ترجمه اصول کافی جلد سوم

مشخصات کتاب

سرشناسه : کلینی، محمد بن یعقوب، - 329ق.

عنوان قراردادی : الکافی .اصول . فارسی - عربی

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه اصول کافی/ تالیف محمد کلینی؛ ترجمه صادق حسن زاده.

مشخصات نشر : تهران: قائم آل محمد، 1385.

مشخصات ظاهری : 4ج.

شابک : 170000 ریال: دوره، چاپ دوم 964-8911-10-X : ؛ 210000 ریال (دوره، چاپ سوم) ؛ ج.1، چاپ دوم 964-8911-06-1: ؛ ج.2، چاپ دوم: 964-8911-07-X ؛ ج.3، چاپ دوم 964-8911-08-8: ؛ ج.4، چاپ دوم : 964-8911-09-6

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری

یادداشت : فارسی- عربی.

یادداشت : کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط مترجمین و ناشرین متفاوت ترجمه و منتشرشده است.

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : ج.1 (چاپ سوم: 1386) (دوم ناشر).

یادداشت : ج. 1 - 4 (چاپ سوم: 1386).

یادداشت : عنوان روی جلد: ترجمه و متن کامل اصول کافی.

عنوان روی جلد : ترجمه و متن کامل اصول کافی.

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 4ق.

شناسه افزوده : حسن زاده، صادق، مترجم

رده بندی کنگره : BP129 /ک8ک22041 1385 الف

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 1169953

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

کتاب ایمان و کفر

سرشت مؤمن و کافر ١١

بابی دیگر از سرشت مؤمن و کافر (به اضافۀ رویداد تکلیف نخستین)١٧

باب دیگری در سرشت مؤمن و کافر ٢١

رسول خدا نخستین کسی است که به خداوند پاسخ داده، به پروردگاری او اقرار کرد ٢٧

آنان چگونه پاسخ دادند در حالی که ذرّه بودند ٣١

آفرینش آفریدگان بنابر توحید است ٣١

قرار گرفتن مؤمن در صلب کافر ٣٣

وقتی خداوند عزّتمند بخواهد مؤمن بیافریند ٣5

صبغه (رنگ) همان اسلام است ٣5

سکینه و آرامش، همان ایمان است ٣٧

اخلاص ٣٩

باب شرایع 4٣

پایه های اسلام 45

با اسلام، خون حفظ می شود ولی پاداش براساس ایمان است 5٩

ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست 6٣

باب دیگری از شراکت اسلام و ایمان و این که اسلام پیش از ایمان است 6٧

باب 6٩

ایمان بین همۀ اعضای بدن پخش شده است ٨٣

پیش افتادن در ایمان ٩٧

درجات ایمان ١٠١

بابی دیگر از درجات ایمان ١٠5

ص :5

توضیح اسلام ١٠٩

خصلت های مؤمن ١١١

باب ١١٧

صفت ایمان ١١٩

برتری ایمان بر اسلام و برتری یقین بر ایمان ١٢١

حقیقت ایمان و یقین ١٢٣

اندیشه ١٢٧

مکارم ١٢٩

برتری یقین ١٣٣

خشنودی به قضا ١٣٩

سپردن کارها به او و تکیه بر او ١4٧

هراس و امید ١55

خوش گمانی به خداوند عزّتمند ١6٣

اعتراف به کوتاهی ١65

فرمانبری و پرهیزگاری ١6٧

پرهیزگاری ١٧٣

عفّت و پاکدامنی ١٧٩

دوری از حرام ١٨١

انجام واجبات ١٨5

استواری عمل و مداومت بر آن ١٨٧

عبادت ١٨٩

نیّت ١٩٣

باب ١٩5

میانه روی در عبادت ١٩5

آن کس که پاداش کرداری از سوی خدا، به او برسد ١٩٩

شکیبایی ١٩٩

سپاسداری ٢١٣

خوش اخلاقی ٢٢٧

ص :6

خوش رویی ٢٣5

راستی و ادای امانت ٢٣٧

حیا ٢4٣

گذشت ٢45

فروخوردن خشم ٢4٩

بردباری ٢55

خاموشی و نگهداشتن زبان ٢5٩

مدارا ٢6٧

نرمی و مهربانی ٢٧١

فروتنی ٢٧٧

دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا ٢٨٣

نکوهش دنیا و پارسایی در دنیا ٢٩١

باب ٣٠٩

قناعت ٣١١

کفاف ٣١٧

شتاب در کار نیک ٣١٩

انصاف و عدالت ٣٢٣

بی نیازی از مردم ٣٣٣

صلۀ رحم ٣٣٧

نیکی به پدر و مادر ٣5٣

اهمیّت به امور مسلمین و پند و نصیحت برای سودشان ٣65

بزرگداشت پیران ٣6٩

مؤمنان برادر همدیگرند ٣٧١

در آنچه موجب حقّ برای کسی است که خود را به ایمان نسبت می دهد ٣٧٧

برادری کردن بر دین قرار نگرفته است، بلکه آن آشناشدن با ٣٧٧

یکدیگر است ٣٧٧

حقّ مؤمن بر برادر مؤمن و ادای حقّ او ٣٧٩

دلسوزی و مهرورزی به یکدیگر ٣٩١

ص :٧

زیارت برادران ٣٩٣

دست دادن به همدیگر 4٠١

در آغوش گرفتن 4١١

روبوسی 4١٣

گفت وگوی برادران 4١٧

شادکردن مؤمنان 4٢١

برآورده کردن نیاز مؤمن 4٣١

کوشش برای نیاز مؤمن 4٣٩

چاره سازی برای گرفتاری مؤمن 445

غذادادن به مؤمن 44٩

کسی که مؤمنی را بپوشاند 45٧

در مهربانی به مؤمن و گرامی داشتن او 45٩

خدمتگزاری به مؤمن 465

اندرزدادن به مؤمن 465

آشتی دادن میان مردم 46٧

زنده گرداندن مؤمن 46٩

فرا خواندن خانواده به ایمان 4٧١

فرانخواندن مردم 4٧٣

خداوند به کسی که دوستش می دارد، دین می دهد 4٧٧

سلامتی در دین 4٧٩

تقیّه 4٨١

نهان کاری 4٩١

مؤمن و نشانه ها و صفاتش 5٠١

اندک شمار بودن مؤمنان 5٢٩

«خرسندی به موهبت ایمان و شکیبایی بر هر چیزی پس از آن»5٣5

آرامش یافتن مؤمن در کنار مؤمن 5٣٩

آنچه خداوند به وسیلۀ مؤمن برطرف می کند 5٣٩

مؤمنان دو گروه اند 5٣٩

ص :٨

پیمان گرفتن خداوند از مؤمن برای شکیبایی اش در گرفتاری 54٣

دشواری گرفتاری مؤمن 54٧

فضیلت نیازمندان مسلمان 56١

باب 5٧٣

قلب دو گوش دارد که فرشته و شیطان در آن دو می دمند 5٧٣

روحی که مؤمن با آن نیرومند شده است 5٧5

گناهان 5٧٧

گناهان بزرگ 5٩١

«کوچک شمردن گناه»6٠٩

پافشاری بر گناه 6١١

ریشه و پایه های کفر 6١١

ریاکاری 6١٩

ریاست خواهی 6٢٧

با دین در کمین دنیا بودن 6٣١

کسی که از عدل سخن بگوید و جز آن عمل کند 6٣١

مجادله و ستیزه و دشمنی ورزیدن با مردم 6٣٣

خشم 6٣٧

حسدورزیدن 64٣

تعصّب ورزی 64٧

کبرورزیدن 65١

خودبزرگ بینی 65٩

دنیادوستی و آزمندی به آن 66٣

طمع 6٧٣

باب کم خردی (خرق)6٧٣

بداخلاقی 6٧5

سفاهت 6٧٧

ص :٩

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتاب الإیمان و الکفر باب طینه المؤمن و الکافر

[١44٢]١-علیّ بن إبراهیم عن أبیه عن حمّاد بن عیسی عن ربعیّ بن عبد اللّه عن رجل عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق النّبیّین من طینه علّیّین: قلوبهم و أبدانهم، و خلق قلوب المؤمنین من تلک الطّینه و [جعل]خلق أبدان المؤمنین من دون ذلک و خلق الکفّار من طینه سجّین: قلوبهم و أبدانهم، فخلط بین الطّینتین، فمن هذا یلد المؤمن الکافر و یلد الکافر المؤمن و من هاهنا یصیب المؤمن السّیّئه و من هاهنا یصیب الکافر الحسنه فقلوب المؤمنین تحنّ إلی ما خلقوا منه و قلوب الکافرین تحنّ إلی ما خلقوا منه

[١44٣]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن النّضر بن شعیب، عن عبد الغفّار الجازیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمن من طینه الجنّه و خلق الکافر من طینه النّار؛ و قال: إذا أراد اللّه عزّ و جلّ بعبد خیرا طیّب روحه و جسده فلا یسمع شیئا من الخیر إلاّ عرفه و لا یسمع شیئا من المنکر إلاّ أنکره؛ قال: و سمعته یقول: الطّینات ثلاث: طینه الأنبیاء و المؤمن من تلک الطّینه إلاّ أنّ الأنبیاء هم من صفوتها،

ص :١٠

به نام خداوند رحمتگر مهربان

کتاب ایمان و کفر

سرشت مؤمن و کافر

[١44٢]١-مردی از حضرت سجاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند دل و پیکر پیامبران را از سرشت علّیون آفرید و دل مؤمنان را از آن سرشت آفرید ولی آفرینش بدن مؤمنان را پایین تر از آن نهاد. و دل و پیکر کافران را از سرشت سجّین آفرید. آن گاه دو سرشت را به هم آمیخت. به همین جهت از مؤمن، کافر به دنیا می آید و از کافر، مؤمن. از این جا است که مؤمن به گناه دچار می شود و کافر به نیکی. آن گاه دل مؤمنان به آنچه از آن آفریده شده اند، می گراید و دل کافران نیز به آنچه از آن آفریده شده اند.

[١44٣]٢-عبد الغفّار جازی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند، مؤمن را از سرشت بهشت آفرید و کافر را از سرشت دوزخ. و فرمودند: چون خدای شکوهمند برای بنده ای خیر بخواهد، جان و تنش را آرام می کند، تا او چیزی از خیر را نشنود مگر اینکه آن را نیکو ببیند و چیزی از زشت را نشنود مگر زشتش ببیند. راوی گوید: و شنیدم می فرماید: سرشت ها سه گونه است:

سرشت پیامبران و مؤمن از یک گونه است جز این که پیامبران برگزیدۀ آن هستند.

ص :١١

هم الأصل و لهم فضلهم و المؤمنون الفرع من طین لازب، کذلک لا یفرّق اللّه عزّ و جلّ بینهم و بین شیعتهم. و قال: طینه النّاصب من حمإ مسنون و أمّا المستضعفون فمن تراب لا یتحوّل مؤمن عن إیمانه و لا ناصب عن نصبه و للّه المشیئه فیهم.

[١444]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن صالح بن سهل قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

جعلت فداک من أیّ شیء خلق اللّه عزّ و جلّ طینه المؤمن؟ فقال: من طینه الأنبیاء، فلم تنجس أبدا.

[١445]4-محمّد بن یحیی و غیره، عن أحمد بن محمّد و غیره، عن محمّد بن خلف، عن أبی نهشل قال: حدّثنی محمّد بن إسماعیل، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه جلّ و عزّ خلقنا من أعلی علّیّین، و خلق قلوب شیعتنا ممّا خلقنا منه و خلق أبدانهم من دون ذلک، و قلوبهم تهوی إلینا؛ لأنّها خلقت ممّا خلقنا منه، ثمّ تلا هذه الآیه: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلْأَبْرٰارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا عِلِّیُّونَ کِتٰابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ اَلْمُقَرَّبُونَ و خلق عدوّنا من سجّین و خلق قلوب شیعتهم ممّا خلقهم منه و أبدانهم من دون ذلک، فقلوبهم تهوی إلیهم؛ لأنّها خلقت ممّا خلقوا منه، ثمّ تلا هذه الآیه: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلفُجّٰارِ لَفِی سِجِّینٍ وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا سِجِّینٌ کِتٰابٌ مَرْقُومٌ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ.

[١446]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و غیر واحد، عن الحسین بن الحسن جمیعا، عن محمّد بن أورمه، عن محمّد بن علیّ، عن إسماعیل بن یسار، عن عثمان بن یوسف قال: أخبرنی عبد اللّه بن کیسان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢

آنان اصلند و فضیلت برای آنان است. و مؤمنان شاخه ای از گل چسبنده اند. و بدین سان خدای عزّتمند میان ایشان و شیعیانشان جدایی نمی اندازد. و فرمودند:

سرشت ناصبی از گل سیاه بدبو است. اما ناتوانان از خاک هستند. نه مؤمن از ایمانش برمی گردد و نه ناصبی از دشمنی اش. و در میان آنان خواست خداوند جاری است.

[١444]٣-صالح سهل گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! خداوند عزّتمند سرشت مؤمن را از چه آفرید؟ فرمودند: از سرشت پیامبران که هرگز آلوده نمی شود.

[١445]4-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا خداوند شکوهمند ما را از والا علّیون آفرید و دل شیعیانمان را هم. ولی پیکرشان را از پایین آن آفرید. و دل های آنان به سوی ما می گراید؛ زیرا دلشان از آنچه ما آفریده شده ایم، آفریده شده است. سپس این آیه را خواند: (چنان نیست.

نامۀ نیکان در علّیون است. و تو نمی دانی علّیون چیست. نامه ای است نوشته، که تقرّب یافتگان گواهش هستند.) [مطفّفین (٨٣) :١٨ تا ٢١]و دشمنانمان را از سجّین آفرید. و دل پیروانشان را هم. ولی پیکرهایشان را از پایین تر از آن آفرید. پس دل هایشان به سوی آنان می گراید؛ زیرا دلشان از چیزی آفریده شده است که آنان آفریده شده اند. سپس این آیه را خواند: (چنان نیست. نامۀ بدان در سجّین است. و تو نمی دانی سجّین چیست. نامه ای است نوشته. وای در این روز بر تکذیب گران) [سورۀ مطفّفین (٨٣) :٧ تا ١٠]

[١446]5-عبد اللّه کیسان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت!

ص :١٣

قلت له: جعلت فداک أنا مولاک، عبد اللّه بن کیسان قال: أمّا النّسب فأعرفه و أمّا أنت، فلست أعرفک، قال: قلت له: إنّی ولدت بالجبل و نشأت فی أرض فارس و إنّنی أخالط النّاس فی التّجارات و غیر ذلک، فأخالط الرّجل فأری له حسن السّمت و حسن الخلق و [کثره]أمانه، ثمّ أفتّشه فأتبیّنه عن عداوتکم و أخالط الرّجل فأری منه سوء الخلق و قلّه أمانه و زعاره، ثمّ أفتّشه فأتبیّنه عن ولایتکم، فکیف یکون ذلک؟ فقال لی: أما علمت یا ابن کیسان أنّ اللّه عزّ و جلّ أخذ طینه من الجنّه و طینه من النّار فخلطهما جمیعا، ثمّ نزع هذه من هذه؛ و هذه من هذه، فما رأیت من أولئک من الأمانه و حسن الخلق و حسن السّمت فممّا مسّتهم من طینه الجنّه و هم یعودون إلی ما خلقوا منه، و ما رأیت من هؤلاء من قلّه الأمانه و سوء الخلق و الزّعاره، فممّا مسّتهم من طینه الکافی النّار و هم یعودون إلی ما خلقوا منه.

[١44٧]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن صالح بن سهل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: المؤمنون من طینه الأنبیاء؟ قال: نعم.

[١44٨]٧-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن الحسین بن یزید، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه، عن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم علیه السّلام بعث جبرئیل علیه السّلام فی أوّل ساعه من یوم الجمعه، فقبض بیمینه قبضه بلغت قبضته من السّماء السّابعه إلی السّماء الدّنیا، و أخذ من کلّ سماء تربه و قبض قبضه أخری من الأرض السّابعه العلیا إلی الأرض السّابعه القصوی، فأمر اللّه عزّ و جلّ کلمته فأمسک القبضه الأولی بیمینه و القبضه الأخری بشماله، ففلق الطّین فلقتین فذرا من الأرض ذروا

ص :١4

من غلام شما عبد اللّه کیسان ام. فرمود: نسبت را می شناسم امّا تو را نه. من عرض کردم: من در کوهستان به دنیا آمده، در پارس بزرگ شده ام و در تجارت ها و جز آن با مردم می آمیزم. گاهی با مردی آشنا می شوم و او را نیک منش و خوب رفتار و امانتدار می یابم، سپس جستجو می کنم و دشمنی اش با شما برایم روشن می شود. و گاهی با مردی می آمیزم و از او بدرفتاری و ناامانتداری و تندمزاجی می بینم، سپس جستجو می کنم و دوستی اش با شما برایم روشن می شود. چرا چنین است؟ حضرت به من فرمودند: ای پسر کیسان! آیا نمی دانی که خداوند شکوهمند، گلی از بهشت گرفت و گلی از دوزخ. آن گاه آن ها را درهم آمیخت.

سپس آن را از این و این را از آن جدا کرد. پس امانت داری و خوب رفتاری و نیک منشی ای که از آنان می بینی، به جهت چیزی است که از گل بهشت به آنان رسیده است. ولی آنان به آنچه از آن آفریده شده اند، باز می گردند. و آنچه از ناامانتداری و بدرفتاری و تندمزاجی از اینان می بینی به جهت چیزی است که از گل دوزخ به آنان رسیده است. ولی ایشان هم به چیزی باز می گردند که از آن آفریده شده اند.

[١44٧]6-صالح سهل گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا مؤمنان از سرشت پیامبرانند؟ فرمود: بله.

[١44٨]٧-ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند وقتی خواست آدم علیه السّلام را بیافریند، جبرئیل را در نخستین ساعت از روز آدینه فرستاد. آن گاه او دست راستش را مشت کرد که مشتش از آسمان هفتم به آسمان دنیا رسید و از هر آسمانی، خاکی برگرفت و مشت دیگری از زمین هفتم بالا تا زمین هفتم دور، برگرفت. آن گاه خداوند عزّتمند به کلمه اش (جبرئیل) فرمان داد تا مشت نخستین را در دست راستش و مشت دیگر را در دست چپش نگاه دارد، سپس آن گل را دو بخش کرده، بخشی را به زمین پاشید

ص :١5

و من السّماوات ذروا فقال للّذی بیمینه: منک الرّسل و الأنبیاء و الأوصیاء و الصّدّیقون و المؤمنون و السّعداء و من أرید کرامته، فوجب لهم ما قال کما قال، و قال للّذی بشماله: منک الجبّارون و المشرکون و الکافرون و الطّواغیت و من أرید هوانه و شقوته، فوجب لهم ما قال کما قال، ثمّ إنّ الطّینتین خلطتا جمیعا، و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّویٰ فالحبّ طینه المؤمنین الّتی ألقی اللّه علیها محبّته و النّوی طینه الکافرین الّذین نأوا عن کلّ خیر و إنّما سمّی النّوی من أجل أنّه نأی عن کلّ خیر و تباعد عنه و قال اللّه عزّ و جلّ: یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَیِّتِ مِنَ اَلْحَیِّ فالحیّ: المؤمن الّذی تخرج طینته من طینه الکافر و المیّت الّذی یخرج من الحیّ: هو الکافر الّذی یخرج من طینه المؤمن فالحیّ: المؤمن و المیّت:

الکافر و ذلک قوله عزّ و جلّ: أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ فکان موته اختلاط طینته مع طینه الکافر و کان حیاته حین فرّق اللّه عزّ و جلّ بینهما بکلمته کذلک یخرج اللّه عزّ و جلّ المؤمن فی المیلاد من الظّلمه بعد دخوله فیها إلی النّور و یخرج الکافر من النّور إلی الظّلمه بعد دخوله إلی النّور و ذلک قوله عزّ و جلّ:

لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ اَلْقَوْلُ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ.

باب آخر منه و فیه زیاده وقوع التّکلیف الأوّل

[١44٩]١-أبو علیّ الأشعریّ و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لو علم النّاس کیف ابتداء الخلق ما اختلف اثنان، إنّ اللّه عزّ و جلّ قبل أن یخلق الخلق قال: کن ماء عذبا أخلق منک جنّتی و أهل طاعتی و کن ملحا أجاجا

ص :١6

و بخشی را در آسمان. آن گاه به آنچه در دست راستش بود فرمود: فرستادگان و پیامبران و جانشینان و صدّیقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر آن کس که من بزرگی اش را بخواهم، از تواند. پس آنچه فرمود بر آنان واجب شد، چنان که فرمود. و به آنچه در دست چپش بود، فرمود: ستمکاران و مشرکان و کافران و طاغوت ها و هر آن کس که من خواری و بدبختی اش را بخواهم از تواند و آنچه فرمود بر آنان واجب شد، چنان که فرمود. سپس آن دو گل درهم آمیخت. و این سخن خدای شکوهمند است: (همانا خداوند، شکافندۀ دانه و هسته است) [انعام (6) :٩5]و حبّ [دانه]، سرشت مؤمنانی است که خداوند محبّت خود را در آن انداخته است و نوی [هسته]، سرشت کافرانی است که از هر نیکی دورند.

و همانا سرشت کافران از آن روی، نوی [هسته]نامیده شده، که از هر خیری دور است و از آن دور مانده است. و خداوند عزّتمند فرمود: (زنده را از مرده بیرون می آورد و مرده را از زنده.) [سورۀ انعام (6) : آیۀ ٩5]زنده، مؤمنی است که سرشتش از سرشت کافر بیرون می آید. و مرده ای که از زنده بیرون می آید، همان کافری است که از سرشت مؤمن بیرون می آید. پس زنده، مؤمن است و مرده کافر. و این سخن خداوند شکوهمند است: (آیا کسی که مرده بود و ما زنده اش کردیم.) [سورۀ انعام (6) : آیۀ ١٢٢]که مرگش، آمیختگی سرشتش با سرشت کافر است. و زندگی او هنگامی است که خداوند عزّتمند، به سبب کلمه اش میان آن دو جدایی اندازد. بدین سان خداوند شکوهمند مؤمن را در تولّدش، پس از درآمدن به تاریکی، او را از تاریکی به سوی نور بیرون برده و کافر را پس از درآمدن به نور، از نور به تاریکی بیرون می برد. و این سخن خداوند عزّتمند است: (تا زندگان را بیم دهد و این سخن بر کافران ثابت شود.) [یاسین (٣6) :٧٠]

بابی دیگر از سرشت مؤمن و کافر (به اضافۀ رویداد تکلیف نخستین)

[١44٩]١-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر مردم چگونگی آغاز آفرینش را می دانستند دو نفر با هم اختلاف پیدا نمی کردند. همانا خداوند شکوهمند، پیش از آفرینش آفریدگان فرمود: آب گوارا! پدید آی تا بهشت و

ص :١٧

أخلق منک ناری و أهل معصیتی ثمّ أمرهما فامتزجا، فمن ذلک صار یلد المؤمن الکافر و الکافر المؤمن ثمّ أخذ طینا من أدیم الأرض فعرکه عرکا شدیدا فإذا هم کالذّرّ یدبّون، فقال لأصحاب الیمین: إلی الجنّه بسلام، و قال لأصحاب الشّمال: إلی النّار و لا أبالی، ثمّ أمر نارا فأسعرت، فقال لأصحاب الشّمال: ادخلوها، فهابوها، فقال لأصحاب الیمین: ادخلوها فدخلوها، فقال:

کونی بردا و سلاما فکانت بردا و سلاما فقال أصحاب الشّمال: یا ربّ أقلنا فقال: قد أقلتکم فادخلوها، فذهبوا فهابوها، فثمّ ثبتت الطّاعه و المعصیه فلا یستطیع هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء؛ و لا هؤلاء من هؤلاء.

[١45٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره أنّ رجلا سأل أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه جلّ و عزّ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ إلی آخر الآیه، فقال و أبوه یسمع:

حدّثنی أبی أنّ اللّه عزّ و جلّ قبض قبضه من تراب التّربه الّتی خلق منها آدم علیه السّلام فصبّ علیها الماء العذب الفرات ثمّ ترکها أربعین صباحا ثمّ صبّ علیها الماء المالح الأجاج فترکها أربعین صباحا فلمّا اختمرت الطّینه أخذها فعرکها عرکا شدیدا فخرجوا کالذّرّ من یمینه و شماله و أمرهم جمیعا أن یقعوا فی النّار، فدخل أصحاب الیمین، فصارت علیهم بردا و سلاما و أبی أصحاب الشّمال أن یدخلوها.

[١45١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبان بن عثمان، عن محمّد بن علیّ الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم علیه السّلام أرسل الماء علی الطّین، ثمّ قبض

ص :١٨

فرمانبرانم را از تو بیافرینم. نمک تلخ! پدید آی تا دوزخ و اهل نافرمانی ام را از تو بیافرینم. سپس به آن دو فرمان داد تا درهم آمیزند. و از این جهت است که از مؤمن، کافر به دنیا می آید و از کافر، مؤمن. سپس گلی از روی زمین برگرفته، آن را به سختی کوبید، پس آن گل ذرّه هایی گشت که می جنبیدند. آن گاه به اصحاب یمین (بهشتیان) فرمود: به سلامت به سوی بهشت [بروید.]و به اصحاب شمال (دوزخیان) فرمود: به سوی دوزخ [بروید.]و اهمیّتی [به شما]نمی دهم. سپس به آتشی فرمان داد تا افروخته شود و به اصحاب شمال فرمود: در آن درآیید و بهراسید. و به اصحاب یمین فرمود: در آن درآیید. و آنان داخل می شوند. آن گاه [به آتش]فرمود: سرد و سلامت باش. و آتش سرد و سلامت شد. اصحاب شمال گفتند: پروردگارا! از ما درگذر. فرمود: از شما درگذشتم در آتش داخل شوید.

آن ها می روند و می هراسند. و این جا فرمانبری و نافرمانی ثابت می شود. نه اینان می توانند از آنان باشند و نه آنان از اینان.

[١45٠]٢-زراره گفت: مردی از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسید: (و چون پروردگارت از پشت فرزندان آدم، نسل ها را گرفته، ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم، گفتند: چرا. . .) [اعراف (٧) :١٧٢] حضرت-درحالی که پدرش می شنید-فرمود: پدرم به من فرموده خداوند عزّتمند، مشتی از خاکی که آدم علیه السّلام را از آن آفریده، برداشته، آن گاه آب گوارای فرات بر آن ریخته است. سپس چهل بامداد آن را رها کرده و آن گاه آب نمکینی تلخ بر آن پاشیده و چهل بامداد رهایش کرده است. و چون آن گل خمیر شده، آن را برگرفته و به سختی کوبیده تا ذرّه هایی از راست و چپش بیرون آمده اند. آن گاه به همگی فرمان داده تا در دوزخ فروافتند. و اصحاب یمین به آن درآمده اند و بر آنان سرد و سلامت گشته است ولی اصحاب شمال از داخل شدن در آن خودداری کرده اند.

[١45١]٣-محمّد بن علی حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خداوند شکوهمند چون خواست آدم را بیافریند، آبی را بر آن گل فرستاد،

ص :١٩

قبضه فعرکها ثمّ فرّقها فرقتین بیده ثمّ ذرأهم فإذا هم یدبّون ثمّ رفع لهم نارا فأمر أهل الشّمال أن یدخلوها فذهبوا إلیها فهابوها فلم یدخلوها ثمّ أمر أهل الیمین أن یدخلوها فذهبوا فدخلوها فأمر اللّه جلّ و عزّ النّار فکانت علیهم بردا و سلاما، فلمّا رأی ذلک أهل الشّمال قالوا: ربّنا أقلنا، فأقالهم، ثمّ قال لهم:

ادخلوها فذهبوا فقاموا علیها و لم یدخلوها، فأعادهم طینا و خلق منها آدم علیه السّلام.

و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: فلن یستطیع هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء و لا هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء قال: فیرون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أوّل من دخل تلک النّار، فذلک قوله جلّ و عزّ: «قل إن کان للرّحمن ولد فأنا أوّل العابدین»

باب آخر منه

[١45٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن داود العجلیّ، عن زراره، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی حیث خلق الخلق خلق ماء عذبا و ماء مالحا أجاجا، فامتزج الماءان، فأخذ طینا من أدیم الأرض فعرکه عرکا شدیدا، فقال لأصحاب الیمین و هم کالذّرّ یدبّون: إلی الجنّه بسلام و قال لأصحاب الشّمال:

إلی النّار و لا أبالی. ثمّ قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ ثمّ أخذ المیثاق علی النّبیّین، فقال: ألست بربّکم و أنّ هذا محمّد رسولی، و أنّ هذا علیّ أمیر المؤمنین؟ قالوا: بلی فثبتت لهم النّبوّه و أخذ المیثاق علی أولی العزم أنّنی ربّکم و محمّد رسولی و علیّ أمیر المؤمنین و أوصیاؤه من بعده ولاه أمری و خزّان علمی علیه السّلام و أنّ المهدیّ أنتصر به لدینی و أظهر به دولتی و أنتقم به من أعدائی و أعبد به طوعا و کرها

ص :٢٠

سپس مشتی گرفت و آن را کوبید و به دست خودش آن را دو بخش کرده، پراکنده شان کرد که ناگاه به جنبش درآمدند. سپس برایشان آتشی برپا کرده، به اهل شمال فرمان داد تا در آن داخل شوند. آن ها به سوی آتش رفتند و ترسیدند و در آن داخل نشدند. سپس اهل یمین را فرمان داد که در آتش داخل شوند. آنان رفتند و داخل شدند. پس خداوند عزّتمند به آتش فرمان داد تا بر آنان سرد و سلامت شود. و اهل شمال چون چنین دیدند، گفتند: پروردگارا از ما درگذر. و خداوند از آنان درگذشت. سپس به آنان فرمود: در آتش داخل شوید. آنان رفته، بر لبۀ دوزخ ایستادند و در آتش داخل نشدند. آن گاه همه را به گل بازگردانده، آدم علیه السّلام را از آن آفرید. و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و هرگز ممکن نیست که اینان از آنان بشوند و آنان نیز از ایشان. فرمود: آنان معتقدند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نخستین کسی است که در آن آتش داخل شد. و این سخن خداوند شکوهمند است که (بگو اگر برای آن مهربان، فرزندی بود، من نخستین پرستنده بودم.) [زخرف (4٣) :٨١]

باب دیگری در سرشت مؤمن و کافر

[١45٢]١-حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند پاک و والا وقتی آفریدگان را آفرید، آبی گوارا و آبی نمکین و تلخ آفرید و هر دو را به هم آمیخت. آن گاه گلی از روی زمین برداشته، آن را به سختی کوبید.

سپس به اصحاب یمین که ذرّه هایی جنبنده شده بودند، فرمود: به سلامت به سوی بهشت بروید. و به اصحاب شمال فرمود: به دوزخ بروید. چه باک. آن گاه فرمود: (آیا من پروردگارتان نیستم. گفتند: چرا ما گواهیم. تا در روز قیامت نگویید ما از آن غافل بودیم.) [اعراف (٧) :١٧٢]. سپس از پیامبران پیمان گرفته، فرمود:

آیا من پروردگارتان نیستم و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]فرستاده ام و این علی، امیر مؤمنان نیست؟ گفتند: چرا. پس پیامبری را برایشان ثابت کرد.

و از پیامبران اولی العزم پیمان گرفت که من پروردگارتان هستم و محمّد فرستاده ام و علی امیر مؤمنان و جانشینان پس از او صاحبان امر و گنجوران دانشم هستند. و با مهدی است که دینم را یاری می کنم و دولتم را آشکار کرده، از دشمنانم انتقام می گیرم. و به سبب او است که خواه و ناخواه بندگی می شوم.

ص :٢١

قالوا: أقررنا یا ربّ و شهدنا، و لم یجحد آدم و لم یقرّ فثبتت العزیمه لهؤلاء الخمسه فی المهدیّ و لم یکن لآدم عزم علی الإقرار به و هو قوله عزّ و جلّ:

وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قال: إنّما هو: فترک ثمّ أمر نارا فأجّجت فقال لأصحاب الشّمال: ادخلوها فهابوها، و قال لأصحاب الیمین: ادخلوها فدخلوها فکانت علیهم بردا و سلاما، فقال أصحاب الشّمال:

یا ربّ أقلنا، فقال: قد أقلتکم اذهبوا فادخلوها، فهابوها، فثمّ ثبتت الطّاعه و الولایه و المعصیه.

[١45٣]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السّجستانیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أخرج ذرّیّه آدم علیه السّلام من ظهره لیأخذ علیهم المیثاق بالرّبوبیّه له و بالنّبوّه لکلّ نبیّ فکان أوّل من أخذ له علیهم المیثاق بنبوّته محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ قال اللّه عزّ و جلّ لآدم: انظر ما ذا تری؟ قال: فنظر آدم علیه السّلام إلی ذرّیّته و هم ذرّ قد ملئوا السّماء، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ ما أکثر ذرّیّتی و لأمر ما خلقتهم، فما ترید منهم بأخذک المیثاق علیهم؟ قال اللّه عزّ و جلّ: یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا و یؤمنون برسلی و یتّبعونهم، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ فما لی أری بعض الذّرّ أعظم من بعض و بعضهم له نور کثیر و بعضهم له نور قلیل و بعضهم لیس له نور؟ فقال اللّه عزّ و جلّ: کذلک خلقتهم لأبلوهم فی کلّ حالاتهم، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ فتأذن لی فی الکلام فأتکلّم؟ قال اللّه عزّ و جلّ: تکلّم فإنّ روحک من روحی و طبیعتک [من]خلاف کینونتی، قال آدم: یا ربّ فلو کنت خلقتهم علی مثال واحد و قدر واحد و طبیعه واحده و جبلّه واحده و ألوان واحده و أعمار واحده و أرزاق سواء

ص :٢٢

آنان گفتند: پروردگارا، ما اقرار کرده، به آن شهادت می دهیم. ولی آدم نه انکار کرد و نه اقرار. پس مقام اولی العزمی-دربارۀ مهدی-برای ایشان ثابت شد. و برای آدم در اقرار به مهدی، تصمیمی نبود. و این سخن خدای شکوهمند است: (پیش از این با آدم پیمان بستیم ولی او فراموش کرد و ما برایش تصمیمی نیافتیم.) [طه (٢٠) :

١١5]فرمودند: فراموشی همان رها کردن است. سپس به آتش فرمان داد تا شعله ور گردد. و به اصحاب شمال فرمود: در آتش داخل شوید. آنان ترسیدند. به اصحاب یمین فرمود: در آتش داخل شوید. آنان داخل شدند و آتش برایشان سرد و سلامت شد. آن گاه اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از ما درگذر. فرمود:

از شما درگذشتم. بروید و در آتش داخل شوید. آنان ترسیدند. و این جا اطاعت و ولایت و نافرمانی ثابت شد.

[١45٣]٢-حبیب سجستانی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند عزّتمند وقتی نسل آدم علیه السّلام را از پشت او بیرون آورد تا از آنان بر پروردگاری خود و پیامبری همۀ پیامبران پیمان بگیرد، نخستین کسی که بر پیامبری اش از پیامبران پیمان گرفت، محمّد بن عبد اللّه-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود. سپس خداوند به آدم فرمود: بنگر که چه می بینی. آدم علیه السّلام به نسل خود نگریست که ذرّه بودند و آسمان را پر کرده بودند. و گفت: پروردگارا، نسل من چه بسیارند. برای چه آن ها را آفریده ای. و چرا از آنان پیمان می گیری؟ خداوند عزّتمند فرمود: آنان مرا بندگی کرده، چیزی را شریکم قرار نمی دهند. و به فرستادگانم ایمان آورده، از آنان پیروی می کنند. آدم علیه السّلام عرض کرد: پروردگارا، چرا برخی از ذرّه ها بزرگ تر از برخی دیگر است. برخی نور فراوانی دارند و برخی نوری اندک و برخی نیز هیچ نوری ندارند؟ خداوند شکوهمند فرمود: آنان را چنین آفریدم تا در هر احوالی آنان را بیازمایم. آدم علیه السّلام عرض کرد: پروردگارا اجازه می فرمایی با آنان سخن بگویم؟ خداوند عزّتمند فرمود: سخن بگو که تو روحت از روح من است ولی طبیعتت بر خلاف هستی من است. آدم عرض کرد:

پروردگارا، کاش آنان را یکسان و یک اندازه و یک طبیعت و یک سرشت و یک رنگ و یک عمر با روزی ای برابر می آفریدی تا کسی بر دیگری ستم نکند

ص :٢٣

لم یبغ بعضهم علی بعض و لم یکن بینهم تحاسد و لا تباغض و لا اختلاف فی شیء من الأشیاء، قال اللّه عزّ و جلّ: یا آدم بروحی نطقت و بضعف طبیعتک تکلّفت ما لا علم لک به و أنا الخالق العالم، بعلمی خالفت بین خلقهم و بمشیئتی یمضی فیهم أمری و إلی تدبیری و تقدیری صائرون، لا تبدیل لخلقی، إنّما خلقت الجنّ و الإنس لیعبدون و خلقت الجنّه لمن أطاعنی و عبدنی منهم و اتّبع رسلی و لا أبالی و خلقت النّار لمن کفر بی و عصانی و لم یتّبع رسلی و لا أبالی؛ و خلقتک و خلقت ذرّیّتک من غیر فاقه بی إلیک و إلیهم و إنّما خلقتک و خلقتهم لأبلوک و أبلوهم أیّکم أحسن عملا فی دار الدّنیا فی حیاتکم و قبل مماتکم فلذلک خلقت الدّنیا و الآخره و الحیاه و الموت و الطّاعه و المعصیه و الجنّه و النّار و کذلک أردت فی تقدیری و تدبیری و بعلمی النّافذ فیهم خالفت بین صورهم و أجسامهم و ألوانهم و أعمارهم و أرزاقهم و طاعتهم و معصیتهم، فجعلت منهم الشّقیّ و السّعید و البصیر و الأعمی و القصیر و الطّویل و الجمیل و الدّمیم و العالم و الجاهل و الغنیّ و الفقیر و المطیع و العاصی و الصّحیح و السّقیم و من به الزّمانه و من لا عاهه به، فینظر الصّحیح إلی الّذی به العاهه فیحمدنی علی عافیته، و ینظر الّذی به العاهه إلی الصّحیح فیدعونی و یسألنی أن أعافیه و یصبر علی بلائی فأثیبه جزیل عطائی، و ینظر الغنیّ إلی الفقیر فیحمدنی و یشکرنی، و ینظر الفقیر إلی الغنیّ فیدعونی و یسألنی، و ینظر المؤمن إلی الکافر فیحمدنی علی ما هدیته فلذلک خلقتهم لأبلوهم فی السّرّاء و الضّرّاء و فیما أعافیهم و فیما أبتلیهم و فیما أعطیهم و فیما أمنعهم و أنا اللّه الملک القادر، ولی أن أمضی

ص :٢4

و میانشان حسد و دشمنی و اختلاف نباشد. خداوند شکوهمند فرمود: ای آدم! با روح من سخن گفتی و با ناتوانی طبیعت ات خود را در آنچه دانشی نداشتی به زحمت انداختی. منم آفرینندۀ دانا که دانسته میان آفریدگانم فرق گذاشتم. به خواست من فرمانی در میان آنان می گذرد و آنان به سوی تدبیر و تقدیر من در حرکتند. آفریدگانم دگرگونی ای ندارند. همانا جنّیان و آدمیان را آفریدم تا مرا بندگی کنند و بهشت را برای کسانی آفریدم که مرا اطاعت و بندگی کرده، از فرستادگانم پیروی کنند. و چه باک، دوزخ را برای کسانی آفریدم که به من کفر ورزیده، از من فرمان نبردند و از فرستادگانم پیروی نکردند. و چه باک. تو و نسلت را آفریدم، بی آن که هیچ نیازی به تو و آنان داشته باشم. تو و آنان را برای آزمودن آفریدم. تا کدام کس از شما در زندگانی دنیا-پیش از مرگ-نیکوکارترین باشد. برای همین، دنیا و آخرت، زندگی و مرگ، اطاعت و نافرمانی، بهشت و دوزخ را آفریدم. و همین طور در تقدیر و تدبیرم و به سبب دانش جاری ام در میان ایشان، میان چهره ها و پیکرها، رنگ و عمر و روزی و فرمانبری و نافرمانی شان فرق گذاشتم. از میان شان شقاوتمند و سعادتمند، بینا و کور، کوتاه و بلند، زیبا و زشت، دانشمند و نادان، دولتمند و نیازمند، فرمانبر و نافرمان، تندرست و بیمار و ناقص الخلقه و کامل الخلقه قرار دادم تا تندرست به ناقص الخلقه بنگرد و مرا به جهت تندرستی اش سپاس گوید و ناقص الخلقه به تندرست بنگرد و از من تندرستی خواسته، به بلای من شکیبایی کند، تا داد و دهشی بزرگ به او کنم. و دولتمند به نیازمند نگریسته، مرا سپاس گوید. و نیازمند به دولتمند نگریسته، از من بخواهد.

مومن به کافر نگریسته، مرا به جهت هدایتش سپاس بگوید. برای همین آنان را آفریدم تا در خوشی و ناخوشی، در تندرستی و گرفتاری و در عطا و بازداری، بیازمایم. و منم خداوند شهریار توانا. و حقّ دارم همۀ آنچه را تقدیر کرده ام بر

ص :٢5

جمیع ما قدّرت علی ما دبّرت ولی أن أغیّر من ذلک ما شئت إلی ما شئت و أقدّم من ذلک ما أخّرت و أؤخّر من ذلک ما قدّمت و أنا اللّه الفعّال لما أرید لا أسأل عمّا أفعل و أنا أسأل خلقی عمّا هم فاعلون.

[١454]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ و عقبه جمیعا، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق الخلق فخلق من أحبّ ممّا أحبّ و کان ما أحبّ أن خلقه من طینه الجنّه و خلق من أبغض ممّا أبغض و کان ما أبغض أن خلقه من طینه النّار، ثمّ بعثهم فی الظّلال-فقلت و أیّ شیء الظّلال فقال: ألم تر إلی ظلّک فی الشّمس شیئا و لیس بشیء-ثمّ بعث منهم النّبیّین فدعوهم إلی الإقرار باللّه عزّ و جلّ: و هو قوله عزّ و جلّ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ ثمّ دعوهم إلی الإقرار بالنّبیّین فأقرّ بعضهم و أنکر بعض، ثمّ دعوهم إلی ولایتنا فأقرّ بها و اللّه من أحبّ و أنکرها من أبغض و هو قوله: «فما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا به من قبل» ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام: کان التّکذیب ثمّ.

باب أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أوّل من أجاب و أقرّ للّه عزّ و جلّ بالرّبوبیّه

[١455]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن سهل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ بعض قریش قال لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: بأیّ شیء سبقت الأنبیاء و أنت بعثت آخرهم و خاتمهم؟ فقال: إنّی کنت أوّل من آمن بربّی و أوّل من أجاب حیث أخذ اللّه میثاق النّبیّین و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم، فکنت أنا أوّل نبیّ

ص :٢6

تدبیرهایم بگذرانم. و حقّ دارم که هرچه خواستم دیگرگون سازم، آنچه را عقب انداخته بودم، پیش اندازم و آنچه را پیش انداخته بودم، به عقب اندازم. و منم خداوندی که آنچه بخواهد، می کند. از آنچه می کنم، بازخواست نمی شوم و منم که از آفریدگانم دربارۀ آنچه کرده اند، بازخواست می کنم.

[١454]٣-عبد اللّه بن محمّد جعفی و عقبه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: همانا خداوند عزّتمند آفریدگان را آفرید. و کسانی را که دوست داشت از چیزی آفرید که دوست می داشت. و آن چیزی که دوست داشت ایشان را از آن بیافریند، گل بهشت بود. و کسانی را که دوست نداشت از چیزی آفرید که بدش می آمد. و آن گل دوزخ بود. سپس آنان را به صورت سایه برانگیخت. من عرض کردم: سایه چیست؟ فرمودند: آیا به سایه ات در آفتاب ننگریسته ای که هم چیزی هست و هم نیست. سپس از میان آنان پیامبران را برانگیخته، آنان را به اقرار به خداوند شکوهمند فراخواند و این سخن او است که (و اگر از آنان بپرسی چه کسی شما را آفرید می گویند: خداوند) [زخرف (4٣) :٨٧]سپس آنان را به اقرار به پیامبران فراخواند که برخی اقرار کرده، برخی انکار کردند. سپس به ولایت ما دعوتشان کرد که به خدا سوگند کسی که او دوست داشت اقرار کرد و کسی که او دوستش نمی داشت، انکار کرد و این سخن او است که (و آنان به چیزی که پیش از این تکذیبش می کردند، ایمان نیاوردند.) [اعراف (٧) :١٠١]سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: تکذیب از این جا بود.

رسول خدا نخستین کسی است که به خداوند پاسخ داده و به پروردگاری او اقرار کرد

[١445]١-صالح سهل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که یکی از قریشیان به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-گفت: به چه سبب بر پیامبران پیش افتادی درحالی که تو در پایان و انجام آن ها برانگیخته شده ای؟ فرمودند: من نخستین کسی بودم که به پروردگار ایمان آورد و وقتی خدا از پیامبران پیمان گرفته، آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم، نخستین کسی بودم که

ص :٢٧

قال بلی، فسبقتهم بالإقرار باللّه عزّ و جلّ.

[١456]٢-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن عبد اللّه بن سنان قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

جعلت فداک إنّی لأری بعض أصحابنا یعتریه النّزق و الحدّه و الطّیش فأغتمّ لذلک غمّا شدیدا و أری من خالفنا فأراه حسن السّمت-قال: لا تقل حسن السّمت، فإنّ السّمت سمت الطّریق و لکن قل حسن السّیماء، فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: سِیمٰاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ اَلسُّجُودِ -قال: قلت: فأراه حسن السّیماء و له وقار فأغتمّ لذلک قال: لا تغتمّ لما رأیت من نزق أصحابک و لما رأیت من حسن سیماء من خالفک، إنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا أراد أن یخلق آدم خلق تلک الطّینتین، ثمّ فرّقهما فرقتین، فقال لأصحاب الیمین: کونوا خلقا بإذنی، فکانوا خلقا بمنزله الذّرّ یسعی، و قال لأهل الشّمال: کونوا خلقا بإذنی، فکانوا خلقا بمنزله الذّرّ، یدرج، ثمّ رفع لهم نارا فقال: ادخلوها بإذنی، فکان أوّل من دخلها محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ اتّبعه أولو العزم من الرّسل و أوصیاؤهم و أتباعهم، ثمّ قال لأصحاب الشّمال: ادخلوها بإذنی، فقالوا: ربّنا خلقتنا لتحرقنا؟ فعصوا، فقال لأصحاب الیمین: اخرجوا بإذنی من النّار، لم تکلم النّار منهم کلما، و لم تؤثّر فیهم أثرا، فلمّا رآهم أصحاب الشّمال، قالوا: ربّنا نری أصحابنا قد سلموا فأقلنا و مرنا بالدّخول، قال: قد أقلتکم فادخلوها، فلمّا دنوا و أصابهم الوهج رجعوا فقالوا: یا ربّنا لا صبر لنا علی الاحتراق فعصوا، فأمرهم بالدّخول-ثلاثا-کلّ ذلک یعصون و یرجعون و أمر أولئک-ثلاثا-کلّ ذلک یطیعون و یخرجون، فقال لهم: کونوا طینا بإذنی فخلق منه آدم، قال: فمن کان

ص :٢٨

پاسخ داد. من نخستین پیامبری بودم که گفت: آری. پس من به سبب اقرار به خدای عزّتمند از آنان پیشی گرفتم.

[١456]٢-عبد اللّه سنان گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم فدایت من برخی از اصحابمان را می بینم که سبکی و تندی و بی خردی بر آنان چیره است و به همین جهت بسیار غمگین می شوم. ولی مخالفانمان را می بینم که نیک منش هستند. فرمود: نگو نیک منش، نیک منشی همان نیک روش بودن است. بلکه بگو نیک سیما. خداوند شکوهمند می فرماید: (سیمایشان در رخسار، از اثر سجده است) [فتح (4٨) :٢٩]من عرض کردم: بله نیک سیمایی و سنگینی می بینم و باز غمگین می شوم. فرمودند: از سبکی اصحاب و نیک سیمایی مخالفان غم مخور خداوند پاک و والا چون خواست آدم را بیافریند، آن دو گل را آفرید و سپس دو قسمت کرده، به اصحاب یمین فرمود: به اذن من آفریده شوید.

و آنان آفریدگانی همچون ذرّه شدند که می جنبیدند. و به اهل شمال فرمود: به اذن من آفریده شوید. و آنان آفریدگانی همچون ذرّه شدند که بالا می رفتند. سپس برایشان آتشی فراهم کرده، فرمود: به اذن من در آن داخل شوید. و نخستین کسی که در آن داخل شد، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود، و سپس فرستادگان اولی العزم و جانشینان و پیروانشان به دنبال او داخل شدند. آن گاه به اصحاب شمال فرمود: به اذن من در آتش داخل شوید. آنان گفتند: پروردگارا ما را آفریدی که بسوزانی مان؟ و نافرمانی کردند. سپس به اصحاب یمین فرمود: به اذن من از آتش بیرون آیید. [و آنان بیرون آمدند]درحالی که آتش هیچ آسیبی به ایشان نزده بود و اثری نگذاشته بود. چون اصحاب شمال چنین دیدند، گفتند:

پروردگارا، یارانمان تندرست بیرون آمده اند. پس از ما درگذر و فرمان بده تا در آتش برویم. فرمود: از شما درگذشتم، در آتش داخل شوید. آنان چون نزدیک شدند و گرمای آتش به ایشان رسید، بازگشته، گفتند: پروردگارا، ما بر سوختن شکیبایی نداریم. و نافرمانی کردند. خداوند سه بار آنان را به ورود در آتش فرمان داد و آنان در هر سه بار نافرمانی کرده، بازگشتند ولی به اصحاب یمین سه بار فرمان داد و آنان در سه بار فرمان بردند و [تندرست]بیرون آمدند.

آن گاه خداوند به آنان فرمود: به اذن من گل شوید. سپس آدم را از آن آفرید.

ص :٢٩

من هؤلاء لا یکون من هؤلاء و من کان من هؤلاء لا یکون من هؤلاء و ما رأیت من نزق أصحابک و خلقهم فممّا أصابهم من لطخ أصحاب الشّمال و ما رأیت من حسن سیماء من خالفکم و وقارهم فممّا أصابهم من لطخ أصحاب الیمین.

[١45٧]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن إسماعیل، عن محمّد بن إسماعیل، عن سعدان بن مسلم، عن صالح بن سهل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بأیّ شیء سبقت ولد آدم؟ قال: إنّی أوّل من أقرّ بربّی، إنّ اللّه أخذ میثاق النّبیّین و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی، فکنت أوّل من أجاب.

باب کیف أجابوا و هم ذرّ. ؟

[١45٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی بصیر قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

کیف أجابوا و هم ذرّ؟ قال: جعل فیهم ما إذا سألهم أجابوه، یعنی فی المیثاق.

باب فطره الخلق علی التّوحید

[١45٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا ؟ قال: التّوحید.

[١46٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا ما تلک

ص :٣٠

حضرت فرمود: و کسی که از اینان است از آنان نمی گردد و آن که از آنان است از اینان نمی شود و آنچه از سبکی و اخلاق اصحابت می بینی چیزی است که از اصحاب شمال به آنان رسیده است و نیک سیمایی و سنگینی مخالفانتان چیزی است که از اصحاب یمین به آنها رسیده است.

[١45٧]٣-صالح سهل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پرسیدند: به سبب چه چیزی از فرزندان آدم پیش افتادی؟ فرمود: من نخستین کسی بودم که به پروردگارم اقرار کردم. خداوند که از پیامبران پیمان گرفته، آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ من نخستین کسی بودم که پاسخ دادم.

آنان چگونه پاسخ دادند درحالی که ذرّه بودند

[١45٨]١-ابو بصیر گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آنان (آدمیزادگان) چگونه [به خداوند]پاسخ دادند با آن که ذرّه بودند؟ فرمودند: [خداوند]چیزی در آنان نهاد تا وقتی از آنان می پرسد، پاسخش بدهند. و مقصودش میثاق بود.

آفرینش آفریدگان بنابر توحید است

[١45٩]١-هشام سالم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: (آفرینش خداوندی که مردم را بر آن آفرید) [روم (٣٠) :٣٠]چیست؟ فرمود: توحید است.

[١46٠]٢-عبد اللّه سنان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند آفرینش خدایی که مردم رای بر آن آفرید. پرسیدم و گفتم: این آفرینش

ص :٣١

الفطره؟ قال: هی الإسلام، فطرهم اللّه حین أخذ میثاقهم علی التّوحید، قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ و فیه المؤمن و الکافر.

[١46١]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن زراره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا قال: فطرهم جمیعا علی التّوحید

[١46٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: حُنَفٰاءَ لِلّٰهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ قال: الحنیفیّه من الفطره الّتی فطر اللّه النّاس علیها، لا تبدیل لخلق اللّه، قال: فطرهم علی المعرفه به، قال زراره: و سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ الآیه، قال:

أخرج من ظهر آدم ذرّیّته إلی یوم القیامه، فخرجوا کالذّرّ فعرّفهم و أراهم نفسه و لو لا ذلک لم یعرف أحد ربّه. و قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: کلّ مولود یولد علی الفطره، یعنی المعرفه بأنّ اللّه عزّ و جلّ خالقه، کذلک قوله: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن فضّال، عن ابن أبی جمیله، عن محمّد الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا قال: فطرهم علی التّوحید.

باب کون المؤمن فی صلب الکافر

[١46٣]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء،

ص :٣٢

چیست؟ فرمود: آن اسلام است. خداوند وقتی از آنان پیمان گرفت، بنابر توحید آفریدشان، فرمود: (آیا من پروردگارتان نیستم؟) و در آن میثاق، هم مؤمن بود و هم کافر.

[١46١]٣-زراره گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (آفرینش خدایی که مردم را بر آن آفرید.) فرمودند: همۀ آنان را بنابر توحید آفرید.

[١46٢]4-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (خالصانه به خدا رو کنید و برایش شریک نگیرید.) [حجّ (٢٢) :٣١] فرمودند: آفرینش خالصی است که خداوند، مردم را بر آن آفرید که دگرگونی ای در آفریدگان خداوند نیست. فرمود: آنان را بر معرفت به خودش آفرید. زراره گفت: و از حضرت دربارۀ این سخن خدای شکوهمند پرسیدم: (و چون پروردگارت از پشت فرزندان آدم، نسل ها را گرفته، بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری. . .) فرمودند: از پشت آدم، نسلش را تا روز رستاخیز بیرون آورد و آنان همچون ذرّه هایی بیرون آمدند. پس خداوند خود را به آنان شناسانده، نشان داد و اگر چنین نبود، کسی پروردگارش را نمی شناخت. و فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: هر نوزادی بر این آفرینش به دنیا می آید. یعنی معرفت به این که خداوند عزّتمند آفریدگار او است.

چنان که این سخن او است: (و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ می گویند: خداوند.)

[١46٢]5-محمّد حلبی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند آفرینش خداوندی که مردم را بر آن آفرید. روایت کرده که فرمودند:

ایشان را بنابر توحید آفرید.

قرار گرفتن مؤمن در صلب کافر

[١46٣]١-علی میسره گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا نطفۀ مؤمن در

ص :٣٣

عن علیّ بن میسره قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

إنّ نطفه المؤمن لتکون فی صلب المشرک، فلا یصیبه من الشّرّ شیء، حتّی إذا صار فی رحم المشرکه لم یصبها من الشّرّ شیء، حتّی تضعه فإذا وضعته لم یصبه من الشّرّ شیء، حتّی یجری علیه القلم.

[١464]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن یقطین، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قلت له: إنّی قد أشفقت من دعوه أبی عبد اللّه علیه السّلام علی یقطین و ما ولد، فقال: یا أبا الحسن لیس حیث تذهب، إنّما المؤمن فی صلب الکافر بمنزله الحصاه فی اللّبنه یجیء المطر فیغسل اللّبنه و لا یضرّ الحصاه شیئا.

باب إذا أراد اللّه عزّ و جلّ أن یخلق المؤمن

[١465]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن إبراهیم بن مسلم الحلوانیّ، عن أبی إسماعیل الصّیقل الرّازیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فی الجنّه لشجره تسمّی المزن فإذا أراد اللّه أن یخلق مؤمنا أقطر منها قطره، فلا تصیب بقله و لا ثمره أکل منها مؤمن أو کافر إلاّ أخرج اللّه عزّ و جلّ من صلبه مؤمنا.

باب فی أنّ الصّبغه هی الإسلام

[١466]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الإسلام. و قال فی قوله عزّ و جلّ: فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقیٰ قال:

ص :٣4

صلب مشرک قرار می گیرد ولی هیچ بدی ای به آن نمی رسد. و چون به رحم زن مشرک هم برسد، زیانی به او نمی رسد و چون او را بزاید هم هیچ زیانی به او نمی رسد تا قلم [تکلیف]بر او جاری گردد.

[١464]٢-علی یقطین گفته است: به حضرت کاظم علیه السّلام عرض کردم: من از نفرین حضرت صادق علیه السّلام بر یقطین و فرزندانش نگرانم. فرمودند: ای ابو الحسن! چنان که گمان می کنی، نیست. همانا مؤمن در صلب کافر به منزلۀ شن در خشت است. باران می بارد و خشت را می شوید ولی به شن زیانی نمی رساند.

وقتی خداوند عزّتمند بخواهد مؤمن بیافریند

[١465]١-ابو اسماعیل صیقل رازی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا در بهشت، درختی است که مزن نامیده می شود. و چون خدا بخواهد مؤمنی بیافریند، قطره ای از آن فرو می چکاند و آن قطره به گیاه و میوه ای نمی رسد که مؤمن یا کافری از آن بخورد جز این که خداوند شکوهمند از صلب او مؤمنی بیرون می آورد.

صبغه (رنگ) همان اسلام است

[١466]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (رنگ خدا است و چه رنگی بهتر از رنگ خدا.) [بقره (٢) :١٣٨]روایت کرده که فرمود: آن، اسلام است. و دربارۀ این سخن خدای شکوهمند (که به آن دستگیرۀ محکم چنگ زده است.) [بقره (٢) :٢56]فرمودند: آن، ایمان به خدای یگانۀ بی شریک است

[١46٧]٢-حمران از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خدای عزّتمند (رنگ

ص :٣5

هی الإیمان باللّه وحده لا شریک له.

[١46٧]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن داود بن سرحان، عن عبد اللّه بن فرقد، عن حمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الصّبغه هی الإسلام.

[١46٨]٣-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن غیر واحد، عن أبان، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الصّبغه هی الإسلام. و قال فی قوله عزّ و جلّ: فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقیٰ قال: هی الإیمان.

باب فی أنّ السّکینه هی الإیمان

[١46٩]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال: هو الإیمان. قال: و سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ قال: هو الإیمان.

[١4٧٠]٢-عنه، عن أحمد، عن صفوان، عن أبان، عن فضیل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أُولٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمٰانَ هل لهم فیما کتب فی قلوبهم صنع؟ قال: لا.

[١4٧١]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن محبوب،

ص :٣6

خدا است. و چه رنگی بهتر از رنگ خدا.) فرمود: رنگ، همان اسلام است.

[١46٨]٣-محمّد مسلم از یکی از صادقین علیهما السّلام دربارۀ این سخن خدای شکوهمند (رنگ خدا است و چه رنگی بهتر از رنگ خدا) روایت کرده که فرمودند:

آن رنگ، همان اسلام است. و دربارۀ این آیه (کسی که به طاغوت کفر ورزیده، به خداوند ایمان آورد، به دستگیرۀ محکمی چنگ زده است.) [بقره (٢) :٢56]فرمود: آن، ایمان است.

سکینه و آرامش، همان ایمان است

[١46٩]١-ابو حمزه گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (او بر دل های مؤمنان آرامش فرو می فرستد) [فتح (4٨) :4]فرمودند: آن، ایمان است.

ابو حمزه دیگر بار گوید: و از این آیه پرسیدم: (و با روحی از خودش آنان را یاری کرد.) [مجادله (5٨) :٢٢]فرمودند: ایمان است.

[١4٧٠]٢-فضیل گفت: برای حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواندم (آن ها هستند که [خدا]ایمان را بر صحیفۀ دلشان نوشته و [پایدار ساخته است].) [مجادله (5٨) :٢٢] و عرض کردم: آیا آنان را با آنچه در دلشان نوشته شده، کاری هست؟ فرمودند: نه.

[١4٧١]٣-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آرامش، ایمان است.

ص :٣٧

عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

السّکینه الإیمان.

[١4٧٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ و هشام بن سالم و غیرهما، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال:

هو الإیمان.

[١4٧٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس، عن جمیل قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ: هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال:

هو الإیمان. قال: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ قال: هو الإیمان. و عن قوله: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ اَلتَّقْویٰ قال: هو الإیمان.

باب الإخلاص

[١4٧4]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: حَنِیفاً مُسْلِماً قال:

خالصا مخلصا لیس فیه شیء من عباده الأوثان.

[١4٧5]٢-عدّه من أصحابنا: عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه رفعه إلی أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا أیّها النّاس إنّما هو اللّه و الشّیطان، و الحقّ و الباطل، و الهدی و الضّلاله، و الرّشد و الغیّ، و العاجله و الآجله و العاقبه، و الحسنات و السّیّئات، فما کان من حسنات فللّه و ما کان من سیّئات فللشّیطان لعنه اللّه.

ص :٣٨

[١4٧٢]4-هشام سالم و چند تن دیگر از راویان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (او کسی است که آرامش را بر دل های مؤمنان فروفرستاد.) [فتح (4٨) :4] روایت کرده اند که فرمود: آن ایمان است.

[١4٧٣]5-جمیل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم (او کسی است که آرامش را بر دل های مؤمنان فروفرستاد.) فرمودند: آن آرامش، ایمان است.

جمیل [دیگر بار]گفته است: من این آیه را خواندم: (و آنان را با روحی از جانب خودش یاری کرد.) [مجادله (5٨) :٢٢]و امام علیه السّلام فرمودند: همان ایمان است. و دربارۀ این آیه پرسیدم: (و ایشان را با کلمۀ نگاهداری همراه ساخت.) [فتح (4٨) :٢6] فرمودند: ایمان است.

اخلاص

[١4٧4]١-عبد اللّه مکان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند (خالصی فرمانبر) [آل عمران (٣) :6٧]روایت کرده که فرمودند: خالصی مخلص [ابراهیم علیه السّلام]که از بندگی بت ها چیزی در وجودش نبود.

[١4٧5]٢-احمد از پدرش، حدیثی که سندش را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده، نقل کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمود: ای مردم همانا خدا است و شیطان. حقّ است و باطل. هدایت و گمراهی. نجات و نابودی. اکنون و آینده.

نیکی و زشتی. و نیکی از خداوند است و زشتی از شیطان-خدا او را لعنت کند-

ص :٣٩

[١4٧6]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن أسباط، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أنّ أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول:

طوبی لمن أخلص للّه العباده و الدّعاء و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لم ینس ذکر اللّه بما تسمع أذناه و لم یحزن صدره بما أعطی غیره.

[١4٧٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً قال:

لیس یعنی أکثر عملا و لکن أصوبکم عملا و إنّما الإصابه خشیه اللّه و النّیّه الصّادقه و الحسنه ثمّ قال: الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل؛ و العمل الخالص: الّذی لا ترید أن یحمدک علیه أحد إلاّ اللّه عزّ و جلّ، و النّیّه أفضل من العمل، ألا و إنّ النّیّه هی العمل، ثمّ تلا قوله عزّ و جلّ، قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ یعنی علی نیّته.

[١4٧٨]5-و بهذا الإسناد قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: إِلاّٰ مَنْ أَتَی اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ قال:

القلب السّلیم الّذی یلقی ربّه و لیس فیه أحد سواه، قال: و کلّ قلب فیه شرک أو شکّ فهو ساقط و إنّما أرادوا الزّهد فی الدّنیا لتفرغ قلوبهم لل آخره.

[١4٧٩]6-بهذا الإسناد، عن سفیان بن عیینه، عن السّندیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما أخلص العبد الإیمان باللّه عزّ و جلّ أربعین یوما-أو قال: ما أجمل عبد ذکر اللّه عزّ و جلّ أربعین یوما-إلاّ زهّده اللّه عزّ و جلّ فی الدّنیا و بصّره داءها و دواءها فأثبت الحکمه فی قلبه و أنطق بها لسانه، ثمّ تلا: إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا

ص :4٠

[١4٧6]٣-علی اسباط از حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خداوند بر او-می فرمود: خوشا بر آن کس که عبادت و دعا را برای خداوند خالص کند و دلش به آنچه چشمش می بیند، نپردازد و یاد خدا را به سبب آنچه گوش هایش می شنود، فراموش نکند و از آنچه به دیگران داده شده، دلتنگ نگردد.

[١4٧٧]4-سفیان عیینه از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (تا بیازمایدتان که کدام تان نیکوکارترید.) [هود (١١) :٧]روایت کرده که فرمودند: مقصود، بسیارکارتر نیست بلکه درست کارترین است. و همانا درستی کار، پروای خدا و نیّت راست و نیکی است. سپس فرمود: پایداری بر کردار تا خالص شدنش، دشوارتر از خود کردار است. هان! که نیّت همان کردار است. سپس این آیه را خواند: (بگو هرکسی بر طبق نیازش عمل می کند.) [اسراء (١٧) :٨4]یعنی طبق نیّتش.

[١4٧٨]5-همو گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (جز کسی که با دلی پاک و رسته [از کفر و شرک و گناه]به نزد خدا آید.) [شعرا (٢6) :٨٩] فرمودند: دل سالمی که پروردگارش را دیدار می کند و کسی جز او را به خود راه نمی دهد. فرمود: و هر دلی که در آن شرکی یا تردیدی باشد، فروافتاده است. و همانا آنان [اولیای خدا]پارسایی در دنیا را برگزیدند تا دل هاشان فقط برای سرای واپسین باشد.

[١4٧٩]6-سدّی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آن بنده که ایمان به خدای عزّتمند را چهل روز خالص گرداند-یا فرمود: بنده ای که چهل روز به خوبی خدای را یاد کند-خداوند او را در دنیا پارسا کرده، به درد و درمان بینایش می کند.

حکمت را در دلش پایدار کرده، بر زبانش روان می کند. سپس این آیه را خواند:

ص :4١

اَلْعِجْلَ سَیَنٰالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّهٌ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُفْتَرِینَ فلا تری صاحب بدعه إلاّ ذلیلا، و مفتریا علی اللّه عزّ و جلّ و علی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علی أهل بیته صلوات اللّه علیهم إلاّ ذلیلا.

باب الشّرائع

[١4٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن محمّد بن مروان جمیعا، عن أبان بن عثمان عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعطی محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شرائع نوح و إبراهیم و موسی و عیسی علیهم السّلام: التّوحید و الإخلاص و خلع الأنداد؛ و الفطره الحنیفیّه السّمحه، و لا رهبانیّه و لا سیاحه، أحلّ فیها الطّیّبات و حرّم فیها الخبائث و وضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم، ثمّ افترض علیه فیها الصّلاه و الزّکاه و الصّیام و الحجّ و الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر و الحلال و الحرام و المواریث و الحدود و الفرائض و الجهاد فی سبیل اللّه، و زاده الوضوء و فضّله بفاتحه الکتاب و بخواتیم سوره البقره و المفصّل و أحلّ له المغنم و الفیء و نصره بالرّعب و جعل له الأرض مسجدا و طهورا و أرسله کافّه إلی الأبیض و الأسود و الجنّ و الإنس و أعطاه الجزیه و أسر المشرکین و فداهم، ثمّ کلّف ما لم یکلّف أحد من الأنبیاء و أنزل علیه سیف من السّماء فی غیر غمد، و قیل له:

فَقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ لاٰ تُکَلَّفُ إِلاّٰ نَفْسَکَ.

[١4٨١]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران قال:

ص :4٢

(کسانی که گوساله را برگزیدند، به زودی خشمی از سوی پروردگارشان و خواری زندگانی دنیا دامنگیرشان خواهد شد و ما بدین سان دروغزنان را کیفر می دهیم.) [اعراف (٧) :

١5٢]برای همین بدعت گزار را نبینی جز آنکه خوار شده است و دروغ پرداز بر خداوند و رسولش و خاندان او-درود خدا بر آنان-را جز آنکه خوار شده است.

باب شرایع

[١4٨٠]١-کسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند پاک و والا، شریعت های نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السّلام را به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-داد: توحید، اخلاص، بیزاری از الهه ها و آفرینش خالص آسان-و نه گوشه گزینی و سر به بیابان گذاشتن-. خداوند در این شریعت ها پاکی ها را حلال و پلیدی ها را حرام کرده، بارهای سنگین و زنجیرهای گردنشان را گشود. سپس نماز و زکات و روزه و حجّ و امر به معروف و نهی از منکر و حلال و حرام و ارث و حدّها [ی]شرعی و واجبات و جهاد در راه خدا را واجب ساخت. و وضو را به [شریعت]حضرت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-افزود، با فاتحه الکتاب و آیه های پایانی سورۀ بقره و مفصّل [سورۀ محمّد تا پایان قرآن]به او فضیلت داد و غنیمت و انفال را برایش حلال نموده، به سبب [فروافکندن]رعب و سهمگینی [پیامبر در دل کافران و مشرکان] یاری اش کرد و زمین را برایش سجده گاه و پاک کننده قرار داد، او را به سوی همه از سفید و سیاه و جنّ و انسان برانگیخت. و جزیه و اسارت و فدیۀ مشرکان را به او داد. سپس تکلیفی بر عهدۀ پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-نهاده شد که هیچ پیامبری به آن تکلیف نشده بود. و از آسمان شمشیری بی غلاف بر او نازل شد و گفته شد: (در راه خدا پیکار کن که تو جز بر خودت تکلیف نداری.) [نساء (4) :٨4]

[١4٨١]٢-سماعۀ مهران گفت: برای حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواندم:

ص :4٣

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام قول اللّه عزّ و جلّ: فَاصْبِرْ کَمٰا صَبَرَ أُولُوا اَلْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ فقال: نوح و إبراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیهم قلت:

کیف صاروا أولی العزم؟ قال: لأنّ نوحا بعث بکتاب و شریعه، و کلّ من جاء بعد نوح أخذ بکتاب نوح و شریعته و منهاجه، حتّی جاء إبراهیم علیه السّلام بالصّحف و بعزیمه ترک کتاب نوح لا کفرا به فکلّ نبیّ جاء بعد إبراهیم علیه السّلام أخذ بشریعه إبراهیم و منهاجه و بالصّحف، حتّی جاء موسی بالتّوراه و شریعته و منهاجه، و بعزیمه ترک الصّحف، و کلّ نبیّ جاء بعد موسی علیه السّلام أخذ بالتّوراه و شریعته و منهاجه حتّی جاء المسیح علیه السّلام بالإنجیل، و بعزیمه ترک شریعه موسی و منهاجه، فکلّ نبیّ جاء بعد المسیح أخذ بشریعته و منهاجه، حتّی جاء محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه فحلاله حلال إلی یوم القیامه و حرامه حرام إلی یوم القیامه، فهؤلاء أولو العزم من الرّسل علیهم السّلام.

باب دعائم الإسلام

[١4٨٢]١-حدّثنی الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد الزّیادیّ، عن الحسن بن علیّ الوشّاء قال: حدّثنا أبان بن عثمان، عن فضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه، و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه.

[١4٨٣]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن عجلان أبی صالح قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أوقفنی علی حدود الإیمان، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه

ص :44

(شکیبایی کن چنان که فرستادگان اولی العزم شکیبایی کردند.) [احقاف (46) :٣5] فرمودند: آنان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش و بر آنان-هستند. عرض کردم: ایشان چرا اولی العزم شدند؟ فرمود:

زیرا نوح با کتاب و شریعت برانگیخته شد. و هرکس پس از نوح آمد کتاب و شریعت و روش نوح را گرفت، تا ابراهیم علیه السّلام با صحف و به قصد کنار گذاردن کتاب نوح-نه از روی کفر به آن-آمد و هر پیامبری پس از ابراهیم علیه السّلام آمد، شریعت و روش و صحف او را برگرفت تا موسی علیه السّلام با تورات و شریعت و شیوه اش آمد و به قصد کنار گذاردن صحف. و هر پیامبری پس از موسی علیه السّلام آمد، تورات و شریعت و شیوۀ او را برگرفت تا مسیح علیه السّلام با انجیل و به قصد کنارگذاردن شریعت و شیوۀ موسی علیه السّلام آمد. و هر پیامبری که پس از مسیح علیه السّلام آمد شریعت و شیوۀ او را برگرفت تا محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-با قرآن و شیوه و شریعتش آمد، که حلالش تا روز قیامت حلال است و حرامش، حرام. و اینان فرستادگان اولی العزمند علیهم السّلام.

پایه های اسلام

[١4٨٢]١-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر روی پنج چیز ساخته شد: نماز، زکات، روزه، حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد آنسان که [در روز غدیر خم]برای ولایت فریاد زده شد.

[١4٨٣]٢-عجلان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مرا بر حدود ایمان آگاه

ص :45

و أنّ محمّدا رسول اللّه و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و صلوات الخمس و أداء الزّکاه و صوم شهر رمضان و حجّ البیت و ولایه ولیّنا و عداوه عدوّنا و الدّخول مع الصّادقین.

[١4٨4]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبّاس بن عامر، عن أبان بن عثمان، عن فضیل بن یسار، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه، و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه، فأخذ النّاس بأربع و ترکوا هذه-یعنی الولایه. -

[١4٨5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن ابن العرزمیّ، عن أبیه، عن الصّادق علیه السّلام قال:

قال أثافیّ الإسلام ثلاثه: الصّلاه و الزّکاه و الولایه، لا تصحّ واحده منهنّ إلاّ بصاحبتیها.

[١4٨6]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و عبد اللّه بن الصّلت جمیعا، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمسه أشیاء: علی الصّلاه و الزّکاه و الحجّ و الصّوم و الولایه، قال زراره: فقلت: و أیّ شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایه أفضل؛ لأنّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدّلیل علیهنّ، قلت: ثمّ الّذی یلی ذلک فی الفضل؟ فقال: الصّلاه إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: الصّلاه عمود دینکم. قال: قلت: ثمّ الّذی یلیها فی الفضل؟ قال: الزّکاه؛ لأنّه قرنها بها و بدأ بالصّلاه قبلها و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الزّکاه تذهب الذّنوب. قلت: و الّذی یلیها فی الفضل؟ قال:

الحجّ قال اللّه عزّ و جلّ: وَ لِلّٰهِ عَلَی اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لحجّه مقبوله خیر

ص :46

کن. فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]رسول خدا است. و اقرار به آنچه او از سوی خدا آورده است. و نمازهای پنجگانه، دادن زکات و روزۀ ماه رمضان، حجّ خانۀ خدا، پیروی از ولیّ ما و دشمنی با دشمنانمان و همراهی با راست گفتاران.

[١4٨4]٣-فضیل یسار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شد: بر نماز و زکات و روزه و حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد، آنسان که برای ولایت فریاد زده شد. ولی مردم آن چهار چیز را برگرفته، این-یعنی ولایت-را وارهاندند.

[١4٨5]4-عزرمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سنگ های اجاق اسلام سه چیز است: نماز و زکات و ولایت. که هیچ کدام از آن ها جز با دوتای دیگر درست نمی شود.

[١4٨6]5-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شد: بر نماز و زکات و حجّ و روزه و ولایت. زراره گفته است: من گفتم: و کدام یک از آن ها برتر است؟ فرمودند: ولایت برتر است؛ زیرا که کلید آن ها است. و والی، همان راهنمای به سوی آن چهارتا است. من عرض کردم: و پس از آن، کدام برتر است؟ فرمودند: نماز، که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:

نماز، ستون دینتان است. من گفتم: و پس از آن کدام یک؟ فرمودند: زکات؛ زیرا خدا آن را همدوش نماز کرده و پس از نماز آورده است. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: زکات، گناهان را از میان می برد. من عرض کردم: و پس از آن، کدام یک برتر است؟ فرمودند: حجّ. خداوند عزّتمند فرمود: (و برای خدا به گردن مردم، حجّ این خانه است. کسی که بتواند راهی به سویش بیابد. و آن که کفر ورزد، خداوند از همۀ جهانیان بی نیاز است.) [آل عمران (٣) :٩٧]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: یک حجّ پذیرفته شده، بهتر از بیست نماز نافله است.

ص :4٧

من عشرین صلاه نافله و من طاف بهذا البیت طوافا أحصی فیه أسبوعه و أحسن رکعتیه غفر اللّه له، و قال فی یوم عرفه و یوم المزدلفه ما قال، قلت: فما ذا یتبعه؟ قال: الصّوم قلت: و ما بال الصّوم صار آخر ذلک أجمع؟ قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّوم جنّه من النّار. قال: ثمّ قال: إنّ أفضل الأشیاء ما إذا فاتک لم تکن منه توبه دون أن ترجع إلیه فتؤدّیه بعینه، إنّ الصّلاه و الزّکاه و الحجّ و الولایه لیس یقع شیء مکانها دون أدائها و إنّ الصّوم إذا فاتک أو قصّرت أو سافرت فیه أدّیت مکانه أیّاما غیرها و جزیت ذلک الذّنب بصدقه و لا قضاء علیک و لیس من تلک الأربعه شیء یجزیک مکانه غیره، قال: ثمّ قال:

ذروه الأمر و سنامه و مفتاحه و باب الأشیاء و رضا الرّحمن الطّاعه للإمام بعد معرفته، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ وَ مَنْ تَوَلّٰی فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً. أما لو أنّ رجلا قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لم یعرف ولایه ولیّ اللّه فیوالیه و یکون جمیع أعماله بدلالته إلیه، ما کان له علی اللّه جلّ و عزّ حقّ فی ثوابه و لا کان من أهل الإیمان، ثمّ قال: أولئک المحسن منهم یدخله اللّه الجنّه بفضل رحمته.

[١4٨٧]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن صفوان بن یحیی، عن عیسی بن السّریّ أبی الیسع قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أخبرنی بدعائم الإسلام الّتی لا یسع أحدا التّقصیر عن معرفه شیء منها الّذی من قصّر عن معرفه شیء منها فسد دینه و لم یقبل [اللّه]منه عمله و من عرفها و عمل بها صلح له دینه و قبل منه عمله و لم یضق به ممّا هو فیه لجهل شیء من الأمور جهله؟ فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإیمان بأنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و حقّ فی

ص :4٨

و کسی که بر این خانه هفت طوافش را بشمارد و دو رکعت آن را به خوبی بگزارد، خداوند او را می آمرزد. و دربارۀ روز عرفه و روز مزدلفه نیز سخنانی فرمود. من عرض کردم: و به دنبال آن، کدام است؟ فرمودند: روزه. گفتم: چرا روزه در پایان همه قرار گرفته است؟ فرمودند: رسول خدا درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: روزه، سپر دوزخ است. زراره گوید: سپس حضرت فرمود:

همانا برترین چیزها آن است که چون از انجامش بازماندی توبه ای نداشته باشد، جز آن که بازگردی و همان را به انجام رسانی. دربارۀ نماز و زکات و حجّ و ولایت هیچ چیزی جز انجام آن ها جایشان را نمی گیرد ولی روزه وقتی از تو فوت شد یا کوتاهی کردی یا به مسافرت رفتی، به جایش روزه هایی جز آن روزه را به انجام رسانی و گناهش را با صدقه جبران می کنی و دیگر، قضایی به گردنت نیست. درحالی که دربارۀ آن چهار تا، چیزی جز خود آن ها، تو را کفایت نمی کند. سپس فرمودند: بالا و والاترین امر و کلید و در آن چیزها و نیز خشنودی خداوند مهربان، اطاعت از امام، پس از شناختن او است. خداوند عزّتمند می فرماید: (هرکس از رسول خدا اطاعت کند، از خداوند اطاعت کرده است و هر کس سر بپیچد، ما تو را برای نگاهبانی شان نفرستاده ایم.) [نساء (4) :٨٠]هان! اگر مردی شب به عبادت برخیزد و روز، روزه بدارد و همۀ اموالش را صدقه داده، همۀ عمرش را حجّ گزارد ولی، ولایت ولیّ خداوند را نشناسد تا از او پیروی کند و همۀ اعمالش به راهنمایی او باشد. او در پاداش خداوند شکوهمند حقّی ندارد و از اهل ایمان هم نیست. سپس فرمودند: خداوند از میان آنان نیکوکارشان را به احسان و آمرزش خویش، به بهشت می برد.

[١4٨٧]6-عیسای سریّ گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: برایم از پایه هایی از اسلام بفرمایید که هیچ کسی نمی تواند در شناختن چیزی از آن ها کوتاهی کند. پایه هایی که هرکس در شناختن چیزی از آن ها کوتاهی کند، دینش تباه شده، [خداوند]کرداری را از او نمی پذیرد. و کسی که آن ها را بشناسد و عمل کند، سزاوار دینش شده و عملش از او پذیرفته می شود و ندانستن چیزی از امور دیگر او را در تنگنا نمی گذارد؟ فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و ایمان به این که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است. و اقرار به آنچه او از سوی خداوند آورده است

ص :4٩

الأموال الزّکاه، و الولایه الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ بها، ولایه آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، قال:

فقلت له: هل فی الولایه شیء دون شیء فضل یعرف لمن أخذ به؟ قال: نعم قال اللّه عزّ و جلّ: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من مات و لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کان علیّا علیه السّلام و قال الآخرون: کان معاویه، ثمّ کان الحسن علیه السّلام ثمّ کان الحسین علیه السّلام و قال الآخرون: یزید بن معاویه و حسین بن علیّ و لا سواء و لا سواء قال: ثمّ سکت ثمّ قال: أزیدک؟ فقال له: حکم الأعور: نعم جعلت فداک قال: ثمّ کان علیّ بن الحسین ثمّ کان محمّد بن علیّ أبا جعفر؛ و کانت الشّیعه قبل أن یکون أبو جعفر و هم لا یعرفون مناسک حجّهم و حلالهم و حرامهم حتّی کان أبو جعفر ففتح لهم و بیّن لهم مناسک حجّهم و حلالهم و حرامهم حتّی صار النّاس یحتاجون إلیهم من بعد ما کانوا یحتاجون إلی النّاس و هکذا یکون الأمر و الأرض لا تکون إلاّ بإمام و من مات لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و أحوج ما تکون إلی ما أنت علیه إذ بلغت نفسک هذه- و أهوی بیده إلی حلقه-و انقطعت عنک الدّنیا تقول: لقد کنت علی أمر حسن.

أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن عیسی بن السّریّ أبی الیسع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[١4٨٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن مثنّی الحنّاط، عن عبد اللّه بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: الولایه و الصّلاه و الزّکاه و صوم شهر رمضان و الحجّ.

[١4٨٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر،

ص :5٠

و حقّی در اموال که زکات است. و ولایتی که خداوند عزّتمند به آن فرمان داده است که ولایت خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. راوی گوید: من عرض کردم: آیا دربارۀ ولایت از کتاب یا سنّت فضیلتی هست که برای کسی که به آن چنگ زده، شناخته شده باشد؟ فرمودند: بله، خداوند عزّتمند می فرماید: (ای کسانی که ایمان آورده اید، از خداوند فرمان برید و از رسول او و صاحبان امر از میان خودتان، اطاعت کنید.) [نساء (4) :5٩]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: کسی که امامش را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و امام، رسول خدا بود و امیر مؤمنان علیه السّلام. ولی دیگران گفتند:

معاویه، امام بود. سپس حسن علیه السّلام بود و سپس حسین علیه السّلام. ولی دیگران گفتند:

یزید معاویه. و [پس از حسین علیه السّلام]و حسین بن علی بود. ولی آن دو برابر نیست، برابر نیست. راوی گفته است: آن گاه حضرت خاموش شد و سپس فرمود: ادامه بدهم؟ حکم اعور به ایشان گفت: بله، جانم فدایت. فرمودند: سپس علی حسین بود و سپس ابو جعفر محمّد علی. و پیش از آن که ابو جعفر [علیه السلام]امام شود، شیعه مناسک حجّ و حلال و حرامش را نمی شناخت تا ایشان امام شده، در دانش را برایشان گشود و مناسک حجّ و حلال و حرامشان را روشن کرد؛ آنسان که مردم به آنان نیازمند شدند، پس از آن که آنان به مردم نیازمند بودند. و امر امامت این گونه است. و زمین جز با امام برقرار نیست. و کسی که امامش را نشناخته، بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و بیشترین نیازت به آنچه عقیده داری، وقتی است که جانت به این جا برسد-و با دست به گردنش اشاره کرد- و دنیا از تو ببرد، که می گویی: من بر امر نیکویی بودم.

این حدیث از طریق سلسله سند دیگری نیز روایت شده است.

[١4٨٨]٧-عبد اللّه عجلان از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج [پایه]بنا شد: ولایت و نماز و زکات و روزۀ ماه رمضان و حجّ.

[١4٨٩]٨-فضیل از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز

ص :5١

عن أبان، عن فضیل، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه: و لم یناد بشیء ما نودی بالولایه یوم الغدیر.

[١4٩٠]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حمّاد بن عثمان، عن عیسی بن السّریّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: حدّثنی عمّا بنیت علیه دعائم الإسلام إذا أنا أخذت بها زکی عملی و لم یضرّنی جهل ما جهلت بعده، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و حقّ فی الأموال من الزّکاه و الولایه الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ بها ولایه آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من مات و لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه، قال اللّه عزّ و جلّ:

أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فکان علیّ علیه السّلام، ثمّ صار من بعده الحسن ثمّ من بعده الحسین ثمّ من بعده علیّ بن الحسین ثمّ من بعده محمّد بن علیّ ثمّ هکذا یکون الأمر، إنّ الأرض لا تصلح إلاّ بإمام و من مات لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و أحوج ما یکون أحدکم إلی معرفته إذا بلغت نفسه هاهنا-قال: و أهوی بیده إلی صدره، یقول حینئذ: لقد کنت علی أمر حسن.

[١4٩١]١٠-عنه، عن أبی الجارود قال: قلت لأبی جعفر علیه السّلام:

یا ابن رسول اللّه هل تعرف مودّتی لکم و انقطاعی إلیکم و موالاتی إیّاکم؟ قال: فقال: نعم قال: فقلت: فإنّی أسألک مسأله تجیبنی فیها فإنّی مکفوف البصر قلیل المشی و لا أستطیع زیارتکم کلّ حین قال: هات حاجتک قلت:

أخبرنی بدینک الّذی تدین اللّه عزّ و جلّ به أنت و أهل بیتک لأدین اللّه عزّ و جلّ

ص :5٢

بنا شد: نماز و زکات و روزه و حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد، آنسان که در روز غدیر برای ولایت فریاد زده شد.

[١4٩٠]٩-عیسای سریّ گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: به من بفرمایید پایه های اسلام بر چه چیزی بنا شده است که وقتی آن ها را برگیرم، کردارم پاک شود و ندانستن چیزهای دیگر به من زیان نزند. فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- رسول خدا است و اقرار به آنچه او از نزد خداوند آورده است و حقّی در اموال برای زکات و ولایتی که خدای عزّتمند به آن فرمان داده است که ولایت خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. و رسول خدا فرمود: هرکس امام خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و خدای شکوهمند فرموده است: (از خدا اطاعت کنید و از فرستادۀ او و صاحبان امر از میان خودتان، اطاعت کنید.) [نساء (4) :5٩]که علی علیه السّلام بود. و پس از او به حسن علیه السّلام رسید و پس از او به حسین علیه السّلام و پس از او به علی حسین، سپس به محمّد علی. و امر امامت بدین سان است. که زمین جز با امام درست نمی شود. و کسی که امامش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیّت مرده است. و این بهترین چیزی است که هر یک از شما به شناختن آن نیاز دارد، وقتی جانش به این جا می رسد-و با دست به گردنش اشاره کرد-که در آن هنگام می گوید: من بر امر نیکویی بودم.

[١4٩١]١٠-ابو جارود گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا، آیا از محبّتم به شما و همراهی و پیروی ام از شما آگاهید؟ فرمودند: بله. عرض کردم: من از شما پرسشی دارم تا درباره اش پاسخی به من بفرمایید. که من نابینایم و نمی توانم در هر هنگام به زیارتتان بیایم. فرمود: سخنت را بگو. عرض کردم: برایم از دینتان بگویید. دینی که شما و خاندانت با آن از خداوند شکوهمند فرمان می برید

ص :5٣

به، قال: إن کنت أقصرت الخطبه فقد أعظمت المسأله و اللّه لأعطینّک دینی و دین آبائی الّذی ندین اللّه عزّ و جلّ به: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و الولایه لولیّنا و البراءه من عدوّنا و التّسلیم لأمرنا و انتظار قائمنا و الاجتهاد و الورع

[١4٩٢]١١-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

سمعته یسأل أبا عبد اللّه علیه السّلام فقال له: جعلت فداک أخبرنی عن الدّین الّذی افترض اللّه عزّ و جلّ علی العباد، ما لا یسعهم جهله و لا یقبل منهم غیره، ما هو؟ فقال: أعد علیّ فأعاد علیه، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت من استطاع إلیه سبیلا و صوم شهر رمضان، ثمّ سکت قلیلا، ثمّ قال: و الولایه-مرّتین-ثمّ قال: هذا الّذی فرض اللّه علی العباد و لا یسأل الرّبّ العباد یوم القیامه فیقول: ألاّ زدتنی علی ما افترضت علیک؟ و لکن من زاد زاده اللّه، إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سنّ سننا حسنه جمیله ینبغی للنّاس الأخذ بها.

[١4٩٣]١٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن فضاله بن أیّوب، عن أبی زید الحلاّل، عن عبد الحمید بن أبی العلاء الأزدیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض علی خلقه خمسا فرخّص فی أربع و لم یرخّص فی واحده.

[١4٩4]١٣-عنه، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن إسماعیل الجعفیّ قال:

ص :54

تا من نیز به وسیلۀ آن از خداوند فرمان برم. فرمودند: اگرچه مقدّمه را کوتاه آوردی ولی پرسش بزرگی کردی. و به خدا سوگند دین خودم و پدرانم را که با آن از خداوند شکوهمند اطاعت می کنیم به تو می دهم: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است و اقرار به آنچه او از جانب خداوند آورده است، دوستی با ولیّ ما و بیزاری از دشمنانمان، تسلیم در برابر فرمان ما و انتظار قائم مان و کوشش و پرهیزگاری.

[١4٩٢]١١-علی ابو حمزه گفت: شنیدم که ابو بصیر به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: جانم فدایت! برایم از دینی بفرمایید که خداوند عزّتمند بر بندگانش واجب کرده که بر آنان روا نیست به آن جاهل باشند و از ایشان جز آن پذیرفته نیست. فرمودند: دوباره بگو. او باز گفت. پس فرمود: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است، به پا داشتن نماز، پرداختن زکات، گزاردن حجّ خانۀ خدا برای کسی که توانایی دارد و روزۀ ماه رمضان. آن گاه لختی خاموش شد و دوبار فرمود: و ولایت. سپس فرمود: این چیزی است که خداوند بر بندگان واجب کرده است. و پروردگار در روز قیامت از بندگانش نخواهد پرسید که چرا بیش از آنچه بر تو واجب کردم، عملی انجام ندادی؟ ولی هرکس چیزی بیفزاید، خدا نیز بر او می افزاید. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سنّت های نیکویی نهاده که سزاوار است مردم به آن ها عمل کنند.

[١4٩٣]١٢-عبد الحمید ابو علاء ازدی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خدای عزّتمند پنج چیز را بر آفریدگانش واجب کرد. در چهار تا از آن ها رخصت داد و در یکی نه.

[١4٩4]١٣-اسماعیل جعفی گفت: مردی با نامه ای به همراه، به نزد حضرت باقر علیه السّلام

ص :55

دخل رجل علی أبی جعفر علیه السّلام و معه صحیفه، فقال له أبو جعفر علیه السّلام: هذه صحیفه مخاصم یسأل عن الدّین الّذی یقبل فیه العمل فقال: رحمک اللّه هذا الّذی أرید، فقال أبو جعفر علیه السّلام: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله و تقرّ بما جاء من عند اللّه و الولایه لنا أهل البیت و البراءه من عدوّنا و التّسلیم لأمرنا و الورع و التّواضع و انتظار قائمنا فإنّ لنا دوله إذا شاء اللّه جاء بها.

[١4٩5]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار جمیعا، عن صفوان، عن عمرو بن حریث قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و هو فی منزل أخیه عبد اللّه بن محمّد فقلت له:

جعلت فداک ما حوّلک إلی هذا المنزل؟ قال: طلب النّزهه فقلت: جعلت فداک أ لا أقصّ علیک دینی؟ فقال: بلی، قلت: أدین اللّه بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ السّاعه آتیه لا ریب فیها و أنّ اللّه یبعث من فی القبور و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و صوم شهر رمضان و حجّ البیت و الولایه لعلیّ أمیر المؤمنین بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الولایه للحسن و الحسین و الولایه لعلیّ بن الحسین و الولایه لمحمّد بن علیّ و لک من بعده صلوات اللّه علیهم أجمعین و أنّکم أئمّتی علیه أحیا و علیه أموت و أدین اللّه به، فقال: یا عمرو هذا و اللّه دین اللّه و دین آبائی الّذی أدین اللّه به فی السّرّ و العلانیه، فاتّق اللّه و کفّ لسانک إلاّ من خیر و لا تقل إنّی هدیت نفسی بل اللّه هداک فأدّ شکر ما أنعم اللّه عزّ و جلّ به علیک و لا تکن ممّن إذا أقبل طعن فی عینه و إذا أدبر طعن فی قفاه و لا تحمل النّاس علی کاهلک فإنّک أو شک-إن حملت النّاس علی کاهلک-أن یصدّعوا شعب کاهلک.

ص :56

آمد. حضرت باقر علیه السّلام به او فرمود: این نامۀ مخاصم (مناظره گر) است. در آن از دینی پرسیده که عمل، در آن پذیرفته می شود. او عرض کرد. خدا شما را رحمت کند! برای همین آمده بودم. حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد-بر او و بر خاندانش سلام-بنده و فرستادۀ او است و اقرار به آنچه او از جانب خداوند آورده است و دوستی با ما اهل بیت و بیزاری از دشمنانمان و گردن نهادن به فرمان ما و پرهیزگاری و فروتنی و انتظار برای قائم ما. که دولتی برای ما است که وقتی خدا بخواهد آن را می آورد.

[١4٩5]١4-عمرو حریث گفت: به نزد حضرت صادق علیه السّلام که در خانۀ برادرش عبد اللّه محمّد بود رفتم و عرض کردم: جانم فدایت! چرا به این خانه آمده اید؟ فرمودند: برای تفریح. من عرض کردم: جانم فدایت! آیا دینم را برایتان باز نگویم؟ فرمود: چرا، بگو. من عرض کردم: من خدا را اطاعت می کنم با گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستادۀ او است و رستاخیز فراخواهد آمد و تردیدی در آن نیست و خداوند مردگان را برمی انگیزد، برپایی نماز و دادن زکات و روزۀ ماه رمضان و حجّ خانۀ خدا و ولایت علی امیر مؤمنان پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و ولایت حسن و حسین و ولایت علی بن حسین و ولایت محمّد بن علی و ولایت تو پس از او-درودهای خداوند برایشان-و این که شما امامان من هستید. که بر این دین زنده ام و بر این دین می میرم و با آن از خدا اطاعت می کنم. حضرت فرمودند: ای عمرو! به خدا سوگند این دین خدا و دین پدران من است که من در نهان و آشکار با آن، از خدا فرمان می برم. پس از خدا پروا دار و جز در میان خوبان جلوی زبانت را بگیر و نگو که من خودم هدایت یافتم. بلکه خداوند تو را هدایت می کند. پس سپاس نعمتی را که خدا به تو داده، به جای آر و از کسانی مباش که وقتی می آیی، جلوی رویت زخم زبان می زنند و چون می روی، در پشت سرت. ولی مردم را بر گردنت هم سوار نکن که اگر مردم را بر گردنت سوار کنی، نزدیک باشد که استخوان شانه ات را بشکنند.

ص :5٧

[١4٩6]١5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن سلیمان بن خالد، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ألا أخبرک بالإسلام أصله و فرعه و ذروه سنامه؟ قلت: بلی جعلت فداک قال: أمّا أصله فالصّلاه و فرعه الزّکاه و ذروه سنامه الجهاد، ثمّ قال: إن شئت أخبرتک بأبواب الخیر؟ قلت: نعم جعلت فداک قال: الصّوم جنّه من النّار، و الصّدقه تذهب بالخطیئه، و قیام الرّجل فی جوف اللّیل بذکر اللّه، ثمّ قرأ علیه السّلام:

تَتَجٰافیٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ اَلْمَضٰاجِعِ .

باب أنّ الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و أنّ الثّواب علی الإیمان

[١4٩٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن الحکم بن أیمن، عن القاسم الصّیرفیّ شریک المفضّل قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج؛ و الثّواب علی الإیمان.

[١4٩٨]٢-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

الإیمان إقرار و عمل، و الإسلام إقرار بلا عمل.

[١4٩٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا یَدْخُلِ اَلْإِیمٰانُ فِی قُلُوبِکُمْ فقال لی:

ص :5٨

[١4٩6]١5-سلیمان خالد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آیا به تو از اصل و شاخه و والاترین عظمت اسلام خبر ندهم؟ من عرض کردم: چرا، جانم به فدایت! فرمودند: اصل آن، نماز است، شاخه اش زکات و والاترین عظمتش، جهاد است. سپس فرمود: می خواهی از درهای خیر به تو خبر دهم؟ من عرض کردم: بله، جانم فدایت! فرمودند: روزه که سپری نگاهدارنده از آتش است، صدقه که گناه را می برد و از خواب برخاستن مرد در میانۀ شب برای یاد خدا. سپس این آیه را خواند: (پهلو از بستر خواب برمی دارند.) [سجده (٣٢) :١6]

با اسلام، خون حفظ می شود (و امانت بازگردانده می شود) ولی پاداش براساس ایمان است

[١4٩٧]١-قاسم صیرفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: با اسلام خون حفظ شده و امانت ادا می گردد و زنان حلال می شوند ولی پاداش براساس ایمان است.

[١4٩٨]٢-محمّد مسلم از یکی از دو صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند:

ایمان، اقرار است و کردار، ولی اسلام، اقرار بی کردار است.

[١4٩٩]٣-جمیل درّاج گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (اعراب گفتند: ما ایمان آورده ایم. بگو ایمان نیاورده اید. بلکه بگویید: اسلام آوردیم که هنوز ایمان به دل هاتان داخل نشده است.) [حجرات (4٩) :١4]فرمودند:

ص :5٩

ألا تری أنّ الإیمان غیر الإسلام.

[١5٠٠]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سفیان بن السّمط قال:

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإسلام و الإیمان، ما الفرق بینهما؟ فلم یجبه، ثمّ سأله فلم یجبه، ثمّ التقیا فی الطّریق و قد أزف من الرّجل الرّحیل، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: کأنّه قد أزف منک رحیل؟ فقال: نعم فقال: فالقنی فی البیت، فلقیه فسأله عن الإسلام و الإیمان، ما الفرق بینهما؟ فقال: الإسلام هو الظّاهر الّذی علیه النّاس: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت و صیام شهر رمضان فهذا الإسلام. و قال: الإیمان معرفه هذا الأمر مع هذا فإن أقرّ بها و لم یعرف هذا الأمر کان مسلما و کان ضالاّ.

[١5٠١]5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء، عن أبان، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا فمن زعم أنّهم آمنوا فقد کذب و من زعم أنّهم لم یسلموا فقد کذب.

[١5٠٢]6-أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حکم بن أیمن، عن قاسم شریک المفضّل قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج؛ و الثّواب علی الإیمان

ص :6٠

مگر نمی دانی که ایمان غیر از اسلام است.

[١5٠٠]4-سفیان سمط گفت: مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ اسلام و ایمان پرسید که چه فرقی میان آن ها است؟ حضرت پاسخش نداد. دوباره پرسید.

حضرت پاسخی نداد. سپس در راه به هم برخوردند، درحالی که کوچ آن مرد نزدیک بود. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: گویا کوچت نزدیک است؟ عرض کرد: بله. فرمود: در خانه به دیدارم بیا. او به خانۀ حضرت رفته، پرسید که فرق میان اسلام و ایمان چیست؟ فرمود: اسلام، همان ظاهری است که مردم دارند؛ گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستادۀ او است، برپایی نماز، دادن زکات، حجّ خانۀ خدا و روزۀ ماه رمضان. این اسلام است. و فرمود: ایمان به همراه آن امور، شناختن این امر [ولایت]است که اگر به آن امور اقرار کند و این امر را نشناسد، مسلمان، ولی گمراه است.

[١5٠١]5-ابو بصیر گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که دربارۀ این آیه (اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید. بلکه بگویید اسلام آوردیم.) می فرماید: پس هرکس گمان کند آنان ایمان آوردند، دروغ گفته است. و هرکس بپندارد که آنان اسلام نیاوردند نیز، دروغ گفته است.

[١5٠٢]6-قاسم شریک مفضّل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

با اسلام خون حفظ شده، امانت ادا می شود و زنان حلال می گردند ولی پاداش براساس ایمان است.

ص :6١

باب أنّ الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان

[١5٠٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن سماعه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أخبرنی عن الإسلام و الإیمان أهما مختلفان؟ فقال:

إنّ الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان، فقلت: فصفهما لی، فقال: الإسلام: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و التّصدیق برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، به حقنت الدّماء و علیه جرت المناکح و المواریث و علی ظاهره جماعه النّاس، و الإیمان: الهدی و ما یثبت فی القلوب من صفه الإسلام و ما ظهر من العمل به، و الإیمان أرفع من الإسلام بدرجه، إنّ الإیمان یشارک الإسلام فی الظّاهر و الإسلام لا یشارک الإیمان فی الباطن و إن اجتمعا فی القول و الصّفه.

[١5٠4]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن موسی بن بکر، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان.

[١5٠5]٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ الإیمان یشارک الإسلام و لا یشارکه الإسلام، إنّ الإیمان ما وقر فی القلوب و الإسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدّماء، و الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان

[١5٠6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن محبوب، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أیّهما أفضل: الإیمان أو الإسلام؟ فإنّ من قبلنا

ص :6٢

ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست

[١5٠٣]١-سماعه گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: به من از اسلام و ایمان بفرمایید که آیا دو چیز مختلفند؟ فرمودند: ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست. من عرض کردم: پس هر دو را برایم به وصف آورید. فرمودند: اسلام گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و باور به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. که با اسلام خون ها حفظ شده، ازدواج ها و ارث ها روا می گردد. و تودۀ مردم بر ظاهر آن هستند. ولی ایمان، هدایت است و آن چیزی از صفت اسلام که در دل ها پایدار شده است و نیز آنچه از عمل به اسلام ظاهر می شود. ایمان یک درجه از اسلام فرازتر است. همانا ایمان، در ظاهر با اسلام شریک است ولی اسلام در باطن، با ایمان شریک نیست.

اگرچه در گفتار و وصف با هم باشند.

[١5٠4]٢-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست.

[١5٠5]٣-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با آن شریک نیست. ایمان آن است که در دل پایدار شود و اسلام چیزی است که بنابر آن ازدواج و ارث روا گشته، خون ها حفظ می شود. ایمان با اسلام شریک می شود ولی اسلام با ایمان شریک نمی شود.

[١5٠6]4-ابو الصّباح کنانی گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام یک از

ص :6٣

یقولون: إنّ الإسلام أفضل من الإیمان، فقال: الإیمان أرفع من الإسلام، قلت:

فأوجدنی ذلک، قال: ما تقول فیمن أحدث فی المسجد الحرام متعمّدا؟ قال:

قلت: یضرب ضربا شدیدا قال: أصبت، قال: فما تقول فیمن أحدث فی الکعبه متعمّدا؟ قلت: یقتل، قال: أصبت ألا تری أنّ الکعبه أفضل من المسجد و أنّ الکعبه تشرک المسجد و المسجد لا یشرک الکعبه و کذلک الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان.

[١5٠٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن حمران بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: الإیمان ما استقرّ فی القلب و أفضی به إلی اللّه عزّ و جلّ و صدّقه العمل بالطّاعه للّه و التّسلیم لأمره و الإسلام ما ظهر من قول أو فعل و هو الّذی علیه جماعه النّاس من الفرق کلّها و به حقنت الدّماء و علیه جرت المواریث و جاز النّکاح و اجتمعوا علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ، فخرجوا بذلک من الکفر و أضیفوا إلی الإیمان، و الإسلام لا یشرک الإیمان و الإیمان یشرک الإسلام و هما فی القول و الفعل یجتمعان، کما صارت الکعبه فی المسجد و المسجد لیس فی الکعبه و کذلک الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان و قد قال اللّه عزّ و جلّ: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا یَدْخُلِ اَلْإِیمٰانُ فِی قُلُوبِکُمْ فقول اللّه عزّ و جلّ أصدق القول، قلت: فهل للمؤمن فضل علی المسلم فی شیء من الفضائل و الأحکام و الحدود و غیر ذلک؟ فقال: لا، هما یجریان فی ذلک مجری واحد و لکن للمؤمن فضل علی المسلم فی أعمالهما و ما یتقرّبان به إلی اللّه عزّ و جلّ،

ص :64

ایمان یا اسلام برتر است؟ همانا کسانی از ما می گویند که اسلام برتر از ایمان است. فرمودند: ایمان والاتر از اسلام است. من عرض کردم: این را برایم بیان کنید. فرمودند: چه نظری داری دربارۀ کسی که از روی عمد در مسجد الحرام حدثی خارج کند؟ من عرض کردم: باید به سختی زده شود. فرمود: درست است. دربارۀ کسی که در کعبه از روی عمد چنان کند، چه می گویی؟ من عرض کردم: او کشته می شود. فرمود: درست است. می گویی که کعبه برتر از مسجد است، کعبه شریک مسجد است و مسجد شریک کعبه نیست. ایمان نیز چنین است، که با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست.

[١5٠٧]5-حمران اعین گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: ایمان آن است که در دل استوار شود و آن را به خداوند عزّتمند برساند و عمل به اطاعت خدا و سرسپاری به فرمانش آن را تصدیق کند. و اسلام آن است که از گفتار یا رفتار آشکار می شود. و همان است که گروه های مردم از هر فرقه ای بر آن هستند.

با آن، خون ها حفظ شده، ارث ها و ازدواج روا می شود. بر نماز و زکات و روزه و حجّ گرد آیند و از کفر بیرون آمده، به ایمان نزدیک شوند. اسلام با ایمان شریک نیست و ایمان با اسلام شریک است. و هر دو در گفتار و رفتار گرد می آیند. چنان که کعبه، مسجد است و مسجد، کعبه نیست. همین طور ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست. و خداوند شکوهمند فرموده است:

(اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید: ما اسلام آوردیم.

که هنوز ایمان در دل های شما درنیامده است.) [حجرات (4٩) :4]و این سخن خدای عزّتمند درست ترین سخن است. من عرض کردم: آیا برای مؤمن در چیزی از فضایل و احکام و حدود و جز آن، نسبت به مسلمان، افزایشی هست؟ فرمودند: نه، هر دو در یک رویّه قرار دارند ولی برای مؤمن نسبت به مسلمان در عمل و آنچه با آن به خداوند عزّتمند تقرّب جسته می شود، فضیلتی هست.

ص :65

قلت: ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا و زعمت أنّهم مجتمعون علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ مع المؤمن؟ قال: ألیس قد قال اللّه عزّ و جلّ: فَیُضٰاعِفَهُ لَهُ أَضْعٰافاً کَثِیرَهً فالمؤمنون هم الّذین یضاعف اللّه عزّ و جلّ لهم حسناتهم لکلّ حسنه سبعین ضعفا، فهذا فضل المؤمن و یزیده اللّه فی حسناته علی قدر صحّه إیمانه أضعافا کثیره و یفعل اللّه بالمؤمنین ما یشاء من الخیر، قلت: أرأیت من دخل فی الإسلام ألیس هو داخلا فی الإیمان؟ فقال: لا و لکنّه قد أضیف إلی الإیمان و خرج من الکفر و سأضرب لک مثلا تعقل به فضل الإیمان علی الإسلام، أرأیت لو بصرت رجلا فی المسجد أکنت تشهد أنّک رأیته فی الکعبه؟ قلت: لا یجوز لی ذلک، قال:

فلو بصرت رجلا فی الکعبه أکنت شاهدا أنّه قد دخل المسجد الحرام؟ قلت:

نعم قال: و کیف ذلک؟ قلت: إنّه لا یصل إلی دخول الکعبه حتّی یدخل المسجد، فقال: قد أصبت و أحسنت، ثمّ قال: کذلک الإیمان و الإسلام.

باب آخر منه و فیه أنّ الإسلام قبل الإیمان

[١5٠٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن العبّاس بن معروف، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن حمّاد بن عثمان، عن عبد الرّحیم القصیر قال:

کتبت مع عبد الملک بن أعین إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام أسأله عن الإیمان ما هو؟ فکتب إلیّ مع عبد الملک بن أعین: سألت رحمک اللّه عن الإیمان، و الإیمان هو الإقرار باللّسان و عقد فی القلب و عمل بالأرکان و الإیمان بعضه من بعض و هو دار و کذلک الإسلام دار و الکفر دار فقد یکون العبد مسلما قبل أن یکون مؤمنا و لا یکون مؤمنا حتّی یکون مسلما، فالإسلام قبل الإیمان و هو یشارک

ص :66

من عرض کردم: آیا چنین نیست که خداوند می فرماید: (هرکس نیکی کند، ده برابرش را ببیند.) [انعام (6) :١6٠]

من پنداشتم که آنان بر انجام نماز و زکات و روزه و حجّ با مؤمن گردمی آیند؟ فرمودند: آیا چنین نیست که خداوند شکوهمند فرمود: (خداوند چندین برابر به او می دهد.) [بقره (٢) :٢45]پس مؤمنان کسانی هستند که خدای عزّتمند، نیکی هاشان را چندین برابر می کند. برای هر نیکی ای هفتاد برابر. این برتری مؤمن است. و خدا به اندازۀ درستی ایمانش، چندین برابر به نیکی هایش می افزاید و خداوند هر نیکی ای را که بخواهد برای مؤمنان انجام می دهد. من عرض کردم:

یعنی می فرمایید هرکس به اسلام درآمده، چنان نیست که به ایمان درآمده باشد؟ فرمودند: نه، بلکه او به ایمان نزدیک شده و از کفر بیرون آمده است. برایت مثالی می زنم تا برتری ایمان بر اسلام را بفهمی. به من بگو اگر مردی را در مسجد الحرام ببینی، می توانی شهادت بدهی که او را در کعبه دیده ای؟ من عرض کردم: نه، این گواهی روا نیست. فرمودند: و اگر مردی را در کعبه دیدی آیا می توانی گواهی دهی که او به مسجد الحرام درآمده است؟ عرض کردم: بله، فرمودند: چگونه؟ عرض کردم: او تا به مسجد الحرام داخل نشود، به کعبه نمی رسد. فرمودند:

درست است، آفرین. سپس فرمود: ایمان و اسلام هم چنین اند.

فصل دیگری از شراکت اسلام و ایمان و این که اسلام پیش از ایمان است

[١5٠٨]١-عبد الرحیم قصیر گفت: من توسّط عبد الملک اعین به حضرت صادق علیه السّلام نامه نوشته، از ایشان پرسیدم که ایمان چیست؟ حضرت توسّط عبد الملک اعین چنین به من نوشتند: خدایت بیامرزد. از ایمان پرسیدی. ایمان همان اقرار به زبان، سوگند دل و عمل به ارکان است. و بخشی از ایمان مبنی بر بخش دیگر است. ایمان خانه است. و همین طور، اسلام، خانه است و کفر، هم. و بنده، پیش از آن که مؤمن شود، مسلمان می شود و تا مسلمان نشود، مؤمن نمی شود. پس اسلام پیش از ایمان است و اسلام با ایمان، شریک است.

ص :6٧

الإیمان، فإذا أتی العبد کبیره من کبائر المعاصی أو صغیره من صغائر المعاصی الّتی نهی اللّه عزّ و جلّ عنها کان خارجا من الإیمان، ساقطا عنه اسم الإیمان، و ثابتا علیه اسم الإسلام فإن تاب و استغفر عاد إلی دار الإیمان و لا یخرجه إلی الکفر إلاّ الجحود و الاستحلال: أن یقول للحلال هذا حرام و للحرام هذا حلال و دان بذلک، فعندها یکون خارجا من الإسلام و الإیمان، داخلا فی الکفر، و کان بمنزله من دخل الحرم ثمّ دخل الکعبه و أحدث فی الکعبه حدثا فأخرج عن الکعبه و عن الحرم فضربت عنقه و صار إلی النّار

[١5٠٩]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران قال:

سألته عن الإیمان و الإسلام قلت له: أفرق بین الإسلام و الإیمان؟ قال:

فأضرب لک مثله؟ قال: قلت: أورد ذلک، قال: مثل الإیمان و الإسلام مثل الکعبه الحرام من الحرم قد یکون فی الحرم و لا یکون فی الکعبه و لا یکون فی الکعبه حتّی یکون فی الحرم و قد یکون مسلما و لا یکون مؤمنا و لا یکون مؤمنا حتّی یکون مسلما، قال: قلت: فیخرج من الإیمان شیء؟ قال: نعم قلت:

فیصیّره إلی ما ذا؟ قال: إلی الإسلام أو الکفر. و قال: لو أنّ رجلا دخل الکعبه فأفلت منه بوله أخرج من الکعبه و لم یخرج من الحرم، فغسل ثوبه و تطهّر، ثمّ لم یمنع أن یدخل الکعبه، و لو أنّ رجلا دخل الکعبه فبال فیها معاندا أخرج من الکعبه و من الحرم و ضربت عنقه.

باب

[١5١٠]١-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابه، عن آدم بن إسحاق، عن

ص :6٨

چون بنده گناه بزرگ یا کوچکی که خدای عزّتمند از آن ها بازداشته بود انجام دهد، از ایمان بیرون می رود. نام ایمان از او می افتد ولی نام اسلام می ماند. که اگر توبه کرده، آمرزش بخواهد، به خانۀ ایمان بازمی گردد. و جز انکار و حلال شمردن-این که به حلال بگوید، این حرام است و به حرام بگوید این حلال است و این سخن نادرست را باور دارد-او را به سوی کفر نمی برد. در چنان صورتی است که او از اسلام و ایمان بیرون رفته، به کفر درمی آید. او همچون کسی است که به حرم داخل شده، سپس به کعبه رفته و در آن جا حدثی خارج کرده است، که او را از کعبه و از حرم بیرون کرده، گردنش را می زنند و [از آن جا]به دوزخ می رود.

[١5٠٩]٢-سماعۀ مهران گفته است: از حضرت دربارۀ ایمان و اسلام پرسیدم که آیا میان آن ها فرقی هست؟ فرمودند: آیا برایت مثالی بزنم؟ من عرض کردم:

بفرمایید. فرمودند: حکایت ایمان و اسلام مانند کعبه و حرم است. گاهی شخصی در حرم است و در کعبه نیست و [گاهی]در کعبه نیست تا در حرم باشد. و گاهی شخص مسلمان است و مؤمن نیست و تا مسلمان نباشد مؤمن نمی شود. من عرض کردم: چیزی هست که شخص را از ایمان بیرون ببرد؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: به کجا می برد؟ فرمودند: به اسلام یا کفر. و فرمودند: اگر مردی به کعبه رفته، ناگاه بولش بریزد، او را از کعبه بیرون می کنند ولی از حرم، نه. آن گاه او جامه اش را می شوید و پاک می شود. و پس آنگاه از ورودش به کعبه جلوگیری نمی کنند. ولی اگر مردی به کعبه رفته، از روی دشمنی در آن بول کند، او را از کعبه و از حرم بیرون کرده، گردنش را می زنند.

فصل

[١5١٠]١-محمّد سالم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا مردمی

ص :6٩

عبد الرّزّاق بن مهران، عن الحسین بن میمون، عن محمّد بن سالم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ [أ]ناسا تکلّموا فی هذا القرآن بغیر علم و ذلک أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ مِنْهُ آیٰاتٌ مُحْکَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْکِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ اِبْتِغٰاءَ اَلْفِتْنَهِ وَ اِبْتِغٰاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ الآیه، فالمنسوخات من المتشابهات؛ و المحکمات من النّاسخات، إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث نوحا إلی قومه: أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اِتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ ثمّ دعاهم إلی اللّه وحده و أن یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا، ثمّ بعث الأنبیاء علیهم السّلام علی ذلک إلی أن بلغوا محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فدعاهم إلی أن یعبدوا اللّه و لا یشرکوا به شیئا و قال: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ اَلدِّینِ مٰا وَصّٰی بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ وَ مٰا وَصَّیْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ أَنْ أَقِیمُوا اَلدِّینَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی اَلْمُشْرِکِینَ مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ، اَللّٰهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ فبعث الأنبیاء إلی قومهم بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإقرار بما جاء [به]من عند اللّه فمن آمن مخلصا و مات علی ذلک أدخله اللّه الجنّه بذلک و ذلک أنّ اللّه لیس بظلاّم للعبید و ذلک أنّ اللّه لم یکن یعذّب عبدا حتّی یغلّظ علیه فی القتل و المعاصی الّتی أوجب اللّه علیه بها النّار لمن عمل بها، فلمّا استجاب لکلّ نبیّ من استجاب له من قومه من المؤمنین، جعل لکلّ نبیّ منهم شرعه و منهاجا و الشّرعه و المنهاج سبیل و سنّه و قال اللّه لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إِنّٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ کَمٰا أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ وَ اَلنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ و أمر کلّ نبیّ بالأخذ بالسّبیل و السّنّه و کان من السّنّه و السّبیل الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ

ص :٧٠

دربارۀ قرآن، به نادانی سخن راندند. با آن که خداوند پاک و والا می فرماید: (او کسی است که این کتاب را بر تو فروفرستاد. بخشی از آن آیه هایی محکم است که اساس کتابند و دیگر آیه های متشابه. و کسانی که در دل هاشان میلی به کج روی است، برای تأویل آن ها و فتنه انگیختن، از آیه های متشابه پیروی می کنند، درحالی که تأویل آن را جز خدا نمی داند. . . .) [آل عمران (٣) :٧]و آیه های نسخ شده از متشابهاتند و آیه های نسخ کننده، از محکمات. خداوند نوح را به سوی مردمش برانگیخت که (خدا را بندگی کرده، از او پروا دارند و از من فرمان برند.) [نوح (٧١) :٣]سپس او آنان را به سوی خداوند یگانه خواند تا او را بندگی کنند و چیزی را شریکش قرار ندهند. و پیامبران علیهم السّلام را بدین سان برانگیخت تا به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسید و او آنان را به بندگی خداوند و شریک قرار ندادن چیزی برای او دعوت کرد. و فرمود: (برای شما آیینی مقرّر کرد که نوح را به آن سفارش کرده بود. و آنچه ما به تو وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم که دین را برپا داشته، در آن تفرقه نکنید. بر مشرکان گران است آنچه که تو آنان را به آن فرامی خوانی. خداوند برای این کار، هرکه را بخواهد، برمی گزیند. و کسی را که به سوی او بازگردد، هدایت می کند.) [شورا (4٢) :١٣]پس خداوند پیامبران را برای گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و اقرار به آنچه از نزد خداوند آمده است، به سوی مردمشان فرستاد تا هرکس پاکدلانه ایمان آورده، بر آن ایمان بمیرد، خداوند او را به سبب آن ایمان به بهشت ببرد؛ زیرا خداوند به بندگانش ستم نمی کند. و زیرا خداوند بنده ای را کیفر نمی دهد تا در قتل و گناهانی که بر آن ها دوزخ را واجب کرده است، برای انجام دهنده اش سخت بگیرد. و چون هر پیامبری را مؤمنان قرمش پاسخ دادند، برای هر پیامبری شریعت و روشی نهاد.

و شریعت و روش، همان راه و سنّت است. و خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: (همانا ما به تو وحی کردیم چنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم.) [نساء (4) :١6٣]و هر پیامبری را به چنگ زدن به راه و سنّت خود فرمان داد و از سنّت و راهی که خداوند عزّتمند به موسی علیه السّلام فرمان داد قرار داد

ص :٧١

بها موسی علیه السّلام أن جعل اللّه علیهم السّبت و کان من أعظم السّبت و لم یستحلّ أن یفعل ذلک من خشیه اللّه، أدخله اللّه الجنّه و من استخفّ بحقّه و استحلّ ما حرّم اللّه علیه من العمل الّذی نهاه اللّه عنه فیه أدخله اللّه عزّ و جلّ النّار و ذلک حیث استحلّوا الحیتان و احتبسوها و أکلوها یوم السّبت، غضب اللّه علیهم من غیر أن یکونوا أشرکوا بالرّحمن و لا شکّوا فی شیء ممّا جاء به موسی علیه السّلام قال اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلَّذِینَ اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی اَلسَّبْتِ فَقُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خٰاسِئِینَ ثمّ بعث اللّه عیسی علیه السّلام بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و جعل لهم شرعه و منهاجا فهدمت السّبت الّذی أمروا به أن یعظّموه قبل ذلک و عامّه ما کانوا علیه من السّبیل و السّنّه الّتی جاء بها موسی، فمن لم یتّبع سبیل عیسی أدخله اللّه النّار و إن کان الّذی جاء به النّبیّون جمیعا أن لا یشرکوا باللّه شیئا، ثمّ بعث اللّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو بمکّه عشر سنین فلم یمت بمکّه فی تلک العشر سنین أحد یشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسول اللّه إلاّ أدخله اللّه الجنّه بإقراره و هو إیمان التّصدیق و لم یعذّب اللّه. أحدا ممّن مات و هو متّبع لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی ذلک إلاّ من أشرک بالرّحمن و تصدیق ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل علیه فی سوره بنی إسرائیل بمکّه وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً إلی قوله تعالی إِنَّهُ کٰانَ بِعِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً أدب و عظه و تعلیم و نهی خفیف و لم یعد علیه و لم یتواعد علی اجتراح شیء ممّا نهی عنه و أنزل نهیا عن أشیاء حذّر علیها و لم یغلّظ فیها و لم یتواعد علیها و قال: وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّٰاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کٰانَ خِطْأً کَبِیراً وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَهً وَ سٰاءَ سَبِیلاً وَ لاٰ تَقْتُلُوا

ص :٧٢

شنبه بود. کسی که شنبه را بزرگ می داشت و از پروای خدا آن را حلال نمی شمرد خداوند او را به بهشت می برد و کسی که حقّ آن روز را گرامی نداشته، آنچه را خداوند در آن روز حرام کرده بود، حلال می کرد، خداوند عزّتمند او را به دوزخ می برد. و آن هنگامی بود که ماهیان را حلال شمرده و روز شنبه آن ها را حبس کرده، خوردند. که خداوند بر آنان خشم گرفت. بی آن که آنان به خداوند شریک گرفته یا در چیزی از آنچه موسی علیه السّلام آورده بود، تردید کنند.

خداوند شکوهمند فرموده است: (و شما می شناسید کسانی از خودتان را که دربارۀ شنبه تعدّی کردند و ما به آنان گفتیم: بوزینه هایی رانده شده باشید.) [بقره (٢) :

65]سپس خداوند عیسی علیه السّلام را برای گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و گرفتن اقرار به آنچه از نزد خدا آورده است فرستاد. و برایشان شریعت و روشی نهاد و شنبه ای را که پیش از آن به بزرگداشتش فرمان داده بود و نیز همۀ راه و سنّت هایی را که موسی علیه السّلام آورده بود، نقض کرد. پس کسی که از راه عیسی علیه السّلام پیروی نکند، خداوند او را به دوزخ می برد و اگرچه آنچه همۀ پیامبران آورده اند این است که برای خداوند چیزی را شریک قرار ندهید. سپس خداوند محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخت. او ده سال در مکّه بود و در این ده سال کسی که گواهی داده معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است خداوند او را با آن اقرارش که همان ایمان باور است به بهشت برد و هیچ یک از به گوررفتگان پیرو محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- را کیفر نکرد، جز کسی را که برای خداوند شریک گرفت. و شاهدش آیه ای است که خداوند عزّتمند در مکّه و در سورۀ بنی اسرائیل بر او فروفرستاد: (و پروردگارت فرمان داد که جز او را بندگی نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید. . . که او به بندگانش آگاه و بینا است. . . .) [اسراء (١٧) :٢٣ تا ٣٠]که موضوعش ادب و پند و آموزش و نهی ای سبک است. و تهدیدی ندارد و بر انجام چیزی از آنچه نهی کرده، و عدۀ کیفر نداده است. از برخی چیزها نهی کرده و پرهیز داده ولی سخت نگرفته و وعدۀ کیفر نداده و فرموده است: (و فرزندانتان را از ترس تهیدستی نکشید. ماییم که آنان و شما را روزی می دهیم. همانا کشتن آنان، گناهی بزرگ است. و گرد زنا نگردید که کاری بسیار زشت و شیوه ای ناپسند است. و جانی را که خدا محترم شمرده، جز به حقّ نکشید.

ص :٧٣

اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً فَلاٰ یُسْرِفْ فِی اَلْقَتْلِ إِنَّهُ کٰانَ مَنْصُوراً وَ لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ اَلْیَتِیمِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ اَلْعَهْدَ کٰانَ مَسْؤُلاً وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ إِذٰا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطٰاسِ اَلْمُسْتَقِیمِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً کُلُّ ذٰلِکَ کٰانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً ذٰلِکَ مِمّٰا أَوْحیٰ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ اَلْحِکْمَهِ وَ لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتُلْقیٰ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً و أنزل فی وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشیٰ فَأَنْذَرْتُکُمْ نٰاراً تَلَظّٰی لاٰ یَصْلاٰهٰا إِلاَّ اَلْأَشْقَی اَلَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلّٰی فهذا مشرک و أنزل فی إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ وَ أَمّٰا مَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ وَرٰاءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلیٰ سَعِیراً إِنَّهُ کٰانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلیٰ فهذا مشرک و أنزل فی [سوره]تبارک کُلَّمٰا أُلْقِیَ فِیهٰا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهٰا أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ قٰالُوا بَلیٰ قَدْ جٰاءَنٰا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنٰا وَ قُلْنٰا مٰا نَزَّلَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْءٍ فهؤلاء مشرکون، و أنزل فی الواقعه وَ أَمّٰا إِنْ کٰانَ مِنَ اَلْمُکَذِّبِینَ اَلضّٰالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ فهؤلاء مشرکون و أنزل فی الحاقّه وَ أَمّٰا مَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِشِمٰالِهِ فَیَقُولُ یٰا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتٰابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ مٰا حِسٰابِیَهْ یٰا لَیْتَهٰا کٰانَتِ اَلْقٰاضِیَهَ مٰا أَغْنیٰ عَنِّی مٰالِیَهْ إلی قوله إِنَّهُ کٰانَ لاٰ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ اَلْعَظِیمِ فهذا مشرک و أنزل فی طسم وَ بُرِّزَتِ اَلْجَحِیمُ لِلْغٰاوِینَ وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ اَلْغٰاوُونَ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ جنود إبلیس ذرّیّته من الشّیاطین و قوله وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ اَلْمُجْرِمُونَ یعنی

ص :٧4

و برای ولیّ کسی که مظلوم کشته شود، سلطه ای قرار دادیم تا در کشتن زیاده روی نکند که او یاری شده است. و جز به بهترین شیوه، گرد مال یتیم نگردید تا به رشدش برسد. و به پیمان خویش وفا کنید که از پیمان بازخواست خواهید شد. و چون پیمانه می کنید، به درستی پیمانه کنید و ترازو را درست کنید که این بهتر و فرجامش نیکوتر است. و از آنچه دانشی درباره اش نداری، پیروی مکن، که از گوش و چشم و دل بازخواست خواهد شد. و در زمین با تکبّر راه نرو که هرگز نه زمین را می شکافی و نه در قامت به قد کوه ها می رسی. زشتی همۀ این ها نزد پروردگارت ناشایست است. این ها حکمت هایی است که پروردگارت به تو نازل کرد. و به همراه خداوند، معبود دیگری قرار نده که نکوهیده و رانده به دوزخ افتی.

[اسراء (١٧) :٣١ تا ٣٩]و در [سورۀ] وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشیٰ نازل کرد: (و شما را از آتش شعله ور بیم می دهم. که جز تیره بخت ترین کسان در آن نیفتند. کسانی که تکذیب کرده، روی بتافتند.) [لیل (٩٢) :١4 تا ١6]که همان مشرک است. و در سورۀ «إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ» نازل کرد: (ولی کسی که نامه اش از پشت سر داده شود، به زودی به فریاد واویلا افتاده، در آتش درافتد. همو که در میان خانواده اش شادمان بود و گمان می کرد که هرگز بازنمی گردد. آری.) [انشقاق (٨4) :١٠ تا ١5] و این هم مشرک است. و در [سورۀ] تبارک فرمود: (هرگاه گروهی در آن انداخته شوند، نگهبانان دوزخ از ایشان می پرسند:

مگر برایتان بیم دهنده ای نیامد. آن ها می گویند: چرا، بیم دهنده ای آمد ولی ما تکذیب کردیم و گفتیم خداوند چیزی نازل نکرده است.) [تبارک (6٧) :٨ و ٩]و اینان هم مشرکانند.

و در سورۀ واقعه نازل کرد: (ولی اگر از تکذیب گران گمراه باشد، در آبی جوشان رفته، به دوزخ درمی افتند.) [واقعه (56) :٩٢ تا ٩4]و اینان هم مشرکانند. و در الحاقّه نازل کرد: (ولی کسی که نامه اش به دست چپش داده شود، می گوید: کاش نامۀ من داده نمی شد و نمی دانستم که حسابم چیست! کاش مرگ فرجام کار بود. که اموالم مرا بی نیاز نکرد. که او به خدای بزرگ ایمان نمی آورد.) [حاقّه (6٩) :٢5 تا ٣٣]که این هم مشرک است. و در سورۀ طسم نازل کرد: (و دوزخ برای گمراهان آشکار شده، به آنان گفته می شود: کجایند آنچه شما بندگی شان می کردید. که غیر از خداوند بودند. آیا شما را یاری می کنند یا خودشان یاری می شوند. آن گاه آنان و گمراهان به رو در آتش می افتند. و نیز همۀ سربازان ابلیس.) [شعرا (٢6) :٩١ تا ٩5]سربازان ابلیس که فرزندان شیطان اویند. و این سخنش که: (و ما را جز مجرمان گمراه نکردند.) [شعرا (٢6) :٩٩]یعنی

ص :٧5

المشرکین الّذین اقتدوا بهم هؤلاء فاتّبعوهم علی شرکهم و هم قوم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لیس فیهم من الیهود و النّصاری أحد و تصدیق ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ کَذَّبَ أَصْحٰابُ اَلْأَیْکَهِ کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ لیس فیهم الیهود الّذین قالوا: عزیر ابن اللّه و لا النّصاری الّذین قالوا: المسیح ابن اللّه، سیدخل اللّه الیهود و النّصاری النّار و یدخل کلّ قوم بأعمالهم؛ و قولهم: وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ اَلْمُجْرِمُونَ إذ دعونا إلی سبیلهم ذلک قول اللّه عزّ و جلّ فیهم حین جمعهم إلی النّار: قٰالَتْ أُخْرٰاهُمْ لِأُولاٰهُمْ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا فَآتِهِمْ عَذٰاباً ضِعْفاً مِنَ اَلنّٰارِ و قوله: کُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا حَتّٰی إِذَا اِدّٰارَکُوا فِیهٰا جَمِیعاً برئ بعضهم من بعض و لعن بعضهم بعضا، یرید بعضهم أن یحجّ بعضا رجاء الفلج فیفلتوا من عظیم ما نزل بهم و لیس بأوان بلوی و لا اختبار و لا قبول معذره و لات حین نجاه و الآیات و أشباههنّ ممّا نزل به بمکّه و لا یدخل اللّه النّار إلاّ مشرکا، فلمّا أذن اللّه لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی الخروج من مکّه إلی المدینه بنی الإسلام علی خمس: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت و صیام شهر رمضان و أنزل علیه الحدود و قسمه الفرائض و أخبره بالمعاصی الّتی أوجب اللّه علیها و بها النّار لمن عمل بها و أنزل فی بیان القاتل: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِیماً و لا یلعن اللّه مؤمنا، قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ لَعَنَ اَلْکٰافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً لاٰ یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً و کیف یکون فی المشیئه و قد ألحق به-حین جزاه جهنّم-الغضب و اللّعنه و قد بیّن ذلک من الملعونون فی کتابه؟ و أنزل فی

ص :٧6

مشرکانی که ایشان-در شرکشان-از آنان پیروی کردند، و آنان قوم محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند که کسی از یهود و نصارا در میان شان نیست. و شاهدش، این سخن خدای عزّتمند است: (پیش از آن ها قوم نوح تکذیب کردند.) [ص (٣٨) :١٢](یاران أیکه تکذیب کردند.) [شعراء (٢6) :١٧6]، (قوم لوط تکذیب کردند.) [شعراء (٢6) :١٧6]که نه یهود در میانشان است، همان کسانی که گفتند:

عزیر پسر خدا است. و نه نصارا که می گفتند: مسیح پسر خدا است. خداوند یهود و نصارا را به دوزخ خواهد برد و او هر قومی را به سبب کردارهایشان به دوزخ می برد. و این که گفتند: (و ما را جز مجرمان گمراه نکردند.) یعنی ما را به راهشان فرا خواندند. این سخن خداوند شکوهمند است که دربارۀ آنان وقتی به سوی دوزخ گردشان آورده فرمود: (امّت پس آمده، دربارۀ امّت پیش آمده می گویند: پروردگارا، اینان ما را گمراه کردند. به آنان-در دوزخ-کیفری دوچندان بده.) [اعراف (٧) :٣٨] و این آیه که (هرگاه امّتی داخل شود، امّت دیگر را نفرین می کند تا هنگامی که همگی در آن جا گردآیند.) [اعراف (٧) :٣٨]یکی از دیگری بیزاری می جوید، دیگری نفرین می کند. و یکی می خواهد به امید چیره شدن با دیگری جدل کند و از گرفتاری بزرگی که به آن دچار شده رها شود. درحالی که نه هنگام آزمایش و امتحان و پذیرش بهانه است و نه هنگام نجات. و این آیه ها و نظایر آن در مکّه نازل شد و خداوند جز مشرک را به دوزخ نمی برد. وقتی خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-اجازه داد که از مکّه به مدینه برود اسلام را بر پنج چیز بنا کرد: گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و این که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده و فرستادۀ او است، بپا داشتن نماز، پرداخت زکات، حجّ خانۀ خدا و روزۀ ماه رمضان. و حدود و تقسیم ارث را هم نازل کرده، به گناهانی که خداوند بر آن ها و به سبب آن ها بر عمل کنندگانش آتش را واجب کرده، آگاهش ساخت. و دربارۀ قاتل فرمود: (و هرکس از روی عمد مؤمنی را بکشد کیفرش دوزخ جاودان و خشم خداوند است. خداوند او را لعنت کرده، برایش کیفری بزرگ فراهم می کند.) [نساء (4) :93]درحالی که خدا مؤمن را لعنت نمی کند.

خداوند شکوهمند فرموده است: (همانا خداوند کافران را لعنت کرده، آتشی سوزان برایشان فراهم کرده است. که جاودانه در آن می مانند و دوست و یاوری نمی یابند.) [احزاب (٣٣) :64 و 65]و چگونه موضوع کشتن به خواست خدا سپرده شود [که اگر خواهد عذاب کند و اگر خواهد بیامرزد]درحالی که قاتل را-وقتی در دوزخ کیفر می دهد-به خشم و لعنت پیوسته داشته و در کتابش از لعنت شدگان شمرده است؟

ص :٧٧

مال الیتیم من أکله ظلما: إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً و ذلک أنّ آکل مال الیتیم یجیء یوم القیامه و النّار تلتهب فی بطنه حتّی یخرج لهب النّار من فیه حتّی یعرفه کلّ أهل الجمع أنّه آکل مال الیتیم و أنزل فی الکیل وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ و لم یجعل الویل لأحد حتّی یسمّیه کافرا، قال اللّه عزّ و جلّ: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ و أنزل فی العهد إِنَّ اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ وَ أَیْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَهِ وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اَللّٰهُ وَ لاٰ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ و الخلاق: النّصیب، فمن لم یکن له نصیب فی الآخره فبأیّ شیء یدخل الجنّه و أنزل بالمدینه اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ اَلزّٰانِیَهُ لاٰ یَنْکِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِکَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ فلم یسمّ اللّه الزّانی مؤمنا و لا الزّانیه مؤمنه و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم-لیس یمتری فیه أهل العلم أنّه قال: لا یزنی الزّانی حین یزنی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق حین یسرق و هو مؤمن؛ فإنّه إذا فعل ذلک خلع عنه الإیمان کخلع القمیص، و نزل بالمدینه وَ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدٰاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمٰانِینَ جَلْدَهً وَ لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَهً أَبَداً وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ فبرّأه اللّه ما کان مقیما علی الفریه من أن یسمّی بالإیمان، قال اللّه عزّ و جلّ: أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ و جعله اللّه منافقا، قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ و جعله عزّ و جلّ من أولیاء إبلیس، قال: إِلاّٰ إِبْلِیسَ کٰانَ مِنَ اَلْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ و جعله ملعونا فقال: إِنَّ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْغٰافِلاٰتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ

ص :٧٨

و دربارۀ مال یتیم و کسی که آن را به ستم بخورد نازل کرده که (همانا کسانی که مال یتیمان را به ستم می خورند، در حقیقت آتشی می بلعند و به زودی به دوزخ می افتند.) [نساء (4) :١٠]و این بدین جهت است که مال یتیم خور درحالی که در شکمش آتشی شعله می کشد، به رستاخیز وارد می شود. آنسان که شعلۀ آتش از دهانش بیرون می آید و همۀ حاضران می فهمند که او مال یتیم خور است. و دربارۀ پیمانه کردن نازل کرد: (وای بر کم فروشان.) [مطفّفین (٨٣) :١]و وای [ویل]را جز بر کسانی که کافر نامید، ننهاد. خداوند عزّتمند فرموده است: (وای بر کافران از مشاهدۀ روز بزرگ.) [مریم (١٩) :٣٧]و دربارۀ پیمان نازل کرد: (همانا کسانی که پیمان خداوند و سوگندهاشان را به بهایی اندک می فروشند، در آخرت بی آبرویند. و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید. به آنان ننگریسته، پاکشان نمی گرداند و کیفری دردناک هم دارند.) [آل عمران (٣) :٧٧]و خلاق بهره و نصیب است. و کسی که در سرای واپسین بهره ای ندارد با چه چیزی به بهشت برود. و [خداوند] در مدینه نازل فرمود: (مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمی کند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود درنمی آورد. و آن همسری بر مؤمنان حرام گشته است.) [نور (٢4) :4]که نه زناکار مرد، مؤمن نامیده شده و نه زناکار زن، مؤمنه. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: -و دانشمندان درباره این سخن اختلاف ندارند- زناکار هنگامی که زنا می کند، مؤمن نیست و دزد وقتی دزدی می کند، مؤمن نیست؛ زیرا او وقتی آن را انجام می دهد، ایمان از او جدا می شود، همچون کنده شدن پیراهن از بدن. و در مدینه نازل شد: (و کسانی که زنان پاکدامن را متهم می کنند، سپس چهار شاهد نمی آورند، هشتاد تازیانه به آن ها زده، هرگز گواهی شان را نپذیرید. و آنان همان فاسقانند. مگر کسانی که پس از آن توبه کرده، به صلاح آیند که همانا خداوند آمرزنده ای مهربان است.) [نور (٢4) :4 و 5]که خداوند او را تا وقتی بر آن افترا است، مؤمن نمی نامد. خداوند عزّتمند فرموده است: (آیا کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق است؟ برابر نیستند.) [سجده (٣٢)]:١٨]و او را منافق قرار داده است. خداوند عزّتمند فرمود: (منافقان همان فاسقانند.) [توبه (٩) :

6٧]و منافق را از یاران ابلیس قرار داد، فرمود: (جز ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش به بیراهه رفت.) [کهف (١٨) :5٠]و او را لعنت شده قرار داد و فرمود:

(همانا کسانی که زنان پاکدامن ناآگاه مؤمن را متهم کنند، در دنیا و آخرت لعنت شده اند

ص :٧٩

لُعِنُوا فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ و لیست تشهد الجوارح علی مؤمن إنّما تشهد علی من حقّت علیه کلمه العذاب، فأمّا المؤمن فیعطی کتابه بیمینه قال اللّه عزّ و جلّ: فأمّا من أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولٰئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتٰابَهُمْ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً و سوره. النّور أنزلت بعد سوره النّساء و تصدیق ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل علیه فی سوره النّساء وَ اَللاّٰتِی یَأْتِینَ اَلْفٰاحِشَهَ مِنْ نِسٰائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی اَلْبُیُوتِ حَتّٰی یَتَوَفّٰاهُنَّ اَلْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لَهُنَّ سَبِیلاً و السّبیل، الّذی قال اللّه عزّ و جلّ: سُورَهٌ أَنْزَلْنٰاهٰا وَ فَرَضْنٰاهٰا وَ أَنْزَلْنٰا فِیهٰا آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ اَلزّٰانِیَهُ وَ اَلزّٰانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَهٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ .

[١5١١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن محمّد بن فضیل، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قیل لأمیر المؤمنین علیه السّلام: من شهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان مؤمنا؟ قال: فأین فرائض اللّه؛ قال: و سمعته یقول: کان علیّ علیه السّلام یقول: لو کان الإیمان کلاما لم ینزل فیه صوم و لا صلاه و لا حلال و لا حرام. قال: و قلت لأبی جعفر علیه السّلام: إنّ عندنا قوما یقولون: إذا شهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فهو مؤمن، قال: فلم یضربون الحدود و لم تقطع أیدیهم؟ و ما خلق اللّه عزّ و جلّ خلقا أکرم علی اللّه عزّ و جلّ من المؤمن، لأنّ الملائکه خدّام المؤمنین و أنّ جوار اللّه للمؤمنین و أنّ الجنّه للمؤمنین و أنّ الحور العین

ص :٨٠

و کیفری بزرگ دارند. در روزی که زبان و دست و پایشان به آنچه می کردند، گواهی دهند.) [نور (٢4) :٢٣ و ٢4]و اعضای بدن بر مؤمن گواهی نمی دهند. فقط بر کسی گواهی می دهند که فرمان کیفر برایش ثابت شده است. ولی نامۀ مؤمن، به دست راستش داده می شود. خداوند شکوهمند فرموده است: (و امّا کسانی که نامۀ عملشان به دست راستشان داده شود، نامۀ شان را می خوانند و ذرّه ای ستم نبینند.) [اسرا (١٧) :٧١]و سورۀ نور پس از سورۀ نساء نازل شده است. و شاهدش آن که خداوند عزّتمند در سورۀ نساء چنین نازل کرد: (و زنانی از شما که آن کار بسیار زشت را انجام داده اند، برایشان چهار شاهد را به گواهی بخواهید. اگر گواهی دادند، آنان را در خانه هاشان نگاه دارید تا مرگشان فرارسد یا خدا راهی برایشان قرار دهد.) [نساء (4) :

١5]و آن راه همان است که خدای عزّتمند فرموده است: (سوره ای را نازل کرده، واجبش ساختیم و در آن آیه هایی روشن نازل کردیم شاید به یاد آورید. زناکار مرد و زن را به هر کدام، صد تازیانه بزنید. و دربارۀ دین خدا به آنان دلسوزی نکنید، اگر به خدا و واپسین روز، ایمان دارید. و باید گروهی از مؤمنان کیفرشان را شاهد باشند.) [نور (٢4) :١ و ١٢]

[١5١١]٢-ابو الصّباح کنانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که به امیر مؤمنان علیه السّلام گفتند: آیا هر آن کس که گواهی دهد که معبودی جز خداوند نیست و محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-رسول خدا است مؤمن است؟ فرمودند: پس واجبات خدا چه می شود؟ راوی گفته است: و از ایشان شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود: اگر ایمان تنها گفتن [شهادتین]بود، روزه و نماز و حلال و حرام درباره اش نازل نمی شد. ابو الصباح کنانی گفته است: من به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: همانا نزد ما مردمی هستند که می گویند: وقتی کسی گواهی دهد که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسول خدا است، مؤمن است. فرمودند: پس [اگر چنین است]به چه سبب [اگر دزدی کنند] بر آنان حدّ زده شده، دستانشان بریده می شود؟ !

خداوند شکوهمند آفریده ای گرامی تر از مؤمن نیافریده است؛ زیرا فرشتگان هم خدمت گزاران مؤمنان اند. و همانا همسایگی خداوند، بهشت و حور العین برای

ص :٨١

للمؤمنین، ثمّ قال: فما بال من جحد الفرائض کان کافرا؟

[١5١٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن سلاّم الجعفیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإیمان فقال: الإیمان أن یطاع اللّه فلا یعصی.

باب فی أنّ الإیمان مبثوث لجوارح البدن کلّها

[١5١٣]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بکر بن صالح، عن القاسم بن برید قال: حدّثنا أبو عمرو الزّبیریّ عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟ قال: ما لا یقبل اللّه شیئا إلاّ به، قلت: و ما هو؟ قال: الإیمان باللّه الّذی لا إله إلاّ هو أعلی الأعمال درجه و أشرفها منزله و أسناها حظّا، قال: قلت: ألا تخبرنی عن الإیمان، أقول هو و عمل أم قول بلا عمل؟ فقال: الإیمان عمل کلّه و القول بعض ذلک العمل، بفرض من اللّه بیّن فی کتابه، واضح نوره، ثابته حجّته، یشهد له به الکتاب و یدعوه إلیه، قال: قلت: صفه لی جعلت فداک حتّی أفهمه، قال: الإیمان حالات و درجات و طبقات و منازل، فمنه التّامّ المنتهی تمامه و منه النّاقص البیّن نقصانه و منه الرّاجح الزّائد رجحانه، قلت: إنّ الإیمان لیتمّ و ینقص و یزید؟ قال: نعم قلت: کیف ذلک؟ قال: لأنّ اللّه تبارک و تعالی فرض الإیمان علی جوارح ابن آدم و قسّمه علیها و فرّقه فیها فلیس من جوارحه جارحه إلاّ و قد وکّلت من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها، فمنها قلبه الّذی به یعقل و یفقه و یفهم و هو أمیر بدنه الّذی لا ترد الجوارح و لا تصدر إلاّ عن رأیه و أمره و منها

عیناه اللّتان یبصر بهما و أذناه اللّتان یسمع بهما و یداه اللّتان یبطش بهما

ص :٨٢

مؤمنان است. سپس فرمودند: پس چرا کسی که واجبات را انکار کند، کافر است؟

[١5١٢]٣-سلام جعفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم، فرمودند: ایمان، آن است که از خداوند فرمان برند و نافرمانی نکنند.

ایمان بین همۀ اعضای بدن پخش شده است

[١5١٣]١-ابو عمرو زبیری گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: ای دانشمند، به من بگو چه کرداری نزد خداوند برتر است؟ فرمودند: کرداری که خداوند چیزی را جز به سبب آن نپذیرد. عرض کردم: آن چیست؟ فرمودند: ایمان به خدایی که معبودی جز او نیست. بلند درجه ترین کردار، والاترینشان از جهت جایگاه و بالاترینشان از جهت بهره است. راوی گوید: من عرض کردم: آیا از ایمان برایم نمی گویی؟ آیا ایمان، گفتار و کردار است یا گفتار بی کردار؟ فرمودند: ایمان، همگی کردار است. و گفتار برخی از آن است. واجبی از سوی خداوند است که در کتابش بیان شده و نورش، آشکار و حجّتش استوار است، که قرآن به آن گواهی داده، به سویش فرامی خواند. من عرض کردم: جانم فدایت! آن را برایم وصف کن تا دریابم. فرمودند: ایمان، حالات و درجات و طبقات و جایگاه هایی دارد. برخی از آنها کامل و به نهایت رسیده است، برخی ناقص و کاستی اش آشکار، و برخی دیگر پسندیده است و پسندیدگی اش، بسیاری از آن است. من عرض کردم: یعنی ایمان، کامل و ناقص و بسیار دارد؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: چگونه؟ فرمودند: زیرا خداوند پاک و والا، ایمان را بر اعضای پسر آدم واجب و پخش کرده است. هر عضوی وظیفه اش در برابر ایمان غیر از وظیفۀ عضو دیگر است. یکی از آن ها دل است که انسان با آن می اندیشد و درمی یابد و می فهمد. او امیر بدن است که اعضا جز به رأی و فرمان او کاری نمی کنند. و دیگر چشم است که با آن می بیند و گوش که با آن می شنود و دستانش که با آن ها می زند

ص :٨٣

و رجلاه اللّتان یمشی بهما و فرجه الّذی الباه من قبله؛ و لسانه الّذی ینطق به و رأسه الّذی فیه وجهه، فلیس من هذه جارحه إلاّ و قد وکّلت من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها بفرض من اللّه تبارک اسمه، ینطق به الکتاب لها و یشهد به علیها. ففرض علی القلب غیر ما فرض علی السّمع و فرض علی السّمع غیر ما فرض علی العینین و فرض علی العینین غیر ما فرض علی اللّسان و فرض علی اللّسان غیر ما فرض علی الیدین و فرض علی الیدین غیر ما فرض علی الرّجلین و فرض علی الرّجلین غیر ما فرض علی الفرج و فرض علی الفرج غیر ما فرض علی الوجه، فأمّا ما فرض علی القلب من الإیمان فالإقرار و المعرفه و العقد و الرّضا و التّسلیم بأن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، إلها واحدا، لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا و أنّ محمّدا عبده و رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء من عند اللّه من نبیّ أو کتاب، فذلک ما فرض اللّه علی القلب من الإقرار و المعرفه و هو عمله و هو قول اللّه. عزّ و جلّ: إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ وَ لٰکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً و قال: أَلاٰ بِذِکْرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ و قال: الّذین آمنوا بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ و قال: إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اَللّٰهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ فذلک ما فرض اللّه عزّ و جلّ علی القلب من الإقرار و المعرفه و هو عمله و هو رأس الإیمان و فرض اللّه علی اللّسان القول و التّعبیر عن القلب بما عقد علیه و أقرّ به قال اللّه تبارک و تعالی: وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً و قال: وَ قُولُوا آمَنّٰا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلٰهُنٰا وَ إِلٰهُکُمْ وٰاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ فهذا ما فرض اللّه علی اللّسان و هو عمله و فرض علی السّمع أن یتنزّه عن الاستماع

ص :٨4

و پاهایش که با آن ها راه می رود و شرمگاهی که شهوتش از جانب او است و زبانش که با آن سخن می گوید و سرش که چهره اش در آن است. و از میان این ها عضوی نیست جز این که وظیفه ای در برابر ایمان دارد و آن غیر از وظیفه ای است که عضو دیگر دارد. واجبی از سوی خداوند پاک نام است که قرآن درباره اش سخن گفته و گواهی داده است. پس بر دل چیزی جز آنچه بر گوش واجب کرده بود، واجب کرد و بر گوش جز آنچه بر چشم واجب کرده بود و بر چشم ها جز آنچه بر زبان واجب کرده بود و بر زبان جز آنچه بر دست ها واجب کرده بود و بر دست ها جز آنچه بر پاها واجب کرده بود و بر پاها جز آنچه بر شرمگاه واجب کرده بود و بر شرمگاه جز آنچه بر صورت واجب کرده بود واجب نساخت. امّا آن ایمانی که بر دل واجب کرد، اقرار و معرفت و استواری است و سر سپردن به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی انباز نیست، معبودی یکتا که یار و فرزندی نگرفته است و محمّد بنده و فرستادۀ او است-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نیز اقرار به پیامبر یا کتابی که از نزد خداوند آمده است. و این اقرار و شناختی که خداوند بر دل واجب کرده، همان کردار دل است. و این سخن خداوند عزّتمند است که: (جز کسی که ناگزیر شود ولی دلش به ایمان آرام باشد. امّا کسی که سینه را برای کفر گشاده باشد.) [نحل (١6) :١٠6] و فرمود: (هان که دل ها به یاد خدا آرام شود.) [رعد (13) :

٢٨]و فرمود: (کسانی که گفتند: ایمان آوردیم به زبان هاشان-و دل هاشان ایمان نیاورد.) [مائده (5) :4١]و فرمود: (اگر آنچه را در دلتان است، آشکار یا پنهان کنید، خداوند آن را برایتان حساب می کند تا هرکه را بخواهد، بیامرزد و هرکه را بخواهد، کیفر دهد.) [بقره (٢) :٢٨4]و این اقرار و معرفت را خداوند شکوهمند بر دل واجب کرد که همان کردار دل و سرچشمۀ ایمان است. و خداوند بر زبان، گفتار را واجب کرد و بیان نمودن آنچه که دل بر آن استواری یافته و به آن اقرار کرده است. خداوند پاک و والا فرمود: (و با مردم نیکو بگویید.) [بقره (٢) :٨٣]و فرمود: (بگویید ما به خداوند و به آنچه بر ما و شما نازل شده، ایمان آورده ایم. خدای ما و خدای شما یکی است و ما به او تسلیمیم.) [عنکبوت (٢٩) :46]و این چیزی است که خداوند بر زبان واجب کرده است و کردار زبان این است و بر گوش واجب کرد که از گوش سپردن به آنچه خداوند حرام کرده، دور بماند و از گوش سپردن آنچه برایش

ص :٨5

إلی ما حرّم اللّه و أن یعرض عمّا لا یحلّ له ممّا نهی اللّه عزّ و جلّ عنه و الإصغاء إلی ما أسخط اللّه عزّ و جلّ فقال فی ذلک: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِتٰابِ أَنْ إِذٰا سَمِعْتُمْ آیٰاتِ اَللّٰهِ یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ثمّ استثنی اللّه عزّ و جلّ موضع النّسیان فقال: وَ إِمّٰا یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْطٰانُ فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْریٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ و قال: فَبَشِّرْ عِبٰادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ و قال عزّ و جلّ: قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنِ اَللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِلزَّکٰاهِ فٰاعِلُونَ و قال: وَ إِذٰا سَمِعُوا اَللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قٰالُوا لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ و قال: وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً فهذا ما فرض اللّه علی السّمع من الإیمان أن لا یصغی إلی ما لا یحلّ له و هو عمله و هو من الإیمان و فرض علی البصر أن لا ینظر إلی ما حرّم اللّه علیه و أن یعرض عمّا نهی اللّه عنه ممّا لا یحلّ له، و هو عمله و هو من الإیمان، فقال تبارک و تعالی: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ فنهاهم أن ینظروا إلی عوراتهم و أن ینظر المرء إلی فرج أخیه و یحفظ فرجه أن ینظر إلیه و قال: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ من أن تنظر إحداهنّ إلی فرج أختها و تحفظ فرجها من أن ینظر إلیها و قال: کلّ شیء فی القرآن من حفظ الفرج فهو من الزّنا إلاّ هذه الآیه فإنّها من النّظر ثمّ نظم ما فرض علی القلب و اللّسان و السّمع و البصر فی آیه أخری فقال: وَ مٰا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لاٰ أَبْصٰارُکُمْ وَ لاٰ جُلُودُکُمْ یعنی بالجلود: الفروج و الأفخاذ و قال: و لا تقف ما لیس لک به علم

ص :٨6

حلال نشده و خداوند نهی کرده و از گوش دادن به آنچه خداوند عزّتمند را خشمگین می کند، روی گردان شود. و خدا در این باره فرمود: (و در این کتاب بر شما نازل کرد که وقتی شنیدید که آیات خدا را می شنوند و مسخره می کنند، با آن ها منشینید تا به سخن دیگری بپردازند.) [نساء (4) :١4٠]سپس خداوند عزّتمند جایگاه فراموشی را استثنا کرد و فرمود: (و اگر شیطان تو را به فراموشی اندازد، پس از یادآوری، با گروه ستمگران منشین.) [انعام (6) :6٨]و فرمود: (پس به بندگانم بشارت بده؛ کسانی را که سخن را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است. آنان، همان خردمندان اند.) [زمر (٣٩) :١٧ و ١٨] و فرمود: (به راستی، مؤمنان رستگار شدند. کسانی که در نمازشان فروتن اند. و کسانی که از بیهودگی روی گردان اند. و کسانی که زکات می پردازند.) [مؤمنون (٢٣) :١ تا 4] و فرمود: (و چون سخن بیهوده ای بشنوند، از آن روی می گردانند و می گویند: اعمال ما برای خودمان و اعمال شما برای خودتان.) [قصص (٢٨) :55]و فرمود: (و چون بر بیهودگی می گذرند بزرگوارانه می گذرند.) [فرقان (٢5) :٧٢]و این ایمانی است که بر گوش واجب کرده است که به آنچه برایش حلال نیست، گوش نسپارد که همین، کردار گوش است و از ایمان است. و بر چشم واجب گشت که بر آنچه خداوند بر او حرام نموده ننگرد و از آنچه که بر او حلال نیست و خداوند او را از آن پرهیز داده روی گرداند و این کردار چشم است و از ایمان است که خداوند پاک و والا فرمود: (بگو به مؤمنان که چشم بپوشند و شرمگاهشان را نگاه دارند.) [نور (٢4) :٣٠]که آنان را از نگریستن به شرمگاهشان و از این که مردی به شرمگاه برادرش بنگرد، پرهیز داده تا شخص، شرمگاهش را از نگاه دیگران نگاه دارد. و فرمود: (و به زنان مؤمن بگو که چشمشان را بپوشند و شرمگاهشان را نگاه دارند.) [نور (٢4) :٣١]به شرمگاه خواهرشان ننگرند و شرمگاه خود را از دیده شدن نگاه دارند. و حضرت فرمود: هر آیه ای که در قرآن دربارۀ حفظ شرمگاه آمده، دربارۀ حفظ از زنا است جز این آیه، که دربارۀ حفظ از نگریستن [به شرمگاه]است. سپس آنچه را بر دل و زبان و گوش و چشم واجب کرده بود، در آیه ای دیگر به رشته درآورد و فرمود: (شما اگر (گناهانتان را) پنهان می کردید نه به خاطر این بود که گوش و چشم و پوستتان به زیانتان گواهی دهند.) [فصّلت (4١) :

٢٢]که مقصود از پوست، شرمگاه و ران ها است. و فرمود: (و بر آنچه دانشی)

ص :٨٧

إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً . فهذا ما فرض اللّه علی العینین من غضّ البصر عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ و هو عملهما و هو من الإیمان و فرض اللّه علی الیدین أن لا یبطش بهما إلی ما حرّم اللّه و أن یبطش بهما إلی ما أمر اللّه عزّ و جلّ و فرض علیهما من الصّدقه و صله الرّحم و الجهاد فی سبیل اللّه و الطّهور للصّلاه، فقال: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی اَلصَّلاٰهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی اَلْمَرٰافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی اَلْکَعْبَیْنِ و قال: فَإِذٰا لَقِیتُمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ اَلرِّقٰابِ حَتّٰی إِذٰا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا اَلْوَثٰاقَ فَإِمّٰا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّٰا فِدٰاءً حَتّٰی تَضَعَ اَلْحَرْبُ أَوْزٰارَهٰا فهذا ما فرض اللّه علی الیدین لأنّ الضّرب من علاجهما و فرض علی الرّجلین أن لا یمشی بهما إلی شیء من معاصی اللّه و فرض علیهما المشی إلی ما یرضی اللّه عزّ و جلّ فقال: وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً و قال: وَ اِقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اُغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ اَلْأَصْوٰاتِ لَصَوْتُ اَلْحَمِیرِ و قال فیما شهدت الأیدی و الأرجل علی أنفسهما و علی أربابهما من تضییعهما لما أمر اللّه عزّ و جلّ به و فرضه علیهما: اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ فهذا أیضا ممّا فرض اللّه علی الیدین و علی الرّجلین و هو عملهما و هو من الإیمان و فرض علی الوجه السّجود له باللّیل و النّهار فی مواقیت الصّلاه فقال: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِرْکَعُوا وَ اُسْجُدُوا وَ اُعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ اِفْعَلُوا اَلْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ فهذه فریضه جامعه علی الوجه و الیدین و الرّجلین و قال فی موضع آخر: وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً و قال فیما فرض علی الجوارح من

ص :٨٨

درباره اش نداری نایست و درنگ مکن که همانا از گوش و چشم و دل بازخواست خواهد شد.) [اسرا (١٧) :٣6]و این چیزی است که خداوند بر چشم ها واجب کرده که عبارت از فروبستن آنها بر چیزی است که خداوند حرام کرده است. این کردار چشم است و از ایمان است. و خداوند بر دست ها واجب کرد که به آنچه خداوند حرام کرده، دراز نشود و به آنچه خداوند فرمان داده و بر آن ها واجب کرده، دراز شود؛ به صدقه دهی و برقراری پیوند خویشاوندی و جهاد در راه خدا و طهارت و پاکی برای نماز. و فرمود: (ای کسانی که ایمان آورده اید، وقتی به نماز برخاستید، صورت و دستتان را-تا آرنج-بشویید و سر و پایتان را تا برآمدگی اش مسح کنید.) [مائده (5) :6]و فرمود: (وقتی با کافران دیدار کردید، گردن شان را بزنید تا چون آنان را تارومار کردید، بندها [ی اسیران]را محکم کنید و سپس یا منّت بگذارید یا فدیه بگیرید و بارهای جنگ برجا نهاده شود.) [محمّد (4٧) :4]و این چیزی است که خداوند بر دست ها واجب کرده است؛ زیرا زدن درمان دست است و بر پاها واجب کرد که به سوی چیزی از گناهان خداوند نرود و واجب کرد که به سوی آنچه خداوند عزّتمند را خرسند می کند، برود. پس فرمود: (و در زمین با تکبّر راه نرو که تو نه زمین را می شکافی و نه در قامت به کوه ها می رسی.) و فرمود:

(و در راه رفتن خود، میانه روی کرده، صدایت را پایین بیاور که ناپسندترین صداها، صدای خران است.) [لقمان (٣١) :١٩]و دربارۀ گواهی دست و پا به زیان خود و صاحبانشان که برای تباه کردن آنچه خداوند عزّتمند فرمان داده و بر آن ها واجب کرده است فرمود: (امروز ما بر دهانشان مهر می زنیم و دست هاشان با ما سخن می گویند و پاهاشان گواهی می دهد که چه کرده اند.) [یاسین (٣6) :65] و این ها چیزهایی است که خداوند بر دست ها و پاها واجب کرده است و کردار آن ها از ایمان است. و بر صورت، سجده کردن برای خدا در شبانه روز و اوقات نماز را واجب کرد و فرمود: (ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع و سجده کنید و پروردگارتان را بندگی کنید و کارهای نیکو کنید تا شاید رستگار شوید.) [حجّ (٢٢) :٧٧]و این واجبی فراگیر بر هریک از صورت و دست ها و پاها است. و در جایی دیگر فرمود: (و جایگاه های سجده برای خداوند است، پس کسی را به همراه خدا نخوانید.) [جنّ (٧٢) :١٨]که دربارۀ طهارت و نمازی که بر اعضا واجب کرده، فرموده است.

