نهج الدعا (با ترجمه فارسی) جلد 2

مشخصات کتاب

شماره کتابشناسی ملی : 2451801

عنوان و نام پدیدآور : نهج الدعا (با ترجمه فارسی)/محمد محمدی ری شهری ؛ رسول افقی، احسان سرخه ای : ترجمه حمید رضا شیخی

مشخصات نشر : قم: دار الحدیث، 1389

مشخصات ظاهری : ج

فروست : علوم و معارف حدیث؛ 138

یادداشت : چاپ سوم: ج2

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

الفَصلُ الرّابِعُ : الدّعاء للآخرینإنّ من المسائل البالغة الأهمیّة فی باب الدعاء الاهتمام بالتماس الدعاء من الآخرین والدعاء لهم . ویقدّم هذا الفصل نقاطا تربویّة تخصّ الموضوع . وکذلک یشتمل علی تعریفٍ بعددٍ من الرجال الذین دعا لهم أهل البیت علیهم السلام أو دعوا علیهم . والنقطة المفید ذکرها فی بدایة هذا الفصل الصدق فی الدعاء للآخرین . آیَةُ الصِّدقِ فِی الدُّعاءِ لِلآخَرینَ الدعاء للآخرین هو فی الحقیقة إرادة الخیر المادیّ أو المعنویّ أو کلیهما لهم . فیمکن أن یکون الإنسان صادقا فی دعائه لغیره تبعا لمقدار إرادته الخیر له . فعلی من أراد أن یعلم حجم صدقه فی دعائه فی مجال الاُمور المعنویّة والاُخرویّة أن یری أمستعدٌّ هو فی إرادة الخیر المادّیّ لغیره عملیّا أم لا . وبهذا الشأن نقل الإمام الصادق علیه السلام عن الإمام أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام حکایةً فی غایة الروعة والبُعد التربویّ . فقد قال علیه السلام : إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ _ بَعَثَ إلی رَجُلٍ بِخَمسَةِ أوساقٍ مِن تَمرِ البُغَیبِغَةِ (1) ، وکانَ الرَّجُلُ مِمَّن یَرجو نَوافِلَهُ ویُؤَمِّلُ نائِلَهُ ورِفدَهُ ، وکانَ لا یَسأَلُ عَلِیّا علیه السلام ولا غَیرَهُ شَیئا ، فَقالَ رَجُلٌ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام : وَاللّهِ ما سَأَلَکَ فُلانٌ ، ولَقَد کانَ یُجزِئُهُ مِنَ الخَمسَةِ الأَوساقِ وَسقٌ واحِدٌ . فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : لا کَثَّرَ اللّهُ فِی المُؤمِنینَ ضَربَکَ (2) ! اُعطی أنَا وتَبخَلُ أنتَ ! للّهِِ أنتَ ، إذا أنَا لَم اُعطِ الَّذی یَرجونی إلاّ مِن بَعدِ المَسأَلَةِ ، ثُمَّ اُعطیهِ بَعدَ المَسأَلَةِ ، فَلَم اُعطِهِ ثَمَنَ (3) ما أخَذتُ مِنهُ ؛ وذلِکَ لِأَنّی عَرَّضتُهُ أن یَبذُلَ لی وَجهَهُ الَّذی یُعَفِّرُهُ فِی التُّرابِ لِرَبّی ورَبِّهِ عِندَ تَعَبُّدِهِ لَهُ ، وطَلَبِ حَوائِجِهِ إلَیهِ ، فَمَن فَعَلَ هذا بِأَخیهِ المُسلِمِ _ وقَد عَرَفَ أنَّهُ مَوضِعٌ لِصِلَتِهِ ومَعروفِهِ _ فَلَم یَصدُقِ اللّهَ عز و جل فی دُعائِهِ لَهُ ، حَیثُ یَتَمَنّی لَهُ الجَنَّةَ بِلِسانِهِ ، ویَبخَلُ عَلَیهِ بِالحُطامِ مِن مالِهِ ، وذلِکَ أنَّ العَبدَ قَد یَقولُ فی دُعائِهِ : اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ . فَإِذا دَعا لَهُم بِالمَغفِرَةِ فَقَد طَلَبَ لَهُمُ الجَنَّةَ ، فَما أنصَفَ مَن فَعَلَ هذا بِالقَولِ ، ولَم یُحَقِّقهُ بِالفِعلِ . (4)

.


1- .البُغَیبِغة : ضیعة أو عین بالمدینة ، غزیرة ، کثیرة النخل ، لآل الرسول صلی الله علیه و آله (مجمع البحرین : ج 1 ص 170 «بغبغ») .
2- .الضَّرْب : المثل (القاموس المحیط : ج 1 ص 95 «ضرب») .
3- .فی کتاب من لا یحضره الفقیه : «إلاّ ثمن» .
4- .الکافی : ج 4 ص 22 ح 1 عن مسعدة بن صدقة ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 71 ح 1762 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 41 ص 35 ح 12 .

ص: 9

فصل چهارم : دعا کردن برای دیگران

نشانه صداقت در دعا برای دیگران

فصل چهارم : دعا کردن برای دیگرانیکی از مسایل بسیار مهم در باب دعا ، اهتمام به دعا خواستن از دیگران و دعا کردن برای دیگران است ، در این فصل نکات آموزنده ای در این زمینه ارائه می گردد و همچنین شماری از کسانی که مشمول دعا یا نفرین اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته اند معرفی خواهند شد . نکته ای که در آغاز این فصل تذکر آن مفید به نظر می رسد ، صداقت در دعا برای دیگران است .

نشانه صداقت در دعا برای دیگراندعا کردن برای دیگران ، در واقع خیرخواهی مادی و یا معنوی و یا هر دو برای آنها است ، بنابراین انسان به میزان خیرخواه بودن برای دیگری و یا دیگران می تواند در دعای برای آنان صادق باشد ، از این رو کسی که می خواهد بداند در دعا در زمینه امور معنوی و اخروی تا چه اندازه ای صادق است باید ببیند عملاً در خیرخواهی مادی نسبت به دیگران آمادگی دارد یا نه ، در این زمینه امام صادق علیه السلام داستانی را از امام علی علیه السلام نقل کرده است که بسیار جالب و آموزنده است : ایشان روایت کرده اند که : امیر مؤمنان _ که درودهای خدا بر او باد _ برای فردی پنج بار (1) خرما از خرمای بُغَیْبِغَه (2) فرستاد . آن مرد ، فردی با داد و دَهِش و سخاوتمند بود و هیچ گاه از علی علیه السلام و دیگران ، چیزی درخواست نمی کرد . مردی به امیر مؤمنان گفت : به خدا سوگند که فلانی از تو درخواست نکرد و به جای پنج بار [خرما] ، یک بار هم کفایتش می کرد. امیر مؤمنان علیه السلام به او فرمود : «خداوند ، امثال تو را در میان مؤمنان ، بسیار مکناد! من می بخشم و تو بخل می ورزی؟! انصاف داشته باش. اگر من به کسی که به من امید دارد ، جز پس از درخواست ، عطا نکنم و بعد از آن که درخواست کرد ، به او عطا کنم ، بهای آنچه را از او گرفته ام ، به او نداده ام ؛ (3) چه ، او را در معرض آن قرار داده ام تا صورتی را که هنگام عبادت و نیازخواهی از خداوند برای پروردگار من و خودش بر خاک می نهد ، به من ببخشد [و به من رو بیندازد] ، و هر کس با برادر مسلمانش چنین کند ، در حالی که می داند او سزاوارِ کمک و احسان اوست ، در دعایی که برایش می کند ، به خداوند ، راست نگفته است ؛ چرا که با زبانش برای او بهشتْ آرزو می کند ؛ امّا از ریزه ای از مال خود بر او بخل می ورزد ؛ چه آن که بنده ، گاه در دعایش می گوید : «بار خدایا ! مردان و زنانِ مؤمن را بیامرز» و وقتی برای آمرزش آنان دعا می کند ، در واقع ، بهشت را برایشان طلبیده است . بنا بر این ، کسی که به گفتار ، چنین کند و با کردار ، آن را تحقّق نبخشد ، انصاف به خرج نداده است.

.


1- .اوساق : جمع «وَسْق» ؛ شصت صاع ؛ یک بار شتر ؛ محموله خرما.
2- .بُغَیبِغَه ، مِلک یا چشمه ای در مدینه ، پُرآب و پُرنخل ، که متعلّق به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است.
3- .در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است : «جز بهای آنچه را از او گرفته ام ، به او نداده ام».

ص: 10

. .

ص: 11

. .

ص: 12

البابُ الأَوَّلُ : الحثّ علی طلب الدّعاء من الآخَرینَ1 / 1اُدعُنی بِلِسانٍ لَم تَعصِنی بِهِ !عدّة الداعی :رُوِیَ أنَّ اللّهَ تَعالی أوحی إلی موسی علیه السلام : یا موسَی ، ادعُنی عَلی لِسانٍ لَم تَعصِنی بِهِ . فَقالَ علیه السلام : أنّی لی بِذلِکَ ؟ فَقالَ : اُدعُنی عَلی لِسانِ غَیرِکَ . (1)

1 / 2اِستَکثِر مِن دُعاءِ النّاسِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اِستَکثِر مِنَ النّاسِ مِن دُعاءِ الخَیرِ لَکَ ؛ فَإِنَّ العَبدَ لا یَدری عَلی لِسانِ مَن یُستَجابُ لَهُ ، أو یُرحَمُ . (2)

1 / 3اِغتَنِم دُعاءَ المُستَضعَفینَرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اِغتَنِموا دُعاءَ ضَعَفَةِ اُمَّتی ؛ فَإِنَّهُ یُستَجابُ لَهُم فیکُم ، ولا یُستَجابُ لَهُم فی أنفُسِهِم . (3)

.


1- .عدّة الداعی : ص 170 و ص 120 ، عوالی اللآلی : ج 4 ص 21 ح 61 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 11342 و ص 360 ح 23 .
2- .کنزالعمّال : ج 2 ص 73 ح 3188 نقلاً عن الخطیب عن أبی هریرة .
3- .الفردوس : ج 1 ص 89 ح 286 عن الإمام علیّ علیه السلام .

ص: 13

باب یکم : ترغیب به درخواست دعا از دیگران

1 / 1 مرا با زبانی بخوان که با آن ، مرا معصیت نکرده ای!

1 / 2 فراوانْ درخواست دعا کردن از مردم

1 / 3 دعای مستضعفان را غنیمت شمار

باب یکم : ترغیب به درخواست دعا از دیگران1 / 1مرا با زبانی بخوان که با آن ، مرا معصیت نکرده ای!عدة الداعی :روایت شده است که خدای متعال به موسی علیه السلام وحی فرمود : «ای موسی! مرا با زبانی بخوان که با آن معصیتم نکرده ای». موسی علیه السلام گفت : از کجا چنین زبانی بیاورم؟ فرمود : «با زبانِ دیگران ، مرا بخوان».

1 / 2فراوانْ درخواست دعا کردن از مردمپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :از مردم ، بسیار درخواستِ دعای خیر برای خود کن ؛ چرا که انسان نمی داند از زبانِ چه کسی درخواستش مستجاب می شود یا مورد رحمت قرار می گیرد.

1 / 3دعای مستضعفان را غنیمت شمارپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعای ضعیفانِ امّت مرا غنیمت بشمارید ؛ زیرا دعای آنها در حقّ شما مستجاب می شود ، امّا دعایشان در حقّ خودشان مستجاب نمی شود.

.

ص: 14

الإمام الصادق علیه السلام :لا تَستَخِفّوا بِدُعاءِ المَساکینِ لِلمَرضی مِنکُم ؛ فَإِنَّهُ یُستَجابُ لَهُم فیکُم ، ولا یُستَجابُ لَهُم فی أنفُسِهِم . (1)

1 / 4لا تُحَقِّروا دَعوَةَ أحَدٍ !الإمام الکاظم علیه السلام :لا تُحَقِّروا دَعوَةَ أحَدٍ ؛ فَإِنَّهُ یُستَجابُ لِلیَهودِیِّ وَالنَّصرانِیِّ فیکُم ، ولا یُستَجابُ لَهُم فی أنفُسِهِم . (2)

1 / 5تَزَوَّدوا مِن أخیکُم !محاسبة النفس عن طلحة :اِنطَلَقَ رَجُلٌ ذاتَ یَومٍ فَنَزَعَ ثِیابَهُ ، وتَمَرَّغَ فِی الرَّمضاءِ ، ویَقولُ لِنَفسِهِ : ذوقی ، نارُ جَهَنَّمَ أشَدُّ حَرّا ، أجیفَةٌ بِاللَّیلِ وبَطّالَةٌ بِالنَّهارِ ؟ قالَ : فَبَینا هُوَ کَذلِکَ إذ أبصَرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فی ظِلِّ شَجَرَةٍ ، فَقالَ : غَلَبَتنی نَفسی ، فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : ألَم یَکُن لَکَ بُدٌّ مِنَ الَّذی صَنَعتَ ؟ أما لَقَد فُتِحَت لَکَ أبوابُ السَّماءِ ، ولَقَد باهَی اللّهُ بِکَ المَلائِکَةَ ، ثُمَّ قالَ لِأَصحابِهِ ، تَزَوَّدوا مِن أخیکُم ، فَجَعَلَ الرَّجُلُ یَقولُ لَهُ : یا فُلانُ ادعُ لی ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عُمَّهُم ، فَقالَ : اللّهُمَّ اجعَلِ التَّقوی زادَهُم ، وَاجمَع عَلَی الهُدی أمرَهُم ، فَجَعَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَقولُ : اللّهُمَّ سَدِّدهُ ، فَقالَ : اللّهُمَّ وَاجعَلِ الجَنَّةَ مَآبَهُم . (3)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 136 ح 478 و ص 332 ح 1253 ، السرائر : ج 3 ص 142 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 276 ح 72 .
2- .الکافی : ج 4 ص 17 ح 2 عن الحسن بن الجهم ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 8 ح 1984 عن الإمام علیّ علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 93 ص 294 ح 23 .
3- .محاسبة النفس لابن أبی الدنیا : ص 59 ، کنزالعمّال : ج 2 ص 617 ح 4897 وراجع ص 694 ح 5108 .

ص: 15

1 / 4 دعای هیچ کس را کوچک مشمارید

1 / 5 از برادرتان توشه بستانید

امام صادق علیه السلام :دعای مستمندان را در حقّ بیمارانتان دستِ کم نگیرید ؛ زیرا دعای آنها درباره شما مستجاب می شود ، ولی درباره خودشان مستجاب نمی شود.

1 / 4دعای هیچ کس را کوچک مشماریدامام کاظم علیه السلام :دعای هیچ کس را کوچک مشمارید ؛ چرا که [حتّی ]دعای [سائل ]یهودی و نصرانی در حقّ شما پذیرفته می شود ؛ امّا دعایشان در حقّ خودشان پذیرفته نمی شود.

1 / 5از برادرتان توشه بستانیدمحاسبة النفس_ به نقل از طلحه _: روزی مردی بیرون شد و جامه هایش را درآورد و شروع به غلت زدن بر روی ریگ های داغ کرد و به خودش می گفت : بچش که آتش دوزخ ، از اینْ داغ تر است ! شب ها چون نعش می افتی و روزها ولگردی می کنی؟ آن مرد ، در همین حال ، چشمش به پیامبر صلی الله علیه و آله که در سایه درختی بود ، افتاد . گفت : نفسم بر من ، چیره شده است [و برای تنبیه آن ، چنین کردم] . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «آیا گریزی از این کاری که کردی ، نداشتی؟ بدان که درهای آسمان به روی تو باز شد و خداوند ، به وجود تو بر فرشتگان بالید» . سپس به یارانش فرمود : «از برادرتان ، توشه بستانید» . پس ، هر یک از آنها به او گفت : فلانی! برایم دعا کن . پیامبر خدا به او فرمود : «برای همه شان دعا کن» . مرد گفت : بار خدایا ! پرهیزگاری را توشه آنان قرار ده و همه آنها را در مسیر هدایت ، قرار ده . پیامبر صلی الله علیه و آله نیز فرمود : «بار خدایا ! تیرِ دعایش را به هدف بزن» . مرد هم ادامه داد : بار خدایا ! بهشت را سرانجامشان قرار ده.

.

ص: 16

الأمالی للصدوق عن لیث بن أبی سلیم :سَمِعتُ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ یَقولُ : بَینَما رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُستَظِلٌّ بِظِلِّ شَجَرَةٍ فی یَومٍ شَدیدِ الحَرِّ ، إذ جاءَ رَجُلٌ فَنَزَعَ ثِیابَهُ ، ثُمَّ جَعَلَ یَتَمَرَّغُ فِی الرَّمضاءِ ، یَکوی ظَهرَهُ مَرَّةً وبَطنَهُ مَرَّةً وجَبهَتَهُ مَرَّةً ، ویَقولُ : یا نَفسُ ذوقی ، فَما عِندَ اللّهِ عز و جل أعظَمُ مِمّا صَنَعتُ بِکِ ، ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَنظُرُ إلی ما یَصنَعُ . ثُمَّ إنَّ الرَّجُلَ لَبِسَ ثِیابَهُ ، ثُمَّ أقبَلَ ، فَأَومَأَ إلَیهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ ودَعاهُ ، فَقالَ لَهُ : یا عَبدَ اللّهِ ، لَقَد رَأَیتُکَ صَنَعتَ شَیئا ، ما رَأَیتُ أحَدا مِنَ النّاسِ صَنَعَهُ ، فَما حَمَلَکَ عَلی ما صَنَعتَ ؟ فَقالَ الرَّجُلُ : حَمَلَنی عَلی ذلِکَ مَخافَةُ اللّهِ عز و جل ، وقُلتُ لِنَفسی : یا نَفسُ ذوقی ، فَما عِندَ اللّهِ أعظَمُ مِمّا صَنَعتُ بِکِ . فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : لَقَد خِفتَ رَبَّکَ حَقَّ مَخافَتِهِ ، وإنَّ رَبَّکَ لَیُباهی بِکَ أهلَ السَّماءِ ، ثُمَّ قالَ لِأَصحابِهِ : یا مَعشَرَ مَن حَضَرَ ، اُدنوا مِن صاحِبِکُم حَتّی یَدعُوَ لَکُم ، فَدَنَوا مِنهُ فَدَعا لَهُم ، وقالَ : اللّهُمَّ اجمَع أمرَنا عَلَی الهُدی ، وَاجعَلِ التَّقوی زادَنا ، وَالجَنَّةَ مَآبَنا . (1)

.


1- .الأمالی للصدوق : ص 420 ح 559 ، روضة الواعظین : ص 495 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 378 ح 23 .

ص: 17

الأمالی ، صدوق_ به نقل از لیث بن ابی سلیم _: شنیدم مردی از انصار می گوید : در یک روز بسیار گرم ، پیامبر خدا در سایه درختی نشسته بود که مردی آمد و جامه های خویش را از تن برکَنْد و آن گاه ، شروع به غلت زدن بر روی ریگ های داغ کرد . گاه پشتش ، گاه شکمش و گاه پیشانی اش را داغ می کرد و می گفت : بچش ، ای نفس ، که عذاب خدا سخت تر از این کاری است که با تو می کنم ! پیامبر خدا هم به کاری که او می کرد ، می نگریست. سپس ، آن مرد ، جامه هایش را پوشید و آمد . پیامبر صلی الله علیه و آله با اشاره دستش او را فرا خوانْد و به وی فرمود : «ای بنده خدا ! من ، شاهد بودم تو کاری را انجام دادی که تاکنون ندیده بودم کسی چنین کاری بکند . چه چیز تو را بر این کار ، وا داشت؟». مرد گفت : ترس از خداوند عز و جل مرا به این کار ، وا داشت و به نفس خود گفتم : بچش ، ای نفس ، که عذاب خدا بسی سخت تر از این کاری است که با تو می کنم! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «به راستی که تو از [مقام ]پروردگارت ، چنان که سزاوار است ، ترسیدی و پروردگارت به تو بر آسمانیان نازید» . سپس به یارانش فرمود : «ای گروه حاضران! نزد این رفیقتان بروید تا برایتان دعا کند» . یاران پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک او رفتند و آن مرد برای ایشان دعا کرد و گفت : بار خدایا ! همه ما را در مسیر هدایت بدار و پرهیزگاری را ره توشه ما ، و بهشت را پایان کارِ ما قرار ده.

.

ص: 18

البابُ الثّانی : من ینبغی الدّعاء له2 / 1الوالِدانِالکتاب«رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَ لِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ» . (1)

«رَّبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَ لِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَ_تِ وَ لاَ تَزِدِ الظَّ__لِمِینَ إِلاَّ تَبَارَا» . (2)

«وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا» . (3)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :دُعاءُ الوَلَدِ لِلوالِدِ کَالأَخذِ بِالیَدِ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَیَرفَعُ العَبدَ (5) الدَّرَجَةَ فَیَقولُ : رَبِّ أنّی لی هذِهِ ؟ فَیَقولُ : بِدُعاءِ وَلَدِکَ لَکَ . (6)

.


1- .إبراهیم : 41 .
2- .نوح : 28 .
3- .الإسراء : 24 .
4- .الفردوس : ج 2 ص 213 ح 3038 عن ابن عمر .
5- .فی الدعاء للطبرانی : «للعبد» . وفی مجمع الزوائد : «للرَّجل» .
6- .السنن الکبری : ج 7 ص 126 ح 13459 ، الدعاء للطبرانی : ص 375 ح 1249 ، مجمع الزوائد : ج 10 ص 234 ح 17240 نقلاً عن البزّار وکلّها عن أبی هریرة .

ص: 19

باب دوم : آنان که سزاوار دعایند

2 / 1 پدر و مادر

باب دوم : آنان که سزاوار دعایند2 / 1پدر و مادرقرآن«ای پروردگار ما ! در آن روزی که حساب برپا می شود ، مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را ببخشای» .

«ای پروردگار من ! مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنی را که به سرایم درمی آید ، و همه مردان و زنان با ایمان را بیامرز ، و ستمگران را جز بر هلاکتشان میفزای» .

«و از سرِ مهربانی ، بالِ فروتنی برای آن دو (پدر و مادر) فرود آور و بگو : ای پروردگار من ! بر آن دو مِهر آور آن گونه که مرا در خُردی پروراندند» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعای فرزند برای پدر ، مانند گرفتن دست است. (1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند _ تبارک و تعالی _ بنده را درجه ای بالا می بَرَد . بنده می گوید : بار پروردگارا ! این درجه به چه سبب به من داده شد؟ خداوند می فرماید : «به سبب دعای فرزندت در حقّ تو».

.


1- .یعنی نقد است.

ص: 20

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ الرَّجُلَ لَیَموتُ والِداهُ وهُوَ عاقٌّ لَهُما ، فَیَدعو لَهُما مِن بَعدِهِما فَیَکتُبُهُ اللّهُ مِنَ البارّینَ . (1)

الإمام علیّ علیه السلام :أربَعَةٌ لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ : . . . وَالوالِدُ البارُّ لِوَلَدِهِ ، وَالوَلَدُ البارُّ لِوالِدِهِ . (2)

الإمام زین العابدین علیه السلام_ کانَ مِن دُعائِهِ علیه السلام لِأَبَوَیهِ علیهماالسلام _: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ عَبدِکَ ورَسولِکَ ، وأهلِ بَیتِهِ الطّاهِرینَ ، وَاخصُصهُم بِأَفضَلِ صَلَواتِکَ ورَحمَتِکَ وبَرَکاتِکَ وسَلامِکَ. وَاخصُصِ اللّهُمَّ والِدَیَّ بِالکَرامَةِ لَدَیکَ ، وَالصَّلاةِ مِنکَ ، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وألهِمنِی عِلمَ ما یَجِبُ لَهُما عَلَیَّ إلهاما ، وَاجمَع لی عِلمَ ذلِکَ کُلِّهِ تَماما ، ثُمَّ استَعمِلنی بِما تُلهِمُنی مِنهُ ، ووَفِّقنی لِلنُّفوذِ فیما تُبَصِّرُنی مِن عِلمِهِ حَتّی لا یَفوتَنِی استِعمالُ شَیءٍ عَلَّمتَنیهِ ، ولا تَثقُلَ أرکانی عَنِ الحَفوفِ فیما ألهَمتَنیهِ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ کَما شَرَّفتَنا بِهِ ، وصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، کَما أوجَبتَ لَنَا الحَقَّ عَلَی الخَلقِ بِسَبَبِهِ . اللّهُمَّ اجعَلنی أهابُهُما هَیبَةَ السُّلطانِ العَسوفِ ، وأبَرُّهُما بِرَّ الاُمِّ الرَّؤوفِ ، وَاجعَل طاعَتی لِوالِدَیَّ وبِرّی بِهِما أقَرَّ لِعَینی مِن رَقدَةِ الوَسنانِ ، وأثلَجَ لِصَدری مِن شَربَةِ الظَّمآنِ حَتّی اُوثِرَ عَلی هَوایَ هَواهُما ، واُقَدِّمَ عَلی رِضایَ رِضاهُما وأستَکثِرَ بِرَّهُما بی وإن قَلَّ ، وأستَقِلَّ بِرّی بِهِما وإن کَثُرَ. اللّهُمَّ خَفِّض لَهُما صَوتی ، وأطِب لَهُما کَلامی ، وألِن لَهُما عَریکَتی ، وَاعطِف عَلَیهِما قَلبی ، وصَیِّرنی بِهِما رَفیقا ، وعَلَیهِما شَفیقا. اللّهُمَّ اشکُر لَهُما تَربِیَتی ، وأثِبهُما عَلی تَکرِمَتی ، وَاحفَظ لَهُما ما حَفِظاهُ مِنّی فی صِغَری. اللّهُمَّ وما مَسَّهُما مِنّی مِن أذیً ، أو خَلَصَ إلَیهِما عَنّی مِن مَکروهٍ ، أو ضاعَ قِبَلی لَهُما مِن حَقٍّ فَاجعَلهُ حِطَّةً لِذُنوبِهِما ، وعُلُوّا فی دَرَجاتِهِما ، وزِیادَةً فی حَسَناتِهِما ، یا مُبَدِّلَ السَّیِّئاتِ بِأَضعافِها مِنَ الحَسَناتِ. اللّهُمَّ وما تَعَدَّیا عَلَیَّ فیهِ مِن قَولٍ ، أو أسرَفا عَلَیَّ فیهِ مِن فِعلٍ ، أو ضَیَّعاهُ لی مِن حَقٍّ ، أو قَصَّرا بی عَنهُ مِن واجِبٍ فَقَد وَهَبتُهُ لَهُما ، وجُدتُ بِهِ عَلَیهِما ورَغِبتُ إلَیکَ فی وَضعِ تَبِعَتِهِ عَنهُما ، فَإِنّی لا أتَّهِمُهُما عَلی نَفسی ، ولا أستَبطِئُهُما فی بِرّی ، ولا أکرَهُ ما تَوَلَّیاهُ مِن أمری یا رَبِّ ، فَهُما أوجَبُ حَقّا عَلَیَّ ، وَ أَقدَمُ إحسانا إلَیَّ ، وأعظَمُ مِنَّةً لَدَیَّ مِن أن اُقاصَّهُما بِعَدلٍ ، أو اُجازِیَهُما عَلی مِثلٍ ، أینَ إذا یا إلهی طولُ شُغلِهِما بِتَربِیَتی ؟! وأینَ شِدَّةُ تَعَبِهِما فی حِراسَتی ؟! وأینَ إقتارُهُما عَلی أنفُسِهِما لِلتَّوسِعَةِ عَلَیَّ ؟! هَیهاتَ ما یَستَوفِیانِ مِنّی حَقَّهُما ، ولا اُدرِکُ ما یَجِبُ عَلَیَّ لَهُما ، ولا أنا بِقاضٍ وَظیفَةَ خِدمَتِهِما ، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وأعِنّی یا خَیرَ مَنِ استُعینَ بِهِ ، ووَفِّقنی یا أهدی مَن رُغِبَ إلَیهِ ، ولا تَجعَلنی فی أهلِ العُقوقِ لِلآباءِ وَالاُمَّهاتِ یَومَ تُجزی کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت وهُم لا یُظلَمونَ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ وذُرِّیَّتِهِ ، وَاخصُص أبَوَیَّ بِأَفضَلِ ما خَصَصتَ بِهِ آباءَ عِبادِکَ المُونینَ واُمَّهاتِهِم ، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ. اللّهُمَّ لا تُنسِنی ذِکرَهُما فی أدبارِ صَلَواتی ، وفی إنیً مِن آناءِ لَیلی ، وفی کُلِّ ساعَةٍ مِن ساعاتِ نَهاری. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاغفِر لی بِدُعائی لَهُما ، وَاغفِر لَهُما بِبِرِّهِما بی مَغفِرَةً حَتما ، وَارضَ عَنهُما بِشَفاعَتی لَهُما رِضیً عَزما ، وبَلِّغهُما بِالکَرامَةِ مَواطِنَ السَّلامَةِ. اللّهُمَّ وإن سَبَقَت مَغفِرَتُکَ لَهُما فَشَفِّعهُما فِیَّ ، وإن سَبَقَت مَغفِرَتُکَ لی فَشَفِّعنی فیهِما حَتّی نَجتَمِعَ بِرَأفَتِکَ فی دارِ کَرامَتِکَ ومَحَلِّ مَغفِرَتِکَ ورَحمَتِکَ ، إنَّکَ ذُو الفَضلِ العَظیمِ ، وَالمَنِّ القَدیمِ ، وأنتَ أرحَمُ الرّاحِمینَ. (3)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 5 ص 267 نقلاً عن البیهقی عن محمّد بن سیرین .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 304 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 421 ح 40 .
3- .الصحیفة السجّادیة : الدعاء 24 .

ص: 21

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :انسان ، پدر و مادرش می میرند ، در حالی که آن دو را نافرمانی کرده است و بعد از مرگشان برای آنها دعا می کند . پس خداوند ، او را از نیکوکاران [نسبت به پدر و مادر] و فرمان بُرداران می نویسد.

امام علی علیه السلام :چهار کس اند که دعایشان رد نمی شود : ... پدرِ خوش رفتار با فرزندش ، و فرزند خوش رفتار با پدرش.

امام زین العابدین علیه السلام_ از دعای ایشان برای پدر و مادرش _: بار خدایا! بر محمّد ، بنده و فرستاده ات ، و بر خاندان پاک او درود فرست ، و برترین درودها و رحمت و برکات و سلامت را نثار آنان کن ، و پدر و مادرم را _ ای خداوند _ در نزد خود ، گرامی بدار و درود خویش را بر آنان ، ارزانی بدار ، ای مهربان ترینِ مهربانان! بار خدایا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرا به هر آنچه در قبالِ پدر و مادرم بر عهده من است ، یکسره آشنا گردان و آنها را بی کم و کاست ، به من بیاموز . سپس ، مرا در انجام دادن و به کار بستن آنچه به من می آموزی ، موفّق بدار تا چیزی از آنچه را به من آموخته ای ، فروگذار نکنم و اندامم از پرداختن به آنچه به من الهام فرموده ای ، سنگین [و سست] نشود. بار خدایا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، همانند شرافت بخشیدنت به ما توسّط او ، و بر محمّد و خاندان او درود فرست ، همان گونه که به سبب او برای ما حقّی بر خلق ، واجب گردانیدی. بار خدایا ! چنانم گردان که از پدر و مادر خویش ، آن گونه هیبت به دل بدارم که از پادشاه خودکامه دارند ، و به آن دو چنان نیکی کنم که مادرِ مهربان [به فرزندش می کند] ، و فرمان بُرداری ام از پدر و مادر و خوش رفتاری ام با آنان را در نظرم خوش تر از خوابیدنِ شخص خواب آلوده و گواراتر از سرْ کشیدن آبی که تشنه کامی می نوشد ، قرار ده تا خواستِ آنان را بر خواست خویش ، برگزینم و خشنودی آن دو را بر خشنودی خویش ، مقدّم بدارم و نیکی ای را که در حقّ من می کنند ، اگرچه اندک باشد ، بسیار بشمارم و نیکیِ خود در حقّ آنان را ، اگر چه بسیار باشد ، اندک بشمارم. بار خدایا ! صدایم را در برابر آنان ، آهسته ، سخنم را خوش ، خویم را نرم و دلم را به ایشان ، مهربان گردان و مرا نسبت به آنان ، با مدارا و دلسوز ، قرار ده. بار خدایا ! از زحمات آنان در تربیت من ، قدردانی فرما و آن دو را بر گرامی داشتنم ، پاداش ده و همچنان که در خُردی از من نگهداری کرده اند ، تو نیز از آنان ، نگهداری کن. بار خدایا ! هر آزاری که از من به ایشان رسیده ، یا هر رفتار ناگواری ای که از من دیده اند، یا هر حقّی که از آنان پای مال کرده ام ، سبب ریختن گناهان آن دو و علوّ درجاتشان و فزونیِ حَسَناتشان قرار ده ، ای کسی که بدی ها را به چندین برابرِ خوبی تبدیل می کنی! بار خدایا ! هر سخنی که آن دو از سر تعدّی به من گفته اند ، یا هر رفتار زیاده روانه ای که با من کرده اند، یا هر تضییع حقّی که از من کرده اند، یا هر کوتاهی ای که در انجام دادن وظیفه شان نسبت به من نموده اند، همه را بر آن دو بخشیدم و از ایشان ، گذشت کردم و از تو درخواست می کنم که تو نیز از سرِ تقصیراتشان درگذری ؛ چرا که من ، درباره خود نسبت به آن دو بدگمان نیستم [و قطعا بدِ مرا نمی خواسته اند] ، و متّهمشان نمی کنم که در نیکی به من ، کُندی کرده باشند و از آنچه در حقّ من کرده اند ، دلگیر نیستم ، ای خداوندگارِ من ؛ زیرا حقّ آن دو بر من ، واجب تر، سابقه احسانشان به من بیشتر ، و لطفشان به من ، بزرگ تر از آن است که بخواهم آنان را به عدل ، قصاص کنم یا با ایشان ، مقابله به مثل نمایم ، که اگر چنین کنم _ ای معبود من _ پس بسیاریِ کار ایشان برای پرورش من ، چه می شود؟! و رنج و زحمت فراوانشان در راه مراقبت از من ، کجا می رود؟! و آن همه سختی و تنگی که به جان خریدند تا من در گشایش و آسایش باشم ، چه می شود؟! هیهات! ایشان نمی توانند حقّ خود را به تمام و کمال ، از من بستانند و من نیز نمی توانم حقوق آنان را که بر عهده من است ، دریابم و وظیفه خدمت گزاری به آن دو را بگزارم . پس ، بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و مرا [در ادای حقوق و انجام دادن وظیفه ام نسبت به والدینم ]کمک فرما ، ای بهترین کسی که از او کمک می جویند ، و توفیقم دِه ، ای سزاوارترین کسی که از وی درخواست می شود ، و در آن روز که هر کس ، جزای اعمال خود را می یابد و به ایشان کمترین ستمی نمی شود ، مرا در جرگه بدرفتارانِ با پدر و مادران قرار مده. بار خدایا ! بر محمّد و خاندان او و فرزندانش ، درود فرست و برترین چیزی را به پدران و مادرانِ بندگان باایمانت عطا کرده ای ، به پدر و مادرم عطا فرما ، ای مهربان ترینِ مهربانان ! بار خدایا ! یاد آن دو را در تعقیبات نمازهایم و در هر پاسی از پاس های شبم و در هر ساعتی از ساعات روزم ، از خاطرم مَبَر. بار خدایا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرا به سبب دعایم برای آن دو ، بیامرز و آن دو را به سبب محبّت و خوش رفتاری شان با من ، حتما بیامرز و به واسطه شفاعتم برای آن دو ، از ایشان قطعا خشنود شو ، و آن دو را با عزّت و احترام ، به جایگاه های سلامت [بهشت ]برسان. بار خدایا ! اگر آن دو را پیش تر آمرزیده ای ، ایشان را شفیع من قرار ده و اگر مرا پیش تر آمرزیده ای ، مرا شفیعِ آن دو قرار ده تا به لطف تو ، همگی در سرای کرامت تو و خانه آمرزش و رحمتت ، گِرد هم بیاییم ، که به راستی تو صاحب فضل بزرگ و نواخت دیرینی و تو مهربان ترینِ مهربانانی.

.

ص: 22

. .

ص: 23

. .

ص: 24

الأمالی للصدوق عن أبی بصیر :قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ علیه السلام : ما کانَ دُعاءُ یوسُفَ علیه السلام فِی الجُبِّ فَإِنّا قَدِ اختَلَفنا فیهِ ؟ فَقالَ : إنَّ یوسُفَ علیه السلام لَمّا صارَ فِی الجُبِّ وآیَسَ مِنَ الحَیاةِ قالَ : اللّهُمَّ إن کانَتِ الخَطایا وَالذُّنوبُ قَد أخلَقَت وَجهی عِندَکَ فَلَن تَرفَعَ لی إلَیکَ صَوتا ، ولَن تَستَجیبَ لی دَعوَةً فَإِنّی أسأَ لُکَ بِحَقِّ الشَّیخِ یَعقوبَ فَارحَم ضَعفَهُ وَاجمَع بَینی وبَینَهُ فَقَد عَلِمتَ رِقَّتَهُ عَلَیَّ وشَوقی إلَیهِ . (1)

مهج الدعوات_ فیما ذَکَرَهُ مِن دُعاءِ یوسُفَ علیه السلام فی بَعضِ أوقاتِ بَلواهُ _: یا راحِمَ المَساکینِ ویا رازِقَ المُتَکَلِّمینَ ویا رَبَّ العالَمینَ ... یا غافِرَ الذُّنوبِ یا عَلاّمَ الغُیوبِ یا ساتِرَ العُیوبِ أسأَ لُکَ أن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وأن تَغفِرَ لی ولِوالِدَیَّ وتَجاوَز عَنّا فیما تَعلَمُ فَإِنَّکَ الأَعَزُّ الأَکرَمُ (2) . (3)

راجع : نهج الذکر : ج 2 ص 409 (الاستغفار للآخرین / من ینبغی الاستغفار له / الوالدان) .

.


1- .الأمالی للصدوق : ص 488 ح 662 ، روضة الواعظین : ص 359 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 255 ح 19
2- .قال المؤلّف قدس سره فی ذیل الحدیث : «إنّ قوله : أسألک أن تصلی علی محمد وآل محمد إلی آخره لعله من زیادة الرواة» .
3- .مهج الدعوات : ص 368 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 171 ح 22

ص: 25

الأمالی ، صدوق_ به نقل از ابو بصیر _: به امام صادق علیه السلام گفتم : دعای یوسف علیه السلام در چاه ، چه بود ؛ چون ما درباره آن ، اختلاف پیدا کرده ایم؟ فرمود : «یوسف علیه السلام زمانی که در چاه قرار گرفت و از زندگی نومید شد ، گفت : بار خدایا ! اگر خطاها و گناهان ، مرا در نزد تو روسیاه کرده است و از این رو ، صدایی از من به درگاه تو فراز نمی آید و دعایی از من ، مستجاب نمی شود ، به حقّ یعقوبِ پیر ، از تو درخواست می کنم که به ناتوانی او رحم آوری و مرا به او برگردانی ؛ زیرا تو خود می دانی که او چه علاقه ای به من دارد و من ، چه اشتیاقی به او دارم ».

مهج الدعوات- در بیان دعای یوسف علیه السلام در وقتی از اوقات گرفتاری اش _: ای رحم کننده بر بیچارگان ، ای روزی دهنده سخن گویان و ای خداوندگارِ جهانیان! ... ای آمرزنده گناهان ، ای دانای نهان ها ، ای پوشاننده عیب ها! از تو درخواست می کنم که بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستی و مرا و پدر و مادرم را بیامرزی و از آنچه از ما می دانی ، درگذری ، که تو عزیزترین و کریم ترینی. (1)

.


1- .سید ابن طاووس ، در ذیل حدیث می گوید : جمله : «از تو درخواست می کنم که بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستی» تا پایان ، احتمالاً افزوده راویان باشد.

ص: 26

2 / 2الأَهلُ وَالأَولادُ وَالأَخُالکتاب«رَبَّنَا ظَ_لَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَ_سِرِینَ » . (1)

«وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَ هِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَ_عِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّ_ا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ * رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَ_تِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَ_بَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » . (2)

«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَ_ذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ * رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَ تِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ * رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَ مَا نُعْلِنُ وَ مَا یَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِن شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْمَ_عِیلَ وَ إِسْحَ_قَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ » . (3)

«رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّ__لِحِینَ * فَبَشَّرْنَ_هُ بِغُلَ_مٍ حَلِیمٍ » . (4)

«قَالُواْ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَ__لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ * قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِّنَ الْقَالِینَ * رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ * فَنَجَّیْنَ_هُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ » . (5)

.


1- .الأعراف : 23 .
2- .البقرة : 127 _ 129 .
3- .ابراهیم : 35 _ 40 .
4- .الصافّات : 100 و 101 .
5- .الشعراء : 167 _ 170 .

ص: 27

2 / 2 خانواده ، فرزندان و برادر

2 / 2خانواده ، فرزندان و برادرقرآن«ای پروردگار ما ! ما به خویشتن ، ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نیاوری ، بی گمان ، از زیانکاران خواهیم بود» .

«و آن گاه که ابراهیم و اسماعیل ، پایه های خانه را بالا می بردند، [می گفتند:] ای پروردگار ما ! از ما بپذیر که به راستی ، تو شنوایِ دانایی ، و ای پروردگار ما ! ما دو را سر در فرمان خودت قرار ده و از نسل ما نیز امّتی را فرمان بُردار خود گردان ، و آداب دینی ما را به ما بنمایان و توبه ما را بپذیر ، که همانا تویی توبه پذیرِ مهربان . ای پروردگار ما ! در میان ایشان ، فرستاده ای از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخوانَد و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد و پاکیزه شان گردانَد ، که به راستی ، تو عزّتمندِ حکیمی» .

«و آن گاه که ابراهیم گفت : ای پروردگار من ! این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از این که بت ها را پرستش کنیم ، دور بدار . ای پروردگار من ! این بتان ، بسیاری از مردم را گم راه کردند . پس ، هر که از من پیروی کند ، بی گمان ، او از من است و هر که مرا نافرمانی کند ، هر آینه ، تو آمرزگاری مهربانی . ای پروردگار ما ! من [برخی] از فرزندانم را در درّه ای بی کِشت ، نزد خانه باحرمت تو ، سکونت دادم _ ای پروردگار ما _ تا نماز بگزارند . پس ، دل های برخی از مردم را به سوی آنان ، گرایش ده و آنان را از میوه ها روزی ده ، باشد که سپاس گزاری کنند . ای پروردگار ما ! بی گمان ، تو آنچه را ما پنهان می داریم و آنچه را که آشکار می سازیم ، می دانی و هیچ چیز ، نه در زمین و نه در آسمان ، بر خدا پوشیده نیست . سپاس ، خدا را که با وجود سالخوردگی ، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید . به راستی که پروردگار من ، شنونده دعاست . ای پروردگار من ! مرا نمازگزار قرار ده و از فرزندان من نیز _ ای پروردگار ما _ دعای ما را بپذیر» .

«پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح] ببخش . ما او را [= ابراهیم] به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم» .

«گفتند : ای لوط! اگر دست برنداری ، قطعا از بیرون شدگان خواهی بود . گفت : هر آینه ، من ، دشمنِ کردار شما هستم . ای پروردگار من ! مرا و خانواده مرا از آنچه انجام می دهند ، رهایی بخش و ما او و خانواده اش همگی را رهانیدیم» .

.

ص: 28

«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَِخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِینَ » . (1)

«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُواْ قَوْلِی * وَ اجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَ_رُونَ أَخِی * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی * کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا * وَ نَذْکُرَکَ کَثِیرًا * إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرًا » . (2)

«هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ * فَنَادَتْهُ الْمَلَئِکَةُ وَهُوَ قَائمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقَام بِکَلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّ__لِحِینَ » . (3)

«فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا * یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ ءَالِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا » . (4)

«فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ * قَالُواْ یَ_أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَ_طِ_ینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ » . (5)

«إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَ نَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنثَی وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنثَی وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَ_نِ الرَّجِیمِ » . (6)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ ، مِثلُ دُعاءِ النَّبِیِّ لاُِمَّتِهِ . (7)

.


1- .الأعراف : 151 .
2- .طه : 25 _ 35 .
3- .آل عمران : 38 و39 .
4- .مریم : 5 و 6 .
5- .یوسف : 96 _ 98 .
6- .آل عمران : 35 _ 36 .
7- .تاریخ أصبهان : ج 1 ص 226 ح 344 ، الفردوس : ج 2 ص 212 ح 3037 کلاهما عن أنس ، کنزالعمّال : ج 2 ص 98 ح 3314؛ مشکاة الأنوار : ص 282 ح 853 .

ص: 29

«گفت : ای پروردگار من ! مرا و برادرم را بیامرز و ما را در رحمتت درآور ، که تو مهربان ترینِ مهربانانی» .

«گفت : ای پروردگار من ! سینه ام را برایم بگشا و کارَم را برایم آسان گردان و گِرِه از زبانم باز کن ، تا گفتارم را بفهمند . و برای من ، دستْ یاری از کسانم قرار ده ؛ هارون ، برادرم را . پشتم را به او محکم گردان و او را شریک کارَم قرار ده ، تا تو را فراوان تسبیح گوییم . و بسیار یادت کنم ، که به راستی ، تو به حال ما بینایی» .

«آن جا [بود که] زکریّا پروردگارش را خواند و گفت : ای پروردگار من ! از جانب خود ، فرزندی پاک به من ببخش ، که تو شنونده دعایی . پس ، فرشتگان به او که در محراب به نماز ایستاده بود ، ندا دادند که : خداوند ، تو را به یحیی ، که تصدیق کننده کلمه خدا [عیسی ]و مهتر و خویشتندار و پیامبری از شایستگان است ، مژده می دهد» .

«پس مرا از جانب خودت ولی ای ببخش ، که از من و از خاندان یعقوب ، ارث ببَرَد و او را _ ای پروردگار من _ پسندیده گردان» .

«پس چون مژده دهنده آمد ، آن [پیراهن] را بر چهره او (یعقوب) انداخت و او بینا شد . گفت : آیا به شما نگفتم که بی شک ، من از [عنایت ]خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید ؟ گفتند : ای پدر ما ! برای گناهان ما آمرزش بخواه ، که به راستی ما خطاکار بودیم . گفت : به زدوی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم ، که به راستی ، او آمرزگاری مهربان است».

«آن گاه که زن عمران گفت : ای پروردگار من ! من ، آنچه را در شکم خود دارم ، نذر تو کردم تا آزاد شده [از مشاغل دنیا و پرستشگر تو ]باشد ، پس ، از من بپذیر ، که تو شنوایِ دانایی . پس ، چون وضعِ حمل کرد ، گفت : پروردگارا ! من ، دختر زاییده ام _ و خدا خود ، به آنچه او زایید ، داناتر بود _ و پسر ، چون دختر نیست و من ، او را مریم نامیدم و او و فرزندانش را از شیطانِ رانده شده ، در پناه تو درمی آورم» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعای پدر برای فرزندش ، به سانِ دعای پیامبر برای امّتش است.

.

ص: 30

عنه صلی الله علیه و آله :دُعاءُ الوالِدِ لِلوَلَدِ کَالماءِ لِلزَّرعِ بِصَلاحِهِ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :رَحِمَ اللّهُ مَن أعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ ، وهُوَ أن یَعفُوَ عَن سَیِّئَتِهِ ، ویَدعُوَ لَهُ فیما بَینَهُ وبَینَ اللّهِ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام :رَقَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَسَنا وحُسَینا فَقالَ : اُعیذُکُما بِکَلِماتِ اللّهِ التّامّاتِ وأسمائِهِ الحُسنی کُلِّها عامَّةً مِن شَرِّ السّامَّةِ وَالهامَّةِ ومِن شَرِّ کُلِّ عَینٍ لامَّةٍ ومِن شَرِّ حاسِدٍ إذا حَسَدَ . ثُمَّ التَفَتَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إلَینا فَقالَ : هکَذا کانَ یُعَوِّذُ إبراهیمُ إسماعیلَ وإسحاقَ . (3)

الإمام زین العابدین علیه السلام_ وکانَ مِن دُعائِهِ علیه السلام لِوُلدِهِ علیهم السلام _: اللّهُمَّ ومُنَّ عَلَیَّ بِبَقاءِ وُلدی وبِإِصلاحِهِم لی وبِإِمتاعی بِهِم . إلهِی امدُد لی فی أعمارِهِم ، وزِد لی فی آجالِهِم ، ورَبِّ لی صَغیرَهُم ، وقَوِّ لی ضَعیفَهُم ، وأصِحَّ لی أبدانَهُم وأدیانَهُم وأخلاقَهُم ، وعافِهِم فی أنفُسِهِم وفی جَوارِحِهِم وفی کُلِّ ما عُنیتُ بِهِ مِن أمرِهِم ، وأدرِر لی وعَلی یَدَیَّ أرزاقَهُم . وَاجعَلهُم أبرارا أتقِیاءَ بُصَراءَ سامِعینَ مُطیعینَ لَکَ ، ولِأَولِیائِکَ مُحِبّینَ مُناصِحینَ ، ولِجَمیعِ أعدائِکَ مُعانِدینَ ومُبغِضینَ ، آمینَ . اللّهُمَّ اشدُد بِهِم عَضُدی ، وأقِم بِهِم أوَدی ، وکَثِّر بِهِم عَدَدی ، وزَیِّن بِهِم مَحضَری ، وأحیِ بِهِم ذِکری ، وَاکفِنی بِهِم فی غَیبَتی ، وأعِنّی بِهِم عَلی حاجَتی ، وَاجعَلهُم لی مُحِبّینَ ، وعَلَیَّ حَدِبینَ مُقبِلینَ مُستَقیمینَ لی ، مُطیعینَ ، غَیرَ عاصینَ ولا عاقّینَ ولا مُخالِفینَ ولا خاطِئینَ . وأعِنّی عَلی تَربِیَتِهِم وتَأدیبِهِم ، وبِرِّهِم ، وهَب لی مِن لَدُنکَ مَعَهُم أولادا ذُکورا ، وَاجعَل ذلِکَ خَیرا لی ، وَاجعَلهُم لی عَونا عَلی ما سَأَلتُکَ . وأعِذنی وذُرِّیَّتی مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ . فَإِنَّکَ خَلَقتَنا وأمَرتَنا ونَهَیتَنا ورَغَّبتَنا فی ثَوابِ ما أمَرتَنا ورَهَّبتَنا عِقابَهُ ، وجَعَلتَ لَنا عَدُوّا یَکیدُنا ، سَلَّطتَهُ مِنّا عَلی ما لَم تُسَلِّطنا عَلَیهِ مِنهُ ، أسکَنتَهُ صُدورَنا ، وأجرَیتَهُ مَجارِیَ دِمائِنا . لا یَغفُلُ إن غَفَلنا ، ولا یَنسی إن نَسینا ، یُؤمِنُنا عِقابَکَ ، ویُخَوِّفُنا بِغَیرِکَ . إن هَمَمنا بِفاحِشَةٍ شَجَّعَنا عَلَیها ، وإن هَمَمنا بِعَمَلٍ صالِحٍ ثَبَّطَنا عَنهُ ، یَتَعَرَّضُ لَنا بِالشَّهَواتِ ، ویَنصِبُ لَنا بِالشُّبَهاتِ ، إن وَعَدَنا کَذَبَنا ، وإن مَنّانا أخلَفَنا ، وإلاّ تَصرِف عَنّا کَیدَهُ یُضِلَّنا ، وإلاّ تَقِنا خَبالَهُ یَستَزِلَّنا . اللّهُمَّ فَاقهَر سُلطانَهُ عَنّا بِسُلطانِکَ حَتّی تَحبِسَهُ عَنّا بِکَثرَةِ الدُّعاءِ لَکَ فَنُصبِحَ مِن کَیدِهِ فِی المَعصومینَ بِکَ . اللّهُمَّ أعطِنی کُلَّ سُؤلی ، وَاقضِ لی حَوائِجی ، ولا تَمنَعنِی الإِجابَةَ وقَد ضَمِنتَها لی ، ولا تَحجُب دُعائی عَنکَ وقَد أمَرتَنی بِهِ ، وَامنُن عَلَیَّ بِکُلِّ ما یُصلِحُنی فی دُنیایَ وآخِرَتی ما ذَکَرتُ مِنهُ وما نَسیتُ ، أو أظهَرتُ أو أخفَیتُ أو أعلَنتُ أو أسرَرتُ . وَاجعَلنی فی جَمیعِ ذلِکَ مِنَ المُصلِحینَ بِسُؤالی إیّاکَ ، المُنجِحینَ بِالطَّلَبِ إلَیکَ غَیرِ المَمنوعینَ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیکَ . المُعَوَّدینَ بِالتَّعَوُّذِ بِکَ ، الرّابِحینَ فی التِّجارَةِ عَلَیکَ ، المُجارینَ بِعِزِّکَ ، المُوَسَّعِ عَلَیهِمُ الرِّزقُ الحَلالُ مِن فَضلِکَ ، الواسِعِ بِجودِکَ وکَرَمِکَ ، المُعَزّینَ مِنَ الذُّلِّ بِکَ ، وَالمُجارینَ مِنَ الظُّلمِ بِعَدلِکَ ، وَالمُعافَینَ مِنَ البَلاءِ بِرَحمَتِکَ ، والمُغنَینَ مِنَ الفَقرِ بِغِناکَ ، والمَعصومینَ مِنَ الذُّنوبِ وَالزَّلَلِ وَالخَطاءِ بِتَقواکَ ، وَالمُوَفَّقینَ لِلخَیرِ وَالرُّشدِ وَالصَّوابِ بِطاعَتِکَ ، وَالمُحالِ بَینَهُم وبَینَ الذُّنوبِ بِقُدرَتِکَ ، التّارِکینَ لِکُلِّ مَعصِیَتِکَ ، السّاکِنینَ فی جِوارِکَ . اللّهُمَّ أعطِنا جَمیعَ ذلِکَ بِتَوفیقِکَ ورَحمَتِکَ ، وأعِذنا مِن عَذابِ السَّعیرِ ، وأعطِ جَمیعَ المُسلِمینَ وَالمُسلِماتِ وَالمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ مِثلَ الَّذی سَأَلتُکَ لِنَفسی ولِوُلدی فی عاجِلِ الدُّنیا وآجِلِ الآخِرَةِ ، إنَّکَ قَریبٌ مُجیبٌ سَمیعٌ عَلیمٌ عَفُوٌّ غَفورٌ رَؤوفٌ رَحیمٌ . وآتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً ، وفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّارِ . (4)

.


1- .الفردوس : ج 2 ص 213 ح 3038 عن ابن عمر .
2- .بحار الأنوار : ج 104 ص 98 ح 70 .
3- .الکافی : ج 2 ص 569 ح 3 ، عدّة الداعی : ص 281 عن القدّاح عن الإمام الصادق علیه السلام .
4- .الصحیفة السجادیة : الدعاء 25 .

ص: 31

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعای پدر برای فرزندش ، همانند آب برای رشد و پرورشِ زراعت است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند ، رحمت کند آن کسی را که فرزندش را بر نیکی کردن به خویش کمک می کند ، بدین گونه که از خطای او درمی گذرد و به درگاه خدا برایش دعا می کند.

امام علی علیه السلام :پیامبر صلی الله علیه و آله به حسن و حسین علیهماالسلام تعویذ (دعای حفظ) خواند و فرمود : «شما را باکلمات تامّ خداوند و با همه نام های نیکوی او ، از آسیبِ هر گزنده و خزنده ، و از گزند هر چشم بد و از شرّ هر حسودی ، آن گاه که حسد ورزد ، تعویذ می کنم (به حفظ خدا واگذار می کنم)» . پیامبر صلی الله علیه و آله ، سپس رو به ما کرد و فرمود : «ابراهیم علیه السلام نیز اسماعیل و اسحاق علیهماالسلامرا این گونه تعویذ می کرد».

امام زین العابدین علیه السلام_ از دعای ایشان برای فرزندانش علیه السلام _: بار خدایا ! بر من منّت بگذار فرزندانم را زنده بدار و آنان را برایم ، صالح گردان و مرا از ایشان ، بهره مند فرما. معبود من! عمرشان را برایم دراز گردان و بر مدّت زندگانی شان بیفزای و خُردشان را برایم بپروران و ناتوانشان را نیرومند ساز ، و تن و دین و اخلاقشان را سالم بدار و به جان و اندام ها و هر امری از امور آنان که دل نگرانش هستم ، عافیت عطا فرما ، و روزی های آنان را برای من و به دست من ، فراوان ساز. ایشان را نیکوکار و پرهیزگار و بینا و شنوا و فرمان بردار خودت ، و دوستدار و خیرخواه دوستانت ، و دشمن و متنفّر از همه دشمنانت ، قرار ده . آمین! بار خدایا ! آنان را پشتیبان من ، و کمکِ من در زندگی ام قرار ده ، و به واسطه آنان ، بر عدّه من بیفزای ، و در بودنم ، آنان را مایه آراستگی ام قرار ده ، و یاد و نام مرا به واسطه آنان ، زنده بدار و در نبودم ، امورم را به وسیله آنان ، کفایت فرما و آنان را یاور من در کارهایم قرار ده و ایشان را نسبت به من ، دوستدار و مهربان و متوجّه و درستکار و فرمان بُردار ، قرار ده ، نه نافرمان و بدرفتار و مخالفت کننده و خطاکار. و مرا در تربیت و تعلیم آنان و نیکی نمودن به ایشان ، یاری فرما ، و مرا از جانب خود ، افزون بر ایشان ، پسرانی دیگر نیز ببخش ، و آن را برایم خیر قرار ده ، و به آنان در آنچه از تو خواستم ، برایم کمک قرار ده ، و مرا و فرزندانم را از شیطانِ رانده شده [از درگاهت] پناه ده ؛ زیرا تو ما را آفریدی و امر و نهی مان کردی ، و به پاداشِ آنچه ما را بدان امر فرمودی ، ترغیب نمودی و از کیفرِ آنچه ما را از آن نهی کردی ، ترسانیدی و برای ما دشمنی قرار دادی که مدام ، در صدد فریب ماست ، و او را بر ما چنان تسلّطی دادی که ما را بر او چنان تسلّطی نبخشیدی : او را در سینه های ما جای دادی ، و در رگ های خون ما جاری اش ساختی ، به طوری که اگر ما [از او ]غافل شویم ، او [از ما ]دَمی غافل نمی شود و اگر ما [او را ]از یاد ببریم ، او [ما را] از یاد نمی بَرَد . ما را از کیفر تو آسوده خاطر می دارد ؛ امّا از غیر تو می ترساند . اگر آهنگِ زشتکاری کنیم ، ما را بر آن تشویق می کند و اگر آهنگِ کاری نیک نماییم ، ما را در آن سست می گردانَد . با شهوات ، قصد ما می کند و با شبهات ، به سراغ ما می آید . اگر به ما وعده بدهد ، دروغ می گوید و اگر امید بدهد ، خلاف آن عمل می کند . اگر نیرنگ او را از ما نگردانی ، گم راهمان می سازد و اگر ما را از تباهکاری او نگه نداری ، ما را می لغزاند . بار خدایا ! پس با چیرگی خودت ، او را از چیرگی بر ما ناتوان ساز ، تا با خواندنِ بسیارِ تو ، او را از ما باز داری و به یاری تو از نیرنگ او مصون بمانیم. بار خدایا ! همه خواهش هایم را به من عطا فرما و حاجت هایم را برآورده ساز و مرا از اجابت [دعا ]که آن را برایم ضمانت کرده ای ، محروم مگردان و دعایم را که تو خود ، مرا بدان فرمان داده ای ، از درگاهت باز مدار و هر آنچه را که در دنیا و آخرتم باعث اصلاح حال من است ، به من ارزانی دار ؛ چه آنهایی را که یاد کردم و چه آنهایی را که فراموش کردم ؛ چه آنهایی را که به زبان آوردم و چه آنهایی را که در دل داشتم ؛ چه آنهایی را که آشکار نمودم و چه آنهایی را که پنهان داشتم. و در همه اینها ، مرا ، به سبب درخواستم از تو ، از درستکاران قرار ده ، از دست یابندگان به تقاضایشان از تو ، از محروم ناشدگان از توکّل بر تو ، از خو گرفتگان به پناه جُستن از تو ، از سود بَرَندگان در سودای با تو ، از پناهندگان به عزّت تو ، از آنان که از فضل خود ، روزیِ حلال را برایشان فراخ گردانیده ای ، و به جود و کَرَمت به ایشان ، گشایش داده ای ؛ از آنان که به واسطه تو از ذلّت به عزّت رسیده اند، و از ستم ، به عدل تو پناه آورده اند، و به رحمت تو از بلا رَهیده اند و به توانگریِ تو ، از فقر به بی نیازی رسیده اند، و به برکتِ پروای از تو ، از گناهان و لغزش و خطا ، مصون مانده اند و بر اثرِ طاعت تو ، به خوبی و هدایت و درستی ، توفیق یافته اند و به واسطه قدرت تو ، میان آنان و گناهان ، مانع پدید آمده است ؛ آنان که هر معصیتی را وا نهاده اند و در جوار تو آرمیده اند. بار خدایا ! همه این موهبت ها را به توفیق و رحمتت ، به ما عطا فرما و ما را از عذاب دوزخ ، پناه ده و همانند آنچه را برای خودم و فرزندانم در دنیا و آخرت از تو خواستم ، به مردان و زنان مسلمان ، و مردان و زنان مؤمن نیز عطا فرما ، که به راستی تو نزدیک و اجابت کننده و شنوا و دانا و باگذشت و آمرزنده و رئوف و مهربانی . ما را در دنیا ، نیکی ده و در آخرت نیز ، نیکی ده و از عذاب آتش ، نگاهمان بدار.

.

ص: 32

. .

ص: 33

. .

ص: 34

الإمام الصادق علیه السلام :کانَ أبی علیه السلام یَقولُ فی دُعائِهِ : رَبِّ أصلِح لی نَفسی ، فَإِنَّها أهَمُّ الأَنفُسِ إلَیَّ ، رَبِّ أصلِح لی ذُرِّیَّتی ؛ فَإِنَّهُم یَدی وعَضُدی ، رَبِّ وأصلِح لی أهلَ بَیتی ؛ فَإِنَّهُم لَحمی ودَمی ، رَبِّ أصلِح لی جَماعَةَ إخوَتی وأخَواتی ومُحِبِّیَّ ؛ فَإِنَّ صَلاحَهُم صَلاحی . (1)

الإمام الباقر علیه السلام :إنَّ آدَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ لَمّا بَنَی الکَعبَةَ وطافَ بِها قالَ : اللّهُمَّ إنَّ لِکُلِّ عامِلٍ أجرا ، اللّهُمَّ وإنّی قَد عَمِلتُ . فَقیلَ لَهُ : سَل یا آدَمُ ، فَقالَ : اللّهُمَّ اغفِر لی ذَنبی . فَقیلَ لَهُ : قَد غُفِرَ لَکَ یا آدَمُ ، فَقالَ : ولِذُرِّیَّتی مِن بَعدی ، فَقیلَ لَهُ : یا آدَمُ مَن باءَ (2) مِنهُم بِذَنبِهِ هاهُنا کَما بُؤتَ ، غَفَرتُ لَهُ . (3)

.


1- .قرب الإسناد : ص 8 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 351 ح 2 .
2- .بؤت بذنبی : أقررت واعترفت (مجمع البحرین : ج 1 ص 201 «بوأ») .
3- .قصص الأنبیاء : ص 47 ح 13 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 11 ص 179 ح 28 وراجع علل الشرایع : ص 407 ح 2 .

ص: 35

امام صادق علیه السلام :پدرم[امام باقر علیه السلام ] در دعایش می گفت : «ای پروردگار من! جانم را اصلاح فرما ؛ زیرا جانم مهم ترین کس برای خودم است . ای پروردگار من! فرزندانم را برایم اصلاح فرما زیرا آنان ، دست و بازوی من اند . ای پروردگار من ! خانواده ام را برایم اصلاح فرما ؛ زیرا آنان ، گوشت و خون من اند . ای پروردگار من! جماعتِ برادران و خواهران و دوستداران مرا برایم اصلاح فرما ؛ زیرا صلاحِ ایشان ، صلاحِ من است».

امام باقر علیه السلام :آدم _ که درودهای خدا بر او باد _ چون کعبه را ساخت و بر آن طواف کرد ، گفت : بار خدایا ! هر کارگری مزدی دارد ، بار خدایا ! من هم کار کردم . به او ندا آمد که : « بخواه ، ای آدم !». گفت : بار خدایا ! گناه مرا بیامرز . به او گفته شد : «آمرزیده شدی ، ای آدم !». گفت : فرزندان مرا که پس از من می آیند نیز بیامرز . گفته شد : «ای آدم ! هر یک از ایشان که در این مکان ، همانند تو به گناهش اعتراف کند ، او را نیز آمرزیدم» .

.

ص: 36

الإمام الصادق علیه السلام :لَمّا طافَ آدَمُ بِالبَیتِ وَانتَهی إلَی المُلتَزَمِ ، قالَ لَهُ جَبرَئیلُ علیه السلام : یا آدَمُ أقِرَّ لِرَبِّکَ بِذُنوبِکَ فی هذَا المَکانِ ، فَوَقَفَ آدَمُ علیه السلام فَقالَ : یا رَبِّ إنَّ لِکُلِّ عامِلٍ أجرا وقَد عَمِلتُ ، فَما أجری ؟ فَأَوحَی اللّهُ عز و جل إلَیهِ : یا آدَمُ ، قَد غَفَرتُ ذَنبَکَ ، قالَ : یا رَبِّ ولِوُلدی أو لِذُرِّیَّتی . فَأَوحَی اللّهُ عز و جل إلَیهِ : یا آدَمُ مَن جاءَ مِن ذُرِّیَّتِکَ إلی هذَا المَکانِ ، وأقَرَّ بِذُنوبِهِ وتابَ کَما تُبتَ ثُمَّ استَغفَرَ غَفَرتُ لَهُ . (1)

راجع : ج 1 ص 612 (من تستجاب دعوته / الوالد) .

2 / 3الأَخُ المُؤمِنُ بِظَهرِ الغَیبِأ _ الجارُ ثُمَّ الدّارُالإمام الحسن علیه السلام :رَأَیتُ اُمّی فاطِمَةَ علیهاالسلام قائِمَةً فی مِحرابِها لَیلَةَ الجُمُعَةِ ، فَلَم تَزَل راکِعَةً ساجِدَةً حَتَّی انفَجَرَ عَمودُ الصُّبحِ ، وسَمِعتُها تَدعو لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ وتُسَمّیهِم ، وتُکثِرُ الدُّعاءَ لَهُم ، ولا تَدعو لِنَفسِها بِشَیءٍ . فَقُلتُ : یا اُمّاه ، لِمَ لا تَدعینَ لِنَفسِکِ کَما تَدعینَ لِغَیرِکِ ؟ فَقالَت : یا بُنَیَّ ؟ الجارُ ثُمَّ الدّارُ . (2)

راجع : ج 1 ص 202 ح 302 .

.


1- .الکافی : ج 4 ص 194 ح 3 عن معاویة بن عمار وجمیل بن صالح ، قصص الأنبیاء : ص 47 ح 14 عن جمیل بن صالح نحوه ، بحار الأنوار : ج 99 ص 203 ح 13 وراجع تفسیر العیاشی : ج 1 ص 31 ح 7 والاُصول الستّة عشر : ص 155 .
2- .دلائل الإمامة : ص 152 ح 65 ، علل الشرایع : ص 182 ح 1 ، کشف الغمّة : ج 2 ص 94 کلّها عن فاطمة الصغری عن الإمام الحسین علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 89 ص 313 ح 19 نقلاً عن مصباح الأنوار .

ص: 37

2 / 3 پشتِ سر برادر مؤمن

الف _ اوّل همسایه ، بعد خانه

امام صادق علیه السلام :هنگامی که آدم علیه السلام کعبه را طواف کرد و به ملتزم (1) رسید ، جبرئیل علیه السلام به او گفت : «ای آدم ! در این مکان به گناهان خود برای پروردگارت اعتراف کن» . پس ، آدم علیه السلام ایستاد و گفت : پروردگارا ! هر کارگری مزدی دارد و من نیز کار کردم . مزد من چیست؟ خداوند عز و جل به او وحی فرمود که : «ای آدم ! گناهت را بخشیدم» . آدم گفت : ای پروردگار من ! و فرزندانم با ذریّه ام؟ خداوند عز و جل به او وحی فرمود که : «ای آدم ! هر یک از ذریّه تو که بدین مکان بیاید . و به گناهان خویش اعتراف کند و چنان که تو توبه کردی ، توبه کند و سپس ، آمرزش بطلبد ، او را نیز می آمرزم».

ر . ک : ج 1 ص 613 (کسانی که دعایشان مستجاب می شود / پدر) .

2 / 3پشتِ سر برادر مؤمنالف _ اوّل همسایه ، بعد خانهامام حسن علیه السلام :مادرم فاطمه علیهاالسلام را دیدم که شب جمعه ، در محرابش به نماز ایستاد و تا دمیدن سپیده صبح ، پیوسته در رکوع و سجود بود . شنیدم که از مردان و زنانِ مؤمن نام می بَرَد و مرتّب ، برایشان دعا می کند و برای خودش اصلاً دعا نمی کند. گفتم : مادر جان ! چرا همان گونه که برای آنان دعا می کنی ، برای خودت دعایی نمی کنی؟ فرمود : «فرزندم ! اوّلْ همسایه ، سپس خانه».

ر . ک : ج 1 ص 203 ح 302 .

.


1- .ملتزم : نقطه ای در کنار کعبه ، در حدّ فاصل حجر الأسود و درِ کعبه .

ص: 38

ب _ سُرعَةُ إِجابَةِ دَعوَةِ الغائِبِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :لَیسَ شَیءٌ أسرَعَ إجابَةً مِن دَعوَةِ غائِبٍ لِغائِبٍ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :دُعاءُ المُؤمِنِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ مُستَجابٌ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :دُعاءُ الأَخِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ لا یُرَدُّ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :أربَعُ دَعَواتٍ لا تُرَدُّ : دَعوَةُ الحاجِّ حَتّی یَرجِعَ ، ودَعوَةُ الغازی حَتّی یَصدُرَ ، ودَعوَةُ المَریضِ حَتّی یَبرَأَ ، ودَعوَةُ الأَخِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ ، وأسرَعُ هذِهِ الدَّعَواتِ إجابَةً ، دَعوَةُ الأَخِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ . (4)

الإمام الباقر علیه السلام :أوشَکُ دَعوَةٍ وأسرَعُ إجابَةٍ ، دُعاءُ المَرءِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ . (5)

تفسیر القمّی عن حمّاد :قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : أشغَلُ نَفسی بِالدُّعاءِ لاِءِخوانی ولِأَهلِ الوِلایَةِ ؛ فَما تَری فی ذلِکَ ؟ فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی یَستَجیبُ دُعاءَ غائِبٍ لِغائِبٍ ، ومَن دَعا لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ ولِأَهلِ مَوَدَّتِنا ، رَدَّ اللّهُ عَلَیهِ مِن آدَمَ إلی أن تَقومَ السّاعَةُ لِکُلِّ مُؤمِنٍ حَسَنَةً . (6)

.


1- .الکافی : ج 2 ص 510 ح 7 عن السکونی عن الإمام الصادق علیه السلام ، النوادر للراوندی : ص 97 ح 47 ، الجعفریّات : ص 195 کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 93 ص 359 ح 17؛ سنن أبی داوود : ج 2 ص 89 ح 1535 ، سنن الترمذی : ج 4 ص 352 ح 1980 ، الأدب المفرد : ص 188 ح 623 کلّها عن عبد اللّه بن عمرو نحوه ، کنزالعمّال : ج 2 ص 97 ح 3307 .
2- .الجعفریّات : ص 195 ، النوادر للراوندی : ص 97 ح 48 کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام ، قرب الإسناد : ص 6 ح 19 عن الإمام الصادق علیه السلام وزاد فیه «ویدرّ الرزق ویدفع المکروه» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 383 ح 1؛ کنزالعمّال : ج 2 ص 98 ح 3316 نقلاً عن الغیلانیات عن اُمّ کرز .
3- .کنزالعمّال : ج 2 ص 98 ح 3312 نقلاً عن البزّار عن عمران بن حصین .
4- .کنزالعمّال : ج 2 ص 97 ح 3304 ، الجامع الصغیر : ج 1 ص 140 ح 915 کلاهما نقلاً عن الفردوس عن ابن عبّاس .
5- .الکافی : ج 2 ص 507 ح 1 ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 20 ح 2046 وزاد فیه «المؤمن» بعد «لأخیه» ، عدّة الداعی : ص 170 ، الدعوات : ص 289 ح 28 کلّها عن الفضیل بن یسار وفیها «المؤمن» بدل «المرء» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 358 ح 16 وص 390 ح 22 .
6- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 67 .

ص: 39

ب _ سرعت اجابت دعای پشتِ سر

ب _ سرعت اجابت دعای پشتِ سرپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ دعایی سریع تر از دعای شخص غایب برای غایب ، به اجابت نمی رسد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعای مؤمن برای برادرش در غیاب او ، مستجاب می شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعای برادر برای برادرش (برادر ایمانی اش) در پشتِ سر او ، رد نمی شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :چهار دعاست که رد نمی شود : دعای حج گزار تا زمانی که مراجعت کند ؛ دعای مجاهد تا زمانی که بازگردد ؛ دعای بیمار تا آن گاه که بهبود یابد ؛ و دعای برادر برای برادرش در پشتِ سر او . و سریع الإجابه ترینِ این دعاها ، دعای برادر برای برادرش در پشتِ سر اوست .

امام باقر علیه السلام :نزدیک ترین و سریع ترین دعاها به اجابت ، دعایی است که شخص ، پشتِ سر برادرش برای او دعا می کند.

تفسیر القمّی_ به نقل از حمّاد _: به امام صادق علیه السلام گفتم : نفسم را به دعا برای برادرانم و پیروان ولایت ، مشغول می کنم . در این باره ، چه می گویی؟ فرمود : «خداوند _ تبارک و تعالی _ دعای غایب برای غایب را مستجاب می فرماید و هر کس برای مردان و زنانِ مؤمن و برای دوستداران ما دعا کند ، خداوند ، از زمان آدم تا قیامِ قیامت ، به ازای هر مؤمنی ، ثوابی به او می دهد».

.

ص: 40

الإمام الصادق علیه السلام :إذا دَعَا الرَّجُلُ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ ، نودِیَ مِنَ العَرشِ : ولَکَ مِئَةُ ألفِ ضِعفٍ مِثلِهِ ، وإذا دَعا لِنَفسِهِ کانَت لَهُ واحِدَةٌ ، فَمِئَةُ ألفٍ مَضمونَةٌ خَیرٌ مِن واحِدَةٍ لا یَدری یُستَجابُ لَهُ أم لا . (1)

راجع : ج 1 ص 622 ح 994 و 995 و 997 و 999 .

ج _ دُعاءُ المَلائِکَةِ لِمَن یَدعو لِأَخیهِالکتاب«وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّ__لِحَ_تِ وَ یَزِیدُهُم مِّن فَضْلِهِ» . (2)

الحدیثالإمام الباقر علیه السلام_ فی قَولِهِ تَبارَکَ وتَعالی : «وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّ__لِحَ_تِ وَ یَزِیدُهُم مِّن فَضْلِهِ» _: هُوَ المُؤمِنُ یَدعو لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ ، فَیَقولُ لَهُ المَلَکُ : آمینَ ، ویَقولُ اللّهُ العَزیزُ الجَبّارُ : ولَکَ مِثلا ما سَأَلتَ ، وقَد اُعطیتَ ما سَأَلتَ بِحُبِّکَ إیّاهُ . (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :دَعوَةُ الرَّجُلِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ تَعدِلُ سَبعینَ دَعوَةً مُستَجابَةً ، ویُوَکِّلُ اللّهُ عز و جل بِها مَلَکا یَقولُ : آمینَ آمینَ ، ولَکَ مِثلُ ما دَعَوتَ . (4)

.


1- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 212 ح 2185 .
2- .الشوری : 26 .
3- .الکافی : ج 2 ص 507 ح 3 ، عدّة الداعی : ص 172 ، الدعوات : ص 290 ح 31 کلاهما نحوه وکلّها عن جابر ، بحار الأنوار : ج 93 ص 388 ح 19 و ج 67 ص 49 وراجع کمال الدین : ص 11 .
4- .الفردوس : ج 2 ص 214 ح 3043 عن أبی الدرداء وراجع کنزالعمّال : ج 2 ص 98 ح 3316 و ص 106 ح 3360 .

ص: 41

ج _ دعای فرشتگان در حقّ کسی که برای برادرش دعا می کند

امام صادق علیه السلام :هر گاه انسان در غیاب برادرش برای او دعا کند ، از عرش ندا می آید که : «صد هزار برابر آن ، از آنِ تو باد!» . و هر گاه برای خودش دعا کند ، یکی از آنِ اوست . پس ، یکصد هزار دعای ضمانت شده ، بهتر از یک دعایی است که [شخص] نمی داند برایش مستجاب می شود یا نه».

ر . ک : ج 1 ص 623 ح 994 و 995 و 997 و 999 .

ج _ دعای فرشتگان در حقّ کسی که برای برادرش دعا می کندقرآن«و دعای کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند ، اجابت می کند و از فضل خویش نیز به آنان ، زیاده می دهد» .

حدیثامام باقر علیه السلام_ درباره این سخن خداوند _تبارک و تعالی _ که : «و دعای کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند ، اجابت می کند و از فضل خویش نیز به آنان ، زیاده می دهد» _ : مقصود ، مؤمنی است که برای برادر [ایمانی ]خود ، در پشتِ سر او دعا کند ، پس فرشته می گوید : «آمین !» و خدای عزیز جبّار می فرماید : «و از آنِ توست ، دو برابرِ آنچه درخواست کردی ، و آنچه هم [برای او ]درخواست نمودی ، به خاطر محبّتت به او ، به تو داده شد [و مستجاب گردید]».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دعای مرد برای برادرش در پشتِ سر او ، برابر با هفتاد دعای اجابت شده است ، و خداوند عز و جل برای دعایش فرشته ای می گمارد که بگوید : «آمین ، آمین!» و «برای خودت نیز همانند آن باد!».

.

ص: 42

عنه صلی الله علیه و آله :ما مِن عَبدٍ مُسلِمٍ یَدعو لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ ، إلاّ قالَ المَلَکُ : ولَکَ بِمِثلٍ . (1)

صحیح مسلم عن صفوان بن عبد اللّه بن صفوان_ وکانَت تَحتَهُ الدَّرداءُ _: قَدِمتُ الشّامَ ، فَأَتَیتُ أبَا الدَّرداءِ فی مَنزِلِهِ فَلَم أجِدهُ ، ووَجَدتُ اُمَّ الدَّرداءِ ، فَقالَت : أتُریدُ الحَجَّ العامَ ؟ فَقُلتُ : نَعَم . قالَت : فَادعُ اللّهَ لَنا بِخَیرٍ ؛ فَإِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کانَ یَقولُ : دَعوَةُ المَرءِ المُسلِمِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ مُستَجابَةٌ ، عِندَ رَأسِهِ مَلَکٌ مُوَکَّلٌ ، کُلَّما دَعا لِأَخیهِ بِخَیرٍ قالَ المَلَکُ المُوَکَّلُ بِهِ : آمینَ ، ولَکَ بِمِثلٍ . فَخَرَجتُ إلَی السّوقِ فَلَقیتُ أبَا الدَّرداءِ ، فَقالَ لی مِثلَ ذلِکَ ، یَرویهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن قَضی لِأَخیهِ المُؤمِنِ حاجَةً ، کانَ کَمَن عَبَدَ اللّهَ دَهرَهُ ، ومَن دَعا لِمُؤمِنٍ بِظَهرِ الغَیبِ قالَ المَلَکُ : ولَکَ مِثلُ ذلِکَ ، وما مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ دَعا لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ بِظَهرِ الغَیبِ إلاّ رَدَّ اللّهُ عز و جل مِثلَ الَّذی دَعا لَهُم ، مِن مُؤمِنٍ أو مُؤمِنَةٍ مَضی مِن أوَّلِ الدَّهرِ أو هُوَ آتٍ إلی یَومِ القِیامَةِ . وإنَّ العَبدَ المُؤمِنَ لَیُؤمَرُ بِهِ إلَی النّارِ ، یَکونُ مِن أهلِ الذُّنوبِ وَالخَطایا فَیُسحَبُ ، فَیَقولُ المُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ : إلهَنا ! عَبدُکَ هذا کانَ یَدعو لَنا فَشَفِّعنا فیهِ ، فَیُشَفِّعُهُمُ اللّهُ عز و جل فیهِ ، فَیَنجو مِنَ النّارِ ، بِرَحمَةٍ مِنَ اللّهِ عز و جل . (3)

الإمام زین العابدین علیه السلام :إنَّ المَلائِکَةَ إذا سَمِعُوا المُؤمِنَ یَدعو لِأَخیهِ المُؤمِنِ بِظَهرِ الغَیبِ أو یَذکُرُهُ بِخَیرٍ ، قالوا : نِعمَ الأَخُ أنتَ لِأَخیکَ ! تَدعو لَهُ بِالخَیرِ وهُوَ غائِبٌ عَنکَ ، وتَذکُرُهُ بِخَیرٍ ، قَد أعطاکَ اللّهُ عز و جل مِثلَی ما سَأَلتَ لَهُ ، وأثنی عَلَیکَ مِثلَی ما أثنَیتَ عَلَیهِ ، ولَکَ الفَضلُ عَلَیهِ . وإذا سَمِعوهُ یَذکُرُ أخاهُ بِسوءٍ ویَدعو عَلَیهِ قالوا لَهُ : بِئسَ الأَخُ أنتَ لِأَخیکَ ، کُفَّ أیُّهَا المُسَتَّرُ عَلی ذُنوبِهِ وعَورَتِهِ ، وَاربَع عَلی نَفسِکَ (4) ، وَاحمَدِ اللّهَ الَّذی سَتَرَ عَلَیکَ ، وَاعلَم أنَّ اللّهَ عز و جلأعلَمُ بِعَبدِهِ مِنکَ . (5)

.


1- .صحیح مسلم : ج 4 ص 2094 ح 86 ، سنن أبی داوود : ج 2 ص 89 ح 1534 ، السنن الکبری : ج 3 ص 493 ح 6431 کلّها عن أبی الدرداء ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 433 ح 27628 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 316 کلاهما عن اُمّ الدرداء وکلّها نحوه ، کنزالعمّال : ج 2 ص 98 ح 3310 .
2- .صحیح مسلم : ج 4 ص 2094 ح 88 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 966 ح 2895 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 165 ح 21766 ، الأدب المفرد : ص 189 ح 625 ، کنزالعمّال : ج 2 ص 106 ح 3362 .
3- .الأمالی للطوسی : ص 481 ح 1051 عن یحیی بن القاسم الأسدی الضریر عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 93 ص 383 ح 4 .
4- .اِربَع علی نَفسِک : أی ارفُق بنفسک وکُفَّ (الصحاح : ج 3 ص 1212 «ربع») .
5- .الکافی : ج 2 ص 508 ح 7 عن ثویر ، بحار الأنوار : ج 75 ص 334 ح 69 .

ص: 43

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ بنده مسلمانی نیست که در غیابِ برادرش برای او دعا کند ، مگر آن که فرشته می گوید : تو را نیز چنان باد!

صحیح مسلم_ به نقل از صفوان بن عبد اللّه بن صفوان (شوهر دَرداء): وارد شام شدم و در پیِ ابودرداء به خانه اش رفتم ؛ امّا او در خانه نبود و امّ درداء بود . او گفت : می خواهی امسال به حج بروی؟ گفتم : آری . گفت : پس برای ما دعای خیر کن ؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود : «دعای شخص مسلمان برای برادرش در غیاب او ، مستجاب می شود و فرشته ای بر بالای سرِ او گماشته شده است که هر گاه برای برادرش دعای خیر کند ، آن فرشته موکّل بر او می گوید : «آمین !» و «مانند آن ، تو را باد!». من به بازار رفتم و ابودرداء را دیدم . او نیز همانند این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله برایم روایت کرد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس برای برادر مؤمنش حاجتی را برآورده سازد ، همانند کسی باشد که یک عمر خدا را عبادت کرده باشد و هر کس برای مؤمنی در غیابش دعا کند ، فرشته می گوید : «تو را نیز مانند آن باد!» . هیچ بنده مؤمنی نیست که برای مردان و زنان مؤمن ، در پشتِ سر آنان ، دعا کند ، مگر آن که خداوند عز و جلهمانند دعایی را که برای آنان کرده است ، به شماره هر مرد یا زن مؤمنی که از آغاز روزگار در گذشته یا تا روز قیامت خواهند آمد ، به او برمی گردانَد. [روز قیامت] امر می شود بنده مؤمنی را که اهل گناه ها و خطاها بوده است ، به سوی آتش ببرند و او را کِشان کِشان می برند . در این هنگام ، مردان و زنان مؤمن می گویند : ای معبود ما! این بنده تو برای ما دعا می کرد . پس اکنون ، شفاعت ما را در حقّ او بپذیر . خداوند عز و جل هم شفاعت آنان را درباره اش می پذیرد و با لطف و رحمت خداوند عز و جلاز آتش نجات می یابد.

امام زین العابدین علیه السلام :فرشتگان ، هر گاه بشنوند که مؤمن برای برادر مؤمنش پشتِ سر او دعا می کند یا از او به نیکی یاد می کند، می گویند : «چه نیکو برادری هستی تو برای برادرت! در غیابش برای او دعای خیر می کنی و از او به نیکی یاد می نمایی . خداوند عز و جلدو برابرِ آنچه را برای او درخواست کردی ، به خود تو عطا فرمود و دو برابرِ آنچه او را ستوده ای ، تو را ستود و تو بر او برتری داری». ولی هر گاه بشنوند که از برادرش به بدی یاد می کند و او را نفرین می نماید ، به او می گویند : «چه بد برادری هستی تو برای برادرت! بس کن ، ای کسی که بر گناهان و عیب هایت پرده پوشی شده است ، و باز ایست و خدا را که بر تو پرده پوشی کرده است ، سپاس گوی و بدان که خداوند عز و جل به بنده اش از تو داناتر است».

.

ص: 44

الإمام الصادق علیه السلام :ما مِن مُؤمِنٍ یَدعو لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ ، إلاّ وَکَّلَ اللّهُ عز و جل بِهِ مَلَکا یَقولُ : ولَکَ مِثلُهُ . (1)

الإمام الباقر علیه السلام :أسرَعُ الدُّعاءِ نُجحا لِلإِجابَةِ دُعاءُ الأَخِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ ؛ یَبدَأُ بِالدُّعاءِ لِأَخیهِ ، فَیَقولُ لَهُ مَلَکٌ مُوَکَّلٌ بِهِ : آمینَ ، ولَکَ مِثلاهُ . (2)

أبو الحسن علیه السلام_ إنَّهُ کانَ یَقولُ _: مَن دَعا لاِءِخوانِهِ مِنَ المُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ وَالمُسلِمینَ وَالمُسلِماتِ ، وَکَّلَ اللّهُ بِهِ عَن کُلِّ مُؤمِنٍ مَلَکا یَدعو لَهُ . (3)

د _ إجابَةُ دُعاءِ مَن دَعا لِأَربَعینَ مِنَ المُؤمِنینَرسول اللّه صلی الله علیه و آله :ما مِن عَبدٍ یَقومُ مِنَ اللَّیلِ فَیُصَلّی رَکعَتَینِ، فَیَدعو فی سُجودِهِ لِأَربَعینَ مِن أصحابِهِ یُسَمّی بِأَسمائِهِم وأسماءِ آبائِهِم ، إلاّ ولَم یَسأَلِ اللّهَ تَعالی شَیئا إلاّ أعطاهُ . (4)

.


1- .المؤمن : ص 54 ح 140 ، الإختصاص : ص 27 ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 21 ح 2052 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 311 ح 67 .
2- .الکافی : ج 2 ص 507 ح 4 عن أبی خالد القمّاط ، الدعوات : ص 289 ح 29 ، عدّة الداعی : ص 170 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 387 ح 19 .
3- .ثواب الأعمال : ص 193 ح 1 عن صفوان بن یحیی ، الدعوات : ص 26 ح 41 نحوه ولیس فیه «والمؤمنات والمسلمین والمسلمات» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 386 ح 12 .
4- .مصباح المتهجّد : ص 133 ح 217 ، البلد الأمین : ص 36 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 239 ح 50 .

ص: 45

د _ مستجاب شدن دعای کسی که برای چهل مؤمن ، دعا کند

امام صادق علیه السلام :هیچ مؤمنی نیست که در غیاب برادرش برای او دعا کند ، مگر آن که خداوند عز و جلفرشته ای بر او می گمارد که بگوید : «و تو را نیز مانند آن باد!».

امام باقر علیه السلام :سریع ترین دعا به اجابت ، دعای برادر [دینی] برای برادرش در غیاب اوست . همین که برای برادرش شروع به دعا کرد ، فرشته ای که بر او گماشته شده است ، می گوید : «آمین . تو را نیز دو چندانِ آن ، باد!».

ابوالحسن (1) علیه السلام :ابوالحسن 2 علیه السلام : هر کس برای برادران خود ، از مرد و زن مؤمن و مرد و زن مسلمان ، دعا کند ، خداوند ، به ازای هر مؤمنی ، یک فرشته ای بر او می گمارد که برایش دعا کند.

د _ مستجاب شدن دعای کسی که برای چهل مؤمن ، دعا کندپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ بنده مؤمنی نیست که پاسی از شب برخیزد و دو رکعت نماز بخواند و در سجده اش برای چهل تن از یارانش دعا کند و نامِ آنها و نام پدرانشان را ببرد ، مگر آن که هر چه از خداوند متعال درخواست کند ، به او عطا فرماید.

.


1- .مقصود ، امام کاظم یا امام رضا علیهماالسلام است .

ص: 46

الإمام الصادق علیه السلام :مَن قَدَّمَ أربَعینَ مِنَ المُؤمِنینَ ثُمَّ دَعَا استُجیبَ لَهُ . (1)

عنه علیه السلام :مَن دَعا لِأَربَعینَ رَجُلاً مِن إخوانِهِ قَبلَ أن یَدعُوَ لِنَفسِهِ ، استُجیبَ لَهُ فیهِم وفی نَفسِهِ . (2)

ه _ تِلکَ البَرَکاتُرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اُطلُبِ العافِیَةَ لِغَیرِکَ ، تُرزَقها فی نَفسِکَ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن دَعا لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ فی کُلِّ یَومٍ خَمسا وعِشرینَ مَرَّةً نَزَعَ اللّهُ الغِلَّ مِن صَدرِهِ ، وکَتَبَهُ مِنَ الأَبدالِ ، إن شاءَ اللّهُ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :ما مِن عَبدٍ یَدعو لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ إلاّ رَدَّ اللّهُ عَلَیهِ عَن کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ مَضی (5) أو هُوَ کائِنٌ إلی یَومِ القِیامَةِ ، بِمِثلِ ما دَعا بِهِ . (6)

عنه صلی الله علیه و آله :مَنِ استَغفَرَ لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ کُلَّ یَومٍ سَبعا وعِشرینَ مَرَّةً ، کانَ مِنَ الَّذینَ یُستَجابُ لَهُم ، ویُرزَقُ بِهِم أهلُ الأَرضِ . (7)

.


1- .الکافی : ج 2 ص 509 ح 5 ، الأمالی للصدوق : ص 541 ح 725 ، عدّة الداعی : ص 170 کلّها عن هشام بن سالم ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 21 ح 2051 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 317 ح 21 .
2- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 212 ح 2186 ، الخصال : ص 538 ح 3 ، الأمالی للطوسی : ص 424 ح 950 ، الأمالی للصدوق : ص 462 ح 618 ، مشکاة الأنوار : ص 569 ح 1908 ، روضة الواعظین : ص 357 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 383 ح 2 و 3 .
3- .کنزالعمّال : ج 2 ص 75 ح 3198 نقلاً عن الترغیب للأصفهانی عن ابن عمر .
4- .الجعفریّات : ص 223 عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام .
5- .فی کنز العّمال : «ما مضی» .
6- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 2 ص 217 ح 3123 عن أنس ، کنزالعمّال : ج 2 ص 90 ح 3284؛ ثواب الأعمال : ص 194 ح 4 عن محمّد بن حمّاد الحارثی عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام عنه صلی الله علیه و آله ، الأمالی للطوسی : ص 481 ح 1051 عن یحیی بن القاسم الأسدی الضریر عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه عن الإمام علیّ علیهم السلامعنه صلی الله علیه و آله وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 386 ح 15 وص 384 ح 4 .
7- .کنزالعمّال : ج 1 ص 476 ح 2068 نقلاً عن المعجم الکبیر للطبرانی عن أبی الدرداء .

ص: 47

ه _ این برکت ها

امام صادق علیه السلام :هر کس ابتدا چهل مؤمن را دعا کند و سپس برای خودش دعا نماید ، دعایش مستجاب می شود.

امام صادق علیه السلام :هر کس پیش از آن که برای خودش دعا کند ، برای چهل مرد از برادرانش دعا نماید ، دعایش درباره آنها و خودش مستجاب می شود.

ه _ این برکت هاپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :عافیت را برای دیگران طلب کن تا به تو نیز روزی شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس در هر روز ، بیست و پنج مرتبه برای مردان و زنان مؤمن دعا کند ، خداوند ، کینه را از سینه اش می زُداید و او را جزو اَبدال (اولیای بزرگ خویش) می نویسد ، إن شاء اللّه !

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هیچ بنده ای نیست که برای مردان و زنان مؤمن دعا کند ، مگر آن که خداوند ، از جانب هر مرد و زن مؤمنی که در گذشته یا تا روز قیامت خواهد آمد ، به سان آنچه دعا کرده است ، به او بازمی گردانَد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس در هر روز ، 27 مرتبه برای مردان و زنان مؤمن طلب آمرزش کند ، از کسانی باشد که دعایشان مستجاب می شود و اهل زمین ، به واسطه آنان ، روزی داده می شوند.

.

ص: 48

عنه صلی الله علیه و آله :مَن قالَ : «اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ» ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِکُلِّ مُؤمِنٍ خَلَقَهُ اللّهُ مُنذُ خَلَقَ آدَمَ إلی أن تَقومَ السّاعَةُ حَسَنَةً ، ومَحا عَنهُ سَیِّئَةً ، ورَفَعَ لَهُ دَرَجَةً . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :مَن قالَ کُلَّ یَومٍ خَمسا وعِشرینَ مَرَّةً : «اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ وَالمُسلِمینَ وَالمُسلِماتِ» ، کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِعَدَدِ کُلِّ مُؤمِنٍ مَضی ، وکُلِّ مُؤمِنٍ بَقِیَ إلی یَومِ القِیامَةِ حَسَنَةً ، ومَحا عَنهُ سَیِّئَةً ، ورَفَعَ لَهُ دَرَجَةً . (2)

عنه علیه السلام :إذا قالَ الرَّجُلُ : «اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ ، وَالمُسلِمینَ وَالمُسلِماتِ ، الأَحیاءِ مِنهُم وجَمیعِ الأَمواتِ» ، رَدَّ اللّهُ عَلَیهِ بِعَدَدِ مَن مَضی ومَن بَقِیَ مِن کُلِّ إنسانٍ دَعوَةً . (3)

الإمام الباقر علیه السلام :عَلَیکَ بِالدُّعاءِ لاِءِخوانِکَ بِظَهرِ الغَیبِ ؛ فَإِنَّهُ یُهیلُ الرِّزقَ _ یَقولُها ثَلاثا _ . (4)

الإمام الصادق علیه السلام :دُعاءُ المَرءِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ ، یُدِرُّ الرِّزقَ ویَدفَعُ المَکروهَ . (5)

.


1- .فلاح السائل : ص 110 ح 49 عن سلیمان بن جعفر عن أبیه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 391 ح 24 .
2- .ثواب الأعمال : ص 194 ح 3 عن عبد اللّه بن سنان ، روضة الواعظین : ص 358 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 386 ح 14 .
3- .فلاح السائل : ص 110 ح 50 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 391 ح 24 .
4- .مستطرفات السرائر : ص 144 ح 13 عن حمران بن أعین ، بحار الأنوار : ج 93 ص 387 ح 17 وج 76 ص 60 ح 14 .
5- .الکافی : ج 2 ص 507 ح 2 ، الأمالی للصدوق : ص 540 ح 722 ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 20 ح 2047 ، عدّة الداعی : ص 170 کلّها عن عبد اللّه بن سنان ، قرب الإسناد : ص 6 ح 19 وفیه «بظهر الغیب مستجاب» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 385 ح 9 .

ص: 49

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس بگوید : «بار خدایا ! مردان و زنان مؤمن را بیامرز» ، خداوند ، به ازای هر مؤمنی که از زمان خلقت آدم علیه السلام تا قیامِ قیامت آفریده و می آفریند ، برایش یک ثواب می نویسد و یک گناه از او پاک می کند و یک درجه بر او می افزاید.

امام صادق علیه السلام :هر کس در هر روز ، 25 مرتبه بگوید : «بار خدایا! مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان مسلمان را بیامرز» ، خداوند به عدد هر مؤمنی که در گذشته و هر مؤمنی که تا روز قیامت خواهد آمد ، یک ثواب برایش می نویسد و یک گناه از او می زداید و یک درجه بر او می افزاید.

امام صادق علیه السلام :هر گاه شخص بگوید : «بار خدایا ! مردان و زنانِ اهل ایمان ، و مردان و زنان مسلمان ، زندگان ایشان و همه مُردگانشان را بیامرز» ، خداوند ، به شمارِ هر یک از افراد گذشته و باقی مانده ، یک دعا به او برمی گردانَد.

امام باقر علیه السلام :بر تو باد دعا کردن برای برادرانت در پشتِ سر آنان ؛ زیرا این کار ، روزی را سرازیر می کند . (امام علیه السلام ، سه بار این جمله را فرمود) .

امام صادق علیه السلام :دعای شخص برای برادرش در غیاب او ، روزی را بسیار و پیشامدِ ناگوار را دفع می کند.

.

ص: 50

عنه علیه السلام :دُعاءُ المُؤمِنِ لِلمُؤمِنِ یَدفَعُ عَنهُ البَلاءَ ، ویُدِرُّ عَلَیهِ الرِّزقَ . (1)

عنه علیه السلام :دُعاءُ المُسلِمِ لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ یَسوقُ إلَی الدّاعِی الرِّزقَ ، ویَصرِفُ عَنهُ البَلاءَ ، وتَقولُ لَهُ المَلائِکَةُ : لَکَ مِثلاهُ . (2)

2 / 4المَسجونُ وَالأَسیرُرسول اللّه صلی الله علیه و آله_ مِن دُعائِهِ صلی الله علیه و آله فی شَهرِ رَمَضانَ بَعدَ المَکتوبَةِ _: اللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ ، اللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أسیرٍ . (3)

دلائل الإمامة عن علیّ بن محمّد_ فی خَبرِ عَبدِ الحَمیدِ _: کانَ صَدیقا لِمُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ ، وأخَذَهُ أبو جَعفَرٍ [ المَنصورُ ] فَحَبَسَهُ زَمانا فِی المُطبِقِ (4) ، فَحَجَّ ، فَلَمّا کانَ یَومُ عَرَفَةَ لَقِیَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام فِی المَوقِفِ ، فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ، ما فَعَلَ صَدیقُکَ عَبدُ الحَمیدِ ؟ قالَ : حَبَسَهُ أبو جَعفَرٍ فِی المُطبِقِ مُنذُ زَمانٍ . فَرَفَعَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَدَهُ ، فَدَعا ساعَةً ثُمَّ التَفَتَ إلَیَّ وقالَ : یا مُحَمَّدُ ، قَد وَاللّهِ خُلِّیَ سَبیلُ صاحِبِکَ . قالَ مُحَمَّدٌ : فَسَأَلتُ عَبدَ الحَمیدِ : أیَّ ساعَةٍ أخرَجَکَ أبو جَعفَرٍ ؟ قالَ : أخرَجَنی یَومَ عَرَفَةَ بَعدَ العَصرِ . (5)

.


