ترجمه اصول کافی جلد سوم

مشخصات کتاب

سرشناسه : کلینی، محمد بن یعقوب، - 329ق.

عنوان قراردادی : الکافی .اصول . فارسی - عربی

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه اصول کافی/ تالیف محمد کلینی؛ ترجمه صادق حسن زاده.

مشخصات نشر : تهران: قائم آل محمد، 1385.

مشخصات ظاهری : 4ج.

شابک : 170000 ریال: دوره، چاپ دوم 964-8911-10-X : ؛ 210000 ریال (دوره، چاپ سوم) ؛ ج.1، چاپ دوم 964-8911-06-1: ؛ ج.2، چاپ دوم: 964-8911-07-X ؛ ج.3، چاپ دوم 964-8911-08-8: ؛ ج.4، چاپ دوم : 964-8911-09-6

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری

یادداشت : فارسی- عربی.

یادداشت : کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط مترجمین و ناشرین متفاوت ترجمه و منتشرشده است.

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : ج.1 (چاپ سوم: 1386) (دوم ناشر).

یادداشت : ج. 1 - 4 (چاپ سوم: 1386).

یادداشت : عنوان روی جلد: ترجمه و متن کامل اصول کافی.

عنوان روی جلد : ترجمه و متن کامل اصول کافی.

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 4ق.

شناسه افزوده : حسن زاده، صادق، مترجم

رده بندی کنگره : BP129 /ک8ک22041 1385 الف

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 1169953

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

کتاب ایمان و کفر

سرشت مؤمن و کافر ١١

بابی دیگر از سرشت مؤمن و کافر (به اضافۀ رویداد تکلیف نخستین)١٧

باب دیگری در سرشت مؤمن و کافر ٢١

رسول خدا نخستین کسی است که به خداوند پاسخ داده، به پروردگاری او اقرار کرد ٢٧

آنان چگونه پاسخ دادند در حالی که ذرّه بودند ٣١

آفرینش آفریدگان بنابر توحید است ٣١

قرار گرفتن مؤمن در صلب کافر ٣٣

وقتی خداوند عزّتمند بخواهد مؤمن بیافریند ٣5

صبغه (رنگ) همان اسلام است ٣5

سکینه و آرامش، همان ایمان است ٣٧

اخلاص ٣٩

باب شرایع 4٣

پایه های اسلام 45

با اسلام، خون حفظ می شود ولی پاداش براساس ایمان است 5٩

ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست 6٣

باب دیگری از شراکت اسلام و ایمان و این که اسلام پیش از ایمان است 6٧

باب 6٩

ایمان بین همۀ اعضای بدن پخش شده است ٨٣

پیش افتادن در ایمان ٩٧

درجات ایمان ١٠١

بابی دیگر از درجات ایمان ١٠5

ص :5

توضیح اسلام ١٠٩

خصلت های مؤمن ١١١

باب ١١٧

صفت ایمان ١١٩

برتری ایمان بر اسلام و برتری یقین بر ایمان ١٢١

حقیقت ایمان و یقین ١٢٣

اندیشه ١٢٧

مکارم ١٢٩

برتری یقین ١٣٣

خشنودی به قضا ١٣٩

سپردن کارها به او و تکیه بر او ١4٧

هراس و امید ١55

خوش گمانی به خداوند عزّتمند ١6٣

اعتراف به کوتاهی ١65

فرمانبری و پرهیزگاری ١6٧

پرهیزگاری ١٧٣

عفّت و پاکدامنی ١٧٩

دوری از حرام ١٨١

انجام واجبات ١٨5

استواری عمل و مداومت بر آن ١٨٧

عبادت ١٨٩

نیّت ١٩٣

باب ١٩5

میانه روی در عبادت ١٩5

آن کس که پاداش کرداری از سوی خدا، به او برسد ١٩٩

شکیبایی ١٩٩

سپاسداری ٢١٣

خوش اخلاقی ٢٢٧

ص :6

خوش رویی ٢٣5

راستی و ادای امانت ٢٣٧

حیا ٢4٣

گذشت ٢45

فروخوردن خشم ٢4٩

بردباری ٢55

خاموشی و نگهداشتن زبان ٢5٩

مدارا ٢6٧

نرمی و مهربانی ٢٧١

فروتنی ٢٧٧

دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا ٢٨٣

نکوهش دنیا و پارسایی در دنیا ٢٩١

باب ٣٠٩

قناعت ٣١١

کفاف ٣١٧

شتاب در کار نیک ٣١٩

انصاف و عدالت ٣٢٣

بی نیازی از مردم ٣٣٣

صلۀ رحم ٣٣٧

نیکی به پدر و مادر ٣5٣

اهمیّت به امور مسلمین و پند و نصیحت برای سودشان ٣65

بزرگداشت پیران ٣6٩

مؤمنان برادر همدیگرند ٣٧١

در آنچه موجب حقّ برای کسی است که خود را به ایمان نسبت می دهد ٣٧٧

برادری کردن بر دین قرار نگرفته است، بلکه آن آشناشدن با ٣٧٧

یکدیگر است ٣٧٧

حقّ مؤمن بر برادر مؤمن و ادای حقّ او ٣٧٩

دلسوزی و مهرورزی به یکدیگر ٣٩١

ص :٧

زیارت برادران ٣٩٣

دست دادن به همدیگر 4٠١

در آغوش گرفتن 4١١

روبوسی 4١٣

گفت وگوی برادران 4١٧

شادکردن مؤمنان 4٢١

برآورده کردن نیاز مؤمن 4٣١

کوشش برای نیاز مؤمن 4٣٩

چاره سازی برای گرفتاری مؤمن 445

غذادادن به مؤمن 44٩

کسی که مؤمنی را بپوشاند 45٧

در مهربانی به مؤمن و گرامی داشتن او 45٩

خدمتگزاری به مؤمن 465

اندرزدادن به مؤمن 465

آشتی دادن میان مردم 46٧

زنده گرداندن مؤمن 46٩

فرا خواندن خانواده به ایمان 4٧١

فرانخواندن مردم 4٧٣

خداوند به کسی که دوستش می دارد، دین می دهد 4٧٧

سلامتی در دین 4٧٩

تقیّه 4٨١

نهان کاری 4٩١

مؤمن و نشانه ها و صفاتش 5٠١

اندک شمار بودن مؤمنان 5٢٩

«خرسندی به موهبت ایمان و شکیبایی بر هر چیزی پس از آن»5٣5

آرامش یافتن مؤمن در کنار مؤمن 5٣٩

آنچه خداوند به وسیلۀ مؤمن برطرف می کند 5٣٩

مؤمنان دو گروه اند 5٣٩

ص :٨

پیمان گرفتن خداوند از مؤمن برای شکیبایی اش در گرفتاری 54٣

دشواری گرفتاری مؤمن 54٧

فضیلت نیازمندان مسلمان 56١

باب 5٧٣

قلب دو گوش دارد که فرشته و شیطان در آن دو می دمند 5٧٣

روحی که مؤمن با آن نیرومند شده است 5٧5

گناهان 5٧٧

گناهان بزرگ 5٩١

«کوچک شمردن گناه»6٠٩

پافشاری بر گناه 6١١

ریشه و پایه های کفر 6١١

ریاکاری 6١٩

ریاست خواهی 6٢٧

با دین در کمین دنیا بودن 6٣١

کسی که از عدل سخن بگوید و جز آن عمل کند 6٣١

مجادله و ستیزه و دشمنی ورزیدن با مردم 6٣٣

خشم 6٣٧

حسدورزیدن 64٣

تعصّب ورزی 64٧

کبرورزیدن 65١

خودبزرگ بینی 65٩

دنیادوستی و آزمندی به آن 66٣

طمع 6٧٣

باب کم خردی (خرق)6٧٣

بداخلاقی 6٧5

سفاهت 6٧٧

ص :٩

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

کتاب الإیمان و الکفر باب طینه المؤمن و الکافر

[١44٢]١-علیّ بن إبراهیم عن أبیه عن حمّاد بن عیسی عن ربعیّ بن عبد اللّه عن رجل عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق النّبیّین من طینه علّیّین: قلوبهم و أبدانهم، و خلق قلوب المؤمنین من تلک الطّینه و [جعل]خلق أبدان المؤمنین من دون ذلک و خلق الکفّار من طینه سجّین: قلوبهم و أبدانهم، فخلط بین الطّینتین، فمن هذا یلد المؤمن الکافر و یلد الکافر المؤمن و من هاهنا یصیب المؤمن السّیّئه و من هاهنا یصیب الکافر الحسنه فقلوب المؤمنین تحنّ إلی ما خلقوا منه و قلوب الکافرین تحنّ إلی ما خلقوا منه

[١44٣]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن النّضر بن شعیب، عن عبد الغفّار الجازیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق المؤمن من طینه الجنّه و خلق الکافر من طینه النّار؛ و قال: إذا أراد اللّه عزّ و جلّ بعبد خیرا طیّب روحه و جسده فلا یسمع شیئا من الخیر إلاّ عرفه و لا یسمع شیئا من المنکر إلاّ أنکره؛ قال: و سمعته یقول: الطّینات ثلاث: طینه الأنبیاء و المؤمن من تلک الطّینه إلاّ أنّ الأنبیاء هم من صفوتها،

ص :١٠

به نام خداوند رحمتگر مهربان

کتاب ایمان و کفر

سرشت مؤمن و کافر

[١44٢]١-مردی از حضرت سجاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند دل و پیکر پیامبران را از سرشت علّیون آفرید و دل مؤمنان را از آن سرشت آفرید ولی آفرینش بدن مؤمنان را پایین تر از آن نهاد. و دل و پیکر کافران را از سرشت سجّین آفرید. آن گاه دو سرشت را به هم آمیخت. به همین جهت از مؤمن، کافر به دنیا می آید و از کافر، مؤمن. از این جا است که مؤمن به گناه دچار می شود و کافر به نیکی. آن گاه دل مؤمنان به آنچه از آن آفریده شده اند، می گراید و دل کافران نیز به آنچه از آن آفریده شده اند.

[١44٣]٢-عبد الغفّار جازی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند، مؤمن را از سرشت بهشت آفرید و کافر را از سرشت دوزخ. و فرمودند: چون خدای شکوهمند برای بنده ای خیر بخواهد، جان و تنش را آرام می کند، تا او چیزی از خیر را نشنود مگر اینکه آن را نیکو ببیند و چیزی از زشت را نشنود مگر زشتش ببیند. راوی گوید: و شنیدم می فرماید: سرشت ها سه گونه است:

سرشت پیامبران و مؤمن از یک گونه است جز این که پیامبران برگزیدۀ آن هستند.

ص :١١

هم الأصل و لهم فضلهم و المؤمنون الفرع من طین لازب، کذلک لا یفرّق اللّه عزّ و جلّ بینهم و بین شیعتهم. و قال: طینه النّاصب من حمإ مسنون و أمّا المستضعفون فمن تراب لا یتحوّل مؤمن عن إیمانه و لا ناصب عن نصبه و للّه المشیئه فیهم.

[١444]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن صالح بن سهل قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

جعلت فداک من أیّ شیء خلق اللّه عزّ و جلّ طینه المؤمن؟ فقال: من طینه الأنبیاء، فلم تنجس أبدا.

[١445]4-محمّد بن یحیی و غیره، عن أحمد بن محمّد و غیره، عن محمّد بن خلف، عن أبی نهشل قال: حدّثنی محمّد بن إسماعیل، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه جلّ و عزّ خلقنا من أعلی علّیّین، و خلق قلوب شیعتنا ممّا خلقنا منه و خلق أبدانهم من دون ذلک، و قلوبهم تهوی إلینا؛ لأنّها خلقت ممّا خلقنا منه، ثمّ تلا هذه الآیه: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلْأَبْرٰارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا عِلِّیُّونَ کِتٰابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ اَلْمُقَرَّبُونَ و خلق عدوّنا من سجّین و خلق قلوب شیعتهم ممّا خلقهم منه و أبدانهم من دون ذلک، فقلوبهم تهوی إلیهم؛ لأنّها خلقت ممّا خلقوا منه، ثمّ تلا هذه الآیه: کَلاّٰ إِنَّ کِتٰابَ اَلفُجّٰارِ لَفِی سِجِّینٍ وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا سِجِّینٌ کِتٰابٌ مَرْقُومٌ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ.

[١446]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و غیر واحد، عن الحسین بن الحسن جمیعا، عن محمّد بن أورمه، عن محمّد بن علیّ، عن إسماعیل بن یسار، عن عثمان بن یوسف قال: أخبرنی عبد اللّه بن کیسان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢

آنان اصلند و فضیلت برای آنان است. و مؤمنان شاخه ای از گل چسبنده اند. و بدین سان خدای عزّتمند میان ایشان و شیعیانشان جدایی نمی اندازد. و فرمودند:

سرشت ناصبی از گل سیاه بدبو است. اما ناتوانان از خاک هستند. نه مؤمن از ایمانش برمی گردد و نه ناصبی از دشمنی اش. و در میان آنان خواست خداوند جاری است.

[١444]٣-صالح سهل گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت! خداوند عزّتمند سرشت مؤمن را از چه آفرید؟ فرمودند: از سرشت پیامبران که هرگز آلوده نمی شود.

[١445]4-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا خداوند شکوهمند ما را از والا علّیون آفرید و دل شیعیانمان را هم. ولی پیکرشان را از پایین آن آفرید. و دل های آنان به سوی ما می گراید؛ زیرا دلشان از آنچه ما آفریده شده ایم، آفریده شده است. سپس این آیه را خواند: (چنان نیست.

نامۀ نیکان در علّیون است. و تو نمی دانی علّیون چیست. نامه ای است نوشته، که تقرّب یافتگان گواهش هستند.) [مطفّفین (٨٣) :١٨ تا ٢١]و دشمنانمان را از سجّین آفرید. و دل پیروانشان را هم. ولی پیکرهایشان را از پایین تر از آن آفرید. پس دل هایشان به سوی آنان می گراید؛ زیرا دلشان از چیزی آفریده شده است که آنان آفریده شده اند. سپس این آیه را خواند: (چنان نیست. نامۀ بدان در سجّین است. و تو نمی دانی سجّین چیست. نامه ای است نوشته. وای در این روز بر تکذیب گران) [سورۀ مطفّفین (٨٣) :٧ تا ١٠]

[١446]5-عبد اللّه کیسان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم به فدایت!

ص :١٣

قلت له: جعلت فداک أنا مولاک، عبد اللّه بن کیسان قال: أمّا النّسب فأعرفه و أمّا أنت، فلست أعرفک، قال: قلت له: إنّی ولدت بالجبل و نشأت فی أرض فارس و إنّنی أخالط النّاس فی التّجارات و غیر ذلک، فأخالط الرّجل فأری له حسن السّمت و حسن الخلق و [کثره]أمانه، ثمّ أفتّشه فأتبیّنه عن عداوتکم و أخالط الرّجل فأری منه سوء الخلق و قلّه أمانه و زعاره، ثمّ أفتّشه فأتبیّنه عن ولایتکم، فکیف یکون ذلک؟ فقال لی: أما علمت یا ابن کیسان أنّ اللّه عزّ و جلّ أخذ طینه من الجنّه و طینه من النّار فخلطهما جمیعا، ثمّ نزع هذه من هذه؛ و هذه من هذه، فما رأیت من أولئک من الأمانه و حسن الخلق و حسن السّمت فممّا مسّتهم من طینه الجنّه و هم یعودون إلی ما خلقوا منه، و ما رأیت من هؤلاء من قلّه الأمانه و سوء الخلق و الزّعاره، فممّا مسّتهم من طینه الکافی النّار و هم یعودون إلی ما خلقوا منه.

[١44٧]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن صالح بن سهل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: المؤمنون من طینه الأنبیاء؟ قال: نعم.

[١44٨]٧-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن الحسین بن یزید، عن الحسن بن علیّ بن أبی حمزه، عن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم علیه السّلام بعث جبرئیل علیه السّلام فی أوّل ساعه من یوم الجمعه، فقبض بیمینه قبضه بلغت قبضته من السّماء السّابعه إلی السّماء الدّنیا، و أخذ من کلّ سماء تربه و قبض قبضه أخری من الأرض السّابعه العلیا إلی الأرض السّابعه القصوی، فأمر اللّه عزّ و جلّ کلمته فأمسک القبضه الأولی بیمینه و القبضه الأخری بشماله، ففلق الطّین فلقتین فذرا من الأرض ذروا

ص :١4

من غلام شما عبد اللّه کیسان ام. فرمود: نسبت را می شناسم امّا تو را نه. من عرض کردم: من در کوهستان به دنیا آمده، در پارس بزرگ شده ام و در تجارت ها و جز آن با مردم می آمیزم. گاهی با مردی آشنا می شوم و او را نیک منش و خوب رفتار و امانتدار می یابم، سپس جستجو می کنم و دشمنی اش با شما برایم روشن می شود. و گاهی با مردی می آمیزم و از او بدرفتاری و ناامانتداری و تندمزاجی می بینم، سپس جستجو می کنم و دوستی اش با شما برایم روشن می شود. چرا چنین است؟ حضرت به من فرمودند: ای پسر کیسان! آیا نمی دانی که خداوند شکوهمند، گلی از بهشت گرفت و گلی از دوزخ. آن گاه آن ها را درهم آمیخت.

سپس آن را از این و این را از آن جدا کرد. پس امانت داری و خوب رفتاری و نیک منشی ای که از آنان می بینی، به جهت چیزی است که از گل بهشت به آنان رسیده است. ولی آنان به آنچه از آن آفریده شده اند، باز می گردند. و آنچه از ناامانتداری و بدرفتاری و تندمزاجی از اینان می بینی به جهت چیزی است که از گل دوزخ به آنان رسیده است. ولی ایشان هم به چیزی باز می گردند که از آن آفریده شده اند.

[١44٧]6-صالح سهل گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا مؤمنان از سرشت پیامبرانند؟ فرمود: بله.

[١44٨]٧-ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند وقتی خواست آدم علیه السّلام را بیافریند، جبرئیل را در نخستین ساعت از روز آدینه فرستاد. آن گاه او دست راستش را مشت کرد که مشتش از آسمان هفتم به آسمان دنیا رسید و از هر آسمانی، خاکی برگرفت و مشت دیگری از زمین هفتم بالا تا زمین هفتم دور، برگرفت. آن گاه خداوند عزّتمند به کلمه اش (جبرئیل) فرمان داد تا مشت نخستین را در دست راستش و مشت دیگر را در دست چپش نگاه دارد، سپس آن گل را دو بخش کرده، بخشی را به زمین پاشید

ص :١5

و من السّماوات ذروا فقال للّذی بیمینه: منک الرّسل و الأنبیاء و الأوصیاء و الصّدّیقون و المؤمنون و السّعداء و من أرید کرامته، فوجب لهم ما قال کما قال، و قال للّذی بشماله: منک الجبّارون و المشرکون و الکافرون و الطّواغیت و من أرید هوانه و شقوته، فوجب لهم ما قال کما قال، ثمّ إنّ الطّینتین خلطتا جمیعا، و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ فٰالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّویٰ فالحبّ طینه المؤمنین الّتی ألقی اللّه علیها محبّته و النّوی طینه الکافرین الّذین نأوا عن کلّ خیر و إنّما سمّی النّوی من أجل أنّه نأی عن کلّ خیر و تباعد عنه و قال اللّه عزّ و جلّ: یُخْرِجُ اَلْحَیَّ مِنَ اَلْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَیِّتِ مِنَ اَلْحَیِّ فالحیّ: المؤمن الّذی تخرج طینته من طینه الکافر و المیّت الّذی یخرج من الحیّ: هو الکافر الّذی یخرج من طینه المؤمن فالحیّ: المؤمن و المیّت:

الکافر و ذلک قوله عزّ و جلّ: أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ فکان موته اختلاط طینته مع طینه الکافر و کان حیاته حین فرّق اللّه عزّ و جلّ بینهما بکلمته کذلک یخرج اللّه عزّ و جلّ المؤمن فی المیلاد من الظّلمه بعد دخوله فیها إلی النّور و یخرج الکافر من النّور إلی الظّلمه بعد دخوله إلی النّور و ذلک قوله عزّ و جلّ:

لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ اَلْقَوْلُ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ.

باب آخر منه و فیه زیاده وقوع التّکلیف الأوّل

[١44٩]١-أبو علیّ الأشعریّ و محمّد بن یحیی، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لو علم النّاس کیف ابتداء الخلق ما اختلف اثنان، إنّ اللّه عزّ و جلّ قبل أن یخلق الخلق قال: کن ماء عذبا أخلق منک جنّتی و أهل طاعتی و کن ملحا أجاجا

ص :١6

و بخشی را در آسمان. آن گاه به آنچه در دست راستش بود فرمود: فرستادگان و پیامبران و جانشینان و صدّیقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر آن کس که من بزرگی اش را بخواهم، از تواند. پس آنچه فرمود بر آنان واجب شد، چنان که فرمود. و به آنچه در دست چپش بود، فرمود: ستمکاران و مشرکان و کافران و طاغوت ها و هر آن کس که من خواری و بدبختی اش را بخواهم از تواند و آنچه فرمود بر آنان واجب شد، چنان که فرمود. سپس آن دو گل درهم آمیخت. و این سخن خدای شکوهمند است: (همانا خداوند، شکافندۀ دانه و هسته است) [انعام (6) :٩5]و حبّ [دانه]، سرشت مؤمنانی است که خداوند محبّت خود را در آن انداخته است و نوی [هسته]، سرشت کافرانی است که از هر نیکی دورند.

و همانا سرشت کافران از آن روی، نوی [هسته]نامیده شده، که از هر خیری دور است و از آن دور مانده است. و خداوند عزّتمند فرمود: (زنده را از مرده بیرون می آورد و مرده را از زنده.) [سورۀ انعام (6) : آیۀ ٩5]زنده، مؤمنی است که سرشتش از سرشت کافر بیرون می آید. و مرده ای که از زنده بیرون می آید، همان کافری است که از سرشت مؤمن بیرون می آید. پس زنده، مؤمن است و مرده کافر. و این سخن خداوند شکوهمند است: (آیا کسی که مرده بود و ما زنده اش کردیم.) [سورۀ انعام (6) : آیۀ ١٢٢]که مرگش، آمیختگی سرشتش با سرشت کافر است. و زندگی او هنگامی است که خداوند عزّتمند، به سبب کلمه اش میان آن دو جدایی اندازد. بدین سان خداوند شکوهمند مؤمن را در تولّدش، پس از درآمدن به تاریکی، او را از تاریکی به سوی نور بیرون برده و کافر را پس از درآمدن به نور، از نور به تاریکی بیرون می برد. و این سخن خداوند عزّتمند است: (تا زندگان را بیم دهد و این سخن بر کافران ثابت شود.) [یاسین (٣6) :٧٠]

بابی دیگر از سرشت مؤمن و کافر (به اضافۀ رویداد تکلیف نخستین)

[١44٩]١-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر مردم چگونگی آغاز آفرینش را می دانستند دو نفر با هم اختلاف پیدا نمی کردند. همانا خداوند شکوهمند، پیش از آفرینش آفریدگان فرمود: آب گوارا! پدید آی تا بهشت و

ص :١٧

أخلق منک ناری و أهل معصیتی ثمّ أمرهما فامتزجا، فمن ذلک صار یلد المؤمن الکافر و الکافر المؤمن ثمّ أخذ طینا من أدیم الأرض فعرکه عرکا شدیدا فإذا هم کالذّرّ یدبّون، فقال لأصحاب الیمین: إلی الجنّه بسلام، و قال لأصحاب الشّمال: إلی النّار و لا أبالی، ثمّ أمر نارا فأسعرت، فقال لأصحاب الشّمال: ادخلوها، فهابوها، فقال لأصحاب الیمین: ادخلوها فدخلوها، فقال:

کونی بردا و سلاما فکانت بردا و سلاما فقال أصحاب الشّمال: یا ربّ أقلنا فقال: قد أقلتکم فادخلوها، فذهبوا فهابوها، فثمّ ثبتت الطّاعه و المعصیه فلا یستطیع هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء؛ و لا هؤلاء من هؤلاء.

[١45٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره أنّ رجلا سأل أبا جعفر علیه السّلام عن قول اللّه جلّ و عزّ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ إلی آخر الآیه، فقال و أبوه یسمع:

حدّثنی أبی أنّ اللّه عزّ و جلّ قبض قبضه من تراب التّربه الّتی خلق منها آدم علیه السّلام فصبّ علیها الماء العذب الفرات ثمّ ترکها أربعین صباحا ثمّ صبّ علیها الماء المالح الأجاج فترکها أربعین صباحا فلمّا اختمرت الطّینه أخذها فعرکها عرکا شدیدا فخرجوا کالذّرّ من یمینه و شماله و أمرهم جمیعا أن یقعوا فی النّار، فدخل أصحاب الیمین، فصارت علیهم بردا و سلاما و أبی أصحاب الشّمال أن یدخلوها.

[١45١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبان بن عثمان، عن محمّد بن علیّ الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أراد أن یخلق آدم علیه السّلام أرسل الماء علی الطّین، ثمّ قبض

ص :١٨

فرمانبرانم را از تو بیافرینم. نمک تلخ! پدید آی تا دوزخ و اهل نافرمانی ام را از تو بیافرینم. سپس به آن دو فرمان داد تا درهم آمیزند. و از این جهت است که از مؤمن، کافر به دنیا می آید و از کافر، مؤمن. سپس گلی از روی زمین برگرفته، آن را به سختی کوبید، پس آن گل ذرّه هایی گشت که می جنبیدند. آن گاه به اصحاب یمین (بهشتیان) فرمود: به سلامت به سوی بهشت [بروید.]و به اصحاب شمال (دوزخیان) فرمود: به سوی دوزخ [بروید.]و اهمیّتی [به شما]نمی دهم. سپس به آتشی فرمان داد تا افروخته شود و به اصحاب شمال فرمود: در آن درآیید و بهراسید. و به اصحاب یمین فرمود: در آن درآیید. و آنان داخل می شوند. آن گاه [به آتش]فرمود: سرد و سلامت باش. و آتش سرد و سلامت شد. اصحاب شمال گفتند: پروردگارا! از ما درگذر. فرمود: از شما درگذشتم در آتش داخل شوید.

آن ها می روند و می هراسند. و این جا فرمانبری و نافرمانی ثابت می شود. نه اینان می توانند از آنان باشند و نه آنان از اینان.

[١45٠]٢-زراره گفت: مردی از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسید: (و چون پروردگارت از پشت فرزندان آدم، نسل ها را گرفته، ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم، گفتند: چرا. . .) [اعراف (٧) :١٧٢] حضرت-درحالی که پدرش می شنید-فرمود: پدرم به من فرموده خداوند عزّتمند، مشتی از خاکی که آدم علیه السّلام را از آن آفریده، برداشته، آن گاه آب گوارای فرات بر آن ریخته است. سپس چهل بامداد آن را رها کرده و آن گاه آب نمکینی تلخ بر آن پاشیده و چهل بامداد رهایش کرده است. و چون آن گل خمیر شده، آن را برگرفته و به سختی کوبیده تا ذرّه هایی از راست و چپش بیرون آمده اند. آن گاه به همگی فرمان داده تا در دوزخ فروافتند. و اصحاب یمین به آن درآمده اند و بر آنان سرد و سلامت گشته است ولی اصحاب شمال از داخل شدن در آن خودداری کرده اند.

[١45١]٣-محمّد بن علی حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خداوند شکوهمند چون خواست آدم را بیافریند، آبی را بر آن گل فرستاد،

ص :١٩

قبضه فعرکها ثمّ فرّقها فرقتین بیده ثمّ ذرأهم فإذا هم یدبّون ثمّ رفع لهم نارا فأمر أهل الشّمال أن یدخلوها فذهبوا إلیها فهابوها فلم یدخلوها ثمّ أمر أهل الیمین أن یدخلوها فذهبوا فدخلوها فأمر اللّه جلّ و عزّ النّار فکانت علیهم بردا و سلاما، فلمّا رأی ذلک أهل الشّمال قالوا: ربّنا أقلنا، فأقالهم، ثمّ قال لهم:

ادخلوها فذهبوا فقاموا علیها و لم یدخلوها، فأعادهم طینا و خلق منها آدم علیه السّلام.

و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: فلن یستطیع هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء و لا هؤلاء أن یکونوا من هؤلاء قال: فیرون أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أوّل من دخل تلک النّار، فذلک قوله جلّ و عزّ: «قل إن کان للرّحمن ولد فأنا أوّل العابدین»

باب آخر منه

[١45٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن داود العجلیّ، عن زراره، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی حیث خلق الخلق خلق ماء عذبا و ماء مالحا أجاجا، فامتزج الماءان، فأخذ طینا من أدیم الأرض فعرکه عرکا شدیدا، فقال لأصحاب الیمین و هم کالذّرّ یدبّون: إلی الجنّه بسلام و قال لأصحاب الشّمال:

إلی النّار و لا أبالی. ثمّ قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ ثمّ أخذ المیثاق علی النّبیّین، فقال: ألست بربّکم و أنّ هذا محمّد رسولی، و أنّ هذا علیّ أمیر المؤمنین؟ قالوا: بلی فثبتت لهم النّبوّه و أخذ المیثاق علی أولی العزم أنّنی ربّکم و محمّد رسولی و علیّ أمیر المؤمنین و أوصیاؤه من بعده ولاه أمری و خزّان علمی علیه السّلام و أنّ المهدیّ أنتصر به لدینی و أظهر به دولتی و أنتقم به من أعدائی و أعبد به طوعا و کرها

ص :٢٠

سپس مشتی گرفت و آن را کوبید و به دست خودش آن را دو بخش کرده، پراکنده شان کرد که ناگاه به جنبش درآمدند. سپس برایشان آتشی برپا کرده، به اهل شمال فرمان داد تا در آن داخل شوند. آن ها به سوی آتش رفتند و ترسیدند و در آن داخل نشدند. سپس اهل یمین را فرمان داد که در آتش داخل شوند. آنان رفتند و داخل شدند. پس خداوند عزّتمند به آتش فرمان داد تا بر آنان سرد و سلامت شود. و اهل شمال چون چنین دیدند، گفتند: پروردگارا از ما درگذر. و خداوند از آنان درگذشت. سپس به آنان فرمود: در آتش داخل شوید. آنان رفته، بر لبۀ دوزخ ایستادند و در آتش داخل نشدند. آن گاه همه را به گل بازگردانده، آدم علیه السّلام را از آن آفرید. و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: و هرگز ممکن نیست که اینان از آنان بشوند و آنان نیز از ایشان. فرمود: آنان معتقدند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نخستین کسی است که در آن آتش داخل شد. و این سخن خداوند شکوهمند است که (بگو اگر برای آن مهربان، فرزندی بود، من نخستین پرستنده بودم.) [زخرف (4٣) :٨١]

باب دیگری در سرشت مؤمن و کافر

[١45٢]١-حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند پاک و والا وقتی آفریدگان را آفرید، آبی گوارا و آبی نمکین و تلخ آفرید و هر دو را به هم آمیخت. آن گاه گلی از روی زمین برداشته، آن را به سختی کوبید.

سپس به اصحاب یمین که ذرّه هایی جنبنده شده بودند، فرمود: به سلامت به سوی بهشت بروید. و به اصحاب شمال فرمود: به دوزخ بروید. چه باک. آن گاه فرمود: (آیا من پروردگارتان نیستم. گفتند: چرا ما گواهیم. تا در روز قیامت نگویید ما از آن غافل بودیم.) [اعراف (٧) :١٧٢]. سپس از پیامبران پیمان گرفته، فرمود:

آیا من پروردگارتان نیستم و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]فرستاده ام و این علی، امیر مؤمنان نیست؟ گفتند: چرا. پس پیامبری را برایشان ثابت کرد.

و از پیامبران اولی العزم پیمان گرفت که من پروردگارتان هستم و محمّد فرستاده ام و علی امیر مؤمنان و جانشینان پس از او صاحبان امر و گنجوران دانشم هستند. و با مهدی است که دینم را یاری می کنم و دولتم را آشکار کرده، از دشمنانم انتقام می گیرم. و به سبب او است که خواه و ناخواه بندگی می شوم.

ص :٢١

قالوا: أقررنا یا ربّ و شهدنا، و لم یجحد آدم و لم یقرّ فثبتت العزیمه لهؤلاء الخمسه فی المهدیّ و لم یکن لآدم عزم علی الإقرار به و هو قوله عزّ و جلّ:

وَ لَقَدْ عَهِدْنٰا إِلیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قال: إنّما هو: فترک ثمّ أمر نارا فأجّجت فقال لأصحاب الشّمال: ادخلوها فهابوها، و قال لأصحاب الیمین: ادخلوها فدخلوها فکانت علیهم بردا و سلاما، فقال أصحاب الشّمال:

یا ربّ أقلنا، فقال: قد أقلتکم اذهبوا فادخلوها، فهابوها، فثمّ ثبتت الطّاعه و الولایه و المعصیه.

[١45٣]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السّجستانیّ قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أخرج ذرّیّه آدم علیه السّلام من ظهره لیأخذ علیهم المیثاق بالرّبوبیّه له و بالنّبوّه لکلّ نبیّ فکان أوّل من أخذ له علیهم المیثاق بنبوّته محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ قال اللّه عزّ و جلّ لآدم: انظر ما ذا تری؟ قال: فنظر آدم علیه السّلام إلی ذرّیّته و هم ذرّ قد ملئوا السّماء، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ ما أکثر ذرّیّتی و لأمر ما خلقتهم، فما ترید منهم بأخذک المیثاق علیهم؟ قال اللّه عزّ و جلّ: یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا و یؤمنون برسلی و یتّبعونهم، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ فما لی أری بعض الذّرّ أعظم من بعض و بعضهم له نور کثیر و بعضهم له نور قلیل و بعضهم لیس له نور؟ فقال اللّه عزّ و جلّ: کذلک خلقتهم لأبلوهم فی کلّ حالاتهم، قال آدم علیه السّلام: یا ربّ فتأذن لی فی الکلام فأتکلّم؟ قال اللّه عزّ و جلّ: تکلّم فإنّ روحک من روحی و طبیعتک [من]خلاف کینونتی، قال آدم: یا ربّ فلو کنت خلقتهم علی مثال واحد و قدر واحد و طبیعه واحده و جبلّه واحده و ألوان واحده و أعمار واحده و أرزاق سواء

ص :٢٢

آنان گفتند: پروردگارا، ما اقرار کرده، به آن شهادت می دهیم. ولی آدم نه انکار کرد و نه اقرار. پس مقام اولی العزمی-دربارۀ مهدی-برای ایشان ثابت شد. و برای آدم در اقرار به مهدی، تصمیمی نبود. و این سخن خدای شکوهمند است: (پیش از این با آدم پیمان بستیم ولی او فراموش کرد و ما برایش تصمیمی نیافتیم.) [طه (٢٠) :

١١5]فرمودند: فراموشی همان رها کردن است. سپس به آتش فرمان داد تا شعله ور گردد. و به اصحاب شمال فرمود: در آتش داخل شوید. آنان ترسیدند. به اصحاب یمین فرمود: در آتش داخل شوید. آنان داخل شدند و آتش برایشان سرد و سلامت شد. آن گاه اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از ما درگذر. فرمود:

از شما درگذشتم. بروید و در آتش داخل شوید. آنان ترسیدند. و این جا اطاعت و ولایت و نافرمانی ثابت شد.

[١45٣]٢-حبیب سجستانی گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند عزّتمند وقتی نسل آدم علیه السّلام را از پشت او بیرون آورد تا از آنان بر پروردگاری خود و پیامبری همۀ پیامبران پیمان بگیرد، نخستین کسی که بر پیامبری اش از پیامبران پیمان گرفت، محمّد بن عبد اللّه-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود. سپس خداوند به آدم فرمود: بنگر که چه می بینی. آدم علیه السّلام به نسل خود نگریست که ذرّه بودند و آسمان را پر کرده بودند. و گفت: پروردگارا، نسل من چه بسیارند. برای چه آن ها را آفریده ای. و چرا از آنان پیمان می گیری؟ خداوند عزّتمند فرمود: آنان مرا بندگی کرده، چیزی را شریکم قرار نمی دهند. و به فرستادگانم ایمان آورده، از آنان پیروی می کنند. آدم علیه السّلام عرض کرد: پروردگارا، چرا برخی از ذرّه ها بزرگ تر از برخی دیگر است. برخی نور فراوانی دارند و برخی نوری اندک و برخی نیز هیچ نوری ندارند؟ خداوند شکوهمند فرمود: آنان را چنین آفریدم تا در هر احوالی آنان را بیازمایم. آدم علیه السّلام عرض کرد: پروردگارا اجازه می فرمایی با آنان سخن بگویم؟ خداوند عزّتمند فرمود: سخن بگو که تو روحت از روح من است ولی طبیعتت بر خلاف هستی من است. آدم عرض کرد:

پروردگارا، کاش آنان را یکسان و یک اندازه و یک طبیعت و یک سرشت و یک رنگ و یک عمر با روزی ای برابر می آفریدی تا کسی بر دیگری ستم نکند

ص :٢٣

لم یبغ بعضهم علی بعض و لم یکن بینهم تحاسد و لا تباغض و لا اختلاف فی شیء من الأشیاء، قال اللّه عزّ و جلّ: یا آدم بروحی نطقت و بضعف طبیعتک تکلّفت ما لا علم لک به و أنا الخالق العالم، بعلمی خالفت بین خلقهم و بمشیئتی یمضی فیهم أمری و إلی تدبیری و تقدیری صائرون، لا تبدیل لخلقی، إنّما خلقت الجنّ و الإنس لیعبدون و خلقت الجنّه لمن أطاعنی و عبدنی منهم و اتّبع رسلی و لا أبالی و خلقت النّار لمن کفر بی و عصانی و لم یتّبع رسلی و لا أبالی؛ و خلقتک و خلقت ذرّیّتک من غیر فاقه بی إلیک و إلیهم و إنّما خلقتک و خلقتهم لأبلوک و أبلوهم أیّکم أحسن عملا فی دار الدّنیا فی حیاتکم و قبل مماتکم فلذلک خلقت الدّنیا و الآخره و الحیاه و الموت و الطّاعه و المعصیه و الجنّه و النّار و کذلک أردت فی تقدیری و تدبیری و بعلمی النّافذ فیهم خالفت بین صورهم و أجسامهم و ألوانهم و أعمارهم و أرزاقهم و طاعتهم و معصیتهم، فجعلت منهم الشّقیّ و السّعید و البصیر و الأعمی و القصیر و الطّویل و الجمیل و الدّمیم و العالم و الجاهل و الغنیّ و الفقیر و المطیع و العاصی و الصّحیح و السّقیم و من به الزّمانه و من لا عاهه به، فینظر الصّحیح إلی الّذی به العاهه فیحمدنی علی عافیته، و ینظر الّذی به العاهه إلی الصّحیح فیدعونی و یسألنی أن أعافیه و یصبر علی بلائی فأثیبه جزیل عطائی، و ینظر الغنیّ إلی الفقیر فیحمدنی و یشکرنی، و ینظر الفقیر إلی الغنیّ فیدعونی و یسألنی، و ینظر المؤمن إلی الکافر فیحمدنی علی ما هدیته فلذلک خلقتهم لأبلوهم فی السّرّاء و الضّرّاء و فیما أعافیهم و فیما أبتلیهم و فیما أعطیهم و فیما أمنعهم و أنا اللّه الملک القادر، ولی أن أمضی

ص :٢4

و میانشان حسد و دشمنی و اختلاف نباشد. خداوند شکوهمند فرمود: ای آدم! با روح من سخن گفتی و با ناتوانی طبیعت ات خود را در آنچه دانشی نداشتی به زحمت انداختی. منم آفرینندۀ دانا که دانسته میان آفریدگانم فرق گذاشتم. به خواست من فرمانی در میان آنان می گذرد و آنان به سوی تدبیر و تقدیر من در حرکتند. آفریدگانم دگرگونی ای ندارند. همانا جنّیان و آدمیان را آفریدم تا مرا بندگی کنند و بهشت را برای کسانی آفریدم که مرا اطاعت و بندگی کرده، از فرستادگانم پیروی کنند. و چه باک، دوزخ را برای کسانی آفریدم که به من کفر ورزیده، از من فرمان نبردند و از فرستادگانم پیروی نکردند. و چه باک. تو و نسلت را آفریدم، بی آن که هیچ نیازی به تو و آنان داشته باشم. تو و آنان را برای آزمودن آفریدم. تا کدام کس از شما در زندگانی دنیا-پیش از مرگ-نیکوکارترین باشد. برای همین، دنیا و آخرت، زندگی و مرگ، اطاعت و نافرمانی، بهشت و دوزخ را آفریدم. و همین طور در تقدیر و تدبیرم و به سبب دانش جاری ام در میان ایشان، میان چهره ها و پیکرها، رنگ و عمر و روزی و فرمانبری و نافرمانی شان فرق گذاشتم. از میان شان شقاوتمند و سعادتمند، بینا و کور، کوتاه و بلند، زیبا و زشت، دانشمند و نادان، دولتمند و نیازمند، فرمانبر و نافرمان، تندرست و بیمار و ناقص الخلقه و کامل الخلقه قرار دادم تا تندرست به ناقص الخلقه بنگرد و مرا به جهت تندرستی اش سپاس گوید و ناقص الخلقه به تندرست بنگرد و از من تندرستی خواسته، به بلای من شکیبایی کند، تا داد و دهشی بزرگ به او کنم. و دولتمند به نیازمند نگریسته، مرا سپاس گوید. و نیازمند به دولتمند نگریسته، از من بخواهد.

مومن به کافر نگریسته، مرا به جهت هدایتش سپاس بگوید. برای همین آنان را آفریدم تا در خوشی و ناخوشی، در تندرستی و گرفتاری و در عطا و بازداری، بیازمایم. و منم خداوند شهریار توانا. و حقّ دارم همۀ آنچه را تقدیر کرده ام بر

ص :٢5

جمیع ما قدّرت علی ما دبّرت ولی أن أغیّر من ذلک ما شئت إلی ما شئت و أقدّم من ذلک ما أخّرت و أؤخّر من ذلک ما قدّمت و أنا اللّه الفعّال لما أرید لا أسأل عمّا أفعل و أنا أسأل خلقی عمّا هم فاعلون.

[١454]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ و عقبه جمیعا، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خلق الخلق فخلق من أحبّ ممّا أحبّ و کان ما أحبّ أن خلقه من طینه الجنّه و خلق من أبغض ممّا أبغض و کان ما أبغض أن خلقه من طینه النّار، ثمّ بعثهم فی الظّلال-فقلت و أیّ شیء الظّلال فقال: ألم تر إلی ظلّک فی الشّمس شیئا و لیس بشیء-ثمّ بعث منهم النّبیّین فدعوهم إلی الإقرار باللّه عزّ و جلّ: و هو قوله عزّ و جلّ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ ثمّ دعوهم إلی الإقرار بالنّبیّین فأقرّ بعضهم و أنکر بعض، ثمّ دعوهم إلی ولایتنا فأقرّ بها و اللّه من أحبّ و أنکرها من أبغض و هو قوله: «فما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا به من قبل» ثمّ قال أبو جعفر علیه السّلام: کان التّکذیب ثمّ.

باب أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أوّل من أجاب و أقرّ للّه عزّ و جلّ بالرّبوبیّه

[١455]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن سهل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ بعض قریش قال لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: بأیّ شیء سبقت الأنبیاء و أنت بعثت آخرهم و خاتمهم؟ فقال: إنّی کنت أوّل من آمن بربّی و أوّل من أجاب حیث أخذ اللّه میثاق النّبیّین و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم، فکنت أنا أوّل نبیّ

ص :٢6

تدبیرهایم بگذرانم. و حقّ دارم که هرچه خواستم دیگرگون سازم، آنچه را عقب انداخته بودم، پیش اندازم و آنچه را پیش انداخته بودم، به عقب اندازم. و منم خداوندی که آنچه بخواهد، می کند. از آنچه می کنم، بازخواست نمی شوم و منم که از آفریدگانم دربارۀ آنچه کرده اند، بازخواست می کنم.

[١454]٣-عبد اللّه بن محمّد جعفی و عقبه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: همانا خداوند عزّتمند آفریدگان را آفرید. و کسانی را که دوست داشت از چیزی آفرید که دوست می داشت. و آن چیزی که دوست داشت ایشان را از آن بیافریند، گل بهشت بود. و کسانی را که دوست نداشت از چیزی آفرید که بدش می آمد. و آن گل دوزخ بود. سپس آنان را به صورت سایه برانگیخت. من عرض کردم: سایه چیست؟ فرمودند: آیا به سایه ات در آفتاب ننگریسته ای که هم چیزی هست و هم نیست. سپس از میان آنان پیامبران را برانگیخته، آنان را به اقرار به خداوند شکوهمند فراخواند و این سخن او است که (و اگر از آنان بپرسی چه کسی شما را آفرید می گویند: خداوند) [زخرف (4٣) :٨٧]سپس آنان را به اقرار به پیامبران فراخواند که برخی اقرار کرده، برخی انکار کردند. سپس به ولایت ما دعوتشان کرد که به خدا سوگند کسی که او دوست داشت اقرار کرد و کسی که او دوستش نمی داشت، انکار کرد و این سخن او است که (و آنان به چیزی که پیش از این تکذیبش می کردند، ایمان نیاوردند.) [اعراف (٧) :١٠١]سپس حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: تکذیب از این جا بود.

رسول خدا نخستین کسی است که به خداوند پاسخ داده و به پروردگاری او اقرار کرد

[١445]١-صالح سهل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که یکی از قریشیان به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-گفت: به چه سبب بر پیامبران پیش افتادی درحالی که تو در پایان و انجام آن ها برانگیخته شده ای؟ فرمودند: من نخستین کسی بودم که به پروردگار ایمان آورد و وقتی خدا از پیامبران پیمان گرفته، آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم، نخستین کسی بودم که

ص :٢٧

قال بلی، فسبقتهم بالإقرار باللّه عزّ و جلّ.

[١456]٢-أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن عبد اللّه بن سنان قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

جعلت فداک إنّی لأری بعض أصحابنا یعتریه النّزق و الحدّه و الطّیش فأغتمّ لذلک غمّا شدیدا و أری من خالفنا فأراه حسن السّمت-قال: لا تقل حسن السّمت، فإنّ السّمت سمت الطّریق و لکن قل حسن السّیماء، فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: سِیمٰاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ اَلسُّجُودِ -قال: قلت: فأراه حسن السّیماء و له وقار فأغتمّ لذلک قال: لا تغتمّ لما رأیت من نزق أصحابک و لما رأیت من حسن سیماء من خالفک، إنّ اللّه تبارک و تعالی لمّا أراد أن یخلق آدم خلق تلک الطّینتین، ثمّ فرّقهما فرقتین، فقال لأصحاب الیمین: کونوا خلقا بإذنی، فکانوا خلقا بمنزله الذّرّ یسعی، و قال لأهل الشّمال: کونوا خلقا بإذنی، فکانوا خلقا بمنزله الذّرّ، یدرج، ثمّ رفع لهم نارا فقال: ادخلوها بإذنی، فکان أوّل من دخلها محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثمّ اتّبعه أولو العزم من الرّسل و أوصیاؤهم و أتباعهم، ثمّ قال لأصحاب الشّمال: ادخلوها بإذنی، فقالوا: ربّنا خلقتنا لتحرقنا؟ فعصوا، فقال لأصحاب الیمین: اخرجوا بإذنی من النّار، لم تکلم النّار منهم کلما، و لم تؤثّر فیهم أثرا، فلمّا رآهم أصحاب الشّمال، قالوا: ربّنا نری أصحابنا قد سلموا فأقلنا و مرنا بالدّخول، قال: قد أقلتکم فادخلوها، فلمّا دنوا و أصابهم الوهج رجعوا فقالوا: یا ربّنا لا صبر لنا علی الاحتراق فعصوا، فأمرهم بالدّخول-ثلاثا-کلّ ذلک یعصون و یرجعون و أمر أولئک-ثلاثا-کلّ ذلک یطیعون و یخرجون، فقال لهم: کونوا طینا بإذنی فخلق منه آدم، قال: فمن کان

ص :٢٨

پاسخ داد. من نخستین پیامبری بودم که گفت: آری. پس من به سبب اقرار به خدای عزّتمند از آنان پیشی گرفتم.

[١456]٢-عبد اللّه سنان گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: جانم فدایت من برخی از اصحابمان را می بینم که سبکی و تندی و بی خردی بر آنان چیره است و به همین جهت بسیار غمگین می شوم. ولی مخالفانمان را می بینم که نیک منش هستند. فرمود: نگو نیک منش، نیک منشی همان نیک روش بودن است. بلکه بگو نیک سیما. خداوند شکوهمند می فرماید: (سیمایشان در رخسار، از اثر سجده است) [فتح (4٨) :٢٩]من عرض کردم: بله نیک سیمایی و سنگینی می بینم و باز غمگین می شوم. فرمودند: از سبکی اصحاب و نیک سیمایی مخالفان غم مخور خداوند پاک و والا چون خواست آدم را بیافریند، آن دو گل را آفرید و سپس دو قسمت کرده، به اصحاب یمین فرمود: به اذن من آفریده شوید.

و آنان آفریدگانی همچون ذرّه شدند که می جنبیدند. و به اهل شمال فرمود: به اذن من آفریده شوید. و آنان آفریدگانی همچون ذرّه شدند که بالا می رفتند. سپس برایشان آتشی فراهم کرده، فرمود: به اذن من در آن داخل شوید. و نخستین کسی که در آن داخل شد، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بود، و سپس فرستادگان اولی العزم و جانشینان و پیروانشان به دنبال او داخل شدند. آن گاه به اصحاب شمال فرمود: به اذن من در آتش داخل شوید. آنان گفتند: پروردگارا ما را آفریدی که بسوزانی مان؟ و نافرمانی کردند. سپس به اصحاب یمین فرمود: به اذن من از آتش بیرون آیید. [و آنان بیرون آمدند]درحالی که آتش هیچ آسیبی به ایشان نزده بود و اثری نگذاشته بود. چون اصحاب شمال چنین دیدند، گفتند:

پروردگارا، یارانمان تندرست بیرون آمده اند. پس از ما درگذر و فرمان بده تا در آتش برویم. فرمود: از شما درگذشتم، در آتش داخل شوید. آنان چون نزدیک شدند و گرمای آتش به ایشان رسید، بازگشته، گفتند: پروردگارا، ما بر سوختن شکیبایی نداریم. و نافرمانی کردند. خداوند سه بار آنان را به ورود در آتش فرمان داد و آنان در هر سه بار نافرمانی کرده، بازگشتند ولی به اصحاب یمین سه بار فرمان داد و آنان در سه بار فرمان بردند و [تندرست]بیرون آمدند.

آن گاه خداوند به آنان فرمود: به اذن من گل شوید. سپس آدم را از آن آفرید.

ص :٢٩

من هؤلاء لا یکون من هؤلاء و من کان من هؤلاء لا یکون من هؤلاء و ما رأیت من نزق أصحابک و خلقهم فممّا أصابهم من لطخ أصحاب الشّمال و ما رأیت من حسن سیماء من خالفکم و وقارهم فممّا أصابهم من لطخ أصحاب الیمین.

[١45٧]٣-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن إسماعیل، عن محمّد بن إسماعیل، عن سعدان بن مسلم، عن صالح بن سهل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سئل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بأیّ شیء سبقت ولد آدم؟ قال: إنّی أوّل من أقرّ بربّی، إنّ اللّه أخذ میثاق النّبیّین و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی، فکنت أوّل من أجاب.

باب کیف أجابوا و هم ذرّ. ؟

[١45٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی بصیر قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام:

کیف أجابوا و هم ذرّ؟ قال: جعل فیهم ما إذا سألهم أجابوه، یعنی فی المیثاق.

باب فطره الخلق علی التّوحید

[١45٩]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا ؟ قال: التّوحید.

[١46٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا ما تلک

ص :٣٠

حضرت فرمود: و کسی که از اینان است از آنان نمی گردد و آن که از آنان است از اینان نمی شود و آنچه از سبکی و اخلاق اصحابت می بینی چیزی است که از اصحاب شمال به آنان رسیده است و نیک سیمایی و سنگینی مخالفانتان چیزی است که از اصحاب یمین به آنها رسیده است.

[١45٧]٣-صالح سهل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پرسیدند: به سبب چه چیزی از فرزندان آدم پیش افتادی؟ فرمود: من نخستین کسی بودم که به پروردگارم اقرار کردم. خداوند که از پیامبران پیمان گرفته، آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ من نخستین کسی بودم که پاسخ دادم.

آنان چگونه پاسخ دادند درحالی که ذرّه بودند

[١45٨]١-ابو بصیر گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آنان (آدمیزادگان) چگونه [به خداوند]پاسخ دادند با آن که ذرّه بودند؟ فرمودند: [خداوند]چیزی در آنان نهاد تا وقتی از آنان می پرسد، پاسخش بدهند. و مقصودش میثاق بود.

آفرینش آفریدگان بنابر توحید است

[١45٩]١-هشام سالم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: (آفرینش خداوندی که مردم را بر آن آفرید) [روم (٣٠) :٣٠]چیست؟ فرمود: توحید است.

[١46٠]٢-عبد اللّه سنان گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند آفرینش خدایی که مردم رای بر آن آفرید. پرسیدم و گفتم: این آفرینش

ص :٣١

الفطره؟ قال: هی الإسلام، فطرهم اللّه حین أخذ میثاقهم علی التّوحید، قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ و فیه المؤمن و الکافر.

[١46١]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن زراره قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا قال: فطرهم جمیعا علی التّوحید

[١46٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: حُنَفٰاءَ لِلّٰهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ قال: الحنیفیّه من الفطره الّتی فطر اللّه النّاس علیها، لا تبدیل لخلق اللّه، قال: فطرهم علی المعرفه به، قال زراره: و سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ الآیه، قال:

أخرج من ظهر آدم ذرّیّته إلی یوم القیامه، فخرجوا کالذّرّ فعرّفهم و أراهم نفسه و لو لا ذلک لم یعرف أحد ربّه. و قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: کلّ مولود یولد علی الفطره، یعنی المعرفه بأنّ اللّه عزّ و جلّ خالقه، کذلک قوله: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اَللّٰهُ.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن فضّال، عن ابن أبی جمیله، عن محمّد الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا قال: فطرهم علی التّوحید.

باب کون المؤمن فی صلب الکافر

[١46٣]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء،

ص :٣٢

چیست؟ فرمود: آن اسلام است. خداوند وقتی از آنان پیمان گرفت، بنابر توحید آفریدشان، فرمود: (آیا من پروردگارتان نیستم؟) و در آن میثاق، هم مؤمن بود و هم کافر.

[١46١]٣-زراره گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند شکوهمند پرسیدم: (آفرینش خدایی که مردم را بر آن آفرید.) فرمودند: همۀ آنان را بنابر توحید آفرید.

[١46٢]4-زراره گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (خالصانه به خدا رو کنید و برایش شریک نگیرید.) [حجّ (٢٢) :٣١] فرمودند: آفرینش خالصی است که خداوند، مردم را بر آن آفرید که دگرگونی ای در آفریدگان خداوند نیست. فرمود: آنان را بر معرفت به خودش آفرید. زراره گفت: و از حضرت دربارۀ این سخن خدای شکوهمند پرسیدم: (و چون پروردگارت از پشت فرزندان آدم، نسل ها را گرفته، بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری. . .) فرمودند: از پشت آدم، نسلش را تا روز رستاخیز بیرون آورد و آنان همچون ذرّه هایی بیرون آمدند. پس خداوند خود را به آنان شناسانده، نشان داد و اگر چنین نبود، کسی پروردگارش را نمی شناخت. و فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: هر نوزادی بر این آفرینش به دنیا می آید. یعنی معرفت به این که خداوند عزّتمند آفریدگار او است.

چنان که این سخن او است: (و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ می گویند: خداوند.)

[١46٢]5-محمّد حلبی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند آفرینش خداوندی که مردم را بر آن آفرید. روایت کرده که فرمودند:

ایشان را بنابر توحید آفرید.

قرار گرفتن مؤمن در صلب کافر

[١46٣]١-علی میسره گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: همانا نطفۀ مؤمن در

ص :٣٣

عن علیّ بن میسره قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

إنّ نطفه المؤمن لتکون فی صلب المشرک، فلا یصیبه من الشّرّ شیء، حتّی إذا صار فی رحم المشرکه لم یصبها من الشّرّ شیء، حتّی تضعه فإذا وضعته لم یصبه من الشّرّ شیء، حتّی یجری علیه القلم.

[١464]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن یقطین، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قلت له: إنّی قد أشفقت من دعوه أبی عبد اللّه علیه السّلام علی یقطین و ما ولد، فقال: یا أبا الحسن لیس حیث تذهب، إنّما المؤمن فی صلب الکافر بمنزله الحصاه فی اللّبنه یجیء المطر فیغسل اللّبنه و لا یضرّ الحصاه شیئا.

باب إذا أراد اللّه عزّ و جلّ أن یخلق المؤمن

[١465]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن إبراهیم بن مسلم الحلوانیّ، عن أبی إسماعیل الصّیقل الرّازیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فی الجنّه لشجره تسمّی المزن فإذا أراد اللّه أن یخلق مؤمنا أقطر منها قطره، فلا تصیب بقله و لا ثمره أکل منها مؤمن أو کافر إلاّ أخرج اللّه عزّ و جلّ من صلبه مؤمنا.

باب فی أنّ الصّبغه هی الإسلام

[١466]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الإسلام. و قال فی قوله عزّ و جلّ: فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقیٰ قال:

ص :٣4

صلب مشرک قرار می گیرد ولی هیچ بدی ای به آن نمی رسد. و چون به رحم زن مشرک هم برسد، زیانی به او نمی رسد و چون او را بزاید هم هیچ زیانی به او نمی رسد تا قلم [تکلیف]بر او جاری گردد.

[١464]٢-علی یقطین گفته است: به حضرت کاظم علیه السّلام عرض کردم: من از نفرین حضرت صادق علیه السّلام بر یقطین و فرزندانش نگرانم. فرمودند: ای ابو الحسن! چنان که گمان می کنی، نیست. همانا مؤمن در صلب کافر به منزلۀ شن در خشت است. باران می بارد و خشت را می شوید ولی به شن زیانی نمی رساند.

وقتی خداوند عزّتمند بخواهد مؤمن بیافریند

[١465]١-ابو اسماعیل صیقل رازی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا در بهشت، درختی است که مزن نامیده می شود. و چون خدا بخواهد مؤمنی بیافریند، قطره ای از آن فرو می چکاند و آن قطره به گیاه و میوه ای نمی رسد که مؤمن یا کافری از آن بخورد جز این که خداوند شکوهمند از صلب او مؤمنی بیرون می آورد.

صبغه (رنگ) همان اسلام است

[١466]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (رنگ خدا است و چه رنگی بهتر از رنگ خدا.) [بقره (٢) :١٣٨]روایت کرده که فرمود: آن، اسلام است. و دربارۀ این سخن خدای شکوهمند (که به آن دستگیرۀ محکم چنگ زده است.) [بقره (٢) :٢56]فرمودند: آن، ایمان به خدای یگانۀ بی شریک است

[١46٧]٢-حمران از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خدای عزّتمند (رنگ

ص :٣5

هی الإیمان باللّه وحده لا شریک له.

[١46٧]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن داود بن سرحان، عن عبد اللّه بن فرقد، عن حمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الصّبغه هی الإسلام.

[١46٨]٣-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن غیر واحد، عن أبان، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: صِبْغَهَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَهً قال:

الصّبغه هی الإسلام. و قال فی قوله عزّ و جلّ: فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّٰهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقیٰ قال: هی الإیمان.

باب فی أنّ السّکینه هی الإیمان

[١46٩]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال: هو الإیمان. قال: و سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ قال: هو الإیمان.

[١4٧٠]٢-عنه، عن أحمد، عن صفوان، عن أبان، عن فضیل قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أُولٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمٰانَ هل لهم فیما کتب فی قلوبهم صنع؟ قال: لا.

[١4٧١]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن محبوب،

ص :٣6

خدا است. و چه رنگی بهتر از رنگ خدا.) فرمود: رنگ، همان اسلام است.

[١46٨]٣-محمّد مسلم از یکی از صادقین علیهما السّلام دربارۀ این سخن خدای شکوهمند (رنگ خدا است و چه رنگی بهتر از رنگ خدا) روایت کرده که فرمودند:

آن رنگ، همان اسلام است. و دربارۀ این آیه (کسی که به طاغوت کفر ورزیده، به خداوند ایمان آورد، به دستگیرۀ محکمی چنگ زده است.) [بقره (٢) :٢56]فرمود: آن، ایمان است.

سکینه و آرامش، همان ایمان است

[١46٩]١-ابو حمزه گفت: از حضرت باقر علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (او بر دل های مؤمنان آرامش فرو می فرستد) [فتح (4٨) :4]فرمودند: آن، ایمان است.

ابو حمزه دیگر بار گوید: و از این آیه پرسیدم: (و با روحی از خودش آنان را یاری کرد.) [مجادله (5٨) :٢٢]فرمودند: ایمان است.

[١4٧٠]٢-فضیل گفت: برای حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواندم (آن ها هستند که [خدا]ایمان را بر صحیفۀ دلشان نوشته و [پایدار ساخته است].) [مجادله (5٨) :٢٢] و عرض کردم: آیا آنان را با آنچه در دلشان نوشته شده، کاری هست؟ فرمودند: نه.

[١4٧١]٣-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آرامش، ایمان است.

ص :٣٧

عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

السّکینه الإیمان.

[١4٧٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ و هشام بن سالم و غیرهما، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال:

هو الإیمان.

[١4٧٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس، عن جمیل قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قوله عزّ و جلّ: هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ اَلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ قال:

هو الإیمان. قال: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ قال: هو الإیمان. و عن قوله: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ اَلتَّقْویٰ قال: هو الإیمان.

باب الإخلاص

[١4٧4]١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: حَنِیفاً مُسْلِماً قال:

خالصا مخلصا لیس فیه شیء من عباده الأوثان.

[١4٧5]٢-عدّه من أصحابنا: عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه رفعه إلی أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا أیّها النّاس إنّما هو اللّه و الشّیطان، و الحقّ و الباطل، و الهدی و الضّلاله، و الرّشد و الغیّ، و العاجله و الآجله و العاقبه، و الحسنات و السّیّئات، فما کان من حسنات فللّه و ما کان من سیّئات فللشّیطان لعنه اللّه.

ص :٣٨

[١4٧٢]4-هشام سالم و چند تن دیگر از راویان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (او کسی است که آرامش را بر دل های مؤمنان فروفرستاد.) [فتح (4٨) :4] روایت کرده اند که فرمود: آن ایمان است.

[١4٧٣]5-جمیل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم (او کسی است که آرامش را بر دل های مؤمنان فروفرستاد.) فرمودند: آن آرامش، ایمان است.

جمیل [دیگر بار]گفته است: من این آیه را خواندم: (و آنان را با روحی از جانب خودش یاری کرد.) [مجادله (5٨) :٢٢]و امام علیه السّلام فرمودند: همان ایمان است. و دربارۀ این آیه پرسیدم: (و ایشان را با کلمۀ نگاهداری همراه ساخت.) [فتح (4٨) :٢6] فرمودند: ایمان است.

اخلاص

[١4٧4]١-عبد اللّه مکان از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند (خالصی فرمانبر) [آل عمران (٣) :6٧]روایت کرده که فرمودند: خالصی مخلص [ابراهیم علیه السّلام]که از بندگی بت ها چیزی در وجودش نبود.

[١4٧5]٢-احمد از پدرش، حدیثی که سندش را به حضرت باقر علیه السّلام رسانده، نقل کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و خاندانش-فرمود: ای مردم همانا خدا است و شیطان. حقّ است و باطل. هدایت و گمراهی. نجات و نابودی. اکنون و آینده.

نیکی و زشتی. و نیکی از خداوند است و زشتی از شیطان-خدا او را لعنت کند-

ص :٣٩

[١4٧6]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن أسباط، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام أنّ أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان یقول:

طوبی لمن أخلص للّه العباده و الدّعاء و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لم ینس ذکر اللّه بما تسمع أذناه و لم یحزن صدره بما أعطی غیره.

[١4٧٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً قال:

لیس یعنی أکثر عملا و لکن أصوبکم عملا و إنّما الإصابه خشیه اللّه و النّیّه الصّادقه و الحسنه ثمّ قال: الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل؛ و العمل الخالص: الّذی لا ترید أن یحمدک علیه أحد إلاّ اللّه عزّ و جلّ، و النّیّه أفضل من العمل، ألا و إنّ النّیّه هی العمل، ثمّ تلا قوله عزّ و جلّ، قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ یعنی علی نیّته.

[١4٧٨]5-و بهذا الإسناد قال: سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: إِلاّٰ مَنْ أَتَی اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ قال:

القلب السّلیم الّذی یلقی ربّه و لیس فیه أحد سواه، قال: و کلّ قلب فیه شرک أو شکّ فهو ساقط و إنّما أرادوا الزّهد فی الدّنیا لتفرغ قلوبهم لل آخره.

[١4٧٩]6-بهذا الإسناد، عن سفیان بن عیینه، عن السّندیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما أخلص العبد الإیمان باللّه عزّ و جلّ أربعین یوما-أو قال: ما أجمل عبد ذکر اللّه عزّ و جلّ أربعین یوما-إلاّ زهّده اللّه عزّ و جلّ فی الدّنیا و بصّره داءها و دواءها فأثبت الحکمه فی قلبه و أنطق بها لسانه، ثمّ تلا: إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا

ص :4٠

[١4٧6]٣-علی اسباط از حضرت ابو الحسن رضا علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خداوند بر او-می فرمود: خوشا بر آن کس که عبادت و دعا را برای خداوند خالص کند و دلش به آنچه چشمش می بیند، نپردازد و یاد خدا را به سبب آنچه گوش هایش می شنود، فراموش نکند و از آنچه به دیگران داده شده، دلتنگ نگردد.

[١4٧٧]4-سفیان عیینه از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (تا بیازمایدتان که کدام تان نیکوکارترید.) [هود (١١) :٧]روایت کرده که فرمودند: مقصود، بسیارکارتر نیست بلکه درست کارترین است. و همانا درستی کار، پروای خدا و نیّت راست و نیکی است. سپس فرمود: پایداری بر کردار تا خالص شدنش، دشوارتر از خود کردار است. هان! که نیّت همان کردار است. سپس این آیه را خواند: (بگو هرکسی بر طبق نیازش عمل می کند.) [اسراء (١٧) :٨4]یعنی طبق نیّتش.

[١4٧٨]5-همو گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (جز کسی که با دلی پاک و رسته [از کفر و شرک و گناه]به نزد خدا آید.) [شعرا (٢6) :٨٩] فرمودند: دل سالمی که پروردگارش را دیدار می کند و کسی جز او را به خود راه نمی دهد. فرمود: و هر دلی که در آن شرکی یا تردیدی باشد، فروافتاده است. و همانا آنان [اولیای خدا]پارسایی در دنیا را برگزیدند تا دل هاشان فقط برای سرای واپسین باشد.

[١4٧٩]6-سدّی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آن بنده که ایمان به خدای عزّتمند را چهل روز خالص گرداند-یا فرمود: بنده ای که چهل روز به خوبی خدای را یاد کند-خداوند او را در دنیا پارسا کرده، به درد و درمان بینایش می کند.

حکمت را در دلش پایدار کرده، بر زبانش روان می کند. سپس این آیه را خواند:

ص :4١

اَلْعِجْلَ سَیَنٰالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّهٌ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُفْتَرِینَ فلا تری صاحب بدعه إلاّ ذلیلا، و مفتریا علی اللّه عزّ و جلّ و علی رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علی أهل بیته صلوات اللّه علیهم إلاّ ذلیلا.

باب الشّرائع

[١4٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن محمّد بن مروان جمیعا، عن أبان بن عثمان عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعطی محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شرائع نوح و إبراهیم و موسی و عیسی علیهم السّلام: التّوحید و الإخلاص و خلع الأنداد؛ و الفطره الحنیفیّه السّمحه، و لا رهبانیّه و لا سیاحه، أحلّ فیها الطّیّبات و حرّم فیها الخبائث و وضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم، ثمّ افترض علیه فیها الصّلاه و الزّکاه و الصّیام و الحجّ و الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر و الحلال و الحرام و المواریث و الحدود و الفرائض و الجهاد فی سبیل اللّه، و زاده الوضوء و فضّله بفاتحه الکتاب و بخواتیم سوره البقره و المفصّل و أحلّ له المغنم و الفیء و نصره بالرّعب و جعل له الأرض مسجدا و طهورا و أرسله کافّه إلی الأبیض و الأسود و الجنّ و الإنس و أعطاه الجزیه و أسر المشرکین و فداهم، ثمّ کلّف ما لم یکلّف أحد من الأنبیاء و أنزل علیه سیف من السّماء فی غیر غمد، و قیل له:

فَقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ لاٰ تُکَلَّفُ إِلاّٰ نَفْسَکَ.

[١4٨١]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران قال:

ص :4٢

(کسانی که گوساله را برگزیدند، به زودی خشمی از سوی پروردگارشان و خواری زندگانی دنیا دامنگیرشان خواهد شد و ما بدین سان دروغزنان را کیفر می دهیم.) [اعراف (٧) :

١5٢]برای همین بدعت گزار را نبینی جز آنکه خوار شده است و دروغ پرداز بر خداوند و رسولش و خاندان او-درود خدا بر آنان-را جز آنکه خوار شده است.

باب شرایع

[١4٨٠]١-کسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند پاک و والا، شریعت های نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السّلام را به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-داد: توحید، اخلاص، بیزاری از الهه ها و آفرینش خالص آسان-و نه گوشه گزینی و سر به بیابان گذاشتن-. خداوند در این شریعت ها پاکی ها را حلال و پلیدی ها را حرام کرده، بارهای سنگین و زنجیرهای گردنشان را گشود. سپس نماز و زکات و روزه و حجّ و امر به معروف و نهی از منکر و حلال و حرام و ارث و حدّها [ی]شرعی و واجبات و جهاد در راه خدا را واجب ساخت. و وضو را به [شریعت]حضرت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-افزود، با فاتحه الکتاب و آیه های پایانی سورۀ بقره و مفصّل [سورۀ محمّد تا پایان قرآن]به او فضیلت داد و غنیمت و انفال را برایش حلال نموده، به سبب [فروافکندن]رعب و سهمگینی [پیامبر در دل کافران و مشرکان] یاری اش کرد و زمین را برایش سجده گاه و پاک کننده قرار داد، او را به سوی همه از سفید و سیاه و جنّ و انسان برانگیخت. و جزیه و اسارت و فدیۀ مشرکان را به او داد. سپس تکلیفی بر عهدۀ پیامبر-درود خدا بر او و بر خاندانش-نهاده شد که هیچ پیامبری به آن تکلیف نشده بود. و از آسمان شمشیری بی غلاف بر او نازل شد و گفته شد: (در راه خدا پیکار کن که تو جز بر خودت تکلیف نداری.) [نساء (4) :٨4]

[١4٨١]٢-سماعۀ مهران گفت: برای حضرت صادق علیه السّلام این آیه را خواندم:

ص :4٣

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام قول اللّه عزّ و جلّ: فَاصْبِرْ کَمٰا صَبَرَ أُولُوا اَلْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ فقال: نوح و إبراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و علیهم قلت:

کیف صاروا أولی العزم؟ قال: لأنّ نوحا بعث بکتاب و شریعه، و کلّ من جاء بعد نوح أخذ بکتاب نوح و شریعته و منهاجه، حتّی جاء إبراهیم علیه السّلام بالصّحف و بعزیمه ترک کتاب نوح لا کفرا به فکلّ نبیّ جاء بعد إبراهیم علیه السّلام أخذ بشریعه إبراهیم و منهاجه و بالصّحف، حتّی جاء موسی بالتّوراه و شریعته و منهاجه، و بعزیمه ترک الصّحف، و کلّ نبیّ جاء بعد موسی علیه السّلام أخذ بالتّوراه و شریعته و منهاجه حتّی جاء المسیح علیه السّلام بالإنجیل، و بعزیمه ترک شریعه موسی و منهاجه، فکلّ نبیّ جاء بعد المسیح أخذ بشریعته و منهاجه، حتّی جاء محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه فحلاله حلال إلی یوم القیامه و حرامه حرام إلی یوم القیامه، فهؤلاء أولو العزم من الرّسل علیهم السّلام.

باب دعائم الإسلام

[١4٨٢]١-حدّثنی الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد الزّیادیّ، عن الحسن بن علیّ الوشّاء قال: حدّثنا أبان بن عثمان، عن فضیل، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه، و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه.

[١4٨٣]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن عجلان أبی صالح قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أوقفنی علی حدود الإیمان، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه

ص :44

(شکیبایی کن چنان که فرستادگان اولی العزم شکیبایی کردند.) [احقاف (46) :٣5] فرمودند: آنان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش و بر آنان-هستند. عرض کردم: ایشان چرا اولی العزم شدند؟ فرمود:

زیرا نوح با کتاب و شریعت برانگیخته شد. و هرکس پس از نوح آمد کتاب و شریعت و روش نوح را گرفت، تا ابراهیم علیه السّلام با صحف و به قصد کنار گذاردن کتاب نوح-نه از روی کفر به آن-آمد و هر پیامبری پس از ابراهیم علیه السّلام آمد، شریعت و روش و صحف او را برگرفت تا موسی علیه السّلام با تورات و شریعت و شیوه اش آمد و به قصد کنار گذاردن صحف. و هر پیامبری پس از موسی علیه السّلام آمد، تورات و شریعت و شیوۀ او را برگرفت تا مسیح علیه السّلام با انجیل و به قصد کنارگذاردن شریعت و شیوۀ موسی علیه السّلام آمد. و هر پیامبری که پس از مسیح علیه السّلام آمد شریعت و شیوۀ او را برگرفت تا محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-با قرآن و شیوه و شریعتش آمد، که حلالش تا روز قیامت حلال است و حرامش، حرام. و اینان فرستادگان اولی العزمند علیهم السّلام.

پایه های اسلام

[١4٨٢]١-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر روی پنج چیز ساخته شد: نماز، زکات، روزه، حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد آنسان که [در روز غدیر خم]برای ولایت فریاد زده شد.

[١4٨٣]٢-عجلان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مرا بر حدود ایمان آگاه

ص :45

و أنّ محمّدا رسول اللّه و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و صلوات الخمس و أداء الزّکاه و صوم شهر رمضان و حجّ البیت و ولایه ولیّنا و عداوه عدوّنا و الدّخول مع الصّادقین.

[١4٨4]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبّاس بن عامر، عن أبان بن عثمان، عن فضیل بن یسار، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه، و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه، فأخذ النّاس بأربع و ترکوا هذه-یعنی الولایه. -

[١4٨5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن ابن العرزمیّ، عن أبیه، عن الصّادق علیه السّلام قال:

قال أثافیّ الإسلام ثلاثه: الصّلاه و الزّکاه و الولایه، لا تصحّ واحده منهنّ إلاّ بصاحبتیها.

[١4٨6]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و عبد اللّه بن الصّلت جمیعا، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمسه أشیاء: علی الصّلاه و الزّکاه و الحجّ و الصّوم و الولایه، قال زراره: فقلت: و أیّ شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایه أفضل؛ لأنّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدّلیل علیهنّ، قلت: ثمّ الّذی یلی ذلک فی الفضل؟ فقال: الصّلاه إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: الصّلاه عمود دینکم. قال: قلت: ثمّ الّذی یلیها فی الفضل؟ قال: الزّکاه؛ لأنّه قرنها بها و بدأ بالصّلاه قبلها و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الزّکاه تذهب الذّنوب. قلت: و الّذی یلیها فی الفضل؟ قال:

الحجّ قال اللّه عزّ و جلّ: وَ لِلّٰهِ عَلَی اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِیٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِینَ و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لحجّه مقبوله خیر

ص :46

کن. فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]رسول خدا است. و اقرار به آنچه او از سوی خدا آورده است. و نمازهای پنجگانه، دادن زکات و روزۀ ماه رمضان، حجّ خانۀ خدا، پیروی از ولیّ ما و دشمنی با دشمنانمان و همراهی با راست گفتاران.