ص :٨٩

الطّهور و الصّلاه بها و ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا صرف نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی الکعبه عن البیت المقدّس فأنزل اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُضِیعَ إِیمٰانَکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ فسمّی الصّلاه إیمانا فمن لقی اللّه عزّ و جلّ حافظا لجوارحه موفیا کلّ جارحه من جوارحه ما فرض اللّه عزّ و جلّ علیها لقی اللّه عزّ و جلّ مستکملا لإیمانه و هو من أهل الجنّه و من خان فی شیء منها أو تعدّی ما أمر اللّه عزّ و جلّ فیها لقی اللّه عزّ و جلّ ناقص الإیمان، قلت: قد فهمت نقصان الإیمان و تمامه، فمن أین جاءت زیادته؟ فقال: قول اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذٰا مٰا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زٰادَتْهُ هٰذِهِ إِیمٰاناً فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا فَزٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ و قال: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدیً و لو کان کلّه واحدا لا زیاده فیه و لا نقصان لم یکن لأحد منهم فضل علی الآخر و لاستوت النّعم فیه و لاستوی النّاس و بطل التّفضیل و لکن بتمام الإیمان دخل المؤمنون الجنّه و بالزّیاده فی الإیمان تفاضل المؤمنون بالدّرجات عند اللّه و بالنّقصان دخل المفرّطون النّار.

[١5١4]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن البرقیّ، عن النّضر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن عبید اللّه بن [الحسن عن الحسن بن] هارون قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً قال: یسأل السّمع عمّا سمع و البصر عمّا نظر إلیه و الفؤاد عمّا عقد علیه.

ص :٩٠

و این به جهت آن است که خداوند عزّتمند وقتی پیامبرش را از بیت المقدس به سوی کعبه برگرداند، چنین نازل کرد: (و خداوند ایمان شما را تباه نمی کند که او به بندگانش دلسوز و بخشنده است.) [بقره (٢) :١4٣]که نماز را ایمان نامیده است. پس کسی که خداوند شکوهمند را درحالی دیدار کند که اعضایش را نگاه داشته، به واجبات هر عضوی وفا کند، او را در حال کامل کردن ایمان خود دیدار کرده و از اهل بهشت است. ولی کسی که چیزی از آن ها را فروگذاشت یا از آنچه خداوند عزّتمند فرمان داده بود، درگذشت، او را در حال کاستی ایمان دیدار می کند. من عرض کردم: کاستی و کامل بودن ایمان را فهمیدم، ولی بسیارشدن آن چگونه است؟ فرمودند: این سخن خداوند عزّتمند است که: (و چون سوره ای نازل شود، یکی از ایشان می گوید: این سوره، ایمان چه کسی را افزایش داد؟ امّا کسانی که ایمان آورده اند، به ایمانشان افزوده می شود و بسیار شاد می شوند. و کسانی که بیماری ای در دلشان است، پلیدی ای بر پلیدیشان افزوده می شود.) [توبه (٩) :١٢4 و ١٢5]و فرمود:

(ما خبر آنان را به درستی بر تو حکایت می کنیم. آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.) [کهف (١٨) :١٣]و اگر همۀ ایمان ها یکی بود و کاستی و افزونی ای نبود، هیچ کس بر دیگری فضیلتی نداشت، نعمت ها برابر و مردم هم برابر بودند و فضیلت یاوه بود. ولی با ایمان کامل است که مؤمنان به بهشت درمی آیند و به افزونی ایمان است که مؤمنان در نزد خداوند پیش می افتند و به کاستی اش، کم کاران به دوزخ می روند.

[١5١4]٢-پسر هارون گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: (همانا از گوش و چشم و دل بازخواست خواهید شد.) [اسراء (١٧) :٣6]از گوش دربارۀ آنچه شنیده، از چشم دربارۀ آنچه دیده و از دل دربارۀ آنچه با آن محکم شده، بازخواست خواهند کرد.

ص :٩١

[١5١5]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان أو غیره، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن الإیمان فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه [و أنّ محمّدا رسول اللّه]و الإقرار بما جاء من عند اللّه و ما استقرّ فی القلوب من التّصدیق بذلک، قال:

قلت: الشّهاده أ لیست عملا؟ قال: بلی قلت: العمل من الإیمان؟ قال: نعم الإیمان لا یکون إلاّ بعمل و العمل منه و لا یثبت الإیمان إلاّ بعمل.

[١5١6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما الإسلام؟ فقال: دین اللّه اسمه الإسلام و هو دین اللّه قبل أن تکونوا حیث کنتم و بعد أن تکونوا فمن أقرّ بدین اللّه فهو مسلم و من عمل بما أمر اللّه عزّ و جلّ به فهو مؤمن.

[١5١٧]5-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن أیّوب بن الحرّ، عن أبی بصیر قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فقال له سلاّم: إنّ خیثمه ابن أبی خیثمه یحدّثنا عنک أنّه سألک عن الإسلام فقلت له: إنّ الإسلام من استقبل قبلتنا و شهد شهادتنا و نسک نسکنا و والی ولیّنا و عادی عدوّنا فهو مسلم فقال: صدق خیثمه، قلت:

و سألک عن الإیمان فقلت: الإیمان باللّه و التّصدیق بکتاب اللّه و أن لا یعصی اللّه، فقال: صدق خیثمه.

[١5١٨]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإیمان فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا

ص :٩٢

[١5١5]٣-محمّد مسلم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم.

فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست [و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است]و اقرار و باور استوار به آنچه از نزد خداوند آمده است. من عرض کردم: آیا گواهی دادن عمل نیست؟ فرمودند: چرا. عرض کردم: و عمل، ایمان است؟ فرمود: بله، ایمان جز با عمل نمی شود. عمل از ایمان است و ایمان جز با عمل استوار نمی شود.

[١5١6]4-یکی از اصحاب گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: اسلام چیست؟ فرمودند: نام دین خدا اسلام است. اسلام دین خدا است. پیش از پدید آمدنتان و پس از آن کسی که به دین خدا اقرار کند، مسلمان است و آن که به فرمان خدا عمل کند، مؤمن.

[١5١٧]5-ابو بصیر گفته است: من نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم که سلام به ایشان گفت: پسر ابو خیثمه به ما می گفت که از شما دربارۀ اسلام پرسیده و شما به او فرموده ای: کسی که به قبلۀ ما روکرده، گواهی ما را گفته، راه ما را بپیماید و ولیّ ما را دوست داشته، دشمنمان را دشمن بدارد مسلمان است. فرمودند: خیثمه درست گفته است. [راوی گوید که]عرض کردم: و او دربارۀ ایمان پرسیده است و شما فرموده ای که ایمان به خدا باور به کتاب خدا و نافرمانی نکردن از او است.

فرمودند: خیثمه درست گفته است.

[١5١٨]6-جمیل درّاج گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم.

ص :٩٣

رسول اللّه، قال: قلت: ألیس هذا عمل؟ قال: بلی، قلت: فالعمل من الإیمان؟ قال: لا یثبت له الإیمان إلاّ بالعمل و العمل منه.

[١5١٩]٧-بعض أصحابنا، عن علیّ بن العبّاس، عن علیّ بن میسّر، عن حمّاد بن عمرو النّصیبیّ قال:

سأل رجل العالم علیه السّلام فقال: أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟ قال: ما لا یقبل عملا إلاّ به، فقال: و ما ذلک؟ قال: الإیمان باللّه، الّذی هو أعلی الأعمال درجه و أسناها حظّا و أشرفها منزله، قلت: أخبرنی عن الإیمان أقول و عمل أم قول بلا عمل؟ قال: الإیمان عمل کلّه، و القول بعض ذلک العمل بفرض من اللّه بیّنه فی کتابه، واضح نوره، ثابته حجّته، یشهد به الکتاب و یدعو إلیه، قلت، صف لی ذلک حتّی أفهمه، فقال: إنّ الإیمان حالات و درجات و طبقات و منازل فمنه التّامّ المنتهی تمامه و منه النّاقص المنتهی نقصانه و منه الزّائد الرّاجح زیادته قلت: و إنّ الإیمان لیتمّ و یزید و ینقص؟ قال: نعم قلت: و کیف ذلک؟ قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی فرض الإیمان علی جوارح بنی آدم و قسّمه علیها و فرّقه علیها، فلیس من جوارحهم جارحه إلاّ و هی موکّله من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها فمنها قلبه الّذی به یعقل و یفقه و یفهم و هو أمیر بدنه الّذی لا تورد الجوارح و لا تصدر إلاّ عن رأیه و أمره، و منها یداه اللّتان یبطش بهما و رجلاه اللّتان یمشی بهما و فرجه الّذی الباه من قبله و لسانه الّذی ینطق به الکتاب و یشهد به علیها و عیناه اللّتان یبصر بهما، و أذناه اللّتان یسمع بهما و فرض علی القلب غیر ما فرض علی اللّسان و فرض علی اللّسان غیر ما فرض علی العینین و فرض علی العینین غیر ما فرض علی

ص :٩4

فرمودند: گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و فرستاده بودن محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. من عرض کردم: آیا این عمل نیست؟ فرمودند:

چرا. عرض کردم: پس عمل، از ایمان است؟ فرمودند: ایمان جز با عمل استوار نمی شود. و عمل از ایمان سرچشمه می گیرد.

[١5١٩]٧-حمّاد بن عمرو نصیبی گفت: مردی از حضرت عالم علیه السّلام [گویا امام کاظم است]پرسید: ای دانشمند! به من بفرما که کدام عمل نزد خداوند برتر است؟ فرمود: آنچه هیچ عملی جز به سبب آن پذیرفته نیاید. عرض کرد: آن چیست؟ فرمودند: ایمان به خدا، که از جهت درجه بلندترین عمل، از جهت بهره والاترین و از جهت منزلت شریف ترین آن ها است. من عرض کردم برایم از ایمان بفرما. آیا ایمان، گفتار با عمل است یا گفتار بی عمل؟ فرمودند: ایمان، همگی عمل است. و گفتار برخی از آن عمل است. واجبی از سوی خدا است که در کتابش بیان کرده است. نورش آشکار و برهانش استوار است که قرآن به آن گواهی داده، به سویش فرامی خواند. من عرض کردم: آن را برایم وصف کن تا بفهمم. فرمودند: ایمان حالات و درجات و طبقات و جایگاه هایی دارد. برخی از آن ها کامل و به نهایت کمال رسیده است و برخی ناقص و به نهایت کاستی رسیده و ایمان دیگری نیز هست که بسیار پسندیده است. من عرض کردم: آیا ایمان، کامل و بسیار و ناقص دارد؟ فرمودند: بله. عرض کردم: چگونه؟ فرمودند: همانا خداوند پاک و والا، ایمان را به همۀ اعضای فرزندان آدم واجب کرد. آن را بر هر عضوی جداگانه تقسیم کرد. پس برای هر عضوی از اعضا در برابر ایمان وظیفه ای است که غیر از وظیفۀ عضو دیگر است. یکی از اعضاء دل است که انسان با آن می اندیشد و درمی یابد و می فهمد. او فرمانده بدن است که ورودی و خروجی اعضا جز با نظر و فرمان او انجام نمی شود. و دیگر دست ها هستند که برای گرفتن چیزی دراز می شوند و پاها، که انسان با آن راه می رود و شرمگاهش که شهوت از جانب او است و زبانش که قرآن با آن به سخن درآمده، به زیان او گواهی می دهد و چشمانش، که انسان با آن ها می بیند و گوش هایش که با آن ها می شنود. خداوند بر دل چیزی غیر از آنچه بر زبان واجب کرده بود، واجب کرد. و بر زبان جز آنچه بر چشم ها واجب کرده بود و بر چشم ها جز آنچه بر گوش واجب کرده بود

ص :٩5

السّمع و فرض علی السّمع غیر ما فرض علی الیدین و فرض علی الیدین غیر ما فرض علی الرّجلین و فرض علی الرّجلین غیر ما فرض علی الفرج و فرض علی الفرج غیر ما فرض علی الوجه، فأمّا ما فرض علی القلب من الإیمان فالإقرار و المعرفه و التّصدیق و التّسلیم و العقد و الرّضا بأن لا إله إلاّ اللّه وحده، لا شریک له، أحدا، صمدا، لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا، و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله.

[١5٢٠]٨-محمّد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن الأشعث بن محمّد، عن محمّد بن حفص بن خارجه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: -و سأله رجل عن قول المرجئه فی الکفر و الإیمان-و قال: إنّهم یحتجّون علینا و یقولون: کما أنّ الکافر عندنا هو الکافر عند اللّه فکذلک نجد المؤمن إذا أقرّ بإیمانه أنّه عند اللّه مؤمن، فقال: -سبحان اللّه-و کیف یستوی هذان؟ و الکفر إقرار من العبد فلا یکلّف بعد إقراره ببیّنه، و الإیمان دعوی لا تجوز إلاّ ببیّنه، و بیّنته عمله و نیّته، فإذا اتّفقا فالعبد عند اللّه مؤمن و الکفر موجود بکلّ جهه من هذه الجهات الثّلاث من نیّه أو قول أو عمل و الأحکام تجری علی القول و العمل، فما أکثر من یشهد له المؤمنون بالإیمان و یجری علیه أحکام المؤمنین و هو عند اللّه کافر و قد أصاب من أجری علیه أحکام المؤمنین بظاهر قوله و عمله.

باب السّبق إلی الإیمان

[١5٢١]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بکر بن صالح، عن القاسم بن برید قال: حدّثنا أبو عمرو الزّبیریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٩6

و بر گوش غیر از آنچه بر دست ها واجب کرده بود، و بر دست ها غیر از آنچه بر پاها واجب کرده بود، و بر پاها غیر از آنچه بر شرمگاه واجب کرده بود، و بر شرمگاه جز آنچه بر چهره واجب کرده بود واجب نمود. ایمانی که بر دل واجب کرد، اقرار و معرفت و باور و تسلیم و استواری است و خشنودی به این که معبودی، جز خداوند یگانۀ بی انباز یکتای بی نیاز و بی یار و فرزند نیست.

و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده و فرستادۀ او است.

[١5٢٠]٨-محمّد بن حفص خارجه گفت: مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ عقیدۀ مرجئه در موضوع کفر و ایمان پرسید و گفت: آنان علیه ما برهان آورده، می گویند: همان طور که کافر در نزد ما، در نزد خداوند هم کافر است، همین طور کسی که به ایمانش اقرار می کند، نزد خداوند مؤمن خواهد بود. من شنیدم که حضرت می فرماید: سبحان اللّه! چگونه این دو برابرند؟ کفر اقراری است که به گواه نیازی ندارد ولی ایمان ادّعایی است که جز با گواه اثر نمی گذارد و آن گواه، عمل و نیّت شخص است. که اگر یکی شدند، بنده نزد خداوند مؤمن است. ولی کفر تنها با یکی از سه جهت نیّت و گفتار و عمل به وجود می آید. و احکام بر گفتار و عمل جاری می شود. چه بسیار کسانی که مؤمنان، به ایمانش گواهی می دهند و احکام مؤمنان درباره اش جاری می شود ولی در نزد خداوند کافر است. اگرچه کسی که احکام مؤمن را به جهت گفتار و عمل ظاهری بر او جاری می کند کار درستی انجام می دهد.

پیش افتادن در ایمان

[١5٢١]١-ابو عمرو زبیری گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا برای

ص :٩٧

قلت له: إنّ للإیمان درجات و منازل، یتفاضل المؤمنون فیها عند اللّه؟ قال:

نعم، قلت: صفه لی رحمک اللّه حتّی أفهمه، قال: إنّ اللّه سبّق بین المؤمنین کما یسبّق بین الخیل یوم الرّهان، ثمّ فضّلهم علی درجاتهم فی السّبق إلیه، فجعل کلّ امرئ منهم علی درجه سبقه، لا ینقصه فیها من حقّه و لا یتقدّم مسبوق سابقا و لا مفضول فاضلا، تفاضل بذلک أوائل هذه الأمّه و أواخرها و لو لم یکن للسّابق إلی الإیمان فضل علی المسبوق إذا للحق آخر هذه الأمّه أوّلها، نعم و لتقدّموهم إذا لم یکن لمن سبق إلی الإیمان الفضل علی من أبطأ عنه و لکن بدرجات الإیمان قدّم اللّه السّابقین و بالإبطاء عن الإیمان أخّر اللّه المقصّرین لأنّا نجد من المؤمنین من الآخرین من هو أکثر عملا من الأوّلین و أکثرهم صلاه و صوما و حجّا و زکاه و جهادا و إنفاقا و لو لم یکن سوابق یفضل بها المؤمنون بعضهم بعضا عند اللّه لکان الآخرون بکثره العمل مقدّمین علی الأوّلین و لکن أبی اللّه عزّ و جلّ أن یدرک آخر درجات الإیمان أوّلها، و یقدّم فیها من أخّر اللّه أو یؤخّر فیها من قدّم اللّه، قلت: أخبرنی عمّا ندب اللّه عزّ و جلّ المؤمنین إلیه من الاستباق إلی الإیمان، فقال: قول اللّه عزّ و جلّ: سٰابِقُوا إِلیٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهٰا کَعَرْضِ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ و قال: اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ أُولٰئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ و قال: وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلْأَوَّلُونَ مِنَ اَلْمُهٰاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصٰارِ وَ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسٰانٍ رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ فبدأ بالمهاجرین الأوّلین علی درجه سبقهم، ثمّ ثنّی بالأنصار ثمّ ثلّث بالتّابعین لهم بإحسان، فوضع کلّ قوم علی قدر درجاتهم و منازلهم عنده ثمّ ذکر ما فضّل اللّه عزّ و جلّ به أولیاءه بعضهم علی بعض، فقال

ص :٩٨

ایمان درجات و جایگاه هایی است که مؤمنان براساس آن در نزد خداوند از هم پیش افتند؟ فرمودند: بله. عرض کردم: خدا شما را رحمت کند! این را برایم توضیح بدهید تا بفهمم. فرمودند: همانا خداوند میان مؤمنان مسابقه گذاشت- چنان که در روز اسب دوانی میان اسبان مسابقه گذاشته می شود-سپس آنان را بر اساس درجۀ پیش افتادن به سوی خودش، فضیلت داد. پس هر انسانی را بنابر پیشی اش درجه داد و حقّش را از آن درجه نکاست. تا نه هیچ پسینی بر پیشین جلو افتد و نه هیچ کم فضیلتی بر فضیلت مند. از این جهت پیشینیان و پسینیان این امّت بر یکدیگر برتری یافتند. و اگر پیشتاز به سوی ایمان، از عقب افتادۀ در ایمان، برتر نبود، اوّل و آخر این امّت یکی می شد. بلکه اگر برای پیش افتادۀ در ایمان، فضیلتی بر کوتاهی کرده نبود، آن کس که در آخر آمده، از اوّلی پیش می افتاد. ولی خداوند به سبب درجات ایمان، پیش افتادگان را مقدّم کرد و کوتاهی کنندگان را عقب انداخت؛ زیرا از میان پسینیان، مؤمنانی هستند که کردارشان بیشتر از پیشینیان است. نماز و روزه و حجّ و زکات و جهاد و انفاقشان بیشتر از ایشان است. و اگر پیشینه ای نبود که مؤمنان به سبب آن در نزد خداوند پیش افتند، پسینیان با بسیار شدن عملشان بر پیشینیان مقدّم می شدند ولی خدا دوست ندارد که کسی که در آخرین درجات ایمان است، با کسی که در نخستین درجۀ آن است، برابر شود و کسی که خداوند او را عقب انداخته، مقدّم شود و کسی که خداوند او را مقدّم کرده، عقب انداخته شود. من عرض کردم: از آیه هایی که خداوند عزّتمند، مؤمنان به خودش را به پیشی گرفتن در ایمان خوانده است، برایم بفرمایید. فرمودند: این سخن خداوند شکوهمند که فرمود:

(برای آمرزش پروردگار و بهشتی که پهنه اش همچون پهنای آسمان و زمین است بر یکدیگر پیشی بگیرید که آن برای کسانی که به خداوند و فرستادگانش ایمان آورده اند، آماده است.) [حدید (5٧) :٢١] و فرمود: (پیشگامان پیشرو؛ آنان مقرّبان اند.) [واقعه (55) :١٠ و ١١]و فرمود: (و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکویی از آنان پیروی کردند؛ خداوند از آنان و آنان از خداوند خشنودند.) [توبه (٩) :١٠٠]که از مهاجرین نخستین به جهت پیشی شان، آغاز کرده و در جایگاه دوم، انصار و در جایگاه سوم کسانی را که به نیکویی از ایشان پیروی کرده اند، آورده است. هر گروهی را بنا بر درجه و منزلتش، در نزد خود قرار داده است.

ص :٩٩

عزّ و جلّ: تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اَللّٰهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ فوق بعض دَرَجٰاتٍ إلی آخر الآیه، و قال: وَ لَقَدْ فَضَّلْنٰا بَعْضَ اَلنَّبِیِّینَ عَلیٰ بَعْضٍ و قال اُنْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجٰاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً و قال: هُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ و قال: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجٰاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً و قال: لاٰ یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ اَلْفَتْحِ وَ قٰاتَلَ أُولٰئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ اَلَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قٰاتَلُوا و قال: یَرْفَعِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ و قال: ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ لاٰ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاٰ نَصَبٌ وَ لاٰ مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ اَلْکُفّٰارَ وَ لاٰ یَنٰالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاّٰ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صٰالِحٌ و قال: وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ فهذا ذکر درجات الإیمان و منازله عند اللّه عزّ و جلّ.

باب درجات الإیمان

[١5٢٢]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن الحسن بن محبوب، عن عمّار بن أبی الأحوص، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ وضع الإیمان علی سبعه أسهم: علی البرّ و الصّدق و الیقین و الرّضا و الوفاء و العلم و الحلم، ثمّ قسم ذلک بین النّاس، فمن جعل فیه هذه السّبعه الأسهم فهو کامل، محتمل؛ و قسم لبعض النّاس السّهم و لبعض

ص :١٠٠

سپس آنچه را که اولیایش را به سبب آن بر یکدیگر فضیلت داده، بیان کرده و فرموده است: (ما برخی از این فرستادگان را بر برخی دیگر برتری دادیم. از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت. و برخی شان را درجاتی بالا برد.) [بقره (٢) :٢5٣]و فرمود:

(و برخی از پیامبران را به برخی دیگر برتری دادیم.) [اسراء (١٧) :55]و فرمود:

(بنگر که چگونه برخی را به برخی دیگر برتری دادیم و درجات آخرت و برتری هایش بزرگ تر است.) [اسراء (١٧) :٢١]و فرمود: (آنان نزد خداوند درجاتی دارند.) [آل عمران (٣) :١6٣]و فرمود: (و به هر صاحب فضیلتی به اندازۀ فضیلتش می دهد.) [هود (١١) :٣]و فرمود: (کسانی که ایمان آورده، هجرت کردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، نزد خدا بزرگ ترین درجه را دارند.) [توبه (٩) :٢٠]و فرمود: (خدا مجاهدان را بر خانه نشستگان، با پاداشی بزرگ برتری داده است؛ به درجات و آمرزش و رحمتی از خودش.) [نساء (4) :٩5 و ٩6]و فرمود: (کسانی از شما که پیش از فتح انفاق کرد و جنگید، برابر نیستند. آنان از کسانی که پس از فتح انفاق کرده، جنگیدند، درجه شان بزرگ تر است.) [حدید (5٧) :١٠]و فرمود: (خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کسانی را که به ایشان علم داده شده، درجاتی بالا می برد.) [مجادله (5٨) :١١]و فرمود: (زیرا هیچ تشنگی و گرسنگی ای در راه خدا به ایشان نمی رسد و قدم در جایی که باعث خشم کافران شود، نمی گذارند و به دشمن زیانی نمی رسانند جز این که به سببش عمل صالحی برایشان نوشته می شود.) [توبه (٩) :١٢٠]و فرمود: (و هر خیری را که از پیش برای خودتان می فرستید، نزد خداوند می یابید.) [بقره (٢) :١١٠] و فرمود: (و هرکس به اندازۀ ذرّه ای نیکویی کند آن را می بیند و هرکس هم به اندازۀ ذرّه ای بدی کند آن را می بیند.) [زلزال (٩٩) :٧ و ٨]و این است بیان درجات و منزلت ایمان در نزد خداوند شکوهمند.

درجات ایمان

[١5٢٢]١-عمّار ابو الأحوض از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خدای شکوهمند ایمان را بر هفت بخش نیکی و راستی و یقین و خشنودی و

ص :١٠١

السّهمین و لبعض الثّلاثه حتّی انتهوا إلی سّبعه، ثمّ قال: لا تحملوا علی صاحب السّهم سهمین و لا علی صاحب السّهمین ثلاثه فتبهضوهم، ثمّ قال کذلک حتّی ینتهی إلی سّبعه.

[١5٢٣]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم، عن أبی الیقظان، عن یعقوب بن الضّحّاک، عن رجل من أصحابنا سرّاج و کان خادما لأبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

بعثنی أبو عبد اللّه علیه السّلام فی حاجه و هو بالحیره أنا و جماعه من موالیه قال:

فانطلقنا فیها ثمّ رجعنا مغتمّین قال: و کان فراشی فی الحائر الّذی کنّا فیه نزولا، فجئت و أنا بحال فرمیت بنفسی فبینا أنا کذلک إذا أنا بأبی عبد اللّه علیه السّلام قد أقبل قال: فقال: قد أتیناک أو قال: جئناک، فاستویت جالسا و جلس علی صدر فراشی فسألنی عمّا بعثنی له فأخبرته، فحمد اللّه. ثمّ جری ذکر قوم فقلت:

جعلت فداک إنّا نبرأ منهم، إنّهم لا یقولون ما نقول. قال: فقال: یتولّونا و لا یقولون ما تقولون تبرءون منهم؟ قال: قلت: نعم قال: و هو ذا عندنا ما لیس عندکم فینبغی لنا أن نبرأ منکم؟ قال: قلت: لا، -جعلت فداک-قال: و هو ذا عند اللّه ما لیس عندنا أفتراه أطرحنا؟ قال: قلت: لا و اللّه-جعلت فداک-ما نفعل؟ قال: فتولّوهم و لا تبرّءوا منهم، إنّ من المسلمین من له سهم و منهم من له سهمان و منهم من له ثلاثه أسهم، و منهم من له أربعه أسهم، و منهم من له خمسه أسهم، و منهم من له ستّه أسهم، و منهم من له سبعه أسهم، فلیس ینبغی أن یحمل صاحب السّهم علی ما علیه صاحب السّهمین و لا صاحب السّهمین علی ما علیه صاحب الثّلاثه و لا صاحب الثّلاثه علی ما علیه صاحب الأربعه

ص :١٠٢

وفا و دانش و بردباری نهاد. سپس آن را میان مردم قسمت کرد. کسی که همۀ این هفت بخش را در او نهاد، او کمال یافته و دربردارندۀ ایمان است. برای برخی از مردم یک بخش داد و برای برخی دیگر دو بخش و سه بخش تا هفت بخش.

سپس فرمود: (به صاحب یک بخش، دو بخش و به صاحب دو بخش، سه بخش، بار نکنید تا گران بار شوند. و همین طور.)

[١5٢٣]٢-مردی زین ساز از اصحابمان که خادم حضرت صادق علیه السّلام بود، گفته است: حضرت صادق علیه السّلام در حیره، من و گروهی از غلامانش را برای کاری فرستاد. ما رفتیم و هنگام غروب بازگشتیم. من که بسترم در اطراف جایی بود که فرود آمده بودیم، رسیدم و بی حال خود را در بستر انداختم. در این حال بودم که ناگاه حضرت صادق علیه السّلام را دیدم که پیش می آید و می فرماید: ما به نزد تو می آییم.

من راست نشستم و حضرت بر بالای بسترم نشسته، از کاری که مرا به دنبالش فرستاده بود، پرسید. من گزارش دادم. ایشان خدا را سپاس گفت. سپس از مردمی سخن به میان آمد و من گفتم: جانم فدایت! ما از ایشان بیزاری می جوییم. آنان به آنچه ما معتقدیم، معتقد نیستند. حضرت فرمودند: با این که آن ها ما را دوست دارند چون به آنچه شما معتقدید، معتقد نیستند، از ایشان بیزاری می جویید؟ او گوید من عرض کردم: بله. فرمودند: پس چون ما به چیزی معتقدیم که شما معتقد نیستید باید از شما بیزاری بجوییم؟ عرض کردم: نه، جانم فدایت.

فرمودند: و نزد خدا هم چیزی است که نزد ما نیست آیا گمان می کنی او ما را دور می اندازد؟ عرض کردم: نه، به خدا سوگند. جانم به فدایت. پس بفرمایید که چه کنیم؟ فرمودند: آنان را دوست بدارید و بیزاری نجویید. همانا از میان مسلمانان یکی، یک سهم دارد، دیگری دو سهم، یکی دیگر سه سهم و دیگری چهار سهم و دیگری پنج سهم و دیگری شش سهم و دیگری هفت سهم. و سزاوار نیست که بر صاحب یک سهم، تکلیف صاحب دو سهم بار شود و بر صاحب دو سهم، تکلیف صاحب سه سهم و بر صاحب سه سهم تکلیف صاحب چهار سهم و بر

ص :١٠٣

و لا صاحب الأربعه علی ما علیه صاحب الخمسه و لا صاحب الخمسه علی ما علیه صاحب السّتّه و لا صاحب السّتّه علی ما علیه صاحب السّبعه و سأضرب لک مثلا إنّ رجلا کان له جار و کان نصرانیّا فدعاه إلی الإسلام و زیّنه له فأجابه فأتاه سحیرا فقرع علیه الباب فقال له: من هذا؟ قال: أنا فلان قال: و ما حاجتک؟ فقال: توضّأ و البس ثوبیک و مرّ بنا إلی الصّلاه، قال: فتوضّأ و لبس ثوبیه و خرج معه، قال: فصلّیا ما شاء اللّه ثمّ صلّیا الفجر ثمّ مکثا حتّی أصبحا، فقام الّذی کان نصرانیّا یرید منزله، فقال له الرّجل: أین تذهب؟ النّهار قصیر و الّذی بینک و بین الظّهر قلیل؟ قال: فجلس معه إلی أن صلّی الظّهر، ثمّ قال: و ما بین الظّهر و العصر قلیل فاحتبسه حتّی صلّی العصر، قال: ثمّ قام و أراد أن ینصرف إلی منزله فقال له: إنّ هذا آخر النّهار و أقلّ من أوّله فاحتبسه حتّی صلّی المغرب ثمّ أراد أن ینصرف إلی منزله فقال له: إنّما بقیت صلاه واحده قال: فمکث حتّی صلّی العشاء الآخره ثمّ تفرّقا فلمّا کان سحیرا غدا علیه فضرب علیه الباب فقال: من هذا؟ قال: أنا فلان قال: و ما حاجتک؟ قال: توضّأ و البس ثوبیک و اخرج بنا فصلّ: قال: اطلب لهذا الدّین من هو أفرغ منّی و أنا إنسان مسکین و علیّ عیال، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أدخله فی شیء أخرجه منه أو قال: أدخله من مثل ذه و أخرجه من مثل هذا.

باب آخر منه

[١5٢4]١-أحمد بن محمّد، عن الحسن بن موسی، عن أحمد بن عمر، عن یحیی بن أبان، عن شهاب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لو علم النّاس کیف خلق اللّه تبارک و تعالی هذا

ص :١٠4

صاحب چهار سهم، تکلیف صاحب پنج سهم و بر صاحب پنج سهم، تکلیف صاحب شش سهم، و بر صاحب شش سهم، تکلیف صاحب هفت سهم بار شود.

برایت مثالی بزنم. مردی یک همسایۀ نصرانی داشت، او را به اسلام خواند و چنان آراسته خواند که او پذیرفت. آن گاه سحرگاه به خانه اش رفته، در را کوبید. آن مرد گفت: کیست؟ این گفت: منم. او گفت: چه می خواهی؟ گفت: وضو بگیر و لباست را بپوش و با من به نماز بیا. او وضو گرفته، لباسش را پوشید و با او بیرون آمد. آن گاه الی ما شاء اللّه [بسیار]نماز خوانده، سپس نماز صبح گزاردند و ماندند تا صبح طلوع کرد. مرد نصرانی برخاست تا به سوی خانه اش رود که مرد مسلمان به او گفت: کجا می روی؟ روز کوتاه است و عصر، اندک. پس او را تا نماز عصر نگاه داشت. سپس مرد نصرانی برخاست و آهنگ خانه کرد، مرد گفت: اینک پایان روز است و چیزی از آن باقی نمانده است. پس او را نگاه داشت تا نماز مغرب را هم بگزارد. سپس چون خواست به خانه اش برود به او گفت:

فقط یک نماز مانده است. و او نشست و نماز عشاء را هم خواند. سپس از هم جدا شدند. چون سحرگاه فردا رسید، مرد مسلمان به خانۀ او رفت و در زد.

نصرانی گفت: کیست؟ این گفت: منم. نصرانی گفت: چه کار داری؟ این گفت:

وضو گرفته، لباست را بپوش و با من برای نماز بیرون بیا. او گفت: برای دینت به دنبال کسی بی کارتر از من برو. من آدمی بیچاره و عیالوارم. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: او آن مرد را هم مسلمان کرد و هم از مسلمانی به در آورد.

فصلی دیگر از درجات ایمان

[١5٢4]١-شهاب گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: اگر مردم می دانستند که خدای پاک و والا این آفریدگان را چگونه آفریده است، هیچ کسی،

ص :١٠5

الخلق لم یلم أحد أحدا، فقلت: أصلحک اللّه فکیف ذاک؟ فقال: إنّ اللّه تبارک و تعالی خلق أجزاء بلغ بها تسعه و أربعین جزءا، ثمّ جعل الأجزاء أعشارا فجعل الجزء عشره أعشار، ثمّ قسمه بین الخلق فجعل فی رجل عشر جزء و فی آخر عشری جزء حتّی بلغ به جزءا تامّا و فی آخر جزءا و عشر جزء و آخر جزءا و عشری جزء و آخر جزءا و ثلاثه أعشار جزء حتّی بلغ به جزءین تامّین، ثمّ بحساب ذلک حتّی بلغ بأرفعهم تسعه و أربعین جزءا فمن لم یجعل فیه إلاّ عشر جزء لم یقدر علی أن یکون مثل صاحب العشرین و کذلک صاحب العشرین لا یکون مثل صاحب الثّلاثه الأعشار و کذلک من تمّ له جزء لا یقدر علی أن یکون مثل صاحب الجزءین و لو علم النّاس أنّ اللّه عزّ و جلّ خلق هذا الخلق علی هذا لم یلم أحد أحدا.

[١5٢5]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن بعض أصحابه، عن الحسن بن علیّ بن أبی عثمان، عن محمّد بن عثمان، عن محمّد بن حمّاد الخزّار، عن عبد العزیز القراطیسیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا عبد العزیز إنّ الإیمان عشر درجات بمنزله السّلّم یصعد منه مرقاه بعد مرقاه فلا یقولنّ صاحب الاثنین لصاحب الواحد: لست علی شیء، حتّی ینتهی إلی العاشر، فلا تسقط من هو دونک فیسقطک من هو فوقک، و إذا رأیت من هو أسفل منک بدرجه فارفعه إلیک برفق و لا تحملنّ علیه ما لا یطیق فتکسّره فإنّ من کسّر مؤمنا فعلیه جبره.

[١5٢6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن سدیر قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: إنّ المؤمنین علی منازل: منهم علی واحده و منهم

ص :١٠6

دیگری را سرزنش نمی کرد. من عرض کردم: خدا کارت را بسامان کند، آفرینش آفریدگان چگونه بوده است؟ فرمودند: خداوند پاک و والا اجزایی آفرید و به چهل و نه جزء رسید. سپس آن اجزاء را ده تایی کرده، هر جزئی را ده بخش کرده، میان مردم قسمت کرد. پس به مردی یک دهم جزء داد و به دیگری دو دهم تا یک جزء کامل. و به دیگری یک جزء و یک دهم جزء داد و به دیگری یک جزء و دو دهم جزء و به دیگری، یک جزء و سه دهم تا دو جزء کامل. و به همین حساب تا به والاترین شان برسد که چهل و نه جزء است. پس کسی که در او جز یکدهم جزء قرار نداده، مانند صاحب دو دهم جزء توانمند نخواهد بود و همین طور صاحب دو دهم جزء همانند صاحب سه دهم جزء نیست. و همین طور کسی که یک جزء کامل را دارد، همانند صاحب دو جزء کامل، توانمند نیست. و اگر مردم می دانستند که خداوند عزّتمند آفریدگان را چنین آفریده است، هیچ کس، دیگری را سرزنش نمی کرد.

[١5٢5]٢-عبد العزیز قراطیسی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:

ای عبد العزیز، ایمان، به منزلۀ نردبانی ده پلّه است، که از آن پلّه پلّه بالا می روند.

پس نباید صاحب دو پلّه به صاحب یک پلّه بگوید: تو چیزی نداری. و همین طور کسی که به پلّه دهم می رسد. پس فروتر از خودت را به پایین نیانداز تا فراتر از تو، تو را به پایین نیندازد. و چون کسی را یک درجه پایین تر از خودت دیدی با مهربانی به سوی خودت بکش و آنچه توانش را ندارد بر او تحمیل نکن که او را می شکنی. و همانا هرکس مؤمنی را بشکند، باید خودش او را التیام دهد.

[١5٢6]٣-سدیر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: مؤمنان چند

ص :١٠٧

علی اثنتین و منهم علی ثلاث و منهم علی أربع و منهم علی خمس و منهم علی ستّ و منهم علی سبع فلو ذهبت تحمل علی صاحب الواحده ثنتین لم یقو، و علی صاحب الثّنتین ثلاثا لم یقو، و علی صاحب الثّلاث أربعا لم یقو، و علی صاحب الأربع خمسا لم یقو، و علی صاحب الخمس ستّا لم یقو، و علی صاحب السّتّ سبعا لم یقو، و علی هذه الدّرجات.

[١5٢٧]4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن محمّد بن سنان، عن الصّبّاح بن سیابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أنتم و البراءه یبرأ بعضکم من بعض، إنّ المؤمنین بعضهم أفضل من بعض و بعضهم أکثر صلاه من بعض و بعضهم أنفذ بصرا من بعض و هی الدّرجات.

باب نسبه الإسلام

[١5٢٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لأنسبنّ الإسلام نسبه لا ینسبه أحد قبلی و لا ینسبه أحد بعدی إلاّ بمثل ذلک إنّ الإسلام هو التّسلیم، و التّسلیم هو الیقین، و الیقین هو التّصدیق، و التّصدیق هو الإقرار، و الإقرار هو العمل، و العمل هو الأداء، إنّ المؤمن لم یأخذ دینه عن رأیه و لکن أتاه من ربّه فأخذه إنّ المؤمن یری یقینه فی عمله و الکافر یری إنکاره فی عمله، فو الّذی نفسی بیده ما عرفوا أمرهم فاعتبروا إنکار الکافرین و المنافقین بأعمالهم الخبیثه.

[١5٢٩]٢-عنه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن مدرک بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٠٨

درجه اند: یکی، یک درجه ای است، دیگری دو درجه ای، سپس سه درجه ای و چهار درجه ای و پنج درجه ای و شش درجه ای و هفت درجه ای. پس اگر بخواهی بر صاحب یک درجه، تکلیف دو درجه ای تحمیل کنی، تاب نمی آورد و اگر بر دو درجه ای، سه درجه تحمیل کنی، تاب نمی آورد و اگر بر سه درجه ای، چهار درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر چهار درجه ای، پنج درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر پنج درجه ای، شش درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر شش درجه ای، هفت درجه تحمیل کنی، نمی تواند. و بدین منوال.

[١5٢٧]4-صبّاح سیابه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: شما را با بیزاری جستن چه کار که برخی تان از برخی دیگر بیزاری می جویید. مؤمنان برخی برتر از برخی دیگرند، برخی شان بسیار نماز می گزارند و برخی بیناترند و این همان درجات مختلف است.

توضیح اسلام

[١5٢٨]١-احمد بن محمّد خالد حدیثی از یکی از اصحابمان که سندش را بالا برده، روایت کرده که حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همانا اسلام را چنان شرح می دهم که کسی پیش و پس از من جز مانند آن شرح ندهد. همانا اسلام، سرسپردن است و سرسپردن همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرار و اقرار همان کردار و کردار همان به جاآوردن است. مؤمن دینش را از رأی خودش نمی گیرد بلکه دین از سوی پروردگار به نزدش می آید و او برمی گیرد.

مؤمن یقین را در کردارش می بیند و کافر انکارش را در کردارش. سوگند به آن که جانم در دست او است، آنان کارشان را نشناختند. پس انکار کافران و منافقان را از اعمال پلیدشان بازشناسید.

[١5٢٩]٢-مدرک عبد الرّحمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :١٠٩

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الإسلام عریان فلباسه الحیاء و زینته الوقار و مروءته العمل الصّالح و عماده الورع. و لکلّ شیء أساس؛ و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد عن عبد اللّه بن القاسم، عن مدرک بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[١5٣٠]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام، عن أبیه، عن جدّه صلوات اللّه علیهم قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه خلق الإسلام فجعل له عرصه و جعل له نورا و جعل له حصنا و جعل له ناصرا فأمّا عرصته فالقرآن، و أمّا نوره فالحکمه، و أمّا حصنه فالمعروف، و أمّا أنصاره فأنا و أهل بیتی و شیعتنا، فأحبّوا أهل بیتی و شیعتهم و أنصارهم فإنّه لمّا أسری بی إلی السّماء الدّنیا فنسبنی جبرئیل علیه السّلام لأهل السّماء استودع اللّه حبّی و حبّ أهل بیتی و شیعتهم فی قلوب الملائکه، فهو عندهم ودیعه إلی یوم القیامه ثمّ هبط بی إلی أهل الأرض فنسبنی إلی أهل الأرض فاستودع اللّه عزّ و جلّ حبّی و حبّ أهل بیتی و شیعتهم فی قلوب مؤمنی أمّتی فمؤمنو أمّتی یحفظون ودیعتی فی أهل بیتی إلی یوم القیامه، ألا فلو أنّ الرّجل من أمّتی عبد اللّه عزّ و جلّ عمره أیّام الدّنیا ثمّ لقی اللّه عزّ و جلّ مبغضا لأهل بیتی و شیعتی ما فرّج اللّه صدره إلاّ عن النّفاق.

باب خصال المؤمن

[١5٣١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن عبد الملک بن غالب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١١٠

-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: اسلام، برهنه است و لباسش شرم است. آراستگی اش وقار، مردانگی اش کردار نیک و تکیه گاهش، پرهیزگاری است. برای هرچیز، اساسی است و اساس اسلام، دوستی با ما اهل بیت است.

مانند این حدیث با سند دیگری هم روایت شده است.

[١5٣٠]٣-حضرت عبد العظیم حسنی از حضرت جواد علیه السّلام به نقل از پدر و نیایش از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: همانا خداوند اسلام را آفرید و برایش میدان و نور و دژ و یاوری قرار داد. میدانش قرآن، نورش حکمت، دژش نیکی و یاورانش من و خاندانم و پیروانمان هستیم. پس خاندانم و پیروان و یاورانشان را دوست بدارید؛ چون هنگامی که مرا شبانه به آسمان دنیا بردند و جبرئیل علیه السّلام مرا به آسمانیان شناساند، خداوند دوستی من و دوستی خاندانم و پیروانشان را در دل های فرشتگان به امانت نهاد. و آن تا روز رستاخیز نزدشان امانت می ماند.

سپس جبرئیل مرا به نزد زمینیان فرود آورد و مرا به آنان شناساند و خداوند عزّتمند دوستی من و خاندانم و پیروانشان را در دل مؤمنان امّتم به امانت نهاد.

و مؤمنان امّتم امانت من دربارۀ خاندانم را تا روز رستاخیز نگاه می دارند. بدانید اگر مردی از امّتم در تمام عمرش، خداوند شکوهمند را بندگی کند، ولی در حال دشمنی با خاندانم و پیروانم او را دیدار کند، خداوند دلش را جز برای نفاق نمی گشاید.

خصلت های مؤمن

[١5٣١]١-عبد الملک غالب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای

ص :١١١

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمانی خصال: وقورا عند الهزاهز، صبورا عند البلاء، شکورا عند الرّخاء، قانعا بما رزقه اللّه، لا یظلم الأعداء، و لا یتحامل للأصدقاء، بدنه منه فی تعب، و النّاس منه فی راحه، إنّ العلم خلیل المؤمن و الحلم وزیره، و العقل أمیر جنوده، و الرّفق أخوه، و البرّ والده.

[١5٣٢]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه، عن أبیه علیهما السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: الإیمان له أرکان أربعه: التّوکّل علی اللّه، و تفویض الأمر إلی اللّه، و الرّضا بقضاء اللّه، و التّسلیم لأمر اللّه عزّ و جلّ.

[١5٣٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّکم لا تکونون صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفون حتّی تصدّقوا و لا تصدّقون حتّی تسلّموا أبوابا أربعه لا یصلح أوّلها إلاّ ب آخرها، ضلّ أصحاب الثّلاثه و تاهوا تیها بعیدا، إنّ اللّه تبارک و تعالی لا یقبل إلاّ العمل الصّالح، و لا یتقبّل اللّه إلاّ بالوفاء بالشّروط و العهود، و من وفی اللّه بشروطه و استکمل ما وصف فی عهده نال ما عنده و استکمل وعده، إنّ اللّه عزّ و جلّ أخبر العباد بطریق الهدی، و شرع لهم فیها المنار، و أخبرهم کیف یسلکون، فقال: وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدیٰ و قال: إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ فمن اتّقی اللّه عزّ و جلّ فیما أمره لقی اللّه عزّ و جلّ مؤمنا بما جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هیهات هیهات فات قوم و ماتوا قبل أن یهتدوا و ظنّوا أنّهم آمنوا، و أشرکوا من حیث لا یعلمون إنّه من أتی البیوت من أبوابها اهتدی و من أخذ فی غیرها سلک طریق الرّدی وصل اللّه طاعه ولیّ أمره بطاعه رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم

ص :١١٢

مؤمن شایسته است که هشت خصلت را داشته باشد: استواری به گاه سختی، شکیبایی در بلا، سپاسمندی در آسایش، قانع بودن به روزی خدا، ستم نکردن به دشمنان، به سبب دوستان دست به گناه نیالودن، آسودگی مردم از او و رنجش تنش از او. دانش دوست او و بردباری وزیرش و خرد فرمانده سربازانش و مدارا برادرش و نیکی، پدر مؤمن است.

[١5٣٢]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرش علیهم السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درودهای خدا بر او-فرمودند: ایمان چهار پایه دارد: تکیه به خدا، سپردن کار به او، خرسندی به قضا و سرسپردگی به فرمانش.

[١5٣٣]٣-عبد الرّحمان ابو لیلی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: شما تا شناخت نیابید نیکوکار نمی گردید و تا تصدیق نکنید شناخت نمی یابید و تا به چهار موضوع سرنسپارید که نخستین آن جز به وسیلۀ آخرین درست نمی شود و برگیرندگان سه موضوع آن به گمراهی افتاده، دور شدند، تصدیق نمی کنید. همانا خدای پاک و والا جز عمل صالح را نمی پذیرد. و آن را جز با وفاداری به شرط و پیمان ها نمی پذیرد. کسی که به شرطهای خداوند وفا کرده، آنچه را در پیمانش گفته شده به تمامی انجام دهد، به آنچه نزد خدا است رسیده، و پاداشش را به تمامی دریافت می کند. همانا خداوند شکوهمند بندگان را به راه های هدایت آگاه ساخته و برایشان در آن راه ها چراغ هایی نهاده و گفته است که چگونه راه را بپیمایند. که فرمود: (و من برای کسی که توبه کرده، ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، بسیار آمرزنده ام.) [طاها (٢٠) :٨٢] و فرمود: (همانا خداوند از پرهیزگاران می پذیرد.) [مائده (5) :٢٧]پس آن که در آنچه فرمان داده شده، از خداوند پرواکند، درحالی به دیدار خداوند عزّتمند می رود که به آنچه حضرت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-آورده، مؤمن است. دور باد، دور باد. مردمی در گذشته و پیش از آن که هدایت شوند، مردند ولی گمان کردند که ایمان آورده اند. آنان از جایی به شرک افتادند که نمی دانستند.

که هرکس از در به خانه درآید، راه یافته است و آن که راهی جز آن در پیش گیرد، شیوۀ نابودی را پیموده است. خداوند فرمانبرداری از ولیّ امر را به فرمانبرداری از

ص :١١٣

و طاعه رسوله بطاعته فمن ترک طاعه ولاه الأمر لم یطع اللّه و لا رسوله و هو الإقرار بما نزل من عند اللّه، خذوا زینتکم عند کلّ مسجد و التمسوا البیوت الّتی أذن اللّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه، فإنّه قد خبّرکم أنّهم رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَهٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللّٰهِ عزّ و جلّ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰهِ وَ إِیتٰاءِ اَلزَّکٰاهِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلْأَبْصٰارُ إنّ اللّه قد استخلص الرّسل لأمره، ثمّ استخلصهم مصدّقین لذلک فی نذره، فقال: وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ تاه من جهل، و اهتدی من أبصر و عقل، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَی اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَی اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ و کیف یهتدی من لم یبصر؟ و کیف یبصر من لم ینذر؟ اتّبعوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أقرّوا بما نزل من عند اللّه و اتّبعوا آثار الهدی، فإنّهم علامات الأمانه و التّقی و اعلموا أنّه لو أنکر رجل عیسی ابن مریم علیهما السّلام و أقرّ بمن سواه من الرّسل لم یؤمن، اقتصّوا الطّریق بالتماس المنار، و التمسوا من وراء الحجب الآثار، تستکملوا أمر دینکم و تؤمنوا باللّه ربّکم.

[١5٣4]4-عنه، عن أبیه، عن سلیمان الجعفریّ، عن أبی الحسن الرّضا، عن أبیه علیهما السّلام قال:

رفع إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قوم فی بعض غزواته فقال: من القوم؟ فقالوا:

مؤمنون یا رسول اللّه، قال: و ما بلغ من إیمانکم؟ قالوا: الصّبر عند البلاء، و الشّکر عند الرّخاء، و الرّضا بالقضاء، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حلماء علماء کادوا من الفقه أن یکونوا أنبیاء، إن کنتم کما تصفون فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتّقوا اللّه الّذی إلیه ترجعون.

ص :١١4

رسولش پیوست و فرمانبرداری از رسول را به فرمانبرداری خودش. پس کسی که فرمانبرداری والیان امرش را وارهد، نه از خداوند و نه از رسولش اطاعت نکرده است. و این همان اقرار به چیزی است که از نزد خدا نازل شده است: (در مساجد خود را بیارایید.) [اعراف (٧) :٣١]و از خانه هایی بجویید که خداوند اجازه داده نامش در آن ها بالا رود و یاد شود. و خداوند به شما نمایاند که آنان: (مردانی هستند که تجارت و دادوستد، آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند. آنان از روزی می ترسند که دل ها و چشم ها در آن پریشان می شود.) [نور (٢4) :

٣٧]همانا خداوند فرستادگان را برای فرمانش برگزید و سپس برای تصدیق آن فرمان دربارۀ بیم دهندگان هم ایشان را برگزید و فرمود: (هیچ امّتی نیست که بیم دهنده ای در میانشان نباشد.) [فاطر (٣5) :٢4]هرکس نادان بود، گمراه شد و هر کس چشم بازکرد و اندیشید، راه یافت. همانا خداوند عزّتمند می فرماید: (همانا چشم ها کور نمی شوند ولی دل هایی که در سینه اند کور می گردند.) [حج (٢٢) :46] و چگونه کسی که نمی بیند، راه بیابد؟ و چگونه ببیند کسی که بیم ندارد؟ از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پیروی کنید و به آنچه از نزد خداوند نازل شده، اقرار نمایید و از نشانه های هدایت دنباله روی کنید که آنان نشانه های راستی و پرهیزگاری اند. و بدانید که اگر مردی عیسای مریم علیهما السّلام را انکار کند و به فرستادگان دیگر اقرار کند، ایمان نیاورده است. راه را به جست وجوی چراغ ها بپیمایید و نشانه ها را از پشت پرده ها بجویید تا دینتان را کامل کرده، به خداوند و پروردگارتان ایمان آرید.

[١5٣4]4-سلیمان جعفری از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در یکی از جنگ ها نزد پیامبر گرامی گروهی را تمجید کردند. ایشان فرمود: آنان چه کسانی هستند؟ گفتند: ای رسول خدا، مؤمنانی هستند. فرمودند: ایمانشان چگونه است؟ گفتند: در بلا شکیبا، در آسایش سپاسمند و در قضا خرسندند.

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بردبارانی دانشمندند که به جهت فهمشان نزدیک است از پیامبران شوند. اگر شما چنان که وصف می کنید، هستید، پس ساختمانی را که در آن نمی نشینید، نسازید و چیزی را که نمی خورید، گردنیاورید و از خداوندی که به سویش بازمی گردید، پرواکنید.

ص :١١5

باب

[١5٣5]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن یعقوب السّرّاج، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام و بأسانید مختلفه، عن الأصبغ بن نباته قال:

خطبنا أمیر المؤمنین علیه السّلام فی داره-أو قال فی القصر-و نحن مجتمعون، ثمّ أمر صلوات اللّه علیه فکتب فی کتاب و قرئ علی النّاس، و روی غیره أنّ ابن الکوّاء سأل أمیر المؤمنین علیه السّلام عن صفه الإسلام و الإیمان و الکفر و النّفاق، فقال: أمّا بعد فإنّ اللّه تبارک و تعالی شرع الإسلام و سهّل شرائعه لمن ورده، و أعزّ أرکانه لمن حاربه و جعله عزّا لمن تولاّه و سلما لمن دخله و هدی لمن ائتمّ به و زینه لمن تجلّله و عذرا لمن انتحله و عروه لمن اعتصم به و حبلا لمن استمسک به و برهانا لمن تکلّم به و نورا لمن استضاء به و عونا لمن استغاث به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاجّ به و علما لمن وعاه و حدیثا لمن روی و حکما لمن قضی و حلما لمن جرّب و لباسا لمن تدبّر و فهما لمن تفطّن و یقینا لمن عقل و بصیره لمن عزم و آیه لمن توسّم و عبره لمن اتّعظ و نجاه لمن صدّق و تؤده لمن أصلح و زلفی لمن اقترب و ثقه لمن توکّل و رخاء لمن فوّض و سبقه لمن أحسن و خیرا لمن سارع و جنّه لمن صبر و لباسا لمن اتّقی و ظهیرا لمن رشد و کهفا لمن آمن و أمنه لمن أسلم و رجاء لمن صدق و غنی لمن قنع، فذلک الحقّ، سبیله الهدی و مأثرته المجد و صفته الحسنی فهو أبلج المنهاج مشرق المنار، ذاکی المصباح، رفیع الغایه، یسیر المضمار، جامع

ص :١١6

باب

[١5٣5]١-أصبغ نباته گفت: امیر مؤمنان علیه السّلام در خانه اش-یا در قصر-برای ما که گرد آمده بودیم سخنرانی کرد و سپس فرمان داد تا در نامه ای نوشته شده، بر مردم خوانده شود. و کسی دیگر هم روایت کرده است که پسر گوّاء از امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀ صفت اسلام و ایمان و کفر و نفاق پرسید و حضرت فرمود:

امّا بعد؛ همانا خداوند پاک و والا اسلام را قرار داده، قواعدش را برای کسانی که به آن درآمدند آسان ساخت و پایه هایش را به جهت کسانی که با آن به جنگ برخاستند استوار نمود. و آن برای کسانی که از آن پیروی کردند، عزّت و برای کسی که در آن درآمد سلامتی است، برای کسی که از آن پیروی کرد، هدایت و، برای کسی که آن را لباس خود قرار می دهد، آراستگی است، برای کسی که خود را به آن می آویزد، بهانه و برای کسی که به آن چنگ می زند، دستگیره است، برای کسی که آن را برمی گیرد، طناب و برای کسی که با آن سخن می گوید، برهان است، برای کسی که روشنایی می جوید، نور است و برای کسی که یاری می جوید، کمک، برای کسی که مناظره می کند، گواه است و برای کسی که استدلال می آورد پیروزی است، برای کسی که حفظ می کند، دانش است و برای کسی که روایت می کند، حدیث، برای کسی که داوری می کند، حکم است و برای کسی که تجربه می اندوزد، بردباری است، برای کسی که دوراندیشی می کند، لباس است و برای کسی که درک می کند، فهم، برای کسی که می اندیشد، یقین است و برای کسی که تصمیم می گیرد، بینایی، برای کسی که دقّت می کند، نشانه است و برای کسی که پند می پذیرد، عبرت، برای کسی که تصدیق می کند، نجات است و برای کسی که نیکی می کند، آرامش، برای کسی که تقرّب می جوید، نزدیکی است و برای کسی که توکّل می کند، اطمینان، برای کسی که تفویض می کند، آسودگی است و برای کسی که خوبی می کند، بهره، برای کسی که پیشی می جوید، خیر است و برای کسی که شکیبایی می کند، سپر، برای کسی که پرهیزگاری می کند، لباس است و برای کسی که هدایت می شود، پشتیبان، برای کسی که ایمان می آورد، پناهگاه است و برای کسی که اسلام می آورد، ایمنی، برای کسی که راست می گوید، امیدواری است و برای کسی که قناعت می کند، توانگری است اسلام حقّ است. راهش هدایت، فخرش بزرگی و صفتش نیکویی است. اسلام، شیوه ای روشن و چراغی پرنور است. چراغی تابنده و بلند

ص :١١٧

الحلبه، سریع السّبقه، ألیم النّقمه، کامل العدّه، کریم الفرسان، فالإیمان منهاجه، و الصّالحات مناره و الفقه مصابیحه و الدّنیا مضماره و الموت غایته و القیامه حلبته و الجنّه سبقته و النّار نقمته و التّقوی عدّته و المحسنون فرسانه، فبالإیمان یستدلّ علی الصّالحات و بالصّالحات یعمر الفقه و بالفقه یرهب الموت و بالموت تختم الدّنیا و بالدّنیا تجوز القیامه و بالقیامه تزلف الجنّه و الجنّه حسره أهل النّار و النّار موعظه المتّقین و التّقوی سنخ الإیمان.

باب صفه الإیمان

[١5٣6]١-بالإسناد الأوّل، عن ابن محبوب، عن یعقوب السّرّاج، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سئل أمیر المؤمنین علیه السّلام عن الإیمان، فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل الإیمان علی أربع دعائم: علی الصّبر و الیقین و العدل و الجهاد، فالصّبر من ذلک علی أربع شعب: علی الشّوق و الإشفاق و الزّهد و التّرقّب، فمن اشتاق إلی الجنّه سلا عن الشّهوات و من أشفق من النّار رجع عن المحرّمات و من زهد فی الدّنیا هانت علیه المصیبات و من راقب الموت سارع إلی الخیرات، و الیقین علی أربع شعب: تبصره الفطنه و تأوّل الحکمه و معرفه العبره و سنّه الأوّلین، فمن أبصر الفطنه عرف الحکمه و من تأوّل الحکمه عرف العبره و من عرف العبره عرف السّنّه و من عرف السّنّه فکأنّما کان مع الأوّلین و اهتدی إلی الّتی هی أقوم و نظر إلی من نجا بما نجا و من هلک بما هلک و إنّما أهلک اللّه من أهلک بمعصیته و أنجی من أنجی بطاعته، و العدل علی أربع شعب: غامض الفهم و غمر العلم و زهره الحکم و روضه الحلم، فمن فهم فسّر جمیع العلم و من علم

ص :١١٨

هدف است، میدانی هموار و گردآورندۀ مسابقه ها است، جایزه اش شتابنده و کیفرش دردناک است، سازوبرگش کامل و سوارانش بزرگ اند. ایمان، راه او است و اعمال نیک مناره اش. درک، چراغ های آن است و دنیا میدانش. مرگ پایان و رستاخیز، مسابقه اش. بهشت جایزه و دوزخ، کیفرش، تقوا، سازوبرگ و نیکوکاران، سوارانش. به وسیلۀ ایمان است که بر اعمال صالح استدلال می شود و با اعمال صالح است که درک و فهم رونق می گیرد و با درک و فهم است که هراس از مرگ می آید و با مرگ است که دنیا به انجام می رسد و با دنیا است که از رستاخیز گذر می کنند و به وسیلۀ قیامت است که به بهشت نزدیک می گردند و بهشت حسرت دوزخیان و دوزخ، اندرز پرهیزگاران و تقوا اساس ایمان است.

صفت ایمان

[١5٣6]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی از امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسید. حضرت فرمود: خداوند عزّتمند ایمان را بر چهار پایه نهاد: شکیبایی و یقین و دادگری و جهادگری. شکیبایی خود چهار شاخه دارد؛ شکیبایی در اشتیاق و هراس و پارسایی و انتظار. کسی که به بهشت، شوق دارد، هوس ها را کنار می گذارد، کسی که از دوزخ می هراسد از حرام ها بازمی گردد، کسی که در دنیا پارسایی می کند، رنج ها بر او آسان می گردد و کسی که به انتظار مرگ است به سوی نیکی ها شتاب می کند. یقین هم چهار شاخه دارد:

بینایی به زیرکی، رسیدن به حکمت، شناختن عبرت و روش پیشینیان. کسی که به زیرکی بینا شود، حکمت را می شناسد، کسی که به حکمت برسد، عبرت را می شناسد، کسی که عبرت را بشناسد، سنّت و روش را می شناسد و کسی که روش را بشناسد گویا که با پیشینیان بوده است. به آنچه پایدارتر است هدایت می یابد و می بیند که نجات یافته به چه چیزی نجات یافته است و نابود شده به چه چیزی نابود شده است. و همانا خداوند هر که را نابود کرد به سبب نافرمانی اش بود و هر که را نجات داد به سبب فرمانبری اش. و دادگری هم چهار شاخه دارد: درک دشوار، دانش ژرف، روشنی حکم و خرّمی بردباری. کسی که می فهمد، تمام دانش ها

ص :١١٩

عرف شرائع الحکم و من حلم لم یفرّط فی أمره و عاش فی النّاس حمیدا، و الجهاد علی أربع شعب: علی الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر و الصّدق فی المواطن و شنآن الفاسقین فمن أمر بالمعروف شدّ ظهر المؤمن و من نهی عن المنکر أرغم أنف المنافق و أمن کیده و من صدق فی المواطن قضی الّذی علیه و من شنی الفاسقین غضب للّه و من غضب للّه غضب اللّه له، فذلک الإیمان و دعائمه و شعبه.

باب فضل الإیمان علی الإسلام و الیقین علی الإیمان

[١5٣٧]١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا أخا جعف إنّ الإیمان أفضل من الإسلام و إنّ الیقین أفضل من الإیمان و ما من شیء أعزّ من الیقین.

[١5٣٨]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول: الإیمان فوق الإسلام بدرجه، و التّقوی فوق الإیمان بدرجه، و الیقین فوق التّقوی بدرجه، و ما قسم فی النّاس شیء أقلّ من الیقین.

[١5٣٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن حمران بن أعین قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه فضّل الإیمان علی الإسلام بدرجه کما فضّل الکعبه علی المسجد الحرام.

[١54٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن

ص :١٢٠

را تفسیر می کند، کسی که دانش داشته باشد قاعده های داوری را می شناسد و کسی که بردباری کند در کارش کوتاهی نکرده، در میان مردم، ستوده می زیبد.

و جهاد نیز چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهی از منکر، راستی در همه جا و دشمنی با فاسقان. کسی که امر به معروف می کند پشت مؤمنان را استوار می کند، کسی که نهی از منکر می کند، بینی منافق را به خاک می مالد و از نیرنگش در امان می ماند، کسی که در همه جا راستگو است آنچه را بر او واجب بوده، ادا می کند و کسی که با فاسقان دشمنی می کند، برای خدا خشمگین می شود. و کسی که برای خدا خشمگین شود خداوند هم برای او خشمگین می شود. این است ایمان و ریشه و شاخه هایش.

برتری ایمان بر اسلام و برتری یقین بر ایمان

[١5٣٧]١-جابر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای برادر جعفی، همانا ایمان برتر از اسلام و یقین برتر از ایمان است و هیچ چیز گرامی تر از یقین نیست.

[١5٣٨]٢-وشّاء گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید: ایمان یک درجه فرازتر از اسلام است و پرهیزگاری یک درجه فرازتر از ایمان و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری. و هیچ چیزی اندک تر از یقین میان مردم تقسیم نشده است.

[١5٣٩]٣-حمران أعین گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند ایمان را یک درجه بر اسلام برتری داده است آنسان که کعبه را بر مسجد الحرام برتری داد.

[١54٠]4-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای ابو محمّد،

ص :١٢١

هارون بن الجهم أو غیره، عن عمر بن أبان الکلبیّ، عن عبد الحمید الواسطیّ، عن أبی بصیر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا أبا محمّد الإسلام درجه، قال: قلت: نعم قال: و الإیمان علی الإسلام درجه، قال: قلت: نعم قال: و التّقوی علی الإیمان درجه، قال: قلت: نعم قال: و الیقین علی التّقوی درجه، قال: قلت: نعم قال: فما أوتی النّاس أقلّ من الیقین، و إنّما تمسّکتم بأدنی الإسلام فإیّاکم أن ینفلت من أیدیکم.

[١54١]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن الإیمان و الإسلام فقال: قال أبو جعفر علیه السّلام:

إنّما هو الإسلام؛ و الإیمان فوقه بدرجه و التّقوی فوق الإیمان بدرجه و الیقین فوق التّقوی بدرجه و لم یقسم بین النّاس شیء أقلّ من الیقین، قال: قلت: فأیّ شیء الیقین؟ قال: التّوکّل علی اللّه و التّسلیم للّه و الرّضا بقضاء اللّه و التّفویض إلی اللّه قلت: فما تفسیر ذلک؟ قال: هکذا قال أبو جعفر علیه السّلام.

[١54٢]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن الرّضا علیه السّلام قال:

الإیمان فوق الإسلام بدرجه، و التّقوی فوق الإیمان بدرجه، و الیقین فوق التّقوی بدرجه، و لم یقسم بین العباد شیء أقلّ من الیقین.

باب حقیقه الإیمان و الیقین

[١54٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن محمّد بن عذافر، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :١٢٢

آیا اسلام یک درجه دارد؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و ایمان یک درجه فرازتر از اسلام است؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و پرهیزگاری یک درجه فرازتر از ایمان است؟ عرض کردم: بله. فرمودند: و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری است؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و هیچ چیزی اندک تر از یقین به مردم داده نشده است. همانا شما به فروترین اسلام چنگ زده اید، مبادا ناگهان از دستتان بپرد.

[١54١]5-یونس گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ ایمان و اسلام پرسیدم.

فرمودند: حضرت باقر علیه السّلام فرموده اند: همانا در آغاز، اسلام است. و ایمان یک درجه بالای آن است. و پرهیزگاری یک درجه فرای ایمان است و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری است. و هیچ چیزی اندک تر از یقین میان مردم تقسیم نشده است. من عرض کردم: یقین چه چیزی است؟ فرمودند: تکیه به خدا، گردن نهادن بر [فرمان]او، خرسندی به قضای او و سپردن کارها به او. من عرض کردم:

تفسیر آن این است؟ فرمودند: حضرت باقر علیه السّلام چنین فرموده است.

[١54٢]6-احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ایمان یک درجه فرای اسلام است و پرهیزگاری یک درجه فرای ایمان و یقین یک درجه فرای پرهیزگاری است. و در میان مردم هیچ چیزی اندک تر از یقین تقسیم نشده است.

حقیقت ایمان و یقین

[١54٣]١-عذافر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود

ص :١٢٣

بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی بعض أسفاره إذ لقیه رکب فقالوا: السّلام علیک یا رسول اللّه، فقال: ما أنتم؟ فقالوا: نحن مؤمنون یا رسول اللّه، قال: فما حقیقه إیمانکم؟ قالوا: الرّضا بقضاء اللّه و التّفویض إلی اللّه و التّسلیم لأمر اللّه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: علماء حکماء کادوا أن یکونوا من الحکمه أنبیاء، فإن کنتم صادقین فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتّقوا اللّه الّذی إلیه ترجعون.

[١544]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی محمّد الوابشیّ و إبراهیم بن مهزم، عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلّی بالنّاس الصّبح، فنظر إلی شابّ فی المسجد و هو یخفق و یهوی برأسه، مصفرّا لونه، قد نحف جسمه و غارت عیناه فی رأسه، فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: کیف أصبحت یا فلان؟ قال:

أصبحت یا رسول اللّه موقنا، فعجب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من قوله و قال: إنّ لکلّ یقین حقیقه فما حقیقه یقینک؟ فقال: إنّ یقینی یا رسول اللّه هو الّذی أحزننی و أسهر لیلی و أظمأ هواجری فعزفت نفسی عن الدّنیا و ما فیها حتّی کأنّی أنظر إلی عرش ربّی و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلک و أنا فیهم و کأنّی أنظر إلی أهل الجنّه، یتنعّمون فی الجنّه و یتعارفون و علی الأرائک متّکئون و کأنّی أنظر إلی أهل النّار و هم فیها معذّبون مصطرخون و کأنّی الآن أسمع زفیر النّار یدور فی مسامعی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأصحابه: هذا عبد نوّر اللّه قلبه بالإیمان، ثمّ قال له: الزم ما أنت علیه، فقال الشّابّ: ادع اللّه لی یا رسول اللّه أن أرزق الشّهاده معک، فدعا له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلم یلبث أن خرج فی بعض

ص :١٢4

خدا بر او و بر خاندانش-در یکی از سفرهایش به کاروانی برخورد. آنان گفتند:

سلام بر تو ای رسول خدا. حضرت فرمود: شما کیستید؟ گفتند: ما ایمان آورندگانیم ای رسول خدا. فرمودند: حقیقت ایمان شما چیست؟ آنان گفتند:

خرسندی به قضای خدا، سپردن کارها به او و گردن نهادن بر فرمانش. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: دانشمندانی حکمت دان که به جهت حکمتشان نزدیک است پیامبر شوند. پس اگر راست می گویید، ساختمانی را که در آن نمی نشینید، نسازید و مالی را که از آن نمی خورید، گرد نیاورید و از خدایی که به سویش بازمی گردید، پرواکنید.

[١544]٢-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نماز صبح را با مردم گزارد و چشمش در مسجد به جوانی افتاد که چرت می زد و سرش به پایین می افتاد. روی زرد و لاغر و چشم ها گودافتاده. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمودند:

فلانی! حالت چطور است؟ او گفت: ای رسول خدا، در حال یقین هستم. رسول خدا از سخن او در شگفت شد و فرمود: برای هر یقینی حقیقتی است، حقیقت یقین تو چیست؟ او گفت: ای رسول خدا، یقین من همان است که مرا اندوهگین، شب زنده دار و تشنۀ در روزهای داغ کرده است. جانم به دنیا و آنچه دارد بی رغبت شده چنان که گمان می کنم وقتی به عرش پروردگارم می نگرم برای حساب آماده شده و آفریدگان برای حساب رسی گردآورده شده اند و من نیز در میانشان هستم و گویا اکنون بهشتیان را می بینم که در بهشت بهره می برند و همدیگر را معرّفی می کنند. و بر پشتی ها تکیه می زنند و گویا دوزخیان را می بینم که در آتش، عذاب می شوند و فریادرس می خواهند. گویا هم اکنون صدای زبانه های آتش را می شنوم و در گوشم چرخ می زند. آن گاه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به اصحاب فرمودند: این بنده ای است که خداوند دلش را به ایمان روشن کرده است. سپس به آن جوان فرمود: هماره بر این حال باش. جوان عرض کرد: ای رسول خدا، برایم از خدا بخواه که شهادت با تو را روزی ام کند.

پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-برایش دعا کرد. چیزی نگذشت که

ص :١٢5

غزوات النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فاستشهد بعد تسعه نفر و کان هو العاشر.

[١545]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

استقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حارثه بن مالک بن النّعمان الأنصاریّ فقال له:

کیف أنت یا حارثه بن مالک؟ فقال: یا رسول اللّه مؤمن حقّا فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لکلّ شیء حقیقه فما حقیقه قولک فقال یا رسول اللّه عزفت نفسی عن الدّنیا فأسهرت لیلی و أظمأت هواجری و کأنّی أنظر إلی عرش ربّی [و]قد وضع للحساب و کأنّی أنظر إلی أهل الجنّه یتزاورون فی الجنّه و کأنّی أسمع عواء أهل النّار فی النّار، فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: عبد نوّر اللّه قلبه، أبصرت فاثبت، فقال: یا رسول اللّه ادع اللّه لی أن یرزقنی الشّهاده معک، فقال: اللّهمّ ارزق حارثه الشّهاده، فلم یلبث إلاّ أیّاما حتّی بعث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سریّه فبعثه فیها، فقاتل فقتل تسعه-أو ثمانیه-ثمّ قتل.

و فی روایه القاسم بن برید، عن أبی بصیر قال: استشهد مع جعفر بن أبی طالب بعد تسعه نفر و کان هو العاشر.

[١546]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: إنّ علی کلّ حقّ حقیقه و علی کلّ صواب نورا.

باب التّفکّر

[١54٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢6

در یکی از جنگ های پیامبر گرامی به میدان رفت و پس از نه نفر به شهادت رسید که او نفر دهم بود.

[١545]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-به دیدن حارثه بن مالک بن نعمان انصاری رفت و به او فرمود: ای حارثه، چگونه ای؟ او گفت: ای رسول خدا، به راستی، ایمان آورده ام. رسول خدا به او فرمود: برای هرچیزی حقیقتی است، حقیقت سخن تو چیست؟ عرض کرد: ای رسول خدا، جانم به دنیا بی میل است چندان که شب زنده دار و روزه دار روزهای داغ گشته ام. و گویا به آسمان که می نگرم برای حساب آماده شده است. گویا بهشتیان را می بینم که به زیارت همدیگر می روند.

گویا زوزۀ دوزخیان در آتش را می شنوم. آن گاه رسول خدا به او فرمود: بنده ای که خداوند دلش را روشن کرده است. تو بینا گشته ای، بر آن پایدار باش. او عرض کرد: ای رسول خدا، از خدا بخواه که شهادت با تو را روزی ام کند.

حضرت فرمودند: خدایا شهادت را روزی حارثه کن. چند روزی نگذشت که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-مردمی را به جنگ فرستاد که او هم در میانشان بود. جنگید و نه تن را کشت-یا هشت تن را-و سپس خودش کشته شد. و در روایت دیگری از ابو بصیر است که: او همراه جعفر ابو طالب پس از نه نفر به شهادت رسید و نفر دهم بود.

[١546]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان- درودهای خدا بر او-فرمود: همانا برای هر حقّی، حقیقتی است و بر هر درستی، یک روشنی.

اندیشه

[١54٧]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام

ص :١٢٧

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: نبّه بالتّفکّر قلبک، و جاف عن اللّیل جنبک، و اتّق اللّه ربّک.

[١54٨]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن الحسن الصّیقل قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عمّا یروی النّاس أنّ تفکّر ساعه خیر من قیام لیله، قلت: کیف یتفکّر؟ قال: یمرّ بالخربه أو بالدّار فیقول: أین ساکنوک، أین بانوک، ما [با]لک لا تتکلّمین

[١54٩]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أفضل العباده إدمان التّفکّر فی اللّه و فی قدرته.

[١55٠]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول: لیس العباده کثره الصّلاه و الصّوم، إنّما العباده التّفکّر فی أمر اللّه عزّ و جلّ.

[١55١]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن إسماعیل بن سهل، عن حمّاد، عن ربعیّ قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: إنّ التّفکّر یدعو إلی البرّ و العمل به.

باب المکارم

[١55٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الهیثم بن أبی مسروق، عن یزید بن إسحاق شعر، عن الحسین بن عطیّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢٨

می فرمود: دلت را با اندیشیدن بیدار کن. پهلویت را از بستر خواب جدا کن و از خداوند و پروردگارت پروا دار.

[١54٨]٢-حسن صیقل گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آنچه مردم روایت می کردند که اندیشیدن در یک ساعت بهتر از نماز و عبادت یک شب است، پرسیدم و گفتم: آدمی چگونه بنیدیشد؟ فرمودند: از خرابه یا خانه ای بگذرد و بگوید: کجایند ساکنانت، کجایند سازندگانت. چه شده که سخن نمی گویید.

[١54٩]٣-یکی از کسان احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برترین عبادت، پیوسته اندیشی دربارۀ خدا و قدرت او است.

[١55٠]4-معمّر خلاّد گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: عبادت، نماز و روزۀ فراوان نیست.

همانا عبادت، اندیشیدن دربارۀ خداوند عزّتمند است.

[١55١]5-از ربعی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام به نقل از امیر مؤمنان- درود خدا بر او-فرمود: همانا اندیشیدن، به نیکی و انجام آن فرامی خواند.

مکارم

[١55٢]١-حسین عطیّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مکارم

ص :١٢٩

المکارم عشر فإن استطعت أن تکون فیک فلتکن فإنّها تکون فی الرّجل و لا تکون فی ولده و تکون فی الولد و لا تکون فی أبیه و تکون فی العبد و لا تکون فی الحرّ، قیل: و ما هنّ؟ قال: صدق البأس و صدق اللّسان و أداء الأمانه و صله الرّحم و إقراء الضّیف و إطعام السّائل و المکافأه علی الصّنائع و التّذمّم للجار و التّذمّم للصّاحب و رأسهنّ الحیاء.

[١55٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ رسله بمکارم الأخلاق، فامتحنوا أنفسکم، فإن کانت فیکم فاحمدوا اللّه و اعلموا أنّ ذلک من خیر و إن لا تکن فیکم فاسألوا اللّه و ارغبوا إلیه فیها، قال: فذکر [ها]عشره: الیقین و القناعه و الصّبر و الشّکر و الحلم و حسن الخلق و السّخاء و الغیره و الشّجاعه و المروءه قال: و روی بعضهم بعد هذه الخصال العشره و زاد فیها الصّدق و أداء الأمانه.

[١554]٣-عنه، عن بکر بن صالح، عن جعفر بن محمّد الهاشمیّ، عن إسماعیل بن عبّاد قال: بکر و أظنّنی قد سمعته من إسماعیل، عن عبد اللّه بن بکیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا لنحبّ من کان عاقلا، فهما، فقیها، حلیما، مداریا، صبورا، صدوقا، وفیّا.

إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ الأنبیاء بمکارم الأخلاق، فمن کانت فیه فلیحمد اللّه علی ذلک و من لم تکن فیه فلیتضرّع إلی اللّه عزّ و جلّ و لیسأله إیّاها، قال: قلت:

جعلت فداک و ما هنّ؟ قال: هنّ الورع و القناعه و الصّبر و الشّکر و الحلم و الحیاء و السّخاء و الشّجاعه و الغیره و البرّ و صدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١555]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن

ص :١٣٠

ده چیز است. اگر خواستی آن ها را داشته باشی، به دست می آید. این ها گاهی در شخصی هست و در فرزندش نیست و گاهی در فرزند است و در پدرش نیست.

و گاهی در نوکر هست و در آقا نیست. پرسیدند: این ها چه چیزهایی است؟ فرمودند: هراس راستین، راستی گفتار، امانت پردازی، برقراری پیوند خویشاوندی، پذیرایی از میهمان، غذا دادن به گدا، هواداری از همسایه، هواداری از دوست و فراتر از همه، شرم و حیا.

[١55٣]٢-عبد اللّه مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خدای شکوهمند، فرستادگانش را به بزرگواری های اخلاقی ویژه داشت. شما خودتان را بیازمایید، اگر از آن بزرگواری ها داشتید، خدا را سپاس گفته، بدانید که آن خیر شما است. و اگر چیزی در شما نبود، از خداوند درخواست کرده، در پی اش بروید. آن گاه ده چیز ذکر کرد: یقین، قناعت، شکیبایی، سپاسمندی، بردباری، نیک رفتاری، سخاوت، غیرت، شجاعت و مردانگی، راوی گفته است:

برخی راویان، راستگویی و امانت پردازی را هم به این ده مورد افزوده اند.

[١554]٣-عبد اللّه بکیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما دوست می داریم کسی را که خردمند، فهمیده، بینا، بردبار، مداراگر، شکیبا، راستگو و وفادار باشد. همانا خدای عزّتمند پیامبران را به بزرگواری های اخلاقی ویژه داشته است. هرکس آن ها را داشته باشد باید خدا را به جهت آن سپاس بگوید و هرکس آن ها را نداشت باید به درگاه خداوند شکوهمند زاری کرده، آن ها را از او بخواهد. راوی گفته است: من عرض کردم: جانم فدایت! آن ها چه چیزهایی است؟ فرمودند: آن ها عبارتند از: پرهیزگاری، قناعت، شکیبایی، سپاسمندی، بردباری، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکی، راستگویی و امانت پردازی.

[١555]4-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا

ص :١٣١

محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ ارتضی لکم الإسلام دینا، فأحسنوا صحبته بالسّخاء و حسن الخلق.

[١556]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الإیمان أربعه أرکان: الرّضا بقضاء اللّه و التّوکّل علی اللّه و تفویض الأمر إلی اللّه و التّسلیم لأمر اللّه.

[١55٧]6-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن سنان، عن رجل من بنی هاشم قال:

أربع من کنّ فیه کمل إسلامه و لو کان من قرنه إلی قدمه خطایا لم تنقصه:

الصّدق و الحیاء و حسن الخلق و الشّکر.

[١55٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی حمزه، عن جابر بن عبد اللّه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا أخبرکم بخیر رجالکم؟ قلنا: بلی یا رسول اللّه قال:

إنّ من خیر رجالکم التّقیّ، النّقیّ السّمح الکفّین، النّقیّ الطّرفین، البرّ بوالدیه و لا یلجی عیاله إلی غیره.

باب فضل الیقین

[١55٩]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن المثنّی بن الولید، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٣٢

خداوند عزّتمند برای شما اسلام را پسندید. پس با سخاوت و نیک رفتاری اسلام را به خوبی همراهی کنید.

[١556]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند: ایمان بر چهار پایه است: خرسندی به قضای خداوند، تکیه به او، سپردن کارها به او و گردن نهادن بر فرمانش.

[١55٧]6-عبد اللّه سنان از مردی از بنی هاشم [شاید حضرت صادق علیه السّلام است که به جهت تقیّه نام مبارکش آورده نشده است.]روایت کرده که فرمودند: چهار چیز است که در هرکسی باشد اسلامش کامل است و اگر سر تا پایش نیز گناه باشد از اسلامش نمی کاهد: راستی، حیا، نیک رفتاری و سپاسمندی.

[١55٨]٧-جابر عبد اللّه گفته است: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- فرمود: هان! آیا به شما از بهترین مردمان نگویم؟ ما گفتیم: چرا ای رسول خدا.

فرمودند: از بهترین مردمان در میان شما کسی است که پرهیزگار، پاک، گشاده دست، پاک زبان و پاک دامن، نیکی کننده به پدر و مادر و نسپارندۀ خانواده به دیگران باشد.

برتری یقین

[١55٩]١-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرچیزی

ص :١٣٣

لیس شیء إلاّ و له حدّ، قال: قلت: جعلت فداک فما حدّ التّوکّل؟ قال: الیقین قلت: فما حدّ الیقین؟ قال: ألاّ تخاف مع اللّه شیئا.

[١56٠]٢-عنه، عن معلّی، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من صحّه یقین المرء المسلم أن لا یرضی النّاس بسخط اللّه و لا یلومهم علی ما لم یؤته اللّه، فإنّ الرّزق لا یسوقه حرص حریص و لا یردّه کراهیه کاره، و لو أنّ أحدکم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت لأدرکه رزقه کما یدرکه الموت، ثمّ قال: إنّ اللّه بعدله و قسطه جعل الرّوح و الرّاحه فی الیقین و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن فی الشّکّ و السّخط.

[١56١]٣-ابن محبوب، عن هشام بن سالم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ العمل الدّائم القلیل علی الیقین أفضل عند اللّه من العمل الکثیر علی غیر یقین.

[١56٢]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن زراره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام علی المنبر: لا یجد أحد [کم]طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن لیخطئه و ما أخطأه لم یکن لیصیبه.

[١56٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه جلس إلی حائط مائل یقضی بین النّاس، فقال بعضهم: لا تقعد تحت هذا الحائط؛ فإنّه معور، فقال أمیر المؤمنین

ص :١٣4

نهایتی دارد. من عرض کردم: نهایت توکّل چیست؟ فرمودند: یقین. عرض کردم:

و نهایت یقین چیست؟ فرمودند: این که با وجود خدا از چیزی نهراسی.

[١56٠]٢-ابو ولاّد حنّاط و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: از درستی یقین مرد مسلمان این است که مردم را با خشمگین نمودن خدا، خشنود نکند و آنان را به جهت آنچه خداوند به ایشان نداده، سرزنش نکند؛ زیرا نه آزمند روزی را پیش می آورد و نه ناخرسندی کسی آن را به عقب می راند. و اگر یکی از شما از روزی اش چنان بگریزد که از مرگ بگریزد در نهایت به او خواهد رسید چنان که مرگ به او می رسد. سپس فرمودند: همانا خداوند به سبب عدل و داد خود، نشاط و آسایش را در یقین و خرسندی، و غم و اندوه را در شکّ و خشم نهاد.

[١56١]٣-هشام سالم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا کردار پیوستۀ اندک همراه با یقین، نزد خداوند برتر از کردار بسیار بی یقین است.

[١56٢]4-زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-بر منبر فرمودند: هیچ یک از شما طعم ایمان را نمی چشد تا بداند که آنچه به او می رسد چنان نبوده که از او بگذرد و آنچه از او درمی گذرد چنان نبوده که به او برسد.

[١56٣]5-زید شحّام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-برای داوری میان مردم کنار دیوار خمیده ای نشست. یکی از آنان گفت: زیر این دیوار منشین که کج است. حضرت امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمود: مرد را

ص :١٣5

صلوات اللّه علیه: حرس امرأ أجله فلمّا قام سقط الحائط، قال: و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام ممّا یفعل، هذا و أشباهه، و هذا الیقین.

[١564]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَهِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا فقال: أما إنّه ما کان ذهبا و لا فضّه و إنّما کان أربع کلمات: لا إله إلاّ أنا، من أیقن بالموت لم یضحک سنّه، و من أیقن بالحساب لم یفرح قلبه، و من أیقن بالقدر لم یخش إلاّ اللّه.

[١565]٧-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: لا یجد عبد طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن لیخطئه و أنّ ما أخطأه لم یکن لیصیبه و أنّ الضّارّ النّافع هو اللّه عزّ و جلّ.

[١566]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی حمزه، عن سعید بن قیس الهمدانیّ قال:

نظرت یوما فی الحرب إلی رجل علیه ثوبان فحرّکت فرسی فإذا هو أمیر المؤمنین علیه السّلام فقلت: یا أمیر المؤمنین فی مثل هذا الموضع؟ فقال: نعم یا سعید بن قیس إنّه لیس من عبد إلاّ و له من اللّه حافظ و واقیه معه ملکان یحفظانه من أن یسقط من رأس جبل أو یقع فی بئر، فإذا نزل القضاء خلّیا بینه و بین کلّ شیء.

[١56٧]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط قال:

سمعت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول: کان فی الکنز الّذی قال اللّه عزّ و جلّ:

ص :١٣6

اجلش نگاه می دارد. آن گاه چون برخاست دیوار فروریخت. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر مؤمنان علیه السّلام از این کارها بسیار داشت. و یقین همین است.

[١564]6-صفوان شتربان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (و امّا دیوار برای دو پسر یتیم آن شهر بود که زیرش گنجی داشتند.) [کهف (١٨) :٨٢]فرمودند: هان! که آن زر و سیم نبود و چهار کلمه بود:

هیچ خدایی جز من نیست، کسی که به مرگ یقین دارد در خنده، دندانش دیده نمی شود، کسی که به حساب رسی یقین دارد، به دل شاد نمی شود و کسی که به تقدیر یقین دارد جز از خدا نمی هراسد.

[١565]٧-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: بنده طعم ایمان را نمی چشد تا بداند که آنچه به او می رسد چنان نبوده که از او درگذرد و آنچه از او درمی گذرد چنان نبوده که به او برسد و همانا کسی که سود و زیان رسان است، خدا است.

[١566]٨-سعید بن قیس همدانی گفته است: روزی در جنگ، مردی را دیدم که تنها دو جامه، به تن کرده بود. با اسب به سویش رفتم و دیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام است. عرض کردم: ای امیر مؤمنان در چنین احوالی با این لباس؟ فرمودند: آری، ای سعید قیس! همانا برای هر بنده ای از سوی خداوند نگاهبان و نگهدارنده ای است. دو فرشته که او را از فروافتادن از سر کوه یا فروافتادن در چاه نگاه می دارند. ولی وقتی قضا نازل شود میان او و چیزهای دیگر را وامی گذارند.

[١56٧]٩-علی أسباط گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: در گنجی

ص :١٣٧

وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا کان فیه بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ عجبت لمن أیقن بالموت کیف یفرح و عجبت لمن أیقن بالقدر کیف یحزن و عجبت لمن رأی الدّنیا و تقلّبها بأهلها کیف یرکن إلیها؟ و ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لا یتّهم اللّه فی قضائه و لا یستنبطئه فی رزقه، فقلت: جعلت فداک أرید أن أکتبه قال:

فضرب و اللّه یده إلی الدّواه لیضعها بین یدیّ، فتناولت یده، فقبّلتها و أخذت الدّواه فکتبته.

[١56٨]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن عبد الرّحمن العرزمیّ، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان قنبر غلام علیّ یحبّ علیّا علیه السّلام حبّا شدیدا فإذا خرج علیّ صلوات اللّه علیه خرج علی أثره بالسّیف، فرآه ذات لیله فقال: یا قنبر ما لک؟ فقال: جئت لأمشی خلفک یا أمیر المؤمنین قال: ویحک أ من أهل السّماء تحرسنی أو من أهل الأرض؟ ! فقال: لا، بل من أهل الأرض، فقال: إنّ أهل الأرض لا یستطیعون لی شیئا إلاّ بإذن اللّه من السّماء فارجع، فرجع.

[١56٩]١١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عمّن ذکره قال:

قیل للرّضا علیه السّلام: إنّک تتکلّم بهذا الکلام و السّیف یقطر دما؟ فقال: إنّ للّه وادیا من ذهب، حماه بأضعف خلقه النّمل، فلو رامه البخاتیّ لم تصل إلیه.

باب الرّضا بالقضاء

[١5٧٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن صالح، عن بعض أشیاخ بنی النّجاشیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

رأس طاعه اللّه الصّبر و الرّضا عن اللّه فیما أحبّ العبد أو کره و لا یرضی

ص :١٣٨

که خداوند عزّتمند فرمود: «و زیر آن گنجی داشتند» . چنین نوشته بود: به نام خداوند رحمت گر مهربان. از کسی که به مرگ یقین دارد در شگفتم که چگونه شادی می کند. و از کسی که به تقدیر یقین دارد در شگفتم که چگونه غم می خورد و از کسی که دنیا و ناپایداری اش برای اهلش را دیده در شگفتم که چگونه به آن تکیه می کند؟ و برای کسی که عقلی از سوی خداوند دارد سزاوار است که خداوند را در قضایش متّهم نکند و در روزی دادن به کندی نسبتش ندهد. من عرض کردم: جانم فدایت می خواهم این را بنویسم. به خدا سوگند ایشان دستش را به سوی دوات برد تا به من بدهد که من دستشان را گرفته، بوسیدم و دوات را برداشته، آن را نوشتم.

[١56٨]١٠-عبد الرحمان عرزمی به نقل از پدرش از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: قنبر غلام علی علیه السّلام ایشان را بسیار دوست می داشت. و چون علی-درود خدا بر او-بیرون می رفت او با شمشیر به دنبالش می رفت. شبی حضرت او را دید و فرمود: قنبر چه شده است؟ او عرض کرد: آمدم تا پشت سر شما راه بروم. حضرت فرمودند: وای بر تو آیا تو مرا از اهل آسمان نگاه می داری یا از اهل زمین؟ او عرض کرد: از اهل آسمان نه بلکه از اهل زمین. حضرت فرمودند: اهل زمین جز به اذن خدای آسمان با من کاری نمی توانند کرد، بازگرد.

و او بازگشت.

[١56٩]١١-یونس از کسی که نامش را برده، روایت کرده که به حضرت رضا علیه السّلام گفتند: درحالی که از شمشیرها خون می چکد شما چنین سخنی می گویید؟ حضرت فرمودند: خداوند دره ای از زر دارد که از آن با ناتوان ترین آفریدگانش، مورچه نگاهداری می کند و اگر شتر خراسانی هم به سویش بدود به آن نمی رسد.

خشنودی به قضا

[١5٧٠]١-یکی از بزرگان بنی نجاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در رأس فرمانبری از خداوند، شکیبایی و خشنودی از خداوند است.

ص :١٣٩

عبد عن اللّه فیما أحبّ أو کره إلاّ کان خیرا له فیما أحبّ أو کره.

[١5٧١]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن لیث المرادیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أعلم النّاس باللّه أرضاهم بقضاء اللّه عزّ و جلّ.

[١5٧٢]٣-عنه، عن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:

الصّبر و الرّضا عن اللّه رأس طاعه اللّه و من صبر و رضی عن اللّه فیما قضی علیه فیما أحبّ أو کره لم یقض اللّه عزّ و جلّ له فیما أحبّ أو کره إلاّ ما هو خیر له.

[١5٧٣]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن داود الرّقّیّ، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: «إنّ من عبادی المؤمنین عبادا لا یصلح لهم أمر دینهم إلاّ بالغنی و السّعه و الصّحّه فی البدن فأبلوهم بالغنی و السّعه و صحّه البدن فیصلح علیهم أمر دینهم، و إنّ من عبادی المؤمنین لعبادا لا یصلح لهم أمر دینهم إلاّ بالفاقه و المسکنه و السّقم فی أبدانهم فأبلوهم بالفاقه و المسکنه و السّقم، فیصلح علیهم أمر دینهم و أنا أعلم بما یصلح علیه أمر دین عبادی المؤمنین، و إنّ من عبادی المؤمنین لمن یجتهد فی عبادتی فیقوم من رقاده و لذیذ و ساده فیتهجّد لی اللّیالی فیتعب نفسه فی عبادتی فأضربه بالنّعاس اللّیله و اللّیلتین نظرا منّی له و إبقاء علیه، فینام حتّی یصبح فیقوم و هو ماقت لنفسه زارئ علیها و لو أخلّی بینه و بین ما یرید من عبادتی لدخله العجب من ذلک فیصیّره العجب إلی الفتنه بأعماله فیأتیه من ذلک ما فیه هلاکه لعجبه بأعماله و رضاه عن نفسه حتّی یظنّ أنّه قد فاق العابدین و جاز

ص :١4٠

در هر کاری، چه بنده آن را دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد. و هیچ بنده ای در آنچه دوست می دارد یا دوست نمی دارد از خدا خرسند نمی شود مگر این که خیری برایش به همراه می آورد.

[١5٧١]٢-لیث مرادی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: داناترین مردم به خداوند خشنودترین شان به قضای آن عزّتمند است.

[١5٧٢]٣-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی و خرسندی از خداوند در رأس فرمانبری از خداوند است. و کسی که در آنچه خداوند بر او حکم کرده، شکیبایی کند و از او خرسند باشد، چه برایش خوش باشد و چه ناخوش، خداوند عزّتمند برای او جز آنچه خیر است حکم نمی کند.

[١5٧٣]4-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خدای شکوهمند فرموده است: همانا از میان بندگان مؤمن ام بنده ای است که کار دینش جز با توانگری و گشادگی روزی و تندرستی بدن درست نمی شود. پس من او را به توانگری و گشادگی روزی و تندرستی بدن دچار می کنم تا کار دینش درست شود. و دیگر از بندگان مؤمنم بنده ای است که کار دینش جز با نداری و بیچارگی و بیماری در بدنش درست نمی شود پس او را به نداری و بیچارگی و بیماری دچار می کنم تا کار دینش درست گردد. و من به آنچه کار دین بندگانم به سببش درست می شود داناترم. از بندگانم مؤمنم یکی در عبادتم می کوشد، از خواب و بالش لذّت بخش خود جدا شده، شب را به خاطر من زنده می کند و خودش را در عبادت من خسته می کند.

من یک شب و دو شب به جهت گوشۀ چشمی که به او دارم و برای ماندنش در این حال او را به چرت می اندازم. او می خوابد و صبحگاه برمی خیزد درحالی که از خودش ناراحت است و آن را سرزنش می کند. ولی اگر میان او و عبادتم را باز بگذارم، غروری به او دست می دهد که به فتنۀ در اعمالش کشیده می شود. و به جهت همین غرور در اعمال و خرسندی از خود-چنان که می پندارد او بالاتر از همۀ عبادتگران است و در عبادت کوتاهی نمی کند-به سوی هلاکت می رود.

ص :١4١

فی عبادته حدّ التّقصیر، فیتباعد منّی عند ذلک و هو یظنّ أنّه یتقرّب إلیّ، فلا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملونها لثوابی فإنّهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم و أفنوا أعمارهم فی عبادتی کانوا مقصّرین غیر بالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی و النّعیم فی جنّاتی و رفیع درجاتی العلی فی جواری و لکن فبرحمتی فلیثقوا و بفضلی فلیفرحوا و إلی حسن الظّنّ بی فلیطمئنّوا، فإنّ رحمتی عند ذلک تدارکهم، و منّی یبلّغهم رضوانی، و مغفرتی تلبسهم عفوی، فإنّی أنا اللّه الرّحمن الرّحیم و بذلک تسمّیت.

[١5٧4]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لا یستبطئه فی رزقه و لا یتّهمه فی قضائه.

[١5٧5]6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن النّعمان، عن عمرو بن نهیک بیّاع الهرویّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه عزّ و جلّ: عبدی المؤمن لا أصرفه فی شیء إلاّ جعلته خیرا له، فلیرض بقضائی و لیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی أکتبه یا محمّد من الصّدّیقین عندی.

[١5٧6]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن داود بن فرقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی بن عمران علیه السّلام: یا موسی بن عمران ما خلقت خلقا أحبّ إلیّ من عبدی المؤمن فإنّی إنّما أبتلیه لما هو خیر له و أعافیه لما هو خیر له و أزوی عنه ما هو شرّ له لما هو خیر له و أنا أعلم بما یصلح علیه عبدی فلیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی و لیرض بقضائی؛ أکتبه فی

ص :١4٢

از من دور می شود ولی می پندارد که نزدیک شده است. پس عمل کنندگان نباید به عمل هایی که به خاطر پاداشم انجام می دهند تکیه کنند؛ چون آنان هرچه بکوشند و خودشان را خسته کنند و عمرشان را در عبادت من بگذارند، باز کوتاهی کرده اند و در آنچه از من می خواهند، از بزرگواری و نعمت های بهشتم و درجات والا در کنارم به نهایت عبادتم نمی رسند. بلکه باید به رحمتم اطمینان کرده، به احسانم شاد شوند و با حسن ظنّ به من آرام گردند. تا رحمتم به دنبالشان برود و احسانم به بهشت رساند و آمرزشم جامۀ عفوم را به ایشان بپوشاند. که منم خداوند رحمتگر مهربان و به آن نامیده شده ام.

[١5٧4]5-صفوان شتربان از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای کسی که عقلی از خدا دارد سزاوار است که او را در روزی دادن، به کندی نسبت نداده، در قضا متّهمش نکند.

[١5٧5]6-عمرو نهیک فروشندۀ هراتی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: خداوند شکوهمند فرموده است: بندۀ مؤمنم را دربارۀ کاری نمی گردانم جز این که آن را برایش خیر قرار دهم. پس باید به قضایم خرسند، به بلایم شکیبا و به نعمت هایم سپاسمند باشد تا ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]او را از صدّیقان درگاهم بنویسم.

[١5٧6]٧-داود فرقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند عزّتمند به موسای عمران وحی کرده چنین آمده است: ای موسای عمران من هیچ آفریده ای دوست داشتنی تر از بندۀ مؤمنم نیافریده ام. من او را به آنچه خیر او است دچار می کنم و به آنچه برایش خیر است عافیت اش می دهم و آنچه را برایش بد است به جهت خیرش از او دور می کنم و من به آنچه برای بنده ام شایسته است داناترم. پس او باید بر بلایم شکیبا، بر نعمت هایم سپاسمند و به قضایم خرسند باشد تا چون برای

ص :١4٣

الصّدّیقین عندی إذا عمل برضائی و أطاع أمری.

[١5٧٧]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن فضیل بن عثمان، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

عجبت للمرء المسلم لا یقضی اللّه عزّ و جلّ له قضاء إلاّ کان خیرا له و إن قرّض بالمقاریض کان خیرا له و إن ملک مشارق الأرض و مغاربها کان خیرا له.

[١5٧٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن سنان، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أحقّ خلق اللّه أن یسلّم لما قضی اللّه عزّ و جلّ من عرف اللّه عزّ و جلّ و من رضی بالقضاء أتی علیه القضاء و عظّم اللّه أجره؛ و من سخط القضاء مضی علیه القضاء و أحبط اللّه أجره.

[١5٧٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن علیّ بن هاشم بن البرید، عن أبیه قال:

قال [لی]علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما: الزّهد عشره أجزاء؛ أعلی درجه الزّهد أدنی درجه الورع؛ و أعلی درجه الورع أدنی درجه الیقین؛ و أعلی درجه الیقین أدنی درجه الرّضا.

[١5٨٠]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن أسباط، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لقی الحسن بن علیّ علیهما السّلام عبد اللّه بن جعفر فقال: یا عبد اللّه کیف یکون المؤمن مؤمنا و هو یسخط قسمه و یحقّر منزلته و الحاکم علیه اللّه و أنا الضّامن لمن لم یهجس فی قلبه إلاّ الرّضا أن یدعو اللّه فیستجاب له.

[١5٨١]١٢-عنه، عن أبیه، عن ابن سنان، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١44

خرسندی من عمل کرد و از فرمانم اطاعت کرد او را از صدّیقان درگاهم بنویسم.

[١5٧٧]٨-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از مرد مسلمان درشگفتم که خداوند شکوهمند قضایی بر او حکم نمی کند مگر این که خیرش باشد. و اگر با قیچی ها او را پاره پاره کنند برای خیر او است و اگر صاحب مشرق و مغرب زمین هم شود برای خیر او است.

[١5٧٨]٩-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سزاوارترین آفریدۀ خداوند برای تسلیم شدن به قضای آن عزّتمند کسی است که او را بشناسد و کسی که به قضا خرسند باشد، آن قضا بر او اجرا شده، خداوند پاداشش را بزرگ می سازد. و کسی که از قضا خشمگین باشد، آن قضا بر او می گذرد و خداوند پاداشش را تباه می سازد.

[١5٧٩]١٠-هاشم برید گفته است: حضرت سجّاد علیه السّلام به من فرمود: زهد ده بخش است، که بالاترین درجه اش، پایین ترین درجۀ پرهیزگاری است و والاترین درجۀ پرهیزگاری، کم ترین درجۀ یقین است و والاترین درجۀ یقین، پست ترین درجۀ رضا.

[١5٨٠]١١-علی اسباط به نقل از کسی که نامش را برده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حضرت حسن مجتبی علیه السّلام به دیدار عبد اللّه جعفر رفت و فرمود: ای عبد اللّه، مؤمن نیست کسی که به قسمت خود ناراضی است و جایگاه خودش را اندک می شمارد درحالی که خداوند بر او چنین حکم رانده است. و من برای کسی که در دلش جز رضا نباشد ضمانت می کنم که از خدا بخواهد و استجابت شود.

[١5٨١]١٢-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: با چه چیزی

ص :١45

قلت له: بأیّ شیء یعلم المؤمن بأنّه مؤمن؟ قال: بالتّسلیم للّه و الرّضا فیما ورد علیه من سرور أو سخط.

[١5٨٢]١٣-عنه، عن أبیه، عن ابن سنان، عن الحسین بن المختار، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لم یکن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول لشیء قد مضی: لو کان غیره.

باب التّفویض إلی اللّه و التّوکّل علیه

[١5٨٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن مفضّل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام ما اعتصم بی عبد من عبادی دون أحد من خلقی، عرفت ذلک من نیّته، ثمّ تکیده السّماوات و الأرض و من فیهنّ إلاّ جعلت له المخرج من بینهنّ، و ما اعتصم عبد من عبادی بأحد من خلقی، عرفت ذلک من نیّته إلاّ قطعت أسباب السّماوات و الأرض من یدیه و أسخت الأرض من تحته و لم أبال بأیّ واد هلک.

[١5٨4]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن محبوب، عن أبی حفص الأعشی، عن عمر [و]بن خالد، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

خرجت حتّی انتهیت إلی هذا الحائط فاتّکأت علیه فإذا رجل علیه ثوبان أبیضان، ینظر فی تجاه وجهی ثمّ قال: یا علیّ بن الحسین ما لی أراک کئیبا حزینا؟ أعلی الدّنیا؟ فرزق اللّه حاضر للبرّ و الفاجر، قلت: ما علی هذا أحزن و إنّه لکما تقول قال: فعلی الآخره؟ فوعد صادق یحکم فیه ملک قاهر-أو قال:

ص :١46

دانسته می شود که کسی مؤمن است؟ فرمودند: با تسلیم شدن برای خدا و خرسندی به آنچه بر او می رسد، چه شادی و چه ناراحتی.

[١5٨٢]١٣-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دربارۀ چیزی که گذشته بود، نمی فرمود: کاش جز این می شد.

سپردن کارها به او و تکیه بر او

[١5٨٣]١-مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند عزّتمند به داود علیه السّلام چنین وحی کرد: چون یکی از بندگانم بی توجّه به کسی از آفریدگانم به من پناه آورد و من آن را از نیّتش دانستم اگر آسمان ها و زمین و ساکنان آن ها هم بخواهند او را گمراه کنند، من راه رهایی را برایش گشوده می گذارم. ولی وقتی یکی از بندگانم به کسی از آفریدگانم پناه آورد و من آن را از نیّتش بدانم، اسباب آسمان ها و زمین را از دستش بیرون می کشم و زمین را برایش تنگ می کنم و برایم مهم نیست که در کدام دره بمیرد.

[١5٨4]٢-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: روزی از خانه بیرون آمدم و به این دیوار رسیدم و بر آن تکیه کردم. ناگاه مردی با دو جامۀ سپید در بر، به من نگریست و سپس گفت: ای علی حسین چه شده، تو را افسرده و غمگین می بینم؟ اگر بر دنیا غمگینی که روزی خدا برای نیکوکار و بدکار حاضر است. من گفتم: بر آن غمگین نیستم که چنان است که تو می گویی. او گفت: پس اگر بر آخرت غمگینی وعدۀ او راست است و آن پادشاه چیره گر-یا توانا-حکم

ص :١4٧

قادر-قلت: ما علی هذا أحزن و إنّه لکما تقول، فقال: ممّ حزنک؟ قلت: [ممّا] نتخوّف من فتنه ابن الزّبیر و ما فیه النّاس قال: فضحک، ثمّ قال: یا علیّ بن الحسین هل رأیت أحدا دعا اللّه فلم یجبه؟ قلت: لا قال: فهل رأیت أحدا توکّل علی اللّه فلم یکفه؟ قلت: لا قال: فهل رأیت أحدا سأل اللّه فلم یعطه؟ قلت: لا، ثمّ غاب عنّی.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب مثله.

[١5٨5]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن حسّان، عن عمّه عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الغنی و العزّ یجولان، فإذا ظفرا بموضع التّوکّل أوطنا.

عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن حسّان مثله.

[١5٨6]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما عبد أقبل قبل ما یحبّ اللّه عزّ و جلّ أقبل اللّه قبل ما یحبّ و من اعتصم باللّه عصمه اللّه و من أقبل اللّه قبله و عصمه لم یبال لو سقطت السّماء علی الأرض أو کانت نازله نزلت علی أهل الأرض فشملتهم بلیّه، کان فی حزب اللّه بالتّقوی من کلّ بلیّه، ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ اَلْمُتَّقِینَ فِی مَقٰامٍ أَمِینٍ.

[١5٨٧]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن غیر واحد، عن علیّ بن أسباط، عن أحمد بن عمر الحلاّل، عن علیّ بن سوید، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

ص :١4٨

خواهد داد. من گفتم: بر این نیز غمگین نیستم و آن چنان است که تو می گویی. او گفت: پس اندوهت برای چیست؟ من گفتم: از فتنۀ پسر زبیر و اوضاع مردم می ترسم. او خندید و سپس گفت: ای علی حسین آیا کسی را دیده ای که خدا را بخواند و او پاسخش را ندهد؟ من گفتم: نه. او گفت: و آیا کسی را دیده ای که به خدا تکیه کند و او را کفایت نکند؟ من گفتم: نه. او گفت: و کسی را دیده ای که از خدا چیزی بخواهد و او ندهد؟ گفتم: نه. سپس از دیدگانم پنهان شد. ابن محبوب نیز مانند این را روایت کرده است.

[١5٨5]٣-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا توانگری و عزّت در گردشند تا چون به توکّل رسند، جای گیرند.

[١5٨6]4-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر بنده ای به آنچه خداوند عزّتمند دوست می دارد، روی آورد، خداوند به آنچه او دوست دارد رومی کند و هرکس به خدا پناه آورد، خدا او را نگاه می دارد. و کسی که خدا به او روآورده، او را نگاه می دارد. باکی ندارد که آسمان بر زمین فروافتد یا بلایی بر اهل زمین نازل شود. او در حزب خدا نگاه داشته شدۀ از هر بلایی است. مگر خداوند شکوهمند نمی فرماید: (همانا پرهیزگاران در جایگاهی ایمنی بخش اند.) [دخان (44) :5١]

[١5٨٧]5-علی سوید گفته است: از حضرت کاظم علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند

ص :١4٩

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ فقال:

التّوکّل علی اللّه درجات منها أن تتوکّل علی اللّه فی أمورک کلّها، فما فعل بک کنت عنه راضیا، تعلم أنّه لا یألوک خیرا و فضلا و تعلم أنّ الحکم فی ذلک له، فتوکّل علی اللّه بتفویض ذلک إلیه وثق به فیها و فی غیرها.

[١5٨٨]6-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا: من أعطی الدّعاء أعطی الإجابه، و من أعطی الشّکر أعطی الزّیاده، و من أعطی التّوکّل أعطی الکفایه، ثمّ قال: أتلوت کتاب اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ! و قال: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ؟ و قال: اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ. ؟

[١5٨٩]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أبی علیّ، عن محمّد بن الحسن، عن الحسین بن راشد، عن الحسین بن علوان قال:

کنّا فی مجلس نطلب فیه العلم و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار فقال لی بعض أصحابنا: من تؤمّل لما قد نزل بک فقلت: فلانا، فقال: إذا و اللّه لا تسعف حاجتک و لا یبلغک أملک و لا تنجح طلبتک، قلت: و ما علّمک رحمک اللّه؟ قال:

إنّ أبا عبد اللّه علیه السّلام حدّثنی أنّه قرأ فی بعض الکتب أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: و عزّتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی لأقطعنّ أمل کلّ مؤمّل [من النّاس]غیری بالیأس و لأکسونّه ثوب المذلّه عند النّاس و لأنحّینّه من قربی و لأبعّدنّه من فضلی أیؤمّل غیری فی الشّدائد و الشّدائد؟ بیدی و یرجو غیری و یقرع بالفکر باب غیری؟ و بیدی مفاتیح الأبواب و هی مغلقه و بابی مفتوح

ص :١5٠

عزّتمند پرسیدم: (و هرکس به خدا تکیه کند، او را بس است.) [طلاق (65) :٣] فرمودند: تکیه به خدا درجاتی دارد، یکی از آن ها این است که در همۀ کارهایت به او تکیه کنی و هرچه با تو بکند تو از خشنود باشی. بدانی که او از خوبی و احسان به تو کوتاهی نمی کند و بدانی که در این جهت، فرمان با او است. پس با سپردن امورت به او، بر خدا تکیه کن. و از همه جهت به او اعتماد داشته باش.

[١5٨٨]6-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به هر کس سه چیز داده شد، از سه چیزش بازنداشتند: کسی که به او دعا داده شده، اجابت هم داده شده است. و کسی که به او سپاسداری داده شده، افزونی هم داده شده است. و کسی که به او توکّل داده شده، کفایت هم داده شده است. سپس فرمودند: آیا کتاب خدای عزّتمند را خوانده ای که: (و هرکس به خدا تکیه کند، او را بس است.) و (اگر سپاس بگویید، برایتان می افزایم.) [ابراهیم (١4) :٧]و (مرا بخوانید تا پاسختان بدهم.) [مؤمن (4٠) :6٠]

[١5٨٩]٧-حسین علوان گفت: ما در مجلسی دانش می آموختیم و خرجی ام در یکی از سفرها به پایان رسیده بود. یکی از دوستانم گفت: برای این گرفتاری به چه کسی امیدواری؟ من گفتم: به فلانی. او گفت: پس به خدا سوگند که نیازت برآورده نشود و به آرزویت نرسی و خواسته ات به دست نیاید. من گفتم: خدایت بیامرزد از کجا می گویی؟ او گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرموده است که خودش در یکی از کتاب ها چنین خوانده: خداوند پاک و والا می فرماید: به عزّت و بزرگی و شرف و چیرگی ام بر عرش سوگند که آرزوی امیدواران به غیر خودم را با ناامیدی پاره می کنم، در نزد مردم لباس خواری بر او می پوشانم و از نزد خودم و از احسانم دورش می کنم. آیا در سختی ها به غیر من امید می بندد؟ ! درحالی که سختی ها به دست من است. آیا به غیر من امیدوار می شود و در فکرش در غیر مرا می کوبد؟ ! در حالی که کلید درها به دست من است و در من گشوده است برای کسی که مرا بخواند

ص :١5١

لمن دعانی فمن ذا الّذی أمّلنی لنوائبه فقطعته دونها؟ و من ذا الّذی رجانی لعظیمه فقطعت رجاءه منّی؟ جعلت آمال عبادی عندی محفوظه فلم یرضوا بحفظی و ملأت سماواتی ممّن لا یملّ من تسبیحی و أمرتهم أن لا یغلقوا الأبواب بینی و بین عبادی، فلم یثقوا بقولی ألم یعلم [أنّ]من طرقته نائبه من نوائبی أنّه لا یملک کشفها أحد غیری إلاّ من بعد إذنی، فما لی أراه لاهیا عنّی، أعطیته بجودی ما لم یسألنی ثمّ انتزعته عنه فلم یسألنی ردّه و سأل غیری، أ فیرانی أبدأ بالعطاء قبل المسأله ثمّ أسأل فلا أجیب سائلی؟ ! أ بخیل أنا فیبخّلنی عبدی أو لیس الجود و الکرم لی؟ ! أو لیس العفو و الرّحمه بیدی؟ ! أ و لیس أنا محلّ الآمال؟ ! فمن یقطعها دونی؟ أفلا یخشی المؤمّلون أن یؤمّلوا غیری، فلو أنّ أهل سماواتی و أهل أرضی أمّلوا جمیعا ثمّ أعطیت کلّ واحد منهم مثل ما أمّل الجمیع ما انتقص من ملکی مثل عضو ذرّه و کیف ینقص ملک أنا قیّمه فیا بؤسا للقانطین من رحمتی و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی.

[١5٩٠]٨-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن عبّاد بن یعقوب الرّواجنیّ، عن سعید بن عبد الرّحمن قال:

کنت مع موسی بن عبد اللّه بینبع و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار، فقال لی بعض ولد الحسین علیه السّلام: من تؤمّل لما قد نزل بک؟ فقلت: موسی بن عبد اللّه، فقال: إذا لا تقضی حاجتک ثمّ لا تنجح طلبتک؛ قلت: و لم ذاک؟ قال: لأنّی قد وجدت فی بعض کتب آبائی أنّ اللّه عزّ و جلّ یقول-ثمّ ذکر مثله-فقلت: یا ابن رسول اللّه أمل علیّ: ، فأملاه علیّ، فقلت: لا و اللّه ما أسأله حاجه بعدها.

ص :١5٢

و آن درها بسته است. چه کسی در گرفتاری هایش به من امید بسته و من ناامیدش کرده ام؟ و چه کسی در کار بزرگ به من امیدوار شده و من امیدش را بریده ام؟ من آرزوهای بندگانم را نزد خودم نگاه می دارم ولی آنان به آن راضی نمی شوند. من آسمان هایم را از کسانی که از تسبیح گفتن به من خسته نمی شوند پرکرده، به آنان فرمان داده ام که درهای میان من و بندگانم را نبندند ولی اینان به سخن من اعتماد نمی کنند. آیا او نمی داند هر مصیبتی که در او را می کوبد کسی جز من یا پس از اجازۀ من نمی تواند آن را برطرف کند. پس چه شده که از من غافل است. چیزی را که نخواسته بود به احسانم به او دادم. سپس از او گرفتم ولی او سراغش را نه از من که از دیگری گرفت. آیا گمان می کند که من پیش از خواستن می دهم و چون بخواهند پاسخ نمی دهم. آیا من بخیلم که بنده ام مرا بخیل می شمارد؟ مگر بخشش و احسان از من نیست؟ مگر گذشت و رحمت به دست من نیست؟ مگر من جایگاه آرزوها نیستم؟ پس چه کسی جز من می تواند آرزوها را قطع کند؟ آیا آنان از این که به جز من امید می بندند، نمی هراسند؟ اگر اهل آسمان ها و اهل زمین، همگی آرزویی بکنند و من به هر کدامشان به اندازۀ امید همگی شان بدهم، از فرمانروایی ام به اندازۀ اندک ذرّه ای کاسته نمی شود. چگونه فرمانروایی ای که من سرپرست آن هستم کاسته شود. پس بدا بر ناامیدان از رحمتم و بدا بر کسانی که از من نافرمانی کردند و پروا نکردند.

[١5٩٠]٨-سعید عبد الرّحمان گفت: من به همراه موسای عبد اللّه در ینبع بودم و خرجی ام در یکی از سفرها به پایان رسیده بود. یکی از فرزندان حسین علیه السّلام به من گفت: در این گرفتاری به چه کسی امیدواری؟ من گفتم: به موسای عبد اللّه. او گفت: پس نیازت برآورده نشود و خواسته ات به دست نیاید. گفتم: برای چه؟ گفت: من در یکی از کتاب های پدرانم دیده ام که خداوند عزّتمند می فرماید: - سپس همانند حدیث پیشین را گفت-من گفتم: ای پسر رسول خدا آن را تکرار کن تا بنویسم پس آن را برایم تکرار کرد. من گفتم: نه به خدا سوگند از حالا هیچ حاجتی از او نمی خواهم.

ص :١5٣

باب الخوف و الرّجاء

[١5٩١]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن حدید، عن منصور بن یونس، عن الحارث بن المغیره، أو عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما کان فی وصیّه لقمان؟ قال: کان فیها الأعاجیب و کان أعجب ما کان فیها أن قال لابنه: خف اللّه عزّ و جلّ خیفه لو جئته ببرّ الثّقلین لعذّبک و ارج اللّه رجاء لو جئته بذنوب الثّقلین لرحمک ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کان أبی یقول:

إنّه لیس من عبد مؤمن إلاّ [و]فی قلبه نوران: نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا.

[١5٩٢]٢-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا إسحاق خف اللّه کأنّک تراه و إن کنت لا تراه فإنّه یراک، فإن کنت تری أنّه لا یراک فقد کفرت، و إن کنت تعلم أنّه یراک ثمّ برزت له بالمعصیه فقد جعلته من أهون النّاظرین علیک.

[١5٩٣]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن الهیثم بن واقد قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من خاف اللّه أخاف اللّه منه کلّ شیء، و من لم یخف اللّه أخافه اللّه من کلّ شیء.

[١5٩4]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمزه بن عبد اللّه الجعفریّ، عن جمیل بن درّاج، عن أبی حمزه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من عرف اللّه خاف اللّه و من خاف اللّه سخت نفسه عن الدّنیا.

ص :١54

هراس و امید

[١5٩١]١-مغیره گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: در وصیّت لقمان چه چیزهایی بود؟ فرمودند: در آن شگفتی هایی است و شگفت تر از همه این که به پسرش گفت: از خدای شکوهمند چنان بترس که گویا اگر نیکی جنّ و آدمی را به نزدش ببری باز کیفرت خواهد کرد. و به او امیدوار باش چنان که اگر گناه جنّ و آدمی را هم ببری تو را خواهد آمرزید. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: پدرم می فرمود: در دل هر بندۀ مؤمنی دو نور است: نور هراس و نور امید، نه این افزون بر آن است و نه آن افزون تر از این.

[١5٩٢]٢-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرموده است: ای اسحاق از خدا چنان بترس که گویا او را می بینی، اگرچه نبینی. که او تو را می بیند.

و اگر بپنداری که او تو را نمی بیند، کافر شده ای. و اگر بدانی که او تو را می بیند، سپس نافرمانی اش کنی، او را از خوارترین ناظران بر خودت قرار داده ای.

[١5٩٣]٣-عیثم واقد گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس از خدا بترسد، خداوند همه چیز را از او می ترساند. و هرکس از خدا نترسد، خداوند او را از هرچیزی می ترساند.

[١5٩4]4-ابو حمزه گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هرکس خدا را بشناسد از او می هراسد و هرکس از خدا بهراسد، جانش از دنیا کناره می گیرد.

ص :١55

[١5٩5]5-عنه، عن ابن أبی نجران، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: قوم یعملون بالمعاصی و یقولون نرجو، فلا یزالون کذلک حتّی یأتیهم الموت، فقال: هؤلاء قوم یترجّحون فی الأمانیّ، کذبوا، لیسوا براجین، إنّ من رجا شیئا طلبه و من خاف من شیء هرب منه.

[١5٩6]6-و رواه علیّ بن محمّد رفعه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ قوما من موالیک یلمّون بالمعاصی و یقولون نرجو، فقال: کذبوا لیسوا لنا بموال، أولئک قوم ترجّحت بهم الأمانیّ، من رجا شیئا عمل له و من خاف من شیء هرب منه.

[١5٩٧]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابه، عن صالح بن حمزه رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ من العباده شدّه الخوف من اللّه عزّ و جلّ یقول اللّه:

إِنَّمٰا یَخْشَی اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ و قال جلّ ثناؤه: فَلاٰ تَخْشَوُا اَلنّٰاسَ وَ اِخْشَوْنِ و قال تبارک و تعالی وَ مَنْ یَتَّقِ اَللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً قال: و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ حبّ الشّرف و الذّکر لا یکونان فی قلب الخائف الرّاهب.

[١5٩٨]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن الحسین، عن محمّد بن سنان، عن أبی سعید المکاری، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما [قال:]

قال: إنّ رجلا، رکب البحر بأهله فکسر بهم، فلم ینج ممّن کان فی السّفینه إلاّ امرأه الرّجل، فإنّها نجت علی لوح من ألواح السّفینه حتّی ألجأت علی جزیره من جزائر البحر و کان فی تلک الجزیره رجل یقطع الطّریق و لم یدع للّه حرمه إلاّ انتهکها فلم یعلم إلاّ و المرأه قائمه علی رأسه، فرفع رأسه إلیها فقال:

ص :١56

[١5٩5]5-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردمی گناه می کنند و می گویند ما [به رحمت خدا]امیدواریم. و هماره چنین اند تا مرگشان دررسد. حضرت فرمود: اینان مردمانی هستند که در آرزوها می لولند. دروغ گفته اند، آنان امیدوار نیستند. کسی که به چیزی امیدوار باشد به دنبالش می رود و کسی که از چیزی بهراسد از آن می گریزد.

[١5٩6]6-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردمی از پیروان شما مرتکب گناه شده، می گویند: ما امیدواریم. حضرت فرمودند: دروغ گفته اند، آنان پیرو ما نیستند. آنان مردمی هستند که آرزو به این سو و آن سو می بردشان. که هرکس به چیزی امیدوار باشد به سراغش می رود و هرکس از چیزی بهراسد از آن می گریزد.

[١5٩٧]٧-صالح حمزه حدیثی که سندش را تا حضرت صادق علیه السّلام بالا برده روایت کرده که ایشان فرمودند: همانا بسیار ترسیدن از خدای عزّتمند، عبادت است. که خداوند می فرماید: (همانا از میان بندگان، دانشمندان از خداوند می هراسند.) [فاطر (٣5) :٢٨]و باز فرمود: (و هرکس از خدا پرواکند، او برایش راه رهایی می گذارد.) [طلاق (65) :٢]و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: جاه و شهرت دوستی، در دل هراسان گریزان جایی ندارد.

[١5٩٨]٨-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردی با خانواده اش به دریا رفت. کشتی شان شکست و از آنان که در کشتی بودند جز زن آن مرد نجات نیافت. او بر تخته ای از تخت های کشتی نجات یافت و به جزیره ای پناه برد. در آن جزیره مردی راهزن بود که همۀ حریم های خدا را دریده بود. به خود که آمد زنی را بر بالای سرش دید. سر به سویش بلند کرد و پرسید: انسانی یا جنّی؟

ص :١5٧

إنسیّه أم جنّیّه؟ فقالت: إنسیّه، فلم یکلّمها کلمه حتّی جلس منها مجلس الرّجل من أهله، فلمّا أن همّ بها اضطربت، فقال لها: ما لک تضطربین؟ فقالت: أفرق من هذا-و أو مأت بیدها إلی السّماء-قال: فصنعت من هذا شیئا؟ قالت: لا و عزّته، قال: فأنت تفرقین منه هذا الفرق و لم تصنعی من هذا شیئا و إنّما أستکرهک استکراها فأنا و اللّه أولی بهذا الفرق و الخوف و أحقّ منک، قال:

فقام و لم یحدث شیئا و رجع إلی أهله و لیست له همّه إلاّ التّوبه و المراجعه، فبینا هو یمشی إذ صادفه راهب یمشی فی الطّریق فحمیت علیهما الشّمس فقال الرّاهب للشّابّ: ادع اللّه یظلّنا بغمامه، فقد حمیت علینا الشّمس فقال الشّابّ: ما أعلم أنّ لی عند ربّی حسنه فأتجاسر علی أن أسأله شیئا، قال:

فأدعو أنا و تؤمّن أنت؟ قال: نعم فأقبل الرّاهب یدعو و الشّابّ یؤمّن، فما کان بأسرع من أن أظلّتهما غمامه، فمشیا تحتها ملیّا من النّهار ثمّ تفرّقت الجادّه جادّتین فأخذ الشّابّ فی واحده و أخذ الرّاهب فی واحده فإذا السّحابه مع الشّابّ، فقال الرّاهب: أنت خیر منّی، لک استجیب و لم یستجب لی فأخبرنی ما قصّتک؟ فأخبره بخبر المرأه فقال: غفر لک ما مضی حیث دخلک الخوف فانظر کیف تکون فیما تستقبل.

[١5٩٩]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن حمزه بن حمران قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ ممّا حفظ من خطب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أنّه قال: یا أیّها النّاس إنّ لکم معالم فانتهوا إلی معالمکم و إنّ لکم نهایه فانتهوا إلی نهایتکم ألا إنّ المؤمن یعمل بین مخافتین: بین أجل قد مضی لا یدری ما اللّه صانع فیه و بین أجل قد بقی لا یدری ما اللّه قاض فیه فلیأخذ العبد المؤمن

ص :١5٨

او گفت: انسان. تا با او چنان که مرد با همسرش می نشیند ننشست، سخنی نگفت.

و چون چنان قصدی کرد، زن لرزید. مرد به او گفت: چه شده که پریشانی؟ گفت:

از او می ترسم-و با دستش به آسمان اشاره کرد-مرد گفت: پیش از این چنین کرده ای؟ گفت: نه، به عزّتش سوگند. مرد گفت: مرد گفت: تو که چنین کاری نکرده ای، چنین می ترسی به خدا سوگند من که تو را به آن مجبور می کنم از تو به چنین ترس و هراسی سزاوارترم. پس برخاست و هیچ نگفت و به سوی خانواده اش بازگشت درحالی که قصد و اندیشه ای جز توبه و بازگشت نداشت.

در همین احوال می رفت که در راه به راهبی برخورد. و آفتاب گرمی هم می تابید.

راهب به آن جوان گفت: از خدا بخواه ابری را سایبان ما کند که آفتاب بسیار گرم بر ما می تابد. جوان گفت: من برای خودم در نزد خداوند حسنه ای سراغ ندارم که به درخواست از او جرأت داشته باشم. راهب گفت: پس من دعا می کنم و تو آمین بگو؟ او گفت: آری. پس راهب دعا می کرد و جوان آمین می گفت تا به زودی ابری بر سرشان سایه انداخت. هر دو زمان بسیاری از روز را در زیر ابر راه سپردند تا جادّه دو قسمت شد، جوان به یکی از راه ها رفت و راهب به راه دیگر و آن ابر با جوان رفت. پس راهب گفت: تو از من بهتری، دعا به جهت تو پذیرفته شده نه به خاطر من. پس بگو که داستانت چیست. و جوان خبر آن زن را به او باز گفت. آن گاه راهب گفت: به سبب آن هراسی که به دلت افتاده گذشته ات آمرزیده شده است، ولی مراقب آینده ات باش.

[١5٩٩]٩-حمزۀ حمران گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

از خطبه هایی که از پیامبر حفظ شده یکی این است که فرمود: ای مردم همانا برای شما نشانه هایی هست، پس خود را به نشانه هاتان برسانید و همانا برای شما پایانی هست، پس خود را به پایانتان برسانید. بدانید که مؤمن میان دو هراس عمل می کند: میان زمانی که گذشته و او نمی داند خداوند با آن چه می کند و میان زمان باقی مانده که نمی داند خداوند چه چیزی در آن حکم می کند.

ص :١5٩

من نفسه لنفسه و من دنیاه لآخرته و فی الشّبیبه قبل الکبر و فی الحیاه قبل الممات فو الّذی نفس محمّد بیده ما بعد الدّنیا من مستعتب و ما بعدها من دار إلاّ الجنّه أو النّار.

[١6٠٠]١٠-عنه، عن أحمد، عن ابن محبوب، عن داود الرّقّیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ قال:

من علم أنّ اللّه یراه و یسمع ما یقول و یعلم ما یعمله من خیر أو شرّ فیحجزه ذلک عن القبیح من الأعمال فذلک الّذی خاف مقام ربّه و نهی النّفس عن الهوی.

[١6٠١]١١-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن ابن مکسان، عن الحسن بن أبی ساره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون خائفا راجیا:

و لا یکون خائفا راجیا حتّی یکون عاملا لما یخاف و یرجو.

[١6٠٢]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن فضیل بن عثمان، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن بین مخافتین: ذنب قد مضی لا یدری ما صنع اللّه فیه و عمر قد بقی لا یدری ما یکتسب فیه من المهالک فهو لا یصبح إلاّ خائفا و لا یصلحه إلاّ الخوف.

[١6٠٣]١٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی علیه السّلام یقول: إنّه لیس من عبد مؤمن إلاّ [و]فی قلبه نوران: نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا.

ص :١6٠

و بندۀ مؤمن باید از خود برای خود، از دنیا برای آخرتش، در جوانی پیش از پیری و در زندگی پیش از مرگ توشه برگیرد. سوگند به کسی که جان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]در دست او است پس از دنیا هیچ بهانه ای نیست.

و پس از دنیا خانه ای جز بهشت و دوزخ نیست.

[١6٠٠]١٠-داود رقّی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (و برای کسی که از مقام پروردگارش می هراسد دو بهشت است.) [رحمان (55) :46] روایت کرده که فرمودند: هرکس بداند که آنچه را می گوید، خداوند می بیند و می شنود و هر خوبی و بدی که می کند، او می داند و این او را از کارهای زشت بازدارد همان است که از مقام پروردگارش می هراسد و نفس را از هوس ها بازمی دارد.

[١6٠١]١١-حسن ابو ساره گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: کسی مؤمن نمی شود مگر این که هراسان و امیدوار باشد و تا به آنچه می هراسد و امیدوار است، عمل نکند، هراسان و امیدوار نمی شود.

[١6٠٢]١٢-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

مؤمن میان دو هراس قرار دارد. گناه گذشته که نمی داند خدا با آن چه می کند و عمر مانده که نمی داند چه گناه هایی در آن می کند. او هماره هراسان صبح می کند و چیزی جز هراس او را درست نمی کند.

[١6٠٣]١٣-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

پدرم علیه السّلام می فرمود: هر بندۀ مؤمنی در دلش دو نور دارد: نور هراس و نور امید.

که نه این بر آن افزون است و نه آن افزون تر از این.

ص :١6١

باب حسن الظّنّ باللّه عزّ و جلّ

[١6٠4]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن داود بن کثیر، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه تبارک و تعالی: لا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملونها لثوابی، فإنّهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم-أعمارهم- فی عبادتی کانوا مقصّرین غیر بالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی و النّعیم فی جنّاتی و رفیع الدّرجات العلی فی جواری و لکن برحمتی فلیثقوا و فضلی فلیرجوا و إلی حسن الظّنّ بی فلیطمئنّوا، فإنّ رحمتی عند ذلک تدرکهم، و منّی یبلّغهم رضوانی، و مغفرتی تلبسهم عفوی فإنّی أنا اللّه الرّحمن الرّحیم و بذلک تسمّیت.

[١6٠5]٢-ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن برید بن معاویه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

وجدنا فی کتاب علیّ علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال-و هو علی منبره-و الّذی لا إله إلاّ هو ما أعطی مؤمن قطّ خیر الدّنیا و الآخره إلاّ بحسن ظنّه باللّه و رجائه له و حسن خلقه و الکفّ عن اغتیاب المؤمنین و الّذی لا إله إلاّ هو لا یعذّب اللّه مؤمنا بعد التّوبه و الاستغفار إلاّ بسوء ظنّه باللّه و تقصیره من رجائه و سوء خلقه و اغتیابه للمؤمنین و الّذی لا إله إلاّ هو لا یحسن ظنّ عبد مؤمن باللّه إلاّ کان اللّه عند ظنّ عبده المؤمن لأنّ اللّه کریم، بیده الخیرات، یستحیی أن یکون عبده المؤمن قد أحسن به الظّنّ ثمّ یخلف ظنّه و رجاءه، فأحسنوا باللّه الظّنّ و ارغبوا إلیه.

[١6٠6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن

ص :١6٢

خوش گمانی به خداوند عزّتمند

[١6٠4]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خداوند پاک و والا فرمود: کسانی که برای پاداش من عملی انجام می دهند، به عملشان تکیه نکنند؛ زیرا آنان اگر بکوشند و خودشان را-در تمام عمر-در عبادت من خسته کنند، باز کوتاهی کرده اند و آنان در کرامت و نعمت بهشت و درجات بالایی که از من می خواهند به نهایت عبادت من نمی رسند. بلکه به رحمتم تکیه کرده، به احسانم امیدوار باشند و با خوش گمانی به من آرامش یابند؛ زیرا در این هنگام رحمتم آنان را فرا گرفته، احسانم به بهشتشان رسانده و آمرزشم جامۀ بخشودگی را بر ایشان می پوشاند. که منم خداوند رحمتگر مهربان و بدان نامیده شده ام.

[١6٠5]٢-برید معاویه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در کتاب علی علیه السّلام دیدیم که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر منبرش فرمود:

سوگند به کسی که خدایی جز او نیست هرگز به مؤمن جز به سبب خوش گمانی اش به خدا و امیدش به او و خوش رفتاری اش و خودنگهداری از غیبت مؤمنان، خیر دنیا و آخرت داده نمی شود. و سوگند به کسی که خدایی جز او نیست خداوند هیچ مؤمنی را پس از توبه و آمرزش خواهی اش جز به سبب بدگمانی اش به خدا و کوتاهی اش در امیدواری به او و بداخلاقی و غیبت کردن از مؤمنان عذاب نمی کند. و سوگند به کسی که خدایی جز او نیست، گمان بندۀ مؤمن جز در صورت حضور خداوند در گمان او، نیکو نمی شود؛ زیرا خدا بزرگوار است و نیکی ها به دست او است، شرم دارد که بندۀ مؤمنش به او خوش گمان باشد و سپس خلاف گمان و امیدش را ببیند، پس به خدا خوش گمان باشید و به سویش بروید.

[١6٠6]٣-اسماعیل بزیع از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به خدا

ص :١6٣

إسماعیل بن بزیع، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

أحسن الظّنّ باللّه فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: أنا عند ظنّ عبدی المؤمن بی، إن خیرا فخیرا و إن شرّا فشرّا.

[١6٠٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: حسن الظّنّ باللّه أن لا ترجو إلاّ اللّه و لا تخاف إلاّ ذنبک.

باب الاعتراف بالتّقصیر

[١6٠٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن سعد بن أبی خلف، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قال: لبعض ولده: یا بنیّ علیک بالجدّ لا تخرجنّ نفسک من حدّ التّقصیر فی عباده اللّه عزّ و جلّ و طاعته، فإنّ اللّه لا یعبد حقّ عبادته.

[١6٠٩]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن بعض العراقیّین، عن محمّد بن المثنّی الحضرمیّ، عن أبیه، عن عثمان بن زید، عن جابر قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: یا جابر لا أخرجک اللّه من النّقص و [لا]التّقصیر.

[١6١٠]٣-عنه، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: إنّ رجلا فی بنی إسرائیل عبد اللّه أربعین سنه ثمّ قرّب قربانا فلم یقبل منه، فقال لنفسه: ما أتیت إلاّ منک و ما الذّنب إلاّ لک، قال:

فأوحی اللّه تبارک و تعالی إلیه: ذمّک لنفسک أفضل من عبادتک أربعین سنه.

[١6١١]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار،

ص :١64

خوش گمان باشید که آن عزّتمند می فرماید: من پیشاپیش گمان بندۀ مؤمن به خودم هستم، اگر خوب باشد، خوبم و اگر بد باشد، بد.

[١6٠٧]4-سفیان عیینه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

خوش گمانی به خدا این است که جز به خدا امیدوار نبوده، جز از گناهت نهراسی.

اعتراف به کوتاهی

[١6٠٨]١-سعد ابو خلف از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که ایشان به یکی از فرزندانش فرمودند: پسرم بکوش که جانت را از کوتاهی در عبادت و فرمانبری از خداوند عزّتمند بیرون نبری؛ زیرا خداوند چنان که حقّ او است عبادت نمی شود.

[١6٠٩]٢-جابر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: ای جابر خدا تو را از [اندیشۀ]کاستی و کوتاهی [خود]بیرون نبرد.

[١6١٠]٣-حسن جهم گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

مردی در بنی اسرائیل چهل سال خدا را عبادت کرد و سپس به تقدیم قربانی پرداخت ولی قبول نشد، پس به خودش گفت: این جز به خاطر تو نیست، گناه خود تو است. پس خداوند پاک و والا چنین به او وحی کرد: نکوهش تو از خود برتر از عبادت چهل ساله است.

[١6١١]4-فضل یونس از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: این

ص :١65

عن الفضل بن یونس، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال: أکثر من أن تقول: اللّهمّ لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التّقصیر، قال: قلت: أمّا المعارون فقد عرفت أنّ الرّجل یعار الدّین ثمّ یخرج منه، فما معنی لا تخرجنی من التّقصیر؟ فقال: کلّ عمل ترید به اللّه عزّ و جلّ فکن فیه مقصّرا عند نفسک فإنّ النّاس کلّهم فی أعمالهم فیما بینهم و بین اللّه مقصّرون إلاّ من عصمه اللّه عزّ و جلّ.

باب الطّاعه و التّقوی

[١6١٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد أخی عرام، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا تذهب بکم المذاهب، فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من أطاع اللّه عزّ و جلّ.

[١6١٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

خطب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی حجّه الوداع فقال: یا أیّها النّاس و اللّه و ما من شیء یقرّبکم من الجنّه و یباعدکم من النّار إلاّ و قد أمرتکم به و ما من شیء یقرّبکم من النّار و یباعدکم من الجنّه إلاّ و قد نهیتکم عنه، ألا و إنّ الرّوح الأمین نفث فی روعی أنّه لن تموت نفس حتّی تستکمل رزقها، فاتّقوا اللّه و أجملوا فی الطّلب و لا یحمل أحدکم استبطاء شیء من الرّزق أن یطلبه بغیر حلّه، فإنّه لا یدرک ما عند اللّه إلاّ بطاعته.

[١6١4]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم و أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه جمیعا، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر قال:

ص :١66

دعا را بسیار بخوان: خدایا مرا از عاریه گیرندگان [دین]قرار نده و از کوتاهی بیرون نبر. من عرض کردم: عاریه گیرندگان را می دانم که کیانند، مردی که دین را عاریه گرفته، سپس از آن خارج می شود. اما معنی این که فرمودید: «مرا از کوتاهی بیرون نبر» چیست؟ فرمودند: هر عملی که برای خداوند شکوهمند انجام می دهی، خودت را مقصّر بدان. که همۀ مردم در اعمالشان میان خود و خدا مقصّرد مگر این که خداوند عزّتمند کسی را از کوتاهی نگاه دارد.

فرمانبری و پرهیزگاری

[١6١٢]١-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: این مذاهب شما را [از دین]بیرون نبرد که به خدا سوگند جز کسی که از خداوند فرمانبری می کند، شیعۀ ما نیست.

[١6١٣]٢-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-در حجّه الوداع خطبه خوانده، فرمود: ای مردم به خدا سوگند چیزی نبوده که شما را به بهشت نزدیک کند و از دوزخ دورتان کند.

جز این که شما را به آن فرمان داده ام و چیزی نبوده که شما را به دوزخ نزدیک کند و از بهشت دورتان کند جز این که شما را از آن بازداشتم. هان بدانید که آن روح امین به من الهام کرد که هیچ جانی تا گرفتن کامل روزی اش نمی میرد. پس از خدا پروا کنید و در جست وجوی روزی میانه روی کرده، هنگام عقب افتادن چیزی از روزی، نخواهید که آن را جز از راه حلالش بجویید؛ زیرا آنچه نزد خدا است جز به فرمانبری اش دریافته نمی شود.

[١6١4]٣-جابر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: ای جابر آیا کسی

ص :١6٧

قال لی: یا جابر أ یکتفی من انتحل التّشیّع أن یقول بحبّنا أهل البیت، فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من اتّقی اللّه و أطاعه و ما کانوا یعرفون یا جابر إلاّ بالتّواضع و التّخشّع و الأمانه و کثره ذکر اللّه و الصّوم و الصّلاه و البرّ بالوالدین و التّعاهد للجیران من الفقراء و أهل المسکنه و الغارمین و الأیتام و صدق الحدیث و تلاوه القرآن و کفّ الألسن عن النّاس إلاّ من خیر، و کانوا أمناء عشائرهم فی الأشیاء قال جابر، فقلت: یا ابن رسول اللّه ما نعرف الیوم أحدا بهذه الصّفه، فقال: یا جابر لا تذهبنّ بک المذاهب حسب الرّجل أن یقول: أحبّ علیّا و أتولاّه ثمّ لا یکون مع ذلک فعّالا؟ فلو قال: إنّی أحبّ رسول اللّه-فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خیر من علیّ علیه السّلام-ثمّ لا یتّبع سیرته و لا یعمل بسنّته ما نفعه حبّه إیّاه شیئا فاتّقوا اللّه و اعملوا لما عند اللّه، لیس بین اللّه و بین أحد قرابه-أحبّ العباد إلی اللّه عزّ و جلّ [و أکرمهم علیه]أتقاهم و أعملهم بطاعته، یا جابر و اللّه ما یتقرّب إلی اللّه تبارک و تعالی إلاّ بالطّاعه و ما معنا براءه من النّار و لا علی اللّه لأحد من حجّه، من کان للّه مطیعا فهو لنا ولیّ و من کان للّه عاصیا فهو لنا عدوّ، و ما تنال ولایتنا إلاّ بالعمل و الورع.

[١6١5]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا کان یوم القیامه یقوم عنق من النّاس فیأتون باب الجنّه فیضربونه، فیقال لهم: من أنتم؟ فیقولون: نحن أهل الصّبر فیقال لهم: علی ما صبرتم؟ فیقولون؟ کنّا نصبر علی طاعه اللّه؛ و نصبر عن معاصی اللّه فیقول اللّه عزّ و جلّ صدقوا؛ أدخلوهم الجنّه و هو قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّمٰا یُوَفَّی اَلصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ .

ص :١6٨

که ادعای تشیّع دارد، کافی است که فقط به دوستی ما معتقد باشد؟ به خدا سوگند جز کسی که از خدا پروا کرده، فرمانبری کند، شیعۀ ما نیستند. و ای جابر آنان این را جز به سبب فروتنی و هراس و امانت و ذکر بسیار خدا و نماز و نیکی به پدر و مادر و رسیدگی به نیازمندان و بیچارگان و بدهکاران و یتیمان همسایه و راستگویی و خواندن قرآن و جز به خیر زبان نگشودن در برابر مردم و امانتدار خویشان شدن در امور نمی فهمند. جابر گفته است: من عرض کردم: ای پسر رسول خدا ما امروز کسی را به این صفات نمی شناسیم. حضرت فرمودند: ای جابر این مذاهب تو را از راه بیرون نبرد. آیا بس است که مردی بگوید: من علی را دوست می دارم و از او پیروی می کنم، سپس برایش عمل نکند؟ او اگر بگوید:

من رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش که برتر از علی علیه السّلام است-را دوست دارم، سپس از شیوه اش پیروی نکرده، به سنّتش عمل نکند، دوستی اش به او سودی نمی رساند. پس از خدا پروا کرده برای آنچه نزد خدا است عمل کنید. میان خدا و هیچ کسی خویشاوندی ای نیست. محبوب ترین بندگان در نزد خداوند عزّتمند و [گرامی ترین شان در بارگاه او]پرهیزگارترین و فرمانبردارترین آنان هستند. ای جابر به خدا سوگند هیچ کس جز با اطاعت، به خداوند پاک و والا نزدیک نمی گردد. ما برات دوری از دوزخ به همراه نداریم و هیچ کس نزد خدا بهانه ای ندارد. هرکس مطیع خدا بود، دوست ما است و هر کس از او نافرمانی می کرد، دشمن ما. ولایت و دوستی ما جز با عمل و پرهیزگاری به دست نمی آید.

[١6١5]4-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون رستاخیز شود، گروهی از مردم برخاسته، کنار در بهشت می آیند و آن را می کوبند. به آنان گفته می شود: کیستید؟ می گویند: ما اهل شکیبایی ورزیدن ایم.

به آنان گفته می شود: بر چه چیزی شکیبایی کرده اید؟ آنان می گویند: ما به فرمانبری از خداوند و دوری از نافرمانی اش شکیبایی می کردیم. در این هنگام خدای عزّتمند می فرماید: آنان راست می گویند، به بهشتشان داخل کنید. و این سخن آن عزّتمند است که: (همانا پاداش شکیبایان را بی حساب می رساند.) [زمر (٣٩) :١٠]

ص :١6٩

[١6١6]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن فضیل بن عثمان، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: لا یقلّ عمل مع تقوی و کیف یقلّ ما یتقبّل.

[١6١٧]6-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن عمرو بن خالد، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یا معشر الشّیعه-شیعه آل محمّد-کونوا النّمرقه الوسطی یرجع إلیکم الغالی و یلحق بکم التّالی؛ فقال له رجل من الأنصار یقال له سعد: جعلت فداک ما الغالی؟ قال: قوم یقولون فینا ما لا نقوله فی أنفسنا؛ فلیس أولئک منّا و لسنا منهم؛ قال فما التّالی؟ قال: المرتاد یرید الخیر؛ یبلّغه الخیر یؤجر علیه ثمّ أقبل علینا فقال: و اللّه ما معنا من اللّه براءه و لا بیننا و بین اللّه قرابه و لا لنا علی اللّه حجّه و لا نتقرّب إلی اللّه إلاّ بالطّاعه، فمن کان منکم مطیعا للّه تنفعه ولایتنا، و من کان منکم عاصیا للّه لم تنفعه ولایتنا، و یحکم لا تغترّوا، ویحکم لا تغترّوا.

[١6١٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن مفضّل بن عمر قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فذکرنا الأعمال فقلت أنا: ما أضعف عملی، فقال:

مه، استغفر اللّه ثمّ قال لی: إنّ قلیل العمل مع التّقوی خیر من کثیر العمل بلا تقوی. قلت: کیف یکون کثیر بلا تقوی؟ قال: نعم مثل الرّجل یطعم طعامه و یرفق جیرانه و یوطّی رحله فإذا ارتفع له الباب من الحرام دخل فیه، فهذا العمل بلا تقوی و یکون الآخر لیس عنده فإذا ارتفع له الباب من الحرام لم یدخل فیه.

[١6١٩]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أبی داود المسترقّ،

ص :١٧٠

[١6١6]5-ابو عبیده از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان- درود خدا بر او-می فرمودند: عمل با تقوا کم نیست و چگونه آنچه پذیرفته می شود کم باشد.

[١6١٧]6-عمرو خالد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ای گروه شیعه-پیرو خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]-همچون متکّای میانه باشید تا زیاده رو به سوی شما بازگردد و عقب مانده به شما بپیوندد. مردی از انصار که نامش سعد بود، عرض کرد: جانم فدایت، زیاده رو کیست؟ فرمود:

مردمی که دربارۀ ما چیزی می گویند که خود ما آن را نمی گوییم. پس نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان. او عرض کرد: و عقب مانده چه کسی است؟ فرمودند:

جست وجوگری که به دنبال خیر است. که خیر به او می رسد و به سبب آن پاداش داده می شود. سپس حضرت به ما رو کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خدا براتی نداریم و میان ما و او نه خویشاوندی و نه عذر و بهانه ای است. ما جز با فرمانبری به خداوند نزدیک نمی شویم. پس هرکس از شما مطیع خداوند باشد، دوستی ما سودش می رساند و هرکس از او نافرمانی کرد، دوستی با ما سودش نمی رساند. وای بر شما، فریب نخورید. وای بر شما، فریب نخورید.

[١6١٨]٧-مفضّل عمر گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که از عمل، سخن به میان آمد. من گفتم: من اندک عملم. حضرت فرمودند: خاموش شو و از خدا آمرزش بخواه. سپس فرمود: همانا عمل اندک با پرهیزگاری بهتر از عمل بسیار بی پرهیزگاری است. من عرض کردم: چگونه عمل بسیار، بی پرهیزگاری می شود؟ فرمودند: مانند مردی که دیگران را اطعام کرده، به همسایگانش مهربانی می کند و در خانه اش باز است ولی چون دری از حرام برایش گشوده شود، داخل می گردد. این عمل بدون تقوا است. امّا آن دیگری این کارها را ندارد و چون دری از حرام برایش گشوده شود، داخل نمی شود.

[١6١٩]٨-یعقوب شعیب گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

ص :١٧١

عن محسّن المیثمیّ، عن یعقوب بن شعیب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما نقل اللّه عزّ و جلّ عبدا من ذلّ المعاصی إلی عزّ التّقوی إلاّ أغناه من غیر مال و أعزّه من غیر عشیره و آنسه من غیر بشر.

باب الورع

[١6٢٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی المغراء، عن زید الشّحّام، عن عمرو بن سعید بن هلال الثّقفیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: إنّی لا ألقاک إلاّ فی السّنین فأخبرنی بشیء آخذ به، فقال: أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و اعلم أنّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٢١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن حدید بن حکیم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اتّقوا اللّه و صونوا دینکم بالورع.

[١6٢٢]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن یزید بن خلیفه قال:

وعظنا أبو عبد اللّه علیه السّلام فأمر و زهّد، ثمّ قال: علیکم بالورع، فإنّه لا ینال ما عند اللّه إلاّ بالورع.

[١6٢٣]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٢4]5-عنه، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن الحسن بن زیاد الصّیقل، عن فضیل بن یسار قال: قال أبو جعفر علیه السّلام:

ص :١٧٢

خداوند عزّتمند هیچ بنده ای را از خواری گناه به عزّت پرهیزگاری نمی برد مگر این که بدون مال بی نیازش کرده، بدون خویشان گرامی اش داشته و بدون کسی از آدمیان، به او آرامش می دهد.

پرهیزگاری

[١6٢٠]١-سعید بن هلال ثقفی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

من در چند سال بیش از یک بار نمی توانم به دیدارتان بیایم، چیزی بفرمایید تا به آن عمل کنم. فرمودند: تو را به پروای از خدا، پرهیزگاری و کوشش سفارش می کنم. و بدان که کوشش بدون پرهیزگاری سودی ندارد.

[١6٢١]٢-حدید حکیم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: از خدا پروا کنید و دینتان را با پرهیزگاری نگاه دارید.

[١6٢٢]٣-یزید خلیفه گفته است: حضرت صادق علیه السّلام ما را موعظه کرده، به پارسایی فرمان داد. سپس فرمود: پرهیزگاری پیشه کنید که آنچه نزد خداوند است جز با ورع به دست نمی آید.

[١6٢٣]4-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ کوششی بدون پرهیزگاری سودی ندارد.

[١6٢4]5-فضیل یسار گفته است که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: سخت ترین

ص :١٧٣

إنّ أشدّ العباده الورع.

[١6٢5]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حنان بن سدیر قال:

قال أبو الصّبّاح الکنانیّ لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما نلقی من النّاس فیک؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: و ما الّذی تلقی من النّاس فیّ؟ فقال: لا یزال یکون بیننا و بین الرّجل الکلام فیقول جعفریّ خبیث، فقال: یعیّرکم النّاس بی؟ فقال له أبو الصّبّاح: نعم قال: فقال: ما أقلّ و اللّه من یتّبع جعفرا منکم، إنّما أصحابی من اشتدّ ورعه و عمل لخالقه، و رجا ثوابه، فهؤلاء أصحابی.

[١6٢6]٧-حنان بن سدیر، عن أبی ساره الغزّال، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ: ابن آدم اجتنب ما حرّمت علیک، تکن من أورع النّاس.

[١6٢٧]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الورع من النّاس، فقال: الّذی یتورّع عن محارم اللّه عزّ و جلّ.

[١6٢٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن أبی أسامه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: علیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و صدق الحدیث و أداء الأمانه و حسن الخلق و حسن الجوار و کونوا دعاه إلی أنفسکم بغیر ألسنتکم و کونوا زینا و لا تکونوا شینا، و علیکم بطول الرّکوع و السّجود، فإنّ أحدکم إذا أطال الرّکوع و السّجود هتف إبلیس من خلفه و قال: یا ویله أطاع و عصیت و سجد و أبیت.

ص :١٧4

عبادت، پرهیزگاری است.

[١6٢5]6-حنان سدیر گفته است: ابو الصّباح کنانی به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: دربارۀ شما چه چیزها که از مردم نمی بینیم؟ ! حضرت صادق علیه السّلام فرمود: دربارۀ من چه چیزهایی از مردم می بینی؟ ابو الصّباح عرض کرد: هماره وقتی میان من و مردی، سخنی درمی گیرد، می گوید: جعفری پلید. حضرت فرمود: مردم شما را به جهت من سرزنش می کنند؟ ابو الصّباح عرض کرد: بله.

حضرت فرمود: به خدا سوگند از میان شما کم است آن که از جعفر پیروی کند.

اصحاب من کسانی هستند که پرهیزگاری شان بسیار است و برای آفریدگارشان عمل کرده، به پاداش او امید دارند. اینان اصحاب من اند.

[١6٢6]٧-ابو سارۀ غزّال از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند شکوهمند فرموده است: ای پسر آدم از آنچه بر تو حرام کردم، دوری کن تا پرهیزگارترین مردمان باشی.

[١6٢٧]٨-حفص غیاث گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ پرهیزگاران مردم پرسیدم. فرمودند: کسی است که از حرام های خداوند عزّتمند دوری گزیند.