1- .المؤمن : ص 55 ح 140 ، الإختصاص : ص 28 ، مشکاة الأنوار : ص 569 ح 1906 وزاد فیه «بظهر الغیب» بعد «للمؤمن» ، أعلام الدین : ص 445 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 222 ح 2 .
2- .ثواب الأعمال : ص 184 ح 1 ، الأمالی للطوسی : ص 677 ح 1436 ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 83 کلّها عن معاویة بن عمّار ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 20 ح 2049 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 358 ح 16 و ص 387 ح 18 .
3- .المصباح للکفعمی : ص 816 ، البلد الأمین : ص 222 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 120 ح 3 .
4- .المُطبِق : السجن تحت الأرض ، وفی بحار الأنوار : «المضیّق» .
5- .دلائل الإمامة : ص 258 ح 186 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 234 عن حنان ، کشف الغمّة : ج 2 ص 402 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 143 ح 197 .

ص: 51

2 / 4 زندانی و اسیر

امام صادق علیه السلام :دعای مؤمن برای مؤمن ، بلا را از او برمی گردانَد و روزی اش را افزون می سازد.

امام صادق علیه السلام :دعای مسلمان برای برادرش در پشتِ سر او ، روزی را به سوی دعاکننده سوق می دهد و بلا را از او برمی گردانَد و فرشتگان به او می گویند : «تو را نیز ، دو چندانِ آن دعا باد!».

2 / 4زندانی و اسیرپیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ از دعای ایشان در ماه رمضان ، بعد از هر نماز واجب _: بار خدایا ! هر غریبی را [به وطن و دیارش ]بازگردان . بار خدایا ! هر اسیری را آزاد گردان.

دلائل الإمامة_ به نقل از علی بن محمّد (درباره عبد الحمید) _: او (عبد الحمید) ، دوستِ محمد بن عبد اللّه بن علی بن الحسین علیه السلام بود . ابو جعفر [منصور] او را بازداشت و مدّتی در سیاه چال ، زندانی کرد . محمّد به حج رفت و در روز عرفه ، امام صادق علیه السلام را در موقف دید . امام علیه السلام به او فرمود : «ای محمّد! از دوستت عبد الحمید چه خبر؟». گفت : مدّتی است که ابو جعفر ، او را در سیاه چال ، زندانی کرده است. امام صادق علیه السلام دستش را به طرف آسمان برد و لَختی دعا کرد و سپس ، رو به من نمود و فرمود : «ای محمّد! به خدا سوگند که دوستت آزاد شد». از عبد الحمید پرسیدم : چه وقت ابو جعفر ، تو را آزاد کرد؟ گفت : بعد از نماز عصرِ روز عرفه.

.

ص: 52

رجال الکشّی عن زید الشحّام :إنّی لَأَطوفُ حَولَ الکَعبَةِ وکَفّی فی کَفِّ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، ودُموعُهُ تَجری عَلی خَدَّیهِ . فَقالَ : یا شَحّامُ ، ما رَأَیتَ ما صَنَعَ رَبّی إلَیَّ ؟ ثُمَّ بَکی ودَعا . ثُمَّ قالَ لی : یا شَحّامُ ، إنّی طَلَبتُ إلی إلهی فی سَدیرٍ وعَبدِ السَّلامِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ _ وکانا فِی السِّجنِ _ فَوَهَبَهُما لی وخَلّی سَبیلَهُما . (1)

الکافی عن یحیی بن إبراهیم بن مهاجر :قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فُلانٌ یُقرِئُکَ السَّلامَ وفُلانٌ وفُلانٌ ، فَقالَ : وعَلَیهِمُ السَّلامُ . قُلتُ : یَسأَلونَکَ الدُّعاءَ . فَقالَ : وما لَهُم ؟ قُلتُ : حَبَسَهُم أبو جَعفَرٍ [ المَنصورُ ] ، فَقالَ : وما لَهُم وما لَهُ ؟ قُلتُ : استَعمَلَهُم فَحَبَسَهُم . فَقالَ : وما لَهُم وما لَهُ ؟ ! ألَم أنهَهُم ؟ ألَم أنهَهُم ؟ ألَم أنهَهُم ؟ هُمُ النّارُ ، هُمُ النّارُ ، هُمُ النّارُ . ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اخدَع عَنهُم سُلطانَهُم . قالَ : فَانصَرَفتُ مِن مَکَّةَ ، فَسَأَلتُ عَنهُم فَإِذا هُم قد اُخرِجوا بَعدَ هذَا الکَلامِ بِثَلاثَةِ أیّامٍ . (2)

قصص الأنبیاء للثعلبی_ فی بَیانِ قِصَّةِ یوسُفَ علیه السلام _: فَلَمّا تَبَیَّنَ لِلمَلِکِ عُذرُ یوسُفَ وعَرَفَ أمانَتَهُ وکِفایَتَهُ وعِلمَهُ وعَقلَهُ قالَ : «ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» (3) ، فَلَمّا جاءَهُ الرَّسولُ قالَ لَهُ : أجِبِ المَلِکَ الآنَ ، فَخَرَجَ یوسُفُ ودَعا لِأَهلِ السِّجنِ بِدُعاءٍ یُعرَفُ إلَی الیَومِ ، وذلِکَ أنَّهُ قالَ : اللّهُمَّ اعطِف عَلَیهِم قُلوبَ الأَخیارِ ، ولا تُعمِ عَنهُمُ الأَخبارَ ، فَهُم أعلَمُ النّاسِ بِالأَخبارِ إلَی الیَومِ فی کُلِّ بَلدَةٍ . (4)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 470 الرّقم 372 .
2- .الکافی : ج 5 ص 107 ح 8 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 233 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 158 ح 225 و ص 135 ح 185 .
3- .یوسف : 54 .
4- .قصص الأنبیاء للثعلبی (عرائس المجالس) : ص 126 ، عیون الأخبار لابن قتیبة : ج 1 ص 79 ؛ مجمع البیان : ج 5 ص 370 نحوه ، بحار الأنوار : ج 12 ص 293 .

ص: 53

رجال الکشّی_ به نقل از زید شحّام _: گِرد کعبه طواف می کردم ، در حالی که دستم در دست امام صادق علیه السلام بود و اشک های ایشان بر گونه هایش جاری بود . فرمود : «ای شحّام ! ندیدی پروردگارم چه لطفی به من فرمود؟» . سپس گریست و دعا کرد . آن گاه به من فرمود : «ای شحّام ! من از خدایم برای سَدیر و عبد السلام بن عبد الرحمن _ که زندانی بودند _ درخواست کردم و خداوند ، آن دو را به من بخشید و آزادشان کرد».

الکافی_ به نقل از یحیی بن ابراهیم بن مهاجر _: به امام صادق علیه السلام گفتم : فلانی و فلانی و فلانی ، به شما سلام می رسانند . فرمود : «و بر ایشان ، سلام باد!» . گفتم : از شما درخواستِ دعا دارند . فرمود : «چه مشکلی دارند؟». گفتم : ابو جعفر [منصور] آنها را زندانی کرده است . فرمود : «آنها را چه به او؟». گفتم : آنها را منصبی داد ، سپس زندانی شان کرد. فرمود : «آنها را چه به او؟! مگر آنها را نهی نکردم؟ مگر آنها را نهی نکردم؟! مگر آنها را نهی نکردم؟! آنها آتش اند . آنها آتش اند . آنها آتش اند». سپس فرمود : «بار خدایا ! سلطه شان را از ایشان بگردان» . من از مکّه مراجعه کردم و از حال آن سه نفر ، جویا شدم . متوجّه شدم که سه روز پس از آن دعا ، آزاد شده اند.

قصص الأنبیاء ، ثعلبی_ در بیان داستان یوسف علیه السلام _: چون بی گناهی یوسف علیه السلام بر پادشاه معلوم شد و به امانتداری و شایستگی و دانش و خردمندی او پی بُرد ، گفت : «او را نزد من بیاورید تا از نزدیکان خویش قرار دهم» . فرستاده پادشاه ، نزد یوسف علیه السلام رفت و گفت : پادشاه ، تو را می خواند . یوسف علیه السلام [از زندان] بیرون آمد و برای زندانیان ، دعایی کرد که تا به امروز ، معروف است . او گفت : «بار خدایا ! دل های نیکان را متوجّه ایشان گردان و اخبار را از آنان ، پوشیده مدار» . از این رو ، تا به امروز ، زندانیان در هر شهری ، آگاه ترینِ مردم از اخبار هستند.

.

ص: 54

2 / 5الَّذینَ لَم یَدعوا لِأَنفُسِهِم فِی المَوقِفِ بِدَعوَةٍ !أ _ إبراهیمُ بنُ شُعَیبٍالکافی عن إبراهیم بن أبی البلاد أو عبد اللّه بن جندب :کُنتُ فِی المَوقِفِ ، فَلَمّا أفَضتُ لَقیتُ إبراهیمَ بنَ شُعَیبٍ ، فَسَلَّمتُ عَلَیهِ وکانَ مُصابا بِإِحدی عَینَیهِ ، وإذا عَینُهُ الصَّحیحَةُ حَمراءُ کَأَنَّها عَلَقَةُ دَمٍ ، فَقُلتُ لَهُ : قَد اُصِبتَ بِإِحدی عَینَیکَ ، وأنَا وَاللّهِ مُشفِقٌ عَلَی الاُخری ، فَلَو قَصَرتَ مِنَ البُکاءِ قَلیلاً ! فَقالَ : وَاللّهِ ، یا أبا مُحَمَّدٍ ، ما دَعَوتُ لِنَفسِیَ الیَومَ بِدَعوَةٍ ، فَقُلتُ : فَلِمَن دَعَوتَ ؟ قالَ : دَعَوتُ لاِءِخوانی ؛ لِأَ نّی سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ : «مَن دَعا لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ ، وَکَّلَ اللّهُ بِهِ مَلَکا ، یَقولُ : ولَکَ مِثلاهُ» ، فَأَرَدتُ أن أکونَ إنَّما أدعو لاِءِخوانی ، ویَکونَ المَلَکُ یَدعو لی ، لِأَ نّی فی شَکٍّ مِن دُعائی لِنَفسی ولَستُ فی شَکٍّ مِن دُعاءِ المَلَکِ لی . (1)

.


1- .الکافی : ج 4 ص 465 ح 9 ، تهذیب الأحکام : ج 5 ص 185 ح 617 عن عبد اللّه بن جندب ، الإختصاص : ص 84 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 392 ح 26 وج 48 ص 172 ح 11 .

ص: 55

2 / 5 کسانی که در موقف ، برای خود ، هیچ دعایی نکردند

الف _ ابراهیم بن شُعیب

2 / 5کسانی که در موقف ، برای خود ، هیچ دعایی نکردندالف _ ابراهیم بن شُعیبالکافی_ به نقل از ابراهیم بن ابی بلاد یا عبد اللّه بن جُندَب _: من در موقف (عرفات) بودم. چون کوچیدم ، به ابراهیم بن شعیب برخوردم . به او سلام کردم . او یک چشمش آسیب دیده بود . دیدم چشم سالمش هم مانند لَخته ای خون ، قرمز است . گفتم : تو یکی از چشمانت که آسیب دیده است . به خدا سوگند ، من نگران چشم دیگرت هستم . خوب است اندکی از گریه ات بکاهی! گفت : به خدا سوگند ، ای ابا محمّد ! امروز ، حتّی یک دعا هم برای خودم نکردم . گفتم : پس برای که دعا کردی؟ گفت : برای برادرانم دعا کردم ؛ زیرا از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرماید : «هر کس در غیاب برادرش برای او دعا کند ، خداوند ، فرشته ای بر وی می گمارد که بگوید : دو چندانِ آن [دعا] از آنِ تو باد!» . لذا خواستم کسی باشم که برای برادرانم دعا می کنم و فرشته برای من دعا کند ؛ چرا که من در [اجابت] دعایی که برای خودم می کنم ، شک دارم ؛ امّا در دعای فرشته برای خودم شک ندارم.

.

ص: 56

ب _ عَبدُ اللّهِ بنُ جُندَبٍالکافی عن إبراهیم بن هاشم :رَأَیتُ عَبدَ اللّهِ بنَ جُندَبٍ فِی المَوقِفِ ، فَلَم أرَ مَوقِفا کانَ أحسَنَ مِن مَوقِفِهِ ؛ مازالَ مادّا یَدَیهِ إلَی السَّماءِ ودُموعُهُ تَسیلُ عَلی خَدَّیهِ حَتّی تَبلُغُ الأَرضَ ، فَلَمّا صَدَرَ النّاسُ قُلتُ لَهُ : یا أبا مُحَمَّدٍ ، ما رَأَیتُ مَوقِفا قَطُّ أحسَنَ مِن مَوقِفِکَ . قالَ : وَاللّهِ ما دَعَوتُ إلاّ لاِءِخوانی ، وذلِکَ أنَّ أبَا الحَسَنِ موسی علیه السلام أخبَرَنی : أنَّ مَن دَعا لِأَخیهِ بِظَهرِ الغَیبِ نودِیَ مِنَ العَرشِ : ولَکَ مِئَةُ ألفِ ضِعفٍ ، فَکَرِهتُ أن أدَعَ مِئَةَ ألفٍ مَضمونَةً لِواحِدَةٍ لا أدری تُستَجابُ أم لا . (1)

ج _ عیسَی بنُ أعیَنَالکافی عن ابن أبی عمیر :کانَ عیسَی بنُ أعیَنَ إذا حَجَّ فَصارَ إلَی المَوقِفِ ، أقبَلَ عَلَی الدُّعاءِ لاِءِخوانِهِ حَتّی یُفیضَ النّاسُ ، فَقُلتُ لَهُ : تُنفِقُ مالَکَ وتُتعِبُ بَدَنَکَ ، حَتّی إذا صِرتَ إلَی المَوضِعِ الَّذی تُبَثُّ فیهِ الحَوائِجُ إلَی اللّهِ عز و جل ، أقبَلتَ عَلَی الدُّعاءِ لاِءِخوانِکَ وتَرَکتَ نَفسَکَ ؟! قالَ : إنّی عَلی ثِقَةٍ مِن دَعوَةِ المَلَکِ لی ، وفی شَکٍّ مِنَ الدُّعاءِ لِنَفسی . (2)

.


1- .الکافی : ج 2 ص 508 ح 6 و ج 4 ص 465 ح 7 ، تهذیب الأحکام : ج 5 ص 184 ح 615 ، الأمالی للصدوق : ص 540 ح 723 ، فلاح السائل : ص 111 ح 52 ، روضة الواعظین : ص 359 ، رجال الکشّی : ج 2 ص 852 الرّقم 1097 عن یونس بن عبدالرحمن نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 384 ح 8 و ج 48 ص 171 ح 10 .
2- .الکافی : ج 4 ص 465 ح 8 ، تهذیب الأحکام : ج 5 ص 185 ح 616 ، الاختصاص : ص 68 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 391 ح 25 .

ص: 57

ب _ عبد اللّه بن جُندب
ج _ عیسی بن أعیَن

ب _ عبد اللّه بن جُندبالکافی_ به نقل از ابراهیم بن هاشم _: عبد اللّه بن جندب را در موقف (عرفات) دیدم و وقوقی بهتر از وقوف او ندیدم . یکسره ، دستانش را به سوی آسمان بلند داشت و اشک هایش بر گونه هایش جاری بود ، چنان که به زمین می ریخت . چون مردم [از عرفات ]رفتند ، به او گفتم : ای ابا محمّد ! من ، وقوفی نیکوتر از وقوف تو ندیدم. گفت : به خدا سوگند که من ، جز برای برادرانم دعا نکردم ؛ چرا که امام کاظم علیه السلام به من خبر داد که : «هر کس در غیاب برادرش برای او دعا کند ، از عرش به او ندا می آید که : صد هزار برابرِ آن ، از آنِ تو باد!» . از این رو ، خوش نداشتم که صد هزار دعای تضمین شده را به خاطر یک دعایی که نمی دانم همان هم مستجاب خواهد شد یا نه ، از دست بدهم.

ج _ عیسی بن أعیَنالکافی_ به نقل از ابن ابی عمیر _: عیسی بن اَعیَن ، هر گاه حج می گزارد و به موقف می رسید تا زمانی که مردم از موقف می کوچیدند ، پیوسته برای برادرانش دعا می کرد . به او گفتم : پولت را خرج می کنی و جسمت را به زحمت می اندازی و چون به جایگاهی که در آن حاجت ها به درگاه خداوند عز و جلعرضه می شود ، می رسی ، برای برادرانت دعا می کنی و خودت را وا می گذاری؟! گفت : من به [اجابت] دعای فرشته برایم اطمینان دارم ؛ امّا به [اجابت] دعای خودم در حقّ خویش ، شک دارم.

.

ص: 58

د _ مُعاوِیَةُ بنُ وَهبٍالاُصول الستّة عشر عن زید النرسی :رَأَیتُ مُعاوِیَةَ بنَ وَهبٍ البَجَلِیَّ فِی المَوقِفِ وهُوَ قائِمٌ یَدعو ، فَتَفَقَّدتُ دُعاءَهُ فَما رَأَیتُهُ یَدعو لِنَفسِهِ بِحَرفٍ واحِدٍ ، وسَمِعتُهُ یَعُدُّ رَجُلاً رَجُلاً مِنَ الآفاقِ یُسَمّیهِم ویَدعو لَهُم حَتّی نَفَرَ النّاسُ . فَقُلتُ : یا أبَا القاسِمِ ، أصلَحَکَ اللّهُ ، لَقَد رَأَیتُ مِنکَ عَجَبا ! قالَ : یَابنَ أخی ، ومَا الَّذی أعجَبَکَ مِمّا رَأَیتَ مِنّی ؟ قُلتُ : رَأَیتُکَ لا تَدعو لِنَفسِکَ ، وأنَا أرمُقُکَ (1) حَتَّی السّاعَةِ ؛ فَلا أدری أیُّ الأَمرَینِ أعجَبُ ، ما أخطَأتَ مِن حَظِّکَ فِی الدُّعاءِ لِنَفسِکَ فی مِثلِ هذَا المَوقِفِ ، أو عِنایَتُکَ وإیثارُکَ إخوانَکَ عَلی نَفسِکَ حَتّی تَدعُوَ لَهُم فِی الآفاقِ ؟! فَقالَ : یَابنَ أخی ، فَلا تُکثِرَنَّ تَعَجُّبَکَ مِن ذلِکَ ، إنّی سَمِعتُ مَولاکَ ومَولایَ ومَولی کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام _ وکانَ وَاللّهِ فی زَمانِهِ سَیِّدَ أهلِ السَّماءِ وسَیِّدَ أهلِ الأَرضِ ، وسَیِّدَ مَن مَضی مُنذُ خَلَقَ اللّهُ الدُّنیا إلی أن تَقومَ السّاعَةُ ، بَعدَ آبائِهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأمیرِ المُؤمِنینَ وَالأَئِمَّةِ مِن آبائِهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِم _ یَقولُ _ وإلاّ صَمَّت اُذُنا مُعاوِیَةَ ، وعَمِیَت عَیناهُ ، ولا نالَتهُ شَفاعَةُ مُحَمَّدٍ وأمیرِ المُؤمِنینَ علیهماالسلام _ : مَن دَعا لِأَخیهِ المُؤمِنِ بِظَهرِ الغَیبِ ، ناداهُ مَلَکٌ مِن سَماءِ الدُّنیا : یا عَبدَ اللّهِ ، لَکَ مِئَةُ ألفِ مِثلِ ما سَأَلتَ ، وناداهُ مَلَکٌ مِنَ السَّماءِ الثّانِیَةِ : یا عَبدَ اللّهِ ، لَکَ مِئَتا ألفِ مِثلِ الَّذی دَعَوتَ ، وکَذلِکَ یُنادی مِن کُلِّ سَماءٍ تُضاعَفُ ، حَتّی یَنتَهِیَ إلَی السَّماءِ السّابِعَةِ ، فَیُنادیهِ مَلَکٌ : یا عَبدَ اللّهِ لَکَ سَبعُمِئَةِ ألفِ مِثلِ الَّذی دَعَوتَ . فَعِندَ ذلِکَ یُنادیهِ اللّهُ : عَبدی ، أنَا اللّهُ الواسِعُ الکَریمُ ، الَّذی لا یَنفَدُ خَزائِنی ، ولا یَنقُصُ رَحمَتی شَیءٌ ، بَل وَسِعَت رَحمَتی کُلَّ شَیءٍ ، لَکَ ألفُ ألفِ مِثلِ الَّذی دَعَوتَ ، فَأَیُّ حَظٍّ یَابنَ أخی أکثَرُ مِنَ الَّذِی اختَرتُهُ أنَا لِنَفسی ؟ (2)

.


1- .رمَقْتُهُ أرْمُقُهُ رَمْقا : نظَرْتُ إلیهِ (الصحاح : ج 4 ص 1484 «رمق») .
2- .الاُصول الستّة عشر : ص 44 ، عدّة الداعی : ص 171 ، الدعوات : ص 289 ح 30 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 387 ح 19 و ص 388 ح 21 .

ص: 59

د _ معاویة بن وَهَب

د _ معاویة بن وَهَبالاُصول الستّة عشر_ به نقل از زید نَرسی _: معاویة بن وَهْب بَجَلی را در موقف دیدم که به دعا ایستاده است . کنجکاو شدم ببینم چه دعایی می کند . دیدم حتّی یک کلمه برای خودش دعا نمی کند ؛ بلکه شنیدم یکایک مردان را از گوشه و کنار ، به نام برمی شمارد و برایشان دعا می کند تا آن که مردم [از عرفات ]کوچیدند. گفتم : ای ابو القاسم ! خداوند ، تو را به صلاح بدارد ! رفتار عجیبی از تو دیدم! گفت : پسرِ برادرم ! چه چیز از من دیدی که تو را به تعجّب وا داشته است؟ گفتم : تا الآن ، تو را زیرِ نظر داشتم و دیدم برای خودت دعا نمی کنی . نمی دانم کدام یک عجیب تر است : محروم ساختن خود از دعا برای خودت در یک چنین موقفی ، یا توجّه تو به برادرانت و مقدّم داشتن آنان بر خود ، به طوری که برای یکایک آنان در گوشه و کنار عالم ، دعا می کنی؟! گفت : ای پسرِ برادر ! زیاد از این کار تعجّب مکن . من از مولای تو و مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی ، امام صادق علیه السلام که به خدا سوگند ، بعد از پدرانش پیامبر خدا و امیر مؤمنان و پدرانِ امامش _ که درود خدا بر ایشان باد _ ، در زمان خودش سرور آسمانیان و سرورِ زمینیان و سرورِ همه گذشتگان از آغاز خلقت دنیا تا قیام قیامت بود ، شنیدم _ و کَر باد دو گوش معاویه[ی بجلی] و کور باد دو چشم او و به شفاعت محمّد صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام نایل نگردد ، اگر دروغ بگویم _ که می فرماید : «هر کس در غیاب برادرش برای او دعا کند ، فرشته ای از آسمانِ دنیا به او ندا می دهد که : «ای بنده خدا ! صد هزار مثل آنچه دعا کردی ، از آنِ تو باد !» و فرشته ای از آسمان دوم ندایش می دهد که : ای بنده خدا ! دویست هزار مثل آنچه دعا کردی ، از آنِ تو باد !» و به همین ترتیب ، از هر آسمانی ، دو برابر ندا می آید تا به آسمان هفتم برسد ، و فرشته ای به او ندا می دهد که : «ای بنده خدا ! هفتصد هزار مثل آنچه دعا کردی ، از آنِ تو باد!». در این هنگام ، خداوند به او ندا می دهد که : «ای بنده من ! منم خدای وسعت بخش و کریمی که گنجینه هایم پایان نمی پذیرد و چیزی از رحمت من نمی کاهد ؛ بلکه رحمتم همه چیز را فراگرفته است . هزار هزار مثل آنچه دعا کردی ، از آنِ تو باد !». پس ، ای برادرزاده! کدامین بهره بیشتر از این بهره ای است که من برای خودم برگزیدم؟

.

ص: 60

. .

ص: 61

. .

ص: 62

البابُ الثّالِثُ : من لا ینبغی الدّعاء له3 / 1المُشرِکُ وَالکافِرُالکتاب«مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَ_بُ الْجَحِیمِ * وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَ هِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَ هِیمَ لَأَوَّ هٌ حَلِیمٌ» . (1)

«اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَ لِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَ_سِقِینَ» . (2)

«وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَ_سِقُونَ » . (3)

«قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَ هِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَ وَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّی تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَ هِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَیْ ءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ » . (4)

.


1- .التوبة : 113 و 114 .
2- .التوبة : 80 .
3- .التوبة : 84 .
4- .الممتحنة : 4 .

ص: 63

باب سوم : کسانی که نباید برایشان دعا کرد

3 / 1 مشرک و کافر

باب سوم : کسانی که نباید برایشان دعا کرد3 / 1مشرک و کافرقرآن«بر پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند ، نسزد که برای مشرکان ، پس از آن که برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخ اند ، طلب آمرزش کنند ، هر چند خویشاوند باشند و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش ، جز برای وعده ای که به او داده بود ، نبود ؛ ولی هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمنِ خداست ، از او بیزاری جُست . راستی که ابراهیم ، دلسوزی بُردبار بود» .

«چه برای آنان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی [ ، یکسان است ، حتّی] اگر هفتاد بار برایشان آمرزش طلب کنی ، هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزید ؛ چرا که آنان به خدا و فرستاده اش کفر ورزیدند ، و خدا ، گروه فاسقان را هدایت نمی کند» .

«و هرگز بر هیچ مُرده ای از ایشان نماز مگزار و بر سرِ قبرش نَایست ؛ چرا که آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند و در حال بی ایمانی مُردند» .

«قطعا برای شما در ابراهیم و کسانی که با اویند ، الگویی نیکوست : آن گاه که به قوم خود گفتند : ما از شما و از آنچه به جای خدا می پرستید ، بیزاریم . به شما کفر می ورزیم و میان ما و شما ، دشمنی و کینه همیشگی پدیدار شده تا وقتی که فقط به خدا ایمان آورید . جز در این سخن ابراهیم به پدرش که : حتما برای تو آمرزش خواهم خواست ، با آن که در برابر خدا اختیار چیزی را برای تو ندارم . ای پروردگار ما ! بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم و فرجام ، به سوی توست» .

.

ص: 64

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :سَمِعتُ رَجُلاً یَستَغفِرُ لِأَبَوَیهِ وهُما مُشرِکانِ ، فَقُلتُ لَهُ : أتَستَغفِرُ لِأَبَوَیکَ وهُما مُشرِکانِ ؟ فَقالَ : أوَ لَیسَ استَغفَرَ إبراهیمُ لِأَبیهِ وهُوَ مُشرِکٌ ؟ فَذَکَرتُ ذلِکَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَنَزَلَت : «مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ» . (1)

تفسیر العیّاشی عن أبی إسحاق الهمدانی عن رجل :صَلّی رَجُلٌ إلی جَنبی فَاستَغفَرَ لِأَبَوَیهِ ، وکانا ماتا فِی الجاهِلِیَّةِ . فَقُلتُ : تَستَغفِرُ لِأَبَوَیکَ وقَد ماتا فِی الجاهِلِیَّةِ ؟ فَقالَ : قَدِ استَغفَرَ إبراهیمُ لِأَبیهِ ، فَلَم أدرِ ما أرُدُّ عَلَیهِ ، فَذَکَرتُ ذلِکَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَأَنزَلَ اللّهُ : «وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَ هِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» قالَ : لَمّا ماتَ تَبَیَّنَ أنَّهُ عَدُوٌّ للّهِِ فَلَم یَستَغفِر لَهُ . (2)

تفسیر العیّاشی عن إبراهیم بن أبی البلاد عن بعض أصحابه :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : ما یَقولُ النّاسُ فی قَولِ اللّهِ : «وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَ هِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ» ؟ قُلتُ : یَقولونَ إنَّ إبراهیمَ وَعَدَ أباهُ لِیَستَغفِرَ لَهُ . قالَ : لَیسَ هُوَ هکَذا ، إنَّ إبراهیمَ وَعَدَهُ أن یُسلِمَ فَاستَغفَرَ لَهُ ، فَلَمّا تَبَیَّنَ أنَّهُ عَدُوٌّ للّهِِ تَبَرَّأَ مِنهُ . (3)

.


1- .سنن الترمذی : ج 5 ص 281 ح 3101 ، سنن النسائی : ج 4 ص 91 والآیة فیه «وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَ هِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ» ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 276 ح 1085 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 365 ح 3289 ، شُعَب الإیمان : ج 7 ص 41 ح 9378 ، مسند الطیالسی : ص 20 ح 131 نحوه وکلّها عن أبی الخلیل ، کنزالعمّال : ج 2 ص 421 ح 4399 .
2- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 114 ح 148 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 88 ح 15 و ج 75 ص 390 ح 8 .
3- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 114 ح 146 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 88 ح 14 .

ص: 65

حدیثامام علی علیه السلام :شنیدم مردی برای پدر و مادرش که مشرک بودند ، طلب آمرزش می کند . به او گفتم : برای پدر و مادر مشرکت آمرزش می طلبی؟ گفت : مگر ابراهیم برای پدرش که مشرک بود ، طلب آمرزش نکرد؟ من ، این مطلب را به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتم . پس این آیه نازل شد : «بر پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند ، نسزد که برای مشرکان ، طلب آمرزش کنند» .

تفسیر العیّاشی_ به نقل از ابو اسحاق هَمْدانی ، از مردی _: مردی در کنار من نماز خواند و برای پدر و مادرش که در جاهلیت از دنیا رفته بودند ، طلب آمرزش کرد. گفتم : برای پدر و مادرت آمرزش می طلبی ، در صورتی که در زمان جاهلیت مُرده اند؟ گفت : ابراهیم علیه السلام برای پدرش طلب آمرزش کرد . من ندانستم چه پاسخی به او بدهم . مطلب را به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتم . پس خداوند ، این آیه را فرو فرستاد : «آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش ، جز برای وعده ای که به او داده بود ، نبود ؛ امّا چون بر او روشن شد که وی دشمنِ خداست ، از او بیزاری جُست» . فرمود : «یعنی چون از دنیا رفت ، معلوم شد که وی دشمن خداست و دیگر برایش طلب آمرزش نکرد».

تفسیر العیّاشی_ به نقل از ابراهیم بن ابی البلاد ، از یکی از یارانش _: امام صادق صلی الله علیه و آله فرمود : «مردم درباره این سخن خداوند که : «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش ، جز برای وعده ای که به او داده بود ، نبود» چه می گویند؟». گفتم : می گویند که ابراهیم علیه السلام به پدرش وعده داد برایش استغفار کند. فرمود : «این طور نیست . ابراهیم علیه السلام به او قول داد که [اگر ]اسلام آورد ، برای او طلب آمرزش کند ؛ امّا چون معلوم شد که وی ، دشمن خداست ، از او بیزاری جُست» .

.

ص: 66

تفسیر القمّی :قَولُهُ : «وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَ هِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ» قالَ إبراهیمُ لِأَبیهِ : إن لَم تَعُبدِ الأَصنامَ استَغفَرتُ لَکَ ، فَلَمّا لَم یَدَعِ الأَصنامَ تَبَرَّأَ مِنهُ إبراهیمُ . (1)

قرب الإسناد عن علیّ بن جعفر عن الإمام الکاظم علیه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن رَجُلٍ مُسلِمٍ وأبَواهُ کافِرانِ ، هَل یَصلُحُ أن یَستَغفِرَ لَهُما فِی الصَّلاةِ ؟ قالَ : إن کانَ فارَقَهُما وهُوَ صَغیرٌ لا یَدری أسلَما أم لا ، فَلا بَأسَ ، وإن عَرَفَ کُفرَهُما فَلا یَستَغفِر لَهُما ، وإن لَم یَعرِف فَلیَدعُ لَهُما . (2)

کشف الغمّة عن أبی سهل البلخی :کَتَبَ رَجُلٌ إلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام ، یَسأَلُهُ الدُّعاءَ لِوالِدَیهِ ، وکانَتِ الاُمُّ غالِیَةً وَالأَبُ مُؤمِنا ، فَوَقَّعَ : رَحِمَ اللّهُ والِدَکَ . وکَتَبَ آخَرُ یَسأَلُ الدُّعاءَ لِوالِدَیهِ ، وکانَتِ الاُمُّ مُؤمِنَةً وَالأَبُ ثَنَوِیّا (3) ، فَوَقَّعَ : رَحِمَ اللّهُ والِدَتَکَ . (4)

3 / 2الظّالِمُرسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن دَعا لِظالِمٍ بِالبَقاءِ ، فَقَد أحَبَّ أن یُعصَی اللّهُ فی أرضِهِ . (5)

.


1- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 306 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 28 ح 3 .
2- .قرب الإسناد : ص 286 ح 1131 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 67 ح 38 .
3- .الثَّنَویَّة : من یُثبتُ مع القدیم قدیما غیره . قیل : وهم فِرق المجوس یثبتون مبدأین : مبدأ للخیر ومبدأ للشرّ ، وهما النور والظلمة ... (مجمع البحرین : ج 1 ص 257 «ثنی») .
4- .کشف الغمّة : ج 3 ص 216 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 294 ح 69 .
5- .إحیاء علوم الدین : ج 2 ص 208 و ص 129؛ المحجّة البیضاء : ج 3 ص 262 و ص 199 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 234 .

ص: 67

3 / 2 ستمکار

تفسیر القمّی :این سخن خداوند که : «وآمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش ، جز برای وعده ای که به او داده بود ، نبود» . ابراهیم علیه السلام به پدرش گفت : اگر بت نپرستی ، برایت طلب آمرزش می کنم ؛ امّا چون او دست از بت ها برنداشت ، ابراهیم علیه السلام از وی بیزاری جُست.

قرب الاسناد_ به نقل از علی بن جعفر _: از امام [کاظم] علیه السلام پرسیدم : مردی مسلمان است و پدر و مادرش کافرند . آیا درست است که در نماز برای آن دو ، طلبِ آمرزش کند؟ فرمود : «اگر در خردسالی آنها را از دست داده و نمی داند اسلام آورده بوده اند یا نه ، اشکالی ندارد ؛ امّا اگر می داند کافر بوده اند ، برایشان طلب آمرزش نکند و اگر نمی داند ، برایشان دعا کند».

کشف الغمّة_ به نقل از ابوسهل بلخی _: مردی به امام عسکری علیه السلام نامه ای نوشت و از ایشان برای پدر و مادرش درخواست دعا کرد . مادرش از غُلات و پدرش مؤمن بود . امام علیه السلام مرقوم فرمود : «خداوند ، پدرت را رحمت کند!». مرد دیگری نیز در نامه ای از ایشان برای پدر و مادرش ملتمسِ دعا شد . مادر [او] ، مؤمن بود و پدر او ، دوگانه پرست. (1) امام علیه السلام مرقوم فرمود : «خداوند ، مادرت را رحمت کند!» .

3 / 2ستمکارپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس برای بقای ستمگری دعا کند ، در واقع ، دوست داشته است که خداوند در زمینش نافرمانی شود.

.


1- .ثَنَویه یا دوگانه پرستان ، کسانی هستند که به دو موجود قدیم قائل اند . به قولی ، فرقه هایی از مجوس اند که به دو مبدأ باور دارند : مبدأ خیر و مبدأ شرّ ، که عبارت اند از : نور و ظلمت . (مجمع البحرین : ج 1 ص 257 : «ثنی»).

ص: 68

3 / 3أدَبُ الدُّعاءِ لِأَهلِ الکِتابِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إذا دَعَوتُم لِأَحَدٍ مِنَ الیَهودِ وَالنَّصاری فَقولوا : أکثَرَ اللّهُ مالَکَ ووَلَدَکَ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام :قیلَ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : کَیفَ أدعو لِلیَهودِیِّ وَالنَّصرانِیِّ ؟ قالَ : تَقولُ لَهُ : بارَکَ اللّهُ لَکَ فِی الدُّنیا . (2)

.


1- .تاریخ دمشق : ج 55 ص 208 ح 11679 عن ابن عمر ، کنزالعمّال : ج 3 ص 189 ح 6097 .
2- .الکافی : ج 2 ص 650 ح 9 عن محمّد بن عرفة ، مشکاة الأنوار : ص 348 ح 1121 .

ص: 69

3 / 3 روش دعا کردن برای اهل کتاب

3 / 3روش دعا کردن برای اهل کتابپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر گاه برای یکی از یهود و نصارا دعا کردید ، بگویید : «خداوند ، مال و فرزندانت را افزون گردانَد!».

امام رضا علیه السلام :به امام صادق علیه السلام گفته شد : برای یهودی و نصرانی چگونه دعا کنم؟ فرمود : «می گویی : خدا به تو در دنیا برکت دهد!».

.

ص: 70

. .

ص: 71

تحلیلی درباره ممنوعیت دعا کردن برای مشرکان و کافران و ستمگران

تحلیلی درباره ممنوعیت دعا کردن برای مشرکان و کافران و ستمگراندر بابی که گذشت ، مشرکان ، کافران و ستمگران به عنوان کسانی که دعا کردن برای آنان شایسته نیست ، معرّفی شده اند . پرسشی که در این باره قابل طرح است ، این که دعا در حقیقت ، خیرخواهی از خدا برای دیگران است . بنا بر این ، چه مانعی دارد مسلمان حتّی برای کسانی که با او هم عقیده نیستند و نیز برای انسان های ظالم و ستمگر ، خیرخواهی کند ؟ به هر حال ، آنها هم انسان اند . در این باره ، امیرمؤمنان ، خطاب به مالک اشتر می فرماید : وأشعِر قَلبَکَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِیَّةِ ، وَالمَحَبَّةَ لَهُم وَاللُّطفَ بِهِم و لا تَکونَنَّ عَلَیهِم سَبُعا ضارِیا تَغتَنِمُ أکلَهُم ، فَإِنَّهُم صِنفانِ : إمّا أخٌ لَکَ فِی الدّینِ أو نَظیرٌ لَکَ فِی الخَلقِ . (1) دل خویش را جایگاه رحمت برای مردم و مهر و لطف به آنها قرار بده و همچون جانوری درنده برایشان مباش که خوردنشان را غنیمت بشماری؛ زیرا آنان ، دو دسته اند : یا در دین تو با تو برادرند و یا در آفرینش با تو برابر . بی تردید ، یکی از مصادیق بارز رحمت ، محبّت ، لطف و خیرخواهی برای کسانی که راه درست زندگی را انتخاب نکرده اند ، دعا کردن برای هدایت و

.


1- .نهج البلاغه : نامه 53 .

ص: 72

سعادت آنها است . پس چرا دعا کردن برای مشرکان و کافران ، شایسته نیست ؟ پاسخ این پرسش این است که به طور کلّی ، کسانی که گرفتار انحرافات اعتقادی و عملی هستند ، به دو دسته تقسیم می شوند : دسته اوّل : مستضعفان ؛ یعنی کسانی که به دلیل ناآگاهی و نبودِ ابزار و امکانات لازم جهت شناسایی حق و پیروی از آن ، دچار انحراف شده اند . دسته دوم ، معاندان ؛ یعنی کسانی که حق را می شناسند و آگاهانه به دلیل هوسرانی و برتری جویی با آن مخالفت می کنند و یا به ابزارها و موقعیت های شناسایی حق ، دسترسی دارند ، لیکن بدان بی اعتنایی می کنند و بر باطل می مانند . در مورد دسته اوّل ، نه تنها دعا برای هدایت آنها ممدوح است ؛ بلکه هر گونه تلاش برای آگاه سازی و تعلیم و تربیت آنها ضرور است . لذا پیامبر خدا با آن همه آزارهایی که از قوم خود دید ، برای هدایت آنها دعا می کرد و می گفت : اللّهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ . (1) خداوند! قوم مرا راهنمایی کن؛ زیرا که آنان نادان اند . سیّد بن طاووس ، در کتاب شریف الإقبال ، در این باره سخن بسیار زیبایی دارد . ایشان می گوید : شبی ارجمند از ماه رمضان ، پس از گذشت مدّتی از تألیف این کتاب (الإقبال) ، در سحرگاه ، مشغول دعا بودم برای کسی که لازم و نیکوست که پیش از همه ، دعا برای او انجام گیرد ، و برای خودم ، و برای هر که لیاقت این توفیق را داشت که دعایش کنم . به خاطرم گذشت که ابتدا سزاوار است به آنانی دعا کنم که مُنکر خدایند و نعمت های او را ناسپاسی می کنند و حرمت او را سبُک می شمارند و حکم او

.


1- .ر .ک : ص 149 (کسانی که پیامبر بر ایشان دعا کرد / دعای پیامبر برای قوم خود) .

ص: 73

را درباره بندگان و مخلوقاتش عوض می کنند؛ دعا کنم که خداوند از این گم راهی ، هدایتشان کند؛ چرا که جنایت آنان بر ساحت ربوبی خدا و حکمت الهی و جلالت نبوی ، سخت تر از جنایت عارفان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است . بزرگداشت و تکریم جلالت خداوند و بزرگداشت پیامبر خدا و حقّ هدایت پیامبر صلی الله علیه و آله با سخنان و رفتار خویش ، ایجاب می کند که ابتدا برای هدایت کسی دعا شود که ضررش بیشتر و خطرش شدیدتر است ، که ایشان نتوانست با جهاد ، آن را بزُداید و آنان را از کفر و فساد ، باز دارد . دعا کردم که هر گم راه از خدا ، به سوی خدا هدایت شود و هر گم راه از پیامبر صلی الله علیه و آله ، به سوی او باز گردد و هر گم راه از حق ، حق را بپذیرد و بر آن تکیه کند . سپس برای اهل توفیق و پیروان حق ، دعا کردم که توفیقشان بپاید و حقجویی شان افزون شود . نیز برای خودم و کسانی که کارشان به من مربوط است ، بر اساس امیدی که داشتم و به ترتیبی که به خدا و به خواسته پیامبرش نزدیک تر باشد ، دعا کردم و مهم ترین حاجت ها را طبق امیدی که داشتم به اجابت نزدیک تر است ، مقدّم داشتم . آیا نمی بینی که قرآن مقدّس ، وساطت ابراهیم علیه السلام برای ناسپاسان را بیان کرده است؟ خداوند می فرماید : « یُجَ_دِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ إِنَّ إِبْرَ هِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّ هٌ مُّنِیبٌ ؛ درباره قوم لوط با ما مجادله می کند . همانا ابراهیم ، بردبار و نرم دل و بازگشت کننده [ به سوی خدا] است» . (1) خداوند ، بردباری و شفاعت و مجادله وی را درباره قوم لوط ، که کفر (ناسپاسی) آنان به آن جا رسیده بود که کیفرشان زود فرا رسید ، ستوده است . آیا ندیده ای که در میان روایات مربوط به پیامبر صلی الله علیه و آله که پیشوای اهل جلالت است ، چنین آمده که هر گاه قوم کافر ، ایشان را آزار می داد و آزار را به نهایت می رساند ، پیامبر صلی الله علیه و آله می گفت : «خدایا! قوم مرا ببخشای . آنان

.


1- .هود : آیه 75 .

ص: 74

نادان اند»؟ آیا حدیث عیسی علیه السلام را ندیده ای که : «همچون خورشید باش که بر نیک و بد ، یکسان می تابد»؟ و سخن پیامبرمان را ندیده ای که : «نیکی را هم برای اهلش و هم برای نااهل انجام بده . اگر او اهل خیر نیست ، تو اهل خیر باش»؟ این آیه شریف ، مقام آنان را که به بدکاران نیکی می کنند ، برتر می داند : «لاَ یَنْهَ_کُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَ_تِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَ_رِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ؛ خداوند ، شما را نهی نمی کند از این که به آنانی که بر سر دین با شما نجنگیدند و شما را از سرزمین خودتان بیرون نکردند ، نیکی و عدل و داد ورزید . همانا خداوند ، دادگران را دوست می دارد» (1) و همین بس که محمّد صلی الله علیه و آله ، به عنوان «رحمت برای جهانیان» برانگیخته شده است . (2) بنا بر این ، دعا برای هدایت افراد گم راه نه تنها نکوهیده نیست ؛ بلکه ممدوح است . البته استغفار برای آنان ، در حالی که عقاید خود را تصحیح نکرده اند ، صحیح نیست . و امّا معاندان ، نه تنها دعا برای آنان ممدوح نیست ؛ بلکه مذموم و ممنوع است ، بلکه نفرین کردن آنان ، لازم و بایسته است ؛ چرا که دعا برای معاندان حق و عدل اگر برای دنیای آن ها باشد (مانند دعا برای سلامت و طول عمر آنها) ، در واقع برای گسترش کفر ، شرک و ظلم و فساد در زمین است ، چنان که از پیامبر خدا روایت شده است : مَن دَعا لِظالِمٍ بِالبَقاءِ ، فَقَد أحَبَّ أن یُعصَی اللّهُ فی أرضِهِ . (3)

.


1- .ممتحنه : آیه 8 .
2- .الإقبال : ج 1 ص 384 .
3- .ر . ک : ص 67 (کسانی که نباید برایشان دعا کرد / ستمکار) .

ص: 75

هر کس برای ماندگاری ستمگر دعا کند، دوست دارد که خداوند در زمین ، نافرمانی شود . و اگر برای هدایت آنها باشد ، بی فایده است ؛ زیرا آنها قابلیت هدایت ندارند و چه بسا ممکن است چنین دعایی ، تبعات سیاسی _ اجتماعیِ زیبانباری نیز داشته باشد . در حدیث دیگری از ایشان روایت شده که فرمود : یَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ یَدعو فیهِ المُؤمِنُ لِلعامَّةِ ، فَیَقولُ اللّهُ تَعالی : اُدعُ لِخاصَّةِ نَفسِکَ أستَجِب لَکَ فَأَمَّا العامَّةُ فَإِنّی عَلَیهِم ساخِطٌ . (1) زمانی فرا می رسد که در آن، مؤمن برای همگان دعا می کند . خداوند متعال می فرماید : برای خودت دعا کن که درخواستت را اجابت می کنم ، امّا من از همگان ، خشمگین هستم . این حدیث ، هر چند از نظر سند ضعیف است ؛ لیکن اگر ناظر به جامعه ای باشد که غالب افرادش ستمکار و روی از حق برتافته اند ، مضمون آن ایرادی ندارد ؛ زیرا «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ ؛ خداوند ، آنچه را که از آنِ قومی است، تغییر نمی دهد، تا وقتی که خودشان دگرگون شوند » . (2) بر این اساس ، اولیای الهی نه تنها برای حامیان باطل و دشمنان حق و عدالت دعا نمی کردند ؛ بلکه گاه آنان را نفرین می کردند . ابواب دوم تا دوازدهم فصل پنجم این مجموعه به این موضوع اختصاص دارد .

.


1- .حلیة الأولیاء : ج 6 ص 175 ، کنز العمّال : ج 11 ص 191 ح 31176 .
2- .رعد : آیه 11 .

ص: 76

البابُ الرّابِعُ : من دعا له النّبیّ4 / 1الإِمامُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍرسول اللّه صلی الله علیه و آله_ فی عَلِیٍّ علیه السلام _: اللّهُمَّ وَفِّقهُ وسَدِّدهُ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله_ أیضا _: اللّهُمَّ اجلُ (2) قَلبَهُ ، وَاجعَل رَبیعَهُ (3) الإِیمانَ بِکَ . (4)

الإمام علیّ علیه السلام :دَعا لِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : اللّهُمَّ اهدِ قَلبَهُ ، وَاشرَح صَدرَهُ ، وثَبِّت لِسانَهُ ، وقِهِ الحَرَّ وَالبَردَ . (5)

.


1- .التوحید : ص 235 ح 2 ، معانی الأخبار : ص 44 ح 2 کلاهما عن یزید بن الحسن عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام .
2- .جلا السیفَ والمرآةَ جلوا وجلاءً : صَقَلهما . والهمَّ عنه : أذهبه (القاموس المحیط : ج 4 ص 313 «جلا») .
3- .فی حدیث الدُّعاء «اللّهم اجعل القرآن ربیع قلبی» جعله ربیعا لأنّ الإنسان یرتاح قلبُهُ فی الربیع من الأزمان ویمیل إلیه (النهایة : ج 2 ص 188 «ربع») .
4- .الأمالی للطوسی : ص 344 ح 705 ، الیقین : ص 160 کلاهما عن غالب الجهنی عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام ، المناقب للکوفی : ج 1 ص 410 ح 326 عن سلام الجعفی عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 40 ص 49 ح 85؛ حلیة الأولیاء : ج 1 ص 67 ، المناقب لابن المغازلی : ص 47 ح 69 ، شرح نهج البلاغة : ج 9 ص 167 کلّها عن أبی برزة .
5- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 60 ح 240 عن الحسن بن عبد اللّه الرازی التمیمی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 40 ص 26 ح 52 .

ص: 77

باب چهارم : کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله برایشان دعا کرد

4 / 1 امام علی بن ابی طالب علیه السلام

باب چهارم : کسانی که پیامبر برایشان دعا کرد4 / 1امام علی بن ابی طالبپیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در حقّ علی علیه السلام _: بار خدایا ! او را موفّق و استوار بدار!

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در حقّ علی علیه السلام _: بار خدایا ! دل او را جلا بده و بهارِ دلش را ایمان به خودت قرار ده!

امام علی علیه السلام :پیامبر صلی الله علیه و آله برایم دعا کرد و گفت : «بار خدایا ! دلش را هدایت فرما ، سینه اش را گشایش بخش ، زبانش را استوار بدار و از گرما و سرما نگاهش دار».

.

ص: 78

عنه علیه السلام :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ... یَضَعُ یَدَهُ عَلی صَدری ، ثُمَّ یَقولُ : اللّهُمَّ املَأ قَلبَهُ عِلما وفَهما ونورا وحِلما وحُکما وإیمانا ، وعَلِّمهُ ولا تُجَهِّلهُ ، وأحفِظهُ ولا تُنسِهِ . (1)

عنه علیه السلام :وَجِعتُ وَجَعا فَأَتَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَأَقامَنی (2) فی مَکانِهِ وقامَ یُصَلّی ، وألقی عَلَیَّ طَرَفَ ثَوبِهِ . ثُمَّ قالَ : قَد بَرَأتَ یَابنَ أبی طالِبٍ لا بَأسَ عَلَیکَ ؛ ما سَأَلتُ اللّهَ شَیئا إلاّ سَأَلتُ لَکَ مِثلَهُ ، ولا سَأَلتُ اللّهَ شَیئا إلاّ أعطانیهِ ، غَیرَ أنَّهُ قیلَ لی : إنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدَکَ . (3)

عنه علیه السلام :دَخَلتُ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی المَسجِدِ _ وهُوَ فی مُصَلّیً لَهُ فی بَعضِ حُجَرِهِ _ فَقالَ : یا عَلِیُّ ، بِتُّ لَیلَتی هذِهِ حَیثُ تَری اُصَلّی وأسأَلُ رَبّی تَعالی ، فَما سَأَلتُ رَبّی شَیئا إلاّ سَأَلتُ لَکَ مِثلَهُ ، وما سَأَلتُ مِن شَیءٍ إلاّ أعطانی ، إلاّ أنَّهُ قیلَ لی : لا نَبِیَّ بَعدی . (4)

تاریخ دمشق عن عبد اللّه بن الحارث :قُلتُ لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام : أخبِرنی بِأَفضَلِ مَنزِلَتِکَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . قالَ : نَعَم ، بَینا أنَا نائِمٌ عِندَهُ وهُوَ یُصَلّی ، فَلَمّا فَرَغَ مِن صَلاتِهِ قالَ : یا عَلِیُّ ، ما سَأَلتُ مِنَ اللّهِ عز و جل مِنَ الخَیرِ شَیئا إلاّ سَأَلتُ لَکَ مِثلَهُ ، ومَا استَعَذتُ اللّهَ مِنَ الشَّرِّ إلاَّ استَعَذتُ لَکَ مِثلَهُ . (5)

.


1- .الاعتقادات : ص 121 ح 45 عن سلیم بن قیس وراجع کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 625 .
2- .فی المصادر الاُخری : «فأنامنی» .
3- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 47 ح 7917 ، خصائص أمیرالمؤمنین للنسائی : ص 263 ح 147 ، المناقب لابن المغازلی : ص 135 ح 178 کلاهما نحوه ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 310 ح 8858 ، فرائد السمطین : ج 1 ص 221 ح 172 کلّها عن عبد اللّه بن الحارث ، کنزالعمّال : ج 13 ص 170 ح 36513؛ المناقب للکوفی : ج 1 ص 517 ح 445 عن عبد اللّه بن الحارث نحوه .
4- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 311 ح 8860 عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق علیه السلام وراجع أنساب الأشراف : ج 2 ص 357 .
5- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 309 ح 8857 ، ذخائر العقبی : ص 115 نحوه ، فرائد السمطین : ج 1 ص 218 ح 169 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 151 ح 36474 .

ص: 79

امام علی علیه السلام :پیامبر خدا ... دستش را بر سینه ام می نهاد و سپس می گفت : «بار خدایا ! دلش را از دانش و فهم و روشنایی و بردباری و حکمت ( / داوری) و ایمان ، مالامال گردان . به او دانش بیاموز و نادانش قرار مده و آن را حافظ قرار ده و فراموشکارش مگردان».

امام علی علیه السلام :درد شدیدی مرا گرفت . نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم . مرا در جای خود نشانید و خود به نماز ایستاد و گوشه جامه اش را روی من انداخت . سپس فرمود : «بهبود یافتی ، ای پسر ابوطالب و دیگر ، مشکلی نداری . من هیچ گاه چیزی از خدا نخواستم ، مگر این که مانند آن را برای تو نیز خواستم . هیچ گاه از خدا چیزی نخواستم ، مگر آن که به من عطا فرمود ، جز آن که به من گفته شد : بعد از تو ، پیامبری نیست».

امام علی علیه السلام :بر پیامبر خدا در مسجد وارد شدم ، در حالی که در یکی از اتاق هایش در محلّ نمازش نشسته بود . فرمود : «ای علی ! دیشب ، در همین جا که می بینی ، شب را به نماز گذراندم و از پروردگار بلند مرتبه ام درخواست می کردم . هر چه از پروردگارم خواستم ، مانند آن را برای تو نیز درخواست نمودم ، و هیچ چیز از او نخواستم ، مگر آن که عطایم فرمود ، جز آن که به من گفته شد : بعد از من ، پیامبری نیست».

تاریخ دمشق_ به نقل از عبد اللّه بن حارث _: به علی بن ابی طالب علیه السلام گفتم : مرا از برترین مقام و منزلتت در نزد پیامبر خدا آگاه کن. فرمود : «بله . یک بار من نزد او خوابیده بودم و ایشان ، نماز می خواند . چون از نمازش فراغت یافت ، فرمود : ای علی ! من هیچ خیری از خداوند عز و جل نخواستم، مگر این که به سانِ آن را برای تو نیز درخواست کردم ، و از شری به خدا پناه نبردم ، مگر این که از او خواستم تو را نیز از مانندِ آن ، در پناه خود درآورَد ».

.

ص: 80

رسول اللّه صلی الله علیه و آله_ فی عَلِیٍّ علیه السلام _: اللّهُمَّ ارحَمهُ وتَرَحَّم عَلَیهِ ، وَانصُرهُ وَانتَصِر بِهِ ، وأعِنهُ وَاستَعِن بِهِ ؛ فَإِنَّهُ عَبدُکَ وکَتیبَةُ رَسولِکَ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله_ أیضا _: اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ ، وأحِبَّ مَن أحَبَّهُ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ . (3)

راجع : موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب : ج 1 ص 283 (من أدعیة النبیّ للإمام) .

.


1- .الأمالی للطوسی : ص 362 ح 752 عن علیّ بن علیّ بن رزین عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام زین العابدین عن الإمام الحسن علیهم السلام عن عمر بن الخطّاب .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 599 ح 1022 عن عمر ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 254 ح 964 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 207 ح 8684 و ص 208 کلّها عن عبدالرحمن بن أبی لیلی وفیها «واخذل من خذله» بدل «وأحبّ من أحبّه»؛ العمدة : ص 95 ح 122 عن عمر ، الأمالی للمفید : ص 58 ح 2 عن الحارث ابن ثعلبة ، الخصال : ص 66 ح 98 عن حذیفة بن اُسید ، معانی الأخبار : ص 67 ح 8 عن أنس ، علل الشرایع : ص 144 ح 9 عن سلمان وفی الأربعة الأخیرة «واخذل من خذله» بدل «وأحبّ من أحبّه» .
3- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 401 ح 18506 عن البراء بن عازب ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 597 ح 1017 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 118 ح 4576 کلاهما عن زید بن أرقم نحوه ، صحیح ابن حبّان : ج 15 ص 376 ح 6931 عن أبی الطفیل ، المصنّف لابن أبی شیبة : ج 7 ص 499 ح 28 عن زید بن یثیع ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 206 ح 8682 عن عبدالرحمن بن أبی لیلی؛ الکافی : ج 1 ص 294 و ص 295 ح 3 عن عبدالحمید بن أبی الدیلم عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله و ج 8 ص 27 ح 4 عن جابر بن یزید عن الإمام الباقر علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله ، تهذیب الأحکام : ج 3 ص 263 ح 746 عن حسّان الجمّال عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله .

ص: 81

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ درباره علی علیه السلام _: بار خدایا ! به او رحم کن و بر وی ، رحمت آور و او را نصرت ده و به واسطه او نصرت عطا کن ، و به او کمک نما و به واسطه او کمک فرما ، که او بنده تو و لشکر پیامبرِ توست.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ درباره علی علیه السلام _: بار خدایا ! دوست باش با هر آن کس که دوستِ او باشد و دشمن باش با کسی که دشمنِ او باشد و یاری کن کسی را که یاری اش کند و دوست بدار هر که را دوستش بدارد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست . بار خدایا ! دوست باش با کسی که دوستِ او باشد و دشمن باش با کسی که دشمنِ او باشد.

ر . ک : دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام : ج 1 ص 263 (برخی از دعاهای پیامبر درباره امام) .

.

ص: 82

4 / 2عَلِیٌّ وفاطِمَةُکفایة الطالب عن أنس_ فی خَبَرِ تَزویجِ فاطِمَةَ بِعَلِیٍّ علیهماالسلام _: ثُمَّ قالَ [ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ] : یا عَلِیُّ ، إنَّ اللّهَ أمَرَنی أن اُزَوِّجَکَ فاطِمَةَ ، فَقَد زَوَّجتُکَها عَلی أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضیتَ . فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : قَد رَضیتُ یا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ إنَّ عَلِیّا علیه السلام مالَ فَخَرَّ ساجِدا شُکرا للّهِِ تَعالی ، وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی حَبَّبَنی إلی خَیرِ البَرِیَّةِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : بارَکَ اللّهُ عَلَیکُما ، وبارَکَ فیکُما ، وأسعَدَکُما ، وأخرَجَ مِنکُمَا الکَثیرَ الطَّیِّبَ . (1)

الإمام علیّ علیه السلام :زَوَّجَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ أتانی فَأَخَذَ بِیَدی فَقالَ : قُم بِسمِ اللّهِ ، وقُل : عَلی بَرَکَةِ اللّهِ وما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ تَوَکَّلتُ عَلَی اللّهِ . ثُمَّ جاءَنی حینَ أقعَدَنی عِندَها علیهاالسلام ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّهُما أحَبُّ خَلقِکَ إلَیَّ فَأَحِبَّهُما ، وبارِک فی ذُرِّیَّتِهِما ، وَاجعَل عَلَیهِما مِنکَ حافِظا ، وإنّی اُعیذُهُما وذُرِّیَّتَهُما بِکَ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ . (2)

المعجم الکبیر عن ابن عبّاس_ فی حَدیثِ زَواجِ فاطِمَةَ علیهاالسلام_: ثُمَّ دَعا صلی الله علیه و آله فاطِمَةَ علیهاالسلامفَأَخَذَ کَفّا مِن ماءٍ فَضَرَبَ بِهِ عَلی رَأسِها وکَفّا بَینَ ثَدیَیها ، ثُمَّ رَشَّ جِلدَهُ وجِلدَها ، ثُمَّ التَزَمَها فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّها مِنّی وأنَا مِنها ، اللّهُمَّ کَما أذهَبتَ عَنِّی الرِّجسَ وطَهَّرتَنی فَطَهِّرها . ثُمَّ دَعا بِمِخضَبٍ آخَرَ ، ثُمَّ دَعا عَلِیّا فَصَنَعَ بِهِ کَما صَنَعَ بِها ، ثُمَّّ دَعا لَهُ کَما دَعا لَها . ثُمَّ قالَ لَهُما : قوما إلی بَیتِکُما ، جَمَعَ اللّهُ بَینَکُما وبارَکَ فی سَیرِکُما وأصلَحَ بالَکُما . ثُمَّ قامَ فَأَغلَقَ عَلَیهِما بابَهُ بِیَدِهِ . (3)

.


1- .کفایة الطالب : ص 299 ، تاریخ دمشق : ج 52 ص 445 ح 11114 ، المناقب للخوارزمی : ص 337 ح 357 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ، کشف الغمّة : ج 1 ص 349 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 120 ح 29 وراجع ذخائر العقبی : ص 70 .
2- .الأمالی للطوسی : ص 40 ح 44 ، بشارة المصطفی : ص 262 کلاهما عن الضحّاک بن مزاحم ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 355 وفیه من «اللّهمّ إنّهما أحبّ خلقک ...» ، بحار الأنوار : ج 43 ص 93 ح 4 و ج 103 ص 274 ح 30 .
3- .المعجم الکبیر : ج 22 ص 412 ح 1022 ، المناقب للخوارزمی : ص 339 ح 358 وفیه «سرّکما» بدل «سیرکما»؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 358 ح 713 ، کشف الغمّة : ج 1 ص 352 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 122 ح 30 وراجع الأمالی للطوسی : ص 43 ح 45 .

ص: 83

4 / 2 علی و فاطمه علیهماالسلام

4 / 2علی و فاطمهکفایة الطالب_ به نقل از اَ نَس _در خبر تزویج فاطمه علیهاالسلامبا علی علیه السلام _ : سپس [پیامبر خدا] فرمود : «ای علی! خداوند به من دستور داد که فاطمه را به همسری تو درآورم و من هم ، او را با مهریه چهارصد مثقال نقره ، اگر تو راضی باشی ، به ازدواجت درآوردم» . علی علیه السلام گفت : راضی ام ، ای پیامبر خدا . آن گاه ، علی علیه السلام به خاک افتاد و سجده شکر برای خداوند متعال به جای آورد و گفت : سپاس ، خداوندی را که مرا ، محبوب بهترینِ خلق ، محمّد پیامبر خدا ، گردانید. آنگاه پیامبر خدا فرمود : «خدا به شما دو نفر ، خیر و برکت دهد و خوش بختتان کند و از شما دو تن ، نسلِ پاک فراوانی پدیدار سازد!».

امام علی علیه السلام :پیامبر خدا ، مرا تزویج کرد . سپس نزدم آمد و دستم را گرفت و فرمود : «به نام خدا ، برخیز و بگو : به امیدِ برکت خدا ، و آنچه خواست خداست ، و هیچ نیرویی نیست ، مگر به مدد خدا . به خدا توکّل کردم». و چون مرا آورد و کنار فاطمه علیهاالسلام نشانید ، گفت : «بار خدایا! این دو ، محبوب ترینِ خلق تو نزد من اند . پس [تو نیز] آندو را دوست دار و به نسل ایشان ، برکت عطا فرما و از جانب خود ، بر این دو نگهبانی بگمار . من ، این دو و فرزندانشان را از گزند شیطان رانده شده ، در پناه تو درآوردم».

المعجم الکبیر_ به نقل از ابن عبّاس (در بیان ازدواج فاطمه علیهاالسلام) _: سپس ، پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را صدا زد و مُشتی آب برگرفت و بر سرِ او و مُشتی هم میان سینه اش ریخت . سپس ، مقداری آب به پوست علی و فاطمه پاشید . آن گاه ، فاطمه را در آغوش گرفت و گفت : «بار خدایا ! این ، از من است و من ، از اویم . بار خدایا! همچنان که پلیدی را از من زدودی و پاکم نمودی ، این را نیز پاک گردان». بعد ، ظرف آب دیگری خواست و علی علیه السلام را صدا زد و با او نیز چنین کرد . سپس ، همچنان که برای فاطمه علیهاالسلام دعا کرده بود ، برای او نیز دعا کرد . آن گاه به آن دو فرمود : «برخیزید و به خانه خود بروید . خداوند ، شما را با هم بدارد و به زندگی تان برکت دهد و خاطرتان را آسوده بدارد !». سپس ، برخاست و با دست خود ، در را به روی آنها بست.

.

ص: 84

رسول اللّه صلی الله علیه و آله_ فی عَلِیٍّ وفاطِمَةَ علیهماالسلام _: اللّهُمَّ إنَّهُما مِنّی وأنَا مِنهُما ، اللّهُمَّ کَما أذهَبتَ عَنِّی الرِّجسَ وطَهَّرتَنی تَطهیرا ، فَأَذهِب عَنهُمَا الرِّجسَ وطَهِّرهُما تَطهیرا . (1)

تاریخ دمشق عن ابن عبّاس :أخبَرَتنی أسماءُ بِنتُ عُمَیسٍ أنَّها رَمَقَت رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَم یَزَل یَدعو لَهُما خاصَّةً _ یَعنی عَلِیّا وفاطِمَةَ _ لا یُشرِکُهُما بِدُعائِهِ أحَدا . (2)

السنن الکبری عن بریدة :لَمّا کانَ لَیلَةُ البِناءِ ، قالَ صلی الله علیه و آله : یا عَلِیُّ ، لا تُحدِث شَیئا حَتّی تَلقانی . فَدَعَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِماءٍ فَتَوَضَّأَ مِنهُ ثُمَّ أفرَغَهُ عَلی عَلِیٍّ علیه السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ بارِک فیهِما ، وبارِک عَلَیهِما ، وبارِک لَهُما فی شِبلِهِما . (3)

.


1- .کفایة الطالب : ص 306 ، ینابیع المودّة : ج 2 ص 64 ح 51؛ کشف الغمّة : ج 1 ص 372 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 142 ح 37 .
2- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 312 ، المعجم الکبیر : ج 22 ص 412 ح 1022 وج 24 ص 135 ح 362 ، حلیة الأولیاء : ج 2 ص 75 ، المناقب للخوارزمی : ص 340 ح 359؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 359 ح 713 ، کشف الغمّة : ج 1 ص 372 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 122 ح 30 و ص 142 ح 37 .
3- .السنن الکبری للنسائی : ج 6 ص 73 ح 10088 ، المعجم الکبیر : ج 2 ص 20 ح 1153 ولیس فیه «وبارک علیهما» ، الطبقات الکبری : ج 8 ص 21 ، تاریخ دمشق : ج 36 ص 438 ح 7395 وفیها «نسلهما» بدل «شبلهما» وج 42 ص 123 ح 8490 وفیه «شملهما» بدل «شبلهما» ، کنزالعمّال : ج 13 ص 681 ح 37745؛ کشف الغمّة : ج 1 ص 365 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 137 ح 34 .

ص: 85

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ درباره علی و فاطمه علیهماالسلام _: بار خدایا ! این دو از من هستند و من ، از آنهایم . بار خدایا! همچنان که پلیدی را از من بُردی و مرا پاک پاک گردانیدی ، از این دو نیز پلیدی را ببَر و آنها را پاکِ پاک گردان.

تاریخ دمشق_ به نقل از ابن عبّاس _: اسماء بنت عُمَیس برایم گفت که وی به پیامبر خدا می نگریست و ایشان ، پیوسته برای آن دو (علی و فاطمه علیهماالسلام) اختصاصا دعا می کرد و در دعایش از هیچ کس دیگر نام نمی بُرد.

السنن الکبری_ به نقل از بُرَیده _: چون شبِ زفاف شد ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ای علی ! کاری انجام مده تا مرا ملاقات کنی» . پس پیامبر صلی الله علیه و آله مقداری آب طلبید و با آن وضو ، ساخت و سپس ، بقیه آب را روی علی علیه السلام خالی کرد و گفت : «بار خدایا ! در این دو ، برکت قرار ده و به آنها خیر و برکت عطا فرما و در فرزندانشان نیز برای این دو برکت قرار ده».

.

ص: 86

رسول اللّه صلی الله علیه و آله_ لِعَلِیٍّ وفاطِمَةَ علیهماالسلام لَیلَةَ الزِّفافِ لَمّا وَدَّعَهُما _: طَهَّرَکُما وطَهَّرَ نَسلَکُما، أنَا سِلمٌ لِمَن سالَمَکُما وحَربٌ لِمَن حارَبَکُما، أستَودِعُکُمَا اللّهَ وأستَخلِفُهُ عَلَیکُما . (1)

المناقب لابن شهرآشوب_ فی ذِکرِ زَواجِ فاطِمَةَ مِن عَلِیٍّ علیهماالسلام_: سَأَلَ [ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ]عَلِیّا : کَیفَ وَجَدتَ أهلَکَ ؟ قالَ : نِعمَ العَونُ عَلی طاعَةِ اللّهِ . وسَأَلَ فاطِمَةَ فَقالَت : خَیرُ بَعلٍ . فَقالَ : اللّهُمَّ اجمَع شَملَهُما ، وألِّف بَینَ قُلوبِهِما ، وَاجعَلهُما وذُرِّیَّتَهُما مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ ، وَارزُقهُما ذُرِّیَّةً طاهِرَةً طَیِّبَةً مُبارَکَةً ، وَاجعَل فی ذُرِّیَّتِهِمَا البَرَکَةَ ، وَاجعَلهُم أئِمَّةً یَهدونُ بِأَمرِکَ إلی طاعَتِکَ ، ویَأمُرونَ بِما یُرضیکَ . (2)

4 / 3الحَسَنانِصحیح البخاری عن البراء :رَأَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله _ وَالحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام عَلی عاتِقِهِ _ یَقولُ : اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ . (3)

.


1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 355 ، کشف الغمّة : ج 1 ص 362 عن اُمّ سلمة ، بحار الأنوار : ج 43 ص 117 ح 24 و ص 132 ح 32؛ المناقب للخوارزمی : ص 352 ح 364 عن اُمّ سلمة .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 356 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 117 ح 24 .
3- .صحیح البخاری : ج 3 ص 1370 ح 3539 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 1883 ح 59 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 661 ح 3783 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 422 ح 18601 ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 186 ح 3141 وفیه «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله للحسن بن علیّ : اللّهمّ ...» ، کنزالعمّال : ج 13 ص 651 ح 37651؛ الأمالی للطوسی : ص 249 ح 442 ، العمدة : ص 403 ح 825 ، کشف الغمّة : ج 2 ص 146 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 73 ح 40 .

ص: 87

4 / 3 امام حسن و امام حسین

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ به علی و فاطمه علیهماالسلام در شب زفاف ، هنگامی که با آن دو خداحافظی کرد _: خداوند ، شما دو تن و نسلتان را پاک گردانَد ! من با هر که با شما در آشتی باشد ، در آشتی ام و با هر که با شما بجنگد ، در جنگم . شما را به خدا می سپارم و او را جانشین خود در میان شما قرار می دهم.

المناقب ، ابن شهر آشوب_ در بیان ازدواج فاطمه و علی _: [پیامبر خدا] از علی علیه السلام پرسید : «همسرت را چگونه یافتی؟». گفت : نیکو یاوری است بر طاعت خدا» . از فاطمه علیهاالسلام نیز همان سؤال را کرد . فاطمه گفت : بهترین شوهر است . پس پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : بار خدایا ! پیوند این دو را استوار گردان و دل هایشان را به هم اُلفت بخش و آن دو و فرزندانشان را از وارثانِ بهشت پُرنعمت ، قرار ده و به ایشان ، فرزندانی پاک و پاکیزه و خجسته ، روزی فرما و در نسلشان برکت قرار ده و آنان را پیشوایانی گردان که به فرمان تو به طاعتت رهنمون می شوند و به آنچه مایه خشنودی توست ، فرمان می دهند».

4 / 3امام حسن و امام حسینصحیح البخاری_ به نقل از براء _: پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که حسن بن علی علیهماالسلامروی شانه اش بود و می گفت: «بار خدایا ! من ، او را دوست دارم. تو نیز دوستش بدار».

.

ص: 88

المناقب لابن شهرآشوب عن أبی هریرة :قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وقَد جاءَهُ الحَسَنُ علیه السلام وفی عُنُقِهِ السِّخابُ (1) ، فَالتَزَمَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَالتَزَمَ هُوَ رَسولَ اللّهِ ، وقالَ : اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ ، فَأَحِبَّهُ وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . (2)

تاریخ دمشق عن أبی هریرة :کُنتُ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فی سوقٍ مِنَ الأَسواقِ بِالمَدینَةِ ، فَانصَرَفَ وَانصَرَفتُ مَعَهُ حَتَّی انتَهَیتُ إلی فِناءِ فاطِمَةَ علیهاالسلام ، فَنادی ثَلاثَ مَرّاتٍ _ یَعنِی الحَسَنَ علیه السلام _ فَلَم یُجِبهُ أحَدٌ ، فَانصَرَفَ حَتَّی انتَهی إلی بَیتِ عائِشَةَ فَقَعَدَ وقَعَدتُ مَعَهُ ، فَأَقبَلَ الحَسَنُ علیه السلام وفی عُنُقِهِ سِخابٌ ، فَظَنَنتُ أنَّما حَبَسَتهُ اُمُّهُ تَلبَسُهُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله هکَذا _ بِیَدِهِ _ إلَی الحَسَنِ علیه السلام ، هکَذا وَالتَزَمَهُ ، وقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ . (3)

کفایة الطالب عن أبی هریرة :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَأخُذُ بِیَدِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهماالسلامفَیَرفَعُهُ عَلی باطِنِ قَدَمَیهِ ، فَیَقولُ : حُزُقَّةٌ حُزُقَّهتَرَقَّ عَینَ بَقَّه (4) اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ . (5)

.


1- .السِّخاب : خیط یُنظَم فیه خرزٌ ویلبسه الصبیان والجواری (النهایة : ج 2 ص 349 «سخب») .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 25 ، کشف الغمّة : ج 2 ص 147 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 294 ح 55؛ صحیح مسلم : ج 4 ص 1882 ح 56 ، ذخائر العقبی : ص 212 وفیهما من «اللّهمّ إنّی اُحبّه ...» .
3- .تاریخ دمشق : ج 13 ص 191 ح 3154 ، صحیح البخاری : ج 5 ص 2207 ح 5545 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 226 ح 8388 ، صحیح ابن حبّان : ج 15 ص 417 ح 6963؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 106 ح 1040 کلّها نحوه .
4- .الحزقّة : الضعیف المتقارب الخطو من ضعفه . وقیل : القصیر العظیم البطن ، فذکرها له علی سبیل المداعبة والتأنیس له . وترقّ : بمعنی اصعد . وعین بقّة : کنایة عن صغر العین (النهایة : ج 1 ص 378 «حزق») .
5- .کفایة الطالب : ص 344؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 388 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 51286 .

ص: 89

المناقب ، ابن شهر آشوب_ به نقل از ابو هُرَیره _: حسن علیه السلام در حالی که گردن بندی از مُهره به گردن داشت ، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و هر دو ، یکدیگر را در آغوش کشیدند . پیامبر خدا ، سه بار گفت : بار خدایا ! من ، او را دوست دارم . تو نیز او و دوستدارش را دوست بدار».

تاریخ دمشق_ به نقل از ابو هریره _: با پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از بازارهای مدینه بودم که برگشت و من هم با او برگشتم . چون به درِ خانه فاطمه علیهاالسلامرسیدم ، سه بار حسن علیه السلام را صدا زد ؛ امّا کسی پاسخی نداد . پیامبر صلی الله علیه و آله به راه خود ادامه داد تا آن که به خانه عایشه رسید . نشست و من هم با ایشان نشستم . در این هنگام ، حسن علیه السلام در حالی که گردن بندی از مُهره بر گردنش بود ، آمد . به گمانم مادرش او را نگه داشته بود تا آن گردن بند را به گردنش بیاویزد. پس ، پیامبر خدا ، دستش را این چنین به طرف حسن علیه السلام دراز کرد و او را در آغوش گرفت و گفت : «بار خدایا ! من ، او را دوست دارم . تو نیز او را و هم آن کس را که دوستش می دارد ، دوست بدار».

کفایة الطالب_ به نقل از ابو هُرَیره _: پیامبر خدا ، دستِ حسین بن علی علیهماالسلام را می گرفت و او را بر بدن خود بالا می بُرد و می فرمود : «کوچولوی ریزه میزهبرو بالا ، چشمْ تیزه! بار خدایا ! من ، او را دوست می دارم . پس تو نیز او را و هر کس را که دوستش می دارد ، دوست بدار».

.

ص: 90

المناقب لابن المغازلی عن البراء بن عازب :رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله واضِعا الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهماالسلامعَلی عاتِقِهِ یَقولُ : اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُما فَأَحِبَّهُما . (1)

کفایة الأثر عن ابن عبّاس :دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَالحَسَنُ علیه السلام عَلی عاتِقِهِ وَالحُسَینُ علیه السلام عَلی فَخِذِهِ ، یَلثِمُهُما ویُقَبِّلُهُما ویَقولُ : اللّهُمَّ والِ مَن والاهُما ، وعادِ مَن عاداهُما . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله_ فِی الحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام _: اللّهُمَّ إنّی أسأَ لُکَ فیهِما ما سَأَلَکَ إبراهیمُ فی ذُرِّیَّتِهِ ، اللّهُمَّ أحِبَّهُما وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُما ، وَالعَن مَن یُبغِضُهُما مِل ءَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (3)

خصائص أمیرالمؤمنین للنسائی عن اُسامة بن زید :طَرَقتُ بابَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَیلَةً لِبَعضِ الحاجَةِ ، فَخَرَجَ وهُوَ مُشتَمِلٌ عَلی شَیءٍ ، لا أدری ما هُوَ ، فَلَمّا فَرَغتُ مِن حاجَتی قُلتُ : ما هذَا الَّذی أنتَ مُشتَمِلٌ عَلَیهِ ؟ فَکَشَفَهُ فَإِذَا الحَسَنُ وَالحُسَینُ عَلی وَرِکَیهِ فَقالَ : هذانِ ابنایَ وَابنَا ابنَتی ، اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنّی اُحِبُّهُما فَأَحِبَّهُما ، اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنّی اُحِبُّهُما فَأَحِبَّهُما . (4)

.


1- .المناقب لابن المغازلی : ص 375 ح 421 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 661 ح 3782 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 141 ح 20143 عن عبد اللّه بن عثمان بن خیثم ، المصنّف لابن أبی شیبة : ج 7 ص 511 ح 2 عن أبی هریرة وکلّها نحوه ، کنزالعمّال : ج 12 ص 119 ح 34279 .
2- .کفایة الأثر : ص 16 ، مستدرک الوسائل : ج 10 ص 276 ح 12009 نقلاً عن الغیبة لابن شاذان ، بحار الأنوار : ج 36 ص 285 ح 107 وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 382 .
3- .الأمالی للطوسی : ص 368 ح 781 عن أسماء بنت عمیس عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 251 ح 1 .
4- .خصائص أمیرالمؤمنین للنسائی : ص 253 ح 139 ، السنن الکبری للنسائی : ج 5 ص 149 ح 8524 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 656 ح 3769 ، صحیح ابن حبّان : ج 15 ص 423 ح 6967 ، المصنّف لابن أبی شیبة : ج 7 ص 512 ح 8 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 155 ح 3477 و ج 13 ص 26؛ کشف الیقین : ص 329 ح 392 ، کشف الغمّة : ج 2 ص 147 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 299 ح 63 .

ص: 91

المناقب ، ابن مغازلی_ به نقل از براء بن عازب _: پیامبر خدا را دیدم که حسن و حسین علیهماالسلام را بر دوش خود گذاشته است و می گوید : «بار خدایا ! من ، این دو را دوست دارم . تو هم آنها را دوست بدار».

کفایة الأثر_ به نقل از ابن عبّاس _: بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدم . دیدم که حسن علیه السلام بر شانه او و حسین علیه السلام روی زانوی اوست و آن دو را می بوسد و می گوید : «بار خدایا ! با هر که دوست اینهاست ، دوست باش و با هر کس که دشمن اینهاست ، دشمن باش».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ درباره حسن و حسین علیهماالسلام _: بار خدایا ! من از تو درباره این دو ، همان چیزی را درخواست می کنم که ابراهیم برای ذریّه اش از تو درخواست کرد . بار خدایا ! این دو را و دوستدارِ این دو را دوست بدار و هر کس را که با این دو دشمنی می کند ، به اندازه آسمان و زمین ، لعنت کن».

خصائص أمیر المؤمنین ، نسائی_ به نقل از اُسامة بن زید _: شبی برای حاجتی ، دَرِ خانه پیامبر خدا را کوبیدم . ایشان ، در حالی که چیزی همراهش بود و برای من مشخّص نبود که چیست ، بیرون آمد . چون کارم تمام شد ، گفتم : این چیست که همراه خود و زیر جامه داری؟ جامه اش را کنار زد ، دیدم حسن و حسین علیهماالسلام پشت سرش هستند . گفت : «این دو ، فرزندان من و فرزندان دخترِ من هستند . بار خدایا! تو می دانی که من ، این دو را دوست دارم . پس تو هم آنها را دوست بدار . بار خدایا ! تو می دانی که من ، این دو را دوست دارم . پس تو هم آنها را دوست بدار».

.

ص: 92

المستدرک علی الصحیحین عن ابن عبّاس :کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُعَوِّذُ الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهماالسلامیَقولُ : اُعیذُکُما بِکَلِماتِ اللّهِ التّامَّةِ ، مِن کُلِّ شَیطانٍ وهامَّةٍ (1) ، ومِن کُلِّ عَینٍ لامَّةٍ . (2) ثُمَّ یَقولُ : هکَذا کانَ یُعَوِّذُ إبراهیمُ ابنَیهِ إسماعیلَ وإسحاقَ . (3)

تاریخ دمشق عن أبی إسحاق السبیعی_ فی خَبَرِ ابنِ زِیادٍ ونَکتِهِ ثَنایَا الحُسَینِ علیه السلام _: إنَّ زَیدَ بنَ أرقَمَ خَرَجَ مِن عِندِهِ _ یَعنِی ابنَ زِیادٍ _ یَومَئِذٍ وهُوَ یَقولُ : أما وَاللّهِ لَقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «اللّهُمَّ إنّی أستَودِعُکَهُ وصالِحَ المُؤمِنینَ» ، فَکَیفَ حِفظُکُم لِوَدیعَةِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ (4)

4 / 4أهلُ البَیتِتاریخ دمشق عن اُمّ سلمة :بَینَما رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عِندی فَأَرسَلَ إلی حَسَنٍ وحُسَینٍ وعَلِیٍّ وفاطِمَةَ علیهم السلام ، فَانتَزَعَ کِساءً عَنّی فَأَلقاهُ عَلَیهِم ، وقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا . (5)

.


1- .الهامّة : کلُّ ذات سَمّ یقتل (النهایة : ج 5 ص 275 «همم») .
2- .لامّة : أی ذات لَمَم؛ وهی التی تصیب بسوء (مجمع البحرین : ج 3 ص 1649 «لمم») .
3- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 183 ح 4781 ، سنن أبی داوود : ج 4 ص 235 ح 4737 ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 224 ح 3229 وکلاهما نحوه ، المصنّف لابن أبی شیبة : ج 5 ص 443 ح 10 و ج 7 ص 78 ح 10 ، کنزالعمّال : ج 10 ص 66 ح 28390؛ الدعوات : ص 85 ح 217 ولیس فیه «ثمّ یقول : کان ...» ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 139 ح 488 نحوه ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 383 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 282 ح 49 .
4- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 236 ح 3546؛ الأمالی للطوسی : ص 252 ح 450 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 170 ح 1117 عن حزام بن عثمان نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 167 ح 11 .
5- .تاریخ دمشق : ج 13 ص 203 ح 3181 ، شواهد التنزیل : ج 2 ص 107 ح 738؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 491 ح 872 .

ص: 93

4 / 4 اهل بیت

المستدرک علی الصحیحین_ به نقل از ابن عبّاس _: پیامبر صلی الله علیه و آله برای محافظت حسن و حسین علیهماالسلاماین دعا را می خواند : «شما را از گزند هر شیطان و خزنده زهرآگینی و از هر چشمِ بدی ، در پناه کلمات تامّ خداوند عز و جل درمی آورم». سپس می فرمود : «ابراهیم ، پسرانش اسماعیل و اسحاق را این گونه تعویذ می کرد».

تاریخ دمشق_ به نقل از ابو اسحاق سبیعی _: هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد و سرِ ایشان را نزد ابن زیاد آوردند و او با چوب به سرِ ایشان می زد ، آن روز ، زید بن ارقم از نزد ابن زیاد خارج شد و می گفت : به خدا سوگند ، از پیامبر خدا شنیدم که می گوید : «بار خدایا ! من ، او را و مؤمنان شایسته را به تو می سپارم» ، و شما چگونه سپرده پیامبر خدا را حفظ کردید؟!

4 / 4اهل بیتتاریخ دمشق_ به نقل از امّ سلمه _: پیامبر خدا ، نزد من بود . پس ، در پیِ حسن و حسین و علی و فاطمه علیهم السلامفرستاد . آن گاه ، ردای مرا درآورد و روی آنها انداخت و فرمود : «بار خدایا ! اینان ، اهل بیت من اند . پس ، پلیدی را از آنان ببَر و پاکِ پاکشان گردان».

.

ص: 94

مسند ابن حنبل عن اُمّ سلمة :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله جَلَّلَ (1) عَلی عَلِیٍّ وحَسَنٍ وحُسَینٍ وفاطِمَةَ علیهم السلامکِساءً ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی وخاصَّتی ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا . (2)

مسند ابن حنبل عن شهر بن حوشب عن اُمّ سلمة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لِفاطِمَةَ علیهاالسلام : اِیتینی بِزَوجِکِ وَابنَیکِ . فَجاءَت بِهِم فَأَلقی عَلَیهِم کِساءً فَدَکِیّا ، ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَیهِم ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ ، فَاجعَل صَلَواتِکَ وبَرَکاتِکَ عَلی مُحَمَّدٍ وعَلی آلِ مُحَمَّدٍ ، إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَرَفَعتُ الکِساءَ لِأَدخُلَ مَعَهُم فَجَذَبَهُ مِن یَدی ، وقالَ : إنَّکِ عَلی خَیرٍ . (3)

تاریخ دمشق عن شهر بن حوشب :جِئتُ اُمَّ سَلَمَةَ اُعَزّیها بِحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَحَدَّثَتنا اُمُّ سَلَمَةَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَ فی بَیتِها ، فَصَنَعَت لَهُ فاطِمَةُ علیهاالسلامسَخینَةً (4) وجاءَتهُ بِها . فَقالَ : اُدعِی ابنَ عَمِّکِ وَابنَیکِ _ أو زَوجَکِ وَابنَیکِ _ فَجاءَت بِهِم ، فَأَکَلوا مَعَهُ مِن ذلِکَ الطَّعامِ ، قالَت : ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی مَنامَةٍ (5) لَنا ، فَأَخَذَ فَضلَةَ کِساءٍ لَنا خَیبَرِیٍّ کانَ تَحتَهُ فَجَلَّلَهُم بِهِ ، ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ فَقالَ : اللّهُمَّ عِترَتی وأهلُ بَیتی ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا . قالَت : فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا مِن أهلِکَ ؟ قالَ : وأنتِ إلی خَیرٍ . (6)

.


1- .یقال : جلّلت الشیء : إذا غطّیته (المصباح المنیر : ص 106 «جلل») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 197 ح 26659 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 699 ح 3871 مع تقدیم وتأخیر ، مسند أبی یعلی : ج 6 ص 290 ح 6985 ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 229 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 283 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 104 ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 204 و ج 14 ص 140 وفیه «حامتی» بدل «خاصّتی» .
3- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 228 ح 26808 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 53 ح 2664 وج 23 ص 336 ح 779 ، مسند أبی یعلی : ج 6 ص 292 ح 6991 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 141 ح 3450 وج 13 ص 203 ح 3182؛ الأمالی للطوسی : ص 368 ح 783 عن الإمام زین العابدین علیه السلام عن اُمّ سلمة نحوه ، العمدة : ص 33 ح 13 ، الطرائف : ص 125 ح 193 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 220 ح 28 .
4- .أی طعام حارٌّ یتّخذ من دقیق وسَمن . وقیل : دقیق وتمر ، أغلظ من الحَساء وأرقّ من العصیدة (النهایة : ج 2 ص 351 «سخن») .
5- .المَنامة _ هاهنا _ : الدکّان [ أی الدکّة ] التی یُنام علیها ، وفی غیر هذا هی القطیفة ، والمیم الاُولی زائدة (النهایة : ج 5 ص 131 «نوم») .
6- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 139 ح 3443 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 177 ح 26570 ، المعجم الکبیر : ج 23 ص 396 ح 947 ؛ العمدة : ص 33 ح 12 ، الطرائف : ص 125 ح 192 ، سعد السعود : ص 106 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 220 ح 27 و ص 223 ح 34 .

ص: 95

مسند ابن حنبل_ به نقل از امّ سلمه _: پیامبر صلی الله علیه و آله ردایی روی علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلامانداخت و سپس گفت : «بار خدایا ! اینان ، اهل بیت و بستگان من اند . بار خدایا ! پلیدی را از ایشان ببر و آنان را کاملاً پاک گردان».

مسند ابن حنبل_ به نقل از شهر بن حَوشَب ، از امّ سلمه _: پیامبر خدا به فاطمه علیهاالسلامفرمود : «شوهر و پسرانت را نزد من بیاور» . فاطمه علیهاالسلام آنها را آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله جامه ای فَدَکی روی آنها انداخت و سپس ، دستش را بر آنان قرار داد و گفت : «بار خدایا ! اینان ، خاندان (آل) محمّد هستند . پس درودها و برکاتت را بر محمّد و خاندان محمّد قرار ده ، که به راستی تو ستودنی و بزرگواری». امّ سلمه گفت : گوشه جامه را بالا زدم تا من هم کنار آنها بروم . پیامبر صلی الله علیه و آله آن را از دستم کشید و فرمود : «تو بر نیکی هستی».

تاریخ دمشق_ به نقل از شهر بن حوشب _: نزد اُمّ سَلَمه رفتم تا برای [شهادت ]حسین بن علی علیهماالسلام به او تسلیت بگویم . او برای ما نقل کرد که پیامبر خدا در خانه او بود و فاطمه علیهاالسلامکاچی برایش پخت و نزد ایشان آورد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «پسر عمویت و دو پسرت ( / شوهر و دو پسرت) را هم صدا بزن . او آنها را آورد و همراه پیامبر صلی الله علیه و آله از آن غذا تناول کردند . پیامبر خدا بر تخت خوابی که داشتیم ، نشسته بود . اضافه جامه ای خیبری را که زیر ایشان بود ، گرفت و روی آنها انداخت . سپس ، دستش را بلند کرد و گفت : «بار خدایا ! اینان ، عترت و اهل بیت من هستند . بار خدایا ! پلیدی را از آنان ببَر و ایشان را کاملاً پاک گردان». من گفتم : ای پیامبر خدا ! من هم از اهل تو هستم؟ فرمود : «تو بر مسیر خیر هستی».

.

ص: 96

تاریخ دمشق عن عبد اللّه بن معین مولی اُمّ سلمة عن اُمّ سلمة زوج النبیّ صلی الله علیه و آله_ أنّها قالت _: نَزَلَت هذِهِ الآیَةُ فی بَیتِها : «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » . قالَت : أمَرَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن اُرسِلَ إلی عَلِیٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهم السلام ، فَأَرسَلتُ إلَیهِ ، فَلَمّا أتَوهُ اعتَنَقَ عَلِیّا بِیَمینِهِ ، وَالحَسَنَ بِشِمالِهِ ، وَالحُسَینَ عَلی بَطنِهِ ، وفاطِمَةَ عِندَ رِجلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلی وعِترَتی فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا ، قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ . قُلتُ : فَأَنَا یا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ : إنَّکِ عَلی خَیرٍ إن شاءَ اللّهُ . (1)

.


1- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 143 ح 3453 ، شواهد التنزیل : ج 2 ص 95 ح 720 عن عبد اللّه بن ربیعة مولی اُمّ سلمة؛ الأمالی للطوسی : ص 263 ح 482 عن عبد اللّه بن مغیرة مولی اُمّ سلمة ، بحار الأنوار : ج 35 ص 209 ح 7 .

ص: 97

تاریخ دمشق_ به نقل از عبد اللّه بن معین (غلام اُمّ سلمه): اُمّ سلمه ، همسر پیامبر ، گفت که این آیه در خانه او نازل شد : «جز این نیست که خدا می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت ببَرَد و پاکِ پاکتان سازد» . پیامبر خدا به من فرمود که در پیِ علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بفرستم . من هم به دنبال آنها فرستادم . چون آمدند ، پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را با دست راست خود ، و حسن علیه السلام را با دست چپش بغل کرد و حسین علیه السلام را روی زانویش نشاند و فاطمه علیهاالسلام را جلوی پایش . سپس گفت : «بار خدایا ! اینان ، کسان و عترت من اند . پس پلیدی را از ایشان ببَر و پاکِ پاکشان گردان ، و سه بار ، این جمله را فرمود. من گفتم : پس من چه ، ای پیامبر خدا؟ فرمود : «تو _ إن شاء اللّه _ بر مسیر خیر هستی».

.

ص: 98

المعجم الکبیر عن ابن لهیعة عن عمرو بن شعیب :أنَّهُ دَخَلَ عَلی زَینَبَ بِنتِ أبی سَلَمَةَ ، فَحَدَّثَتهُم أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَ عِندَ اُمِّ سَلَمَةَ فَدَخَلَ عَلَیها بِالحَسَنِ وَالحُسَینِ وفاطِمَةَ علیهم السلام ، فَجَعَلَ الحَسَنَ مِن شِقٍّ وَالحُسَینَ مِن شِقٍّ وفاطِمَةَ فی حِجرِهِ . ثُمَّ قالَ : «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکَ_تُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ » (1) . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن أحَبَّ أن یَحیا حَیاةً تُشبِهُ حَیاةَ الأَنبِیاءِ ، ویَموتَ میتَةً تُشبِهُ میتَةَ الشُّهَداءِ ، ویَسکُنَ الجِنانَ الَّتی غَرَسَهَا الرَّحمنُ ، فَلیَتَوَلَّ عَلِیّا ، وَلیُوالِ وَلِیَّهُ ، وَلیَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ ؛ فَإِنَّهُم عِترَتی خُلِقوا مِن طینَتی ، اللّهُمَّ ارزُقهُم فَهمی وعِلمی ، ووَیلٌ لِلمُخالِفینَ لَهُم مِن اُمَّتی ، اللّهُمَّ لا تُنِلهُم شَفاعَتی . (3)

الأمالی للصدوق عن ابن عبّاس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَ جالِسا ذاتَ یَومٍ وعِندَهُ عَلِیٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی وأکرَمُ النّاسِ عَلَیَّ ، فَأَحبِب مَن أحَبَّهُم وأبغِض مَن أبغَضَهُم ، ووالِ مَن والاهُم ، وعادِ مَن عاداهُم ، وأعِن مَن أعانَهُم ، وَاجعَلهُم مُطَهَّرینَ مِن کُلِّ رِجسٍ ، مَعصومینَ مِن کُلِّ ذَنبٍ ، وأیِّدهُم بِروحِ القُدُسِ . (4)

.


1- .هود : 73 .
2- .المعجم الکبیر : ج 24 ص 281 ح 713 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 117 ح 8141 ، تهذیب الکمال : ج 35 ص 186 ، تاریخ دمشق : ج 3 ص 209 و ج 14 ص 146 .
3- .الکافی : ج 1 ص 208 ح 3 ، الإمامة والتبصرة : ص 45 ح 27 کلاهما عن سعد بن طریف ، کامل الزیارات : ص 148 ح 175 عن جابر وکلّها عن الإمام الباقر علیه السلام ، الأمالی للطوسی : ص 578 ح 1195 عن أبی ذرّ وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 138 ح 83 نقلاً عن بصائر الدرجات نحوه .
4- .الأمالی للصدوق : ص 574 ح 787 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 24 ح 20 و ج 37 ص 84 ح 52 .

ص: 99

المعجم الکبیر_ به نقل از ابن لُهَیعه _: عمرو بن شعیب ، به دیدار زینب ، دختر ابو سلمه [و اُمّ سلمه] ، رفت و او برای حاضران ، نقل کرد که پیامبر خدا با حسن و حسین و فاطمه علیهم السلامبر امّ سلمه وارد شد و حسن علیه السلام را در یک طرفش قرار داد و حسین علیه السلام را طرف دیگرش و فاطمه علیهاالسلام را در کنارش . سپس فرمود : «و رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت ، که او ستودنی و بزرگوار است!» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس دوست دارد به سانِ زندگی پیامبران زندگی کند و به سانِ مُردن شهیدان بمیرد و در باغ هایی که خدای مهربان آنها را کاشته است ، سکونت یابد ، باید علی را دوست بدارد و دوستدارِ او را دوست بدارد و به امامانِ پس از او اقتدا نماید ؛ زیرا آنان ، عترت من اند و از سرشتِ من آفریده شده اند . بار خدایا ! فهم و دانش مرا به ایشان روزی فرما ، و وای بر آن کسانی از امّت من که با ایشان ، مخالفت ورزند . بار خدایا ! شفاعت مرا ، شامل حال آنان مگردان».

الأمالی ، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس _: روزی پیامبر خدا نشسته بود و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلامنیز نزد او بودند . پس گفت : «بار خدایا ! تو خود می دانی که اینان ، اهل بیتِ من و گرامی ترینِ مردم در نزد من اند . پس ، دوستدار آنان را دوست بدار و دشمنشان را دشمن بدار و دوست باش با کسی که دوستِ آنان باشد و دشمنی کن با کسی که با آنان ، دشمنی کند و یاری کن هر کس را که ایشان را یاری کند و آنان را از هر گونه پلیدی ، پاک گردان و از هر گناهی مصونشان بدار و با روح القُدُس ، تأییدشان فرما».

.

