناچیز است.

وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا

:یعنی بر گناه ادامه ندهند و ملازم گناه نشوند.

حسن گوید:اصرار بر گناه اینست که مردم معصیت را انجام دهند و از آن توبه نمایند و این معنی نزدیک بمعنی اول است و این گفته کافی نیست بر اینکه توبه مجرد استغفار باشد با اصرار بر گناه زیرا استغفار مؤثر است در صورتی که اصرار بر گناه نباشد و از پیغمبر اکرم(ص)روایت شده که:هیچ گناهی با اصرار بر آن صغیره نیست و هیچ گناهی اگر استغفار(و توبه واقعی)شود کبیره نیست:یعنی گناهان کبیره با توبه و استغفار بحال کبیره بودن باقی نمیماند و صغیره با اصرار بر آن بحال صغیره باقی نمیماند.

در تفسیر ابن عباس آمده که اصرار بر گناه یعنی آرامش و عادت یافتن دل بگناه و آن اینست که گناهکار توبه و استغفار را بکلی ترک گوید.

وَ هُمْ یَعْلَمُونَ

:در این جمله چند وجه محتمل است:

اول:یعنی می دانند خطاست و به خطا بودن آن نیز توجه دارند و در حال فراموشی و سهو و غفلت نباشند زیرا خداوند گناهانی را که بنده از روی فراموشی و غفلت انجام دهد میبخشاید اگر چه از آنها بعینه توبه نکند(از جبایی و سدی).

دوم:بر دلیل گناه بودن آن واقفند زیرا اگر از گناه بودن آن بی خبر باشند و راهی هم به دانستن نداشته باشند گناه از ایشان برداشته است مثل کسی که از روی نادانی با مادر رضاعی خود تزویج کند که گناهی بر او نیست-و اینست معنی قول ابن عباس و حسن.

سوم:یعنی میدانند که خداوند است که بخشایش گناهان بدست اوست.

أُولٰئِکَ

:اشاره است بمتقیان که اوصافشان گذشت.

جَزٰاؤُهُمْ

:پاداش ایشان بر اعمال و توبه.

ص :260

مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ

:مراد پوشیدن گناهان ایشان است.

وَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا

:تفسیر این قسمت در سوره بقره گذشت.

وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعٰامِلِینَ

یعنی پاداش عمل کنندگان که عبارتست از بهشت و انواع ثواب و مغفرت و بخشایش گناهان و پرده پوشی معاصی ایشان بزرگ و نیکو پاداشی است و اینها تفضل و لطف الهی است زیرا برداشتن عقاب بواسطه توبه بخشش و تفضل است ولی استحقاق ثواب با توبه عقلاً واجبست زیرا اگر توبه موجب چنین استحقاق نباشد تکلیف بتوبه قبیح است چون مشقت دارد.

نظم آیات:

گفته اند:وجه ارتباط آیه بما قبل اینست که توبه از صفات متقیان است و گفته اند اینان یعنی متقیان که قبلا گفته شده و توبه کنندگان که در این آیه ذکر شده دو دسته جدایند که هر دو اهل بهشتند.

ص :261

[سوره آل عمران (3): آیات 137 تا 140]

اشاره

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَهُ اَلْمُکَذِّبِینَ (137) هٰذٰا بَیٰانٌ لِلنّٰاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ (138) وَ لاٰ تَهِنُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (139) إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ اَلْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اَلْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ اَلنّٰاسِ وَ لِیَعْلَمَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدٰاءَ وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ اَلظّٰالِمِینَ (140)

(1)

ترجمه:

پیش از شما ماجراها و کارهایی(در زمین)انجام شده بود پس در زمین بگردید و بنگرید که پایان کار تکذیب کنندگان(حق و پیغمبران)چه(شوم)بوده.

این برای مردم بیانی و برای متقیان پند و موعظه ای است.

سستی مکنید و اندوه مخورید که اگر مؤمن باشید برتر و والاترید.اگر بشما زخمی رسیده آن قوم(مشرک)را نیز زخمی مثل آن رسیده و این روزها را میان مردم جابه جا میکنیم تا خداوند مؤمنان را بشناسد و از شما گواهان گیرد و خدا ستمکاران را دوست ندارد.

ص :262


1- 1) سوره آل عمران آیه 137 تا 140 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 137-138

اشاره
لغت:

1-سنه:راه و مسیر قرار دادی که باید از آن پیروی شود و از این معنی است سنت پیغمبر(ص).لبید گوید:

من معشر سنت لهم آبائهم

و لکل قوم سنه و امامها

راهی که پدرانشان برایشان جعل کرده اند و هر قومی را روشی و سنتی و رهبری است.

اصل سنت بمعنی استمرار در جهتی است.

سن الماء:آب را ریخت تا حدی که ظرف لبریز شد و از سرش برفت.

و سنن:استمرار راه.

2-عاقبه:آنچه که سبب جلو و قبلی بآن میانجامد و آخره به این معنی نیست چون ممکنست در شمارش اول قرار گیرد.

3-موعظه:آنچه دل را نرم کند و انسان را بچیزی دعوت کند که آدمی را از انجام قبیح مانع شود و بکار نیکو وا دارد.

و گفته اند موعظه چیزی است که در انسان تشویق بحسنات را بر انگیزد و او را از سیئات باز دارد.

تفسیر:

چون خداوند رفتار خود را با مؤمن و کافر در دنیا و آخرت بیان داشت اکنون میفرماید که این روش عادت اوست درباره آفریده ها.

قَدْ خَلَتْ

-یعنی گذشت.

مِنْ قَبْلِکُمْ

-قبل از شما ای اصحاب محمد(ص)و گفته اند خطاب است بفرار کنندگان در جنگ احد.

ص :263

سُنَنٌ

-روشهایی است از خدا در امم پیشین که چون پیامبر خود را تکذیب میکردند خداوند آنها را بیچاره و نابود میساخت و آثار آنان را باقی نگه میداشت تا موجب عبرت و پند دیگران شود(از حسن و ابن اسحاق) و گفته اند سنن یعنی امثال و نمونه ها و مثل ها(از ابن زید).

و بعضی گفته اند:سنن یعنی امتها و سنت یعنی امت(از مفضل)و گفته اند یعنی اهل سنن.

و گفته اند معنی آیه اینست که برای هر امتی روش و طریقه ای بوده که متابعت آن کرده اند(از کلبی).

فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کٰانَ عٰاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ

-یعنی سیر در زمین کنید و اخبار تکذیب کنندگان را و آنچه را بایشان رسیده با دیده عبرت بنگرید تا پند گیرید و دیگر مثل اعمال آنها را تکرار منمایید و همچون آنها را تکذیب و انکار پیامبر را مپویید که نمونه آن عذابها که بر ایشان فرود آمده بر شما نیز نازل شود.

مراد از مکذبین کسانی است که بعث و نشر در قیامت و ثواب و عقاب آخرت را انکار کنند که خداوند در دنیا بنابودی و هلاک عذابشان کند و در آخرت بعذاب دردناک دوزخ و ذلت بیمانند گرفتارشان نماید.

هٰذٰا

-اشاره است بقرآن.

بَیٰانٌ لِلنّٰاسِ

-یعنی دلیل و بیانی است برای همگی ایشان(از حسن و قتاده.) و گفته اند اشاره است بقول خداوند(قد خلت من قبلکم سنن)از ابن اسحاق و بلخی و طبری.

وَ هُدیً

-علی بن عیسی گوید فرق بین بیان و هدی اینست که بیان روشن ساختن معنی چیزی است برای دیگری هر چه باشد ولی هدایت روشن ساختن طریق رشد و سعادت که طرف بآن راه رود و براه گمراهی نرود.

وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ

-و اینکه فرموده این بیان قرآن برای متقین است و با اینکه قرآن بیان و هدایت و موعظه برای همه مردم میباشد از اینروست که تنها متقین هستند که از آن بهره میبرند و بهدایتش هدایت میگردند و از مواعظش پند میگیرند.

ص :264

بیان آیه 139-140

اشاره
لغت:

وهن-سستی.

2-اعلون-جمع اعلی و مؤنث آن علیاء و جمع علیا(علیات و علی).

3-فرق بین لمس و مس اینست که لمس چسبیدن بدن است بچیزی همراه با احساس آن چیز و مس صرف چسبیدن است.

4-دوله-روی آوردن اقبال بجمعی به اینکه بمقصود برسند.

5-ادان اللّٰه فلاناً من فلان-یعنی خداوند شانس و روی آوری آن را برای او قرار داده.

دوله به دو لغت آمده ضم دال(دوله)و فتح دال(دوله).

و گفته اند بضم دال درباره مال و بفتح آن درباره پیروزی جنگ بکار رود.

شأن نزول:

آیه برای تسلیت مؤمنان آمده بمناسبت رنجها و زحمتهایی که در احد بایشان رسید.(از زهری و قتاده و ابن نجیح).

و گفته اند که چون مسلمین در روز احد از شکاف کوه عقب نشینی کردند و خالد با سواران مشرکین آهنگ کوه کرد که بآن شکاف بالا رود پیغمبر عرضه داشت:بار خدایا از بالا رفتن اینان جلو بگیر که ما را جز بتو قوتی نیست خداوندا در این شهر جز این افراد اندک کسی ترا نمیپرستد.در اینوقت خداوند این آیه فرستاد و در پی آن جمعی از تیر اندازان بکوه بالا رفتند و سواران مشرکین را تیر باران کردند تا آنها را بعقب نشینی وا داشتند و مسلمانان بر کوه صعود نمودند و اینست قول خداوند.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ

-از ابن عباس.

ص :265

کلبی گوید:آیه پس از روز احد آمد هنگامی که پیغمبر(ص)اصحابش را امر کرد که دشمن را تعقیب کنند در حالی که اصحاب زخمدار بودند و فرمود با ما همراه نشوند مگر کسانی که دیروز در احد با ما بودند و این فرمان بر مسلمین گران آمد پس خداوند این آیه را فرستاد و دلیل کلبی بر این سخن این قسمت آیه است وَ لاٰ تَهِنُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا... یعنی بخود غم و سستی راه ندهید که شما برتر و بالاترید...

تفسیر:

سپس خداوند مسلمین را ببزرگی و عظمت روح برمیانگیزد و از سستی و اندوه نهی میفرماید و وعده پیروزی عاجل و حسن عاقبت و آجل بدیشان میدهد.

وَ لاٰ تَهِنُوا

-یعنی در جهاد با دشمنان سستی مکنید.

وَ لاٰ تَحْزَنُوا

-و از آنچه که به پیکرها و یا ثروت های شما میرسد اندوه مخورید.

و گفته اند یعنی:با جراحتهایی که بشما رسیده سست مشوید و بواسطه مصیباتی که متوجه شما گشته اندوهگین مباشید.

و گفته اند مراد اینست که از شکستی که بظاهر نصیب شما شده سست مشوید و برای غنیمتهایی که از کفتان رفته غم مخورید.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ

-یعنی سرانجام شما پیروز و منصور خواهید بود و گفته اند یعنی شما از نظر مقام بالاترید.

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

-اگر مؤمنید مراد اینست که کسی که بخدا ایمان دارد نباید بواسطه اعتماد و اطمینانی که بحق دارد حزن و سستی در او راه پیدا کند.

و ممکنست مراد این باشد که اگر بوعده نصرت و پیروزی که من بشما داده ام مؤمنید هرگز غم و سستی بخود راه مدهید سپس خداوند به تسلیت مؤمنان می پردازد.

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ

-یعنی اگر بشما جراحتهایی رسیده بدشمنان شما نیز مانند آنها رسیده است(از ابن عباس).

و گفته شده مراد اینست که اگر در روز احد زخمهایی بشما رسیده نظیر آنها در جنگ بدر بدشمنانتان نیز رسیده است.

ص :266

انس بن مالک گوید:در روز احد علی(ع)را نزد پیغمبر(ص)آوردند که شصت و چند زخم شمشیر و نیزه به پیکر مقدسش رسیده بود.

پیغمبر دست مبارک بر زخمهای وی بمالید و دستمالیدن همان و شفا یافتن باذن خدا همان چنان که گویی از اول زخمی نبود.

از ابن عباس است که در روز احد ابو سفیان بکوه بالا رفت.پیغمبر عرضه داشت خداوندا ابو سفیان را نرسد که بر ما بلندی یابد ابو سفیان ساعتی درنگ کرد و فریاد بر آورد که:این روز تقاص آن روز(یعنی رنج و کشته شدگان و جراحات امروز شما تقاص و در برابر جراحات و مقتولین روز بدر ما)همانا روزگار همواره در گردش و دگرگونی است(و هر روزی بکام کسی است)و جنگ یک روز بنفع ماست و دیگر روز بزیان ما.

پیغمبر(ص)باصحاب فرمود پاسخش گویید اصحاب فریاد بر آوردند که مقتولین شما و ما یکسان نیستند که کشته شدگان شما در دوزخند و از ما شهید و اهل بهشتند.

ابی سفیان فریاد بر آورد که(و لنا عزی و لا عزی لکم)یعنی ما عزی داریم و شما را عزّایی (1)نیست.

پیامبر فریاد بر آورد که:اللّٰه مولانا و لا مولی لکم،یعنی خدا مولای ماست و شما را مولایی نیست.

ابو سفیان گفت:اعل هبل(هبل (2)بلند است و بزرگ) پیغمبر فرمود:اللّٰه اعلی و اجل(خدا بلندتر و بزرگتر است).

وَ تِلْکَ الْأَیّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَیْنَ النّٰاسِ

-یعنی ما روزگار را گاهی بکام و نفع مردم میچرخانیم و گاه دیگر بضررشان(از حسن و قتاده و ربیع و سدی و ابن اسحاق)و همانا خداوند روزگار را بین مسلمانان و کفار بگردش میآورد گاه بکاستن رنج از مسلمین و گاه بافزودن رنج بر ایشان و البته نه با پیروزی کفار علیه ایشان زیرا پیروزی علامت محبت داشتن است و خداوند بکفار هرگز محبتی ندارد و خداوند برای دنیا دگرگونی

ص :267


1- 1) عزا نام بت بزرگ قریش که در خانه کعبه نصب شده بود.
2- 2) هبل-نیز بت بزرگ عرب در خانه کعبه.

و اقبال را قرار داد برای اینکه مسلمین بدنیا و روزگار دل نبندند و اطمینان پیدا نکنند و در نتیجه رغبت و حرصشان نسبت بآن اندک باشد چون همواره لذات دنیا رو بزوال است و زندگی آن آمیخته بشرنگ محنتها است.

و نیز برای اینکه برای جهان آخرت که خود ابدی و جاوید و نعمتهایش زوال ناپذیر است بکوشند.

و اینکه دولت و گردش روزگار را گاه بنفع مسلمین و گاهی بضررشان قرار میدهد اینست که ایمانشان بر وجه صحیح و طبق منطق و حجت باشد چون اگر دنیا همواره بکام مسلمین بود بسیاری از مردم برای همین مطلب بعنوان تفأل باسلام میگراییدند.

و این نکته نیز معلوم باشد که پیغمبر در هر کار و هر موضعی پیروز بود یا پیروزی ابتدایی و یا در سرانجام کار و دائمی،نبودن غلبه ظاهری پیغمبر(ص)بهمان مصلحتی بود که فوقاً بیان داشتیم.

وَ لِیَعْلَمَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا

-مفعول دیگر(لیعلم)محذوف است و تقدیر چنین است:«تلک الایام نداولها بین الناس لوجوه من المصالح و الحکمه و لیعلم اللّٰه...»یعنی روزگار را بین مردم میچرخانیم برای مصالح و حکمتهایی و برای اینکه خدا بشناسد مؤمنین را در حالی که بوسیله ایمان از دیگران تمیز داده شده اند و ممتازند.و روی این معنی یعلم(میداند)بمعنی یعرف(میشناسد)نیست زیرا مراد این نیست که خداوند ذات و شخص مؤمنین را بشناسد بلکه مقصود اینست که تمیز آنها را بواسطه ایمان بداند (1).

و ممکنست مقصود این باشد که:خدا مؤمنان را بشناسد بواسطه صبر و پایداری که در راه جهاد با دشمن از خود نشان میدهند یعنی با آنها مثل کسی که بصبر و پایداری شناخته شده اند رفتار خواهد کرد.خداوند پیش از اظهار ایمان حال آینده آنها را میدانست.

ص :268


1- 1) فرق بین علم و معرفت اینست که معرفت بامور جزئی و ذوات و اشخاص تعلق میگیرد و علم بامور کلی و لذا در اینجا اگر مراد شناخت خود و ذات مؤمنان باشد باید یعرف بکار رود و اگر مراد تمیز مؤمنین از کافر باشد یعلم بکار میرود.(مترجم)

چنان که پس از آن میداند با این تفاوت که قبل از اظهار ایمان میدانست که در آینده از کافران ممتاز خواهند شد و پس از اظهار ایمان میداند که اکنون تمیز داده شده اند و ممتاز گشته اند پس تفاوت در علم خداوند نیست بلکه در معلوم است که اظهار ایمان ایشان است که قبل از انجام یا بعد از آن تفاوت دارد پس در علم خدا تغییر نیست بلکه در معلوم یعنی خبری است که مورد علم او واقع میشود.بعضی گفته اند مقصود آیه اینست که تا اولیاء خدا بدانند تمیز مؤمن از کافر را و اینکه علم را بخود نسبت داد برای تجلیل و بزرگداشت اولیاء میباشد که دانستن آنها دانستن خداست.

و گفته اند مراد اینست که خداوند بداند صبر و شکیبایی صابران و بیتابی و سستی جزع کنندگان را.

و نیز گفته اند یعنی تا خداوند مؤمن را از منافق جدا کند و بشناسد و با ذکر مؤمن از ذکر منافق که بقرینه معلوم است بی نیاز شد.

وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدٰاءَ

-در اینجا دو قولست:

1-تا بوسیله شهادت کسانی را که در یوم احد شهید شده اند گرامی سازد.(از حسن و قتاده).

2-خداوند بواسطه جلالت قدر و بلندی مرتبه ای که دارید شما را بر گناهان مردم شاهد قرار دهد و شهداء جمع شاهد و شهید است(از ابی علی جبایی)و از اینرو شهداء نامیده شوند که اعمالی را که شهادت میدهند و مشاهده کرده اند(این در صورتیست که جمع شاهد باشد)و اما اگر جمع شهید باشد از اینرو شهداء نامیده میشوند که جان خود را از روی علم و دیدن و شهود میدان جنگ و کشتار نثار کردند و فرار ننمودند.

وَ اللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ الظّٰالِمِینَ

-ظاهر معنی و فایده آن اینست که خداوند ظالمان را بواسطه محبوب بودنشان بر مؤمنان مسلط نمیکند و تمکن نمیدهد بلکه برای مصالحی که گفته شد و هم برای آمرزش گناه مؤمنان چنان که در آیۀ بعد میگوید.

ص :269

[سوره آل عمران (3): آیات 141 تا 143]

اشاره

وَ لِیُمَحِّصَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ اَلْکٰافِرِینَ (141) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا اَلْجَنَّهَ وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ اَلصّٰابِرِینَ (142) وَ لَقَدْ کُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ اَلْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)

(1)

ترجمه:

تا خداوند مؤمنان را تصفیه کند و کافران را نقصان دهد.

گمان کردید که ببهشت میروید پیش از آنکه خداوند جهاد کنندگان شما را (با انجام جهاد)باز شناسد و معلوم بدارد و صبر کنندگان شما را(با صبر در جهاد) معلوم سازد.

شما بودید که پیش از آنکه مرگ(و میدان جهاد را)ببینید آرزوی مرگ میکردید ولی آن را دیدید و تماشایی شدید(و از جهاد باز ایستادید).

ص :270


1- 1) سوره آل عمران آیه 141 تا 143 جزء 4 سوره 3

بیان آیۀ 141

اشاره
لغت:

تمحیص در اصل تخلیص و خالص گردانیدن است.

خلیل گوید:محص یعنی خلوص از عیب(محصه-امحصه-محصاً)او را از هر عیبی خالص گردانید.

اللهم محص عنا ذنوبنا-یعنی خداوندا پاک کن گناهان ما را.

2-محق در اصل نابود ساختن چیزی بتدریج و از اینرو معنی نقصان در آن خوابیده.

(انمحق الشیء و تمحق)یعنی اندک اندک برکت آن برفت.

محاق:آخر ماه چون نور ماه کم کم از بین میرود و پایان می پذیرد.

تفسیر:

اینک خداوند مصلحت در جابجا کردن روزگار(و اقبال)را بین مردم بیان میکند:

وَ لِیُمَحِّصَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا

:در معنی آیه چند قول گفته شده:

1-یعنی برای اینکه خداوند مؤمنان را امتحان کند.

وَ یَمْحَقَ الْکٰافِرِینَ

:یعنی آنها را نقصان دهد(از ابن عباس و مجاهد).

2-یعنی تا خداوند گناهان مؤمنان را برطرف کند(زجاج).

3-خداوند مؤمنان را با آزمایش و ابتلاء نجات دهد و کافران را در موقع امتحان هلاک سازد(از علی بن عیسی).

و آیه دلالت دارد که خداوند اقبال و دنیا را بین مردم جابجا میکند(و هر روزی دنیا را بکام کسی میچرخاند)تا گناه مؤمنان را پاک سازد و کافران را نابود گرداند و نقصان بخشد.

ص :271

و علت اینکه به این وسیله آنها را از گناه میسترد و پاک مینماید دو چیز است:

1-در اینکه کافران را آزاد میگزارد و قدرت را از ایشان نمیگیرد تا بر مسلمین بتازند و بآنها مصیبت وارد کنند برای اینست که آنها را در معرض صبر و بردباری که وسیله اجر عظیم است در آورد و وزر و وبالهای بسیاری از ایشان فرو ریزد.

2-در اینکار لطفی است که آنها را بیاد خدا اندازد و به این وسیله از ارتکاب گناه محفوظ می دارد.

ص :272

بیان آیه 142-143

اشاره
لغت:

فرق بین تمنی و اراده اینست که اراده از افعال قلوب است و تمنی همان قول گوینده است که گوید کاش چنین و چنان بود و کاش چنین و چنان نبود.

و گفته اند تمنی معنی قلبی(و حالت خواهش درونی)است که با این گفته مطابقت داشته باشد ولی معنی صحیح همان اولی است.

تفسیر:

چون خداوند مردم مؤمن را بجهاد ترغیب فرمود،اکنون بر این سخن میافزاید که ببهشت نمیرسید مگر با آزمایش و امتحان و میفرماید:

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ

:مراد استفهام انکاری است.یعنی ای مردم مؤمن گمان میکنید که داخل بهشت خواهید شد؟! وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اللّٰهُ الَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّٰابِرِینَ :یعنی در حالی که هنوز مجاهدان جهاد نکرده اند تا خداوند جهادشان را بداند و نیز صابران هنوز صبر خود بکار نبرده اند تا صبرشان در جهاد معلوم گردد.

و نیز ممکنست مراد این باشد که آیا گمان میکنید هنوز جهادی واقع نشده وارد بهشت خواهید شد منتهی برای اختصار باین عبارت نقل شده و بنا بر این تقدیر عبارت چنین است:«و لما لم یکن المعلوم من جهاد الذی اوجب علیکم-یعنی هنوز جهاد واجب بر شما واقع و انجام نشده».

وَ لَقَدْ کُنْتُمْ

:یعنی ای اصحاب محمد(ص).

تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ

:آرزوی مرگ میکردید.این جمله اشاره است بکسانی که در جنگ بدر زنده مانده بودند و آرزوی شهادت داشتند ولی اکثر آنها در جنگ احد

ص :273

فرار کردند اینست که خداوند ایشان را مورد عتاب قرار داده(از حسن و مجاهد و ربیع).

مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ

:ضمیر در«تلقوه»و«رأیتموه»بمرگ بر میگردد یعنی قبل از اینکه اسباب مرگ را که جنگ است ببینید آرزوی شهادت میکردید و اکنون دیدید.

و مراد از دیدن موت دیدار اسباب و مقدمه موت یعنی جنگ و جهاد است چون مرگ دیدنی نیست.

وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ

:گفته شده که اینجمله تأکید رؤیت است چنان که گویی آن را با چشم خود دیدم که کلمه با چشم خود تأکید دیدم میباشد و این تأکید برای اینست که معلوم شود مراد رؤیت با قلب نیست بلکه دیدن با چشم است.

و گفته اند یعنی:در حالی که محمد(ص)را می بینید و در جمله محذوفی است.

(فلم انهزمتم:یعنی چرا فرار کردید)در حالی که محمد(ص)را می بینید.

اگر سؤال شود چگونه مؤمنان آرزو داشتند که مشرکان آنان را بکشند تا به درجه شهادت نایل شوند؟و اصلا چنین آرزویی جایز است؟ جواب گوییم جایز نیست زیرا قتل مشرکین ایشان را گناه است و آرزوی معصیت جایز نیست چنان که خداوند هم چنین اراده ای نمیکند و بچنین کاری امر نمیفرماید پس مراد اینست که مؤمنان تمنی شهادت داشتند به اینکه آن قدر در جهاد مقاومت کنند تا جان خود را فدا نمایند.

ص :274

[سوره آل عمران (3): آیات 144 تا 145]

اشاره

وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلیٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اَللّٰهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اَللّٰهُ اَلشّٰاکِرِینَ (144) وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ کِتٰاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ اَلْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ سَنَجْزِی اَلشّٰاکِرِینَ (145)

(1)

ترجمه:

محمد(ص)نیست مگر رسول(الهی)که قبل از او نیز پیامبرانی بوده اند اگر وفات یابد یا کشته شود به پشت خود بر میگردید و هر کس بازگشت کند خدا را هیچ زیانی نرسد و خداوند شاکران را جزا و پاداش خواهد داد.

هیچ نفسی را نرسد که بی اجازۀ خدا بمیرد.نوشته و ثبتی است مدت دار و هر کس پاداش دنیا خواهد از آن دهیمش و هر که پاداش اخروی خواهد از آن دهیمش و سپاسگزاران را پاداش خواهیم داد.

ص :275


1- 1) سوره آل عمران آیه 144-145 جزء 4 سوره 3

بیان آیۀ 144

اشاره

1-محمد:از حمد است و تحمید بالاتر از حمد است و معنای محمد(از تحمید) یعنی مستغرق در همۀ محامد میباشد زیرا مستوجب تحمید نیست مگر آن کس که در کمال مستولی باشد.

خداوند عز اسمه پیامبرش را به دو اسم مشتق از اسم خود گرامی داشت که یکی محمد است و یکی احمد(صلی اللّٰه علیه و آله)و بهمین معنی اشاره کرده است حسان بن ثابت:

نبی اتانا بعد یأس و فتره

من الدین و الاوثان فی الارض تعبد

و شق له من اسمه لیجله

فذو العرش محمود و هذا محمد

یعنی پیامبری که برای ما آمد پس از نومیدی ما از اصلاح و پس از مدت زمانی که نور دین خاموش شده بود در سراسر زمین بتها مورد پرستش واقع گشته بودند و خداوند نام او را از نام خود مشتق ساخت تا او را تجلیل و تکریم کرده باشد و نام خداوند محمود است و نام پیغمبر محمد(ص).

مورد و شأن نزول:

مفسران گویند:سبب نزول این آیه اینست که چون روز احد به دروغ شایع کردند که پیغمبر اکرم کشته شده عده ای گفتند که اگر پیغمبر بود کشته نمیشد و گروهی دیگر گفتند ما در راه همان هدفی که حضرتش می جنگید خواهیم جنگید تا بوی ملحق شویم و عده ای راه ارتداد پیمودند و گروهی راه فرار گزیدند.

(و این آیه نازل شد)و علت اصلی شکست مسلمین فرار تیر اندازان شکاف احد بود و داستان از اینقرار است:

پیغمبر اکرم(ص)پس از گماردن سربازان اسلام در سنگرگاههای خود پنجاه تیرانداز ماهر را بریاست عبد اللّٰه بن جبیر در تنگه کوه احد مستقر ساخت و فرمود جای

ص :276

خود را بهیچ وجه خالی نکنید که ما همواره پیروز خواهیم بود تا زمانی که شما در جایگاه خود ثابت بمانید.

قریش آمدند در حالی که خالد بن ولید در میمنه سپاه و عکرمه بن ابی جهل در میسره لشگر بود و زنانشان از عقب آنان را بدرقه میکردند و دف و نی مینواختند و سرود می خواندند و پایکوبی میکردند.

تنور جنگ افروخته شد پیغمبر(ص)فرمود کیست که این شمشیر بستاند و چنان که شایسته است آن را بر سر دشمنان فرود آرد چندان که کج شود.

ابو دجانه سماک بن خرشه انصاری آن را بگرفت و عمامه ای سرخ بر سر نهاد و با تبختر راه میرفت و چنین رجز می خواند:

انا الذی عاهد فی خلیلی

ان لا اقیم الدهر فی الکیول

اضرب بسیف اللّٰه و الرسول

یعنی:منم آنکه خلیلم از من عهد گرفته که تا آخرین صف دشمن را باقی نگزارم اینک با شمشیر خدا و پیغمبر می جنگم.

پیغمبر فرمود:اینگونه راه رفتن را خدا و پیامبر دشمن دارد مگر در چنین جایگاهی(که برابر دشمن است).

سپس پیغمبر و اصحابش بمشرکین حمله بردند و آنها را شکست و فراری دادند و امیر مؤمنان علی بن-ابی طالب-چنان که گذشت پرچمداران-را بکشت و خداوند نصرت خود را بر مسلمانان فرو فرستاد.

زبیر گوید:هند و همراهانش را دیدم که پا بفرار نهاده اند و از کوه بالا میروند و خدام خود را صدا میزنند که بیاریشان بشتابند و جز بنگهداری آنها بکاری نپردازند.

در اینوقت چون تیراندازان دیدند که دشمن عقب نشینی کرد و مسلمین بغارت اموال ایشان پرداخته اند آنها نیز قصد غارت کردند و در میانشان اختلاف پدید آمد دسته ای گفتند که امر پیغمبر(ص)را پشت سر منهید.گروهی گفتند دیگر کاری بما نیست (و جنگ بنفع ما خاتمه یافته)و برای جمع غارت بسپاه ملحق شدند.