[١6٢٨]٩-او اسامه گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: بر شما باد پروای از خدا و پرهیزگاری و کوشش و راستگویی و ادا کردن امانت و خوش اخلاقی و نیکی با همسایه. دیگران را با رفتارتان به سوی خود بخوانید. و زینت ما باشید نه ننگمان. و بر شما باد طول دادن رکوع و سجده ها؛ زیرا وقتی یکی از شما رکوع و سجده هایش را طول می دهد، ابلیس از پشت سرش به فریاد درآمده، می گوید: وای بر او. او اطاعت کرد و من نافرمانی کردم، او سجده کرد و من از آن سرتافتم.

ص :١٧5

[١6٢٩]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن أبی زید، عن أبیه قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام، فدخل عیسی بن عبد اللّه القمّیّ فرحّب به و قرّب من مجلسه، ثمّ قال: یا عیسی بن عبد اللّه لیس منّا-و لا کرامه-من کان فی مصر فیه مائه ألف أو یزیدون و کان فی ذلک المصر أحد أورع منه.

[١6٣٠]١١-عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی کهمس، عن عمرو بن سعید بن هلال قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أوصنی، قال: أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و اعلم أنّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٣١]١٢-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أعینونا بالورع؛ فإنّه من لقی اللّه عزّ و جلّ منکم بالورع کان له عند اللّه فرجا، و إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً فمنّا النّبیّ و منّا الصّدّیق و الشّهداء و الصّالحون.

[١6٣٢]١٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا لا نعدّ الرّجل مؤمنا حتّی یکون لجمیع أمرنا متّبعا مریدا؛ ألا و إنّ من اتّباع أمرنا و إرادته الورع؛ فتزیّنوا به، یرحمکم اللّه و کبّدوا أعداءنا [به] ینعشکم اللّه.

[١6٣٣]١4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحجّال، عن العلاء،

ص :١٧6

[١6٢٩]١٠-ابو زید گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که عیسی بن عبد اللّه قمی داخل شد. حضرت به او خوش آمد گفته، نزد خود جایش داد و سپس فرمود: ای عیسای عبد اللّه از ما نیست-و شرفی ندارد-کسی که در شهری صد هزار نفری یا بیشتر باشد و در آن شهر، دیگری پرهیزگارتر از او باشد.

[١6٣٠]١١-عمرو بن سعید هلال گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

به من سفارشی بکنید. فرمودند: تو را به پروای از خدا و پرهیزگاری و کوشش سفارش می کنم. و بدان که هیچ کوششی بدون پرهیزگاری، سودی نمی رساند.

[١6٣١]١٢-ابو الصّباح کنانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما را با پرهیزگاری تان یاری کنید؛ زیرا از میان شما کسی که خداوند را به سبب پرهیزگاری دیدار می کند، نزدش گشایشی دارد. که آن عزّتمند می فرماید: (هر کس از خدا و رسولش فرمان ببرد با کسانی خواهد بود که خدا به ایشان نعمت داده است. با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان. و چه دوستان خوبی خواهند بود.) [نساء (4) :

6٩]و پیامبر از ما است و صدّیق و شهید و صالحان نیز از مایند.

[١6٣٢]١٣-ابن رثاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی را که از همۀ فرامین مان پیروی نکند و خواهان آن ها نباشد مؤمن نمی شماریم و بدانید که پرهیزگاری از جمله پیروی فرمان ها و خواستن آن ها است. پس خودتان را با آن بیارایید تا خدا شما را بیامرزد و به سبب آن دشمنانمان را در تنگنا بگذارید تا خداوند شما را رفعت ببخشد.

[١6٣٣]١4-از ابن ابو یعفور روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: با جز

ص :١٧٧

عن ابن أبی یعفور، قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کونوا دعاه للنّاس بغیر ألسنتکم؛ لیروا منکم الورع و الاجتهاد و الصّلاه و الخیر؛ فإنّ ذلک داعیه.

[١6٣4]١5-الحسین بن محمّد، عن علیّ بن محمّد بن سعید، عن محمّد بن مسلم، عن محمّد بن حمزه العلویّ قال: أخبرنی عبید اللّه بن علیّ، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

کثیرا ما کنت أسمع أبی یقول: لیس من شیعتنا من لا تتحدّث المخدّرات بورعه فی خدورهنّ و لیس من أولیائنا من هو فی قریه فیها عشره آلاف رجل فیهم [من]خلق [ا]اللّه أورع منه.

باب العفّه

[١6٣5]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما عبد اللّه بشیء أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١6٣6]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن حنان بن سدیر، عن أبیه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ أفضل العباده عفّه البطن و الفرج.

[١6٣٧]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: أفضل العباده العفاف.

[١6٣٨]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن النّضر بن

ص :١٧٨

زبان دعوتگر مردم باشید تا از شما پرهیزگاری و کوشش و نماز و نیکی ببینند و این است دعوتگری.

[١6٣4]١5-عبید اللّه علی از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از پدرم فراوان شنیدم که می فرمود: از شیعیان ما نیست کسی که زنان در سراپردۀ شان از پرهیزگاری اش سخن نگویند. و از دوستان ما نیست کسی که در شهری ده هزار نفری باشد و کسی دیگر از او پرهیزگارتر باشد.

عفّت [پاکدامنی]

[١6٣5]١-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند با چیزی برتر از عفّت شکم و شرمگاه عبادت نشده است.

[١6٣6]٢-از سدیر روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: همانا برترین عبادت، عفّت شکم و شرمگاه است.

[١6٣٧]٣-عبد اللّه بن میمون قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-می فرمود: برترین عبادت، عفّت است.

[١6٣٨]4-ابو بصیر گفته است: مردی به حضرت باقر علیه السّلام عرض کرد: من اندک

ص :١٧٩

سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن معلّی أبی عثمان، عن أبی بصیر قال:

قال رجل لأبی جعفر علیه السّلام: إنّی ضعیف العمل قلیل الصّیام و لکنّی أرجو أن لا آکل إلاّ حلالا، قال: فقال له: أیّ الاجتهاد أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١6٣٩]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أکثر ما تلج به أمّتی النّار الأجوفان: البطن و الفرج.

[١64٠]6-و بإسناده قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث أخافهنّ علی أمّتی من بعدی: الضّلاله بعد المعرفه و مضلاّت الفتن، و شهوه البطن و الفرج.

[١64١]٧-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن بعض أصحابه، عن میمون القدّاح قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: ما من عباده أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١64٢]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن منصور بن حازم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من عباده أفضل عند اللّه من عفّه بطن و فرج.

باب اجتناب المحارم

[١64٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن داود بن کثیر الرّقّیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ قال:

من علم أنّ اللّه عزّ و جلّ یراه و یسمع ما یقوله و یفعله من خیر أو شرّ

ص :١٨٠

عمل و اندک روزه ام ولی به این که جز حلال نمی خورم، امیدوارم. حضرت به او فرمودند: کدام کوششی برتر از عفّت شکم و شرمگاه است.

[١6٣٩]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بیشترین چیزی که امّتم به سبب آن به دوزخ می افتند دو میان تهی است: شکم و شرمگاه.

[١64٠]6-با همان سند، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:

سه چیز است که از آن ها برای امّت پس از خودم می ترسم: گمراهی پس از معرفت، لغزشگاه های فتنه و هوس های شکم و شرمگاه.

[١64١]٧-میمون قدّاح گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هیچ عبادتی برتر از پاکی شکم و شرمگاه نیست.

[١64٢]٨-منصور حازم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نزد خدا هیچ عبادتی برتر از پاکی شکم و شرمگاه نیست.

دوری از حرام

[١64٣]١-داود بن کثیر رقّی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند

ص :١٨١

فیحجزه ذلک عن القبیح من الأعمال فذلک الّذی خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَویٰ.

[١644]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کلّ عین باکیه یوم القیامه غیر ثلاث: عین سهرت فی سبیل اللّه، و عین فاضت من خشیه اللّه، و عین غضّت عن محارم اللّه.

[١645]٣-علیّ، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام: یا موسی ما تقرّب إلیّ المتقرّبون بمثل الورع عن محارمی فإنّی أبیحهم جنّات عدن لا أشرک معهم أحدا.

[١646]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم عن أبی عبیده، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أشدّ ما فرض اللّه علی خلقه ذکر اللّه کثیرا ثمّ قال: لا أعنی سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر و إن کان منه و لکن ذکر اللّه عند ما أحلّ و حرّم، فإن کان طاعه عمل بها و إن کان معصیه ترکها.

[١64٧]5-ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن سلیمان بن خالد قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قَدِمْنٰا إِلیٰ مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً قال: أما و اللّه إن کانت أعمالهم أشدّ بیاضا من القباطیّ و لکن کانوا إذا عرض لهم الحرام لم یدعوه.

[١64٨]6-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٨٢

عزّتمند (و برای کسی که از مقام پروردگارش می هراسد، دو بهشت است.) [رحمان (55) :46]روایت کرده که فرمودند: هرکس بداند که خداوند شکوهمند او را و آنچه را بگوید و انجام دهد می بیند می شنود، چه نیکی باشد و چه بدی، و این او را از اعمال زشت بازدارد همان است که (از مقام پروردگارش ترسیده، نفس را از هوس بازمی دارد.) [نازعات (٧٩) :4٠]

[١644]٢-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

هر چشمی در رستاخیز گریان است، جز سه چشم: چشمی که در راه خدا شب را بیدار مانده است، چشمی که از هراس خدا اشک ریخته و چشمی که از حرام های خداوند فروبسته شده است.

[١645]٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در مناجات خدای شکوهمند حضرت موسی علیه السّلام چنین آمده است: ای موسی! تقرّب جویان به چیزی مانند پرهیز از حرام هایم به من نزدیک نمی شوند. که من هم ورود به بهشت های جاودانه ام را به ایشان اجازه داده، کسی را با آنان شریک نمی کنم.

[١646]4-ابو عبیده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از دشوارترین چیزهایی که خدا بر آفریدگانش واجب کرده، ذکر بسیار خدا است.

سپس فرمود: مقصودم سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر نیست. اگر چه آن هم ذکر است. بلکه مقصودم یاد خدا در حلال و حرام است. که اگر اطاعت باشد به آن عمل کند و اگر گناه باشد ترکش کند.

[١64٧]5-سلیمان خالد گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (و چون به اعمالی که انجام داده اند، بپردازیم، آن را چون غباری پراکنده می کنیم.) [فرقان (٢5) :٢٣]فرمودند: هان به خدا سوگند اگر اعمالشان سپیدتر از کتان مصری باشد ولی وقتی حرامی به آن ها رو کند، ترکش نکنند.

[١64٨]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا

ص :١٨٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من ترک معصیه للّه مخافه اللّه تبارک و تعالی أرضاه اللّه یوم القیامه.

باب أداء الفرائض

[١64٩]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیه: من عمل بما افترض اللّه علیه فهو من خیر النّاس.

[١65٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا قال:

اصبروا علی الفرائض.

[١65١]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن حمّاد بن عیسی، عن أبی السّفاتج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا :

قال اصبروا علی الفرائض و صابروا علی المصائب و رابطوا علی الأئمّه علیهم السّلام.

و فی روایه ابن محبوب، عن أبی السّفاتج [و زاد فیه]: فاتّقوا اللّه ربّکم فیما افترض علیکم.

[١65٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اعمل بفرائض اللّه تکن أتقی النّاس.

ص :١٨4

بر او و بر خاندانش-فرمودند: هرکس گناهی را به خاطر خدا و از هراس آن پاک و والا ترک کند، خداوند او را در رستاخیز خرسند می کند.

انجام واجبات

[١64٩]١-از ابو حمزۀ ثمالی روایت شده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: هر کس به آنچه خدا بر او واجب کرده، عمل کند، از بهترین مردمان است.

[١65٠]٢-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (شکیبایی کرده، پایداری کنید و آماده باشید.) [آل عمران (٣) :٢٠٠]روایت کرده که فرمودند:

یعنی بر واجبات شکیبایی کنید.

[١65١]٣-ابو السّفاتج دربارۀ آیۀ(شکیبایی کرده، پایداری کنید و آماده باشید.) از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بر واجبات شکیبایی کرده، در رنج ها پایداری کنید و به پیروی از ائمه علیهم السّلام آماده باشید.

[١65٢]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: به واجبات خداوند عمل کن تا از پرهیزگارترین مردمان باشی.

ص :١٨5

[١65٣]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن محمّد الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه تبارک و تعالی: ما تحبّب إلیّ عبدی بأحبّ ممّا افترضت علیه.

باب استواء العمل و المداومه علیه

[١654]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا کان الرّجل علی عمل فلیدم علیه سنه ثمّ یتحوّل عنه إن شاء إلی غیره و ذلک أنّ لیله القدر یکون فیها فی عامه ذلک، ما شاء اللّه أن یکون.

[١655]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال: أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ ما دا [و]م علیه العبد و إن قلّ.

[١656]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار، عن فضاله بن أیّوب، عن معاویه بن عمّار، عن نجبه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من شیء أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من عمل یداوم علیه و إن قلّ.

[١65٧]4-عنه، عن فضاله بن أیّوب، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما یقول: إنّی لأحبّ أن أداوم علی العمل و إن قلّ.

[١65٨]5-عنه، عن فضاله بن أیّوب، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :١٨6

[١65٣]5-محمّد حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند پاک و والا فرموده است: بنده ام با چیزی محبوب تر از آنچه من بر او واجب کرده ام، اظهار دوستی نتواند کرد.

استواری عمل و مداومت بر آن

[١654]١-از حلبی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی کسی عملی انجام می دهد باید یک سال بر آن مداومت کند، سپس اگر خواست به عمل دیگر بپردازد؛ زیرا شب قدری که آنچه خدا بخواهد، می شود در میان این یک سال است.

[١655]٢-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: دوست داشتنی ترین عمل ها در پیشگاه خداوند آن عملی است که بنده بر آن مداومت کند اگرچه عملی کوچک باشد.

[١656]٣-نجبه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در پیشگاه خداوند عزّتمند هیچ چیز از عملی که بر آن مداومت می شود، اگرچه اندک باشد، محبوب تر نیست.

[١65٧]4-معاویۀ عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند: من دوست دارم که بر عمل اگرچه کوچک باشد، مداومت کنم.

[١65٨]5-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام

ص :١٨٧

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما یقول: إنّی لأحبّ أن أقدم علی ربّی و عملی مستو.

[١65٩]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن جعفر بن بشیر، عن عبد الکریم بن عمرو، عن سلیمان بن خالد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إیّاک أن تفرض علی نفسک فریضه فتفارقها اثنی عشر هلالا.

باب العباده

[١66٠]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن عمر بن یزید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی التّوراه مکتوب: یا ابن آدم تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنی و لا أکلک إلی طلبک و علیّ أن أسدّ فاقتک، و أملأ قلبک خوفا منّی، و إن لا تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک شغلا بالدّنیا ثمّ لا أسدّ فاقتک و أکلک إلی طلبک.

[١66١]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه تبارک و تعالی: یا عبادی الصّدّیقین تنعّموا بعبادتی فی الدّنیا فإنّکم تتنعّمون بها فی الآخره.

[١66٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أفضل النّاس من عشق العباده، فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرّغ لها، فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدّنیا، علی عسر أم علی یسر.

ص :١٨٨

می فرمود: من دوست دارم درحالی به نزد پروردگارم بروم که عملم مداوم باشد.

[١65٩]6-از سلیمان خالد روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مبادا چیزی را بر خودت واجب کنی و آن گاه دوازده ماه آن را واگذاری.

عبادت

[١66٠]١-عمر یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: در تورات نوشته است: ای پسر آدم خودت را وقف بندگی من کن تا دلت را از بی نیازی پر کنم و تو را به خواسته هایت وانگذارم و برآوردن نیازت بر من واجب باشد و دلت را از هراس خودم پرکنم. و اگر خودت را وقف بندگی من نکنی دلت را از گرفتاری دنیا پرمی کنم و سپس نیازت را برنمی آورم و به خواسته هایت وامی گذارم.

[١66١]٢-ابو جمیله از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند پاک و والا فرموده است: ای بندگان راستی پیشه ام از نعمت عبادت من در دنیا بهره مند شوید که شما در آخرت به سبب آن از نعمت ها بهره مند می شوید.

[١66٢]٣-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد. با آن هم آغوش گشته، به دل دوستی کند و به تن به آن بچسبد و خودش را وقف آن کند. چنین کسی باکی ندارد که چگونه دنیا را به صبح می رساند، به دشواری یا به آسانی.

ص :١٨٩

[١66٣]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن شاذان بن الخلیل-قال:

و کتبت من کتابه بإسناد، له یرفعه إلی عیسی بن عبد اللّه قال: -قال عیسی بن عبد اللّه لأبی عبد اللّه علیه السّلام: جعلت فداک ما العباده؟ قال: حسن النّیّه بالطّاعه من الوجوه الّتی یطاع اللّه منها، أما إنّک یا عیسی لا تکون مؤمنا حتّی تعرف النّاسخ من المنسوخ، قال: قلت: جعلت فداک و ما معرفه النّاسخ من المنسوخ؟ قال: فقال: ألیس تکون مع الإمام موطّنا نفسک علی حسن النّیّه فی طاعته، فیمضی ذلک الإمام و یأتی إمام آخر فتوطّن نفسک علی حسن النّیّه فی طاعته؟ قال: قلت: نعم، قال: هذا معرفه النّاسخ من المنسوخ.

[١664]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن جمیل، عن هارون بن خارجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

[إنّ]العبّاد ثلاثه: قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلک عباده العبید و قوم عبدوا اللّه تبارک و تعالی طلب الثّواب، فتلک عباده الأجراء، و قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ حبّا له فتلک عباده الأحرار، و هی أفضل العباده.

[١665]6-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما أقبح الفقر بعد الغنی و أقبح الخطیئه بعد المسکنه و أقبح من ذلک العابد للّه ثمّ یدع عبادته.

[١666]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

من عمل بما افترض اللّه علیه فهو من أعبد النّاس.

ص :١٩٠

[١66٣]4-شاذان خلیل با سندی که آن را تا عیسای عبد اللّه بالا برده روایت کرده که او به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: جانم فدایت، عبادت چیست؟ فرمودند:

نیّت خوب داشتن به اطاعت از راه هایی که خداوند از آن راه ها عبادت می شود.

هان ای عیسی تو تا ناسخ را از منسوخ بازنشناسی مؤمن نمی شوی. او گفته است:

من عرض کردم: جانم فدایت بازشناختن ناسخ از منسوخ چیست؟ فرمودند: آیا چنین نیست که خودت را به حسن نیّت در اطاعت امامی که همراهش هستی، عادت می دهی و چون او درمی گذرد و امامی دیگر می آید خودت را به حسن نیّت در اطاعت کردن از او عادت می دهی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: این بازشناختن ناسخ از منسوخ است.

[١664]5-هارون خارجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

عبادتگران سه دسته اند: گروهی خداوند عزّتمند را به جهت هراس بندگی می کنند و این بندگی غلامانه است. گروهی آن پاک و والا را برای به دست آوردن پاداش بندگی می کنند و این بندگی مزدوران است و گروهی آن عزّتمند را برای دوستی اش بندگی می کنند که بندگی آزادگان و برترین عبادت ها است.

[١665]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: چه زشت است نیازمندی پس از بی نیازی و گناه پس از بیچارگی و زشت تر از این، عبادتگری است که عبادت را رها می کند.

[١666]٧-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس به آنچه خداوند بر او واجب کرده، عمل کند از عابدترین مردمان است.

ص :١٩١

باب النّیّه

[١66٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

لا عمل إلاّ بنیّه.

[١66٨]٢-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: نیّه المؤمن خیر من عمله، و نیّه الکافر شرّ من عمله و کلّ عامل یعمل علی نیّته.

[١66٩]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العبد المؤمن الفقیر لیقول: یا ربّ ارزقنی حتّی أفعل کذا و کذا من البرّ و وجوه الخیر، فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلک منه بصدق نیّه کتب اللّه له من الأجر مثل ما یکتب له لو عمله، إنّ اللّه واسع کریم.

[١6٧٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن أسباط، عن محمّد بن إسحاق بن الحسین، عن عمرو، عن حسن بن أبان، عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حدّ العباده الّتی إذا فعلها فاعلها کان مؤدّیا؟ فقال:

حسن النّیّه بالطّاعه.

[١6٧١]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن أحمد بن یونس، عن أبی هاشم قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّما خلّد أهل النّار فی النّار؛ لأنّ نیّاتهم کانت فی الدّنیا أن لو خلّدوا فیها أن یعصوا اللّه أبدا؛ و إنّما خلّد أهل الجنّه فی الجنّه؛ لأنّ نیّاتهم

ص :١٩٢

نیّت

[١66٧]١-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ عملی جز به سبب نیّت به وجود نمی آید.

[١66٨]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: نیّت مؤمن بهتر از عمل او است و نیّت کافر بدتر از عملش. و هرکس بنابر نیّت اش عمل می کند.

[١66٩]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بندۀ مؤمن تهیدست می گوید: پروردگارا به من روزی کن تا چنین وچنان نیکویی کنم. و چون خداوند عزّتمند راستی نیّت او را بداند از پاداش همان اندازه می نویسد که اگر می توانست عمل کند، می نوشت. که خداوند گشاده دست و بزرگوار است.

[١6٧٠]4-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ نهایت عبادت پرسیدم، چنان که وقتی کسی به آن برسد حقّش را ادا کرده باشد؟ فرمودند: نیّت نیکو نسبت به فرمانبری نهایت عبادت است.

[١6٧١]5-از ابو هاشم روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: همانا اهل دوزخ در آتش، جاودانه اند؛ زیرا نیّت هاشان در دنیا این بود که اگر جاودانه در دنیا باشند. همیشه از خداوند نافرمانی کنند. و همانا اهل بهشت در بهشت، جاودانه اند؛ زیرا نیّت هاشان در دنیا این بود که اگر در دنیا بمانند، همیشه از خداوند فرمان ببرند.

ص :١٩٣

کانت فی الدّنیا أن لو بقوا فیها أن یطیعوا اللّه أبدا، فبالنّیّات خلّد هؤلاء و هؤلاء، ثمّ تلا قوله تعالی: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ قال: علی نیّته.

باب

[١6٧٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن الأحول، عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا إنّ لکلّ عباده شرّه ثمّ تصیر إلی فتره فمن صارت شرّه عبادته إلی سنّتی فقد اهتدی و من خالف سنّتی فقد ضلّ و کان عمله فی تباب، أما إنّی أصلّی و أنام و أصوم و أفطر و أضحک و أبکی فمن رغب عن منهاجی و سنّتی فلیس منّی. و قال: کفی بالموت موعظه و کفی بالیقین غنی و کفی بالعباده شغلا.

[١6٧٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الحجّال، عن ثعلبه، قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لکلّ أحد شرّه و لکلّ شرّه فتره؛ فطوبی لمن کانت فترته إلی خیر.

باب الاقتصاد فی العباده

[١6٧4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ هذا الدّین متین فأوغلوا فیه برفق و لا تکرّهوا عباده اللّه، إلی عباد اللّه فتکونوا کالرّاکب المنبتّ الّذی لا سفرا قطع و لا ظهرا أبقی.

محمّد بن سنان، عن مقرّن، عن محمّد بن سوقه، عن أبی جعفر علیه السّلام مثله.

[١6٧5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان

ص :١٩4

پس به نیّت ها است که اینان و آنان جاودانه می شوند. سپس این آیه را خواند:

(بگو هرکس بنابر روش خود عمل می کند.) [اسراء (١٧) :٨4]یعنی بنابر نیّت اش.

باب

[١6٧٢]١-سلام مستنیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بدانید که برای هر عبادتی شور و جنبشی است که سپس به سستی می گراید. هرکس شور عبادتش به سنّت من گرایش داشت هدایت شده است و کسی که با سنّت من مخالفت کند، گمراه گشته و عملش تباه است. بدانید که من نماز می گزارم و می خوابم. و روزه می گیرم و می خورم. و می گریم و می خندم. پس هرکس از روش و سنّت من روی بگرداند از من نیست. و فرمودند: برای موعظه، مرگ کافی است و برای یقین، بی نیازی و برای مشغول بودن، عبادت.

[١6٧٣]٢-از ثعلبه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: برای هرکسی، شور و جنبشی است و برای هر جنبشی، سستی ای. خوشا کسی که سستی اش به سوی نیکی و خیر باشد.

میانه روی در عبادت

[١6٧4]١-ابو جارود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: همانا این دین، محکم است. پس به نرمی داخلش شوید و عبادت خداوند را بر بندگان خدا اجبار نکنید تا همچون سوار درمانده ای نباشید که نه راهی رفته و نه مرکبی مانده است. محمّد سوقه مانند این حدیث را از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است.

[١6٧5]٢-حفص بختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عبادت

ص :١٩5

جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تکرّهوا إلی أنفسکم العباده.

[١6٧6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل، عن حنان بن سدیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أحبّ عبدا فعمل [عملا] قلیلا جزاه بالقلیل الکثیر و لم یتعاظمه أن یجزی بالقلیل الکثیر له.

[١6٧٧]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم، عن منصور، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ بی أبی و أنا بالطّواف و أنا حدث و قد اجتهدت فی العباده فرآنی و أنا أتصابّ عرقا، فقال لی: یا جعفر یا بنیّ إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا أدخله الجنّه و رضی عنه بالیسیر.

[١6٧٨]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ و غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اجتهدت فی العباده و أنا شابّ، فقال لی أبی علیه السّلام: یا بنیّ دون ما أراک تصنع، فإنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أحبّ عبدا رضی عنه بالیسیر.

[١6٧٩]6-حمید بن زیاد، عن الخشّاب، عن ابن بقّاح، عن معاذ بن ثابت، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا علیّ إنّ هذا الدّین متین، فأوغل فیه برفق و لا تبغّض إلی نفسک عباده ربّک، فإنّ المنبتّ-یعنی المفرط-لا ظهرا أبقی و لا أرضا قطع فاعمل عمل من یرجو أن یموت هرما و احذر حذر من یتخوّف أن یموت غدا.

ص :١٩6

را به خودتان ناپسند نسازید. (تحمیل نکنید) .

[١6٧6]٣-حنان سدیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند شکوهمند چون بنده ای را دوست داشته باشد و او اندکی عمل کند، در برابر آن اندک به فراوانی پاداش می دهد و برای او بزرگ نیست که در برابر اندک، بسیار پاداش بدهد.

[١6٧٧]4-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: من داشتم طواف می کردم که پدرم بر من گذشت. جوان بودم و در عبادت بسیار می کوشیدم. پدرم مرا دید که عرق می ریزم. پس به من فرمود: جعفر پسرم وقتی خداوند بنده ای را دوست داشته باشد او را به بهشت می برد و به اندک او راضی می گردد.

[١6٧٨]5-حفص بختری و کسی دیگر، از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: من جوان بودم و در عبادت بسیار می کوشیدم که پدرم علیه السّلام به من فرمود: پسرم کم تر از آنچه می بینم عبادت کن. که خداوند عزّتمند وقتی بنده ای را دوست دارد به اندک او راضی است.

[١6٧٩]6-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: ای علی همانا این دین محکم است. در آن به نرمی داخل شو و عبادت پروردگارت را بر خودت دشوار نساز. که سوار درمانده-یعنی زیاده رو-نه مرکب دارد و نه راهی را پیموده است. پس چنان عمل کن که گویا امیدواری در پیری بمیری و چنان بپرهیز که گویا می ترسی همین فردا بمیری.

کسی که می شنود فلان عمل از سوی خداوند پاداش دارد.

ص :١٩٧

باب من بلغه ثواب من اللّه علی عمل

[١6٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من سمع شیئا من الثّواب علی شیء فصنعه، کان له، و إن لم یکن علی ما بلغه.

[١6٨١]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن سنان، عن عمران الزّعفرانیّ، عن محمّد بن مروان قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من بلغه ثواب من اللّه علی عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک الثّواب، أوتیه، و إن لم یکن الحدیث کما بلغه.

باب الصّبر

[١6٨٢]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر رأس الإیمان.

[١6٨٣]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن العلاء بن فضیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد، فإذا ذهب الرّأس ذهب الجسد کذلک إذا ذهب الصّبر ذهب الإیمان.

[١6٨4]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد الأصبهانیّ، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا حفص إنّ من صبر صبر قلیلا، و إنّ من جزع جزع

ص :١٩٨

آن کس که پاداش کرداری از سوی خدا، به او برسد

[١6٨٠]١-کسی که بشنود فلان کار پاداش دارد و آن را انجام دهد، پاداشش را می برد، اگرچه جز آن باشد که شنیده است.

[١6٨١]٢-محمّد مروان گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر کسی بشنود که فلان عمل از سوی خدا پاداش دارد و آن را برای آن پاداش انجام دهد، آن پاداش به او داده می شود، اگرچه حدیث چنان نباشد که او شنیده است.

شکیبایی

[١6٨٢]١-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی سر ایمان است.

[١6٨٣]٢-علاء فضیل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. که چون سر برود، تن نیز رفته است. همین طور چون شکیبایی برود، ایمان هم رفته است.

[١6٨4]٣-حفص غیاث گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ای حفص همانا هرکس شکیبایی کند، اندکی را شکیبایی کرده و هرکس بی تابی کند، اندکی را

ص :١٩٩

قلیلا، ثمّ قال: علیک بالصّبر فی جمیع أمورک، فإنّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأمره بالصّبر و الرّفق، فقال: وَ اِصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ وَ اُهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً وَ ذَرْنِی وَ اَلْمُکَذِّبِینَ أُولِی اَلنَّعْمَهِ و قال تبارک و تعالی: اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ [السّیّئه] فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاّٰ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ فصبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حتّی نالوه بالعظائم و رموه بها، فضاق صدره فأنزل اللّه عزّ و جلّ علیه وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمٰا یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ اَلسّٰاجِدِینَ ثمّ کذّبوه و رموه، فحزن لذلک، فأنزل اللّه عزّ و جلّ قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ اَلَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاٰ یُکَذِّبُونَکَ وَ لٰکِنَّ اَلظّٰالِمِینَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلیٰ مٰا کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّٰی أَتٰاهُمْ نَصْرُنٰا فألزم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نفسه الصّبر، فتعدّوا فذکر اللّه تبارک و تعالی و کذّبوه، فقال: قد صبرت فی نفسی و أهلی و عرضی و لا صبر لی علی ذکر إلهی، فأنزل اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ وَ مٰا مَسَّنٰا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ فصبر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی جمیع أحواله ثمّ بشّر فی عترته بالأئمّه و وصفوا بالصّبر، فقال جلّ ثناؤه: وَ جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا وَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یُوقِنُونَ فعند ذلک قال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّبر من الإیمان کالرّأس من الجسد، فشکر اللّه عزّ و جلّ ذلک له، فأنزل اللّه عزّ و جلّ:

وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ اَلْحُسْنیٰ عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ بِمٰا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنٰا مٰا کٰانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مٰا کٰانُوا یَعْرِشُونَ فقال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّه بشری و انتقام، فأباح اللّه عزّ و جلّ له قتال المشرکین فأنزل [اللّه]: فَاقْتُلُوا اَلْمُشْرِکِینَ حَیْثُ

ص :٢٠٠

بی تابی کرده است. سپس فرمود: تو را به شکیبایی در همۀ کارهایت سفارش می کنم.

که خداوند عزّتمن محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخته، او را به شکیبایی و نرمی فرمان داده، فرمود: (و به آنچه می گویند شکیبایی کرده، به شایستگی از آنان دوری گزین. و مرا با تکذیب گران صاحب نعمت واگذار.) [مزمّل (٧٣) :١٠ و ١١] و فرمود: (و بدی را با آنچه نیکوتر است پاسخ ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوستی صمیمی گردد. و کسی جز کسانی که شکیبایی می کنند این را به دست نمی آورد. و کسی جز صاحبان آن بهرۀ بزرگ این را به دست نمی آورد.) [فصّلت (4١) :

٣4 و ٣5]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شکیبایی کرد تا او را به امور جانکاهی نسبت دادند [یعنی به دروغ گویی و جنون]پس دلتنگ شد و خدای عزّتمند چنین بر او نازل کرد: (و ما می دانیم که از آنچه می گویند دلتنگ می کردی. پس به سپاس از پروردگارت تسبیح بگو و از سجده کنندگان باش.) [حجر (١5) :٩٧ و ٩٨] سپس او را دروغ گو خوانده، متّهمش کردند. و او از این جهت غمگین شد. پس خداوند شکوهمند چنین نازل کرد: (ما می دانیم که آنچه می گویند تو را غمگین می کند. امّا آن ها تو را تکذیب نمی کنند بلکه ستمکارانی هستند که آیات خدا را انکار می کنند. پیامبران پیش از تو تکذیب شدند و در برابر تکذیب شکیبایی کردند و آزار دیدند تا یاری مان به ایشان رسید.) [انعام (6) :٣٣ و ٣4]پس پیامبر گرامی شکیبایی را بر خود واجب کرد تا از حدّ گذشتند و خدا را نام برده، تکذیبش کردند. و او فرمود:

من دربارۀ خودم و خانواده و آبرویم شکیبایی کردم ولی دربارۀ نام پروردگارم شکیبایی نمی کنم. پس خداوند عزّتمند چنین نازل کرد: (و ما آسمان ها و زمین و آنچه را در آن ها است در شش روز آفریدیم و خسته نشدیم. پس به آنچه می گویند شکیبایی کن.) [ق (5٠) :٣٨ و ٣٩]پس پیامبر گرامی در همۀ اموال شکیبایی کرد و آن گاه به امامان خاندانش بشارت داده شد و آنان هم به شکیبایی وصف شدند و خداوند بزرگ ستایش فرمود: (و از آنان امامانی قرار دادیم که چون شکیبا بودند و به آیه های ما یقین داشتند، به فرمان ما هدایت می کردند.) [سجده (٣٢) :٢4]و در این هنگام بود که آن حضرت فرمود: شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. و خداوند عزّتمند او را ستود و چنین نازل کرد: (و سخن نیکوی پروردگارت دربارۀ بنی اسرائیل به سبب شکیبایی شان انجام گرفت و ما آنچه فرعون و مردمش ساختند و آنچه را برافراشتند، در هم کوبیدیم.) [اعراف (٧) :١٣٧]و پیامبر فرمود: این مژده و انتقام است. و آن گاه خداوند شکوهمند جنگ با مشرکان را به او اجازه داده، چنین نازل

ص :٢٠١

وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ اُحْصُرُوهُمْ وَ اُقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ

وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ فقتلهم اللّه علی یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أحبّائه و جعل له ثواب صبره مع ما ادّخر له فی الآخره، فمن صبر و احتسب لم یخرج من الدّنیا حتّی یقرّ [اللّه]له عینه فی أعدائه، مع ما یدّخر له فی الآخره.

[١6٨5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی محمّد عبد اللّه السّرّاج رفعه إلی علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد؛ و لا إیمان لمن لا صبر له.

[١6٨6]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد، فإذا ذهب الرّأس ذهب الجسد کذلک إذا ذهب الصّبر ذهب الإیمان.

[١6٨٧]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن علیّ بن النّعمان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ الحرّ حرّ علی جمیع أحواله، إن نابته نائبه صبر لها و إن تداکّت علیه المصائب لم تکسره و إن أسر و قهر و استبدل بالیسر عسرا، کما کان یوسف الصّدّیق الأمین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لم یضرر حرّیّته أن استعبد و قهر و أسر و لم تضرره ظلمه الجبّ و وحشته و ما ناله، أن منّ اللّه علیه فجعل الجبّار العاتی له عبدا بعد إذ کان [له]مالکا، فأرسله و رحم به أمّه و کذلک الصّبر یعقّب خیرا، فاصبروا و وطّنوا أنفسکم علی الصّبر توجروا.

[١6٨٨]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن بکیر، عن حمزه بن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٠٢

کرد: (هرکجا مشرکان را یافتید، بکشید و سر راهشان کمین کنید و دستگیرشان کنید.) [توبه (٩) :5](و آنان را بکشید هرکجا که یافتید.) [بقره (٢) :١٩١]پس خداوند آنان را به دست رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و دوستدارانش کشت و پاداش شکیبایی اش را به همراه آنچه برای او در آخرت قرار داده، ذخیره کرد.

پس کسی که شکیبایی کرده، از خداوند پاداش خواهد، از دنیا نمی رود مگر این که [خداوند]چشمش را در مقابله با دشمنانش روشن می کند و این جز آن است که در آخرت برایش ذخیره کرده است.

[١6٨5]4-ابو محمّد عبد اللّه سرّاج حدیثی که سندش را تا حضرت سجّاد علیه السّلام بالا برده روایت کرده که ایشان فرموده است: شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است و ایمان ندارد کسی که شکیبایی ندارد.

[١6٨6]5-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. چون سر برود، تن رفته است و همین طور چون شکیبایی برود، ایمان نیز رفته است.

[١6٨٧]6-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: آزاده در همه حال آزاده است، اگر به گرفتاری ای دچار شود شکیبایی می کند و اگر مصیبت ها به سرش فروریزد او را نمی شکند. و اگرچه اسیر شود و شکست بخورد و سختی جایگزین آسایش شود. چنان که یوسف راستی پیشۀ امین- درود خدا بر او-بود. که برده شدن و اسیری و شکست خوردن به آزادگی اش زیان نرساند و تاریکی چاه و هراسناکی اش و آنچه به سرش آمد به او زیان نرساند. تا خدا بر او احسان کرده، چیره گر سرکشی را که مالک او بود، بندۀ او ساخت. آن گاه او را به رسالت فرستاده، امّتی را به سببش مورد رحمت قرار داد.

شکیبایی چنین است که نیکی را به دنبال می آورد. پس شکیبایی کرده، خودتان را به شکیبایی عادت دهید تا پاداش ببرید.

[١6٨٨]٧-حمزۀ حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بهشت در

ص :٢٠٣

الجنّه محفوفه بالمکاره و الصّبر، فمن صبر علی المکاره فی الدّنیا دخل الجنّه و جهنّم محفوفه باللّذّات و الشّهوات، فمن أعطی نفسه لذّتها و شهوتها دخل النّار.

[١6٨٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن مرحوم، عن أبی سیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا دخل المؤمن فی قبره، کانت الصّلاه عن یمینه و الزّکاه عن یساره و البرّ مطلّ علیه و یتنحّی الصّبر ناحیه، فإذا دخل علیه الملکان اللّذان یلیان مساءلته قال الصّبر للصّلاه و الزّکاه و البرّ: دونکم صاحبکم، فإن عجزتم عنه فأنا دونه.

[١6٩٠]٩-علیّ، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

دخل أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه المسجد؛ فإذا هو برجل علی باب المسجد، کئیب حزین، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام ما لک؟ قال: یا أمیر المؤمنین أصبت بأبی [و أمّی]و أخی و أخشی أن أکون قد وجلت، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: علیک بتقوی اللّه و الصّبر تقدم علیه غدا و الصّبر فی الأمور بمنزله الرّأس من الجسد فإذا فارق الرّأس الجسد، فسد الجسد و إذا فارق الصّبر الأمور فسدت الأمور.

[١6٩١]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سماعه بن مهران عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال لی: ما حبسک عن الحجّ؟ قال: قلت: جعلت فداک وقع علیّ دین کثیر و ذهب مالی، و دینی الّذی قد لزمنی هو أعظم من ذهاب مالی، فلو لا أنّ رجلا من أصحابنا أخرجنی ما قدرت أن أخرج، فقال لی: إن تصبر تغتبط و إلاّ تصبر

ص :٢٠4

میان دشواری ها و شکیبایی پوشیده شده است و کسی که در دنیا به سختی ها شکیبا باشد به بهشت می رود و دوزخ در میان لذّت ها و هوس ها پوشیده شده است. و هرکس به جانش لذّت و هوس بدهد به دوزخ می رود.

[١6٨٩]٨-ابو سیّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی مؤمن در گور گذاشته می شود نماز در پهلوی راست، زکات در پهلوی چپ، نیکی بر بالای سرش و صبر در گوشه ای قرار می گیرند. و وقتی دو فرشتۀ پرسش وارد می شوند صبر به نماز و زکات و نیکی می گوید: مواظب دوستتان باشید اگر درماندید من از او مواظبت می کنم.

[١6٩٠]٩-عبد اللّه میمون از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان-درود خدا بر او-به مسجد آمد و بر در مسجد مردی اندوهگین و ناراحت دید. به او فرمود: چه شده است؟ او گفت: ای امیر مؤمنان پدر و مادر و برادرم را از دست داده ام و می ترسم که از بی تابی کنندگان باشم. امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: بر تو باد به پروای از خدا و شکیبایی تا فردا دلیر گردی. که شکیبایی در کارها همچون سر برای بدن است. چون سر از تن جدا گردد، تن از بین می رود و چون شکیبایی از کارها جدا گردد، آن کارها از میان می رود.

[١6٩١]١٠-سماعۀ مهران گفته است: حضرت ابو الحسن علیه السّلام به من فرمود: چه چیزی تو را از حجّ بازگذاشت؟ من عرض کردم: جانم فدایت. بدهی فراوانی بر گردنم افتاده و مالم نیز از بین رفته است. و بدهی ای که گرفتارم کرده دشوارتر از رفتن مال شده است. اگر یکی از اصحاب مرا از خانه بیرون نمی آورد خودم نمی توانستم بیایم. حضرت به من فرمودند: اگر شکیبایی کنی مورد غبطه قرار می گیری و اگر شکیبایی نکنی، چه خرسند باشی و چه ناخرسند، خداوند تقدیر را در موردت جاری خواهد کرد.

ص :٢٠5

ینفذ اللّه مقادیره، راضیا کنت أم کارها.

[١6٩٢]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن أبی الجارود، عن الأصبغ قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: الصّبر صبران: صبر عند المصیبه، حسن جمیل و أحسن من ذلک الصّبر عند ما حرّم اللّه عزّ و جلّ علیک؛ و الذّکر ذکران: ذکر اللّه عزّ و جلّ عند المصیبه و أفضل من ذلک ذکر اللّه عند ما حرّم علیک، فیکون حاجزا

[١6٩٣]١٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن العبّاس بن عامر، عن العرزمیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: سیأتی علی النّاس زمان لا ینال الملک فیه إلاّ بالقتل و التّجبّر، و لا الغنی إلاّ بالغصب و البخل، و لا المحبّه إلاّ باستخراج الدّین و اتّباع الهوی، فمن أدرک ذلک الزّمان فصبر علی الفقر و هو یقدر علی الغنی و صبر علی البغضه و هو یقدر علی المحبّه و صبر علی الذّلّ و هو یقدر علی العزّ آتاه اللّه ثواب خمسین صدّیقا ممّن صدّق بی.

[١6٩4]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن إسماعیل بن مهران، عن درست بن أبی منصور، عن عیسی بن بشیر، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: لمّا حضرت أبی علیّ بن الحسین علیهما السّلام الوفاه ضمّنی إلی صدره و قال: یا بنیّ أوصیک بما أوصانی به أبی حین حضرته الوفاه و بما ذکر أنّ أباه أوصاه به: یا بنیّ اصبر علی الحقّ و إن کان مرّا.

[١6٩5]١4-عنه، عن أبیه، [عن یونس بن عبد الرّحمن]رفعه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٠6

[١6٩٢]١١-اصبغ گفته است: امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند: صبر دو گونه است: صبر در هنگام مصیبت که نیکو و زیباست و نیکوتر از آن صبر دربارۀ چیزی است که خداوند شکوهمند بر تو حرام کرده است. و ذکر هم دوگونه است: یاد خداوند عزّتمند در هنگام مصیبت و برتر از آن یاد خداوند دربارۀ آنچه او بر تو حرام کرده است که بازدارنده است.

[١6٩٣]١٢-عرزمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بر مردم دوره ای خواهد آمد که در آن، حکومت جز با کشتار و ستمگری و توانگری جز با غصب و بخل و محبّت جز با بیرون آمدن از دین و پیروی از هوس به دست نمی آید کسی که آن دوره را ببیند و درحالی که می تواند به توانگری برسد بر بی نیازی شکیبایی کند و درحالی که می تواند محبّت ها را به دست آورد بر دشمنی ها شکیبایی کند و درحالی که می تواند به عزّت و شکوه دست یابد بر خواری شکیبایی کند. خداوند پاداش پنجاه راستی پیشه ای را که مرا تصدیق کرده اند، به او می دهد.

[١6٩4]١٣-از ابو حمزه روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: چون هنگام وفات حضرت سجّاد علیه السّلام رسید، مرا به سینه چسبانیده، فرمودند: پسرم تو را سفارش می کنم به چیزی که پدرم هنگام وفاتش به من سفارش کرد و به آنچه پدر او به آن سفارش کرده است: پسرم به حقّ، اگرچه تلخ باشد، شکیبا باش.

[١6٩5]١4-[یونس عبد الرحمان]از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ایشان

ص :٢٠٧

الصّبر صبران: صبر علی البلاء، حسن جمیل، و أفضل الصّبرین الورع عن المحارم.

[١6٩6]١5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی قال: أخبرنی یحیی بن سلیم الطّائفیّ قال: أخبرنی عمرو بن شمر الیمانیّ، یرفع الحدیث إلی علیّ علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّبر ثلاثه: صبر عند المصیبه، و صبر علی الطّاعه، و صبر عن المعصیه، فمن صبر علی المصیبه حتّی یردّها بحسن عزائها کتب اللّه له ثلاثمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین السّماء إلی الأرض و من صبر علی الطّاعه کتب اللّه له ستّمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین تخوم الأرض إلی العرش و من صبر عن المعصیه کتب اللّه له تسعمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین تخوم الأرض إلی منتهی العرش.

[١6٩٧]١6-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن یونس بن یعقوب قال:

أمرنی أبو عبد اللّه علیه السّلام أن آتی المفضّل و أعزّیه بإسماعیل و قال: أقرئ المفضّل السّلام و قل له: إنّا قد أصبنا بإسماعیل فصبرنا، فاصبر کما صبرنا، إنّا أردنا أمرا، و أراد اللّه عزّ و جلّ أمرا فسلّمنا لأمر اللّه عزّ و جلّ.

[١6٩٨]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن سیف بن عمیره، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من ابتلی من المؤمنین ببلاء فصبر علیه، کان له مثل أجر ألف شهید.

[١6٩٩]١٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن سماعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٠٨

فرمودند: صبر دوگونه است. صبر بر بلا که نیکو و زیباست و برترین صبرها که پرهیز از حرام است.

[١6٩6]١5-عمرو بن شمر یمانی از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: صبر سه گونه است: صبر در هنگام مصیبت، صبر بر فرمانبری و صبر در گناه و نافرمانی. کسی که بر مصیبت شکیبایی کند تا از آن به خوبی بگذرد خداوند برایش سیصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان آسمان و زمین می باشد و هرکس بر فرمانبری شکیبایی کند خداوند برایش ششصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان ژرفای زمین تا عرش می باشد و هرکس در برابر گناه شکیبایی کند خداوند برایش نهصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان ژرفای زمین تا نهایت عرش می باشد.

[١6٩٧]١6-یونس یعقوب گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمان داد که به نزد مفضّل رفته، به او دربارۀ مرگ اسماعیل تسلّی بدهم، و فرمود: سلام مرا به مفضّل برسان و بگو: ما به مصیبت اسماعیل دچار شده، صبر کردیم پس تو هم همچون ما صبر کن. ما چیزی می خواستیم و خدا چیز دیگری می خواست و ما در برابر فرمان خداوند عزّتمند تسلیم هستیم.

[١6٩٨]١٧-از ابو حمزه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هرکس از مؤمنان به بلایی دچار شود و بر آن شکیبایی کند، پاداش هزار شهید را می برد.

[١6٩٩]١٨-سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند

ص :٢٠٩

إنّ اللّه عزّ و جلّ أنعم علی قوم، فلم یشکروا، فصارت علیهم وبالا، و ابتلی قوما بالمصائب فصبروا، فصارت علیهم نعمه.

[١٧٠٠]١٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبان بن أبی مسافر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا قال:

اصبروا علی المصائب.

و فی روایه ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: صابروا علی المصائب.

[١٧٠١]٢٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن محمّد بن أبی جمیله، عن جدّه أبی جمیله، عن بعض أصحابه قال:

لو لا أنّ الصّبر خلق قبل البلاء لتفطّر المؤمن کما تتفطّر البیضه علی الصّفا.

[١٧٠٢]٢١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن إسحاق بن عمّار و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه: صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال اللّه عزّ و جلّ: إنّی جعلت الدّنیا بین عبادی قرضا، فمن أقرضنی منها قرضا أعطیته بکلّ واحده عشرا إلی سبعمائه ضعف و ما شئت من ذلک؛ و من لم یقرضنی منها قرضا فأخذت منه شیئا قسرا [فصبر] أعطیته ثلاث خصال لو أعطیت واحده منهنّ ملائکتی لرضوا بها منّی، قال: ثمّ تلا أبو عبد اللّه علیه السّلام قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ فهذه واحده من ثلاث خصال

ص :٢١٠

عزّتمند بر مردمی نعمت داد و چون آنان سپاسداری نکردند، آن نعمت وبالشان گشت. و مردمی به مصیبت ها دچار شدند و چون صبر کردند، آن مصیبت ها برایشان نعمت شد.

[١٧٠٠]١٩-ابان ابو مسافر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (ای کسانی که ایمان آورده اید شکیبایی کرده، استوار باشید.) [آل عمران (٣) :٢٠٠]روایت کرده که فرمودند: یعنی بر مصیبت ها شکیبایی کنید.

و در روایت ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام چنین آمده است: در برابر مصیبت ها استوار باشید.

[١٧٠١]٢٠-ابو جمیله از یکی از اصحاب روایت کرده که گفت: اگر صبر پیش از بلا آفریده نشده بود، مؤمن از هم می پاشید چنان که تخم مرغ بر سنگ خارا از هم می پاشد.

[١٧٠٢]٢١-اسحاق عمّار و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: خداوند عزّتمند می فرماید: من دنیا را میان بندگانم به صورت قرض نهادم. هرکس از آن به من قرض بدهد، در برابر هریک، ده تا هفتصد برابر و آنچه بخواهم به او می دهم و هرکس از آن به من قرض ندهد، و من به قهر از او بگیرم [و او صبر کند]سه خصلت به او می دهم که اگر یکی از آن ها را به فرشتگانم بدهم از من راضی می شوند. سپس این آیه را خواند:

(کسانی که وقتی مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند: ما برای خداییم و به سوی او هم بازمی گردیم. درود پروردگارشان بر آنان.) و این یکی از آن سه خصلت است-(و

ص :٢١١

وَ رَحْمَهٌ اثنتان وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ -ثلاث-ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هذا لمن أخذ اللّه منه شیئا قسرا.

[١٧٠٣]٢٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود، عن یحیی بن آدم، عن شریک، عن جابر بن یزید، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مروّه الصّبر فی حال الحاجه و الفاقه و التّعفّف و الغنی أکثر من مروّه الإعطاء.

[١٧٠4]٢٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: یرحمک اللّه ما الصّبر الجمیل؟ قال: ذلک صبر لیس فیه شکوی إلی النّاس.

[١٧٠5]٢4-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن عبد الرّحمن بن سیابه، عن أبی النّعمان، عن أبی عبد اللّه أو أبی جعفر علیهما السّلام قال:

من لا یعدّ الصّبر لنوائب الدّهر یعجز.

[١٧٠6]٢5-أبو علیّ الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا صبّر و شیعتنا أصبر منّا، قلت: جعلت فداک کیف صار شیعتکم أصبر منکم؟ قال: لأنّا نصبر علی ما نعلم و شیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون.

باب الشّکر

[١٧٠٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن

ص :٢١٢

رحمت) [بر آنان]-دومین خصلت-(و آنان هستند که هدایت یافته اند.) [بقره (٢) :

١55 و ١56]-سومین خصلت است-سپس فرمودند: این برای کسی است که خدا به قهر، از او چیزی می گیرد.

[١٧٠٣]٢٢-جابر یزید از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردانگی شکیبایی در حال نیاز و نداری و آبروداری و بی نیازی از مردم بیشتر از مردانگی بخشش است.

[١٧٠4]٢٣-جابر گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: خدا شما را رحمت کند، صبر زیبا چیست؟ فرمودند: آن صبری است که به همراهش شکایت پیش مردم نباشد.

[١٧٠5]٢4-ابو نعمان از حضرت صادق یا حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس سفرۀ شکیبایی برای حوادث روزگار نچیند، عاجز می شود.

[١٧٠6]٢5-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما صابریم و شیعیانمان از ما صبورترند. من عرض کردم: جانم فدایت چگونه شیعیانتان صبورتر از شمایند؟ فرمود: زیرا ما بر آنچه می دانیم صبر می کنیم و شیعیانمان بر آنچه نمی دانند صبر می کنند.

سپاسداری

[١٧٠٧]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر

ص :٢١٣

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الطّاعم الشّاکر، له من الأجر کأجر الصّائم المحتسب؛ و المعافی الشّاکر له من الأجر کأجر المبتلی الصّابر؛ و المعطی الشّاکر له من الأجر کأجر المحروم القانع.

[١٧٠٨]٢-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما فتح اللّه علی عبد باب شکر فخزن عنه باب الزّیاده.

[١٧٠٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن جعفر بن محمّد البغدادیّ، عن عبد اللّه بن إسحاق الجعفریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه: اشکر من أنعم علیک و أنعم علی من شکرک؛ فإنّه لا زوال للنّعماء إذا شکرت و لا بقاء لها إذا کفرت، الشّکر زیاده فی النّعم و أمان من الغیر.

[١٧١٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن أسباط، عن یعقوب بن سالم، عن رجل، عن [أبی جعفر أو]أبی عبد اللّه علیهما السّلام قال:

المعافی الشّاکر له من الأجر ما للمبتلی الصّابر؛ و المعطی الشّاکر له من الأجر کالمحروم القانع.

[١٧١١]5-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن داود بن الحصین، عن فضل البقباق قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَمّٰا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ قال:

الّذی أنعم علیک بما فضّلک و أعطاک و أحسن إلیک، ثمّ قال: فحدّث بدینه و ما أعطاه اللّه و ما أنعم به علیه.

ص :٢١4

او و بر خاندانش-فرمودند: پاداش خورندۀ سپاسمند همچون پاداش روزه دار خداجو است. و پاداش سپاسمند تندرست همچون پاداش گرفتار شکیبا است.

و پاداش بخششگر سپاسمند همچون پاداش محروم قناعت پیشه است.

[١٧٠٨]٢-همو از حضرتش روایت کرده که رسول خدا فرمودند: خداوند در سپاسمندی را بر بنده نگشود تا در افزایش را ببندد.

[١٧٠٩]٣-عبد اللّه بن اسحاق جعفری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در تورات نوشته است: به کسی که تو را نعمت داده، سپاس بگو و به کسی که تو را سپاس می گوید، نعمت بده؛ زیرا اگر سپاس بگویی نعمت تمام شدنی نیست و اگر ناسپاسی کنی ماندنی نه. سپاس افزونی نعمت ها و ایمنی از پیشامدها است.

[١٧١٠]4-مردی از [حضرت باقر یا]حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: پاداش تندرست سپاسمند همچون پاداش گرفتار شکیبا است و پاداش بخششگر سپاسمند همچون محروم قناعت پیشه.

[١٧١١]5-فضل بقباق گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(و نعمت پروردگارت را بازگو.) [ضحی (٩٣) :١١]فرمودند: یعنی فضیلت، بخشش و نیکی ای را که به تو داده است بازگو. سپس فرمود: و از دینش سخن بگو و از آنچه خداوند به او بخشید و نعمت داد.

ص :٢١5

[١٧١٢]6-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عند عائشه لیلتها، فقالت: یا رسول اللّه لم تتعب نفسک و قد غفر اللّه لک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؟ فقال: یا عائشه ألا أکون عبدا شکورا؟ قال و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقوم علی أطراف أصابع رجلیه فأنزل اللّه سبحانه و تعالی: طه مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لِتَشْقیٰ.

[١٧١٣]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن حسن بن جهم، عن أبی الیقظان، عن عبید اللّه بن الولید قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ثلاث لا یضرّ معهنّ شیء: الدّعاء عند الکرب و الاستغفار عند الذّنب و الشّکر عند النّعمه.

[١٧١4]٨-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أعطی الشّکر أعطی الزّیاده، یقول اللّه عزّ و جلّ: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.

[١٧١5]٩-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن إسحاق بن عمّار، عن رجلین من أصحابنا، سمعاه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أنعم اللّه علی عبد من نعمه فعرفها بقلبه و حمد اللّه ظاهرا بلسانه فتمّ کلامه حتّی یؤمر له بالمزید.

[١٧١6]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن محمّد بن هشام، عن میسّر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شکر النّعمه اجتناب المحارم و تمام الشّکر قول الرّجل: الحمد للّه ربّ العالمین.

ص :٢١6

[١٧١٢]6-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-نزد عایشه بود، در شبی که نوبتش بود. او عرض کرد: ای رسول خدا چرا خودت را خسته می کنی درحالی که خداوند خطای گذشته و آینده ات را آمرزیده است. فرمود: ای عایشه آیا نباید بنده ای سپاسدار باشم. حضرت باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هماره [برای عبادت]بر سر انگشتان پاهایش می ایستاد تا خداوند پاک و والا چنین نازل کرد: طه . ما قرآن را بر تو فرونفرستادیم که به سختی بیفتی.) [طه (٢٠) :١ و ٢]

[١٧١٣]٧-عبید اللّه ولید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: سه چیز است که با وجود هرکدام چیزی زیان نمی رساند: دعا هنگام رنج، آمرزش هنگام گناه و سپاسمندی هنگام نعمت.

[١٧١4]٨-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به هر کس سپاسمندی داده شود، افزونی هم داده می شود. که خداوند شکوهمند می فرماید: (اگر سپاس بگذارید، برایتان می افزایم.) [ابراهیم (١4) :٧]

[١٧١5]٩-دو نفر از اصحاب شنیده اند که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: وقتی خداوند به بنده نعمتی بدهد و او در دل آن را فهمیده، آشکارا به زبان سپاس بگوید، تا سخنش تمام نشده به افزایش داده فرمان می شود.

[١٧١6]١٠-میسّر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سپاس داشت نعمت، دور شدن از حرام است و همۀ سپاس ها در این سخن است: سپاس بر خداوند، پروردگار جهانیان.

ص :٢١٧

[١٧١٧]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن عیینه، عن عمر بن یزید قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: شکر کلّ نعمه-و إن عظمت-أن تحمد اللّه عزّ و جلّ علیها.

[١٧١٨]١٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن سیف بن عمیره، عن أبی بصیر، قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: هل للشّکر حدّ إذا فعله العبد کان شاکرا؟ قال: نعم، قلت: ما هو؟ قال: یحمد اللّه علی کلّ نعمه علیه فی أهل و مال، و إن کان فیما أنعم علیه فی ماله حقّ أدّاه و منه قوله جلّ و عزّ: سُبْحٰانَ اَلَّذِی سَخَّرَ لَنٰا هٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لَهُ مُقْرِنِینَ و منه قوله تعالی: رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبٰارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ و قوله: رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اِجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً نَصِیراً.

[١٧١٩]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن صلوات اللّه علیه یقول: من حمد اللّه علی النّعمه فقد شکره و کان الحمد أفضل [من]تلک النّعمه.

[١٧٢٠]١4-محمّد بن یحیی، عن أحمد، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: ما أنعم اللّه علی عبد بنعمه صغرت أو کبرت، فقال: الحمد للّه، إلاّ أدّی شکرها.

[١٧٢١]١5-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار، عن

ص :٢١٨

[١٧١٧]١١-عمر یزید گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: سپاس هر نعمتی-هرچند بزرگ-این است که خداوند عزّتمند را برایش سپاس بگویی.

[١٧١٨]١٢-ابو بصیر گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا شکر حدّی دارد که وقتی کسی به آن رسید، شاکر شمرده شود؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: آن چیست؟ فرمودند: خدا را برای هر نعمتی که به خانواده و مالش داده سپاس بگوید و اگر در مالی که به او داده حقّی است، به جا بیاورد. و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود: (پاک است آن که این ها را برایمان رام کرد که ما به آن توانا نبودیم.) [زخرف (4٣) :١٣]و همین طور (پروردگارا ما را به منزلگاهی فرخنده فرودآور که تو بهترین فرودآورندگانی.) [مؤمنون (٢٣) :٢٩]و نیز:

(پروردگارا مرا از در راستی بیاور و از در راستی ببر و از جانب خودت چیرگی و یاوری برایم قرار بده.) [اسراء (١٧) :٨٠]

[١٧١٩]١٣-معمّر خلاّد گفته است: از حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او- شنیدم می فرماید: هرکس برای نعمتی خدا را بستاید، او را سپاس گفته است و این ستایش برتر از آن نعمت است.

[١٧٢٠]١4-صفوان شتربان گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: وقتی خداوند نعمتی-کوچک یا بزرگ-به بنده بدهد و او سپاس خدا را بگوید، شکر آن را به جا آورده است.

[١٧٢١]١5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر کسی که

ص :٢١٩

القاسم بن محمّد، عن إسماعیل بن أبی الحسن، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أنعم اللّه علیه بنعمه فعرفها بقلبه فقد أدّی شکرها.

[١٧٢٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن منصور بن یونس، عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ الرّجل منکم لیشرب الشّربه من الماء فیوجب اللّه له بها الجنّه ثمّ قال: إنّه لیأخذ الإناء فیضعه علی فیه فیسمّی ثمّ یشرب فینحّیه و هو یشتهیه فیحمد اللّه، ثمّ یعود فیشرب، ثمّ ینحّیه فیحمد اللّه، ثمّ یعود فیشرب، ثمّ ینحّیه فیحمد اللّه؛ فیوجب اللّه عزّ و جلّ بها له الجنّه.

[١٧٢٣]١٧-ابن أبی عمیر، عن الحسن بن عطیّه، عن عمر بن یزید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّی سألت اللّه عزّ و جلّ أن یرزقنی مالا فرزقنی و إنّی سألت اللّه أن یرزقنی ولدا فرزقنی ولدا و سألته أن یرزقنی دارا فرزقنی و قد خفت أن یکون ذلک استدراجا، فقال: أما-و اللّه-مع الحمد فلا.

[١٧٢4]١٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن حمّاد بن عثمان قال:

خرج أبو عبد اللّه علیه السّلام من المسجد، و قد ضاعت دابّته، فقال: لئن ردّها اللّه علیّ لأشکرنّ اللّه حقّ شکره قال: فما لبث أن أتی بها، فقال: الحمد للّه، فقال له قائل: جعلت فداک ألیس قلت: لأشکرنّ اللّه حقّ شکره؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أ لم تسمعنی قلت: الحمد للّه. ؟

[١٧٢5]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن المثنّی الحنّاط، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا ورد علیه أمر یسرّه قال: الحمد للّه علی هذه النّعمه،

ص :٢٢٠

خداوند به او نعمتی داده در دلش آن را بفهمد، شکرش را به جا آورده است.

[١٧٢٢]١6-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: کسی از شما آبی می خورد و خدا به سبب آن، بهشت را بر او واجب می کند. سپس فرمود: او ظرف را برداشته، بر دهان می گذارد و نام خدا را می برد، سپس می نوشد و با آن که میل دارد از دهان دور کرده، خدا را سپاس می گوید، سپس دوباره می نوشد و باز از دهان دور کرده و خدا را سپاس می گوید، سپس بازگشته، می نوشد و آن گاه خدا را سپاس می گوید و خداوند عزّتمند به سبب آن بهشت را بر او واجب می کند.

[١٧٢٣]١٧-عمر یزید گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: از خداوند شکوهمند خواستم مالی روزی ام کند، کرد، خواستم فرزندی به من بدهد، داد.

خواستم خانه ای روزی ام کند، کرد. ولی اکنون می ترسم که این، استدراج [به دام انداختن]باشد. حضرت فرمودند: به خدا سوگند اگر سپاسمندی باشد، استدراج نیست.

[١٧٢4]١٨-حمّاد عثمان گفت: حضرت صادق علیه السّلام درحالی که چهارپایش گم شده بود از مسجد بیرون آمد و فرمود: اگر خداوند آن را به من بازگرداند، حقّ شکرش را به جا خواهم آورد. چیزی نگذشت که آن را آوردند. پس فرمود:

سپاس بر خدا. کسی گفت: جانم فدایت مگر نفرمودی که می خواهی حقّ شکر را به جا آوری؟ حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مگر نشنیدی که گفتم: سپاس بر خدا؟

[١٧٢5]١٩-مثنّای حنّاط از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که وقتی برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-موضوع شادی بخشی پیش می آمد، می فرمود:

ص :٢٢١

و إذا ورد علیه أمر یغتمّ به قال: الحمد للّه علی کلّ حال.

[١٧٢6]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب الخزّار، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

تقول ثلاث مرّات إذا نظرت إلی المبتلی من غیر أن تسمعه: الحمد للّه الّذی عافانی ممّا ابتلاک به، و لو شاء فعل؛ قال: من قال ذلک لم یصبه ذلک البلاء أبدا.

[١٧٢٧]٢١-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن غیر واحد، عن أبان بن عثمان، عن حفص الکناسیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من عبد یری مبتلی فیقول: الحمد للّه الّذی عدل عنّی ما ابتلاک به، و فضّلنی علیک بالعافیه، اللّهمّ عافنی ممّا ابتلیته به، إلاّ لم یبتل بذلک البلاء.

[١٧٢٨]٢٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا رأیت الرّجل و قد ابتلی و أنعم اللّه علیک فقل: اللّهمّ إنّی لا أسخر و لا أفخر و لکن أحمدک علی عظیم نعمائک علیّ.

[١٧٢٩]٢٣-عنه، عن أبیه، عن هارون بن الجهم، عن حفص بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إذا رأیتم أهل البلاء فاحمدوا اللّه و لا تسمعوهم فإنّ ذلک یحزنهم

[١٧٣٠]٢4-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان فی سفر یسیر علی ناقه له، إذا نزل فسجد خمس سجدات فلمّا أن رکب قالوا: یا رسول اللّه إنّا رأیناک صنعت شیئا لم تصنعه؟

ص :٢٢٢

برای این نعمت خدا را سپاس می گویم. و چون موضوع غم انگیزی روی می داد، می فرمود: در هرحال خدا را سپاس.

[١٧٢6]٢٠-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی چشمت به گرفتار افتاد، بی آن که او بشنود سه بار بگو: «سپاس بر خدا که مرا از آنچه تو به آن گرفتار شده ای، نگاه داشت. که اگر می خواست گرفتارم می کرد» .

هرکس این را بگوید آن بلا هرگز به او نمی رسد.

[١٧٢٧]٢١-حفص کناسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

بنده ای که گرفتاری را ببیند و بگوید: «سپاس بر خدایی که آنچه تو را به آن گرفتار کرده، از من برگردانده است و به سبب عافیت مرا بر تو برتری داده است.

خداوندا مرا از آنچه او را گرفتار کرده ای، نگاه دار» . به آن بلا دچار نمی شود.

[١٧٢٨]٢٢-خالد نجیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی کسی را گرفتار دیدی و خودت بهره مند از نعمت بودی، بگو: خدایا من نه مسخره می کنم و نه به خودم می بالم بلکه تو را به جهت نعمت های بزرگی که به من داده ای سپاس می گویم.

[١٧٢٩]٢٣-حفص عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: وقتی به بلادچارشدگان را دیدید، خدا را سپاس بگویید ولی به گوش آنان نرسانید؛ زیرا اندوهگین شان می کند.

[١٧٣٠]٢4-عبد اللّه مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در سفر کوتاهی سوار شتر شد. سپس ناگاه فرودآمده، پنج سجده کرد. چون سوار شد، گفتند: ای رسول خدا چیزی دیدیم که

ص :٢٢٣

فقال: نعم، استقبلنی جبرئیل علیه السّلام فبشّرنی ببشارات من اللّه عزّ و جلّ؛ فسجدت للّه شکرا لکلّ بشری سجده.

[١٧٣١]٢5-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن یونس بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا ذکر أحدکم نعمه اللّه عزّ و جلّ فلیضع خدّه علی التّراب شکرا للّه؛ فإن کان راکبا فلینزل فلیضع خدّه علی التّراب و إن لم یکن یقدر علی النّزول للشّهره فلیضع خدّه علی قربوسه و إن لم یقدر فلیضع خدّه علی کفّه ثمّ لیحمد اللّه علی ما أنعم علیه.

[١٧٣٢]٢6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن عطیّه، عن هشام بن أحمر قال:

کنت أسیر مع أبی الحسن علیه السّلام فی بعض أطراف المدینه إذ ثنی رجله عن دابّته، فخرّ ساجدا، فأطال و أطال، ثمّ رفع رأسه و رکب دابّته فقلت: جعلت فداک قد أطلت السّجود؟ فقال: إنّنی ذکرت نعمه أنعم اللّه بها علیّ فأحببت أن أشکر ربّی.

[١٧٣٣]٢٧-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی عبد اللّه صاحب السّابریّ فیما أعلم أو غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام: یا موسی اشکرنی حقّ شکری فقال: یا ربّ و کیف أشکرک حقّ شکرک و لیس من شکر أشکرک به إلاّ و أنت أنعمت به علیّ، قال: یا موسی الآن شکرتنی حین علمت أنّ ذلک منّی.

[١٧٣4]٢٨-ابن أبی عمیر، عن ابن رئاب، عن إسماعیل بن الفضل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا أصبحت و أمسیت فقل عشر مرّات: اللّهمّ ما أصبحت بی

ص :٢٢4

پیش از این از شما ندیده بودیم؟ فرمودند: بله جبرئیل علیه السّلام به نزدم آمده، مرا به مژده هایی از سوی خداوند عزّتمند بشارت داد. برای همین به جهت سپاس، برای هر مژده یک بار سجده کردم.

[١٧٣١]٢5-یونس عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرگاه یکی از شما نعمتی از خداوند عزّتمند را به یاد می آورد، برای سپاس خداوند صورتش را بر خاک بگذارد-و اگر سواره هم بود، فرودآید و صورتش را بر خاک بگذارد و اگر از بیم شهرت نمی تواند فرودآید، صورت بر زین بگذارد و اگر نتوانست، صورتش را بر دستانش بگذارد-و خداوند را بر نعمت هایش سپاس بگوید.

[١٧٣٢]٢6-هشام احمر گفته است: من به همراه حضرت ابو الحسن علیه السّلام در اطراف مدینه می گشتم که ناگاه حضرت از چارپایش پا خم کرد و به سجده افتاد و طول داد و طول داد تا سر برداشت و بر چارپا سوار شد. من عرض کردم: جانم فدایت سجده را بسیار طول دادی؟ فرمودند: نعمتی از نعمت های خدا به خودم را به یاد آوردم و دوست داشتم که پروردگارم را سپاس بگویم.

[١٧٣٣]٢٧-ابو عبد اللّه صاحب سابری-چنان که من می دانم-یا جز او از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند عزّتمند به موسی علیه السّلام وحی کرده چنین آمده است: ای موسی مرا چنان که سزاوار است سپاسگزاری کن.

موسی عرض کرد: پروردگارا چگونه چنان که سزاوار تو است از تو سپاسگزاری کنم درحالی که سپاسی هم که به تو می گویم، نعمتی است که خودت به من داده ای؟ خداوند فرمود: ای موسی اینک که دانستی سپاس هم از من است مرا سپاس گفتی.

[١٧٣4]٢٨-از اسماعیل فضل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در هر بامداد و شامگاه ده بار بگو: «خدایا در این بامداد نعمت یا عافیت دینی و دنیایی ام از

ص :٢٢5

من نعمه أو عافیه من دین أو دنیا فمنک وحدک لا شریک لک، لک الحمد و لک الشّکر بها علیّ یا ربّ حتّی ترضی و بعد الرّضا، فإنّک إذا قلت ذلک کنت قد أدّیت شکر ما أنعم اللّه به علیک فی ذلک الیوم و فی تلک اللّیله

[١٧٣5]٢٩-ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان نوح علیه السّلام یقول ذلک إذا أصبح فسمّی بذلک عبدا شکورا. و قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من صدق اللّه نجا.

[١٧٣6]٣٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه، عن عمّار الدّهنیّ قال:

سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: إنّ اللّه یحبّ کلّ قلب حزین و یحبّ کلّ عبد شکور، یقول اللّه تبارک و تعالی لعبد من عبیده یوم القیامه: أ شکرت فلانا؟ فیقول: بل شکرتک یا ربّ، فیقول: لم تشکرنی إذ لم تشکره، ثمّ قال:

أشکرکم للّه أشکرکم للنّاس.

باب حسن الخلق

[١٧٣٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا.

[١٧٣٨]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن رجل من أهل المدینه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما یوضع فی میزان امرئ یوم القیامه أفضل من حسن الخلق.

ص :٢٢6

تو است که یگانه ای بی انبازی. ستایش و سپاس بر تو به جهت این نعمت هایی که به من داده ای تا آن گاه که خشنود گردی و تا پس از خشنودی ات هم» . تو وقتی این را بگویی در آن شبانه روز سپاس نعمت خدا بر خودت را به جا می آوری.

[١٧٣5]٢٩-حفص بختری روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نوح علیه السّلام این [دعا]را هنگام صبح می خواند. و به همین جهت بندۀ سپاسگزار نامیده شد.

و فرمود: رسول خدا فرموده است: هرکس خدا را باور کند نجات یافته است.

[١٧٣6]٣٠-عمّار دهنی گفته است: از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند قلب های غمین را دوست دارد و بندگان سپاسگزار را دوست می دارد.

خداوند پاک و والا در روز رستاخیز به بنده ای از بندگانش می گوید: آیا از فلانی سپاسگزاری کردی؟ او می گوید: پروردگارا من تو را سپاس گفتم. خداوند می فرماید: چون او را سپاس نگفته ای از من هم سپاسگزاری نکرده ای سپس حضرت فرمود: سپاسگزارترین شما به خدا سپاسگزارترین تان از مردم است.

خوش اخلاقی

[١٧٣٧]١-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

کامل ترین مؤمنان از جهت ایمان خوش اخلاق ترین آنان هستند.

[١٧٣٨]٢-مردی از اهل مدینه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: در روز قیامت در ترازوی هیچ مردی چیزی برتر از خوش اخلاقی نهاده نمی شود.

ص :٢٢٧

[١٧٣٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أربع من کنّ فیه کمل إیمانه و إن کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا لم ینقصه ذلک [قال]و هو الصّدق و أداء الأمانه و الحیاء و حسن الخلق.

[١٧4٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن محبوب، عن عنبسه العابد قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما یقدم المؤمن علی اللّه عزّ و جلّ بعمل بعد الفرائض أحبّ إلی اللّه تعالی من أن یسع النّاس بخلقه.

[١٧4١]5-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن ذریح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ صاحب الخلق الحسن له مثل أجر الصّائم القائم.

[١٧4٢]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أکثر ما تلج به أمّتی الجنّه تقوی اللّه و حسن الخلق.

[١٧4٣]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حسین الأحمسیّ و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الخلق الحسن یمیث الخطیئه کما تمیث الشّمس الجلید.

[١٧44]٨-عنه، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

البرّ و حسن الخلق یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار.

[١٧45]٩-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عبد الحمید

ص :٢٢٨

[١٧٣٩]٣-ابو ولاّد حنّاط از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در هر کس چهار چیز باشد ایمانش کامل است و اگر از سر تا پا نیز گناه شود از آن کاسته نمی شود و آن ها عبارتند از: راستی، ادای امانت، حیا و خوش اخلاقی.

[١٧4٠]4-عنبسۀ عابد گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: مؤمن پس از انجام واجبات، چیزی محبوب تر از این که با مردم گشاده اخلاق باشد به نزد خدا نمی فرستد.

[١٧4١]5-ذریح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

پاداش صاحب اخلاق نیکو مانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.

[١٧4٢]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

بیشترین چیزی که امّتم به سبب آن به بهشت می روند پروای از خدا و خوش اخلاقی است.

[١٧4٣]٧-حسین احمسی و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: اخلاق نیک گناهان را ذوب می کند چنان که خورشید یخ را ذوب می کند.

[١٧44]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نیکی و خوش اخلاقی، سرزمین ها را آباد کرده، عمر را افزایش می دهد.

[١٧45]٩-از عبد اللّه سنان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: خداوند

ص :٢٢٩

قال: حدّثنی یحیی بن عمرو، عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أوحی اللّه تبارک و تعالی إلی بعض أنبیائه علیهما السّلام: الخلق الحسن یمیث الخطیئه، کما تمیث الشّمس الجلید.

[١٧46]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

هلک رجل علی عهد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأتی الحفّارین فإذا [ب]هم لم یحفروا شیئا و شکوا ذلک إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالوا: یا رسول اللّه ما یعمل حدیدنا فی الأرض، فکأنّما نضرب به فی الصّفا، فقال: و لم؟ إن کان صاحبکم لحسن الخلق، ائتونی بقدح من ماء؛ فأتوه به فأدخل یده فیه، ثمّ رشّه علی الأرض رشّا، ثمّ قال: احفروا، قال: فحفر الحفّارون؛ فکأنّما کان رملا یتهایل علیهم.

[١٧4٧]١١-عنه، عن محمّد بن سنان، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الخلق منیحه یمنحها اللّه عزّ و جلّ خلقه، فمنه سجیّه و منه نیّه، فقلت:

فأیّتهما أفضل؟ فقال: صاحب السّجیّه هو مجبول لا یستطیع غیره و صاحب النّیّه یصبر علی الطّاعه تصبّرا، فهو أفضلهما.

[١٧4٨]١٢-و عنه، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم، عن علیّ بن أبی علیّ اللّهبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی لیعطی العبد من الثّواب علی حسن الخلق کما یعطی المجاهد فی سبیل اللّه، یغدو علیه و یروح.

[١٧4٩]١٣-عنه، عن عبد اللّه الحجّال، عن أبی عثمان القابوسیّ، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٣٠

پاک و والا به یکی از پیامبرانش چنین وحی کرد: اخلاق نیک گناهان را ذوب می کند چنان که خورشید، یخ را.

[١٧46]١٠-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در روزگار پیامبر گرامی، مردی مرد. قبرکن آوردند ولی آن ها نتوانستند زمین را بکنند. شکایت به نزد رسول خدا برده، گفتند: ای رسول خدا آهن ما در این زمین کارگر نیست گویا که بر سنگ خارا می زنیم. پیامبر گرامی فرمودند: چطور ممکن است؟ این رفیقتان خوش اخلاق بود. ظرف آبی به من بدهید. ظرف آب را آوردند. حضرت دست در آن کرده، سپس آب را بر زمین پاشید و آن گاه فرمود:

بکنید. قبرکن ها شروع کردند و گویا ریگی شد که به روی هم ریخته می شد.

[١٧4٧]١١-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اخلاق، عطیّه ای است که خداوند شکوهمند به آفریدگانش می بخشد. برخی از آن فطری است و بخشی دیگر کسب کردنی. من عرض کردم: کدام یک برتر است؟ فرمودند: دارندۀ اخلاق فطری، بر آن سرشته شده و جز آن نمی تواند کاری بکند ولی آن که کسب می کند با زحمت، بر فرمانبری شکیبایی می کند و این برتر است.

[١٧4٨]١٢-علی ابو علی لهبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خداوند پاک و والا پاداشی که به خوش اخلاقی بنده می دهد همچون پاداش مجاهد راه خدا است که هر بامداد و شامگاه کارزار کند.

[١٧4٩]١٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند

ص :٢٣١

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعار أعداءه أخلاقا من أخلاق أولیائه لیعیش أولیاؤه مع أعدائه فی دولاتهم.

و فی روایه أخری: و لو لا ذلک لما ترکوا ولیّا للّه إلاّ قتلوه.

[١٧5٠]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن العلاء بن کامل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا خالطت النّاس فإن استطعت أن لا تخالط أحدا من النّاس إلاّ کانت یدک العلیا علیه فافعل، فإنّ العبد یکون فیه بعض التّقصیر من العباده و یکون له حسن خلق فیبلّغه اللّه ب [حسن]خلقه درجه الصّائم القائم.

[١٧5١]١5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن بحر السّقّاء قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا بحر حسن الخلق یسر، ثمّ قال: ألا أخبرک بحدیث ما هو فی یدی أحد من أهل المدینه؟ قلت: بلی قال: بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ذات یوم جالس فی المسجد إذ جاءت جاریه لبعض الأنصار و هو قائم، فأخذت بطرف ثوبه، فقام لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلم تقل شیئا و لم یقل لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شیئا حتّی فعلت ذلک ثلاث مرّات، فقام لها النّبیّ فی الرّابعه و هی خلفه، فأخذت هدبه من ثوبه ثمّ رجعت فقال لها النّاس: فعل اللّه بک و فعل، حبست رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثلاث مرّات، لا تقولین له شیئا، و لا هو یقول لک شیئا ما کانت حاجتک إلیه؟ قالت: إنّ لنا مریضا فأرسلنی أهلی لآخذ هدبه من ثوبه یستشفی بها، فلمّا أردت أخذها رآنی فقام فاستحییت منه أن آخذها و هو یرانی و أکره أن أستأمره فی أخذها فأخذتها.

[١٧5٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حبیب الخثعمیّ،

ص :٢٣٢

پاک و والا بخشی از اخلاق دوستانش را به دشمنانش عاریه می دهد تا دوستانش در دولت آنان زندگی کنند. و در روایت دیگری آمده: و اگر چنین نبود همۀ دوستان خدا را می کشتند.

[١٧5٠]١4-از علاء کامل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی با مردم آمیزش داری کاری کن که جز با دست بالاتر با کسی از آنان آمیزش نکنی؛ زیرا گاهی در عبادت بنده کوتاهی هایی هست ولی چون اخلاق نیکویی دارد خداوند به سبب آن، او را به درجۀ روزه دار شب زنده دار می رساند.

[١٧5١]١5-بحر سقّا گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: ای بحر خوش اخلاقی مایۀ آسانی است. آیا به تو حکایتی بگویم که کسی از اهل مدینه آن را نمی داند؟ عرض کردم: بله. فرمودند: یک روز هنگامی که رسول خدا در مسجد نشسته بود، کنیز یکی از انصار که آن جا بود، آمد و گوشۀ لباس پیامبر را گرفت. پیامبر برایش ایستاد ولی او چیزی نگفت و پیامبر هم چیزی نفرمود تا آن زن سه بار این کار را تکرار کرد. بار چهارم که پیامبر ایستاد، زن پشت سرش بود و رشته ای از لباس پیامبر را گرفت و بازگشت. مردم به او گفتند:

فلان فلان شده، سه بار رسول خدا را بازداشتی و چیزی نگفتی و ایشان هم به تو چیزی نفرمود، کارت چه بود؟ او گفت: ما بیماری در خانه داریم، خانواده ام مرا فرستادند تا رشته ای از لباس پیامبر بیاورم و بیمار با آن شفا بیابد. چون خواستم رشته ای بکشم پیامبر مرا دید و برخاست و من شرم داشتم که وقتی مرا می بیند چنین کنم و دوست نداشتم که به ایشان بگویم چه می خواهم. تا در بار چهارم رشته ای گرفتم.

[١٧5٢]١6-حبیب خثعمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :٢٣٣

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أفاضلکم أحسنکم أخلاقا الموطّئون أکنافا الّذین یألفون و یؤلفون و توطّأ رحالهم.

[١٧5٣]١٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: المؤمن مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف.

[١٧54]١٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ حسن الخلق یبلغ بصاحبه درجه الصّائم القائم.

باب حسن البشر

[١٧55]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسن بن الحسین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا بنی عبد المطّلب إنّکم لن تسعوا النّاس بأموالکم فالقوهم بطلاقه الوجه و حسن البشر.

و رواه، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام إلاّ أنّه قال: یا بنی هاشم.

[١٧56]٢-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاث من أتی اللّه بواحده منهنّ أوجب اللّه له الجنّه: الإنفاق من إقتار، و البشر لجمیع العالم، و الإنصاف من نفسه.

ص :٢٣4

فرمودند: برترین های شما خوش اخلاق ها و بزرگواران و مهمان نوازان شمایند، کسانی که با مردم انس می گیرند و مردم هم با آنان انس می گیرند و در خانه شان به روی همه باز است.

[١٧5٣]١٧-عبد اللّه بن میمون قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مؤمن همدم است. و در کسی که نه انس می گیرد و نه با او انس می گیرند خیری نیست.

[١٧54]١٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اخلاق نیک، دارندۀ آن را به درجۀ روزه دار شب زنده دار می رساند.

خوش رویی

[١٧55]١-حسن حسین گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: رسول خدا فرمودند: ای پسران عبد المطلّب شما هرگز نمی توانید با مالتان برای مردم کاری بکنید پس با آنان با روی گشاده و خوش رویی برخورد کنید.

این حدیث را حسن راشد نیز روایت کرده، جز این که «ای بنی هاشم» آورده است.

[١٧56]٢-سماعۀ مهران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز است که هرکس با یکی از آن ها به نزد خدا برود، بهشت را بر او واجب می کند: انفاق در تنگدستی، خوش رویی با همۀ جهان و خوش انصافی.

ص :٢٣5

[١٧5٧]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجل، فقال: یا رسول اللّه أوصنی، فکان فیما أوصاه أن قال: الق أخاک بوجه منبسط.

[١٧5٨]4-عنه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما حدّ حسن الخلق؟ قال: تلیّن جناحک، و تطیّب کلامک، و تلقی أخاک ببشر حسن.

[١٧5٩]5-عنه، عن أبیه، عن حمّاد، عن ربعیّ، عن فضیل قال:

صنائع المعروف و حسن البشر یکسبان المحبّه و یدخلان الجنّه و البخل و عبوس الوجه یبعّدان من اللّه و یدخلان النّار.

[١٧6٠]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حسن البشر یذهب بالسّخیمه.

باب الصّدق و أداء الأمانه

[١٧6١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن أبی العلاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه إلی البرّ و الفاجر.

[١٧6٢]٢-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن إسحاق بن عمّار، و غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٣6

[١٧5٧]٣-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا به من سفارشی بکن. و در میان آنچه حضرت سفارش فرمود، این بود: برادرت را با روی گشاده دیدار کن.

[١٧5٨]4-یکی از اصحاب گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: نهایت خوش اخلاقی چیست؟ فرمودند: فروتنی، خوش کلامی و دیدار برادران با خوش رویی.

[١٧5٩]5-از فضیل روایت شده که حضرت فرمودند: کارهای نیک و خوش رویی محبّت را کسب کرده، به بهشت می برند و بخل و ترش رویی، آدمی را از خدا دور کرده، به دوزخ می برند.

[١٧6٠]6-سماعه از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خوش رویی، کینه را از بین می برد.

راستی و ادای امانت

[١٧6١]١-حسین ابو علا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند شکوهمند هیچ پیامبری را جز به سبب راستگویی و ادای امانت به نیک و بد نفرستاد.

[١٧6٢]٢-اسحاق عمّار و جز او از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان

ص :٢٣٧

لا تغترّوا بصلاتهم و لا بصیامهم، فإنّ الرّجل ربّما لهج بالصّلاه و الصّوم حتّی لو ترکه استوحش و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١٧6٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن أبی نجران، عن مثنّی الحنّاط، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من صدق لسانه زکی عمله.

[١٧64]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن موسی بن سعدان، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام فی أوّل دخله دخلت علیه: تعلّموا الصّدق قبل الحدیث.

[١٧65]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن أبی کهمس قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: عبد اللّه بن أبی یعفور یقرئک السّلام، قال: علیک و علیه السّلام إذا أتیت عبد اللّه فأقرئه السّلام و قل له: إنّ جعفر بن محمّد یقول لک: انظر ما بلغ به علیّ علیه السّلام عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فالزمه، فإنّ علیّا علیه السّلام إنّما بلغ ما بلغ به عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بصدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١٧66]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی إسماعیل البصریّ، عن فضیل بن یسار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا فضیل إنّ الصّادق أوّل من یصدّقه اللّه عزّ و جلّ یعلم أنّه صادق و تصدّقه نفسه تعلم أنّه صادق.

[١٧6٧]٧-ابن أبی عمیر، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّما سمّی إسماعیل صادق الوعد؛ لأنّه وعد رجلا فی مکان فانتظره فی ذلک المکان سنه فسمّاه اللّه عزّ و جلّ صادق الوعد، ثمّ [قال]إنّ الرّجل أتاه

ص :٢٣٨

فرمود: فریب نماز و روزۀ شان را نخورید. چه بسا مردی به نماز و روزه شیفته می گردد چنان که اگر ترکش کند، به هراس افتد. بلکه آنان را به راستی در سخن و ادای امانت بیازمایید.

[١٧6٣]٣-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زبان هرکس راستگو باشد عملش پاک است.

[١٧64]4-عمرو ابو مقدام گفته است: حضرت باقر علیه السّلام در نخستین باری که به نزدشان رفتم به من فرمودند: پیش از حدیث، راستگویی را بیاموزید.

[١٧65]5-ابو کهمس گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: عبد اللّه ابو یعفور به شما سلام رساندند. ایشان فرمود: سلام بر تو و بر او. وقتی به نزد عبد اللّه رفتی، سلامم را برسان و به او بگو: جعفر محمّد علیهما السّلام به تو می گوید: ببین علی نزد رسول خدا به کجا رسید و بر آن مواظبت کن. که علی علیه السّلام در نزد رسول خدا به هر کجا رسید به سبب راستگویی و ادای امانت بود.

[١٧66]6-از فضیل یسار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ای فضیل نخستین کسی که راستگو را تصدیق می کند خدای عزّتمند است که می داند او راستگو است و جان راستگو هم خودش را تصدیق می کند؛ زیرا درمی یابد که راستگو است.

[١٧6٧]٧-منصور حازم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اسماعیل را وعده درست نامیده اند از آن جهت که یک بار با مردی در جایی وعده داشت و یک سال در آن جا منتظر او ماند. پس خداوند عزّتمند او را وعده درست

ص :٢٣٩

بعد ذلک فقال له إسماعیل: ما زلت منتظرا لک.

[١٧6٨]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر الخزّاز، عن جدّه الرّبیع بن سعد قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: یا ربیع إنّ الرّجل لیصدق حتّی یکتبه اللّه صدّیقا.

[١٧6٩]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ العبد لیصدق حتّی یکتب عند اللّه من الصّادقین و یکذب حتّی یکتب عند اللّه من الکاذبین فإذا صدق قال اللّه عزّ و جلّ: صدق و برّ، و إذا کذب قال اللّه عزّ و جلّ، کذب و فجر.

[١٧٧٠]١٠-عنه، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کونوا دعاه للنّاس بالخیر بغیر ألسنتکم، لیروا منکم الاجتهاد و الصّدق و الورع.

[١٧٧١]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم قال:

قال أبو الولید حسن بن زیاد الصّیقل: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من صدق لسانه زکی عمله و من حسنت نیّته زید فی رزقه و من حسن برّه بأهل بیته مدّ له فی عمره.

[١٧٧٢]١٢-عنه، عن أبی طالب رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لا تنظروا إلی طول رکوع الرّجل و سجوده، فإنّ ذلک شیء اعتاده؛ فلو ترکه استوحش لذلک و لکن انظروا إلی صدق حدیثه و أداء أمانته.

ص :٢4٠

نامید. سپس حضرت فرمود: آن مرد پس از یک سال آمد و اسماعیل به او گفت:

من همواره منتظرت بودم.

[١٧6٨]٨-ربیع سعد گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود: ای ربیع همانا انسانی که راستگو است، خداوند او را از راستی پیشگان می نویسد.

[١٧6٩]٩-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

همانا بنده راست می گوید و آن گاه نزد خداوند از راستان نوشته می شود و دروغ می گوید و نزد خداوند از دروغ گویان نوشته می شود. وقتی راست بگوید، خداوند عزّتمند می فرماید: راست گفت و خوب کرد. و وقتی دروغ بگوید:

خداوند شکوهمند می فرماید: دروغ گفت و بد کرد.

[١٧٧٠]١٠-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

مردم را با جز زبانتان به خیر بخوانید تا کوشش و راستی و پرهیزگاری را از شما ببینند.

[١٧٧١]١١-ابو ولید حسن بن زیاد صیقل گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس زبانش راست بگوید عملش پاک است. و هرکس نیّتش نیکو باشد روزی اش افزون می شود و هرکس با خانواده اش خوش رفتار باشد، عمرش طولانی می گردد.

[١٧٧٢]١٢-ابو طالب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: به طول رکوع و سجده های شخص نگاه نکنید؛ زیرا آن چیزی است که عادتش شده است، و اگر ترکش کند به هراس می افتد. بلکه به راستگویی و ادای امانت او بنگرید.

ص :٢4١

باب الحیاء

[١٧٧٣]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الحیاء من الإیمان و الإیمان فی الجنّه

[١٧٧4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن الحسن الصّیقل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: الحیاء و العفاف و العیّ-أعنی عیّ اللّسان لا عیّ القلب -من الإیمان.

[١٧٧5]٣-الحسین بن محمّد، عن محمّد بن أحمد النّهدیّ، عن مصعب بن یزید، عن العوّام بن الزّبیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من رقّ وجهه رقّ علمه.

[١٧٧6]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن یحیی أخی دارم، عن معاذ بن کثیر، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

الحیاء و الإیمان مقرونان فی قرن فإذا ذهب أحدهما تبعه صاحبه.

[١٧٧٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ بن یقطین، عن الفضل بن کثیر، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا إیمان لمن لا حیاء له.

[١٧٧٨]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن بعض أصحابنا رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الحیاء حیاءان: حیاء عقل و حیاء حمق، فحیاء العقل هو

ص :٢4٢

حیا

[١٧٧٣]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حیا از ایمان است و ایمان در بهشت می باشد.

[١٧٧4]٢-از حسن صیقل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: حیا و پاکی و سنگینی زبان-نه سنگینی دل-از ایمان است.

[١٧٧5]٣-عوّام زبیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکه کم رو بود، کم دانش است.

[١٧٧6]4-معاذ کثیر از یکی از صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: حیا و ایمان دو رشتۀ درهم تنیده اند که چون یکی برود دیگری هم رفته است.

[١٧٧٧]5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بی حیا، ایمان ندارد.

[١٧٧٨]6-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسانده روایت کرده که ایشان فرمودند: حیا دوگونه است: حیای خرد و حیای بی خردی. که

ص :٢4٣

العلم و حیاء الحمق هو الجهل.

[١٧٧٩]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم، عن علیّ بن أبی علیّ اللّهبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أربع من کنّ فیه و کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا بدّلها اللّه حسنات: الصّدق و الحیاء و حسن الخلق و الشّکر.

باب العفو

[١٧٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی خطبته: ألا أخبرکم بخیر خلائق الدّنیا و الآخره؟ :

العفو عمّن ظلمک و تصل من قطعک و الإحسان إلی من أساء إلیک و إعطاء من حرمک.

[١٧٨١]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عبد الحمید، عن یونس بن یعقوب، عن غرّه بن دینار الرّقّیّ، عن أبی إسحاق السّبیعیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا أدلّکم علی خیر أخلاق الدّنیا و الآخره؟ : تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمّن ظلمک.

[١٧٨٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه نشیب اللّفائفیّ، عن حمران بن أعین قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ثلاث من مکارم الدّنیا و الآخره: تعفو عمّن ظلمک و

ص :٢44

حیای خرد، دانش است و حیای بی خردی، نادانی.

[١٧٧٩]٧-علی ابو علی لهبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: چهار چیز است که در هرکس باشد اگر از سر تا پا هم گناه باشد، خداوند آن ها را به حسنات دگرگونش می کند: راستی، حیا، خوش اخلاقی و سپاسمندی.

گذشت

[١٧٨٠]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در خطبه اش فرمودند: آیا به شما از بهترین اخلاق دنیا و آخرت خبر ندهم؟ گذشت از کسی که به تو ستم کرده است. پیوند با کسی که از تو بریده، نیکی به کسی که به تو بدی کرده و بخشش به آن که تو را محروم ساخته است.

[١٧٨١]٢-از ابو اسحاق سبیعی حدیثی که سندش را به رسول خدا رسانده روایت شده که ایشان فرمودند: آیا شما را به بهترین اخلاق دنیا و آخرت راهنمایی نکنم؟ پیوند با کسی که از تو بریده، بخشش به کسی که تو را محروم کرده و گذشت از کسی که به تو ستم کرده است.

[١٧٨٢]٣-از حمران اعین روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: سه چیز از خوبی های دنیا و آخرت است: گذشت از کسی که به تو ستم کرده، پیوند با کسی که از

ص :٢45

تصل من قطعک و تحلم إذا جهل علیک.

[١٧٨٣]4-علیّ، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

سمعته یقول: إذا کان یوم القیامه جمع اللّه تبارک و تعالی الأوّلین و الآخرین فی صعید واحد، ثمّ ینادی مناد: أین أهل الفضل؟ قال: فیقوم عنق من النّاس فتلقّاهم الملائکه فیقولون: و ما کان فضلکم؟ فیقولون: کنّا نصل من قطعنا و نعطی من حرمنا و نعفو عمّن ظلمنا، قال: فیقال لهم: صدقتم ادخلوا الجنّه.

[١٧٨4]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن جهم بن الحکم المدائنیّ، عن إسماعیل بن أبی زیاد السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: علیکم بالعفو، فإنّ العفو لا یزید العبد إلاّ عزّا، فتعافوا یعزّکم اللّه.

[١٧٨5]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن أبی خالد القمّاط، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

النّدامه علی العفو أفضل و أیسر من النّدامه علی العقوبه.

[١٧٨6]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن سعدان عن معتّب قال:

کان أبو الحسن موسی علیه السّلام فی حائط له یصرم فنظرت إلی غلام له قد أخذ کاره من تمر فرمی بها وراء الحائط فأتیته و أخذته و ذهبت به إلیه، فقلت:

جعلت فداک إنّی وجدت هذا و هذه الکاره، فقال للغلام: یا فلان، قال: لبیّک، قال: أتجوع؟ قال: لا یا سیّدی، قال: فتعری؟ قال: لا یا سیّدی قال فلأیّ شیء

ص :٢46

تو گسسته و بردباری در برابر کسی که با تو نادانی کرده است.

[١٧٨٣]4-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

چون روز قیامت شود خداوند پاک و والا پیشینیان و پسینیان را در یک تپّه گرد آورده، سپس منادی فریاد می زند: فضیلت داران کجایند؟ گروهی از مردم برمی خیزند. فرشتگان آنان را پذیرفته، می گویند: فضیلت شما چه بوده است؟ آنان می گویند: ما با کسی که از ما گسسته بود، می پیوستیم و به کسی که محروممان کرده بود، می بخشیدیم و از کسی که به ما ستم کرده بود، می گذشتیم.

پس به آنان گفته می شود: راست گفته اید [شما اهل فضیلتید]به بهشت بروید.

[١٧٨4]5-اسماعیل ابو زیاد سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: بر شما باد به گذشت؛ زیرا گذشت جز عزّت بنده را افزایش نمی دهد. پس همدیگر را گذشت کنید تا خدا شما را عزّت بدهد.

[١٧٨5]6-حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پشیمانی بر گذشت برتر و آسان تر از پشیمانی بر کیفر است.

[١٧٨6]٧-معتّب گفته است: حضرت کاظم علیه السّلام در باغ خودش درختان خرما را هرس می کرد. من، چشمم به غلام او افتاد که دسته ای از خرماها را برداشت و به پشت باغ انداخت. من به سراغش رفته، او را گرفتم و با خرماها به نزد حضرت رفته، عرض کردم: جانم فدایت من این غلام و این دسته را با هم یافتم. حضرت به غلامش فرمود: فلانی. او عرض کرد: بله آقای من. فرمود: آیا گرسنه ای؟ او عرض کرد: نه سرور من. فرمود: برهنه ای؟ عرض کرد: نه سرور من. فرمود: پس برای چه

ص :٢4٧

أخذت هذه؟ قال: اشتهیت ذلک، قال: اذهب فهی لک و قال: خلّوا عنه.

[١٧٨٧]٨-عنه، عن ابن فضّال قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: ما التقت فئتان قطّ إلاّ نصر أعظمهما عفوا.

[١٧٨٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتی بالیهودیّه الّتی سمّت الشّاه للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال لها: ما حملک علی ما صنعت؟ فقالت: قلت: إن کان نبیّا لم یضرّه و إن کان ملکا أرحت النّاس منه، قال: فعفا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عنها.

[١٧٨٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ثلاث لا یزید اللّه بهنّ المرء المسلم إلاّ عزّا: الصّفح عمّن ظلمه و إعطاء من حرمه و الصّله لمن قطعه.

باب کظم الغیظ

[١٧٩٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم و ما تجرّعت جرعه أحبّ إلیّ من جرعه غیظ لا أکافی بها صاحبها.

[١٧٩١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان و علیّ بن النّعمان، عن عمّار بن مروان، عن زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢4٨

کاری این را برداشتی؟ عرض کرد: هوس بود. فرمود: برو. خرما هم مال خودت.

و فرمود: با او کاری نداشته باشید.

[١٧٨٧]٨-ابن فضّال گفته است: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

هرگاه دو گروه با هم روبه رو شوند آن که گذشتش بیشتر است، یاری داده می شود.

[١٧٨٨]٩-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زنی یهودی را که گوسفندی زهرآگین شده برای پیامبر گرامی آورده بود، به نزد حضرتش آوردند.

پیامبر به او فرمودند: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ او گفت: من با خودم گفتم. اگر پیامبر باشد به او زیان نمی رساند و اگر پادشاه باشد مردم را از او آسوده می کنم. پس رسول خدا از او درگذشت.

[١٧٨٩]١٠-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز است که خداوند به سبب آن ها عزّت مرد مسلمان را می افزاید. گذشت از کسی که ستم کرده است، بخشش به کسی که او را محروم کرده بود و پیوستن به کسی که از او گسسته بود.

فروخوردن خشم

[١٧٩٠]١-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند: دوست ندارم به جای نرم خویی ام شتران سرخ مو داشته باشم و هیچ جرعه ای محبوب تر از جرعۀ خشم ننوشیدم تا کسی را به سبب خشم کیفر ندهم.

[١٧٩١]٢-زید شحام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چه نیکو

ص :٢4٩

نعم الجرعه الغیظ لمن صبر علیها، فإنّ عظیم الأجر لمن عظیم البلاء و ما أحبّ اللّه قوما إلاّ ابتلاهم.

[١٧٩٢]٣-عنه، عن علیّ بن النّعمان و محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

اصبر علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه.

[١٧٩٣]4-عنه، عن محمّد بن سنان، عن ثابت مولی آل حریز، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کظم الغیظ عن العدوّ فی دولاتهم تقیّه حزم لمن أخذ به و تحرّز من التّعرّض للبلاء فی الدّنیا و معانده الأعداء فی دولاتهم و مماظّتهم فی غیر تقیّه ترک أمر اللّه فجاملوا النّاس یسمن ذلک لکم عندهم و لا تعادوهم فتحملوهم علی رقابکم فتذلّوا.

[١٧٩4]5-علیّ بن إبراهیم، عن بعض أصحابه، عن مالک بن حصین السّکونیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما من عبد کظم غیظا إلاّ زاده اللّه عزّ و جلّ عزّا فی الدّنیا و الآخره، و قد قال اللّه عزّ و جلّ: وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ و أثابه اللّه مکان غیظه ذلک.

[١٧٩5]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن سیف بن عمیره قال:

حدّثنی من سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول من کظم غیظا و لو شاء أن یمضیه أمضاه، أملأ اللّه قلبه یوم القیامه رضاه.

ص :٢5٠

جرعه ای است خشم، برای کسی که بر آن شکیبایی کند. که پاداش بزرگ در برابر بلای بزرگ است. و خداوند هر گروهی را دوست بدارد گرفتارشان می کند.

[١٧٩٢]٣-عمّار مروان از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در برابر دشمنان نعمت شکیبایی کن؛ زیرا کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از اطاعت خداوند دربارۀ او، نمی توانی مجازات کنی.

[١٧٩٣]4-ثابت غلام آل حریز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

فروخوردن خشم در برابر دشمن در حکومت آنان و به جهت تقیّه، برای کسی که آن را به کار گیرد دوراندیشی و ایمنی از دچارشدن به گرفتاری دنیا است.

و دشمنی و ستیز با آنان در حکومتشان بدون رعایت تقیّه، واگذاشتن فرمان خدا است. پس با مردم فروتنانه رفتار کنید تا این کار شما را نزدشان بزرگ گرداند. و با آنان دشمنی نکنید تا بر گردن خودتان سوار شوند و خوار گردید.

[١٧٩4]5-از مالک بن حصین سکونی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هیچ بنده ای خشمش را فرونمی خورد جز این که خداوند عزّتمند در دنیا و آخرت عزّتش را می افزاید. که خود فرموده است: (و کسانی که خشمشان را فرومی خورند و از مردم درمی گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.) [آل عمران (٣) :١٣4]و خداوند در برابر فروخوردن خشم، این را به او پاداش می دهد.

[١٧٩5]6-مردی از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: هرکس خشمی را فروخورد که اگر می خواست می توانست اعمالش کند خداوند در روز قیامت دلش را از خشنودی خود پر می کند.

ص :٢5١

[١٧٩6]٧-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن غالب بن عثمان، عن عبد اللّه بن منذر، عن الوصّافیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من کظم غیظا و هو یقدر علی إمضائه، حشا اللّه قلبه أمنا و إیمانا یوم القیامه.

[١٧٩٧]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد الکریم بن عمرو، عن أبی أسامه زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: یا زید اصبر علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه. یا زید إنّ اللّه اصطفی الإسلام و اختاره، فأحسنوا صحبته بالسّخاء و حسن الخلق.

[١٧٩٨]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حفص بیّاع السّابریّ، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من أحبّ السّبیل إلی اللّه عزّ و جلّ جرعتان: جرعه غیظ تردّها بحلم و جرعه مصیبه تردّها بصبر.

[١٧٩٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد، عن ربعیّ، عمّن حدّثه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی أبی: یا بنیّ ما من شیء أقرّ لعین أبیک من جرعه غیظ عاقبتها صبر و ما من شیء یسرّنی أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم.

[١٨٠٠]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن معاویه بن وهب، عن معاذ بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اصبروا علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه.

[١٨٠١]١٢-عنه، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن خلاّد، عن الثّمالیّ، عن

ص :٢5٢

[١٧٩6]٧-وصّافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس خشمی را فروخورد که می توانست اعمالش کند خداوند در روز قیامت دلش را از ایمنی و ایمان انباشته می سازد.

[١٧٩٧]٨-ابو اسامه زید شحّام گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: ای زید بر دشمنان نعمت شکیبایی کن؛ زیرا تو کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از فرمانبری خداوند دربارۀ او نمی توانی کیفر دهی. ای زید خداوند اسلام را برگزید و انتخاب کرد. پس با سخاوت و خوش اخلاقی همراه خوبی برای اسلام باشید.

[١٧٩٨]٩-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

از محبوب ترین راه ها به سوی خداوند عزّتمند، دو جرعه است: جرعۀ خشمی که با بردباری بازگردانده شود و جرعۀ مصیبتی که با شکیبایی بازگردانده می شود.

[١٧٩٩]١٠-مردی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پدرم به من فرمود: پسرم! چیزی مانند جرعۀ خشمی که پایانش شکیبایی باشد دیدگان پدرت را روشن نمی کند. و من خوشحال نمی شوم که به جای نرم خویی ام، شتران سرخ مو داشته باشم.

[١٨٠٠]١١-معاذ مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بر دشمنان نعمت شکیبایی کنید؛ زیرا تو کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از فرمانبری خداوند دربارۀ او کیفر نمی دهی.

[١٨٠١]١٢-از ثمالی روایت شده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: من دوست ندارم

ص :٢5٣

علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

قال: ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم و ما تجرّعت من جرعه أحبّ إلیّ من جرعه غیظ لا أکافی بها صاحبها.

[١٨٠٢]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن مثنّی الحنّاط، عن أبی حمزه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما من جرعه یتجرّعها العبد أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من جرعه غیظ یتجرّعها عند تردّدها فی قلبه، إمّا بصبر و إمّا بحلم.

باب الحلم

[١٨٠٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن عبید اللّه قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: لا یکون الرّجل عابدا حتّی یکون حلیما، و إنّ الرّجل کان إذا تعبّد فی بنی إسرائیل لم یعدّ عابدا حتّی یصمت قبل ذلک عشر سنین.

[١٨٠4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن أبی حمزه قال:

المؤمن خلط عمله بالحلم، یجلس لیعلم، و ینطق لیفهم، لا یحدّث أمانته الأصدقاء، و لا یکتم شهادته الأعداء و لا یفعل شیئا من الحقّ ریاء و لا یترکه حیاء، إن زکّی خاف ممّا یقولون و استغفر اللّه ممّا لا یعلمون، لا یغرّه قول من جهله و یخشی إحصاء ما قد عمله.

[١٨٠5]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢54

که به جای نرم خویی ام شتران سرخ مو داشته باشم و من جرعه ای دوست داشتنی تر از جرعۀ خشم ننوشیده ام تا با خشم کسی را کیفر ندهم.

[١٨٠٢]١٣-از ابو حمزه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در نزد خداوند شکوهمند هیچ جرعه ای محبوب تر از جرعۀ خشمی نیست که بنده هنگام گردش آن در دلش، می خورد چه به شکیبایی بخورد و چه به بردباری.

بردباری

[١٨٠٣]١-محمّد عبید اللّه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هیچ مردی تا بردبار نگردد عابد نمی شود. در بنی اسرائیل هیچ مردی با عبادت گری عابد شمرده نمی شد مگر این که پیش از آن ده سال سکوت کرده باشد.

[١٨٠4]٢-از ابو حمزه روایت شده که گفت: مؤمن عملش را با بردباری آمیخته است. می نشیند تا بیاموزد و سخن می گوید تا بفهمد. دربارۀ امانت [و راز] دوستان سخن نمی گوید و گواهی اش را از دشمنان پنهان نمی کند. کار حقّ را نه برای نام آوری انجام می دهد و نه به جهت شرم ترکش می کند. اگر ستوده شود از آنچه می گویند هراسان می شود و از آنچه نمی دانند از خداوند آمرزش می خواهد. سخن کسی که او را نمی شناسد فریبش نمی دهد و شمارش کارهایی که کرده، او را می ترساند.

[١٨٠5]٣-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام

ص :٢55

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: إنّه لیعجبنی الرّجل أن یدرکه حلمه عند غضبه.

[١٨٠6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن أبی جمیله، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ الحییّ الحلیم.

[١٨٠٧]5-عنه، عن علیّ بن حفص العوسیّ الکوفیّ رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما أعزّ اللّه بجهل قطّ و لا أذلّ بحلم قطّ.

[١٨٠٨]6-عنه، عن بعض أصحابه رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کفی بالحلم ناصرا، و قال: إذا لم تکن حلیما فتحلّم.

[١٨٠٩]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عبد اللّه الحجّال، عن حفص بن أبی عائشه قال:

بعث أبو عبد اللّه علیه السّلام غلاما له فی حاجه فأبطأ، فخرج أبو عبد اللّه علیه السّلام علی أثره لمّا أبطأ، فوجده نائما، فجلس عند رأسه یروّحه حتّی انتبه، فلمّا تنبّه قال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا فلان و اللّه ما ذلک لک، تنام اللّیل و النّهار، لک اللّیل و لنا منک النّهار.

[١٨١٠]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ الحییّ الحلیم العفیف المتعفّف.

[١٨١١]٩-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن علیّ بن محبوب، عن أیّوب بن نوح، عن عبّاس بن عامر، عن ربیع بن محمّد المسلیّ، عن أبی محمّد، عن عمران، عن سعید بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢56

می فرمودند: من از مردی که هنگام خشمش، بردباری او را درمی یابد، خوشم می آید.

[١٨٠6]4-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند با حیای بردبار را دوست می دارد.

[١٨٠٧]5-از علی بن حفص عوسی کوفی حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت شده که رسول خدا فرمودند: خداوند هیچگاه کسی را به سبب نادانی گرامی نداشته و به سبب بردباری خوار نمی کند.

[١٨٠٨]6-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرموده است: بردباری برای یاوری، بس است. و فرمود:

اگر بردبار نبودی، خودت را به بردباری بزن.

[١٨٠٩]٧-حفص ابو عایشه گفت: حضرت صادق علیه السّلام غلامش را برای کاری فرستاد. او دیر کرد. چون دیر کرد حضرت به دنبالش رفت و او را در خواب یافت. بالای سرش نشست و بادش زد تا بیدار شد. چون بیدار شد، حضرت به او فرمود: فلانی به خدا سوگند این حقّ را نداری که شب و روز را بخوابی. شب برای تو و روزت برای ما است.

[١٨١٠]٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند باحیای بردبار پاکدامن پاکدست را دوست دارد.

[١٨١١]٩-سعید یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون میان

ص :٢5٧

إذا وقع بین رجلین منازعه نزل ملکان فیقولان للسّفیه منهما: قلت و قلت و أنت أهل لما قلت، ستجزی بما قلت و یقولان للحلیم منهما: صبرت و حلمت سیغفر اللّه لک إن أتممت ذلک، قال: فإن ردّ الحلیم علیه ارتفع الملکان.

باب الصّمت و حفظ اللّسان

[١٨١٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قال أبو الحسن الرّضا علیه السّلام: من علامات الفقه: الحلم و العلم و الصّمت، إن الصّمت باب من أبواب الحکمه، إنّ الصّمت یکسب المحبّه، إنّه دلیل علی کلّ خیر.

[١٨١٣]٢-عنه، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول إنّما شیعتنا الخرس.

[١٨١4]٣-عنه، عن الحسن بن محبوب، عن أبی علیّ الجوّانیّ قال:

شهدت أبا عبد اللّه علیه السّلام و هو یقول لمولی له یقال له سالم-و وضع یده علی شفتیه و قال: -یا سالم احفظ لسانک تسلم و لا تحمل النّاس علی رقابنا.

[١٨١5]4-عنه، عن عثمان بن عیسی قال:

حضرت أبا الحسن صلوات اللّه علیه و قال له رجل: أوصنی فقال له: احفظ لسانک تعزّ و لا تمکّن النّاس من قیادک فتذلّ رقبتک

[١٨١6]5-عنه، عن الهیثم بن أبی مسروق، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢5٨

دو مرد ستیزی درگیرد، دو فرشته فرود آمده، به آن که بی خرد است، می گویند:

هرچه خواستی گمفتی ولی خودت شایستۀ آن هستی و به آنچه گفتی کیفر خواهی شد. و به آن که بردبار است می گویند: تو شکیبایی کردی و بردباری نشان دادی، اگر چنین به پایان برسانی خدا تو را خواهد آمرزید. حضرت فرمودند:

و اگر آن بردبار پاسخ بی خرد را بدهد، آن دو فرشته بازمی گردند.

خاموشی و نگهداشتن زبان

[١٨١٢]١-از احمد بن محمّد ابو نصر روایت شده که حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: از نشانه های فقاهت، بردباری، دانش و خاموشی است. همانا خاموشی دری از درهای حکمت است. خاموشی، دوستی می آورد. راهنمای به سوی هر نیکی ای، خاموشی است.

[١٨١٣]٢-ابو حمزه گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا شیعیان ما، لب بسته اند.

[١٨١4]٣-ابو علی جوّانی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام را دیدم که به غلامش سالم-درحالی که دستش را بر لبان او گذاشته بود-می فرمود: ای سالم زبانت را نگاه دار تا سالم بمانی و مردم را بر گردن ما سوار نکنی.

[١٨١5]4-عثمان عیسی گفت: در خدمت حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او -بودم که مردی به ایشان عرض کرد: به من سفارشی بفرما. فرمودند: زبانت را نگاه دار تا گرامی شوی و افسارت را به دست مردم نده که خوار می شوی.

[١٨١6]5-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا به مردی

ص :٢5٩

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لرجل أتاه: ألا أدلّک علی أمر یدخلک اللّه به الجنّه؟ قال:

بلی یا رسول اللّه قال: أنل ممّا أنا لک اللّه، قال: فإن کنت أحوج ممّن أنیله؟ قال:

فانصر المظلوم، قال: و إن کنت أضعف ممّن أنصره؟ قال: فاصنع للأخرق- یعنی أشر علیه-قال: فإن کنت أخرق ممّن أصنع له؟ قال: فاصمت لسانک إلاّ من خیر، أما یسرّک أن تکون فیک خصله من هذه الخصال تجرّک إلی الجنّه.

[١٨١٧]6-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن ابن القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لقمان لابنه: یا بنیّ إن کنت زعمت أنّ الکلام من فضّه، فإنّ السّکوت من ذهب.

[١٨١٨]٧-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن الحلبیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أمسک لسانک، فإنّها صدقه تصدّق بها علی نفسک، ثمّ قال: و لا یعرف عبد حقیقه الإیمان حتّی یخزن من لسانه.

[١٨١٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن عبید اللّه بن علیّ الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ قال:

یعنی کفّوا ألسنتکم.

[١٨٢٠]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن الحلبیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: نجاه المؤمن فی حفظ لسانه.

ص :٢6٠

که به نزدش آمد، فرمود: آیا تو را به کاری راهنمایی نکنم که تو را به بهشت می برد؟ عرض کرد: چرا ای رسول خدا. فرمود: از آنچه خداوند به تو بخشیده، ببخش. او گفت: و اگر خودم نیازمندتر بودم؟ فرمود: ستمدیده را یاری کن.

گفت: و اگر خودم ناتوان تر بودم؟ فرمود: برای نادان ها کاری بکن-یعنی نادان را راهنمایی کن-او گفت: و اگر خودم نادان تر بودم؟ فرمود: زبانت را جز از گفتن خوبی ها فروببند. آیا شادمان نمی شوی که یکی از این خصلت ها در تو باشد و تو را به سوی بهشت بکشد.

[١٨١٧]6-ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که لقمان به پسرش گفت: پسرم اگر پنداشتی که سخن، نقره است، [بدان که]خاموشی طلا است.

[١٨١٨]٧-از حلبی حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت شده که ایشان فرموده است: زبانت را نگاه دار؛ زیرا این کار صدقه ای است که به خودت می دهی. سپس فرمود: هیچ بنده ای تا بخشی از زبانش را نگاه دارد حقیقت ایمان را درنمی یابد.

[١٨١٩]٨-عبید اللّه بن علی حلبی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (آیا ندیدی کسانی را که به آن ها گفته شد: دستانتان را نگاه دارید.) [نساء (4) :٧٧]روایت کرده که فرمودند: یعنی زبان هاتان را نگاه دارید.

[١٨٢٠]٩-حلبی حدیثی که سندش را به رسول خدا رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: نجات مؤمن در نگاه داشتن زبانش است.

ص :٢6١

[١٨٢١]١٠-یونس، عن مثنّی، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: کان أبو ذرّ-رحمه اللّه-یقول: یا مبتغی العلم إنّ هذا اللّسان مفتاح خیر و مفتاح شرّ، فاختم علی لسانک کما تختم علی ذهبک و ورقک.

[١٨٢٢]١١-حمید بن زیاد، عن الخشّاب، عن ابن بقّاح، عن معاذ بن ثابت، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان المسیح علیه السّلام یقول: لا تکثروا الکلام فی غیر ذکر اللّه، فإنّ الّذین یکثرون الکلام فی غیر ذکر اللّه قاسیه قلوبهم و لکن لا یعلمون.

[١٨٢٣]١٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن أبی نجران، عن أبی جمیله، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من یوم إلاّ و کلّ عضو من أعضاء الجسد یکفّر اللّسان یقول: نشدتک اللّه أن نعذّب فیک.

[١٨٢4]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن إبراهیم بن مهزم الأسدیّ، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إنّ لسان ابن آدم یشرف علی جمیع جوارحه کلّ صباح فیقول: کیف أصبحتم؟ فیقولون: بخیر إن ترکتنا، و یقولون: اللّه اللّه فینا و یناشدونه و یقولون: إنّما نثاب و نعاقب بک.

[١٨٢5]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن قیس أبی إسماعیل-و ذکر أنّه لا بأس به من أصحابنا-رفعه قال:

ص :٢6٢

[١٨٢١]١٠-ابو بصیر گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: ابو ذر- خدایش بیامرزد-می گفت: همانا این زبان، کلید نیکی و کلید بدی است. پس بر زبانت مهر بزن چنان که بر زر و سیم ات مهر می زنی.

[١٨٢٢]١١-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت مسیح علیه السّلام می فرمود: در جز یاد خداوند زیاد سخن نگویید. که کسانی که در جز یاد خدا بسیار سخن می گویند، سخت دل اند، اگرچه خودشان ندانند.

[١٨٢٣]١٢-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: روزی نیست که هر عضوی از اعضای بدن در برابر زبان سر خم نکند و بگوید: تو را به خدا سوگند می دهم مبادا ما به سبب تو کیفر شویم.

[١٨٢4]١٣-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زبان هر انسانی در هر بامداد، بر همۀ اعضای بدن نگریسته، می گوید: چگونه اید؟ و آنان می گویند: اگر تو به حال خودمان واگذاری ما خوبیم. و می گویند: دربارۀ ما از خدا پروا کن. و سوگندش داده، می گویند: ما به سبب تو پاداش داده شده، کیفر می شویم.

[١٨٢5]١4-قیس ابو اسماعیل-که گفته شده اشکالی به او نیست-به سند خودش

ص :٢6٣

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أوصنی فقال: احفظ لسانک، قال: یا رسول اللّه أوصنی، قال: احفظ لسانک، قال: یا رسول اللّه أوصنی، قال:

احفظ لسانک، ویحک و هل یکبّ النّاس علی مناخرهم فی النّار إلاّ حصائد ألسنتهم.

[١٨٢6]١5-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من لم یحسب کلامه من عمله کثرت خطایاه و حضر عذابه.

[١٨٢٧]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یعذّب اللّه اللّسان بعذاب لا یعذّب به شیئا من الجوارح فیقول: أی ربّ عذّبتنی بعذاب لم تعذّب به شیئا، فیقال: له خرجت منک کلمه فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفک بها الدّم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام، و عزّتی [و جلالی]لأعذّبنّک بعذاب لا أعذّب به شیئا من جوارحک.

[١٨٢٨]١٧-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إن کان فی شیء شؤم ففی اللّسان.

[١٨٢٩]١٨-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: کان الرّجل من بنی إسرائیل إذا أراد العباده صمت قبل ذلک عشر سنین.

ص :٢64

روایت کرده که مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما. فرمود: زبانت را نگاه دار. او گفت: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما. فرمود: زبانت را نگاه دار. او باز گفت: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما.

فرمود: زبانت را نگاه دار. وای بر تو آیا مردم را جز محصول زبانشان، به رو در دوزخ می اندازد؟

[١٨٢6]١5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس سخن گفتن را از اعمالش نشمارد، گناهانش بسیار شده، عذابش فرارسد.

[١٨٢٧]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند، زبان را به عذابی، کیفر می دهد که هیچ یک از اعضا را چنان کیفر نکند، پس زبان عرض می کند: پروردگارا مرا به عذابی کیفر می کنی که کسی را به آن عذاب نکرده ای. به او می گویند: از تو کلمه ای بیرون آمده، به خاور و باختر زمین رسید و آن گاه به سببش خون محترمی ریخته شده، مال محترمی چپاول گشت و زنی حرمتش دریده شد. سوگند به عزّت [و شکوهم]تو را به عذابی کیفر می کنم که هیچ کدام از اعضا را چنان کیفری نکنم.

[١٨٢٨]١٧-همو روایت کرده که رسول خدا فرمودند: اگر چیزی، شوم باشد، همان، زبان است.

[١٨٢٩]١٨-وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر مردی از بنی اسرائیل پیش از آن که عابد شود، ده سال خاموشی می گزید.

ص :٢65

[١٨٣٠]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن بکر بن صالح، عن الغفاریّ، عن جعفر بن إبراهیم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من رأی موضع کلامه من عمله قلّ کلامه إلاّ فیما یعنیه.

[١٨٣١]٢٠-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عثمان بن عیسی، عن سعید بن یسار، عن منصور بن یونس، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی حکمه آل داود: علی العاقل أن یکون عارفا بزمانه، مقبلا علی شأنه، حافظا للسانه.

[١٨٣٢]٢١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن الحسن بن رباط، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یزال العبد المؤمن یکتب محسنا ما دام ساکتا، فإذا تکلّم کتب محسنا أو مسیئا.

باب المداراه

[١٨٣٣]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث من لم یکنّ فیه لم یتمّ له عمل: ورع یحجزه عن معاصی اللّه و خلق یداری به النّاس و حلم یردّ به جهل الجاهل.

[١٨٣4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن الحسن قال:

سمعت جعفرا علیه السّلام یقول: جاء جبرئیل علیه السّلام إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا محمّد

ص :٢66

[١٨٣٠]١٩-جعفر ابراهیم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرموده است: هرکس سخن گفتن اش را از اعمالش بداند، کم سخن می گردد مگر در آن جا که به او مربوط باشد.

[١٨٣١]٢٠-منصور یونس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در حکمت خاندان داود چنین آمده است: بر خردمند است که زمانش را شناخته، به کار خود بپردازد و زبانش را نگاه دارد.

[١٨٣٢]٢١-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بندۀ مؤمن تا وقتی خاموش باشد، از نیکوکاران نوشته می شود و چون سخن بگوید یا از نیکوکاران نوشته می شود، یا از بدکاران.

مدارا

[١٨٣٣]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

سه چیز است که در هرکس نباشد، عملش کامل نیست: پروایی که او را از نافرمانی خداوند بازدارد، اخلاقی که با مردم مدارا کند و بردباری ای که نادانی نادان را با آن پاسخ دهد.

[١٨٣4]٢-حسین حسن گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: جبرئیل علیه السّلام به نزد پیامبر گرامی آمده، عرض کرد: ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]

ص :٢6٧

ربّک یقرئک السّلام و یقول لک: دار خلقی.

[١٨٣5]٣-عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السّجستانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فی التّوراه مکتوب-فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی بن عمران علیه السّلام-: یا موسی اکتم مکتوم سرّی فی سریرتک و أظهر فی علانیتک المداراه عنّی لعدوّی و عدوّک من خلقی و لا تستسبّ لی عندهم بإظهار مکتوم سرّی فتشرک عدوّک و عدوّی فی سبّی.

[١٨٣6]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حمزه بن بزیع، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أمرنی ربّی بمداراه النّاس کما أمرنی بأداء الفرائض.

[١٨٣٧]5-علیّ بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: مداراه النّاس نصف الإیمان و الرّفق بهم نصف العیش. ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: خالطوا الأبرار سرّا و خالطوا الفجّار جهارا و لا تمیلوا علیهم فیظلموکم، فإنّه سیأتی علیکم زمان لا ینجو فیه من ذوی الدّین إلاّ من ظنّوا أنّه أبله و صبّر نفسه علی أن یقال [له]إنّه أبله لا عقل له.

[١٨٣٨]6-علیّ بن إبراهیم، عن بعض أصحابه، ذکره، عن محمّد بن سنان، عن حذیفه بن منصور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ قوما من النّاس قلّت مداراتهم للنّاس فأنفوا من قریش و ایم اللّه ما کان بأحسابهم بأس و إنّ قوما من غیر قریش حسنت

ص :٢6٨

پروردگارت به تو سلام رسانده، می فرماید: با آفریدگانم مدارا کن.

[١٨٣5]٣-حبیب سجستانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

در تورات-در آن جا که خدای شکوهمند با موسای عمران سخن گفته است- نوشته است: ای موسی راز پوشیدۀ مرا در سینه ات پنهان کن و مدارایم را برای دشمن خودم و دشمن خودت آشکار کن. و با آشکار کردن راز پوشیده ام آنان را به دشنام دادن به من برنیانگیز تا در دشنام دادن به من با دشمن من و خودت شریک نشوی.

[١٨٣6]4-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: پروردگارم مرا چنان که به انجام واجبات فرمان داده به مدارای با مردم نیز فرمان داده است.

[١٨٣٧]5-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: مدارای با مردم نیم ایمان است و مهربانی با ایشان نیم زندگانی. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: با نیکان، پنهانی بیامیزید و با بدان در آشکار. و با آنان مخالفت نکنید که به شما ستم می کنند. همانا بر شما زمانی خواهد آمد که در آن از دین داران جز کسی که گمان می کنند ابله است و او از این که بگویند او ابله است و عقل ندارد، بیمی به خود راه نداده، تحمّل کند، نجات نمی یابد.

[١٨٣٨]6-حذیفۀ منصور گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

گروهی از مردم [قریش]کم مدارا بودند و قریش آنان را از خود راند. و به خدا سوگند در نسب خانوادگی شان عیبی نبود. و گروهی از غیر قریشیان هم نیکومدارا

ص :٢6٩

مداراتهم فألحقوا بالبیت الرّفیع قال: ثمّ قال: من کفّ یده عن النّاس فإنّما یکفّ عنهم یدا واحده و یکفّون عنه أیدی کثیره.

باب الرّفق

[١٨٣٩]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ لکلّ شیء قفلا و قفل الإیمان الرّفق.

[١٨4٠]٢-و بإسناده قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: من قسم له الرّفق قسم له الإیمان.

[١٨4١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن صفوان بن یحیی، عن یحیی الأزرق، عن حمّاد بن بشیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی رفیق یحبّ الرّفق، فمن رفقه بعباده تسلیله أضغانهم و مضادّتهم لهواهم و قلوبهم، و من رفقه بهم أنّه یدعهم علی الأمر یرید إزالتهم عنه رفقا بهم لکیلا یلقی علیهم عری الإیمان و مثاقلته جمله واحده فیضعفوا فإذا أراد ذلک نسخ الأمر بالآخر فصار منسوخا.

[١٨4٢]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن معاویه بن وهب، عن معاذ بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الرّفق یمن و الخرق شؤم

[١٨4٣]5-عنه، عن ابن محبوب، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ رفیق یحبّ الرّفق و یعطی علی الرّفق ما لا یعطی علی العنف.

ص :٢٧٠

شده، به آن خاندان والا پیوستند. سپس فرمودند: هرکس دست از مردم بشوید، از آنان یک دست کاسته است، ولی مردم از او بسیار دست می شویند.

نرمی و مهربانی

[١٨٣٩]١-عبد الرحمان ابو لیلا از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برای هرچیزی قفلی است و قفل ایمان نرمی و مهربانی است.

[١٨4٠]٢-همو روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: هرکس بهره ای از نرمی برده، از ایمان بهره برده است.

[١٨4١]٣-حمّاد بشیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند پاک و والا مهربان و نرمخو است و نرمی را دوست دارد و از جمله مهربانی او به بندگانش، بیرون راندن کینه ها و مخالفت دلشان با هوس ها است. و باز از مهربانی اش به آنان این است که موضوعی را که می خواهد آنان از آن برکنار بمانند، به خودشان واگذار می کند تا احکام ایمان و سنگینی آن یکباره بر آن ها نیفتاده، ناتوان نگردند و آن گاه که بخواهد مردم از آن موضوع برکنار بمانند، آن فرمان را با فرمان دیگری نسخ می کند.

[١٨4٢]4-معاذ مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: نرمی، شگون است و سخت گیری، شوم.

[١٨4٣]5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند عزّتمند ملایم است و نرمی و ملایمت را دوست دارد. و به نرمی چیزی می دهد که به سخت گیری نمی دهد.

ص :٢٧١

[١٨44]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ الرّفق لم یوضع علی شیء إلاّ زانه، و لا نزع من شیء إلاّ شانه.

[١٨45]٧-علیّ، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن عمرو بن أبی المقدام رفعه إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:

إنّ فی الرّفق الزّیاده و البرکه و من یحرم الرّفق یحرم الخیر.

[١٨46]٨-عنه، عن عبد اللّه بن المغیره، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما زوی الرّفق عن أهل بیت إلاّ زوی عنهم الخیر.

[١٨4٧]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن علیّ بن المعلّی، عن إسماعیل بن یسار، عن أحمد بن زیاد بن أرقم الکوفیّ، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما أهل بیت أعطوا حظّهم من الرّفق فقد وسّع اللّه علیهم فی الرّزق، و الرّفق فی تقدیر المعیشه خیر من السّعه فی المال، و الرّفق لا یعجز عنه شیء، و التّبذیر لا یبقی معه شیء إنّ اللّه عزّ و جلّ رفیق یحبّ الرّفق.

[١٨4٨]١٠-علیّ بن إبراهیم رفعه، عن صالح بن عقبه، عن هشام بن أحمر، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال لی-و جری بینی و بین رجل من القوم کلام فقال لی-: ارفق بهم فإنّ کفر أحدهم فی غضبه و لا خیر فیمن کان کفره فی غضبه.

[١٨4٩]١١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن حسّان، عن موسی بن بکر، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

ص :٢٧٢

[١٨44]6-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: نرمی بر چیزی نهاده نمی شود مگر این که آن را آراسته می کند و از چیزی برداشته نمی شود مگر این که زشتش می گرداند.

[١٨45]٧-عمرو ابو مقدام حدیثی که سندش را به پیامبر گرامی رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: در نرمی، فراوانی و برکت است و هرکس از نرمی محروم شود از خیر محروم شده است.

[١٨46]٨-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرگاه نرمی از خاندانی کناره گرفت خیر از ایشان کناره می گیرد.

[١٨4٧]٩-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر خاندانی که بهره ای از نرمی به ایشان داده شده، خداوند روزی را نیز بر آنان گسترده است.

و نرمی در اندازۀ زندگی،

بهتر از گسترش در مال است. هیچ چیزی، نرمی را به زانو درنمی آورد و هیچ چیزی با ریخت وپاش نمی ماند. همانا خدای شکوهمند ملایم است و ملایمت را دوست دارد.

[١٨4٨]١٠-هشام احمد گفت: حضرت ابو الحسن علیه السّلام درحالی که میان من و مردی از آن مردم، سخن درگرفته بود-به من فرمودند: با آنان نرمی کن؛ زیرا کفر هریک از آنان در خشمشان است و در کسی که کفرش در خشمش باشد، خیری نیست.

[١٨4٩]١١-موسای بکر از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نرمی، نیم زندگانی است.

ص :٢٧٣

الرّفق نصف العیش.

[١٨5٠]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ الرّفق و یعین علیه، فإذا رکبتم الدّوابّ العجف فأنزلوها منازلها فإن کانت الأرض مجدبه فانجوا عنها و إن کانت مخصبه فأنزلوها منازلها.

[١٨5١]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لو کان الرّفق خلقا یری ما کان ممّا خلق اللّه شیء أحسن منه.

[١٨5٢]١4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عمّن حدّثه، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

إنّ اللّه رفیق یحبّ الرّفق و من رفقه بکم تسلیل أضغانکم و مضادّه قلوبکم و إنّه لیرید تحویل العبد عن الأمر فیترکه علیه حتّی یحوّله بالنّاسخ، کراهیه تثاقل الحقّ علیه.

[١٨5٣]١5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما اصطحب اثنان إلاّ کان أعظمهما أجرا و أحبّهما إلی اللّه عزّ و جلّ أرفقهما بصاحبه.

[١٨54]١6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن حسّان، عن الحسن بن الحسین، عن فضیل بن عثمان قال:

ص :٢٧4

[١٨5٠]١٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند نرمی را دوست دارد و به آن کمک می کند. پس وقتی بر چارپایان لاغر سوار شدید، در منزلگاه هاشان فرودآورید، اگر زمین بی آب و علف بود از آن باشتاب بگذرید و اگر پربرکت بود در منزلگاه هاشان فرودآورید.

[١٨5١]١٣-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: اگر نرمی، آفریده ای دیدنی بود، از آنچه خداوند آفریده بود، زیباتر می بود.

[١٨5٢]١4-مردی از یکی از صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند ملایم است و ملایمت را دوست دارد و از ملایمتش به شما، بیرون راندن کینه ها و مخالفت دل هاتان است. او می خواهد بنده را از کاری بازگرداند ولی او را بر آن کار رها می کند تا ناسخی بیاید و او را بازگرداند. از آن جهت که نمی پسندد حقّ بر او سنگینی کند.

[١٨5٣]١5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

بزرگ پاداش ترین و محبوب ترین شخص در نزد خداوند از میان هر دو نفری که با هم رفیق می شوند، مهربان ترین شان به دیگری است.

[١٨54]١6-فضیل عثمان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر

ص :٢٧5

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من کان رفیقا فی أمره نال ما یرید من النّاس.

باب التّواضع

[١٨55]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أرسل النّجاشیّ إلی جعفر بن أبی طالب و أصحابه فدخلوا علیه و هو فی بیت له جالس علی التّراب و علیه خلقان الثّیاب قال: فقال جعفر علیه السّلام: فأشفقنا منه حین رأیناه علی تلک الحال، فلمّا رأی ما بنا و تغیّر وجوهنا قال: الحمد للّه الّذی نصر محمّدا و أقرّ عینه، ألا أبشّرکم؟ فقلت: بلی أیّها الملک، فقال: إنّه جاءنی السّاعه من نحو أرضکم عین من عیونی هناک فأخبرنی أنّ اللّه عزّ و جلّ قد نصر نبیّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أهلک عدوّه و أسر فلان و فلان، و فلان التقوا بواد یقال له بدر کثیر الأراک لکأنّی أنظر إلیه حیث کنت أرعی لسیّدی هناک و هو رجل من بنی ضمره فقال له جعفر: أیّها الملک فما لی أراک جالسا علی التّراب و علیک هذه الخلقان؟ فقال له: یا جعفر إنّا نجد فیما أنزل اللّه علی عیسی علیه السّلام أنّ من حقّ اللّه علی عباده أن یحدثوا له تواضعا عند ما یحدث لهم من نعمه فلمّا أحدث اللّه عزّ و جلّ لی نعمه بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أحدثت للّه هذا التّواضع فلمّا بلغ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال لأصحابه: إنّ الصّدقه تزید صاحبها کثره فتصدّقوا یرحمکم اللّه، و إنّ التّواضع یزید صاحبه رفعه، فتواضعوا یرفعکم اللّه، و إنّ العفو یزید صاحبه عزّا، فاعفوا یعزّکم اللّه.

[١٨56]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٧6

کس در کارش نرم و ملایم باشد به آنچه از مردم می خواهد، می رسد.

فروتنی

[١٨55]١-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

نجاشی به سراغ جعفر ابو طالب و یارانش فرستاد. آنان به نزدش آمدند، در اتاقی که او بر خاک نشسته بود و جامه های مندرس دربرداشت. جعفر علیه السّلام گفته است:

ما وقتی او را بر آن حال دیدیم، ترسیدیم. چون او ما و دگرگونی چهره هامان را دید، گفت: سپاس خدایی را که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]را یاری کرده، دیدگانش را روشن ساخت. آیا به شما مژده ای ندهم؟ من گفتم: چرا شهریارا! او گفت: هم اینک جاسوسی از جاسوسان من از جانب سرزمین شما به نزدم آمد و به من خبر داد که خدای شکوهمند پیامبرش، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را یاری داده، دشمنش را نابود کرده است. و فلانی و فلانی و فلانی اسیر گشته اند و در سرزمینی به نام بدر که درختان اراک بسیاری دارد، با هم جنگیده اند. گویا که دارم آن جا را می بینم. چون زمانی در آن جا برای سرورم، که مردی از بنی ضمره بود، چوپانی می کردم. آن گاه جعفر به او گفت: ای شهریار چه شده که شما با جامه های مندرس در بر، بر خاک نشسته اید؟ او گفت: ای جعفر در آنچه خداوند بر عیسی علیه السّلام نازل کرده، دیده ایم که از جمله حقّ خداوند بر بنده این است که وقتی نعمتی به آنان می رسد، برای او فروتنی کنند. و چون خداوند عزّتمند به سبب محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]نعمتی به من داده، من این فروتنی را برای خداوند انجام دادم. چون این موضوع به پیامبر گرامی رسید، به اصحابش فرمود: صدقه، به صاحبش افزونی می بخشد. پس صدقه بدهید تا خداوند شما را بیامرزد. و فروتنی، والایی صاحبش را می افزاید پس فروتنی کنید تا خداوند شما را بلند گرداند. و گذشت، عزّت صاحبش را می افزاید، پس گذشت کنید تا خداوند شما را گرامی گرداند.

[١٨56]٢-معاویۀ عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا دو

ص :٢٧٧

سمعته یقول: إنّ فی السّماء ملکین موکّلین بالعباد، فمن تواضع للّه رفعاه و من تکبّر وضعاه

[١٨5٧]٣-ابن أبی عمیر، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أفطر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عشیّه خمیس فی مسجد قبا، فقال: هل من شراب؟ فأتاه أوس بن خولیّ الأنصاریّ بعسّ مخیض بعسل فلمّا وضعه علی فیه نحّاه، ثمّ قال: شرابان یکتفی بأحدهما من صاحبه لا أشربه و لا أحرّمه و لکن أتواضع للّه، فإنّ من تواضع للّه رفعه اللّه، و من تکبّر خفضه اللّه، و من اقتصد فی معیشته رزقه اللّه، و من بذّر حرمه اللّه، و من أکثر ذکر الموت أحبّه اللّه.

[١٨5٨]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن داود الحمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله و قال:

من أکثر ذکر اللّه أظلّه اللّه فی جنّته.

[١٨5٩]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یذکر أنّه أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ملک فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ یخیّرک أن تکون عبدا رسولا متواضعا أو ملکا رسولا، قال: فنظر إلی جبرئیل و أومأ بیده أن تواضع، فقال: عبدا، متواضعا، رسولا، فقال الرّسول: مع أنّه لا ینقصک ممّا عند ربّک شیئا، قال: و معه مفاتیح خزائن الأرض.

[١٨6٠]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من التّواضع أن ترضی بالمجلس دون المجلس و أن تسلّم علی من تلقی و أن تترک المراء و إن کنت محقّا و أن لا تحبّ أن تحمد علی التّقوی.

ص :٢٧٨

فرشته در آسمان، کارگزاران بندگان اند که هرکس برای خدا فروتنی کند، بلندش می گردانند و هرکس بزرگی کند، به زمینش می زنند.

[١٨5٧]٣-عبد الرّحمان حجّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

رسول خدا شب پنجشنبه ای را در مسجد قبا افطار کرد. آن گاه فرمود: آیا آشامیدنی ای هست؟ اوس بن خولی انصاری کاسه ای شیر آمیخته به عسل آورد.

حضرت چون آن را بر لب گذاشت، به کناری نهاده، سپس فرمود: دو آشامیدنی که هرکدام شان به تنهایی بس است. من نمی نوشم ولی حرام هم نمی کنم بلکه برای خدا فروتنی می کنم. که هرکس برای خدا فروتنی کند، خدا او را بلند می گرداند و هرکس بزرگی کند، خدا او را پایین می کشد. هرکس در زندگی اش میانه روی کند، خدا روزی اش می دهد و هرکس ریخت وپاش کند، خدا او را محروم می کند. و هرکس بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست می دارد.

[١٨5٨]4-داود حمّار از حضرت صادق علیه السّلام مانند حدیث بالا را روایت کرده و چنین گفته است: هرکس بسیار یاد خدا کند، خدا او را در بهشت زیر سایه اش می گیرد.

[١٨5٩]5-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: فرشته ای به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: خداوند عزّتمند به تو اختیار داده که یا بنده ای فرستاده و فروتن یا پادشاهی فرستاده باشی. ایشان به جبرئیل نگریست و او با دستش اشاره کرد که فروتن باش. پس فرمود: بنده ای فروتن و فرستاده خواهم بود. و فرشته عرض کرد: با این حال از آنچه نزد پروردگارت داری چیزی کاسته نخواهد شد. و حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: و کلید گنجینه های زمین به همراه این انتخاب بود.

[١٨6٠]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از فروتنی است که به نشستن در جایگاه پایین تر از خودت راضی باشی و سلام بکنی به کسی که دیدارش می کنی و مجادله را رها کنی اگرچه حقّ با تو باشد و دوست نداشته باشی که تو را به پرهیزگاری بستایند.

ص :٢٧٩

[١٨6١]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن یقطین، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام أن: یا موسی أ تدری لم اصطفیتک بکلامی دون خلقی؟ قال: یا ربّ و لم ذاک؟ قال: فأوحی اللّه تبارک و تعالی إلیه أن یا موسی إنّی قلّبت عبادی ظهرا لبطن، فلم أجد فیهم أحدا أذلّ لی نفسا منک، یا موسی إنّک إذا صلّیت وضعت خدّک علی التّراب-أو قال: -علی الأرض.

[١٨6٢]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما علی المجذّمین و هو راکب حماره و هم یتغدّون فدعوه إلی الغداء، فقال: أما إنّی لو لا أنّی صائم لفعلت فلمّا صار إلی منزله أمر بطعام، فصنع و أمر أن یتنوّقوا فیه، ثمّ دعاهم فتغدّوا عنده و تغدّی معهم.

[١٨6٣]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن هارون بن خارجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من التّواضع أن یجلس الرّجل دون شرفه.

[١٨64]١٠-عنه، عن ابن فضّال و محسّن بن أحمد، عن یونس بن یعقوب قال:

نظر أبو عبد اللّه علیه السّلام إلی رجل من أهل المدینه قد اشتری لعیاله شیئا و هو یحمله، فلمّا رآه الرّجل استحیا منه، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: اشتریته لعیالک و حملته إلیهم، أما و اللّه لو لا أهل المدینه لأحببت أن أشتری لعیالی الشّیء ثمّ أحمله إلیهم.

[١٨65]١١-عنه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٨٠

[١٨6١]٧-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند شکوهمند به موسی علیه السّلام وحی کرد: ای موسی آیا می دانی چرا از میان آفریدگانم تو را برای سخن گفتنم، برگزیده ام؟ او عرض کرد: پروردگارا برای چه بود؟ خداوند پاک و والا به او وحی کرد که: ای موسی من بندگانم را زیروزبر کردم و در میانشان کسی خوارتر از تو برای خودم نیافتم. ای موسی تو وقتی نماز می گزاری، رویت را بر خاک-یا فرمود: بر زمین می گذاری.

[١٨6٢]٨-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حضرت سجّاد علیه السّلام سوار بر درازگوش، از کنار چند جذامی می گذشت. آنان در حال خوردن ناهار بودند و ایشان را به ناهار خواندند. حضرت فرمود: اگر روزه دار نبودم، با شما می خوردم. و چون به منزل رسید، دستور داد غذایی لذیذ درست کنند. سپس آنان را دعوت کرد. پس آنان آمده با حضرت ناهار خوردند.

[١٨6٣]٩-هارون خارجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از فروتنی است که شخص در جایی پایین تر از مقامش بنشیند.

[١٨64]١٠-یونس یعقوب گفته است: حضرت صادق علیه السّلام مردی از اهل مدینه را دید که برای خانواده اش چیزی خریده و دارد با خودش می برد. چون آن مرد، حضرت را دید، از ایشان شرم کرد. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: برای خانواده ات چیزی خریده ای و برایشان می بری. به خدا سوگند اگر اهل مدینه نبودند، من هم دوست داشتم برای خانواده ام چیزی خریده، برایشان ببرم.

[١٨65]١١-عمر ابو مقدام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند

ص :٢٨١

فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام: یا داود کما أنّ أقرب النّاس من اللّه المتواضعون کذلک أبعد النّاس من اللّه المتکبّرون.

[١٨66]١٢-عنه، عن أبیه، عن علیّ بن الحکم رفعه إلی أبی بصیر قال:

دخلت علی أبی الحسن موسی علیه السّلام فی السّنه الّتی قبض فیها أبو عبد اللّه علیه السّلام فقلت: جعلت فداک ما لک ذبحت کبشا و نحر فلان بدنه؟ فقال: یا أبا محمّد إنّ نوحا علیه السّلام کان فی السّفینه و کان فیها ما شاء اللّه و کانت السّفینه مأموره فطافت بالبیت و هو طواف النّساء و خلّی سبیلها نوح علیه السّلام، فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلی الجبال أنّی واضع سفینه نوح عبدی علی جبل منکنّ، فتطاولت و شمخت و تواضع الجودیّ و هو جبل عندکم فضربت السّفینه بجؤجؤها الجبل، قال: فقال نوح علیه السّلام عند ذلک: یا ماری أتقن، و هو بالسّریانیّه [یا]ربّ أصلح، قال: فظننت أنّ أبا الحسن علیه السّلام عرّض بنفسه.

[١٨6٧]١٣-عنه، عن عدّه من أصحابه، عن علیّ بن أسباط، عن الحسن بن الجهم، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قال: التّواضع أن تعطی النّاس ما تحبّ أن تعطاه.

و فی حدیث آخر قال: قلت: ما حدّ التّواضع الّذی إذا فعله العبد کان متواضعا؟ فقال: التّواضع درجات منها أن یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم، لا یحبّ أن یأتی إلی أحد إلاّ مثل ما یؤتی إلیه، إن رأی سیّئه درأها بالحسنه، کاظم الغیظ، عاف عن النّاس، و اللّه یحبّ المحسنین.

باب الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه

[١٨6٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و أحمد بن

ص :٢٨٢

شکوهمند به داود علیه السّلام وحی کرده، آمده است: ای داود همان طور که نزدیک ترین مردم به خدا فروتنان اند، همین طور دورترین مردم از خدا، متکبّران هستند.

[١٨66]١٢-از ابو بصیر روایت شده که: من در سالی که حضرت صادق علیه السّلام دستگیر شد، به نزد حضرت کاظم علیه السّلام رفتم و عرض کردم: جانم فدایت چرا شما گوسفند ذبح کردید و فلانی، شتر قربانی کرد؟ فرمودند: ابو محمّد، نوح علیه السّلام در کشتی بود و در آن کشتی هرآنچه خدا می خواست، بود و کشتی فرمان داشت تا خانۀ خدا را طواف کند که همان طواف نساء بود و نوح علیه السّلام کشتی را به حال خود گذاشته بود. آن گاه خداوند عزّتمند به کوه ها وحی فرستاد که من کشتی بنده ام نوح را بر یکی از شما قرار خواهم داد. آن ها گردن کشیده، خود را بالا بردند ولی جودی که کوهی است در نزد شما فروتنی کرد و سینۀ کشتی بر آن کوه خورد. در این هنگام نوح علیه السّلام عرض کرد: یا ماری اتقن. که به زبان سریانی است یعنی پروردگارا اصلاح کن. ابو بصیر گفته است: من حدس زدم که حضرت کاظم علیه السّلام این کنایه را برای خودش بیان فرمود.

[١٨6٧]١٣-حسن جهم از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: فروتنی این است که به مردم آن بدهی که دوست داری به تو بدهند. و در حدیث دیگری راوی گفته است: من عرض کردم: اندازۀ فروتنی چیست که وقتی بنده ای به آن برسد، فروتن باشد؟ فرمودند: فروتنی درجاتی دارد. یکی این است که شخص قدر خودش را بشناسد و با قلب سلیم آن را در جایگاه شایسته اش قرار دهد.

دوست نداشته باشد به سوی کسی برود جز به اندازه ای که به سوی خودش می آیند. اگر بدی دید، آن را با نیکی بپوشاند خشم خود را فروخورد و از مردم درگذرد. که خدا نیکوکاران را دوست می دارد.

دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا

[١٨6٨]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکه

ص :٢٨٣

محمّد بن خالد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أحبّ للّه و أبغض للّه و أعطی للّه فهو ممّن کمل إیمانه.

[١٨6٩]٢-ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن سعید الأعرج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أوثق عری الإیمان أن تحبّ فی اللّه و تبغض فی اللّه و تعطی فی اللّه و تمنع فی اللّه.

[١٨٧٠]٣-ابن محبوب، عن أبی جعفر محمّد بن النّعمان الأحول صاحب الطّاق، عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ودّ المؤمن للمؤمن فی اللّه من أعظم شعب الإیمان ألا و من أحبّ فی اللّه و أبغض فی اللّه و أعطی فی اللّه و منع فی اللّه فهو من أصفیاء اللّه.

[١٨٧١]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ المتحابّین فی اللّه یوم القیامه علی منابر من نور، قد أضاء نور وجوههم و نور أجسادهم و نور منابرهم کلّ شیء حتّی یعرفوا به، فیقال:

هؤلاء المتحابّون فی اللّه.

[١٨٧٢]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد، عن حریز، عن فضیل بن یسار قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الحبّ و البغض، أ من الإیمان هو؟ فقال: و هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض؟ ثمّ تلا هذه الآیه: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ اَلْإِیمٰانَ وَ زَیَّنَهُ

ص :٢٨4

برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد و برای خدا عطا کند، از کسانی است که ایمانشان کامل است.

[١٨6٩]٢-سعید اعرج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از محکم ترین دستگیره های ایمان دوست داشتن در راه خدا، دشمن داشتن در راه خدا، عطا در راه خدا و دریغ کردن در راه خدا است.

[١٨٧٠]٣-سلام مستنیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: دوستی مؤمنی با مؤمن دیگر در راه خدا از بزرگ ترین شعبه های ایمان است. بدانید که هرکس در راه خدا دوست بدارد. در راه خدا دشمنی کند، در راه خدا عطا کرده، در راه خدا دریغ کند، از برگزیدگان خداوند است.

[١٨٧١]4-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: کسانی که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند، در قیامت بر منبرهایی از نورند که نور چهره و نور بدن و نور منبرهاشان هرچیزی را روشن می کند چنان که با آن شناخته می شوند و گفته می شود: ایشان کسانی اند که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند.

[١٨٧٢]5-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا دوستی و دشمنی از ایمان است؟ فرمودند: مگر ایمان جز دوستی و دشمنی است؟ سپس این آیه را خواند: (ایمان را محبوب شما کرده، آن را در دلتان آراست و کفر و فسق و گناه را مورد

ص :٢٨5

فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ اَلْکُفْرَ وَ اَلْفُسُوقَ وَ اَلْعِصْیٰانَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلرّٰاشِدُونَ.

[١٨٧٣]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن عیسی، عن أبی الحسن علیّ بن یحیی-فیما أعلم-عن عمرو بن مدرک الطّائیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأصحابه: أیّ عری الإیمان أوثق؟ فقالوا: اللّه و رسوله أعلم، و قال بعضهم: الصّلاه، و قال بعضهم: الزّکاه، و قال بعضهم: الصّیام، و قال بعضهم: الحجّ و العمره، و قال بعضهم: الجهاد، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لکلّ ما قلتم فضل و لیس به و لکن أوثق عری الإیمان: الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه و توالی أولیاء اللّه و التّبرّی من أعداء اللّه.

[١٨٧4]٧-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن عمر بن جبله الأحمسیّ، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: المتحابّون فی اللّه یوم القیامه علی أرض زبرجده خضراء فی ظلّ عرشه عن یمینه-و کلتا یدیه یمین-وجوههم أشدّ بیاضا و أضوأ من الشّمس الطّالعه، یغبطهم بمنزلتهم کلّ ملک مقرّب و کلّ نبیّ مرسل، یقول النّاس: من هؤلاء؟ فیقال: هؤلاء المتحابّون فی اللّه.

[١٨٧5]٨-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إذا جمع اللّه عزّ و جلّ الأوّلین و الآخرین قام مناد فنادی یسمع النّاس فیقول: أین المتحابّون فی اللّه، قال: فیقوم عنق من النّاس فیقال لهم: اذهبوا إلی الجنّه بغیر حساب، قال: فتلقّاهم الملائکه فیقولون: إلی أین؟ فیقولون: إلی الجنّه بغیر حساب، قال: فیقولون: فأیّ ضرب أنتم من النّاس؟ فیقولون: نحن

ص :٢٨6

نفرت شما قرار داده، آنان همان هدایت یافتگان اند.) [حجرات (4٩) :٧]

[١٨٧٣]6-عمرو بن مدرک طایی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا به اصحابش فرمودند: کدام یک از دستگیره های ایمان محکم تر است؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند. یکی گفت: نماز. یکی دیگر گفت: زکات.

دیگری گفت: روزه. و دیگری گفت: حجّ و عمره است. و برخی گفتند: جهاد. آن گاه رسول خدا فرمودند: هرکدام از آنچه شما گفتید فضیلتی دارند. اشکالی به آن نیست ولی محکم ترین دستگیرۀ ایمان دوستی در راه خدا، دشمنی در راه خدا، پیروی از دوستان خدا و بیزاری از دشمنان خدا است.

[١٨٧4]٧-ابو جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

کسانی که یکدیگر را در راه خدا دوست می دارند در روز قیامت در سایۀ عرش خدا در جانب راستش-اگرچه هر دو دست او راست و مبارک است-بر زمینی از زبرجد سبزند که صورت هاشان بسیار سپید و روشن تر از خورشید تابان است که هر فرشتۀ مقرّب و پیامبر فرستاده به حالشان حسرت می خورد. مردم می گویند: اینان کیستند؟ گفته می شود: اینان کسانی اند که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند.

[١٨٧5]٨-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خداوند عزّتمند پیشینیان و پسینیان را گردآورد، منادی ای برخاسته، به صدایی که مردم بشنوند فریاد می زند: کجایند کسانی که یکدیگر را در راه خدا دوست می دارند؟ گروهی از مردم برمی خیزند. به آنان گفته می شود: بدون حساب رسی به بهشت بروید. آن گاه فرشتگان به آنان برخورد کرده، می پرسند: به کجا؟ آنان می گویند: بدون حساب رسی به بهشت می رویم. فرشتگان می گویند: مگر شما کدام گروه از مردم هستید؟ آنان می گویند: ما کسانی هستیم که یکدیگر را در راه خدا

ص :٢٨٧

المتحابّون فی اللّه، قال: فیقولون؟ : و أیّ شیء کانت أعمالکم؟ قالوا: کنّا نحبّ فی اللّه و نبغض فی اللّه، قال: فیقولون: نعم أجر العاملین

[١٨٧6]٩-عنه، عن علیّ بن حسّان، عمّن ذکره، عن داود بن فرقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاث من علامات المؤمن: علمه باللّه و من یحبّ و من یبغض.

[١٨٧٧]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم و حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل لیحبّکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه الجنّه بحبّکم و إنّ الرّجل لیبغضکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه ببغضکم النّار.

[١٨٧٨]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن العرزمیّ، عن أبیه، عن جابر الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا أردت أن تعلم أنّ فیک خیرا فانظر إلی قلبک، فإن کان یحبّ أهل طاعه اللّه و یبغض أهل معصیته ففیک خیر و اللّه یحبّک و إن کان یبغض أهل طاعه اللّه و یحبّ أهل معصیته فلیس فیک خیر و اللّه یبغضک، و المرء مع من أحبّ.

[١٨٧٩]١٢-عنه، عن أبی علیّ الواسطیّ، عن الحسین بن أبان، عمّن ذکره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لو أنّ رجلا أحبّ رجلا للّه لأثابه اللّه علی حبّه إیّاه و إن کان المحبوب فی علم اللّه من أهل النّار و لو أنّ رجلا أبغض رجلا للّه لأثابه اللّه علی بغضه إیّاه و إن کان المبغض فی علم اللّه من أهل الجنّه

[١٨٨٠]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن بشیر الکناسیّ، عن

ص :٢٨٨

دوست می داریم. فرشتگان می گویند: عملتان چه بود؟ آنان می گویند: ما برای خدا دوست می داشتیم و برای خدا دشمنی می کردیم. پس فرشتگان می گویند: چه خوب است پاداش عمل کنندگان.

[١٨٧6]٩-داود فرقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز از نشانه های مؤمن است: شناختن خدا، شناختن کسی که او را دوست دارد و شناختن کسی که با او دشمن است.

[١٨٧٧]١٠-هشام حکم و حفص بختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: مردی از آنان شما را دوست می دارد و نمی داند شما چه اعتقادی دارید. و خداوند او را به سبب این دوستی اش به بهشت می برد. و شخصی با شما دشمنی می کند و نمی داند شما بر چه عقیده ای هستید و خداوند او را به سبب همین دشمنی به دوزخ می فرستد.