ص: 100

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ إنَّکَ جَعَلتَ صَلَواتِکَ ورَحمَتَکَ ومَغفِرَتَکَ ورِضوانَکَ عَلی إبراهیمَ وآلِ إبراهیمَ . اللّهُمَّ إنَّهُم مِنّی وأنَا مِنهُم ، فَاجعَل صَلَواتِکَ ورَحمَتَکَ ومَغفِرَتَکَ ورِضوانَکَ عَلَیَّ وعَلَیهِم _ یَعنی عَلِیّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَینا علیهم السلام _ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :یا رَبِّ ، إنَّکَ لَم تَبعَث نَبِیّا إلاّ وقَد جَعَلتَ لَهُ عِترَةً ، اللّهُمَّ فَاجعَل عِترَتِی الهادِیَةَ مِن عَلِیٍّ وفاطِمَةَ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله_ فِی الدُّعاءِ لِأَهلِ البَیتِ علیهم السلام _: اللّهُمَّ اجعَلِ العِلمَ وَالفِقهَ فی عَقِبی وعَقِبِ عَقِبی ، وفی زَرعی وزَرعِ زَرعی . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :لَقَد دَعَوتُ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أن یَجعَلَ العِلمَ وَالحِکمَةَ فی عَقِبی وعَقِبِ عَقِبی ، وفی زَرعی وزَرعِ زَرعی إلی یَومِ القِیامَةِ ، فَاستُجیبَ لی . (4)

راجع : أهل البیت فی الکتاب والسنّة : (القسم الأوّل : معنی أهل البیت / الفصل الأوّل إلی الفصل الرابع) .

4 / 5جَمعٌ مِن أصحابِهِ1 . أبوذَرٍّ الغِفارِیُّتفسیر القمّی_ فی ذِکرِ غَزوَةِ تَبوکَ _: کانَ أبو ذَرٍّ تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ثَلاثَةَ أیّامٍ ، وذلِکَ أنَّ جَمَلَهُ کانَ أعجَفَ فَلَحِقَ بَعدَ ثَلاثَةِ أیّامٍ بِهِ ، ووَقَفَ عَلَیهِ جَمَلُهُ فی بَعضِ الطَّریقِ فَتَرَکَهُ وحَمَلَ ثِیابَهُ عَلی ظَهرِهِ ، فَلَمَّا ارتَفَعَ النَّهارُ نَظَرَ المُسلِمونَ إلی شَخصٍ مُقبِلٍ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کُن أبا ذَرٍّ ، فَقالوا : هُوَ أبو ذَرٍّ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أدرِکوهُ بِالماءِ فَإِنَّهُ عَطشانُ ، فَأَدرَکوهُ بِالماءِ ، ووافی أبو ذَرٍّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ومَعَهُ إداوَةٌ فیها ماءٌ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا أبا ذَرٍّ مَعَکَ ماءٌ وعَطِشتَ ؟ فَقالَ : نَعَم یا رَسولَ اللّهِ بِأَبی أنتَ واُمِّی ، انتَهَیتُ إلی صَخرَةٍ وعَلَیها ماءُ السَّماءِ فَذُقتُهُ ، فَإِذا هُوَ عَذبٌ بارِدٌ ، فَقُلتُ : لا أشرَبُهُ حَتّی یَشرَبَهُ حَبیبی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا أبا ذَرٍّ رَحِمَکَ اللّهُ ، تَعیشُ وَحدَکَ ، وتَموتُ وَحدَکَ ، وتُبعَثُ وَحدَکَ ، وتَدخُلُ الجَنَّةَ وَحدَکَ ، یَسعَدُ بِکَ قَومٌ مِن أهلِ العِراقِ ، یَتَوَلَّونَ غُسلَکَ وتَجهیزَکَ وَالصَّلاةَ عَلَیکَ ودَفنَکَ . (5)

.


1- .مسند فاطمة الزهراء للسیوطی : ص 124 ح 85 نقلاً عن الطبرانی عن واثلة .
2- .دلائل الإمامة : ص 101 ح 30 ، نوادر المعجزات : ص 95 ح 14 کلاهما عن موسی بن إبراهیم المروزی عن الإمام الکاظم عن أبیه عن جدّه علیهم السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاری .
3- .کفایة الأثر : ص 138 عن حذیفة الیمان ، بحار الأنوار : ج 36 ص 332 ح 191 .
4- .ینابیع المودّة : ج 1 ص 74 ح 9؛ کفایة الأثر : ص 165 وفیه إلی «زرعی» وکلاهما عن عبد اللّه بن الحسن المثنّی عن أبیه عن جدّه الإمام الحسن علیه السلام .
5- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 294 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 215 ح 2 وراجع کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 4 ص 375 ح 5762 والخصال : ص 183 ح 249 .

ص: 101

4 / 5 شماری از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله
1 _ ابو ذر غِفاری

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بار خدایا ! تو درودها و رحمت و آمرزش و خشنودی ات را بر ابراهیم و خاندان ابراهیم ، قرار دادی. بار خدایا ! ایشان از من اند و من ، از ایشانم . پس درودها و رحمت و آمرزش و خشنودی ات را بر من و بر ایشان _ یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام _ قرار ده .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :پروردگارا ! تو هیچ پیامبری را مبعوث نکردی ، مگر آن که برایش عترتی (خانواده ای) قرار دادی . بار خدایا ! عترت هدایتگر مرا از علی و فاطمه قرار بده.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در دعا برای اهل بیت علیهم السلام _: بار خدایا ! دانش و دانایی را در فرزندان من و فرزندان فرزندانم ، و در کِشته من و کِشته کِشته من قرار بده.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من دعا کردم که خداوند _ تبارک و تعالی _ دانش و حکمت را در فرزندان من و فرزندان فرزندان من ، و در کِشته من و کِشته کِشته من تا روز قیامت قرار دهد و دعایم مستجاب شد.

ر . ک : اهل بیت در کتاب و سنّت : (بخش یکم : معنای اهل بیت / فصل نخست تا فصل چهارم) .

4 / 5شماری از اصحاب پیامبر1 _ ابو ذر غِفاری (1)تفسیر القمّی_ در یادکرد از غزوه تبوک _: ابو ذر ، سه روز از پیامبر خدا عقب ماند و علّتش آن بود که وی اُشتری نحیف داشت و پس از سه روز به ایشان رسید . در بین راه ، اُشتر ابوذر از رفتن باز ماند و ابو ذر آن را رها کرد و بار و بنه اش را بر پشت خویش نهاد و به راه افتاد . آفتاب که بالا آمد ، مسلمانان دیدند شخصی می آید . پیامبر خدا فرمود : «ای کاش ابو ذر باشد!» . مسلمانان گفتند : او ابو ذر است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «به او آب برسانید که تشنه است» . برایش آب بردند . چون ابوذر به پیامبر خدا رسید، مشک آبی همراهش بود. پیامبر خدا فرمود : «ای ابو ذر ! آب ، همراه توست و تو تشنه ای؟». گفت : آری ، ای پیامبر خدا ! پدر و مادرم به فدایت باد ! من به صخره ای رسیدم و روی آن مقداری آب باران بود . از آن چشیدم . دیدم خنک و گواراست . با خود گفتم : از آن نمی نوشم تا حبیبم پیامبر خدا از آن بنوشد. پیامبر خدا فرمود : «خدایت رحمت کناد ، ای ابوذر! [تو] تنها زندگی می کنی و تنها می میری و تنها برانگیخته می شوی و تنها وارد بهشت می شوی . این سعادت ، نصیب گروهی از عراقیان می شود که تو را غسل دهند و کفن کنند و به تو نماز بخوانند و به خاکت بسپارند» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 523 .

ص: 102

2 . أبو زَیدٍ الأَنصارِیُّمسند ابن حنبل عن علباء بن أحمر عن أبی زید الأنصاری ، قال :قالَ لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اُدنُ مِنّی . قالَ : فَمَسَحَ بِیَدِهِ عَلی رَأسِهِ ولِحیَتِهِ . قالَ : ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ جَمِّلهُ وأدِم جَمالَهُ . قالَ : فَلَقَد بَلَغَ بِضعا ومِئَةَ سَنَةٍ وما فی رَأسِهِ ولِحیَتِهِ بَیاضٌ إلاّ نَبذٌ یَسیرٌ ، ولَقَد کانَ مُنبَسِطَ الوَجهِ ولَم یَنقَبِض وَجهُهُ حَتّی ماتَ . (1)

صحیح ابن حبّان عن أبی نهیک عن عمرو بن أخطب :اِستَسقی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَأَتَیتُهُ بِإِناءٍ فیهِ ماءٌ ، وفیهِ شَعرَةٌ فَرَفَعتُها فَناوَلتُهُ ، فَنَظَرَ صلی الله علیه و آله إلَیَّ فَقالَ : اللّهُمَّ جَمِّلهُ . قالَ : فَرَأَیتُهُ وهُوَ ابنُ ثَلاثٍ وتِسعینَ ، وما فی رَأسِهِ ولِحیَتِهِ شَعرَةٌ بَیضاءُ . (2)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 384 ح 20759 ، البدایة والنهایة : ج 6 ص 166 نحوه .
2- .صحیح ابن حبّان : ج 16 ص 132 ح 7172 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 155 ح 7209 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 444 ح 22946 ، المعجم الکبیر : ج 17 ص 28 ح 47؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 83 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 50 ح 75 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 2411 .

ص: 103

2 _ ابو زید انصاری

2 _ ابو زید انصاری (1)مسند ابن حنبل_ به نقل از علباء بن احمر ، از ابو زید انصاری _: پیامبر خدا به من فرمود : «نزدیک من بیا» . پس ، دستی بر سر و محاسنش کشید و فرمود : «بار خدایا! او را زیبا گردان و زیبایی اش را مستدام بدار». ابو زید ، یکصد و اندی سال عمر کرد و در سر و ریشش ، جز اندکی موی سپید نبود و تا زمانی که از دنیا رفت ، چهره اش همچنان بشّاش بود و چروکیده نشد.

صحیح ابن حبّان_ به نقل از ابو نهیک _: عمرو بن اخطب گفت : پیامبر خدا آب خواست و من ظرف آبی برایشان آوردم. تار مویی در آب بود . آن را برداشتم و سپس آب را به دست پیامبر صلی الله علیه و آله دادم . ایشان نگاهی به من کرد و فرمود : «بار خدایا! او را زیبا گردان» . عمرو را در سنّ نود و سه سالگی دیدم ، بدون آن که یک تار موی سفید در سر و ریشش باشد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 523 .

ص: 104

3 . أبو قِرصافَةَدلائل النبوّة لأبی نعیم عن أبی قرصافة صاحب رسول اللّه صلی الله علیه و آله :کانَ بَدءُ إسلامی أنّی کُنتُ یَتیما بَینَ اُمّی وخالَتی ، وکانَ أکثَرُ مَیلی إلی خالَتی ، وکُنتُ أرعی شُوَیهاتٍ لی ، فَکانَت خالَتی کَثیرا ما تَقولُ لی : یا بُنَیَّ لا تَمُرَّ بِهذَا الرَّجُلِ _ تَعنِی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله _ فَیُغوِیَکَ ویُضِلَّکَ ، فَکُنتُ أخرُجُ حَتّی آتِی المَرعی وأترُکُ شُوَیهاتی ، ثُمَّ آتِی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَلا أزالُ عِندَهُ أسمَعُ مِنهُ ، وأروحُ بِغَنَمی ضُمرا یابِساتِ الضُّروعِ . فَقالَت لی خالَتی : ما لِغَنَمِکَ یابِساتِ الضُّروعِ ؟ قُلتُ : ما أدری . ثُمَّ عُدتُ إلَیهِ الیَومَ الثّانِیَ ، فَفَعَلَ کَما فَعَلَ الیَومَ الأَوَّلَ غَیرَ أنّی سَمِعتُهُ یَقولُ : أیُّهَا النّاسُ هاجِروا وتَمَسَّکوا بِالإِسلامِ ؛ فَإِنَّ الهِجرَةَ لا تَنقَطِعُ مادامَ الجِهادُ ، ثُمَّ إنّی رَجَعتُ بِغَنَمی کَما رُحتُ الیَومَ الأَوَّلَ . ثُمَّ عُدتُ إلَیهِ الیَومَ الثّالِثَ ، فَلَم أزَل عِندَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أسمَعُ مِنهُ حَتّی أسلَمتُ وبایَعتُهُ وصافَحتُهُ بِیَدی ، وشَکَوتُ إلَیهِ أمرَ خالَتی وأمرَ غَنَمی . فَقالَ لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : جِئنی بِالشِّیاهِ ، فَجِئتُهُ بِهِنَّ ، فَمَسَحَ ظُهورَهُنَّ وضُروعَهُنَّ ، ودَعا فیهِنَّ بِالبَرَکَةِ فَامتَلَأنَ شَحما ولَبَنا ، فَلَمّا دَخَلتُ عَلی خالَتی بِهِنَّ قالَت : یا بُنَیَّ هکَذا فَارعَ . قُلتُ : یا خالَةُ ما رَعَیتُ إلاّ حَیثُ کُنتُ أرعی کُلَّ یَومٍ ، ولکِن اُخبِرُکِ بِقِصَّتی ، فَأَخبَرتُها بِالقِصَّةِ وإتیانِی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، وأخبَرتُها بِسیرَتِهِ وبِکَلامِهِ . (1)

.


1- .دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 453 ح 378 ، المعجم الکبیر (الأحادیث الطوال) : ج 25 ص 212 ح 10 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 618 ح 37578 .

ص: 105

3 _ ابو قِرصافه

3 _ ابو قِرصافه (1)دلائل النبوّة ، ابو نعیم_ به نقل از ابو قرصافه ، صحابی پیامبر خدا _: اسلام آوردن من ، این گونه بود که من یتیم بودم و مادرم و خاله ام مرا سرپرستی می کردند و گرایش من به خاله ام بیشتر بود . چندتایی میش داشتم که آنها را می چرانیدم . خاله ام مُدام به من می گفت : فرزندم ! از کنار این مرد _ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله _ رد نشوی ، که تو را فریب می دهد و گم راه می کند . امّا من بیرون می آمدم و به چراگاه می رفتم و برّه هایم را رها می کردم و خود نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می رفتم . و مدّت ها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می نشستم و به سخنان ایشان گوش می دادم و شبانگاه ، گوسفندانم را با شکم خالی و پستان های خشکیده برمی گرداندم. خاله ام به من گفت : چرا گوسفندانت شیری در پستان ندارند؟ گفتم : نمی دانم . روز دوم نیز نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم . ایشان همانند روز اوّل رفتار کرد ؛ امّا این بار شنیدم که می فرماید : «ای مردم ! هجرت کنید و به اسلام چنگ زنید ؛ زیرا تا زمانی که جهاد هست ، هجرت قطع نمی شود» . من باز ، همانند روز نخست با گوسفندانم باز گشتم. روز سوم نیز نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم و به سخنان ایشان گوش دادم تا آن که اسلام آوردم و با ایشان بیعت کردم و دست دادم ، و از قضیّه خاله ام و گوسفندانم به ایشان شکایت نمودم. پیامبر خدا به من فرمود : «گوسفندان را نزد من بیاور» . و من آنها را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بردم . ایشان به پشت و پستان های آنها دست کشید و برایشان دعای برکت کرد و در حال ، فربه و پرشیر شدند . چون گوسفندان را نزد خاله ام بردم ، گفت : پسرم ! این گونه بچران. گفتم : خاله! امروز هم در همان جایی چرانیدم که هر روز می چراندم ؛ امّا داستانم را به تو می گویم . و ماجرای خود و داستان رفتنم به نزد پیامبر خدا را برایش گفتم و از رفتار و سخنان ایشان برایش تعریف کردم.

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 525 .

ص: 106

4 . أبو مَریَمَ الغَسّانِیُّالمعجم الکبیر عن أبی مریم الغسّانی :غَزَوتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَدَفَعَ إلَیَّ اللِّواءَ ، ورَمَیتُ بَینَ یَدَیهِ بِالجَندَلِ (1) ، فَأَعجَبَهُ ذلِکَ ودَعا لی . (2)

5 . الأَحنَفُ بنُ قَیسٍمسند ابن حنبل عن الأحنف :بَینَما أطوفُ بِالبَیتِ إذ لَقِیَنی رَجُلٌ مِن بَنی سُلَیمٍ فَقالَ : ألا اُبَشِّرُکَ ؟ قالَ : قُلتُ : بَلی . قالَ : أتَذکُرُ إذ بَعَثَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی قَومِکَ بَنی سَعدٍ أدعوهُم إلَی الإِسلامِ _ قالَ : _ فَقُلتَ أنتَ : وَاللّهِ ما قالَ إلاّ خَیرا ، ولا أسمَعُ إلاّ حُسنا ؟ فَإِنّی رَجَعتُ فَأَخبَرتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بِمَقالَتِکَ ، قالَ : «اللّهُمَّ اغفِر لِلأَحنَفِ» . قالَ : فَما أنَا بِشَیءٍ أرجی مِنّی لَها . (3)

6 . أسماءُ بِنتُ عُمَیسٍالمعجم الکبیر عن ابن عبّاس_ فی خَبرِ زِفافِ فاطِمَةَ علیهاالسلام _: ... وتَخَلَّفَت أسماءُ بِنتُ عُمَیسٍ [ فی مَنزِلِ عَلِیٍّ علیه السلام ] فَقالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : عَلی رِسلِکِ ، مَن أنتِ ؟ قالَت : أنَا الَّتی أحرُسُ ابنَتَکَ ؛ إنَّ الفَتاةَ لَیلَةَ تُبنی بِها لابُدَّ لَها مِنِ امرَأَةٍ تَکونُ قَریبَةً مِنها ، إن عَرَضَت لَها حاجَةً أو أرادَت شَیئا أفضَت بِذلِکَ إلَیها . قالَ : فَإِنّی أسأَلُ إلهی أن یَحرُسَکِ مِن بَینِ یَدَیکِ ، ومِن خَلفِکِ ، وعَن یَمینِکِ وعَن شِمالِکِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ . (4)

.


1- .الجندل : الحجارة (لسان العرب : ج 11 ص 128 «جندل») .
2- .المعجم الکبیر : ج 22 ص 332 ح 833 ، مسند الشامیّین : ج 2 ص 350 ح 1477 ، الطبقات الکبری : ج 7 ص 437 نحوه ، الإصابة : ج 6 ص 335 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 54 ح 23221 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 712 ح 6573 ، التاریخ الکبیر : ج 2 ص 50 ، تاریخ دمشق : ج 24 ص 308 ح 5275 ، کنزالعمّال : ج 11 ص 649 ح 33143 .
4- .المعجم الکبیر : ج 22 ص 412 ح 1022 ، کفایة الطالب : ص 306 نحوه؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 357 ح 713 ، کشف الغمّة : ج 1 ص 351 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 121 ح 30 .

ص: 107

4 _ ابو مریم غَسّانی
5 _ احنف بن قیس
6 _ اسماء بنت عُمَیس

4 _ ابو مریم غَسّانی (1)المعجم الکبیر_ به نقل از ابو مریم غسّانی _: همراه پیامبر خدا به جنگ رفتم و ایشان پرچم را به من داد و من پیشاپیش ایشان [به طرف دشمن ]سنگ پرتاب می کردم . ایشان از این کار من خوشش آمد و برایم دعا کرد.

5 _ احنف بن قیس (2)مسند ابن حنبل_ به نقل از احنف _: مشغول طواف کعبه بودم که مردی از بنی سُلَیم به من بر خورد و گفت : آیا بشارتت ندهم؟ گفتم : چرا . گفت : یادت می آید زمانی که پیامبر خدا مرا به نزد قومت بنی سعد فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کنم ، تو گفتی : به خدا سوگند که او جز نیک نگفت و من جز نیکویی نمی شنوم؟ من باز گشتم و سخن تو را به اطّلاع پیامبر صلی الله علیه و آله رسانیدم . ایشان فرمود : «خدایا! احنف را بیامرز» . من به چیزی [از اعمالم] امیدوارتر از این [سخن و دعای پیامبر] نیستم.

6 _ اسماء بنت عُمَیس (3)المعجم الکبیر_ به نقل از ابن عبّاس ، در خبر زفاف فاطمه علیهاالسلام_: ... اسماء بنت عُمَیس [در منزل علی علیه السلام ]ماند . پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «ببینم ، تو چه کاره ای؟». اسماء گفت : من کسی هستم که از دختر شما نگهداری می کنم . دختر در شب زفافش باید زنی نزدیکش باشد تا اگر کاری داشت یا چیزی خواست ، به او بگوید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «پس ، من هم از خدایم درخواست می کنم که تو را از پیش رو و از پشت سر و از راست و از چپت از شیطانِ رانده شده ، حفظ کند».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 525 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 526 .
3- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 526 .

ص: 108

7 . اُمُّ سُلَیمٍالطبقات الکبری عن أنس :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله دَخَلَ عَلی اُمِّ سُلَیمٍ ... ثُمَّ قامَ فی ناحِیَةِ البَیتِ فَصَلّی صَلاةً غَیرَ مَکتوبَةٍ ، فَدَعا لاُِمِّ سُلَیمٍ ولِأَهلِ بَیتِها . (1)

الاستیعاب عن اُمّ سلیم :لَقَد دَعا لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی ما اُریدُ زِیادَةً . (2)

الطبقات الکبری عن عبایة بن رفاعة :کانَت اُمُّ أنَسٍ تَحتَ أبی طَلحَةَ فَوَلَدَت مِنهُ غُلاما ومَرِضَ ، فَانطَلَقَ أبو طَلحَةَ إلی رَسولِ اللّهِ ، فَماتَ الغُلامُ فَسَجَّتهُ اُمُّهُ ، فَلَمّا جاءَ أبو طَلحَةَ قالَ لَها : ما فَعَلَ ابنی ؟ قالَت : صالِحٌ ، فَأَتَتهُ بِتُحفَتِهَا الَّتی کانَت تُتحِفُهُ فَأَصابَ مِنها ، ثُمَّ طَلَبَت مِنهُ ما تَطلُبُ المَرأَةُ مِن زَوجِها فَأَصابَ مِنها . ثُمَّ قالَت : ما رَأَیتَ ما صَنَعَ ناسٌ مِن جیرَتِنا ، کانَت عِندَهُم عارِیَةٌ فَطَلَبوها فَأَبَوا أن یَرُدّوها ، فَقالَ : بِئسَ ما صَنَعوا ! فَقالَت : هذا أنتَ ، کانَ ابنُکَ عارِیَةً مِنَ اللّهِ ، وإنَّ اللّهَ قَد قَبَضَهُ إلَیهِ . فَقالَ لَها : وَاللّهِ لا تَغلِبینِی اللَّیلَةَ عَلَی الصَّبرِ ، فَغَدا عَلی رَسولِ اللّهِ فَأَخبَرَهُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ بارِک لَهُما فی لَیلَتِهِما . قالَ : فَوَلَدَت لَهُ غُلاما . قالَ عَبایَةُ : فَلَقَد رَأَیتُ لِذلِکَ الغُلامِ سَبعَةَ بَنینَ کُلُّهُم قَد خَتَمَ القُرآنَ . (3)

.


1- .الطبقات الکبری : ج 8 ص 429 .
2- .الاستیعاب : ج 4 ص 494 ، تهذیب الکمال : ج 35 ص 366 .
3- .الطبقات الکبری : ج 8 ص 434 ، الإصابة : ج 8 ص 410 نحوه وراجع الاستیعاب : ج 4 ص 494 .

ص: 109

7 _ اُمّ سُلَیم

7 _ اُمّ سُلَیم (1)الطبقات الکبری_ به نقل از انس _: پیامبر صلی الله علیه و آله بر اُمّ سُلَیم وارد شد ... سپس در گوشه اتاق ایستاد و نمازی مستحبّی خواند و برای اُمّ سُلَیم و خانواده اش دعا کرد.

الاستیعاب_ به نقل از اُمّ سُلَیم _: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای من دعا کرد و بیش از آن نمی خواهم.

الطبقات الکبری_ به نقل از عبایة بن رفاعه _: اُمّ اَنَس ، همسر ابو طلحه بود و از او پسری به دنیا آورد و آن پسر بیمار شد . ابو طلحه نزد پیامبر خدا رفت . [در این فاصله] کودک از دنیا رفت و مادرش او را کفن کرد . چون ابو طلحه آمد ، به همسرش گفت : پسرم چگونه است؟ اُمّ اَنَس گفت : خوب است . و آن گاه برای ابو طلحه پیشکش و وسایل عیش و خوشی را آورد که زن ها برای شوهرشان می آورند و وی از آنها بهره گرفت. و آن گاه از ابو طلحه درخواست کامگیری کرد و شوهرش از او کام گرفت . سپس به ابو طلحه گفت : چه می گویی درباره کسانی از همسایگان ما که امانتی نزد آنها بود و صاحبانش آن را مطالبه کردند و آنها حاضر نشدند برگردانند؟ ابو طلحه گفت : بد کاری کردند! اُمّ اَنَس گفت : اینک ، فرزند تو نیز عاریتی از جانب خداوند بود و خدا او را گرفت. ابو طلحه به او گفت : [تو را] به خدا سوگند ، امشب را صبر از کَفم مَرُبای. و صبح نزد پیامبر خدا رفت و ماجرا را به ایشان گفت . پیامبر خدا فرمود : «بار خدایا ! این دو را در شبانگاهشان برکت ده» . پس اُمّ اَنَس برای ابو طلحه پسری به دنیا آورد . از آن پسر ، هفت پسر به دنیا آمد که همگی حافظ قرآن بودند.

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 527 .

ص: 110

8 . اُمُّ عُمارَةَالطبقات الکبری عن عبد اللّه بن زید بن عاصم :شَهِدتُ اُحُدا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَمّا تَفَرَّقَ النّاسُ عَنهُ دَنَوتُ مِنهُ أنَا واُمّی نَذُبُّ عَنهُ . فَقالَ : ابنُ اُمِّ عُمارَةَ ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : اِرمِ ، فَرَمَیتُ بَینَ یَدَیهِ رَجُلاً مِنَ المُشرِکینَ بِحَجَرٍ وهُوَ عَلی فَرَسٍ ، فَأَصَبتُ عَینَ الفَرَسِ فَاضطَرَبَ الفَرَسُ حَتّی وَقَعَ هُوَ وصاحِبُهُ ، وجَعَلتُ أعلوهُ بِالحِجارَةِ حَتّی نَضَدتُ عَلَیهِ مِنها وِقرا (1) ، وَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَنظُرُ یَتَبَسَّمُ ، ونَظَرَ جُرحَ اُمّی عَلی عاتِقِها ، فَقالَ : اُمَّکَ اُمَّکَ ! اِعصِب جُرحَها ، بارَکَ اللّهُ عَلَیکُم مِن أهلِ بَیتٍ ، مَقامُ اُمِّکَ خَیرٌ مِن مَقامِ فُلانٍ وفُلانٍ ، رَحِمَکُمُ اللّهُ أهلَ البَیتِ ، ومَقامُ رَبیبِکَ _ یَعنی زَوجَ اُمِّهِ _ خَیرٌ مِن مَقامِ فُلانٍ وفُلانٍ ، رَحِمَکُمُ اللّهُ أهلَ البَیتِ . قالَت : اُدعُ اللّهَ أن نُرافِقَکَ فِی الجَنَّةِ . فَقالَ : اللّهُمَّ اجعَلهُم رُفَقائی فِی الجَنَّةِ . فَقالَت : ما اُبالی ما أصابَنی مِنَ الدُّنیا . (2)

9 . اُمُّ قَیسٍ اُختُ عُکاشَةَ بنِ مِحصَنٍسنن النسائی عن أبی الحسن مولی اُم قیس بنت محصن عن اُمّ قیس :تُوُفِّیَ ابنی فَجَزِعتُ عَلَیهِ ، فَقُلتُ لِلَّذی یَغسِلُهُ : لا تَغسِلِ ابنی بِالماءِ البارِدِ فَتَقتُلَهُ ! فَانطَلَقَ عُکاشَةُ بنُ مِحصَنٍ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَأَخبَرَهُ بِقَولِها ، فَتَبَسَّمَ ، ثُمَّ قالَ : «ما قالَت ؟ طالَ عُمُرُها» . فَلا نَعلَمُ امرَأَةً عُمِّرَت ما عُمِّرَت . (3)

.


1- .الوِقْر : الحمل الثقیل (القاموس المحیط : ج 2 ص 155 «وقر») .
2- .الطبقات الکبری : ج 8 ص 414 ، سیر أعلام النبلاء : ج 2 ص 280 نحوه ، شرح نهج البلاغة : ج 14 ص 268؛ بحار الأنوار : ج 20 ص 134 .
3- .سنن النسائی : ج 4 ص 29 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 284 ح 27067 ، الأدب المفرد : ص 196 ح 652 نحوه ، المعجم الکبیر : ج 25 ص 182 ح 446 ، تهذیب الکمال : ج 35 ص 380 .

ص: 111

8 _ اُمّ عُماره
9 _ اُمّ قیس

8 _ اُمّ عُماره (1)الطبقات الکبری_ به نقل از عبد اللّه بن زید بن عاصم _: در اُحُد با پیامبر خدا بودم و چون مردم (مسلمانان) از گرد پیامبر صلی الله علیه و آله پراکنده شدند ، من و مادرم خود را به ایشان رسانیدیم و از ایشان دفاع می کردیم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «پسر اُمّ عُماره ای؟». گفتم : آری . فرمود : «پرتاب کن» . من به طرف مردی از مشرکان که در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله بر اسب سوار بود ، سنگی پرتاب کردم که به چشم اسب خورد و اسب به خود پیچید و با سوارش ، هر دو ، به زمین افتادند . من او را سنگباران کردم ، به طوری که سنگ های بسیاری بر او بارید . و پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه می کرد و لبخند می زد . پیامبر صلی الله علیه و آله چشمش به زخمی که بر شانه مادرم بود ، افتاد . فرمود : «مادرت ، مادرت را دریاب! زخمش را ببند . خدا به شما خانواده ، برکت دهد ! مقام مادر تو ، از مقام فلان و بهمان ، بهتر است . خدا شما خانواده را رحمت کند ! مقام پدرخوانده ات ، از مقام فلان و بهمان ، بهتر است . خدا شما خانواده را رحمت کند!» . مادرم [به ایشان ]گفت : دعا کن خدا ما را در بهشت همراه تو قرار دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بار خدایا ! آنان را همراهان من در بهشت قرار ده» . مادرم گفت : اکنون مرا باکی نیست که از دنیا به من چه رسد.

9 _ اُمّ قیس (2)سنن النسائی_ به نقل از ابو الحسن (وابسته اُمّ قیس ، دختر محصن) _: اُمّ قیس گفت : فرزندم از دنیا رفت و من برایش بی تابی می کردم و به کسی که غسلش می داد ، گفتم : پسرم را با آب سرد ، غسل مده که او را می کشی ! عُکاشة بن مِحصَن نزد پیامبر خدا رفت و این سخن او را برای ایشان باز گفت . پیامبر صلی الله علیه و آله تبسّمی کرد و فرمود : «چه گفت؟ عمرش دراز باد!» . و [از دعای پیامبر صلی الله علیه و آله ] ما زنی را سراغ نداریم که به اندازه اُمّ قیس ، عمر کرده باشد.

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 527 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 527 .

ص: 112

10 . اُمُّ مَعبَدٍالثقات عن ابن حبّان_ فی ذِکرِ هِجرَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله _: ثُمَّ ساروا إلی خَیمَتَی اُمِّ مَعبَدٍ الخُزاعِیَّةِ ، وکانَتِ امرَأَةً بَرزَةً (1) جَلدَةً تَحتَبی وتَجلِسُ بِفِناءِ الخَیمَةِ ، ثُمَّ تُسقی وتُطعِمُ ، فَیُناوِلونَها تَمرا ویَشتَرونَ (2) ، فَلَم یُصیبوا عِندَها شَیئا مِن ذلِکَ ، فَإِذَا القَومُ مُرمِلونَ (3) مُسنِتونَ . (4) فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی شاةٍ فی کِسرِ خَیمَتِها ، فَقالَ : ما هذِهِ الشّاةُ یا اُمَّ مَعبَدٍ ؟ قالَت : خَلَّفَهَا الجَهدُ عَنِ الغَنَمِ ، فَقالَ : هَل بِها مِن لَبَنٍ ؟ قالَت : هِیَ أجهَدُ مِن ذلِکَ . قالَ أتَأذَنینَ لی أن أحلِبَها ؟ قالَت : نَعَم بِأَبی واُمّی ، إن رَأَیتَ بِها حَلبا فَاحلِبها . فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالشّاةِ فَمَسَحَ ضَرعَها وذَکَرَ اسمَ اللّهِ عَلَیهِ ، وقالَ : اللّهُمَّ بارِک لَها فی شاتِها . فَتَفاجَّت (5) ودَرَّت وَاجتَرَّت (6) ، فَدَعا بِإِناءٍ لَها یُربِضُ (7) الرَّهطَ ، فَحَلَبَ فیهِ ثَجّا (8) حَتّی عَلاهُ البَهاءُ (9) ، فَسَقاها فَشَرِبَت حَتّی رَوِیَت ، وسَقی أصحابَهُ فَشَرِبوا حَتّی رَووا ، وشَرِبَ صلی الله علیه و آله آخِرَهُم ، وقالَ : ساقِی القَومِ آخِرُهُم شُربا ، فَشَرِبوا جَمیعا عَلَلاً بَعدَ نَهَلٍ (10) حَتّی أراضوا (11) ثُمَّ حَلَبَ فیهِ ثانِیَةً . (12)

.


1- .یقال : امرأة برزة : إذا کانت کهلة لا تحتجب احتجاب الشوابّ ، وهی مع ذلک عفیفة عاقلة تجلس للناس وتحدّثهم ، من البروز؛ وهو الظهور والخروج (النهایة : ج 1 ص 117 «برز») .
2- .فی المستدرک علی الصحیحین وبعض المصادر الاُخری : «فسألوها لحما وتمرا لیشتروا منها» .
3- .مُرمِلون : أی نفد زادهم ، وأصله من الرَّمل ، کأنّهم لصقوا بالرمل (النهایة : ج 2 ص 265 «رمل») .
4- .مُسنِتون : أی مجدبون أصابَتهم السَّنة؛ وهی القحط والجدب (النهایة : ج 2 ص 407 «سنت») .
5- .التَّفاجّ : المبالغة فی تفریج ما بین الرجلین (النهایة : ج 3 ص 412 «فجج») .
6- .الجِرّة : ما یخرجه البعیر من بطنه لیمضغه ثمّ یبلعه (النهایة : ج 1 ص 259 «جرر») .
7- .أی یُرویهم ویُثقلهم حتّی یناموا ویمتدّوا علی الأرض (النهایة : ج 2 ص 184 «ربض») .
8- .ثجّا : أی لبنا سائلاً کثیرا (النهایة : ج 1 ص 207 «ثجج») .
9- .أراد بَهاء اللبن؛ وهو وبِیص [ أی بریق ولمعان ] رغوته (النهایة : ج 1 ص 169 «بها») .
10- .النَّهَل : الشُّربُ الأوّلُ . وقد نَهِلَ بالکسر وأنهلتُهُ أنا ، ؛ لأنّ الإبلَ تُسقی فی أوّل الوِرْدِ ، فتُرَدَّ إلی العَطَن ، ثمّ تسقی الثانیة فَتُردَّ إلی العلل (الصحاح : ج 5 ص 1837 «نهل») .
11- .أی رَووا ، مأخوذ من الروضة؛ وهو الموضع الذی یستنقع فیه الماء . وقیل : معنی أراضوا : صَبُّوا اللبنَ علی اللبن (النهایة : ج 2 ص 277 «روض») .
12- .الثقات : ج 1 ص 123 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 10 ح 4274 عن هشام بن حبیش ، المعجم الکبیر : ج 4 ص 48 ح 3605 عن حبیش بن خالد ، الطبقات الکبری : ج 1 ص 230 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 286 ، تاریخ دمشق : ج 3 ص 316 والثلاثة الأخیرة عن أبی معبد الخزاعی وص 331 عن هشام بن حبیش ، بلاغات النساء : ص 65 عن معبد الخزاعی وکلّها نحوه ، کنزالعمّال : ج 16 ص 669 ح 46300؛ کشف الغمّة : ج 1 ص 24 ، إعلام الوری : ج 1 ص 76 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 43 ح 30 .

ص: 113

10 _ اُمّ مَعبد

10 _ اُمّ مَعبد (1)الثقات ، ابن حبّان_ در یادکرد از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله _: سپس به سوی خیمه های اُمّ مَعبدِ (2) خُزاعی رفتند . اُمّ معبد ، بانویی میان سال (3) بود که رو نمی گرفت و چابک بود . لباسش را روی پاهایش می انداخت و جلوی خیمه می نشست و آب و غذا می داد . به او خرما می دادند و چیزی می خریدند ؛ (4) ولی [این بار ]چیزی از اینها را نزد او نیافتند ؛ چرا که مردم آذوقه شان تمام شده بود و قحطی زده بودند. چشم پیامبر خدا به میشی افتاد که در گوشه خیمه بود . فرمود : «این میش چیست ، ای اُمّ معبد؟» . اُمّ معبد گفت : از شدّت لاغری با گوسفندان نرفته است . فرمود : «شیری هم دارد؟» . گفت : لاغرتر از آن است که چیزی داشته باشد. فرمود : «اجازه می دهی آن را بدوشم؟» . اُمّ معبد گفت : آری ، پدر و مادرم فدایت ! اگر شیری در آن دیدی ، بدوشش. پیامبر خدا فرمود که آن را بیاورند و دستی به پستانش کشید و نام خدا را بر آن برد و فرمود : «بار خدایا! به میش اُمّ معبد برکت عطا فرما» . به ناگاه ، میان دو پای گوسفند از هم گشاد و پستان هایش پرشیر شد و شروع به نشخوار کردن نمود . پیامبر صلی الله علیه و آله از اُمّ معبد ، ظرفی که همگی را کاملاً سیر کند ، طلبید و در آن ، چندان شیر دوشید که کف های آن [در ظرف بالا آمد و] درخشیدن گرفت . پس ، به اُمّ معبد نوشانید و او چندان شیر نوشید که سیر شد . همچنین به یارانش داد و آنها نیز سیر نوشیدند ، و آخر از همه خودش نوشید و فرمود : «ساقی گروه ، فرجامین نوشنده است» . یک نوبت دیگر نیز همگی سیر نوشیدند و پیامبر صلی الله علیه و آله برای بار دوم ، گوسفند را دوشید .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 528 .
2- .خیمه های اُمّ معبد ، در جایی میان مکّه و مدینه در راه هجرت در طرف شمالی وادی قدید ، جای داشتند.
3- .برزه در متن عربی حدیث ، به زن میان سالی گفته می شود که همانند زن جوان ، از دیگران رو نمی گیرد و در عین حال ، پاک دامن و خردمند است . زنی که مجلسش گرم است و قصّه گو نیز هست.
4- .در المستدرک علی الصحیحین و برخی منابع دیگر آمده است : «[پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش] از او مقداری گوشت و خرما خواستند که از وی بخرند».

ص: 114

11 . أنَسُ بنُ مالِکٍصحیح البخاری عن أنس :قالَت اُمّی : یا رَسولَ اللّهِ ، خادِمُکَ أنَسٌ ادعُ اللّهَ لَهُ . قالَ : اللّهُمَّ أکثِر مالَهُ ووَلَدَهُ ، وبارِک لَهُ فیما أعطَیتَهُ . (1)

12 . التَّلِبُ بنُ زیدٍالمعجم الکبیر عن ملقام بن التلب :إنَّ التَّلِبَ حَدَّثَهُ أنَّهُ أتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ استَغفِر لی . فَقالَ : إذا اُذِنَ لَکَ _ أو حَتّی یُؤذَنَ لَکَ _ . قالَ : فَغَبَرَ (2) ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ دَعاهُ فَمَسَحَ یَدَهُ عَلی وَجهِهِ ، وقالَ : «اللّهُمَّ اغفِر لِلتَّلِبِ وَارحَمهُ» ثَلاثا . (3)

.


1- .صحیح البخاری : ج 5 ص 2336 ح 5984 و ص 2345 ح 6017 و 6018 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 1928 ح 141 و ج 1 ص 458 ح 268 نحوه ، سنن الترمذی : ج 5 ص 682 ح 3829 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 287 ح 36834 نقلاً عن أبی نعیم مع زیادة؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 7350 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 10 ح 22 .
2- .غَبَرَ : مکث وذهبَ ، ضِدٌّ (القاموس المحیط : ج 2 ص 99 «غبر») والظاهر أنّ المراد هنا هو المعنی الأوّل .
3- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 63 ح 1298 ، الطبقات الکبری : ج 7 ص 42 و فیه «هلقام» بدل «ملقام» ، التاریخ الکبیر : ج 2 ص 158 نحوه ، کنزالعمّال : ج 13 ص 308 ح 36879 نقلاً عن أبی نعیم .

ص: 115

11 _ اَ نَس بن مالک
12 _ تَلِب بن زید

11 _ اَنَس بن مالک (1)صحیح البخاری_ به نقل از انس _: مادرم گفت : ای پیامبر خدا ! برای خدمتکارت اَنَس ، دعا کن . ایشان فرمود : «بار خدایا ! مال و اولاد او را زیاد گردان و در آنچه به او می دهی ، برکت قرار ده».

12 _ تَلِب بن زید (2)المعجم الکبیر_ به نقل از ملقام بن تَلِب _: تَلِب [برایم ]گفت که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و گفت : ای پیامبر خدا! برایم طلب آمرزش کن . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «هر گاه برایت اجازه داده شد ( / تا وقتی که برایت اجازه داده شود)». مدّتی گذشت . پیامبر صلی الله علیه و آله او را فرا خواند و دستی به صورتش کشید و سه بار گفت : «بار خدایا! تَلِب را بیامرز و رحمتش کن».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 528 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 528 .

ص: 116

13 . جَریرُ بنُ عَبدِ اللّهِالمعجم الکبیر عن جریر :کُنتُ لا أثبُتُ عَلَی الخَیلِ ، فَذَکَرتُ ذلِکَ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَضَرَبَ یَدَهُ عَلی صَدری حَتّی رَأَیتُ أثَرَ یَدِهِ فی صَدری ، فَقالَ : اللّهُمَّ ثَبِّتهُ وَاجعَلهُ هادِیا مَهدِیّا . فَما سَقَطتُ عَن فَرَسٍ بَعدُ . (1)

14 . جُعَیلُ بنُ زِیادٍالمعجم الکبیر عن جعیل الأشجعی :غَزَوتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی بَعضِ غَزَواتِهِ وأنَا عَلی فَرَسٍ لی عَجفاءَ (2) ضَعیفَةٍ ، فَکُنتُ فی آخِرِ النّاسِ فَلَحِقَنی فَقالَ : سِر یا صاحِبَ الفَرَسِ ، فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ عَجفاءُ ضَعیفَةٌ ! فَرَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِخفَقَةً کانَت مَعَهُ فَضَرَبَها بِها ، وقالَ : اللّهُمَّ بارِک لَهُ فیها . قالَ : فَلَقَد رَأَیتُنی اُمسِکُ رَأسَها أن تَقَدَّمَ النّاسَ . قالَ : ولَقَد بِعتُ مِن بَطنِها بِاثنَی عَشَرَ ألفا . (3)

.


1- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 300 ح 2254 ، صحیح البخاری : ج 3 ص 1100 ح 2857 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 1925 ح 135 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 65 ح 19225 ، السنن الکبری : ج 9 ص 293 ح 18584 کلّها نحوه ، کنزالعمّال : ج 13 ص 329 ح 36930 .
2- .العجفاء : المهزولة (النهایة : ج 3 ص 186 «عجف») .
3- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 280 ح 2172 ، دلائل النبوّة : ج 6 ص 153 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 546 ، کنزالعمّال : ج 12 ص 369 ح 35384؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 83 عن مرّة بن جعیل الأشجعی ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 54 ح 85 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 12 ح 30 .

ص: 117

13 _ جریر بن عبد اللّه
14 _ جُعَیل بن زیاد

13 _ جریر بن عبد اللّه (1)المعجم الکبیر_ به نقل از جریر _: من بر اسب قرار نمی گرفتم . این موضوع را به پیامبر خدا گفتم . ایشان دستش را به سینه ام زد _ چنان که جای آن را در سینه ام دیدم _ و فرمود : «بار خدایا ! او را استوار بدار و هدایتگر و هدایت شده قرارش ده» . از آن پس ، هیچ گاه از اسبی نیفتادم.

14 _ جُعَیل بن زیاد (2)المعجم الکبیر_ به نقل از جُعَیل اشجعی _: با پیامبر خدا در یکی از غزواتش شرکت کردم . من بر مادیانی نزار و ناتوان سوار بودم و در آخر لشکر حرکت می کردم . پیامبر صلی الله علیه و آله خودش را به من رساند و فرمود : «حرکت کن ، ای سوار!» . گفتم : ای پیامبر خدا ! نزار و ناتوان است! پیامبر خدا با تازیانه ای که در دست داشت ، بر آن زد و گفت : «بار خدایا! در آن به صاحبش برکت بده». پس ، در دَم ، مادیان تاخت برداشت و از دیگران پیش افتاد . ... و من از شکم آن، [کرّه هایی] به دوازده هزار فروختم.

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 529 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 529 .

ص: 118

15 . حارِثَةُ بنُ مالِکٍالإمام الصادق علیه السلام :اِستَقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حارِثَةَ بنَ مالِکِ بنِ النُّعمانِ الأَنصارِیَّ ، فَقالَ لَهُ : کَیفَ أنتَ یا حارِثَةَ بنَ مالِکٍ ؟ فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ مُؤمِنٌ حَقّا . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لِکُلِّ شَیءٍ حَقیقَةٌ فَما حَقیقَةُ قَولِکَ ؟ فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ عَزَفَت نَفسی عَنِ الدُّنیا ، فَأَسهَرتُ لَیلی وأظمَأتُ هَواجِری ، وکَأَنّی أنظُرُ إلی عَرشِ رَبّی وقَد وُضِعَ لِلحِسابِ ، وکَأَنّی أنظُرُ إلی أهلِ الجَنَّةِ یَتَزاوَرونَ فِی الجَنَّةِ ، وکَأَنّی أسمَعُ عُواءَ أهلِ النّارِ فِی النّارِ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عَبدٌ نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ ، أبصَرتَ فَاثبُت . فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، ادعُ اللّهَ لی أن یَرزُقَنِی الشَّهادَةَ مَعَکَ . فَقالَ : اللّهُمَّ ارزُق حارِثَةَ الشَّهادَةَ . فَلَم یَلبَث إلاّ أیّاما حَتّی بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَرِیَّةً فَبَعَثَهُ فیها ، فَقاتَلَ فَقَتَلَ تِسعَةً أو ثَمانِیَةً ، ثُمَّ قُتِلَ . (1)

16 . حُذَیفَةُ بنُ الیَمانِتاریخ دمشق عن حذیفة :أتَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وهُوَ یُصَلّی بَینَ المَغرِبِ وَالعِشاءِ ، فَلَم یَزَل یُصَلّی حَتّی صَلَّی العِشاءَ ، فَلَمَّا انصَرَفَ تَبِعتُهُ . فَقالَ : مَن هذا ؟ قُلتُ : حُذَیفَةُ . قالَ : اللّهُمَّ اغفِر لِحُذَیفَةَ ولاُِمِّهِ . (2)

.


1- .الکافی : ج 2 ص 54 ح 3 ، المحاسن : ج 1 ص 384 ح 849 کلاهما عن أبی بصیر ، الجعفریّات : ص 77 ، النوادر للراوندی : ص 138 ح 185 کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه عن الإمام علیّ علیهم السلام ، مشکاة الأنوار : ص 46 ح 31 عن إسحاق بن عمّار والثلاثة الأخیرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 174 ح 29 .
2- .تاریخ دمشق : ج 12 ص 268 ح 2940 ، التهجّد وقیام اللیل : ص 142 ح 317 نحوه .

ص: 119

15 _ حارثة بن مالک
16 _ حُذَیفة بن یَمان

15 _ حارثة بن مالک (1)امام صادق علیه السلام :پیامبر خدا به حارثة بن مالک بن نعمان انصاری بر خورد . به او فرمود : «چگونه ای ، ای حارثة بن مالک؟». گفت : ای پیامبر خدا ! مؤمنِ حقیقی ام. پیامبر خدا به او فرمود : «برای هر چیزی حقیقتی است . حقیقت این گفته تو چیست؟». گفت : ای پیامبر خدا ! از دنیا روی گردانم ، شب هایم را تا صبح به عبادت می گذرانم و روزهای گرم را [با روزه گرفتنْ] تشنگی می کشم ، و گویی هم اکنون تخت پروردگارم را می بینم که برای حسابرسی نهاده شده است و گویی بهشتیان را می بینم که در بهشت ، یکدیگر را ملاقات می کنند و گویی نعره دوزخیان را در آتش می شنوم. پیامبر خدا فرمود : «بنده ای است که خداوند ، دلش را نورانی کرده است ! بینش یافته ای. پس پایدار باش». گفت : ای پیامبر خدا ! دعا کن که خداوند ، شهادت در رکاب تو را روزی ام کند. [پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «بار خدایا ! شهادت را روزیِ حارثه فرما». پس ، چند روزی نگذشت که پیامبر خدا لشکری اعزام کرد و حارثه را همراه آن فرستاد . حارثه جنگید و نه یا هشت نفر را کشت و سپس خود کشته شد.

16 _ حُذَیفة بن یَمان (2)تاریخ دمشق_ به نقل از حذیفه _: خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدم و ایشان مشغول نماز خواندن بین مغرب و عشا بود و پیوسته نماز می خواند تا آن که نماز عشا را نیز گزارد . چون نمازش را تمام کرد و به راه افتاد ، من در پی او رفتم. فرمود : «تو کیستی؟». گفتم : حذیفه . فرمود : «خدایا ! حذیفه و مادرش را بیامرز».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 530 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 530 .

ص: 120

17 . حَسّانُ بنُ شَدّادٍاُسد الغابة عن نهشل بن حسّان بن شدّاد عن أبیه :وَفَدَت اُمّی عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ ، إنّی وَفَدتُ إلَیکَ لِتَدعُوَ لِبُنَیَّ هذا أن یَجعَلَ اللّهُ فیهِ البَرَکَةَ ، وأن یَجعَلَهُ کَبیرا طَیِّبا مُبارَکا . فَمَسَحَ وَجهَهُ ، وقالَ : اللّهُمَّ بارِک لَهُما فیهِ ، وَاجعَلهُ کَبیرا طَیِّبا . (1)

18 . حُصَینُ بنُ أوسٍالسنن الکبری عن زیاد بن الحصین عن أبیه :أنَّهُ قَدِمَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِالمَدینَةِ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اُدنُ مِنّی فَدَنا مِنهُ ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلی ذُؤابَتِهِ ، ثُمَّ أجری یَدَهُ وسَمَّتَ عَلَیهِ ودَعا لَهُ . (2)

المعجم الکبیر عن حصین بن أوس :أتَینَا المَدینَةَ وَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِها ، ومَعی إبِلٌ لی ، فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، مُر أهلَ الغائِطِ (3) أن یُحسِنوا مُخالَطَتی وأن یُعینونی . قالَ : فَقاموا مَعی ، فَلَمّا بِعتُ إبِلی أتَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ لی : «اُدنُه» ، فَمَسَحَ یَدَهُ عَلی ناصِیَتی ، ودَعا لی ثَلاثَ مَرّاتٍ . (4)

19 . حُلَیسُ بنُ زَیدٍاُسد الغابة_ فی ذِکرِ حُلَیسِ بنِ زَیدٍ _: إنَّهُ وَفَدَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، بَعدَ وِفادَةِ أخیهِ الحارِثِ بنِ زَیدِ بنِ صَفوانَ ، فَمَسَحَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَجهَ الحُلَیسِ ودَعا لَهُ بِالبَرَکَةِ . (5)

.


1- .اُسد الغابة : ج2 ص11 ، المعجم الکبیر : ج 4 ص 44 ح 3594 نحوه ، کنزالعمّال : ج13 ص349 ح36980.
2- .السنن الکبری للنسائی : ج 5 ص 413 ح 9331 ، سنن النسائی : ج 8 ص 134 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 31 کلاهما نحوه ، الإصابة : ج 2 ص 72 .
3- .أراد أهل الوادی الذی کان ینزله (النهایة : ج 3 ص 396 «غوط») .
4- .المعجم الکبیر : ج 4 ص 31 ح 3560 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 61 ح 7965 ، الإصابة : ج 2 ص 73 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 31 نحوه .
5- .اُسد الغابة : ج 2 ص 63 ، الإصابة : ج 2 ص 101 وفیه «وفاة» بدل «وفادة» .

ص: 121

17 _ حَسّان بن شدّاد
18 _ حُصَین بن اوس
19 _ حُلَیس بن زید

17 _ حَسّان بن شدّاد (1)اُسد الغابة_ به نقل از نهشل بن حسّان بن شدّاد ، از پدرش _: مادرم نزد پیامبر خدا رفت و گفت : ای پیامبر خدا! من نزد شما آمده ام تا برای این پسرم دعا کنی که خداوند در او برکت نهد و وی را به بزرگی رساند و پاک و با برکت قرارش دهد . [پیامبر صلی الله علیه و آله ] حضرت دستی به صورتش کشید و فرمود : «بار خدایا! او را برای پدر و مادرش با برکت کن و او را به بزرگی رسان و انسانی پاک قرارش ده».

18 _ حُصَین بن اَوس (2)السنن الکبری_ به نقل از زیاد بن حُصَین _: وی (پدرم) در مدینه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت. پیامبر خدا به او فرمود : «نزدیک من بیا» و او نزدیک ایشان شد. پیامبر صلی الله علیه و آله دست بر گیسوان وی کشید و نام خدا را گفت و برایش دعا کرد.

المعجم الکبیر_ به نقل از حُصَین بن اَوس _: به مدینه ، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمدیم. من با خود ، شتری داشتم. به ایشان گفتم : ای پیامبر خدا! به اهل غائط (3) دستور دهید که با من خوش رفتار باشند و کمکم کنند. پس با همراهانم برخاستیم و چون شترم را فروختم ، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم. به من فرمود : «نزدیک بیا» و دستش را بر پیشانی ام کشید و سه بار برایم دعا کرد .

19 _ حُلَیس بن زید (4)اُسد الغابة_ در یادکرد از حُلَیس بن زید _: او پس از آن که برادرش حارث بن زید بن صفوان ، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، نزد ایشان آمد . پیامبر صلی الله علیه و آله دستی به صورت حُلَیس کشید و برایش دعای برکت کرد.

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 531 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 531 .
3- .غائط ، وادی ای که قرار بود وی بر آن ، وارد شود
4- .بر شرح احوال او ، بیش از آنچه در متن آمده است ، دست نیافتیم .

ص: 122

20 . حَنظَلَةُ بنُ حِذیَمٍمسند ابن حنبل عن ذیّال بن عتبة بن حنظلة عن جدّه حنظلة بن حذیم (1) بن حنیفة :مسند ابن حنبل عن ذیّال بن عتبة بن حنظلة عن جدّه حنظلة بن حذیم (2) بن حنیفة : دَنا بی [ جَدّی ]إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : إنَّ لی بَنینَ ذَوی لِحیً ودونَ ذلِکَ ، وإنَّ ذا أصغَرُهُم فَادعُ اللّهَ لَهُ . فَمَسَحَ رَأسَهُ وقالَ : بارَکَ اللّهُ فیکَ _ أو بورِکَ فیهِ _ . قالَ ذَیّالٌ : فَلَقَد رَأَیتُ حَنظَلَةَ یُؤتی بِالإِنسانِ الوارِمِ وَجهُهُ أوِ البَهیمَةِ الوارِمَةِ الضَّرعِ فَیَتفِلُ عَلی یَدَیهِ ویَقولُ : بِسمِ اللّهِ ، ویَضَعُ یَدَهُ عَلی رَأسِهِ ویَقولُ (3) عَلی مَوضِعِ کَفِّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَیَمسَحُهُ عَلَیهِ ، وقالَ ذَیّالٌ : فَیَذهَبُ الوَرَمُ . (4)

21 . خالِدُ بنُ عَبدِ العُزّیالثقات :خالِدُ بنُ عَبدِ العُزَّی بنِ سَلامَةَ أبو خَنّاسٍ لَهُ صُحبَةٌ ، أکَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فی دارِهِ ، وقالَ : اللّهُمَّ بارِک لَهُ ولاِبنِهِ خَنّاسٍ . 5

.


1- .فی المصدر : «جذیم» ، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخری .
2- .العرب تجعل القول عبارة عن جمیع الأفعال ، وتطلقه علی غیر الکلام واللسان ، فتقول : قال بیده : أی أخذ ... (النهایة : ج 4 ص 124 «قول») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 367 ح 20690 ، التاریخ الکبیر : ج 3 ص 37 ، المعجم الکبیر : ج 4 ص 6 ح 3477 وص 14 ح 3501 ، تهذیب الکمال : ج 7 ص 434 ، الإصابة : ج 2 ص 116 کلّها نحوه .
4- .الثقات : ج 3 ص 104 ، کنزالعمّال : ج 12 ص 427 ح 35487 نقلاً عن الحسن بن سفیان .

ص: 123

20 _ حَنظلة بن حِذیَم
21 _ خالد بن عبد العُزّی

20 _ حَنظلة بن حِذیَم (1)مسند ابن حنبل_ به نقل از ذیّال بن عتبة بن حنظله _جَدّم حنظلة بن حِذیَم بن حنیفه ، مرا خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله برد و گفت : تعدادی پسر بزرگ و کوچک دارم و این ، کوچک ترین آنهاست. برایش دعا کنید. [پیامبر صلی الله علیه و آله ] بر سر حنظله دست کشید و فرمود : «خدا به تو برکت دهد!» یا «مبارک باشد!». از آن پس ، شاهد بودم افرادی را که صورتشان ورم کرده بود یا حیوانی را که پستانش ورم داشت ، نزد حنظله می آوردند و او دست خود را با آب دهانش خیس می کرد و می گفت : به نام خدا. آن گاه دستش را بر سر خود بر جایی که پیامبر خدا دست نهاده بود، می گذاشت و سپس بر آن (صورت یا پستان ورم کرده) می کشید و ورم از بین می رفت .

21 _ خالد بن عبد العُزّی (2)الثقات :ابو خَنّاس ، خالد بن عبد العُزّی بن سلامه ، صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله بود. پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه او غذا خورد و فرمود : «بار خدایا! به او و فرزندش خنّاس ، برکت ده» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 532 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 533 .

ص: 124

22 . السائِبُ بنُ یَزیدَدلائل النبوّة للبیهقی عن عطاء مولی السائب :کانَ رَأسُ السّائِبِ أسوَدَ مِن هذَا المَکانِ ، ووَصَفَ بِیَدِهِ أنَّهُ کانَ أسوَدَ الهامَةِ إلی مُقَدَّمِ رَأسِهِ ؛ وکانَ سائِرُهُ _ مُؤَخَّرُهُ ولِحیَتُهُ وعارِضاهُ _ أبیَضَ . فَقُلتُ : یا مَولایَ ما رَأَیتُ أحَدا أعجَبَ شَعرا مِنکَ ! قالَ : وما تَدری یا بُنَیَّ لِمَ ذلِکَ ؟ إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَرَّ بی وأنَا مَعَ الصِّبیانِ فَقالَ : مَن أنتَ ؟ قُلتُ : السّائِبُ بنُ یَزیدَ أخُو النَّمِرِ ، فَمَسَحَ یَدَهُ عَلی رَأسی ، وقالَ : «بارَکَ اللّهُ فیکَ» ، فَهُوَ لا یَشیبُ أبَدا . (1)

صحیح البخاری عن السائب بن یزید :ذَهَبَت بی خالَتی إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ ابنَ اُختی وَجِعٌ ، فَمَسَحَ رَأسی ودَعا لی بِالبَرَکَةِ . (2)

23 . سَلمانُالإمام الباقر علیه السلام :إنَّ سَلمانَ الفارِسِیَّ کانَ لِناسٍ مِن بَنِی النَّضیرِ ، فَکاتَبوهُ عَلی أن یَغرِسَ لَهُم کَذا وکَذا وَدِیَّةً (3) حَتّی یَبلُغَ عَشرَ سَعَفاتٍ . فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : ضَع عِندَ کُلِّ نَقیرٍ (4) وَدِیَّةً ، ثُمَّ غَدَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَوَضَعَها بِیَدِهِ ودَعا لَهُ فیها ، فَکَأَنَّها کانَت عَلی ثَبَجِ البَحرِ (5) ، فَأَعلَمَت (6) مِنها وَدِیَّةٌ ، فَلَمّا أفاءَهَا اللّهُ عَلَیهِ _ وهِیَ المَنبِتُ _ جَعَلَهَا اللّهُ (7) صَدَقَةً ، فَهِیَ صَدَقَةٌ بِالمَدینَةِ . (8)

.


1- .دلائل النبوّة للبیهقی : ج 6 ص 209؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 53 ح 82 نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 12 ح 28 .
2- .صحیح البخاری : ج 1 ص 81 ح 187 و ج 5 ص 2146 ح 5346 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 1823 ح 111 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 602 ح 4643 ، السنن الکبری للنسائی : ج 4 ص 361 ح 7518 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 434 ح 37140 .
3- .الوَدِیّة : واحد الودِیّ؛ وهو صغار النخل (النهایة : ج 5 ص 170 «ودا») .
4- .فی المصدر : «فقیر» وما أثبتناه من کنزالعمّال .
5- .ثَبَج البحر : وسطه ومعظمه (النهایة : ج 1 ص 206 «ثبج») .
6- .أی انشقّت ، من علم شفته : شقّها (القاموس المحیط : ج 4 ص 153 «علم») .
7- .فی کنز العمّال : «جَعَلَها صَدَقَةً» وهو الأظهر .
8- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 8 ص 418 ح 15766 عن إبراهیم بن أبی یحیی عن الإمام الصادق علیه السلام ، کنزالعمّال : ج 13 ص 427 ح 37130 .

ص: 125

22 _ سائب بن یزید
23 _ سَلمان

22 _ سائب بن یزید (1)دلائل النبوّة ، بیهقی_ به نقل از عطاء ، غلام سائب _: [موی ]سر سائب از این جا (فرق سر تا جلوی سر) سیاه بود و بقیّه اش (پَسِ سر و چانه و گونه هایش) سفید . گفتم : سَرورم! کسی را ندیده ام که موهایی چنین عجیب داشته باشد! گفت : علّتش را می دانی، فرزندم؟ با عدّه ای از کودکان بودم که پیامبر خدا بر من گذشت. فرمود : «تو کیستی؟». گفتم : سائب بن یزید ، برادر نَمِر. پیامبر صلی الله علیه و آله دستش را بر سرم کشید و فرمود : «خدا برکتت دهد!» . از این رو، این قسمتِ سرم هرگز سفید نمی شود .

صحیح البخاری_ به نقل از سائب بن یزید _: خاله ام مرا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برد و گفت : ای پیامبر خدا! پسر خواهرم ، درد دارد. ایشان دستی به سرم کشید و برایم دعای برکت کرد .

23 _ سَلمان (2)امام باقر علیه السلام :سلمان فارسی ، برده گروهی از بنی نضیر بود . با او قرار گذاشتند که فلان تعداد نهال خرما برایشان بکارد و وقتی هر یک دارای ده برگ شد ، او را آزاد کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «کنار هر گودالی یک نهال بگذار » . صبح روز بعد ، پیامبر صلی الله علیه و آله با دست خود ، آنها را کاشت و برای سلمان درباره نهال های خرما دعا کرد. تو گویی آن نهال ها در وسط دریا بودند. پس، یکی از آنها جوانه زد. چون خداوند ، آنها را _ که همان رویشگاه نخل ها باشد _ به غنیمت پیامبر صلی الله علیه و آله درآورد، آن را صدقه (وقف) قرار داد و اکنون ، یکی از صدقات مدینه است .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 536 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 536 .

ص: 126

24 . سَوادَةُ بنُ قَیسٍالأمالیللصدوق عن ابن عبّاس_ فی حَدیثٍ طَویلٍ یَذکُرُ فیهِ وَفاةَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وما قالَهُ لِأَصحابِهِ فی مَرَضِهِ _: قالَ صلی الله علیه و آله : إنَّ رَبّی عز و جلحَکَمَ وأقسَمَ أن لا یَجوزَهُ ظُلمُ ظالِمٍ ، فَناشَدتُکُم بِاللّهِ، أیُّرَجُلٍ مِنکُم کانَت لَهُ قِبَلَ مُحَمَّدٍ مَظلِمَةٌ إلاّ قامَ فَلیَقتَصَّ مِنهُ، فَالقِصاصُ فی دارِ الدُّنیا أحَبُّ إلَیَّ مِنَ القِصاصِ فی دارِ الآخِرَةِ عَلی رُؤوسِ المَلائِکَةِ وَالأَنبِیاءِ . فَقامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن أقصَی القَومِ ، یُقالُ لَهُ : سَوادَةُ بنُ قَیسٍ ، فَقالَ لَهُ : فِداکَ أبی واُمّی یا رَسولَ اللّهِ ، إِنَّکَ لَمّا أقبَلتَ مِنَ الطّائِفِ ، استَقبَلتُکَ وأنتَ عَلی ناقَتِکَ العَضباءِ وبِیَدِکَ القَضیبُ المَمشوقُ ، فَرَفَعتَ القَضیبَ وأنتَ تُریدُ الرّاحِلَةَ فَأَصابَ بَطنی ، فَلا أدری عَمدا أو خَطَأً ، فَقالَ صلی الله علیه و آله : مَعاذَ اللّهِ أن أکونَ تَعَمَّدتُ ! ثُمَّ قالَ : یا بِلالُ قُم إلی مَنزِلِ فاطِمَةَ فَائتِنی بِالقَضیبِ المَمشوقِ . فَخَرَجَ بِلالٌ وهُوَ یُنادی فی سِکَکِ المَدینَةِ : مَعاشِرَ النّاسِ ! مَن ذَا الَّذی یُعطِی القِصاصَ مِن نَفسِهِ قَبلَ یَومِ القِیامَةِ ؟ فَهذا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله یُعطِی القِصاصَ مِن نَفسِهِ قَبلَ یَومِ القِیامَةِ ... . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أینَ الشَّیخُ ؟ فَقالَ الشَّیخُ : ها أنَا ذا یا رَسولَ اللّهِ ، بِأَبی أنتَ واُمّی ، فَقالَ : تَعالَ ، فَاقتَصَّ مِنّی حَتّی تَرضی . فَقالَ الشَّیخُ : فَاکشِف لی عَن بَطنِکَ یا رَسولَ اللّهِ ، فَکَشَفَ صلی الله علیه و آله عَن بَطنِهِ ، فَقالَ الشَّیخُ : بِأَبی أنتَ واُمّی یا رَسولَ اللّهِ ! أتَأذَنُ لی أن أضَعَ فَمی عَلی بَطنِکَ ؟ فَأَذِنَ لَهُ . فَقالَ : أعوذُ بِمَوضِعِ القِصاصِ مِن بَطنِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ النّارِ یَومَ النّارِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا سَوادَةَ بنَ قَیسٍ ، أتَعفو أم تَقتَصُّ ؟ فَقالَ : بَل أعفو یا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ اعفُ عَن سَوادَةَ بنِ قَیسٍ کَما عَفا عَن نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ . (1)

.


1- .الأمالی للصدوق : ص 733 ح 1004 ، روضة الواعظین : ص 84 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 235 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 508 ح 9 وراجع کنزالعمّال : ج 15 ص 91 ح 40222 و 40223.

ص: 127

24 _ سوادة بن قیس

24 _ سوادة بن قیس (1)الأمالی ، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس ، در حدیثی طولانی در یاد کرد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سخنانی که ایشان در بستر بیماری اش به اصحاب خود فرمود _: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «پروردگارم عز و جلحکم کرده و سوگند یاد نموده است که از ستمِ ستمکاری نمی گذرد، پس، شما را به خدا سوگند می دهم هر یک از شما که از جانب محمّد بر او ستمی رفته است . برخیزد و وی را قصاص کند؛ چرا که قصاص شدن در دار دنیا را دوست تر می دارم تا قصاص شدن در دار آخرت و در برابر فرشتگان و پیامبران» . مردی به نام سوادة بن قیس از انتهای جمعیّت برخاست و گفت : پدر و مادرم فدایت باد ، ای پیامبر خدا! زمانی که از طائف آمدی ، من به استقبالتان آمدم و شما بر ناقه عضبای (2) خود سوار بودی و چوب دست ممشوق (3) در دستت بود . چوب دست را بالا بردی که به شتر بزنی که به شکم من خورد. نمی دانم عمدی بود یا به خطا. [پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «پناه به خدا که عمدی زده باشم!». سپس فرمود : «ای بلال!» به منزل فاطمه برو و چوب دست ممشوق را برایم بیاور». بلال ، بیرون رفت و در کوچه های مدینه بانگ می زد: ای مردم! کیست که بخواهد پیش از روز قیامت ، قصاص شود؟ اینک ، محمّد می خواهد پیش از روز قیامت ، قصاص شود ... . پیامبر خدا فرمود : «آن پیرمرد کجاست؟». پیرمرد گفت : من این جا هستم ، ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت! فرمود : «بیا و مرا قصاص کن تا راضی شوی» . پیرمرد گفت : شکمت را برهنه گردان ، ای پیامبر خدا! پیامبر صلی الله علیه و آله جامه اش را کنار زد. پیرمرد گفت : پدر و مادرم فدایت ، ای پیامبر خدا! آیا اجازه می دهی دهانم را بر شکم شما بگذارم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به او اجازه داد. [پیرمرد] گفت : از آتشِ روز آتش ، به محلّ قصاص در شکم پیامبر خدا ، پناه می برم . پیامبر خدا فرمود : «ای سوادة بن قیس! می بخشی یا قصاص می کنی؟». گفت : می بخشم ، ای پیامبر خدا ! [پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «بار خدایا! از سوادة بن قیس درگذر ، چنان که او از پیامبرت محمّد در گذشت» .

.


1- .بر شرح احوال او ، بیش از آنچه در متن آمده است ، دست نیافتیم .
2- .غَضبا ، به معنای گوش بریده ، گوش کوتاه ، کوته دست ، و نام یکی از دو اُشتر پیامبر صلی الله علیه و آله است .
3- .ممشوق ، به معنای باریک، و نام چوب دست پیامبر صلی الله علیه و آله است.

ص: 128

25 . عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍالمناقب لابن شهر آشوب :مَرَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِعَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ وهُوَ یَصنَعُ شَیئا مِن طینٍ مِن لُعَبِ الصِّبیانِ . فَقالَ : ما تَصنَعُ بِهذا ؟ قالَ : أبیعُهُ . قالَ : ما تَصنَعُ بِثَمَنِهِ ؟ قالَ : أشتَری رُطَبا فَآکُلُهُ . فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ بارِک لَهُ فی صَفقَةِ یَمینِهِ . فَکانَ یُقالُ : مَا اشتَری شَیئا قَطُّ إلاّ رَبِحَ فیهِ . (1)

26 . عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍسنن الترمذی عن ابن عبّاس :دَعا لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یُؤتِیَنِی الحِکمَةَ مَرَّتَینِ . (2)

.


1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 84 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 17 ح 45 وراجع مسند ابن حنبل : ج 1 ص 438 ح 1750 .
2- .سنن الترمذی : ج 5 ص 679 ح 3823 ، المعجم الکبیر : ج 10 ص 264 ح 10615 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 339 ، الطبقات الکبری : ج 2 ص 365 ، تهذیب الکمال : ج 15 ص 155 ، الإصابة : ج 4 ص 124 ، الاستیعاب : ج 3 ص 67 کلاهما نحوه .

ص: 129

25 _ عبد اللّه بن جعفر
26 _ عبد اللّه بن عبّاس

25 _ عبد اللّه بن جعفر (1)المناقب ، ابن شهر آشوب :پیامبر صلی الله علیه و آله بر عبد اللّه بن جعفر گذشت که مشغول ساختن وسایل بازی کودکان از گِل بود. فرمود : «با اینها چه می کنی؟» . گفت : آنها را می فروشم . فرمود : «با پولشان چه می کنی؟». گفت : خرمایی می خرم و می خورم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بار خدایا! به او در کسب و کارش برکت ده». گفته می شد: از آن پس، او هرگز چیزی نخرید ، مگر آن که در آن سود کرد.

26 _ عبد اللّه بن عبّاس (2)سنن الترمذی_ به نقل از ابن عبّاس _: پیامبر خدا برایم دو بار دعا کرد که به من حکمت داده شود.

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 538 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 538 .

ص: 130

الإصابة عن ابن عمر :دَعَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لاِبنِ عَبّاسٍ ، فَقالَ : اللّهُمَّ بارِک فیهِ وَانشُر مِنهُ . (1)

المعجم الأوسط عن ابن عبّاس :أجلَسَنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی حِجرِهِ فَمَسَحَ رَأسی ، وقالَ : اللّهُمَّ عَلِّمهُ الحِکمَةَ . (2)

27 . عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍالمعجم الکبیر عن عبد اللّه بن مسعود :مَرَّ بِیَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وأنَا فی غَنَمٍ لِعُقبَةَ ، فَمَسَحَ رَأسی وقالَ : یَرحَمُکَ اللّهُ ، إنَّکَ غُلَیمٌ مُعَلَّمٌ . (3)

مسند ابن حنبل عن ابن مسعود :کُنتُ أرعی غَنَما لِعُقبَةَ بنِ أبی مُعَیطٍ ، فَمَرَّ بی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأبو بَکرٍ ، فَقالَ : یا غُلامُ ! هَل مِن لَبَنٍ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم ، ولکِنّی مُؤتَمَنٌ . قالَ : فَهَل مِن شاةٍ لَم یَنزُ عَلَیهَا الفَحلُ ؟ فَأَتَیتُهُ بِشاةٍ ، فَمَسَحَ ضَرعَها فَنَزَلَ لَبَنٌ فَحَلَبَهُ فی إناءٍ ، فَشَرِبَ وسَقی أبا بَکرٍ ، ثُمَّ قالَ لِلضَّرعِ : اِقلِص ، فَقَلَصَ . قالَ : ثُمَّ أتَیتُهُ بَعدَ هذا فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، عَلِّمنی مِن هذَا القَولِ . قالَ : فَمَسَحَ رَأسی وقالَ : یَرحَمُکَ اللّهُ ، فَإِنَّکَ عُلَیِّمٌ مُعَلَّمٌ . (4)

.


1- .الإصابة : ج 4 ص 125 ، الاستیعاب : ج 3 ص 67 ، ذخائر العقبی : ص 376 عن الطائی ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 296 ، کنزالعمّال : ج 11 ص 731 ح 33585 .
2- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 351 ح 7702 ، الطبقات الکبری : ج 2 ص 365 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 334 ، الإصابة : ج 4 ص 124 ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 297 کلّها نحوه .
3- .المعجم الکبیر : ج 9 ص 79 ح 8457 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 322 ح 8621 ، تاریخ دمشق : ج 33 ص 69 ح 6727 وفیه «متعلّم» بدل «مُعلّم» .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 16 ح 3598 ، صحیح ابن حبّان : ج 14 ص 432 ح 6504 ، المعجم الکبیر : ج 9 ص 79 ح 8456 کلاهما نحوه ، تاریخ دمشق : ج 33 ص 70 ح 6728؛ الثاقب فی المناقب : ص 84 ح 67 ، المناقب للکوفی : ج 1 ص 70 ح 28 کلاهما نحوه .

ص: 131

27 _ عبد اللّه بن مسعود

الإصابة_ به نقل از ابن عمر _: پیامبر صلی الله علیه و آله برای ابن عبّاس دعا کرد و فرمود : «بار خدایا! در او برکت قرار بده و از او [برکت] منتشر کن» .

المعجم الأوسط_ به نقل از ابن عبّاس _: پیامبر خدا مرا در دامنش نشانید و دستی به سرم کشید و فرمود : «بار خدایا! به او حکمت بیاموز» .

27 _ عبد اللّه بن مسعود (1)المعجم الکبیر_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _: مشغول چرانیدن گوسفندان عُقبه بودم که پیامبر صلی الله علیه و آله بر من گذشت. پس ، دستی به سرم کشید و فرمود : «خدایت رحمت کناد! تو پسرکی آموزش دیده هستی» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن مسعود _: در حال چرانیدن گوسفندان عُقبة بن ابی مُعَیط بودم که پیامبر خدا و ابو بکر بر من گذشتند. [پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «پسر جان! شیر داری؟». گفتم : آری؛ امّا من امانتدار هستم . فرمود : «میشی هست که قوچ ندیده باشد؟». میشی را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آوردم . ایشان دستی به پستانش کشید. پستان ، پر از شیر شد . آن را در ظرفی دوشید و خود نوشید و به ابو بکر هم نوشاند. سپس خطاب به پستان فرمود : «جمع شو» و پستان به حال اوّل باز گشت . بعد از این ماجرا نزد ایشان رفتم و گفتم : ای پیامبر خدا! از این گفتار ، به من بیاموز. [پیامبر صلی الله علیه و آله ] دستی به سرم کشید و فرمود : «خدایت رحمت کناد! تو پسرکی دانا و دانش آموخته هستی» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 539 .

ص: 132

28 . عَبدُ اللّهِ ذُو البِجادَینِاُسد الغابة عن زید بن أسلم عن رجل حدّثه :مَرَرتُ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُوَ جالِسٌ عَلی قَبرٍ وهُوَ یُدفَنُ ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ : اللّهُمَّ ، إنّی قَد رَضیتُ عَنهُ فَارضَ عَنهُ . فَسَأَلتُ : مَن هُوَ ؟ فَقیلَ : عَبدُ اللّهِ ذُو البِجادَینِ . وقَد رَوی یونُسُ عَنِ ابنِ إسحاقَ عَن مُحَمَّدِ بنِ إبراهیمَ عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ ، وذَکَرَ مَوتَ ذِی البِجادَینِ وقالَ فی آخِرِهِ : وقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ إنّی أمسَیتُ عَنهُ راضِیا فَارضَ عَنهُ . وقالَ ابنُ مَسعودٍ : فَلَیتَنی کُنتُ صاحِبَ الحُفرَةِ . (1)

29 . عُبَیدٌ أبو عامِرٍرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ اغفِر لِعُبَیدٍ أبی عامِرٍ ... اللّهُمَّ اجعَلهُ یَومَ القِیامَةِ فَوقَ کَثیرٍ مِن خَلقِکَ مِنَ النّاسِ ... . (2)

30 . عُروَةُ البارِقِیُّسنن الترمذی عن أبی لبید عن عروة البارقی ، قال :دَفَعَ إلَیَّ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله دینارا لِأَشتَرِیَ لَهُ شاةً ، فَاشتَرَیتُ لَهُ شاتَینِ ، فَبِعتُ إحداهُما بِدینارٍ ، وجِئتُ بِالشّاةِ وَالدّینارِ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله . فَذَکَرَ لَهُ ما کان مِن أمرِهِ ، فَقالَ لَهُ : بارَکَ اللّهُ لَکَ فی صَفقَةِ یَمینِکَ . فَکانَ یَخرُجُ بَعدَ ذلِکَ إلی کُناسَةِ الکوفَةِ فَیَربَحُ الرِّبحَ العَظیمَ ، فَکانَ مِن أکثَرِ أهلِ الکوفَةِ مالاً . (3)

.


1- .اُسد الغابة : ج 6 ص 409 ، المعجم الأوسط : ج 9 ص 52 ح 9111 عن کثیر بن عبد اللّه عن أبیه عن جدّه ، السیرة النبویّة لابن هشام : ج 4 ص 17 ، البدایة والنهایة : ج 5 ص 18 کلاهما عن عبد اللّه بن مسعود نحوه .
2- .صحیح البخاری : ج 4 ص 1571 ح 4068 و ج 5 ص 2345 ح 6020 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 1944 ح 165 کلّها عن أبی موسی ، کنزالعمّال : ج 11 ص 736 ح 33602 .
3- .سنن الترمذی : ج 3 ص 559 ح 1258 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 803 ح 2402 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 93 ح 19380 ، سنن الدارقطنی : ج 3 ص 10 ح 29 و 30 کلّها نحوه .

ص: 133

28 _ عبد اللّه ذو البِجادَین
29 _ عُبَید ابو عامر
30 _ عُروه بارقی

28 _ عبد اللّه ذو البِجادَین (1)اُسد الغابة :زید بن اسلم ، از مردی که برایش نقل کرده بود ، روایت کرد که : بر پیامبر خدا _ در حالی که بر سر قبری نشسته بود و مرده ای را دفن می کردند، گذشتم . شنیدم که می فرماید : «بار خدایا! من از او راضی هستم. تو نیز از او راضی باش» . پرسیدم : او کیست؟ گفتند : عبد اللّه ذو البِجادَین . یونس ، از ابن اسحاق ، از محمّد بن ابراهیم ، از عبد اللّه بن مسعود ، روایت کرده است که وی از مرگ ذوالبِجادَین ، یاد کرد و در آخر گفت : پیامبر خدا فرمود : «بار خدایا! من از او راضی هستم . تو نیز از او راضی باش» . ابن مسعود گفت : کاش من صاحب آن قبر بودم !

29 _ عُبَید ابو عامر (2)پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بار خدایا! عُبَید ، ابو عامر را بیامرز... . بار خدایا! در روز قیامت ، او را فرا دستِ بسیاری از خَلقت قرار ده ... .

30 _ عُروه بارقی (3)سنن الترمذی_ به نقل از ابو لبید _: عروه بارقی گفت : پیامبر خدا یک دینار به من داد تا برای ایشان گوسفندی خریداری کنم . من برای پیامبر صلی الله علیه و آله ، دو گوسفند خریدم و یکی از آنها را به یک دینار فروختم و گوسفند دیگر را با آن دینار نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آوردم . عروه داستان را برای ایشان باز گفت . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «خدا به معاملاتت برکت دهد!» . از آن پس، عروه به کُناسه (4) کوفه می رفت و سود بسیار به دست می آورد. از این رو، وی از ثروتمندترین مردم کوفه بود .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 540 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 540 .
3- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 541 .
4- .کُناسه ، نام محلّی در کوفه است. زید بن علی بن الحسین علیه السلام در همین محل به دار آویخته شد .

ص: 134

31 . عُکاشَةُ بنُ مِحصَنٍالتوکّل علی اللّه لابن أبی الدنیا عن عمران بن حصین عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله :یَدخُلُ الجَنَّةَ مِن اُمَّتی سَبعونَ ألفا بِغَیرِ حِسابٍ ، لا یَکتَوونَ ولا یَستَرقونَ (1) ولا یَتَطَیَّرونَ ، وعَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلونَ . فَقامَ عُکاشَةُ بنُ مِحصَنٍ فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، ادعُ اللّهَ أن یَجعَلَنی مِنهُم . فَقالَ : اللّهُمَّ اجعَلهُ مِنهُم . فَقامَ آخَرُ فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، ادعُ اللّهَ أن یَجعَلَنی مِنهُم . فَقالَ : قَد سَبَقَکَ بِها عُکاشَةُ . (2)

32 . عَمرُو بنُ الحَمِقِالمصنّف لابن أبی شیبة عن یونس بن سلمان عن جدّه عن عمرو بن الحمق :إنَّهُ سَقَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَبَنا ، فَقالَ : «اللّهُمَّ أمتِعهُ بِشَبابِهِ» ، فَلَقَد أتَت عَلَیهِ ثَمانونَ سَنَةً لا یَری شَعرَةً بَیضاءَ . (3)

راجع : ص 188 ح 1300 .

.


1- .الرُّقْیَة : العُوذة التی یُرقی بها صاحب الآفة کالحُمّی والصرع وغیر ذلک من الآفات (النهایة : ج 2 ص 254 «رقی») .
2- .التوکّل علی اللّه لابن أبی الدنیا : ص 58 ح 25 ، صحیح البخاری : ج 5 ص 2189 ح 5474 و ص 2396 ح 6176 کلاهما عن أبی هریرة ، صحیح مسلم : ج 1 ص 198 ح 371 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 213 ح 19934 ، صحیح ابن حبّان : ج 13 ص 448 ح 6084 عن ابن مسعود ، المعجم الکبیر : ج 18 ص 169 ح 380 کلّها نحوه ، کنزالعمّال : ج 3 ص 100 ح 5681 .
3- .المصنّف لابن أبی شیبة : ج 7 ص 437 ح 121 ، تاریخ دمشق : ج 45 ص 497 ح 9953 نحوه ، عمل الیوم واللیلة لابن السنی : ص 171 ح 476 ، الأذکار للنووی : ص 212 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 495 ح 37288 .

ص: 135

31 _ عُکاشة بن مِحصَن
32 _ عَمرو بن حَمِق

31 _ عُکاشة بن مِحصَن (1)التوکّل علی اللّه ، ابن ابی الدنیا_ به نقل از عمران بن حصین _: از پیامبر خدا : «از امّت من ، هفتاد هزار نفر بدون حساب به بهشت می روند ، [به شرط آن که] خود را داغ نکنند، رقیه (2) نبندند، فال نزنند، و به پروردگارشان توکّل کنند» . عکاشة بن مِحصَن برخاست و گفت : ای پیامبر خدا! دعا کن خدا مرا از آنان قرار دهد . [پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «بار خدایا! او را از آنان قرار بده» . مردی دیگر برخاست و گفت : ای پیامبر خدا! دعا کن خدا مرا نیز از آنان قرار دهد. [پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «عکاشه بر تو پیشی جست» .

32 _ عَمرو بن حَمِق (3)المصنَّف ، ابن ابی شیبه_ به نقل از یونس بن سلمان ، از جدّش _: عمرو بن حَمِق به پیامبر صلی الله علیه و آله شیر نوشاند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بار خدایا! او را از جوانی اش برخوردار بدار» . پس، هشتاد ساله شد و یک موی سپید در خود ندید .

ر . ک : ص 189 ح 1300 .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 541 .
2- .رُقْیَه، حِرزی است که گرفتاران و بیماران و مانند اینها ، بر خود می بندند تا نجات یابند ، یا سحر مانندی است که با دمیدن و فوت کردن ، دیوانه ای را افاقه می کند و یا از آسیبی در امان می دارد. عُوذه، نُشره واُخْذه ، واژه های هم معنای آن اند .
3- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 543 .

ص: 136

33 . عُمَیرَةُ بِنتُ سَهلِ بنِ رافِعٍالمعجم الکبیر عن سعید بن عثمان البلوی عن جدّته :أنَّ اُمَّها عُمَیرَةَ بِنتَ سَهلٍ صاحِبَ الصّاعَینِ _ الَّذی لَمَزَهُ المُنافِقونَ _ حَدَّثَتها أنَّهُ خَرَجَ بِزَکاتِهِ بِصاعٍ مِن تَمرٍ ، وبِابنَتِهِ عُمَیرَةَ حَتّی أتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَصَبَّ ، ثُمَّ قالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ لی إلَیکَ حاجَةً . قالَ : وما هِیَ ؟ قالَ : تَدعُو اللّهَ لی ولَها بِالبَرَکَةِ وتَمسَحُ رَأسَها ، فَإِنَّهُ لَیسَ لی وَلَدٌ غَیرُها . قالَت : فَوَضَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَدَهُ عَلَیَّ ، فَاُقسِمُ بِاللّهِ لَکَأَنَّ بَردَ یَدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی کَبِدی . (1)

34 . فاطِمَةُ بِنتُ أسَدٍالخرائج والجرائح :إنَّ عَلِیّا علیه السلام بَکی یَوما ، وقالَ : ماتَت اُمّی ، فَنَهَضَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : هِیَ وَاللّهِ اُمّی حَقّا ، ما رَأَیتُ مِن عَمّی شَیئا إلاّ وقَد رَأَیتُ مِنها أکثَرَ مِنهُ . ثُمَّ صاحَ : یا اُمَّ سَلَمَةَ ! هذِهِ بُردَتی فَأَزِّریها فیها ، وهذِهِ قَمیصی فَدَرِّعیها فیها ، وهذا رِدائی فَأدرِجیها فیهِ ، فَإِذا فَرَغتِ مِن غُسلِها فَأَعلِمینی . فَأَعلَمَتهُ اُمُّ سَلَمَةَ ، فَحَمَلَها عَلی سَریرِها ثُمَّ صَلّی عَلَیها ، ثُمَّ نَزَلَ لَحدَها فَلَبِثَ ما شاءَ اللّهُ لا یُسمَعُ لَهُ إلاّ هَمهَمَةٌ . ثُمَّ صاحَ : یا فاطِمَةُ ! قالَت : لَبَّیکَ یا رَسولَ اللّهِ . قالَ : هَل رَأَیتِ ما ضَمِنتُ لَکِ ؟ قالَت : نَعَم ، فَجَزاکَ اللّهُ عَنّی فِی المَحیا وَالمَماتِ أفضَلَ الجَزاءِ . فَلَمّا سَوّی عَلَیها وخَرَجَ ، سُئِلَ عَنها ، فَقالَ : قَرَأتُ عَلَیها یَوما «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَ دَی کَمَا خَلَقْنَ_کُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» (2) فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ ، وما فُرادی ؟ قُلتُ : عُراةً . قالَت : وا سَوأَتاه ! فَسَأَلتُ اللّهَ ألاّ یُبدِیَ (3) عَورَتَها . ثُمَّ سَأَلَتنی عَن مُنکَرٍ ونَکیرٍ ، فَأَخبَرتُها بِحالِهِما ، بِأَنَّهُما کَیفَ یَجیئانِ . قالَت : واغَوثاه بِاللّهِ مِنهُما ! فَسَأَلتُ اللّهَ أن لا یُرِیَهُما إیّاها ، وأن یَفسَحَ لَها فی قَبرِها ، وأن یَحشُرَها فی أکفانِها . (4)

.


1- .المعجم الکبیر : ج 6 ص 107 ح 5650 و ج 24 ص 340 ح 849 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 574 نحوه ، الإصابة : ج 8 ص 250 .
2- .الأنعام : 94 .
3- .فی المصدر : «تُبدِیَ» ، والصواب ما أثبتناه کما فی تفسیر نور الثقلین : ج 1 ص 747 ح 188 .
4- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 90 ح 150 .

ص: 137

33 _ عُمَیره ، دختر سهل بن رافع
34 _ فاطمه بنت اسد

33 _ عُمَیره ، دختر سهل بن رافع (1)المعجم الکبیر :سعید بن عثمان بلوی ، از مادر بزرگش نقل کرده است که مادرش عُمَیره ، دختر سهلِ صاحبِ دو صاع _ همو که منافقان از وی عیبجویی کردند _ برایش نقل کرد که سهل ، زکاتش را _ که یک صاع خرما بود _ و دخترش عمیره را برداشت و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و ظرف خرما را خالی کرد . سپس گفت : ای پیامبر خدا! با شما عرضی دارم . فرمود : «چیست؟». گفت : این که برای من و این دخترم دعا کنی و دستی به سرش بکشی؛ چرا که من فرزندی جز او ندارم . عمیره گفت : پیامبر خدا دستش را بر [سرِ] من نهاد. به خدا سوگند که گویا خُنَکای دست پیامبر خدا بر جگرم بود !

34 _ فاطمه بنت اسد (2)الخرائج و الجرائح :روزی ، علی علیه السلام گریست و گفت : مادرم درگذشت . پیامبر صلی الله علیه و آله برخاست و فرمود : «به خدا سوگند که او ، به راستی ، مادر من نیز هست. هیچ محبّتی از عمویم ندیدم ، مگر آن که بیشتر از آن را از او دیدم» . سپس صدا زد : «ای اُمّ سلمه! این بُردِ مرا به کمرش ببند و این پیراهنم را به بالاتنه اش بپوشان و این ردایم را بر او بپوشان و چون غسلش دادی ، مرا خبر کن» . اُمّ سلمه پیامبر صلی الله علیه و آله را خبر کرد. ایشان جنازه را بر تابوت نهاد و سپس بر او نماز گزارد و آن گاه وارد قبر شد . مدّتی گذشت و جز زمزمه ای از ایشان شنیده نمی شد. سپس [پیامبر صلی الله علیه و آله رو به جنازه ]صدا زد: «فاطمه!». او گفت : بله، ای پیامبر خدا ! فرمود : «آیا آنچه را برایت ضمانت کرده بودم ، دیدی؟». [فاطمه] گفت : آری . خداوند از جانب من ، به تو، در حیات و مَمات، برترین پاداش را بدهد ! از پیامبر صلی الله علیه و آله چون لحد را پوشاند و بیرون آمد، درباره آنچه فرمود ، سؤال کردند . فرمود : «روزی برای او این آیه را قرائت کردم : «و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم ، [اکنون نیز ]تنها به سوی ما آمده اید» . او گفت : ای پیامبر خدا! تنها یعنی چه ؟ گفتم : یعنی عریان . گفت : چه شرم آور! و من از خدا خواستم که عورت او را آشکار نسازد . سپس از من درباره نَکیر و مُنکِر پرسید و من از نحوه آمدن آن دو برایش گفتم . گفت : خدا به دادم برسد از آن دو! و من از خدا خواستم که آن دو را به او نشان ندهد و قبرش را برای او فراخ گردانَد و وی را در همان کفنش محشور فرماید» .

.


1- .بر شرح احوال او ، بیش از آنچه در متن آمده است ، دست نیافتیم .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 545 .

ص: 138

35 . قَتادَةُ بنُ عَیّاشٍالتاریخ الکبیر عن قتادة :لَمّا عَقَدَ لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أخَذتُ بِیَدِهِ فَوَدَّعتُهُ ، فَقالَ صلی الله علیه و آله : «جَعَلَ اللّهُ التَّقوی زادَکَ ، وغَفَرَ ذَنبَکَ ، ووَجَّهَکَ إلَی الخَیرِ حَیثُما تَکونُ» . (1)

36 . قَتادَةُ بنُ النُّعمانِالمعجم الکبیر عن عمر عن أبیه قتادة بن النعمان ، قال :اُهدِیَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَوسٌ فَدَفَعَها إلَیَّ یَومَ اُحُدٍ ، فَرَمَیتُ بِها بَینَ یَدَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی اندَقَّت عَن سِیَتِها (2) ، ولَم أزُل عَن مَقامی نُصبَ وَجهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ألقَی السِّهامَ بِوَجهی ، کُلَّما مالَ سَهمٌ مِنها إلی وَجهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَیَّلتُ رَأسی لِأَقِیَ وَجهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِلا رَمیٍ أرمیهِ ، فَکانَ آخِرُها سَهما بَدَرَت مِنهُ حَدَقَتی (3) عَلی خَدّی ، وتَفَرَّقَ الجَمعُ فَأَخَذتُ حَدَقَتی بِکَفّی فَسَعَیتُ بِها فی کَفّی إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَمّا رَآها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی کَفّی دَمَعَت عَیناهُ فَقالَ : «اللّهُمَّ إنَّ قَتادَةَ فَدی وَجهَ (4) نَبِیِّکَ بِوَجهِهِ فَاجعَلها أحسَنَ عَینَیهِ وأحَدَّهُما نَظَرا» . فَکانَت أحسَنَ عَینَیهِ وأحَدَّهُما نَظَرا . (5)

.


1- .التاریخ الکبیر : ج 7 ص 185 ، المعجم الکبیر : ج 19 ص 15 ح 22 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 369 وج 5 ص 379 ، الإصابة : ج 5 ص 319 ، کنزالعمّال : ج 6 ص 703 ح 17478 .
2- .فی المصدر : «سنتها» ، وما أثبتناه من المصادر الاُخری . قال الفیّومی : سیة القوس : طَرَفُها المنحنی (المصباح المنیر : ص 300 «سیه») .
3- .الحَدَقة : العَین (النهایة : ج 1 ص 354 «حدق») .
4- .فی المصدر : «قد أوجه نبیّک» بدل : «فدی وجه نبیّک» ، وهو تصحیف ، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخری .
5- .المعجم الکبیر : ج 19 ص 8 ح 12 ، دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 484 ح 417 ، تاریخ دمشق : ج 49 ص 281 ح 10538 ، کنزالعمّال : ج 12 ص 377 ح 35396 وراجع مسند أبی یعلی : ج 2 ص 216 ح 1546 .

ص: 139

35 _ قَتادة بن عیّاش
36 _ قَتادة بن نُعمان

35 _ قَتادة بن عیّاش (1)التاریخ الکبیر_ به نقل از قَتاده _: چون پیامبر خدا لوای جنگ را برایم بست ، دستش را گرفتم و با ایشان خداحافظی کردم . ایشان فرمود : «خداوند ، تقوا را توشه تو بگرداند و گناهانت را بیامرزد و هر جا هستی ، تو را به خیر ، رهنمون شود!» .

36 _ قَتادة بن نُعمان (2)المعجم الکبیر_ به نقل از عمر بن قتَاده _: پدرم قتادة بن نعمان گفت : به پیامبر خدا کمانی پیشکش شده بود . ایشان آن را در روز اُحد به من داد و من با آن ، پیشاپیش پیامبر خدا تیراندازی می کردم تا آن که قابش شکست ؛ امّا من همچنان جلو پیامبر خدا ایستادم و صورتم را سپر تیرها کردم و هر تیری که به طرف چهره پیامبر خدا کج می شد ، سرم را به سمت آن خم می کردم تا به صورت پیامبر خدا اصابت نکند، بدون آن که تیر و کمانی برای تیراندازی داشته باشم. آخرین تیری که آمد ، به چشمم خورد و تخم چشمم به گونه ای آویزان شد . جمعیّت که پراکنده شدند ، من چشمم را به دستم گرفتم و دوان دوان آن را نزد پیامبر خدا بردم . پیامبر صلی الله علیه و آله چون آن را در دستم دید ، دیدگانش پر اشک شد و فرمود : «بار خدایا! قتاده ، چهره اش را فدای چهره پیامبرت کرد. پس ، این چشمِ او را زیباتر و تیزتر از چشم دیگرش قرار ده!» . از آن پس، آن چشم قتاده ، از چشم دیگرش زیباتر و تیزبین تر بود .

.


1- .بر شرح احوال او ، بیش از آنچه در متن آمده است ، دست نیافتیم .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 547 .

ص: 140

37 . مَدلوکٌ الفَزارِیُّالطبقات الکبری عن مطر بن العلاء الفزاری الدمشقی :حَدَّثَتنی عَمَّتی آمِنَةُ _ أو اُمَیَّةُ _ بِنتُ أبِی الشَّعثاءِ وقُطبَةُ مَولاةٌ لَنا ، قالَتا : سَمِعنا أبا سُفیانَ مَدلوکا یَقولُ : ذَهَبتُ مَعَ مَوالِیَّ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَأَسلَمتُ مَعَهُم ، فَدَعانی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَمَسَحَ رَأسی بِیَدِهِ ، ودَعا فِیَّ بِالبَرَکَةِ . قالَتا : فَکانَ مُقَدَّمُ رَأسِ أبی سُفیانَ أسوَدَ ما مَسَّتهُ یَدُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وسائِرُ ذلِکَ أبیَضُ . (1)

38 . النّابِغَةُ الجَعدِیُّالغیبة للطوسی عن أبی حاتم السجستانی_ فی ذِکرِ النّابِغَةِ الجَعدِیِّ _: رُوِیَ أنَّهُ کانَ یَفتَخِرُ ویَقولُ : أتَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَأَنشَدتُهُ : بَلَغنَا السَّماءَ مَجدُنا وجُدودُناوإنّا لَنَرجو فَوقَ ذلِکَ مَظهَرا فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أینَ المَظهَرُ یا أبا لَیلی ؟ فَقُلتُ : الجَنَّةُ یا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : أجَل إن شاءَ اللّهُ تَعالی ، ثُمَّ أنشَدتُهُ : ولا خَیرَ فی حِلمٍ إذا لَم یَکُن لَهُبَوادِرُ تَحمی صَفوَهُ أن یُکَدَّرا ولا خَیرَ فی جَهلٍ إذا لَم یَکُن لَهُحَلیمٌ إذا ما أورَدَ الأَمرَ أصدَرا فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : لا یَفضُضِ اللّهُ فاکَ . وقیلَ : إنَّهُ عاشَ مِئَةً وعِشرینَ سَنَةً ، ولَم یَسقُط مِن فیهِ سِنٌّ ولا ضِرسٌ . وقالَ بَعضُهُم : رَأَیتُهُ وقَد بَلَغَ الثَّمانینَ تَزُفُّ غُروبُهُ (2) ، وکانَ کُلَّما سَقَطَت لَهُ ثَنِیَّةٌ تَنبُتُ لَهُ اُخری مَکانَها ، وهُوَ مِن أحسَنِ النّاسِ ثَغرا . (3)

.