[١4٨4]٣-فضیل یسار از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شد: بر نماز و زکات و روزه و حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد، آنسان که برای ولایت فریاد زده شد. ولی مردم آن چهار چیز را برگرفته، این-یعنی ولایت-را وارهاندند.

[١4٨5]4-عزرمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سنگ های اجاق اسلام سه چیز است: نماز و زکات و ولایت. که هیچ کدام از آن ها جز با دوتای دیگر درست نمی شود.

[١4٨6]5-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز بنا نهاده شد: بر نماز و زکات و حجّ و روزه و ولایت. زراره گفته است: من گفتم: و کدام یک از آن ها برتر است؟ فرمودند: ولایت برتر است؛ زیرا که کلید آن ها است. و والی، همان راهنمای به سوی آن چهارتا است. من عرض کردم: و پس از آن، کدام برتر است؟ فرمودند: نماز، که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:

نماز، ستون دینتان است. من گفتم: و پس از آن کدام یک؟ فرمودند: زکات؛ زیرا خدا آن را همدوش نماز کرده و پس از نماز آورده است. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: زکات، گناهان را از میان می برد. من عرض کردم: و پس از آن، کدام یک برتر است؟ فرمودند: حجّ. خداوند عزّتمند فرمود: (و برای خدا به گردن مردم، حجّ این خانه است. کسی که بتواند راهی به سویش بیابد. و آن که کفر ورزد، خداوند از همۀ جهانیان بی نیاز است.) [آل عمران (٣) :٩٧]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: یک حجّ پذیرفته شده، بهتر از بیست نماز نافله است.

ص :4٧

من عشرین صلاه نافله و من طاف بهذا البیت طوافا أحصی فیه أسبوعه و أحسن رکعتیه غفر اللّه له، و قال فی یوم عرفه و یوم المزدلفه ما قال، قلت: فما ذا یتبعه؟ قال: الصّوم قلت: و ما بال الصّوم صار آخر ذلک أجمع؟ قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّوم جنّه من النّار. قال: ثمّ قال: إنّ أفضل الأشیاء ما إذا فاتک لم تکن منه توبه دون أن ترجع إلیه فتؤدّیه بعینه، إنّ الصّلاه و الزّکاه و الحجّ و الولایه لیس یقع شیء مکانها دون أدائها و إنّ الصّوم إذا فاتک أو قصّرت أو سافرت فیه أدّیت مکانه أیّاما غیرها و جزیت ذلک الذّنب بصدقه و لا قضاء علیک و لیس من تلک الأربعه شیء یجزیک مکانه غیره، قال: ثمّ قال:

ذروه الأمر و سنامه و مفتاحه و باب الأشیاء و رضا الرّحمن الطّاعه للإمام بعد معرفته، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ وَ مَنْ تَوَلّٰی فَمٰا أَرْسَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً. أما لو أنّ رجلا قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لم یعرف ولایه ولیّ اللّه فیوالیه و یکون جمیع أعماله بدلالته إلیه، ما کان له علی اللّه جلّ و عزّ حقّ فی ثوابه و لا کان من أهل الإیمان، ثمّ قال: أولئک المحسن منهم یدخله اللّه الجنّه بفضل رحمته.

[١4٨٧]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن صفوان بن یحیی، عن عیسی بن السّریّ أبی الیسع قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أخبرنی بدعائم الإسلام الّتی لا یسع أحدا التّقصیر عن معرفه شیء منها الّذی من قصّر عن معرفه شیء منها فسد دینه و لم یقبل [اللّه]منه عمله و من عرفها و عمل بها صلح له دینه و قبل منه عمله و لم یضق به ممّا هو فیه لجهل شیء من الأمور جهله؟ فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإیمان بأنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و حقّ فی

ص :4٨

و کسی که بر این خانه هفت طوافش را بشمارد و دو رکعت آن را به خوبی بگزارد، خداوند او را می آمرزد. و دربارۀ روز عرفه و روز مزدلفه نیز سخنانی فرمود. من عرض کردم: و به دنبال آن، کدام است؟ فرمودند: روزه. گفتم: چرا روزه در پایان همه قرار گرفته است؟ فرمودند: رسول خدا درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: روزه، سپر دوزخ است. زراره گوید: سپس حضرت فرمود:

همانا برترین چیزها آن است که چون از انجامش بازماندی توبه ای نداشته باشد، جز آن که بازگردی و همان را به انجام رسانی. دربارۀ نماز و زکات و حجّ و ولایت هیچ چیزی جز انجام آن ها جایشان را نمی گیرد ولی روزه وقتی از تو فوت شد یا کوتاهی کردی یا به مسافرت رفتی، به جایش روزه هایی جز آن روزه را به انجام رسانی و گناهش را با صدقه جبران می کنی و دیگر، قضایی به گردنت نیست. درحالی که دربارۀ آن چهار تا، چیزی جز خود آن ها، تو را کفایت نمی کند. سپس فرمودند: بالا و والاترین امر و کلید و در آن چیزها و نیز خشنودی خداوند مهربان، اطاعت از امام، پس از شناختن او است. خداوند عزّتمند می فرماید: (هرکس از رسول خدا اطاعت کند، از خداوند اطاعت کرده است و هر کس سر بپیچد، ما تو را برای نگاهبانی شان نفرستاده ایم.) [نساء (4) :٨٠]هان! اگر مردی شب به عبادت برخیزد و روز، روزه بدارد و همۀ اموالش را صدقه داده، همۀ عمرش را حجّ گزارد ولی، ولایت ولیّ خداوند را نشناسد تا از او پیروی کند و همۀ اعمالش به راهنمایی او باشد. او در پاداش خداوند شکوهمند حقّی ندارد و از اهل ایمان هم نیست. سپس فرمودند: خداوند از میان آنان نیکوکارشان را به احسان و آمرزش خویش، به بهشت می برد.

[١4٨٧]6-عیسای سریّ گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: برایم از پایه هایی از اسلام بفرمایید که هیچ کسی نمی تواند در شناختن چیزی از آن ها کوتاهی کند. پایه هایی که هرکس در شناختن چیزی از آن ها کوتاهی کند، دینش تباه شده، [خداوند]کرداری را از او نمی پذیرد. و کسی که آن ها را بشناسد و عمل کند، سزاوار دینش شده و عملش از او پذیرفته می شود و ندانستن چیزی از امور دیگر او را در تنگنا نمی گذارد؟ فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و ایمان به این که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است. و اقرار به آنچه او از سوی خداوند آورده است

ص :4٩

الأموال الزّکاه، و الولایه الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ بها، ولایه آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، قال:

فقلت له: هل فی الولایه شیء دون شیء فضل یعرف لمن أخذ به؟ قال: نعم قال اللّه عزّ و جلّ: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من مات و لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و کان علیّا علیه السّلام و قال الآخرون: کان معاویه، ثمّ کان الحسن علیه السّلام ثمّ کان الحسین علیه السّلام و قال الآخرون: یزید بن معاویه و حسین بن علیّ و لا سواء و لا سواء قال: ثمّ سکت ثمّ قال: أزیدک؟ فقال له: حکم الأعور: نعم جعلت فداک قال: ثمّ کان علیّ بن الحسین ثمّ کان محمّد بن علیّ أبا جعفر؛ و کانت الشّیعه قبل أن یکون أبو جعفر و هم لا یعرفون مناسک حجّهم و حلالهم و حرامهم حتّی کان أبو جعفر ففتح لهم و بیّن لهم مناسک حجّهم و حلالهم و حرامهم حتّی صار النّاس یحتاجون إلیهم من بعد ما کانوا یحتاجون إلی النّاس و هکذا یکون الأمر و الأرض لا تکون إلاّ بإمام و من مات لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و أحوج ما تکون إلی ما أنت علیه إذ بلغت نفسک هذه- و أهوی بیده إلی حلقه-و انقطعت عنک الدّنیا تقول: لقد کنت علی أمر حسن.

أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن عیسی بن السّریّ أبی الیسع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[١4٨٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن مثنّی الحنّاط، عن عبد اللّه بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: الولایه و الصّلاه و الزّکاه و صوم شهر رمضان و الحجّ.

[١4٨٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر،

ص :5٠

و حقّی در اموال که زکات است. و ولایتی که خداوند عزّتمند به آن فرمان داده است که ولایت خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. راوی گوید: من عرض کردم: آیا دربارۀ ولایت از کتاب یا سنّت فضیلتی هست که برای کسی که به آن چنگ زده، شناخته شده باشد؟ فرمودند: بله، خداوند عزّتمند می فرماید: (ای کسانی که ایمان آورده اید، از خداوند فرمان برید و از رسول او و صاحبان امر از میان خودتان، اطاعت کنید.) [نساء (4) :5٩]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: کسی که امامش را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و امام، رسول خدا بود و امیر مؤمنان علیه السّلام. ولی دیگران گفتند:

معاویه، امام بود. سپس حسن علیه السّلام بود و سپس حسین علیه السّلام. ولی دیگران گفتند:

یزید معاویه. و [پس از حسین علیه السّلام]و حسین بن علی بود. ولی آن دو برابر نیست، برابر نیست. راوی گفته است: آن گاه حضرت خاموش شد و سپس فرمود: ادامه بدهم؟ حکم اعور به ایشان گفت: بله، جانم فدایت. فرمودند: سپس علی حسین بود و سپس ابو جعفر محمّد علی. و پیش از آن که ابو جعفر [علیه السلام]امام شود، شیعه مناسک حجّ و حلال و حرامش را نمی شناخت تا ایشان امام شده، در دانش را برایشان گشود و مناسک حجّ و حلال و حرامشان را روشن کرد؛ آنسان که مردم به آنان نیازمند شدند، پس از آن که آنان به مردم نیازمند بودند. و امر امامت این گونه است. و زمین جز با امام برقرار نیست. و کسی که امامش را نشناخته، بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و بیشترین نیازت به آنچه عقیده داری، وقتی است که جانت به این جا برسد-و با دست به گردنش اشاره کرد- و دنیا از تو ببرد، که می گویی: من بر امر نیکویی بودم.

این حدیث از طریق سلسله سند دیگری نیز روایت شده است.

[١4٨٨]٧-عبد اللّه عجلان از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج [پایه]بنا شد: ولایت و نماز و زکات و روزۀ ماه رمضان و حجّ.

[١4٨٩]٨-فضیل از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اسلام بر پنج چیز

ص :5١

عن أبان، عن فضیل، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

بنی الإسلام علی خمس: الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ و الولایه: و لم یناد بشیء ما نودی بالولایه یوم الغدیر.

[١4٩٠]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حمّاد بن عثمان، عن عیسی بن السّریّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: حدّثنی عمّا بنیت علیه دعائم الإسلام إذا أنا أخذت بها زکی عملی و لم یضرّنی جهل ما جهلت بعده، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و حقّ فی الأموال من الزّکاه و الولایه الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ بها ولایه آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من مات و لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه، قال اللّه عزّ و جلّ:

أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ فکان علیّ علیه السّلام، ثمّ صار من بعده الحسن ثمّ من بعده الحسین ثمّ من بعده علیّ بن الحسین ثمّ من بعده محمّد بن علیّ ثمّ هکذا یکون الأمر، إنّ الأرض لا تصلح إلاّ بإمام و من مات لا یعرف إمامه مات میته جاهلیّه و أحوج ما یکون أحدکم إلی معرفته إذا بلغت نفسه هاهنا-قال: و أهوی بیده إلی صدره، یقول حینئذ: لقد کنت علی أمر حسن.

[١4٩١]١٠-عنه، عن أبی الجارود قال: قلت لأبی جعفر علیه السّلام:

یا ابن رسول اللّه هل تعرف مودّتی لکم و انقطاعی إلیکم و موالاتی إیّاکم؟ قال: فقال: نعم قال: فقلت: فإنّی أسألک مسأله تجیبنی فیها فإنّی مکفوف البصر قلیل المشی و لا أستطیع زیارتکم کلّ حین قال: هات حاجتک قلت:

أخبرنی بدینک الّذی تدین اللّه عزّ و جلّ به أنت و أهل بیتک لأدین اللّه عزّ و جلّ

ص :5٢

بنا شد: نماز و زکات و روزه و حجّ و ولایت. و برای چیزی فریاد زده نشد، آنسان که در روز غدیر برای ولایت فریاد زده شد.

[١4٩٠]٩-عیسای سریّ گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: به من بفرمایید پایه های اسلام بر چه چیزی بنا شده است که وقتی آن ها را برگیرم، کردارم پاک شود و ندانستن چیزهای دیگر به من زیان نزند. فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- رسول خدا است و اقرار به آنچه او از نزد خداوند آورده است و حقّی در اموال برای زکات و ولایتی که خدای عزّتمند به آن فرمان داده است که ولایت خاندان محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. و رسول خدا فرمود: هرکس امام خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیّت مرده است. و خدای شکوهمند فرموده است: (از خدا اطاعت کنید و از فرستادۀ او و صاحبان امر از میان خودتان، اطاعت کنید.) [نساء (4) :5٩]که علی علیه السّلام بود. و پس از او به حسن علیه السّلام رسید و پس از او به حسین علیه السّلام و پس از او به علی حسین، سپس به محمّد علی. و امر امامت بدین سان است. که زمین جز با امام درست نمی شود. و کسی که امامش را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیّت مرده است. و این بهترین چیزی است که هر یک از شما به شناختن آن نیاز دارد، وقتی جانش به این جا می رسد-و با دست به گردنش اشاره کرد-که در آن هنگام می گوید: من بر امر نیکویی بودم.

[١4٩١]١٠-ابو جارود گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا، آیا از محبّتم به شما و همراهی و پیروی ام از شما آگاهید؟ فرمودند: بله. عرض کردم: من از شما پرسشی دارم تا درباره اش پاسخی به من بفرمایید. که من نابینایم و نمی توانم در هر هنگام به زیارتتان بیایم. فرمود: سخنت را بگو. عرض کردم: برایم از دینتان بگویید. دینی که شما و خاندانت با آن از خداوند شکوهمند فرمان می برید

ص :5٣

به، قال: إن کنت أقصرت الخطبه فقد أعظمت المسأله و اللّه لأعطینّک دینی و دین آبائی الّذی ندین اللّه عزّ و جلّ به: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و الولایه لولیّنا و البراءه من عدوّنا و التّسلیم لأمرنا و انتظار قائمنا و الاجتهاد و الورع

[١4٩٢]١١-علیّ بن إبراهیم، عن صالح بن السّندیّ، عن جعفر بن بشیر، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

سمعته یسأل أبا عبد اللّه علیه السّلام فقال له: جعلت فداک أخبرنی عن الدّین الّذی افترض اللّه عزّ و جلّ علی العباد، ما لا یسعهم جهله و لا یقبل منهم غیره، ما هو؟ فقال: أعد علیّ فأعاد علیه، فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت من استطاع إلیه سبیلا و صوم شهر رمضان، ثمّ سکت قلیلا، ثمّ قال: و الولایه-مرّتین-ثمّ قال: هذا الّذی فرض اللّه علی العباد و لا یسأل الرّبّ العباد یوم القیامه فیقول: ألاّ زدتنی علی ما افترضت علیک؟ و لکن من زاد زاده اللّه، إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سنّ سننا حسنه جمیله ینبغی للنّاس الأخذ بها.

[١4٩٣]١٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن فضاله بن أیّوب، عن أبی زید الحلاّل، عن عبد الحمید بن أبی العلاء الأزدیّ قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ فرض علی خلقه خمسا فرخّص فی أربع و لم یرخّص فی واحده.

[١4٩4]١٣-عنه، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن إسماعیل الجعفیّ قال:

ص :54

تا من نیز به وسیلۀ آن از خداوند فرمان برم. فرمودند: اگرچه مقدّمه را کوتاه آوردی ولی پرسش بزرگی کردی. و به خدا سوگند دین خودم و پدرانم را که با آن از خداوند شکوهمند اطاعت می کنیم به تو می دهم: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است و اقرار به آنچه او از جانب خداوند آورده است، دوستی با ولیّ ما و بیزاری از دشمنانمان، تسلیم در برابر فرمان ما و انتظار قائم مان و کوشش و پرهیزگاری.

[١4٩٢]١١-علی ابو حمزه گفت: شنیدم که ابو بصیر به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: جانم فدایت! برایم از دینی بفرمایید که خداوند عزّتمند بر بندگانش واجب کرده که بر آنان روا نیست به آن جاهل باشند و از ایشان جز آن پذیرفته نیست. فرمودند: دوباره بگو. او باز گفت. پس فرمود: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است، به پا داشتن نماز، پرداختن زکات، گزاردن حجّ خانۀ خدا برای کسی که توانایی دارد و روزۀ ماه رمضان. آن گاه لختی خاموش شد و دوبار فرمود: و ولایت. سپس فرمود: این چیزی است که خداوند بر بندگان واجب کرده است. و پروردگار در روز قیامت از بندگانش نخواهد پرسید که چرا بیش از آنچه بر تو واجب کردم، عملی انجام ندادی؟ ولی هرکس چیزی بیفزاید، خدا نیز بر او می افزاید. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-سنّت های نیکویی نهاده که سزاوار است مردم به آن ها عمل کنند.

[١4٩٣]١٢-عبد الحمید ابو علاء ازدی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خدای عزّتمند پنج چیز را بر آفریدگانش واجب کرد. در چهار تا از آن ها رخصت داد و در یکی نه.

[١4٩4]١٣-اسماعیل جعفی گفت: مردی با نامه ای به همراه، به نزد حضرت باقر علیه السّلام

ص :55

دخل رجل علی أبی جعفر علیه السّلام و معه صحیفه، فقال له أبو جعفر علیه السّلام: هذه صحیفه مخاصم یسأل عن الدّین الّذی یقبل فیه العمل فقال: رحمک اللّه هذا الّذی أرید، فقال أبو جعفر علیه السّلام: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله و تقرّ بما جاء من عند اللّه و الولایه لنا أهل البیت و البراءه من عدوّنا و التّسلیم لأمرنا و الورع و التّواضع و انتظار قائمنا فإنّ لنا دوله إذا شاء اللّه جاء بها.

[١4٩5]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار جمیعا، عن صفوان، عن عمرو بن حریث قال:

دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام و هو فی منزل أخیه عبد اللّه بن محمّد فقلت له:

جعلت فداک ما حوّلک إلی هذا المنزل؟ قال: طلب النّزهه فقلت: جعلت فداک أ لا أقصّ علیک دینی؟ فقال: بلی، قلت: أدین اللّه بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ السّاعه آتیه لا ریب فیها و أنّ اللّه یبعث من فی القبور و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و صوم شهر رمضان و حجّ البیت و الولایه لعلیّ أمیر المؤمنین بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الولایه للحسن و الحسین و الولایه لعلیّ بن الحسین و الولایه لمحمّد بن علیّ و لک من بعده صلوات اللّه علیهم أجمعین و أنّکم أئمّتی علیه أحیا و علیه أموت و أدین اللّه به، فقال: یا عمرو هذا و اللّه دین اللّه و دین آبائی الّذی أدین اللّه به فی السّرّ و العلانیه، فاتّق اللّه و کفّ لسانک إلاّ من خیر و لا تقل إنّی هدیت نفسی بل اللّه هداک فأدّ شکر ما أنعم اللّه عزّ و جلّ به علیک و لا تکن ممّن إذا أقبل طعن فی عینه و إذا أدبر طعن فی قفاه و لا تحمل النّاس علی کاهلک فإنّک أو شک-إن حملت النّاس علی کاهلک-أن یصدّعوا شعب کاهلک.

ص :56

آمد. حضرت باقر علیه السّلام به او فرمود: این نامۀ مخاصم (مناظره گر) است. در آن از دینی پرسیده که عمل، در آن پذیرفته می شود. او عرض کرد. خدا شما را رحمت کند! برای همین آمده بودم. حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد-بر او و بر خاندانش سلام-بنده و فرستادۀ او است و اقرار به آنچه او از جانب خداوند آورده است و دوستی با ما اهل بیت و بیزاری از دشمنانمان و گردن نهادن به فرمان ما و پرهیزگاری و فروتنی و انتظار برای قائم ما. که دولتی برای ما است که وقتی خدا بخواهد آن را می آورد.

[١4٩5]١4-عمرو حریث گفت: به نزد حضرت صادق علیه السّلام که در خانۀ برادرش عبد اللّه محمّد بود رفتم و عرض کردم: جانم فدایت! چرا به این خانه آمده اید؟ فرمودند: برای تفریح. من عرض کردم: جانم فدایت! آیا دینم را برایتان باز نگویم؟ فرمود: چرا، بگو. من عرض کردم: من خدا را اطاعت می کنم با گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستادۀ او است و رستاخیز فراخواهد آمد و تردیدی در آن نیست و خداوند مردگان را برمی انگیزد، برپایی نماز و دادن زکات و روزۀ ماه رمضان و حجّ خانۀ خدا و ولایت علی امیر مؤمنان پس از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و ولایت حسن و حسین و ولایت علی بن حسین و ولایت محمّد بن علی و ولایت تو پس از او-درودهای خداوند برایشان-و این که شما امامان من هستید. که بر این دین زنده ام و بر این دین می میرم و با آن از خدا اطاعت می کنم. حضرت فرمودند: ای عمرو! به خدا سوگند این دین خدا و دین پدران من است که من در نهان و آشکار با آن، از خدا فرمان می برم. پس از خدا پروا دار و جز در میان خوبان جلوی زبانت را بگیر و نگو که من خودم هدایت یافتم. بلکه خداوند تو را هدایت می کند. پس سپاس نعمتی را که خدا به تو داده، به جای آر و از کسانی مباش که وقتی می آیی، جلوی رویت زخم زبان می زنند و چون می روی، در پشت سرت. ولی مردم را بر گردنت هم سوار نکن که اگر مردم را بر گردنت سوار کنی، نزدیک باشد که استخوان شانه ات را بشکنند.

ص :5٧

[١4٩6]١5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن سلیمان بن خالد، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ألا أخبرک بالإسلام أصله و فرعه و ذروه سنامه؟ قلت: بلی جعلت فداک قال: أمّا أصله فالصّلاه و فرعه الزّکاه و ذروه سنامه الجهاد، ثمّ قال: إن شئت أخبرتک بأبواب الخیر؟ قلت: نعم جعلت فداک قال: الصّوم جنّه من النّار، و الصّدقه تذهب بالخطیئه، و قیام الرّجل فی جوف اللّیل بذکر اللّه، ثمّ قرأ علیه السّلام:

تَتَجٰافیٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ اَلْمَضٰاجِعِ .

باب أنّ الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و أنّ الثّواب علی الإیمان

[١4٩٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن الحکم بن أیمن، عن القاسم الصّیرفیّ شریک المفضّل قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج؛ و الثّواب علی الإیمان.

[١4٩٨]٢-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

الإیمان إقرار و عمل، و الإسلام إقرار بلا عمل.

[١4٩٩]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا یَدْخُلِ اَلْإِیمٰانُ فِی قُلُوبِکُمْ فقال لی:

ص :5٨

[١4٩6]١5-سلیمان خالد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: آیا به تو از اصل و شاخه و والاترین عظمت اسلام خبر ندهم؟ من عرض کردم: چرا، جانم به فدایت! فرمودند: اصل آن، نماز است، شاخه اش زکات و والاترین عظمتش، جهاد است. سپس فرمود: می خواهی از درهای خیر به تو خبر دهم؟ من عرض کردم: بله، جانم فدایت! فرمودند: روزه که سپری نگاهدارنده از آتش است، صدقه که گناه را می برد و از خواب برخاستن مرد در میانۀ شب برای یاد خدا. سپس این آیه را خواند: (پهلو از بستر خواب برمی دارند.) [سجده (٣٢) :١6]

با اسلام، خون حفظ می شود (و امانت بازگردانده می شود) ولی پاداش براساس ایمان است

[١4٩٧]١-قاسم صیرفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: با اسلام خون حفظ شده و امانت ادا می گردد و زنان حلال می شوند ولی پاداش براساس ایمان است.

[١4٩٨]٢-محمّد مسلم از یکی از دو صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند:

ایمان، اقرار است و کردار، ولی اسلام، اقرار بی کردار است.

[١4٩٩]٣-جمیل درّاج گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (اعراب گفتند: ما ایمان آورده ایم. بگو ایمان نیاورده اید. بلکه بگویید: اسلام آوردیم که هنوز ایمان به دل هاتان داخل نشده است.) [حجرات (4٩) :١4]فرمودند:

ص :5٩

ألا تری أنّ الإیمان غیر الإسلام.

[١5٠٠]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سفیان بن السّمط قال:

سأل رجل أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإسلام و الإیمان، ما الفرق بینهما؟ فلم یجبه، ثمّ سأله فلم یجبه، ثمّ التقیا فی الطّریق و قد أزف من الرّجل الرّحیل، فقال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: کأنّه قد أزف منک رحیل؟ فقال: نعم فقال: فالقنی فی البیت، فلقیه فسأله عن الإسلام و الإیمان، ما الفرق بینهما؟ فقال: الإسلام هو الظّاهر الّذی علیه النّاس: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت و صیام شهر رمضان فهذا الإسلام. و قال: الإیمان معرفه هذا الأمر مع هذا فإن أقرّ بها و لم یعرف هذا الأمر کان مسلما و کان ضالاّ.

[١5٠١]5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء، عن أبان، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا فمن زعم أنّهم آمنوا فقد کذب و من زعم أنّهم لم یسلموا فقد کذب.

[١5٠٢]6-أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن حکم بن أیمن، عن قاسم شریک المفضّل قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: الإسلام یحقن به الدّم و تؤدّی به الأمانه و تستحلّ به الفروج؛ و الثّواب علی الإیمان

ص :6٠

مگر نمی دانی که ایمان غیر از اسلام است.

[١5٠٠]4-سفیان سمط گفت: مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ اسلام و ایمان پرسید که چه فرقی میان آن ها است؟ حضرت پاسخش نداد. دوباره پرسید.

حضرت پاسخی نداد. سپس در راه به هم برخوردند، درحالی که کوچ آن مرد نزدیک بود. حضرت صادق علیه السّلام به او فرمود: گویا کوچت نزدیک است؟ عرض کرد: بله. فرمود: در خانه به دیدارم بیا. او به خانۀ حضرت رفته، پرسید که فرق میان اسلام و ایمان چیست؟ فرمود: اسلام، همان ظاهری است که مردم دارند؛ گواهی به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی شریک نیست و محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]بنده و فرستادۀ او است، برپایی نماز، دادن زکات، حجّ خانۀ خدا و روزۀ ماه رمضان. این اسلام است. و فرمود: ایمان به همراه آن امور، شناختن این امر [ولایت]است که اگر به آن امور اقرار کند و این امر را نشناسد، مسلمان، ولی گمراه است.

[١5٠١]5-ابو بصیر گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که دربارۀ این آیه (اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید. بلکه بگویید اسلام آوردیم.) می فرماید: پس هرکس گمان کند آنان ایمان آوردند، دروغ گفته است. و هرکس بپندارد که آنان اسلام نیاوردند نیز، دروغ گفته است.

[١5٠٢]6-قاسم شریک مفضّل گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

با اسلام خون حفظ شده، امانت ادا می شود و زنان حلال می گردند ولی پاداش براساس ایمان است.

ص :6١

باب أنّ الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان

[١5٠٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن سماعه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أخبرنی عن الإسلام و الإیمان أهما مختلفان؟ فقال:

إنّ الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان، فقلت: فصفهما لی، فقال: الإسلام: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و التّصدیق برسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، به حقنت الدّماء و علیه جرت المناکح و المواریث و علی ظاهره جماعه النّاس، و الإیمان: الهدی و ما یثبت فی القلوب من صفه الإسلام و ما ظهر من العمل به، و الإیمان أرفع من الإسلام بدرجه، إنّ الإیمان یشارک الإسلام فی الظّاهر و الإسلام لا یشارک الإیمان فی الباطن و إن اجتمعا فی القول و الصّفه.

[١5٠4]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن موسی بن بکر، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الإیمان یشارک الإسلام و الإسلام لا یشارک الإیمان.

[١5٠5]٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن فضیل بن یسار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ الإیمان یشارک الإسلام و لا یشارکه الإسلام، إنّ الإیمان ما وقر فی القلوب و الإسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدّماء، و الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان

[١5٠6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن محبوب، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أیّهما أفضل: الإیمان أو الإسلام؟ فإنّ من قبلنا

ص :6٢

ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست

[١5٠٣]١-سماعه گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: به من از اسلام و ایمان بفرمایید که آیا دو چیز مختلفند؟ فرمودند: ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام شریک ایمان نیست. من عرض کردم: پس هر دو را برایم به وصف آورید. فرمودند: اسلام گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و باور به رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. که با اسلام خون ها حفظ شده، ازدواج ها و ارث ها روا می گردد. و تودۀ مردم بر ظاهر آن هستند. ولی ایمان، هدایت است و آن چیزی از صفت اسلام که در دل ها پایدار شده است و نیز آنچه از عمل به اسلام ظاهر می شود. ایمان یک درجه از اسلام فرازتر است. همانا ایمان، در ظاهر با اسلام شریک است ولی اسلام در باطن، با ایمان شریک نیست.

اگرچه در گفتار و وصف با هم باشند.

[١5٠4]٢-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست.

[١5٠5]٣-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با آن شریک نیست. ایمان آن است که در دل پایدار شود و اسلام چیزی است که بنابر آن ازدواج و ارث روا گشته، خون ها حفظ می شود. ایمان با اسلام شریک می شود ولی اسلام با ایمان شریک نمی شود.

[١5٠6]4-ابو الصّباح کنانی گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام یک از

ص :6٣

یقولون: إنّ الإسلام أفضل من الإیمان، فقال: الإیمان أرفع من الإسلام، قلت:

فأوجدنی ذلک، قال: ما تقول فیمن أحدث فی المسجد الحرام متعمّدا؟ قال:

قلت: یضرب ضربا شدیدا قال: أصبت، قال: فما تقول فیمن أحدث فی الکعبه متعمّدا؟ قلت: یقتل، قال: أصبت ألا تری أنّ الکعبه أفضل من المسجد و أنّ الکعبه تشرک المسجد و المسجد لا یشرک الکعبه و کذلک الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان.

[١5٠٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن حمران بن أعین، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سمعته یقول: الإیمان ما استقرّ فی القلب و أفضی به إلی اللّه عزّ و جلّ و صدّقه العمل بالطّاعه للّه و التّسلیم لأمره و الإسلام ما ظهر من قول أو فعل و هو الّذی علیه جماعه النّاس من الفرق کلّها و به حقنت الدّماء و علیه جرت المواریث و جاز النّکاح و اجتمعوا علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ، فخرجوا بذلک من الکفر و أضیفوا إلی الإیمان، و الإسلام لا یشرک الإیمان و الإیمان یشرک الإسلام و هما فی القول و الفعل یجتمعان، کما صارت الکعبه فی المسجد و المسجد لیس فی الکعبه و کذلک الإیمان یشرک الإسلام و الإسلام لا یشرک الإیمان و قد قال اللّه عزّ و جلّ: قٰالَتِ اَلْأَعْرٰابُ آمَنّٰا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنٰا وَ لَمّٰا یَدْخُلِ اَلْإِیمٰانُ فِی قُلُوبِکُمْ فقول اللّه عزّ و جلّ أصدق القول، قلت: فهل للمؤمن فضل علی المسلم فی شیء من الفضائل و الأحکام و الحدود و غیر ذلک؟ فقال: لا، هما یجریان فی ذلک مجری واحد و لکن للمؤمن فضل علی المسلم فی أعمالهما و ما یتقرّبان به إلی اللّه عزّ و جلّ،

ص :64

ایمان یا اسلام برتر است؟ همانا کسانی از ما می گویند که اسلام برتر از ایمان است. فرمودند: ایمان والاتر از اسلام است. من عرض کردم: این را برایم بیان کنید. فرمودند: چه نظری داری دربارۀ کسی که از روی عمد در مسجد الحرام حدثی خارج کند؟ من عرض کردم: باید به سختی زده شود. فرمود: درست است. دربارۀ کسی که در کعبه از روی عمد چنان کند، چه می گویی؟ من عرض کردم: او کشته می شود. فرمود: درست است. می گویی که کعبه برتر از مسجد است، کعبه شریک مسجد است و مسجد شریک کعبه نیست. ایمان نیز چنین است، که با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست.

[١5٠٧]5-حمران اعین گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: ایمان آن است که در دل استوار شود و آن را به خداوند عزّتمند برساند و عمل به اطاعت خدا و سرسپاری به فرمانش آن را تصدیق کند. و اسلام آن است که از گفتار یا رفتار آشکار می شود. و همان است که گروه های مردم از هر فرقه ای بر آن هستند.

با آن، خون ها حفظ شده، ارث ها و ازدواج روا می شود. بر نماز و زکات و روزه و حجّ گرد آیند و از کفر بیرون آمده، به ایمان نزدیک شوند. اسلام با ایمان شریک نیست و ایمان با اسلام شریک است. و هر دو در گفتار و رفتار گرد می آیند. چنان که کعبه، مسجد است و مسجد، کعبه نیست. همین طور ایمان با اسلام شریک است ولی اسلام با ایمان شریک نیست. و خداوند شکوهمند فرموده است:

(اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید: ما اسلام آوردیم.

که هنوز ایمان در دل های شما درنیامده است.) [حجرات (4٩) :4]و این سخن خدای عزّتمند درست ترین سخن است. من عرض کردم: آیا برای مؤمن در چیزی از فضایل و احکام و حدود و جز آن، نسبت به مسلمان، افزایشی هست؟ فرمودند: نه، هر دو در یک رویّه قرار دارند ولی برای مؤمن نسبت به مسلمان در عمل و آنچه با آن به خداوند عزّتمند تقرّب جسته می شود، فضیلتی هست.

ص :65

قلت: ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا و زعمت أنّهم مجتمعون علی الصّلاه و الزّکاه و الصّوم و الحجّ مع المؤمن؟ قال: ألیس قد قال اللّه عزّ و جلّ: فَیُضٰاعِفَهُ لَهُ أَضْعٰافاً کَثِیرَهً فالمؤمنون هم الّذین یضاعف اللّه عزّ و جلّ لهم حسناتهم لکلّ حسنه سبعین ضعفا، فهذا فضل المؤمن و یزیده اللّه فی حسناته علی قدر صحّه إیمانه أضعافا کثیره و یفعل اللّه بالمؤمنین ما یشاء من الخیر، قلت: أرأیت من دخل فی الإسلام ألیس هو داخلا فی الإیمان؟ فقال: لا و لکنّه قد أضیف إلی الإیمان و خرج من الکفر و سأضرب لک مثلا تعقل به فضل الإیمان علی الإسلام، أرأیت لو بصرت رجلا فی المسجد أکنت تشهد أنّک رأیته فی الکعبه؟ قلت: لا یجوز لی ذلک، قال:

فلو بصرت رجلا فی الکعبه أکنت شاهدا أنّه قد دخل المسجد الحرام؟ قلت:

نعم قال: و کیف ذلک؟ قلت: إنّه لا یصل إلی دخول الکعبه حتّی یدخل المسجد، فقال: قد أصبت و أحسنت، ثمّ قال: کذلک الإیمان و الإسلام.

باب آخر منه و فیه أنّ الإسلام قبل الإیمان

[١5٠٨]١-علیّ بن إبراهیم، عن العبّاس بن معروف، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن حمّاد بن عثمان، عن عبد الرّحیم القصیر قال:

کتبت مع عبد الملک بن أعین إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام أسأله عن الإیمان ما هو؟ فکتب إلیّ مع عبد الملک بن أعین: سألت رحمک اللّه عن الإیمان، و الإیمان هو الإقرار باللّسان و عقد فی القلب و عمل بالأرکان و الإیمان بعضه من بعض و هو دار و کذلک الإسلام دار و الکفر دار فقد یکون العبد مسلما قبل أن یکون مؤمنا و لا یکون مؤمنا حتّی یکون مسلما، فالإسلام قبل الإیمان و هو یشارک

ص :66

من عرض کردم: آیا چنین نیست که خداوند می فرماید: (هرکس نیکی کند، ده برابرش را ببیند.) [انعام (6) :١6٠]

من پنداشتم که آنان بر انجام نماز و زکات و روزه و حجّ با مؤمن گردمی آیند؟ فرمودند: آیا چنین نیست که خداوند شکوهمند فرمود: (خداوند چندین برابر به او می دهد.) [بقره (٢) :٢45]پس مؤمنان کسانی هستند که خدای عزّتمند، نیکی هاشان را چندین برابر می کند. برای هر نیکی ای هفتاد برابر. این برتری مؤمن است. و خدا به اندازۀ درستی ایمانش، چندین برابر به نیکی هایش می افزاید و خداوند هر نیکی ای را که بخواهد برای مؤمنان انجام می دهد. من عرض کردم:

یعنی می فرمایید هرکس به اسلام درآمده، چنان نیست که به ایمان درآمده باشد؟ فرمودند: نه، بلکه او به ایمان نزدیک شده و از کفر بیرون آمده است. برایت مثالی می زنم تا برتری ایمان بر اسلام را بفهمی. به من بگو اگر مردی را در مسجد الحرام ببینی، می توانی شهادت بدهی که او را در کعبه دیده ای؟ من عرض کردم: نه، این گواهی روا نیست. فرمودند: و اگر مردی را در کعبه دیدی آیا می توانی گواهی دهی که او به مسجد الحرام درآمده است؟ عرض کردم: بله، فرمودند: چگونه؟ عرض کردم: او تا به مسجد الحرام داخل نشود، به کعبه نمی رسد. فرمودند:

درست است، آفرین. سپس فرمود: ایمان و اسلام هم چنین اند.

فصل دیگری از شراکت اسلام و ایمان و این که اسلام پیش از ایمان است

[١5٠٨]١-عبد الرحیم قصیر گفت: من توسّط عبد الملک اعین به حضرت صادق علیه السّلام نامه نوشته، از ایشان پرسیدم که ایمان چیست؟ حضرت توسّط عبد الملک اعین چنین به من نوشتند: خدایت بیامرزد. از ایمان پرسیدی. ایمان همان اقرار به زبان، سوگند دل و عمل به ارکان است. و بخشی از ایمان مبنی بر بخش دیگر است. ایمان خانه است. و همین طور، اسلام، خانه است و کفر، هم. و بنده، پیش از آن که مؤمن شود، مسلمان می شود و تا مسلمان نشود، مؤمن نمی شود. پس اسلام پیش از ایمان است و اسلام با ایمان، شریک است.

ص :6٧

الإیمان، فإذا أتی العبد کبیره من کبائر المعاصی أو صغیره من صغائر المعاصی الّتی نهی اللّه عزّ و جلّ عنها کان خارجا من الإیمان، ساقطا عنه اسم الإیمان، و ثابتا علیه اسم الإسلام فإن تاب و استغفر عاد إلی دار الإیمان و لا یخرجه إلی الکفر إلاّ الجحود و الاستحلال: أن یقول للحلال هذا حرام و للحرام هذا حلال و دان بذلک، فعندها یکون خارجا من الإسلام و الإیمان، داخلا فی الکفر، و کان بمنزله من دخل الحرم ثمّ دخل الکعبه و أحدث فی الکعبه حدثا فأخرج عن الکعبه و عن الحرم فضربت عنقه و صار إلی النّار

[١5٠٩]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران قال:

سألته عن الإیمان و الإسلام قلت له: أفرق بین الإسلام و الإیمان؟ قال:

فأضرب لک مثله؟ قال: قلت: أورد ذلک، قال: مثل الإیمان و الإسلام مثل الکعبه الحرام من الحرم قد یکون فی الحرم و لا یکون فی الکعبه و لا یکون فی الکعبه حتّی یکون فی الحرم و قد یکون مسلما و لا یکون مؤمنا و لا یکون مؤمنا حتّی یکون مسلما، قال: قلت: فیخرج من الإیمان شیء؟ قال: نعم قلت:

فیصیّره إلی ما ذا؟ قال: إلی الإسلام أو الکفر. و قال: لو أنّ رجلا دخل الکعبه فأفلت منه بوله أخرج من الکعبه و لم یخرج من الحرم، فغسل ثوبه و تطهّر، ثمّ لم یمنع أن یدخل الکعبه، و لو أنّ رجلا دخل الکعبه فبال فیها معاندا أخرج من الکعبه و من الحرم و ضربت عنقه.

باب

[١5١٠]١-علیّ بن محمّد، عن بعض أصحابه، عن آدم بن إسحاق، عن

ص :6٨

چون بنده گناه بزرگ یا کوچکی که خدای عزّتمند از آن ها بازداشته بود انجام دهد، از ایمان بیرون می رود. نام ایمان از او می افتد ولی نام اسلام می ماند. که اگر توبه کرده، آمرزش بخواهد، به خانۀ ایمان بازمی گردد. و جز انکار و حلال شمردن-این که به حلال بگوید، این حرام است و به حرام بگوید این حلال است و این سخن نادرست را باور دارد-او را به سوی کفر نمی برد. در چنان صورتی است که او از اسلام و ایمان بیرون رفته، به کفر درمی آید. او همچون کسی است که به حرم داخل شده، سپس به کعبه رفته و در آن جا حدثی خارج کرده است، که او را از کعبه و از حرم بیرون کرده، گردنش را می زنند و [از آن جا]به دوزخ می رود.

[١5٠٩]٢-سماعۀ مهران گفته است: از حضرت دربارۀ ایمان و اسلام پرسیدم که آیا میان آن ها فرقی هست؟ فرمودند: آیا برایت مثالی بزنم؟ من عرض کردم:

بفرمایید. فرمودند: حکایت ایمان و اسلام مانند کعبه و حرم است. گاهی شخصی در حرم است و در کعبه نیست و [گاهی]در کعبه نیست تا در حرم باشد. و گاهی شخص مسلمان است و مؤمن نیست و تا مسلمان نباشد مؤمن نمی شود. من عرض کردم: چیزی هست که شخص را از ایمان بیرون ببرد؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: به کجا می برد؟ فرمودند: به اسلام یا کفر. و فرمودند: اگر مردی به کعبه رفته، ناگاه بولش بریزد، او را از کعبه بیرون می کنند ولی از حرم، نه. آن گاه او جامه اش را می شوید و پاک می شود. و پس آنگاه از ورودش به کعبه جلوگیری نمی کنند. ولی اگر مردی به کعبه رفته، از روی دشمنی در آن بول کند، او را از کعبه و از حرم بیرون کرده، گردنش را می زنند.

فصل

[١5١٠]١-محمّد سالم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا مردمی

ص :6٩

عبد الرّزّاق بن مهران، عن الحسین بن میمون، عن محمّد بن سالم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ [أ]ناسا تکلّموا فی هذا القرآن بغیر علم و ذلک أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ اَلْکِتٰابَ مِنْهُ آیٰاتٌ مُحْکَمٰاتٌ هُنَّ أُمُّ اَلْکِتٰابِ وَ أُخَرُ مُتَشٰابِهٰاتٌ فَأَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مٰا تَشٰابَهَ مِنْهُ اِبْتِغٰاءَ اَلْفِتْنَهِ وَ اِبْتِغٰاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ الآیه، فالمنسوخات من المتشابهات؛ و المحکمات من النّاسخات، إنّ اللّه عزّ و جلّ بعث نوحا إلی قومه: أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اِتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ ثمّ دعاهم إلی اللّه وحده و أن یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا، ثمّ بعث الأنبیاء علیهم السّلام علی ذلک إلی أن بلغوا محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فدعاهم إلی أن یعبدوا اللّه و لا یشرکوا به شیئا و قال: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ اَلدِّینِ مٰا وَصّٰی بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِی أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ وَ مٰا وَصَّیْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ أَنْ أَقِیمُوا اَلدِّینَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی اَلْمُشْرِکِینَ مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ، اَللّٰهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ فبعث الأنبیاء إلی قومهم بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإقرار بما جاء [به]من عند اللّه فمن آمن مخلصا و مات علی ذلک أدخله اللّه الجنّه بذلک و ذلک أنّ اللّه لیس بظلاّم للعبید و ذلک أنّ اللّه لم یکن یعذّب عبدا حتّی یغلّظ علیه فی القتل و المعاصی الّتی أوجب اللّه علیه بها النّار لمن عمل بها، فلمّا استجاب لکلّ نبیّ من استجاب له من قومه من المؤمنین، جعل لکلّ نبیّ منهم شرعه و منهاجا و الشّرعه و المنهاج سبیل و سنّه و قال اللّه لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إِنّٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ کَمٰا أَوْحَیْنٰا إِلیٰ نُوحٍ وَ اَلنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ و أمر کلّ نبیّ بالأخذ بالسّبیل و السّنّه و کان من السّنّه و السّبیل الّتی أمر اللّه عزّ و جلّ

ص :٧٠

دربارۀ قرآن، به نادانی سخن راندند. با آن که خداوند پاک و والا می فرماید: (او کسی است که این کتاب را بر تو فروفرستاد. بخشی از آن آیه هایی محکم است که اساس کتابند و دیگر آیه های متشابه. و کسانی که در دل هاشان میلی به کج روی است، برای تأویل آن ها و فتنه انگیختن، از آیه های متشابه پیروی می کنند، درحالی که تأویل آن را جز خدا نمی داند. . . .) [آل عمران (٣) :٧]و آیه های نسخ شده از متشابهاتند و آیه های نسخ کننده، از محکمات. خداوند نوح را به سوی مردمش برانگیخت که (خدا را بندگی کرده، از او پروا دارند و از من فرمان برند.) [نوح (٧١) :٣]سپس او آنان را به سوی خداوند یگانه خواند تا او را بندگی کنند و چیزی را شریکش قرار ندهند. و پیامبران علیهم السّلام را بدین سان برانگیخت تا به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسید و او آنان را به بندگی خداوند و شریک قرار ندادن چیزی برای او دعوت کرد. و فرمود: (برای شما آیینی مقرّر کرد که نوح را به آن سفارش کرده بود. و آنچه ما به تو وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم که دین را برپا داشته، در آن تفرقه نکنید. بر مشرکان گران است آنچه که تو آنان را به آن فرامی خوانی. خداوند برای این کار، هرکه را بخواهد، برمی گزیند. و کسی را که به سوی او بازگردد، هدایت می کند.) [شورا (4٢) :١٣]پس خداوند پیامبران را برای گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست و اقرار به آنچه از نزد خداوند آمده است، به سوی مردمشان فرستاد تا هرکس پاکدلانه ایمان آورده، بر آن ایمان بمیرد، خداوند او را به سبب آن ایمان به بهشت ببرد؛ زیرا خداوند به بندگانش ستم نمی کند. و زیرا خداوند بنده ای را کیفر نمی دهد تا در قتل و گناهانی که بر آن ها دوزخ را واجب کرده است، برای انجام دهنده اش سخت بگیرد. و چون هر پیامبری را مؤمنان قرمش پاسخ دادند، برای هر پیامبری شریعت و روشی نهاد.

و شریعت و روش، همان راه و سنّت است. و خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: (همانا ما به تو وحی کردیم چنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم.) [نساء (4) :١6٣]و هر پیامبری را به چنگ زدن به راه و سنّت خود فرمان داد و از سنّت و راهی که خداوند عزّتمند به موسی علیه السّلام فرمان داد قرار داد

ص :٧١

بها موسی علیه السّلام أن جعل اللّه علیهم السّبت و کان من أعظم السّبت و لم یستحلّ أن یفعل ذلک من خشیه اللّه، أدخله اللّه الجنّه و من استخفّ بحقّه و استحلّ ما حرّم اللّه علیه من العمل الّذی نهاه اللّه عنه فیه أدخله اللّه عزّ و جلّ النّار و ذلک حیث استحلّوا الحیتان و احتبسوها و أکلوها یوم السّبت، غضب اللّه علیهم من غیر أن یکونوا أشرکوا بالرّحمن و لا شکّوا فی شیء ممّا جاء به موسی علیه السّلام قال اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ اَلَّذِینَ اِعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی اَلسَّبْتِ فَقُلْنٰا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خٰاسِئِینَ ثمّ بعث اللّه عیسی علیه السّلام بشهاده أن لا إله إلاّ اللّه و الإقرار بما جاء به من عند اللّه و جعل لهم شرعه و منهاجا فهدمت السّبت الّذی أمروا به أن یعظّموه قبل ذلک و عامّه ما کانوا علیه من السّبیل و السّنّه الّتی جاء بها موسی، فمن لم یتّبع سبیل عیسی أدخله اللّه النّار و إن کان الّذی جاء به النّبیّون جمیعا أن لا یشرکوا باللّه شیئا، ثمّ بعث اللّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو بمکّه عشر سنین فلم یمت بمکّه فی تلک العشر سنین أحد یشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسول اللّه إلاّ أدخله اللّه الجنّه بإقراره و هو إیمان التّصدیق و لم یعذّب اللّه. أحدا ممّن مات و هو متّبع لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی ذلک إلاّ من أشرک بالرّحمن و تصدیق ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل علیه فی سوره بنی إسرائیل بمکّه وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً إلی قوله تعالی إِنَّهُ کٰانَ بِعِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً أدب و عظه و تعلیم و نهی خفیف و لم یعد علیه و لم یتواعد علی اجتراح شیء ممّا نهی عنه و أنزل نهیا عن أشیاء حذّر علیها و لم یغلّظ فیها و لم یتواعد علیها و قال: وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَوْلاٰدَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاٰقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیّٰاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کٰانَ خِطْأً کَبِیراً وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَهً وَ سٰاءَ سَبِیلاً وَ لاٰ تَقْتُلُوا

ص :٧٢

شنبه بود. کسی که شنبه را بزرگ می داشت و از پروای خدا آن را حلال نمی شمرد خداوند او را به بهشت می برد و کسی که حقّ آن روز را گرامی نداشته، آنچه را خداوند در آن روز حرام کرده بود، حلال می کرد، خداوند عزّتمند او را به دوزخ می برد. و آن هنگامی بود که ماهیان را حلال شمرده و روز شنبه آن ها را حبس کرده، خوردند. که خداوند بر آنان خشم گرفت. بی آن که آنان به خداوند شریک گرفته یا در چیزی از آنچه موسی علیه السّلام آورده بود، تردید کنند.

خداوند شکوهمند فرموده است: (و شما می شناسید کسانی از خودتان را که دربارۀ شنبه تعدّی کردند و ما به آنان گفتیم: بوزینه هایی رانده شده باشید.) [بقره (٢) :

65]سپس خداوند عیسی علیه السّلام را برای گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و گرفتن اقرار به آنچه از نزد خدا آورده است فرستاد. و برایشان شریعت و روشی نهاد و شنبه ای را که پیش از آن به بزرگداشتش فرمان داده بود و نیز همۀ راه و سنّت هایی را که موسی علیه السّلام آورده بود، نقض کرد. پس کسی که از راه عیسی علیه السّلام پیروی نکند، خداوند او را به دوزخ می برد و اگرچه آنچه همۀ پیامبران آورده اند این است که برای خداوند چیزی را شریک قرار ندهید. سپس خداوند محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخت. او ده سال در مکّه بود و در این ده سال کسی که گواهی داده معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است خداوند او را با آن اقرارش که همان ایمان باور است به بهشت برد و هیچ یک از به گوررفتگان پیرو محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش- را کیفر نکرد، جز کسی را که برای خداوند شریک گرفت. و شاهدش آیه ای است که خداوند عزّتمند در مکّه و در سورۀ بنی اسرائیل بر او فروفرستاد: (و پروردگارت فرمان داد که جز او را بندگی نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید. . . که او به بندگانش آگاه و بینا است. . . .) [اسراء (١٧) :٢٣ تا ٣٠]که موضوعش ادب و پند و آموزش و نهی ای سبک است. و تهدیدی ندارد و بر انجام چیزی از آنچه نهی کرده، و عدۀ کیفر نداده است. از برخی چیزها نهی کرده و پرهیز داده ولی سخت نگرفته و وعدۀ کیفر نداده و فرموده است: (و فرزندانتان را از ترس تهیدستی نکشید. ماییم که آنان و شما را روزی می دهیم. همانا کشتن آنان، گناهی بزرگ است. و گرد زنا نگردید که کاری بسیار زشت و شیوه ای ناپسند است. و جانی را که خدا محترم شمرده، جز به حقّ نکشید.

ص :٧٣

اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنٰا لِوَلِیِّهِ سُلْطٰاناً فَلاٰ یُسْرِفْ فِی اَلْقَتْلِ إِنَّهُ کٰانَ مَنْصُوراً وَ لاٰ تَقْرَبُوا مٰالَ اَلْیَتِیمِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتّٰی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ اَلْعَهْدَ کٰانَ مَسْؤُلاً وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ إِذٰا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطٰاسِ اَلْمُسْتَقِیمِ ذٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً کُلُّ ذٰلِکَ کٰانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً ذٰلِکَ مِمّٰا أَوْحیٰ إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ اَلْحِکْمَهِ وَ لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتُلْقیٰ فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً و أنزل فی وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشیٰ فَأَنْذَرْتُکُمْ نٰاراً تَلَظّٰی لاٰ یَصْلاٰهٰا إِلاَّ اَلْأَشْقَی اَلَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلّٰی فهذا مشرک و أنزل فی إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ وَ أَمّٰا مَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ وَرٰاءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَ یَصْلیٰ سَعِیراً إِنَّهُ کٰانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ بَلیٰ فهذا مشرک و أنزل فی [سوره]تبارک کُلَّمٰا أُلْقِیَ فِیهٰا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهٰا أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ قٰالُوا بَلیٰ قَدْ جٰاءَنٰا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنٰا وَ قُلْنٰا مٰا نَزَّلَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْءٍ فهؤلاء مشرکون، و أنزل فی الواقعه وَ أَمّٰا إِنْ کٰانَ مِنَ اَلْمُکَذِّبِینَ اَلضّٰالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ فهؤلاء مشرکون و أنزل فی الحاقّه وَ أَمّٰا مَنْ أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِشِمٰالِهِ فَیَقُولُ یٰا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتٰابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ مٰا حِسٰابِیَهْ یٰا لَیْتَهٰا کٰانَتِ اَلْقٰاضِیَهَ مٰا أَغْنیٰ عَنِّی مٰالِیَهْ إلی قوله إِنَّهُ کٰانَ لاٰ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ اَلْعَظِیمِ فهذا مشرک و أنزل فی طسم وَ بُرِّزَتِ اَلْجَحِیمُ لِلْغٰاوِینَ وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ فَکُبْکِبُوا فِیهٰا هُمْ وَ اَلْغٰاوُونَ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ جنود إبلیس ذرّیّته من الشّیاطین و قوله وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ اَلْمُجْرِمُونَ یعنی

ص :٧4

و برای ولیّ کسی که مظلوم کشته شود، سلطه ای قرار دادیم تا در کشتن زیاده روی نکند که او یاری شده است. و جز به بهترین شیوه، گرد مال یتیم نگردید تا به رشدش برسد. و به پیمان خویش وفا کنید که از پیمان بازخواست خواهید شد. و چون پیمانه می کنید، به درستی پیمانه کنید و ترازو را درست کنید که این بهتر و فرجامش نیکوتر است. و از آنچه دانشی درباره اش نداری، پیروی مکن، که از گوش و چشم و دل بازخواست خواهد شد. و در زمین با تکبّر راه نرو که هرگز نه زمین را می شکافی و نه در قامت به قد کوه ها می رسی. زشتی همۀ این ها نزد پروردگارت ناشایست است. این ها حکمت هایی است که پروردگارت به تو نازل کرد. و به همراه خداوند، معبود دیگری قرار نده که نکوهیده و رانده به دوزخ افتی.

[اسراء (١٧) :٣١ تا ٣٩]و در [سورۀ] وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشیٰ نازل کرد: (و شما را از آتش شعله ور بیم می دهم. که جز تیره بخت ترین کسان در آن نیفتند. کسانی که تکذیب کرده، روی بتافتند.) [لیل (٩٢) :١4 تا ١6]که همان مشرک است. و در سورۀ «إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ» نازل کرد: (ولی کسی که نامه اش از پشت سر داده شود، به زودی به فریاد واویلا افتاده، در آتش درافتد. همو که در میان خانواده اش شادمان بود و گمان می کرد که هرگز بازنمی گردد. آری.) [انشقاق (٨4) :١٠ تا ١5] و این هم مشرک است. و در [سورۀ] تبارک فرمود: (هرگاه گروهی در آن انداخته شوند، نگهبانان دوزخ از ایشان می پرسند:

مگر برایتان بیم دهنده ای نیامد. آن ها می گویند: چرا، بیم دهنده ای آمد ولی ما تکذیب کردیم و گفتیم خداوند چیزی نازل نکرده است.) [تبارک (6٧) :٨ و ٩]و اینان هم مشرکانند.

و در سورۀ واقعه نازل کرد: (ولی اگر از تکذیب گران گمراه باشد، در آبی جوشان رفته، به دوزخ درمی افتند.) [واقعه (56) :٩٢ تا ٩4]و اینان هم مشرکانند. و در الحاقّه نازل کرد: (ولی کسی که نامه اش به دست چپش داده شود، می گوید: کاش نامۀ من داده نمی شد و نمی دانستم که حسابم چیست! کاش مرگ فرجام کار بود. که اموالم مرا بی نیاز نکرد. که او به خدای بزرگ ایمان نمی آورد.) [حاقّه (6٩) :٢5 تا ٣٣]که این هم مشرک است. و در سورۀ طسم نازل کرد: (و دوزخ برای گمراهان آشکار شده، به آنان گفته می شود: کجایند آنچه شما بندگی شان می کردید. که غیر از خداوند بودند. آیا شما را یاری می کنند یا خودشان یاری می شوند. آن گاه آنان و گمراهان به رو در آتش می افتند. و نیز همۀ سربازان ابلیس.) [شعرا (٢6) :٩١ تا ٩5]سربازان ابلیس که فرزندان شیطان اویند. و این سخنش که: (و ما را جز مجرمان گمراه نکردند.) [شعرا (٢6) :٩٩]یعنی

ص :٧5

المشرکین الّذین اقتدوا بهم هؤلاء فاتّبعوهم علی شرکهم و هم قوم محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لیس فیهم من الیهود و النّصاری أحد و تصدیق ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ کَذَّبَ أَصْحٰابُ اَلْأَیْکَهِ کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ لیس فیهم الیهود الّذین قالوا: عزیر ابن اللّه و لا النّصاری الّذین قالوا: المسیح ابن اللّه، سیدخل اللّه الیهود و النّصاری النّار و یدخل کلّ قوم بأعمالهم؛ و قولهم: وَ مٰا أَضَلَّنٰا إِلاَّ اَلْمُجْرِمُونَ إذ دعونا إلی سبیلهم ذلک قول اللّه عزّ و جلّ فیهم حین جمعهم إلی النّار: قٰالَتْ أُخْرٰاهُمْ لِأُولاٰهُمْ رَبَّنٰا هٰؤُلاٰءِ أَضَلُّونٰا فَآتِهِمْ عَذٰاباً ضِعْفاً مِنَ اَلنّٰارِ و قوله: کُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا حَتّٰی إِذَا اِدّٰارَکُوا فِیهٰا جَمِیعاً برئ بعضهم من بعض و لعن بعضهم بعضا، یرید بعضهم أن یحجّ بعضا رجاء الفلج فیفلتوا من عظیم ما نزل بهم و لیس بأوان بلوی و لا اختبار و لا قبول معذره و لات حین نجاه و الآیات و أشباههنّ ممّا نزل به بمکّه و لا یدخل اللّه النّار إلاّ مشرکا، فلمّا أذن اللّه لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی الخروج من مکّه إلی المدینه بنی الإسلام علی خمس: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله و إقام الصّلاه و إیتاء الزّکاه و حجّ البیت و صیام شهر رمضان و أنزل علیه الحدود و قسمه الفرائض و أخبره بالمعاصی الّتی أوجب اللّه علیها و بها النّار لمن عمل بها و أنزل فی بیان القاتل: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ خٰالِداً فِیهٰا وَ غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذٰاباً عَظِیماً و لا یلعن اللّه مؤمنا، قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَللّٰهَ لَعَنَ اَلْکٰافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً لاٰ یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً و کیف یکون فی المشیئه و قد ألحق به-حین جزاه جهنّم-الغضب و اللّعنه و قد بیّن ذلک من الملعونون فی کتابه؟ و أنزل فی

ص :٧6

مشرکانی که ایشان-در شرکشان-از آنان پیروی کردند، و آنان قوم محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-هستند که کسی از یهود و نصارا در میان شان نیست. و شاهدش، این سخن خدای عزّتمند است: (پیش از آن ها قوم نوح تکذیب کردند.) [ص (٣٨) :١٢](یاران أیکه تکذیب کردند.) [شعراء (٢6) :١٧6]، (قوم لوط تکذیب کردند.) [شعراء (٢6) :١٧6]که نه یهود در میانشان است، همان کسانی که گفتند:

عزیر پسر خدا است. و نه نصارا که می گفتند: مسیح پسر خدا است. خداوند یهود و نصارا را به دوزخ خواهد برد و او هر قومی را به سبب کردارهایشان به دوزخ می برد. و این که گفتند: (و ما را جز مجرمان گمراه نکردند.) یعنی ما را به راهشان فرا خواندند. این سخن خداوند شکوهمند است که دربارۀ آنان وقتی به سوی دوزخ گردشان آورده فرمود: (امّت پس آمده، دربارۀ امّت پیش آمده می گویند: پروردگارا، اینان ما را گمراه کردند. به آنان-در دوزخ-کیفری دوچندان بده.) [اعراف (٧) :٣٨] و این آیه که (هرگاه امّتی داخل شود، امّت دیگر را نفرین می کند تا هنگامی که همگی در آن جا گردآیند.) [اعراف (٧) :٣٨]یکی از دیگری بیزاری می جوید، دیگری نفرین می کند. و یکی می خواهد به امید چیره شدن با دیگری جدل کند و از گرفتاری بزرگی که به آن دچار شده رها شود. درحالی که نه هنگام آزمایش و امتحان و پذیرش بهانه است و نه هنگام نجات. و این آیه ها و نظایر آن در مکّه نازل شد و خداوند جز مشرک را به دوزخ نمی برد. وقتی خداوند به محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-اجازه داد که از مکّه به مدینه برود اسلام را بر پنج چیز بنا کرد: گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و این که محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده و فرستادۀ او است، بپا داشتن نماز، پرداخت زکات، حجّ خانۀ خدا و روزۀ ماه رمضان. و حدود و تقسیم ارث را هم نازل کرده، به گناهانی که خداوند بر آن ها و به سبب آن ها بر عمل کنندگانش آتش را واجب کرده، آگاهش ساخت. و دربارۀ قاتل فرمود: (و هرکس از روی عمد مؤمنی را بکشد کیفرش دوزخ جاودان و خشم خداوند است. خداوند او را لعنت کرده، برایش کیفری بزرگ فراهم می کند.) [نساء (4) :93]درحالی که خدا مؤمن را لعنت نمی کند.

خداوند شکوهمند فرموده است: (همانا خداوند کافران را لعنت کرده، آتشی سوزان برایشان فراهم کرده است. که جاودانه در آن می مانند و دوست و یاوری نمی یابند.) [احزاب (٣٣) :64 و 65]و چگونه موضوع کشتن به خواست خدا سپرده شود [که اگر خواهد عذاب کند و اگر خواهد بیامرزد]درحالی که قاتل را-وقتی در دوزخ کیفر می دهد-به خشم و لعنت پیوسته داشته و در کتابش از لعنت شدگان شمرده است؟

ص :٧٧

مال الیتیم من أکله ظلما: إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً و ذلک أنّ آکل مال الیتیم یجیء یوم القیامه و النّار تلتهب فی بطنه حتّی یخرج لهب النّار من فیه حتّی یعرفه کلّ أهل الجمع أنّه آکل مال الیتیم و أنزل فی الکیل وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ و لم یجعل الویل لأحد حتّی یسمّیه کافرا، قال اللّه عزّ و جلّ: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ و أنزل فی العهد إِنَّ اَلَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اَللّٰهِ وَ أَیْمٰانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولٰئِکَ لاٰ خَلاٰقَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَهِ وَ لاٰ یُکَلِّمُهُمُ اَللّٰهُ وَ لاٰ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ وَ لاٰ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ و الخلاق: النّصیب، فمن لم یکن له نصیب فی الآخره فبأیّ شیء یدخل الجنّه و أنزل بالمدینه اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ اَلزّٰانِیَهُ لاٰ یَنْکِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِکَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ فلم یسمّ اللّه الزّانی مؤمنا و لا الزّانیه مؤمنه و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم-لیس یمتری فیه أهل العلم أنّه قال: لا یزنی الزّانی حین یزنی و هو مؤمن و لا یسرق السّارق حین یسرق و هو مؤمن؛ فإنّه إذا فعل ذلک خلع عنه الإیمان کخلع القمیص، و نزل بالمدینه وَ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدٰاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمٰانِینَ جَلْدَهً وَ لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَهً أَبَداً وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ فبرّأه اللّه ما کان مقیما علی الفریه من أن یسمّی بالإیمان، قال اللّه عزّ و جلّ: أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ و جعله اللّه منافقا، قال اللّه عزّ و جلّ: إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ و جعله عزّ و جلّ من أولیاء إبلیس، قال: إِلاّٰ إِبْلِیسَ کٰانَ مِنَ اَلْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ و جعله ملعونا فقال: إِنَّ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْغٰافِلاٰتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ

ص :٧٨

و دربارۀ مال یتیم و کسی که آن را به ستم بخورد نازل کرده که (همانا کسانی که مال یتیمان را به ستم می خورند، در حقیقت آتشی می بلعند و به زودی به دوزخ می افتند.) [نساء (4) :١٠]و این بدین جهت است که مال یتیم خور درحالی که در شکمش آتشی شعله می کشد، به رستاخیز وارد می شود. آنسان که شعلۀ آتش از دهانش بیرون می آید و همۀ حاضران می فهمند که او مال یتیم خور است. و دربارۀ پیمانه کردن نازل کرد: (وای بر کم فروشان.) [مطفّفین (٨٣) :١]و وای [ویل]را جز بر کسانی که کافر نامید، ننهاد. خداوند عزّتمند فرموده است: (وای بر کافران از مشاهدۀ روز بزرگ.) [مریم (١٩) :٣٧]و دربارۀ پیمان نازل کرد: (همانا کسانی که پیمان خداوند و سوگندهاشان را به بهایی اندک می فروشند، در آخرت بی آبرویند. و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی گوید. به آنان ننگریسته، پاکشان نمی گرداند و کیفری دردناک هم دارند.) [آل عمران (٣) :٧٧]و خلاق بهره و نصیب است. و کسی که در سرای واپسین بهره ای ندارد با چه چیزی به بهشت برود. و [خداوند] در مدینه نازل فرمود: (مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمی کند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود درنمی آورد. و آن همسری بر مؤمنان حرام گشته است.) [نور (٢4) :4]که نه زناکار مرد، مؤمن نامیده شده و نه زناکار زن، مؤمنه. و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: -و دانشمندان درباره این سخن اختلاف ندارند- زناکار هنگامی که زنا می کند، مؤمن نیست و دزد وقتی دزدی می کند، مؤمن نیست؛ زیرا او وقتی آن را انجام می دهد، ایمان از او جدا می شود، همچون کنده شدن پیراهن از بدن. و در مدینه نازل شد: (و کسانی که زنان پاکدامن را متهم می کنند، سپس چهار شاهد نمی آورند، هشتاد تازیانه به آن ها زده، هرگز گواهی شان را نپذیرید. و آنان همان فاسقانند. مگر کسانی که پس از آن توبه کرده، به صلاح آیند که همانا خداوند آمرزنده ای مهربان است.) [نور (٢4) :4 و 5]که خداوند او را تا وقتی بر آن افترا است، مؤمن نمی نامد. خداوند عزّتمند فرموده است: (آیا کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق است؟ برابر نیستند.) [سجده (٣٢)]:١٨]و او را منافق قرار داده است. خداوند عزّتمند فرمود: (منافقان همان فاسقانند.) [توبه (٩) :

6٧]و منافق را از یاران ابلیس قرار داد، فرمود: (جز ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش به بیراهه رفت.) [کهف (١٨) :5٠]و او را لعنت شده قرار داد و فرمود:

(همانا کسانی که زنان پاکدامن ناآگاه مؤمن را متهم کنند، در دنیا و آخرت لعنت شده اند

ص :٧٩

لُعِنُوا فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ و لیست تشهد الجوارح علی مؤمن إنّما تشهد علی من حقّت علیه کلمه العذاب، فأمّا المؤمن فیعطی کتابه بیمینه قال اللّه عزّ و جلّ: فأمّا من أُوتِیَ کِتٰابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولٰئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتٰابَهُمْ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً و سوره. النّور أنزلت بعد سوره النّساء و تصدیق ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل علیه فی سوره النّساء وَ اَللاّٰتِی یَأْتِینَ اَلْفٰاحِشَهَ مِنْ نِسٰائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی اَلْبُیُوتِ حَتّٰی یَتَوَفّٰاهُنَّ اَلْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لَهُنَّ سَبِیلاً و السّبیل، الّذی قال اللّه عزّ و جلّ: سُورَهٌ أَنْزَلْنٰاهٰا وَ فَرَضْنٰاهٰا وَ أَنْزَلْنٰا فِیهٰا آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ اَلزّٰانِیَهُ وَ اَلزّٰانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَهٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ .

[١5١١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن محمّد بن فضیل، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قیل لأمیر المؤمنین علیه السّلام: من شهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان مؤمنا؟ قال: فأین فرائض اللّه؛ قال: و سمعته یقول: کان علیّ علیه السّلام یقول: لو کان الإیمان کلاما لم ینزل فیه صوم و لا صلاه و لا حلال و لا حرام. قال: و قلت لأبی جعفر علیه السّلام: إنّ عندنا قوما یقولون: إذا شهد أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فهو مؤمن، قال: فلم یضربون الحدود و لم تقطع أیدیهم؟ و ما خلق اللّه عزّ و جلّ خلقا أکرم علی اللّه عزّ و جلّ من المؤمن، لأنّ الملائکه خدّام المؤمنین و أنّ جوار اللّه للمؤمنین و أنّ الجنّه للمؤمنین و أنّ الحور العین

ص :٨٠

و کیفری بزرگ دارند. در روزی که زبان و دست و پایشان به آنچه می کردند، گواهی دهند.) [نور (٢4) :٢٣ و ٢4]و اعضای بدن بر مؤمن گواهی نمی دهند. فقط بر کسی گواهی می دهند که فرمان کیفر برایش ثابت شده است. ولی نامۀ مؤمن، به دست راستش داده می شود. خداوند شکوهمند فرموده است: (و امّا کسانی که نامۀ عملشان به دست راستشان داده شود، نامۀ شان را می خوانند و ذرّه ای ستم نبینند.) [اسرا (١٧) :٧١]و سورۀ نور پس از سورۀ نساء نازل شده است. و شاهدش آن که خداوند عزّتمند در سورۀ نساء چنین نازل کرد: (و زنانی از شما که آن کار بسیار زشت را انجام داده اند، برایشان چهار شاهد را به گواهی بخواهید. اگر گواهی دادند، آنان را در خانه هاشان نگاه دارید تا مرگشان فرارسد یا خدا راهی برایشان قرار دهد.) [نساء (4) :

١5]و آن راه همان است که خدای عزّتمند فرموده است: (سوره ای را نازل کرده، واجبش ساختیم و در آن آیه هایی روشن نازل کردیم شاید به یاد آورید. زناکار مرد و زن را به هر کدام، صد تازیانه بزنید. و دربارۀ دین خدا به آنان دلسوزی نکنید، اگر به خدا و واپسین روز، ایمان دارید. و باید گروهی از مؤمنان کیفرشان را شاهد باشند.) [نور (٢4) :١ و ١٢]

[١5١١]٢-ابو الصّباح کنانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که به امیر مؤمنان علیه السّلام گفتند: آیا هر آن کس که گواهی دهد که معبودی جز خداوند نیست و محمّد- درود خدا بر او و بر خاندانش-رسول خدا است مؤمن است؟ فرمودند: پس واجبات خدا چه می شود؟ راوی گفته است: و از ایشان شنیدم که علی علیه السّلام می فرمود: اگر ایمان تنها گفتن [شهادتین]بود، روزه و نماز و حلال و حرام درباره اش نازل نمی شد. ابو الصباح کنانی گفته است: من به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: همانا نزد ما مردمی هستند که می گویند: وقتی کسی گواهی دهد که معبودی جز خداوند نیست و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-رسول خدا است، مؤمن است. فرمودند: پس [اگر چنین است]به چه سبب [اگر دزدی کنند] بر آنان حدّ زده شده، دستانشان بریده می شود؟ !

خداوند شکوهمند آفریده ای گرامی تر از مؤمن نیافریده است؛ زیرا فرشتگان هم خدمت گزاران مؤمنان اند. و همانا همسایگی خداوند، بهشت و حور العین برای

ص :٨١

للمؤمنین، ثمّ قال: فما بال من جحد الفرائض کان کافرا؟

[١5١٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن سلاّم الجعفیّ قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإیمان فقال: الإیمان أن یطاع اللّه فلا یعصی.

باب فی أنّ الإیمان مبثوث لجوارح البدن کلّها

[١5١٣]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بکر بن صالح، عن القاسم بن برید قال: حدّثنا أبو عمرو الزّبیریّ عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟ قال: ما لا یقبل اللّه شیئا إلاّ به، قلت: و ما هو؟ قال: الإیمان باللّه الّذی لا إله إلاّ هو أعلی الأعمال درجه و أشرفها منزله و أسناها حظّا، قال: قلت: ألا تخبرنی عن الإیمان، أقول هو و عمل أم قول بلا عمل؟ فقال: الإیمان عمل کلّه و القول بعض ذلک العمل، بفرض من اللّه بیّن فی کتابه، واضح نوره، ثابته حجّته، یشهد له به الکتاب و یدعوه إلیه، قال: قلت: صفه لی جعلت فداک حتّی أفهمه، قال: الإیمان حالات و درجات و طبقات و منازل، فمنه التّامّ المنتهی تمامه و منه النّاقص البیّن نقصانه و منه الرّاجح الزّائد رجحانه، قلت: إنّ الإیمان لیتمّ و ینقص و یزید؟ قال: نعم قلت: کیف ذلک؟ قال: لأنّ اللّه تبارک و تعالی فرض الإیمان علی جوارح ابن آدم و قسّمه علیها و فرّقه فیها فلیس من جوارحه جارحه إلاّ و قد وکّلت من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها، فمنها قلبه الّذی به یعقل و یفقه و یفهم و هو أمیر بدنه الّذی لا ترد الجوارح و لا تصدر إلاّ عن رأیه و أمره و منها

عیناه اللّتان یبصر بهما و أذناه اللّتان یسمع بهما و یداه اللّتان یبطش بهما

ص :٨٢

مؤمنان است. سپس فرمودند: پس چرا کسی که واجبات را انکار کند، کافر است؟

[١5١٢]٣-سلام جعفی گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم، فرمودند: ایمان، آن است که از خداوند فرمان برند و نافرمانی نکنند.