[١٨٧٨]١١-جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خواستی بدانی که آیا در تو خیری هست به دلت نگاه کن، اگر اهل اطاعت خدا را دوست دارد و با اهل نافرمانی اش دشمن است، در تو خیری هست ولی اگر با اهل اطاعت خدا دشمن بود و اهل نافرمانی اش را دوست می داشت، در تو خیری نیست و خدا هم با تو دشمن است. و انسان با کسی همراه است که دوستش می دارد.

[١٨٧٩]١٢-مردی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر کسی، دیگری را به خاطر خدا دوست داشته باشد، خداوند او را به سبب آن دوستی پاداشش می دهد، اگرچه کسی که او دوستش دارد در علم الهی اهل دوزخ باشد. و اگر کسی با دیگری برای خدا دشمنی کند خداوند به او به سبب دشمنی اش پاداش می دهد، اگرچه آن کسی که با او دشمن است در علم خدایی اهل بهشت باشد.

[١٨٨٠]١٣-بشیر کناسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: گاهی

ص :٢٨٩

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قد یکون حبّ فی اللّه و رسوله و حبّ فی الدّنیا فما کان فی اللّه و رسوله فثوابه علی اللّه و ما کان فی الدّنیا فلیس بشیء.

[١٨٨١]١4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المسلمین یلتقیان، فأفضلهما أشدّهما حبّا لصاحبه.

[١٨٨٢]١5-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر و ابن فضّال، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما التقی مؤمنان قطّ إلاّ کان أفضلهما أشدّهما حبّا لأخیه.

[١٨٨٣]١6-الحسین بن محمّد، عن محمّد بن عمران السّبیعیّ، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کلّ من لم یحبّ علی الدّین و لم یبغض علی الدّین فلا دین له.

باب ذمّ الدّنیا و الزّهد فیها

[١٨٨4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن الهیثم بن واقد الحریریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زهد فی الدّنیا أثبت اللّه الحکمه فی قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره عیوب الدّنیا داءها و دواءها و أخرجه من الدّنیا سالما إلی دار السّلام.

[١٨٨5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٩٠

دوستی، در راه خدا و فرستادۀ او است و گاهی برای دنیا است. آنچه در راه خدا و فرستادۀ او است، پاداشش به عهدۀ خدا است ولی آنچه برای دنیا بوده، ارزشی ندارد.

[١٨٨١]١4-سماعۀ مهران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از میان دو مسلمانی که با هم دیدار می کنند، برترین شان کسی است که دیگری را بیشتر دوست می دارد.

[١٨٨٢]١5-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همواره از دو مؤمنی که یکدیگر را ملاقات می کنند، برترین شان آن است که دیگری را بیشتر دوست دارد.

[١٨٨٣]١6-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر کس که نه براساس دین دوست می دارد و نه براساس دین دشمنی می کند، دین ندارد.

نکوهش دنیا و پارسایی در دنیا

[١٨٨4]١-هیثم بن واقد جزری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس در دنیا پارسایی کند، خداوند حکمت را در دلش استوار کرده، زبانش را به آن گویا می کند. به عیب های دنیا و درد و درمانش بینا کرده و سالم از دنیا به بهشت می برد.

[١٨٨5]٢-حفص غیاث گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همۀ

ص :٢٩١

سمعته یقول: جعل الخیر کلّه فی بیت و جعل مفتاحه الزّهد فی الدّنیا، ثمّ قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لا یجد الرّجل حلاوه الإیمان فی قلبه حتّی لا یبالی من أکل الدّنیا. ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: حرام علی قلوبکم أن تعرف حلاوه الإیمان حتّی تزهد فی الدّنیا.

[١٨٨6]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ من أعون الأخلاق علی الدّین الزّهد فی الدّنیا.

[١٨٨٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن علیّ بن هاشم بن البرید، عن أبیه أنّ رجلا سأل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن الزّهد فقال:

عشره أشیاء، فأعلی درجه الزّهد أدنی درجه الورع و أعلی درجه الورع أدنی درجه الیقین و أعلی درجه الیقین أدنی درجه الرّضا، ألا و إنّ الزّهد فی آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ: لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ.

[١٨٨٨]5-و بهذا الإسناد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام و هو یقول: کلّ قلب فیه شکّ أو شرک فهو ساقط و إنّما أرادوا بالزّهد فی الدّنیا لتفرغ قلوبهم لل آخره.

[١٨٨٩]6-علیّ، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ علامه الرّاغب فی ثواب الآخره زهده فی عاجل زهره الدّنیا، أما إنّ زهد الزّاهد فی هذه الدّنیا لا ینقصه ممّا قسم اللّه عزّ و جلّ له فیها و إن زهد، و إنّ حرص الحریص علی عاجل زهره [الحیاه]الدّنیا لا یزیده

ص :٢٩٢

خوبی ها را در خانه ای نهاده کلیدش را پارسایی در دنیا قرار دادند. رسول خدا فرمود: هیچ انسانی تا به خوردن در دنیا اهمیّت ندهد، شیرینی ایمان را نمی چشد. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: شناختن شیرینی ایمان بر دل های شما حرام است آن گاه که در دنیا پارسایی کند.

[١٨٨6]٣-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: همانا یاورترین اخلاق بر دین، پارسایی در دنیا است.

[١٨٨٧]4-هاشم برید روایت کرده که مردی از حضرت سجّاد علیه السّلام دربارۀ پارسایی پرسید و حضرت فرمود: ده چیز است. و بالاترین درجۀ پارسایی، پایین ترین درجۀ پرهیزگاری است و بالاترین درجۀ پرهیزگاری، پایین ترین درجۀ یقین است و بالاترین درجۀ یقین، پایین ترین درجۀ رضا و خشنودی است. همانا پارسایی در آیه ای از کتاب خدای شکوهمند است: (تا بر آنچه از دست داده اید، اندوهگین نشده، به آنچه به شما داده است، شادمان نگردید.) [حدید (5٧) :٢٣]

[١٨٨٨]5-سفیان عیینه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: هر دلی که در آن، شکّ یا شرکی باشد، پست است. و همانا آنان پارسایی در دنیا را به جهت خالی شدن دل هاشان برای آخرت می خواستند.

[١٨٨٩]6-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: نشانۀ مشتاقان به پاداش آخرت، پارسایی در شکوفۀ رسیدۀ دنیا است. هان که پارسایی پارسا در این دنیا از قسمت خداوند عزّتمند برای او نمی کاهد، اگرچه خودش چشم بپوشد. و طمع آزمند به شکوفۀ رسیدۀ[زندگی]دنیا، چیزی به او

ص :٢٩٣

فیها و إن حرص، فالمغبون من حرم حظّه من الآخره.

[١٨٩٠]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن یحیی الخثعمیّ، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أعجب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شیء من الدّنیا إلاّ أن یکون فیها جائعا خائفا.

[١٨٩١]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

خرج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو محزون فأتاه ملک و معه مفاتیح خزائن الأرض، فقال: یا محمّد هذه مفاتیح خزائن الأرض یقول لک ربّک: افتح و خذ منها ما شئت من غیر أن تنقص شیئا عندی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الدّنیا دار من لا دار له و لها یجمع من لا عقل له، فقال الملک: و الّذی بعثک بالحقّ نبیّا لقد سمعت هذا الکلام من ملک یقوله فی السّماء الرّابعه، حین أعطیت المفاتیح.

[١٨٩٢]٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بجدی أسکّ ملقی علی مزبله میتا، فقال لأصحابه: کم یساوی هذا؟ فقالوا: لعلّه لو کان حیّا لم یساو درهما، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: و الّذی نفسی بیده للدّنیا أهون علی اللّه من هذا الجدی علی أهله.

[١٨٩٣]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عمّن ذکره، عن عبد اللّه بن القاسم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أراد اللّه بعبد خیرا زهّده فی الدّنیا و فقّهه فی الدّین و بصّره عیوبها و من أوتیهنّ فقد أوتی خیر الدّنیا و الآخره، و قال: لم یطلب أحد الحقّ بباب أفضل من الزّهد فی الدّنیا و هو ضدّ لما طلب أعداء الحقّ، قلت: جعلت فداک ممّا ذا؟

ص :٢٩4

نمی افزاید اگرچه خیلی حرص بزند. و زیان دیده کسی است که از بهرۀ آخرت محروم می شود.

[١٨٩٠]٧-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ چیز دنیا رسول خدا را خوشحال نمی ساخت جز این که در آن گرسنه و هراسان باشد.

[١٨٩١]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پیامبر گرامی درحالی که غمگین بود بیرون آمد. فرشته ای که کلید گنجینه های زمین را به همراه داشت، به نزدش آمده، عرض کرد: ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]این کلید گنجینه های زمین است. پروردگارت می فرماید: آن ها را بگشا و آنچه می خواهی بردار، بی آن که چیزی در نزد من کاسته شود. رسول خدا فرمود: دنیا خانۀ کسی است که خانه ندارد و برای این خانه کسی گرد می آورد که خرد ندارد. فرشته عرض کرد: به خدایی که تو را به حقّ به پیامبری فرستاد سوگند که این سخن را وقتی کلیدها را می گرفتم از فرشته ای در آسمان چهارم شنیدم.

[١٨٩٢]٩-جمیل درّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا چشمش به بزغالۀ گوش بریدۀ مرده ای در زباله دان افتاد، پس به اصحابش فرمود: این چقدر می ارزد؟ گفتند: شاید اگر زنده بود، دو درهم می ارزید. پیامبر گرامی فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست او است دنیا در نزد خدا از این بزغاله در نزد اهلش خوارتر است.

[١٨٩٣]١٠-عبد اللّه قاسم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خداوند خوبی بنده ای را بخواهد او را در دنیا پارسا، در دین فقیه و به عیب های خود بینا می کند. و به هرکس که این ها را داده اند خیر دنیا و آخرت را داده اند. و فرمودند:

هیچ کس حقّ را از دری برتر از پارسایی در دنیا نجسته است. و این برخلاف چیزی است که دشمنان حقّ می جویند. من عرض کردم: جانم فدایت از چه چیز می جویند؟

ص :٢٩5

قال: من الرّغبه فیها. و قال: ألا من صبّار کریم، فإنّما هی أیّام قلائل، ألا إنّه حرام علیکم أن تجدوا طعم الإیمان حتّی تزهّدوا فی الدّنیا.

قال: و سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إذا تخلّی المؤمن من الدّنیا سما و وجد حلاوه حبّ اللّه و کان عند أهل الدّنیا کأنّه قد خولط و إنّما خالط القوم حلاوه حبّ اللّه فلم یشتغلوا بغیره.

قال: و سمعته یقول: إنّ القلب إذا صفا ضاقت به الأرض حتّی یسمو.

[١٨٩4]١١-علیّ، عن أبیه، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن عبد الرّزّاق بن همّام، عن معمر بن راشد، عن الزّهریّ محمّد بن مسلم بن شهاب قال:

سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام أیّ الأعمال أفضل عند اللّه عزّ و جلّ؟ فقال: ما من عمل بعد معرفه اللّه جلّ و عزّ و معرفه رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أفضل من بغض الدّنیا، و إنّ لذلک لشعبا کثیره و للمعاصی شعبا فأوّل ما عصی اللّه به الکبر و هی معصیه إبلیس حین أبی و استکبر و کان من الکافرین، و الحرص و هی معصیه آدم و حوّاء حین قال اللّه عزّ و جلّ لهما: فَکُلاٰ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمٰا وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَهَ فَتَکُونٰا مِنَ اَلظّٰالِمِینَ فأخذا ما لا حاجه بهما إلیه فدخل ذلک علی ذرّیّتهما إلی یوم القیامه و ذلک أنّ أکثر ما یطلب ابن آدم ما لا حاجه به إلیه، ثمّ الحسد و هی معصیه ابن آدم حیث حسد أخاه فقتله، فتشعّب من ذلک حبّ النّساء و حبّ الدّنیا و حبّ الرّئاسه و حبّ الرّاحه و حبّ الکلام و حبّ العلوّ و الثّروه، فصرن سبع خصال، فاجتمعن کلّهنّ فی حبّ الدّنیا، فقال الأنبیاء و العلماء بعد معرفه ذلک: حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه، و الدّنیا دنیاءان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونه.

[١٨٩5]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن بکیر عن

ص :٢٩6

فرمود: از رغبت به دنیا. و فرمود: آیا پر صبر بزرگواری هست، که این روزها اندک است. هان تا در دنیا پارسایی نکنید، چشیدن طعم ایمان بر شما حرام است.

راوی گفته است: و شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: هرگاه مؤمن از دنیا کناره گیرد، اوج می گیرد و شیرینی دوستی خداوند را درمی یابد و او در نزد اهل دنیا چنان می نماید که گویا قاطی کرده است درحالی که این ها با شیرینی دوستی خداوند آمیخته شده، به غیر او نمی پردازند. او گفته است: و شنیدم می فرماید:

همانا دل وقتی پاک شود زمین برایش تنگ می شود تا آن که بالا می رود.

[١٨٩4]١١-زهری گفته است: از حضرت سجّاد علیه السّلام پرسیدند: کدام عمل در نزد خداوند شکوهمند برتر است؟ فرمودند: پس از معرفت به خدای شکوهمند و معرفت به فرستادۀ او هیچ عملی برتر از دشمنی با دنیا نیست. و آن شاخه های فراوانی دارد و گناه هم شاخه های بسیاری دارد. نخستین چیزی که خدا به سببش نافرمانی شد، کبر بود. که گناه ابلیس است، وقتی سرپیچید و بزرگی فروخت و از کافران شد و حرص بود. که گناه آدم و حوّا است. وقتی خداوند عزّتمند به آن دو فرمود: (از هرچه خواستید بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران می گردید.) [اعراف (٧) :١٩]ولی آنان به آنچه نیازی نداشتند، دست یازیدند و این به نسل آن دو تا روز قیامت رسید. و از این جهت است که بیشتر چیزهایی که انسان به دنبالش می رود، چیزی است که به آن نیاز ندارد. سپس حسد است و آن گناه پسر آدم است. آن گاه که به برادرش حسد ورزیده، او را کشت. و از این نافرمانی ها دوستی زنان و دوستی دنیا و ریاست دوستی و راحت طلبی و سخن دوستی و برتری طلبی و مال دوستی ناشی شده است. و هفت خصلت شده اند که همه در دنیادوستی گرد آمده اند. و پیامبران و عالمان پس از دانستن این گفته اند:

دنیادوستی در رأس هر گناهی است. و دنیا دوگونه است: دنیای رساننده و دنیای نفرین شده.

[١٨٩5]١٢-ابن بکیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٢٩٧

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ فی طلب الدّنیا إضرارا بالآخره و فی طلب الآخره إضرارا بالدّنیا، فأضرّوا بالدّنیا فإنّها أولی بالإضرار.

[١٨٩6]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی أیّوب الخزّاز عن أبی عبیده الحذّاء قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: حدّثنی بما أنتفع به فقال: یا أبا عبیده أکثر ذکر الموت، فإنّه لم یکثر إنسان ذکر الموت إلاّ زهد فی الدّنیا.

[١٨٩٧]١4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن الحکم بن أیمن، عن داود الأبزاریّ قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: ملک ینادی کلّ یوم: ابن آدم لد للموت و اجمع للفناء و ابن للخراب.

[١٨٩٨]١5-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن عمر بن أبان، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما: إنّ الدّنیا قد ارتحلت مدبره، و إنّ الآخره قد ارتحلت مقبله، و لکلّ واحده منهما بنون، فکونوا من أبناء الآخره، و لا تکونوا من أبناء الدّنیا [ألا]و کونوا من الزّاهدین فی الدّنیا الرّاغبین فی الآخره. ألا إنّ الزّاهدین فی الدّنیا اتّخذوا الأرض بساطا، و التّراب فراشا، و الماء طیبا، و قرّضوا من الدّنیا تقریضا. ألا و من اشتاق إلی الجنّه سلا عن الشّهوات، و من أشفق من النّار رجع عن المحرّمات و من زهد فی الدّنیا هانت علیه المصائب. ألا إنّ للّه عبادا کمن رأی أهل الجنّه فی الجنّه مخلّدین، و کمن رأی أهل النّار فی النّار معذّبین، شرورهم مأمونه، و قلوبهم محزونه، أنفسهم

ص :٢٩٨

دنیاجویی زیان زدن به آخرت است و آخرت جویی زیان زدن به دنیا است. پس به دنیا زیان بزنید که به آن شایسته تر است.

[١٨٩6]١٣-ابو عبیدۀ حذّاء گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: حدیثی بفرمایید تا سودمند گردم. فرمودند: ای ابو عبیده بسیار یاد مرگ کن؛ زیرا هیچ انسانی بسیار یاد مرگ نمی کند جز این که در دنیا پارسا می شود.

[١٨٩٧]١4-از داود ابزاری روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: هر روز فرشته ای فریاد می زند: پسر آدم برای مردن بزای و برای نابودی جمع کن و برای خراب شدن بساز.

[١٨٩٨]١5-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: دنیا پشت کرده کوچ می کند و آخرت روی آورده. و هرکدام فرزندانی دارند. پس، از فرزندان آخرت باشید و نه از فرزندان دنیا. [هان]از پارسایان در دنیا و مشتاقان به آخرت باشید. هان که پارسایان دنیا زمین را بستر، خاک را فرش، آب را عطر خود قرار داده اند و از دنیا به کلّی بریده اند. هان که هرکس به بهشت مشتاق باشد هوس ها را فراموش می کند و هرکس از دوزخ بترسد از حرام ها باز می گردد و هرکس در دنیا پارسا باشد سختی ها برایش آسان می شود.

هان برای خدا بندگانی است، مانند کسانی که اهل بهشت جاودانه در بهشت را دیده اند. و مانند کسانی که اهل دوزخ عذاب شده در آتش را دیده اند. بدی هاشان ایمن شده است و دل هاشان غمگین. جان هاشان پاک است و نیازهاشان سبک.

ص :٢٩٩

عفیفه، و حوائجهم خفیفه، صبروا أیّاما قلیله، فصاروا بعقبی راحه طویله، أمّا اللّیل فصافّون أقدامهم تجری دموعهم علی خدودهم و هم یجأرون إلی ربّهم، یسعون فی فکاک رقابهم، و أمّا النّهار فحلماء، علماء، برره، أتقیاء، کأنّهم القداح قد براهم الخوف من العباده، ینظر إلیهم النّاظر فیقول: مرضی-و ما بالقوم من مرض-أم خولطوا فقد خالط القوم أمر عظیم، من ذکر النّار و ما فیها.

[١٨٩٩]١6-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن أبی عبد اللّه المؤمن، عن جابر قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقال:

یا جابر و اللّه إنّی لمحزون، و إنّی لمشغول القلب، قلت: جعلت فداک و ما شغلک و ما حزن قلبک؟ فقال: یا جابر إنّه من دخل قلبه صافی خالص دین اللّه شغل قلبه عمّا سواه، یا جابر ما الدّنیا و ما عسی أن تکون الدّنیا؟ هل هی إلاّ طعام أکلته أو ثوب لبسته أو امرأه أصبتها، یا جابر إنّ المؤمنین لم یطمئنّوا إلی الدّنیا ببقائهم فیها و لم یأمنوا قدومهم الآخره، یا جابر الآخره دار قرار، و الدّنیا دار فناء و زوال، و لکن أهل الدّنیا أهل غفله و کأنّ المؤمنین هم الفقهاء أهل فکره و عبره، لم یصمّهم عن ذکر اللّه جلّ اسمه ما سمعوا ب آذانهم، و لم یعمهم عن ذکر اللّه ما رأوا من الزّینه بأعینهم ففازوا بثواب الآخره، کما فازوا بذلک العلم. و اعلم یا جابر أنّ أهل التّقوی أیسر أهل الدّنیا مئونه و أکثرهم لک معونه، تذکر فیعینونک و إن نسیت ذکّروک، قوّالون بأمر اللّه، قوّامون علی أمر اللّه قطعوا محبّتهم بمحبّه ربّهم و وحشوا الدّنیا لطاعه ملیکهم و نظروا إلی اللّه عزّ و جلّ و إلی محبّته بقلوبهم و علموا أنّ ذلک هو المنظور إلیه، لعظیم شأنه، فأنزل الدّنیا کمنزل نزلته ثمّ ارتحلت عنه، أو کمال وجدته فی منامک فاستیقظت

ص :٣٠٠

روزهایی اندک شکیبایی می کنند و در آخرت به راحتی ای دراز می رسند. در شب، پاهاشان به صف شده، اشک هاشان بر گونه جاری گشته به پروردگارشان پناه برده، برای آزادی گردن هاشان کوشش می کنند و در روز بردبارانی عالم، نیک و پرهیزگارند. گویا تیرهایی هستند که هراس از عبادت آنان را تراش داده است.

کسی که آنان را می بیند، می گوید: بیمارند-درحالی که آنان بیماری ای ندارند-یا قاطی کرده اند ولی مسأله ای بزرگ که یاد دوزخ و چیزهای درون آن است با این مردم آمیخته است.

[١٨٩٩]١6-جابر گفته است: به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتم و ایشان فرمود: ای جابر به خدا سوگند من غمگین و دل گرفته ام. من عرض کردم: جانم فدایت گرفتاری و اندوه دلتان چیست؟ فرمودند: ای جابر هرکس که دین زلال و ناب خدا در دلش باشد او را از جز او بازمی دارد. ای جابر دنیا چیست و چه می تواند باشد؟ آیا آن جز خوراکی است که می خوری یا لباسی که می پوشی یا زنی که به او می رسی؟ ای جابر همانا مؤمنان، به دنیا و ماندنشان در آن آرامش نیافته به رسیدن به آخرت ایمن نشدند. ای جابر آخرت خانۀ ماندن است و دنیا خانۀ نابودی و رفتن. ولی اهل دنیا اهل غفلت اند و گویی مؤمنان، فقیهان اهل اندیشه و عبرت اند که آنچه با گوش هاشان می شنوند، آنان را از یاد خدای بزرگ نام کر نکرده، و آراستگی ای که چشمانشان می بیند آنان را از یاد خدا کور نمی کند.

و ایشان به پاداش آخرت می رسند چنان که به این دانش رسیده اند.

و بدان ای جابر که اهل پرهیزگاری اندک خرج ترین اهل دنیا و یاورترین ایشان به تو هستند. نیازت را که بگویی یاری ات می کنند و اگر فراموش کنی به یادت می آورند. از فرمان خدا سخن گفته، بر آن ایستادگی می کنند. به جهت دوستی با پروردگارشان از دوستی اهل دنیا بریده اند و برای فرمانبری از اربابشان از دنیا می هراسند. به خداوند شکوهمند و به دوستی اش با دل نگریسته به جهت مقام بزرگش می فهمند که مقصود همان است. پس دنیا را همچون منزلگاهی بدان که در آن فرودآمده، سپس کوچ می کنی یا آن را چون مالی ببین که در خواب یافته ای که

ص :٣٠١

و لیس معک منه شیء إنّی [إنّما]ضربت لک هذا مثلا، لأنّها عند أهل اللّبّ و العلم باللّه کفیء الظّلال، یا جابر فاحفظ ما استرعاک اللّه جلّ و عزّ من دینه و حکمته و لا تسألنّ عمّا لک عنده إلاّ ما له عند نفسک، فإن تکن الدّنیا علی غیر ما وصفت لک فتحوّل إلی دار المستعتب، فلعمری لربّ حریص علی أمر قد شقی به حین أتاه، و لربّ کاره لأمر قد سعد به حین أتاه و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِیُمَحِّصَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ اَلْکٰافِرِینَ

[١٩٠٠]١٧-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن موسی بن بکر، عن أبی إبراهیم علیه السّلام قال:

قال أبو ذرّ-رحمه اللّه-: جزی اللّه الدّنیا عنّی مذمّه بعد رغیفین من الشّعیر أتغدّی بأحدهما و أتعشّی بالآخر و بعد شملتی الصّوف أتّزر بإحداهما و أتردّی بالأخری.

[١٩٠١]١٨-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن المثنّی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبو ذرّ-رضی اللّه عنه-یقول فی خطبته: یا مبتغی العلم کأنّ شیئا من الدّنیا لم یکن شیئا إلاّ ما ینفع خیره و یضرّ شرّه إلاّ من رحم اللّه، یا مبتغی العلم لا یشغلک أهل و لا مال عن نفسک، أنت یوم تفارقهم کضیف بتّ فیهم ثمّ غدوت عنهم إلی غیرهم، و الدّنیا و الآخره کمنزل تحوّلت منه إلی غیره و ما بین الموت و البعث إلاّ کنومه نمتها ثمّ استیقظت منها، یا مبتغی العلم قدّم لمقامک بین یدی اللّه عزّ و جلّ، فإنّک مثاب بعملک کما تدین تدان یا مبتغی العلم.

[١٩٠٢]١٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٠٢

چون بیدار شوی چیزی از آن را به همراه نخواهی داشت. من برای این، مثال زدم که دنیا نزد اهل خرد و معرفت به خدا همچون سایۀ ظهرگاه است. پس ای جابر آنچه خداوند از دین و حکمتش به تو سپرده، نگاه دار و هیچگاه از آنچه نزد او داری-مگر چیزی که از سوی او در نزد تو است-نپرس. و اگر دنیا در نظرت جز آن باشد که من برایت گفتم، سری به خانۀ توبه بزن. به جانم سوگند بسا کسی که به چیزی طمع دارد و وقتی به او داده می شود به سببش بدبخت می گردد و بسا کسی که از چیزی بدش می آید و چون به او داده شود به سببش سعادتمند می گرد و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود: (تا مؤمنان را پاکیزه کرده، کافران را نابود سازد.) [آل عمران (٣) :١4١]

[١٩٠٠]١٧-موسای بکر از ابو ابراهیم علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدایش بیامرزد-گفته است: خدا به جای من دنیا را نکوهش کند اگر پس از دو گرده نان جوین برای صبحانه و شامم و دو روپوش پشمین برای شلوار و عبایم چیزی بخواهم.

[١٩٠١]١٨-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدا از او خشنود باد-در سخنرانی اش می گفت: ای دانش جو هیچ چیز دنیا ارزشی ندارد جز آنچه خیرش سود برساند و شرّش زیان برساند-مگر به کسی که خدا رحم کند-ای دانش جو خانواده و مال تو را از خودت بازندارد؛ زیرا روزی که از آنان جدا می گردی همچون میهمانی خواهی بود که شب را در میانشان خوابیده ای و سپس روز به سوی دیگران می روی. دنیا و آخرت مانند منزلگاهی است که از یکی به دیگری می روی و میان مرگ و برانگیخته شدن جز یک خواب و آن گاه بیداری، فاصله ای نیست. ای دانش جو برای جایگاهت در پیشگاه خدای شکوهمند چیزی بفرست؛ زیرا تو برای عملت پاداش داده می شوی. به همان اندازه که اطاعت کنی، جزا داده می شوی. ای دانش جو.

[١٩٠٢]١٩-حسن راشد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٣٠٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما لی و للدّنیا إنّما مثلی و مثلها کمثل الرّاکب رفعت له شجره فی یوم صائف فقال تحتها ثمّ راح و ترکها.

[١٩٠٣]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یحیی بن عقبه الأزدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: مثل الحریص علی الدّنیا کمثل دوده القزّ، کلّما ازدادت علی نفسها لفّا کان أبعد لها من الخروج حتّی تموت غمّا، قال: و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کان فیما وعظ به لقمان ابنه: یا بنیّ إنّ النّاس قد جمعوا قبلک لأولادهم فلم یبق ما جمعوا و لم یبق من جمعوا له، و إنّما أنت عبد مستأجر قد أمرت بعمل و وعدت علیه أجرا فأوف عملک و استوف أجرک و لا تکن فی هذه الدّنیا بمنزله شاه وقعت فی زرع أخضر فأکلت حتّی سمنت فکان حتفها عند سمنها و لکن اجعل الدّنیا بمنزله قنطره علی نهر جزت علیها و ترکتها و لم ترجع إلیها آخر الدّهر. أخربها و لا تعمرها، فإنّک لم تؤمر بعمارتها. و اعلم أنّک ستسأل غدا إذا وقفت بین یدی اللّه عزّ و جلّ عن أربع: شبابک فیما أبلیته؟ و عمرک فیما أفنیته؟ و مالک ممّا اکتسبته؟ و فیما أنفقته؟ فتأهّب لذلک و أعدّ له جوابا: و لا تأس علی ما فاتک من الدّنیا، فإنّ قلیل الدّنیا لا یدوم بقاؤه و کثیرها لا یؤمن بلاؤه، فخذ حذرک وجد فی أمرک و اکشف الغطاء عن وجهک و تعرّض لمعروف ربّک و جدّد التّوبه فی قلبک و اکمش فی فراغک قبل أن یقصد قصدک و یقضی قضاؤک و یحال بینک و بین ما ترید.

[١٩٠4]٢١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول-فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام-: یا

ص :٣٠4

مرا با دنیا چه کار. حکایت من و دنیا همچون حکایت سواری است که در روزی گرم درختی یافته، زیر آن قیلوله کرده سپس رفته و آن درخت را واگذاشته است.

[١٩٠٣]٢٠-یحیی بن عقبه ازدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: حکایت حریص به دنیا همچون حکایت کرم ابریشم است که هرچه بیشتر دور خودش بتند، از رهایی دورتر می شود تا از غصّه می میرد.

راوی گفته است: و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در اندرزهای لقمان به پسرش چنین آمده است: پسرم مردم پیش از تو برای فرزندانشان گرد آوردند ولی نه آنچه گردآوردند، ماند و نه کسی که برای او گرد آورده بودند. و تو بنده ای مزد بگیری که به کار دستورت داده، به پاداش وعده داده شده ای. پس عملت را به انجام رسان و پاداشت را دریاب و در این دنیا همچون گوسفندی در مزرعۀ سبز نباش که می خورد تا چاق شود و مرگش همان چاقی شدنش می باشد. بلکه دنیا را همچون پلی بر رودخانه بدان که از آن می گذری و تا ابد به آن بازنمی گردی خراب کن و آبادش نکن؛ زیرا تو به آباد کردن دستور ندادی. و بدان که فردا وقتی در پیشگاه خداوند شکوهمند می ایستی از چهار چیز بازخواست می شوی:

جوانی ات را در چه چیزی آزمودی؟ عمرت را در چه چیزی سپری کردی؟ مالت را از چه چیزی به دست آوردی؟ و در چه چیزی خرج کردی؟ پس برای آن جایگاه آماده شو و پاسخی فراهم کن. و بر آنچه از دنیا از دست داده ای افسوس نخور؛ زیرا اندک دنیا بقایش هماره نیست و بسیارش از بلا ایمن نه. پس پروا کن و در کارت بکوش و پرده از چهره ات بردار و به نیکی پروردگارت دست دراز کن و توبه را در دلت تازه کن و در فراغتت شتاب کن پیش از آن که به قصد تو آیند و مرگت امضاء شده، میان تو و آنچه می خواهی فاصله افتد.

[١٩٠4]٢١-ابن ابی یعفور گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: در

ص :٣٠5

موسی لا ترکن إلی الدّنیا رکون الظّالمین و رکون من اتّخذها أبا و أمّا یا موسی لو وکلتک إلی نفسک لتنظر لها إذا لغلب علیک حبّ الدّنیا و زهرتها، یا موسی نافس فی الخیر أهله و استبقهم إلیه، فإنّ الخیر کاسمه و اترک من الدّنیا ما بک الغنی عنه و لا تنظر عینک إلی کلّ مفتون بها و موکل إلی نفسه، و اعلم أنّ کلّ فتنه بدؤها حبّ الدّنیا و لا تغبط أحدا بکثره المال فإنّ مع کثره المال تکثر الذّنوب لواجب الحقوق، و لا تغبطنّ أحدا برضی النّاس عنه، حتّی تعلم أنّ اللّه راض عنه، و لا تغبطنّ مخلوقا بطاعه النّاس له، فإنّ طاعه النّاس له و اتّباعهم إیّاه علی غیر الحقّ هلاک له و لمن اتّبعه.

[١٩٠5]٢٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن غیاث بن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فی کتاب علیّ صلوات اللّه علیه: إنّما مثل الدّنیا کمثل الحیّه ما ألین مسّها و فی جوفها السّمّ النّاقع، یحذرها الرّجل العاقل، و یهوی إلیها الصّبیّ الجاهل.

[١٩٠6]٢٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کتب أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی بعض أصحابه یعظه:

أوصیک و نفسی بتقوی من لا تحلّ معصیته و لا یرجی غیره، و لا الغنی إلاّ به، فإنّ من اتّقی اللّه جلّ و عزّ و قوی و شبع و روی، و رفع عقله عن أهل الدّنیا، فبدنه مع أهل الدّنیا و قلبه و عقله معاین الآخره، فأطفأ بضوء قلبه ما أبصرت عیناه من حبّ الدّنیا فقذّر حرامها و جانب شبهاتها و أضرّ و اللّه بالحلال الصّافی إلاّ ما لا بدّ له من کسره [منه]یشدّ بها صلبه و ثوب یواری به عورته، من أغلظ ما یجد و أخشنه، و لم یکن له فیما لا بدّ له منه ثقه و لا رجاء، فوقعت

ص :٣٠6

مناجات خداوند شکوهمند با موسی علیه السّلام آمده است: ای موسی به دنیا تکیه نکن.

چنان که ستمکاران و کسانی که آن را پدر و مادر خود می دانند، تکیه می کنند. ای موسی اگر تو را به خودت می سپردم تا از آن مواظبت کنی، دوستی دنیا و شکوه آن بر تو چیره می شد. ای موسی در نیکی ها با اهلش بکوش و به سویش با ایشان مسابقه بگذار که نیکی مانند نامش نیک است. از دنیا آنچه را از آن بی نیازی رها کن و با چشمت به فریفتگان دنیا و به خودواگذشتگان منگر. و بدان که هر فتنه ای آغازش دوستی دنیا است. به حال هیچ کس به جهت مال بسیارش حسرت نخور؛ زیرا با مال فراوان و به جهت حقوق واجب است که گناه بسیار می شود. و به حال هیچ کسی به سبب خشنودی مردم از او حسرت نخور تا وقتی که بدانی خدا از او راضی است. و به حال هیچ آفریده ای به سبب فرمانبری مردم از او حسرت نخور. که فرمانبری مردم و پیروی شان از او-به ناحقّ-نابودی او و پیروان او است.

[١٩٠5]٢٢-غیاث ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در کتاب علی- درود خدا بر او-چنین آمده است: همانا حکایت دنیا حکایت مار است که چون لمسش کنی لطیف است ولی درونش زهری کشنده دارد. که خردمند از آن می پرهیزد ولی کودک نادان دل می بازد.

[١٩٠6]٢٣-از ابو جمیله روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام به یکی از یارانش نامه نوشته، چنین پندش داد: تو و خودم را به پروای کسی که نافرمانی اش روا نیست و جز به او و با او امید بی نیازی نیست، سفارش می کنم. که هرکس از خداوند پروا کند گرامی و توانمند و سیر و سیراب می شود.

و عقلش از اهل دنیا فراتر می رود. بدنش همراه اهل دنیا است ولی دل و عقلش آخرت را می بیند. به روشنای دلش دوستی دنیا را که چشمانش دیده، خاموش می کند حرامش را پلید دانسته، از شبهاتش دوری می گزیند. به خدا سوگند به حلال ناب نیز جز آنچه به اندکی از آن ناچار است، وادار می شود تا به پیکرش نیرو داده، شرمگاهش را بپوشاند. که آن هم از ناگوارترین و زبرترین آن ها می باشد. و به آنچه ناچار است امید و تکیه ای هم ندارد. تکیه و امید او به آفرینندۀ چیزها است.

ص :٣٠٧

ثقته و رجاؤه علی خالق الأشیاء، فجدّ و اجتهد و أتعب بدنه حتّی بدت الأضلاع و غارت العینان فأبدل اللّه له من ذلک قوّه فی بدنه و شدّه فی عقله و ما ذخر له فی الآخره أکثر، فارفض الدّنیا فإنّ حبّ الدّنیا یعمی و یصمّ و یبکم و یذلّ الرّقاب، فتدارک ما بقی من عمرک و لا تقل غدا [أ]و بعد غد، فإنّما هلک من کان قبلک بإقامتهم علی الأمانیّ و التّسویف حتّی أتاهم أمر اللّه بغته و هم غافلون، فنقلوا علی أعوادهم إلی قبورهم المظلمه الضّیّقه و قد أسلمهم الأولاد و الأهلون، فانقطع إلی اللّه بقلب منیب، من رفض الدّنیا، و عزم لیس فیه انکسار و لا انخزال، أعاننا اللّه و إیّاک علی طاعته و وفّقنا اللّه و إیّاک لمرضاته.

[١٩٠٧]٢4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره و غیره، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مثل الدّنیا کمثل ماء البحر کلّما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتّی یقتله.

[١٩٠٨]٢5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: قال عیسی ابن مریم صلوات اللّه علیهما للحواریّین: یا بنی إسرائیل لا تأسوا علی ما فاتکم من الدّنیا کما لا یأسی أهل الدّنیا علی ما فاتهم من دینهم إذا أصابوا دنیاهم.

باب

[١٩٠٩]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عاصم بن حمید، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: و عزّتی و جلالی و عظمتی و علوّی و ارتفاع مکانی، لا یؤثر عبد هوای علی هوی نفسه إلاّ کففت علیه ضیعته و ضمّنت

ص :٣٠٨

پس می کوشد و تنش را خسته می کند تا استخوان هایش نمایان شده، دیدگانش به گودی می رود و خداوند به جایش نیرویی در تن و توانی در عقل جایگزین می کند و آنچه در آخرت برایش ذخیره می کند، بیشتر است. پس دنیا را رها کن؛ زیرا دنیادوستی کور و کر و گنگ و زبون می کند عمر مانده را جبران کن و نگو فردا یا پس فردا، که پیشینیان تو به سبب تکیه شان بر آرزوها و امروز و فردا نابود شدند. فرمان درحالی که آنان غافل بودند، ناگهان آمد و بر روی تابوت به سوی گروهای تاریک و تنگشان رفته، فرزندان و خاندانشان تنهایشان گذاشتند. پس با دلی توبه کار و ترک دنیا کرده و تصمیمی بی شکست به خدا رو کن. خدا ما و تو را بر فرمانبری اش یاری کند و ما و تو را به موجبات خشنودی اش پیروز گرداند.

[١٩٠٧]٢4-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند حکایت دنیا همچون حکایت آب دریا است که تشنه هرقدر از آن بخورد تشنه تر می شود تا او را بکشد.

[١٩٠٨]٢5-وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: عیسای مریم- درود خدا بر او-به حواریان فرمود: ای بنی اسرائیل بر آنچه از دنیا از دستتان رفته افسوس نخورید. همان طور که اهل دنیا وقتی به دنیایشان می رسند بر آنچه از دینشان از دست داده اند افسوس نمی خورند.

باب

[١٩٠٩]١-ابو عبیده از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند می فرماید: سوگند به عزّت و شکوهم و به عظمت و والایی ام و بلندی مقامم که هیچ بنده ای خواست مرا بر خواست خودش برنمی گزیند جز این که زندگی اش را کفایت

ص :٣٠٩

السّماوات و الأرض رزقه و کنت له من وراء تجاره کلّ تاجر.

[١٩١٠]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن ابن سنان، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ: و عزّتی و جلالی و عظمتی و بهائی و علوّ ارتفاعی لا یؤثر عبد مؤمن هوای علی هواه فی شیء من أمر الدّنیا إلاّ جعلت غناه فی نفسه و همّته فی آخرته و ضمّنت السّماوات و الأرض رزقه و کنت له من وراء تجاره کلّ تاجر.

باب القناعه

[١٩١١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن زید الشّحّام، عن عمرو بن هلال قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إیّاک أن تطمح بصرک إلی من فوقک، فکفی بما قال اللّه عزّ و جلّ لنبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ و قال: وَ لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا فإن دخلک من ذلک شیء فاذکر عیش رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فإنّما کان قوته الشّعیر و حلواه التّمر و وقوده السّعف إذا وجده.

[١٩١٢]٢-الحسین بن محمّد بن عامر، عن معلّی بن محمّد، و علیّ بن محمّد عن صالح بن أبی حمّاد جمیعا، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه سالم بن مکرم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه.

[١٩١٣]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن

ص :٣١٠

کرده، آسمان ها و زمین را ضامن روزی اش می کنم. و در پشت تجارت هر بازرگانی، خودم به سود او قرار می گیرم.

[١٩١٠]٢-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند فرمود: سوگند به عزّت و شکوه و عظمتم و تابناکی و بلندی مرتبه ام، هر بندۀ مؤمنی در چیزی از کار دنیا خواست مرا بر خواست خودش برگزیند، توانگری را در جانش قرار داده، اراده اش را به آخرت متوجّه می کنم. آسمان ها و زمین را ضامن روزی اش قرار داده، در پشت تجارت هر بازرگانی خودم به سودش قرار می گیرم.

قناعت

[١٩١١]١-از عمرو هلال روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: مبادا که به بالادست خودت چشم بدوزی. که در این باره آنچه خداوند شکوهمند به پیامبرش فرموده، بس است: (مال و فرزندانشان تو را شگفت زده نکند.) [توبه (٩) :

55]و فرمود: (و به آنچه از شکوه زندگی دنیا به آنان داده ایم خیره نشو.) [طاها (٢٠) :

١٣١]و اگر در این باره اشکالی داشتی، زندگانی رسول خدا را به یاد آور که خوراکش، نان جو، حلوایش خرما و هیزمش شاخه خشک خرما بود اگر می یافت.

[١٩١٢]٢-ابو خدیجه سالم مکرم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هرکس از ما چیزی بخواهد، به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند.

[١٩١٣]٣-هیثم واقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس

ص :٣١١

محبوب، عن الهیثم بن واقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من رضی من اللّه بالیسیر من المعاش رضی اللّه منه بالیسیر من العمل.

[١٩١4]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه: ابن آدم کن کیف شئت کما تدین تدان من رضی من اللّه بالقلیل من الرّزق قبل اللّه منه الیسیر من العمل و من رضی بالیسیر من الحلال خفّت مئونته و زکت مکسبته و خرج من حدّ الفجور.

[١٩١5]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن عرفه، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

من لم یقنعه من الرّزق إلاّ الکثیر لم یکفه من العمل إلاّ الکثیر و من کفاه من الرّزق القلیل فإنّه یکفیه من العمل القلیل.

[١٩١6]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: ابن آدم إن کنت ترید من الدّنیا ما یکفیک فإنّ أیسر ما فیها یکفیک و إن کنت إنّما ترید ما لا یکفیک فإنّ کلّ ما فیها لا یکفیک

[١٩١٧]٧-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن عبد الرّحمن بن محمّد الأسدیّ، عن سالم بن مکرم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اشتدّت حال رجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالت له امرأته: لو أتیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فسألته فجاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلمّا رآه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه، فقال الرّجل: ما یعنی غیری فرجع إلی

ص :٣١٢

در زندگی به اندک خدا خرسند باشد خدا از عمل اندک او راضی می شود.

[١٩١4]4-عمرو ابو مقدام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در تورات نوشته است: پسر آدم آن گونه باش که می خواهی؛ زیرا همانگونه که اطاعت می کنی جزا داده می شوی. که هرکس به روزی اندک خدا خرسند باشد خدا عمل اندک را از او می پذیرد و هرکس به اندکی از حلال راضی باشد، هزینه اش سبک شده، درآمدش پاکیزه می شود و از مرز فساد بیرون می رود.

[١٩١5]5-محمّد عرفه از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس که جز روزی فراوان قانعش نمی کند، جز عمل فراوان او را بسنده نیست. و هرکس به روزی اندک بسنده می کند، عمل اندک نیز او را بس است.

[١٩١6]6-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-می فرمودند: پسر آدم اگر از دنیا چیزی می خواهی که تو را کفایت کند اندک ترین چیز آن هم تو را بس است. و اگر چیزی می خواهی که تو را کفایت نکند همۀ چیزهای دنیا هم تو را بس نیست.

[١٩١٧]٧-سالم مکرم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زندگی مردی از اصحاب پیامبر گرامی سخت شد پس زنش به او گفت: کاش به نزد رسول خدا رفته، چیزی از ایشان می خواستی. او به نزد پیامبر آمد. حضرت وقتی ایشان را دید، فرمود: هرکس از ما چیزی بخواهد، می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند. مرد با خودش گفت: منظورشان من هستم. پس به نزد زنش

ص :٣١٣

امرأته فأعلمها، فقالت: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بشر فأعلمه، فأتاه، فلمّا رآه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه حتّی فعل الرّجل ذلک ثلاثا ثمّ ذهب الرّجل فاستعار معولا ثمّ أتی الجبل، فصعده فقطع حطبا ثمّ جاء به فباعه بنصف مدّ من دقیق فرجع به فأکله، ثمّ ذهب من الغد، فجاء بأکثر من ذلک فباعه، فلم یزل یعمل و یجمع حتّی اشتری معولا ثمّ جمع حتّی اشتری بکرین و غلاما ثمّ أثری حتّی أیسر فجاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فأعلمه کیف جاء یسأله و کیف سمع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قلت لک: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه.

[١٩١٨]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن الفرات، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من أراد أن یکون أغنی النّاس فلیکن بما فی ید اللّه أوثق منه بما فی ید غیره.

[١٩١٩]٩-عنه، عن ابن فضّال، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر أو أبی عبد اللّه علیهما السّلام قال:

من قنع بما رزقه اللّه فهو من أغنی النّاس.

[١٩٢٠]١٠-عنه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن حمزه بن حمران قال:

شکا رجل إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه یطلب فیصیب و لا یقنع، و تنازعه نفسه إلی ما هو أکثر منه و قال: علّمنی شیئا أنتفع به، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إن کان ما یکفیک یغنیک، فأدنی ما فیها یغنیک، و إن کان ما یکفیک لا یغنیک فکلّ ما فیها لا یغنیک.

[١٩٢١]١١-عنه، عن عدّه من أصحابنا، عن حنان بن سدیر رفعه قال:

ص :٣١4

بازگشته، سخن را باز گفت. زن گفت: رسول خدا نیز انسانی است. او را از حال خودت آگاه کن. پس به نزد حضرت آمد. رسول خدا چون او را دید، فرمود: هر کس از ما چیزی بخواهد می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می کند. آن مرد تا سه بار چنین کرد. سپس رفت و کلنگی عاریه کرده، به کوه رفت و هیزمی گرد آورده، به شهر آورد و به نیم چارک آرد فروخت. آن گاه آن را به خانه برد و خورد. سپس فردا رفت و هیزم بیشتری آورده، فروخت. و پیوسته کار کرد و مالی گرد آورد تا کلنگی خرید، سپس مالی گرد آورد و دو بچّه شتر و یک نوکر خرید. سپس ثروتمند و کامیاب شد. آن گاه به نزد پیامبر گرامی آمده، قصّه را گفت که چگونه آمد تا چیزی از ایشان بخواهد و از ایشان چه شنید. پیامبر گرامی فرمود: من که به تو گفتم: هرکس از ما چیزی بخواهد، می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می گرداند.

[١٩١٨]٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هر کس می خواهد از بی نیازترین مردم باشد، به آنچه در دست خدا است مطمئن تر باشد تا به آنچه در دست جز او است.

[١٩١٩]٩-ابو حمزه از حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس به آنچه خدا روزی کرده، قناعت کند از بی نیازترین مردمان است.

[١٩٢٠]١٠-حمزۀ حمران گفته است: مردی به نزد حضرت صادق علیه السّلام شکایت برد و گفت: من می جویم و به دست می آورم ولی قانع نشده، نفسم برای بیشتر از آن با من ستیز می کند. چیزی به من بیاموزید تا به آن سودمند گردم. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: اگر آنچه تو را بس است بی نیازت می کند، کم ترین چیزی که در دنیا است تو را بی نیاز می کند و اگر آنچه تو را بس است بی نیازت نمی کند، همۀ دنیا هم تو را بی نیاز نخواهد کرد.

[١٩٢١]١١-از حنان سدیر حدیثی که سندش را به امیر مؤمنان علیه السّلام رسانده، روایت

ص :٣١5

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: من رضی من الدّنیا بما یجزیه کان أیسر ما فیها یکفیه، و من لم یرض من الدّنیا بما یجزیه لم یکن فیها شیء یکفیه.

باب الکفاف

[١٩٢٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن غیر واحد، عن عاصم بن حمید، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: إنّ من أغبط أولیائی عندی رجلا خفیف الحال، ذا حظّ من صلاه، أحسن عباده ربّه بالغیب، و کان غامضا فی النّاس جعل رزقه کفافا، فصبر علیه، عجّلت منیّته فقلّ تراثه و قلّت بواکیه.

[١٩٢٣]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: طوبی لمن أسلم و کان عیشه کفافا.

[١٩٢4]٣-النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد و من أحبّ محمّدا و آل محمّد العفاف و الکفاف و ارزق من أبغض محمّدا و آل محمّد المال و الولد.

[١٩٢5]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن یعقوب بن یزید، عن إبراهیم بن محمّد النّوفلیّ رفعه إلی علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم براعی إبل فبعث یستسقیه، فقال: أمّا ما فی ضروعها فصبوح الحیّ و أمّا ما فی آنیتنا فغبوقهم، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ أکثر ماله

ص :٣١6

شده که ایشان فرمودند: هرکس از دنیا به آنچه او را بس است، خرسند باشد، کم ترین چیز دنیا او را بس است. و هرکس از دنیا به آنچه او را بس است، خرسند نباشد، چیزی در دنیا نیست که او را کفایت کند.

کفاف

[١٩٢٢]١-ابو عبیدۀ حذّاء گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید که رسول خدا فرمود: خداوند عزّتمند فرموده است: از رشک انگیزترین دوستانم در پیشگاه من مرد سبک حال صاحب بهرۀ از نماز است که در نهان به نیکی پروردگارش را عبادت می کند. در میان مردم گمنام است و روزی اش را به اندازۀ کفاف قرار داده، بر آن شکیبایی می کند. و مرگش که به شتاب برسد، ارث و گریه کنندگانی اندک دارد.

[١٩٢٣]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خوشا کسی که اسلام آورده و زندگی اش به اندازۀ کفاف است.

[١٩٢4]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خدایا به محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام و کسانی که محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام را دوست دارند پاکدامنی و کفاف را روزی کن. و به کسانی که دشمن محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام هستند مال و فرزند روزی کن.

[١٩٢5]4-ابراهیم بن محمّد نوفلی حدیثی که سندش را به حضرت سجّاد علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: رسول خدا بر شترچرانی گذشت و کسی را فرستاد تا از او آشامیدنی بخواهد. او گفت: آنچه در سینه های شتران است برای صبحانۀ قبیله است و آنچه در ظرف هایمان است برای شامشان. پس رسول خدا فرمود: خدایا مال و فرزندش را فراوان کن. سپس به گوسفندچرانی گذشت و کسی

ص :٣١٧

و ولده، ثمّ مرّ براعی غنم فبعث إلیه یستسقیه فحلب له ما فی ضروعها و أکفأ ما فی إنائه فی إناء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بعث إلیه بشاه و قال: هذا ما عندنا و إن أحببت أن نزیدک زدناک، قال: فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ ارزقه الکفاف، فقال له بعض أصحابه، یا رسول اللّه دعوت للّذی ردّک بدعاء عامّتنا نحبّه و دعوت للّذی أسعفک بحاجتک بدعاء کلّنا نکرهه؟ فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ ما قلّ و کفی خیر ممّا کثر و ألهی: اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد الکفاف.

[١٩٢6]5-عنه، عن أبیه، عن أبی البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: یحزن عبدی المؤمن إن قتّرت علیه و ذلک أقرب له منّی، و یفرح عبدی المؤمن إن وسّعت علیه و ذلک أبعد له منّی.

[١٩٢٧]6-الحسین بن محمّد، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد الأزدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: إنّ من أغبط أولیائی عندی عبدا مؤمنا، ذا حظّ من صلاح، أحسن عباده ربّه، و عبد اللّه فی السّریره، و کان غامضا فی النّاس فلم یشر إلیه بالأصابع و کان رزقه کفافا، فصبر علیه فعجّلت به المنیّه، فقلّ تراثه و قلّت بواکیه.

باب تعجیل فعل الخیر

[١٩٢٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان قال: حدّثنی حمزه بن حمران قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إذا همّ أحدکم بخیر فلا یؤخّره فإنّ العبد ربّما صلّی الصّلاه أو صام الیوم فیقال له: اعمل ما شئت بعدها فقد غفر [اللّه]لک.

ص :٣١٨

را فرستاد تا از او شیر بخواهد. او آنچه در سینۀ گوسفندان بود، دوشید و آنچه در ظرف هایش داشت در ظرف رسول خدا ریخته و گوسفندی نیز فرستاد و عرض کرد: این چیزی بود که داشتیم اگر دوست داشتید بیشتر هم می دهیم. و رسول خدا فرمودند: خدایا کفاف را روزی اش کن. پس یکی از اصحاب پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا برای کسی که به شما چیزی نداد، دعایی کردی که ما همه دوست داشتیم ولی برای کسی که نیازت را برآورد دعایی کردی که همۀ ما آن را ناپسند می دانیم؟ ! رسول خدا فرمودند: همانا اندک به کفایت بهتر از بسیار مشغول کننده است. خدایا به محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام کفاف را روزی کن.

[١٩٢6]5-ابو البختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند شکوهمند می فرماید: اگر بر بندۀ مؤمنم تنگ بگیرم، غمگین می شود درحالی که آن، او را به من نزدیک تر می کند. و اگر وسعت بدهم، شادمان می شود درحالی که آن، او را از من دورتر می کند.

[١٩٢٧]6-بکر بن محمّد ازدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که [رسول خدا]فرمودند: خداوند شکوهمند فرموده است: از رشک انگیزترین دوستانم در پیشگاهم بندۀ مؤمن صاحب بهرۀ از نیکی است که به خوبی پروردگارش را عبادت می کند. خداوند را در دل عبادت می کند و در میان مردم گمنام است و با انگشت به سویش اشاره نمی شود. روزی اش به قدر کفاف است و بر آن شکیبایی می کند و مرگش که به شتاب برسد، ارزشش ناچیز و گریه کنندگانش اندک اند.

شتاب در کار نیک

[١٩٢٨]١-حمزۀ حمران گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی یکی از شما قصد خیری کرد، آن را عقب نیندازد. که بسا بنده نمازی بگزارد یا روزه ای بگیرد و آن گاه به او بگویند: اینک هر کار که خواهی بکن که [خدا]تو را

ص :٣١٩

[١٩٢٩]٢-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن أبی جمیله قال، قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

افتتحوا نهارکم بخیر و أملوا علی حفظتکم فی أوّله خیرا و فی آخره خیرا، یغفر لکم ما بین ذلک إن شاء اللّه.

[١٩٣٠]٣-عنه، عن ابن أبی عمیر، عن مرازم بن حکیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی یقول: إذا هممت بخیر فبادر، فإنّک لا تدری ما یحدث.

[١٩٣١]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ من الخیر ما یعجّل.

[١٩٣٢]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن بشیر بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أردت شیئا من الخیر فلا تؤخّره، فإنّ العبد یصوم الیوم الحارّ یرید ما عند اللّه فیعتقه اللّه به من النّار، و لا تستقلّ ما یتقرّب به إلی اللّه عزّ و جلّ و لو شقّ تمره.

[١٩٣٣]6-عنه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من همّ بخیر فلیعجّله و لا یؤخّره، فإنّ العبد ربّما عمل العمل فیقول اللّه تبارک و تعالی: قد غفرت لک و لا أکتب علیک شیئا أبدا، و من همّ بسیّئه فلا یعملها، فإنّه ربّما عمل العبد السّیّئه فیراه اللّه سبحانه فیقول: لا و عزّتی و جلالی لا أغفر لک بعدها أبدا.

[١٩٣4]٧-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٢٠

[١٩٢٩]٢-از ابو جمیله روایت شده که رسول خدا فرمودند: روزتان را با نیکی بیاغازید و در آغاز و پایان آن بر فرشتگان نگاهبانتان نیکی بنویسانید تا ان شاء اللّه آنچه میان آن دو است برایتان آمرزیده شود.

[١٩٣٠]٣-مرازم حکیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پدرم می فرمود:

وقتی قصد خیری کردی به آن شتاب کن؛ زیرا تو نمی دانی که چه روی خواهد داد.

[١٩٣١]4-زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند خیری را که در آن شتاب می شود، دوست دارد.

[١٩٣٢]5-بشیر یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی قصد کار خیری کردی آن را به عقب نینداز. که بنده روزی گرم را روزه می گیرد تا به آنچه نزد خدا است برسد و خدا به سبب آن او را از آتش رها می کند. و آنچه را باعث نزدیکی به خداوند عزّتمند می شود، اندک نشمار حتّی اگر به اندازۀ نصف خرما باشد.

[١٩٣٣]6-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر کس قصد انجام خیری کرد، در آن شتاب کند و عقب نیندازد. که بسا بنده عملی انجام دهد که خداوند پاک و والا بفرماید: تو را آمرزیدم و دیگر به زیانت چیزی نمی نویسم. و هرکس به انجام گناهی قصد کرد، آن را انجام ندهد که بسا بنده گناهی انجام دهد و خداوند پاک او را دیده، بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند که پس از این هرگز تو را نمی آمرزم.

[١٩٣4]٧-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی به

ص :٣٢١

إذا هممت بشیء من الخیر فلا تؤخّره، فإنّ اللّه عزّ و جلّ ربّما اطّلع علی العبد و هو علی شیء من الطّاعه فیقول: و عزّتی و جلالی لا أعذّبک بعدها أبدا، و إذا هممت بسیّئه فلا تعملها، فإنّه ربّما اطّلع اللّه علی العبد و هو علی شیء من المعصیه فیقول: و عزّتی و جلالی لا أغفر لک بعدها أبدا

[١٩٣5]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن محمّد بن حمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا همّ أحدکم بخیر أو صله فإنّ عن یمینه و شماله شیطانین فلیبادر لا یکفّاه عن ذلک.

[١٩٣6]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من همّ بشیء من الخیر فلیعجّله، فإنّ کلّ شیء فیه تأخیر فإنّ للشّیطان فیه نظره.

[١٩٣٧]١٠-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن أسباط عن العلاء، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه ثقّل الخیر علی أهل الدّنیا کثقله فی موازینهم یوم القیامه و إنّ اللّه عزّ و جلّ خفّف الشّرّ علی أهل الدّنیا کخفّته فی موازینهم یوم القیامه.

باب الإنصاف و العدل

[١٩٣٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسن بن حمزه، عن جدّه، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن

ص :٣٢٢

انجام کار نیکی قصد کردی آن را عقب نینداز، که بسا خداوند شکوهمند بر بنده ای که در حال اطاعت است آگاه شود و بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند پس از این هرگز تو را عذاب نمی کنم. و چون به انجام گناهی قصد کردی، عمل نکن. که بسا خداوند بر بنده ای که در حال گناه است آگاه شود و بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند، پس از این دیگر تو را نمی آمرزم.

[١٩٣5]٨-محمّد حمران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی یکی از شما به نیکی یا بخششی قصد می کند، دو شیطان در راست و چپش قرار می گیرند. پس باید شتاب کند تا آن دو او را از آن کار باز ندارند.

[١٩٣6]٩-ابو جارود گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس به انجام کاری نیک قصد کرد، در آن شتاب کند؛ زیرا هرچیزی که تأخیری داشته باشد، شیطان به آن نظر خواهد کرد.

[١٩٣٧]١٠-محمّد مسلم گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند نیکی را بر اهل دنیا سنگین ساخت چنان که روز قیامت در ترازوهاشان سنگین است و بدی را برایشان سبک قرار داد چنان که در روز قیامت در ترازوهاشان سبک است.

انصاف و عدالت

[١٩٣٨]١-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در

ص :٣٢٣

الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول فی آخر خطبته: طوبی لمن طاب خلقه و طهرت سجیّته و صلحت سریرته و حسنت علانیته و أنفق الفضل من ماله و أمسک الفضل من قوله و أنصف النّاس من نفسه.

[١٩٣٩]٢-عنه، عن محمّد بن سنان، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من یضمن لی أربعه بأربعه أبیات فی الجنّه؟ أنفق و لا تخف فقرا، و أفش السّلام فی العالم، و اترک المراء و إن کنت محقّا، و أنصف النّاس من نفسک.

[١٩4٠]٣-عنه، عن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن جارود أبی المنذر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: سیّد الأعمال ثلاثه: إنصاف النّاس من نفسک حتّی لا ترضی بشیء إلاّ رضیت لهم مثله و مواساتک الأخ فی المال و ذکر اللّه علی کلّ حال لیس سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر فقط و لکن إذا ورد علیک شیء أمر اللّه عزّ و جلّ به أخذت به أو إذا ورد علیک شیء نهی اللّه عزّ و جلّ عنه ترکته.

[١٩4١]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن علیّ بن المعلّی، عن یحیی بن أحمد، عن أبی محمّد المیثمیّ، عن رومیّ بن زراره، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی کلام له: ألا إنّه من ینصف النّاس من نفسه لم یزده اللّه إلاّ عزّا.

[١٩4٢]5-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن محمّد بن

ص :٣٢4

پایان خطبه اش می فرمود: خوشا کسی که اخلاقش خوش، طبعش پاک، نهانش نیک و آشکارش نیکو است. زیادی مالش را بخشیده، از زیادی سخن دریغ می کند و با مردم انصاف می ورزد.

[١٩٣٩]٢-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چه کسی در برابر چهار خانه در بهشت، چهار چیز را به عهده می گیرد؟ ببخش و از فقر نترس. سلام گفتن را در جهان بگستر. جدال را رها کن اگرچه حقّ با تو باشد و با مردم به انصاف رفتار کن.

[١٩4٠]٣-جارود ابو منذر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

سرور اعمال سه چیز است: انصاف با مردم، چنان که به چیزی برای خودت خرسند نشوی مگر این که به مانند آن برای آنان هم خرسند شوی. و شریک کردن برادر در مال خود و یاد خدا در همه حال. که فقط سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر نیست. بلکه ذکر این است که وقتی فرمانی از خداوند شکوهمند آمد، انجامش دهی و چون نهی ای بیامد رها کنی.

[١٩4١]4-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده است: همانا هرکس با مردم به انصاف رفتار کند، خداوند عزّتش را می افزاید.

[١٩4٢]5-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه کس

ص :٣٢5

مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاثه هم أقرب الخلق إلی اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه حتّی یفرغ من الحساب:

رجل لم تدعه قدره فی حال غضبه إلی أن یحیف علی من تحت یده، و رجل مشی بین اثنین فلم یمل مع أحدهما علی الآخر بشعیره، و رجل قال بالحقّ فیما له و علیه.

[١٩4٣]6-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن زراره، عن الحسن البزّاز، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال فی حدیث له:

ألا أخبرکم بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه، فذکر ثلاثه أشیاء أوّلها: إنصاف النّاس من نفسک.

[١٩44]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: سیّد الأعمال إنصاف النّاس من نفسک و مواساه الأخ فی اللّه و ذکر اللّه عزّ و جلّ علی کلّ حال.

[١٩45]٨-علیّ، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن زراره، عن الحسن البزّاز قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: ألا أخبرک بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه؟ [ثلاث] قلت: بلی قال: إنصاف النّاس من نفسک و مواساتک أخاک و ذکر اللّه فی کلّ موطن، أما إنّی لا أقول سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر و إن کان هذا من ذاک و لکن ذکر اللّه جلّ و عزّ فی کلّ موطن إذا هجمت علی طاعه أو علی معصیه.

[١٩46]٩-ابن محبوب، عن أبی أسامه قال:

ص :٣٢6

در روز قیامت و تا پایان حساب رسی نزدیک ترین آفریدگان به خداوند عزّتمند هستند: مردی که قدرتش در حال خشم، او را به ستم بر زیردستانش وانمی دارد.

مردی که میان دو نفر راه می رود ولی به اندازه جوی به یکی از آن ها مایل نمی شود و مردی که حقّ را می گوید، چه به سودش باشد و چه به زیانش.

[١٩4٣]6-حسن بزّار گفت: در حدیثی حضرت صادق علیه السّلام فرموده است: آیا شما را به دشوارترین چیزی که خدا بر آفریدگانش واجب کرده، آگاه نکنم. و سه چیز فرموده که نخستین شان انصاف ورزی با مردم است.

[١٩44]٧-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

سرور اعمال، انصاف با مردم، یاری برادر در راه خدا و یاد خدای شکوهمند در هر حال است.

[١٩45]٨-حسن بزّاز گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: آیا تو را از دشوارترین واجبات خداوند بر آفریدگانش [که سه چیز است]آگاه نکنم؟ من عرض کردم: چرا. فرمودند: انصاف با مردم، یاری برادرت و یاد خداوند در همه جا. بدان که من نگفتم سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر. اگرچه این هم یاد خدا است ولی یاد خدای عزّتمند در همه جا وقتی است که با اطاعت یا گناهی برخورد می کنی.

[١٩46]٩-از ابو اسامه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مؤمن به

ص :٣٢٧

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما ابتلی المؤمن بشیء أشدّ علیه من خصال ثلاث یحرمها، قیل: و ما هنّ؟ قال: المواساه فی ذات یده و الإنصاف من نفسه و ذکر اللّه کثیرا، أما إنّی لا أقول: سبحان اللّه و الحمد للّه [و لا إله إلاّ اللّه]و لکن ذکر اللّه عند ما أحلّ له و ذکر اللّه عند ما حرّم علیه.

[١٩4٧]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد، عن أبیه، عن جدّه أبی البلاد رفعه قال:

جاء أعرابیّ إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو یرید بعض غزواته، فأخذ بغرز راحلته، فقال: یا رسول اللّه علّمنی عملا أدخل به الجنّه، فقال: ما أحببت أن یأتیه النّاس إلیک فأته إلیهم و ما کرهت أن یأتیه النّاس إلیک فلا تأته إلیهم، خلّ سبیل الرّاحله.

[١٩4٨]١١-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبیس بن هشام، عن عبد الکریم، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الماء یصیبه الظّم آن، ما أوسع العدل إذا عدل فیه و إن قلّ.

[١٩4٩]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أنصف النّاس من نفسه رضی به حکما لغیره.

[١٩5٠]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن یوسف بن عمران بن میثم، عن یعقوب بن شعیب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی آدم علیه السّلام أنّی سأجمع لک الکلام فی أربع کلمات، قال: یا ربّ و ما هنّ؟ قال: واحده لی و واحده لک و واحده فیما بینی و بینک و واحده فیما بینک و بین النّاس قال: یا ربّ بیّنهنّ لی حتّی أعلمهنّ، قال: أمّا الّتی

ص :٣٢٨

چیزی دشوارتر از محروم شدن از سه خصلت دچار نمی شود. گفتند: و آن سه چیستند؟ فرمودند: کمک با آنچه در دست دارد، انصاف ورزی و یاد بسیار خدا.

هان من نمی گویم: سبحان اللّه و الحمد للّه [و لا اله الاّ اللّه]بلکه یاد خدا در حلال و حرامی است که خدا بر او نوشته است.

[١٩4٧]١٠-ابو بلاد حدیثی روایت کرده، گفته است: اعرابی ای به نزد پیامبر گرامی که برای یکی از جنگ ها آماده می شد آمده، رکاب شترش را گرفت و گفت: ای رسول خدا عملی به من بیاموز که به بهشتم ببرد. حضرت فرمودند: با مردم چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند و هرگونه که نمی پسندی با تو رفتار بکنند با آنان نکن. اینک راه شتر را باز کن.

[١٩4٨]١١-حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عدل شیرین تر از آبی است که به دست تشنه می رسد. چه توانگر است این عدل- وقتی عدالت برقرار شود-اگرچه اندک باشد.

[١٩4٩]١٢-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر که با مردم انصاف ورزد، به داوری اش برای دیگران راضی می گردند.

[١٩5٠]١٣-یعقوب شعیب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

خداوند عزّتمند به آدم علیه السّلام چنین وحی کرد: من همۀ سخن را برای تو در چهار کلمه جمع خواهم کرد. او عرض کرد: پروردگارا آن چهار کلمه چیست؟ فرمود: یکی برای من است، یکی برای تو. یکی میان من و تو و یکی میان تو و مردم. او عرض

ص :٣٢٩

لی فتعبدنی لا تشرک بی شیئا، و أمّا الّتی لک فأجزیک بعملک أحوج ما تکون إلیه، و أمّا الّتی بینی و بینک فعلیک الدّعاء و علیّ الإجابه و، أمّا الّتی بینک و بین النّاس فترضی للنّاس ما ترضی لنفسک و تکره لهم ما تکره لنفسک.

[١٩5١]١4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن غالب بن عثمان، عن روح ابن أخت المعلّی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اتّقوا اللّه و اعدلوا، فإنّکم تعیبون علی قوم لا یعدلون.

[١٩5٢]١5-عنه، عن ابن محبوب، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الشّهد، و ألین من الزّبد، و أطیب ریحا من المسک.

[١٩5٣]١6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن عثمان بن جبله، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث خصال من کنّ فیه أو واحده منهنّ کان فی ظلّ عرش اللّه یوم لا ظلّ إلاّ ظلّه: رجل أعطی النّاس من نفسه ما هو سائلهم، و رجل لم یقدّم رجلا و لم یؤخّر رجلا حتّی یعلم أنّ ذلک للّه رضی، و رجل لم یعب أخاه المسلم بعیب حتّی ینفی ذلک العیب عن نفسه، فإنّه لا ینفی منها عیبا إلاّ بدا له عیب، و کفی بالمرء شغلا بنفسه عن النّاس.

[١٩54]١٧-عنه، عن عبد الرّحمن بن حمّاد الکوفیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم الغفاریّ، عن جعفر بن إبراهیم الجعفریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من واسی الفقیر من ماله و أنصف النّاس من نفسه فذلک المؤمن حقّا.

[١٩55]١٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن

ص :٣٣٠

کرد: پروردگارا آن ها را بیان کن تا من بدانم. فرمود: آنچه برای من است این که مرا بندگی کنی و چیزی را شریکم قرار ندهی. آنچه برای تو است این که من تو را برای عملت در زمانی که به آن نیازمندتری پاداش می دهم. و آنچه میان من و تو است این که خواستن از تو است و پذیرش از من. و آنچه میان تو و مردم است این که برای مردم به چیزی راضی شو که برای خودت راضی می شوی و برایشان نپسند آنچه برای خودت نمی پسندی.

[١٩5١]١4-روح اخت معلّی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از خدا پروا کنید و عدالت بورزید که شما از مردمی که عدالت نمی ورزند عیب می گیرید.

[١٩5٢]١5-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

عدالت شیرین تر از عسل است و نرم تر از کره و خوشبوتر از مشک.

[١٩5٣]١6-عثمان جبله از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: سه خصلت است که اگر همه یا یکی از آن ها در کسی باشد در روزی که سایه ای جز سایۀ خداوند نیست در سایۀ عرش او قرار می گیرد: مردی که به مردم چیزی می دهد که خودش از ایشان می خواست؛ مردی که دیگری را پیش و پس نمی اندازد مگر بداند که رضای خدا در آن است. و مردی که از برادر مسلمانش عیبی نمی گیرد مگر وقتی که آن عیب را از خودش دور کند؛ زیرا هر عیبی که از او برطرف شود، عیب دیگری آشکار می گردد و برای مرد همین بس که به جای مردم، به خودش بپردازد.

[١٩54]١٧-جعفر بن ابراهیم جعفری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هرکس فقیری را در مالش شریک کند و با مردم انصاف ورزد، به راستی مؤمن است.

[١٩55]١٨-یوسف بزّاز گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرگاه دو

ص :٣٣١

خالد بن نافع بیّاع السّابریّ، عن یوسف البزّاز قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما تدارأ اثنان فی أمر قطّ، فأعطی أحدهما النّصف صاحبه فلم یقبل منه إلاّ أدیل منه.

[١٩56]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ للّه جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه أحدهم من حکم فی نفسه بالحقّ.

[١٩5٧]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الماء یصیبه الظّم آن، ما أوسع العدل إذا عدل فیه و إن قلّ.

باب الاستغناء عن النّاس

[١٩5٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شرف المؤمن قیام اللّیل و عزّه استغناؤه عن النّاس.

[١٩5٩]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا أراد أحدکم أن لا یسأل ربّه شیئا إلاّ أعطاه فلییأس من النّاس کلّهم و لا یکون له رجاء إلاّ عند اللّه، فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلک من قلبه لم یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه.

[١٩6٠]٣-و بهذا الإسناد، عن المنقریّ، عن عبد الرّزّاق، عن معمر، عن الزّهریّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

ص :٣٣٢

تن در موضوعی ستیزه کنند آن که به دیگری انصاف دهد ولی او نپذیرد، چیره می شود.

[١٩56]١٩-محمّد قیس از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند بهشتی دارد که جز سه گروه به آن نمی روند و یکی از آنان کسانی اند که دربارۀ خودشان به راستی داوری می کنند.

[١٩5٧]٢٠-حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عدل شیرین تر از آبی است که تشنه به آن برسد. چه توانگر است این عدالت، وقتی عدل برقرار شود، اگرچه اندک باشد.

بی نیازی از مردم

[١٩5٨]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برخاستن در شب، شرافت مؤمن است و بی نیازی از مردم، عزّتش.

[١٩5٩]٢-از حفص غیاث روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

وقتی کسی از شما خواست چیزی از خدا نخواهد جز این که برآورده شود، باید از همۀ مردم ناامید شود و هیچ امیدواری ای جز نزد خداوند نداشته باشد.

و چون خداوند عزّتمند این را در قلبش ببیند، بنده چیزی نمی خواهد، جز این که به او می دهد.

[١٩6٠]٣-زهری از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: من همۀ خیر

ص :٣٣٣

رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس و من لم یرج النّاس فی شیء و ردّ أمره إلی اللّه عزّ و جلّ فی جمیع أموره استجاب اللّه عزّ و جلّ له فی کلّ شیء.

[١٩6١]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن أبی العلاء، عن عبد الأعلی بن أعین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: طلب الحوائج إلی النّاس استلاب للعزّ و مذهبه للحیاء و الیأس ممّا فی أیدی النّاس عزّ للمؤمن فی دینه و الطّمع هو الفقر الحاضر.

[١٩6٢]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام: جعلت فداک اکتب لی إلی إسماعیل بن داود الکاتب لعلّی أصیب منه، قال: أنا أضنّ بک أن تطلب مثل هذا و شبهه و لکن عوّل علی مالی.

[١٩6٣]6-عنه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن معاویه بن عمّار، عن نجم بن حطیم الغنویّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

الیأس ممّا فی أیدی النّاس عزّ المؤمن فی دینه أو ما سمعت قول حاتم.

إذا ما عزمت الیأس ألفیته الغنی إذا عرّفته النّفس، و الطّمع الفقر

[١٩64]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار السّاباطیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: لیجتمع فی قلبک الافتقار إلی النّاس و الاستغناء عنهم، فیکون افتقارک إلیهم فی لین کلامک و حسن بشرک، و یکون استغناؤک عنهم فی نزاهه عرضک و بقاء عزّک.

ص :٣٣4

را دیدم که در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است گرد آمده بودند و هرکس در چیزی به مردم امیدوار نشود و در تمام کارها امیدش به خداوند شکوهمند باشد، خداوند همه چیز او را مستجاب می کند.

[١٩6١]4-عبد الاعلای اعین گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: نیازجستن از مردم موجب سلب عزّت و از بین رفتن شرم است.

و ناامیدی از آنچه در دست مردم است، عزّت مؤمن در دینداری است.

و آزمندی، نیازمندی آماده است.

[١٩6٢]5-احمد بن محمّد ابو نصر گفت: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم:

جانم فدایت برایم نامه ای به اسماعیل بن داود کاتب بنویس تا شاید چیزی از او بگیرم. فرمودند: من دریغم می آید که تو چنین چیزی از او بخواهی تو بر مال من تکیه بزن.

[١٩6٣]6-نجم بن خطیم غنوی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

ناامیدی از آنچه در دست مردم است، عزّت مؤمن در دینداری او است. مگر سخن حاتم را نشنیده ای که گفت:

«وقتی به ناامیدشدن تصمیم گرفته، آن را به جان شناساندم، بی نیازی اش یافتم درحالی که آزمندی، فقر است» .

[١٩64]٧-عمّار ساباطی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان- درود خدا بر او-می فرمود: باید نیازمندی به مردم و بی نیازی از آنان در دلت گرد آیند، تا نیازمندی ات به آنان، سبب خوش سخنی و خوش رویی ات شود و بی نیازی ات، سبب آبروداری و عزّت، یحیای عمران نیز مانند این حدیث را روایت کرده است.

ص :٣٣5

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد قال: حدّثنی علیّ بن عمر، عن یحیی بن عمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: ثمّ ذکر مثله.

باب صله الرّحم

[١٩65]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ ذکره: وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً قال: فقال: هی أرحام النّاس، إنّ اللّه عزّ و جلّ أمر بصلتها و عظّمها، ألا تری أنّه جعلها منه.

[١٩66]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال: بلغنی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أهل بیتی أبوا إلاّ توثّبا علیّ و قطیعه لی و شتیمه، فأرفضهم؟ قال: إذا یرفضکم اللّه جمیعا، قال: فکیف أصنع؟ قال: تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمّن ظلمک، فإنّک إذا فعلت ذلک کان لک من اللّه علیهم ظهیر.

[١٩6٧]٣-و عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن عبید اللّه قال:

قال أبو الحسن الرّضا علیه السّلام: یکون الرّجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیّرها اللّه ثلاثین سنه و یفعل اللّه ما یشاء.

[١٩6٨]4-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن خطّاب الأعور، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: صله الأرحام تزکّی الأعمال و تنمی الأموال و تدفع

ص :٣٣6

صلۀ رحم

[١٩65]١-جمیل درّاج گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (از خداوندی پروا کنید که به نام او از یکدیگر تقاضا می کنید و از خویشاوندان نیز پروا کنید که خداوند مراقب شما است.) [نساء (4) :١]فرمودند: مقصود خویشان مردم است.

که خداوند به پیوستن شان فرمان داده و بزرگش داشته است. مگر نمی بینی که آن را در ردیف خودش قرار داده است.

[١٩66]٢-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام به من رسید که مردی به نزد پیامبر گرامی آمده، عرض کرد: ای رسول خدا خاندانم جز به حمله کردن به من و بریدن از من و دشنام دادنم راضی نمی شوند، آیا آنان را ترک بکنم؟ فرمود:

آن گاه خدا همۀ شما را ترک می کند. او عرض کرد: پس چه کنم؟ فرمود: با کسی که از تو بریده، بپیوند، به کسی که محرومت کرده، عطا کن و از کسی که به تو ستم کرده، بگذر. که تو وقتی چنین کنی خداوند پشتیبان تو در برابر آنان خواهد بود.

[١٩6٧]٣-از محمّد عبید اللّه روایت شده که حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: مردی که از عمرش سه سال مانده، صلۀ رحم می کند و خداوند آن را به سی سال تبدیل می کند. که خداوند هرچه خواهد، می کند.

[١٩6٨]4-از ابو حمزه روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم، اعمال را پاک، اموال را بسیار، بلاها را برطرف، حساب را آسان کرده، اجل را عقب می اندازد.

ص :٣٣٧

البلوی و تیسّر الحساب و تنسی فی الأجل.

[١٩6٩]5-و عنه، عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبی المقدام، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أوصی الشّاهد من أمّتی و الغائب منهم و من فی أصلاب الرّجال و أرحام النّساء إلی یوم القیامه أن یصل الرّحم و إن کانت منه علی مسیره سنه، فإنّ ذلک من الدّین.

[١٩٧٠]6-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن حفص، عن أبی حمزه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

صله الأرحام تحسّن الخلق و تسمّح الکفّ و تطیّب النّفس و تزید فی الرّزق و تنسی فی الأجل.

[١٩٧١]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ الرّحم معلّقه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی و هی رحم آل محمّد و هو قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ و رحم کلّ ذی رحم.

[١٩٧٢]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن یونس بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أوّل ناطق من الجوارح یوم القیامه الرّحم تقول: یا ربّ من وصلنی فی الدّنیا فصل الیوم ما بینک و بینه، و من قطعنی فی الدّنیا فاقطع الیوم ما بینک و بینه.

[١٩٧٣]٩-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

ص :٣٣٨

[١٩6٩]5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: به حاضر و غایب امّتم و به کسانی که در پشت مردان و رحم زنان هستند تا روز قیامت سفارش می کنم که صلۀ رحم کنند، اگرچه راهشان به سوی همدیگر یک سال فاصله داشته باشد؛ زیرا صلۀ رحم از دین است.

[١٩٧٠]6-ابو حمزه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: صلۀ رحم، اخلاق را نیکو، دست را بخششگر، جان را پاکیزه، روزی را افزون کرده، اجل را عقب می اندازد.

[١٩٧١]٧-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خویشاوندی به عرش آویخته است و می گوید: خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند و با کسی که از من بریده، ببر. و آن خویشاوندی خاندان محمّد علیهم السّلام است، و این سخن خداوند عزّتمند که فرمود: (و کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرموده پیوست داده شود.) [رعد (١٣) ،٢١]و خویشاوند، همۀ خویشان هستند.

[١٩٧٢]٨-از یونس عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: از میان اعضای بدن، نخستین عضوی که در قیامت سخن می گوید، رحم است که می گوید: پروردگارا هرکس در دنیا به من پیوسته، امروز میان خودت و او را پیوند ده و هرکس در دنیا از من بریده، امروز میان خودت و او را ببر.

[١٩٧٣]٩-احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که حضرت

ص :٣٣٩

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صل رحمک و لو بشربه من ماء، و أفضل ما توصل به الرّحم کفّ الأذی عنها، و صله الرّحم منسأه فی الأجل محببه فی الأهل.

[١٩٧4]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن فضیل بن یسار قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ الرّحم معلّقه یوم القیامه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی.

[١٩٧5]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حنان بن سدیر، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أبو ذرّ-رضی اللّه عنه-: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: حافّتا الصّراط یوم القیامه الرّحم و الأمانه، فإذا مرّ الوصول للرّحم، المؤدّی للأمانه نفذ إلی الجنّه و إذا مرّ الخائن للأمانه القطوع للرّحم لم ینفعه معهما عمل و تکفّأ به الصّراط فی النّار.

[١٩٧6]١٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن قرط، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

صله الأرحام تحسّن الخلق، و تسمّح الکفّ، و تطیّب النّفس، و تزید فی الرّزق، و تنسی فی الأجل.

[١٩٧٧]١٣-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن خطّاب الأعور، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: صله الأرحام تزکّی الأعمال، و تدفع البلوی، و تنمی الأموال، و تنسی له فی عمره، و توسّع فی رزقه، و تحبّب فی أهل بیته، فلیتّق اللّه و لیصل رحمه.

[١٩٧٨]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن

ص :٣4٠

صادق علیه السّلام فرمودند: با خویشاوندانت بپیوند، اگرچه با شربت آبی باشد.

و برترین چیزی که با آن صلۀ رحم می شود، خودداری از آزار خویشان است.

صلۀ رحم اجل را عقب انداخته، محبّت خاندان را جلب می کند.

[١٩٧4]١٠-از فضیل یسار روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: در روز قیامت رحم به عرش آویخته، می گوید: خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند و از کسی که با من بریده، ببر.

[١٩٧5]١١-سدیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدا از او خشنود باد-گفته است: از رسول خدا شنیدم می فرماید: دو حاشیۀ صراط در روز قیامت، خویشاوندی و امانت هستند. که چون صلۀ رحم کننده و امانتدار از آن بگذرند، به بهشت می رسند و وقتی خیانتکار به امانت و قطع رحم کننده از آن بگذرند، هیچ عملی سودشان نبخشیده، ایشان را در دوزخ می اندازد.

[١٩٧6]١٢-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: صلۀ رحم، اخلاق را نیکو، دست را بخشنده، جان را پاکیزه، روزی را افزون کرده، اجل را عقب می اندازد.

[١٩٧٧]١٣-صلۀ رحم، اعمال را پاک، بلاها را برطرف، اموال را فراوان، عمر را طولانی، روزی را گسترده کرده و او را در میان خاندانش محبوب می کند. پس باید از خدا پروا کرده، صلۀ رحم کرد.

[١٩٧٨]١4-از حکم حنّاط روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم

ص :٣4١

شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن الحکم الحنّاط قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صله الرّحم و حسن الجوار یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار.

[١٩٧٩]١5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ أعجل الخیر ثوابا صله الرّحم.

[١٩٨٠]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سرّه النّسأ فی الأجل و الزّیاده فی الرّزق فلیصل رحمه.

[١٩٨١]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن صفوان بن یحیی، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما نعلم شیئا یزید فی العمر إلاّ صله الرّحم، حتّی إنّ الرّجل یکون أجله ثلاث سنین فیکون وصولا للرّحم فیزید اللّه فی عمره ثلاثین سنه فیجعلها ثلاثا و ثلاثین سنه، و یکون أجله ثلاثا و ثلاثین سنه فیکون قاطعا للرّحم فینقصه اللّه ثلاثین سنه و یجعل أجله إلی ثلاث سنین.

الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام مثله.

[١٩٨٢]١٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن عمرو بن

ص :٣4٢

و نیک همسایگی سرزمین ها را آباد کرده، بر عمرها می افزاید.

[١٩٧٩]١5-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: پرشتاب ترین نیکی به سوی پاداش، صلۀ رحم است.

[١٩٨٠]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس که طول عمر و فراوانی روزی، شادمانش می کند، صلۀ رحم کند.

[١٩٨١]١٧-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ما چیزی جز صلۀ رحم را افزایندۀ عمر نمی دانیم. حتی مردی که سه سال از عمرش مانده، چون بسیار صلۀ رحم کند خداوند سی سال به عمرش می افزاید و آن را سی و سه سال می کند. و مردی که سی و سه سال عمر دارد و قطع رحم می کند، خداوند سی سالش را کاسته، آن را سه سال می کند. وشّاء مانند این حدیث را از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده است.

[١٩٨٢]١٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که چون امیر مؤمنان علیه السّلام به آهنگ

ص :٣4٣

شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام یرید البصره، نزل بالرّبذه فأتاه رجل من محارب، فقال: یا أمیر المؤمنین إنّی تحمّلت فی قومی حماله و إنّی سألت فی طوائف منهم المواساه و المعونه فسبقت إلیّ ألسنتهم بالنّکد فمرهم یا أمیر المؤمنین بمعونتی و حثّهم علی مواساتی، فقال: أین هم؟ فقال: هؤلاء فریق منهم حیث تری، قال: فنصّ راحلته فادّلفت کأنّها ظلیم فادّلف بعض أصحابه فی طلبها فلأیا بلأی ما لحقت، فانتهی إلی القوم فسلّم علیهم و سألهم ما یمنعهم من مواساه صاحبهم، فشکوه و شکاهم، فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: وصل امرؤ عشیرته، فإنّهم أولی ببرّه و ذات یده و وصلت العشیره أخاها إن عثر به دهر و أدبرت عنه دنیا، فإنّ المتواصلین المتباذلین مأجورون، و إنّ المتقاطعین المتدابرین موزورون، قال: ثمّ بعث راحلته و قال: خلّ.

[١٩٨٣]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عثمان بن عیسی، عن یحیی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لن یرغب المرء عن عشیرته و إن کان ذا مال و ولد و عن مودّتهم و کرامتهم و دفاعهم بأیدیهم و ألسنتهم، هم أشدّ النّاس حیطه من ورائه و أعطفهم علیه و ألمّهم لشعثه إن أصابته مصیبه أو نزل به بعض مکاره الأمور، و من یقبض یده عن عشیرته فإنّما یقبض عنهم یدا واحده و تقبض عنه منهم أیدی کثیره و من یلن حاشیته یعرف صدیقه منه المودّه، و من بسط یده بالمعروف إذا وجده یخلف اللّه له ما أنفق فی دنیاه و یضاعف له فی آخرته و لسان الصّدق للمرء یجعله اللّه فی النّاس خیرا من المال یأکله و یورّثه، لا یزدادنّ أحدکم کبرا و عظما فی نفسه و نأیا عن عشیرته، إن کان

ص :٣44

بصره بیرون آمد، در ربذه فرودآمد و آن گاه مردی از قبیلۀ محارب به نزدش آمده، عرض کرد: ای امیر مؤمنان! من در میان قبیله، غرامتی را به عهده گرفتم و از برخی گروه هاشان یاری و کمک خواستم ولی آنان از تهیدستی دم زدند. ای امیر مؤمنان آنان را به کمک بر من فرمان ده. آنان را به یاری من تشویق کن. حضرت فرمودند: آن ها کجایند؟ عرض کرد: گروهی از ایشان آن جا هستند که می بینی.

حضرت شترش را به آن سو حرکت داد و آن را همچون شترمرغ دواند و برخی از اصحاب به دنبال شتر به سختی به ایشان رسیدند. حضرت به آن گروه رسید و سلامشان کرده، پرسید که چه چیزی ایشان را از یاری رفیقشان بازداشته است؟ آن گاه آنان از آن مرد شکایت کردند و او از آنان. امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: مرد باید به قبیله اش پیوسته باشد و هم ایشان به نیکی به او و دستگیری از او سزاوارترند و قبیله باید به برادرش پیوسته باشد وقتی روزگار به او پشت پا زده و دنیا از او رو گردانده است؛ زیرا کسانی که به هم می پیوندند و به هم می بخشند، پاداش گیرندگان اند و کسانی که از هم بریده، به هم پشت می کنند باری سنگین بر دوش می کشند. سپس شترش را حرکت داده، فرمود: برو.

[١٩٨٣]١٩-یحیی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:

مرد هرگز نباید از خویشاوندانش و از دوستی و بزرگواری و هواداری شان با دست و زبان، روگردان شود، اگرچه مال و فرزنددار باشد. که آنان محکم ترین پشتیبان و مهربان ترین مردم به اویند. اگر رنجی به او رسد یا ناملایمی نازل شود، آنان زودتر به اصلاح آشفتگی اش برمی خیزند. و هرکس دست از خویشانش بردارد، از آنان تنها یک دست کم می شود ولی از او دست های یاری گر فراوانی بازگرفته می شود.

و هرکس نرم خو باشد، دوستش از او دوستی می شناسد. و هرکس چون فرصت یابد دست به نیکی بگشاید، خداوند آنچه را او بخشیده، در دنیا جایگزین کرده، در آخرت چند برابرش را می دهد. و نام نیکی که خداوند به کسانی از مردم می دهد، از مالی که می خورند و به ارث می گذارند، بهتر است. هیچ یک از شما نباید وقتی توانگر می شود، کبر و خودبزرگ بینی و دوری از خویشاوندانش افزوده گردد.

ص :٣45

موسرا فی المال، و لا یزدادنّ أحدکم فی أخیه زهدا و لا منه بعدا إذا لم یر منه مروّه و کان معوزا فی المال، و لا یغفل أحدکم عن القرابه بها الخصاصه أن یسدّها بما لا ینفعه إن أمسکه و لا یضرّه إن استهلکه.

[١٩٨4]٢٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن سلیمان بن هلال قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ آل فلان یبرّ بعضهم بعضا و یتواصلون، فقال: إذا تنمی أموالهم و ینمون فلا یزالون فی ذلک حتّی یتقاطعوا فإذا فعلوا ذلک انقشع عنهم.

[١٩٨5]٢١-عنه، عن غیر واحد، عن زیاد القندیّ، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ القوم لیکونون فجره و لا یکونون برره، فیصلون أرحامهم فتنمی أموالهم و تطول أعمارهم، فکیف إذا کانوا أبرارا برره.

[١٩٨6]٢٢-و عنه، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: صلوا أرحامکم و لو بالتّسلیم، یقول اللّه تبارک و تعالی: وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً.

[١٩٨٧]٢٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال قال:

وقع بین أبی عبد اللّه علیه السّلام و بین عبد اللّه بن الحسن کلام حتّی وقعت الضّوضاء بینهم و اجتمع النّاس فافترقا عشیّتهما بذلک و غدوت فی حاجه، فإذا أنا بأبی عبد اللّه علیه السّلام علی باب عبد اللّه بن الحسن و هو یقول: یا جاریه قولی

ص :٣46

و هیچ کدام شما نباید وقتی نیازمند است، و از برادرش، بخشش نمی بیند او را ترک کند و دوری اش را افزون تر کند. هیچ کدام از شما نباید از برطرف کردن مشکل خویشان با چیزی که اگر نگاه دارد، سودی نمی رساند و اگر عطا کند، زیان نمی کند، غافل شود.

[١٩٨4]٢٠-سلیمان هلال گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: فلان خاندان به همدیگر نیکی و صلۀ رحم می کنند. فرمودند: پس اموال و خودشان فزون تر می گردند. و پیوسته چنین خواهد بود مگر این که از هم ببرند. وقتی چنین بکنند، این فزونی از آنان رخت برمی بندد.

[١٩٨5]٢١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: گاهی مردم گناهکارند و نیکوکار نیستند ولی صلۀ رحم می کنند. پس مالشان افزون شده، عمرهاشان طولانی می گردد. چه می شد، اگر نیکوکارانی نیک کردار بودند.

[١٩٨6]٢٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم کنید اگرچه با یک سلام کردن باشد، که خداوند پاک و والا می فرماید: (و از خدایی پروا کنید که به نام او از همدیگر تقاضا می کنید و از خویشان هم.

که خداوند مراقب شما است.) [نساء (4) :١]

[١٩٨٧]٢٣-صفوان شتربان گفته است: میان حضرت صادق علیه السّلام و عبد اللّه حسن سخن درگرفت و غوغایی شد و مردم گرد آمدند. و شب با این احوال از هم جدا شدند. من فردا برای کاری بیرون رفتم و ناگاه حضرت صادق علیه السّلام را بر در عبد اللّه

ص :٣4٧

لأبی محمّد [یخرج]قال: فخرج فقال: یا أبا عبد اللّه ما بکّر بک؟ فقال: إنّی تلوت آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ البارحه فأقلقتنی، قال: و ما هی؟ قال: قول اللّه جلّ و عزّ ذکره: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ فقال: صدقت لکأنّی لم أقرأ هذه الآیه من کتاب اللّه جلّ و عزّ قطّ فاعتنقا و بکیا.

[١٩٨٨]٢4-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن سنان قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ لی ابن عمّ أصله فیقطعنی و أصله فیقطعنی حتّی لقد هممت لقطیعته إیّای أن أقطعه أ تأذن لی قطعه؟ قال: إنّک إذا وصلته و قطعک وصلکما اللّه عزّ و جلّ جمیعا و إن قطعته و قطعک قطعکما اللّه.

[١٩٨٩]٢5-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن داود بن فرقد قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّی أحبّ أن یعلم اللّه أنّی قد أذللت رقبتی فی رحمی و أنّی لأبادر أهل بیتی أصلهم قبل أن یستغنوا عنّی.

[١٩٩٠]٢6-عنه، عن الوشّاء، عن محمّد بن فضیل الصّیرفیّ، عن الرّضا علیه السّلام قال:

إنّ رحم آل محمّد [الأئمّه علیهما السّلام]المعلّقه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی. ثمّ هی جاریه بعدها فی أرحام المؤمنین، ثمّ تلا هذه الآیه وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ.

[١٩٩١]٢٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن عمر بن یزید قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ فقال: قرابتک.

ص :٣4٨

حسن دیدم که می فرمود: کنیزک به ابو محمّد بگو [بیرون بیاید]او بیرون آمده، گفت: ای ابا عبد اللّه چه چیزی شما را به این شتاب آورده است؟ فرمود: دیشب آیه ای از کتاب خدای شکوهمند را خواندم و پریشانم کرد. او گفت: کدام آیه؟ فرمود: این آیه که فرموده است: (کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده تا پیوند داده شود و از پروردگارشان می هراسند و از سختی حساب در بیم اند.) [رعد (٣) :

٢١]او گفت: راست می گویی گویا که هرگز این آیه از کتاب خدا را نخوانده بودم.

آن گاه دست به گردن شده، گریستند.

[١٩٨٨]٢4-عبد اللّه سنان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: من پسر عمویی دارم که هرچه با او می پیوندم، از من می برد چنان که تصمیم گرفته ام که اگر بار دیگر از من ببرد من هم از او ببرم، آیا شما اجازه می فرمایید؟ فرمودند: اگر تو با او بپیوندی و او از تو ببرد، خداوند عزّتمند با هر دوی شما خواهد پیوست ولی اگر تو از او ببری و او از تو ببرد، خداوند از هر دوی شما خواهد برید.

[١٩٨٩]٢5-داود فرقد گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: من دوست دارم خداوند بداند که من برای خویشاوندانم، گردنم را کج می کنم. من پیش از آن که خاندانم از من بی نیاز شوند، به پیوستن به آن ها شتاب می کنم.

[١٩٩٠]٢6-محمّد بن فضیل صیرفی از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا رحم خاندان محمّد-امامان علیهم السّلام-به عرش آویخته، می گوید:

خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند، و با کسی که از من بریده، ببر. و این پس از خاندان ایشان در رحم مؤمنان نیز جاری است. سپس این آیه را خواند: (و از خدایی پروا کنید که به نامش از همدیگر تقاضا می کنید و از خویشان نیز.) [نساء (4) :١]

[١٩٩١]٢٧-عمر یزید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده پیوند داده شود.) [رعد (١٣) :٢١] فرمودند: یعنی به خویشانت.

ص :٣4٩

[١٩٩٢]٢٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان و هشام بن الحکم و درست بن أبی منصور، عن عمر بن یزید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ قال: نزلت فی رحم آل محمّد علیه و آله السّلام و قد تکون فی قرابتک، ثمّ قال: فلا تکوننّ ممّن یقول للشّیء: إنّه فی شیء واحد.

[١٩٩٣]٢٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن أبی جمیله، عن الوصّافیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سرّه أن یمدّ اللّه فی عمره و أن یبسط له فی رزقه فلیصل رحمه، فإنّ الرّحم لها لسان یوم القیامه ذلق تقول: یا ربّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی، فالرّجل لیری بسبیل خیر إذا أتته الرّحم الّتی قطعها فتهوی به إلی أسفل قعر فی النّار.

[١٩٩4]٣٠-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن الحسن بن علیّ، عن صفوان، عن الجهم بن حمید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: تکون لی القرابه علی غیر أمری، أ لهم علیّ حقّ؟

قال: نعم حقّ الرّحم لا یقطعه شیء و إذا کانوا علی أمرک کان لهم حقّان حقّ الرّحم و حقّ الإسلام

[١٩٩5]٣١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ صله الرّحم و البرّ لیهوّنان الحساب و یعصمان من الذّنوب، فصلوا أرحامکم و برّوا بإخوانکم و لو بحسن السّلام و ردّ الجواب.

ص :٣5٠

[١٩٩٢]٢٨-عمر یزید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده، پیوند داده شود.) [رعد (١٣) :٢١] فرمودند: دربارۀ خویشان خاندان محمّد علیه و آله السلام نازل شده است و دربارۀ خویشان تو هم هست. سپس فرمود: از کسانی نباش که دربارۀ موضوعی می گویند: این تنها دربارۀ یک مورد است.

[١٩٩٣]٢٩-وصّافی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس دوست دارد خدا عمرش را دراز و روزی اش را گسترده کند، صلۀ رحم کند. زیرا رحم در روز قیامت زبان سخنور رسایی دارد که می گوید: پروردگارا بپیوند با کسانی که به من پیوسته اند و ببر از کسانی که از من بریده اند. که گاه شخصی که به ظاهر در راه خیر است، خویشاوندی که از او بریده، به نزدش می آید و او را به ژرفای دوزخ می اندازد.

[١٩٩4]٣٠-جهم حمید گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

خویشاوندان من بر اعتقادات من هستند، آیا برایشان حقّی بر گردن من هست؟ فرمودند: بله، حقّ خویشاوندی است که هیچ چیزی آن را پاره نمی کند و اگر آنان بر عقیدۀ تو بودند، دو حقّ می داشتند: حقّ خویشاوندی و حقّ اسلام.

[١٩٩5]٣١-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا صلۀ رحم و نیکی، حساب را آسان ساخته، از گناه نگاه می دارند. پس صلۀ رحم کرده، به برادرانتان نیکی کنید، اگرچه به سلامی نیکو و جواب سلام دادن باشد.

ص :٣5١

[١٩٩6]٣٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عبد الصّمد بن بشیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صله الرّحم تهوّن الحساب یوم القیامه و هی منسأه فی العمر و تقی مصارع السّوء، و صدقه اللّیل تطفی غضب الرّبّ.

[١٩٩٧]٣٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حسین بن عثمان، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ صله الرّحم تزکّی الأعمال و تنمی الأموال و تیسّر الحساب و تدفع البلوی و تزید فی الرّزق.

باب البرّ بالوالدین

[١٩٩٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً ما هذا الإحسان؟ فقال: الإحسان أن تحسن صحبتهما و أن لا تکلّفهما أن یسألاک شیئا ممّا یحتاجان إلیه و إن کانا مستغنیین ألیس یقول اللّه عزّ و جلّ: لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ قال: ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: و أمّا قول اللّه عزّ و جلّ: إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا قال: إن أضجراک فلا تقل لهما أفّ و لا تنهرهما إن ضرباک، قال: وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً کَرِیماً قال: إن ضرباک فقل لهما غفر اللّه لکما، فذلک منک قول کریم، قال: وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَهِ قال: لا تملأ عینیک من النّظر إلیهما إلاّ برحمه و رقّه و لا ترفع صوتک فوق أصواتهما و لا یدک فوق أیدیهما و لا تقدّم قدّامهما.

ص :٣5٢

[١٩٩6]٣٢-از عبد الصّمد بشیر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

صلۀ رحم، حساب روز قیامت را آسان می کند. صلۀ رحم، طول عمر است و شخص را از کمین بدی ها نگاه می دارد. و صدقه در شب، خشم پروردگار را خاموش می کند.

[١٩٩٧]٣٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا صلۀ رحم، اعمال را پاک، اموال را فراوان، حساب را آسان و بلا را برطرف کرده، روزی را می افزاید.

نیکی به پدر و مادر

[١٩٩٨]١-ابو ولاّد حنّاط گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (و به پدر و مادر نیکی کنید.) [اسراء (١٧) :٢٣]و گفتم: این نیکی چیست؟ فرمودند: نیکی این است که با آنان خوش رفتاری کنی و ایشان را وا نداری که آنچه را به آن نیازمندند از تو درخواست کنند، اگرچه بی نیاز هم باشند.

مگر خداوند عزّتمند نمی فرماید: (هرگز به نیکی نمی رسید مگر از آنچه دوست می دارید، ببخشید.) [آل عمران (٣) :٩٢]سپس فرمودند: امّا این آیه که فرمود:

(چنان که یکی یا هر دوی ایشان در نزد تو به پیری رسیدند، کلمه ای رنجش آور با آنان نگو و تندی نکن.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی اگر تو را آزردند، به آنان کلمۀ افّ هم نگو و اگر زدند تندی نکن. (و با بزرگواری با ایشان سخن بگو.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی اگر تو را زدند، بگو: خدا شما را بیامرزد. که این سخنی بزرگوارانه از سوی تو است. (و به آن ها با افتادگی مهربانی کن.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی نگاهت را جز به مهر و دلسوزی، به آنان ندوز. صدایت را بالا نبر، دستت را بالاتر از دستشان نبر و از آنان پیش نیفت.

ص :٣5٣

[١٩٩٩]٢-ابن محبوب، عن خالد بن نافع البجلیّ، عن محمّد بن مروان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أوصنی فقال: لا تشرک باللّه شیئا و إن حرّقت بالنّار و عذّبت إلاّ و قلبک مطمئنّ بالإیمان، و والدیک فأطعهما و برّهما حیّین کانا أو میّتین و إن أمراک أن تخرج من أهلک و مالک فافعل، فإنّ ذلک من الإیمان.

[٢٠٠٠]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن سیف، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یأتی یوم القیامه شیء مثل الکبّه فیدفع فی ظهر المؤمن فیدخله الجنّه، فیقال: هذا البرّ.

[٢٠٠١]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: أیّ الأعمال أفضل؟ قال: الصّلاه لوقتها و برّ الوالدین و الجهاد فی سبیل اللّه عزّ و جلّ.

[٢٠٠٢]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن درست بن أبی منصور، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

سأل رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما حقّ الوالد علی ولده؟ قال: لا یسمّیه باسمه، و لا یمشی بین یدیه، و لا یجلس قبله، و لا یستسبّ له.

[٢٠٠٣]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن عبد اللّه بن بحر، عن عبد اللّه بن مسکان، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال-و أنا عنده، لعبد الواحد الأنصاریّ فی برّ الوالدین فی قول اللّه عزّ و جلّ:

وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً فظننّا أنّها الآیه الّتی فی بنی إسرائیل وَ قَضیٰ رَبُّکَ

ص :٣54

[١٩٩٩]٢-محمّد مروان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا مرا سفارشی بفرما.

فرمودند: چیزی را شریک خدا قرار نده، اگرچه تو را در آتش بسوزانند و شکنجه گردی. مگر درحالی که دلت به ایمان مطمئن باشد. و از پدر و مادرت اطاعت کرده، به آنان نیکی کن، چه زنده باشند و چه درگذشته. و اگر به تو فرمان دادند که خانواده و مالت را رها کنی، چنان کن که آن از ایمان است.

[٢٠٠٠]٣-سیف از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در روز قیامت چیزی همانند توپ می آید و به پشت مؤمن زده، او را به بهشت می برد. و گفته می شود: این نیکی [دنیا]است.

[٢٠٠١]4-منصور حازم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام اعمال برترین اند؟ فرمودند: نماز در وقت خود، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خداوند شکوهمند.

[٢٠٠٢]5-درست ابو منصور از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که مردی از رسول خدا پرسید: حقّ پدر بر فرزندش چیست؟ فرمودند: او را به نام نخواند، پیشاپیش او راه نرود، پیش از نشستن او ننشیند و برایش دشنام نخرد.

[٢٠٠٣]6-مردی گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که ایشان با عبد الواحد انصاری دربارۀ آیۀ(و به پدر و مادر نیکی کنید.) صحبت فرمودند: ما پنداشتیم این آیه ای در [سورۀ]بنی اسرائیل است در آن جا که فرموده است: (و

ص :٣55

أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً فلمّا کان بعد سألته فقال: هی الّتی فی لقمان وَ وَصَّیْنَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیْهِ (حُسْناً) وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا فقال: إنّ ذلک أعظم [من]أن یأمر بصلتهما و حقّهما علی کلّ حال وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فقال: لا بل یأمر بصلتهما و إن جاهداه علی الشّرک ما زاد حقّهما إلاّ عظما.

[٢٠٠4]٧-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن الحکم بن مسکین، عن محمّد بن مروان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما یمنع الرّجل منکم أن یبرّ والدیه حیّین و میّتین، یصلّی عنهما و یتصدّق عنهما و یحجّ عنهما و یصوم عنهما، فیکون الّذی صنع لهما، و له مثل ذلک فیزیده اللّه عزّ و جلّ ببرّه و صلته خیرا کثیرا.

[٢٠٠5]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام: أدعو لوالدیّ إذا کانا لا یعرفان الحقّ؟ قال:

ادع لهما و تصدّق عنهما، و إن کانا حیّین لا یعرفان الحقّ فدارهما، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: إنّ اللّه بعثنی بالرّحمه لا بالعقوق.

[٢٠٠6]٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه من أبرّ؟ قال: أمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أمّک، قال: ثمّ من؟ قال: أباک.

[٢٠٠٧]١٠-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣56

پروردگارت حکم کرده که جز او را بندگی نکنی. [و به پدر و مادر نیکی کنی.]) [اسراء (بنی اسرائیل) ، (١٧) :٢٣]چون اندکی گذشت، در این باره پرسیدم. فرمودند: این آیه در [سورۀ]لقمان است: (و به انسان نسبت به پدر و مادرش [نیکی را]سفارش کردیم [. . .]و اگر آن دو بکوشند که تو ندانسته چیزی را شریک من قرار دهی اطاعتشان نکن.) [لقمان (٣١) :١4 و ١5]و این از فرمان دادن به پیوند و رعایت حقّشان در هرحال بزرگ تر است. (و اگر بکوشند که تو ندانسته چیزی را شریک من قرار دهی آنان را فرمان مبر.) نه، بلکه خداوند به پیوند با آنان فرمان داده است و اگرچه پدر و مادر، فرزند را به روآوردن به شرک وادارند. و این آیه جز بر بزرگی حقّ پدر و مادر نمی افزاید.

[٢٠٠4]٧-از محمّد مروان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: چه چیزی شما را بازمی دارد که به پدر و مادرتان چه زنده و چه درگذشته، نیکی کنید. برایشان نماز بگذارید و صدقه بدهید و حجّ کرده، روزه بگیرید تا پاداشش برای آن ها باشد و به همان اندازه برای خودتان هم. تا خداوند عزّتمند به سبب نیکی و پیوندتان، به شما خیر فراوانی بیفزاید.

[٢٠٠5]٨-معمّر خلاّد گفته است: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: من برای پدر و مادرم که حقّ را نمی شناسند دعا بکنم؟ فرمودند: دعایشان کن و برایشان صدقه بده. و اگر زنده بودند و حقّ را نمی شناختند با آن ها مدارا کن. که رسول خدا فرموده اند: خداوند مرا برای مهر برانگیخته است نه برای بی مهری.

[٢٠٠6]٩-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد

ص :٣5٧

أتی رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه إنّی راغب فی الجهاد نشیط قال: فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فجاهد فی سبیل اللّه، فإنّک إن تقتل تکن حیّا عند اللّه ترزق و إن تمت فقد وقع أجرک علی اللّه و إن رجعت رجعت من الذّنوب کما ولدت، قال: یا رسول اللّه إنّ لی والدین کبیرین یزعمان أنّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فقرّ مع والدیک فو الّذی نفسی بیده لأنسهما بک یوما و لیله خیر من جهاد سنه.

[٢٠٠٨]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن معاویه بن وهب، عن زکریّا بن إبراهیم قال:

کنت نصرانیّا فأسلمت و حججت فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت: إنّی کنت علی النّصرانیّه و إنّی أسلمت، فقال: و أیّ شیء رأیت فی الإسلام؟ قلت:

قول اللّه عزّ و جلّ: مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا اَلْکِتٰابُ وَ لاَ اَلْإِیمٰانُ وَ لٰکِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشٰاءُ فقال: لقد هداک اللّه، ثمّ قال: اللّهمّ اهده-ثلاثا-سل عمّا شئت یا بنیّ، فقلت: إنّ أبی و أمّی علی النّصرانیّه و أهل بیتی، و أمّی مکفوفه البصر فأکون معهم و آکل فی آنیتهم؟ فقال: یأکلون لحم الخنزیر؟ فقلت: لا و لا یمسّونه، فقال: لا بأس فانظر أمّک فبرّها، فإذا ماتت فلا تکلها إلی غیرک، کن أنت الّذی تقوم بشأنها و لا تخبرنّ أحدا أنّک أتیتنی حتّی تأتینی بمنی إن شاء اللّه. قال: فأتیته بمنی و النّاس حوله کأنّه معلّم صبیان، هذا یسأله و هذا یسأله، فلمّا قدمت الکوفه ألطفت لأمّی و کنت أطعمها و أفلی ثوبها و رأسها و أخدمها فقالت لی: یا بنیّ ما کنت تصنع بی هذا و أنت علی دینی فما الّذی أری منک منذ هاجرت فدخلت فی الحنیفیّه؟ فقلت: رجل من ولد نبیّنا أمرنی بهذا،

ص :٣5٨

رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا به چه کسی نیکی کنم؟ فرمودند: به مادرت. عرض کرد: سپس به چه کسی؟ فرمودند: به مادرت. او عرض کرد: سپس به که؟ فرمودند: به مادرت. او باز عرض کرد: سپس به که؟ فرمودند: به پدرت.

[٢٠٠٧]١٠-جابر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا من برای جهاد راغب و بی تابم. پیامبر گرامی به او فرمود: پس در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی، نزد خدا زنده ای و روزی می خوری و اگر بمیری پاداشت به عهدۀ خداوند است و اگر بازگردی از گناهان بازگشته ای و گویا که تازه به دنیا آمده ای. او عرض کرد: ای رسول خدا، پدر و مادر پیری دارم که می پندارند به من انس گرفته اند و دوست ندارند به جهاد بروم. رسول خدا فرمودند: پس با پدر و مادرت بمان. سوگند به آن که جانم در دست او است، انس یک شب و روز آنان با تو بهتر از یک سال جهاد است.

[٢٠٠٨]١١-زکریای ابراهیم گفته است: من نصرانی بودم. وقتی مسلمان شدم، حجّ به جا آورده، به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و عرض کردم: من بر دین نصرانیت بودم و اینک اسلام آورده ام. فرمودند: چه چیزی در اسلام دیدی؟ گفتم: این سخن خداوند شکوهمند را که فرمود: (تو نمی دانستی کتاب و ایمان چیستند ولی ما آن را نوری قرار دادیم تا هرکس را می خواهیم هدایتش کنیم.) [شورا (4٢) :5٢]فرمودند: پس، خدا تو را هدایت کرده است. سپس سه بار فرمودند:

خدایا او را هدایت کن. و فرمودند: هرچه می خواهی بپرس. من عرض کردم:

پدر و مادر من و خانواده ام نصرانی اند. مادرم نابینا است و من با ایشان هستم و در ظرفشان غذا می خورم؟ فرمودند: گوشت خوک هم می خورند؟ عرض کردم: نه، دست هم نمی زنند. فرمودند: پس اشکالی ندارد، از مادرت مراقبت کرده، به او نیکی کن. و چون درگذشت کارش را به دیگری نسپار و خودت انجامشان بده و به کسی نگو که نزد من آمده ای تا تو را در منا ببینم، ان شاء اللّه. او گفته است: من به منا آمدم. مردم گردش بودند و گویا او آموزگار کودکان است. این می پرسید و سپس آن می پرسید. وقتی به کوفه رسیدم به مادرم مهربانی کردم. غذایش می دادم و جامه و موهایش را تمیز می کردم و در خدمتش بودم. مادرم به من گفت:

پسرم وقتی به دین من بودی برایم چنین کاری نمی کردی، چه شده که از وقتی به دین حنیفیّه درآمده ای چنین کارهایی از تو می بینم؟ من گفتم: مردی از فرزندان

ص :٣5٩

فقالت: هذا الرّجل هو نبیّ؟ فقلت: لا ولکنّه ابن نبیّ، فقالت: یا بنیّ إنّ هذا نبیّ إنّ هذه وصایا الأنبیاء، فقلت: یا أمّه إنّه لیس یکون بعد نبیّنا نبیّ و لکنّه ابنه، فقالت: یا بنیّ دینک خیر دین، اعرضه علیّ، فعرضته علیها فدخلت فی الإسلام و علّمتها، فصلّت الظّهر و العصر و المغرب و العشاء الآخره، ثمّ عرض لها عارض فی اللّیل، فقالت: یا بنیّ أعد علیّ ما علّمتنی فأعدته علیها، فأقرّت به و ماتت، فلمّا أصبحت کان المسلمون الّذین غسّلوها و کنت أنا الّذی صلّیت علیها و نزلت فی قبرها.

[٢٠٠٩]١٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن إسماعیل بن مهران جمیعا، عن سیف بن عمیره، عن عبد اللّه بن مسکان، عن عمّار بن حیّان قال:

خبّرت أبا عبد اللّه علیه السّلام ببرّ إسماعیل ابنی بی، فقال: لقد کنت أحبّه و قد ازددت له حبّا، إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتته أخت له من الرّضاعه فلمّا نظر إلیها سرّ بها و بسط ملحفته لها فأجلسها علیها ثمّ أقبل یحدّثها و یضحک فی وجهها، ثمّ قامت و ذهبت و جاء أخوها فلم یصنع به ما صنع بها، فقیل له: یا رسول اللّه صنعت بأخته ما لم تصنع به و هو رجل؟ ! فقال: لأنّها کانت أبرّ بوالدیها منه.

[٢٠١٠]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن عبد اللّه بن مسکان، عن إبراهیم بن شعیب قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ أبی قد کبر جدّا و ضعف فنحن نحمله إذا أراد الحاجه، فقال: إن استطعت أن تلی ذلک منه فافعل و لقّمه بیدک فإنّه جنّه لک غدا.

ص :٣6٠

پیامبرمان مرا به این کارها فرمان داده است. او گفت: این مرد، خودش پیامبر است؟ گفتم: نه بلکه پسر پیامبر است. او گفت: پسرم، این مرد پیامبر است. زیرا این فرمان ها، سفارش پیامبران است. من گفتم: مادر جان پس از پیامبرمان، هیچ پیامبر دیگری نیست، بلکه او پسر پیامبر است. او گفت: پسرم دینت بهترین دین است. آن را به من عرضه کن. من آن را به او معرّفی کردم و او اسلام آورد و سپس به او آموختم تا نماز ظهر و عصر و شام و خفتن پایانی را بگذارد. سپس شبانه بیمار شد و گفت: پسرم آنچه را به من آموختی. بازگو. من آنها را برایش بازگفتم.

او به آن ها اقرار کرد و درگذشت. چون بامداد شد، مسلمانان غسلش دادند و خودم برایش نماز خوانده، در گورش نهادم.

[٢٠٠٩]١٢-عمّار حیّان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام از نیکی پسرم با خودم سخن گفتم. فرمودند: من او را دوست می داشتم و اینک محبّتم به او بیشتر شد. روزی خواهر رضاعی رسول خدا به نزد ایشان آمد. چون حضرت او را دید، شادمان شده، رواندازش را برایش پهن کرده، او را بر آن نشاند. سپس به سخن گفتن با او آغاز کرد، درحالی که به رویش لبخند می زد. آن گاه که او برخاسته، رفت و برادر او آمد، حضرت با او چنان نکرد. گفتند: ای رسول خدا با خواهرش خدمتی کردی که با خودش که مرد بود، نکردی؟ فرمودند: زیرا او به پدر و مادرش نیک رفتارتر از برادرش بود.

[٢٠١٠]١٣-ابراهیم شعیب گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: پدر من بسیار پیر و ناتوان شده، و وقتی کاری دارد ما او را بر دوش می بریم. فرمودند:

اگر توانستی خودت این کار را بکن و به دست خودت برایش لقمه بگیر که این، فردا برایت سپری خواهد بود.

ص :٣6١

[٢٠١١]١4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن أبی الصّبّاح، عن جابر قال:

سمعت رجلا یقول لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ لی أبوین مخالفین، فقال: برّهما کما تبرّ المسلمین ممّن یتولاّنا.

[٢٠١٢]١5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن عنبسه بن مصعب، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ثلاث لم یجعل اللّه عزّ و جلّ لأحد فیهنّ رخصه: أداء الأمانه إلی البرّ و الفاجر و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر و برّ الوالدین برّین کانا أو فاجرین.

[٢٠١٣]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من السّنّه و البرّ أن یکنّی الرّجل باسم أبیه.

[٢٠١4]١٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد و علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد جمیعا، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه سالم بن مکرم، عن معلّی بن خنیس، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل و سأل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عن برّ الوالدین، فقال: ابرر أمّک ابرر أمّک ابرر أمّک، ابرر أباک ابرر أباک ابرر أباک و بدأ بالأمّ قبل الأب

[٢٠١5]١٨-الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: إنّی قد ولدت بنتا و ربّیتها حتّی إذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثمّ جئت بها إلی قلیب فدفعتها فی جوفه و کان آخر ما

ص :٣6٢

[٢٠١١]١4-جابر گفت: شنیدم مردی به حضرت صادق علیه السّلام می گفت: پدر و مادر من از مخالفان ما هستند؟ فرمودند: به آنان نیکی کن، چنان که به مسلمانان پیرو ما نیکی می کنی.

[٢٠١٢]١5-عنبسۀ مصعب از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز است که خداوند عزّتمند دربارۀ آن ها به کسی اجازۀ مخالفت نداده است.

رساندن امانت به نیکوکار و بدکار، وفای به عهد با نیکوکار و بدکار و نیکی به پدر و مادر، چه نیکوکار باشند و چه بدکار.

[٢٠١٣]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از سنّت و نیکو است که مرد به نام پدرش خوانده شود.

[٢٠١4]١٧-معلاّی خنیس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد پیامبر آمده، از ایشان دربارۀ نیکی به پدر و مادر پرسید. حضرت فرمودند: به مادرت نیکی کن، به مادرت نیکی کن، به مادرت نیکی کن. به پدرت نیکی کن، به پدرت نیکی کن، به پدرت نیکی کن. و مادر را پیش از پدر فرمود.

[٢٠١5]١٨-ابو خدیجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به نزد پیامبر گرامی آمده، عرض کرد: من دختری داشتم. او را بزرگ کردم و چون به بلوغ رسید، لباس هایش را پوشانده، او آراستم، سپس به سر چاهی آورده، در آن انداختم

ص :٣6٣

سمعت منها و هی تقول: یا أبتاه! فما کفّاره ذلک؟ قال: ألک أمّ حیّه؟ قال: لا قال:

فلک خاله حیّه؟ قال: نعم قال: فابررها فإنّها بمنزله الأمّ یکفّر عنک ما صنعت، قال أبو خدیجه: فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: متی کان هذا؟ فقال: کان فی الجاهلیّه و کانوا یقتلون البنات مخافه أن یسبین فیلدن فی قوم آخرین.

[٢٠١6]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حنان بن سدیر، عن أبیه قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: هل یجزی الولد والده؟ فقال: لیس له جزاء إلاّ فی خصلتین یکون الوالد مملوکا فیشتریه ابنه فیعتقه أو یکون علیه دین فیقضیه عنه.

[٢٠١٧]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

أتی رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: إنّی رجل شابّ نشیط و أحبّ الجهاد و لی والده تکره ذلک؟ فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ارجع فکن مع والدتک فو الّذی بعثنی بالحقّ [نبیّا]لأنسها بک لیله خیر من جهادک فی سبیل اللّه سنه.

[٢٠١٨]٢١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن سنان، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العبد لیکون بارّا بوالدیه فی حیاتهما ثمّ یموتان فلا یقضی عنهما دیونهما و لا یستغفر لهما فیکتبه اللّه عاقّا، و إنّه لیکون عاقّا لهما فی حیاتهما غیر بارّ بهما فإذا ماتا قضی دینهما و استغفر لهما فیکتبه اللّه عزّ و جلّ بارّا.

باب الاهتمام بأمور المسلمین و النّصیحه لهم و نفعهم

[٢٠١٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣64

و آخرین سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان، کفّارۀ این کار چیست؟ حضرت به او فرمودند: آیا مادر زنده ای داری؟ او عرض کرد: نه.

فرمودند: خالۀ زنده داری؟ عرض کرد: بله. فرمودند: پس به او نیکی کن که به جای مادر است و کفّارۀ آنچه کرده ای، می شود. ابو خدیجه گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: این کار چه هنگامی بوده است؟ فرمودند: در جاهلیّت. آنان از ترس اسیر شدن دختران و بچّه دار شدن شان در گروه دیگر، دختران را می کشتند.

[٢٠١6]١٩-سدیر گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: آیا فرزند می تواند پدرش را پاداش دهد؟ فرمودند: جز در دو صورت نمی تواند: وقتی پدر برده باشد و پسرش او را خریده، آزادش کند، یا بدهی ای داشته باشد و پسرش آن را بپردازد.

[٢٠١٧]٢٠-جابر گفته است: مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: من مردی جوان و خستگی ناپذیرم که جهاد را دوست می دارم ولی مادری دارم که نمی پسندد به جهاد بروم؟ پیامبر گرامی به او فرمودند: بازگرد و با مادرت بمان.

سوگند به آن که مرا به حقّ برای پیامبری برانگیخت. انس یک شب او با تو، بهتر از یک سال جهادت در راه خدا است.

[٢٠١٨]٢١-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: گاهی بنده در زنده بودن پدر و مادرش به آنان نیکی می کند، سپس آن گاه که می میرند، نه بدهی شان را می دهد و نه برایشان آمرزش خواهی می کند، پس خداوند او را از نافرمانان می نویسد. و گاهی بنده ای در هنگام زنده بودن پدر و مادر از آن ها نافرمانی کرده، نیکی شان نمی کند و چون درمی گذرند، او بدهی شان را پرداخته، برایشان آمرزش می خواهد و خداوند عزّتمند او را از حرمت گذاران می نویسد.

اهمیّت به امور مسلمین و پند و نصیحت برای سودشان

[٢٠١٩]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٣65

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم.

[٢٠٢٠]٢-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أنسک النّاس نسکا أنصحهم جیبا و أسلمهم قلبا لجمیع المسلمین.

[٢٠٢١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: علیک بالنّصح للّه فی خلقه، فلن تلقاه بعمل أفضل منه.

[٢٠٢٢]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن محمّد بن القاسم الهاشمیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم.

[٢٠٢٣]5-عنه، عن سلمه بن الخطّاب، عن سلیمان بن سماعه، عن عمّه عاصم الکوزیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:

من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم.

[٢٠٢4]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الخلق عیال اللّه فأحبّ الخلق إلی اللّه من نفع عیال اللّه و أدخل علی أهل بیت سرورا.

[٢٠٢5]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره قال: حدّثنی من سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:

ص :٣66

هرکس بامداد برخیزد و نسبت به امور مسلمانان باکی نداشته باشد، مسلمان نیست.

[٢٠٢٠]٢-به همان سند، رسول خدا فرموده اند: پارساترین مردم کسی است که برای همۀ مسلمانان خیرخواه تر و پاکدل تر باشد.

[٢٠٢١]٣-سفیان عیینه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود: بر تو باد اندرز مردم برای خدا. که عملی برتر از آن را نخواهی دید.

[٢٠٢٢]4-محمّد بن قاسم هاشمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس به امور مسلمانان اهمیّت ندهد، مسلمان نیست.

[٢٠٢٣]5-عاصم کوزی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند: هرکس بامداد برخیزد و به امور مسلمانان اهمیّت ندهد، از آنان نیست.

و هرکس صدای انسانی را بشنود که فریاد می زند: «ای مسلمانان به دادم برسید، و پاسخش نگوید، مسلمان نیست» .

[٢٠٢4]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

آفریدگان، خانوادۀ خداوندند. و محبوب ترین این آفریدگان در نزد او کسی است که به خانوادۀ او سود رسانده، خاندانی را شادمان کند.

[٢٠٢5]٧-مردی از حضرت صادق علیه السّلام شنید که می فرماید: از رسول خدا

ص :٣6٧

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من أحبّ النّاس إلی اللّه؟ قال: أنفع النّاس للنّاس.

[٢٠٢6]٨-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن مثنّی بن الولید الحنّاط، عن فطر بن خلیفه، عن عمر بن علیّ بن الحسین، عن أبیه صلوات اللّه علیهما قال:

قال رسول اللّه صلوات اللّه علیهما: من ردّ عن قوم من المسلمین عادیه [ ماء]أو نار أوجبت له الجنّه.

[٢٠٢٧]٩-عنه، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً قال:

قولوا للنّاس حسنا و لا تقولوا إلاّ خیرا حتّی تعلموا ما هو.

[٢٠٢٨]١٠-عنه، عن ابن أبی نجران، عن أبی جمیله المفضّل بن صالح، عن جابر بن یزید، عن أبی جعفر علیه السّلام قال فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً قال:

قولوا للنّاس أحسن ما تحبّون أن یقال فیکم.

[٢٠٢٩]١١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً أَیْنَ مٰا کُنْتُ قال: نفّاعا.

باب إجلال الکبیر

[٢٠٣٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من إجلال اللّه إجلال ذی الشّیبه المسلم.

[٢٠٣١]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد رفعه قال:

ص :٣6٨

پرسیدند: محبوب ترین مردم نزد خداوند چه کسی است؟ فرمودند:

سودرسان ترین آنان به مردم.

[٢٠٢6]٨-عمر علی بن حسین از پدرش حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هرکس، سیل یا آتشی را از گروهی از مسلمانان بازگرداند، بهشت برایش واجب می گردد.

[٢٠٢٧]٩-معاویۀ عمّار دربارۀ این آیه (و با مردم به نیکی سخن بگویید.) [بقره (٢) :٨٣]از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: با مردم به نیکی سخن بگویید و جز خیر نگویید تا بدانید که آن چیست؟

[٢٠٢٨]١٠-جابر یزید از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه (و با مردم به نیکی سخن بگویید.) روایت کرده که فرمودند: با مردم بهتر از آنچه دوست دارید با شما بگویند، بگویید.

[٢٠٢٩]١١-مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ(و او مرا در هرجا که باشم فرخنده قرار داده است.) [مریم (١٩) :٣١]روایت کرده که فرمودند: یعنی بسیار سودرسان.

بزرگداشت پیران

[٢٠٣٠]١-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: بزرگداشت مسلمان ریش سپید، بزرگداشت خدا است.

[٢٠٣١]٢-احمد محمّد حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده،

ص :٣6٩

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لیس منّا من لم یوقّر کبیرنا و یرحم صغیرنا.

[٢٠٣٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن أبان، عن الوصّافیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: عظّموا کبارکم و صلوا أرحامکم، و لیس تصلونهم بشیء أفضل من کفّ الأذی عنهم.

باب أخوّه المؤمنین بعضهم لبعض

[٢٠٣٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن المفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّما المؤمنون إخوه بنو أب و أمّ و إذا ضرب علی رجل منهم عرق سهر له الآخرون

[٢٠٣4]٢-عنه، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن عمر بن أبان، عن جابر الجعفیّ قال:

تقبّضت بین یدی أبی جعفر علیه السّلام فقلت: جعلت فداک ربّما حزنت من غیر مصیبه تصیبنی أو أمر ینزل بی حتّی یعرف ذلک أهلی فی وجهی، و صدیقی، فقال: نعم یا جابر، إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمنین من طینه الجنان و أجری فیهم من ریح روحه، فلذلک المؤمن أخو المؤمن لأبیه و أمّه، فإذا أصاب روحا من تلک الأرواح فی بلد من البلدان حزن حزنت هذه لأنّها منها.

[٢٠٣5]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن أخو المؤمن، عینه و دلیله، لا یخونه و لا یظلمه و لا یغشّه و لا یعده عده فیخلفه.

ص :٣٧٠

روایت کرده که فرمودند: از ما نیست کسی که به سالخوردگان مان احترام نمی گذارد و به خردسالانمان مهربانی نمی کند.

[٢٠٣٢]٣-وصّافی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: پیرانتان را بزرگ داشته، صلۀ رحم کنید و شما با چیزی برتر از آزار نرساندن به ایشان، نمی توانید صلۀ رحم کنید.

مؤمنان برادر همدیگرند

[٢٠٣٣]١-از مفضّل عمر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مؤمنان برادرند، فرزندان یک پدر و مادر. و چون یکی از آنان دردمند گردد، بقیّه، شب را به بیداری می گذرانند.

[٢٠٣4]٢-جابر جعفی گفته است: در خدمت حضرت باقر علیه السّلام اظهار دلتنگی کرده، گفتم: جانم فدایت زمانی پیش می آید که بدون رسیدن مصیبتی یا فرود آمدن بلایی اندوهگین می شوم، چنان که خانواده و دوستانم آن را در رخسارم درمی یابند. حضرت فرمودند: آری ای جابر، خداوند عزّتمند مؤمنان را از سرشت بهشت آفرید و از نسیم روحش در آن جاری کرد. برای همین است که مؤمن، برادر پدر و مادری مؤمن دیگر است. که چون به روحی از آن روح ها در سرزمینی از سرزمین ها اندوهی رسد، روح دیگر هم اندوهگین می شود؛ زیرا که هر دو از یک چیزند.

[٢٠٣5]٣-علی عقبه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مؤمن برادر مؤمن است، چشم و راهنمای او است. که به او خیانت و ستم نکرده، فریبش نمی دهد. و به او وعده ای نمی دهد که به آن عمل نکند.

ص :٣٧١

[٢٠٣6]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، و عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: المؤمن أخو المؤمن کالجسد الواحد، إن اشتکی شیئا منه وجد ألم ذلک فی سائر جسده، و أرواحهما من روح واحده، و إنّ روح المؤمن لأشدّ اتّصالا بروح اللّه من اتّصال شعاع الشّمس بها.

[٢٠٣٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن مثنّی الحنّاط، عن الحارث بن المغیره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: المسلم أخو المسلم هو عینه و مرآته و دلیله، لا یخونه و لا یخدعه و لا یظلمه و لا یکذبه و لا یغتابه.

[٢٠٣٨]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و دخل علیه رجل فقال لی: تحبّه؟ فقلت: نعم فقال لی: و لم لا تحبّه و هو أخوک و شریکک فی دینک و عونک علی عدوّک و رزقه علی غیرک.

[٢٠٣٩]٧-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسین بن الحسن، عن محمّد بن أورمه، عن بعض أصحابه، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن فضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: المؤمن أخو المؤمن لأبیه و أمّه لأنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمنین من طینه الجنان و أجری فی صورهم من ریح الجنّه، فلذلک هم إخوه لأب و أمّ.

ص :٣٧٢

[٢٠٣6]4-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: مؤمن برادر مؤمن است. همچون تنی واحد. که اگر عضوی از آن، دردمند شود، دردش در عضوهای دیگر هم یافت می شود. و ارواح آن دو نیز از یک روح اند. و پیوند روح مؤمن با روح خدا از پیوستگی پرتو خورشید به خورشید بیشتر است.

[٢٠٣٧]5-از حارث مغیره روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

مسلمان برادر مسلمان است. چشم و آیینه و راهنمای او، که به او خیانت نکرده، فریبش نداده، ستم نکرده، دروغ نگفته و غیبتش را نمی کند.

[٢٠٣٨]6-حفص بختری گفته است: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی به خدمت ایشان آمد حضرت به من فرمودند: او را دوست می داری؟ من گفتم: بله.

فرمودند: و چرا دوستش نداشته باشی، وقتی که برادر و شریک ات در دین و یاورت بر دشمن تو است و روزی اش به گردن غیر تو.

[٢٠٣٩]٧-ابو حمزه گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: مؤمن برادر پدر و مادری مؤمن است؛ زیرا خداوند شکوهمند، مؤمنان را از سرشت بهشت ها آفریده، از نسیم بهشت در آن روان ساخته است. برای همین است که آنان برادران پدر و مادری اند.

ص :٣٧٣

[٢٠4٠]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحجّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن، أخو المؤمن عینه و دلیله، لا یخونه و لا یظلمه و لا یغشّه و لا یعده عده فیخلفه.

[٢٠4١]٩-أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن رجل، عن جمیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: المؤمنون خدم بعضهم لبعض، قلت: و کیف یکونون خدما بعضهم لبعض؟ قال: یفید بعضهم بعضا الحدیث.

[٢٠4٢]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إسماعیل البصریّ، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ نفرا من المسلمین خرجوا إلی سفر لهم فضلّوا الطّریق فأصابهم عطش شدید فتکفّنوا و لزموا أصول الشّجر فجاءهم شیخ و علیه ثیاب بیض فقال: قوموا فلا بأس علیکم فهذا الماء، فقاموا و شربوا و ارتووا، فقالوا: من أنت یرحمک اللّه؟ فقال: أنا من الجنّ الّذین بایعوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، إنّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: المؤمن أخو المؤمن، عینه و دلیله، فلم تکونوا تضیّعوا بحضرتی.

[٢٠4٣]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: المسلم أخو المسلم لا یظلمه و لا یخذله [و لا یغتابه و لا یخونه و لا یحرمه]قال ربعیّ: فسألنی رجل من أصحابنا

ص :٣٧4

[٢٠4٠]٨-علی عقبه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مؤمن برادر مؤمن است و چشم و راهنمایش، که به او خیانت و ستم نکرده، فریبش نمی دهد. و وعده ای نمی دهد که به جایش نیاورد.

[٢٠4١]٩-جمیل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: مؤمنان خدمتگزاران یکدیگرند. من عرض کردم: چگونه خدمتگزار هم می شوند؟ فرمودند: به همدیگر سود می رسانند. . . .

[٢٠4٢]١٠-فضیل یسار گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: گروهی از مسلمانان به سفری رفتند و آن گاه راه را گم کردند و بسیار تشنه شدند. پس کفن پوشیده، خود را به تنۀ درختان چسباندند. آن گاه پیری سپیدپوش به نزدشان آمد و گفت: برخیزید و آب بنوشید و دیگر باکتان نباشد. آنان برخاسته، نوشیدند و چون سیراب شدند، گفتند: خدایت بیامرزد، تو کیستی؟ او گفت:

من از جنّیانی هستم که با رسول خدا بیعت کرده اند. من از رسول خدا شنیدم که می فرماید: مؤمن برادر مؤمن است و چشم و راهنمایش پس شما نباید در برابر من تباه می شدید.

[٢٠4٣]١١-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: مسلمان برادر مسلمان است. به او ستم نکرده، رهایش نمی کند [غیبتش را نکرده، خیانت و محرومش نمی کند.]ربعی گفته است: مردی از اصحابمان در مدینه از من پرسید:

ص :٣٧5

بالمدینه فقال: سمعت فضیلا یقول ذلک؟ قال: فقلت له: نعم فقال: فإنّی سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: المسلم، أخو المسلم لا یظلمه و لا یغشّه و لا یخذله و لا یغتابه و لا یخونه و لا یحرمه.

باب فیما یوجب الحقّ لمن انتحل الإیمان و ینقضه

[٢٠44]١-علیّ بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول و سئل عن إیمان من یلزمنا حقّه و أخوّته کیف هو و بما یثبت و بما یبطل؟ فقال: إنّ الإیمان قد یتّخذ علی وجهین أمّا أحدهما فهو الّذی یظهر لک من صاحبک فإذا ظهر لک منه مثل الّذی تقول به أنت، حقّت ولایته و أخوّته إلاّ أن یجیء منه نقض للّذی وصف من نفسه و أظهره لک، فإن جاء منه ما تستدلّ به علی نقض الّذی أظهر لک، خرج عندک ممّا وصف لک و أظهر، و کان لما أظهر لک ناقضا إلاّ أن یدّعی أنّه إنّما عمل ذلک تقیّه و مع ذلک ینظر فیه فإن کان لیس ممّا یمکن أن تکون التّقیّه فی مثله لم یقبل منه ذلک؛ لأنّ للتّقیّه مواضع، من أزالها عن مواضعها لم تستقم له و تفسیر ما یتّقی مثل [أن یکون]قوم سوء. ظاهر حکمهم و فعلهم علی غیر حکم الحقّ و فعله فکلّ شیء یعمل المؤمن بینهم لمکان التّقیّه ممّا لا یؤدّی إلی الفساد فی الدّین فإنّه جائز.

باب فی أنّ التّواخی لم یقع علی الدّین و إنّما هو التّعارف

[٢٠45]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن حمزه بن محمّد الطّیّار، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لم تتواخوا علی هذا الأمر و إنّما تعارفتم علیه.

[٢٠46]٢-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن ابن مسکان

ص :٣٧6

شنیده ام که این را فضیل روایت کرده است؟ من گفتم: آری. او گفت: و من نیز از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: مسلمان برادر مسلمان است. که به او ستم نمی کند، فریبش نمی دهد، رهایش نکرده، غیبتش را نمی کند، و به او خیانت نکرده، محرومش نمی سازد.

در آنچه موجب حقّ برای کسی است که خود را به ایمان نسبت می دهد و نیز آنچه باعث کاستی این حقّ می شود

[٢٠44]١-مسعدۀ صدقه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام-چون دربارۀ ایمان کسی که حقّش و برادری اش به گردن ما است، پرسیدند که آن چگونه است و با چه چیز ثابت شده، با چه چیز باطل می شود. شنیدم می فرماید: ایمان به دو صورت به کار می رود: یکی همان چیزی است که دربارۀ رفیقت برای تو آشکار می شود، که چون آنچه تو به آن عقیده داری، از او آشکار شود، ولایت و برادری اش ثابت می شود، مگر این که نقضی به آنچه دربارۀ خودش گفته و آشکار گشته، وارد شود. پس اگر او کاری انجام دهد که به نقضی که برایت آشکار شده، مطمئن شوی، در نزد تو از آنچه برایت اظهار کرده، بیرون می رود. و نقض کنندۀ سخن و عملی می شود که به تو نمایانده است. مگر ادّعا کند که آن را بنابر تقیّه انجام داده است. که در این صورت باید در کارش نگریسته شود. اگر از جمله کارهایی بود که تقیّه در آن ها ممکن نیست، از او پذیرفته نمی شود؛ زیرا تقیّه، در مواردی است. و هرکس از آن موارد بیرون رود، تقیّه اش درست نیست. و تفسیر مورد تقیّه این است که مثلا مردم بدکاری، حکم و فعل ظاهری شان برخلاف حکم و فعل حقّ باشد. در این جا اگر مؤمن برای تقیّه، کارهایی که به فساد در دین نمی کشد، انجام دهد، برایش جایز است.

برادری کردن بر دین قرار نگرفته است، بلکه آن آشنا شدن با یکدیگر است

[٢٠45]١-محمّد طیّار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: شما بر این امر برادری نمی کنید، بلکه براساس آن با یکدیگر آشنا می شوید.

[٢٠46]٢-ابن مسکان و سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان

ص :٣٧٧

و سماعه جمیعا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لم تتواخوا علی هذا الأمر [و]إنّما تعارفتم علیه.

باب حقّ المؤمن علی أخیه و أداء حقّه

[٢٠4٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من حقّ المؤمن علی أخیه المؤمن أن یشبع جوعته و یواری عورته و یفرّج عنه کربته و یقضی دینه، فإذا مات خلفه فی أهله و ولده.

[٢٠4٨]٢-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن بکیر الهجریّ، عن معلّی بن خنیس، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما حقّ المسلم علی المسلم؟ قال له: سبع حقوق واجبات ما منهنّ حقّ إلاّ و هو علیه واجب، إن ضیّع منها شیئا خرج من ولایه اللّه و طاعته و لم یکن للّه فیه من نصیب قلت له: جعلت فداک و ما هی؟ قال: یا معلّی إنّی علیک شفیق أخاف أن تضیّع و لا تحفظ و تعلم و لا تعمل، قال: قلت له: لا قوّه إلاّ باللّه، قال: أیسر حقّ منها أن تحبّ له ما تحبّ لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک، و الحقّ الثّانی أن تجتنب سخطه و تتّبع مرضاته و تطیع أمره، و الحقّ الثّالث أن تعینه بنفسک و مالک و لسانک و یدک و رجلک، و الحقّ الرّابع أن تکون عینه و دلیله و مرآته، و الحقّ الخامس أن لا تشبع و یجوع و لا تروی و یظمأ و لا تلبس و یعری، و الحقّ السّادس أن یکون لک خادم و لیس لأخیک خادم فواجب أن تبعث خادمک فیغسل ثیابه و یصنع طعامه و یمهّد فراشه، و الحقّ السّابع أن تبرّ قسمه و تجیب دعوته و تعود مریضه و تشهد جنازته و إذا

ص :٣٧٨

فرمودند: شما بر این امر برادری نمی کنید، بلکه براساس آن با یکدیگر آشنا می گردید.

حقّ مؤمن بر برادر مؤمن و ادای حقّ او

[٢٠4٧]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از حقّ مؤمن بر برادر مؤمنش این است که گرسنگی اش را برطرف کند، شرمگاهش را بپوشاند، گره از کارهایش بگشاید، بدهی اش را بپردازد و چون درگذشت، جانشین او در میان خانواده و فرزندانش باشد.

[٢٠4٨]٢-معلاّی خنیس گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: حقّ مسلمان بر مسلمان دیگر چیست؟ فرمودند: هفت حقّ دارد. که همۀ آن ها بر او واجب است. و اگر یکی از آن ها را تباه کند از ولایت و فرمانبری خداوند بیرون می آید.

و برای خدا در او بهره ای نیست. من عرض کردم: جانم فدایت آن حقوق کدام است؟ فرمودند: ای معلّی من دلم برایت می سوزد، می ترسم تباه کنی و رعایت نکنی و بدانی و عمل نکنی. من عرض کردم: هیچ توانی جز از جهت خداوند نیست. فرمودند: از میان آن حقوق، آسان ترین حقّ این است که آنچه برای خودت دوست داری، برای او نیز دوست داشته باشی و آنچه برای خودت نمی پسندی، برای او هم نپسندی. حقّ دوم این است که از به خشم آوردن او دوری کنی، به دنبال خرسندی اش باشی و فرمانش را اطاعت کنی. حقّ سوم این که او را با جان و مال و زبان و دست و پایت یاری کنی. حقّ چهارم این که چشم و راهنما و آیینه اش باشی. حقّ پنجم این که وقتی او گرسنه است، سیر نشوی. وقتی تشنه است، سیراب نگردی. وقتی برهنه است، نپوشی. حقّ ششم این که اگر تو خدمتگذار داری و او ندارد، خدمتگزارت را بفرستی تا لباسش را شسته، غذایش را پخته و بسترش را مرتّب کند. و حقّ هفتم این که سوگند او را محقّق ساخته، دعوتش را بپذیری. به عیادت بیماری اش رفته، در تشییعش حاضر شوی و چون

ص :٣٧٩

علمت أنّ له حاجه تبادره إلی قضائها و لا تلجئه أن یسألکها و لکن تبادره مبادره، فإذا فعلت ذلک وصلت ولایتک بولایته و ولایته بولایتک.

[٢٠4٩]٣-عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن سیف، عن أبیه سیف، عن عبد الأعلی بن أعین قال:

کتب [بعض]أصحابنا یسألون أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أشیاء و أمرونی أن أسأله عن حقّ المسلم علی أخیه فسألته فلم یجبنی، فلمّا جئت لأودّعه فقلت:

سألتک فلم تجبنی؟ فقال: إنّی أخاف أن تکفروا، إنّ من أشدّ ما افترض اللّه علی خلقه ثلاثا: إنصاف المرء من نفسه حتّی لا یرضی لأخیه من نفسه إلاّ بما یرضی لنفسه منه، و مواساه الأخ فی المال، و ذکر اللّه علی کلّ حال لیس سبحان اللّه و الحمد للّه و لکن عند ما حرّم اللّه علیه فیدعه.

[٢٠5٠]4-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل، عن مرازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما عبد اللّه بشیء أفضل من أداء حقّ المؤمن.

[٢٠5١]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

حقّ المسلم علی المسلم أن لا یشبع و یجوع أخوه و لا یروی و یعطش أخوه و لا یکتسی و یعری أخوه، فما أعظم حقّ المسلم علی أخیه المسلم! و قال: أحبّ لأخیک المسلم ما تحبّ لنفسک و إذا احتجت فسله و إن سألک فأعطه لا تملّه خیرا و لا یملّه لک، کن له ظهرا فإنّه لک ظهر، إذا غاب فاحفظه فی غیبته و إذا شهد فزره و أجلّه و أکرمه فإنّه منک و أنت منه فإن کان علیک عاتبا فلا تفارقه حتّی تسأل سمیحته و إن أصابه خیر فاحمد اللّه و إن ابتلی

ص :٣٨٠

دانستی که نیازی دارد، در انجام دادنش شتاب کنی و او را وانداری که آن را از تو درخواست کند. بلکه به شتاب در انجامش پیشدستی کنی. و چون چنین کنی ولایت خودت را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خودت پیوسته ای.

[٢٠4٩]٣-عبد الاعلای اعین گفت: برخی از اصحاب نامه نوشته و از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ موضوعاتی پرسش کردند و از من خواستند که از ایشان دربارۀ حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش بپرسم. من از ایشان پرسیدم و پاسخ نفرمودند.

چون آمدم خداحافظی کنم، گفتم: از شما چیزی پرسیدم ولی پاسخم نفرمودید؟ فرمودند: من ترسیدم که کافر شوید؛ زیرا از دشوارترین چیزهایی که خدا بر آفریدگانش واجب کرده، سه چیز است: انصاف ورزی، چنان که وقتی به کاری از جانب برادر برای خودش راضی نمی شود، خود به انجام آن برای برادر راضی نشود. شریک کردن برادر در مال و یاد خدا در همه حال. که آن هم سبحان اللّه و الحمد للّه نیست، بلکه ترک چیزی است که خدا بر او حرام کرده است.

[٢٠5٠]4-مرازم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند با چیزی برتر از ادای حقّ مؤمن عبادت نشده است.

[٢٠5١]5-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حقّ مسلمان بر مسلمان این است که وقتی برادرش گرسنه است، او سیر نشود، وقتی تشنه است، او سیراب نگردد و وقتی برهنه است، او نپوشد.

و چه بزرگ است حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش. و فرمودند: آنچه برای خودت دوست می داری برای برادر مسلمانت هم دوست بدار. وقتی نیازمند شدی، از او بخواه و اگر او چیزی خواست، بده. دربارۀ هیچ خیری نباید از او ملول شوی و او از تو ملول شود. تو پشتیبان او باش که او هم پشتیبان تو است. وقتی غایب بود، مراعاتش کن و چون آمد، به زیارتش برو و بزرگش بدار؛ زیرا او از تو و تو از اویی. اگر تو را سرزنش کرد، از او جدا نشو تا از سببش بپرسی. اگر خیری به او رسید، خدا را سپاس بگو. و اگر گرفتار شد یاری اش

ص :٣٨١

فاعضده و إن تمحّل له فأعنه. و إذا قال الرّجل لأخیه: أفّ، انقطع ما بینهما من الولایه و إذا قال: أنت عدوّی کفر أحدهما، فإذا اتّهمه انماث الإیمان فی قلبه کما ینماث الملح فی الماء، و قال: بلغنی أنّه قال: إنّ المؤمن لیزهر نوره لأهل السّماء کما تزهر نجوم السّماء لأهل الأرض و قال: إنّ المؤمن ولیّ اللّه یعینه و یصنع له و لا یقول علیه إلاّ الحقّ و لا یخاف غیره.

[٢٠5٢]6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

للمسلم علی أخیه المسلم من الحقّ أن یسلّم علیه إذا لقیه و یعوده إذا مرض و ینصح له إذا غاب و یسمّته إذا عطس و یجیبه إذا دعاه و یتبعه إذا مات.

عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه مثله.

[٢٠5٣]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن منصور بن یونس، عن أبی المأمون الحارثیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما حقّ المؤمن علی المؤمن؟ قال: إنّ من حقّ المؤمن علی المؤمن المودّه له فی صدره و المواساه له فی ماله و الخلف له فی أهله و النّصره له علی من ظلمه و إن کان نافله فی المسلمین و کان غائبا أخذ له بنصیبه و إذا مات الزّیاره إلی قبره و أن لا یظلمه و أن لا یغشّه و أن لا یخونه و أن لا یخذله و أن لا یکذّبه و أن لا یقول له أفّ و إذا قال له: أفّ، فلیس بینهما ولایه و إذا قال له: أنت عدوّی فقد کفر أحدهما، و إذا اتّهمه انماث الإیمان فی قلبه کما ینماث الملح فی الماء.

[٢٠54]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر،

ص :٣٨٢

کن و اگر چاره ای برای رفع گرفتاری اندیشید، کمکش کن. و چون مردی به برادرش بگوید: اف، دوستی میان آن دو پاره می شود و وقتی بگوید: تو دشمن منی، یکی از آن دو کافر می شود. و چون به او تهمت بزند، ایمان در دلش ذوب می شود چنان که نمک در آب. و راوی گفته است: من شنیدم که ایشان فرموده اند:

نور مؤمن برای اهل آسمان می درخشد چنان که ستارگان آسمان برای اهل زمین می درخشند. و فرمودند: مؤمن دوست خدا است. که کمکش کرده، برایش کارسازی می کند و جز حقّ را دربارۀ او نگفته، از کسی جز او نمی هراسد.

[٢٠5٢]6-علی عقبه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش این است که وقتی او را می بیند، سلامش دهد، وقتی بیمار می شود، عیادتش کند، وقتی غایب است برایش خیر بخواهد، وقتی عطسه می کند، دعایش کند، وقتی او را می خواند، بپذیرد و چون بمیرد به تشییعش برود.

همین حدیث با سلسلۀ سند دیگری از علی عقبه روایت شده است

[٢٠5٣]٧-ابو مأمون حارثی گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: حقّ مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمودند: از حقّ مؤمن بر مؤمن است: دوستی اش در دل، انبازکردنش در مال، جانشینی در خانواده اش، یاری اش در برابر کسی که به او ستم کرده است، گرفتن بهرۀ او از غنیمت، وقتی که خودش غایب بود، زیارت قبرش پس از مردن و ستم نکردن و فریب ندادن و خیانت نکردن و رها نکردن و دروغ و افّ نگفتن. و چون به او افّ بگوید، ولایتی میانشان نیست. و چون بگوید: تو دشمن منی، یکی از آن دو کافر شده است. و چون به او تهمت زند، ایمان در دلش ذوب می شود، چنان که نمک در آب ذوب می گردد.

[٢٠54]٨-ابان تغلب گفت: داشتم به همراه حضرت صادق علیه السّلام طواف می کردم

ص :٣٨٣

عن أبی علیّ صاحب الکلل، عن أبان بن تغلب قال:

کنت أطوف مع أبی عبد اللّه علیه السّلام، فعرض لی رجل من أصحابنا کان سألنی الذّهاب معه فی حاجه فأشار إلیّ فکرهت أن أدع أبا عبد اللّه علیه السّلام و أذهب إلیه فبینا أنا أطوف إذ أشار إلیّ أیضا فرآه أبو عبد اللّه علیه السّلام فقال: یا أبان إیّاک یرید هذا؟ قلت: نعم قال: فمن هو؟ قلت: رجل من أصحابنا قال: هو علی مثل ما أنت علیه؟ قلت: نعم قال: فاذهب إلیه قلت: فأقطع الطّواف؟ قال: نعم قلت: و إن کان طواف الفریضه؟ قال: نعم قال: فذهبت معه، ثمّ دخلت علیه بعد فسألته:

فقلت: أخبرنی عن حقّ المؤمن علی المؤمن فقال: یا أبان دعه لا ترده، قلت:

بلی جعلت فداک فلم أزل أردّد علیه، فقال: یا أبان تقاسمه شطر مالک، ثمّ نظر إلیّ فرأی ما دخلنی فقال: یا أبان أ ما تعلم أنّ اللّه عزّ و جلّ قد ذکر المؤثرین علی أنفسهم؟ قلت: بلی جعلت فداک فقال: أمّا إذا أنت قاسمته فلم تؤثره بعد، إنّما أنت و هو سواء، إنّما تؤثره إذا أنت أعطیته من النّصف الآخر

[٢٠55]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن عمر بن أبان، عن عیسی بن أبی منصور قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام أنا و ابن أبی یعفور و عبد اللّه بن طلحه فقال ابتداء منه: یا ابن أبی یعفور قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ستّ خصال من کنّ فیه کان بین یدی اللّه عزّ و جلّ و عن یمین اللّه، فقال ابن أبی یعفور: و ما هنّ جعلت فداک؟ قال: یحبّ المرء المسلم لأخیه ما یحبّ لأعزّ أهله و یکره المرء المسلم لأخیه ما یکره لأعزّ أهله و یناصحه الولایه، فبکی ابن أبی یعفور و قال: کیف یناصحه الولایه؟ قال: یا ابن أبی یعفور إذا کان منه بتلک المنزله بثّه همّه ففرح

ص :٣٨4

که مردی از اصحابمان مرا دید و خواست که برای کاری با او بروم. من دوست نداشتم که حضرت صادق علیه السّلام را واگذاشته به سوی او بروم. در همین احوال که طواف می کردم، آن مرد باز به من اشاره کرد. و حضرت صادق علیه السّلام او را دید و فرمود: ای ابان، او تو را می خواهد؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: کیست؟ من عرض کردم: مردی از اصحابمان است. فرمودند: او بر همان عقیده است که تو هستی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: پس به نزدش برو. من عرض کردم: طواف را قطع کنم؟ فرمودند: بله. عرض کردم: حتّی اگر طواف واجب باشد؟ فرمودند:

بله. او گفته است: پس من با آن مرد رفتم. سپس وقتی به نزد حضرتش رفتم، از ایشان پرسیدم: برایم از حقّ مؤمن بر مؤمن بفرمایید. فرمودند: ای ابان رها کن و در آن وارد نشو. من عرض کردم: چرا جانم فدایت؟ و پیوسته آن پرسش را باز گفتم. فرمودند: ای ابان نیم مالت را با او تقسیم می کنی. سپس به من نگریست و دید که حالم چگونه شده است، پس فرمود: ای ابان آیا نمی دانی که خداوند شکوهمند ایثارکنندگان را یاد فرموده است؟ عرض کردم: چرا، جانم فدایت.

فرمودند: ولی وقتی تو مالت را با او تقسیم می کنی، هنوز ایثار نکرده ای، بلکه تو و او برابر شده اید. تو وقتی ایثار می کنی که از نیم دیگر هم به او بدهی.

[٢٠55]٩-عیسای ابو منصور گفت: من و ابن ابو یعفور و عبد اللّه طلحه نزد حضرت صادق علیه السّلام بودیم که حضرت، خود آغاز سخن کرده، فرمودند: ای پسر ابو یعفور، رسول خدا فرمود: شش خصلت است که در هرکس باشد، در پیشگاه خدا و جانب راست او قرار می گیرد. ابن ابو یعفور عرض کرد: جانم فدایت آن شش خصلت چیست؟ فرمودند: این که مسلمان برای برادرش چیزی را بخواهد که برای عزیزترین خاندانش می خواهد و آنچه را برای او نمی پسندد برای برادر مسلمانش نیز نپسندد. و در دوستی با او خالص باشد. ابن ابو یعفور گریست و گفت: چگونه دوستی اش را خالص کند؟ فرمودند: ای پسر ابو یعفور وقتی نسبت به او، در این

ص :٣٨5

لفرحه إن هو فرح و حزن لحزنه إن هو حزن و إن کان عنده ما یفرّج عنه فرّج عنه و إلاّ دعا اللّه له، قال: ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ثلاث لکم و ثلاث لنا: أن تعرفوا فضلنا و أن تطئوا عقبنا و أن تنتظروا عاقبتنا، فمن کان هکذا کان بین یدی اللّه عزّ و جلّ فیستضیء بنورهم من هو أسفل منهم و أمّا الّذین عن یمین اللّه فلو أنّهم یراهم من دونهم لم یهنئهم العیش ممّا یرون من فضلهم، فقال ابن أبی یعفور: و ما لهم لا یرون و هم عن یمین اللّه؟ فقال: یا ابن أبی یعفور إنّهم محجوبون بنور اللّه، أما بلغک الحدیث أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول: إنّ للّه خلقا عن یمین العرش بین یدی اللّه و عن یمین اللّه وجوههم أبیض من الثّلج و أضوأ من الشّمس الضّاحیه، یسأل السّائل ما هؤلاء؟ فیقال: هؤلاء الّذین تحابّوا فی جلال اللّه.

[٢٠56]١٠-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن محمّد بن عجلان قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل رجل فسلّم، فسأله کیف من خلّفت من إخوانک؟ قال: فأحسن الثّناء و زکّی و أطری، فقال له: کیف عیاده أغنیائهم علی فقرائهم؟ فقال: قلیله، قال: و کیف مشاهده أغنیائهم لفقرائهم؟ قال:

قلیله، قال: فکیف صله أغنیائهم لفقرائهم فی ذات أیدیهم؟ فقال: إنّک لتذکر أخلاقا قلّ ما هی فیمن عندنا، قال: فقال: فکیف تزعم هؤلاء أنّهم شیعه

[٢٠5٧]١١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر، عن أبی إسماعیل قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: جعلت فداک إنّ الشّیعه عندنا کثیر فقال: فهل یعطف الغنیّ علی الفقیر؟ و هل یتجاوز المحسن عن المسیء؟ و یتواسون؟ فقلت: لا، فقال: لیس هؤلاء شیعه الشّیعه من یفعل هذا.