1- .الطبقات الکبری : ج 7 ص 436 ، التاریخ الکبیر : ج 8 ص 55 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 128 ، الإصابة : ج 6 ص 51 ، تاریخ دمشق : ج 57 ص 191 ح 11970 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 598 ح 37535 .
2- .أی تبرق أسنانه ، من زفّ البرق : لمع ، والغروب : الأسنان (تاج العروس : ج 12 ص 252 «زفف» و ج 2 ص 276 «غرب») .
3- .الغیبة للطوسی : ص 119 ، الأمالی للسیّد المرتضی : ج 1 ص 192 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 51 ح 77 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 11 ح 25؛ دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 459 ح 385 عن النابغة بن الجعد .

ص: 141

37 _ مَدلوک فَزاری
38 _ نابغه جَعدی

37 _ مَدلوک فَزاری (1)الطبقات الکبری_ به نقل از مطر بن علاء فزاری دمشقی _: عمّه ام آمنه (یا امیّه) دختر ابو شعثاء، و نیز خدمتکارمان قُطبه، هر دو برایم گفتند که : از ابو سفیان مدلوک شنیدیم که می گوید : همراه وابسته های خود ، نزد پیامبر خدا رفتم و همگی با هم اسلام آوردیم . پس ، پیامبر خدا مرا دعا کرد و دستی به سرم کشید و برایم دعای برکت نمود . آن دو گفتند : موهای جلوی سر ابو سفیان _ که پیامبر خدا بر آن دست کشیده بود _ سیاه بود و بقیّه سرش سفید .

38 _ نابغه جَعدی (2)الغیبة ، طوسی_ به نقل از ابو حاتم سِجِستانی ، در یادکرد از نابغه جَعدی _: نقل شده است که وی با افتخار می گفت : خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدم و این بیت را برایش خواندم : بزرگی و بخت ما به آسمان رسیدامید داریم که به بالاتر از آن هم برسیم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بالاترش کجاست ، ای ابو لیلی؟» . گفتم : بهشت، ای پیامبر خدا ! فرمود : «آری، به خواست خداوند متعال» . سپس ادامه دادم : و خیری نیست در بردباری ، هرگاه که برای آننشانه هایی از خشم نباشد ، تا زلالیِ آن را از تیره شدن نگه دارد و خیری نیست در جهالت ، هرگاه که بر آنبردباری نباشد تا چون کج رود ، آن را به راه آورد پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «خدا دهانت را نشکند!» . (3) گفته می شود : نابغه ، یکصد و بیست سال عمر کرد و حتّی یک دندان او نیفتاد . یکی نیز گفته است : در هشتاد سالگی اش او را دیدم ، در حالی که دندان هایش می درخشید و هر یک از دندان های پیشین او که می افتاد ، دندان دیگری به جایش می رویید و زیباترین دندان های پیشین را داشت .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 553 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 555 .
3- .دَمَت گرم باد! دهانت شکّرین باد !

ص: 142

39 . هانِئٌ أبو مالِکٍ الهَمْدانیالطبقات الکبری عن خالد بن یزید بن عبدالرحمن بن أبی مالک الهمدانی عن أبیه عن جدّه هانئ :إنَّهُ قَدِمَ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الیَمَنِ فَأَسلَمَ ، فَمَسَحَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی رَأسِهِ ودَعا لَهُ بِالبَرَکَةِ . (1)

.


1- .الطبقات الکبری : ج 7 ص 437 ، التاریخ الکبیر : ج 8 ص 228 الرقم 2819 ، المعجم الکبیر : ج 22 ص 199 ح 523 ، مسند الشامیّین : ج 2 ص 424 ح 1620 ، الإصابة : ج 6 ص 410 .

ص: 143

39 _ هانی ابو مالک هَمْدانی

39 _ هانی ابو مالک هَمْدانی (1)الطبقات الکبری_ به نقل از خالد بن یزید بن عبد الرحمان بن ابی مالک هانی همدانی ، از پدرش ، درباره جدّش: وی (هانی) از یمن ، خدمت پیامبر خدا آمد و اسلام آورد . پیامبر خدا دستی به سرش کشید و برایش دعای برکت کرد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 556 .

ص: 144

40 . وائِلُ بنُ حُجرٍقصص الأنبیاء عن وائل بن حجر :جاءَنا ظُهورُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وأنَا فی مُلکٍ عَظیمٍ وطاعَةٍ مِن قَومی ، فَرَفَضتُ ذلِکَ وآثَرتُ اللّهَ ورَسولَهُ ، وقَدِمتُ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَأَخبَرَنی أصحابُهُ أنَّهُ بَشَّرَهُم قَبلَ قُدومی بِثَلاثٍ ؛ فَقالَ : هذا وائِلُ بنُ حُجرٍ قَد أتاکُم مِن أرضٍ بَعیدَةٍ مِن حَضرَمَوتَ ، راغِبا فِی الإِسلامِ ، طائِعا ، بَقِیَّةَ أبناءِ المُلوکِ . فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، أتانا ظُهورُکَ وأنَا فی مُلکٍ ، فَمَنَّ اللّهُ عَلَیَّ أن رَفَضتُ ذلِکَ وآثَرتُ اللّهَ ورَسولَهُ ودینَهُ راغِبا فیهِ . فَقالَ صلی الله علیه و آله : صَدَقتَ ، اللّهُمَّ بارِک فی وائِلٍ وفی وُلدِهِ ووُلدِ وُلدِهِ . (1)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :هذا وائِلُ بنُ حُجرٍ أتاکُم مِن أرضٍ بَعیدَةٍ ، مِن حَضرَمَوتَ ، طائِعا غَیرَ مُکرَهٍ ، راغِبا فِی اللّهِ عز و جلوفی رَسولِهِ وفی دینِهِ ، بَقِیَّةَ أبناءِ المُلوکِ ، اللّهُمَّ بارِک فی وائِلِ بنِ حُجرٍ وفی وُلدِهِ ووُلدِ وُلدِهِ . (2)

4 / 6دُعاءُ النَّبِیِّ لاُِمَّتِهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ بارِک لاُِمَّتی فی بُکورِها . (3)

.


1- .قصص الأنبیاء : ص 295 ح 367 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 60 ح 103 نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 108 ح 7 .
2- .التاریخ الکبیر : ج 8 ص 175 ، الثقات لابن حبّان : ج 3 ص 425 ، تاریخ دمشق : ج 62 ص 391 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 406 ، البدایة والنهایة : ج 5 ص 79 کلّها عن وائل بن حجر نحوه .
3- .سنن أبی داوود : ج 3 ص 35 ح 2606 ، سنن الترمذی : ج 3 ص 517 ح 1212 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 752 ح 2236 ، سنن الدارمی : ج 2 ص 661 ح 2345 کلّها عن صخر الغامدی ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 326 ح 1328 و ح 1331 کلاهما عن النعمان بن سعد عن الإمام علیّ علیه السلام ؛ کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 3 ص 156 ح 3573 عن علیّ بن عبدالعزیز عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله ، قرب الإسناد : ص 121 ح 428 عن الحسین بن علوان عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلامعنه صلی الله علیه و آله ، بحار الأنوار : ج 90 ص 216 .

ص: 145

40 _ وائل بن حُجر
4 / 6 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای امّتش

40 _ وائل بن حُجر (1)قصص الأنبیاء_ به نقل از وائل بن حُجر _: زمانی که خبر ظهور پیامبر صلی الله علیه و آله به ما رسید ، من سلطنتی شکوهمند داشتم و مردم از من فرمانبری داشتند ؛ امّا آن همه را رها کردم و خدا و پیامبر او را برگزیدم و خدمت پیامبر خدا رسیدم . اصحابش به من گفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله سه روز پیش از ورود من ، آمدن مرا به آنان نوید داده و فرموده بود : «وائل بن حُجر ، از سرزمینی دور دست ، از حَضرَموت، از روی علاقه به اسلام ، نزد شما می آید . او واپسینِ شاه زادگان است» . گفتم : ای پیامبر خدا! خبر ظهور شما به ما رسید و من پادشاه بودم ؛ امّا خداوند بر من منّت نهاد و آن همه را رها کردم و خدا و پیامبرش را ترجیح دادم و به دینش علاقه مند گشتم . [پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «راست می گویی . بار خدایا! به وائل و فرزندانش و فرزندان فرزندانش برکت عطا فرما» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :این ، وائل بن حُجر است که از سرزمینی دور دست، از حضرموت، داوطلبانه و بدون اجبار و به خاطر علاقه اش به خداوند عز و جل و پیامبر او و دین او نزد شما آمده است . او واپسینِ شاه زادگان است. بار خدایا! به وائل بن حجر و فرزندان او و فرزندان فرزندانش برکت بده .

4 / 6دعای پیامبر برای امّتشپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بار خدایا! برای امّت من در بامدادانشان برکت قرار ده .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 555 .

ص: 146

عنه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ اغفِر لی ولاُِمَّتی ، اللّهُمَّ اغفِر لی ولاُِمَّتی ، أستَغفِرُ اللّهَ لی ولَکُم . (1)

صحیح مسلم عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله تَلا قَولَ اللّهِ عز و جل فی إبراهیمَ علیه السلام : «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی» (2) ، وقالَ عیسی علیه السلام : «إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (3) ، فَرَفَعَ یَدَیهِ وقالَ : «اللّهُمَّ اُمَّتی اُمَّتی» وبَکی . فَقالَ اللّهُ عز و جل : یا جِبریلُ ، اذهَب إلی مُحَمَّدٍ _ ورَبُّکَ أعلَمُ _ فَسَلهُ ما یُبکیکَ ؟ فَأَتاهُ جِبریلُ عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ فَسَأَلَهُ ، فَأَخبَرَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِما قالَ وهُوَ أعلَمُ . فَقالَ اللّهُ عز و جل : یا جِبریلُ ، اذهَب إلی مُحَمَّدٍ فَقُل : إنّا سَنُرضیکَ فی اُمَّتِکَ ولا نَسوؤُکَ . (4)

الإمام علیّ علیه السلام :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قالَ : سَأَلتُ رَبّی تَبارَکَ وتَعالی ثَلاثَ خِصالٍ ، فَأَعطانِی اثنَتَینِ و مَنَعَنی واحِدَةً . قُلتُ : یا رَبِّ لا تُهلِک اُمَّتی جَوعا ، قالَ : لَکَ هذِهِ . قُلتُ : یا رَبِّ لا تُسَلِّط عَلَیهِم عَدُوّا مِن غَیرِهِم _ یَعنی مِنَ المُشرِکینَ _ فَیَجتاحوهُم (5) ، قالَ : لَکَ ذلِکَ . قُلتُ : یا رَبِّ لا تَجعَل بَأسَهُم بَینَهُم ، فَمَنَعَنی هذِهِ . (6)

.


1- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 291 ، الاختصاص : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 212 ح 2 ، تاریخ دمشق : ج 51 ص 241 ح 10874 عن عقبة بن عامر الجهنی ، کنز العمّال : ج 15 ص 930 ح 43595 .
2- .إبراهیم : 36 .
3- .المائدة : 118 .
4- .صحیح مسلم : ج 1 ص 191 ح 346 ، السنن الکبری للنسائی : ج 6 ص 373 ح 11269 ، صحیح ابن حبّان : ج 16 ص 217 ح 7235 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 367 ح 8894 ، حسن الظنّ باللّه لابن أبی الدنیا : ص 61 ح 62 ، تاریخ دمشق : ج 4 ص 93 ح 930 ، تهذیب الکمال : ج 17 ص 31 .
5- .یَجْتاحُ : یستأصله ویأتی علیه (النهایة : ج 1 ص 311 «جوح») .
6- .الخصال : ص 83 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 443 ح 1 ؛ المعجم الکبیر : ج 1 ص 107 ح 179 ، تفسیر ابن کثیر : ج 3 ص 269 کلّها عن جابر بن سمرة السوائی ، کنز العمّال : ج 11 ص 175 ح 31103 .

ص: 147

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بار خدایا! مرا و امّتم را بیامرز. بار الها! مرا و امّتم را بیامرز . از خداوند برای خودم و شما آمرزش می طلبم .

صحیح مسلم_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص _: پیامبر صلی الله علیه و آله این فرموده خداوند عز و جلدرباره ابراهیم را تلاوت کرد که : «بار خدایا! این بت ها بسیاری از مردم را گم راه ساختند. پس ، هر که از من پیروی کند ، او از من است» ، و عیسی علیه السلام نیز گفت : «اگر عذابشان کنی ، آنان بندگان تواند و اگر ایشان را بیامرزی ، به راستی که تو عزّتمند و حکیمی» . پیامبر صلی الله علیه و آله سپس، دستانش را بلند کرد و گفت : «بار خدایا! امّت من، امّت من!» و گریست . پس، خداوند عز و جل فرمود : «ای جبرئیل! به نزد محمّد برو _ و البتّه پروردگار تو داناتر است _ و از او بپرس که چرا گریه می کند». جبرئیل _ که درود و سلام بر او باد _ نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و از ایشان پرسید. پیامبر خدا به او خبر داد که چه گفته است که خدا بهتر می داند . خداوند عز و جل فرمود : «ای جبرئیل! به نزد محمّد برو و بگو : ما تو را درباره امّتت راضی خواهیم کرد و تو را دلگیر نخواهیم ساخت» .

امام علی علیه السلام :پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «از خداوند _ تبارک و تعالی _ سه چیز خواسته ام . دو تای آنها را به من داده و یکی را نداده است : گفتم : پروردگارا! امّت مرا گرسنه نمیران. فرمود : خواسته ات را اجابت کردم. گفتم : پروردگارا! بر آنها دشمنی از غیر خودشان _ یعنی مشرکان _ را مسلّط مکن که ریشه کنشان کند. فرمود : خواسته ات اجابت شد . گفتم : پروردگارا! سختی (گرفتاری) در میانشان قرار مده . [خدا] این را بی پاسخ گذاشت» .

.

ص: 148

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل وَعَدَنی فی اُمَّتی ، وأجارَهُم مِن ثَلاثٍ : لا یَعُمُّهُم بِسَنَةٍ (1) ، ولا یَستَأصِلُهُم عَدُوٌّ ، ولا یَجمَعُهُم عَلی ضَلالَةٍ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :إنَّ اللّهَ أجارَکُم مِن ثَلاثِ خِلالٍ : أن لا یَدعُوَ عَلَیکُم نَبِیُّکُم فَتَهلِکُوا جَمیعا ، وأن لا یَظهَرَ أهلُ الباطِلِ عَلی أهلِ الحَقِّ ، وأن لا تَجتَمِعوا عَلی ضَلالَةٍ . (3)

راجع : ج 1 ص 326 ح 519 .

4 / 7دُعاءُ النَّبِیِّ لِقَومِهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ اغفِر لِقَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ . (4)

المناقب لابن شهر آشوب_ فی ذِکرِ غَزوَةِ اُحُدٍ _: کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُرمی ویَقولُ : اللّهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ . (5)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله_ لَمّا کانَ یَدعُو النّاسَ إلَی التَّوحیدِ ، وهُم یَرمونَهُ بِالتُّرابِ وَالحِجارَةِ وغَیرِ ذلِکَ ، فَقیلَ لَهُ : قَد آنَ لَکَ أن تَدعُوَ عَلَیهِم کَما دَعا نوحٌ عَلی قَومِهِ بِالهَلاکِ ! فَقالَ _: اللّهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ ، وَانصُرنی عَلَیهِم أن یُجیبونی إلی طاعَتِکَ . (6)

الخرائج والجرائح :دَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَکَّةَ، وکانَ وَقتَ الظُّهرِ، فَأَمَرَ بِلالاً، فَصَعِدَ عَلی ظَهرِ الکَعبَةِ فَأَذَّنَ ، فَما بَقِیَ صَنَمٌ بِمَکَّةَ إلاّ سَقَطَ عَلی وَجهِهِ ، فَلَمّا سَمِعَ وُجوهُ قُرَیشٍ الأَذانَ قالَ بَعضُهُم فی نَفسِهِ : الدُّخولُ فی بَطنِ الأَرضِ خَیرٌ مِن سَماعِ هذا . وقالَ آخَرُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی لَم یُعِش والِدی إلی هذَا الیَومِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا فُلانُ قَد قُلتَ فی نَفسِکَ کَذا ، ویا فُلانُ قُلتَ فی نَفسِکَ کَذا . فَقالَ أبو سُفیانَ : أنتَ تَعلَمُ أنّی لَم أقُل شَیئا . قالَ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ . (7)

.


1- .السَّنَةُ : الجدبُ (النهایة : ج 2 ص 413 «سنه») .
2- .سنن الدارمی : ج 1 ص 33 ح 54 عن عمرو بن قیس ، کنز العمّال : ج 11 ص 442 ح 32080 .
3- .سنن أبی داوود : ج 4 ص 98 ح 4253 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 292 ح 3440 ، مسند الشامیّین : ج 2 ص 442 ح 1663 کلّها عن أبی مالک الأشعری ، کنز العمّال : ج 12 ص 155 ح 34455 .
4- .صحیح ابن حبّان : ج 3 ص 254 ح 973 ، المعجم الکبیر : ج 6 ص 120 ح 5694 ، کنزالعمّال : ج 10 ص 379 ح 29883 .
5- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 192 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 117 ح 47 .
6- .الدرّ المنثور : ج 3 ص 117 نقلاً عن ابن مردویه والضیاء فی المختارة عن ابن عبّاس .
7- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 163 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 119 ح 17 .

ص: 149

4 / 7 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای قوم خود

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند عز و جل درباره امّتم به من وعده داد و از سه چیز در امانشان داشت : گرفتار قحطیِ فراگیرشان نکند ؛ هیچ دشمنی ، آنها را نابود نسازد ؛ و همه آنان راه گم راهی را در پیش نگیرند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند ، شما را از سه چیز در امان داشت : پیامبرتان بر ضدّ شما دعایی نکند که همگی تان نابود شوید ؛ اهل باطل بر اهل حق چیره نشوند ؛ و همگی بر گم راهی ، اتّفاق نظر نداشته باشید .

ر . ک : ج 1 ص 327 ح 519 .

4 / 7دعای پیامبر برای قوم خودپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوندا! قومم را بیامرز ، که آنان نادان اند .

المناقب، ابن شهر آشوب_ در یادکرد غزوه اُحد _: به پیامبر صلی الله علیه و آله تیر پرتاب می شد و ایشان عرضه می داشت : «خداوندا! قوم مرا بیامرز ، که آنان نادان اند» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ آن گاه که مردم را به یکتاپرستی می خواند و مردم به طرفش خاک و سنگ و مانند آن می انداختند و هنگامی که به ایشان گفته شد : اکنون وقت آن رسیده است که آنان را نفرین کنی ، چنان که نوح قومش را به نابودی نفرین کرد! _: بار خدایا! قوم مرا هدایت فرما ، که اینان نادان اند، و مرا بر آنان نصرت بخش تا دعوت مرا به فرمان برداری از تو ، پاسخ دهند .

الخرائج و الجرائح :پیامبر صلی الله علیه و آله به مکّه در آمد . هنگام ظهر بود . بلال را فرمود و او بر بام کعبه رفت و اذان گفت ، و هر بتی در مکّه بود ، فرو افتاد . چون اذان به گوش بزرگان قریش رسید ، یکی از آنان با خود گفت : فرو شدن در شکم زمین ، بهتر از شنیدن این خبر است . دیگری گفت : خدای را سپاس که پدرم را تا به امروز زنده نگه نداشت [که چنین روزی را ببیند] . پیامبر خدا فرمود : «فلانی! تو در دلت چنین گفتی . فلانی! تو نیز در دلت چنین گفتی». ابو سفیان گفت : تو می دانی که من چیزی نگفتم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بار خدایا! قوم مرا هدایت کن ، که آنان نادان اند» .

.

ص: 150

الشفا بتعریف حقوق المصطفی :رُوِیَ أنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لَمّا کُسِرَت رَباعِیَتُهُ وشُجَّ وَجهُهُ یَومَ اُحُدٍ ، شَقَّ ذلِکَ عَلی أصحابِهِ شَقّا شَدیدا ، وقالوا لَو دَعَوتَ عَلَیهِم ، فَقالَ : إنّی لَم اُبعَث لَعّانا ولکِنّی بُعِثتُ داعِیا ورَحمَةً ، اللّهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ . (1)

المعجم الکبیر عن سهل بن سعد :شَهِدتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله حینَ کُسِرَت رَباعِیَتُهُ ، وجُرِحَ وَجهُهُ ، وهُشِمَتِ البَیضَةُ عَلی رَأسِهِ ، وإنّی لَأَعرِفُ مَن یَغسِلُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ، ومَن یَنقُلُ عَلَیهِ الماءَ ، وماذا جُعِلَ عَلی جُرحِهِ حَتّی رَقَأَ الدَّمُ . کانَت فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَغسِلُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ، وعَلِیٌّ علیه السلام یَنقُلُ الماءَ إلَیها فی مِجَنَّةٍ ، فَلَمّا غَسَلَتِ الدَّمَ عَن وَجهِ أبیها أحرَقَت حَصیرا حَتّی إذا صارَت رَمادا ، أخَذَت مِن ذلِکَ الرَّمادِ فَوَضَعَتهُ عَلی وَجهِهِ حَتّی رَقَأَ الدَّمُ ، ثُمَّ قالَ یَومَئِذٍ : اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلی قَومٍ کَلَموا وَجهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . ثُمَّ مَکَثَ ساعَةً ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اغفِر لِقَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ . (2)

صحیح البخاری عن أبی هریرة :قَدِمَ الطُّفَیلُ بنُ عَمرٍو عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ دَوسا قَد عَصَت وأبَت فَادعُ اللّهَ عَلَیها . فَظَنَّ النّاسُ أنَّهُ یَدعو عَلَیهِم . فَقالَ : اللّهُمَّ اهدِ دَوسا وَائتِ بِهِم . (3)

.


1- .الشفا بتعریف حقوق المصطفی : ج 1 ص 105 ، سبل الهدی والرشاد : ج 7 ص 21 نقلاً عن شُعب الإیمان .
2- .المعجم الکبیر : ج 6 ص 162 ح 5862 .
3- .صحیح البخاری : ج 5 ص 2349 ح 6034 وج 3 ص 1073 ح 2779 و ج 4 ص 1596 ح 4131 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 1957 ح 197 وفیه «إنّ دوسا قد کفرت وأبت» ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 37 ح 7319 و ص 571 ح 10531 ، مسند الحمیدی : ج 2 ص 453 ح 1050 کلّها نحوه ، صحیح ابن حبّان : ج 3 ص 259 ح 979 ، الأدب المفرد : ص 185 ح 611 ، مسند إسحاق بن راهویه : ج 1 ص 19 .

ص: 151

الشفا بتعریف حقوق المصطفی :روایت شده است که چون در جنگ اُحد ، دندان های میانین پیامبر صلی الله علیه و آله شکست و صورتش شکافته شد، این حادثه بر یارانش سخت گران آمد و گفتند : کاش نفرینشان کنی ! فرمود : «من برای لعن [و نفرین] مبعوث نشده ام ؛ بلکه برای دعوت [به حق] و از سر مِهر ، برانگیخته گشته ام . بار خدایا! قوم مرا هدایت فرما ، که آنان نادان اند» .

المعجم الکبیر_ به نقل از سهل بن سعد _: زمانی که دندان های میانین پیامبر صلی الله علیه و آله شکست و چهره ایشان مجروح گشت و کلاه خود ایشان شکافت ، من خود، شاهد بودم و می دانم چه کسی خون از چهره اش می شست و چه کسی آب برایش می آورد و نیز بر زخمش چه نهادند تا خون ، بند آمد. فاطمه دختر محمّد ، پیامبر خدا ، خون از چهره اش می شست و علی علیه السلام در سپری برایش آب می آورد . چون فاطمه خون از چهره پدرش شست ، حصیری را آتش زد و خاکستر که شد ، مقداری از آن خاکستر را برداشت و بر صورت ایشان نهاد و خون ، بند آمد. سپس [پیامبر صلی الله علیه و آله ] در آن روز فرمود : «خشم خداوند ، سخت است (/ سخت باد!) بر قومی که صورت پیامبر خدا را مجروح ساختند». سپس لختی درنگ کرد و آن گاه فرمود : «بار خدایا! قوم مرا بیامرز ، که آنان نادان اند» .

صحیح البخاری_ به نقل از ابو هریره _: طُفَیل بن عمرو ، خدمت پیامبر خدا رسید و گفت : ای پیامبر خدا! قبیله دوس ، نافرمانی و سرپیچی کردند . پس، نفرینشان کن . مردم گمان بردند که پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را نفرین می کند؛ امّا ایشان فرمود : بار خدایا! دوس را هدایت فرما و آنان را [به دین اسلام] بیاور» .

.

ص: 152

دلائل النبوّة لأبی نعیم عن بلال :أذَّنتُ الصُّبحَ فی لَیلَةٍ بارِدَةٍ فَلَم یَأتِ أحَدٌ ، ثُمَّ أذَّنتُ فَلَم یَأتِ أحَدٌ ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : ما شَأنُهُم یا بِلالُ ؟ قُلتُ : کَبَدَهُمُ البَردُ (1) بِأَبی أنتَ واُمّی . فَقالَ : اللّهُمَّ اکسِر عَنهُمُ البَردَ . قالَ بِلالٌ : فَلَقَد رَأَیتُهُم یَتَرَوَّحونَ فِی السُّبحَةِ أوِ الصُّبحِ . (2)

مسند ابن حنبل عن کعب بن مرّة أو مرّة بن کعب :دَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی مُضَرَ ، قالَ : فَأَتَیتُهُ فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ عز و جلقَد نَصَرَکَ وأعطاکَ وَاستَجابَ لَکَ ، وإنَّ قَومَکَ قَد هَلَکوا فَادعُ اللّهَ لَهُم _ فَأَعرَضَ عَنهُ (3) _ قالَ : فَقُلتُ لَهُ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ عز و جل قَد نَصَرَکَ وأعطاکَ وَاستَجابَ لَکَ ، وإنَّ قَومَکَ قَد هَلَکوا فَادعُ اللّهَ لَهُم . فَقالَ : اللّهُمَّ اسقِنا غَیثا (4) مُغیثا مَریعا طَبَقا غَدَقا غَیرَ رائِثٍ ، نافِعا غَیرَ ضارٍّ . فَما کانَت إلاّ جُمعَةً أو نَحوَها حَتّی مُطِروا . (5)

.


1- .کَبدَهم البردُ : أی شقّ علیهم وضیّق . أو أصاب أکبادَهم ، وذلک أشدّ ما یکون من البَرْد؛ لأنّ الکَبِد معدن الحرارة والدَّم ، ولا یَخلصُ إلیها إلاّ أشدّ البرد (النهایة : ج 4 ص 139 «کبد») .
2- .دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 464 ح 392 ، المعجم الکبیر : ج 1 ص 351 ح 1066 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 418 نحوه ، کنزالعمّال : ج 12 ص 438 ح 35505 .
3- .کذا فی المصدر ، والذی یقتضیه السیاق : «فأعرض عنّی» .
4- .الغیث : المطر . والمریع : المُخصِب الناجِع . وطبقا : أی مالئا للأرض مغطّیا لها . یقال : غیثٌ طَبَقٌ : أی عامّ واسع . والغَدَق : المطر الکبار القَطْر . وغیر رائث : أی غیر بطیء متأخّر (النهایة : ج 2 ص 287 «راث» وج 3 ص 400 «غیث» وص 113 «طبق» و ص 345 «غدق» و ج 4 ص 320 «مرع») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 308 ح 18084 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 476 ح 1226 ، السنن الکبری : ج 3 ص 496 ح 6440 ، مسند الطیالسی : ص 166 ح 1199 ، الدعاء للطبرانی : ص 601 ح 2191 ، المنتخب من مسند عبد بن حمید : ص 145 ح 372 ، المعجم الکبیر : ج 20 ص 318 ح 755 کلّها نحوه .

ص: 153

دلائل النبوّة ، ابو نعیم_ به نقل از بلال _: در یک شب سرد ، اذان گفتم و کسی [به نماز ]نیامد. دوباره اذان گفتم، باز کسی نیامد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «مردم را چه شده است ، ای بلال؟». گفتم : پدر و مادرم به فدایت! دچار سرما[خوردگی ]شده اند. فرمود : «بار خدایا! سرما را برایشان بشکن» . دیدم مردم در هنگام نماز نافله یا صبح ، خود را [از گرما ]باد می زنند .

مسند ابن حنبل_ به نقل از کعب بن مرّه یا مرّة بن کعب _: پیامبر خدا بر مُضَر نفرین کرد . نزد ایشان رفتم و گفتم : ای پیامبر خدا! خداوند عز و جل تو را یاری نمود و [خواسته ات را ]عطا کرد و دعایت را برآورده ساخت . قومت [از قحطی ]هلاک شدند! برایشان دعا کن. پیامبر صلی الله علیه و آله روی گرداند. دوباره گفتم : ای پیامبر خدا! خداوند عز و جل تو را یاری نمود و [خواسته ات را] عطا کرد و دعایت را مستجاب ساخت. قومت هلاک شدند! برایشان دعا کن . فرمود : «بار خدایا! ما را بارانی کمک کننده، رویاننده، فراگیر، فراوان، بی تأخیر ، سودمند و بی زیان عطا فرما» . یکی دو جمعه نگذشته بود که بر آنان باران بارید .

.

ص: 154

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن مسعود :لَمّا قَسَمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله غَنائِمَ حُنَینٍ بِالجِعرانَةِ (1) ازدَحَموا عَلَیهِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ بَعَثَهُ اللّهُ إلی قَومِهِ فَضَرَبوهُ وشَجّوهُ ، قالَ : فَجَعَلَ یَمسَحُ الدَّمَ عَن جَبهَتِهِ ویَقولُ : رَبِّ اغفِر لِقَومی إنَّهُم لا یَعلَمونَ . (2)

صحیح البخاری عن عبد اللّه بن مسعود :کَأَنّی أنظُرُ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یَحکی نَبِیّا مِنَ الأَنبِیاءِ ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدمَوهُ وهُوَ یَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ویَقولُ : اللّهُمَّ اغفِر لِقَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ . (3)

4 / 8أقوامٌ دَعا لَهُمُ النَّبِیُّمسند ابن حنبل عن خفاف بن إیماء بن رحضة الغفاری :صَلّی بِنا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الصُّبحَ ونَحنُ مَعَهُ ، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ الرَّکعَةِ الآخِرَةِ قالَ : ... أسلَمُ سالَمَهَا اللّهُ ، وغِفارُ غَفَرَ اللّهُ لَها . ثُمَّ وَقَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ساجِدا ، فَلَمَّا انصَرَفَ قَرَأَ عَلَی النّاسِ فَقالَ : یا أیُّهَا النّاسُ ، إنّی أنَا لَستُ قُلتُهُ ، ولکِنَّ اللّهَ عز و جلقالَهُ . (4)

.


1- .الجعرانة : هی ماءٌ بین الطائف ومکّة ، وهی إلی مکّةَ أقرب ، نزلها النبیّ صلی الله علیه و آله لمّا قسم غنائم هوازن مرجعه من غزاة حنین وأحرم منها صلی الله علیه و آله ، وله فیها مسجد (معجم البلدان : ج 2 ص 142) .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 178 ح 4366 و ص 115 ح 4057 ، الأدب المفرد : ص 228 ح 757 ، مسند أبی یعلی : ج 5 ص 16 ح 4971 .
3- .صحیح البخاری : ج 3 ص 1282 ح 3290 و ج 6 ص 2539 ح 6530 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1417 ح 105 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1335 ح 4025 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 125 ح 4107 وفیها «ربّ» بدل «اللهم» .
4- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 566 ح 16570 ، صحیح ابن حبّان : ج 5 ص 322 ح 1984 ، السنن الکبری : ج 2 ص 285 ح 3099 ، المعجم الکبیر : ج 4 ص 216 ح 4174 کلّها نحوه ، المصنّف لابن أبی شیبة : ج 2 ص 216 ح 7 ، کنزالعمّال : ج 12 ص 89 ح 34118 .

ص: 155

4 / 8 اقوامی که پیامبر صلی الله علیه و آله برایشان دعا کرد

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _: هنگامی که پیامبر خدا در جِعرانه (1) به تقسیم غنایم حُنَین پرداخت ، مسلمانان بر گِرد ایشان ازدحام کردند. پیامبر خدا فرمود : «خداوند ، بنده ای از بندگان خدا را به سوی قومش فرستاد و آنان او را زدند و چهره اش را شکستند و او خون از چهره خویش پاک می کرد و می گفت : پروردگارا! قومم را بیامرز ، که آنان نادان اند» .

صحیح البخاری_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _: گویی پیامبر صلی الله علیه و آله را می بینم که پیامبری از پیامبران را مجسّم می سازد که قومش او را زدند و خون آلودش کردند و او خون از چهره اش پاک می کند و می گوید : «بار خدایا! قوم مرا بیامرز ، که آنان نادان اند» .

4 / 8اقوامی که پیامبر برایشان دعا کردمسند ابن حنبل_ به نقل از خفاف بن ایماء بن رخصه غفاری _: پیامبر خدا نماز صبح را با ما خواند و ما با ایشان بودیم . چون سرش را از [سجده] رکعت آخر برداشت ، فرمود : «... اسلم را خدا به صلح کشانَد ( / کشانید) و غِفار را خدا بیامرزد ( / آمرزید)!» . (2) سپس پیامبر خدا به سجده افتاد و چون نمازش را تمام کرد ، رو به مردم کرد و فرمود : «ای مردم! من این را نگفتم ؛ بلکه خداوند عز و جل آن را گفت» .

.


1- .جِعرانه ، برکه ای است بین طائف و مکّه، که به مکّه نزدیک تر است. پیامبر صلی الله علیه و آله در بازگشت از غزوه حُنَین ، در این مکان فرود آمد و غنایم هوازن را تقسیم کرد و از آن جا مُحرِم شد. پیامبر صلی الله علیه و آله در آن جا مسجدی دارد .
2- .بنا به گفته برخی شارحان حدیث، این جمله و جمله قبل ، احتمال دارد دعایی باشند و یا خبری .

ص: 156

صحیح مسلم عن أبی ذرّ :قالَ لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اِیتِ قَومَکَ فَقُل : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ : أسلَمُ سالَمَهَا اللّهُ ، وغِفارُ غَفَرَ اللّهُ لَها . (1)

الطبقات الکبری عن أبی خیرة الصباحی :کُنتُ فِی الوَفدِ الَّذی أتی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِن عَبدِ القَیسِ ، فَزَوَّدَنَا الأَراکَ نَستاکُ بِهِ . فَقُلنا : یا رَسولَ اللّهِ ، عِندَنَا الجَریدُ ، ولکِنّا نَقبَلُ کَرامَتَکَ وعَطِیَّتَکَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ اغفِر لِعَبدِ القَیسِ إذ أسلَموا طائِعینَ غَیرَ مُکرَهینَ ، إذ بَعضُ قَومٍ لَم یُسلِموا إلاّ خَزایا مَوتورینَ . (2)

صحیح البخاری عن أبی هریرة :کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَدعو فِی القُنوتِ : اللّهُمَّ أنجِ سَلَمَةَ بنَ هِشامٍ ، اللّهُمَّ أنجِ الوَلیدَ بنَ الوَلیدِ ، اللّهُمَّ أنجِ عَیّاشَ بنَ أبی رَبیعَةَ ، اللّهُمَّ أنجِ المُستَضعَفینَ مِنَ المُؤمِنینَ بِمَکَّةَ . (3)

.


1- .صحیح مسلم : ج 4 ص 1952 ح 183 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 459 ح 5988 و ص 536 ح 6418 کلاهما عن ابن عمر ، سنن الدارمی : ج 2 ص 692 ح 2429 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 92 ح 6981 ، کنزالعمّال : ج 12 ص 55 ح 33970 .
2- .الطبقات الکبری : ج 7 ص 87 ، المعجم الکبیر : ج 22 ص 369 ح 924 ، التاریخ الکبیر (کتاب الکنی) : ج 8 ص 28 ، الإصابة : ج 7 ص 94 ، کنزالعمّال : ج 12 ص 64 ح 34013 .
3- .صحیح البخاری : ج 3 ص 1072 ح 2774 و ج 1 ص 341 ح 961 ، صحیح مسلم : ج 1 ص 466 ح 294 ، سنن أبی داوود : ج 2 ص 68 ح 1442 ، سنن النسائی : ج 2 ص 201 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 63 ح 7469 ، السنن الکبری : ج 2 ص 282 ح 3086 و ح 3088؛ الفصول المختارة : ص 225 .

ص: 157

صحیح مسلم_ به نقل از ابو ذر _: پیامبر خدا به من فرمود : «نزد قومت برو و بگو : پیامبر خدا فرمود : أسلم را خدا به صلح آورَد و غِفار را خدا بیامرزد!» .

الطبقات الکبری_ به نقل از ابو خیره صباحی _: من همراه هیئتی از عبد القیس _ که نزد پیامبر خدا آمدند _ بودم و پیامبر صلی الله علیه و آله به ما چوب مسواک داد تا با آن مسواک بزنیم . گفتیم : ای پیامبر خدا! ما خود ، چوب شاخه خرما داریم ؛ امّا بخشش و عطای شما را می پذیریم . پیامبر خدا فرمود : «بار خدایا! عبد القیس را بیامرز ، که داوطلبانه و بدون اجبار ، اسلام آوردند ، در حالی که بعضی دیگر جز با سرافکندگی و دادن کشته اسلام نیاوردند» .

صحیح البخاری_ به نقل از ابو هریره _: پیامبر صلی الله علیه و آله در قنوت ، [چنین] دعا می کرد : «بار خدایا! سَلَمة بن هشام را نجات بخش. بار خدایا! ولید بن ولید را نجات بخش. بار خدایا! عیّاش بن ابی ربیعه را نجات بخش. بار خدایا! مؤمنان مستضعف مکّه را نجات بخش» .

.

ص: 158

4 / 9دُعاءُ النَّبِیِّ لِلنَّجاشِیِّتهذیب الأحکام عن محمّد بن مسلم أو زرارة :قالَ [ الإِمامُ علیه السلام ] : الصَّلاةُ عَلَی المَیِّتِ بَعدَما یُدفَنُ إنَّما هُوَ الدُّعاءُ . قالَ : قُلتُ : فَالنَّجاشِیُّ لَم یُصَلِّ عَلَیهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ؟ فَقالَ : لا ، إنَّما دَعا لَهُ . (1)

4 / 10دُعاءُ النَّبِیِّ لِخَلَفِ شُهداءِ اُحُدٍرسول اللّه صلی الله علیه و آله_ فی دُعائِهِ لِخَلَفِ شُهداءِ اُحُدٍ _: اللّهُمَّ أذهِب حُزنَ قُلوبِهِم ، وآجِر مُصیبَتَهُم ، وأحسِنِ الخَلَفَ عَلی مَن خَلَّفوا . (2)

4 / 11دُعاءُ النَّبِیِّ لِغُلامٍ مِنَ الأَنصارِالمعجم الصغیر عن أنس :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قالَ ذاتَ یَومٍ لِغُلامٍ مِنَ الأَنصارِ : ناوِلنی نَعلی . فَقالَ الغُلامُ : یا نَبِیَّ اللّهِ ، بِأَبی أنتَ واُمِّی ، اترُکنی حَتّی أجعَلَهُما أنَا فی رِجلَیکَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ إنَّ عَبدَکَ هذا یَتَرَضّاکَ فَارضَ عَنهُ . (3)

.


1- .تهذیب الأحکام : ج 3 ص 202 ح 473 ، الاستبصار : ج 1 ص 483 ح 1873 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 347 ح 13 نقلاً عن الخصال وعیون أخبار الرضا علیه السلام .
2- .شرح نهج البلاغة : ج 15 ص 42 .
3- .المعجم الصغیر : ج 2 ص 143 ، تاریخ أصبهان : ج 2 ص 341 ح 1904 .

ص: 159

4 / 9 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای نجاشی
4 / 10 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای بازماندگان شهدای اُحد
4 / 11 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای پسری از انصار

4 / 9دعای پیامبر برای نجاشیتهذیب الأحکام_ به نقل از محمّد بن مسلم یا زراره _: [امام علیه السلام ] فرمود : «[مقصود از ]نماز بر مُرده پس از به خاک سپاری اش ، همان دعا کردن است» . گفتم : پس ، پیامبر صلی الله علیه و آله بر نجاشی نماز نخواند! فرمود : «نه ؛ بلکه برایش دعا کرد» .

4 / 10دعای پیامبر برای بازماندگان شهدای اُحدپیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در دعای ایشان برای بازماندگان شهیدان اُحد _: بار خدایا! غم و اندوه را از دل هایشان بِبَر و به مصیبت آنان مزد عطا کن و به بازماندگانشان عوضِ نیکو بده .

4 / 11دعای پیامبر برای پسری از انصارالمعجم الصغیر_ به نقل از اَنَس _: روزی ، پیامبر صلی الله علیه و آله به پسرکی از انصار فرمود : «کفشم را به من بده» . پسرک گفت : ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت! اجازه دهید من آن را به پایتان کنم . پیامبر خدا فرمود : «بار خدایا! این بنده ات در صدد جلب خشنودی توست . پس ، از او خشنود باش!» .

.

ص: 160

4 / 12دُعاءُ النَّبِیِّ لِرَجُلٍ بَخیلٍ جَبانٍ نَؤومٍالخرائج والجرائح عن الفضل بن عبّاس :إنَّ رَجُلاً قالَ : یا رَسولَ اللّهِ إنّی بَخیلٌ جَبانٌ نَؤومٌ ، فَادعُ لی . فَدَعَا اللّهَ أن یُذهِبَ جُبنَهُ ، وأن یُسَخِّیَ نَفسَهُ ، وأن یُذهِبَ کَثرَةَ نَومِهِ . فَلَم یُرَ أسخی نَفسا ، ولا أشَدَّ بَأسا ، ولا أقَلَّ نَوما مِنهُ . (1)

4 / 13دُعاءُ النَّبِیِّ لِدُنیا یَهودِیٍّالمصنّف لابن أبی شیبة عن قتادة :إنَّ یَهودِیّا حَلَبَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ناقَةً ، فَقالَ : «اللّهُمَّ جَمِّلهُ» ، فَاسوَدَّ شَعرُهُ . (2)

الخرائج والجرائح :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ إلی یَهودِیٍّ یَسأَلُهُ قَرضَ شَیءٍ لَهُ ، فَفَعَلَ . ثُمَّ جاءَ الیَهودِیُّ إلَیهِ فَقالَ : جاءَتکَ حاجَتُکَ ؟ قالَ : نَعَم ، ثُمَّ قالَ : فَابعَث فیما أرَدتَ ، ولا تَمتَنِع مِن شَیءٍ تُریدُهُ . فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : «أدامَ اللّهُ جَمالَکَ» ، فَعاشَ الیَهودِیُّ ثَمانینَ سَنَةً ما رُؤِیَ فی رَأسِهِ طاقَةُ شَعرٍ بَیضاءَ . (3)

.


1- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 56 ح 90 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 13 ح 34 .
2- .المصنّف لابن أبی شیبة : ج 7 ص 136 ح 3 و ص 437 ح 119 و ج 6 ص 150 ح 1 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 392 ح 19462 وفیه «نعجة» بدل «ناقة»؛ المناقب للکوفی : ج 1 ص 103 ح 52 ولیس فیه «ناقة» .
3- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 87 ح 144 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 15 ح 41 .

ص: 161

4 / 12 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای مردی بخیل و ترسو و پرخواب
4 / 13 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای دنیای مردی یهودی

4 / 12دعای پیامبر برای مردی بخیل و ترسو و پرخوابالخرائج و الجرائح_ به نقل از فضل بن عبّاس _: مردی گفت : ای پیامبر خدا! من شخصی بخیل و ترسو و پرخواب هستم . برایم دعا کن . پیامبر صلی الله علیه و آله دعا کرد که خداوند ، ترسویی را از او بزداید و سخاوتمندش گرداند و پرخوابی را از او ببرد . از آن پس، مردی سخاوتمندتر و شجاع تر و کم خواب تر از او دیده نشد .

4 / 13دعای پیامبر برای دنیای مردی یهودیالمصنَّف ، ابن ابی شیبة_ به نقل از قتاده _: مردی یهودی برای پیامبر صلی الله علیه و آله شتری را دوشید . ایشان فرمود : «بار خدایا! او را زیبا بدار» . پس، موهای او سیاه شد .

الخرائج و الجرائح :پیامبر خدا کسی را نزد مردی یهودی فرستاد و از او چیزی قرض خواست. آن یهودی قرض داد و سپس نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت : مشکلتان حل شد؟ [پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرمود : «آری». [یهودی] گفت : از این پس ، هر چه خواستید ، پیغام دهید تا برآورده شود و از درخواست چیزی خودداری نورزید . پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «خدا زیبایی ات را پایدار بدارد!». آن یهودی، هشتاد سال عمر کرد و حتّی یک تار موی سفید در سرش دیده نشد .

.

ص: 162

4 / 14دُعاءُ النَّبِیِّ لِلاُلفَةِ بَینَ الزَّوجَینِدلائل النبوّة لأبی نعیم عن جابر :مَرَّ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِسوقِ النَّبَطِ (1) ومَعَهُ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ، فَأَقبَلَتِ امرَأَةٌ فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ ، إنّی مَعَ زَوجٍ لی فِی البَیتِ مِثلِ المَرأَةِ ، وأنَا امرَأَةٌ مِنَ المُسلِمینَ اُحِبُّ ما تُحِبُّ المُسلِمَةُ . فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : عَلَیَّ بِهِ ، فَجاءَت بِهِ ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : ما تَقولُ زَوجَتُکَ هذِهِ ؟ فَقالَ الرَّجُلُ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : وَالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ ما جَفَّ رَأسی مِنَ الغُسلِ مِنها بَعدُ ، فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ وما مَرَّةٌ واحِدَةٌ فِی الشَّهرِ ؟ فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : تُبغِضینَهُ ؟ قالَت : نَعَم ، وَالَّذی أکرَمَکَ بِالحَقِّ ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أدنِیا إلَیَّ رُؤوسَکُما ، فَوَضَعا جَبهَتَیهِما عَلی وَجهِهِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ ألِّف بَینَهُما ، وحَبِّب أحَدَهُما إلی صاحِبِهِ . ثُمَّ مَرَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَعدَ ذلِکَ بِأَیّامٍ بِهِما ، وکانَ زَوجُ المَرأَةِ خَرّازا فَإِذا هِیَ تَحمِلُ اُدما عَلی رَقَبَتِها ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : یا عُمَرُ ألَیسَت صاحِبَتَنَا الَّتی قالَت ما قالَت ؟ فَسَمِعَت صَوتَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَرَمَت بِالأُدمِ ثُمَّ قَبَّلَت رِجلَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ قالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : کَیفَ أنتِ وزَوجُکِ ؟ فَقالَت : وَالَّذی أکرَمَکَ ما فِی الدُّنیا وَلَدٌ ولا والِدٌ أحَبُّ إلَیَّ مِنهُ . فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أشهَدُ أنّی رَسولُ اللّهِ ، قالَ عُمَرُ : وأنا أشهَدُ أنَّکَ رَسولُ اللّهِ . (2)

.


1- .النَّبَط : جیلٌ من الناس کانوا ینزلون سواد العراق ، ثمّ استُعمل فی أخلاط الناس وعوامّهم (المصباح المنیر : ص 590 «النبط») وفی البدایة والنهایة : «النَّمَط»؛ وهو _ کما فی النهایة لابن الأثیر : ج 5 ص 119 «نمط» _ : ضرب من البُسُط له خملٌ رقیق .
2- .دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 460 ح 387 ، البدایة والنهایة : ج 6 ص 167 عن ابن عمر؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 51 ح 78 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 83 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 2611 .

ص: 163

4 / 14 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای اُلفت یافتن زن و شوهری

4 / 14دعای پیامبر برای اُلفت یافتن زن و شوهریدلائل النبوّة ، ابو نعیم_ به نقل از جابر _: پیامبر خدا با عمر بن خطّاب از بازار نبطی ها گذشت . زنی آمد و گفت : ای پیامبر خدا! شوهری دارم که در خانه با من چونان زنان است ، در حالی که من یک زن مسلمانم و آنچه را یک زن مسلمان دوست دارد ، من هم دوست دارم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «او را نزد من بیاور» . زن ، شوهرش را آورد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «این همسرت چه می گوید؟». مرد به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : به آن خدایی که تو را به حق فرستاده است ، هنوز سرم از غسل او خشک نشده است . زن گفت : ای پیامبر خدا! یک بار در ماه؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «از او نفرت داری؟». زن گفت : آری، به آن که تو را به حق [به پیامبری] مفتخر ساخت ، سوگند! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «سرتان را نزدیک من بیاورید». آن دو ، پیشانی خود را در برابر صورت پیامبر صلی الله علیه و آله نهادند. ایشان فرمود : «بار خدایا! میان این دو ، الفت بینداز، و این دو را به یکدیگر علاقه مند گردان» . چند روز بعد از آن ، پیامبر صلی الله علیه و آله بر آن دو گذشت . شوهر آن زن ، چرمدوز بود. [پیامبر صلی الله علیه و آله ]دید آن زن ، قطعه چرمی را بر دوش خود ، حمل می کند. [به عُمَر ]فرمود : «عمر! این همان زنی نیست که آن روز ، چنان گفت؟». زن ، صدای پیامبر صلی الله علیه و آله را شنید و چرم را انداخت و پای پیامبر صلی الله علیه و آله را بوسه زد. پیامبر خدا به او فرمود : «با شوهرت چگونه ای؟». گفت : سوگند به آن که تو را گرامی داشت، در دنیا او را از فرزندان و پدرم هم دوست تر می دارم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «گواهی می دهم که من پیامبر خدا هستم» . عمر گفت : من نیز گواهی می دهم که تو ، پیامبر خدایی .

.

ص: 164

4 / 15دُعاءُ النَّبِیِّ فِی الاِستِسقاءِصحیح البخاری عن أنس :بَینَمَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ الجُمُعَةِ ، إذ قامَ رَجُلٌ فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ هَلَکَ الکُراعُ (1) ، وهَلَکَ الشّاءُ ، فَادعُ اللّهَ أن یَسقِیَنا . فَمَدَّ یَدَیهِ ودَعا . (2)

صحیح البخاری عن أنس :بَینَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ الجُمُعَةِ ، فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ادعُ اللّهَ أن یَسقِیَنا . فَتَغَیَّمَتِ السَّماءُ ومُطِرنا ، حَتّی ما کادَ الرَّجُلُ یَصِلُ إلی مَنزِلِهِ ، فَلَم تَزَل تُمطَرُ إلَی الجُمُعَةِ المُقبِلَةِ ، فَقامَ ذلِکَ الرَّجُلُ أو غَیرُهُ فَقالَ : اُدعُ اللّهَ أن یَصرِفَهُ عَنّا فَقَد غَرِقنا . فَقالَ : اللّهُمَّ حَوالَینا ولا عَلَینا . فَجَعَلَ السَّحابُ یَتَقَطَّعُ حَولَ المَدینَةِ ، ولا یُمطِرُ أهلَ المَدینَةِ . (3)

صحیح البخاری عن أنس :کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ جُمُعَةٍ ؛ فَقامَ النّاسُ فَصاحوا فَقالوا : یا رَسولَ اللّهِ قَحَطَ المَطَرُ ، وَاحمَرَّتِ الشَّجَرُ ، وهَلَکَتِ البَهائِمُ ، فَادعُ اللّهَ أن یَسقِیَنا . فَقالَ : اللّهُمَّ اسقِنا _ مَرَّتَینِ _ وَایمُ اللّهِ ما نَری فِی السَّماءِ قَزَعَةً (4) مِن سَحابٍ ، فَنَشَأَت سَحابَةٌ وأمطَرَت ، ونَزَلَ عَنِ المِنبَرِ فَصَلّی ، فَلَمَّا انصَرَفَ لَم تَزَل تُمطِرُ إلَی الجُمُعَةِ الَّتی تَلیها . فَلَمّا قامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَخطُبُ صاحوا إلَیهِ : تَهَدَّمَتِ البُیوتُ ، وَانقَطَعَتِ السُّبُلُ ، فَادعُ اللّهَ یَحبِسها عَنّا . فَتَبَسَّمَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ حَوالَینا ولا عَلَینا . فَکَشَطَتِ المَدینَةُ ، فَجَعَلَت تُمطِرُ حَولَها ولا تُمطِرُ بِالمَدینَةِ قَطرَةً ، فَنَظَرتُ إلَی المَدینَةِ وإنَّها لَفی مِثلِ الإِکلیلِ . (5)

.


1- .الکُراع : اسم لجمیع الخیل (النهایة : ج 4 ص 165 «کرع») .
2- .صحیح البخاری : ج 1 ص 315 ح 890 و ج 3 ص 1313 ح 3389 ، سنن أبی داوود : ج 1 ص 305 ح 1174 ، السنن الکبری : ج 3 ص 497 ح 6444 ، شرح نهج البلاغة : ج 7 ص 272 .
3- .صحیح البخاری : ج 5 ص 2335 ح 5982 .
4- .قَزَعة : أی قِطعة من الغیم (النهایة : ج 4 ص 59 «قزع») .
5- .صحیح البخاری : ج 1 ص 346 ح 975 ، صحیح مسلم : ج 2 ص 614 ح 10 ، سنن النسائی : ج 3 ص 160 کلاهما نحوه ، السنن الکبری : ج 3 ص 493 ح 6432 .

ص: 165

4 / 15 دعای پیامبر صلی الله علیه و آله برای بارش باران

4 / 15دعای پیامبر برای بارش بارانصحیح البخاری_ به نقل از اَنَس _: پیامبر صلی الله علیه و آله ، روز جمعه مشغول خواندن خطبه بود که مردی برخاست و گفت : ای پیامبر خدا! چارپایان هلاک شدند و گوسفندان تلف گشتند . دعا کن که خدا به ما باران بدهد. پس، پیامبر صلی الله علیه و آله دست به آسمان برداشت و دعا کرد .

صحیح البخاری_ به نقل از اَنَس _: پیامبر صلی الله علیه و آله ، روز جمعه خطبه می خواند که مردی برخاست و گفت : ای پیامبر خدا! دعا کن که خداوند بر ما باران بباراند . ناگهان ، آسمان ابری شد و باران فرو بارید ، چنان که مردم خود را به زحمت به منازلشان رساندند . باران تا جمعه آینده ادامه داشت . پس ، همان مرد یا یکی دیگر برخاست و گفت : دعا کن که خداوند ، باران را برای ما بند آورد ، که آب ، همه جا را برد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بار خدایا! در اطراف ما بباران ، نه بر ما» . ناگهان ابرها در پیرامون مدینه پراکنده شدند و در خود مدینه ، باران بند آمد .

صحیح البخاری_ به نقل از اَنَس _: پیامبر صلی الله علیه و آله در روز جمعه مشغول خواندن خطبه بود که مردم برخاستند و فریاد زدند و گفتند : ای پیامبر خدا! باران ، بند آمده و درختان ، زرد شده اند و چارپایان ، از بین رفته اند . دعا کن که خداوند بر ما باران بباراند . پیامبر صلی الله علیه و آله دو بار فرمود : «بار خدایا! بر ما باران بباران» . به خدا سوگند ، در آسمان حتّی یک تکّه ابر هم مشاهده نمی شد ؛ امّا ناگهان ابرها پدیدار گشتند و فرو باریدند . پیامبر صلی الله علیه و آله از منبر به زیر آمد و نماز خواند و رفت . باران تا جمعه بعد همچنان می بارید . چون پیامبر صلی الله علیه و آله برخاست که خطبه بخواند ، مردم باز فریاد زدند که : خانه ها ویران گشتند، و راه ها بسته شدند . دعا کن که خداوند ، باران را بند آورد . پیامبر صلی الله علیه و آله تبسّمی کرد و فرمود : «بار خدایا! در اطراف ما بباران ، نه بر ما» . ناگهان ابرها از آسمان مدینه کنار رفتند و در پیرامون آن ، باریدن گرفتند و دیگر یک قطره هم در مدینه نمی بارید . به مدینه نگریستم . دیدم چونان اکلیل می درخشد .

.

ص: 166

. .

ص: 167

. .

ص: 168

البابُ الخامِسُ : من دعا له أمیر المؤمنین5 / 1فاطِمَةُالإمام الباقر علیه السلام :لَمّا ماتَت فاطِمَةُ علیهاالسلام قامَ عَلَیها أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وقالَ : اللّهُمَّ إنّی راضٍ عَنِ (1) ابنَةِ نَبِیِّکَ ، اللّهُمَّ إنَّها قَد اُوحِشَت فَآنِسها ، اللّهُمَّ إنَّها قَد هُجِرَت فَصِلها ، اللّهُمَّ إنَّها قَد ظُلِمَت فَاحکُم لَها ، وأنتَ خَیرُ الحاکِمینَ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام_ عِندَ تَغسیلِهِ فاطِمَةَ علیهاالسلام _: اللّهُمَّ إنَّها أمَتُکَ وبِنتُ رَسولِکَ وصَفِیِّکَ وخِیَرَتِکَ مِن خَلقِکَ ، اللّهُمَّ لَقِّنها حُجَّتَها ، وأعظِم بُرهانَها ، وأعلِ دَرَجَتَها ، وَاجمَع بَینَها وبَینَ أبیها مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . (3)

5 / 2الحَسَنانِالإمام علیّ علیه السلام_ الدُّعاءِ المَنسوبِ إلَیهِ _: اللّهُمَّ احفَظ حَسَنا وحُسَینا ، ولا تُمَکِّن فَجَرَةَ قُرَیشٍ مِنهُما ما دُمتُ حَیّا ، فَإِذا تَوَفَّیتَنی فَأَنتَ الرَّقیبُ عَلَیهِم ، وأنتَ عَلی کُلِّ شَیءٍ شَهیدٌ . (4)

.


1- .فی المصدر : «عنه» والتصحیح من بحار الأنوار .
2- .الخصال : ص 588 ح 12 عن جابر بن یزید الجعفی ، بحار الأنوار : ج 81 ص 345 ح 11 .
3- .بحار الأنوار : ج 81 ص 309 ح 29 نقلاً عن مصباح الأنوار عن الإمام الحسین علیه السلام .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 298 ح 413 .

ص: 169

باب پنجم : کسانی که امیر مؤمنان علیه السلام برایشان دعا کرد

5 / 1 فاطمه علیهاالسلام
5 / 2 امام حسن و امام حسین علیهماالسلام

باب پنجم : کسانی که امیر مؤمنان برایشان دعا کرد5 / 1فاطمهامام باقر علیه السلام :چون فاطمه علیهاالسلام در گذشت، امیر مؤمنان کنار جنازه اش ایستاد و گفت : «بار خدایا! من از دختر پیامبرت راضی هستم. بار خدایا! او اکنون تنها شده است. تو خود ، همدم او باش. بار خدایا! او جدا شد ، تو وصلش کن . بار خدایا! به او ستم شد ، تو خود ، داد او بستان ، که تو بهترین دادستانی» .

امام علی علیه السلام_ هنگام غسل دادن فاطمه علیهاالسلام _: بار خدایا! او بنده تو و دختر پیامبر و برگزیده و بهترینِ خلق توست. بار خدایا! حجّتش را به او تلقین فرما، و برهانش را استوار گردان، و درجه اش را بالا ببر، و او را با پدرش محمّد صلی الله علیه و آله محشور کن .

5 / 2امام حسن و امام حسینامام علی علیه السلام_ در دعای منسوب به ایشان _: بار خدایا! حسن و حسین را نگه دار و تا من زنده ام ، نابه کاران قریش را بر آنان مسلّط مگردان، و چون مرا میراندی ، تو خود ، نگهبان ایشانی و البته تو بر هر چیز ، ناظری .

.

ص: 170

عنه علیه السلام_ لاِبنِهِ الحَسَنِ علیه السلام _: أستَودِعُ اللّهَ دینَکَ ودُنیاکَ ، وأَسأَ لُهُ خَیرَ القَضاءِ لَکَ فِی العاجِلَةِ وَالآجِلَةِ وَالدُّنیا وَالآخِرَةِ . (1)

عنه علیه السلام_ لاِبنِهِ الحُسَینِ علیه السلام _: وَاعلَم _ أی بُنَیَّ _ أنَّهُ مَن لانَت کَلِمَتُهُ وَجَبَت مَحَبَّتُهُ . وَفَّقَکَ اللّهُ لِرُشدِکَ ، وجَعَلَکَ مِن أهلِ طاعَتِهِ بِقُدرَتِهِ ، إنَّهُ جَوادٌ کَریمٌ . (2)

5 / 3زاذانالخرائج والجرائح عن سعد الخفّاف عن زاذان أبی عمرو :قُلتُ : یا زاذانُ إنَّکَ لَتَقرَأُ القُرآنَ فَتُحسِنُ قِراءَتَهُ ! فَعَلی مَن قَرَأتَ ؟ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قالَ : إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ مَرَّ بی وأنَا أُنشِدُ الشِّعرَ ، وکانَ لی خُلُقٌ حَسَنٌ، فَأَعجَبَهُ صَوتی ، فَقالَ : یا زاذانُ هَلاّ بِالقُرآنِ ؟ ! قُلتُ : وکَیفَ لی بِالقُرآنِ ، فَوَاللّهِ ما أقرَأُ مِنهُ إلاّ بِقَدَرِ ما اُصلّی بِهِ ! قالَ : فَادنُ مِنّی . فَدَنَوتُ مِنهُ ، فَتَکَلَّمَ فی اُذنی بِکَلامٍ ما عَرَفتُهُ ولا عَلِمتُ ما یَقولُ ، ثُمَّ قالَ لی : اِفتَح فاکَ ، فَتَفَلَ فی فِیِّ ، فَوَاللّهِ ما زالت قَدَمَیَّ مِن عِندِهِ حَتّی حَفِظتُ القُرآنَ بِإِعرابِهِ وهَمزِهِ ، وما احتَجتُ أن أسأَلَ عَنهُ أحَدا بَعدَ مَوقِفی ذلِکَ . قالَ سَعدٌ : فَقَصَصتُ قِصَّةَ زاذانَ عَلی أبی جَعفَرٍ علیه السلام ، قالَ : صَدَقَ زاذانُ ، إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام دَعا لِزاذانَ بِالاِسمِ الأَعظَمِ الَّذی لا یُرَدُّ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الکتاب 31 ، تحف العقول : ص 88 وزاد فیه «والسلام علیک ورحمة اللّه » ، کشف المحجّة : ص 234 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 216 ؛ ینابیع المودّة : ج 3 ص 443 .
2- .تحف العقول : ص 91 ، نزهة الناظر : ص 62 ح 43 وفیه «من أهل الخیر برحمته» بدل «من أهل طاعته بقدرته» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 239 ح 1 .
3- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 195 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 195 ح 6 .

ص: 171

5 / 3 زاذان

امام علی علیه السلام_ به فرزندش حسن علیه السلام _: دین و دنیایت را به خدا می سپارم و از او برای تو ، بهترین قضا را درباره حال و آینده و دنیا و آخرتت مسئلت می کنم .

امام علی علیه السلام_ به فرزندش حسین علیه السلام _: بدان _ ای فرزندم _ که هر کس گفتارش نرم باشد ، دوستی او [بر دل ها ]لازم می آید . خداوند به قدرت خویش ، تو را در راه راستت موفّق بدارد و تو را از فرمان بردارانش قرار دهد، که او بخشنده و بزرگوار است !

5 / 3زاذان (1)الخرائج و الجرائح_ به نقل از سعد خفّاف ، از ابو عمرو زادان _: گفتم : ای زادان! تو خوب قرآن می خوانی . پیش چه کسی یاد گرفته ای؟ لبخندی زد و گفت : روزی ، امیر مؤمنان از کنار من گذشت و من شعر می خواندم و اخلاق خوبی داشتم . از صدای من خوشش آمد و فرمود : «ای زادان! چرا قرآن نمی خوانی؟» . گفتم : چه طور قرآن بخوانم ؟ به خدا سوگند که من از آن ، جز به مقداری که در نمازم می خوانم ، حفظ نیستم . فرمود : «پیش بیا» . نزدیکش رفتم . در گوشم سخنی گفت که نفهمیدم و ندانستم چه گفت . آن گاه فرمود : «دهانت را باز کن» . سپس از آب دهانش به دهانم زد . به خدا سوگند ، قدمی از نزدش برنداشته بودم که قرآن را با اِعراب و حرکات آن ، حفظ داشتم . پس از آن جلسه ، هیچ گاه نیازمند نشدم که از کسی درباره قرآن بپرسم . سعد می گوید: داستان زادان را برای امام باقر علیه السلام نقل کردم . فرمود : «زادان ، درست می گوید . امیر مؤمنان برای زادان ، با اسم اعظم خداوند _ که هیچ گاه رد نمی شود _ ، دعا کرد» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 535 .

ص: 172

5 / 4المَهدِیُّالإمام علیّ علیه السلام_ مِن دُعائِهِ لِلإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام _: اللّهُمَّ فَاجعَل بَعثَهُ خُروجا مِنَ الغُمَّةِ ، وَاجمَع بِهِ شَملَ الاُمَّةِ . (1)

5 / 5خَبّابُ بنُ الأَرَتِّالإمام علیّ علیه السلام :یَرحَمُ اللّهُ خَبّابَ بنَ الأَرَتِّ ؛ فَلَقَد أسلَمَ راغِبا ، وهاجَرَ طائِعا ، وقَنِعَ

5 / 6شاب یَبِسَ نِصفُ بَدَنِهِالمناقب لابن شهر آشوب :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام سَمِعَ فی لَیلَةِ الإِحرامِ مُنادِیا باکِیا ، فَأَمَرَ الحُسَینَ علیه السلام بِطَلَبِهِ (2) ، فَلَمّا أتاهُ وَجَدَ شابّا یَبِسَ نِصفُ بَدَنِهِ ، فَأَحضَرَهُ فَسَأَلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام عَن حالِهِ ، فَقالَ : کُنتُ رَجُلاً ذا بَطَرٍ ، وکانَ أبی یَنصَحُنی ، فَکانَ یَوما فی نُصحِهِ إذ ضَرَبتُهُ ، فَدَعا عَلَیَّ بِهذَا المَوضِعِ وأنشَأَ شِعرا ، فَلَمّا تَمَّ کَلامُهُ یَبِسَ نِصفی ، فَنَدِمتُ وتُبتُ وطَیَّبتُ قَلبَهُ ، فَرَکِبَ عَلی بَعیرٍ لِیَأتِیَ بی إلی هاهُنا ویَدعوَ لی ، فَلَمَّا انتَصَفَ البادِیَةَ نَفَرَ البَعیرُ مِن طَیَرانِ طائِرٍ وماتَ والِدی . فَصَلّی عَلِیٌّ علیه السلام أربَعا ثُمَّ قالَ : قُم سَلیما ؛ فَقامَ صَحیحا ، فَقالَ : صَدَقتَ ، لَو لَم یَرضَ عَنَکَ لَما سُمِعَت . (3)

.


1- .الغیبة للنعمانی : ص 214 ح 1 عن سلیمان بن بلال عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 51 ص 115 ح 14 .
2- .فی المصدر : «یطلبه» ، والتصویب من بحار الأنوار .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 286 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 209 ح 23 .

ص: 173

5 / 4 مهدی
5 / 5 خَبّاب بن اَرَت
5 / 6 جوانی که نیمی از بدنش فلج شده بود

5 / 4مهدیامام علی علیه السلام_ از دعای ایشان برای امام مهدی علیه السلام _: بار خدایا! ظهور او را مایه بیرون شدن از غم ( / شبهه و سرگردانی) قرار ده و به واسطه او ، امّت را [دیگر بار ، ]متّحد گردان.

5 / 5خَبّاب بن اَرَت (1)امام علی علیه السلام :خدا رحمت کند خَبّاب بن اَرَت را! او به دلخواه ، اسلام آورد و داوطلبانه هجرت کرد و به اندازه کفاف ، قناعت نمود و از خدا خشنود بود و مجاهد زیست .

5 / 6جوانی که نیمی از بدنش فلج شده بودالمناقب ، ابن شهر آشوب :امیر مؤمنان در شب احرام ، صدای گریه ای شنید . به امام حسین علیه السلام فرمان داد تا صاحب صدا را پیدا کند . [ امام حسین علیه السلام ] هنگامی که در پی صدا رفت ، جوانی را یافت که نصف بدنش از کار افتاده بود . او را پیش علی علیه السلام آورد . علی علیه السلام حالش را پرسید . گفت : من مردی هَوَس پیشه بودم و پدرم پیوسته پندم می داد . روزی در حال پنددهی بود که کتکش زدم . در همین مکان بود که به من نفرین کرد و شعری خواند . سخنش که پایان یافت ، نیمِ پیکرم خشک شد . پشیمان شدم و توبه کردم و دلش را به دست آوردم . آن گاه ، سوار شتری شد تا مرا به این جا بیاورد و برایم دعا کند . در نیمه های بیابان بودیم که شترش از پریدن پرنده ای رم کرد و پدرم [ افتاد و] مُرد . علی علیه السلام چهار رکعت نماز گزارد و فرمود : «به سلامت ، بخیز» . و او همچون افرادسالم ، حرکت کرد . [ علی علیه السلام ] فرمود : «راست گفتی ؛ اگر پدرت از تو خشنود نگشته بود ، دعایم پذیرفته نمی شد» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 533 .

ص: 174

الإمام الحسین علیه السلام :کُنتُ مَعَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام فی الطَّوافِ فی لَیلَةٍ دَیجوجِیَّةٍ (1) قَلیلَةِ النّورِ ، وقَد خَلاَ الطَّوافُ ، ونامَ الزُّوّارُ ، وهَدَأَتِ العُیونُ ، إذ سَمِعَ مستَغیثا مُستَجیرا مُتَرَحِّما (2) بِصَوتٍ حَزینٍ مَحزونٍ مِن قَلبٍ موجَعٍ وهُوَ یَقولُ : یا مَن یُجیبُ دُعَا المُضطَرِّ فِی الظُّلَمِیا کاشِفَ الضُّرِّ وَالبَلوی مَعَ السَّقَمِ قَد نامَ وَفدُکَ حَولَ البَیتِ وَانتَبَهوایَدعو وعینُکَ یا قَیّومُ لَم تَنَمِ هَب لی بِجودِکَ فَضلَ العَفوِ عَن جُرُمییا مَن أشارَ إلَیهِ الخَلقُ فِی الحَرَمِ إن کانَ عَفوُکَ لا یَلقاهُ ذو سَرَفٍفَمَن یَجودُ عَلَی العاصینَ بِالنِّعَمِ قالَ الحُسینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام : فَقالَ لی : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، أ سَمِعتَ المُنادِیَ ذَنبَهُ ، المُستَغیثَ رَبَّهُ ؟ فَقُلتُ : نَعَم قَد سَمِعتُهُ . فَقالَ : اِعتَبِرهُ (3) ، عَسی [ أن ] (4) تَراهُ . فَما زِلتُ أخبِطُ فی طَخیاءِ الظَّلامِ ، وأتَخَلَّلُ بَینَ النِّیامِ ، فَلَمّا صِرتُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ ، بَدا لی شَخصٌ مُنتَصِبٌ ، فَتَأَمَّلتُهُ فإِذا هُوَ قائِمٌ ، فَقُلتُ : السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا العَبدُ المُقِرُّ المُستَقیلُ ، المُستَغفِرُ المُستَجیرُ ، أجِب بِاللّهِ ابنَ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ! فَأَسرَعَ فی سُجودِهِ وقُعودِهِ وسَلَّمَ ، فَلَم یَتَکَلَّم حَتّی أشارَ بِیَدِهِ بِأَن تَقَدَّمنی ، فَتَقَدَّمتُهُ ، فَأَتَیتُ بِهِ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقُلتُ : دونَکَ ها هُوَ . فَنَظَرَ إلَیهِ ، فَإِذا هُوَ شابٌّ حَسَنُ الوَجهِ نَقِیُّ الثِّیابِ ، فَقالَ لَهُ : مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟ فَقالَ لَهُ : مِن بَعضِ العَرَبِ . فَقالَ لَهُ : ما حالُکَ ، ومِمَّ بُکاؤُکَ وَاستِغاثَتُکَ ؟ ! فَقالَ : حالُ مَن أُوخِذَ بِالعُقوقِ فَهُو فی ضیقٍ ، ارتَهَنَهُ المُصابُ ، وغَمَرَهُ الاِکتِئابُ فَارتابَ (5) ، فَدُعاؤُهُ لا یُستَجابُ . فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام : ولِمَ ذلِکَ ؟ ! فَقالَ : لاِ نّی کُنتُ مُلتَهِیا فی العَرَبِ بِاللَّعِبِ وَالطَّرَبِ ، اُدیمُ العِصیانَ فی رَجَبٍ وشَعبانَ ، وما اُراقِبُ الرَّحمنَ ، وکانَ لی والِدٌ شَفیقٌ یُحَذِّرُنی مَصارِعَ الحَدَثانِ ، ویُخَوِّفُنِی العِقابَ بِالنّیرانِ ، ویَقولُ : کَم ضَجَّ مِنکَ النَّهارُ وَالظَّلامُ ، وَاللَّیالی وَالأَیّامُ ، وَالشُّهورُ وَالأَعوامُ ، وَالمَلائِکَةُ الکِرامُ ؟ ! وکانَ إذا ألَحَّ عَلَیَّ بِالوَعظِ زَجرَتُهُ وَانتَهَرتُهُ ، ووَثَبتُ عَلَیهِ وضَرَبتُهُ ، فَعَمَدتُ یَوما إلی شَیءٍ مِنَ الوَرِقِ (6) وکانَت فِی الخِباءِ ، فَذَهَبتُ لاِخُذَها وأصرِفَها فیما کُنتُ عَلَیهِ ، فَمانَعَنی عَن أخذِها ، فَأَوجَعتُهُ ضَربا ولَوَیتُ یَدَهُ ، وأخَذتُها ومَضَیتُ . فَأَومَأَ بِیَدِهِ إلی رُکبَتَیهِ یَرومُ النُّهوضَ مِن مَکانِهِ ذلِکَ ، فَلَم یُطِق یُحَرِّکُها مِن شِدَّةِ الوَجَعِ وَالأَلَم ، فَأَنشَأَ یَقولُ : جَرَت رَحِمٌ بَینی وبَینَ مُنازِلٍسَواءً کَما یَستَنزِلُ القَطرَ طالِبُه ورَبَّیتُ حَتّی صار جَلدا شَمَردَلاًإذا قامَ ساوی غارِبَ الفَحلِ غارِبُه وقَد کُنتُ اُوتیهِ مِنَ الزّادِ فِی الصِّباإذا جاعَ مِنهُ صَفوَهُ وأطایِبَه فَلَمَّا استَوی فی عُنفُوانِ شَبابِهِوأصبَحَ کَالرُّمحِ الرُّدَینیِّ خاطِبُه تَهَضَّمَنی مالی کَذا ولَوی یَدیلَوی یَدَهُ اللّهُ الَّذی هُوَ غالِبُه ثُمَّ حَلَفَ بِاللّهِ لَیَقدَمَنَّ إلی بَیتِ اللّهِ الحَرامِ فَیَستَعدِی اللّهَ عَلَیَّ . قالَ : فَصامَ أسابیعَ ، وصَلّی رَکَعاتٍ ، ودَعا ، وخَرَجَ مُتَوَجِّها عَلی عَیرانَةٍ (7) یَقطَعُ بِالسَّیرِ عَرضَ الفَلاةِ ، ویَطوِی الأَودِیَةَ ویَعلُو الجِبالَ ، حَتّی قَدِمَ مَکَّةَ یَومَ الحَجِّ الأَکبَرِ ، فَنَزَلَ عَن راحِلَتِهِ وأقبَلَ إلی بَیتِ اللّهِ الحَرامِ ، فَسَعی وطافَ بِهِ ، وتَعَلَّقَ بِأَستارِهِ وَابتَهَلَ ، وأنشَأَ یَقولُ : یا مَن إلَیهِ أتَی الحُجّاجُ بِالجَهَدِفَوقَ المَهاوی مِنَ اقصی غایَةِ البُعدِ إنّی أتَیتُکَ یا مَن لا یُخَیّبُ مَنیَدعوهُ مُبتَهِلاً بِالواحِدِ الصَّمَدِ هذا مُنازِلُ لا یَرتاعُ مِن عققیفَخُذ بِحَقّیَ یا جَبّارُ مِن وَلَدی حَتّی تُشِلَّ بِعَونٍ مِنکَ جانِبَهُیا مَن تَقَدَّسَ لَم یُولَد ولَم یَلِدِ قالَ : فَوَالَّذی سَمَکَ السَّماءَ ، وأنبَعَ الماءَ ، مَا استَتَمَّ دُعاءَهُ حَتّی نَزَلَ بی ما تَری _ ثُمَّ کَشَفَ عَن یَمینِهِ فَإِذا بِجانِبِهِ قَد شَلَّ _ فَأَنَا مُنذُ ثَلاثِ سِنینَ أطلُبُ إلَیهِ أن یَدعُوَ لی (8) فِی المَوضِعِ الَّذی دَعا بِهِ عَلَیَّ فَلَم یُجِبنی ، حَتّی إذا کانَ العامُ أنعَمَ عَلَیَّ فَخَرَجتُ عَلی ناقَةٍ عُشَراءَ (9) أجِدُّ السَّیرَ حَثیثا رَجاءَ العافِیَةِ ، حَتّی إذا کُنّا عَلَی الأَراکِ (10) وحَطَمَةِ وادِی السِّیاکِ (11) ، نَفَرَ طائِرٌ فِی اللَّیلِ فَنَفَرَت مِنهُ النّاقَةُ الَّتی کانَ عَلَیها فَأَلقَتُه إلی قَرارِ الوادی ، وَارفَضَّ بَینَ الحَجَرَینِ ، فَقَبَرتُهُ هُناکَ ، وأعظَمُ مِن ذلِکَ أ نّی لا اُعرَفُ إلاّ « المَأخوذَ بِدَعَوةِ أبیهِ » . فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : أتاکَ الغَوثُ ! ألا اُعَلِّمُکَ دُعاءً عَلَّمَنیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وفیهِ اسمُ اللّهِ الأَکبَرُ الأَعظَمُ العَزیزُ الأَکرَمُ ، الَّذی یُجیبُ بِهِ مَن دَعاهُ ، ویُعطی بِهِ مَن سَأَلَهُ ، ویُفَرِّجُ الهَمَّ ، ویَکشِفُ بِهِ الکَربَ ، ویُذهِبُ بِهِ الغَمَّ ، ویُبرِئُ بِهِ السُّقمَ ، ویَجبُرُ بِهِ الکَسیرَ ، ویُغنی بِهِ الفَقیرَ ، ویَقضی بِهِ الدَّین ، ویَرُدُّ بِهِ العَینَ ، ویَغفِرُ بِهِ الذُّنوبَ ، ویَستُرُ بِهِ العُیوبَ ، ویُؤمِنُ بِهِ کُلَّ خائِفٍ مِن شَیطانٍ مَریدٍ وجَبّارٍ عَنیدٍ ، ولَو دَعا بِهِ طائِعٌ للّهِِ عَلی جَبَلٍ لَزالَ مِن مَکانِهِ ، أو عَلی مَیِّتٍ لَأَحیاهُ اللّهُ بَعدَ مَوتِهِ ، ولَو دَعا بِهِ عَلَی الماءِ لَمَشی عَلَیهِ بَعدَ أن لا یَدخُلَهُ العُجبُ . فَاتَّقِ اللّهَ أیُّهَا الرَّجُلُ فَقَد أدرَکَتنِی الرَّحمَةُ لَکَ ، ولیَعلَمِ اللّهُ مِنکَ صِدقَ النِّیَّةِ أ نَّک لا تَدعو بِهِ فی مَعصِیَتِهِ ، ولا تُفیدُهُ إلاَّ الثِّقَةَ فی دینِکَ ، فَإِن أخلَصتَ النِّیَّةَ استَجابَ اللّهُ لَکَ ، ورَأَیتَ نَبِیَّکَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله فی مَنامِکَ ، یُبَشِّرُکَ بِالجَنَّةِ وَالإِجابَةِ . قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام : فَکانَ سُروری بِفائِدَةِ الدُّعاءِ أشَدَّ مِن سُرورِ الرَّجُلِ بِعافِیَتِهِ وما نَزَلَ بِهِ ؛ لاِ نَّنی لَم أکُن سَمِعتُهُ مِنهُ ، ولا عَرَفتُ هذَا الدُّعاءَ قَبلَ ذلِکَ . ثُمَّ قالَ : اِیتِنی بِدَواةٍ وبَیاضٍ وَاکتُب ما اُملیهِ عَلَیکَ . فَفَعَلتُ ؛ وهُوَ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ بِاسمِکَ یا ذَا الجَلالِ وَالإکرامِ ... » (12) وتَسأَلُ اللّهَ تَعالی ما أحبَبتَ ، وتُسَمّی حاجَتَکَ ، ولا تَدعُ بِهِ إلاّ وأنتَ طاهِرٌ . ثُمَّ قالَ لِلفَتی : إذا کانَتِ اللَّیلَةُ فَادعُ بِهِ عَشرَ مَرّاتٍ وَأْتِنی مِن غَدٍ بِالخَبَرِ . قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام : وأخَذَ الفَتَی الکِتابَ ومَضی ، فَلَمّا کانَ مِن غَدٍ ما أصبَحنا حینا (13) حَتّی أتَی الفَتی إلَینا سَلیما مُعافیً ، وَالکِتابُ بِیَدِهِ ، وهُوَ یَقولُ : هذا وَاللّهِ الاِسمُ الأَعظَم ، استُجیبَ لی ورَبِّ الکَعبَةِ . قالَ لَهُ عَلِیٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ : حَدِّثنی ! قالَ : [ لمّا ] (14) هَدَأَتِ العُیونُ بِالرُّقادِ ، وَاستَحلَکَ جِلبابُ اللَّیلِ ، رَفَعتُ یَدی بِالکِتابِ ودَعَوتُ اللّهَ بِحَقِّهِ مِرارا ، فَاُجِبتُ فِی الثّانِیَةِ : حَسبُکَ فَقَد دَعَوتَ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ . ثُمَّ اضطَجَعتُ ، فَرَأَیتُ رَسولَ اللّه صلی الله علیه و آله فی مَنامی وقَد مَسَحَ یَدَهُ الشَّریفَةَ عَلَیَّ وهُوَ یَقولُ : اِحتَفِظ بِاسمِ اللّهِ الأَعظَمِ العَظیمِ ، فَإِنَّکَ عَلی خَیرٍ . فَانتبَهَتُ مُعافیً کَما تَری ، فَجَزاکَ اللّهُ خَیرا . (15)

.


1- .دَجا اللیلُ : إذا تَمّت ظُلمتُه وألبس کُلَّ شیء (النهایة : ج 2 ص 102) .
2- .فی أحد موضعی بحار الأنوار : «مُستَرحِما» بدل «مُترَحِّما» ، وهو الأصحّ .
3- .اِعتَبِر : اُنظر وتَدَبَّر (اُنظر لسان العرب : ج 4 ص 531) .
4- .ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار .
5- .فی بحار الأنوار : ج 41 ص 225 «فإن تابَ» بدل «فَارتابَ» .
6- .الورق : الدراهم (لسان العرب : ج 10 ص 375) .
7- .العَیرانة من الإبل : الناجیة فی نشاط ، سُمّیت لکثرة تَطْوافِها وحرکتها (تاج العروس : ج 7 ص 282) .
8- .فی المصدر : «یدعونی» ، والتصویب من بحار الأنوار .
9- .العُشَراء : الَّتی أتی علی حَملها عشرة أشهر ، ثمّ اتّسع فیه فقیل لکلّ حامل : عُشراء (النهایة : ج 3 ص 240) .
10- .الأراک : هو وادی الأراک ، قرب مکّة (معجم البلدان : ج 1 ص 135) .
11- .فی المصدر : «وحطته وادی السجال» ، والتصویب من بحار الأنوار .
12- .اُنظر تمام الدّعاء فی المصدر ، ولم نورِده هنا لِطُوله .
13- .فی المصدر : «حسنا» ، والتصویب من بحار الأنوار .
14- .الزیادة من بحار الأنوار .
15- .مهج الدعوات : ص 191 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 224 ح 37 و ج 95 ص 394 ح 33 .

ص: 175

امام حسین علیه السلام :در شبی تاریک و کم نور ، با علی بن ابی طالب علیه السلام طواف می کردیم . اطراف خانه خدا از طواف کننده خالی شد و زائرانْ خوابیدند و چشم ها آرام گرفت که ناگهان ، صدای کُمک خواه ، پناهجو و ترحّم طلبی شنیده شد که با ناله ای اندوهناک و غمبار ، از دلی دردمند می گفت : ای آن که دعای درمانده را در تاریکی ها پاسخ می گویی!ای برطرف کننده سختی و گرفتاری و بیماری! زائران ، دور خانه ات می خوابند و بیدار می شوندو تو را می خوانند ، در حالی که دیده تو _ ای پایدار _ هرگز نمی خوابد . با بخشش خود ، به بهترین شکل از گناهان من بگذرای آن که بندگان ، در حرم به او اشاره می کنند! اگر زیاده رَوی کنندگان ، گذشت تو را نمی بینندپس چه کسی بر گناهکاران ، نعمت می بخشد؟ [ علی علیه السلام ] به من فرمود : «ای ابو عبد اللّه ! آیا صدای این مویه کننده از گناه و کمک خواه از پروردگار خویش را می شنوی؟». گفتم : آری ؛ شنیدم . فرمود : «بگرد ؛ شاید او را بیابی» . من ، همچنان در دل تاریکی ها می رفتم و در بین خفتگان ، قدم می گذاشتم . وقتی بین رُکن و مقام رسیدم ، شخصی ایستاده در برابرم آشکار گشت . دقّت کردم ؛ دیدم به نماز ایستاده است . گفتم : سلام بر تو ، ای بنده اقرار کننده گذشتْ طلبِ بخشش جویِ پناهخواه! به خاطر خدا پیش پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله بیا . او به سرعت ، سجده کرد و نشست و سلام داد . آن گاه ، چیزی نگفت و با دست ، اشاره کرد که من پیش بیفتم . من از او پیش افتادم تا او را نزد امیر مؤمنان آوردم و گفتم : این جاست ؛ آوردمش . [ علی علیه السلام ] نگاهی به وی انداخت . دید جوانی خوش سیما و با لباس های تمیز است . آن گاه به او فرمود : «از کدام قبیله ای؟». پاسخ داد : از عرب ها . [ علی علیه السلام ] به وی گفت: «حالت چگونه است و برای چه گریه می کنی و فریادرس می طلبی ؟». گفت: حالم، حال کسی است که به عاقّ والدین، گرفتار شده و در تنگناست ،مصیبت ها او را فرا گرفته اند ، در غمْ غرق گشته و به دو دلی افتاده ودعایش پذیرفته نمی شود . علی علیه السلام به وی فرمود : «چرا چنین شده است؟». گفت : من در بین عرب ها به لهو و طربْ مشغول بودم و در رجب و شعبان هم نافرمانی را ادامه می دادم و از خدای رحمان ، پروا نداشتم . پدری مهربان داشتم که مرا از پیشامدهای ناگوار بر حذر می داشت و از کیفر آتش می ترسانید و می گفت : چه قدر باید نور و ظلمت و شب ها و روزها و ماه ها و سال ها و فرشتگان گرامی از دست تو بنالند؟ و هر گاه در پنددهی اصرار می کرد ، او را طرد می نمودم و از خود ، دور می ساختم و به وی حمله می کردم و او را می زدم . روزی به فکر پولی افتادم که پنهان بود . رفتم که آن را بردارم و در کارهایی که می کردم ، خرج کنم . او از برداشتنم ممانعت به عمل آورد . او را زدم و دستش را پیچاندم و پول را برداشتم و رفتم . [ در این هنگام] ، دستانش را به زانونش گرفت تا از جایش بلند شود ؛ ولی از شدّت درد و ناراحتی نتوانست آنها را حرکت بدهد . پس شروع به خواندن این شعر کرد : پیوند خویشی ، همواره مرا [ برای دعا] به جاهای مختلف کشاندآن گونه که باران ، طالب باران را در پی خود می کشاند . و پرورشش دادم تا آن که استوار و جوان گردیدبه گونه ای که به هنگام ایستادن ، شانه اش هم اندازه شانه شتر گشت . در بچّگی ، توشه و زاد به وی می دادمو هر گاه گرسنه می شد ، [ به او] از بهترین ها و خوش گوارها می خوراندم . وقتی که به شکوفایی جوانی رسیدو خواسته هایش چون شمشیر رُدَینی گشت مالم را از من گرفت و دستم را چنین پیچانْد .خدا دستش را بپیچاند که تنها او بر وی تواناست! آن گاه ، به خدا سوگند یاد کرد که به خانه خدا خواهد رفت و از خدا علیه من کمک خواهد خواست . او چند هفته روزه گرفت و نماز خواند و دعا کرد . [ آن گاه ]سوار بر شتری تیزرو به سوی مکّه حرکت نمود . طول فلات ها و بیابان ها را پیمود و از کوه ها گذشت تا در روز حجّ اکبر به مکّه رسید . از شترش پیاده شد و به طرف خانه خدا رفت . سعی انجام داد و طواف نمود و به پرده کعبه آویخت و زاری کرد و به شعر گفت : ای آن که حاجیان ، به سویش می آیندبا تلاش ، از درّه ها و از راه های بسیار دور! من به درگاهت آمدم ، ای کسی که بی جواب نمی گذاردآن را که وی را با زاری ، یگانه بی نیاز می خوانَد! این ، جایگاهی است که در آن ، نافرمانی کننده ، رها نمی شودپس ، حقّ مرا _ ای قدرتمند _ از فرزندم بگیر تا به یاری تو دستش فلج گرددای آن که منزّه است و ای آن که نمی زاید و زاده نشده است! سوگند به آن که آسمان را بر افراشت و آب را از زمین جوشاند ، دعایش پایان نیافته بود که آنچه می بینی ، بر من نازل شد . آن گاه دست راستش را نشان داد که در یک طرف بدنش بی حرکت افتاده بود . [ آن گاه ادامه داد :] سه سال بود که از وی می خواستم در همان جایی که بر من نفرین کرده ، برایم دعا کند ؛ امّا نمی پذیرفت ، تا این که امسال ، توفیق زیارت پیداکردم . بر شترم سوار شده ، [ به همراه پدرم] به آرزوی سلامت ، با همه توان ، راه پیمودم . وقتی به منطقه اراک (1) و ورودی دره پرسنگلاخ رسیدیم ، شب هنگام ،پرنده ای پرواز کرد و شتری که پدرم بر آن سوار بود ، رم کرد و وی را در ته درّه افکند و وی بین دو سنگ افتاد و [ مُرد و من] در همان جا او را به گور کردم .مصیبت بزرگ تر ، آن است که من به عنوان نفرین شده پدر ، شناخته شده ام . امیر مؤمنان به وی فرمود : «یاری ، به سراغت آمده است . به تو دعایی می آموزم که آن را پیامبر خدا به من یاد داد و در آن ، بزرگ ترین و برترین نام خداوندِعزیز و کریم (اسم اعظم) است ؛ همان دعا که هر کس خداوند را با آن بخواند ، پاسخ می دهد و هر کس با آن درخواستی از او نماید ، به وی عطا می کند .با آن ، گرفتاری را می گشاید ، گرفتاری را می زداید ، غم را از بین می برد ،بیماری را شفا می دهد ، شکستگی را پیوند می زند ، فقیر را ثروتمندمی نماید ، قرض را ادا می کند ، چشمْ زخم را دفع می کند ، گناهان رامی بخشد ، عیب ها را می پوشاند و هر بیمناک از شیطانِ طردشده و ستمکارِکینه ورز را امنیّت می دهد . اگر فردی مطیع خداوند ، آن را بر کوهی بخواند ، [ کوه] از جای خود کَنده خواهدشد و [ اگر آن را] بر مُرده ای بخواند ، خداوندْ او را پس از مردنش زنده خواهدساخت و اگر بر آب بخواند ، می تواند روی آب راه برود ، به شرطی که مغرور نشود . ای مرد! از خدا بترس ، که دل من بر تو به رحم آمده است و برای آن که خداوند ،نیّت صادق در تو ببیند ، که این دعا را در کار نافرمانی خدا نخوان و جزبرای تحکیم دینت به کار نگیر . اگر نیّتت را خالص کنی ، خداوند ، دعای تو رااجابت خواهد کرد و پیامبرت محمّد9 را در خوابت خواهی دید که تو را به بهشت و پذیرفته شدن دعا ، بشارت می دهد» . [ حسین بن علی علیهماالسلام در ادامه افزود :] خوش حالی من به خاطر بهره های [ فراوان ]این دعا ، بیشتر از خوش حالی آن مرد به خاطر شفا یافتن و رهایی اش از عارضه اش بود ؛ چون من این دعا را از علی علیه السلام نشنیده بودم و قبل از آن هم آن رانمی شناختم . سپس علی علیه السلام [ به من ]فرمود : «کاغذ و دواتی برای من بیاور و هرآنچه را اِملا می کنم ، بنویس» . من چنین کردم و آن دعا این است : «به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوندا!من به نام تو _ ای صاحب شکوه و بزرگواری _ از تو درخواست می کنم ...» . [ سپس فرمود :] «از خدا هر آنچه دوست داری ، بخواه و نیازهایت را نام ببر وجزبه هنگامی که طاهر هستی ، آن را مخوان» . آن گاه به جوان فرمود : «هنگام شب ، آن را ده مرتبه بخوان و فردا خبرش را برای من بیاور» . جوان ، نوشته را گرفت [ و رفت] . روز بعد ، هنوز خوب از خواب ، بیدار نشده بودیم که جوان ، در حالی که شفایافته بود و نوشته در دستش بود ، نزد ما آمد و گفت : به خدا سوگند ، این ، اسم اعظم است . سوگند به پروردگار کعبه که به من ، پاسخ داده شد . علی علیه السلام فرمود : «جریان را به من بگو» . گفت : هنگامی که دیده ها به خواب رفت و سیاهی شب فراگیر شد ، دستم را بانامه بلند کردم و چندین بار ، خداوند را به حقّ خودش خواندم . بار دوم ، به من پاسخ داده شد که : «کافی است . تو خدا را به اسم اعظمش خواندی» . سپس خوابیدم و پیامبر خدا را در خواب دیدم که دست شریفش را بر من می کشید ومی فرمود : «اسم اعظمِ خداوند عظیم را نگه دار . تو بر مسیر خیر هستی» و شفا یافته _ همین طور که می بینی _ از خواب ، بلند شدم . خداوند به تو جزای خیر دهد!

.


1- .منظور ، وادی اراک در نزدیکی مکّه است . (معجم البلدان : ج 1 ص 135)

ص: 176

. .

ص: 177

. .

ص: 178

. .

ص: 179

. .

ص: 180

. .

ص: 181

. .

ص: 182

. .

ص: 183

. .

ص: 184

5 / 7عَبّاسُ بنُ رَبیعَةَالإمام علیّ علیه السلام_ فِی العَبّاسِ بنِ رَبیعَةَ وقَد خَرَجَ لِلبِرازِ بِغَیرِ إذنِهِ _: اللّهُمَّ اشکُر لِلعَبّاسِ مَقامَهُ وَاغفِر لَهُ ذَنبَهُ ، اللّهُمَّ إنّی قَد غَفَرتُ لَهُ فَاغفِر لَهُ . (1)

5 / 8عَبدُ العَزیزِ بنُ الحارِثِ الجُعفِیُّوقعة صفّین :إنَّ خَیلَ أهلِ الشّامِ حَمَلَت عَلی خَیلِ أهلِ العِراقِ فَاقتَطَعوا مِن أصحابِ عَلِیٍّ علیه السلام ألفَ رَجُلٍ أو أکثَرَ ، فَأَحاطوا بِهِم وحالوا بَینَهُم وبَینَ أصحابِهِم فَلَم یَرَوهُم ، فَنادی عَلِیٌّ علیه السلام یَومَئِذٍ : ألا رَجُلٌ یَشری نَفسَهُ للّهِِ ویَبیعُ دُنیاهُ بِآخِرَتِهِ ؟ فَأَتاهُ رَجُلٌ مِن جُعفٍ یُقالُ لَهُ عَبدُ العَزیزِ بنُ الحارِثِ عَلی فَرَسٍ أدهَمَ کَأَ نَّهُ غُرابٌ ، مُقَنَّعا فِی الحَدیدِ لا یُری مِنهُ إلا عَیناهُ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ مُرنی بِأَمرٍ ، فَوَاللّهِ ما تَأمُرُنی بِشَیءٍ إلا صَنَعتُهُ . فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : سَمِحتَ بِأَمرٍ لا یُطاقُ حَفیظَةًوصِدقا وإخوانُ الحِفاظِ قَلیلُ جَزاکَ إلهُ النّاسِ خَیرا فَقَد وَفَتیَداکَ بِفَضلٍ ما هُناکَ جَزیلِ یا أبَا الحارِثِ ! شَدَّ اللّهُ رُکنَکَ (2) ، اِحمِل عَلی أهلِ الشّامِ حَتّی تَأتِیَ أصحابَکَ فَتَقولَ لَهُم : أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یَقرَأُ عَلَیکُمُ السَّلامَ . (3)

.


1- .عیون الأخبار لابن قتیبة : ج 1 ص 180 ، شرح نهج البلاغة : ج 5 ص 220 ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 593 .
2- .الرُّکْن : الجانب الأقوی ، وما یُقوَّی به من مَلِک وجند وغیره ، والعزّ ، والمِنعة (القاموس المحیط : ج 4 ص 229 «رکن») .
3- .وقعة صفّین : ص 307 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 483 ح 419؛ شرح نهج البلاغة : ج 5 ص 242 .

ص: 185

5 / 7 عبّاس بن ربیعه
5 / 8 عبد العزیز بن حارث جُعفی

5 / 7عبّاس بن ربیعه (1)امام علی علیه السلام_ درباره عبّاس بن ربیعه که بدون اجازه ایشان برای مبارزه به میدان رفت _: بار خدایا! از مقام عبّاس ، قدردانی فرما و گناهش را ببخش . پروردگارا! من او را بخشیدم . تو هم او را ببخشای !