ایمان بین همۀ اعضای بدن پخش شده است

[١5١٣]١-ابو عمرو زبیری گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: ای دانشمند، به من بگو چه کرداری نزد خداوند برتر است؟ فرمودند: کرداری که خداوند چیزی را جز به سبب آن نپذیرد. عرض کردم: آن چیست؟ فرمودند: ایمان به خدایی که معبودی جز او نیست. بلند درجه ترین کردار، والاترینشان از جهت جایگاه و بالاترینشان از جهت بهره است. راوی گوید: من عرض کردم: آیا از ایمان برایم نمی گویی؟ آیا ایمان، گفتار و کردار است یا گفتار بی کردار؟ فرمودند: ایمان، همگی کردار است. و گفتار برخی از آن است. واجبی از سوی خداوند است که در کتابش بیان شده و نورش، آشکار و حجّتش استوار است، که قرآن به آن گواهی داده، به سویش فرامی خواند. من عرض کردم: جانم فدایت! آن را برایم وصف کن تا دریابم. فرمودند: ایمان، حالات و درجات و طبقات و جایگاه هایی دارد. برخی از آنها کامل و به نهایت رسیده است، برخی ناقص و کاستی اش آشکار، و برخی دیگر پسندیده است و پسندیدگی اش، بسیاری از آن است. من عرض کردم: یعنی ایمان، کامل و ناقص و بسیار دارد؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: چگونه؟ فرمودند: زیرا خداوند پاک و والا، ایمان را بر اعضای پسر آدم واجب و پخش کرده است. هر عضوی وظیفه اش در برابر ایمان غیر از وظیفۀ عضو دیگر است. یکی از آن ها دل است که انسان با آن می اندیشد و درمی یابد و می فهمد. او امیر بدن است که اعضا جز به رأی و فرمان او کاری نمی کنند. و دیگر چشم است که با آن می بیند و گوش که با آن می شنود و دستانش که با آن ها می زند

ص :٨٣

و رجلاه اللّتان یمشی بهما و فرجه الّذی الباه من قبله؛ و لسانه الّذی ینطق به و رأسه الّذی فیه وجهه، فلیس من هذه جارحه إلاّ و قد وکّلت من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها بفرض من اللّه تبارک اسمه، ینطق به الکتاب لها و یشهد به علیها. ففرض علی القلب غیر ما فرض علی السّمع و فرض علی السّمع غیر ما فرض علی العینین و فرض علی العینین غیر ما فرض علی اللّسان و فرض علی اللّسان غیر ما فرض علی الیدین و فرض علی الیدین غیر ما فرض علی الرّجلین و فرض علی الرّجلین غیر ما فرض علی الفرج و فرض علی الفرج غیر ما فرض علی الوجه، فأمّا ما فرض علی القلب من الإیمان فالإقرار و المعرفه و العقد و الرّضا و التّسلیم بأن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، إلها واحدا، لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا و أنّ محمّدا عبده و رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و الإقرار بما جاء من عند اللّه من نبیّ أو کتاب، فذلک ما فرض اللّه علی القلب من الإقرار و المعرفه و هو عمله و هو قول اللّه. عزّ و جلّ: إِلاّٰ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمٰانِ وَ لٰکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً و قال: أَلاٰ بِذِکْرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ و قال: الّذین آمنوا بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ و قال: إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اَللّٰهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشٰاءُ فذلک ما فرض اللّه عزّ و جلّ علی القلب من الإقرار و المعرفه و هو عمله و هو رأس الإیمان و فرض اللّه علی اللّسان القول و التّعبیر عن القلب بما عقد علیه و أقرّ به قال اللّه تبارک و تعالی: وَ قُولُوا لِلنّٰاسِ حُسْناً و قال: وَ قُولُوا آمَنّٰا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلٰهُنٰا وَ إِلٰهُکُمْ وٰاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ فهذا ما فرض اللّه علی اللّسان و هو عمله و فرض علی السّمع أن یتنزّه عن الاستماع

ص :٨4

و پاهایش که با آن ها راه می رود و شرمگاهی که شهوتش از جانب او است و زبانش که با آن سخن می گوید و سرش که چهره اش در آن است. و از میان این ها عضوی نیست جز این که وظیفه ای در برابر ایمان دارد و آن غیر از وظیفه ای است که عضو دیگر دارد. واجبی از سوی خداوند پاک نام است که قرآن درباره اش سخن گفته و گواهی داده است. پس بر دل چیزی جز آنچه بر گوش واجب کرده بود، واجب کرد و بر گوش جز آنچه بر چشم واجب کرده بود و بر چشم ها جز آنچه بر زبان واجب کرده بود و بر زبان جز آنچه بر دست ها واجب کرده بود و بر دست ها جز آنچه بر پاها واجب کرده بود و بر پاها جز آنچه بر شرمگاه واجب کرده بود و بر شرمگاه جز آنچه بر صورت واجب کرده بود واجب نساخت. امّا آن ایمانی که بر دل واجب کرد، اقرار و معرفت و استواری است و سر سپردن به این که معبودی جز خداوند یگانۀ بی انباز نیست، معبودی یکتا که یار و فرزندی نگرفته است و محمّد بنده و فرستادۀ او است-درود خدا بر او و بر خاندانش-و نیز اقرار به پیامبر یا کتابی که از نزد خداوند آمده است. و این اقرار و شناختی که خداوند بر دل واجب کرده، همان کردار دل است. و این سخن خداوند عزّتمند است که: (جز کسی که ناگزیر شود ولی دلش به ایمان آرام باشد. امّا کسی که سینه را برای کفر گشاده باشد.) [نحل (١6) :١٠6] و فرمود: (هان که دل ها به یاد خدا آرام شود.) [رعد (13) :

٢٨]و فرمود: (کسانی که گفتند: ایمان آوردیم به زبان هاشان-و دل هاشان ایمان نیاورد.) [مائده (5) :4١]و فرمود: (اگر آنچه را در دلتان است، آشکار یا پنهان کنید، خداوند آن را برایتان حساب می کند تا هرکه را بخواهد، بیامرزد و هرکه را بخواهد، کیفر دهد.) [بقره (٢) :٢٨4]و این اقرار و معرفت را خداوند شکوهمند بر دل واجب کرد که همان کردار دل و سرچشمۀ ایمان است. و خداوند بر زبان، گفتار را واجب کرد و بیان نمودن آنچه که دل بر آن استواری یافته و به آن اقرار کرده است. خداوند پاک و والا فرمود: (و با مردم نیکو بگویید.) [بقره (٢) :٨٣]و فرمود: (بگویید ما به خداوند و به آنچه بر ما و شما نازل شده، ایمان آورده ایم. خدای ما و خدای شما یکی است و ما به او تسلیمیم.) [عنکبوت (٢٩) :46]و این چیزی است که خداوند بر زبان واجب کرده است و کردار زبان این است و بر گوش واجب کرد که از گوش سپردن به آنچه خداوند حرام کرده، دور بماند و از گوش سپردن آنچه برایش

ص :٨5

إلی ما حرّم اللّه و أن یعرض عمّا لا یحلّ له ممّا نهی اللّه عزّ و جلّ عنه و الإصغاء إلی ما أسخط اللّه عزّ و جلّ فقال فی ذلک: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِتٰابِ أَنْ إِذٰا سَمِعْتُمْ آیٰاتِ اَللّٰهِ یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ثمّ استثنی اللّه عزّ و جلّ موضع النّسیان فقال: وَ إِمّٰا یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْطٰانُ فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْریٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ و قال: فَبَشِّرْ عِبٰادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ و قال عزّ و جلّ: قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنِ اَللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِلزَّکٰاهِ فٰاعِلُونَ و قال: وَ إِذٰا سَمِعُوا اَللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قٰالُوا لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ و قال: وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً فهذا ما فرض اللّه علی السّمع من الإیمان أن لا یصغی إلی ما لا یحلّ له و هو عمله و هو من الإیمان و فرض علی البصر أن لا ینظر إلی ما حرّم اللّه علیه و أن یعرض عمّا نهی اللّه عنه ممّا لا یحلّ له، و هو عمله و هو من الإیمان، فقال تبارک و تعالی: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ فنهاهم أن ینظروا إلی عوراتهم و أن ینظر المرء إلی فرج أخیه و یحفظ فرجه أن ینظر إلیه و قال: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ من أن تنظر إحداهنّ إلی فرج أختها و تحفظ فرجها من أن ینظر إلیها و قال: کلّ شیء فی القرآن من حفظ الفرج فهو من الزّنا إلاّ هذه الآیه فإنّها من النّظر ثمّ نظم ما فرض علی القلب و اللّسان و السّمع و البصر فی آیه أخری فقال: وَ مٰا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لاٰ أَبْصٰارُکُمْ وَ لاٰ جُلُودُکُمْ یعنی بالجلود: الفروج و الأفخاذ و قال: و لا تقف ما لیس لک به علم

ص :٨6

حلال نشده و خداوند نهی کرده و از گوش دادن به آنچه خداوند عزّتمند را خشمگین می کند، روی گردان شود. و خدا در این باره فرمود: (و در این کتاب بر شما نازل کرد که وقتی شنیدید که آیات خدا را می شنوند و مسخره می کنند، با آن ها منشینید تا به سخن دیگری بپردازند.) [نساء (4) :١4٠]سپس خداوند عزّتمند جایگاه فراموشی را استثنا کرد و فرمود: (و اگر شیطان تو را به فراموشی اندازد، پس از یادآوری، با گروه ستمگران منشین.) [انعام (6) :6٨]و فرمود: (پس به بندگانم بشارت بده؛ کسانی را که سخن را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است. آنان، همان خردمندان اند.) [زمر (٣٩) :١٧ و ١٨] و فرمود: (به راستی، مؤمنان رستگار شدند. کسانی که در نمازشان فروتن اند. و کسانی که از بیهودگی روی گردان اند. و کسانی که زکات می پردازند.) [مؤمنون (٢٣) :١ تا 4] و فرمود: (و چون سخن بیهوده ای بشنوند، از آن روی می گردانند و می گویند: اعمال ما برای خودمان و اعمال شما برای خودتان.) [قصص (٢٨) :55]و فرمود: (و چون بر بیهودگی می گذرند بزرگوارانه می گذرند.) [فرقان (٢5) :٧٢]و این ایمانی است که بر گوش واجب کرده است که به آنچه برایش حلال نیست، گوش نسپارد که همین، کردار گوش است و از ایمان است. و بر چشم واجب گشت که بر آنچه خداوند بر او حرام نموده ننگرد و از آنچه که بر او حلال نیست و خداوند او را از آن پرهیز داده روی گرداند و این کردار چشم است و از ایمان است که خداوند پاک و والا فرمود: (بگو به مؤمنان که چشم بپوشند و شرمگاهشان را نگاه دارند.) [نور (٢4) :٣٠]که آنان را از نگریستن به شرمگاهشان و از این که مردی به شرمگاه برادرش بنگرد، پرهیز داده تا شخص، شرمگاهش را از نگاه دیگران نگاه دارد. و فرمود: (و به زنان مؤمن بگو که چشمشان را بپوشند و شرمگاهشان را نگاه دارند.) [نور (٢4) :٣١]به شرمگاه خواهرشان ننگرند و شرمگاه خود را از دیده شدن نگاه دارند. و حضرت فرمود: هر آیه ای که در قرآن دربارۀ حفظ شرمگاه آمده، دربارۀ حفظ از زنا است جز این آیه، که دربارۀ حفظ از نگریستن [به شرمگاه]است. سپس آنچه را بر دل و زبان و گوش و چشم واجب کرده بود، در آیه ای دیگر به رشته درآورد و فرمود: (شما اگر (گناهانتان را) پنهان می کردید نه به خاطر این بود که گوش و چشم و پوستتان به زیانتان گواهی دهند.) [فصّلت (4١) :

٢٢]که مقصود از پوست، شرمگاه و ران ها است. و فرمود: (و بر آنچه دانشی)

ص :٨٧

إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً . فهذا ما فرض اللّه علی العینین من غضّ البصر عمّا حرّم اللّه عزّ و جلّ و هو عملهما و هو من الإیمان و فرض اللّه علی الیدین أن لا یبطش بهما إلی ما حرّم اللّه و أن یبطش بهما إلی ما أمر اللّه عزّ و جلّ و فرض علیهما من الصّدقه و صله الرّحم و الجهاد فی سبیل اللّه و الطّهور للصّلاه، فقال: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی اَلصَّلاٰهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی اَلْمَرٰافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی اَلْکَعْبَیْنِ و قال: فَإِذٰا لَقِیتُمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ اَلرِّقٰابِ حَتّٰی إِذٰا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا اَلْوَثٰاقَ فَإِمّٰا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّٰا فِدٰاءً حَتّٰی تَضَعَ اَلْحَرْبُ أَوْزٰارَهٰا فهذا ما فرض اللّه علی الیدین لأنّ الضّرب من علاجهما و فرض علی الرّجلین أن لا یمشی بهما إلی شیء من معاصی اللّه و فرض علیهما المشی إلی ما یرضی اللّه عزّ و جلّ فقال: وَ لاٰ تَمْشِ فِی اَلْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ اَلْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ اَلْجِبٰالَ طُولاً و قال: وَ اِقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اُغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ اَلْأَصْوٰاتِ لَصَوْتُ اَلْحَمِیرِ و قال فیما شهدت الأیدی و الأرجل علی أنفسهما و علی أربابهما من تضییعهما لما أمر اللّه عزّ و جلّ به و فرضه علیهما: اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ فهذا أیضا ممّا فرض اللّه علی الیدین و علی الرّجلین و هو عملهما و هو من الإیمان و فرض علی الوجه السّجود له باللّیل و النّهار فی مواقیت الصّلاه فقال: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِرْکَعُوا وَ اُسْجُدُوا وَ اُعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ اِفْعَلُوا اَلْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ فهذه فریضه جامعه علی الوجه و الیدین و الرّجلین و قال فی موضع آخر: وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً و قال فیما فرض علی الجوارح من

ص :٨٨

درباره اش نداری نایست و درنگ مکن که همانا از گوش و چشم و دل بازخواست خواهد شد.) [اسرا (١٧) :٣6]و این چیزی است که خداوند بر چشم ها واجب کرده که عبارت از فروبستن آنها بر چیزی است که خداوند حرام کرده است. این کردار چشم است و از ایمان است. و خداوند بر دست ها واجب کرد که به آنچه خداوند حرام کرده، دراز نشود و به آنچه خداوند فرمان داده و بر آن ها واجب کرده، دراز شود؛ به صدقه دهی و برقراری پیوند خویشاوندی و جهاد در راه خدا و طهارت و پاکی برای نماز. و فرمود: (ای کسانی که ایمان آورده اید، وقتی به نماز برخاستید، صورت و دستتان را-تا آرنج-بشویید و سر و پایتان را تا برآمدگی اش مسح کنید.) [مائده (5) :6]و فرمود: (وقتی با کافران دیدار کردید، گردن شان را بزنید تا چون آنان را تارومار کردید، بندها [ی اسیران]را محکم کنید و سپس یا منّت بگذارید یا فدیه بگیرید و بارهای جنگ برجا نهاده شود.) [محمّد (4٧) :4]و این چیزی است که خداوند بر دست ها واجب کرده است؛ زیرا زدن درمان دست است و بر پاها واجب کرد که به سوی چیزی از گناهان خداوند نرود و واجب کرد که به سوی آنچه خداوند عزّتمند را خرسند می کند، برود. پس فرمود: (و در زمین با تکبّر راه نرو که تو نه زمین را می شکافی و نه در قامت به کوه ها می رسی.) و فرمود:

(و در راه رفتن خود، میانه روی کرده، صدایت را پایین بیاور که ناپسندترین صداها، صدای خران است.) [لقمان (٣١) :١٩]و دربارۀ گواهی دست و پا به زیان خود و صاحبانشان که برای تباه کردن آنچه خداوند عزّتمند فرمان داده و بر آن ها واجب کرده است فرمود: (امروز ما بر دهانشان مهر می زنیم و دست هاشان با ما سخن می گویند و پاهاشان گواهی می دهد که چه کرده اند.) [یاسین (٣6) :65] و این ها چیزهایی است که خداوند بر دست ها و پاها واجب کرده است و کردار آن ها از ایمان است. و بر صورت، سجده کردن برای خدا در شبانه روز و اوقات نماز را واجب کرد و فرمود: (ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع و سجده کنید و پروردگارتان را بندگی کنید و کارهای نیکو کنید تا شاید رستگار شوید.) [حجّ (٢٢) :٧٧]و این واجبی فراگیر بر هریک از صورت و دست ها و پاها است. و در جایی دیگر فرمود: (و جایگاه های سجده برای خداوند است، پس کسی را به همراه خدا نخوانید.) [جنّ (٧٢) :١٨]که دربارۀ طهارت و نمازی که بر اعضا واجب کرده، فرموده است.

ص :٨٩

الطّهور و الصّلاه بها و ذلک أنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا صرف نبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إلی الکعبه عن البیت المقدّس فأنزل اللّه عزّ و جلّ: وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُضِیعَ إِیمٰانَکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ فسمّی الصّلاه إیمانا فمن لقی اللّه عزّ و جلّ حافظا لجوارحه موفیا کلّ جارحه من جوارحه ما فرض اللّه عزّ و جلّ علیها لقی اللّه عزّ و جلّ مستکملا لإیمانه و هو من أهل الجنّه و من خان فی شیء منها أو تعدّی ما أمر اللّه عزّ و جلّ فیها لقی اللّه عزّ و جلّ ناقص الإیمان، قلت: قد فهمت نقصان الإیمان و تمامه، فمن أین جاءت زیادته؟ فقال: قول اللّه عزّ و جلّ: وَ إِذٰا مٰا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زٰادَتْهُ هٰذِهِ إِیمٰاناً فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا فَزٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ و قال: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنٰاهُمْ هُدیً و لو کان کلّه واحدا لا زیاده فیه و لا نقصان لم یکن لأحد منهم فضل علی الآخر و لاستوت النّعم فیه و لاستوی النّاس و بطل التّفضیل و لکن بتمام الإیمان دخل المؤمنون الجنّه و بالزّیاده فی الإیمان تفاضل المؤمنون بالدّرجات عند اللّه و بالنّقصان دخل المفرّطون النّار.

[١5١4]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن البرقیّ، عن النّضر بن سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن عبید اللّه بن [الحسن عن الحسن بن] هارون قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً قال: یسأل السّمع عمّا سمع و البصر عمّا نظر إلیه و الفؤاد عمّا عقد علیه.

ص :٩٠

و این به جهت آن است که خداوند عزّتمند وقتی پیامبرش را از بیت المقدس به سوی کعبه برگرداند، چنین نازل کرد: (و خداوند ایمان شما را تباه نمی کند که او به بندگانش دلسوز و بخشنده است.) [بقره (٢) :١4٣]که نماز را ایمان نامیده است. پس کسی که خداوند شکوهمند را درحالی دیدار کند که اعضایش را نگاه داشته، به واجبات هر عضوی وفا کند، او را در حال کامل کردن ایمان خود دیدار کرده و از اهل بهشت است. ولی کسی که چیزی از آن ها را فروگذاشت یا از آنچه خداوند عزّتمند فرمان داده بود، درگذشت، او را در حال کاستی ایمان دیدار می کند. من عرض کردم: کاستی و کامل بودن ایمان را فهمیدم، ولی بسیارشدن آن چگونه است؟ فرمودند: این سخن خداوند عزّتمند است که: (و چون سوره ای نازل شود، یکی از ایشان می گوید: این سوره، ایمان چه کسی را افزایش داد؟ امّا کسانی که ایمان آورده اند، به ایمانشان افزوده می شود و بسیار شاد می شوند. و کسانی که بیماری ای در دلشان است، پلیدی ای بر پلیدیشان افزوده می شود.) [توبه (٩) :١٢4 و ١٢5]و فرمود:

(ما خبر آنان را به درستی بر تو حکایت می کنیم. آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.) [کهف (١٨) :١٣]و اگر همۀ ایمان ها یکی بود و کاستی و افزونی ای نبود، هیچ کس بر دیگری فضیلتی نداشت، نعمت ها برابر و مردم هم برابر بودند و فضیلت یاوه بود. ولی با ایمان کامل است که مؤمنان به بهشت درمی آیند و به افزونی ایمان است که مؤمنان در نزد خداوند پیش می افتند و به کاستی اش، کم کاران به دوزخ می روند.

[١5١4]٢-پسر هارون گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: (همانا از گوش و چشم و دل بازخواست خواهید شد.) [اسراء (١٧) :٣6]از گوش دربارۀ آنچه شنیده، از چشم دربارۀ آنچه دیده و از دل دربارۀ آنچه با آن محکم شده، بازخواست خواهند کرد.

ص :٩١

[١5١5]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان أو غیره، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سألته عن الإیمان فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه [و أنّ محمّدا رسول اللّه]و الإقرار بما جاء من عند اللّه و ما استقرّ فی القلوب من التّصدیق بذلک، قال:

قلت: الشّهاده أ لیست عملا؟ قال: بلی قلت: العمل من الإیمان؟ قال: نعم الإیمان لا یکون إلاّ بعمل و العمل منه و لا یثبت الإیمان إلاّ بعمل.

[١5١6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما الإسلام؟ فقال: دین اللّه اسمه الإسلام و هو دین اللّه قبل أن تکونوا حیث کنتم و بعد أن تکونوا فمن أقرّ بدین اللّه فهو مسلم و من عمل بما أمر اللّه عزّ و جلّ به فهو مؤمن.

[١5١٧]5-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن أیّوب بن الحرّ، عن أبی بصیر قال:

کنت عند أبی جعفر علیه السّلام فقال له سلاّم: إنّ خیثمه ابن أبی خیثمه یحدّثنا عنک أنّه سألک عن الإسلام فقلت له: إنّ الإسلام من استقبل قبلتنا و شهد شهادتنا و نسک نسکنا و والی ولیّنا و عادی عدوّنا فهو مسلم فقال: صدق خیثمه، قلت:

و سألک عن الإیمان فقلت: الإیمان باللّه و التّصدیق بکتاب اللّه و أن لا یعصی اللّه، فقال: صدق خیثمه.

[١5١٨]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الإیمان فقال: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا

ص :٩٢

[١5١5]٣-محمّد مسلم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم.

فرمودند: گواهی به این که معبودی جز خداوند نیست [و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرستادۀ او است]و اقرار و باور استوار به آنچه از نزد خداوند آمده است. من عرض کردم: آیا گواهی دادن عمل نیست؟ فرمودند: چرا. عرض کردم: و عمل، ایمان است؟ فرمود: بله، ایمان جز با عمل نمی شود. عمل از ایمان است و ایمان جز با عمل استوار نمی شود.

[١5١6]4-یکی از اصحاب گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: اسلام چیست؟ فرمودند: نام دین خدا اسلام است. اسلام دین خدا است. پیش از پدید آمدنتان و پس از آن کسی که به دین خدا اقرار کند، مسلمان است و آن که به فرمان خدا عمل کند، مؤمن.

[١5١٧]5-ابو بصیر گفته است: من نزد حضرت باقر علیه السّلام بودم که سلام به ایشان گفت: پسر ابو خیثمه به ما می گفت که از شما دربارۀ اسلام پرسیده و شما به او فرموده ای: کسی که به قبلۀ ما روکرده، گواهی ما را گفته، راه ما را بپیماید و ولیّ ما را دوست داشته، دشمنمان را دشمن بدارد مسلمان است. فرمودند: خیثمه درست گفته است. [راوی گوید که]عرض کردم: و او دربارۀ ایمان پرسیده است و شما فرموده ای که ایمان به خدا باور به کتاب خدا و نافرمانی نکردن از او است.

فرمودند: خیثمه درست گفته است.

[١5١٨]6-جمیل درّاج گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسیدم.

ص :٩٣

رسول اللّه، قال: قلت: ألیس هذا عمل؟ قال: بلی، قلت: فالعمل من الإیمان؟ قال: لا یثبت له الإیمان إلاّ بالعمل و العمل منه.

[١5١٩]٧-بعض أصحابنا، عن علیّ بن العبّاس، عن علیّ بن میسّر، عن حمّاد بن عمرو النّصیبیّ قال:

سأل رجل العالم علیه السّلام فقال: أیّها العالم أخبرنی أیّ الأعمال أفضل عند اللّه؟ قال: ما لا یقبل عملا إلاّ به، فقال: و ما ذلک؟ قال: الإیمان باللّه، الّذی هو أعلی الأعمال درجه و أسناها حظّا و أشرفها منزله، قلت: أخبرنی عن الإیمان أقول و عمل أم قول بلا عمل؟ قال: الإیمان عمل کلّه، و القول بعض ذلک العمل بفرض من اللّه بیّنه فی کتابه، واضح نوره، ثابته حجّته، یشهد به الکتاب و یدعو إلیه، قلت، صف لی ذلک حتّی أفهمه، فقال: إنّ الإیمان حالات و درجات و طبقات و منازل فمنه التّامّ المنتهی تمامه و منه النّاقص المنتهی نقصانه و منه الزّائد الرّاجح زیادته قلت: و إنّ الإیمان لیتمّ و یزید و ینقص؟ قال: نعم قلت: و کیف ذلک؟ قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی فرض الإیمان علی جوارح بنی آدم و قسّمه علیها و فرّقه علیها، فلیس من جوارحهم جارحه إلاّ و هی موکّله من الإیمان بغیر ما وکّلت به أختها فمنها قلبه الّذی به یعقل و یفقه و یفهم و هو أمیر بدنه الّذی لا تورد الجوارح و لا تصدر إلاّ عن رأیه و أمره، و منها یداه اللّتان یبطش بهما و رجلاه اللّتان یمشی بهما و فرجه الّذی الباه من قبله و لسانه الّذی ینطق به الکتاب و یشهد به علیها و عیناه اللّتان یبصر بهما، و أذناه اللّتان یسمع بهما و فرض علی القلب غیر ما فرض علی اللّسان و فرض علی اللّسان غیر ما فرض علی العینین و فرض علی العینین غیر ما فرض علی

ص :٩4

فرمودند: گواهی به نبودن معبودی جز خداوند و فرستاده بودن محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-است. من عرض کردم: آیا این عمل نیست؟ فرمودند:

چرا. عرض کردم: پس عمل، از ایمان است؟ فرمودند: ایمان جز با عمل استوار نمی شود. و عمل از ایمان سرچشمه می گیرد.

[١5١٩]٧-حمّاد بن عمرو نصیبی گفت: مردی از حضرت عالم علیه السّلام [گویا امام کاظم است]پرسید: ای دانشمند! به من بفرما که کدام عمل نزد خداوند برتر است؟ فرمود: آنچه هیچ عملی جز به سبب آن پذیرفته نیاید. عرض کرد: آن چیست؟ فرمودند: ایمان به خدا، که از جهت درجه بلندترین عمل، از جهت بهره والاترین و از جهت منزلت شریف ترین آن ها است. من عرض کردم برایم از ایمان بفرما. آیا ایمان، گفتار با عمل است یا گفتار بی عمل؟ فرمودند: ایمان، همگی عمل است. و گفتار برخی از آن عمل است. واجبی از سوی خدا است که در کتابش بیان کرده است. نورش آشکار و برهانش استوار است که قرآن به آن گواهی داده، به سویش فرامی خواند. من عرض کردم: آن را برایم وصف کن تا بفهمم. فرمودند: ایمان حالات و درجات و طبقات و جایگاه هایی دارد. برخی از آن ها کامل و به نهایت کمال رسیده است و برخی ناقص و به نهایت کاستی رسیده و ایمان دیگری نیز هست که بسیار پسندیده است. من عرض کردم: آیا ایمان، کامل و بسیار و ناقص دارد؟ فرمودند: بله. عرض کردم: چگونه؟ فرمودند: همانا خداوند پاک و والا، ایمان را به همۀ اعضای فرزندان آدم واجب کرد. آن را بر هر عضوی جداگانه تقسیم کرد. پس برای هر عضوی از اعضا در برابر ایمان وظیفه ای است که غیر از وظیفۀ عضو دیگر است. یکی از اعضاء دل است که انسان با آن می اندیشد و درمی یابد و می فهمد. او فرمانده بدن است که ورودی و خروجی اعضا جز با نظر و فرمان او انجام نمی شود. و دیگر دست ها هستند که برای گرفتن چیزی دراز می شوند و پاها، که انسان با آن راه می رود و شرمگاهش که شهوت از جانب او است و زبانش که قرآن با آن به سخن درآمده، به زیان او گواهی می دهد و چشمانش، که انسان با آن ها می بیند و گوش هایش که با آن ها می شنود. خداوند بر دل چیزی غیر از آنچه بر زبان واجب کرده بود، واجب کرد. و بر زبان جز آنچه بر چشم ها واجب کرده بود و بر چشم ها جز آنچه بر گوش واجب کرده بود

ص :٩5

السّمع و فرض علی السّمع غیر ما فرض علی الیدین و فرض علی الیدین غیر ما فرض علی الرّجلین و فرض علی الرّجلین غیر ما فرض علی الفرج و فرض علی الفرج غیر ما فرض علی الوجه، فأمّا ما فرض علی القلب من الإیمان فالإقرار و المعرفه و التّصدیق و التّسلیم و العقد و الرّضا بأن لا إله إلاّ اللّه وحده، لا شریک له، أحدا، صمدا، لم یتّخذ صاحبه و لا ولدا، و أنّ محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عبده و رسوله.

[١5٢٠]٨-محمّد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن الأشعث بن محمّد، عن محمّد بن حفص بن خارجه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: -و سأله رجل عن قول المرجئه فی الکفر و الإیمان-و قال: إنّهم یحتجّون علینا و یقولون: کما أنّ الکافر عندنا هو الکافر عند اللّه فکذلک نجد المؤمن إذا أقرّ بإیمانه أنّه عند اللّه مؤمن، فقال: -سبحان اللّه-و کیف یستوی هذان؟ و الکفر إقرار من العبد فلا یکلّف بعد إقراره ببیّنه، و الإیمان دعوی لا تجوز إلاّ ببیّنه، و بیّنته عمله و نیّته، فإذا اتّفقا فالعبد عند اللّه مؤمن و الکفر موجود بکلّ جهه من هذه الجهات الثّلاث من نیّه أو قول أو عمل و الأحکام تجری علی القول و العمل، فما أکثر من یشهد له المؤمنون بالإیمان و یجری علیه أحکام المؤمنین و هو عند اللّه کافر و قد أصاب من أجری علیه أحکام المؤمنین بظاهر قوله و عمله.

باب السّبق إلی الإیمان

[١5٢١]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بکر بن صالح، عن القاسم بن برید قال: حدّثنا أبو عمرو الزّبیریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٩6

و بر گوش غیر از آنچه بر دست ها واجب کرده بود، و بر دست ها غیر از آنچه بر پاها واجب کرده بود، و بر پاها غیر از آنچه بر شرمگاه واجب کرده بود، و بر شرمگاه جز آنچه بر چهره واجب کرده بود واجب نمود. ایمانی که بر دل واجب کرد، اقرار و معرفت و باور و تسلیم و استواری است و خشنودی به این که معبودی، جز خداوند یگانۀ بی انباز یکتای بی نیاز و بی یار و فرزند نیست.

و محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-بنده و فرستادۀ او است.

[١5٢٠]٨-محمّد بن حفص خارجه گفت: مردی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ عقیدۀ مرجئه در موضوع کفر و ایمان پرسید و گفت: آنان علیه ما برهان آورده، می گویند: همان طور که کافر در نزد ما، در نزد خداوند هم کافر است، همین طور کسی که به ایمانش اقرار می کند، نزد خداوند مؤمن خواهد بود. من شنیدم که حضرت می فرماید: سبحان اللّه! چگونه این دو برابرند؟ کفر اقراری است که به گواه نیازی ندارد ولی ایمان ادّعایی است که جز با گواه اثر نمی گذارد و آن گواه، عمل و نیّت شخص است. که اگر یکی شدند، بنده نزد خداوند مؤمن است. ولی کفر تنها با یکی از سه جهت نیّت و گفتار و عمل به وجود می آید. و احکام بر گفتار و عمل جاری می شود. چه بسیار کسانی که مؤمنان، به ایمانش گواهی می دهند و احکام مؤمنان درباره اش جاری می شود ولی در نزد خداوند کافر است. اگرچه کسی که احکام مؤمن را به جهت گفتار و عمل ظاهری بر او جاری می کند کار درستی انجام می دهد.

پیش افتادن در ایمان

[١5٢١]١-ابو عمرو زبیری گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا برای

ص :٩٧

قلت له: إنّ للإیمان درجات و منازل، یتفاضل المؤمنون فیها عند اللّه؟ قال:

نعم، قلت: صفه لی رحمک اللّه حتّی أفهمه، قال: إنّ اللّه سبّق بین المؤمنین کما یسبّق بین الخیل یوم الرّهان، ثمّ فضّلهم علی درجاتهم فی السّبق إلیه، فجعل کلّ امرئ منهم علی درجه سبقه، لا ینقصه فیها من حقّه و لا یتقدّم مسبوق سابقا و لا مفضول فاضلا، تفاضل بذلک أوائل هذه الأمّه و أواخرها و لو لم یکن للسّابق إلی الإیمان فضل علی المسبوق إذا للحق آخر هذه الأمّه أوّلها، نعم و لتقدّموهم إذا لم یکن لمن سبق إلی الإیمان الفضل علی من أبطأ عنه و لکن بدرجات الإیمان قدّم اللّه السّابقین و بالإبطاء عن الإیمان أخّر اللّه المقصّرین لأنّا نجد من المؤمنین من الآخرین من هو أکثر عملا من الأوّلین و أکثرهم صلاه و صوما و حجّا و زکاه و جهادا و إنفاقا و لو لم یکن سوابق یفضل بها المؤمنون بعضهم بعضا عند اللّه لکان الآخرون بکثره العمل مقدّمین علی الأوّلین و لکن أبی اللّه عزّ و جلّ أن یدرک آخر درجات الإیمان أوّلها، و یقدّم فیها من أخّر اللّه أو یؤخّر فیها من قدّم اللّه، قلت: أخبرنی عمّا ندب اللّه عزّ و جلّ المؤمنین إلیه من الاستباق إلی الإیمان، فقال: قول اللّه عزّ و جلّ: سٰابِقُوا إِلیٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهٰا کَعَرْضِ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ و قال: اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ أُولٰئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ و قال: وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلْأَوَّلُونَ مِنَ اَلْمُهٰاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصٰارِ وَ اَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسٰانٍ رَضِیَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ فبدأ بالمهاجرین الأوّلین علی درجه سبقهم، ثمّ ثنّی بالأنصار ثمّ ثلّث بالتّابعین لهم بإحسان، فوضع کلّ قوم علی قدر درجاتهم و منازلهم عنده ثمّ ذکر ما فضّل اللّه عزّ و جلّ به أولیاءه بعضهم علی بعض، فقال

ص :٩٨

ایمان درجات و جایگاه هایی است که مؤمنان براساس آن در نزد خداوند از هم پیش افتند؟ فرمودند: بله. عرض کردم: خدا شما را رحمت کند! این را برایم توضیح بدهید تا بفهمم. فرمودند: همانا خداوند میان مؤمنان مسابقه گذاشت- چنان که در روز اسب دوانی میان اسبان مسابقه گذاشته می شود-سپس آنان را بر اساس درجۀ پیش افتادن به سوی خودش، فضیلت داد. پس هر انسانی را بنابر پیشی اش درجه داد و حقّش را از آن درجه نکاست. تا نه هیچ پسینی بر پیشین جلو افتد و نه هیچ کم فضیلتی بر فضیلت مند. از این جهت پیشینیان و پسینیان این امّت بر یکدیگر برتری یافتند. و اگر پیشتاز به سوی ایمان، از عقب افتادۀ در ایمان، برتر نبود، اوّل و آخر این امّت یکی می شد. بلکه اگر برای پیش افتادۀ در ایمان، فضیلتی بر کوتاهی کرده نبود، آن کس که در آخر آمده، از اوّلی پیش می افتاد. ولی خداوند به سبب درجات ایمان، پیش افتادگان را مقدّم کرد و کوتاهی کنندگان را عقب انداخت؛ زیرا از میان پسینیان، مؤمنانی هستند که کردارشان بیشتر از پیشینیان است. نماز و روزه و حجّ و زکات و جهاد و انفاقشان بیشتر از ایشان است. و اگر پیشینه ای نبود که مؤمنان به سبب آن در نزد خداوند پیش افتند، پسینیان با بسیار شدن عملشان بر پیشینیان مقدّم می شدند ولی خدا دوست ندارد که کسی که در آخرین درجات ایمان است، با کسی که در نخستین درجۀ آن است، برابر شود و کسی که خداوند او را عقب انداخته، مقدّم شود و کسی که خداوند او را مقدّم کرده، عقب انداخته شود. من عرض کردم: از آیه هایی که خداوند عزّتمند، مؤمنان به خودش را به پیشی گرفتن در ایمان خوانده است، برایم بفرمایید. فرمودند: این سخن خداوند شکوهمند که فرمود:

(برای آمرزش پروردگار و بهشتی که پهنه اش همچون پهنای آسمان و زمین است بر یکدیگر پیشی بگیرید که آن برای کسانی که به خداوند و فرستادگانش ایمان آورده اند، آماده است.) [حدید (5٧) :٢١] و فرمود: (پیشگامان پیشرو؛ آنان مقرّبان اند.) [واقعه (55) :١٠ و ١١]و فرمود: (و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکویی از آنان پیروی کردند؛ خداوند از آنان و آنان از خداوند خشنودند.) [توبه (٩) :١٠٠]که از مهاجرین نخستین به جهت پیشی شان، آغاز کرده و در جایگاه دوم، انصار و در جایگاه سوم کسانی را که به نیکویی از ایشان پیروی کرده اند، آورده است. هر گروهی را بنا بر درجه و منزلتش، در نزد خود قرار داده است.

ص :٩٩

عزّ و جلّ: تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اَللّٰهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ فوق بعض دَرَجٰاتٍ إلی آخر الآیه، و قال: وَ لَقَدْ فَضَّلْنٰا بَعْضَ اَلنَّبِیِّینَ عَلیٰ بَعْضٍ و قال اُنْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَهُ أَکْبَرُ دَرَجٰاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً و قال: هُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ و قال: اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَی اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجٰاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَهً وَ رَحْمَهً و قال: لاٰ یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ اَلْفَتْحِ وَ قٰاتَلَ أُولٰئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً مِنَ اَلَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قٰاتَلُوا و قال: یَرْفَعِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ و قال: ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ لاٰ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاٰ نَصَبٌ وَ لاٰ مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ اَلْکُفّٰارَ وَ لاٰ یَنٰالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاّٰ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صٰالِحٌ و قال: وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّٰهِ و قال: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ فهذا ذکر درجات الإیمان و منازله عند اللّه عزّ و جلّ.

باب درجات الإیمان

[١5٢٢]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن الحسن بن محبوب، عن عمّار بن أبی الأحوص، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ وضع الإیمان علی سبعه أسهم: علی البرّ و الصّدق و الیقین و الرّضا و الوفاء و العلم و الحلم، ثمّ قسم ذلک بین النّاس، فمن جعل فیه هذه السّبعه الأسهم فهو کامل، محتمل؛ و قسم لبعض النّاس السّهم و لبعض

ص :١٠٠

سپس آنچه را که اولیایش را به سبب آن بر یکدیگر فضیلت داده، بیان کرده و فرموده است: (ما برخی از این فرستادگان را بر برخی دیگر برتری دادیم. از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت. و برخی شان را درجاتی بالا برد.) [بقره (٢) :٢5٣]و فرمود:

(و برخی از پیامبران را به برخی دیگر برتری دادیم.) [اسراء (١٧) :55]و فرمود:

(بنگر که چگونه برخی را به برخی دیگر برتری دادیم و درجات آخرت و برتری هایش بزرگ تر است.) [اسراء (١٧) :٢١]و فرمود: (آنان نزد خداوند درجاتی دارند.) [آل عمران (٣) :١6٣]و فرمود: (و به هر صاحب فضیلتی به اندازۀ فضیلتش می دهد.) [هود (١١) :٣]و فرمود: (کسانی که ایمان آورده، هجرت کردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، نزد خدا بزرگ ترین درجه را دارند.) [توبه (٩) :٢٠]و فرمود: (خدا مجاهدان را بر خانه نشستگان، با پاداشی بزرگ برتری داده است؛ به درجات و آمرزش و رحمتی از خودش.) [نساء (4) :٩5 و ٩6]و فرمود: (کسانی از شما که پیش از فتح انفاق کرد و جنگید، برابر نیستند. آنان از کسانی که پس از فتح انفاق کرده، جنگیدند، درجه شان بزرگ تر است.) [حدید (5٧) :١٠]و فرمود: (خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده اند و کسانی را که به ایشان علم داده شده، درجاتی بالا می برد.) [مجادله (5٨) :١١]و فرمود: (زیرا هیچ تشنگی و گرسنگی ای در راه خدا به ایشان نمی رسد و قدم در جایی که باعث خشم کافران شود، نمی گذارند و به دشمن زیانی نمی رسانند جز این که به سببش عمل صالحی برایشان نوشته می شود.) [توبه (٩) :١٢٠]و فرمود: (و هر خیری را که از پیش برای خودتان می فرستید، نزد خداوند می یابید.) [بقره (٢) :١١٠] و فرمود: (و هرکس به اندازۀ ذرّه ای نیکویی کند آن را می بیند و هرکس هم به اندازۀ ذرّه ای بدی کند آن را می بیند.) [زلزال (٩٩) :٧ و ٨]و این است بیان درجات و منزلت ایمان در نزد خداوند شکوهمند.

درجات ایمان

[١5٢٢]١-عمّار ابو الأحوض از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خدای شکوهمند ایمان را بر هفت بخش نیکی و راستی و یقین و خشنودی و

ص :١٠١

السّهمین و لبعض الثّلاثه حتّی انتهوا إلی سّبعه، ثمّ قال: لا تحملوا علی صاحب السّهم سهمین و لا علی صاحب السّهمین ثلاثه فتبهضوهم، ثمّ قال کذلک حتّی ینتهی إلی سّبعه.

[١5٢٣]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی جمیعا، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم، عن أبی الیقظان، عن یعقوب بن الضّحّاک، عن رجل من أصحابنا سرّاج و کان خادما لأبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

بعثنی أبو عبد اللّه علیه السّلام فی حاجه و هو بالحیره أنا و جماعه من موالیه قال:

فانطلقنا فیها ثمّ رجعنا مغتمّین قال: و کان فراشی فی الحائر الّذی کنّا فیه نزولا، فجئت و أنا بحال فرمیت بنفسی فبینا أنا کذلک إذا أنا بأبی عبد اللّه علیه السّلام قد أقبل قال: فقال: قد أتیناک أو قال: جئناک، فاستویت جالسا و جلس علی صدر فراشی فسألنی عمّا بعثنی له فأخبرته، فحمد اللّه. ثمّ جری ذکر قوم فقلت:

جعلت فداک إنّا نبرأ منهم، إنّهم لا یقولون ما نقول. قال: فقال: یتولّونا و لا یقولون ما تقولون تبرءون منهم؟ قال: قلت: نعم قال: و هو ذا عندنا ما لیس عندکم فینبغی لنا أن نبرأ منکم؟ قال: قلت: لا، -جعلت فداک-قال: و هو ذا عند اللّه ما لیس عندنا أفتراه أطرحنا؟ قال: قلت: لا و اللّه-جعلت فداک-ما نفعل؟ قال: فتولّوهم و لا تبرّءوا منهم، إنّ من المسلمین من له سهم و منهم من له سهمان و منهم من له ثلاثه أسهم، و منهم من له أربعه أسهم، و منهم من له خمسه أسهم، و منهم من له ستّه أسهم، و منهم من له سبعه أسهم، فلیس ینبغی أن یحمل صاحب السّهم علی ما علیه صاحب السّهمین و لا صاحب السّهمین علی ما علیه صاحب الثّلاثه و لا صاحب الثّلاثه علی ما علیه صاحب الأربعه

ص :١٠٢

وفا و دانش و بردباری نهاد. سپس آن را میان مردم قسمت کرد. کسی که همۀ این هفت بخش را در او نهاد، او کمال یافته و دربردارندۀ ایمان است. برای برخی از مردم یک بخش داد و برای برخی دیگر دو بخش و سه بخش تا هفت بخش.

سپس فرمود: (به صاحب یک بخش، دو بخش و به صاحب دو بخش، سه بخش، بار نکنید تا گران بار شوند. و همین طور.)

[١5٢٣]٢-مردی زین ساز از اصحابمان که خادم حضرت صادق علیه السّلام بود، گفته است: حضرت صادق علیه السّلام در حیره، من و گروهی از غلامانش را برای کاری فرستاد. ما رفتیم و هنگام غروب بازگشتیم. من که بسترم در اطراف جایی بود که فرود آمده بودیم، رسیدم و بی حال خود را در بستر انداختم. در این حال بودم که ناگاه حضرت صادق علیه السّلام را دیدم که پیش می آید و می فرماید: ما به نزد تو می آییم.

من راست نشستم و حضرت بر بالای بسترم نشسته، از کاری که مرا به دنبالش فرستاده بود، پرسید. من گزارش دادم. ایشان خدا را سپاس گفت. سپس از مردمی سخن به میان آمد و من گفتم: جانم فدایت! ما از ایشان بیزاری می جوییم. آنان به آنچه ما معتقدیم، معتقد نیستند. حضرت فرمودند: با این که آن ها ما را دوست دارند چون به آنچه شما معتقدید، معتقد نیستند، از ایشان بیزاری می جویید؟ او گوید من عرض کردم: بله. فرمودند: پس چون ما به چیزی معتقدیم که شما معتقد نیستید باید از شما بیزاری بجوییم؟ عرض کردم: نه، جانم فدایت.

فرمودند: و نزد خدا هم چیزی است که نزد ما نیست آیا گمان می کنی او ما را دور می اندازد؟ عرض کردم: نه، به خدا سوگند. جانم به فدایت. پس بفرمایید که چه کنیم؟ فرمودند: آنان را دوست بدارید و بیزاری نجویید. همانا از میان مسلمانان یکی، یک سهم دارد، دیگری دو سهم، یکی دیگر سه سهم و دیگری چهار سهم و دیگری پنج سهم و دیگری شش سهم و دیگری هفت سهم. و سزاوار نیست که بر صاحب یک سهم، تکلیف صاحب دو سهم بار شود و بر صاحب دو سهم، تکلیف صاحب سه سهم و بر صاحب سه سهم تکلیف صاحب چهار سهم و بر

ص :١٠٣

و لا صاحب الأربعه علی ما علیه صاحب الخمسه و لا صاحب الخمسه علی ما علیه صاحب السّتّه و لا صاحب السّتّه علی ما علیه صاحب السّبعه و سأضرب لک مثلا إنّ رجلا کان له جار و کان نصرانیّا فدعاه إلی الإسلام و زیّنه له فأجابه فأتاه سحیرا فقرع علیه الباب فقال له: من هذا؟ قال: أنا فلان قال: و ما حاجتک؟ فقال: توضّأ و البس ثوبیک و مرّ بنا إلی الصّلاه، قال: فتوضّأ و لبس ثوبیه و خرج معه، قال: فصلّیا ما شاء اللّه ثمّ صلّیا الفجر ثمّ مکثا حتّی أصبحا، فقام الّذی کان نصرانیّا یرید منزله، فقال له الرّجل: أین تذهب؟ النّهار قصیر و الّذی بینک و بین الظّهر قلیل؟ قال: فجلس معه إلی أن صلّی الظّهر، ثمّ قال: و ما بین الظّهر و العصر قلیل فاحتبسه حتّی صلّی العصر، قال: ثمّ قام و أراد أن ینصرف إلی منزله فقال له: إنّ هذا آخر النّهار و أقلّ من أوّله فاحتبسه حتّی صلّی المغرب ثمّ أراد أن ینصرف إلی منزله فقال له: إنّما بقیت صلاه واحده قال: فمکث حتّی صلّی العشاء الآخره ثمّ تفرّقا فلمّا کان سحیرا غدا علیه فضرب علیه الباب فقال: من هذا؟ قال: أنا فلان قال: و ما حاجتک؟ قال: توضّأ و البس ثوبیک و اخرج بنا فصلّ: قال: اطلب لهذا الدّین من هو أفرغ منّی و أنا إنسان مسکین و علیّ عیال، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أدخله فی شیء أخرجه منه أو قال: أدخله من مثل ذه و أخرجه من مثل هذا.

باب آخر منه

[١5٢4]١-أحمد بن محمّد، عن الحسن بن موسی، عن أحمد بن عمر، عن یحیی بن أبان، عن شهاب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لو علم النّاس کیف خلق اللّه تبارک و تعالی هذا

ص :١٠4

صاحب چهار سهم، تکلیف صاحب پنج سهم و بر صاحب پنج سهم، تکلیف صاحب شش سهم، و بر صاحب شش سهم، تکلیف صاحب هفت سهم بار شود.

برایت مثالی بزنم. مردی یک همسایۀ نصرانی داشت، او را به اسلام خواند و چنان آراسته خواند که او پذیرفت. آن گاه سحرگاه به خانه اش رفته، در را کوبید. آن مرد گفت: کیست؟ این گفت: منم. او گفت: چه می خواهی؟ گفت: وضو بگیر و لباست را بپوش و با من به نماز بیا. او وضو گرفته، لباسش را پوشید و با او بیرون آمد. آن گاه الی ما شاء اللّه [بسیار]نماز خوانده، سپس نماز صبح گزاردند و ماندند تا صبح طلوع کرد. مرد نصرانی برخاست تا به سوی خانه اش رود که مرد مسلمان به او گفت: کجا می روی؟ روز کوتاه است و عصر، اندک. پس او را تا نماز عصر نگاه داشت. سپس مرد نصرانی برخاست و آهنگ خانه کرد، مرد گفت: اینک پایان روز است و چیزی از آن باقی نمانده است. پس او را نگاه داشت تا نماز مغرب را هم بگزارد. سپس چون خواست به خانه اش برود به او گفت:

فقط یک نماز مانده است. و او نشست و نماز عشاء را هم خواند. سپس از هم جدا شدند. چون سحرگاه فردا رسید، مرد مسلمان به خانۀ او رفت و در زد.

نصرانی گفت: کیست؟ این گفت: منم. نصرانی گفت: چه کار داری؟ این گفت:

وضو گرفته، لباست را بپوش و با من برای نماز بیرون بیا. او گفت: برای دینت به دنبال کسی بی کارتر از من برو. من آدمی بیچاره و عیالوارم. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: او آن مرد را هم مسلمان کرد و هم از مسلمانی به در آورد.

فصلی دیگر از درجات ایمان

[١5٢4]١-شهاب گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: اگر مردم می دانستند که خدای پاک و والا این آفریدگان را چگونه آفریده است، هیچ کسی،

ص :١٠5

الخلق لم یلم أحد أحدا، فقلت: أصلحک اللّه فکیف ذاک؟ فقال: إنّ اللّه تبارک و تعالی خلق أجزاء بلغ بها تسعه و أربعین جزءا، ثمّ جعل الأجزاء أعشارا فجعل الجزء عشره أعشار، ثمّ قسمه بین الخلق فجعل فی رجل عشر جزء و فی آخر عشری جزء حتّی بلغ به جزءا تامّا و فی آخر جزءا و عشر جزء و آخر جزءا و عشری جزء و آخر جزءا و ثلاثه أعشار جزء حتّی بلغ به جزءین تامّین، ثمّ بحساب ذلک حتّی بلغ بأرفعهم تسعه و أربعین جزءا فمن لم یجعل فیه إلاّ عشر جزء لم یقدر علی أن یکون مثل صاحب العشرین و کذلک صاحب العشرین لا یکون مثل صاحب الثّلاثه الأعشار و کذلک من تمّ له جزء لا یقدر علی أن یکون مثل صاحب الجزءین و لو علم النّاس أنّ اللّه عزّ و جلّ خلق هذا الخلق علی هذا لم یلم أحد أحدا.

[١5٢5]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن أحمد، عن بعض أصحابه، عن الحسن بن علیّ بن أبی عثمان، عن محمّد بن عثمان، عن محمّد بن حمّاد الخزّار، عن عبد العزیز القراطیسیّ قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا عبد العزیز إنّ الإیمان عشر درجات بمنزله السّلّم یصعد منه مرقاه بعد مرقاه فلا یقولنّ صاحب الاثنین لصاحب الواحد: لست علی شیء، حتّی ینتهی إلی العاشر، فلا تسقط من هو دونک فیسقطک من هو فوقک، و إذا رأیت من هو أسفل منک بدرجه فارفعه إلیک برفق و لا تحملنّ علیه ما لا یطیق فتکسّره فإنّ من کسّر مؤمنا فعلیه جبره.

[١5٢6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن سدیر قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: إنّ المؤمنین علی منازل: منهم علی واحده و منهم

ص :١٠6

دیگری را سرزنش نمی کرد. من عرض کردم: خدا کارت را بسامان کند، آفرینش آفریدگان چگونه بوده است؟ فرمودند: خداوند پاک و والا اجزایی آفرید و به چهل و نه جزء رسید. سپس آن اجزاء را ده تایی کرده، هر جزئی را ده بخش کرده، میان مردم قسمت کرد. پس به مردی یک دهم جزء داد و به دیگری دو دهم تا یک جزء کامل. و به دیگری یک جزء و یک دهم جزء داد و به دیگری یک جزء و دو دهم جزء و به دیگری، یک جزء و سه دهم تا دو جزء کامل. و به همین حساب تا به والاترین شان برسد که چهل و نه جزء است. پس کسی که در او جز یکدهم جزء قرار نداده، مانند صاحب دو دهم جزء توانمند نخواهد بود و همین طور صاحب دو دهم جزء همانند صاحب سه دهم جزء نیست. و همین طور کسی که یک جزء کامل را دارد، همانند صاحب دو جزء کامل، توانمند نیست. و اگر مردم می دانستند که خداوند عزّتمند آفریدگان را چنین آفریده است، هیچ کس، دیگری را سرزنش نمی کرد.

[١5٢5]٢-عبد العزیز قراطیسی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند:

ای عبد العزیز، ایمان، به منزلۀ نردبانی ده پلّه است، که از آن پلّه پلّه بالا می روند.

پس نباید صاحب دو پلّه به صاحب یک پلّه بگوید: تو چیزی نداری. و همین طور کسی که به پلّه دهم می رسد. پس فروتر از خودت را به پایین نیانداز تا فراتر از تو، تو را به پایین نیندازد. و چون کسی را یک درجه پایین تر از خودت دیدی با مهربانی به سوی خودت بکش و آنچه توانش را ندارد بر او تحمیل نکن که او را می شکنی. و همانا هرکس مؤمنی را بشکند، باید خودش او را التیام دهد.

[١5٢6]٣-سدیر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: مؤمنان چند

ص :١٠٧

علی اثنتین و منهم علی ثلاث و منهم علی أربع و منهم علی خمس و منهم علی ستّ و منهم علی سبع فلو ذهبت تحمل علی صاحب الواحده ثنتین لم یقو، و علی صاحب الثّنتین ثلاثا لم یقو، و علی صاحب الثّلاث أربعا لم یقو، و علی صاحب الأربع خمسا لم یقو، و علی صاحب الخمس ستّا لم یقو، و علی صاحب السّتّ سبعا لم یقو، و علی هذه الدّرجات.

[١5٢٧]4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن محمّد بن سنان، عن الصّبّاح بن سیابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أنتم و البراءه یبرأ بعضکم من بعض، إنّ المؤمنین بعضهم أفضل من بعض و بعضهم أکثر صلاه من بعض و بعضهم أنفذ بصرا من بعض و هی الدّرجات.

باب نسبه الإسلام

[١5٢٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا رفعه قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لأنسبنّ الإسلام نسبه لا ینسبه أحد قبلی و لا ینسبه أحد بعدی إلاّ بمثل ذلک إنّ الإسلام هو التّسلیم، و التّسلیم هو الیقین، و الیقین هو التّصدیق، و التّصدیق هو الإقرار، و الإقرار هو العمل، و العمل هو الأداء، إنّ المؤمن لم یأخذ دینه عن رأیه و لکن أتاه من ربّه فأخذه إنّ المؤمن یری یقینه فی عمله و الکافر یری إنکاره فی عمله، فو الّذی نفسی بیده ما عرفوا أمرهم فاعتبروا إنکار الکافرین و المنافقین بأعمالهم الخبیثه.

[١5٢٩]٢-عنه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن مدرک بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٠٨

درجه اند: یکی، یک درجه ای است، دیگری دو درجه ای، سپس سه درجه ای و چهار درجه ای و پنج درجه ای و شش درجه ای و هفت درجه ای. پس اگر بخواهی بر صاحب یک درجه، تکلیف دو درجه ای تحمیل کنی، تاب نمی آورد و اگر بر دو درجه ای، سه درجه تحمیل کنی، تاب نمی آورد و اگر بر سه درجه ای، چهار درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر چهار درجه ای، پنج درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر پنج درجه ای، شش درجه تحمیل کنی، نمی تواند و اگر بر شش درجه ای، هفت درجه تحمیل کنی، نمی تواند. و بدین منوال.

[١5٢٧]4-صبّاح سیابه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: شما را با بیزاری جستن چه کار که برخی تان از برخی دیگر بیزاری می جویید. مؤمنان برخی برتر از برخی دیگرند، برخی شان بسیار نماز می گزارند و برخی بیناترند و این همان درجات مختلف است.

توضیح اسلام

[١5٢٨]١-احمد بن محمّد خالد حدیثی از یکی از اصحابمان که سندش را بالا برده، روایت کرده که حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همانا اسلام را چنان شرح می دهم که کسی پیش و پس از من جز مانند آن شرح ندهد. همانا اسلام، سرسپردن است و سرسپردن همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرار و اقرار همان کردار و کردار همان به جاآوردن است. مؤمن دینش را از رأی خودش نمی گیرد بلکه دین از سوی پروردگار به نزدش می آید و او برمی گیرد.

مؤمن یقین را در کردارش می بیند و کافر انکارش را در کردارش. سوگند به آن که جانم در دست او است، آنان کارشان را نشناختند. پس انکار کافران و منافقان را از اعمال پلیدشان بازشناسید.

[١5٢٩]٢-مدرک عبد الرّحمان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :١٠٩

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الإسلام عریان فلباسه الحیاء و زینته الوقار و مروءته العمل الصّالح و عماده الورع. و لکلّ شیء أساس؛ و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد عن عبد اللّه بن القاسم، عن مدرک بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله.

[١5٣٠]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنیّ، عن أبی جعفر الثّانی علیه السّلام، عن أبیه، عن جدّه صلوات اللّه علیهم قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه خلق الإسلام فجعل له عرصه و جعل له نورا و جعل له حصنا و جعل له ناصرا فأمّا عرصته فالقرآن، و أمّا نوره فالحکمه، و أمّا حصنه فالمعروف، و أمّا أنصاره فأنا و أهل بیتی و شیعتنا، فأحبّوا أهل بیتی و شیعتهم و أنصارهم فإنّه لمّا أسری بی إلی السّماء الدّنیا فنسبنی جبرئیل علیه السّلام لأهل السّماء استودع اللّه حبّی و حبّ أهل بیتی و شیعتهم فی قلوب الملائکه، فهو عندهم ودیعه إلی یوم القیامه ثمّ هبط بی إلی أهل الأرض فنسبنی إلی أهل الأرض فاستودع اللّه عزّ و جلّ حبّی و حبّ أهل بیتی و شیعتهم فی قلوب مؤمنی أمّتی فمؤمنو أمّتی یحفظون ودیعتی فی أهل بیتی إلی یوم القیامه، ألا فلو أنّ الرّجل من أمّتی عبد اللّه عزّ و جلّ عمره أیّام الدّنیا ثمّ لقی اللّه عزّ و جلّ مبغضا لأهل بیتی و شیعتی ما فرّج اللّه صدره إلاّ عن النّفاق.

باب خصال المؤمن

[١5٣١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن عبد الملک بن غالب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١١٠

-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: اسلام، برهنه است و لباسش شرم است. آراستگی اش وقار، مردانگی اش کردار نیک و تکیه گاهش، پرهیزگاری است. برای هرچیز، اساسی است و اساس اسلام، دوستی با ما اهل بیت است.

مانند این حدیث با سند دیگری هم روایت شده است.

[١5٣٠]٣-حضرت عبد العظیم حسنی از حضرت جواد علیه السّلام به نقل از پدر و نیایش از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: همانا خداوند اسلام را آفرید و برایش میدان و نور و دژ و یاوری قرار داد. میدانش قرآن، نورش حکمت، دژش نیکی و یاورانش من و خاندانم و پیروانمان هستیم. پس خاندانم و پیروان و یاورانشان را دوست بدارید؛ چون هنگامی که مرا شبانه به آسمان دنیا بردند و جبرئیل علیه السّلام مرا به آسمانیان شناساند، خداوند دوستی من و دوستی خاندانم و پیروانشان را در دل های فرشتگان به امانت نهاد. و آن تا روز رستاخیز نزدشان امانت می ماند.

سپس جبرئیل مرا به نزد زمینیان فرود آورد و مرا به آنان شناساند و خداوند عزّتمند دوستی من و خاندانم و پیروانشان را در دل مؤمنان امّتم به امانت نهاد.

و مؤمنان امّتم امانت من دربارۀ خاندانم را تا روز رستاخیز نگاه می دارند. بدانید اگر مردی از امّتم در تمام عمرش، خداوند شکوهمند را بندگی کند، ولی در حال دشمنی با خاندانم و پیروانم او را دیدار کند، خداوند دلش را جز برای نفاق نمی گشاید.

خصلت های مؤمن

[١5٣١]١-عبد الملک غالب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای

ص :١١١

ینبغی للمؤمن أن یکون فیه ثمانی خصال: وقورا عند الهزاهز، صبورا عند البلاء، شکورا عند الرّخاء، قانعا بما رزقه اللّه، لا یظلم الأعداء، و لا یتحامل للأصدقاء، بدنه منه فی تعب، و النّاس منه فی راحه، إنّ العلم خلیل المؤمن و الحلم وزیره، و العقل أمیر جنوده، و الرّفق أخوه، و البرّ والده.

[١5٣٢]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه، عن أبیه علیهما السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: الإیمان له أرکان أربعه: التّوکّل علی اللّه، و تفویض الأمر إلی اللّه، و الرّضا بقضاء اللّه، و التّسلیم لأمر اللّه عزّ و جلّ.

[١5٣٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّکم لا تکونون صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفون حتّی تصدّقوا و لا تصدّقون حتّی تسلّموا أبوابا أربعه لا یصلح أوّلها إلاّ ب آخرها، ضلّ أصحاب الثّلاثه و تاهوا تیها بعیدا، إنّ اللّه تبارک و تعالی لا یقبل إلاّ العمل الصّالح، و لا یتقبّل اللّه إلاّ بالوفاء بالشّروط و العهود، و من وفی اللّه بشروطه و استکمل ما وصف فی عهده نال ما عنده و استکمل وعده، إنّ اللّه عزّ و جلّ أخبر العباد بطریق الهدی، و شرع لهم فیها المنار، و أخبرهم کیف یسلکون، فقال: وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدیٰ و قال: إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِینَ فمن اتّقی اللّه عزّ و جلّ فیما أمره لقی اللّه عزّ و جلّ مؤمنا بما جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هیهات هیهات فات قوم و ماتوا قبل أن یهتدوا و ظنّوا أنّهم آمنوا، و أشرکوا من حیث لا یعلمون إنّه من أتی البیوت من أبوابها اهتدی و من أخذ فی غیرها سلک طریق الرّدی وصل اللّه طاعه ولیّ أمره بطاعه رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم

ص :١١٢

مؤمن شایسته است که هشت خصلت را داشته باشد: استواری به گاه سختی، شکیبایی در بلا، سپاسمندی در آسایش، قانع بودن به روزی خدا، ستم نکردن به دشمنان، به سبب دوستان دست به گناه نیالودن، آسودگی مردم از او و رنجش تنش از او. دانش دوست او و بردباری وزیرش و خرد فرمانده سربازانش و مدارا برادرش و نیکی، پدر مؤمن است.

[١5٣٢]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام به نقل از پدرش علیهم السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درودهای خدا بر او-فرمودند: ایمان چهار پایه دارد: تکیه به خدا، سپردن کار به او، خرسندی به قضا و سرسپردگی به فرمانش.

[١5٣٣]٣-عبد الرّحمان ابو لیلی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: شما تا شناخت نیابید نیکوکار نمی گردید و تا تصدیق نکنید شناخت نمی یابید و تا به چهار موضوع سرنسپارید که نخستین آن جز به وسیلۀ آخرین درست نمی شود و برگیرندگان سه موضوع آن به گمراهی افتاده، دور شدند، تصدیق نمی کنید. همانا خدای پاک و والا جز عمل صالح را نمی پذیرد. و آن را جز با وفاداری به شرط و پیمان ها نمی پذیرد. کسی که به شرطهای خداوند وفا کرده، آنچه را در پیمانش گفته شده به تمامی انجام دهد، به آنچه نزد خدا است رسیده، و پاداشش را به تمامی دریافت می کند. همانا خداوند شکوهمند بندگان را به راه های هدایت آگاه ساخته و برایشان در آن راه ها چراغ هایی نهاده و گفته است که چگونه راه را بپیمایند. که فرمود: (و من برای کسی که توبه کرده، ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، بسیار آمرزنده ام.) [طاها (٢٠) :٨٢] و فرمود: (همانا خداوند از پرهیزگاران می پذیرد.) [مائده (5) :٢٧]پس آن که در آنچه فرمان داده شده، از خداوند پرواکند، درحالی به دیدار خداوند عزّتمند می رود که به آنچه حضرت محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-آورده، مؤمن است. دور باد، دور باد. مردمی در گذشته و پیش از آن که هدایت شوند، مردند ولی گمان کردند که ایمان آورده اند. آنان از جایی به شرک افتادند که نمی دانستند.

که هرکس از در به خانه درآید، راه یافته است و آن که راهی جز آن در پیش گیرد، شیوۀ نابودی را پیموده است. خداوند فرمانبرداری از ولیّ امر را به فرمانبرداری از

ص :١١٣

و طاعه رسوله بطاعته فمن ترک طاعه ولاه الأمر لم یطع اللّه و لا رسوله و هو الإقرار بما نزل من عند اللّه، خذوا زینتکم عند کلّ مسجد و التمسوا البیوت الّتی أذن اللّه أن ترفع و یذکر فیها اسمه، فإنّه قد خبّرکم أنّهم رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَهٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللّٰهِ عزّ و جلّ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰهِ وَ إِیتٰاءِ اَلزَّکٰاهِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلْأَبْصٰارُ إنّ اللّه قد استخلص الرّسل لأمره، ثمّ استخلصهم مصدّقین لذلک فی نذره، فقال: وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ تاه من جهل، و اهتدی من أبصر و عقل، إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَی اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَی اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ و کیف یهتدی من لم یبصر؟ و کیف یبصر من لم ینذر؟ اتّبعوا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أقرّوا بما نزل من عند اللّه و اتّبعوا آثار الهدی، فإنّهم علامات الأمانه و التّقی و اعلموا أنّه لو أنکر رجل عیسی ابن مریم علیهما السّلام و أقرّ بمن سواه من الرّسل لم یؤمن، اقتصّوا الطّریق بالتماس المنار، و التمسوا من وراء الحجب الآثار، تستکملوا أمر دینکم و تؤمنوا باللّه ربّکم.

[١5٣4]4-عنه، عن أبیه، عن سلیمان الجعفریّ، عن أبی الحسن الرّضا، عن أبیه علیهما السّلام قال:

رفع إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قوم فی بعض غزواته فقال: من القوم؟ فقالوا:

مؤمنون یا رسول اللّه، قال: و ما بلغ من إیمانکم؟ قالوا: الصّبر عند البلاء، و الشّکر عند الرّخاء، و الرّضا بالقضاء، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حلماء علماء کادوا من الفقه أن یکونوا أنبیاء، إن کنتم کما تصفون فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتّقوا اللّه الّذی إلیه ترجعون.

ص :١١4

رسولش پیوست و فرمانبرداری از رسول را به فرمانبرداری خودش. پس کسی که فرمانبرداری والیان امرش را وارهد، نه از خداوند و نه از رسولش اطاعت نکرده است. و این همان اقرار به چیزی است که از نزد خدا نازل شده است: (در مساجد خود را بیارایید.) [اعراف (٧) :٣١]و از خانه هایی بجویید که خداوند اجازه داده نامش در آن ها بالا رود و یاد شود. و خداوند به شما نمایاند که آنان: (مردانی هستند که تجارت و دادوستد، آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند. آنان از روزی می ترسند که دل ها و چشم ها در آن پریشان می شود.) [نور (٢4) :

٣٧]همانا خداوند فرستادگان را برای فرمانش برگزید و سپس برای تصدیق آن فرمان دربارۀ بیم دهندگان هم ایشان را برگزید و فرمود: (هیچ امّتی نیست که بیم دهنده ای در میانشان نباشد.) [فاطر (٣5) :٢4]هرکس نادان بود، گمراه شد و هر کس چشم بازکرد و اندیشید، راه یافت. همانا خداوند عزّتمند می فرماید: (همانا چشم ها کور نمی شوند ولی دل هایی که در سینه اند کور می گردند.) [حج (٢٢) :46] و چگونه کسی که نمی بیند، راه بیابد؟ و چگونه ببیند کسی که بیم ندارد؟ از رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-پیروی کنید و به آنچه از نزد خداوند نازل شده، اقرار نمایید و از نشانه های هدایت دنباله روی کنید که آنان نشانه های راستی و پرهیزگاری اند. و بدانید که اگر مردی عیسای مریم علیهما السّلام را انکار کند و به فرستادگان دیگر اقرار کند، ایمان نیاورده است. راه را به جست وجوی چراغ ها بپیمایید و نشانه ها را از پشت پرده ها بجویید تا دینتان را کامل کرده، به خداوند و پروردگارتان ایمان آرید.

[١5٣4]4-سلیمان جعفری از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در یکی از جنگ ها نزد پیامبر گرامی گروهی را تمجید کردند. ایشان فرمود: آنان چه کسانی هستند؟ گفتند: ای رسول خدا، مؤمنانی هستند. فرمودند: ایمانشان چگونه است؟ گفتند: در بلا شکیبا، در آسایش سپاسمند و در قضا خرسندند.

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بردبارانی دانشمندند که به جهت فهمشان نزدیک است از پیامبران شوند. اگر شما چنان که وصف می کنید، هستید، پس ساختمانی را که در آن نمی نشینید، نسازید و چیزی را که نمی خورید، گردنیاورید و از خداوندی که به سویش بازمی گردید، پرواکنید.

ص :١١5

باب

[١5٣5]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن یعقوب السّرّاج، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام و بأسانید مختلفه، عن الأصبغ بن نباته قال:

خطبنا أمیر المؤمنین علیه السّلام فی داره-أو قال فی القصر-و نحن مجتمعون، ثمّ أمر صلوات اللّه علیه فکتب فی کتاب و قرئ علی النّاس، و روی غیره أنّ ابن الکوّاء سأل أمیر المؤمنین علیه السّلام عن صفه الإسلام و الإیمان و الکفر و النّفاق، فقال: أمّا بعد فإنّ اللّه تبارک و تعالی شرع الإسلام و سهّل شرائعه لمن ورده، و أعزّ أرکانه لمن حاربه و جعله عزّا لمن تولاّه و سلما لمن دخله و هدی لمن ائتمّ به و زینه لمن تجلّله و عذرا لمن انتحله و عروه لمن اعتصم به و حبلا لمن استمسک به و برهانا لمن تکلّم به و نورا لمن استضاء به و عونا لمن استغاث به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاجّ به و علما لمن وعاه و حدیثا لمن روی و حکما لمن قضی و حلما لمن جرّب و لباسا لمن تدبّر و فهما لمن تفطّن و یقینا لمن عقل و بصیره لمن عزم و آیه لمن توسّم و عبره لمن اتّعظ و نجاه لمن صدّق و تؤده لمن أصلح و زلفی لمن اقترب و ثقه لمن توکّل و رخاء لمن فوّض و سبقه لمن أحسن و خیرا لمن سارع و جنّه لمن صبر و لباسا لمن اتّقی و ظهیرا لمن رشد و کهفا لمن آمن و أمنه لمن أسلم و رجاء لمن صدق و غنی لمن قنع، فذلک الحقّ، سبیله الهدی و مأثرته المجد و صفته الحسنی فهو أبلج المنهاج مشرق المنار، ذاکی المصباح، رفیع الغایه، یسیر المضمار، جامع

ص :١١6

باب

[١5٣5]١-أصبغ نباته گفت: امیر مؤمنان علیه السّلام در خانه اش-یا در قصر-برای ما که گرد آمده بودیم سخنرانی کرد و سپس فرمان داد تا در نامه ای نوشته شده، بر مردم خوانده شود. و کسی دیگر هم روایت کرده است که پسر گوّاء از امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀ صفت اسلام و ایمان و کفر و نفاق پرسید و حضرت فرمود:

امّا بعد؛ همانا خداوند پاک و والا اسلام را قرار داده، قواعدش را برای کسانی که به آن درآمدند آسان ساخت و پایه هایش را به جهت کسانی که با آن به جنگ برخاستند استوار نمود. و آن برای کسانی که از آن پیروی کردند، عزّت و برای کسی که در آن درآمد سلامتی است، برای کسی که از آن پیروی کرد، هدایت و، برای کسی که آن را لباس خود قرار می دهد، آراستگی است، برای کسی که خود را به آن می آویزد، بهانه و برای کسی که به آن چنگ می زند، دستگیره است، برای کسی که آن را برمی گیرد، طناب و برای کسی که با آن سخن می گوید، برهان است، برای کسی که روشنایی می جوید، نور است و برای کسی که یاری می جوید، کمک، برای کسی که مناظره می کند، گواه است و برای کسی که استدلال می آورد پیروزی است، برای کسی که حفظ می کند، دانش است و برای کسی که روایت می کند، حدیث، برای کسی که داوری می کند، حکم است و برای کسی که تجربه می اندوزد، بردباری است، برای کسی که دوراندیشی می کند، لباس است و برای کسی که درک می کند، فهم، برای کسی که می اندیشد، یقین است و برای کسی که تصمیم می گیرد، بینایی، برای کسی که دقّت می کند، نشانه است و برای کسی که پند می پذیرد، عبرت، برای کسی که تصدیق می کند، نجات است و برای کسی که نیکی می کند، آرامش، برای کسی که تقرّب می جوید، نزدیکی است و برای کسی که توکّل می کند، اطمینان، برای کسی که تفویض می کند، آسودگی است و برای کسی که خوبی می کند، بهره، برای کسی که پیشی می جوید، خیر است و برای کسی که شکیبایی می کند، سپر، برای کسی که پرهیزگاری می کند، لباس است و برای کسی که هدایت می شود، پشتیبان، برای کسی که ایمان می آورد، پناهگاه است و برای کسی که اسلام می آورد، ایمنی، برای کسی که راست می گوید، امیدواری است و برای کسی که قناعت می کند، توانگری است اسلام حقّ است. راهش هدایت، فخرش بزرگی و صفتش نیکویی است. اسلام، شیوه ای روشن و چراغی پرنور است. چراغی تابنده و بلند

ص :١١٧

الحلبه، سریع السّبقه، ألیم النّقمه، کامل العدّه، کریم الفرسان، فالإیمان منهاجه، و الصّالحات مناره و الفقه مصابیحه و الدّنیا مضماره و الموت غایته و القیامه حلبته و الجنّه سبقته و النّار نقمته و التّقوی عدّته و المحسنون فرسانه، فبالإیمان یستدلّ علی الصّالحات و بالصّالحات یعمر الفقه و بالفقه یرهب الموت و بالموت تختم الدّنیا و بالدّنیا تجوز القیامه و بالقیامه تزلف الجنّه و الجنّه حسره أهل النّار و النّار موعظه المتّقین و التّقوی سنخ الإیمان.