ص :277

در اینوقت خالد متوجه شد که اکثر تیراندازان سنگر را خالی کرده و مسلمین بجمع غنیمت سرگرم شده و از پشت سر حامی ندارند، سواران خود را صدا زد و از عقب بر یاران پیغمبر حمله آورد و آنها را شکست داد و بکشت و عبد اللّٰه بن قمیه حارثی سنگی بطرف پیغمبر پرتاب کرد و بینی و دندان پیشین حضرت را بشکست و او را برو در انداخت.اصحاب که این دیدند از اطرافش پراکنده شدند و عبد اللّٰه بقصد قتل حضرتش حمله ور گشت،مصعب بن عمیر پرچمدار پیغمبر در بدر و احد به دفاع از وی بجلوی عبد اللّٰه بن قمیه رفت نام پرچم پیغمبر عقاب بود که به دست داشت ولی به دست وی شهید شد وی پس از قتل مصعب پیغمبر را که بآن حال دید کشته پنداشت و فریاد برآورد که من محمد را بکشتم و ندایی دیگر بسیار بلند برخاست که محمد کشته شد و گویند این منادی شیطان بود در نتیجه مردم بکلی از پیغمبر گریختند و از گرد او پراکنده شدند حضرت مرتب مردم را بخود میخواند و میفرمود ای بندگان خدا بسوی من بشتابید تا اینکه 30 مرد گردش جمع گشتند و از وجود مقدسش حمایت کردند تا مشرکان را از اطرافش پراکنده ساختند و دور کردند.سعد بن ابی وقاص چندان به مشرکین تیر انداخت که زه کمانش باریک و ساییده شد و دست طلحه بن عبید اللّٰه آسیب دید و خشک گشت و چشم قتاده بن نعمان از حدقه در آمد تا اینکه پیغمبر آن را بجای خود برگردانید و بهتر از اول شد.

چون پیغمبر بازگشت ابی بن خلف جمحی باو رسید و به پیغمبر گفت نجات نیابم اگر ترا سالم رها کنم!یاران پیغمبر گفتند یا رسول اللّٰه اجازه فرمایید یکی از ما باو حمله بریم.پیغمبر فرمود واگذاریدش او را رها کردند تا نزدیک پیغمبر«ص»رسید.

ابی قبل از این چون پیغمبر را می دید میگفت اسبی نجیب و قوی دارم که هر روز 16 رطل علف باو میخورانم تا بر آن سوار شوم و ترا بقتل رسانم و پیغمبر میفرمود بلکه انشاء اللّٰه من ترا خواهم کشت.

در اینوقت که ابی به پیغمبر نزدیک شد حضرت حربه ای از حرث بن صمه گرفت و باو روی آورد و بگردنش ضربه ای نواخت تا خراشی در آن پدید آمد و بدون فاصله از

ص :278

اسب بزیر افتاد و همچون گاو بانگ بر میآورد و فریاد میکرد که محمد مرا کشت.یارانش او را از معرکه بیرون بردند و میگفتند بر تو عیبی نمی بینیم.وی گفت اگر این ضربه بر افراد دو قبیله ربیع و مضر فرود میآمد همگان را میکشت مگر محمد مرتب مرا بقتل تهدید نمیکرد و پس از یک روز بمرد.

بهر حال خبر شهادت پیغمبر منتشر گشت جمعی مسلمین گفتند کاش رسولی نزد عبد اللّٰه بن ابی میفرستادیم که برای ما از ابی سفیان امان گیرد و گروهی از منافقان گفتند اگر محمد کشته شده بدین پیشین خود بازگردید.

انس بن نصر عموی انس بن مالک گفت ای مردم اگر محمد(ص)کشته شد صدای محمد زنده است زندگی پس از مرگ محمد(ص)چه لطف و ثمری دارد در راه همان هدفی که رسول اکرم میجنگید شما هم بجنگید و در همان راه بمیرید.

سپس دست بدعا برداشت و گفت خداوندا من از گفته این جمع مسلمان از تو پوزش می طلبم و از آنچه ایندسته منافقان آورده اند بیزاری میجویم سپس شمشیر بکشید و بجنگید تا شربت شهادت بنوشید.

سپس پیغمبر به پناه صخره ای رفت و مردم را بخواند اول کسی که پیغمبر را شناخت کعب بن مالک بود.او گوید چشمان حضرت را از زیر کلاه خود بشناختم که میدرخشد و با بلندترین صدا فریاد برآوردم ای معشر مسلمین بشارت باد که این رسول اللّٰه است که ایستاده حضرت بمن اشاره کرد که ساکت باش.عده ای از اصحاب بسویش شتافتند حضرت آنها را بر فرار ملامت گفت.در پاسخ گفتند:یا رسول اللّٰه پدران و مادران فدایت باد بما خبر رسید که شما شهید شده اید و دلهای ما از اینخبر بوحشت افتاد و در نتیجه فرار اختیار نمودیم در اینجا خداوند این آیه فرستاد و ما محمد الا رسول...

تفسیر:
اشاره

اکنون خداوند بیان میفرماید که هیچگاه نباید امر الهی متروک بماند چه پیغمبر بین آنها باشد و چه نباشد:

وَ مٰا مُحَمَّدٌ إِلاّٰ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ

:یعنی محمد بشریست که

ص :279

خداوند او را برای رسالت خود برگزید که قبل از او نیز پیامبرانی بودند که رسالت خود را به انجام رسانیدند و از دنیا رفتند و بعضی از آنها نیز کشته شدند و محمد(ص)نیز مانند پیغمبران گذشته وفات خواهد کرد و مرگ و شهادت برای او محال نیست.

و گفته اند مراد اینست که اصحاب انبیاء پس از مرگ و یا قتل پیغمبر خود مرتد نشدند شما نیز بآنها اقتدا کنید.

سپس خداوند این سخن را تأکید میفرماید:

أَ فَإِنْ مٰاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ

-یعنی اگر خدا او را بمیراند یا کافران او را بکشند شما پس از ایمان مرتد و کافر میشوید.

و اینکه ارتداد را انقلاب و بازگشت به پشت سر،که رجوع بقهقرا و عقب عقب رفتن است نامیده از اینروست که رده خروج از اسلام و رفتن بسوی بدترین ادیانست چنان که انقلاب(عقب عقب رفتن)زشتترین صورت راه رفتن است و همزه در (أَ فَإِنْ مٰاتَ...) برای انکار است که بصورت استفهام میباشد مثل اینجمله(أ تختار الفساد علی الصلاح-یعنی فساد را بر صلاح اختیار میکنی)که در مقام انکار است یعنی چنین کاری نباید کنی.

وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلیٰ عَقِبَیْهِ

-یعنی هر کس از دینش برگردد فَلَنْ یَضُرَّ اللّٰهَ شَیْئاً -دلیل بر وعید است و حاصل آیه چنین است:هر که مرتد شود ضررش بخودش بازگردد و هر کس شکر نماید ایمن باشد و نفع آن بخودش برسد.

فصل:در بیان آنچه درباره اسم محمد(ص)آمده.

کفار قریش پیغمبر را(مذمم)مینامیدند و این کلمه را می گفتند و پشت سر آن لعن می فرستادند.ابو هریره از حضرت حدیث میکند که فرمود:

آیا نمی بینید که خداوند چگونه لعن قریش را از من بگردانید و آنها را دشنام داد.آنان مذمم را دشنام میدهند و نام من محمد است.

در حدیث حضرت علی بن موسی الرضا(ع)بطور مسند (1)از اجداد از خود پیغمبر اکرم نقل شده که:وقتی نام فرزندتان را محمد گزارید او را گرامی بدارید و در مجالس جا

ص :280


1- 1) مسند حدیثی است که نام راویان آن تا معصوم ذکر شده باشد

برایش باز کنید و بر او اخم مکنید و هیچ مردمی نیستند که مجلس مشورتی تشکیل دهند که محمد نام یا احمد نام در میان ایشان باشد جز اینکه اگر او را طرف مشورت قرار دهند برایشان خیر پیش خواهد آمد.

از انس بن مالک است که روزی پیغمبر در بازار بود مردی صدا زد و گفت یا ابو القاسم حضرت متوجه او شد.مرد گفت مرادم آن دیگری است.پیغمبر فرمود مرا همیشه باسم یعنی محمد صدا کنید و بکنیه یعنی ابو القاسم صدا مکنید.

از ابی هریره است که پیغمبر فرمود اسم و کنیه من هر دو را بر یک نفر منهید.

خدا میدهد و من تقسیم مینمایم(چون ابو القاسم یعنی پدر تقسیم کننده)،سپس این مطلب را فقط برای علی(ع)و فرزندش اجازه داد.

ص :281

بیان آیه 145

اشاره
تفسیر:
اشاره

وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاّٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ

-یعنی هیچ نفسی و جانداری جز باجازه خدا نخواهد مرد مثل آیه شریفه (مٰا کٰانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهٰا) یعنی نبود برای شما که شاخه درختش را برویانید که معنی و مراد اینست(ما کنتم لتنبتوا شجرها یعنی درختش را شما نرویانیدید)و تفنن در عبارت برای اینست که رویاندن تحت اختیار بشر نیست و در آیه اخبار باین مطلب است که مرگ جز با اجازه خدا نخواهد بود و این سخن تسلیت مؤمنان است بمرگ پیغمبر که این نیز باجازه خداست و هیچکس پس از مرگ او نباید از دینش برگردد و بر این امر عذری ندارد.

و گفته اند این سخن تحریک بر جهاد است که مسلمین چون بدانند که بی اجازه خدا نمیمیرند از جنگ هراس بخود راه ندهند که جهاد اجل نرسیده را جلو نیندازد و ترس و فرار از جهاد مرگ رسیده را عقب نیاندازد.در معنی جملۀ باذن اللّٰه دو احتمال است:

1-بعلم خدا.

2-بامر خدا.

ابو علی جبایی گوید:در آیه دلالت است که هیچکس جز خدا بر موت قدرت ندارد چنان که بضد مرگ یعنی حیات قدرت ندارد و گرنه(مرگ باذن خدا است) معنی نداشت.

کِتٰاباً مُؤَجَّلاً

:یعنی خداوند برای هر زنده ای مدتی معین از حیات و مرگی معین مقدر کرده که جلو و عقب نخواهد شد.

و گفته اند:یعنی حکم لازم و مبرم و حتمی است.

ص :282

وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ الدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا

:در معنای این جمله چند قولست:

1-یعنی هر که برای دنیا کار کند از قسمت دنیائیش محروم نخواهیم کرد ولی از آخرت بهره ای نخواهد داشت(ابن اسحاق).

2-هر کس از جهاد خود قصد اجر دنیوی یعنی غنیمت داشته باشد باو می دهیم.

و آیه بیان می دارد که به دنیا رسیدن جای حسرت ندارد زیرا که دنیا به خوب و بد داده شود(جبایی).

3-هر کس با عمل بمستحبات قصد پاداش دنیوی داشته باشد در حالی که گناهان کبیره را انجام می دهد در دنیا باو پاداش می دهیم ولی در آخرت محروم است زیرا اعمال او با گناهانش از بین میرود و این قول بعقیده قائل باحباط صحیح است(و ما احباط را قبول نداریم.) وَ مَنْ یُرِدْ ثَوٰابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْهٰا :هر کس با جهاد و اعمال خود ثواب آخرت بجوید باو آخرت می دهیم و سزاوار نیست که کسی از اعمال خود غیر از ثواب خدا چیزی بخواهد.

و قریب بهمین معنی و آیه است حدیث نبوی که:

هر کس با عمل آخرت دنیا بطلبد در آخرت نصیبی نخواهد داشت.

کلمۀ من(در نؤته منها)ممکنست زائد باشد و ممکنست برای تبعیض باشد یعنی بعضی از آنها را باو می دهیم زیرا ثواب بقدر عمل خواهد بود.

وَ سَنَجْزِی الشّٰاکِرِینَ

:یعنی بشاکران ثواب شکر و پاداش می دهیم.

در تکرار این جمله دو قول است:

1-برای تأکید و اشاره ببزرگی مقام شاکران است.

2-یعنی بشاکر نعمت دنیا نیز بعنوان پاداش می دهیم که گمان نرود که شاکر از نعیم دنیا که بکافر داده میشود محروم است(از ابن اسحاق).

ابان بن عثمان از امام باقر(ع)روایت میکند که:به علی(ع)در روز احد 60 جراحت رسید و پیغمبر به ام سلیم و ام عطیه دستور داد او را مداوا کنند.گفتند یا

ص :283

رسول اللّٰه هر جای از بدنش را معالجه و پانسمان میکنیم جای دیگری از بدنش گشاده میشود و از بسیاری و شدت جراحت ها بر جان او ترسانیم.پیامبر(ص)با مسلمین به عیادت وی آمدند در حالی که یک زخم دیگر برای علاج مانده بود.پیغمبر دست خود بر آن بمالید و فرمود مردی که در راه خداوند باین مصیبت مبتلی شود معذور است و زخمی که حضرت بر آن دست مالیده بود بهبود یافت و علی(ع)فرمود:شکر خدا را که از جنگ فرار ننمودم.خداوند علی(ع)را در دو مورد از قرآن سپاس بگفت:

اول «وَ سَیَجْزِی اللّٰهُ الشّٰاکِرِینَ» دوم «وَ سَنَجْزِی الشّٰاکِرِینَ».

ابو علی جبایی گوید:در آیه دلالت است بر اینکه اجل انسان یک اجل بیش نیست و همان وقت مرگ اوست زیرا با مرگ از اجل موت که خداوند برایش قرار داده جدا نمیشود.

ابن اخشید گوید:

آیه بر این مطلب دلالت ندارد زیرا انسان دو اجل دارد:اجلی که بآن میمیرد و اجلی که موهبت الهی است و با این حال جز در موقع و اجلی که خداوند آن را اجل موت او قرار داده نمیمیرد.و قول اول قویتر است.

نظم و ارتباط آیات:

آیه «وَ مٰا کٰانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ...» بما قبل متصل است زیرا برای تحریک بر جهاد است که در مقابل ذکر شده.

و گفته اند وجه ارتباط اینست که مردم را به مرگ پیامبر که در آیه قبل اسم برده شده تسلیت می دهد.

و گفته اند وجه ارتباط اینست که حال و تکلیف مردم با موت پیامبر تغییر نمی- پذیرد پس باید در زمان حیات و بعد از وفاتش باو امرش متمسک بود.

ص :284

[سوره آل عمران (3): آیات 146 تا 148]

اشاره

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اِسْتَکٰانُوا وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلصّٰابِرِینَ (146) وَ مٰا کٰانَ قَوْلَهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا رَبَّنَا اِغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ إِسْرٰافَنٰا فِی أَمْرِنٰا وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا وَ اُنْصُرْنٰا عَلَی اَلْقَوْمِ اَلْکٰافِرِینَ (147) فَآتٰاهُمُ اَللّٰهُ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا وَ حُسْنَ ثَوٰابِ اَلْآخِرَهِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ (148)

(1)

ترجمه:

چه بسیار پیامبرانی که پیروان زیادی با آنها جنگیدند و از مصیباتی که در راه خدا بآنها رسید سست نشدند و زبونی نشان ندادند و خداوند صابران را دوست دارد.

و گفتۀ ایشان نبود جز اینکه:پروردگارا گناهان ما و زیاده روی ما را در کارمان ببخش و بر کافران پیروزیمان ده.خدا پاداش دنیا و پاداش نیک آخرت بآنها داد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

ص :285


1- 1) سوره آل عمران آیۀ 146 تا 148 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 146 تا 148

اشاره
لغت:

1-وهن:ضعف و ضعف یعنی نقصان و کم شدن نیرو.

2-استکانه:اصلش از کینه که حالتی بد و سیئ میباشد.بات بکینه:یعنی با نیت سوء شب را بسر آورد.

3-اسراف:تجاوز از مقدار.

4-افراط:نیز بمعنی اسراف و تجاوز از مقدار است و ضد این دو لغت تقتیر است.

و گفته اند:اسراف بمعنی تجاوز از حق است بباطل بکم کردن یا زیاد نمودن و معنی اول ظاهرتر است.

اسرفت الشیء:یعنی آن را فراموش کردم زیرا از آن شیء بسوی غیر تجاوز کردم«بواسطه سهو».

تفسیر:

اکنون خداوند گذشته را تأکید میکند و میفرماید:

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ

:یعنی چه بسیار پیغمبرانی که.

قٰاتَلَ

:جنگیده یا کشته شدند.

مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ

:درباره ربیون اقوالیست:

1-یعنی علما و فقهاء صابر(از ابن عباس و حسن).

2-جمعیت های بسیار(از مجاهد و قتاده).

3-یعنی منسوبین به رب یعنی متمسکین به عبادت خدا(از اخفش).و دیگران گفته اند:یعنی منسوبین به علم رب.

ص :286

4-ربیون ده هزار نفر است(از زجاج).و همین قول مروی از حضرت باقر است.

5-ربیون یعنی تابعان و ربانیون یعنی والیان(از ابن زید).

و اگر ضمیر در کلمه«قتل»را به نبی نسبت دهیم معنی چنین میشود:

چه بسیار انبیایی که کشته شدند در حالی که جماعتی بسیار با او بودند و پس از او در راه دین او جنگیدند.

فَمٰا وَهَنُوا

:یعنی سست نشدند.

اگر ضمیر قتل را نسبت به ربیون دهیم مراد اینست که چه بسیار انبیایی که ربیون با آنها کشته شدند و ما بقی از آنها که زنده ماندند،پس از مقتول شدن آنها سست نشدند-حسن همین قول را قبول کرده زیرا معتقد است که هیچ پیغمبری تا کنون در میدان جنگ کشته نشده و قتاده و ربیع و ابن اسحاق قول اول را پذیرفته اند و باین معنی نبی مقتول است «فَمٰا وَهَنُوا» سست نشدن مال پیروان آنهاست و خداوند بیان میفرماید که اگر پیغمبر چنان که در احد به دروغ منتشر شد کشته میشد لازم نبود که مسلمین ضعیف و سست شوند چنان که همراهان انبیاء گذشته با قتل آنها سست نگشتند و این معنی مروی است از حضرت باقر«ع».

ابن عباس گوید یعنی:با قتل پیغمبر خود سست نشدند و دست از دین بر نداشتند.

و گفته اند: «فَمٰا وَهَنُوا» یعنی از جهاد دشمن نترسیدند.

وَ مَا اسْتَکٰانُوا

:یعنی در برابر دشمن خاضع نشدند(از زجاج).

وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الصّٰابِرِینَ

:و خداوند صابران در جهاد را دوست دارد-ابن انباری گوید:یعنی واجبست که در امر پیغمبرتان قتال و جهاد کنید اگر کشته شد چنانچه امم انبیاء پیشین پس از قتل آنها با دشمن جنگیدند و از دین خود باز نگردیدند.

وَ مٰا کٰانَ قَوْلَهُمْ

-و سخن آنها هنگام دیدار و برخورد با دشمن نبود، إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا -یعنی گفتۀ آنها نبود مگر استغفار و اغفر لنا ذنوبنا-یعنی گناهان ما را بر ما پرده بپوش به اینکه ما را بدانها عقاب نکنی.

ص :287

وَ إِسْرٰافَنٰا فِی أَمْرِنٰا

-قدمهای ما را در راه جهاد با دشمن ثابت بدار بوسیلۀ تقویت دلهای ما و ایجاد اسبابی که بوسیله آنها ثبات قدم پیدا میکنیم...

و گفته اند مراد اینست که قدمهای ما را در راه دین ثابت بدار.

وَ انْصُرْنٰا

-ما را کمک کن.

عَلَی الْقَوْمِ الْکٰافِرِینَ

-بر کافران بافکندن رعب در دل آنها و ما را بفرشتگان یاری ده.

سپس خداوند آنچه را که پس از دعا بایشان عنایت فرموده بیان میدارد که:

فَآتٰاهُمُ اللّٰهُ

-خداوند بآنها که وصفشان گذشت عطا فرمود.

ثَوٰابَ الدُّنْیٰا

-که نصرت ایشان بود تا بر دشمن غالب شدند و از ایشان غنیمت گرفتند.

وَ حُسْنَ ثَوٰابِ الْآخِرَهِ

-یعنی مغفرت و بهشت.

ممکن است آنچه در دنیا از نصرت و پیروزی بایشان داده ثوابی است که بواسطه اطاعت الهی استحقاق آن را داشته اند.

و ممکنست که این بخشش و عطیه الهی از راه تفضل باشد در اینصورت مجازاً ثواب نامیده شده.

و ثواب عبارت است از نفع خالص که مورد استحقاق و همراه با تعظیم و بزرگداشت باشد.

وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

-خدا محسنین را در رفتار و کردارشان دوست میدارد.

محسن فاعل حسن و بجای آرندۀ حسن.و گفته اند:محسن کسی است که با اطاعت حق بخویشتن نیکی میکند و گفته اند:یعنی احسان کننده بدیگری.

ص :288

[سوره آل عمران (3): آیات 149 تا 151]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا اَلَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِینَ (149) بَلِ اَللّٰهُ مَوْلاٰکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ اَلنّٰاصِرِینَ (150) سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ بِمٰا أَشْرَکُوا بِاللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً وَ مَأْوٰاهُمُ اَلنّٰارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی اَلظّٰالِمِینَ (151)

(1)

ترجمه:

ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از کافران پیروی و اطاعت کنید شما را به عقب بر میگردانند(یعنی بدین باطل پیش از اسلام)و زیانکار خواهید شد.بلکه خداوند است که مولای شماست و اوست بهترین یاوران.

در دل کافران هراس خواهیم افکند از اینرو که چیزهایی را که خداوند بر آنها دلیلی نفرستاده شریک خدا قرار دادند.جایشان دوزخ است و جایگاه ستمگران که چه بد است.

ص :289


1- 1) سوره آل عمران آیه 149 تا 151 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 149-150

اشاره
لغت:

1-طاعت:موافقت با اراده ای که انسان را بکار ترغیب میکند و با کلمه ترغیب اطاعت با اجابت فرق پیدا میکند (چون اجابت ممکنست از غیر رغبت هم باشد ولی موافقت با اراده و میل حاصل است)بعضی از مردم گویند طاعت یعنی موافقت کردن با امر ولی قول اول صحیحتر است زیرا هر که کاری را که عقل به وجوب و حسن آن حکم میکند انجام دهد مطیع است اگر چه در مورد آن امری نباشد.

مورد و شأن نزول:

از علی(ع)روایت است که این آیه در باب منافقان است که بمسلمین پس از شکست در احد گفتند بدین گذشته خود برگردید.

و گفته اند در باب یهود و نصاری نازل شده.

تفسیر:

اکنون خداوند سبحان بمؤمنین امر میکند که از کفار در باب پشت کردن بجهاد اطاعت نکنند:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

-یعنی ای کسانی که خدا و پیغمبر را تصدیق دارید.

إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا

-یعنی اگر بقول یهود و منافقان گوش فرا دهید که بعشائر و قبیله های خود برگردید که محمد کشته شده.

یَرُدُّوکُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ

-شما را بسوی کفر بر میگردانند هم چنان که قبلا بودید.

فَتَنْقَلِبُوا

-برمیگردید.

خٰاسِرِینَ

-زیانکار بخود و چه زیانی بالاتر از اینکه کفر را بجای ایمان گزینید

ص :290

و جهنم را عوض بهشت انتخاب کنید.

بَلِ اللّٰهُ مَوْلاٰکُمْ

-یعنی خداوند اولی است که اطاعتش کنید و هم او بر نصرت شما اولی است.

وَ هُوَ خَیْرُ النّٰاصِرِینَ

-او بهترین یاوران است.با اینکه نصرت دیگران نسبت بنصرت خدا مورد توجه نیست خداوند خود را بهترین ناصرین خوانده که بگوید اگر نصرت دیگران فرضاً قابل توجه باشد باز او بهترین ناصر است چون مغلوبیت درباره او تصور نرود در حالی که برای دیگران کاملا ممکن و عادی است و بعلاوه ناصر واقعی اوست که همه زمین و آسمانها از اوست و بهر چیز میتواند شما را نصرت کند.

ص :291

بیان آیه 151

اشاره
لغت:

1-سلطان:در اینجا بمعنی دلیل و برهان است و در اصل بمعنی قوه است و به برهان سلطان گویند چون قوت بر دفع باطل دارد.

2-سلاطه:حدت زبان 3-القاء:افکندن و در اصل برای اشیاء واقعی و اعیان موجود در خارج ذهن بکار میرود و استعمال در غیر آنها مثل القاء رعب(که رعب امری قلبی است نه خارجی) مجازی و نظیر القاء است در این امر کلمه رمی که در انداختن تیر حقیقت است و در امور معنوی مجاز مثل«الذین یرمون ازواجهم»یعنی نسبت زنا میدهند که رمی بمعنی نسبت زنا دادن است.

مثوی:منزل و اصل آن از ثوی است و ثوی بمعنی طول اقامت.

ام الثوی:صاحبخانه.

ثوی:مهمان،از اینرو که در خانۀ میزبان اقامت میگزیند.

مورد و شأن نزول:

سدی گوید:چون ابو سفیان و مشرکان روز احد رو بمکه نهادند در بین راه با خود گفتند بد کردیم که آنها را کشتیم و در حالی که جز رمقی از ایشان باقی نماند رهاشان نمودیم برگردیم و بکلی آنها را ریشه کن سازیم.چون چنین تصمیم گرفتند خداوند در دلشان ترسی افکند تا از قصد خود بازگشتند(و انشاء اللّٰه قصه را بعداً بیان خواهیم کرد)پس این آیه آمد.

تفسیر:

اکنون خداوند بیان می دارد که یکی از نصرتهای او بمؤمنین رعب افکندن

ص :292

در دل مشرکان است.

سَنُلْقِی

:خواهیم افکند.

فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ

:در دل کافران ترس و فزع.

بِمٰا أَشْرَکُوا بِاللّٰهِ

:بواسطه اینکه بخدا شرک آوردند.

مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً

:چیزهایی را که در آن دلیلی بر ایشان قرار داده نشده یعنی بر شرک خود دلیلی ندارند.

وَ مَأْوٰاهُمُ

:جایگاهشان.

اَلنّٰارُ

:آتش است که بدان عذاب شوند.

وَ بِئْسَ مَثْوَی الظّٰالِمِینَ

:جایگاه ظالمان بسیار بد است.

روایت است که کافران مثل مردم شکست خورده وارد مکه شدند از ترس اینکه مبادا پیغمبر و اصحابش بر آنها دوباره حمله آرند و پیغمبر فرمود من باندازۀ مسافت یک ماه بوسیلۀ رعب نصرت شدم.

ص :293

[سوره آل عمران (3): آیه 152]

اشاره

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اَللّٰهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّٰی إِذٰا فَشِلْتُمْ وَ تَنٰازَعْتُمْ فِی اَلْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا أَرٰاکُمْ مٰا تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ اَلدُّنْیٰا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفٰا عَنْکُمْ وَ اَللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ (152)

(1)

ترجمه:

خداوند وعدۀ خود را با شما راست کرد آن گاه که به اذن او بکشتیدشان تا وقتی که سست شدید و در کار جنگ اختلاف کردید و عصیان ورزیدید با اینکه خداوند آنچه دوست داشتید بشما نشان داده بود بعضی از شما دنیا طلب کردند و بعضی دیگر آخرت آن گاه شما را از قتلشان باز داشت و از شما گذشت فرمود و خداوند بر مؤمنان فضل و کرم دارد.

ص :294


1- 1) سوره آل عمران آیات 152 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 152

اشاره
لغت:

حس:کشتن و وجهی که ریشه کن و نابود کند و اصل آن از احساس است و قتل را حس گویند چون حس را از بین میبرد.

شأن نزول:

ابن عباس و براء عازب و حسن و قتاده گویند:وعده مذکور در روز احد بود زیرا مشرکین را میکشتند تا موقعی که تیر اندازان سنگر خود را خالی گزاردند و خالد از پشت بایشان حمله کرد و عبد اللّٰه بن جبیر و همراهانش را بکشت و مشرکین دلگرم شده باز- گشتند و مسلمین را از عقب و جلو در میان گرفتند و هفتاد تن از مسلمین شهید شدند و کسی ندا داد که محمد کشته شد.

در این موقع خداوند بر مؤمنان منت نهاد و کفار بازگشتند و آیه در این مورد آمده.اینک خداوند بیان می دارد که وعده خویش را به عمل آورده و راست گردانید.

تفسیر:

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّٰهُ وَعْدَهُ

:یعنی خداوند بوعده ای که بشما داد درباره نصرت شما در برابر دشمنان وفا کرد وعده ای که قبلا فرموده بود (بَلیٰ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هٰذٰا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ...) که تفسیرش گذشت و گفته اند این وعده گفتۀ پیغمبر بوده به تیر اندازان که تا موقعی که سنگر خود را خالی نکنید پیروز خواهید بود.

إِذْ تَحُسُّونَهُمْ

:وقتی که آنها را میکشتید.

بِإِذْنِهِ

:یعنی با علم خدا و لطف خدا.زیرا اصل اذن:آزادی دادن در انجام فعلی است و لطف آسان گردانیدن کاری است چنان که اذن نیز چنین است پس بلطف اذن گفتن نیکو است.

حَتّٰی إِذٰا فَشِلْتُمْ

:تا اینکه از دشمن بترسیدید و از جنگ خود داری کردید و

ص :295

دست کشیدید.

وَ تَنٰازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ

:یعنی راه اختلاف پیش گرفتید.

وَ عَصَیْتُمْ

:امر پیغمبر را در حفظ سنگر عصیان کردید.

مِنْ بَعْدِ مٰا أَرٰاکُمْ مٰا تُحِبُّونَ

:پس از آنکه نصرت خود و هزیمت کفار و دست یافتن به غنیمت را که محبوب شما بود بشما دادیم.اکثر مفسران:آنند که همه آیه در باب احد است و ابو علی جبایی گوید:یعنی وقتی آنها را در بدر بکشتید تا اینکه در احد بترسیدید و در آن روز اختلاف و عصیان پیش گرفتید پس از آنچه از فتح و نصرت که در بدر بشما دادیم.

و قول بهتر همان اولیست که درباره احد میباشد.

جواب از (إِذٰا فَشِلْتُمْ...) محذوف است:یعنی وقتی چنین و چنان کردید خداوند شما را امتحان کرد و نصرت خود از شما برداشت.

مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیٰا

:بعضی از شما دنیا یعنی غنیمت می خواهد و آنها کسانی بودند که برای جمع غنیمت سنگرگاه خود را در کوه رها کردند با اینکه پیغمبر امر کرده بود که تا آخر معرکه آنجا را رها نکنند.

وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَهَ

:یعنی از جهاد نعمتهای نزد خدا را میخواهند مراد عبد اللّٰه جبیر و تیر اندازان بودند که بر جای خود ثابت بماندند.

ابن مسعود گوید:من نمی دانستم که یک تن از اصحاب پیغمبر طالب دنیا باشد تا اینکه این آیه در روز احد نازل شد.

ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ

:در اینکه خداوند انصراف مسلمین را بخود نسبت داده چند وجه است:

1-مؤمنان دو دسته بودند یک دسته آنان که در فرار از معرکۀ جنگ گناهکار بودند.

دستۀ دوم آنان که گناهکار نبودند زیرا پس از شکست و فرار مسلمین اندک بودند و باذن خدا برای حفظ جان انصراف و بازگشت از جنگ نمودند زیرا خداوند واجب کرده بود که در برابر دویست کافر اگر لا اقل صد نفر بودند ایستادگی کنند و چون بکمتر

ص :296

از این مقدار رسیده بودند وجوب ایستادگی برداشته شد و خداوند این دو دسته را چنین بیان میکند که شما را بازگردانید(یعنی عده ای قلیل از شما را پس از فرار اکثر اجازه رفتن داد)از شما عفو فرمود(یعنی کسانی که در ابتدا فرار کردند و یا جا خالی نمودند)-از ابو علی جبایی.

2-نصرت را از شما برداشت و شما را بخود واگذار کرد بسبب اینکه با امر پیغمبر مخالفت ورزیدید و در نتیجه شکست خوردید و منهزم شدید(از جعفر بن حرب).

3-شما را امر نکرد که بلا فاصله دوباره بمشرکین حمله کنید تا شما را امتحان کند بوسیلۀ مظاهرت و پشت گرمی و انعام و تخفیف دادن بر شما(از بلخی).

لِیَبْتَلِیَکُمْ

:یعنی برای اینکه شما را امتحان کند یعنی مثل معامله امتحان کننده با شما عمل بنماید چون خداوند بندگان را بآنچه میکنند جزا می دهد نه بآنچه که می داند اگر امتحان شوند از آنها صادر میشود لذا امتحان میکند تا پاداش بر عمل باشد.

وَ لَقَدْ عَفٰا عَنْکُمْ

:یعنی پس از اینکه امر پیغمبر را مخالفت کردید خداوند از شما گذشت کرد.

و گفته اند یعنی خداوند پس از اینکه امر کرده بود که(با همین حال جراحت و شکستگی)کفار را تعقیب کنید از این امر صرفنظر کرد و شما را از این رنج عفو نمود (از بلخی).وی گوید:مسلمین چون برای تعقیب کفار به نقطه حمراء الاسد رسیدند خداوند این حکم را از ایشان برداشت.

وَ اللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ

:یعنی خداوند صاحب منت و نعمت است بر مؤمنان بنعمتهای دنیا و دین.و گفته اند:یعنی بمغفرت گناهانشان و گفته اند:یعنی منت و فضل او اینست که آنها را مستأصل نکرد.

واحدی باسناد خود از سهل ساعدی نقل میکند که پیغمبر اکرم(ص)روز احد در حالی که دندان پیشین او شکسته بود و فاطمه(ع)خون های او را پاک میکرد بیرون آمد و علی(ع)بر آنها آب میریخت و چون فاطمه(ع)دید که آب جریان خون را شدت می دهد قطعه ای حصیر برداشت و سوزانید و خاکستر آن را بر زخمها ریخت تا خون بند آمد.

ص :297

[سوره آل عمران (3): آیات 153 تا 154]

اشاره

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاٰ تَلْوُونَ عَلیٰ أَحَدٍ وَ اَلرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرٰاکُمْ فَأَثٰابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلاٰ تَحْزَنُوا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ مٰا أَصٰابَکُمْ وَ اَللّٰهُ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ (153) ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ اَلْغَمِّ أَمَنَهً نُعٰاساً یَغْشیٰ طٰائِفَهً مِنْکُمْ وَ طٰائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّٰهِ غَیْرَ اَلْحَقِّ ظَنَّ اَلْجٰاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ هَلْ لَنٰا مِنَ اَلْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ قُلْ إِنَّ اَلْأَمْرَ کُلَّهُ لِلّٰهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مٰا لاٰ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کٰانَ لَنٰا مِنَ اَلْأَمْرِ شَیْءٌ مٰا قُتِلْنٰا هٰاهُنٰا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ اَلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ اَلْقَتْلُ إِلیٰ مَضٰاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اَللّٰهُ مٰا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مٰا فِی قُلُوبِکُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (154)

(1)

ترجمه:

آن گاه که دور میشدید و بکسی اعتنا نمیکردید و پیغمبر از دنبالتان شما را میخواند و جزایتان را غمی بر غم داد و تا بر آنچه از دستتان رفته و بر مصیباتی که بشما رسیده اندوه مخورید و خداوند بکرده های شما آگاه است.

ص :298


1- 1) سوره آل عمران آیه 153 و 154 جزء 4 سوره 3

سپس بعد از اندوه آرامش و چرتی بر شما نازل فرمود خوابی که گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی که غصه جان خود داشتند و به خداوند گمان ناحق،گمان جاهلیت میبردند میگفتند:ما را در این کار اختیاری نبود.بگو اختیار کارها همگی به دست خدا است در دل خود پنهان می دارند چیزهایی را که بر تو آشکار نمی سازند.میگویند اگر اختیاری در این امر می داشتیم(و یا اگر وعده نصرت راست بود)در اینجا کشته نمیشدیم بگو اگر در خانه هایتان هم باشید کسانی که قتل بر آنها مقرر گردیده به کشتنگاه خود میرفتند و تا خداوند آنچه در سینه دارید بیازماید و آنچه را در دل شماست پاک و تصفیه و خالص گرداند و خداوند نهفته های سینه ها را می داند.

ص :299

بیان آیه 153-154

اشاره
لغت:

1-فرق بین اصعاد و صعود اینست که اصعاد در زمین هموار است و صعود در بلندی است.

وقتی گویی اصعدنا من مکه،یعنی سفر را از آنجا آغاز کردیم و از این معنی است قول شاعر:

هوای مع الرکب الیمانین مصعد یعنی میل و هوای من با راکب یمانی سفر آغاز کرده.

(از حسن)تصعدون(بفتح تا و عین)روایت شده و گفته که آنها بر کوه به عنوان فرار بالا میرفتند.

فراء گوید:اصعاد ابتداء هر سفری و انحدار رجوع از سفر.

2-لا تلوون یعنی بالا نمیروید و ماده تلون جز با نفی بکار نمیرود مثلا(لویت علی کذا)گفته نمیشود.

و اصل آن از:لی الفتق است:یعنی التفات و توجه.

3-نعاس:چرت.

ناقۀ نعوس:شتر خوب و پر شیر که خوب دوشیده شود.

تفسیر:

اینجا خداوند اصحاب فراری پیغمبر را ذکر میکند:

إِذْ تُصْعِدُونَ

:یعنی خدا از شما گذشت وقتی که در بیابان احد فرار میکردید (از قتاده و ربیع).

وَ لاٰ تَلْوُونَ عَلیٰ أَحَدٍ

:یعنی بآنچه که در جنگ پشت سر نهاده بودید التفات

ص :300

نمیکردید و هیچیک از شما برای دیگری توقف نمی نمود.

وَ الرَّسُولُ

:یعنی محمد(ص).

یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرٰاکُمْ

:یعنی شما را از پشت سر صدا میکرد و میفرمود:

بندگان خدا بسوی من بازگردید من رسول اللّٰه هستم.

اگر گفته شود فلانی در آخر مردم و یا اخرای مردم آمد یعنی در پشت سر ایشان می آمد.

فَأَثٰابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ

-در اینجا چند قولست:

1-یعنی عوض اینکه شما برای غنیمت پیغمبر را مغموم و اندوهناک ساختید یا اینکه او را عصیان کردید و امرش را زیر پا نهادید خداوند هم شما را اندوهناک و گرفتار غم نمود به اینکه شما را شکست داد و مشرکین را پیروز گردانید غم اول در آیه غم مؤمنین منهزم است در مقابل غم دوم که غم رسول اللّٰه است(زجاج) 2-یعنی غم پس از غم و غم روی غم و مراد کثرت غم آنان بود بواسطه ندامت بر کرده های خود و بواسطه مصیبات و شدایدی که بایشان رسید و بواسطه اینکه نمیدانستند چه عقابی از طرف خدا در انتظار آنان است.

3-غم اول بر زخمها و کشته ها و غم دوم خبر دروغین شهادت پیغمبر بود(از قتاده و ربیع) 4-یعنی در احد غمی بشما رسید در برابر غمی که در بدر بمشرکین روی آورد (از حسن).در این قول اشکالیست زیرا صحیح اینست که در برابر غمی که در بدر از دست مسلمین بمشرکان رسید باید بمسلمین جزای خوب و کرامت داده شود نه اندوه و غم.

5-مراد غم و اندوه مشرکان است که از نیروی مسلمین بر تعقیب ایشان تا حمراء الاسد در آنان پدید آمد و این غم عوض اندوه مسلمین بود از مصیبات وارده(از حسن بن علی مغربی).

و از اینرو در آیه به غم نسبت ثواب داده شده است زیرا معنی اصلی ثواب مجازات

ص :301

بر فعل است چه طاعت و چه معصیت لکن بتدریج در جزاء طاعت زیاد بکار رفته و غم نیز پاداش معصیت آنها بوده مثل صواب.

و گفته اند:این نسبت از اینجهت است که ثواب در جای غیر خود(عقاب)بکار رفته چنان که بشارت(مژده بر نعمت)بجای مژده به عقاب مجازاً بکار رفته در این آیه (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ...) (و از این قبیل استعمالات بعنوان تحکم یا تأکید زیاد است).

لِکَیْلاٰ تَحْزَنُوا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ مٰا أَصٰابَکُمْ

-یعنی خداوند این غم را بر شما فرود آورد تا بر غنیمتهایی که از دست شما رفت اندوه مخورید و امر پیغمبر را ترک مگویید و نیز برای اینکه بر شدائدی که در راه خدا بشما رسید اندوهناک مباشید و اندوه شما فقط بر عصیان و مخالفت شما با امر پیغمبر باشد و تقدیر کلام چنین میشود:برای اینکه اشتغال شما بر اندوه عمل زشت و عصیانتان شما را از دیگر غمها باز دارد.

و گفته اند:مراد اینست که خداوند شما را عفو کرد که بر آنچه غنیمت از دست داده اید غمگین مباشید زیرا عفو خداوند همه حزنها را میبرد.

وَ اللّٰهُ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ

-این جمله برای ترغیب بر اطاعت و ترساندن از معصیت است.

سپس خداوند نعمتی را که بعد از این بآنها ارزانی داشت یاد میکند تا مراجعت کنند و به پیغمبر روی آورده از او عذر خواهی کنند.پس چرت و کسالت را در آن حالت بر ایشان فرستاد بطوری که بر زمین میافتادند و راحت چرت میزدند و منافقین نمیتوانستند آرام گیرند و عقلهایشان از ناراحتی از سر بدر رفته بود.میفرماید:

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُعٰاساً

-در اینجا انزال مجازاً بمعنی بخشیدن است یعنی ای مؤمنان خداوند پس از آنکه در احد غم و اندوه شما را فرو گرفته بود خوابی آرام و پر امن بر شما مستولی کرد.

نعاس،یعنی خواب و در اینجا بدل اشتمال است از امنه چون خواب در صورتی بچشم انسان میآید که در حال امن باشد و آدم خائف خوابش نمیبرد.

اینک ذیلا خداوند بیان میفرماید که این خواب آرام برای مخلصان و مؤمنان

ص :302

بوده ولی منافقان در همان حال ترس و رعب بماندند.

یَغْشیٰ طٰائِفَهً مِنْکُمْ

-یعنی خواب فقط گروهی را که مؤمنان بودند بگرفت و علت این مطلب این بود که مشرکان مسلمین را تهدید ببازگشت خود و جنگ دوباره کردند و مؤمنان آماده جنگ و دفاع ایستادند خداوند در اینوقت حالت امنی بر مؤمنان فرستاد تا خواب راحتی بر چشمانشان مستولی شد بخلاف منافقان که ترس از بازگشت کفار آنها را بیتاب کرده بود(از ابن اسحاق و ابن زید و قتاده و ربیع) وَ طٰائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ -و عده ای که بخود مشغول بودند و گفته اند:یعنی نفسشان آنها را بهم و اندوه وا داشته بود و معنی اینست که همتشان بر خلاص نفس خودشان بود و عرب این لفظ را «أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ» بر هر آدم ترسانی که هم بر خلاص کردن خود او را بهراس افکنده باشد بطوری که از هر چیز دیگری منصرف باشد استعمال میکند.

یَظُنُّونَ بِاللّٰهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجٰاهِلِیَّهِ

-یعنی مثل زمان جاهلیت خود گمان میکنند خداوند محمد(ص)و مسلمین را یاری نخواهد کرد.

و گفته اند:یعنی مثل اهل جاهلیت که کفار و مشرکین هستند فکر و گمان میکنند یعنی وعد و وعید حق را دروغ می پندارند.

و گفته اند:ظن آنها همان است که در جمله بعد توضیح داده شد که میفرماید:

یَقُولُونَ هَلْ لَنٰا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ

-یعنی بعضی به بعضی دیگر گویند آیا ما را از فتح و نصرت حق نصیبی خواهد بود.و این سخن را از راه تعجب و انکار میگفتند.

یعنی هیچیک از اینها برای ما نخواهد بود.و گفته اند معنی آن اینست که ما با اکراه از مدینه بیرون آمدیم و اگر اختیار با ما بود بیرون نمیشدیم.

و گوینده این سخن بهر معنی که باشد از عبد اللّٰه ابیّ و معتب بن قشیر و دار و دسته آن دو بودند(از زبیر بن عوام و ابن جریح).

قُلْ

-ای محمد بگو إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلّٰهِ -همه امور بدست خداست.هر که را بخواهد یاری کند و هر کس را که بخواهد خوار گرداند هر که را او یاری کند کس نتواند که خوارش سازد و

ص :303

هر که را او مخذول گرداند کس قدرت یاریش ندارد و یا اینکه گاه فتح سریع بمؤمن میدهد و گاه نصرت آنها را بتأخیر میاندازد و این امر بر طبق حکمتست و هرگز در وعده او خلفی نخواهد بود و مراد از کلمه امر نصر و یاری است.

یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مٰا لاٰ یُبْدُونَ لَکَ

-یعنی در دل خود شک و نفاق و آنچه را که قدرت اظهارش را ندارند پنهان میکنند.

یَقُولُونَ لَوْ کٰانَ لَنٰا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ

-میگویند اگر همانطور که بما وعده داد ظفر و پیروزی برای ما بود.

مٰا قُتِلْنٰا هٰاهُنٰا

-ما اینجا کشته نمیشدیم و این جمله در مقام تکذیب و شک آنها درباره وعده الهی به پیغمبر به اینکه مسلمین حتماً بر شرک پیروز خواهند شد میباشد.

قُلْ

-بگو ای محمد بایشان در جواب این سخن:

لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلیٰ مَضٰاجِعِهِمْ

- در اینجا دو قولست:

1-یعنی ای منافقان و شک آوران اگر در خانه هایتان بنشینید و از جهاد سر باز زنید مؤمنان که بر ایشان جهاد واجب شده با صبر و بامید ثواب الهی بجنگ بیرون خواهند رفت و در راه خدا میکشند و کشته میشوند و تقدیر کلام اینست که اگر شما از جهاد تخلف کنید مؤمنان تخلف نخواهند کرد.

2-اگر شما در خانه ها بمانید کسانی که قتلشان مکتوب شده و اجلهایشان در لوح محفوظ برای این وقت معین گشته بخوابگاه خود خواهند شتافت زیرا آنچه را که خدا واقع شدن آن را میداند البته واقع خواهد شد.و لازمه و معنی این سخن این نیست که مشرکان قدرت بر قتال نخواهند داشت باین دلیل که خداوند این مطلب را درباره ایشان میداند و نوشته است زیرا علم خداوند هم چنان که باین مطلب تعلق دارد که آنها از جهاد تخلف خواهند کرد باین مطلب نیز تعلق دارد که آنها قدرت بر جهاد دارند و با داشتن قدرت تخلف خواهند نمود و خلاصه علم خدا بتخلف آنها از جهاد سلب قدرت آنها را از جهاد نمیکند.

ص :304

وَ لِیَبْتَلِیَ اللّٰهُ مٰا فِی صُدُورِکُمْ

-یعنی خداوند آنچه را که در دل دارید بوسیله اعمال خودتان آزمایش میکند زیرا آنچه را بعلم غیب میدانست با اعمال شما بطور شهود میداند زیرا مجازات فقط بر چیزهایی داده میشود که از روی مشاهده دانسته شود نه بر اعمالی که میداند انجام خواهد داد ولی هنوز بدان عمل نشده(از زجاج) و گفته اند یعنی:خداوند با شما همانطور عمل میکند که:امتحان کنندگان عمل میکنند.

و گفته شده که این جمله عطف است بر جملۀ «ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ و لِیَبْتَلِیَ اللّٰهُ مٰا فِی صُدُورِکُمْ» وَ لِیُمَحِّصَ مٰا فِی قُلُوبِکُمْ -یعنی تا خالص گرداند آنچه در دل شماست.

گفته اند:این جمله خطاب بمنافقین است،یعنی پیغمبر شما را بخروج بطرف میدان جنگ امر میکند ولی شما بیرون نمیروید و به این وسیله دشمنی شما با مسلمین واضح میگردد و اسرارتان منکشف میشود در نتیجه مسلمین شما را از خود نمیشمرند.

و گفته اند،مراد اینست که:تا اولیاء خدا آنچه را در دل دارید آزمایش کنند.

و گفته اند:جمله عطف است به«امنه نعاساً»یعنی تا در این احوال موافقت دل شما با ظاهر و زبان شما روشن شود و دلتان را با نشان دادن عجایب کارهای خود از شک پاک گرداند.

و نیت هایتان را خالص گرداند.و البته این تمحیص و تخلیص مخصوص مؤمنان است نه کافران.

وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ

-یعنی خداوند برای این امتحانتان نمیکند که آنچه در دل دارید بداند زیرا آنها را از قبل میداند بلکه برای این امتحانتان میکند که اسرار شما بر ملا شود و جزاء شما بر اعمالی که از شما بظهور رسد بوده باشد نه بر چیزی که هنوز انجام نداده و خدا میداند.

ص :305

[سوره آل عمران (3): آیات 155 تا 158]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ اِلْتَقَی اَلْجَمْعٰانِ إِنَّمَا اِسْتَزَلَّهُمُ اَلشَّیْطٰانُ بِبَعْضِ مٰا کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اَللّٰهُ عَنْهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (155) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قٰالُوا لِإِخْوٰانِهِمْ إِذٰا ضَرَبُوا فِی اَلْأَرْضِ أَوْ کٰانُوا غُزًّی لَوْ کٰانُوا عِنْدَنٰا مٰا مٰاتُوا وَ مٰا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اَللّٰهُ ذٰلِکَ حَسْرَهً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اَللّٰهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (156) وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَهٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَحْمَهٌ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ (157) وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اَللّٰهِ تُحْشَرُونَ (158)

(1)

ترجمه:

کسانی از شما که روز برخورد دو جماعت پشت کردند شیطان بسوی بعضی اعمال زشتی که کرده بودند بلغزانیدشان و خدا آنها را عفو نمود و خدا آمرزنده و حلیم است.

ای کسانی که ایمان دارید چون کسانی مباشید که راه کفر پیش گرفتند و درباره برادران خود که سیر زمین(و قطع مسافت برای شرکت در جهاد)نمودند و یا جنگ- آوران بودند،گفتند:اگر با ما(در شهر)میماندند نمی مردند و کشته نمی شدند-(مثل آنها مباشید)-تا خداوند این را در دلشان حسرتی سازد و خداست که میمیراند و زنده میکند و خدا باعمال شما بینا است.و اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید آمرزش و رحمت خدا از آنچه جمع میکنید بهتر است.

ص :306


1- 1) سوره آل عمران آیه 155 تا 158 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 155

اشاره
تفسیر:

باز هم خداوند درباره کسانی که در احد فرار کردند سخن میگوید:

إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ

-یعنی کسانی که پشت بمشرکین کردند(از قتاده و ربیع) و گفتند مراد کسانیند که پس از عزیمت بمدینه فرار کردند(از سدی).

یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعٰانِ

-روز برخورد دو دسته(سپاه)دسته پیغمبر اکرم و اصحابش و ابو سفیان و همراهانش.

إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطٰانُ

-یعنی خواست ایشان را بلغزاند(از قتیبه)و گفته اند ازل و استزل بیک معنی است و بنا باین قول یعنی:لغزانید ایشان را.

بِبَعْضِ مٰا کَسَبُوا

-بواسطه بعضی از گناهان گذشته ایشان که شومی آنها دامنشان را گرفت.

و گفته اند یعنی بواسطه محبت بغنیمت و حرص به بقاء در دنیا و زندگی دنیا- (از جبائی).وی گوید در اینجمله منع میکند از سستی و آنچه موجب سستی در کارها میشود.

و گفته اند:آنها را بلغزش انداخت بواسطه ترس از گناهان گذشته خود و از کشته شدن پیش از آنکه توبه کنند و مظالمی که بگردن داشتند برطرف نمایند کراهت داشتند (از زجاج).

وَ لَقَدْ عَفَا اللّٰهُ عَنْهُمْ

-خداوند دوباره از عفو یاد میکند تا گناهکاران طمع بیشتر در عفو الهی داشته و از یأس و نومیدی بدور باشند و گمانشان بخدا نیکو گردد.

إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ

- معنای آن گذشت.

ابو القاسم بلخی گوید:در روز احد جز 13 تن با پیغمبر باقی نماندند که 5 نفر از

ص :307

مهاجران بودند و هشت نفر از انصار.از مهاجران علی(ع)و ابی بکر و طلحه و عبد الرحمن ابن عوف و سعد بن ابی وقاص.ولی درباره ماندن هر یک از اینها اختلاف است جز علی(ع)و طلحه که بیشک باقی مانده بودند.

از عمر بن خطاب روایت شده که گوید:همچون قوچ و بز کوهی از کوه بالا میرفتم و فرار میکردم و عثمان فرار کرد و بر نگشت مگر پس از روز احد.

ص :308

بیان آیه 156 تا 158

اشاره
لغت:

ضرب در زمین:سیر در زمین و اصل آن ضرب با دست است و گفته اند یعنی سرعت در سیر.

غزی:جمع غاز مثل ضارب و ضرّب و طالب و طلّب.

تفسیر:

اکنون خداوند سبحان مؤمنان را از اقتداء بمنافقان در گفتار و رفتار نهی فرموده که:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا

-ای مؤمنان چون کافران نباشید-مراد از کفار در اینجا منافقان یعنی عبد اللّٰه بن ابی سلول و دار و دسته اوست- (از سدی و مجاهد).گفته شده اعم از آنها و هر کافر دیگری است.

وَ قٰالُوا لِإِخْوٰانِهِمْ

-یعنی باهل نفاق گفتند.

إِذٰا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ

-یعنی اگر برای تجارت یا طلب معاش مسافرت میکردند و میمردند(از ابن اسحاق) و اینکه سفر زمینی را ذکر کرده برای اینست که بیشتر مسافرتها در خشکی و زمین است و کمتر در دریا.

و گفته اند علت اکتفاء بذکر ارض و خشکی اینست که سفر دریا نیز ضمناً فهمیده میشود.

و گفته اند چون ارض شامل خشکی و دریا هر دو است.

أَوْ کٰانُوا غُزًّی

یعنی اگر جنگ آوران بودند.

لَوْ کٰانُوا عِنْدَنٰا مٰا مٰاتُوا وَ مٰا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللّٰهُ ذٰلِکَ حَسْرَهً فِی قُلُوبِهِمْ

-

ص :309

مراد اینست که این سخنان گفتند تا مؤمنان را از جهاد باز دارند و نتوانستند و مؤمنان به جنگ رفته غنیمت و فتح نصیبشان شد و این امر موجب حسرت آنها گردید.

و گفته اند معنی آیه اینست که همچون این کفار مباشید و اینسخنان مگویید که خداوند این حرفها را موجب الزام حسرت و حزن در قلوب ایشان قرار دهد چون آنچه گمان میکردند خلاف در آمد و بآرزویشان نرسیدند و عزت پیروزی و غنیمت را نیز از دست دادند.

وَ اللّٰهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ

-یعنی خداست که در سفر و حضر میمیراند و اجلی را که او مقدر کرده کس نتواند بتأخیر اندازد و یا جلو آرد و هیچکس نتواند قضا و قدر او را بگرداند.

این جمله مردم را از تخلف از جهاد بواسطه ترس از قتل باز میدارد زیرا زنده کردن و میراندن بدست خداست.

وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

-یعنی خداوند بینا است باعمال شما و گفته اند یعنی داناست و این جمله متضمن ترغیب بر اطاعت و ترساندن از معصیت خداست.

سپس خداوند مسلمین را بر جهاد تحریک و تشویق میکند و میفرماید که شهادت در راه خدا از اموال و ثروت اینجهان بهتر است که:

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ

-ای مؤمنان اگر کشته شوید.

فِی سَبِیلِ اللّٰهِ

-یعنی در جهاد.

أَوْ مُتُّمْ

-یا در راهی که به جهاد با کفار میروید بمیرید مستحق خواهید شد.

لَمَغْفِرَهٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رَحْمَهٌ

-مغفرت خدا یعنی گذشت او از گناهان شما و رحمت او را یعنی ثواب و بهشت را و اینها.

خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ

-بهتر است از اموال و مقاصد دنیایی:این قسمت متضمن تسلیت بر مؤمنان است در مصیباتی که در راه خدا دیده اند و نیز تقویت دلها و آسان کردن مرگ و شهادتست برایشان.

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللّٰهِ تُحْشَرُونَ

-یعنی چه بمیرید و چه کشته شوید

ص :310

مساوی است و بهر حال بازگشت شما بسوی خداست و همه شما را بر طبق استحقاقی که دارید پاداش خواهند داد محسن را بر نیکیش و بدکار را بر بدیش پس او را برگزینید و بدنیا دل مبندید و بهمین معنی است بیت منسوب بامام حسین(ع):

فان تکن الأبدان للموت انشئت

فقتل امرئ بالسیف فی اللّٰه افضل

یعنی اگر پیکرها برای مرگ خلق شده پس کشته شدن مرد در راه خدا با شمشیر بهتر است.

سؤال:اگر بپرسید که چگونه خداوند رحمت بی پایان خود را با حطام و لذات ناچیز دنیا سنجیده و حال آنکه تفاوت ایندو بیش از زمین تا آسمان است و آخرت جاوید هرگز با دنیای ناچیز قابل سنجش نیست که اولی را بهتر از دومی بدانیم و هیچکس نگوید که شیر گوارا و خالص از پشکل بهتر است و ایندو را با هم نسنجد؟ جواب اینست که مردم دنیا را بر آخرت بر می گزینند بحدی که جهاد در راه خدا را بخاطر جمع ثروت دنیا و بدست آوردن مقام اینجهان ترک میگویند و به این جهت خداوند این مطلب را فرمود.

ص :311

[سوره آل عمران (3): آیات 159 تا 160]

اشاره

فَبِمٰا رَحْمَهٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُتَوَکِّلِینَ (159) إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (160)

(1)

ترجمه:

بلطف و مرحمت خداوندی برایشان نرم و خوشخو شدی و اگر جفا پیشه و سنگدل بودی و در گفتار خشونت میکردی از اطراف تو پراکنده می شدند.پس از ایشان در گذر و برای ایشان استغفار کن و در کار(جنگ)با آنها مشورت نما.پس وقتی که عزم کردی و تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن خداوند توکل کنندگان را دوست میدارد.

اگر خداوند شما را یاری کند هیچکس بر شما پیروز نگردد و اگر خداوند شما را بخود واگذارد و کمک خود از شما باز گیرد کیست که پس از خذلان خدا یاری نماید پس مؤمنان باید بپروردگار توکل کنند.

ص :312


1- 1) سوره آل عمران آیه 159 و 160 جزء 4 سوره 3

بیان آیۀ 159

اشاره
لغت:

فظ غلیظ:جفا پیشه.سنگدل(فظّ یفظّ فظاظه)(فظّ اسم فاعل).

2-فظاطه:خشونت در کلام.

3-افتظاظ:آشامیدن آب ناگوار و گس چون بر طبع سخت و خشن است.

4-اصل فظاظت:جفاست و فظ آب ناگوار و گس.

5-فض(با ضاد)پراکنده کردن شیئی.

6-انفضاض:تفرق.

7-مشورت و بقولی مشورت بضم واو:اسم است و فعل آن(شاور یشاور مشاورۀ و شوار).

حسن الشوره و الصوره:نیکو هیئت و نیکو لباس.

مشورت:ضمیمه و محکم کردن رأی خود با رأی دیگری.

8-نثرت الدابه:چهار پا را امتحان کردم و راه رفتن و هیأت او را دیدم،او را شناختم.

9-و نثرت العسل:عسل را از کندو برداشتم و عسل مشور یا مشار است.

10-عزمت علیک:اقسمت علیک.یعنی بتو قسم خوردم(از ابن درید)توکل:

اظهار عجز و اعتماد به دیگری.

توکل بر خدا و گزاری کارها باو اطمینان بحسن و تدبیر او واصل آن از اتکال است بمعنی اکتفاء در کاری که مورد احتیاج است بکسی که کار باو مستند است.

و وکالت از همین است زیرا وکالت قرار بستن بر کفایت در نیابت دیگری است از خود یعنی کار خود را بدیگری سپردن که امور تو را انجام دهد و بعهده گرفته کفایت نماید.

ص :313

وکیل:آن کس که مورد اتکا است که کار باو تفویض و واگذار میشود.

تفسیر:

سپس خداوند بیان میفرماید که سهل گیری پیغمبر(ص)نسبت بایشان و گذشت او از گناه ایشان رحمتی است از طرف خداوند که او را نرم خو و عطوف و خوش خلق قرار داده.

فَبِمٰا رَحْمَهٍ

-یعنی بواسطۀ رحمت.