5 / 8عبد العزیز بن حارث جُعفی (2)وقعة صفّین :سواران شامی [حاضر در سپاه معاویه] بر سواران عراقی تاختند و هزار تن یا شماری بیشتر از یاران علی علیه السلام را دور زدند و آنان را در میان گرفتند و میان آنان و دیگر یارانشان جدایی افکندند ، به طوری که آنها را نمی دیدند . در این هنگام ، علی علیه السلام فریاد زد : «آیا مردی نیست که جان خویش را با خدا معامله کند و دنیایش را به آخرتش بفروشد؟». مردی از قبیله جُعف، به نام عبد العزیز بن حارث، سوار بر اسبی به سیاهی کلاغ ، در حالی که نقابی آهنین بر سر و روی داشت و فقط چشمانش نمایان بود، پیش آمد و گفت : ای امیر مؤمنان! هر فرمانی دارید ، بفرمایید ، که به خدا سوگند ، هر دستوری بدهید ، انجامش می دهم . علی علیه السلام فرمود : «تو از سر غیرت و راستی ، مسئولیت دشواری را پذیرفتی و برادران غیرتمند ، اندک شمارند خدای مردم ، بهترین پاداشت دهاد ؛ چرا که دستان تو ، لطف بسیار نمودند ای ابو حارث! خداوند ، گامَت را استوار بدارد! بر شامیان بتاز و خود را به یارانت برسان و به آنان بگو : امیر مؤمنان به شما سلام می رساند» .

.


1- .بر شرح احوال او ، بیش از آنچه در متن آمده است ، دست نیافتیم .
2- .بر شرح احوال او ، بیش از آنچه در متن آمده است ، دست نیافتیم .

ص: 186

5 / 9عَطاءٌ مَولی إسحاقَ بنِ یَحییالعلل ومعرفة الرجال عن عطاء أبی محمّد :اِنطَلَقتُ مَعَ أبی إلی عَلِیٍّ علیه السلام فَمَسَحَ رَأسی ودَعا لی بِالبَرَکَةِ . (1)

تهذیب التهذیب عن عطاء مولی إسحاق بن یحیی بن طلحة :أتَیتُ أنَا وأبی عَلِیّا علیه السلام فَمَسَحَ رَأسی ودَعا لی ، فَما زِلتُ أتَعَرَّفُ الخَیرَ بَعدُ . (2)

العلل ومعرفة الرجال عن الولید بن القاسم :حَدَّثَنا عَطاءٌ أنَّ أباهُ أتی بِهِ (3) إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، قالَ : ولی ذُؤابَةٌ ، فَمَسَحَ عَلِیٌّ علیه السلام رَأسی ، وقالَ : «اللّهُمَّ بارِک فیهِ» ، فَما زِلتُ أرَی البَرَکَةَ . (4)

.


1- .العلل ومعرفة الرجال : ج 3 ص 34 ح 4046 .
2- .تهذیب التهذیب : ج 4 ص 135 ، العلل ومعرفة الرجال : ج 2 ص 561 ح 3652 .
3- .فی المصدر «بی» والصحیح ما أثبتناه .
4- .العلل ومعرفة الرجال : ج 3 ص 34 ح 4048 ، تهذیب التهذیب : ج 4 ص 135 نحوه .

ص: 187

5 / 9 عطاء ، وابسته اسحاق بن یحیی

5 / 9عطاء ، وابسته اسحاق بن یحیی (1)العلل ومعرفة الرجال_ به نقل از ابو محمّد ، عطاء _: با پدرم نزد علی علیه السلام رفتیم . ایشان دستی به سرم کشید و برایم دعای برکت کرد .

تهذیب التهذیب_ به نقل از عطاء ، وابسته اسحاق بن یحیی بن طلحه _: من و پدرم ، نزد علی علیه السلام رفتیم. ایشان دستی به سرم کشید و برایم دعا کرد . از آن پس ، همیشه خیر می بینم .

العلل ومعرفة الرجال_ به نقل از ولید بن قاسم _: عطاء برایمان حدیث کرد که پدرش او را نزد علی بن ابی طالب علیه السلام برد . عطاء گفت : من زلف داشتم . علی علیه السلام به سرم دست کشید و فرمود : «خدایا! به او برکت بده» . از آن پس، من همیشه برکت می دیدم .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 541 .

ص: 188

5 / 10عَمّارُ بنُ یاسِرٍالإمام علیّ علیه السلام_ فی تَأبینِ عَمّارِ بنِ یاسِرٍ _: رَحِمَ اللّهُ عَمّارا یَومَ أسلَمَ ، ورَحِمَ اللّهُ عَمّارا یَومَ قُتِلَ ، ورَحِمَ اللّهُ عَمّارا یَومَ یُبعَثُ حَیّا . (1)

5 / 11عَمرُو بنُ الحَمِقِوقعة صفّین :قالَ عَمرُو بنُ الحَمِقِ : إنّی وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ما أجَبتُکَ ولا بایَعتُکَ عَلی قَرابَةٍ بَینی وبَینَکَ ، ولا إرادَةِ مالٍ تُؤتینیهِ ، ولاَ التِماسِ سُلطانٍ یُرفَعُ ذِکری بِهِ ؛ ولکِن أحبَبتُکَ لِخِصالٍ خَمسٍ : أنَّکَ ابنُ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأوَّلُ مَن آمَنَ بِهِ ، وزَوجُ سَیِّدَةِ نِساءِ الاُمَّةِ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وأبُو الذُّرِّیَّةِ الَّتی بَقِیَت فینا مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأعظَمُ رَجُلٍ مِنَ المُهاجِرینَ سَهما فِی الجِهادِ . فَلَو أنّی کُلِّفتُ نَقلَ الجِبالِ الرَّواسی ، ونَزحَ البُحورِ الطَّوامی حَتّی یَأتِیَ عَلَیَّ یَومی فی أمرٍ اُقَوّی بِهِ وَلِیَّکَ واُوهِنُ بِهِ عَدُوَّکَ ، ما رَأَیتُ أنّی قَد أدَّیتُ فیهِ کُلَّ الَّذی یَحِقُّ عَلَیَّ مِن حَقِّکَ . فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیٌّ علیه السلام : اللّهُمَّ نَوِّر قَلبَهُ بِالتُّقی ، وَاهدِهِ إلی صِراطٍ مُستَقیمٍ ، لَیتَ أنَّ فی جُندی مِئَةً مِثلَکَ . (2)

راجع : ص 134 ح 1243 .

.


1- .أنساب الأشراف : ج 1 ص 197 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 262 ، تاریخ دمشق : ج 43 ص 476 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 539 ح 37411.
2- .وقعة صفّین : ص 103 ، الإختصاص : ص 14 نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 276 ح 1021؛ شرح نهج البلاغة : ج 3 ص 181 .

ص: 189

5 / 10 عمّار بن یاسر
5 / 11 عمرو بن حَمِق

5 / 10عمّار بن یاسر (1)امام علی علیه السلام_ در سوگ عمّار بن یاسر _: رحمت خدا بر عمّار ، در آن روز که اسلام آورد! رحمت خدا بر عمّار ، در آن روز که کشته شد! و رحمت خدا بر عمّار ، در آن روز که دوباره زنده می شود !

5 / 11عمرو بن حَمِق (2)وقعة صفّین :عمرو بن حَمِق گفت : ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند که من ، نه از آن روی که میان من و تو خویشاوندی ای است ، اجابتت نمودم و با تو بیعت کردم، و نه به طمع مالی که مرا بدهی، و نه به قصد قدرتی که با آن آوازه ای یابم ؛ بلکه به پنج سبب ، تو را دوست دارم (3) : پسرعموی پیامبر خدا هستی، نخستین کسی هستی که به او ایمان آوردی، شوهر بانوی بانوان امّت، فاطمه دخت محمّد صلی الله علیه و آله ، هستی، پدر ذریّه ای هستی که از پیامبر خدا در میان ما باقی مانده است، و در میان مهاجران ، بزرگ ترین سهم را در جهاد داری . پس، اگر [از سوی تو ]مکلّف شوم که کوه های استوار را از جای بر کَنَم و آب دریاهای مالامال را بر کشَم تا چنین روزی [افتخارآمیزْ] مرا در رَسَد که با کاری ، دوستت را تقویت کنم و دشمنت را زبون سازم ، باز ، گمان نمی کنم که حقّ تو را _ که بر من داری _ به تمام ، گزارده باشم . امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود : «بار خدایا! دل او را به نور تقوا روشن گردان و به راه راست ، هدایتش فرما. ای کاش در سپاه من صد تن چون تو می بود!» .

ر . ک : ص 135 ح 1243 .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 542 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 543 .
3- .در برخی نسخه ها ، به جای «اُحبُّکَ (دوستت دارم)» ، عبارت «أجبتُکَ (دعوتت را اجابت کردم)» آمده است .

ص: 190

5 / 12قَیسُ بنُ سَعدِ بنِ عُبادَةَالإمام علیّ علیه السلام_ لِقَیسِ بنِ سَعدِ بنِ عُبادَةَ _: قَضَی اللّهُ لَنا ولَکَ بِالإِحسانِ فی أمرِنا کُلِّهِ . (1)

5 / 13مالِکٌ الأَشتَرُالغارات عن صعصعة بن صوحان :لَمّا بَلَغَ عَلِیّا علیه السلام مَوتُ الأَشتَرِ قالَ : إنّا للّهِِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ ، اللّهُمَّ إنّی أحتَسِبُهُ عِندَکَ ؛ فَإِنَّ مَوتَهُ مِن مَصائِبِ الدَّهرِ ، فَرَحِمَ اللّهُ مالِکا ؛ فَقَد وَفی بِعَهدِهِ ، وقَضی نَحبَهُ ، ولَقِیَ رَبَّهُ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام_ فی تَأبینِ مالِکٍ الأَشتَرِ _: فَرَحِمَهُ اللّهُ ؛ فَلَقَدِ استَکمَلَ أیّامَهُ ، ولاقی حِمامَهُ (3) ، ونَحنُ عَنهُ راضونَ . أولاهُ اللّهُ رِضوانَهُ ، وضاعَفَ الثَّوابَ لَهُ . (4)

الإمام علیّ علیه السلام_ فی کِتابِهِ إلی مالِکٍ الأَشتَرِ _: وأنَا أسأَلُ اللّهَ بِسَعَةِ رَحمَتِهِ ، وعَظیمِ قُدرَتِهِ عَلی إعطاءِ کُلِّ رَغبَةٍ ، أن یُوَفِّقَنی وإیّاکَ لِما فیهِ رِضاهُ مِنَ الإِقامَةِ عَلَی العُذرِ الواضِحِ إلَیهِ وإلی خَلقِهِ ، مَعَ حُسنِ الثَّناءِ فِی العِبادِ ، وجَمیلِ الأَثَرِ فِی البِلادِ ، وتَمامِ النِّعمَةِ ، وتَضعیفِ الکَرامَةِ، وأن یَختِمَ لی ولَکَ بِالسَّعادَةِ وَالشَّهادَةِ، إنّا إلَیهِ راجِعونَ(راغِبونَ). وَالسَّلامُ عَلی رَسولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وسَلَّمَ تَسلیما کَثیرا . (5)

.


1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 203 .
2- .الغارات : ج 1 ص 264 ، الأمالی للمفید : ص 83 ح 4 عن هشام بن محمّد نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 554 ح 721؛ شرح نهج البلاغة : ج 6 ص 77 .
3- .الحِمام : قضاء الموت وقَدَره (القاموس المحیط : ج 4 ص 100 «حمم») .
4- .نهج البلاغة : الکتاب 34 ، الغارات : ج 1 ص 269 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 593 ح 739؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 97 .
5- .نهج البلاغة : الکتاب 53 ، تحف العقول : ص 148 وفیه «وعظیم مواهبه» بدل «وعظیم قدرته» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 612 ح 743 و ج 77 ص 265 ح 1 .

ص: 191

5 / 12 قیس بن سعد بن عُباده
5 / 13 مالک اشتر

5 / 12قیس بن سعد بن عُباده (1)امام علی علیه السلام_ به قیس بن سعد بن عُباده _: خداوند برای ما و تو در همه کارهایمان نیکی مقدّر فرماید !

5 / 13مالک اشتر (2)الغارات_ به نقل از صعصعة بن صوحان _: چون خبر مرگ اَشتر به علی علیه السلام رسید، فرمود : «ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم . ستایش ، خداوند را که پروردگار جهانیان است. بار خدایا! من این قربانی را به تو تقدیم می کنم ، که مرگ او از مصیبت های روزگار است. خدای عز و جل مالک را رحمت کند ، که به عهد خویش وفا کرد و به شهادت رسید و به دیدار پروردگارش شتافت!» .

امام علی علیه السلام_ در سوگ مالک اَشتر _: خدایش رحمت کناد! او روزگارش را به پایان برد و به مرگی که برایش مقدّر شده بود، رسید . ما از او خشنودیم . خداوند هم از او خشنود باشد و دو چندان پاداش عطایش فرماید !

امام علی علیه السلام_ در نامه اش به مالک اَشتر _: از خداوند ، به رحمت گسترده اش و به قدرت عظیمش در برآوردن هر خواسته ای، می خواهم که من و تو را در آنچه مورد خشنودی اوست، از آوردن عذرِ روشن [در انجام دادن همه مسئولیت ها و وظایف] به پیشگاه او و خَلقش ، و نیک نامی در میان بندگانش، و تأثیر زیبا نهادن در شهرهایش، و کامل کردن نعمتش [بر ما]، و دو چندان ساختن کرامتش [در حقّ ما] موفّق بدارد و زندگی من و تو را به سعادت و شهادت ، ختم فرماید . ما به سوی او باز می گردیم . درود فراوان بر پیامبر خدا _ که صلوات خداوند بر او و بر خاندان پاک و وارسته اش باد _ .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 547 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 549 .

ص: 192

5 / 14مُحَمَّدُ بنُ الحَنَفِیَّةِالإمام علیّ علیه السلام_ لِمُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِیَّةِ _: أسأَلُ اللّهَ أن یُلهِمَکَ الشُّکرَ وَالرُّشدَ ، ویُقَوِّیَکَ عَلَی العَمَلِ بِکُلِّ خَیرٍ ، ویَصرِفَ عَنکَ کُلَّ مَحذورٍ بِرَحمَتِهِ ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ . (1)

5 / 15مَعقِلُ بنُ قَیسٍالإمام علیّ علیه السلام_ لِمَعقِلِ بنِ قَیسٍ بَعدَ غَلَبَتِهِ بَنی ناجِیَةَ _: أمّا بَعدُ ، فَالحَمدُ للّهِِ عَلی تَأییدِ أولِیائِهِ وخِذلانِ أعدائِهِ . جَزاکَ اللّهُ وَالمُسلِمینَ خَیرا ؛ فَقَد أحسَنتُمُ البَلاءَ ، وقَضَیتُم ما عَلَیکُم. (2)

5 / 16هاشِمُ بنُ عُتبَةَ المِرقالُالإمام علیّ علیه السلام_ فی دُعائِهِ لِهاشِمٍ المِرقالِ _: اللّهُمَّ ارزُقهُ الشَّهادَةَ فی سَبیلِکَ ، وَالمُرافَقَةَ لِنَبِیِّکَ صلی الله علیه و آله . (3)

.


1- .العقد الفرید : ج 2 ص 335 .
2- .الغارات : ج 1 ص 354 عن کعب بن قعین ، بحار الأنوار : ج 33 ص 413 ح 628 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 124 عن عبد اللّه بن فقیم ، شرح نهج البلاغة : ج 3 ص 140 عن کعب .
3- .وقعة صفّین : ص 112 ، بحار الانوار : ج 32 ص 404 ح 369 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 3 ص 184 .

ص: 193

5 / 14 محمّد بن حنفیّه
5 / 15 مَعقِل بن قیس
5 / 16 هاشم بن عُتبه مِرقال

5 / 14محمّد بن حنفیّه (1)امام علی علیه السلام_ به محمّد بن حنفیّه _: از خداوند ، درخواست می کنم که با رحمتش به تو سپاس گزاری و بالندگی ارزانی بدارد، و بر هر کار نیکی توانمندت سازد، و از هر آنچه ممنوع ، است بازَت دارد. سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد !

5 / 15مَعقِل بن قیس (2)امام علی علیه السلام_ به مَعقِل بن قیس ، پس از پیروزی اش بر بنی ناجیه _: امّا بعد، خدا را سپاس که دوستانش را یاری داد و دشمنانش را سرکوب کرد . خدا به تو و مسلمانان ، پاداش نیکو دهد ، که نیکو آزمایش را دادید [و مردانه جنگیدید] و وظیفه خویش را انجام دادید !

5 / 16هاشم بن عُتبه مِرقال (3)امام علی علیه السلام_ در دعای ایشان برای هاشم مِرقال _: بار خدایا! شهادت در راه خودت، و همدمی با پیامبرت صلی الله علیه و آله را روزیِ او فرما .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 550 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 554 .
3- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 556 .

ص: 194

البابُ السّادِسُ : من دعا له الإمام الحسین6 / 1أصحابُهُ وأهلُ بَیتِهِالإمام الحسین علیه السلام :أمّا بَعدُ ، فَإِنّی لا أعلَمُ أصحابا أوفی ولا خَیرا مِن أصحابی ، ولا أهلَ بَیتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَیتی ، فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنّی خَیرا . (1)

6 / 2عَلِیٌّ الأَکبَرُالإمام الحسین علیه السلام_ لاِبنِهِ عَلِیٍّ الأَکبَرِ علیه السلام _: جَزاکَ اللّهُ مِن وَلَدٍ خَیرَ ما جَزی وَلَدا عَن والِدِهِ. (2)

6 / 3أبو ثُمامَةَتاریخ الطبری عن أبی ثمامة_ أنَّهُ قالَ یَومَ عاشوراءَ _: اُحِبُّ أن ألقی رَبّی وقَد صَلَّیتُ هذِهِ الصَّلاةَ الَّتی دَنا وَقتُها ، فَرَفَعَ الحُسَینُ علیه السلام رَأسَهُ ثُمَّ قالَ : ذَکَرتَ الصَّلاةَ ، جَعَلَکَ اللّهُ مِنَ المُصَلّینَ . (3)

.


1- .الإرشاد : ج 2 ص 91 ، روضة الواعظین : ص 183 ، إعلام الوری : ج 1 ص 455 کلّها عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، مثیر الأحزان : ص 52 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 392؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 418 عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 559 ، مقاتل الطالبیّین : ص 112 ، ینابیع المودّة : ج 3 ص 65 .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 82 ، روضة الواعظین : ص 199 ، إعلام الوری : ج 1 ص 450 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 379؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 408 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 439 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 567 نحوه ، مقتل الحسین للخوارزمی : ج 2 ص 17؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 21 .

ص: 195

باب ششم : کسانی که امام حسین علیه السلام برایشان دعا کرد

6 / 1 یاران و خانواده اش
6 / 2 علیّ اکبر علیه السلام
6 / 3 ابو ثُمامه

باب ششم : کسانی که امام حسین برایشان دعا کرد6 / 1یاران و خانواده اشامام حسین علیه السلام :امّا بعد، من یارانی وفادارتر و بهتر از یاران خود، و خانواده ای نیکوکارتر و مهربان تر از خانواده خویش سراغ ندارم . خداوند به همه شما از جانب من پاداش نیک دهد .

6 / 2علیّ اکبرامام حسین علیه السلام_ به فرزندش علیّ اکبر علیه السلام _: خداوند ، بهترین پاداشی را که از جانب پدری به فرزندش می دهد، به تو فرزندم عطا فرماید !

6 / 3ابو ثُمامه (1)تاریخ الطبری_ به نقل از ابو ثمامه که در روز عاشورا گفت : دوست دارم در حالی به لقای پروردگارم بشتابم که این نمازی را که وقتش نزدیک شده است ، خوانده باشم _: [امام ]حسین علیه السلام سرش را بلند کرد و سپس فرمود : «نماز را به یاد آوردی . خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد !».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 522 .

ص: 196

6 / 4أبُو الشَّعثاءِالإمام الحسین علیه السلام_ فی أبِی الشَّعثاءِ الکِندِیِّ ، وکانَ رامِیا _: اللّهُمَّ سَدِّد رَمیَتَهُ ، وَاجعَل ثَوابَهُ الجَنَّةَ . (1)

6 / 5اُمُّ وَهبٍالإمام الحسین علیه السلام_ لاُِمِّ وَهبٍ _: جُزِیتُم مِن أهلِ بَیتٍ خَیرا ، ارجِعی رَحِمَکِ اللّهُ إلَی النِّساءِ . (2)

6 / 6جَونٌ مَولی أبی ذَرٍّالإمام الحسین علیه السلام_ لِجَونٍ مَولی أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ _: اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ ، وطَیِّب ریحَهُ وَاحشُرهُ مَعَ الأَبرارِ ، وعَرِّف بَینَهُ وبَینَ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ . (3)

.


1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 445 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 569 ، مقتل الحسین للخوارزمی : ج 2 ص 25 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 30 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 430 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 564؛ الملهوف : ص 161 ، مثیر الأحزان : ص 62 وفیه «فرجعت» بدل «إلی النساء رحمک اللّه » ، بحار الأنوار : ج 45 ص 17 وفی الثلاثة الأخیرة : «أهل بیتی» بدل «أهل بیتٍ» .
3- .بحار الأنوار : ج 45 ص 23 نقلاً عن المقتل لمحمّد بن أبی طالب .

ص: 197

6 / 4 ابو شَعثاء
6 / 5 اُمّ وَهب
6 / 6 جَون ، غلام ابو ذر

6 / 4ابو شَعثاء (1)امام حسین علیه السلام_ درباره ابوشعثای کِندی که تیرانداز بود _: بار خدایا! تیرش را به هدف بزن و پاداش او را بهشت قرار بده .

6 / 5اُمّ وَهب (2)امام حسین علیه السلام_ به اُمّ وهب _: خدا به شما خانواده ، سزای نیک دهد (3) رحمت خدا بر تو! نزد زنان باز گرد .

6 / 6جَون ، غلام ابو ذر (4)امام حسین علیه السلام_ در حقّ جون ، غلام آزاد شده ابو ذر غِفاری _: بار خدایا! رویَش را سپید گردان و بویش را خوش ساز و با نیکان محشورش فرما و میان او و میان محمّد و خاندان محمّد ، آشنایی [و پیوند] برقرار کن .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 524 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 528 .
3- .در لهوف و مثیر الأحزان و بحار الأنوار آمده است : «جزیتم من أهل بیتی [ / أهل البیت ]خیرا» که در این صورت معنای عبارت ، چنین است : «خدا به شما، در عوض این حمایتتان از اهل بیتم، سزای نیک دهد!» .
4- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 530 .

ص: 198

6 / 7حَنظَلَةُ بنُ أسعَدَتاریخ الطبری_ فی ذِکرِ وَقعَةِ کَربَلاءَ _: وجاءَ حَنظَلَةُ بنُ أسعَدَ الشِّبامِیُّ ، فَقامَ بَینَ یَدَی حُسَینٍ علیه السلام ، فَأَخَذَ یُنادی : «یَ_قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُ_لْمًا لِّلْعِبَادِ * وَ یَ_قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ * یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» (1) ، یا قَومِ لا تَقتُلوا حُسَینا فَیُسحِتَکُمُ اللّهُ بِعَذابٍ «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی» . (2) فَقالَ لَهُ حُسَینٌ علیه السلام : یَابنَ أسعَدَ ، رَحِمَکَ اللّهُ ، إنَّهُم قَدِ استَوجَبُوا العَذابَ حَیثُ رَدّوا عَلَیکَ ما دَعَوتَهُم إلَیهِ مِنَ الحَقِّ ، ونَهَضوا إلَیکَ لِیَستَبیحوکَ وأصحابَکَ ، فَکَیفَ بِهِمُ الآنَ وقَد قَتَلوا إخوانَکَ الصّالِحینَ ؟ (3)

6 / 8الطِّرِمّاحُ بنُ عَدِیٍّالإمام الحسین علیه السلام_ لِلطِّرِمّاحِ بنِ عَدِیٍّ _: جَزاکَ اللّهُ وقَومَکَ خَیرا . (4)

.


1- .غافر : 30 _ 33 .
2- .طه : 61 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 443 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 568 ، مقتل الحسین للخوارزمی : ج 2 ص 24 ؛ الملهوف : ص 164 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 23 .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 406 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 554 ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 174 کلّها عن الطرمّاح بن عدی .

ص: 199

6 / 7 حنظلة بن اسعد
6 / 8 طِرِمّاح بن عَدی

6 / 7حنظلة بن اسعد (1)تاریخ الطبری_ در یادکرد از نبرد کربلا _: حنظلة بن اسعد شِبامی ، پیش آمد و پیشاپیش حسین علیه السلام ایستاد و [خطاب به سپاه دشمن] فریاد زد : «ای قوم من! من از روزی چونان روز احزاب ، بر شما می ترسم ، [از سرنوشتی ]مانند سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنها آمدند ، و [گرنه] خدا برای بندگان [خود ،] ستم نمی خواهد . و ای قوم من! من بر شما از روزی که مردم ، یکدیگر را [به یاری خواستنْ] ندا می دهند، بیم دادم ؛ روزی که پشت کنان [به زور] باز می گردید . برای شما در برابر خدا هیچ حمایتگری نیست، و هر که خدا گم راهش کند ، هدایتگری نخواهد داشت» . ای قوم من! حسین را نکشید که خداوند ، شما را با عذابی سخت ، نابود می کند «و هر که دروغ بست ، ناکام شد» . حسین علیه السلام به او فرمود : «ای پسر اسعد! رحمت خدا بر تو باد! آنها همان زمان که تو به سوی حق دعوتشان کردی و دعوتت را رد کردند و برای ریختن خون تو و یارانت خیز برداشتند ، مستوجب عذاب گشتند ، چه رسد به اکنون که برادران شایسته تو را کشته اند؟».

6 / 8طِرِمّاح بن عَدی (2)امام حسین علیه السلام_ به طِرمّاح بن عدی _: خدا به تو و قومت ، جزای نیک دهد !

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 532 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 538 .

ص: 200

6 / 9قَیسُ بنُ مُسهِرٍالإمام الحسین علیه السلام_ لَمّا بَلَغَهُ خَبرُ شَهادَةِ قَیسِ بنِ مُسهِرٍ تَرَقرَقَت عَیناهُ ولَم یَملِک دَمعَتَهُ ، ثُمَّ قالَ _: «مِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» (1) ، اللّهُمَّ اجعَل لَنا ولَهُمُ الجَنَّةَ نُزُلاً (2) ، وَاجمَع بَینَنا وبَینَهُم فی مُستَقَرٍّ مِن رَحمَتِکَ ورَغائِبِ مَذخورِ ثَوابِکَ . (3)

عنه علیه السلام_ لَمّا بَلَغَهُ خَبَرُ شَهادَةِ قَیسِ بنِ مُسهِرٍ _: اللّهُمَّ اجعَل لَنا ولِشیعَتِنا مَنزِلاً کَریما ، وَاجمَع بَینَنا وبَینَهم فی مُستَقَرِّ رَحمَتِکَ ، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . (4)

6 / 10مُسلِمُ بنُ عَقیلٍالإمام الحسین علیه السلام_ لَمّا بَلَغَهُ خَبَرُ شَهادَةِ مُسلِمٍ _: رَحِمَ اللّهُ مُسلِما ، فَلَقَد صارَ إلی رَوحِ اللّهِ ورَیحانِهِ ، وتَحِیَّتِهِ ورِضوانِهِ ، أما إنَّهُ قَد قَضی ما عَلَیهِ وبَقِیَ ما عَلَینا . (5)

6 / 11مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَالإمام الحسین علیه السلام_ فی مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ _: رَحِمَکَ اللّهُ یا مُسلِمُ «مِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً » . (6)

.


1- .الأحزاب : 23 .
2- .وفیه «اللّهمّ إنّی أسأَ لُکَ نُزْلَ الشُّهداء» النُّزْلُ فی الأصل : قری الضیف ، وتُضَمُّ رایُهُ . یرید ما للشهداء عند اللّه من الأجر والثواب (النهایة : ج 5 ص 43 «نزل») .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 405 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 554 ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 174 .
4- .الملهوف : ص 136 ، مثیر الأحزان : ص 44 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 382 .
5- .الملهوف : ص 134 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 374 .
6- .الإرشاد : ج 2 ص 103 ، مثیر الأحزان : ص 63 ، إعلام الوری : ج 1 ص 463 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 20؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 435 .

ص: 201

6 / 9 قیس بن مُسهِر
6 / 10 مسلم بن عقیل
6 / 11 مسلم بن عَوسَجه

6 / 9قیس بن مُسهِر (1)امام حسین علیه السلام_ چون خبر شهادت قیس بن مُسْهِر به ایشان رسید ، چشمانش پر از اشک شد و بی اختیار ، اشک ریخت _: «برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنان در انتظارند و [هرگز عقیده خود را ]تبدیل نکردند» . بار خدایا! برای ما و آنان در بهشت ، پیشکشی فراهم کن و ما و آنان را در منزلگاهی از رحمتت با پاداش های مطلوبی که اندوخته ای ، گرد هم آور .

امام حسین علیه السلام_ چون خبر شهادت قیس بن مُسهِر به ایشان رسید _: بار خدایا! برای ما و شیعیانمان منزلگاهی با کرامت قرار بده و ما و آنان را در قرارگاه رحمتت گرد آور، که تو بر هر چیزی توانایی .

6 / 10مسلم بن عقیل (2)امام حسین علیه السلام_ چون خبر شهادت مسلم به ایشان رسید _: خدا رحمت کند مسلم را! او به سوی آسایش و رحمت خدا و درود و خشنودی او شتافت . او آنچه را به عهده اش بود ، به جای آورد و اکنون بر ماست که وظیفه خویش را به جای آوریم .

6 / 11مسلم بن عَوسَجه (3)امام حسین علیه السلام_ درباره مسلم بن عَوسَجه _: رحمت خدا بر تو باد ، ای مسلم! «برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنان در انتظارند و [هرگز عقیده خود را ]تغییر ندادند» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 547 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 553 .
3- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 553 .

ص: 202

6 / 12یَزیدُ بنُ مَسعودٍالإمام الحسین علیه السلام_ فی یَزیدَ بنِ مَسعودٍ وقَد کَتَبَ لَهُ بِنُصرَتِهِ _: آمَنَکَ اللّهُ یَومَ الخَوفِ ، وأعَزَّکَ وأرواکَ یَومَ العَطَشِ الأَکبَرِ . (1)

.


1- .الملهوف : ص 113 ، مثیر الأحزان : ص 29 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 339 .

ص: 203

6 / 12 یزید بن مسعود

6 / 12یزید بن مسعود (1)امام حسین علیه السلام_ درباره یزید بن مسعود که در نامه ای به امام علیه السلام ، آمادگی خود را برای یاری کردنِ ایشان اعلام کرد _: خداوند ، تو را در آن روزِ ترس، آسوده بدارد و در آن روزِ تشنگیِ بزرگ ، به تو عزّت دهد و سیرابَت کند !

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 557 .

ص: 204

البابُ السّابِعُ : من دعا له الإمام زین العابدین7 / 1حَبابَةُ الوالِبِیَّةُالإمام الباقر علیه السلام :إنَّ حَبابَةَ الوالِبِیَّةَ دَعا لَها عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام فَرَدَّ اللّهُ عَلَیها شَبابَها ، فَأَشارَ إلَیها بِإِصبَعِهِ فَحاضَت لِوَقتِها ، ولَها یَومَئِذٍ مِئَةُ سَنَةٍ وثَلاثَ عَشرَةَ سَنَةً . (1)

7 / 2الزُّهرِیُّالمجتنی :دُعاءٌ رَواهُ الزُّهرِیُّ أنَّ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام دَعا لَهُ بِهِ عِندَ مَرَضِهِ ، فَقُضِیَ حَوائِجُهُ ، وهُوَ : اللّهُمَّ إنَّ ابنَ شِهابٍ قَد فَزِعَ إلَیَّ بِالوَسیلَةِ إلَیکَ بِآبائی فیها ، بِالإِخلاصِ مِن آبائی واُمَّهاتی إلاّ جُدتَ عَلَیهِ بِما قَد أمَّلَ بِبَرَکَةِ دُعائی ، وَاسکُب لَهُ مِنَ الرِّزقِ ، وَارفَع لَهُ مِنَ القَدرِ ، وغَیِّرهُ ما یُصَیِّرُهُ لَقِنا لِما عَلَّمتَهُ مِنَ العِلمِ . قالَ الزُّهرِیُّ : فَوَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ ، مَا اعتَلَلتُ ولا مَرَّ بی ضیقٌ ولا بُؤسٌ مُذ دَعا بِهذَا الدُّعاءِ . (2)

.


1- .کمال الدین : ص 537 ح 2 عن إسماعیل عن الإمام الکاظم عن أبیه علیهماالسلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 135 عن الإمام الکاظم عنه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 46 ص 27 ح 13 .
2- .المجتنی : ص 65 .

ص: 205

باب هفتم : کسانی که امام زین العابدین علیه السلام برایشان دعا کرد

7 / 1 حَبابه والِبیّه
7 / 2 زُهْری

باب هفتم : کسانی که امام زین العابدین برایشان دعا کرد7 / 1حَبابه والِبیّه (1)امام باقر علیه السلام :[پدرم] زین العابدین علیه السلام در حقّ حَبابه والِبیّه دعا کرد و خداوند ، جوانی اش را به او باز گرداند . ایشان با انگشتش به او اشاره کرد و در دَم ، عادت شد، در حالی که آن هنگام ، یکصد و سیزده سال از عمرش می گذشت .

7 / 2زُهْری (2)المجتنی :دعایی است که زُهْری ، آن را روایت کرده و گفته است هنگامی که بیمار بود ، امام زین العابدین علیه السلام با آن برای او دعا کرد و حوائجش برآورده شد. آن دعا این است : «بار خدایا! پسر شهاب ، به من پناه آورده و پدرانم را واسطه درگاه تو قرار داده است. به اخلاص پدران و مادرانم و به برکت دعایم ، او را به آنچه آرزو کرده است ، برسان و روزی اش را بر او فرو ریزان و منزلتش را بالا ببر و او را چنان گردان که آنچه را از دانش به او آموخته ای ، بفهمد . زُهری می گوید : سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست ، از زمانی که این دعا را کرد ، دیگر نه بیمار شدم و نه سختی و بینوایی به سراغم آمد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 530 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 535 .

ص: 206

7 / 3الفَرَزدَقُالخرائج والجرائح :إنَّ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام حَجَّ فِی السَّنَةِ الَّتی حَجَّ فیها هِشامُ بنُ عَبدِ المَلِکِ وهُوَ خَلیفَةٌ ، فَاستَجهَرَ (1) النّاسُ مِنهُ علیه السلام وتَشَوَّفوا لَهُ ، وقالوا لِهِشامٍ : مَن هُوَ ؟ قالَ هِشامٌ : لا أعرِفُ ، لِئَلاّ یُرغَبَ فیهِ ، فَقالَ الفَرَزدَقُ _ وکانَ حاضِرا _ : بَل أنَا أعرِفُهُ : هذَا الَّذی تَعرِفُ البَطحاءُ وَطأَتَهُوَالبَیتُ یَعرِفُهُ وَالحِلُّ وَالحَرَمُ إلی آخِرِها . فَبَعَثَهُ هِشامٌ ، وحَبَسَهُ ، ومَحَا اسمَهُ مِنَ الدّیوانِ ، فَبَعَثَ إلَیهِ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام بِصِلَةٍ ، فَرَدَّها وقالَ : ما قُلتُ ذلِکَ إلاّ دِیانَةً . فَبَعَثَ بِها إلَیهِ أیضا ، وقالَ : قَد شَکَرَ اللّهُ لَکَ ذلِکَ . فَلَمّا طالَ الحَبسُ عَلَیهِ _ وکانَ یوعِدُهُ بِالقَتلِ _ شَکا إلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَدَعا لَهُ فَخَلَّصَهُ اللّهُ ، فَجاءَ إلَیهِ وقالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّهُ مَحَا اسمی مِنَ الدّیوانِ . فَقالَ : کَم کانَ عَطاؤُکَ ؟ قالَ : کَذا . فَأَعطاهُ لِأَربَعینَ سَنَةً ، وقالَ علیه السلام : لَو عَلِمتُ أنَّکَ تَحتاجُ إلی أکثَرَ مِن هذا لَأَعطَیتُکَ . فَماتَ الفَرَزدَقُ بَعدَ أن مَضی أربَعونَ سَنَةً . (2)

.


1- .هکذا جاءت فی المصدر وفی الإرشاد : فاستجهر الناس من جماله . وجَهَرَه : عَظُمَ فی عَینه . یقال : جَهَرْت الرجُلَ واجتهرته : إذا رأیته عظیم المنظر . ورجلٌ جَهیرٌ ؛ أی ذو منظر (النهایة : ج 1 ص 320 «جهر») .
2- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 267 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 141 ح 22 وراجع الإرشاد : ج 2 ص 152 والأمالی للمرتضی : ج 1 ص 49 .

ص: 207

7 / 3 فَرَزدَق

7 / 3فَرَزدَق (1)الخرائج والجرائح :امام زین العابدین علیه السلام در سالی که خلیفه ، هشام بن عبد الملک ، به حج رفته بود، به حج رفت. شُکوه امام علیه السلام ، توجّه مردم را به خود جلب کرد و نگاه ها به ایشان خیره شد . به هشام گفتند : او کیست؟ هشام برای آن که به ایشان توجّهی نشود، گفت : نمی شناسم . فَرَزدَق _ که حاضر بود _ گفت : امّا من او را می شناسم : او کسی است که سرزمین مکّه با جای جای گام های او آشناستو کعبه و حرم و غیر حرم ، می شناسندش ... تا آخر ابیات . هشام دستور داد فرزدق را گرفتند و زندانی کردند و نامش را از دفتر عطایا حذف کرد. امام زین العابدین علیه السلام صله ای برای فرزدق فرستاد . فرزدق ، آن را برگرداند و گفت : من آن اشعار را جز از سر اعتقاد نگفتم. [امام علیه السلام ] صله را دوباره برایش فرستاد و فرمود : «خدا نیز به خاطر آن اشعار ، پاداشت دهد!» . فرزدق چون دوره زندانی اش به درازا کشید _ و این ، در حالی بود که هشام ، پیوسته او را تهدید به قتل می کرد _ به امام زین العابدین علیه السلام شکایت برد. ایشان برایش دعا نمود و خداوند ، وی را رهایی بخشید. فرزدق خدمت امام علیه السلام آمد و گفت : ای پسر پیامبر خدا! او نام مرا از دفتر عطایا حذف کرده است. امام فرمود : «چه قدر عطا می گرفتی؟». گفت : فلان مبلغ . [امام علیه السلام ] برای چهل سال به او عطا کرد و فرمود : «اگر می دانستم به بیش از این نیاز داری ، می دادمت» و درست پس از چهل سال ، فرزدق در گذشت .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 545 .

ص: 208

7 / 4الکُمَیتُ بنُ زَیدٍتاریخ دمشق عن ابن عائشة عن أبیه :أتَی الکُمَیتُ بنُ زَیدٍ إلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام فَقالَ لَهُ : إنّی قَد مَدَحتُکُم بِما أرجو أن یَکونَ وَسیلَةً عِندَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَ القِیامَةِ فَاسمَعهُ ، فَوَجَّهَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام فَجَمَعَ أهلَهُ ومَوالِیَهُ ثُمَّ أنشَدَهُ : طَرِبتَ وهَل بِکَ مِن مَطرَبِ ... فَلَمّا فَرَغَ مِنها قالَ لَهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : ثَوابُکَ نَحنُ عاجِزونَ عَنهُ ، ولکِن ما عَجَزنا عَنهُ فَإِنَّ اللّهَ ورَسولَهُ لَن یَعجِزا عَن مُکافَأَتِکَ ، وسَقَطَ لَهُ عَلی نَفسِهِ وأهلِهِ أربَعَمِئَةِ ألفِ دِرهَمٍ ، فَقالَ لَهُ : خُذ هذِهِ یا أبَا المُستَهِلِّ فَاستَعِن بِها عَلی سَفَرِکَ ، فَقالَ : لَو وَصَلتَنی بِدانِقٍ لَکانَ شَرَفا ، ولکِن عَلی مَدحِکُم لا آخُذُ ثَمَنا ولا أجرا ، إلاّ مَن أرَدتُ بِهِ وَجهَهُ وَالوَسیلَةَ عِندَهُ ، ولکِن إن أحبَبتَ أن تُحسِنَ إلَیَّ فَادفَع بَعضَ ثِیابِکَ الَّتی تَلی جَسَدَکَ أتَبَرَّک بِهِ ، فَقامَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام فَنَزَعَ ثِیابَهُ فَدَفَعَها کُلَّها إلَیهِ ، وأمَرَ بِجُبَّةٍ لَهُ کانَت یُصَلّی فیها فَدُفِعَت إلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ الکُمَیتَ جادَ فی آلِ رَسولِکَ وذُرِّیَّةِ نَبِیِّکَ بِنَفسِهِ حینَ ضَنَّ (1) النّاسُ ، وأظهَرَ ما کَتَمَهُ غَیرُهُ مِنَ الحَقِّ ، فَأَمِتهُ شَهیدا ، وأحیِهِ سَعیدا ، وأرِهِ الجَزاءَ عاجِلاً ، وَاجزِ لَهُ جَزیلَ المَثوبَةِ آجِلاً ؛ فَإِنّا قَد عَجَزنا عَن مُکافَأَتِهِ وأنتَ واسِعٌ کَریمٌ . قالَ الکُمَیتُ : فَما زِلتُ أتَعَرَّفُ بَرَکَةَ دُعائِهِ . (2)

راجع : الصحیفة السجّادیّة : الدعاء 24 _ 27 .

.


1- .أی بَخِلَ . والضِّنُّ : ما تختصّه وتبخل به لمکانه منک وموقعه عندک (النهایة : ج 3 ص 104 «ضنن») .
2- .تاریخ دمشق : ج 50 ص 236؛ الغدیر : ج 2 ص 277 نقلاً عن البغدادی فی خزانة الأدب عن صاعد مولی الکمیت نحوه .

ص: 209

7 / 4 کُمَیت بن زید

7 / 4کُمَیت بن زید (1)تاریخ دمشق_ به نقل از ابن عایشه ، از پدرش _: کُمَیت بن زید ، نزد امام زین العابدین علیه السلام آمد و گفت : شعری در مدح شما گفته ام که امیدوارم در روز قیامت ، وسیله ای [برای شفاعتم ]در نزد پیامبر خدا باشد. گوش کنید! امام زین العابدین علیه السلام کسی را فرستاد و افراد خانواده و خدمتکاران خود را جمع کرد. آن گاه کُمیت اشعارش را خواند : طربناک شدی و آیا تو را جای طربناکی هست؟ ... . چون اشعارش را به پایان برد ، امام زین العابدین علیه السلام به او فرمود : «پاداش دادنِ تو از توان ما برون است؛ امّا آن پاداشِ تو که ما از دادنش ناتوانیم ، بی گمان ، خدا و پیامبرش هرگز از آن ناتوان نیستند» و از طرف خودش و خانواده اش چهار صد هزار درهم به او داد و فرمود : «اینها را بگیر _ ای ابو مستهل _ و خرج سَفَرت کن» . کُمَیت گفت : اگر یک سکّه خرد هم به من صله بدهی ، برایم افتخار است ؛ امّا برای مدح شما پول و مزدی نمی گیرم و مزدم را فقط از کسی می گیرم که به خاطر رضای او و برای آن که وسیله ای در نزد او داشته باشم، سرودم ؛ لیک اگر دوست داری به من احسانی کنی ، یکی از آن جامه هایی را که بر تن داری، برای تبرّک به من بده . امام زین العابدین علیه السلام برخاست و جامه هایش را در آورد و همه آنها را به او داد و دستور داد جبّه ای را که با آن نماز می خواند ، آوردند و آن را نیز به او داد و سپس فرمود : «بار خدایا! کُمَیت در زمانی که دیگر مردمانْ بخل می ورزند ، در حقّ خاندان پیامبرت و فرزندان پیامبرت ، از خود گذشتگی کرد و حق را که دیگران کتمانش می کنند ، آشکارا بیان نمود. پس . او را شهید بمیران و سعادتمند ، زنده اش بدار و در دنیا پاداشش بده و در آخرت نیز پاداش فراوان عطایش فرما، که ما از دادنِ پاداش او عاجزیم، در حالی که تو توانگر و کریمی» . کُمَیت گفت : از آن پس، همواره برکت دعای ایشان را می دیدم .

رک : صحیفه سجّادیه : دعای 24 _ 27 .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 548 .

ص: 210

البابُ الثّامِنُ : من دعا له الإمام الباقر8 / 1الکُمَیتُ بنُ زَیدٍرجال الکشّی عن زرارة :دَخَلَ الکُمَیتُ بنُ زَیدٍ عَلی أبی جَعفَرٍ علیه السلام وأنَا عِندَهُ ، فَأَنشَدَهُ : مَن لِقَلبٍ مُتَیَّمٍ مُستَهامِ ... فَلَمّا فَرَغَ مِنها ، قالَ لِلکُمَیتِ : لا تَزالُ مُؤَیَّدا بِروحِ القُدُسِ ما دُمتَ تَقولُ فینا . (1)

دعائم الإسلام عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام :أنَّ الکُمَیتَ دَخَلَ عَلَیهِ فَأَنشَدَهُ أشعارا قالَها فیهِ . فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ علیه السلام : رَحِمَکَ اللّهُ یا کُمَیتُ ! لَو کانَ عِندَنا مالٌ حاضِرٌ لَأَعطَیناکَ رِضاکَ . فَقالَ الکُمَیتُ : جُعِلتُ فِداکَ ! وَاللّهِ مَا امتَدَحتُکُم وأنَا اُریدُ بِذلِکَ عاجِلَ دُنیا ، ولکِن أرَدتُ اللّهَ ورَسولَهُ . قالَ علیه السلام : فَإِنَّ لَکَ بِامتِداحِنا ما قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَبدِ اللّهِ بنِ رَواحَةَ وحَسّانَ بنِ ثابِتٍ ، قالَ لَهُما : لَن تَزالا تُؤَیَّدانِ بِروحِ القُدُسِ ما ذَبَبتُما عَنّا بِأَلسِنَتِکُما . (2)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 467 الرّقم 366 ، إعلام الوری : ج 1 ص 509 نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 324 ح 20 وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 197 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 323 ح 1220 ، الکافی : ج 8 ص 102 ح 75 ، الإختصاص : ص 272 کلاهما عن الکمیت بن زید نحوه .

ص: 211

باب هشتم : کسانی که امام باقر علیه السلام برایشان دعا کرد

8 / 1 کُمَیت بن زید

باب هشتم : کسانی که امام باقر برایشان دعا کرد8 / 1کُمَیت بن زیدرجال الکشّی_ به نقل از زراره _: من در خدمت امام باقر علیه السلام بودم که کُمَیت بن زید در آمد و شعرِ : کسی که دلی شیفته و شوریده عشق دارد ... را [تا آخر] خواند. چون آن را تمام کرد، امام علیه السلام به کُمَیت فرمود : «تا درباره ما می گویی ، همواره مؤیَّد به روح القدس هستی» .

دعائم الإسلام :کُمَیت بر امام باقر علیه السلام وارد شد و اشعاری خواند که در مدح ایشان گفته بود . امام باقر علیه السلام به او فرمود : «رحمت خدا بر تو باد ، ای کُمَیت! اگر نزدمان پولِ آماده ای بود ، حتما خشنودت می ساختیم» . کُمَیت گفت : فدایت شوم! به خدا سوگند که من به خاطر دنیای گذرا مدح شما را نگفته ام ؛ بلکه نیّتم خدا و پیامبر او بوده است . [امام علیه السلام ] فرمود : «پس، پاداش تو در برابر مدح ما ، همان چیزی باد که پیامبر خدا به عبد اللّه بن رَواحه و حَسّان بن ثابت فرمود . [پیامبر صلی الله علیه و آله ] به آن دو فرمود : مادام که با زبانتان از ما دفاع می کنید ، همواره مؤیَّد به روح القدس باشید! » .

.

ص: 212

الإمام الباقر علیه السلام :اللّهُمَّ اغفِر لِلکُمَیتِ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ . (1)

8 / 2عَلِیُّ بنُ سالِمٍ الجُعفِیُّالدعوات :رُوِیَ أنَّ عَلِیَّ بنَ سالِمٍ الجُعفِیَّ قالَ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام : اُدعُ لی . فَقالَ : اللّهُمَّ أحیِهِ مَحیانا ، وأمِتهُ مَماتَنا ، وَاسلُک بِهِ سَبیلَنا . قالَ : فَاستُشهِدَ . (2)

.


1- .کفایة الأثر : ص 249 عن الکمیت بن أبی المستهل ، بحار الأنوار : ج 36 ص 391 ح 2؛ تاریخ دمشق : ج 50 ص 237 عن المدائنی عن الإمام زین العابدین علیه السلام وفیه «فاستدار علیّ بن الحسین إلی القبلة ثمّ رفع یدیه وقال ...» .
2- .الدعوات : ص 179 ح 494 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 362 ح 20 .

ص: 213

8 / 2 علی بن سالم جُعفی

امام باقر علیه السلام :بار خدایا! گناهان قبل و بعد کُمَیت را بیامرز .

8 / 2علی بن سالم جُعفی (1)الدعوات :روایت شده است که علی بن سالم جُعفی به امام باقر علیه السلام گفت : برایم دعا کنید . [امام علیه السلام ] فرمود : «بار خدایا! او را به [سانِ] زنده بودن ما زنده بدار و به [مانندِ ]مردن ما بمیران و او را به راه ما بِبَر» . راوی می گوید : علی بن سالم ، به شهادت رسید .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 542 .

ص: 214

البابُ التّاسِعُ : من دعا له الإمام الصّادق9 / 1ابنُ الطَّیّارِرجال الکشّی عن أبی جعفر الأحول عن الإمام الصادق علیه السلام :ما فَعَلَ ابنُ الطَّیّارِ ؟ فَقُلتُ : تُوُفِّیَ . فَقالَ : رَحِمَهُ اللّهُ ! أدخَلَ اللّهُ عَلَیهِ الرَّحمَةَ ونَضَّرَهُ (1) ؛ فَإِنَّهُ کانَ یُخاصِمُ عَنّا أهلَ البَیتِ . (2)

9 / 2أبو عُبَیدَةَ الحَذّاءُرجال الکشیّ عن الأرقط عن الإمام الصادق علیه السلام ، قال:لَمّا دُفِنَ أبو عُبَیدَةَ الحَذّاءُ ، قالَ : اِنطَلِق بِنا حَتّی نُصَلِّیَ عَلی أبی عُبَیدَةَ . فَانطَلَقنا فَلَمَّا انتَهَینا إلی قَبرِهِ لَم یَزِد عَلی أن دَعا لَهُ . فَقالَ : اللّهُمَّ بَرِّد عَلی أبی عُبَیدَةَ ، اللّهُمَّ نَوِّر لَهُ قَبرَهُ ، اللّهُمَّ ألحِقهُ بِنَبِیِّهِ . ولَم یُصَلِّ عَلَیهِ . فَقُلتُ لَهُ : هَل عَلَی المَیِّتِ صَلاةٌ بَعدَ الدَّفنِ ؟ قالَ : لا ، إنَّما هُوَ الدُّعاءُ لَهُ . (3)

.


1- .نَضَره ونَضَّرهُ وأنضَرهُ : أی نعَّمَهُ ؛ من النَّضارة ، وهی فی الأصل : حسنُ الوجه ، والبریق (النهایة : ج 5 ص 71 «نضر») .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 638 الرّقم 652 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 136 ح 41 .
3- .رجال الکشّی : ج 2 ص 665 الرّقم 687 .

ص: 215

باب نهم : کسانی که امام صادق علیه السلام برایشان دعا کرد

9 / 1 ابن طیّار
9 / 2 ابو عبیده حَذّاء

باب نهم : کسانی که امام صادق برایشان دعا کرد9 / 1ابن طیّار (1)رجال الکشّی_ به نقل از ابو جعفر احول _: امام صادق علیه السلام فرمود : «از ابن طیّار ، چه خبر؟». گفتم : در گذشت . فرمود : «خدایش رحمت کناد! خداوند ، او را غریق رحمت و نعمت گرداند! او پیوسته از ما اهل بیت ، دفاع می کرد» .

9 / 2ابو عبیده حَذّاء (2)رجال الکشّی_ به نقل از اَرقط _: چون ابو عبیده حذّاء به خاک سپرده شد، امام صادق علیه السلام فرمود : «برویم تا بر ابو عبیده نماز بخوانیم». ما به راه افتادیم و چون به قبر او رسیدیم ، [امام علیه السلام ] فقط برایش دعا کرد و فرمود : «بار خدایا! بر ابو عبیده خُنَک گردان (به او آرامش بخش). بار خدایا! قبرش را برایش نورانی کن. بار خدایا! او را به پیامبرش ملحق گردان» . و بر او نماز نخواند . من گفتم : آیا بر مرده بعد از خاک سپاری اش هم نماز خوانده می شود؟ فرمود : «نه؛ بلکه فقط باید برایش دعا کرد».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 522 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 524 .

ص: 216

9 / 3جابِرٌ الجُعفِیُّالإمام الصادق علیه السلام :رَحِمَ اللّهُ جابِرَ [بنَ یَزیدَ] الجُعفِیَّ ؛ کانَ یَصدُقُ عَلَینا ، لَعَنَ اللّهُ المُغیرَةَ بنَ سَعیدٍ ؛ کانَ یَکذِبُ عَلَینا . (1)

9 / 4طَرخانُ النَّخّاسُالکافی عن طرخان النخّاس :مَرَرتُ بِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام وقَد نَزَلَ الحیرَةَ ، فَقالَ لی : ما عِلاجُکَ (2) ؟ قُلتُ : نَخّاسٌ . فَقالَ : أصِب لی بَغلَةً فَضحاءَ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ! ومَا الفَضحاءُ ؟ قالَ : دَهماءُ (3) ، بَیضاءُ البَطنِ ، بَیضاءُ الأَفحاجِ (4) ، بَیضاءُ الجَحفَلَةِ . (5) فَقُلتُ : وَاللّهِ ما رَأَیتُ مِثلَ هذِهِ الصِّفَةِ . فَرَجَعتُ مِن عِندِهِ ، فَساعَةً دَخَلتُ الخَندَقَ فَإِذا (6) غُلامٌ قد أشفی (7) عَلی بَغلَةٍ عَلی هذَا الصِّفَةِ ، فَسَأَلتُ الغُلامَ : لِمَن هذِهِ البَغلَةُ ؟ فَقالَ : لِمَولایَ . قُلتُ : یَبیعُها ؟ قالَ : لا أدری . فَتَبِعتُهُ حَتّی أتَیتُ مَولاهُ فَاشتَرَیتُها مِنهُ وأتَیتُهُ بِها . فَقالَ : هذِهِ الصِّفَةُ الَّتی أرَدتُها ، قُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ! اُدعُ اللّهَ لی . فَقالَ : أکثَرَ اللّهُ مالَکَ ووَلَدَکَ . قالَ : فَصِرتُ أکثَرَ أهلِ الکوفَةِ مالاً ووَلَدا . (8)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 436 الرّقم 336 ، الإختصاص : ص 204 ، دلائل الإمامة : ص 281 ح 221 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 733 ح 42 ، بصائر الدرجات : ص 238 ح 12 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 219 ، الثاقب فی المناقب : ص 403 ح 333 کلّها عن زیاد بن أبی الحلال ، بحار الأنوار : ج 46 ص 327 ح 6 .
2- .علاجُک : أی عملک (النهایة : ج 3 ص 287 «علج») .
3- .أی سوداء . والدهمة : السواد ، یکون فی الخیل والإبل وغیرهما . والعرب تقول : ملوک الخیل دُهْمُها (لسان العرب : ج 12 ص 209 «دهم») .
4- .أی ما بین الرجلین . قال فی النهایة : الفحج : تباعد ما بین الرجلین (مرآة العقول : ج 22 ص 455) .
5- .الجحفلة : بمنزلة الشَّفة للخیل والبغال والحمیر (القاموس المحیط : ج 3 ص 346 «جحفل») .
6- .فی المصدر : «إذا أنا غلام» ، والتصویب من بحار الأنوار .
7- .أشفی علی الشیء : أشرف علیه . وشَفی الشخص : ظهَرَ (لسان العرب : ج 14 ص 436 و 437 «شفی») .
8- .الکافی : ج 6 ص 537 ح 3 ، رجال الکشّی : ج 2 ص 599 الرّقم 563 عن بشر بن طرخان نحوه ، بحار الأنوار : ج 64 ص 199 ح 46 و ص 198 ح 45 .

ص: 217

9 / 3 جابر جُعْفی
9 / 4 طَرخان نَخّاس

9 / 3جابر جُعْفی (1)امام صادق علیه السلام :خدا رحمت کند جابر [بن یزید] جعفی را! او از طرف ما راست می گفت . خدا لعنت کند مغیرة بن سعید را! او بر ما دروغ می بست.

9 / 4طَرخان نَخّاس (2)الکافی_ به نقل از طَرخان نَخّاس _: بر امام صادق علیه السلام که در حیره فرود آمده بود، گذشتم . به من فرمود : «شُغلت چیست؟». گفتم : چاپادار . فرمود : «قاطری فَضحا برایم تهیّه کن». گفتم : قربانت گردم! فَضحا چیست؟ فرمود : «قاطر سیاهی که شکم و میان پاها و پوزه اش سفید است». گفتم : به خدا سوگند ، تاکنون قاطری را با این ویژگی ندیده ام . و از نزد ایشان برگشتم . به محض آن که وارد خندق شدم ، دیدم جوانکی سوار بر قاطری با همان ویژگی نزدیک شد. از جوانک پرسیدم : این قاطر از آنِ کیست؟ گفت : از آنِ خواجه ام. گفتم : آن را می فروشد؟ گفت : نمی دانم. من به دنبال او رفتم تا نزد خواجه اش رسیدم و قاطر را از او خریدم و نزد امام علیه السلام آوردم. فرمود : «این ، همان ویژگی ای است که می خواستم». گفتم : قربانت گردم! برایم دعا کنید. فرمود : «خدا مال و فرزندانت را افزون کناد!». و من ، ثروتمندترین و پُر فرزندترینِ مردم کوفه شدم .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 529 .
2- .بر شرح احوال او ، بیش از آنچه در متن آمده است ، دست نیافتیم .

ص: 218

9 / 5عَبدُ المَلِکِ بنُ أعیَنَ أبُو الضُّرَیسِرجال الکشّی عن زرارة :قَدِمَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام مَکَّةَ فَسَأَلَ عَن عَبدِ المَلِکِ بنِ أعیَنَ (1) ، فَقُلتُ : ماتَ . فَقالَ : ماتَ ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَانطَلِق بِنا إلی قَبرِهِ حَتّی نُصَلِّیَ عَلَیهِ ، قُلتُ : نَعَم . فَقالَ : لا ، ولکِن نُصَلّی عَلَیهِ هاهُنا . فَرَفَعَ یَدَیهِ یَدعو وَاجتَهَدَ فِی الدُّعاءِ ، وتَرَحَّمَ عَلَیهِ . (2)

رجال الکشّی عن زرارة :قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام بَعدَ مَوتِ عَبدِ المَلِکِ بنِ أعیَنَ : اللّهُمَّ إنَّ أبَا الضُّرَیسِ کُنّا عِندَهُ خِیَرَتَکَ مِن خَلقِکَ ، فَصَیِّرهُ فی ثَقَلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله یَومَ القِیامَةِ . 3 ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ: أما رَأَیتَهُ _ یَعنی فِی النَّومِ _ فَتَذَکَّرتَ ؟ فَقُلتُ : لا ، فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! مِثلُ أبِی الضُّرَیسِ لَم یَأتِ بَعدُ ! (3)

.


1- .فی تهذیب الأحکام : «عبد اللّه بن أعین» بدل « عبد الملک بن أعین» ولکنّه لم یثبت وجود شخص بهذا الاسم عند علماء الرجال ، والظاهر أنّ ما أورده الکشّی هو الصحیح (انظر : معجم رجال الحدیث : ج 10 ص 1113 الرّقم 6709 وقاموس الرجال : ج 6 ص 253 ح 4208) .
2- .رجال الکشّی : ج 1 ص 410 الرّقم 300 ، تهذیب الأحکام : ج 3 ص 202 ح 472 ، الاستبصار : ج 1 ص 483 ح 7 کلاهما عن جعفر بن عیسی نحوه .
3- .رجال الکشّی : ج 1 ص 411 الرّقم 301 .

ص: 219

9 / 5 عبد الملک بن اَعیَن [ابو ضُرَیس]

9 / 5عبد الملک بن اَعیَن ابو ضُرَیس (1)رجال الکشّی_ به نقل از زراره _: امام صادق علیه السلام به مکّه آمد و از حال عبد الملک بن اَعیَن (2) جویا شد. گفتم : مُرد. فرمود : «مُرد؟». گفتم . بله. فرمود : «پس نزد قبرش برویم و برایش دعا کنیم» . گفتم : باشد . سپس فرمود : «نه. همین جا برایش دعا می کنیم» و دست به دعا برداشت و در دعا [برایش ]کوشید و برایش طلب رحمت نمود .

رجال الکشّی_ به نقل از زرارة _: پس از درگذشت عبد الملک بن اَعیَن، امام صادق علیه السلام به من فرمود : «بار خدایا! نزد ابو ضُرَیس، ما بهترین خلقِ تو به شمار می رفتیم . پس ، تو هم او را در روز قیامت ، در شمار اطرافیان محمّد صلی الله علیه و آله قرار بده!» . امام صادق علیه السلام سپس فرمود : «آیا او را در خواب ندیده ای که چیزی به یاد آوری؟». گفتم : خیر . فرمود : «عجبا! آدمی چون ابو ضُرَیس ، هنوز [به خوابت ]نیامده است!».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 540 .
2- .در تهذیب الأحکام ، این روایت را درباره عبد اللّه بن اَعیَن آورده است ؛ لیکن طبق نظر علمای رجال ، این مطلب ، ثابت نیست . لذا ما متن رجال الکشّی را مقدّم کردیم ؛ چرا که به نظر می رسد همین صحیح است و قرائن زیادی بر آن دلالت دارد (ر.ک : معجم رجال الحدیث : ج 10 ص 1113 ش 6709 وقاموس الرّجال : ج 6 ص 253 ش 4208 .

ص: 220

9 / 6المَرأَةُ المُبتَلاةُ بِبَرَصٍ فی عَضُدِهاالأمالی للطوسی عن سدیر الصیرفی :جاءَتِ امرَأَةٌ إلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فَقالَت لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ ، إنّی وأبی وأهلَ بَیتی نَتَوَلاّکُم ، فَقالَ لَها : صَدَقتِ ، فَما الَّذی تُریدینَ ؟ قالَت لَهُ المَرأَةُ : جُعِلتُ فِداکَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أصابَنی وَضَحٌ (1) فی عَضُدی ، فَادعُ اللّهَ أن یَذهَبَ بِهِ عَنّی . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ : اللّهُمَّ إنَّکَ تُبرِئُ الأَکمَهَ (2) وَالأَبرَصَ ، وتُحیِی العِظامَ وهِیَ رَمیمٌ ، ألبِسها مِن عَفوِکَ وعافِیَتِکَ ما تَری أثَرَ إجابَةِ دُعائی . فَقالَتِ المَرأَةُ : وَاللّهِ لَقَد قُمتُ وما بی مِنهُ قَلیلٌ ولا کَثیرٌ . (3)

.


1- .الوضَح : البرص؛ داء معروف؛ وهو بیاض یقع فی الجسد (لسان العرب : ج 2 ص 634 «وضح» و ج 7 ص 5 «برص») .
2- .الکَمَهُ : العمی ، وقد کَمِه یَکْمَهُ فهو أکْمهُ . وقیل : هو الذی یولد أعمی (النهایة : ج 4 ص 201 «کمه») .
3- .الأمالی للطوسی : ص 406 ح 912 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 232 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 64 ح 4 .

ص: 221

9 / 6 زنی که بازویش دچار پیسی شده بود

9 / 6زنی که بازویش دچار پیسی شده بودالأمالی، طوسی_ به نقل از سَدیر صَیرَفی _: زنی نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت : فدایت شوم! من و پدرم و خانواده ام ، دوستدار ( / پیرو) شما هستیم . [امام علیه السلام ] به او فرمود : «راست می گویی. چه می خواهی؟». زن گفت : فدایت شوم ، ای پسر پیامبر خدا! بازویم به پیسی مبتلا شده است. دعا کنید خداوند ، آن را از من برطرف سازد. امام صادق علیه السلام فرمود : «بار خدایا! تو ، کور مادرزاد و پیس را شفا می دهی و استخوان های پوسیده را [دوباره ]زنده می کنی . جامه عفو و عافیت (آسایش) خود را بر این زن نیز بپوشان ، آن گونه که اثر اجابت دعای مرا ببیند» . آن زن گفت : به خدا سوگند، از جایم که برخاستم ، کمترین نشانی از آن پیسی در من نبود .

.

ص: 222

9 / 7الشَّیخُ المُبتَلی بِبَلاءٍ شَدیدٍالدعوات :کانَ الصّادِقُ علیه السلام تَحتَ المیزابِ ومَعَهُ جَماعَةٌ ، إذ جاءَهُ شَیخٌ فَسَلَّمَ ، ثُمَّ قالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّی لاَُحِبُّکُم أهلَ البَیتِ وأبرَأُ مِن عَدُوِّکُم ، وإنّی بُلیتُ بِبَلاءٍ شَدیدٍ ، وقَد أتَیتُ البَیتَ مُتَعَوِّذا بِهِ مِمّا أجِدُ وتَعَلَّقتُ بِأَستارِهِ ، ثُمَّ أقبَلتُ إلَیکَ وأنَا أرجو أن یَکونَ سَبَبَ عافِیَتی مِمّا أجِدُ ، ثُمَّ بَکی وأکَبَّ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام یُقَبِّلُ رَأسَهُ ورِجلَیهِ ، وجَعَلَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَتَنَحّی عَنهُ ، فَرَحِمَهُ وبَکی . ثُمَّ قالَ : هذا أخوکُم قَد أتاکُم مُتَعَوِّذا بِکُم فَارفَعوا أیدِیَکُم ، فَرَفَعَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَدَیهِ ورَفَعنا أیدِیَنا ، ثُمَّ قالَ علیه السلام : اللّهُمَّ إنَّکَ خَلَقتَ هذِهِ النَّفسَ مِن طینَةٍ أخلَصتَها ، وجَعَلتَ مِنها أولِیاءَکَ وأولِیاءَ أولیائِکَ ، وإن شِئتَ أن تُنَحِّیَ عَنهَا الآفاتِ فَعَلتَ ، اللّهُمَّ وقَد تَعَوَّذَ بِبَیتِکَ الحَرامِ الَّذی یَأمَنُ بِهِ کُلُّ شَیءٍ ، اللّهُمَّ وقَد تَعَوَّذَ بِنا ، وأنَا أسأَ لُکَ یا مَنِ احتَجَبَ بِنورِهِ عَن خَلقِهِ ، أسأَ لُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وعَلِیٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ ، یا غایَةَ کُلِّ مَحزونٍ ومَلهوفٍ ومَکروبٍ ومُضطَرٍّ مُبتَلیً ، أن تُؤمِنَهُ بِأَمانِنا مِمّا یَجِدُ ، وأن تَمحُوَ مِن طینَتِهِ ما قُدِّرَ عَلَیها مِنَ البَلاءِ ، وأن تُفَرِّجَ کُربَتَهُ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ . فَلَمّا فَرَغَ مِنَ الدُّعاءِ انطَلَقَ الرَّجُلُ ، فَلَمّا بَلَغَ بابَ المَسجِدِ رَجَعَ وبَکی ، ثُمَّ قالَ : اللّهُ أعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ ! وَاللّهِ ما بَلَغتُ بابَ المَسجِدِ وبی مِمّا أجِدُ قَلیلٌ ولا کَثیرٌ . ثُمَّ وَلّی . (1)

راجع : ص 50 ح 1147 _ 1149 .

.


1- .الدعوات : ص 204 ح 557 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 40 ح 24 و ج 47 ص 122 ح 170 .

ص: 223

9 / 7 پیرمرد مبتلا به مرضی سخت

9 / 7پیرمرد مبتلا به مرضی سختالدعوات :امام صادق علیه السلام با عدّه ای زیر ناودان [کعبه] بود که پیرمردی نزد ایشان آمد و سلام کرد و گفت : ای پسر پیامبر خدا! من شما اهل بیت را دوست دارم و از دشمنتان بیزارم . من به مرضی سخت دچار گشته ام و برای شفای خود به کعبه پناه آوردم و به پرده هایش آویختم، و حالا نزد شما آمدم ، بدان امید که سبب بهبود من از این مرض شود. آن گاه به طرف امام صادق علیه السلام خم شد و شروع به بوسیدن سر و پاهای ایشان کرد و امام صادق علیه السلام سعی داشت خود را کنار بکشد . امام علیه السلام دلش به حال او سوخت و گریه کرد. سپس فرمود : «این برادرِ شما به شما پناه آورده است. پس ، دستانتان را به آسمان بردارید» . امام صادق علیه السلام دستانش را به طرف آسمان ، بلند کرد و ما نیز دستانمان را بلند کردیم. آن گاه فرمود : «بار خدایا! تو این تن را از گِلی که خالصش کردی ، آفریدی و دوستانت را و دوستان دوستانت را از آن خلق کردی و اگر بخواهی آفت ها را از آن دور کنی ، بی گمان می توانی. بار خدایا! [این مَرد] به خانه محترم تو که هر چیزی در آن در امان است ، پناه آورده است. بار خدایا! او به ما پناه آورده است . ای کسی که به واسطه نورش از خَلق خویش در پرده است! از تو درخواست می کنم ، به حقّ محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین . ای مقصد هر اندوهناک و افسرده و غم زده و گرفتارِ پریشان، از تو درخواست می کنم که با امان[خواهیِ ]ما ، او را از مرضی که دارد ، امان دهی (شفا بخشی) و بلایی را که برایش مقدّر گشته است ، از گِلِ (تنِ) او بزدایی و اندوهش را بِبَری، ای مهربان ترینِ مهربانان!» . چون دعای امام علیه السلام تمام شد، مرد رفت و به درِ مسجد که رسید ، برگشت و گریست و سپس گفت : «خدا بهتر می داند رسالت خود را در چه خاندانی قرار دهد» ! به خدا سوگند ، به درِ مسجد نرسیده بودم که دیدم کمترین نشانی از مَرَضم در من نیست. این را گفت و رفت .

ر . ک : ص 51 ح 1147 _ 1149 .

.

ص: 224

البابُ العاشِرُ : من دعا له الإمام الکاظم10 / 1عَلِیُّ بنُ یَقطینٍرجال الکشّی عن إسماعیل بن موسی :رَأَیتُ العَبدَ الصّالِحَ علیه السلام عَلَی الصَّفا ، یَقولُ : إلهی فی أعلی عِلِّیّینَ ، اغفِر لِعَلِیِّ بنِ یَقطینٍ . (1)

رجال الکشّی عن عبدالرحمن بن الحجّاج :قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ علیه السلام : إنَّ عَلِیَّ بنَ یَقطینٍ أرسَلَنی إلَیکَ بِرِسالَةٍ أسأَ لُکَ الدُّعاءَ لَهُ . فَقالَ : فی أمرِ الآخِرَةِ ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَوَضَعَ یَدَهُ عَلی صَدرِهِ ، ثُمَّ قالَ : ضَمِنتُ لِعَلِیِّ بنِ یَقطینٍ ألاّ تَمَسَّهُ النّارُ أبَدا . (2)

10 / 2حَمّادُ بنُ عیسیالأمالی للمفید عن حمّاد بن عیسی :قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ موسَی بنِ جَعفَرٍ علیهماالسلام : جُعِلتُ فِداکَ ، ادعُ اللّهَ أن یَرزُقَنی وَلَدا ولا یَحرِمَنِی الحَجَّ ما دُمتُ حَیّا . قالَ : فَدَعا لی ، فَرَزَقَنِی اللّهُ ابنی هذا ، ورُبَّما حَضَرَت أیّامُ الحَجِّ ولا أعرِفُ لِلنَّفَقَةِ فیهِ وَجها ، فَیَأتِی اللّهُ بِها مِن حَیثُ لا أحتَسِبُ. (3)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 736 الرّقم 823 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 729 الرّقم 807 و 808 .
3- .الأمالی للمفید : ص 12 ح 11 و راجع الصراط المستقیم : ج 2 ص 187 ح 8 و رجال العلاّمة الحلّی : ص 56 .

ص: 225

باب دهم : کسانی که امام کاظم علیه السلام برایشان دعا کرد

10 / 1 علی بن یَقْطین
10 / 2 حمّاد بن عیسی

باب دهم : کسانی که امام کاظم برایشان دعا کرد10 / 1علی بن یَقْطین (1)رجال الکشّی_ به نقل از اسماعیل بن موسی _: عبد صالح (امام کاظم) علیه السلام را بر کوه صفا دیدم که می گوید : «ای معبود من در اعلی علیّین! علی بن یقطین را بیامرز» .

رجال الکشّی_ به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج _: به ابو الحسن (امام کاظم) علیه السلام گفتم : علی بن یقطین ، مرا با نامه ای خدمت شما فرستاده و از شما خواهش کرده است که برایش دعا کنید . فرمود : «درباره آخرت؟». گفتم : آری . ایشان دستش را بر سینه اش نهاد و سپس فرمود : «برای علی بن یقطین ، ضمانت کردم که هرگز آتش به او نرسد» .

10 / 2حمّاد بن عیسی (2)الأمالی ، مفید_ به نقل از حمّاد بن عیسی _: به ابو الحسن ، موسی بن جعفر علیه السلام ، گفتم : فدایت شوم! دعا کنید که خداوند به من پسری روزی بفرماید و تا زنده هستم ، از حج محرومم نگرداند . ایشان برایم دعا کرد و خداوند ، این پسرم را روزیِ من کرد و در خصوص حج نیز ، گاه پیش می آمد که موسم حج می شد و من خرجیِ آن را نداشتم ؛ امّا خداوند ، از جایی که گمانش را هم نمی بردم ، خرج سفرم را می رسانْد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 542 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 531 .

ص: 226

قرب الإسناد عن محمّد بن عیسی :حَدَّثَنی حَمّادُ بنُ عیسی ، قالَ : دَخَلتُ عَلی أبِی الحَسَنِ موسَی بنِ جَعفَرٍ علیه السلام بِالبَصرَةِ ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ ! ادعُ اللّهَ تَعالی أن یَرزُقَنی دارا ، وزَوجَةً ، ووَلَدا ، وخادِما ، وَالحَجَّ فی کُلِّ سَنَةٍ . قالَ : فَرَفَعَ یَدَهُ ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَارزُق حَمّادَ بنَ عیسی دارا ، وزَوجَةً ، ووَلَدا ، وخادِما ، وَالحَجَّ خَمسینَ سَنَةً . قالَ حَمّادٌ : فَلَمَّا اشتَرَطَ خَمسینَ سَنَةً عَلِمتُ أنّی لا أحُجُّ أکثَرَ مِن خَمسینَ سَنَةً . قالَ حَمّادٌ : وقَد حَجَجتُ ثَمانِیَةً وأربَعینَ سَنَةً ، وهذِهِ داری قَد رُزِقتُها ، وهذِهِ زَوجَتی وَراءَ السِّترِ تَسمَعُ کَلامی ، وهذَا ابنی ، وهذِهِ خادِمی وقَد رُزِقتُ کُلَّ ذلِکَ . فَحَجَّ بَعدَ هذَا الکَلامِ حَجَّتَینِ تَمامَ الخَمسینَ. (1)

10 / 3بَعضُ الخُلَفاءِالمناقب لابن شهرآشوب :حُکِیَ أنَّهُ مَغِصَ بَعضُ الخُلَفاءِ فَعَجَزَ بَختیشوعُ النَّصرانِیُّ عَن دَوائِهِ ، وأخَذَ جَلیدا فَأَذابَهُ بِدَواءٍ ، ثُمَّ أخَذَ ماءً وعَقَدَهُ بِدَواءٍ ، وقالَ : هذَا الطِّبُّ إلاّ أن یَکونَ مُستَجابَ دُعاءٍ ذا مَنزِلَةٍ عِندَ اللّهِ یَدعو لَکَ . فَقالَ الخَلیفَةُ : عَلَیَّ بِموسَی بنِ جَعفَرٍ . فَاُتِیَ بِهِ فَسَمِعَ فِی الطَّریقِ أنینَهُ ، فَدَعَا اللّهَ سُبحانَهُ وزالَ مَغَصُ الخَلیفَةِ . فَقالَ لَهُ : بِحَقِّ جَدِّکَ المُصطَفی أن تَقولَ بِمَ دَعَوتَ لی ؟ فَقالَ علیه السلام قُلتُ : اللّهُمَّ کَما أرَیتَهُ ذُلَّ مَعصِیَتِهِ فَأَرِهِ عِزَّ طاعَتی ، فَشَفاهُ اللّهُ مِن ساعَتِهِ . (2)

.


1- .قرب الإسناد : ص 310 ح 1210 ، رجال الکشّی : ج 2 ص 604 الرقم 572 ، دلائل الإمامة : ص 328 ح 284 ولیس فیه «قال حمّاد : فلمّا اشترط . . . خمسین سنة» ، الاختصاص : ص 205 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 47 ح 36 و راجع الخرائج والجرائح : ج 1 ص 304 ح 8 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 305 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 140 ح 17 .

ص: 227

10 / 3 یکی از خلفا

قرب الإسناد_ به نقل از محمّد بن عیسی _: حمّاد بن عیسی برایم گفت که : در بصره خدمت ابو الحسن ، موسی بن جعفر علیه السلام ، رسیدم و گفتم : فدایت شوم! دعا کنید که خداوند به من خانه ای و همسری و فرزندی و خدمتکاری و حجّ همه ساله ، روزی کند . ایشان دستش را بلند کرد و فرمود : «بار خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و به حمّاد بن عیسی ، خانه ای و همسری و فرزندی و خدمتکاری و پنجاه سال حج ، روزی فرما» . حمّاد گفت : وقتی امام علیه السلام قید پنجاه سال را آورد ، دانستم که بیش از پنجاه سال حج نخواهم گزارد . حمّاد [سپس] گفت : تاکنون چهل و هشت حج گزارده ام . این خانه هم روزی ام شده است. همسرم نیز هم اکنون پشت پرده ، سخنانم را می شنود. این هم فرزند من، و این هم خدمتکارم . همه اینها به من عطا شد. حمّاد پس از این سخنان ، دو بار دیگر نیز به حج رفت و پنجاه حج ، کامل شد .

10 / 3یکی از خلفاالمناقب ، ابن شهر آشوب :آورده اند که یکی از خلفا دچار قولنج شد و بختیشوع نصرانی ، از درمان وی درماند. او مقداری یخ برداشت و با دارویی آبش کرد. سپس کمی آب برگرفت و آن را با دارویی مخلوط کرد و گفت : این از طب! امّا لازم است فردی مستجاب الدعوه که نزد خداوند ، منزلتی دارد نیز باشد و برایت دعا کند. خلیفه گفت : موسی بن جعفر را نزد من بیاورید. امام علیه السلام را آوردند و ایشان در راه ، صدای ناله خلیفه را شنید . پس به درگاه خداوند سبحان دعا کرد و قولنج خلیفه برطرف شد. خلیفه به امام علیه السلام گفت : تو را به حقّ جدّت مصطفی ، سوگند می دهم که بگویی چه دعایی برایم کردی؟ فرمود : «گفتم : بار خدایا! همچنان که خواریِ معصیتش را به او نشان دادی، عزّت طاعت مرا به او بنمایان» و [این گونه] خداوند ، در دم ، او را شفا داد.

.

ص: 228

. .

ص: 229

. .

ص: 230

البابُ الحادی عَشَرَ : من دعا له الإمام الرّضا11 / 1أحمَدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الکَرخِیُّعیون أخبار الرضا علیه السلام عن محمّد بن إسحاق عن عمّه أحمد بن عبد اللّه بن حارثة الکرخی :کانَ لا یَعیشُ لی وَلَدٌ وتُوُفِّیَ لی بِضعَةَ عَشَرَ مِنَ الوَلَدِ ، فَحَجَجتُ ودَخَلتُ عَلی أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام ، فَخَرَجَ إلَیَّ وهُوَ مُتَّزِرٌ بِإِزارٍ مُوَرَّدٍ ، فَسَلَّمتُ عَلَیهِ وقَبَّلتُ یَدَهُ ، وسَأَلتُهُ عَن مَسائِلَ ، ثُمَّ شَکَوتُ إلَیهِ بَعدَ ذلِکَ ما ألقی مِن قِلَّةِ بَقاءِ الوَلَدِ ، فَأَطرَقَ طَویلاً ودَعا مَلِیّا ثُمَّ قالَ لی : إنّی لَأَرجو أن تَنصَرِفَ ولَکَ حَملٌ ، وأن یولَدَ لَکَ وَلَدٌ بَعدَ وَلَدٍ ، وتَمَتَّعَ بِهِم أیّامَ حَیاتِکَ ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالی إذا أرادَ أن یَستَجیبَ الدُّعاءَ فَعَلَ ، وهُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . (1)

11 / 2الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍالإمام الرضا علیه السلام_ فیما کَتَبَهُ إلَیهِ _: إنَّ اللّهَ قَد أیَّدَکَ بِحِکمَةٍ ، وأنطَقَها عَلی لِسانِکَ ، قَد أحسَنتَ وأصَبتَ ، أصابَ اللّهُ بِکَ الرَّشادَ ، ویَسَّرَکَ لِلخَیرِ ، ووَفَّقَکَ لِطاعَتِهِ . (2)

.


1- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 222 ح 42 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 43 ح 34 .
2- .بحار الأنوار : ج 88 ص 311 نقلاً عن الذکری للشهید الأوّل وعن غیاث سلطان الوری للسیّد ابن طاووس .

ص: 231

باب یازدهم : کسانی که امام رضا علیه السلام برایشان دعا کرد

11 / 1 احمد بن عبد اللّه کَرْخی
11 / 2 حسن بن محبوب

باب یازدهم : کسانی که امام رضا برایشان دعا کرد11 / 1احمد بن عبد اللّه کَرْخی (1)عیون أخبار الرضا علیه السلام_ به نقل از محمّد بن اسحاق ، از عمویش احمد بن عبداللّه بن حارثه کرخی _: هیچ فرزندی برایم زنده نمی ماند و ده و اندی فرزند از من مُرد . سالی به حج رفتم و خدمت ابو الحسن الرضا علیه السلام رسیدم. حضرت در حالی که ازاری سرخ فام پوشیده بود، وارد [اتاق ]شد. من به ایشان سلام کردم و دستش را بوسیدم و مسائلی را از ایشان پرسیدم و سپس از این که کمتر فرزندی برایم باقی می ماند ، به ایشان شِکوه کردم. امام علیه السلام لَختی دراز ، سر به زیر افکند و دعا کرد. آن گاه به من فرمود : «من امیدوارم وقتی برگشتی ، همسرت حامله باشد و فرزندی از پسِ فرزندی برایت به دنیا بیاید و در ایّام زندگانی ات از آنان بهره مند شوی؛ چرا که خداوند متعال ، هر گاه اراده نماید که دعایی را مستجاب کند، چنین می کند، و او بر هر چیزی تواناست».

11 / 2حسن بن محبوب (2)امام رضا علیه السلام_ در نامه ای که به حسن بن محبوب نوشت _: خداوند ، تو را با حکمت ، تأیید فرموده و آن را بر زبانت جاری ساخته است. نیکو و درست گفتی. خداوند ، تو را در راه راست بدارد و خیر را برایت میسّر گرداند و بر طاعتش توفیقت دهد!

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 526 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 531 .

ص: 232

11 / 3داوُودُ بنُ کَثیرٍ الرِّقِّیُّقرب الإسناد عن الحسین بن یسار :قَرَأتُ کِتابَهُ [ أیِ الإمامِ الرِّضا علیه السلام ] إلی داوُودَ بنِ کَثیرٍ الرِّقِّیِّ _ وهُوَ مَحبوسٌ وکَتَبَ إلَیهِ یَسأَلُهُ الدُّعاءَ _ فَکَتَبَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، عافانَا اللّهُ وإیّاکَ بِأَحسَنِ عافِیَةٍ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ بِرَحمَتِهِ ، کَتَبتُ إلَیکَ وما بِنا مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ، لَهُ الحَمدُ لا شَریکَ لَهُ . (1)

11 / 4دِعبِلٌکمال الدین عن عبدالسلام بن صالح الهروی :دَخَلَ دِعبِلُ بنُ عَلِیٍّ الخُزاعِیُّ عَلی أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا علیه السلام بِمَروَ ، فَقالَ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّی قَد قُلتُ فیکُم قَصیدَةً وآلَیتُ عَلی نَفسی أن لا اُنشِدَها أحَدا قَبلَکَ . فَقالَ علیه السلام : هاتِها ، فَأَنشَدَها : مَدارِسُ آیاتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍومَنزِلُ وَحیٍ مُقفِرُ العَرَصاتِ . . . فَلَمّا بَلَغَ إلی قَولِهِ : لَقَد خِفتُ فِی الدُّنیا وأیّامَ سَعیِهاوإنّی لَأَرجُو الأَمنَ بَعدَ وَفاتی قالَ لَهُ الرِّضا علیه السلام : آمَنَکَ اللّهُ یَومَ الفَزَعِ الأَکبَرِ . (2)

.


1- .قرب الإسناد : ص 394 ح 1384 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 269 ح 12 .
2- .کمال الدین : ص 373 ح 6 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 263 ح 34 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 338 نحوه ، إعلام الوری : ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 239 ح 9 .

ص: 233

11 / 3 داوود بن کثیر رقّی
11 / 4 دِعبِل

11 / 3داوود بن کثیر رقّی (1)قرب الإسناد_ به نقل از حسین بن یسار _: نامه ایشان (امام رضا علیه السلام ) به داوود بن کثیر رِقّی را در پاسخ نامه او _ که از زندان برای امام علیه السلام نوشته و درخواست دعا کرده بود _ خواندم. ایشان نوشته بود : «به نام خداوند بخشاینده مهربان. خداوند، به رحمت خویش، ما و تو را در دنیا و آخرت ، از بهترین عافیت (آسایش) ، برخوردار گرداند! این نامه را به تو نوشتم و [بدان که ]هر نعمتی که داریم ، از خداست. ستایش ، از آنِ اوست که بی انباز است».

11 / 4دِعبِل (2)کمال الدین_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروی _: دِعبل بن علی خُزاعی ، در مرو ، خدمت امام رضا علیه السلام رسید و گفت : ای پسر پیامبر خدا! من درباره شما قصیده ای گفته ام و با خود ، عهد کرده ام که آن را پیش از شما برای هیچ کس نخوانم . [امام علیه السلام ] فرمود : «بخوان». دعبل ، شروع به خواندن کرد : حلقه های درسی که در آنها قرآن خوانده می شد ، اکنون خالی اندو محلّ نزول وحی ، چونان بیابانی بی آب و علف گشته است... و چون به این بیت رسید که : من همه عمر در بیم و هراس زیستم ؛ امّاامیدم همه آن است که بعد از مرگ ، روی آسایش ببینم [امام] رضا علیه السلام به او فرمود : «خداوند ، تو را در آن روز وحشت بزرگ ، در امان بدارد!».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 534 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 534 .

ص: 234

11 / 5موسَی بنُ عُمَرَ بنِ بَزیعٍعیون أخبار الرضا علیه السلام عن موسی بن عمر بن بزیع :کانَ عِندی جارِیَتانِ حامِلَتانِ فَکَتَبتُ إلَی الرِّضا علیه السلام اُعلِمُهُ ذلِکَ ، وأسأَ لُهُ أن یَدعُوَ اللّهَ تَعالی أن یَجعَلَ ما فی بُطونِهِما ذَکَرَینِ ، وأن یَهَبَ لی ذلِکَ ، قالَ : فَوَقَّعَ علیه السلام : أفعَلُ إن شاءَ اللّهُ تَعالی ، ثُمَّ ابتَدَأَنی علیه السلام بِکِتابٍ مُفرَدٍ نُسخَتُهُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، عافانَا اللّهُ وإیاکَ بِأَحسَنِ عافِیَةٍ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ بِرَحمَتِهِ ، الاُمورُ بِیَدِ اللّهِ عز و جل ، یُمضی فیها مَقادیرَهُ عَلی ما یُحِبُّ ، یولَدُ لَکَ غُلامٌ وجارِیَةٌ إن شاءَ اللّهُ تَعالی ، فَسَمِّ الغُلامَ مُحَمَّدا وَالجارِیَةَ فاطِمَةَ عَلی بَرَکَةِ اللّهِ تَعالی . قالَ : فَوُلِدَ لی غُلامٌ وجارِیَةٌ عَلی ما قالَهُ علیه السلام . (1)

11 / 6یَزیدُ بنُ إسحاقَرجال الکشّی عن یزید بن إسحاق :خاصَمَنی مَرَّةً أخی مُحَمَّدٌ وکانَ مُستَوِیا ، قالَ : فَقُلتُ لَهُ لَمّا طالَ الکَلامُ بَینی وبَینَهُ : إن کانَ صاحِبُکَ بِالمَنزِلَةِ الَّتی تَقولُ ، فَاسأَلهُ أن یَدعُوَ اللّهَ لی حَتّی أرجِعَ إلی قَولِکُم . قالَ : قالَ لی مُحَمَّدٌ : فَدَخَلتُ عَلَی الرِّضا علیه السلام فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ إنَّ لی أخا ، وهُوَ أسَنُّ مِنّی ، وهُوَ یَقولُ بِحَیاةِ أبیکَ ، وأنَا کَثیرا ما اُناظِرُهُ ، فَقالَ لی یَوما مِنَ الأَیّامِ : سَل صاحِبَکَ إن کانَ بِالمَنزِلَةِ الَّتی ذَکَرتَ أن یَدعُوَ اللّهَ لی حَتّی أصیرَ إلی قَولِکُم ، فَإِنّی اُحِبُّ أن تَدعُوَ اللّهَ لَهُ . قالَ : فَالتَفَتَ أبُوالحَسَنِ علیه السلام نَحوَ القِبلَةِ ، فَذَکَرَ ما شاءَ اللّهُ أن یُذکَرَ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ خُذ بِسَمعِهِ وبَصَرِهِ ومَجامِعِ قَلبِهِ ، حَتّی تَرُدَّهُ إلَی الحَقِّ ، قالَ : وکانَ یَقولُ هذا وهُوَ رافِعٌ یَدَهُ الیُمنی . قالَ : فَلَمّا قَدِمَ أخبَرَنی بِما کانَ ، فَوَاللّهِ ما لَبِثتُ إلاّ یَسیرا حَتّی قُلتُ بِالحَقِّ . (2)

.


1- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 218 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 38 ح 23 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 864 الرّقم 1126 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 370 نحوه ولیس فیه صدره ، بحار الأنوار : ج 48 ص 273 ح 34 .

ص: 235

11 / 5 موسی بن عمر بن بَزیع
11 / 6 یزید بن اسحاق

11 / 5موسی بن عمر بن بَزیع (1)عیون أخبار الرضا علیه السلام_ به نقل از موسی بن عمر بن بزیع _: من دو کنیز باردار داشتم . نامه ای به امام رضا علیه السلام نوشتم و این مطلب را به اطّلاع ایشان رسانیدم و از ایشان درخواست کردم که دعا کند خداوند متعال ، بچّه ای را که در شکم آن دو است ، پسر قرار دهد و آنها را به من ببخشد. ایشان مرقوم فرمود : «به خواست خدای متعال ، دعا خواهم کرد». سپس نامه دیگری به من نوشت که متن آن چنین بود : «به نام خداوند بخشاینده مهربان. خداوند با رحمت خویش، ما و تو را در دنیا و آخرت ، در نیکوترین عافیت (آسایش) ، نگه بدارد! کارها همه به دست خداوند عز و جل است و او تقدیرات خود را _ آن طور که دوست دارد _ در آنها جاری می سازد. به خواست خداوند متعال ، یک پسر و یک دختر برایت متولّد خواهد شد. نام پسر را محمّد بگذار و نام دختر را فاطمه. إن شاء اللّه ، مبارک باشد!». همان گونه که امام علیه السلام فرموده بود ، یک پسر و یک دختر برایم متولّد شد.

11 / 6یزید بن اسحاق (2)رجال الکشّی_ به نقل از یزید بن اسحاق _: یک بار ، برادرم محمّد _ که در مسیر درست بود (3) _ با من به مباحثه پرداخت و چون بحث میان من و او به درازا کشید، به وی گفتم : اگر امام تو ، این منزلتی را که تو می گویی، دارد ، از او بخواه که دعا کند تا من هم به عقیده شما درآیم . محمّد به من گفت : خدمت [امام] رضا علیه السلام رسیدم و گفتم : قربانت گردم! برادری دارم که از من ، مسن تر است و به زنده بودن پدر شما معتقد است و من زیاد با او مناظره می کنم. یکی از روزها به من گفت : از امامت بخواه که اگر به راستی ، آن منزلتی را که تو می گویی ، داراست ، دعا کند تا من نیز به عقیده شما درآیم. و من دوست دارم که شما برایش دعا کنید. امام رضا علیه السلام رو به قبله کرد و مقداری ذکر گفت. سپس فرمود : «بار خدایا! گوش و چشم و سرتاسر دل او را در اختیار بگیر و به حق ، بازَش گردان». محمّد گفت : ایشان ، این را در حالی می گفت که دست راستش را بلند کرده بود. چون [برادرم] نزد من آمد و ماجرا را برایم گفت و به خدا سوگند ، طولی نکشید که به [عقیده] حق [یعنی امامت امام رضا علیه السلام ] ایمان آوردم .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 555 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 556 .
3- .یعنی محمّد به امامت امام رضا علیه السلام اعتقاد داشت، بر خلاف برادرش یزید که واقفی بود.

ص: 236

11 / 7إخوانُهُالإمام الرضا علیه السلام_ لَمّا نازَعَهُ إخوَتُهُ فی إرثِ أبیهِ ووَصِیَّتِهِ _: لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ ، أما إنّی یا إخوَتی فَحَریصٌ عَلی مَسَرَّتِکُم ، اللّهُ یَعلَمُ ، اللّهُمَّ إن کُنتَ تَعلَمُ أنّی اُحِبُّ صَلاحَهُم وأنّی بارٌّ بِهِم ، واصِلٌ لَهُم ، رَفیقٌ عَلَیهِم ، اُعنی بِاُمورِهِم لَیلاً ونَهارا فَاجزِنی بِهِ خَیرا ، وإن کُنتُ عَلی غَیرِ ذلِکَ فَأَنتَ عَلاّمُ الغُیوبِ فَاجزِنی بِهِ ما أنَا أهلُهُ ، إن کانَ شَرّا فَشَرّا وإن کانَ خَیرا فَخَیرا ، اللّهُمَّ ، أصلِحهُم وأصلِح لَهُم ، وَاخسَأ عَنّا وعَنهُمُ الشَّیطانَ ، وأعِنهُم عَلی طاعَتِکَ ووَفِّقهُم لِرُشدِکَ ، أمّا أنَا یا أخی (1) فَحَریصٌ عَلی مَسَرَّتِکُم ، جاهِدٌ عَلی صَلاحِکُم ، وَاللّهُ عَلی ما نَقولُ وَکیلٌ . (2)

.


1- .المراد به العبّاس بن موسی أخو الإمام الرضا علیه السلام .
2- .الکافی : ج 1 ص 319 ح 15 عن یزید بن سلیط ، بحار الأنوار : ج 49 ص 227 ح 17 .

ص: 237

11 / 7 برادرانش

11 / 7برادرانشامام رضا علیه السلام_ هنگامی که برادران ایشان با ایشان درباره ارث و وصیّت پدرشان به ستیزه پرداختند _: هیچ حرکت و نیرویی نیست ، مگر به یاری خداوند بلندمرتبه و بزرگ. برادرانم! خدا می داند که من سخت ، خواهان شادمانی شما هستم. بار خدایا! اگر تو می دانی که من صلاح آنان را می خواهم و نسبت به آنان نیکوکار و خوش رفتار و مهربانم و روز و شب در فکر کارهای آنان هستم، پس مرا بدین سبب ، جزای نیک بده و اگر جز اینم _ که تو خود ، دانای نهان هایی _ ، مرا آن گونه که سزاوارش هستم ، سزا بده. اگر قصد بد دارم ، جزای بد ده و اگر قصد نیک دارم ، جزای نیک . بار خدایا! آنان را و کارهایشان را اصلاح گردان و شیطان را از ما و آنان دور کن و بر فرمان برداری ات یاری شان دِه و به هدایتت موفّقشان بدار. ای برادر! (1) من خواهان خوش حالی شما هستم و در به صلاح آوردن کارهای شما کوشایم و البته خدا بر آنچه می گوییم ، ناظر است.

.


1- .مقصود، عبّاس بن موسی، برادر امام رضا علیه السلام است.

ص: 238

البابُ الثّانی عَشَرَ : من دعا له الإمام الجواد12 / 1عَلِیُّ بنُ مَهزِیارَالغیبة للطوسی عن الحسن بن شمّون :قَرَأتُ هذِهِ الرِّسالَةَ عَلی عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ عَن أبی جَعفَرٍ الثّانی بِخَطِّهِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، یا عَلِیُّ أحسَنَ اللّهُ جَزاکَ وأسکَنَکَ جَنَّتَهُ ، ومَنَعَکَ مِنَ الخِزیِ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ ، وحَشَرَکَ اللّهُ مَعَنا ، یا عَلِیُّ قَد بَلَوتُکَ وخَبَرتُکَ فِی النَّصیحَةِ وَالطّاعَةِ وَالخِدمَةِ وَالتَّوقیرِ وَالقِیامِ بِما یَجِبُ عَلَیکَ ، فَلَو قُلتُ إنّی لَم أرَ مِثلَکَ لَرَجَوتُ أن أکونَ صادِقا ، فَجَزاکَ اللّهُ جَنّاتِ الفِردَوسِ نُزُلاً ، فَما خَفِیَ عَلَیَّ مَقامُکَ ولا خِدمَتُکَ فِی الحَرِّ وَالبَردِ ، فِی اللَّیلِ وَالنَّهارِ ، فَأَسأَلُ اللّهَ إذا جَمَعَ الخَلائِقَ لِلقِیامَةِ أن یَحبُوَکَ (1) بِرَحمَةٍ تَغتَبِطُ بِها ، إنَّهُ سَمیعُ الدُّعاءِ . (2)

رجال الکشّی عن علیّ بن مهزیار_ فی ذِکرِ کُتُبِ الإِمامِ الجَوادِ علیه السلام إلَیهِ _: کَتَبتُ إلَیهِ أسأَ لُهُ التَّوَسُّعَ عَلَیَّ ، وَالتَّحلیلَ لِما فی یَدی . فَکَتَبَ : وَسَّعَ اللّهُ عَلَیکَ ، ولِمَن سَأَلتَ بِهِ التَّوسِعَةَ فی أهلِکَ ، ولِأَهلِ بَیتِکَ ، ولَکَ یا عَلِیُّ عِندی مِن أکبَرِ التَّوسِعَةِ ، وأنَا أسأَلُ اللّهَ أن یَصحَبَکَ بِالعافِیَةِ ، ویُقدِمَکَ عَلَی العافِیَةِ ، ویَستُرَکَ بِالعافِیَةِ إنَّهُ سَمیعُ الدُّعاءِ . وسَأَلتُهُ الدُّعاءَ فَکَتَبَ إلَیَّ : وأمّا ما سَأَلتَ مِنَ الدُّعاءِ فَإِنَّکَ بَعدُ لَستَ تَدری کَیفَ جَعَلَکَ اللّهُ عِندی ، ورُبَّما سَمَّیتُکَ بِاسمِکَ ونَسَبِکَ ، مَعَ کَثرَةِ عِنایَتی بِکَ ومَحَبَّتی لَکَ ومَعرِفَتی بِما أنتَ إلَیهِ ، فَأَدامَ اللّهُ لَکَ أفضَلَ ما رَزَقَکَ مِن ذلِکَ ، ورَضِیَ عَنکَ بِرِضائی ، وبَلَّغَکَ أفضَلَ نِیَّتِکَ ، وأنزَلَکَ الفِردَوسَ الأَعلی بِرَحمَتِهِ ، إنَّهُ سَمیعُ الدُّعاءِ ، حَفِظَکَ اللّهُ وتَوَلاّکَ ودَفَعَ الشَّرَّ عَنکَ بِرَحمَتِهِ ، وکَتَبتُ بِخَطّی . (3)

.