باب صفه الإیمان

[١5٣6]١-بالإسناد الأوّل، عن ابن محبوب، عن یعقوب السّرّاج، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

سئل أمیر المؤمنین علیه السّلام عن الإیمان، فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ جعل الإیمان علی أربع دعائم: علی الصّبر و الیقین و العدل و الجهاد، فالصّبر من ذلک علی أربع شعب: علی الشّوق و الإشفاق و الزّهد و التّرقّب، فمن اشتاق إلی الجنّه سلا عن الشّهوات و من أشفق من النّار رجع عن المحرّمات و من زهد فی الدّنیا هانت علیه المصیبات و من راقب الموت سارع إلی الخیرات، و الیقین علی أربع شعب: تبصره الفطنه و تأوّل الحکمه و معرفه العبره و سنّه الأوّلین، فمن أبصر الفطنه عرف الحکمه و من تأوّل الحکمه عرف العبره و من عرف العبره عرف السّنّه و من عرف السّنّه فکأنّما کان مع الأوّلین و اهتدی إلی الّتی هی أقوم و نظر إلی من نجا بما نجا و من هلک بما هلک و إنّما أهلک اللّه من أهلک بمعصیته و أنجی من أنجی بطاعته، و العدل علی أربع شعب: غامض الفهم و غمر العلم و زهره الحکم و روضه الحلم، فمن فهم فسّر جمیع العلم و من علم

ص :١١٨

هدف است، میدانی هموار و گردآورندۀ مسابقه ها است، جایزه اش شتابنده و کیفرش دردناک است، سازوبرگش کامل و سوارانش بزرگ اند. ایمان، راه او است و اعمال نیک مناره اش. درک، چراغ های آن است و دنیا میدانش. مرگ پایان و رستاخیز، مسابقه اش. بهشت جایزه و دوزخ، کیفرش، تقوا، سازوبرگ و نیکوکاران، سوارانش. به وسیلۀ ایمان است که بر اعمال صالح استدلال می شود و با اعمال صالح است که درک و فهم رونق می گیرد و با درک و فهم است که هراس از مرگ می آید و با مرگ است که دنیا به انجام می رسد و با دنیا است که از رستاخیز گذر می کنند و به وسیلۀ قیامت است که به بهشت نزدیک می گردند و بهشت حسرت دوزخیان و دوزخ، اندرز پرهیزگاران و تقوا اساس ایمان است.

صفت ایمان

[١5٣6]١-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی از امیر مؤمنان علیه السّلام دربارۀ ایمان پرسید. حضرت فرمود: خداوند عزّتمند ایمان را بر چهار پایه نهاد: شکیبایی و یقین و دادگری و جهادگری. شکیبایی خود چهار شاخه دارد؛ شکیبایی در اشتیاق و هراس و پارسایی و انتظار. کسی که به بهشت، شوق دارد، هوس ها را کنار می گذارد، کسی که از دوزخ می هراسد از حرام ها بازمی گردد، کسی که در دنیا پارسایی می کند، رنج ها بر او آسان می گردد و کسی که به انتظار مرگ است به سوی نیکی ها شتاب می کند. یقین هم چهار شاخه دارد:

بینایی به زیرکی، رسیدن به حکمت، شناختن عبرت و روش پیشینیان. کسی که به زیرکی بینا شود، حکمت را می شناسد، کسی که به حکمت برسد، عبرت را می شناسد، کسی که عبرت را بشناسد، سنّت و روش را می شناسد و کسی که روش را بشناسد گویا که با پیشینیان بوده است. به آنچه پایدارتر است هدایت می یابد و می بیند که نجات یافته به چه چیزی نجات یافته است و نابود شده به چه چیزی نابود شده است. و همانا خداوند هر که را نابود کرد به سبب نافرمانی اش بود و هر که را نجات داد به سبب فرمانبری اش. و دادگری هم چهار شاخه دارد: درک دشوار، دانش ژرف، روشنی حکم و خرّمی بردباری. کسی که می فهمد، تمام دانش ها

ص :١١٩

عرف شرائع الحکم و من حلم لم یفرّط فی أمره و عاش فی النّاس حمیدا، و الجهاد علی أربع شعب: علی الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر و الصّدق فی المواطن و شنآن الفاسقین فمن أمر بالمعروف شدّ ظهر المؤمن و من نهی عن المنکر أرغم أنف المنافق و أمن کیده و من صدق فی المواطن قضی الّذی علیه و من شنی الفاسقین غضب للّه و من غضب للّه غضب اللّه له، فذلک الإیمان و دعائمه و شعبه.

باب فضل الإیمان علی الإسلام و الیقین علی الإیمان

[١5٣٧]١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا أخا جعف إنّ الإیمان أفضل من الإسلام و إنّ الیقین أفضل من الإیمان و ما من شیء أعزّ من الیقین.

[١5٣٨]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

سمعته یقول: الإیمان فوق الإسلام بدرجه، و التّقوی فوق الإیمان بدرجه، و الیقین فوق التّقوی بدرجه، و ما قسم فی النّاس شیء أقلّ من الیقین.

[١5٣٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن حمران بن أعین قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه فضّل الإیمان علی الإسلام بدرجه کما فضّل الکعبه علی المسجد الحرام.

[١54٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن

ص :١٢٠

را تفسیر می کند، کسی که دانش داشته باشد قاعده های داوری را می شناسد و کسی که بردباری کند در کارش کوتاهی نکرده، در میان مردم، ستوده می زیبد.

و جهاد نیز چهار شاخه دارد: امر به معروف، نهی از منکر، راستی در همه جا و دشمنی با فاسقان. کسی که امر به معروف می کند پشت مؤمنان را استوار می کند، کسی که نهی از منکر می کند، بینی منافق را به خاک می مالد و از نیرنگش در امان می ماند، کسی که در همه جا راستگو است آنچه را بر او واجب بوده، ادا می کند و کسی که با فاسقان دشمنی می کند، برای خدا خشمگین می شود. و کسی که برای خدا خشمگین شود خداوند هم برای او خشمگین می شود. این است ایمان و ریشه و شاخه هایش.

برتری ایمان بر اسلام و برتری یقین بر ایمان

[١5٣٧]١-جابر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای برادر جعفی، همانا ایمان برتر از اسلام و یقین برتر از ایمان است و هیچ چیز گرامی تر از یقین نیست.

[١5٣٨]٢-وشّاء گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید: ایمان یک درجه فرازتر از اسلام است و پرهیزگاری یک درجه فرازتر از ایمان و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری. و هیچ چیزی اندک تر از یقین میان مردم تقسیم نشده است.

[١5٣٩]٣-حمران أعین گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند ایمان را یک درجه بر اسلام برتری داده است آنسان که کعبه را بر مسجد الحرام برتری داد.

[١54٠]4-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: ای ابو محمّد،

ص :١٢١

هارون بن الجهم أو غیره، عن عمر بن أبان الکلبیّ، عن عبد الحمید الواسطیّ، عن أبی بصیر قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا أبا محمّد الإسلام درجه، قال: قلت: نعم قال: و الإیمان علی الإسلام درجه، قال: قلت: نعم قال: و التّقوی علی الإیمان درجه، قال: قلت: نعم قال: و الیقین علی التّقوی درجه، قال: قلت: نعم قال: فما أوتی النّاس أقلّ من الیقین، و إنّما تمسّکتم بأدنی الإسلام فإیّاکم أن ینفلت من أیدیکم.

[١54١]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس قال:

سألت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام عن الإیمان و الإسلام فقال: قال أبو جعفر علیه السّلام:

إنّما هو الإسلام؛ و الإیمان فوقه بدرجه و التّقوی فوق الإیمان بدرجه و الیقین فوق التّقوی بدرجه و لم یقسم بین النّاس شیء أقلّ من الیقین، قال: قلت: فأیّ شیء الیقین؟ قال: التّوکّل علی اللّه و التّسلیم للّه و الرّضا بقضاء اللّه و التّفویض إلی اللّه قلت: فما تفسیر ذلک؟ قال: هکذا قال أبو جعفر علیه السّلام.

[١54٢]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن الرّضا علیه السّلام قال:

الإیمان فوق الإسلام بدرجه، و التّقوی فوق الإیمان بدرجه، و الیقین فوق التّقوی بدرجه، و لم یقسم بین العباد شیء أقلّ من الیقین.

باب حقیقه الإیمان و الیقین

[١54٣]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن محمّد بن عذافر، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :١٢٢

آیا اسلام یک درجه دارد؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و ایمان یک درجه فرازتر از اسلام است؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و پرهیزگاری یک درجه فرازتر از ایمان است؟ عرض کردم: بله. فرمودند: و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری است؟ من عرض کردم: بله. فرمودند: و هیچ چیزی اندک تر از یقین به مردم داده نشده است. همانا شما به فروترین اسلام چنگ زده اید، مبادا ناگهان از دستتان بپرد.

[١54١]5-یونس گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام دربارۀ ایمان و اسلام پرسیدم.

فرمودند: حضرت باقر علیه السّلام فرموده اند: همانا در آغاز، اسلام است. و ایمان یک درجه بالای آن است. و پرهیزگاری یک درجه فرای ایمان است و یقین یک درجه فرازتر از پرهیزگاری است. و هیچ چیزی اندک تر از یقین میان مردم تقسیم نشده است. من عرض کردم: یقین چه چیزی است؟ فرمودند: تکیه به خدا، گردن نهادن بر [فرمان]او، خرسندی به قضای او و سپردن کارها به او. من عرض کردم:

تفسیر آن این است؟ فرمودند: حضرت باقر علیه السّلام چنین فرموده است.

[١54٢]6-احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ایمان یک درجه فرای اسلام است و پرهیزگاری یک درجه فرای ایمان و یقین یک درجه فرای پرهیزگاری است. و در میان مردم هیچ چیزی اندک تر از یقین تقسیم نشده است.

حقیقت ایمان و یقین

[١54٣]١-عذافر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود

ص :١٢٣

بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی بعض أسفاره إذ لقیه رکب فقالوا: السّلام علیک یا رسول اللّه، فقال: ما أنتم؟ فقالوا: نحن مؤمنون یا رسول اللّه، قال: فما حقیقه إیمانکم؟ قالوا: الرّضا بقضاء اللّه و التّفویض إلی اللّه و التّسلیم لأمر اللّه، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: علماء حکماء کادوا أن یکونوا من الحکمه أنبیاء، فإن کنتم صادقین فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتّقوا اللّه الّذی إلیه ترجعون.

[١544]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی محمّد الوابشیّ و إبراهیم بن مهزم، عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صلّی بالنّاس الصّبح، فنظر إلی شابّ فی المسجد و هو یخفق و یهوی برأسه، مصفرّا لونه، قد نحف جسمه و غارت عیناه فی رأسه، فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: کیف أصبحت یا فلان؟ قال:

أصبحت یا رسول اللّه موقنا، فعجب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من قوله و قال: إنّ لکلّ یقین حقیقه فما حقیقه یقینک؟ فقال: إنّ یقینی یا رسول اللّه هو الّذی أحزننی و أسهر لیلی و أظمأ هواجری فعزفت نفسی عن الدّنیا و ما فیها حتّی کأنّی أنظر إلی عرش ربّی و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلک و أنا فیهم و کأنّی أنظر إلی أهل الجنّه، یتنعّمون فی الجنّه و یتعارفون و علی الأرائک متّکئون و کأنّی أنظر إلی أهل النّار و هم فیها معذّبون مصطرخون و کأنّی الآن أسمع زفیر النّار یدور فی مسامعی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأصحابه: هذا عبد نوّر اللّه قلبه بالإیمان، ثمّ قال له: الزم ما أنت علیه، فقال الشّابّ: ادع اللّه لی یا رسول اللّه أن أرزق الشّهاده معک، فدعا له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلم یلبث أن خرج فی بعض

ص :١٢4

خدا بر او و بر خاندانش-در یکی از سفرهایش به کاروانی برخورد. آنان گفتند:

سلام بر تو ای رسول خدا. حضرت فرمود: شما کیستید؟ گفتند: ما ایمان آورندگانیم ای رسول خدا. فرمودند: حقیقت ایمان شما چیست؟ آنان گفتند:

خرسندی به قضای خدا، سپردن کارها به او و گردن نهادن بر فرمانش. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: دانشمندانی حکمت دان که به جهت حکمتشان نزدیک است پیامبر شوند. پس اگر راست می گویید، ساختمانی را که در آن نمی نشینید، نسازید و مالی را که از آن نمی خورید، گرد نیاورید و از خدایی که به سویش بازمی گردید، پرواکنید.

[١544]٢-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-نماز صبح را با مردم گزارد و چشمش در مسجد به جوانی افتاد که چرت می زد و سرش به پایین می افتاد. روی زرد و لاغر و چشم ها گودافتاده. رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به او فرمودند:

فلانی! حالت چطور است؟ او گفت: ای رسول خدا، در حال یقین هستم. رسول خدا از سخن او در شگفت شد و فرمود: برای هر یقینی حقیقتی است، حقیقت یقین تو چیست؟ او گفت: ای رسول خدا، یقین من همان است که مرا اندوهگین، شب زنده دار و تشنۀ در روزهای داغ کرده است. جانم به دنیا و آنچه دارد بی رغبت شده چنان که گمان می کنم وقتی به عرش پروردگارم می نگرم برای حساب آماده شده و آفریدگان برای حساب رسی گردآورده شده اند و من نیز در میانشان هستم و گویا اکنون بهشتیان را می بینم که در بهشت بهره می برند و همدیگر را معرّفی می کنند. و بر پشتی ها تکیه می زنند و گویا دوزخیان را می بینم که در آتش، عذاب می شوند و فریادرس می خواهند. گویا هم اکنون صدای زبانه های آتش را می شنوم و در گوشم چرخ می زند. آن گاه رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-به اصحاب فرمودند: این بنده ای است که خداوند دلش را به ایمان روشن کرده است. سپس به آن جوان فرمود: هماره بر این حال باش. جوان عرض کرد: ای رسول خدا، برایم از خدا بخواه که شهادت با تو را روزی ام کند.

پس رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-برایش دعا کرد. چیزی نگذشت که

ص :١٢5

غزوات النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فاستشهد بعد تسعه نفر و کان هو العاشر.

[١545]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

استقبل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حارثه بن مالک بن النّعمان الأنصاریّ فقال له:

کیف أنت یا حارثه بن مالک؟ فقال: یا رسول اللّه مؤمن حقّا فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لکلّ شیء حقیقه فما حقیقه قولک فقال یا رسول اللّه عزفت نفسی عن الدّنیا فأسهرت لیلی و أظمأت هواجری و کأنّی أنظر إلی عرش ربّی [و]قد وضع للحساب و کأنّی أنظر إلی أهل الجنّه یتزاورون فی الجنّه و کأنّی أسمع عواء أهل النّار فی النّار، فقال له رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: عبد نوّر اللّه قلبه، أبصرت فاثبت، فقال: یا رسول اللّه ادع اللّه لی أن یرزقنی الشّهاده معک، فقال: اللّهمّ ارزق حارثه الشّهاده، فلم یلبث إلاّ أیّاما حتّی بعث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم سریّه فبعثه فیها، فقاتل فقتل تسعه-أو ثمانیه-ثمّ قتل.

و فی روایه القاسم بن برید، عن أبی بصیر قال: استشهد مع جعفر بن أبی طالب بعد تسعه نفر و کان هو العاشر.

[١546]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: إنّ علی کلّ حقّ حقیقه و علی کلّ صواب نورا.

باب التّفکّر

[١54٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢6

در یکی از جنگ های پیامبر گرامی به میدان رفت و پس از نه نفر به شهادت رسید که او نفر دهم بود.

[١545]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-به دیدن حارثه بن مالک بن نعمان انصاری رفت و به او فرمود: ای حارثه، چگونه ای؟ او گفت: ای رسول خدا، به راستی، ایمان آورده ام. رسول خدا به او فرمود: برای هرچیزی حقیقتی است، حقیقت سخن تو چیست؟ عرض کرد: ای رسول خدا، جانم به دنیا بی میل است چندان که شب زنده دار و روزه دار روزهای داغ گشته ام. و گویا به آسمان که می نگرم برای حساب آماده شده است. گویا بهشتیان را می بینم که به زیارت همدیگر می روند.

گویا زوزۀ دوزخیان در آتش را می شنوم. آن گاه رسول خدا به او فرمود: بنده ای که خداوند دلش را روشن کرده است. تو بینا گشته ای، بر آن پایدار باش. او عرض کرد: ای رسول خدا، از خدا بخواه که شهادت با تو را روزی ام کند.

حضرت فرمودند: خدایا شهادت را روزی حارثه کن. چند روزی نگذشت که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-مردمی را به جنگ فرستاد که او هم در میانشان بود. جنگید و نه تن را کشت-یا هشت تن را-و سپس خودش کشته شد. و در روایت دیگری از ابو بصیر است که: او همراه جعفر ابو طالب پس از نه نفر به شهادت رسید و نفر دهم بود.

[١546]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان- درودهای خدا بر او-فرمود: همانا برای هر حقّی، حقیقتی است و بر هر درستی، یک روشنی.

اندیشه

[١54٧]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام

ص :١٢٧

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: نبّه بالتّفکّر قلبک، و جاف عن اللّیل جنبک، و اتّق اللّه ربّک.

[١54٨]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن الحسن الصّیقل قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عمّا یروی النّاس أنّ تفکّر ساعه خیر من قیام لیله، قلت: کیف یتفکّر؟ قال: یمرّ بالخربه أو بالدّار فیقول: أین ساکنوک، أین بانوک، ما [با]لک لا تتکلّمین

[١54٩]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أفضل العباده إدمان التّفکّر فی اللّه و فی قدرته.

[١55٠]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول: لیس العباده کثره الصّلاه و الصّوم، إنّما العباده التّفکّر فی أمر اللّه عزّ و جلّ.

[١55١]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن إسماعیل بن سهل، عن حمّاد، عن ربعیّ قال: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: إنّ التّفکّر یدعو إلی البرّ و العمل به.

باب المکارم

[١55٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الهیثم بن أبی مسروق، عن یزید بن إسحاق شعر، عن الحسین بن عطیّه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٢٨

می فرمود: دلت را با اندیشیدن بیدار کن. پهلویت را از بستر خواب جدا کن و از خداوند و پروردگارت پروا دار.

[١54٨]٢-حسن صیقل گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ آنچه مردم روایت می کردند که اندیشیدن در یک ساعت بهتر از نماز و عبادت یک شب است، پرسیدم و گفتم: آدمی چگونه بنیدیشد؟ فرمودند: از خرابه یا خانه ای بگذرد و بگوید: کجایند ساکنانت، کجایند سازندگانت. چه شده که سخن نمی گویید.

[١54٩]٣-یکی از کسان احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برترین عبادت، پیوسته اندیشی دربارۀ خدا و قدرت او است.

[١55٠]4-معمّر خلاّد گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: عبادت، نماز و روزۀ فراوان نیست.

همانا عبادت، اندیشیدن دربارۀ خداوند عزّتمند است.

[١55١]5-از ربعی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام به نقل از امیر مؤمنان- درود خدا بر او-فرمود: همانا اندیشیدن، به نیکی و انجام آن فرامی خواند.

مکارم

[١55٢]١-حسین عطیّه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مکارم

ص :١٢٩

المکارم عشر فإن استطعت أن تکون فیک فلتکن فإنّها تکون فی الرّجل و لا تکون فی ولده و تکون فی الولد و لا تکون فی أبیه و تکون فی العبد و لا تکون فی الحرّ، قیل: و ما هنّ؟ قال: صدق البأس و صدق اللّسان و أداء الأمانه و صله الرّحم و إقراء الضّیف و إطعام السّائل و المکافأه علی الصّنائع و التّذمّم للجار و التّذمّم للصّاحب و رأسهنّ الحیاء.

[١55٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ رسله بمکارم الأخلاق، فامتحنوا أنفسکم، فإن کانت فیکم فاحمدوا اللّه و اعلموا أنّ ذلک من خیر و إن لا تکن فیکم فاسألوا اللّه و ارغبوا إلیه فیها، قال: فذکر [ها]عشره: الیقین و القناعه و الصّبر و الشّکر و الحلم و حسن الخلق و السّخاء و الغیره و الشّجاعه و المروءه قال: و روی بعضهم بعد هذه الخصال العشره و زاد فیها الصّدق و أداء الأمانه.

[١554]٣-عنه، عن بکر بن صالح، عن جعفر بن محمّد الهاشمیّ، عن إسماعیل بن عبّاد قال: بکر و أظنّنی قد سمعته من إسماعیل، عن عبد اللّه بن بکیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا لنحبّ من کان عاقلا، فهما، فقیها، حلیما، مداریا، صبورا، صدوقا، وفیّا.

إنّ اللّه عزّ و جلّ خصّ الأنبیاء بمکارم الأخلاق، فمن کانت فیه فلیحمد اللّه علی ذلک و من لم تکن فیه فلیتضرّع إلی اللّه عزّ و جلّ و لیسأله إیّاها، قال: قلت:

جعلت فداک و ما هنّ؟ قال: هنّ الورع و القناعه و الصّبر و الشّکر و الحلم و الحیاء و السّخاء و الشّجاعه و الغیره و البرّ و صدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١555]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن

ص :١٣٠

ده چیز است. اگر خواستی آن ها را داشته باشی، به دست می آید. این ها گاهی در شخصی هست و در فرزندش نیست و گاهی در فرزند است و در پدرش نیست.

و گاهی در نوکر هست و در آقا نیست. پرسیدند: این ها چه چیزهایی است؟ فرمودند: هراس راستین، راستی گفتار، امانت پردازی، برقراری پیوند خویشاوندی، پذیرایی از میهمان، غذا دادن به گدا، هواداری از همسایه، هواداری از دوست و فراتر از همه، شرم و حیا.

[١55٣]٢-عبد اللّه مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خدای شکوهمند، فرستادگانش را به بزرگواری های اخلاقی ویژه داشت. شما خودتان را بیازمایید، اگر از آن بزرگواری ها داشتید، خدا را سپاس گفته، بدانید که آن خیر شما است. و اگر چیزی در شما نبود، از خداوند درخواست کرده، در پی اش بروید. آن گاه ده چیز ذکر کرد: یقین، قناعت، شکیبایی، سپاسمندی، بردباری، نیک رفتاری، سخاوت، غیرت، شجاعت و مردانگی، راوی گفته است:

برخی راویان، راستگویی و امانت پردازی را هم به این ده مورد افزوده اند.

[١554]٣-عبد اللّه بکیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما دوست می داریم کسی را که خردمند، فهمیده، بینا، بردبار، مداراگر، شکیبا، راستگو و وفادار باشد. همانا خدای عزّتمند پیامبران را به بزرگواری های اخلاقی ویژه داشته است. هرکس آن ها را داشته باشد باید خدا را به جهت آن سپاس بگوید و هرکس آن ها را نداشت باید به درگاه خداوند شکوهمند زاری کرده، آن ها را از او بخواهد. راوی گفته است: من عرض کردم: جانم فدایت! آن ها چه چیزهایی است؟ فرمودند: آن ها عبارتند از: پرهیزگاری، قناعت، شکیبایی، سپاسمندی، بردباری، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکی، راستگویی و امانت پردازی.

[١555]4-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا

ص :١٣١

محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ ارتضی لکم الإسلام دینا، فأحسنوا صحبته بالسّخاء و حسن الخلق.

[١556]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الإیمان أربعه أرکان: الرّضا بقضاء اللّه و التّوکّل علی اللّه و تفویض الأمر إلی اللّه و التّسلیم لأمر اللّه.

[١55٧]6-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن سنان، عن رجل من بنی هاشم قال:

أربع من کنّ فیه کمل إسلامه و لو کان من قرنه إلی قدمه خطایا لم تنقصه:

الصّدق و الحیاء و حسن الخلق و الشّکر.

[١55٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی حمزه، عن جابر بن عبد اللّه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا أخبرکم بخیر رجالکم؟ قلنا: بلی یا رسول اللّه قال:

إنّ من خیر رجالکم التّقیّ، النّقیّ السّمح الکفّین، النّقیّ الطّرفین، البرّ بوالدیه و لا یلجی عیاله إلی غیره.

باب فضل الیقین

[١55٩]١-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن المثنّی بن الولید، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٣٢

خداوند عزّتمند برای شما اسلام را پسندید. پس با سخاوت و نیک رفتاری اسلام را به خوبی همراهی کنید.

[١556]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند: ایمان بر چهار پایه است: خرسندی به قضای خداوند، تکیه به او، سپردن کارها به او و گردن نهادن بر فرمانش.

[١55٧]6-عبد اللّه سنان از مردی از بنی هاشم [شاید حضرت صادق علیه السّلام است که به جهت تقیّه نام مبارکش آورده نشده است.]روایت کرده که فرمودند: چهار چیز است که در هرکسی باشد اسلامش کامل است و اگر سر تا پایش نیز گناه باشد از اسلامش نمی کاهد: راستی، حیا، نیک رفتاری و سپاسمندی.

[١55٨]٧-جابر عبد اللّه گفته است: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش- فرمود: هان! آیا به شما از بهترین مردمان نگویم؟ ما گفتیم: چرا ای رسول خدا.

فرمودند: از بهترین مردمان در میان شما کسی است که پرهیزگار، پاک، گشاده دست، پاک زبان و پاک دامن، نیکی کننده به پدر و مادر و نسپارندۀ خانواده به دیگران باشد.

برتری یقین

[١55٩]١-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرچیزی

ص :١٣٣

لیس شیء إلاّ و له حدّ، قال: قلت: جعلت فداک فما حدّ التّوکّل؟ قال: الیقین قلت: فما حدّ الیقین؟ قال: ألاّ تخاف مع اللّه شیئا.

[١56٠]٢-عنه، عن معلّی، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام، و محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من صحّه یقین المرء المسلم أن لا یرضی النّاس بسخط اللّه و لا یلومهم علی ما لم یؤته اللّه، فإنّ الرّزق لا یسوقه حرص حریص و لا یردّه کراهیه کاره، و لو أنّ أحدکم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت لأدرکه رزقه کما یدرکه الموت، ثمّ قال: إنّ اللّه بعدله و قسطه جعل الرّوح و الرّاحه فی الیقین و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن فی الشّکّ و السّخط.

[١56١]٣-ابن محبوب، عن هشام بن سالم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ العمل الدّائم القلیل علی الیقین أفضل عند اللّه من العمل الکثیر علی غیر یقین.

[١56٢]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن أبان، عن زراره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام علی المنبر: لا یجد أحد [کم]طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن لیخطئه و ما أخطأه لم یکن لیصیبه.

[١56٣]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه جلس إلی حائط مائل یقضی بین النّاس، فقال بعضهم: لا تقعد تحت هذا الحائط؛ فإنّه معور، فقال أمیر المؤمنین

ص :١٣4

نهایتی دارد. من عرض کردم: نهایت توکّل چیست؟ فرمودند: یقین. عرض کردم:

و نهایت یقین چیست؟ فرمودند: این که با وجود خدا از چیزی نهراسی.

[١56٠]٢-ابو ولاّد حنّاط و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: از درستی یقین مرد مسلمان این است که مردم را با خشمگین نمودن خدا، خشنود نکند و آنان را به جهت آنچه خداوند به ایشان نداده، سرزنش نکند؛ زیرا نه آزمند روزی را پیش می آورد و نه ناخرسندی کسی آن را به عقب می راند. و اگر یکی از شما از روزی اش چنان بگریزد که از مرگ بگریزد در نهایت به او خواهد رسید چنان که مرگ به او می رسد. سپس فرمودند: همانا خداوند به سبب عدل و داد خود، نشاط و آسایش را در یقین و خرسندی، و غم و اندوه را در شکّ و خشم نهاد.

[١56١]٣-هشام سالم گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا کردار پیوستۀ اندک همراه با یقین، نزد خداوند برتر از کردار بسیار بی یقین است.

[١56٢]4-زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-بر منبر فرمودند: هیچ یک از شما طعم ایمان را نمی چشد تا بداند که آنچه به او می رسد چنان نبوده که از او بگذرد و آنچه از او درمی گذرد چنان نبوده که به او برسد.

[١56٣]5-زید شحّام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-برای داوری میان مردم کنار دیوار خمیده ای نشست. یکی از آنان گفت: زیر این دیوار منشین که کج است. حضرت امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمود: مرد را

ص :١٣5

صلوات اللّه علیه: حرس امرأ أجله فلمّا قام سقط الحائط، قال: و کان أمیر المؤمنین علیه السّلام ممّا یفعل، هذا و أشباهه، و هذا الیقین.

[١564]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَمَّا اَلْجِدٰارُ فَکٰانَ لِغُلاٰمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی اَلْمَدِینَهِ وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا فقال: أما إنّه ما کان ذهبا و لا فضّه و إنّما کان أربع کلمات: لا إله إلاّ أنا، من أیقن بالموت لم یضحک سنّه، و من أیقن بالحساب لم یفرح قلبه، و من أیقن بالقدر لم یخش إلاّ اللّه.

[١565]٧-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین علیه السّلام یقول: لا یجد عبد طعم الإیمان حتّی یعلم أنّ ما أصابه لم یکن لیخطئه و أنّ ما أخطأه لم یکن لیصیبه و أنّ الضّارّ النّافع هو اللّه عزّ و جلّ.

[١566]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی حمزه، عن سعید بن قیس الهمدانیّ قال:

نظرت یوما فی الحرب إلی رجل علیه ثوبان فحرّکت فرسی فإذا هو أمیر المؤمنین علیه السّلام فقلت: یا أمیر المؤمنین فی مثل هذا الموضع؟ فقال: نعم یا سعید بن قیس إنّه لیس من عبد إلاّ و له من اللّه حافظ و واقیه معه ملکان یحفظانه من أن یسقط من رأس جبل أو یقع فی بئر، فإذا نزل القضاء خلّیا بینه و بین کلّ شیء.

[١56٧]٩-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن علیّ بن أسباط قال:

سمعت أبا الحسن الرّضا علیه السّلام یقول: کان فی الکنز الّذی قال اللّه عزّ و جلّ:

ص :١٣6

اجلش نگاه می دارد. آن گاه چون برخاست دیوار فروریخت. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: امیر مؤمنان علیه السّلام از این کارها بسیار داشت. و یقین همین است.

[١564]6-صفوان شتربان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (و امّا دیوار برای دو پسر یتیم آن شهر بود که زیرش گنجی داشتند.) [کهف (١٨) :٨٢]فرمودند: هان! که آن زر و سیم نبود و چهار کلمه بود:

هیچ خدایی جز من نیست، کسی که به مرگ یقین دارد در خنده، دندانش دیده نمی شود، کسی که به حساب رسی یقین دارد، به دل شاد نمی شود و کسی که به تقدیر یقین دارد جز از خدا نمی هراسد.

[١565]٧-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمود: بنده طعم ایمان را نمی چشد تا بداند که آنچه به او می رسد چنان نبوده که از او درگذرد و آنچه از او درمی گذرد چنان نبوده که به او برسد و همانا کسی که سود و زیان رسان است، خدا است.

[١566]٨-سعید بن قیس همدانی گفته است: روزی در جنگ، مردی را دیدم که تنها دو جامه، به تن کرده بود. با اسب به سویش رفتم و دیدم که امیر مؤمنان علیه السّلام است. عرض کردم: ای امیر مؤمنان در چنین احوالی با این لباس؟ فرمودند: آری، ای سعید قیس! همانا برای هر بنده ای از سوی خداوند نگاهبان و نگهدارنده ای است. دو فرشته که او را از فروافتادن از سر کوه یا فروافتادن در چاه نگاه می دارند. ولی وقتی قضا نازل شود میان او و چیزهای دیگر را وامی گذارند.

[١56٧]٩-علی أسباط گفته است: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: در گنجی

ص :١٣٧

وَ کٰانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمٰا کان فیه بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ عجبت لمن أیقن بالموت کیف یفرح و عجبت لمن أیقن بالقدر کیف یحزن و عجبت لمن رأی الدّنیا و تقلّبها بأهلها کیف یرکن إلیها؟ و ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لا یتّهم اللّه فی قضائه و لا یستنبطئه فی رزقه، فقلت: جعلت فداک أرید أن أکتبه قال:

فضرب و اللّه یده إلی الدّواه لیضعها بین یدیّ، فتناولت یده، فقبّلتها و أخذت الدّواه فکتبته.

[١56٨]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن عبد الرّحمن العرزمیّ، عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان قنبر غلام علیّ یحبّ علیّا علیه السّلام حبّا شدیدا فإذا خرج علیّ صلوات اللّه علیه خرج علی أثره بالسّیف، فرآه ذات لیله فقال: یا قنبر ما لک؟ فقال: جئت لأمشی خلفک یا أمیر المؤمنین قال: ویحک أ من أهل السّماء تحرسنی أو من أهل الأرض؟ ! فقال: لا، بل من أهل الأرض، فقال: إنّ أهل الأرض لا یستطیعون لی شیئا إلاّ بإذن اللّه من السّماء فارجع، فرجع.

[١56٩]١١-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عمّن ذکره قال:

قیل للرّضا علیه السّلام: إنّک تتکلّم بهذا الکلام و السّیف یقطر دما؟ فقال: إنّ للّه وادیا من ذهب، حماه بأضعف خلقه النّمل، فلو رامه البخاتیّ لم تصل إلیه.

باب الرّضا بالقضاء

[١5٧٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن صالح، عن بعض أشیاخ بنی النّجاشیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

رأس طاعه اللّه الصّبر و الرّضا عن اللّه فیما أحبّ العبد أو کره و لا یرضی

ص :١٣٨

که خداوند عزّتمند فرمود: «و زیر آن گنجی داشتند» . چنین نوشته بود: به نام خداوند رحمت گر مهربان. از کسی که به مرگ یقین دارد در شگفتم که چگونه شادی می کند. و از کسی که به تقدیر یقین دارد در شگفتم که چگونه غم می خورد و از کسی که دنیا و ناپایداری اش برای اهلش را دیده در شگفتم که چگونه به آن تکیه می کند؟ و برای کسی که عقلی از سوی خداوند دارد سزاوار است که خداوند را در قضایش متّهم نکند و در روزی دادن به کندی نسبتش ندهد. من عرض کردم: جانم فدایت می خواهم این را بنویسم. به خدا سوگند ایشان دستش را به سوی دوات برد تا به من بدهد که من دستشان را گرفته، بوسیدم و دوات را برداشته، آن را نوشتم.

[١56٨]١٠-عبد الرحمان عرزمی به نقل از پدرش از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: قنبر غلام علی علیه السّلام ایشان را بسیار دوست می داشت. و چون علی-درود خدا بر او-بیرون می رفت او با شمشیر به دنبالش می رفت. شبی حضرت او را دید و فرمود: قنبر چه شده است؟ او عرض کرد: آمدم تا پشت سر شما راه بروم. حضرت فرمودند: وای بر تو آیا تو مرا از اهل آسمان نگاه می داری یا از اهل زمین؟ او عرض کرد: از اهل آسمان نه بلکه از اهل زمین. حضرت فرمودند: اهل زمین جز به اذن خدای آسمان با من کاری نمی توانند کرد، بازگرد.

و او بازگشت.

[١56٩]١١-یونس از کسی که نامش را برده، روایت کرده که به حضرت رضا علیه السّلام گفتند: درحالی که از شمشیرها خون می چکد شما چنین سخنی می گویید؟ حضرت فرمودند: خداوند دره ای از زر دارد که از آن با ناتوان ترین آفریدگانش، مورچه نگاهداری می کند و اگر شتر خراسانی هم به سویش بدود به آن نمی رسد.

خشنودی به قضا

[١5٧٠]١-یکی از بزرگان بنی نجاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در رأس فرمانبری از خداوند، شکیبایی و خشنودی از خداوند است.

ص :١٣٩

عبد عن اللّه فیما أحبّ أو کره إلاّ کان خیرا له فیما أحبّ أو کره.

[١5٧١]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن لیث المرادیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ أعلم النّاس باللّه أرضاهم بقضاء اللّه عزّ و جلّ.

[١5٧٢]٣-عنه، عن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیه السّلام قال:

الصّبر و الرّضا عن اللّه رأس طاعه اللّه و من صبر و رضی عن اللّه فیما قضی علیه فیما أحبّ أو کره لم یقض اللّه عزّ و جلّ له فیما أحبّ أو کره إلاّ ما هو خیر له.

[١5٧٣]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن داود الرّقّیّ، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: «إنّ من عبادی المؤمنین عبادا لا یصلح لهم أمر دینهم إلاّ بالغنی و السّعه و الصّحّه فی البدن فأبلوهم بالغنی و السّعه و صحّه البدن فیصلح علیهم أمر دینهم، و إنّ من عبادی المؤمنین لعبادا لا یصلح لهم أمر دینهم إلاّ بالفاقه و المسکنه و السّقم فی أبدانهم فأبلوهم بالفاقه و المسکنه و السّقم، فیصلح علیهم أمر دینهم و أنا أعلم بما یصلح علیه أمر دین عبادی المؤمنین، و إنّ من عبادی المؤمنین لمن یجتهد فی عبادتی فیقوم من رقاده و لذیذ و ساده فیتهجّد لی اللّیالی فیتعب نفسه فی عبادتی فأضربه بالنّعاس اللّیله و اللّیلتین نظرا منّی له و إبقاء علیه، فینام حتّی یصبح فیقوم و هو ماقت لنفسه زارئ علیها و لو أخلّی بینه و بین ما یرید من عبادتی لدخله العجب من ذلک فیصیّره العجب إلی الفتنه بأعماله فیأتیه من ذلک ما فیه هلاکه لعجبه بأعماله و رضاه عن نفسه حتّی یظنّ أنّه قد فاق العابدین و جاز

ص :١4٠

در هر کاری، چه بنده آن را دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد. و هیچ بنده ای در آنچه دوست می دارد یا دوست نمی دارد از خدا خرسند نمی شود مگر این که خیری برایش به همراه می آورد.

[١5٧١]٢-لیث مرادی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: داناترین مردم به خداوند خشنودترین شان به قضای آن عزّتمند است.

[١5٧٢]٣-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی و خرسندی از خداوند در رأس فرمانبری از خداوند است. و کسی که در آنچه خداوند بر او حکم کرده، شکیبایی کند و از او خرسند باشد، چه برایش خوش باشد و چه ناخوش، خداوند عزّتمند برای او جز آنچه خیر است حکم نمی کند.

[١5٧٣]4-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خدای شکوهمند فرموده است: همانا از میان بندگان مؤمن ام بنده ای است که کار دینش جز با توانگری و گشادگی روزی و تندرستی بدن درست نمی شود. پس من او را به توانگری و گشادگی روزی و تندرستی بدن دچار می کنم تا کار دینش درست شود. و دیگر از بندگان مؤمنم بنده ای است که کار دینش جز با نداری و بیچارگی و بیماری در بدنش درست نمی شود پس او را به نداری و بیچارگی و بیماری دچار می کنم تا کار دینش درست گردد. و من به آنچه کار دین بندگانم به سببش درست می شود داناترم. از بندگانم مؤمنم یکی در عبادتم می کوشد، از خواب و بالش لذّت بخش خود جدا شده، شب را به خاطر من زنده می کند و خودش را در عبادت من خسته می کند.

من یک شب و دو شب به جهت گوشۀ چشمی که به او دارم و برای ماندنش در این حال او را به چرت می اندازم. او می خوابد و صبحگاه برمی خیزد درحالی که از خودش ناراحت است و آن را سرزنش می کند. ولی اگر میان او و عبادتم را باز بگذارم، غروری به او دست می دهد که به فتنۀ در اعمالش کشیده می شود. و به جهت همین غرور در اعمال و خرسندی از خود-چنان که می پندارد او بالاتر از همۀ عبادتگران است و در عبادت کوتاهی نمی کند-به سوی هلاکت می رود.

ص :١4١

فی عبادته حدّ التّقصیر، فیتباعد منّی عند ذلک و هو یظنّ أنّه یتقرّب إلیّ، فلا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملونها لثوابی فإنّهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم و أفنوا أعمارهم فی عبادتی کانوا مقصّرین غیر بالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی و النّعیم فی جنّاتی و رفیع درجاتی العلی فی جواری و لکن فبرحمتی فلیثقوا و بفضلی فلیفرحوا و إلی حسن الظّنّ بی فلیطمئنّوا، فإنّ رحمتی عند ذلک تدارکهم، و منّی یبلّغهم رضوانی، و مغفرتی تلبسهم عفوی، فإنّی أنا اللّه الرّحمن الرّحیم و بذلک تسمّیت.

[١5٧4]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن صفوان الجمّال، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لا یستبطئه فی رزقه و لا یتّهمه فی قضائه.

[١5٧5]6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل، عن علیّ بن النّعمان، عن عمرو بن نهیک بیّاع الهرویّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه عزّ و جلّ: عبدی المؤمن لا أصرفه فی شیء إلاّ جعلته خیرا له، فلیرض بقضائی و لیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی أکتبه یا محمّد من الصّدّیقین عندی.

[١5٧6]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن داود بن فرقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:

أنّ فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی بن عمران علیه السّلام: یا موسی بن عمران ما خلقت خلقا أحبّ إلیّ من عبدی المؤمن فإنّی إنّما أبتلیه لما هو خیر له و أعافیه لما هو خیر له و أزوی عنه ما هو شرّ له لما هو خیر له و أنا أعلم بما یصلح علیه عبدی فلیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی و لیرض بقضائی؛ أکتبه فی

ص :١4٢

از من دور می شود ولی می پندارد که نزدیک شده است. پس عمل کنندگان نباید به عمل هایی که به خاطر پاداشم انجام می دهند تکیه کنند؛ چون آنان هرچه بکوشند و خودشان را خسته کنند و عمرشان را در عبادت من بگذارند، باز کوتاهی کرده اند و در آنچه از من می خواهند، از بزرگواری و نعمت های بهشتم و درجات والا در کنارم به نهایت عبادتم نمی رسند. بلکه باید به رحمتم اطمینان کرده، به احسانم شاد شوند و با حسن ظنّ به من آرام گردند. تا رحمتم به دنبالشان برود و احسانم به بهشت رساند و آمرزشم جامۀ عفوم را به ایشان بپوشاند. که منم خداوند رحمتگر مهربان و به آن نامیده شده ام.

[١5٧4]5-صفوان شتربان از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: برای کسی که عقلی از خدا دارد سزاوار است که او را در روزی دادن، به کندی نسبت نداده، در قضا متّهمش نکند.

[١5٧5]6-عمرو نهیک فروشندۀ هراتی روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: خداوند شکوهمند فرموده است: بندۀ مؤمنم را دربارۀ کاری نمی گردانم جز این که آن را برایش خیر قرار دهم. پس باید به قضایم خرسند، به بلایم شکیبا و به نعمت هایم سپاسمند باشد تا ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]او را از صدّیقان درگاهم بنویسم.

[١5٧6]٧-داود فرقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند عزّتمند به موسای عمران وحی کرده چنین آمده است: ای موسای عمران من هیچ آفریده ای دوست داشتنی تر از بندۀ مؤمنم نیافریده ام. من او را به آنچه خیر او است دچار می کنم و به آنچه برایش خیر است عافیت اش می دهم و آنچه را برایش بد است به جهت خیرش از او دور می کنم و من به آنچه برای بنده ام شایسته است داناترم. پس او باید بر بلایم شکیبا، بر نعمت هایم سپاسمند و به قضایم خرسند باشد تا چون برای

ص :١4٣

الصّدّیقین عندی إذا عمل برضائی و أطاع أمری.

[١5٧٧]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن فضیل بن عثمان، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

عجبت للمرء المسلم لا یقضی اللّه عزّ و جلّ له قضاء إلاّ کان خیرا له و إن قرّض بالمقاریض کان خیرا له و إن ملک مشارق الأرض و مغاربها کان خیرا له.

[١5٧٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن سنان، عن صالح بن عقبه، عن عبد اللّه بن محمّد الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أحقّ خلق اللّه أن یسلّم لما قضی اللّه عزّ و جلّ من عرف اللّه عزّ و جلّ و من رضی بالقضاء أتی علیه القضاء و عظّم اللّه أجره؛ و من سخط القضاء مضی علیه القضاء و أحبط اللّه أجره.

[١5٧٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن علیّ بن هاشم بن البرید، عن أبیه قال:

قال [لی]علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما: الزّهد عشره أجزاء؛ أعلی درجه الزّهد أدنی درجه الورع؛ و أعلی درجه الورع أدنی درجه الیقین؛ و أعلی درجه الیقین أدنی درجه الرّضا.

[١5٨٠]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن أسباط، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لقی الحسن بن علیّ علیهما السّلام عبد اللّه بن جعفر فقال: یا عبد اللّه کیف یکون المؤمن مؤمنا و هو یسخط قسمه و یحقّر منزلته و الحاکم علیه اللّه و أنا الضّامن لمن لم یهجس فی قلبه إلاّ الرّضا أن یدعو اللّه فیستجاب له.

[١5٨١]١٢-عنه، عن أبیه، عن ابن سنان، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١44

خرسندی من عمل کرد و از فرمانم اطاعت کرد او را از صدّیقان درگاهم بنویسم.

[١5٧٧]٨-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از مرد مسلمان درشگفتم که خداوند شکوهمند قضایی بر او حکم نمی کند مگر این که خیرش باشد. و اگر با قیچی ها او را پاره پاره کنند برای خیر او است و اگر صاحب مشرق و مغرب زمین هم شود برای خیر او است.

[١5٧٨]٩-عبد اللّه بن محمّد جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سزاوارترین آفریدۀ خداوند برای تسلیم شدن به قضای آن عزّتمند کسی است که او را بشناسد و کسی که به قضا خرسند باشد، آن قضا بر او اجرا شده، خداوند پاداشش را بزرگ می سازد. و کسی که از قضا خشمگین باشد، آن قضا بر او می گذرد و خداوند پاداشش را تباه می سازد.

[١5٧٩]١٠-هاشم برید گفته است: حضرت سجّاد علیه السّلام به من فرمود: زهد ده بخش است، که بالاترین درجه اش، پایین ترین درجۀ پرهیزگاری است و والاترین درجۀ پرهیزگاری، کم ترین درجۀ یقین است و والاترین درجۀ یقین، پست ترین درجۀ رضا.

[١5٨٠]١١-علی اسباط به نقل از کسی که نامش را برده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حضرت حسن مجتبی علیه السّلام به دیدار عبد اللّه جعفر رفت و فرمود: ای عبد اللّه، مؤمن نیست کسی که به قسمت خود ناراضی است و جایگاه خودش را اندک می شمارد درحالی که خداوند بر او چنین حکم رانده است. و من برای کسی که در دلش جز رضا نباشد ضمانت می کنم که از خدا بخواهد و استجابت شود.

[١5٨١]١٢-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: با چه چیزی

ص :١45

قلت له: بأیّ شیء یعلم المؤمن بأنّه مؤمن؟ قال: بالتّسلیم للّه و الرّضا فیما ورد علیه من سرور أو سخط.

[١5٨٢]١٣-عنه، عن أبیه، عن ابن سنان، عن الحسین بن المختار، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لم یکن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول لشیء قد مضی: لو کان غیره.

باب التّفویض إلی اللّه و التّوکّل علیه

[١5٨٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن مفضّل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام ما اعتصم بی عبد من عبادی دون أحد من خلقی، عرفت ذلک من نیّته، ثمّ تکیده السّماوات و الأرض و من فیهنّ إلاّ جعلت له المخرج من بینهنّ، و ما اعتصم عبد من عبادی بأحد من خلقی، عرفت ذلک من نیّته إلاّ قطعت أسباب السّماوات و الأرض من یدیه و أسخت الأرض من تحته و لم أبال بأیّ واد هلک.

[١5٨4]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن محبوب، عن أبی حفص الأعشی، عن عمر [و]بن خالد، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

خرجت حتّی انتهیت إلی هذا الحائط فاتّکأت علیه فإذا رجل علیه ثوبان أبیضان، ینظر فی تجاه وجهی ثمّ قال: یا علیّ بن الحسین ما لی أراک کئیبا حزینا؟ أعلی الدّنیا؟ فرزق اللّه حاضر للبرّ و الفاجر، قلت: ما علی هذا أحزن و إنّه لکما تقول قال: فعلی الآخره؟ فوعد صادق یحکم فیه ملک قاهر-أو قال:

ص :١46

دانسته می شود که کسی مؤمن است؟ فرمودند: با تسلیم شدن برای خدا و خرسندی به آنچه بر او می رسد، چه شادی و چه ناراحتی.

[١5٨٢]١٣-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-دربارۀ چیزی که گذشته بود، نمی فرمود: کاش جز این می شد.

سپردن کارها به او و تکیه بر او

[١5٨٣]١-مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند عزّتمند به داود علیه السّلام چنین وحی کرد: چون یکی از بندگانم بی توجّه به کسی از آفریدگانم به من پناه آورد و من آن را از نیّتش دانستم اگر آسمان ها و زمین و ساکنان آن ها هم بخواهند او را گمراه کنند، من راه رهایی را برایش گشوده می گذارم. ولی وقتی یکی از بندگانم به کسی از آفریدگانم پناه آورد و من آن را از نیّتش بدانم، اسباب آسمان ها و زمین را از دستش بیرون می کشم و زمین را برایش تنگ می کنم و برایم مهم نیست که در کدام دره بمیرد.

[١5٨4]٢-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: روزی از خانه بیرون آمدم و به این دیوار رسیدم و بر آن تکیه کردم. ناگاه مردی با دو جامۀ سپید در بر، به من نگریست و سپس گفت: ای علی حسین چه شده، تو را افسرده و غمگین می بینم؟ اگر بر دنیا غمگینی که روزی خدا برای نیکوکار و بدکار حاضر است. من گفتم: بر آن غمگین نیستم که چنان است که تو می گویی. او گفت: پس اگر بر آخرت غمگینی وعدۀ او راست است و آن پادشاه چیره گر-یا توانا-حکم

ص :١4٧

قادر-قلت: ما علی هذا أحزن و إنّه لکما تقول، فقال: ممّ حزنک؟ قلت: [ممّا] نتخوّف من فتنه ابن الزّبیر و ما فیه النّاس قال: فضحک، ثمّ قال: یا علیّ بن الحسین هل رأیت أحدا دعا اللّه فلم یجبه؟ قلت: لا قال: فهل رأیت أحدا توکّل علی اللّه فلم یکفه؟ قلت: لا قال: فهل رأیت أحدا سأل اللّه فلم یعطه؟ قلت: لا، ثمّ غاب عنّی.

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب مثله.

[١5٨5]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن حسّان، عن عمّه عبد الرّحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الغنی و العزّ یجولان، فإذا ظفرا بموضع التّوکّل أوطنا.

عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن حسّان مثله.

[١5٨6]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما عبد أقبل قبل ما یحبّ اللّه عزّ و جلّ أقبل اللّه قبل ما یحبّ و من اعتصم باللّه عصمه اللّه و من أقبل اللّه قبله و عصمه لم یبال لو سقطت السّماء علی الأرض أو کانت نازله نزلت علی أهل الأرض فشملتهم بلیّه، کان فی حزب اللّه بالتّقوی من کلّ بلیّه، ألیس اللّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ اَلْمُتَّقِینَ فِی مَقٰامٍ أَمِینٍ.

[١5٨٧]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن غیر واحد، عن علیّ بن أسباط، عن أحمد بن عمر الحلاّل، عن علیّ بن سوید، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

ص :١4٨

خواهد داد. من گفتم: بر این نیز غمگین نیستم و آن چنان است که تو می گویی. او گفت: پس اندوهت برای چیست؟ من گفتم: از فتنۀ پسر زبیر و اوضاع مردم می ترسم. او خندید و سپس گفت: ای علی حسین آیا کسی را دیده ای که خدا را بخواند و او پاسخش را ندهد؟ من گفتم: نه. او گفت: و آیا کسی را دیده ای که به خدا تکیه کند و او را کفایت نکند؟ من گفتم: نه. او گفت: و کسی را دیده ای که از خدا چیزی بخواهد و او ندهد؟ گفتم: نه. سپس از دیدگانم پنهان شد. ابن محبوب نیز مانند این را روایت کرده است.

[١5٨5]٣-عبد الرحمان کثیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا توانگری و عزّت در گردشند تا چون به توکّل رسند، جای گیرند.

[١5٨6]4-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر بنده ای به آنچه خداوند عزّتمند دوست می دارد، روی آورد، خداوند به آنچه او دوست دارد رومی کند و هرکس به خدا پناه آورد، خدا او را نگاه می دارد. و کسی که خدا به او روآورده، او را نگاه می دارد. باکی ندارد که آسمان بر زمین فروافتد یا بلایی بر اهل زمین نازل شود. او در حزب خدا نگاه داشته شدۀ از هر بلایی است. مگر خداوند شکوهمند نمی فرماید: (همانا پرهیزگاران در جایگاهی ایمنی بخش اند.) [دخان (44) :5١]

[١5٨٧]5-علی سوید گفته است: از حضرت کاظم علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند

ص :١4٩

سألته عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ فقال:

التّوکّل علی اللّه درجات منها أن تتوکّل علی اللّه فی أمورک کلّها، فما فعل بک کنت عنه راضیا، تعلم أنّه لا یألوک خیرا و فضلا و تعلم أنّ الحکم فی ذلک له، فتوکّل علی اللّه بتفویض ذلک إلیه وثق به فیها و فی غیرها.

[١5٨٨]6-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا: من أعطی الدّعاء أعطی الإجابه، و من أعطی الشّکر أعطی الزّیاده، و من أعطی التّوکّل أعطی الکفایه، ثمّ قال: أتلوت کتاب اللّه عزّ و جلّ: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ! و قال: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ؟ و قال: اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ. ؟

[١5٨٩]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أبی علیّ، عن محمّد بن الحسن، عن الحسین بن راشد، عن الحسین بن علوان قال:

کنّا فی مجلس نطلب فیه العلم و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار فقال لی بعض أصحابنا: من تؤمّل لما قد نزل بک فقلت: فلانا، فقال: إذا و اللّه لا تسعف حاجتک و لا یبلغک أملک و لا تنجح طلبتک، قلت: و ما علّمک رحمک اللّه؟ قال:

إنّ أبا عبد اللّه علیه السّلام حدّثنی أنّه قرأ فی بعض الکتب أنّ اللّه تبارک و تعالی یقول: و عزّتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی لأقطعنّ أمل کلّ مؤمّل [من النّاس]غیری بالیأس و لأکسونّه ثوب المذلّه عند النّاس و لأنحّینّه من قربی و لأبعّدنّه من فضلی أیؤمّل غیری فی الشّدائد و الشّدائد؟ بیدی و یرجو غیری و یقرع بالفکر باب غیری؟ و بیدی مفاتیح الأبواب و هی مغلقه و بابی مفتوح

ص :١5٠

عزّتمند پرسیدم: (و هرکس به خدا تکیه کند، او را بس است.) [طلاق (65) :٣] فرمودند: تکیه به خدا درجاتی دارد، یکی از آن ها این است که در همۀ کارهایت به او تکیه کنی و هرچه با تو بکند تو از خشنود باشی. بدانی که او از خوبی و احسان به تو کوتاهی نمی کند و بدانی که در این جهت، فرمان با او است. پس با سپردن امورت به او، بر خدا تکیه کن. و از همه جهت به او اعتماد داشته باش.

[١5٨٨]6-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به هر کس سه چیز داده شد، از سه چیزش بازنداشتند: کسی که به او دعا داده شده، اجابت هم داده شده است. و کسی که به او سپاسداری داده شده، افزونی هم داده شده است. و کسی که به او توکّل داده شده، کفایت هم داده شده است. سپس فرمودند: آیا کتاب خدای عزّتمند را خوانده ای که: (و هرکس به خدا تکیه کند، او را بس است.) و (اگر سپاس بگویید، برایتان می افزایم.) [ابراهیم (١4) :٧]و (مرا بخوانید تا پاسختان بدهم.) [مؤمن (4٠) :6٠]

[١5٨٩]٧-حسین علوان گفت: ما در مجلسی دانش می آموختیم و خرجی ام در یکی از سفرها به پایان رسیده بود. یکی از دوستانم گفت: برای این گرفتاری به چه کسی امیدواری؟ من گفتم: به فلانی. او گفت: پس به خدا سوگند که نیازت برآورده نشود و به آرزویت نرسی و خواسته ات به دست نیاید. من گفتم: خدایت بیامرزد از کجا می گویی؟ او گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرموده است که خودش در یکی از کتاب ها چنین خوانده: خداوند پاک و والا می فرماید: به عزّت و بزرگی و شرف و چیرگی ام بر عرش سوگند که آرزوی امیدواران به غیر خودم را با ناامیدی پاره می کنم، در نزد مردم لباس خواری بر او می پوشانم و از نزد خودم و از احسانم دورش می کنم. آیا در سختی ها به غیر من امید می بندد؟ ! درحالی که سختی ها به دست من است. آیا به غیر من امیدوار می شود و در فکرش در غیر مرا می کوبد؟ ! در حالی که کلید درها به دست من است و در من گشوده است برای کسی که مرا بخواند

ص :١5١

لمن دعانی فمن ذا الّذی أمّلنی لنوائبه فقطعته دونها؟ و من ذا الّذی رجانی لعظیمه فقطعت رجاءه منّی؟ جعلت آمال عبادی عندی محفوظه فلم یرضوا بحفظی و ملأت سماواتی ممّن لا یملّ من تسبیحی و أمرتهم أن لا یغلقوا الأبواب بینی و بین عبادی، فلم یثقوا بقولی ألم یعلم [أنّ]من طرقته نائبه من نوائبی أنّه لا یملک کشفها أحد غیری إلاّ من بعد إذنی، فما لی أراه لاهیا عنّی، أعطیته بجودی ما لم یسألنی ثمّ انتزعته عنه فلم یسألنی ردّه و سأل غیری، أ فیرانی أبدأ بالعطاء قبل المسأله ثمّ أسأل فلا أجیب سائلی؟ ! أ بخیل أنا فیبخّلنی عبدی أو لیس الجود و الکرم لی؟ ! أو لیس العفو و الرّحمه بیدی؟ ! أ و لیس أنا محلّ الآمال؟ ! فمن یقطعها دونی؟ أفلا یخشی المؤمّلون أن یؤمّلوا غیری، فلو أنّ أهل سماواتی و أهل أرضی أمّلوا جمیعا ثمّ أعطیت کلّ واحد منهم مثل ما أمّل الجمیع ما انتقص من ملکی مثل عضو ذرّه و کیف ینقص ملک أنا قیّمه فیا بؤسا للقانطین من رحمتی و یا بؤسا لمن عصانی و لم یراقبنی.

[١5٩٠]٨-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن عبّاد بن یعقوب الرّواجنیّ، عن سعید بن عبد الرّحمن قال:

کنت مع موسی بن عبد اللّه بینبع و قد نفدت نفقتی فی بعض الأسفار، فقال لی بعض ولد الحسین علیه السّلام: من تؤمّل لما قد نزل بک؟ فقلت: موسی بن عبد اللّه، فقال: إذا لا تقضی حاجتک ثمّ لا تنجح طلبتک؛ قلت: و لم ذاک؟ قال: لأنّی قد وجدت فی بعض کتب آبائی أنّ اللّه عزّ و جلّ یقول-ثمّ ذکر مثله-فقلت: یا ابن رسول اللّه أمل علیّ: ، فأملاه علیّ، فقلت: لا و اللّه ما أسأله حاجه بعدها.

ص :١5٢

و آن درها بسته است. چه کسی در گرفتاری هایش به من امید بسته و من ناامیدش کرده ام؟ و چه کسی در کار بزرگ به من امیدوار شده و من امیدش را بریده ام؟ من آرزوهای بندگانم را نزد خودم نگاه می دارم ولی آنان به آن راضی نمی شوند. من آسمان هایم را از کسانی که از تسبیح گفتن به من خسته نمی شوند پرکرده، به آنان فرمان داده ام که درهای میان من و بندگانم را نبندند ولی اینان به سخن من اعتماد نمی کنند. آیا او نمی داند هر مصیبتی که در او را می کوبد کسی جز من یا پس از اجازۀ من نمی تواند آن را برطرف کند. پس چه شده که از من غافل است. چیزی را که نخواسته بود به احسانم به او دادم. سپس از او گرفتم ولی او سراغش را نه از من که از دیگری گرفت. آیا گمان می کند که من پیش از خواستن می دهم و چون بخواهند پاسخ نمی دهم. آیا من بخیلم که بنده ام مرا بخیل می شمارد؟ مگر بخشش و احسان از من نیست؟ مگر گذشت و رحمت به دست من نیست؟ مگر من جایگاه آرزوها نیستم؟ پس چه کسی جز من می تواند آرزوها را قطع کند؟ آیا آنان از این که به جز من امید می بندند، نمی هراسند؟ اگر اهل آسمان ها و اهل زمین، همگی آرزویی بکنند و من به هر کدامشان به اندازۀ امید همگی شان بدهم، از فرمانروایی ام به اندازۀ اندک ذرّه ای کاسته نمی شود. چگونه فرمانروایی ای که من سرپرست آن هستم کاسته شود. پس بدا بر ناامیدان از رحمتم و بدا بر کسانی که از من نافرمانی کردند و پروا نکردند.

[١5٩٠]٨-سعید عبد الرّحمان گفت: من به همراه موسای عبد اللّه در ینبع بودم و خرجی ام در یکی از سفرها به پایان رسیده بود. یکی از فرزندان حسین علیه السّلام به من گفت: در این گرفتاری به چه کسی امیدواری؟ من گفتم: به موسای عبد اللّه. او گفت: پس نیازت برآورده نشود و خواسته ات به دست نیاید. گفتم: برای چه؟ گفت: من در یکی از کتاب های پدرانم دیده ام که خداوند عزّتمند می فرماید: - سپس همانند حدیث پیشین را گفت-من گفتم: ای پسر رسول خدا آن را تکرار کن تا بنویسم پس آن را برایم تکرار کرد. من گفتم: نه به خدا سوگند از حالا هیچ حاجتی از او نمی خواهم.

ص :١5٣

باب الخوف و الرّجاء

[١5٩١]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن حدید، عن منصور بن یونس، عن الحارث بن المغیره، أو عن أبیه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما کان فی وصیّه لقمان؟ قال: کان فیها الأعاجیب و کان أعجب ما کان فیها أن قال لابنه: خف اللّه عزّ و جلّ خیفه لو جئته ببرّ الثّقلین لعذّبک و ارج اللّه رجاء لو جئته بذنوب الثّقلین لرحمک ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کان أبی یقول:

إنّه لیس من عبد مؤمن إلاّ [و]فی قلبه نوران: نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا.

[١5٩٢]٢-محمّد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا إسحاق خف اللّه کأنّک تراه و إن کنت لا تراه فإنّه یراک، فإن کنت تری أنّه لا یراک فقد کفرت، و إن کنت تعلم أنّه یراک ثمّ برزت له بالمعصیه فقد جعلته من أهون النّاظرین علیک.

[١5٩٣]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن الهیثم بن واقد قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من خاف اللّه أخاف اللّه منه کلّ شیء، و من لم یخف اللّه أخافه اللّه من کلّ شیء.

[١5٩4]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمزه بن عبد اللّه الجعفریّ، عن جمیل بن درّاج، عن أبی حمزه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من عرف اللّه خاف اللّه و من خاف اللّه سخت نفسه عن الدّنیا.

ص :١54

هراس و امید

[١5٩١]١-مغیره گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: در وصیّت لقمان چه چیزهایی بود؟ فرمودند: در آن شگفتی هایی است و شگفت تر از همه این که به پسرش گفت: از خدای شکوهمند چنان بترس که گویا اگر نیکی جنّ و آدمی را به نزدش ببری باز کیفرت خواهد کرد. و به او امیدوار باش چنان که اگر گناه جنّ و آدمی را هم ببری تو را خواهد آمرزید. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: پدرم می فرمود: در دل هر بندۀ مؤمنی دو نور است: نور هراس و نور امید، نه این افزون بر آن است و نه آن افزون تر از این.

[١5٩٢]٢-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرموده است: ای اسحاق از خدا چنان بترس که گویا او را می بینی، اگرچه نبینی. که او تو را می بیند.

و اگر بپنداری که او تو را نمی بیند، کافر شده ای. و اگر بدانی که او تو را می بیند، سپس نافرمانی اش کنی، او را از خوارترین ناظران بر خودت قرار داده ای.

[١5٩٣]٣-عیثم واقد گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس از خدا بترسد، خداوند همه چیز را از او می ترساند. و هرکس از خدا نترسد، خداوند او را از هرچیزی می ترساند.

[١5٩4]4-ابو حمزه گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هرکس خدا را بشناسد از او می هراسد و هرکس از خدا بهراسد، جانش از دنیا کناره می گیرد.

ص :١55

[١5٩5]5-عنه، عن ابن أبی نجران، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: قوم یعملون بالمعاصی و یقولون نرجو، فلا یزالون کذلک حتّی یأتیهم الموت، فقال: هؤلاء قوم یترجّحون فی الأمانیّ، کذبوا، لیسوا براجین، إنّ من رجا شیئا طلبه و من خاف من شیء هرب منه.

[١5٩6]6-و رواه علیّ بن محمّد رفعه قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ قوما من موالیک یلمّون بالمعاصی و یقولون نرجو، فقال: کذبوا لیسوا لنا بموال، أولئک قوم ترجّحت بهم الأمانیّ، من رجا شیئا عمل له و من خاف من شیء هرب منه.

[١5٩٧]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابه، عن صالح بن حمزه رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ من العباده شدّه الخوف من اللّه عزّ و جلّ یقول اللّه:

إِنَّمٰا یَخْشَی اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ و قال جلّ ثناؤه: فَلاٰ تَخْشَوُا اَلنّٰاسَ وَ اِخْشَوْنِ و قال تبارک و تعالی وَ مَنْ یَتَّقِ اَللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً قال: و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ حبّ الشّرف و الذّکر لا یکونان فی قلب الخائف الرّاهب.

[١5٩٨]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن الحسین، عن محمّد بن سنان، عن أبی سعید المکاری، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما [قال:]

قال: إنّ رجلا، رکب البحر بأهله فکسر بهم، فلم ینج ممّن کان فی السّفینه إلاّ امرأه الرّجل، فإنّها نجت علی لوح من ألواح السّفینه حتّی ألجأت علی جزیره من جزائر البحر و کان فی تلک الجزیره رجل یقطع الطّریق و لم یدع للّه حرمه إلاّ انتهکها فلم یعلم إلاّ و المرأه قائمه علی رأسه، فرفع رأسه إلیها فقال:

ص :١56

[١5٩5]5-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردمی گناه می کنند و می گویند ما [به رحمت خدا]امیدواریم. و هماره چنین اند تا مرگشان دررسد. حضرت فرمود: اینان مردمانی هستند که در آرزوها می لولند. دروغ گفته اند، آنان امیدوار نیستند. کسی که به چیزی امیدوار باشد به دنبالش می رود و کسی که از چیزی بهراسد از آن می گریزد.

[١5٩6]6-مردی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردمی از پیروان شما مرتکب گناه شده، می گویند: ما امیدواریم. حضرت فرمودند: دروغ گفته اند، آنان پیرو ما نیستند. آنان مردمی هستند که آرزو به این سو و آن سو می بردشان. که هرکس به چیزی امیدوار باشد به سراغش می رود و هرکس از چیزی بهراسد از آن می گریزد.

[١5٩٧]٧-صالح حمزه حدیثی که سندش را تا حضرت صادق علیه السّلام بالا برده روایت کرده که ایشان فرمودند: همانا بسیار ترسیدن از خدای عزّتمند، عبادت است. که خداوند می فرماید: (همانا از میان بندگان، دانشمندان از خداوند می هراسند.) [فاطر (٣5) :٢٨]و باز فرمود: (و هرکس از خدا پرواکند، او برایش راه رهایی می گذارد.) [طلاق (65) :٢]و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: جاه و شهرت دوستی، در دل هراسان گریزان جایی ندارد.

[١5٩٨]٨-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردی با خانواده اش به دریا رفت. کشتی شان شکست و از آنان که در کشتی بودند جز زن آن مرد نجات نیافت. او بر تخته ای از تخت های کشتی نجات یافت و به جزیره ای پناه برد. در آن جزیره مردی راهزن بود که همۀ حریم های خدا را دریده بود. به خود که آمد زنی را بر بالای سرش دید. سر به سویش بلند کرد و پرسید: انسانی یا جنّی؟

ص :١5٧

إنسیّه أم جنّیّه؟ فقالت: إنسیّه، فلم یکلّمها کلمه حتّی جلس منها مجلس الرّجل من أهله، فلمّا أن همّ بها اضطربت، فقال لها: ما لک تضطربین؟ فقالت: أفرق من هذا-و أو مأت بیدها إلی السّماء-قال: فصنعت من هذا شیئا؟ قالت: لا و عزّته، قال: فأنت تفرقین منه هذا الفرق و لم تصنعی من هذا شیئا و إنّما أستکرهک استکراها فأنا و اللّه أولی بهذا الفرق و الخوف و أحقّ منک، قال:

فقام و لم یحدث شیئا و رجع إلی أهله و لیست له همّه إلاّ التّوبه و المراجعه، فبینا هو یمشی إذ صادفه راهب یمشی فی الطّریق فحمیت علیهما الشّمس فقال الرّاهب للشّابّ: ادع اللّه یظلّنا بغمامه، فقد حمیت علینا الشّمس فقال الشّابّ: ما أعلم أنّ لی عند ربّی حسنه فأتجاسر علی أن أسأله شیئا، قال:

فأدعو أنا و تؤمّن أنت؟ قال: نعم فأقبل الرّاهب یدعو و الشّابّ یؤمّن، فما کان بأسرع من أن أظلّتهما غمامه، فمشیا تحتها ملیّا من النّهار ثمّ تفرّقت الجادّه جادّتین فأخذ الشّابّ فی واحده و أخذ الرّاهب فی واحده فإذا السّحابه مع الشّابّ، فقال الرّاهب: أنت خیر منّی، لک استجیب و لم یستجب لی فأخبرنی ما قصّتک؟ فأخبره بخبر المرأه فقال: غفر لک ما مضی حیث دخلک الخوف فانظر کیف تکون فیما تستقبل.

[١5٩٩]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن حمزه بن حمران قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ ممّا حفظ من خطب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أنّه قال: یا أیّها النّاس إنّ لکم معالم فانتهوا إلی معالمکم و إنّ لکم نهایه فانتهوا إلی نهایتکم ألا إنّ المؤمن یعمل بین مخافتین: بین أجل قد مضی لا یدری ما اللّه صانع فیه و بین أجل قد بقی لا یدری ما اللّه قاض فیه فلیأخذ العبد المؤمن

ص :١5٨

او گفت: انسان. تا با او چنان که مرد با همسرش می نشیند ننشست، سخنی نگفت.

و چون چنان قصدی کرد، زن لرزید. مرد به او گفت: چه شده که پریشانی؟ گفت:

از او می ترسم-و با دستش به آسمان اشاره کرد-مرد گفت: پیش از این چنین کرده ای؟ گفت: نه، به عزّتش سوگند. مرد گفت: مرد گفت: تو که چنین کاری نکرده ای، چنین می ترسی به خدا سوگند من که تو را به آن مجبور می کنم از تو به چنین ترس و هراسی سزاوارترم. پس برخاست و هیچ نگفت و به سوی خانواده اش بازگشت درحالی که قصد و اندیشه ای جز توبه و بازگشت نداشت.

در همین احوال می رفت که در راه به راهبی برخورد. و آفتاب گرمی هم می تابید.

راهب به آن جوان گفت: از خدا بخواه ابری را سایبان ما کند که آفتاب بسیار گرم بر ما می تابد. جوان گفت: من برای خودم در نزد خداوند حسنه ای سراغ ندارم که به درخواست از او جرأت داشته باشم. راهب گفت: پس من دعا می کنم و تو آمین بگو؟ او گفت: آری. پس راهب دعا می کرد و جوان آمین می گفت تا به زودی ابری بر سرشان سایه انداخت. هر دو زمان بسیاری از روز را در زیر ابر راه سپردند تا جادّه دو قسمت شد، جوان به یکی از راه ها رفت و راهب به راه دیگر و آن ابر با جوان رفت. پس راهب گفت: تو از من بهتری، دعا به جهت تو پذیرفته شده نه به خاطر من. پس بگو که داستانت چیست. و جوان خبر آن زن را به او باز گفت. آن گاه راهب گفت: به سبب آن هراسی که به دلت افتاده گذشته ات آمرزیده شده است، ولی مراقب آینده ات باش.

[١5٩٩]٩-حمزۀ حمران گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

از خطبه هایی که از پیامبر حفظ شده یکی این است که فرمود: ای مردم همانا برای شما نشانه هایی هست، پس خود را به نشانه هاتان برسانید و همانا برای شما پایانی هست، پس خود را به پایانتان برسانید. بدانید که مؤمن میان دو هراس عمل می کند: میان زمانی که گذشته و او نمی داند خداوند با آن چه می کند و میان زمان باقی مانده که نمی داند خداوند چه چیزی در آن حکم می کند.

ص :١5٩

من نفسه لنفسه و من دنیاه لآخرته و فی الشّبیبه قبل الکبر و فی الحیاه قبل الممات فو الّذی نفس محمّد بیده ما بعد الدّنیا من مستعتب و ما بعدها من دار إلاّ الجنّه أو النّار.

[١6٠٠]١٠-عنه، عن أحمد، عن ابن محبوب، عن داود الرّقّیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ قال:

من علم أنّ اللّه یراه و یسمع ما یقول و یعلم ما یعمله من خیر أو شرّ فیحجزه ذلک عن القبیح من الأعمال فذلک الّذی خاف مقام ربّه و نهی النّفس عن الهوی.

[١6٠١]١١-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن ابن مکسان، عن الحسن بن أبی ساره قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: لا یکون المؤمن مؤمنا حتّی یکون خائفا راجیا:

و لا یکون خائفا راجیا حتّی یکون عاملا لما یخاف و یرجو.

[١6٠٢]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن فضیل بن عثمان، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

المؤمن بین مخافتین: ذنب قد مضی لا یدری ما صنع اللّه فیه و عمر قد بقی لا یدری ما یکتسب فیه من المهالک فهو لا یصبح إلاّ خائفا و لا یصلحه إلاّ الخوف.

[١6٠٣]١٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی علیه السّلام یقول: إنّه لیس من عبد مؤمن إلاّ [و]فی قلبه نوران: نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا.

ص :١6٠

و بندۀ مؤمن باید از خود برای خود، از دنیا برای آخرتش، در جوانی پیش از پیری و در زندگی پیش از مرگ توشه برگیرد. سوگند به کسی که جان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]در دست او است پس از دنیا هیچ بهانه ای نیست.

و پس از دنیا خانه ای جز بهشت و دوزخ نیست.

[١6٠٠]١٠-داود رقّی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (و برای کسی که از مقام پروردگارش می هراسد دو بهشت است.) [رحمان (55) :46] روایت کرده که فرمودند: هرکس بداند که آنچه را می گوید، خداوند می بیند و می شنود و هر خوبی و بدی که می کند، او می داند و این او را از کارهای زشت بازدارد همان است که از مقام پروردگارش می هراسد و نفس را از هوس ها بازمی دارد.

[١6٠١]١١-حسن ابو ساره گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: کسی مؤمن نمی شود مگر این که هراسان و امیدوار باشد و تا به آنچه می هراسد و امیدوار است، عمل نکند، هراسان و امیدوار نمی شود.

[١6٠٢]١٢-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

مؤمن میان دو هراس قرار دارد. گناه گذشته که نمی داند خدا با آن چه می کند و عمر مانده که نمی داند چه گناه هایی در آن می کند. او هماره هراسان صبح می کند و چیزی جز هراس او را درست نمی کند.

[١6٠٣]١٣-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

پدرم علیه السّلام می فرمود: هر بندۀ مؤمنی در دلش دو نور دارد: نور هراس و نور امید.

که نه این بر آن افزون است و نه آن افزون تر از این.