ص :٣٨6

درجه از دوستی باشد، آنچه را در دل دارد برای او باز می کند. آن گاه برای شادی اش اگر شاد است، شادمان می شود و برای اندوهش، اگر اندوهگین است، غمگین می گردد. اگر می توانست گره از کارش بگشاید، می کند وگرنه، برایش دعا می کند. راوی گفته است: سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: سه چیز برای شما است و سه چیز برای ما: این که فضیلت ما را بشناسید، به دنبال ما گام بردارید و در انتظار سرانجام ما باشید. و هرکس چنین باشد، در پیشگاه خداوند عزّتمند خواهد بود تا به نورشان، کسانی که پایین ترند، روشنی بگیرند. و امّا کسانی که در جانب راست خداوند هستند، اگر آنان که پایین تر هستند، ایشان را ببینند، به جهت آنچه از برتری شان می بینند، زندگی برایشان ناگوار می گردد. ابن ابو یعفور عرض کرد: چگونه ایشان را نبینند، درحالی که در جانب راست خداوند هستند؟ فرمودند: ای پسر ابو یعفور، ایشان با نور خدا پوشیده می گردند، مگر این حدیث به تو نرسیده که رسول خدا فرمودند: برای خدا آفریدگانی است در جانب راست عرش، در پیشگاه و جانب راست خداوند که صورت هاشان سپیدتر از برف و روشن تر از آفتاب تابان است. کسی می پرسد: اینان کیستند؟ گفته می شود: اینان کسانی اند که برای عظمت خدا همدیگر را دوست می داشتند.

[٢٠56]١٠-محمّد عجلان گفت: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی وارد شده، سلام داد. آن گاه حضرتش از او پرسید: برادرانت را چگونه پشت سر گذاشتی؟ او آنان را به نیکی و پاکیزگی ستود. حضرت به او فرمودند: عیادت توانگران از نیازمندان شان چگونه است؟ عرض کرد: اندک. حضرت فرمودند:

رسیدگی شان چگونه است؟ عرض کرد: اندک. حضرت فرمودند: داد و دهش شان چه؟ او گفت: شما از اخلاقی سخن می گویید که در میان ما اندک اند.

فرمودند: پس چرا می پنداری که آنان، شیعه اند؟

[٢٠5٧]١١-ابو اسماعیل گفت: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: جانم فدایت شیعیان نزد ما بسیارند. ایشان فرمودند: آیا توانگران به نیازمندان شان می رسند؟ آیا نیکوکار، از بدکار گذشت می کند؟ آیا به یکدیگر یاری می رسانند؟ من عرض کردم: نه. فرمودند: ایشان شیعه نیستند، شیعه کسی است که این کارها را بکند.

ص :٣٨٧

[٢٠5٨]١٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن العلاء بن فضیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبو جعفر صلوات اللّه علیه یقول: عظّموا أصحابکم و وقّروهم و لا یتجهّم بعضکم بعضا و لا تضارّوا و لا تحاسدوا و إیّاکم و البخل، کونوا عباد اللّه المخلصین.

[٢٠5٩]١٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن عمر بن أبان، عن سعید بن الحسن قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: أ یجیء أحدکم إلی أخیه فیدخل یده فی کیسه فیأخذ حاجته فلا یدفعه؟ فقلت: ما أعرف ذلک فینا، فقال أبو جعفر علیه السّلام: فلا شیء إذا، قلت: فالهلاک إذا، فقال: إنّ القوم لم یعطوا أحلامهم بعد.

[٢٠6٠]١4-علیّ بن إبراهیم، عن الحسین بن الحسن، عن محمّد بن أورمه رفعه، عن معلّی بن خنیس قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حقّ المؤمن، فقال: سبعون حقّا لا أخبرک إلاّ بسبعه فإنّی علیک مشفق أخشی ألاّ تحتمل، فقلت: بلی إن شاء اللّه فقال: لا تشبع و یجوع و لا تکتسی و یعری، و تکون دلیله و قمیصه الّذی یلبسه و لسانه الّذی یتکلّم به و تحبّ له ما تحبّ لنفسک و إن کانت لک جاریه بعثتها لتمهّد فراشه و تسعی فی حوائجه باللّیل و النّهار، فإذا فعلت ذلک وصلت ولایتک بولایتنا و ولایتنا بولایه اللّه عزّ و جلّ.

[٢٠6١]١5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن أبی المغراء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المسلم أخو المسلم، لا یظلمه و لا یخذله و لا یخونه، و یحقّ علی المسلمین

ص :٣٨٨

[٢٠5٨]١٢-علاء فضیل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر- درود خدا بر او-می فرمود: اصحاب خود را بزرگ داشته، احترامشان کنید.

و برای هم رو ترش نکنید. به هم زیان نزنید و حسد نورزید. و از بخل بپرهیزید.

تا بندگان خالص شدۀ خدا باشید.

[٢٠5٩]١٣-از سعید حسن روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: آیا از شما کسی به نزد برادرش می رود تا از جیبش به اندازۀ نیازش بردارد و او هم باز ندارد. من عرض کردم: در میان خودمان کسی را نمی شناسم. حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: پس به جایی نرسیده اند. من عرض کردم: یعنی این هلاکت است.

فرمودند: هنوز به این مردم خرد داده نشده است.

[٢٠6٠]١4-معلاّی خنیس گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ حقّ مؤمن پرسیدم. فرمودند: هفتاد حقّ است که از آن جز هفت حقّ را به تو نمی گویم. که دلم برایت می سوزد و می ترسم تاب نیاوری. من عرض کردم: چرا، اگر خدا خواهد. فرمودند: وقتی او گرسنه است، تو سیر نباشی، وقتی او برهنه است تو نپوشی. راهنمایش باشی. و پیراهنی که بپوشد و زبانی که با آن سخن بگوید.

و چیزی را برای او دوست بداری که برای خودت دوست می داری. اگر تو کنیزی داشتی، برایش بفرستی تا بسترش را مرتب کند و برای نیازهای شب و روزش بکوشد. تو اگر چنین کنی، ولایت خودت را به ولایت ما پیوسته ای و ولایت ما را به ولایت خداوند عزّتمند.

[٢٠6١]١5-ابو مغرا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مسلمان برادر

ص :٣٨٩

الاجتهاد فی التّواصل، و التّعاون علی التّعاطف، و المواساه لأهل الحاجه، و تعاطف بعضهم علی بعض حتّی تکونوا کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ: رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ متراحمین، مغتمّین لما غاب عنکم من أمرهم علی ما مضی علیه معشر الأنصار علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢٠6٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حقّ علی المسلم إذا أراد سفرا أن یعلم إخوانه، و حقّ علی إخوانه إذا قدم أن یأتوه.

باب التّراحم و التّعاطف

[٢٠6٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن محبوب، عن شعیب العقرقوفیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول لأصحابه: اتّقوا اللّه و کونوا إخوه برره، متحابّین فی اللّه، متواصلین، متراحمین، تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا أمرنا و أحیوه.

[٢٠64]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن کلیب الصّیداویّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا إخوه برره کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ.

[٢٠65]٣-عنه، عن محمّد بن سنان، عن عبد اللّه بن یحیی الکاهلیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و تعاطفوا.

[٢٠66]4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن أبی المغراء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یحقّ علی المسلمین الاجتهاد فی التّواصل، و التّعاون علی التّعاطف، و

ص :٣٩٠

مسلمان است. به او ستم نکرده، تنهایش نگذارده، خیانتش نمی کند. و بر مسلمانان سزاوار است که در پیوستن به یکدیگر و همکاری در رسیدگی به همدیگر و یاری نیازمندان بکوشند تا چنان گردید که خداوند عزّتمند فرمانتان داده است. (میان خودشان مهربانان اند.) [فتح (4٨) :٢٩]به همدیگر دل می سوزانند و به آنچه در رسیدگی به کار هم از دست داده اند، غمگین می شوند، چنان که گروه انصار در روزگار رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر این روش بودند.

[٢٠6٢]١6-سکونی از حضرت علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: بر مسلمان واجب است که وقتی می خواهد به سفر رود، برادرانش را آگاه کند. و بر برادرانش سزاوار است که وقتی او بازمی گردد، به دیدارش بروند.

دلسوزی و مهرورزی به یکدیگر

[٢٠6٣]١-شعیب عقرقوفی گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم به اصحابش می فرماید: از خدا پروا کنید و برادرانی نیکوکار باشید، دوست دارندۀ هم در راه خدا و رسیدگی کننده و دلسوز. همدیگر را دیدار و زیارت کنید و دربارۀ امر ما سخن گفته، آن را زنده کنید.

[٢٠64]٢-کلیب صیداویّ از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به هم رسیدگی و نیکی و دلسوزی کنید و برادرانی نیکوکار باشید چنان که خداوند عزّتمند فرمانتان داده است.

[٢٠65]٣-عبد اللّه بن یحیی کاهلی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: به هم رسیدگی کرده و نیکی و دلسوزی و محبّت کنید.

[٢٠66]4-ابو مغرا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بر مسلمانان

ص :٣٩١

المواساه لأهل الحاجه، و تعاطف بعضهم علی بعض حتّی تکونوا کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ: رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ متراحمین، مغتمّین لما غاب عنکم من أمرهم علی ما مضی علیه معشر الأنصار علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

باب زیاره الإخوان

[٢٠6٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی حمزه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زار أخاه للّه لا لغیره التماس موعد اللّه و تنجّز ما عند اللّه وکّل اللّه به سبعین ألف ملک ینادونه: ألا طبت و طابت لک الجنّه.

[٢٠6٨]٢-عنه، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن خیثمه قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام أودّعه فقال: یا خیثمه أبلغ من تری من موالینا السّلام و أوصهم بتقوی اللّه العظیم و أن یعود غنیّهم علی فقیرهم و قویّهم علی ضعیفهم و أن یشهد حیّهم جنازه میّتهم و أن یتلاقوا فی بیوتهم فإنّ لقیّا بعضهم بعضا حیاه لأمرنا، رحم اللّه عبدا أحیا أمرنا، یا خیثمه أبلغ موالینا أنّا لا نغنی عنهم من اللّه شیئا إلاّ بعمل و أنّهم لن ینالوا ولایتنا إلاّ بالورع و أنّ أشدّ النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ خالفه إلی غیره.

[٢٠6٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حدّثنی جبرئیل علیه السّلام: أنّ اللّه عزّ و جلّ أهبط إلی الأرض ملکا، فأقبل ذلک الملک یمشی حتّی وقع إلی باب علیه رجل یستأذن علی ربّ الدّار فقال له الملک: ما حاجتک إلی ربّ هذه الدّار؟ قال: أخ لی مسلم زرته

ص :٣٩٢

سزاوار است که در رسیدگی به همدیگر و همیاری در محبّت و کمک به نیازمندان و محبّت در میان خودشان بکوشند تا چنان گردید که خداوند شکوهمند فرمانتان داده است: (مهربانان در میان همدیگر.) و دلسوزان به هم، کسانی که برای آنچه کمک به مسلمانان از دست داده اند، اندوهگین می شوند.

چنان که گروه انصار در روزگار رسول خدا بر این روش بودند.

زیارت برادران

[٢٠6٧]١-ابو حمزه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس برادرش را برای خدا و نه جز او در جهت رسیدن به وعدۀ خدا و قطعی شدن آنچه نزد او است، زیارت کند، خداوند هفتاد هزار فرشته به کار می گمارد تا فریاد بزنند: هان پاک شدی و بهشت برایت حلال شد.

[٢٠6٨]٢-خیثمه گفت: برای خداحافظی به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتم، فرمودند: ای خیثمه هرکس از دوستان ما را که دیدی سلام رسانده، به پروای از خدا سفارش شان کن. به این که توانگرشان به نیازمندان رسیدگی کند و توانایشان به ناتوانان. در تشییع جنازۀ مردۀ شان حاضر شوند و همدیگر را در خانه هاشان دیدار کنند. که دیدار آنان با یکدیگر زنده داشتن امر ولایت ما است. خداوند با بنده ای که امر ما را زنده کند، مهربان است. ای خیثمه به دوستان ما بگو که ما ایشان را از جانب خدا جز به سبب عملی که دارند، بی نیاز نمی گردانیم و آنان هرگز به ولایت ما جز با پرهیزگاری نخواهند رسید. و همانا حسرت ناک ترین مردم در روز قیامت کسی است که عدالتی را بستاید و آن گاه به جز آن عمل کند.

[٢٠6٩]٣-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

جبرئیل علیه السّلام به من گفت: خداوند عزّتمند فرشته ای را به زمین فروفرستاد. فرشته به راه افتاد تا به خانه ای رسید که بر درش مردی از صاحب خانه اجازۀ ورود می خواست. فرشته به او گفت: با صاحب این خانه چه کاری داری؟ او می گوید:

ص :٣٩٣

فی اللّه تبارک و تعالی، قال له الملک: ما جاء بک إلاّ ذاک؟ فقال: ما جاء بی إلاّ ذاک، فقال: إنّی رسول اللّه إلیک و هو یقرئک السّلام و یقول وجبت لک الجنّه و قال الملک: إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: أیّما مسلم زار مسلما فلیس إیّاه زار، إیّای زار و ثوابه علیّ الجنّه.

[٢٠٧٠]4-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ النّهدیّ، عن الحصین، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زار أخاه فی اللّه قال اللّه عزّ و جلّ، إیّای زرت و ثوابک علیّ، و لست أرضی لک ثوابا دون الجنّه.

[٢٠٧١]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن یعقوب بن شعیب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من زار أخاه فی جانب المصر ابتغاء وجه اللّه فهو زوره، و حقّ علی اللّه أن یکرم زوره.

[٢٠٧٢]6-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من زار أخاه فی بیته قال اللّه عزّ و جلّ له: أنت ضیفی و زائری، علیّ قراک و قد أوجبت لک الجنّه بحبّک إیّاه.

[٢٠٧٣]٧-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی غرّه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من زار أخاه فی اللّه فی مرض أو صحّه، لا یأتیه خداعا و لا استبدالا، وکّل اللّه به سبعین ألف ملک ینادون فی قفاه أن: طبت و طابت لک الجنّه فأنتم زوّار اللّه و أنتم وفد الرّحمن حتّی یأتی منزله: فقال له یسیر: جعلت فداک و إن کان المکان بعیدا؟ قال: نعم یا یسیر و إن کان المکان

ص :٣٩4

او برادر مسلمان من است که در راه خدای پاک و والا به دیدارش آمده ام. فرشته به او گفت: جز برای این نیامده ای؟ او می گوید: جز برای این نیامده ام. فرشته می گوید: من فرستادۀ خدا به سوی توام. خداوند به تو سلام رسانده، می فرماید:

بهشت را برایت واجب کردم. خداوند عزّتمند می فرماید: هر مسلمانی، مسلمانی دیگر را زیارت کند، او را زیارت نکرده، مرا زیارت کرده است و پاداشش بهشت است و بر عهدۀ من.

[٢٠٧٠]4-حصین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس برادرش را در راه خدا زیارت کند خداوند شکوهمند می فرماید: مرا زیارت کردی و پاداشت بر عهدۀ من است. و من برای تو به هیچ پاداشی جز بهشت راضی نمی شوم.

[٢٠٧١]5-یعقوب شعیب گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر کس برادرش در آن سوی شهر را برای خشنودی خداوند زیارت کند، زائر خداست و بر خدا سزاوار است که زائرش را گرامی بدارد.

[٢٠٧٢]6-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هر کس برادرش را در خانه اش زیارت کند، خداوند عزّتمند به او می فرماید: تو میهمان و زائر من هستی و پذیرایی ات بر عهدۀ من است، و من به جهت این دوستی، بهشت را بر تو واجب کردم.

[٢٠٧٣]٧-ابو غرّه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس برادرش را در بیماری یا تندرستی برای خدا زیارت کند نه برای نیرنگ و عوض گرفتن، خداوند هفتاد هزار فرشته بر او می گمارد تا از پشت سرش فریاد بزنند: پاک گشتی و بهشت برایت حلال شد. شما زائران خدایید. شما میهمانان خدایید. و پیوسته می گویند تا او به منزلش برسد. یسیر به حضرت عرض کرد: جانم فدایت، اگرچه جای او دور باشد؟ فرمودند: آری ای یسیر، اگرچه جایش به فاصلۀ یک سال دور

ص :٣٩5

مسیره سنه، فإنّ اللّه جواد و الملائکه کثیره، یشیّعونه حتّی یرجع إلی منزله.

[٢٠٧4]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن النّهدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زار أخاه فی اللّه و للّه جاء یوم القیامه یخطر بین قباطیّ من نور، و لا یمرّ بشیء إلاّ أضاء له حتّی یقف بین یدی اللّه عزّ و جلّ، فیقول اللّه عزّ و جلّ له:

مرحبا، و إذا قال مرحبا أجزل اللّه عزّ و جلّ له العطیّه

[٢٠٧5]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن بشیر، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العبد المسلم إذا خرج من بیته زائرا أخاه اللّه لا لغیره، التماس وجه اللّه، رغبه فیما عنده، وکّل اللّه عزّ و جلّ به سبعین ألف ملک ینادونه من خلفه إلی أن یرجع إلی منزله: ألا طبت و طابت لک الجنّه.

[٢٠٧6]١٠-الحسین بن محمّد، [عن أحمد بن محمّد]، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما زار مسلم أخاه المسلم فی اللّه و للّه إلاّ ناداه اللّه عزّ و جلّ أیّها الزّائر طبت و طابت لک الجنّه.

[٢٠٧٧]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد و عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه: رجل حکم علی نفسه بالحقّ، و رجل زار أخاه المؤمن فی اللّه، و رجل آثر أخاه المؤمن فی اللّه.

ص :٣٩6

باشد. که خداوند بخشنده است و فرشتگان بسیارند، او را همراهی می کنند تا به منزلش بازگردد.

[٢٠٧4]٨-علی نهدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس برادرش را در راه خدا و برای او زیارت کند در روز قیامت میان دو جامه از نور شکوهمند وارد می شود و بر چیزی نمی گذرد جز این که آن را روشن می کند تا در پیشگاه خداوند عزّتمند می ایستد. آن گاه خداوند به او می فرماید: مرحبا.

و چون خداوند بگوید: مرحبا، دادودهش بسیار کند.

[٢٠٧5]٩-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بندۀ مسلمان وقتی برای خدا و قرب او و میل به آنچه نزد او است و نه جز او به سوی زیارت برادرش از خانه بیرون می آید، خداوند هفتاد هزار فرشته برایش می گمارد تا از پشت سرش فریاد بزنند: هان پاک گشتی و بهشت برایت حلال شد. و پیوسته می گویند تا او به خانۀ خودش بازگردد.

[٢٠٧6]١٠-بکر محمّد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ مسلمانی برادر مسلمانش را در راه خدا و برای خدا زیارت نمی کند جز این که خداوند عزّتمند به او می فرماید: ای زائر پاک شدی و بهشت برایت حلال گشت.

[٢٠٧٧]١١-محمّد قیس از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند شکوهمند بهشتی دارد که جز سه گروه به آن نمی روند: مردی که بنابر حقّ با خودش داوری کرده است، مردی که در راه خدا برادر مؤمنش را زیارت کرده و مردی که در راه خدا برادر مؤمنش را بر خود مقدّم داشته است.

ص :٣٩٧

[٢٠٧٨]١٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیخرج إلی أخیه یزوره فیوکّل اللّه عزّ و جلّ به ملکا فیضع جناحا فی الأرض و جناحا فی السّماء یظلّه، فإذا دخل إلی منزله نادی الجبّار تبارک و تعالی: أیّها العبد المعظّم لحقّی المتّبع لآثار نبیّی، حقّ علیّ إعظامک، سلنی أعطک، ادعنی أجبک، اسکت أبتدئک، فإذا انصرف شیّعه الملک یظلّه بجناحه حتّی یدخل إلی منزله، ثمّ ینادیه تبارک و تعالی، أیّها العبد المعظّم لحقّی حقّ علیّ إکرامک قد أوجبت لک جنّتی و شفّعتک فی عبادی.

[٢٠٧٩]١٣-صالح بن عقبه، عن عقبه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لزیاره المؤمن فی اللّه خیر من عتق عشر رقاب مؤمنات، و من أعتق رقبه مؤمنه وقی کلّ عضو عضوا من النّار حتّی أنّ الفرج یقی الفرج.

[٢٠٨٠]١4-صالح بن عقبه، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما ثلاثه مؤمنین اجتمعوا عند أخ لهم، یأمنون بوائقه و لا یخافون غوائله و یرجون ما عنده، إن دعوا اللّه أجابهم و إن سألوا أعطاهم و إن استزادوا زادهم و إن سکتوا ابتدأهم.

[٢٠٨١]١5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب قال:

سمعت أبا حمزه یقول: سمعت العبد الصّالح علیه السّلام یقول: من زار أخاه المؤمن للّه لا لغیره، یطلب به ثواب اللّه و تنجّز ما وعده اللّه عزّ و جلّ وکّل اللّه عزّ و جلّ به سبعین ألف ملک، من حین یخرج من منزله حتّی یعود إلیه ینادونه: ألا طبت و طابت لک الجنّه، تبوّأت من الجنّه منزلا.

ص :٣٩٨

[٢٠٧٨]١٢-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

مؤمن برای زیارت برادرش بیرون می رود و خداوند فرشته ای برایش می گمارد تا بالی در زمین و بالی در آسمان بنهد و او را در سایه اش بگیرد. و چون او به خانۀ برادرش رود، آن چیره گر پاک و والا ندا می کند: ای بندۀ بزرگ دارندۀ حقّ من و پیرو پیامبرم، بزرگداشت تو بر من واجب است، بخواه تا بدهم. بخوان تا پاسخت گویم، خاموش شو تا من با تو سخن آغاز کنم. و چون بازگردد، آن فرشته درحالی که او را با آن بال ها زیر سایه اش گرفته، همراهی می کند تا به خانۀ خودش برود، سپس خداوند پاک و والا ندا می کند: ای بندۀ بزرگ دارندۀ حقّ من، بر من گرامی داشت تو واجب است. بهشت خودم را بر تو واجب ساخته، تو را خواهش گر بندگانم قرار دادم.

[٢٠٧٩]١٣-عقبه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زیارت مؤمن در راه خدا، بهتر از آزاد ساختن ده بندۀ مؤمن است. و هرکس بندۀ مؤمنی را آزاد کند، هر عضو او، عضوی را از آتش نگاه می دارد، چنان که شرمگاه نیز شرمگاه را نگاه می دارد.

[٢٠٨٠]١4-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر سه مؤمنی که نزد برادرشان گرد هم آیند تا از بدی اش در امان مانده، از نیرنگش نهراسند و به آنچه دارد امیدوار باشند، وقتی خدا را بخوانند، پاسخشان می دهد و چون درخواست کنند، عطایشان می کند و اگر بیشتر بخواهند برایشان می افزاید و اگر خاموش باشند، خود، آغاز سخن می کند.

[٢٠٨١]١5-ابو حمزه می گوید: از عبد صالح [حضرت کاظم]علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس برادر مؤمنش را برای خدا و در جست وجوی پاداش او و قطعی شدن وعده و نه جز او زیارت کند خداوند عزّتمند، هفتاد هزار فرشته از هنگام بیرون شدن از خانه تا بازگشت به آن، می گمارد تا فریاد زنند: هان که پاک شدی و بهشت برایت حلال شد و خانه ای در بهشت گرفتی.

ص :٣٩٩

[٢٠٨٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لقاء الإخوان مغنم جسیم و إن قلّوا.

باب المصافحه

[٢٠٨٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عن یحیی بن زکریّا، عن أبی عبیده قال:

کنت زمیل أبی جعفر علیه السّلام و کنت أبدأ بالرّکوب، ثمّ یرکب هو، فإذا استوینا سلّم و ساءل مساءله رجل لا عهد له بصاحبه و صافح، قال: و کان إذا نزل نزل قبلی فإذا استویت أنا و هو علی الأرض سلّم و ساءل مساءله من لا عهد له بصاحبه، فقلت: یا ابن رسول اللّه إنّک لتفعل شیئا ما یفعله أحد من قبلنا و إن فعل مرّه فکثیر، فقال: أما علمت ما فی المصافحه؟ إنّ المؤمنین یلتقیان، فیصافح أحدهما صاحبه، فلا تزال الذّنوب تتحاتّ عنهما کما یتحاتّ الورق عن الشّجر، و اللّه ینظر إلیها حتّی یفترقا.

[٢٠٨4]٢-عنه، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی خالد القمّاط، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمنین إذا التقیا و تصافحا أدخل اللّه یده بین أیدیهما، فصافح أشدّهما حبّا لصاحبه.

[٢٠٨5]٣-ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أیّوب، عن السّمیدع، عن مالک بن أعین الجهنیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أدخل اللّه عزّ و جلّ یده بین أیدیهما و أقبل

ص :4٠٠

[٢٠٨٢]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: دیدار برادران، غنیمت بزرگی است، اگرچه آنان اندک اند.

دست دادن به همدیگر

[٢٠٨٣]١-ابو عبیده گفته است: من با حضرت باقر علیه السّلام بر یک شتر هم قطار بودیم. ابتدا من سوار می شدم، سپس ایشان سوار می شدند. چون هر دو می نشستیم، ایشان، همچون کسی که همراهش را دیرهنگام ندیده، سلام و احوال پرسی کرده، دست می داد. تا من عرض کردم: ای پسر رسول خدا شما کاری انجام می دهی که کسی از مردم ما چنین نمی کند و اگر یک بار بکند، بسیار است. حضرت فرمودند: مگر پاداش دست دادن را نمی دانی؟ همانا دو مؤمن وقتی همدیگر را دیدار می کنند و آن گاه یکی با دیگری دست می دهد، پیوسته گناهان شان فرومی ریزد، چنان که برگ ها از درخت فرومی ریزد. و خداوند به هر دوی آنها نظر می کند تا از هم جدا می شوند.

[٢٠٨4]٢-ابو خالد قمّاط از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی دو مؤمن با هم دیدار کرده، دست بدهند، خداوند دستش را میان دست آنان داخل کرده، با کسی که رفیقش را بیشتر دوست دارد، دست می دهد.

[٢٠٨5]٣-مالک بن اعین جهنی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

ص :4٠١

بوجهه علی أشدّهما حبّا لصاحبه، فإذا أقبل اللّه عزّ و جلّ بوجهه علیهما تحاتّت عنهما الذّنوب کما یتحاتّ الورق من الشّجر.

[٢٠٨6]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أقبل اللّه عزّ و جلّ علیهما بوجهه و تساقطت عنهما الذّنوب کما یتساقط الورق من الشّجر.

[٢٠٨٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

زاملت أبا جعفر علیه السّلام فی شقّ محمل من المدینه إلی مکّه، فنزل فی بعض الطّریق، فلمّا قضی حاجته و عاد قال: هات یدک یا أبا عبیده فناولته یدی فغمزها حتّی وجدت الأذی فی أصابعی، ثمّ قال: یا أبا عبیده ما من مسلم لقی أخاه المسلم فصافحه و شبّک أصابعه فی أصابعه إلاّ تناثرت عنهما ذنوبهما، کما یتناثر الورق من الشّجر فی الیوم الشّاتی.

[٢٠٨٨]6-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن یحیی الحلبیّ، عن مالک الجهنیّ قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: یا مالک أنتم شیعتنا [أ]لا تری أنّک تفرط فی أمرنا، إنّه لا یقدر علی صفه اللّه فکما لا یقدر علی صفه اللّه کذلک لا یقدر علی صفتنا و کما لا یقدر علی صفتنا کذلک لا یقدر علی صفه المؤمن، إنّ المؤمن لیلقی المؤمن فیصافحه، فلا یزال اللّه ینظر إلیهما و الذّنوب تتحاتّ عن وجوههما کما یتحاتّ الورق من الشّجر، حتّی یفترقا، فکیف یقدر علی صفه من هو کذلک.

[٢٠٨٩]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عمر بن

ص :4٠٢

وقتی دو مؤمن با هم دیدار کرده، دست می دهند، خداوند عزّتمند دست خود را میان دست آن دو داخل کرده، به کسی که با رفیقش دوست تر است، رو می کند.

و چون خداوند شکوهمند به آن دو روی بیاورد گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ از درخت فرومی ریزد.

[٢٠٨6]4-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی دو مؤمن با هم دیدار کرده، دست بدهند، خداوند عزّتمند به آن دو رو می آورد و گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ از درختان فرومی ریزد.

[٢٠٨٧]5-ابو عبیدۀ حذّاء گفت: از مدینه تا مکّه در یک طرف از کجاوۀ شتر با حضرت باقر علیه السّلام هم قطار بودم، در یکی از راه ها فرودآمد و چون کارش را انجام داده، بازگشت، فرمود: ای ابو عبیده دستت را بده، من دست دادم و ایشان دستم را فشرد، چنان که انگشتانم به درد آمدند. سپس ایشان فرمودند: ای ابو عبیده هر مسلمانی که برادرش را دیدار کند و با او دست دهد و انگشتانش را میان انگشتان او قرار دهد، گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ درختان در روزهای سرد طوفانی فرومی ریزد.

[٢٠٨٨]6-مالک جهنی گفت: حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: ای مالک شما شیعیان ما گمان نکنید که در امر ولایت ما زیاده می روید. که کسی به وصف کردن خداوند توانا نیست. و چنان که کسی به آن توانا نیست، کسی به وصف کردن ما نیز توانا نیست و همان گونه که به وصف ما توانا نیست، بر وصف مؤمن هم توانا نیست. همانا وقتی مؤمنی، مؤمن دیگر را دیدار کرده، با او دست می دهد، خداوند پیوسته به آنان نظر می کند تا وقتی که از هم جدا شوند. گناهانشان فرو می ریزد، چنان که برگ از درختان فرومی ریزد، پس چگونه به وصف چنین کسی توانا باشد.

[٢٠٨٩]٧-ابو حمزه گفت: با حضرت باقر علیه السّلام بر یک شتر هم قطار بودم، آن گاه

ص :4٠٣

عبد العزیز، عن محمّد بن فضیل، عن أبی حمزه قال:

زاملت أبا جعفر علیه السّلام فحططنا الرّحل، ثمّ مشی قلیلا، ثمّ جاء فأخذ بیدی فغمزها غمزه شدیده، فقلت: جعلت فداک أو ما کنت معک فی المحمل؟ فقال: أ ما علمت أنّ المؤمن إذا جال جوله ثمّ أخذ بید أخیه نظر اللّه إلیهما بوجهه فلم یزل مقبلا علیهما بوجهه و یقول للذّنوب: تحاتّ عنهما، فتتحاتّ-یا أبا حمزه -کما یتحاتّ الورق عن الشّجر فیفترقان و ما علیهما من ذنب.

[٢٠٩٠]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن حدّ المصافحه، فقال: دور نخله.

[٢٠٩١]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمرو بن الأفرق، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ینبغی للمؤمنین إذا تواری أحدهما عن صاحبه بشجره ثمّ التقیا أن یتصافحا.

[٢٠٩٢]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابه، عن محمّد بن المثنّی، عن أبیه، عن عثمان بن زید، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إذا لقی أحدکم أخاه فلیسلّم علیه و لیصافحه، فإنّ اللّه عزّ و جلّ أکرم بذلک الملائکه فاصنعوا صنع الملائکه.

[٢٠٩٣]١١-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن ابن بقّاح، عن سیف بن عمیره، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إذا التقیتم فتلاقوا بالتّسلیم و التّصافح و إذا تفرّقتم فتفرّقوا بالاستغفار.

ص :4٠4

که کجاوه را بر زمین گذاشتیم، ایشان اندکی قدم زد، سپس آمد و دستم را گرفته، به سختی فشار داد. من عرض کردم: جانم فدایت، مگر من در کجاوه با شما نبودم؟ فرمودند: مگر نمی دانی که وقتی مؤمن گشتی بزند و سپس دست برادرش را بگیرد، خداوند به آن ها نظر می کند. و پیوسته رویش به آن ها است و در آن حال به گناهان می فرماید: از این دو، فروریزید. و-ای ابو حمزه-آن ها فرومی ریزند، چنان که برگ از درختان فرومی ریزد، تا وقتی که از جدا شوند که هیچ گناهی ندارند.

[٢٠٩٠]٨-هشام سالم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ فاصلۀ دست دادن ها پرسیدم، فرمودند: به فاصلۀ گردش به گرد یک نخل.

[٢٠٩١]٩-ابو عبیده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای هر یک از دو مؤمن سزاوار است که وقتی یکی از آن دو به فاصلۀ درختی از دیگری دور شد، به هنگام دیدار دست بدهند.

[٢٠٩٢]١٠-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: وقتی یکی از شما با برادرش دیدار می کند، باید به او سلام کرده، دست بدهد. که خداوند عزّتمند به این سبب فرشتگان را گرامی داشته است، پس شما هم کار فرشتگان را بکنید.

[٢٠٩٣]١١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: وقتی همدیگر را دیدار کردید، با سلام و دست دادن دیدار کنید و چون پراکنده شدید با آمرزش خواهی پراکنده شوید.

ص :4٠5

[٢٠٩4]١٢-عنه، عن موسی بن القاسم، عن جدّه معاویه بن وهب أو غیره، عن رزین، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان المسلمون إذا غزوا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و مرّوا بمکان کثیر الشّجر ثمّ خرجوا إلی الفضاء نظر بعضهم إلی بعض فتصافحوا.

[٢٠٩5]١٣-عنه، عن أبیه، عمّن حدّثه، عن زید بن الجهم الهلالیّ، عن مالک بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا صافح الرّجل صاحبه فالّذی یلزم التّصافح أعظم أجرا من الّذی یدع، ألا و إنّ الذّنوب لتتحاتّ فیما بینهم حتّی لا یبقی ذنب.

[٢٠٩6]١4-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام، فنظر إلیّ بوجه قاطب فقلت: ما الّذی غیّرک لی؟ قال: الّذی غیّرک لإخوانک، بلغنی یا إسحاق أنّک أقعدت ببابک بوّابا، یردّ عنک فقراء الشّیعه، فقلت: جعلت فداک إنّی خفت الشّهره، فقال: أفلا خفت البلیّه؟ أو ما علمت أنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أنزل اللّه عزّ و جلّ الرّحمه علیهما فکانت تسعه و تسعون لأشدّهما حبّا لصاحبه، فإذا توافقا غمرتهما الرّحمه فإذا قعدا یتحدّثان قال الحفظه بعضها لبعض: اعتزلوا بنا فلعلّ لهما سرّا و قد ستر اللّه علیهما، فقلت: ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول: مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ؟ فقال: یا إسحاق إن کانت الحفظه لا تسمع فإنّ عالم السّرّ یسمع و یری.

[٢٠٩٧]١5-عنه، عن إسماعیل بن مهران، عن أیمن بن محرز، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٠6

[٢٠٩4]١٢-رزین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مسلمانان وقتی با رسول خدا برای جنگ می رفتند و از جایی پردرخت می گذشتند، چون از آن بیرون می آمدند، به همدیگر نگریسته، دست می دادند.

[٢٠٩5]١٣-مالک اعین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی شخصی با رفیقش دست می دهد، آن که دستش را پس نمی کشد بزرگ پاداش تر از کسی است که دستش را رها می کند و بدانید که در این میان گناهان فرو می ریزد، چنان که هیچ گناهی نمی ماند.

[٢٠٩6]١4-اسحاق عمّار گفته است: من به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و ایشان با چهره ای عبوس به من نگریست. من عرض کردم: چه چیزی سبب دگرگونی شما با من شده است؟ فرمودند: آنچه تو را به برادرانت دگرگون کرده است؟ ای اسحاق به من خبر رسیده که تو دربانی بر خانه ات گذاشته ای که نیازمندان شیعه را از تو بازمی گرداند. من عرض کردم: جانم فدایت، من از شهره شدن ترسیدم.

فرمودند: آیا از بلا نترسیدی. مگر نمی دانی که وقتی دو مؤمن با یکدیگر دیدار کرده، دست می دهند، خداوند عزّتمند رحمتی بر آن ها فرومی فرستد که نود و نه قسمت آن برای کسی است که رفیقش را بیشتر دوست می دارد. و اگر در دوستی یکی بودند، رحمت آنان را در بر می گیرد. و چون بنشینند تا با هم سخن بگویند، برخی از فرشتگان نگاهبان به برخی دیگر می گویند: بیایید ما به کناری برویم، شاید رازی داشته باشند که خداوند برای آن ها پوشانده است. من عرض کردم:

مگر خداوند عزّتمند نمی فرماید: (هیچ سخنی به زبان نمی آورد جز این که مراقبی در کنارش حاضر است.) [قاف (5٠) :١٨]؟ فرمودند: ای اسحاق اگر نگاهبانان نمی شنوند، دانای راز می شنود و می بیند.

[٢٠٩٧]١5-ایمن محرز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا

ص :4٠٧

ما صافح رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجلا قطّ فنزع یده حتّی یکون هو الّذی ینزع یده منه.

[٢٠٩٨]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد، عن ربعیّ، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یوصف و کیف یوصف و قال فی کتابه: وَ مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ فلا یوصف بقدر إلاّ کان أعظم من ذلک، و إنّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لا یوصف و کیف یوصف عبد احتجب اللّه عزّ و جلّ بسبع و جعل طاعته فی الأرض کطاعته [فی السّماء]فقال: وَ مٰا آتٰاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و من أطاع هذا فقد أطاعنی و من عصاه فقد عصانی، و فوّض إلیه، و إنّا لا نوصف و کیف یوصف قوم رفع اللّه عنهم الرّجس و هو الشّکّ و المؤمن لا یوصف و إنّ المؤمن لیلقی أخاه فیصافحه فلا یزال اللّه ینظر إلیهما و الذّنوب تتحاتّ عن وجوههما کما یتحاتّ الورق عن الشّجر.

[٢٠٩٩]١٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن فضیل بن عثمان، عن أبی عبیده قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إذا التقی المؤمنان فتصافحا أقبل اللّه بوجهه علیهما و تتحاتّ الذّنوب عن وجوههما حتّی یفترقا.

[٢١٠٠]١٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تصافحوا؛ فإنّها تذهب بالسّخیمه.

[٢١٠١]١٩-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن ابن القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لقی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حذیفه، فمدّ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یده فکفّ حذیفه یده، فقال

ص :4٠٨

هرگز با شخصی دست داد که دستش را واپس کشد تا او خود دستش را از دست ایشان بکشد.

[٢٠٩٨]١6-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند عزّتمند به وصف درنمی آید و چگونه به وصف درآید که در کتابش فرمود: (خدا را چنان که سزاوار اندازۀ او است اندازه نکردند.) [حجّ (٢٢) :٧4]پس او به هر اندازه وصف شود، بزرگ تر از آن اندازه است. و همانا پیامبر گرامی به وصف درنمی آید و چگونه وصف شود بنده ای که خداوند عزّتمند او را با هفت پرده پوشانده و فرمانبری اش در زمین را همچون فرمانبری اش در آسمان قرار داده و فرموده است: (و هرچه را پیامبر برایتان آورده، برگیرید و از آنچه نهی تان کرده، باز ایستید.) [حشر (5٩) :٧]و هرکه از او اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هر که او را نافرمانی کند، از من نافرمانی کرده است. و نیز کارها را به او سپرده است.

و ما به وصف درنمی آییم. و چگونه وصف شوند مردمی که خداوند، پلیدی را که همان شکّ است، از آنان برداشته است. و مؤمن نیز به وصف درنمی آید. همانا وقتی مؤمن برادرش را دیدار کرده، با او دست می دهد، خداوند پیوسته به آن دو نظر می کند و گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ از درخت فرومی ریزد.

[٢٠٩٩]١٧-ابو عبیده گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی دو مؤمن با یکدیگر دیدار کرده، دست می دهند، خداوند به آن ها رو می آورد و گناهانشان فرومی ریزد تا وقتی که از هم جدا شوند.

[٢١٠٠]١٨-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: با همدیگر دست بدهید که آن، کینه را از بین می برد.

[٢١٠١]١٩-پسر قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پیامبر گرامی با حذیفه دیدار کرد و آن گاه دستش را پیش برد ولی حذیفه دستش را پس کشید.

ص :4٠٩

النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا حذیفه بسطت یدی إلیک فکففت یدک عنّی؟ فقال حذیفه: یا رسول اللّه بیدک الرّغبه و لکنّی کنت جنبا فلم أحبّ أن تمسّ یدی یدک و أنا جنب، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أما تعلم أنّ المسلمین إذا التقیا فتصافحا تحاتّت ذنوبهما کما یتحاتّ ورق الشّجر.

[٢١٠٢]٢٠-الحسین بن محمّد، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یقدر أحد قدره و کذلک لا یقدر قدر نبیّه و کذلک لا یقدر قدر المؤمن، إنّه لیلقی أخاه فیصافحه فینظر اللّه إلیهما و الذّنوب تتحاتّ عن وجوههما حتّی یفترقا، کما تتحاتّ الرّیح الشّدیده الورق عن الشّجر.

[٢١٠٣]٢١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن رفاعه قال:

سمعته علیه السّلام یقول: مصافحه المؤمن أفضل من مصافحه الملائکه.

باب المعانقه

[٢١٠4]١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ، عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا:

أیّما مؤمن خرج إلی أخیه یزوره عارفا بحقّه کتب اللّه له بکلّ خطوه حسنه و محیت عنه سیّئه و رفعت له درجه و إذا طرق الباب فتحت له أبواب السّماء فإذا التقیا و تصافحا و تعانقا أقبل اللّه علیهما بوجهه، ثمّ باهی بهما الملائکه فیقول: انظروا إلی عبدیّ تزاورا و تحابّا فیّ، حقّ علیّ ألاّ أعذّبهما بالنّار بعد

ص :4١٠

پیامبر گرامی فرمود: ای حذیفه من دستم را به سویت دراز می کنم و تو دستت را از من باز می گیری؟ حذیفه عرض کرد: ای رسول خدا دوست دارم با شما دست بدهم ولی جنب بودم و نخواستم در این حال دستم به دست شما بخورد. پیامبر گرامی فرمودند: مگر نمی دانی که وقتی دو مسلمان یکدیگر را دیدار کرده، دست می دهند گناهانشان فرومی ریزد، چنان که برگ از درخت فرومی ریزد.

[٢١٠٢]٢٠-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هیچ کسی قادر نیست اندازۀ خداوند عزّتمند را دریابد و همین طور اندازۀ پیامبرش را و نیز اندازۀ مؤمن را. همانا وقتی مؤمن برادرش را دیدار کرده، دست می دهد، خداوند به آن دو نظر می کند و گناهان آن دو فرومی ریزد تا وقتی که از هم جدا می شوند. همان طور که باد سخت، برگ ها را از درختان فرومی اندازد.

[٢١٠٣]٢١-رفاعه گفته است: از حضرتش شنیدم می فرماید: دست دادن مؤمنان، برتر از دست دادن فرشتگان است.

در آغوش گرفتن

[٢١٠4]١-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

هر مؤمنی که به قصد زیارت برادرش بیرون آید و حقّ او را بداند، خداوند برای هر گامش، حسنه ای برای او نوشته، گناهی را پاک می کند و یک درجه بالاتر می برد و چون در خانه را بزند، درهای آسمان برایش گشوده می گردد. و چون همدیگر را دیدار کرده، دست بدهند و در آغوش بگیرند، خداوند به آن دو روی می آورد و سپس نزد فرشتگان به آن دو بالیده، می فرماید: به این دو بنده ام بنگرید که همدیگر را دیدار کرده، برای من دوستی کردند. پس از این بر من سزا است که آنان را در آتش،

ص :4١١

هذا الموقف فإذا انصرف شیّعه الملائکه عدد نفسه و خطاه و کلامه، یحفظونه من بلاء الدّنیا و بوائق الآخره إلی مثل تلک اللّیله من قابل فإن مات فیما بینهما أعفی من الحساب و إن کان المزور یعرف من حقّ الزّائر ما عرفه الزّائر من حقّ المزور کان له مثل أجره.

[٢١٠5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن صفوان بن یحیی، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمنین إذا اعتنقا غمرتهما الرّحمه، فإذا التزما لا یریدان بذلک إلاّ وجه اللّه و لا یریدان غرضا من أغراض الدّنیا قیل لهما: مغفورا لکما فاستأنفا، فإذا أقبلا علی المساءله قالت الملائکه بعضها لبعض: تنحّوا عنهما فإنّ لهما سرّا و قد ستر اللّه علیهما، قال إسحاق: فقلت: جعلت فداک فلا یکتب علیهما لفظهما و قد قال اللّه عزّ و جلّ: مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ قال: فتنفّس أبو عبد اللّه علیه السّلام الصّعداء ثمّ بکی حتّی اخضلّت دموعه لحیته و قال: یا إسحاق إنّ اللّه تبارک و تعالی إنّما أمر الملائکه أن تعتزل عن المؤمنین إذا التقیا إجلالا لهما و إنّه و إن کانت الملائکه لا تکتب لفظهما و لا تعرف کلامهما فإنّه یعرفه و یحفظه علیهما عالم السّرّ و أخفی.

باب التّقبیل

[٢١٠6]١-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبیس بن هشام، عن الحسین بن أحمد المنقریّ، عن یونس بن ظبیان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ لکم لنورا تعرفون به فی الدّنیا، حتّی إنّ أحدکم إذا لقی أخاه قبّله

ص :4١٢

کیفر نکنم. و چون بازگردد، فرشتگانی به شمار نفس و گام و سخنش او را همراهی کرده، از بلای دنیا و آسیب آخرت تا شب فردا نگاه می دارند. تا اگر در آن میان بمیرد، از حساب رسی معاف باشد. و اگر آن که زیارت می شود، حقّ زائر را بداند، چنان که زائر حقّ او را می دانست، پاداش او نیز همچون پاداش زائر خواهد بود.

[٢١٠5]٢-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی دو مؤمن، همدیگر را در آغوش گیرند، رحمت خدا آنان را فرامی گیرد. و چون بر آن مداومت کنند و جز برای خدا و نه هدفی دنیایی انجام دهند، به آنان گفته می شود: شما آمرزیده شدید. از سر گیرید اعمالتان را. و چون بخواهند از هم، احوال بپرسند، فرشتگان به یکدیگر می گویند. از این دو دور شوید برای آنان رازی است که خداوند آن را برایشان پوشانده است. اسحاق گفته است: من عرض کردم: جانم فدایت، پس سخنان آن دو نوشته نمی شود و حال آن که خداوند عزّتمند فرموده است: (و هیچ سخنی به زبان نمی آورد، جز این که در کنارش مراقبی است.) [ق (5٠) :١٨]او گفته است: حضرت صادق علیه السّلام از ته دل آه کشید، سپس گریست، چنان که اشک ها محاسنش را تر کرد و آن گاه فرمود: ای اسحاق خداوند پاک و والا به فرشتگان فرمان می دهد که به جهت بزرگداشت دو مؤمنی که با هم دیدار می کنند، از آنان کناره گیرند. و همانا اگرچه فرشتگان سخن آن دو را نمی نویسند و نمی شنوند، ولی او خود آن را می داند و نگاه می دارد که دانای راز و نهان او است.

روبوسی

[٢١٠6]١-یونس ظبیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای شما

ص :4١٣

فی موضع النّور من جبهته.

[٢١٠٧]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن رفاعه بن موسی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یقبّل رأس أحد و لا یده إلاّ [ید]رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أو من أرید به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢١٠٨]٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن زید النّرسیّ، عن علیّ بن مزید صاحب السّابریّ قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فتناولت یده فقبّلتها، فقال: أما إنّها لا تصلح إلاّ لنبیّ أو وصیّ نبیّ.

[٢١٠٩]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحجّال، عن یونس بن یعقوب قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ناولنی یدک أقبّلها فأعطانیها، فقلت: جعلت فداک رأسک ففعل فقبّلته فقلت: جعلت فداک رجلاک، فقال: أقسمت، أقسمت، أقسمت-ثلاثا-و بقی شیء، و بقی شیء، و بقی شیء.

[٢١١٠]5-محمّد بن یحیی، عن العمرکیّ بن علیّ، عن علیّ بن جعفر، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

من قبّل للرّحم ذا قرابه فلیس علیه شیء، و قبله الأخ علی الخدّ و قبله الإمام بین عینیه.

[٢١١١]6-و عنه، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن سنان، عن أبی الصّبّاح مولی آل سام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لیس القبله علی الفم إلاّ للزّوجه [أ]و الولد الصّغیر.

ص :4١4

نوری است که در دنیا با آن شناخته می شوید. چنان که وقتی یکی از شما برادرش را دیدار می کند، جایگاه نورانی پیشانی اش را می بوسد.

[٢١٠٧]٢-رفاعۀ موسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نباید سر و دست کسی جز رسول خدا یا کسی که از او رسول خدا قصد می شود، بوسیده شود.

[٢١٠٨]٣-علی مزید صاحب سابری گفت: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام رفتم و دستش را گرفته، بوسیدم. فرمودند: بدان که این کار جز برای پیامبر و وصیّ پیامبر سزاوار نیست.

[٢١٠٩]4-یونس یعقوب گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: دستتان را بدهید تا ببوسم. دستشان را دادند. آن گاه عرض کردم: جانم فدایت، اجازه بدهید سرتان را ببوسم. اجازه فرمودند و من سرشان را بوسیدم. آن گاه عرض کردم:

جانم فدایت، پایتان. سه بار فرمودند: تو را سوگند می دهم که آیا چیزی [برای بوسیدن]مانده.

[٢١١٠]5-علی جعفر از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر کس به جهت خویشی، خویشاوندی را ببوسد، عیبی ندارد و بوسیدن برادر بر گونۀ او است و بوسیدن امام بر میان دو چشمش.

[٢١١١]6-ابو الصّبّاح هم پیمان آل سام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بوسیدن دهان جز همسر و کودک جایز نیست.

ص :4١5

باب تذاکر الإخوان

[٢١١٢]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن علیّ بن أبی حمزه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: شیعتنا الرّحماء بینهم، الّذین إذا خلوا ذکروا اللّه [إنّ ذکرنا من ذکر اللّه]إنّا إذا ذکرنا ذکر اللّه و إذا ذکر عدوّنا ذکر الشّیطان.

[٢١١٣]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبه، عن یزید بن عبد الملک، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

تراوروا فإنّ فی زیارتکم إحیاء لقلوبکم و ذکرا لأحادیثنا، و أحادیثنا تعطّف بعضکم علی بعض فإن أخذتم بها رشدتم و نجوتم و إن ترکتموها ضللتم و هلکتم، فخذوا بها و أنا بنجاتکم زعیم.

[٢١١4]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الوشّاء، عن منصور بن یونس، عن عبّاد بن کثیر قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّی مررت بقاصّ یقصّ و هو یقول: هذا المجلس [الّذی]لا یشقی به جلیس، قال: فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هیهات هیهات، أخطأت أستاههم الحفره، إنّ للّه ملائکه سیّاحین سوی الکرام الکاتبین، فإذا مرّوا بقوم یذکرون محمّدا و آل محمّد قالوا: قفوا فقد أصبتم حاجتکم فیجلسون، فیتفقّهون معهم فإذا قاموا عادوا مرضاهم و شهدوا جنائزهم و تعاهدوا غائبهم فذلک المجلس الّذی لا یشقی به جلیس.

[٢١١5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن المستورد النّخعیّ، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من الملائکه الّذین فی السّماء لیطّلعون إلی الواحد و الاثنین و الثّلاثه

ص :4١6

گفت وگوی برادران

[٢١١٢]١-علی ابو حمزه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

شیعیان ما مهربانان به همدیگرند کسانی که چون تنها باشند، خدا را یاد می کنند [که یاد ما، یاد خداوند است]که هرگاه از ما یاد شود خداوند یاد شده و هرگاه از دشمنانمان یاد شود، شیطان یاد شده است.

[٢١١٣]٢-یزید عبد الملک از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به دیدار همدیگر روید که دیدارهای شما، زندگی دل و یادکرد احادیث ما است.

و احادیث ما شما را به یکدیگر مهربان می کند. که اگر آن ها را برگیرید، هدایت شده، نجات می یابید و اگر رهاشان کنید، گمراه شده، نابود می گردید. پس آن ها را برگیرید که من ضامن نجاتتان هستم.

[٢١١4]٣-عبّاد کثیر گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: داستان سرایی را دیدم که داستان می سرود و می گفت: این مجلسی است که کسی در آن شقی نمی شود. حضرت فرمودند: هیهات، هیهات، به خطا رفته و نامربوط گفته است.

همانا خداوند به غیر از نویسندگان بزرگوار، فرشتگان مسافری دارد که چون بر مردمی می گذرند که محمّد و آل محمد-درود خدا بر آنان-را یاد می کنند، می گویند: بازایستید که به حاجت تان رسیدید. آن گاه می نشینند و با آنان به دانش می پردازند و چون برخیزند، از بیمارانشان عیادت کرده، در تشییع مرده هاشان حاضر گشته، به غایبانشان سر می زنند. و این، آن مجلسی است که کسی در آن شقی نمی گردد.

[٢١١5]4-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: فرشتگانی که

ص :4١٧

و هم یذکرون فضل آل محمّد قال: فتقول: أ ما ترون إلی هؤلاء فی قلّتهم و کثره عدوّهم یصفون فضل آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم؟ قال: فتقول الطّائفه الأخری من الملائکه: ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِیمِ.

[٢١١6]5-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ابن مسکان، عن میسّر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی: أ تخلون و تتحدّثون و تقولون ما شئتم؟ فقلت: إی و اللّه إنّا لنخلو و نتحدّث و نقول ما شئنا، فقال: أما و اللّه لوددت أنّی معکم فی بعض تلک المواطن، أما و اللّه إنّی لأحبّ ریحکم و أرواحکم، و إنّکم علی دین اللّه و دین ملائکته فأعینوا بورع و اجتهاد.

[٢١١٧]6-الحسین بن محمّد و محمّد بن یحیی جمیعا، عن علیّ بن محمّد بن سعد، عن محمّد بن مسلم، عن أحمد بن زکریّا، عن محمّد بن خالد بن میمون، عن عبد اللّه بن سنان، عن غیاث بن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما اجتمع ثلاثه من المؤمنین فصاعدا إلاّ حضر من الملائکه مثلهم، فإن دعوا بخیر أمّنوا و إن استعاذوا من شرّ دعوا اللّه لیصرفه عنهم و إن سألوا حاجه تشفّعوا إلی اللّه و سألوه قضاءها و ما اجتمع ثلاثه من الجاحدین إلاّ حضرهم عشره أضعافهم من الشّیاطین، فإن تکلّموا تکلّم الشّیاطین بنحو کلامهم و إذا ضحکوا ضحکوا معهم و إذا نالوا من أولیاء اللّه نالوا معهم فمن ابتلی من المؤمنین بهم فإذا خاضوا فی ذلک فلیقم و لا یکن شرک شیطان و لا جلیسه، فإنّ غضب اللّه عزّ و جلّ لا یقوم له شیء و لعنته لا یردّها شیء، ثمّ قال صلوات اللّه علیه: فإن لم یستطع فلینکر بقلبه و لیقم و لو حلب شاه أو فواق ناقه.

[٢١١٨]٧-و بهذا الإسناد، عن محمّد بن سلیمان، عن محمّد بن محفوظ،

ص :4١٨

در آسمان هستند، به یک، دو و سه تنی که از فضیلت خاندان محمّد علیهم السّلام سخن می گویند: سرزده، می گویند: آیا اینان را می بینید که در عین اندک بودن خودشان و بسیاری دشمنانشان، فضیلت خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- را یاد می کنند؟ آن گاه گروه دیگری از فرشتگان می گویند: این بخشش خداوند است که به هرکس بخواهد، می دهد. و خداوند است که صاحب بخشش عظیم است.

[٢١١6]5-میسر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام، به من فرمودند: آیا می توانید با یکدیگر خلوت کرده، از آنچه خواستید، سخن بگویید؟ من عرض کردم: بله به خدا سوگند، ما خلوت می کنیم و از آنچه خواهیم گفت وگو می کنیم. فرمودند:

هان به خدا سوگند من هم دوست دارم در این مواقع با شما باشم. هان به خدا سوگند من رائحه و جان های شما را دوست می دارم. شما بر دین خدا و دین فرشتگان اویید. پس با پرهیزگاری و بسیارکوشی، یاری برسانید.

[٢١١٧]6-غیاث ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرگاه سه مؤمن یا بیشتر گرد هم آیند، فرشتگانی به شمار آنان حاضر می شوند، تا اگر دعای خیری می کنند، آمین بگویند و اگر از شرّی برکناری می خواهند، از خداوند بخواهند که آن را از ایشان بازدارد. اگر حاجتی بخواهند، پیش خدا خواهشگری کنند و انجامش را بخواهند. و هرگاه سه تن از منکرین گرد هم آیند، به اندازۀ ده برابرشان شیطان حاضر می شود تا اگر سخنی بگویند، شیاطین نیز همچون آنان بگویند و چون خندیدند، به همراهشان بخندند و چون از دوسان خدا بدگویی کنند، به همراهشان بدگویی کنند. پس هرگاه کسی از مؤمنان به آنان گرفتار شد، وقتی در این امور وارد شدند، او برخیزد و شریک و همنشین شیطان نگردد که هیچ چیزی نمی تواند در برابر خشم خداوند عزّتمند برابری کند و نیز هیچ چیزی نفرین او را بازنمی گرداند. سپس آن حضرت-درود خدا بر او-فرمودند: و اگر نتوانست برخیزد با دلش انکار کند و برخیزد، اگرچه به اندازۀ دوشیدن گوسفند یا شتری باشد.

[٢١١٨]٧-ابو مغرا گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید: برای ابلیس

ص :4١٩

عن أبی المغراء قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: لیس شیء أنکی لإبلیس و جنوده من زیاره الإخوان فی اللّه بعضهم لبعض قال: و إنّ المؤمنین یلتقیان فیذکران اللّه ثمّ یذکران فضلنا أهل البیت فلا یبقی علی وجه إبلیس مضغه لحم إلاّ تخدّد حتّی إنّ روحه لتستغیث من شدّه ما یجد من الألم فتحسّ ملائکه السّماء و خزّان الجنان فیلعنونه حتّی لا یبقی ملک مقرّب إلاّ لعنه، فیقع خاسئا حسیرا مدحورا.

باب إدخال السّرور علی المؤمنین

[٢١١٩]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سرّ مؤمنا فقد سرّنی و من سرّنی فقد سرّ اللّه.

[٢١٢٠]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن رجل من أهل الکوفه یکنّی أبا محمّد، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

تبسّم الرّجل فی وجه أخیه حسنه و صرف القذی عنه حسنه، و ما عبد اللّه بشیء أحبّ إلی اللّه من إدخال السّرور علی المؤمن.

[٢١٢١]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن عبید اللّه بن الولید الوصّافیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به عبده موسی علیه السّلام قال: إنّ لی عبادا أبیحهم جنّتی و أحکّمهم فیها قال: یا ربّ و من هؤلاء الّذین

ص :4٢٠

و سربازانش هیچ چیزی کشنده تر از دیدار برادران در راه خدا نیست. فرمودند:

وقتی دو مؤمن با هم دیدار کرده، خداوند را یاد می کنند، سپس از فضایل ما خاندان سخن می گویند، بر روی ابلیس گوشتی نمی ماند که چنگ نخورده و فرونیفتاده باشد. چنان که روحش از شدّت درد به ناله می افتد. آن گاه فرشتگان آسمان و دربانان بهشت آن را می شنوند و نفرین اش می کنند، چنان که هیچ فرشتۀ مقرّبی نمی ماند که او را نفرین نکرده باشد. پس او دور و خسته و رانده، می افتد.

شادکردن مؤمنان

[٢١١٩]١-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرمودند: هرکسی مؤمنی را شاد کند مرا شاد کرده و هرکس مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است.

[٢١٢٠]٢-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: لبخند شخص به روی برادرش، حسنه است، و برداشتن خاشاکی از رویش حسنه است.

و خداوند با چیزی برتر از شاد کردن مؤمن، عبادت نشده است.

[٢١٢١]٣-عبید اللّه بن ولید وصافی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:

در میان مناجات های خداوند با بنده اش موسی علیه السّلام آمده است که فرمود: من بندگانی دارم که بهشتم را به آن ها ارزانی کرده، ایشان را فرمانروایان آن قرار داده ام. موسی عرض کرد: پروردگارا آنان چه کسانی هستند که تو بهشت خودت را ارزانی آنان

ص :4٢١

تبیحهم جنّتک و تحکّمهم فیها؟ قال: من أدخل علی مؤمن سرورا، ثمّ قال: إنّ مؤمنا کان فی مملکه جبّار فولع به فهرب منه إلی دار الشّرک، فنزل برجل من أهل الشّرک فأظلّه و أرفقه و أضافه فلمّا حضره الموت أوحی اللّه عزّ و جلّ إلیه و عزّتی و جلالی لو کان [لک]فی جنّتی مسکن لأسکنتک فیها و لکنّها محرّمه علی من مات بی مشرکا و لکن یا نار هیدیه و لا تؤذیه و یؤتی برزقه طرفی النّهار، قلت: من الجنّه؟ قال: من حیث شاء اللّه.

[٢١٢٢]4-عنه، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم، عن علیّ بن أبی علیّ، عن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور علی المؤمنین.

[٢١٢٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال: أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام إنّ العبد من عبادی لیأتینی بالحسنه فأبیحه جنّتی، فقال داود یا: ربّ و ما تلک الحسنه؟ قال: یدخل علی عبدی المؤمن سرورا و لو بتمره قال داود: یا ربّ حقّ لمن عرفک أن لا یقطع رجاءه منک.

[٢١٢4]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن خلف بن حمّاد، عن مفضّل بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یری أحدکم إذا أدخل علی مؤمن سرورا أنّه علیه أدخله فقط بل و اللّه علینا، بل و اللّه علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢١٢5]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن

ص :4٢٢

کرده، فرمانروایش قرارشان می دهی؟ فرمود: آنان کسانی اند که مؤمنی را شاد کنند. سپس فرمود: مؤمنی در سرزمین ستمکاری خوار شد و آن گاه از دست او به سرزمین مشرکان گریخت و میهمان مردی مشرک شد. آن مرد به او جای داده، مهربانی کرده، پذیرایی اش کرد. وقتی مرگ میزبان فرارسید، خداوند شکوهمند به او وحی کرد: به عزّت و شکوهم سوگند اگر [برای تو]در بهشتم جایی بود، تو را در آن ساکن می کردم، ولی بهشت من بر کسی که در حال شرک مرده، حرام است. امّا ای آتش او را بترسان و آزارش نرسان. و او در آغاز و پایان روز، روزی داده می شود. من عرض کردم: از بهشت؟ فرمودند: از هر جا که خدا خواهد.

[٢١٢٢]4-علی ابو علی به نقل از حضرت صادق علیه السّلام و ایشان از پدرشان و آن حضرت از حضرت سجّاد علیهما السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

محبوب ترین اعمال در پیشگاه خداوند عزّتمند، شاد کردن مؤمنان است.

[٢١٢٣]5-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

خداوند شکوهمند به داود علیه السّلام وحی کرد: بنده ای از بندگانم تنها یک حسنه می آورد و من بهشت خودم را به او ارزانی می کنم. داود عرض کرد: پروردگارا آن چه حسنه ای است؟ فرمود: شادکردن مؤمن، اگرچه با یک خرما. داود عرض کرد: پروردگارا بر کسی که تو را شناخته، سزا است که امیدش را از تو نبرد.

[٢١٢4]6-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی یکی از شما مؤمنی را شاد می کند، نپندارد که تنها او را شاد کرده است، بلکه به خدا سوگند ما را نیز شاد کرده است، رسول خدا را هم شاد کرده است.

[٢١٢5]٧-ابو جارود گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

ص :4٢٣

شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور علی المؤمن، شبعه مسلم أو قضاء دینه.

[٢١٢6]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن سدیر الصّیرفیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام فی حدیث طویل: إذا بعث اللّه المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدم أمامه، کلّما رأی المؤمن هولا من أهوال یوم القیامه قال له المثال: لا تفزع و لا تحزن و أبشر بالسّرور و الکرامه من اللّه عزّ و جلّ، حتّی یقف بین یدی اللّه عزّ و جلّ فیحاسبه حسابا یسیرا و یأمر به إلی الجنّه و المثال أمامه، فیقول له المؤمن: یرحمک اللّه نعم الخارج خرجت معی من قبری و ما زلت تبشّرنی بالسّرور و الکرامه من اللّه حتّی رأیت ذلک، فیقول: من أنت؟ فیقول:

أنا السّرور الّذی کنت أدخلت علی أخیک المؤمن فی الدّنیا خلقنی اللّه عزّ و جلّ منه لأبشّرک.

[٢١٢٧]٩-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن السّیّاریّ، عن محمّد بن جمهور قال:

کان النّجاشیّ-و هو رجل من الدّهاقین-عاملا علی الأهواز و فارس فقال بعض أهل عمله لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ فی دیوان النّجاشیّ علیّ خراجا و هو مؤمن یدین بطاعتک فإن رأیت أن تکتب لی إلیه کتابا، قال: فکتب إلیه أبو عبد اللّه علیه السّلام: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم سرّ أخاک یسرّک اللّه، قال: فلمّا ورد الکتاب علیه دخل علیه و هو فی مجلسه فلمّا خلا ناوله الکتاب و قال: هذا کتاب

ص :4٢4

محبوب ترین اعمال نزد خداوند عزّتمند، شادکردن مؤمن است، چه با سیر کردن مسلمان باشد یا با پرداختن بدهی اش.

[٢١٢6]٨-سدیر صیرفی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام در حدیثی طولانی فرمودند: وقتی خداوند، مؤمن را از گورش برانگیزد، به همراهش موجودی همانند او بیرون می آید و پیشاپیش اش به راه می افتد. هرگاه مؤمن هراسی از هراس های روز قیامت را دیده آن شبیه به او بگوید: ناله نکن و غمگین مباش و شاد باش به سرور و کرامتی از سوی خداوند شکوهمند. تا آن گاه که در پیشگاه خداوند عزّتمند بایستد و به آسانی از او حساب رسی کند و به ورود به بهشت فرمان دهد. که مؤمن به شبیه اش می گوید: خدا تو را بیامرزد، چه خوب کسی با من از گورم بیرون آمد که پیوسته مرا به سرور و کرامت خداوند مژده داد و من آن را با چشمانم دیدم. آن گاه می پرسد: تو کیستی؟ او پاسخ می دهد: من همان سروری هستم که تو در دنیا بر دل مؤمن نشاندی. خداوند مرا از آن سرور آفریده تا تو را شادباش دهم.

[٢١٢٧]٩-محمّد جمهور گفت: نجاشی مردی از دهگانان-کارگزار اهواز و فارس بود که یکی از کارمندانش به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: در دیوان خانۀ نجاشی مالیاتی به گردن دارم و او مؤمن است و به فرمانبری از شما اعتقاد دارد. اگر صلاح می دانید نامه ای در این باره برایش بنویسید. حضرت صادق علیه السّلام نوشت: به نام خداوند رحمتگر مهربان. برادرت را شاد کن تا خداوند تو را شاد کند. راوی گفته است: او به همراه نامه به نزد نجاشی رفت. چون تنها شدند، نامه را به او داد و گفت:

این نامۀ حضرت صادق علیه السّلام است. او آن را بوسیده، بر چشمانش نهاد و گفت: کارت

ص :4٢5

أبی عبد اللّه علیه السّلام فقبّله و وضعه علی عینیه و قال له:ما حاجتک؟قال:خراج علیّ فی دیوانک،فقال له:و کم هو؟قال:عشره آلاف درهم،فدعا کاتبه و أمره بأدائها عنه ثمّ أخرجه منها و أمر أن یثبتها له لقابل ثمّ قال له:سررتک؟فقال:

نعم جعلت فداک ثمّ أمر له بمرکب و جاریه و غلام و أمر له بتخت ثیاب فی کلّ ذلک یقول له:هل سررتک؟فیقول:نعم جعلت فداک فکلّما قال:نعم زاده حتّی فرغ ثمّ قال له:احمل فرش هذا البیت الّذی کنت جالسا فیه حین دفعت إلیّ کتاب مولای الّذی ناولتنی فیه و ارفع إلیّ حوائجک قال:ففعل و خرج الرّجل فصار إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام بعد ذلک فحدّثه الرّجل بالحدیث علی جهته فجعل یسرّ بما فعل،فقال الرّجل:یا ابن رسول اللّه کأنّه قد سرّک ما فعل بی؟فقال:إی و اللّه لقد سرّ اللّه و رسوله.

[٢١٢٨]١٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحسن بن علیّ بن فضّال،عن منصور عن عمّار بن أبی الیقظان،عن أبان بن تغلب قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حقّ المؤمن علی المؤمن،قال:فقال:حقّ المؤمن علی المؤمن أعظم من ذلک،لو حدّثتکم لکفرتم إنّ المؤمن إذا خرج من قبره، خرج معه مثال من قبره،یقول له:أبشر بالکرامه من اللّه و السّرور فیقول له:

بشّرک اللّه بخیر،قال:ثمّ یمضی معه یبشّره بمثل ما قال،و إذا مرّ بهول قال:

لیس هذا لک و إذا مرّ بخیر قال:هذا لک،فلا یزال معه یؤمنه ممّا یخاف و یبشّره بما یحبّ حتّی یقف معه بین یدی اللّه عزّ و جلّ فإذا أمر به إلی الجنّه قال له المثال:أبشر فإنّ اللّه عزّ و جلّ قد أمر بک إلی الجنّه،قال:فیقول:من أنت رحمک اللّه تبشّرنی من حین خرجت من قبری و آنستنی فی طریقی و خبّرتنی عن ربّی؟قال:فیقول:أنا السّرور الّذی کنت تدخله علی إخوانک فی الدّنیا

ص :4٢6

چیست؟او گفت:در دیوان مالیاتی به گردن دارم.گفت:چه اندازه است؟او گفت:ده هزار درهم.نجاشی کاتبش را فراخواند و دستور داد تا آن را از جانب خودش پرداخته،نام او را از دیوان بردارد و نیز فرمان داد که مالیات سال آینده را هم برای خودش بنویسد.سپس به مرد گفت:آیا شادت کردم؟او گفت:آری، فدایت شوم.سپس نجاشی دستور داد کنیز و غلام و چارپا و صندوقی از لباس به او بدهند.و در هریک از آن ها که می داد،می پرسید:آیا تو را شاد کردم؟و او می گفت:آری،فدایت شوم.و هرگاه او گفت:آری.نجاشی به دادودهش افزود چنان که چیزی نماند.پس به او گفت:این فرش را هم که وقتی نامۀ سرورم را به من دادی،بر آن نشسته بودم،با خودت ببر و هرگاه نیازی داشتی باز به نزدم بیا.

آن مرد چنین کرد و پس از آن به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفته،ماجرا را چنان که رخ داده بود،با ایشان باز گفت.حضرت از آنچه او کرده بود:شاد شد.مرد گفت:

ای پسر رسول خدا گویا آنچه او به من داده،شما را هم شاد کرده است.حضرت فرمودند:آری به خدا سوگند که او خدا و رسولش را شاد کرده است.

[٢١٢٨]١٠-ابان تغلب گفت:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ حقّ مؤمن بر مؤمن پرسیدم،فرمودند:حقّ مؤمن بر مؤمن بزرگ تر از این ها است،که اگر با شما بگویم،کافر می شوید.مؤمن وقتی از گورش بیرون بیاید،به همراهش موجودی همانند خودش بیرون آمده،به او می گوید:شاد باش به کرامت و سروری از جانب خداند.و او پاسخ می دهد:خدا تو را به خیر نوید دهاد.سپس آن همانند به همراه مؤمن می رود و پیوسته به او شادباش می گوید.چون به هول و هراس بگذرد،می گوید:این برای تو نیست.و وقتی بر خیر بگذرد،می گوید:این، برای تو است.و هماره با او است تا از آنچه می هراسد،امانش داده،به آنچه دوست می دارد،مژده اش دهد.تا آن گاه که در پیشگاه خداوند عزّتمند بایستد که چون او را به ورود در بهشت فرمان بدهد،آن شبیه به او می گوید:شادباش که خداوند شکوهمند تو را به بهشت فرمان داده است.مؤمن می گوید:خدا تو را بیامرزد،تو کیستی که از هنگام بیرون آمدنم از گور مرا مژده دادی و در راه همدم من شده،از پروردگارم خبر دادی؟او پاسخ می دهد:من همان سروری هستم که تو در دنیا بر دل برادرانت می نشاندی.من از آن سرور

ص :4٢٧

خلقت منه لأبشّرک و أونس وحشتک.

محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال مثله.

[٢١٢٩]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن مالک بن عطیّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أحبّ الأعمال إلی اللّه سرور[الّذی]تدخله علی المؤمن:تطرد عنه جوعته،أو تکشف عنه کربته.

[٢١٣٠]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحکم بن مسکین،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أدخل علی مؤمن سرورا خلق اللّه عزّ و جلّ من ذلک السّرور خلقا فیلقاه عند موته فیقول له:أبشر یا ولیّ اللّه بکرامه من اللّه و رضوان،ثمّ لا یزال معه حتّی یدخله قبره[یلقاه]فیقول له مثل ذلک،فإذا بعث یلقاه فیقول له مثل ذلک، ثمّ لا یزال معه عند کلّ هول یبشّره و یقول له مثل ذلک،فیقول له:من أنت رحمک اللّه؟فیقول:أنا السّرور الّذی أدخلته علی فلان.

[٢١٣١]١٣-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان بن مسلم، عن عبد اللّه بن سنان قال:

کان رجل عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقرأ هذه الآیه: وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتٰاناً وَ إِثْماً مُبِیناً قال:فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:فما ثواب من أدخل علیه السّرور؟فقلت:جعلت فداک عشر حسنات، فقال:إی و اللّه و ألف ألف حسنه.

[٢١٣٢]١4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن علیّ بن یحیی،عن الولید بن العلاء،عن ابن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٢٨

آفریده شده ام تا به تو شادباش گفته در هراسانی همدم ات باشم.

پسر فضّال نیز همانند این حدیث را روایت کرده است.

[٢١٢٩]١١-مالک عطیّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:محبوب ترین اعمال در نزد خداوند،شادکردن مؤمن است،چه گرسنگی را از او دور کنی یا گرفتاری اش را چاره کنی.

[٢١٣٠]١٢-حکم مسکین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر کس مؤمنی را شاد کند خداوند عزّتمند از آن شادی موجودی می آفریند تا در هنگام مرگش به او بگوید:ای دوست خدا شاد باش به کرامت و بهشت خداوند.

سپس پیوسته با او است تا او را در گورش بگذارند[که او را دیدار می کند] و همان را می گوید.و وقتی برانگیخته شود باز او را دیدار کرده،همان را می گوید،سپس هماره در هر هول و هراسی با او است به او شادباش گفته،همان سخن را باز می گوید.پس مؤمن به او می گوید:خدایت بیامرزد،تو کیستی؟او پاسخ می دهد:من همان سروری هستم که تو بر دل فلانی نشاندی.

[٢١٣١]١٣-عبد اللّه سنان گفت:مردی در خدمت حضرت صادق علیه السّلام،این آیه را خواند:(و کسانی که مردان و زنان مؤمن را،به آنچه نکرده اند،آزار می کنند،مرتکب بهتان و گناه آشکاری می گردند.)[احزاب(٣٣):5٨]حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

و پاداش کسی که مؤمنی را شاد می کند،چیست؟من عرض کردم:جانم فدایت، ده حسنه است.فرمودند:آری به خدا سوگند و هزار هزار حسنه.

[٢١٣٢]١4-پسر سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرکس

ص :4٢٩

من أدخل السّرور علی مؤمن فقد أدخله علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و من أدخله علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقد وصل ذلک إلی اللّه و کذلک من أدخل علیه کربا

[٢١٣٣]١5-عنه،عن إسماعیل بن منصور،عن المفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما مسلم لقی مسلما فسرّه سرّه اللّه عزّ و جلّ.

[٢١٣4]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن الحکم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور علی المؤمن:إشباع جوعته أو تنفیس کربته أو قضاء دینه.

باب قضاء حاجه المؤمن

[٢١٣5]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن علیّ،عن بکّار بن کردم،عن المفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی:یا مفضّل اسمع ما أقول لک و اعلم أنّه الحقّ و افعله و أخبر به علیه إخوانک،قلت؛جعلت فداک و ما علیه إخوانی؟قال:الرّاغبون فی قضاء حوائج إخوانهم،قال:ثمّ قال:و من قضی لأخیه المؤمن حاجه قضی اللّه عزّ و جلّ له یوم القیامه مائه ألف حاجه من ذلک أوّلها الجنّه و من ذلک أن یدخل قرابته و معارفه و إخوانه الجنّه بعد أن لا یکونوا نصّابا،و کان المفضّل إذا سأل الحاجه أخا من إخوانه قال له:أما تشتهی أن تکون من علیه الإخوان.

[٢١٣6]٢-عنه،عن محمّد بن زیاد قال:حدّثنی خالد بن یزید،عن المفضّل بن عمر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٣٠

مؤمنی را شاد کند رسول خدا را شاد کرده است.و هرکس رسول خدا را شاد کند،آن را به خدا رسانده است.و همین گونه است کسی که مؤمنی را اندوهگین گرداند.

[٢١٣٣]١5-مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرگاه مسلمانی،مسلمان دیگر را دیدار کرده،او را شاد کند،خداوند عزّتمند را شاد کرده است.

[٢١٣4]١6-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:از محبوب ترین اعمال در پیشگاه خداوند عزّتمند،شاد کردن مؤمن است:چه با سیر کردن،چه با چارۀ گرفتاری یا پرداختن بدهی اش.

برآورده کردن نیاز مؤمن

[٢١٣5]١-مفضّل گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:ای مفضّل، آنچه را می گویم بشنو و بدان که حقّ است.پس آن را انجام داده،به برادران والایت خبر بده.من عرض کردم:جانم فدایت،برادران والا چه کسانی اند؟ فرمود:کسانی که به برآوردن نیاز برادرانشان علاقه مند هستند.سپس فرمودند:

و هرکس نیاز برادر مؤمنش را برآورد،خداوند عزّتمند در روز قیامت صد هزار نیاز او را برمی آورد.که نخستین اش بهشت است و از آن جمله داخل کردن خویشان و آشنایان و برادران او در آن-اگر از ناصبیان نبودند-و مفضّل وقتی حاجتی از یکی از برادرانش داشت،به او می گفت:آیا دلت نمی خواهد از برادران والا و شریف باشی.

[٢١٣6]٢-مفضّل عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:همانا

ص :4٣١

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا من خلقه انتجبهم لقضاء حوائج فقراء شیعتنا لیثیبهم علی ذلک الجنّه،فإن استطعت أن تکون منهم فکن،ثمّ قال:لنا و اللّه ربّ نعبده لا نشرک به شیئا

[٢١٣٧]٣-عنه،عن محمّد بن زیاد،عن الحکم بن أیمن،عن صدقه الأحدب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قضاء حاجه المؤمن خیر من عتق ألف رقبه و خیر من حملان ألف فرس فی سبیل اللّه.

علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن محمّد بن زیاد،مثل الحدیثین.

[٢١٣٨]4-علیّ،عن أبیه،عن محمّد بن زیاد،عن صندل،عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لقضاء حاجه امرئ مؤمن أحبّ إلی[اللّه]من عشرین حجّه کلّ حجّه ینفق فیها صاحبها مائه ألف.

[٢١٣٩]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن هارون بن الجهم،عن إسماعیل بن عمّار الصّیرفیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:جعلت فداک المؤمن رحمه علی المؤمن؟قال:نعم قلت:و کیف ذاک؟قال:أیّما مؤمن أتی أخاه فی حاجه فإنّما ذلک رحمه من اللّه ساقها إلیه و سبّبها له،فإن قضی حاجته،کان قد قبل الرّحمه بقبولها،و إن ردّه عن حاجته و هو یقدر علی قضائها فإنّما ردّ عن نفسه رحمه من اللّه جلّ و عزّ ساقها إلیه و سبّبها له،و ذخر اللّه عزّ و جلّ تلک الرّحمه إلی یوم القیامه حتّی یکون المردود عن حاجته هو الحاکم فیها،إن شاء صرفها إلی نفسه و إن شاء صرفها إلی غیره یا إسماعیل فإذا کان یوم القیامه و هو الحاکم فی رحمه من اللّه

ص :4٣٢

خدای عزّتمند گروهی از آفریدگانش را برای برآوردن نیازهای فقیران شیعۀ ما آفریده است تا به جهت این کارشان،بهشت را پاداششان دهد.پس اگر توانستی، از آنان باش.سپس فرمودند:به خدا سوگند ما را پروردگاری است که او را بندگی می کنیم و چیزی را شریکش قرار نمی دهیم.

[٢١٣٧]٣-صدقۀ احدب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برآوردن نیاز مؤمن،برتر از آزاد کردن هزار بنده و برتر از هزار بار اسب در راه خدا است.

محمّد زیاد نیز همانند دو حدیث بالا را روایت کرده است.

[٢١٣٨]4-از ابو الصّبّاح کنانی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در پیشگاه خداوند برآوردن نیاز مرد مؤمن،از بیست حجّی که حاجی اش در هربار صد هزار[دینار یا درهم]ببخشد،برتر است.

[٢١٣٩]5-اسماعیل بن عمّار صیرفی گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:جانم فدایت آیا مؤمن برای مؤمن دیگر رحمت است؟فرمودند:بله.

عرض کردم:چگونه؟فرمودند:هرگاه مؤمنی برای نیازی به نزد برادرش بیاید،این رحمتی از جانب خدا است که آن را به سوی او سوق داده و برایش کارسازی کرده است.که اگر او نیازش را برآورد،رحمت را پذیرفته است و اگر نیاز او را با وجود توانایی بر آن،برنیاورد،رحمتی از جانب خداوند را که برای او پیش رانده و کارسازی اش کرده بود،نپذیرفته است.و خداوند شکوهمند آن رحمت را تا روز قیامت ذخیره می کند تا در آن روز،آن که نیازش برآورده نشده بود،درباره اش داوری کند،اگر خواست به خودش بازگرداند و اگر نخواست به دیگری برگرداند.ای اسماعیل چون او در روز قیامت داور رحمتی شود که خداوند برای او قرار داده،به نظرت او آن را به چه کسی

ص :4٣٣

قد شرعت له فإلی من تری یصرفها،قلت:لا أظنّ یصرفها عن نفسه،قال:لا تظنّ و لکن استیقن فإنّه لن یردّها عن نفسه،یا إسماعیل من أتاه أخوه فی حاجه یقدر علی قضائها فلم یقضها له سلّط اللّه علیه شجاعا ینهش إبهامه فی قبره إلی یوم القیامه،مغفورا له أو معذّبا.

[٢١4٠]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحکم بن أیمن، عن أبان بن تغلب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من طاف بالبیت أسبوعا کتب اللّه عزّ و جلّ له ستّه آلاف حسنه و محا عنه ستّه آلاف سیّئه و رفع له ستّه آلاف درجه-قال:و زاد فیه إسحاق بن عمّار-و قضی له ستّه آلاف حاجه،قال:ثمّ قال:و قضاء حاجه المؤمن أفضل من طواف و طواف حتّی عدّ عشرا.

[٢١4١]٧-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن إسحاق،عن بکر بن محمّد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما قضی مسلم لمسلم حاجه إلاّ ناداه اللّه تبارک و تعالی:علیّ ثوابک و لا أرضی لک بدون الجنّه.

[٢١4٢]٨-عنه،عن سعدان بن مسلم،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:من طاف بهذا البیت طوافا واحدا کتب اللّه عزّ و جلّ له ستّه آلاف حسنه و محا عنه ستّه آلاف سیّئه و رفع اللّه له ستّه آلاف درجه حتّی إذا کان عند الملتزم فتح اللّه له سبعه أبواب من أبواب الجنّه قلت له:جعلت فداک هذا الفضل کلّه فی الطّواف؟قال:نعم و أخبرک بأفضل من ذلک،قضاء حاجه المسلم أفضل من طواف و طواف و طواف حتّی بلغ عشرا.

ص :4٣4

برمی گرداند؟من عرض کردم:گمان نمی کنم که آن را از خودش بازگرداند.

فرمودند:گمان نکن بلکه یقین داشته باش که آن را از خودش بازنمی گرداند.ای اسماعیل هرگاه کسی به جهت حاجتی نزد برادرش رود و او با وجود توانایی، نیاز او را برنیاورد،خداوند تا روز قیامت ماری را بر او چیره می کند که در گور انگشت سبّابه اش را بگزد،چه آمرزیده شده باشد و چه در عذاب باشد.

[٢١4٠]6-ابان تغلب گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس خانۀ خدا را هفت بار طواف کند،خدای عزّتمند شش هزار حسنه برایش می نویسد و شش هزار گناهش را پاک کرده،شش هزار درجه بالا می برد- و اسحاق عمّار چنین افزوده است-و شش هزار نیازش را برآورده می کند.سپس فرمودند:و برآوردن نیاز مؤمن برتر از طواف است.و تا ده طواف شمرد.

[٢١4١]٧-بکر محمّد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر گاه مسلمانی،حاجت مسلمان دیگر را برآورد،خداوند پاک و والا او را چنین ندا می دهد:پاداش تو بر عهدۀ من است و من برای تو به کمتر از بهشت راضی نمی شوم.

[٢١4٢]٨-اسحاق عمّار گفته است:حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس این خانه را یک بار طواف کند،خداوند عزّتمند،شش هزار حسنه برایش می نویسد و شش هزار گناهش را پاک کرده،شش هزار درجه بالایش می برد و چون به ملتزم[بخشی از دیوار پشت کعبه]رسد،خداوند هفت در از درهای بهشت را برایش می گشاید.من به حضرت عرض کردم:جانم فدایت،همۀ این فضیلت برای طواف است؟فرمودند:بله و تو را به بافضیلت تر از آن نیز آگاه می کنم.که برآوردن حاجت مسلمان،برتر از طواف و طواف و طواف است تا به ده طواف برسد.

ص :4٣5

[٢١4٣]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن إبراهیم الخارقیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من مشی فی حاجه أخیه المؤمن یطلب بذلک ما عند اللّه حتّی تقضی له کتب اللّه عزّ و جلّ له بذلک مثل أجر حجّه و عمره مبرورتین و صوم شهرین من أشهر الحرم و اعتکافهما فی المسجد الحرام،و من مشی فیها بنیّه و لم تقض کتب اللّه له بذلک مثل حجّه مبروره،فارغبوا فی الخیر.

[٢١44]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه،عن أبیه،عن أبی بصیر،قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:تنافسوا فی المعروف لإخوانکم و کونوا من أهله،فإنّ للجنّه بابا یقال له:المعروف لا یدخله إلاّ من اصطنع المعروف فی الحیاه الدّنیا،فإنّ العبد لیمشی فی حاجه أخیه المؤمن فیوکّل اللّه عزّ و جلّ به ملکین:

واحدا عن یمینه و آخر عن شماله،یستغفران له ربّه و یدعوان بقضاء حاجته، ثمّ قال:و اللّه لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أسرّ بقضاء حاجه المؤمن إذا وصلت إلیه من صاحب الحاجه.

[٢١45]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن خلف بن حمّاد،عن بعض أصحابه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

و اللّه لأن أحجّ حجّه أحبّ إلیّ من أن أعتق رقبه[و رقبه]و رقبه و مثلها و مثلها حتّی بلغ عشرا و مثلها و مثلها حتّی بلغ السّبعین،و لأن أعول أهل بیت من المسلمین أسدّ جوعتهم و أکسو عورتهم فأکفّ وجوههم عن النّاس أحبّ إلیّ من أن أحجّ حجّه و حجّه[و حجّه]و مثلها و مثلها حتّی بلغ عشرا و مثلها و مثلها حتّی بلغ السّبعین.

ص :4٣6

[٢١4٣]٩-ابراهیم خارقی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هرکس به جست وجوی آنچه نزد خداوند است برای برآوردن نیاز مؤمن قدم بردارد و آن را برآورد،خداوند عزّتمند برایش پاداش حجّ و عمرۀ پذیرفته،روزۀ دو ماه از ماه های حرام و اعتکاف آن دو ماه در مسجد الحرام را می نویسد.و هر کس به نیّت برآورده کردن آن قدم بردارد ولی برآورده نشود،خداوند پاداش یک حجّ پذیرفته را برایش می نویسد.پس به نیکی رغبت یابید.

[٢١44]١٠-از ابو بصیر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در نیکی به برادرانتان با یکدیگر مسابقه بگذارید و اهل نیکی باشید؛زیرا برای بهشت دری است که به آن نیکی می گویند و جز کسی که در زندگانی دنیا نیکی کرده،از آن وارد نمی شود.همانا هرگاه بنده در جهت برآورده کردن نیاز مؤمن گام بردارد، خداوند شکوهمند،دو فرشته را بر او می گمارد،یکی از راست و دیگری از چپ،تا از پروردگار برای او آمرزش خواسته،برآورده شدن حاجتش را بخواهند.سپس فرمودند:به خدا سوگند که وقتی مؤمن به حاجتش برسد، رسول خدا از خود نیازمند شادمان تر است.

[٢١45]١١-یکی از اصحاب از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:به خدا سوگند اگر من یک بار حجّ بکنم برایم محبوب تر از آزاد کردن چندین بنده و ده بنده و هفتاد بنده است.و اگر خانواده ای مسلمان را سیر کرده،بپوشانمشان تا آبروشان را از مردم نگاه دارم برایم محبوب تر از این است که چندین حجّ و ده حجّ و هفتاد حجّ بکنم.

ص :4٣٧

[٢١46]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی علیّ صاحب الشّعیر،عن محمّد بن قیس،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام أنّ من عبادی من یتقرّب إلیّ بالحسنه فأحکّمه فی الجنّه،فقال موسی:یا ربّ و ما تلک الحسنه؟قال:یمشی مع أخیه المؤمن فی قضاء حاجته،قضیت أو لم تقض.

[٢١4٧]١٣-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه،عن علیّ بن جعفر قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:من أتاه أخوه المؤمن فی حاجه فإنّما هی رحمه من اللّه تبارک و تعالی ساقها إلیه،فإن قبل ذلک فقد وصله بولایتنا و هو موصول بولایه اللّه و إن ردّه عن حاجته و هو یقدر علی قضائها سلّط اللّه علیه شجاعا من نار ینهشه فی قبره إلی یوم القیامه،مغفورا له أو معذّبا فإن عذره الطّالب کان أسوأ حالا.

[٢١4٨]١4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع،عن صالح بن عقبه،عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لترد علیه الحاجه لأخیه فلا تکون عنده فیهتمّ بها قلبه،فیدخله اللّه تبارک و تعالی بهمّه الجنّه.

باب السّعی فی حاجه المؤمن

[٢١4٩]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن محمّد بن مروان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:مشی الرّجل فی حاجه أخیه المؤمن یکتب له عشر حسنات و یمحی

ص :4٣٨

[٢١46]١٢-محمّد قیس از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:خداوند عزّتمند به حضرت موسی علیه السّلام وحی کرد:همانا از میان بندگانم،بنده ای با یک حسنه به من تقرّب می جوید و من او را فرمانروای بهشت می کنم.موسی عرض کرد:پروردگارا،آن چه حسنه ای است؟فرمود:او کسی است که به همراه برادر مؤمن خود و برای برآوردن نیازش گام بردارد،چه برآورده شود و چه برآورده نشود.

[٢١4٧]١٣-علی جعفر گفته است:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هرکس،برادر مؤمنش برای حاجتی به نزدش آید،رحمتی از جانب پاک و والا است که به سویش پیش رانده شده است.که اگر آن را بپذیرد،او را به ولایت ما می رساند و ولایت ما به ولایت خدا پیوسته است.و اگر درحالی که توانایی اش را داشت نیاز او را برآورده نکند،خداوند در قبرش ماری آتشین بر او چیره می کند که تا روز قیامت او را می گزد،چه آمرزیده شده باشد و چه در عذاب باشد.و اگر آن نیازمند برای او عذری نگذاشته باشد،اوضاعش بدتر است.

[٢١4٨]١4-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:گاهی نیاز برادر به مؤمن عرضه می شود و او نمی تواند آن را برآورده کند،پس در دل به آن اهتمام می کند و خداوند پاک و والا به سبب همان اهتمامش او را به بهشت می برد.

کوشش برای نیاز مؤمن

[٢١4٩]١-محمّد مروان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای کسی که برای حاجت برادر مؤمن خود گام بردارد،ده حسنه نوشته شده،ده گناه

ص :4٣٩

عنه عشر سیّئات،و یرفع له عشر درجات،قال:و لا أعلمه إلاّ قال:و یعدل عشر رقاب و أفضل من اعتکاف شهر فی المسجد الحرام.

[٢١5٠]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:إنّ للّه عبادا فی الأرض یسعون فی حوائج النّاس،هم الآمنون یوم القیامه،و من أدخل علی مؤمن سرورا فرّح اللّه قلبه یوم القیامه.

[٢١5١]٣-عنه،عن أحمد،عن عثمان بن عیسی،عن رجل،عن أبی عبیده الحذّاء قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:من مشی فی حاجه أخیه المسلم أظلّه اللّه بخمسه و سبعین ألف ملک و لم یرفع قدما إلاّ کتب اللّه له حسنه و حطّ عنه بها سیّئه و یرفع له بها درجه،فإذا فرغ من حاجته کتب اللّه عزّ و جلّ له بها أجر حاجّ و معتمر.

[٢١5٢]4-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن هارون بن خارجه،عن صدقه،عن رجل من أهل حلوان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أمشی فی حاجه أخ لی مسلم أحبّ إلیّ من أن أعتق ألف نسمه و أحمل فی سبیل اللّه علی ألف فرس مسرجه ملجمه.

[٢١5٣]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مؤمن یمشی لأخیه المؤمن فی حاجه إلاّ کتب اللّه عزّ و جلّ له بکلّ خطوه حسنه،و حطّ عنه بها سیّئه،و رفع له بها درجه،و زید بعد ذلک عشر حسنات و شفّع فی عشر حاجات.

[٢١54]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن

ص :44٠

پاک گردیده،ده درجه بالا برده می شود.و گویا فرمودند:این کار برابر با آزاد ساختن ده بنده است و از اعتکافی یک ماهه در مسجد الحرام برتر است.

[٢١5٠]٢-معمّر خلاّد گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا خداوند در زمین بندگانی دارد که برای نیازهای مردم می کوشند،آنان در روز قیامت در امان اند.و هرکس مؤمنی را شاد کند،خداوند دلش را در روز قیامت شادمان می کند.

[٢١5١]٣-از ابو عبیده حذّاء روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس برای حاجت برادر مسلمانش گام بردارد،خداوند او را در سایۀ هفتاد و پنج هزار فرشته قرار می دهد.و برای هر گامی که او بردارد،حسنه ای نوشته،گناهی را پاک کرده،درجه ای بالا می برد.و چون حاجت او را به انجام رساند،خداوند شکوهمند پاداش حجّ و عمره را برایش می نویسد.

[٢١5٢]4-مردی از اهل حلوان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برای من قدم برداشتن برای حاجت برادر مسلمانم محبوب تر است از این که هزار بنده را آزاد کنم و در راه خدا هزار اسب سازوبرگ دار و زین و لگام شده بدهم.

[٢١5٣]5-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر مؤمنی برای حاجت برادر مؤمنش گام بردارد،خداوند عزّتمند برای هر قدمی،حسنه ای نوشته،گناهی را پاک کرده،درجه ای بالا می برد و سپس ده حسنه افزوده،در ده حاجت خواهشگر قرار داده می شود.

[٢١54]6-ابو ایّوب خزّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر

ص :44١

عیسی،عن أبی أیّوب الخزّاز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من سعی فی حاجه أخیه المسلم،طلب وجه اللّه کتب اللّه عزّ و جلّ له ألف ألف حسنه،یغفر فیها لأقاربه و جیرانه و إخوانه و معارفه،و من صنع إلیه معروفا فی الدّنیا فإذا کان یوم القیامه قیل له:ادخل النّار فمن وجدته فیها صنع إلیک معروفا فی الدّنیا فأخرجه بإذن اللّه عزّ و جلّ إلاّ أن یکون ناصبا.

[٢١55]٧-عنه،عن أبیه،عن خلف بن حمّاد،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من سعی فی حاجه أخیه المسلم فاجتهد فیها فأجری اللّه علی یدیه قضاءها کتب اللّه عزّ و جلّ له حجّه و عمره و اعتکاف شهرین فی المسجد الحرام و صیامهما و إن اجتهد فیها و لم یجر اللّه قضاءها علی یدیه کتب اللّه عزّ و جلّ له حجّه و عمره.

[٢١56]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کفی بالمرء اعتمادا علی أخیه أن ینزل به حاجته.

[٢١5٧]٩-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن بعض أصحابنا،عن صفوان الجمّال قال:

کنت جالسا مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه رجل من أهل مکّه یقال له:

میمون فشکا إلیه تعذّر الکراء علیه فقال لی:قم فأعن أخاک،فقمت معه فیسّر اللّه کراه،فرجعت إلی مجلسی،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما صنعت فی حاجه أخیک؟ فقلت:قضاها اللّه-بأبی أنت و أمّی-فقال:أما إنّک أن تعین أخاک المسلم أحبّ إلیّ من طواف أسبوع بالبیت مبتدئا،ثمّ قال:إنّ رجلا أتی الحسن بن علیّ علیهما السّلام

ص :44٢

کس برای حاجت برادر مسلمانش کوشیده،خرسندی خدا را بجوید،خداوند عزّتمند،هزار هزار حسنه برایش می نویسد و از این طریق نزدیکان و همسایگان و برادران و آشنایانش را می آمرزد.و هرکس که در این دنیا به او نیکی شده باشد، چون روز قیامت بیاید،به او می گویند:به دوزخ برو و به اذن خداوند عزّتمند جز ناصبیان هرکس را که در دنیا به تو نیکی کرده از آن بیرون آور.

[٢١55]٧-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرکس برای حاجت برادر مسلمانش بسیار بکوشد و خداوند آن را به دست او برآورده کند،برایش یک حجّ و یک عمره و دو ماه اعتکاف در مسجد الحرام و روزۀ آن دو ماه نوشته می شود و اگر بکوشد ولی خداوند آن را به دست او برآورده نکند،یک حجّ و یک عمره برایش نوشته می شود.

[٢١56]٨-جمیل درّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای اعتماد مرد به برادرش همین بس که حاجت خود را به نزد او ببرد.

[٢١5٧]٩-صفوان شتربان گفته است:من با حضرت صادق علیه السّلام نشسته بودم که مردی به نام میمون از اهل مکّه به نزد حضرت آمده،از نداشتن کرایه شکایت کرد.

حضرت به من فرمودند:برخیز و برادرت را یاری کن.من با او برخاستم و خداوند کرایه اش را رساند.آن گاه سر جایم برگشتم.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای حاجت برادرت چه کردی؟من عرض کردم:پدر و مادرم به فدایت خداوند آن را برآورده فرمودند:بدان که در نزد من یاری رساندن تو به برادرت از یک هفته طواف خانۀ خدا در آغاز ایمان محبوب تر است.سپس فرمودند:مردی به نزد حضرت

ص :44٣

فقال:بأبی أنت و أمّی أعنّی علی قضاء حاجه،فانتعل و قام معه فمرّ علی الحسین صلوات اللّه علیه و هو قائم یصلّی فقال له:أین کنت عن أبی عبد اللّه تستعینه علی حاجتک؟قال:قد فعلت-بأبی أنت و أمّی-فذکر أنّه معتکف، فقال له:أما إنّه لو أعانک کان خیرا له من اعتکافه شهرا.

[٢١5٨]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن الحسن بن علیّ،عن أبی جمیله، عن ابن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:قال اللّه عزّ و جلّ:الخلق عیالی،فأحبّهم إلیّ ألطفهم بهم و أسعاهم فی حوائجهم.

[٢١5٩]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن أبی عماره قال:

کان حمّاد بن أبی حنیفه إذا لقینی قال:کرّر علیّ حدیثک،فأحدّثه،قلت:

روّینا أنّ عابد بنی إسرائیل کان إذا بلغ الغایه فی العباده صار مشّاء فی حوائج النّاس عانیا بما یصلحهم.

باب تفریج کرب المؤمن

[٢١6٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب، عن زید الشّحّام قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من أغاث أخاه المؤمن اللّهفان اللّهثان عند جهده فنفّس کربته و أعانه علی نجاح حاجته کتب اللّه عزّ و جلّ له بذلک ثنتین و سبعین رحمه من اللّه،یعجّل له منها واحده یصلح بها أمر معیشته و یدّخر له إحدی و سبعین رحمه لأفزاع یوم القیامه و أهواله.

ص :444

مجتبی علیه السّلام آمده،عرض کرد:پدر و مادرم به فدایت مرا برای برآوردن نیازم یاری کن.حضرت کفش پوشیده،با او به پاخاست و بر حضرت حسین-درود خدا بر او-که نماز می خواند،گذشت.پس به آن مرد فرمود:چرا از ابا عبد اللّه کمک نگرفتی؟عرض کرد:-پدر و مادرم به فدایت-چنین کردم ولی گفتند که او در اعتکاف است.حضرت مجتبی علیه السّلام به او فرمود:هان که اگر تو را یاری می کرد، برایش از ماهی اعتکاف برتر بود.

[٢١5٨]١٠-از پسر سنان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند عزّتمند فرموده است:این آفریدگان،خانوادۀ منند.و محبوب ترین شان در نزد من،مهربان ترین و کوشاترین شان برای برآوردن نیازمندی های آنان است.

[٢١5٩]١١-پسر عماره گفته است:حمّاد ابو حنیفه هرگاه مرا می دید،می گفت:

حدیث ات را برایم بازگو.و من تکرار کرده،می گفتم:برایمان روایت کرده اند که وقتی عبادتگر بنی اسرائیل به نهایت عبادت می رسید،به برآوردن نیازهای مردم اقدام کرده،خود را برای کار آنان به رنج می انداخت.

چاره سازی برای گرفتاری مؤمن

[٢١6٠]١-زید شحّام گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس برادر مومن گرفتار و تشنه کامش را در هنگام سختی یاری رسانده،بار اندوهش را بردارد و برای رسیدن به حاجتش یاری اش کند،خداوند عزّتمند هفتاد و دو رحمت برایش می نویسد که یکی را پیش انداخته،با آن امور زندگانی اش را سامان می دهد و هفتاد و یک رحمت دیگر را برای هراس های روز قیامت ذخیره می کند.

ص :445

[٢١6١]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أعان مؤمنا نفّس اللّه عزّ و جلّ عنه ثلاثا و سبعین کربه،واحده فی الدّنیا و ثنتین و سبعین کربه عند کربه العظمی،قال:حیث یتشاغل النّاس بأنفسهم.

[٢١6٢]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن نعیم، عن مسمع أبی سیّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من نفّس عن مؤمن کربه نفّس اللّه عنه کرب الآخره و خرج من قبره و هو ثلج الفؤاد و من أطعمه من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّه و من سقاه شربه سقاه اللّه من الرّحیق المختوم.

[٢١6٣]4-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن الرّضا علیه السّلام قال:

من فرّج عن مؤمن فرّج اللّه عن قلبه یوم القیامه.

[٢١64]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح،عن ذریح المحاربیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أیّما مؤمن نفّس عن مؤمن کربه و هو معسر یسّر اللّه له حوائجه فی الدّنیا و الآخره،قال:و من ستر علی مؤمن عوره یخافها ستر اللّه علیه سبعین عوره من عورات الدّنیا و الآخره،قال:و اللّه فی عون المؤمن ما کان المؤمن فی عون أخیه فانتفعوا بالعظه و ارغبوا فی الخیر.

ص :446

[٢١6١]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس مؤمنی را یاری رساند،خداوند عزّتمند هفتاد و سه گرفتاری را از او برمی دارد.که از آن ها یکی در دنیا است و هفتاد و دو تای دیگر هنگام آن گرفتاری بزرگ،آن گاه که همۀ مردم به خودشان مشغول می گردند.

[٢١6٢]٣-مسمع ابو سیّار گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هر کس بار گرفتاری ای را از دوش مؤمنی بردارد،خداوند گرفتاری های آخرت را از او برمی دارد و از گورش،خنک دل بیرون می آورد.و هرکس گرسنگی مؤمنی را سیر کند،خداوند او را از میوه های بهشت سیر می کند و هرکس مؤمنی را به شربتی سیراب کند،خداوند او را از آن شربت گوارای بی تبدیل سیراب می کند.

[٢١6٣]4-حسن بن علی وشّاء از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

هرکس نگرانی مؤمنی را برطرف کند،خداوند در روز قیامت نگرانی دلش را برطرف می کند.

[٢١64]5-ذریح محاربی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هرگاه مؤمنی در حال سختی،گرفتاری مؤمن دیگری را برطرف کند،خداوند نیازهای دنیا و آخرت او را آسان می کند.و فرمودند:و هرکس عیب مؤمنی را که از آن می ترسد،بپوشاند،خداوند هفتاد عیب دنیا و آخرت او را می پوشاند.

و فرمودند:هرگاه مؤمنی یار برادر باشد،خداوند یار او است.پس،از این اندرز سودمند شوید و به نیکی کردن رغبت کنید.

ص :44٧

باب إطعام المؤمن

[٢١65]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أبی یحیی الواسطیّ،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أشبع مؤمنا وجبت له الجنّه و من أشبع کافرا کان حقّا علی اللّه أن یملأ جوفه من الزّقّوم،مؤمنا کان أو کافرا.

[٢١66]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،عن بعض أصحابنا،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أطعم رجلا من المسلمین أحبّ إلیّ من أن أطعم أفقا من النّاس،قلت:و ما الأفق؟قال:مائه ألف أو یزیدون.

[٢١6٧]٣-عنه،عن أحمد،عن صفوان بن یحیی،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أطعم ثلاثه نفر من المسلمین أطعمه اللّه من ثلاث جنان فی ملکوت السّماوات:الفردوس و جنّه عدن و طوبی[و]شجره تخرج من جنّه عدن،غرسها ربّنا بیده.

[٢١6٨]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من رجل یدخل بیته مؤمنین فیطعمهما شبعهما إلاّ کان ذلک أفضل من عتق نسمه.

[٢١6٩]5-عنه،عن أبیه،عن حمّاد،عن إبراهیم،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

من أطعم مؤمنا من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّه و من سقی مؤمنا من

ص :44٨

غذا دادن به مؤمن

[٢١65]١-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر کس مؤمنی را سیر کند،بهشت بر او واجب می گردد و هرکس چه مؤمن و چه کافر،کافری را سیر کند،بر خداوند سزا است که شکم او را از زقّوم پر کند.

[٢١66]٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای من غذا دادن به مردی از مسلمانان دوست داشتنی تر از این است که به ناحیه ای از مردم غذا بدهم.من عرض کردم:ناحیه چه اندازه است؟فرمودند:صد هزار یا بیشتر.

[٢١6٧]٣-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس سه تن از مسلمانان را غذا بدهد،خداوند از سه بهشت ملکوت آسمان ها او را غذا می دهد:از فردوس و بهشت عدن و طوبی،درختی که از بهشت عدن بیرون می آید و پروردگارمان به دست خود آن را کاشته است.

[٢١6٨]4-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هر مردی که دو مؤمن به خانه اش بیایند و او آن ها را غذا داده،سیر کند کاری برتر از آزاد ساختن بنده کرده است.

[٢١6٩]5-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرکس مؤمنی را از گرسنگی سیر کند،خداوند او را از میوه های بهشت می خوراند و هر

ص :44٩

ظمإ سقاه اللّه من الرّحیق المختوم.

[٢١٧٠]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن عبد اللّه بن میمون القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أطعم مؤمنا حتّی یشبعه لم یدر أحد من خلق اللّه ما له من الأجر فی الآخره،لا ملک مقرّب و لا نبیّ مرسل إلاّ اللّه ربّ العالمین،ثمّ قال:من موجبات المغفره إطعام المسلم السّغبان ثمّ تلا قول اللّه عزّ و جلّ: أَوْ إِطْعٰامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَهٍ یَتِیماً ذٰا مَقْرَبَهٍ أَوْ مِسْکِیناً ذٰا مَتْرَبَهٍ.

[٢١٧١]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من سقی مؤمنا شربه من ماء من حیث یقدر علی الماء أعطاه اللّه بکلّ شربه سبعین ألف حسنه و إن سقاه من حیث لا یقدر علی الماء فکأنّما أعتق عشر رقاب من ولد إسماعیل.

[٢١٧٢]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن حسین بن نعیم الصّحّاف قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أ تحبّ إخوانک یا حسین؟قلت:نعم قال:تنفع فقراءهم قلت:نعم قال:أما إنّه یحقّ علیک أن تحبّ من یحبّ اللّه،أما و اللّه لا تنفع منهم أحدا حتّی تحبّه،أ تدعوهم إلی منزلک؟قلت:نعم ما آکل إلاّ و معی منهم الرّجلان و الثّلاثه و الأقلّ و الأکثر فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أما إنّ فضلهم علیک أعظم من فضلک علیهم،فقلت:جعلت فداک أطعمهم طعامی و أوطئهم رحلی و یکون فضلهم علیّ أعظم؟!قال:نعم إنّهم إذا دخلوا منزلک دخلوا بمغفرتک و مغفره عیالک و إذا خرجوا من منزلک خرجوا بذنوبک و ذنوب عیالک.

ص :45٠

کس مؤمنی را در تشنگی اش سیراب گرداند خداوند او را از شربت گوارای بی تبدیل سیراب می کند.

[٢١٧٠]6-عبد اللّه بن میمون قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:هرکس مؤمنی را غذا داده،سیرش کند،هیچ آفریده ای و نه هیچ فرشتۀ مقرّب و هیچ پیامبر فرستاده ای،مگر خود خداوند،پروردگار جهانیان پاداش آخرتش را درنیابد.سپس فرمودند:غذا دادن به مسلمان گرسنه از موجبات آمرزش است.سپس این سخن خداوند عزّتمند را خواند:(یا غذا دادن در روز گرسنگی،به یتیمی از خویشان یا بی چاره ای خاک نشین.[بلد(٩٠):١4-١6]

[٢١٧١]٧-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس در جایی که به آب دسترسی دارد،مؤمنی را به شربت آبی سیراب کند، خداوند در برابر هر شربتی او را هزار حسنه دهد و اگر در جایی که به آب دسترسی ندارد،او را سیراب کند،گویا ده بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد ساخته است.

[٢١٧٢]٨-حسین بن نعیم صحّاف گفته است:حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای حسین آیا برادرانت را دوست می داری؟من عرض کردم:بله.فرمودند:به نیازمندانشان سودمندی؟عرض کردم:بله.فرمودند:بدان که بر تو واجب است کسانی را دوست داشته باشی که خداوند را دوست می دارند.هان که به خدا سوگند تو جز به کسی که دوستش می داری،سود نمی رسانی،آیا تو آنان را به خانه ات دعوت می کنی؟عرض کردم:بله،غذا نمی خورم مگر این که دو یا سه و کمتر و بیشتر از آنان در خانه ام باشند.حضرت فرمودند:بدان که فضیلت آنان بر تو بزرگ تر از فضیلت تو بر آنان است.من عرض کردم:جانم فدایت من به آنان غذا داده،در خانه ام جایشان می دهم و با این حال فضیلت آنان بزرگ تر از فضیلت من است؟!فرمودند:بله،چون آنان وقتی به خانه ات می آیند آمرزش تو و خانواده ات را با خود می آورند و چون از خانه ات بروند،گناهان تو و خانواده ات را با خود می برند.

ص :45١

[٢١٧٣]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی محمّد الوابشیّ قال:

ذکر أصحابنا عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت:ما أتغدّی و لا أتعشّی إلاّ و معی منهم الاثنان و الثّلاثه و أقلّ و أکثر فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:فضلهم علیک أعظم من فضلک علیهم،فقلت:جعلت فداک کیف و أنا أطعمهم طعامی و أنفق علیهم من مالی و أخدمهم عیالی؟!فقال:إنّهم إذا دخلوا علیک دخلوا برزق من اللّه عزّ و جلّ کثیر و إذا خرجوا خرجوا بالمغفره لک.

[٢١٧4]١٠-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن مقرّن،عن عبید اللّه الوصّافیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لأن أطعم رجلا مسلما أحبّ إلیّ من أن أعتق أفقا من النّاس،قلت:و کم الأفق؟فقال:عشره آلاف.

[٢١٧5]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن ربعیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من أطعم أخاه فی اللّه کان له من الأجر مثل من أطعم فئاما من النّاس،قلت:و ما الفئام من النّاس؟قال:مائه ألف من النّاس

[٢١٧6]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن الحکم،عن سدیر الصّیرفیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما منعک أن تعتق کلّ یوم نسمه؟قلت:لا یحتمل مالی ذلک،قال:تطعم کلّ یوم مسلما فقلت:موسرا أو معسرا؟قال:فقال:إنّ الموسر قد یشتهی الطّعام.

[٢١٧٧]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن صفوان الجمّال،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :45٢

[٢١٧٣]٩-ابو محمّد وابشی گفت:در خدمت حضرت صادق علیه السّلام از اصحابمان سخن به میان آمد.من عرض کردم:من ناشتا و شام نمی خورم جز این که دو یا سه و کمتر و بیشتر از اصحابمان با من باشند.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:فضیلت آنان بر تو بزرگ تر از فضیلت تو بر آنان است.من عرض کردم:جانم فدایت چگونه چنین است درحالی که من غذایم را به آنان داده،مالم را به آنان بخشیده، خانواده ام را خادمشان قرار می دهم؟فرمودند:زیرا آنان وقتی به نزد تو می آیند، روزی خداوند عزّتمند را می آورند و چون از نزد تو بروند،آمرزش تو را به همراه می برند.

[٢١٧4]١٠-عبید اللّه وصّافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای من غذا دادن به مردی مسلمان محبوب تر از آزاد ساختن ناحیه ای از مردم است.

من عرض کردم:ناحیۀ مردم،چه اندازه است؟فرمودند:ده هزار نفر.

[٢١٧5]١١-ربعی گفت:حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس در راه خدا برادرش را غذا دهد،همچون کسی که جماعتی از مردم را غذا داده،پاداش می برد.من عرض کردم:این جماعت مردم چه اندازه می باشند؟فرمودند:صد هزار تن.

[٢١٧6]١٢-سدیر صیرفی گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:چرا تو هر روز بنده ای را آزاد نمی کنی؟عرض کردم:من توانایی اش را ندارم.فرمودند:هر روز مسلمانی را غذا بده.عرض کردم:به مرفّه یا گرفتار؟فرمودند:گاهی مرفّه نیز به غذا میل دارد.

[٢١٧٧]١٣-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای

ص :45٣

أکله یأکلها أخی المسلم عندی أحبّ إلیّ من أن أعتق رقبه.

[٢١٧٨]١4-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن صفوان الجمّال،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أشبع رجلا من إخوانی أحبّ إلیّ من أن أدخل سوقکم هذا فأبتاع منها رأسا فأعتقه.

[٢١٧٩]١5-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن عبد الرّحمن بن أبی عبد اللّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن آخذ خمسه دراهم[و]أدخل إلی سوقکم هذا فأبتاع بها الطّعام و أجمع نفرا من المسلمین أحبّ إلیّ من أن أعتق نسمه.

[٢١٨٠]١6-عنه،عن الوشّاء،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سئل محمّد بن علیّ صلوات اللّه علیهما ما یعدل عتق رقبه؟قال:إطعام رجل مسلم.

[٢١٨١]١٧-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب،عن محمّد بن إسماعیل،عن صالح بن عقبه،عن أبی شبل قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

ما أری شیئا یعدل زیاره المؤمن إلاّ إطعامه و حقّ علی اللّه أن یطعم من أطعم مؤمنا من طعام الجنّه.

[٢١٨٢]١٨-محمّد،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن إسماعیل،عن صالح بن عقبه،عن رفاعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أطعم مؤمنا محتاجا أحبّ إلیّ من أن أزوره و لأن أزوره،أحبّ إلیّ من أن أعتق عشر رقاب.

ص :454

من لقمه ای که برادر مسلمانم در نزد من می خورد محبوب تر از آزاد ساختن بنده است.

[٢١٧٨]١4-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:برای من سیر کردن مردی از برادرانم محبوب تر از این است که به بازار شما رفته، بنده ای بخرم و آزاد کنم.

[٢١٧٩]١5-عبد الرحمان ابو عبد اللّه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای من پنج درهمی که به بازارتان رفته،غذایی بخرم و گروهی از مسلمانان را گرد هم آورم،دوست داشتنی تر است از این که بنده ای را آزاد کنم.

[٢١٨٠]١6-از ابو بصیر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدند:چه چیزی با آزاد ساختن بنده برابری می کند؟فرمودند:غذا دادن به مردی مسلمان.

[٢١٨١]١٧-از ابو شبل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:گمان نمی کنم چیزی جز غذا دادن به مؤمن با زیارت او برابری کند و بر خدا سزا است که از غذای بهشت به کسی بدهد که مؤمنی را غذا داده است.

[٢١٨٢]١٨-رفاعه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای من غذا دادن به مؤمن نیازمند دوست داشتنی تر از زیارت او است.و زیارت مؤمن در نزد من محبوب تر از این است که ده بنده را آزاد کنم.

ص :455

[٢١٨٣]١٩-صالح بن عقبه،عن عبد اللّه بن محمّد و یزید بن عبد الملک،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أطعم مؤمنا موسرا کان له یعدل رقبه من ولد إسماعیل ینقذه من الذّبح، و من أطعم مؤمنا محتاجا کان له یعدل مائه رقبه من ولد إسماعیل ینقذها من الذّبح.

[٢١٨4]٢٠-صالح بن عقبه،عن نصر بن قابوس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لإطعام مؤمن أحبّ إلیّ من عتق عشر رقاب و عشر حجج،قال:قلت:عشر رقاب و عشر حجج؟قال:فقال:یا نصر إن لم تطعموه مات أو تدلّونه فیجیء إلی ناصب فیسأله و الموت خیر له من مسأله ناصب،یا نصر من أحیا مؤمنا فکأنّما أحیا النّاس جمیعا فإن لم تطعموه فقد أمتّموه و إن أطعمتموه فقد أحییتموه.

باب من کسا مؤمنا

[٢١٨5]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن عمر بن عبد العزیز،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من کسا أخاه کسوه شتاء أو صیف کان حقّا علی اللّه أن یکسوه من ثیاب الجنّه و أن یهوّن علیه سکرات الموت و أن یوسّع علیه فی قبره و أن یلقی الملائکه إذا خرج من قبره بالبشری و هو قول اللّه عزّ و جلّ فی کتابه: وَ تَتَلَقّٰاهُمُ الْمَلاٰئِکَهُ هٰذٰا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ.

[٢١٨6]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن بکر بن صالح،عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن جعفر بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من کسا أحدا من فقراء المسلمین ثوبا من عری أو أعانه بشیء ممّا

ص :456

[٢١٨٣]١٩-عبد اللّه محمّد و یزید عبد الملک روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس مؤمن مرفّهی را غذا دهد،پاداشی برابر با آزاد ساختن بنده ای از فرزندان اسماعیل می برد گویا که او را از ذبح شدن نجات می دهد.و هرکس مؤمن نیازمندی را غذا دهد پاداشی برابر با آزاد ساختن صد بنده از فرزندان اسماعیل می برد،گویا که هرکدام را از ذبح شدن می رهاند.

[٢١٨4]٢٠-نصر قابوس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:غذا دادن به مؤمن در نزد من،از آزاد کردن ده بنده و ده حجّ محبوب تر است.راوی گفته است:من عرض کردم:ده بنده و ده حجّ؟فرمودند:ای نصر اگر او غذا ندهید، می میرد یا وادارش می کنید که به سوی ناصبی رود و از او درخواست کند.و برای او مرگ بهتر از درخواست از ناصبی است.ای نصر هرکس مؤمنی را زنده کند، گویا همۀ مردمان را زنده کرده است.پس اگر شما او را غذا ندهید،همگی تان او را میرانده اید و اگر غذایش بدهید،همگی تان زنده اش ساخته اید.

کسی که مؤمنی را بپوشاند

[٢١٨5]١-جمیل درّاج روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس به برادرش جامۀ تابستانه یا زمستانه بپوشاند،بر خداوند سزا است که به او از جامه های بهشت بپوشاند و دشواری های مردن را بر او آسان کند.در گور به او گشایش دهد و چون از گور بیرون می آید،فرشتگان با شادباش او را پیشواز کنند.

و این سخن خداوند در کتاب خویش است که فرمود:(و فرشتگان به پیشوازشان می آیند:این روزی است که به شما وعده داده می شد.)[انبیاء(٢١):١٠٣]

[٢١٨6]٢-عبد اللّه بن جعفر ابراهیم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس یک تن از نیازمندان مسلمان را از برهنگی بپوشاند یا او را به چیزی از قوت

ص :45٧

یقوته من معیشته،وکّل اللّه عزّ و جلّ به سبعه آلاف ملک من الملائکه، یستغفرون لکلّ ذنب عمله إلی أن ینفخ فی الصّور

[٢١٨٧]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن صفوان،عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من کسا أحدا من فقراء المسلمین ثوبا من عری أو أعانه بشیء ممّا یقوته من معیشته،وکّل اللّه عزّ و جلّ به سبعین ألف ملک من الملائکه یستغفرون لکلّ ذنب عمله إلی أن ینفخ فی الصّور.

[٢١٨٨]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن عمر،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام[قال:]

من کسا مؤمنا کساه اللّه من الثّیاب الخضر،و قال فی حدیث آخر:لا یزال فی ضمان اللّه ما دام علیه سلک.

[٢١٨٩]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه کان یقول:

من کسا مؤمنا ثوبا من عری کساه اللّه من إستبرق الجنّه و من کسا مؤمنا ثوبا من غنی لم یزل فی ستر من اللّه ما بقی من الثّوب خرقه.

باب فی إلطاف المؤمن و إکرامه

[٢١٩٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن الحسین بن هاشم،عن سعدان بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أخذ من وجه أخیه المؤمن قذاه کتب اللّه عزّ و جلّ له عشر حسنات،و من تبسّم فی وجه أخیه کانت له حسنه.

ص :45٨

زندگی اش یاری دهد خداوند عزّتمند هفت هزار فرشته بر او می گمارد تا برای هر گناهی که کرده تا نفخ صور آمرزش بخواهند.

[٢١٨٧]٣-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس یک تن از نیازمندان مسلمان را در برهنگی اش جامه بپوشاند یا به چیزی از قوت زندگی اش یاری دهد خداوند عزّتمند هفتاد هزار فرشته بر او می گمارد تا برای هر گناهی که کرده تا دمیده شدن در صور آمرزش بخواهند.

[٢١٨٨]4-ابو حمزه ثمالی روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:هر کس مؤمنی را بپوشاند،خداوند به او از جامه های سبز می پوشاند.

و در حدیث دیگری فرموده است:تا وقتی نخی از آن مانده باشد،بیمۀ خداوند است.

[٢١٨٩]5-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام می فرمودند:هر کس مؤمنی را در برهنگی اش بپوشاند،خداوند به او از جامه های زربفت بهشت می پوشاند و هرکس به مؤمنی در توانگری اش جامه بپوشاند،تا وقتی پاره ای از آن باشد،پیوسته در سراپردۀ خداوند خواهد بود.

در مهربانی به مؤمن و گرامی داشتن او

[٢١٩٠]١-سعدان مسلم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس خاشاکی را از روی برادر مؤمنش بردارد،خداوند عزّتمند ده حسنه برایش می نویسد و هرکس به روی برادرش لبخند بزند،همان،برایش حسنه می شود.

ص :45٩

[٢١٩١]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز،عن جمیل بن درّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من قال لأخیه المؤمن:مرحبا،کتب اللّه تعالی له مرحبا إلی یوم القیامه.

[٢١٩٢]٣-عنه،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أتاه أخوه المسلم فأکرمه فإنّما أکرم اللّه عزّ و جلّ.

[٢١٩٣]4-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن نصر بن إسحاق، عن الحارث بن النّعمان،عن الهیثم بن حمّاد،عن أبی داود،عن زید بن أرقم قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:ما فی أمّتی عبد ألطف أخاه فی اللّه بشیء من لطف إلاّ أخدمه اللّه من خدم الجنّه.

[٢١٩4]5-و عنه،عن أحمد بن محمّد،عن بکر بن صالح،عن الحسن بن علیّ،عن عبد اللّه بن جعفر بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:من أکرم أخاه المسلم بکلمه یلطفه بها و فرّج عنه کربته لم یزل فی ظلّ اللّه الممدود علیه الرّحمه ما کان فی ذلک.

[٢١٩5]6-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن عمر بن عبد العزیز،عن جمیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ ممّا خصّ اللّه عزّ و جلّ به المؤمن أن یعرّفه برّ إخوانه و إن قلّ، و لیس البرّ بالکثره و ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ یقول فی کتابه: وَ یُؤْثِرُونَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کٰانَ بِهِمْ خَصٰاصَهٌ (ثمّ قال:) وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و من عرّفه اللّه عزّ و جلّ بذلک أحبّه اللّه و من أحبّه اللّه تبارک و تعالی وفّاه أجره

ص :46٠

[٢١٩١]٢-جمیل درّاج روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس به برادر مؤمنش بگوید:مرحبا،خداوند والا تا روز قیامت برایش مرحبا می نویسد.

[٢١٩٢]٣-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه کسی برادر مسلمانش را گرامی بدارد،همانا خداوند عزّتمند را گرامی داشته است.

[٢١٩٣]4-زید ارقم روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرگاه بنده ای از امّت من در راه خدا به برادرش مهربانی کند،اگرچه اندک باشد،خداوند خادمان بهشت را خدمتگزار او می کند.

[٢١٩4]5-عبد اللّه بن جعفر ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس برادر مسلمانش را با کلمه ای مهرانگیز گرامی بدارد و گرفتاری او را چاره کند،تا به او می پردازد در سایۀ گستردۀ رحمت خداوند است.

[٢١٩5]6-جمیل گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از چیزهایی که خداوند،مؤمن را به آن اختصاص داده،این است که او را قدردان به نیکی برادرانش می کند،اگرچه اندک باشد و نیکی به زیاد بودن آن نیست.چنان که خداوند عزّتمند در کتابش می فرماید:(و دیگران را بر خودشان پیش می اندازند،اگر چه خود در تنگنا باشند.)[حشر(5٩):٩](سپس فرموده است:)(و هرکس جلوی بخلش را بگیرد،هم آنان رستگارانند.)[همان]و خداوند هرکس را قدردان کند،او را دوستش می دارد.و خداوند پاک و والا هرکس را دوست داشته باشد،در روز

ص :46١

یوم القیامه بغیر حساب،ثمّ قال:یا جمیل ارو هذا الحدیث لإخوانک،فإنّه ترغیب فی البرّ.

[٢١٩6]٧-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن محمّد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه،عن المفضّل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیتحف أخاه التّحفه،قلت:و أیّ شیء التّحفه؟قال:من مجلس و متّکإ و طعام و کسوه و سلام،فتطاول الجنّه مکافأه له و یوحی اللّه عزّ و جلّ إلیها:أنّی قد حرّمت طعامک علی أهل الدّنیا إلاّ علی نبیّ،أو وصیّ نبیّ فإذا کان یوم القیامه أوحی اللّه عزّ و جلّ إلیها:أن کافئی أولیائی بتحفهم فیخرج منها وصفاء و وصائف معهم أطباق مغطّاه بمنادیل من لؤلؤ فإذا نظروا إلی جهنّم و هولها و إلی الجنّه و ما فیها طارت عقولهم و امتنعوا أن یأکلوا فینادی مناد من تحت العرش:أنّ اللّه عزّ و جلّ قد حرّم جهنّم علی من أکل من طعام جنّته فیمدّ القوم أیدیهم فیأکلون.

[٢١٩٧]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یجب للمؤمن علی المؤمن أن یستر علیه سبعین کبیره.

[٢١٩٨]٩-الحسین بن محمّد و محمّد بن یحیی جمیعا،عن علیّ بن محمّد بن سعد،عن محمّد بن أسلم،عن محمّد بن علیّ بن عدیّ قال:أملی علیّ محمّد بن سلیمان،عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت،فما أحسن مؤمن إلی مؤمن و لا أعانه إلاّ خمش وجه إبلیس و قرّح قلبه.

ص :46٢

قیامت پاداشش را بی حساب دهد.سپس حضرت فرمودند:ای جمیل این حدیث را برای برادرانت روایت کن که ترغیب به نیکی است.

[٢١٩6]٧-مفضّل گفت:حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن به برادرش تحفه می دهد.من عرض کردم:چه تحفه ای؟فرمودند:جا برای نشستن و تکیه دادن و غذا و جامه و سلام.و آن گاه بهشت برای پاداش او آماده می شود ولی خداوند عزّتمند به او وحی می کند:من غذای تو را بر اهل دنیا جز پیامبر و جانشین پیامبرش حرام کرده ام.پس چون روز قیامت شود خداوند عزّتمند به او وحی می کند:دوستان مرا برای تحفه هاشان پاداش بده.آن گاه غلامان و کنیزانی به همراه خوانچه های پوشیده از پارچه های گوهرین از بهشت بیرون می آیند.ولی وقتی آنان به دوزخ و هراسش و به بهشت و آنچه در آن است، مینگرند،عقلشان می پرد و از خوردن امتناع می کنند.پس منادی ای از زیر عرش خداوند فریاد می زند:خداوند عزّتمند بر کسانی که از غذای بهشتش بخورند، دوزخ را حرام کرده است.پس این مردم دست دراز کرده،به خوردن می پردازند.

[٢١٩٧]٨-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:بر مؤمن واجب است که هفتاد کبیرۀ مؤمن را بپوشاند.

[٢١٩٨]٩-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای اسحاق هرچه می توانی به دوستان من نیکی کن.که هیچ مؤمنی به مؤمن دیگر نیکی و یاری نمی کند،جز این که روی ابلیس را خراش داده،دلش را زخمی می کند.

ص :46٣

باب فی خدمته

[٢١٩٩]١-محمّد بن یحیی،عن سلمه بن الخطّاب،عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ،عن إسماعیل بن أبان،عن صالح بن أبی الأسود،رفعه عن أبی المعتمر قال:

سمعت أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:أیّما مسلم خدم قوما من المسلمین إلاّ أعطاه اللّه مثل عددهم خدّاما فی الجنّه.

باب نصیحه المؤمن

[٢٢٠٠]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عمر بن أبان،عن عیسی بن أبی منصور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یجب للمؤمن علی المؤمن أن یناصحه.

[٢٢٠١]٢-عنه،عن ابن محبوب،عن معاویه بن وهب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یجب للمؤمن علی المؤمن النّصیحه له فی المشهد و المغیب.

[٢٢٠٢]٣-ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی عبیده الحذّاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یجب للمؤمن علی المؤمن النّصیحه.

[٢٢٠٣]4-ابن محبوب،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:لینصح الرّجل منکم أخاه کنصیحته لنفسه.

[٢٢٠4]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :464

خدمتگزاری به مؤمن

[٢١٩٩]١-ابو معتمر گفته است:از امیر مؤمنان علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرموده است:هرگاه مسلمانی به گروهی از مسلمانان خدمت کند،خداوند در بهشت به شمار آنان،خدمتگزار به او می دهد.

اندرز دادن به مؤمن

[٢٢٠٠]١-عیسای منصور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بر مؤمن واجب است که مؤمنان را اندرز دهد.

[٢٢٠١]٢-معاویۀ وهب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بر مؤمن واجب است که در آشکار و نهان خیرخواه مؤمن باشد.

[٢٢٠٢]٣-ابو عبیده حذّاء روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:بر مؤمن واجب است که مؤمنان را اندرز دهد.

[٢٢٠٣]4-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هر یک از شما باید خیرخواه برادرش باشد،چنان که خیرخواه خویش است.

[٢٢٠4]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :465

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أعظم النّاس منزله عند اللّه یوم القیامه أمشاهم فی أرضه بالنّصیحه لخلقه.

[٢٢٠5]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:علیکم بالنّصح للّه فی خلقه فلن تلقاه بعمل أفضل منه.

باب الإصلاح بین النّاس

[٢٢٠6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن حمّاد بن أبی طلحه،عن حبیب الأحول قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:صدقه یحبّها اللّه إصلاح بین النّاس إذا تفاسدوا و تقارب بینهم إذا تباعدوا.

عنه،عن محمّد بن سنان،عن حذیفه بن منصور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،مثله

[٢٢٠٧]٢-عنه،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لأن أصلح بین اثنین أحبّ إلیّ من أن أتصدّق بدینارین.

[٢٢٠٨]٣-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن سنان،عن مفضّل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا رأیت بین اثنین من شیعتنا منازعه فافتدها من مالی.

[٢٢٠٩]4-ابن سنان،عن أبی حنیفه سابق الحاجّ قال:

مرّ بنا المفضّل و أنا و ختنی نتشاجر فی میراث،فوقف علینا ساعه ثمّ قال لنا:تعالوا إلی المنزل فأتیناه فأصلح بیننا بأربعمائه درهم فدفعها إلینا من عنده حتّی إذا استوثق کلّ واحد منّا من صاحبه،قال:أما إنّها لیست من مالی و لکن

ص :466

در روز قیامت والامقام ترین مردم در پیشگاه خداوند کسی است که برای اندرز دادن به آفریدگان او بیشتر گام برداشته است.

[٢٢٠5]6-سفیان عیینه گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:بر شما باد که آفریدگان خداوند را در راه او اندرز بگویید که هرگز خدا را با عملی برتر از آن دیدار نخواهید کرد.

آشتی دادن میان مردم

[٢٢٠6]١-حبیب احول گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:آشتی دادن میان مردم هنگام اختلافشان و هنگام دوری،به هم نزدیک کردنشان، صدقه ای است که خداوند آن را دوست می دارد.

این حدیث با سند دیگری نیز روایت شده است.

[٢٢٠٧]٢-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای من آشتی دادن میان دو نفر،از دو دینار صدقه دادن محبوب تر است.

[٢٢٠٨]٣-از مفضّل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه میان دو تن از شیعیان ما ستیزی دیدی،از اموال من برایشان خرج کن.

[٢٢٠٩]4-ابو حنیفه ساربان حاجیان گفته است:درحالی که من و دامادم دربارۀ میراثی ستیز می کردیم،مفضّل به ما برخورده پس ساعتی ایستاد و آن گاه گفت:با من به خانه ام بیایید.ما با او رفتیم.آن گاه با چهارصد درهمی که از نزد خودش به ما پرداخت،میان ما آشتی داد.و چون هریک از ما نسبت به دیگری خاطر جمع شد،او گفت:این از اموال خودم نیست،بلکه حضرت صادق علیه السّلام به من دستور داده

ص :46٧

أبو عبد اللّه علیه السّلام أمرنی إذا تنازع رجلان من أصحابنا فی شیء أن أصلح بینهما و أفتدیها من ماله،فهذا من مال أبی عبد اللّه علیه السّلام.

[٢٢١٠]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المصلح لیس بکاذب.

[٢٢١١]6-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن علیّ بن إسماعیل،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لاٰ تَجْعَلُوا اللّٰهَ عُرْضَهً لِأَیْمٰانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النّٰاسِ قال:

إذا دعیت لصلح بین اثنین فلا تقل علیّ یمین ألاّ أفعل.

[٢٢١٢]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن محبوب، عن معاویه بن وهب أو معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:أبلغ عنّی کذا و کذا-فی أشیاء أمر بها-قلت:فأبلّغهم عنک و أقول عنّی ما قلت لی و غیر الّذی قلت؟قال:نعم إنّ المصلح لیس بکذّاب[إنّما هو الصّلح لیس بکذب.]

باب فی إحیاء المؤمن

[٢٢١٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:قول اللّه عزّ و جلّ:«من قتل نفسا بغیر نفس فکأنّما قتل النّاس جمیعا و من أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعا»قال:من أخرجها من ضلال إلی هدی فکأنّما أحیاها و من أخرجها من هدی إلی ضلال فقد قتلها.

ص :46٨

که هرگاه دو مرد از اصحابمان برای چیزی با هم ستیز می کردند،میانشان آشتی داده،از مال ایشان خرج کنم.و این از اموال حضرت صادق علیه السّلام بود.

[٢٢١٠]5-معاویۀ عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:کسی که میان مردم آشتی می دهد دروغ گو نیست.

[٢٢١١]6-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آیۀ(خدا را دستاویز سوگندهایتان قرار ندهید،تا نیکوکار و پرهیزگار و اصلاحگر میان مردم باشید.) [بقره(٢):٢٢4]فرمودند:یعنی وقتی تو را برای آشتی دادن میان دو نفر خواندند،نگو که من سوگند خورده ام این کار را نکنم.

[٢٢١٢]٧-معاویۀ عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از جانب من چنین و چنان بگو-دربارۀ اموری که دستور داده بودند-من عرض کردم:از جانب شما می گویم و خودم نیز آنچه را به من گفته اید و غیر از آن هم می گویم؟ فرمودند:آری؛زیرا اصلاحگر،دروغ گو نیست.[همانا این آشتی دادن است نه دروغ گفتن.]

زنده گرداندن مؤمن

[٢٢١٣]١-سماعه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:(هر کس انسانی را جز به قصاص[و...]بکشد،گویا همۀ مردمان را کشته است و هرکس انسانی را زنده کند،گویا همۀ مردمان را زنده کرده است.[مائده(5):٣٢]فرمودند:هرکس انسانی را از گمراهی به هدایت ببرد،گویا او را زنده کرده است و هرکس او را از هدایت به گمراهی ببرد،به راستی او را کشته است.

ص :46٩

[٢٢١4]٢-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن فضیل بن یسار قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:قول اللّه عزّ و جلّ فی کتابه:«و من أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعا»قال:من حرق أو غرق،قلت:فمن أخرجها من ضلال إلی هدی؟ قال:ذاک تأویلها الأعظم.

محمّد بن یحیی،عن أحمد و عبد اللّه ابنی محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبان مثله.

[٢٢١5]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن خالد،عن النّضر بن سوید،عن یحیی بن عمران الحلبیّ،عن أبی خالد القمّاط،عن حمران قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:أسألک؟-أصلحک اللّه-فقال:نعم،فقلت:کنت علی حال و أنا الیوم علی حال أخری کنت أدخل الأرض فأدعو الرّجل و الاثنین و المرأه فینقذ اللّه من شاء و أنا الیوم لا أدعو أحدا؟فقال:و ما علیک أن تخلّی بین النّاس و بین ربّهم فمن أراد اللّه أن یخرجه من ظلمه إلی نور أخرجه،ثمّ قال:و لا علیک إن آنست من أحد خیرا أن تنبذ إلیه الشّیء نبذا،قلت:أخبرنی عن قول اللّه عزّ و جلّ:«و من أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعا»قال:من حرق أو غرق، ثمّ سکت،ثمّ قال:تأویلها الأعظم أن دعاها فاستجابت له.

باب فی الدّعاء للأهل إلی الإیمان

[٢٢١6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن عبد اللّه بن مسکان عن سلیمان بن خالد قال:

ص :4٧٠

[٢٢١4]٢-فضیل یسار گفت:از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:(و هر کس جانی را زنده کند،گویا همۀ مردمان را زنده کرده است.)فرمودند:یعنی کسی را از سوختن یا غرق شدن برهاند.من عرض کردم:و کسی که جانی را از گمراهی به هدایت می برد؟فرمودند:این تأویل بزرگ تر آیه است.

این حدیث با سند دیگری نیز روایت شده است.

[٢٢١5]٣-حمران گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:خدا کارت را به سامان کند،پرسشی بکنم؟فرمودند:آری.عرض کردم:در گذشته بر حالی بودم و امروز بر حال دیگری هستم.در گذشته در زمین می گشتم و یکی دو مرد و زن را به حقّ دعوت می کردم و خداوند هرکس را می خواست نجات می داد.

ولی امروز کسی را دعوت نمی کنم؟فرمودند:چه می شود که مردم را با پروردگارشان رها کنی تا خداوند هرکس را می خواهد از تاریکی به روشنایی ببرد.سپس فرمودند:عیبی ندارد که وقتی خیری در کسی دیدی،چیزی به سویش بیندازی.من عرض کردم:مرا از این سخن خداوند عزّتمند آگاه کن که فرمود:(و هرکس جانی را زنده کند،گویا همۀ مردمان را زنده کرده است.)فرمودند:

یعنی از سوختن یا غرق شدن نجات دهد.سپس خاموشی گزید و آن گاه فرمود:

تأویل بزرگ تر آیه این است:کسی که او را دعوت کرده اند و او پذیرفته است.

فراخواندن خانواده به ایمان

[٢٢١6]١-سلیمان خالد گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:من خاندانی

ص :4٧١

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ لی أهل بیت و هم یسمعون منّی أفأدعوهم إلی هذا الأمر؟فقال نعم إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول فی کتابه یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَهُ.

باب فی ترک دعاء النّاس

[٢٢١٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن کلیب بن معاویه الصّیداویّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:إیّاکم و النّاس،إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته فترکه و هو یجول لذلک و یطلبه،ثمّ قال:لو أنّکم إذا کلّمتم النّاس قلتم:ذهبنا حیث ذهب اللّه و اخترنا من اختار اللّه،و اختار اللّه محمّدا و اخترنا آل محمّد صلّی اللّه علیه و علیهم.

[٢٢١٨]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن إسماعیل،عن أبی إسماعیل السّرّاج،عن ابن مسکان،عن ثابت أبی سعید قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا ثابت ما لکم و للنّاس،کفّوا عن النّاس و لا تدعوا أحدا إلی أمرکم،فو اللّه لو أنّ أهل السّماء و أهل الأرض اجتمعوا علی أن یضلّوا عبدا یرید اللّه هداه ما استطاعوا،کفّوا عن النّاس و لا یقول أحدکم:أخی و ابن عمّی و جاری فإنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا طیّب روحه فلا یسمع بمعروف إلاّ عرفه و لا بمنکر إلاّ أنکره ثمّ یقذف اللّه فی قلبه کلمه یجمع بها أمره.

[٢٢١٩]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن محمّد بن مروان،عن الفضیل قال:

ص :4٧٢

دارم که از من حرف شنوی دارند،آیا آنان را به ولایت فرابخوانم؟فرمودند:بله، خداوند عزّتمند در کتابش می فرماید:(ای کسانی که ایمان آورده اید،خودتان و خانواده تان را از آتشی نگاه دارید که هیزمش مردمان و سنگ است.)[تحریم(66):6]

فرانخواندن مردم

[٢٢١٧]١-کلیب بن معاویه صیداوی گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:از مردم بپرهیزید که خداوند عزّتمند هرگاه برای بنده ای خیر بخواهد، در دلش نقطه ای می گذارد و رهایش می کند و او خود گردش می کند و آن را می جوید.سپس فرمودند:کاش وقتی با مردم سخن می گویید،بگویید:ما از جایی می رویم که خدا می رود و کسی را برمی گزینیم که خدا برگزیده است.

و خدا محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]را برگزید و ما خاندان محمّد- درود خدا بر او و بر آنان-را برگزیدیم.

[٢٢١٨]٢-ثابت سعید گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:ای ثابت شما را با مردم چه کار؟از مردم دست بردارید و کسی را به امر خودتان نخوانید.که به خدا سوگند اگر اهل آسمان و اهل زمین گرد هم آیند تا بنده ای را که خداوند می خواهد هدایتش کند،گمراه کنند،نمی توانند.از مردم دست بکشید و نگویید:

برادرم،پسر عمو و همسایه ام.که خداوند عزّتمند هرگاه برای بنده ای خیر بخواهد،روحش را پاکیزه می کند که هرگاه خوبی ای بشنود،آن را بشناسد و چون زشتی ای بشنود،انکارش کند.سپس خداوند کلمه ای در دلش می اندازد تا امرش را با آن کامل کند.

[٢٢١٩]٣-فضیل گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا مردم را به

ص :4٧٣

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:ندعو النّاس إلی هذا الأمر؟فقال:یا فضیل إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا أمر ملکا فأخذ بعنقه حتّی أدخله فی هذا الأمر طائعا أو کارها.

[٢٢٢٠]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه،عن أبیه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اجعلوا أمرکم هذا للّه و لا تجعلوه للنّاس،فإنّه ما کان للّه فهو للّه و ما کان للنّاس فلا یصعد إلی السّماء و لا تخاصموا بدینکم النّاس فإنّ المخاصمه ممرضه للقلب إنّ اللّه عزّ و جلّ قال لنبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إِنَّکَ لاٰ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ و قال: أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّٰاسَ حَتّٰی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ذروا النّاس،فإنّ النّاس أخذوا عن النّاس و إنّکم أخذتم عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیّ علیه السّلام و لا سواء،و إنّنی سمعت أبی یقول:إذا کتب اللّه علی عبد أن یدخله فی هذا الأمر کان أسرع إلیه من الطّیر إلی و کره.

[٢٢٢١]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن عثمان بن عیسی،عن ابن أذینه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

قال إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق قوما للحقّ فإذا مرّ بهم الباب من الحقّ قبلته قلوبهم و إن کانوا لا یعرفونه و إذا مرّ بهم الباب من الباطل أنکرته قلوبهم و إن کانوا لا یعرفونه و خلق قوما لغیر ذلک فإذا مرّ بهم الباب من الحقّ أنکرته قلوبهم و إن کانوا لا یعرفونه و إذا مرّ بهم الباب من الباطل قبلته قلوبهم و إن کانوا لا یعرفونه.

[٢٢٢٢]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الحمید بن أبی العلاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته من نور فأضاء لها

ص :4٧4

این امر بخوانیم؟فرمودند:ای فضیل هرگاه خداوند برای بنده ای خیر بخواهد، به فرشته ای فرمان می دهد گردن او را گرفته،خواه ناخواه در این امر داخلش کنند.

[٢٢٢٠]4-از عقبه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:این امرتان را برای خدا قرار دهید و برای مردم قرار ندهید؛زیرا آنچه برای خدا است،برای خدا است و آنچه برای مردم است،به آسمان بالا نمی رود.و با دین خودتان با مردم ستیزه نکنید؛زیرا ستیز،دل را بیمار می کند.خداوند عزّتمند به پیامبرش فرمود:(همانا تو هر که را دوستش داری،هدایت نمی کنی بلکه خداوند هرکس را که خواهد،هدایت می کند.)[قصص(٢٨):56]و فرمود:(آیا تو مردم را مجبور می کنی که مؤمن گردند.)[یونس(١٠):٩٩]مردم را رها کنید؛زیرا مردم دینشان را از مردم می گیرند و شما از رسول خدا و علی علیه السّلام گرفته اید و این دو،برابر نیستند.و من از پدرم شنیدم می فرمود:وقتی خداوند مقرّر کند که بنده ای را در این امر داخل گرداند،از پرنده ای که به لانه اش بازمی گردد،شتابنده تر می شود.

[٢٢٢١]5-ابن اذینه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند مردی را برای حقّ آفرید تا هرگاه دری از حقّ به آن ها بگذرد،دل شان آن را بپذیرد،اگرچه نشناسد.و هرگاه دری از باطل به آن ها بگذرد،دل شان اگر چه آن را نشناسد،انکارش کند.و مردمی را برای جز حقّ آفرید.تا هرگاه دری از حقّ بر آن ها بگذرد،دل شان انکارش کند،اگرچه آن را نشناسد و هرگاه دری از باطل بر آن ها بگذرد،اگرچه آن را نشناسد،دل شان بپذیرد.

[٢٢٢٢]6-عبد الحمید ابو علاء روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر گاه خداوند عزّتمند برای بنده ای خیر بخواهد،در دلش نقطه ای نورانی گذارده،با

ص :4٧5

سمعه و قلبه حتّی یکون أحرص علی ما فی أیدیکم منکم و إذا أراد بعبد سوءا نکت فی قلبه نکته سوداء،فأظلم لها سمعه و قلبه،ثمّ تلا هذه الآیه: فَمَنْ یُرِدِ اللّٰهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمٰا یَصَّعَّدُ فِی السَّمٰاءِ.

[٢٢٢٣]٧-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن حمران،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته بیضاء و فتح مسامع قلبه و وکّل به ملکا یسدّده و إذا أراد بعبد سوءا نکت فی قلبه نکته سوداء و سدّ مسامع قلبه و وکّل به شیطانا یضلّه.

باب أنّ اللّه إنّما یعطی الدّین من یحبّه

[٢٢٢4]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر،عن حمزه بن حمران،عن عمر بن حنظله قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا أبا الصّخر إنّ اللّه یعطی الدّنیا من یحبّ و یبغض،و لا یعطی هذا الأمر إلاّ صفوته من خلقه،أنتم و اللّه علی دینی و دین آبائی إبراهیم و إسماعیل،لا أعنی علیّ بن الحسین و لا محمّد بن علیّ و إن کان هؤلاء علی دین هؤلاء

[٢٢٢5]٢-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن عاصم بن حمید،عن مالک بن أعین الجهنیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:یا مالک إنّ اللّه یعطی الدّنیا من یحبّ و یبغض،و لا یعطی دینه إلاّ من یحبّ.

ص :4٧6

آن،گوش و دلش را روشن می کند،چنان که به آنچه در دستان شما است از خودتان حریص تر می گردند.ولی وقتی خداوند برای بنده ای بدی خواهد،در دلش نقطه ای تاریک گذاشته،با آن گوش و دلش را تاریک می کند.سپس این آیه را خواند:(و هرکس را که خدا بخواهد هدایتش کند،سینه اش را برای اسلام می گشاید و هرکس را که بخواهد گمراهش کند،سینه اش را تنگ و سخت می کند،گویا که به سوی آسمان بالا می رود.)[انعام(6):١٢5]

[٢٢٢٣]٧-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه خداوند شکوهمند برای بنده ای خیر بخواهد،در دلش نقطۀ سفیدی می گذارد و گوش های دلش را گشوده،فرشته ای بر او می گمارد تا استوارش گرداند و چون بدی بنده ای را بخواهد،در دلش نقطۀ تاریکی گذاشته،گوش های دلش را می بندد و شیطان را بر او می گمارد تا گمراهش کند.

خداوند به کسی که دوستش می دارد،دین می دهد

[٢٢٢4]١-عمر حنظله گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:ای ابو صخر خداوند دنیا را به دوست و دشمنش می دهد ولی این امر را جز به برگزیدگان از آفریدگانش نمی دهد.شما به خدا سوگند،بر دین من و دین پدرانم ابراهیم و اسماعیل هستید.مقصودم علی حسین و محمّد علی علیهم السّلام نیستند،اگر چه ایشان نیز بر دین آنان اند.

[٢٢٢5]٢-مالک بن اعین جهنی گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:ای مالک،خداوند دنیا را به دوست و دشمنش می دهد ولی دینش را جز به دوستش نمی دهد.

ص :4٧٧

[٢٢٢6]٣-عنه،عن معلّی،عن الوشّاء،عن عبد الکریم بن عمرو الخثعمیّ، عن عمر بن حنظله،و عن حمزه بن حمران،عن حمران،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ هذه الدّنیا یعطیها اللّه البرّ و الفاجر و لا یعطی الإیمان إلاّ صفوته من خلقه.

[٢٢٢٧]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن أبی سلیمان،عن میسّر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ الدّنیا یعطیها اللّه عزّ و جلّ من أحبّ و من أبغض و إنّ الإیمان لا یعطیه إلاّ من أحبّه.

باب سلامه الدّین

[٢٢٢٨]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن أیّوب بن الحرّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَوَقٰاهُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِ مٰا مَکَرُوا فقال:

أما لقد بسطوا علیه و قتلوه و لکن أتدرون ما وقاه؟وقاه أن یفتنوه فی دینه.

[٢٢٢٩]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام کان فی وصیّه أمیر المؤمنین علیه السّلام لأصحابه:اعلموا أنّ القرآن هدی اللّیل و النّهار و نور اللّیل المظلم علی ما کان من جهد و فاقه،فإذا حضرت بلیّه فاجعلوا أموالکم دون أنفسکم،و إذا نزلت نازله فاجعلوا أنفسکم دون دینکم،و اعلموا أنّ الهالک من هلک دینه و الحریب من حرب دینه،ألا و إنّه لا فقر بعد الجنّه،ألا و إنّه لا غنی بعد النّار،لا یفکّ أسیرها و لا یبرأ ضریرها.

ص :4٧٨

[٢٢٢6]٣-حمران روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:خداوند این دنیا را به نیک و بد می دهد ولی ایمان را جز به برگزیدگان از آفریدگانش نمی دهد.

[٢٢٢٧]4-از میسر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند عزّتمند،دنیا را به دوست و دشمن می دهد ولی ایمان را جز به دوست نمی دهد.

سلامتی در دین

[٢٢٢٨]١-از ایّوب حرّ روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه(و خداوند او را از آسیب نیرنگ های آن ها نگاه داشت.)[مؤمن(4٠):45]فرمودند:

درست است که بر او چیره شده،کشتند ولی آیا می دانید او را از چه چیز نگاه داشت؟نگذاشت که او را دربارۀ دینش فریب بدهند.

[٢٢٢٩]٢-از ابو جمیله روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در وصیّت امیر مؤمنان علیه السّلام به اصحابش آمده است:بدانید که این قرآن راهنمای شب و روز است.و نور شب تاریک شده از سختی و نیاز است.پس چون بلایی فرارسد، اموالتان را سپر جانتان کنید و چون حادثه ای رخ داد،جانتان را سپر دینتان کنید.

و بدانید که مرده کسی است که دینش از بین رفته است.و غارت شده کسی است که دینش غارت شده است.هان که پس از بهشت،فقری نیست و پس از دوزخ، توانگری ای،گرفتارش آزاد نمی شود و بیمارش بهبود نمی یابد.

ص :4٧٩

[٢٢٣٠]٣-علیّ،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن ربعیّ بن عبد اللّه،عن فضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سلامه الدّین و صحّه البدن خیر من المال،و المال زینه من زینه الدّنیا حسنه.

محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،عن حمّاد،عن ربعیّ،عن الفضیل،عن أبی جعفر علیه السّلام،مثله.

[٢٢٣١]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضّال، عن یونس بن یعقوب،عن بعض أصحابه قال:

کان رجل یدخل علی أبی عبد اللّه علیه السّلام من أصحابه فغبر زمانا لا یحجّ فدخل علیه بعض معارفه،فقال:له فلان ما فعل؟قال:فجعل یضجّع الکلام یظنّ أنّه إنّما یعنی المیسره و الدّنیا،فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کیف دینه؟فقال:کما تحبّ، فقال:هو و اللّه الغنی.

باب التّقیّه

[٢٢٣٢]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر عن هشام بن سالم و غیره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: أُولٰئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمٰا صَبَرُوا (قال بما صبروا علی التّقیّه) وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ قال:

الحسنه التّقیّه و السّیّئه الإذاعه.

[٢٢٣٣]٢-ابن أبی عمیر،عن هشام،بن سالم عن أبی عمر الأعجمیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا أبا عمر إنّ تسعه أعشار الدّین فی التّقیّه و لا دین لمن لا تقیّه له و التّقیّه فی کلّ شیء إلاّ فی النّبیذ و المسح علی الخفّین.

[٢٢٣4]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن

ص :4٨٠

[٢٢٣٠]٣-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:سلامت دین و تندرستی،بهتر از مال است و مال،زینتی از زینت های دنیا است که خوب است.

این حدیث با سند دیگری نیز روایت شده است.

[٢٢٣١]4-یکی از اصحاب گفته است:مردی از اصحاب همواره به نزد حضرت صادق علیه السّلام می آمد زمانی گذشت و به حجّ نیامد.چون یکی از آشنایانش به نزد حضرت آمد،از او پرسیدند:فلانی چه می کند؟او سخن را پیچاند و گمان کرد که مقصود حضرت،مال و دنیا است.حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:دینش چگونه است؟او عرض کرد:چنان که دوست می دارید؟حضرت فرمودند:پس به خدا سوگند که او بی نیاز است.

تقیّه

[٢٢٣٢]١-هشام سالم و جز او دربارۀ این آیه(آنان برای شکیبایی شان دو بار پاداش داده می شوند.)(فرمودند:به شکیبی که بر تقیّه کردند.)(و با نیکی،بدی را از بین می برند.)[قصص(٢٨):54]روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

نیکی،تقیّه و بدی،فاش کردن است.

[٢٢٣٣]٢-ابو عمیر اعجمی گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:ای ابو عمر همانا نه دهم دین در تقیّه است.و کسی که تقیّه ندارد،دین ندارد.و در هر چیزی تقیّه روا است،جز در نوشیدن شراب و مسح بر کفش.

[٢٢٣4]٣-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:تقیّه،از دین

ص :4٨١

عیسی،عن سماعه،عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:التّقیّه من دین اللّه،قلت:من دین اللّه،قال:إی و اللّه من دین اللّه و لقد قال یوسف علیه السّلام: أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ و اللّه ما کانوا سرقوا شیئا و لقد قال إبراهیم علیه السّلام: إِنِّی سَقِیمٌ و اللّه ما کان سقیما.

[٢٢٣5]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید جمیعا،عن النّضر بن سوید،عن یحیی بن عمران الحلبیّ،عن حسین بن أبی العلاء،عن حبیب بن بشر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:سمعت أبی یقول لا و اللّه ما علی وجه الأرض شیء أحبّ إلیّ من التّقیّه،یا حبیب إنّه من کانت له تقیّه رفعه اللّه،یا حبیب من لم تکن له تقیّه وضعه اللّه،یا حبیب إنّ النّاس إنّما هم فی هدنه فلو قد کان ذلک کان هذا.

[٢٢٣6]5-أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ عن العبّاس بن عامر،عن جابر المکفوف،عن عبد اللّه بن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اتّقوا علی دینکم فاحجبوه بالتّقیّه فإنّه لا إیمان لمن لا تقیّه له،إنّما أنتم فی النّاس کالنّحل فی الطّیر لو أنّ الطّیر تعلم ما فی أجواف النّحل ما بقی منها شیء إلاّ أکلته و لو أنّ النّاس علموا ما فی أجوافکم أنّکم تحبّونّا أهل البیت لأکلوکم بألسنتهم و لنحلوکم فی السّرّ و العلانیه،رحم اللّه عبدا منکم کان علی ولایتنا.

[٢٢٣٧]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عمّن أخبره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لاٰ تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لاَ السَّیِّئَهُ قال:

الحسنه:التّقیّه،و السّیّئه:الإذاعه و قوله عزّ و جلّ: اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ قال:الّتی هی أحسن التّقیّه، فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.

ص :4٨٢

خدا است.من عرض کردم:از دین خدا؟فرمودند:آری به خدا سوگند که از دین خدا است.به راستی که یوسف علیه السّلام گفت:(ای کاروانیان شما دزدید.)[یوسف (١٢):٧٠]و به خدا سوگند آنان چیزی ندزدیده بودند.و به راستی که ابراهیم علیه السّلام فرمود:(من بیمارم.)[صافّات(٣٧):٨٩]

و به خدا سوگند که او بیمار نبود.

[٢٢٣5]4-حبیب بشر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از پدرم شنیدم می فرماید:نه،به خدا سوگند بر روی زمین در نزد من هیچ چیزی محبوب تر از تقیّه نیست.ای حبیب همانا هرکس تقیّه کند،خدایش بالا برد.ای حبیب هرکس تقیّه نکند،خدا به زمینش می زند.ای حبیب مردم اینک در آشتی اند و اگر این باشد،آن هم هست.