1- .حباه بکذا : أعطاه ، والحِباء : العطیّة (النهایة : ج 1 ص 336 «حبا») .
2- .الغیبة للطوسی : ص 349 ح 306 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 105 ح 22.
3- .رجال الکشّی : ج 2 ص 826 الرّقم 1040 .

ص: 239

باب دوازدهم : کسانی که امام جواد علیه السلام برایشان دعا کرد

12 / 1 علی بن مَهزیار

باب دوازدهم : کسانی که امام جواد برایشان دعا کرد12 / 1علی بن مَهزیار (1)الغیبة ، طوسی_ به نقل از حسن بن شمّون _: این نامه را که ابو جعفر ثانی (امام جواد علیه السلام ) به خطّ خود به علی بن مَهزِیار نوشته بود، بر او خواندم : «به نام خداوند مهرگستر مهربان. ای علی! خدا به تو جزای نیک دهد و تو را در بهشتش ساکن گرداند و در دنیا و آخرت ، از خواری ، نگاهت دارد و با ما محشورت فرماید! ای علی! من تو را در خلوص و وفاداری و فرمان برداری و خدمت گزاری و احترام نهادن و انجام دادن وظیفه آزموده ام و به این صفات می شناسمت، و اگر بگویم که مانند تو ندیده ام ، امیدوارم راست گفته باشم. پس خداوند ، پاداش تو را پذیرایی در باغ های پَردیس قرار دهد! جایگاه تو و خدمت گزاری تو در گرما و سرما، در شب و روز ، بر من پوشیده نیست. از خداوند می خواهم که آن گاه که خلایق را در قیامت گرد می آورد ، به تو رحمتی عطا فرماید که بِدان، خشنود شوی . به راستی ، او شنونده دعاست».

رجال الکشّی_ به نقل از علی بن مهزیار ، در یادکرد از نامه های امام جواد علیه السلام به او _: نامه ای به ایشان نوشتم و از ایشان خواهش کردم که مرا در گشایش قرار دهد و آنچه را در دست من است ، بر من حلال شمارد. ایشان نوشت : «خدا بر تو و بر خانواده ات که برایشان گشایش [و بخشایش] خواستی ، گشایش دهد! ای علی! تو و خانواده ات از نظر من ، در بیشترین گشایش هستید. از خداوند می خواهم که سلامت را همراه تو سازد و به سلامت بازَت گرداند و جامه سلامت بر تو بپوشاند ، که به راستی ، او شنونده دعاست» . نیز از ایشان درخواست دعا کردم. به من نوشت : «و امّا درباره درخواست دعایت ، تو هنوز نمی دانی که خداوند ، چه مقامی برای تو در نزد من قرار داده است. گاه [در دعاهایم ]با نام و نَسَبَت ، از تو یاد می کنم و عنایت فراوان و علاقه بسیاری به تو دارم و تو را نیک می شناسم. خداوند ، برترین چیزی را که روزیِ تو کرده است ، برایت پایدار بدارد و از تو خشنود باشد _ که من از تو خشنودم _ و تو را به برترین هدفت برساند و با رحمت خویش، در پردیس برین ، جایَت دهد، که او شنونده دعاست! خداوند ، نگهدار و پشتیبان تو باشد و با رحمت خویش، بدی را از تو دور گرداند! این را به خطّ خود نوشتم» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 542 .

ص: 240

رجال الکشّی عن علیّ بن مهزیار_ فی کِتابٍ لِلإِمامِ الجَوادِ علیه السلام إلَیهِ بِبَغدادَ _: قَد وَصَلَ إلَیَّ کِتابُکَ ، وقَد فَهِمتُ ما ذَکَرتَ فیهِ ومَلَأتَنی سُرورا فَسَرَّکَ اللّهُ ، وأنَا أرجو مِنَ الکافِی الدّافِعِ أن یَکفِیَ کَیدَ کُلِّ کائِدٍ إن شاءَ اللّهُ تَعالی . وفی کِتابٍ آخَرَ : وقَد فَهِمتُ ما ذَکَرتَ مِن أمرِ القُمِّیّینَ ، خَلَّصَهُمُ اللّهُ وفَرَّجَ عَنهُم ، وسَرَرتَنی بِما ذَکَرتَ مِن ذلِکَ ولَم تَزَل تَفعَلُ ، سَرَّکَ اللّهُ بِالجَنَّةِ ورَضِیَ عَنکَ بِرِضائی عَنکَ ، وأنَا أرجو مِنَ اللّهِ حُسنَ العَونِ وَالرَّأفَةِ ، وأقولُ : حَسبُنَا اللّهُ ونِعمَ الوَکیلُ . وفی کِتابٍ آخَرَ بِالمَدینَةِ : فَاشخَص إلی مَنزِلِکَ ، صَیَّرَکَ اللّهُ إلی خَیرِ مَنزِلٍ فی دُنیاکَ وآخِرَتِکَ . وفی کِتابٍ آخَرَ : وأسأَلُ اللّهَ أن یَحفَظَکَ مِن بَینِ یَدَیکَ ومِن خَلفِکَ وفی کُلِّ حالاتِکَ ؛ فَأَبشِر فَإِنّی أرجو أن یَدفَعَ اللّهُ عَنکَ . (1)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 826 الرّقم 1040 .

ص: 241

رجال الکشّی_ درباره علی بن مهزیار _: در نامه امام جواد علیه السلام به او در بغداد آمده است : «نامه ات به من رسید و از مطالب آن ، آگاه شدم. مرا لبریز از شادی کردی . خدایت شاد گرداند! امیدوارم که آن بسنده دفع کننده ، نیرنگ هر نیرنگسازی را از تو دفع کند ، إن شاء اللّه تعالی!» . در نامه ای دیگر آمده است : «از آنچه درباره قمی ها نوشته بودی ، آگاه شدم. خداوند ، آنان را بِرَهاند و نجاتشان بخشد! با آنچه در این باره یادآور شده بودی و می شوی ، خوش حالم نمودی . خدا با بهشت ، خوش حالت گرداند و به سبب خشنودی من، از تو خشنود باشد! از خداوند ، حُسن یاری و رأفت او را آرزو دارم و می گویم : خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است» . ایشان در نامه دیگری در مدینه مرقوم فرموده است : «به منزل خویش عزیمت نما. خدا تو را در دنیا و آخرتت به بهترین منزل بَرَد!». در نامه دیگری آمده است : «از خداوند ، مسئلت می کنم که تو را از هر سو و در همه حال ، نگه دارد. شاد و خوش باشی، که امیدوارم خداوند عز و جل هرگزندی را از تو دور کند» .

.

ص: 242

12 / 2مُحَمَّدُ بنُ سِنانٍالغیبة للطوسی عن علیّ بن الحسین بن داوود :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ الثّانِیَ علیه السلام یَذکُرُ مُحَمَّدَ بنَ سِنانٍ بِخَیرٍ ویَقولُ : رَضِیَ اللّهُ عَنهُ بِرِضائی عَنهُ ؛ فَما خالَفَنی وما خالَفَ أبی قَطُّ . (1)

رجال الکشّی عن محمّد بن مرزبان عن محمّد بن سنان :شَکَوتُ إلَی الرِّضا علیه السلام وَجَعَ العَینِ ، فَأَخَذَ قِرطاسا فَکَتَبَ إلی أبی جَعفَرٍ علیه السلام ، وهُوَ أقَلُّ مِن یَدی (2) ، فَدَفَعَ الکِتابَ إلَی الخادِمِ وأمَرَنی أن أذهَبَ مَعَهُ وقالَ : اُکتُم . فَأَتَیناهُ وخادِمٌ قَد حَمَلَهُ ، قالَ : فَفَتَحَ الخادِمُ الکِتابَ بَینَ یَدَی أبی جَعفَرٍ علیه السلام ، فَجَعَلَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام یَنظُرُ فِی الکِتابِ ویَرفَعُ رَأسَهُ إلَی السَّماءِ ، ویَقولُ : ناجٍ . فَفَعَلَ ذلِکَ مِرارا فَذَهَبَ کُلُّ وَجَعٍ فی عَینی ، وأبصَرتُ بَصَرا لا یُبصِرُهُ أحَدٌ . قالَ : فَقُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام : جَعَلَکَ اللّهُ شَیخا عَلی هذِهِ الاُمَّةِ ، کَما جَعَلَ عیسَی بنَ مَریَمَ شَیخا عَلی بَنی إسرائیلَ . قالَ : ثُمَّ قُلتُ لَهُ : یا شَبیهَ صاحِبِ فُطرُسَ (3) ، قالَ : وَانصَرَفتُ ، وقَد أمَرَنِی الرِّضا علیه السلام أن أکتُمَ ، فَما زِلتُ صَحیحَ البَصَرِ ، حَتّی أذَعتُ ما کانَ مِن أبی جَعفَرٍ علیه السلام فی أمرِ عَینی ، فَعاوَدَنِی الوَجَعُ . (4)

.


1- .الغیبة للطوسی : ص 348 ح 304 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 275 ح 23 .
2- .فی المصدر : «من نیّتی» وما أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .یعنی به الإمام الحسین علیه السلام وقصّته مع الملَک فطرس مشهورة.
4- .رجال الکشّی : ج 2 ص 849 الرّقم 1092 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 66 ح 43 .

ص: 243

12 / 2 محمّد بن سِنان

12 / 2محمّد بن سِنان (1)الغیبة ، طوسی_ به نقل از علی بن حسین بن داوود _: شنیدم امام جواد علیه السلام از محمّد بن سِنان به نیکی یاد می کند و می فرماید : «خدا از او به سبب خشنودی ام از او خشنود باشد! او هرگز با من و پدرم مخالفتی نکرد» .

رجال الکشّی_ به نقل از محمّد بن مرزبان ، از محمّد بن سِنان _: از دردِ چشم به امام رضا علیه السلام شکایت کردم. ایشان کاغذی برداشت و به ابو جعفر (امام جواد) علیه السلام نوشت، و آن کاغذ ، کوچک تر از دستم بود . (2) نوشته را به خدمتکار داد و به من امر کرد که با او بروم و فرمود : «[این موضوع را ]پوشیده بدار» . ما نزد ابو جعفر علیه السلام رفتیم ، در حالی که خدمتکاری ، او را بر دوش خود نهاده بود. خدمتکار ، نامه را در حضور ابو جعفر علیه السلام گشود و ابو جعفر علیه السلام شروع به نگریستن در آن کرد و سرش را به طرف آسمان بلند می کرد و می فرمود : «ای نجاتبخش!» این کار را چند بار تکرار کرد و دردِ چشمم برطرف شد و چنان نور گرفت که هیچ کس چنان تیزبین نیست. به ابو جعفر علیه السلام گفتم : خدا تو را بزرگ این امّت گرداند، چنان که عیسی بن مریم علیه السلام را بزرگ بنی اسرائیل گردانید! سپس گفتم : «ای شبیه سرورِ صاحب فُطرُس!» (3) و باز گشتم . امام رضا علیه السلام به من فرموده بود که موضوع را پوشیده بدارم و پیوسته چشمم سالم بود ، تا آن که قضیّه بهبود یافتن چشمم به وسیله ابو جعفر علیه السلام را فاش ساختم و چشم دردم عود کرد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 550 .
2- .در رجال الکشّی آمده است : «کمتر از آن چیزی بود که در ذهنم بود» و ما روایت را بر اساس نقل بحار الأنوار آوردیم.
3- .مقصود امام حسین علیه السلام است ، و داستان حضرت با فطرس ملک معروف است .

ص: 244

12 / 3مُحَمَّدُ بنُ عُمَیرٍ الرّازِیُّ وأخوهالخرائج والجرائح عن محمّد بن عمیر بن واقد الرازی :دَخَلتُ عَلی أبی جَعفَرٍ ابنِ الرِّضا علیهماالسلامومَعی أخی بِهِ بُهرٌ (1) شَدیدٌ ، فَشَکا إلَیهِ ذلِکَ البُهرَ فَقالَ علیه السلام : عافاکَ اللّهُ مِمّا تَشکو ، فَخَرَجنا مِن عِندِهِ وقَد عوفِیَ ، فَما عادَ إلَیهِ ذلِکَ البُهرُ إلی أن ماتَ . قالَ مُحَمَّدُ بنُ عُمَیرٍ : وکانَ یُصیبُنی وَجَعٌ فی خاصِرَتی فی کُلِّ اُسبوعٍ ، فَیَشتَدُّ ذلِکَ بی أیّاما ، فَسَأَلتُهُ أن یَدعُوَ لی بِزَوالِهِ عَنّی . فَقالَ : وأنتَ ، فَعافاکَ اللّهُ ، فَما عادَ إلی هذِهِ الغایَةِ . (2)

12 / 4یونُسُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِرجال الکشّی عن أبی هاشم الجعفری :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ الرِّضا علیهماالسلامعَن یونُسَ ، فَقالَ : مَن یونُسُ ؟ فَقُلتُ: مَولی عَلِیِّ بنِ یَقطینٍ . فَقالَ : لَعَلَّکَ تُریدُ یونُسَ بنَ عَبدِ الرَّحمنِ ؟ فَقُلتُ : لا وَاللّهِ لا أدری ابنُ مَن هُوَ ؟ قالَ : بَل هُوَ ابنُ عَبدِ الرَّحمنِ . ثُمَّ قالَ : رَحِمَ اللّهُ یونُسَ ، رَحِمَ اللّهُ یونُسَ ، نِعمَ العَبدُ ، کانَ للّهِِ عز و جل . (3)

.


1- .«وقَعَ علیه البُهرُ» هو بالضمِّ : انقطاع النفس ، وقیل : هو الربو (تاج العروس : ج 6 ص 118 «بهر») .
2- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 377 ح 5 ، کشف الغمّة : ج 3 ص 157 ، الثاقب فی المناقب : ص 525 ح 463 عن محمّد بن عمر بن واقد الرازی وفیه «بهق» بدل «بُهْر» فی کلا الموضعین ، بحار الأنوار : ج 50 ص 47 ح 23 .
3- .رجال الکشّی : ج 2 ص 782 الرّقم 925 وراجع ص 780 الرقم 913 و 914 و ص 781 الرقم 922 و 923 وص 783 الرقم 932 .

ص: 245

12 / 3 محمّد بن عُمَیر رازی و برادرش
12 / 4 یونس بن عبد الرحمان

12 / 3محمّد بن عُمَیر رازی و برادرش (1)الخرائج و الجرائح_ به نقل از محمّد بن عُمَیر بن واقد رازی _: همراه برادرم که نفس تنگی شدیدی داشت ، خدمت ابو جعفر ، فرزند امام رضا ، رسیدیم . برادرم از نفس تنگی اش به ایشان شکایت کرد . [امام جواد علیه السلام ] فرمود : «خداوند ، بیماری ات را شفا بخشد!» و چون از نزد ایشان خارج شدیم ، بیماری برادرم برطرف شده بود و تا زنده بود ، دیگر آن نفس تنگی به سراغش نیامد . خودم نیز هفته ای یک بار ، دچار درد خاصره می شدم و چند روزی ، این درد ، مرا آزار می داد. از ایشان خواهش کردم که دعا کند این درد از من برطرف شود. فرمود : «خداوند ، تو را نیز عافیت (سلامت) بخشد!» از آن پس تاکنون ، آن درد به سراغم نیامده است .

12 / 4یونس بن عبد الرحمان (2)رجال الکشّی_ به نقل از ابو هاشم جعفری _: از [امام جواد ]ابو جعفر محمّد بن علی الرضا علیه السلام ، درباره یونس پرسیدم . فرمود : «کدام یونس؟». گفتم : هم پیمان علی بن یقطین . فرمود : «شاید منظورت یونس بن عبد الرحمان است». گفتم : راستش نمی دانم فرزند کیست. فرمود : «بله، فرزند عبد الرحمان است». سپس فرمود : «رحمت خدا بر یونس! رحمت خدا بر یونس ! خوب بنده ای برای خداوند عز و جل بود!» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 552 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 557 .

ص: 246

12 / 5جَمعٌ مِن أصحابِهِالغیبة للطوسی عن أبی طالب القمّی :دَخَلتُ عَلی أبی جَعفَرٍ الثّانی علیه السلام فی آخِرِ عُمُرِهِ ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ : جَزَی اللّهُ صَفوانَ بنَ یَحیی ، ومُحَمَّدَ بنَ سِنانٍ ، وزَکَرِیَّا بنَ آدَمَ ، وسَعدَ بنَ سَعدٍ ، عَنّی خَیرا ؛ فَقَد وَفَوا لی . (1)

.


1- .الغیبة للطوسی : ص 348 ح 303 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 274 ح 23 .

ص: 247

12 / 5 شماری از یارانش

12 / 5شماری از یارانشالغیبة ، طوسی_ به نقل از ابو طالب قمی _: در اواخر عمر امام جواد علیه السلام خدمت ایشان رسیدم. شنیدم می فرماید : «خداوند از جانب من به صفوان بن یحیی و محمّد بن سِنان و زکریّا بن آدم و سعد بن سعد ، جزای نیک دهد! آنها به من وفادار بودند» .

.

ص: 248

البابُ الثّالِثَ عَشَرَ : من دعا له الإمام الهادی13 / 1دُعاؤُهُ لِأَبی هاشِمٍ الجَعفَرِیِّالخرائج والجرائح :رُوِیَ أنَّ أبا هاشِمٍ الجَعفَرِیَّ کانَ مُنقَطِعا إلی أبِی الحَسَنِ بَعدَ أبیهِ أبی جَعفَرٍ وجَدِّهِ الرِّضا علیهم السلام ، فَشَکی إلی أبِی الحَسَنِ علیه السلام ما یَلقی مِنَ الشَّوقِ إلَیهِ إذَا انحَدَرَ مِن عِندِهِ إلی بَغدادَ . ثُمَّ قالَ لَهُ : یا سَیِّدی ، اُدعُ اللّهَ لی ، فَرُبَّما لَم أستَطِع رُکوبَ الماءِ خَوفَ الإِصعادِ (1) وَالبُط ءِ عَنکَ ، فَسِرتُ إلَیکَ عَلَی الظَّهرِ ، وما لی مَرکوبٌ سِوی بِرذَونی (2) هذِهِ عَلی ضَعفِها ، فَادعُ اللّهَ لی أن یُقَوِّیَنی عَلی زِیارَتِکَ . فَقالَ : قَوّاکَ اللّهُ یا أبا هاشِمٍ ، وقَوّی بِرذَونَکَ . (3)

.


1- .أصعَدَ فی الأرض : ذَهَبَ مُستَقبِلَ أرضٍ أرفَعَ منَ الاُخری (تاج العروس : ج 5 ص 59 «صعد») . والظاهر أنّ المراد هنا هو المسیر عکس اتّجاه تیّار ماء النهر .
2- .البِرْذَون : هو من الخیل ما کان أبواه أعجمیّان (مجمع البحرین : ج 1 ص 137 «برذن») ، وقال الفیّومی : یقع علی الذکر والاُنثی ، وهو خلاف العِراب (المصباح المنیر : ص 41 «برذن») .
3- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 672 ح 1 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 409 ، الثاقب فی المناقب : ص 544 ح 486 ، إعلام الوری : ج 2 ص 119 کلّها عن عبد اللّه بن عبدالرحمن الصالحی نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 137 ح 21 .

ص: 249

باب سیزدهم : کسانی که امام هادی علیه السلام برایشان دعا کرد

13 / 1 ابو هاشم جعفری

باب سیزدهم : کسانی که امام هادی برایشان دعا کرد13 / 1ابو هاشم جعفری (1)الخرائج و الجرائح :روایت شده است که ابو هاشم جعفری، پس از امام جواد و امام رضا علیهماالسلام، در خدمت فرزندشان امام هادی علیه السلام بود. یک بار به ایشان گفت که هر گاه از نزد ایشان به بغداد باز می گردد ، غم فراقش او را سخت می آزارد . سپس گفت : سَرورم! برایم دعا کنید؛ زیرا گاه، به خاطر ترس از حرکت کِشتی بر خلاف جریان آب [دجله] و دیرتر رسیدن ، خدمت شما نمی توانم از راهِ آب بیایم و [به ناچار ]با چارپا می آیم و چارپایی هم جز همین بِرذَون (2) ضعیفم ندارم. پس، دعا کنید که خداوند ، مرا برای زیارت شما قوّت دهد . ایشان فرمود : «خدا به تو _ ای ابو هاشم _ و بِزذَونت قوّت دهد!» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 525 .
2- .بِرذَون ، به اسبی گفته می شود که پدر و مادرش غیر عربی باشند .

ص: 250

13 / 2دُعاؤُهُ لِحُمرانَمکارم الأخلاق عن حمران :کَتَبتُ إلی أبِی الحَسَنِ الثّالِثِ علیه السلام : جُعِلتُ فِداکَ ، قِبَلی رَجُلٌ مِن مَوالیکَ بِهِ حَصرُ البَولِ ، وهُوَ یَسأَلُکَ الدُّعاءَ أن یُلبِسَهُ اللّهُ عز و جل العافِیَةَ ، وَاسمُهُ نَفیسٌ الخادِمُ . فَأَجابَ : کَشَفَ اللّهُ ضُرَّکَ ، ودَفَعَ عَنکَ مَکارِهَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ ، فَأَلِحَّ عَلَیهِ بِالقُرآنِ فَإِنَّهُ یُشفی إن شاءَ اللّهُ تَعالی . (1)

13 / 3جَمعٌ مِن أصحابِهِرجال الکشّی عن محمّد بن الفرج :کَتَبتُ إلی أبِی الحَسَنِ علیه السلام أسأَ لُهُ عَن أبی عَلِیِّ بنِ راشِدٍ ، وعَن عیسَی بنِ جَعفَرِ بنِ عاصِمٍ وَابنِ بَندٍ . فَکَتَبَ إلَیَّ : ذَکَرتَ ابنَ راشِدٍ رَحِمَهُ اللّهُ فَإِنَّهُ عاشَ سَعیدا وماتَ شَهیدا ، ودَعا لاِبنِ بَندٍ وَالعاصِمِیِّ ، وَابنُ بَندٍ ضُرِبَ بِالعَمودِ حَتّی قُتِلَ ، وأبو جَعفَرٍ ضُرِبَ ثَلاثَمِئَةِ سَوطٍ ورُمِیَ بِهِ فِی دِجلَةَ . (2)

وراجع : الخرائج والجرائح : ج 1 ص 392 ح 1 و ص 395 ح 5 .

.


1- .مکارم الأخلاق : ج 2 ص 215 ح 2536 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 106 ح 2 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 863 الرّقم 1122 ، الغیبة للطوسی : ص 351 ح 310 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 220 ح 7 .

ص: 251

13 / 2 حمران
13 / 3 شماری از یارانش

13 / 2حمران (1)مکارم الأخلاق_ به نقل از حمران _: به ابو الحسن ثالث (امام هادی) علیه السلام نوشتم : قربانت گردم! در ولایت ما ، مردی از دوستان شماست که مبتلا به بند آمدن بول است و از شما درخواست دارد که دعا کنید تا خداوند عز و جل بر او لباس عافیت بپوشاند. نامش ، نفیس خادم است . ایشان در پاسخ نوشت : «خداوند ، رنج را از تو بزداید و ناخوشی های دنیا و آخرت را از تو دور گرداند! او را به قرآن سفارش نمای که به خواست خداوند بزرگ ، شفا خواهد یافت» .

13 / 3شماری از یارانشرجال الکشّی_ به نقل از محمّد بن فرج _: در نامه ای به امام هادی علیه السلام از ایشان درباره ابو علی (ابن راشد) و عیسی بن جعفر بن عاصم و ابن بند ، پرسیدم . در جوابم نوشت : «از ابن راشد یاد کرده ای . خدایش رحمت کناد که سعادتمند زیست و شهید مُرد!» و برای ابن بند و عاصمی نیز دعا کرد. ابن بند ، با ضربه عمود به قتل رسید و ابو جعفر را سیصد تازیانه زدند و او را در دجله افکندند.

نیز ، ر . ک : الخرائج و الجرائح : ج 1 ص 392 ح 1 و ص 395 ح 5 .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 531 .

ص: 252

البابُ الرّابِعَ عَشَرَ : من دعا له الإمام العسکریّ14 / 1إبراهیمُ بنُ إسماعیلَالخرائج والجرائح عن جعفر بن الشریف الجرجانی :حَجَجتُ سَنَةً فَدخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام بِسُرَّ مَن رَأی ... فَقُلتُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ إبراهیمَ بنَ إسماعیلَ الجُرجانِیَ _ وهُوَ مِن شیعَتِکَ _ کَثیرُ المَعروفِ إلی أولِیائِکَ ، یُخرِجُ إلَیهِم فِی السَّنَةِ مِن مالِهِ أکثَرَ مِن مِئَةِ ألفِ دِرهَمٍ ، وهُوَ أحَدُ المُتَقَلِّبینَ فی نِعَمِ اللّهِ بِجُرجانَ . فَقالَ : شَکَرَ اللّهُ لِأَبی إسحاقَ إبراهیمَ بنِ إسماعیلَ صَنیعَتَهُ إلی شِیعَتِنا ، وغَفَرَ لَهُ ذُنوبَهُ ، ورَزَقَهُ ذَکَرا سَوِیّا قائِلاً بِالحَقِّ ، فَقُل لَهُ : یَقولُ لَکَ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ : سَمِّ ابنَکَ أحمَدَ . (1)

14 / 2إبراهیمُ بنُ عَبدَةَالإمام العسکریّ علیه السلام_ مِن کِتابِهِ إلی إسحاقَ بنِ إسماعیلَ _: عَلی إبراهیمَ بنِ عَبدَةَ سَلامُ اللّهِ ورَحمَتُهُ ، وعَلَیکَ یا إسحاقُ وعَلی جَمیعِ مَوالِیَّ السَّلامُ کَثیرا ، سَدَّدَکُمُ اللّهُ جَمیعا بِتَوفیقِهِ . (2)

.


1- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 424 ح 4 ، الثاقب فی المناقب : ص 214 ح 189 وفیه «إنّ إبراهیم بن إسماعیل الخلنجی» ، کشف الغمّة : ج 3 ص 217 وفیه «إنّ إبراهیم بن إسماعیل الجلختی» ، بحار الأنوار : ج 50 ص 262 ح 22 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 847 الرّقم 1088 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 322 ح 16 .

ص: 253

باب چهاردهم : کسانی که امام عسکری علیه السلام برایشان دعا کرد

14 / 1 ابراهیم بن اسماعیل
14 / 2 ابراهیم بن عَبدَه

باب چهاردهم : کسانی که امام عسکری برایشان دعا کرد14 / 1ابراهیم بن اسماعیل (1)الخرائج والجرائح_ به نقل از جعفر بن شریف جرجانی _: سالی ره سپار حج شدم و در سامرّا ، خدمت ابو محمّد (امام عسکری) علیه السلام رسیدم ... . گفتم : ای پسر پیامبر خدا! ابراهیم بن اسماعیل جرجانی _ که از شیعیان شماست _ به دوستداران شما کمک بسیار می کند. در سال ، بیش از یکصد هزار درهم از داراییِ خود را به آنها می دهد. او یکی از جرجانیانی است که در نعمت های خدا ، غوطه ور است. فرمود : «خداوند ، به ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل برای کمکش به شیعیان ما پاداش دهد و گناهانش را بیامرزد و او را فرزندی سالم و معتقد به حق ، روزی فرماید . به او بگو : حسن بن علی می گوید که نام فرزندت را «احمد» بگذار .

14 / 2ابراهیم بن عَبدَه (2)امام عسکری علیه السلام_ در نامه اش به اسحاق بن اسماعیل _: درود و رحمت خدا بر ابراهیم بن عَبدَه، و بر تو نیز ، ای ابو اسحاق، و بر همه دوستدارانم سلام فراوان باد! خداوند با توفیقات خویش ، همه شما را هماره بر راه راست بدارد!

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 521 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 521 .

ص: 254

عنه علیه السلام_ مِن کِتابِهِ إلی إبراهیمَ بنِ عَبدَةَ _: وکِتابِی الَّذی وَرَدَ عَلی إبراهیمَ بنِ عَبدَةَ بِتَوکیلی إیّاهُ لِقَبضِ حُقوقی مِن مَوالینا هُناکَ . نَعَم هُوَ کِتابی بِخَطّی إلَیهِ _ أعنی إبراهیمَ بنَ عَبدَةَ _ لَهُم بِبَلَدِهِم حَقّا غَیرَ باطِلٍ ، فَلیَتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ، وَلیُخرِجوا مِن حُقوقی وَلیَدفَعوها إلَیهِ ، فَقَد جَوَّزتُ لَهُ ما یَعمَلُ بِهِ فیها ، وَفَّقَهُ اللّهُ ومَنَّ عَلَیهِ بِالسَّلامَةِ مِنَ التَّقصیرِ بِرَحمَتِهِ . (1)

عنه علیه السلام_ مِن کِتابِهِ إلی عَبدِ اللّهِ بنِ حَمدَوَیهِ البَیهَقِیِّ _: وبَعدُ ، فَقَد نَصَبتُ لَکُم إبراهیمَ بنَ عَبدَةَ لِیَدفَعَ النّواحی وأهلُ ناحِیَتِکَ حُقوقِیَ الواجِبَةَ عَلَیکُم إلَیهِ ، وجَعَلتُهُ ثِقَتی وأمینی عِندَ مَوالِیَّ هُناکَ ، فَلیَتَّقُوا اللّهَ وَلیُراقِبوا وَلیُؤَدُّوا الحُقوقَ ، فَلَیسَ لَهُم عُذرٌ فی تَرکِ ذلِکَ ولا تَأخیرِهِ ، ولا أشقاهُمُ اللّهُ بِعِصیانِ أولِیائِهِ ، ورَحِمَهُمُ اللّهُ وإیّاکَ مَعَهُم بِرَحمَتی لَهُم ، إنَّ اللّهَ واسِعٌ کَریمٌ . (2)

14 / 3إسحاقُ بنُ إسماعیلَرجال الکشّی :حَکی بَعضُ الثِّقاتِ بِنیسابورَ أنَّهُ خَرَجَ لاِءِسحاقِ بنِ إسماعیلَ مِن أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام تَوقیعٌ : یا إسحاقَ بنَ إسماعیلَ ، سَتَرَنَا اللّهُ وإیّاکَ بِسَترِهِ ، وتَوَلاّکَ فی جَمیعِ اُمورِکَ بِصُنعِهِ ، قَد فَهِمتُ کِتابَکَ یَرحَمُکَ اللّهُ ، ونَحنُ بِحَمدِ اللّهِ ونِعمَتِهِ أهلُ بَیتٍ نَرِقُّ عَلی مَوالینا ، ونُسَرُّ بِتَتابُعِ إحسانِ اللّهِ إلَیهِم وفَضلِهِ لَدَیهِم ، ونَعتَدُّ بِکُلِّ نِعمَةٍ یُنعِمُهَا اللّهُ عز و جل عَلَیهِم . فَأَتَمَّ اللّهُ عَلَیکُم بِالحَقِّ ومَن کانَ مِثلَکَ _ مِمَّن قَد رَحِمَهُ اللّهُ وبَصَّرَهُ بَصیرَتَکَ ، ونَزَعَ عَنِ الباطِلَ ولَم یَعمَ فی طُغیانِهِ _ نِعَمَهُ ؛ فَإِنَّ تَمامَ النِّعمَةِ دُخولُکَ الجَنَّةَ ، ولَیسَ مِن نِعمَةٍ وإن جَلَّ أمرُها وعَظُمَ خَطَرُها إلاّ وَ«الحَمدُ للّهِِ» _ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ _ عَلَیها مُؤَدّی شُکرِها . (3) وأنَا أقولُ : الحَمدُ للّهِِ مِثلَ ما حَمِدَ اللّهَ بِهِ حامِدٌ إلی أبَدِ الأَبَدِ ، بِما مَنَّ عَلَیکَ مِن نِعمَةٍ ، ونَجّاکَ مِنَ الهَلَکَةِ ، وسَهَّلَ سَبیلَکَ عَلَی العَقَبَةِ . (4)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 848 الرّقم 1089 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 848 الرّقم 1089 .
3- .یرید علیه السلام : أنّ حمد اللّه سبحانه علی نعمه هو تمام الشَّکر له علیها .
4- .رجال الکشّی : ج 2 ص 844 الرّقم 1088 ، تحف العقول : ص 484 نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 319 ح 16 وج 78 ص 374 ح 2 .

ص: 255

14 / 3 اسحاق بن اسماعیل

امام عسکری علیه السلام_ از نامه اش به ابراهیم بن عَبده _: و نامه من که به ابراهیم بن عبده رسیده و طیّ آن ، او را وکیل خود برای گرفتن حقوقم از دوستدارانم در آن ولایت ، تعیین کرده ام. بله! آن نامه من و به خطّ من است که به او (یعنی ابراهیم بن عبده) نوشته ام [و وی را] به حق، و نه باطل، بر ایشان در شهرشان گماشتم . پس ، از خداوند ، چنان که باید و شاید، پروا کنند و حقوق مرا از اموالشان خارج سازند و به او پرداخت کنند؛ زیرا من به او اجازه داده ام که در آنها تصرّف کند . خداوند ، توفیقش دهد و به لطف و رحمت خویش، او را از تقصیر ، مصون بدارد!

امام عسکری علیه السلام_ در نامه اش به عبد اللّه بن حَمدویه بیهقی _: و اینک، ابراهیم بن عبده را برای شما منصوب می کنم تا مردم نواحی و هم مردم ناحیه تو ، حقوقی را که از من بر عهده شماست ، به او بپردازند. من ، او را معتَمَد و امین خود در میان پیروانم در آن منطقه قرار دادم. پس باید از خدا پروا کنند و او را در نظر دارند و حقوق را بپردازند ؛ چرا که در نپرداختن و یا دیر پرداختن آنها عذری ندارند. خداوند ، ایشان را با نافرمانی از دوستانش به تیره روزی نیفکند! خداوند ، ایشان و هم تو را به واسطه مهر و محبّتی که مرا با آنان است، مورد مهر و رحمت خویش قرار دهد، که خدا ، مهرگسترِ بزرگوار است .

14 / 3اسحاق بن اسماعیل (1)رجال الکشّی :یکی از مردمانِ موثّق نیشابور ، نقل کرد که از جانب امام عسکری علیه السلام توقیعی (2) برای اسحاق بن اسماعیل ، صادر شد : «ای اسحاق بن اسماعیل! خدا ، ما و تو را با پرده خویش بپوشانَد و با تدبیرش تو را در همه کارهایت اداره کند . از مطالب نامه ات آگاه شدم . خدایت رحمت کناد ! ما بحمد اللّه و به لطف او، خاندانی هستیم که نسبت به پیروان خود ، دلسوزیم و از نیکی ها و الطاف پیاپیِ خداوند به آنان ، شادمان می شویم و هر نعمتی را که خدای عز و جلبدیشان ارزانی دارد ، به حساب می آوریم . پس، خداوند بر شما و امثال تو _ که خدا ، بدیشان رحمت آورده و چونان تو بصیرتشان بخشیده و از باطل ، دست شُسته و در کوری طغیانشان نمانده اند _ به حق ، نعمت هایش را تمام گردانَد و تمام و کامل شدن نعمت، به وارد شدن تو به بهشت است . هیچ نعمتی نیست، هر چند بزرگ و پُرارزش ، مگر آن که گفتن «ستایش ، خدای را» _ که نام هایش مقدّس باد _ بر آن ، گزاردن شکر آن است . و من می گویم : ستایش ، خدای را، آن سان که هر ستاینده ای تا همیشه همیشه ، خدای را بستاید، که تو را مورد نعمت خویش قرار داد و از نابودی نجاتت داد و راه تو را در گذر از گردنه ، هموار ساخت» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 526 .
2- .توقیع : فرمان، دست خط، بیانیه، اعلامیه .

ص: 256

14 / 4عیسَی بنُ صَبیحٍالخرائج والجرائح عن عیسی بن صبیح :دَخَلَ الحَسَنُ العَسکَرِیُّ علیه السلام عَلَینَا الحَبسَ ، وکُنتُ بِهِ عارِفا . فَقالَ لی : لَکَ خَمسٌ وسِتّونَ سَنَةً وشَهرٌ ویَومانِ . وکانَ مَعی کِتابُ دُعاءٍ عَلَیهِ تاریخُ مَولِدی ، وإنّی نَظَرتُ فیهِ فَکانَ کَما قالَ . وقالَ : هَل رُزِقتَ وَلَدا ؟ قُلتُ : لا . فَقالَ : اللّهُمَّ ارزُقهُ وَلَدا یَکونُ لَهُ عَضُدا ، فَنِعمَ العَضُدُ الوَلَدُ . ثُمَّ تَمَثَّلَ علیه السلام : مَن کانَ ذا عَضُدٍ یُدرِک ظُلامَتَهُإنَّ الذَّلیلَ الَّذی لَیسَت لَهُ عَضُدُ (1)

.


1- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 478 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 275 ح 48؛ نور الأبصار : ص 184 ، الفصول المهمّة : ص 284 کلاهما عن عیسی بن الفتح نحوه .

ص: 257

14 / 4 عیسی بن صَبیح

14 / 4عیسی بن صَبیح (1)الخرائج والجرائح_ به نقل از عیسی بن صبیح _: امام حسن عسکری علیه السلام به نزد ما در زندان آمد . من به ایشان ، ایمان و اعتقاد داشتم . به من فرمود : «تو 65 سال و یک ماه و دو روز داری». من با خود ، کتاب دعایی داشتم که تاریخ تولّدم در آن نوشته شده بود. به آن نگریستم. چنان بود که امام علیه السلام فرمود . و فرمود : «فرزند داری؟». گفتم : خیر . فرمود : «بار خدایا! او را فرزند روزی کن تا بازوی او باشد. خوبْ بازویی است فرزند !». سپس ، این بیت را خواند : هر که را بازویی باشد ، حق خویش بستانَدخوار و بیچاره ، کسی که او را بازویی نیست .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 544 .

ص: 258

14 / 5الفَضلُ بنُ شاذانَرجال الکشّی عن محمّد بن إبراهیم السمرقندی عن بورق :خَرَجتُ إلی سُرَّ مَن رَأی ومَعی کِتابُ یَومٍ ولَیلَةٍ ، فَدَخَلتُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام ... فَقُلتُ لَهُ : الفَضلُ بنُ شاذانَ شَدیدُ العِلَّةِ ، ویَقولونَ : إنَّها مِن دَعوَتِکَ بِمَوجِدَتِکَ (1) عَلَیهِ لِما ذَکَروا عَنهُ أنَّهُ قالَ : إنَّ وَصِیَّ إبراهیمَ خَیرٌ مِن وَصِیِّ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، ولم یَقُل _ جُعِلتُ فِداکَ _ هکَذا ، کَذَبوا عَلَیهِ ، فَقالَ : نَعَم ، رَحِمَ اللّهُ الفَضلَ . قال بورَقٌ : فَرَجَعتُ فَوَجَدتُ الفَضلَ قَد تُوُفِّیَ فِی الأَیّامِ الَّتی قالَ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام : رَحِمَ اللّهُ الفَضلَ . (2)

14 / 6مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِالکافی عن محمّد بن الحسن بن شمّون :کَتَبتُ إلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام أسأَ لُهُ أن یَدعُوَ اللّهَ لی مِن وَجَعِ عَینی ، وکانَت إحدی عَینَیَّ ذاهِبَةً ، وَالاُخری عَلی شَرَفِ ذَهابٍ ، فَکَتَبَ إلَیَّ : حَبَسَ اللّهُ عَلَیکَ عَینَکَ فَأَفاقَتِ الصَّحیحَةُ . ووَقَّعَ فی آخِرِ الکِتابِ : أعَزَّکَ اللّهُ ، آجَرَکَ اللّهُ وأحسَنَ ثَوابَکَ . فَاغتَمَمتُ لِذلِکَ ولَم أعرِف فی أهلی أحَدا ماتَ ، فَلَمّا کانَ بَعدَ أیّامٍ جاءَتنی وَفاةُ ابنی طَیِّبٍ ، فَعَلِمتُ أنَّ التَّعزِیَةَ لَهُ . (3)

.


1- .الموجِدة : الغضب . وَجَد علیه یَجِد موجِدَة : إذا غضب (القاموس المحیط : ج 1 ص 343 «وجد») .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 818 الرّقم 1023 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 300 ح 74 .
3- .الکافی : ج 1 ص 510 ح 17 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 432 وفیه عن أشجع بن أقرع ، بحار الأنوار : ج 50 ص 285 ح 60 .

ص: 259

14 / 5 فضل بن شادان
14 / 6 محمّد بن حسن

14 / 5فضل بن شادان (1)رجال کشّی_ به نقل از محمّد بن ابراهیم سمرقندی ، از بورق _: به سامرّا رفتم و کتاب یوم و لیلة (2) با من بود. خدمت امام عسکری علیه السلام رسیدم... و گفتم : فضل بن شادان ، سخت بیمار است و می گویند : این ، بر اثرِ نفرین شماست که بر او خشم گرفته ای ؛ چون می گویند که گفته است : وصیّ ابراهیم ، بهتر از وصیّ محمّد صلی الله علیه و آله است ؛ در حالی که _ فدایت شوم _ او چنین نگفته و بر او دروغ بسته اند. فرمود : «بله . خداوند ، فضل را رحمت کند!» . چون بازگشتم، دیدم که فضل در همان روزهایی که امام عسکری علیه السلام فرموده بود : «خداوند ، فضل را رحمت کند!»، در گذشته است .

14 / 6محمّد بن حسن (3)الکافی_ به نقل از محمّد بن حسن بن شمّون _: به امام عسکری علیه السلام نامه ای نوشتم و از ایشان ، درخواست کردم که برای شفای درد چشم من ، دعا کند . یکی از چشمانم از بین رفته بود و دیگری نیز در آستانه رفتن بود . امام علیه السلام به من نوشت : «خداوند ، چشمت را برایت نگه دارد!». پس، چشم [نیمه] سالم ، بهبود یافت . در پایان نامه مرقوم فرموده بود : «خدا به تو مزد دهد و پاداشِ نیکو عطایت کند!» . (4) من از این موضوع ، اندوهگین شدم و سراغ نداشتم که کسی از خانواده ام مُرده باشد. چند روز بعد ، خبر وفات فرزندم طیّب به من رسید . دانستم که آن تسلیت امام علیه السلام برای او بوده است .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 546 .
2- .این کتابْ از یونس بن عبدالرحمان است .
3- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 550 .
4- .این جمله را در عربی، برای تسلیت به صاحب عزا می گویند .

ص: 260

14 / 7مُحَمَّدُ بنُ دَریابَکشف الغمّة عن محمّد بن دریاب الرقّاشی :کَتَبتُ إلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام أسأَ لُهُ عَنِ المِشکاةِ (1) ، وأن یَدعُوَ اللّهَ لاِمرَأَتی _ وکانَت حامِلاً عَلی رَأسِ وَلَدِها _ أن یَرزُقَنِی اللّهُ وَلَدا ذَکَرا ، وسَأَلتُهُ أن یُسَمِّیَهُ . فَرَجَعَ الجَوابُ : المِشکاةُ قَلبُ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ وآلِهِ السَّلامُ ، ولَم یُجِبنی عَنِ امرَأَتی بِشَیءٍ ، وکَتَبَ فی آخِرِ الکِتابِ : عَظَّمَ اللّهُ أجرَکَ وأخلَفَ عَلَیکَ ، فَوَلَدَت وَلَدا مَیِّتا ، وحَمَلَت بَعدَهُ فَوَلَدَت غُلاما . (2)

14 / 8مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ إبراهیمَکشف الغمّة عن محمّد بن علیّ بن إبراهیم الهمدانی :کَتَبتُ إلی أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام أسأَ لُهُ أن یَدعُوَ اللّهَ أن اُرزَقَ وَلَدا ذَکَرا مِنِ ابنَةِ عَمّی . فَوَقَّعَ : رَزَقَکَ اللّهُ ذُکرانا . فَوُلِدَ لی أربَعَةٌ . (3)

راجع : ص 66 ح 1160 .

.


1- .یشیر بذلک إلی قوله تعالی : «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَوةٍ» النور : 35 .
2- .کشف الغمّة : ج 3 ص 212 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 289 ح 63 .
3- .کشف الغمّة : ج 3 ص 218 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 439 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 269 ح 33 .

ص: 261

14 / 7 محمّد بن دَریاب
14 / 8 محمّد بن علی بن ابراهیم

14 / 7محمّد بن دَریاب (1)کشف الغمّة_ به نقل از محمّد بن دَریاب رقّاشی _: به امام عسکری علیه السلام نامه ای نوشتم و از ایشان ، درباره «مشکاة» (2) پرسیدم . همچنین تقاضا کردم برای همسرم _ که باردار و پا به ماه بود _ دعا کند تا خداوند به من پسری روزی فرماید و خواهش کردم خودِ ایشان برایش نامی برگزیند . پاسخ آمد : «مشکاة ، قلبِ محمّد است _ که بر او و خاندانش سلام باد _ ». و درباره همسرم پاسخی ننوشته بود. در پایان نامه ، نوشته بود : «خداوند ، تو را مزدِ بسیار عطا کند و عَوَضت دهد». همسرم فرزندی مُرده زایید . بعدا باردار شد و پسری به دنیا آورد .

14 / 8محمّد بن علی بن ابراهیم (3)کشف الغمّة_ به نقل از محمّد بن علی بن ابراهیم هَمْدانی _: به امام عسکری علیه السلام نوشتم و از ایشان خواهش کردم که دعا کند خداوند از دختر عمویم ، پسری به من روزی فرماید . امام علیه السلام مرقوم فرمود : «خداوند ، تو را پسرانی روزی کُناد !» و چهار پسر برایم متولّد شد .

ر . ک : ص 67 ح 1160 .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 550 .
2- .اشاره است به آیه شریف : «مثل نوره کمشکوة» ، نور : 35 .
3- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 552 .

ص: 262

البابُ الخامِسَ عَشَرَ : من دعا له الإمام المهدیّ15 / 1إبراهیمُ بنُ مَهزِیارَکمال الدین عن إبراهیم بن مهزیار_ فی خَبرِ تَشَرُّفِهِ بِلِقاءِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام _: مَکَثتُ عِندَهُ حینا . . . فَاستَأذَنتُهُ بِالقُفولِ (1) ، وأعلَمتُهُ عَظیمَ ما أصدُرُ بِهِ عَنهُ مِنَ التَّوَحُّشِ لِفُرقَتِهِ ، وَالتَّجَزُّعِ (2) لِلظَّعنِ (3) عَن مَحالِّهِ ، فَأَذِنَ وأردَفَنی مِن صالِحِ دُعائِهِ ما یَکونُ ذُخرا عِندَ اللّهِ ، ولِعَقِبی وقَرابَتی إن شاءَ اللّهُ . فَلَمّا أزِفَ (4) ارتِحالی ، وتَهَیَّأَ اعتِزامُ نَفسی ، غَدَوتُ عَلَیهِ مُوَدِّعا ومُجَدِّدا لِلعَهدِ ، وعَرَضتُ عَلَیهِ مالاً کانَ مَعی یَزیدُ عَلی خَمسینَ ألفَ دِرهَمٍ ، وسَأَلتُهُ أن یَتَفَضَّلَ بِالأَمرِ بِقَبولِهِ مِنّی . فَابتَسَمَ وقالَ: یا أبا إسحاقَ، استَعِن بِهِ عَلی مُنصَرَفِکَ، فَإِنَّ الشُّقَّةَ قُذفَةٌ (5) وفَلَواتِ الأَرضِ أمامَکَ جَمَّةٌ ، ولا تَحزَن لاِءِعراضِنا عَنهُ ؛ فَإِنّا قَد أحدَثنا لَکَ شُکرَهُ ونَشرَهُ ، ورَبَّضناهُ (6) عِندَنا بِالتَّذکِرَةِ وقَبولِ المِنَّةِ ، فبَارَکَ اللّهُ فیما خَوَّلَکَ ، وأدامَ لَکَ ما نَوَّلَکَ (7) ، وکَتَبَ لَکَ أحسَنَ ثَوابِ المُحسِنینَ وأکرَمَ آثارِ الطّائِعینَ ؛ فَإِنَّ الفَضلَ لَهُ ومِنهُ . وأسأَلُ اللّهَ أن یَرُدَّکَ إلی أصحابِکَ بِأَوفَرِ الحَظِّ مِن سَلامَةِ الأَوبَةِ (8) ، وأکنافِ (9) الغِبطَةِ بِلینِ المُنصَرَفِ ، ولا أوعَثَ (10) اللّهُ لَکَ سَبیلاً ، ولا حَیَّرَ لَکَ دَلیلاً ، وأستَودِعُهُ نَفسَکَ وَدیعَةً لا تَضیعُ ولا تَزولُ بِمَنِّهِ ولُطفِهِ إن شاءَ اللّهُ . (11)

.


1- .قَفَلَ یقفِلُ : إذا عاد من سفره (النهایة : ج 4 ص 92 «قفل») .
2- .فی المصدر : «التجرّع» ، وما أثبتناه أنسب للسیاق کما فی بحار الأنوار .
3- .ظَعَنَ ظَعْنا : ارتحلَ (المصباح المنیر : ص 385 «ظعن») .
4- .أزف : دَنا وقَرُبَ (النهایة : ج 1 ص 45 «أزف») .
5- .الشُّقّة : السفر الطویل . وقُذُفاتُ الجبال وقُذَفُها : ما أشرف منها ، واحدتها قُذفَةٌ (لسان العرب : ج 10 ص 184 «شقق» وج 9 ص 278 «قذف») .
6- .ربّضته بالمکان : ثَبَّتُّه (تاج العروس : ج 10 ص 57 «ربض») .
7- .ناله ینوله : إذا أعطاه (النهایة : ج 5 ص 129 «نول») .
8- .الأوبة : الرجوع (القاموس المحیط : ج 1 ص 37 «أوب») .
9- .الأکناف : إمّا مصدر أکنفه ؛ أی صانه وحفظه وأعانه وأحاطه ، أو جمع الکنف _ محرَّکة _ وهو الحرز والستر والجانب والظلّ والناحیة (بحار الأنوار : ج 52 ص 40 وانظر القاموس المحیط : ج 3 ص 192 «کنف») .
10- .وَعِثَ الطریق : تعسّر سلوکه . والوَعثاء : المشقّة (القاموس المحیط : ج 1 ص 176 «وعُ») .
11- .کمال الدین : ص 451 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 36 ح 28 .

ص: 263

باب پانزدهم : کسانی که امام مهدی علیه السلام برایشان دعا کرد

15 / 1 ابراهیم بن مَهزِیار

باب پانزدهم : کسانی که امام مهدی برایشان دعا کرد15 / 1ابراهیم بن مَهزِیار (1)کمال الدین_ به نقل از ابراهیم بن مهزیار (در خبر تشرّفش به دیدار امام مهدی علیه السلام ) _: مدّتی نزد ایشان ماندم ... . سپس ، اجازه بازگشت خواستم و گفتم که جدا شدن از ایشان ، مرا سخت دل تنگ می سازد و کوچیدن از کوی او ، بسی بی تابم می کند. امام علیه السلام به من اجازه رفتن داد و دعای خیرش را همراه من کرد ؛ دعایی که به خواستِ خداوند، برای من و بازماندگانم و خویشاوندانم ، اندوخته ای نزد خدا خواهد بود . چون، هنگام کوچیدنْ نزدیک شد و عزم رفتن کردم، برای خداحافظی و تجدیدِ عهد ، خدمت ایشان رسیدم و پولی که همراهم بود و بیش از پنجاه هزار درهم می شد، به ایشان ، تقدیم کردم و خواهش نمودم که لطف فرموده ، آن را از من بپذیرد . ایشان ، تبسّمی کرد و فرمود : «ای ابو اسحاق! باشد برای کمکْ خرجِ بازگشتت؛ چرا که سفر دور و دراز و بیابان های بسیاری پیشِ رو داری . از این که این پول را نپذیرفتیم ، دلگیر مباش؛ چرا که بابت آن از تو سپاس گزاریم و همواره ، آن را به یاد خواهیم داشت و منّت پذیریم . خداوند ، به داراییِ تو برکت دهد و آنچه را به تو عطا فرموده است ، پایدار بدارد و بهترین پاداشِ نیکوکاران و با ارزش ترین آثار فرمان بُرداران را برایت بنویسد، که فضل ، مال او و از جانب اوست . از خداوند می خواهم که تو را در کمالِ سلامت و خوشی و خرّمی و سفری آرام ، به یارانت بازگرداند. خداوند ، هیچ راهی را بر تو دشوار نگردانَد و به سرگردانی دچارت نسازد. تو را به او می سپارم ؛ سپرده ای که نه تباه شود و نه تلف گردد . به لطف و کرمش ، إن شاء اللّه !» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 521 .

ص: 264

15 / 2أبو عَبدِ اللّهِ بنُ صالِحٍالکافی عن أبی عبد اللّه بن صالح :خَرَجتُ سَنَةً مِنَ السِّنینَ بِبَغدادَ فَاستَأذَنتُ فِی الخُروجِ فَلَم یُؤذَن لی ، فَأَقَمتُ اثنَینِ وعِشرینَ یَوما وقَد خَرَجَتِ القافِلَةُ إلَی النَّهرَوانِ ، فَاُذِنَ فِی الخُروجِ لی یَومَ الأَربِعاءِ ، وقیلَ لی : اُخرُج فیهِ . فَخَرَجتُ وأنَا آیِسٌ مِنَ القافِلَةِ أن ألحَقَها ، فَوافَیتُ النَّهرَوانَ وَالقافِلَةُ مُقیمَةٌ ، فَما کانَ إلاّ أن أعلَفتُ جِمالی شَیئا حتّی رَحَلَتِ القافِلَةُ ، فَرَحَلتُ وقَد دَعا لی بِالسَّلامَةِ ، فَلَم ألقَ سوءا وَالحَمدُ للّهِِ . (1)

.


1- .الکافی : ج 1 ص 519 ح 10 ، الإرشاد : ج 2 ص 357 نحوه ، بحار الأنوار : ج 51 ص 297 ح 13 .

ص: 265

15 / 2 ابو عبد اللّه بن صالح

15 / 2ابو عبد اللّه بن صالح (1)الکافی_ به نقل از ابو عبداللّه بن صالح _: یکی از سال ها به بغداد وارد شدم . سپس از امام [مهدی] علیه السلام اجازه رفتن خواستم ؛ لیکن به من اجازه داده نشد. پس ، 22 روز در آن جا ماندم و کاروان به سوی نهروان رفته بود. به من ، اجازه خروج در روز چهارشنبه داده و گفته شد : در این روز ، خارج شو. من [در این روز] بیرون شدم ، در حالی که از رسیدن به کاروان ، مأیوس بودم. امّا به نهروان که رسیدم ، دیدم که کاروان ، هنوز آن جاست. همین اندازه فرصت یافتم که اشترانم را اندکی علوفه بدهم . کاروان کوچید و من هم کوچیدم . ایشان ، برایم دعای سلامت کرده بود و از این رو، خدا را سپاس، هیچ گزندی [در طول سفرم] ندیدم .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 524 .

ص: 266

15 / 3ابنُ بابَوَیهِالغیبة للطوسی عن أبی جعفر محمّد بن علیّ الأسود :سَأَلَنی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ موسَی بنِ بابَوَیهِ بَعدَ مَوتِ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرِیِّ ، أن أسأَلَ أبَا القاسِمِ الرَّوحِیَّ ، أن یَسأَلَ مَولانا صاحِبَ الزَّمانِ علیه السلام أن یَدعُوَ اللّهَ أن یَرزُقَهُ وَلَدا ذَکَرا . قالَ : فَسَأَلتُهُ فَأَنهی (1) ذلِکَ ، ثُمَّ أخبَرَنی بَعدَ ذلِکَ بِثَلاثَةِ أیّامٍ أنَّهُ قَد دَعا لِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ فَإِنَّهُ سَیولَدُ لَهُ وَلَدٌ مُبارَکٌ یَنفَعُ اللّهُ بِهِ ، وبَعدَهُ أولادٌ . قالَ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الأَسوَدُ : وسَأَلتُهُ فی أمرِ نَفسی أن یَدعُوَ لی أن اُرزَقَ وَلَدا ذَکَرا فَلَم یُجِبنی إلَیهِ ، وقالَ لی : لَیسَ إلی هذا سَبیلٌ . قالَ : فَوُلِدَ لِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ تِلکَ السَّنَةَ ابنُهُ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ وبَعدَهُ أولادٌ ، ولَم یولَد لی . (2)

رجال النجاشی :عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ موسَی بنِ بابَوَیهِ القُمِّیُّ أبو الحَسَنِ ، شَیخُ القُمِّیّینَ فی عَصرِهِ ، ومُتَقَدِّمُهُم وفَقیهُهُم وثِقَتُهُم . کانَ قَدِمَ العِراقَ وَاجتَمَعَ مَعَ أبِی القاسِمِ الحُسَینِ بنِ رَوحٍ رَحِمَهُ اللّهُ وسَأَلَهُ مَسائِلَ ، ثُمَّ کاتَبَهُ بَعدَ ذلِکَ عَلی یَدِ عَلِیِّ بنِ جَعفَرِ بنِ الأَسوَدِ ، یَسأَلُهُ أن یوصِلَ لَهُ رُقعَةً إلَی الصّاحِبِ علیه السلام ویَسأَلَهُ فیهَا الوَلَدَ . فَکَتَبَ إلَیهِ : قَد دَعَونَا اللّهَ لَکَ بِذلِکَ ، وسَتُرزَقُ وَلَدَینِ ذَکَرَینِ خَیِّرَینِ . فَوُلِدَ لَهُ أبو جَعفَرٍ وأبو عَبدِ اللّهِ مِن اُمِّ وَلَدٍ. وکانَ أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینُ بنُ عُبَیدِ اللّهِ یَقولُ : سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ یَقولُ : أنَا وُلِدتُ بِدَعوَةِ صاحِبِ الأَمرِ علیه السلام ، ویَفتَخِرُ بِذلِکَ . (3)

.


1- .أنهی الشیءَ : أبلغه وأوصله (تاج العروس : ج 20 ص 271 «نهی») .
2- .الغیبة للطوسی : ص 320 ح 266 ، کمال الدین : ص 502 ح 31 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1124 ح 42 ، الثاقب فی المناقب : ص 614 ح 560 کلاهما نحوه ، إعلام الوری : ج 2 ص 422 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 335 ح 61 .
3- .رجال النجاشی : ج 2 ص 89 الرقم 682 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 306 .

ص: 267

15 / 3 ابن بابوُیِه

15 / 3ابن بابوُیِه (1)الغیبة ، طوسی_ به نقل از ابو جعفر محمد بن علی اسود _: علی بن حسین بن موسی بن بابوُیِه، پس از درگذشت محمّد بن عثمان عَمری ، از من خواست که از ابو القاسم روحی بخواهم تا از مولایمان صاحب زمان علیه السلام خواهش کند دعا نماید که خداوند به او ، فرزند پسری روزی فرماید . من این را از ابو القاسم خواستم و او درخواستِ علی بن حسین را به امام علیه السلام ابلاغ کرد . سه روز بعد ، به من خبر داد که ایشان برای علی بن حسین دعا کرده است و به زودی برایش پسری خجسته به دنیا خواهد آمد که خداوند ، وجود او را سودمند قرار می دهد و پس از او ، پسران دیگری هم روزی خواهد شد . درباره خودم نیز از او تقاضا کردم که برایم دعا کند تا به من هم فرزندِ پسری روزی شود ؛ امّا با درخواستم موافقت نکرد و به من گفت : «این ، راه ندارد» . (2) همان سال برای علی بن حسین ، فرزندش محمّد بن علی به دنیا آمد و بعد از او پسران دیگری نیز روزی اش شد؛ امّا برای من ، فرزندی به دنیا نیامد .

رجال النجاشی :ابو الحسن علی بن حسین بن موسی بن بابوُیِه قمی ، شیخ قمی ها در روزگار خود و پیشوا و فقیه و معتمَد آنان، به عراق آمده بود و با ابو القاسم حسین بن روح _ که خدایش رحمت کناد _ ملاقات کرد و مسائلی از او پرسید و بعد از آن ، توسّط علی بن جعفر بن اسود ، نامه ای برایش نوشت و خواهش کرد که از جانب او نوشته ای به صاحب علیه السلام برساند و در آن از ایشان بخواهد که دعا کند خداوند ، به او پسری روزی کند . امام علیه السلام به او نوشت : «در این خصوص ، برایت دعا کردیم و به زودی دو فرزند پسر نیک ، روزی خواهی شد». پس، ابو جعفر و ابو عبد اللّه ، از کنیزی برایش متولّد شدند . ابو عبد اللّه حسین بن عبید اللّه می گفت : از ابو جعفر شنیدم که می گوید : من ، با دعای صاحب الأمر علیه السلام متولّد شده ام، و به این می بالید .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 522 .
2- .ظاهرا این عبارت ، نقل قول ابو القاسم حسین بن روح از امام زمان علیه السلام باشد .

ص: 268

15 / 4القاسِمُ بنُ العَلاءِالإرشاد عن القاسم بن العلاء :وُلِدَ لی عِدَّةُ بَنینَ ، فَکُنتُ أکتُبُ وأسأَلُ الدُّعاءَ لَهُم فلا یُکتَبُ إلَیَّ بِشَیءٍ مِن أمرِهِم ، فَماتوا کُلُّهُم ، فَلَمّا وُلِدَ لِیَ الحُسَینُ ابنی ، کَتَبتُ أسأَلُ الدُّعاءَ لَهُ ، فَاُجِبتُ. فَبَقِیَ وَالحَمدُ للّهِِ . (1)

دلائل الإمامة عن القاسم بن العلاء :کَتَبتُ إلی صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام ثَلاثَةَ کُتُبٍ فی حَوائِجَ لی ، وأعلَمتُهُ أنَّنی رَجُلٌ قَد کَبِرَ سِنّی وأنَّهُ لا وَلَدَ لی ، فَأَجابَنی عَنِ الحَوائِجِ ولَم یُجِبنی فِی الوَلَدِ بِشَیءٍ . فَکَتَبتُ إلَیهِ فِی الرّابِعَةِ کِتابا ، وسَأَلتُهُ أن یَدعُوَ اللّهَ لی أن یَرزُقَنی وَلَدا ، فَأَجابَنی وکَتَبَ بِحَوائِجی . فَکَتَبَ : اللّهُمَّ ارزُقهُ وَلَدا ذَکَرا تُقِرُّ بِهِ عَینَیهِ ، وَاجعَل هذَا الحَملَ الَّذی لَهُ وارِثا . فَوَرَدَ الکِتابُ وأنَا لا أعلَمُ أنَّ لی حَملاً ، فَدَخَلتُ إلی جارِیَتی فَسَأَلتُها عَن ذلِکَ ، فَأَخبَرَتنی أنَّ عِلَّتَها قَدِ ارتَفَعَت ، فَوَلَدَت غُلاما . (2)

.


1- .الإرشاد : ج 2 ص 356 ، الکافی : ج 1 ص 519 ح 9 نحوه ، إعلام الوری : ج 2 ص 263 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 309 ح 27 .
2- .دلائل الإمامة : ص 525 ح 496 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 303 .

ص: 269

15 / 4 قاسم بن علاء

15 / 4قاسم بن علاء (1)الإرشاد_ به نقل از قاسم بن علاء _: من چندین پسر داشتم و [به امام مهدی علیه السلام ]نامه می نوشتم و از ایشان ، تقاضا می کردم که برایشان دعا کند ؛ امّا درباره آنها هیچ جوابی برایم نوشته نشد و همه آنها مُردند. چون فرزندم حسین به دنیا آمد ، نامه ای نوشتم و تقاضای دعا برایش کردم . این بار ، پاسخم داده شد و او، بحمد اللّه ، زنده مانْد .

دلائل الإمامة_ به نقل از قاسم بن علاء _: به محضر صاحب زمان علیه السلام سه نامه درباره حوایجی که داشتم، نوشتم و به عرض ایشان رسانیدم که من ، سنّم بالا رفته و فرزندی ندارم. امام علیه السلام حضرت درباره حاجت هایم پاسخ داد و درباره فرزند ، پاسخی به من نداد. بار چهارم ، نامه ای به ایشان نوشتم و خواهش کردم برایم دعا کند تا خداوند ، فرزندی روزی ام کند. امام علیه السلام پاسخم را داد و درباره حوایجم نیز نوشت . همچنین ، مرقوم فرمود : «بار خدایا! او را فرزندی پسر ، روزی کن تا نورِ دیده او باشد و این فرزندی را که در راه دارد ، وارثِ او قرار ده» . نامه که رسید ، من، خود، نمی دانستم فرزندی در راه دارم . نزد کنیزم رفتم و در این باره از او پرسیدم . او به من گفت که بیماری اش برطرف شده است، و پسری زایید .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 546 .

ص: 270

15 / 5مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الحِمیَرِیُّالغیبة للطوسی عن محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیری_ فی ذَیلِ کِتابِهِ إلَی الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام سَأَلَهُ فیهِ عَن مَسائِلَ _: ... وتَفَضَّل عَلَیَّ بِدُعاءٍ جامِعٍ لی و لاِءِخوانی ، لِلدُّنیا وَالآخِرَةِ ، فَعَلتَ مُثابا إن شاءَ اللّهُ تَعالی . التَّوقیعُ : جَمَعَ اللّهُ لَکَ ولاِءِخوانِکَ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ . (1)

الاحتجاج :فی کِتابٍ آخَرَ لِمُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحِمیَرِیِّ إلی صاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام ، مِن جَوابِ مَسائِلِهِ الَّتی سَأَلَ عَنها فی سَنَةِ سَبعٍ وثَلاثِمِئَةٍ ... وسَأَلَهُ الدُّعاءَ لَهُ فَخَرَجَ الجَوابُ : جادَ اللّهُ عَلَیهِ بِما هُوَ _ جَلَّ وتَعالی _ أهلُهُ ، إیجابَنا لِحَقِّهِ ، ورِعایَتَنا لِأَبیهِ _ رَحِمَهُ اللّهُ _ وقُربَهُ مِنّا... نَسأَلُ اللّهَ بِمَسأَلَتِهِ ما أمَّلَهُ مِن کُلِّ خَیرٍ عاجِلٍ وآجِلٍ ، وأن یُصلِحَ لَهُ مِن أمرِ دینِهِ ودُنیاهُ ما یُحِبُّ صَلاحَهُ ، إنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ . (2)

15 / 6مُحَمَّدُ بنُ عُثمانَ العَمرِیُّ وأبوهُکمال الدین عن عبد اللّه بن جعفر الحمیری :خَرَجَ التَّوقیعُ إلَی الشَّیخِ أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرِیِّ فِی التَّعزِیَةِ بِأَبیهِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما ، فی فَصلٍ مِنَ الکِتابِ : إنّا للّهِِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ ، تَسلیما لِأَمرِهِ ورِضاءً بِقَضائِهِ ، عاشَ أبوکَ سَعیدا ، وماتَ حَمیدا ، فَرَحِمَهُ اللّهُ وألحَقَهُ بِأَولِیائِهِ ومَوالیهِ علیهم السلام ، فَلَم یَزَل مُجتَهِدا فی أمرِهِم ، ساعِیا فیما یُقَرِّبُهُ إلَی اللّهِ عز و جل وإلَیهِم ، نَضَّرَ اللّهُ وَجهَهُ ، وأقالَهُ عَثرَتَهُ . وفی فَصلٍ آخَرَ : أجزَلَ اللّهُ لَکَ الثَّوابَ وأحسَنَ لَکَ العَزاءَ ، رُزِئتَ ورُزِئنا وأوحَشَکَ فِراقُهُ وأوحَشَنا ، فَسَرَّهُ اللّهُ فی مُنقَلَبِهِ ، وکانَ مِن کَمالِ سَعادَتِهِ أن رَزَقَهُ اللّهُ عز و جل وَلَدا مِثلَکَ یَخلُفُهُ مِن بَعدِهِ ، ویَقومُ مَقامَهُ بِأَمرِهِ ویَتَرَحَّمُ عَلَیهِ ، وأقولُ : الحَمدُ للّهِِ ؛ فَإِنَّ الأَنفُسَ طَیِّبَةٌ بِمَکانِکَ وما جَعَلَهُ اللّهُ عز و جل فیکَ وعِندَکَ ، أعانَکَ اللّهُ وقَوّاکَ وعَضَدَکَ ووَفَّقَکَ ، وکانَ اللّهُ لَکَ وَلِیّا وحافِظا وراعِیا وکافِیا ومُعینا . (3)

.


1- .الغیبة للطوسی : ص 378 ح 345 ، الاحتجاج : ج 2 ص 567 ح 354 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 153 ح 1 .
2- .الإحتجاج : ج 2 ص 578 ح 356 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 162 ح 3 .
3- .کمال الدین : ص 510 ح 41 ، الغیبة للطوسی : ص 361 ح 323 ، الاحتجاج : ج 2 ص 562 ح 353 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 349 ح 1 .

ص: 271

15 / 5 محمّد بن عبد اللّه حِمیَری
15 / 6 محمّد بن عثمان عمری و پدرش

15 / 5محمّد بن عبد اللّه حِمیَری (1)الغیبة ، طوسی_ به نقل از محمّد بن عبد اللّه بن جعفر حِمیَری (در پایین نامه ای که به امام مهدی علیه السلام نوشته و در آن ، مسائلی از امام علیه السلام پرسیده بود) _: . . . لطفی بفرما و برای دنیا و آخرت من و برادرانم دعایی کن. مأجور باشی ، إن شاء اللّه تعالی ! مرقوم فرمود : «خداوند ، به تو و برادرانت ، خیرِ دنیا و آخرت عطا فرماید!» .

الاحتجاج :در نامه دیگری از محمّد بن عبد اللّه حِمیَری به صاحب زمان علیه السلام که در سال 307 [هجری] به ایشان نوشت و در آن ، مسائلی از ایشان پرسید . . . و تقاضا کرد که برایش دعا کند. پاسخ آمد : «خداوند ، به او ببخشاید آنچه را که او _ جلّ و تعالی _ اهل آن است، به خاطر حقّی که بر ما دارد و احترامی که برای پدرش _ که خدایش رحمت کند _ قائل بودیم و مقام نزدیکی که او نزد ما داشت ... . از خداوند ، مسئلت داریم که او را به آنچه از خیر دنیا و آخرت ، امید دارد ، نایل گردانَد و کار دین و دنیایش را، آن سان که دوست دارد، به سامان آورد، که او حمایتگری تواناست .

15 / 6محمّد بن عثمان عمری و پدرش (2)کمال الدین_ به نقل از عبد اللّه بن جعفر حمیری _: توقیعی خطاب به شیخ ابو جعفر محمّد بن عثمان عَمری در تسلیت مرگ پدرش _ که خدا از هر دوی آنان خشنود باد _ صادر شد. در بخشی از آن توقیع ، آمده بود : «ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم. تسلیمِ فرمان اوییم و خرسند به قضایش. پدرت خوش بخت زیست و خوش نام مُرد. پس، خدایش رحمت کند و او را به دوستان و اولیایش ملحق فرماید؛ چرا که هماره در کارِ آنان ، کوشا بود و برای هر آنچه که او را به خداوند عز و جل و به ایشان (ائمّه علیهم السلام) نزدیک می ساخت ، تلاش می کرد. خداوند ، رویَش را خرّم کُناد (3) و از لغزش او درگُذراد !». و در بخش دیگری آمده بود : «خداوند ، به تو پاداش بسیار دهد و عزایت را برایت نیکو گردانَد. تو و ما ، هر دو داغداریم و فراق او هر دویِ ما را در غم ، فرو برده است. خداوند ، او را در بازگشتگاهش شاد گردانَد ! از کمال سعادت اوست که خداوند عز و جل وی را فرزندی چون تو روزی کرد که پس از او جانشینش باشد و عهده دارِ کار او شود و برایش طلب رحمت کند . می گویم : خدا را سپاس ؛ زیرا منزلت تو و آنچه خداوند عز و جل در تو و نزد تو نهاده ، خوشایندِ هر انسانی است. خداوند ، یاری ات کند و نیرویت بخشد و مؤیّد و موفّقت بدارد، و خداوند ، حامی ، نگهدار ، پناه و یاور تو باشد و او، خود، بسنده ات کند!» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 551 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 552 .
3- .اشاره است به آیه شریف : «وجوهٌ یومئذ ناضرة إلی ربّها ناظرة ؛ چهره هایی خُرّم اند در آن روز ، و پروردگارشان را نظاره گرند» (قیامت : آیه 22) .

ص: 272

15 / 7الشَّیخُ المُفیدُالإحتجاج :ذِکرُ کِتابٍ وَرَدَ مِنَ النّاحِیَةِ المُقَدَّسَةِ _ حَرَسَهَا اللّهُ ورَعاها _ فی أیّامٍ بَقِیَت مِن صَفَرٍ سَنَةَ عَشرٍ وأربَعِمِئَةٍ ، عَلَی الشَّیخِ المُفیدِ أبی عَبدِ اللّهِ مُحَمَّدِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ النُّعمانِ _ قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ ونَوَّرَ ضَریحَهُ _ ذَکَرَ موصِلُهُ أنَّهُ یَحمِلُهُ مِن ناحِیَةٍ مُتَّصِلَةٍ بِالحِجازِ ، نُسخَتُهُ : لِلأَخِ السَّدیدِ ، وَالوَلِیِّ الرَّشیدِ ، الشَّیخِ المُفیدِ ... أدامَ اللّهُ تَوفیقَکَ لِنُصرَةِ الحَقِّ ، وأجزَلَ مَثوبَتَکَ عَلی نُطقِکَ عَنّا بِالصِّدقِ ، إنَّهُ قَد اُذِنَ لَنا فی تَشریفِکَ بِالمُکاتَبَةِ ، وتَکلیفِکَ فیها بِما تُؤَدّیهِ عَنّا إلی مَوالینا قِبَلَکَ ، أعَزَّهُمُ اللّهُ بِطاعَتِهِ ، وکَفاهُمُ المُهِمَّ بِرِعایَتِهِ لَهُم وحِراسَتِهِ . (1)

.


1- .الإحتجاج : ج 2 ص 596 ح 359 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 174 ح 7 .

ص: 273

15 / 7 شیخ مفید

15 / 7شیخ مفید (1)الاحتجاج :ذکر نامه ای که از ناحیه مقدّسه (2) _ که خدایش نگهدار و پاسدار باد _ در چند روز مانده از ماه صفر سال 410 ، برای شیخ مفید ابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن نعمان _ که خداوند روانش را شاد بدارد و قبرش را نور افشان کند _ فرستاده شد . آورنده نامه گفته است که آن را از ناحیه ای متّصل به حجاز می آورد . متن نامه ، چنین است : «به برادرِ نیک اندیش و دوست راست کردار، شیخ مفید ... . خداوند ، تو را همواره در یاری دادن حق ، توفیق دهد و به خاطر سخن گفتن جانانه ات درباره ما پاداش بسیار عطا فرماید ! به ما اجازه داده شد که تو را به نوشتن این نامه ، مفتخر سازیم و در آن ، تو را به رساندن پیام های ما به پیروانمان در ناحیه ات مکلّف گردانیم . خداوند ، آنان را به بندگی خویش ، عزّت بخشد و با حمایت و حراستش از ایشان ، گرفتاری هایشان را برطرف نماید !».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 537 .
2- .مقصود ، «از جانب امام زمان علیه السلام » است .

ص: 274

الإحتجاج_ فی ذِکرِ کِتابِ الإِمامِ المَهدِیِّ علیه السلام إلَی الشَّیخِ المُفیدِ _: وَرَدَ عَلَیهِ کِتابٌ آخَرُ مِن قِبَلِهِ علیه السلام ، یَومَ الخَمیسِ الثّالِثَ وَالعِشرینَ مِن ذِی الحِجَّةِ سَنَةَ اثنَتَی عَشرَةَ وأربَعِمِئَةٍ ، نُسخَتُهُ : بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، سَلامُ اللّهِ عَلَیکَ أیُّهَا النّاصِرُ لِلحَقِّ ، الدّاعی إلَیهِ بِکَلِمَةِ الصِّدقِ ... وبَعدُ : فَقَد کُنّا نَظَرنا مُناجاتَکَ عَصَمَکَ اللّهُ بِالسَّبَبِ الَّذی وَهَبَهُ اللّهُ لَکَ مِن أولِیائِهِ ، وحَرَسَکَ بِهِ مِن کَیدِ أعدائِهِ ... حَرَسَکَ اللّهُ بِعَینِهِ الَّتی لا تَنامُ... أیَّدَکَ اللّهُ بِنَصرِهِ الَّذی أیَّدَ بِهِ السَّلَفَ مِن أولِیائِنَا الصّالِحینَ . (1)

15 / 8مُحَمَّدُ بنُ یوسُفَالکافی عن محمّد بن یوسف الشاشی :خَرَجَ بی ناصورٌ عَلی مَقعَدَتی ، فَأَرَیتُهُ الأَطِبّاءَ وأنفَقتُ عَلَیهِ مالاً ، فَقالوا : لا نَعرِفُ لَهُ دَواءً ، فَکَتَبتُ رُقعَةً أسأَلُ الدُّعاءَ ، فَوَقَّعَ علیه السلام إلَیَّ : ألبَسَکَ اللّهُ العافِیَةَ وجَعَلَکَ مَعَنا فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ . قالَ : فَما أتَت عَلَیَّ جُمعَةٌ حَتّی عوفیتُ وصارَ مِثلَ راحَتی ، فَدَعَوتُ طَبیبا مِن أصحابِنا وأرَیتُهُ إیّاهُ ، فَقالَ : ما عَرَفنا لِهذا دَواءً !! (2)(3)

.


1- .الإحتجاج : ج 2 ص 600 ح 360 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 176 .
2- .زاد هنا فی الإرشاد : «وما جاءَتکَ العافِیَةُ إلاّ مِن قِبَلِ اللّه ِ بِغَیرِ احتِسابٍ» .
3- .الکافی : ج 1 ص 519 ح 11 ، الإرشاد : ج 2 ص 357 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 695 ح 9 ، کشف الغمّة : ج 3 ص 241 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 51 ص 297 ح 14 .

ص: 275

15 / 8 محمّد بن یوسف

الاحتجاج_ در یادکرد از نامه امام مهدی علیه السلام به شیخ مفید _: نامه دیگری نیز از جانب امام [مهدی] علیه السلام در روز پنج شنبه 23 ذی حجه سال 412 [هجری] به او رسید که متن آن ، چنین است : «به نام خداوند بخشنده مهربان . درود بر تو ، ای یاور حق، و ای دعوت کننده به آن با گفتار راستین! ... . و اینک : ما مناجاتِ تو را دیدیم. خداوند ، به واسطه آن سببی [و پیوندی] که از اولیایش به تو بخشیده ، نگهدارت باشد و از نیرنگ دشمنانش تو را حفظ کند... خداوند ، تو را با چشمان همیشه بیدارش پاس می دارد ... و همان گونه که دوستان شایسته پیشین ، ما را یاری می کرد، تو را نیز یاری کند .

15 / 8محمّد بن یوسف (1)الکافی_ به نقل از محمّد بن یوسف شاشی: در نشیمنگاهم ناصوری (2) پدید آمد . آن را به طبیبان نشان دادم و برای درمانش پول ها خرج کردم . همه گفتند : ما دارویی برایش نمی شناسیم. لذا نامه ای [به امام مهدی علیه السلام ] نوشتم و تقاضای دعا کردم. به من نوشت : «خداوند ، تو را عافیت بخشد و در دنیا و آخرت ، همراه ما بدارد!» . جمعه نرسیده بود که بهبود یافتم و مانند کفِ دستم شد. طبیبی از دوستانمان را خواستم و به او نشان دادم. گفت : ما برای این ، دارویی نمی شناسیم! (3)

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 553 .
2- .امروزه در طب به این بیماری ، «فیستول» می گویند .
3- .در الإرشاد این افزوده را دارد : «این بهبود ، جز از جانب خداوند و بدون حساب [و درمان طبیعی ]برایت حاصل نشده است» .

ص: 276

. .

ص: 277

نکاتی پیرامون دعای اهل بیت درباره دیگران

نکاتی پیرامون دعای اهل بیت درباره دیگرانپیامبر خدا و اهل بیت بزرگوارش ، مَظهَر صفات و اسمای حسنای الهی و از جمله مظهر رحمت و حکمت خداوند متعال هستند و از این رو ، به مقتضای حکمت ، دیگران را از ادعیه پاک و مستجاب خود ، بهره مند می کردند و مشمول عنایت و رحمت الهی قرار می دادند . به منظور آشنایی با سیره عملی خاندان رسالت در موضوع دعا کردن برای دیگران ، در باب های گذشته ، شماری از دعاهای پیامبر صلی الله علیه و آله (درباره خاندان خود و دیگران) و دعاهای اهل بیت علیهم السلام در همین زمینه گزارش شد . در بررسی این دعاها ، چند نکته قابل توجّه است : 1 . دعاهای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام را به چند دسته می توان تقسیم کرد : دسته اول ، دعاهایی که حامل پیامی برای جامعه اسلامی اند . دسته دوم ، دعاهایی که برای تأمین نیازهای کسانی صادر شده اند که از خاندان رسالت ، تقاضای دعا کرده اند . دسته سوم ، دعاهای خاندان رسالت در مورد کسانی که به آنها خدمتی کرده اند . 2 . دعاهای پیامبر خدا برای اهل بیت خود ، حامل پیام های اعتقادی و سیاسی برای امّت اسلامی و حاکی از شخصیت والای آنان و جایگاه بلندشان در اسلام

.

ص: 278

است ، مانند آنچه از پیامبر خدا ، خطاب به امام علی علیه السلام روایت شده که می فرماید : ما سَأَلتُ اللّهَ شَیئا إلاّ سَأَلتُ لَکَ مِثلَهُ ، ولا سَأَلتُ اللّهَ شَیئا إلاّ أعطانیهِ ، غَیرَ أنَّهُ قیلَ لی : إنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدَکَ . (1) و چیزی از خداوند عز و جل درخواست نکردم ، مگر آن که همان را برای تو هم درخواست کردم . و چیزی از خداوند درخواست نکردم ، مگر این که آن را به من داد ؛ به جز این که به من گفته شد : پیامبری پس از تو نیست . و در روایتی دیگر در مورد ایشان می فرماید : اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ . (2) خداوندا! دوست دار او را دوست بدار و دشمن کننده با او را دشمن باش و یاری کننده او را مدد کن . و در روایتی دیگر درباره امام حسن و امام حسین علیهماالسلاممی فرماید : اللّهُمَّ والِ مَن والاهُما ، وعادِ مَن عاداهُما . (3) خداوندا! دوستدار آن دو را دوست بدار و دشمنی کننده با آن دشمن باش . و در حدیث کسا ، از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اهل بیت علیهم السلامآمده که می فرماید : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا . (4) خداوندا! اینان اهل بیت من هستند . از آنها پلیدی را ، دور کن و پاکِ پاکشان کن .

.


1- .ر . ک : ص 78 ح 1168 .
2- .ر . ک : ص 80 ح 1172 .
3- .ر . ک : ص 90 ح 1187 .
4- .ر . ک : ص 94 ح 1193 .

ص: 279

همچنین دعاهایی که از اهل بیت علیهم السلام درباره افرادی مانند ابوذر و عمار و امثال آنها صادر شده ، حکایت از جلالت و عظمت و جایگاه رفیع معنوی آنها دارد . این گونه دعاها نیز گاه دارای پیام سیاسی و اجتماعی هستند . 3 . دعاهای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام برای تأمین نیازهای دیگران یا برای کسانی که خدمتی به آنها داشته اند نیز دارای پیام اعتقادی است ؛ زیرا اجابت شدن این دعاها ، حاکی از جایگاه رفیع خاندان رسالت در نزد خداوند متعال است ؛ اما باید توجه داشت که این گونه از دعاها ، بسا که دلالتی بر جایگاه معنوی اشخاصی که برایشان دعا شده است ، نداشته باشد و این ، البته بسته به مضامین دعاهاست . از این رو ، دانشمندان رجالی ، هر دعایی را از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، دلیل بر خوبی و عدالت و مورد وثوق بودنِ شخصی که درباره او دعا شده ، نمی دانند ، چنان که در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در حقّ شخص یهودی ای که خدمتی به ایشان کرده بود ، فرمود : «أللّهُمَّ جَمِّلهُ ؛ خدایا! او را زیبا گردان» و در اثر این دعا ، موی سپید او سیاه شد (1) و یا در مورد یهودی دیگری فرمود : «أدامَ اللّهُ جَمالَکَ... ؛ خداوند ، زیبایی ات را پایدار گرداند». و در نتیجه اجابت این دعا ، آن مرد ، هشتاد سال زندگی کرد و یک موی سپید در سر او دیده نشد . (2)

.


1- .ر . ک : ص 160 ح 1278 .
2- .ر . ک : ص 160 ح 1279 .

ص: 280

الفَصلُ الخامِسُ : الدّعاء علی الآخرینالبابُ الأَوَّلُ : من لا ینبغی الدّعاء علیه1 / 1النَّفسُ وَالأَولادُ وَالأَحِبّاءُ وَالخَدَمُرسول اللّه صلی الله علیه و آله :لا تَدعوا عَلی أولادِکُم فَیُوافِقَ ذلِکَ إجابَةً . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :لا تَدعوا عَلی أنفُسِکُم ، ولا تَدعوا عَلی أولادِکُم ، ولا تَدعوا عَلی خَدَمِکُم ، ولا تَدعوا عَلی أموالِکُم ، لا تُوافِقوا مِنَ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی ساعَةً نیلَ فیها عَطاءٌ ، فَیَستَجیبَ لَکُم . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :لا تَمَنَّوا هَلاکَ شَبابِکُم وإن کانَ فیهِم غَرامٌ ؛ فَإِنَّهُم عَلی ما کانَ فیهِم عَلی خِلالٍ ، إمّا أن یَتوبوا فَیَتوبَ اللّهُ عَلَیهِم ، وإمّا أن تُردِیَهُمُ الآفاتُ ، إمّا عَدُوّا فَیُقاتِلوهُ ، وإمّا حَریقا فَیُطفِئوهُ ، وإمّا ماءً فَیَسُدُّوهُ . (3)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 51 ح 7432 ، تاریخ أصبهان : ج 2 ص 296 ح 1784 کلاهما عن ابن عمر .
2- .سنن أبی داوود : ج 2 ص 88 ح 1532 عن جابر بن عبد اللّه ، صحیح مسلم : ج 4 ص 2304 ح 3009 وفیه «یسأل» بدل «نیل» ولیس فیه «ولا تدعوا علی خدمکم» ، کنز العمّال : ج 2 ص 93 ح 3292 .
3- .حلیة الأولیاء : ج 5 ص 119 .

ص: 281

فصل پنجم : نفرین کردن به دیگران

باب یکم : کسانی که نباید نفرینشان کرد

1 / 1 خود، فرزندان، دوستان و خدمتکاران

فصل پنجم : نفرین کردن به دیگرانباب یکم : کسانی که نباید نفرینشان کرد1 / 1خود، فرزندان، دوستان و خدمتکارانپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :فرزندان خود را نفرین نکنید ، مبادا یک وقت به اجابت برسد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :به خودتان نفرین نکنید ، به فرزندانتان نفرین نکنید ، به خدمتکارانتان نفرین نکنید و به اموال خود ، نفرین نکنید ؛ زیرا ممکن است این نفرین ، در لحظه ای باشد که در آن [از جانب خداوند ]دَهِش می شود و نفرینتان را مستجاب کند .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مرگِ جوانانتان را درخواست نکنید، هر چند زیان (شر) داشته باشند؛ چرا که با وجود آن ، از چند حال خارج نیستند: یا توبه می کنند و خداوند ، توبه شان را می پذیرد، یا آسیب ها آنها را از بین می بَرَد، یا با دشمنی می جنگند، یا حریقی را خاموش می کنند و یا جلوِ سیلابی را می بندند .

.

ص: 282

عنه صلی الله علیه و آله :سَأَلتُ اللّهَ أن لا یَستَجیبَ دُعاءَ حَبیبٍ عَلی حَبیبِهِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :أیُّما رَجُلٍ دَعا عَلی وَلَدِهِ أورَثَهُ اللّهُ الفَقرَ . (2)

راجع : ج 1 ص 612 (من تستجاب دعوته / الوالد) .

1 / 2مَن لا یَستَحِقُّ ولا سِیَّمَا المُؤمِنِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إذا خَرَجَتِ اللَّعنَةُ مِن فی صاحِبِها نَظَرَت ، فَإِن وَجَدَت مَسلَکا فِی الَّذی وُجِّهَت إلَیهِ ، وإلاّ عادَت إلَی الَّذی خَرَجَت مِنهُ . (3)

الإمام الباقر علیه السلام :إنَّ اللَّعنَةَ إذا خَرَجَت مِن صاحِبِها تَرَدَّدَت بَینَهُ (4) وبَینَ الَّذی یُلعَنُ ، فَإِن وَجَدَت مَساغا ، وإلاّ عادَت إلی صاحِبِها وکانَ أحَقَّ بِها ، فَاحذَروا أن تَلعَنوا مُؤمِنا فَیَحُلَّ بِکُم . (5)

1 / 3المُذنِبُالإمام الصادق علیه السلام :لَمّا رَأی إبراهیمُ علیه السلام مَلَکوتَ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، التَفَتَ فَرَأی رَجُلاً یَزنی ، فَدَعا عَلَیهِ فَماتَ ، ثُمَّ رَأی آخَرَ فَدَعا عَلَیهِ فَماتَ ، حَتّی رَأی ثَلاثَةً فَدَعا عَلَیهِم فَماتوا . فَأَوحَی اللّهُ عَزَّ ذِکرُهُ إلَیهِ : یا إبراهیمُ إنَّ دَعوَتَکَ مُجابَةٌ ؛ فَلا تَدعُ عَلی عِبادی ؛ فَإِنّی لَو شِئتُ لَم أخلُقهُم ، إنّی خَلَقتُ خَلقی عَلی ثَلاثَةِ أصنافٍ : عَبدا یَعبُدُنی لا یُشرِکُ بی شَیئا فَاُثیبُهُ ، وعَبدا یَعبُدُ غَیری فَلَن یَفوتَنی ، وعَبدا عَبَدَ غَیری فَاُخرِجُ مِن صُلبِهِ مَن یَعبُدُنی . (6)

.


1- .تاریخ بغداد : ج 2 ص 202 ح 635 و ص 203 ، الفردوس : ج 1 ص 65 ح 186 وفیه «لا یقبل» بدل «لا یستجیب» وکلّها عن ابن عمر .
2- .عدة الداعی : ص 80 .
3- .کنزالعمّال : ج 3 ص 614 ح 8169 نقلاً عن شعب الإیمان عن عبد اللّه وراجع : سنن أبی داوود : ج 4 ص 277 ح 4905 ومسند ابن حنبل : ج 2 ص 111 ح 4036 .
4- .فی المصدر : «بینها» ، والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار ووسائل الشیعة : ج 12 ص 301 ح 1 .
5- .قرب الإسناد : ص 10 ح 31 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق علیه السلام ، الکافی : ج 2 ص 360 ح 7 عن علیّ بن أبی حمزة عن الإمام الباقر علیه السلام ، ثواب الأعمال : ص 320 ح 1 عن علیّ بن حمزة عن الإمام الصادق علیه السلام وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 72 ص 208 ح 1 و 2 .
6- .الکافی : ج 8 ص 305 ح 473 ، علل الشرایع : ص 585 ح 31 ، تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 142 ح 469 وص 364 ح 37 ، تفسیر القمّی : ج 1 ص 206 کلّها عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 12 ص 61 ح 6 وراجع الإحتجاج : ج 1 ص 65 .

ص: 283

1 / 2 کسی که مستحقّ نفرین نیست، بویژه مؤمن

1 / 3 گنهکار

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من از خداوند درخواست کرده ام که نفرینِ دوستی را درباره دوستش اجابت نکند .

امام صادق علیه السلام :هر مردی که فرزندش را نفرین کند ، خداوند ، او را به فقر دچار می سازد.

ر . ک : ج 1 ص 613 (کسانی که دعایشان مستجاب می شود / پدر) .

1 / 2کسی که مستحقّ نفرین نیست، بویژه مؤمنپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هرگاه لعنت از دهان لعنت کننده خارج شود، می نگرد . اگر راهی [و وجه استحقاقی] در آن کسی که به او لعنت فرستاده شده است، نیافت ، به سوی کسی که از او صادر شده است ، بر می گردد [و دامان لعنت کننده را می گیرد] .

امام باقر علیه السلام :لعنت ، هر گاه از لعنت کننده صادر شود ، میان او و کسی که لعنت می شود ، می گردد . اگر مجوّزی نیافت ، به خودِ لعنت کننده بر می گردد که او، خود، به آن سزاوارتر است. پس، زنهار تا مؤمنی را لعنت نکنید که دامن خودتان را می گیرد !

1 / 3گنهکارامام صادق علیه السلام :چون ابراهیم علیه السلام ملکوتِ آسماها و زمین را دید، صورتش را که برگرداند ، دید مردی زنا می کند . نفرینش کرد و او مُرد. سپس ، مرد دیگری را [در آن حال] دید و او را هم نفرین کرد و مُرد، تا آن که سه نفر را [در آن حال ]دید و آنان را نیز نفرین کرد و هر سه مُردند . در این هنگام، خداوند _ که نامش بِشکوه باد _، به او وحی فرمود : «ای ابراهیم! دعای تو مستجاب می شود. پس ، بندگانم را نفرین مکن ؛ زیرا اگر می خواستم ، آنها را نمی آفریدم . من ، مخلوقات خود را بر سه دسته آفریدم : یکی بنده ای که مرا می پرستد و چیزی را انباز من نمی سازد. به چنین بنده ای پاداش می دهم. دوم ، بنده ای که غیرِ مرا می پرستد. چنین بنده ای ، هرگز از چنگ من نخواهد گریخت . سوم ، بنده ای که غیرِ مرا پرستیده و من از پشتِ او کسی را بیرون می آورم که مرا بپرستد» .

.

ص: 284

السنن الکبری عن أبی هریرة :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله اُتِیَ بِشارِبٍ فَأَمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أصحابَهُ أن یَضرِبوهُ ، فَمِنهُم مَن ضَرَبَهُ بِنَعلِهِ ، ومِنهُم بِیَدِهِ ، ومِنهُم بِثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : اِرجِعوا ، ثُمَّ أمَرَهُم فَبَکَّتوهُ (1) ، فَقالوا : ألا تَستَحی ، مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَصنَعُ هذا ؟ ثُمَّ أرسَلَهُ ، فَلَمّا أدبَرَ وَقَعَ القَومُ یَدعونَ عَلَیهِ ویَسُبّونَهُ ، یَقولُ القائِلُ : اللّهُمَّ أخزِهِ ، اللّهُمَّ العَنهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لا تَقولوا هکَذا ولکِن قولوا : اللّهُمَّ اغفِر لَهُ ، اللّهُمَّ ارحَمهُ . (2)

.


1- .التبکیت : التقریع والتوبیخ . یقال له : یا فاسقُ أما اسْتَحیَیتَ ؟ أما اتقیْتَ اللّه . (النهایة : ج 1 ص 148 «بکت») .
2- .السنن الکبری : ج 8 ص 542 ح 17495 ، صحیح البخاری : ج 6 ص 2488 ح 6395 ، سنن أبی داوود : ج 4 ص 162 ح 4477 ، السنن الکبری للنسائی : ج 3 ص 252 ح 5287 کلّها نحوه ، کنزالعمّال : ج 5 ص 496 ح 13726 .

ص: 285

السنن الکبری_ به نقل از ابو هریره _: شرابخواری را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آوردند . پیامبر صلی الله علیه و آله به یارانش فرمود که او را بزنند. یکی با کفش خویش بر او زد، دیگری با دستش و یکی با جامه اش. سپس، پیامبر خدا فرمود : «برگردید». آن گاه ، دستور داد تا او را سرزنش کنند. اصحاب گفتند : شرم نمی کنی که با بودن پیامبر خدا ، چنین می کنی؟ سپس ، پیامبر صلی الله علیه و آله او را رها کرد. چون رفت، جمعیت به نفرین و دشنام گوییِ وی پرداختند . گوینده ای گفت : بار خدایا! خوارش کن؛ بار خدایا! لعنتش کن . پیامبر خدا فرمود : «چنین مگویید ؛ بلکه بگویید : بار خدایا! او را بیامرز. بار خدایا! بر او رحم آور» .

.

ص: 286

البابُ الثّانی : من ینبغی الدّعاء علیهالکتاب«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِیمِ * تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ * مَا أَغْنَی عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ * سَیَصْلَی نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ * وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدِ» . (1)

«إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَ_تِ وَ الْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّ_هُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَ_بِ أُوْلَ_ئکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّ_عِنُونَ» . (2)

«کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْمًا کَفَرُواْ بَعْدَ إِیَمَ_نِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَیِّنَ_تُ وَاللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّ__لِمِینَ * أُوْلَ_ئکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» . (3)

الحدیثالإمام الصادق علیه السلام :إذا قَرَأتُم : «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ» فَادعوا عَلی أبی لَهَبٍ ؛ فَإِنَّهُ کانَ مِنَ المُکَذِّبینَ الَّذینَ یُکَذِّبونَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل . (4)

.


1- .المسد : 1 _ 5 .
2- .البقرة : 159 .
3- .آل عمران : 86 _ 87 .
4- .ثواب الأعمال : ص 155 ح 1 ، مجمع البیان : ج 10 ص 850 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 48 ح 41 .

ص: 287

باب دوم : کسانی که سزاوار نفرین اند

باب دوم : کسانی که سزاوار نفرین اندقرآن«به نام خداوند بخشنده مهربان. بُریده باد دو دست ابولهب، بریده باد! دارایی او و آنچه اندوخت ، سودی برایش نداشت . به زودی در آتش پُر زبانه درمی آید و زنش ، آن هیمه کش (آتش افروز) ، بر گردنش طنابی از لطیف خرماست» .

«کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که فرو فرستاده ایم ، بعد از آن که آن را برای مردم در کتاب توضیح داده ایم، نهفته می دارند ، خداوند ، آنان را لعنت می کند، و لعنت کنندگان ، لعنتشان می کنند»

«چگونه خداوند ، قومی را که بعد از ایمانشان کافر شدند ، هدایت می کند ، با آن که شهادت دادند که این فرستاده ، بر حقّ است و برایشان دلایل روشن آمد؟ و خدا ، قومِ بیدادگر را هدایت نمی کند. آنان، سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگی بر ایشان است» .