ص :١6١

باب حسن الظّنّ باللّه عزّ و جلّ

[١6٠4]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن داود بن کثیر، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه تبارک و تعالی: لا یتّکل العاملون علی أعمالهم الّتی یعملونها لثوابی، فإنّهم لو اجتهدوا و أتعبوا أنفسهم-أعمارهم- فی عبادتی کانوا مقصّرین غیر بالغین فی عبادتهم کنه عبادتی فیما یطلبون عندی من کرامتی و النّعیم فی جنّاتی و رفیع الدّرجات العلی فی جواری و لکن برحمتی فلیثقوا و فضلی فلیرجوا و إلی حسن الظّنّ بی فلیطمئنّوا، فإنّ رحمتی عند ذلک تدرکهم، و منّی یبلّغهم رضوانی، و مغفرتی تلبسهم عفوی فإنّی أنا اللّه الرّحمن الرّحیم و بذلک تسمّیت.

[١6٠5]٢-ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن برید بن معاویه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

وجدنا فی کتاب علیّ علیه السّلام أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال-و هو علی منبره-و الّذی لا إله إلاّ هو ما أعطی مؤمن قطّ خیر الدّنیا و الآخره إلاّ بحسن ظنّه باللّه و رجائه له و حسن خلقه و الکفّ عن اغتیاب المؤمنین و الّذی لا إله إلاّ هو لا یعذّب اللّه مؤمنا بعد التّوبه و الاستغفار إلاّ بسوء ظنّه باللّه و تقصیره من رجائه و سوء خلقه و اغتیابه للمؤمنین و الّذی لا إله إلاّ هو لا یحسن ظنّ عبد مؤمن باللّه إلاّ کان اللّه عند ظنّ عبده المؤمن لأنّ اللّه کریم، بیده الخیرات، یستحیی أن یکون عبده المؤمن قد أحسن به الظّنّ ثمّ یخلف ظنّه و رجاءه، فأحسنوا باللّه الظّنّ و ارغبوا إلیه.

[١6٠6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن

ص :١6٢

خوش گمانی به خداوند عزّتمند

[١6٠4]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: خداوند پاک و والا فرمود: کسانی که برای پاداش من عملی انجام می دهند، به عملشان تکیه نکنند؛ زیرا آنان اگر بکوشند و خودشان را-در تمام عمر-در عبادت من خسته کنند، باز کوتاهی کرده اند و آنان در کرامت و نعمت بهشت و درجات بالایی که از من می خواهند به نهایت عبادت من نمی رسند. بلکه به رحمتم تکیه کرده، به احسانم امیدوار باشند و با خوش گمانی به من آرامش یابند؛ زیرا در این هنگام رحمتم آنان را فرا گرفته، احسانم به بهشتشان رسانده و آمرزشم جامۀ بخشودگی را بر ایشان می پوشاند. که منم خداوند رحمتگر مهربان و بدان نامیده شده ام.

[١6٠5]٢-برید معاویه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در کتاب علی علیه السّلام دیدیم که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-بر منبرش فرمود:

سوگند به کسی که خدایی جز او نیست هرگز به مؤمن جز به سبب خوش گمانی اش به خدا و امیدش به او و خوش رفتاری اش و خودنگهداری از غیبت مؤمنان، خیر دنیا و آخرت داده نمی شود. و سوگند به کسی که خدایی جز او نیست خداوند هیچ مؤمنی را پس از توبه و آمرزش خواهی اش جز به سبب بدگمانی اش به خدا و کوتاهی اش در امیدواری به او و بداخلاقی و غیبت کردن از مؤمنان عذاب نمی کند. و سوگند به کسی که خدایی جز او نیست، گمان بندۀ مؤمن جز در صورت حضور خداوند در گمان او، نیکو نمی شود؛ زیرا خدا بزرگوار است و نیکی ها به دست او است، شرم دارد که بندۀ مؤمنش به او خوش گمان باشد و سپس خلاف گمان و امیدش را ببیند، پس به خدا خوش گمان باشید و به سویش بروید.

[١6٠6]٣-اسماعیل بزیع از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به خدا

ص :١6٣

إسماعیل بن بزیع، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

أحسن الظّنّ باللّه فإنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: أنا عند ظنّ عبدی المؤمن بی، إن خیرا فخیرا و إن شرّا فشرّا.

[١6٠٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: حسن الظّنّ باللّه أن لا ترجو إلاّ اللّه و لا تخاف إلاّ ذنبک.

باب الاعتراف بالتّقصیر

[١6٠٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن سعد بن أبی خلف، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قال: لبعض ولده: یا بنیّ علیک بالجدّ لا تخرجنّ نفسک من حدّ التّقصیر فی عباده اللّه عزّ و جلّ و طاعته، فإنّ اللّه لا یعبد حقّ عبادته.

[١6٠٩]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن بعض العراقیّین، عن محمّد بن المثنّی الحضرمیّ، عن أبیه، عن عثمان بن زید، عن جابر قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: یا جابر لا أخرجک اللّه من النّقص و [لا]التّقصیر.

[١6١٠]٣-عنه، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: إنّ رجلا فی بنی إسرائیل عبد اللّه أربعین سنه ثمّ قرّب قربانا فلم یقبل منه، فقال لنفسه: ما أتیت إلاّ منک و ما الذّنب إلاّ لک، قال:

فأوحی اللّه تبارک و تعالی إلیه: ذمّک لنفسک أفضل من عبادتک أربعین سنه.

[١6١١]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار،

ص :١64

خوش گمان باشید که آن عزّتمند می فرماید: من پیشاپیش گمان بندۀ مؤمن به خودم هستم، اگر خوب باشد، خوبم و اگر بد باشد، بد.

[١6٠٧]4-سفیان عیینه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

خوش گمانی به خدا این است که جز به خدا امیدوار نبوده، جز از گناهت نهراسی.

اعتراف به کوتاهی

[١6٠٨]١-سعد ابو خلف از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که ایشان به یکی از فرزندانش فرمودند: پسرم بکوش که جانت را از کوتاهی در عبادت و فرمانبری از خداوند عزّتمند بیرون نبری؛ زیرا خداوند چنان که حقّ او است عبادت نمی شود.

[١6٠٩]٢-جابر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: ای جابر خدا تو را از [اندیشۀ]کاستی و کوتاهی [خود]بیرون نبرد.

[١6١٠]٣-حسن جهم گفت: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

مردی در بنی اسرائیل چهل سال خدا را عبادت کرد و سپس به تقدیم قربانی پرداخت ولی قبول نشد، پس به خودش گفت: این جز به خاطر تو نیست، گناه خود تو است. پس خداوند پاک و والا چنین به او وحی کرد: نکوهش تو از خود برتر از عبادت چهل ساله است.

[١6١١]4-فضل یونس از حضرت ابو الحسن علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: این

ص :١65

عن الفضل بن یونس، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال: أکثر من أن تقول: اللّهمّ لا تجعلنی من المعارین و لا تخرجنی من التّقصیر، قال: قلت: أمّا المعارون فقد عرفت أنّ الرّجل یعار الدّین ثمّ یخرج منه، فما معنی لا تخرجنی من التّقصیر؟ فقال: کلّ عمل ترید به اللّه عزّ و جلّ فکن فیه مقصّرا عند نفسک فإنّ النّاس کلّهم فی أعمالهم فیما بینهم و بین اللّه مقصّرون إلاّ من عصمه اللّه عزّ و جلّ.

باب الطّاعه و التّقوی

[١6١٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد أخی عرام، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لا تذهب بکم المذاهب، فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من أطاع اللّه عزّ و جلّ.

[١6١٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

خطب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی حجّه الوداع فقال: یا أیّها النّاس و اللّه و ما من شیء یقرّبکم من الجنّه و یباعدکم من النّار إلاّ و قد أمرتکم به و ما من شیء یقرّبکم من النّار و یباعدکم من الجنّه إلاّ و قد نهیتکم عنه، ألا و إنّ الرّوح الأمین نفث فی روعی أنّه لن تموت نفس حتّی تستکمل رزقها، فاتّقوا اللّه و أجملوا فی الطّلب و لا یحمل أحدکم استبطاء شیء من الرّزق أن یطلبه بغیر حلّه، فإنّه لا یدرک ما عند اللّه إلاّ بطاعته.

[١6١4]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم و أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه جمیعا، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر قال:

ص :١66

دعا را بسیار بخوان: خدایا مرا از عاریه گیرندگان [دین]قرار نده و از کوتاهی بیرون نبر. من عرض کردم: عاریه گیرندگان را می دانم که کیانند، مردی که دین را عاریه گرفته، سپس از آن خارج می شود. اما معنی این که فرمودید: «مرا از کوتاهی بیرون نبر» چیست؟ فرمودند: هر عملی که برای خداوند شکوهمند انجام می دهی، خودت را مقصّر بدان. که همۀ مردم در اعمالشان میان خود و خدا مقصّرد مگر این که خداوند عزّتمند کسی را از کوتاهی نگاه دارد.

فرمانبری و پرهیزگاری

[١6١٢]١-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: این مذاهب شما را [از دین]بیرون نبرد که به خدا سوگند جز کسی که از خداوند فرمانبری می کند، شیعۀ ما نیست.

[١6١٣]٢-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-در حجّه الوداع خطبه خوانده، فرمود: ای مردم به خدا سوگند چیزی نبوده که شما را به بهشت نزدیک کند و از دوزخ دورتان کند.

جز این که شما را به آن فرمان داده ام و چیزی نبوده که شما را به دوزخ نزدیک کند و از بهشت دورتان کند جز این که شما را از آن بازداشتم. هان بدانید که آن روح امین به من الهام کرد که هیچ جانی تا گرفتن کامل روزی اش نمی میرد. پس از خدا پروا کنید و در جست وجوی روزی میانه روی کرده، هنگام عقب افتادن چیزی از روزی، نخواهید که آن را جز از راه حلالش بجویید؛ زیرا آنچه نزد خدا است جز به فرمانبری اش دریافته نمی شود.

[١6١4]٣-جابر گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمودند: ای جابر آیا کسی

ص :١6٧

قال لی: یا جابر أ یکتفی من انتحل التّشیّع أن یقول بحبّنا أهل البیت، فو اللّه ما شیعتنا إلاّ من اتّقی اللّه و أطاعه و ما کانوا یعرفون یا جابر إلاّ بالتّواضع و التّخشّع و الأمانه و کثره ذکر اللّه و الصّوم و الصّلاه و البرّ بالوالدین و التّعاهد للجیران من الفقراء و أهل المسکنه و الغارمین و الأیتام و صدق الحدیث و تلاوه القرآن و کفّ الألسن عن النّاس إلاّ من خیر، و کانوا أمناء عشائرهم فی الأشیاء قال جابر، فقلت: یا ابن رسول اللّه ما نعرف الیوم أحدا بهذه الصّفه، فقال: یا جابر لا تذهبنّ بک المذاهب حسب الرّجل أن یقول: أحبّ علیّا و أتولاّه ثمّ لا یکون مع ذلک فعّالا؟ فلو قال: إنّی أحبّ رسول اللّه-فرسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم خیر من علیّ علیه السّلام-ثمّ لا یتّبع سیرته و لا یعمل بسنّته ما نفعه حبّه إیّاه شیئا فاتّقوا اللّه و اعملوا لما عند اللّه، لیس بین اللّه و بین أحد قرابه-أحبّ العباد إلی اللّه عزّ و جلّ [و أکرمهم علیه]أتقاهم و أعملهم بطاعته، یا جابر و اللّه ما یتقرّب إلی اللّه تبارک و تعالی إلاّ بالطّاعه و ما معنا براءه من النّار و لا علی اللّه لأحد من حجّه، من کان للّه مطیعا فهو لنا ولیّ و من کان للّه عاصیا فهو لنا عدوّ، و ما تنال ولایتنا إلاّ بالعمل و الورع.

[١6١5]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا کان یوم القیامه یقوم عنق من النّاس فیأتون باب الجنّه فیضربونه، فیقال لهم: من أنتم؟ فیقولون: نحن أهل الصّبر فیقال لهم: علی ما صبرتم؟ فیقولون؟ کنّا نصبر علی طاعه اللّه؛ و نصبر عن معاصی اللّه فیقول اللّه عزّ و جلّ صدقوا؛ أدخلوهم الجنّه و هو قول اللّه عزّ و جلّ: إِنَّمٰا یُوَفَّی اَلصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ .

ص :١6٨

که ادعای تشیّع دارد، کافی است که فقط به دوستی ما معتقد باشد؟ به خدا سوگند جز کسی که از خدا پروا کرده، فرمانبری کند، شیعۀ ما نیستند. و ای جابر آنان این را جز به سبب فروتنی و هراس و امانت و ذکر بسیار خدا و نماز و نیکی به پدر و مادر و رسیدگی به نیازمندان و بیچارگان و بدهکاران و یتیمان همسایه و راستگویی و خواندن قرآن و جز به خیر زبان نگشودن در برابر مردم و امانتدار خویشان شدن در امور نمی فهمند. جابر گفته است: من عرض کردم: ای پسر رسول خدا ما امروز کسی را به این صفات نمی شناسیم. حضرت فرمودند: ای جابر این مذاهب تو را از راه بیرون نبرد. آیا بس است که مردی بگوید: من علی را دوست می دارم و از او پیروی می کنم، سپس برایش عمل نکند؟ او اگر بگوید:

من رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش که برتر از علی علیه السّلام است-را دوست دارم، سپس از شیوه اش پیروی نکرده، به سنّتش عمل نکند، دوستی اش به او سودی نمی رساند. پس از خدا پروا کرده برای آنچه نزد خدا است عمل کنید. میان خدا و هیچ کسی خویشاوندی ای نیست. محبوب ترین بندگان در نزد خداوند عزّتمند و [گرامی ترین شان در بارگاه او]پرهیزگارترین و فرمانبردارترین آنان هستند. ای جابر به خدا سوگند هیچ کس جز با اطاعت، به خداوند پاک و والا نزدیک نمی گردد. ما برات دوری از دوزخ به همراه نداریم و هیچ کس نزد خدا بهانه ای ندارد. هرکس مطیع خدا بود، دوست ما است و هر کس از او نافرمانی می کرد، دشمن ما. ولایت و دوستی ما جز با عمل و پرهیزگاری به دست نمی آید.

[١6١5]4-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون رستاخیز شود، گروهی از مردم برخاسته، کنار در بهشت می آیند و آن را می کوبند. به آنان گفته می شود: کیستید؟ می گویند: ما اهل شکیبایی ورزیدن ایم.

به آنان گفته می شود: بر چه چیزی شکیبایی کرده اید؟ آنان می گویند: ما به فرمانبری از خداوند و دوری از نافرمانی اش شکیبایی می کردیم. در این هنگام خدای عزّتمند می فرماید: آنان راست می گویند، به بهشتشان داخل کنید. و این سخن آن عزّتمند است که: (همانا پاداش شکیبایان را بی حساب می رساند.) [زمر (٣٩) :١٠]

ص :١6٩

[١6١6]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن فضیل بن عثمان، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: لا یقلّ عمل مع تقوی و کیف یقلّ ما یتقبّل.

[١6١٧]6-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن عمرو بن خالد، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

یا معشر الشّیعه-شیعه آل محمّد-کونوا النّمرقه الوسطی یرجع إلیکم الغالی و یلحق بکم التّالی؛ فقال له رجل من الأنصار یقال له سعد: جعلت فداک ما الغالی؟ قال: قوم یقولون فینا ما لا نقوله فی أنفسنا؛ فلیس أولئک منّا و لسنا منهم؛ قال فما التّالی؟ قال: المرتاد یرید الخیر؛ یبلّغه الخیر یؤجر علیه ثمّ أقبل علینا فقال: و اللّه ما معنا من اللّه براءه و لا بیننا و بین اللّه قرابه و لا لنا علی اللّه حجّه و لا نتقرّب إلی اللّه إلاّ بالطّاعه، فمن کان منکم مطیعا للّه تنفعه ولایتنا، و من کان منکم عاصیا للّه لم تنفعه ولایتنا، و یحکم لا تغترّوا، ویحکم لا تغترّوا.

[١6١٨]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن مفضّل بن عمر قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام فذکرنا الأعمال فقلت أنا: ما أضعف عملی، فقال:

مه، استغفر اللّه ثمّ قال لی: إنّ قلیل العمل مع التّقوی خیر من کثیر العمل بلا تقوی. قلت: کیف یکون کثیر بلا تقوی؟ قال: نعم مثل الرّجل یطعم طعامه و یرفق جیرانه و یوطّی رحله فإذا ارتفع له الباب من الحرام دخل فیه، فهذا العمل بلا تقوی و یکون الآخر لیس عنده فإذا ارتفع له الباب من الحرام لم یدخل فیه.

[١6١٩]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن أبی داود المسترقّ،

ص :١٧٠

[١6١6]5-ابو عبیده از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان- درود خدا بر او-می فرمودند: عمل با تقوا کم نیست و چگونه آنچه پذیرفته می شود کم باشد.

[١6١٧]6-عمرو خالد از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ای گروه شیعه-پیرو خاندان محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]-همچون متکّای میانه باشید تا زیاده رو به سوی شما بازگردد و عقب مانده به شما بپیوندد. مردی از انصار که نامش سعد بود، عرض کرد: جانم فدایت، زیاده رو کیست؟ فرمود:

مردمی که دربارۀ ما چیزی می گویند که خود ما آن را نمی گوییم. پس نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان. او عرض کرد: و عقب مانده چه کسی است؟ فرمودند:

جست وجوگری که به دنبال خیر است. که خیر به او می رسد و به سبب آن پاداش داده می شود. سپس حضرت به ما رو کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خدا براتی نداریم و میان ما و او نه خویشاوندی و نه عذر و بهانه ای است. ما جز با فرمانبری به خداوند نزدیک نمی شویم. پس هرکس از شما مطیع خداوند باشد، دوستی ما سودش می رساند و هرکس از او نافرمانی کرد، دوستی با ما سودش نمی رساند. وای بر شما، فریب نخورید. وای بر شما، فریب نخورید.

[١6١٨]٧-مفضّل عمر گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که از عمل، سخن به میان آمد. من گفتم: من اندک عملم. حضرت فرمودند: خاموش شو و از خدا آمرزش بخواه. سپس فرمود: همانا عمل اندک با پرهیزگاری بهتر از عمل بسیار بی پرهیزگاری است. من عرض کردم: چگونه عمل بسیار، بی پرهیزگاری می شود؟ فرمودند: مانند مردی که دیگران را اطعام کرده، به همسایگانش مهربانی می کند و در خانه اش باز است ولی چون دری از حرام برایش گشوده شود، داخل می گردد. این عمل بدون تقوا است. امّا آن دیگری این کارها را ندارد و چون دری از حرام برایش گشوده شود، داخل نمی شود.

[١6١٩]٨-یعقوب شعیب گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

ص :١٧١

عن محسّن المیثمیّ، عن یعقوب بن شعیب قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما نقل اللّه عزّ و جلّ عبدا من ذلّ المعاصی إلی عزّ التّقوی إلاّ أغناه من غیر مال و أعزّه من غیر عشیره و آنسه من غیر بشر.

باب الورع

[١6٢٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی المغراء، عن زید الشّحّام، عن عمرو بن سعید بن هلال الثّقفیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: إنّی لا ألقاک إلاّ فی السّنین فأخبرنی بشیء آخذ به، فقال: أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و اعلم أنّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٢١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن حدید بن حکیم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اتّقوا اللّه و صونوا دینکم بالورع.

[١6٢٢]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن یزید بن خلیفه قال:

وعظنا أبو عبد اللّه علیه السّلام فأمر و زهّد، ثمّ قال: علیکم بالورع، فإنّه لا ینال ما عند اللّه إلاّ بالورع.

[١6٢٣]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٢4]5-عنه، عن أبیه، عن فضاله بن أیّوب، عن الحسن بن زیاد الصّیقل، عن فضیل بن یسار قال: قال أبو جعفر علیه السّلام:

ص :١٧٢

خداوند عزّتمند هیچ بنده ای را از خواری گناه به عزّت پرهیزگاری نمی برد مگر این که بدون مال بی نیازش کرده، بدون خویشان گرامی اش داشته و بدون کسی از آدمیان، به او آرامش می دهد.

پرهیزگاری

[١6٢٠]١-سعید بن هلال ثقفی گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

من در چند سال بیش از یک بار نمی توانم به دیدارتان بیایم، چیزی بفرمایید تا به آن عمل کنم. فرمودند: تو را به پروای از خدا، پرهیزگاری و کوشش سفارش می کنم. و بدان که کوشش بدون پرهیزگاری سودی ندارد.

[١6٢١]٢-حدید حکیم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: از خدا پروا کنید و دینتان را با پرهیزگاری نگاه دارید.

[١6٢٢]٣-یزید خلیفه گفته است: حضرت صادق علیه السّلام ما را موعظه کرده، به پارسایی فرمان داد. سپس فرمود: پرهیزگاری پیشه کنید که آنچه نزد خداوند است جز با ورع به دست نمی آید.

[١6٢٣]4-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ کوششی بدون پرهیزگاری سودی ندارد.

[١6٢4]5-فضیل یسار گفته است که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: سخت ترین

ص :١٧٣

إنّ أشدّ العباده الورع.

[١6٢5]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حنان بن سدیر قال:

قال أبو الصّبّاح الکنانیّ لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ما نلقی من النّاس فیک؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: و ما الّذی تلقی من النّاس فیّ؟ فقال: لا یزال یکون بیننا و بین الرّجل الکلام فیقول جعفریّ خبیث، فقال: یعیّرکم النّاس بی؟ فقال له أبو الصّبّاح: نعم قال: فقال: ما أقلّ و اللّه من یتّبع جعفرا منکم، إنّما أصحابی من اشتدّ ورعه و عمل لخالقه، و رجا ثوابه، فهؤلاء أصحابی.

[١6٢6]٧-حنان بن سدیر، عن أبی ساره الغزّال، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ: ابن آدم اجتنب ما حرّمت علیک، تکن من أورع النّاس.

[١6٢٧]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الورع من النّاس، فقال: الّذی یتورّع عن محارم اللّه عزّ و جلّ.

[١6٢٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن أبی أسامه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: علیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و صدق الحدیث و أداء الأمانه و حسن الخلق و حسن الجوار و کونوا دعاه إلی أنفسکم بغیر ألسنتکم و کونوا زینا و لا تکونوا شینا، و علیکم بطول الرّکوع و السّجود، فإنّ أحدکم إذا أطال الرّکوع و السّجود هتف إبلیس من خلفه و قال: یا ویله أطاع و عصیت و سجد و أبیت.

ص :١٧4

عبادت، پرهیزگاری است.

[١6٢5]6-حنان سدیر گفته است: ابو الصّباح کنانی به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: دربارۀ شما چه چیزها که از مردم نمی بینیم؟ ! حضرت صادق علیه السّلام فرمود: دربارۀ من چه چیزهایی از مردم می بینی؟ ابو الصّباح عرض کرد: هماره وقتی میان من و مردی، سخنی درمی گیرد، می گوید: جعفری پلید. حضرت فرمود: مردم شما را به جهت من سرزنش می کنند؟ ابو الصّباح عرض کرد: بله.

حضرت فرمود: به خدا سوگند از میان شما کم است آن که از جعفر پیروی کند.

اصحاب من کسانی هستند که پرهیزگاری شان بسیار است و برای آفریدگارشان عمل کرده، به پاداش او امید دارند. اینان اصحاب من اند.

[١6٢6]٧-ابو سارۀ غزّال از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند شکوهمند فرموده است: ای پسر آدم از آنچه بر تو حرام کردم، دوری کن تا پرهیزگارترین مردمان باشی.

[١6٢٧]٨-حفص غیاث گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ پرهیزگاران مردم پرسیدم. فرمودند: کسی است که از حرام های خداوند عزّتمند دوری گزیند.

[١6٢٨]٩-او اسامه گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: بر شما باد پروای از خدا و پرهیزگاری و کوشش و راستگویی و ادا کردن امانت و خوش اخلاقی و نیکی با همسایه. دیگران را با رفتارتان به سوی خود بخوانید. و زینت ما باشید نه ننگمان. و بر شما باد طول دادن رکوع و سجده ها؛ زیرا وقتی یکی از شما رکوع و سجده هایش را طول می دهد، ابلیس از پشت سرش به فریاد درآمده، می گوید: وای بر او. او اطاعت کرد و من نافرمانی کردم، او سجده کرد و من از آن سرتافتم.

ص :١٧5

[١6٢٩]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن أبی زید، عن أبیه قال:

کنت عند أبی عبد اللّه علیه السّلام، فدخل عیسی بن عبد اللّه القمّیّ فرحّب به و قرّب من مجلسه، ثمّ قال: یا عیسی بن عبد اللّه لیس منّا-و لا کرامه-من کان فی مصر فیه مائه ألف أو یزیدون و کان فی ذلک المصر أحد أورع منه.

[١6٣٠]١١-عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن أبی کهمس، عن عمرو بن سعید بن هلال قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: أوصنی، قال: أوصیک بتقوی اللّه و الورع و الاجتهاد و اعلم أنّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه.

[١6٣١]١٢-عنه، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن أبی الصّبّاح الکنانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أعینونا بالورع؛ فإنّه من لقی اللّه عزّ و جلّ منکم بالورع کان له عند اللّه فرجا، و إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً فمنّا النّبیّ و منّا الصّدّیق و الشّهداء و الصّالحون.

[١6٣٢]١٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا لا نعدّ الرّجل مؤمنا حتّی یکون لجمیع أمرنا متّبعا مریدا؛ ألا و إنّ من اتّباع أمرنا و إرادته الورع؛ فتزیّنوا به، یرحمکم اللّه و کبّدوا أعداءنا [به] ینعشکم اللّه.

[١6٣٣]١4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحجّال، عن العلاء،

ص :١٧6

[١6٢٩]١٠-ابو زید گفته است: من نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که عیسی بن عبد اللّه قمی داخل شد. حضرت به او خوش آمد گفته، نزد خود جایش داد و سپس فرمود: ای عیسای عبد اللّه از ما نیست-و شرفی ندارد-کسی که در شهری صد هزار نفری یا بیشتر باشد و در آن شهر، دیگری پرهیزگارتر از او باشد.

[١6٣٠]١١-عمرو بن سعید هلال گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

به من سفارشی بکنید. فرمودند: تو را به پروای از خدا و پرهیزگاری و کوشش سفارش می کنم. و بدان که هیچ کوششی بدون پرهیزگاری، سودی نمی رساند.

[١6٣١]١٢-ابو الصّباح کنانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما را با پرهیزگاری تان یاری کنید؛ زیرا از میان شما کسی که خداوند را به سبب پرهیزگاری دیدار می کند، نزدش گشایشی دارد. که آن عزّتمند می فرماید: (هر کس از خدا و رسولش فرمان ببرد با کسانی خواهد بود که خدا به ایشان نعمت داده است. با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان. و چه دوستان خوبی خواهند بود.) [نساء (4) :

6٩]و پیامبر از ما است و صدّیق و شهید و صالحان نیز از مایند.

[١6٣٢]١٣-ابن رثاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: کسی را که از همۀ فرامین مان پیروی نکند و خواهان آن ها نباشد مؤمن نمی شماریم و بدانید که پرهیزگاری از جمله پیروی فرمان ها و خواستن آن ها است. پس خودتان را با آن بیارایید تا خدا شما را بیامرزد و به سبب آن دشمنانمان را در تنگنا بگذارید تا خداوند شما را رفعت ببخشد.

[١6٣٣]١4-از ابن ابو یعفور روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: با جز

ص :١٧٧

عن ابن أبی یعفور، قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کونوا دعاه للنّاس بغیر ألسنتکم؛ لیروا منکم الورع و الاجتهاد و الصّلاه و الخیر؛ فإنّ ذلک داعیه.

[١6٣4]١5-الحسین بن محمّد، عن علیّ بن محمّد بن سعید، عن محمّد بن مسلم، عن محمّد بن حمزه العلویّ قال: أخبرنی عبید اللّه بن علیّ، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

کثیرا ما کنت أسمع أبی یقول: لیس من شیعتنا من لا تتحدّث المخدّرات بورعه فی خدورهنّ و لیس من أولیائنا من هو فی قریه فیها عشره آلاف رجل فیهم [من]خلق [ا]اللّه أورع منه.

باب العفّه

[١6٣5]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما عبد اللّه بشیء أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١6٣6]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن حنان بن سدیر، عن أبیه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ أفضل العباده عفّه البطن و الفرج.

[١6٣٧]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: أفضل العباده العفاف.

[١6٣٨]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن النّضر بن

ص :١٧٨

زبان دعوتگر مردم باشید تا از شما پرهیزگاری و کوشش و نماز و نیکی ببینند و این است دعوتگری.

[١6٣4]١5-عبید اللّه علی از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از پدرم فراوان شنیدم که می فرمود: از شیعیان ما نیست کسی که زنان در سراپردۀ شان از پرهیزگاری اش سخن نگویند. و از دوستان ما نیست کسی که در شهری ده هزار نفری باشد و کسی دیگر از او پرهیزگارتر باشد.

عفّت [پاکدامنی]

[١6٣5]١-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند با چیزی برتر از عفّت شکم و شرمگاه عبادت نشده است.

[١6٣6]٢-از سدیر روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: همانا برترین عبادت، عفّت شکم و شرمگاه است.

[١6٣٧]٣-عبد اللّه بن میمون قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-می فرمود: برترین عبادت، عفّت است.

[١6٣٨]4-ابو بصیر گفته است: مردی به حضرت باقر علیه السّلام عرض کرد: من اندک

ص :١٧٩

سوید، عن یحیی بن عمران الحلبیّ، عن معلّی أبی عثمان، عن أبی بصیر قال:

قال رجل لأبی جعفر علیه السّلام: إنّی ضعیف العمل قلیل الصّیام و لکنّی أرجو أن لا آکل إلاّ حلالا، قال: فقال له: أیّ الاجتهاد أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١6٣٩]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أکثر ما تلج به أمّتی النّار الأجوفان: البطن و الفرج.

[١64٠]6-و بإسناده قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث أخافهنّ علی أمّتی من بعدی: الضّلاله بعد المعرفه و مضلاّت الفتن، و شهوه البطن و الفرج.

[١64١]٧-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن بعض أصحابه، عن میمون القدّاح قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: ما من عباده أفضل من عفّه بطن و فرج.

[١64٢]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن سیف بن عمیره، عن منصور بن حازم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من عباده أفضل عند اللّه من عفّه بطن و فرج.

باب اجتناب المحارم

[١64٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن داود بن کثیر الرّقّیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِمَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ جَنَّتٰانِ قال:

من علم أنّ اللّه عزّ و جلّ یراه و یسمع ما یقوله و یفعله من خیر أو شرّ

ص :١٨٠

عمل و اندک روزه ام ولی به این که جز حلال نمی خورم، امیدوارم. حضرت به او فرمودند: کدام کوششی برتر از عفّت شکم و شرمگاه است.

[١6٣٩]5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بیشترین چیزی که امّتم به سبب آن به دوزخ می افتند دو میان تهی است: شکم و شرمگاه.

[١64٠]6-با همان سند، رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند:

سه چیز است که از آن ها برای امّت پس از خودم می ترسم: گمراهی پس از معرفت، لغزشگاه های فتنه و هوس های شکم و شرمگاه.

[١64١]٧-میمون قدّاح گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

هیچ عبادتی برتر از پاکی شکم و شرمگاه نیست.

[١64٢]٨-منصور حازم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نزد خدا هیچ عبادتی برتر از پاکی شکم و شرمگاه نیست.

دوری از حرام

[١64٣]١-داود بن کثیر رقّی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند

ص :١٨١

فیحجزه ذلک عن القبیح من الأعمال فذلک الّذی خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَویٰ.

[١644]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کلّ عین باکیه یوم القیامه غیر ثلاث: عین سهرت فی سبیل اللّه، و عین فاضت من خشیه اللّه، و عین غضّت عن محارم اللّه.

[١645]٣-علیّ، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام: یا موسی ما تقرّب إلیّ المتقرّبون بمثل الورع عن محارمی فإنّی أبیحهم جنّات عدن لا أشرک معهم أحدا.

[١646]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم عن أبی عبیده، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أشدّ ما فرض اللّه علی خلقه ذکر اللّه کثیرا ثمّ قال: لا أعنی سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر و إن کان منه و لکن ذکر اللّه عند ما أحلّ و حرّم، فإن کان طاعه عمل بها و إن کان معصیه ترکها.

[١64٧]5-ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن سلیمان بن خالد قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ قَدِمْنٰا إِلیٰ مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً قال: أما و اللّه إن کانت أعمالهم أشدّ بیاضا من القباطیّ و لکن کانوا إذا عرض لهم الحرام لم یدعوه.

[١64٨]6-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :١٨٢

عزّتمند (و برای کسی که از مقام پروردگارش می هراسد، دو بهشت است.) [رحمان (55) :46]روایت کرده که فرمودند: هرکس بداند که خداوند شکوهمند او را و آنچه را بگوید و انجام دهد می بیند می شنود، چه نیکی باشد و چه بدی، و این او را از اعمال زشت بازدارد همان است که (از مقام پروردگارش ترسیده، نفس را از هوس بازمی دارد.) [نازعات (٧٩) :4٠]

[١644]٢-ابراهیم بن عمر یمانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

هر چشمی در رستاخیز گریان است، جز سه چشم: چشمی که در راه خدا شب را بیدار مانده است، چشمی که از هراس خدا اشک ریخته و چشمی که از حرام های خداوند فروبسته شده است.

[١645]٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در مناجات خدای شکوهمند حضرت موسی علیه السّلام چنین آمده است: ای موسی! تقرّب جویان به چیزی مانند پرهیز از حرام هایم به من نزدیک نمی شوند. که من هم ورود به بهشت های جاودانه ام را به ایشان اجازه داده، کسی را با آنان شریک نمی کنم.

[١646]4-ابو عبیده از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از دشوارترین چیزهایی که خدا بر آفریدگانش واجب کرده، ذکر بسیار خدا است.

سپس فرمود: مقصودم سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر نیست. اگر چه آن هم ذکر است. بلکه مقصودم یاد خدا در حلال و حرام است. که اگر اطاعت باشد به آن عمل کند و اگر گناه باشد ترکش کند.

[١64٧]5-سلیمان خالد گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند پرسیدم: (و چون به اعمالی که انجام داده اند، بپردازیم، آن را چون غباری پراکنده می کنیم.) [فرقان (٢5) :٢٣]فرمودند: هان به خدا سوگند اگر اعمالشان سپیدتر از کتان مصری باشد ولی وقتی حرامی به آن ها رو کند، ترکش نکنند.

[١64٨]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا

ص :١٨٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من ترک معصیه للّه مخافه اللّه تبارک و تعالی أرضاه اللّه یوم القیامه.

باب أداء الفرائض

[١64٩]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن ابن محبوب، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیه: من عمل بما افترض اللّه علیه فهو من خیر النّاس.

[١65٠]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ:

اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا قال:

اصبروا علی الفرائض.

[١65١]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن عبد الرّحمن بن أبی نجران، عن حمّاد بن عیسی، عن أبی السّفاتج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا وَ رٰابِطُوا :

قال اصبروا علی الفرائض و صابروا علی المصائب و رابطوا علی الأئمّه علیهم السّلام.

و فی روایه ابن محبوب، عن أبی السّفاتج [و زاد فیه]: فاتّقوا اللّه ربّکم فیما افترض علیکم.

[١65٢]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اعمل بفرائض اللّه تکن أتقی النّاس.

ص :١٨4

بر او و بر خاندانش-فرمودند: هرکس گناهی را به خاطر خدا و از هراس آن پاک و والا ترک کند، خداوند او را در رستاخیز خرسند می کند.

انجام واجبات

[١64٩]١-از ابو حمزۀ ثمالی روایت شده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: هر کس به آنچه خدا بر او واجب کرده، عمل کند، از بهترین مردمان است.

[١65٠]٢-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (شکیبایی کرده، پایداری کنید و آماده باشید.) [آل عمران (٣) :٢٠٠]روایت کرده که فرمودند:

یعنی بر واجبات شکیبایی کنید.

[١65١]٣-ابو السّفاتج دربارۀ آیۀ(شکیبایی کرده، پایداری کنید و آماده باشید.) از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بر واجبات شکیبایی کرده، در رنج ها پایداری کنید و به پیروی از ائمه علیهم السّلام آماده باشید.

[١65٢]4-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: به واجبات خداوند عمل کن تا از پرهیزگارترین مردمان باشی.

ص :١٨5

[١65٣]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن محمّد الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال اللّه تبارک و تعالی: ما تحبّب إلیّ عبدی بأحبّ ممّا افترضت علیه.

باب استواء العمل و المداومه علیه

[١654]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا کان الرّجل علی عمل فلیدم علیه سنه ثمّ یتحوّل عنه إن شاء إلی غیره و ذلک أنّ لیله القدر یکون فیها فی عامه ذلک، ما شاء اللّه أن یکون.

[١655]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال: أحبّ الأعمال إلی اللّه عزّ و جلّ ما دا [و]م علیه العبد و إن قلّ.

[١656]٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار، عن فضاله بن أیّوب، عن معاویه بن عمّار، عن نجبه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ما من شیء أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من عمل یداوم علیه و إن قلّ.

[١65٧]4-عنه، عن فضاله بن أیّوب، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما یقول: إنّی لأحبّ أن أداوم علی العمل و إن قلّ.

[١65٨]5-عنه، عن فضاله بن أیّوب، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :١٨6

[١65٣]5-محمّد حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند پاک و والا فرموده است: بنده ام با چیزی محبوب تر از آنچه من بر او واجب کرده ام، اظهار دوستی نتواند کرد.

استواری عمل و مداومت بر آن

[١654]١-از حلبی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی کسی عملی انجام می دهد باید یک سال بر آن مداومت کند، سپس اگر خواست به عمل دیگر بپردازد؛ زیرا شب قدری که آنچه خدا بخواهد، می شود در میان این یک سال است.

[١655]٢-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: دوست داشتنی ترین عمل ها در پیشگاه خداوند آن عملی است که بنده بر آن مداومت کند اگرچه عملی کوچک باشد.

[١656]٣-نجبه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در پیشگاه خداوند عزّتمند هیچ چیز از عملی که بر آن مداومت می شود، اگرچه اندک باشد، محبوب تر نیست.

[١65٧]4-معاویۀ عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند: من دوست دارم که بر عمل اگرچه کوچک باشد، مداومت کنم.

[١65٨]5-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام

ص :١٨٧

کان علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما یقول: إنّی لأحبّ أن أقدم علی ربّی و عملی مستو.

[١65٩]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن إسماعیل، عن جعفر بن بشیر، عن عبد الکریم بن عمرو، عن سلیمان بن خالد قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إیّاک أن تفرض علی نفسک فریضه فتفارقها اثنی عشر هلالا.

باب العباده

[١66٠]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن عمر بن یزید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی التّوراه مکتوب: یا ابن آدم تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنی و لا أکلک إلی طلبک و علیّ أن أسدّ فاقتک، و أملأ قلبک خوفا منّی، و إن لا تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک شغلا بالدّنیا ثمّ لا أسدّ فاقتک و أکلک إلی طلبک.

[١66١]٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه تبارک و تعالی: یا عبادی الصّدّیقین تنعّموا بعبادتی فی الدّنیا فإنّکم تتنعّمون بها فی الآخره.

[١66٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أفضل النّاس من عشق العباده، فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرّغ لها، فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدّنیا، علی عسر أم علی یسر.

ص :١٨٨

می فرمود: من دوست دارم درحالی به نزد پروردگارم بروم که عملم مداوم باشد.

[١65٩]6-از سلیمان خالد روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مبادا چیزی را بر خودت واجب کنی و آن گاه دوازده ماه آن را واگذاری.

عبادت

[١66٠]١-عمر یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: در تورات نوشته است: ای پسر آدم خودت را وقف بندگی من کن تا دلت را از بی نیازی پر کنم و تو را به خواسته هایت وانگذارم و برآوردن نیازت بر من واجب باشد و دلت را از هراس خودم پرکنم. و اگر خودت را وقف بندگی من نکنی دلت را از گرفتاری دنیا پرمی کنم و سپس نیازت را برنمی آورم و به خواسته هایت وامی گذارم.

[١66١]٢-ابو جمیله از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند پاک و والا فرموده است: ای بندگان راستی پیشه ام از نعمت عبادت من در دنیا بهره مند شوید که شما در آخرت به سبب آن از نعمت ها بهره مند می شوید.

[١66٢]٣-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: برترین مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد. با آن هم آغوش گشته، به دل دوستی کند و به تن به آن بچسبد و خودش را وقف آن کند. چنین کسی باکی ندارد که چگونه دنیا را به صبح می رساند، به دشواری یا به آسانی.

ص :١٨٩

[١66٣]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن شاذان بن الخلیل-قال:

و کتبت من کتابه بإسناد، له یرفعه إلی عیسی بن عبد اللّه قال: -قال عیسی بن عبد اللّه لأبی عبد اللّه علیه السّلام: جعلت فداک ما العباده؟ قال: حسن النّیّه بالطّاعه من الوجوه الّتی یطاع اللّه منها، أما إنّک یا عیسی لا تکون مؤمنا حتّی تعرف النّاسخ من المنسوخ، قال: قلت: جعلت فداک و ما معرفه النّاسخ من المنسوخ؟ قال: فقال: ألیس تکون مع الإمام موطّنا نفسک علی حسن النّیّه فی طاعته، فیمضی ذلک الإمام و یأتی إمام آخر فتوطّن نفسک علی حسن النّیّه فی طاعته؟ قال: قلت: نعم، قال: هذا معرفه النّاسخ من المنسوخ.

[١664]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن جمیل، عن هارون بن خارجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

[إنّ]العبّاد ثلاثه: قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلک عباده العبید و قوم عبدوا اللّه تبارک و تعالی طلب الثّواب، فتلک عباده الأجراء، و قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ حبّا له فتلک عباده الأحرار، و هی أفضل العباده.

[١665]6-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما أقبح الفقر بعد الغنی و أقبح الخطیئه بعد المسکنه و أقبح من ذلک العابد للّه ثمّ یدع عبادته.

[١666]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

من عمل بما افترض اللّه علیه فهو من أعبد النّاس.

ص :١٩٠

[١66٣]4-شاذان خلیل با سندی که آن را تا عیسای عبد اللّه بالا برده روایت کرده که او به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: جانم فدایت، عبادت چیست؟ فرمودند:

نیّت خوب داشتن به اطاعت از راه هایی که خداوند از آن راه ها عبادت می شود.

هان ای عیسی تو تا ناسخ را از منسوخ بازنشناسی مؤمن نمی شوی. او گفته است:

من عرض کردم: جانم فدایت بازشناختن ناسخ از منسوخ چیست؟ فرمودند: آیا چنین نیست که خودت را به حسن نیّت در اطاعت امامی که همراهش هستی، عادت می دهی و چون او درمی گذرد و امامی دیگر می آید خودت را به حسن نیّت در اطاعت کردن از او عادت می دهی؟ عرض کردم: بله. فرمودند: این بازشناختن ناسخ از منسوخ است.

[١664]5-هارون خارجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

عبادتگران سه دسته اند: گروهی خداوند عزّتمند را به جهت هراس بندگی می کنند و این بندگی غلامانه است. گروهی آن پاک و والا را برای به دست آوردن پاداش بندگی می کنند و این بندگی مزدوران است و گروهی آن عزّتمند را برای دوستی اش بندگی می کنند که بندگی آزادگان و برترین عبادت ها است.

[١665]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: چه زشت است نیازمندی پس از بی نیازی و گناه پس از بیچارگی و زشت تر از این، عبادتگری است که عبادت را رها می کند.

[١666]٧-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس به آنچه خداوند بر او واجب کرده، عمل کند از عابدترین مردمان است.

ص :١٩١

باب النّیّه

[١66٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

لا عمل إلاّ بنیّه.

[١66٨]٢-علیّ، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: نیّه المؤمن خیر من عمله، و نیّه الکافر شرّ من عمله و کلّ عامل یعمل علی نیّته.

[١66٩]٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ العبد المؤمن الفقیر لیقول: یا ربّ ارزقنی حتّی أفعل کذا و کذا من البرّ و وجوه الخیر، فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلک منه بصدق نیّه کتب اللّه له من الأجر مثل ما یکتب له لو عمله، إنّ اللّه واسع کریم.

[١6٧٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن أسباط، عن محمّد بن إسحاق بن الحسین، عن عمرو، عن حسن بن أبان، عن أبی بصیر قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن حدّ العباده الّتی إذا فعلها فاعلها کان مؤدّیا؟ فقال:

حسن النّیّه بالطّاعه.

[١6٧١]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن أحمد بن یونس، عن أبی هاشم قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّما خلّد أهل النّار فی النّار؛ لأنّ نیّاتهم کانت فی الدّنیا أن لو خلّدوا فیها أن یعصوا اللّه أبدا؛ و إنّما خلّد أهل الجنّه فی الجنّه؛ لأنّ نیّاتهم

ص :١٩٢

نیّت

[١66٧]١-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ عملی جز به سبب نیّت به وجود نمی آید.

[١66٨]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: نیّت مؤمن بهتر از عمل او است و نیّت کافر بدتر از عملش. و هرکس بنابر نیّت اش عمل می کند.

[١66٩]٣-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بندۀ مؤمن تهیدست می گوید: پروردگارا به من روزی کن تا چنین وچنان نیکویی کنم. و چون خداوند عزّتمند راستی نیّت او را بداند از پاداش همان اندازه می نویسد که اگر می توانست عمل کند، می نوشت. که خداوند گشاده دست و بزرگوار است.

[١6٧٠]4-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ نهایت عبادت پرسیدم، چنان که وقتی کسی به آن برسد حقّش را ادا کرده باشد؟ فرمودند: نیّت نیکو نسبت به فرمانبری نهایت عبادت است.

[١6٧١]5-از ابو هاشم روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: همانا اهل دوزخ در آتش، جاودانه اند؛ زیرا نیّت هاشان در دنیا این بود که اگر جاودانه در دنیا باشند. همیشه از خداوند نافرمانی کنند. و همانا اهل بهشت در بهشت، جاودانه اند؛ زیرا نیّت هاشان در دنیا این بود که اگر در دنیا بمانند، همیشه از خداوند فرمان ببرند.

ص :١٩٣

کانت فی الدّنیا أن لو بقوا فیها أن یطیعوا اللّه أبدا، فبالنّیّات خلّد هؤلاء و هؤلاء، ثمّ تلا قوله تعالی: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلیٰ شٰاکِلَتِهِ قال: علی نیّته.

باب

[١6٧٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن الأحول، عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا إنّ لکلّ عباده شرّه ثمّ تصیر إلی فتره فمن صارت شرّه عبادته إلی سنّتی فقد اهتدی و من خالف سنّتی فقد ضلّ و کان عمله فی تباب، أما إنّی أصلّی و أنام و أصوم و أفطر و أضحک و أبکی فمن رغب عن منهاجی و سنّتی فلیس منّی. و قال: کفی بالموت موعظه و کفی بالیقین غنی و کفی بالعباده شغلا.

[١6٧٣]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الحجّال، عن ثعلبه، قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لکلّ أحد شرّه و لکلّ شرّه فتره؛ فطوبی لمن کانت فترته إلی خیر.

باب الاقتصاد فی العباده

[١6٧4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ هذا الدّین متین فأوغلوا فیه برفق و لا تکرّهوا عباده اللّه، إلی عباد اللّه فتکونوا کالرّاکب المنبتّ الّذی لا سفرا قطع و لا ظهرا أبقی.

محمّد بن سنان، عن مقرّن، عن محمّد بن سوقه، عن أبی جعفر علیه السّلام مثله.

[١6٧5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان

ص :١٩4

پس به نیّت ها است که اینان و آنان جاودانه می شوند. سپس این آیه را خواند:

(بگو هرکس بنابر روش خود عمل می کند.) [اسراء (١٧) :٨4]یعنی بنابر نیّت اش.

باب

[١6٧٢]١-سلام مستنیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بدانید که برای هر عبادتی شور و جنبشی است که سپس به سستی می گراید. هرکس شور عبادتش به سنّت من گرایش داشت هدایت شده است و کسی که با سنّت من مخالفت کند، گمراه گشته و عملش تباه است. بدانید که من نماز می گزارم و می خوابم. و روزه می گیرم و می خورم. و می گریم و می خندم. پس هرکس از روش و سنّت من روی بگرداند از من نیست. و فرمودند: برای موعظه، مرگ کافی است و برای یقین، بی نیازی و برای مشغول بودن، عبادت.

[١6٧٣]٢-از ثعلبه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: برای هرکسی، شور و جنبشی است و برای هر جنبشی، سستی ای. خوشا کسی که سستی اش به سوی نیکی و خیر باشد.

میانه روی در عبادت

[١6٧4]١-ابو جارود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: همانا این دین، محکم است. پس به نرمی داخلش شوید و عبادت خداوند را بر بندگان خدا اجبار نکنید تا همچون سوار درمانده ای نباشید که نه راهی رفته و نه مرکبی مانده است. محمّد سوقه مانند این حدیث را از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است.

[١6٧5]٢-حفص بختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عبادت

ص :١٩5

جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا تکرّهوا إلی أنفسکم العباده.

[١6٧6]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل، عن حنان بن سدیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أحبّ عبدا فعمل [عملا] قلیلا جزاه بالقلیل الکثیر و لم یتعاظمه أن یجزی بالقلیل الکثیر له.

[١6٧٧]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن الحسن بن الجهم، عن منصور، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ بی أبی و أنا بالطّواف و أنا حدث و قد اجتهدت فی العباده فرآنی و أنا أتصابّ عرقا، فقال لی: یا جعفر یا بنیّ إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا أدخله الجنّه و رضی عنه بالیسیر.

[١6٧٨]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ و غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اجتهدت فی العباده و أنا شابّ، فقال لی أبی علیه السّلام: یا بنیّ دون ما أراک تصنع، فإنّ اللّه عزّ و جلّ إذا أحبّ عبدا رضی عنه بالیسیر.

[١6٧٩]6-حمید بن زیاد، عن الخشّاب، عن ابن بقّاح، عن معاذ بن ثابت، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا علیّ إنّ هذا الدّین متین، فأوغل فیه برفق و لا تبغّض إلی نفسک عباده ربّک، فإنّ المنبتّ-یعنی المفرط-لا ظهرا أبقی و لا أرضا قطع فاعمل عمل من یرجو أن یموت هرما و احذر حذر من یتخوّف أن یموت غدا.

ص :١٩6

را به خودتان ناپسند نسازید. (تحمیل نکنید) .

[١6٧6]٣-حنان سدیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند شکوهمند چون بنده ای را دوست داشته باشد و او اندکی عمل کند، در برابر آن اندک به فراوانی پاداش می دهد و برای او بزرگ نیست که در برابر اندک، بسیار پاداش بدهد.

[١6٧٧]4-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: من داشتم طواف می کردم که پدرم بر من گذشت. جوان بودم و در عبادت بسیار می کوشیدم. پدرم مرا دید که عرق می ریزم. پس به من فرمود: جعفر پسرم وقتی خداوند بنده ای را دوست داشته باشد او را به بهشت می برد و به اندک او راضی می گردد.

[١6٧٨]5-حفص بختری و کسی دیگر، از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: من جوان بودم و در عبادت بسیار می کوشیدم که پدرم علیه السّلام به من فرمود: پسرم کم تر از آنچه می بینم عبادت کن. که خداوند عزّتمند وقتی بنده ای را دوست دارد به اندک او راضی است.

[١6٧٩]6-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: ای علی همانا این دین محکم است. در آن به نرمی داخل شو و عبادت پروردگارت را بر خودت دشوار نساز. که سوار درمانده-یعنی زیاده رو-نه مرکب دارد و نه راهی را پیموده است. پس چنان عمل کن که گویا امیدواری در پیری بمیری و چنان بپرهیز که گویا می ترسی همین فردا بمیری.

کسی که می شنود فلان عمل از سوی خداوند پاداش دارد.

ص :١٩٧

باب من بلغه ثواب من اللّه علی عمل

[١6٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من سمع شیئا من الثّواب علی شیء فصنعه، کان له، و إن لم یکن علی ما بلغه.

[١6٨١]٢-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن سنان، عن عمران الزّعفرانیّ، عن محمّد بن مروان قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من بلغه ثواب من اللّه علی عمل فعمل ذلک العمل التماس ذلک الثّواب، أوتیه، و إن لم یکن الحدیث کما بلغه.

باب الصّبر

[١6٨٢]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر رأس الإیمان.

[١6٨٣]٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن العلاء بن فضیل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد، فإذا ذهب الرّأس ذهب الجسد کذلک إذا ذهب الصّبر ذهب الإیمان.

[١6٨4]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد الأصبهانیّ، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا حفص إنّ من صبر صبر قلیلا، و إنّ من جزع جزع

ص :١٩٨

آن کس که پاداش کرداری از سوی خدا، به او برسد

[١6٨٠]١-کسی که بشنود فلان کار پاداش دارد و آن را انجام دهد، پاداشش را می برد، اگرچه جز آن باشد که شنیده است.

[١6٨١]٢-محمّد مروان گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر کسی بشنود که فلان عمل از سوی خدا پاداش دارد و آن را برای آن پاداش انجام دهد، آن پاداش به او داده می شود، اگرچه حدیث چنان نباشد که او شنیده است.

شکیبایی

[١6٨٢]١-ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی سر ایمان است.

[١6٨٣]٢-علاء فضیل از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. که چون سر برود، تن نیز رفته است. همین طور چون شکیبایی برود، ایمان هم رفته است.

[١6٨4]٣-حفص غیاث گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ای حفص همانا هرکس شکیبایی کند، اندکی را شکیبایی کرده و هرکس بی تابی کند، اندکی را

ص :١٩٩

قلیلا، ثمّ قال: علیک بالصّبر فی جمیع أمورک، فإنّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأمره بالصّبر و الرّفق، فقال: وَ اِصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ وَ اُهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً وَ ذَرْنِی وَ اَلْمُکَذِّبِینَ أُولِی اَلنَّعْمَهِ و قال تبارک و تعالی: اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ [السّیّئه] فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاّٰ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ فصبر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حتّی نالوه بالعظائم و رموه بها، فضاق صدره فأنزل اللّه عزّ و جلّ علیه وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمٰا یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ اَلسّٰاجِدِینَ ثمّ کذّبوه و رموه، فحزن لذلک، فأنزل اللّه عزّ و جلّ قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ اَلَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاٰ یُکَذِّبُونَکَ وَ لٰکِنَّ اَلظّٰالِمِینَ بِآیٰاتِ اَللّٰهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلیٰ مٰا کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّٰی أَتٰاهُمْ نَصْرُنٰا فألزم النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نفسه الصّبر، فتعدّوا فذکر اللّه تبارک و تعالی و کذّبوه، فقال: قد صبرت فی نفسی و أهلی و عرضی و لا صبر لی علی ذکر إلهی، فأنزل اللّه عزّ و جلّ: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ وَ مٰا مَسَّنٰا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلیٰ مٰا یَقُولُونَ فصبر النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی جمیع أحواله ثمّ بشّر فی عترته بالأئمّه و وصفوا بالصّبر، فقال جلّ ثناؤه: وَ جَعَلْنٰا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا لَمّٰا صَبَرُوا وَ کٰانُوا بِآیٰاتِنٰا یُوقِنُونَ فعند ذلک قال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّبر من الإیمان کالرّأس من الجسد، فشکر اللّه عزّ و جلّ ذلک له، فأنزل اللّه عزّ و جلّ:

وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ اَلْحُسْنیٰ عَلیٰ بَنِی إِسْرٰائِیلَ بِمٰا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنٰا مٰا کٰانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مٰا کٰانُوا یَعْرِشُونَ فقال صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّه بشری و انتقام، فأباح اللّه عزّ و جلّ له قتال المشرکین فأنزل [اللّه]: فَاقْتُلُوا اَلْمُشْرِکِینَ حَیْثُ

ص :٢٠٠

بی تابی کرده است. سپس فرمود: تو را به شکیبایی در همۀ کارهایت سفارش می کنم.

که خداوند عزّتمن محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را برانگیخته، او را به شکیبایی و نرمی فرمان داده، فرمود: (و به آنچه می گویند شکیبایی کرده، به شایستگی از آنان دوری گزین. و مرا با تکذیب گران صاحب نعمت واگذار.) [مزمّل (٧٣) :١٠ و ١١] و فرمود: (و بدی را با آنچه نیکوتر است پاسخ ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوستی صمیمی گردد. و کسی جز کسانی که شکیبایی می کنند این را به دست نمی آورد. و کسی جز صاحبان آن بهرۀ بزرگ این را به دست نمی آورد.) [فصّلت (4١) :

٣4 و ٣5]و رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-شکیبایی کرد تا او را به امور جانکاهی نسبت دادند [یعنی به دروغ گویی و جنون]پس دلتنگ شد و خدای عزّتمند چنین بر او نازل کرد: (و ما می دانیم که از آنچه می گویند دلتنگ می کردی. پس به سپاس از پروردگارت تسبیح بگو و از سجده کنندگان باش.) [حجر (١5) :٩٧ و ٩٨] سپس او را دروغ گو خوانده، متّهمش کردند. و او از این جهت غمگین شد. پس خداوند شکوهمند چنین نازل کرد: (ما می دانیم که آنچه می گویند تو را غمگین می کند. امّا آن ها تو را تکذیب نمی کنند بلکه ستمکارانی هستند که آیات خدا را انکار می کنند. پیامبران پیش از تو تکذیب شدند و در برابر تکذیب شکیبایی کردند و آزار دیدند تا یاری مان به ایشان رسید.) [انعام (6) :٣٣ و ٣4]پس پیامبر گرامی شکیبایی را بر خود واجب کرد تا از حدّ گذشتند و خدا را نام برده، تکذیبش کردند. و او فرمود:

من دربارۀ خودم و خانواده و آبرویم شکیبایی کردم ولی دربارۀ نام پروردگارم شکیبایی نمی کنم. پس خداوند عزّتمند چنین نازل کرد: (و ما آسمان ها و زمین و آنچه را در آن ها است در شش روز آفریدیم و خسته نشدیم. پس به آنچه می گویند شکیبایی کن.) [ق (5٠) :٣٨ و ٣٩]پس پیامبر گرامی در همۀ اموال شکیبایی کرد و آن گاه به امامان خاندانش بشارت داده شد و آنان هم به شکیبایی وصف شدند و خداوند بزرگ ستایش فرمود: (و از آنان امامانی قرار دادیم که چون شکیبا بودند و به آیه های ما یقین داشتند، به فرمان ما هدایت می کردند.) [سجده (٣٢) :٢4]و در این هنگام بود که آن حضرت فرمود: شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. و خداوند عزّتمند او را ستود و چنین نازل کرد: (و سخن نیکوی پروردگارت دربارۀ بنی اسرائیل به سبب شکیبایی شان انجام گرفت و ما آنچه فرعون و مردمش ساختند و آنچه را برافراشتند، در هم کوبیدیم.) [اعراف (٧) :١٣٧]و پیامبر فرمود: این مژده و انتقام است. و آن گاه خداوند شکوهمند جنگ با مشرکان را به او اجازه داده، چنین نازل

ص :٢٠١

وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ اُحْصُرُوهُمْ وَ اُقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ

وَ اُقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ فقتلهم اللّه علی یدی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أحبّائه و جعل له ثواب صبره مع ما ادّخر له فی الآخره، فمن صبر و احتسب لم یخرج من الدّنیا حتّی یقرّ [اللّه]له عینه فی أعدائه، مع ما یدّخر له فی الآخره.

[١6٨5]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی محمّد عبد اللّه السّرّاج رفعه إلی علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد؛ و لا إیمان لمن لا صبر له.

[١6٨6]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن ربعیّ بن عبد اللّه، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الصّبر من الإیمان بمنزله الرّأس من الجسد، فإذا ذهب الرّأس ذهب الجسد کذلک إذا ذهب الصّبر ذهب الإیمان.

[١6٨٧]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن علیّ بن النّعمان، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ الحرّ حرّ علی جمیع أحواله، إن نابته نائبه صبر لها و إن تداکّت علیه المصائب لم تکسره و إن أسر و قهر و استبدل بالیسر عسرا، کما کان یوسف الصّدّیق الأمین صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لم یضرر حرّیّته أن استعبد و قهر و أسر و لم تضرره ظلمه الجبّ و وحشته و ما ناله، أن منّ اللّه علیه فجعل الجبّار العاتی له عبدا بعد إذ کان [له]مالکا، فأرسله و رحم به أمّه و کذلک الصّبر یعقّب خیرا، فاصبروا و وطّنوا أنفسکم علی الصّبر توجروا.

[١6٨٨]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن بکیر، عن حمزه بن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٠٢

کرد: (هرکجا مشرکان را یافتید، بکشید و سر راهشان کمین کنید و دستگیرشان کنید.) [توبه (٩) :5](و آنان را بکشید هرکجا که یافتید.) [بقره (٢) :١٩١]پس خداوند آنان را به دست رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-و دوستدارانش کشت و پاداش شکیبایی اش را به همراه آنچه برای او در آخرت قرار داده، ذخیره کرد.

پس کسی که شکیبایی کرده، از خداوند پاداش خواهد، از دنیا نمی رود مگر این که [خداوند]چشمش را در مقابله با دشمنانش روشن می کند و این جز آن است که در آخرت برایش ذخیره کرده است.

[١6٨5]4-ابو محمّد عبد اللّه سرّاج حدیثی که سندش را تا حضرت سجّاد علیه السّلام بالا برده روایت کرده که ایشان فرموده است: شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است و ایمان ندارد کسی که شکیبایی ندارد.

[١6٨6]5-فضیل یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

شکیبایی نسبت به ایمان همچون سر نسبت به تن است. چون سر برود، تن رفته است و همین طور چون شکیبایی برود، ایمان نیز رفته است.

[١6٨٧]6-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: آزاده در همه حال آزاده است، اگر به گرفتاری ای دچار شود شکیبایی می کند و اگر مصیبت ها به سرش فروریزد او را نمی شکند. و اگرچه اسیر شود و شکست بخورد و سختی جایگزین آسایش شود. چنان که یوسف راستی پیشۀ امین- درود خدا بر او-بود. که برده شدن و اسیری و شکست خوردن به آزادگی اش زیان نرساند و تاریکی چاه و هراسناکی اش و آنچه به سرش آمد به او زیان نرساند. تا خدا بر او احسان کرده، چیره گر سرکشی را که مالک او بود، بندۀ او ساخت. آن گاه او را به رسالت فرستاده، امّتی را به سببش مورد رحمت قرار داد.

شکیبایی چنین است که نیکی را به دنبال می آورد. پس شکیبایی کرده، خودتان را به شکیبایی عادت دهید تا پاداش ببرید.

[١6٨٨]٧-حمزۀ حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بهشت در

ص :٢٠٣

الجنّه محفوفه بالمکاره و الصّبر، فمن صبر علی المکاره فی الدّنیا دخل الجنّه و جهنّم محفوفه باللّذّات و الشّهوات، فمن أعطی نفسه لذّتها و شهوتها دخل النّار.

[١6٨٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن عبد اللّه بن مرحوم، عن أبی سیّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا دخل المؤمن فی قبره، کانت الصّلاه عن یمینه و الزّکاه عن یساره و البرّ مطلّ علیه و یتنحّی الصّبر ناحیه، فإذا دخل علیه الملکان اللّذان یلیان مساءلته قال الصّبر للصّلاه و الزّکاه و البرّ: دونکم صاحبکم، فإن عجزتم عنه فأنا دونه.

[١6٩٠]٩-علیّ، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

دخل أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه المسجد؛ فإذا هو برجل علی باب المسجد، کئیب حزین، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام ما لک؟ قال: یا أمیر المؤمنین أصبت بأبی [و أمّی]و أخی و أخشی أن أکون قد وجلت، فقال له أمیر المؤمنین علیه السّلام: علیک بتقوی اللّه و الصّبر تقدم علیه غدا و الصّبر فی الأمور بمنزله الرّأس من الجسد فإذا فارق الرّأس الجسد، فسد الجسد و إذا فارق الصّبر الأمور فسدت الأمور.

[١6٩١]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن سماعه بن مهران عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال لی: ما حبسک عن الحجّ؟ قال: قلت: جعلت فداک وقع علیّ دین کثیر و ذهب مالی، و دینی الّذی قد لزمنی هو أعظم من ذهاب مالی، فلو لا أنّ رجلا من أصحابنا أخرجنی ما قدرت أن أخرج، فقال لی: إن تصبر تغتبط و إلاّ تصبر

ص :٢٠4

میان دشواری ها و شکیبایی پوشیده شده است و کسی که در دنیا به سختی ها شکیبا باشد به بهشت می رود و دوزخ در میان لذّت ها و هوس ها پوشیده شده است. و هرکس به جانش لذّت و هوس بدهد به دوزخ می رود.

[١6٨٩]٨-ابو سیّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی مؤمن در گور گذاشته می شود نماز در پهلوی راست، زکات در پهلوی چپ، نیکی بر بالای سرش و صبر در گوشه ای قرار می گیرند. و وقتی دو فرشتۀ پرسش وارد می شوند صبر به نماز و زکات و نیکی می گوید: مواظب دوستتان باشید اگر درماندید من از او مواظبت می کنم.

[١6٩٠]٩-عبد اللّه میمون از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: امیر مؤمنان-درود خدا بر او-به مسجد آمد و بر در مسجد مردی اندوهگین و ناراحت دید. به او فرمود: چه شده است؟ او گفت: ای امیر مؤمنان پدر و مادر و برادرم را از دست داده ام و می ترسم که از بی تابی کنندگان باشم. امیر مؤمنان علیه السّلام به او فرمود: بر تو باد به پروای از خدا و شکیبایی تا فردا دلیر گردی. که شکیبایی در کارها همچون سر برای بدن است. چون سر از تن جدا گردد، تن از بین می رود و چون شکیبایی از کارها جدا گردد، آن کارها از میان می رود.

[١6٩١]١٠-سماعۀ مهران گفته است: حضرت ابو الحسن علیه السّلام به من فرمود: چه چیزی تو را از حجّ بازگذاشت؟ من عرض کردم: جانم فدایت. بدهی فراوانی بر گردنم افتاده و مالم نیز از بین رفته است. و بدهی ای که گرفتارم کرده دشوارتر از رفتن مال شده است. اگر یکی از اصحاب مرا از خانه بیرون نمی آورد خودم نمی توانستم بیایم. حضرت به من فرمودند: اگر شکیبایی کنی مورد غبطه قرار می گیری و اگر شکیبایی نکنی، چه خرسند باشی و چه ناخرسند، خداوند تقدیر را در موردت جاری خواهد کرد.

ص :٢٠5

ینفذ اللّه مقادیره، راضیا کنت أم کارها.

[١6٩٢]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن سنان، عن أبی الجارود، عن الأصبغ قال:

قال أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه: الصّبر صبران: صبر عند المصیبه، حسن جمیل و أحسن من ذلک الصّبر عند ما حرّم اللّه عزّ و جلّ علیک؛ و الذّکر ذکران: ذکر اللّه عزّ و جلّ عند المصیبه و أفضل من ذلک ذکر اللّه عند ما حرّم علیک، فیکون حاجزا

[١6٩٣]١٢-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن العبّاس بن عامر، عن العرزمیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: سیأتی علی النّاس زمان لا ینال الملک فیه إلاّ بالقتل و التّجبّر، و لا الغنی إلاّ بالغصب و البخل، و لا المحبّه إلاّ باستخراج الدّین و اتّباع الهوی، فمن أدرک ذلک الزّمان فصبر علی الفقر و هو یقدر علی الغنی و صبر علی البغضه و هو یقدر علی المحبّه و صبر علی الذّلّ و هو یقدر علی العزّ آتاه اللّه ثواب خمسین صدّیقا ممّن صدّق بی.

[١6٩4]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن إسماعیل بن مهران، عن درست بن أبی منصور، عن عیسی بن بشیر، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: لمّا حضرت أبی علیّ بن الحسین علیهما السّلام الوفاه ضمّنی إلی صدره و قال: یا بنیّ أوصیک بما أوصانی به أبی حین حضرته الوفاه و بما ذکر أنّ أباه أوصاه به: یا بنیّ اصبر علی الحقّ و إن کان مرّا.

[١6٩5]١4-عنه، عن أبیه، [عن یونس بن عبد الرّحمن]رفعه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢٠6

[١6٩٢]١١-اصبغ گفته است: امیر مؤمنان-درود خدا بر او-فرمودند: صبر دو گونه است: صبر در هنگام مصیبت که نیکو و زیباست و نیکوتر از آن صبر دربارۀ چیزی است که خداوند شکوهمند بر تو حرام کرده است. و ذکر هم دوگونه است: یاد خداوند عزّتمند در هنگام مصیبت و برتر از آن یاد خداوند دربارۀ آنچه او بر تو حرام کرده است که بازدارنده است.

[١6٩٣]١٢-عرزمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمودند: بر مردم دوره ای خواهد آمد که در آن، حکومت جز با کشتار و ستمگری و توانگری جز با غصب و بخل و محبّت جز با بیرون آمدن از دین و پیروی از هوس به دست نمی آید کسی که آن دوره را ببیند و درحالی که می تواند به توانگری برسد بر بی نیازی شکیبایی کند و درحالی که می تواند محبّت ها را به دست آورد بر دشمنی ها شکیبایی کند و درحالی که می تواند به عزّت و شکوه دست یابد بر خواری شکیبایی کند. خداوند پاداش پنجاه راستی پیشه ای را که مرا تصدیق کرده اند، به او می دهد.

[١6٩4]١٣-از ابو حمزه روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: چون هنگام وفات حضرت سجّاد علیه السّلام رسید، مرا به سینه چسبانیده، فرمودند: پسرم تو را سفارش می کنم به چیزی که پدرم هنگام وفاتش به من سفارش کرد و به آنچه پدر او به آن سفارش کرده است: پسرم به حقّ، اگرچه تلخ باشد، شکیبا باش.

[١6٩5]١4-[یونس عبد الرحمان]از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ایشان

ص :٢٠٧

الصّبر صبران: صبر علی البلاء، حسن جمیل، و أفضل الصّبرین الورع عن المحارم.

[١6٩6]١5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی قال: أخبرنی یحیی بن سلیم الطّائفیّ قال: أخبرنی عمرو بن شمر الیمانیّ، یرفع الحدیث إلی علیّ علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الصّبر ثلاثه: صبر عند المصیبه، و صبر علی الطّاعه، و صبر عن المعصیه، فمن صبر علی المصیبه حتّی یردّها بحسن عزائها کتب اللّه له ثلاثمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین السّماء إلی الأرض و من صبر علی الطّاعه کتب اللّه له ستّمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین تخوم الأرض إلی العرش و من صبر عن المعصیه کتب اللّه له تسعمائه درجه ما بین الدّرجه إلی الدّرجه کما بین تخوم الأرض إلی منتهی العرش.

[١6٩٧]١6-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن یونس بن یعقوب قال:

أمرنی أبو عبد اللّه علیه السّلام أن آتی المفضّل و أعزّیه بإسماعیل و قال: أقرئ المفضّل السّلام و قل له: إنّا قد أصبنا بإسماعیل فصبرنا، فاصبر کما صبرنا، إنّا أردنا أمرا، و أراد اللّه عزّ و جلّ أمرا فسلّمنا لأمر اللّه عزّ و جلّ.

[١6٩٨]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن سیف بن عمیره، عن أبی حمزه الثّمالیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من ابتلی من المؤمنین ببلاء فصبر علیه، کان له مثل أجر ألف شهید.

[١6٩٩]١٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن سماعه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٠٨

فرمودند: صبر دوگونه است. صبر بر بلا که نیکو و زیباست و برترین صبرها که پرهیز از حرام است.

[١6٩6]١5-عمرو بن شمر یمانی از علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: صبر سه گونه است: صبر در هنگام مصیبت، صبر بر فرمانبری و صبر در گناه و نافرمانی. کسی که بر مصیبت شکیبایی کند تا از آن به خوبی بگذرد خداوند برایش سیصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان آسمان و زمین می باشد و هرکس بر فرمانبری شکیبایی کند خداوند برایش ششصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان ژرفای زمین تا عرش می باشد و هرکس در برابر گناه شکیبایی کند خداوند برایش نهصد درجه می نویسد که میان هر درجه تا درجۀ دیگر فاصلۀ میان ژرفای زمین تا نهایت عرش می باشد.

[١6٩٧]١6-یونس یعقوب گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمان داد که به نزد مفضّل رفته، به او دربارۀ مرگ اسماعیل تسلّی بدهم، و فرمود: سلام مرا به مفضّل برسان و بگو: ما به مصیبت اسماعیل دچار شده، صبر کردیم پس تو هم همچون ما صبر کن. ما چیزی می خواستیم و خدا چیز دیگری می خواست و ما در برابر فرمان خداوند عزّتمند تسلیم هستیم.

[١6٩٨]١٧-از ابو حمزه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هرکس از مؤمنان به بلایی دچار شود و بر آن شکیبایی کند، پاداش هزار شهید را می برد.

[١6٩٩]١٨-سماعه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند

ص :٢٠٩

إنّ اللّه عزّ و جلّ أنعم علی قوم، فلم یشکروا، فصارت علیهم وبالا، و ابتلی قوما بالمصائب فصبروا، فصارت علیهم نعمه.

[١٧٠٠]١٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبان بن أبی مسافر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِصْبِرُوا وَ صٰابِرُوا قال:

اصبروا علی المصائب.

و فی روایه ابن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: صابروا علی المصائب.

[١٧٠١]٢٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن محمّد بن أبی جمیله، عن جدّه أبی جمیله، عن بعض أصحابه قال:

لو لا أنّ الصّبر خلق قبل البلاء لتفطّر المؤمن کما تتفطّر البیضه علی الصّفا.

[١٧٠٢]٢١-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن إسحاق بن عمّار و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه: صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال اللّه عزّ و جلّ: إنّی جعلت الدّنیا بین عبادی قرضا، فمن أقرضنی منها قرضا أعطیته بکلّ واحده عشرا إلی سبعمائه ضعف و ما شئت من ذلک؛ و من لم یقرضنی منها قرضا فأخذت منه شیئا قسرا [فصبر] أعطیته ثلاث خصال لو أعطیت واحده منهنّ ملائکتی لرضوا بها منّی، قال: ثمّ تلا أبو عبد اللّه علیه السّلام قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ أُولٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ فهذه واحده من ثلاث خصال

ص :٢١٠

عزّتمند بر مردمی نعمت داد و چون آنان سپاسداری نکردند، آن نعمت وبالشان گشت. و مردمی به مصیبت ها دچار شدند و چون صبر کردند، آن مصیبت ها برایشان نعمت شد.

[١٧٠٠]١٩-ابان ابو مسافر از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه (ای کسانی که ایمان آورده اید شکیبایی کرده، استوار باشید.) [آل عمران (٣) :٢٠٠]روایت کرده که فرمودند: یعنی بر مصیبت ها شکیبایی کنید.

و در روایت ابن ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام چنین آمده است: در برابر مصیبت ها استوار باشید.

[١٧٠١]٢٠-ابو جمیله از یکی از اصحاب روایت کرده که گفت: اگر صبر پیش از بلا آفریده نشده بود، مؤمن از هم می پاشید چنان که تخم مرغ بر سنگ خارا از هم می پاشد.

[١٧٠٢]٢١-اسحاق عمّار و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: خداوند عزّتمند می فرماید: من دنیا را میان بندگانم به صورت قرض نهادم. هرکس از آن به من قرض بدهد، در برابر هریک، ده تا هفتصد برابر و آنچه بخواهم به او می دهم و هرکس از آن به من قرض ندهد، و من به قهر از او بگیرم [و او صبر کند]سه خصلت به او می دهم که اگر یکی از آن ها را به فرشتگانم بدهم از من راضی می شوند. سپس این آیه را خواند:

(کسانی که وقتی مصیبتی به ایشان می رسد، می گویند: ما برای خداییم و به سوی او هم بازمی گردیم. درود پروردگارشان بر آنان.) و این یکی از آن سه خصلت است-(و

ص :٢١١

وَ رَحْمَهٌ اثنتان وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ -ثلاث-ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: هذا لمن أخذ اللّه منه شیئا قسرا.