مِنَ اللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ

-یعنی نرمی تو با آنها از چیزهاییست که موجب داخل شدن آنان در دین است زیرا تو با صفات کریم و اخلاق حسن و سجایای نیکو که داری برهان و دلیل بر ایشان میآوری.

وَ لَوْ کُنْتَ

-ای محمد اگر بودی.

فَظًّا

-جفا پیشه و بد خلق.

غَلِیظَ الْقَلْبِ

-سنگدل و بی مهر و عطوفت.

لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ

-یعنی اصحاب تو از اطرافت پراکنده شده و از تو فرار میکردند.

و اینکه بین فظاظه و غلظت جمع کرده با اینکه هر دو قریب المعنی هستند برای اینست که فظاظت خشونت در کلام است پس هم خشونت در کلام و هم قساوت و سختی دل را از او نفی فرموده.

فَاعْفُ عَنْهُمْ

-آنچه را بین تو و ایشان از کدورتهاست عفو نما.

وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ

-و آنچه بین من و آنهاست طلب آمرزش کن.

و گفته اند یعنی از فرار آنها در احد عفو نما و برای این گناهان طلب آمرزش کن.

وَ شٰاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ

-یعنی آراء آنها را استخراج کن و از آنچه در نزد آنهاست با خبر باش.

در فایدۀ مشورت پیغمبر با اصحاب با وجود بی نیازی او از مشورت از این باب که با وحی خدا راه صواب را همواره میداند و دیگر نیازی بر شناختن رأی صواب از

ص :314

فکر بندگان نیست(با کثرت اشتباه بندگان و عدم اشتباه در وحی)اختلاف است و چند قول آمده:

1-اینکار برای پاک ساختن نفوس ایشان و جلب الفت و رفع کدورت و نگرانی آنهاست و تا بدانند که پیغمبر بقول آنها اعتماد دارد و بآراء آنها مراجعه می نماید.(از قتاده و ربیع و ابن اسحاق).

2-تا امت در مشاورت باو اقتدا کنند و آن را برای خود نقص و ننگ ندانند.(از سفیان بن عیینه).

3-اینکار برای تجلیل اصحاب بود.(از حسن و ضحاک).

4-برای امتحان آنها بود تا با مشورت خیرخواه و بد اندیش را از هم باز شناسد.

5-این مشورت در امور دنیا و نقشه های جنگ و کیفیت برخورد با دشمن است و در چنین اموری کمک گرفتن از فکر ایشان جایز است.(از ابی علی جبایی).

فَإِذٰا عَزَمْتَ

-چون تصمیم قلبی بر انجام و امضای کار گرفتی.و از حضرت امام صادق(ع)حدیث است که:«عزیمت بضم عین»است و بنا بر این قرائت،معنی چنین است:

پس چون من برای تو عزم پدید آوردم و ترا براه صواب ارشاد کردم و توفیق بتو دادم و اراده و صلاح را بتو باز نمودم.

فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّٰهِ

-یعنی بخدا اعتماد کن و امر خود باو واگذار کن.

إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ

-یعنی خداوند کسانی که باو اعتماد دارند و از دیگری دل بر میدارند و امر خود را بلطف و تدبیر او میسپرند دوست دارد.

و در این آیه دلالت است بر اختصاص پیغمبر ما باخلاق کریمه و افعال حسنه و از عجائب حضرتش اینکه اسباب بزرگی را بیش از همه دارا بود زیرا نسبش از همه عالیتر بود و مقاماتش از همه والاتر و اشجع و سخی ترین و پاکترین و فصیحترین آنها بود ولی در عین حال از همه متواضعتر بود و از تواضع او این بود که لباس خود را خود وصله میزد و نعلین خود را پینه میکرد و بر الاغ سوار میشد و دعوت بندگان و بردگان را اجابت

ص :315

میفرمود و بر خاک می نشست و مردم را بدون خشم و اخم و رنجاندن خاطر بخدا میخواند.

چه نیکو مدح کرده آن کس که در مدح حضرتش میفرمود:

فما حملت من ناقه فوق ظهرها

ابرّوا و فی ذمه من محمد

ترجمه:هیچ ناقه(و مرکبی)بر پشت خود بهتر و با وفاتر از محمد(ص)سوار نکرده و در آیه نیز ترغیب مؤمنان است بر عفو از گناهکار و نیز طلب آمرزش بر بدکار و نیز ترغیب است بر مشورت با یکدیگر در امور خود و همچنین نهی است از خشونت در گفتار و غفلت در اخلاق و جفای در عمل و نیز آنها را بتوکل بخدا و واگذاری کارها باو میخواند و نیز دلالت دارد بر لطف الهی که اگر رحمت نبود و نرمی و تواضع از پیغمبر صادر نمیشد و اگر این نبود کسی دعوت او را نمی پذیرفت و نیز بیان کرده که امور نفرت آور از پیغمبر ما و دیگر انبیاء و مردم مانند آنها و جانشینان آنها که حجت بر مردم هستند بدور است و این آیه نیز آنها را از گناهان کبیره پاک میداند زیرا نفرت نسبت بگناهان کبیره بیشتر است.

ص :316

بیان آیه 160

اشاره
تفسیر:

چون خداوند پیغمبر اکرم(ص)را امر بتوکل فرمود اینک معنای وجوب توکل بر خدا را بیان میدارد.

إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللّٰهُ

-اگر خداوند شما را بر مبارزه دهندگان علیه شما یاری کند فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ -هیچکس قدرت بر پیروزی شما را نخواهد داشت اگر چه عدد دشمنان و مبارزان زیاد و جمعیت شما اندک باشد.

وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ

-یعنی اگر یاری خود را از شما باز گیرد و شما را در برابر دشمن بحال خود گزارد بواسطه گناهانی که کرده اید.

فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ

:مرجع ضمیرها(بعده)اللّٰه است با حذف مضاف آن(یعنی بعد خذلان اللّٰه)یعنی پس از خذلان خدا دیگر یاوری نخواهید داشت بنا بر این معنی(من)نفی است بصورت استفهام باین معنی که(کیست یاور شما؟)یعنی هیچکس نخواهد بود و اینکه حرف استفهام معنی نفی را در بردارد برای اینست که جواب آن منفی است و با ذکر آن از ذکر جواب بی نیاز شده ایم و این کار برای اقرار گرفتن از مخاطب بلیغ تر است.

وَ عَلَی اللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

:مؤمنان باید بخدا توکل کنند.آیه متضمن ترغیب مؤمنین است بر طاعت خدا که به این وسیله استحقاق نصرت الهی را پیدا میکنند.

و نیز متضمن تحذیر و دور داشتن از معصیت خداوند است که آنها را مستحق خذلان می- گرداند و نیز توکل بر خدا را واجب مینماید که توکل مانع میشود از اینکه خداوند آنها را بخودشان واگذارد تا در نتیجه هلاک شوند.

ابو علی جبایی گوید:در آیه دلالتی است که اگر کسی مغلوب دشمنان خدا شد

ص :317

مورد نصرت حق نبوده زیرا کسی را که خداوند یاری فرماید مغلوب نخواهد شد و غلبه بحسب مصالح بندگان که بر خدا معلومست میباشد.بعلاوه برای اینکه مؤمنان با صبر و پایداری در راه جهاد در عین ترس از شهادت و عدم اطمینان بر غلبه خود بمقامات ابرار نایل آیند البته این مطلب که گاه خداوند نصرت خود را از مؤمنان میگیرد در میدان جهاد و پیروزی در جنگ است ولی در دلیل و برهان و حجت البته خداوند همواره مؤمنان را یاری مینماید که با ادله روشن و دلایل قطعی و محکم آنان را بطریق حق هدایت میکند و غلبه بر خصم را نصیب ایشان میگرداند و اگر این نبود تکلیف از طرف خداوند حسنی نداشت.

ابو القاسم بلخی گوید:مؤمنان همواره از جانب حق منصور و مؤیدند اگر در جهاد پیروز شوند که منصور و غالبند و اگر در جنگ مغلوب شوند از نظر منطق و حجت پیروزند و جایز نیست که خداوند به هیچ وجه کافر را غالب گرداند.

جبایی گوید:نصرت در مقام پیروزی در جهاد ثواب است(که بمؤمنین می دهد) زیرا جایز نیست که خداوند ستمکاران را یاری کند از اینرو که استعلا و برتری آنها را بر دیگران بوسیله ظلم هرگز اراده نمیکند.

ابن اخشید گوید:بهر حال و در هر حال درست نیست،نصرت ظالمان و خذلان مؤمنان زیرا خداوند بما امر فرموده که دسته ای را که مورد تجاوز واقع شده کمک کنیم گرچه احیاناً مستحق ثواب نباشند و اما خذلان و منع از یاری،خود عقاب است بلا خلاف.و خذلان امتناع از کمک است بر ضد دشمن در موقع حاجت بکمک زیرا اگر بکسی که از یاری بی نیاز است یاری نشود خذلان او نشده.

ص :318

[سوره آل عمران (3): آیات 161 تا 163]

اشاره

وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمٰا غَلَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ ثُمَّ تُوَفّٰی کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (161) أَ فَمَنِ اِتَّبَعَ رِضْوٰانَ اَللّٰهِ کَمَنْ بٰاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (162) هُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ (163)

(1)

ترجمه:

هیچ پیغمبری را نرسد که خیانت کند و هر کس خیانت کند با خیانت خود روز قیامت بیاید و سپس هر انسانی بعمل خود جزای کامل داده شود و آنها ستم نخواهند شد.

آنکه خشنودی خدا را پیروی کرده با کسی که با خشم خدا قرین گشته و جایگاهش دوزخ است برابر توان بود؟!آنها در نزد خدا درجات مختلف دارند و خدا باعمال آنها بینا است.

ص :319


1- 1) سوره آل عمران آیه 161 تا 163 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 161

اشاره
لغت:

1-اصل غلول از غلل است.یعنی داخل شدن آب در سوراخها و شکافهای درخت و گفته میشود:یغل الماء فی اصول الشجر یعنی آب وارد ریشه های درخت شد.

غلول:خیانت زیرا خیانت بطور مخفی نسبت به ملک و دارایی کسی از وجه غیر حلال انجام میشود مثل غلل(که آب بطور نامحسوسی وارد اصول درخت میشود).

غل:یعنی حقد نیز از همین ماده است چون مثل غلل بطور نامحسوس در نفس انسان رسوخ میکند.

غلیل:حرارت عطش.

مورد و شأن نزول:

از ابن عباس و سعید بن جبیر روایت شده که این آیه درباره قطیفه سرخرنگی بوده که در روز بدر از غنایم گم شد.بعضی گفتند شاید پیغمبر خود آن را برداشته.

در روایت ضحاک آمده که مردی سوزنی را از غنایمی که در جنگ هوازن به دست آمده بود برداشت پس این آیه آمد.

از مقاتل است که آیه درباره غنایم احد میباشد در موقعی که تیراندازان بخاطر غنیمت جا و سنگر خود را ترک کردند باین فکر که پیغمبر(ص)دستور دهد که هر کس هر چه از غنایم بچنگش افتاده از خود اوست و به دیگران قسمت نمی شود چنان که در جنگ بدر چنین شد پیغمبر فرمود شما گمان میکنید که ما خیانت خواهیم کرد و غنایم را بین شما تقسیم نمی نماییم پس خداوند این آیه را فرستاد برای شناساندن حکم غنایم.

و گفته اند درباره اداء وحی آمده چون وقتی پیغمبر قرآن میخواند و آیاتی که

ص :320

در آن عیب دین غیر مسلمین و سب آلهه مشرکان بود از او درخواست میکردند که آنها را عوض کند پس خدا این آیه را فرستاد.

تفسیر:

چون ذکر جهاد گذشت اکنون در متعلقات آن مثل حکم غنایم و عدم خیانت در آن بحث میکند.

وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ

-یعنی هیچ پیغمبری را نرسد که خیانت کند یعنی پیغمبری با خیانت یک جا جمع نشود.

و گفته اند یعنی پیغمبر حق ندارد چیزی از وحی را کتمان نماید.(از ابن اسحاق) و تقدیر چنین است که:حق ندارد که بامت خود در تبلیغ وحی و آنچه بایشان میآموزد خیانت کند و یا مراد اینست که هیچ پیغمبری را نرسد که بامت خود خیانت کند یعنی چیزی از غنیمت را پنهان دارد.بنا بر اقوالی که دربارۀ آیه گذشت.

و اینکه فقط درباره پیغمبر عدم امکان وجود از خیانت را ذکر کرده با اینکه بر هیچ امیر و امامی چنین چیزی جایز نیست بدو جهت است:

1-برای اینکه خیانت پیغمبر بمراتب بزرگتر از خیانت دیگریست و این نظیر این آیه است: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ» که اجتناب از همه رجس ها و پلیدیها واجب است ولی بتها چون از همه پلیدتر است و شرک از همه بدتر آن را جداگانه نام برده.

2-وقتی پیغمبر که صاحب امر و اختیاردار است حق خیانت در غنایم نداشته باشد دیگران بطریق اولی نخواهند داشت.

وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمٰا غَلَّ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ

-یعنی هر که خیانت کند روز قیامت میآید در حالی که آنچه که بخیانت برداشته بر پشت اوست چنان که در حدیث طویلی روایت شده که:هان مواظب باشید که کسی روز قیامت نیاید در حالی که شتری بر پشت او سوار است هان مواظب باشید کسی از شما روز قیامت نیاید در حالی که باسبی غل شده و اسب بر پشت او سوار است و شیهه میکشد و این کس در شدت ناراحتی هی میگوید:ای محمد ای محمد و من در پاسخ گویم من کاری نمیتوانم برای تو انجام دهم(از ابن عباس

ص :321

و ابی حمید ساعدی و ابن عمرو قتاده).و جبایی گوید این امر برای اینست که در برابر دیدگان خلایق رسوا شود.و بلخی گوید این خبر بر وجه مثل است چون وقتی کسی را خداوند در قیامت مفتضح کند چنان است که اسبی بر پشت او سوار و بگردن او غل شده و شیهه میکشد.

در خبر دیگری از پیغمبر اکرم آمده که امر میفرمود منادی در میان مردم ندا کند که حتی یک سوزن و نخ اگر کسی از غنیمت ها برداشته باز گرداند که غل در روز قیامت ننگ و نکبت خواهد بود.

و حمل غل بر گردن در قیامت نشانه ای است که خائن بدان شناخته خواهد شد و این حکم خداست در آن روز درباره هر کس که معصیتی کرده و توبه ننموده و یا در باره کسی که خداوند بخواهد با او بعدل رفتار کند از گناهش بر او علامتی می نهد.که تناسب با معصیت او داشته باشد تا مردم او را بآن بشناسند و سبب استحقاق عقوبتش را بدانند چنان که فرموده:«در آن روز انس و جان درباره گناهانش سؤال نخواهند شد».

(سوره الرحمن).

و همچنین است حکم خدا درباره کسی که طاعات را انجام داده که علامتی بر او می نهد که اطاعتش معلوم شود.

ثُمَّ تُوَفّٰی کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ

-یعنی هر کس جزاء عمل خود را بطور کامل دریافت میکند.

وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ

-یعنی هیچکس بیش از استحقاق خود ثواب و یا عذاب نمی بیند.

در این آیه دلالت است بر فساد قول مجبّره که میگویند اگر خداوند اولیاء خود را عذاب کند ظلم نکرده چون آیه میگوید اگر خداوند از پاداش مردم کم گزارد ظلم خواهد بود.

ص :322

بیان آیه 162-163

اشاره
لغت:

1-باء-یعنی برگشت بگناه خود(باء یبوء بوءا).

بوأته منزلا-آماده کردم خانه را برای او(چون بآن برمیگردد) سخط-درباره خدا اراده کردن عقاب درباره مستحق عقاب و لعن و سخط مخالف غیظ است زیرا غیظ بهیجان آمدن طبع است و اطلاق آن درباره خدا جایز نیست چون خدا محل حوادث و تحولات نیست.

مصیر-بازگشتن گاه(سرنوشت).

فرق مصیر با مرجع اینست که مرجع بازگشت چیزی است بحال اولیه و مصیر رفتن و انقلاب بحالی که غیر از حال اول است.

میتوان گفت:«صار الطین خزفاً»یعنی گل سفال گردید ولی نمیشود گفت:«رجع الطین خزفاً»زیرا قبلا خزف نبود.

درجه-رتبه.

درجات رفتن کودک برای پیمودن مراتب ترقی در علم درجه بدرجه.

مورد و شأن نزول:

چون خداوند امر فرمود که مسلمین برای احد بیرون شوند دسته ای از منافقان تخلف کردند و مؤمنان نیز از آنها پیروی کردند پس خداوند این آیه را فرستاد.

تفسیر:

چون خداوند بیان فرمود که هر انسانی پاداش اعمال خود را از خوب و بد خواهد دید به دنبال آن حال کسانی را که کسب خیر و شر میکنند میفرماید.

أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوٰانَ اللّٰهِ کَمَنْ بٰاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّٰهِ

:در معنی این جمله چند

ص :323

قول است:

1-آن کس که موجبات خشنودی حق را باطاعت خود متابعت میکند مثل کسی است که خشم او را با معصیت بر خود فرود می آورد(از ابن اسحاق).

2-آن کس که با ترک خیانت رضای خدا را پیروی میکند چون فردی است که با عمل خیانتکارانه خود خداوند را بخشم می آورد(از حسن و ضحاک و طبری).

3-آن کس که با جهاد در راه حق رضای حق را می جوید چون آن کسی است که موجبات سخط حق را با فرار از جنگ و جهاد(از روی تنفر و ترس از جهاد)فراهم می آورد(از زجاج و جبایی)و این وجه با سبب نزول آیه که ذکرش گذشت تطبیق میکند.

وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ

:یعنی مصیر و سر نوشت او دوزخ خواهد بود.

وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ

:و بد سرنوشتی است و بد قرارگاهیست.

آیه بصورت استفهام تقریری است یعنی صورت جمله استفهام است و مراد اقرار گرفتن و اثبات معنی و حاصل معنی اینست که این دو دسته یعنی تابعان رضای حق و به خشم آرندگان خدا یکسان نیستند.

هُمْ دَرَجٰاتٌ

:یعنی صاحب درجات و مقاماتی هستند.

عِنْدَ اللّٰهِ

:نزد خدا پس مؤمنان دارای مقامات ارجمند و عالی هستند کافران در درجاتی پست و دانی.درباره معنی این جمله دو قولست:

1-مراد اختلاف و تفاوت مرتبه اهل ثواب و اهل عقاب است که برای دسته اول نعمتهای بهشتی و مقامات پر ارج و عالی معنوی است و برای دسته دوم درکات جهنم و عقاب و خواری است و از اینها مجازاً درجات تعبیر شده.

2-مراد اختلاف مراتب این دو فرقه است با یکدیگر زیرا بهشت طبقات مختلفی دارد که بعضی بالاتر از بعض دیگر است.

چنان که در خبر آمده است که اهل بهشت اهل علیین را همچون ستارگان در آسمان می بینند و نیز دوزخ را درکاتی است که بعضی پست تر و سخت تر از دیگری است

ص :324

و حذف مضاف(ذوو)در عرب زیاد است.

وَ اللّٰهُ بَصِیرٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ

:یعنی خدا باعمالشان عالمست و در آیه ترغیب مردمست در پیروی از موارد خشنودی پروردگار متعال و بر حذر داشتن ایشان از موجبات سخط او و نیز اخبار باینست که اسرار بندگان بر او آشکار است و نیز اطمینان می دهد به اینکه عمل هیچکس را بی اجر نمیگذارد زیرا چیزی بر او پنهان نمی ماند بنا بر این بر هر طاعتی ثواب و بر هر گناهی عقاب خواهد داد.

ص :325

[سوره آل عمران (3): آیات 164 تا 165]

اشاره

لَقَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (164) أَ وَ لَمّٰا أَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهٰا قُلْتُمْ أَنّٰی هٰذٰا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (165)

(1)

ترجمه:

خداوند بر مؤمنان منت نهاد آن گاه که برای ایشان پیغمبری از جنس خودشان فرستاد که آیات خدا را برایشان بخواند و آنها را تزکیه نماید و کتاب و حکمت آموزد که قبل از بعثت او در گمراهی روشن و آشکاری بودند.

چرا وقتی مصیبتی بشما رسید که دو برابر آن را(بکفار)رسانیده بودید گفتید این از کجاست بگو(ای پیغمبر)این از ناحیه خود شماست.خداوند بهر چیز تواناست.

ص :326


1- 1) سوره آل عمران آیه 164-165 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 164

اشاره
لغت:

من:در اصل بمعنی قطع است(منّ یمنّ منّا).

من:نعمت،زیرا بوسیلۀ نعمت از بلیه قطع و دور میشود.

(من فلان علیّ بکذا-فلانی باین مطلب بمن منت نهاد)یعنی مرا بواسطه آن از گرفتاریم نجات داد.

منه:فوت:زیرا موجب قطع نعمت می شود.

تفسیر:

و اکنون خداوند بزرگی نعمت وجود پیامبر اکرم(ص)و بعث او را بر خلق بیان میفرماید:

لَقَدْ مَنَّ اللّٰهُ

:خدا نعمت داد و انعام فرمود.

عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً

:و اینکه خداوند فقط مؤمنان را یاد فرموده با اینکه محمد(ص)بر همه جهانیان مبعوث است برای اینست که نعمت پیغمبری حضرتش بر مؤمنان اعظم.و بزرگتر است زیرا آنهایند که بوجود وی هدایت یافته اند و از بیاناتش بهره میگیرند و نظیر اینجاست آنچه که درباره قول خداوند (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ) گذشت.

مِنْ أَنْفُسِهِمْ

:در این کلمه اقوالی است:

1-مراد اینست که از قوم و قبیلۀ آنهاست که منشأ و خانواده و صدق و امانتش بر همگان ثابت و روشن است و همه می دانند که امیّ است نه کتابی خوانده و نه خطی نوشته تا بدانند که آنچه از علوم و حقایق که آورده وحی آسمانی است و این امر موجب شرافت ایشان و وسیله جلب آنان بایمان است.

ص :327

2-مراد اینست که بزبان آنها سخن میگوید و در نتیجه آموختن از محضر او برایشان آسانست پس آیه مخصوص عرب است.

3-کلام عام است و شامل همۀ مؤمنین میباشد و مراد از«انفسهم»یعنی جنس بشر و مردم است و فرشته و جن نیست و موضع منت اینست که کسی را فرستاده که از همه از امور و کار او با خبرند و شخصیت او را خوب می شناسند.

یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ

یعنی قرآن را بر آنان بخواند.

وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَهَ

:بیان این جمله در سورۀ بقره گذشت.

وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ

:یعنی آنان در گمراهی روشنی بودند یعنی کافر بودند و کفرشان همان گمراهیشان بود و خداوند آنها را ببرکت پیغمبر نجات داد.

ص :328

بیان آیۀ 165

اشاره
تفسیر:

اکنون کلام بذکر جهاد باز میگردد:

أَ وَ لَمّٰا أَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَهٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهٰا

:وقتی بشما قتل و زخم رسید در برابر،قبل از آن از طرف شما به آنان(مشرکین)زخم رسید و این مطلب از اینقرار است که مشرکان در احد هفتاد تن از مسلمین کشتند و مسلمین در بدر دو برابر این بسر مشرکان آوردند.یعنی 70 تن از مشرکان را کشتند و 70 نفر را اسیر کردند(از قتاده و عکرمه و ربیع و سدی)یعنی از مسلمین در روز بدر دو برابر و دو مثل مصیبتی که بر شما آمد بر سر آنها آوردید.

و گفته اند مراد از دو مثل و دو برابر 70 تن در بدر کشتید و 70 تن در احد(از زجاج)ولی این قول ضعیف است زیرا مخالفست با آنچه که در تاریخ آمده که مسلمین در احد افرادی اندک از مشرکان کشتند نه 70 نفر پس این قول خلاف اجماع است.

قُلْتُمْ أَنّٰی هٰذٰا

:یعنی گفتند چرا این مصیبات بر ما وارد آمده در حالی که ما مسلمانیم و پیغمبر اکرم(ص)میان ماست و وحی از آسمان باو میرسد ولی آنان مشرکند.

و گفته شده که مسلمین مصیبات را خیلی بعید و منکر شمردند زیرا پیغمبر خدا(ص)بآنها وعده داده بود اگر اطاعت حق کنند نصرت حق بر آنها فرود می آید- (از جبایی).

قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ

:یعنی ای محمد بگو آنچه زخم و کشتار بشما رسید از جانب خود شماست یعنی بواسطه مخالفتی است که با خدای خود کرده اید و ترک نمودید اطاعت امر پیغمبر را و در این مخالفت چند قولست:

ص :329

1-مخالفت با پیغمبر کردند و اینکه حضرتش فرمود بهتر است که در مدینه متحصن شویم و در آن سنگر گیریم تا مشرکان قصد ما کنند ولی اهل مدینه و اصحاب قبول نکرده و گفتند یا رسول اللّٰه در جاهلیت از اینکار امتناع داشتیم اکنون که شما در میان ما هستید سزاوارتر است که امتناع کنیم.

2-مراد مخالفت تیراندازان بود با پیغمبر که جایگاه خود را رها کردند و به جمع غنیمت رفتند و پیغمبر فرموده بود که به هیچ وجه و لو با فتح مسلمین از جای خود بیرون نروند.

3-این مصیبت اختیار خود آنها بود که وقتی در بدر اسیر گرفتند خواستند از آنها فدیه گیرند و آزادشان کنند پیغمبر فرمود اگر فدیه گیرید در جنگ آینده افرادی که آزاد کنید و فدیه گیرید کشته خواهید داد.مسلمین قبول کردند و گفتند اکنون از فدیه بهره مند میشویم و اگر در آینده کشته شویم شهید خواهیم بود(از علی«ع»و عبیده سلمانی و حضرت باقر«ع»).

ص :330

[سوره آل عمران (3): آیات 166 تا 167]

اشاره

وَ مٰا أَصٰابَکُمْ یَوْمَ اِلْتَقَی اَلْجَمْعٰانِ فَبِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ لِیَعْلَمَ اَلْمُؤْمِنِینَ (166) وَ لِیَعْلَمَ اَلَّذِینَ نٰافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعٰالَوْا قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَوِ اِدْفَعُوا قٰالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتٰالاً لاَتَّبَعْنٰاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمٰانِ یَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِهِمْ مٰا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا یَکْتُمُونَ (167)

(1)

ترجمه:

آنچه روز تلاقی دو جماعت بشما رسید باذن خدا بود تا مؤمنان را معلوم دارد.

و نیز کسانی را که انفاق کرده اند معلوم کند(همان کسان)که(چون)گویندشان بیائید در راه خدا کارزار کنید یا بدفاع پردازید گویند:اگر جنگ آزموده بودیم شما را پیروی میکردیم در آن لحظه ایشان بکفر از ایمان نزدیکترند.بزبانهایشان چیزهایی میگویند که در دلهایشان نیست و خدا بآنچه نهان میکنند داناتر است.

ص :331


1- 1) سوره آل عمران آیه 166 و 167 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 166-167

اشاره
تفسیر:

وَ مٰا أَصٰابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعٰانِ

-یعنی ای مؤمنان آنچه در روز جمع مسلمین و مشرکین یعنی روز احد بشما رسید از قتل و زخم.

فَبِإِذْنِ اللّٰهِ

-یعنی بعلم خدا بود و اذن بمعنای علم است و نیز قول خدای متعال:

أَذٰانٌ مِنَ اللّٰهِ یعنی اعلام من اللّٰه.

و گفته اند:یعنی خداوند میان شما و ایشان را تخلیه میکند باین معنی که موانع رسیدن مصیبات را بشما برطرف میکند(چون نصرت خود را بردارد و شما را بخود واگذارد مصیبات و آزار کفار میرسد) و گفته اند یعنی:بعقوبت خدا زیرا خداوند برای هر گناهی عقوبتی قرار داده و این مصیبات وارده بر شما در جنگ احد عقوبت پشت سر نهادن امر پیغمبر(ص) میباشد.

و مراد از اذن خدا در آیه چنان که ظاهر آیه میرساند اجازه دادن و مباح کردن نیست زیرا مصیبات وارده بر مسلمین از طرف کفار که عبارت از زخم و قتل مسلمین بود از معاصی بزرگ است و خداوند هرگز معاصی را مباح نمیکند و اجازه نمیدهد.

وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نٰافَقُوا

-یعنی تا خداوند تمیز میان مسلمین و منافقان را بداند.

وَ قِیلَ لَهُمْ

-بمنافقین گفته شد تَعٰالَوْا قٰاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ -بیائید برای جهاد در راه خدا.

گفته اند که عبد اللّٰه بن ابی و دار و دستۀ منافقش 300 نفر را از لشکر پیغمبر(ص) جدا کردند و گفتند چرا خود را بکشتن دهیم؟

ص :332

عبد اللّٰه بن عمرو بن حزام انصاری پاسخشان داد که بیائید در راه خدا بجنگید و از خدا بترسید و پیغمبر را غریب و بی یاور مگزارید.

أَوِ ادْفَعُوا

-یا اینکه اگر در راه خدا نمی جنگید لا اقل از جان و ناموس خود دفاع کنید.

و گفته اند مراد اینست که بمنافقان گفتند با ما همراه باشید و سیاهی لشکر ما را زیاد کنید.از اینجا معلوم میشود که تکثیر سیاهی و ظاهر لشکر مجاهدان اسلام نیز بمنزله جهاد بشمار میرود و حکم قتال را دارد.

قٰالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتٰالاً لاَتَّبَعْنٰاکُمْ

-منافقان گفتند:اگر ما از جنگ علم و اطلاع میداشتیم بدنبال شما میآمدیم.اینجمله را برای عذر تراشی گفته اند که باین بهانه بمدینه بازگردند.عبد اللّٰه بن عمرو مذکور در پاسخ این جواب منافقان گفت:خداوند شما را از خود دور گرداند و او ما را از شما بی نیاز خواهد کرد.

و گفته اند طرف مکالمه و این گفت و شنود با منافقان خود پیغمبر(ص)بود.

هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمٰانِ

-یعنی منافقان با اظهار این سخن بکفر نزدیکترند از ایمان چون پیش از این بظاهر حال بایمان نزدیکتر بودند تا اینکه پرده دری کردند و مؤمنان از باطنشان که قبلا بیخبر بودند با خبر شدند.و لام در (للکفر)بمعنی الی است یعنی(الی الکفر اقرب...-بسوی کفر نزدیکترند...) یَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِهِمْ مٰا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ -بدهان میگویند آنچه در دل ندارند.