حدیثامام صادق علیه السلام :هرگاه «تَبَّتْ یَدَآ أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ» را خواندید ، بر ابو لهب نفرین بفرستید؛ زیرا او از تکذیب کنندگانی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و آنچه را از جانب خداوند عز و جلآورد ، دروغ می شمردند .

.

ص: 288

البابُ الثّالِثُ : دعاء الأنبیاء وأتباعهم علی المجرمین3 / 1دُعاءُ نوحٍالکتاب«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَ_قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَ_هٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ * فَقَالَ الْمَلَؤُاْ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ مَا هَ_ذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَئِکَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَ_ذَا فِی ءَابَائنَا الْأَوَّلِینَ * إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلُ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُواْ بِهِ حَتَّی حِینٍ * قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ » . (1)

«إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ * إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا وَ مَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ * قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ * قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَّیُصْبِحُنَّ نَ_دِمِینَ * فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَ_هُمْ غُثَ_اءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّ__لِمِینَ » . (2)

«قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ * فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحًا وَ نَجِّنِی وَ مَن مَّعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * فَأَنجَیْنَ_هُ وَ مَن مَّعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِینَ » . (3)

.


1- .المؤمنون : 23 _ 26 .
2- .المؤمنون : 37 _ 41 . والغُثاء : غُثاء السَّیل والقِدر ، وهو ما یطفح ویتفرّق من النبات الیابس : ، وزَبَدِ القِدْر ، ویُضْربُ به المَثَلُ فیما یضیعُ ویذهبُ (مفردات ألفاظ القرآن : ص 602 «غثا») .
3- .الشعراء : 117 _ 120 .

ص: 289

باب سوم : نفرین پیامبران علیهم السلام و پیروان آنها بر مجرمان

3 / 1 نفرین نوح

باب سوم : نفرین پیامبران و پیروان آنها بر مجرمان3 / 1نفرین نوحقرآن«و هر آینه ، نوح را به سوی قومش فرستادیم و او [به ایشان ]گفت : ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را معبودی جز او نیست. مگر پروا ندارید؟ اشراف قومش که کافر بودند ، گفتند : این [مرد] ، جز بشری چون شما نیست. می خواهد بر شما برتری جوید و اگر خدا می خواست ، قطعا فرشتگانی فرو می فرستاد. ما در میان پدران نخستین خویش ، چنین چیزی نشنیده ایم. او نیست ، جز مردی که در وی ، جنون است . پس تا چندی درباره اش دست نگه دارید. [نوح] گفت : پروردگارا! از آن روی که مرا دروغزن می خوانند ، مرا یاری کن» .

«جز این زندگانی دنیای ما ، چیزی نیست. می میریم و زنده می شویم و دیگر ، برانگیخته نخواهیم شد. او جز مردی که بر خدا دروغ می بندد ، نیست و ما به او باور نداریم. گفت : پروردگارا! از آن رو که مرا دروغزن خواندند ، یاری ام کن. فرمود : به زودی ، سخْت پشیمان خواهند شد. پس بانگ [مرگبار] ، آنان را به حق ، فرو گرفت و آنها را چون خاشاکی که بر آب می افتد ، گردانیدیم. دور باد [از رحمت حق ، ]گروه ستمکاران!» .

«گفت : پروردگارا! قوم من ، مرا تکذیب کردند. میان من و آنان ، فیصله ده و من و هر کس از مؤمنان را که با من است ، نجات بخش. پس او و هر که را که در آن کشتیِ آکنده با او بود ، رهانیدیم. آن گاه ، باقی ماندگان را غرق کردیم» .

.

ص: 290

«کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُواْ عَبْدَنَا وَ قَالُواْ مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ * فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ » . (1)

«قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اتَّبَعُواْ مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَسَارًا * وَ مَکَرُواْ مَکْرًا کُبَّارًا * وَ قَالُواْ لاَ تَذَرُنَّ ءَالِهَتَکُمْ وَ لاَ تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لاَ سُوَاعًا وَ لاَ یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْرًا * وَ قَدْ أَضَلُّواْ کَثِیرًا وَ لاَ تَزِدِ الظَّ__لِمِینَ إِلاَّ ضَلَ_لاً * مِّمَّا خَطِیئتِهِمْ أُغْرِقُواْ فَأُدْخِلُواْ نَارًا فَلَمْ یَجِدُواْ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا » . (2)

«وَ قَالَ نُوحٌ رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَ_فِرِینَ دَیَّارًا * إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّواْ عِبَادَکَ وَ لاَ یَلِدُواْ إِلاَّ فَاجِرًا کَفَّارًا * رَّبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَ لِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَ_تِ وَ لاَ تَزِدِ الظَّ__لِمِینَ إِلاَّ تَبَارَا » . (3)

الحدیثعلل الشرایع عن حنّان بن سدیر عن أبیه :قُلتُ لأَِبی جَعفَرٍ علیه السلام : أرَأَیتَ نوحا علیه السلام حینَ دَعا عَلی قَومِهِ فَقالَ : «رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَ_فِرِینَ دَیَّارًا * إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّواْ عِبَادَکَ وَ لاَ یَلِدُواْ إِلاَّ فَاجِرًا کَفَّارًا» ؟ قالَ علیه السلام : عَلِمَ أنَّهُ لا یَنجُبُ مِن بَینِهِم أحَدٌ . قالَ : قُلتُ : وکَیفَ عَلِمَ ذلِکَ ؟ قالَ : أوحَی اللّهُ إلَیهِ : «أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ ءَامَنَ» (4) فَعِندَ هذا دَعا عَلَیهِم بِهذَا الدُّعاءِ . (5)

.


1- .القمر : 9 و 10 .
2- .نوح : 21 _ 25 .
3- .نوح : 26 _ 28 . والتَّبار : الهلاک (النهایة : ج 1 ص 179 «تبر») .
4- .هود : 36 .
5- .علل الشرایع : ص 31 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 283 ح 2 .

ص: 291

«پیش از آنان، قوم نوح نیز به تکذیب پرداختند و بنده ما را دروغزن خواندند و گفتند : دیوانه است، و [بسی] آزار کشید تا پروردگارش را خواند که : من ، درمانده ام. به دادم برس» .

«نوح گفت : پروردگارا! آنان ، مرا نافرمانی کردند و از کسی پیروی نمودند که مال و فرزندش ، جز بر زیان وی نیفزود . دست به نیرنگی بس بزرگ زدند و گفتند : زنهار که از خدایانتان دست برندارید ، و نه از «ودّ» ، نه از «سُواع» ، نه از «یَغوت» و نه «یَعوق» و نه «نسر». و بسیاری را گم راه کردند. [پروردگارا! ]جز بر گم راهی ستمکاران میفزای . تا به سبب گناهانشان غرقه گشتند و [پس از مرگشان] در آتشی در آورده شدند و برای خود ، در برابر خدا یارانی نیافتند» .

«و نوح گفت : پروردگارا! هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار ؛ چرا که اگر تو آنان را بر جای بگذاری ، بندگانت را گم راه می کنند و جز پلیدکارِ ناسپاس نمی زایند. پروردگارا! بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنی که در سرایم درمی آید ، و بر مردان و زنان باایمان ببخشای ، و جز بر هلاکت ستمکاران میفزای» .

حدیثعلل الشرائع_ به نقل از حنّان بن سَدیر ، از پدرش _: به امام باقر علیه السلام گفتم : چرا نوح علیه السلام هنگامی که قومش را نفرین کرد ، گفت : «پروردگارا! هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار ، چرا که اگر تو آنان را بر جای بگذاری ، بندگانت را گم راه می کنند و جز پلیدکارِ ناسپاس نمی زایند» ؟ فرمود : «می دانست که از میان آنها ، دیگر کسی به راه نخواهد آمد» . گفتم : چگونه این را دانست؟ فرمود : «خداوند به او وحی فرمود که : «از قوم تو ، دیگر کسی بجز همانان که ایمان آورده اند، ایمان نخواهد آورد» . این جا بود که آن نفرین را در حقّ آنان کرد .

.

ص: 292

تفسیر القمّی_ فی تَفسیرِ قَولِهِ تَعالی : «وَ قَالُواْ لاَ تَذَرُنَّ ءَالِهَتَکُمْ وَ لاَ تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لاَ سُوَاعًا وَ لاَ یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْرًا» _: کانَ قَومٌ مُؤمِنونَ (1) قَبلَ نوحٍ علیه السلام ، فَماتوا فَحَزِنَ عَلَیهِمُ النّاسُ ، فَجاءَ إبلیسُ فَاتَّخَذَ لَهُم صُوَرَهُم لِیَأنَسوا بِها فَأَنِسوا بِها ، فَلَمّا جاءَهُمُ الشِّتاءُ أدخَلوهَا البُیوتَ ، فَمَضی ذلِکَ القَرنُ وجاءَ القَرنُ الآخَرُ ، فَجاءَهُم إبلیسُ فَقالَ لَهُم : إنَّ هؤُلاءِ آلِهَةٌ کانَ (2) آباؤُکُم یَعبُدونَها ، فَعَبَدوهُم وضَلَّ مِنهُم بَشَرٌ کَثیرٌ ، فَدَعا عَلَیهِم نوحٌ حَتّی أهلَکَهُمُ اللّهُ . (3)

3 / 2دُعاءُ لوطٍ«وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَ_حِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَ__لَمِینَ * أَئنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّ_دِقِینَ * قَالَ رَبِّ انصُرْنِی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ» . (4)

3 / 3دُعاءُ شُعَیبٍ«قَالَ الْمَلأَُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَ_شُعَیْبُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَ لَوْ کُنَّا کَ_رِهِینَ * قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَی اللَّهِ کَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُم بَعْدَ إِذْ نَجّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا یَکُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِیهَا إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْمًا عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَ_تِحِینَ * وَقَالَ الْمَلأَُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِن اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَ_سِرُونَ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دَارِهِمْ جَ_ثِمِینَ» . (5)

.


1- .فی المصدر : «مؤمنین» ، والتَّصویب من بحار الأنوار .
2- .فی المصدر : «کانوا» ، والصواب ما أثبتناه .
3- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 387 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 248 وراجع الکافی : ج 8 ص 280 ح 421 .
4- .العنکبوت : 28 _ 30 .
5- .الأعراف : 88 _ 91 .

ص: 293

3 / 2 نفرین لوط

3 / 3 نفرین شعیب

تفسیر القمی_ در تفسیر این سخن خدای متعال که : «و گفتند : زنهار که از خدایانتان دست برندارید، نه از «وَد» ، نه از «سُواع» ، نه از «یَغوث» ، نه از «یَعوق» و نه از «نَسر»!» _: پیش از نوح علیه السلام مردمانی مؤمن بودند که چون مُردند ، مردم از مُردن ایشان ، اندوهناک شدند. پس، ابلیس آمد و مجسّمه های آنها را برایشان ساخت تا بدانها اُنس بگیرند و انس گرفتند، و چون زمستان می رسید ، آن مجسّمه ها را به داخل خانه های خود می بُردند. آن نسل رفت و نسل بعد آمد . ابلیس ، نزد ایشان آمد و گفت : اینها ، خدایانی هستند که پدران شما آنها را می پرستیدند . پس، آنان نیز به پرستش مجسّمه ها پرداختند و شمارِ بسیاری از ایشان ، گم راه شدند. این جا بود که نوح علیه السلام نفرینشان کرد و خداوند ، آنان را از میان برداشت .

3 / 2نفرین لوط«و [یاد کن] لوط را ، آن گاه که به قوم خویش گفت : شما به کاری زشت می پردازید که پیش از شما هیچ یک از جهانیان ، چنان نمی کرده است . آیا شما با مُرده ها در می آمیزید و راه [زاد و ولد] را قطع می کنید و در محافل خود ، پلیدکاری می کنید؟ و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند : اگر راست می گویی ، عذاب خدا را برای ما بیاور. لوط گفت : پروردگار من! مرا بر این قوم فسادکار ، چیره گردان» .

3 / 3نفرین شعیب«بزرگان قومش که گردن فرازی می کردند، گفتند : ای شعیب! یا تو و کسانی را که با تو ایمان آورده اند ، از آبادی خود بیرون می کنیم یا به کیش ما باز گردید . گفت : آیا هر چند کراهت داشته باشیم؟ اگر بعد از آن که خدا ، ما را از آن نجات بخشیده ، به کیش شما باز آییم ، در حقیقت ، به خدا دروغ بسته ایم و ما را نسِزد که به آن باز آییم، مگر آن که پروردگار ما خدا بخواهد ، که پروردگار ما ، از نظر دانش ، بر هر چیزی احاطه دارد. بر خدا توکّل کرده ایم. بار پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن ، که تو بهترینِ داورانی . بزرگان قومش که کافر بودند ، گفتند : اگر از شعیب پیروی کنید ، در این صورت ، قطعا زیانکارید. پس زمین لرزه ، آنان را فرو گرفت و در خانه هایشان از پا درآمدند» .

.

ص: 294

3 / 4دُعاءُ موسیالکتاب«وَ قَالَ مُوسَی رَبَّنَا إِنَّکَ ءَاتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوَ لاً فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَی أَمْوَ لِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُواْ حَتَّی یَرَوُاْ الْعَذَابَ الْأَلِیمَ» . (1)

الحدیثالإمام الکاظم علیه السلام :کانَ مِن قَولِ موسی علیه السلام حینَ دَخَلَ عَلی فِرعَونَ : «اللّهُمَّ إنّی أدرَأُ إلَیکَ فی نَحرِهِ ، وأستَجیرُ بِکَ مِن شَرِّهِ ، وأستَعینُ بِکَ» ، فَحَوَّلَ اللّهُ ما کانَ فی قَلبِ فِرعَونَ مِنَ الأَمنِ خَوفا . (2)

.


1- .یونس : 88 .
2- .قصص الأنبیاء : ص 155 ح 167 عن محمّد بن مروان ، بحار الأنوار : ج 95 ص 218 ح 11 وراجع الدرّ المنثور : ج 6 ص 414 .

ص: 295

3 / 4 نفرین موسی

3 / 4نفرین موسیقرآن«و موسی گفت : ای پروردگار ما! تو به فرعون و اشرافش در زندگیِ دنیا زیور و اموال داده ای _ ای پروردگار ما _ تا [خلق را ]از راه تو به دَر برند. ای پروردگار ما! اموالشان را نابود کن و آنان را در دل هایشان ، سخت گردان که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند» .

حدیثامام کاظم علیه السلام :از جمله سخنان موسی علیه السلام ، آن گاه که بر فرعون درآمد، این بود : «بار خدایا! خود را به تو می سپارم ، در برابر آدم کشی او، و از شرّ او به تو پناه می برم و از تو یاری می جویم» . پس خداوند ، آرامشی را که در دل فرعون بود ، به ترس مبدّل ساخت .

.

ص: 296

3 / 5النَّوادِرُالکتاب«وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَ_تَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکَانُواْ وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّ_بِرِینَ * وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَ_فِرِینَ» . (1)

«وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَ_فِرِینَ * فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ» . (2)

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :دَعا نَبِیٌّ مِنَ الأَنبِیاءِ عَلی قَومِهِ ، فَقیلَ لَهُ : اُسَلِّطُ عَلَیهِم عَدُوَّهُم ؟ فَقالَ : لا ، فَقیلَ لَهُ : فَالجوعَ ؟ فَقالَ : لا ، فَقیلَ لَهُ : ما تُریدُ ؟ فَقالَ : مَوتٌ دَفیقٌ (3) یُحزِنُ القَلبَ ، ویُقِلُّ العَدَدَ . فَاُرسِلَ إلَیهِمُ الطّاعونُ . (4)

قصص الأنبیاء عن ابن عبّاس :إنَّ یوشَعَ بنَ نونٍ بَوَّأَ (5) بَنی إسرائیلَ الشّامَ بَعدَ موسی علیه السلام ، وقَسَّمَها بَینَهُم ، فَصارَ مِنهُم سِبطٌ بِبَعلَبَکَّ بِأَرضِها ، وهُوَ السِّبطُ الَّذی مِنهُ إلیاسُ النَّبِیُّ علیه السلام ... ثُمَّ أوحَی اللّهُ تَعالی إلی إلیاسَ بَعدَ سَبعِ سِنینَ مِن یَومَ أحیَا اللّهُ یونُسَ علیه السلام : سَلنی اُعطِکَ . فَقالَ : تُمیتُنی فَتُلحِقُنی بِآبائی ؛ فَإِنّی قَد مَلِلتُ بَنی إسرائیلَ وأبغَضتُهُم فیکَ . فَقالَ تَعالی جَلَّت قُدرَتُهُ : ما هذا بِالیَومِ الَّذی اُعری مِنکَ الأَرضَ وأهلَها ، وإنَّما قِوامُها بِکَ ، ولکِن سَلنی اُعطِکَ . فَقالَ إلیاسُ : فَأَعطِنی ثاری مِنَ الَّذینَ أبغَضونی فیکَ ، فَلا تُمطِر عَلَیهِم سَبعَ سِنینَ قَطرَةً إلاّ بِشَفاعَتی . فَاشتَدَّ عَلی بَنی إسرائیلَ الجوعُ وألَحَّ عَلَیهِمُ البَلاءُ ، وأسرَعَ المَوتُ فیهِم ، وعَلِموا أنَّ ذلِکَ مِن دَعوَةِ إلیاسَ ، فَفَزِعوا إلَیهِ وقالوا : نَحنُ طَوعُ یَدِکَ ، فَهَبَطَ إلیاسُ مَعَهُم ومَعَهُ تِلمیذٌ لَهُ الیَسَعُ ، وجاءَ إلَی المَلِکِ فَقالَ : أفنَیتَ بنی إسرائیلَ بِالقَحطِ ! فَقالَ : قَتَلَهُمُ الَّذی أغواهُم ، فَقالَ : اُدعُ رَبَّکَ یُسقِهِم . فَلَمّا جَنَّ اللَّیلُ قامَ إلیاسُ علیه السلام ودَعَا اللّهَ ، ثُمَّ قالَ لِلیَسَعِ : اُنظُر فی أکنافِ (6) السَّماءِ ماذا تَری ؟ فَنَظَرَ فَقالَ : أری سَحابَةً ، فَقالَ : أبشِروا بِالسِّقاءِ ، فَلیُحرِزوا أنفُسَهُم وأمتِعَتَهُم مِنَ الغَرَقِ ، فَأَمطَرَ اللّهُ عَلَیهِمُ السَّماءَ وأنبَتَ لَهُمُ الأَرضَ ، فَقامَ إلیاسُ بَینَ أظهُرِهِم وهُم صالِحونَ . (7)

.


1- .آل عمران : 146 و 147 . والرّبّیُّ کالربّانی ، قیل : هو منسوب إلی الربّ ، أی اللّه تعالی ، فالرَّبانی کقولهم إلهی (مفردات ألفاظ القرآن : ص 337 و 336 «ربب») .
2- .البقرة : 250 و 251 .
3- .قال المجلسی رحمه الله : فی القاموس : الدَّفُّ _ بالفتح _ : نسف الشیء واستئصاله . وأدففته : أجهزت علیه کدففته انتهی. وفی بعض النسخ : «دفیق» _ بالقاف _ أی مصبوب . والأوّل أظهر (مرآة العقول : ج 14 ص 265) .
4- .الکافی : ج 3 ص 261 ح 41 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 122 ح 7 .
5- .یُقال : بوأه اللّه منزلاً ، أی أسکنهُ إیّاه ، وتبوَّأتُ منزلاً أی اتّخذتهُ (النهایة : ج 1 ص 159 «بوأ») .
6- .الأکناف : جمع کَنَف؛ وهو الجانب والناحیة (النهایة : ج 4 ص 205 «کنف») .
7- .قصص الأنبیاء : ص 248 ح 293 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 393 ح 2 وراجع قصص الأنبیاء للثعلبی : ص 262 و ص 258 .

ص: 297

3 / 5 نمونه هایی دیگر

3 / 5نمونه هایی دیگرقرآن«ای بسا پیامبری که همراه او ، خدا باوران ( / توده های) فراوانی کارزار کردند و در برابر آنچه در راه خدا بدیشان رسید ، سستی نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم نگردیدند، و خداوند ، شکیبایان را دوست دارد. سخن آنان ، جز این نبود که گفتند : پروردگارا! گناهان ما را و زیاده روی ما در کارمان را بر ما ببخشای و گام های ما را استوار بدار و ما را بر گروه کافران ، یاری ده» .

«و هنگامی که با جالوت و سپاهیانش روبه رو شدند، گفتند : ای پروردگار ما! بر دل های ما شکیبایی فرو ریز و گام هایمان را استوار بدار و ما را بر گروه کافران ، یاری ده. پس ، آنان را به اذن خدا شکست دادند و داوود، جالوت را کُشت» .

حدیثامام علی علیه السلام :پیامبری از پیامبران ، قومش را نفرین کرد . به او خطاب آمد که : «دشمنشان را بر آنان چیره گردانم؟» گفت : نه . گفته شد : «گرسنگی را؟». گفت : نه . گفته شد : «چه می خواهی؟». گفت : مرگی ناگهانی که دل را بسوزانَد و شمار را بکاهد. پس، طاعون به سوی آنان ، فرستاده شد .

قصص الأنبیاء_ به نقل از ابن عبّاس _: یوشع بن نون ، بعد از موسی علیه السلام بنی اسرائیل را در شام اسکان داد و آن را میانشان پخش کرد و طایفه ای از ایشان در بعلبک، از سرزمین شام، جای گرفت و این ، همان طایفه ای بود که الیاس نبی علیه السلام از آن برخاست... . سپس ، خدای متعال، هفت سال پس از روزی که یونس علیه السلام را زنده کرد، به الیاس علیه السلام وحی فرمود که : «از من بخواه تا عطایت کنم» . الیاس علیه السلام گفت : می خواهم که مرا بمیرانی و به پدرانم ملحق کنی؛ زیرا از دست بنی اسرائیل خسته شده ام و در خاطر ، آنان را دشمن می دارم . خداوند متعال فرمود : «امروز ، روزی نیست که زمین و مردمِ آن را از وجود تو محروم سازم، بلکه قوام آن به توست؛ امّا [هر چه دوست داری] از من بخواه تا عطایت کنم» . الیاس علیه السلام گفت : پس انتقام مرا از کسانی که مرا دشمن می دارند ، چون دَم از تو می زنم، بگیر و مدّت هفت سال ، قطره ای باران بر آنان مباران ، مگر با وساطت من . پس، گرسنگی به جان بنی اسرائیل افتاد و بلا ، آنان را به ستوه آورد و مرگ ، امانشان نمی داد . دانستند که این ، از نفرین الیاس علیه السلام است . دست به دامان او شدند و گفتند : ما در اختیار تو هستیم . پس، الیاس علیه السلام به همراه ایشان و با شاگردش یَسَع ، فرود آمد و نزد پادشاه رفت . پادشاه به او گفت : بنی اسرائیل را با قحطی از بین بردی . الیاس علیه السلام گفت : آنها را کسی کشت که گم راهشان کرد. پادشاه گفت : دعا کن تا پروردگارت به آنان ، باران بدهد . شب که شد ، الیاس علیه السلام به نماز ایستاد و به درگاه خدا دعا کرد . آن گاه به یَسَع گفت : به اطراف آسمان بنگر . چه می بینی؟ یَسَع ، نگاهی کرد و گفت : ابری می بینم . الیاس گفت : بشارتتان باد به باران ! مواظب خود و اموالتان باشید که آب نَبرَد. پس، خداوند ، آسمان را بر ایشان بارانید و زمین را برایشان رویانید و از آن پس ، مردم ، خوب شدند و الیاس علیه السلام به میان ایشان رفت .

.

ص: 298

الإمام الصادق علیه السلام :کانَ فی زَمانِ بَنی إسرائیلَ رَجُلٌ یُسَمّی إلیا ، رَئیسٌ عَلی أربَعِمِئَةٍ مِن بَنی إسرائیلَ ، وکانَ مَلِکُ بَنی إسرائیلَ هَوِیَ امرَأَةً مِن قَومٍ یَعبُدونَ الأَصنامَ مِن غَیرِ بَنی إسرائیلَ فَخَطَبَها . فَقالَت : عَلی أن أحمِلَ الصَّنَمَ فَأَعبُدَهُ فی بَلدَتِکَ ، فَأَبی عَلَیها ، ثُمَّ عاوَدَها مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ حَتّی صارَ إلی ما أرادَت ، فَحَوَّلَها إلَیهِ ومَعَها صَنَمٌ ، وجاءَ مَعَها ثَمانُمِئَةِ رَجُلٍ یَعبُدونَهُ . فَجاءَ إلیا إلَی المَلِکِ فَقالَ : مَلَّکَکَ اللّهُ ومَدَّ لَکَ فِی العُمُرِ فَطَغَیتَ وبَغَیتَ ! فَلَم یَلتَفِت إلَیهِ ، فَدَعَا اللّهَ إلیا أن لا یُسقِیَهُم قَطرَةً ، فَنالَهُم قَحطٌ شَدیدٌ ثَلاثَ سِنینَ . حَتّی ذَبَحوا دَوابَّهُم ، فَلَم یَبقَ لَهُم مِنَ الدَّوابِّ إلاّ بِرذَونٌ یَرکَبُهُ المَلِکُ ، وآخَرُ یَرکَبُهُ الوَزیرُ ، وکانَ قَدِ استَتَرَ عِندَ الوَزیرِ أصحابُ إلیا یُطعِمُهُم فی سَرَبٍ . (1) فَأَوحَی اللّهُ تَعالی جَلَّ ذِکرُهُ إلی إلیا : تَعَرَّض لِلمَلِکِ ، فَإِنّی اُریدُ أن أتوبَ عَلَیهِ ، فَأَتاهُ فَقالَ : یا إلیا ما صَنَعتَ بِنا ؟ قَتَلتَ بَنی إسرائیلَ ! فَقالَ إلیا : تُطیعُنی فیما آمُرُکَ بِهِ ؟ فَأَخَذَ عَلَیهِ العَهدَ ، فَأَخرَجَ أصحابَهُ وتَقَرَّبوا إلَی اللّهِ تَعالی بِثَورَینِ ، ثُمَّ دَعا بِالمَرأَةِ فَذَبَحَها وأحرَقَ الصَّنَمَ ، وتابَ المَلِکُ تَوبَةً حَسَنَةً حَتّی لَبِسَ الشَّعرَ ، واُرسِلَ إلَیهِ المَطَرُ وَالخِصبُ . (2)

.


1- .السَّرَبُ : الحفیر تحت الأرض (القاموس المحیط : ج 1 ص 81 «سرب») .
2- .قصص الأنبیاء : ص 242 ح 285 عن عمّار بن موسی ، بحار الأنوار : ج 13 ص 399 ح 6 .

ص: 299

امام صادق علیه السلام :در روزگار بنی اسرائیل ، مردی بود «الیا» نام که بر چهار صد تن از بنی اسرائیل ، ریاست داشت . پادشاه بنی اسرائیل ، دلباخته زنی از یک قوم بت پرست و غیر بنی اسرائیلی شد و از او خواستگاری کرد . زن گفت : به شرط آن که بت [خود] را بیاورم و در شهر تو ، آن را بپرستم ، [می پذیرم] . پادشاه نپذیرفت ؛ امّا بارها از او خواستگاری نمود و سرانجام ، همان شد که زن می خواست . پادشاه ، او را به خانه خود آورد و بتی همراهش بود. هشتصد مرد نیز با او آمدند که همگی ، آن بت را می پرستیدند . اِلیا ، نزد پادشاه آمد و گفت : خداوند ، تو را پادشاهی داد و عمرت را دراز گردانید و تو طغیان و سرکشی کردی! پادشاه ، به او توجّهی نکرد. الیا ، دعا کرد که خداوند ، قطره ای باران بر ایشان نبارانَد. پس سه سال خشک سالی سختی شد تا جایی که چارپایانِ خود را ذبح کردند و برایشان چارپایی نماند ، جز یک اسب تاتاری که پادشاه ، سوارش می شد، و اسبی دیگر ، که مَرکب وزیر بود. یاران الیا ، نزد وزیر ، در زیر زمینی پنهان شده بودند و او به آنها آب و غذا می داد . خداوند متعال _ که نامش بِشکوه باد _ ، به الیا وحی فرمود که : «نزد پادشاه برو؛ زیرا که من می خواهم او را توبه دهم» . الیا ، نزد پادشاه رفت . پادشاه به او گفت : با ما چه کرده ای ، الیا؟ بنی اسرائیل را کُشتی! الیا گفت : هر دستوری به تو دهم ، از من فرمان می بَری؟ و از او پیمان گرفت . پس، الیا یارانش را بیرون آورد و دو گاو نَر به درگاه خداوند متعال ، قربانی کردند. سپس ، زن را فراخوانْد و او را نیز سر بُرید و بت را سوزانید و پادشاه ، توبه ای راستین کرد تا جایی که پشمینه پوشید، و باران و حاصلخیزی ، دوباره به سراغ [سرزمین] او آمد .

.

ص: 300

. .

ص: 301

. .

ص: 302

البابُ الرّابِعُ : من دعا علیهم رسول اللّه4 / 1أبو ثَروانَدلائل النبوّة لأبی نعیم عن عبدالملک بن هارون بن عنترة عن أبیه عن جدّه :کانَ أبو ثَروانَ راعِیا لِبَنی عَمرِو بنِ تَیمٍ فی إ بِلِهِم ، فَخافَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قُرَیشا فَخَرَجَ ، فَنَظَرَ إلی سَوادِ الإِبِلِ فَقَصَدَهُ فَإِذا هِیَ إ بِلٌ ، فَدَخَلَ بَینَ الأَراکِ فَجَلَسَ ، فَنَفَرَتِ الإِ بِلُ ، فَقامَ أبو ثَروانَ فَطافَ بِالإِ بِلِ فَلَم یَرَ شَیئا ، ثُمَّ تَخَلَّلَها فَإِذا هُوَ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله جالِسٌ ، فَقالَ لَهُ أبو ثَروانَ : مَن أنتَ ؟ فَقَد أنفَرتَ الإِبِلَ عَلَیَّ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَم تَرُع أرَدتُ أن أستَأنِسَ إلی إ بِلِکَ ، فَقالَ لَهُ أبو ثَروانَ : مَن أنتَ ؟ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لا تَسأَل ، رَجُلٌ أرَدتُ أن أستَأنِسَ إلی إ بِلِکَ . فَقالَ لَهُ أبو ثَروانَ : إنّی أراکَ الرَّجُلَ الَّذی یَزعُمونَ أنَّهُ خَرَجَ نَبِیّا ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أجَل ، فَأَدعوکَ إلی شَهادَةِ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ . فَقالَ لَهُ أبو ثَروانَ : اُخرُج ، فَلا تَصلُحُ إ بِلٌ أنتَ فیها ، وأبی أن یَدَعَهُ ، فَدَعا عَلَیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : اللّهُمَّ أطِل شَقاهُ وبَقاهُ . قالَ عَبدُ المَلِکِ : قالَ أبی : فَأَدرَکتُهُ شَیخا کَبیرا یَتَمَنَّی المَوتَ ، فَقالَ لَهُ القَومُ : ما نَراکَ إلاّ قَد هَلَکتَ ، دَعا عَلَیکَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، قالَ : کَلاّ ، قَد أتَیتُهُ بَعدُ حینَ ظَهَرَ الإِسلامُ فَأَسلَمتُ مَعَهُ ، فَدَعا لی وَاستَغفَرَ ، ولکِنَّ الاُولی قَد سَبَقَت . (1)

.


1- .دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 452 ح 377 ، الإصابة : ج 7 ص 48 الرّقم 9667 نحوه وراجع الخرائج والجرائح : ج 1 ص 56 ح 92 وبحار الأنوار : ج 18 ص 16 ح 45 .

ص: 303

باب چهارم : کسانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نفرینشان کرد

4 / 1 ابو ثَروان

باب چهارم : کسانی که پیامبر خدا نفرینشان کرد4 / 1ابو ثَروان (1)دلائل النبوّة ، ابو نعیم_ به نقل از عبد الملک بن هارون بن عنتره ، از پدرش ، از جدّش _: ابو ثَروان ، چوپان اشتران بنی عمرو بن تَیم بود . پیامبر خدا ، از بیم قریش بیرون شد. شَبَح اشترانی را دید . به طرف آن رفت . دید رمه اشتر است. میان درخچه های اَراک (درخت مسواک) رفت و نشست . اشتران رَمیدند . ابو ثَروان، برخاست و گِرد اشتران چرخید ؛ امّا چیزی ندید. سپس به میان آنها رفت . پیامبر خدا را دید که نشسته است . ابو ثروان گفت : تو کیستی؟ اُشتران را رماندی ! پیامبر خدا فرمود : «مَتَرس ! خواستم در کنار اُشترانت بیاسایم» . ابو ثروان ، دوباره پرسید : تو کیستی؟ پیامبر خدا فرمود : «مَپُرس . فردی که خواستم که در کنار اشترانت بیاسایم» . ابو ثروان گفت : گمان می کنم تو همان مردی باشی که می گویند پیامبر است! پیامبر خدا فرمود : «بله . پس ، اینکْ تو را دعوت می کنم که گواهی دهی معبودی جز خدا نیست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست» . ابو ثروان گفت : از این جا برو ؛ زیرا اشترانی که تو در میانشان باشی ، به درد نمی خورند . و حاضر نشد پیامبر صلی الله علیه و آله را به حال خود بگذارد. پس، پیامبر خدا ، او را نفرین کرد و گفت : «بار خدایا! رنج و عمر او را به درازا کشان» . عبد الملک می گوید : پدرم گفت : من ، او را درک کردم ، در حالی که پیرمردی سالخورده بود و آرزوی مرگ می کرد. مردم به او گفتند : تو قطعا در هلاکتی. پیامبر خدا ، تو را نفرین کرده است. او گفت : چنین نیست. من بعدا، هنگامی که اسلام چیره گشت، نزد ایشان رفتم و اسلام آوردم و ایشان ، برایم دعا و طلب آمرزش کرد ؛ امّا آن اوّلی (نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله ) کارِ خود را کرده است .

.


1- .بر شرح احوال او ، بیش از آنچه در متن آمده است ، دست نیافتیم .

ص: 304

4 / 2أبو موسَی الأَشعَرِیُالأمالی للطوسی عن أبی تحیی :سَمِعتُ عَمّارَ بنَ یاسِرٍ یُعاتِبُ أبا موسَی الأَشعَرِیَّ ویُوَبِّخُهُ عَلی تَأَخُّرِهِ عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، وقُعودِهِ عَنِ الدُّخولِ فی بَیعَتِهِ ، ویَقولُ لَهُ : یا أبا موسی مَا الَّذی أخَّرَکَ عَن أمیرِ المُؤمِنینَ ؟ فَوَاللّهِ لَئِن شَکَکتَ فیهِ لَتَخرُجَنَّ عَنِ الإِسلامِ ، وأبو موسی یَقولُ لَهُ : لا تَفعَل ، ودَع عِتابَکَ لی ، فَإِنَّما أنَا أخوکَ . فَقالَ لَهُ عَمّارٌ : ما أنَا لَکَ بِأَخٍ ، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَلعَنُکَ لَیلَةَ العَقَبَةِ ، وقَد هَمَمتَ مَعَ القَومِ بِما هَمَمتَ ، فَقالَ لَهُ أبو موسی : أفَلَیسَ قَدِ استَغفَرَ لی ؟ قالَ عَمّارٌ : قَد سَمِعتُ اللَّعنَ ولَم أسمَعِ الاِستِغفارَ . (1)

4 / 3الأَشعَثُ بنُ قَیسٍ وذُرِّیَّتُهُالکافی عن سدیر :قالَ لی أبو جَعفَرٍ علیه السلام : یا سَدیرُ ، بَلَغَنی عَن نِساءِ أهلِ الکوفَةِ جَمالٌ وحُسنُ تَبَعُّلٍ ؛ فَابتَغِ لِی امرَأَةً ذاتَ جَمالٍ فی مَوضِعٍ . فَقُلتُ : قَد أصَبتُها جُعِلتُ فِداکَ ، فُلانَةَ بِنتَ فُلانِ ابنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ بنِ قَیسٍ . فَقالَ لی : یا سَدیرُ ، إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَعَنَ قَوما ، فَجَرَتِ اللَّعنَةُ فی أعقابِهِم إلی یَومِ القِیامَةِ ، وأنَا أکرَهُ أن یُصیبَ جَسَدی جَسَدَ أحَدٍ مِن أهلِ النّارِ . (2)

.


1- .الأمالی للطوسی : ص 181 ح 304 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 305 ح 555 .
2- .الکافی : ج 5 ص 569 ح 56 .

ص: 305

4 / 2 ابو موسی اشعری

4 / 3 اشعث بن قیس و نسل او

4 / 2ابو موسی اشعری (1)الأمالی، طوسی_ به نقل از ابو تحیی _: شنیدم که عمّار بن یاسر، ابو موسی اشعری را به سبب درنگش در پیوستن به علی بن ابی طالب علیه السلام و خودداری از بیعت با او ، سرزنش می کند و به او می گوید : ای ابو موسی! چه چیز باعث شد که از امیر مؤمنان ، کناره بگیری؟ به خدا سوگند که اگر در [حقّانیّت] او شک داشته باشی ، قطعا از اسلام خارج شده ای. ابو موسی به او گفت : نکوهشم مکن و از سرزنش من ، دست بردار، که من برادر توام . عمّار به او گفت : من ، برادرِ تو نیستم . شنیدم که پیامبر خدا ، در شب عَقَبه ، تو را که با آن مردم هم داستان شده بودی ، لعنت می کند . ابو موسی گفت : آیا جز این است که برای من ، طلب آمرزش کرد؟ عمّار گفت : من ، لعنت را شنیدم و طلب آمرزش را نشنیدم .

4 / 3اشعث بن قیس و نسل او (2)الکافی_ به نقل از سَدیر _: امام باقر علیه السلام به من فرمود : «ای سَدیر! شنیده ام که زنان کوفه زیبایند و نیکو ، شوهرداری می کنند. پس، برو و از جایی زنی زیبا برایم بیاب». من گفتم : سراغ دارم، فدایت شوم ! فلانی ، دختر فلان بن محمّد بن اشعث بن قیس . فرمود : «ای سدیر! پیامبر خدا ، عدّه ای را لعنت کرد و این لعنت ، به بازماندگان آنان نیز تا روز قیامت ، سرایت یافت و من ، خوش ندارم که بدنم به بدن یکی از دوزخیان بخورَد» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 562 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 563 .

ص: 306

4 / 4الحَکَمُ بنُ أبِی العاصِالخرائج والجرائح عن جابر :إنَّ الحَکَمَ بنَ أبِی العاصِ عَمَّ عُثمانَ بنِ عَفّانَ کانَ یَستَهزِئُ مِن رَسولِ اللّهِ بِخُطوَتِهِ فی مِشیَتِهِ ، ویَسخَرُ مِنهُ ، وکانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَمشی یَوما وَالحَکَمُ خَلفَهُ یُحَرِّکُ کَتِفَیهِ ویُکَسِّرُ یَدَیهِ خَلفَ رَسولِ اللّهِ استِهزاءً مِنهُ بِمِشیَتِهِ صلی الله علیه و آله . فَأَشارَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِهِ وقالَ : هکَذا فَکُن ! فَبَقِیَ الحَکَمُ عَلی تِلکَ الحالِ مِن تَحریکِ أکتافِهِ وتَکسیرِ یَدَیهِ ، ثُمَّ نَفاهُ عَنِ المَدینَةِ ولَعَنَهُ ، فَکانَ مَطرودا إلی أیّامِ عُثمانَ ، فَرَدَّهُ إلَی المَدینَةِ وأکرَمَهُ . (1)

الاستیعاب عن عائشة :أمّا أنتَ یا مَروانُ ، فَأَشهَدُ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَعَنَ أباکَ وأنتَ فی صُلبِهِ . (2)

راجع : ص 318 (مروان بن الحکم) .

.


1- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 168 ح 258 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 59 ح 17 ؛ دلائل النبوّة للبیهقی : ج 6 ص 240 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 49 الرّقم 1217 ، الإصابة : ج 2 ص 91 الرّقم 1786 عن عبدالرحمن بن أبی بکر وهند بن خدیجة ، الاستیعاب : ج 1 ص 415 الرّقم 547 کلّها نحوه .
2- .الاستیعاب : ج 1 ص 415 الرّقم 547 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 528 ح 8483 نحوه ، الإصابة : ج 2 ص 92 الرّقم 1786 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 49 الرّقم 1217 .

ص: 307

4 / 4 حَکَم بن ابی العاص

4 / 4حَکَم بن ابی العاص (1)الخرائج والجرائح_ به نقل از جابر _: حکم بن ابی العاص، عموی عثمان بن عفّان، اَدای راه رفتن پیامبر خدا را در می آورد و ایشان را مسخره می کرد. روزی پیامبر خدا می رفت و حَکَم ، در پشتِ سر او شانه های خود را می جنبانْد و دستانش را پیچ و خم می داد و راه رفتن ایشان را مسخره می نمود . پیامبر خدا ، با دستش اشاره کرد و فرمود : «همین سان بمان!» . پس، حَکَم بر آن حالِ جنبیدن شانه ها و خمیدگی دست هایش، باقی ماند. پیامبر صلی الله علیه و آله بعدها او را از مدینه تبعید کرد و لعنتش نمود، که تا روزگار عثمان ، همچنان در تبعید بود . عثمان ، او را برگردانْد و گرامی اش داشت .

الاستیعاب_ به نقل از عایشه _: و تو ای مروان! من گواهی می دهم که پیامبر خدا ، پدرت را _ در حالیکه تو در صُلب او بودی _ ، لعنت کرد .

ر . ک : ص 319 (مروان بن حکم) .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 568 .

ص: 308

4 / 5سُراقَةُ بنُ مالِکٍالإمام الصادق علیه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَمّا خَرَجَ مِنَ الغارِ مُتَوَجِّها إلَی المَدینَةِ وقَد کانَت قُرَیشٌ جَعَلَت لِمَن أخَذَهُ مِئَةً مِنَ الإِبِلِ ، فَخَرَجَ سُراقَةُ بنُ مالِکِ بنِ جُعشُمٍ فیمَن یَطلُبُ ، فَلَحِقَ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ اکفِنی شَرَّ سُراقَةَ بِما شِئتَ ، فَساخَت قَوائِمُ فَرَسِهِ ، فَثَنی رِجلَهُ ثُمَّ اشتَدَّ فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ، إنّی عَلِمتُ أنَّ الَّذی أصابَ قَوائِمَ فَرَسی إنَّما هُوَ مِن قِبَلِکَ فَادعُ اللّهَ أن یُطلِقَ لی فَرَسی ، فَلَعَمری إن لَم یُصِبکُم مِنّی خَیرٌ لَم یُصِبکُم مِنّی شَرٌّ . فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَأَطلَقَ اللّهُ عز و جل فَرَسَهُ ، فَعادَ فی طَلَبِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی فَعَلَ ذلِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، کُلَّ ذلِکَ یَدعو رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَتَأخُذُ الأَرضُ قَوائِمَ فَرَسِهِ ، فَلَمّا أطلَقَهُ فِی الثّالِثَةِ قالَ : یا مُحَمَّدُ هذِهِ إ بِلی بَینَ یَدَیکَ فیها غُلامی ، فَإِنِ احتَجتَ إلی ظَهرٍ أو لَبَنٍ فَخُذ مِنهُ ، وهذا سَهمٌ مِن کِنانَتی عَلامَةً ، وأنَا أرجِعُ فَأَرُدُّ عَنکَ الطَّلَبَ ، فَقالَ : لا حاجَةَ لَنا فیما عِندَکَ . (1)

4 / 6عامِرُ بنُ الطُّفَیلِ وأربَدُ بنُ رَبیعَةَالطبقات الکبری :قَدِمَ عامِرُ بنُ الطُّفَیلِ بنِ مالِکِ بنِ جَعفَرِ بنِ کِلابٍ و أربَدُ بنُ رَبیعَةَ بنِ مالِکِ بنِ جَعفَرٍ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ عامِرٌ : یا مُحَمَّدُ ما لی إن أسلَمتُ ؟ فَقالَ : لَکَ ما لِلمُسلِمینَ ، وعَلَیکَ ما عَلَی المُسلِمینَ . قالَ : أتَجعَلُ لِیَ الأَمرَ مِن بَعدِکَ ؟ قالَ : لَیسَ ذاکَ لَکَ ولا لِقَومِکَ . قالَ : أفَتَجعَلُ لِیَ الوَبَرَ ولَکَ المَدَرُ ؟ قالَ : لا ولکِنّی أجعَلُ لَکَ أعِنَّةَ الخَیلِ فَإِنَّکَ امرُؤٌ فارِسٌ . قالَ : أوَ لَیسَت لی ؟ لَأَملَأَنَّها عَلَیکَ خَیلاً ورِجالاً ! ثُمَّ وَلَّیا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ اکفِنیهِما ، اللّهُمَّ وَاهدِ بَنی عامِرٍ ، وأَغنِ الإِسلامَ عَن عامِرٍ ، یَعنِی ابنَ الطُّفَیلِ ، فَسَلَّطَ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی عَلی عامِرٍ داءً فی رَقَبَتِهِ فَاندَلَعَ لِسانُهُ فی حَنجَرَتِهِ . . . وأرسَلَ اللّهُ عَلی أربَدَ صاعِقَةً فَقَتَلَتهُ. (2)

.


1- .الکافی : ج 8 ص 263 ح 378 عن معاویة بن عمّار ، قرب الإسناد : ص 320 ح 1228 عن معمر عن الإمام الرضا عن الإمام الکاظم علیهماالسلام ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 145 ح 233 ، الثاقب فی المناقب : ص 109 ح 102 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 19 ص 75 ح 26 ؛ مسند ابن حنبل : ج 1 ص 17 ح 3 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 413 الرّقم 1955 کلاهما عن أبی بکر وکلّها نحوه .
2- .الطبقات الکبری : ج 1 ص 310 و راجع المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 51 ح 19884 ، البدایة والنهایة : ج 5 ص 57 و مجمع البیان : ج 6 ص 435 و سعد السعود : ص 218 و بحار الأنوار : ج 21 ص 372 ح 2 .

ص: 309

4 / 5 سُراقة بن مالک

4 / 6 عامر بن طُفَیل و اَربَد بن رَبیعه

4 / 5سُراقة بن مالک (1)امام صادق علیه السلام :پیامبر خدا ، چون از غار [ثور] به سوی مدینه بیرون شد و قریش ، برای کسی که ایشان را دستگیر کند ، صد شتر جایزه گذاشتند، سُراقة بن مالک بن جُعشُم ، یکی از کسانی بود که در جستجوی پیامبر صلی الله علیه و آله برآمد. او به پیامبر خدا رسید . پیامبر خدا فرمود : «بار خدایا! مرا آن گونه که می خواهی، از شرّ سُراقه نگهدار» . پس، دست و پای اسب او در زمین فرو رفت . سُراقه ، از اسب به زیر آمد و دوید و [نزدیک آمد و ]گفت : ای محمّد! من می دانم که این بلایی که بر سرِ دست و پای اسبم آمده ، از جانب توست . پس دعا کن که اسبم آزاد شود. به جانم سوگند ، اگر خیری از من به تو نرسیده ، شرّی هم از جانب من به تو نرسیده است . پیامبر خدا ، دعا کرد و خداوند ، اسبش را آزاد ساخت. سُراقه ، دوباره به تعقیب پیامبر خدا پرداخت و سه بار این کار را تکرار کرد و هر بار ، پیامبر خدا ، دعا می کرد و زمین ، دست و پای اسب او را فرو می گرفت . چون بارِ سوم ، اسبش را آزاد کرد، سراقه گفت : ای محمّد! این شتران من با غلامم تقدیم به تو. اگر به مَرکبی یا شیری نیاز پیدا کردی ، از آنها استفاده کن. این هم یک تیر از تیردانم که به عنوانِ علامت ، به تو می دهم . من بر می گردم و جستجوگران را از تعقیب تو [در این مسیر ]منصرف می کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ما را به آنچه تو داری ، نیازی نیست» .

4 / 6عامر بن طُفَیل و اَربَد بن رَبیعه (2)الطبقات الکبری :عامر (3) بن طفیل بن مالک بن جعفر بن کِلاب و اَربَد بن ربیعة بن مالک بن جعفر ، نزد پیامبر خدا آمدند . عامر گفت : ای محمّد! اگر مسلمان شوم ، به من چه خواهد رسید ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «هر حقّی [و وظیفه ای] که مسلمانان دارند ، تو هم خواهی داشت». عامر گفت : آیا بعد از خودت ، کار را به من وا می گذاری؟ فرمود : «این ، نه از آنِ توست و نه از قوم تو» . عامر گفت : پس [حکومتِ اعراب] بادیه را به من می دهی و شهر ، از آنِ تو باشد؟ فرمود : «نه ؛ امّا فرماندهیِ سواران را به تو می دهم؛ چون مرد سوارکار هستی» . عامر گفت : مگر اکنون نیستم؟ مدینه را از سواره و پیاده ، علیه تو پُرخواهم کرد . سپس ، هر دو رفتند . پیامبر خدا گفت : «بار خدایا! مرا از شرّ این دو نجات بده. بار خدایا! بنی عامر را هدایت فرما و اسلام را از عامر (یعنی ابن طفیل) بی نیاز گردان». پس خداوند _ تبارک و تعالی _ عامر را به بیماری ای در گردنش مبتلا ساخت که زبانش در حنجره اش آویزان شد ... و بر اَربَد نیز صاعقه ای فرستاد که او را کُشت .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 572 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 575 .
3- .عامر بن طُفَیل عامری، رئیس بنی عامر در زمان جاهلیت بود و کافر از دنیا رفت (اُسد الغابة : ج 3 ص 124) .

ص: 310

تاریخ المدینة عن عکرمة :جاءَ عامِرٌ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَسَأَلَهُ الخِلافَةَ مِن بَعدِهِ ، وسَأَلَهُ المِرباعَ (1) وسَأَلَهُ أشیاءَ ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : زَحزِح قَدَمَیکَ لاتَنزِعکَ الرِّماحُ نَزعا عَنیفا ، وَاللّهِ لَو سَأَلتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَبیبَةً (2) مِن سَبیباتِ المَدینَةِ ما أعطاکَ ، فَوَلّی عامِرٌ غَضبانَ ، وقالَ : لأََملأََنَّها عَلَیکَ خَیلاً ورِجالاً ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : «اللّهُمَّ إن لَم تَهدِ عامِرا فَاکفِنیهِ» ، فَأَخَذَتهُ غُدَّةٌ کَغُدَّةِ البَکرِ (3) ، فَجَعَلَ یُنادی یا آلَ عامِرٍ ! غُدَّةٌ کَغُدَّةِ البَکرِ !! حَتّی قَتَلَت عَدُوَّ اللّهِ . (4)

.


1- .المِرباع : هو ربع الغنیمة ، یقال ربعتُ القوم : إذا أخذت ربع أموالهم ؛ وکان الملک یأخذ الربع من الغنیمة فی الجاهلیّة دون أصحابه (النهایة : ج 2 ص 186 «ربع») .
2- .السبیبة : شُقّة من الثیاب أیّ نوع کان . وقیل : هی من الکتّان (النهایة : ج 2 ص 329 «سبب») .
3- .قال ابن الأثیر : فی الحدیث : «أنّه ذکر الطاعون فقال : غُدَّةٌ کَغُدَّةِ البَعیرِ» ، الغُدّة : طاعون الإبل ، وقلَّما تسلم منه ، یقال : أغَدَّ البعیرُفهو مُغِدٌّ . والبَکْر : الفتیُّ من الإبل بمنزلة الغلام من الناس (النهایة : ج 3 ص 343 «غدد» وج 1 ص 149 «بکر») .
4- .تاریخ المدینة : ج 2 ص 518 وراجع المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 93 ح 6983 وإعلام الوری : ج 1 ص 250 .

ص: 311

تاریخ المدینة_ به نقل از عِکرِمه _: عامر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و از او ، جانشینیِ بعد از او ، یکْ چهارمِ غنایم و چیزهای دیگری را خواست. مردی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله به او گفت : از این جا برو ، تا نیزه ها تو را به زور نرانده اند . به خدا سوگند ، اگر تکّه کرباسی از کرباس های مدینه هم از پیامبر خدا بخواهی ، به تو نمی دهد . عامر ، خشمگین بازگشت و گفت : این جا را از سواره و پیاده بر ضدّ تو می آکَنَم . پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : «بار خدایا! اگر عامر را هدایت نمی کنی، مرا از شرّ او کفایت کن». پس طاعونی چون طاعون اُشتران جوان ، او را گرفت، به طوری که فریاد می زد: ای آل عامر! طاعونی چون طاعون اشتران جوان! تا این که [آن طاعون ،] این دشمن خدا را از پای درآورد .

.

ص: 312

4 / 7عُتَیبَةُ بنُ أبی لَهَبٍدلائل النبوّة لأبی نعیم عن ابن طاووس عن أبیه :لَمّا تَلا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی» (1) قالَ عُتَیبَةُ بنُ أبی لَهَبٍ : کَفَرتُ بِرَبِّ النَّجمِ !! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : سَلَّطَ اللّهُ عَلَیکَ کَلبا مِن کِلابِهِ . قالَ : فَحَدَّثَنی موسَی بنُ مُحَمَّدِ بنِ إبراهیمَ عَن أبیهِ ، قالَ : خَرَجَ عُتَیبَةُ مَعَ أصحابِهِ فی عیرٍ إلَی الشّامِ حَتّی إذا کانوا بِالشّامِ فَزَأَرَ الأَسَدُ ، فَجَعَلَت فَرائِصُهُ (2) تُرعَدُ ، فَقیلَ لَهُ : مِن أیِّ شَیءٍ تُرعَدُ ؟ فَوَاللّهِ ما نَحنُ وأنتَ إلاّ سَواءٌ . فَقالَ : إنَّ مُحَمَّدا دَعا عَلَیَّ ، لا وَاللّهِ ما أظَلَّتِ السَّماءُ عَلی ذی لَهجَةٍ أصدَقَ مِن مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ وَضَعُوا العَشاءَ فَلَم یُدخِل یَدَهُ فیهِ ، ثُمَّ جاءَ النَّومُ فَحاطوهُ بِمَتاعِهِم ووَسَّطوهُ بَینَهُم وناموا ، فَجاءَهُمُ الأَسَدُ یَهمِسُ یَستَنشِقُ رُؤوسَهُم رَجُلاً رَجُلاً ، حَتَّی انتَهی إلَیهِ فَضَغَمَهُ (3) ضَغمَةً کانَت إیّاها ، فَفَزِعَ وهُوَ بِآخِرِ رَمَقٍ وهُوَ یَقولُ : ألَم أقُل لَکُم إنَّ مُحَمَّدا أصدَقُ النّاسِ ؟ وماتَ . (4)

.


1- .النجم : 1 .
2- .الفَریصة : اللحم الذی بین الکتف والصدر ، وترعد فرائصه : أی ترجف (لسان العرب : ج 7 ص 64 «فرص») .
3- .الضَّغم : العضّ الشدید ، وبه سمّی الأسدُ ضیغَما ، بزیادة الیاء (النهایة : ج 3 ص 91 «ضغم») .
4- .دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 457 ح 383 ؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 117 ح 193 نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 241 ح 88 وراجع دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 455 ح 380 و 381 ودلائل النبوّة للبیهقی : ج 2 ص 338 و 339 وکنزالعمّال : ج 12 ص 350 ح 35356 .

ص: 313

4 / 7 عُتَیبة بن ابی لَهَب

4 / 7عُتَیبة بن ابی لَهَب (1)دلائل النبوّة ، ابو نعیم_ به نقل از ابن طاووس ، از پدرش _: چون پیامبر خدا «سوگند به اختر (قرآن) ، چون فرود آید» را تلاوت کرد، عتیبة بن ابی لَهَب گفت : کافرم به خداوند اختر . پیامبر خدا فرمود : «خداوند ، درنده ای از درندگانش را بر تو مسلّط گردانَد» . موسی بن محمّد بن ابراهیم ، از پدرش برایم نقل کرد که عُتَیبه با یارانش در کاروانی ره سپار شام شدند . چون به شام رسیدند ، شیری غرّید . بدن عتیبه به لرزه افتاد . به او گفتند : از چه چیز به لرزه افتادی؟ به خدا سوگند که ما و تو یکسانیم . عتیبه گفت : محمّد ، مرا نفرین کرده است . به خدا سوگند که در زیر این آسمان ، راستگوتر از محمّد ، کسی نیست. آن گاه ، شام آوردند ؛ امّا عُتَیبه دست به غذا نبُرد. وقتِ خواب شد و هم سفرانش کالاهای خود را گِرداگِرد عتیبه نهادند و او را در میان خود گرفتند و خوابیدند . شیر ، نَفَس زنان آمد و سرِ یکایک آنان را بویید تا به او رسید و چنان او را به دندان گَزید که مرگش فرا رسید و در حالی که وحشتزده بود و آخرین نفس هایش را می کشید ، می گفت : نگفتم که محمّد راستگوترین مردمان است؟ و مُرد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 576 .

ص: 314

المستدرک علی الصحیحین عن أبی عقرب :کانَ لَهَبُ بنُ أبی لَهَبٍ (1) یَسُبُّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ سَلِّط عَلَیهِ کَلبَکَ . فَخَرَجَ فی قافِلَةٍ یُریدُ الشّامَ ، فَنَزَلَ مَنزِلاً فَقالَ : إنّی أخافُ دَعوَةَ مُحَمَّدٍ . قالوا لَهُ : کَلاّ ، فَحَطّوا مَتاعَهُم حَولَهُ وقَعَدوا یَحرُسونَهُ ، فَجاءَ الأَسَدُ فَانتَزَعَهُ فَذَهَبَ بِهِ . (2)

4 / 8کِسریصحیح البخاری عن ابن عبّاس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ بِکِتابِهِ إلی کِسری مَعَ عَبدِ اللّهِ بنِ حُذافَةَ السَّهمِیِّ ، فَأَمَرَهُ أن یَدفَعَهُ إلی عَظیمِ البَحرَینِ ، فَدَفَعَهُ عَظیمُ البَحرَینِ إلی کِسری ، فَلَمّا قَرَأَهُ مَزَّقَهُ ، فَحَسِبتُ أنَّ ابنَ المُسَیَّبِ قالَ : فَدَعا عَلَیهِم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یُمَزَّقوا کُلَّ مُمَزَّقٍ . (3)

المناقب لابن شهرآشبوب عن ابن المهدی المامطیری فی مجالسه :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کَتَبَ إلی کِسری : مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ إلی کِسرَی بنِ هُرمُزَ : أمّا بَعدُ : فَأَسلِم تَسلَم ، وإلاّ فَأذَن بِحَربٍ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ ، وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی . فَلَمّا وَصَلَ إلَیهِ الکِتابُ مَزَّقَهُ وَاستَخَفَّ بِهِ ، وقالَ : مَن هذَا الَّذی یَدعونی إلی دینِهِ ، ویَبدَأُ بِاسمِهِ قَبلَ اسمی ؟! وبَعَثَ إلَیهِ بِتُرابٍ . فَقالَ صلی الله علیه و آله : مَزَّقَ اللّهُ مُلکَهُ کَما مَزَّقَ کِتابی ، أما إنَّهُ سَتُمَزِّقونَ مُلکَهُ . وبَعَثَ إلَیَّ بِتُرابٍ ! أما إنَّکُم سَتَملِکونَ أرضَهُ . فَکانَ کَما قالَ . (4)

.


1- .قال فی اُسد الغابة : قلت : کذا قال «لهب بن أبی لهب» وهذه القصة لعتیبة بن أبی لهب .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 588 ح 3984 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 166 الرّقم 4915 وراجع کنزالعمّال : ج 12 ص 439 ح 35506 والخرائج والجرائح : ج 1 ص 56 ح 93 وبحار الأنوار : ج 18 ص 57 ح 14 .
3- .صحیح البخاری : ج 4 ص 1610 ح 4162 و ج 3 ص 1074 ح 2781 وفیه «حرّقه» بدل «مزّقه» ، السنن الکبری للنسائی : ج 3 ص 436 ح 5859 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 524 ح 2184 و ص 654 ح 2781 ، السنن الکبری : ج 9 ص 299 ح 18606 .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 79 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 381 ح 7 وراجع الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1049 وصحیح البخاری : ج 1 ص 36 ح 64 والسیرة النبویّة والآثار المحمّدیّة (فی هامش السیرة الحلبیّة) : ج 3 ص 64 .

ص: 315

4 / 8 کسرا (خسرو)

المستدرک علی الصحیحین_ به نقل از ابو عقرب _: لَهَب بن ابی لهب (1) ، به پیامبر صلی الله علیه و آله ناسزا می گفت . پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : «بار خدایا! درنده خود را بر او مسلّط گردان» . باری! لَهَب با کاروانی ره سپار شام شد و چون در منزلی فرود آمد ، گفت : من از نفرین محمّد ، بیمناکم . کاروانیان به او گفتند : بیم مدار، و بار و بنه خود را پیرامونش قرار دادند و به نگهبانی از او نشستند. در این هنگام، شیر آمد و او را رُبود و بُرد .

4 / 8کسرا (خسرو) (2)صحیح البخاری_ به نقل از ابن عبّاس _: پیامبر خدا ، نامه اش را توسّط عبد اللّه بن حُذافه سَهمی برای خسرو فرستاد و به او دستور داد که نامه را به حاکم بحرین بدهد. حاکم بحرین هم آن را به خسرو داد. چون خسرو ، نامه را خواند ، آن را پاره کرد. به گمانم ابن مسیّب گفت : پس، پیامبر خدا نفرینشان کرد که به کلّی ، پاره پاره شوند .

المناقب، ابن شهر آشوب_ به نقل از ابن مهدی مامطیری در المجالس _: پیامبر صلی الله علیه و آله به خسرو [پرویز] نوشت : «از محمّد ، فرستاده خدا ، به خسرو ، پورِ هرمز . امّا بعد، اسلام بیاور تا به سلامت بمانی، وگرنه با خدا و فرستاده اش اعلام جنگ نما . درود بر کسی که از راه راست ، پیروی کرد!» . چون نامه به خسرو رسید ، آن را پاره کرد و بدان ، بی احترامی نمود و گفت : این کیست که مرا به دین خود ، فرا می خوانَد و نامش را پیش از نام من می آورد؟! و مُشتی خاک برای پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «خداوند ، مُلک او را پاره پاره کند که نامه مرا پاره کرد! بدانید که به زودی ، شما مُلک او را متلاشی خواهید کرد . و برایم مشتی خاک فرستاد ؛ بدانید که به زودی ، خاک او را تصرّف خواهید کرد» . و چنان شد که ایشان فرمود .

.


1- .ابن اثیر در اُسد الغابة می گوید : گویم: «لهب بن ابی لهب ، چنین گفت»، در حالی که این داستان ، [طبق مشهور ، ]مربوط به عتیبة بن ابی لهب است .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 580 .

ص: 316

4 / 9مُحَلِّمُ بنُ جَثّامَةَتفسیر الطبری عن ابن عمر :بَعَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مُحَلِّمَ بنَ جَثّامَةَ مَبعَثا ، فَلَقِیَهُم عامِرُ بنُ الأَضبَطِ ، فَحَیّاهُم بِتَحِیَّةِ الإِسلامِ ، وکانَت بَینَهُم إحنَةٌ (1) فِی الجاهِلِیَّةِ ، فَرَماهُ مُحَلِّمٌ بِسَهمٍ فَقَتَلَهُ ، فَجاءَ الخَبَرُ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَتَکَلَّمَ فیهِ عُیَینَةُ وَالأَقرَعُ ، فَقالَ الأَقرَعُ : یا رَسولَ اللّهِ سُنَّ الیَومَ وغَیِّر غَدا . 2 فَقالَ عُیَینَةُ : لا وَاللّهِ حَتّی تَذوقَ نِساؤُهُ مِنَ الثُّکلِ ما ذاقَ نِسائی ! فَجاءَ مُحَلِّمٌ فی بُردَینِ فَجَلَسَ بَینَ یَدَی رَسولِ اللّهِ لِیَستَغفِرَ لَهُ . فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : لا غَفَرَ اللّهُ لَکَ . فَقامَ وهُوَ یَتَلَقّی دُموعَهُ بِبُردَیهِ ، فَما مَضَت بِهِ سابِعَةٌ حَتّی ماتَ ودَفَنوهُ ، فَلَفِظَتهُ الأَرضُ ، فَجاؤوا إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَذَکَروا ذلِکَ لَهُ ، فَقالَ : إنَّ الأَرضَ تَقبَلُ مَن هُوَ شَرٌّ مِن صاحِبِکُم ، ولکِنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ أرادَ أن یَعِظَکُم . ثُمَّ طَرَحوهُ بَینَ صَدَفَی جَبَلٍ ، وألقَوا عَلَیهِ مِنَ الحِجارَةِ ، ونَزَلَت : «یَ_أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُواْ ... » الآیَةَ (2) . (3)

.


1- .الإحْنَةُ : الحِقد (النهایة : ج 1 ص 27 «أحن») .
2- .النساء : 94 .
3- .تفسیر الطبری : ج 4 الجزء 5 ص 222 ، المغازی : ج 3 ص 919 نحوه ، تفسیر ابن کثیر : ج 2 ص 338 ، السیرة النبویّة لابن کثیر : ج 3 ص 426 ؛ تفسیر التبیان : ج 3 ص 298 ؛ مجمع البیان : ج 3 ص 145 عن ابن عمر وابن مسعود وابن حَدْرَد وکلاهما نحوه .

ص: 317

4 / 9 مُحَلِّم بن جَثّامه

4 / 9مُحَلِّم بن جَثّامه (1)تفسیر الطبری_ به نقل از ابن عمر _: پیامبر صلی الله علیه و آله مُحَلِّم بن جَثّامه را به جنگی فرستاد. عامر بن اضبط به آنان (مسلمانان) برخورد و با سلامِ اسلامی به آنان سلام داد؛ امّا چون از زمان جاهلیت میان ایشان (طایفه مُحَلّم و عامر) کینه ای بود، مُحَلّم تیری به سوی او انداخت و وی را کُشت. خبر به پیامبر خدا رسید. عُیَینَه و اَقْرَع ، درباره او [که قصاص شود یا دیه بدهند ]صحبت کردند. اقرع گفت : ای پیامبر خدا! امروز ، به سنّت عمل کن و فردا ، آن را تغییر ده . (2) عُیَینه گفت : نه . به خدا سوگند، همچنان که زنان من ، داغدار شدند ، زنان او نیز باید داغدار شوند. در این وقت ، مُحَلّم ، در حالی که دو بُرد بر تن داشت ، آمد و در برابر پیامبر خدا نشست تا ایشان برایش طلبِ آمرزش کند ؛ امّا پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «خداوند ، تو را نیامرزد!» . محلّم ، در حالی که اشک هایش را با دو بُرد خود ، پاک می کرد، برخاست و هفت روز نگذشت که مُرد و او را دفن کردند. زمین ، جسد او را بیرون انداخت. مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و ماجرا را به ایشان گفتند . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «زمین ، بدتر از رفیق شما را هم می پذیرد ؛ امّا خداوند عز و جل خواسته است که شما را پند دهد» . آن گاه، جسدش را در درّه ای انداختند و رویش سنگ ریختند، و این آیه نازل شد : «ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه در راه خدا به جهاد رفتید، تحقیق کنید...» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 581 .
2- .منظورش این بود که این بار به سنّت و قانونی که در قصاص نهاده ای ، عمل کن و بعد ؛ اگر خواستی تغییرش دهی ، تغییر ده . بنا به قولی ، «تغیِّر»، یعنی غِیَر (دیه) بگیر . یعنی اگر با اولیای این مقتول ، آن طور که محلِّم می خواهد ، عمل شود ، مردم را از درآمدن به اسلام ، باز می دارد؛ چرا که می فهمند قصاص با دیه تغییر می کند، در حالی که عرب ها، بویژه، در برگرفتن انتقام ، حریص اند و از قبول دیه ، اِبا دارند (النهایة : ج 2 ص 410 «سنن» و ج 3 ص 400 «غیر») .

ص: 318

4 / 10مَروانُ بنُ الحَکَمِمسند أبی یعلی عن أبی یحیی النخعی :إنَّ الحَسَنَ والحُسَینَ علیهماالسلام مَرَّ بِهِما مَروانُ ، فَقالَ لَهُما قَولاً قَبیحا . فَقالَ الحَسَنُ أوِ الحُسَینُ علیهماالسلام : وَاللّهِ ثُمَّ وَاللّهِ ، لَقَد لَعَنَکَ اللّهُ وأنتَ فی صُلبِ الحَکَمِ عَلی لِسانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله . قالَ : فَسَکَتَ مَروانُ . (1)

المستدرک علی الصحیحین عن عمرو بن مرّة الجهنی_ وکانَت لَهُ صُحبَةٌ _: إنَّ الحَکَمَ بنَ أبِی العاصِ استَأذَنَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَعَرَفَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله صَوتَهُ وکَلامَهُ . فَقالَ : اِیذَنوا لَهُ عَلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ وعَلی مَن یَخرُجُ مِن صُلبِهِ ، إلاَّ المُؤمِنَ مِنهُم وقَلیلٌ ما هُم ، یُشَرَّفونَ فِی الدُّنیا ویوضَعونَ (2) فِی الآخِرَةِ ، ذَوو مَکرٍ وخَدیعَةٍ ، یُعطَونَ فِی الدُّنیا وما لَهُم فِی الآخِرَةِ مِن خَلاقٍ . (3)

.


1- .مسند أبی یعلی : ج 6 ص 173 ح 6733 .
2- .فی المصدر : «یَضَعونَ» ، وما فی المتن أثبتناه من تاریخ دمشق ودلائل النبوّة وکنز العمّال .
3- .المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 528 ح 8484 ، تاریخ دمشق : ج 57 ص 268 ح 11991 ، دلائل النبوّة للبیهقی : ج 6 ص 512 کلاهما نحوه ، کنزالعمّال : ج 11 ص 357 ح 31729 ؛ الإیضاح : ص 88 نحوه ، بحار الأنوار : ج 65 ص 237 .

ص: 319

4 / 10 مروان بن حَکَم

4 / 10مروان بن حَکَم (1)مسند أبی یعلی_ به نقل از ابو یحیی نَخَعی _: مروان به حسن و حسین علیهماالسلامبرخورد و به آن دو زشتگویی کرد . حسن علیه السلام یا حسین علیه السلام فرمود : به خدا سوگند، به خدا سوگند که خداوند ، تو را آن گاه که در صُلب حَکَم بودی ، به زبان پیامبرش لعنت کرده است» . مروان ، خاموش شد .

المستدرک علی الصحیحین_ به نقل از عمرو بن مرّه جُهَنی (که از صحابیان بود) _: حکم بن ابی العاص ، اجازه ورود بر پیامبر صلی الله علیه و آله طلبید. پیامبر صلی الله علیه و آله صدای او و سخنش را شناخت و فرمود : «به او اجازه دهید. لعنت خدا بر او و بر کسی که از پشتِ او به دنیا آید ، بجز مؤمنانِ ایشان ، که آنان هم اندک اند . در دنیا به بزرگی می رسند و در آخرت ، پَست می شوند . مردمانی فریبکار و نیرنگبازند ؛ در دنیا برخوردار می شوند ، امّا در آخرت ، کمترین بهره ای ندارند» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 583 .

ص: 320

المعجم الکبیر عن أبی یحیی :کُنتُ بَینَ الحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلامومَروانَ یَتَسابّانِ ، فَجَعَلَ الحَسَنُ علیه السلام یُسَکِّتُ الحُسَینَ علیه السلام ، فَقالَ مَروانُ : أهلُ بَیتٍ مَلعونونَ ! فَغَضِبَ الحَسَنُ علیه السلام وقالَ : قُلتَ : أهلُ بَیتٍ مَلعونونَ ؟! فَوَاللّهِ لَقَد لَعَنَکَ اللّهُ عَلی لِسانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله وأنتَ فی صُلبِ أبیکَ . (1)

مسند ابن حنبل عن الشعبی :سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ الزُّبَیرِ وهُوَ مُستَنِدٌ إلَی الکَعبَةِ وهُوَ یَقولُ : ورَبِّ هذِهِ الکَعبَةِ ، لَقَد لَعَنَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فُلانا وما وُلِدَ مِن صُلبِهِ . (2)

المستدرک علی الصحیحین عن عبد اللّه بن الزبیر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَعَنَ الحَکَمَ ووُلدَهُ . (3)

المستدرک علی الصحیحین عن عبدالرحمن بن عوف :کانَ لا یولَدُ لِأَحَدٍ مَولودٌ إلاّ أتی بِهِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَدَعا لَهُ ، فَاُدخِلَ عَلَیهِ مَروانُ بنُ الحَکَمِ فَقالَ : هُوَ الوَزَغُ ابنُ الوَزَغِ ، المَلعونُ ابنُ المَلعونِ ! (4)

الکافی عن زرارة عن الإمام الباقر علیه السلام :لَمّا وُلِدَ مَروانُ عَرَضوا بِهِ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یَدعُوَ لَهُ ، فَأَرسَلوا بِهِ إلی عائِشَةَ لِیَدعُوَ لَهُ ، فَلَمّا قَرَّبَتهُ مِنهُ قالَ : أخرِجوا عَنِّی الوَزَغَ ابنَ الوَزَغِ . قالَ زُرارَةُ : ولا أعلَمُ إلاّ أنَّهُ قالَ : ولَعَنَهُ . (5)

راجع : ص 306 (الحکم بن أبی العاص) .

.


1- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 85 ح 2740 ، مسند أبی یعلی : ج 6 ص 172 ح 6731 ، تاریخ دمشق : ج 57 ص 244 و ص 245 ، کنزالعمّال : ج 11 ص 357 ح 31530 ؛ الإحتجاج : ج 2 ص 44 ح 150 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 85 ح 1 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 454 ح 16128 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 528 ح 8485 ، مسند البزّار : ج 6 ص 159 ح 2197 نحوه .
3- .المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 528 ح 8485 ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 280 وفیه «وما نسل» بدل «وولده» ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 150 ح 461 ولیس فیه «وولده» .
4- .المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 526 ح 8477 ، الصواعق المحرقة : ص 181 ، حیاة الحیوان الکبری : ج 2 ص 399 ؛ بحار الأنوار : ج 65 ص 236 .
5- .الکافی : ج 8 ص 238 ح 324 .

ص: 321

المعجم الکبیر_ به نقل از ابو یحیی _: من ، میان حسن و حسین علیهماالسلام و مروان قرار داشتم و آنها به یکدیگر ، بد می گفتند . حسن علیه السلام سعی کرد حسین علیه السلام را ساکت کند. مروان گفت : خانواده لعنتی! حسن علیه السلام عصبانی شد و فرمود : «گفتی : خانواده لعنتی؟! به خدا سوگند که خداوند ، تو را زمانی که هنوز در پشتِ پدرت بودی ، با زبان پیامبرش لعنت کرد» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از شُعْبی _: از عبد اللّه بن زبیر ، در حالی که به کعبه تکیه داده بود، شنیدم که می گوید : به خداوند این کعبه سوگند که پیامبر خدا ، فلانی و فرزندانی را که از پشتِ او زاده شوند ، لعنت کرد .

المستدرک علی الصحیحین_ به نقل از عبد اللّه بن زبیر _: پیامبر خدا ، حَکَم و فرزندانش را لعنت کرد .

المستدرک علی الصحیحین_ به نقل از عبد الرحمان بن عوف _: برای هیچ کس فرزندی زاده نمی شد ، مگر آن که او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می آوردند و ایشان ، برایش دعا می کرد . مروان بن حَکَم را که نزد ایشان آوردند ، فرمود : «وَزَغ ، پسر وَزَغ، ملعون ، پسر ملعون!» .

الکافی_ به نقل از زُراره ، از امام باقر علیه السلام _: چون مروان زاده شد ، او را نزد پیامبر خدا فرستادند تا برایش دعا کند. این کار را توسّط عایشه کردند. وقتی عایشه او را نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله بُرد، ایشان فرمود : «این وَزَغ پسر وَزَغ را از نزد من بیرون ببرید». زراره گفت : و یقین دارم که امام باقر علیه السلام فرمود : «و [پیامبر خدا] او را لعنت کرد» .

ر . ک : ص 307 (حَکَم بن ابی العاص) .

.

ص: 322

4 / 11مُعاوِیَةُ بنُ أبی سُفیانَ وأبوهُمعانی الأخبار عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب :أقبَلَ أبو سُفیانَ ومُعاوِیَةُ یَتبَعُهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ العَنِ التّابِعَ وَالمَتبوعَ ، اللّهُمَّ عَلَیکَ بِالاُقَیعِسِ . قالَ ابنُ البَراءِ لِأَبیهِ : مَنِ الاُقَیعِسُ ؟ قالَ : مُعاوِیَةُ . (1)

صحیح مسلم عن ابن عبّاس :کُنتُ ألعَبُ مَعَ الصِّبیانِ فَجاءَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَتَوارَیتُ خَلفَ بابٍ ، قالَ : فَجاءَ فَحَطَأَنی (2) حَطأَةً وقالَ : اِذهَب وَادعُ لی مُعاوِیَةَ . قالَ : فَجِئتُ فَقُلتُ : هُوَ یَأکُلُ . قالَ : ثُمَّ قالَ لی: اِذهَب فَادعُ لی مُعاوِیَةَ . قالَ : فَجِئتُ فَقُلتُ : هُوَ یَأکُلُ ، فَقالَ : لا أشبَعَ اللّهُ بَطنَهُ ! 3

.


1- .معانی الأخبار : ص 345 ح 1 ، وقعة صفّین : ص 217 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 146 ح 446 و ص 527 ح 446 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 164 ح 431 .
2- .حَطَأه : دَفَعه بکفّه . وقیل : لا یکون الحَطْ ءُ إلاّ ضربة بالکفّ بین الکتفین (النهایة : ج 1 ص 404 «حطا») .

ص: 323

4 / 11 معاویة بن ابی سفیان و پدرش

4 / 11معاویة بن ابی سفیان و پدرش (1)معانی الأخبار_ به نقل از عدی بن ثابت ، از براء بن عازب _: ابو سفیان می آمد و معاویه به دنبالش حرکت می کرد . پیامبر خدا گفت : «بار خدایا! دنباله رو و دنباله رو شونده را لعنت کن . بار خدایا! بویژه اُقَیعِس (2) را» . پس براء به پدرش گفت : اُقَیعِس کیست؟ گفت : معاویه .

صحیح مسلم_ به نقل از ابن عبّاس _: با کودکان ، سرگرم بازی بودم که پیامبر خدا آمد . من ، پشت در پنهان شدم . ایشان آمد و با دستش بر میان دو شانه ام ضربه ای زد و فرمود : «برو و معاویه را برایم صدا بزن» . من ، رفتم و برگشتم و گفتم : او مشغولِ خوردن است . ایشان ، دوباره به من فرمود : «برو و معاویه را نزد من بخوان» . من ، رفتم و دوباره آمدم و گفتم : هنوز می خورَد . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «خداوند ، شکمش را سیر نکند!». 3

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 585 .
2- .مصغّر «اَقْعَس» ، به معنای سینه گوژ، سینه قوزی ؛ کسی که سینه اش برآمده و پشتش فرو رفته باشد .

ص: 324

وقعة صفّین عن علیّ بن الأقمر :وَفَدنا عَلی مُعاوِیَةَ وقَضَینا حَوائِجَنا ، ثُمَّ قُلنا : لَو مَرَرنا بِرَجُلٍ قَد شَهِدَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وعایَنَهُ ، فَأَتَینا عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ فَقُلنا : یا صاحِبَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، حَدِّثنا ما شَهِدتَ ورَأَیتَ . قالَ : إنَّ هذا أرسَلَ إلَیَّ _ یَعنی مُعاوِیَةَ _ فَقالَ : لَئِن بَلَغَنی أنَّکَ تُحَدِّثُ لأََضرِبَنَّ عُنُقَکَ ، فَجَثَوتُ عَلی رُکبَتَیَّ بَینَ یَدَیهِ ، ثُمَّ قُلتُ : وَدِدتُ أنَّ أحَدَّ سَیفٍ فی جُندِکَ عَلی عُنُقی . فَقالَ : وَاللّهِ ما کُنتُ لاُِقاتِلَکَ ولا أقتُلَکَ . وَایمُ اللّهِ ما یَمنَعُنی أن اُحَدِّثَکُم ما سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ فیهِ ؛ رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أرسَلَ إلَیهِ یَدعوهُ _ وکانَ یَکتُبُ بَینَ یَدَیهِ _ فَجاءَ الرَّسولُ فَقالَ : هُوَ یَأکُلُ ، فَقالَ : لا أشبَعَ اللّهُ بَطنَهُ ! فَهَل تَرَونَهُ یَشبَعُ ؟ قالَ : وخَرَجَ مِن فَجٍّ فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ إلی أبی سُفیانَ وهُوَ راکِبٌ ومُعاوِیَةُ ، وأخوهُ ، أحَدُهُما قائِدٌ وَالآخَرُ سائِقٌ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِم رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ : اللّهُمَّ العَنِ القائِدَ وَالسّائِقَ وَالرّاکِبَ . قُلنا : أنتَ سَمِعتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ قالَ : نَعَم ، وإلاّ فَصَمَّتا اُذُنایَ ، کَما عَمِیَتا عَینایَ . (1)

الإمام الحسن علیه السلام_ فِی احتِجاجِهِ عَلی مُعاوِیَةَ _: أنشُدُکُم بِاللّهِ هَل تَعلَمونَ أنَّ ما أقولُ حَقّا ، إنَّکَ یا مُعاوِیَةُ کُنتَ تَسوقُ بِأَبیکَ عَلی جَمَلٍ أحمَرَ ویَقودُهُ أخوکَ هذَا القاعِدُ وهذا یَومُ الأَحزابِ ، فَلَعَنَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله القائِدَ وَالرّاکِبَ وَالسّائِقَ ، فَکانَ أبوکَ الرّاکِبَ ، وأنتَ یا أزرَقُ السّائِقَ ، وأخوکَ هذَا القاعِدُ القائِدَ ؟ (2)

.


1- .وقعة صفّین : ص 220 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 190 ح 472 و 473 وراجع الخصال : ص 191 ح 264 وشرح الأخبار : ج 2 ص 147 ح 447 وتاریخ الطبری : ج 10 ص 58 .
2- .الإحتجاج : ج 2 ص 29 ح 150 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 77 ح 1 وراجع تذکرة الخواصّ : ص 201 .

ص: 325

وقعة صفّین_ به نقل از علی بن اقمر _: ما عدّه ای نزد معاویه رفتیم و حاجت هایمان را برآورده ساختیم. سپس با خود گفتیم : کاش به مردی بر می خوردیم که از زمان حیات پیامبر خدا بوده و او را دیده باشد. پس نزد عبد اللّه بن عمر رفتیم و گفتیم : ای صحابی پیامبر خدا! از آنچه مشاهده کرده ای و دیده ای ، برای ما حدیث کن . او گفت : این (یعنی معاویه) ، مرا احضار کرد و گفت : اگر به من خبر برسد که تو حدیث می گویی ، گردنت را خواهم زد. من در برابرش زانو زدم و گفتم : دوست دارم تیزترین تیغی که در سپاه توست ، بر گردن من فرود آید . او گفت : به خدا سوگند ، من سرِ آن ندارم که با تو بجنگم یا تو را بکُشم . [با این حال] به خدا سوگند ، هیچ چیز مانع من نمی شود که آنچه را از پیامبر خدا درباره او شنیده ام ، برای شما باز گویم . من خود دیدم که پیامبر خدا ، در پیِ او _ که کاتب ایشان بود _ فرستاد، و فرستاده باز آمد و گفت : او مشغول خوردن غذاست . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «خداوند ، شکمش را سیر نکند!». پس آیا هرگز او را سیر می بینید؟ روزی نیز پیامبر صلی الله علیه و آله از درّه ای خارج شد . ابو سفیان را دید که سوار است و معاویه و برادرش، یکی مَرکبش را از جلو می کشد و دیگری از پس می رانَد. چون پیامبر خدا آنها را دید ، گفت : «بار خدایا! جلودار و مَرکب ران و سواره را لعنت کن» . ما گفتیم : تو خود از پیامبر خدا شنیدی؟ گفت : آری . دو گوشم کَر و دو چشم کور باد ، اگر خلاف گفته باشم .

امام حسن علیه السلام_ در احتجاجش با معاویه _: شما را به خدا سوگند ، آیا می دانید که آنچه می گویم ، راست است؟ تو _ ای معاویه _ در روز احزاب ، مَرکب پدرت را که بر اشتری سرخ موی سوار بود ، می راندی و این برادرت که نشسته است ، آن را می کشید، و پیامبرِ خدا ، جلودار و سوار و مَرکب ران را لعنت کرد . آن سوار ، پدرِ تو بود، و تو _ ای چشم آبی _ ، آن مَرکب ران، و این برادرت که نشسته است، آن جلودار .

.

ص: 326

عنه علیه السلام_ فِی احتِجاجِهِ عَلی مُعاوِیَةَ _: أنشُدُکُم بِاللّهِ هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَعَنَ أبا سُفیانَ فی سَبعَةِ مَواطِنَ : أوَّلُهُنَّ : حینَ خَرَجَ مِن مَکَّةَ إلَی المَدینَةِ ، وأبو سُفیانَ جاءَ مِنَ الشّامِ ، فَوَقَعَ فیهِ أبو سُفیانَ فَسَبَّهُ وأوعَدَهُ وهَمَّ أن یَبطِشَ بِهِ ، ثُمَّ صَرَفَهُ اللّهُ عز و جل عَنهُ . وَالثّانِیَةُ : یَومَ العیرِ ؛ حَیثُ طَرَدَها أبو سُفیانَ لِیُحرِزَها مِن رسَولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . وَالثّالِثَةُ : یَومَ اُحُدٍ ، یَومَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُ مَولانا ولا مَولی لَکُم ، وقالَ أبو سُفیانَ : لَنَا العُزّی ولا عُزّی لَکُم ، فَلَعَنَهُ اللّهُ ومَلائِکَتُهُ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ أجَمعونَ . وَالرّابِعَةُ : یَومَ حُنَینٍ ، یَومَ جاءَ أبو سُفیانَ بِجَمعٍ مِن قُرَیشٍ وهَوازِنَ ، وجاءَ عُیَینَةُ بِغَطفانَ وَالیَهودِ ، فَرَدَّهُمُ اللّهُ بِغَیظِهِم لَم یَنالوا خَیرا ، هذا قَولُ اللّهِ عز و جل ، أنزَلَهُ فی سورَتَینِ فی کِلتَیِهما یُسَمّی أبا سُفیانَ وأصحابَهُ کُفّارا ، وأنتَ یا مُعاوِیَةُ یَومَئِذٍ مُشرِکٌ عَلی رَأیِ أبیکَ بِمَکَّةَ ، وعَلِیٌّ یَومَئِذٍ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وعَلی رَأیِهِ ودینِهِ . وَالخامِسَةُ : قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفًا أَن یَبْلُغَ مَحِلَّهُ» (1) وصَدَدتَ أنتَ وأبوکَ ومُشرِکو قُرَیشٍ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَعَنَهُ اللّهُ لَعنَةً شَمِلَتهُ وذُرِّیَّتَهُ إلی یَومِ القِیامَةِ . وَالسّادِسَةُ : یَومَ الأَحزابِ ، یَومَ جاءَ أبو سُفیانَ بِجَمعِ قُرَیشٍ ، وجاءَ عُیَینَةُ بنُ حُصَینِ بنِ بَدرٍ بِغَطفانَ ، فَلَعَنَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله القادَةَ وَالأَتباعَ وَالسّاقَةَ إلی یَومِ القِیامَةِ . فَقیلَ : یا رَسولَ اللّهِ ! أما فِی الأَتباعِ مُؤمِنٌ ؟ قالَ : لا تُصیبُ اللَّعنَةُ مُؤمِنا مِنَ الأَتباعِ ، وأمَّا القادَةُ فَلَیسَ فیهِم مُؤمِنٌ ولا مُجیبٌ ولا ناجٍ . وَالسّابِعَةُ : یَومَ الثَّنِیَّةِ (2) ، یَومَ شَدَّ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله اثنا عَشَرَ رَجُلاً ؛ سَبعَةٌ مِنهُم مِن بَنی اُمَیَّةَ ، وخَمسَةٌ مِن سائِرِ قُرَیشٍ ، فَلَعَنَ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی ورَسولُهُ صلی الله علیه و آله مَن حَلَّ الثَّنِیَّةَ غَیرَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسائِقِهِ وقائِدِهِ . (3)

.


1- .الفتح : 25 .
2- .الثَّنِیّة : العقبةُ أو طریقها أو الجبل أو الطریقة فیه أو إلیه (القاموس المحیط : ج 4 ص 309 «ثنی») . والمراد به المحاولة التی قام بها المنافقون لاغتیال النبیّ صلی الله علیه و آله عند مسیره لغزوة تبوک .
3- .الإحتجاج : ج 2 ص 29 ح 150 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 78 ح 1 .

ص: 327

امام حسن علیه السلام_ در احتجاج با معاویه _شما را به خدا سوگند ، آیا می دانید که پیامبر خدا ، ابو سفیان را در هفت جا لعنت کرد : نخست ، هنگامی که از مکّه به سوی مدینه حرکت کرد و ابو سفیان ، از شام می آمد و به بدگویی از ایشان پرداخت و ناسزایش گفت و تهدیدش کرد و خواست به پیامبر صلی الله علیه و آله حمله کند ؛ امّا خداوند عز و جل شرّ او را از ایشان ، دور گردانید . دوم ، روز کاروان، که ابو سفیان ، کاروانش را از بیراهه بُرد تا به دست پیامبر صلی الله علیه و آله نیفتد . سوم ، روز اُحُد، روزی که پیامبر خدا فرمود : «خداوند ، حامی ماست و شما را هیچ حامی ای نباشد» و ابوسفیان گفت : ما عزّا را داریم و شما عزّایی ندارید. پس خدا و فرشتگان او و پیامبرش و همه مؤمنان ، او را لعنت کردند . چهارم ، روز حنین، روزی که ابوسفیان با گروهی از قریش و هَوازِن آمد، و عُیَینَه با غَطفان و یهود ؛ امّا خداوند ، آنان را خشم آلود بازگردانید ، بی آن که به هدفی دست یافته باشند. این ، سخن خداوند عز و جل است که در دو سوره ، آن را نازل فرمود و در هر دو جا ، ابو سفیان و یارانش را کافر نامیده است، و تو _ ای معاویه _ آن روز در مکّه ، مشرک و بر آیین پدرت بودی، در حالی که علی علیه السلام آن روز با پیامبر خدا و بر عقیده و آیین او بود . پنجم ، این سخن خداوند عز و جل که : «و قربانی را که نمی گذارند به جایگاهش برسد» ، و این تو و پدرت و مشرکان قریش بودید که مانع [رفتن] پیامبر خدا [به مکّه ]شدید، و خداوند ، او را لعنتی کرد که او و نسل او را تا روز قیامت ، در بر گرفته است . ششم ، روز احزاب، روزی که ابو سفیان با جمعی از قریش آمد و عُیَینَة بن حُصَین بن بدر با غَطفان، و پیامبر خدا ، رهبران و پیروان و دنباله روان [آنان] را تا روز قیامت ، لعنت کرد . به پیامبر صلی الله علیه و آله گفته شد : ای پیامبر خدا! آیا در میان پیروان ، شخص مؤمنی نیست؟ فرمود : «لعنت ، شامل پیروانِ مؤمن نمی شود ؛ امّا در میان رهبران ، نه مؤمنی است، نه اجابت کننده ای و نه نجات یابنده ای . و هفتم ، روز گردنه ، (1) روزی که دوازده مرد ، قصد جان پیامبر خدا را کردند و از آن عدّه ، هفت نفر از بنی امیّه بودند و پنج نفر از دیگر قریش، و خداوند _ تبارک و تعالی _ و پیامبرش ، کسانی را که در آن گردنه بودند، به استثنای پیامبر صلی الله علیه و آله و مَرکب ران و جلودارش، لعنت کردند .

.


1- .مقصود، تلاشی است که از جانب منافقان برای ترور پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر رفتنش به غزوه تبوک صورت گرفت .

ص: 328

4 / 12مُعاوِیَةُ وعَمرُو بنُ العاصِالمعجم الکبیر عن ابن عبّاس :سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله صَوتَ رَجُلَینِ یُغَنِّیانِ وهُما یَقولانِ : یَزالُ (1) حَوارِیٌّ یَلوحُ عِظامُهُزَوَی الحَربَ عَنهُ أن یُجَنَّ فَیُقبَرا فَسَأَلَ عَنهُما فَقیلَ : مُعاوِیَةُ وعَمرُو بنُ العاصِ . فَقالَ : اللّهُمَّ ارکُسهُما فِی الفِتنَةِ رَکسا ، ودُعَّهُما إلَی النّارِ دَعّا . (2)

وقعة صفّین عن أبی برزة الأسلمی :إنَّهُم کانوا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَسَمِعوا غِناءً ، فَتَشَرَّفوا لَهُ (3) ، فَقامَ رَجُلٌ فَاستَمَعَ لَهُ ، وذاکَ قَبلَ أن تُحَرَّمَ الخَمرُ ، فَأَتاهُم ثُمَّ رَجَعَ فَقالَ : هذا مُعاوِیَةُ وعَمرُو بنُ العاصِ یُجیبُ أحَدُهُمَا الآخَرَ وهُوَ یَقولُ : یَزالُ حَوارِیٌّ تَلوحُ عِظامُهُزَوَی الحَربَ عَنهُ أن یُحَسَّ (4) فَیُقبَرا فَرَفَعَ رَسولُ اللّهِ یَدَیهِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ ارکُسهُم فِی الفِتنَةِ رَکسا ، اللّهُمَّ دُعَّهُم إلَی النّارِ دَعّا . (5)

.


1- .فی المصدر : «ولا یزال» ، والصحیح ما أثبتناه من وقعة صفّین ، بدون «ولا» .
2- .المعجم الکبیر : ج 11 ص 32 ح 10970 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 182 ح 19801 ، مسند أبی یعلی : ج 6 ص 464 ح 7399 کلاهما عن أبی برزة ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 165 ح 499 کلّها نحوه .
3- .هکذا فی المصدر ، ولعلّه من التشرّف للشیء : التطلّع والنظر إلیه (لسان العرب : ج 9 ص 172 «شرف») . أو أنّ الصواب «فتشوَّقوا له» کما فی مسند أبی یعلی ؛ من الشوق والاشتیاق : نزاع النفس الی الشیء (لسان العرب : ج 10 ص 192 «شوق») .
4- .الحَسّ : القتل والاستئصال (القاموس المحیط : ج 2 ص 206 «حسس») .
5- .وقعة صفّین : ص 219 ؛ بحار الأنوار : ج 33 ص 189 ح 469 ؛ مسند أبی یعلی : ج 6 ص 464 ح 7400 .

ص: 329

4 / 12 معاویه و عمرو بن عاص

4 / 12معاویه و عمرو بن عاص (1)المعجم الکبیر_ به نقل از ابن عبّاس _: پیامبر خدا ، صدای دو مرد را شنید که آواز می خوانند و می گویند : هنوز استخوان های آن یار نزدیک ، هویداستو جنگ ، او را باز می داردش که کفن گردد و به گور سپرده شود . (2) ایشان پرسید : آن دو کیستند؟ گفته شد : معاویه و عمرو بن عاص . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «بار خدایا ! آن دو را در فتنه به سختی سرنگون ساز و با خشونت ، به سوی آتش ، بِرانشان» .

وقعة صفّین_ به نقل از ابو بَرزه اَسلَمی : اصحاب ، با پیامبر خدا بودند که صدای آوازی شنیدند . نگریستند که صدا از کجا می آید . مردی رفت و گوش داد _و این ، پیش از تحریم شراب بود _ و باز آمد و گفت : معاویه و عمرو بن عاص اند که یکی در جواب آواز دیگری می خوانَد : هنوز استخوان های آن یار نزدیک ، هویداستو او را از این که در جنگ به سختی کشته شده و به گور سپرده شود ، باز می دارد . پس، پیامبر خدا ، دست هایش را به آسمان برداشت و گفت : «بار خدایا! آنها را به سختی در فتنه سرنگون کن و بار خدایا! آنها را به سختی ، به سوی آتش بِران» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 578 .
2- .آن دو این بیت را درباره حمزه سیّدالشهدا می خواندند و بر او طعن می زدند .

ص: 330

4 / 13المُغیرَةُ بنُ العاصِتفسیر القمّی :رُوِیَ أنَّ مُغیرَةَ بنَ العاصِ کانَ رَجُلاً أعسَرَ ، فَحَمَلَ فی طَریقِهِ إلی اُحُدٍ ثَلاثَةَ أحجارٍ ، فَقالَ : بِهذِهِ أقتُلُ مُحَمَّدا ، فَلَمّا حَضَرَ القِتالَ نَظَرَ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وبِیَدِهِ السَّیفُ ، فَرَماهُ بِحَجَرٍ فَأَصابَ بِهِ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَسَقَطَ السَّیفُ مِن یَدِهِ ، فَقالَ : قَتَلتُهُ وَاللاّتِ وَالعُزّی ! فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : کَذَبَ لَعَنَهُ اللّهُ ! فَرَماهُ بِحَجَرٍ آخَرَ ، فَأَصابَ جَبهَتَهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ حَیِّرهُ . فَلَمَّا انکَشَفَ النّاسُ تَحَیَّرَ فَلَحِقَهُ عَمّاُر بنُ یاسِرٍ فَقَتَلَهُ . (1)

4 / 14المُلوکُ الأَربَعَةُرسول اللّه صلی الله علیه و آله :لَعَنَ اللّهُ المُلوکَ الأَربَعَةَ : جَمدا ومِخوَسا ومِشرَحا وأبضَعَةَ (2) واُختَهُمُ العَمَرَّدَةَ (3) . (4)

.


1- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 118 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 58 ح 3 .
2- .هم بنو معدیکرب ، الملوک الأربعة ... وفدوا مع الأشعث ، فأسلموا ثمّ ارتدّوا فقُتلوا یوم النُّجَیر ، فقالت نائحتهم : یا عینُ بکّی لی الملوکَ الأربعة (القاموس المحیط : ج 2 ص 212 «خوس») .
3- .العَمَرَّدة : أی الطویلة ، من قولهم : فَرَس عَمَرَّد : أی طویل (مجمع البحرین : ج 2 ص 1272 «عمرد») .
4- .الکافی : ج 8 ص 71 ح 27 عن جابر عن الإمام الباقر علیه السلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 81 عن أبی عیینة بن حصن نحوه ، بحار الأنوار : ج 60 ص 231 ح 74 وص 232 ح 65 ؛ مسند ابن حنبل : ج 7 ص 115 ح 19462 وفیه «ومشرخاء» بدل «ومشرحا» ، المستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 91 ح 6979 ولیس فیه «ومشرحا» وکلاهما عن عمرو بن عبسة السلمی ، المعجم الکبیر : ج 20 ص 99 ح 192 عن معاذ بن جبل وفیه «محوسا» بدل «مخوسا» ، کنزالعمّال : ج 12 ص 54 ح 33967 _ 33969 .