[١٧٠٣]٢٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود، عن یحیی بن آدم، عن شریک، عن جابر بن یزید، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

مروّه الصّبر فی حال الحاجه و الفاقه و التّعفّف و الغنی أکثر من مروّه الإعطاء.

[١٧٠4]٢٣-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن أحمد بن النّضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: یرحمک اللّه ما الصّبر الجمیل؟ قال: ذلک صبر لیس فیه شکوی إلی النّاس.

[١٧٠5]٢4-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن بعض أصحابه، عن أبان، عن عبد الرّحمن بن سیابه، عن أبی النّعمان، عن أبی عبد اللّه أو أبی جعفر علیهما السّلام قال:

من لا یعدّ الصّبر لنوائب الدّهر یعجز.

[١٧٠6]٢5-أبو علیّ الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّا صبّر و شیعتنا أصبر منّا، قلت: جعلت فداک کیف صار شیعتکم أصبر منکم؟ قال: لأنّا نصبر علی ما نعلم و شیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون.

باب الشّکر

[١٧٠٧]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن

ص :٢١٢

رحمت) [بر آنان]-دومین خصلت-(و آنان هستند که هدایت یافته اند.) [بقره (٢) :

١55 و ١56]-سومین خصلت است-سپس فرمودند: این برای کسی است که خدا به قهر، از او چیزی می گیرد.

[١٧٠٣]٢٢-جابر یزید از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردانگی شکیبایی در حال نیاز و نداری و آبروداری و بی نیازی از مردم بیشتر از مردانگی بخشش است.

[١٧٠4]٢٣-جابر گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: خدا شما را رحمت کند، صبر زیبا چیست؟ فرمودند: آن صبری است که به همراهش شکایت پیش مردم نباشد.

[١٧٠5]٢4-ابو نعمان از حضرت صادق یا حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس سفرۀ شکیبایی برای حوادث روزگار نچیند، عاجز می شود.

[١٧٠6]٢5-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: ما صابریم و شیعیانمان از ما صبورترند. من عرض کردم: جانم فدایت چگونه شیعیانتان صبورتر از شمایند؟ فرمود: زیرا ما بر آنچه می دانیم صبر می کنیم و شیعیانمان بر آنچه نمی دانند صبر می کنند.

سپاسداری

[١٧٠٧]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا-درود خدا بر

ص :٢١٣

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الطّاعم الشّاکر، له من الأجر کأجر الصّائم المحتسب؛ و المعافی الشّاکر له من الأجر کأجر المبتلی الصّابر؛ و المعطی الشّاکر له من الأجر کأجر المحروم القانع.

[١٧٠٨]٢-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما فتح اللّه علی عبد باب شکر فخزن عنه باب الزّیاده.

[١٧٠٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن جعفر بن محمّد البغدادیّ، عن عبد اللّه بن إسحاق الجعفریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه: اشکر من أنعم علیک و أنعم علی من شکرک؛ فإنّه لا زوال للنّعماء إذا شکرت و لا بقاء لها إذا کفرت، الشّکر زیاده فی النّعم و أمان من الغیر.

[١٧١٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن علیّ بن أسباط، عن یعقوب بن سالم، عن رجل، عن [أبی جعفر أو]أبی عبد اللّه علیهما السّلام قال:

المعافی الشّاکر له من الأجر ما للمبتلی الصّابر؛ و المعطی الشّاکر له من الأجر کالمحروم القانع.

[١٧١١]5-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن داود بن الحصین، عن فضل البقباق قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَمّٰا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ قال:

الّذی أنعم علیک بما فضّلک و أعطاک و أحسن إلیک، ثمّ قال: فحدّث بدینه و ما أعطاه اللّه و ما أنعم به علیه.

ص :٢١4

او و بر خاندانش-فرمودند: پاداش خورندۀ سپاسمند همچون پاداش روزه دار خداجو است. و پاداش سپاسمند تندرست همچون پاداش گرفتار شکیبا است.

و پاداش بخششگر سپاسمند همچون پاداش محروم قناعت پیشه است.

[١٧٠٨]٢-همو از حضرتش روایت کرده که رسول خدا فرمودند: خداوند در سپاسمندی را بر بنده نگشود تا در افزایش را ببندد.

[١٧٠٩]٣-عبد اللّه بن اسحاق جعفری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در تورات نوشته است: به کسی که تو را نعمت داده، سپاس بگو و به کسی که تو را سپاس می گوید، نعمت بده؛ زیرا اگر سپاس بگویی نعمت تمام شدنی نیست و اگر ناسپاسی کنی ماندنی نه. سپاس افزونی نعمت ها و ایمنی از پیشامدها است.

[١٧١٠]4-مردی از [حضرت باقر یا]حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: پاداش تندرست سپاسمند همچون پاداش گرفتار شکیبا است و پاداش بخششگر سپاسمند همچون محروم قناعت پیشه.

[١٧١١]5-فضل بقباق گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(و نعمت پروردگارت را بازگو.) [ضحی (٩٣) :١١]فرمودند: یعنی فضیلت، بخشش و نیکی ای را که به تو داده است بازگو. سپس فرمود: و از دینش سخن بگو و از آنچه خداوند به او بخشید و نعمت داد.

ص :٢١5

[١٧١٢]6-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عند عائشه لیلتها، فقالت: یا رسول اللّه لم تتعب نفسک و قد غفر اللّه لک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؟ فقال: یا عائشه ألا أکون عبدا شکورا؟ قال و کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقوم علی أطراف أصابع رجلیه فأنزل اللّه سبحانه و تعالی: طه مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لِتَشْقیٰ.

[١٧١٣]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن حسن بن جهم، عن أبی الیقظان، عن عبید اللّه بن الولید قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ثلاث لا یضرّ معهنّ شیء: الدّعاء عند الکرب و الاستغفار عند الذّنب و الشّکر عند النّعمه.

[١٧١4]٨-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد اللّه بن جبله، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أعطی الشّکر أعطی الزّیاده، یقول اللّه عزّ و جلّ: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.

[١٧١5]٩-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن إسحاق بن عمّار، عن رجلین من أصحابنا، سمعاه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أنعم اللّه علی عبد من نعمه فعرفها بقلبه و حمد اللّه ظاهرا بلسانه فتمّ کلامه حتّی یؤمر له بالمزید.

[١٧١6]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن محمّد بن هشام، عن میسّر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شکر النّعمه اجتناب المحارم و تمام الشّکر قول الرّجل: الحمد للّه ربّ العالمین.

ص :٢١6

[١٧١٢]6-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا -درود خدا بر او و بر خاندانش-نزد عایشه بود، در شبی که نوبتش بود. او عرض کرد: ای رسول خدا چرا خودت را خسته می کنی درحالی که خداوند خطای گذشته و آینده ات را آمرزیده است. فرمود: ای عایشه آیا نباید بنده ای سپاسدار باشم. حضرت باقر علیه السّلام فرمود: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-هماره [برای عبادت]بر سر انگشتان پاهایش می ایستاد تا خداوند پاک و والا چنین نازل کرد: طه . ما قرآن را بر تو فرونفرستادیم که به سختی بیفتی.) [طه (٢٠) :١ و ٢]

[١٧١٣]٧-عبید اللّه ولید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: سه چیز است که با وجود هرکدام چیزی زیان نمی رساند: دعا هنگام رنج، آمرزش هنگام گناه و سپاسمندی هنگام نعمت.

[١٧١4]٨-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: به هر کس سپاسمندی داده شود، افزونی هم داده می شود. که خداوند شکوهمند می فرماید: (اگر سپاس بگذارید، برایتان می افزایم.) [ابراهیم (١4) :٧]

[١٧١5]٩-دو نفر از اصحاب شنیده اند که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: وقتی خداوند به بنده نعمتی بدهد و او در دل آن را فهمیده، آشکارا به زبان سپاس بگوید، تا سخنش تمام نشده به افزایش داده فرمان می شود.

[١٧١6]١٠-میسّر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سپاس داشت نعمت، دور شدن از حرام است و همۀ سپاس ها در این سخن است: سپاس بر خداوند، پروردگار جهانیان.

ص :٢١٧

[١٧١٧]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن عیینه، عن عمر بن یزید قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: شکر کلّ نعمه-و إن عظمت-أن تحمد اللّه عزّ و جلّ علیها.

[١٧١٨]١٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن سیف بن عمیره، عن أبی بصیر، قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: هل للشّکر حدّ إذا فعله العبد کان شاکرا؟ قال: نعم، قلت: ما هو؟ قال: یحمد اللّه علی کلّ نعمه علیه فی أهل و مال، و إن کان فیما أنعم علیه فی ماله حقّ أدّاه و منه قوله جلّ و عزّ: سُبْحٰانَ اَلَّذِی سَخَّرَ لَنٰا هٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لَهُ مُقْرِنِینَ و منه قوله تعالی: رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبٰارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ و قوله: رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اِجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً نَصِیراً.

[١٧١٩]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن معمّر بن خلاّد قال:

سمعت أبا الحسن صلوات اللّه علیه یقول: من حمد اللّه علی النّعمه فقد شکره و کان الحمد أفضل [من]تلک النّعمه.

[١٧٢٠]١4-محمّد بن یحیی، عن أحمد، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: ما أنعم اللّه علی عبد بنعمه صغرت أو کبرت، فقال: الحمد للّه، إلاّ أدّی شکرها.

[١٧٢١]١5-أبو علیّ الأشعریّ، عن عیسی بن أیّوب، عن علیّ بن مهزیار، عن

ص :٢١٨

[١٧١٧]١١-عمر یزید گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: سپاس هر نعمتی-هرچند بزرگ-این است که خداوند عزّتمند را برایش سپاس بگویی.

[١٧١٨]١٢-ابو بصیر گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا شکر حدّی دارد که وقتی کسی به آن رسید، شاکر شمرده شود؟ فرمودند: بله. من عرض کردم: آن چیست؟ فرمودند: خدا را برای هر نعمتی که به خانواده و مالش داده سپاس بگوید و اگر در مالی که به او داده حقّی است، به جا بیاورد. و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود: (پاک است آن که این ها را برایمان رام کرد که ما به آن توانا نبودیم.) [زخرف (4٣) :١٣]و همین طور (پروردگارا ما را به منزلگاهی فرخنده فرودآور که تو بهترین فرودآورندگانی.) [مؤمنون (٢٣) :٢٩]و نیز:

(پروردگارا مرا از در راستی بیاور و از در راستی ببر و از جانب خودت چیرگی و یاوری برایم قرار بده.) [اسراء (١٧) :٨٠]

[١٧١٩]١٣-معمّر خلاّد گفته است: از حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او- شنیدم می فرماید: هرکس برای نعمتی خدا را بستاید، او را سپاس گفته است و این ستایش برتر از آن نعمت است.

[١٧٢٠]١4-صفوان شتربان گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمود: وقتی خداوند نعمتی-کوچک یا بزرگ-به بنده بدهد و او سپاس خدا را بگوید، شکر آن را به جا آورده است.

[١٧٢١]١5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر کسی که

ص :٢١٩

القاسم بن محمّد، عن إسماعیل بن أبی الحسن، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أنعم اللّه علیه بنعمه فعرفها بقلبه فقد أدّی شکرها.

[١٧٢٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن منصور بن یونس، عن أبی بصیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّ الرّجل منکم لیشرب الشّربه من الماء فیوجب اللّه له بها الجنّه ثمّ قال: إنّه لیأخذ الإناء فیضعه علی فیه فیسمّی ثمّ یشرب فینحّیه و هو یشتهیه فیحمد اللّه، ثمّ یعود فیشرب، ثمّ ینحّیه فیحمد اللّه، ثمّ یعود فیشرب، ثمّ ینحّیه فیحمد اللّه؛ فیوجب اللّه عزّ و جلّ بها له الجنّه.

[١٧٢٣]١٧-ابن أبی عمیر، عن الحسن بن عطیّه، عن عمر بن یزید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّی سألت اللّه عزّ و جلّ أن یرزقنی مالا فرزقنی و إنّی سألت اللّه أن یرزقنی ولدا فرزقنی ولدا و سألته أن یرزقنی دارا فرزقنی و قد خفت أن یکون ذلک استدراجا، فقال: أما-و اللّه-مع الحمد فلا.

[١٧٢4]١٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن حمّاد بن عثمان قال:

خرج أبو عبد اللّه علیه السّلام من المسجد، و قد ضاعت دابّته، فقال: لئن ردّها اللّه علیّ لأشکرنّ اللّه حقّ شکره قال: فما لبث أن أتی بها، فقال: الحمد للّه، فقال له قائل: جعلت فداک ألیس قلت: لأشکرنّ اللّه حقّ شکره؟ فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أ لم تسمعنی قلت: الحمد للّه. ؟

[١٧٢5]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن المثنّی الحنّاط، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم إذا ورد علیه أمر یسرّه قال: الحمد للّه علی هذه النّعمه،

ص :٢٢٠

خداوند به او نعمتی داده در دلش آن را بفهمد، شکرش را به جا آورده است.

[١٧٢٢]١6-ابو بصیر گفته است: حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: کسی از شما آبی می خورد و خدا به سبب آن، بهشت را بر او واجب می کند. سپس فرمود: او ظرف را برداشته، بر دهان می گذارد و نام خدا را می برد، سپس می نوشد و با آن که میل دارد از دهان دور کرده، خدا را سپاس می گوید، سپس دوباره می نوشد و باز از دهان دور کرده و خدا را سپاس می گوید، سپس بازگشته، می نوشد و آن گاه خدا را سپاس می گوید و خداوند عزّتمند به سبب آن بهشت را بر او واجب می کند.

[١٧٢٣]١٧-عمر یزید گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: از خداوند شکوهمند خواستم مالی روزی ام کند، کرد، خواستم فرزندی به من بدهد، داد.

خواستم خانه ای روزی ام کند، کرد. ولی اکنون می ترسم که این، استدراج [به دام انداختن]باشد. حضرت فرمودند: به خدا سوگند اگر سپاسمندی باشد، استدراج نیست.

[١٧٢4]١٨-حمّاد عثمان گفت: حضرت صادق علیه السّلام درحالی که چهارپایش گم شده بود از مسجد بیرون آمد و فرمود: اگر خداوند آن را به من بازگرداند، حقّ شکرش را به جا خواهم آورد. چیزی نگذشت که آن را آوردند. پس فرمود:

سپاس بر خدا. کسی گفت: جانم فدایت مگر نفرمودی که می خواهی حقّ شکر را به جا آوری؟ حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مگر نشنیدی که گفتم: سپاس بر خدا؟

[١٧٢5]١٩-مثنّای حنّاط از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که وقتی برای رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-موضوع شادی بخشی پیش می آمد، می فرمود:

ص :٢٢١

و إذا ورد علیه أمر یغتمّ به قال: الحمد للّه علی کلّ حال.

[١٧٢6]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیّوب الخزّار، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

تقول ثلاث مرّات إذا نظرت إلی المبتلی من غیر أن تسمعه: الحمد للّه الّذی عافانی ممّا ابتلاک به، و لو شاء فعل؛ قال: من قال ذلک لم یصبه ذلک البلاء أبدا.

[١٧٢٧]٢١-حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعه، عن غیر واحد، عن أبان بن عثمان، عن حفص الکناسیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من عبد یری مبتلی فیقول: الحمد للّه الّذی عدل عنّی ما ابتلاک به، و فضّلنی علیک بالعافیه، اللّهمّ عافنی ممّا ابتلیته به، إلاّ لم یبتل بذلک البلاء.

[١٧٢٨]٢٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا رأیت الرّجل و قد ابتلی و أنعم اللّه علیک فقل: اللّهمّ إنّی لا أسخر و لا أفخر و لکن أحمدک علی عظیم نعمائک علیّ.

[١٧٢٩]٢٣-عنه، عن أبیه، عن هارون بن الجهم، عن حفص بن عمر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إذا رأیتم أهل البلاء فاحمدوا اللّه و لا تسمعوهم فإنّ ذلک یحزنهم

[١٧٣٠]٢4-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کان فی سفر یسیر علی ناقه له، إذا نزل فسجد خمس سجدات فلمّا أن رکب قالوا: یا رسول اللّه إنّا رأیناک صنعت شیئا لم تصنعه؟

ص :٢٢٢

برای این نعمت خدا را سپاس می گویم. و چون موضوع غم انگیزی روی می داد، می فرمود: در هرحال خدا را سپاس.

[١٧٢6]٢٠-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی چشمت به گرفتار افتاد، بی آن که او بشنود سه بار بگو: «سپاس بر خدا که مرا از آنچه تو به آن گرفتار شده ای، نگاه داشت. که اگر می خواست گرفتارم می کرد» .

هرکس این را بگوید آن بلا هرگز به او نمی رسد.

[١٧٢٧]٢١-حفص کناسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

بنده ای که گرفتاری را ببیند و بگوید: «سپاس بر خدایی که آنچه تو را به آن گرفتار کرده، از من برگردانده است و به سبب عافیت مرا بر تو برتری داده است.

خداوندا مرا از آنچه او را گرفتار کرده ای، نگاه دار» . به آن بلا دچار نمی شود.

[١٧٢٨]٢٢-خالد نجیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی کسی را گرفتار دیدی و خودت بهره مند از نعمت بودی، بگو: خدایا من نه مسخره می کنم و نه به خودم می بالم بلکه تو را به جهت نعمت های بزرگی که به من داده ای سپاس می گویم.

[١٧٢٩]٢٣-حفص عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا- درود خدا بر او و بر خاندانش-فرمود: وقتی به بلادچارشدگان را دیدید، خدا را سپاس بگویید ولی به گوش آنان نرسانید؛ زیرا اندوهگین شان می کند.

[١٧٣٠]٢4-عبد اللّه مسکان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا-درود خدا بر او و بر خاندانش-در سفر کوتاهی سوار شتر شد. سپس ناگاه فرودآمده، پنج سجده کرد. چون سوار شد، گفتند: ای رسول خدا چیزی دیدیم که

ص :٢٢٣

فقال: نعم، استقبلنی جبرئیل علیه السّلام فبشّرنی ببشارات من اللّه عزّ و جلّ؛ فسجدت للّه شکرا لکلّ بشری سجده.

[١٧٣١]٢5-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن یونس بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا ذکر أحدکم نعمه اللّه عزّ و جلّ فلیضع خدّه علی التّراب شکرا للّه؛ فإن کان راکبا فلینزل فلیضع خدّه علی التّراب و إن لم یکن یقدر علی النّزول للشّهره فلیضع خدّه علی قربوسه و إن لم یقدر فلیضع خدّه علی کفّه ثمّ لیحمد اللّه علی ما أنعم علیه.

[١٧٣٢]٢6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن عطیّه، عن هشام بن أحمر قال:

کنت أسیر مع أبی الحسن علیه السّلام فی بعض أطراف المدینه إذ ثنی رجله عن دابّته، فخرّ ساجدا، فأطال و أطال، ثمّ رفع رأسه و رکب دابّته فقلت: جعلت فداک قد أطلت السّجود؟ فقال: إنّنی ذکرت نعمه أنعم اللّه بها علیّ فأحببت أن أشکر ربّی.

[١٧٣٣]٢٧-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی عبد اللّه صاحب السّابریّ فیما أعلم أو غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام: یا موسی اشکرنی حقّ شکری فقال: یا ربّ و کیف أشکرک حقّ شکرک و لیس من شکر أشکرک به إلاّ و أنت أنعمت به علیّ، قال: یا موسی الآن شکرتنی حین علمت أنّ ذلک منّی.

[١٧٣4]٢٨-ابن أبی عمیر، عن ابن رئاب، عن إسماعیل بن الفضل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا أصبحت و أمسیت فقل عشر مرّات: اللّهمّ ما أصبحت بی

ص :٢٢4

پیش از این از شما ندیده بودیم؟ فرمودند: بله جبرئیل علیه السّلام به نزدم آمده، مرا به مژده هایی از سوی خداوند عزّتمند بشارت داد. برای همین به جهت سپاس، برای هر مژده یک بار سجده کردم.

[١٧٣١]٢5-یونس عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرگاه یکی از شما نعمتی از خداوند عزّتمند را به یاد می آورد، برای سپاس خداوند صورتش را بر خاک بگذارد-و اگر سواره هم بود، فرودآید و صورتش را بر خاک بگذارد و اگر از بیم شهرت نمی تواند فرودآید، صورت بر زین بگذارد و اگر نتوانست، صورتش را بر دستانش بگذارد-و خداوند را بر نعمت هایش سپاس بگوید.

[١٧٣٢]٢6-هشام احمر گفته است: من به همراه حضرت ابو الحسن علیه السّلام در اطراف مدینه می گشتم که ناگاه حضرت از چارپایش پا خم کرد و به سجده افتاد و طول داد و طول داد تا سر برداشت و بر چارپا سوار شد. من عرض کردم: جانم فدایت سجده را بسیار طول دادی؟ فرمودند: نعمتی از نعمت های خدا به خودم را به یاد آوردم و دوست داشتم که پروردگارم را سپاس بگویم.

[١٧٣٣]٢٧-ابو عبد اللّه صاحب سابری-چنان که من می دانم-یا جز او از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند عزّتمند به موسی علیه السّلام وحی کرده چنین آمده است: ای موسی مرا چنان که سزاوار است سپاسگزاری کن.

موسی عرض کرد: پروردگارا چگونه چنان که سزاوار تو است از تو سپاسگزاری کنم درحالی که سپاسی هم که به تو می گویم، نعمتی است که خودت به من داده ای؟ خداوند فرمود: ای موسی اینک که دانستی سپاس هم از من است مرا سپاس گفتی.

[١٧٣4]٢٨-از اسماعیل فضل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در هر بامداد و شامگاه ده بار بگو: «خدایا در این بامداد نعمت یا عافیت دینی و دنیایی ام از

ص :٢٢5

من نعمه أو عافیه من دین أو دنیا فمنک وحدک لا شریک لک، لک الحمد و لک الشّکر بها علیّ یا ربّ حتّی ترضی و بعد الرّضا، فإنّک إذا قلت ذلک کنت قد أدّیت شکر ما أنعم اللّه به علیک فی ذلک الیوم و فی تلک اللّیله

[١٧٣5]٢٩-ابن أبی عمیر، عن حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان نوح علیه السّلام یقول ذلک إذا أصبح فسمّی بذلک عبدا شکورا. و قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من صدق اللّه نجا.

[١٧٣6]٣٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه، عن عمّار الدّهنیّ قال:

سمعت علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: إنّ اللّه یحبّ کلّ قلب حزین و یحبّ کلّ عبد شکور، یقول اللّه تبارک و تعالی لعبد من عبیده یوم القیامه: أ شکرت فلانا؟ فیقول: بل شکرتک یا ربّ، فیقول: لم تشکرنی إذ لم تشکره، ثمّ قال:

أشکرکم للّه أشکرکم للنّاس.

باب حسن الخلق

[١٧٣٧]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا.

[١٧٣٨]٢-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن رجل من أهل المدینه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما یوضع فی میزان امرئ یوم القیامه أفضل من حسن الخلق.

ص :٢٢6

تو است که یگانه ای بی انبازی. ستایش و سپاس بر تو به جهت این نعمت هایی که به من داده ای تا آن گاه که خشنود گردی و تا پس از خشنودی ات هم» . تو وقتی این را بگویی در آن شبانه روز سپاس نعمت خدا بر خودت را به جا می آوری.

[١٧٣5]٢٩-حفص بختری روایت کرده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نوح علیه السّلام این [دعا]را هنگام صبح می خواند. و به همین جهت بندۀ سپاسگزار نامیده شد.

و فرمود: رسول خدا فرموده است: هرکس خدا را باور کند نجات یافته است.

[١٧٣6]٣٠-عمّار دهنی گفته است: از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند قلب های غمین را دوست دارد و بندگان سپاسگزار را دوست می دارد.

خداوند پاک و والا در روز رستاخیز به بنده ای از بندگانش می گوید: آیا از فلانی سپاسگزاری کردی؟ او می گوید: پروردگارا من تو را سپاس گفتم. خداوند می فرماید: چون او را سپاس نگفته ای از من هم سپاسگزاری نکرده ای سپس حضرت فرمود: سپاسگزارترین شما به خدا سپاسگزارترین تان از مردم است.

خوش اخلاقی

[١٧٣٧]١-محمّد مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

کامل ترین مؤمنان از جهت ایمان خوش اخلاق ترین آنان هستند.

[١٧٣٨]٢-مردی از اهل مدینه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: در روز قیامت در ترازوی هیچ مردی چیزی برتر از خوش اخلاقی نهاده نمی شود.

ص :٢٢٧

[١٧٣٩]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أربع من کنّ فیه کمل إیمانه و إن کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا لم ینقصه ذلک [قال]و هو الصّدق و أداء الأمانه و الحیاء و حسن الخلق.

[١٧4٠]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن محبوب، عن عنبسه العابد قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما یقدم المؤمن علی اللّه عزّ و جلّ بعمل بعد الفرائض أحبّ إلی اللّه تعالی من أن یسع النّاس بخلقه.

[١٧4١]5-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن صفوان، عن ذریح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ صاحب الخلق الحسن له مثل أجر الصّائم القائم.

[١٧4٢]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أکثر ما تلج به أمّتی الجنّه تقوی اللّه و حسن الخلق.

[١٧4٣]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حسین الأحمسیّ و عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الخلق الحسن یمیث الخطیئه کما تمیث الشّمس الجلید.

[١٧44]٨-عنه، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

البرّ و حسن الخلق یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار.

[١٧45]٩-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عبد الحمید

ص :٢٢٨

[١٧٣٩]٣-ابو ولاّد حنّاط از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در هر کس چهار چیز باشد ایمانش کامل است و اگر از سر تا پا نیز گناه شود از آن کاسته نمی شود و آن ها عبارتند از: راستی، ادای امانت، حیا و خوش اخلاقی.

[١٧4٠]4-عنبسۀ عابد گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: مؤمن پس از انجام واجبات، چیزی محبوب تر از این که با مردم گشاده اخلاق باشد به نزد خدا نمی فرستد.

[١٧4١]5-ذریح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

پاداش صاحب اخلاق نیکو مانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.

[١٧4٢]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

بیشترین چیزی که امّتم به سبب آن به بهشت می روند پروای از خدا و خوش اخلاقی است.

[١٧4٣]٧-حسین احمسی و عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: اخلاق نیک گناهان را ذوب می کند چنان که خورشید یخ را ذوب می کند.

[١٧44]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نیکی و خوش اخلاقی، سرزمین ها را آباد کرده، عمر را افزایش می دهد.

[١٧45]٩-از عبد اللّه سنان روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: خداوند

ص :٢٢٩

قال: حدّثنی یحیی بن عمرو، عن عبد اللّه بن سنان قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أوحی اللّه تبارک و تعالی إلی بعض أنبیائه علیهما السّلام: الخلق الحسن یمیث الخطیئه، کما تمیث الشّمس الجلید.

[١٧46]١٠-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

هلک رجل علی عهد النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فأتی الحفّارین فإذا [ب]هم لم یحفروا شیئا و شکوا ذلک إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالوا: یا رسول اللّه ما یعمل حدیدنا فی الأرض، فکأنّما نضرب به فی الصّفا، فقال: و لم؟ إن کان صاحبکم لحسن الخلق، ائتونی بقدح من ماء؛ فأتوه به فأدخل یده فیه، ثمّ رشّه علی الأرض رشّا، ثمّ قال: احفروا، قال: فحفر الحفّارون؛ فکأنّما کان رملا یتهایل علیهم.

[١٧4٧]١١-عنه، عن محمّد بن سنان، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الخلق منیحه یمنحها اللّه عزّ و جلّ خلقه، فمنه سجیّه و منه نیّه، فقلت:

فأیّتهما أفضل؟ فقال: صاحب السّجیّه هو مجبول لا یستطیع غیره و صاحب النّیّه یصبر علی الطّاعه تصبّرا، فهو أفضلهما.

[١٧4٨]١٢-و عنه، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم، عن علیّ بن أبی علیّ اللّهبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی لیعطی العبد من الثّواب علی حسن الخلق کما یعطی المجاهد فی سبیل اللّه، یغدو علیه و یروح.

[١٧4٩]١٣-عنه، عن عبد اللّه الحجّال، عن أبی عثمان القابوسیّ، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٣٠

پاک و والا به یکی از پیامبرانش چنین وحی کرد: اخلاق نیک گناهان را ذوب می کند چنان که خورشید، یخ را.

[١٧46]١٠-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در روزگار پیامبر گرامی، مردی مرد. قبرکن آوردند ولی آن ها نتوانستند زمین را بکنند. شکایت به نزد رسول خدا برده، گفتند: ای رسول خدا آهن ما در این زمین کارگر نیست گویا که بر سنگ خارا می زنیم. پیامبر گرامی فرمودند: چطور ممکن است؟ این رفیقتان خوش اخلاق بود. ظرف آبی به من بدهید. ظرف آب را آوردند. حضرت دست در آن کرده، سپس آب را بر زمین پاشید و آن گاه فرمود:

بکنید. قبرکن ها شروع کردند و گویا ریگی شد که به روی هم ریخته می شد.

[١٧4٧]١١-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اخلاق، عطیّه ای است که خداوند شکوهمند به آفریدگانش می بخشد. برخی از آن فطری است و بخشی دیگر کسب کردنی. من عرض کردم: کدام یک برتر است؟ فرمودند: دارندۀ اخلاق فطری، بر آن سرشته شده و جز آن نمی تواند کاری بکند ولی آن که کسب می کند با زحمت، بر فرمانبری شکیبایی می کند و این برتر است.

[١٧4٨]١٢-علی ابو علی لهبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همانا خداوند پاک و والا پاداشی که به خوش اخلاقی بنده می دهد همچون پاداش مجاهد راه خدا است که هر بامداد و شامگاه کارزار کند.

[١٧4٩]١٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند

ص :٢٣١

إنّ اللّه تبارک و تعالی أعار أعداءه أخلاقا من أخلاق أولیائه لیعیش أولیاؤه مع أعدائه فی دولاتهم.

و فی روایه أخری: و لو لا ذلک لما ترکوا ولیّا للّه إلاّ قتلوه.

[١٧5٠]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن الحسین بن المختار، عن العلاء بن کامل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا خالطت النّاس فإن استطعت أن لا تخالط أحدا من النّاس إلاّ کانت یدک العلیا علیه فافعل، فإنّ العبد یکون فیه بعض التّقصیر من العباده و یکون له حسن خلق فیبلّغه اللّه ب [حسن]خلقه درجه الصّائم القائم.

[١٧5١]١5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن بحر السّقّاء قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا بحر حسن الخلق یسر، ثمّ قال: ألا أخبرک بحدیث ما هو فی یدی أحد من أهل المدینه؟ قلت: بلی قال: بینا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ذات یوم جالس فی المسجد إذ جاءت جاریه لبعض الأنصار و هو قائم، فأخذت بطرف ثوبه، فقام لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلم تقل شیئا و لم یقل لها النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شیئا حتّی فعلت ذلک ثلاث مرّات، فقام لها النّبیّ فی الرّابعه و هی خلفه، فأخذت هدبه من ثوبه ثمّ رجعت فقال لها النّاس: فعل اللّه بک و فعل، حبست رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثلاث مرّات، لا تقولین له شیئا، و لا هو یقول لک شیئا ما کانت حاجتک إلیه؟ قالت: إنّ لنا مریضا فأرسلنی أهلی لآخذ هدبه من ثوبه یستشفی بها، فلمّا أردت أخذها رآنی فقام فاستحییت منه أن آخذها و هو یرانی و أکره أن أستأمره فی أخذها فأخذتها.

[١٧5٢]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حبیب الخثعمیّ،

ص :٢٣٢

پاک و والا بخشی از اخلاق دوستانش را به دشمنانش عاریه می دهد تا دوستانش در دولت آنان زندگی کنند. و در روایت دیگری آمده: و اگر چنین نبود همۀ دوستان خدا را می کشتند.

[١٧5٠]١4-از علاء کامل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: وقتی با مردم آمیزش داری کاری کن که جز با دست بالاتر با کسی از آنان آمیزش نکنی؛ زیرا گاهی در عبادت بنده کوتاهی هایی هست ولی چون اخلاق نیکویی دارد خداوند به سبب آن، او را به درجۀ روزه دار شب زنده دار می رساند.

[١٧5١]١5-بحر سقّا گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: ای بحر خوش اخلاقی مایۀ آسانی است. آیا به تو حکایتی بگویم که کسی از اهل مدینه آن را نمی داند؟ عرض کردم: بله. فرمودند: یک روز هنگامی که رسول خدا در مسجد نشسته بود، کنیز یکی از انصار که آن جا بود، آمد و گوشۀ لباس پیامبر را گرفت. پیامبر برایش ایستاد ولی او چیزی نگفت و پیامبر هم چیزی نفرمود تا آن زن سه بار این کار را تکرار کرد. بار چهارم که پیامبر ایستاد، زن پشت سرش بود و رشته ای از لباس پیامبر را گرفت و بازگشت. مردم به او گفتند:

فلان فلان شده، سه بار رسول خدا را بازداشتی و چیزی نگفتی و ایشان هم به تو چیزی نفرمود، کارت چه بود؟ او گفت: ما بیماری در خانه داریم، خانواده ام مرا فرستادند تا رشته ای از لباس پیامبر بیاورم و بیمار با آن شفا بیابد. چون خواستم رشته ای بکشم پیامبر مرا دید و برخاست و من شرم داشتم که وقتی مرا می بیند چنین کنم و دوست نداشتم که به ایشان بگویم چه می خواهم. تا در بار چهارم رشته ای گرفتم.

[١٧5٢]١6-حبیب خثعمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا

ص :٢٣٣

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أفاضلکم أحسنکم أخلاقا الموطّئون أکنافا الّذین یألفون و یؤلفون و توطّأ رحالهم.

[١٧5٣]١٧-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: المؤمن مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف.

[١٧54]١٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ حسن الخلق یبلغ بصاحبه درجه الصّائم القائم.

باب حسن البشر

[١٧55]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسن بن الحسین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یا بنی عبد المطّلب إنّکم لن تسعوا النّاس بأموالکم فالقوهم بطلاقه الوجه و حسن البشر.

و رواه، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام إلاّ أنّه قال: یا بنی هاشم.

[١٧56]٢-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاث من أتی اللّه بواحده منهنّ أوجب اللّه له الجنّه: الإنفاق من إقتار، و البشر لجمیع العالم، و الإنصاف من نفسه.

ص :٢٣4

فرمودند: برترین های شما خوش اخلاق ها و بزرگواران و مهمان نوازان شمایند، کسانی که با مردم انس می گیرند و مردم هم با آنان انس می گیرند و در خانه شان به روی همه باز است.

[١٧5٣]١٧-عبد اللّه بن میمون قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مؤمن همدم است. و در کسی که نه انس می گیرد و نه با او انس می گیرند خیری نیست.

[١٧54]١٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اخلاق نیک، دارندۀ آن را به درجۀ روزه دار شب زنده دار می رساند.

خوش رویی

[١٧55]١-حسن حسین گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: رسول خدا فرمودند: ای پسران عبد المطلّب شما هرگز نمی توانید با مالتان برای مردم کاری بکنید پس با آنان با روی گشاده و خوش رویی برخورد کنید.

این حدیث را حسن راشد نیز روایت کرده، جز این که «ای بنی هاشم» آورده است.

[١٧56]٢-سماعۀ مهران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز است که هرکس با یکی از آن ها به نزد خدا برود، بهشت را بر او واجب می کند: انفاق در تنگدستی، خوش رویی با همۀ جهان و خوش انصافی.

ص :٢٣5

[١٧5٧]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رجل، فقال: یا رسول اللّه أوصنی، فکان فیما أوصاه أن قال: الق أخاک بوجه منبسط.

[١٧5٨]4-عنه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت له: ما حدّ حسن الخلق؟ قال: تلیّن جناحک، و تطیّب کلامک، و تلقی أخاک ببشر حسن.

[١٧5٩]5-عنه، عن أبیه، عن حمّاد، عن ربعیّ، عن فضیل قال:

صنائع المعروف و حسن البشر یکسبان المحبّه و یدخلان الجنّه و البخل و عبوس الوجه یبعّدان من اللّه و یدخلان النّار.

[١٧6٠]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: حسن البشر یذهب بالسّخیمه.

باب الصّدق و أداء الأمانه

[١٧6١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن أبی العلاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبعث نبیّا إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه إلی البرّ و الفاجر.

[١٧6٢]٢-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن إسحاق بن عمّار، و غیره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٣6

[١٧5٧]٣-ابو بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا به من سفارشی بکن. و در میان آنچه حضرت سفارش فرمود، این بود: برادرت را با روی گشاده دیدار کن.

[١٧5٨]4-یکی از اصحاب گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: نهایت خوش اخلاقی چیست؟ فرمودند: فروتنی، خوش کلامی و دیدار برادران با خوش رویی.

[١٧5٩]5-از فضیل روایت شده که حضرت فرمودند: کارهای نیک و خوش رویی محبّت را کسب کرده، به بهشت می برند و بخل و ترش رویی، آدمی را از خدا دور کرده، به دوزخ می برند.

[١٧6٠]6-سماعه از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خوش رویی، کینه را از بین می برد.

راستی و ادای امانت

[١٧6١]١-حسین ابو علا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند شکوهمند هیچ پیامبری را جز به سبب راستگویی و ادای امانت به نیک و بد نفرستاد.

[١٧6٢]٢-اسحاق عمّار و جز او از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان

ص :٢٣٧

لا تغترّوا بصلاتهم و لا بصیامهم، فإنّ الرّجل ربّما لهج بالصّلاه و الصّوم حتّی لو ترکه استوحش و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١٧6٣]٣-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن أبی نجران، عن مثنّی الحنّاط، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من صدق لسانه زکی عمله.

[١٧64]4-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن موسی بن سعدان، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام فی أوّل دخله دخلت علیه: تعلّموا الصّدق قبل الحدیث.

[١٧65]5-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن أبی کهمس قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: عبد اللّه بن أبی یعفور یقرئک السّلام، قال: علیک و علیه السّلام إذا أتیت عبد اللّه فأقرئه السّلام و قل له: إنّ جعفر بن محمّد یقول لک: انظر ما بلغ به علیّ علیه السّلام عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فالزمه، فإنّ علیّا علیه السّلام إنّما بلغ ما بلغ به عند رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بصدق الحدیث و أداء الأمانه.

[١٧66]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی إسماعیل البصریّ، عن فضیل بن یسار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا فضیل إنّ الصّادق أوّل من یصدّقه اللّه عزّ و جلّ یعلم أنّه صادق و تصدّقه نفسه تعلم أنّه صادق.

[١٧6٧]٧-ابن أبی عمیر، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّما سمّی إسماعیل صادق الوعد؛ لأنّه وعد رجلا فی مکان فانتظره فی ذلک المکان سنه فسمّاه اللّه عزّ و جلّ صادق الوعد، ثمّ [قال]إنّ الرّجل أتاه

ص :٢٣٨

فرمود: فریب نماز و روزۀ شان را نخورید. چه بسا مردی به نماز و روزه شیفته می گردد چنان که اگر ترکش کند، به هراس افتد. بلکه آنان را به راستی در سخن و ادای امانت بیازمایید.

[١٧6٣]٣-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زبان هرکس راستگو باشد عملش پاک است.

[١٧64]4-عمرو ابو مقدام گفته است: حضرت باقر علیه السّلام در نخستین باری که به نزدشان رفتم به من فرمودند: پیش از حدیث، راستگویی را بیاموزید.

[١٧65]5-ابو کهمس گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: عبد اللّه ابو یعفور به شما سلام رساندند. ایشان فرمود: سلام بر تو و بر او. وقتی به نزد عبد اللّه رفتی، سلامم را برسان و به او بگو: جعفر محمّد علیهما السّلام به تو می گوید: ببین علی نزد رسول خدا به کجا رسید و بر آن مواظبت کن. که علی علیه السّلام در نزد رسول خدا به هر کجا رسید به سبب راستگویی و ادای امانت بود.

[١٧66]6-از فضیل یسار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ای فضیل نخستین کسی که راستگو را تصدیق می کند خدای عزّتمند است که می داند او راستگو است و جان راستگو هم خودش را تصدیق می کند؛ زیرا درمی یابد که راستگو است.

[١٧6٧]٧-منصور حازم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا اسماعیل را وعده درست نامیده اند از آن جهت که یک بار با مردی در جایی وعده داشت و یک سال در آن جا منتظر او ماند. پس خداوند عزّتمند او را وعده درست

ص :٢٣٩

بعد ذلک فقال له إسماعیل: ما زلت منتظرا لک.

[١٧6٨]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن سالم، عن أحمد بن النّضر الخزّاز، عن جدّه الرّبیع بن سعد قال:

قال لی أبو جعفر علیه السّلام: یا ربیع إنّ الرّجل لیصدق حتّی یکتبه اللّه صدّیقا.

[١٧6٩]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ العبد لیصدق حتّی یکتب عند اللّه من الصّادقین و یکذب حتّی یکتب عند اللّه من الکاذبین فإذا صدق قال اللّه عزّ و جلّ: صدق و برّ، و إذا کذب قال اللّه عزّ و جلّ، کذب و فجر.

[١٧٧٠]١٠-عنه، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن عبد اللّه بن أبی یعفور، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کونوا دعاه للنّاس بالخیر بغیر ألسنتکم، لیروا منکم الاجتهاد و الصّدق و الورع.

[١٧٧١]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم قال:

قال أبو الولید حسن بن زیاد الصّیقل: قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: من صدق لسانه زکی عمله و من حسنت نیّته زید فی رزقه و من حسن برّه بأهل بیته مدّ له فی عمره.

[١٧٧٢]١٢-عنه، عن أبی طالب رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: لا تنظروا إلی طول رکوع الرّجل و سجوده، فإنّ ذلک شیء اعتاده؛ فلو ترکه استوحش لذلک و لکن انظروا إلی صدق حدیثه و أداء أمانته.

ص :٢4٠

نامید. سپس حضرت فرمود: آن مرد پس از یک سال آمد و اسماعیل به او گفت:

من همواره منتظرت بودم.

[١٧6٨]٨-ربیع سعد گفته است: حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود: ای ربیع همانا انسانی که راستگو است، خداوند او را از راستی پیشگان می نویسد.

[١٧6٩]٩-ابو بصیر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

همانا بنده راست می گوید و آن گاه نزد خداوند از راستان نوشته می شود و دروغ می گوید و نزد خداوند از دروغ گویان نوشته می شود. وقتی راست بگوید، خداوند عزّتمند می فرماید: راست گفت و خوب کرد. و وقتی دروغ بگوید:

خداوند شکوهمند می فرماید: دروغ گفت و بد کرد.

[١٧٧٠]١٠-عبد اللّه ابو یعفور از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

مردم را با جز زبانتان به خیر بخوانید تا کوشش و راستی و پرهیزگاری را از شما ببینند.

[١٧٧١]١١-ابو ولید حسن بن زیاد صیقل گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر کس زبانش راست بگوید عملش پاک است. و هرکس نیّتش نیکو باشد روزی اش افزون می شود و هرکس با خانواده اش خوش رفتار باشد، عمرش طولانی می گردد.

[١٧٧٢]١٢-ابو طالب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: به طول رکوع و سجده های شخص نگاه نکنید؛ زیرا آن چیزی است که عادتش شده است، و اگر ترکش کند به هراس می افتد. بلکه به راستگویی و ادای امانت او بنگرید.

ص :٢4١

باب الحیاء

[١٧٧٣]١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

الحیاء من الإیمان و الإیمان فی الجنّه

[١٧٧4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن ابن مسکان، عن الحسن الصّیقل قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: الحیاء و العفاف و العیّ-أعنی عیّ اللّسان لا عیّ القلب -من الإیمان.

[١٧٧5]٣-الحسین بن محمّد، عن محمّد بن أحمد النّهدیّ، عن مصعب بن یزید، عن العوّام بن الزّبیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من رقّ وجهه رقّ علمه.

[١٧٧6]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن یحیی أخی دارم، عن معاذ بن کثیر، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

الحیاء و الإیمان مقرونان فی قرن فإذا ذهب أحدهما تبعه صاحبه.

[١٧٧٧]5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن علیّ بن یقطین، عن الفضل بن کثیر، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا إیمان لمن لا حیاء له.

[١٧٧٨]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن بعض أصحابنا رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الحیاء حیاءان: حیاء عقل و حیاء حمق، فحیاء العقل هو

ص :٢4٢

حیا

[١٧٧٣]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حیا از ایمان است و ایمان در بهشت می باشد.

[١٧٧4]٢-از حسن صیقل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: حیا و پاکی و سنگینی زبان-نه سنگینی دل-از ایمان است.

[١٧٧5]٣-عوّام زبیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکه کم رو بود، کم دانش است.

[١٧٧6]4-معاذ کثیر از یکی از صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: حیا و ایمان دو رشتۀ درهم تنیده اند که چون یکی برود دیگری هم رفته است.

[١٧٧٧]5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بی حیا، ایمان ندارد.

[١٧٧٨]6-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رسانده روایت کرده که ایشان فرمودند: حیا دوگونه است: حیای خرد و حیای بی خردی. که

ص :٢4٣

العلم و حیاء الحمق هو الجهل.

[١٧٧٩]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن بکر بن صالح، عن الحسن بن علیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم، عن علیّ بن أبی علیّ اللّهبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أربع من کنّ فیه و کان من قرنه إلی قدمه ذنوبا بدّلها اللّه حسنات: الصّدق و الحیاء و حسن الخلق و الشّکر.

باب العفو

[١٧٨٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فی خطبته: ألا أخبرکم بخیر خلائق الدّنیا و الآخره؟ :

العفو عمّن ظلمک و تصل من قطعک و الإحسان إلی من أساء إلیک و إعطاء من حرمک.

[١٧٨١]٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عبد الحمید، عن یونس بن یعقوب، عن غرّه بن دینار الرّقّیّ، عن أبی إسحاق السّبیعیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ألا أدلّکم علی خیر أخلاق الدّنیا و الآخره؟ : تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمّن ظلمک.

[١٧٨٢]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن أبی عبد اللّه نشیب اللّفائفیّ، عن حمران بن أعین قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ثلاث من مکارم الدّنیا و الآخره: تعفو عمّن ظلمک و

ص :٢44

حیای خرد، دانش است و حیای بی خردی، نادانی.

[١٧٧٩]٧-علی ابو علی لهبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: چهار چیز است که در هرکس باشد اگر از سر تا پا هم گناه باشد، خداوند آن ها را به حسنات دگرگونش می کند: راستی، حیا، خوش اخلاقی و سپاسمندی.

گذشت

[١٧٨٠]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در خطبه اش فرمودند: آیا به شما از بهترین اخلاق دنیا و آخرت خبر ندهم؟ گذشت از کسی که به تو ستم کرده است. پیوند با کسی که از تو بریده، نیکی به کسی که به تو بدی کرده و بخشش به آن که تو را محروم ساخته است.

[١٧٨١]٢-از ابو اسحاق سبیعی حدیثی که سندش را به رسول خدا رسانده روایت شده که ایشان فرمودند: آیا شما را به بهترین اخلاق دنیا و آخرت راهنمایی نکنم؟ پیوند با کسی که از تو بریده، بخشش به کسی که تو را محروم کرده و گذشت از کسی که به تو ستم کرده است.

[١٧٨٢]٣-از حمران اعین روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: سه چیز از خوبی های دنیا و آخرت است: گذشت از کسی که به تو ستم کرده، پیوند با کسی که از

ص :٢45

تصل من قطعک و تحلم إذا جهل علیک.

[١٧٨٣]4-علیّ، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

سمعته یقول: إذا کان یوم القیامه جمع اللّه تبارک و تعالی الأوّلین و الآخرین فی صعید واحد، ثمّ ینادی مناد: أین أهل الفضل؟ قال: فیقوم عنق من النّاس فتلقّاهم الملائکه فیقولون: و ما کان فضلکم؟ فیقولون: کنّا نصل من قطعنا و نعطی من حرمنا و نعفو عمّن ظلمنا، قال: فیقال لهم: صدقتم ادخلوا الجنّه.

[١٧٨4]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن جهم بن الحکم المدائنیّ، عن إسماعیل بن أبی زیاد السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: علیکم بالعفو، فإنّ العفو لا یزید العبد إلاّ عزّا، فتعافوا یعزّکم اللّه.

[١٧٨5]6-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن أبی خالد القمّاط، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

النّدامه علی العفو أفضل و أیسر من النّدامه علی العقوبه.

[١٧٨6]٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن سعدان عن معتّب قال:

کان أبو الحسن موسی علیه السّلام فی حائط له یصرم فنظرت إلی غلام له قد أخذ کاره من تمر فرمی بها وراء الحائط فأتیته و أخذته و ذهبت به إلیه، فقلت:

جعلت فداک إنّی وجدت هذا و هذه الکاره، فقال للغلام: یا فلان، قال: لبیّک، قال: أتجوع؟ قال: لا یا سیّدی، قال: فتعری؟ قال: لا یا سیّدی قال فلأیّ شیء

ص :٢46

تو گسسته و بردباری در برابر کسی که با تو نادانی کرده است.

[١٧٨٣]4-ابو حمزۀ ثمالی گفت: از حضرت سجّاد علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

چون روز قیامت شود خداوند پاک و والا پیشینیان و پسینیان را در یک تپّه گرد آورده، سپس منادی فریاد می زند: فضیلت داران کجایند؟ گروهی از مردم برمی خیزند. فرشتگان آنان را پذیرفته، می گویند: فضیلت شما چه بوده است؟ آنان می گویند: ما با کسی که از ما گسسته بود، می پیوستیم و به کسی که محروممان کرده بود، می بخشیدیم و از کسی که به ما ستم کرده بود، می گذشتیم.

پس به آنان گفته می شود: راست گفته اید [شما اهل فضیلتید]به بهشت بروید.

[١٧٨4]5-اسماعیل ابو زیاد سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: بر شما باد به گذشت؛ زیرا گذشت جز عزّت بنده را افزایش نمی دهد. پس همدیگر را گذشت کنید تا خدا شما را عزّت بدهد.

[١٧٨5]6-حمران از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پشیمانی بر گذشت برتر و آسان تر از پشیمانی بر کیفر است.

[١٧٨6]٧-معتّب گفته است: حضرت کاظم علیه السّلام در باغ خودش درختان خرما را هرس می کرد. من، چشمم به غلام او افتاد که دسته ای از خرماها را برداشت و به پشت باغ انداخت. من به سراغش رفته، او را گرفتم و با خرماها به نزد حضرت رفته، عرض کردم: جانم فدایت من این غلام و این دسته را با هم یافتم. حضرت به غلامش فرمود: فلانی. او عرض کرد: بله آقای من. فرمود: آیا گرسنه ای؟ او عرض کرد: نه سرور من. فرمود: برهنه ای؟ عرض کرد: نه سرور من. فرمود: پس برای چه

ص :٢4٧

أخذت هذه؟ قال: اشتهیت ذلک، قال: اذهب فهی لک و قال: خلّوا عنه.

[١٧٨٧]٨-عنه، عن ابن فضّال قال:

سمعت أبا الحسن علیه السّلام یقول: ما التقت فئتان قطّ إلاّ نصر أعظمهما عفوا.

[١٧٨٨]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أتی بالیهودیّه الّتی سمّت الشّاه للنّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال لها: ما حملک علی ما صنعت؟ فقالت: قلت: إن کان نبیّا لم یضرّه و إن کان ملکا أرحت النّاس منه، قال: فعفا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عنها.

[١٧٨٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ثلاث لا یزید اللّه بهنّ المرء المسلم إلاّ عزّا: الصّفح عمّن ظلمه و إعطاء من حرمه و الصّله لمن قطعه.

باب کظم الغیظ

[١٧٩٠]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم و ما تجرّعت جرعه أحبّ إلیّ من جرعه غیظ لا أکافی بها صاحبها.

[١٧٩١]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان و علیّ بن النّعمان، عن عمّار بن مروان، عن زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢4٨

کاری این را برداشتی؟ عرض کرد: هوس بود. فرمود: برو. خرما هم مال خودت.

و فرمود: با او کاری نداشته باشید.

[١٧٨٧]٨-ابن فضّال گفته است: از حضرت ابو الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرماید:

هرگاه دو گروه با هم روبه رو شوند آن که گذشتش بیشتر است، یاری داده می شود.

[١٧٨٨]٩-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زنی یهودی را که گوسفندی زهرآگین شده برای پیامبر گرامی آورده بود، به نزد حضرتش آوردند.

پیامبر به او فرمودند: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ او گفت: من با خودم گفتم. اگر پیامبر باشد به او زیان نمی رساند و اگر پادشاه باشد مردم را از او آسوده می کنم. پس رسول خدا از او درگذشت.

[١٧٨٩]١٠-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز است که خداوند به سبب آن ها عزّت مرد مسلمان را می افزاید. گذشت از کسی که ستم کرده است، بخشش به کسی که او را محروم کرده بود و پیوستن به کسی که از او گسسته بود.

فروخوردن خشم

[١٧٩٠]١-هشام حکم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام می فرمودند: دوست ندارم به جای نرم خویی ام شتران سرخ مو داشته باشم و هیچ جرعه ای محبوب تر از جرعۀ خشم ننوشیدم تا کسی را به سبب خشم کیفر ندهم.

[١٧٩١]٢-زید شحام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چه نیکو

ص :٢4٩

نعم الجرعه الغیظ لمن صبر علیها، فإنّ عظیم الأجر لمن عظیم البلاء و ما أحبّ اللّه قوما إلاّ ابتلاهم.

[١٧٩٢]٣-عنه، عن علیّ بن النّعمان و محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن أبی الحسن الأوّل علیه السّلام قال:

اصبر علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه.

[١٧٩٣]4-عنه، عن محمّد بن سنان، عن ثابت مولی آل حریز، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کظم الغیظ عن العدوّ فی دولاتهم تقیّه حزم لمن أخذ به و تحرّز من التّعرّض للبلاء فی الدّنیا و معانده الأعداء فی دولاتهم و مماظّتهم فی غیر تقیّه ترک أمر اللّه فجاملوا النّاس یسمن ذلک لکم عندهم و لا تعادوهم فتحملوهم علی رقابکم فتذلّوا.

[١٧٩4]5-علیّ بن إبراهیم، عن بعض أصحابه، عن مالک بن حصین السّکونیّ قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما من عبد کظم غیظا إلاّ زاده اللّه عزّ و جلّ عزّا فی الدّنیا و الآخره، و قد قال اللّه عزّ و جلّ: وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ و أثابه اللّه مکان غیظه ذلک.

[١٧٩5]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن سیف بن عمیره قال:

حدّثنی من سمع أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول من کظم غیظا و لو شاء أن یمضیه أمضاه، أملأ اللّه قلبه یوم القیامه رضاه.

ص :٢5٠

جرعه ای است خشم، برای کسی که بر آن شکیبایی کند. که پاداش بزرگ در برابر بلای بزرگ است. و خداوند هر گروهی را دوست بدارد گرفتارشان می کند.

[١٧٩٢]٣-عمّار مروان از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در برابر دشمنان نعمت شکیبایی کن؛ زیرا کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از اطاعت خداوند دربارۀ او، نمی توانی مجازات کنی.

[١٧٩٣]4-ثابت غلام آل حریز از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

فروخوردن خشم در برابر دشمن در حکومت آنان و به جهت تقیّه، برای کسی که آن را به کار گیرد دوراندیشی و ایمنی از دچارشدن به گرفتاری دنیا است.

و دشمنی و ستیز با آنان در حکومتشان بدون رعایت تقیّه، واگذاشتن فرمان خدا است. پس با مردم فروتنانه رفتار کنید تا این کار شما را نزدشان بزرگ گرداند. و با آنان دشمنی نکنید تا بر گردن خودتان سوار شوند و خوار گردید.

[١٧٩4]5-از مالک بن حصین سکونی روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: هیچ بنده ای خشمش را فرونمی خورد جز این که خداوند عزّتمند در دنیا و آخرت عزّتش را می افزاید. که خود فرموده است: (و کسانی که خشمشان را فرومی خورند و از مردم درمی گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.) [آل عمران (٣) :١٣4]و خداوند در برابر فروخوردن خشم، این را به او پاداش می دهد.

[١٧٩5]6-مردی از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: هرکس خشمی را فروخورد که اگر می خواست می توانست اعمالش کند خداوند در روز قیامت دلش را از خشنودی خود پر می کند.

ص :٢5١

[١٧٩6]٧-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن غالب بن عثمان، عن عبد اللّه بن منذر، عن الوصّافیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

من کظم غیظا و هو یقدر علی إمضائه، حشا اللّه قلبه أمنا و إیمانا یوم القیامه.

[١٧٩٧]٨-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عبد الکریم بن عمرو، عن أبی أسامه زید الشّحّام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لی: یا زید اصبر علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه. یا زید إنّ اللّه اصطفی الإسلام و اختاره، فأحسنوا صحبته بالسّخاء و حسن الخلق.

[١٧٩٨]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن حفص بیّاع السّابریّ، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من أحبّ السّبیل إلی اللّه عزّ و جلّ جرعتان: جرعه غیظ تردّها بحلم و جرعه مصیبه تردّها بصبر.

[١٧٩٩]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد، عن ربعیّ، عمّن حدّثه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال لی أبی: یا بنیّ ما من شیء أقرّ لعین أبیک من جرعه غیظ عاقبتها صبر و ما من شیء یسرّنی أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم.

[١٨٠٠]١١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن معاویه بن وهب، عن معاذ بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اصبروا علی أعداء النّعم، فإنّک لن تکافی من عصی اللّه فیک بأفضل من أن تطیع اللّه فیه.

[١٨٠١]١٢-عنه، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن خلاّد، عن الثّمالیّ، عن

ص :٢5٢

[١٧٩6]٧-وصّافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس خشمی را فروخورد که می توانست اعمالش کند خداوند در روز قیامت دلش را از ایمنی و ایمان انباشته می سازد.

[١٧٩٧]٨-ابو اسامه زید شحّام گفت: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: ای زید بر دشمنان نعمت شکیبایی کن؛ زیرا تو کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از فرمانبری خداوند دربارۀ او نمی توانی کیفر دهی. ای زید خداوند اسلام را برگزید و انتخاب کرد. پس با سخاوت و خوش اخلاقی همراه خوبی برای اسلام باشید.

[١٧٩٨]٩-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

از محبوب ترین راه ها به سوی خداوند عزّتمند، دو جرعه است: جرعۀ خشمی که با بردباری بازگردانده شود و جرعۀ مصیبتی که با شکیبایی بازگردانده می شود.

[١٧٩٩]١٠-مردی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پدرم به من فرمود: پسرم! چیزی مانند جرعۀ خشمی که پایانش شکیبایی باشد دیدگان پدرت را روشن نمی کند. و من خوشحال نمی شوم که به جای نرم خویی ام، شتران سرخ مو داشته باشم.

[١٨٠٠]١١-معاذ مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بر دشمنان نعمت شکیبایی کنید؛ زیرا تو کسی را که دربارۀ تو از خدا نافرمانی کرده، با چیزی برتر از فرمانبری خداوند دربارۀ او کیفر نمی دهی.

[١٨٠١]١٢-از ثمالی روایت شده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: من دوست ندارم

ص :٢5٣

علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

قال: ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حمر النّعم و ما تجرّعت من جرعه أحبّ إلیّ من جرعه غیظ لا أکافی بها صاحبها.

[١٨٠٢]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن الوشّاء، عن مثنّی الحنّاط، عن أبی حمزه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما من جرعه یتجرّعها العبد أحبّ إلی اللّه عزّ و جلّ من جرعه غیظ یتجرّعها عند تردّدها فی قلبه، إمّا بصبر و إمّا بحلم.

باب الحلم

[١٨٠٣]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن عبید اللّه قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: لا یکون الرّجل عابدا حتّی یکون حلیما، و إنّ الرّجل کان إذا تعبّد فی بنی إسرائیل لم یعدّ عابدا حتّی یصمت قبل ذلک عشر سنین.

[١٨٠4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن ابن مسکان، عن أبی حمزه قال:

المؤمن خلط عمله بالحلم، یجلس لیعلم، و ینطق لیفهم، لا یحدّث أمانته الأصدقاء، و لا یکتم شهادته الأعداء و لا یفعل شیئا من الحقّ ریاء و لا یترکه حیاء، إن زکّی خاف ممّا یقولون و استغفر اللّه ممّا لا یعلمون، لا یغرّه قول من جهله و یخشی إحصاء ما قد عمله.

[١٨٠5]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

ص :٢54

که به جای نرم خویی ام شتران سرخ مو داشته باشم و من جرعه ای دوست داشتنی تر از جرعۀ خشم ننوشیده ام تا با خشم کسی را کیفر ندهم.

[١٨٠٢]١٣-از ابو حمزه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در نزد خداوند شکوهمند هیچ جرعه ای محبوب تر از جرعۀ خشمی نیست که بنده هنگام گردش آن در دلش، می خورد چه به شکیبایی بخورد و چه به بردباری.

بردباری

[١٨٠٣]١-محمّد عبید اللّه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هیچ مردی تا بردبار نگردد عابد نمی شود. در بنی اسرائیل هیچ مردی با عبادت گری عابد شمرده نمی شد مگر این که پیش از آن ده سال سکوت کرده باشد.

[١٨٠4]٢-از ابو حمزه روایت شده که گفت: مؤمن عملش را با بردباری آمیخته است. می نشیند تا بیاموزد و سخن می گوید تا بفهمد. دربارۀ امانت [و راز] دوستان سخن نمی گوید و گواهی اش را از دشمنان پنهان نمی کند. کار حقّ را نه برای نام آوری انجام می دهد و نه به جهت شرم ترکش می کند. اگر ستوده شود از آنچه می گویند هراسان می شود و از آنچه نمی دانند از خداوند آمرزش می خواهد. سخن کسی که او را نمی شناسد فریبش نمی دهد و شمارش کارهایی که کرده، او را می ترساند.

[١٨٠5]٣-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام

ص :٢55

کان علیّ بن الحسین علیهما السّلام یقول: إنّه لیعجبنی الرّجل أن یدرکه حلمه عند غضبه.

[١٨٠6]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن أبی جمیله، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یحبّ الحییّ الحلیم.

[١٨٠٧]5-عنه، عن علیّ بن حفص العوسیّ الکوفیّ رفعه إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما أعزّ اللّه بجهل قطّ و لا أذلّ بحلم قطّ.

[١٨٠٨]6-عنه، عن بعض أصحابه رفعه قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کفی بالحلم ناصرا، و قال: إذا لم تکن حلیما فتحلّم.

[١٨٠٩]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عبد اللّه الحجّال، عن حفص بن أبی عائشه قال:

بعث أبو عبد اللّه علیه السّلام غلاما له فی حاجه فأبطأ، فخرج أبو عبد اللّه علیه السّلام علی أثره لمّا أبطأ، فوجده نائما، فجلس عند رأسه یروّحه حتّی انتبه، فلمّا تنبّه قال له أبو عبد اللّه علیه السّلام: یا فلان و اللّه ما ذلک لک، تنام اللّیل و النّهار، لک اللّیل و لنا منک النّهار.

[١٨١٠]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن النّعمان، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ الحییّ الحلیم العفیف المتعفّف.

[١٨١١]٩-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن علیّ بن محبوب، عن أیّوب بن نوح، عن عبّاس بن عامر، عن ربیع بن محمّد المسلیّ، عن أبی محمّد، عن عمران، عن سعید بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢56

می فرمودند: من از مردی که هنگام خشمش، بردباری او را درمی یابد، خوشم می آید.

[١٨٠6]4-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا خداوند عزّتمند با حیای بردبار را دوست می دارد.

[١٨٠٧]5-از علی بن حفص عوسی کوفی حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت شده که رسول خدا فرمودند: خداوند هیچگاه کسی را به سبب نادانی گرامی نداشته و به سبب بردباری خوار نمی کند.

[١٨٠٨]6-یکی از اصحاب حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرموده است: بردباری برای یاوری، بس است. و فرمود:

اگر بردبار نبودی، خودت را به بردباری بزن.

[١٨٠٩]٧-حفص ابو عایشه گفت: حضرت صادق علیه السّلام غلامش را برای کاری فرستاد. او دیر کرد. چون دیر کرد حضرت به دنبالش رفت و او را در خواب یافت. بالای سرش نشست و بادش زد تا بیدار شد. چون بیدار شد، حضرت به او فرمود: فلانی به خدا سوگند این حقّ را نداری که شب و روز را بخوابی. شب برای تو و روزت برای ما است.

[١٨١٠]٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند باحیای بردبار پاکدامن پاکدست را دوست دارد.

[١٨١١]٩-سعید یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چون میان

ص :٢5٧

إذا وقع بین رجلین منازعه نزل ملکان فیقولان للسّفیه منهما: قلت و قلت و أنت أهل لما قلت، ستجزی بما قلت و یقولان للحلیم منهما: صبرت و حلمت سیغفر اللّه لک إن أتممت ذلک، قال: فإن ردّ الحلیم علیه ارتفع الملکان.

باب الصّمت و حفظ اللّسان

[١٨١٢]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قال أبو الحسن الرّضا علیه السّلام: من علامات الفقه: الحلم و العلم و الصّمت، إن الصّمت باب من أبواب الحکمه، إنّ الصّمت یکسب المحبّه، إنّه دلیل علی کلّ خیر.

[١٨١٣]٢-عنه، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی حمزه قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول إنّما شیعتنا الخرس.

[١٨١4]٣-عنه، عن الحسن بن محبوب، عن أبی علیّ الجوّانیّ قال:

شهدت أبا عبد اللّه علیه السّلام و هو یقول لمولی له یقال له سالم-و وضع یده علی شفتیه و قال: -یا سالم احفظ لسانک تسلم و لا تحمل النّاس علی رقابنا.

[١٨١5]4-عنه، عن عثمان بن عیسی قال:

حضرت أبا الحسن صلوات اللّه علیه و قال له رجل: أوصنی فقال له: احفظ لسانک تعزّ و لا تمکّن النّاس من قیادک فتذلّ رقبتک

[١٨١6]5-عنه، عن الهیثم بن أبی مسروق، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢5٨

دو مرد ستیزی درگیرد، دو فرشته فرود آمده، به آن که بی خرد است، می گویند:

هرچه خواستی گمفتی ولی خودت شایستۀ آن هستی و به آنچه گفتی کیفر خواهی شد. و به آن که بردبار است می گویند: تو شکیبایی کردی و بردباری نشان دادی، اگر چنین به پایان برسانی خدا تو را خواهد آمرزید. حضرت فرمودند:

و اگر آن بردبار پاسخ بی خرد را بدهد، آن دو فرشته بازمی گردند.

خاموشی و نگهداشتن زبان

[١٨١٢]١-از احمد بن محمّد ابو نصر روایت شده که حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: از نشانه های فقاهت، بردباری، دانش و خاموشی است. همانا خاموشی دری از درهای حکمت است. خاموشی، دوستی می آورد. راهنمای به سوی هر نیکی ای، خاموشی است.

[١٨١٣]٢-ابو حمزه گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم که می فرماید: همانا شیعیان ما، لب بسته اند.

[١٨١4]٣-ابو علی جوّانی گفته است: حضرت صادق علیه السّلام را دیدم که به غلامش سالم-درحالی که دستش را بر لبان او گذاشته بود-می فرمود: ای سالم زبانت را نگاه دار تا سالم بمانی و مردم را بر گردن ما سوار نکنی.

[١٨١5]4-عثمان عیسی گفت: در خدمت حضرت ابو الحسن-درود خدا بر او -بودم که مردی به ایشان عرض کرد: به من سفارشی بفرما. فرمودند: زبانت را نگاه دار تا گرامی شوی و افسارت را به دست مردم نده که خوار می شوی.

[١٨١6]5-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا به مردی

ص :٢5٩

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لرجل أتاه: ألا أدلّک علی أمر یدخلک اللّه به الجنّه؟ قال:

بلی یا رسول اللّه قال: أنل ممّا أنا لک اللّه، قال: فإن کنت أحوج ممّن أنیله؟ قال:

فانصر المظلوم، قال: و إن کنت أضعف ممّن أنصره؟ قال: فاصنع للأخرق- یعنی أشر علیه-قال: فإن کنت أخرق ممّن أصنع له؟ قال: فاصمت لسانک إلاّ من خیر، أما یسرّک أن تکون فیک خصله من هذه الخصال تجرّک إلی الجنّه.

[١٨١٧]6-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن ابن القدّاح، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال لقمان لابنه: یا بنیّ إن کنت زعمت أنّ الکلام من فضّه، فإنّ السّکوت من ذهب.

[١٨١٨]٧-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن الحلبیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أمسک لسانک، فإنّها صدقه تصدّق بها علی نفسک، ثمّ قال: و لا یعرف عبد حقیقه الإیمان حتّی یخزن من لسانه.

[١٨١٩]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن عبید اللّه بن علیّ الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ قال:

یعنی کفّوا ألسنتکم.

[١٨٢٠]٩-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن الحلبیّ رفعه قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: نجاه المؤمن فی حفظ لسانه.

ص :٢6٠

که به نزدش آمد، فرمود: آیا تو را به کاری راهنمایی نکنم که تو را به بهشت می برد؟ عرض کرد: چرا ای رسول خدا. فرمود: از آنچه خداوند به تو بخشیده، ببخش. او گفت: و اگر خودم نیازمندتر بودم؟ فرمود: ستمدیده را یاری کن.

گفت: و اگر خودم ناتوان تر بودم؟ فرمود: برای نادان ها کاری بکن-یعنی نادان را راهنمایی کن-او گفت: و اگر خودم نادان تر بودم؟ فرمود: زبانت را جز از گفتن خوبی ها فروببند. آیا شادمان نمی شوی که یکی از این خصلت ها در تو باشد و تو را به سوی بهشت بکشد.

[١٨١٧]6-ابن قدّاح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که لقمان به پسرش گفت: پسرم اگر پنداشتی که سخن، نقره است، [بدان که]خاموشی طلا است.

[١٨١٨]٧-از حلبی حدیثی که سندش را به حضرت صادق علیه السّلام رسانده، روایت شده که ایشان فرموده است: زبانت را نگاه دار؛ زیرا این کار صدقه ای است که به خودت می دهی. سپس فرمود: هیچ بنده ای تا بخشی از زبانش را نگاه دارد حقیقت ایمان را درنمی یابد.

[١٨١٩]٨-عبید اللّه بن علی حلبی از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این سخن خداوند عزّتمند (آیا ندیدی کسانی را که به آن ها گفته شد: دستانتان را نگاه دارید.) [نساء (4) :٧٧]روایت کرده که فرمودند: یعنی زبان هاتان را نگاه دارید.

[١٨٢٠]٩-حلبی حدیثی که سندش را به رسول خدا رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: نجات مؤمن در نگاه داشتن زبانش است.

ص :٢6١

[١٨٢١]١٠-یونس، عن مثنّی، عن أبی بصیر قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: کان أبو ذرّ-رحمه اللّه-یقول: یا مبتغی العلم إنّ هذا اللّسان مفتاح خیر و مفتاح شرّ، فاختم علی لسانک کما تختم علی ذهبک و ورقک.

[١٨٢٢]١١-حمید بن زیاد، عن الخشّاب، عن ابن بقّاح، عن معاذ بن ثابت، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان المسیح علیه السّلام یقول: لا تکثروا الکلام فی غیر ذکر اللّه، فإنّ الّذین یکثرون الکلام فی غیر ذکر اللّه قاسیه قلوبهم و لکن لا یعلمون.

[١٨٢٣]١٢-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن أبی نجران، عن أبی جمیله، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما من یوم إلاّ و کلّ عضو من أعضاء الجسد یکفّر اللّسان یقول: نشدتک اللّه أن نعذّب فیک.

[١٨٢4]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن إبراهیم بن مهزم الأسدیّ، عن أبی حمزه، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إنّ لسان ابن آدم یشرف علی جمیع جوارحه کلّ صباح فیقول: کیف أصبحتم؟ فیقولون: بخیر إن ترکتنا، و یقولون: اللّه اللّه فینا و یناشدونه و یقولون: إنّما نثاب و نعاقب بک.

[١٨٢5]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن قیس أبی إسماعیل-و ذکر أنّه لا بأس به من أصحابنا-رفعه قال:

ص :٢6٢

[١٨٢١]١٠-ابو بصیر گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: ابو ذر- خدایش بیامرزد-می گفت: همانا این زبان، کلید نیکی و کلید بدی است. پس بر زبانت مهر بزن چنان که بر زر و سیم ات مهر می زنی.

[١٨٢٢]١١-عمرو جمیع از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت مسیح علیه السّلام می فرمود: در جز یاد خداوند زیاد سخن نگویید. که کسانی که در جز یاد خدا بسیار سخن می گویند، سخت دل اند، اگرچه خودشان ندانند.

[١٨٢٣]١٢-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: روزی نیست که هر عضوی از اعضای بدن در برابر زبان سر خم نکند و بگوید: تو را به خدا سوگند می دهم مبادا ما به سبب تو کیفر شویم.

[١٨٢4]١٣-ابو حمزه از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زبان هر انسانی در هر بامداد، بر همۀ اعضای بدن نگریسته، می گوید: چگونه اید؟ و آنان می گویند: اگر تو به حال خودمان واگذاری ما خوبیم. و می گویند: دربارۀ ما از خدا پروا کن. و سوگندش داده، می گویند: ما به سبب تو پاداش داده شده، کیفر می شویم.

[١٨٢5]١4-قیس ابو اسماعیل-که گفته شده اشکالی به او نیست-به سند خودش

ص :٢6٣

جاء رجل إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أوصنی فقال: احفظ لسانک، قال: یا رسول اللّه أوصنی، قال: احفظ لسانک، قال: یا رسول اللّه أوصنی، قال:

احفظ لسانک، ویحک و هل یکبّ النّاس علی مناخرهم فی النّار إلاّ حصائد ألسنتهم.

[١٨٢6]١5-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من لم یحسب کلامه من عمله کثرت خطایاه و حضر عذابه.

[١٨٢٧]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: یعذّب اللّه اللّسان بعذاب لا یعذّب به شیئا من الجوارح فیقول: أی ربّ عذّبتنی بعذاب لم تعذّب به شیئا، فیقال: له خرجت منک کلمه فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفک بها الدّم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفرج الحرام، و عزّتی [و جلالی]لأعذّبنّک بعذاب لا أعذّب به شیئا من جوارحک.

[١٨٢٨]١٧-و بهذا الإسناد قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إن کان فی شیء شؤم ففی اللّسان.

[١٨٢٩]١٨-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد جمیعا، عن الوشّاء قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: کان الرّجل من بنی إسرائیل إذا أراد العباده صمت قبل ذلک عشر سنین.

ص :٢64

روایت کرده که مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما. فرمود: زبانت را نگاه دار. او گفت: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما. فرمود: زبانت را نگاه دار. او باز گفت: ای رسول خدا به من سفارشی بفرما.

فرمود: زبانت را نگاه دار. وای بر تو آیا مردم را جز محصول زبانشان، به رو در دوزخ می اندازد؟

[١٨٢6]١5-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس سخن گفتن را از اعمالش نشمارد، گناهانش بسیار شده، عذابش فرارسد.

[١٨٢٧]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند، زبان را به عذابی، کیفر می دهد که هیچ یک از اعضا را چنان کیفر نکند، پس زبان عرض می کند: پروردگارا مرا به عذابی کیفر می کنی که کسی را به آن عذاب نکرده ای. به او می گویند: از تو کلمه ای بیرون آمده، به خاور و باختر زمین رسید و آن گاه به سببش خون محترمی ریخته شده، مال محترمی چپاول گشت و زنی حرمتش دریده شد. سوگند به عزّت [و شکوهم]تو را به عذابی کیفر می کنم که هیچ کدام از اعضا را چنان کیفری نکنم.