ذکر افواه(دهانها)برای تأکید است و یا اینکه برای تفاوت بین قول زبانی با نوشتنی میباشد و آنچه را بدهان گفتند که در دل ندارند جمله «لَوْ نَعْلَمُ قِتٰالاً لاَتَّبَعْنٰاکُمْ» است و آنچه در دل پنهان داشتند این بود که اگر جنگی هم در بین بود چنان که بود اطاعت پیغمبر نمی نمودند و او را یاری نمیکردند.

و گفته اند مراد اینست که بدهان میگویند که بخدا و پیغمبر مؤمنیم ولی در دل ایمان ندارند بلکه در دل کافرند.

وَ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا یَکْتُمُونَ

-خدا بآنچه که در دل پنهان میدارند از نفاق و شرک داناست.

ص :333

[سوره آل عمران (3): آیات 168 تا 171]

اشاره

اَلَّذِینَ قٰالُوا لِإِخْوٰانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطٰاعُونٰا مٰا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ اَلْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (168) وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (169) فَرِحِینَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (170) یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُؤْمِنِینَ (171)

ترجمه:

کسانی که خود نشستند و درباره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت میکردند کشته نمیشدند بگو(ای پیغمبر)اگر راست میگویید مرگ را از خود بگردانید.

(1)

ترجمه:

و کسانی را که در راه خداوند کشته شده اند مرده نپندار بلکه زندگانند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.بآنچه خداوند از فضل خود بآنها داده خوشدلند و بر آینده(پس از مرگ)کسانی که هنوز بآنها پیوسته اند شادمانی میکنند که بر آنها نه ترسی خواهد بود و نه اندوهی.و از نعمت و کرم الهی شادمانند و از اینکه خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمیگرداند خوشدلند.

ص :334


1- 1) سوره آل عمران آیه 168 تا 171 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 168

اشاره
لغت:

(درأ):دفع کردن.درأ عنه:دفع عنه:از او دفع کرد و برگردانید.

تفسیر:

اَلَّذِینَ قٰالُوا

-منافقین که گفتند لِإِخْوٰانِهِمْ -ببرادران نسبی خود نه دینی مراد عبد اللّٰه ابی و یاران اویند.

وَ قَعَدُوا

-یعنی همین کسانی که اینسخن گفتند از جنگ نشستند.(از جابر و سدی و ربیع).

لَوْ أَطٰاعُونٰا

-یعنی اگر از ما اطاعت میکردند.و از مدینه بیرون نمیرفتند و در جنگ شرکت نمیکردند.

مٰا قُتِلُوا

-کشته نمی شدند.

قُلْ

-بگو ای محمد(ص).

فَادْرَؤُا

-بگردانید عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ -اگر راست می گویید(در این ادعای خود)مرگ را از خود.و نخواهید توانست زیرا ممکنست دشمن در خانه هایتان بر شما دست یابد و شما را بکشد.

و اینکه خداوند میفرماید:اگر مرگ را از خود بگردانید راست میگویید در جواب گفتۀ آنهاست که میگفتند اگر از مدینه بیرون نمیرفتند و در خانه میماندند کشته نمیشدند.خداوند میفرماید:این سخن را کسی میتواند بگوید که عالم بغیب باشد و چنین کسی باید موجبات مرگ را از خود برطرف کند و از پیش آمدهای سوء بواسطه اطلاعی که دارد بر کنار بماند.

در این آیه ترغیب بر جهاد است و بیان اینکه چون هر مرگی با اجل مقدر است و جهاد رفتن و نرفتن اثری در جلو و عقب انداختن اجل ندارد پس نمیتواند ترس از مرگ موجب خوف از جهاد باشد زیرا چه بسیار مجاهد که سالم بماندند و چه بسیار خانه نشین که بمردند و کشته شدند پس باید توکل بر خدا کرد.

ص :335

بیان آیه 169 تا 171

اشاره
شان نزول:

گفته اند که آیه درباره شهیدان بدر آمده که 14 تن بودند:هشت نفر از انصار و 6 نفر از مهاجران.

و گفته اند:دربارۀ شهیدان احد آمده که هفتاد تن بودند چهار نفر از مهاجران(حمزه، مصعب بن عمیر،عثمان بن شماس،عبد اللّٰه بن جحش)و بقیه از انصار بودند.(از ابن مسعود و قتاده و ربیع).

حضرت باقر(ع)فرمود و نیز بسیاری مفسران گفته اند که درباره هر دو دسته است.

و گفته اند:دربارۀ شهداء بئر معونه است و سبب آن اینست که محمد بن اسحاق باسنادش از انس بن مالک و غیره روایت کرده که ابو براء عامر بن مالک که رئیس قبیلۀ بنی عامر بود در مدینه بر پیغمبر اسلام وارد شد و هدیه ای پیشکش حضرتش نمود.پیغمبر(ص) از پذیرفتن آن امتناع ورزید و فرمود:من از مشرک هدیه نمی پذیرم مسلمان شو تا اگر خواستی هدیه ات را قبول کنم و آیاتی از قرآن برای وی بخواند.عامر مسلمان نشد و از اسلام دوری هم نکرد و عرضه داشت:ای محمد این چیزی که مردم را بآن میخوانی نیکو و جمیل است اگر یارانی چند از خود بنجد فرستی و آنها را بدین خود بخوانی امیدوارم که ترا پاسخ مثبت گویند.

پیغمبر(ص)فرمود:من بر جان ایشان از نجدیان ترسناکم.

عامر گفت:من آنها را پناه میدهم بفرست تا مرد مرا بدین تو بخوانند.پیغمبر(ص) منذر بن عمرو از بنی ساعده را همراه با هفتاد تن از نیکان مسلمین فرستاد که از جمله آنها بودند:حارث بن صحه،حرام بن ملحان و عروه بن اسماء سلمی و نافع بن بدیل و رقاء خزاعی و عامر بن فهیره.این مطلب در ماه صفر چهارم هجری و چهارده ماه پس از جنگ

ص :336

احد فرستادگان پیغمبر رفتند تا به بئر معونه رسیدند از هم پرسیدند کیست که رسالت پیغمبر را به این مردم برساند؟ حرام بن ملحان گفت:من اینکار را خواهم کرد و با نامه پیغمبر بطرف عامر بن طفیل رفت ولی عامر بنامۀ پیغمبر وقعی ننهاد.

حرام بمردم گفت ای اهل بئر معونه من نماینده و فرستاده رسول خدایم برای شما.

و اشهد ان لا اله الا اللّٰه و اشهد ان محمداً رسول اللّٰه-بخدا و پیامبرانش ایمان آرید.مردی پیش آمده و نیزه ای بر پهلویش بزد که از پهلوی دیگرش برآمد.حرام فریاد زد اللّٰه اکبر بخدای کعبه رستگار شدم.

در اینوقت عامر بن طفیل بنی عامر را علیه مسلمین بخواند ولی آنان سخنش را نپذیرفتند و گفتند ما با ابی براء نقض عهد نمیکنیم.زیرا او بمسلمین پناه داده و با آنها پیمان بسته.عامر قبائلی از بنی سلم را علیه مسلمین بخواند آنها دعوتش را بپذیرفتند و مسلمین را احاطه کردند مسلمین چون حال را بدین منوال دیدند شمشیر برآوردند و جنگ و دفاع کردند تا همگی جز کعب بن زید کشته شدند مشرکین او را با رمقی که داشت در میان کشتگان رها کردند و او بهمان حال نجات یافت و تا جنگ خندق زنده بود و در آن شهید شد.

عمرو بن امیه ضمری و مردی از انصار که از عقب و بدنبال اصحاب پیغمبر میآمدند از دور مرغانی را که اطراف لشگر و میدان جنگ پرواز میکردند بدیدند و با خود گفتند که این مرغان از مطلبی خبر میدهند بسرعت نزدیک شدند اصحاب خود را در خون غلطان یافتند و سواران دشمن و قاتلان آنها را در کنار کشتگان ایستاده دیدند.

انصاری بعمرو گفت چه کنیم؟عمرو گفت عقیده من اینست که به پیغمبر ملحق شده جریان را بوی گزارش دهیم ولی انصاری گفت دیگر پس از قتل منذر بن عمرو میل بزندگی ندارم و شمشیر برآورد و چندان با مشرکان بجنگید تا کشته شد.عمرو بن امیه نیز اسیر شد و عامر چون دانست که او از قبیله ضمّر است،پیشانی او را بعنوان غلام و اسیر داغ نهاد و آزادش کرد.عمرو خدمت پیغمبر رسید و واقعه را باز گفت پیغمبر(ص)

ص :337

فرمود:این کار بگردن ابا براء است که من از پیش ترسان بودم.چون قضیه بگوش ابا براء رسید عهد شکنی عامر و ناراحتی رسول اللّٰه بر او بسیار سخت آمد.حسان بن ثابت در تحریک ابا براء علیه عامر بن طفیل شعرهایی سرود.

چون اشعار حسان بگوش قبیله ربیعه بن ابی براء رسید بر عامر بن طفیل حمله آورد و نیزه ای بر او زد و از اسبش بزیر انداخت عامر گفت این از طرف ابی براء است اگر مردم ولیّ دم من عمویم باشد و اگر زنده ماندم خود با او دانم.خداوند متعال در این مقام این آیه را فرستاد: «وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا...»

تفسیر:

چون خداوند گفتۀ منافقان را در باب شهیدان اسلامی که بمنظور سستی مؤمنان در جهاد گفته بودند حکایت فرمود بدنبال آن مقامات ارجمندی را که در بهشت برای شهیدان اختصاص داده بیان میدارد.

وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ

-خطاب به پیغمبر(ص)است و یا تقدیر چنین است ای شنونده و ای انسان گمان مبر، اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ -کسانی که در جهاد و در راه نصرت دین خدا کشته شدند، أَمْوٰاتاً -مرده اند یعنی مثل کسی که در غیر جهاد مرده است می باشند.

بَلْ أَحْیٰاءٌ

-بلکه آنان زنده اند.تفسیر این کلام در سوره بقره در ذیل گفته خداوند «وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتٌ» گذشت.

عِنْدَ رَبِّهِمْ

-در این کلمه دو وجه ذکر شده:

1-نزد خدا هستند یعنی در مقامی قرار دارند که هیچکس جز خداوند نفع و ضرر ایشان را بدست ندارد و مراد از عند و نزد خدا مکان(محسوس)و نزدیکی مسافت نیست زیرا مکان و قرب مسافت از صفات اجسام است و بر خدا محال میباشد.

2-یعنی در نزد خدا(و علم خدا)زنده اند.

و چون خداوند از حیات آنها خبر دارد و مردم بیخبرند فرموده است زنده در

ص :338

نزد خدا هستند.از جبایی،ابن عباس و ابن مسعود و جابر روایت شده که پیغمبر اکرم(ص) فرمود چون برادران مؤمن شما در احد شهید شدند خداوند روح آنها را در حوصله مرغانی سبز نهاد و ببهشت فرستاد و در آنجا از میوه ها و نهرهای بهشتی متمتع میباشند.

و نیز از پیغمبر اکرم(ص)روایت شده که درباره جعفر بن ابی طالب پس از شهادت او در جنگ موته فرمود:او را دیدم که دو بال دارد و با فرشتگان در بهشت پرواز میکند.

بعضی حدیث ارواح(و تنعم آنها را در بهشت)انکار کرده اند باین گمان که روح عرض است و بدون بدن قدرت تمتع ندارد.ولی این مطلب خیال باطلی بیش نیست زیرا روح جسم رقیق و لطیف است و مشتق و مأخوذ از ریح میباشد.بدلیل اینکه از بدن بیرون میرود و بآن باز میگردد و بدون بدن نیز حساس و فعال است.این قول علی بن عیسی است.

یُرْزَقُونَ

-صبح و شام از نعمتهای بهشتی روزی میخورند و گفته اند یعنی در قبرها روزی میخورند.

فَرِحِینَ بِمٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ

-یعنی از انواع نعمتهای بهشتی که خداوند بدانها ارزانی داشته خورسند و مسرورند و گفته اند یعنی از شهادت و پاداش بسیار پر ارج شهادت که نصیبشان شده خوشحالند.

وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ

-یعنی از وضع برادران مؤمن خود که زنده در دنیا هستند و در راه خدا جهاد میکنند اظهار سرور مینمانید از اینرو که میدانند که اگر آنان هم شهید شوند بایشان خواهند پیوست و سرانجامشان دار کرامت و مقامات عالیه ای است که خود بآن ها رسیده اند و این مطالب را با هم بعنوان بشارت بازگو میکنند.(از ابن جریح و قتاده).

و گفته اند:نامه ای بشهیدان ارائه داده میشود که در آن نام برادران مؤمن خود که بمقام شهادت نایل میشوند و بایشان ملحق میگردند ثبت است و با دیدن آن خوشحال میشوند و بیکدیگر بشارت میگویند مثل مردمی که در دنیا انتظار مقدم مسافر

ص :339

خود را دارند(از سدی).

و گفته اند مراد از (بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا) یعنی مؤمنان در فضل و مقام بآنها نرسیده اند ولی بواسطه ایمان مقامی عظیم دارند.(از زجاج).

أَلاّٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ

-یعنی بشارت میدهند که بیم و اندوهی بر ایشان نیست زیرا این جمله بدل از: «بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» است زیرا شهیدان در نزد خدا در حال عدم حزنند.پس استبشار در اینجا برای نبودن حزن بر لاحقین میباشد و معنی آیه روی اینحساب چنین است:

یعنی شهداء برای بازماندگان خود ترسی ندارند زیرا خداوند سرپرستی آنها را بعهده دارد و بر اموالی که پشت سر نهاده اند اندوهی نمی خورند زیرا خداوند در عوض آن اجر جزیل و بزرگتر بایشان خواهد داد.

و گفته اند:مراد اینست که از گناهان گذشته خوفی بر آنها نیست زیرا خداوند گناهانشان را با شهادت پاک میسازد و از مفارقت دنیا اندوهی بخاطر ندارند چون از لقاء آخرت بی اندازه خرسند و شادمانند.

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللّٰهِ وَ فَضْلٍ

-یعنی:اینان که شهیدان راه خدایند در نزد خدا روزی میخورند از نعمتهایی که خداوند از فضل خویش بآنها داده سخت خوشحالند.

فضل و نعمت دو کلمه اند که برای معنی واحد تعبیر میشوند و درباره علت تکرار این هر دو کلمه دو قول است:

1-نعمت آن چیزهایی است که بواسطه طاعت مستحق آنها گشته اند و فضل اضافاتی است که بطور مضاعف به آنها داده میشود.

2-برای تأکید و جا گرفتن معنی است در ذهن و برای مبالغه است.

وَ أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ

:یعنی شهیدان می دانند و بهم بشارت می دهند که خداوند جزای مؤمنان را بسیار زیاد میگرداند و علت اینکه این جمله را ذکر کرده با اینکه غیر شهیدان هم می دانند که خداوند اجر مؤمن را ضایع نمیکند اینست

ص :340

که شهداء این مطلب را پس از موت در برابر چشم می بینند و مشاهده میکنند و دیگران در این جهان تکلیف استدلالا آن را می پذیرند و می دانند و استدلال هرگز جای مشاهده را نمیتواند بگیرد و خبر دادن کجا و دیدن کجا و با دیدن و مشاهده سرور افزون میشود.

بعلاوه در این جمله دلالت است که ثواب مورد استحقاق است و خدا هرگز آن را باطل نخواهد کرد و ثواب دادن جز از طرف خدای متعال نمیباشد.و لذا خداوند نفی ضایع کردن را بخود لقب داده.

آنچه که در اخبار درباره ثواب شهیدان آمده قابل شماره نیست عالی ترین آن حدیثی است که حضرت علی بن موسی الرضا(ع)از حسین بن علی(ع)روایت کرده به این قرار:

روزی در بین سخنرانی امیر مؤمنان برای مسلمین برای تحرک آنان بر جهاد جوانی بپا خاست و عرضه داشت یا امیر مؤمنان از فضیلت مجاهدان در راه خدا برایم بفرما.

حضرت فرمود در کنار پیغمبر که بر ناقۀ غضبا سوار بود و از غزوه ذات السلاسل بر میگشتیم میرفتم و همین سؤال ترا از او پرسیدم فرمود:

مجاهدان وقتی تصمیم بجنگ گیرند خداوند برات آزادی از دوزخ را بر ایشان مینویسد و چون برای جنگ مجهز شوند خداوند بدیشان بر ملائکه مباهات و فخر فروشی میکند و چون با اهل خود وداع میکنند،ماهیان و خانه ها برایشان میگریند و چون ماری که پوست میاندازد گناهانشان میریزد و خداوند بر هر سربازی چهل فرشته می گمارد که او را از جلو و عقب و راست و چپ نگه دارد و هر ثوابی که انجام دهد دو چندان نوشته شود و در هر روزی برای او ثواب عبادت هزار مرد نویسند که هر کدام هزار سال عبادت کرده باشند که هر سال آن 360 روز باشد و هر روز بقدر عمر دنیا و چون در برابر دشمن قرار گیرند علم جهانیان از ثواب آنها عاجز ماند و چون بمبارزه دست زنند و سنانها بحرکت آید و تیرها پرتاب شود و سربازان بر دشمن هجوم برند

ص :341

ملائکه بالهای خود بر آنها پیچند و برای نصرت و ثبات قدم آنها دعا کنند و منادی فریاد کند که بهشت زیر سایه شمشیرها است و زخم شمشیر و نیزه بر مجاهد و شهید از نوشیدن آب خنک در تابستان سوزان گواراتر باشد و چون شهیدی با ضرب نی و با شمشیر از اسب در غلطد بزمین نرسد مگر اینکه خداوند همسر حور العین او را ببالینش فرستد تا نعمتها و مقامات عالی و گرامی او را باو بشارت دهد و چون بزمین افتد زمین به او گوید مرحبا بروح پاکی که از پیکری پاک بیرون شد ترا بشارت باد که برای تو نعمتها و مقاماتیست که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بهیچ دلی نگذشته و خداوند گویدش من جانشین توام در بین اهل بیت تو هر که آنها را خشنود کند مرا خشنود کرده و هر کس که آنها را بخشم آرد مرا خشمگین ساخته و خداوند روحش را در حوصله مرغ سبز نهد تا او را ببهشت برد و بهر مقام که خواهد پرواز کند و از میوه- هایش تناول نماید و بقندیلهای زرینی که به عرش آویخته است پناه گیرد و بهر مردی از شهیدان 70 غرفه بهشتی داده شود که هر غرفه ای باندازه فاصله صنعاء یمن تا شام وسعت دارد و نورش شرق و غرب را روشن گرداند و در هر غرفه ای هفتاد در است و بر هر دری 70 مصرع از طلاست و بر هر دری هفتاد پرده حریر و ظریف افتاده و در هر غرفه ای 70 خیمه است و در هر خیمه ای 70 تخت زرین نصب است که پایه هایش از درّ و زبرجدی که مزین شده است بشاخه های زمرد و بر هر تختی 40 بستر است که کلفتی هر کدام 40 زرع است و بر هر بستری همسری از حور العین پر غنج و دلال و عرب و باکره قرار گرفته.

جوان پرسید یا امیر المؤمنین مرا از معنی عرب بازگوی حضرت فرمود عروبه (مصدر عرب)غنج و ناز و کرشمه روحبخش و نشاط آور و اشتها انگیز است و سپید- رویند و تاجهای لؤلؤ بسر نهاده اند و گردنبند بگردن و دست بند به دست دارند.

قسم بآنکه جانم به دست اوست در قیامت اگر پیامبران را چشم بر آنها افتد از بهاء و مقام رفیع آنها پا برهنه و پیاده شوند.

ص :342

آن گاه شهیدان بسوی سفره های گهر نشان روند و بر آن نشینند و هر مردی از ایشان 70 هزار از اهل بیت و 480 همسایگان خود شفاعت کند حتی اینکه همسایگان بر سر نزدیک نشستن با آنها با هم منازعه کنند.و ایشان در جوار من و ابراهیم بر مائده خلد نشینند و هر صبح و شام بر خدای متعال نظر نمایند.

ص :343

[سوره آل عمران (3): آیات 172 تا 174]

اشاره

اَلَّذِینَ اِسْتَجٰابُوا لِلّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ اَلْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اِتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (172) اَلَّذِینَ قٰالَ لَهُمُ اَلنّٰاسُ إِنَّ اَلنّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ (173) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اِتَّبَعُوا رِضْوٰانَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ (174)

(1)

ترجمه:

آنان که خدا و پیامبرش را با همه زخمهایی که بایشان رسیده بود اجابت کردند نیکو کاران و پرهیزکارانشان پاداشی بزرگ دارند.

کسانی که مردم گفتندشان که مردمان برای(پیکار)با شما گرد آمده اند از آنان بترسید(ولی)ایمانشان(از این سخن)افزون شد و گفتند خداوند ما را بس است که نیکو تکیه گاهی است.

ص :344


1- 1) سوره آل عمران آیه 172 تا 174 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 172 تا 174

اشاره
لغت:

1-استجاب و اجاب:هر دو بیک معنی است و گفته اند که اولی طلب اجابت است و دومی فعل اجابت.

2-قرح:جراحت و اصل آن خلوص از کدورت است و ماء قراح یعنی آب خالص.و زمین قراح یعنی زمینی که خاکش از خاشاک خالص باشد.قریحه:خالص الطبیعه.

3-احسان:سود نیکو.

4-افضال:نفع اضافه.

5-حسبنا اللّٰه:یعنی خدا ما را کفایت میکند و اصل آن از حساب است زیرا کفایت بر حسب حاجت و بحساب نیازمندی است و از این ماده است حسبان بمعنی گمان.

6-وکیل:حافظ،و گفته اند یعنی ولیّ و اصل آن قیام کردن به تدبیر امر کسی و معنی وکیل درباره خدا یعنی متولی است در قیام کردن تدبیر امور خلق زیرا که مالک خلق و رحیم بآنهاست.

شأن نزول:

چون ابو سفیان و یارانش از احد بازگشتند و به«وحاء»رسیدند از تعجیل در بازگشت خود پشیمان شدند و همدیگر را ملامت کردند که چرا نه محمد را کشتید و نه زنانشان را اسیر کردید آنها را بکشتید وقتی که رمقی بیش از ایشان نماند رهایشان کردید اکنون بازگردید و بکلی نابودشان کنید و ریشه کنشان سازید.

این خبر به پیغمبر(ص)رسید تصمیم گرفت دشمن را بترساند و از خود و یارانش نیرویی نشان و نمایش دهد لذا اصحابش را برای خروج و تعقیب ابی سفیان

ص :345

جمع کرد و فرمود آیا دسته ای یافت نمیشوند که برای خدا محکم باشند و شدت عمل بخرج دهند و دشمن او را تعقیب و طلب نمایند که اینکار دشمن را ذلیل کند.

جمعی از صحابه با همه جراحت هایی که داشتند آماده اینکار گشتند و منادی پیغمبر(ص)ندا داد که با ما بیرون نشود مگر آن کس که دیروز در احد با ما حاضر بود و مراد پیغمبر از اینکار ترساندن کفار بود که پندارند کشتار و زخمهایی که بر مسلمین وارد آوردند بر ایشان اثری نداشته و موجب سستی آنان نشده پیغمبر با 70 تن بیرون شد تا به حمراء الاسد رسید که در 8 میلی مدینه واقع است.

علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:

پیغمبر اکرم(ص)فرمود آیا کسی حاضر است که خبری از مشرکان برایم بیاورد هیچکس جواب نداد جز علی(ع)که عرضه داشت من بر این کار حاضرم.

حضرت فرمود بآنها نزدیک شو و بنگر اگر سوار اسب شده و شتران را رها کرده اند آهنگ مدینه دارند و در صورت عکس قصد مکه کرده اند.

امیر مؤمنان با همه زخمهای جانکاهی که داشت تا نزدیک مشرکان برفت و آنها را سوار شتر دید و برگشت و مطلب را گزارش داد حضرت فرمود:که آنها قصد مراجعت بمکه دارند و چون حضرت بمدینه رسید جبرئیل آمد که یا محمد(ص)خداوند امر میکند که بتعقیب ایشان بیرون شوی و هیچکس جز مجروحین با تو نیایند.مجروحان بمداوای خود مشغول شدند پس خداوند این آیه فرستاد که«در تعقیب مشرکان کوتاهی نکنید اگر بشما زخم رسیده بایشان نیز رسیده» پس از این مسلمین با همه جراحت ها با پیغمبر از مدینه بیرون رفتند.

محمد بن اسحاق از عبد اللّٰه بن خارجه روایت کند که مردی از اصحاب پیغمبر(ص) از بنی عبد الاشهل در احد حاضر بود.وی گوید که من و برادرم در احد حاضر بودیم و مجروح و زخمدار بازگشتیم چون جارچی پیغمبر اعلام خروج(در طلب دشمن)کرد گفتیم بخدا در هیچ جنگی از پیغمبر(ص)جدا نخواهیم شد و بخدا مرکب سواری نداشتیم و هر دو مجروح و بد حال بودیم و در عین حال با پیغمبر بطلب دشمن خارج شدیم

ص :346

و من از برادرم کم زخمتر بودم و برادرم مقداری بپای خود راه میآمد و مقداری او را بدوش میبردم تا در حمراء الاسد به رسول اللّٰه رسیدیم.

در آنجا معبد خزاعی گزارش به پیغمبر افتاد و قبیله خزاعه در آن موقع از مسلم و کافر و هم پیمان پیغمبر در تهامه بودند و از او چیزی پنهان نمیداشتند.

معبد در آن روز مشرک بود و گفت یا محمد(ص)بخدا قسم مصیباتی که بر تو و اصحابت وارد شده بر ما سخت گران آمده و دوست داشتیم که خداوند ترا بر آنها پیروز میکرد.این بگفت و از نزد حضرت دور شد تا در روحاء به ابی سفیان برخورد که با سپاه مشرکان قصد بازگشت بسوی پیغمبر داشت.

چون ابو سفیان معبد را دید از وی پرسید چه خبر داری؟معبد جواب داد محمد (ص)با اصحابش در طلب شما می شتابند و بقدری زیادند که تا کنون چنین جمعی ندیده ام و کسانی هم که قبلا از شرکت در جنگ تخلف ورزیده و در جمع ایشان شرکت نکرده بودند خود پشیمان شده اند.

ابو سفیان گفت وای بر تو چه می گویی؟معبد گفت بخدا قسم چنین گمان میکنم چیزی نخواهد گذشت مگر اینکه پیشانی اسبها را خواهی دید.ابو سفیان گفت ما همگان اتفاق کرده ایم که بسوی آنان برگردیم و آنها را ریشه کن سازیم.معبد گفت بخدا ترا از این کار نهی میکنم و حتی اشعاری در این باره گفته ام و اشعاری را بر عظمت لشکر پیغمبر بخواند ابی سفیان و اصحابش شعر او را ستودند.

در اینموقع سوارانی از عبد قیس را بر ایشان گذار افتاد-ابی سفیان پرسید قصد کجا داری؟ گفتند مدینه.ابی سفیان گفت آیا پیام مرا بمحمد میرسانی تا فردا در بازار عکاظ بار همین شتران شما را از مویز پر کنم؟گفتند آری.گفت چون بنزد پیغمبر رسیدید بایشان بگوئید ما همگی اتفاق داشتیم که بر اصحاب او دوباره حمله آریم تا جمع آنها را از بیخ و بن برکنیم و نابود سازیم.

ابی سفیان این بگفت و راه مکه را پیش گرفت و سواران در حمراء الاسد به پیغمبر (ص)عبور کردند و گفتۀ ابو سفیان را بدو بازگو نمودند.

ص :347

رسول اکرم و اصحاب گفتند:حسبنا اللّٰه و نعم الوکیل و پس از سه روز که گذشته بود راه مدینه را پیش گرفتند و این قول اکثر مفسرین است.

مجاهد و عکرمه گویند:این آیات در غزوه بدر صغری آمده و داستان از اینقرار است که:

ابو سفیان در روز احد موقعی که میخواست بمکه بازگردد گفت ای محمد موعد ما با شما موسم بدر صغرای آینده پیغمبر فرمود همان موعد ما.چون سال بعد شد ابو سفیان با اهل مکه بیرون شد و در مجنه از نواحی ظهران فرود آمد خداوند رعبی بر دل وی افکند و از کار خود پشیمان شد و نعیم بن مسعود اشجعی را که برای عمره آمده بود ملاقات کرد بدو گفت من با محمد و اصحابش مواعده گزارده ام که امروز در بدر صغری با آنها برخورد کنم ولی اکنون سال خشکی است و جنگ بر ما صلاح نیست مگر در سالی که باران زیاد و زمین سبز باشد که درختان را سیراب کنیم و شیر بسیار داشته باشیم و لذا از خروج و جنگ در امسال پشیمانم ولی از طرفی نمیخواهم که محمد (ص)بجنگ ما بیرون آید و من نیایم که اینکار موجب جرأت وی و مسلمین خواهد شد اینک بمدینه رو و آنها را از جنگ بترسان و بر حذر بدار و من 10 شتر پاداش بتو خواهم داد.

نعیم بمدینه آمد و مردم را دید که برای جنگ ابی سفیان آماده میشوند بمسلمین گفت این تصمیم شما بصواب نیست زیرا اهل مکه بخانه ها و سرزمین شما آمدند و از شما جز رمقی باقی نگزاردند اکنون میخواهید شما بجلوی آنها بروید که همه قدرت خود را بجنگ شما بسیج کرده اند و در قرارگاه بانتظار شمایند و بخدا قسم احدی از شما را باقی نخواهند گزارد.

پیغمبر فرمود بخدا قسم اگر تنها باشم بقرارگاه جنگ خواهم رفت و اکنون هر که میترسد بماند و هر کس شجاع است با من آماده جنگ شود که خداوند ما را کفایت میکند و بهترین وکیل است و از مدینه بیرون شد تا به بدر صغری رسید(و بدر صغری چاهیست از بنی کنانه و نیز بازار ایشان بود در جاهلیت)و در آنجا منتظر

ص :348

ابو سفیان نشست.