[٢٢٣6]5-عبد اللّه ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بر دینتان پروا کنید و آن را با تقیّه بپوشانید که هرکس تقیّه ندارد،ایمان ندارد.همانا شما در میان مردم همچون زنبور در میان پرندگان اید.که اگر پرنده بداند در شکم زنبوران چیست،همۀ آن ها را می خورد.و اگر مردم آنچه را در سینه های شما است،بدانند،که ما خاندان را دوست می دارید،با زبان هاشان شما را می خورند و در نهان و آشکار ناسزایتان گویند.خدا بیامرزد بنده ای از شما را که بر ولایت ما است.

[٢٢٣٧]6-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه:(و نیکی و بدی برابر نیستند.)[فصّلت(4١):٣4]فرمودند:نیکی،تقیّه است و بدی،فاش کردن.و دربارۀ این آیه:(و بدی را با آنچه نیکوتر است،از بین ببر.)[همان] فرمودند:آنچه نیکوتر است،تقیّه است.(تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوست یکدل گردد.)[فصّلت(4١):٣4]

ص :4٨٣

[٢٢٣٨]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن هشام بن سالم،عن أبی عمرو الکنانیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا أبا عمرو أرأیتک لو حدّثتک بحدیث أو أفتیتک بفتیا ثمّ جئتنی بعد ذلک فسألتنی عنه فأخبرتک بخلاف ما کنت أخبرتک،أو أفتیتک بخلاف ذلک بأیّهما کنت تأخذ؟قلت:بأحدثهما و أدع الآخر،فقال:قد أصبت یا أبا عمرو أبی اللّه إلاّ أن یعبد سرّا أما و اللّه لئن فعلتم ذلک إنّه[لخیر]لی و لکم،و أبی اللّه عزّ و جلّ لنا و لکم فی دینه إلاّ التّقیّه.

[٢٢٣٩]٨-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن درست الواسطیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما بلغت تقیّه أحد تقیّه أصحاب الکهف إن کانوا لیشهدون الأعیاد و یشدّون الزّنانیر فأعطاهم اللّه أجرهم مرّتین.

[٢٢4٠]٩-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ بن فضّال،عن حمّاد بن واقد اللّحّام قال:

استقبلت أبا عبد اللّه علیه السّلام فی طریق فأعرضت عنه بوجهی و مضیت،فدخلت علیه بعد ذلک،فقلت:جعلت فداک إنّی لألقاک فأصرف وجهی کراهه أن أشقّ علیک،فقال لی:رحمک اللّه و لکنّ رجلا لقینی أمس فی موضع کذا و کذا فقال:

علیک السّلام یا أبا عبد اللّه،ما أحسن و لا أجمل.

[٢٢4١]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه قال:

قیل لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ النّاس یروون أنّ علیّا علیه السّلام قال علی منبر الکوفه:

أیّها النّاس إنّکم ستدعون إلی سبّی فسبّونی،ثمّ تدعون إلی البراءه منّی فلا تبرّءوا منّی،فقال:ما أکثر ما یکذب النّاس علی علیّ علیه السّلام،ثمّ قال:إنّما قال:

ص :4٨4

[٢٢٣٨]٧-ابو عمرو کنانی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای ابو عمرو به من بگو که اگر برایت حدیثی گفتم یا فتوایی دادم سپس در زمان دیگر که آمدی و از آن پرسیدی،غیر از آن گفتم یا فتوا دادم،به کدام یک عمل می کنی؟من عرض کردم:جدیدتر را برمی گیرم و دیگری را رها می کنم.فرمودند:ای ابو عمرو درست است.خداوند نخواست که جز در نهان بندگی شود.هان به خدا سوگند که اگر این را انجام دهید برای من و شما بهتر است.و خداوند عزّتمند در دینش جز تقیّه را برای ما و شما نخواسته است.

[٢٢٣٩]٨-درست واسطی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:تقیّۀ هیچ کس به تقیّۀ اصحاب کهف نرسیده است.که آنان در اعیاد آنان حاضر شده، زنّار می بستند.و برای همین خدا دو بار به آنان پاداش داد.

[٢٢4٠]٩-حمّاد بن واقد لحّام گفته است:در راهی به حضرت صادق علیه السّلام برخورده آن گاه از او روگردانده،گذشتم.سپس به نزد حضرتش رفتم و عرض کردم:جانم فدایت من شما را می بینم و برای این که شما را به سختی نیندازم رو برمی گردانم.حضرت به من فرمودند:خدا تو را بیامرزد،ولی دیروز مردی مرا در فلان مکان دید و گفت:سلام بر تو ای ابا عبد اللّه.که کار خوب و شایسته ای نکرد.

[٢٢4١]١٠-مسعدۀ صدقه روایت کرده که به حضرت صادق علیه السّلام گفتند:مردم روایت می کنند که علی علیه السّلام بر منبر کوفه فرموده است:ای مردم شما را به دشنام دادن به من خواهند خواند،پس مرا دشنام دهید.سپس شما را به بیزاری جستن از من خواهند خواند،ولی از من بیزاری مجویید.حضرت فرمودند:مردم چه بسیار بر علی علیه السّلام دروغ می بندند.سپس فرمودند:همانا او فرمود:شما به دشنام دادن به من

ص :4٨5

إنّکم ستدعون إلی سبّی فسبّونی،ثمّ ستدعون إلی البراءه منّی و إنّی لعلی دین محمّد،و لم یقل:لا تبرّءوا منّی،فقال له السّائل:أرأیت إن اختار القتل دون البراءه فقال:و اللّه ما ذلک علیه و ما له إلاّ ما مضی علیه عمّار بن یاسر حیث أکرهه أهل مکّه و قلبه مطمئنّ بالإیمان،فأنزل اللّه عزّ و جلّ فیه إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ فقال له النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عندها:یا عمّار إن عادوا فعد فقد أنزل اللّه عزّ و جلّ عذرک و أمرک أن تعود إن عادوا.

[٢٢4٢]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن هشام الکندیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إیّاکم أن تعملوا عملا یعیّرونّا به،فإنّ ولد السّوء یعیّر والده بعمله کونوا لمن انقطعتم إلیه زینا و لا تکونوا علیه شینا صلّوا فی عشائرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و لا یسبقونکم إلی شیء من الخیر فأنتم أولی به منهم و اللّه ما عبد اللّه بشیء أحبّ إلیه من الخبء، قلت:و ما الخبء؟قال:التّقیّه.

[٢٢4٣]١٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن معمّر بن خلاّد قال:سألت أبا الحسن علیه السّلام عن القیام للولاه،فقال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:التّقیّه من دینی و دین آبائی و لا إیمان لمن لا تقیّه له.

[٢٢44]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن ربعیّ،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

التّقیّه فی کلّ ضروره و صاحبها أعلم بها حین تنزل به.

[٢٢45]١4-علیّ،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح،عن محمّد بن مروان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :4٨6

فراخوانده می شوید،پس به من دشنام گویید سپس به بیزاری جستن از من فرا خوانده می شوید درحالی که من بر دین محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش] هستم.و نفرمود:از من بیزاری مجویید.کسی از آن حضرت پرسید:دربارۀ کسی که کشته شدن را در برابر بیزاری جستن برمی گزیند،بفرمایید.فرمودند:به خدا سوگند،این تکلیف بر او نیست.بر او جز آنچه عمّار یاسر کرد،واجب نیست، آن جا که اهل مکّه او را مجبور کردند.که دلش به ایمان استوار بود.و خداوند عزّتمند دربارۀ او نازل کرد:(جز کسی که مجبور شده،ولی دلش به ایمان استوار است.) [نحل(١6):١٠6]و پیامبر گرامی در این باره به او فرمودند:ای عمّار اگر آزارت را دوباره کردند،تو هم دوباره از من بازگرد که خداوند شکوهمند دربارۀ عذر تو آیه فرستاده،تو را امر کرده است که چون به آزارت بازگشتند،تو نیز بازگردی.

[٢٢4٢]١١-هشام کندی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:مبادا کاری کنید که با آن ما را سرزنش کنند.که برای بدی عمل فرزند،پدر را سرزنش می کنند.برای کسی که به او پیوسته اید زینت باشید و ننگ نباشید.در میان قبیله هاشان نماز بخوانید و از بیمارانشان عیادت کرده،در تشییع مرده هاشان حاضر شوید.و نگذارید در نیکی از شما پیشی گیرند که شما از آنان به نیکی سزاوارترید و به خدا سوگند که خدا به چیزی محبوب تر از نهان کاری عبادت نشده است.من عرض کردم:نهان کاری چیست؟فرمودند:تقیّه.

[٢٢4٣]١٢-معمّر خلاّد گفته است:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ کار برای حاکمان پرسیدم.فرمود:حضرت باقر علیه السّلام فرموده اند:تقیّه،دین من و پدران من است.و ایمان ندارد،هرکسی که تقیّه ندارد.

[٢٢44]١٣-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:تقیّه برای هنگام نیاز است و هرکس خود بهتر می داند که آن،چه هنگام است.

[٢٢45]١4-محمّد مروان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:پدرم علیه السّلام

ص :4٨٧

کان أبی علیه السّلام یقول:و أیّ شیء أقرّ لعینی من التّقیّه،إنّ التّقیّه جنّه المؤمن.

[٢٢46]١5-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل،عن محمّد بن مروان قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما منع میثم رحمه اللّه من التّقیّه،فو اللّه لقد علم أنّ هذه الآیه نزلت فی عمّار و أصحابه إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ .

[٢٢4٧]١6-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن شعیب الحدّاد،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّما جعلت التّقیّه لیحقن بها الدّم فإذا بلغ الدّم فلیس تقیّه.

[٢٢4٨]١٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کلّما تقارب هذا الأمر کان أشدّ للتّقیّه.

[٢٢4٩]١٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن أذینه،عن إسماعیل الجعفیّ و معمّر بن یحیی بن سام و محمّد بن مسلم و زراره قالوا:

سمعنا أبا جعفر علیه السّلام یقول:التّقیّه فی کلّ شیء یضطرّ إلیه ابن آدم فقد أحلّه اللّه له.

[٢٢5٠]١٩-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن مسکان،عن حریز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:التّقیّه ترس اللّه بینه و بین خلقه.

[٢٢5١]٢٠-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن محمّد بن جمهور، عن أحمد بن حمزه،عن الحسین بن المختار،عن أبی بصیر قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:خالطوهم بالبرّانیّه و خالفوهم بالجوّانیّه إذا کانت الإمره صبیانیّه.

ص :4٨٨

می فرمود:و چه چیزی برای من چشم روشنی بخش تر از تقیّه است،که تقیّه،سپر مؤمن است.

[٢٢46]١5-محمّد مروان گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:چه چیزی میثم-خدایش بیامرزد-را از تقیّه بازداشت.به خدا سوگند او می دانست که این آیه دربارۀ عمّار و اصحابش نازل شده است:(جز کسی که مجبور شده،ولی دلش به ایمان استوار است.)[نحل(١6):١٠6]

[٢٢4٧]١6-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:تقیّه برای حفظ خون گذارده شده است و چون کار به خونریزی برسد،تقیّه ای نیست.

[٢٢4٨]١٧-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرگاه این امر[ظهور]نزدیک شود تقیّه شدیدتر می گردد.

[٢٢4٩]١٨-زراره و دیگران گفته اند:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:تقیّه در هرچیزی است که انسان به آن ناچار می شود.که خداوند آن را برایش روا می کند.

[٢٢5٠]١٩-حریز روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:تقیّه،سپر خدا است میان او بندگانش.

[٢٢5١]٢٠-ابو بصیر روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:با آنان در آشکار بیامیزید و در نهان مخالفت کنید،وقتی که فرمانروایی،کودکانه بود.

ص :4٨٩

[٢٢5٢]٢١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن زکریّا المؤمن،عن عبد اللّه بن أسد،عن عبد اللّه بن عطاء قال علیه السّلام:

قلت لأبی جعفر:رجلان من أهل الکوفه أخذا فقیل لهما:ابرأا من أمیر المؤمنین فبرئ واحد منهما و أبی الآخر فخلّی سبیل الّذی برئ و قتل الآخر؟ فقال:أمّا الّذی برئ فرجل فقیه فی دینه و أمّا الّذی لم یبرأ فرجل تعجّل إلی الجنّه.

[٢٢5٣]٢٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن صالح قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:احذروا عواقب العثرات.

[٢٢54]٢٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن محمّد بن إسماعیل،عن علیّ بن النّعمان عن ابن مسکان،عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:التّقیّه ترس المؤمن و التّقیّه حرز المؤمن،و لا إیمان لمن لا تقیّه له،إنّ العبد لیقع إلیه الحدیث من حدیثنا فیدین اللّه عزّ و جلّ به فیما بینه و بینه،فیکون له عزّا فی الدّنیا و نورا فی الآخره و إنّ العبد لیقع إلیه الحدیث من حدیثنا فیذیعه فیکون له ذلاّ فی الدّنیا و ینزع اللّه عزّ و جلّ ذلک النّور منه.

باب الکتمان

[٢٢55]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

وددت و اللّه أنّی افتدیت خصلتین فی الشّیعه لنا ببعض لحم ساعدی:النّزق و قلّه الکتمان.

ص :4٩٠

[٢٢5٢]٢١-عبد اللّه عطا گفت:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:دو مرد کوفی را گرفته،گفتند:از امیر مؤمنان علیه السّلام بیزاری بجویید.یکی از آنان بیزاری جست و دیگری سرپیچید.آن گاه آن را که بیزاری جسته بود،رها کردند و دیگری کشته شد؟حضرت فرمودند:آن که بیزاری جسته،مردی است که دینش را می فهمد و آن که بیزاری نجسته،برای بهشت شتاب داشته است.

[٢٢5٣]٢٢-جمیل صالح روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از سرانجام لغزش ها بپرهیزید.

[٢٢54]٢٣-عبد اللّه ابو یعفور گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

تقیّه،سپر مؤمن است،تقیّه،دژ مؤمن است.ایمان ندارد آن که تقیّه ندارد.همانا گاهی حدیثی از احادیث ما به بنده ای می رسد و او میان خود و خدایش،بندگی می کند،پس آن حدیث،عزّتش در دنیا و نورش در آخرت می گردد.و گاهی حدیثی از ما به بنده ای می رسد و او آن را فاش می سازد،که سبب خواری اش در دنیا شده،خداوند عزّتمند نورش را از او می گیرد.

نهان کاری

[٢٢55]١-ابو حمزه روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:به خدا سوگند دوست داشتم برای دو خصلت کم خردی و کم نهان کاری شیعیانمان، بخشی از گوشت بازویم را قربانی بدهم.

ص :4٩١

[٢٢56]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان،عن أبی أسامه زید الشّحّام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أمر النّاس بخصلتین فضیّعوهما فصاروا منهما علی غیر شیء:الصّبر و الکتمان

[٢٢5٧]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن یونس بن عمّار، عن سلیمان بن خالد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا سلیمان إنّکم علی دین من کتمه أعزّه اللّه و من أذاعه أذلّه اللّه.

[٢٢5٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عبد اللّه بن بکیر،عن رجل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

دخلنا علیه جماعه،فقلنا:یا ابن رسول اللّه إنّا نرید العراق فأوصنا،فقال أبو جعفر علیه السّلام:لیقوّ شدیدکم ضعیفکم و لیعد غنیّکم علی فقیرکم و لا تبثّوا سرّنا و لا تذیعوا أمرنا،و إذا جاءکم عنّا حدیث فوجدتم علیه شاهدا أو شاهدین من کتاب اللّه فخذوا به و إلاّ فقفوا عنده،ثمّ ردّوه إلینا حتّی یستبین لکم و اعلموا أنّ المنتظر لهذا الأمر له مثل أجر الصّائم القائم و من أدرک قائمنا فخرج معه فقتل عدوّنا کان له مثل أجر عشرین شهیدا و من قتل مع قائمنا کان له مثل أجر خمسه و عشرین شهیدا.

[٢٢5٩]5-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن عبد الأعلی قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّه لیس من احتمال أمرنا التّصدیق له و القبول فقط،من احتمال أمرنا ستره و صیانته من غیر أهله فأقرئهم السّلام و قل لهم:

رحم اللّه عبدا اجترّ مودّه النّاس إلی نفسه،حدّثوهم بما یعرفون و استروا عنهم

ص :4٩٢

[٢٢56]٢-ابو اسامه زید شحّام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

مردم به دو خصلت فرمان داده شده اند ولی آن را تباه کرده،به چیزی دست نیافته اند:شکیبایی و نهان کاری.

[٢٢5٧]٣-سلیمان خالد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای سلیمان شما بر دینی هستید که هرکس آن را نهان کند،خداوند گرامی اش می دارد و هرکس فاشش کند،خداوند خوارش می گرداند.

[٢٢5٨]4-مردی روایت کرده که ما به صورت گروهی،به خدمت حضرت باقر علیه السّلام رفته،عرض کردیم:ای پسر رسول خدا ما می خواهیم به عراق برویم،به ما سفارشی بفرما.حضرت فرمودند:توانایتان،ناتوان را یاری کند،توانگرتان، نیازمند را احوال بپرسد،راز ما را پراکنده نکرده،امر ولایت ما را فاش نکنید، و هرگاه حدیثی از ما به شما رسید و یک یا دو شاهد از کتاب خدا بر آن یافتید به آن عمل کنید وگرنه،باز ایستید و به ما بازگردانید تا برایتان روشن گردد و بدانید که منتظر این امر پاداشی برابر روزه دار شب زنده دار می برد.و هرکس قائم ما [عجّل اللّه فرجه]را دریابد و با او به پاخاسته،دشمنمان را بکشد،پاداش بیست شهید را می برد و هرکس در همراهی با قائم ما[عجّل اللّه فرجه]کشته شود، پاداش بیست و پنج شهید را می برد.

[٢٢5٩]5-عبد الأعلی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:به دوش داشتن امر ولایت ما،فقط باور به آن و پذیرش اش نیست.پوشاندن و نگاه داشتن آن از نااهل نیز،از شرایط به دوش گرفتن امر ما است.پس به شیعیانمان سلام برسان و بگو:خدا بنده ای را بیامرزد که دوستی مردم را به سوی خودش می کشد.با مردم دربارۀ آنچه می دانند سخن بگویید و آنچه را نمی شناسند،از آنان بپوشانید.سپس

ص :4٩٣

ما ینکرون،ثمّ قال:و اللّه ما النّاصب لنا حربا بأشدّ علینا مئونه من النّاطق علینا بما نکره،فإذا عرفتم من عبد إذاعه فامشوا إلیه و ردّوه عنها،فإن قبل منکم و إلاّ فتحمّلوا علیه بمن یثقّل علیه و یسمع منه،فإنّ الرّجل منکم یطلب الحاجه فیلطف فیها حتّی تقضی له،فالطفوا فی حاجتی کما تلطفون فی حوائجکم فإن هو قبل منکم و إلاّ فادفنوا کلامه تحت أقدامکم و لا تقولوا إنّه یقول و یقول،فإنّ ذلک یحمل علیّ و علیکم أما و اللّه لو کنتم تقولون ما أقول لأقررت أنّکم أصحابی،هذا أبو حنیفه له أصحاب،و هذا الحسن البصریّ له أصحاب،و أنا امرؤ من قریش قد ولدنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علمت کتاب اللّه و فیه تبیان کلّ شیء بدء الخلق و أمر السّماء و أمر الأرض و أمر الأوّلین و أمر الآخرین و أمر ما کان و أمر ما یکون،کأنّی أنظر إلی ذلک نصب عینی.

[٢٢6٠]6-عنه،عن أحمد،بن محمّد عن علیّ بن الحکم،عن الرّبیع بن محمّد المسلیّ،عن عبد اللّه بن سلیمان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی:ما زال سرّنا مکتوما حتّی صار فی ید[ی]ولد کیسان فتحدّثوا به فی الطّریق و قری السّواد.

[٢٢6١]٧-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:و اللّه إنّ أحبّ أصحابی إلیّ أورعهم و أفقههم و أکتمهم لحدیثنا و إنّ أسوأهم عندی حالا و أمقتهم للّذی إذا سمع الحدیث ینسب إلینا و یروی عنّا فلم یقبله اشمأزّ منه و جحده و کفّر من دان به و هو لا یدری لعلّ الحدیث من عندنا خرج و إلینا أسند،فیکون بذلک خارجا عن ولایتنا.

ص :4٩4

فرمودند:به خدا سوگند زحمت کسی که به جنگ ما برخاسته،بیشتر از کسی نیست که دربارۀ آنچه آنان انکار می کنند سخن بگوید.پس هرگاه بنده ای را دیدید که فاش می گوید به سویش رفته،او را از کارش بازدارید.اگر پذیرفت که هیچ وگرنه کسی را که به او اعتماد دارد و از او می شنود،برایش بیاورید.گاهی یکی از شما کاری دارد و آن گاه نرمی می کند تا کارش به انجام رسد.پس در کار من نیز نرمی کنید چنان که در کار خودتان نرمی می کنید.اگر از شما پذیرفت که هیچ وگرنه سخنش را زیر پاهایتان دفن کنید و نگویید که او چنین و چنان می گوید؛زیرا این کار مردم را به زیان من و شما می شوراند.هان به خدا سوگند اگر آنچه را می گویم شما هم بگویید اقرار می کنم که اصحاب من هستید.ابو حنیفه اصحابی دارد.و حسن بصری هم اصحابی دارد.و من،مردی از قریشم،از فرزندان رسول خدا.و کتاب خدا را می دانم.که روشنگر هرچیزی است.از آغاز آفرینش و آسمان و زمین و پیشینیان و پسینیان و آنچه شده و خواهد شد.گویا که در برابر من است و من در آن می نگرم.

[٢٢6٠]6-عبد اللّه سلیمان گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:راز ما پیوسته نهان بود تا در دست فرزندان کیسان قرار گرفت که در میان راه ها و روستاهای اطراف از آن سخن گفتند.

[٢٢6١]٧-ابو عبیده حذّاء گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:به خدا سوگند محبوب ترین اصحابم در نزد من پرهیزگارترین،فقیه ترین و حدیث نهان دارترین آنان است.و بدترین و ناپسندترین شان در نزد من کسی است که وقتی حدیثی می شنود که به ما نسبت داده شده و از ما روایت شده،نمی پذیرد و از آن بدش آمده،انکارش می کند و کسی را که به آن معتقد شده،تکفیر می کند.

درحالی که نمی داند شاید آن حدیث از ما صادر شده و به ما رسیده است.او بدین سبب از ولایت ما بیرون می رود.

ص :4٩5

[٢٢6٢]٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه عن عبد اللّه بن یحیی،عن حریز،عن معلّی بن خنیس قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا معلّی اکتم أمرنا و لا تذعه،فإنّه من کتم أمرنا و لم یذعه أعزّه اللّه به فی الدّنیا و جعله نورا بین عینیه فی الآخره،یقوده إلی الجنّه، یا معلّی من أذاع أمرنا و لم یکتمه أذلّه اللّه به فی الدّنیا و نزع النّور من بین عینیه فی الآخره و جعله ظلمه تقوده إلی النّار،یا معلّی إنّ التّقیّه من دینی و دین آبائی و لا دین لمن لا تقیّه له،یا معلّی إنّ اللّه یحبّ أن یعبد فی السّرّ کما یحبّ أن یعبد فی العلانیه،یا معلّی إنّ المذیع لأمرنا کالجاحد له.

[٢٢6٣]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن علیّ،عن مروان بن مسلم،عن عمّار قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:أخبرت بما أخبرتک به أحدا؟قلت:لا إلاّ سلیمان بن خالد،قال:أحسنت أما سمعت قول الشّاعر.

فلا یعدون سرّی و سرّک ثالثا

ألا کلّ سرّ جاوز اثنین شائع

[٢٢64]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن مسأله فأبی و أمسک،ثمّ قال:لو أعطیناکم کلّما تریدون کان شرّا لکم و أخذ برقبه صاحب هذا الأمر،قال أبو جعفر علیه السّلام:

ولایه اللّه أسرّها إلی جبرئیل علیه السّلام و أسرّها جبرئیل إلی محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أسرّها محمّد إلی علیّ علیه السّلام و أسرّها علیّ إلی من شاء اللّه،ثمّ أنتم تذیعون ذلک،من الّذی أمسک حرفا سمعه؟قال أبو جعفر علیه السّلام:فی حکمه آل داود:ینبغی للمسلم أن یکون مالکا لنفسه مقبلا علی شأنه عارفا بأهل زمانه فاتّقوا اللّه و لا تذیعوا

ص :4٩6

[٢٢6٢]٨-معلاّی خنیس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای معلّی،ولایت ما را پنهان کرده،آشکارش نکن،که هرکس امر ما را نهان کند و فاشش نسازد،خداوند به سبب آن در دنیا گرامی اش داشته،در آخرت نوری میان دو چشمانش می گذارد تا او را به بهشت براند.ای معلّی هرکس امر ما را فاش سازد و آن را نهان نکند،خداوند به سبب آن در دنیا خوارش کرده،در آخرت نور را از میان چشمانش برداشته،تاریکش می کند تا او را به دوزخ براند.

ای معلّی،تقیّه دین من و دین پدران من است.و آن که تقیّه ندارد،دین ندارد.ای معلّی خدا دوست دارد که در نهان بندگی شود.همان گونه که دوست دارد در آشکار عبادت گردد.ای معلّی فاش کنندۀ امر ما همانند انکارکنندۀ آن است.

[٢٢6٣]٩-عمّار گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:آنچه را به تو گفتم،به کسی گفته ای؟عرض کردم:نه،به جز به سلیمان خالد.فرمودند:آفرین، مگر نشنیده ای که شاعر گفته است:

راز میان من و تو به سومی نرسد

هر راز که از دو بگذرد فاش شود

[٢٢64]١٠-احمد بن محمّد ابو نصر گفته است:از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ مسأله ای پرسیدم.امتناع کرده،پاسخ ندادند.سپس فرمودند:اگر به شما آنچه می خواهید بدهیم،هم برای شما بد است و هم گردن صاحب این امر را می گیرند.

حضرت باقر علیه السّلام فرموده است:راز ولایت را خداوند به جبرئیل علیه السّلام سپرد و جبرئیل به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-سپرد و محمّد[درود خدا بر او و بر خاندانش]آن را به علی علیه السّلام سپرد و علی علیه السّلام آن را به کسی سپرد که خدا می خواست.

ولی شما آن را فاش می کنید.چه کسی حرفی را که می شنود،نگاه می دارد؟حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در حکمت داود آمده است:بر مسلمان سزاوار است که بر خودش چیره باشد،به کارش بپردازد و اهل زمانش را بشناسد.پس،از خدا پروا

ص :4٩٧

حدیثنا،فلو لا أنّ اللّه یدافع عن أولیائه و ینتقم لأولیائه من أعدائه،أما رأیت ما صنع اللّه بآل برمک و ما انتقم اللّه لأبی الحسن علیه السّلام و قد کان بنو الأشعث علی خطر عظیم فدفع اللّه عنهم بولایتهم لأبی الحسن علیه السّلام و أنتم بالعراق ترون أعمال هؤلاء الفراعنه و ما أمهل اللّه لهم فعلیکم بتقوی اللّه،و لا تغرّنّکم [الحیاه]الدّنیا،و لا تغترّوا بمن قد أمهل له،فکأنّ الأمر قد وصل إلیکم.

[٢٢65]١١-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ الوشّاء،عن عمر بن أبان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:طوبی لعبد نومه،عرفه اللّه و لم یعرفه النّاس،أولئک مصابیح الهدی،و ینابیع العلم ینجلی عنهم کلّ فتنه مظلمه، لیسوا بالمذاییع البذر و لا بالجفاه المراءین.

[٢٢66]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی الحسن الأصبهانیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:طوبی لکلّ عبد نومه لا یؤبه له،یعرف النّاس و لا یعرفه النّاس،یعرفه اللّه منه برضوان،أولئک مصابیح الهدی ینجلی عنهم کلّ فتنه مظلمه و یفتح لهم باب کلّ رحمه،لیسوا بالبذر المذاییع و لا الجفاه المرائین و قال:قولوا الخیر تعرفوا به و اعملوا الخیر تکونوا من أهله و لا تکونوا عجلا مذاییع فإنّ خیارکم الّذین إذا نظر إلیهم ذکر اللّه و شرارکم المشّاءون بالنّمیمه،المفرّقون بین الأحبّه،المبتغون للبرآء المعایب.

[٢٢6٧]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی، عمّن أخبره قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کفّوا ألسنتکم و الزموا بیوتکم،فإنّه لا یصیبکم أمر

ص :4٩٨

کنید و حدیث ما را فاش نسازید.اگر نبود که خداوند از دوستانش دفاع می کند و برای آن ها از دشمنانش انتقام می گیرد.مگر ندیدی که خداوند با خاندان برمک چه کرد و انتقام حضرت ابو الحسن موسی علیه السّلام را گرفت.و از بنی اشعث که در خطر بزرگی بودند،به سبب پیروی شان از آن حضرت،دفاع کرد.شما در عراق هستید و اعمال این فرعون ها را و مهلتی را که خدا به آنان داده،می بینید.پس بر شما باد پروای از خدا.[زندگانی]دنیا شما را نفریبد و مهلتی که به آنان داده شده شما را نفریبد،گویا که این امر به شما می رسد.

[٢٢65]١١-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:رسول خدا فرمودند:خوشا بندۀ گمنامی که خدا او را می شناسد و مردمش نمی شناسند.آنان، چراغ های هدایت و چشمه های دانش اند که هر فتنۀ تاریکی از آنان برطرف می شود.آنان نه فاش کننده و پراکنده کنندۀ رازند و نه خشن و ریاکار.

[٢٢66]١٢-ابو الحسن اصفهانی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:خوشا هر بندۀ گمنامی که اهمیّتی به او داده نمی شود.او مردم را می شناسد و مردم او را نمی شناسند و خدا خرسندی او را می داند.آنان چراغ های هدایت اند که هر فتنۀ تاریکی از آنان برطرف می شود و در هر رحمتی به رویشان باز می شود.آنان نه پراکنده کنندۀ فاش گرند و نه خشن های ریاکار.

و آن حضرت فرموده اند:از نیکی سخن بگویید تا به آن شناخته گردید و خیر انجام دهید تا از اهلش شوید و عجول فاش گر نباشید؛زیرا بهترین شما کسی است که چون به آنان نگریسته شود،خدا به یاد آید و بدترین شما،سخن چینان جدایی انداز میان دوستان اند.کسانی که از پاکان عیب جویی می کنند.

[٢٢6٧]١٣-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:زبانتان را نگاه

ص :4٩٩

تخصّون به أبدا و لا تزال الزّیدیّه لکم وقاء أبدا.

[٢٢6٨]١4-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

إن کان فی یدک هذه شیء،فإن استطعت أن لا تعلم هذه فافعل.قال:و کان عنده إنسان فتذاکروا الإذاعه،فقال:احفظ لسانک تعزّ،و لا تمکّن النّاس من قیاد رقبتک فتذلّ.

[٢٢6٩]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن خالد بن نجیح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أمرنا مستور مقنّع بالمیثاق،فمن هتک علینا أذلّه اللّه.

[٢٢٧٠]١6-الحسین بن محمّد،و محمّد بن یحیی،جمیعا عن علیّ بن محمّد بن سعد،عن محمّد بن مسلم،عن محمّد بن سعید بن غزوان،عن علیّ بن الحکم،عن عمر بن أبان،عن عیسی بن أبی منصور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول نفس المهموم لنا المغتمّ لظلمنا تسبیح،و همّه لأمرنا عباده،و کتمانه لسرّنا جهاد فی سبیل اللّه.قال لی محمّد بن سعید:اکتب هذا بالذّهب،فما کتبت شیئا أحسن منه.

باب المؤمن و علاماته و صفاته

[٢٢٧١]١-محمّد بن جعفر،عن محمّد بن إسماعیل،عن عبد اللّه بن داهر،عن الحسن بن یحیی،عن قثم أبی قتاده الحرّانیّ،عن عبد اللّه بن یونس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قام رجل یقال له همّام-و کان عابدا،ناسکا،مجتهدا-إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام و هو یخطب،فقال:یا أمیر المؤمنین،صف لنا صفه المؤمن کأنّنا

ص :5٠٠

دارید و در خانه هاتان بمانید،تا هرگز بلایی که به آن ویژه هستید به شما نرسد و هماره زیدیّه سپر شما باشند.

[٢٢6٨]١4-عثمان عیسی روایت کرده که حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او- فرمودند:اگر در این دستت چیزی بود،اگر توانستی نگذار این یکی دستت بداند.راوی گفته است:و مردی نزد حضرت بود که از فاش گویی سخن افتاد.

حضرت فرمودند:زبانت را نگاه دار تا گرامی گردی و مردم را به افسار گردنت چیره مکن که خوار می شوی.

[٢٢6٩]١5-خالد نجیح روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا امر ما با میثاق پوشیده و مستور است.هرکس به زیان ما پرده از آن بردارد،خدا خوارش می کند.

[٢٢٧٠]١6-عیسای ابو منصور گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

نفس مرد اندوهگین برای ما و غمگین به ستم بر ما،تسبیح گویی است،اهتمامش به امر ما،عبادت و نهان داری اش از راز ما جهاد در راه خدا است.محمّد سعید به من گفت:این را به زر بنویس که چیزی بهتر از این ننوشته ای.

مؤمن و نشانه ها و صفاتش

[٢٢٧١]١-عبد اللّه یونس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مردی به نام همّام که عبادتگر و رهرو و کوشا بود در میان خطبۀ امیر مؤمنان علیه السّلام برخاسته، عرض کرد:ای امیر مؤمنان صفات مؤمن را بر ایمان چنان بگو که گویا او را می بینیم.

ص :5٠١

ننظر إلیه،فقال:یا همّام المؤمن هو الکیّس الفطن،بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه،أوسع شیء صدرا و أذلّ شیء نفسا،زاجر عن کلّ فان،حاضّ علی کلّ حسن،لا حقود و لا حسود و لا وثّاب و لا سبّاب و لا عیّاب و لا مغتاب،یکره الرّفعه و یشنأ السّمعه،طویل الغمّ،بعید الهمّ،کثیر الصّمت،وقور ذکور، صبور شکور،مغموم بفکره،مسرور بفقره،سهل الخلیقه،لیّن العریکه، رصین الوفاء،قلیل الأذی؛لا متأفّک و لا متهتّک.إن ضحک لم یخرق،و إن غضب لم ینزق،ضحکه تبسّم،و استفهامه تعلّم و مراجعته تفهّم،کثیر علمه، عظیم حلمه،کثیر الرّحمه،لا یبخل و لا یعجل،و لا یضجر و لا یبطر،و لا یحیف فی حکمه و لا یجور فی علمه.نفسه أصلب من الصّلد،و مکادحته أحلی من الشّهد؛لا جشع و لا هلع،و لا عنف و لا صلف و لا متکلّف و لا متعمّق.جمیل المنازعه،کریم المراجعه،عدل إن غضب،رفیق إن طلب،لا یتهوّر و لا یتهتّک و لا یتجبّر،خالص الودّ،وثیق العهد،وفیّ العقد،شفیق،وصول،حلیم،خمول، قلیل الفضول،راض عن اللّه عزّ و جلّ،مخالف لهواه،لا یغلظ علی من دونه و لا یخوض فیما لا یعنیه،ناصر للدّین،محام عن المؤمنین،کهف للمسلمین،لا یخرق الثّناء سمعه و لا ینکی الطّمع قلبه،و لا یصرف اللّعب حکمه،و لا یطّلع الجاهل علمه،قوّال،عمّال،عالم،حازم،لا بفحّاش و لا بطیّاش،وصول فی غیر عنف،بذول فی غیر سرف،لا بختّال و لا بغدّار،و لا یقتفی أثرا و لا یحیف بشرا،رفیق بالخلق،ساع فی الأرض،عون للضّعیف،غوث للملهوف.لا یهتک سترا و لا یکشف سرّا،کثیر البلوی،قلیل الشّکوی.إن رأی خیرا ذکره،و إن عاین شرّا ستره؛یستر العیب و یحفظ الغیب،و یقیل العثره و یغفر الزّلّه.

ص :5٠٢

فرمودند:ای همّام مؤمن زیرک و باهوش است،چهره اش شاد و دلش غمگین است،سینه اش گشاده ترین و نفسش خوارترین چیز است،از هر نابودشونده ای گریزان و به هر نیکی ای آزمند است،نه کینه جو و حسدورز است و نه پرخاشگر و ناسزاگو و عیب جو و غیبت گر.گردن افراشتن را نمی پسندد و ریاکاری و شناخته شدن را دشمن می دارد.اندوهش دراز و اندیشه اش دور و خاموشی اش بسیار است.باوقار و ذاکر و شکیبا و سپاسمند است.به سبب اندیشه اش غمگین و به جهت نیازمندی اش شادمان است،آسان گیر و نرمخو است،وفادار و کم آزار،نه دروغزن است و نه پرده در.اگر بخندد،از اندازه نمی گذرد و اگر خشمگین شود،سبک سری نمی کند،خنده اش لبخند، پرسش اش آموختن و سخن گفتن اش برای فهمیدن است.دانش اش بسیار، بردباری اش بزرگ و مهربانی اش فراوان است.بخل نمی ورزد،شتاب نمی کند، نگران نمی شود و نمی شورد.در داوری ستم نمی کند و در دانش بی راهه نمی رود.وجودش از صخره استوارتر و کارکردنش از عسل شیرین تر است.

نه آزمند و بی تابی کننده است و نه سخت گیر و لاف زن و خود به سختی انداز و مته به خشخاش گذار.نیک ستیز است و صحبتش بزرگوارانه است.اگر خشم گیرد عادل است و اگر چیزی طلب کند،نرمخو است.بی باک و پرده در و متکبّر نیست. دوستی اش ناب،پیمانش استوار و معامله اش وفادارانه است.

دلسوز،صلۀ رحم کننده،بردبار و گمنام است و چیزهای زیادی اش،اندک است.از خداوند شکوهمند خرسند است و با هوس های خودش مخالف.به زیردستش درشتی نمی کند و در آنچه به او مربوط نیست،فرونمی رود.یاور دین،حامی مؤمنین و پناه مسلمین است.ستایش گوشش را پاره نکرده،طمع، دلش را نمی کشد.بازی،داوری اش را برنمی گرداند و نادان به دانش اش پی نمی برد.سخندانی عامل است و عالمی دوراندیش،نه دشنام گو و نه سبک سر.

صلۀ رحم کننده است اما آزاررسان نیست،بخشنده است امّا اسراف گر نیست.

نه فریبکار است و نه عهدشکن.نه دنباله رو است و نه به بشری ستم می کند.

با مردمان مهربان است و در زمین کوشنده.یار ناتوان و فریادرس اندوهگین.

نه پرده ای می درد و نه رازی برملا می کند گرفتاری اش بسیار،ولی شکایتش اندک است.اگر نیکی ببیند،می گوید و اگر با بدی ای روبه رو شود،می پوشاند عیب را می پوشاند و غیب را نگاه می دارد.از خطا می گذرد و لغزش را می بخشاید.

ص :5٠٣

لا یطّلع علی نصح فیذره،و لا یدع جنح حیف فیصلحه،أمین،رصین،تقیّ، نقیّ،زکیّ،رضیّ،یقبل العذر و یجمل الذّکر،و یحسن بالنّاس الظّنّ،و یتّهم علی العیب نفسه،یحبّ فی اللّه بفقه و علم،و یقطع فی اللّه بحزم و عزم،لا یخرق به فرح،و لا یطیش به مرح،مذکّر للعالم،معلّم للجاهل،لا یتوقّع له بائقه،و لا یخاف له غائله،کلّ سعی أخلص عنده من سعیه،و کلّ نفس أصلح عنده من نفسه،عالم بعیبه،شاغل بغمّه،لا یثق بغیر ربّه،غریب،وحید،جرید [حزین].یحبّ فی اللّه،و یجاهد فی اللّه لیتّبع رضاه،و لا ینتقم لنفسه بنفسه،و لا یوالی فی سخط ربّه.مجالس لأهل الفقر،مصادق لأهل الصّدق،مؤازر لأهل الحقّ،عون للقریب،أب للیتیم،بعل للأرمله،حفیّ بأهل المسکنه.مرجوّ لکلّ کریهه،مأمول لکلّ شدّه،هشّاش،بشّاش،لا بعبّاس و لا بجسّاس؛صلیب، کظّام،بسّام،دقیق النّظر،عظیم الحذر[لا یجهل و إن جهل علیه یحلم]،لا یبخل و إن بخل علیه صبر.عقل فاستحیا،و قنع فاستغنی،حیاؤه یعلو شهوته، و ودّه یعلو حسده،و عفوه یعلو حقده؛لا ینطق بغیر صواب،و لا یلبس إلاّ الاقتصاد،مشیه التّواضع،خاضع لربّه بطاعته،راض عنه فی کلّ حالاته.نیّته خالصه،أعماله لیس فیها غشّ و لا خدیعه،نظره عبره،سکوته فکره،و کلامه حکمه.مناصحا متباذلا متواخیا،ناصح فی السّرّ و العلانیه.لا یهجر أخاه،و لا یغتابه،و لا یمکر به،و لا یأسف علی ما فاته،و لا یحزن علی ما أصابه،و لا یرجو ما لا یجوز له الرّجاء،و لا یفشل فی الشّدّه،و لا یبطر فی الرّخاء.یمزج الحلم بالعلم،و العقل بالصّبر،تراه بعیدا کسله،دائما نشاطه،قریبا أمله،قلیلا زلله،متوقّعا لأجله،خاشعا قلبه،ذاکرا ربّه،قانعه نفسه،منفیّا جهله،سهلا

ص :5٠4

به اندرزی آگاه نمی شود که رهایش کند. و هیچ کجی ای را بی اصلاح نمی گذارد.

امانتدار،استوار،پرهیزگار،پاک،پاکیزه و خرسند است.عذر را می پذیرد و به نیکی از دیگران یاد می کند.به مردم خوش گمان است و خودش را به عیب داشتن متّهم می کند.با فهم و دانش در راه خدا دوست می دارد و با دوراندیشی و عزم در راه خدا طیّ طریق می کند.نه شادمانی،او را بی خرد می کند و نه سرمستی سبکسرش می گرداند.برای عالمان یادآور و برای نادانان آموزگار است.از او شرّی انتظار نمی رود و از بدی اش نمی ترسند.نزد او هر کوششی از کوشش خودش خالص تر است و هر جانی صالح تر از جان خودش.به عیب خودش دانا است و به غم خودش مشغول.به جز پروردگارش به کسی اعتماد نمی کند.

غریب و تنها و بی غلّ و غش[و غمگین]است.در راه خدا دوست داشته،در راه خدا می کوشد تا از رضای او پیروی کند.برای سود خویش انتقام نمی گیرد و با کسی در خشم خداوند دوستی نمی کند.هم نشین فقیران،هم سخن راستان و تقویت گر حقّ مداران است.یاور خویشاوند،پدر یتیم،شوهر بیوه و مهربان به بیچارگان،مردم در هر سختی و دشواری ای به او امید و آرزو دارند.نرمخو و خوشرو است.نه اخمو و عیب جو،استوار و خشم خور و خنده رو و تیزنگاه و بزرگ پروا است.[نادانی نمی کند و در نادانی دیگران بردباری می کند]،عیب نمی گیرد و اگر بر او عیب بگیرند،شکیبایی می کند.می اندیشد تا حیا کند و قناعت می کند تا بی نیاز شود.شرمش بر شهوت برتری دارد و دوستی اش بر حسد و گذشتش بر کینه.جز درست نمی گوید و جز میانه نمی پوشد،روشش فروتنی است و در فرمانبری پروردگارش خوار و در هر حالی از او راضی است.

نیّتش خالص است و در اعمالش نه آمیزشی هست و نه فریبی.نگاهش عبرت، خاموشی اش اندیشه و سخنش حکمت است.خیرخواه و بخشنده و برادری کننده است.در نهان و آشکار خیرخواه است.برادرش را تنها نمی گذارد، غیبت اش را نکرده،فریبش نمی دهد.بر آنچه از دست داده،افسوس نمی خورد و بر آنچه دچارش شده اندوهگین نمی شود.به چیزی که امیدواری به آن روا نیست،امید نمی بندد.در سختی خود را نمی بازد و در راحتی سبکسر نمی گردد، بردباری را با دانش می آمیزد و عقل را با شکیبایی.او را دور از تنبلی،پیوسته نشاط،آرزویش نزدیک،اندک لغزش،به انتظار اجل،ترسان دل،به یاد پروردگار،قانع،جهلش رانده شده،کارش آسان،برای گناهش اندوهگین،هوس

ص :5٠5

أمره،حزینا لذنبه،میّته شهوته،کظوما غیظه،صافیا خلقه،آمنا منه جاره، ضعیفا کبره،قانعا بالّذی قدّر له،متینا صبره،محکما أمره،کثیرا ذکره،یخالط النّاس لیعلم،و یصمت لیسلم،و یسأل لیفهم،و یتّجر لیغنم،لا ینصت للخبر لیفجر به،و لا یتکلّم لیتجبّر به علی من سواه؛نفسه منه فی عناء و النّاس منه فی راحه،أتعب نفسه لآخرته فأراح النّاس من نفسه،إن بغی علیه صبر حتّی یکون اللّه الّذی ینتصر له.بعده ممّن تباعد منه بغض و نزاهه،و دنوّه ممّن دنا منه لین و رحمه؛لیس تباعده تکبّرا و لا عظمه و لا دنوّه خدیعه و لا خلابه،بل یقتدی بمن کان قبله من أهل الخیر،فهو إمام لمن بعده من أهل البرّ.قال:فصاح همّام صیحه،ثمّ وقع مغشیّا علیه،فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام:أما و اللّه لقد کنت أخافها علیه؛و قال:هکذا تصنع الموعظه البالغه بأهلها.فقال له قائل:فما بالک یا أمیر المؤمنین؟فقال:إنّ لکلّ أجلا لا یعدوه،و سببا لا یجاوزه،فمهلا لا تعد فإنّما نفث علی لسانک شیطان.

[٢٢٧٢]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح، عن عبد اللّه بن غالب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمان خصال:وقور عند الهزاهز،صبور عند البلاء،شکور عند الرّخاء،قانع بما رزقه اللّه،لا یظلم الأعداء و لا یتحامل للأصدقاء،بدنه منه فی تعب و النّاس منه فی راحه.إنّ العلم خلیل المؤمن،و الحلم وزیره،و الصّبر أمیر جنوده،و الرّفق أخوه،و اللّین والده.

[٢٢٧٣]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن منصور بن یونس،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

ص :5٠6

مرده،خشم خورده،پاکیزه خو،همسایه از او در امان،کبرش اندک،به اندازه اش قانع،صبرش سنگین،کارش استوار،ذکرش بسیار می بینی با مردم می آمیزد تا دانش بگیرد و خاموشی می گزیند تا سالم بماند.می پرسد تا بفهمد و تجارت می کند تا غنیمت گیرد.به حدیث گوش نمی سپارد که با آن گناه کند و به سخن در نمی آید که بر دیگران چیرگی کند،جانش از او در زحمت است ولی مردم از او در آسایش اند.جانش را برای آخرتش خسته کرده و مردم از او آسوده گشته اند.

اگر بر او ستم شود شکیبایی می کند تا خداوند انتقامش را بگیرد.دوری اش از کسی که از او دوری می کند،دشمنی با پاکیزگی است و نزدیکی اش به کسی که به او نزدیک می شود نرمی و مهربانی است.نه دوری اش به جهت تکبّر و بزرگی است و نه نزدیکی اش به جهت فریب و زبان بازی.او از پیشینیان اهل خیر پیروی می کند و خودش پیشوای اهل نیکی پس از خود است.راوی گفته است:

در این هنگام همام فریادی کشید و بی هوش به زمین افتاد.و امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود،هان به خدا سوگند از این می ترسیدم،و فرمود:اندرز رسا،با اهلش چنین می کند.کسی به حضرت عرض کرد:ای امیر مؤمنان در مورد خودتان چه؟ فرمودند:برای هرکس وقتی و سببی است که از آن نمی گذرد پس تو شتاب نکن و سخنت را تکرار نکن که آن را شیطانی بر زبانت انداخته است.

[٢٢٧٢]٢-عبد اللّه غالب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند،برای مؤمن سزاوار است که هشت خصلت در او باشد:باوقار در فتنه ها،شکیبا در بلاها،سپاسمند در آسایش،قانع به روزی خدا،ستم نکردن به دشمنان و به زحمت نینداختن دوستان،خستگی در تن و آسایش مردم از او.همانا دانش دوست مؤمن،بردباری وزیر او،شکیبایی فرمانده سربازانش،مهربانی برادر و نرمی پدر او است.

[٢٢٧٣]٣-ابو حمزه روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:مؤمن خاموشی

ص :5٠٧

المؤمن یصمت لیسلم،و ینطق لیغنم،لا یحدّث أمانته الأصدقاء و لا یکتم شهادته من البعداء،و لا یعمل شیئا من الخیر ریاء و لا یترکه حیاء،إن زکّی خاف ممّا یقولون و یستغفر اللّه لما لا یعلمون،لا یغرّه قول من جهله و یخاف إحصاء ما عمله.

[٢٢٧4]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن بعض من رواه رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن له قوّه فی دین،و حزم فی لین،و إیمان فی یقین،و حرص فی فقه، و نشاط فی هدی،و برّ فی استقامه،و علم فی حلم،و کیس فی رفق،و سخاء فی حقّ،و قصد فی غنی،و تجمّل فی فاقه،و عفو فی قدره،و طاعه للّه فی نصیحه،و انتهاء فی شهوه،و ورع فی رغبه،و حرص فی جهاد،و صلاه فی شغل،و صبر فی شدّه.و فی الهزاهز وقور،و فی المکاره صبور،و فی الرّخاء شکور.و لا یغتاب و لا یتکبّر،و لا یقطع الرّحم.و لیس بواهن و لا فظّ و لا غلیظ.و لا یسبقه بصره،و لا یفضحه بطنه،و لا یغلبه فرجه،و لا یحسد النّاس.

یعیّر و لا یعیّر،و لا یسرف.ینصر المظلوم و یرحم المسکین.نفسه منه فی عناء و النّاس منه فی راحه.لا یرغب فی عزّ الدّنیا،و لا یجزع من ذلّها.

للنّاس همّ قد أقبلوا علیه و له همّ قد شغله.لا یری فی حکمه نقص،و لا فی رأیه وهن،و لا فی دینه ضیاع.یرشد من استشاره و یساعد من ساعده، و یکیع عن الخنا و الجهل.

[٢٢٧5]5-عنه،عن بعض أصحابنا رفعه،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

مرّ أمیر المؤمنین علیه السّلام بمجلس من قریش،فإذا هو بقوم بیض ثیابهم،صافیه ألوانهم،کثیر ضحکهم،یشیرون بأصابعهم إلی من یمرّ بهم.ثمّ مرّ بمجلس

ص :5٠٨

می گزیند تا سلامت بماند و سخن می گوید تا غنیمت بگیرد.دربارۀ امانتش با دوستان سخن نمی گوید و شهادتش را از بیگانگان پنهان نمی کند.کار نیک را نه برای ریا انجام می دهد و نه به جهت حیا وامی گذارد.اگر در پاکی اش سخن بگویند،می هراسد و برای آنچه آنان نمی دانند از خدا آمرزش می خواهد.سخن کسی که او را نمی شناسند،فریبش نمی دهد و از شمارش اعمالش به هراس می افتد.

[٢٢٧4]4-یکی از راویان حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که فرمودند:مؤمن در دین نیرومند در نرمی دوراندیش،در یقین با ایمان،در فهمیدن آزمند،در هدایت خستگی ناپذیر،در استواری نیکو،در بردباری دانا،در مهربانی زیرک،در حقّ سخاوتمند،در توانگری میانه رو،در نیازمندی آراسته،در قدرت باگذشت،در اندرز فرمانبر خداوند،در شهوت خوددار،در میل پرهیزگار،در جهاد آزمند،در گرفتاری با نماز،در سختی شکیبا، در فتنه ها باوقار،در دشواری ها شکیبا و در آسایش سپاسمند است.نه غیبت می کند و نه خود را بزرگ می پندارد،قطع رحم نمی کند.سست و خشن و درشت خو نیست.نه چشمش بر او پیشی می گیرد.نه شکمش رسوایش می کند،نه شرمگاهش بر او چیره می شود و نه به مردم حسد می ورزد.سرزنش می شنود ولی سرزنش نمی کند.و اسراف نمی کند.ستمدیده را یاری کرده،به بی نوا دل می سوزاند.جانش از خود در زحمت است ولی مردم از او در آسایش اند.نه به عزّت دنیا رغبت دارد و نه از خوارشدن در آن،نالان است.مردم اندیشه ای دارند و او هم اندیشه ای دارد که مشغولش کرده است.نه در داوری اش کاستی ای دیده می شود و نه در نظرش سبکی و در دینش تباهی ای.هرکس از او مشورت خواهد راهنمایی اش می کند،کمک کننده را کمک می کند و از دشنام و نادانی می گریزد.

[٢٢٧5]5-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به یکی از صادقین علیهما السّلام رسانده، روایت کرده که فرمودند:امیر مؤمنان علیه السّلام بر جمعی از قریش گذشت و مردمی دید سپیدجامه و خوش آب ورنگ و بسیار خنده که به هرکس که بر آنان می گذشت اشاره کرده[،می خندیدند]سپس بر جمعی از اوس و خزرج گذشت و مردمی دید

ص :5٠٩

للأوس و الخزرج فإذا قوم بلیت منهم الأبدان،و دقّت منهم الرّقاب،و اصفرّت منهم الألوان،و قد تواضعوا بالکلام.فتعجّب علیّ علیه السّلام من ذلک و دخل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:بأبی أنت و أمّی،إنّی مررت بمجلس لآل فلان-ثمّ وصفهم-و مررت بمجلس للأوس و الخزرج-فوصفهم-ثمّ قال:و جمیع مؤمنون؟فأخبرنی یا رسول اللّه بصفه المؤمن؟فنکس رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ رفع رأسه فقال:عشرون خصله فی المؤمن،فإن لم تکن فیه لم یکمل إیمانه:إنّ من أخلاق المؤمنین یا علیّ:الحاضرون الصّلاه،و المسارعون إلی الزّکاه،و المطعمون المسکین،الماسحون رأس الیتیم،المطهّرون أطمارهم،المتّزرون علی أوساطهم،الّذین إن حدّثوا لم یکذبوا،و إذا وعدوا لم یخلفوا،و إذا ائتمنوا لم یخونوا،و إذا تکلّموا صدقوا،رهبان باللّیل،أسد بالنّهار،صائمون النّهار،قائمون اللّیل،لا یؤذون جارا،و لا یتأذّی بهم جار الّذین مشیهم علی الأرض هون،و خطاهم إلی بیوت الأرامل و علی أثر الجنائز،جعلنا اللّه و إیّاکم من المتّقین.

[٢٢٧6]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن القاسم بن عروه،عن أبی العبّاس قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من سرّته حسنته و ساءته سیّئته فهو مؤمن

[٢٢٧٧]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن الحسن بن[ز]علان،عن أبی إسحاق الخراسانیّ،عن عمرو بن جمیع العبدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شیعتنا هم الشّاحبون الذّابلون النّاحلون،الّذین إذا جنّهم اللّیل استقبلوه بحزن.

[٢٢٧٨]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد بن عیسی،عن إبراهیم بن

ص :5١٠

فرسوده تن،باریک گردن و روی زرد که در سخن فروتن بودند.پس به شگفت آمده،به نزد رسول خدا آمد و عرض کرد:پدر و مادرم به فدایت من امروز جمع خاندان فلانی را چنین-و وصفشان کرد-و جمع اوس و خزرج را چنین- و وصفشان کرد-دیدم.سپس گفت:و همگی مؤمن بودند؟ای رسول خدا برایم از صفات مؤمن بگو؟رسول خدا سر به زیر انداخت،سپس سر بلند کرد و فرمود:بیست خصلت در مؤمن است که اگر در او نباشد ایمانش کامل نمی شود.ای علی از اخلاق مؤمنان است که:در نماز حاضر شوند،به زکات دادن شتاب کنند،بی نوایان را غذا داده،یتیمان را نوازش کنند،جامه هاشان را پاکیزه کرده به کمرشان ببندند.کسانی که چون به سخن آیند دروغ نمی گویند و چون وعده دهند،انجامش می دهند،اگر به آنان اطمینان شود،خیانت نکرده،چون سخن بگویند راست می گویند،راهبان شب و شیران روزند.روزه دار و شب زنده دارند.نه همسایه ای را آزار می کنند و نه همسایه ای به جهت آنان آزار می شود.کسانی که روی زمین به نرمی راه می روند و گام هایشان به سوی خانۀ بیوه زنان و در پی جنازه ها است.خداوند ما و شما را از پرهیزگاران قرار دهد.

[٢٢٧6]6-ابو عبّاس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس که نیکی اش او را شادمان و گناهش اندوهگین کند،مؤمن است.

[٢٢٧٧]٧-عمرو بن جمیع عبدی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

شیعیان ما همان رنگ پریدگان خشک لب لاغرند،کسانی که وقتی شب همه جا را می پوشاند با اندوه به پیشوازش می روند.

[٢٢٧٨]٨-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:شیعیان ما اهل

ص :5١١

عمر الیمانیّ،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شیعتنا أهل الهدی و أهل التّقی و أهل الخیر و أهل الإیمان و أهل الفتح و الظّفر.

[٢٢٧٩]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن إسماعیل،عن منصور بزرج،عن مفضّل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إیّاک و السّفله فإنّما شیعه علیّ من عفّ بطنه و فرجه،و اشتدّ جهاده،و عمل لخالقه،و رجا ثوابه،و خاف عقابه،فإذا رأیت أولئک فأولئک شیعه جعفر.

[٢٢٨٠]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن علیّ بن رئاب،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ شیعه علیّ کانوا خمص البطون،ذبل الشّفاه،أهل رأفه و علم و حلم، یعرفون بالرّهبانیّه،فأعینوا علی ما أنتم علیه بالورع و الاجتهاد.

[٢٢٨١]١١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن صفوان الجمّال قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّما المؤمن،الّذی إذا غضب لم یخرجه غضبه من حقّ، و إذا رضی لم یدخله رضاه فی باطل،و إذا قدر لم یأخذ أکثر ممّا له.

[٢٢٨٢]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن ابن مسکان،عن سلیمان بن خالد،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:یا سلیمان،أتدری من المسلم؟قلت جعلت فداک أنت أعلم، قال:المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده؛ثمّ قال:و تدری من المؤمن؟ قال:قلت:أنت أعلم،قال:[إنّ]المؤمن من ائتمنه المسلمون علی أموالهم و أنفسهم،و المسلم حرام علی المسلم أن یظلمه أو یخذله أو یدفعه دفعه تعنّته.

ص :5١٢

هدایت و پرهیزگاری و نیکی و ایمان و فتح و پیروزی اند.

[٢٢٧٩]٩-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از سفلگان بپرهیز که همانا شیعۀ علی[علیه السّلام]کسی است که شکم و شرمگاهش را نگاه می دارد و بسیار کوشا است.برای آفریدگارش عمل می کند،به پاداش او امیدوار است و از کیفرش می هراسد،اگر ایشان را دیدی شیعیان جعفر[علیه السّلام]را دیده ای.

[٢٢٨٠]١٠-ابن ابی یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا شیعیان علی[علیه السّلام]شکم گرسنه و خشک لب اند.اهل مهربانی و دانش و بردباری که به رهبانیّت شناخته می شوند.پس[ما را]بر آنچه هستید با پرهیزگاری و کوشش یاری رسانید.

[٢٢٨١]١١-صفوان شتربان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن کسی است که وقتی خشم گیرد،خشمش او را از حقّ خارج نمی کند،چون خرسند شود،خرسندی اش او را به باطل نمی کشد و وقتی توانا شود بیشتر از آنچه مال او است برنگیرد.

[٢٢٨٢]١٢-سلیمان خالد روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:ای سلیمان می دانی مسلمان چه کسی است؟من عرض کردم:جانم فدایت شما داناترید.

فرمودند:مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبانش ایمن باشند.

سپس فرمودند:و آیا می دانی مؤمن کیست؟او گفته است که من عرض کردم:

شما داناترید.فرمودند:مؤمن کسی است که مسلمانان او را امانتدار اموال و جان خویش قرار دهند.بر مسلمان حرام است که به مسلمانی دیگر ستم کند یا او را تنها گذارد یا او را چنان براند که به زحمت اندازد.

ص :5١٣

[٢٢٨٣]١٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن الحسن بن محبوب، عن أبی أیّوب،عن أبی عبیده،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّما المؤمن،الّذی إذا رضی لم یدخله رضاه فی إثم و لا باطل،و إذا سخط لم یخرجه سخطه من قول الحقّ،و الّذی إذا قدر لم تخرجه قدرته إلی التّعدّی إلی ما لیس له بحقّ.

[٢٢٨4]١4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن أبی البختریّ رفعه قال:

سمعته یقول:المؤمنون هیّنون لیّنون کالجمل الأنف إذا قید انقاد،و إن أنیخ علی صخره استناخ.

[٢٢٨5]١5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاثه من علامات المؤمن:العلم باللّه،و من یحبّ،و من یکره.

[٢٢٨6]١6-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:المؤمن کمثل شجره لا یتحاتّ ورقها فی شتاء و لا صیف،قالوا:یا رسول اللّه،و ما هی؟قال:النّخله.

[٢٢٨٧]١٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن أبی إبراهیم الأعجمیّ،عن بعض أصحابنا،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن حلیم لا یجهل و إن جهل،علیه یحلم؛و لا یظلم،و إن ظلم غفر؛و لا یبخل،و إن بخل علیه صبر.

[٢٢٨٨]١٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن منذر بن جیفر،عن آدم أبی الحسین اللّؤلؤیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :5١4

[٢٢٨٣]١٣-ابو عبیده روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن کسی است که وقتی خرسند شود،خرسندی اش او را به گناه و باطلی نکشد و چون خشم گیرد خشمش او را از گفتن حقّ بیرون نبرد.و مؤمن کسی است که چون توانا شود،قدرتش او را به آنچه حقّش نیست وا ندارد.

[٢٢٨4]١4-از ابو البختری حدیثی که سندش را به حضرت علی علیه السّلام رسانده، روایت شده که ایشان فرمودند:از رسول خدا شنیدم می فرماید:مؤمنان،آسان گیر و نرمخویند همچون شتر انس گرفته ای که چون رانده شود به راه می افتد و چون بر سنگی بخوابانند،می خوابد.

[٢٢٨5]١5-سکونی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سه چیز از نشانه های مؤمن است:شناخت خدا،شناختن کسی که خدا دوستش دارد و شناختن کسی که دوستش ندارد.

[٢٢٨6]١6-همو از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

مؤمن همچون درختی است که برگ هایش نه در زمستان و نه در تابستان نمی ریزد.گفتند:ای رسول خدا آن کدام درخت است؟فرمودند:درخت خرما.

[٢٢٨٧]١٧-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مؤمن بردباری است که نادانی نمی کند و اگر بر او نادانی کنند،بردباری می کند،و ستم نمی کند و اگر ستم شود،می بخشاید و بخل نمی ورزد و اگر به او بخل ورزند، شکیبایی می کند.

[٢٢٨٨]١٨-آدم ابو حسین لؤلؤئی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

ص :5١5

المؤمن من طاب مکسبه،و حسنت خلیقته،و صحّت سریرته،و أنفق الفضل من ماله،و أمسک الفضل من کلامه،و کفی النّاس شرّه،و أنصف النّاس من نفسه.

[٢٢٨٩]١٩-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن الحسن بن علیّ،عن أبی کهمس،عن سلیمان بن خالد،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ألا أنبّئکم بالمؤمن؟من ائتمنه المؤمنون علی أنفسهم و أموالهم،ألا أنبّئکم بالمسلم؟من سلم المسلمون من لسانه و یده؛و المهاجر من هجر السّیّئات و ترک ما حرّم اللّه،و المؤمن حرام علی المؤمن أن یظلمه أو یخذله أو یغتابه أو یدفعه دفعه.

[٢٢٩٠]٢٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن مفضّل بن عمر،عن أبی أیّوب العطّار،عن جابر قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:إنّما شیعه علیّ:الحلماء،العلماء،الذّبل الشّفاه،تعرف الرّهبانیّه علی وجوههم.

[٢٢٩١]٢١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن الحسن بن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن معروف بن خرّبوذ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام بالنّاس الصّبح بالعراق،فلمّا انصرف وعظهم فبکی و أبکاهم من خوف اللّه،ثمّ قال:أما و اللّه لقد عهدت أقواما علی عهد خلیلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و إنّهم لیصبحون و یمسون شعثا غبرا خمصا،بین أعینهم کرکب المعزی،یبیتون لربّهم سجّدا و قیاما یراوحون بین أقدامهم و جباههم،یناجون ربّهم و یسألونه فکاک رقابهم من النّار،و اللّه لقد رأیتهم مع هذا و هم خائفون مشفقون.

ص :5١6

مؤمن کسی است که درآمدش پاکیزه،اخلاقش نیکو و باطنش سالم است.زیادی مالش را می بخشد و از افزون گویی دریغ می کند مردم از بدی اش در امان اند و خود با مردم انصاف می ورزد.

[٢٢٨٩]١٩-سلیمان خالد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمودند:آیا به شما از مؤمن خبر ندهم؟مؤمن کسی است که مؤمنان دیگر او را امانتدار جان و مالشان می کنند.آیا به شما بگویم مسلمان چه کسی است؟او کسی است که مسلمانان از زبان و دستش ایمن اند.و مهاجر کسی است که از گناهان دوری کرده،حرام خداوند را واگذارد و بر مؤمن حرام است که به مؤمنی دیگر ستم کند یا او را تنها گذارد یا غیبتش کند یا از خود براند.

[٢٢٩٠]٢٠-جابر روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا شیعۀ علی علیه السّلام بردبار،عالم و خشک لب است که ترک دنیا از صورت هاشان شناخته می شود.

[٢٢٩١]٢١-معروف خرّبوز روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:

امیر مؤمنان علیه السّلام در عراق نماز صبح خواند و چون نماز را تمام کرد،مردم را موعظه کرده،از هراس خدایشان گریاند و سپس فرمود:هان به خدا سوگند در روزگار عزیزم رسول خدا مردمی را دیدم که صبح و شام ژولیده و غبارآلود و گرسنه بودند و میان چشمهانشان همچون زانوی بز.شب را برای پروردگارشان به قیام و سجده سر می کردند و حرکت شان میان پاها و پیشانی بود.با پروردگارشان مناجات کرده،نجات از دوزخ را از او می خواستند.و با این حال به خدا سوگند ترسان و نگران بودند.

ص :5١٧

[٢٢٩٢]٢٢-عنه،عن السّندیّ بن محمّد،عن محمّد بن الصّلت،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام الفجر ثمّ لم یزل فی موضعه حتّی صارت الشّمس علی قید رمح و أقبل علی النّاس بوجهه،فقال:و اللّه لقد أدرکت أقواما یبیتون لربّهم سجّدا و قیاما یخالفون بین جباههم و رکبهم،کان زفیر النّار فی آذانهم، إذا ذکر اللّه عندهم مادوا کما یمید الشّجر،کأنّما القوم باتوا غافلین.قال:ثمّ قام فما رئی ضاحکا حتّی قبض صلوات اللّه علیه.

[٢٢٩٣]٢٣-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن المفضّل بن عمر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا أردت أن تعرف أصحابی فانظر إلی من اشتدّ ورعه و خاف خالقه و رجا ثوابه،و إذا رأیت هؤلاء فهؤلاء أصحابی.

[٢٢٩4]٢4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عمرو بن الأشعث،عن عبد اللّه بن حمّاد الأنصاریّ،عن عمرو بن أبی المقدام،عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:شیعتنا المتباذلون فی ولایتنا،المتحابّون فی مودّتنا،المتزاورون فی إحیاء أمرنا،الّذین إن غضبوا لم یظلموا،و إن رضوا لم یسرفوا،برکه علی من جاوروا،سلم لمن خالطوا.

[٢٢٩5]٢5-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن سنان،عن عیسی النّهریریّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من عرف اللّه و عظّمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطّعام،و عفا نفسه بالصّیام و القیام؛قالوا:بآئنا و أمّهاتنا یا رسول اللّه،هؤلاء

ص :5١٨

[٢٢٩٢]٢٢-ابو حمزه روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:امیر مؤمنان علیه السّلام چون نماز صبح را گذارد،در جایش ماند تا خورشید به اندازۀ یک نیزه برآمد.آن گاه به مردم روکرد و فرمود:به خدا سوگند مردمی را دیدم که صبح و شام در سجده و قیام بوده،میان پا و پیشانی هاشان حرکت می کردند،گویا که لهیب آتش در گوششان بود.وقتی در میان ایشان از خدا یاد می شد می لرزیدند چنان که درخت می لرزد،گویا که مردمی غافل بوده اند.سپس حضرت برخاست و دیگر خندان دیده نشد تا وفات کرد.درود خدا بر او.

[٢٢٩٣]٢٣-مفصّل عمر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه خواستی اصحابم را بشناسی ببین که کدام یک،پرهیزگاری اش بیشتر است،از آفریدگارش می هراسد و به پاداشش امیدوار است.هرگاه ایشان را دیدی، اصحاب مرا دیده ای.

[٢٢٩4]٢4-ابو مقدام از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:شیعیان ما در راه ولایتمان به یکدیگر می بخشند،در راه دوستی مان یکدیگر را دوست می دارند و برای زنده کردن امرمان یکدیگر را دیدار می کنند، کسانی که اگر خشمگین شوند،ستم نمی کنند و اگر خرسند گردند،زیاده روی نمی کنند.بر همسایگانشان مبارک اند و با کسانی که درمی آمیزند،در سلامت به سر می برند.

[٢٢٩5]٢5-عیسی جریری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس خداوند و عظمتش را بشناسد،دهانش از سخن و شکمش از خوراک باز می ماند و جانش با روزه و شب زنده داری پاک می شود.گفتند:پدر و مادرمان به فدایت ای رسول خدا آیا اینان دوستان خدایند؟فرمودند:دوستان خدا

ص :5١٩

أولیاء اللّه؟قال:إنّ أولیاء اللّه سکتوا فکان سکوتهم ذکرا،و نظروا فکان نظرهم عبره،و نطقوا فکان نطقهم حکمه،و مشوا فکان مشیهم بین النّاس برکه،لو لا الآجال الّتی قد کتبت علیهم،لم تقرّ أرواحهم فی أجسادهم خوفا من العذاب و شوقا إلی الثّواب.

[٢٢٩6]٢6-عنه،عن بعض أصحابه من العراقیّین،رفعه قال:

خطب النّاس الحسن بن علیّ صلوات اللّه علیه فقال:أیّها النّاس،أنا أخبرکم عن أخ لی کان من أعظم النّاس فی عینی،و کان رأس ما عظم به فی عینی صغر الدّنیا فی عینه،کان خارجا من سلطان بطنه،فلا یشتهی ما لا یجد و لا یکثر إذا وجد؛کان خارجا من سلطان فرجه،فلا یستخفّ له عقله و لا رأیه؛کان خارجا من سلطان الجهاله،فلا یمدّ یده إلاّ علی ثقه لمنفعه؛کان لا یتشهّی و لا یتسخّط و لا یتبرّم،کان أکثر دهره صمّاتا فإذا قال بذّ القائلین؛کان لا یدخل فی مراء،و لا یشارک فی دعوی و لا یدلی بحجّه حتّی یری قاضیا،و کان لا یغفل عن إخوانه و لا یخصّ نفسه بشیء دونهم؛کان ضعیفا مستضعفا فإذا جاء الجدّ کان لیثا عادیا؛کان لا یلوم أحدا فیما یقع العذر فی مثله حتّی یری اعتذارا،کان یفعل ما یقول؛و یفعل ما لا یقول کان إذا ابتزّه أمران لا یدری أیّهما أفضل نظر إلی أقربهما إلی الهوی فخالفه؛کان لا یشکو وجعا إلاّ عند من یرجو عنده البرء،و لا یستشیر إلاّ من یرجو عنده النّصیحه؛کان لا یتبرّم و لا یتسخّط و لا یتشکّی و لا یتشهّی و لا ینتقم و لا یغفل عن العدوّ.فعلیکم بمثل هذه الأخلاق الکریمه إن أطقتموها فإن لم تطیقوها،کلّها فأخذ القلیل خیر من ترک الکثیر؛و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه.

ص :5٢٠

چون خاموشی گزینند،خاموشی شان ذکر است.و چون بنگرند،نگریستن شان عبرت است و چون به سخن درآیند،سخنشان حکمت است و چون به راه بیفتند، در میان مردم برکت و فراوانی می پراکنند.اگر نبود اجل هایی که برایشان نوشته شده،به جهت هراس از کفر و اشتیاق به پاداش هرگز جانشان در تن نمی ماند.

[٢٢٩6]٢6-یکی از اصحاب عراقی روایت کرده که حضرت مجتبی-درود خدا بر او-در خطبه ای به مردم فرمود:ای مردم برایتان از برادری که داشتم می گویم.

که در چشمم از بزرگ ترین مردمان بود.و بزرگ ترین چیزی که او را در چشم من بزرگ کرده بود،کوچکی دنیا در چشم او بود.بیرون از چیرگی شکم بود.به آنچه نداشت میل نمی یافت و چون آن را می یافت زیاده روی نمی کرد و بیرون از چیرگی شرمگاهش بود.تا خرد و اندیشه اش را برای آن خوار نکند و بیرون از چیرگی نادانی،تا دستش را جز به آنچه محکم است و جز برای منفعت دراز نکند.هوسرانی نمی کرد،خشمگین نمی شد و ملول نمی گشت.بیشتر روزگارش را خاموشی می گزید.ولی چون به سخن درمی آمد بر گویندگان چیره می شد.در جدال وارد نمی شد.نه در ادّعایی شرکت می جست و نه دلیلی می آورد مگر داوری ببیند.از برادرانش غافل نشده،خودش را به آنان برتری نمی داد.لاغر بود و ناتوان شمرده می شد ولی چون هنگام کوشیدن می شد، شیری آمادۀ حمله بود.هیچ کس را برای چیزی که عذرخواهی اش ممکن بود، سرزنش نمی کرد تا عذرخواهی اش را ببیند.هم آنچه را می گفت انجام می داد و هم آنچه را نمی گفت.وقتی دو کار جلوی رویش قرار می گرفت و او نمی دانست که کدام یک برتر است،با آنچه به هوس نزدیک تر بود مخالفت می کرد.از دردش جز نزد کسی که به او امیدی می رفت،شکایت نمی کرد و جز با کسی که به خیرخواهی اش امید داشت مشورت نمی کرد.ملول نمی شد،خشم نمی گرفت، گله نمی کرد،هوسبازی نمی کرد و به دنبال انتقام نبود و از دشمن غافل نمی شد بر شما باد به چنین اخلاق بزرگوارانه،اگر تاب آن را دارید.و اگر همه را تاب نمی آرید،برگرفتن اندکی از آن بهتر از واگذاشتن بسیارش می باشد.و لا حول و لا قوّه الاّ باللّه.

ص :5٢١

[٢٢٩٧]٢٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن مهزم؛و بعض أصحابنا،عن محمّد بن علیّ،عن محمّد بن إسحاق الکاهلیّ؛و أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسن بن علیّ الکوفیّ،عن العبّاس بن عامر،عن ربیع بن محمّد،جمیعا عن مهزم الأسدیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا مهزم،شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه،و لا شحناؤه بدنه،و لا یمتدح بنا معلنا و لا یجالس لنا عائبا و لا یخاصم لنا قالیا،إن لقی مؤمنا أکرمه و إن لقی جاهلا هجره.قلت:جعلت فداک،فکیف أصنع بهؤلاء المتشیّعه؟قال:فیهم التّمییز و فیهم التّبدیل و فیهم التّمحیص،تأتی علیهم سنون تفنیهم و طاعون یقتلهم و اختلاف یبدّدهم،شیعتنا من لا یهرّ هریر الکلب و لا یطمع طمع الغراب و لا یسأل عدوّنا و إن مات جوعا،قلت:جعلت فداک،فأین أطلب هؤلاء؟قال:فی أطراف الأرض،أولئک الخفیض عیشهم، المنتقله دیارهم،إن شهدوا لم یعرفوا و إن غابوا لم یفتقدوا،و من الموت لا یجزعون،و فی القبور یتزاورون،و إن لجأ إلیهم ذو حاجه منهم رحموه،لن تختلف قلوبهم و إن اختلف بهم الدّار.ثمّ قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أنا المدینه و علیّ الباب،و کذب من زعم أنّه یدخل المدینه لا من قبل الباب،و کذب من زعم أنّه یحبّنی و یبغض علیّا صلوات اللّه علیه.

[٢٢٩٨]٢٨-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه بن مهران،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال:من عامل النّاس فلم یظلمهم،و حدّثهم فلم یکذبهم،و وعدهم فلم یخلفهم کان ممّن حرّمت غیبته و کملت مروءته و ظهر عدله و وجبت أخوّته.

[٢٢٩٩]٢٩-عنه،عن ابن فضّال،عن عاصم بن حمید،عن أبی حمزه الثّمالیّ،

ص :5٢٢

[٢٢٩٧]٢٧-مهزم اسدی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای مهزم شیعۀ ما کسی است که صدایش از گوش و دشمنی اش از بدن فراتر نرود.ما را آشکارا نستاید و با عیب جوی ما هم نشین نشده،با دشمنانمان ستیزه نکند.اگر مؤمنی را دیدار کند گرامی اش بدارد و چون نادانی را دیدار کند،از او دوری گزیند.من عرض کردم:جانم فدایت پس من با این شیعه نمایان چه کنم؟ فرمودند:آنان با جدایی و دگرگون شدن خالص می شوند:قحطی هایی که نابودشان می کند،طاعونی که می کشد و اختلافی که پراکنده شان می کند.شیعۀ ما کسی است که چون سگ زوزه نکشد و چون کلاغ حرص نورزد و اگر از گرسنگی هم بمیرد از دشمنان ما چیزی نخواهد.من عرض کردم:جانم فدایت من از کجا ایشان را بجویم؟فرمودند:در این سو و آن سوی زمین.آنان سبک زندگی و خانه به دوش اند.اگر حاضر باشند کسی نمی شناسدشان و اگر غایب شوند کسی سراغشان را نمی گیرد.از مرگ نمی هراسند و همدیگر را در گورها دیدار می کنند.و اگر نیازمندی به ایشان پناه آورد،به او رحم می کنند.هرگز دل هاشان از یکدیگر جدا نمی گردد اگرچه خانه هاشان جدا باشد.سپس فرمودند:رسول خدا فرموده است:من شهرم و علی در آن.و دروغ می گوید کسی که بپندارد به شهر،جز از درش می توان رفت و دروغ می گوید کسی که می پندارد مرا دوست دارد و با علی-درود خدا بر او-دشمن است.

[٢٢٩٨]٢٨-سماعۀ مهران روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس با مردم معامله کند و آن گاه ستمشان نکند و به آنان حدیث بگوید و دروغ نگوید و وعده شان بدهد و به انجامش برساند،از کسانی است که غیبتشان حرام است و مردانگی شان کامل،عدلشان آشکار و برادری شان واجب است.

[٢٢٩٩]٢٩-فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمود:سه

ص :5٢٣

عن عبد اللّه بن الحسن،عن أمّه فاطمه بنت الحسین بن علیّ علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث خصال من کنّ فیه استکمل خصال الإیمان:إذا رضی لم یدخله رضاه فی باطل،و إذا غضب لم یخرجه الغضب من الحقّ،و إذا قدر لم یتعاط ما لیس له.

[٢٣٠٠]٣٠-عنه،عن أبیه،عن عبد اللّه بن القاسم،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إنّ لأهل الدّین علامات یعرفون بها:صدق الحدیث و أداء الأمانه و وفاء بالعهد و صله الأرحام و رحمه الضّعفاء و قلّه المراقبه للنّساء-أو قال قلّه المواتاه للنّساء-و بذل المعروف و حسن الخلق و سعه الخلق و اتّباع العلم و ما یقرّب إلی اللّه عزّ و جلّ زلفی: طُوبیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ و طوبی شجره فی الجنّه أصلها فی دار النّبیّ محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،و لیس من مؤمن إلاّ و فی داره غصن منها،لا یخطر علی قلبه شهوه شیء إلاّ أتاه به ذلک، و لو أنّ راکبا مجدّا سار فی ظلّها مائه عام ما خرج منه،و لو طار من أسفلها غراب ما بلغ أعلاها حتّی یسقط هرما،ألا ففی هذا فارغبوا،إنّ المؤمن من نفسه فی شغل،و النّاس منه فی راحه،إذا جنّ علیه اللّیل افترش وجهه و سجد للّه عزّ و جلّ بمکارم بدنه یناجی الّذی خلقه فی فکاک رقبته؛ألا فهکذا کونوا.

[٢٣٠١]٣١-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عن سلیمان بن عمرو النّخعیّ قال:و حدّثنی الحسین بن سیف،عن أخیه علیّ،عن سلیمان، عمّن ذکره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سئل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عن خیار العباد،فقال:الّذین إذا أحسنوا استبشروا،و إذا أساءوا استغفروا،و إذا أعطوا شکروا،و إذا ابتلوا صبروا،و إذا غضبوا غفروا.

ص :5٢4

خصلت است که در هرکسی باشد،خصلت ایمان را کامل کرده است:وقتی خرسند شد،خرسندی اش او را به باطل نکشد،وقتی خشمگین شد خشمش او را از حقّ بیرون نبرد و وقتی توانا گشت به آنچه مال او نیست دست نیندازد.

[٢٣٠٠]٣٠-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:همانا برای اهل دین نشانه هایی است که با آن شناخته می شوند:

راست گویی،ادای امانت،پیمان داری،صلۀ رحم،مهربانی به ناتوانان،زیاد پیروی نکردن از زنان-یا شتاب نکردن در پیروی از زنان-بذل خیر،اخلاق خوش،گشاده خویی و پیروی از علم و آنچه به خداوند عزّتمند نزدیک می کند که طوبا و نیک انجامی برای آنان است.و طوبا درختی در بهشت است که ریشه اش در خانۀ پیامبر گرامی محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-می باشد و هیچ مؤمنی نیست که شاخه ای از آن در خانه اش نباشد و بر دل او میل به چیزی خطور نمی کند جز این که آن درخت برایش می آورد.اگر سوارۀ کوشایی صد سال در سایۀ آن سفر کند به پایانش نمی رسد.و اگر کلاغی از پایین آن به پرواز درآید نمی تواند به بالایش برسد و سپس پیر و فرتوت فرومی افتد.پس به این درخت رغبت نشان دهید.همانا مؤمن به کار خویش است و مردم از او در آسایش اند.وقتی شب فرارسد،مؤمن صورتش را بر زمین گذاشته،با گرامی ترین عضو بدنش برای خدا سجده کرده،با کسی که او را آفریده دربارۀ نجات از دوزخ مناجات می کند.پس شما هم چنین باشید.

[٢٣٠١]٣١-مردی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:از پیامبر گرامی دربارۀ بهترین بندگان پرسیدند،فرمود:آنان کسانی اند که چون نیکی کنند شاد می شوند،چون بد کنند،آمرزش می خواهند،وقتی چیزی به آنان داده شود، سپاس می گزارند،وقتی گرفتار گردند،شکیبایی می ورزند و چون خشمگین شوند،می بخشایند.

ص :5٢5

[٢٣٠٢]٣٢-و بإسناده،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ خیارکم أولو النّهی؛قیل:یا رسول اللّه،و من أولو النّهی؟قال:هم أولو الأخلاق الحسنه و الأحلام الرّزینه و صله الأرحام،و البرره بالأمّهات و الآباء و المتعاهدین للفقراء و الجیران و الیتامی،و یطعمون الطّعام و یفشون السّلام فی العالم و یصلّون و النّاس نیام غافلون.

[٢٣٠٣]٣٣-عنه،عن الهیثم النّهدیّ،عن عبد العزیز بن عمر،عن بعض أصحابه،عن یحیی بن عمران الحلبیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:أیّ الخصال بالمرء أجمل؟فقال:وقار بلا مهابه،و سماح بلا طلب مکافأه،و تشاغل بغیر متاع الدّنیا.

[٢٣٠4]٣4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن محبوب،عن أبی ولاّد الحنّاط عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیه السّلام یقول:إنّ المعرفه بکمال دین المسلم ترکه الکلام فیما لا یعنیه و قلّه مرائه،و حلمه و صبره و حسن خلقه.

[٢٣٠5]٣5-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن محمّد بن عرفه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ألا أخبرکم بأشبهکم بی؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:

أحسنکم خلقا،و ألینکم کنفا،و أبرّکم بقرابته،و أشدّکم حبّا لإخوانه فی دینه،و أصبرکم علی الحقّ،و أکظمکم للغیظ،و أحسنکم عفوا،و أشدّکم من نفسه إنصافا فی الرّضا و الغضب.

[٢٣٠6]٣6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

ص :5٢6

[٢٣٠٢]٣٢-همو از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:

همانا بهترین های شما،خردمندان اند.گفتند:ای رسول خدا خردمندان کیانند؟ فرمودند:آنان صاحبان اخلاق نیک و بردباری متین و صلۀ رحم و نیکوکار به مادران و پدران و رسیدگی کنندگان به فقیران و همسایگان و یتیمان اند.و کسانی که اطعام کرده،سلام آشکاره گفته،در هنگامی که مردم غافل در خوابند نماز می گزارند.

[٢٣٠٣]٣٣-یحیی بن عمران حلبی گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:کدام خصلت ها برای مرد نیکوتر است؟فرمودند:وقار بدون بزرگی کردن،بخشش بدون عوض خواستن و پرداختن به غیر دنیا.

[٢٣٠4]٣4-ابو ولاّد حنّاط از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند:همانا نشانۀ کامل بودن دین مسلمان،سخن نگفتن در چیزی که به او مربوط نمی شود،اندکی مجادله،بردباری،شکیبایی و خوش اخلاقی او است.

[٢٣٠5]٣5-محمّد عرفه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:آیا شما را به شبیه ترین کس به خودم آگاه نکنم؟گفتند:چرا ای رسول خدا.فرمود:خوش اخلاق ترین و نرم جانب ترین و نیکوکارینتان به خویشاوندان، بسیار دوست ترین تان به برادران دینی،شکیباترین تان به حقّ،خشم خورترین و نیکوگذشت ترین و خوش انصاف ترین تان در خرسندی و خشم.

[٢٣٠6]٣6-ابو حمزه روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:از اخلاق مؤمن

ص :5٢٧

من أخلاق المؤمن:الإنفاق علی قدر الإقتار،و التّوسّع،علی قدر التّوسّع و إنصاف النّاس،و ابتداؤه إیّاهم بالسّلام علیهم.

[٢٣٠٧]٣٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

المؤمن أصلب من الجبل،الجبل یستقلّ منه و المؤمن لا یستقلّ من دینه شیء.

[٢٣٠٨]٣٨-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ.عن جعفر بن بشیر،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن حسن المعونه،خفیف المئونه،جیّد التّدبیر لمعیشته،لا یلسع من جحر مرّتین.

[٢٣٠٩]٣٩-علیّ بن محمّد بن بندار،عن إبراهیم بن إسحاق،عن سهل بن الحارث،عن الدّلهاث مولی الرّضا علیه السّلام قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون فیه ثلاث خصال:سنّه من ربّه،و سنّه من نبیّه،و سنّه من ولیّه؛فأمّا السّنّه من ربّه فکتمان سرّه،قال اللّه عزّ و جلّ: عٰالِمُ الْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلیٰ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّٰ مَنِ ارْتَضیٰ مِنْ رَسُولٍ و أمّا السّنّه من نبیّه فمداراه النّاس فإنّ اللّه عزّ و جلّ أمر نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بمداراه النّاس فقال: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ و أمّا السّنّه من ولیّه فالصّبر فی البأساء و الضّرّاء.

باب فی قلّه عدد المؤمنین

[٢٣١٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن قتیبه الأعشی قال:

ص :5٢٨

است هزینه کردن به قدر تنگدستی و گشاده دستی به قدر گشایش،انصاف با مردم و شتاب در سلام گفتن به آنان.

[٢٣٠٧]٣٧-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:مؤمن از کوه استوارتر است.از کوه کاسته می شود ولی از دین مؤمن هیچ کاسته نمی شود.

[٢٣٠٨]٣٨-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مؤمن، یاوری اش نیکو و هزینه اش سبک است.زندگی اش را به خوبی اداره کرده،از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.

[٢٣٠٩]٣٩-دلهاث غلام حضرت رضا علیه السّلام گفته است:از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هیچ مؤمنی مؤمن نمی شود مگر سه خصلت در او باشد،یک سنّت از پروردگارش،یک سنّت از پیامبرش و سنّتی نیز از سرپرستش.امّا سنّت پروردگار،نهان کردن راز او است.که خدای عزّتمند فرمود:«او دانای نهان است و نهانش را بر کسی آشکار نمی کند مگر به رسولی که از او خرسند باشد.»[جنّ(٧٢):٢6 و ٢٧]و سنّت پیامبر مدارا با مردم است.که خداوند عزّتمند پیامبر گرامی اش را به مدارای با مردم فرمان داده و فرموده است:«گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده.»[اعراف(٧):١٩٩].و سنت ولی و سرپرست،شکیبایی در تنگدستی و گرفتاری است.

اندک شمار بودن مؤمنان

[٢٣١٠]١-قتیبۀ اعشی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:زن مؤمن

ص :5٢٩

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:المؤمنه أعزّ من المؤمن،و المؤمن أعزّ من الکبریت الأحمر،فمن رأی منکم الکبریت الأحمر؟

[٢٣١١]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن أبی نجران،عن مثنّی الحنّاط،عن کامل التّمّار قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:النّاس کلّهم بهائم-ثلاثا-إلاّ قلیلا من المؤمنین، و المؤمن غریب،ثلاث مرّات-

[٢٣١٢]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول لأبی بصیر:أما و اللّه لو أنّی أجد منکم ثلاثه مؤمنین یکتمون حدیثی ما استحللت أن أکتمهم حدیثا.

[٢٣١٣]4-محمّد بن الحسن،و علیّ بن محمّد بن بندار،عن إبراهیم بن إسحاق،عن عبد اللّه بن حمّاد الأنصاریّ،عن سدیر الصّیرفیّ قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له:و اللّه ما یسعک القعود،فقال:و لم یا سدیر؟قلت:لکثره موالیک و شیعتک و أنصارک،و اللّه لو کان لأمیر المؤمنین علیه السّلام ما لک من الشّیعه و الأنصار و الموالی ما طمع فیه تیم و لا عدیّ، فقال:یا سدیر،و کم عسی أن یکونوا؟قلت:مائه ألف،قال:مائه ألف؟قلت:

نعم؛و مائتی ألف؟قال:مائتی ألف؟قلت:نعم،و نصف الدّنیا.قال:فسکت عنّی ثمّ قال:یخفّ علیک أن تبلغ معنا إلی ینبع؟قلت:نعم فأمر بحمار و بغل أن یسرجا فبادرت فرکبت الحمار فقال یا سدیر أتری أن تؤثرنی بالحمار قلت البغل أزین و أنبل،قال:الحمار أرفق بی؛فنزلت فرکب الحمار و رکبت البغل، فمضینا فحانت الصّلاه فقال:یا سدیر،انزل بنا نصلّ،ثمّ قال:هذه أرض سبخه لا تجوز الصّلاه فیها،فسرنا حتّی صرنا إلی أرض حمراء،و نظر إلی غلام

ص :5٣٠

از مرد مؤمن کمیاب تر است و مرد مؤمن از کبریت سرخ کمیاب تر.و چه کسی از میان شما کبریت سرخ دیده است؟

[٢٣١١]٢-کامل تمّار گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:مردم همگی چارپایان اند-و سه بار باز فرمود-مگر اندکی از مؤمنان.و مؤمن،تنها است-و سه بار باز فرمود-.

[٢٣١٢]٣-ابن رئاب گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که به ابو بصیر می فرماید:هان به خدا سوگند اگر من از میان شما سه مؤمن بیابم که حدیث ما را نهان کنند،روا نمی دانم که هیچ حدیثی از ایشان نهان بماند.

[٢٣١٣]4-سدیر صیرفی گفته است:به نزد حضرت صادق علیه السّلام رفتم و عرض کردم:به خدا سوگند در خانه نشستن شما روا نیست.حضرت فرمودند:چرا ای سدیر؟عرض کردم:به جهت دوستان و شیعیان و یاوران بسیاری که دارید.اگر شیعیان و یاران و دوستانی که شما دارید،امیر مؤمنان علیه السّلام داشت،نه تیم و نه عدی نسبت به او جرأت نمی یافتند.حضرت فرمود:ای سدیر به گمانت شیعیان من چه اندازه اند؟من عرض کردم:صد هزار،فرمودند:صد هزار؟من گفتم:بله و شاید دویست هزار.فرمودند:دویست هزار؟من گفتم بله و شاید هم نیم دنیا.او گفته است:در این هنگام حضرت سکوت کرد و آن گاه فرمود:آیا می توانی با ما به سوی ینبع-دژی میان مکّه و مدینه-بیایی؟من عرض کردم:بله.پس دستور داد تا الاغ و استری زین کردند.من شتاب کرده،بر الاغ سوار شدم.حضرت فرمودند:ای سدیر می توانی الاغ را به من بدهی؟من عرض کردم:استر آراسته تر و نجیب تر است.فرمودند:الاغ برای من بهتر است.پس من فرود آمدم و حضرت بر الاغ سوار شد.و من بر استر سوار شدم و به راه افتادیم.چون وقت نماز شد، فرمودند:سدیر فرود آ،تا نماز بخوانیم.سپس فرمودند:این زمین شوره زار است و نماز در آن جایز نیست.پس به راه افتادیم تا به زمینی سرخ رسیدیم.

ص :5٣١

یرعی جداء،فقال:و اللّه یا سدیر،لو کان لی شیعه بعدد هذه الجداء ما وسعنی القعود،و نزلنا و صلّینا،فلمّا فرغنا من الصّلاه عطفت علی الجداء فعددتها فإذا هی سبعه عشر.

[٢٣١4]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان،عن سماعه بن مهران قال:

قال لی عبد صالح صلوات اللّه علیه:یا سماعه،أمنوا علی فرشهم و أخافونی،أما و اللّه لقد کانت الدّنیا و ما فیها إلاّ واحد یعبد اللّه،و لو کان معه غیره لأضافه اللّه عزّ و جلّ إلیه حیث یقول: إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ کٰانَ أُمَّهً قٰانِتاً لِلّٰهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فغبر بذلک ما شاء اللّه،ثمّ إنّ اللّه آنسه بإسماعیل و إسحاق فصاروا ثلاثه،أما و اللّه إنّ المؤمن لقلیل و إنّ أهل الکفر لکثیر،أتدری لم ذاک؟فقلت:لا أدری جعلت فداک،فقال:صیّروا أنسا للمؤمنین،یبثّون إلیهم ما فی صدورهم فیستریحون إلی ذلک و یسکنون إلیه.

[٢٣١5]6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن أورمه،عن النّضر،عن یحیی بن أبی خالد القمّاط،عن حمران بن أعین قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:جعلت فداک،ما أقلّنا،لو اجتمعنا علی شاه ما أفنیناها.

فقال:ألا أحدّثک بأعجب من ذلک؟المهاجرون و الأنصار ذهبوا إلاّ-و أشار بیده-ثلاثه.قال:حمران:فقلت:جعلت فداک،ما حال عمّار؟قال:رحم اللّه عمّارا أبا الیقظان،بایع و قتل شهیدا،فقلت فی نفسی:ما شیء أفضل من الشّهاده؛فنظر إلیّ فقال:لعلّک تری أنّه مثل الثّلاثه،أیهات أیهات.

[٢٣١6]٧-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن أحمد بن محمّد بن عبد اللّه،عن علیّ بن جعفر قال:

ص :5٣٢

حضرت به جوانی که بزغاله می چراند نگریست و فرمود:ای سدیر به خدا سوگند اگر من شیعیانی به شمار این بزغاله ها داشتم روا نبود که بنشینم.آن گاه فرودآمده،نماز گزاردیم.و چون نماز را به پایان بردیم من به بزغاله ها نگریسته، آن ها را شمردم.هفده بزغاله بودند.

[٢٣١4]5-سماعۀ مهران گفته است:بندۀ صالح[حضرت کاظم]-درود خدا بر او-به من فرمودند:ای سماعه بر بسترهاشان ایمن ماندند و مرا به هراس انداختند.هان به خدا سوگند زمانی در این دنیا جز یک تن که خداوند را عبادت می کرد نبود.و اگر جز او کسی بود،خداوند عزّتمند او را نیز یاد می کرد آن جا که فرمود:«همانا ابراهیم امّتی بود فرمانبر خدا و راست دین.و از مشرکان نبود.» [نحل(١6):١٢٠]و تا آن جا که خدا خواست بدین ترتیب سپری شد.سپس خداوند او را با اسماعیل و اسحاق همدم کرد و سه تن شدند.هان به خدا سوگند مؤمن اندک است و کافران بسیارند.آیا می دانی چرا؟من گفتم:نمی دانم جانم به فدایت.فرمودند:آنان همدم مؤمنان قرار داده شدند تا مؤمنان آنچه در سینه دارند به آنان بازگویند و از نگاهداری راز آسوده گشته،آرامش یابند.

[٢٣١5]6-حمران اعین گفت:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:جانم فدایت چه اندک هستیم ما،که اگر به خوردن گوسفندی گرد آییم،تمامش نمی کنیم؟ فرمودند:آیا شگفت تر از این را به تو نگویم؟

مهاجران و انصار جز سه تن شان-و با دست اشاره کردند-همگی[از دین] بیرون رفتند.من عرض کردم:جانم فدایت عمّار چگونه بود؟فرمودند:خدا عمّار ابو یقظان را بیامرزد،بیعت کرد و شهید شد.من با خودم گفتم:چه چیزی از شهادت برتر است.حضرت به من نگریست و فرمود:شاید گمان کنی که او نیز همچون آن سه تن بوده است.هیهات،هیهات که چنین نبود.

[٢٣١6]٧-علی جعفر گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس

ص :5٣٣

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:لیس کلّ من قال بولایتنا مؤمنا و لکن جعلوا أنسا للمؤمنین.

باب الرّضا بموهبه الإیمان و الصّبر علی کلّ شیء بعده

[٢٣١٧]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن فضیل بن یسار،عن عبد الواحد بن المختار الأنصاریّ قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:یا عبد الواحد،ما یضرّ رجلا-إذا کان علی ذا الرّأی-ما قال النّاس له و لو قالوا:مجنون؛و ما یضرّه و لو کان علی رأس جبل یعبد اللّه حتّی یجیئه الموت.

[٢٣١٨]٢-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن مسکان،عن معلّی بن خنیس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:اللّه تبارک و تعالی:لو لم یکن فی الأرض إلاّ مؤمن واحد لاستغنیت به عن جمیع خلقی و لجعلت له من إیمانه أنسا لا یحتاج إلی أحد.

[٢٣١٩]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن الحسین بن موسی،عن فضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما یبالی من عرّفه اللّه هذا الأمر أن یکون علی قلّه جبل یأکل من نبات الأرض حتّی یأتیه الموت.

[٢٣٢٠]4-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن کلیب بن معاویه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :5٣4

به ولایت ما معتقد شد،مؤمن نیست بلکه آنان همدم مؤمنان قرار داده شده اند.

«خرسندی به موهبت ایمان و شکیبایی بر هرچیزی پس از آن»

[٢٣١٧]١-عبد الواحد بن مختار انصاری روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:ای عبد الواحد هیچ مردی را-وقتی بر این اعتقاد[ولایت]باشد- سخنان مردم زیان نمی رساند،اگرچه به او بگویند:دیوانه.و به او زیانی نمی رساند اگرچه بر سر کوهی تنها باشد و خدا را عبادت کند تا مرگش فرارسد.

[٢٣١٨]٢-معلاّی خنیس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرموده اند:خداوند پاک و والا فرمود:اگر در زمین جز یک مؤمن نباشد من با او از همۀ آفریدگانم بی نیازی می جویم و برای او از ایمانش انسی قرار می دهم که به هیچ کسی نیازمند نباشد.

[٢٣١٩]٣-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:کسی که خدا او را با این امر آشنا ساخته،چه باک دارد که بر قلّۀ کوهی گیاه خواری کند تا مرگش فرارسد.

[٢٣٢٠]4-کلیب معاویه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:بر

ص :5٣5

سمعته یقول:ما ینبغی للمؤمن أن یستوحش إلی أخیه فمن دونه،المؤمن عزیز فی دینه.

[٢٣٢١]5-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن خالد،عن فضاله بن أیّوب،عن عمر بن أبان و سیف بن عمیره،عن فضیل بن یسار قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی مرضه مرضها لم یبق منه إلاّ رأسه فقال:یا فضیل،إنّنی کثیرا ما أقول:ما علی رجل عرّفه اللّه هذا الأمر لو کان فی رأس جبل حتّی یأتیه الموت.یا فضیل بن یسار،إنّ النّاس أخذوا یمینا و شمالا و إنّا و شیعتنا هدینا الصّراط المستقیم.یا فضیل بن یسار،إنّ المؤمن لو أصبح له ما بین المشرق و المغرب کان ذلک خیرا له و لو أصبح مقطّعا أعضاؤه کان ذلک خیرا له.یا فضیل بن یسار،إنّ اللّه لا یفعل بالمؤمن إلاّ ما هو خیر له.یا فضیل بن یسار،لو عدلت الدّنیا عند اللّه عزّ و جلّ جناح بعوضه ما سقی عدوّه منها شربه ماء.یا فضیل بن یسار،إنّه من کان همّه همّا واحدا کفاه اللّه همّه،و من کان همّه فی کلّ واد لم یبال اللّه بأیّ واد هلک.

[٢٣٢٢]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن ابن مسکان،عن منصور الصّیقل و المعلّی بن خنیس قالا:

سمعنا أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه عزّ و جلّ:ما تردّدت فی شیء أنا فاعله کتردّدی فی موت عبدی المؤمن،إنّنی لأحبّ لقاءه و یکره الموت فأصرفه عنه،و إنّه لیدعونی فأجیبه و إنّه لیسألنی فأعطیه،و لو لم یکن فی الدّنیا إلاّ واحد من عبیدی مؤمن لاستغنیت به عن جمیع خلقی و لجعلت له من إیمانه أنسا لا یستوحش إلی أحد.

ص :5٣6

مؤمن سزاوار نیست که در هراس خود با برادر و جز او همدم شود که مؤمن در دین خود گرامی است.

[٢٣٢١]5-فضیل یسار گفت:به نزد خداوند صادق علیه السّلام رفتم.در بیماری ای که جز سر،از او چیزی باقی نگذاشته بود.آن گاه ایشان فرمودند:ای فضیل من فراوان می گویم که وقتی خداوند مردی را با این امر آشنا کند،هیچ باکی بر او نیست که بر سر کوهی بماند تا مرگش فرارسد.ای فضیل یسار مردم به چپ و راست رفتند ولی ما و شیعیانمان به صراط مستقیم هدایت شدیم.ای فضیل یسار اگر آنچه میان خاور و باختر است برای مؤمن باشد،همان خیر او است و اگر اعضای تنش بریده گردد نیز خیر او است.ای فضیل یسار خداوند با مؤمن جز خیر نمی کند،ای فضیل یسار اگر این دنیا در نزد خداوند شکوهمند به اندازۀ بال مگسی می ارزید به دشمنانش از آن شربت آبی هم نمی نوشانید.ای فضیل یسار هرکس که هدفش یکی باشد،خداوند او را به هدفش می رساند ولی هرکس که هدفش در هر دره ای بگردد خدا اهمّیت نمی دهد که او در کدام دره بمیرد.

[٢٣٢٢]6-منصور صیقل و معلاّی خنیس گفته اند:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدیم که رسول خدا فرموده اند:خداوند عزّتمند فرمود:در هیچ کاری که من انجام دهنده اش بودم جز در مرگ بندۀ مؤمنم،برنگشتم.من دیدارش را دوست می دارم ولی او مرگ را نمی پسندد،پس مرگ را از او بازمی گردانم.او مرا می خواند و من پاسخش می دهم،او از من می خواهد و من می دهم.و اگر در دنیا جز یکی از بندگانم مؤمن نباشند من به سبب او،از همۀ آفریدگانم بی نیازی می جویم و از ایمانش انسی برایش قرار می دهم تا با هیچ کسی همدم نگردد.

ص :5٣٧

باب فی سکون المؤمن إلی المؤمن

[٢٣٢٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن یونس،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیسکن إلی المؤمن کما یسکن الظّمآن إلی الماء البارد.

باب فیما یدفع اللّه بالمؤمن

[٢٣٢4]١-محمّد بن یحیی،عن علیّ بن الحسن التّیمیّ،عن محمّد بن عبد اللّه بن زراره،عن محمّد بن الفضیل،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه لیدفع بالمؤمن الواحد عن القریه الفناء.

[٢٣٢5]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا یصیب قریه عذاب و فیها سبعه من المؤمنین.

[٢٣٢6]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن غیر واحد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قیل له فی العذاب إذا نزل بقوم یصیب المؤمنین؟قال:نعم،و لکن یخلصون بعده.

باب فی أنّ المؤمن صنفان

[٢٣٢٧]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن نصیر أبی الحکم الخثعمیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن مؤمنان:فمؤمن صدق بعهد اللّه و وفی بشرطه و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: رِجٰالٌ صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اللّٰهَ عَلَیْهِ فذلک الّذی لا تصیبه أهوال الدّنیا

ص :5٣٨

آرامش یافتن مؤمن در کنار مؤمن

[٢٣٢٣]١-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن با مؤمن آرام می گیرد چنان که تشنه با آب سرد آرام می گیرد.

آنچه خداوند به وسیلۀ مؤمن برطرف می کند

[٢٣٢4]١-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند به سبب یک مؤمن نابودی را از شهری برطرف می کند.

[٢٣٢5]٢-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:چون در شهری هفت مؤمن باشد هیچ عذابی به آن نمی رسد.

[٢٣٢6]٣-چندین نفر روایت کرده اند که به حضرت صادق علیه السّلام عرض شد:آیا وقتی عذاب بر مردمی فرود می آید،به مؤمنان ایشان هم می رسد؟فرمودند:آری ولی پس از آن،نجات می یابند.

مؤمنان دو گروه اند

[٢٣٢٧]١-نصیر ابو حکم خثعمی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

مؤمنان دو گونه اند:مؤمنی که پیمان خدا را پذیرفته و شرایطش را پاس داشته است و این همان است که خدای شکوهمند فرموده است:«مردانی که آنچه را با خدا پیمان بسته بودند،پذیرفتند.»[احزاب(٣٣):٢٣]و این مؤمنی است که نه هراس دنیا و نه

ص :5٣٩

و لا أهوال الآخره و ذلک ممّن یشفع و لا یشفع له،و مؤمن کخامه الزّرع، تعوجّ أحیانا،و تقوم أحیانا فذلک ممّن تصیبه أهوال الدّنیا و أهوال الآخره،و ذلک ممّن یشفع له و لا یشفع.

[٢٣٢٨]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن عبد اللّه،عن خالد العمّیّ،عن خضر بن عمرو،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:المؤمن مؤمنان:مؤمن وفی للّه بشروطه الّتی شرطها علیه،فذلک مع النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین و حسن أولئک رفیقا،و ذلک من یشفع و لا یشفع له،و ذلک ممّن لا تصیبه أهوال الدّنیا و لا أهوال الآخره؛و مؤمن زلّت به قدم فذلک کخامه الزّرع کیفما کفأته الرّیح انکفأ،و ذلک ممّن تصیبه أهوال الدّنیا و الآخره؛و یشفع له و هو علی خیر

[٢٣٢٩]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن یونس بن یعقوب،عن أبی مریم الأنصاریّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قام رجل بالبصره إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال:یا أمیر المؤمنین،أخبرنا عن الإخوان،فقال:الإخوان صنفان:إخوان الثّقه و إخوان المکاشره؛فأمّا إخوان الثّقه فهم الکفّ و الجناح و الأهل و المال،فإذا کنت من أخیک علی حدّ الثّقه فابذل له مالک و بدنک،و صاف من صافاه و عاد من عاداه،و اکتم سرّه و عیبه و أظهر منه الحسن؛و اعلم أیّها السّائل أنّهم أقلّ من الکبریت الأحمر، و أمّا إخوان المکاشره فإنّک تصیب لذّتک منهم فلا تقطعنّ ذلک منهم،و لا تطلبنّ ما وراء ذلک من ضمیرهم،و ابذل لهم ما بذلوا لک من طلاقه الوجه و حلاوه اللّسان.

ص :54٠

هراس آخرت به او نمی رسد.و او از کسانی است که شفاعت می کند نه این که شفاعت بشود.و مؤمن گروه دیگر همچون ساقۀ تازۀ گیاه است که گاه کج و گاه راست می شود.چنین مؤمنی از کسانی است که هراس دنیا و هراس آخرت به او می رسد و از کسانی است که برایش شفاعت می کنند و خود شفاعت نمی کند.

[٢٣٢٨]٢-خضر عمرو گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:مؤمنان دو گروه اند:مؤمنی که شروط خدا با خودش را پاس داشته است.که با پیامبران و راستان و شهیدان و نیکان است و ایشان خوب رفیقانی هستند.او از کسانی است که شفاعت می کند نه این که شفاعت شود.و او از کسانی است که نه هراس دنیا و نه هراس آخرت به او نمی رسد.و مؤمنی هم هست که گامی او را لغزانده است.

او همچون ساقۀ تازۀ گیاهی است که باد او را به هر سو کج کند،کج می شود.و او از کسانی است که هم هراس دنیا و هم هراس آخرت به او می رسد و او از کسانی است که برایش شفاعت می شود و نیک سرانجام است.

[٢٣٢٩]٣-ابو مریم انصاری روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در بصره مردی برخاست و به امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد،ای امیر مؤمنان برای ما از برادران[مؤمن]بفرما.

حضرت فرمودند:برادران دو گروه اند:برادران اطمینان و برادران گشاده رو.

برادران اطمینان،دست و بازو و خاندان و مال اند.پس هرگاه به برادرت اطمینان یافتی،مال و بدنت را به او ببخش،با دوستان نابش خالص باشد و با دشمنانش دشمنی کن،راز و عیبش را بپوشان و نیکی اش را آشکار گردان.و ای پرسشگر بدان که آنان از کبریت سرخ نیز اندک ترند.امّا برادران گشاده رو،کسانی که از ایشان دل خوش می شوی.پس تو نیز این دل خوشی را از ایشان دریغ نکن و جز این هم از درونشان نخواه.و آنچه از گشاده رویی و شیرین زبانی به تو بخشیده اند تو نیز ببخش.

ص :54١

باب ما أخذه اللّه علی المؤمن من الصّبر علی ما یلحقه فیما ابتلی به

[٢٣٣٠]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن داود بن فرقد.عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أخذ اللّه میثاق المؤمن علی أن لا تصدّق مقالته و لا ینتصف من عدوّه،و ما من مؤمن یشفی نفسه إلاّ بفضیحتها لأنّ کلّ مؤمن ملجم.

[٢٣٣١]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،جمیعا عن ابن محبوب،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ اللّه أخذ میثاق المؤمن علی بلایا أربع،أیسرها علیه مؤمن یقول بقوله یحسده،أو منافق یقفو أثره،أو شیطان یغویه،أو کافر یری جهاده،فما بقاء المؤمن بعد هذا.

[٢٣٣٢]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن ابن مسکان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أفلت المؤمن من واحده من ثلاث و لربّما اجتمعت الثّلاث علیه:إمّا بغض من یکون معه فی الدّار،یغلق علیه بابه یؤذیه،أو جار یؤذیه،أو من فی طریقه إلی حوائجه یؤذیه.و لو أنّ مؤمنا علی قلّه جبل لبعث اللّه عزّ و جلّ إلیه شیطانا یؤذیه و یجعل اللّه له من إیمانه أنسا لا یستوحش معه إلی أحد.

[٢٣٣٣]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن داود بن سرحان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أربع لا یخلو منهنّ:المؤمن أو واحده منهنّ مؤمن یحسده و هو أشدّهنّ علیه،و منافق یقفو أثره،أو عدوّ یجاهده،أو شیطان یغویه.

ص :54٢

پیمان گرفتن خداوند از مؤمن برای شکیبایی اش در گرفتاری

[٢٣٣٠]١-داود فرقد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند از مؤمن بر این که گفتارش پذیرفته نشود و از دشمنش انتقام گرفته نشود پیمان گرفته است و هیچ مؤمنی نیست که جانش جز با رسوایی غروب کند؛زیرا همۀ مؤمنان لگام بر دهان اند.

[٢٣٣١]٢-ابو حمزه ثمالی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا خداوند بر چهار بلا از مؤمن پیمان گرفته است که آسان ترین اش حسدورزیدن مؤمنی است به او که هم عقیدۀ او است یا منافقی که دنبال ردّپای او است یا شیطانی که او را گمراه می کند یا کافری که قصد جنگ با او دارد.و پس از این همه،از مؤمن چه می ماند.

[٢٣٣٢]٣-ابن مسکان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مؤمن نمی تواند خود را از یکی از سه چیز برهاند و چه بسا هر سه چیز بر او گرد آیند.یا دشمنی هم خانه که در را به رویش بسته،آزارش می رساند یا همسایه ای که آزار می کند یا کسی که در راه رسیدن او به نیازمندی هایش قرار دارد.و اگر مؤمنی بر قلّۀ کوهی هم باشد خداوند عزّتمند شیطانی را به سویش می فرستد تا او را بیازارد درحالی که برای او هم از ایمانش انسی می گذارد تا با وجود آن با کسی همدم نشود.

[٢٣٣٣]4-داود سرحان گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

چهار چیز است که مؤمن از همه یا یکی از آنها برکنار نیست:مؤمنی که به او حسد بورزد و این سخت ترین آن چهار چیز است،منافقی که ردّ او را می پاید،دشمنی که با او می ستیزد،یا شیطانی که گمراهش می کند.

ص :54٣

[٢٣٣4]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن سنان، عن عمّار بن مروان،عن سماعه بن مهران،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل ولیّه فی الدّنیا غرضا لعدوّه.

[٢٣٣5]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن محمّد بن عجلان قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فشکا إلیه رجل الحاجه،فقال له:اصبر فإنّ اللّه سیجعل لک فرجا.قال:ثمّ سکت ساعه ثمّ أقبل علی الرّجل فقال:أخبرنی عن سجن الکوفه،کیف هو؟فقال:-أصلحک اللّه-ضیّق منتن و أهله بأسوإ حال، قال:فإنّما أنت فی السّجن،فترید أن تکون فیه فی سعه؟أما علمت أنّ الدّنیا سجن المؤمن.

[٢٣٣6]٧-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن إبراهیم الحذّاء،عن محمّد بن صغیر،عن جدّه شعیب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:الدّنیا سجن المؤمن فأیّ سجن جاء منه خیر؟

[٢٣٣٧]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحجّال،عن داود بن أبی یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن مکفّر.

و فی روایه أخری:و ذلک أنّ معروفه یصعد إلی اللّه فلا ینشر فی النّاس و الکافر مشکور.

[٢٣٣٨]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مؤمن إلاّ و قد وکّل اللّه به أربعه:شیطانا یغویه یرید أن یضلّه،و کافرا

ص :544

[٢٣٣4]5-سماعۀ مهران روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند در این دنیا دوست خود را هدف تیر دشمنش قرار داده است.

[٢٣٣5]6-محمّد عجلان گفته است:من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی از نیازمندی شکایت کرد.حضرت به او فرمود:شکیبایی کن که خداوند برایت گشایشی خواهد گذاشت.سپس مدّتی خاموشی گزید و آن گاه به آن مرد رو کرده، فرمود:برایم از زندان کوفه بگو که چگونه جایی است؟او عرض کرد:-خدا کارت را بسامان کند-تنگ و بدبو است و گرفتارانش در بدترین حال اند.

حضرت فرمودند:تو هم در زندانی.آیا می خواهی در زندان آسوده باشی؟مگر نمی دانی که دنیا زندان مؤمن است؟

[٢٣٣6]٧-شعیب گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:دنیا زندان مؤمن است.و از کدام زندان خیر و خوشی می آید؟

[٢٣٣٧]٨-داود ابو یزید روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مؤمن بسیار ناسپاسی می شود.

و در روایت دیگری آمده است:و این بدان جهت است که نیکی او به سوی خدا بالا می رود و در میان مردم پراکنده نمی شود.ولی کافر سپاسگزاری می شود.

[٢٣٣٨]٩-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ مؤمنی نیست که خداوند چهار نفر را بر او نگمارده باشد:شیطانی که او را می فریبد تا

ص :545

یغتاله و مؤمنا یحسده و هو أشدّهم علیه،و منافقا یتتبّع عثراته.

[٢٣٣٩]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إذا مات المؤمن خلّی علی جیرانه من الشّیاطین عدد ربیعه و مضر،کانوا مشتغلین به.

[٢٣4٠]١١-سهل بن زیاد،عن یحیی بن المبارک،عن عبد اللّه بن جبله،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما کان و لا یکون و لیس بکائن مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه؛و لو أنّ مؤمنا فی جزیره من جزائر البحر لابتعث اللّه له من یؤذیه.

[٢٣4١]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن أبی أیّوب،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما کان فیما مضی و لا فیما بقی و لا فیما أنتم فیه مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه

[٢٣4٢]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:ما کان و لا یکون إلی أن تقوم السّاعه مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه.

باب شدّه ابتلاء المؤمن

[٢٣4٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه عن ابن أبی عمیر،عن هشام،بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء،ثمّ الّذین یلونهم،ثمّ الأمثل فالأمثل.

[٢٣44]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن

ص :546

گمراهش گرداند،کافری که در کمین او است،مؤمنی که به او حسد می ورزد-و این سخت ترین این چهار تا است-و منافقی که لغزش هایش را دنبال می کند.

[٢٣٣٩]١٠-جابر گفت:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:وقتی مؤمن بمیرد همسایگانش را با شیاطینی به شمار[دو قبیلۀ]ربیعه و مضر تنها می گذارد در حالی که پیش از آن به سبب او از ایشان بازداشته می شدند.

[٢٣4٠]١١-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:نبوده و نیست و نخواهد بود مؤمنی که همسایه اش او را نیازارد.اگر مؤمنی در جزیره ای از جزیره های دریا باشد،خداوند کسی را به سویش برمی انگیزد تا او را بیازارد.

[٢٣4١]١٢-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در گذشته نبوده،در آینده هم نخواهد بود و اینک نیز نیست مؤمنی که همسایه اش او را نیازارد.

[٢٣4٢]١٣-معاویۀ عمّار گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:نبوده و تا قیامت هم نخواهد بود مؤمنی که همسایه اش او را نیازارد.

دشواری گرفتاری مؤمن

[٢٣4٣]١-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سخت دچارترین مردم،پیامبران اند و سپس کسانی که از ایشان پیروی می کنند و سپس بهترین و به نیکی نزدیک ترین آنان.

[٢٣44]٢-عبد الرحمان حجّاج گفت:نزد حضرت صادق علیه السّلام از بلا سخن رفت

ص :54٧

محبوب،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

ذکر عند أبی عبد اللّه علیه السّلام البلاء و ما یخصّ اللّه عزّ و جلّ به المؤمن،فقال:

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من أشدّ النّاس بلاء فی الدّنیا؟فقال:النّبیّون ثمّ الأمثل فالأمثل و یبتلی المؤمن بعد علی قدر إیمانه و حسن أعماله،فمن صحّ إیمانه و حسن عمله اشتدّ بلاؤه و من سخف إیمانه و ضعف عمله قلّ بلاؤه.

[٢٣45]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن عمّار بن مروان،عن زید الشّحّام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ عظیم الأجر لمع عظیم البلاء،و ما أحبّ اللّه قوما إلاّ ابتلاهم.

[٢٣46]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن حمّاد بن عیسی،عن ربعیّ بن عبد اللّه،عن فضیل بن یسار، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء ثمّ الأوصیاء ثمّ الأماثل فالأماثل.

[٢٣4٧]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ عبادا فی الأرض من خالص عباده،ما ینزل من السّماء تحفه إلی الأرض إلاّ صرفها عنهم إلی غیرهم و لا بلیّه إلاّ صرفها إلیهم.

[٢٣4٨]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أحمد بن عبید،عن الحسین بن علوان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

-و عنده سدیر-إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا،و إنّا و إیّاکم یا سدیر لنصبح به و نمسی.

[٢٣4٩]٧-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن

ص :54٨

و از آنچه خداوند عزّتمند مؤمن را به آن اختصاص داده است که حضرت فرمود:

از رسول خدا پرسیدند:در دنیا چه کسی سخت دچارترین مردمان است؟ فرمودند:پیامبران و سپس بهترین و به نیکی نزدیک ترین مردمان و پس از آن مؤمن است که به اندازۀ ایمانش و نیکی اعمالش دچار می شود.پس هرکس ایمانش درست بوده،عملش نیکو باشد،سخت تر دچار می گردد و آن که ایمانش بی مایه و عملش سست است،بلایش اندک است.

[٢٣45]٣-زید شحّام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا پاداش بزرگ به همراه بلای بزرگ است.و چون خداوند مردمانی را دوست داشته باشد،دچارشان می کند.

[٢٣46]4-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:سخت دچارترین مردمان،پیامبران اند و سپس جانشینان ایشان و سپس بهترین و به نیکی نزدیک ترین آنان.

[٢٣4٧]5-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند،در زمین،بندگان خالصی دارد که وقتی از آسمان تحفه ای به زمین فرو بفرستد،از ایشان بازگردانده،به سوی دیگران می فرستد و چون بلایی باشد به سوی آنان می فرستد.

[٢٣4٨]6-حسین علوان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام-درحالی که سدیر نزدشان بود-فرمودند:خداوند وقتی بنده ای را دوست داشته باشد او را با بلا،به سختی می فشارد و ای سدیر ما و شما با بلا صبح و شام می کنیم.

[٢٣4٩]٧-حمّاد از پدرش روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:وقتی

ص :54٩

سنان،عن الولید بن علاء،عن حمّاد،عن أبیه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی إذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا و ثجّه بالبلاء ثجّا،فإذا دعاه قال:لبّیک عبدی،لئن عجّلت لک ما سألت إنّی علی ذلک لقادر،و لئن ادّخرت لک فما ادّخرت لک فهو خیر لک.

[٢٣5٠]٨-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن زید الزّرّاد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ عظیم البلاء یکافأ به عظیم الجزاء،فإذا أحبّ اللّه عبدا ابتلاه بعظیم البلاء،فمن رضی فله عند اللّه الرّضا،و من سخط البلاء فله عند اللّه السّخط.

[٢٣5١]٩-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن زکریّا بن الحرّ، عن جابر بن یزید،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّما یبتلی المؤمن فی الدّنیا علی قدر دینه؛أو قال:علی حسب دینه.

[٢٣5٢]١٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن بعض أصحابه، عن محمّد بن المثنّی الحضرمیّ،عن محمّد بن بهلول بن مسلم العبدیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّما المؤمن بمنزله کفّه المیزان،کلّما زید فی إیمانه زید فی بلائه.

[٢٣5٣]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:المؤمن لا یمضی علیه أربعون لیله إلاّ عرض له أمر یحزنه،یذکّر به.

[٢٣54]١٢-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن الحسین،عن صفوان،عن

ص :55٠

خداوند پاک و والا بنده ای را دوست بدارد او را با بلا می فشارد و جگر خونش می کند،و چون او به درگاه خداوند دعا کند،می فرماید:جانم ای بندۀ من.من به شتاب در دادن آنچه از من می خواهی توانایم ولی آن را برایت ذخیره می کنم،که آنچه من برایت ذخیره کنم بهتر است.

[٢٣5٠]٨-زید زرّاد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

همانا بلای بزرگ با پاداش بزرگ جزا داده می شود.و چون خداوند بنده ای را دوست بدارد او را به بلای بزرگ دچارش می کند تا هرکس خرسند شود خرسندی خدا برای او باشد و هرکس خشمگین گردد،خشم خدا برای او باشد.

[٢٣5١]٩-جابر یزید روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن در این دنیا به اندازۀ دینش دچار بلا می شود.

[٢٣5٢]١٠-محمّد بن بهلول بن مسلم عبدی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن به منزلۀ کفّۀ ترازو است که هرگاه به ایمانش افزوده شود، بلایش می افزاید.

[٢٣5٣]١١-محمّد مسلم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:بر مؤمن چهار روز نمی گذرد که موضوعی پیش آمده،اندوهگین اش می کند تا با آن به یاد خدا افتد.

[٢٣54]١٢-ناجیه گفته است:به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم:مغیره می گوید:

ص :55١

معاویه بن عمّار،عن ناجیه قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام:إنّ المغیره یقول إنّ المؤمن لا یبتلی بالجذام و لا بالبرص و لا بکذا و لا بکذا؟فقال:إن کان لغافلا عن صاحب یاسین إنّه کان مکنّعا-ثمّ ردّ أصابعه-فقال:کأنّی أنظر إلی تکنیعه أتاهم فأنذرهم،ثمّ عاد إلیهم من الغد فقتلوه،ثمّ قال:إنّ المؤمن یبتلی بکلّ بلیّه و یموت بکلّ میته إلاّ أنّه لا یقتل نفسه.

[٢٣55]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ،عن عبید بن زراره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ المؤمن من اللّه عزّ و جلّ لبأفضل مکان- ثلاثا-إنّه لیبتلیه بالبلاء ثمّ ینزع نفسه عضوا عضوا من جسده و هو یحمد اللّه علی ذلک.

[٢٣56]١4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن فضیل بن عثمان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فی الجنّه منزله لا یبلغها عبد إلاّ بالابتلاء فی جسده.

[٢٣5٧]١5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه، عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ،عن أبی یحیی الحنّاط،عن عبد اللّه بن أبی یعفور قال:

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام ما ألقی من الأوجاع-و کان مسقاما-فقال لی:یا عبد اللّه،لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی المصائب لتمنّی أنّه قرّض بالمقاریض.

[٢٣5٨]١6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن یونس بن رباط قال:

ص :55٢

مؤمن به جذام و پیسی و به فلان و فلان دچار نمی شود؟فرمودند:او صاحب یاسین[مؤمن آل فرعون]را که دستش شل بود فراموش کرده است.آن گاه فرمود:

گویا او را می بینم که با دست شل اش به نزد آنان رفت و بیمشان داد و چون فردا به نزدشان رفت او را کشتند.سپس فرمودند:همانا مؤمن به هر بلایی دچار می شود و با هر مرگی می میرد ولی خودکشی نمی کند.

[٢٣55]١٣-عبید زراره گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا مؤمن در نزد خدای عزّتمند در برترین جایگاه است-و سه بار باز فرمود-همانا خداوند او را به بلا دچار می کند،سپس عضو عضو بدنش را می برد ولی او خداوند را بر این کار سپاس می گوید.

[٢٣56]١4-فضیل عثمان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا در بهشت جایگاهی است که هیچ بنده ای جز با دچار شدن به بلایی در بدن به آن نمی رسد.

[٢٣5٧]١5-عبد اللّه ابو یعفور گفت:از دردهایی که به من می رسید به حضرت صادق علیه السّلام شکایت کردم-او همیشه بیمار بود-حضرت فرمودند:ای عبد اللّه اگر مؤمن بداند که چه پاداشی در مصیبت ها است آرزو می کند که با چندین قیچی تکّه تکّه شود.

[٢٣5٨]١6-یونس رباط گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا اهل

ص :55٣

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ أهل الحقّ لم یزالوا منذ کانوا فی شدّه أما إنّ ذلک إلی مدّه قلیله و عافیه طویله.

[٢٣5٩]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن بعض أصحابه،عن الحسین بن المختار،عن أبی أسامه،عن حمران،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرّجل أهله بالهدیّه من الغیبه،و یحمیه الدّنیا کما یحمی الطّیب المریض.

[٢٣6٠]١٨-علیّ،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن محمّد بن یحیی الخثعمیّ،عن محمّد بن بهلول العبدیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لم یؤمن اللّه المؤمن من هزاهز الدّنیا و لکنّه آمنه من العمی فیها و الشّقاء فی الآخره.

[٢٣6١]١٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن نعیم الصّحّاف،عن ذریح المحاربیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:إنّی لأکره للرّجل أن یعافی فی الدّنیا فلا یصیبه شیء من المصائب.

[٢٣6٢]٢٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن نوح بن شعیب، عن أبی داود المسترقّ رفعه،قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:دعی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی طعام فلمّا دخل منزل الرّجل نظر إلی دجاجه فوق حائط قد باضت فتقع البیضه علی وتد فی حائط فثبتت علیه و لم تسقط و لم تنکسر،فتعجّب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم منها،فقال له الرّجل:أعجبت من هذه البیضه؟فو الّذی بعثک بالحقّ ما رزئت شیئا قطّ[قال]:فنهض رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و لم یأکل من طعامه شیئا و قال:من لم یرزأ فما للّه فیه من حاجه.

ص :554

حقّ از آغاز هماره در سختی بوده اند.هان که این،مدّتش اندک است ولی عافیتش طولانی است.

[٢٣5٩]١٧-حمران روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند شکوهمند مؤمن را با بلا نگهداری می کند همچنان که مرد خانواده اش را در غیبت خودش با هدیه نگاه می دارد.و او را از دنیا چنان پرهیز می دهد که پزشک، بیمار را پرهیز می دهد.

[٢٣6٠]١٨-محمّد بن بهلول عبدی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:خداوند مؤمن را از بلاهای پریشان کنندۀ دنیا ایمن نکرده،بلکه او را از نابینایی در دنیا و بدبختی در آخرت ایمن کرده است.

[٢٣6١]١٩-ذریح محاربی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند:من دوست ندارم که مرد در دنیا در عافیت باشد و هیچ مصیبتی به او نرسد.

[٢٣6٢]٢٠-از ابو داود مسترقّ حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده،روایت شده که فرمودند:پیامبر گرامی به خانه ای دعوت شد.چون حضرت به آن خانه رفت مرغی را بر روی دیوار دید که تخم گذاشته و آن تخم بر روی میخی در آن دیوار ایستاده و نمی افتد و نمی شکند.پس به شگفت آمد.

صاحب خانه به ایشان عرض کرد:آیا برای آن تخم مرغ شگفت زده شده اید؟ سوگند به کسی که تو را به حقّ فرستاده،من هیچ گاه دچار کاستی نشده ام.ناگاه رسول خدا برخاسته،در خانۀ او چیزی نخورد و فرمود:هرکس دچار رنج نمی شود،خدا را به او میلی نیست.

ص :555

[٢٣6٣]٢١-عنه،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،و أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لا حاجه للّه فیمن لیس له فی ماله و بدنه نصیب.

[٢٣64]٢٢-محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد عن محمّد بن سنان عن عثمان النّوّاء عمّن ذکره عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یبتلی المؤمن بکلّ بلیّه و یمیته بکلّ میته و لا یبتلیه بذهاب عقله،أما تری أیّوب کیف سلّط إبلیس علی ماله و علی ولده و علی أهله و علی کلّ شیء منه و لم یسلّط علی عقله،ترک له لیوحّد اللّه به.

[٢٣65]٢٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه،عن سلیمان بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّه لیکون للعبد منزله عند اللّه فما ینالها إلاّ بإحدی خصلتین:إمّا بذهاب ماله،أو ببلیّه فی جسده.

[٢٣66]٢4-عنه،عن ابن فضّال،عن مثنّی الحنّاط،عن أبی أسامه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ:لو لا أن یجد عبدی المؤمن فی قلبه لعصبت رأس الکافر بعصابه حدید،لا یصدّع رأسه أبدا.

[٢٣6٧]٢5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسین بن عثمان،عن عبد اللّه بن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:مثل المؤمن کمثل خامه الزّرع تکفئها الرّیاح کذا و کذا،و کذلک المؤمن تکفئه الأوجاع و الأمراض،و مثل المنافق کمثل الإرزیّه المستقیمه الّتی لا یصیبها شیء حتّی یأتیه الموت فیقصفه قصفا.

ص :556

[٢٣6٣]٢١-عبد الرّحمان و ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که رسول خدا فرمود:خدا به کسی که در مال و تنش بهره ای برای او نیست، میلی ندارد.

[٢٣64]٢٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند مؤمن را به هر بلایی دچار کرده،به هر مرگی می میراند ولی عقلش را از بین نمی برد.نمی بینی که چگونه ابلیس بر مال و فرزندان و خانواده و بر همه چیز ایّوب چیره شد ولی نتوانست بر عقلش چیره شود.عقلش برای او باقی ماند تا با آن،خدا را به یکتایی بستاید.

[٢٣65]٢٣-سلیمان خالد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:برای بنده نزد خدا جایگاهی است که جز با دو کیفیّت به آن نمی رسد:یا به از بین رفتن مالش یا به بلایی در تن.

[٢٣66]٢4-ابو اسامه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند شکوهمند فرموده است:اگر بندۀ مؤمنم غمی به دلش راه نمی داد،سر کافر را با دستاری آهنین می بستم تا هرگز سردرد نگیرد.

[٢٣6٧]٢5-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

حکایت مؤمن همچون حکایت ساقۀ گیاهی است که بادها آن را به این سو و آن سو تکان می دهند.که دردها و بیماری ها نیز مؤمن را به این سو و آن سو می برند.

و حکایت منافق همچون حکایت عصای آهنین بی خمی است که هیچ آسیبی به آن نمی رسد تا مرگ به سراغش بیاید و او را خرد کند.

ص :55٧

[٢٣6٨]٢6-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یوما لأصحابه:ملعون کلّ مال لا یزکّی،ملعون کلّ جسد لا یزکّی و لو فی کلّ أربعین یوما مرّه،فقیل:یا رسول اللّه،أمّا زکاه المال فقد عرفناها فما زکاه الأجساد؟فقال لهم:أن تصاب بآفه،قال:فتغیّرت وجوه الّذین سمعوا ذلک منه،فلمّا رآهم قد تغیّرت ألوانهم قال لهم:أتدرون ما عنیت بقولی؟قالوا:لا یا رسول اللّه،قال:بلی،الرّجل یخدش الخدشه و ینکب النّکبه و یعثر العثره و یمرض المرضه و یشاک الشّوکه و ما أشبه هذا،حتّی ذکر فی حدیثه اختلاج العین.

[٢٣6٩]٢٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام:أ یبتلی المؤمن بالجذام و البرص و أشباه هذا؟قال:

فقال:و هل کتب البلاء إلاّ علی المؤمن.

[٢٣٧٠]٢٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عمّن رواه،عن الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن لیکرم علی اللّه حتّی لو سأله الجنّه بما فیها أعطاه ذلک من غیر أن ینتقص من ملکه شیئا و إنّ الکافر لیهون علی اللّه حتّی لو سأله الدّنیا بما فیها أعطاه ذلک من غیر أن ینتقص من ملکه شیئا.و إنّ اللّه لیتعاهد عبده المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الغائب أهله بالطّرف،و إنّه لیحمیه الدّنیا کما یحمی الطّیب المریض.

[٢٣٧١]٢٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن سماعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :55٨

[٢٣6٨]٢6-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که روزی رسول خدا به اصحابشان فرمودند:نفرین شده است هر مالی که پاک نشود،نفرین شده است هر بدنی که پاک نشود،اگرچه در هر چهل روز،یک بار باشد.گفتند:

ای رسول خدا ما می دانیم که پاک کنندۀ مال چیست ولی پاک کنندۀ بدن را نمی دانیم؟حضرت به آنان فرمود:[پاک کنندۀ بدن]آسیب خوردن است.در این هنگام چهره های آنان از شنیدن این سخن دگرگون شد.چون حضرت چنین دید،فرمود:آیا می فهمید که مقصودم چیست؟گفتند:خیر،ای رسول خدا.فرمودند:بله،این که انسان خراشی بردارد،حادثه ای ببیند،سر بخورد، بیمار بشود،خاری به او بخورد و مانند این ها.چنان که تکان تکان خوردن و لرزیدن چشم را هم فرمود.

[٢٣6٩]٢٧-ابن بکیر گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم:آیا مؤمن به جذام و پیسی و مانند این ها دچار می شود؟فرمودند:آیا بلا جز بر مؤمن نوشته شده است؟

[٢٣٧٠]٢٨-حلبی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن نزد خدا گرامی است چنان که اگر او بهشت را با آنچه در آن است از خدا بخواهد،آن را می دهد بی آن که از حکومتش چیزی کاسته شود،و همانا کافر نزد خدا خوار است،چنان که اگر او دنیا را با آنچه در آن است از خدا بخواهد،آن را به او می دهد بی آن که چیزی از شهریاری اش کاسته شود.همانا خداوند بندۀ مؤمنش را به سبب بلا نگاه می دارد چنان که مرد غایب،خانواده اش را با تحفه ها نگاه می دارد.

و همانا او را از دنیا پرهیز می دهد چنان که پزشک،بیمار را پرهیز می دهد.

[٢٣٧١]٢٩-سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در کتاب علی علیه السّلام آمده

ص :55٩

إنّ فی کتاب علیّ علیه السّلام:أنّ أشدّ النّاس بلاء النّبیّون،ثمّ الوصیّون،ثمّ الأمثل، فالأمثل و إنّما یبتلی المؤمن علی قدر أعماله الحسنه،فمن صحّ دینه و حسن عمله اشتدّ بلاؤه،و ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ لم یجعل الدّنیا ثوابا لمؤمن و لا عقوبه لکافر،و من سخف دینه و ضعف عمله قلّ بلاؤه،و أنّ البلاء أسرع إلی المؤمن التّقیّ من المطر إلی قرار الأرض.

[٢٣٧٢]٣٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن مالک بن عطیّه،عن یونس بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّ هذا الّذی ظهر بوجهی یزعم النّاس أنّ اللّه لم یبتل به عبدا له فیه حاجه،قال:فقال لی:لقد کان مؤمن آل فرعون مکنّع الأصابع، فکان یقول هکذا-و یمدّ یدیه-و یقول: یٰا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ .ثمّ قال لی:إذا کان الثّلث الأخیر من اللّیل فی أوّله،فتوضّ و قم إلی صلاتک الّتی تصلّیها فإذا کنت فی السّجده الأخیره من الرّکعتین الأولیین فقل و أنت ساجد:

«یا علیّ یا عظیم،یا رحمان یا رحیم،یا سامع الدّعوات،یا معطی الخیرات، صلّ علی محمّد و آل محمّد و أعطنی من خیر الدّنیا و الآخره ما أنت أهله و اصرف عنّی من شرّ الدّنیا و الآخره ما أنت أهله و اذهب عنّی بهذا الوجع-و تسمّیه-فإنّه قد غاظنی و أحزننی»و ألحّ فی الدّعاء قال فما وصلت إلی الکوفه حتّی أذهب اللّه به عنّی کلّه.

باب فضل فقراء المسلمین

[٢٣٧٣]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن محمّد بن سنان،عن العلاء،عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :56٠

است:همانا سخت بلاترین مردمان پیامبران اند و سپس جانشینان ایشان و سپس به نیکی نزدیک ترین شان.و مؤمن به اندازۀ اعمال نیک خود بلا می بیند.پس هرکس درست دین و نیک و عمل باشد،بلایش سخت تر است؛زیرا خداوند عزّتمند دنیا را پاداش مؤمن و کیفر کافر قرار نداده است و هرکس دینش بی مایه و عملش سست باشد،بلایش اندک است.همانا شتاب بلا به مؤمن پرهیزگار، بیشتر از شتاب باران به پستی های زمین است.

[٢٣٧٢]٣٠-یونس عمّار گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:دربارۀ این چیزی که بر صورتم پیدا شده،مردم می پندارند که خداوند هیچ بنده ای را که به او میل دارد به این بلا دچار نمی کند.حضرت به من فرمودند:مؤمن خاندان فرعون انگشتانش شل بود و با این حال دستانش را دراز می کرد و می گفت:«ای مردم از این فرستادگان پیروی کنید».[یس(٣6):٢٠]سپس حضرت به من فرمودند:

وقتی ثلث پایانی شب فرارسید،در آغازش وضو بگیر و نمازت را بخوان و چون به سجده پایانی دو رکعت نخستین رفتی در حال سجده بگو:«یا علیّ یا عظیم یا رحمن یا رحیم یا سامع الدّعوات یا معطی الخیرات صلّ علی محمّد و آل محمّد و اعطنی من خیر الدّنیا و الآخره ما انت اهله و اصرف عنّی من شرّ الدّنیا و الآخره ما أنت اهله و اذهب عنّی بهذا الوجع-و نامش را می بری-فانّه قد غاظنی و احزننی».

و اصرار کن.او گفته است:من هنوز به کوفه نرسیده بودم که خداوند همۀ آن را از بین برد.

فضیلت نیازمندان مسلمان

[٢٣٧٣]١-ابن ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا

ص :56١

إنّ فقراء المسلمین یتقلّبون فی ریاض الجنّه قبل أغنیائهم بأربعین خریفا، ثمّ قال:سأضرب لک،مثل ذلک إنّما مثل ذلک مثل سفینتین مرّ بهما علی عاشر فنظر فی إحداهما فلم یر فیها شیئا،فقال:أسربوها،و نظر فی ا[الأ]خری فإذا هی موقوره فقال:احبسوها.

[٢٣٧4]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن سعدان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:المصائب منح من اللّه و الفقر مخزون عند اللّه.

[٢٣٧5]٣-و عنه رفعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا علیّ،إنّ اللّه جعل الفقر أمانه عند خلقه،فمن ستره أعطاه اللّه مثل أجر الصّائم،القائم و من أفشاه إلی من یقدر علی قضاء حاجته فلم یفعل فقد قتله،أما إنّه ما قتله بسیف و لا رمح و لکنّه قتله بما نکی من قلبه.

[٢٣٧6]4-عنه،عن محمّد بن علیّ،عن داود الحذّاء،عن محمّد بن صغیر، عن جدّه شعیب،عن مفضّل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کلّما ازداد العبد إیمانا ازداد ضیقا فی معیشته.

[٢٣٧٧]5-و بإسناده قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لو لا إلحاح المؤمنین علی اللّه فی طلب الرّزق لنقلهم من الحال الّتی هم فیها إلی حال أضیق منها.

[٢٣٧٨]6-عنه،عن بعض أصحابه،رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما أعطی عبد من الدّنیا إلاّ اعتبارا،و ما زوی عنه إلاّ اختبارا.

[٢٣٧٩]٧-عنه،عن نوح بن شعیب و أبی إسحاق الخفّاف،عن رجل،

ص :56٢

نیازمندان مسلمان چهل پاییز پیش از توانگران شان در باغ های بهشت می گردند.

سپس فرمودند:برایت مثلی می آورم.حکایت این مسأله،حکایت دو کشتی تهی و پربار است که از پیش خراج گیری عبور کنند.که چون او به یکی از آن ها بنگرد و چیزی نبیند،می گوید:او را رها کنید و وقتی دیگری را پربار ببیند،می گوید:

این را متوقّف کنید.

[٢٣٧4]٢-سعدان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مصیبت ها داد و دهش خداوندند و فقر و نیازمندی گنجینه اش.

[٢٣٧5]٣-همو حدیثی را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده که رسول خدا فرمودند:ای علی همانا خداوند فقر را امانتی نزد آفریدگانش نهاد،که هرکس آن را بپوشاند خداوند،پاداش روزه دار شب زنده دار را به او می دهد و هرکس آن را نزد کسی آشکار کند که می تواند نیازش را برآورد،ولی برنمی آورد او را کشته است.آری او را با شمشیر و نیزه نکشته است بلکه او را با زخمی در دلش کشته است.

[٢٣٧6]4-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه به ایمان بنده ای افزوده شود تنگنای زندگی اش نیز افزایش می یابد.

[٢٣٧٧]5-همو روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:اگر اصرار مؤمنان در طلب روزی نبود،خداوند ایشان را به حالی تنگناتر می انداخت.

[٢٣٧٨]6-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که فرمودند:از دنیا چیزی به بنده ای داده نشد مگر برای عبرت و چیزی از او گرفته نشد مگر برای امتحان.

[٢٣٧٩]٧-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در دولت باطل

ص :56٣

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لیس لمصاص شیعتنا فی دوله الباطل إلاّ القوت،شرّقوا إن شئتم أو غرّبوا لن ترزقوا إلاّ القوت.

[٢٣٨٠]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن الحسن الأشعریّ،عن بعض مشایخه،عن إدریس بن عبد اللّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا علیّ،الحاجه أمانه اللّه عند خلقه فمن کتمها علی نفسه أعطاه اللّه ثواب من صلّی،و من کشفها إلی من یقدر أن یفرّج عنه و لم یفعل فقد قتله،أما إنّه لم یقتله بسیف و لا سنان و لا سهم و لکن قتله بما نکی من قلبه.

[٢٣٨١]٩-و عنه،عن أحمد،عن علیّ بن الحکم،عن سعدان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ اللّه عزّ و جلّ یلتفت یوم القیامه إلی فقراء المؤمنین شبیها بالمعتذر إلیهم فیقول:و عزّتی و جلالی ما أفقرتکم فی الدّنیا من هوان بکم علیّ و لترونّ ما أصنع بکم الیوم،فمن زوّد أحدا منکم فی دار الدّنیا معروفا فخذوا بیده فأدخلوه الجنّه،قال:فیقول رجل منهم:یا ربّ،إنّ أهل الدّنیا تنافسوا فی دنیاهم فنکحوا النّساء و لبسوا الثّیاب اللّیّنه و أکلوا الطّعام و سکنوا الدّور و رکبوا المشهور من الدّوابّ فأعطنی مثل ما أعطیتهم فیقول تبارک و تعالی،لک و لکلّ عبد منکم مثل ما أعطیت أهل الدّنیا منذ کانت الدّنیا إلی أن انقضت الدّنیا سبعون ضعفا.

[٢٣٨٢]١٠-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن إبراهیم بن عقبه،عن إسماعیل بن سهل و إسماعیل بن عبّاد جمیعا،یرفعانه إلی أبی عبد اللّه قال:

ما کان من ولد آدم مؤمن إلاّ فقیرا و لا کافر إلاّ غنیّا حتّی جاء إبراهیم علیه السّلام

ص :564

برای شیعیان خالص ما جز قوت بخور و نمیر نیست.اگر خواهید به مشرق و مغرب بروید،هرگز جز قوت،روزی داده نمی شوید.

[٢٣٨٠]٨-ادریس عبد اللّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:ای علی،نیاز،امانت خدا نزد آفریدگان است که هرکس آن را نزد خودش نهان کند،خداوند پاداش نمازگزار را به او می دهد و هرکس آن را نزد کسی آشکار کند که می تواند نیازش را برآورد و برنمی آورد،او را کشته است هان که او را به شمشیر و نیزه و تیر نکشته،بلکه او را به زخمی در دلش کشته است.

[٢٣٨١]٩-سعدان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند عزّتمند در روز قیامت مانند عذرخواهان،به فقیران مؤمن روکرده،می فرماید:

سوگند به عزّت و شکوهم که شما را در دنیا برای خواری تان در نزد من فقیر نکردم و امروز می بینید که با شما چه می کنم.پس هرکس در خانۀ دنیا به یکی از شما نیکی کرده،دستش را بگیرید و او را به بهشت ببرید،مردی از میان ایشان می گوید:پروردگارا اهل دنیا در جهان خودشان با یکدیگر مسابقه گذاشته،با زنان ازدواج کردند و جامه های نرم پوشیدند،خوراک ها خوردند و در خانه ها نشستند و بر چارپایان نامدار سوار شدند.اینک به من نیز چنان بده که به آنان دادی.خداوند پاک و والا می فرماید:هفتاد برابر آنچه از آغاز تا پایان دنیا به اهل دنیا داده ام برای تو و هر بنده ای مانند تو باد.

[٢٣٨٢]١٠-اسماعیل عبّاد حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که فرمودند:از فرزندان آدم هرکس مؤمن بود،فقیر بود و هرکس کافر

ص :565

فقال: رَبَّنٰا لاٰ تَجْعَلْنٰا فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا فصیّر اللّه فی هؤلاء أموالا و حاجه و فی هؤلاء أموالا و حاجه.

[٢٣٨٣]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

جاء رجل موسر إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقیّ الثّوب،فجلس إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،فجاء رجل معسر درن الثّوب فجلس إلی جنب الموسر،فقبض الموسر ثیابه من تحت فخذیه،فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أخفت أن یمسّک من فقره شیء؟قال:لا،قال:فخفت أن یصیبه من غناک شیء؟قال:لا،قال:فخفت أن یوسّخ ثیابک؟قال:لا،قال:فما حملک علی ما صنعت؟فقال:یا رسول اللّه، إنّ لی قرینا یزیّن لی کلّ قبیح و یقبّح لی کلّ حسن،و قد جعلت له نصف مالی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم للمعسر:أ تقبل؟قال:لا،فقال له الرّجل:و لم؟قال:أخاف أن یدخلنی ما دخلک.

[٢٣٨4]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن علیّ بن محمّد القاسانیّ،عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان بن داود المنقریّ،عن حفص بن غیاث،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی مناجاه موسی علیه السّلام:یا موسی،إذا رأیت الفقر مقبلا فقل:مرحبا بشعار الصّالحین،و إذا رأیت الغنی مقبلا فقل:ذنب عجّلت عقوبته.

[٢٣٨5]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:طوبی للمساکین بالصّبر و هم الّذین یرون ملکوت السّماوات و الأرض.

ص :566

بود،توانگر.تا ابراهیم علیه السّلام آمد و عرض کرد:«پروردگارا ما را وسیلۀ آزمایش کافران قرار نده.»[ممتحنه(6٠):5]پس خداوند مال ها و نیازی را در اینان و مال ها و نیازی را در آنان نهاد.

[٢٣٨٣]١١-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:مرد توانگر پاکیزه جامه ای به نزد رسول خدا آمد و در کنارش نشست.آن گاه مرد تنگدست چرکین جامه ای آمد و در کنار آن توانگر نشست.مرد توانگر جامه اش را زیر پاهایش کشید تا به پاهای آن مرد نخورد.رسول خدا به او فرمودند:آیا ترسیدی که از فقر او چیزی به تو برسد؟او عرض کرد:نه.حضرت فرمودند:پس ترسیدی که از توانگری ات چیزی به او برسد؟عرض کرد:نه.حضرت فرمودند:

ترسیدی که جامه هایت آلوده شود؟عرض کرد:نه.فرمودند:پس چه چیزی تو را به این کار واداشت؟عرض کرد:ای رسول خدا من هم نشینی دارم که زشتی ها را زیبا و زیبایی ها را زشت می نماید.و اینک من نیم مالم را به این مرد می دهم.

رسول خدا به مرد تنگدست فرمود:آیا می پذیری؟او عرض کرد:نه.مرد توانگر به او گفت:چرا؟او گفت:می ترسم چنان کنم که تو کردی.

[٢٣٨4]١٢-حفص غیاث از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در مناجات موسی علیه السّلام آمده است:ای موسی وقتی دیدی فقر به تو رو آورده،بگو:خوش آمدی ای نشان نیکوکاران.و چون دیدی توانگری به تو رو می آورد،بگو:گناهی است که کیفرش شتاب کرده است.

[٢٣٨5]١٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:خوشا تهی دستانی که شکیبایی می ورزند.و آنان کسانی هستند که شهریاری آسمان ها و زمین را می بینند.

ص :56٧

[٢٣٨6]١4-و بإسناده قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

یا معشر المساکین،طیبوا نفسا و أعطوا اللّه الرّضا من قلوبکم یثبکم اللّه عزّ و جلّ علی فقرکم،فإن لم تفعلوا فلا ثواب لکم.

[٢٣٨٧]١5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن عیسی الفرّاء،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا کان یوم القیامه أمر اللّه تبارک و تعالی منادیا ینادی بین یدیه:أین الفقراء؟فیقوم عنق من النّاس کثیر،فیقول:عبادی،فیقولون:لبّیک ربّنا،فیقول:

إنّی لم أفقرکم لهوان بکم علیّ و لکنّی إنّما اخترتکم لمثل هذا الیوم،تصفّحوا وجوه النّاس فمن صنع إلیکم معروفا لم یصنعه إلاّ فیّ فکافوه عنّی بالجنّه.

[٢٣٨٨]١6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن إبراهیم الحذّاء،عن محمّد بن صغیر،عن جدّه شعیب،عن مفضّل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:لو لا إلحاح هذه الشّیعه علی اللّه فی طلب الرّزق لنقلهم من الحال الّتی هم فیها إلی ما هو أضیق منها.

[٢٣٨٩]١٧-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال، عن محمّد بن الحسین بن کثیر الخزّاز،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی:أما تدخل السّوق؟أما تری الفاکهه تباع؟و الشّیء ممّا تشتهیه؟ فقلت:بلی،فقال:أما إنّ لک بکلّ ما تراه فلا تقدر علی شرائه،حسنه.

[٢٣٩٠]١٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن علیّ بن عفّان،عن مفضّل بن عمر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه جلّ ثناؤه لیعتذر إلی عبده المؤمن المحوج فی الدّنیا کما یعتذر الأخ إلی أخیه،فیقول:و عزّتی و جلالی ما أحوجتک فی الدّنیا من هوان کان بک

ص :56٨

[٢٣٨6]١4-همو روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:ای مردمان تهی دست خوشدل باشید و رضایتی قلبی به خداوند بدهید تا او برای فقرتان به شما پاداش دهد.و اگر چنین نکنید،پاداشی ندارید.

[٢٣٨٧]١5-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:چون روز قیامت شود خداوند پاک و والا به منادی ای فرمان می دهد تا در پیشگاهش فریاد کند:فقیران کجایند؟گروه بسیاری از مردمان برمی خیزند.پس خداوند می فرماید:بندگان من؟آنان می گویند:بله پروردگار ما.خداوند می فرماید:همانا شما را برای خواری تان در نزد خودم فقیر نکردم،بلکه همانا شما را برای چنین روزی برگزیدم.پس در چهره های مردمان جستجو کنید تا هرکس را که به شما نیکی ای کرده،که جز برای من نکرده از جانب من به بهشت ببرید.

[٢٣٨٨]١6-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:اگر اصرار این شیعیان در طلب روزی نبود،خداوند ایشان را به حالی تهی دستانه تر از آنچه هستند،می انداخت.

[٢٣٨٩]١٧-محمّد بن حسین بن کثیر خزّاز گفته است:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:آیا به بازار می روی؟آیا میوه ها و چیزهایی که به فروش می رسد و تو دلت می خواهد،می بینی؟من عرض کردم:بله.فرمودند:بدان برای هر آنچه می بینی و نمی توانی بخری،حسنه ای است.

[٢٣٩٠]١٨-مفضّل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا خداوند بزرگ ستایش،از بندۀ مؤمن نیازمندش در دنیا چنان عذر می خواهد که برادر از برادرش عذرخواهی می کند.و آن گاه می فرماید:سوگند به عزّت و شکوهم که تو را برای خواری ات در نزد خودم نیازمند نکردم.اینک این پرده را بردار و بنگر که به

ص :56٩

علیّ فارفع هذا السّجف فانظر إلی ما عوّضتک من الدّنیا،قال:فیرفع فیقول:ما ضرّنی ما منعتنی مع ما عوّضتنی.

[٢٣٩١]١٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن الحکم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا کان یوم القیامه قام عنق من النّاس حتّی یأتوا باب الجنّه فیضربوا باب الجنّه،فیقال لهم:من أنتم؟فیقولون:نحن الفقراء،فیقال لهم:أقبل الحساب؟ فیقولون:ما أعطیتمونا شیئا تحاسبونّا علیه،فیقول اللّه عزّ و جلّ:صدقوا، ادخلوا الجنّه.

[٢٣٩٢]٢٠-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن مبارک غلام شعیب قال:

سمعت أبا الحسن موسی علیه السّلام یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:إنّی لم أغن الغنیّ لکرامه به علیّ و لم أفقر الفقیر لهوان به علیّ،و هو ممّا ابتلیت به الأغنیاء بالفقراء و لو لا الفقراء،لم یستوجب الأغنیاء الجنّه.

[٢٣٩٣]٢١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن إسحاق بن عیسی،عن إسحاق بن عمّار و المفضّل بن عمر قالا:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:میاسیر شیعتنا أمناؤنا علی محاویجهم،فاحفظونا فیهم یحفظکم اللّه.

[٢٣٩4]٢٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:الفقر أزین للمؤمن من العذار علی خدّ الفرس.

[٢٣٩5]٢٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب عن

ص :5٧٠

جای آن دنیا چه به تو داده ام.او پرده را برمی دارد و آن گاه می گوید:با این چیزی که به من دادی،از آنچه مرا بازداشتی زیان نکردم.

[٢٣٩١]١٩-هشام حکم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرموده اند:چون روز قیامت شود،گروهی از مردمان برخاسته،تا در بهشت می آیند و آن را به صدا درمی آورند،به آنان گفته می شود:شما کیستید؟آنان می گویند:ما نیازمندان هستیم.به آنان گفته می شود:آیا پیش از حساب رسی آمده اید؟آنان می گویند:به ما چیزی ندادید که برایش حساب بکشید.آن گاه خداوند عزّتمند می فرماید:

درست می گویند،به بهشت درآیید.

[٢٣٩٢]٢٠-مبارک غلام شعیب گفت:از حضرت موسی الکاظم علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا خداوند شکوهمند می فرماید:من توانگر را به سبب گرامی بودنش در نزد خودم توانگر نکردم و نیز فقیر را به سبب خوار بودنش در نزد خودم فقیر نکردم.این از چیزهایی است که توانگران را با آن آزمودم.و اگر نیازمندان نبودند،توانگران سزاوار بهشت نمی شدند.

[٢٣٩٣]٢١-اسحاق عمّار و مفضّل عمر روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:توانگران شیعیان ما امانتداران ما بر نیازمندان شیعه اند.پس ما را در میان ایشان حفظ کنید تا خدا شما را نگاه دارد.

[٢٣٩4]٢٢-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:فقر برای مؤمن آراسته تر از لگام بر عذار اسب است.

[٢٣٩5]٢٣-سعید مسیّب گفته است:از حضرت سجّاد علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

ص :5٧١

عبد اللّه بن غالب،عن أبیه،عن سعید بن المسیّب قال:

سألت علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَوْ لاٰ أَنْ یَکُونَ النّٰاسُ أُمَّهً وٰاحِدَهً قال:عنی بذلک أمّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أن یکونوا علی دین واحد کفّارا کلّهم لَجَعَلْنٰا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ و لو فعل اللّه ذلک بأمّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لحزن المؤمنون و غمّهم ذلک و لم یناکحوهم و لم یوارثوهم.

باب

[٢٣٩6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن أبان بن عبد الملک قال:حدّثنی بکر الأرقط،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أو عن شعیب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه دخل علیه واحد فقال:

أصلحک،اللّه إنّی رجل منقطع إلیکم بمودّتی و قد أصابتنی حاجه شدیده و قد تقرّبت بذلک إلی أهل بیتی و قومی فلم یزدنی بذلک منهم إلاّ بعدا،قال:فما آتاک اللّه خیر ممّا أخذ منک،قال:جعلت فداک ادع اللّه لی أن یغنینی عن خلقه قال إنّ اللّه قسّم رزق من شاء علی یدی من شاء،و لکن سل اللّه أن یغنیک عن الحاجه الّتی تضطرّک إلی لئام خلقه.

[٢٣٩٧]٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الفقر الموت الأحمر،فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:الفقر من الدّینار و الدّرهم؟ فقال:لا،و لکن من الدّین.