[١٨٢٨]١٧-همو روایت کرده که رسول خدا فرمودند: اگر چیزی، شوم باشد، همان، زبان است.

[١٨٢٩]١٨-وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر مردی از بنی اسرائیل پیش از آن که عابد شود، ده سال خاموشی می گزید.

ص :٢65

[١٨٣٠]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن بکر بن صالح، عن الغفاریّ، عن جعفر بن إبراهیم قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من رأی موضع کلامه من عمله قلّ کلامه إلاّ فیما یعنیه.

[١٨٣١]٢٠-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عثمان بن عیسی، عن سعید بن یسار، عن منصور بن یونس، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

فی حکمه آل داود: علی العاقل أن یکون عارفا بزمانه، مقبلا علی شأنه، حافظا للسانه.

[١٨٣٢]٢١-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن الحسن بن رباط، عن بعض رجاله، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

لا یزال العبد المؤمن یکتب محسنا ما دام ساکتا، فإذا تکلّم کتب محسنا أو مسیئا.

باب المداراه

[١٨٣٣]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث من لم یکنّ فیه لم یتمّ له عمل: ورع یحجزه عن معاصی اللّه و خلق یداری به النّاس و حلم یردّ به جهل الجاهل.

[١٨٣4]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن الحسن قال:

سمعت جعفرا علیه السّلام یقول: جاء جبرئیل علیه السّلام إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا محمّد

ص :٢66

[١٨٣٠]١٩-جعفر ابراهیم گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که رسول خدا فرموده است: هرکس سخن گفتن اش را از اعمالش بداند، کم سخن می گردد مگر در آن جا که به او مربوط باشد.

[١٨٣١]٢٠-منصور یونس از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در حکمت خاندان داود چنین آمده است: بر خردمند است که زمانش را شناخته، به کار خود بپردازد و زبانش را نگاه دارد.

[١٨٣٢]٢١-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: بندۀ مؤمن تا وقتی خاموش باشد، از نیکوکاران نوشته می شود و چون سخن بگوید یا از نیکوکاران نوشته می شود، یا از بدکاران.

مدارا

[١٨٣٣]١-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

سه چیز است که در هرکس نباشد، عملش کامل نیست: پروایی که او را از نافرمانی خداوند بازدارد، اخلاقی که با مردم مدارا کند و بردباری ای که نادانی نادان را با آن پاسخ دهد.

[١٨٣4]٢-حسین حسن گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: جبرئیل علیه السّلام به نزد پیامبر گرامی آمده، عرض کرد: ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]

ص :٢6٧

ربّک یقرئک السّلام و یقول لک: دار خلقی.

[١٨٣5]٣-عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبیب السّجستانیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

فی التّوراه مکتوب-فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی بن عمران علیه السّلام-: یا موسی اکتم مکتوم سرّی فی سریرتک و أظهر فی علانیتک المداراه عنّی لعدوّی و عدوّک من خلقی و لا تستسبّ لی عندهم بإظهار مکتوم سرّی فتشرک عدوّک و عدوّی فی سبّی.

[١٨٣6]4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حمزه بن بزیع، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أمرنی ربّی بمداراه النّاس کما أمرنی بأداء الفرائض.

[١٨٣٧]5-علیّ بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: مداراه النّاس نصف الإیمان و الرّفق بهم نصف العیش. ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: خالطوا الأبرار سرّا و خالطوا الفجّار جهارا و لا تمیلوا علیهم فیظلموکم، فإنّه سیأتی علیکم زمان لا ینجو فیه من ذوی الدّین إلاّ من ظنّوا أنّه أبله و صبّر نفسه علی أن یقال [له]إنّه أبله لا عقل له.

[١٨٣٨]6-علیّ بن إبراهیم، عن بعض أصحابه، ذکره، عن محمّد بن سنان، عن حذیفه بن منصور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ قوما من النّاس قلّت مداراتهم للنّاس فأنفوا من قریش و ایم اللّه ما کان بأحسابهم بأس و إنّ قوما من غیر قریش حسنت

ص :٢6٨

پروردگارت به تو سلام رسانده، می فرماید: با آفریدگانم مدارا کن.

[١٨٣5]٣-حبیب سجستانی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

در تورات-در آن جا که خدای شکوهمند با موسای عمران سخن گفته است- نوشته است: ای موسی راز پوشیدۀ مرا در سینه ات پنهان کن و مدارایم را برای دشمن خودم و دشمن خودت آشکار کن. و با آشکار کردن راز پوشیده ام آنان را به دشنام دادن به من برنیانگیز تا در دشنام دادن به من با دشمن من و خودت شریک نشوی.

[١٨٣6]4-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: پروردگارم مرا چنان که به انجام واجبات فرمان داده به مدارای با مردم نیز فرمان داده است.

[١٨٣٧]5-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: مدارای با مردم نیم ایمان است و مهربانی با ایشان نیم زندگانی. سپس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: با نیکان، پنهانی بیامیزید و با بدان در آشکار. و با آنان مخالفت نکنید که به شما ستم می کنند. همانا بر شما زمانی خواهد آمد که در آن از دین داران جز کسی که گمان می کنند ابله است و او از این که بگویند او ابله است و عقل ندارد، بیمی به خود راه نداده، تحمّل کند، نجات نمی یابد.

[١٨٣٨]6-حذیفۀ منصور گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

گروهی از مردم [قریش]کم مدارا بودند و قریش آنان را از خود راند. و به خدا سوگند در نسب خانوادگی شان عیبی نبود. و گروهی از غیر قریشیان هم نیکومدارا

ص :٢6٩

مداراتهم فألحقوا بالبیت الرّفیع قال: ثمّ قال: من کفّ یده عن النّاس فإنّما یکفّ عنهم یدا واحده و یکفّون عنه أیدی کثیره.

باب الرّفق

[١٨٣٩]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عمّن ذکره، عن محمّد بن عبد الرّحمن بن أبی لیلی، عن أبیه عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ لکلّ شیء قفلا و قفل الإیمان الرّفق.

[١٨4٠]٢-و بإسناده قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: من قسم له الرّفق قسم له الإیمان.

[١٨4١]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن صفوان بن یحیی، عن یحیی الأزرق، عن حمّاد بن بشیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه تبارک و تعالی رفیق یحبّ الرّفق، فمن رفقه بعباده تسلیله أضغانهم و مضادّتهم لهواهم و قلوبهم، و من رفقه بهم أنّه یدعهم علی الأمر یرید إزالتهم عنه رفقا بهم لکیلا یلقی علیهم عری الإیمان و مثاقلته جمله واحده فیضعفوا فإذا أراد ذلک نسخ الأمر بالآخر فصار منسوخا.

[١٨4٢]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن معاویه بن وهب، عن معاذ بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الرّفق یمن و الخرق شؤم

[١٨4٣]5-عنه، عن ابن محبوب، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ رفیق یحبّ الرّفق و یعطی علی الرّفق ما لا یعطی علی العنف.

ص :٢٧٠

شده، به آن خاندان والا پیوستند. سپس فرمودند: هرکس دست از مردم بشوید، از آنان یک دست کاسته است، ولی مردم از او بسیار دست می شویند.

نرمی و مهربانی

[١٨٣٩]١-عبد الرحمان ابو لیلا از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برای هرچیزی قفلی است و قفل ایمان نرمی و مهربانی است.

[١٨4٠]٢-همو روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: هرکس بهره ای از نرمی برده، از ایمان بهره برده است.

[١٨4١]٣-حمّاد بشیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند پاک و والا مهربان و نرمخو است و نرمی را دوست دارد و از جمله مهربانی او به بندگانش، بیرون راندن کینه ها و مخالفت دلشان با هوس ها است. و باز از مهربانی اش به آنان این است که موضوعی را که می خواهد آنان از آن برکنار بمانند، به خودشان واگذار می کند تا احکام ایمان و سنگینی آن یکباره بر آن ها نیفتاده، ناتوان نگردند و آن گاه که بخواهد مردم از آن موضوع برکنار بمانند، آن فرمان را با فرمان دیگری نسخ می کند.

[١٨4٢]4-معاذ مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: نرمی، شگون است و سخت گیری، شوم.

[١٨4٣]5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند عزّتمند ملایم است و نرمی و ملایمت را دوست دارد. و به نرمی چیزی می دهد که به سخت گیری نمی دهد.

ص :٢٧١

[١٨44]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عمر بن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ الرّفق لم یوضع علی شیء إلاّ زانه، و لا نزع من شیء إلاّ شانه.

[١٨45]٧-علیّ، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن عمرو بن أبی المقدام رفعه إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال:

إنّ فی الرّفق الزّیاده و البرکه و من یحرم الرّفق یحرم الخیر.

[١٨46]٨-عنه، عن عبد اللّه بن المغیره، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما زوی الرّفق عن أهل بیت إلاّ زوی عنهم الخیر.

[١٨4٧]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن علیّ بن المعلّی، عن إسماعیل بن یسار، عن أحمد بن زیاد بن أرقم الکوفیّ، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أیّما أهل بیت أعطوا حظّهم من الرّفق فقد وسّع اللّه علیهم فی الرّزق، و الرّفق فی تقدیر المعیشه خیر من السّعه فی المال، و الرّفق لا یعجز عنه شیء، و التّبذیر لا یبقی معه شیء إنّ اللّه عزّ و جلّ رفیق یحبّ الرّفق.

[١٨4٨]١٠-علیّ بن إبراهیم رفعه، عن صالح بن عقبه، عن هشام بن أحمر، عن أبی الحسن علیه السّلام قال:

قال لی-و جری بینی و بین رجل من القوم کلام فقال لی-: ارفق بهم فإنّ کفر أحدهم فی غضبه و لا خیر فیمن کان کفره فی غضبه.

[١٨4٩]١١-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علیّ بن حسّان، عن موسی بن بکر، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

ص :٢٧٢

[١٨44]6-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: نرمی بر چیزی نهاده نمی شود مگر این که آن را آراسته می کند و از چیزی برداشته نمی شود مگر این که زشتش می گرداند.

[١٨45]٧-عمرو ابو مقدام حدیثی که سندش را به پیامبر گرامی رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: در نرمی، فراوانی و برکت است و هرکس از نرمی محروم شود از خیر محروم شده است.

[١٨46]٨-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرگاه نرمی از خاندانی کناره گرفت خیر از ایشان کناره می گیرد.

[١٨4٧]٩-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر خاندانی که بهره ای از نرمی به ایشان داده شده، خداوند روزی را نیز بر آنان گسترده است.

و نرمی در اندازۀ زندگی،

بهتر از گسترش در مال است. هیچ چیزی، نرمی را به زانو درنمی آورد و هیچ چیزی با ریخت وپاش نمی ماند. همانا خدای شکوهمند ملایم است و ملایمت را دوست دارد.

[١٨4٨]١٠-هشام احمد گفت: حضرت ابو الحسن علیه السّلام درحالی که میان من و مردی از آن مردم، سخن درگرفته بود-به من فرمودند: با آنان نرمی کن؛ زیرا کفر هریک از آنان در خشمشان است و در کسی که کفرش در خشمش باشد، خیری نیست.

[١٨4٩]١١-موسای بکر از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: نرمی، نیم زندگانی است.

ص :٢٧٣

الرّفق نصف العیش.

[١٨5٠]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ الرّفق و یعین علیه، فإذا رکبتم الدّوابّ العجف فأنزلوها منازلها فإن کانت الأرض مجدبه فانجوا عنها و إن کانت مخصبه فأنزلوها منازلها.

[١٨5١]١٣-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لو کان الرّفق خلقا یری ما کان ممّا خلق اللّه شیء أحسن منه.

[١٨5٢]١4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن ثعلبه بن میمون، عمّن حدّثه، عن أحدهما علیهما السّلام قال:

إنّ اللّه رفیق یحبّ الرّفق و من رفقه بکم تسلیل أضغانکم و مضادّه قلوبکم و إنّه لیرید تحویل العبد عن الأمر فیترکه علیه حتّی یحوّله بالنّاسخ، کراهیه تثاقل الحقّ علیه.

[١٨5٣]١5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما اصطحب اثنان إلاّ کان أعظمهما أجرا و أحبّهما إلی اللّه عزّ و جلّ أرفقهما بصاحبه.

[١٨54]١6-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن حسّان، عن الحسن بن الحسین، عن فضیل بن عثمان قال:

ص :٢٧4

[١٨5٠]١٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند نرمی را دوست دارد و به آن کمک می کند. پس وقتی بر چارپایان لاغر سوار شدید، در منزلگاه هاشان فرودآورید، اگر زمین بی آب و علف بود از آن باشتاب بگذرید و اگر پربرکت بود در منزلگاه هاشان فرودآورید.

[١٨5١]١٣-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: اگر نرمی، آفریده ای دیدنی بود، از آنچه خداوند آفریده بود، زیباتر می بود.

[١٨5٢]١4-مردی از یکی از صادقین علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند ملایم است و ملایمت را دوست دارد و از ملایمتش به شما، بیرون راندن کینه ها و مخالفت دل هاتان است. او می خواهد بنده را از کاری بازگرداند ولی او را بر آن کار رها می کند تا ناسخی بیاید و او را بازگرداند. از آن جهت که نمی پسندد حقّ بر او سنگینی کند.

[١٨5٣]١5-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

بزرگ پاداش ترین و محبوب ترین شخص در نزد خداوند از میان هر دو نفری که با هم رفیق می شوند، مهربان ترین شان به دیگری است.

[١٨54]١6-فضیل عثمان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هر

ص :٢٧5

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: من کان رفیقا فی أمره نال ما یرید من النّاس.

باب التّواضع

[١٨55]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن هارون بن مسلم، عن مسعده بن صدقه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أرسل النّجاشیّ إلی جعفر بن أبی طالب و أصحابه فدخلوا علیه و هو فی بیت له جالس علی التّراب و علیه خلقان الثّیاب قال: فقال جعفر علیه السّلام: فأشفقنا منه حین رأیناه علی تلک الحال، فلمّا رأی ما بنا و تغیّر وجوهنا قال: الحمد للّه الّذی نصر محمّدا و أقرّ عینه، ألا أبشّرکم؟ فقلت: بلی أیّها الملک، فقال: إنّه جاءنی السّاعه من نحو أرضکم عین من عیونی هناک فأخبرنی أنّ اللّه عزّ و جلّ قد نصر نبیّه محمّدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و أهلک عدوّه و أسر فلان و فلان، و فلان التقوا بواد یقال له بدر کثیر الأراک لکأنّی أنظر إلیه حیث کنت أرعی لسیّدی هناک و هو رجل من بنی ضمره فقال له جعفر: أیّها الملک فما لی أراک جالسا علی التّراب و علیک هذه الخلقان؟ فقال له: یا جعفر إنّا نجد فیما أنزل اللّه علی عیسی علیه السّلام أنّ من حقّ اللّه علی عباده أن یحدثوا له تواضعا عند ما یحدث لهم من نعمه فلمّا أحدث اللّه عزّ و جلّ لی نعمه بمحمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أحدثت للّه هذا التّواضع فلمّا بلغ النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال لأصحابه: إنّ الصّدقه تزید صاحبها کثره فتصدّقوا یرحمکم اللّه، و إنّ التّواضع یزید صاحبه رفعه، فتواضعوا یرفعکم اللّه، و إنّ العفو یزید صاحبه عزّا، فاعفوا یعزّکم اللّه.

[١٨56]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن معاویه بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٧6

کس در کارش نرم و ملایم باشد به آنچه از مردم می خواهد، می رسد.

فروتنی

[١٨55]١-مسعدۀ صدقه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

نجاشی به سراغ جعفر ابو طالب و یارانش فرستاد. آنان به نزدش آمدند، در اتاقی که او بر خاک نشسته بود و جامه های مندرس دربرداشت. جعفر علیه السّلام گفته است:

ما وقتی او را بر آن حال دیدیم، ترسیدیم. چون او ما و دگرگونی چهره هامان را دید، گفت: سپاس خدایی را که محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]را یاری کرده، دیدگانش را روشن ساخت. آیا به شما مژده ای ندهم؟ من گفتم: چرا شهریارا! او گفت: هم اینک جاسوسی از جاسوسان من از جانب سرزمین شما به نزدم آمد و به من خبر داد که خدای شکوهمند پیامبرش، محمّد-درود خدا بر او و بر خاندانش-را یاری داده، دشمنش را نابود کرده است. و فلانی و فلانی و فلانی اسیر گشته اند و در سرزمینی به نام بدر که درختان اراک بسیاری دارد، با هم جنگیده اند. گویا که دارم آن جا را می بینم. چون زمانی در آن جا برای سرورم، که مردی از بنی ضمره بود، چوپانی می کردم. آن گاه جعفر به او گفت: ای شهریار چه شده که شما با جامه های مندرس در بر، بر خاک نشسته اید؟ او گفت: ای جعفر در آنچه خداوند بر عیسی علیه السّلام نازل کرده، دیده ایم که از جمله حقّ خداوند بر بنده این است که وقتی نعمتی به آنان می رسد، برای او فروتنی کنند. و چون خداوند عزّتمند به سبب محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]نعمتی به من داده، من این فروتنی را برای خداوند انجام دادم. چون این موضوع به پیامبر گرامی رسید، به اصحابش فرمود: صدقه، به صاحبش افزونی می بخشد. پس صدقه بدهید تا خداوند شما را بیامرزد. و فروتنی، والایی صاحبش را می افزاید پس فروتنی کنید تا خداوند شما را بلند گرداند. و گذشت، عزّت صاحبش را می افزاید، پس گذشت کنید تا خداوند شما را گرامی گرداند.

[١٨56]٢-معاویۀ عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا دو

ص :٢٧٧

سمعته یقول: إنّ فی السّماء ملکین موکّلین بالعباد، فمن تواضع للّه رفعاه و من تکبّر وضعاه

[١٨5٧]٣-ابن أبی عمیر، عن عبد الرّحمن بن الحجّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أفطر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عشیّه خمیس فی مسجد قبا، فقال: هل من شراب؟ فأتاه أوس بن خولیّ الأنصاریّ بعسّ مخیض بعسل فلمّا وضعه علی فیه نحّاه، ثمّ قال: شرابان یکتفی بأحدهما من صاحبه لا أشربه و لا أحرّمه و لکن أتواضع للّه، فإنّ من تواضع للّه رفعه اللّه، و من تکبّر خفضه اللّه، و من اقتصد فی معیشته رزقه اللّه، و من بذّر حرمه اللّه، و من أکثر ذکر الموت أحبّه اللّه.

[١٨5٨]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن داود الحمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام مثله و قال:

من أکثر ذکر اللّه أظلّه اللّه فی جنّته.

[١٨5٩]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضّال، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یذکر أنّه أتی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ملک فقال: إنّ اللّه عزّ و جلّ یخیّرک أن تکون عبدا رسولا متواضعا أو ملکا رسولا، قال: فنظر إلی جبرئیل و أومأ بیده أن تواضع، فقال: عبدا، متواضعا، رسولا، فقال الرّسول: مع أنّه لا ینقصک ممّا عند ربّک شیئا، قال: و معه مفاتیح خزائن الأرض.

[١٨6٠]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من التّواضع أن ترضی بالمجلس دون المجلس و أن تسلّم علی من تلقی و أن تترک المراء و إن کنت محقّا و أن لا تحبّ أن تحمد علی التّقوی.

ص :٢٧٨

فرشته در آسمان، کارگزاران بندگان اند که هرکس برای خدا فروتنی کند، بلندش می گردانند و هرکس بزرگی کند، به زمینش می زنند.

[١٨5٧]٣-عبد الرّحمان حجّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

رسول خدا شب پنجشنبه ای را در مسجد قبا افطار کرد. آن گاه فرمود: آیا آشامیدنی ای هست؟ اوس بن خولی انصاری کاسه ای شیر آمیخته به عسل آورد.

حضرت چون آن را بر لب گذاشت، به کناری نهاده، سپس فرمود: دو آشامیدنی که هرکدام شان به تنهایی بس است. من نمی نوشم ولی حرام هم نمی کنم بلکه برای خدا فروتنی می کنم. که هرکس برای خدا فروتنی کند، خدا او را بلند می گرداند و هرکس بزرگی کند، خدا او را پایین می کشد. هرکس در زندگی اش میانه روی کند، خدا روزی اش می دهد و هرکس ریخت وپاش کند، خدا او را محروم می کند. و هرکس بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست می دارد.

[١٨5٨]4-داود حمّار از حضرت صادق علیه السّلام مانند حدیث بالا را روایت کرده و چنین گفته است: هرکس بسیار یاد خدا کند، خدا او را در بهشت زیر سایه اش می گیرد.

[١٨5٩]5-محمّد مسلم گفت: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: فرشته ای به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: خداوند عزّتمند به تو اختیار داده که یا بنده ای فرستاده و فروتن یا پادشاهی فرستاده باشی. ایشان به جبرئیل نگریست و او با دستش اشاره کرد که فروتن باش. پس فرمود: بنده ای فروتن و فرستاده خواهم بود. و فرشته عرض کرد: با این حال از آنچه نزد پروردگارت داری چیزی کاسته نخواهد شد. و حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: و کلید گنجینه های زمین به همراه این انتخاب بود.

[١٨6٠]6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از فروتنی است که به نشستن در جایگاه پایین تر از خودت راضی باشی و سلام بکنی به کسی که دیدارش می کنی و مجادله را رها کنی اگرچه حقّ با تو باشد و دوست نداشته باشی که تو را به پرهیزگاری بستایند.

ص :٢٧٩

[١٨6١]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن علیّ بن یقطین، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی موسی علیه السّلام أن: یا موسی أ تدری لم اصطفیتک بکلامی دون خلقی؟ قال: یا ربّ و لم ذاک؟ قال: فأوحی اللّه تبارک و تعالی إلیه أن یا موسی إنّی قلّبت عبادی ظهرا لبطن، فلم أجد فیهم أحدا أذلّ لی نفسا منک، یا موسی إنّک إذا صلّیت وضعت خدّک علی التّراب-أو قال: -علی الأرض.

[١٨6٢]٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما علی المجذّمین و هو راکب حماره و هم یتغدّون فدعوه إلی الغداء، فقال: أما إنّی لو لا أنّی صائم لفعلت فلمّا صار إلی منزله أمر بطعام، فصنع و أمر أن یتنوّقوا فیه، ثمّ دعاهم فتغدّوا عنده و تغدّی معهم.

[١٨6٣]٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن هارون بن خارجه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ من التّواضع أن یجلس الرّجل دون شرفه.

[١٨64]١٠-عنه، عن ابن فضّال و محسّن بن أحمد، عن یونس بن یعقوب قال:

نظر أبو عبد اللّه علیه السّلام إلی رجل من أهل المدینه قد اشتری لعیاله شیئا و هو یحمله، فلمّا رآه الرّجل استحیا منه، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: اشتریته لعیالک و حملته إلیهم، أما و اللّه لو لا أهل المدینه لأحببت أن أشتری لعیالی الشّیء ثمّ أحمله إلیهم.

[١٨65]١١-عنه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٨٠

[١٨6١]٧-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند شکوهمند به موسی علیه السّلام وحی کرد: ای موسی آیا می دانی چرا از میان آفریدگانم تو را برای سخن گفتنم، برگزیده ام؟ او عرض کرد: پروردگارا برای چه بود؟ خداوند پاک و والا به او وحی کرد که: ای موسی من بندگانم را زیروزبر کردم و در میانشان کسی خوارتر از تو برای خودم نیافتم. ای موسی تو وقتی نماز می گزاری، رویت را بر خاک-یا فرمود: بر زمین می گذاری.

[١٨6٢]٨-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: حضرت سجّاد علیه السّلام سوار بر درازگوش، از کنار چند جذامی می گذشت. آنان در حال خوردن ناهار بودند و ایشان را به ناهار خواندند. حضرت فرمود: اگر روزه دار نبودم، با شما می خوردم. و چون به منزل رسید، دستور داد غذایی لذیذ درست کنند. سپس آنان را دعوت کرد. پس آنان آمده با حضرت ناهار خوردند.

[١٨6٣]٩-هارون خارجه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از فروتنی است که شخص در جایی پایین تر از مقامش بنشیند.

[١٨64]١٠-یونس یعقوب گفته است: حضرت صادق علیه السّلام مردی از اهل مدینه را دید که برای خانواده اش چیزی خریده و دارد با خودش می برد. چون آن مرد، حضرت را دید، از ایشان شرم کرد. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود: برای خانواده ات چیزی خریده ای و برایشان می بری. به خدا سوگند اگر اهل مدینه نبودند، من هم دوست داشتم برای خانواده ام چیزی خریده، برایشان ببرم.

[١٨65]١١-عمر ابو مقدام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در آنچه خداوند

ص :٢٨١

فیما أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی داود علیه السّلام: یا داود کما أنّ أقرب النّاس من اللّه المتواضعون کذلک أبعد النّاس من اللّه المتکبّرون.

[١٨66]١٢-عنه، عن أبیه، عن علیّ بن الحکم رفعه إلی أبی بصیر قال:

دخلت علی أبی الحسن موسی علیه السّلام فی السّنه الّتی قبض فیها أبو عبد اللّه علیه السّلام فقلت: جعلت فداک ما لک ذبحت کبشا و نحر فلان بدنه؟ فقال: یا أبا محمّد إنّ نوحا علیه السّلام کان فی السّفینه و کان فیها ما شاء اللّه و کانت السّفینه مأموره فطافت بالبیت و هو طواف النّساء و خلّی سبیلها نوح علیه السّلام، فأوحی اللّه عزّ و جلّ إلی الجبال أنّی واضع سفینه نوح عبدی علی جبل منکنّ، فتطاولت و شمخت و تواضع الجودیّ و هو جبل عندکم فضربت السّفینه بجؤجؤها الجبل، قال: فقال نوح علیه السّلام عند ذلک: یا ماری أتقن، و هو بالسّریانیّه [یا]ربّ أصلح، قال: فظننت أنّ أبا الحسن علیه السّلام عرّض بنفسه.

[١٨6٧]١٣-عنه، عن عدّه من أصحابه، عن علیّ بن أسباط، عن الحسن بن الجهم، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

قال: التّواضع أن تعطی النّاس ما تحبّ أن تعطاه.

و فی حدیث آخر قال: قلت: ما حدّ التّواضع الّذی إذا فعله العبد کان متواضعا؟ فقال: التّواضع درجات منها أن یعرف المرء قدر نفسه فینزلها منزلتها بقلب سلیم، لا یحبّ أن یأتی إلی أحد إلاّ مثل ما یؤتی إلیه، إن رأی سیّئه درأها بالحسنه، کاظم الغیظ، عاف عن النّاس، و اللّه یحبّ المحسنین.

باب الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه

[١٨6٨]١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن عیسی و أحمد بن

ص :٢٨٢

شکوهمند به داود علیه السّلام وحی کرده، آمده است: ای داود همان طور که نزدیک ترین مردم به خدا فروتنان اند، همین طور دورترین مردم از خدا، متکبّران هستند.

[١٨66]١٢-از ابو بصیر روایت شده که: من در سالی که حضرت صادق علیه السّلام دستگیر شد، به نزد حضرت کاظم علیه السّلام رفتم و عرض کردم: جانم فدایت چرا شما گوسفند ذبح کردید و فلانی، شتر قربانی کرد؟ فرمودند: ابو محمّد، نوح علیه السّلام در کشتی بود و در آن کشتی هرآنچه خدا می خواست، بود و کشتی فرمان داشت تا خانۀ خدا را طواف کند که همان طواف نساء بود و نوح علیه السّلام کشتی را به حال خود گذاشته بود. آن گاه خداوند عزّتمند به کوه ها وحی فرستاد که من کشتی بنده ام نوح را بر یکی از شما قرار خواهم داد. آن ها گردن کشیده، خود را بالا بردند ولی جودی که کوهی است در نزد شما فروتنی کرد و سینۀ کشتی بر آن کوه خورد. در این هنگام نوح علیه السّلام عرض کرد: یا ماری اتقن. که به زبان سریانی است یعنی پروردگارا اصلاح کن. ابو بصیر گفته است: من حدس زدم که حضرت کاظم علیه السّلام این کنایه را برای خودش بیان فرمود.

[١٨6٧]١٣-حسن جهم از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: فروتنی این است که به مردم آن بدهی که دوست داری به تو بدهند. و در حدیث دیگری راوی گفته است: من عرض کردم: اندازۀ فروتنی چیست که وقتی بنده ای به آن برسد، فروتن باشد؟ فرمودند: فروتنی درجاتی دارد. یکی این است که شخص قدر خودش را بشناسد و با قلب سلیم آن را در جایگاه شایسته اش قرار دهد.

دوست نداشته باشد به سوی کسی برود جز به اندازه ای که به سوی خودش می آیند. اگر بدی دید، آن را با نیکی بپوشاند خشم خود را فروخورد و از مردم درگذرد. که خدا نیکوکاران را دوست می دارد.

دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا

[١٨6٨]١-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکه

ص :٢٨٣

محمّد بن خالد و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أحبّ للّه و أبغض للّه و أعطی للّه فهو ممّن کمل إیمانه.

[١٨6٩]٢-ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن سعید الأعرج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أوثق عری الإیمان أن تحبّ فی اللّه و تبغض فی اللّه و تعطی فی اللّه و تمنع فی اللّه.

[١٨٧٠]٣-ابن محبوب، عن أبی جعفر محمّد بن النّعمان الأحول صاحب الطّاق، عن سلام بن المستنیر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ودّ المؤمن للمؤمن فی اللّه من أعظم شعب الإیمان ألا و من أحبّ فی اللّه و أبغض فی اللّه و أعطی فی اللّه و منع فی اللّه فهو من أصفیاء اللّه.

[١٨٧١]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ المتحابّین فی اللّه یوم القیامه علی منابر من نور، قد أضاء نور وجوههم و نور أجسادهم و نور منابرهم کلّ شیء حتّی یعرفوا به، فیقال:

هؤلاء المتحابّون فی اللّه.

[١٨٧٢]5-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد، عن حریز، عن فضیل بن یسار قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الحبّ و البغض، أ من الإیمان هو؟ فقال: و هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض؟ ثمّ تلا هذه الآیه: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ اَلْإِیمٰانَ وَ زَیَّنَهُ

ص :٢٨4

برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد و برای خدا عطا کند، از کسانی است که ایمانشان کامل است.

[١٨6٩]٢-سعید اعرج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از محکم ترین دستگیره های ایمان دوست داشتن در راه خدا، دشمن داشتن در راه خدا، عطا در راه خدا و دریغ کردن در راه خدا است.

[١٨٧٠]٣-سلام مستنیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: دوستی مؤمنی با مؤمن دیگر در راه خدا از بزرگ ترین شعبه های ایمان است. بدانید که هرکس در راه خدا دوست بدارد. در راه خدا دشمنی کند، در راه خدا عطا کرده، در راه خدا دریغ کند، از برگزیدگان خداوند است.

[١٨٧١]4-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: کسانی که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند، در قیامت بر منبرهایی از نورند که نور چهره و نور بدن و نور منبرهاشان هرچیزی را روشن می کند چنان که با آن شناخته می شوند و گفته می شود: ایشان کسانی اند که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند.

[١٨٧٢]5-فضیل یسار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا دوستی و دشمنی از ایمان است؟ فرمودند: مگر ایمان جز دوستی و دشمنی است؟ سپس این آیه را خواند: (ایمان را محبوب شما کرده، آن را در دلتان آراست و کفر و فسق و گناه را مورد

ص :٢٨5

فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ اَلْکُفْرَ وَ اَلْفُسُوقَ وَ اَلْعِصْیٰانَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلرّٰاشِدُونَ.

[١٨٧٣]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن عیسی، عن أبی الحسن علیّ بن یحیی-فیما أعلم-عن عمرو بن مدرک الطّائیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لأصحابه: أیّ عری الإیمان أوثق؟ فقالوا: اللّه و رسوله أعلم، و قال بعضهم: الصّلاه، و قال بعضهم: الزّکاه، و قال بعضهم: الصّیام، و قال بعضهم: الحجّ و العمره، و قال بعضهم: الجهاد، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لکلّ ما قلتم فضل و لیس به و لکن أوثق عری الإیمان: الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه و توالی أولیاء اللّه و التّبرّی من أعداء اللّه.

[١٨٧4]٧-عنه، عن محمّد بن علیّ، عن عمر بن جبله الأحمسیّ، عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: المتحابّون فی اللّه یوم القیامه علی أرض زبرجده خضراء فی ظلّ عرشه عن یمینه-و کلتا یدیه یمین-وجوههم أشدّ بیاضا و أضوأ من الشّمس الطّالعه، یغبطهم بمنزلتهم کلّ ملک مقرّب و کلّ نبیّ مرسل، یقول النّاس: من هؤلاء؟ فیقال: هؤلاء المتحابّون فی اللّه.

[١٨٧5]٨-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

إذا جمع اللّه عزّ و جلّ الأوّلین و الآخرین قام مناد فنادی یسمع النّاس فیقول: أین المتحابّون فی اللّه، قال: فیقوم عنق من النّاس فیقال لهم: اذهبوا إلی الجنّه بغیر حساب، قال: فتلقّاهم الملائکه فیقولون: إلی أین؟ فیقولون: إلی الجنّه بغیر حساب، قال: فیقولون: فأیّ ضرب أنتم من النّاس؟ فیقولون: نحن

ص :٢٨6

نفرت شما قرار داده، آنان همان هدایت یافتگان اند.) [حجرات (4٩) :٧]

[١٨٧٣]6-عمرو بن مدرک طایی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا به اصحابش فرمودند: کدام یک از دستگیره های ایمان محکم تر است؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند. یکی گفت: نماز. یکی دیگر گفت: زکات.

دیگری گفت: روزه. و دیگری گفت: حجّ و عمره است. و برخی گفتند: جهاد. آن گاه رسول خدا فرمودند: هرکدام از آنچه شما گفتید فضیلتی دارند. اشکالی به آن نیست ولی محکم ترین دستگیرۀ ایمان دوستی در راه خدا، دشمنی در راه خدا، پیروی از دوستان خدا و بیزاری از دشمنان خدا است.

[١٨٧4]٧-ابو جارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

کسانی که یکدیگر را در راه خدا دوست می دارند در روز قیامت در سایۀ عرش خدا در جانب راستش-اگرچه هر دو دست او راست و مبارک است-بر زمینی از زبرجد سبزند که صورت هاشان بسیار سپید و روشن تر از خورشید تابان است که هر فرشتۀ مقرّب و پیامبر فرستاده به حالشان حسرت می خورد. مردم می گویند: اینان کیستند؟ گفته می شود: اینان کسانی اند که در راه خدا یکدیگر را دوست می دارند.

[١٨٧5]٨-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خداوند عزّتمند پیشینیان و پسینیان را گردآورد، منادی ای برخاسته، به صدایی که مردم بشنوند فریاد می زند: کجایند کسانی که یکدیگر را در راه خدا دوست می دارند؟ گروهی از مردم برمی خیزند. به آنان گفته می شود: بدون حساب رسی به بهشت بروید. آن گاه فرشتگان به آنان برخورد کرده، می پرسند: به کجا؟ آنان می گویند: بدون حساب رسی به بهشت می رویم. فرشتگان می گویند: مگر شما کدام گروه از مردم هستید؟ آنان می گویند: ما کسانی هستیم که یکدیگر را در راه خدا

ص :٢٨٧

المتحابّون فی اللّه، قال: فیقولون؟ : و أیّ شیء کانت أعمالکم؟ قالوا: کنّا نحبّ فی اللّه و نبغض فی اللّه، قال: فیقولون: نعم أجر العاملین

[١٨٧6]٩-عنه، عن علیّ بن حسّان، عمّن ذکره، عن داود بن فرقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاث من علامات المؤمن: علمه باللّه و من یحبّ و من یبغض.

[١٨٧٧]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم و حفص بن البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ الرّجل لیحبّکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه الجنّه بحبّکم و إنّ الرّجل لیبغضکم و ما یعرف ما أنتم علیه فیدخله اللّه ببغضکم النّار.

[١٨٧٨]١١-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن ابن العرزمیّ، عن أبیه، عن جابر الجعفیّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إذا أردت أن تعلم أنّ فیک خیرا فانظر إلی قلبک، فإن کان یحبّ أهل طاعه اللّه و یبغض أهل معصیته ففیک خیر و اللّه یحبّک و إن کان یبغض أهل طاعه اللّه و یحبّ أهل معصیته فلیس فیک خیر و اللّه یبغضک، و المرء مع من أحبّ.

[١٨٧٩]١٢-عنه، عن أبی علیّ الواسطیّ، عن الحسین بن أبان، عمّن ذکره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لو أنّ رجلا أحبّ رجلا للّه لأثابه اللّه علی حبّه إیّاه و إن کان المحبوب فی علم اللّه من أهل النّار و لو أنّ رجلا أبغض رجلا للّه لأثابه اللّه علی بغضه إیّاه و إن کان المبغض فی علم اللّه من أهل الجنّه

[١٨٨٠]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن یحیی الحلبیّ، عن بشیر الکناسیّ، عن

ص :٢٨٨

دوست می داریم. فرشتگان می گویند: عملتان چه بود؟ آنان می گویند: ما برای خدا دوست می داشتیم و برای خدا دشمنی می کردیم. پس فرشتگان می گویند: چه خوب است پاداش عمل کنندگان.

[١٨٧6]٩-داود فرقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه چیز از نشانه های مؤمن است: شناختن خدا، شناختن کسی که او را دوست دارد و شناختن کسی که با او دشمن است.

[١٨٧٧]١٠-هشام حکم و حفص بختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که ایشان فرمود: مردی از آنان شما را دوست می دارد و نمی داند شما چه اعتقادی دارید. و خداوند او را به سبب این دوستی اش به بهشت می برد. و شخصی با شما دشمنی می کند و نمی داند شما بر چه عقیده ای هستید و خداوند او را به سبب همین دشمنی به دوزخ می فرستد.

[١٨٧٨]١١-جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خواستی بدانی که آیا در تو خیری هست به دلت نگاه کن، اگر اهل اطاعت خدا را دوست دارد و با اهل نافرمانی اش دشمن است، در تو خیری هست ولی اگر با اهل اطاعت خدا دشمن بود و اهل نافرمانی اش را دوست می داشت، در تو خیری نیست و خدا هم با تو دشمن است. و انسان با کسی همراه است که دوستش می دارد.

[١٨٧٩]١٢-مردی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: اگر کسی، دیگری را به خاطر خدا دوست داشته باشد، خداوند او را به سبب آن دوستی پاداشش می دهد، اگرچه کسی که او دوستش دارد در علم الهی اهل دوزخ باشد. و اگر کسی با دیگری برای خدا دشمنی کند خداوند به او به سبب دشمنی اش پاداش می دهد، اگرچه آن کسی که با او دشمن است در علم خدایی اهل بهشت باشد.

[١٨٨٠]١٣-بشیر کناسی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: گاهی

ص :٢٨٩

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قد یکون حبّ فی اللّه و رسوله و حبّ فی الدّنیا فما کان فی اللّه و رسوله فثوابه علی اللّه و ما کان فی الدّنیا فلیس بشیء.

[١٨٨١]١4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعه بن مهران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ المسلمین یلتقیان، فأفضلهما أشدّهما حبّا لصاحبه.

[١٨٨٢]١5-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر و ابن فضّال، عن صفوان الجمّال، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما التقی مؤمنان قطّ إلاّ کان أفضلهما أشدّهما حبّا لأخیه.

[١٨٨٣]١6-الحسین بن محمّد، عن محمّد بن عمران السّبیعیّ، عن عبد اللّه بن جبله، عن إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کلّ من لم یحبّ علی الدّین و لم یبغض علی الدّین فلا دین له.

باب ذمّ الدّنیا و الزّهد فیها

[١٨٨4]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن الهیثم بن واقد الحریریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من زهد فی الدّنیا أثبت اللّه الحکمه فی قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره عیوب الدّنیا داءها و دواءها و أخرجه من الدّنیا سالما إلی دار السّلام.

[١٨٨5]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٢٩٠

دوستی، در راه خدا و فرستادۀ او است و گاهی برای دنیا است. آنچه در راه خدا و فرستادۀ او است، پاداشش به عهدۀ خدا است ولی آنچه برای دنیا بوده، ارزشی ندارد.

[١٨٨١]١4-سماعۀ مهران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از میان دو مسلمانی که با هم دیدار می کنند، برترین شان کسی است که دیگری را بیشتر دوست می دارد.

[١٨٨٢]١5-صفوان شتربان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

همواره از دو مؤمنی که یکدیگر را ملاقات می کنند، برترین شان آن است که دیگری را بیشتر دوست دارد.

[١٨٨٣]١6-اسحاق عمّار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر کس که نه براساس دین دوست می دارد و نه براساس دین دشمنی می کند، دین ندارد.

نکوهش دنیا و پارسایی در دنیا

[١٨٨4]١-هیثم بن واقد جزری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس در دنیا پارسایی کند، خداوند حکمت را در دلش استوار کرده، زبانش را به آن گویا می کند. به عیب های دنیا و درد و درمانش بینا کرده و سالم از دنیا به بهشت می برد.

[١٨٨5]٢-حفص غیاث گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همۀ

ص :٢٩١

سمعته یقول: جعل الخیر کلّه فی بیت و جعل مفتاحه الزّهد فی الدّنیا، ثمّ قال: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: لا یجد الرّجل حلاوه الإیمان فی قلبه حتّی لا یبالی من أکل الدّنیا. ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: حرام علی قلوبکم أن تعرف حلاوه الإیمان حتّی تزهد فی الدّنیا.

[١٨٨6]٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ من أعون الأخلاق علی الدّین الزّهد فی الدّنیا.

[١٨٨٧]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن علیّ بن هاشم بن البرید، عن أبیه أنّ رجلا سأل علیّ بن الحسین علیهما السّلام عن الزّهد فقال:

عشره أشیاء، فأعلی درجه الزّهد أدنی درجه الورع و أعلی درجه الورع أدنی درجه الیقین و أعلی درجه الیقین أدنی درجه الرّضا، ألا و إنّ الزّهد فی آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ: لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ.

[١٨٨٨]5-و بهذا الإسناد، عن المنقریّ، عن سفیان بن عیینه قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام و هو یقول: کلّ قلب فیه شکّ أو شرک فهو ساقط و إنّما أرادوا بالزّهد فی الدّنیا لتفرغ قلوبهم لل آخره.

[١٨٨٩]6-علیّ، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن محمّد بن مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: إنّ علامه الرّاغب فی ثواب الآخره زهده فی عاجل زهره الدّنیا، أما إنّ زهد الزّاهد فی هذه الدّنیا لا ینقصه ممّا قسم اللّه عزّ و جلّ له فیها و إن زهد، و إنّ حرص الحریص علی عاجل زهره [الحیاه]الدّنیا لا یزیده

ص :٢٩٢

خوبی ها را در خانه ای نهاده کلیدش را پارسایی در دنیا قرار دادند. رسول خدا فرمود: هیچ انسانی تا به خوردن در دنیا اهمیّت ندهد، شیرینی ایمان را نمی چشد. آن گاه حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: شناختن شیرینی ایمان بر دل های شما حرام است آن گاه که در دنیا پارسایی کند.

[١٨٨6]٣-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: همانا یاورترین اخلاق بر دین، پارسایی در دنیا است.

[١٨٨٧]4-هاشم برید روایت کرده که مردی از حضرت سجّاد علیه السّلام دربارۀ پارسایی پرسید و حضرت فرمود: ده چیز است. و بالاترین درجۀ پارسایی، پایین ترین درجۀ پرهیزگاری است و بالاترین درجۀ پرهیزگاری، پایین ترین درجۀ یقین است و بالاترین درجۀ یقین، پایین ترین درجۀ رضا و خشنودی است. همانا پارسایی در آیه ای از کتاب خدای شکوهمند است: (تا بر آنچه از دست داده اید، اندوهگین نشده، به آنچه به شما داده است، شادمان نگردید.) [حدید (5٧) :٢٣]

[١٨٨٨]5-سفیان عیینه گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می فرماید: هر دلی که در آن، شکّ یا شرکی باشد، پست است. و همانا آنان پارسایی در دنیا را به جهت خالی شدن دل هاشان برای آخرت می خواستند.

[١٨٨٩]6-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: نشانۀ مشتاقان به پاداش آخرت، پارسایی در شکوفۀ رسیدۀ دنیا است. هان که پارسایی پارسا در این دنیا از قسمت خداوند عزّتمند برای او نمی کاهد، اگرچه خودش چشم بپوشد. و طمع آزمند به شکوفۀ رسیدۀ[زندگی]دنیا، چیزی به او

ص :٢٩٣

فیها و إن حرص، فالمغبون من حرم حظّه من الآخره.

[١٨٩٠]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن یحیی الخثعمیّ، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ما أعجب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم شیء من الدّنیا إلاّ أن یکون فیها جائعا خائفا.

[١٨٩١]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

خرج النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو محزون فأتاه ملک و معه مفاتیح خزائن الأرض، فقال: یا محمّد هذه مفاتیح خزائن الأرض یقول لک ربّک: افتح و خذ منها ما شئت من غیر أن تنقص شیئا عندی، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: الدّنیا دار من لا دار له و لها یجمع من لا عقل له، فقال الملک: و الّذی بعثک بالحقّ نبیّا لقد سمعت هذا الکلام من ملک یقوله فی السّماء الرّابعه، حین أعطیت المفاتیح.

[١٨٩٢]٩-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بجدی أسکّ ملقی علی مزبله میتا، فقال لأصحابه: کم یساوی هذا؟ فقالوا: لعلّه لو کان حیّا لم یساو درهما، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: و الّذی نفسی بیده للدّنیا أهون علی اللّه من هذا الجدی علی أهله.

[١٨٩٣]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عمّن ذکره، عن عبد اللّه بن القاسم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أراد اللّه بعبد خیرا زهّده فی الدّنیا و فقّهه فی الدّین و بصّره عیوبها و من أوتیهنّ فقد أوتی خیر الدّنیا و الآخره، و قال: لم یطلب أحد الحقّ بباب أفضل من الزّهد فی الدّنیا و هو ضدّ لما طلب أعداء الحقّ، قلت: جعلت فداک ممّا ذا؟

ص :٢٩4

نمی افزاید اگرچه خیلی حرص بزند. و زیان دیده کسی است که از بهرۀ آخرت محروم می شود.

[١٨٩٠]٧-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هیچ چیز دنیا رسول خدا را خوشحال نمی ساخت جز این که در آن گرسنه و هراسان باشد.

[١٨٩١]٨-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: پیامبر گرامی درحالی که غمگین بود بیرون آمد. فرشته ای که کلید گنجینه های زمین را به همراه داشت، به نزدش آمده، عرض کرد: ای محمّد [درود خدا بر او و بر خاندانش]این کلید گنجینه های زمین است. پروردگارت می فرماید: آن ها را بگشا و آنچه می خواهی بردار، بی آن که چیزی در نزد من کاسته شود. رسول خدا فرمود: دنیا خانۀ کسی است که خانه ندارد و برای این خانه کسی گرد می آورد که خرد ندارد. فرشته عرض کرد: به خدایی که تو را به حقّ به پیامبری فرستاد سوگند که این سخن را وقتی کلیدها را می گرفتم از فرشته ای در آسمان چهارم شنیدم.

[١٨٩٢]٩-جمیل درّاج از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: رسول خدا چشمش به بزغالۀ گوش بریدۀ مرده ای در زباله دان افتاد، پس به اصحابش فرمود: این چقدر می ارزد؟ گفتند: شاید اگر زنده بود، دو درهم می ارزید. پیامبر گرامی فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست او است دنیا در نزد خدا از این بزغاله در نزد اهلش خوارتر است.

[١٨٩٣]١٠-عبد اللّه قاسم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی خداوند خوبی بنده ای را بخواهد او را در دنیا پارسا، در دین فقیه و به عیب های خود بینا می کند. و به هرکس که این ها را داده اند خیر دنیا و آخرت را داده اند. و فرمودند:

هیچ کس حقّ را از دری برتر از پارسایی در دنیا نجسته است. و این برخلاف چیزی است که دشمنان حقّ می جویند. من عرض کردم: جانم فدایت از چه چیز می جویند؟

ص :٢٩5

قال: من الرّغبه فیها. و قال: ألا من صبّار کریم، فإنّما هی أیّام قلائل، ألا إنّه حرام علیکم أن تجدوا طعم الإیمان حتّی تزهّدوا فی الدّنیا.

قال: و سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إذا تخلّی المؤمن من الدّنیا سما و وجد حلاوه حبّ اللّه و کان عند أهل الدّنیا کأنّه قد خولط و إنّما خالط القوم حلاوه حبّ اللّه فلم یشتغلوا بغیره.

قال: و سمعته یقول: إنّ القلب إذا صفا ضاقت به الأرض حتّی یسمو.

[١٨٩4]١١-علیّ، عن أبیه، عن علیّ بن محمّد القاسانیّ، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن عبد الرّزّاق بن همّام، عن معمر بن راشد، عن الزّهریّ محمّد بن مسلم بن شهاب قال:

سئل علیّ بن الحسین علیهما السّلام أیّ الأعمال أفضل عند اللّه عزّ و جلّ؟ فقال: ما من عمل بعد معرفه اللّه جلّ و عزّ و معرفه رسوله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم أفضل من بغض الدّنیا، و إنّ لذلک لشعبا کثیره و للمعاصی شعبا فأوّل ما عصی اللّه به الکبر و هی معصیه إبلیس حین أبی و استکبر و کان من الکافرین، و الحرص و هی معصیه آدم و حوّاء حین قال اللّه عزّ و جلّ لهما: فَکُلاٰ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمٰا وَ لاٰ تَقْرَبٰا هٰذِهِ اَلشَّجَرَهَ فَتَکُونٰا مِنَ اَلظّٰالِمِینَ فأخذا ما لا حاجه بهما إلیه فدخل ذلک علی ذرّیّتهما إلی یوم القیامه و ذلک أنّ أکثر ما یطلب ابن آدم ما لا حاجه به إلیه، ثمّ الحسد و هی معصیه ابن آدم حیث حسد أخاه فقتله، فتشعّب من ذلک حبّ النّساء و حبّ الدّنیا و حبّ الرّئاسه و حبّ الرّاحه و حبّ الکلام و حبّ العلوّ و الثّروه، فصرن سبع خصال، فاجتمعن کلّهنّ فی حبّ الدّنیا، فقال الأنبیاء و العلماء بعد معرفه ذلک: حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئه، و الدّنیا دنیاءان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونه.

[١٨٩5]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن بکیر عن

ص :٢٩6

فرمود: از رغبت به دنیا. و فرمود: آیا پر صبر بزرگواری هست، که این روزها اندک است. هان تا در دنیا پارسایی نکنید، چشیدن طعم ایمان بر شما حرام است.

راوی گفته است: و شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام می فرماید: هرگاه مؤمن از دنیا کناره گیرد، اوج می گیرد و شیرینی دوستی خداوند را درمی یابد و او در نزد اهل دنیا چنان می نماید که گویا قاطی کرده است درحالی که این ها با شیرینی دوستی خداوند آمیخته شده، به غیر او نمی پردازند. او گفته است: و شنیدم می فرماید:

همانا دل وقتی پاک شود زمین برایش تنگ می شود تا آن که بالا می رود.

[١٨٩4]١١-زهری گفته است: از حضرت سجّاد علیه السّلام پرسیدند: کدام عمل در نزد خداوند شکوهمند برتر است؟ فرمودند: پس از معرفت به خدای شکوهمند و معرفت به فرستادۀ او هیچ عملی برتر از دشمنی با دنیا نیست. و آن شاخه های فراوانی دارد و گناه هم شاخه های بسیاری دارد. نخستین چیزی که خدا به سببش نافرمانی شد، کبر بود. که گناه ابلیس است، وقتی سرپیچید و بزرگی فروخت و از کافران شد و حرص بود. که گناه آدم و حوّا است. وقتی خداوند عزّتمند به آن دو فرمود: (از هرچه خواستید بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران می گردید.) [اعراف (٧) :١٩]ولی آنان به آنچه نیازی نداشتند، دست یازیدند و این به نسل آن دو تا روز قیامت رسید. و از این جهت است که بیشتر چیزهایی که انسان به دنبالش می رود، چیزی است که به آن نیاز ندارد. سپس حسد است و آن گناه پسر آدم است. آن گاه که به برادرش حسد ورزیده، او را کشت. و از این نافرمانی ها دوستی زنان و دوستی دنیا و ریاست دوستی و راحت طلبی و سخن دوستی و برتری طلبی و مال دوستی ناشی شده است. و هفت خصلت شده اند که همه در دنیادوستی گرد آمده اند. و پیامبران و عالمان پس از دانستن این گفته اند:

دنیادوستی در رأس هر گناهی است. و دنیا دوگونه است: دنیای رساننده و دنیای نفرین شده.

[١٨٩5]١٢-ابن بکیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٢٩٧

أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ فی طلب الدّنیا إضرارا بالآخره و فی طلب الآخره إضرارا بالدّنیا، فأضرّوا بالدّنیا فإنّها أولی بالإضرار.

[١٨٩6]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن أبی أیّوب الخزّاز عن أبی عبیده الحذّاء قال:

قلت لأبی جعفر علیه السّلام: حدّثنی بما أنتفع به فقال: یا أبا عبیده أکثر ذکر الموت، فإنّه لم یکثر إنسان ذکر الموت إلاّ زهد فی الدّنیا.

[١٨٩٧]١4-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن الحکم بن أیمن، عن داود الأبزاریّ قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: ملک ینادی کلّ یوم: ابن آدم لد للموت و اجمع للفناء و ابن للخراب.

[١٨٩٨]١5-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن عمر بن أبان، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما: إنّ الدّنیا قد ارتحلت مدبره، و إنّ الآخره قد ارتحلت مقبله، و لکلّ واحده منهما بنون، فکونوا من أبناء الآخره، و لا تکونوا من أبناء الدّنیا [ألا]و کونوا من الزّاهدین فی الدّنیا الرّاغبین فی الآخره. ألا إنّ الزّاهدین فی الدّنیا اتّخذوا الأرض بساطا، و التّراب فراشا، و الماء طیبا، و قرّضوا من الدّنیا تقریضا. ألا و من اشتاق إلی الجنّه سلا عن الشّهوات، و من أشفق من النّار رجع عن المحرّمات و من زهد فی الدّنیا هانت علیه المصائب. ألا إنّ للّه عبادا کمن رأی أهل الجنّه فی الجنّه مخلّدین، و کمن رأی أهل النّار فی النّار معذّبین، شرورهم مأمونه، و قلوبهم محزونه، أنفسهم

ص :٢٩٨

دنیاجویی زیان زدن به آخرت است و آخرت جویی زیان زدن به دنیا است. پس به دنیا زیان بزنید که به آن شایسته تر است.

[١٨٩6]١٣-ابو عبیدۀ حذّاء گفته است: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: حدیثی بفرمایید تا سودمند گردم. فرمودند: ای ابو عبیده بسیار یاد مرگ کن؛ زیرا هیچ انسانی بسیار یاد مرگ نمی کند جز این که در دنیا پارسا می شود.

[١٨٩٧]١4-از داود ابزاری روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: هر روز فرشته ای فریاد می زند: پسر آدم برای مردن بزای و برای نابودی جمع کن و برای خراب شدن بساز.

[١٨٩٨]١5-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت سجّاد علیه السّلام فرمودند: دنیا پشت کرده کوچ می کند و آخرت روی آورده. و هرکدام فرزندانی دارند. پس، از فرزندان آخرت باشید و نه از فرزندان دنیا. [هان]از پارسایان در دنیا و مشتاقان به آخرت باشید. هان که پارسایان دنیا زمین را بستر، خاک را فرش، آب را عطر خود قرار داده اند و از دنیا به کلّی بریده اند. هان که هرکس به بهشت مشتاق باشد هوس ها را فراموش می کند و هرکس از دوزخ بترسد از حرام ها باز می گردد و هرکس در دنیا پارسا باشد سختی ها برایش آسان می شود.

هان برای خدا بندگانی است، مانند کسانی که اهل بهشت جاودانه در بهشت را دیده اند. و مانند کسانی که اهل دوزخ عذاب شده در آتش را دیده اند. بدی هاشان ایمن شده است و دل هاشان غمگین. جان هاشان پاک است و نیازهاشان سبک.

ص :٢٩٩

عفیفه، و حوائجهم خفیفه، صبروا أیّاما قلیله، فصاروا بعقبی راحه طویله، أمّا اللّیل فصافّون أقدامهم تجری دموعهم علی خدودهم و هم یجأرون إلی ربّهم، یسعون فی فکاک رقابهم، و أمّا النّهار فحلماء، علماء، برره، أتقیاء، کأنّهم القداح قد براهم الخوف من العباده، ینظر إلیهم النّاظر فیقول: مرضی-و ما بالقوم من مرض-أم خولطوا فقد خالط القوم أمر عظیم، من ذکر النّار و ما فیها.

[١٨٩٩]١6-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن أبی عبد اللّه المؤمن، عن جابر قال:

دخلت علی أبی جعفر علیه السّلام فقال:

یا جابر و اللّه إنّی لمحزون، و إنّی لمشغول القلب، قلت: جعلت فداک و ما شغلک و ما حزن قلبک؟ فقال: یا جابر إنّه من دخل قلبه صافی خالص دین اللّه شغل قلبه عمّا سواه، یا جابر ما الدّنیا و ما عسی أن تکون الدّنیا؟ هل هی إلاّ طعام أکلته أو ثوب لبسته أو امرأه أصبتها، یا جابر إنّ المؤمنین لم یطمئنّوا إلی الدّنیا ببقائهم فیها و لم یأمنوا قدومهم الآخره، یا جابر الآخره دار قرار، و الدّنیا دار فناء و زوال، و لکن أهل الدّنیا أهل غفله و کأنّ المؤمنین هم الفقهاء أهل فکره و عبره، لم یصمّهم عن ذکر اللّه جلّ اسمه ما سمعوا ب آذانهم، و لم یعمهم عن ذکر اللّه ما رأوا من الزّینه بأعینهم ففازوا بثواب الآخره، کما فازوا بذلک العلم. و اعلم یا جابر أنّ أهل التّقوی أیسر أهل الدّنیا مئونه و أکثرهم لک معونه، تذکر فیعینونک و إن نسیت ذکّروک، قوّالون بأمر اللّه، قوّامون علی أمر اللّه قطعوا محبّتهم بمحبّه ربّهم و وحشوا الدّنیا لطاعه ملیکهم و نظروا إلی اللّه عزّ و جلّ و إلی محبّته بقلوبهم و علموا أنّ ذلک هو المنظور إلیه، لعظیم شأنه، فأنزل الدّنیا کمنزل نزلته ثمّ ارتحلت عنه، أو کمال وجدته فی منامک فاستیقظت

ص :٣٠٠

روزهایی اندک شکیبایی می کنند و در آخرت به راحتی ای دراز می رسند. در شب، پاهاشان به صف شده، اشک هاشان بر گونه جاری گشته به پروردگارشان پناه برده، برای آزادی گردن هاشان کوشش می کنند و در روز بردبارانی عالم، نیک و پرهیزگارند. گویا تیرهایی هستند که هراس از عبادت آنان را تراش داده است.

کسی که آنان را می بیند، می گوید: بیمارند-درحالی که آنان بیماری ای ندارند-یا قاطی کرده اند ولی مسأله ای بزرگ که یاد دوزخ و چیزهای درون آن است با این مردم آمیخته است.

[١٨٩٩]١6-جابر گفته است: به نزد حضرت باقر علیه السّلام رفتم و ایشان فرمود: ای جابر به خدا سوگند من غمگین و دل گرفته ام. من عرض کردم: جانم فدایت گرفتاری و اندوه دلتان چیست؟ فرمودند: ای جابر هرکس که دین زلال و ناب خدا در دلش باشد او را از جز او بازمی دارد. ای جابر دنیا چیست و چه می تواند باشد؟ آیا آن جز خوراکی است که می خوری یا لباسی که می پوشی یا زنی که به او می رسی؟ ای جابر همانا مؤمنان، به دنیا و ماندنشان در آن آرامش نیافته به رسیدن به آخرت ایمن نشدند. ای جابر آخرت خانۀ ماندن است و دنیا خانۀ نابودی و رفتن. ولی اهل دنیا اهل غفلت اند و گویی مؤمنان، فقیهان اهل اندیشه و عبرت اند که آنچه با گوش هاشان می شنوند، آنان را از یاد خدای بزرگ نام کر نکرده، و آراستگی ای که چشمانشان می بیند آنان را از یاد خدا کور نمی کند.

و ایشان به پاداش آخرت می رسند چنان که به این دانش رسیده اند.

و بدان ای جابر که اهل پرهیزگاری اندک خرج ترین اهل دنیا و یاورترین ایشان به تو هستند. نیازت را که بگویی یاری ات می کنند و اگر فراموش کنی به یادت می آورند. از فرمان خدا سخن گفته، بر آن ایستادگی می کنند. به جهت دوستی با پروردگارشان از دوستی اهل دنیا بریده اند و برای فرمانبری از اربابشان از دنیا می هراسند. به خداوند شکوهمند و به دوستی اش با دل نگریسته به جهت مقام بزرگش می فهمند که مقصود همان است. پس دنیا را همچون منزلگاهی بدان که در آن فرودآمده، سپس کوچ می کنی یا آن را چون مالی ببین که در خواب یافته ای که

ص :٣٠١

و لیس معک منه شیء إنّی [إنّما]ضربت لک هذا مثلا، لأنّها عند أهل اللّبّ و العلم باللّه کفیء الظّلال، یا جابر فاحفظ ما استرعاک اللّه جلّ و عزّ من دینه و حکمته و لا تسألنّ عمّا لک عنده إلاّ ما له عند نفسک، فإن تکن الدّنیا علی غیر ما وصفت لک فتحوّل إلی دار المستعتب، فلعمری لربّ حریص علی أمر قد شقی به حین أتاه، و لربّ کاره لأمر قد سعد به حین أتاه و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ: وَ لِیُمَحِّصَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ اَلْکٰافِرِینَ

[١٩٠٠]١٧-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن موسی بن بکر، عن أبی إبراهیم علیه السّلام قال:

قال أبو ذرّ-رحمه اللّه-: جزی اللّه الدّنیا عنّی مذمّه بعد رغیفین من الشّعیر أتغدّی بأحدهما و أتعشّی بالآخر و بعد شملتی الصّوف أتّزر بإحداهما و أتردّی بالأخری.

[١٩٠١]١٨-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن المثنّی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبو ذرّ-رضی اللّه عنه-یقول فی خطبته: یا مبتغی العلم کأنّ شیئا من الدّنیا لم یکن شیئا إلاّ ما ینفع خیره و یضرّ شرّه إلاّ من رحم اللّه، یا مبتغی العلم لا یشغلک أهل و لا مال عن نفسک، أنت یوم تفارقهم کضیف بتّ فیهم ثمّ غدوت عنهم إلی غیرهم، و الدّنیا و الآخره کمنزل تحوّلت منه إلی غیره و ما بین الموت و البعث إلاّ کنومه نمتها ثمّ استیقظت منها، یا مبتغی العلم قدّم لمقامک بین یدی اللّه عزّ و جلّ، فإنّک مثاب بعملک کما تدین تدان یا مبتغی العلم.

[١٩٠٢]١٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٠٢

چون بیدار شوی چیزی از آن را به همراه نخواهی داشت. من برای این، مثال زدم که دنیا نزد اهل خرد و معرفت به خدا همچون سایۀ ظهرگاه است. پس ای جابر آنچه خداوند از دین و حکمتش به تو سپرده، نگاه دار و هیچگاه از آنچه نزد او داری-مگر چیزی که از سوی او در نزد تو است-نپرس. و اگر دنیا در نظرت جز آن باشد که من برایت گفتم، سری به خانۀ توبه بزن. به جانم سوگند بسا کسی که به چیزی طمع دارد و وقتی به او داده می شود به سببش بدبخت می گردد و بسا کسی که از چیزی بدش می آید و چون به او داده شود به سببش سعادتمند می گرد و این سخن خداوند عزّتمند است که فرمود: (تا مؤمنان را پاکیزه کرده، کافران را نابود سازد.) [آل عمران (٣) :١4١]

[١٩٠٠]١٧-موسای بکر از ابو ابراهیم علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدایش بیامرزد-گفته است: خدا به جای من دنیا را نکوهش کند اگر پس از دو گرده نان جوین برای صبحانه و شامم و دو روپوش پشمین برای شلوار و عبایم چیزی بخواهم.

[١٩٠١]١٨-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدا از او خشنود باد-در سخنرانی اش می گفت: ای دانش جو هیچ چیز دنیا ارزشی ندارد جز آنچه خیرش سود برساند و شرّش زیان برساند-مگر به کسی که خدا رحم کند-ای دانش جو خانواده و مال تو را از خودت بازندارد؛ زیرا روزی که از آنان جدا می گردی همچون میهمانی خواهی بود که شب را در میانشان خوابیده ای و سپس روز به سوی دیگران می روی. دنیا و آخرت مانند منزلگاهی است که از یکی به دیگری می روی و میان مرگ و برانگیخته شدن جز یک خواب و آن گاه بیداری، فاصله ای نیست. ای دانش جو برای جایگاهت در پیشگاه خدای شکوهمند چیزی بفرست؛ زیرا تو برای عملت پاداش داده می شوی. به همان اندازه که اطاعت کنی، جزا داده می شوی. ای دانش جو.

[١٩٠٢]١٩-حسن راشد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

ص :٣٠٣

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ما لی و للدّنیا إنّما مثلی و مثلها کمثل الرّاکب رفعت له شجره فی یوم صائف فقال تحتها ثمّ راح و ترکها.

[١٩٠٣]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یحیی بن عقبه الأزدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: مثل الحریص علی الدّنیا کمثل دوده القزّ، کلّما ازدادت علی نفسها لفّا کان أبعد لها من الخروج حتّی تموت غمّا، قال: و قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کان فیما وعظ به لقمان ابنه: یا بنیّ إنّ النّاس قد جمعوا قبلک لأولادهم فلم یبق ما جمعوا و لم یبق من جمعوا له، و إنّما أنت عبد مستأجر قد أمرت بعمل و وعدت علیه أجرا فأوف عملک و استوف أجرک و لا تکن فی هذه الدّنیا بمنزله شاه وقعت فی زرع أخضر فأکلت حتّی سمنت فکان حتفها عند سمنها و لکن اجعل الدّنیا بمنزله قنطره علی نهر جزت علیها و ترکتها و لم ترجع إلیها آخر الدّهر. أخربها و لا تعمرها، فإنّک لم تؤمر بعمارتها. و اعلم أنّک ستسأل غدا إذا وقفت بین یدی اللّه عزّ و جلّ عن أربع: شبابک فیما أبلیته؟ و عمرک فیما أفنیته؟ و مالک ممّا اکتسبته؟ و فیما أنفقته؟ فتأهّب لذلک و أعدّ له جوابا: و لا تأس علی ما فاتک من الدّنیا، فإنّ قلیل الدّنیا لا یدوم بقاؤه و کثیرها لا یؤمن بلاؤه، فخذ حذرک وجد فی أمرک و اکشف الغطاء عن وجهک و تعرّض لمعروف ربّک و جدّد التّوبه فی قلبک و اکمش فی فراغک قبل أن یقصد قصدک و یقضی قضاؤک و یحال بینک و بین ما ترید.

[١٩٠4]٢١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن ابن أبی یعفور قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول-فیما ناجی اللّه عزّ و جلّ به موسی علیه السّلام-: یا

ص :٣٠4

مرا با دنیا چه کار. حکایت من و دنیا همچون حکایت سواری است که در روزی گرم درختی یافته، زیر آن قیلوله کرده سپس رفته و آن درخت را واگذاشته است.

[١٩٠٣]٢٠-یحیی بن عقبه ازدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: حکایت حریص به دنیا همچون حکایت کرم ابریشم است که هرچه بیشتر دور خودش بتند، از رهایی دورتر می شود تا از غصّه می میرد.

راوی گفته است: و حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: در اندرزهای لقمان به پسرش چنین آمده است: پسرم مردم پیش از تو برای فرزندانشان گرد آوردند ولی نه آنچه گردآوردند، ماند و نه کسی که برای او گرد آورده بودند. و تو بنده ای مزد بگیری که به کار دستورت داده، به پاداش وعده داده شده ای. پس عملت را به انجام رسان و پاداشت را دریاب و در این دنیا همچون گوسفندی در مزرعۀ سبز نباش که می خورد تا چاق شود و مرگش همان چاقی شدنش می باشد. بلکه دنیا را همچون پلی بر رودخانه بدان که از آن می گذری و تا ابد به آن بازنمی گردی خراب کن و آبادش نکن؛ زیرا تو به آباد کردن دستور ندادی. و بدان که فردا وقتی در پیشگاه خداوند شکوهمند می ایستی از چهار چیز بازخواست می شوی:

جوانی ات را در چه چیزی آزمودی؟ عمرت را در چه چیزی سپری کردی؟ مالت را از چه چیزی به دست آوردی؟ و در چه چیزی خرج کردی؟ پس برای آن جایگاه آماده شو و پاسخی فراهم کن. و بر آنچه از دنیا از دست داده ای افسوس نخور؛ زیرا اندک دنیا بقایش هماره نیست و بسیارش از بلا ایمن نه. پس پروا کن و در کارت بکوش و پرده از چهره ات بردار و به نیکی پروردگارت دست دراز کن و توبه را در دلت تازه کن و در فراغتت شتاب کن پیش از آن که به قصد تو آیند و مرگت امضاء شده، میان تو و آنچه می خواهی فاصله افتد.

[١٩٠4]٢١-ابن ابی یعفور گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: در

ص :٣٠5

موسی لا ترکن إلی الدّنیا رکون الظّالمین و رکون من اتّخذها أبا و أمّا یا موسی لو وکلتک إلی نفسک لتنظر لها إذا لغلب علیک حبّ الدّنیا و زهرتها، یا موسی نافس فی الخیر أهله و استبقهم إلیه، فإنّ الخیر کاسمه و اترک من الدّنیا ما بک الغنی عنه و لا تنظر عینک إلی کلّ مفتون بها و موکل إلی نفسه، و اعلم أنّ کلّ فتنه بدؤها حبّ الدّنیا و لا تغبط أحدا بکثره المال فإنّ مع کثره المال تکثر الذّنوب لواجب الحقوق، و لا تغبطنّ أحدا برضی النّاس عنه، حتّی تعلم أنّ اللّه راض عنه، و لا تغبطنّ مخلوقا بطاعه النّاس له، فإنّ طاعه النّاس له و اتّباعهم إیّاه علی غیر الحقّ هلاک له و لمن اتّبعه.

[١٩٠5]٢٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره، عن غیاث بن إبراهیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ فی کتاب علیّ صلوات اللّه علیه: إنّما مثل الدّنیا کمثل الحیّه ما ألین مسّها و فی جوفها السّمّ النّاقع، یحذرها الرّجل العاقل، و یهوی إلیها الصّبیّ الجاهل.

[١٩٠6]٢٣-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن أبی جمیله قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: کتب أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی بعض أصحابه یعظه:

أوصیک و نفسی بتقوی من لا تحلّ معصیته و لا یرجی غیره، و لا الغنی إلاّ به، فإنّ من اتّقی اللّه جلّ و عزّ و قوی و شبع و روی، و رفع عقله عن أهل الدّنیا، فبدنه مع أهل الدّنیا و قلبه و عقله معاین الآخره، فأطفأ بضوء قلبه ما أبصرت عیناه من حبّ الدّنیا فقذّر حرامها و جانب شبهاتها و أضرّ و اللّه بالحلال الصّافی إلاّ ما لا بدّ له من کسره [منه]یشدّ بها صلبه و ثوب یواری به عورته، من أغلظ ما یجد و أخشنه، و لم یکن له فیما لا بدّ له منه ثقه و لا رجاء، فوقعت

ص :٣٠6

مناجات خداوند شکوهمند با موسی علیه السّلام آمده است: ای موسی به دنیا تکیه نکن.

چنان که ستمکاران و کسانی که آن را پدر و مادر خود می دانند، تکیه می کنند. ای موسی اگر تو را به خودت می سپردم تا از آن مواظبت کنی، دوستی دنیا و شکوه آن بر تو چیره می شد. ای موسی در نیکی ها با اهلش بکوش و به سویش با ایشان مسابقه بگذار که نیکی مانند نامش نیک است. از دنیا آنچه را از آن بی نیازی رها کن و با چشمت به فریفتگان دنیا و به خودواگذشتگان منگر. و بدان که هر فتنه ای آغازش دوستی دنیا است. به حال هیچ کس به جهت مال بسیارش حسرت نخور؛ زیرا با مال فراوان و به جهت حقوق واجب است که گناه بسیار می شود. و به حال هیچ کسی به سبب خشنودی مردم از او حسرت نخور تا وقتی که بدانی خدا از او راضی است. و به حال هیچ آفریده ای به سبب فرمانبری مردم از او حسرت نخور. که فرمانبری مردم و پیروی شان از او-به ناحقّ-نابودی او و پیروان او است.

[١٩٠5]٢٢-غیاث ابراهیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که در کتاب علی- درود خدا بر او-چنین آمده است: همانا حکایت دنیا حکایت مار است که چون لمسش کنی لطیف است ولی درونش زهری کشنده دارد. که خردمند از آن می پرهیزد ولی کودک نادان دل می بازد.

[١٩٠6]٢٣-از ابو جمیله روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: امیر مؤمنان علیه السّلام به یکی از یارانش نامه نوشته، چنین پندش داد: تو و خودم را به پروای کسی که نافرمانی اش روا نیست و جز به او و با او امید بی نیازی نیست، سفارش می کنم. که هرکس از خداوند پروا کند گرامی و توانمند و سیر و سیراب می شود.

و عقلش از اهل دنیا فراتر می رود. بدنش همراه اهل دنیا است ولی دل و عقلش آخرت را می بیند. به روشنای دلش دوستی دنیا را که چشمانش دیده، خاموش می کند حرامش را پلید دانسته، از شبهاتش دوری می گزیند. به خدا سوگند به حلال ناب نیز جز آنچه به اندکی از آن ناچار است، وادار می شود تا به پیکرش نیرو داده، شرمگاهش را بپوشاند. که آن هم از ناگوارترین و زبرترین آن ها می باشد. و به آنچه ناچار است امید و تکیه ای هم ندارد. تکیه و امید او به آفرینندۀ چیزها است.

ص :٣٠٧

ثقته و رجاؤه علی خالق الأشیاء، فجدّ و اجتهد و أتعب بدنه حتّی بدت الأضلاع و غارت العینان فأبدل اللّه له من ذلک قوّه فی بدنه و شدّه فی عقله و ما ذخر له فی الآخره أکثر، فارفض الدّنیا فإنّ حبّ الدّنیا یعمی و یصمّ و یبکم و یذلّ الرّقاب، فتدارک ما بقی من عمرک و لا تقل غدا [أ]و بعد غد، فإنّما هلک من کان قبلک بإقامتهم علی الأمانیّ و التّسویف حتّی أتاهم أمر اللّه بغته و هم غافلون، فنقلوا علی أعوادهم إلی قبورهم المظلمه الضّیّقه و قد أسلمهم الأولاد و الأهلون، فانقطع إلی اللّه بقلب منیب، من رفض الدّنیا، و عزم لیس فیه انکسار و لا انخزال، أعاننا اللّه و إیّاک علی طاعته و وفّقنا اللّه و إیّاک لمرضاته.

[١٩٠٧]٢4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عبد اللّه بن المغیره و غیره، عن طلحه بن زید، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مثل الدّنیا کمثل ماء البحر کلّما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتّی یقتله.