ابو سفیان بمکه باز گشت و بنام لشکر سویق مشهور شد زیرا مردم به آنها میگفتند شما برای خاییدن سویق بیرون شدید و خلاصه پیغمبر(ص)و یارانش با هیچ مشرک در بدر برخورد نکردند ولی در بازار بنی کنانه خرید و فروشی کردند و منافعی بردند بطوری که سرمایه های مسلمین دو برابر شد و سالم و سودمند بمدینه بازگشتند.

این مطلب را ابو الجارود از حضرت باقر نقل کرده.

تفسیر:

اَلَّذِینَ اسْتَجٰابُوا لِلّٰهِ وَ الرَّسُولِ

:یعنی کسانی که اوامر خداوند را اطاعت کنند.

مِنْ بَعْدِ مٰا أَصٰابَهُمُ الْقَرْحُ

:پس از آنکه در احد جراحت یافتند.

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ

:بکسانی که نیکی نمودند با اطاعت پیغمبر خدا و اجابت او برای رفتن بجنگ.

وَ اتَّقَوْا

:از معاصی خدا پرهیز کردند.

أَجْرٌ عَظِیمٌ

:یعنی ثوابی بزرگ است.

اَلَّذِینَ قٰالَ لَهُمُ النّٰاسُ

:در مراد از این ناس سه قول است:

1-سوارانی که ابی سفیان پس از باز گشت از احد بطرف مسلمین فرستاد که ایشان را از تعقیب مشرکین منصرف کرده بترسانند که قصه آنها گذشت-(از ابن عباس و ابن اسحاق).

2-مراد نعیم بن مسعود اشجعی است-(از حضرت باقر و حضرت صادق«ع»).

3-یعنی منافقان(از سدی) إِنَّ النّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ :مراد از این(الناس)ابی سفیان و سپاه اوست یعنی ابو سفیان و سپاهش علیه شما جماعتهای بسیار گرد آورده اند و گفته اند ابزار جنگ و مردان جنگی علیه شما جمع آوری کرده اند.

فَاخْشَوْهُمْ

:از ایشان بترسید.

سپس خداوند میفرماید که این قول مزید ایمان و ثبات آنها در راه دین و

ص :349

نصرت پیغمبر گردید.

فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ

:یعنی گفتند که خداوند کفایت کننده و ولی و حافظ و متولی امور ماست و نیکو وکیل یعنی نیکو کفایت کننده و نیکو پناه و معتمدی است که امور باو واگذار شود.

فَانْقَلَبُوا

:یعنی پیغمبر و همراهانش برگشتند.

بِنِعْمَهٍ مِنَ اللّٰهِ وَ فَضْلٍ

یعنی با سلامت از هر ناراحتی و رنج و با تجارت سود بخش.

لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ

:یعنی قتل(از سدی).

و گفته اند مراد از نعمت در اینجا ثبات قدم در راه دین و اطاعت خداست و مراد از فضل سود تجاری است-(از زجاج).

و گفته اند:حد اقل چیزی که خدا برای ضرورت بنده می دهد نعمت است و اضافه بر آن هر چه عنایت کند فضل او میباشد و فرق بین نعمت و منفعت اینست که نعمت نعمت نخواهد بود مگر اینکه حسنه باشد ولی منفعت گاه حسن است و گاه قبیح زیرا نعمت استحقاق شکر دارد و شکر بر قبیح جایز نیست.

وَ اتَّبَعُوا رِضْوٰانَ اللّٰهِ

:یعنی خشنودی خدا را با خروج خود بسوی دشمن تحصیل و پیروی کردند.

وَ اللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ

:یعنی خداوند بر مردم مؤمن فضلی عظیم دارد.آیه باین مطلب تنبیه میکند که هر کس را گرفتاری بزرگی پیش آید که مضطربش سازد باین کلمه پناه برد.

و روایت صحیح از حضرت صادق(ع)است که من در شگفتم از کسی که در موردی خائف است چرا نمیگوید «حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» که من درباره پیغمبر خدا شنیدم که در پی هر خوف و ترس میفرمود: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ».

و از ابن عباس روایت شده که آخرین سخن ابراهیم وقتی که بآتش میافتاد این بود: «حَسْبُنَا اللّٰهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» و پیغمبر شما نیز مثل همین را نیز فرمود سپس این آیه را تلاوت کرد.

ص :350

[سوره آل عمران (3): آیات 175 تا 177]

اشاره

إِنَّمٰا ذٰلِکُمُ اَلشَّیْطٰانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیٰاءَهُ فَلاٰ تَخٰافُوهُمْ وَ خٰافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (175) وَ لاٰ یَحْزُنْکَ اَلَّذِینَ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اَللّٰهَ شَیْئاً یُرِیدُ اَللّٰهُ أَلاّٰ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی اَلْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (176) إِنَّ اَلَّذِینَ اِشْتَرَوُا اَلْکُفْرَ بِالْإِیْمٰانِ لَنْ یَضُرُّوا اَللّٰهَ شَیْئاً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (177)

(1)

ترجمه:

این شیطان است که دوستان و اولیاء خود را میترساند پس نباید از آنها بترسید بلکه از من بترسید اگر ایمان دارید.

کسانی که بسوی کفر سرعت و پیشی میگیرند ترا اندوهگین نسازند آنان هرگز نخواهند توانست بخدا ضرری برسانند.خداوند میخواهد که برای ایشان در آخرت بهره و نصیبی نباشد و برای ایشان است عذابی بزرگ.آنان که کفر را عوض ایمان خریدند هرگز بخدا ضرری نرسانند و عذابی دردناک در انتظارشان میباشد.

ص :351


1- 1) سوره آل عمران آیه 175 تا 177 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 175

اشاره
تفسیر:

سپس خداوند میفرماید:ترس و کوتاهی از جهاد از عمل شیطان است و فرمود:

إِنَّمٰا ذٰلِکُمُ الشَّیْطٰانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیٰاءَهُ

:یعنی آن ترساندن نعیم بن مسعود کار شیطان است و باغواء و تسویل او میباشد.

ابن عباس و مجاهد و قتاده گویند:شیطان مؤمنان را بوسیله کافران میترساند.

زجاج و ابو علی پارسی و دیگران گویند که تقدیر اینست:

«و یخوفکم اولیائه»یعنی میترساند شما را از اولیاء خویش بدلیل «فَلاٰ تَخٰافُوهُمْ وَ...» فَلاٰ تَخٰافُوهُمْ وَ خٰافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ -یعنی اگر خدا را تصدیق دارید و دانستید که من شما را بر ضد کفار یاری میکنم.

و گفته اند معنای آن چنین است:شیطان منافقین را که اولیاء او هستند میترساند و آنهایند که از این تخویف(نعیم بن مسعود)میترسند زیرا شیطان ایشان را وسوسه میکند و دشمن را در نظرشان بزرگ جلوه میدهد تا از متابعت پیغمبر باز ایستند ولی مسلمین از این تخویف نمیترسند زیرا بنصرت موعود الهی مطمئن و دلگرمند ولی قول اول صحیحتر است.

ص :352

بیان آیه 176-177

اشاره
تفسیر:

وَ لاٰ یَحْزُنْکَ

-ای پیغمبر ترا محزون نکند.

اَلَّذِینَ یُسٰارِعُونَ فِی الْکُفْرِ

-یعنی منافقینی که بسوی کفر می شتابند.

(از مجاهد)و جبایی گوید:درباره قومی از عربست که از اسلام مرتد شدند.

إِنَّهُمْ لَنْ یَضُرُّوا اللّٰهَ شَیْئاً

-یعنی با کفر و نفاق و ارتداد خود بخدا ضرری نرسانند زیرا بر او ضرر و نفع جایز نیست.

این آیه را برای تسلیت پیغمبر فرمود زیرا کفر و امتناع اینان از ایمان بر او سخت گران میآمد و بعید نیست که بخاطر پیغمبر گذشته باشد که شاید این حال ایشان در اثر کوتاهی خود او در تبلیغ بوده و خداوند با این آیه او را از این فکر ایمن ساخته و خبر داده که کفر و ایمانشان مربوط بخود شانست.

یُرِیدُ اللّٰهُ أَلاّٰ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَهِ

-یعنی خداوند میخواهد که از بهشت نصیبی نداشته باشند و چون اراده و خواستن بچیزی که حدوثش صحیح باشد تعلق میگیرد و بعدم یعنی نبود چیزی تعلق نمیگیرد زیرا معدوم نمیتواند مورد خواست و متعلق اراده باشد پس حذفی در کلام است و تقدیر چنین است:انه یرید ان یحکم بحرمان ثوابهم و ان یعاقبهم فی الآخره علی سبیل الجزاء لکفرهم و نفاقهم.

یعنی خداوند میخواهد در پاداش کفر و نفاقی که میورزند حکم کند بمحرومیت آنها از ثواب،و عقاب کند ایشان را در آخرت.

وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ

-و عذابی بزرگ برای آنهاست.

این آیه دلالت میکند بر بطلان مذهب جبریها زیرا خداوند مسارعت در کفر را نسبت به منافقان داده و اگر بقول جبریان خداوند کفر را در ایشان خلق کرده باشد

ص :353

دیگر نسبت کفر را بایشان دادن چگونه صحیح خواهد بود.

إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیْمٰانِ

-یعنی کسانی که کفر را عوض و بدل ایمان میپذیرند.

و قبلا گفتیم که در اینجا شراء مجاز است و بجای«پذیرفتن کفر عوض ایمان»بطور مجاز بکار رفته و استبدال کفر بایمان تشبیه به شراء متاع شده.

لَنْ یَضُرُّوا اللّٰهَ شَیْئاً

-این جمله در آیه اول برای بیان علت تسلیت پیغمبر بر مسارعت مردم بر گمراهی ذکر شده و در این آیه برای وجه و علت اختصاص ضرر به عاصی و عدم ضرر آن نسبت بخدا ذکر شده.

و فرق بین ضرر و اساءه:اینست که اسائه حتماً قبیح است و ضرر گاهی حسنه است اگر بر سبیل استحقاق یا لطف باشد یا در آن نفع دیگر و ضرر بزرگتر باشد.

وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ

-یعنی عذابی درد آور بر ایشان است.

ص :354

[سوره آل عمران (3): آیات 178 تا 179]

اشاره

وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ (178) مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلیٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّٰی یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی اَلْغَیْبِ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (179)

(1)

ترجمه:

البته کسانی که کافر شدند گمان نکنند که مهلتی بایشان داده ایم بنفع و خیر ایشان است بلکه بآنها مهلت داده ایم تا بر گناه خود بیفزایند(یعنی آنها از این مهلت که نعمت است سوء استفاده میکنند)و عذابی خوار کننده در انتظار ایشان است.

این دأب خداوند نبوده و نیست که مؤمنان را بهمین حال که هستید رها سازد تا اینکه ناپاک را از پاک ممتاز سازد و خداوند را عادت این نیست که شما را بر غیب مطلع سازد و لکن خداوند از پیامبرانش هر که را بخواهد بر میگزیند پس بخدا و رسولان او ایمان آرید و اگر بگروید و تقوی پیشه کنید پاداشی بزرگ برای شما خواهد بود.

ص :355


1- 1) سوره آل عمران آیه 178-179 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 178

اشاره
شأن نزول:

درباره مشرکان مکه آمده(از مقاتل).

و درباره یهود بنی قریظه و بنی نضیر است(از عطاء).

تفسیر:

سپس خداوند بیان میفرماید که مهلت دادن بکفار سودی بایشان ندارد زیرا ایشان را بعقاب میکشاند:

وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ

-گمان نکنند.

اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ

-یعنی اگر عمر طولانی و مهلت بایشان دادیم از قتل در راه خدا در احد بهتر است زیرا قتل شهداء شهیدان را ببهشت برد و بقاء اینها بر کفر آنها را بجهنم کشد.

أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ

-ما عمرشان را طولانی میکنیم و تعجیل در عقوبتشان نکنیم.

لِیَزْدٰادُوا إِثْماً

-تا عاقبت و آخر کارشان به بسیاری معصیت بیانجامد پس لام در (لیزدادوا)برای عاقبت و بمعنی عاقبت است مثل:

«فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً...» یعنی آل فرعون موسی را گرفتند تا دشمن و اندوه ایشان باشد.

و میدانیم که آنها او را برای اینکه وسیله سرورشان باشد گرفتند ولی چون خدا میداند سرانجام موسی دشمن آنها خواهد بود میفرماید موسی را گرفتند تا عاقبت چنین شود و اینجا بهمین معنی است یعنی چون خدا میداند هر چه عمرشان افزون شود بر گناهان خود می افزایند میفرماید عمرشان را طولانی کردیم تا بیشتر گناه کنند.

و مثل«لدوا للموت و ابنوا للخراب»یعنی بزائید برای مرگ و بسازید برای

ص :356

خراب شدن با اینکه انسان برای مرگ نمیزاید و خانه را برای خراب شدن نمیسازد ولی عاقبت آن چون چنین است گوید بساز برای خراب شدن و جایز نیست که لام(در لهم دوم)برای اراده و غرض باشد که معنی چنین میشود(ما بآنها مهلت داده ایم و غرض و اراده آنها این بود که بر گناه خود بیفزایند)بدو علت:

1-اگر لام برای غرض و اراده باشد لازم است که خداوند اراده ازدیاد گناه کفار که قبیح است کند و اراده قبیح بر خدا قبیح است و خدا قبیح انجام نمیدهد.

2-اگر لام برای اراده باشد لازم میآید که کفار در ازدیاد گناه مطیع خدا باشند چون بر حسب این معنی اعمال گناه آنها مورد اراده خداوند است و این خلاف اجماع مسلمین میباشد و بعلاوه آفریدگار میفرماید:(من جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم) و نیز میفرماید:(من هیچ پیغمبری را نفرستادم مگر اینکه مردم باجازه خدا از او اطاعت کنند).و نیز میفرماید:(ما بآنها امر نکردیم مگر اینکه خدا را عبادت کنند)و قرآن بعضی آیاتش تصدیق و تفسیر میکند بعض آیات دیگر را و از اینرو باید آیه را بکسانی از کفار تخصیص داد که خدا میداند که ایمان نخواهند آورد زیرا اگر در بین کفار کسانی باشند که ایمان خواهند آورد این وعید مخصوص در آخر آیه (وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ) نمیتواند متوجه آنها باشد.

ابو القاسم بلخی گوید:معنی آیه اینست که:کفار گمان نبرند که ما بآنها مهلت دادیم از اینرو که از کارهای(زشت)ایشان خشنودیم بلکه این اعمال برای ایشان شر و بدبختی است زیرا ما بآنها مهلت میدهیم(برای خوبی)و آنها از این مهلت سوء استفاده میکنند و بر گناه خود می افزایند و این گناه و ازدیاد گناه آنها را مستحق عذاب الیم می سازد.

و این بدان ماند که مرد برفیقش نصیحت میکند و چون رفیق بدان نصیحت ترتیب اثر نمیدهد باو میگوید نصیحت من بر تو جز فساد و شر نیافزود(که نصیحت اینکار را نمیکند بلکه رفیق است که با عدم توجه بآن بر شر خود میافزاید).

و بهمین معنی است حکایت نوح که بخدا عرضه میدارد(خداوندا دعوت من

ص :357

مردم را بسوی تو ایشان را نیفزود جز دوری و فرار از تو)و معلوم است که دعوت نوح موجب فرار از خدا نیست بلکه بعکس وسیله نزدیک شدن بخداست ولی چون مردم بدان وقعی ننهادند و دعوتش را ندیده گرفته و بدوری از خدا و گناه خود ادامه دادند نوح چنین تعبیری کرده.این قول از اخفش و اسکافیست که در آیه تقدیم و تأخیری است و تقدیر چنین است(و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم لیزدادوا اثما انما نملی لهم خیر لانفسهم)یعنی کافران گمان نکنند که ما بآنها مهلت داده ایم که گناه کنند و مرتب بر گناه خود بیفزایند بلکه بآنها مهلت دادیم تا برای خود خیر بخواهند.

ولی این معنی بعید است زیرا باید طبق این معنی الف(انما)دوم مفتوح باشد زیرا مفعول لا یحسبن است(و انما مفتوحه با فعل بعد از خود حکم مصدر را دارد و مفرد است و میتوان مفعول باشد)و نیز باید الف(انما اولی)مکسور باشد زیرا بر این قول مبتدا است و این خلاف قرائت قراء است زیرا قراء بر مکسور بودن الف انما دومی اجماع دارند و اکثر انما اولی را مفتوح خوانده اند و تقدیم و تأخیرهم صلاحیت ندارد که اعراب را تغییر داده باشد.

وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ

-یعنی برای آنهاست عذابی که در آتش دوزخ خوارشان میسازد.

ص :358

بیان آیه 179

اشاره
شأن نزول:

گفته اند که مشرکان بابی طالب گفتند اگر محمد در رسالت خود راستگو است بما خبر دهد که از ما کدام مؤمن خواهیم شد و کدام بکفر خود باقی خواهیم ماند تا بنگریم اگر گفته اش راست در آید ایمان آریم.

ابو طالب این سخن به پیغمبر عرضه داشت در اینموقع خداوند این آیه فرستاد (از سدی و کلبی).

و گفته اند مؤمنان از نبی اکرم(ص)علامتی خواستند که مؤمن را از منافق جدا سازد پس این آیه آمد(از ابی العالیه و ضحاک).

تفسیر:

مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ

-یعنی خداوند مؤمنان را رها نخواهد گزارد.

عَلیٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ

-یعنی ای کافران بر آنچه که شما هستید از ابهام و اشتباه مؤمن با منافق یعنی در حکم خدا جایز نیست که شما را بهمان حالی که قبل از بعثت پیغمبر(ص)بوده اید واگذارد بلکه بر شما تکلیف و عبادت مقرر میسازد.

حَتّٰی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ

-تا کافر از مؤمن جدا و معلوم شود.(از قتاده و سدی).

و گفته یعنی تا منافق از مؤمن خالص امتیاز داده شود در روز احد بآن شرحی که گذشت.(از مجاهد و ابن اسحاق و ابن جریح) و گفته شد که آیه خطاب بمؤمنان است و تقدیر چنین است:

ای مؤمنان حکم خدا بر این نیست که شما را بهمین حالت که اکنون هستید و مؤمن با منافق اشتباه میشود باقی نگهدارد(زیرا «مٰا کٰانَ اللّٰهُ» خبر است و «لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ»

ص :359

در مورد خطاب میباشد).

درباره اینکه بچه چیز بین مؤمن و منافق و طیب و خبیث تمیز داده اقوالیست:

1-با امتحان و تکلیف کردن بر جهاد و مانند آن که موجب ظاهر شدن باطن و کشف حال مردم است چنان که روز احد باثبات قدم مؤمنان و تخلف و سرکشی منافقان معلوم شد.(از جبایی).

2-بوسیله آیات و دلایلی که علیه ایشان استدلال میشود.

3-با نصرت مؤمنان و عزیز ساختن اسلام و ذلت دادن کافران و منافقان(از ابی مسلم).

4-با واجب کردن فرائض که مؤمن با عمل بآنها ثبات قدم مییابد و هم ثبات خود را نشان میدهد و از کسانی که در موقع انجام واجبات بعقب باز میگردند ممتاز میشود.

وَ مٰا کٰانَ اللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ

-یعنی خداوند هیچیک از شما را بر غیب خود آگاه نساخته که از دل مردم با خبر باشید و مؤمن را از منافق باز شناسید.

وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ

-یعنی خدا و هر یک از پیغمبران خود را که بخواهد بر میگزیند و او را بر غیب آگاه میسازد.

فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ

-یعنی چنان که خداوند بشما امر کرده بوی و پیغمبرانش ایمان آرید.

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا

-اگر تصدیق(خدا و پیغمبر)کنید.

وَ تَتَّقُوا

-و از عقاب او بترسید یعنی واجبات و اوامرش را انجام دهید و از نواهی او بپرهیزید.

فَلَکُمْ

-برای شما در این کار خواهد بود.

أَجْرٌ عَظِیمٌ

-پاداش بزرگ.

این آیه دلالت دارد که ممکنست جماعتی برای رسالت الهی صلاحیت داشته باشند ولی خداوند همه را به این کار انتخاب نکند بلکه آن کس را که بخواهد از میان آنها انتخاب نماید یا از اینرو که این افراد شایسته ترند و برای تبلیغ نبوت خود

ص :360

نیرومندتر و صالحتر و از چیزهای نفرت آور دورترند و یا از اینجهت که در همه جهات هم مساوی هستند ولی خداوند کسی را که خود بخواهد انتخاب میکند زیرا نبوت امری استحقاقی نیست بلکه منصبی است الهی که خدا تفویض مینماید.

و نیز آیه دلالت دارد که ثواب امری استحقاقی است که انسان بواسطه ایمان و تقوی استحقاق ثواب پیدا میکند بخلاف کسی که قائل است ثواب تفضل و بخشش خدایی است.

ص :361

[سوره آل عمران (3): آیات 180 تا 182]

اشاره

وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ وَ لِلّٰهِ مِیرٰاثُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (180) لَقَدْ سَمِعَ اَللّٰهُ قَوْلَ اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیٰاءُ سَنَکْتُبُ مٰا قٰالُوا وَ قَتْلَهُمُ اَلْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذٰابَ اَلْحَرِیقِ (181) ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ (182)

(1)

ترجمه:

آنان که در نعمتهایی که خداوند از فضل خود بآنها عنایت فرموده بخل میورزند گمان نبرند که اینکار بنفع و خیر ایشان است بلکه بخل شر و بزیان آنهاست و در روز جزا بآنچه بخل میورزند گردنشان طوق خواهد شد و میراث آسمان و زمین مختص خدا است و خدا بآنچه میکند آگاه است.

همانا خداوند سخن کسانی را که گفتند خدا فقیر است و ما غنی،شنید.بزودی این سخن ایشان و هم کشتن آنها پیغمبران را بناحق خواهیم نوشت و محفوظ خواهیم داشت،و می گوئیم بچشید عذاب سوزان را این عذاب نتیجۀ اعمالیست که پیش فرستاده اید و خداوند بر بندگان ستمکار نیست.

ص :362


1- 1) سوره آل عمران آیه 180 182 جزء 4 سوره 3

بیان آیۀ 180

اشاره
قرائت:

یحسبن را بعضی به(یاء)و بعضی به(تاء)اول خوانده اند.

تفسیر:
اشاره

وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ

:بخل کنندگان گمان نبرند.

اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمٰا آتٰاهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ

-کسانی را که خداوند اموالی بآنها اعطا کرده و در پرداخت حقوق واجبه آن بخل میورزند.

هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ

-این بخل خیر ایشان است بلکه شر آنهاست.

اینمعنی بنا بر قرائت اول(یحسبن با یاء)است.

و اما بر حسب قرائت دیگر(تحسبن با تا)معنی چنین است:

ای شنونده گمان مبر و ای محمد(ص)خیال مکن که بخل بخیلان بنفع ایشان است بلکه مایه ضرر و شر آنهاست خطاب به پیغمبر است ولی مراد از خطاب دیگران هستند(زیرا پیغمبر چنین گمان نمیکنند).

سَیُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ

-در معنی این جمله چند قولست:

1-یعنی مالهایی را که در بخشش آن بخل کرده اند بر گردن آنها حلقه و طوق خواهد شد و این آیه درباره کسانیست که زکاه نمیدهند و این مطلب از حضرت امام پنجم امام باقر(ع)روایت شده و این قول از ابن مسعود و سدی و شعبی و دیگران است.

و از پیغمبر اکرم(ص)روایت شده که مردی نیست که از دادن زکاه خود داری کند مگر اینکه خداوند در قیامت ماری بر گردن او قرار خواهد داد و بعد این آیه را خواند.

و فرمود هیچکس نیست که رحم و فامیل او از نعمتهایی که خدا بدو انعام فرموده

ص :363

درخواستی کند و او از انفاق بخل ورزد مگر اینکه خداوند ماری از دوزخ بدر آرد تا اینکه بر گردنش بپیچد و بعد این آیه را تلاوت کرد.

2-گفته اند یعنی خداوند در قیامت حلقه ای از آتش بر گردنش خواهد افکند.

(از نخعی).

3-و گفته شده یعنی روز قیامت آنها را وادار میکنند تا اموالی را که بدان بخل ورزیده بیاورد.(مجاهد).

4-این آیه مثل آیه دیگری است که:«روز قیامت طلا و نقره هایی که اندوخته شده و انفاق نگردیده گداخته شود و بدان پشت و پهلو و صورتهای آنان(بخیلان)داغ گزارده شود».بنا بر این قول معنی چنین است:

اموال بخل شده حلقه خواهد شد و بوسیله آن عذاب خواهند گشت.(از جبایی).

5-یعنی وبال این اموال بآنها برمیگردد و طوق(لعنت)بر گردن ایشان خواهد شد مثل آیۀ شریفۀ(و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه)یعنی(سر نوشت و نامه عمل هر انسانی را بر گردنش میافکنیم(از ابن مسلم.وی گوید عرب گردن را(رقبه و عنق) تعبیر از همه بدن آرد و لذا تحریر رقبه یعنی آزاد کردن.

و نیز از ابن عباس آمده که معنی و مراد آیه اینست که:

کسانی که در بیان کردن فضایل و صفات محمد(ص)که در تورات آمده بخل میورزند و مراد از کلمه(فضل)تورات است که در آن توصیف محمد(ص)آمده ولی معنی اول با سیاق آیه مناسبتر است.

وَ لِلّٰهِ مِیرٰاثُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

-یعنی همه موجودات زمین و آسمان میمیرند و فقط خدای متعال باقی میماند و ملک همه مالداران باطل میشود جز ملک خداوند آیه شامل است ترغیب و انگیزش بر انفاق و منع و بازداشتن از بخل و امساک را از اینرو که اموال آدمی خواه و ناخواه بمرگ یا بعلتی دیگر از دست وی میرود پس چه بهتر که عاقل در انفاق بخل نکند و حرص بر جمع آن نداشته باشد که وزر و بال آن بگردن او بماند و سود و لذتش را دیگری برد.

ص :364

وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

-خدا باعمال شما آگاه است.اینجمله تأکید وعد و وعید است بر انفاق مال برای بدست آوردن ثواب و اجر و سلامت از گناه و وبال.

ارتباط و نظم آیات:

وجه ارتباط آیه بما قبل اینست که آنان هم چنان که در امر جهاد بخل میورزیدند در انفاق مال و دادن زکاه نیز امساک و بخل داشتند(از علی بن عیسی).

و گفته اند علاوه بر حالات گذشته که در پیش ذکر شد امر و رسالت محمد(ص)را نیز کتمان میکردند و در بیانش بخل میورزیدند.

ص :365

بیان آیه 181-182

اشاره
قرائت:

حمزه سیکتب را بضم یا و(یقول)را بیا و قتلهم را برفع خوانده و دیگران سنکتب را(بنون)میخوانند و قتلهم را بنصب قرائت کرده اند و نقول را بنون خوانده اند.

لغت:

سمع(یسمع سمعاً)یعنی شنیدن با گوش ولی خداوند بدون ادراک با گوش و حس می شنود.

و سمیع کسی است که حالتی دارد که بوسیله آن اگر مسموعی باشد آن را میشنود و سامع آنکه درک مسموعات میکند.

محققان گویند:خداوند از ازل سمیع بوده و در موقع وجود مسموعی سامع است و سمیع و بصیر بودن خداوند صفتی زائد بر حی و زنده بودن او نیست به این معنی که مدرک بودن او بر مسموعات و مبصرات(بواسطه وجود صفتی اضافه بر حیات در او)نیست و سمیع و مبصر است یعنی عالم است(بمبصرات و مسموعات).

ابو القاسم بلخی گوید:فائده سمیع و بصیر بودن خداوند اینست که مسموعات و مبصرات را میداند و اینمطلب برای خداوند قدیم اثبات صفت ادراک نمیکند.

خلیل گوید:هر مکروهی که بانسان رسد انسان آن را چشیده است.

حریق:آتش و همچنین حرق(بفتح راء)حرق(بسکون راء)مصدر(حرقت الشیء:یعنی آن را با سردکن سرد کردم).

شأن نزول:

چون آیه (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّٰهَ...) آمد یهود گفتند که خدا فقیر است و از ما قرض میخواهد و ما غنی هستیم و گوینده حی بن اخطب بود.(از حسن و مجاهد).

ص :366

و گویند پیغمبر(ص)بوسیله ابو بکر نامه ای برای یهود بنی قینقاع فرستاد و آنها را بنماز و زکات و قرض دادن در راه خدا دعوت کرد ابو بکر به کنیۀ آنها در آمد و مردی بسیار را دید که بر گرد مردی جمع شده اند بنام فنحاص بن عازورا ابو بکر آنها را باسلام و نماز و زکاه خواند فنحاص گفت اگر آنچه گویی حقست خدا فقیر است و ما بی نیاز و اگر خدا بی نیاز است از اموال ما قرض نمیخواست.ابو بکر در خشم شد و سیلی باو زد.

پس خداوند این آیه فرستاد.(از عکرمه و مقاتل و محمد بن اسحاق).

تفسیر:

سپس خداوند یکی دیگر از صفات زشت ایشان را باز می نماید:

لَقَدْ سَمِعَ اللّٰهُ قَوْلَ الَّذِینَ قٰالُوا

-یعنی خداوند قول ایشان را درک کرد و دانست.(از بلخی).

إِنَّ اللّٰهَ فَقِیرٌ

یعنی خدا محتاجست که از ما قرض می طلبد.

وَ نَحْنُ أَغْنِیٰاءُ

و ما بی نیازیم و میدانستند که مقصود خداوند گرفتن قرض نیست بلکه این راهی پر از لطف است در خواندن و دعوت مردم به انفاق و با علم به این مطلب این سخن را از راه تلبیس بر عوام بگفتند.

و گفتند یعنی خداوند فقیر است چون روزی را بر ما تنگ میکند و ما غنی هستیم چون رزق و نفقه را بر اهل خود توسعه میدهیم.

سَنَکْتُبُ مٰا قٰالُوا

-یعنی آنچه گفتند نگهداری میکنیم و چون کتابت راه حفظ مطالب است آن را از حفظ کنایه آورده.

و گفته اند یعنی این سخن را در نامۀ اعمالشان خواهیم نوشت و این بنشستن برای مبالغه در منع از گناه است چون مکلف وقتی دانست که کردار و گفتارش در نامه ها ثبت و بایگانی خواهد بود و روزی بر او عرضه خواهد گشت و در برابر چشم مردم بر او خوانده خواهد شد بیشتر از گناه می ترسد و می پرهیزد.

وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیٰاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ

-یعنی کشتن اجدادشان انبیاء الهی و رضایت اینان را بر کردۀ پدران و نیاکان خود خواهیم نوشت و هر یک از ایشان را بعملش پاداش

ص :367

خواهیم داد.

این آیه دلالت دارد که راضی بودن بکار زشت و گناه دیگری در بزرگی جرم در ردیف خود ارتکاب همان جرم است زیرا یهودی که این آیه بآنها خطابست انبیاء را نکشته بودند بلکه اجدادشان کشته بودند ولی اینان نیز بواسطه رضایت بکرده های اجداد مذمت شده اند.

وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذٰابَ الْحَرِیقِ

-یعنی عذاب سوزان را بچشید یعنی بچشید عذاب سوزاننده را و کلمه حریق اشاره به این معنی است که میفهماند عذاب ایشان با آتش سوزان است زیرا آنچه نسوزاند حریق گفته نشود.

و کلمه ذوقوا اینمعنی را میرساند که از عذاب خلاصی ندارند و عرب که بکسی بگوید ذق هذا البلاء(این بلا را بچش)یعنی از آن نجات نخواهی یافت.

ذٰلِکَ

-این عقاب، بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ -بواسطه اعمال سوء و جنایات شماست بخودتان که قبلا انجام داده اید.

وَ أَنَّ اللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ

-خداوند هیچ بنده ای را ستم نمیکند.

این آیه دلالت دارد که مذهب جبریان باطل است زیرا دلالت دارد که (بر خلاف قول جبریان)اگر عقاب بدون جرم قبلی بر بنده واقع شود ستم است و این خلاف چیزی است که جبریان گویند«که خداوند کفار را بی آنکه جرمی انجام داده باشند عقاب خواهد کرد و خدا کفر را در ایشان میآفریند و بعد بر همین کفر عذابشان میکند» و در عین حال اینها ستم نیست و بر خدا قبیح نمیباشد زیرا ظلمی بالاتر از این وجود ندارد و کلمه ظلام که مبالغه است و تکثیر را میرساند برای تأکید نفی ظلم از خداوند است.

ص :368

[سوره آل عمران (3): آیات 183 تا 184]

اشاره

اَلَّذِینَ قٰالُوا إِنَّ اَللّٰهَ عَهِدَ إِلَیْنٰا أَلاّٰ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّٰی یَأْتِیَنٰا بِقُرْبٰانٍ تَأْکُلُهُ اَلنّٰارُ قُلْ قَدْ جٰاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی بِالْبَیِّنٰاتِ وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (183) فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جٰاؤُ بِالْبَیِّنٰاتِ وَ اَلزُّبُرِ وَ اَلْکِتٰابِ اَلْمُنِیرِ (184)

(1)

ترجمه:

کسانی که گفتند که خداوند با ما عهد کرده که بهیچ پیغمبری ایمان نیاوریم تا اینکه قربانی ای آورد که طعمه آتش شود بگو همانا پیغمبران پیش از من با دلایل و بینات آمده اند و نیز همان چه را که شما گویید آوردند پس اگر راستگویید چرا ایشان را بکشتید.

اگر ترا تکذیب کردند پیامبرانی پیش از ترا نیز تکذیب نمودند که با دلایل و با بینات و زبر و کتاب نور بخش آمدند.

ص :369


1- 1) سوره آل عمران آیه 183 و 184 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 183-184

اشاره
لغت:

قربان:مصدر است بر وزن عدوان و گاهی اسم است مثل برهان و سلطان.

قربان:هر خوبی که بنده بوسیله آن بخداوند تقرب یابد.

زبر جمع زبور:هر کتابی که در آن حکمت باشد.

زبرت الکتاب:نوشتم کتاب را.

زبره:جای انبوه موی بر شانه شیر.

زبر:عقل.

و اینکه کتاب و زبر هر دو را ذکر کرده با اینکه معنای هر دو یکیست از اینروست که ریشه آن دو با هم فرق دارد.

چون کتاب به چیزی گویند که حروف و کلماتی بهم پیوسته و ضمیمه شده و تشکیل آن را داده ولی زبور از اینرو بکتاب اطلاق کنند که آدمی را از خلاف حق منع میکند و کتاب داوود از اینرو زبور گفته شده که در آن سخنان پند آمیز و باز دارنده از بدیها بسیار است.

شأن نزول:

گفته اند این آیه دربارۀ جمعی از یهود است که از آنهاست کعب بن اشراف و وهب ابن یهودا و فنحاص بن عازورا که گفتند ای محمد خداوند در تورات با ما عهد کرده که ایمان نیاوریم مگر بکسی که برای ما قربانی ای آرد که آتش آن را بسوزاند اگر راستی پیامبری چنین چیزی بیاور تا بتو ایمان آوریم لذا خداوند این آیه را فرستاد.(از کلبی) و گفته اند خداوند بنی اسرائیل را در تورات امر کرد هر که را گوید پیامبرم تصدیق نکنید تا قربانی آرد که آتش آن را بخورد و بسوزد مگر عیسی و محمد که بدون قربانی

ص :370

بآن دو ایمان آرید.

تفسیر:

اَلَّذِینَ قٰالُوا

-آنان که به پیغمبر خود گفتند.

إِنَّ اللّٰهَ عَهِدَ إِلَیْنٰا

:خداوند ما را سفارش کرده در کتاب خود و به زبان پیغمبران خود که:

أَلاّٰ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ

:پیامبری را بر ادعای نبوتش تصدیق نکنیم.

حَتّٰی یَأْتِیَنٰا بِقُرْبٰانٍ

:تا چیزی که بوسیله آن بخدا تقرب جوید برای ما بیاورد که خداوند از او بپذیرد.

تَأْکُلُهُ النّٰارُ

:که آتش آن را بسوزد و این در بین آنها علامت قبولی قربانی بود که آتشی از آسمان بیاید و قربانی را بسوزاند-(ابن عباس).

قُلْ

:بگو(ای محمد)به یهود قَدْ جٰاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِی :یعنی برای پدرانتان پیامبرانی می آمد.

بِالْبَیِّنٰاتِ

:با دلایل کافی که بر صدق و رسالت آنها دلالت داشت.

وَ بِالَّذِی قُلْتُمْ

:یعنی با همین قربانی که میگویید مراد زکریا و یحیی و همه پیامبرانیست که یهود آنها را کشتند.

فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ

:چرا آنها را کشتید با آنکه دلیلی که خود میخواستید به دست داشتند.

إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ

:اگر راست میگویید و اقرار دارید که آنچه آوردند از طرف خدا بود و این آیه تکذیب یهود است که میگفتند اگر قربان آری ایمان می- آوریم و هم دلالت بر عناد ایشان دارد و اینکه اگر پیغمبر(ص)قربانی هم بر ایشان آرد آن را مثل دیگر معجزاتش تکذیب خواهند کرد و اینکه خداوند برای اتمام حجت قربانی مورد درخواست ایشان را بر ایشان نیاورد چون می دانست که در این عمل مفسده ای است و آنچه بر خدا لازمست نصب دلیل بر نبوت پیغمبر است که نصب فرموده بود:

ص :371

فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ

:این جمله تسلیت پیغمبر است در تکذیبی که از او میکردند.

جٰاءُو بِالْبَیِّنٰاتِ

:که معجزات روشن آوردند.

وَ الزُّبُرِ

:و کتبی که در آن حکمتها و سخنان منع کننده از باطل بود.

وَ الْکِتٰابِ الْمُنِیرِ

:یعنی تورات و انجیل زیرا یهود عیسی را با کتابش تکذیب کردند و اسم و صفات نبی اسلام را هم در تورات تحریف نمودند و نصاری نیز صفات و خصائص محمد(ص)را که در انجیل بود انکار کردند و یا تغییر دادند.

منیر:یعنی هادی بسوی حق.

ص :372

[سوره آل عمران (3): آیات 185 تا 186]

اشاره

کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَهُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ اَلنّٰارِ وَ أُدْخِلَ اَلْجَنَّهَ فَقَدْ فٰازَ وَ مَا اَلْحَیٰاهُ اَلدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ (185) لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوٰالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذیً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ اَلْأُمُورِ (186)

(1)

ترجمه:

هر نفسی چشندۀ مرگ است و همانا پاداش خود را در روز جزا بطور مستوفی و کامل خواهید یافت و آن کس که از آتش نجات یابد و دور شود و ببهشت در آید رستگار است و زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست.

همانا در مالها و جانهای خود آزمایش خواهید شد و از کسانی که پیش از شما کتاب داده شده اند و نیز از مشرکین اذیت فراوانی خواهید شنید و اگر صبر و تقوی پیشه کنید البته این ها از رشد و صواب و امور پسندیده و متین است.

ص :373


1- 1) سوره آل عمران آیۀ 185 و 186 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 185

اشاره
لغت:

هر که از مهلکه ای نجات یافته یا بمقامی و بچیزی دست یافته باشد که مورد حیرت و آرزوی دیگران قرار گیرد گویند فائز گشته.فاز:یعنی دور شد از مکروه و ناملایم و رسید بآنچه دوست دارد.

مفازه:محل نجات و مهلکه را مفازه گویند از باب تفأل زدن چنان که به نابینا بصیر و بینا گویند از باب تفأل و فال نیک زدن.

تفسیر:

کُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَهُ الْمَوْتِ

:هر نفسی را خواه و ناخواه موت در رسد و از این معنی چشیدن تعبیر کرده زیرا آن کس که میمیرد گویا و مثل اینست که مرگ را چشیده.

و گفته اند یعنی:هر نفسی مقدمات و شدائد و سکرات مرگ را می چشد.

و ظاهر آیه دلالت دارد که هر انسانی مرگ را می چشد اگر چه کشته شود و قتل از مرگ که کار خداست جدا نمیباشد.

و گفته اند مراد از مرگ اینجا برطرف شدن و انتفاء حیات است و در قتل نیز حیات از او منتفی شده پس داخل و مشمول آیه هست.

وَ إِنَّمٰا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ

:یعنی پاداش اعمالتان بطور کامل و مستوفی داده خواهد شد.

یَوْمَ الْقِیٰامَهِ

:در روز قیامت و دنیا خانه پاداش نیست بلکه فقط سرای عمل است و آخرت جای پاداش است و سرای عمل نمیباشد.

فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّٰارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ

:یعنی آن کس که از آتش دوزخ دور

ص :374

شود و داخل بهشت گردد.

فَقَدْ فٰازَ

:بآرزو رسیده و پیروز گشته و از هلاکت رسته است.

وَ مَا الْحَیٰاهُ الدُّنْیٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ الْغُرُورِ

:یعنی لذات و شهوات و زینت های دنیا جز لذتی که شما را میفریبد و خدعه ای که فنا می پذیرد نیست و چون نیکو آزمایش کنید حقیقتی ندارد زیرا از آنها لذت میبرید ولی در پی آنها مصیبات و ناگواریها بشما باز میگردد پس بدان میل و دلبستگی پیدا نکنید و بدان غره مشوید که لذات دنیا سراسر غرور و فریب است و صاحب آنها مغرور و آیه دلالت دارد که کمترین نعمت آخرت از مجموع همه نعمتهای دنیا بهتر است و از اینرو معصوم میفرماید جایگاه یک تازیانه در بهشت بهتر است از دنیا و ما فیها.

و نیز دلالت دارد که هر نفسی خواهد مرد و اگر این آیه نبود از نظر عقلی جایز بود که زندگیش بوقت مجازات متصل گردد.

درباره معنی موت اختلاف شده:

ابو علی جبایی گوید:موت امری است ضد حیات و نزد ابی هاشم موت عدم و نبود حیات است و بهر دو مذهب حصول آن در مقتول جایز است.

ص :375

بیان آیۀ 186

اشاره
شأن نزول:

آیه درباره کعب بن الاشرف آمده که پیغمبر(ص)و مؤمنان را هجو میکرد و مشرکین را بر ضد ایشان تحریک مینمود و اشعاری در معاشقه و تشبیب زنان مسلمین میسرود.

پیغمبر(ص)فرمود:کیست شر کعب را از ما بگرداند؟محمد بن مسلم گفت:

من یا رسول اللّٰه و با ابو نائله و عده ای رفتند و کعب را بکشتند و سرش را برای پیغمبر(ص) آوردند در موقعی که حضرت بنماز شب ایستاده بود(از زهری).

گفته اند درباره فنحاص یهودی رئیس بنی قینقاع است که پیغمبر اکرم ابو بکر را با نامه ای برای کمک خواستن بسوی او فرستاد.وی پس از خواندن نامه پیغمبر اکرم گفت خدای شما محتاج کمک ما شده.ابو بکر خواست او را بزند که سخن پیغمبر یادش آمد که(بی مشورت من کاری مکنید)پس خود داری نمود-(عکرمه و مقاتل).

تفسیر:

و اینک خداوند بیان می دارد که دنیا سرای رنج و ابتلاء و آزمایش است و از مؤمنان روگردان میشود تا شکیبایی کنند و پاداش نیکو گیرند.

لَتُبْلَوُنَّ

:یعنی رنجها و سختیها بشما روی آرد.

فِی أَمْوٰالِکُمْ

:در خواسته های شما بانفصال و نابود شدن.

وَ أَنْفُسِکُمْ

-و در جانهای شما با قتل و مصیبت مثل آنچه در احد بشما رسید و گفته اند با واجب شدن جهاد بر شما.

و گفته اند این مطالب بطور مجاز امتحان و ابتلاء خوانده شده زیرا امتحان حقیقی دربارۀ خدا جایز نیست زیرا او عالم بهمه امور گذشته و آینده است و بی امتحان

ص :376

همه چیز را میداند و این کارها برای اینست که جوینده حق از پوینده راه باطل جدا شود.

وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ

:یعنی از یهود و نصاری خواهید شنید.

وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا

-یعنی از کفار مکه و دیگران.

أَذیً کَثِیراً

-یعنی سخنانی که پیغمبر را رنج میدهد و اندوهگین میسازد.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا

-اگر بر این امور صبر کنید و جزع و بیتابی منمایید و باطاعت حق تمسک جویید.

فَإِنَّ ذٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ

-و این از چیزهاییست که رشد و شایستگی و درستی آن معلوم گشته و عاقل باید بر آن مصمم باشد.

و گفته اند یعنی از امور متین و محکم است.

ص :377

[سوره آل عمران (3): آیات 187 تا 189]

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اَللّٰهُ مِیثٰاقَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّٰاسِ وَ لاٰ تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرٰاءَ ظُهُورِهِمْ وَ اِشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ مٰا یَشْتَرُونَ (187) لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمٰا أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمٰا لَمْ یَفْعَلُوا فَلاٰ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفٰازَهٍ مِنَ اَلْعَذٰابِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (188) وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (189)

(1)

ترجمه:

و چون خداوند از کسانی که کتاب(آسمانی)داده شده اند پیمان گرفت که آن را برای مردم بیان نمایید و هرگز کتمانش مکنید ولی آن را پشت سر انداختند و آن را ببهایی ناچیز فروختند و بد چیزی است آنچه که خریده اند.

گمان مبرید کسانی که بآنچه داده شده اند خوشحال و خوشدلند و دوست دارند که مورد ستایش قرار گیرند بر چیزی که انجام نداده اند(یعنی بواسطه ترک وظیفه و سکوت از حق و انجام ندادن وظیفه ستایش شوند)گمان مکن که از عذاب نجات پیدا خواهند کرد بلکه برای ایشان است عذابی دردناک.

و سلطنت آسمانها و زمین تنها از آن خداست و خداوند بر هر چیز تواناست.

ص :378


1- 1) سوره آل عمران آیه 187 تا 189 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 187

اشاره
تفسیر:

اینک خداوند نقض عهد اهل کتاب را بیان میدارد:

وَ إِذْ أَخَذَ اللّٰهُ مِیثٰاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتٰابَ

-مراد یهود است یا یهود و نصاری هر دو یا هر کس که کتابی آسمانی داده شده.

لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّٰاسِ

-یعنی محمد(ص)را بمردم معرفی کنید و مرجع ضمیر(هء) در(لتبیننه)محمد است(سعید بن جبیر)زیرا در کتاب ایشان آمده که محمد(ص) رسول خداست و دین الهی اسلام میباشد.

ممکنست ضمیر به کتاب برگردد یعنی کتاب را که اسم محمد در آنست بیان کنید.

وَ لاٰ تَکْتُمُونَهُ

-آن را در موقع لزوم پنهان مدارید.

فَنَبَذُوهُ وَرٰاءَ ظُهُورِهِمْ

-یعنی بعهد خود عمل نکردند و آن را پشت سر نهادند در حالی که بدان اقرار داشتند.

وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً

-یعنی عهد خدا را با حطام بی ارزش دنیا عوض کردند یعنی در برابر این کتمان حق جز آذوقه و رشوه ها و هدایایی که از عوام و اراذل خود میگرفتند چیزی عایدشان نشد.

فَبِئْسَ مٰا یَشْتَرُونَ

-یعنی اینکار آنان بد و زشت کاریست زیرا آنان را مستوجب عذاب دردناک ابدی ساخته گرچه نفعی دنیوی و اندک در بر دارد.

آیه دلالت دارد که اظهار حق واجب و کتمان آن حرام است و داخل در آنست بیان احکام دین و فتاوی و شهادات و...دیگر اموری که علما بدانها اختصاص دارند.

ثعلبی در تفسیرش از حسن بن عماره روایت کرده که بنزد زهری رفتم پس از آنکه

ص :379

حدیث گفتن را ترک کرده بود و از او تقاضای حدیث کردم.وی گفت مگر نمیدانی که من حدیث را رها کرده ام.گفتم مرا حدیث گوی و گرنه من ترا حدیثی گویم.گفت بگو گفت حکم بن عیینه از نجم جزار برایم نقل کرده که از علی(ع)شنیدم که فرمود:

خداوند جاهلان را بر آموختن مؤاخذه نکند مگر آنکه علماء را بر عدم تعلیم مؤاخذه خواهد کرد.پس از این زهری چهل حدیث برایم گفت.

ص :380

بیان آیه 188

اشاره
شأن نزول:

آیه درباره یهود است که از تجلیل مردم درباره ایشان و نسبت دادن ایشان به دانش خوشحالی میکردند.(از ابن عباس).

گفته اند درباره منافقانست که بر تخلف بر جهاد با پیغمبر اتحاد میکردند و چون مسلمین از جهاد برگشتند عذر تراشی نموده پوزش می طلبیدند و دوست داشتند که بر کار خود که از ایمان بدور بود ستایش شوند.(از ابی سعید خدری).

تفسیر:

اینک خداوند خصلتی زشت دیگر از یهود را بیان میدارد:

لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمٰا أَتَوْا

-گمان مبر کسانی که از نفاق خود خوشدلند.

وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمٰا لَمْ یَفْعَلُوا

-و دوست دارند که بر آنچه ندارند(یعنی ایمان)ستایش شوند.

گفته اند مراد یهود است که از کتمان مقام پیامبر و نبوت او که در تورات مذکور بوده خوشحال بودند و علاقه مند بودند که بعنوان پیشوا شناخته شوند.

ابو القاسم بلخی گوید:یهود میگفتند که ما پسران و دوستان خداییم و چنین نبودند بلکه مشرک و منافق بودند-و این قول از حضرت باقر(ع)روایت شده.

و قول قویتر اینست که مراد همان کسانی هستند که در آیه قبل گفته شد که خدا از ایشان پیمان گرفت که امر محمد(ص)را بیان نمایند و اکثر اهل تأویل بر این قول رفته اند.

فَلاٰ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفٰازَهٍ مِنَ الْعَذٰابِ

-یعنی گمان مبر که از آتش دور باشند و نجات یابند.

وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ

-یعنی عذابی دردآور بر ایشان خواهد بود.

ص :381

بیان آیه 189

اشاره
تفسیر:

چون خداوند در آیه قبل تذکر داد که هر که بر گناهی که انجام داده راضی و خوشحال باشد از عذاب او نجات نخواهد داشت اکنون میفرماید:

وَ لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

-یعنی فقط خداست که مالک است آنچه را که در زمین و آسمانهاست یعنی مالک تصرف در آنهاست هر گونه که بخواهد و کسی را حق اعتراضی بر او نیست.

وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

-این جمله تنبیه بر این مطلب است که خداوند بر هلاک هر که بخواهد و بر هر چه اراده کند تواناست.

ص :382

[سوره آل عمران (3): آیات 190 تا 194]

اشاره

إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ لَآیٰاتٍ لِأُولِی اَلْأَلْبٰابِ (190) اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اَللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً سُبْحٰانَکَ فَقِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ (191) رَبَّنٰا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ اَلنّٰارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ (192) رَبَّنٰا إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِیاً یُنٰادِی لِلْإِیمٰانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّٰا رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ کَفِّرْ عَنّٰا سَیِّئٰاتِنٰا وَ تَوَفَّنٰا مَعَ اَلْأَبْرٰارِ (193) رَبَّنٰا وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلیٰ رُسُلِکَ وَ لاٰ تُخْزِنٰا یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ إِنَّکَ لاٰ تُخْلِفُ اَلْمِیعٰادَ (194)

(1)

ترجمه:

همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هاییست برای خردمندان-آنان که خداوند را نشسته و ایستاده و بر پهلو خوابیده یاد میکنند و درباره خلقت آسمانها و زمین تفکر مینمایند(و میگویند)پروردگارا اینها را عبث نیافریده ای پاک و منزهی،ما را از عذاب آتش نگهدار-خدایا هر که را بآتش در آوری خوار کرده ای و برای ستمکاران یاورانی نیست-خداوندا ما منادی ای را شنیدیم که ما را بایمان دعوت میکند خداوند ایمان آوردیم پروردگارا گناهان ما را ببخش و سیئات ما را نابود کن و ما را با نیکان بمیران-پروردگارا آنچه توسط پیغمبران بما وعده کرده ای بما بازده و در قیامت ما را خوار مکن که تو وعده خود را تخلف نخواهی کرد.

ص :383


1- 1) سوره آل عمران آیه 190 تا 194 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 190 تا 194

اشاره
فضیلت آیات:

ثعلبی در تفسیرش از محمد حنفیه از علی(ع)نقل کرده که پیغمبر اکرم(ص) چون در دل شب سر از خواب بر میداشت بآسمان نظر میافکند و آیه إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ...

را می خواند.

و از پیغمبر اکرم این روایت مشهور است که فرمود وای بر آنکه این آیه را بخواند و در آن تأمل ننماید.

و از ائمه(ع)امر بخواندن این آیات پنجگانه بهنگام برخاستن در شب برای نماز شب وارد شده و بعد از نماز صبح نیز وارد شده است.

محمد بن علی بن محبوب از عباس بن معروف...از معویه بن وهب نقل میکند که از حضرت صادق(ع)شنیدم که گفت که پیغمبر اکرم میفرمود شبها آبی بر بالینش می- نهادند و مسواک خود را زیر سر می نهاد و چون در دل شب از خواب برمیخاست می نشست و چشمان خود بآسمان میدوخت و این پنج آیه از سورۀ آل عمران را تلاوت میکرد از إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ تا آخر آیات مذکور و پس از آن مسواک میکرد و وضو میساخت و بمسجد میرفت و چهار رکعت نماز میگزارد و چندان رکوع و سجده را طول میداد که میگفتند کی سر از رکوع و سجده برمیدارد.سپس به بستر میرفت و قدری میخوابید باز بیدار میشد و همچنین پنج آیه قرآن را تلاوت میفرمود و بآسمان نظر میافکند و سپس مسواک میکرد و وضو میساخت و بمسجد میرفت و چهار رکعت مثل بار اول بجا میاورد و باز به بستر میرفت و میخوابید و پس از مدتی بیدار می شد و می نشست و آیات مذکور را میخواند و مسواک میکرد و وضو میگرفت و بمسجد میرفت و نماز شفع و وتر می خواند و بعداً برای نماز صبح آماده میشد.

ص :384

لغت:

1-لب:عقل و به عقل لبّ گویند چون بهترین چیز انسانست و لبّ هر چیز خیر و خالص آن چیز است و بهمین جهت به عقل لبّ گویند.

2-سبحانک:یعنی منزهی تو از اینکه خلقت آسمان و زمین عبث باشد.

3-ابرار:جمع برّ و اصل برّ اتساع است.

برّ بفتح باء زمین وسیع و در مقابل دریا.

برّ(بکسر باء)صلۀ رحم و عمل صالح.

برّ(بضم باء)گندم.

برّ(جمع ابرار)کسی که بسیار اطاعت خدا کند تا او را خشنود سازد.

تفسیر:

اینک دلایل اینکه خدا مالک جهان است بیان میدارد.

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

-در عجایب و بدایع زمین و آسمانها، وَ اخْتِلاٰفِ اللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ -و رفت و آمد شب و روز در پی هم، لَآیٰاتٍ -دلایلی است بر توحید و صفات کمال حق لِأُولِی الْأَلْبٰابِ -برای صاحبان بینش و عقل.

و اما وجه دلالت آسمانها و زمین بر خدا اینست که وجود آنها در معرض حوادث و دگرگونیهاست و هر چه چنین باشد خود نیز حادث و تازه است و هر چیز حادث و نوی محدث و پدید آورنده است و ایجاد کننده می خواهد پس وجود تغییر پذیر و حادث زمین و آسمانها دلالت دارد که ایجاد کننده و محدث و دگرگون کننده ای توانا دارند(که او خداست)مثلاً زمین روزی دوران کودکی را طی میکرد و اکنون جوانی را و پس از مدتی پیری را و بعد نابود خواهد شد پس دستی نیرومند و قادر است که این حوادث را در او پدید کرد و اصل خود او را بوجود آورد و باز وجود از او بگیرد.

و اما اموری که در آن جاری است و بدایع آفرینش و حساب و نظم و دقتی که در نهایت درستی و انتظام در آنها جریان دارد دلالت میکند که موجد و نقشه کش آن دانا

ص :385

و عالم است زیرا کار منظم و محکم جز از عالم و نظم دهنده و حسابدان سر نتوان زد چنان که ایجاد جز از دست توانایی نتواند شد.

و نیز این مطالب دلالت دارد که صانع اینهمه هستی قدیم و ازلی است زیرا اگر خود حادث بود و از اول نبود نیاز به محدثی و پدید آرنده و موجدی دیگر داشت و همچنین آن دیگری نیز محدثی می خواست و سر به تسلسل میزد و تسلسل باطل است.

و اما گردش شب و روز با چنین حسابی دقیق و نظمی سرسام آور که در میلیونها سال بر قانونی صحیح جریان دارد و هرگز کم و زیاد و بی نظمی در آن راه نیافته دلالت دارد که دست صانع توانا و دانا و حکیمی آنها را چنین ایجاد و مرتب کرده است که درباره او عجز و سهو تصور نمیرود.

اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ

:یعنی عاقلان کسانیند که از خلقت جهان بر وجود خدا استدلال میکنند و هم خدا را در حال ایستاده و خوابیده و نشسته یاد مینمایند.

و گفته اند یعنی خدا را تا آخرین حد توانایی در حال سلامت و مرض یاد میکنند سالم در قیام و مریض در حال نشسته یا خوابیده و مراد نماز است که بنام ذکر نامیده شده است.این قول علی بن ابراهیم است در تفسیرش و این دو تفسیر با هم منافات ندارد.

وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

:

یعنی عاقلان در خلقت زمین و آسمانها می اندیشند تا بر یگانگی خدا و کمال قدرت و علم او استدلال کنند و میگویند:

رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً

:یعنی خدایا اینهمه را عبث و بی هدف نیافریدی بلکه برای هدفی صحیح و مصلحتی آفریده ای که دلیل علم و وحدانیت تو باشد.

سُبْحٰانَکَ

:یعنی منزه و پاکی که بعبث چنین کاری کرده باشی بلکه برای توجه مردم بثواب و پرهیز ایشان از عذاب آفریدی.

فَقِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ

:بلطف خود ما را از عذاب نگهدار.آیه دلالت دارد که کفر و گمراهی و زشتیها مخلوق خدا نیست زیرا همه اینها باتفاق دانشمندان باطل است و

ص :386

از خدا منتفی است.

رَبَّنٰا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّٰارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ

:در معنی این جمله وجوهی است:

1-یعنی خدایا هر که را بآتش افکنی او را رسوا و خوار کرده ای-از مادۀ خزی.

2-یعنی او را هلاک کرده ای.

3-یعنی او را در جایی و مقامی قرار داده ای که از آن شرمگین است و در این صورت از خزایت مشتق است که بمعنی استحیاء است.

اهل تأویل در مقصود از این آیه اختلاف کرده و چند قول گفته اند:

1-از انس بن مالک و قتاده نقل شده که خوار کردن آنان ابدی قرار دادن ایشانست در دوزخ پس آیه اختصاص به مخلدین در دوزخ دارد.

2-جابر گوید:خزی داخلشدن در دوزخ است و این قول قویتر است زیرا خزی یعنی اهانت به خوار شونده و رسوا کردن اوست و آن کس را که خداوند عقاب کند رسوا کرده و این مطلب با عقیدۀ ما که عفو گنهکاران را جایز می دانیم منافات ندارد زیرا آن کس که خزی را همان دخول در دوزخ می داند درباره کسی که به دوزخ برود و پس از اتمام مجازاتش از آن بدر آید خزی قائل نیست و این را درباره او خزی نمی داند.

و اما بقول کسی که خزی را از خزایت بمعنی شرم کردن می داند خزی و خوار ساختن مؤمن باینست که موجبات حیا و شرمندگی او را فراهم آرد و خزی کافر مخلد کردن اوست در دوزخ.

وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ أَنْصٰارٍ

:هیچکس نتواند که ظالمان را با قهر و نیرو از عذاب نجات دهد زیرا نصرت اینست که شخص منصور را با قهر و نیرو کمک کند پس این آیه با شفاعت پیغمبر و ائمه از مذنبین منافات ندارد زیرا شفاعت از راه خضوع و تضرع بسوی خداست و از نصرت نیست.

بخاری در صحیح از انس بن مالک از پیغمبر(ص)روایت کرده که:در قیامت حضرتش بمردمی گناهکار برخورد میکند و از آنها شفاعت مینماید و آنان بشفاعت وی

ص :387

از جهنم بیرون آمده ببهشت میروند و بهشتیان ایشان را دوزخیان نامند.