باب أنّ للقلب أذنین ینفث فیهما الملک و الشّیطان

[٢٣٩٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حمّاد،عن

ص :5٧٢

«اگر نبود که مردمان یک گروه می شدند.»[زخرف(4٣):٣٣]فرمودند:مقصود امّت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند که[اگر نبود که]همگی بر یک دین کافر می شدند«سقف خانه های کافران به خداوند رحمتگر را نقره می کردیم.» [زخرف(4٣):٣٣]و اگر خداوند با امّت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- چنین می کرد،مؤمنان اندوهگین می شدند،این کار،ایشان را غمگین می کرد و آن گاه ازدواج از میان آنان رخت بربسته،دیگر میان خودشان ارث نمی گذاشتند.

باب

[٢٣٩6]١-بکر ارقط یا شعیب گفته اند،شخصی به خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمده،عرض کرد:خدا کارت را بسامان کند من مردی ام که دوستی ام را متوجّه شما کرده ام و اینک سخت نیازمند شده ام.به نزد خاندان و خویشانم رفتم ولی این کارم جز دوری از آنان به من نیفزود.حضرت فرمود:آنچه خدا به تو داده بهتر از چیزی است که از تو گرفته شده است.او عرض کرد:جانم فدایت از خدا بخواه که مرا از بندگانش بی نیاز کند.حضرت فرمودند:خداوند روزی هرکسی را به دست کسی دیگر تقسیم کرده است.ولی تو از خدا درخواست کن که تو را از نیازمندی به آفریدگان پست نگاه دارد.

[٢٣٩٧]٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:فقر،مرگ سرخ است.من به ایشان عرض کردم:فقر در دینار و درهم؟فرمودند:نه،بلکه در دین.

قلب دو گوش دارد که فرشته و شیطان در آن دو می دمند

[٢٣٩٨]١-حمّاد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ قلبی نیست

ص :5٧٣

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من قلب إلاّ و له أذنان،علی إحداهما ملک مرشد و علی الأخری شیطان مفتن،هذا یأمره و هذا یزجره،الشّیطان یأمره بالمعاصی و الملک یزجره عنها، و هو قول اللّه عزّ و جلّ: عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمٰالِ قَعِیدٌ مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ.

[٢٣٩٩]٢-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن سعدان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ للقلب أذنین،فإذا همّ العبد بذنب قال له روح الإیمان:لا تفعل،و قال له الشّیطان،افعل،و إذا کان علی بطنها نزع منه روح الإیمان.

[٢4٠٠]٣-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن أبان بن تغلب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من مؤمن إلاّ و لقلبه أذنان فی جوفه،أذن ینفث فیها الوسواس الخنّاس، و أذن ینفث فیها الملک،فیؤیّد اللّه المؤمن بالملک،فذلک قوله: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.

باب الرّوح الّذی أیّد به المؤمن

[٢4٠١]١-الحسین بن محمّد؛و محمّد بن یحیی،جمیعا عن علیّ بن محمّد بن سعد،عن محمّد بن مسلم،عن أبی سلمه،عن محمّد بن سعید بن غزوان، عن ابن أبی نجران،عن محمّد بن سنان،عن أبی خدیجه قال:

دخلت علی أبی الحسن علیه السّلام فقال لی:إنّ اللّه تبارک و تعالی أیّد المؤمن بروح منه تحضره فی کلّ وقت یحسن فیه و یتّقی،و تغیب عنه فی کلّ وقت

ص :5٧4

که دو گوش نداشته باشد.که بر یکی از آن ها فرشته ای هدایتگر است و بر دیگری شیطانی گمراه گر.این فرمان می دهد و آن باز می دارد.شیطان به گناه فرمان دهد و فرشته از آن باز می دارد.چنان که خداوند فرموده است:«بر راست و چپ او نشسته ای است.سخنی نمی گوید مگر این که مراقبی در کنارش حاضر است.»[قاف(5٠):

١٧ و ١٨].

[٢٣٩٩]٢-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:قلب دو گوش دارد که هرگاه بنده قصد گناه کند روح ایمان از آن گوش می گوید:نکن.و شیطان می گوید:بکن.و وقتی بنده بر شکم زنی بیفتد،روح ایمان از او جدا می شود.

[٢4٠٠]٣-ابان تغلب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ مؤمنی نیست که برای قلب درونش دو گوش نباشد:گوشی که شیطان وسوسه گر در آن می دمد و گوش دیگری که فرشته در آن می دمد.و خدا مؤمن را با فرشته،نیرومند می کند.چنان که فرموده است:«و ایشان را با روحی از سوی خودش نیرومند ساخت.» [مجادله(5٨):٢٢]

روحی که مؤمن با آن نیرومند شده است.

[٢4٠١]١-ابو خدیجه گفته است:به نزد حضرت ابو الحسن علیه السّلام رفتم و ایشان به من فرمودند:همانا خدای پاک و والا مؤمن را با روحی از سوی خودش نیرومند ساخته است که هرگاه او نیکی و پرهیزگاری می کند،با او است و هرگاه گناه می کند،

ص :5٧5

یذنب فیه و یعتدی،فهی معه تهتزّ سرورا عند إحسانه و تسیخ فی الثّری عند إساءته،فتعاهدوا عباد اللّه نعمه بإصلاحکم أنفسکم تزدادوا یقینا و تربحوا نفیسا ثمینا،رحم اللّه امرأ همّ بخیر فعمله أو همّ بشرّ فارتدع عنه،ثمّ قال:نحن نؤیّد الرّوح بالطّاعه للّه و العمل له.

باب الذّنوب

[٢4٠٢]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی علیه السّلام یقول:ما من شیء أفسد للقلب من خطیئه،إنّ القلب لیواقع الخطیئه فما تزال به حتّی تغلب علیه فیصیّر أعلاه أسفله.

[٢4٠٣]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن عبد اللّه بن مسکان،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَمٰا أَصْبَرَهُمْ عَلَی النّٰارِ فقال:

ما أصبرهم علی فعل ما یعلمون أنّه یصیّرهم إلی النّار.

[٢4٠4]٣-عنه،عن أبیه،عن النّضر بن سوید،عن هشام بن سالم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أما إنّه لیس من عرق یضرب و لا نکبه و لا صداع و لا مرض إلاّ بذنب،و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ فی کتابه: وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قال:ثمّ قال:و ما یعفو اللّه أکثر ممّا یؤاخذ به.

[٢4٠5]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن حریز،عن الفضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :5٧6

از او دور است هنگام نیکی اش از شادی می لرزد و هنگام بدی اش در خاک فرومی رود.پس ای بندگان خدا،نعمت های او را با اصلاح نفستان نگاه دارید تا به یقین تان بیفزاید و سودی ارجمند و گران ببرید،خدا بنده ای را بیامرزد که آهنگ خیر کرده،انجامش می دهد یا آهنگ شرّ کرده،از آن دوری می جوید.

سپس فرمودند:و آن روح را ما به سبب اطاعت از خداوند و عمل برای او تقویت می کنیم.

گناهان

[٢4٠٢]١-طلحۀ زید روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:پدرم علیه السّلام می فرمودند:هیچ چیزی برای دل ویرانگرتر از گناه نیست.همانا دل به گناه می چسبد و پیوسته با آن می ماند تا گناه بر آن چیره می شود و آن را زیرورو می کند.

[٢4٠٣]٢-مردی دربارۀ این آیه فَمٰا أَصْبَرَهُمْ عَلَی النّٰارِ :چقدر بر آتش شکیبایند.) [بقره(٢):١5٧]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:چه شکیبایند در انجام چیزی که می دانند ایشان را به دوزخ می اندازد.

[٢4٠4]٣-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هان که هر رگی بزند و هر رنجی برسد و هر سردرد و بیماری ای به سبب گناه است.و این سخن خداوند است که در کتابش می فرماید:«و هر رنجی که به شما می رسد به سبب چیزی است که به دست خودتان کرده اید،با این که خدا از گناهان بسیاری درمی گذرد.» [شورا(4٢):٣٠]سپس فرمودند:و آنچه خداوند درمی گذرد فراوان تر از چیزی است که کیفرش می دهد.

[٢4٠5]4-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هر مصیبتی

ص :5٧٧

ما من نکبه تصیب العبد إلاّ بذنب،و ما یعفو اللّه عنه أکثر.

[٢4٠6]5-علیّ،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:لا تبدینّ عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه،و لا یأمن البیات من عمل السّیّئات.

[٢4٠٧]6-عنه،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن أبی أسامه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:تعوّذوا باللّه من سطوات اللّه باللّیل و النّهار،قال:قلت له،و ما سطوات اللّه؟قال:الأخذ علی المعاصی.

[٢4٠٨]٧-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عن سلیمان الجعفریّ،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

الذّنوب کلّها شدیده و أشدّها ما نبت علیه اللّحم و الدّم،لأنّه إمّا مرحوم و إمّا معذّب،و الجنّه لا یدخلها إلاّ طیّب.

[٢4٠٩]٨-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن أبان، عن الفضیل بن یسار،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العبد لیذنب الذّنب فیزوی عنه الرّزق.

[٢4١٠]٩-علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد،عن محمّد بن إبراهیم النّوفلیّ،عن الحسین بن مختار،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ملعون ملعون من عبد الدّینار و الدّرهم ملعون ملعون من کمّه أعمی،ملعون ملعون من نکح بهیمه.

[٢4١١]١٠-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن علیّ بن

ص :5٧٨

که به بنده می رسد به سبب گناه است.و آنچه خداوند عفو می کند فراوان تر است.

[٢4٠6]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود:وقتی اعمال رسواکننده کرده ای،دندان هایت را به خنده آشکار نکن.

و هر که گناه کرده نباید شب را ایمن بخوابد.

[٢4٠٧]6-ابو اسامه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از یورش های خداوند در شبانه روز به خدا پناه ببرید.من عرض کردم:یورش خداوند چیست؟فرمودند:به گناه گرفتن بنده است.

[٢4٠٨]٧-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همۀ گناهان سخت اند ولی سخت ترین آن ها گناهی است که گوشت و خون بر آن روییده باشد؛زیرا یا مورد رحمت قرار می گیرد و یا کیفر می شود.درحالی که جز پاکیزگان[از گناه]به بهشت نمی روند.

[٢4٠٩]٨-فضیل یسار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:چون بنده ای گناه کند،روزی از او کناره می گیرد.

[٢4١٠]٩-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

نفرین شده است،نفرین شده است کسی که بندۀ زر و سیم گردد،نفرین شده است،نفرین شده است کسی که کوری را کور کند،نفرین شده است،نفرین شده است کسی که با چارپایی نزدیکی کند.

[٢4١١]١٠-ابو بصیر گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:از گناهان

ص :5٧٩

أبی حمزه،عن أبی بصیر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول:اتّقوا المحقّرات من الذّنوب فإنّ لها طالبا،یقول أحدکم:

أذنب و أستغفر؛إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ و قال عزّ و جلّ: إِنَّهٰا إِنْ تَکُ مِثْقٰالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّمٰاوٰاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللّٰهُ إِنَّ اللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ.

[٢4١٢]١١-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن ثعلبه،عن سلیمان بن طریف،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّ الذّنب یحرم العبد الرّزق.

[٢4١٣]١٢-محمّد بن یحیی،عن عبد اللّه بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن أبان بن عثمان،عن الفضیل،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیدرأ عنه الرّزق،و تلا هذه الآیه إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهٰا مُصْبِحِینَ وَ لاٰ یَسْتَثْنُونَ فَطٰافَ عَلَیْهٰا طٰائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نٰائِمُونَ.

[٢4١4]١٣-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إذا أذنب الرّجل خرج فی قلبه نکته سوداء،فإن تاب انمحت،و إن زاد زادت حتّی تغلب علی قلبه فلا یفلح بعدها أبدا.

[٢4١5]١4-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ العبد یسأل اللّه الحاجه فیکون من شأنه قضاؤها إلی أجل قریب أو إلی وقت بطیء،فیذنب العبد ذنبا فیقول اللّه تبارک و تعالی للملک:لا تقض حاجته و احرمه إیّاها،فإنّه تعرّض لسخطی و استوجب الحرمان منّی.

ص :5٨٠

ناچیز پروا کنید.که برای آن ها نیز بازجویی است.گاهی یکی از شما می گوید:

گناه می کنم و آمرزش می خواهم.همانا خدای عزّتمند می فرماید:«آنچه را پیش فرستاده اند و آثارشان را خواهیم نوشت و هرچیزی را در امامی روشنگر شماره کرده ایم.» [یاسین(٣6):١٢]و فرموده است:«همانا اگر عملی به اندازۀ دانۀ خردلی در درون صخره یا در آسمان ها یا در زمین باشد،خداوند آن را می آورد که خداوند باریک بین و آگاه است.»

[٢4١٢]١١-محمّد مسلم گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

همانا گناه،بنده را از روزی محروم می کند.

[٢4١٣]١٢-فضیل روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:وقتی مرد گناه می کند،روزی از او دور می شود.و این آیه را خواندند:«وقتی سوگند خوردند که بامدادان میوه ها را بچینند و إن شاء اللّه نگفتند،از جانب خداوند درحالی که آنان در خواب بودند بلایی بر سرشان چرخید.»[قلم(6٨):١٧ تا ١٩]

[٢4١4]١٣-ابو بصیر گفت:شنیدم حضرت صادق علیه السّلام می فرماید:چون انسان گناه کند،در دلش نقطه ای سیاه بیرون می آید.که اگر توبه کند،آن نقطه از بین می رود ولی اگر زیاد کند سیاهی زیاد می شود و بر دلش چیره می شود که دیگر هرگز رستگار نمی گردد.

[٢4١5]١4-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:گاهی بنده از خدا چیزی می خواهد و چنان است که دیر یا زود به آن می رسد ولی گناه می کند و آن گاه خداوند پاک و والا به فرشته می فرماید:حاجتش را برنیاور و از آن محرومش کن؛زیرا او خود را به خشم من دچار کرد و سزاوار محرومیّت شد.

ص :5٨١

[٢4١6]١5-ابن محبوب،عن مالک بن عطیّه،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول:إنّه ما من سنه،أقلّ مطرا من سنه و لکنّ اللّه یضعه حیث یشاء، إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا عمل قوم بالمعاصی صرف عنهم ما کان قدّر لهم من المطر فی تلک السّنه إلی غیرهم و إلی الفیافی و البحار و الجبال،و إنّ اللّه لیعذّب الجعل فی جحرها بحبس المطر عن الأرض الّتی هی بمحلّها بخطایا من بحضرتها و قد جعل اللّه لها السّبیل فی مسلک سوی محلّه أهل المعاصی،قال ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام:فاعتبروا یا أولی الأبصار.

[٢4١٧]١6-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال، عن ابن بکیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل یذنب الذّنب فیحرم صلاه اللّیل،و إنّ العمل السّیّی أسرع فی صاحبه من السّکّین فی اللّحم

[٢4١٨]١٧-عنه،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من همّ بسیّئه فلا یعملها،فإنّه ربّما عمل العبد السّیّئه فیراه الرّبّ تبارک و تعالی فیقول:و عزّتی و جلالی لا أغفر لک بعد ذلک أبدا.

[٢4١٩]١٨-الحسین بن محمّد،عن محمّد بن أحمد النّهدیّ،عن عمرو بن عثمان،عن رجل،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

حقّ علی اللّه أن لا یعصی فی دار إلاّ أضحاها للشّمس حتّی تطهّرها.

[٢4٢٠]١٩-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن الحسن بن شمّون،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ،عن مسمع بن عبد الملک،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :5٨٢

[٢4١6]١5-ابو حمزه گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا هیچ سالی کم باران تر از سال دیگر نیست.بلکه خداوند آن را هرجا که بخواهد فرو می ریزد.همانا وقتی مردمی گناه می کنند خداوند عزّتمند باران تعیین شدۀ آن سال برای آنان را از ایشان به سوی مردمانی دیگر و به سوی بیابان ها و دریاها و کوه ها برمی گرداند.و همانا خدا،سرگین غلطان را به سبب نباراندن بر زمینی که او در آن است و مردمان در حضورش گناه کرده اند،کیفر می دهد،درحالی که برای او راهی دیگر به محلّی غیر از محل اهل گناه هم قرار داده است.راوی گفته است:سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:پس ای صاحبان بصیرت عبرت بگیرید.

[٢4١٧]١6-ابن بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:گاهی مرد گناه می کند و از نماز شب محروم می شود.که همانا عمل زشت در صاحبش،سریع تر از چاقو در گوشت اثر می کند.

[٢4١٨]١٧-ابن بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس قصد گناه کرد،انجامش ندهد که چه بسا بنده گناه کند و پروردگار پاک و والا او را دیده، بفرماید:سوگند به عزّت و شکوهم پس از این هرگز تو را نمی آمرزم.

[٢4١٩]١٨-مردی روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمودند:بر خدا سزا است که چون در خانه ای نافرمانی اش کنند،آن را[با ویران کردن]برای آفتاب آشکار کند تا پاکیزه اش گرداند.

[٢4٢٠]١٩-مسمع عبد الملک از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :5٨٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ العبد لیحبس علی ذنب من ذنوبه مائه عام و إنّه لینظر إلی أزواجه فی الجنّه یتنعّمن.

[٢4٢١]٢٠-أبو علیّ الأشعریّ،عن عیسی بن أیّوب،عن علیّ بن مهزیار، عن القاسم بن عروه،عن ابن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:[قال:]

ما من عبد إلاّ و فی قلبه نکته بیضاء،فإذا أذنب ذنبا خرج فی النّکته نکته سوداء،فإن تاب ذهب ذلک السّواد،و إن تمادی فی الذّنوب زاد ذلک السّواد حتّی یغطّی البیاض،فإذا غطّی البیاض لم یرجع صاحبه إلی خیر أبدا و هو قول اللّه عزّ و جلّ: کَلاّٰ بَلْ رٰانَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ مٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ.

[٢4٢٢]٢١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا تبدینّ عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه،و لا تأمن البیات و قد عملت السّیّئات.

[٢4٢٣]٢٢-محمّد بن یحیی،و أبو علیّ الأشعریّ،عن الحسین بن إسحاق عن علیّ بن مهزیار،عن حمّاد بن عیسی،عن أبی عمرو المدائنیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:کان أبی علیه السّلام یقول:إنّ اللّه قضی قضاء حتما ألاّ ینعم علی العبد بنعمه فیسلبها إیّاه حتّی یحدث العبد ذنبا یستحقّ بذلک النّقمه.

[٢4٢4]٢٣-علیّ بن إبراهیم:عن أبیه،عن ابن محبوب،عن جمیل بن صالح،عن سدیر قال:

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فَقٰالُوا رَبَّنٰا بٰاعِدْ بَیْنَ أَسْفٰارِنٰا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ الآیه،فقال:هؤلاء قوم کانت لهم قری متّصله ینظر

ص :5٨4

فرمودند:همانا بنده برای هریک از گناهانش صد سال حبس می شود و او در این حال به همسرانش می نگرد که در بهشت بهره مندند.

[٢4٢١]٢٠-زراره روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در دل هر بنده، نقطۀ سپیدی است که چون گناه کند،در آن نقطه،نقطه ای سیاه بیرون می آید.که اگر توبه کند آن سیاهی از بین می رود ولی اگر در گناهان پافشارد آن سیاهی افزوده می شود تا سپیدی را بپوشاند.و چون سپیدی پوشیده گردد،صاحب آن هرگز به نیکی برنمی گردد،و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود:«چنین نیست،بلکه آنچه می کردند بر دلشان زنگار بست.»[مطّففین(٨٣):١4]

[٢4٢٢]٢١-علی اسباط از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:وقتی اعمال رسواکننده کرده ای،دندان هایت را به خنده نگشا.و در حالی که زشتی کرده ای.شب را ایمن نخواب.

[٢4٢٣]٢٢-ابو عمرو مدائنی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

پدرم علیه السّلام می فرمود:همانا خداوند به حکمی قطعی فرموده است:او به بنده نعمتی نمی دهد که سپس آن را بازپس بگیرد مگر بنده گناهی بکند که به سبب آن سزاوار کیفر شود.

[٢4٢4]٢٣-سدیر روایت کرده که مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسید:«گفتند پروردگارا میان سفرهای ما فاصله بینداز،و آنان به خودشان ستم کردند...» [سبا(٣4):١٩]حضرت فرمودند:ایشان مردمی بودند دارای شهرهای به هم پیوسته

ص :5٨5

بعضهم إلی بعض،و أنهار جاریه و أموال ظاهره فکفروا نعم اللّه عزّ و جلّ و غیّروا ما بأنفسهم من عافیه اللّه فغیّر اللّه ما بهم من نعمه و إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ فأرسل اللّه علیهم سیل العرم فغرّق قراهم و خرّب دیارهم و أذهب أموالهم و أبدلهم مکان جنّاتهم جَنَّتَیْنِ ذَوٰاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ ثمّ قال: ذٰلِکَ جَزَیْنٰاهُمْ بِمٰا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجٰازِی إِلاَّ الْکَفُورَ.

[٢4٢5]٢4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن سماعه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما أنعم اللّه علی عبد نعمه فسلبها إیّاه حتّی یذنب ذنبا یستحقّ بذلک السّلب.

[٢4٢6]٢5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،جمیعا عن ابن محبوب،عن الهیثم بن واقد الجزریّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث نبیّا من أنبیائه إلی قومه و أوحی إلیه أن قل لقومک:إنّه لیس من أهل قریه و لا[أ]ناس کانوا علی طاعتی فأصابهم فیها سرّاء فتحوّلوا عمّا أحبّ إلی ما أکره إلاّ تحوّلت لهم عمّا یحبّون إلی ما یکرهون،و لیس من أهل قریه و لا أهل بیت کانوا علی معصیتی فأصابهم فیها ضرّاء فتحوّلوا عمّا أکره إلی ما أحبّ إلاّ تحوّلت لهم عمّا یکرهون إلی ما یحبّون،و قل لهم:إنّ رحمتی سبقت غضبی فلا تنقطوا من رحمتی فإنّه لا یتعاظم عندی ذنب أغفره،و قل لهم:لا یتعرّضوا معاندین لسخطی و لا یستخفّوا بأولیائی فإنّ لی سطوات عند غضبی لا یقوم لها شیء من خلقی.

[٢4٢٧]٢6-علیّ بن إبراهیم الهاشمیّ،عن جدّه محمّد بن الحسن بن محمّد

ص :5٨6

-چنان که یکدیگر را می دیدند-و جوی های روان و مال هایی آشکار تا آن که نعمت های خداوند عزّتمند را ناسپاسی کردند و آنچه از عافیت الهی داشتند، دگرگون کردند و خدا نیز نعمتش را بر آنان دگرگون کرد:«و همانا خداوند آنچه را مردمی دارند دگرگون نمی کند تا آنان خودشان دگرگون کنند».پس سیلی ویرانگر بر آنان فرستاد و شهرهاشان را غرق ساخته،سرزمین هایشان را خراب کرده، مال هاشان را از بین برد و به جای باغ هاشان دو باغ از میوه های شورگز و اندکی سدر قرار داد مضمون سبا(٣4):١6،سپس فرمود:«ناسپاسان را چنین جزا دادیم و آیا ما جز ناسپاسان را کیفر می کنیم؟»[سبا(٣4):١٧].

[٢4٢5]٢4-سماعه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:خداوند به بنده نعمتی نمی دهد که آن را از او باز بگیرد مگر گناهی بکند که به سبب آن سزاوار بازگرفتن شود.

[٢4٢6]٢5-هیثم بن واقد جزری گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

خداوند شکوهمند پیامبری از پیامبرانش را به سوی قومش برانگیخت و به او وحی فرستاد که به مردمت بگو:هر اهل شهر و مردمی که در فرمانبری من بوده اند و چون شادمانی ای به ایشان رسیده است.از آنچه من دوست می دارم به سوی آنچه ناپسند می دارم رفته اند من نیز از آنچه ایشان دوست می دارند به سوی آنچه ناپسند دارند رفته ام.و هرگاه اهل شهر و خاندانی در نافرمانی من بوده اند و وقتی سختی ای به ایشان رسیده از آنچه نمی پسندم به سوی آنچه می پسندم رفته اند،من نیز از آنچه نمی پسندیدند به سوی آنچه می پسندند رفته ام.به آنان بگو:همانا رحمت من پیش از خشم من است.پس،از رحمتم ناامید نشوید؛زیرا من گناهی که می آمرزم نزدم بزرگ نمی نماید.به آنان بگو:از روی خیره سری به خشم من دچار نشوند و دوستانم را خوار نشمارند؛زیرا من هنگام خشمم یورش هایی دارم که هیچ یک از آفریدگانم نمی توانند در برابرش ایستادگی کنند.

[٢4٢٧]٢6-سلیمان جعفری از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که خداوند

ص :5٨٧

بن عبید اللّه،عن سلیمان الجعفریّ،عن الرّضا علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی نبیّ من الأنبیاء:إذا أطعت رضیت،و إذا رضیت بارکت و لیس لبرکتی نهایه؛و إذا عصیت غضبت،و إذا غضبت لعنت و لعنتی تبلغ السّابع من الوری.

[٢4٢٨]٢٧-محمّد بن یحیی،عن علیّ بن الحسن بن علیّ،عن محمّد بن الولید،عن یونس بن یعقوب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام[أنّه]قال:

إنّ أحدکم لیکثر به الخوف من السّلطان،و ما ذلک إلاّ بالذّنوب فتوقّوها ما استطعتم و لا تمادوا فیها.

[٢4٢٩]٢٨-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:لا وجع أوجع للقلوب من الذّنوب،و لا خوف أشدّ من الموت،و کفی بما سلف تفکّرا،و کفی بالموت واعظا.

[٢4٣٠]٢٩-أحمد بن محمّد الکوفیّ،عن علیّ بن الحسن المیثمیّ،عن العبّاس بن هلال الشّامیّ مولی لأبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول:کلّما أحدث العباد من الذّنوب ما لم یکونوا یعملون،أحدث اللّه لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون.

[٢4٣١]٣٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن عبّاد بن صهیب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یقول اللّه عزّ و جلّ:إذا عصانی من عرفنی،سلّطت علیه من لا یعرفنی.

[٢4٣٢]٣١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن ابن عرفه،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

إنّ للّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم و لیله منادیا ینادی:مهلا مهلا عباد اللّه عن

ص :5٨٨

شکوهمند به پیامبری از پیامبرانش چنین وحی کرد:وقتی از من اطاعت کنند خرسند می شوم و چون خرسند شوم برکت می دهم و برای برکت من پایانی نیست.و وقتی مرا نافرمانی کنند خشمگین می شوم و چون خشمگین شوم، نفرین می کنم و نفرین من تا هفت پشت می رسد.

[٢4٢٨]٢٧-یونس یعقوب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا وقتی یکی از شما بسیار از سلطان می ترسد به سبب گناهان او است.پس تا می توانید خود را از گناه نگاه دارید و در آن پافشاری نکنید.

[٢4٢٩]٢٨-یونس حدیثی که سندش را به امیر مؤمنان علیه السّلام رسانده روایت کرده که فرمودند:برای دل،هیچ دردی دردناک تر از گناه نیست و هیچ هراسی سخت تر از مرگ نیست.آنچه گذشته برای اندیشیدن بس است و مرگ برای پند دادن.

[٢4٣٠]٢٩-عبّاس بن هلال شامی غلام حضرت کاظم علیه السّلام گفته است:از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرگاه مردمان گناهان جدیدی که پیش از آن انجام نمی داده اند ایجاد کنند خداوند برایشان بلاهای تازه ای که آنان نمی شناسند به وجود می آورد.

[٢4٣١]٣٠-عبّاد صهیب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند می فرماید:وقتی کسی که مرا می شناسد،نافرمانی ام کند،بر او کسی را چیره می کنم که مرا نمی شناسد.

[٢4٣٢]٣١-ابن عرفه روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمودند:همانا در هر شبانه روز منادی ای از سوی خداوند شکوهمند فریاد می زند:ای بندگان خدا

ص :5٨٩

معاصی اللّه فلو لا بهائم رتّع،و صبیه رضّع،و شیوخ رکّع،لصبّ علیکم العذاب صبّا،ترضّون به رضّا.

باب الکبائر

[٢4٣٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن أبی جمیله،عن الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً قال:

الکبائر:الّتی أوجب اللّه عزّ و جلّ علیها النّار.

[٢4٣4]٢-عنه،عن ابن محبوب قال:

کتب معی بعض أصحابنا إلی أبی الحسن علیه السّلام یسأله عن الکبائر،کم هی و ما هی؟فکتب:الکبائر:من اجتنب ما وعد اللّه علیه النّار کفّر عنه سیّئاته إذا کان مؤمنا،و السّبع الموجبات:قتل النّفس الحرام،و عقوق الوالدین،و أکل الرّبا،و التّعرّب بعد الهجره،و قذف المحصنات،و أکل مال الیتیم،و الفرار من الزّحف.

[٢4٣5]٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد اللّه بن مسکان،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:الکبائر سبع:قتل المؤمن متعمّدا،و قذف المحصنه،و الفرار من الزّحف،و التّعرّب بعد الهجره،و أکل مال الیتیم ظلما،و أکل الرّبا بعد البیّنه،و کلّ ما أوجب اللّه علیه النّار.

[٢4٣6]4-یونس،عن عبد اللّه بن سنان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ من الکبائر عقوق،الوالدین و الیأس من

ص :5٩٠

در نافرمانی از خدا شتاب نکنید و شتاب نکنید که اگر چارپایان چرنده و کودکان شیرخوار و پیران رکوع کرده نبودند،از هر سو عذاب بر سرتان می ریخت تا در هم کوبیده شوید.

گناهان بزرگ

[٢4٣٣]١-حلبی دربارۀ این آیه«اگر از گناهان بزرگی که بازداشته می شوید دوری کنید،زشتی هاتان را می پوشانیم و شما را به جایگاهی ارجمند در می آوریم.»[نساء(4):

٣١]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:گناهان بزرگ،گناهانی است که خداوند عزّتمند دوزخ را بر آن ها واجب کرده است.

[٢4٣4]٢-ابن محبوب گفته است،من و یکی از اصحاب به حضرت ابو الحسن علیه السّلام نامه نوشته،دربارۀ گناهان بزرگ پرسیدیم که چه تعداد است و چیست؟حضرت نوشتند:هرکس که مؤمن باشد و از آنچه خداوند،دوزخ را بر آن وعده داده است دوری گزیند،خداوند زشتی هایش را می پوشاند.و آن ها هفت گناه است:کشتن جان محترم،نافرمانی پدر و مادر،رباخواری،بازگشتن از هجرت،تهمت زدن به زنان پاک،خوردن مال یتیم و گریختن از جهاد.

[٢4٣5]٣-محمّد مسلم گفت،از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:گناهان بزرگ هفت تا است:کشتن عمدی مؤمن،تهمت به زن پاک،گریختن از جهاد، بازگشت از هجرت،به ستم خوردن مال یتیم،رباخواری پس از دانستن حرمت آن و هر آنچه خداوند دوزخ را بر آن واجب کرده است.

[٢4٣6]4-عبد اللّه سنان گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:همانا از گناهان بزرگ است:نافرمانی پدر و مادر،ناامیدی از رحمت خداوند و ایمن شدن از

ص :5٩١

روح اللّه،و الأمن لمکر اللّه.و قد روی[أنّ]أکبر الکبائر الشّرک باللّه.

[٢4٣٧]5-یونس،عن حمّاد،عن نعمان الرّازیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من زنی خرج من الإیمان،و من شرب الخمر خرج من الإیمان،و من أفطر یوما من شهر رمضان متعمّدا خرج من الإیمان.

[٢4٣٨]6-عنه،عن محمّد بن عبده قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:لا یزنی الزّانی و هو مؤمن؟قال:لا،إذا کان علی بطنها سلب الإیمان منه،فإذا قام ردّ إلیه،فإذا عاد سلب،قلت:فإنّه یرید أن یعود؟فقال:ما أکثر من یرید أن یعود فلا یعود إلیه أبدا.

[٢4٣٩]٧-یونس،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ قال:

الفواحش:الزّنی و السّرقه،و اللّمم:الرّجل یلمّ بالذّنب فیستغفر اللّه منه.

قلت:بین الضّلال و الکفر منزله؟فقال:ما أکثر عری الإیمان.

[٢44٠]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن عبید بن زراره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الکبائر،فقال:هنّ فی کتاب علیّ علیه السّلام سبع:الکفر باللّه، و قتل النّفس،و عقوق الوالدین،و أکل الرّبا بعد البیّنه،و أکل مال الیتیم ظلما، و الفرار من الزّحف،و التّعرّب بعد الهجره،قال:فقلت:فهذا أکبر المعاصی؟ قال:نعم،قلت:فأکل درهم من مال الیتیم ظلما،أکبر أم ترک الصّلاه؟قال:ترک الصّلاه،قلت:فما عددت ترک الصّلاه فی الکبائر؟فقال:أیّ شیء أوّل ما قلت لک؟قال:قلت:الکفر،قال:فإنّ تارک الصّلاه کافر،یعنی من غیر علّه.

[٢44١]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن

ص :5٩٢

مکر او،و روایت شده که بزرگ تر از هر گناه بزرگی،شرک به خداوند است.

[٢4٣٧]5-نعمان رازی گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هر که زنا کند،از ایمان بیرون رفته است و هرکس شراب بنوشد از ایمان بیرون رفته است و هرکس روزۀ یک روز ماه رمضان را به عمد بخورد از ایمان بیرون رفته است.

[٢4٣٨]6-محمّد عبده گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:آیا زناکار در حال زنا مؤمن است؟فرمودند:نه،چون بر شکم زن قرار گیرد،ایمان از او جدا می شود و وقتی برخیزد،به او بازگردانده می شود و اگر به آن کار بازگردد، جدا می شود.من عرض کردم:وقتی که می خواهد به آن کار بازگردد چگونه است؟فرمودند:چه بسیار کسانی که می خواهند بازگردند و هرگز به آن کار برنمی گردند.

[٢4٣٩]٧-اسحاق عمّار دربارۀ این آیه«کسانی که از گناهان بزرگ و زشتی های بیرون از اندازه به جز آلودگی ها دوری می کنند.»[نجم(5٣):٣٢]روایت کرده که از حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:زشتی های بیرون از اندازه،زنا و دزدی است.و آلودگی وقتی است که مردی به گناه آلوده شود و سپس از خداوند آمرزش بخواهد.من عرض کردم:آیا میان گمراهی و کفر فاصله ای هست؟فرموده اند:

چه بسیارند دستگیره های ایمان.

[٢44٠]٨-عبید زراره گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ گناهان بزرگ پرسیدم.فرمودند:در کتاب علی علیه السّلام هفت تا آمده است:کفر به خدا،کشتن، نافرمانی پدر و مادر،رباخواری پس از دانستن حرمت آن،به ستم خوردن مال یتیم،گریختن از جهاد و بازگشتن از هجرت.من عرض کردم:این ها بزرگ ترین گناهان اند؟فرمودند:آری.من عرض کردم:به ستم خوردن یک درهم از مال یتیم بزرگ تر است یا ترک نماز؟فرمودند:ترک نماز.من گفتم:ولی ترک نماز را از گناهان بزرگ نشمار؟فرمودند:نخستین چیزی که گفتم چه بود؟من عرض کردم:کفر.فرمودند:همانا ترک کنندۀ نماز،کافر است.مقصود امام ترک بدون علّت و عذر است.

[٢44١]٩-عبد اللّه مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان

ص :5٩٣

حبیب،عن عبد اللّه بن عبد الرّحمن الأصمّ،عن عبد اللّه بن مسکان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:ما من عبد إلاّ و علیه أربعون جنّه حتّی یعمل أربعین کبیره،فإذا عمل أربعین کبیره انکشفت عنه الجنن فیوحی اللّه إلیهم أن استروا عبدی بأجنحتکم،فتستره الملائکه بأجنحتها،قال:فما یدع شیئا من القبیح إلاّ قارفه حتّی یمتدح إلی النّاس بفعله القبیح،فیقول الملائکه:

یا ربّ،هذا عبدک ما یدع شیئا إلاّ رکبه و إنّا لنستحیی ممّا یصنع،فیوحی اللّه عزّ و جلّ إلیهم أن ارفعوا أجنحتکم عنه،فإذا فعل ذلک أخذ فی بغضنا أهل البیت فعند ذلک ینهتک ستره فی السّماء و ستره فی الأرض،فیقول الملائکه:یا ربّ، هذا عبدک قد بقی مهتوک السّتر،فیوحی اللّه عزّ و جلّ إلیهم:لو کانت للّه فیه حاجه ما أمرکم أن ترفعوا أجنحتکم عنه.

و رواه ابن فضّال،عن ابن مسکان.

[٢44٢]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:الکبائر:القنوط من رحمه اللّه،و الیأس من روح اللّه،و الأمن من مکر اللّه،و قتل النّفس الّتی حرّم اللّه،و عقوق الوالدین،و أکل مال الیتیم ظلما،و أکل الرّبا بعد البیّنه،و التّعرّب بعد الهجره،و قذف المحصنه،و الفرار من الزّحف،فقیل له:أ رأیت المرتکب للکبیره یموت علیها،أتخرجه من الإیمان؟و إن عذّب بها فیکون عذابه کعذاب المشرکین أو له انقطاع قال یخرج من الإسلام إذا زعم أنّها حلال و لذلک یعذّب أشدّ العذاب،و إن کان معترفا بأنّها کبیره و هی علیه حرام و أنّه یعذّب علیها و أنّها غیر حلال فإنّه معذّب علیها و هو أهون عذابا من الأوّل و یخرجه من الإیمان

ص :5٩4

-درود خدا بر او-فرمودند:هیچ بنده ای نیست که چهل پرده او را نگاه ندارد، مگر چهل گناه بزرگ کرده باشد.که چون چهل گناه بزرگ کند،پرده ها از روی او کنار می روند.که در این هنگام خداوند به فرشتگان وحی می کند:بنده ام را با بال هاتان بپوشانید.و آن فرشتگان او را با بال هاشان می پوشانند،و آن گاه که او هر زشتی ای را انجام بدهد چنان که نزد مردم به زشت کاری هایش ببالد،فرشتگان می گویند:پروردگارا این بندۀ تو هیچ زشتی ای را فرونگذاشت و ما از آنچه می کند شرمگین شده ایم.پس خداوند شکوهمند به آنان وحی می کند:بال هاتان را از روی او بردارید و وقتی آنان چنین کنند او به دشمنی با ما اهل بیت آغاز می کند که در این هنگام در آسمان و در زمین پردۀ او از هم دریده می شود و فرشتگان می گویند:پروردگارا این بنده ات،پرده دریده مانده است.خداوند عزّتمند به آنان وحی می کند:اگر برای خدا میلی به او بود به شما فرمان نمی داد که بال هاتان را از روی او بردارید.

[٢44٢]١٠-مسعدۀ صدقه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از گناهان بزرگ است:ناامیدی از رحمت خدا و[باز]ناامیدی از رحمت خدا، ایمنی از مکر خدا،کشتن جانی که خدا محترم داشته است،نافرمانی پدر و مادر، به ستم خوردن مال یتیم،رباخواری پس از علم به حرمت آن،بازگشت از هجرت،تهمت زدن به زن پاک و گریختن از جهاد،به ایشان گفتند:آیا وقتی کسی در حال انجام گناه بزرگ بمیرد از ایمان بیرون است؟و اگر به سبب آن کیفر شود همچون مشرکان کیفر می شود یا برای کیفرش پایانی است؟فرمودند:اگر گمان کند که آن گناه،حلال است از اسلام بیرون می رود و برای همین به سخت ترین کیفر عذاب می شود و اگر به این که آن گناه،کبیره است و به سببش کیفر می شود و برایش حلال نیست،اعتراف داشته باشد،برای انجام آن کیفر می شود ولی عذابش سبک تر از عذاب نخستین است.و او از ایمان بیرون می رود نه از اسلام.

ص :5٩5

و لا یخرجه من الإسلام.

[٢44٣]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام فی قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا زنی الرّجل فارقه روح الإیمان؟قال:هو قوله: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ذاک الّذی یفارقه.

[٢444]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن حمّاد،عن ربعیّ،عن الفضیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یسلب منه روح الإیمان ما دام علی بطنها،فإذا نزل عاد الإیمان،قال:قلت [له:]أرأیت إن همّ؟قال:لا،أرأیت إن همّ أن یسرق أتقطع یده.؟

[٢445]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن معاویه بن عمّار،عن صبّاح بن سیابه قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له محمّد بن عبده:یزنی الزّانی و هو مؤمن؟ قال:لا،إذا کان علی بطنها سلب الإیمان منه،فإذا قام ردّ علیه قلت،:فإنّه أراد أن یعود؟قال:ما أکثر ما یهمّ أن یعود ثمّ لا یعود.

[٢446]١4-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الوشّاء،عن أبان، عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:الکبائر سبعه،منها قتل النّفس متعمّدا،و الشّرک باللّه العظیم، و قذف المحصنه،و أکل الرّبا بعد البیّنه،و الفرار من الزّحف،و التّعرّب بعد الهجره،و عقوق الوالدین،و أکل مال الیتیم ظلما؛قال:و التّعرّب و الشّرک واحد.

[٢44٧]١5-أبان،عن زیاد الکناسیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:و الّذی إذا دعاه أبوه لعن أباه،و الّذی إذا أجابه ابنه یضربه.

ص :5٩6

[٢44٣]١١-ابن بکیر گفت:از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن رسول خدا پرسیدم:وقتی مردی زنا کند،روح ایمان از او جدا می شود.فرمودند:دربارۀ همان روحی است که خداوند فرمود:«و ایشان را به روحی از جانب خودش تقویت کرد.»این همان روحی است که از او جدا می شود.

[٢444]١٢-فضیل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:تا وقتی بر شکم زن باشد،روح ایمان از او گرفته می شود و چون فرود آید ایمان بازمی گردد.

راوی گفته است که من عرض کردم:اگر آهنگ آن گناه کند چه؟فرمودند:نه،مگر وقتی آهنگ دزدی کند دستش بریده می شود؟

[٢445]١٣-صبّاح سیابه گفت:نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که محمّد عبده به ایشان عرض کرد:آیا زناکار وقتی زنا می کند،مؤمن است؟فرمودند:نه،وقتی بر شکم زن است،ایمان از او گرفته می شود و چون برخیزد،ایمان به او بازمی گردد، من عرض کردم:اگر بخواهد دوباره به آن کار بازگردد؟فرمودند:چه بسیار آهنگ بازگشت می کنند و باز نمی گردند.

[٢446]١4-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:گناهان کبیره هفت تا است:کشتن[غیر شرعی]عمدی،شرک به خدای بزرگ،تهمت به زن پاک،رباخواری پس از علم به حرمت آن،گریختن از جهاد،بازگشت از هجرت، نافرمانی پدر و مادر،به ستم خوردن مال یتیم.امام فرمودند:و بازگشت از هجرت با شرک یکی است.

[٢44٧]١5-زیاد کناسی روایت کرده است که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:و پسری

ص :5٩٧

[٢44٨]١6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،رفعه، عن محمّد بن داود الغنویّ،عن الأصبغ بن نباته قال:

جاء رجل إلی أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه فقال:یا أمیر المؤمنین،إنّ ناسا زعموا أنّ العبد لا یزنی و هو مؤمن و لا یسرق و هو مؤمن و لا یشرب الخمر و هو مؤمن و لا یأکل الرّبا و هو مؤمن و لا یسفک الدّم الحرام و هو مؤمن،فقد ثقل علیّ هذا و حرج منه صدری حین أزعم أنّ هذا العبد یصلّی صلاتی و یدعو دعائی و یناکحنی و أناکحه و یوارثنی و أوارثه و قد خرج من الإیمان من أجل ذنب یسیر أصابه فقال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:

صدقت سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول،و الدّلیل علیه کتاب اللّه:خلق اللّه عزّ و جلّ النّاس علی ثلاث طبقات و أنزلهم ثلاث منازل و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ فی الکتاب أَصْحٰابُ الْمَیْمَنَهِ و أَصْحٰابُ الْمَشْئَمَهِ و اَلسّٰابِقُونَ فأمّا ما ذکر من أمر السّابقین فإنّهم أنبیاء مرسلون و غیر مرسلین،جعل اللّه فیهم خمسه أرواح:روح القدس و روح الإیمان و روح القوّه و روح الشّهوه و روح البدن،فبروح القدس بعثوا أنبیاء مرسلین و غیر مرسلین و بها علموا الأشیاء، و بروح الإیمان عبدوا اللّه و لم یشرکوا به شیئا،و بروح القوّه جاهدوا عدوّهم و عالجوا معاشهم،و بروح الشّهوه أصابوا لذیذ الطّعام و نکحوا الحلال من شباب النّساء،و بروح البدن دبّوا و درجوا،فهؤلاء مغفور لهم مصفوح عن ذنوبهم،ثمّ قال:قال اللّه عزّ و جلّ: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللّٰهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجٰاتٍ وَ آتَیْنٰا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنٰاتِ وَ أَیَّدْنٰاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ثمّ قال فی جماعتهم و: أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ یقول:أکرمهم بها

ص :5٩٨

که چون پدرش او را بخواند پدرش را نفرین کند و پدری که چون پسرش کارش را انجام دهد او را بزند.

[٢44٨]١6-اصبغ نباته گفت:مردی به نزد امیر مؤمنان-درود خدا بر او-آمده، عرض کرد:ای امیر مؤمنان همانا مردمی می پندارند که بنده در حال ایمان زنا نمی کند،در حال ایمان دزدی نمی کند،شراب نمی خورد،رباخواری نمی کند و خون جان محترم نمی ریزد.این سخنان بر من سخت آمد و سینه ام تنگ گردید.

وقتی فکر می کنم که این بنده همچون من نماز می خوانده همچون من دعا می کرده، از من زن می گرفت،من از او زن می گرفتم،از من ارث می برد و من از او ارث می بردم ولی به جهت یک گناه از ایمان بیرون می رود.امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند:درست است،من از رسول خدا شنیدم می فرماید-و کتاب خدا دلیل بر آن است-:خداوند شکوهمند مردم را در سه طبقه آفرید و در سه منزل فرودشان آورد.و این همان سخن خدای عزّتمند در کتاب خویش است:«گروه خوش بختان، گروه تیره بختان و پیشگامان».پیشگامان همان پیامبران مرسل و غیرمرسل هستند که خداوند پنج روح در آنان نهاده است:روح پاکی،روح ایمان،روح نیرو،روح شهوت و روح تن.با روح پاکی پیامبران مرسل و غیرمرسل برانگیخته شده، به چیزها آگاهی یافتند.با روح ایمان خدا را بندگی کردند و برایش چیزی را شریک نگرفتند.با روح نیرو با دشمنانشان جهاد کرده،زندگانی شان را چاره کردند.با روح شهوت لذّت غذا را دریافتند و با زنان جوان حلال ازدواج کردند و با روح تن جنبیدند و به راه افتادند.اینان آمرزش یافته و از گناه بخشیده شده اند.

سپس فرمودند:خداوند شکوهمند فرموده است:«ما برخی از این فرستادگان را بر برخی دیگر برتری دادیم.از میان آنان یکی با خدا سخن می گفت و برخی را به درجه های بالا برده و به عیسای مریم معجزات روشنی داده،او را با روح پاک تقویت کردیم.

[بقره(٢):٢5٣]سپس دربارۀ گروه پیامبران فرمود:«و آنان را با روحی از جانب خودش نیرومند ساخت.»یعنی آنان را با برتری دادنشان بر دیگران،گرامی داشت.و

ص :5٩٩

ففضّلهم علی من سواهم،فهؤلاء مغفور لهم مصفوح عن ذنوبهم،ثمّ ذکر أصحاب المیمنه و هم المؤمنون حقّا بأعیانهم،جعل اللّه فیهم أربعه أرواح روح الإیمان و روح القوّه و روح الشّهوه و روح البدن،فلا یزال العبد یستکمل هذه الأرواح:الأربعه حتّی تأتی علیه حالات؟فقال:الرّجل یا أمیر المؤمنین ما هذه الحالات فقال أمّا أولاهنّ فهو کما قال اللّه عزّ و جلّ: وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلیٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لاٰ یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً فهذا ینتقص منه جمیع الأرواح و لیس بالّذی یخرج من دین اللّه لأنّ الفاعل به ردّه إلی أرذل عمره ٧ فهو لا یعرف للصّلاه وقتا و لا یستطیع التّهجّد باللّیل و لا بالنّهار و لا القیام فی الصّفّ مع النّاس ٧ فهذا نقصان من روح الإیمان و لیس یضرّه شیئا؛و منهم من ینتقص منه روح القوّه،فلا یستطیع جهاد عدوّه و لا یستطیع طلب المعیشه؛و منهم من ینتقص منه روح الشّهوه،فلو مرّت به أصبح بنات آدم لم یحنّ إلیها و لم یقم و تبقی روح البدن فیه،فهو یدبّ و یدرج حتّی یأتیه ملک الموت،فهذا الحال خیر لأنّ اللّه عزّ و جلّ هو الفاعل به؛و قد تأتی علیه حالات فی قوّته و شبابه فیهمّ بالخطیئه فیشجّعه روح القوّه و یزیّن له روح الشّهوه و یقوده روح البدن حتّی توقعه فی الخطیئه،فإذا لامسها نقص من الإیمان و تفصّی منه فلیس یعود فیه حتّی یتوب،فإذا تاب تاب اللّه علیه،و إن عاد أدخله اللّه نار جهنّم.فأمّا أصحاب المشأمه فهم الیهود و النّصاری،یقول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ الْکِتٰابَ یَعْرِفُونَهُ کَمٰا یَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمْ یعرفون محمّدا و الولایه فی التّوراه و الإنجیل کما یعرفون أبناءهم فی منازلهم وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ (أنّک الرّسول إلیهم) فَلاٰ تَکُونَنَّ

ص :6٠٠

ایشان هستند که آمرزیده شده و گناهانشان بخشیده شده است.سپس از گروه خوش بختان سخن گفت و آنان کسانی هستند که به راستی و با تمام وجود مؤمن اند.که خدا چهار روح در میان شان نهاده است:روح ایمان،روح نیرو،روح شهوت و روح تن.و بنده هماره به دنبال رسیدن کامل به این روح های چهارگانه است تا حالاتی برایش پیش آید.آن مرد عرض کرد:ای امیر مؤمنان این حالات چیستند؟

فرمودند:نخستین حالت همان است که خداوند شکوهمند فرمود:«و از میان شما یکی به تباه ترین روزگار می رسد تا پس از دانشی که داشت چیزی نداند.» [نحل(١6):٧٠]و این کسی است که همۀ روح ها از او کاسته می شود ولی از دین خدا بیرون نمی رود؛زیرا آن که با او چنان کرده بود به پست ترین روزگارش بازگردانده است که نه هنگام نماز می شناسد نه توان عبادت در شب و روز دارد و نه می تواند به همراه مردم در صف بایستد.و این کاستی او از روح ایمان است که زیانی به او نمی زند.و از برخی،روح نیرو کاسته می گردد که نمی تواند با دشمنش جهاد کند و نمی تواند به دنبال زندگی برود و از برخی نیز روح شهوت کاهش می یابد که اگر خوب روترین دختران آدم بر او بگذرد،به او میل نمی یابد و از جایش برنمی خیزد.درحالی که روح تن در او می ماند تا بجنبد و به راه افتد تا آن گاه که فرشتۀ مرگ بیاید،و این حال،خوب است؛زیرا خدا با او چنین کرده است.و بر او در توانایی و جوانی اش حالاتی پیش می آید و آهنگ گناه می کند که روح نیرو او را دلیر می کند،روح شهوت گناه را برایش می آراید و روح تن او را به سویش می راند تا او را در آن اندازد.که چون با او تماس یابد کاهش ایمان است و دوری از آن،که تا توبه نکند ایمان به او باز نمی گردد.اگر توبه کند خداوند او را می پذیرد و اگر به گناه بازگردد خداوند او را به آتش دوزخ می اندازد.و امّا گروه تیره روزان، یهودیان و ترسایان هستند که خداوند عزّتمند می فرماید:«کسانی که کتابشان داده ایم او را می شناسند چنان که پسرانشان را می شناسند.»[بقره(٢):١46]یعنی محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]و ولایت او در تورات و انجیل را می شناسند چنان که پسرانشان را در خانه هاشان می شناسند.«و همانا گروهی از ایشان حقّ را پنهان می کنند درحالی که می دانند.»[بقره(٢):١46]«حقّ از جانب پروردگار تو است، پس از تردیدکنندگان نباشید.»و چون آنان،آنچه را می دانستند انکار کردند

ص :6٠١

مِنَ الْمُمْتَرِینَ فلمّا جحدوا ما عرفوا ابتلاهم[اللّه]بذلک فسلبهم روح الإیمان و أسکن أبدانهم ثلاثه أرواح:روح القوّه و روح الشّهوه و روح البدن،ثمّ أضافهم إلی الأنعام فقال: إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ لأنّ الدّابّه إنّما تحمل بروح القوّه و تعتلف بروح الشّهوه و تسیر بروح البدن.فقال[له]السّائل:أحییت قلبی بإذن اللّه یا أمیر المؤمنین.

[٢44٩]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن داود قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إذا زنی الرّجل فارقه روح الإیمان؟قال:فقال:هو مثل قول اللّه عزّ و جلّ:[ وَ لاٰ تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ ثمّ قال:غیر هذا أبین منه،ذلک قول اللّه عزّ و جلّ:] وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ هو الّذی فارقه.

[٢45٠]١٨-یونس،عن ابن بکیر،عن سلیمان بن خالد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ الکبائر فما سواها،قال:قلت:دخلت الکبائر فی الاستثناء؟قال:نعم.

[٢45١]١٩-یونس،عن إسحاق بن عمّار قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام الکبائر فیها استثناء أن یغفر لمن یشاء قال:نعم.

[٢45٢]٢٠-یونس،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قال:معرفه الإمام و اجتناب الکبائر الّتی أوجب اللّه علیها النّار.

[٢45٣]٢١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن محمّد بن حکیم قال:

ص :6٠٢

[خداوند]دچارشان کرد و روح ایمان را از ایشان گرفت و در بدن هاشان سه روح را نشاند،روح نیرو،روح شهوت و روح تن.سپس آنان را به چارپایان پیوست و فرمود:«آنان چیزی جز چارپایان نیستند.»[فرقان(٢5):44]زیرا چارپایان با روح نیرو بار برداشته،با روح شهوت چریده و با روح تن حرکت می کنند.آن گاه پرسنده،عرض کرد:ای امیر مؤمنان به اذن خدا دلم را زنده کردی.

[٢44٩]١٧-داود گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن رسول خدا پرسیدم:«چون مردی زنا کند روح ایمان از او جدا می گردد».فرمودند:این مثل سخن خداوند است که فرموده است:[«و پلید آن را که خودتان جز به اکراه نمی پذیرید،ببخشید.»[بقره(٢):٢6٧]سپس فرمودند:آیۀ دیگر روشن تر از این است،آن جا که فرموده است]:«و ایشان را با روحی از جانب خودش نیرومند ساخت.» و این همان روحی است که از او جدا می گردد.

[٢45٠]١٨-سلیمان خالد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:«همانا خداوند شریک گرفتن برای خودش را نمی آمرزد ولی جز آن را برای هرکه بخواهد، می آمرزد.»[سباء(4):4٨]گناهان بزرگ و جز آن را.من عرض کردم:گناهان بزرگ هم در این استثنا داخل است؟فرمودند:آری.

[٢45١]١٩-اسحاق عمّار گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:در گناهان بزرگ استثنایی هست که برای هرکس بخواهد بیامرزد؟فرمودند:آری.

[٢45٢]٢٠-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:«و به هرکس حکمت داده شود خیر فراوانی داده شده است.»[بقره(٢):٢6٩]یعنی شناخت امام و دوری از گناهانی که خداوند،آتش را بر آن ها واجب کرده است،داده شود.

[٢45٣]٢١-محمّد حکیم گفت:به حضرت ابو الحسن علیه السّلام عرض کردم:آیا گناهان

ص :6٠٣

قلت لأبی الحسن علیه السّلام:الکبائر تخرج من الإیمان؟فقال:نعم و ما دون الکبائر،قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا یزنی الزّانی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق و هو مؤمن.

[٢454]٢٢-ابن أبی عمیر،عن علیّ[بن]الزّیّات،عن عبید بن زراره قال:

دخل ابن قیس الماصر و عمرو بن ذرّ-و أظنّ معهما أبو حنیفه-علی أبی جعفر علیه السّلام فتکلّم ابن قیس الماصر فقال:إنّا لا نخرج أهل دعوتنا و أهل ملّتنا من الإیمان فی المعاصی و الذّنوب،قال:فقال له أبو جعفر علیه السّلام:یا ابن قیس أمّا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقد قال:لا یزنی الزّانی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق و هو مؤمن فاذهب أنت و أصحابک حیث شئت.

[٢455]٢٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد اللّه بن سنان قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یرتکب الکبیره من الکبائر فیموت،هل یخرجه ذلک من الإسلام؟و إن عذّب کان عذابه کعذاب المشرکین أم له مدّه و انقطاع؟فقال:من ارتکب کبیره من الکبائر فزعم أنّها حلال أخرجه ذلک من الإسلام و عذّب أشدّ العذاب،و إن کان معترفا أنّه أذنب و مات علیه أخرجه من الإیمان و لم یخرجه من الإسلام و کان عذابه أهون من عذاب الأوّل

[٢456]٢4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ قال:حدّثنی أبو جعفر صلوات اللّه علیه قال:

سمعت أبی یقول:سمعت أبی موسی بن جعفر علیهما السّلام یقول:دخل عمرو بن عبید علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فلمّا سلّم و جلس تلا هذه الآیه: اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ ثمّ أمسک فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام،ما أسکتک؟قال:

ص :6٠4

بزرگ،انسان را از ایمان بیرون می برد؟فرمودند:بله و کم تر از گناهان بزرگ هم چنین می کند.که رسول خدا فرموده است:کسی در حال ایمان زنا نمی کند و کسی در حال ایمان دزدی نمی کند.

[٢454]٢٢-عبید زراره گفته است:پسر قیس ماصر و عمرو ذرّ-و به گمانم ابو حنیفه-به نزد حضرت باقر علیه السّلام آمدند و آن گاه پسر قیس ماصر به سخن درآمده،گفت:ما هم کیشان خود را به جهت نافرمانی و گناه از ایمان بیرون نمی بریم.حضرت باقر علیه السّلام به او فرمودند:ولی ای پسر قیس رسول خدا فرموده است:کسی در حال ایمان زنا نمی کند و در حال ایمان دزدی نمی کند.پس تو و یارانت هرکجا که خواستید،بروید.

[٢455]٢٣-عبد اللّه سنان گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ مردی که گناه کبیره می کند و آن گاه می میرد،پرسیدم:آیا این گناه،او را از اسلام بیرون می برد؟و اگر کیفر شود آیا همچون کیفر مشرکان است یا برای کیفر او مدّت و پایانی است؟ فرمودند:هرکس یکی از گناهان کبیره را انجام دهد و آن را حلال بپندارد،از اسلام بیرون رفته و به سخت ترین عذاب،کیفر می شود ولی اگر معترف باشد که گناه کرده و در حال گناه مرده است،از ایمان بیرون رفته است نه از اسلام و کیفرش سبک تر از کیفر نخستین است.

[٢456]٢4-عبد العظیم حسنی از حضرت جواد علیه السّلام به نقل از پدرشان روایت کرده که حضرت کاظم علیه السّلام فرموده اند:عمرو عبید به خدمت حضرت صادق علیه السّلام آمد و چون نشست،این آیه را خواند:«کسانی که از گناهان بزرگ و زشتی بیرون از اندازه دوری می کنند.»سپس خاموش شد.حضرت به او فرمودند:چرا خاموش شدی؟

ص :6٠5

أحبّ أن أعرف الکبائر من کتاب اللّه عزّ و جلّ فقال:نعم یا عمرو،أکبر الکبائر الإشراک باللّه،یقول اللّه:و مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّٰهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ و بعده الإیاس من روح اللّه؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّهُ لاٰ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکٰافِرُونَ ،ثمّ الأمن لمکر اللّه؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَلاٰ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّٰهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخٰاسِرُونَ ،و منها عقوق الوالدین؛لأنّ اللّه سبحانه جعل العاقّ جبّارا شقیّا.و قتل النّفس الّتی حرّم اللّه إلاّ بالحقّ؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا إلی آخر الآیه،و قذف المحصنه؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:

لُعِنُوا فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ و أکل مال الیتیم؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً و الفرار من الزّحف؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّٰ مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلیٰ فِئَهٍ فَقَدْ بٰاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ ،و أکل الرّبا؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبٰا لاٰ یَقُومُونَ إِلاّٰ کَمٰا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطٰانُ مِنَ الْمَسِّ ،و السّحر؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرٰاهُ مٰا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاٰقٍ ،و الزّنا؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً یُضٰاعَفْ لَهُ الْعَذٰابُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهٰاناً ،و الیمین الغموس الفاجره؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّٰهِ وَ أَیْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ ،و الغلول،لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمٰا غَلَّ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ ،و منع الزّکاه المفروضه؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَتُکْویٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ و شهاده؛الزّور و کتمان الشّهاده لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ ،و شرب

ص :6٠6

او عرض کرد:دوست دارم گناهان بزرگ را از کتاب خداوند عزّتمند بشناسم.

حضرت فرمودند:آری ای عمرو بزرگ ترین گناه کبیره،شریک گرفتن برای خدا است. که خدا می فرماید:[مضمون آیه]«و هرکس برای خدا شریک بگیرد،خداوند بهشت را بر او حرام می کند.»[مائده(5):٧٢]و پس از آن ناامیدی از رحمت خدا است:زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«همانا جز مردمان کافر،کسی از رحمت خدا ناامید نمی شود.»[یوسف(٢):٨٧]سپس ایمن شدن از مکر خدا است؛زیرا خدای شکوهمند می فرماید:«و جز مردمان زیان کار،کسی از مکر خدا ایمن نمی شود.» [اعراف(٧):٩٩]و دیگر نافرمانی از پدر و مادر است؛زیرا خداوند سبحان چنین نافرمانی را بدبخت بسیار ستمکار قرار داده است و کشتن جانی است که خدا محترم داشته است جز این که حقّ باشد؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«کیفرش دوزخی است که در آن جاودانه است...»[نساء(4):٩٣]و تهمت به زنی پاک؛زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«آنان در دنیا و آخرت نفرین شده اند و عذاب بزرگی برایشان است.» [نور(٢4):٢٣]و مال یتیم خوردن؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«آنان در شکم هاشان آتش فرومی برند و به زودی به آتش سوزانی درمی آیند.»[نساء(4):١٠]و گریختن از جهاد؛زیرا خدای عزّتمند می فرماید:«و هرکس در آن روز به ایشان پشت کند مگر کسی که گناه می جوید تا برای جهاد آماده شود یا به سوی گروهی برود،به خشم خداوند بازگشته و جایگاهش دوزخ است که بد سرانجامی است.»[انفال(٨):١6]و رباخواری؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«کسانی که رباخواری می کنند چونان کسی که شیطان او را آشفته کرده باشد برمی خیزند.»[بقره(٢):٢٧5]و سحر؛زیرا خدای شکوهمند می فرماید:«و به راستی دانستند که هرکس خریدار جادو شود بهره ای از آخرت نخواهد داشت.»[بقره(٢):١٠٢]و زنا کردن؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«و هرکس چنین کند کیفرش را می بیند و در قیامت عذابش دو برابر می شود و با خواری در آن جاودانه خواهد بود.»[فرقان(٢5):6٨ و 6٩]و سوگند دروغ تبهکارانه؛ زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«کسانی که پیمان خدا و سوگندهاشان را به بهایی اندک می فروشند،در آخرت برایشان هیچ بهره ای نیست.»[آل عمران(٣):٧٧]و خیانت در غنیمت؛زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«و هرکس در غنیمت خیانت کند در روز قیامت با همان می آید.»[آل عمران(٣):١6١]و ندادن زکات واجب؛زیرا خداوند عزّتمند می فرماید:«و با آن زکات داده نشده،پیشانی و پهلو و پشت شان را داغ می زنند.» [توبه(٩):٣5]و شهادت دروغ و کتمان شهادت؛زیرا خدای عزّتمند می فرماید:«و هرکس کتمان شهادت کند دلش گناهکار است.»[بقره(٢):٢٨٣]و شرابخواری؛زیرا

ص :6٠٧

الخمر؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ نهی عنها کما نهی عن عباده الأوثان،و ترک الصّلاه متعمّدا أو شیئا ممّا فرض اللّه؛لأنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:من ترک الصّلاه متعمّدا فقد برئ من ذمّه اللّه و ذمّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،و نقض العهد و قطیعه الرّحم؛لأنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: أُولٰئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّٰارِ قال:فخرج عمرو و له صراخ من بکائه و هو یقول:هلک من قال برأیه و نازعکم فی الفضل و العلم.

باب استصغار الذّنب

[٢45٧]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه؛و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن أبی أسامه زید الشّحّام قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:اتّقوا المحقّرات من الذّنوب فإنّها لا تغفر،قلت:و ما المحقّرات؟قال:الرّجل یذنب الذّنب فیقول:طوبی لی لو لم یکن لی غیر ذلک

[٢45٨]٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن عثمان بن عیسی،عن سماعه قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول:لا تستکثروا کثیر الخیر و لا تستقلّوا قلیل الذّنوب فإنّ قلیل الذّنوب یجتمع حتّی یکون کثیرا،و خافوا اللّه فی السّرّ حتّی تعطوا من أنفسکم النّصف.

[٢45٩]٣-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال؛و الحجّال،جمیعا عن ثعلبه،عن زیاد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نزل بأرض قرعاء فقال لأصحابه:

ائتوا بحطب،فقالوا:یا رسول اللّه،نحن بأرض قرعاء ما بها من حطب!قال:

ص :6٠٨

خداوند عزّتمند از آن بازداشته است چنان که از عبادت بت ها بازداشته است و ترک کردن عمدی نماز یا چیزی که خدا واجب کرده است؛زیرا رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرموده است:هرکس به عمد نماز را ترک کند،به راستی از پیمان خدا و پیمان رسول خدا جدا شده است.و پیمان شکنی و قطع رحم؛زیرا خداوند شکوهمند می فرماید:«برای آنان است نفرین و برای آنان است آن خانۀ بد.»[رعد(١٣):٢5]حضرت فرموده است:آن گاه عمرو با فریادی از گریه بیرون آمد درحالی که می گفت:هرکس به رأی خودش حکم دهد و در فضیلت و علم با شما ستیز کند،نابود شده است.

«کوچک شمردن گناه»

[٢45٧]١-ابو اسامه زید شحّام روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از گناهان کوچک شمرده شده پروا کنید که آن ها آمرزیده نمی شوند.من عرض کردم:گناهان کوچک شمرده شده کدامند؟فرمود:وقتی کسی گناه می کند و می گوید:خوشا اگر جز این گناهی نداشته باشم.

[٢45٨]٢-سماعه گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم می فرماید:نیکی بسیار را زیاد نشمارید و گناهان اندک را کم نشمارید.که گناهان اندک جمع می شوند و بسیار می گردند،و از خدا در نهان پروا کنید تا با خودتان باانصاف باشید.

[٢45٩]٣-زیاد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در زمینی خشک و بی علف فرود آمده،به اصحابش فرمودند:هیزم بیاورید.گفتند:ای رسول خدا ما در زمینی بی علف هستیم و در آن هیچ هیزمی نیست.فرمودند:هرکس هر آنچه یافت

ص :6٠٩

فلیأت کلّ إنسان بما قدر علیه،فجاءوا به حتّی رموا بین یدیه،بعضه علی بعض،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:هکذا تجتمع الذّنوب،ثمّ قال:إیّاکم و المحقّرات من الذّنوب فإنّ لکلّ شیء طالبا،ألا و إنّ طالبها یکتب مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ.

باب الإصرار علی الذّنب

[٢46٠]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عبد اللّه بن محمّد النّهیکیّ،عن عمّار بن مروان القندیّ،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا صغیره مع الإصرار،و لا کبیره مع الاستغفار.

[٢46١]٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن سالم،عن أحمد بن النّضر،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ قال:

الإصرار هو أن یذنب الذّنب فلا یستغفر اللّه و لا یحدّث نفسه بتوبه فذلک الإصرار.

[٢46٢]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن منصور بن یونس،عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:لا و اللّه لا یقبل اللّه شیئا من طاعته علی الإصرار علی شیء من معاصیه.

باب فی أصول الکفر و أرکانه

[٢46٣]١-الحسین بن محمّد،عن أحمد بن إسحاق،عن بکر بن محمّد،

ص :6١٠

بیاورد.آن گاه ایشان هیزم آورده،در برابر حضرت به روی هم انباشتند.پس رسول خدا فرمودند:گناهان این گونه جمع می شوند.سپس فرمودند:بپرهیزید از گناهانی که کوچک شمرده می شوند.که برای هر چیزی بازجویی است.و بدانید که بازجوی گناهان آنچه را پیش فرستاده اند و آثارشان را می نویسد و ما هر چیزی را در امامی روشنگر شماره کرده ایم.

پافشاری بر گناه

[٢46٠]١-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هیچ گناهی با اصرار کوچک نیست و با آمرزش خواستن بزرگ نیست.

[٢46١]٢-جابر دربارۀ این آیه«و بر آنچه کرده اند آگاهانه پافشاری نمی کنند.» [آل عمران(٣):١٣5]روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:پافشاری این است که کسی گناهی بکند و آمرزش نخواهد و در اندیشۀ توبه نباشد.این پافشاری است.

[٢46٢]٣-ابو بصیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:نه به خدا سوگند،خداوند هیچ اطاعتی را با پافشاری بر اندکی از نافرمانی اش نمی پذیرد.

ریشه و پایه های کفر

[٢46٣]١-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ریشه های کفر

ص :6١١

عن أبی بصیر قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

أصول الکفر ثلاثه:الحرص و الاستکبار و الحسد،فأمّا الحرص فإنّ آدم علیه السّلام حین نهی عن الشّجره حمله الحرص علی أن أکل منها،و أمّا الاستکبار فإبلیس حیث أمر بالسّجود لآدم فأبی،و أمّا الحسد فابنا آدم حیث قتل أحدهما صاحبه.

[٢464]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أرکان الکفر أربعه:الرّغبه و الرّهبه و السّخط و الغضب.

[٢465]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن نوح بن شعیب،عن عبد اللّه الدّهقان،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أوّل ما عصی اللّه عزّ و جلّ به ستّ:حبّ الدّنیا،و حبّ الرّئاسه،و حبّ الطّعام،و حبّ النّوم،و حبّ الرّاحه،و حبّ النّساء.

[٢466]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن طلحه بن زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رجلا من خثعم جاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:

أیّ الأعمال أبغض إلی اللّه عزّ و جلّ؟فقال:الشّرک باللّه،قال:ثمّ ماذا؟قال:

قطیعه الرّحم،قال:ثمّ ماذا؟قال:الأمر بالمنکر و النّهی عن المعروف.

[٢46٧]5-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن حسن بن عطیّه، عن یزید الصّائغ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:رجل علی هذا الأمر إن حدّث کذب،و إن وعد أخلف، و إن ائتمن خان،ما منزلته،قال:هی أدنی المنازل من الکفر و لیس بکافر.

[٢46٨]6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :6١٢

سه چیز است:زیاده خواهی،بزرگی فروختن و حسد.که آدم علیه السّلام وقتی از آن درخت بازداشته شد،زیاده خواهی او را به خوردن از آن واداشت.و آن گاه که به ابلیس فرمان داده شد تا سجده کند به جهت بزرگی فروختن سرپیچید و یکی از دو پسر آدم[علیه السّلام]به جهت حسد برادرش را کشت.

[٢464]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:پایه های کفر چهار چیز است:آرزو،ترس،ناخرسندی و خشم.

[٢465]٣-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:همانا نخستین چیزهایی که خداوند به سبب آن ها نافرمانی شد،شش چیز است:دنیادوستی،ریاست خواهی،خوراک دوستی،خواب دوستی،راحت خواهی و زن خواهی.

[٢466]4-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی از خثعم به خدمت پیامبر گرامی آمده،عرض کرد:کدام اعمال نزد خداوند عزّتمند ناپسندتر است؟فرمودند:شریک گرفتن برای خدا.او عرض کرد:سپس چه؟ فرمودند:قطع رحم.او عرض کرد:سپس چه؟فرمودند:فرمان دادن به زشتی و بازداشتن از نیکی.

[٢46٧]5-یزید صائغ گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:مردی بر این اعتقاد[ولایت]است ولی اگر سخن بگوید،دروغ می گوید،اگر وعده دهد، انجام نمی دهد و اگر امین شمرده شود،خیانت می کند.او در چه جایگاهی است؟ فرمودند:در نزدیک ترین جایگاه به کفر است ولی کافر نیست.

[٢46٨]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :6١٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من علامات الشّقاء:جمود العین،و قسوه القلب،و شدّه الحرص فی طلب الدّنیا،و الإصرار علی الذّنب.

[٢46٩]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن أسباط،عن داود بن النّعمان،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

خطب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم النّاس فقال،ألا أخبرکم بشرارکم؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:الّذی یمنع رفده و یضرب عبده و یتزوّد وحده،فظنّوا أنّ اللّه لم یخلق خلقا هو شرّ من هذا.ثمّ قال:ألا أخبرکم بمن هو شرّ من ذلک؟قالوا:

بلی یا رسول اللّه،قال:الّذی لا یرجی خیره و لا یؤمن شرّه،فظنّوا أنّ اللّه لم یخلق خلقا هو شرّ من هذا.ثمّ قال:ألا أخبرکم بمن هو شرّ من ذلک؟قالوا:

بلی یا رسول اللّه،قال:المتفحّش اللّعّان الّذی إذا ذکر عنده المؤمنون لعنهم و إذا ذکروه لعنوه.

[٢4٧٠]٨-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن بعض أصحابه عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث من کنّ فیه کان منافقا و إن صام و صلّی و زعم أنّه مسلم:من إذا ائتمن خان و إذا حدّث کذب و إذا وعد أخلف،إنّ اللّه عزّ و جلّ قال فی کتابه: إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ الْخٰائِنِینَ و قال: أَنَّ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَیْهِ إِنْ کٰانَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ و فی قوله عزّ و جلّ: وَ اذْکُرْ فِی الْکِتٰابِ إِسْمٰاعِیلَ إِنَّهُ کٰانَ صٰادِقَ الْوَعْدِ وَ کٰانَ رَسُولاً نَبِیًّا .

[٢4٧١]٩-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ألا أخبرکم بأبعدکم منّی شبها؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:الفاحش

ص :6١4

از نشانه های شقاوت،خشکی چشم،سختی دل،شدّت زیاده خواهی در دنیا و پافشاری بر گناه است.

[٢46٩]٧-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در خطبه ای به مردم فرمودند:هان آیا شما را از بدترین شخص شما آگاه نکنم؟گفتند:چرا ای رسول خدا.فرمودند:او کسی است که از بخشش باز بدارد،غلامش را بزند و به تنهایی بخورد.آنان گمان کردند که خداوند آفریده ای بدتر از این نیافریده است.

سپس حضرت فرمودند:آیا شما را به بدتر از این شخص آگاه نکنم؟آنان گفتند:

چرا ای رسول خدا.فرمود:او کسی است که به خیرش امیدی نیست و از بدی اش ایمنی نیست.باز آنان گمان کردند که خداوند آفریده ای بدتر از این نیافریده است.ولی حضرت فرمودند:آیا شما را به بدتر از این شخص آگاه نکنم؟آنان گفتند:چرا ای رسول خدا.حضرت فرمودند:او ناسزاگوی بسیار نفرین کننده است.کسی که چون در نزد او از مؤمنان یاد شود نفرین شان می کند و چون آنان او را یاد کنند نفرین اش کنند.

[٢4٧٠]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:سه چیز در هرکس باشد،منافق است،اگرچه روزه بگیرد و نماز بخواند و بپندارد که مسلمان است:کسی که وقتی امین شمرده شود خیانت کند، چون به سخن درآید دروغ بگوید و وقتی وعده دهد،انجام ندهد.که خداوند عزّتمند در کتابش فرموده است:«همانا خدا خائنان را دوست نمی دارد.»[انفال(٨):

5٨]و فرموده است:«که نفرین خدا بر او باد اگر از دروغ گویان باشد.»[نور(٢4):٧]و سخن آن عزّتمند است که فرمود:«و در این کتاب اسماعیل را یاد کن که راست وعده بود و فرستاده ای پیامبر بود.»[مریم(١٩):54]

[٢4٧١]٩-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:آیا شما را به دورترین شخص در شباهت به خودم آگاه نکنم؟گفتند:

ص :6١5

المتفحّش البذیء البخیل المختال الحقود الحسود القاسی القلب،البعید من کلّ خیر یرجی،غیر المأمون من کلّ شرّ یتّقی.

[٢4٧٢]١٠-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن منصور بن العبّاس، عن علیّ بن أسباط،رفعه إلی سلمان قال:

إذا أراد اللّه عزّ و جلّ هلاک عبد نزع منه الحیاء فإذا نزع منه الحیاء،لم تلقه إلاّ خائنا مخونا فإذا کان خائنا مخونا نزعت منه الأمانه،فإذا نزعت منه الأمانه لم تلقه إلاّ فظّا غلیظا،فإذا کان فظّا غلیظا نزعت منه ربقه الإیمان،فإذا نزعت منه ربقه الإیمان لم تلقه إلاّ شیطانا ملعونا.

[٢4٧٣]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن زیاد الکرخیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث ملعونات ملعون من فعلهنّ:المتغوّط فی ظلّ النّزّال،و المانع الماء المنتاب،و السّادّ الطّریق المعربه.

[٢4٧4]١٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن إبراهیم الکرخیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاث ملعون من فعلهنّ،المتغوّط فی ظلّ النّزّال،و المانع الماء المنتاب،و السّادّ الطّریق المسلوک.

[٢4٧5]١٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،و علیّ بن إبراهیم،عن أبیه، جمیعا عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی حمزه،عن جابر بن عبد اللّه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ألا أخبرکم بشرار رجالکم؟قلنا:بلی یا رسول اللّه، فقال:إنّ من شرار رجالکم البهّات الجریء الفحّاش الآکل وحده،و المانع رفده،و الضّارب عبده،و الملجی عیاله إلی غیره.

ص :6١6

چرا ای رسول خدا.فرمودند:او زشت کار ناسزاگوی بد زبان بخیل بزرگی فروش کینه جوی حسدورز سخت دل است.کسی که از هر نیکی ای که امید برود دور است و از هر بدی ای که پرهیز شود از او ایمن نمی توان شد.

[٢4٧٢]١٠-علی اسباط حدیثی را به سلمان رسانده که گفته است:چون خدای عزّتمند نابودی بنده ای را بخواهد شرم را از او جدا می کند.و چون شرم را از او جدا کند او را جز خائن و خیانت دیده نمی بینی.و چون خائن و خیانت دیده شود،امانت از او جدا می شود و چون امانت از او جدا گردد،او را خشن و تند می بینی و چون خشم و تند شود،رشتۀ ایمان از او جدا می گردد و چون رشتۀ ایمان از او جدا شود او را جز شیطانی نفرین شده نمی بینی.

[٢4٧٣]١١-ابراهیم بن زیاد کرخی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:سه عمل نفرین شده است و هرکس آن ها را انجام دهد نیز نفرین شده است:کسی که در سایه گاه کاروانیان غایط کند،کسی که از استفادۀ آب همگانی جلوگیری کند و کسی که راه رفت وآمد را ببندد.

[٢4٧4]١٢-ابراهیم کرخی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:سه چیز است که هرکس آن ها را انجام دهد نفرین شده است:کسی که در سایه گاه کاروانیان غایط کند،کسی که از آب همگانی جلوگیری کند و کسی که راه رفت وآمد را ببندد.

[٢4٧5]١٣-جابر عبد اللّه روایت کرده که رسول خدا فرمودند:آیا شما را به بدترین مردان تان آگاه نکنم؟ما گفتیم:چرا ای رسول خدا.فرمودند:همانا از بدترین مردان شما بسیار بهتان گوی گستاخ ناسزاگویی است که به تنهایی بخورد،از بخشش باز بدارد،غلامش را بزند و خانواده اش را پناهندۀ دیگران سازد.

ص :6١٧

[٢4٧6]١4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن میسّر،عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:خمسه لعنتهم و کلّ نبیّ مجاب،الزّائد فی کتاب اللّه،و التّارک لسنّتی،و المکذّب بقدر اللّه،و المستحلّ من عترتی ما حرّم اللّه،و المستأثر بالفیء و المستحلّ له.

باب الرّیاء

[٢4٧٧]١-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال لعبّاد بن کثیر البصریّ فی المسجد:

ویلک یا عبّاد،إیّاک و الرّیاء فإنّه من عمل لغیر اللّه و کله اللّه إلی من عمل له.

[٢4٧٨]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه،عن أبیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:اجعلوا أمرکم هذا للّه و لا تجعلوه للنّاس فإنّه ما کان للّه فهو للّه و ما کان للنّاس فلا یصعد إلی اللّه.

[٢4٧٩]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن أبی المغراء،عن یزید بن خلیفه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:کلّ ریاء شرک،إنّه من عمل للنّاس کان ثوابه علی النّاس و من عمل للّه کان ثوابه علی اللّه.

[٢4٨٠]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن جرّاح المدائنیّ،

ص :6١٨

[٢4٧6]١4-میسر از پدرش به نقل از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:پنج گروه را من و همه پیامبران مستجاب الدّعوه نفرین کرده ایم:

کسی که در کتاب خدا چیزی بیفزاید،کسی که سنّت مرا رها کند،کسی که تقدیر خدایی را دروغ بخواند،کسی که آنچه خداوند دربارۀ عترت من حرام کرده،حلال بشمارد و کسی که غنیمت را به خودش اختصاص دهد و آن را حلال بداند.

ریاکاری

[٢4٧٧]١-ابن قدّاح روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام در مسجد به عبّاد بن کثیر بصری فرمودند:وای بر تو ای عبّاد از ریا بپرهیز که هرکس برای جز خدا عملی انجام دهد خدا او را به همان شخصی که برایش عمل را انجام داده، واگذار می کند.

[٢4٧٨]٢-عقبه گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:این امر [ولایت]تان را برای خدا قرار دهید نه برای مردم.که هرچه برای خدا باشد از آن او است و آنچه برای مردم انجام شود به سوی خدا بالا نمی رود.

[٢4٧٩]٣-یزید خلیفه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر ریایی شرک است.همانا هرکس به خاطر مردم عملی انجام دهد پاداش او به گردن مردم است و هرکس عملی برای خدا انجام دهد پاداشش به عهدۀ خدا است.

[٢4٨٠]4-جرّاح مدائنی دربارۀ این سخن خدای عزّتمند«و هرکس به دیدار

ص :6١٩

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَهِ رَبِّهِ أَحَداً قال:

الرّجل یعمل شیئا من الثّواب لا یطلب به وجه اللّه إنّما یطلب تزکیه النّاس یشتهی أن یسمع به النّاس،فهذا الّذی أشرک بعباده ربّه؛ثمّ قال،ما من عبد أسرّ خیرا فذهبت الأیّام أبدا حتّی یظهر اللّه له خیرا،و ما من عبد یسرّ شرّا فذهبت الأیّام أبدا حتّی یظهر اللّه له شرّا.

[٢4٨١]5-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن محمّد بن عرفه قال:

قال لی الرّضا علیه السّلام:ویحک یا ابن عرفه،اعملوا لغیر ریاء و لا سمعه،فإنّه من عمل لغیر اللّه وکله اللّه إلی ما عمل،ویحک!ما عمل أحد عملا إلاّ ردّاه اللّه،إن خیرا فخیر و إن شرّا فشرّ.

[٢4٨٢]6-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عمر بن یزید قال:

إنّی لأتعشّی مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ تلا هذه الآیه: بَلِ الْإِنْسٰانُ عَلیٰ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ وَ لَوْ أَلْقیٰ مَعٰاذِیرَهُ یا أبا حفص،ما یصنع الإنسان أن یتقرّب إلی اللّه عزّ و جلّ بخلاف ما یعلم اللّه تعالی،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول:من أسرّ سریره ردّاه اللّه رداءها إن خیرا فخیر و إن شرّا فشرّ.

[٢4٨٣]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ الملک لیصعد بعمل العبد مبتهجا به،فإذا صعد بحسناته یقول اللّه عزّ و جلّ:اجعلوها فی سجّین إنّه لیس إیّای أراد بها.

ص :6٢٠

پروردگارش امیدوار باشد باید عملی نیک انجام دهد و هیچ کس را در بندگی پروردگارش شریک نکند.»[کهف(١٨):١١٠]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

گاهی شخص کار ثوابی می کند ولی مقصودش از آن،نزدیکی به خدا نیست.به دنبال ستایش مردم است.دوست دارد که کارش به گوش مردم برسد.

و این همان کسی است که در بندگی پروردگارش شریک می گیرد.سپس فرمودند:بنده ای نیست که در نهان نیکی ای بکند و روزگار بر آن بگذرد مگر خدا برایش نیکی ای آشکار کند و بنده ای نیست که در نهان بدی ای بکند و روزگار بر آن بگذرد مگر این که خدا شرّی برایش آشکار می کند.

[٢4٨١]5-محمّد عرفه روایت کرده که حضرت رضا علیه السّلام به من فرمودند:وای بر تو ای پسر عرفه کارهاتان را برای ریا و به گوش مردم رساندن انجام ندهید.که هرکس برای جز خدا عملی کند خدا او را به کسی که برایش آن عمل را کرده واگذار می کند.وای بر تو،هیچ کس عملی نمی کند مگر این که خدا جامه ای به او می پوشاند که اگر عملش نیک باشد،نیک است و اگر بد باشد بد است.

[٢4٨٢]6-عمر یزید گفته است:من با حضرت صادق علیه السّلام شام می خوردم که حضرت این آیه را خواند:«بلکه انسان به خودش بینا است.اگرچه عذرها برای خود بتراشد.قیامت(٧5):١4 و ١5»و فرمود:ای ابو حفض،انسان نمی تواند به خلاف آنچه خدای والا از درون او می داند به خدا نزدیک گردد،که رسول خدا می فرمود:هرکس نیّتی را پنهان کند خداوند جامه ای مناسب آن به او می پوشاند که اگر نیّتش نیک باشد،نیکو است و اگر بد باشد،بد است.

[٢4٨٣]٧-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:گاهی فرشته عمل بنده را شادمانه بالا می برد.و چون نیکی هایش به بالا می رسد خداوند عزّتمند می فرماید:آن ها را در سجّین(دفتر بدکاران)بنویسید که از این نیکی ها،مرا قصد نکرده است.

ص :6٢١

[٢4٨4]٨-و بإسناده قال:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:

ثلاث علامات للمرائی:ینشط إذا رأی النّاس،و یکسل إذا کان وحده،و یحبّ أن یحمد فی جمیع أموره.

[٢4٨5]٩-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن عثمان بن عیسی،عن علیّ بن سالم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال اللّه عزّ و جلّ:أنا خیر شریک،من أشرک معی غیری فی عمل عمله لم أقبله إلاّ ما کان لی خالصا.

[٢4٨6]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن داود،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أظهر للنّاس ما یحبّ اللّه و بارز اللّه بما کرهه لقی اللّه و هو ماقت له.

[٢4٨٧]١١-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان،عن فضل أبی العبّاس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما یصنع أحدکم أن یظهر حسنا و یسرّ سیّئا،ألیس یرجع إلی نفسه فیعلم أنّ ذلک لیس کذلک و اللّه عزّ و جلّ یقول: بَلِ الْإِنْسٰانُ عَلیٰ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ إنّ السّریره إذا صحّت قویت العلانیه.

الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن محمّد بن جمهور،عن فضاله، عن معاویه،عن الفضیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله

[٢4٨٨]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن علیّ بن أبی حمزه،عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ما من عبد یسرّ خیرا إلاّ لم تذهب الأیّام حتّی یظهر اللّه له خیرا،و ما من عبد یسرّ شرّا إلاّ لم تذهب الأیّام حتّی یظهر اللّه له شرّا.

ص :6٢٢

[٢4٨4]٨-همو روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:برای ریاکار سه نشانه است:چون مردم را ببیند،نیرو می گیرد،چون تنها شود کاهلی می کند و دوست دارد که در همۀ کارهایش ستایش شود.

[٢4٨5]٩-علی سالم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:خداوند شکوهمند فرموده است:من بهترین شریکم.و هرکس در عملی که انجام می دهد جز مرا شریک کند از او نمی پذیرم مگر چیزی که فقط برای من باشد.

[٢4٨6]١٠-داود روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس در برابر مردم آنچه خدا دوست می دارد بکند و در برابر خدا آنچه دوست نمی دارد آشکار کند،خدا را در حالی دیدار می کند که دشمن او است.

[٢4٨٧]١١-فضل ابو عبّاس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:چه می کند آن که نیکی اش را آشکار و بدی اش را نهان می کند.آیا به خودش باز نمی گردد که بفهمد موضوع چنان نیست.خداوند عزّتمند می فرماید:«بلکه انسان به خودش بینا است.»[قیامت(٧5):١4 و ١5]که هرگاه باطن درست شود ظاهر نیز قوی می گردد.

فضیل نیز مانند این حدیث را از آن حضرت روایت کرده است.

[٢4٨٨]١٢-ابو بصیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرگاه بنده نیکی ای را نهان کند روزگار بر آن می گذرد تا خدا نیکی ای را برایش آشکار کند.

و هرگاه بدی ای را نهان کند روزگار بر آن می گذرد تا خدا بدی ای را برایش آشکار کند.

ص :6٢٣

[٢4٨٩]١٣-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن یحیی بن بشیر،عن أبیه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أراد اللّه عزّ و جلّ بالقلیل من عمله أظهر اللّه له أکثر ممّا أراد،و من أراد النّاس بالکثیر من عمله فی تعب من بدنه و سهر من لیله أبی اللّه عزّ و جلّ إلاّ أن یقلّله فی عین من سمعه.

[٢4٩٠]١4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:سیأتی علی النّاس زمان تخبث فیه سرائرهم و تحسن فیه علانیتهم،طمعا فی الدّنیا،لا یریدون به ما عند ربّهم،یکون دینهم ریاء لا یخالطهم خوف،یعمّهم اللّه بعقاب فیدعونه دعاء الغریق فلا یستجیب لهم.

[٢4٩١]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن عمر بن یزید قال:

إنّی لأتعشّی مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ تلا هذه الآیه: بَلِ الْإِنْسٰانُ عَلیٰ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ وَ لَوْ أَلْقیٰ مَعٰاذِیرَهُ یا أبا حفص،ما یصنع الإنسان أن یعتذر إلی النّاس بخلاف ما یعلم اللّه منه،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول:من أسرّ سریره ألبسه اللّه رداءها إن خیرا فخیر و إن شرّا فشرّ.

[٢4٩٢]١6-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن علیّ بن أسباط،عن بعض أصحابه،عن أبی جعفر علیه السّلام أنّه قال:

الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل قال و ما الإبقاء علی العمل،قال:یصل الرّجل بصله و ینفق نفقه للّه وحده لا شریک له،فکتب له سرّا ثمّ یذکرها و تمحی فتکتب له علانیه،ثمّ یذکرها فتمحی و تکتب له ریاء.

ص :6٢4

[٢4٨٩]١٣-بشیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس با عمل اندکش خداوند شکوهمند را قصد کند خداوند برای او بیشتر از آنچه قصد کرده،آشکار می کند و کسی که با عمل بسیار و خستگی تن و شب زنده داری، مردم را بخواهد خداوند عزّتمند اراده می کند که عمل او را در چشم کسی که آن را می شنود اندک نشان دهد.

[٢4٩٠]١4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

روزگاری بر مردم خواهد آمد که به جهت آزمندی به دنیا درون ها پلید می شوند و ظواهر نیکو.و با ظاهر نیکو آنچه را نزد خدا است قصد نمی کنند،دینشان ریاکاری است.و هیچ ترسی به آن نیامیخته است.آن گاه خداوند عذابی فراگیر بر آنان می فرستد و وقتی آنان همچون غرق شدگان دعا کنند خداوند دعایشان را نمی پذیرد.

[٢4٩١]١5-عمر یزید گفته است:من با حضرت صادق علیه السّلام شام می خوردم که حضرت این آیه را خواندند:«بلکه انسان به خودش بینا است.اگرچه عذرها بتراشد.» [قیامت(٧):١4 و ١5]و فرمودند:ای ابو حفص انسان چه می کند که غیر از آنچه خدا از او می داند برای مردم بهانه می آورد.همانا رسول خدا می فرمود:هرکس نیّتی را پنهان کند خدا جامۀ آن را به او می پوشاند که اگر نیکو باشد،نیک است و اگر بد باشد،بد.

[٢4٩٢]١6-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:نگاه داشتن عمل دشوارتر از خود عمل است.راوی گفت:نگاه داشتن عمل چیست؟ فرمودند:مردی برای خرسندی خدای یگانۀ بی شریک بخشش می کند یا خرجی می دهد و برایش پاداش نهان نوشته می شود.سپس آن را به زبان می آورد و نوشته از بین رفته،برایش پاداش آشکار نوشته می شود،سپس دوباره از آن سخن می گوید و آن نوشته نیز از بین می رود و برایش ریا نوشته می شود.

ص :6٢5

[٢4٩٣]١٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن جعفر بن محمّد الأشعریّ،عن ابن القدّاح،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه:اخشوا اللّه خشیه لیست بتعذیر،و اعملوا للّه فی غیر ریاء و لا سمعه فإنّه من عمل لغیر اللّه و کله اللّه إلی عمله.

[٢4٩4]١٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن جمیل بن درّاج،عن زراره،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن الرّجل یعمل الشّیء من الخیر فیراه إنسان فیسرّه ذلک،فقال:لا بأس، ما من أحد إلاّ و هو یحبّ أن یظهر له فی النّاس الخیر،إذا لم یکن صنع ذلک لذلک.

باب طلب الرّئاسه

[٢4٩5]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن معمّر بن خلاّد،عن أبی الحسن علیه السّلام أنّه ذکر رجلا فقال:

إنّه یحبّ الرّئاسه،فقال:ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرّق رعاؤها بأضرّ فی دین المسلم من الرّئاسه.

[٢4٩6]٢-عنه،عن أحمد،عن سعید بن جناح،عن أخیه أبی عامر،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من طلب الرّئاسه هلک.

[٢4٩٧]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن عبد اللّه بن المغیره،عن عبد اللّه بن مسکان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إیّاکم و هؤلاء الرّؤساء الّذین یترأّسون فو اللّه ما خفقت النّعال خلف رجل إلاّ هلک و أهلک.

ص :6٢6

[٢4٩٣]١٧-ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند:از خدا چنان بهراسید که در آن کوتاهی ای نباشد و بدون ریا و سمعه برای خدا عمل کنید؛زیرا هرکس برای جز خدا عمل کند خداوند او را به عملش وامی گذارد.

[٢4٩4]١٨-زراره گفته است:از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ مردی پرسیدم که وقتی کار نیکی انجام می دهد و شخصی او را می بیند شادمان می شود.فرمودند:باکی نیست.کسی نیست که دوست نداشته باشد در میان مردم نیکی اش آشکار شود، اگرچه کار نیکش را برای آن انجام نداده باشد.

ریاست خواهی

[٢4٩5]١-معمّر خلاّد روایت کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام از مردی یاد کرد و فرمود:او ریاست کردن را دوست می دارد.آن گاه فرمود:دو گرگ گرسنه در گلّۀ بی چوپان زیان رسان تر از ریاست در دین مسلمان نیست.

[٢4٩6]٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس ریاست خواهی کند نابود می گردد.

[٢4٩٧]٣-عبد اللّه مسکان گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

بپرهیزید از این سرکردگانی که ریاست خواهی می کنند.که به خدا سوگند وقتی کفش ها به دنبال مردی راه افتند هم او نابود می شود و هم دیگران.

ص :6٢٧

[٢4٩٨]4-عنه،عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع؛و غیره،رفعوه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:ملعون من ترأّس،ملعون من همّ بها،ملعون من حدّث بها نفسه.

[٢4٩٩]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن الحسن بن أیّوب،عن أبی عقیله الصّیرفیّ قال:حدّثنا کرّام،عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام:إیّاک و الرّئاسه،و إیّاک أن تطأ أعقاب الرّجال،قال:

قلت:جعلت فداک،أمّا الرّئاسه فقد عرفتها و أمّا أن أطأ أعقاب الرّجال فما ثلثا ما فی یدی إلاّ ممّا وطئت أعقاب الرّجال؟فقال لی:لیس حیث تذهب،إیّاک أن تنصب رجلا دون الحجّه،فتصدّقه فی کلّ ما قال.

[٢5٠٠]6-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی الرّبیع الشّامیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی ویحک یا أبا الرّبیع،لا تطلبنّ الرّئاسه و لا تکن ذئبا و لا تأکل بنا النّاس فیفقرک اللّه،و لا تقل فینا ما لا نقول فی أنفسنا فإنّک موقوف و مسئول لا محاله،فإن کنت صادقا صدّقناک و إن کنت کاذبا کذّبناک.

[٢5٠١]٧-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن منصور بن العبّاس،عن ابن میّاح،عن أبیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من أراد الرّئاسه هلک.

[٢5٠٢]٨-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس عن العلاء،عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:أتری لا أعرف خیارکم؟من شرارکم بلی و اللّه، و إنّ شرارکم من أحبّ أن یوطأ عقبه،إنّه لا بدّ من کذّاب أو عاجز الرّأی.

ص :6٢٨

[٢4٩٨]4-اسماعیل بزیع و دیگران حدیثی را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده اند که ایشان فرموده اند:نفرین شده است کسی که ریاست خواهی کند،نفرین شده است کسی که به آن همّت گمارد و نفرین شده است کسی که در این موضوع با خودش سخن بگوید.

[٢4٩٩]5-ابو حمزۀ ثمالی گفت:حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:از ریاست بپرهیز.و بپرهیز از این که به دنبال مردم راه افتی.من عرض کردم:جانم فدایت ریاست را می دانم که چیست امّا دنباله روی از مردم را نمی فهمم زیرا دو سوم آنچه در دست دارم جز به سبب دنباله روی از مردم نبوده است؟!حضرت به من فرمودند:سخن من چنان نیست که تو فهمیده ای.یعنی بپرهیز از این که کسی را بدون برهان برگزینی و هر آنچه را گفت درست بدانی.

[٢5٠٠]6-ابو ربیع شامی گفته است:حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند:وای بر تو ای ابو ربیع به دنبال ریاست نرو.گرگ نباش و به نام ما مردم را نخور که خدا نیازمندت می کند.و دربارۀ ما چیزی نگو که خودمان نمی گوییم:زیرا بی تردید روزی تو را می ایستانند و بازجویی می کنند.که اگر راستگو بودی ما نیز تو را راستگو خواهیم خواند و اگر دروغ گو بودی ما نیز تو را دروغ گو خواهیم خواند.

[٢5٠١]٧-میّاح گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس ریاست خواهد نابود می شود.

[٢5٠٢]٨-محمّد مسلم گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:آیا گمان می کنی که من خوبان و بدان شما را نمی شناسم؟چرا به خدا سوگند،بدان شما کسانی اند که دوست دارند مردم به دنبالشان راه افتند.و چنین شخصی به ناچار یا بسیار دروغ گو است یا کوتاه نظر است.

ص :6٢٩

باب اختتال الدّنیا بالدّین

[٢5٠٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن إسماعیل بن جابر،عن یونس بن ظبیان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول ویل للّذین یختلون الدّنیا بالدّین،و ویل للّذین یقتلون الّذین یأمرون بالقسط من النّاس،و ویل للّذین یسیر المؤمن فیهم بالتّقیّه،أبی یغترّون أم علیّ یجترءون!!فبی حلفت لأتیحنّ لهم فتنه تترک الحلیم منهم حیران.

باب من وصف عدلا و عمل بغیره

[٢5٠4]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن یوسف البزّاز، عن معلّی بن خنیس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه قال:

إنّ من أشدّ النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ عمل بغیره.

[٢5٠5]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن قتیبه الأعشی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام[أنّه]قال:

إنّ[من]أشدّ النّاس عذابا یوم القیامه من وصف عدلا و عمل بغیره.

[٢5٠6]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن ابن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من أعظم النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ خالفه إلی غیره.

[٢5٠٧]4-محمّد بن یحیی،عن الحسین بن إسحاق،عن علیّ بن مهزیار، عن عبد اللّه بن یحیی،عن ابن مسکان،عن أبی بصیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی قول اللّه عزّ و جلّ: فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ الْغٰاوُونَ قال:یا أبا بصیر،هم

ص :6٣٠

با دین در کمین دنیا بودن

[٢5٠٣]١-یونس ظبیان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا خداوند عزّتمند می فرماید:وای بر کسانی که با دین به کمین دنیا می نشینند.و وای بر آنان که کسانی را که به عدالت با مردم فرمان می دهند می کشند و وای بر کسانی که مؤمن در میان آن ها با تقیّه به سر می برد.آیا مرا می فریبند یا به من گستاخی می کنند؟من به خودم سوگند می خورم که چنان فتنه ای برایشان پیش آورم که خردمندشان حیران بماند.

کسی که از عدل سخن بگوید و جز آن عمل کند

[٢5٠4]١-معلاّی خنیس روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا از پرحسرت ترین مردمان روز قیامت،کسی است که از عدل سخن بگوید و جز آن عمل کند.

[٢5٠5]٢-قتیبۀ أعشی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا از سخت کیفرترین مردمان در روز قیامت،کسی است که از عدالت سخن بگوید و جز آن عمل کند.

[٢5٠6]٣-ابن ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا از پرحسرت ترین مردمان روز قیامت،کسی است که از عدالت سخن بگوید و سپس در عمل،با آن مخالفت کند.

[٢5٠٧]4-ابو بصیر دربارۀ آیۀ«و ایشان و گمراهان به رو در دوزخ می افتند.» [شعراء(٢6):٩4]روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:ای ابو بصیر آنان

ص :6٣١

قوم وصفوا عدلا بألسنتهم ثمّ خالفوه إلی غیره.

[٢5٠٨]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن أبی عمیر،عن علیّ بن عطیّه،عن خیثمه قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام:أبلغ شیعتنا أنّه لن ینال ما عند اللّه إلاّ بعمل،و أبلغ شیعتنا أنّ أعظم النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ یخالفه إلی غیره.

باب المراء و الخصومه و معاداه الرّجال

[٢5٠٩]١-علیّ بن إبراهیم،عن هارون بن مسلم،عن مسعده بن صدقه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام:إیّاکم و المراء و الخصومه،فإنّهما یمرضان القلوب علی الإخوان و ینبت علیهما النّفاق.

[٢5١٠]٢-و بإسناده قال:قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ثلاث من لقی اللّه عزّ و جلّ بهنّ دخل الجنّه من أیّ باب شاء:من حسن خلقه،و خشی اللّه فی المغیب و المحضر،و ترک المراء و إن کان محقّا.

[٢5١١]٣-و بإسناده قال:

من نصب اللّه غرضا للخصومات أو شک أن یکثر الانتقال.

[٢5١٢]4-علیّ بن إبراهیم،عن صالح بن السّندیّ،عن جعفر بن بشیر،عن عمّار بن مروان قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

لا تمارینّ حلیما و لا سفیها،فإنّ الحلیم یقلیک و السّفیه یؤذیک.

[٢5١٣]5-علیّ،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسن بن عطیّه عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:

ص :6٣٢

مردمی هستند که به زبان از عدالت سخن گفتند و در عمل با آن مخالفت کردند.

[٢5٠٨]5-خیثمه گفت:حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند:به شیعیان ما برسان که به آنچه نزد خداوند است هرگز جز با عمل نمی رسند و به شیعیان ما برسان که بزرگ حسرت ترین مردمان در روز قیامت،کسی است که از عدل سخن بگوید و سپس در عمل با آن مخالفت کند.

مجادله و ستیزه و دشمنی ورزیدن با مردم

[٢5٠٩]١-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:از جدال و ستیزه بپرهیزید؛زیرا آن دو،دل برادران را بیمار کرده،بر آن ها نفاق می رویاند.

[٢5١٠]٢-همو روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:سه چیز است که خداوند عزّتمند هرکس را به سبب آن ها دیدار کند از هر در که خواهد به بهشت می رود:کسی که خوش اخلاق باشد و در نهان و آشکار از خدا بهراسد و جدال را ترک کند اگرچه حقّ با او باشد.

[٢5١١]٣-همو روایت کرده که حضرت فرمودند:هرکس خدا را هدف مجادلاتش قرار دهد نزدیک است که بسیار از حقّ به باطل برود.

[٢5١٢]4-عمّار مروان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:نه با خردمند و نه با کم خرد جدال نکن.که خردمند دشمنت می گردد و کم خرد آزارت می رساند.

[٢5١٣]5-عمر یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :6٣٣

ما کاد جبرئیل علیه السّلام یأتینی إلاّ قال:یا محمّد،اتّق شحناء الرّجال و عداوتهم.

[٢5١4]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن الحکم،عن الحسن بن الحسین الکندیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال جبرئیل علیه السّلام للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إیّاک و ملاحاه الرّجال.

[٢5١5]٧-عنه،عن عثمان بن عیسی،عن عبد الرّحمن بن سیابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إیّاکم و المشارّه،فإنّها تورث المعرّه و تظهر المعوره.

[٢5١6]٨-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن عنبسه العابد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إیّاکم و الخصومه فإنّها تشغل القلب و تورث النّفاق و تکسب الضّغائن.

[٢5١٧]٩-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن الحسن بن عطیّه،عن عمر بن یزید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما کاد جبرئیل علیه السّلام یأتینی إلاّ قال:یا محمّد اتّق شحناء الرّجال و عداوتهم.

[٢5١٨]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی عن محمّد بن مهران،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما أتانی جبرئیل علیه السّلام قطّ إلاّ وعظنی فآخر قوله لی:

إیّاک و مشارّه النّاس فإنّها تکشف العوره و تذهب بالعزّ.

[٢5١٩]١١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و محمّد بن إسماعیل،عن الفضل بن شاذان،جمیعا عن ابن أبی عمیر،عن إبراهیم بن عبد الحمید،عن الولید بن صبیح قال:

ص :6٣4

هرگاه جبرئیل علیه السّلام به نزدم می آمد می گفت:ای محمّد از کینه و دشمنی با مردم بپرهیز.

[٢5١4]6-حسن بن حسین کندی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که جبرئیل علیه السّلام به پیامبر گرامی فرمودند:از ستیزه کردن با مردمان بپرهیز.

[٢5١5]٧-عبد الرحمان سیایه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از دشمنی کردن بپرهیزید که گناه و آزار و خسارت به جا می گذارد و عیب را آشکار می کند.

[٢5١6]٨-عنبسۀ عابد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از ستیزه کردن بپرهیزید که دل را مشغول می کند و نفاق به جا گذاشته،کینه ها پدید می آورد.

[٢5١٧]٩-عمر یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرگاه جبرئیل علیه السّلام به نزدم آمد،به من گفت:ای محمّد از کینه و دشمنی با مردمان بپرهیز.

[٢5١٨]١٠-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرگز جبرئیل علیه السّلام به نزدم نیامد جز این که پندم داد و در پایان گفت:

از دشمنی ورزیدن با مردمان بپرهیز که آن عیب را آشکار کرده،عزّتمندی را از بین می برد.

[٢5١٩]١١-ولید صبیح گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:رسول خدا

ص :6٣5

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ما عهد إلیّ جبرئیل علیه السّلام فی شیء ما عهد إلیّ فی معاداه الرّجال.

[٢5٢٠]١٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن بعض أصحابه، رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من زرع العداوه حصد ما بذر.

باب الغضب

[٢5٢١]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الغضب یفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل.

[٢5٢٢]٢-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن أبیه،عن میسّر قال:

ذکر الغضب عند أبی جعفر علیه السّلام فقال:إنّ الرّجل لیغضب فما یرضی أبدا حتّی یدخل النّار،فأیّما رجل غضب علی قوم و هو قائم فلیجلس من فوره ذلک، فإنّه سیذهب عنه رجز الشّیطان،و أیّما رجل غضب علی ذی رحم فلیدن منه فلیمسّه،فإنّ الرّحم إذا مسّت سکنت.

[٢5٢٣]٣-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن داود بن فرقد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:الغضب مفتاح کلّ شرّ.

[٢5٢4]4-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :6٣6

فرمودند:جبرئیل علیه السّلام چنان که دربارۀ دشمنی نکردن با مردم به من سفارش کرد دربارۀ هیچ چیز دیگری سفارش نکرد.

[٢5٢٠]١٢-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده روایت کرده که ایشان فرمودند:هرکس دشمنی بکارد،کاشته اش را می درود.

خشم

[٢5٢١]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خشم،ایمان را خراب می کند چنان که سرکه،عسل را خراب می کند.

[٢5٢٢]٢-میسر گفته است:نزد حضرت باقر علیه السّلام از خشم سخن به میان آمد و ایشان فرمود:همانا گاهی مرد خشمگین می شود و تا به دوزخ نیفتد راضی نمی شود.پس هرگاه مردی از شما بر گروهی خشمگین شد باید زود بنشیند؛ زیرا در این صورت پلیدی شیطان از او برطرف خواهد شد و هرگاه مردی از شما بر خویشاوندی خشمگین شد باید به او نزدیک شود و لمسش کند؛زیرا رحم وقتی لمس شود آرام می گردد.

[٢5٢٣]٣-داود فرقد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خشم کلید همۀ بدی ها است.

[٢5٢4]4-قاسم سلیمان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:از پدرم علیه السّلام

ص :6٣٧

سمعت أبی علیه السّلام یقول:أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:رجل بدویّ فقال:إنّی أسکن البادیه فعلّمنی جوامع الکلام،فقال:آمرک أن لا تغضب،فأعاد علیه الأعرابیّ المسأله ثلاث مرّات حتّی رجع الرّجل إلی نفسه،فقال:لا أسأل عن شیء بعد هذا،ما أمرنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلاّ بالخیر.قال:و کان أبی یقول:أیّ شیء أشدّ من الغضب إنّ الرّجل لیغضب فیقتل النّفس الّتی حرّم اللّه و یقذف المحصنه.

[٢5٢5]5-عنه،عن ابن فضّال،عن إبراهیم بن محمّد الأشعریّ،عن عبد الأعلی قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:علّمنی عظه أتّعظ بها،فقال:إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتاه رجل فقال له:یا رسول اللّه علّمنی عظه أتّعظ بها،فقال له:انطلق و لا تغضب، ثمّ أعاد إلیه،فقال له:انطلق و لا تغضب-ثلاث مرّات.-

[٢5٢6]6-عنه،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عمّن سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:

من کفّ غضبه ستر اللّه عورته.

[٢5٢٧]٧-عنه،عن ابن محبوب،عن هشام بن سالم،عن حبیب السّجستانیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام:یا موسی،أمسک غضبک عمّن ملّکتک علیه أکفّ عنک غضبی.

[٢5٢٨]٨-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن عبد الحمید، عن یحیی بن عمرو،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی بعض أنبیائه:یا ابن آدم اذکرنی فی غضبک أذکرک فی غضبی،لا أمحقک فیمن أمحق،و ارض بی منتصرا،

ص :6٣٨

شنیدم می فرماید:مردی بیابانگرد به خدمت رسول خدا آمده،عرض کرد:من در بیابان زندگی می کنم و می خواهم فراگیرترین سخن را به من بیاموزی.حضرت فرمودند:تو را فرمان می دهم که خشمگین نشوی.آن اعرابی همان پرسش را باز گفت.و سه بار چنین کرد تا به خودش بازگشت و گفت:پس از این دیگر چیزی نمی پرسم؛زیرا رسول خدا مرا جز به نیکی فرمان نداده است.امام فرمودند:و پدرم می فرمود:چه چیزی بدتر از خشم است.مردی خشمگین می شود و آن گاه جانی را که خدا محترم داشته،می کشد و به زنی پاک تهمت می زند.

[٢5٢5]5-عبد الأعلی گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:مرا پندی بیاموز تا با آن اندرز بگیرم.حضرت فرمودند:مردی به خدمت رسول خدا آمده، عرض کرد:ای رسول خدا مرا اندرزی بده تا با آن پند بگیرم.حضرت به او فرمودند:برو و خشمگین مشو.او تا سه بار پرسش اش را باز گفت و حضرت به او فرمود:برو و خشمگین مشو.

[٢5٢6]6-مردی از حضرت صادق علیه السّلام شنید که می فرماید:هرکس جلوی خشمش را بگیرد خداوند عیبش را می پوشاند.

[٢5٢٧]٧-حبیب سجستانی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:در تورات در مناجات خدا با حضرت موسی علیه السّلام آمده است:ای موسی جلوی خشمت را از کسی که بر او چیره هستی بگیر تا من جلوی خشمم را از تو بگیرم.

[٢5٢٨]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خدای عزّتمند به یکی از پیامبرانش وحی کرد:ای پسر آدم مرا در حال خشمت یاد کن تا من نیز تو را در حال خشمم یاد کنم و در میان کسانی که نابود می کنم نابود نکنم.و به انتقام گرفتن من خرسند باش که انتقام گرفتن من برای تو،بهتر از انتقام گرفتن خود تو است.

ص :6٣٩

فإنّ انتصاری لک خیر من انتصارک لنفسک.

[٢5٢٩]٩-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن عبد اللّه بن سنان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله،

و زاد فیه و إذا ظلمت بمظلمه فارض بانتصاری لک،فإنّ انتصاری لک خیر من انتصارک لنفسک.

[٢5٣٠]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن ابن محبوب،عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ فی التّوراه مکتوبا،یا ابن آدم اذکرنی حین تغضب أذکرک عند غضبی،فلا أمحقک فیمن أمحق،و إذا ظلمت بمظلمه فارض بانتصاری لک فإنّ انتصاری لک،خیر من انتصارک لنفسک.

[٢5٣١]١١-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،و علیّ بن محمّد،عن صالح بن أبی حمّاد،جمیعا عن الوشّاء،عن أحمد بن عائذ،عن أبی خدیجه،عن معلّی بن خنیس،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رجل للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:یا رسول اللّه علّمنی،قال:اذهب و لا تغضب،فقال الرّجل:قد اکتفیت بذاک،فمضی إلی أهله فإذا بین قومه حرب قد قاموا صفوفا و لبسوا السّلاح،فلمّا رأی ذلک لبس سلاحه ثمّ قام معهم،ثمّ ذکر قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لا تغضب،فرمی السّلاح،ثمّ جاء یمشی إلی القوم الّذین هم عدوّ قومه،فقال:یا هؤلاء ما کانت لکم من جراحه أو قتل أو ضرب لیس فیه أثر فعلیّ فی مالی أنا أوفیکموه فقال القوم:فما کان فهو لکم،نحن أولی بذلک منکم،قال:فاصطلح القوم و ذهب الغضب.

[٢5٣٢]١٢-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد؛و علیّ بن إبراهیم،

ص :64٠

[٢5٢٩]٩-عبد اللّه سنان در حدیثی دیگر از حضرت صادق علیه السّلام مانند آن را روایت کرده و افزوده است:و وقتی به تو ستم شد به انتقام گرفتن من برای خودت خرسند باش.که انتقام گرفتن من برای تو،بهتر از انتقام گرفتن خود تو است.

[٢5٣٠]١٠-اسحاق عمّار گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:در تورات نوشته است:ای پسر آدم وقتی خشمگین می شوی مرا به یاد آور تا من نیز به هنگام خشمم تو را به یاد آورم و در میان کسانی که نابود خواهم کرد نابود نکنم.و وقتی به تو ستم شد به انتقام گرفتن من خرسند باش که انتقام گرفتن من برای تو،بهتر از انتقام گرفتن خود تو است.

[٢5٣١]١١-معلاّی خنیس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که مردی به پیامبر گرامی عرض کرد:ای رسول خدا مرا تعلیم کن.ایشان فرمود:برو و خشمگین مشو.آن مرد گفته است:من به این سخن بسنده کردم.آن گاه به نزد خانواده اش رفت و دید میان قومش جنگی در حال روی دادن است.مردم به صف شده و جامۀ رزم پوشیده اند.پس او نیز جامۀ رزم پوشید و با آنان به پاخاست.ناگاه سخن رسول خدا را که فرموده بود:خشمگین نشو،به یاد آورد.پس سلاحش را انداخت و به سوی مردمی که دشمن قومش بودند،رفت و گفت:ای مردم هر زخم و قتل و ضرب بی نشانه را من از مالم به گردن می گیرم و به شما می پردازم.

آن قوم گفتند:هرچه بوده برای خودتان باشد،ما به این کار از شما سزاوارتریم.و این گونه میان مردم صلح برقرار شد و خشم از میان رفت.

[٢5٣٢]١٢-ابو حمزۀ ثمالی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا این

ص :64١

عن أبیه،جمیعا عن ابن محبوب،عن ابن رئاب،عن أبی حمزه الثّمالیّ،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ هذا الغضب جمره من الشّیطان توقد فی قلب ابن آدم و إنّ أحدکم إذا غضب احمرّت عیناه و انتفخت أوداجه و دخل الشّیطان فیه،فإذا خاف أحدکم ذلک من نفسه فلیلزم الأرض،فإنّ رجز الشّیطان لیذهب عنه عند ذلک.

[٢5٣٣]١٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن بعض أصحابه، رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:الغضب ممحقه لقلب الحکیم،و قال:من لم یملک غضبه لم یملک عقله.

[٢5٣4]١4-الحسین بن محمّد،عن معلّی بن محمّد،عن الحسن بن علیّ، عن عاصم بن حمید،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من کفّ نفسه عن أعراض النّاس أقال اللّه نفسه یوم القیامه و من کفّ غضبه عن النّاس کفّ اللّه تبارک و تعالی عنه عذاب یوم القیامه.

[٢5٣5]١5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن ابن محبوب،عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من کفّ غضبه عن النّاس کفّ اللّه عنه عذاب یوم القیامه.

باب الحسد

[٢5٣6]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن العلاء بن رزین،عن محمّد بن مسلم قال:

ص :64٢

خشم آتش پاره ای از شیطان است که در قلب فرزند آدم افروخته می شود.وقتی یکی از شما خشمگین شد،چشمانش سرخ می شود و رگ های گردنش برمی آید و شیطان در او داخل می شود.پس وقتی از این حالت بر خودتان ترسیدید به روی زمین بنشینید؛زیرا در این هنگام پلیدی شیطان از او رخت می بندد.

[٢5٣٣]١٣-یکی از اصحاب حدیثی را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده که ایشان فرموده اند:خشم،دل حکیم را نابود می کند.و نیز فرمودند:هرکس مالک خشمش نباشد،مالک خردش نیست.

[٢5٣4]١4-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس جلوی خودش را دربارۀ آبروی مردم بگیرد خداوند در روز قیامت از او می گذرد و هرکس جلوی خشمش را دربارۀ مردم بگیرد خداوند پاک و والا عذاب روز قیامت را از او باز می گیرد.

[٢5٣5]١5-ابو حمزه روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:هرکس جلوی خشمش را دربارۀ مردم بگیرد خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می گیرد.

حسدورزیدن

[٢5٣6]١-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:همانا شخص

ص :64٣

قال أبو جعفر علیه السّلام:إنّ الرّجل لیأتی بأیّ بادره فیکفر و إنّ الحسد لیأکل الإیمان کما تأکل النّار الحطب

[٢5٣٧]٢-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن خالد و الحسین بن سعید،عن النّضر بن سوید،عن القاسم بن سلیمان،عن جرّاح المدائنیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الحسد یأکل الإیمان کما تأکل النّار الحطب.

[٢5٣٨]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن ابن محبوب، عن داود الرّقّیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:اتّقوا اللّه و لا یحسد بعضکم بعضا،إنّ عیسی ابن مریم کان من شرائعه السّیح فی البلاد،فخرج فی بعض سیحه و معه رجل من أصحابه قصیر و کان کثیر اللّزوم لعیسی علیه السّلام،فلمّا انتهی عیسی إلی البحر قال:بسم اللّه،بصحّه یقین منه فمشی علی ظهر الماء فقال الرّجل القصیر حین نظر إلی عیسی علیه السّلام جازه:بسم اللّه،بصحّه یقین منه فمشی علی الماء و لحق بعیسی علیه السّلام،فدخله العجب بنفسه،فقال:هذا عیسی روح اللّه یمشی علی الماء و أنا أمشی علی الماء فما فضله علیّ؟قال:فرمس فی الماء فاستغاث بعیسی فتناوله من الماء فأخرجه ثمّ قال له:ما قلت یا قصیر،قال:قلت:هذا روح اللّه یمشی علی الماء و أنا أمشی علی الماء فدخلنی من ذلک عجب،فقال له عیسی:لقد وضعت نفسک فی غیر الموضع الّذی وضعک اللّه فیه فمقتک اللّه علی ما قلت فتب إلی اللّه عزّ و جلّ ممّا قلت،قال:فتاب الرّجل و عاد إلی مرتبته الّتی وضعه اللّه فیها،فاتّقوا اللّه و لا یحسدنّ بعضکم بعضا.

[٢5٣٩]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن

ص :644

به هر تندی ای دچار شود،کافر می شود و حسدورزی ایمان را می خورد چنان که آتش،هیزم را می خورد.

[٢5٣٧]٢-جرّاح مدائنی روایت کرده حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا حسد،ایمان را می خورد چنان که آتش هیزم را می خورد.

[٢5٣٨]٣-داود رقّی گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:از خدا پروا کنید و یکی تان به دیگری حسد نورزد.همانا از قوانین عیسای مریم،گشتن در سرزمین ها بود.یک بار با یکی از یارانش که مردی کوتاه بود و بسیار با عیسی علیه السّلام همراهی می کرد،بیرون آمد.آن گاه چون عیسی به دریا رسید،با یقینی درست از سوی خدا،بسم اللّه گفت و به روی آب راه افتاد.آن مرد نیز به عیسی علیه السّلام پیوست و آن گاه به خودش مغرور شد و گفت:این عیسی روح اللّه است که به روی آب راه می رود و این هم منم که به روی آب راه می روم پس برتری او به من چیست؟ آن گاه در آب فرورفت و از عیسی کمک خواست.عیسی او را از آب گرفته، بیرون آورد و به او فرمود:ای کوتاه چه گفتی؟او گفت:من گفتم:این روح اللّه است که بر آب راه می رود و این منم که بر آب راه می روم و از این سخن مغرور شدم.عیسی به او فرمود:خودت را در جایی جز آن جا که خدا قرار داده،نهادی و خداوند به جهت آنچه گفتی از تو بیزار شد.پس،در پیشگاه خدا توبه کن.آن مرد توبه کرد و به جایگاهی که خدا او را در آن قرار داده بود بازگشت.پس از خدا پروا کنید و یکی تان به دیگری حسد نورزد.

[٢5٣٩]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :645

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:کاد الفقر أن یکون کفرا و کاد الحسد أن یغلب القدر.

[٢54٠]5-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن معاویه بن وهب قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:آفه الدّین الحسد و العجب و الفخر.

[٢54١]6-یونس،عن داود الرّقّیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:قال اللّه عزّ و جلّ لموسی بن عمران علیه السّلام:یا ابن عمران لا تحسدنّ النّاس علی ما آتیتهم من فضلی و لا تمدّنّ عینیک إلی ذلک و لا تتبعه نفسک،فإنّ الحسد ساخط لنعمی،صادّ لقسمی الّذی قسمت بین عبادی و من یک کذلک فلست منه و لیس منّی.

[٢54٢]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن الفضیل بن عیاض،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المؤمن یغبط و لا یحسد و المنافق یحسد و لا یغبط.

باب العصبیّه

[٢54٣]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن داود بن النّعمان،عن منصور بن حازم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربقه الإیمان من عنقه.

[٢544]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم؛ و درست بن أبی منصور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الإیمان من عنقه.

ص :646

نزدیک است که فقر،کفر شود و نزدیک است که حسد بر تقدیر چیره شود.

[٢54٠]5-معاویۀ وهب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:آفت دین،حسد و خودبینی و فخرفروشی است.

[٢54١]6-داود رقّی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:خدای عزّتمند به موسای عمران علیه السّلام فرمود:ای پسر عمران به مردم برای آنچه به آنان داده ام حسد نورز،چشم به آن ندوز و در فکرش نباش.

که حسدورزنده،از نعمت های من ناخرسند است و جلوی قسمت من میان بندگانم را می گیرد و هرکس چنین باشد،نه من از اویم و نه او از من.

[٢54٢]٧-فضیل عیاض روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا مؤمن غبطه می خورد و حسد نمی ورزد ولی منافق حسد می ورزد و غبطه می خورد.

تعصّب ورزی

[٢54٣]١-منصور حازم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هر کس تعصّب ورزد یا برای او تعصّب ورزیده شود،رشتۀ ایمان از گردنش جدا می گردد.

[٢544]٢-درست ابو منصور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس تعصّب بورزد یا برای او تعصّب ورزیده شود،رشتۀ ایمان از گردنش جدا می گردد.

ص :64٧

[٢545]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من کان فی قلبه حبّه من خردل من عصبیّه بعثه اللّه یوم القیامه مع أعراب الجاهلیّه.

[٢546]4-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن صفوان بن یحیی،عن خضر،عن محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من تعصّب عصبه اللّه بعصابه من نار.

[٢54٧]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن صفوان بن مهران،عن عامر بن السّمط،عن حبیب بن أبی ثابت،عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

لم یدخل الجنّه حمیّه غیر حمیّه حمزه بن عبد المطّلب-و ذلک حین أسلم- غضبا للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی حدیث السّلی الّذی ألقی علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.

[٢54٨]6-عنه،عن أبیه،عن فضاله،عن داود بن فرقد،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الملائکه کانوا یحسبون أنّ إبلیس منهم و کان فی علم اللّه أنّه لیس منهم،فاستخرج ما فی نفسه بالحمیّه و الغضب فقال: خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ .

[٢54٩]٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و علیّ بن محمّد القاسانیّ،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن عبد الرّزّاق،عن معمر،عن الزّهریّ قال:

سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن العصبیّه،فقال:العصبیّه الّتی یأثم علیها صاحبها أن یری الرّجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین و لیس من

ص :64٨

[٢545]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس به اندازۀ دانۀ خردلی در دلش تعصّب ورزی باشد،خداوند او را در روز قیامت با عرب های جاهلیّت برمی انگیزد.

[٢546]4-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس تعصّب بورزد،خداوند سرش را با دستاری از آتش می بندد.

[٢54٧]5-حبیب ابو ثابت روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:هیچ تعصّبی جز تعصّب حمزۀ عبد المطلّب به بهشت نمی رود.وقتی که برای حمایت از پیامبر گرامی در داستان شکمبه ای که به رویش انداختند،مسلمان شد.

[٢54٨]6-داود فرقد روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:فرشتگان گمان می کردند که ابلیس از ایشان است ولی در علم خدا بود که او از آنان نیست.

آن گاه به سبب تعصّب و خشم آنچه را در باطنش بود بیرون ریخت و گفت:«مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای.»[اعراف(٧):١٢]

[٢54٩]٧-زهری گفت:از حضرت سجّاد علیه السّلام دربارۀ تعصّب ورزی پرسیدند و ایشان فرمود:تعصّبی که دارنده اش بنابر آن گناه می کند این است که شخصی بدترین مرد قبیلۀ خودش را بهتر از خوبان قبیلۀ دیگر ببیند.ولی این تعصّب نیست که مردی

ص :64٩

العصبیّه أن یحبّ الرّجل قومه و لکن من العصبیّه أن یعین قومه علی الظّلم.

باب الکبر

[٢55٠]١-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبان،عن حکیم قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أدنی الإلحاد،فقال:إنّ الکبر أدناه.

[٢55١]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن الحسین بن أبی العلاء،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول:الکبر قد یکون فی شرار النّاس من کلّ جنس،و الکبر رداء اللّه،فمن نازع اللّه عزّ و جلّ رداءه لم یزده اللّه إلاّ سفالا،إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مرّ فی بعض طرق المدینه و سوداء تلقط السّرقین فقیل لها:تنحّی عن طریق رسول اللّه فقالت:إنّ الطّریق لمعرض فهمّ بها بعض القوم أن یتناولها،فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:دعوها فإنّها جبّاره.

[٢55٢]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن عثمان بن عیسی،عن العلاء بن الفضیل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام العزّ رداء اللّه،و الکبر إزاره،فمن تناول شیئا منه أکبّه اللّه فی جهنّم.

[٢55٣]4-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال عن ثعلبه،عن معمر بن عمر بن عطاء،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

الکبر رداء اللّه و المتکبّر ینازع اللّه رداءه.

ص :65٠

قبیله اش را دوست داشته باشد بلکه تعصّب این است که او قبیله اش را در ستم کردن،یاری رساند.

کبرورزیدن

[٢55٠]١-حکیم گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ پایین ترین درجۀ الحاد پرسیدم.فرمودند:همانا کبرورزی پایین ترین درجۀ الحاد است.

[٢55١]٢-حسین ابو علا گفته است:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

کبرورزی در بدترین مردم و از هر جنسی است.کبر،جامۀ خدا است که هرکس با او در جامه اش ستیز کند،خداوند جز پستی اش را نمی افزاید.همانا روزی رسول خدا از یکی از کوچه های مدینه می گذشت و زن سیاهی در آن،سیرگین جمع می کرد.به او گفتند:از راه رسول خدا کنار رو.او گفت:راه گشاد است.

برخی خواستند به سراغش بروند و کنارش بزنند که رسول خدا فرمود:او را رها کنید که ستمکار است.

[٢55٢]٣-علاء فضیل روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:عزّت،رو جامه و کبر زیر جامۀ خدا است.که هرکس چیزی از آن را برگیرد،خدا او را به رو در دوزخ اندازد.

[٢55٣]4-معمر بن عمر عطار روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:کبر، رو جامۀ خدا است و کسی که دربارۀ رو جامۀ خدا با او بستیزد،متکبّر است.

ص :65١

[٢554]5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن محمّد بن علیّ،عن أبی جمیله،عن لیث المرادیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الکبر رداء اللّه،فمن نازع اللّه شیئا من ذلک أکبّه اللّه فی النّار.

[٢555]6-عنه،عن أبیه،عن القاسم بن عروه،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زراره،عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السّلام قالا:

لا یدخل الجنّه من فی قلبه مثقال ذرّه من کبر.

[٢556]٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

لا یدخل الجنّه من کان فی قلبه مثقال حبّه من خردل من الکبر،قال:

فاسترجعت،فقال:ما لک تسترجع؟قلت:لما سمعت منک،فقال:لیس حیث تذهب،إنّما أعنی الجحود،إنّما هو الجحود.

[٢55٧]٨-أبو علیّ الأشعریّ،عن محمّد بن عبد الجبّار،عن ابن فضّال،عن علیّ بن عقبه،عن أیّوب بن الحرّ،عن عبد الأعلی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الکبر أن تغمص النّاس و تسفه الحقّ.

[٢55٨]٩-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن الحکم،عن سیف بن عمیره،عن عبد الأعلی بن أعین قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ أعظم الکبر غمص الخلق،و سفه الحقّ،قال:قلت:و ما غمص الخلق و سفه الحقّ؟قال:یجهل الحقّ و یطعن علی أهله،فمن فعل ذلک فقد نازع اللّه عزّ و جلّ رداءه.

[٢55٩]١٠-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن ابن بکیر،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :65٢

[٢554]5-لیث مرادی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:کبر،رو جامۀ خدا است و هرکس دربارۀ اندکی از آن با خدا ستیز کند خدا او را به رو در دوزخ اندازد.

[٢555]6-زراره روایت کرده که حضرت باقر و صادق علیهما السّلام فرمودند:در دل هرکس به اندازۀ ذرّه ای کبر باشد به بهشت نمی رود.

[٢556]٧-محمّد مسلم روایت کرده که یکی از صادقین علیهما السّلام فرمودند:در دل هرکس به اندازۀ خردلی،کبر باشد به بهشت نمی رود.راوی گفته است:من آیۀ رجوع را خواندم.[یعنی آیۀ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ ]حضرت فرمودند:چرا آیۀ رجوع خواندی؟من عرض کردم:برای آنچه از شما شنیدم.فرمودند:چنان که تو فهمیدی،نیست.مقصود من از کبر،انکار است.کبر همان انکار است.

[٢55٧]٨-عبد الاعلی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:کبر این است که مردم را خرد و حقّ را خوار بشمری.

[٢55٨]٩-عبد الأعلای اعین از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:همانا بزرگ ترین کبر،خردشمردن مردم و خواردانستن حقّ است.

راوی گفته است که من عرض کردم:خردشمردن مردم و خوارشمردن حقّ چیست؟فرمودند:این که به حق جاهل شود و به اهل حقّ نیش زبان بزند.و هرکس چنین کند به راستی که با خداوند عزّتمند دربارۀ رو جامه اش ستیز کرده است.

[٢55٩]١٠-ابن بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در دوزخ برای

ص :65٣

إنّ فی جهنّم لوادیا للمتکبّرین یقال له:سقر؛شکا إلی اللّه عزّ و جلّ شدّه حرّه و سأله أن یأذن له أن یتنفّس فتنفّس فأحرق جهنّم.

[٢56٠]١١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن سنان،عن داود بن فرقد،عن أخیه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:إنّ المتکبّرین یجعلون فی صور الذّرّ؛یتوطّأهم النّاس حتّی یفرغ اللّه من الحساب.

[٢56١]١٢-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن غیر واحد،عن علیّ بن أسباط،عن عمّه یعقوب بن سالم،عن عبد الأعلی،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:ما الکبر؟فقال:أعظم الکبر أن تسفه الحقّ و تغمص النّاس،قلت:و ما سفه الحقّ قال:یجهل الحقّ و یطعن علی أهله.

[٢56٢]١٣-عنه،عن یعقوب بن یزید،عن محمّد بن عمر بن یزید،عن أبیه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:إنّنی آکل الطّعام الطّیّب و أشمّ الرّیح الطّیّبه و أرکب الدّابّه الفارهه و یتبعنی الغلام فتری فی هذا شیئا من التّجبّر فلا أفعله؟فأطرق أبو عبد اللّه علیه السّلام ثمّ قال:إنّما الجبّار الملعون من غمص النّاس و جهل الحقّ،قال عمر:فقلت:أمّا الحقّ فلا أجهله و الغمص لا أدری ما هو؟قال:من حقّر النّاس و تجبّر علیهم فذلک الجبّار.

[٢56٣]١4-محمّد بن جعفر،عن محمّد بن عبد الحمید،عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:ثلاثه لا یکلّمهم اللّه و لا ینظر إلیهم یوم القیامه

ص :654

متکبّران دره ای است که به آن سقر می گویند.سقر از شدّت گرمای خود به خداوند شکوهمند شکایت می کند و از او می خواهد که به او اجازه دهد تا نفسی بکشد.و آن گاه که نفس بکشد،دوزخ را به آتش می کشد.

[٢56٠]١١-داود فرقد از برادرش روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام می فرمود:

همانا متکبّران به صورت ذرّه قرار داده می شوند و مردم لگدمالشان می کنند تا وقتی که حساب رسی خداوند پایان یابد.

[٢56١]١٢-عبد الأعلی گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:کبر چیست؟فرمودند:بزرگ ترین کبر این است که حق را خوار و مردمان را خرد بشماری.من گفتم:خوارشمردن حقّ چیست؟فرمودند:این که به حق جاهل شوی و به اهلش نیش بزنی.

[٢56٢]١٣-عمر یزید گفته است:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:من غذای خوب می خورم و عطر خوب می زنم و چارپای چابک سوار شده،غلامی هم به دنبالم می آید،آیا فکر می کنید در این کارها اندکی از تکبّر هست تا من انجامش ندهم؟حضرت صادق علیه السّلام سر به زیر افکند و سپس فرمود:همانا متکبّر نفرین شده،کسی است که مردم را خرد بداند و به حقّ جهل بورزد.عمر گفته است که من عرض کردم:من به حق جهل نمی ورزم ولی خرد دانستن مردم چیست؟ فرمودند:یعنی کسی مردم را کوچک کند و به آنان بزرگی بفروشد.چنین کسی متکبّر است.

[٢56٣]١4-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

سه تن هستند که خداوند در روز قیامت با آنان سخن نگفته،نگاهشان نکرده،پاکشان

ص :655

و لا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم:شیخ زان و ملک جبّار و مقلّ مختال.

[٢564]١5-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد،عن مروک بن عبید، عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ یوسف علیه السّلام لمّا قدم علیه الشّیخ یعقوب علیه السّلام دخله عزّ الملک،فلم ینزل إلیه،فهبط جبرئیل علیه السّلام فقال:یا یوسف ابسط راحتک فخرج منها نور ساطع، فصار فی جوّ السّماء،فقال یوسف:یا جبرئیل ما هذا النّور الّذی خرج من راحتی؟فقال:نزعت النّبوّه من عقبک عقوبه لما لم تنزل إلی الشّیخ یعقوب فلا یکون من عقبک نبیّ.

[٢565]١6-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من عبد إلاّ و فی رأسه حکمه و ملک یمسکها،فإذا تکبّر قال له:اتّضع وضعک اللّه فلا یزال أعظم النّاس فی نفسه و أصغر النّاس فی أعین النّاس و إذا تواضع رفعه اللّه عزّ و جلّ،ثمّ قال له:انتعش نعشک اللّه فلا یزال أصغر النّاس فی نفسه و أرفع النّاس فی أعین النّاس.

[٢566]١٧-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن أحمد،عن بعض أصحابه،عن النّهدیّ،عن یزید بن إسحاق شعر،عن عبد اللّه بن المنذر،عن عبد اللّه بن بکیر قال:قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

ما من أحد یتیه إلاّ من ذلّه یجدها فی نفسه،و فی حدیث آخر عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:ما من رجل تکبّر أو تجبّر إلاّ لذلّه وجدها فی نفسه.

ص :656

نمی کند و کیفری دردناک در انتظارشان است:پیر زناکار،پادشاه ستمکار و فقیر متکبّر.

[٢564]١5-کسی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا وقتی یعقوب سالخورده علیه السّلام به نزد یوسف علیه السّلام آمد عزّت شهریاری او را فراگرفت و برای پدرش[از تخت]فرونیامد،پس جبرئیل علیه السّلام فرود آمد.گفت:ای یوسف دستت را بگشا.وقتی دستش را گشود از آن نوری جهید به فضای آسمان رفت.یوسف گفت:ای جبرئیل این نور چه بود که از میان دست من بیرون آمد؟او گفت:آن نبوّت بود که برای کیفر فرونیامدنت برای یعقوب سالخورده،از فرزندانت جدا شد و هرگز از فرزندان تو پیامبری نخواهد بود.

[٢565]١6-یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:در سر هر بنده ای افساری است و فرشته ای که آن را نگاه می دارد.که چون بنده تکبّر کند آن فرشته به او می گوید:پست باش؛زیرا خدا تو را پست کرده است.و او هماره در چشم خودش بزرگ ترین مردمان است و در پیش مردم کوچک ترین آنان.

ولی چون فروتنی کند خدای عزّتمند او را بالا می برد و سپس فرشته به او می گوید:سربلند باش که خدا تو را بالا برده است.و او هماره در چشم خودش کوچک ترین مردمان است و در پیش مردم بزرگ ترین ایشان.

[٢566]١٧-عبد اللّه بکیر روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکسی که تکبّر می ورزد به جهت خواری ای است که در وجودش می یابد.و در حدیث دیگری از ایشان است که فرمودند:هر مردی که تکبّر یا گردنکشی کند به جهت خواری ای است که در وجود خودش می یابد.

ص :65٧

باب العجب

[٢56٧]١-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن أسباط،عن رجل من أصحابنا من أهل خراسان من ولد إبراهیم بن سیّار، یرفعه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه علم أنّ الذّنب خیر للمؤمن من العجب و لو لا ذلک ما ابتلی مؤمن بذنب أبدا.

[٢56٨]٢-عنه،عن سعید بن جناح،عن أخیه أبی عامر،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من دخله العجب هلک.

[٢56٩]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن علیّ بن أسباط،عن أحمد بن عمر الحلاّل،عن علیّ بن سوید،عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سألته عن العجب الّذی یفسد العمل،فقال:العجب درجات:منها أن یزیّن للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه و یحسب أنّه یحسن،صنعا و منها أن یؤمن العبد بربّه فیمنّ علی اللّه عزّ و جلّ و للّه علیه فیه المنّ.

[٢5٧٠]4-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیندم علیه و یعمل العمل فیسرّه ذلک فیتراخی عن حاله تلک فلأن یکون علی حاله تلک خیر له ممّا دخل فیه.

[٢5٧١]5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن محمّد بن سنان،عن نضر بن قرواش،عن إسحاق بن عمّار،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أتی عالم عابدا فقال له:کیف صلاتک؟فقال:مثلی یسأل عن صلاته؟و أنا

ص :65٨

خودبزرگ بینی

[٢56٧]١-مردی از اصحاب ما که اهل خراسان و از فرزندان ابراهیم سیّار بود حدیثی را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده که ایشان فرمودند:همانا خدا می داند که گناه برای مؤمن،بهتر از خودبزرگ بینی است.و اگر چنین نبود هرگز هیچ مؤمنی دچار گناه نمی شد.

[٢56٨]٢-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس خودبین شود نابود می گردد.

[٢56٩]٣-علی سوید گفت:از حضرت ابو الحسن علیه السّلام دربارۀ خودبینی ای پرسیدم که عمل را خراب می کند.فرمودند:خودبزرگ بینی درجاتی دارد.

یکی این که عمل بد برای بنده زینت داده شود و او آن را نیکی دیده،خودپسند شود و بپندارد که او عمل نیک انجام داده است و دیگر آن که بنده به پروردگارش ایمان بیاورد ولی به او منّت بگذارد درحالی که در ایمان هم،خدا بر او منّت گذاشته است.

[٢5٧٠]4-عبد الرحمان حجّاج روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

مردی گناه می کند و پشیمان می شود ولی چون عملی نیک انجام دهد شادمان شده از آن حال دور می شود.درحالی که بر آن حال بودن،برای او بهتر از این حال است.

[٢5٧١]5-اسحاق عمّار روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:عالمی به نزد عابدی آمد و به او گفت:نماز تو چگونه است؟او گفت:از همچون منی دربارۀ نمازش می پرسند؟من خدا را از فلان وقت عبادت می کنم.عالم گفت:گریه ات

ص :65٩

أعبد اللّه منذ کذا و کذا،قال:فکیف بکاؤک؟قال:أبکی حتّی تجری دموعی، فقال له العالم:فإنّ ضحکک و أنت خائف أفضل من بکائک و أنت مدلّ،إنّ المدلّ لا یصعد من عمله شیء.

[٢5٧٢]6-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن أحمد بن أبی داود،عن بعض أصحابنا،عن أحدهما علیهما السّلام قال:

دخل رجلان المسجد أحدهما عابد و الآخر فاسق فخرجا من المسجد و الفاسق صدّیق و العابد فاسق و ذلک أنّه یدخل العابد المسجد مدلاّ بعبادته یدلّ بها فتکون فکرته فی ذلک و تکون فکره الفاسق فی التّندّم علی فسقه و یستغفر اللّه عزّ و جلّ ممّا صنع من الذّنوب.

[٢5٧٣]٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:الرّجل یعمل العمل و هو خائف مشفق ثمّ یعمل شیئا من البرّ فیدخله شبه العجب به؟فقال:هو فی حاله الأولی و هو خائف أحسن حالا منه فی حال عجبه.

[٢5٧4]٨-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی بن عبید،عن یونس،عن بعض أصحابه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:بینما موسی علیه السّلام جالسا إذ أقبل إبلیس و علیه برنس ذو ألوان،فلمّا دنا من موسی علیه السّلام خلع البرنس و قام إلی موسی فسلّم علیه فقال له موسی:من أنت؟فقال:أنا إبلیس،قال:أنت فلا قرّب اللّه دارک قال:إنّی إنّما جئت لأسلّم علیک لمکانک من اللّه،قال:فقال له موسی علیه السّلام:فما هذا البرنس؟ قال:به أختطف قلوب بنی آدم،فقال موسی:فأخبرنی بالذّنب الّذی إذا أذنبه

ص :66٠

چگونه است؟او گفت:چنان می گریم که اشک هایم سرازیر می شوند.عالم به او گفت:اگر ترسان باشی و بخندی برتر است از این که به خود ببالی و گریه کنی.که از به خود بالنده هیچ عملی بالا نمی رود.

[٢5٧٢]6-یکی از اصحاب روایت کرده که یکی از صادقین علیهما السّلام فرمودند:

دو مرد به مسجد درآمدند،که یکی شان عابد بود و دیگری گناهکار ولی چون از مسجد بیرون آمدند گناهکار،راست کردار بود و عابد،گناهکار؛زیرا عابد درحالی که از عبادتش خاطرجمع بود و به آن می بالید و در فکرش بود به مسجد آمد ولی فکر گناهکار در پشیمانی از گناه و آمرزش خواهی از خداوند عزّتمند بود.

[٢5٧٣]٧-عبد الرّحمان حجّاج گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:مردی عمل بدی می کند،ولی از آن ترسان و نگران است،سپس وقتی عمل نیکی انجام می دهد،چیزی مانند خودبینی برایش پیش می آید؟حضرت فرمودند:او در حال نخستین که ترسان است نیک حال تر از حالت خودبینی است.

[٢5٧4]٨-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:موسی علیه السّلام نشسته بود که ناگاه ابلیس با کلاهی دراز و رنگارنگ به نزدش آمد.و چون به موسی علیه السّلام نزدیک شد،کلاه را برداشته،ایستاد و به او سلام داد.موسی به او گفت:تو کیستی؟او گفت:من ابلیس ام.موسی فرمود:تویی،خدا تو را به خانۀ کسی نزدیک نگرداند.او گفت:من آمده ام تا به جهت جایگاهی که نزد خدا داری به تو سلام بدهم.موسی علیه السّلام به او فرمود:این کلاه چیست؟او گفت:با این،دل فرزندان آدم را می ربایم.موسی به او فرمود:برایم از گناهی بگو که چون فرزند آدم به آن

ص :66١

ابن آدم استحوذت علیه؟قال:إذا أعجبته نفسه و استکثر عمله و صغر فی عینه ذنبه.و قال:قال اللّه عزّ و جلّ لداود علیه السّلام:یا داود،بشّر المذنبین و أنذر الصّدّیقین قال:کیف أبشّر المذنبین و أنذر الصّدّیقین؟قال:یا،داود بشّر المذنبین أنّی أقبل التّوبه و أعفو عن الذّنب و أنذر الصّدّیقین ألاّ یعجبوا بأعمالهم فإنّه لیس عبد أنصبه للحساب إلاّ هلک.

باب حبّ الدّنیا و الحرص علیها

[٢5٧5]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن درست بن أبی منصور،عن رجل،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام،و هشام،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

رأس کلّ خطیئه حبّ الدّنیا.

[٢5٧6]٢-علیّ،عن أبیه،عن ابن فضّال،عن ابن بکیر،عن حمّاد بن بشیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها، أحدهما فی أوّلها و الآخر فی آخرها بأفسد فیها من حبّ المال و الشّرف فی دین المسلم.

[٢5٧٧]٣-عنه،عن أبیه،عن عثمان بن عیسی،عن أبی أیّوب،عن محمّد بن مسلم،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما ذئبان ضاریان فی غنم لیس لها راع،هذا فی أوّلها و هذا فی آخرها بأسرع فیها من حبّ المال و الشّرف فی دین المؤمن.

[٢5٧٨]4-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن محمّد بن یحیی الخزّاز،عن غیاث بن إبراهیم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الشّیطان یدیر ابن آدم فی کلّ شیء فإذا أعیاه جثم له عند المال فأخذ برقبته.

ص :66٢

دچار شود تو بر او چیره می شوی.او گفت:وقتی او خودبین شود و عملش را بسیار شمارده،گناهش را کوچک ببیند.و نیز رسول خدا فرمودند:خدای عزّتمند به داود علیه السّلام فرمود:ای داود به گناهکاران مژده و به راست کرداران بیم ده.

او عرض کرد:چگونه گناهکاران را مژده و راست کرداران را بیم دهم؟خداوند فرمود:ای داود به گناهکاران مژده بده که من توبه را می پذیرم و از گناه در می گذرم.و به راست کرداران بیم بده که به جهت عمل هاشان خودبین نشوند؛ زیرا وقتی من بنده ای را به حساب رسی بکشم او نابود می شود.

دنیادوستی و آزمندی به آن

[٢5٧5]١-هشام و مردی دیگر روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

دنیادوستی در رأس هر گناهی است.

[٢5٧6]٢-حمّاد بشیر گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:دو گرگ گرسنه که یکی در آغاز گوسفندان بی چوپان باشد و دیگری در انتهای آن، خراب گرتر از مال و جاه دوستی در دین مسلمان نیست.

[٢5٧٧]٣-محمّد مسلم روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:دو گرگ گرسنه در گلۀ گوسفندان بی چوپان،که یکی در آغاز باشد و دیگری در انتها شتابان تر از مال و جاه دوستی در دین مؤمن نیست.

[٢5٧٨]4-غیاث ابراهیم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا شیطان فرزند آدم را در هرچیزی می گرداند و چون او را خسته کند،نزد مال کمین می کند تا گردن او را بگیرد.

ص :66٣

[٢5٧٩]5-عنه،عن أحمد بن محمّد،عن علیّ بن النّعمان،عن أبی أسامه زید،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:من لم یتعزّ بعزاء اللّه تقطّعت نفسه حسرات علی الدّنیا و من أتبع بصره ما فی أیدی النّاس کثر همّه و لم یشف غیظه و من لم یر للّه عزّ و جلّ علیه نعمه إلاّ فی مطعم أو مشرب أو ملبس فقد قصر عمله و دنا عذابه.

[٢5٨٠]6-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن یعقوب بن زید، عن زیاد القندیّ،عن أبی وکیع،عن أبی إسحاق السّبیعیّ،عن الحارث الأعور،عن أمیر المؤمنین علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:إنّ الدّینار و الدّرهم أهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم.

[٢5٨١]٧-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یحیی بن عقبه الأزدیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام:مثل الحریص علی الدّنیا مثل دوده القزّ کلّما ازدادت من القزّ،علی نفسها لفّا کان أبعد لها من الخروج حتّی تموت غمّا.و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أغنی الغنی من لم یکن للحرص أسیرا،و قال:لا تشعروا قلوبکم الاشتغال بما قد فات فتشغلوا أذهانکم عن الاستعداد لما لم یأت.

[٢5٨٢]٨-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،و علیّ بن محمّد،جمیعا عن القاسم بن محمّد،عن سلیمان المنقریّ،عن عبد الرّزّاق بن همّام،عن معمر بن راشد،عن الزّهریّ محمّد بن مسلم بن عبید اللّه قال:

سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟قال:ما من عمل بعد معرفه اللّه عزّ و جلّ و معرفه رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أفضل من بغض الدّنیا،فإنّ لذلک لشعبا کثیره و للمعاصی شعب فأوّل ما عصی اللّه به الکبر:معصیه إبلیس حین

ص :664

[٢5٧٩]5-ابو اسامه زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:هرکس به صبری که خدا فرموده،خود را تسلاّ ندهد،جانش از افسوس بر دنیا پاره پاره می شود و هرکس به آنچه در دست مردم است چشم بدواند،غصّه اش افزون شده،خشمش درمان نمی پذیرد و هرکس از خداوند عزّتمند،نعمتی جز خوراک و نوشاک یا جامه نبیند،عملش کوتاه گشته،کیفرش نزدیک می شود.

[٢5٨٠]6-حارث اعور از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

همانا دینار و درهم پیشینیان شما را نابود کرده و شما را هم نابود خواهد کرد.

[٢5٨١]٧-یحیی بن عقبۀ ازدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:حکایت آزمند به دنیا حکایت کرم ابریشم است که هرگاه ابریشم بیشتری به خودش بپیچد از رهایی دورتر می شود و از غصّه می میرد.و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:توانگر توانگران کسی است که اسیر آز نباشد.و فرمودند:دل هاتان را با پرداختن به آنچه از دستتان رفته،بیمناک نکنید تا ذهن هاتان از آمادگی برای آنچه نیامده،باز نماند.

[٢5٨٢]٨-محمّد زهری گفت:از حضرت سجّاد علیه السّلام پرسیدند:کدام اعمال نزد خداوند برتر است؟فرمودند:پس از معرفت به خدای شکوهمند و معرفت به رسول خدا هیچ عملی برتر از دشمنی با دنیا نیست.که آن شاخه های فراوانی دارد و گناهان نیز شاخه هایی دارد.نخستین چیزی که خدا با آن نافرمانی شد،کبر است.همان گناه ابلیس،وقتی سرپیچیده،کبر ورزید و از جملۀ کافران شد.

ص :665

أبی و استکبر و کان من الکافرین،ثمّ الحرص و هی معصیه آدم و حوّاء علیهما السّلام حین قال اللّه عزّ و جلّ لهما: «فَکُلاٰ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمٰا وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونٰا مِنَ الظّٰالِمِینَ» فأخذا ما لا حاجه بهما إلیه،فدخل ذلک علی ذرّیّتهما إلی یوم القیامه و ذلک أنّ أکثر ما یطلب ابن آدم ما لا حاجه به إلیه،ثمّ الحسد و هی معصیه ابن آدم حیث حسد أخاه فقتله،فتشعّب من ذلک حبّ النّساء و حبّ الدّنیا و حبّ الرّئاسه و حبّ الرّاحه و حبّ الکلام و حبّ العلوّ و الثّروه،فصرن سبع خصال فاجتمعن کلّهنّ فی حبّ الدّنیا فقال الأنبیاء و العلماء بعد معرفه ذلک:حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه،و الدّنیا دنیاءان:دنیا بلاغ و دنیا ملعونه.

[٢5٨٣]٩-و بهذا الإسناد،عن المنقریّ،عن حفص بن غیاث،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی مناجاه موسی علیه السّلام:یا موسی إنّ الدّنیا دار عقوبه،عاقبت فیها آدم عند خطیئته و جعلتها ملعونه،ملعون ما فیها إلاّ ما کان فیها لی،یا موسی إنّ عبادی الصّالحین زهدوا فی الدّنیا بقدر علمهم و سائر الخلق رغبوا فیها بقدر جهلهم و ما من أحد عظّمها فقرّت عیناه فیها و لم یحقّرها أحد إلاّ انتفع بها.

[٢5٨4]١٠-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن فضّال،عن أبی جمیله،عن محمّد الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها،واحد فی أوّلها و هذا فی آخرها بأفسد فیها من حبّ المال و الشّرف فی دین المسلم.

[٢5٨5]١١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن منصور بن العبّاس،عن سعید بن جناح،عن عثمان بن سعید،عن عبد الحمید بن علیّ الکوفیّ،عن مهاجر الأسدیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :666

سپس آزمندی،که گناه آدم و حوّا علیهما السّلام است،وقتی که خدای عزّتمند به آن دو فرمود:«از هرچه خواستید بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران می شوید.»[اعراف(٧):١٩]آن گاه آنان چیزی برگرفتند که به آن نیازی نداشتند و این به فرزندانشان تا روز قیامت منتقل شد به این جهت است که بیشترین چیزی که فرزند آدم به دنبالش می رود،همان است که به آن نیاز ندارد.سپس حسد است،گناه پسر آدم،آن گاه که به برادرش حسد ورزید و او را کشت.و حسد چند دسته است:زن دوستی،دنیادوستی،ریاست دوستی،رفاه جویی،سخن دوستی، برتری جویی و ثروت دوستی.و این هفت خصلت همگی در دنیادوستی گرد آمده اند.و پیامبران و دانشمندان پس از معرفت به آن گفته اند:دنیادوستی در رأس همۀ گناهان است.و دنیا دوگونه است:دنیای رساننده و دنیای نفرین شده.

[٢5٨٣]٩-حفص غیاث از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در مناجات خدا با موسی علیه السّلام آمده است:ای موسی همانا این دنیا منزلگاه کیفر است،که آدم را هنگامی که گناه کرد در آن کیفر کردم.من آن را نفرین شده قرار دادم و هرچیزی که در دنیا است نفرین شده است مگر آنچه برای من باشد.ای موسی همانا بندگان نیکوکار من به اندازه دانش شان در دنیا پارسایی کردند.ولی مردمان دیگر به اندازه جهلشان به سوی دنیا رفتند.کسی نیست که آن را بزرگ شمارد و آن گاه دیدگانش روشن شود و کسی نیست که آن را کوچک بشمارد مگر این که از آن بهره مند می شود.

[٢5٨4]١٠-محمّد حلبی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:دو گرگ گرسنه در میان یک گلّه گوسفند بی چوپان یکی در آغاز و دیگری در انتها زیانبارتر از مال و جاه دوستی در دین مسلمان نیستند.

[٢5٨5]١١-مهاجر اسدی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:عیسای

ص :66٧

مرّ عیسی ابن مریم علیهم السّلام علی قریه قد مات أهلها و طیرها و دوابّها فقال:أما إنّهم لم یموتوا إلاّ بسخطه و لو ماتوا متفرّقین لتدافنوا،فقال الحواریّون:یا روح اللّه و کلمته،ادع اللّه أن یحییهم لنا فیخبرونا ما کانت أعمالهم فنجتنبها، فدعا عیسی علیه السّلام ربّه فنودی من الجوّ أن،نادهم،فقام عیسی علیه السّلام باللّیل علی شرف من الأرض فقال:یا أهل هذه القریه،فأجابه منهم مجیب:لبّیک یا روح اللّه و کلمته،فقال:ویحکم ما کانت أعمالکم؟قال:عباده الطّاغوت و حبّ الدّنیا مع خوف قلیل و أمل بعید و غفله فی لهو و لعب،فقال:کیف کان حبّکم للدّنیا؟قال:کحبّ الصّبیّ لأمّه،إذا أقبلت علینا فرحنا و سررنا و إذا أدبرت عنّا بکینا و حزنّا،قال:کیف کانت عبادتکم للطّاغوت؟قال:الطّاعه لأهل المعاصی،قال:کیف کان عاقبه أمرکم؟قال:بتنا لیله فی عافیه و أصبحنا فی الهاویه فقال و ما الهاویه،فقال:سجّین،قال:و ما سجّین؟قال:جبال من جمر توقد علینا إلی یوم القیامه،قال:فما قلتم و ما قیل لکم؟قال:قلنا:ردّنا إلی الدّنیا فنزهد فیها،قیل لنا:کذبتم قال:ویحک کیف لم یکلّمنی غیرک من بینهم؟ قال:یا روح اللّه إنّهم ملجمون بلجام من نار بأیدی ملائکه غلاظ شداد و إنّی کنت فیهم و لم أکن منهم فلمّا نزل العذاب عمّنی معهم فأنا معلّق بشعره علی شفیر جهنّم لا أدری أکبکب فیها أم أنجو منها فالتفت عیسی علیه السّلام إلی الحواریّین فقال:یا أولیاء اللّه أکل الخبز الیابس بالملح الجریش و النّوم علی المزابل خیر کثیر مع عافیه الدّنیا و الآخره.

[٢5٨6]١٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما فتح اللّه علی عبد بابا من أمر الدّنیا إلاّ فتح اللّه علیه من الحرص مثله.