[١٩٠٨]٢5-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء قال:

سمعت الرّضا علیه السّلام یقول: قال عیسی ابن مریم صلوات اللّه علیهما للحواریّین: یا بنی إسرائیل لا تأسوا علی ما فاتکم من الدّنیا کما لا یأسی أهل الدّنیا علی ما فاتهم من دینهم إذا أصابوا دنیاهم.

باب

[١٩٠٩]١-الحسین بن محمّد الأشعریّ، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن عاصم بن حمید، عن أبی عبیده، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: و عزّتی و جلالی و عظمتی و علوّی و ارتفاع مکانی، لا یؤثر عبد هوای علی هوی نفسه إلاّ کففت علیه ضیعته و ضمّنت

ص :٣٠٨

پس می کوشد و تنش را خسته می کند تا استخوان هایش نمایان شده، دیدگانش به گودی می رود و خداوند به جایش نیرویی در تن و توانی در عقل جایگزین می کند و آنچه در آخرت برایش ذخیره می کند، بیشتر است. پس دنیا را رها کن؛ زیرا دنیادوستی کور و کر و گنگ و زبون می کند عمر مانده را جبران کن و نگو فردا یا پس فردا، که پیشینیان تو به سبب تکیه شان بر آرزوها و امروز و فردا نابود شدند. فرمان درحالی که آنان غافل بودند، ناگهان آمد و بر روی تابوت به سوی گروهای تاریک و تنگشان رفته، فرزندان و خاندانشان تنهایشان گذاشتند. پس با دلی توبه کار و ترک دنیا کرده و تصمیمی بی شکست به خدا رو کن. خدا ما و تو را بر فرمانبری اش یاری کند و ما و تو را به موجبات خشنودی اش پیروز گرداند.

[١٩٠٧]٢4-طلحۀ زید از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند حکایت دنیا همچون حکایت آب دریا است که تشنه هرقدر از آن بخورد تشنه تر می شود تا او را بکشد.

[١٩٠٨]٢5-وشّاء گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم می فرماید: عیسای مریم- درود خدا بر او-به حواریان فرمود: ای بنی اسرائیل بر آنچه از دنیا از دستتان رفته افسوس نخورید. همان طور که اهل دنیا وقتی به دنیایشان می رسند بر آنچه از دینشان از دست داده اند افسوس نمی خورند.

باب

[١٩٠٩]١-ابو عبیده از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند می فرماید: سوگند به عزّت و شکوهم و به عظمت و والایی ام و بلندی مقامم که هیچ بنده ای خواست مرا بر خواست خودش برنمی گزیند جز این که زندگی اش را کفایت

ص :٣٠٩

السّماوات و الأرض رزقه و کنت له من وراء تجاره کلّ تاجر.

[١٩١٠]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزین، عن ابن سنان، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال اللّه عزّ و جلّ: و عزّتی و جلالی و عظمتی و بهائی و علوّ ارتفاعی لا یؤثر عبد مؤمن هوای علی هواه فی شیء من أمر الدّنیا إلاّ جعلت غناه فی نفسه و همّته فی آخرته و ضمّنت السّماوات و الأرض رزقه و کنت له من وراء تجاره کلّ تاجر.

باب القناعه

[١٩١١]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار بن مروان، عن زید الشّحّام، عن عمرو بن هلال قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إیّاک أن تطمح بصرک إلی من فوقک، فکفی بما قال اللّه عزّ و جلّ لنبیّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ و قال: وَ لاٰ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلیٰ مٰا مَتَّعْنٰا بِهِ أَزْوٰاجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا فإن دخلک من ذلک شیء فاذکر عیش رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فإنّما کان قوته الشّعیر و حلواه التّمر و وقوده السّعف إذا وجده.

[١٩١٢]٢-الحسین بن محمّد بن عامر، عن معلّی بن محمّد، و علیّ بن محمّد عن صالح بن أبی حمّاد جمیعا، عن الوشّاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجه سالم بن مکرم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه.

[١٩١٣]٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن

ص :٣١٠

کرده، آسمان ها و زمین را ضامن روزی اش می کنم. و در پشت تجارت هر بازرگانی، خودم به سود او قرار می گیرم.

[١٩١٠]٢-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که خداوند عزّتمند فرمود: سوگند به عزّت و شکوه و عظمتم و تابناکی و بلندی مرتبه ام، هر بندۀ مؤمنی در چیزی از کار دنیا خواست مرا بر خواست خودش برگزیند، توانگری را در جانش قرار داده، اراده اش را به آخرت متوجّه می کنم. آسمان ها و زمین را ضامن روزی اش قرار داده، در پشت تجارت هر بازرگانی خودم به سودش قرار می گیرم.

قناعت

[١٩١١]١-از عمرو هلال روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: مبادا که به بالادست خودت چشم بدوزی. که در این باره آنچه خداوند شکوهمند به پیامبرش فرموده، بس است: (مال و فرزندانشان تو را شگفت زده نکند.) [توبه (٩) :

55]و فرمود: (و به آنچه از شکوه زندگی دنیا به آنان داده ایم خیره نشو.) [طاها (٢٠) :

١٣١]و اگر در این باره اشکالی داشتی، زندگانی رسول خدا را به یاد آور که خوراکش، نان جو، حلوایش خرما و هیزمش شاخه خشک خرما بود اگر می یافت.

[١٩١٢]٢-ابو خدیجه سالم مکرم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هرکس از ما چیزی بخواهد، به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند.

[١٩١٣]٣-هیثم واقد از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس

ص :٣١١

محبوب، عن الهیثم بن واقد، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من رضی من اللّه بالیسیر من المعاش رضی اللّه منه بالیسیر من العمل.

[١٩١4]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

مکتوب فی التّوراه: ابن آدم کن کیف شئت کما تدین تدان من رضی من اللّه بالقلیل من الرّزق قبل اللّه منه الیسیر من العمل و من رضی بالیسیر من الحلال خفّت مئونته و زکت مکسبته و خرج من حدّ الفجور.

[١٩١5]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن عرفه، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

من لم یقنعه من الرّزق إلاّ الکثیر لم یکفه من العمل إلاّ الکثیر و من کفاه من الرّزق القلیل فإنّه یکفیه من العمل القلیل.

[١٩١6]6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: ابن آدم إن کنت ترید من الدّنیا ما یکفیک فإنّ أیسر ما فیها یکفیک و إن کنت إنّما ترید ما لا یکفیک فإنّ کلّ ما فیها لا یکفیک

[١٩١٧]٧-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن عبد الرّحمن بن محمّد الأسدیّ، عن سالم بن مکرم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اشتدّت حال رجل من أصحاب النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقالت له امرأته: لو أتیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فسألته فجاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فلمّا رآه النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه، فقال الرّجل: ما یعنی غیری فرجع إلی

ص :٣١٢

در زندگی به اندک خدا خرسند باشد خدا از عمل اندک او راضی می شود.

[١٩١4]4-عمرو ابو مقدام از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در تورات نوشته است: پسر آدم آن گونه باش که می خواهی؛ زیرا همانگونه که اطاعت می کنی جزا داده می شوی. که هرکس به روزی اندک خدا خرسند باشد خدا عمل اندک را از او می پذیرد و هرکس به اندکی از حلال راضی باشد، هزینه اش سبک شده، درآمدش پاکیزه می شود و از مرز فساد بیرون می رود.

[١٩١5]5-محمّد عرفه از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس که جز روزی فراوان قانعش نمی کند، جز عمل فراوان او را بسنده نیست. و هرکس به روزی اندک بسنده می کند، عمل اندک نیز او را بس است.

[١٩١6]6-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان-درود خدا بر او-می فرمودند: پسر آدم اگر از دنیا چیزی می خواهی که تو را کفایت کند اندک ترین چیز آن هم تو را بس است. و اگر چیزی می خواهی که تو را کفایت نکند همۀ چیزهای دنیا هم تو را بس نیست.

[١٩١٧]٧-سالم مکرم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: زندگی مردی از اصحاب پیامبر گرامی سخت شد پس زنش به او گفت: کاش به نزد رسول خدا رفته، چیزی از ایشان می خواستی. او به نزد پیامبر آمد. حضرت وقتی ایشان را دید، فرمود: هرکس از ما چیزی بخواهد، می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند. مرد با خودش گفت: منظورشان من هستم. پس به نزد زنش

ص :٣١٣

امرأته فأعلمها، فقالت: إنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بشر فأعلمه، فأتاه، فلمّا رآه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قال: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه حتّی فعل الرّجل ذلک ثلاثا ثمّ ذهب الرّجل فاستعار معولا ثمّ أتی الجبل، فصعده فقطع حطبا ثمّ جاء به فباعه بنصف مدّ من دقیق فرجع به فأکله، ثمّ ذهب من الغد، فجاء بأکثر من ذلک فباعه، فلم یزل یعمل و یجمع حتّی اشتری معولا ثمّ جمع حتّی اشتری بکرین و غلاما ثمّ أثری حتّی أیسر فجاء إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فأعلمه کیف جاء یسأله و کیف سمع النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، فقال النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قلت لک: من سألنا أعطیناه و من استغنی أغناه اللّه.

[١٩١٨]٨-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن الفرات، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من أراد أن یکون أغنی النّاس فلیکن بما فی ید اللّه أوثق منه بما فی ید غیره.

[١٩١٩]٩-عنه، عن ابن فضّال، عن عاصم بن حمید، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر أو أبی عبد اللّه علیهما السّلام قال:

من قنع بما رزقه اللّه فهو من أغنی النّاس.

[١٩٢٠]١٠-عنه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن حمزه بن حمران قال:

شکا رجل إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّه یطلب فیصیب و لا یقنع، و تنازعه نفسه إلی ما هو أکثر منه و قال: علّمنی شیئا أنتفع به، فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إن کان ما یکفیک یغنیک، فأدنی ما فیها یغنیک، و إن کان ما یکفیک لا یغنیک فکلّ ما فیها لا یغنیک.

[١٩٢١]١١-عنه، عن عدّه من أصحابنا، عن حنان بن سدیر رفعه قال:

ص :٣١4

بازگشته، سخن را باز گفت. زن گفت: رسول خدا نیز انسانی است. او را از حال خودت آگاه کن. پس به نزد حضرت آمد. رسول خدا چون او را دید، فرمود: هر کس از ما چیزی بخواهد می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می کند. آن مرد تا سه بار چنین کرد. سپس رفت و کلنگی عاریه کرده، به کوه رفت و هیزمی گرد آورده، به شهر آورد و به نیم چارک آرد فروخت. آن گاه آن را به خانه برد و خورد. سپس فردا رفت و هیزم بیشتری آورده، فروخت. و پیوسته کار کرد و مالی گرد آورد تا کلنگی خرید، سپس مالی گرد آورد و دو بچّه شتر و یک نوکر خرید. سپس ثروتمند و کامیاب شد. آن گاه به نزد پیامبر گرامی آمده، قصّه را گفت که چگونه آمد تا چیزی از ایشان بخواهد و از ایشان چه شنید. پیامبر گرامی فرمود: من که به تو گفتم: هرکس از ما چیزی بخواهد، می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می گرداند.

[١٩١٨]٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هر کس می خواهد از بی نیازترین مردم باشد، به آنچه در دست خدا است مطمئن تر باشد تا به آنچه در دست جز او است.

[١٩١٩]٩-ابو حمزه از حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: هرکس به آنچه خدا روزی کرده، قناعت کند از بی نیازترین مردمان است.

[١٩٢٠]١٠-حمزۀ حمران گفته است: مردی به نزد حضرت صادق علیه السّلام شکایت برد و گفت: من می جویم و به دست می آورم ولی قانع نشده، نفسم برای بیشتر از آن با من ستیز می کند. چیزی به من بیاموزید تا به آن سودمند گردم. حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: اگر آنچه تو را بس است بی نیازت می کند، کم ترین چیزی که در دنیا است تو را بی نیاز می کند و اگر آنچه تو را بس است بی نیازت نمی کند، همۀ دنیا هم تو را بی نیاز نخواهد کرد.

[١٩٢١]١١-از حنان سدیر حدیثی که سندش را به امیر مؤمنان علیه السّلام رسانده، روایت

ص :٣١5

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: من رضی من الدّنیا بما یجزیه کان أیسر ما فیها یکفیه، و من لم یرض من الدّنیا بما یجزیه لم یکن فیها شیء یکفیه.

باب الکفاف

[١٩٢٢]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن غیر واحد، عن عاصم بن حمید، عن أبی عبیده الحذّاء قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: إنّ من أغبط أولیائی عندی رجلا خفیف الحال، ذا حظّ من صلاه، أحسن عباده ربّه بالغیب، و کان غامضا فی النّاس جعل رزقه کفافا، فصبر علیه، عجّلت منیّته فقلّ تراثه و قلّت بواکیه.

[١٩٢٣]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: طوبی لمن أسلم و کان عیشه کفافا.

[١٩٢4]٣-النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد و من أحبّ محمّدا و آل محمّد العفاف و الکفاف و ارزق من أبغض محمّدا و آل محمّد المال و الولد.

[١٩٢5]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن یعقوب بن یزید، عن إبراهیم بن محمّد النّوفلیّ رفعه إلی علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

مرّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم براعی إبل فبعث یستسقیه، فقال: أمّا ما فی ضروعها فصبوح الحیّ و أمّا ما فی آنیتنا فغبوقهم، فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ أکثر ماله

ص :٣١6

شده که ایشان فرمودند: هرکس از دنیا به آنچه او را بس است، خرسند باشد، کم ترین چیز دنیا او را بس است. و هرکس از دنیا به آنچه او را بس است، خرسند نباشد، چیزی در دنیا نیست که او را کفایت کند.

کفاف

[١٩٢٢]١-ابو عبیدۀ حذّاء گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید که رسول خدا فرمود: خداوند عزّتمند فرموده است: از رشک انگیزترین دوستانم در پیشگاه من مرد سبک حال صاحب بهرۀ از نماز است که در نهان به نیکی پروردگارش را عبادت می کند. در میان مردم گمنام است و روزی اش را به اندازۀ کفاف قرار داده، بر آن شکیبایی می کند. و مرگش که به شتاب برسد، ارث و گریه کنندگانی اندک دارد.

[١٩٢٣]٢-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خوشا کسی که اسلام آورده و زندگی اش به اندازۀ کفاف است.

[١٩٢4]٣-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خدایا به محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام و کسانی که محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام را دوست دارند پاکدامنی و کفاف را روزی کن. و به کسانی که دشمن محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام هستند مال و فرزند روزی کن.

[١٩٢5]4-ابراهیم بن محمّد نوفلی حدیثی که سندش را به حضرت سجّاد علیه السّلام رسانده، روایت کرده که ایشان فرمودند: رسول خدا بر شترچرانی گذشت و کسی را فرستاد تا از او آشامیدنی بخواهد. او گفت: آنچه در سینه های شتران است برای صبحانۀ قبیله است و آنچه در ظرف هایمان است برای شامشان. پس رسول خدا فرمود: خدایا مال و فرزندش را فراوان کن. سپس به گوسفندچرانی گذشت و کسی

ص :٣١٧

و ولده، ثمّ مرّ براعی غنم فبعث إلیه یستسقیه فحلب له ما فی ضروعها و أکفأ ما فی إنائه فی إناء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و بعث إلیه بشاه و قال: هذا ما عندنا و إن أحببت أن نزیدک زدناک، قال: فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: اللّهمّ ارزقه الکفاف، فقال له بعض أصحابه، یا رسول اللّه دعوت للّذی ردّک بدعاء عامّتنا نحبّه و دعوت للّذی أسعفک بحاجتک بدعاء کلّنا نکرهه؟ فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ ما قلّ و کفی خیر ممّا کثر و ألهی: اللّهمّ ارزق محمّدا و آل محمّد الکفاف.

[١٩٢6]5-عنه، عن أبیه، عن أبی البختریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ اللّه عزّ و جلّ یقول: یحزن عبدی المؤمن إن قتّرت علیه و ذلک أقرب له منّی، و یفرح عبدی المؤمن إن وسّعت علیه و ذلک أبعد له منّی.

[١٩٢٧]6-الحسین بن محمّد، عن أحمد بن إسحاق، عن بکر بن محمّد الأزدیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: قال اللّه عزّ و جلّ: إنّ من أغبط أولیائی عندی عبدا مؤمنا، ذا حظّ من صلاح، أحسن عباده ربّه، و عبد اللّه فی السّریره، و کان غامضا فی النّاس فلم یشر إلیه بالأصابع و کان رزقه کفافا، فصبر علیه فعجّلت به المنیّه، فقلّ تراثه و قلّت بواکیه.

باب تعجیل فعل الخیر

[١٩٢٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان قال: حدّثنی حمزه بن حمران قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إذا همّ أحدکم بخیر فلا یؤخّره فإنّ العبد ربّما صلّی الصّلاه أو صام الیوم فیقال له: اعمل ما شئت بعدها فقد غفر [اللّه]لک.

ص :٣١٨

را فرستاد تا از او شیر بخواهد. او آنچه در سینۀ گوسفندان بود، دوشید و آنچه در ظرف هایش داشت در ظرف رسول خدا ریخته و گوسفندی نیز فرستاد و عرض کرد: این چیزی بود که داشتیم اگر دوست داشتید بیشتر هم می دهیم. و رسول خدا فرمودند: خدایا کفاف را روزی اش کن. پس یکی از اصحاب پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا برای کسی که به شما چیزی نداد، دعایی کردی که ما همه دوست داشتیم ولی برای کسی که نیازت را برآورد دعایی کردی که همۀ ما آن را ناپسند می دانیم؟ ! رسول خدا فرمودند: همانا اندک به کفایت بهتر از بسیار مشغول کننده است. خدایا به محمّد و خاندان محمّد علیهم السّلام کفاف را روزی کن.

[١٩٢6]5-ابو البختری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که خداوند شکوهمند می فرماید: اگر بر بندۀ مؤمنم تنگ بگیرم، غمگین می شود درحالی که آن، او را به من نزدیک تر می کند. و اگر وسعت بدهم، شادمان می شود درحالی که آن، او را از من دورتر می کند.

[١٩٢٧]6-بکر بن محمّد ازدی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که [رسول خدا]فرمودند: خداوند شکوهمند فرموده است: از رشک انگیزترین دوستانم در پیشگاهم بندۀ مؤمن صاحب بهرۀ از نیکی است که به خوبی پروردگارش را عبادت می کند. خداوند را در دل عبادت می کند و در میان مردم گمنام است و با انگشت به سویش اشاره نمی شود. روزی اش به قدر کفاف است و بر آن شکیبایی می کند و مرگش که به شتاب برسد، ارزشش ناچیز و گریه کنندگانش اندک اند.

شتاب در کار نیک

[١٩٢٨]١-حمزۀ حمران گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: وقتی یکی از شما قصد خیری کرد، آن را عقب نیندازد. که بسا بنده نمازی بگزارد یا روزه ای بگیرد و آن گاه به او بگویند: اینک هر کار که خواهی بکن که [خدا]تو را

ص :٣١٩

[١٩٢٩]٢-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن أبی جمیله قال، قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:

افتتحوا نهارکم بخیر و أملوا علی حفظتکم فی أوّله خیرا و فی آخره خیرا، یغفر لکم ما بین ذلک إن شاء اللّه.

[١٩٣٠]٣-عنه، عن ابن أبی عمیر، عن مرازم بن حکیم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أبی یقول: إذا هممت بخیر فبادر، فإنّک لا تدری ما یحدث.

[١٩٣١]4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن ابن أذینه، عن زراره، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ اللّه یحبّ من الخیر ما یعجّل.

[١٩٣٢]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن علیّ بن الحکم، عن أبان بن عثمان، عن بشیر بن یسار، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا أردت شیئا من الخیر فلا تؤخّره، فإنّ العبد یصوم الیوم الحارّ یرید ما عند اللّه فیعتقه اللّه به من النّار، و لا تستقلّ ما یتقرّب به إلی اللّه عزّ و جلّ و لو شقّ تمره.

[١٩٣٣]6-عنه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من همّ بخیر فلیعجّله و لا یؤخّره، فإنّ العبد ربّما عمل العمل فیقول اللّه تبارک و تعالی: قد غفرت لک و لا أکتب علیک شیئا أبدا، و من همّ بسیّئه فلا یعملها، فإنّه ربّما عمل العبد السّیّئه فیراه اللّه سبحانه فیقول: لا و عزّتی و جلالی لا أغفر لک بعدها أبدا.

[١٩٣4]٧-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ص :٣٢٠

[١٩٢٩]٢-از ابو جمیله روایت شده که رسول خدا فرمودند: روزتان را با نیکی بیاغازید و در آغاز و پایان آن بر فرشتگان نگاهبانتان نیکی بنویسانید تا ان شاء اللّه آنچه میان آن دو است برایتان آمرزیده شود.

[١٩٣٠]٣-مرازم حکیم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که پدرم می فرمود:

وقتی قصد خیری کردی به آن شتاب کن؛ زیرا تو نمی دانی که چه روی خواهد داد.

[١٩٣١]4-زراره از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

خداوند خیری را که در آن شتاب می شود، دوست دارد.

[١٩٣٢]5-بشیر یسار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی قصد کار خیری کردی آن را به عقب نینداز. که بنده روزی گرم را روزه می گیرد تا به آنچه نزد خدا است برسد و خدا به سبب آن او را از آتش رها می کند. و آنچه را باعث نزدیکی به خداوند عزّتمند می شود، اندک نشمار حتّی اگر به اندازۀ نصف خرما باشد.

[١٩٣٣]6-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر کس قصد انجام خیری کرد، در آن شتاب کند و عقب نیندازد. که بسا بنده عملی انجام دهد که خداوند پاک و والا بفرماید: تو را آمرزیدم و دیگر به زیانت چیزی نمی نویسم. و هرکس به انجام گناهی قصد کرد، آن را انجام ندهد که بسا بنده گناهی انجام دهد و خداوند پاک او را دیده، بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند که پس از این هرگز تو را نمی آمرزم.

[١٩٣4]٧-هشام سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی به

ص :٣٢١

إذا هممت بشیء من الخیر فلا تؤخّره، فإنّ اللّه عزّ و جلّ ربّما اطّلع علی العبد و هو علی شیء من الطّاعه فیقول: و عزّتی و جلالی لا أعذّبک بعدها أبدا، و إذا هممت بسیّئه فلا تعملها، فإنّه ربّما اطّلع اللّه علی العبد و هو علی شیء من المعصیه فیقول: و عزّتی و جلالی لا أغفر لک بعدها أبدا

[١٩٣5]٨-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن أبی جمیله، عن محمّد بن حمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إذا همّ أحدکم بخیر أو صله فإنّ عن یمینه و شماله شیطانین فلیبادر لا یکفّاه عن ذلک.

[١٩٣6]٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن أبی الجارود قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: من همّ بشیء من الخیر فلیعجّله، فإنّ کلّ شیء فیه تأخیر فإنّ للشّیطان فیه نظره.

[١٩٣٧]١٠-محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن علیّ بن أسباط عن العلاء، عن محمّد بن مسلم قال:

سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول: إنّ اللّه ثقّل الخیر علی أهل الدّنیا کثقله فی موازینهم یوم القیامه و إنّ اللّه عزّ و جلّ خفّف الشّرّ علی أهل الدّنیا کخفّته فی موازینهم یوم القیامه.

باب الإنصاف و العدل

[١٩٣٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن الحسن بن حمزه، عن جدّه، عن أبی حمزه الثّمالیّ، عن علیّ بن

ص :٣٢٢

انجام کار نیکی قصد کردی آن را عقب نینداز، که بسا خداوند شکوهمند بر بنده ای که در حال اطاعت است آگاه شود و بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند پس از این هرگز تو را عذاب نمی کنم. و چون به انجام گناهی قصد کردی، عمل نکن. که بسا خداوند بر بنده ای که در حال گناه است آگاه شود و بفرماید: به عزّت و شکوهم سوگند، پس از این دیگر تو را نمی آمرزم.

[١٩٣5]٨-محمّد حمران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: وقتی یکی از شما به نیکی یا بخششی قصد می کند، دو شیطان در راست و چپش قرار می گیرند. پس باید شتاب کند تا آن دو او را از آن کار باز ندارند.

[١٩٣6]٩-ابو جارود گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرکس به انجام کاری نیک قصد کرد، در آن شتاب کند؛ زیرا هرچیزی که تأخیری داشته باشد، شیطان به آن نظر خواهد کرد.

[١٩٣٧]١٠-محمّد مسلم گفته است: از حضرت باقر علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خداوند نیکی را بر اهل دنیا سنگین ساخت چنان که روز قیامت در ترازوهاشان سنگین است و بدی را برایشان سبک قرار داد چنان که در روز قیامت در ترازوهاشان سبک است.

انصاف و عدالت

[١٩٣٨]١-ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا در

ص :٣٢٣

الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول فی آخر خطبته: طوبی لمن طاب خلقه و طهرت سجیّته و صلحت سریرته و حسنت علانیته و أنفق الفضل من ماله و أمسک الفضل من قوله و أنصف النّاس من نفسه.

[١٩٣٩]٢-عنه، عن محمّد بن سنان، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من یضمن لی أربعه بأربعه أبیات فی الجنّه؟ أنفق و لا تخف فقرا، و أفش السّلام فی العالم، و اترک المراء و إن کنت محقّا، و أنصف النّاس من نفسک.

[١٩4٠]٣-عنه، عن الحسن بن علیّ بن فضّال، عن علیّ بن عقبه، عن جارود أبی المنذر قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: سیّد الأعمال ثلاثه: إنصاف النّاس من نفسک حتّی لا ترضی بشیء إلاّ رضیت لهم مثله و مواساتک الأخ فی المال و ذکر اللّه علی کلّ حال لیس سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر فقط و لکن إذا ورد علیک شیء أمر اللّه عزّ و جلّ به أخذت به أو إذا ورد علیک شیء نهی اللّه عزّ و جلّ عنه ترکته.

[١٩4١]4-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إبراهیم بن محمّد الثّقفیّ، عن علیّ بن المعلّی، عن یحیی بن أحمد، عن أبی محمّد المیثمیّ، عن رومیّ بن زراره، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام فی کلام له: ألا إنّه من ینصف النّاس من نفسه لم یزده اللّه إلاّ عزّا.

[١٩4٢]5-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن عبد اللّه بن مسکان، عن محمّد بن

ص :٣٢4

پایان خطبه اش می فرمود: خوشا کسی که اخلاقش خوش، طبعش پاک، نهانش نیک و آشکارش نیکو است. زیادی مالش را بخشیده، از زیادی سخن دریغ می کند و با مردم انصاف می ورزد.

[١٩٣٩]٢-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: چه کسی در برابر چهار خانه در بهشت، چهار چیز را به عهده می گیرد؟ ببخش و از فقر نترس. سلام گفتن را در جهان بگستر. جدال را رها کن اگرچه حقّ با تو باشد و با مردم به انصاف رفتار کن.

[١٩4٠]٣-جارود ابو منذر گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

سرور اعمال سه چیز است: انصاف با مردم، چنان که به چیزی برای خودت خرسند نشوی مگر این که به مانند آن برای آنان هم خرسند شوی. و شریک کردن برادر در مال خود و یاد خدا در همه حال. که فقط سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر نیست. بلکه ذکر این است که وقتی فرمانی از خداوند شکوهمند آمد، انجامش دهی و چون نهی ای بیامد رها کنی.

[١٩4١]4-زراره از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرموده است: همانا هرکس با مردم به انصاف رفتار کند، خداوند عزّتش را می افزاید.

[١٩4٢]5-محمّد مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: سه کس

ص :٣٢5

مسلم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

ثلاثه هم أقرب الخلق إلی اللّه عزّ و جلّ یوم القیامه حتّی یفرغ من الحساب:

رجل لم تدعه قدره فی حال غضبه إلی أن یحیف علی من تحت یده، و رجل مشی بین اثنین فلم یمل مع أحدهما علی الآخر بشعیره، و رجل قال بالحقّ فیما له و علیه.

[١٩4٣]6-عنه، عن أبیه، عن النّضر بن سوید، عن هشام بن سالم، عن زراره، عن الحسن البزّاز، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال فی حدیث له:

ألا أخبرکم بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه، فذکر ثلاثه أشیاء أوّلها: إنصاف النّاس من نفسک.

[١٩44]٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: سیّد الأعمال إنصاف النّاس من نفسک و مواساه الأخ فی اللّه و ذکر اللّه عزّ و جلّ علی کلّ حال.

[١٩45]٨-علیّ، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن هشام بن سالم، عن زراره، عن الحسن البزّاز قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: ألا أخبرک بأشدّ ما فرض اللّه علی خلقه؟ [ثلاث] قلت: بلی قال: إنصاف النّاس من نفسک و مواساتک أخاک و ذکر اللّه فی کلّ موطن، أما إنّی لا أقول سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر و إن کان هذا من ذاک و لکن ذکر اللّه جلّ و عزّ فی کلّ موطن إذا هجمت علی طاعه أو علی معصیه.

[١٩46]٩-ابن محبوب، عن أبی أسامه قال:

ص :٣٢6

در روز قیامت و تا پایان حساب رسی نزدیک ترین آفریدگان به خداوند عزّتمند هستند: مردی که قدرتش در حال خشم، او را به ستم بر زیردستانش وانمی دارد.

مردی که میان دو نفر راه می رود ولی به اندازه جوی به یکی از آن ها مایل نمی شود و مردی که حقّ را می گوید، چه به سودش باشد و چه به زیانش.

[١٩4٣]6-حسن بزّار گفت: در حدیثی حضرت صادق علیه السّلام فرموده است: آیا شما را به دشوارترین چیزی که خدا بر آفریدگانش واجب کرده، آگاه نکنم. و سه چیز فرموده که نخستین شان انصاف ورزی با مردم است.

[١٩44]٧-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

سرور اعمال، انصاف با مردم، یاری برادر در راه خدا و یاد خدای شکوهمند در هر حال است.

[١٩45]٨-حسن بزّاز گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: آیا تو را از دشوارترین واجبات خداوند بر آفریدگانش [که سه چیز است]آگاه نکنم؟ من عرض کردم: چرا. فرمودند: انصاف با مردم، یاری برادرت و یاد خداوند در همه جا. بدان که من نگفتم سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر. اگرچه این هم یاد خدا است ولی یاد خدای عزّتمند در همه جا وقتی است که با اطاعت یا گناهی برخورد می کنی.

[١٩46]٩-از ابو اسامه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: مؤمن به

ص :٣٢٧

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما ابتلی المؤمن بشیء أشدّ علیه من خصال ثلاث یحرمها، قیل: و ما هنّ؟ قال: المواساه فی ذات یده و الإنصاف من نفسه و ذکر اللّه کثیرا، أما إنّی لا أقول: سبحان اللّه و الحمد للّه [و لا إله إلاّ اللّه]و لکن ذکر اللّه عند ما أحلّ له و ذکر اللّه عند ما حرّم علیه.

[١٩4٧]١٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد، عن أبیه، عن جدّه أبی البلاد رفعه قال:

جاء أعرابیّ إلی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و هو یرید بعض غزواته، فأخذ بغرز راحلته، فقال: یا رسول اللّه علّمنی عملا أدخل به الجنّه، فقال: ما أحببت أن یأتیه النّاس إلیک فأته إلیهم و ما کرهت أن یأتیه النّاس إلیک فلا تأته إلیهم، خلّ سبیل الرّاحله.

[١٩4٨]١١-أبو علیّ الأشعریّ، عن الحسن بن علیّ الکوفیّ، عن عبیس بن هشام، عن عبد الکریم، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الماء یصیبه الظّم آن، ما أوسع العدل إذا عدل فیه و إن قلّ.

[١٩4٩]١٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

من أنصف النّاس من نفسه رضی به حکما لغیره.

[١٩5٠]١٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن یوسف بن عمران بن میثم، عن یعقوب بن شعیب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

أوحی اللّه عزّ و جلّ إلی آدم علیه السّلام أنّی سأجمع لک الکلام فی أربع کلمات، قال: یا ربّ و ما هنّ؟ قال: واحده لی و واحده لک و واحده فیما بینی و بینک و واحده فیما بینک و بین النّاس قال: یا ربّ بیّنهنّ لی حتّی أعلمهنّ، قال: أمّا الّتی

ص :٣٢٨

چیزی دشوارتر از محروم شدن از سه خصلت دچار نمی شود. گفتند: و آن سه چیستند؟ فرمودند: کمک با آنچه در دست دارد، انصاف ورزی و یاد بسیار خدا.

هان من نمی گویم: سبحان اللّه و الحمد للّه [و لا اله الاّ اللّه]بلکه یاد خدا در حلال و حرامی است که خدا بر او نوشته است.

[١٩4٧]١٠-ابو بلاد حدیثی روایت کرده، گفته است: اعرابی ای به نزد پیامبر گرامی که برای یکی از جنگ ها آماده می شد آمده، رکاب شترش را گرفت و گفت: ای رسول خدا عملی به من بیاموز که به بهشتم ببرد. حضرت فرمودند: با مردم چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند و هرگونه که نمی پسندی با تو رفتار بکنند با آنان نکن. اینک راه شتر را باز کن.

[١٩4٨]١١-حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عدل شیرین تر از آبی است که به دست تشنه می رسد. چه توانگر است این عدل- وقتی عدالت برقرار شود-اگرچه اندک باشد.

[١٩4٩]١٢-یکی از اصحاب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: هر که با مردم انصاف ورزد، به داوری اش برای دیگران راضی می گردند.

[١٩5٠]١٣-یعقوب شعیب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

خداوند عزّتمند به آدم علیه السّلام چنین وحی کرد: من همۀ سخن را برای تو در چهار کلمه جمع خواهم کرد. او عرض کرد: پروردگارا آن چهار کلمه چیست؟ فرمود: یکی برای من است، یکی برای تو. یکی میان من و تو و یکی میان تو و مردم. او عرض

ص :٣٢٩

لی فتعبدنی لا تشرک بی شیئا، و أمّا الّتی لک فأجزیک بعملک أحوج ما تکون إلیه، و أمّا الّتی بینی و بینک فعلیک الدّعاء و علیّ الإجابه و، أمّا الّتی بینک و بین النّاس فترضی للنّاس ما ترضی لنفسک و تکره لهم ما تکره لنفسک.

[١٩5١]١4-أبو علیّ الأشعریّ، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن ابن فضّال، عن غالب بن عثمان، عن روح ابن أخت المعلّی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

اتّقوا اللّه و اعدلوا، فإنّکم تعیبون علی قوم لا یعدلون.

[١٩5٢]١5-عنه، عن ابن محبوب، عن معاویه بن وهب، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الشّهد، و ألین من الزّبد، و أطیب ریحا من المسک.

[١٩5٣]١6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن عثمان بن جبله، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: ثلاث خصال من کنّ فیه أو واحده منهنّ کان فی ظلّ عرش اللّه یوم لا ظلّ إلاّ ظلّه: رجل أعطی النّاس من نفسه ما هو سائلهم، و رجل لم یقدّم رجلا و لم یؤخّر رجلا حتّی یعلم أنّ ذلک للّه رضی، و رجل لم یعب أخاه المسلم بعیب حتّی ینفی ذلک العیب عن نفسه، فإنّه لا ینفی منها عیبا إلاّ بدا له عیب، و کفی بالمرء شغلا بنفسه عن النّاس.

[١٩54]١٧-عنه، عن عبد الرّحمن بن حمّاد الکوفیّ، عن عبد اللّه بن إبراهیم الغفاریّ، عن جعفر بن إبراهیم الجعفریّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من واسی الفقیر من ماله و أنصف النّاس من نفسه فذلک المؤمن حقّا.

[١٩55]١٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن

ص :٣٣٠

کرد: پروردگارا آن ها را بیان کن تا من بدانم. فرمود: آنچه برای من است این که مرا بندگی کنی و چیزی را شریکم قرار ندهی. آنچه برای تو است این که من تو را برای عملت در زمانی که به آن نیازمندتری پاداش می دهم. و آنچه میان من و تو است این که خواستن از تو است و پذیرش از من. و آنچه میان تو و مردم است این که برای مردم به چیزی راضی شو که برای خودت راضی می شوی و برایشان نپسند آنچه برای خودت نمی پسندی.

[١٩5١]١4-روح اخت معلّی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: از خدا پروا کنید و عدالت بورزید که شما از مردمی که عدالت نمی ورزند عیب می گیرید.

[١٩5٢]١5-معاویۀ وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

عدالت شیرین تر از عسل است و نرم تر از کره و خوشبوتر از مشک.

[١٩5٣]١6-عثمان جبله از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: سه خصلت است که اگر همه یا یکی از آن ها در کسی باشد در روزی که سایه ای جز سایۀ خداوند نیست در سایۀ عرش او قرار می گیرد: مردی که به مردم چیزی می دهد که خودش از ایشان می خواست؛ مردی که دیگری را پیش و پس نمی اندازد مگر بداند که رضای خدا در آن است. و مردی که از برادر مسلمانش عیبی نمی گیرد مگر وقتی که آن عیب را از خودش دور کند؛ زیرا هر عیبی که از او برطرف شود، عیب دیگری آشکار می گردد و برای مرد همین بس که به جای مردم، به خودش بپردازد.

[١٩54]١٧-جعفر بن ابراهیم جعفری از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: هرکس فقیری را در مالش شریک کند و با مردم انصاف ورزد، به راستی مؤمن است.

[١٩55]١٨-یوسف بزّاز گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: هرگاه دو

ص :٣٣١

خالد بن نافع بیّاع السّابریّ، عن یوسف البزّاز قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: ما تدارأ اثنان فی أمر قطّ، فأعطی أحدهما النّصف صاحبه فلم یقبل منه إلاّ أدیل منه.

[١٩56]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن أبی أیّوب، عن محمّد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

إنّ للّه جنّه لا یدخلها إلاّ ثلاثه أحدهم من حکم فی نفسه بالحقّ.

[١٩5٧]٢٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد، عن الحلبیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

العدل أحلی من الماء یصیبه الظّم آن، ما أوسع العدل إذا عدل فیه و إن قلّ.

باب الاستغناء عن النّاس

[١٩5٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

شرف المؤمن قیام اللّیل و عزّه استغناؤه عن النّاس.

[١٩5٩]٢-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و علیّ بن محمّد القاسانیّ جمیعا، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقریّ، عن حفص بن غیاث قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: إذا أراد أحدکم أن لا یسأل ربّه شیئا إلاّ أعطاه فلییأس من النّاس کلّهم و لا یکون له رجاء إلاّ عند اللّه، فإذا علم اللّه عزّ و جلّ ذلک من قلبه لم یسأل اللّه شیئا إلاّ أعطاه.

[١٩6٠]٣-و بهذا الإسناد، عن المنقریّ، عن عبد الرّزّاق، عن معمر، عن الزّهریّ، عن علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما قال:

ص :٣٣٢

تن در موضوعی ستیزه کنند آن که به دیگری انصاف دهد ولی او نپذیرد، چیره می شود.

[١٩56]١٩-محمّد قیس از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: خداوند بهشتی دارد که جز سه گروه به آن نمی روند و یکی از آنان کسانی اند که دربارۀ خودشان به راستی داوری می کنند.

[١٩5٧]٢٠-حلبی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: عدل شیرین تر از آبی است که تشنه به آن برسد. چه توانگر است این عدالت، وقتی عدل برقرار شود، اگرچه اندک باشد.

بی نیازی از مردم

[١٩5٨]١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

برخاستن در شب، شرافت مؤمن است و بی نیازی از مردم، عزّتش.

[١٩5٩]٢-از حفص غیاث روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

وقتی کسی از شما خواست چیزی از خدا نخواهد جز این که برآورده شود، باید از همۀ مردم ناامید شود و هیچ امیدواری ای جز نزد خداوند نداشته باشد.

و چون خداوند عزّتمند این را در قلبش ببیند، بنده چیزی نمی خواهد، جز این که به او می دهد.

[١٩6٠]٣-زهری از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: من همۀ خیر

ص :٣٣٣

رأیت الخیر کلّه قد اجتمع فی قطع الطّمع عمّا فی أیدی النّاس و من لم یرج النّاس فی شیء و ردّ أمره إلی اللّه عزّ و جلّ فی جمیع أموره استجاب اللّه عزّ و جلّ له فی کلّ شیء.

[١٩6١]4-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن علیّ بن الحکم، عن الحسین بن أبی العلاء، عن عبد الأعلی بن أعین قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: طلب الحوائج إلی النّاس استلاب للعزّ و مذهبه للحیاء و الیأس ممّا فی أیدی النّاس عزّ للمؤمن فی دینه و الطّمع هو الفقر الحاضر.

[١٩6٢]5-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر قال:

قلت لأبی الحسن الرّضا علیه السّلام: جعلت فداک اکتب لی إلی إسماعیل بن داود الکاتب لعلّی أصیب منه، قال: أنا أضنّ بک أن تطلب مثل هذا و شبهه و لکن عوّل علی مالی.

[١٩6٣]6-عنه، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن معاویه بن عمّار، عن نجم بن حطیم الغنویّ، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

الیأس ممّا فی أیدی النّاس عزّ المؤمن فی دینه أو ما سمعت قول حاتم.

إذا ما عزمت الیأس ألفیته الغنی إذا عرّفته النّفس، و الطّمع الفقر

[١٩64]٧-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن سنان، عن عمّار السّاباطیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: لیجتمع فی قلبک الافتقار إلی النّاس و الاستغناء عنهم، فیکون افتقارک إلیهم فی لین کلامک و حسن بشرک، و یکون استغناؤک عنهم فی نزاهه عرضک و بقاء عزّک.

ص :٣٣4

را دیدم که در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است گرد آمده بودند و هرکس در چیزی به مردم امیدوار نشود و در تمام کارها امیدش به خداوند شکوهمند باشد، خداوند همه چیز او را مستجاب می کند.

[١٩6١]4-عبد الاعلای اعین گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: نیازجستن از مردم موجب سلب عزّت و از بین رفتن شرم است.

و ناامیدی از آنچه در دست مردم است، عزّت مؤمن در دینداری است.

و آزمندی، نیازمندی آماده است.

[١٩6٢]5-احمد بن محمّد ابو نصر گفت: به حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم:

جانم فدایت برایم نامه ای به اسماعیل بن داود کاتب بنویس تا شاید چیزی از او بگیرم. فرمودند: من دریغم می آید که تو چنین چیزی از او بخواهی تو بر مال من تکیه بزن.

[١٩6٣]6-نجم بن خطیم غنوی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند:

ناامیدی از آنچه در دست مردم است، عزّت مؤمن در دینداری او است. مگر سخن حاتم را نشنیده ای که گفت:

«وقتی به ناامیدشدن تصمیم گرفته، آن را به جان شناساندم، بی نیازی اش یافتم درحالی که آزمندی، فقر است» .

[١٩64]٧-عمّار ساباطی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان- درود خدا بر او-می فرمود: باید نیازمندی به مردم و بی نیازی از آنان در دلت گرد آیند، تا نیازمندی ات به آنان، سبب خوش سخنی و خوش رویی ات شود و بی نیازی ات، سبب آبروداری و عزّت، یحیای عمران نیز مانند این حدیث را روایت کرده است.

ص :٣٣5

علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن علیّ بن معبد قال: حدّثنی علیّ بن عمر، عن یحیی بن عمران، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال: کان أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه یقول: ثمّ ذکر مثله.

باب صله الرّحم

[١٩65]١-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن جمیل بن درّاج قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه جلّ ذکره: وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً قال: فقال: هی أرحام النّاس، إنّ اللّه عزّ و جلّ أمر بصلتها و عظّمها، ألا تری أنّه جعلها منه.

[١٩66]٢-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن النّعمان، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال: بلغنی عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أهل بیتی أبوا إلاّ توثّبا علیّ و قطیعه لی و شتیمه، فأرفضهم؟ قال: إذا یرفضکم اللّه جمیعا، قال: فکیف أصنع؟ قال: تصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو عمّن ظلمک، فإنّک إذا فعلت ذلک کان لک من اللّه علیهم ظهیر.

[١٩6٧]٣-و عنه، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن محمّد بن عبید اللّه قال:

قال أبو الحسن الرّضا علیه السّلام: یکون الرّجل یصل رحمه فیکون قد بقی من عمره ثلاث سنین فیصیّرها اللّه ثلاثین سنه و یفعل اللّه ما یشاء.

[١٩6٨]4-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن خطّاب الأعور، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: صله الأرحام تزکّی الأعمال و تنمی الأموال و تدفع

ص :٣٣6

صلۀ رحم

[١٩65]١-جمیل درّاج گفت: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (از خداوندی پروا کنید که به نام او از یکدیگر تقاضا می کنید و از خویشاوندان نیز پروا کنید که خداوند مراقب شما است.) [نساء (4) :١]فرمودند: مقصود خویشان مردم است.

که خداوند به پیوستن شان فرمان داده و بزرگش داشته است. مگر نمی بینی که آن را در ردیف خودش قرار داده است.

[١٩66]٢-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام به من رسید که مردی به نزد پیامبر گرامی آمده، عرض کرد: ای رسول خدا خاندانم جز به حمله کردن به من و بریدن از من و دشنام دادنم راضی نمی شوند، آیا آنان را ترک بکنم؟ فرمود:

آن گاه خدا همۀ شما را ترک می کند. او عرض کرد: پس چه کنم؟ فرمود: با کسی که از تو بریده، بپیوند، به کسی که محرومت کرده، عطا کن و از کسی که به تو ستم کرده، بگذر. که تو وقتی چنین کنی خداوند پشتیبان تو در برابر آنان خواهد بود.

[١٩6٧]٣-از محمّد عبید اللّه روایت شده که حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: مردی که از عمرش سه سال مانده، صلۀ رحم می کند و خداوند آن را به سی سال تبدیل می کند. که خداوند هرچه خواهد، می کند.

[١٩6٨]4-از ابو حمزه روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم، اعمال را پاک، اموال را بسیار، بلاها را برطرف، حساب را آسان کرده، اجل را عقب می اندازد.

ص :٣٣٧

البلوی و تیسّر الحساب و تنسی فی الأجل.

[١٩6٩]5-و عنه، عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبی المقدام، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: أوصی الشّاهد من أمّتی و الغائب منهم و من فی أصلاب الرّجال و أرحام النّساء إلی یوم القیامه أن یصل الرّحم و إن کانت منه علی مسیره سنه، فإنّ ذلک من الدّین.

[١٩٧٠]6-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن حفص، عن أبی حمزه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

صله الأرحام تحسّن الخلق و تسمّح الکفّ و تطیّب النّفس و تزید فی الرّزق و تنسی فی الأجل.

[١٩٧١]٧-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن علیّ بن أبی حمزه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

سمعته یقول: إنّ الرّحم معلّقه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی و هی رحم آل محمّد و هو قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ و رحم کلّ ذی رحم.

[١٩٧٢]٨-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن مالک بن عطیّه، عن یونس بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: أوّل ناطق من الجوارح یوم القیامه الرّحم تقول: یا ربّ من وصلنی فی الدّنیا فصل الیوم ما بینک و بینه، و من قطعنی فی الدّنیا فاقطع الیوم ما بینک و بینه.

[١٩٧٣]٩-عنه، عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام قال:

ص :٣٣٨

[١٩6٩]5-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: به حاضر و غایب امّتم و به کسانی که در پشت مردان و رحم زنان هستند تا روز قیامت سفارش می کنم که صلۀ رحم کنند، اگرچه راهشان به سوی همدیگر یک سال فاصله داشته باشد؛ زیرا صلۀ رحم از دین است.

[١٩٧٠]6-ابو حمزه از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: صلۀ رحم، اخلاق را نیکو، دست را بخششگر، جان را پاکیزه، روزی را افزون کرده، اجل را عقب می اندازد.

[١٩٧١]٧-ابو بصیر گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا خویشاوندی به عرش آویخته است و می گوید: خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند و با کسی که از من بریده، ببر. و آن خویشاوندی خاندان محمّد علیهم السّلام است، و این سخن خداوند عزّتمند که فرمود: (و کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرموده پیوست داده شود.) [رعد (١٣) ،٢١]و خویشاوند، همۀ خویشان هستند.

[١٩٧٢]٨-از یونس عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: از میان اعضای بدن، نخستین عضوی که در قیامت سخن می گوید، رحم است که می گوید: پروردگارا هرکس در دنیا به من پیوسته، امروز میان خودت و او را پیوند ده و هرکس در دنیا از من بریده، امروز میان خودت و او را ببر.

[١٩٧٣]٩-احمد بن محمّد ابو نصر از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که حضرت

ص :٣٣٩

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صل رحمک و لو بشربه من ماء، و أفضل ما توصل به الرّحم کفّ الأذی عنها، و صله الرّحم منسأه فی الأجل محببه فی الأهل.

[١٩٧4]١٠-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن حمّاد بن عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن فضیل بن یسار قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: إنّ الرّحم معلّقه یوم القیامه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی.

[١٩٧5]١١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع، عن حنان بن سدیر، عن أبیه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال أبو ذرّ-رضی اللّه عنه-: سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یقول: حافّتا الصّراط یوم القیامه الرّحم و الأمانه، فإذا مرّ الوصول للرّحم، المؤدّی للأمانه نفذ إلی الجنّه و إذا مرّ الخائن للأمانه القطوع للرّحم لم ینفعه معهما عمل و تکفّأ به الصّراط فی النّار.

[١٩٧6]١٢-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حفص بن قرط، عن أبی حمزه، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

صله الأرحام تحسّن الخلق، و تسمّح الکفّ، و تطیّب النّفس، و تزید فی الرّزق، و تنسی فی الأجل.

[١٩٧٧]١٣-عنه، عن عثمان بن عیسی، عن خطّاب الأعور، عن أبی حمزه قال:

قال أبو جعفر علیه السّلام: صله الأرحام تزکّی الأعمال، و تدفع البلوی، و تنمی الأموال، و تنسی له فی عمره، و توسّع فی رزقه، و تحبّب فی أهل بیته، فلیتّق اللّه و لیصل رحمه.

[١٩٧٨]١4-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه و محمّد بن إسماعیل، عن الفضل بن

ص :٣4٠

صادق علیه السّلام فرمودند: با خویشاوندانت بپیوند، اگرچه با شربت آبی باشد.

و برترین چیزی که با آن صلۀ رحم می شود، خودداری از آزار خویشان است.

صلۀ رحم اجل را عقب انداخته، محبّت خاندان را جلب می کند.

[١٩٧4]١٠-از فضیل یسار روایت شده که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند: در روز قیامت رحم به عرش آویخته، می گوید: خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند و از کسی که با من بریده، ببر.

[١٩٧5]١١-سدیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که ابو ذر-خدا از او خشنود باد-گفته است: از رسول خدا شنیدم می فرماید: دو حاشیۀ صراط در روز قیامت، خویشاوندی و امانت هستند. که چون صلۀ رحم کننده و امانتدار از آن بگذرند، به بهشت می رسند و وقتی خیانتکار به امانت و قطع رحم کننده از آن بگذرند، هیچ عملی سودشان نبخشیده، ایشان را در دوزخ می اندازد.

[١٩٧6]١٢-ابو حمزه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: صلۀ رحم، اخلاق را نیکو، دست را بخشنده، جان را پاکیزه، روزی را افزون کرده، اجل را عقب می اندازد.

[١٩٧٧]١٣-صلۀ رحم، اعمال را پاک، بلاها را برطرف، اموال را فراوان، عمر را طولانی، روزی را گسترده کرده و او را در میان خاندانش محبوب می کند. پس باید از خدا پروا کرده، صلۀ رحم کرد.

[١٩٧٨]١4-از حکم حنّاط روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم

ص :٣4١

شاذان جمیعا، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن الحکم الحنّاط قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صله الرّحم و حسن الجوار یعمران الدّیار و یزیدان فی الأعمار.

[١٩٧٩]١5-عدّه من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمّد الأشعریّ، عن عبد اللّه بن میمون القدّاح، عن أبی عبیده الحذّاء، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ أعجل الخیر ثوابا صله الرّحم.

[١٩٨٠]١6-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن النّوفلیّ، عن السّکونیّ، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سرّه النّسأ فی الأجل و الزّیاده فی الرّزق فلیصل رحمه.

[١٩٨١]١٧-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن صفوان بن یحیی، عن إسحاق بن عمّار قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: ما نعلم شیئا یزید فی العمر إلاّ صله الرّحم، حتّی إنّ الرّجل یکون أجله ثلاث سنین فیکون وصولا للرّحم فیزید اللّه فی عمره ثلاثین سنه فیجعلها ثلاثا و ثلاثین سنه، و یکون أجله ثلاثا و ثلاثین سنه فیکون قاطعا للرّحم فینقصه اللّه ثلاثین سنه و یجعل أجله إلی ثلاث سنین.

الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، عن أبی الحسن الرّضا علیه السّلام مثله.

[١٩٨٢]١٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن بعض أصحابه، عن عمرو بن

ص :٣4٢

و نیک همسایگی سرزمین ها را آباد کرده، بر عمرها می افزاید.

[١٩٧٩]١5-ابو عبیدۀ حذّاء از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: پرشتاب ترین نیکی به سوی پاداش، صلۀ رحم است.

[١٩٨٠]١6-سکونی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس که طول عمر و فراوانی روزی، شادمانش می کند، صلۀ رحم کند.

[١٩٨١]١٧-از اسحاق عمّار روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: ما چیزی جز صلۀ رحم را افزایندۀ عمر نمی دانیم. حتی مردی که سه سال از عمرش مانده، چون بسیار صلۀ رحم کند خداوند سی سال به عمرش می افزاید و آن را سی و سه سال می کند. و مردی که سی و سه سال عمر دارد و قطع رحم می کند، خداوند سی سالش را کاسته، آن را سه سال می کند. وشّاء مانند این حدیث را از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده است.

[١٩٨٢]١٨-جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که چون امیر مؤمنان علیه السّلام به آهنگ

ص :٣4٣

شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السّلام قال:

لمّا خرج أمیر المؤمنین علیه السّلام یرید البصره، نزل بالرّبذه فأتاه رجل من محارب، فقال: یا أمیر المؤمنین إنّی تحمّلت فی قومی حماله و إنّی سألت فی طوائف منهم المواساه و المعونه فسبقت إلیّ ألسنتهم بالنّکد فمرهم یا أمیر المؤمنین بمعونتی و حثّهم علی مواساتی، فقال: أین هم؟ فقال: هؤلاء فریق منهم حیث تری، قال: فنصّ راحلته فادّلفت کأنّها ظلیم فادّلف بعض أصحابه فی طلبها فلأیا بلأی ما لحقت، فانتهی إلی القوم فسلّم علیهم و سألهم ما یمنعهم من مواساه صاحبهم، فشکوه و شکاهم، فقال أمیر المؤمنین علیه السّلام: وصل امرؤ عشیرته، فإنّهم أولی ببرّه و ذات یده و وصلت العشیره أخاها إن عثر به دهر و أدبرت عنه دنیا، فإنّ المتواصلین المتباذلین مأجورون، و إنّ المتقاطعین المتدابرین موزورون، قال: ثمّ بعث راحلته و قال: خلّ.

[١٩٨٣]١٩-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن عثمان بن عیسی، عن یحیی، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: لن یرغب المرء عن عشیرته و إن کان ذا مال و ولد و عن مودّتهم و کرامتهم و دفاعهم بأیدیهم و ألسنتهم، هم أشدّ النّاس حیطه من ورائه و أعطفهم علیه و ألمّهم لشعثه إن أصابته مصیبه أو نزل به بعض مکاره الأمور، و من یقبض یده عن عشیرته فإنّما یقبض عنهم یدا واحده و تقبض عنه منهم أیدی کثیره و من یلن حاشیته یعرف صدیقه منه المودّه، و من بسط یده بالمعروف إذا وجده یخلف اللّه له ما أنفق فی دنیاه و یضاعف له فی آخرته و لسان الصّدق للمرء یجعله اللّه فی النّاس خیرا من المال یأکله و یورّثه، لا یزدادنّ أحدکم کبرا و عظما فی نفسه و نأیا عن عشیرته، إن کان

ص :٣44

بصره بیرون آمد، در ربذه فرودآمد و آن گاه مردی از قبیلۀ محارب به نزدش آمده، عرض کرد: ای امیر مؤمنان! من در میان قبیله، غرامتی را به عهده گرفتم و از برخی گروه هاشان یاری و کمک خواستم ولی آنان از تهیدستی دم زدند. ای امیر مؤمنان آنان را به کمک بر من فرمان ده. آنان را به یاری من تشویق کن. حضرت فرمودند: آن ها کجایند؟ عرض کرد: گروهی از ایشان آن جا هستند که می بینی.

حضرت شترش را به آن سو حرکت داد و آن را همچون شترمرغ دواند و برخی از اصحاب به دنبال شتر به سختی به ایشان رسیدند. حضرت به آن گروه رسید و سلامشان کرده، پرسید که چه چیزی ایشان را از یاری رفیقشان بازداشته است؟ آن گاه آنان از آن مرد شکایت کردند و او از آنان. امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: مرد باید به قبیله اش پیوسته باشد و هم ایشان به نیکی به او و دستگیری از او سزاوارترند و قبیله باید به برادرش پیوسته باشد وقتی روزگار به او پشت پا زده و دنیا از او رو گردانده است؛ زیرا کسانی که به هم می پیوندند و به هم می بخشند، پاداش گیرندگان اند و کسانی که از هم بریده، به هم پشت می کنند باری سنگین بر دوش می کشند. سپس شترش را حرکت داده، فرمود: برو.

[١٩٨٣]١٩-یحیی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند:

مرد هرگز نباید از خویشاوندانش و از دوستی و بزرگواری و هواداری شان با دست و زبان، روگردان شود، اگرچه مال و فرزنددار باشد. که آنان محکم ترین پشتیبان و مهربان ترین مردم به اویند. اگر رنجی به او رسد یا ناملایمی نازل شود، آنان زودتر به اصلاح آشفتگی اش برمی خیزند. و هرکس دست از خویشانش بردارد، از آنان تنها یک دست کم می شود ولی از او دست های یاری گر فراوانی بازگرفته می شود.

و هرکس نرم خو باشد، دوستش از او دوستی می شناسد. و هرکس چون فرصت یابد دست به نیکی بگشاید، خداوند آنچه را او بخشیده، در دنیا جایگزین کرده، در آخرت چند برابرش را می دهد. و نام نیکی که خداوند به کسانی از مردم می دهد، از مالی که می خورند و به ارث می گذارند، بهتر است. هیچ یک از شما نباید وقتی توانگر می شود، کبر و خودبزرگ بینی و دوری از خویشاوندانش افزوده گردد.

ص :٣45

موسرا فی المال، و لا یزدادنّ أحدکم فی أخیه زهدا و لا منه بعدا إذا لم یر منه مروّه و کان معوزا فی المال، و لا یغفل أحدکم عن القرابه بها الخصاصه أن یسدّها بما لا ینفعه إن أمسکه و لا یضرّه إن استهلکه.

[١٩٨4]٢٠-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن عثمان بن عیسی، عن سلیمان بن هلال قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ آل فلان یبرّ بعضهم بعضا و یتواصلون، فقال: إذا تنمی أموالهم و ینمون فلا یزالون فی ذلک حتّی یتقاطعوا فإذا فعلوا ذلک انقشع عنهم.

[١٩٨5]٢١-عنه، عن غیر واحد، عن زیاد القندیّ، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: إنّ القوم لیکونون فجره و لا یکونون برره، فیصلون أرحامهم فتنمی أموالهم و تطول أعمارهم، فکیف إذا کانوا أبرارا برره.

[١٩٨6]٢٢-و عنه، عن القاسم بن یحیی، عن جدّه الحسن بن راشد، عن أبی بصیر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال أمیر المؤمنین علیه السّلام: صلوا أرحامکم و لو بالتّسلیم، یقول اللّه تبارک و تعالی: وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ إِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً.

[١٩٨٧]٢٣-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن علیّ بن الحکم، عن صفوان الجمّال قال:

وقع بین أبی عبد اللّه علیه السّلام و بین عبد اللّه بن الحسن کلام حتّی وقعت الضّوضاء بینهم و اجتمع النّاس فافترقا عشیّتهما بذلک و غدوت فی حاجه، فإذا أنا بأبی عبد اللّه علیه السّلام علی باب عبد اللّه بن الحسن و هو یقول: یا جاریه قولی

ص :٣46

و هیچ کدام شما نباید وقتی نیازمند است، و از برادرش، بخشش نمی بیند او را ترک کند و دوری اش را افزون تر کند. هیچ کدام از شما نباید از برطرف کردن مشکل خویشان با چیزی که اگر نگاه دارد، سودی نمی رساند و اگر عطا کند، زیان نمی کند، غافل شود.

[١٩٨4]٢٠-سلیمان هلال گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: فلان خاندان به همدیگر نیکی و صلۀ رحم می کنند. فرمودند: پس اموال و خودشان فزون تر می گردند. و پیوسته چنین خواهد بود مگر این که از هم ببرند. وقتی چنین بکنند، این فزونی از آنان رخت برمی بندد.

[١٩٨5]٢١-عبد اللّه سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند: گاهی مردم گناهکارند و نیکوکار نیستند ولی صلۀ رحم می کنند. پس مالشان افزون شده، عمرهاشان طولانی می گردد. چه می شد، اگر نیکوکارانی نیک کردار بودند.

[١٩٨6]٢٢-ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که امیر مؤمنان علیه السّلام فرمودند: صلۀ رحم کنید اگرچه با یک سلام کردن باشد، که خداوند پاک و والا می فرماید: (و از خدایی پروا کنید که به نام او از همدیگر تقاضا می کنید و از خویشان هم.

که خداوند مراقب شما است.) [نساء (4) :١]

[١٩٨٧]٢٣-صفوان شتربان گفته است: میان حضرت صادق علیه السّلام و عبد اللّه حسن سخن درگرفت و غوغایی شد و مردم گرد آمدند. و شب با این احوال از هم جدا شدند. من فردا برای کاری بیرون رفتم و ناگاه حضرت صادق علیه السّلام را بر در عبد اللّه

ص :٣4٧

لأبی محمّد [یخرج]قال: فخرج فقال: یا أبا عبد اللّه ما بکّر بک؟ فقال: إنّی تلوت آیه من کتاب اللّه عزّ و جلّ البارحه فأقلقتنی، قال: و ما هی؟ قال: قول اللّه جلّ و عزّ ذکره: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ فقال: صدقت لکأنّی لم أقرأ هذه الآیه من کتاب اللّه جلّ و عزّ قطّ فاعتنقا و بکیا.

[١٩٨٨]٢4-و عنه، عن علیّ بن الحکم، عن عبد اللّه بن سنان قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: إنّ لی ابن عمّ أصله فیقطعنی و أصله فیقطعنی حتّی لقد هممت لقطیعته إیّای أن أقطعه أ تأذن لی قطعه؟ قال: إنّک إذا وصلته و قطعک وصلکما اللّه عزّ و جلّ جمیعا و إن قطعته و قطعک قطعکما اللّه.

[١٩٨٩]٢5-عنه، عن علیّ بن الحکم، عن داود بن فرقد قال:

قال لی أبو عبد اللّه علیه السّلام: إنّی أحبّ أن یعلم اللّه أنّی قد أذللت رقبتی فی رحمی و أنّی لأبادر أهل بیتی أصلهم قبل أن یستغنوا عنّی.

[١٩٩٠]٢6-عنه، عن الوشّاء، عن محمّد بن فضیل الصّیرفیّ، عن الرّضا علیه السّلام قال:

إنّ رحم آل محمّد [الأئمّه علیهما السّلام]المعلّقه بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی. ثمّ هی جاریه بعدها فی أرحام المؤمنین، ثمّ تلا هذه الآیه وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ اَلَّذِی تَسٰائَلُونَ بِهِ وَ اَلْأَرْحٰامَ.

[١٩٩١]٢٧-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن ابن فضّال، عن ابن بکیر، عن عمر بن یزید قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ فقال: قرابتک.

ص :٣4٨

حسن دیدم که می فرمود: کنیزک به ابو محمّد بگو [بیرون بیاید]او بیرون آمده، گفت: ای ابا عبد اللّه چه چیزی شما را به این شتاب آورده است؟ فرمود: دیشب آیه ای از کتاب خدای شکوهمند را خواندم و پریشانم کرد. او گفت: کدام آیه؟ فرمود: این آیه که فرموده است: (کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده تا پیوند داده شود و از پروردگارشان می هراسند و از سختی حساب در بیم اند.) [رعد (٣) :

٢١]او گفت: راست می گویی گویا که هرگز این آیه از کتاب خدا را نخوانده بودم.

آن گاه دست به گردن شده، گریستند.

[١٩٨٨]٢4-عبد اللّه سنان گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: من پسر عمویی دارم که هرچه با او می پیوندم، از من می برد چنان که تصمیم گرفته ام که اگر بار دیگر از من ببرد من هم از او ببرم، آیا شما اجازه می فرمایید؟ فرمودند: اگر تو با او بپیوندی و او از تو ببرد، خداوند عزّتمند با هر دوی شما خواهد پیوست ولی اگر تو از او ببری و او از تو ببرد، خداوند از هر دوی شما خواهد برید.

[١٩٨٩]٢5-داود فرقد گفته است: حضرت صادق علیه السّلام به من فرمودند: من دوست دارم خداوند بداند که من برای خویشاوندانم، گردنم را کج می کنم. من پیش از آن که خاندانم از من بی نیاز شوند، به پیوستن به آن ها شتاب می کنم.

[١٩٩٠]٢6-محمّد بن فضیل صیرفی از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا رحم خاندان محمّد-امامان علیهم السّلام-به عرش آویخته، می گوید:

خدایا با کسی که به من پیوسته، بپیوند، و با کسی که از من بریده، ببر. و این پس از خاندان ایشان در رحم مؤمنان نیز جاری است. سپس این آیه را خواند: (و از خدایی پروا کنید که به نامش از همدیگر تقاضا می کنید و از خویشان نیز.) [نساء (4) :١]

[١٩٩١]٢٧-عمر یزید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده پیوند داده شود.) [رعد (١٣) :٢١] فرمودند: یعنی به خویشانت.

ص :٣4٩

[١٩٩٢]٢٨-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حمّاد بن عثمان و هشام بن الحکم و درست بن أبی منصور، عن عمر بن یزید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ قال: نزلت فی رحم آل محمّد علیه و آله السّلام و قد تکون فی قرابتک، ثمّ قال: فلا تکوننّ ممّن یقول للشّیء: إنّه فی شیء واحد.

[١٩٩٣]٢٩-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن محمّد بن علیّ، عن أبی جمیله، عن الوصّافیّ، عن علیّ بن الحسین علیهما السّلام قال:

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم: من سرّه أن یمدّ اللّه فی عمره و أن یبسط له فی رزقه فلیصل رحمه، فإنّ الرّحم لها لسان یوم القیامه ذلق تقول: یا ربّ صل من وصلنی و اقطع من قطعنی، فالرّجل لیری بسبیل خیر إذا أتته الرّحم الّتی قطعها فتهوی به إلی أسفل قعر فی النّار.

[١٩٩4]٣٠-علیّ بن محمّد، عن صالح بن أبی حمّاد، عن الحسن بن علیّ، عن صفوان، عن الجهم بن حمید قال:

قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام: تکون لی القرابه علی غیر أمری، أ لهم علیّ حقّ؟

قال: نعم حقّ الرّحم لا یقطعه شیء و إذا کانوا علی أمرک کان لهم حقّان حقّ الرّحم و حقّ الإسلام

[١٩٩5]٣١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن إسحاق بن عمّار قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ صله الرّحم و البرّ لیهوّنان الحساب و یعصمان من الذّنوب، فصلوا أرحامکم و برّوا بإخوانکم و لو بحسن السّلام و ردّ الجواب.

ص :٣5٠

[١٩٩٢]٢٨-عمر یزید گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم:

(کسانی که پیوند می دهند به آنچه خدا فرمان داده، پیوند داده شود.) [رعد (١٣) :٢١] فرمودند: دربارۀ خویشان خاندان محمّد علیه و آله السلام نازل شده است و دربارۀ خویشان تو هم هست. سپس فرمود: از کسانی نباش که دربارۀ موضوعی می گویند: این تنها دربارۀ یک مورد است.

[١٩٩٣]٢٩-وصّافی از حضرت سجّاد علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا فرمودند:

هرکس دوست دارد خدا عمرش را دراز و روزی اش را گسترده کند، صلۀ رحم کند. زیرا رحم در روز قیامت زبان سخنور رسایی دارد که می گوید: پروردگارا بپیوند با کسانی که به من پیوسته اند و ببر از کسانی که از من بریده اند. که گاه شخصی که به ظاهر در راه خیر است، خویشاوندی که از او بریده، به نزدش می آید و او را به ژرفای دوزخ می اندازد.

[١٩٩4]٣٠-جهم حمید گفته است: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم:

خویشاوندان من بر اعتقادات من هستند، آیا برایشان حقّی بر گردن من هست؟ فرمودند: بله، حقّ خویشاوندی است که هیچ چیزی آن را پاره نمی کند و اگر آنان بر عقیدۀ تو بودند، دو حقّ می داشتند: حقّ خویشاوندی و حقّ اسلام.

[١٩٩5]٣١-اسحاق عمّار گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید: همانا صلۀ رحم و نیکی، حساب را آسان ساخته، از گناه نگاه می دارند. پس صلۀ رحم کرده، به برادرانتان نیکی کنید، اگرچه به سلامی نیکو و جواب سلام دادن باشد.

ص :٣5١

[١٩٩6]٣٢-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس، عن عبد الصّمد بن بشیر قال:

قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: صله الرّحم تهوّن الحساب یوم القیامه و هی منسأه فی العمر و تقی مصارع السّوء، و صدقه اللّیل تطفی غضب الرّبّ.

[١٩٩٧]٣٣-علیّ، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حسین بن عثمان، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

إنّ صله الرّحم تزکّی الأعمال و تنمی الأموال و تیسّر الحساب و تدفع البلوی و تزید فی الرّزق.

باب البرّ بالوالدین

[١٩٩٨]١-محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، و علیّ بن إبراهیم، عن أبیه جمیعا، عن الحسن بن محبوب، عن أبی ولاّد الحنّاط قال:

سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً ما هذا الإحسان؟ فقال: الإحسان أن تحسن صحبتهما و أن لا تکلّفهما أن یسألاک شیئا ممّا یحتاجان إلیه و إن کانا مستغنیین ألیس یقول اللّه عزّ و جلّ: لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ قال: ثمّ قال أبو عبد اللّه علیه السّلام: و أمّا قول اللّه عزّ و جلّ: إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا قال: إن أضجراک فلا تقل لهما أفّ و لا تنهرهما إن ضرباک، قال: وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً کَرِیماً قال: إن ضرباک فقل لهما غفر اللّه لکما، فذلک منک قول کریم، قال: وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَهِ قال: لا تملأ عینیک من النّظر إلیهما إلاّ برحمه و رقّه و لا ترفع صوتک فوق أصواتهما و لا یدک فوق أیدیهما و لا تقدّم قدّامهما.

ص :٣5٢

[١٩٩6]٣٢-از عبد الصّمد بشیر روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند:

صلۀ رحم، حساب روز قیامت را آسان می کند. صلۀ رحم، طول عمر است و شخص را از کمین بدی ها نگاه می دارد. و صدقه در شب، خشم پروردگار را خاموش می کند.

[١٩٩٧]٣٣-مردی از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: همانا صلۀ رحم، اعمال را پاک، اموال را فراوان، حساب را آسان و بلا را برطرف کرده، روزی را می افزاید.

نیکی به پدر و مادر

[١٩٩٨]١-ابو ولاّد حنّاط گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام دربارۀ این آیه پرسیدم: (و به پدر و مادر نیکی کنید.) [اسراء (١٧) :٢٣]و گفتم: این نیکی چیست؟ فرمودند: نیکی این است که با آنان خوش رفتاری کنی و ایشان را وا نداری که آنچه را به آن نیازمندند از تو درخواست کنند، اگرچه بی نیاز هم باشند.

مگر خداوند عزّتمند نمی فرماید: (هرگز به نیکی نمی رسید مگر از آنچه دوست می دارید، ببخشید.) [آل عمران (٣) :٩٢]سپس فرمودند: امّا این آیه که فرمود:

(چنان که یکی یا هر دوی ایشان در نزد تو به پیری رسیدند، کلمه ای رنجش آور با آنان نگو و تندی نکن.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی اگر تو را آزردند، به آنان کلمۀ افّ هم نگو و اگر زدند تندی نکن. (و با بزرگواری با ایشان سخن بگو.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی اگر تو را زدند، بگو: خدا شما را بیامرزد. که این سخنی بزرگوارانه از سوی تو است. (و به آن ها با افتادگی مهربانی کن.) [اسراء (١٧) :٢٣]یعنی نگاهت را جز به مهر و دلسوزی، به آنان ندوز. صدایت را بالا نبر، دستت را بالاتر از دستشان نبر و از آنان پیش نیفت.

ص :٣5٣

[١٩٩٩]٢-ابن محبوب، عن خالد بن نافع البجلیّ، عن محمّد بن مروان قال:

سمعت أبا عبد اللّه علیه السّلام یقول: إنّ رجلا أتی النّبیّ صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فقال: یا رسول اللّه أوصنی فقال: لا تشرک باللّه شیئا و إن حرّقت بالنّار و عذّبت إلاّ و قلبک مطمئنّ بالإیمان، و والدیک فأطعهما و برّهما حیّین کانا أو میّتین و إن أمراک أن تخرج من أهلک و مالک فافعل، فإنّ ذلک من الإیمان.

[٢٠٠٠]٣-علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن سیف، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

یأتی یوم القیامه شیء مثل الکبّه فیدفع فی ظهر المؤمن فیدخله الجنّه، فیقال: هذا البرّ.

[٢٠٠١]4-الحسین بن محمّد، عن معلّی بن محمّد، عن الوشّاء، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قلت: أیّ الأعمال أفضل؟ قال: الصّلاه لوقتها و برّ الوالدین و الجهاد فی سبیل اللّه عزّ و جلّ.

[٢٠٠٢]5-علیّ بن إبراهیم، عن محمّد بن عیسی بن عبید، عن یونس بن عبد الرّحمن، عن درست بن أبی منصور، عن أبی الحسن موسی علیه السّلام قال:

سأل رجل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ما حقّ الوالد علی ولده؟ قال: لا یسمّیه باسمه، و لا یمشی بین یدیه، و لا یجلس قبله، و لا یستسبّ له.

[٢٠٠٣]6-عدّه من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن عبد اللّه بن بحر، عن عبد اللّه بن مسکان، عمّن رواه، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

قال-و أنا عنده، لعبد الواحد الأنصاریّ فی برّ الوالدین فی قول اللّه عزّ و جلّ:

وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً فظننّا أنّها الآیه الّتی فی بنی إسرائیل وَ قَضیٰ رَبُّکَ

ص :٣54

[١٩٩٩]٢-محمّد مروان گفته است: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرماید:

مردی به نزد رسول خدا آمده، عرض کرد: ای رسول خدا مرا سفارشی بفرما.

فرمودند: چیزی را شریک خدا قرار نده، اگرچه تو را در آتش بسوزانند و شکنجه گردی. مگر درحالی که دلت به ایمان مطمئن باشد. و از پدر و مادرت اطاعت کرده، به آنان نیکی کن، چه زنده باشند و چه درگذشته. و اگر به تو فرمان دادند که خانواده و مالت را رها کنی، چنان کن که آن از ایمان است.

[٢٠٠٠]٣-سیف از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمودند: در روز قیامت چیزی همانند توپ می آید و به پشت مؤمن زده، او را به بهشت می برد. و گفته می شود: این نیکی [دنیا]است.

[٢٠٠١]4-منصور حازم گفت: به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام اعمال برترین اند؟ فرمودند: نماز در وقت خود، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خداوند شکوهمند.

[٢٠٠٢]5-درست ابو منصور از حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که مردی از رسول خدا پرسید: حقّ پدر ب