و ابو سعید خدری از حضرت روایت کند که با گوشتهای بریان از جهنم بیرون شوند در نهری بنام نهر حیات فرو روند و گوشت تازه بر بدنشان روید.بخاری و مسلم نیز این را آورده اند و از این نوع احادیث بیشمار است که چنان که می بینی دلالت دارد بر عفو از گناهان کبیره.

رَبَّنٰا إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِیاً

:منادی محمد(ص)است-(ابن عباس و ابن مسعود و جبایی) و گویند قرآنست-(از محمد بن کعب و قتاده و طبری)-زیرا همگی صدای پیغمبر را نشنوند ولی قرآن را همگی می شنوند.

یُنٰادِی لِلْإِیمٰانِ

:که بسوی ایمان دعوت میکند و لام در للایمان بمعنی الی (بسوی)است و معنی چنین است:بار خدایا ما شنیدیم دعوت کننده ای را که بایمان و تصدیق بوجود تو و اقرار بیگانگی تو و اطاعت پیغمبرت دعوت میکند.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ

:به اینکه بخدایتان ایمان آرید.

فَآمَنّٰا

:و ما دعوت کننده را تصدیق کردیم در دعوت بتوحید و دین و جواب مثبت گفتیم.

فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا

:یعنی بر ما پرده پوشی کن و در قیامت با عقوبت بر گناهان ما رسوایمان مکن.

وَ کَفِّرْ عَنّٰا سَیِّئٰاتِنٰا

:و گناهان ما را برحمتت بریز.

وَ تَوَفَّنٰا مَعَ الْأَبْرٰارِ

:یعنی ما را در جمله خوبان بمیران و با ایشان محشور فرما.

رَبَّنٰا وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلیٰ رُسُلِکَ

:(و میگویند)خدایا آنچه از ثواب که بزبان پیامبران بما وعده دادی بما عنایت کن.

وَ لاٰ تُخْزِنٰا

:و ما را مفتضح و هلاک مکن.

یَوْمَ الْقِیٰامَهِ إِنَّکَ لاٰ تُخْلِفُ الْمِیعٰادَ

:یعنی تو بهشت را بمؤمنان وعده داده ای و هرگز خلف وعده خود نمیکنی.

ص :388

و این درخواست بر وفای بعهد از خدا با اینکه می دانند که خداوند وفا خواهد کرد از چند وجه ممکنست باشد:

1-در مقام تضرع و اظهار بندگی(جبایی) 2-کلام بصورت مسئلت است ولی مراد خبر است:یعنی ما را با خوبان بمیران که نتیجه اش بهشت و وفای بعهد...است.

3-معنی و مراد دعاست و درخواست به اینکه ایشان را از کسانی قرار دهد که وعده بهشت داده شده اند.

4-آنها این مطلب را از رغبتی که به لطف خدا داشتند در خواست نمودند به اینکه وعده ای که بایشان درباره نصرت بر کفار و اعلاء کلمه حق داده بود در وفاء بآن تعجیل فرماید زیرا باصل وعده خدا و وفای الهی اطمینان داشتند ولی چون خداوند وقتی معین را برای نصرت خود معین نکرده بود و آنها مایل بودند که خداوند زودتر وفا کند یعنی نصرت خود را زودتر فرستد(از طبری)وی گوید آیه مختص است به مهاجران که به پیغمبر می گفتند:خدایا ما را بر حلم و صبر تو قدرت و توانایی نیست و مایل بودند هر چه زودتر نصرت الهی در رسد. طبری این قول خود را بآیه بعد تقویت میکند که:فاستجاب لهم...

ص :389

[سوره آل عمران (3): آیه 195]

اشاره

فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاٰ أُضِیعُ عَمَلَ عٰامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قٰاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ ثَوٰاباً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ اَلثَّوٰابِ (195)

(1)

ترجمه:

خداوند دعایشان را مستجاب کرد.ما عمل هیچ عمل کننده ای از مرد و زن شما را ضایع نخواهیم کرد که بعض شما از بعض دیگرید.پس آنان که مهاجرت کردند و از شهرها و دیار خود بیرون گردیدند و در راه من رنج و اذیت دیدند و کشتند و کشته شدند گناهان ایشان را کفاره خواهم داد و ببهشت هایی که در آن نهرها جاری است داخلشان خواهم کرد و برای پاداشی از جانب خدا و خداست که در نزد اوست سر انجام نیکو.

ص :390


1- 1) سوره آل عمران آیه 195 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 195

اشاره
لغت:

1-اضاعه:اهلاک.

ضیاع(ضاع یضیّع)هلاکت.

اضاع وضیع بیک معنی است و از این است ضیعه بمعنی قریه.

2-هاجر از هجرت ضدّ وصل است.

مهاجرت از خانه ای بخانه دیگر یعنی ترک اولی برای دومی.

شأن نزول:

روایت است که ام سلمه پرسید چرا یا رسول اللّٰه نام مهاجران مرد برده میشود ولی از زنان مهاجر نامی برده نمیشود که این آیه آمد.

بلخی گوید:آیه در درجه اول درباره مهاجران اصحاب پیغمبر است و بعد درباره هر کس که راه آنها را برود و متابعت کند.

تفسیر:

فَاسْتَجٰابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ

-یعنی خداوند مؤمنانی که ذکرشان گذشت جواب داد و دعایشان را اجابت کرد.

أَنِّی لاٰ أُضِیعُ

-یعنی باطل نمیکنم، عَمَلَ عٰامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ -زن یا مرد.

بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ

-که در نصرت و ایمان و دوستی از یکدیگر بشمار میروید لذا حکم من درباره همه شما یکسان است.

و در این آیه نیز ترغیب مردم است بر خواستن دعاهایی که در آیات پیشین است و اشاره است که آن دعاها یکی از راههای عبودیت خداست.

ص :391

فَالَّذِینَ هٰاجَرُوا

-آنان که بمدینه هجرت کردند و فامیل کافر خود را رها نمودند وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ -بدست مشرکان از شهر خود تبعید شدند.

وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی

-و در راه اطاعت و عبادت و دین من اذیت کشیدند.

وَ قٰاتَلُوا وَ قُتِلُوا

-در راه خدا کشتند و کشته شدند.

لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ

-یعنی گناهانشان را محو میکنم و عفو و رحمت و مغفرت خود را نصیبشان خواهم کرد و این آیه دلالت دارد که اسقاط عقاب تفضل و کرم الهیست.

وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ

-یعنی به باغهای بهشتی که از زیر درختان و کاخهایش نهرها جاری است داخلشان میکنم.

ثَوٰاباً

-یعنی بعنوان پاداش ایشان.

مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ

-از طرف خدا بر اعمالشان.

وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوٰابِ

-یعنی نزد خدا از جزاء نیکو بر اعمال ایشان بقدری زیاد است که بوصف و ادراک در نیامده و بقلبی خطور نکرده و چشمی ندیده است.

و گفته اند:ثواب حسن و نیکو است از نظر دوام و سلامت از نقصان و کدورت و ملالت.

ص :392

[سوره آل عمران (3): آیات 196 تا 198]

اشاره

لاٰ یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی اَلْبِلاٰدِ (196) مَتٰاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمِهٰادُ (197) لٰکِنِ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرٰارِ (198)

(1)

ترجمه:

رفت و آمد کسانی که کافرند در شهرها ترا فریب ندهد که تمتع و بهره ای اندکست و سپس جایشان دوزخ میباشد که بد جایگاهیست و لیکن برای کسانی که از خدا ترسیدند بهشتهایی است که در آن نهرها جاری است که در آن ابدی و جاویدان خواهید بود و این یک نوع پذیرایی عالی است از خداوند.

ص :393


1- 1) سوره آل عمران آیه 196 تا 198 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 196 تا 198

اشاره
لغت:

غرور:توهم سرور و خوبی درباره چیزی که خالی از این هاست ولی هر توهمی غرور نیست زیرا توهم گاهی از ترس از چیزی پدید میآید که سبب میشود انسان از آن بپرهیزد و این توهم است و غرور نیست.

غرر نظیر خطر است و فرقشان اینست که غرر بهر صورت قبیح است زیرا غرر ترک اطمینان و یقین است در جایی که و در حالی که تحصیل اطمینان و یقین ممکن باشد.

ولی خطر گاهی و در بعضی صور نیکوست زیرا خطر از عظم و بزرگی است و رجل خطیر یعنی مرد بزرگ.

2-متاع:سودی که زود لذت بخشد یا به اینکه لذت وجود پیدا کند یا از چیزی که وسیله لذت است ایجاد شود مثل مال و جاه و فرزند.

3-مهاد:آنچه که انسانی در آن مسکن گزیند و آن را بستر خود گیرد.

4-واحد ابرار برّ است.

شأن نزول:

آیه درباره مشرکان عربست که تجارت داشتند و از تجارت سود سرشار می بردند.

یکی از مسلمین گفت دشمنان خدا در ناز و نعمتند و ما از گرسنگی در هلاکیم،پس این آیه آمد.

فراء گوید:یهود سفر و سیاحت میکردند و در ضمن سفر تجارت کرده مال بسیار تحصیل مینمودند و خداوند این آیه را فرستاد تا مؤمنان ببهره فراوان آنها حسرت نبرند.

ص :394

تفسیر:

لاٰ یَغُرَّنَّکَ

-ای محمد خطاب به پیغمبر است و مراد دیگرانند.

و گفته اند:یعنی ای انسان مغرورت نکند، تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا -تصرف و سیر و گشت کافران، فِی الْبِلاٰدِ -در شهرها سالم و سودمند و بی آنکه بر جرائم خود مؤاخذه شوند زیرا خدا میداند که این امر قابل غبطه و حسرت بردن نیست زیرا سرنوشت و جایگاه ابدی این کفار آتش است بواسطه کفری که دارند،هیچ امری که سرانجامش و پایانش دوزخ باشد خیر نخواهد بود.

مَتٰاعٌ قَلِیلٌ

-سفر و تجارت و سودشان اندک و برای مدتی کوتاه است.

ثُمَّ مَأْوٰاهُمْ

-و سپس سرنوشتشان جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهٰادُ -دوزخست و بد جایگاهی است.

لٰکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ

-لکن برای استدراک است که خلاف معنی قبل را یاد میکند و معنی چنین است:برای کفار عاقبت خیری نیست بلکه خیر و سعادت خاص مؤمنان متقی است که اطاعت خدا کردند و ترک گناه نمودند.

لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ

- این آیه شرح نعمتهای متقیان است.

وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ

-آنچه که از ثواب و کرامت نزد خداست.

خَیْرٌ لِلْأَبْرٰارِ

-از آنچه کفار با جهانگردی و تجارت کسب کنند بهتر است زیرا اینها بزودی فنا پذیرد ولی نعیم اخروی زوال پذیر نیست.

از ابن مسعود روایت شده که گوید:هیچ فرد خوب و بدی نیست جز اینکه مرگ برایش بهتر از زندگی است-اما خوبها بدلیل آیۀ شریفه (وَ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرٰارِ) و اما فاجران و بدان بواسطه قول خداوند (وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا...) که معنی آن گذشت البته اگر فاجر بر فجور خود باقی ماند.

ص :395

[سوره آل عمران (3): آیات 199 تا 200]

اشاره

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خٰاشِعِینَ لِلّٰهِ لاٰ یَشْتَرُونَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (199) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (200)

(1)

ترجمه:

بعضی از اهل کتاب کسانیند که بخدا و آنچه بشما نازل شده و آنچه بخودشان فرود آمده ایمان دارند و در برابر خدا خاشعند و آیات خدا را ببهای اندک نمیفروشند آنانند که جزایشان نزد خداست و خداوند سریع الحساب است.

ای کسانی که گرویده اید شکیبایی و استقامت کنید و برای مقابله با دشمن آماده شوید و از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید.

ص :396


1- 1) سوره آل عمران آیه 199 و 200 جزء 4 سوره 3

بیان آیه 199

اشاره
لغت:

1-خشوع در اصل بمعنی سهولت است مشتق از خشعه:نرمی شن.

خاشع:خاضع بچشم.

خشوع:تذلل و اظهار خواری خلاف تعصب.

شأن نزول:

در نزول آیه اختلافست:گفته اند درباره نجاشی پادشاه حبشه است که در روز مرگش جبرئیل به پیغمبر تعزیت گفت و پیغمبر(ص)فرمود که بیرون شوید و بر بدن برادر خود که در غیر سرزمین شما فوت شده نماز گزارید و خود به بقیع رفت و از مدینه زمین حبشه بر او مکشوف شد و تابوت نجاشی را بدید و بر آن نماز خواند.منافقان گفتند باین مرد بنگرید که بر مردی حبشی و نصرانی که هرگز او را ندیده نماز میگزارد پس خداوند این آیه فرستاد-(از جابر و ابن عباس و انس).

و گفته اند:درباره 40 تن از مردان نجرانی از بنی حرث بن کعب و 32 نفر از سرزمین حبشه و 8 تن از رومیان آمده که مسیحی بودند و مسلمان شدند(از عطاء).

و گفته اند که درباره جمعی از یهود آمده که مسلمان شده اند که از ایشانند عبد اللّٰه سلام و یارانش(از ابن جریح و ابن اسحاق).

و گفته اند درباره همه مؤمنان اهل کتاب است زیرا آیه عام است.

تفسیر:

چون خداوند در گذشته ذم اهل کتاب کرد اینک جمعی از ایشان را که ایمان آوردند توصیف میفرماید.

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ

:یعنی بعضی از یهود و نصاری.

ص :397

لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ

:یعنی بقرآن که بر شما نازل شده و بخدا ایمان آورده اند.

وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ

:یعنی بتورات و انجیل هم.

خٰاشِعِینَ لِلّٰهِ

:یعنی در برابر خدا با انجام طاعت اظهار ذلت و مسکنت میکنند.

ابن زید گوید:خاشع یعنی خائف و متذلل.

حسن گوید:خشوع:خوف خدا که همواره در دل باشد.

لاٰ یَشْتَرُونَ بِآیٰاتِ اللّٰهِ ثَمَناً قَلِیلاً

:یعنی برای تحریف کتاب خدا عوضی ناچیز یعنی متاع اندک دنیا از خوراک و رشوه و مال نمی پذیرند چنان که دیگران کردند که در قبل ذکرشان شد (أُولٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاٰلَهَ...) أُولٰئِکَ :اینان که وصفشان را گفتیم.

لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ

:یعنی اجر اعمال و طاعاتشان در نزد خدا ذخیره است تا در قیامت بایشان باز داده شود.

إِنَّ اللّٰهَ سَرِیعُ الْحِسٰابِ

:توصیف کردن حساب بسرعت از اینروست که خداوند جزاء و پاداش مستحقان را با طول حساب بتأخیر نمیاندازد زیرا او همه اعمال عباد را قبل و بعد از انجام می داند و نیازی بشمارش عدد ذنوب ندارد که موجب کندی حساب شود.

و گفته اند سرعت حساب از اینجاست که همه خلق را با هم حساب میرسد نه یکی یکی زیرا میتواند در وقت واحد با همه سخن گوید،هر کسی را بزبان مخصوص خودش-(از جبایی).

ص :398

بیان آیه 200

اشاره
لغت:

1-ربط:شدّ و بستن و بعداً برای هر کسی که در حصاری پناه گیرد و در آن از دشمنان بیرون حصار دفاع کند استعمال شده.

رباط:بصف کردن و آماده نمودن اسبان برای مقابله با دشمن.

تفسیر:

اینک خداوند پس از بیان حال مؤمن و کافر مردم را بر صبر بر طاعت و جهاد در راه خدا میخواند:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا

:ای آنان که خدا و رسولش را تصدیق دارید.

اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا

:در معنای این قسمت چند قول است:

1-بر دین خود صبر کنید یعنی ثابت بمانید و با کفار صبوری کنید و در راه خدا با ایشان لشکر کشی کنید(از حسن و قتاده)و بنا بر این معنی چنین میشود:

صبر کنید بر طاعت خدا و ترک معاصی و با دشمن جنگ کنید و بر قتال ایشان در راه حق صابر باشید چنان که ایشان در راه جنگ بر باطل صابر هستند و لفظ«صابروا» از باب مفاعله برای اینست که بین طرفین و دو نفر است(یعنی شما صابر باشید در جنگ با ایشان چنان که ایشان در جنگ با شما صابرند).

و رباط نیز بمعنی مرابطه از باب مفاعله بین الاثنین است یعنی هر قدر و بهر شکل که ایشان برای جنگ با شما لشکر و مرکب آماده میکنند شما نیز برای جنگ با ایشان فراهم نمایید مثل آیه شریفه (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ...) که تفسیرش بیاید.

ص :399

و بر وعدۀ من شکیبا باشید و با دشمنان من بقتال پردازید.

3-یعنی صبر بر جهاد کنید و رابطوا یعنی برای نمازها یکی یکی آماده و منظم شوید-این از علی علیه الصلاه و السلام و از جابر است و از پیغمبر اکرم روایت است که درباره بهترین اعمال از حضرت سؤال کردند فرمود:

کامل و خوب وضو گرفتن در بامدادان در هوای سرد و بنماز جماعت رفتن و انتظار نماز بعد از نماز و این رباط است.

و از حضرت باقر(ع)روایت شده که اصبروا یعنی بر مصائب شکیبا باشید و صابروا یعنی در برابر دشمن پا فشاری کنید و رابطوا یعنی بجلوی دشمن لشکر کشی کنید و این معنی با قول اول نزدیک است.

وَ اتَّقُوا اللّٰهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

:یعنی از مخالفت اوامر خدا بترسید و بپرهیزید تا با نعمتهای جاویدان رستگاری یابید.

و گفته اند:یعنی از عذاب خدا بترسید به اینکه اوامرش را انجام دهید و از نواهیش بپرهیزید تا پیروز و رستگار شوید با رسیدن بآرزوهای ابدی و اینست حقیقت فلاح.

این آیه جمیع آنچه را که برای مکلف لازم است در بردارد زیرا(اصبروا) شامل انجام عبادات و ترک معاصی است و(صابروا)شامل چیزهایی است که در برابر دیگری باید انجام دهد مثل جهاد با دشمن و مهمتر از آن جهاد با نفس و(رابطوا) شامل دفاع از مسلمین و دین میشود و جمله وَ اتَّقُوا اللّٰهَ شامل پرهیز از همه معاصی و محرمات و عمل بهمه اوامر و واجبات است و سپس پشت سر این اعمال و امور فلاح و نجاح و رستگاری است.

شب 26 ماه مبارک صیام 1391(پایان جلد چهارم) مطابق با 24 آبان 1350 سید ابراهیم میر باقری

ص :400

فهرست جلد چهارم ترجمۀ تفسیر مجمع البیان

سورۀ آل عمران جزء 3 سورۀ 3 موضوع صفحه آیۀ(20)و ترجمه 3 قرائت و تفسیر آیه فوق 4 آیۀ(21-22)و ترجمه 6 مقصود و تفسیر دو آیۀ فوق 7 آیۀ(23 تا 25)و ترجمه 10 لغت و تفسیر دو آیۀ(23 و 24)11 لغت و تفسیر آیۀ 25 14 آیۀ(26-27)و ترجمه 15 فضیلت و قرائت دو آیه فوق 16 حجت،لغت و اعراب دو آیۀ فوق 17 مورد و شأن نزول دو آیه فوق 18 تفسیر دو آیه فوق 20 گفتار مترجم دربارۀ نطفه 23 آیۀ 28 و ترجمه 25 قرائت،اعراب و تفسیر آیه فوق 26 آیات(29 و 30)و ترجمه 30 لغت،اعراب و تفسیر آیۀ 29 31 لغت،اعراب آیۀ 30 33 تفسیر آیۀ 30 34 آیۀ(31 تا 34)و ترجمه 36 لغت و شأن نزول دو آیه(31-32)37 تفسیر دو آیه(31-34)38 لغت،اعراب و تفسیر دو آیه(33 و 34)40 نظم آیات فوق 43 دو آیۀ 35 و 36 و ترجمه 44 لغت و تفسیر آیات فوق 45 آیه 37 و ترجمه 49 لغت آیه فوق 50 تفسیر آیۀ فوق 51 آیۀ 38 و 39 و ترجمه 54 لغت و تفسیر دو آیۀ فوق 55 دو آیه 40 و 41 و ترجمه 59 لغت و تفسیر آیۀ 40 60 لغت و تفسیر آیۀ 41 62 آیات 42 تا 44 و ترجمه 64 تفسیر آیات 42 و 43 65 لغت آیۀ 44 67 تفسیر آیۀ 44 68 بیان حضرت صادق(ع)دربارۀ قرعه 69 آیات 45 تا 47 و ترجمه 70 قرائت و لغت دو آیۀ 45 و 46 72 تفسیر آیۀ 47 75 دو آیۀ 48 و 49 و ترجمه 76 قرائت و لغت دو آیۀ فوق 77 اعراب و تفسیر دو آیۀ فوق 78 شرحی دربارۀ مرده زنده کردن عیسی(ع)80 دو آیه 50 و 51 و ترجمه 82 لغت،اعراب و تفسیر دو آیۀ فوق 83 آیات 52 تا 54 و ترجمه 85 لغت آیات فوق 86 اعراب و تفسیر آیات فوق 87 توضیحی درباره دار کشیدن عیسی(ع)89 آیۀ 55 و ترجمه 91 اعراب و تفسیر آیۀ 55 92

ص :401

موضوع صفحه اقوال در مورد بالا بردن عیسی(ع)به آسمان 92 مراد از پیروان عیسی(ع)94 آیات 56 تا 58 و ترجمه 95 قرائت،حجت،اعراب و تفسیر آیات فوق 96 آیات 59 تا 61 و ترجمه 98 لغت،مورد و شأن نزول آیات فوق 99 تفسیر آیات فوق 100 آیات 62 تا 64 و ترجمه 104 لغت،اعراب و تفسیر دو آیۀ 62 و 63 105 لغت،شأن نزول و تفسیر آیۀ 64 107 دو آیۀ 65 و 66 و ترجمه 110 قرائت،لغت،شأن نزول و تفسیر دو آیۀ فوق 111 اشکال و پاسخ 112 آیات 67 تا 69 و ترجمه 114 لغت و تفسیر دو آیۀ 67-68 115 لغت و تفسیر آیۀ 69 118 دو آیۀ 70-71 و ترجمه 120 تفسیر دو آیۀ فوق 121 آیات 72 تا 74 و ترجمه 123 لغت و شأن نزول آیات فوق 124 تفسیر آیات فوق 125 دو آیۀ 75-76 و ترجمه 128 قرائت،لغت،مورد و شأن نزول دو آیۀ فوق 129 تفسیر دو آیۀ فوق 130 دو آیۀ 77-78 و ترجمه 132 مورد و شأن نزول،معنی و مقصود آیۀ(77)133 لغت،مورد و شأن نزول،معنی و مقصود آیه(78)136 دو آیۀ 79-80 و ترجمه 138 لغت و شأن نزول دو آیۀ فوق 139 تفسیر دو آیۀ فوق 140 دو آیۀ 81 و 82 و ترجمه 143 تفسیر دو آیۀ فوق 144 آیات 83 تا 85 و ترجمه 148 مورد و شأن نزول،تفسیر آیات فوق 149 آیات 86 تا 89 و ترجمه 152 لغت و شأن نزول آیات فوق 153 تفسیر آیات فوق 154 دو آیۀ 90-91 و ترجمه 156 مورد و شأن نزول،تفسیر آیۀ(90)157 لغت،معنی و مقصود آیۀ(91)159 تفسیر جزء چهارم سورۀ سوم آیات 92 تا 94 و ترجمه 160 لغت و تفسیر آیۀ 92 161 اقوال و روایاتی دربارۀ انفاق مما تحبون 161 نظم آیات 163 لغت،مورد نزول و تفسیر دو آیۀ (93 و 94)164 نظم آیات 166 آیات 95 تا 97 و ترجمه 167 لغت و تفسیر آیۀ 95 168 قرائت و لغت دو آیۀ 96-97 170 شأن نزول و تفسیر آیه(96-97)171 روایاتی چند دربارۀ مقام ابراهیم(ع)173 نظم و ارتباط آیات 175 دو آیۀ 98-99 و ترجمه 177 لغات و تفسیر دو آیۀ فوق 178 دو آیۀ 100-101 و ترجمه 181 لغت،معنی و مقصود دو آیه فوق 182 دو آیۀ 102-103 و ترجمه 185

ص :402

موضوع صفحه لغت،مورد شأن نزول دو آیه (102-103)186 تفسیر دو آیۀ فوق 197 دو آیۀ 104-105 و ترجمه 191 لغت،اعراب و تفسیر آیۀ(104)192 اقوال و روایات در وجوب امر بمعروف و نهی از منکر 194 آیات 106 تا 109 و ترجمه 195 تفسیر دو آیۀ 106-107 196 اقوالی درباره سیه رویان 196 تفسیر دو آیۀ 108-109 198 آیات 110 تا 112 و ترجمه 200 تفسیر آیۀ 110 201 مورد و شأن نزول،معنی و مقصود دو آیۀ(111-112)204 نظم آیات 205 دو آیۀ 113-114 و ترجمه 207 لغت،مورد و شأن نزول و تفسیر دو آیه فوق 308 اقوالی دربارۀ«امه قائمه»209 روایاتی در بیان عظمت نماز شب 211 آیات 115 تا 117 و ترجمه 212 تفسیر آیۀ 115 213 لغت دو آیۀ 116-117 214 تفسیر دو آیه فوق 215 آیات 118-119 و ترجمه 217 لغت آیۀ 118 218 مورد و شأن نزول و تفسیر آیۀ 118 219 لغت و تفسیر آیۀ 119 221 آیات 120 تا 122 و ترجمه 223 لغت و تفسیر آیۀ 120 124 لغت و تفسیر دو آیۀ(121-122)226 ذکر غزوۀ احد 228 نظم آیات 231 آیات 123 تا 126 و ترجمه 233 لغت آیات فوق 234 تفسیر آیات فوق 235 فصلی مختصر در غزوات رسول اکرم(ص)238 آیات 127 تا 129 و ترجمه 240 لغت و تفسیر دو آیۀ(127-128)241 سبب نزول آیه 128 242 لغت و تفسیر آیۀ 129 245 آیات 130 تا 134 و ترجمه 247 تفسیر آیات 130 تا 132 248 نظم آیات 250 لغت و تفسیر دو آیه(133-134)251 فصل در صفات بهشتیان 255 دو آیۀ 135-136 و ترجمه 257 لغت،مورد شأن نزول دو آیۀ فوق 258 تفسیر دو آیۀ فوق 260 نظم آیات 261 آیات 137 تا 140 و ترجمه 262 لغت و تفسیر دو آیه(137-138)263 لغت و شأن نزول دو آیه(39-140)265 تفسیر دو آیۀ فوق 266 آیات 141 تا 143 و ترجمه 270 لغت و تفسیر آیۀ 141 271 لغت و تفسیر دو آیۀ(142-143)273 دو آیۀ 144-145 و ترجمه 275 لغت،مورد و شأن نزول آیۀ 144 276 تفسیر آیۀ 144 279 تفسیر آیۀ 145 282 لغت و تفسیر آیات(146 تا 148)286 آیات 149 تا 151 و ترجمه 289 لغت،مورد و شأن نزول و تفسیر دو آیه (149-150)290

ص :403

لغت،مورد و شأن نزول و تفسیر آیه (151)292 آیۀ 152 و ترجمه 294 لغت،شأن نزول و تفسیر آیۀ(152)295 دو آیۀ 153-154 و ترجمه 298 لغت و تفسیر دو آیۀ فوق 300 اقوالی دربارۀ غم پس از غم 301 آیات(155 تا 158)و ترجمه 306 تفسیر آیه(155)307 لغت،تفسیر آیات(156 تا 158)309 سؤال و پاسخ 311 دو آیۀ 159-160 و ترجمه 312 لغت آیۀ 159 313 تفسیر آیه فوق 314 تفسیر آیۀ 160 317 آیات 161 تا 163 و ترجمه 319 لغت،مورد و شأن نزول آیۀ(161)320 تفسیر آیۀ 161 321 لغت،مورد شأن نزول و تفسیر دو آیۀ(162-163)323 دو آیۀ(164-165)و ترجمه 326 لغت و تفسیر آیۀ 164 327 تفسیر آیۀ 165 328 دو آیۀ 166-167 و ترجمه 331 تفسیر دو آیۀ 166-167 332 آیات 168 تا 171 و ترجمه 334 لغت و تفسیر آیۀ 168 335 شأن نزول آیات 169-171 336 تفسیر آیات 169 تا 171 338 حدیث رضوی دربارۀ ثواب شهیدان 341 آیات 172 تا 174 و ترجمه 344 لغت و شأن نزول آیات (172 تا 174)345 تفسیر آیات 172 تا 174 349 آیات(175 تا 177)و ترجمه 351 تفسیر آیۀ 175 352 تفسیر دو آیۀ 176-177 353 دو آیۀ 178-179 و ترجمه 355 شأن نزول،تفسیر آیۀ 178 356 شأن نزول،تفسیر آیۀ 179 359 دو آیۀ 180 تا 182 و ترجمه 362 قرائت و تفسیر آیۀ 180 363 قرائت،لغت و شأن نزول دو آیۀ (181-182)366 تفسیر دو آیۀ(181-182)367 دو آیه 183-184 و ترجمه 369 لغت،شأن نزول دو آیه (183-184)370 تفسیر دو آیه(183-184)371 دو آیۀ 185-186 و ترجمه 373 لغت و تفسیر آیۀ 185 374 شأن نزول و تفسیر آیۀ 186 376 آیات 187 تا 189 و ترجمه 373 تفسیر آیۀ 187 379 شأن نزول و تفسیر آیه 188 381 تفسیر آیۀ 189 382 آیات 190 تا 194 و ترجمه 383 فضیلت آیات فوق 384 لغت و تفسیر آیات(190 تا 194)385 آیۀ 195 و ترجمه 390 لغت،شأن نزول آیۀ فوق 391 آیات 196 تا 198 و ترجمه 393 لغت و شأن نزول آیات فوق 394 تفسیر آیات فوق 395 دو آیۀ 199-200 و ترجمه 396 لغت،شأن نزول و تفسیر آیۀ 199 397 لغت و تفسیر آیۀ 200 399 فهرست آیات و ترجمه و تفسیر 401

ص :404

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109