ص :66٨

مریم علیهما السّلام بر دهی گذشت که اهل آن و پرندگان و چارپایانش نیز مرده بودند.پس گفت:هان که ایشان جز به سبب خشم نابود نشده اند.که اگر جدا از هم مرده بودند،همدیگر را دفن می کردند.حواریان گفتند:از روح و کلمۀ خداوند!از خدا بخواه آنان را برای ما زنده کند تا به ما بگویند که اعمالشان چه بوده است و ما از آن اعمال دوری کنیم.پس عیسی علیه السّلام از پروردگارش چنین خواست و آن گاه از فضا فریاد آمد که:ایشان را صدا کن.عیسی علیه السّلام شبانه بر بلندای آن سرزمین رفته، گفت:ای اهل روستا!یکی از آنان پاسخ داد:بله ای روح و کلمۀ خدا.عیسی گفت:

وای بر شما اعمالتان چه بوده است؟او گفت:بندگی طاغوت و دنیادوستی به همراه هراس اندک،آرزوی دراز و غفلت به سبب سرگرمی و بازی.عیسی علیه السّلام گفت:دنیادوستی تان چگونه بود؟او عرض کرد:همچون کودکی که مادرش را دوست می دارد.چون به ما روی می آورد خوشحال و شادمان می شدیم و وقتی به ما پشت می کرد می گریستیم و اندوهگین می شدیم.عیسی علیه السّلام فرمود:

طاغوت پرستی تان چگونه بود؟او گفت:اطاعت از گناهکاران.فرمود:سرانجام کارتان چگونه شد؟او عرض کرد:شب،تندرست خوابیدیم و صبح در هاویه افتادیم،فرمود:هاویه چیست؟گفت:سجّین است.فرمود:سجّین چیست؟ عرض کرد:کوه هایی از آتش است که تا روز قیامت بر روی ما افروخته می شود.

فرمود:شما چه گفتید و به شما چه گفتند؟عرض کرد:ما گفتیم:ما را به دنیا بازگردانید تا در آن پارسایی کنیم.ولی به ما گفتند:شما دروغ می گویید.عیسی علیه السّلام فرمود:وای بر تو چرا از میان این مردم،کسی جز تو با من سخن نگفت؟او عرض کرد:ای روح خدا بر دهان آنان با دستان فرشتگانی خشن و سخت گیر لگامی از آتش زده اند.من در میان این مردم بودم ولی از آنان نبودم.آن گاه چون عذاب فرود آمد مرا هم با ایشان فراگرفت.اکنون من به مویی بر لب دوزخ آویزانم و نمی دانم که به رو در آن می افتم یا از آن نجات می یابم.آن گاه عیسی علیه السّلام به حواریان رو کرد و فرمود:ای دوستان خدا،نان خشک با نمک نساییده خوردن و خوابیدن بر تودۀ تپاله به همراه عافیت دنیا و آخرت بسیار بهتر است.

[٢5٨6]١٢-هشام سالم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند بر هیچ بنده ای دری از دنیا نگشود جز این که به مانند آن،دری از آزمندی به رویش گشود.

ص :66٩

[٢5٨٧]١٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ، عن حفص بن غیاث،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال عیسی ابن مریم صلوات اللّه علیه:تعملون للدّنیا و أنتم ترزقون فیها بغیر عمل و لا تعملون للآخره و أنتم لا ترزقون فیها إلاّ بالعمل،ویلکم علماء سوء،الأجر تأخذون،و العمل تضیّعون،یوشک ربّ العمل أن یقبل عمله و یوشک أن یخرجوا من ضیق الدّنیا إلی ظلمه القبر،کیف یکون من أهل العلم من هو فی مسیره إلی آخرته و هو مقبل علی دنیاه و ما یضرّه أحبّ إلیه ممّا ینفعه.

[٢5٨٨]١4-عنه،عن أبیه،عن محمّد بن عمرو فیما أعلم،عن أبی علیّ الحذّاء،عن حریز،عن زراره،و محمّد بن مسلم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أبعد ما یکون العبد من اللّه عزّ و جلّ إذا لم یهمّه إلاّ بطنه و فرجه.

[٢5٨٩]١5-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد،عن ابن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان؛و عبد العزیز العبدیّ،عن عبد اللّه بن أبی یعفور،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أصبح و أمسی و الدّنیا أکبر همّه جعل اللّه تعالی الفقر بین عینیه و شتّت أمره و لم ینل من الدّنیا إلاّ ما قسم اللّه له،و من أصبح و أمسی و الآخره أکبر همّه جعل اللّه الغنی فی قلبه و جمع له أمره.

[٢5٩٠]١6-علیّ بن إبراهیم،عن محمّد بن عیسی،عن یونس،عن ابن سنان،عن حفص بن قرط،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من کثر اشتباکه بالدّنیا کان أشدّ لحسرته عند فراقها.

[٢5٩١]١٧-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن عبد العزیز العبدیّ،عن ابن أبی یعفور قال:

ص :6٧٠

[٢5٨٧]١٣-حفص غیاث از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که عیسای مریم -درود خدا بر او-فرمود:برای دنیا عمل می کنید درحالی که به آن بدون عمل روزی داده می شوید.و برای آخرت عمل نمی کنید درحالی که در آن جز به عمل روزی داده نمی شوید.وای بر شما ای بدعالمان!آیا وقتی عمل را تباه کرده اید فرد می گیرید؟نزدیک است که صاحب عمل،عملش پذیرفته گردد و نزدیک است که ایشان از تنگی دنیا به تاریکی گور بروند.چگونه اهل دانش است کسی که در مسیرش به سوی آخرت،به دنیا رو می کند و آنچه به او زیان می رساند پیش او محبوب تر از چیزی است که به او سود می رساند.

[٢5٨٨]١4-زراره و محمّد مسلم روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:بنده هنگامی از خدای عزّتمند دورتر می شود که جز به شکم و شرمگاهش اهمّیت ندهد.

[٢5٨٩]١5-عبد اللّه ابو یعفور روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

هرکس صبح و شام کند و بزرگ ترین فکرش دنیا باشد،خداوند والا فقر را میان دیدگانش نهاده،کارش را آشفته می کند و او از دنیا به چیزی جز آنچه خدا برایش قسمت کرده،نمی رسد و هرکس صبح و شام کند و بزرگ ترین اندیشه ای آخرت باشد،خداوند توانگری را در دلش قرار داده،کارش را سامان می دهد.

[٢5٩٠]١6-حفص قرط روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس بیشتر با دنیا درآمیزد هنگام جدایی از آن افسوس ناک تر خواهد شد.

[٢5٩١]١٧-ابن ابو یعفور گفت:از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:هرکس

ص :6٧١

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول:من تعلّق قلبه بالدّنیا تعلّق قلبه بثلاث خصال:

همّ لا یفنی و أمل لا یدرک و رجاء لا ینال.

باب الطّمع

[٢5٩٢]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن علیّ بن حسّان،عمّن حدّثه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبه تذلّه.

[٢5٩٣]٢-عنه،عن أبیه،عمّن ذکره،بلغ به أبا جعفر علیه السّلام قال:

بئس العبد عبد له طمع یقوده و بئس العبد عبد له رغبه تذلّه.

[٢5٩4]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن القاسم بن محمّد،عن المنقریّ،عن عبد الرّزّاق،عن معمر،عن الزّهریّ قال:

قال علیّ بن الحسین علیهما السّلام:رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس.

[٢5٩5]4-محمّد بن یحیی،عن محمّد بن أحمد،عن بعض أصحابنا، عن علیّ بن سلیمان بن رشید،عن موسی بن سلاّم،عن سعدان،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له:[ما]الّذی یثبت الإیمان فی العبد؟قال:الورع،و الّذی یخرجه منه؟قال:الطّمع.

باب الخرق

[٢5٩6]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن أبی عبد اللّه،عن أبیه،عمّن حدّثه، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :6٧٢

دلش را به دنیا آویخته باشد،آن را به سه خصلت آویخته است:اندوهی که پایان نمی گیرد،آرزویی که پایان ندارد و امیدی که به آن دست نمی یابد.

طمع

[٢5٩٢]١-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:چه زشت است برای مؤمن،میلی که او را به خواری بکشد.

[٢5٩٣]٢-مردی حدیثی را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده که ایشان فرمودند:چه بد بنده ای است بنده ای که طمعش او را به پیش براند و چه بد بنده ای است بنده ای که میلش او را به خواری اندازد.

[٢5٩4]٣-زمری روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند:من همۀ خیر را گردآمده در امید بریدن از آنچه در دستان مردم است،دیدم.

[٢5٩5]4-سعدان گفت:به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:چه چیزی ایمان را در بنده استوار می گرداند؟فرمودند:پرهیزگاری.پرسیدم:و چه چیزی او را از ایمان بیرون می برد؟فرمودند:طمع.

باب کم خردی(خرق)

[٢5٩6]١-محمّد بن عبد الرّحمان ابو لیلی روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام

ص :6٧٣

من قسم له الخرق حجب عنه الإیمان.

[٢5٩٧]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن علیّ بن النّعمان،عن عمرو بن شمر،عن جابر،عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:لو کان الخرق خلقا یری ما کان شیء ممّا خلق اللّه أقبح منه.

باب سوء الخلق

[٢5٩٨]١-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر،عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ سوء الخلق لیفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل.

[٢5٩٩]٢-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن النّوفلیّ،عن السّکونیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:أبی اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السّیّی بالتّوبه قیل،و کیف ذاک یا رسول اللّه؟قال:لأنّه إذا تاب من ذنب وقع فی ذنب أعظم منه.

[٢6٠٠]٣-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن إسماعیل بن مهران،عن سیف بن عمیره،عمّن ذکره،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ سوء الخلق لیفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل.

[٢6٠١]4-عنه،عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع،عن عبد اللّه بن عثمان،عن الحسین بن مهران،عن إسحاق بن غالب،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من ساء خلقه عذّب نفسه.

[٢6٠٢]5-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن محمّد بن عبد الحمید،

ص :6٧4

فرمودند:هرکس که کم خردی قسمتش باشد از ایمان محروم می گردد.

[٢5٩٧]٢-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:اگر کم خردی،آفریده ای بود که دیده می شد هیچ چیزی از آفریدگان خدا زشت تر از آن نبود.

بداخلاقی

[٢5٩٨]١-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا بداخلاقی،عمل را خراب می کند چنان که سرکه،عسل را.

[٢5٩٩]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر گرامی فرمودند:خداوند شکوهمند توبۀ بداخلاق را نمی پذیرد.گفتند:چرا ای رسول خدا؟فرمودند:زیرا وقتی از گناهی توبه کند به گناهی بزرگ تر از آن می افتد.

[٢6٠٠]٣-مردی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا بداخلاقی،ایمان را خراب می کند چنان که سرکه،عسل را خراب می کند.

[٢6٠١]4-اسحاق غالب روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:هرکس اخلاقش بد باشد خودش را عذاب می دهد.

[٢6٠٢]5-عبد اللّه سنان روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:خداوند

ص :6٧5

عن یحیی بن عمرو،عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی بعض أنبیائه:الخلق السّیّی یفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل.

باب السّفه

[٢6٠٣]١-عدّه من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن شریف بن سابق،عن الفضل بن أبی غرّه،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ السّفه خلق لئیم،یستطیل علی من[هو]دونه و یخضع لمن[هو]فوقه.

[٢6٠4]٢-محمّد بن یحیی،عن أحمد بن محمّد بن عیسی،عن بعض أصحابه،عن أبی المغراء،عن الحلبیّ،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تسفهوا فإنّ أئمّتکم لیسوا بسفهاء.و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:من کافأ السّفیه بالسّفه فقد رضی بما أتی إلیه حیث احتذی مثاله.

[٢6٠5]٣-علیّ بن إبراهیم،عن أبیه،عن ابن محبوب،عن عبد الرّحمن بن الحجّاج،عن أبی الحسن موسی علیه السّلام فی رجلین یتسابّان فقال:

البادی منهما أظلم،و وزره و وزر صاحبه علیه ما لم یتعدّ المظلوم.

[٢6٠6]4-عدّه من أصحابنا،عن سهل بن زیاد،عن صفوان،عن عیص بن القاسم،عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أبغض خلق اللّه عبد اتّقی النّاس لسانه.

ص :6٧6

عزّتمند به یکی از پیامبرانش وحی کرد:اخلاق بد،عمل را خراب می کند چنان که سرکه،عسل را خراب می کند.

سفاهت

[٢6٠٣]١-فضل ابو قرّه روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سفاهت، خوی انسان پست است که به پایین دست گردن فرازی می کند و به بالا دست، فروتنی.

[٢6٠4]٢-حلبی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:سفاهت نکنید؛ زیرا امامان شما از سفیهان نیستند.و ایشان فرمودند:هرکس سفیه را با سفاهت جزا بدهد،به آنچه بر سرش بیاید خرسند شده است؛زیرا به او اقتدا کرده است.

[٢6٠5]٣-عبد الرّحمان حجّاج روایت کرده که حضرت کاظم علیه السّلام دربارۀ دو مردی که همدیگر را دشنام می دهند،فرمود:آغازکنندۀ این دو نفر،ستمکارتر است و گناه خود و رفیقش را به گردن دارد تا آن گاه که آن ستمدیده،خود ستمکاری نکند.

[٢6٠6]4-عیص قاسم روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:همانا بدترین آفریدۀ خداوند بنده ای است که مردم از زبانش بترسند.

ص :6٧٧

ص :6٧٨

نمایۀ آیات

ادعونی أستجب لکم، ١5٠

ادفع بالّتی هی أحسن السّیّئه، 4٨٢

ادفع بالّتی هی أحسن[السّیّئه]فإذا الّذی بینک و بینه عداوه کأنّه ولیّ، ٢٠٠

إذا السّماء انشقّت و أمّا من أوتی کتابه وراء ظهره فسوف یدعوا ثبورا، ٧4

إذ أقسموا لیصر منّها مصبحین و لا یستثنون فطاف علیها طائف، 5٨٠

اصبروا و صابروا و رابطوا، ١٨4

أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم، 5٢

أفأنت تکره النّاس حتّی یکونوا مؤمنین، 4٧4

أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون، ٧٨

إلاّ إبلیس کان من الجنّ ففسق عن أمر ربّه، ٧٨

ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب، ٨4

إلاّ من أتی اللّه بقلب سلیم، 4٠

إلاّ من أکره و قلبه مطمئنّ بالإیمان، 4٨6،4٨٨

إلاّ من أکره و قلبه مطمئنّ بالإیمان و لکن من شرح بالکفر صدرا، ٨4

الّذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم، 6٠٠

ص :6٧٩

الّذین آمنوا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم، ٨4

الّذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه بأموالهم و أنفسهم أعظم، ١٠٠

الّذین إذا أصابتهم مصیبه قالوا إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون أولئک علیهم، ٢١٠

الّذین یأکلون الرّبا لا یقومون إلاّ کما یقوم الّذی یتخبّطه الشّیطان من المسّ، 6٠6

الّذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش، 6٠4

الّذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلاّ اللّمم، 5٩٢

الّذین یشترون بعهد اللّه و أیمانهم ثمنا قلیلا أولئک لا خلاق لهم فی الآخره، 6٠6

الّذین یصلون ما أمر اللّه به أن یوصل، ٣٣٨،٣4٨،٣5٠

الّذین یصلون ما أمر اللّه به أن یوصل و یخشون ربّهم و یخافون سوء الحساب، ٣4٨

الزّانی لا ینکح إلاّ زانیه أو مشرکه و الزّانیه لا ینکحها إلاّ زان، ٧٨

السّابقون السّابقون أولئک المقرّبون، ٩٨

ألست بربّکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامه إنّا کنّا عن هذا غافلین، ٢٠

ألم تر إلی الّذین قیل لهم کفّوا أیدیکم، ٢6٠

الیوم نختم علی أفواههم و تکلّمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون، ٨٨

إمّا یبلغنّ عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما أفّ و لا تنهرهما، ٣5٢

إنّا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح و النّبیّین من بعده، ٧٠

إنّ إبراهیم کان أمّه قانتا للّه حنیفا و لم یک من المشرکین، 5٣٢

إنّ الّذین اتّخذوا العجل سینالهم غضب من ربّهم و ذلّه فی الحیاه الدّنیا، 4٠

إنّ الّذین یأکلون أموال الیتامی ظلما إنّما یأکلون فی بطونهم نارا، ٧٨

إنّ الّذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات، ٧٨

ص :6٨٠

إنّ الّذین یشترون بعهد اللّه و أیمانهم ثمنا قلیلا أولئک لا خلاق لهم فی الآخره، ٧٨

إنّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسؤلا، ٩٠

إنّ اللّه فالق الحبّ و النّوی، ١6

إنّ اللّه لا یحبّ الخائنین، 6١4

إنّ اللّه لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء، 6٠٢

إنّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم، 5٨6

إنّ اللّه لعن الکافرین و أعدّ لهم سعیرا خالدین فیها أبدا لا یجدون ولیّا و لا نصیرا، ٧6

إنّ المنافقین هم الفاسقون، ٧٨

إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به اللّه فیغفر لمن یشاء، ٨4

إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفّر عنکم سیّئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما، 5٩٠

أنزل السّکینه فی قلوب المؤمنین، ٣6

انظر کیف فضّلنا بعضهم علی بعض و لل آخره أکبر درجات و أکبر تفضیلا، ١٠٠

إنّ کتاب الأبرار لفی علّیّین و ما أدراک ما علّیّون کتاب مرقوم یشهده المقرّبون، ١٢

إنّک لا تهدی من أحببت و لکنّ اللّه یهدی من یشاء، 4٧4

أنّ لعنت اللّه علیه إن کان من الکاذبین، 6١4

إنّما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا، 6٠6

إنّما یتقبّل اللّه من المتّقین، ١١٢

إنّما یخشی اللّه من عباده العلماء، ١56

إنّما یوفّی الصّابرون أجرهم بغیر حساب، ١6٨

إنّها إن تک مثقال حبّه من خردل فتکن فی صخره أو فی السّماوات أو فی الأرض، 5٨٠

ص :6٨١

إنّه لا ییأس من روح اللّه إلاّ القوم الکافرون، 6٠6

إنّی سقیم، 4٨٢

أو إطعام فی یوم ذی مسغبه یتیما ذا مقربه أو مسکینا ذا متربه، 45٠

أولئک کتب فی قلوبهم الإیمان، ٣6

أولئک لهم اللّعنه و لهم سوء الدّار، 6٠٨

أولئک یؤتون أجرهم مرّتین بما صبروا(قال بما صبروا علی التّقیّه)، 4٨٠

أو من کان میتا فأحییناه، ١6

أیّتها العیر إنّکم لسارقون، 4٨٢

بل الإنسان علی نفسه بصیره، 6٢٢

بل الإنسان علی نفسه بصیره و لو ألقی معاذیره، 6٢٠،6٢4

تتجافی جنوبهم عن المضاجع، 5٨

تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض منهم من کلّم اللّه و رفع بعضهم درجات، 5٩٨

تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض منهم من کلّم اللّه و رفع بعضهم فوق بعض درجات، ١٠٠

حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم و کرّه إلیکم الکفر و الفسوق، ٢٨4

حنفاء للّه غیر مشرکین به، ٣٢

خذ العفو و أمر بالعرف، 5٢٨

خلقتنی من نار و خلقته من طین، 64٨

ذلک بأنّهم لا یصیبهم ظمأ و لا نصب و لا مخمصه فی سبیل اللّه، ١٠٠

ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذو الفضل العظیم، 4١٨

ربّ أدخلنی مدخل صدق و أخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا، ٢١٨

ص :6٨٢

ربّ أنزلنی منزلا مبارکا و أنت خیر المنزلین، ٢١٨

ربّنا لا تجعلنا فتنه للّذین کفروا، 566

رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه، 5٣٨

رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر اللّه-عزّ و جلّ-، ١١4

سابقوا إلی مغفره من ربّکم و جنّه عرضها کعرض السّماء و الأرض، ٩٨

سبحان الّذی سخّر لنا هذا و ما کنّا له مقرنین، ٢١٨

سوره أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فیها آیات بیّنات لعلّکم تذکّرون الزّانیه، ٨٠

سیماهم فی وجوههم من أثر السّجود، ٢٨

شرع لکم من الدّین ما وصّی به نوحا و الّذی أوحینا إلیک و ما وصّینا به إبراهیم، ٧٠

صبغه اللّه و من أحسن من اللّه صبغه، ٣4،٣6

طوبی لهم و حسن مآب، 5٢4

طه ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی، ٢١6

عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحدا إلاّ من ارتضی من رسول، 5٢٨

عن الیمین و عن الشّمال قعید ما یلفظ من قول إلاّ لدیه رقیب عتید، 5٧4

فإذا الّذی بینک و بینه عداوه کأنّه ولیّ حمیم، 4٨٢

فإذا لقیم الّذین کفروا فضرب الرّقاب حتّی إذا أثخنتموهم فشدّوا الوثاق، ٨٨

فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرّسل، 44

فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کلّ مرصد، ٢٠٠

فأمّا من أوتی کتابه بیمینه فأولئک یقرؤن کتابهم و لا یظلمون فتیلا، ٨٠

فإنّها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب الّتی فی الصّدور، ١١4

ص :6٨٣

فبشّر عباد الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أولئک الّذین هداهم اللّه، ٨6

فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم، 6٠6

فجزاؤه جهنّم خالدا فیها، 6٠6

فضّل اللّه المجاهدین علی القاعدین أجرا عظیما درجات منه و مغفره و رحمه، ١٠٠

فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها، ٣٠

فقاتل فی سبیل اللّه لا تکلّف إلاّ نفسک، 4٢

فقالوا ربّنا باعد بین أسفارنا و ظلموا أنفسهم، 5٨4

فقد استمسک بالعروه الوثقی، ٣4

فکبکبوا فیها هم و الغاوون، 6٣٠

فلا تخشوا النّاس و اخشون، ١56

فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم، ٣١٠

فلا یأمن مکر اللّه إلاّ القوم الخاسرون، 6٠6

فما أصبرهم علی النّار، 5٧6

فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربّه أحدا، 6٢٠

فمن یرد اللّه أن یهدیه یشرح صدره للإسلام و من یرد، 4٧6

فمن یعمل مثقال ذرّه خیرا یره و من یعمل مثقال ذرّه شرّا یره، ١٠٠

فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروه الوثقی، ٣6

فوقاه اللّه سیّئات ما مکروا، 4٧٨

فویل للّذین کفروا من مشهد یوم عظیم، ٧٨

قالت أخراهم لأولادهم ربّنا هؤلاء أضلّونا فآتهم عذابا ضعفا من النّار، ٧6

ص :6٨4

قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا، 5٨

قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا، 6٠،64

قد أفلح المؤمنون الّذین هم فی صلاتهم خاشعون و الّذین هم عن اللّغو معرضون، ٨6

قد نعلم إنّه لیحزنک الّذی یقولون فإنّهم لا یکذّبونک، ٢٠٠

قل کلّ یعمل علی شاکلته، 4٠،١٩4

قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم، ٨6

کلاّ إنّ کتاب الفجّار لفی سجّین و ما أدراک ما سجّین کتاب، ١٢

کلاّ بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون، 5٨4

کلّما ألقی فیها فوج سألهم خزنتها ألم یأتکم نذیر قالوا بلی، ٧4

کلّما دخلت أمّه لعنت أختها حتّی إذا ادّارکوا فیها جمیعا، ٧6

کلّهم لجعلنا لمن یکفر بالرّحمن لبیوتهم سقفا من فضّه، 5٧٢

لئن شکرتم لأزیدنّکم، ١5٠،٢١6

لا یستوی منکم من أنفق من قبل الفتح و قاتل أولئک أعظم درجه، ١٠٠

لعنوا فی الدّنیا و الآخره و لهم عذاب عظیم، 6٠6

لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم، ٢٩٢

لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون، ٣5٢

لیبلوکم أیّکم أحسن عملا، 4٠

لینذر من کان حیّا و یحقّ القول علی الکافرین، ١6

ما قدّموا و آثارهم و کلّ شیء أحصیناه فی إمام مبین، 6١٠

ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان و لکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء، ٣5٨

ص :6٨5

ما یلفظ من قول إلاّ لدیه رقیب عتید، 4٠6،4١٢

من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها، 66

من یشرک باللّه فقد حرّم اللّه علیه الجنّه، 6٠6

من یطع الرّسول فقد أطاع اللّه و من تولّی فما أرسلناک علیهم حفیظا، 4٨

من یطع اللّه و الرّسول فأولئک مع الّذین أنعم اللّه علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین، ١٧6

نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ إنّهم فتیه آمنوا بربّهم و زدناهم هدی، ٩٠

و اتّقوا اللّه الّذی تسائلون به و الأرحام إنّ اللّه کان علیکم رقیبا، ٣٣6،٣46

و اخفض لهما جناح الذّلّ من الرّحمه، ٣5٢

و إذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیّتهم و أشهدهم علی أنفسهم، ١٨،٣٢

و إذا سمعوا اللّغو أعرضوا عنه و قالوا لنا أعمالنا و لکم أعمالکم، ٨6

و إذا ما أنزلت سوره فمنهم من یقول أیّکم زادته هذه إیمانا، ٩٠

و إذا مرّوا باللّغو مرّوا کراما، ٨6

و اذکر فی الکتاب إسماعیل إنّه کان صادق الوعد و کان رسولا نبیّا، 6١4

و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا و ذرنی و المکذّبین أولی النّعمه، ٢٠٠

و اقتلوهم حیث ثقفتموهم، ٢٠٢

و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک إنّ أنکر الأصوات لصوت الحمیر، ٨٨

و الّذین یرمون المحصنات ثمّ لم یأتوا بأربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده، ٧٨

و الّذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا، 4٢٨

و السّابقون الأوّلون من المهاجرین و الأنصار و الّذین اتّبعوهم بإحسان، ٩٨

و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و اللّه یحبّ المحسنین، ٢5٠

ص :6٨6

و اللاّتی یأتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهنّ أربعه منکم، ٨٠

و اللّیل إذا یغشی فأنذرتکم نارا تلظّی لا یصلاها إلاّ الأشقی الّذی کذّب و تولّی، ٧4

و أمّا الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما، ١٣6

و أمّا إن کان من المکذّبین الضّالّین فنزل من حمیم و تصلیه جحیم، ٧4

و أمّا بنعمه ربّک فحدّث، ٢١4

و أمّا من أوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم أوت کتابیه، ٧4

و إمّا ینسینّک الشّیطان فلا تقعد بعد الذّکری مع القوم الظّالمین، ٨6

و أنّ المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه أحدا، ٨٨

و إن جاهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم، ٣56

و إن من أمّه إلاّ خلا فیها نذیر، ١١4

و إنّی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدی، ١١٢

و أیّدهم بروح منه، 5٧4

و أیّدهم بروح منه، 6٠٢

و بالوالدین إحسانا، ٣5٢

و برّزت الجحیم للغاوین و قیل لهم أین ما کنتم تعبدون من دون اللّه هل ینصرونکم، ٧4

و تتلقّاهم الملائکه هذا یومکم الّذی کنتم توعدون، 456

و تمّت کلمت ربّک الحسنی علی بنی إسرائیل بما صبروا، ٢٠٠

و جعلنا منهم أئمّه یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا ب آیاتنا یوقنون، ٢٠٠

و جعلنی مبارکا أین ما کنت، ٣6٨

و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا، ١٨٢

ص :6٨٧

و قد نزّل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم آیات اللّه یکفر بها و یستهزأ بها، ٨6

و قضی ربّک ألاّ تعبدوا إلاّ إیّاه و بالوالدین إحسانا، ٧٢

و قضی ربّک ألاّ تعبدوا إلاّ إیّاه و بالوالدین إحسانا، ٣54

و قل لهما قولا کریما، ٣5٢

و قولوا آمنّا بالّذی أنزل إلینا و أنزل إلیکم و إلهنا و إلهکم واحد، ٨4

و قولوا للنّاس حسنا، ٣6٨

و کان تحته کنز لهما، ١٣٨

و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض لیقولنّ اللّه، ٣٢

و لئن سألتهم من خلقهم لیقولنّ اللّه، ٣٢

و لئن سألتهم من خلقهم لیقولنّ اللّه، ٢6

و لا تجعلوا اللّه عرضه لأیمانکم أن تبرّوا و تتّقوا و تصلحوا بین النّاس، 46٨

و لا تستوی الحسنه و لا السّیّئه، 4٨٢

و لا تقتلوا أولادکم خشیه إملاق نحن نرزقهم و إیّاکم إنّ قتلهم، ٧٢

و لا تقف ما لیس لک به علم إنّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ أولئک کان عنه مسؤلا، ٨6

و لا تمدّنّ عینیک إلی ما متّعنا به أزواجا منهم زهره الحیاه الدّنیا، ٣١٠

و لا تمش فی الأرض مرحا إنّک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولا، ٨٨

و لا تیمّموا الخبیث منه تنفقون، 6٠٢

و لقد خلقنا السّماوات و الأرض و ما بینهما فی ستّه أیّام و ما مسّنا من لغوب، ٢٠٠

و لقد علمتم الّذین اعتدوا منکم فی السّبت فقلنا لهم کونوا قرده خاسئین، ٧٢

و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الآخره من خلاق، 6٠6

و لقد عهدنا إلی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما، ٢٢

ص :6٨٨

و لقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعض، ١٠٠

و لقد نعلم أنّک یضیق صدرک بما یقولون فسبّح بحمد ربّک و کن من السّاجدین، ٢٠٠

و للّه علی النّاس حجّ البیت من استطاع إلیه سبیلا و من کفر فإنّ اللّه غنیّ، 46

و لمن خاف مقام ربّه جنّتان، ١6٠،١٨٠

و لو لا أن یکون النّاس أمّه واحده، 5٧٢

و لیمحّص اللّه الّذین آمنوا و یمحق الکافرین، ٣٠٢

و ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا، 4٠٨

و ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر، 5٧6

و ما أضلّنا إلاّ المجرمون، ٧4،٧6

و ما تقدّموا لأنفسکم من خیر تجدوه عند اللّه، ١٠٠

و ما قدروا اللّه حقّ قدره، 4٠٨

و ما کان اللّه لیضیع إیمانکم إنّ اللّه بالنّاس لرؤف رحیم، ٩٠

و ما کنتم تستترون أن یشهد علیکم سمعکم و لا أبصارکم و لا جلودکم، ٨6

و من أحیاها فکأنّما أحیا النّاس جمیعا، 4٧٠

و منکم من یردّ إلی أرذل العمر لکی لا یعلم بعد علم شیئا، 6٠٠

و من یتّق اللّه یجعل له مخرجا، ١56

و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه، ١5٠

و من یغلل یأت بما غلّ یوم القیامه، 6٠6

و من یفعل ذلک یلق أثاما یضاعف له العذاب یوم القیامه و یخلد فیه مهانا، 6٠6

و من یقتل مؤمنا متعمّدا فجزاؤه جهنّم خالدا فیها و غضب اللّه علیه و لعنه، ٧6

ص :6٨٩

و من یکتمها فإنّه آثم قلبه، 6٠6

و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیرا کثیرا، 6٠٢

و من یولّهم یومئذ دبره إلاّ متحرّفا لقتال أو متحیّزا إلی فئه، 6٠6

و نکتب ما قدّموا و آثارهم و کلّ شیء أحصیناه فی إمام مبین، 5٨٠

و وصّینا الإنسان بوالدیه(حسنا)و إن جاهداک علی أن تشرک بی ما، ٣56

و یؤت کلّ ذی فضل فضله، ١٠٠

و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصه(ثمّ قال:)و من یوق شحّ نفسه، 46٠

هم درجات عند اللّه، ١٠٠

هو الّذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ أمّ الکتاب و أخر متشابهات، ٧٠

یا أیّها الّذین آمنوا إذا قمتم إلی الصّلاه فاغسلوا وجوهکم، ٨٨

یا أیّها الّذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربّکم و افعلوا الخیر لعلّکم تفلحون، ٨٨

یا أیّها الّذین آمنوا اصبروا و صابروا، ٢١٠

یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم، 5٠

یخرج الحیّ من المیّت و مخرج المیّت من الحیّ، ١6

یرفع اللّه الّذین آمنوا منکم و الّذین أوتوا العلم درجات، ١٠٠

ص :6٩٠

نمایۀ روایات

آفه الدّین الحسد و العجب و الفخر،646

أبعد ما یکون العبد من اللّه عزّ و جلّ إذا لم یهمّه إلاّ بطنه و فرجه،6٧٠

أبلغ شیعتنا أنّه لن ینال ما عند اللّه إلاّ بعمل،و أبلغ شیعتنا أنّ أعظم النّاس،6٣٢

أبلغ عنّی کذا و کذا-فی أشیاء أمر بها-قلت:فأبلّغهم عنک،46٨

ابن آدم اجتنب ما حرّمت علیک،تکن من أورع النّاس،١٧4

أبو ذرّ-رحمه اللّه-یقول:یا مبتغی العلم إنّ هذا اللّسان مفتاح خیر و مفتاح شرّ،٢6٢

أبی اللّه عزّ و جلّ لصاحب الخلق السّیّی بالتّوبه قیل:و کیف ذاک،6٧4

أتحبّ إخوانک یا حسین؟قلت:نعم قال:تنفع فقراءهم قلت:نعم قال:أما إنّه،45٠

أتخلون و تتحدّثون و تقولون ما شئتم؟فقلت:إی و اللّه إنّا لنخلو و نتحدّث،4١٨

أتری لا أعرف خیارکم من شرارکم؟بلی و اللّه،و إنّ شرارکم،6٢٨

اتّقوا اللّه و اعدلوا،فإنّکم تعیبون علی قوم لا یعدلون،٣٣٠

اتّقوا اللّه و کونوا إخوه برره،متحابّین فی اللّه،متواصلین،٣٩٠

اتّقوا اللّه و لا یحسد بعضکم بعضا،إنّ عیسی ابن مریم کان من شرائعه السّیح،644

اتّقوا المحقّرات من الذّنوب فإنّ لها طالبا،یقول أحدکم:أذنب و أستغفر،5٨٠

اتّقوا المحقّرات من الذّنوب فإنّها لا تغفر،قلت:و ما المحقّرات،6٠٨

ص :6٩١

اتّقوا علی دینکم فاحجبوه بالتّقیّه فإنّه لا إیمان لمن لا تقیّه له،4٨٢

أتی رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:إنّی رجل شابّ نشیط و أحبّ الجهاد،٣64

أتی رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه إنّی راغب فی الجهاد نشیط،٣5٨

أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:رجل بدویّ فقال:إنّی أسکن البادیه فعلّمنی جوامع الکلام،6٣٨

أتی عالم عابدا فقال له:کیف صلاتک؟فقال:مثلی یسأل عن صلاته،65٨

أثافیّ الإسلام ثلاثه:الصّلاه و الزّکاه و الولایه،لا تصحّ واحده منهنّ،46

اجتهدت فی العباده و أنا شابّ،فقال لی أبی علیه السّلام:یا بنیّ دون ما أراک تصنع،١٩6

اجعلوا أمرکم هذا للّه و لا تجعلوه للنّاس،فإنّه ما کان للّه فهو للّه،4٧4

اجعلوا أمرکم هذا للّه و لا تجعلوه للنّاس فإنّه ما کان للّه فهو للّه،6١٨

أحبّ الأعمال إلی اللّه سرور[الّذی]تدخله علی المؤمن،4٢٨

أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ ما دا[و]م علیه العبد و إن قلّ،١٨6

احذروا عواقب العثرات،4٩٠

أحسن الظّنّ باللّه فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:أنا عند ظنّ عبدی المؤمن بی،١64

أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت،فما أحسن مؤمن،46٢

أحقّ خلق اللّه أن یسلّم لما قضی اللّه عزّ و جلّ من عرف اللّه عزّ و جلّ و من،١44

أخبرت بما أخبرتک به أحدا؟قلت:لا إلاّ سلیمان بن خالد،4٩6

أخبرنی بدعائم الإسلام الّتی لا یسع أحدا التّقصیر عن معرفه شیء،4٨

أخبرنی عن الإسلام و الإیمان أ هما مختلفان،6٢

أخذ اللّه میثاق المؤمن علی أن لا تصدّق مقالته و لا ینتصف،54٢

اخشوا اللّه خشیه لیست بتعذیر،و اعملوا للّه فی غیر ریاء،6٢6

أ خفت أن یمسّک من فقره شیء؟قال:لا،قال:فخفت أن یصیبه،566

ص :6٩٢

أدعو لوالدیّ إذا کانا لا یعرفان الحقّ؟قال:ادع لهما و تصدّق عنهما،٣56

إذا أذنب الرّجل خرج فی قلبه نکته سوداء،فإن تاب انمحت،5٨٠

إذا أراد أحدکم أن لا یسأل ربّه شیئا إلاّ أعطاه،٣٣٢

إذا أراد اللّه بعبد خیرا زهّده فی الدّنیا و فقّهه فی الدّین و بصّره عیوبها،٢٩4

إذا أراد اللّه عزّ و جلّ هلاک عبد نزع منه الحیاء فإذا نزع منه الحیاء،6١6

إذا أردت أن تعرف أصحابی فانظر إلی من اشتدّ ورعه و خاف خالقه،5١٨

إذا أردت أن تعلم أنّ فیک خیرا فانظر إلی قلبک،فإن کان یحبّ أهل طاعه اللّه،٢٨٨

إذا أردت شیئا من الخیر فلا تؤخّره،فإنّ العبد یصوم الیوم الحارّ،٣٢٠

إذا أصبحت و أمسیت فقل عشر مرّات:اللّهمّ ما أصبحت بی من نعمه،٢٢4

إذا التقی المؤمنان فتصافحا أقبل اللّه بوجهه علیهما و تتحاتّ الذّنوب عن وجوههما،4٠٨

إذا التقیتم فتلاقوا بالتّسلیم و التّصافح و إذا تفرّقتم فتفرّقوا بالاستغفار،4٠4

إذا بعث اللّه المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدم أمامه،کلّما رأی،4٢4

إذا تخلّی المؤمن من الدّنیا سما و وجد حلاوه حبّ اللّه،٢٩6

إذا جمع اللّه عزّ و جلّ الأوّلین و الآخرین قام مناد فنادی یسمع النّاس،٢٨6

إذا خالطت النّاس فإن استطعت أن لا تخالط أحدا من النّاس،٢٣٢

إذا ذکر أحدکم نعمه اللّه عزّ و جلّ فلیضع خدّه علی التّراب شکرا للّه،4٢4

إذا رأیت الرّجل و قد ابتلی و أنعم اللّه علیک فقل:اللّهمّ إنّی لا أسخر،٢٢٢

إذا رأیت بین اثنین من شیعتنا منازعه فافتدها من مالی،466

إذا رأیتم أهل البلاء فاحمدوا اللّه و لا تسمعوهم فإنّ ذلک یحزنهم،٢٢٢

إذا صافح الرّجل صاحبه فالّذی یلزم التّصافح أعظم أجرا من الّذی یدع،4٠6

إذا عصانی من عرفنی،سلّطت علیه من لا یعرفنی،5٨٨

ص :6٩٣

إذا کان الرّجل علی عمل فلیدم علیه سنه ثمّ یتحوّل عنه،١٨6

إذا کان یوم القیامه أمر اللّه تبارک و تعالی منادیا ینادی بین یدیه،56٨

إذا کان یوم القیامه جمع اللّه تبارک و تعالی الأوّلین و الآخرین،٢46

إذا کان یوم القیامه قام عنق من النّاس حتّی یأتوا باب الجنّه فیضربوا،5٧٠

إذا کان یوم القیامه یقوم عنق من النّاس فیأتون باب الجنّه فیضربونه،١6٨

إذا لقی أحدکم أخاه فلیسلّم علیه و لیصافحه،4٠4

إذا لم تکن حلیما فتحلّم،٢56

إذا مات المؤمن خلّی علی جیرانه من الشّیاطین عدد ربیعه و مضر،546

إذا وقع بین رجلین منازعه نزل ملکان فیقولان للسّفیه منهما،٢5٨

إذا همّ أحدکم بخیر أو صله فإنّ عن یمینه و شماله شیطانین فلیبادر،٣٢٢

إذا همّ أحدکم بخیر فلا یؤخّره فإنّ العبد ربّما صلّی الصّلاه أو صام،٣١٨

إذا هممت بخیر فبادر،فإنّک لا تدری ما یحدث،٣٢٠

إذا هممت بشیء من الخیر فلا تؤخّره،فإنّ اللّه عزّ و جلّ ربّما اطّلع،٣٢٢

أربع لا یخلو منهنّ:المؤمن أو واحده منهنّ مؤمن یحسده،54٢

أربع من کنّ فیه کمل إسلامه و لو کان من قرنه إلی قدمه خطایا،١٣٢

أربع من کنّ فیه کمل إیمانه و إن کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا،٢٢٨

أربع من کنّ فیه و کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا بدّلها اللّه حسنات،٢44

أرسل النّجاشیّ إلی جعفر بن أبی طالب و أصحابه فدخلوا علیه و هو فی بیت له،٢٧6

ارفق بهم فإنّ کفر أحدهم فی غضبه و لا خیر فیمن کان کفره فی غضبه،٢٧٢

أرکان الکفر أربعه:الرّغبه و الرّهبه و السّخط و الغضب،6١٢

ازنی الرّجل فارقه روح الإیمان؟قال:فقال:هو مثل قول اللّه عزّ و جلّ:[ و لا تیمّموا، 6٠٢

ص :6٩4

استشهد مع جعفر بن أبی طالب بعد تسعه نفر و کان هو العاشر،١٢6

استقبلت أبا عبد اللّه علیه السّلام فی طریق فأعرضت عنه بوجهی و مضیت،4٨4

اشتدّت حال رجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالت له امرأته،٣١٢

أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء ثمّ الأوصیاء ثمّ الأماثل فالأماثل،54٨

اشکر من أنعم علیک و أنعم علی من شکرک،٢١4

اصبر علی أعداء النّعم،فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک،٢5٠

اصبروا علی أعداء النّعم،فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک،٢5٢

اصبروا علی الفرائض،١٨4

اصبروا علی الفرائض و صابروا علی المصائب و رابطوا علی الأئمّه علیهم السّلام ١٨4

اصبروا علی المصائب،٢١٠

أصلحک،اللّه إنّی رجل منقطع إلیکم بمودّتی و قد أصابتنی حاجه شدیده،5٧٢

أصول الکفر ثلاثه:الحرص و الاستکبار و الحسد،6١٢

اعلموا أنّ القرآن هدی اللّیل و النّهار و نور اللّیل المظلم علی ما کان،4٧٨

اعمل بفرائض اللّه تکن أتقی النّاس،١٨4

افتتحوا نهارکم بخیر و أملوا علی حفظتکم فی أوّله خیرا و فی آخره خیرا،٣٢٠

أفضل العباده إدمان التّفکّر فی اللّه و فی قدرته،١٢٨

أفضل النّاس من عشق العباده،فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده،١٨٨

أفطر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عشیّه خمیس فی مسجد قبا،فقال:هل من شراب،٢٧٨

أقرئ المفضّل السّلام و قل له:إنّا قد أصبنا بإسماعیل فصبرنا،فاصبر کما صبرنا،٢٠٨

أکثر ما تلج به أمّتی الجنّه تقوی اللّه و حسن الخلق،٢٢٨

أکثر ما تلج به أمّتی النّار الأجوفان:البطن و الفرج،١٨٠

ص :6٩5

أکثر من أن تقول:اللّهمّ لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التّقصیر،١66

أکله یأکلها أخی المسلم عندی أحبّ إلیّ من أن أعتق رقبه،454

ألا أخبرک بالإسلام أصله و فرعه و ذروه سنامه؟قلت:بلی جعلت فداک،5٨

ألا أخبرکم بأبعدکم منّی شبها؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:الفاحش،6١4

ألا أخبرکم بأشبهکم بی؟قالوا:بلی یا رسول اللّه،قال:أحسنکم خلقا،5٢6

ألا أخبرکم بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه،فذکر ثلاثه أشیاء،٣٢6

ألا أخبرکم بخیر خلائق الدّنیا و الآخره؟:العفو عمّن ظلمک،٢44

ألا أخبرکم بخیر رجالکم؟قلنا:بلی یا رسول اللّه قال:إنّ من خیر رجالکم،١٣٢

ألا أخبرکم بشرار رجالکم؟قلنا:بلی یا رسول اللّه،فقال:إنّ من شرار رجالکم،6١6

ألا أدلّک علی أمر یدخلک اللّه به الجنّه،٢6٠

ألا أدلّکم علی خیر أخلاق الدّنیا و الآخره؟:تصل من قطعک،٢44

ألا أنبّئکم بالمؤمن؟من ائتمنه المؤمنون علی أنفسهم و أموالهم،5١6

ألا إنّ لکلّ عباده شرّه ثمّ تصیر إلی فتره فمن صارت شرّه،١٩4

ألا إنّه من ینصف النّاس من نفسه لم یزده اللّه إلاّ عزّا،٣٢4

الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل قال و ما الإبقاء،6٢4

الإسلام عریان فلباسه الحیاء و زینته الوقار و مروءته العمل الصّالح،١١٠

الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج،5٨،6٠

الإصرار هو أن یذنب الذّنب فلا یستغفر اللّه و لا یحدّث نفسه بتوبه فذلک الإصرار،6١٠

الإیمان أربعه أرکان:الرّضا بقضاء اللّه و التّوکّل علی اللّه و تفویض الأمر إلی اللّه،١٣٢

الإیمان فوق الإسلام بدرجه،و التّقوی فوق الإیمان بدرجه،١٢٠

الإیمان له أرکان أربعه:التّوکّل علی اللّه،و تفویض الأمر إلی اللّه،١١٢

ص :6٩6

الإیمان ما استقرّ فی القلب و أفضی به إلی اللّه عزّ و جلّ و صدّقه العمل،64

الإیمان هو الإقرار باللّسان و عقد فی القلب و عمل بالأرکان،66

الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان،6٢

البادی منهما أظلم،و وزره و وزر صاحبه علیه ما لم یتعدّ المظلوم،6٧6

البرّ و حسن الخلق یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار،٢٢٨

التّقیّه ترس اللّه بینه و بین خلقه،4٨٨

التّقیّه ترس المؤمن و التّقیّه حرز المؤمن،و لا إیمان لمن لا تقیّه له،4٩٠

التّقیّه فی کلّ شیء یضطرّ إلیه ابن آدم فقد أحلّه اللّه له،4٨٨

التّقیّه فی کلّ ضروره و صاحبها أعلم بها حین تنزل به،4٨6

التّقیّه من دین اللّه،قلت:من دین اللّه،قال:إی و اللّه من دین اللّه،4٨٢

التّقیّه من دینی و دین آبائی و لا إیمان لمن لا تقیّه له،4٨6

التّواضع أن تعطی النّاس ما تحبّ أن تعطاه،٢٨٢

الجنّه محفوفه بالمکاره و الصّبر،فمن صبر علی المکاره فی الدّنیا دخل الجنّه،٢٠4

الحسنه التّقیّه و السّیّئه الإذاعه،4٨٠

الحسنه:التّقیّه،و السّیّئه:الإذاعه و قوله عزّ و جلّ:ادفع بالّتی هی أحسن،4٨٢

الحمد للّه الّذی عافانی ممّا ابتلاک به،و لو شاء فعل،٢٢٢

الحنیفیّه من الفطره الّتی فطر اللّه النّاس علیها،لا تبدیل لخلق اللّه،٣٢

الحیاء حیاءان:حیاء عقل و حیاء حمق،فحیاء العقل هو العلم،٢4٢

الحیاء من الإیمان و الإیمان فی الجنّه،٢4٢

الحیاء و الإیمان مقرونان فی قرن فإذا ذهب أحدهما تبعه صاحبه،٢4٢

الحیاء و العفاف و العیّ-أعنی عیّ اللّسان لا عیّ القلب-من الإیمان،٢4٢

ص :6٩٧

الخلق عیال اللّه فأحبّ الخلق إلی اللّه من نفع عیال اللّه و أدخل،٣66

الخلق عیالی،فأحبّهم إلیّ ألطفهم بهم و أسعاهم فی حوائجهم،444

الدّعاء عند الکرب و الاستغفار عند الذّنب و الشّکر عند النّعمه،٢١6

الدّنیا سجن المؤمن فأیّ سجن جاء منه خیر،544

الذّنوب کلّها شدیده و أشدّها ما نبت علیه اللّحم و الدّم،5٧٨

الّذی أنعم علیک بما فضّلک و أعطاک و أحسن إلیک،٢١4

الرّجل یعمل العمل و هو خائف مشفق ثمّ یعمل شیئا من البرّ،66٠

الرّجل یعمل شیئا من الثّواب لا یطلب به وجه اللّه إنّما یطلب تزکیه النّاس،6٢٠

الرّفق نصف العیش،٢٧4

الرّفق یمن و الخرق شؤم،٢٧٠

الزّهد عشره أجزاء؛أعلی درجه الزّهد أدنی درجه الورع،١44

الصّبر ثلاثه:صبر عند المصیبه،و صبر علی الطّاعه،و صبر عن المعصیه،٢٠٨

الصّبر رأس الإیمان،١٩٨

الصّبر صبران:صبر علی البلاء،حسن جمیل،و أفضل الصّبرین،٢٠٨

الصّبر صبران:صبر عند المصیبه،حسن جمیل و أحسن من ذلک الصّبر،٢٠6

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد،فإذا ذهب الرّأس ذهب الجسد،١٩٨،٢٠٢

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد؛و لا إیمان لمن لا صبر له،٢٠٢

الصّبر و الرّضا عن اللّه رأس طاعه اللّه و من صبر و رضی عن اللّه،١4٠

الطّاعم الشّاکر،له من الأجر کأجر الصّائم المحتسب؛و المعافی الشّاکر له،٢١4

العدل أحلی من الشّهد،و ألین من الزّبد،و أطیب ریحا من المسک،٣٣٠

العدل أحلی من الماء یصیبه الظّم آن،ما أوسع العدل إذا عدل فیه،٣٢٨،٣٣٢

ص :6٩٨

العزّ رداء اللّه،و الکبر إزاره،فمن تناول شیئا منه أکبّه اللّه فی جهنّم،65٠

العصبیّه الّتی یأثم علیها صاحبها أن یری الرّجل شرار قومه،64٨

الغضب مفتاح کلّ شرّ،6٣6

الغضب ممحقه لقلب الحکیم،و قال:من لم یملک غضبه لم یملک عقله،64٢

الغضب یفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل،6٣6

الفقر أزین للمؤمن من العذار علی خدّ الفرس،5٧٠

الفقر الموت الأحمر،فقلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:الفقر من الدّینار،5٧٢

الق أخاک بوجه منبسط،٢٣6

القلب السّلیم الّذی یلقی ربّه و لیس فیه أحد سواه،4٠

الکبائر:الّتی أوجب اللّه عزّ و جلّ علیها النّار،5٩٠

الکبائر:القنوط من رحمه اللّه،و الیأس من روح اللّه،و الأمن من مکر اللّه،5٩4

الکبائر تخرج من الإیمان؟فقال:نعم و ما دون الکبائر،6٠4

الکبائر سبع:قتل المؤمن متعمّدا،و قذف المحصنه،و الفرار من الزّحف،5٩٠

الکبائر سبعه،منها قتل النّفس متعمّدا،و الشّرک باللّه العظیم،5٩6

الکبائر فما سواها،قال:قلت:دخلت الکبائر فی الاستثناء؟قال:نعم،6٠٢

الکبائر فیها استثناء أن یغفر لمن یشاء قال:نعم،6٠٢

الکبر أن تغمص النّاس و تسفه الحقّ،65٢

الکبر رداء اللّه،فمن نازع اللّه شیئا من ذلک أکبّه اللّه فی النّار،65٢

الکبر رداء اللّه و المتکبّر ینازع اللّه رداءه،65٠

الکبر قد یکون فی شرار النّاس من کلّ جنس،و الکبر رداء اللّه،65٠

اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد و من أحبّ محمّدا و آل محمّد العفاف،٣١6

ص :6٩٩

المتحابّون فی اللّه یوم القیامه علی أرض زبرجده خضراء فی ظلّ،٢٨6

المسلم أخو المسلم،لا یظلمه و لا یخذله و لا یخونه،و یحقّ،٣٨٨

المسلم أخو المسلم لا یظلمه و لا یخذله[و لا یغتابه و لا یخونه و لا یحرمه]،٣٧4

المسلم أخو المسلم هو عینه و مرآته و دلیله،لا یخونه و لا یخدعه،٣٧٢

المعافی الشّاکر له من الأجر ما للمبتلی الصّابر،٢١4

المکارم عشر فإن استطعت أن تکون فیک فلتکن فإنّها تکون فی الرّجل،١٣٠

المؤمن أخو المؤمن،عینه و دلیله،لا یخونه و لا یظلمه،٣٧٠

المؤمن أخو المؤمن کالجسد الواحد،إن اشتکی شیئا منه وجد ألم ذلک،٣٧٢

المؤمن أخو المؤمن لأبیه و أمّه لأنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمنین،٣٧٢

المؤمن أصلب من الجبل،الجبل یستقلّ منه و المؤمن لا یستقلّ،5٢٨

المؤمن بین مخافتین:ذنب قد مضی لا یدری ما صنع اللّه فیه و عمر قد،١6٠

المؤمن حسن المعونه،خفیف المئونه،جیّد التّدبیر لمعیشته،5٢٨

المؤمن خلط عمله بالحلم،یجلس لیعلم،و ینطق لیفهم،٢54

المؤمن لا یمضی علیه أربعون لیله إلاّ عرض له أمر یحزنه،55٠

المؤمن له قوّه فی دین،و حزم فی لین،و إیمان فی یقین،5٠٨

المؤمن مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف،٢٣4

المؤمن مکفّر،544

المؤمن من طاب مکسبه،و حسنت خلیقته،و صحّت سریرته،5١6

المؤمن مؤمنان:فمؤمن صدق بعهد اللّه و وفی بشرطه،5٣٨

المؤمن مؤمنان:مؤمن وفی للّه بشروطه الّتی شرطها علیه،54٠

المؤمنون خدم بعضهم لبعض،قلت:و کیف یکونون خدما بعضهم لبعض،٣٧4

ص :٧٠٠

المؤمنه أعزّ من المؤمن،و المؤمن أعزّ من الکبریت الأحمر،5٣٠

المؤمن یصمت لیسلم،و ینطق لیغنم،لا یحدّث أمانته الأصدقاء،5٠٨

النّاس کلّهم بهائم-ثلاثا-إلاّ قلیلا من المؤمنین،و المؤمن غریب،ثلاث مرّات-،5٣٠

النّدامه علی العفو أفضل و أیسر من النّدامه علی العقوبه،٢46

الیأس ممّا فی أیدی النّاس عزّ المؤمن فی دینه أو ما سمعت قول حاتم،٣٣4

أمّا بعد فإنّ اللّه تبارک و تعالی شرع الإسلام و سهّل شرائعه لمن ورده،١١6

أما تدخل السّوق؟أما تری الفاکهه تباع؟و الشّیء ممّا تشتهیه،56٨

أما لقد بسطوا علیه و قتلوه و لکن أتدرون ما وقاه،4٧٨

أما و اللّه إن کانت أعمالهم أشدّ بیاضا من القباطیّ و لکن کانوا،١٨٢

أما و اللّه لو أنّی أجد منکم ثلاثه مؤمنین یکتمون حدیثی،5٣٠

أمر النّاس بخصلتین فضیّعوهما فصاروا منهما علی غیر شیء،4٩٢

أمرنی ربّی بمداراه النّاس کما أمرنی بأداء الفرائض،٢6٨

إنّ آل فلان یبرّ بعضهم بعضا و یتواصلون،فقال:إذا تنمی أموالهم،٣46

أنا أضنّ بک أن تطلب مثل هذا و شبهه و لکن عوّل علی مالی،٣٣4

إنّ أبغض خلق اللّه عبد اتّقی النّاس لسانه،6٧6

إنّ أبی قد کبر جدّا و ضعف فنحن نحمله إذا أراد الحاجه،٣6٠

إنّ أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور علی المؤمن،شبعه مسلم،4٢4

إنّ أحدکم لیکثر به الخوف من السّلطان،و ما ذلک إلاّ بالذّنوب،5٨٨

أنا خیر شریک،من أشرک معی غیری فی عمل عمله لم أقبله،6٢٢

إنّ أشدّ العباده الورع،١٧4

إنّ أشدّ النّاس بلاء الأنبیاء،ثمّ الّذین یلونهم،ثمّ الأمثل فالأمثل،546

ص :٧٠١

أنّ أشدّ النّاس بلاء النّبیّون،ثمّ الوصیّون،ثمّ الأمثل فالأمثل،56٠

إنّا صبّر و شیعتنا أصبر منّا،قلت:جعلت فداک کیف صار شیعتکم أصبر منکم،٢١٢

إنّ أعجل الخیر ثوابا صله الرّحم،٣4٢

إنّ أعظم الکبر غمص الخلق،و سفه الحقّ،قال:قلت:و ما غمص الخلق و سفه الحقّ،65٢

إنّ أعظم النّاس منزله عند اللّه یوم القیامه أمشاهم فی أرضه،466

إنّ أعلم النّاس باللّه أرضاهم بقضاء اللّه عزّ و جلّ،١4٠

أنا عنده،لعبد الواحد فی برّ الوالدین فی قول اللّه:و بالوالدین إحسانا،٣54

إنّ أفضل العباده عفّه البطن و الفرج،١٧٨

إنّ أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا،٢٢6

إنّ الإسلام من استقبل قبلتنا و شهد شهادتنا و نسک نسکنا،٩٢

إنّا لا نخرج أهل دعوتنا و أهل ملّتنا من الإیمان فی المعاصی،6٠4

إنّا لا نعدّ الرّجل مؤمنا حتّی یکون لجمیع أمرنا متّبعا مریدا،١٧6

إنّ الإیمان یشارک الإسلام و لا یشارکه الإسلام،إنّ الإیمان،6٢

إنّ التّفکّر یدعو إلی البرّ و العمل به،١٢٨

إنّ الحرّ حرّ علی جمیع أحواله،إن نابته نائبه صبر لها و إن تداکّت،٢٠٢

إنّ الحسد یأکل الإیمان کما تأکل النّار الحطب،644

إنّ الخلق الحسن یمیث الخطیئه کما تمیث الشّمس الجلید،٢٢٨

إنّ الخلق منیحه یمنحها اللّه عزّ و جلّ خلقه،فمنه سجیّه و منه نیّه،٢٣٠

إنّ الدّنیا قد ارتحلت مدبره،و إنّ الآخره قد ارتحلت مقبله،٢٩٨

إنّ الدّنیا یعطیها اللّه عزّ و جلّ من أحبّ و من أبغض،4٧٨

إنّ الدّینار و الدّرهم أهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم،664

ص :٧٠٢

إنّ الذّنب یحرم العبد الرّزق،5٨٠

إنّ الرّجل لیأتی بأیّ بادره فیکفر و إنّ الحسد لیأکل الإیمان،644

إنّ الرّجل لیحبّکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه الجنّه بحبّکم،٢٨٨

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیدرأ عنه الرّزق،5٨٠

إنّ الرّجل لیذنب الذّنب فیندم علیه و یعمل العمل فیسرّه ذلک فیتراخی،65٨

إنّ الرّجل لیغضب فما یرضی أبدا حتّی یدخل النّار،فأیّما رجل غضب،6٣6

إنّ الرّجل منکم لیشرب الشّربه من الماء فیوجب اللّه له بها الجنّه،٢٢٠

إنّ الرّجل یذنب الذّنب فیحرم صلاه اللّیل،و إنّ العمل السّیّی أسرع،5٨٢

إنّ الرّحم معلّقه بالعرش تقول:اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی،٣٣٨

إنّ الرّحم معلّقه یوم القیامه بالعرش تقول:اللّهمّ صل من وصلنی،٣4٠

إنّ الرّفق لم یوضع علی شیء إلاّ زانه،٢٧٢

إنّ السّفه خلق لئیم،یستطیل علی من[هو]دونه و یخضع لمن[هو]فوقه،6٧6

إنّ الشّیطان یدیر ابن آدم فی کلّ شیء فإذا أعیاه جثم له عند المال،66٢

إنّ العبّاد ثلاثه:قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلک عباده العبید،١٩٠

إنّ العبد المسلم إذا خرج من بیته زائرا أخاه للّه لا لغیره،التماس وجه اللّه،٣٩6

إنّ العبد المؤمن الفقیر لیقول:یا ربّ ارزقنی حتّی أفعل کذا و کذا من البرّ،١٩٢

إنّ العبد لیحبس علی ذنب من ذنوبه مائه عام و إنّه لینظر إلی أزواجه،5٨4

إنّ العبد لیذنب الذّنب فیزوی عنه الرّزق،5٧٨

إنّ العبد لیصدق حتّی یکتب عند اللّه من الصّادقین و یکذب حتّی،٢4٠

إنّ العبد لیکون بارّا بوالدیه فی حیاتهما ثمّ یموتان فلا یقضی،٣64

إنّ العبد یسأل اللّه الحاجه فیکون من شأنه قضاؤها إلی أجل قریب،5٨٠

ص :٧٠٣

إنّ العمل الدّائم القلیل علی الیقین أفضل عند اللّه من العمل الکثیر علی غیر یقین،١٣4

إنّ الغنی و العزّ یجولان،فإذا ظفرا بموضع التّوکّل أوطنا،١4٨

إنّ القلب إذا صفا ضاقت به الأرض حتّی یسمو،٢٩6

إنّ القوم لیکونون فجره و لا یکونون برره،فیصلون أرحامهم،٣46

إنّ اللّه أخذ میثاق المؤمن علی بلایا أربع،54٢

إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا،و إنّا و إیّاکم یا سدیر لنصبح به،54٨

إنّ اللّه تبارک و تعالی إذا أحبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا و ثجّه بالبلاء ثجّا،55٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعار أعداءه أخلاقا من أخلاق أولیائه لیعیش أولیاؤه،٢٣٢

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعطی محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شرائع نوح و إبراهیم و موسی،4٢

إنّ اللّه تبارک و تعالی أیّد المؤمن بروح منه تحضره فی کلّ وقت،5٧4

إنّ اللّه تبارک و تعالی حیث خلق الخلق خلق ماء عذبا و ماء مالحا أجاجا،٢٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی رفیق یحبّ الرّفق،فمن رفقه بعباده،٢٧٠

إنّ اللّه تبارک و تعالی لیعطی العبد من الثّواب علی حسن الخلق،٢٣٠

إنّ اللّه ثقّل الخیر علی أهل الدّنیا کثقله فی موازینهم یوم القیامه،٣٢٢

إنّ اللّه جلّ ثناؤه لیعتذر إلی عبده المؤمن المحوج فی الدّنیا کما،56٨

إنّ اللّه خلق الإسلام فجعل له عرصه و جعل له نورا و جعل له حصنا،١١٠

إنّ اللّه رفیق یحبّ الرّفق و من رفقه بکم تسلیل أضغانکم،٢٧4

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أحبّ عبدا فعمل[عملا]قلیلا جزاه بالقلیل الکثیر،١٩6

إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته بیضاء،4٧6

إنّ اللّه عزّ و جلّ ارتضی لکم الإسلام دینا،فأحسنوا صحبته بالسّخاء،١٣٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ أنعم علی قوم،فلم یشکروا،فصارت علیهم وبالا،٢١٠

ص :٧٠4

إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث نبیّا من أنبیائه إلی قومه و أوحی إلیه أن قل لقومک،5٨6

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل الإیمان علی أربع دعائم:علی الصّبر و الیقین،١١٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل ولیّه فی الدّنیا غرضا لعدوّه،544

إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ رسله بمکارم الأخلاق،فامتحنوا أنفسکم،١٣٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق الخلق فخلق من أحبّ ممّا أحبّ و کان ما أحبّ،٢6

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمن من طینه الجنّه و خلق الکافر من طینه النّار،١٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق النّبیّین من طینه علّیّین:قلوبهم و أبدانهم،١٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق خلقا من خلقه انتجبهم لقضاء حوائج فقراء شیعتنا،4٣٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق قوما للحقّ فإذا مرّ بهم الباب من الحقّ قبلته قلوبهم،4٧4

إنّ اللّه عزّ و جلّ رفیق یحبّ الرّفق و یعطی علی الرّفق،٢٧٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض علی خلقه خمسا فرخّص فی أربع و لم یرخّص فی واحده،54

إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یقدر أحد قدره و کذلک لا یقدر قدر نبیّه،4١٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ لا یوصف و کیف یوصف و قال فی کتابه:و ما قدروا اللّه حقّ قدره،4٠٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أخرج ذرّیّه آدم علیه السّلام من ظهره لیأخذ علیهم المیثاق،٢٢

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم علیه السّلام أرسل الماء علی الطّین،١٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم بعث جبرئیل فی أوّل ساعه من یوم الجمعه،١4

إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه إلی البرّ،٢٣6

إنّ اللّه عزّ و جلّ لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرّجل أهله بالهدیّه،554

إنّ اللّه عزّ و جلّ وضع الإیمان علی سبعه أسهم:علی البرّ و الصّدق و الیقین،١٠٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ یبتلی المؤمن بکلّ بلیّه و یمیته بکلّ میته و لا یبتلیه،556

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ الحییّ الحلیم،٢56

ص :٧٠5

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:إنّی لم أغن الغنیّ لکرامه به علیّ و لم أفقر الفقیر،5٧٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول:و عزّتی و جلالی و عظمتی و علوّی و ارتفاع مکانی،٣٠٨

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول ویل للّذین یختلون الدّنیا بالدّین،6٣٠

إنّ اللّه عزّ و جلّ یلتفت یوم القیامه إلی فقراء المؤمنین شبیها،564

إنّ اللّه علم أنّ الذّنب خیر للمؤمن من العجب و لو لا ذلک،65٨

إنّ اللّه فضّل الإیمان علی الإسلام بدرجه کما فضّل الکعبه علی المسجد الحرام،١٢٠

إنّ اللّه قضی قضاء حتما ألاّ ینعم علی العبد بنعمه فیسلبها إیّاه،5٨4

إنّ اللّه لیدفع بالمؤمن الواحد عن القریه الفناء،5٣٨

إنّ اللّه یحبّ الحییّ الحلیم العفیف المتعفّف،٢56

إنّ اللّه یحبّ الرّفق و یعین علیه،فإذا رکبتم الدّوابّ العجف،٢٧4

إنّ اللّه یحبّ کلّ قلب حزین و یحبّ کلّ عبد شکور،٢٢6

إنّ اللّه یحبّ من الخیر ما یعجّل،٣٢٠

إنّ المتحابّین فی اللّه یوم القیامه علی منابر من نور،قد أضاء نور،٢٨4

إنّ المتکبّرین یجعلون فی صور الذّرّ؛یتوطّأهم النّاس حتّی یفرغ اللّه،654

إنّ المسلمین یلتقیان،فأفضلهما أشدّهما حبّا لصاحبه،٢٩٠

إنّ المعرفه بکمال دین المسلم ترکه الکلام فیما لا یعنیه،5٢6

إنّ المغیره یقول إنّ المؤمن لا یبتلی بالجذام و لا بالبرص،55٢

إنّ الملائکه کانوا یحسبون أنّ إبلیس منهم و کان فی علم اللّه،64٨

إنّ الملک لیصعد بعمل العبد مبتهجا به،فإذا صعد بحسناته،6٢٠

إنّ المؤمن،أخو المؤمن عینه و دلیله،لا یخونه و لا یظلمه و لا یغشّه،٣٧4

إنّ المؤمن لترد علیه الحاجه لأخیه فلا تکون عنده فیهتمّ بها قلبه،4٣٨

ص :٧٠6

إنّ المؤمن لیتحف أخاه التّحفه،قلت:و أیّ شیء التّحفه،46٢

إنّ المؤمن لیخرج إلی أخیه یزوره فیوکّل اللّه عزّ و جلّ به ملکا،٣٩٨

إنّ المؤمن لیسکن إلی المؤمن کما یسکن الظّمآن إلی الماء البارد،5٣٨

إنّ المؤمن لیکرم علی اللّه حتّی لو سأله الجنّه بما فیها أعطاه،55٨

إنّ المؤمن من اللّه عزّ و جلّ لبأفضل مکان-ثلاثا-إنّه لیبتلیه،55٢

إنّ المؤمن یبتلی بکلّ بلیّه و یموت بکلّ میته إلاّ أنّه لا یقتل نفسه،55٢

إنّ المؤمن یغبط و لا یحسد و المنافق یحسد و لا یغبط،646

إنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أدخل اللّه عزّ و جلّ یده بین أیدیهما،4٠٠

إنّ المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أقبل اللّه عزّ و جلّ علیهما بوجهه،4٠٢

إنّ المؤمنین إذا التقیا و تصافحا أدخل اللّه یده بین أیدیهما،فصافح،4٠٠

إنّ المؤمنین علی منازل:منهم علی واحده و منهم علی اثنتین و منهم،١٠6

إنّ النّاس یروون أنّ علیّا علیه السّلام قال علی منبر الکوفه:أیّها النّاس،4٨4

إنّا لنحبّ من کان عاقلا،فهما،فقیها،حلیما،مداریا،صبورا،صدوقا،١٣٠

إنّ أمرنا مستور مقنّع بالمیثاق،فمن هتک علینا أذلّه اللّه،5٠٠

أنّ أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه جلس إلی حائط مائل یقضی بین النّاس،١٣4

إنّ أوّل ما عصی اللّه عزّ و جلّ به ستّ:حبّ الدّنیا،و حبّ الرّئاسه،و حبّ الطّعام،6١٢

إنّ جعفر بن محمّد یقول لک:انظر ما بلغ به علیّ علیه السّلام عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فالزمه،٢٣٨

إنّ حسن الخلق یبلغ بصاحبه درجه الصّائم القائم،٢٣4

إنّ خیارکم أولو النّهی؛قیل:یا رسول اللّه،و من أولو النّهی،5٢6

أنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه أهل بیتی أبوا إلاّ توثّبا علیّ،٣٣6

إنّ رجلا،رکب البحر بأهله فکسر بهم،فلم ینج ممّن کان فی السّفینه إلاّ امرأه الرّجل،١56

ص :٧٠٧

أنّ رجلا سأل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن الزّهد فقال:عشره أشیاء،٢٩٢

إنّ رجلا فی بنی إسرائیل عبد اللّه أربعین سنه ثمّ قرّب قربانا فلم یقبل منه،١64

أنّ رجلا من خثعم جاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:أیّ الأعمال أبغض إلی اللّه،6١٢

إنّ رحم آل محمّد[الأئمّه علیهم السّلام]لمعلّقه بالعرش تقول:اللّهمّ صل من وصلنی،٣4٨

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلّی بالنّاس الصّبح،فنظر إلی شابّ فی المسجد و هو یخفق،١٢4

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان فی سفر یسیر علی ناقه له،إذا نزل فسجد خمس،٢٢٢

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نزل بأرض قرعاء فقال لأصحابه:ائتوا بحطب،6٠٨

أنسک النّاس نسکا أنصحهم جیبا و أسلمهم قلبا،٣66

إنّ سوء الخلق لیفسد الإیمان کما یفسد الخلّ العسل،6٧4

إنّ سوء الخلق لیفسد العمل کما یفسد الخلّ العسل،6٧4

إنّ شیعه علیّ کانوا خمص البطون،ذبل الشّفاه،أهل رأفه و علم،5١٢

إنّ صاحب الخلق الحسن له مثل أجر الصّائم القائم،٢٢٨

إنّ صله الرّحم تزکّی الأعمال و تنمی الأموال و تیسّر الحساب،٣5٢

إنّ صله الرّحم و البرّ لیهوّنان الحساب و یعصمان من الذّنوب،فصلوا،٣5٠

إنّ عظیم الأجر لمع عظیم البلاء،و ما أحبّ اللّه قوما إلاّ ابتلاهم،54٨

إنّ عظیم البلاء یکافأ به عظیم الجزاء،فإذا أحبّ اللّه عبدا ابتلاه بعظیم البلاء،55٠

إنّ علامه الرّاغب فی ثواب الآخره زهده فی عاجل زهره الدّنیا،٢٩٢

إنّ علی کلّ حقّ حقیقه و علی کلّ صواب نورا،١٢6

إنّ فقراء المسلمین یتقلّبون فی ریاض الجنّه قبل أغنیائهم بأربعین خریفا،56٢

إنّ فی الجنّه لشجره تسمّی المزن فإذا أراد اللّه أن یخلق مؤمنا أقطر،٣4

إنّ فی الجنّه منزله لا یبلغها عبد إلاّ بالابتلاء فی جسده،55٢

ص :٧٠٨

إنّ فی الرّفق الزّیاده و البرکه و من یحرم الرّفق یحرم الخیر،٢٧٢

إنّ فی السّماء ملکین موکّلین بالعباد،فمن تواضع للّه رفعاه و من تکبّر وضعاه،٢٧٨

إنّ فی جهنّم لوادیا للمتکبّرین یقال له:سقر؛شکا إلی اللّه عزّ و جلّ شدّه حرّه،654

إنّ فی دیوان النّجاشیّ علیّ خراجا و هو مؤمن یدین بطاعتک،4٢4

إنّ فی طلب الدّنیا إضرارا بالآخره و فی طلب الآخره إضرارا بالدّنیا،٢٩٨

أنّ فیما أوحی اللّه إلی موسی بن عمران علیه السّلام:ما خلقت خلقا،١4٢

إنّ فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به عبده موسی علیه السّلام قال:إنّ لی عبادا أبیحهم،4٢٠

إنّ قوما من النّاس قلّت مداراتهم للنّاس فأنفوا من قریش و ایم اللّه،٢6٨

إنّ قوما من موالیک یلمّون بالمعاصی و یقولون نرجو،فقال:کذبوا لیسوا لنا بموال،١56

إن کان فی یدک هذه شیء،فإن استطعت أن لا تعلم هذه فافعل،5٠٠

إن کان ما یکفیک یغنیک،فأدنی ما فیها یغنیک،و إن کان ما یکفیک،٣١4

إنّکم لا تکونون صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفون حتّی تصدّقوا،١١٢

إنّ لأهل الدّین علامات یعرفون بها:صدق الحدیث،5٢4

إنّ لسان ابن آدم یشرف علی جمیع جوارحه کلّ صباح،٢6٢

إنّ لکلّ شیء قفلا و قفل الإیمان الرّفق،٢٧٠

إنّ لکم لنورا تعرفون به فی الدّنیا،حتّی إنّ أحدکم إذا لقی أخاه قبّله،4١٢

إنّ للإیمان درجات و منازل،یتفاضل المؤمنون فیها عند اللّه،٩٨

إنّ للقلب أذنین،فإذا همّ العبد بذنب قال له روح الإیمان،5٧4

إنّ للّه جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه أحدهم من حکم فی نفسه بالحقّ،٣٣٢

إنّ للّه عبادا فی الأرض یسعون فی حوائج النّاس،هم الآمنون یوم القیامه،44٠

إنّ للّه عزّ و جلّ جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه:رجل حکم علی نفسه بالحقّ،٣٩6

ص :٧٠٩

إنّ للّه عزّ و جلّ عبادا فی الأرض من خالص عباده،ما ینزل من السّماء تحفه،54٨

إنّ للّه عزّ و جلّ فی کلّ یوم و لیله منادیا ینادی:مهلا مهلا،5٨٨

إنّ للّه وادیا من ذهب،حماه بأضعف خلقه النّمل،فلو رامه،١٣٨

إنّ لی ابن عمّ أصله فیقطعنی و أصله فیقطعنی حتّی لقد هممت،٣4٨

إنّ لی أبوین مخالفین،فقال:برّهما کما تبرّ المسلمین ممّن یتولاّنا،٣6٢

إنّ لی أهل بیت و هم یسمعون منّی أفأدعوهم إلی هذا الأمر،4٧٢

إنّما المؤمن بمنزله کفّه المیزان،کلّما زید فی إیمانه زید فی بلائه،55٠

إنّما المؤمنون إخوه بنو أب و أمّ و إذا ضرب علی رجل منهم،٣٧٠

إنّما جعلت التّقیّه لیحقن بها الدّم فإذا بلغ الدّم فلیس تقیّه،4٨٨

إنّما خلّد أهل النّار فی النّار؛لأنّ نیّاتهم کانت فی الدّنیا أن لو خلّدوا فیها،١٩٢

إنّما سمّی إسماعیل صادق الوعد؛لأنّه وعد رجلا فی مکان فانتظره،٢٣٨

إنّما شیعتنا الخرس،٢5٨

إنّما شیعه علیّ:الحلماء،العلماء،الذّبل الشّفاه،تعرف الرّهبانیّه علی وجوههم،5١6

إنّما مثل الدّنیا کمثل الحیّه ما ألین مسّها و فی جوفها السّمّ النّاقع،٣٠6

إنّما هو الإسلام؛و الإیمان فوقه بدرجه و التّقوی فوق الإیمان،١٢٢

إنّما یبتلی المؤمن فی الدّنیا علی قدر دینه؛أو قال:علی حسب دینه،55٠

إنّ ممّا خصّ اللّه عزّ و جلّ به المؤمن أن یعرّفه برّ إخوانه و إن قلّ،46٠

إنّ من أشدّ النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ عمل بغیره،6٣٠

إنّ من أعظم النّاس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثمّ خالفه إلی غیره،6٣٠

إنّ من أعون الأخلاق علی الدّین الزّهد فی الدّنیا،٢٩٢

إنّ من أغبط أولیائی عندی رجلا خفیف الحال،ذا حظّ من صلاه،٣١6

ص :٧١٠

إنّ من أغبط أولیائی عندی عبدا مؤمنا،ذا حظّ من صلاح،٣١٨

إنّ من التّواضع أن یجلس الرّجل دون شرفه،٢٨٠

إنّ من العباده شدّه الخوف من اللّه عزّ و جلّ یقول اللّه:إنّما یخشی اللّه من عباده،١56

إنّ من الملائکه الّذین فی السّماء لیطّلعون إلی الواحد و الاثنین و الثّلاثه،4١6

إنّ من عبادی المؤمنین عبادا لا یصلح لهم أمر دینهم إلاّ بالغنی و السّعه،١4٠

إنّ نطفه المؤمن لتکون فی صلب المشرک،فلا یصیبه من الشّرّ شیء،٣4

إنّ نفرا من المسلمین خرجوا إلی سفر لهم فضلّوا الطّریق فأصابهم عطش شدید،٣٧4

إنّنی آکل الطّعام الطّیّب و أشمّ الرّیح الطّیّبه و أرکب الدّابّه،654

إنّ هذا الدّین متین فأوغلوا فیه برفق و لا تکرّهوا عباده اللّه،١٩4

إنّ هذا الّذی ظهر بوجهی یزعم النّاس أنّ اللّه لم یبتل به عبدا له فیه حاجه،56٠

إنّ هذا الغضب جمره من الشّیطان توقد فی قلب ابن آدم،64٢

إنّ هذه الدّنیا یعطیها اللّه البرّ و الفاجر و لا یعطی الإیمان،4٧٨

إنّه لیس من احتمال أمرنا التّصدیق له و القبول فقط،4٩٢

إنّه لیس من عبد مؤمن إلاّ[و]فی قلبه نوران:نور خیفه و نور رجاء،١54،١6٠

إنّه لیعجبنی الرّجل أن یدرکه حلمه عند غضبه،٢56

إنّه لیکون للعبد منزله عند اللّه فما ینالها إلاّ بإحدی خصلتین،556

إنّه ما من سنه،أقلّ مطرا من سنه و لکنّ اللّه یضعه حیث یشاء،5٨٢

إنّه یحبّ الرّئاسه،فقال:ما ذئبان ضاریان فی غنم قد تفرّق،6٢6

إنّی أحبّ أن یعلم اللّه أنّی قد أذللت رقبتی فی رحمی،٣4٨

إنّی جعلت الدّنیا بین عبادی قرضا،فمن أقرضنی منها قرضا أعطیته،٢١٠

إنّی سألت اللّه عزّ و جلّ أن یرزقنی مالا فرزقنی و إنّی سألت اللّه أن یرزقنی،٢٢٠

ص :٧١١

إنّی ضعیف العمل قلیل الصّیام و لکنّی أرجو أن لا آکل إلاّ حلالا،١٨٠

إنّی قد أشفقت من دعوه أبی عبد اللّه علیه السّلام علی یقطین و ما ولد،٣4

إنّی کنت أوّل من آمن بربّی و أوّل من أجاب حیث أخذ اللّه میثاق النّبیّین،٢6

إنّی لا ألقاک إلاّ فی السّنین فأخبرنی بشیء آخذ به،فقال:أوصیک بتقوی اللّه،١٧٢

إنّی لأتعشّی مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ تلا هذه الآیه:بل الإنسان،6٢4

إنّی لأحبّ أن أداوم علی العمل و إن قلّ،١٨6

إنّی لأحبّ أن أقدم علی ربّی و عملی مستو،١٨٨

إنّی مررت بقاصّ یقصّ و هو یقول:هذا المجلس[الّذی]لا یشقی،4١6

إنّ یوسف علیه السّلام لمّا قدم علیه الشّیخ یعقوب علیه السّلام دخله عزّ الملک،656

إنّی ولدت بالجبل و نشأت فی أرض فارس و إنّنی أخالط النّاس فی التّجارات،١4

إنّ[أ]ناسا تکلّموا فی هذا القرآن بغیر علم و ذلک أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول،٧٠

إنّ[من]أشدّ النّاس عذابا یوم القیامه من وصف عدلا و عمل بغیره،6٣٠

أوحی اللّه إلی موسی علیه السّلام أنّ من عبادی من یتقرّب إلیّ بالحسنه فأحکّمه،4٣٨

أوحی اللّه تبارک و تعالی إلی بعض أنبیائه ٨:الخلق الحسن یمیث الخطیئه،٢٣٠

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی آدم علیه السّلام أنّی سأجمع لک الکلام فی أربع کلمات،٣٢٨

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی بعض أنبیائه:الخلق السّیّی یفسد العمل،6٧6

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام إنّ العبد من عبادی لیأتینی بالحسنه،4٢٢

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام ما اعتصم بی عبد من عبادی دون أحد،١46

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی نبیّ من الأنبیاء:إذا أطعت رضیت،5٨٨

أوصنی فقال له:احفظ لسانک تعزّ و لا تمکّن النّاس من قیادک فتذلّ رقبتک،٢5٨

أوصنی،قال:أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و اعلم أنّه لا ینفع،١٧6

ص :٧١٢

أوصی الشّاهد من أمّتی و الغائب منهم و من فی أصلاب الرّجال،٣٣٨

أوصیک و نفسی بتقوی من لا تحلّ معصیته و لا یرجی غیره،و لا الغنی إلاّ به،٣٠6

أوقفنی علی حدود الإیمان،فقال:شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا،44

أوّل ناطق من الجوارح یوم القیامه الرّحم تقول:یا ربّ من وصلنی،٣٣٨

إیّاک أن تطمح بصرک إلی من فوقک،فکفی،٣١٠

إیّاک أن تفرض علی نفسک فریضه فتفارقها اثنی عشر هلالا،١٨٨

إیّاکم أن تعملوا عملا یعیّرونّا به،فإنّ ولد السّوء یعیّر والده،4٨6

إیّاکم و الخصومه فإنّها تشغل القلب و تورث النّفاق و تکسب الضّغائن،6٣4

إیّاکم و المراء و الخصومه،فإنّهما یمرضان القلوب علی الإخوان،6٣٢

إیّاکم و المشارّه،فإنّها تورث المعرّه و تظهر المعوره،6٣4

إیّاکم و النّاس،إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أراد بعبد خیرا نکت فی قلبه نکته،4٧٢

إیّاکم و هؤلاء الرّؤساء الّذین یترأّسون فو اللّه ما خفقت النّعال،6٢6

إیّاک و الرّئاسه،و إیّاک أن تطأ أعقاب الرّجال،6٢٨

إیّاک و السّفله فإنّما شیعه علیّ من عفّ بطنه و فرجه،و اشتدّ جهاده،5١٢

إیّاک و ملاحاه الرّجال،6٣4

أیّ الأعمال أفضل عند اللّه عزّ و جلّ؟فقال:ما من عمل بعد معرفه اللّه،٢٩6

أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟قال:ما من عمل بعد معرفه اللّه عزّ و جلّ،664

أیّ الأعمال أفضل؟قال:الصّلاه لوقتها و برّ الوالدین و الجهاد،٣54

أیّ الخصال بالمرء أجمل؟فقال:وقار بلا مهابه،و سماح بلا طلب مکافأه،5٢6

أیبتلی المؤمن بالجذام و البرص و أشباه هذا؟قال:فقال:و هل کتب،55٨

أیجیء أحدکم إلی أخیه فیدخل یده فی کیسه فیأخذ حاجته فلا یدفعه،٣٨٨

ص :٧١٣

أیّ عری الإیمان أوثق؟فقالوا:اللّه و رسوله أعلم،٢٨6

أیّما أهل بیت أعطوا حظّهم من الرّفق فقد وسّع اللّه علیهم فی الرّزق،٢٧٢

أیّما ثلاثه مؤمنین اجتمعوا عند أخ لهم،یأمنون بوائقه و لا یخافون غوائله،٣٩٨

أیّما عبد أقبل قبل ما یحبّ اللّه عزّ و جلّ أقبل اللّه قبل ما یحبّ،١4٨

أیّما مسلم خدم قوما من المسلمین إلاّ أعطاه اللّه مثل عددهم خدّاما،464

أیّما مسلم لقی مسلما فسرّه سرّه اللّه عزّ و جلّ،4٣٠

أیّما مؤمن خرج إلی أخیه یزوره عارفا بحقّه کتب اللّه له بکلّ خطوه حسنه،4١٠

أیّما مؤمن نفّس عن مؤمن کربه و هو معسر یسّر اللّه له حوائجه،446

أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟قال:ما لا یقبل اللّه شیئا إلاّ به،٨٢

أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟قال:ما لا یقبل عملا إلاّ به،٩4

أیّها النّاس،أنا أخبرکم عن أخ لی کان من أعظم النّاس فی عینی،5٢٠

أیّهما أفضل:الإیمان أو الإسلام؟فإنّ من قبلنا یقولون:إنّ الإسلام أفضل،6٢

بئس العبد عبد له طمع یقوده و بئس العبد عبد له رغبه تذلّه،6٧٢

بأیّ شیء سبقت ولد آدم؟قال:إنّی أوّل من أقرّ بربّی،إنّ اللّه أخذ،٣٠

بأیّ شیء یعلم المؤمن بأنّه مؤمن؟قال:بالتّسلیم للّه،١46

بعث أبو عبد اللّه علیه السّلام غلاما له فی حاجه فأبطأ،فخرج،٢56

بعثنی أبو عبد اللّه علیه السّلام فی حاجه و هو بالحیره أنا و جماعه من موالیه،١٠٢

بنی الإسلام علی خمس:الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه:و لم یناد،5٢

بنی الإسلام علی خمس:الولایه و الصّلاه و الزّکاه و صوم شهر رمضان و الحجّ،5٠

بنی الإسلام علی خمس:علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه،44،46

بنی الإسلام علی خمسه أشیاء:علی الصّلاه و الزّکاه و الحجّ و الصّوم،46

ص :٧١4

بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی بعض أسفاره إذ لقیه رکب فقالوا:السّلام علیک یا رسول اللّه،١٢4

بینما موسی علیه السّلام جالسا إذ أقبل إبلیس و علیه برنس ذو ألوان،فلمّا دنا من،66٠

تبسّم الرّجل فی وجه أخیه حسنه و صرف القذی عنه حسنه،4٢٠

تزاوروا فإنّ فی زیارتکم إحیاء لقلوبکم و ذکرا لأحادیثنا،4١6

تصافحوا؛فإنّها تذهب بالسّخیمه،4٠٨

تعالوا إلی المنزل فأتیناه فأصلح بیننا بأربعمائه درهم،466

تعملون للدّنیا و أنتم ترزقون فیها بغیر عمل و لا تعملون،6٧٠

تعوّذوا باللّه من سطوات اللّه باللّیل و النّهار،قال:قلت له،و ما سطوات اللّه،5٧٨

تقبّضت بین یدی أبی جعفر علیه السّلام فقلت:جعلت فداک ربّما حزنت من غیر مصیبه،٣٧٠

تکون لی القرابه علی غیر أمری،ألهم علیّ حقّ؟قال:نعم حقّ الرّحم،٣5٠

تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و تعاطفوا،٣٩٠

تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا إخوه برره کما أمرکم اللّه عزّ و جلّ،٣٩٠

ثلاث أخافهنّ علی أمّتی من بعدی:الضّلاله بعد المعرفه،١٨٠

ثلاث خصال من کنّ فیه استکمل خصال الإیمان،5٢4

ثلاث خصال من کنّ فیه أو واحده منهنّ کان فی ظلّ عرش اللّه،٣٣٠

ثلاث علامات للمرائی:ینشط إذا رأی النّاس،و یکسل إذا کان وحده،6٢٢

ثلاث لا یزید اللّه بهنّ المرء المسلم إلاّ عزّا:الصّفح عمّن ظلمه،٢4٨

ثلاث لم یجعل اللّه لأحد فیهنّ رخصه:أداء الأمانه إلی البرّ و الفاجر،٣6٢

ثلاث ملعونات ملعون من فعلهنّ:المتغوّط فی ظلّ النّزّال،6١6

ثلاث ملعون من فعلهنّ،المتغوّط فی ظلّ النّزّال،6١6

ثلاث من أتی اللّه بواحده منهنّ أوجب اللّه له الجنّه،٢٣4

ص :٧١5

ثلاث من علامات المؤمن:علمه باللّه و من یحبّ و من یبغض،٢٨٨

ثلاث من کنّ فیه کان منافقا و إن صام و صلّی و زعم أنّه مسلم،6١4

ثلاث من لقی اللّه عزّ و جلّ بهنّ دخل الجنّه من أیّ باب شاء،6٣٢

ثلاث من لم یکنّ فیه لم یتمّ له عمل:ورع یحجزه عن معاصی اللّه،٢66

ثلاث من مکارم الدّنیا و الآخره:تعفو عمّن ظلمک و تصل من قطعک،٢44

ثلاثه هم أقرب الخلق إلی اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه حتّی یفرغ،٣٢6

جاء جبرئیل علیه السّلام إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا محمّد ربّک یقرئک السّلام،٢66

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:إنّی قد ولدت بنتا و ربّیتها،٣6٢

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه أوصنی فقال:احفظ لسانک،٢64

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال:یا رسول اللّه من أبرّ؟قال:أمّک،٣56

جاء رجل موسر إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقیّ الثّوب،566

جاء رجل و سأل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عن برّ الوالدین،فقال:ابرر أمّک ابرر أمّک ابرر أمّک،٣6٢

جزی اللّه الدّنیا عنّی مذمّه بعد رغیفین من الشّعیر أتغدّی بأحدهما،٣٠٢

جعل الخیر کلّه فی بیت و جعل مفتاحه الزّهد فی الدّنیا،٢٩٢

جعلت فداک أخبرنی عن الدّین الّذی افترض اللّه عزّ و جلّ علی العباد،54

جعلت فداک المؤمن رحمه علی المؤمن؟قال:نعم قلت:و کیف ذاک،4٣٢

جعلت فداک إنّ الشّیعه عندنا کثیر فقال:فهل یعطف الغنیّ علی الفقیر،٣٨6

جعلت فداک إنّی لأری بعض أصحابنا یعتریه النّزق و الحدّه و الطّیش،٢٨

جعلت فداک فما حدّ التّوکّل؟قال:الیقین قلت:فما حدّ الیقین،١٣4

جعلت فداک،ما أقلّنا،لو اجتمعنا علی شاه ما أفنیناها،5٣٢

جعلت فداک ما العباده؟قال:حسن النّیّه بالطّاعه من الوجوه الّتی یطاع اللّه منها،١٩٠

ص :٧١6

جعلت فداک ما حوّلک إلی هذا المنزل؟قال:طلب النّزهه،56

جعلت فداک ما لک ذبحت کبشا و نحر فلان بدنه؟فقال:یا أبا محمّد إنّ نوحا علیه السّلام،٢٨٢

جعلت فداک من أیّ شیء خلق اللّه طینه المؤمن؟فقال:من طینه الأنبیاء،١٢

حافّتا الصّراط یوم القیامه الرّحم و الأمانه،فإذا مرّ الوصول للرّحم،٣4٠

حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه،و الدّنیا دنیاءان:دنیا بلاغ و دنیا ملعونه،666

حدّثنی جبرئیل علیه السّلام:أنّ اللّه عزّ و جلّ أهبط إلی الأرض ملکا،فأقبل ذلک،٣٩٢

حدّثنی عمّا بنیت علیه دعائم الإسلام إذا أنا أخذت بها زکی عملی،5٢

حسن البشر یذهب بالسّخیمه،٢٣6

حسن الظّنّ باللّه أن لا ترجو إلاّ اللّه و لا تخاف إلاّ ذنبک،١64

حقّ المسلم علی المسلم أن لا یشبع و یجوع أخوه و لا یروی،٣٨٠

حقّ المؤمن علی المؤمن أعظم من ذلک،لو حدّثتکم لکفرتم،4٢6

حقّ علی اللّه أن لا یعصی فی دار إلاّ أضحاها للشّمس حتّی تطهّرها،5٨٢

حقّ علی المسلم إذا أراد سفرا أن یعلم إخوانه،و حقّ علی إخوانه،٣٩٠

خالصا مخلصا لیس فیه شیء من عباده الأوثان،٣٨

خالطوا الأبرار سرّا و خالطوا الفجّار جهارا و لا تمیلوا علیهم فیظلموکم،٢6٨

خالطوهم بالبرّانیّه و خالفوهم بالجوّانیّه إذا کانت الإمره صبیانیّه،4٨٨

خبّرت أبا عبد اللّه علیه السّلام ببرّ إسماعیل ابنی بی،فقال:لقد کنت أحبّه و قد ازددت،٣6٠

خرج أبو عبد اللّه من المسجد،و قد ضاعت دابّته،فقال:لئن ردّها اللّه علیّ لأشکرنّ،٢٢٠

خرج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو محزون فأتاه ملک و معه مفاتیح خزائن الأرض،٢٩4

خرجت حتّی انتهیت إلی هذا الحائط فاتّکأت علیه فإذا رجل علیه ثوبان أبیضان،١46

خطب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم النّاس فقال،ألا أخبرکم بشرارکم؟قالوا:بلی،6١4

ص :٧١٧

خمسه لعنتهم و کلّ نبیّ مجاب،الزّائد فی کتاب اللّه،6١٨

دخل أمیر المؤمنین المسجد؛فإذا هو برجل علی باب المسجد،کئیب حزین،٢٠4

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فتناولت یده فقبّلتها،فقال:أما إنّها،4١4

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقلت له:و اللّه ما یسعک القعود،فقال:و لم یا سدیر،5٣٠

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فی مرضه مرضها لم یبق منه إلاّ رأسه فقال:یا فضیل،5٣6

دخل رجلان المسجد أحدهما عابد و الآخر فاسق فخرجا من المسجد،66٠

دخلنا علیه جماعه،فقلنا:یا ابن رسول اللّه إنّا نرید العراق فأوصنا،4٩٢

دعی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی طعام فلمّا دخل منزل الرّجل نظر إلی دجاجه فوق حائط،554

ذروا النّاس،فإنّ النّاس أخذوا عن النّاس و إنّکم أخذتم،4٧4

رأس طاعه اللّه الصّبر و الرّضا عن اللّه فیما أحبّ العبد أو کره و لا یرضی،١٣٨

رأس کلّ خطیئه حبّ الدّنیا،66٢

رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس،٣٣4

رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس،6٧٢

رجلان من أهل الکوفه أخذا فقیل لهما:ابرأا من أمیر المؤمنین فبرئ واحد،4٩٠

رجل علی هذا الأمر إن حدّث کذب،و إن وعد أخلف،6١٢

زاملت أبا جعفر علیه السّلام فحططنا الرّحل،ثمّ مشی قلیلا،ثمّ جاء فأخذ بیدی فغمزها،4٠4

زاملت أبا جعفر علیه السّلام فی شقّ محمل من المدینه إلی مکّه،فنزل فی بعض الطّریق،4٠٢

سئل النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عن خیار العباد،فقال:الّذین إذا أحسنوا استبشروا،5٢4

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من أحبّ النّاس إلی اللّه؟قال:أنفع النّاس للنّاس،٣6٨

سئل عن إیمان من یلزمنا حقّه و أخوّته کیف هو و بما یثبت و بما یبطل،٣٧6

سئل محمّد بن علیّ صلوات اللّه علیهما ما یعدل عتق رقبه؟قال:إطعام رجل مسلم،454

ص :٧١٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عمّا یروی النّاس أنّ تفکّر ساعه خیر من قیام لیله،١٢٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أدنی الإلحاد،فقال:إنّ الکبر أدناه،65٠

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الحبّ و البغض،أمن الإیمان هو،٢٨4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّجل یرتکب الکبیره من الکبائر فیموت،6٠4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الکبائر،فقال:هنّ فی کتاب علیّ علیه السّلام سبع:الکفر باللّه،5٩٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الورع من النّاس،فقال:الّذی یتورّع عن محارم اللّه،١٧4

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حدّ العباده الّتی إذا فعلها فاعلها کان مؤدّیا،١٩٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حقّ المؤمن،فقال:سبعون حقّا لا أخبرک إلاّ بسبعه،٣٨٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ ذکره:و اتّقوا اللّه الّذی تسائلون به،٣٣6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:الّذین یصلون ما أمر اللّه،٣4٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا،5٨

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:و أمّا الجدار فکان لغلامین یتیمین،١٣6

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ:و بالوالدین إحسانا،٣5٢

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ:هو الّذی أنزل السّکینه،٣٨

سألته عن الإیمان و الإسلام قلت له:أفرق بین الإسلام و الإیمان،6٨

سألته عن الرّجل یعمل الشّیء من الخیر فیراه إنسان فیسرّه ذلک،6٢6

سألته عن العجب الّذی یفسد العمل،فقال:العجب درجات:منها،65٨

سألته عن حدّ المصافحه،فقال:دور نخله،4٠4

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ:(أنزل السّکینه فی قلوب المؤمنین)قال:هو الإیمان،٣6

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ:(فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها)ما تلک الفطره،٣٠

سألته عن قول اللّه:(و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه)فقال:التّوکّل علی اللّه درجات،١5٠

ص :٧١٩

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإسلام و الإیمان،ما الفرق بینهما،6٠

سأل رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما حقّ الوالد علی ولده؟قال:لا یسمّیه باسمه،٣54

سأله رجل عن قول المرجئه فی الکفر و الإیمان-و قال:إنّهم یحتجّون علینا،٩6

ستّ خصال من کنّ فیه کان بین یدی اللّه عزّ و جلّ و عن یمین اللّه،٣٨4

سلامه الدّین و صحّه البدن خیر من المال،و المال زینه من زینه الدّنیا حسنه،4٨٠

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یذکر أنّه أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ملک فقال:إنّ اللّه یخیّرک،٢٧٨

سیأتی علی النّاس زمان تخبث فیه سرائرهم و تحسن فیه،6٢4

سیأتی علی النّاس زمان لا ینال الملک فیه إلاّ بالقتل و التّجبّر،٢٠6

سیّد الأعمال إنصاف النّاس من نفسک و مواساه الأخ فی اللّه،٣٢6

سیّد الأعمال ثلاثه:إنصاف النّاس من نفسک حتّی لا ترضی بشیء،٣٢4

شرف المؤمن قیام اللّیل و عزّه استغناؤه عن النّاس،٣٣٢

شکر النّعمه اجتناب المحارم و تمام الشّکر قول الرّجل:الحمد للّه،٢١6

شکر کلّ نعمه-و إن عظمت-أن تحمد اللّه عزّ و جلّ علیها،٢١٨

شکوت إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام ما ألقی من الأوجاع-و کان مسقاما،55٢

شیعتنا الرّحماء بینهم الّذین إذا خلوا ذکروا اللّه[إنّ ذکرنا من ذکر اللّه]،4١6

شیعتنا المتباذلون فی ولایتنا،المتحابّون فی مودّتنا،5١٨

شیعتنا أهل الهدی و أهل التّقی و أهل الخیر و أهل الإیمان،5١٢

شیعتنا هم الشّاحبون الذّابلون النّاحلون،الّذین،5١٠

صابروا علی المصائب،٢١٠

صدقه یحبّها اللّه إصلاح بین النّاس إذا تفاسدوا و تقارب بینهم،466

صل رحمک و لو بشربه من ماء،و أفضل ما توصل به،٣4٠

ص :٧٢٠

صلوا أرحامکم و لو بالتّسلیم،یقول اللّه تبارک و تعالی:و اتّقوا اللّه الّذی،٣46

صله الأرحام تحسّن الخلق و تسمّح الکفّ و تطیّب النّفس،٣٣٨

صله الأرحام تحسّن الخلق،و تسمّح الکفّ،و تطیّب النّفس،٣4٠

صله الأرحام تزکّی الأعمال،و تدفع البلوی،و تنمی الأموال،٣4٠

صله الأرحام تزکّی الأعمال و تنمی الأموال،٣٣6

صله الرّحم تهوّن الحساب یوم القیامه و هی منسأه فی العمر،٣5٢

صله الرّحم و حسن الجوار یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار،٣4٢

صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام الفجر ثمّ لم یزل فی موضعه حتّی صارت الشّمس،5١٨

صلّی أمیر المؤمنین علیه السّلام بالنّاس الصّبح بالعراق،فلمّا انصرف وعظهم فبکی،5١6

صنائع المعروف و حسن البشر یکسبان المحبّه و یدخلان الجنّه،٢٣6

طلب الحوائج إلی النّاس استلاب للعزّ و مذهبه للحیاء،٣٣4

طوبی لعبد نومه،عرفه اللّه و لم یعرفه النّاس،أولئک مصابیح الهدی،4٩٨

طوبی لکلّ عبد نومه لا یؤبه له،یعرف النّاس و لا یعرفه النّاس،4٩٨

طوبی للمساکین بالصّبر و هم الّذین یرون ملکوت السّماوات و الأرض،566

طوبی لمن أخلص للّه العباده و الدّعاء و لم یشغل قلبه بما تری،4٠

طوبی لمن أسلم و کان عیشه کفافا،٣١6

طوبی لمن طاب خلقه و طهرت سجیّته و صلحت سریرته،٣٢4

عبدی المؤمن لا أصرفه فی شیء إلاّ جعلته خیرا له،١4٢

عجبت للمرء المسلم لا یقضی اللّه عزّ و جلّ له قضاء إلاّ کان خیرا له،١44

عظّموا أصحابکم و وقّروهم و لا یتجهّم بعضکم بعضا،٣٨٨

عظّموا کبارکم و صلوا أرحامکم،و لیس تصلونهم بشیء أفضل،٣٧٠

ص :٧٢١

علّمنی عظه أتّعظ بها،فقال:إنّ رسول اللّه أتاه رجل فقال له:یا رسول اللّه،6٣٨

علی العاقل أن یکون عارفا بزمانه،مقبلا علی شأنه،٢66

علیک بالنّصح للّه فی خلقه،فلن تلقاه بعمل أفضل منه،٣66

علیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و صدق الحدیث و أداء الأمانه،١٧4

علیکم بالعفو،فإنّ العفو لا یزید العبد إلاّ عزّا،فتعافوا یعزّکم اللّه،٢46

علیکم بالنّصح للّه فی خلقه فلن تلقاه بعمل أفضل منه،466

عمرو بن عبید علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،فلمّا سلّم و جلس تلا هذه الآیه:الّذین یجتنبون،6٠4

فاتّقوا اللّه ربّکم فیما افترض علیکم،١٨4

فإنّه ربّما عمل العبد السّیّئه فیراه الرّبّ تبارک و تعالی فیقول:و عزّتی،5٨٢

فما ثواب من أدخل علیه السّرور؟فقلت:جعلت فداک عشر حسنات،4٢٨

فمن زعم أنّهم آمنوا فقد کذب و من زعم أنّهم لم یسلموا فقد کذب،6٠

فنظر إلیّ بوجه قاطب فقلت:ما الّذی غیّرک لی؟قال:الّذی غیّرک لإخوانک،4٠6

فی أوّل دخله دخلت علیه:تعلّموا الصّدق قبل الحدیث،٢٣٨

فیما أوحی اللّه إلی موسی علیه السّلام:یا موسی اشکرنی حقّ شکری فقال:یا ربّ،٢٢4

قال اللّه عزّ و جلّ:و عزّتی و جلالی و عظمتی و بهائی و علوّ ارتفاعی،٣١٠

قد یکون حبّ فی اللّه و رسوله و حبّ فی الدّنیا فما کان فی اللّه،٢٩٠

قضاء حاجه المؤمن خیر من عتق ألف رقبه و خیر من حملان ألف،4٣٢

قلت لأبی جعفر علیه السّلام فی قول رسول اللّه:إذا زنی الرّجل فارقه روح الإیمان،5٩6

قولوا للنّاس أحسن ما تحبّون أن یقال فیکم،٣6٨

قولوا للنّاس حسنا و لا تقولوا إلاّ خیرا حتّی تعلموا ما هو،٣6٨

قوم یعملون بالمعاصی و یقولون نرجو،فلا یزالون کذلک حتّی یأتیهم الموت،١56

ص :٧٢٢

قیل له فی العذاب إذا نزل بقوم یصیب المؤمنین؟قال:نعم،5٣٨

کاد الفقر أن یکون کفرا و کاد الحسد أن یغلب القدر،646

کان أبو الحسن موسی علیه السّلام فی حائط له یصرم فنظرت إلی غلام له قد أخذ کاره،٢46

کان أبی علیه السّلام یقول:و أیّ شیء أقرّ لعینی من التّقیّه،إنّ التّقیّه جنّه المؤمن،4٨٨

کان الرّجل من بنی إسرائیل إذا أراد العباده صمت قبل ذلک عشر سنین،٢64

کان المسلمون إذا غزوا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و مرّوا بمکان کثیر الشّجر،4٠6

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:ابن آدم إن کنت ترید من الدّنیا،٣١٢

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:أفضل العباده العفاف،١٧٨

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول:لیجتمع فی قلبک الافتقار إلی النّاس،٣٣4

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:لا تبدینّ عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه،5٧٨

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول:لا یقلّ عمل مع تقوی و کیف یقلّ ما یتقبّل،١٧٠

کان حمّاد بن أبی حنیفه إذا لقینی قال:کرّر علیّ حدیثک،فأحدّثه،444

کان رجل یدخل علی أبی عبد اللّه علیه السّلام من أصحابه فغبر زمانا لا یحجّ،4٨٠

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا ورد علیه أمر یسرّه قال:الحمد للّه علی هذه النّعمه،٢٢٠

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عند عائشه لیلتها،فقالت:یا رسول اللّه لم تتعب نفسک،٢١6

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول:إنّی لأکره للرّجل أن یعافی فی الدّنیا فلا یصیبه،554

کان فی قلبه حبّه من خردل من عصبیّه بعثه اللّه یوم القیامه مع أعراب الجاهلیّه،64٨

کان قنبر غلام علیّ یحبّ علیّا علیه السّلام حبّا شدیدا فإذا خرج علیّ صلوات اللّه علیه،١٣٨

کان نوح علیه السّلام یقول ذلک إذا أصبح فسمّی بذلک عبدا شکورا،٢٢6

کتب[بعض]أصحابنا یسألون أبا عبد اللّه علیه السّلام عن أشیاء و أمرونی،٣٨٠

کظم الغیظ عن العدوّ فی دولاتهم تقیّه حزم لمن أخذ،٢5٠

ص :٧٢٣

کفّوا ألسنتکم و الزموا بیوتکم،فإنّه لا یصیبکم أمر تخصّون به،4٩٨

کفی بالمرء اعتمادا علی أخیه أن ینزل به حاجته،44٢

کلّ ریاء شرک،إنّه من عمل للنّاس کان ثوابه علی النّاس،6١٨

کلّ عین باکیه یوم القیامه غیر ثلاث:عین سهرت فی سبیل اللّه،١٨٢

کلّ قلب فیه شکّ أو شرک فهو ساقط و إنّما أرادوا بالزّهد،٢٩٢

کلّما أحدث العباد من الذّنوب ما لم یکونوا یعملون،5٨٨

کلّما ازداد العبد إیمانا ازداد ضیقا فی معیشته،56٢

کلّما تقارب هذا الأمر کان أشدّ للتّقیّه،4٨٨

کلّ من لم یحبّ علی الدّین و لم یبغض علی الدّین فلا دین له،٢٩٠

کنّا فی مجلس نطلب فیه العلم و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار،١5٠

کنت أسیر مع أبی الحسن علیه السّلام فی بعض أطراف المدینه إذ ثنی رجله،٢٢4

کنت أطوف مع أبی عبد اللّه علیه السّلام،فعرض لی رجل من أصحابنا کان سألنی،٣٨4

کنت جالسا مع أبی عبد اللّه علیه السّلام إذ دخل علیه رجل یقال له:میمون فشکا،44٢

کنت زمیل أبی جعفر علیه السّلام و کنت أبدأ بالرّکوب،ثمّ یرکب هو،4٠٠

کنت علی حال و أنا الیوم علی حال أخری کنت أدخل الأرض،4٧٠

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فدخل رجل فسلّم،فسأله کیف من خلّفت من إخوانک،٣٨6

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فشکا إلیه رجل الحاجه،فقال له:اصبر فإنّ اللّه،544

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام و دخل علیه رجل فقال لی:تحبّه؟فقلت:نعم،٣٧٢

کنت مع موسی بن عبد اللّه بینبع و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار،فقال لی،١5٢

کنت نصرانیّا فأسلمت و حججت فدخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام،٣5٨

کونوا دعاه للنّاس بالخیر بغیر ألسنتکم،لیروا منکم الاجتهاد و الصّدق و الورع،٢4٠

ص :٧٢4

کونوا دعاه للنّاس بغیر ألسنتکم؛لیروا منکم الورع و الاجتهاد،١٧٨

کیف أجابوا و هم ذرّ؟قال:جعل فیهم ما إذا سألهم أجابوه،٣٠

کیف أنت یا حارثه بن مالک؟فقال:یا رسول اللّه مؤمن حقّا،١٢6

کیف صاروا أولی العزم؟قال:لأنّ نوحا بعث بکتاب و شریعه،و کلّ من،44

لا إیمان لمن لا حیاء له،٢4٢

لا تبدیّن عن واضحه و قد عملت الأعمال الفاضحه،5٨4

لا تذهب بکم المذاهب،فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من أطاع اللّه عزّ و جلّ،١66

لا تستکثروا کثیر الخیر و لا تستقلّوا قلیل الذّنوب فإنّ قلیل الذّنوب،6٠٨

لا تسفهوا فإنّ أئمّتکم لیسوا بسفهاء،6٧6

لا تشعروا قلوبکم الاشتغال بما قد فات فتشغلوا أذهانکم،664

لا تغترّوا بصلاتهم و لا بصیامهم،فإنّ الرّجل ربّما لهج بالصّلاه،٢٣٨

لا تکثروا الکلام فی غیر ذکر اللّه،فإنّ الّذین یکثرون الکلام،٢6٢

لا تکرّهوا إلی أنفسکم العباده،١٩6

لا تمارینّ حلیما و لا سفیها،فإنّ الحلیم یقلیک و السّفیه یؤذیک،6٣٢

لا تنظروا إلی طول رکوع الرّجل و سجوده،فإنّ ذلک شیء اعتاده،٢4٠

لا حاجه للّه فیمن لیس له فی ماله و بدنه نصیب،556

لا صغیره مع الإصرار،و لا کبیره مع الاستغفار،6١٠

لإطعام مؤمن أحبّ إلیّ من عتق عشر رقاب و عشر حجج،456

لا عمل إلاّ بنیّه،١٩٢

لأن آخذ خمسه دراهم[و]أدخل إلی سوقکم هذا فأبتاع،454

لأن أشبع رجلا من إخوانی أحبّ إلیّ من أن أدخل سوقکم،454

ص :٧٢5

لأن أصلح بین اثنین أحبّ إلیّ من أن أتصدّق بدینارین،466

لأن أطعم رجلا مسلما أحبّ إلیّ من أن أعتق أفقا من النّاس،45٢

لأن أطعم رجلا من المسلمین أحبّ إلیّ من أن أطعم أفقا،44٨

لأن أطعم مؤمنا محتاجا أحبّ إلیّ من أن أزوره و لأن أزوره،454

لأن أمشی فی حاجه أخ لی مسلم أحبّ إلیّ من أن أعتق ألف نسمه،44٠

لأنسبنّ الإسلام نسبه لا ینسبه أحد قبلی و لا ینسبه أحد بعدی،١٠٨

لا و اللّه لا یقبل اللّه شیئا من طاعته علی الإصرار علی شیء من معاصیه،6١٠

لا و اللّه ما علی وجه الأرض شیء أحبّ إلیّ من التّقیّه،4٨٢

لا وجع أوجع للقلوب من الذّنوب،و لا خوف أشدّ من الموت،5٨٨

لا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملونها لثوابی،فإنّهم لو اجتهدوا،١6٢

لا یجد أحد[کم]طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن،١٣4

لا یجد عبد طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن لیخطئه،١٣6

لا یدخل الجنّه من فی قلبه مثقال ذرّه من کبر،65٢

لا یدخل الجنّه من کان فی قلبه مثقال حبّه من خردل من الکبر،65٢

لا یری أحدکم إذا أدخل علی مؤمن سرورا أنّه علیه أدخله فقط بل و اللّه علینا،4٢٢

لا یزال العبد المؤمن یکتب محسنا ما دام ساکتا،٢66

لا یزال یکون بیننا و بین الرّجل الکلام فیقول جعفریّ،١٧4

لا یزنی الزّانی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق و هو مؤمن،6٠4

لا یصیب قریه عذاب و فیها سبعه من المؤمنین،5٣٨

لا یقبّل رأس أحد و لا یده إلاّ[ید]رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،4١4

لا یکون الرّجل عابدا حتّی یکون حلیما،و إنّ الرّجل کان إذا تعبّد،٢54

ص :٧٢6

لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون خائفا راجیا:و لا یکون خائفا،١6٠

لإیمان فوق الإسلام بدرجه،و التّقوی فوق الإیمان بدرجه،و الیقین فوق التّقوی،١٢٢

لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه،١٧٢

لزیاره المؤمن فی اللّه خیر من عتق عشر رقاب مؤمنات،٣٩٨

لقاء الإخوان مغنم جسیم و إن قلّوا،4٠٠

لقضاء حاجه امرئ مؤمن أحبّ إلی[اللّه]من عشرین حجّه،4٣٢

لقی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حذیفه،فمدّ النّبیّ 6 یده فکفّ حذیفه یده،4٠٨

لکلّ أحد شرّه و لکلّ شرّه فتره؛فطوبی لمن کانت فترته إلی خیر،١٩4

للمسلم علی أخیه المسلم من الحقّ أن یسلّم علیه إذا لقیه و یعوده،٣٨٢

لمّا خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام یرید البصره،نزل بالرّبذه فأتاه رجل،٣44

لم تتواخوا علی هذا الأمر و إنّما تعارفتم علیه،٣٧6

لم تتواخوا علی هذا الأمر[و]إنّما تعارفتم علیه،٣٧٨

لم یدخل الجنّه حمیّه غیر حمیّه حمزه بن عبد المطّلب،64٨

لم یؤمن اللّه المؤمن من هزاهز الدّنیا و لکنّه آمنه من العمی فیها،554

لن یرغب المرء عن عشیرته و إن کان ذا مال و ولد و عن مودّتهم،٣44

لو أعطیناکم کلّما تریدون کان شرّا لکم و أخذ برقبه،4٩6

لو أنّ رجلا أحبّ رجلا للّه لأثابه اللّه علی حبّه إیّاه،٢٨٨

لو علم النّاس کیف ابتداء الخلق ما اختلف اثنان،إنّ اللّه عزّ و جلّ قبل،١6

لو علم النّاس کیف خلق اللّه تبارک و تعالی هذا الخلق لم یلم أحدا أحدا،١٠4

لو فعل اللّه ذلک بأمّه محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لحزن المؤمنون و غمّهم ذلک،5٧٢

لو کان الخرق خلقا یری ما کان شیء ممّا خلق اللّه أقبح منه،6٧4

ص :٧٢٧

لو کان الرّفق خلقا یری ما کان ممّا خلق اللّه شیء أحسن منه،٢٧4

لو کان لأمیر المؤمنین علیه السّلام ما لک من الشّیعه و الأنصار و الموالی ما طمع فیه تیم،5٣٠

لو لا إلحاح المؤمنین علی اللّه فی طلب الرّزق لنقلهم من الحال،56٢

لو لا إلحاح هذه الشّیعه علی اللّه فی طلب الرّزق لنقلهم من الحال،56٨

لو لا أنّ الصّبر خلق قبل البلاء لتفطّر المؤمن کما تتفطّر البیضه علی الصّفا،٢١٠

لو لا أن یجد عبدی المؤمن فی قلبه لعصبت رأس الکافر بعصابه حدید،556

لو لم یکن فی الأرض إلاّ مؤمن واحد لاستغنیت به عن جمیع خلقی،5٣4

لیس العباده کثره الصّلاه و الصّوم،إنّما العباده التّفکّر فی أمر اللّه عزّ و جلّ،١٢٨

لیس القبله علی الفم إلاّ للزّوجه[أ]و الولد الصّغیر،4١4

لیس شیء أنکی لإبلیس و جنوده من زیاره الإخوان فی اللّه بعضهم،4٢٠

لیس کلّ من قال بولایتنا مؤمنا و لکن جعلوا أنسا للمؤمنین،5٣4

لیس لمصاص شیعتنا فی دوله الباطل إلاّ القوت،شرّقوا،564

لیس منّا من لم یوقّر کبیرنا،٣٧٠

لیس من شیعتنا من لا تتحدّث المخدّرات بورعه فی خدورهنّ،١٧٨

لیس یعنی أکثر عملا و لکن أصوبکم عملا و إنّما الإصابه خشیه اللّه،4٠

لینصح الرّجل منکم أخاه کنصیحته لنفسه،464

ما ابتلی المؤمن بشیء أشدّ علیه من خصال ثلاث یحرمها،قیل:و ما هنّ،٣٢٨

ما أتانی جبرئیل علیه السّلام قطّ إلاّ وعظنی فآخر قوله لی:إیّاک و مشارّه النّاس،6٣4

ما أتغدّی و لا أتعشّی إلاّ و معی منهم الاثنان و الثّلاثه،45٢

ما اجتمع ثلاثه من المؤمنین فصاعدا إلاّ حضر من الملائکه مثلهم،4١٨

ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم و ما تجرّعت جرعه أحبّ إلیّ،٢4٨

ص :٧٢٨

ما أخلص العبد الإیمان باللّه عزّ و جلّ أربعین یوما-،4٠

ما أری شیئا یعدل زیاره المؤمن إلاّ إطعامه و حقّ علی اللّه،454

ما أصبرهم علی فعل ما یعلمون أنّه یصیّرهم إلی النّار،5٧6

ما اصطحب اثنان إلاّ کان أعظمهما أجرا و أحبّهما إلی اللّه عزّ و جلّ،٢٧4

ما أعجب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شیء من الدّنیا إلاّ أن یکون فیها جائعا خائفا،٢٩4

ما أعزّ اللّه بجهل قطّ و لا أذلّ بحلم قطّ،٢56

ما أعطی عبد من الدّنیا إلاّ اعتبارا،و ما زوی عنه إلاّ اختبارا،56٢

ما أفلت المؤمن من واحده من ثلاث و لربّما اجتمعت الثّلاث علیه،54٢

ما أقبح الفقر بعد الغنی و أقبح الخطیئه بعد المسکنه،١٩٠

ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبه تذلّه،6٧٢

ما التقت فئتان قطّ إلاّ نصر أعظمهما عفوا،٢4٨

ما التقی مؤمنان قطّ إلاّ کان أفضلهما أشدّهما حبّا لأخیه،٢٩٠

ما الّذی یثبت الإیمان فی العبد؟قال:الورع،و الّذی یخرجه منه،6٧٢

ما الکبر؟فقال:أعظم الکبر أن تسفه الحقّ و تغمص النّاس،654

ما أنتم و البراءه یبرأ بعضکم من بعض،إنّ المؤمنین بعضهم أفضل،١٠٨

ما أنعم اللّه علی عبد بنعمه صغرت أو کبرت،فقال:الحمد للّه،إلاّ أدّی شکرها،٢١٨

ما أنعم اللّه علی عبد من نعمه فعرفها بقلبه و حمد اللّه ظاهرا بلسانه،٢١6

ما بلغت تقیّه أحد تقیّه أصحاب الکهف إن کانوا لیشهدون الأعیاد،4٨4

ما تحبّب إلیّ عبدی بأحبّ ممّا افترضت علیه،١٨6

ما تدارأ اثنان فی أمر قطّ،فأعطی أحدهما النّصف صاحبه،٣٣٢

ما تردّدت فی شیء أنا فاعله کتردّدی فی موت عبدی المؤمن،5٣6

ص :٧٢٩

ما حسبک عن الحجّ؟قال:قلت:جعلت فداک وقع علیّ دین کثیر،٢٠4

ما حدّ التّواضع الّذی إذا فعله العبد کان متواضعا؟فقال:التّواضع درجات،٢٨٢

ما حدّ حسن الخلق؟قال:تلیّن جناحک،و تطیّب کلامک،٢٣6

ما حقّ المسلم علی المسلم؟قال له:سبع حقوق واجبات ما منهنّ حقّ،٣٧٨

ما حقّ المؤمن علی المؤمن؟قال:إنّ من حقّ المؤمن علی المؤمن المودّه،٣٨٢

ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها،أحدهما فی أوّلها،66٢

ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاؤها،واحد فی أوّلها،666

ما ذئبان ضاریان فی غنم لیس لها راع،هذا فی أوّلها و هذا فی آخرها بأسرع،66٢

ما زار مسلم أخاه المسلم فی اللّه و للّه إلاّ ناداه اللّه عزّ و جلّ أیّها الزّائر،٣٩6

ما زال سرّنا مکتوما حتّی صار فی ید[ی]ولد کیسان فتحدّثوا به،4٩4

ما زوی الرّفق عن أهل بیت إلاّ زوی عنهم الخیر،٢٧٢

ما صافح رسول اللّه رجلا قطّ فنزع یده حتّی یکون هو الّذی ینزع یده منه،4٠٨

ما عبد اللّه بشیء أفضل من أداء حقّ المؤمن،٣٨٠

ما عبد اللّه بشیء أفضل من عفّه بطن و فرج،١٧٨

ما عهد إلیّ جبرئیل علیه السّلام فی شیء ما عهد إلیّ فی معاداه الرّجال،6٣6

ما فتح اللّه علی عبد بابا من أمر الدّنیا إلاّ فتح اللّه علیه من الحرص مثله،66٨

ما فتح اللّه علی عبد بابا من أمر الدّنیا إلاّ فتح اللّه علیه من الحرص مثله،66٨

ما فتح اللّه علی عبد باب شکر فخزن عنه باب الزّیاده،٢١4

ما فی أمّتی عبد ألطف أخاه فی اللّه بشیء من لطف،46٠

ما قضی مسلم لمسلم حاجه إلاّ ناداه اللّه تبارک و تعالی:علیّ ثوابک،4٣4

ما کاد جبرئیل علیه السّلام یأتینی إلاّ قال:یا محمّد،اتّق شحناء الرّجال و عداوتهم،6٣4

ما کاد جبرئیل علیه السّلام یأتینی إلاّ قال:یا محمّد،اتّق شحناء الرّجال و عداوتهم،6٣4

ص :٧٣٠

ما کان فیما مضی و لا فیما بقی و لا فیما أنتم فیه مؤمن إلاّ و له،546

ما کان فی وصیّه لقمان؟قال:کان فیها الأعاجیب و کان أعجب ما کان فیها،١54

ما کان من ولد آدم مؤمن إلاّ فقیرا و لا کافر إلاّ غنیّا حتّی جاء،564

ما کان و لا یکون إلی أن تقوم السّاعه مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه،546

ما کان و لا یکون و لیس بکائن مؤمن إلاّ و له جار یؤذیه،546

مالک أنتم شیعتنا[أ]لا تری أنّک تفرط فی أمرنا،إنّه لا یقدر علی صفه اللّه،4٠٢

ما من أحد یتیه إلاّ من ذلّه یجدها فی نفسه،656

ما من جرعه یتجرّعها العبد أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ،٢54

ما من رجل تکبّر أو تجبّر إلاّ لذلّه وجدها فی نفسه،656

ما من رجل یدخل بیته مؤمنین فیطعمهما شبعهما إلاّ کان ذلک،44٨

ما من شیء أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من عمل یداوم علیه و إن قلّ،١٨6

ما من شیء أفسد للقلب من خطیئه،إنّ القلب لیواقع الخطیئه فما،5٧6

ما من عباده أفضل عند اللّه من عفّه بطن و فرج،١٨٠

ما من عباده أفضل من عفّه بطن و فرج،١٨٠

ما من عبد إلاّ و علیه أربعون جنّه حتّی یعمل أربعین کبیره،5٩4

ما من عبد إلاّ و فی رأسه حکمه و ملک یمسکها،فإذا تکبّر،656

ما من عبد إلاّ و فی قلبه نکته بیضاء،فإذا أذنب ذنبا خرج،5٨4

ما من عبد کظم غیظا إلاّ زاده اللّه عزّ و جلّ عزّا فی الدّنیا و الآخره،٢5٠

ما من عبد یری مبتلی فیقول:الحمد للّه الّذی عدل عنّی ما ابتلاک،٢٢٢

ما من عبد یسرّ خیرا إلاّ لم تذهب الأیّام حتّی یظهر اللّه له خیرا،6٢٢

ما منعک أن تعتق کلّ یوم نسمه؟قلت:لا یحتمل مالی ذلک،45٢

ص :٧٣١

ما منع میثم رحمه اللّه من التّقیّه،فو اللّه لقد علم أنّ هذه الآیه نزلت،4٨٨

ما من قلب إلاّ و له أذنان،علی إحداهما ملک مرشد،5٧4

ما من مؤمن إلاّ و قد وکّل اللّه به أربعه:شیطانا یغویه،544

ما من مؤمن إلاّ و لقلبه أذنان فی جوفه،أذن ینفث فیها،5٧4

ما من مؤمن یمشی لأخیه المؤمن فی حاجه إلاّ کتب اللّه له بکلّ خطوه حسنه،44٠

ما من نکبه تصیب العبد إلاّ بذنب،و ما یعفو اللّه عنه أکثر،5٧٨

ما من یوم إلاّ و کلّ عضو من أعضاء الجسد یکفّر اللّسان،٢6٢

ما نقل اللّه عزّ و جلّ عبدا من ذلّ المعاصی إلی عزّ التّقوی إلاّ أغناه،١٧٢

ما یبالی من عرّفه اللّه هذا الأمر أن یکون علی قلّه جبل یأکل،5٣4

ما یصنع أحدکم أن یظهر حسنا و یسرّ سیّئا،ألیس یرجع إلی نفسه فیعلم،6٢٢

ما یقدم المؤمن علی اللّه عزّ و جلّ بعمل بعد الفرائض أحبّ إلی اللّه تعالی،٢٢٨

ما یمنع الرّجل منکم أن یبرّ والدیه حیّین و میّتین،یصلّی عنهما،٣56

ما ینبغی للمؤمن أن یستوحش إلی أخیه فمن دونه،المؤمن عزیز فی دینه،5٣6

مثل الحریص علی الدّنیا کمثل دوده القزّ،کلّما ازدادت علی نفسها لفّا،٣٠4

مثل الحریص علی الدّنیا مثل دوده القزّ کلّما ازدادت من القزّ،664

مثل الدّنیا کمثل ماء البحر کلّما شرب منه العطشان ازداد،٣٠٨

مثل المؤمن کمثل خامه الزّرع تکفئها الرّیاح کذا و کذا،556

مداراه النّاس نصف الإیمان و الرّفق بهم نصف العیش،٢6٨

مرّ أمیر المؤمنین علیه السّلام بمجلس من قریش،فإذا هو بقوم بیض ثیابهم،5٠٨

مرّ بی أبی و أنا بالطّواف و أنا حدث و قد اجتهدت فی العباده فرآنی،١٩6

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بجدی أسکّ ملقی علی مزبله میتا،٢٩4

ص :٧٣٢

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم براعی إبل فعبث یستسقیه،فقال:أمّا ما فی ضروعها،٣١6

مرّ علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما علی المجذّمین و هو راکب حماره،٢٨٠

مرّ عیسی ابن مریم:علی قریه قد مات أهلها و طیرها و دوابّها،66٨

مروّه الصّبر فی حال الحاجه و الفاقه و التّعفّف و الغنی أکثر من مروّه الإعطاء،٢١٢

مشی الرّجل فی حاجه أخیه المؤمن یکتب له عشر حسنات،4٣٨

مصافحه المؤمن أفضل من مصافحه الملائکه،4١٠

معرفه الإمام و اجتناب الکبائر الّتی أوجب اللّه علیها النّار،6٠٢

مکتوب فی التّوراه:ابن آدم کن کیف شئت کما تدین تدان،٣١٢

ملعون کلّ مال لا یزکّی،ملعون کلّ جسد لا یزکّی و لو فی کلّ أربعین یوما،55٨

ملعون ملعون من عبد الدّینار و الدّرهم ملعون ملعون من کمّه أعمی،5٧٨

ملعون من ترأّس،ملعون من همّ بها،ملعون من حدّث بها نفسه،6٢٨

ملک ینادی کلّ یوم:ابن آدم لد للموت و اجمع للفناء و ابن للخراب،٢٩٨

من ابتلی من المؤمنین ببلاء فصبر علیه،کان له مثل أجر ألف شهید،٢٠٨

من أتاه أخوه المسلم فأکرمه فإنّما أکرم اللّه عزّ و جلّ،46٠

من أتاه أخوه المؤمن فی حاجه فإنّما هی رحمه من اللّه تبارک و تعالی،4٣٨

من إجلال اللّه إجلال ذی الشّیبه المسلم،٣6٨

من أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ إدخال السّرور،4٣٠

من أحبّ السّبیل إلی اللّه عزّ و جلّ جرعتان:جرعه غیظ تردّها بحلم،٢5٢

من أحبّ للّه و أبغض للّه و أعطی للّه فهو ممّن کمل إیمانه،٢٨4

من أخذ من وجه أخیه المؤمن قذاه کتب اللّه عزّ و جلّ له عشر حسنات،45٨

من أخرجها من ضلال إلی هدی فکأنّما أحیاها و من أخرجها من هدی،46٨

ص :٧٣٣

من أخلاق المؤمن:الإنفاق علی قدر الإقتار،و التّوسّع،5٢٨

من أدخل السّرور علی مؤمن فقد أدخله علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم،4٣٠

من أدخل علی مؤمن سرورا خلق اللّه عزّ و جلّ من ذلک السّرور،4٢٨

من أراد الرّئاسه هلک،6٢٨

من أراد اللّه عزّ و جلّ بالقلیل من عمله أظهر اللّه له أکثر ممّا أراد،6٢4

من أراد أن یکون أغنی النّاس،٣١4

من أشبع مؤمنا وجبت له الجنّه و من أشبع کافرا کان حقّا علی اللّه،44٨

من أشدّ النّاس بلاء فی الدّنیا؟فقال:النّبیّون ثمّ الأمثل فالأمثل،54٨

من أشدّ ما فرض اللّه علی خلقه ذکر اللّه کثیرا ثمّ قال:لا أعنی سبحان،١٨٢

من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم،٣66

من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا،٣66

من أصبح و أمسی و الدّنیا أکبر همّه جعل اللّه تعالی الفقر بین عینیه،6٧٠

من أطعم ثلاثه نفر من المسلمین أطعمه اللّه من ثلاث جنان فی،44٨

من أطعم مؤمنا حتّی یشبعه لم یدر أحد من خلق اللّه،45٠

من أطعم مؤمنا من جوع أطعمه اللّه من ثمار الجنّه و من سقی،44٨

من أطعم مؤمنا موسرا کان له یعدل رقبه من ولد إسماعیل،456

من أظهر للنّاس ما یحبّ اللّه و بارز اللّه بما کرهه لقی اللّه و هو ماقت له،6٢٢

من أعان مؤمنا نفّس اللّه عزّ و جلّ عنه ثلاثا و سبعین کربه،446

من أعطی الشّکر أعطی الزّیاده،یقول اللّه عزّ و جلّ:لئن شکرتم لأزیدنّکم،٢١6

من أعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا:من أعطی الدّعاء أعطی الإجابه،١5٠

من أغاث أخاه المؤمن اللّهفان اللّهثان عند جهده فنفّس کربته،444

ص :٧٣4

من أکثر ذکر اللّه أظلّه اللّه فی جنّته،٢٧٨

من أکرم أخاه المسلم بکلمه یلطفه بها و فرّج عنه کربته،46٠

من التّواضع أن ترضی بالمجلس دون المجلس و أن تسلّم علی من تلقی،٢٧٨

من السّنّه و البرّ أن یکنّی الرّجل باسم أبیه،٣6٢

من أنصف النّاس من نفسه رضی به حکما لغیره،٣٢٨

من أنعم اللّه علیه بنعمه فعرفها بقلبه فقد أدّی شکرها،٢٢٠

من أوثق عری الإیمان أن تحبّ فی اللّه و تبغض فی اللّه و تعطی فی اللّه،٢٨4

من بلغه ثواب من اللّه علی عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک،١٩٨

من ترک معصیه للّه مخافه اللّه تبارک و تعالی أرضاه اللّه یوم القیامه،١٨4

من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الإیمان من عنقه،646

من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الإیمان من عنقه،646

من تعصّب عصبه اللّه بعصابه من نار،64٨

من تعلّق قلبه بالدّنیا تعلّق قلبه بثلاث خصال:همّ لا یفنی و أمل،6٧٢

من حرق أو غرق،قلت:فمن أخرجها من ضلال إلی هدی،4٧٠

من حقّ المؤمن علی أخیه المؤمن أن یشبع جوعته و یواری عورته،٣٧٨

من خاف اللّه أخاف اللّه منه کلّ شیء،و من لم یخف اللّه أخافه اللّه من کلّ شیء،١54

من دخله العجب هلک،65٨

من رأی موضع کلامه من عمله قلّ کلامه إلاّ فیما یعنیه،٢66

من ردّ عن قوم من المسلمین عادیه[ماء]أو نار أوجبت له الجنّه،٣6٨

من رقّ وجهه رقّ علمه،٢4٢

من زار أخاه المؤمن للّه لا لغیره،یطلب به ثواب اللّه و تنجّز ما،٣٩٨

ص :٧٣5

من زار أخاه فی اللّه فی مرض أو صحّه،لا یأتیه خداعا و لا استبدالا،٣٩4

من زار أخاه فی اللّه قال اللّه عزّ و جلّ،إیّای زرت و ثوابک علیّ،٣٩4

من زار أخاه فی اللّه و للّه جاء یوم القیامه یخطر بین قباطیّ من نور،٣٩6

من زار أخاه فی بیته قال اللّه عزّ و جلّ له:أنت ضیفی و زائری،علیّ قراک،٣٩4

من زار أخاه فی جانب المصر ابتغاء وجه اللّه فهو زوره،و حقّ،٣٩4

من زار أخاه للّه لا لغیره التماس موعد اللّه و تنجّز ما عند اللّه وکّل اللّه به،٣٩٢

من زرع العداوه حصد ما بذر،6٣6

من زنی خرج من الإیمان،و من شرب الخمر خرج من الإیمان،5٩٢

من زهد فی الدّنیا أثبت اللّه الحکمه فی قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره،٢٩٠

من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه،٣١٠

من ساء خلقه عذّب نفسه،6٧4

من سرّ مؤمنا فقد سرّنی و من سرّنی فقد سرّ اللّه،4٢٠

من سرّه النّسأ فی الأجل و الزّیاده فی الرّزق فلیصل رحمه،٣4٢

من سرّه أن یمدّ اللّه فی عمره و أن یبسط له فی رزقه فلیصل رحمه،٣5٠

من سعی فی حاجه أخیه المسلم،طلب وجه اللّه کتب اللّه عزّ و جلّ له ألف ألف حسنه،44٢

من سعی فی حاجه أخیه المسلم فاجتهد فیها فأجری اللّه علی یدیه قضاءها،44٢

من سقی مؤمنا شربه من ماء من حیث یقدر علی الماء أعطاه اللّه،45٠

من سمع شیئا من الثّواب علی شیء فصنعه،کان له،و إن لم یکن علی ما بلغه،١٩٨

من شهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان مؤمنا،٨٠

من صحّه یقین المرء المسلم أن لا یرضی النّاس بسخط اللّه و لا یلومهم،١٣4

من صدق لسانه زکی عمله،٢٣٨

ص :٧٣6

من صدق لسانه زکی عمله و من حسنت نیّته زید فی رزقه،٢4٠

من طاف بالبیت أسبوعا کتب اللّه عزّ و جلّ له ستّه آلاف حسنه و محا عنه ستّه آلاف،4٣4

من طاف بهذا البیت طوافا واحدا کتب اللّه عزّ و جلّ له ستّه آلاف حسنه،4٣4

من طلب الرّئاسه هلک،6٢6

من عامل النّاس فلم یظلمهم،و حدّثهم فلم یکذبهم،5٢٢

من عرف اللّه خاف اللّه و من خاف اللّه سخت نفسه عن الدّنیا،١54

من عرف اللّه و عظّمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطّعام،5١٨

من علامات الشّقاء:جمود العین،و قسوه القلب،و شدّه الحرص فی طلب الدّنیا،6١4

من علامات الفقه:الحلم و العلم و الصّمت،إن الصّمت باب،٢5٨

من علم أنّ اللّه عزّ و جلّ یراه و یسمع ما یقوله و یفعله من خیر،١٨٠

من علم أنّ اللّه یراه و یسمع ما یقول و یعلم ما یعمله من خیر أو شرّ،١6٠

من عمل بما افترض اللّه علیه فهو من أعبد النّاس،١٩٠

من قال لأخیه المؤمن:مرحبا،کتب اللّه تعالی له مرحبا إلی یوم القیامه،46٠

من قبّل للرّحم ذا قرابه فلیس علیه شیء،و قبله الأخ علی الخدّ،4١4

من قسم له الخرق حجب عنه الإیمان،6٧4

من قسم له الرّفق قسم له الإیمان،٢٧٠

من قنع بما رزقه اللّه فهو من أغنی النّاس،٣١4

من کافأ السّفیه بالسّفه فقد رضی بما أتی إلیه حیث احتذی مثاله،6٧6

من کان رفیقا فی أمره نال ما یرید من النّاس،٢٧6

من کثر اشتباکه بالدّنیا کان أشدّ لحسرته عند فراقها،6٧٠

من کسا أحدا من فقراء المسلمین ثوبا من عری،456

ص :٧٣٧

من کسا أحدا من فقراء المسلمین ثوبا من عری أو أعانه بشیء،45٨

من کسا أخاه کسوه شتاء أو صیف کان حقّا علی اللّه أن یکسوه،456

من کسا مؤمنا ثوبا من عری کساه اللّه من إستبرق الجنّه،45٨

من کظم غیظا و لو شاء أن یمضیه أمضاه،أملأ اللّه قلبه یوم القیامه رضاه،٢5٠

من کظم غیظا و هو یقدر علی إمضائه،حشا اللّه قلبه أمنا و إیمانا یوم القیامه،٢5٢

من کفّ غضبه ستر اللّه عورته،6٣٨

من کفّ نفسه عن أعراض النّاس أقال اللّه نفسه یوم القیامه،64٢

من لا یعدّ الصّبر لنوائب الدّهر یعجز،٢١٢

من لم یتعزّ بعزاء اللّه تقطّعت نفسه حسرات علی الدّنیا و من أتبع بصره،664

من لم یحسب کلامه من عمله کثرت خطایاه و حضر عذابه،٢64

من لم یقنعه من الرّزق إلاّ الکثیر لم یکفه من العمل إلاّ الکثیر،٣١٢

من لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم،٣66

من مشی فی حاجه أخیه المسلم أظلّه اللّه بخمسه و سبعین ألف ملک،44٠

من مشی فی حاجه أخیه المؤمن یطلب بذلک ما عند اللّه حتّی تقضی،4٣6

من نصب اللّه غرضا للخصومات أو شک أن یکثر الانتقال،6٣٢

من نفّس عن مؤمن کربه نفّس اللّه عنه کرب الآخره و خرج من قبره،446

من واسی الفقیر من ماله و أنصف النّاس من نفسه فذلک،٣٣٠

من همّ بخیر فلیعجّله و لا یؤخّره،فإنّ العبد،٣٢٠

من همّ بشیء من الخیر فلیعجّله،فإنّ کلّ شیء فیه تأخیر،٣٢٢

من یضمن لی أربعه بأربعه أبیات فی الجنّه؟أنفق و لا تخف فقرا،٣٢4

میاسیر شیعتنا أمناؤنا علی محاویجهم،فاحفظونا فیهم،5٧٠

ص :٧٣٨

ناولنی یدک أقبّلها فأعطانیها،فقلت:جعلت فداک رأسک،4١4

نبّه بالتّفکّر قلبک،و جاف عن اللّیل جنبک،و اتّق اللّه ربّک،١٢٨

ندعو النّاس إلی هذا الأمر؟فقال:یا فضیل إنّ اللّه إذا أراد بعبد خیرا أمر،4٧4

نظر أبو عبد اللّه علیه السّلام إلی رجل من أهل المدینه قد اشتری لعیاله شیئا و هو یحمله،٢٨٠

نظرت یوما فی الحرب إلی رجل فحرّکت فرسی فإذا هو أمیر المؤمنین،١٣6

نعم الجرعه الغیظ لمن صبر علیها،فإنّ عظیم الأجر لمن عظیم البلاء،٢5٠

نفس المهموم لنا المغتمّ لظلمنا تسبیح،و همّه لأمرنا عباده،5٠٠

نیّه المؤمن خیر من عمله و نیّه الکافر شرّ من عمله،١٩٢

و الّذی إذا دعاه أبوه لعن أباه،و الّذی إذا أجابه ابنه یضربه،5٩6

و الّذی لا إله إلاّ هو ما أعطی مؤمن قطّ خیر الدّنیا و الآخره إلاّ بحسن ظنّه باللّه،١6٢

و اللّه إنّ أحبّ أصحابی إلیّ أورعهم و أفقههم و أکتمهم لحدیثنا،4٩4

ودّ المؤمن للمؤمن فی اللّه من أعظم شعب الإیمان ألا و من أحبّ فی اللّه و أبغض،٢٨4

وددت و اللّه أنّی افتدیت خصلتین فی الشّیعه لنا ببعض لحم ساعدی،4٩٠

وعظنا أبو عبد اللّه علیه السّلام فأمر و زهّد،ثمّ قال:علیکم بالورع،فإنّه لا ینال،١٧٢

وقع بین أبی عبد اللّه علیه السّلام و بین عبد اللّه بن الحسن کلام حتّی وقعت الضّوضاء بینهم،٣46

و ما بلغ من إیمانکم؟قالوا:الصّبر عند البلاء،و الشّکر عند الرّخاء،١١4

ویحک یا أبا الرّبیع،لا تطلبنّ الرّئاسه و لا تکن ذئبا و لا تأکل،6٢٨

ویحک یا ابن عرفه،اعملوا لغیر ریاء و لا سمعه،فإنّه من عمل لغیر اللّه،6٢٠

ویلک یا عبّاد،إیّاک و الرّیاء فإنّه من عمل لغیر اللّه،6١٨

هذه صحیفه مخاصم یسأل عن الدّین الّذی یقبل فیه العمل فقال:رحمک اللّه،56

هل للشّکر حدّ إذا فعله العبد کان شاکرا؟قال:نعم،قلت:ما هو،٢١٨

ص :٧٣٩

هل یجزی الولد والده؟فقال:لیس له جزاء إلاّ فی خصلتین یکون الوالد،٣64

هؤلاء قوم کانت لهم قری متّصله ینظر بعضهم إلی بعض،5٨4

یا أبا الصّخر إنّ اللّه یعطی الدّنیا من یحبّ و یبغض،و لا یعطی هذا الأمر،4٧6

یا أبا حفص،ما یصنع الإنسان أن یتقرّب إلی اللّه عزّ و جلّ بخلاف ما یعلم اللّه تعالی،6٢٠

یا أبا عبیده أکثر ذکر الموت،فإنّه لم یکثر إنسان ذکر الموت،٢٩٨

یا أبا عمر إنّ تسعه أعشار الدّین فی التّقیّه و لا دین لمن،4٨٠

یا أبا عمرو أرأیتک لو حدّثتک بحدیث أو أفتیتک بفتیا ثمّ جئتنی،4٨4

یا أبا محمّد الإسلام درجه،قال:قلت:نعم قال:و الإیمان علی الإسلام درجه،١٢٢

یا ابن آدم اذکرنی حین تغضب أذکرک عند غضبی،فلا أمحقک فیمن أمحق،64٠

یا ابن آدم اذکرنی فی غضبک أذکرک فی غضبی،لا أمحقک فیمن أمحق،6٣٨

یا ابن آدم تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنی و لا أکلک إلی طلبک،١٨٨

یا ابن رسول اللّه هل تعرف مودّتی لکم و انقطاعی إلیکم و موالاتی إیّاکم،5٢

یا ابن عمران لا تحسدنّ النّاس علی ما آتیتهم من فضلی و لا تمدّن عینیک،646

یا أخا جعف إنّ الإیمان أفضل من الإسلام و إنّ الیقین أفضل من الإیمان،١٢٠

یا إسحاق خف اللّه کأنّک تراه و إن کنت لا تراه فإنّه یراک،١54

یا أمیر المؤمنین،أخبرنا عن الإخوان،فقال:الإخوان صنفان:إخوان الثّقه،54٠

یا أمیر المؤمنین،إنّ ناسا زعموا أنّ العبد لا یزنی و هو مؤمن و لا یسرق،5٩٨

یا أمیر المؤمنین،صف لنا صفه المؤمن کأنّنا ننظر إلیه،فقال:یا همّام المؤمن هو،5٠٠

یا أولیاء اللّه أکل الخبز الیابس بالملح الجریش و النّوم علی المزابل خیر کثیر،66٨

یا أهل هذه القریه،فأجابه منهم مجیب:لبّیک یا روح اللّه و کلمته،66٨

یا أیّها النّاس إنّ لکم معالم فانتهوا إلی معالمکم و إنّ لکم نهایه،١5٨

ص :٧4٠

یا أیّها النّاس إنّما هو اللّه و الشّیطان،و الحقّ و الباطل،و الهدی و الضّلاله،٣٨

یا أیّها النّاس و اللّه ما من شیء یقرّبکم من الجنّه و یباعدکم من النّار،١66

یا بحر حسن الخلق یسر،ثمّ قال:ألا أخبرک بحدیث ما هو فی یدی أحد،٢٣٢

یا بنی إسرائیل لا تأسوا علی ما فاتکم من الدّنیا کما،٣٠٨

یا بنیّ إن کنت زعمت أنّ الکلام من فضّه،فإنّ السّکوت من ذهب،٢6٠

یا بنیّ أوصیک بما أوصانی به أبی حین حضرته الوفاه و بما ذکر أنّ أباه،٢٠6

یا بنی عبد المطّلب إنّکم لن تسعوا النّاس بأموالکم فالقوهم بطلاقه الوجه،٢٣4

یا بنیّ علیک بالجدّ لا تخرجنّ نفسک من حدّ التّقصیر فی عباده اللّه،١64

یا بنیّ ما من شیء أقرّ لعین أبیک من جرعه غیظ عاقبتها صبر،٢5٢

یأتی یوم القیامه شیء مثل الکبّه فیدفع فی ظهر المؤمن فیدخله الجنّه،٣54

یا ثابت ما لکم و للنّاس،کفّوا عن النّاس و لا تدعوا أحدا إلی أمرکم،4٧٢

یا جابر أ یکتفی من انتحل التّشیّع أن یقول بحبّنا أهل البیت،١6٨

یا جابر لا أخرجک اللّه من النّقص و[لا]التّقصیر،١64

یا جابر و اللّه إنّی لمحزون،و إنّی لمشغول القلب،قلت:جعلت فداک،٣٠٠

یا حفص إنّ من صبر صبر قلیلا،و إنّ من جزع جزع قلیلا،١٩٨

یا خیثمه أبلغ من تری من موالینا السّلام و أوصهم بتقوی اللّه العظیم،٣٩٢

یا داود کما أنّ أقرب النّاس من اللّه المتواضعون کذلک أبعد النّاس من اللّه،٢٨٢

یا ربیع إنّ الرّجل لیصدق حتّی یکتبه اللّه صدّیقا،٢4٠

یا رسول اللّه أوصنی فقال:لا تشرک باللّه شیئا و إن حرّقت بالنّار و عذّبت،٣54

یا رسول اللّه علّمنی،قال:اذهب و لا تغضب،فقال الرّجل:قد اکتفیت بذاک،64٠

یا زید اصبر علی أعداء النّعم،فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک،٢5٢

ص :٧4١

یا سالم احفظ لسانک تسلم و لا تحمل النّاس علی رقابنا،٢5٨

یا سماعه،أمنوا علی فرشهم و أخافونی،أما و اللّه لقد کانت الدّنیا و ما فیها،5٣٢

یا عبادی الصّدّیقین تنعّموا بعبادتی فی الدّنیا فإنّکم تتنعّمون بها فی الآخره،١٨٨

یا عبد العزیز إنّ الإیمان عشر درجات بمنزله السّلّم یصعد منه مرقاه بعد مرقاه،١٠6

یا عبد اللّه کیف یکون المؤمن مؤمنا و هو یسخط قسمه و یحقّر منزلته،١44

یا عبد الواحد،ما یضرّ رجلا-إذا کان علی ذا الرّأی-ما قال النّاس له،5٣4

یا علیّ،الحاجه أمانه اللّه عند خلقه فمن کتمها علی نفسه أعطاه اللّه ثواب،564

یا علیّ إنّ هذا الدّین متین،فأوغل فیه برفق و لا تبغّض إلی نفسک عباده،١٩6

یا عیسی بن عبد اللّه لیس منّا-و لا کرامه-من کان فی مصر فیه مائه ألف،١٧6

یا فضیل إنّ الصّادق أوّل من یصدّقه اللّه عزّ و جلّ یعلم أنّه صادق،٢٣٨

یا مالک إنّ اللّه یعطی الدّنیا من یحبّ و یبغض،و لا یعطی دینه،4٧6

یا مبتغی العلم کأنّ شیئا من الدّنیا لم یکن شیئا إلاّ ما ینفع خیره،٣٠٢

یا معشر الشّیعه-شیعه آل محمّد-کونوا النّمرقه الوسطی یرجع إلیکم الغالی،١٧٠

یا معشر المساکین،طیبوا نفسا و أعطوا اللّه الرّضا من قلوبکم یثبکم اللّه،56٨

یا معلّی اکتم أمرنا و لا تذعه،فإنّه من کتم أمرنا و لم یذعه أعزّه اللّه،4٩6

یا معلّی إنّ المذیع لأمرنا کالجاحد له،4٩6

یا مفضّل اسمع ما أقول لک و اعلم أنّه الحقّ و افعله و أخبر به،4٣٠

یا موسی أتدری لم اصطفیتک بکلامی دون خلقی،٢٨٠

یا موسی،إذا رأیت الفقر مقبلا فقل:مرحبا بشعار الصّالحین،566

یا موسی اکتم مکتوم سرّی فی سریرتک و أظهر فی علانیتک المداراه،٢6٨

یا موسی،أمسک غضبک عمّن ملّکتک علیه أکفّ عنک غضبی،6٣٨

ص :٧4٢

یا موسی إنّ الدّنیا دار عقوبه،عاقبت فیها آدم عند خطیئته و جعلتها ملعونه،666

یا موسی لا ترکن إلی الدّنیا رکون الظّالمین و رکون من اتّخذها أبا و أمّا،٣٠6

یا موسی ما تقرّب إلیّ المتقرّبون بمثل الورع عن محارمی،١٨٢

یا مهزم،شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه،و لا شحناؤه بدنه،5٢٢

یجب للمؤمن علی المؤمن النّصیحه،464

یجب للمؤمن علی المؤمن النّصیحه له فی المشهد و المغیب،464

یجب للمؤمن علی المؤمن أن یستر علیه سبعین کبیره،46٢

یجب للمؤمن علی المؤمن أن یناصحه،464

یحزن عبدی المؤمن إن قتّرت علیه و ذلک أقرب له منّی،٣١٨

یحقّ علی المسلمین الاجتهاد فی التّواصل،و التّعاون علی التّعاطف،٣٩٠

یرحمک اللّه ما الصّبر الجمیل؟قال:ذلک صبر لیس فیه شکوی إلی النّاس،٢١٢

یزنی الزّانی و هو مؤمن؟قال:لا،إذا کان علی بطنها سلب،5٩6

یسأله عن الکبائر،کم هی و ما هی؟فکتب:الکبائر:من اجتنب ما،5٩٠

یسلب منه روح الإیمان ما دام علی بطنها،فإذا نزل عاد الإیمان،5٩6

یعذّب اللّه اللّسان بعذاب لا یعذّب به شیئا من الجوارح،٢64

یقرئک السّلام،قال:علیک و علیه السّلام إذا أتیت عبد اللّه فأقرئه السّلام،٢٣٨

یکون الرّجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین،٣٣6

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمان خصال:وقور عند الهزاهز،5٠6

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمانی خصال:وقورا عند الهزاهز،صبورا عند البلاء،١١٢

ینبغی للمؤمنین إذا تواری أحدهما عن صاحبه بشجره ثمّ التقیا،4٠4

ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لا یستبطئه فی رزقه و لا یتّهمه فی قضائه،١4٢

ص :٧4٣

نمایۀ اشعار

فلا یعدون سرّی و سرّک ثالثا

ألا کلّ سرّ جاوز اثنین شائع،4٩6

ص :٧44

الفهرست

کتاب الإیمان و الکفر ١٠

باب طینه المؤمن و الکافر ١٠

باب آخر منه و فیه زیاده وقوع التّکلیف الأوّل ١6

باب آخر منه ٢٠

باب أنّ رسول اللّه 6 أوّل من أجاب و أقرّ للّه عزّ و جلّ بالرّبوبیّه ٢6

باب کیف أجابوا و هم ذرّ؟٣٠

باب فطره الخلق علی التّوحید ٣٠

باب کون المؤمن فی صلب الکافر ٣٢

باب إذا أراد اللّه عزّ و جلّ أن یخلق المؤمن ٣4

باب فی أنّ الصّبغه هی الإسلام ٣4

باب فی أنّ السّکینه هی الإیمان ٣6

باب الإخلاص ٣٨

باب الشّرائع 4٢

باب دعائم الإسلام 44

باب أنّ الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و أنّ الثّواب علی الإیمان 5٨

ص :٧45

باب أنّ الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان 6٢

باب آخر منه و فیه أنّ الإسلام قبل الإیمان 66

باب 6٨

باب فی أنّ الإیمان مبثوث لجوارح البدن کلّها ٨٢

باب السّبق إلی الإیمان ٩6

باب درجات الإیمان ١٠٠

باب آخر منه ١٠4

باب نسبه الإسلام ١٠٨

باب خصال المؤمن ١١٠

باب ١١6

باب صفه الإیمان ١١٨

باب فضل الإیمان علی الإسلام و الیقین علی الإیمان ١٢٠

باب حقیقه الإیمان و الیقین ١٢٢

باب التّفکّر ١٢6

باب المکارم ١٢٨

باب فضل الیقین ١٣٢

باب الرّضا بالقضاء ١٣٨

باب التّفویض إلی اللّه و التّوکّل علیه ١46

باب الخوف و الرّجاء ١54

باب حسن الظّنّ باللّه عزّ و جلّ ١6٢

ص :٧46

باب الاعتراف بالتّقصیر ١64

باب الطّاعه و التّقوی ١66

باب الورع ١٧٢

باب العفّه ١٧٨

باب اجتناب المحارم ١٨٠

باب أداء الفرائض ١٨4

باب استواء العمل و المداومه علیه ١٨6

باب العباده ١٨٨

باب النّیّه ١٩٢

باب ١٩4

باب الاقتصاد فی العباده ١٩4

باب من بلغه ثواب من اللّه علی عمل ١٩٨

باب الصّبر ١٩٨

باب الشّکر ٢١٢

باب حسن الخلق ٢٢6

باب حسن البشر ٢٣4

باب الصّدق و أداء الأمانه ٢٣6

باب الحیاء ٢4٢

باب العفو ٢44

باب کظم الغیظ ٢4٨

ص :٧4٧

باب الحلم ٢54

باب الصّمت و حفظ اللّسان ٢5٨

باب المداراه ٢66

باب الرّفق ٢٧٠

باب التّواضع ٢٧6

باب الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه ٢٨٢

باب ذمّ الدّنیا و الزّهد فیها ٢٩٠

باب ٣٠٨

باب القناعه ٣١٠

باب الکفاف ٣١6

باب تعجیل فعل الخیر ٣١٨

باب الإنصاف و العدل ٣٢٢

باب الاستغناء عن النّاس ٣٣٢

باب صله الرّحم ٣٣6

باب البرّ بالوالدین ٣5٢

باب الاهتمام بأمور المسلمین و النّصیحه لهم و نفعهم ٣64

باب إجلال الکبیر ٣6٨

باب أخوّه المؤمنین بعضهم لبعض ٣٧٠

باب فیما یوجب الحقّ لمن انتحل الإیمان و ینقضه ٣٧6

باب فی أنّ التّواخی لم یقع علی الدّین و إنّما هو التّعارف ٣٧6

ص :٧4٨

باب حقّ المؤمن علی أخیه و أداء حقّه ٣٧٨

باب التّراحم و التّعاطف ٣٩٠

باب زیاره الإخوان ٣٩٢

باب المصافحه 4٠٠

باب المعانقه 4١٠

باب التّقبیل 4١٢

باب تذاکر الإخوان 4١6

باب إدخال السّرور علی المؤمنین 4٢٠

باب قضاء حاجه المؤمن 4٣٠

باب السّعی فی حاجه المؤمن 4٣٨

باب تفریج کرب المؤمن 444

باب إطعام المؤمن 44٨

باب من کسا مؤمنا 456

باب فی إلطاف المؤمن و إکرامه 45٨

باب فی خدمته 464

باب نصیحه المؤمن 464

باب الإصلاح بین النّاس 466

باب فی إحیاء المؤمن 46٨

باب فی الدّعاء للأهل إلی الإیمان 4٧٠

باب فی ترک دعاء النّاس 4٧٢

ص :٧4٩

باب أنّ اللّه إنّما یعطی الدّین من یحبّه 4٧6

باب سلامه الدّین 4٧٨

باب التّقیّه 4٨٠

باب الکتمان 4٩٠

باب المؤمن و علاماته و صفاته 5٠٠

باب فی قلّه عدد المؤمنین 5٢٨

باب الرّضا بموهبه الإیمان و الصّبر علی کلّ شیء بعده 5٣4

باب فی سکون المؤمن إلی المؤمن 5٣٨

باب فیما یدفع اللّه بالمؤمن 5٣٨

باب فی أنّ المؤمن صنفان 5٣٨

باب ما أخذه اللّه علی المؤمن من الصّبر علی ما یلحقه فیما ابتلی به 54٢

باب شدّه ابتلاء المؤمن 546

باب فضل فقراء المسلمین 56٠

باب 5٧٢

باب أنّ للقلب أذنین ینفث فیهما الملک و الشّیطان 5٧٢

باب الرّوح الّذی أیّد به المؤمن 5٧4

باب الذّنوب 5٧6

باب الکبائر 5٩٠

باب استصغار الذّنب 6٠٨

باب الإصرار علی الذّنب 6١٠

ص :٧5٠

باب فی أصول الکفر و أرکانه 6١٠

باب الرّیاء 6١٨

باب طلب الرّئاسه 6٢6

باب اختتال الدّنیا بالدّین 6٣٠

باب من وصف عدلا و عمل بغیره 6٣٠

باب المراء و الخصومه و معاداه الرّجال 6٣٢

باب الغضب 6٣6

باب الحسد 64٢

باب العصبیّه 646

باب الکبر 65٠

باب العجب 65٨

باب حبّ الدّنیا و الحرص علیها 66٢

باب الطّمع 6٧٢

باب الخرق 6٧٢

باب سوء الخلق 6٧4

باب السّفه 6٧6

ص :٧5١

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 09132000109
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109