ص: 331

4 / 13 مُغیرة بن عاص

4 / 14 چهار پادشاه

4 / 13مُغیرة بن عاص (1)تفسیر القمّی :روایت شده است که مُغیرة بن عاص ، مردی چپْ دست بود و در راهَش به اُحُد ، سه پاره سنگ برداشت و گفت : با اینها محمّد را می کُشم . چون در جنگ حاضر شد، چشمش به پیامبر خدا افتاد که شمشیر در دستش بود . سنگی به سوی ایشان انداخت که به ایشان اصابت کرد و شمشیر از دستش افتاد . گفت : به لات و عزّا سوگند که او را کُشتم! امیر مؤمنان فرمود : «دروغ می گوید . لعنت خدا بر او باد!». مغیره ، سنگ دیگری به طرف پیامبر صلی الله علیه و آله پرتاب کرد که به پیشانی ایشان خورد . پیامبر خدا گفت : «بار خدایا! او را سرگردان نما» . پس، چون مردم پراکنده شدند ، مغیره ، سرگردان مانده بود . عمّار بن یاسر ، خود را به او رساند و وی را کُشت .

4 / 14چهار پادشاهپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :لعنت خدا بر چهار پادشاه : جَمد و مِخْوَس و مِشرَح و اَبضَعه (2) و بر خواهرشان عَمرَّده . (3)

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 587 .
2- .اینان ، ملوک چهارگانه و فرزندان معدیکرب بودند... با اشعث آمدند و مسلمان شدند ؛ امّا بعد ، مرتد گشتند و در جنگ نُجَیر (دژی مستحکم در حَضرَموت) کشته شدند .
3- .عَمرَّده : بلند، دراز . فَرَسٌ عَمَرَّدة ، یعنی : اسب بلند بالا .

ص: 332

4 / 15مَنصورُ بنُ عِکرِمَةَالبدایة والنهایة عن محمّد بن إسحاق :فَلَمّا رَأَت قُرَیشٌ أنَّ أصحابَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد نَزَلوا بَلَدا أصابوا مِنهُ أمنا وقَرارا ، وأنَّ النَّجاشِیَّ قَد مَنَعَ مَن لَجَأَ إلَیهِ مِنهُم ، وأنَّ عُمَرَ قَد أسلَمَ فَکانَ هُوَ وحَمزَةُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأصحابِهِ ، وجَعَلَ الإِسلامُ یَفشو فِی القَبائِلِ ، فَاجتَمَعوا وَائتَمَروا عَلی أن یَکتُبوا کِتابا یَتَعاقَدونَ فیهِ عَلی بَنی هاشِمٍ وبَنی عَبدِ المُطَّلِبِ ، عَلی أن لا یَنکَحوا إلَیهِم ولا یُنکِحوهُم ، ولا یَبیعوهُم شَیئا ولا یَبتاعوا مِنهُم . فَلَمَّا اجتَمَعوا لِذلِکَ کَتَبوا فی صَحیفَةٍ ، ثُمَّ تَعاهَدوا وتَواثَقوا عَلی ذلِکَ ، ثُمَّ عَلَّقُوا الصَّحیفَةَ فی جَوفِ الکَعبَةِ تَوکیدا عَلی أنفُسِهِم ، وکانَ کاتِبُ الصَّحیفَةِ مَنصورَ بنَ عِکرِمَةَ بنِ عامِرِ بنِ هاشِمِ بنِ عَبدِ مَنافِ بنِ عَبدِ الدّارِ بنِ قُصَیٍّ _ قالَ ابنُ هِشامٍ : ویُقالُ النَّضرُ بنُ الحارِثِ _ فَدَعا عَلَیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَشَّلَ بَعضُ أصابِعِهِ . (1)

4 / 16نَوفَلُ بنُ خُوَیلِدٍالإرشاد عن الزهری :لَمّا عَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حُضورَ نَوفَلِ بنِ خُوَیلِدٍ بَدرا قالَ : اللّهُمَّ اکفِنی نَوفَلاً ، فَلَمَّا انکَشَفَت قُرَیشٌ رَآهُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام وقَد تَحَیَّرَ لا یَدری ما یَصنَعُ ، فَصَمَدَ لَهُ ، ثُمَّ ضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَنَشِبَ فی حَجَفَتِهِ (2) ، فَانتَزَعَهُ مِنها ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ ساقَهُ _ وکانَت دِرعُهُ مُشَمَّرَةً (3) _ فَقَطَعَها ، ثُمَّ أجهَزَ عَلَیهِ فَقَتَلَهُ ، فَلَمّا عادَ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله سَمِعَهُ یَقولُ : مَن لَهُ عِلمٌ بِنَوفَلٍ ؟ فَقالَ لَهُ : أنَا قَتَلتُهُ یا رَسولَ اللّهِ ، فَکَبَّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أجابَ دَعوَتی فیهِ . (4)

.


1- .البدایة والنهایة : ج 3 ص 86 وراجع السیرة الحلبیّة : ج 1 ص 344 .
2- .الحَجَفة : واحدةُ الحَجَف ؛ وهی التُّروس من جلود بلا خَشَب ولا عَقَب (القاموس المحیط : ج 3 ص 126 «حجف») .
3- .أی مرفوعة . شمَّر الثوب تشمیرا : رفعه (القاموس المحیط : ج 2 ص 63 «شمر») .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 76 ، إرشاد القلوب : ص 240 ، کشف الغمّة : ج 1 ص 187 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 281 ح 18 ؛ المغازی : ج 1 ص 91 ، دلائل النبوّة للبیهقی : ج 3 ص 94 ، شرح نهج البلاغة : ج 14 ص 143 کلّها نحوه .

ص: 333

4 / 15 منصور بن عِکرِمه

4 / 16 نوفل بن خُوَیلِد

4 / 15منصور بن عِکرِمه (1)البدایة والنهایة_ به نقل از محمّد بن اسحاق _: چون قریش دیدند که یاران پیامبر خدا به کشوری (حبشه) رفته اند و در آن جا در امنیت و آرامش به سر می برند و نجاشی ، از استرداد پناهندگان به ایشان خودداری کرد و عمر ، اسلام آورد و او و حمزه ، در کنار پیامبر خدا و یارانش قرار گرفتند و اسلام ، اندک اندک ، در میان قبایل گسترش می یابد، گِرد هم آمدند و تصمیم گرفتند پیمان نامه ای بنویسند و در آن ، بر ضدّ بنی هاشم و بنی عبد المطّلب ، با یکدیگر هم پیمان شوند که به آنها زن ندهند و از آنها زن نگیرند و چیزی به آنها نفروشند و چیزی از آنها نخرند . پس، مکتوبی نوشتند و بر سرِ آن با یکدیگر هم پیمان شدند و سپس ، برای تأکید بر هم پیمانی خود، آن را درون کعبه آویختند . نویسنده پیمان نامه ، منصور بن عِکرِمة بن عامر بن هاشم بن عبد مناف بن عبد الدار بن قُصَی بود . و به قولی ، نَضر بن حارث [کاتب آن] بود و پیامبر خدا نفرینش کرد و بعضی انگشتانش فلج شد .

4 / 16نوفل بن خُوَیلِد (2)الإرشاد_ به نقل از زُهری _: چون پیامبر خدا از حضور نوفل بن خُوَیلِد در جنگ بدر آگاه شد، گفت : «بار خدایا! شرّ نوفل را از من ، دفع کن» . چون قریش تار و مار شدند ، علی بن ابی طالب علیه السلام او را دید که سرگردان است و نمی داند چه کند. پس، آهنگ او کرد و ضربتی شمشیر بر وی فرود آورد ، چنان که شمشیر در سپر چرمینش فرو رفت . سپس ، آن را از سپرش بَر کشید و ضربتی بر ساق پایش که زِرِهش را از آن بالا کشیده ، به کمر زده بود، فرود آورد و پایش را قطع کرد . آن گاه بر او تاخت و جانش را ستانْد . چون نزد پیامبر صلی الله علیه و آله باز گشت، شنید که ایشان می فرماید : «چه کسی از نوفل خبر دارد؟». علی بن ابی طالب علیه السلام گفت : من ، او را کشتم ، ای پیامبر خدا ! پیامبر صلی الله علیه و آله تکبیر زد و گفت : «خدا را سپاس که دعایم را درباره او اجابت فرمود» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 587 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 587 .

ص: 334

4 / 17الوَلیدُ بنُ عُقبَةَالإمام علیّ علیه السلام :إنَّ امرَأَةَ الوَلیدِ بنِ عُقبَةَ جاءَت إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، تَشتَکِی الوَلیدَ أنَّهُ یَضرِبُها ، فَقالَ لَها : اِرجِعی فَقولی لَهُ : إنَّ رَسولَ اللّهِ قَد أجارَنی . فَانطَلَقَت ، فَمَکَثَت ساعَةً ثُمَّ جاءَت ، فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ ما أقلَعَ عَنّی ، فَقَطَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله هُدبَةً مِن ثَوبٍ (1) فَأَعطاها ، فَقالَ : قولی : إنَّ رَسولَ اللّهِ قَد أجارَنی ، هذِهِ هُدبَةٌ مِن ثَوبِهِ . فَمَکَثَت ساعَةً ، ثُمَّ إنَّها رَجَعَت ، فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ ما زادَنی إلاّ ضَربا ، فَرَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَدَیهِ ، فَقالَ : «اللّهُمَّ عَلَیکَ بِالوَلیدِ» مَرَّتَینِ أو ثَلاثا . (2)

.


1- .فی تاریخ دمشق : «ثوبه» وهو الأنسب بالسیاق .
2- .مسند أبی یعلی : ج 1 ص 181 ح 289 ، تاریخ دمشق : ج 63 ص 234 ح 12974 ، شرح نهج البلاغة : ج 17 ص 239 ولیس فیه «هذه هُدبة من ثوبه» وکلّها عن أبی مریم .

ص: 335

4 / 17 ولید بن عُقبه

4 / 17ولید بن عُقبه (1)امام علی علیه السلام :همسر ولید بن عقبه ، نزد پیامبر خدا آمد و از ولید ، شکایت کرد که او را کتک می زند . پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «برگرد و به او بگو : پیامبر خدا ، مرا پناه داده است» . زن رفت . ساعتی گذشت و باز آمد و گفت : ای پیامبر خدا ! از من ، دست بردار نیست . پیامبر خدا ، ریشه ای از جامه خود کَنْد و به او داد و فرمود : «بگو : پیامبر خدا ، مرا پناه داده است و این هم ، ریشه ای از جامه اوست» . ساعتی گذشت . دوباره برگشت و گفت : ای پیامبر خدا! بیش از پیش ، مرا کتک زَد . پیامبر خدا ، دستانش را بلند کرد و دو یا سه بار گفت : «بار خدایا! به حساب ولید بِرِس» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 588 .

ص: 336

البابُ الخامِسُ : طوائف دعا علیهم النّبیّ5 / 1قُرَیشٌصحیح البخاری عن عبد اللّه بن مسعود :بَینَما رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قائِمٌ یُصَلّی عِندَ الکَعبَةِ ، وجَمعُ قُرَیشٍ فی مَجالِسِهِم ، إذ قالَ قائِلٌ مِنهُم : ألا تَنظُرونَ إلی هذَا المُرائی ! أیُّکُم یَقومُ إلی جَزورِ آلِ فُلانٍ ، فَیَعمِدُ إلی فَرثِها ودَمِها وسَلاها (1) ، فَیَجیءُ بِهِ ، ثُمَّ یُمهِلُهُ حَتّی إذا سَجَدَ وَضَعَهُ بَینَ کَتِفَیهِ ؟ فَانبَعَثَ أشقاهُم ، فَلَمّا سَجَدَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَضَعَهُ بَینَ کَتِفَیهِ ، وثَبَتَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ساجِدا ، فَضَحِکوا حَتّی مالَ بَعضُهُم إلی بَعضٍ مِنَ الضِّحکِ . فَانطَلَقَ مُنطَلِقٌ إلی فاطِمَةَ علیهاالسلام ، وهِیَ جُوَیرِیَةٌ ، فَأَقبَلَت تَسعی ، وثَبَتَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ساجِدا ، حَتّی ألقَتهُ عَنهُ وأقبَلَت عَلَیهِم تَسُبُّهُم ، فَلَمّا قَضی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الصَّلاةَ ، قالَ : اللّهُمَّ عَلَیکَ بِقُرَیشٍ ، اللّهُمَّ عَلَیکَ بِقُرَیشٍ ، اللّهُمَّ عَلَیکَ بِقُرَیشٍ . ثُمَّ سَمّی : اللّهُمَّ عَلَیکَ بِعَمرِو بنِ هِشامٍ ، وعُتبَةَ بنِ رَبیعَةَ ، وشَیبَةَ بنِ رَبیعَةَ ، وَالوَلیدِ بنِ عُتبَةَ ، واُمَیَّةَ بنِ خَلَفٍ ، وعُقبَةَ بنِ أبی مُعَیطٍ ، وعُمارَةَ بنِ الوَلیدِ . قالَ عَبدُ اللّهِ : فَوَاللّهِ ، لَقَد رَأَیتُهُم صَرعی یَومَ بَدرٍ ، ثُمَّ سُحِبوا إلَی القَلیبِ (2) _ قَلیبِ بَدرٍ _ ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : واُتبِعَ أصحابُ القَلیبِ لَعنَةً . (3)

.


1- .السَّلَی : الجلد الرقیق الذی یخرج فیه الولد من بطن اُمّه ملفوفا فیه (النهایة : ج 2 ص 396 «سلا») .
2- .القَلیب : البئر (القاموس المحیط : ج 1 ص 119 «قلب») .
3- .صحیح البخاری : ج 1 ص 194 ح 498 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1418 ح 107 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 95 ح 3962 ، دلائل النبوّة للبیهقی : ج 2 ص 278 و ص 279 ؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 7651 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 57 ح 12 .

ص: 337

باب پنجم : طوایفی که پیامبر صلی الله علیه و آله ، نفرینشان کرد

5 / 1 قریش

باب پنجم : طوایفی که پیامبر ، نفرینشان کرد5 / 1قریشصحیح البخاری_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _: پیامبر خدا ، در کنار کعبه به نماز ایستاده بود و گروه قریش ، در انجمن های خویش بودند که یکی از ایشان گفت : بنگرید این ریاکار را! کدام یک از شما حاضر است به کشتارگاه خاندان فلانی برود و سرگین و خون و شکمبه (/بچه دانِ) کشتارهای آنها را بیاورد و صبر کند و چون به سجده رفت ، آنها را بر پشت و گردن او بیندازد؟ پلیدترین فرد آنان ، برخاست و چون پیامبر خدا به سجده رفت ، آن کثافات را برپشت و گردن ایشان ریخت و پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان در سجده مانْد. قریش ، شروع به خندیدن کردند ، چنان که از شدّت خنده به یکدیگر می خوردند . شخصی نزد فاطمه علیهاالسلام _ که دختر بچّه ای بود _ رفت [و خبر بُرد] . فاطمه علیهاالسلامدوان دوان آمد و آن کثافات را از پشت پیامبر صلی الله علیه و آله _ که همچنان در حال سجده بود _ کنار زد و به ناسزاگویی به آن جماعت پرداخت . پیامبر خدا ، چون نمازش را به پایان بُرد، گفت : «بار خدایا! قریش را گوشمالی ده . بار خدایا! قریش را گوشمالی ده . بار خدایا! قریش را گوشمالی ده» . سپس نام بُرد : «بار خدایا! عمرو بن هِشام و عُتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و ولید بن عتبه و امیّة بن خلف و عقبة بن ابی مُعیط و عُمارة بن ولید را گوشمالی ده» . عبد اللّه گفت : به خدا سوگند که دیدم این عدّه ، در روز بدر کشته شدند و اجسادشان را در چاه (چاه بدر) (1) ریختند . سپس پیامبر خدا فرمود : «لعنتِ پیوسته بر اصحاب چاه باد!» .

.


1- .قلیب [در متن عربی حدیث] : گودال . ظاهرا قلیب، به چاهی هم گفته می شود که گودبرداری شده ، ولی هنوز سنگ چین و آماده نشده است. در این حدیث ، قطعا مراد ، چاه های آب موجود در بدر نیست .

ص: 338

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن مسعود :ما رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله دَعا عَلی قُرَیشٍ غَیرَ یَومٍ واحِدٍ ؛ فَإِنَّهُ کانَ یُصَلّی ورَهطٌ مِن قُرَیشٍ جُلوسٌ ، وسَلی جَزورٍ قَریبٌ مِنهُ ، فَقالوا : مَن یَأخُذُ هذَا السَّلی فَلیُلقِهِ (1) عَلی ظَهرِهِ ؟ قالَ : فَقالَ عُقبَةُ بنُ أبی مُعَیطٍ : أنَا ، فَأَخَذَهُ فَأَلقاهُ عَلی ظَهرِهِ ، فَلَم یَزَل ساجِدا حَتّی جاءَت فاطِمَةُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیها فَأَخَذَتهُ عَن ظَهرِهِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ عَلَیکَ المَلأََ مِن قُرَیشٍ ، اللّهُمَّ عَلَیکَ بِعُتبَةَ بنِ رَبیعَةَ ، اللّهُمَّ عَلَیکَ بِشَیبَةَ بنِ رَبیعَةَ ، اللّهُمَّ عَلَیکَ بِأَبی جَهلِ بنِ هِشامٍ ، اللّهُمَّ عَلَیکَ بِعُقبَةَ بنِ أبی مُعَیطٍ ، اللّهُمَّ عَلَیکَ بِاُبَیِّ بنِ خَلَفٍ _ أو اُمَیَّةَ بنِ خَلَفٍ _ . قالَ عَبدُ اللّهِ : فَلَقَد رَأَیتُهُم قُتِلوا یَومَ بَدرٍ جَمیعا ثُمَّ سُحِبوا إلَی القَلیبِ ، غَیرَ اُبَیٍّ أو اُمَیَّةَ ؛ فَإِنَّهُ کانَ رَجُلاً ضَخما فَتَقَطَّعَ . (2)

صحیح البخاری عن عبد اللّه بن مسعود :اِستَقبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الکَعبَةَ فَدَعا عَلی نَفَرٍ مِن قُرَیشٍ : عَلی شَیبَةَ بنِ رَبیعَةَ ، وعُتبَةَ بنِ رَبیعَةَ ، وَالوَلیدِ بنِ عُتبَةَ ، وأبی جَهلِ بنِ هِشامٍ ، فَأَشهَدُ بِاللّهِ لَقَد رَأَیتُهُم صَرعی قَد غَیَّرَتهُمُ الشَّمسُ ، وکانَ یَوما حارّا . (3)

.


1- .فی البدایة والنهایة ج 3 ص 44 : «فیلقیه» وهو الأنسب بالسیاق .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 95 ح 3962 ، صحیح البخاری : ج 1 ص 94 ح 237 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1419 ح 108 ، سنن النسائی : ج 1 ص 161 کلّها نحوه ، البدایة والنهایة : ج 3 ص 44 .
3- .صحیح البخاری : ج 4 ص 1457 ح 3743 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1420 ح 110 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 54 ح 3775 ، الطبقات الکبری : ج 2 ص 23 کلّها نحوه .

ص: 339

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _: من ندیدم که پیامبر خدا ، قریش را نفرین کند ، بجز یک روز و آن ، وقتی بود که ایشان نماز می خوانْد و گروهی از قریش ، نشسته بودند و کیسه بچّه دان حیوان ذبح شده ای نزدیک آنها بود . گفتند : چه کسی حاضر است این بچّه دان را بردارد و بر پشت او بیندازد؟ عقبة بن ابی معیط گفت : من. و بچّه دان را برداشت و بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله انداخت. ایشان ، همچنان در سجده ماند تا آن که فاطمه _ که درودهای خدا بر او باد _ آمد و آن را از پشت او برداشت . پیامبر خدا گفت : «بار خدایا! اشرافِ قریش را فرو گیر . بار خدایا! عتبة بن ربیعه را مجازات کن. بار خدایا! شیبة بن ربیعه را مجازات کن. بار خدایا! ابوجهل بن هشام را مجازات کن. بار خدایا! عقبة بن ابی معیط را مجازات کن. بار خدایا! اُبیّ بن خَلَف ( / اُمیّة بن خَلَف) را مجازات کن» . من خود دیدم که همه این افراد در روز بدر به هلاکت رسیدند و سپس ، جسدهایشان در چاه افکنده شد، بجز اُبیّ یا امیّه که چون مرد تنومندی بود [و در چاه ، جای نمی گرفت] ، قطعه قطعه اش کردند .

صحیح البخاری_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _: پیامبر صلی الله علیه و آله روبه کعبه کرد و چند تن از قریش را نفرین نمود : شیبة بن ربیعه و عتبة بن ربیعه و ولیدبن عتبه و ابو جهل بن هشام را . خدا را گواه می گیرم که لاشه همه اینها را دیدم که بر زمین افتاده و آفتاب ، دگرگونشان ساخته است، و آن روز ، یک روزِ داغ بود .

.

ص: 340

تفسیر القمّی_ فی ذِکرِ مَعرَکَةِ بَدرٍ _: أخَذَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَفّا مِن حَصیً فَرَمی بِهِ فی وُجوهِ قُرَیشٍ ، وقالَ : شاهَتِ الوُجوهُ ، فَبَعَثَ اللّهُ رِیاحا تَضرِبُ فی وُجوهِ قُرَیشٍ فَکانَتِ الهَزیمَةُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ لا یُفلِتَنَّ فِرعَونُ هذِهِ الاُمَّةِ أبو جَهلِ بنُ هِشامٍ ، فَقُتِلَ مِنهُم سَبعونَ ، واُسِرَ مِنهُم سَبعونَ ، وَالتَقی عَمرُو بنُ الجَموحِ مَعَ أبی جَهلٍ فَضَرَبَ عَمرٌو أبا جَهلِ بنَ هِشامٍ عَلی فَخِذَیهِ ، وضَرَبَ أبو جَهلٍ عَمرا عَلی یَدِهِ فَأَبانَها مِنَ العَضُدِ ، فَتَعَلَّقَت بِجِلدَةٍ ، فَاتَّکَأَ عَمرٌو عَلی یَدِهِ بِرِجلِهِ ثُمَّ نَزا (1) فِی السَّماءِ حَتَّی انقَطَعَتِ الجِلدَةُ ورَمی بِیَدِهِ . وقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ : اِنتَهَیتُ إلی أبی جَهلٍ وهُوَ یَتَشَحَّطُ فی دَمِهِ ، فَقُلتُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أخزاکَ ، فَرَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ : إنَّما أخزَی اللّهُ عَبدَ بنَ اُمِّ عَبدِ اللّهِ ، لِمَنِ الدّینُ وَیلَکَ ؟ قُلتُ : للّهِِ ولِرَسولِهِ وإنّی قاتِلُکَ ، ووَضَعتُ رِجلی عَلی عُنُقِهِ ، فَقالَ : لَقَدِ ارتَقَیتَ مُرتَقیً صَعبا یا رُوَیعِیَ الغَنَمِ !! أما إنَّهُ لَیسَ شَیءٌ أشَدَّ مِن قَتلِکَ أیّایَ فی هذَا الیَومِ ! ألا تَوَلّی قَتلی رَجُلٌ مِنَ المُطمَئِنّینَ (2) أو رَجُلٌ مِنَ الأَحلافِ ؟! فَاقتَلَعتُ بَیضَةً کانَت عَلی رَأسِهِ فَقَتَلتُهُ ، وأخَذتُ رَأسَهُ وجِئتُ بِهِ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ البُشری ! هذا رَأسُ أبی جَهلِ بنِ هِشامٍ ، فَسَجَدَ للّهِِ شُکرا . (3)

شرح الأخبار :جاءَ عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، أنَّهُ أشرَفَ یَومَ اُحُدٍ عَلی عَسکَرِ المُشرِکینَ . فَقالَ : اللّهُمَّ العَنِ القادَةَ مِنهُم وَالأَتباعَ ؛ فَأَمَّا الأَتباعُ فَإِنَّ اللّهَ یَتوبُ عَلی مَن یَشاءُ مِنهُم . وأمَّا القادَةُ وَالرُّؤوسُ فَلَیسَ مِنهُم مُجیبٌ ولا ناجٍ . ومِنَ القادَةِ یَومَئِذٍ أبو سُفیانَ وَابنُهُ مُعاوِیَةُ مَعَهُ . (4)

.


1- .نَزا : وَثَبَ (القاموس المحیط : ج 4 ص 395 «نزا») .
2- .کذا فی المصدر وفی بحار الأنوار : «المطّلبین» .
3- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 267 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 257 ح 3 وراجع الأمان : ص 65 .
4- .شرح الأخبار : ج 2 ص 165 ح 502 .

ص: 341

تفسیر القمّی_ در یاد کرد از نبرد بدر _: پیامبر خدا ، مُشتی ریگ برداشت و آنها را به طرف صورت قریش پرتاب کرد و فرمود: «چهره هایشان بی ریخت باد!» . پس، خداوند بادهایی فرستاد که به صورت قریش می زدند و باعث شکست آنان شد. پیامبر خدا گفت : «بار خدایا! فرعون این امّت، ابو جهل بن هشام، نگریزد» . پس، هفتاد تن از ایشان به هلاکت رسیدند و هفتاد تن ، اسیر شدند . عمرو بن جَموح ، با ابوجهل ، رویاروی شد و عمرو ، ضربتی بر ران ابوجهل بن هشام فرود آورد و ابو جهل ، بر دست عمرو ، ضربتی زد که آن را از بازویش جدا ساخت و به پوستی آویخت . عمرو ، پای خود را روی دستش نهاد و پَرِشی زد ، به طوری که پوست ، کَنْده شد . سپس دستش را به دور انداخت . عبد اللّه بن مسعود گفت : به ابو جهل رسیدم . دیدم در خون خود ، غوطه ور است. گفتم : سپاس ، خداوند را که خوارَت نمود. سرش را بلند کرد و گفت : خداوند ، در حقیقت، بنده ای را که پسر مادر عبد اللّه است ، خوار کرده است . (1) وای بر تو! دین از کیست؟ گفتم : از آنِ خدا و پیامبر او، و من کُشنده توام . آن گاه ، پای خود را بر گردنش نهادم . او گفت : بر بلندایِ دشواری قدم نهاده ای ، ای گوسفندچران حقیر! چیزی بدتر و سخت تر از این نیست که امروز ، تو مرا بکُشی . آیا مردی از مطّلبیان یا مردی از هم پیمانان نیست که کشتن مرا بر عهده گیرد؟! من ، کلاه خودی را که بر سر داشت، درآوردم و او را کشتم و سرش را برداشتم و نزد پیامبر خدا بُردم و گفتم : مژده ، ای پیامبر خدا! این ، سرِ ابو جهل بن هِشام است. پیامبر صلی الله علیه و آله سجده شکر به جا آورد .

شرح الأخبار :روایت شده است که پیامبر خدا ، در روز اُحُد ، از بلندی ای به اردوگاه مشرکان نگریست و گفت : «بار خدایا! فرماندهان و امربَران آنها را لعنت کن . البته از امر بَران، خداوند ، توبه هر یک از آنان را که بخواهد ، می پذیرد ؛ امّا در میان فرماندهان و سرکردگان ، اجابت کننده[ی دعوت حق] و نجات یابنده ای نیست» . از جمله فرماندهان در آن روز ، ابوسفیان بود و پسرش معاویه که او را همراهی می کرد .

.


1- .یعنی : خوارِ واقعی ، تویی که بنده ای .

ص: 342

مسند ابن حنبل عن أنس :لَمّا کانَ یَومُ الحُدَیبِیَةِ ، هَبَطَ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وأصحابِهِ ثَمانونَ رَجُلاً مِن أهلِ مَکَّةَ فِی السِّلاحِ مِن قِبَلِ جَبَلِ التَّنعیمِ ، فَدَعا عَلَیهِم فَاُخِذوا ، ونَزَلَت هذِهِ الآیَةُ : «وَ هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَکَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ» (1) قالَ : یَعنی جَبَلَ التَّنعیمِ مِن مَکَّةَ . (2)

مجمع البیان :أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالجِهازِ لِحَربِ مَکَّةَ ، وأمَرَ النّاسَ بِالتَّهیِئَةِ ، وقالَ : اللّهُمَّ خُذِ العُیونَ وَالأَخبارَ عَن قُرَیشٍ حَتّی نَبغَتَها فی بِلادِها . (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :لَعَنَ اللّهُ رِعلاً وذَکوانَ (4) ، وعُصَیَّةَ ولِحیانَ ، وَابنَی مُلَیکَةَ بنِ حَریمٍ ومُرّانَ . (5)

عنه صلی الله علیه و آله :لَعَنَ اللّهُ رِعلاً وذَکوانَ وعَضَلاً ولِحیانَ ، وَالمِجذَمینَ مِن أسَدٍ وغَطفانَ ، وأبا سُفیانَ بنَ حَربٍ وشَهبَلاً (6) ذَا الأَسنانِ ، وَابنَی مُلَیکَةَ بنِ جَزیمٍ ومَروانَ ، وهَوذَةَ وهَونَةَ . (7)

.


1- .الفتح : 24 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 245 ح 12229 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1442 ح 133 نحوه ، تفسیر ابن کثیر : ج 7 ص 323 ، الدرّ المنثور : ج 7 ص 527 نقلاً عن ابن أبی شیبة وعبد بن حمید .
3- .مجمع البیان : ج 10 ص 846 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 161 ح 251 وفیه «أعم الأخبار» بدل «خذ العیون والأخبار» ولیس فیه «وأمر الناس بالتهیئة» ، بحار الأنوار : ج 21 ص 102 و ج 92 ص 69 ح 47 ؛ البدایة والنهایة : ج 4 ص 283 .
4- .رِعْل وذَکْوان : قبیلتان من سُلَیم . ولحیان : أبو قبیلة (القاموس المحیط : ج 3 ص 385 «رعل» وج 4 ص 385 «لحی») .
5- .الطبقات الکبری : ج 1 ص 325 عن محمّد بن السائب الکلبی وأبی بکر بن قیس الجعفی ، الدرّ المنثور : ج 4 ص 304 وفیه «حرّان» بدل «مُرّان» .
6- .لعلّه اسم رجل ، وکذا ما ذکر بعده إلی آخر الخبر (مرآة العقول : ج 25 ص 267) .
7- .الکافی : ج 8 ص 72 ح 27 عن جابر عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 137 ح 120 وراجع صحیح مسلم : ج 1 ص 469 ح 303 و ح 307 و 308 وسنن النسائی : ج 2 ص 203 ومسند ابن حنبل : ج 4 ص 516 ح 13727 و ج 5 ص 566 ح 16570 والمستدرک علی الصحیحین : ج 4 ص 92 ح 6982 .

ص: 343

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _: چون روز حُدَیبیه شد، هشتاد مرد مسلّح از مکّیان ، از جانب کوه تنعیم ، به سوی پیامبر خدا و یارانش سرازیر شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را نفرین کرد . همگی دستگیر شدند و این آیه فرود آمد : «و اوست همان کسی که در دل مکّه و پس از پیروز کردن شما بر آنان ، دست های آنها را از شما و دست های شما را از ایشان ، کوتاه گردانید» . مقصود [از دل مکّه] ، کوه تنعیم است .

مجمع البیان :پیامبر خدا ، فرمان آماده شدن برای جنگ مکّه را صادر کرد و به مردم ، آماده باش داد و گفت : «بار خدایا! چشمان ( / جاسوسان) و اخبار را از قریش ، باز گیر تا آنها را در سرزمینشان غافلگیر کنیم» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خدا لعنت کند رِعل و ذَکوان و عُصَیّه و لِحیان و دو پسر مُلَیکة بن حریم و مُرّان را .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خدا لعنت کند رِعل و ذکوان و عَضَل و لِحیان و دو قبیله جذیمی : اسد و غطفان،و نیز ابو سفیان بن حرب وشَهبَل ذو الأسنان (1) و دو پسر مُلَیکة بن جَزیم و مروان وهَوذه وهَونه را .

.


1- .شَهبَلِ ذو الأسنان (دندان دار) ، ظاهرا نام فردی از دشمنان پیامبر خدا باشد .

ص: 344

سنن النسائی عن أنس :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قَنَتَ شَهرا یَلعَنُ رِعلاً وذَکوانَ ولِحیانَ . (1)

المصنّف لابن أبی شیبة عن سعید بن زید :قَنَتَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : اللّهُمَّ العَن رِعلاً وذَکوانَ وعَضَلاً وعُصَیَّةَ عَصَتِ اللّهَ ورَسولَهُ ، وَالعَن أبَا الأَعوَرِ السُّلَمِیَّ . (2)

مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس :قَنَتَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله شَهرا مُتَتابِعا فِی الظُّهرِ وَالعَصرِ وَالمَغرِبِ وَالعِشاءِ وَالصُّبحِ فی دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ إذا قالَ : «سَمِعَ اللّهُ لِمَن حَمِدَهُ» مِنَ الرَّکعَةِ الأَخیرَةِ یَدعو عَلَیهِم : عَلی حَیٍّ مِن بَنی سُلَیمٍ ؛ عَلی رِعلٍ وذَکوانَ وعُصَیَّةَ ، ویُؤَمِّنُ مَن خَلفَهُ ، أرسَلَ إلَیهِم یَدعوهُم إلَی الإِسلامِ فَقَتَلوهُم . (3)

صحیح البخاری عن أنس :إنَّ رِعلاً وذَکوانَ وعُصَیَّةَ وبَنی لِحیانَ استَمَدّوا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی عَدُوٍّ ، فَأَمَدَّهُم بِسَبعینَ مِنَ الأَنصارِ کُنّا نُسَمّیهِمُ القُرّاءَ فی زَمانِهِم ، کانوا یَحتَطِبونَ بِالنَّهارِ ویُصَلّونَ بِاللَّیلِ ، حَتّی کانوا بِبِئرِ مَعونَةَ قَتَلوهُم وغَدَروا بِهِم ، فَبَلَغَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ، فَقَنَتَ شَهرا یَدعو فِی الصُّبحِ عَلی أحیاءٍ مِن أحیاءِ العَرَبِ ، عَلی رِعلٍ وذَکوانَ وعُصَیَّةَ وبَنی لِحیانَ . (4)

.


1- .سنن النسائی : ج 2 ص 203 ، صحیح البخاری : ج 4 ص 1501 ح 3863 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 324 ح 12655 ، صحیح مسلم : ج 1 ص 469 ح 303 کلّها نحوه ، مسند أبی یعلی : ج 3 ص 257 ح 3019 .
2- .المصنّف لابن أبی شیبة : ج 2 ص 215 ح 2 ، مسند أبی یعلی : ج 4 ص 114 ح 3987 عن أنس نحوه ، کنزالعمّال : ج 8 ص 82 ح 21990 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 646 ح 2746 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 348 ح 820 ، سنن أبی داوود : ج 2 ص 68 ح 1443 ولیس فیه ذیله ، صحیح ابن خزیمة : ج 1 ص 313 ح 618 .
4- .صحیح البخاری : ج 4 ص 1500 ح 3862 و ج 3 ص 1115 ح 2899 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 219 ح 12064 وص 508 ح 13684 ، السنن الکبری : ج 2 ص 283 ح 3094 ، مسند أبی یعلی : ج 3 ص 295 ح 3148 .

ص: 345

سنن النسائی_ به نقل از اَنَس _: پیامبر صلی الله علیه و آله یک ماه قنوت می خواند و رِعل و ذَکوان و لِحیان را لعنت می کرد .

المصنّف ، ابن ابی شیبة _ به نقل از سعید بن زید _ :پیامبر خدا ، قنوت خواند و [در آن ]گفت : «بار خدایا! رِعل و ذَکوان و عَضَل و عُصَیَّه را که خدا و پیامبرش را نافرمانی کردند، لعنت کن، و ابو اَعوَر سُلَمی را هم لعنت کن» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن عبّاس _: پیامبر خدا ، یک ماهِ پیاپی در [نماز ]ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح، در پیِ هر نمازی، هرگاه از رکوع آخر بلند می شد و می گفت : «سَمِعَ اللّهُ لِمَن حَمِدَه»، قنوت می خواند و به قبیله ای از بنی سلیم و نیز به رِعل و ذَکوان و عُصَیَّه نفرین می فرستاد و کسانی که پشتِ سرش بودند ، آمین می گفتند؛ چرا که ایشان ، کسانی را نزد این قبایل فرستاد تا به اسلام ، دعوتشان کنند ؛ امّا این قبایل ، آنها را کُشتند .

صحیح البخاری_ به نقل از اَنَس _: رِعل و ذَکوان و عُصَیّه و بنی لِحیان ، از پیامبر خدا در برابر دشمنشان کمک طلبیدند و پیامبر صلی الله علیه و آله هفتاد تن از انصار را _ که ما ایشان را قاریان زمان خود می نامیدیم و روزها به هیزم شکنی و شب ها به نماز می پرداختند _ ، به کمک آنان فرستاد . و چون به بئر معونه رسیدند ، به آنها خیانت کردند و همگی ایشان را به قتل رساندند . خبر که به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید ، تا یک ماه در قنوت نماز صبح به طوایفی از طوایف عرب [یعنی] به رِعل و ذَکوان و عُصَیّه و بنی لِحیان ، نفرین می کرد .

.

ص: 346

الطبقات الکبری :جاءَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَبَرُ أهلِ بِئرِ مَعونَةَ ، وجاءَهُ تِلکَ اللَّیلَةَ أیضا مُصابُ خُبَیبِ بنِ عَدِیٍّ ومَرثَدِ بن أبی مَرثَدٍ ، وبَعثِ مُحَمَّدِ بنِ مَسلَمَةَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : هذا عَمَلُ أبی بَراءٍ قَد کُنتُ لِهذا کارِها . ودَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی قَتَلَتِهِم بَعدَ الرَّکعَةِ مِنَ الصُّبحِ فَقالَ : اللّهُمَّ اشدُد وَطأَتَکَ عَلی مُضَرَ ! اللّهُمَّ سِنینَ کَسِنی یوسُفَ ! اللّهُمَّ عَلَیکَ بِبَنی لِحیانَ وعَضَلَ وَالقارَةِ وزِغبٍ ورِعلٍ وذَکوانَ وعُصَیَّةَ ؛ فَإِنَّهُم عَصَوُا اللّهَ ورَسولَهُ . (1)

صحیح البخاری عن أبی هریرة :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کانَ إذا قالَ : «سَمِعَ اللّهُ لِمَن حَمِدَهُ» فِی الرَّکعَةِ الآخِرَةِ مِن صَلاةِ العِشاءِ قَنَتَ : اللّهُمَّ أنجِ عَیّاشَ بنَ أبی رَبیعَةَ ، اللّهُمَّ أنجِ الوَلیدَ بنَ الوَلیدِ ، اللّهُمَّ أنجِ سَلَمَةَ بنَ هِشامٍ ، اللّهُمَّ أنجِ المُستَضعَفینَ مِنَ المُؤمِنینَ ، اللّهُمَّ اشدُد وَطأَتَکَ عَلی مُضَرَ (2) ، اللّهُمَّ اجعَلها عَلَیهِم سِنینَ کَسِنی یوسُفَ . (3)

.


1- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 53 ، تاریخ دمشق : ج 26 ص 104 نحوه .
2- .قول النبیّ صلی الله علیه و آله : «اللّهمّ اشدد وطأتک علی مضر» أی أصبهم بالشدائد واقرعهم بالقوارع (المجازات النبویّة : ص 63 ح 37) .
3- .صحیح البخاری : ج 5 ص 2348 ح 6030 و ص 2290 ح 5847 ، صحیح مسلم : ج 1 ص 467 ح 295 و ص 466 ح 294 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 394 ح 1244 ، سنن النسائی : ج 2 ص 201 ، سنن الدارمی : ج 1 ص 398 ح 1556 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 28 ح 7264 کلّها نحوه ، کنزالعمّال : ج 8 ص 83 ح 21996 و 21997 .

ص: 347

الطبقات الکبری :خبر اهل بئرِ معونه به پیامبر خدا رسید و همان شب نیز خبر مصیبت خبیب بن عُدَی و مَرثد بن ابی مَرثَد و هیئت اعزامی با محمّد بن مسلمه را هم برای ایشان آوردند . پیامبر خدا فرمود : «این کار ابو بَراء بود و من به آن ، راضی نبودم» . ایشان ، بعد از رکوع نماز صبح ، قاتلان آنان را نفرین کرد و گفت : «بار خدایا! مُضَر را به سختی کیفر ده! بار خدایا! [آنان را به قحطْ]سال هایی چون سال های یوسف علیه السلام [گرفتار کن]! بار خدایا! بنی لِحیان و عَضَل و قاره و زِغب و رِعل و ذَکوان و عُصَیّه را فرو گیر؛ زیرا که اینان ، خدا و فرستاده اش را نافرمانی کردند» .

صحیح البخاری_ به نقل از ابو هریره _: پیامبر صلی الله علیه و آله پس از گفتن «سَمِعَ اللّه لِمَن حَمِدَه» در رکعت دوم نماز عشا، قنوت می خواند و می گفت : «بار خدایا! عیّاش بن ابی ربیعه را رهایی بخش . بار خدایا! ولید بن ولید را رهایی بخش . بار خدایا سلمة بن هشام را رهایی بخش . بار خدایا مستضعفین از مؤمنین را رهایی بخش . بار خدایا! مُضَر را به سختی کیفر ده . بار خدایا! آنان را به سال هایی چونان سال های یوسف علیه السلام دچار کن» .

.

ص: 348

5 / 2الأَحزابُالإمام علیّ علیه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله دَعا یَومَ الأَحزابِ : اللّهُمَّ مُنزِلَ الکِتابِ ، مُنشِرَ السَّحابِ ، واضِعَ المیزانِ ، سَریعَ الحِسابِ ، اهزِمِ الأَحزابَ عَنّا وذَلِّلهُم . (1)

صحیح البخاری عن عبد اللّه بن أبی أوفی :دَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَ الأَحزابِ عَلَی المُشرِکینَ فَقالَ : اللّهُمَّ مُنزِلَ الکِتابِ ، سَریعَ الحِسابِ ، اللّهُمَّ اهزِمِ الأَحزابَ ، اللّهُمَّ اهزِمهُم وزَلزِلهُم . (2)

المجتنی عن جابر بن عبد اللّه :دَعَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلَی الأَحزابِ یَومَ الإِثنَینِ ویَومَ الثُّلاثاءِ ، وَاستُجیبَ لَهُ یَومَ الأَربِعاءِ بَینَ الظُّهرِ وَالعَصرِ ، فَعُرِفَ السُّرورُ فی وَجهِهِ . قالَ جابِرٌ : فَما نَزَلَ بی أمرٌ غائِظٌ (3) وتَوَجَّهتُ فی تِلکَ السّاعَةِ ، إلاّ عَرَفتُ الإِجابَةَ . (4)

5 / 3مَن عادی عَلِیّارسول اللّه صلی الله علیه و آله :عادَی اللّهُ مَن عادی عَلِیّا . (5)

.


1- .الجعفریّات : ص 218 عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام .
2- .صحیح البخاری : ج 3 ص 1072 ح 2775 و ج 4 ص 1509 ح 3889 ، صحیح مسلم : ج 3 ص 1363 ح 21 ، سنن الترمذی : ج 4 ص 195 ح 1678 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 935 ح 2796 ، المصنّف لابن أبی شیبة : ج 7 ص 95 ح 2 نحوه ، کنزالعمّال : ج 10 ص 450 ح 30092؛ بحار الأنوار : ج 20 ص 209 .
3- .الغیظ : کرب یلحق الإنسان من غیره (مقاییس اللغة : ج 4 ص 405 «غیظ») .
4- .المجتنی : ص 48 ، عدّة الداعی : ص 38 .
5- .الإصابة : ج 2 ص 373 الرّقم 2560 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 238 الرّقم 1589 کلاهما عن رافع مولی عائشة ، کنزالعمّال : ج 11 ص 601 ح 32899 نقلاً عن ابن مندة ؛ روضة الواعظین : ص 116 وفیه «من عادی علیّا عادیته» .

ص: 349

5 / 2 احزاب

5 / 3 هر که با علی علیه السلام دشمنی کند

5 / 2احزابامام علی علیه السلام :پیامبر خدا در جنگ احزاب ، چنین دعا کرد : «بار خدایا، ای فرو فرستنده کتاب، ای گستراننده ابرها، ای گذارنده ترازو، ای حسابگر سریع! این احزاب (طوایف و قبایل به هم پیوسته) [علیه ما] را در هم شکن و خوارشان گردان» .

صحیح البخاری_ به نقل از عبد اللّه بن ابی اوفی _: پیامبر خدا ، در روز احزاب ، به مشرکان نفرین فرستاد و گفت : «بار خدایا! ای فرو فرستنده کتاب، ای سریع در حساب[رسی به اعمال خلق]، بار خدایا! احزاب را در هم شکن . بار خدایا! آنان را در هم شکن و متزلزلشان گردان» .

المجتنی_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _: پیامبر صلی الله علیه و آله روز دوشنبه و روز سه شنبه ، احزاب را نفرین کرد و روز چهارشنبه ، بین [نماز] ظهر و عصر ، نفرینش مستجاب شد و در چهره اش شادی نمایان گشت . [از آن پس] هیچ امر خشم آوری به من نرسید و در آن ساعت ، دعا نکردم ، مگر آن که پاسخ گرفتم .

5 / 3هر که با علی دشمنی کندپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند ، دشمنی کند با آن کس که با علی دشمنی کند .

.

ص: 350

عنه صلی الله علیه و آله_ لِعَلِیٍّ علیه السلام _: قاتَلَ اللّهُ مَن قاتَلَکَ ، وعادی مَن عاداکَ . (1)

الإصابة عن ابن الزبیر :قَدِمَ مُعاوِیَةُ حاجّا ، فَدَخَلَ المَسجِدَ . فَرَأی شَیخا لَهُ ضَفیرَتانِ ، کانَ أحسَنَ الشُّیوخِ سَمتا (2) ، وأنظَفَهُم ثَوبا ، فَسَأَلَ فَقیلَ لَهُ : إنَّهُ ابنُ عُرَیضٍ ، فَأَرسَلَ إلَیهِ فَجاءَ . فَقالَ : ما فَعَلتَ أرضَکَ تیماءَ ؟ قالَ : باقِیَةٌ . قالَ : بِعنیها . قالَ : نَعَم ، ولَولاَ الحاجَةُ ما بِعتُها . وَاستَنشَدَهُ مَرثِیَةَ ابنِهِ لِنَفسِهِ فَأَنشَدَهُ ، ودارَ بَینَهُما کَلامٌ فیهِ ذِکرُ عَلِیٍّ ، فَغَضَّ ابنُ عُرَیضٍ مِن مُعاوِیَةَ ، فَقالَ مُعاوِیَةُ : ما أراهُ إلاّ قَد خَرِفَ فَأَقیموهُ . فَقالَ : ما خَرِفتُ ، ولکِن أنشُدُکَ اللّهَ یا مُعاوِیَةُ ، أما تَذکُرُ یا مُعاوِیَةُ لَمّا کُنّا جُلوسا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَجاءَ عَلِیٌّ فَاستَقبَلَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : قاتَلَ اللّهَ مَن یُقاتِلُکَ ، وعادی مَن یُعادیکَ ؟ (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله_ فی عَلِیٍّ علیه السلام _: اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، اللّهُمَّ عادِ مَن عاداهُ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله_ فی عَلِیٍّ علیه السلام _: اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ وَاخذُل مَن خَذَلَهُ . (5)

.


1- .الجمل : ص 81 ، الإحتجاج : ج 1 ص 330 ح 55 عن جابر الجعفی عن الإمام الباقر عن الإمام علیّ علیهماالسلام ، بشارة المصطفی : ص 166 وزاد فی آخره «فأعادها مرّتین أو ثلاثا» ، مائة منقبة : ص 99 کلاهما عن رافع مولی عائشة ، الفصول المختارة : ص 245 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 351 ح 3 .
2- .السَّمْت : الهیئة الحسنة (النهایة : ج 2 ص 397 «سمت») .
3- .الإصابة : ج 3 ص 82 الرّقم 3254 وراجع المسترشد : ص 603 ح 273 والیقین : ص 200 ح 49 وبحار الأنوار : ج 32 ص 282 و ص 229 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 43 ح 116 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 401 ح 18506 ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 596 ح 1016 کلّها عن البراء بن عازب و ص 597 ح 1017 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 118 ح 4576 ، خصائص أمیرالمؤمنین للنسائی : ص 150 ح 79 ، المعجم الکبیر : ج 5 ص 195 ح 5069 والأربعة الأخیرة عن زید بن أرقم ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 24 ح 1111 عن أبی هریرة ، أنساب الأشراف : ج 2 ص 357 عن بریدة بن الحصیب ، مروج الذهب : ج 2 ص 437 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 254 ح 964 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 207 ح 8684 و ص 208 کلّها عن عبدالرحمن بن أبی لیلی ، خصائص أمیرالمؤمنین للنسائی : ص 181 ح 98 عن سعید بن وهب ولیس فیه «واخذل من خذله»؛ الخصال : ص 66 ح 98 عن حذیفة ، معانی الأخبار : ص 67 ح 8 عن أنس ، علل الشرایع : ص 144 ح 9 عن سلمان ، الأمالی للمفید : ص 58 ح 2 عن سعید بن أبی وقّاص ، الفصول المختارة : ص 245 ، رجال الکشّی : ج 1 ص 284 الرّقم 119 عن اُمّ سلمة .

ص: 351

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ به علی علیه السلام _: خداوند ، بجنگد با آن کس که با تو بجنگد و دشمنی کند با آن کس که با تو دشمنی کند .

الإصابة_ به نقل از ابن زبیر _: معاویه به حج آمد و وارد مسجد شد . پیرمردی را دید که دو گیسو داشت و از هر پیری خوش سیماتر و پاکیزه تر بود. درباره اش پرسید. گفتند : او ابن عُرَیض است . معاویه ، او را طلبید و گفت : زمینت را در تیماء ، چه کردی؟ پیرمرد گفت : دارم . معاویه گفت : آن را به من بفروش . پیرمرد گفت : باشد . اگر نیاز نمی داشتم ، آن را نمی فروختم . معاویه از او خواست شعری را که پسرش در رثای خودش گفته است ، برایش بخواند (1) و او برای معاویه خواند. میان آن دو ، سخنانی گذشت که در آن ، از علی علیه السلام یاد شد . ابن عریض ، معاویه را تحقیر کرد. معاویه گفت : پیرمرد ، خِرَدش را از دست داده است . بلندش کنید . ابن عریض گفت : من خِرَدم را از دست نداده ام ؛ بلکه تو را به خدا سوگند می دهم _ ای معاویه _ ، به یاد داری _ ای معاویه _ که نزد پیامبر خدا نشسته بودیم و علی آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله رو به او کرد و فرمود : «خدا بجنگد با آن کس که با تو بجنگد و دشمنی کند با هر آن کس که با تو دشمنی کند!»؟

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ درباره علی علیه السلام _: بار خدایا! دوستی کن با آن که با او دوستی کند و دشمنی کن با آن که با او دشمنی کند !

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ درباره علی علیه السلام _: بار خدایا! دوستی کن با آن که با او دوستی کند و دشمنی کن با آن که با او دشمنی کند و یاری کن کسی را که او را یاری کند و فرو گذار کسی که او را فرو گذارَد .

.


1- .در الغدیر (ج 10 ص 177) و تاریخ دمشق (ج 21 ص 223) : آمده است : «شعری را که پدرت در رثای خود گفته است ، برایم بخوان» .

ص: 352

عنه صلی الله علیه و آله_ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ _: اللّهُمَّ مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ ، وأعِن مَن أعانَهُ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ ؛ اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وأحِبَّ مَن أحَبَّهُ ، وأبغِض مَن أبغَضَهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ . (2)

الأمالی للصدوق عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ذاتَ یَومٍ وهُوَ فی مَسجِدِ قُباءَ ، وَالأَنصارُ مُجتَمِعونَ : یا عَلِیُّ أنتَ أخی وأنَا أخوکَ ، یا عَلِیُّ أنتَ وَصِیّی وخَلیفَتی وإمامُ اُمَّتی بَعدی ، والَی اللّهُ مَن والاکَ ، وعادَی اللّهُ مَن عاداکَ ، وأبغَضَ اللّهُ مَن أبغَضَکَ ، ونَصَرَ اللّهُ مَن نَصَرَکَ ، وخَذَلَ اللّهُ مَن خَذَلَکَ . (3)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله_ فی حَجَّةِ الوَداعِ وهُوَ عَلی ناقَتِهِ ، ویَدُهُ عَلی مَنکِبِ عَلِیٍّ علیه السلام _: اللّهُمَّ هَل بَلَّغتُ ؟ اللّهُمَّ هَل بَلَّغتُ ؟ هذَا ابنُ عَمّی وأبو وُلدی ، اللّهُمَّ کُبَّ مَن عاداهُ فِی النّارِ ! (4)

.


1- .المعجم الکبیر : ج 4 ص 17 ح 3514 عن حبشی بن جنادة و ج 5 ص 171 ح 4985 و ص 204 ح 5097 کلاهما عن زید بن أرقم ولیس فیهما من «وعادِ...» .
2- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 219 ح 8713 عن زید بن أرقم .
3- .الأمالی للصدوق : ص 433 ح 573 ، بشارة المصطفی : ص 56 وفیه «ولیّی» بدل «وصیّی» ، بحار الأنوار : ج 38 ص 102 ح 23 وراجع الإصابة : ج 3 ص 82 الرّقم 3254 .
4- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 300 ح 6468 ، کنزالعمّال : ج 5 ص 291 ح 12914 نقلاً عن ابن النجّار و ج 11 ص 609 ح 32947 نقلاً عن الشیرازی فی الألقاب وکلّها عن ابن عمر ؛ إحقاق الحقّ : ج 7 ص 88 نقلاً عن أرجح المطالب عن ابن عبّاس و ج 20 ص 609 نقلاً عن کتاب آل محمّد عن اُسامة بن زید .

ص: 353

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در روز غدیر خم _: بار خدایا! هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست . بار خدایا! دوستی کن با هر آن کس که با او دوستی کند و دشمنی کن با هر آن کس که با او دشمنی کند و یاری کن هر آن کس را که او را یاری کند و کمک کن به کسی که او را کمک کند .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست . بار خدایا! با دوست علی دوست باش و با دشمن او دشمن؛ هر که او را دوست می دارد ، دوستش بدار و هر که او را مبغوض می دارد ، مبغوضش بدار و هر که او را یاری می کند ، یاری اش کن و هر که او را وامی گذارَد ، تو او را واگذار!

الأمالی، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس _: روزی پیامبر خدا در مسجد قبا ، در حالی که انصار گِرد آمده بودند، به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود : «ای علی! تو برادر منی و من ، برادر توام . ای علی! تو وصی و جانشین و امام امّت من پس از منی . خداوند ، دوستی کند با هر آن کس که با تو دوستی کند و خداوند ، دشمنی کند با هر آن کس که با تو دشمنی نماید و خداوند ، مبغوض بدارد هر آن کس را که به تو بغض ورزد و خداوند ، یاری کند هر آن کس را که تو را یاری کند و خداوند ، فروگذارَد هر آن کس را که تو را یاری نرسانَد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ در حجة الوداع ، در حالی که بر ناقه خویش سوار و دستش بر شانه علی علیه السلام بود _: بار خدایا! آیا رساندم؟ بار خدایا! آیا رساندم؟ این ، پسر عموی من و پدرِ فرزندان من است . بار خدایا! هر که را با او دشمنی کند ، در آتش ، سرنگون ساز .

.

ص: 354

الإمام الحسن علیه السلام :دَعا [ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ] وهُوَ عَلَی المِنبَرِ عَلِیّا ، فَاجتَذَبَهُ بِیَدهِ فَقالَ : اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، اللّهُمَّ مَن عادی عَلِیّا فَلا تَجعَل لَهُ فِی الأَرضِ مَقعَدا ، ولا فِی السَّماءِ مَصعَدا ، وَاجعَلهُ فی أسفَلِ دَرَکٍ مِنَ النّارِ . (1)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :یا عَلِیُّ ، مَن أحَبَّکَ ووالاکَ سَبَقَت لَهُ الرَّحمَةُ ، ومَن أبغَضَکَ وعاداکَ سَبَقَت لَهُ اللَّعنَةُ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :مَعاشِرَ النّاسِ ! أحِبّوا عَلِیا ؛ فَإِنَّ لَحمَهُ لَحمی ودَمَهُ دَمی ، لَعَنَ اللّهُ أقواما مِن اُمَّتی ضَیَّعوا فیهِ عَهدی ، ونَسوا فیهِ وَصِیَّتی ، ما لَهُم عِندَ اللّهِ مِن خَلاقٍ (3) . (4)

عنه صلی الله علیه و آله_ فی عَلِیٍّ علیه السلام _: اِعلَموا مَعاشِرَ النّاسِ ، أنَّ اللّهَ قَد نَصَبَهُ لَکُم وَلِیّا وإماما ، مُفتَرَضا طاعَتُهُ عَلَی المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ ، وعَلَی التّابِعینَ لَهُم بِإِحسانٍ ، وعَلَی البادی وَالحاضِرِ ، وعَلَی الأَعجَمِیِّ وَالعَرَبِیِّ ، وَالحُرِّ وَالمَملوکِ ، وَالصَّغیرِ وَالکَبیرِ ، وعَلَی الأَبیَضِ وَالأَسوَدِ ، وعَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ ، ماضٍ حُکمُهُ ، جائِزٌ قَولُهُ ، نافِذٌ أمرُهُ ، مَلعونٌ مَن خالَفَهُ ، مَرحومٌ مَن تَبِعَهُ ومَن صَدَّقَهُ ، فَقَد غَفَرَ اللّهُ لَهُ ولِمَن سَمِعَ مِنهُ وأطاعَ لَهُ . (5)

.


1- .الإحتجاج : ج 2 ص 27 ح 150 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 75 ح 1 .
2- .الخصال : ص 556 ح 31 عن عامر بن واثلة ، بشارة المصطفی : ص 58 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 38 ص 103 ح 26 وفیهما «أحببته ووالیته» بدل «سبقت له الرحمة» و «أبغضته وعادیته» بدل «سبقت له اللعنة» .
3- .الخلاق : الحظّ والنصیب (النهایة : ج 2 ص 70 «خلق») .
4- .الأمالی للمفید : ص 294 ح 4 ، الأمالی للطوسی : ص 69 ح 101 ، بشارة المصطفی : ص 90 کلّها عن أبی سعید الخدری ، بحار الأنوار : ج 39 ص 265 ح 38 .
5- .الإحتجاج : ج 1 ص 143 ح 32 عن علقمة بن محمّد الحضرمی عن الإمام الباقر علیه السلام ، التحصین لابن طاووس : ص 581 عن زید بن أرقم وفیه «موجود» بدل «موحّد» ، روضة الواعظین : ص 104 عن الإمام الباقر علیه السلام ولیس فیهما «من تبعه» ، بحار الأنوار : ج 37 ص 207 ح 86 و ص 132 .

ص: 355

امام حسن علیه السلام :[پیامبر خدا] بر منبر بود . علی علیه السلام را صدا زد و دست او را کشید و گفت : «بار خدایا! با دوست این ، دوستی کن و با دشمنش دشمنی. بار خدایا! هر که با علی دشمنی کند ، نه در زمین ، نشستنگاهی برایش قرار ده و نه در آسمان ، فرازگاهی ؛ بلکه در پایین ترین طبقه دوزخ ، جایش ده .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای علی! هر که تو را دوست بدارد و با تو دوستی ورزد ، رحمت ، او را فرا گیرد و هر که به تو بغض ورزد و با تو دشمنی کند ، لعنت فرایش گیرد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای گروه مردم! علی را دوست بدارید؛ زیرا گوشت او ، گوشتِ من و خون او ، خونِ من است. خدا لعنت کند آن گروه هایی از امّت مرا که سفارش مرا درباره او زیر پا نهند و سفارشم را درباره اش از یاد ببرند! آنان را نزد خداوند ، بهره ای نخواهد بود .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله_ درباره علی علیه السلام _: بدانید ای گروه مردمان که خداوند ، برای شما ولیّ و امامی تعیین کرده است که فرمان بُرداری از او بر مهاجران و انصار و پیروان شایسته آنان، و بر صحرانشین و شهرنشین، و بر عرب و غیر عرب، و آزاد و بنده، و کوچک و بزرگ ، و بر سفید و سیاه، و بر هر یکتا پرستی واجب است و حکمش جاری و گفتارش روا و فرمانش نافذ است . ملعون است کسی که با او مخالفت کند و مشمول رحمت است کسی که از او پیروی و کسی که تصدیقش کند. خداوند ، او را و هر که را از او حرف شنوی و اطاعت می کند ، بیامُرزاد ( / آمرزیده است) .

.

ص: 356

عنه صلی الله علیه و آله :أمّا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ ، فَإِنَّهُ أخی وشَقیقی وصاحِبُ الأَمرِ بَعدی... وبِوِلایَتِهِ صارَت اُمَّتی مَرحومَةً ، وبِعَداوَتِهِ صارَتِ المُخالِفَةُ لَهُ مِنها مَلعونَةً . (1)

5 / 4قَتَلَةُ الحُسَینِالإمام الصادق علیه السلام :کانَ الحُسَینُ علیه السلام مَعَ اُمِّهِ تَحمِلُهُ ، فَأَخَذَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : لَعَنَ اللّهُ قاتِلیکَ ، ولَعَنَ اللّهُ سالِبیکَ ، وأهلَکَ اللّهُ المُتَوازِرینَ عَلَیکَ ، وحَکَمَ اللّهُ بَینی وبَینَ مَن أعانَ عَلَیکَ . (2)

مثیر الأحزان :قالَ أصحابُ الحَدیثِ : فَلَمّا أتَت عَلَی الحُسَینِ علیه السلام سَنَةٌ کامِلَةٌ ، هَبَطَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله اثنا عَشَرَ مَلَکا عَلی صُوَرٍ مُختَلِفَةٍ _ أحَدُهُم عَلی صوَرةِ بَنی آدَمَ _ یُعَزّونَهُ ویَقولونَ : إنَّهُ سَیَنزِلُ بِوَلَدِکَ الحُسَینِ بنِ فاطِمَةَ ما نَزَلَ بِهابیلَ مِن قابیلَ ، وسَیُعطی مِثلَ أجرِ هابیلَ ، ویُحمَلُ عَلی قاتِلِهِ مِثلُ وِزرِ قابیلَ ، ولَم یَبقَ مَلَکٌ إلاّ نَزَلَ إلَی النَّبِیِّ یُعَزّونَهُ ، وَالنَّبِیُّ یَقولُ : اللّهُمَّ اخذُل خاذِلیهِ ، وَاقتُل قاتِلَهُ ، ولا تُمَتِّعهُ بِما طَلَبَهُ . (3)

مثیر الأحزان عن عبد اللّه بن یحیی :دَخَلنا مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام إلی صِفّینَ ، فَلَمّا حاذی نَینَوی نادی : صَبرا أبا عَبدِ اللّهِ . فَقالَ : دَخَلتُ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وعَیناهُ تَفیضانِ ، فَقُلتُ : بِأَبی أنتَ واُمّی یا رَسولَ اللّهِ ، ما لِعَینَیکَ تَفیضانِ ؟ أغضَبَکَ أحَدٌ ؟ قالَ : لا ، بَل کانَ عِندی جَبرَئیلُ فَأَخبَرَنی أنَّ الحُسَینَ یُقتَلُ بِشاطِئِ الفُراتِ ، وقالَ : هَل لَکَ أن اُشِمَّکَ مِن تُربَتِهِ ؟ قُلتُ : نَعَم ، فَمَدَّ یَدَهُ فَأَخَذَ قَبضَةً مِن تُرابٍ وأعطانیها ، فَلَم أملِک عَینَیَّ أن فاضَتا ، وَاسمُ الأَرضِ کَربَلاءُ . فَلَمّا أتَت عَلَیهِ سَنَتانِ خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إلی سَفَرٍ ، فَوَقَفَ فی بَعضِ الطَّریقِ استَرجَعَ ودَمَعَت عَیناهُ ، فَسُئِلَ عَن ذلِکَ فَقالَ : هذا جَبرَئیلُ یُخبِرُنی عَن أرضٍ بِشَطِّ الفُراتِ یُقالُ لَها : کَربَلاءُ ، یُقتَلُ فیها وَلَدِیَ الحُسَینُ . فَقیلَ : ومَن یَقتُلُهُ ؟ قالَ : رَجلٌ یُقالُ لَهُ : یَزیدُ ، کَأَنّی أنظُرُ إلَیهِ وإلی مَصرَعِهِ ومَدفَنِهِ بِها، وکَأَنّی أنظُرُ [عَلَی السَّبایا] (4) عَلی أقتابِ المَطایا وقَد اُهدِیَ رَأسُ وَلَدِیَ الحُسَینِ إلی یَزیدَ لَعَنَهُ اللّهُ ، فَوَاللّهِ ما یَنظُرُ أحَدٌ إلی رَأسِ الحُسَینِ ویَفرَحُ إلاّ خالَفَ اللّهُ بَینَ قَلبِهِ ولِسانِهِ، وعَذَّبَهُ اللّهُ عَذابا ألیما. فَرَجَعَ [ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ] عَن سَفَرِهِ مَغموما مَهموما کَئیبا حَزینا ، وصَعِدَ وخَطَبَ ووَعَظَ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام بَینَ یَدَیهِ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن خُطبَتِهِ ، وَضَعَ یَدَهُ الیُمنی عَلی رَأسِ الحَسَنِ علیه السلام وَیدَهُ الیُسری عَلی رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ، ورَفَعَ رَأسَهُ إلَی السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ ، إنَّ مُحَمَّدا عَبدُکَ ورَسولُکَ ونَبِیُّکَ ، وهذانِ أطائِبُ عِترَتی ، وخِیارُ ذُرِّیَّتی وأرومَتی (5) ، ومَن اُخلِفُهُما فی اُمَّتی ، وقَد أخبَرَنی جَبرَئیلُ أنَّ وَلَدی هذا مَقتولٌ مَخذولٌ ، اللّهُمَّ فَبارِک لَهُ فی قَتلِهِ ، وَاجعَلهُ مِن ساداتِ الشُّهداءِ ، اللّهُمَّ ولا تُبارِک فی قاتِلِهِ وخاذِلِهِ ، وأصلِهِ حَرَّ نارِکَ ، وَاحشُرهُ فی أسفَلِ دَرَکِ الجَحیمِ . (6)

.


1- .الأمالی للصدوق : ص 175 ح 178 ، بشارة المصطفی : ص 198 ، الفضائل لابن شاذان : ص 8 وفیه «وبعد وفاتی صارت بالمخالفة له ملعونة» بدل «وبعداوته صارت المخالفة له منها ملعونة» وکلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 28 ص 37 ح 1 .
2- .کامل الزیارات : ص 144 ح 170 عن مسمع بن عبدالملک ، تفسیر فرات : ص 171 ح 219 عن جعفر بن محمّد الفزاری معنعنا ، بحار الأنوار : ج 44 ص 264 ح 22 .
3- .مثیر الأحزان : ص 17 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 247 ح 46 .
4- .ما بین القوسین أثبتناه من بحار الأنوار .
5- .الأرومة _ بوزن الأکولة _ : الأصل (النهایة : ج 1 ص 41 «أرم») .
6- .مثیر الأحزان : ص 18 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 247 ح 46 .

ص: 357

5 / 4 قاتلان امام حسین علیه السلام

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :امّا علی بن ابی طالب ؛ او برادر من و دوست من و بعد از من ، صاحبِ امر است... و با ولایت (دوستی) او امّتم مورد رحمت قرار می گیرند و با دشمنی و مخالفت با او ، مورد لعنت واقع می شوند .

5 / 4قاتلان امام حسینامام صادق علیه السلام :حسین علیه السلام را مادرش [فاطمه علیهاالسلام] در آغوش گرفته بود . پیامبر خدا ، او را گرفت و فرمود : «خداوند ، قاتلان تو را لعنت کند! خداوند ، غارت کنندگان تو را لعنت کند! خداوند ، هم دستانِ علیه تو را نابود کند! خداوند ، خود ، میان من و کسانی که بر ضدّ تو به یاری یکدیگر برخاستند ، داوری کند!» .

مثیر الاحزان :علمای حدیث گفته اند : چون حسین علیه السلام یک ساله شد، دوازده فرشته به صورت های گونه گون بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمدند . یکی از آنها به صورت فرزندان آدم بود که به ایشان تسلیت می گفتند و اظهار می داشتند : به زودی بر سرِ فرزندت حسین پسر فاطمه ، همان خواهد آمد که توسّط قابیل بر سرِ هابیل آمد و به زودی همانند مزد هابیل هم به او داده خواهد شد و گناهی همانند گناه قابیل ، بر دوش قاتل او بار خواهد شد . هیچ فرشته ای نمانْد ، مگر آن که به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد و به او تسلیت گفت و پیامبر صلی الله علیه و آله می گفت : «بار خدایا! آنان را که تنهایش بگذارند ، تنها گذار و قاتل او را بکش و او را به آنچه خواسته است ، مرسان» .

مثیر الأحزان_ به نقل از عبد اللّه بن یحیی _: با علی علیه السلام به صِفّین درآمدیم . چون در برابر نینوا قرار گرفت، بانگ زد : «شکیب، ای ابا عبد اللّه !» . سپس فرمود : «[روزی] بر پیامبر خدا درآمدم . دیدم که دیدگانش اشکبار است . گفتم : پدر و مادرم به فدایت ، ای پیامبر خدا! چرا اشک می ریزی؟ کسی شما را ناراحت کرده است ؟ فرمود : نه ؛ بلکه جبرئیل علیه السلام نزد من بود و مرا خبر داد که حسین ، در کنار فرات ، کشته می شود . گفت : آیا می خواهی از تربت او به تو ببویانَم؟ گفتم : آری . او دستش را دراز کرد و مُشتی خاک برداشت و به من داد . پس، اختیار از کف دادم و اشک از چشمانم ریخت . نام آن زمین ، کربلاست » . دو سال بعد، پیامبر صلی الله علیه و آله ره سپار سفری شد . در بین راه ، ایستاد و «إنّا للّهِ» گفت و اشک ریخت . علّتش را از ایشان پرسیدند . فرمود : «این ، جبرئیل است که مرا از سرزمینی در کنار شطّ فرات خبر می دهد که به آن کربلا می گویند . در آن جا فرزندم حسین به قتل می رسد» . گفته شد : چه کسی او را می کشد؟ فرمود : «مردی که او را یزید می گویند . گویا او (حسین) را و قتلگاهش را و آرامگاهش را در آن سرزمین می بینم . گویا [اسیران را] (1) می بینم که بر پشت مَرکب ها سوارند و سر فرزندم حسین را می بینم که به یزید _ که لعنت خدا بر او باد _ هدیه می شود . به خدا سوگند ، هر کس سرِ حسین را ببیند و شاد شود ، خداوند ، میان دل و زبان او ناسازگاری می افکند (به نفاق ، دچار می شود) و خداوند با عذابی دردناک ، عذابش می کند . پس، [پیامبر صلی الله علیه و آله ] غم زده و اندوهناک و افسرده و دلگیر ، از سفر بازگشت و بر منبر رفت و خطبه خواند و اندرز داد و حسن و حسین علیهماالسلام در کنار او بودند . چون خطبه اش را به پایان بُرد ، دست راستش را بر سرِ حسن علیه السلام و دستِ چپش را بر سرِ حسین علیه السلام نهاد و سرش را به سوی آسمان برداشت و گفت : «بار خدایا! محمّد ، بنده تو و فرستاده تو و پیامبرِ توست، و این دو ، گُلِ سرسبز خاندان من و بهترین ذریّه و ریشه من، و بهترین کسانی هستند که در میان امّتم جانشین خود می کنم . جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که این فرزندم کشته و بی یاور می شود. بار خدایا! برای او در کشته شدنش برکت قرار دِه، و او را از سالاران شهیدانْ مقرر فرما . بار خدایا! در قاتل و درهم شکننده او برکت قرار مَده، و او را در آتش خویش بسوزان و در قعر دوزخ ، محشور فرما» .

.


1- .میان دو کروشه را از بحار الأنوار آوردیم .

ص: 358

. .

ص: 359

. .

ص: 360

5 / 5النّوادِرُرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ أذهِب مُلکَ غَسّانَ ، وضَع مُهورَ کِندَةَ (1) . (2)

مسند الشامیّین عن عبدالرحمن بن شبل عن النبیّ صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ العَن _ رَجُلاً سَمّاهُ _ وَاجعَل قَلبَهُ قَلبَ سوءٍ ، وَاملَأ جَوفَهُ رَضفَ (3) جَهَنَّمَ . (4)

الإمام الصادق علیه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد قَنَتَ ودَعا عَلی قَومٍ بِأَسمائِهِم وأسماءِ آبائِهِم وعَشائِرِهِم ، وفَعَلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام بَعدَهُ . (5)

.


1- .کانت کندة لا تزوّج بناتها بأقلّ من مئة من الإبل ، وربّما اُمهرت الواحدة منهنّ ألفا منها ، فصارت مهور کندة مثلاً فی الغلاء (معجم قبائل العرب : ج 3 ص 1000) .
2- .البیان والتبیین : ج 2 ص 28 عن الشعبی .
3- .الرَّضْف : الحجارة المحماة علی النار ، واحدتها رَضْفة (النهایة : ج 2 ص 231 «رضف») .
4- .مسند الشامیّین : ج 2 ص 432 ح 1640 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 274 الرّقم 3003 ، الإصابة : ج 4 ص 109 الرّقم 4759 وفیه «فلانا» بدل «رجلاً سمّاه» وکلاهما عن عبد اللّه بن شبل الأنصاری ، کنزالعمّال : ج 8 ص 83 ح 21994 نقلاً عن الدیلمی .
5- .مستطرفات السرائر : ص 98 ح 20 ، الکافی : ج 3 ص 324 ح 11 نحوه وکلاهما عن عبد اللّه بن هلال ، بحار الأنوار : ج 84 ص 287 ح 9 و ج 85 ص 202 ح 16 .

ص: 361

5 / 5 مواردی دیگر

5 / 5مواردی دیگرپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بار خدایا! حکومت غَسّان را از میان بردار و مهریه های دختران کِنْده را پایین بیاور . (1)

مُسنَد الشامیّین_ به نقل از عبد الرحمان بن شبل _پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نام مردی را برد و گفت : «بار خدایا! فلان را لعنت کن و دلش را دلی پلید قرار ده و اندرونش را از سنگ های سرخ شده دوزخ ، آکنده ساز» .

امام صادق علیه السلام :پیامبر خدا ، در قنوت نمازش قومی را به نام و نامِ پدران و عشایرشان یاد کرد و آنها را نفرین نمود . بعد از ایشان ، علی علیه السلام نیز چنین کرد .

.


1- .قبیله کِنده ، دختران خود را به مهریه ای کمتر از یکصد شتر ، تزویج نمی کردند ؛ بلکه گاهی اوقات ، مهریه یک دختر به یک هزار شتر می رسید. از این رو ، سنگینی مهریه های کِنده ، مَثَل شده بود .

ص: 362

البابُ السّادِسُ : من دعا علیهم الإمام علیّ6 / 1الأَشعَثُ بنُ قَیسٍنهج البلاغة :مِن کَلامٍ لَهُ علیه السلام قالَهُ لِلأَشعَثِ بنِ قَیسٍ وهُوَ عَلی مِنبَرِ الکوفَةِ یَخطُبُ ، فَمَضی فی بَعضِ کَلامِهِ شیءٌ اعتَرَضَهُ الأَشعَثُ فیهِ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، هذِهِ عَلَیکَ لا لَکَ ، فَخَفَضَ علیه السلام إلَیهِ بَصَرَهُ ثُمَّ قالَ : ما یُدرِیکَ ما عَلَیَّ مِمّا لی ، عَلَیکَ لَعنَةُ اللّهِ ولَعنَةُ اللاّعِنینَ ، حائِکٌ ابنُ حائِکٍ ، مُنافِقٌ ابنُ کافِرٍ ، وَاللّهِ لَقَد أسَرَکَ الکُفرُ مَرَّةً وَالإِسلامُ اُخری ، فَما فَداکَ مِن واحِدَةٍ مِنهُما مالُکَ ولا حَسَبُکَ . وإنَّ امرَأً دَلَّ عَلی قَومِهِ السَّیفَ ، وساقَ إلَیهِمُ الحَتفَ ، لَحَرِیٌّ أن یَمقُتَهُ الأَقرَبُ ، ولا یَأمَنَهُ الأَبعَدُ (1) . (2)

6 / 2جاسوسِ مُعاوِیَةَالإرشاد عن جُمیع بن عمیر :اِتَّهَمَ عَلِیٌّ علیه السلام رَجُلاً یُقالُ لَهُ العیزارُ بِرَفعِ أخبارِهِ إلی مُعاوِیَةَ ، فَأَنکَرَ ذلِکَ وجَحَدَهُ ، فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : أ تَحلِفُ بِاللّهِ یا هذا إنَّکَ ما فَعَلتَ ذلِکَ ؟ قالَ : نَعَم . وبَدَرَ فَحَلَفَ . فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : إن کُنتَ کاذِبا فَأَعمَی اللّهُ بَصَرَکَ . فَما دارَتِ الجُمُعَةُ حَتّی اُخرِجَ أعمی یُقادُ قَد أذهَبَ اللّهُ بَصَرَهُ . (3)

.


1- .قال السیّد الرضی قدس سره فی ذیل الخطبة : یرید علیه السلام أنّه اُسر فی الکفر مرّةً وفی الإسلام مرّةً . وأمّا قوله : «دلّ علی قومه السیف» فأراد به حدیثا کان للأشعث مع خالد بن الولید بالیمامة ، غرّ فیه قومه ومکر بهم حتی أوقع بهم خالد ، وکان قومه بعد ذلک یسمّونه : «عُرفَ النّار» وهو اسم للغادر عندهم .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 19 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 431 ح 640 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 350 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 207 ح 48 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 279 ، کشف الغمّة : ج 1 ص 283 وفیه «الغیرار» بدل «العیزار» وراجع إرشاد القلوب : ص 228 .

ص: 363

باب ششم : کسانی که امام علی علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

6 / 1 اشعث بن قیس

6 / 2 جاسوس معاویه

باب ششم : کسانی که امام علی ، آنان را نفرین کرد6 / 1اشعث بن قیس 1نهج البلاغة :امام علی علیه السلام _ در نفرینش به اشعث _ : لعنت خدا و لعنتِ لعنت کنندگان بر تو باد ، ای بافنده ، پسر بافنده! ای منافق ، پسر کافر ! به خدا سوگند که یک بار ، کفر ، تو را اسیر کرد و یک بار هم اسلام . ثروتت و حَسَب و نَسَبت ، تو را از هیچ یک از این دو نَرَهانید [و لکّه ننگ آنها را از دامن تو پاک نکرد] . به راستی مردی که شمشیر را به قوم خویش رهنمون شود و مرگ را به سوی آنان بکشانَد ، سزاوار است که نزدیکان ، دشمنش بدارند و بیگانگان ، امینش ندانند . (1)

6 / 2جاسوس معاویهالإرشاد_ به نقل از جُمیع بن عُمَیر _: علی علیه السلام شخصی را _ که نامش عیزار بود _ به گزارش اخبارش به معاویه متّهم کرد . آن شخص ، این کار را انکار کرد و رد نمود . امیر مؤمنان به او فرمود : «آیا به خدا سوگند می خوری که چنین کاری نکرده ای؟» . گفت : آری . و زود ، سوگند خورد . امیر مؤمنان به وی فرمود : «اگر دروغ می گویی ، خدا دیده هایت را نابینا کند!» . جمعه نگذشت که او کور از خانه خارج شد، به گونه ای که دستش را می گرفتند وخداوند ، بینایی اش را گرفت .

.


1- .سیّد رضی قدس سره در ذیل این خطبه می گوید : مراد امام علیه السلام این است که اشعث ، یک بار در زمان کفرش به اسارت افتاد و یک بار نیز در دوران مسلمانی اش ، و این که می فرماید : «شمشیر را به قوم خویش رهنمون شود» ، اشاره به داستانی است که اشعث با خالد بن ولید در یمامه داشت و طیّ آن ، قومش را فریب داد و به آنان ، نیرنگ زد تا آن که خالد بر آنان یورش بُرد و پس از آن حادثه ، قوم اشعث به او «عرف النار (کُلاله آتش)» می گفتند و این تعبیر ، در نزد آنان ، نامی بود برای خیانتکار و عهد شکن .

ص: 364

6 / 3فَتیً نَسَبَهُ إلَی الظُّلمِشرح الأخبار عن الأصبغ بن نباتة :لَمَّا انهَزَمَ أهلُ البَصرَةِ قامَ فَتیً إلی عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ ، فَقالَ : ما بالُ ما فِی الأَخبِیَةِ لا تُقَسَّمُ ؟ فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : لا حاجَةَ لی فی فَتوَی المُتَعَلِّمینَ . قالَ : ثُمَّ قامَ إلَیهِ فَتیً آخَرُ ، فَقالَ مِثلَ ذلِکَ ، فَرَدَّ عَلَیهِ مِثلَ ما رَدَّ أوَّلاً . فَقالَ لَهُ الفَتی : أمَا وَاللّهِ ما عَدَلتَ ! فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام : إن کُنتَ کاذِبا فَبَلَغَ اللّهُ بِکَ سُلطانَ فَتی ثَقیفٍ . ثُمَّ قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : اللّهُمَّ إنّی قَد مَلَلتُهُم ومَلّونی ، فَأَبدِلنی بِهِم ما هُوَ خَیرٌ مِنهُم ، وأبدلِهُم بی ما هُوَ شَرٌّ لَهُم . قالَ الأَصبَغُ بنُ نُباتَةَ : فَبَلَغَ ذلِکَ الفَتی سُلطانَ الحَجّاجِ ، فَقَتَلَهُ . (1)

.


1- .شرح الأخبار : ج 2 ص 290 ح 605 . راجع : موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام : القسم الثالث عشر / إخباره بالاُمور الغیبیّة / سلطة الحجّاج .

ص: 365

6 / 3 جوانی که او را ستمگر خواند

6 / 3جوانی که او را ستمگر خواندشرح الأخبار_ به نقل از اصبغ بن نُباته _: وقتی بصریانْ شکست خوردند ، جوانی نزدعلی علیه السلام آمد و گفت : چه اشکالی در غنایم داخل خیمه هاست که تقسیم نمی شود؟ علی علیه السلام فرمود : «من نیاز به فتوای نوآموزان ندارم» . جوان دیگری برخاست و همان سخن را تکرار نمود و علی علیه السلام همان جوابی راکه به اوّلی داده بود ، به وی داد . جوان گفت : به خدا سوگند که عدالت به خرج ندادی! علی علیه السلام به وی فرمود : «اگر دروغ می گویی ، خداوندْ پادشاهیِ جوان ثَقَفی رانصیبت کند!». سپس فرمود : «خداوندا! من از اینان خسته شده ام و آنان هم از من خسته شده اند .پس ، بهتر از اینان را نصیبم کن و به جای من ، کسی را که برای آنان مایه شرّ است ، بر آنها مسلّط گردان» . آن جوان به دوران حاکمیّت حَجّاج رسید و حَجّاج ، وی را کُشت . (1)

.


1- .ر . ک : دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام : بخش سیزدهم / پیشگویی امام درباره حوادث آینده / سلطه حَجّاج .

ص: 366

6 / 4مَصقَلَةُ بنُ هُبَیرَةَالإمام علیّ علیه السلام_ فی مَصقَلَةَ بنِ هُبَیرَةَ الشَّیبانِیِّ لَمّا هَرَبَ إلی مُعاوِیَةَ ، وکانَ قَدِ ابتاعَ سَبیَ بَنی ناجِیَةَ مِن عامِلِ أمیرِ المُؤمِنینَ وأعتَقَهُم ، فَلَمّا طالَبَهُ بِالمالِ خاسَ (1) بِهِ وهَرَبَ إلَی الشّامِ _: قَبَّحَ اللّهُ مَصقَلَةَ ! فَعَلَ فِعلَ السّادَةِ ، وفَّرَ فِرارَ العَبیدِ . (2)

6 / 5المُغیرَةُ بنُ الأَخنَسِالإمام علیّ علیه السلام_ مِن کَلامٍ لَهُ وقَد وَقَعَت مُشاجَرَةٌ بَینَهُ وبَینَ عُثمانَ ، فَقالَ المُغیرَةُ بنُ الأَخنَسِ لِعُثمانَ : أنَا أکفیکَهُ ، فَقالَ لِلمُغیرَةِ _: یَابنَ اللَّعینِ الأَبتَرِ ، وَالشَّجَرَةِ الَّتی لا أصلَ لَها ولا فَرعَ ، أنتَ تَکفینی ؟ فَوَاللّهِ ما أعَزَّ اللّهُ مَن أنتَ ناصِرُهُ ، ولا قامَ مَن أنتَ مُنهِضُهُ ، اُخرُج عَنّا أبعَدَ اللّهُ نَواکَ (3) ، ثُمَّ ابلُغ جُهدَکَ فَلا أبقَی اللّهُ عَلَیکَ إن أبقَیتَ . (4)

.


1- .خاس به : غدرَ به وخانَ (القاموس المحیط : ج 2 ص 212 «خوس») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 44 ، الغارات : ج 2 ص 770 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 405 ح 627 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 130 وفیه «ما له برّحه اللّه ...» ، مروج الذهب : ج 2 ص 419 .
3- .النَّوی : الوجه الذی تذهب فیه والدار ؛ أی أبعد اللّه مقصدک أو دارک . ویُروی : أبعدَ اللّه ُ نَوأک _ بالهمزة _ : أی خیرک ، من أنواء النجوم التی کانت العرب تنسب المطر إلیها . وجهدک : أی غایتک وطاقتک فی الأذی ، وفی النهایة : أبقیت علیه : إذا رحمته وأشفقتَ علیه (بحار الأنوار : ج 31 ص 472) .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 135 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 472 ح 8 .

ص: 367

6 / 4 مَصقَلة بن هُبَیره

6 / 5 مُغیرة بن اَخنَس

6 / 4مَصقَلة بن هُبَیره (1)امام علی علیه السلام_ درباره مَصقلة بن هُبَیره ، آن گاه که به نزد معاویه گریخت ؛ چرا که وی ، اسیران بنی ناجیه را از کارگزار امیر مؤمنان خرید و آزادشان کرد و وقتی امام علیه السلام بهای آنها را از وی مطالبه نمود ، عهدشکنی کرد و به شام گریخت _: خداوند ، مَصقله را زشت گردانَد! کاری چون کار بزرگان کرد ؛ امّا چونان بردگان گریخت .

6 / 5مُغیرة بن اَخنَس (2)امام علی علیه السلام_ از سخنان ایشان به مُغیره ، آن گاه که میان امام علیه السلام و عثمان ، مشاجره ای رُخ داد، و مغیرة بن اَخنَس به عثمان گفت : بگذارش به عهده من _: ای پسر آن ملعون بی دنباله، و درختِ بی ریشه و شاخ! تو از عهده من بر می آیی؟! به خدا سوگند ، کسی که تو یاورش باشی ، هرگز روی پیروزی نمی بیند و کسی که تو بر پایش داری ، هیچ گاه بر پای نخواهد مانْد. از نزد ما بیرون شو _ خدا مقصدت را دور کند _ (3) ، و هر کاری از دستت بر می آید ، بکن! خداوند ، زنده ات ندارد ، اگر درباره من ، از چیزی فرو گذار کنی !

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 584 و نیز ر . ک : دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام : بخش شانزدهم / مصقلة بن هبیره .
2- .ر . ک : ص 586 .
3- .در متن عربی حدیث ، «أبعد اللّه نوأک» نیز روایت شده است ؛ که یعنی : «خداوند ، خیر را از تو دور کند!» .

ص: 368

6 / 6یَزیدُ بنُ حُجَیَّةَالغارات_ فی خَبرِ یَزیدَ بنِ حُجَیَّةَ _: قالَ أیضا شِعرا یَذُمُّ فیهِ عَلِیّا علیه السلام ویُخبِرُهُ أنَّهُ مِن أعدائِهِ ، فَبَلَغَ ذلِکَ عَلِیّا علیه السلام ، فَدَعا عَلَیهِ وقالَ لِأَصحابِهِ : اِرفَعوا أیدِیَکُم فَادعوا عَلَیهِ ، فَدَعا عَلَیهِ عَلِیٌّ علیه السلام وأمَّنَ أصحابُهُ . قالَ أبُو الصَّلتِ التَّیمِیُّ : فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : اللّهُمَّ إنَّ یَزیدَ بنَ حُجَیَّةَ هَرَبَ بِمالِ المُسلِمینَ ، ولَحِقَ بِالقَومِ الفاسِقینَ ، فَاکفِنا مَکرَهُ وکَیدَهُ ، وَاجزِهِ جَزاءَ الظّالِمینَ . (1)

6 / 7مَن کَتَمَ حَدیثَ الوِلایَةِاُسد الغابة عن أبی إسحاق :حَدَّثَنی مَن لا اُحصی أنَّ عَلِیّا علیه السلام نَشَدَ النّاسَ فِی الرَّحبَةِ مَن سَمِعَ قَولَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ ؟ فَقامَ نَفَرٌ شَهِدوا أَنَّهُم سَمِعوا ذلِکَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وکَتَمَ قَومٌ ، فَما خَرَجوا مِنَ الدُّنیا حَتّی عَموا وأصابَتهُم آفَةٌ ، مِنهُم : یَزیدُ بنُ وَدیعَةَ ، وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُدلِجٍ . (2)

.


1- .الغارات : ج 2 ص 528 ؛ تاریخ دمشق : ج 65 ص 149 وفیه من «اللّهمّ إنّ ...» ، شرح نهج البلاغة : ج 4 ص 85 .
2- .اُسد الغابة : ج 3 ص 487 الرّقم 3388 .

ص: 369

6 / 6 یزید بن حُجَیّه

6 / 7 کسانی که حدیث ولایت را کتمان کردند

6 / 6یزید بن حُجَیّه (1)الغارات_ درباره یزید بن حُجَیّه _: او همچنین شعری در نکوهش علی علیه السلام گفت و در آن ، خود را از دشمنان او خواند . خبر به علی علیه السلام رسید . او را نفرین کرد و به یارانش فرمود: «دستانتان را بلند کنید و او را نفرین نمایید» . پس علی علیه السلام او را نفرین کرد و یارانش آمین گفتند . ابو صَلْت تَیمی می گوید که علی علیه السلام [در دعایش] گفت : «بار خدایا! یزید بن حُجَیّه ، با اموال مسلمانان گریخت و به گروه نابه کار پیوست . پس مکر و نیرنگ او را از ما بگردان و سزای ستمکاران به او بده» .

6 / 7کسانی که حدیث ولایت را کتمان کردنداُسد الغابه_ به نقل از ابو اسحاق _: عدّه بی شماری برایم حدیث کردند که : علی علیه السلام در رَحبه ، (2) مردم را سوگند داد که : «چه کسی این سخن پیامبر خدا را شنیده است : هر که من مولای اویم، علی نیز مولای اوست . بار خدایا! دوستی کن با کسی که با او دوستی می کند و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی می کند ؟» . گروهی برخاستند و گواهی دادند که این را از پیامبر خدا شنیده اند، و گروهی هم کتمان کردند. این گروه [دوم] ، از دنیا نرفتند تا آن که کور شدند و آفتی به ایشان رسید . یزید بن ودیعه و عبدالرحمان بن مُدلِج ، از این گروه بودند .

.


1- .ر . ک : ص 589 و نیز ر . ک : دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام : بخش شانزدهم / یزید بن حجیه .
2- .صحن دار الحکومه کوفه را «رَحبه» می گفتند .

ص: 370

أنساب الأشراف عن أبی وائل شقیق بن سلمة :قالَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی المِنبَرِ : نَشَدتُ اللّهَ رَجُلاً سَمِعَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ : «اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ» ، إلاّ قامَ فَشَهِدَ _ وتَحتَ المِنبَرِ أنَسُ بنُ مالِکٍ ، وَالبَراءُ بنُ عازِبٍ ، وجَریُر بنُ عَبدِ اللّهِ _ فَأَعادَها فَلَم یُجِبهُ أحَدٌ . فَقالَ : اللّهُمَّ مَن کَتَمَ هذِهِ الشَّهادَةَ وهُوَ یَعرِفُها ، فَلا تُخرِجهُ مِنَ الدُّنیا حَتّی تَجعَلَ بِهِ آیَةً یُعرَفُ بِها . قالَ: فَبَرِصَ أنَسٌ، وعَمِیَ البَراءُ، ورَجَعَ جَریرٌ أعرابِیّا بَعدَ هِجرَتِهِ، فَأَتَی السَّراةَ 1 فَماتَ فی بَیتِ اُمِّهِ بِالسَّراةِ . (1)

الخصال عن جابر الأنصاری :خَطَبَنا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ، إنَّ قُدّامَ مِنبَرِکُم هذا أربَعَةُ رَهطٍ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، مِنهُم أنَسُ ابنُ مالِکٍ ، وَالبَراءُ بنُ عازِبٍ ، وَالأَشعَثُ بنُ قَیسٍ الکِندِیُّ ، وخالِدُ بنُ یزَیدَ البَجَلِیُّ . ثُمَّ أقبَلَ عَلی أنَسٍ فَقالَ : یا أنَسُ ، إن کُنتَ سَمِعتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ» ، ثُمَّ لَم تَشهَد لِیَ الیَومَ بِالوِلایَةِ فَلا أماتَکَ اللّهُ حَتّی یَبتَلِیَکَ بِبَرَصٍ لا تُغَطّیهِ العِمامَةُ . وأمّا أنتَ یا أشعَثُ ، فَإِن کُنتَ سَمِعتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ» ، ثُمَّ لَم تَشهَد لِیَ الیَومَ بِالوِلایَةِ ، فَلا أماتَکَ اللّهُ حَتّی یَذهَبَ بِکَریمَتَیکَ . وأمّا أنتَ یا خالِدَ بنَ یَزیدَ ، فَإِن کُنتَ سَمِعتَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ» ، ثُمَّ لَم تَشهَد لِیَ الیَومَ بِالوِلایَةِ ، فَلا أماتَکَ اللّهُ إلاّ میتَةً جاهِلِیَّةً . وأمّا أنتَ یا بَراءَ بنَ عازِبٍ ، فَإِن کُنتَ سَمِعتَ رسَولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ» ، ثُمَّ لَم تَشهَد لِیَ الیَومَ بِالوِلایَةِ ، فَلا أماتَکَ اللّهُ إلاّ حَیثُ هاجَرتَ مِنهُ . قالَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیُّ: وَاللّهِ لَقَد رَأَیتُ أنَسَ بنَ مالِکٍ وقَدِ ابتُلِیَ بِبَرَصٍ یُغَطّیهِ بِالعِمامَةِ فَما تَستُرُهُ . ولَقَد رَأَیتُ الأَشعَثَ بنَ قَیسٍ وقَد ذَهَبَت کَریمَتاهُ وهُوَ یَقولُ: الحَمدُ للّهِِ الَّذی جَعَلَ دُعاءَ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ عَلَیَّ بِالعَمی فِی الدُّنیا ولَم یَدعُ عَلَیَّ بِالعَذابِ فِی الآخِرَةِ فَاُعَذَّبَ . وأمّا خالِدُ بنُ یَزیدَ فَإِنَّهُ ماتَ فَأَرادَ أهلُهُ أن یَدفِنوهُ وحُفِرَ لَهُ فی مَنزِلِهِ فَدُفِنَ ، فَسَمِعَت بِذلِکَ کِندَةُ فَجاءَت بِالخَیلِ وَالإِبِلِ فَعَقَرَتها عَلی بابِ مَنزِلِهِ فَماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً . وأمَّا البَراءُ بنُ عازِبٍ فَإِنَّهُ وَلاّهُ مُعاوِیَةُ الیَمَنَ فَماتَ بِها ، ومِنها کانَ هاجَرَ . (2)

.


1- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 386 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 197 ح 81 .
2- .الخصال : ص 219 ح 44 ، الأمالی للصدوق : ص 184 ح 190 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 279 نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 206 ح 23 .

ص: 371

أنساب الأشراف_ به نقل از ابو وائل شقیق بن سلمه _: علی علیه السلام روی منبر گفت : «هر مردی شنیده که پیامبر خدا در روز غدیر خم می گفت : بار خدایا! دوستی کن با کسی که با او دوستی کند و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی کند ، او را به خدا سوگند می دهم که برخیزد و گواهی دهد. اَنَس بن مالک و بَراء بن عازب و جَریر بن عبد اللّه ، پای منبر نشسته بودند. امام علیه السلام سخنش را تکرار کرد ؛ امّا کسی پاسخش را نداد. پس گفت : «بار خدایا! هر کس این شهادت را می داند و کتمان می کند ، او را از دنیا مَبَر تا آن که در او علامتی پدید سازی که بدان ، شناخته شود». انس ، پیسی گرفت و براء ، کور شد، و جریر ، بعد از آن که هجرت کرده بود ، دوباره بادیه نشینی گُزید و به سُرات 1 رفت و در خانه مادری اش در آن جا مرد .

الخصال_ به نقل از جابر انصاری _: علی بن ابی طالب علیه السلام برای ما به ایراد خطبه پرداخت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود : «ای مردم! در پای این منبرِ شما ، چهار دسته از یاران محمّد صلی الله علیه و آله نشسته اند، از جمله اَنَس بن مالک، بَراء بن عازِب، اشعث بن قیس کِنْدی و خالد بن یزید بَجَلی» . سپس رو به اَنَس کرد و فرمود : «ای انس! اگر شنیده باشی که پیامبر خدا می فرماید : هر که من مولای اویم ، این علی ، مولای اوست و امروز به این ولایت من ، شهادت ندهی ، خداوند ، تو را از دنیا نبَرَد تا به مرض پیسی دچار گردانَد که عمامه ، آن را نپوشانَد ! و تو _ ای اشعث _ ، اگر شنیده باشی که پیامبر خدا می فرماید : هر که من ، مولای اویم ، این علی مولای اوست و امروز به این ولایت من شهادت ندهی ، خداوند ، تو را از دنیا نبَرَد تا دو دیده ات را بگیرد ! و تو _ ای خالد بن یزید _ ، اگر شنیده باشی که پیامبر خدا می فرماید : هر که من مولای اویم ، این علی مولای اوست. بار خدایا! با دوست او دوست باش و با دشمن او دشمن و امروز به ولایت من شهادت ندهی ، خداوند ، تو را جز به مرگ جاهلی نمیراند ! و تو ای بَراء بن عازب! اگر شنیده باشی که پیامبر خدا می فرماید : هر که من مولای اویم ، این علی مولای اوست. بار خدایا! با دوست او دوست باش و با دشمنش دشمن و امروز به این ولایت من شهادت ندهی ، خداوند ، تو را نمیرانَد ، مگر در همان جایی که از آن مهاجرت کردی!» . به خدا سوگند ، انس بن مالک را دیدم . دچار چنان پیسی ای شده بود که سعی می کرد با دستارش آن را بپوشاند؛ امّا دستار ، آن را نمی پوشانْد . اشعث بن قیس را دیدم که هر دو چشمش را از دست داده بود و می گفت : سپاس، خدای را که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب، مرا به کور شدن در دنیا نفرین کرد و به عذاب در آخرت ، نفرینم نکرد که عذاب شوم . خالد بن یزید هم وقتی مُرد و خانواده اش خواستند او را دفن کنند ، در همان خانه اش برایش گوری کَنْدند و به خاکش سپردند . کِنْدیان که این [خبر] را شنیدند ، اسب و شتر آوردند و آنها را بر درِ خانه او پِی کردند و بدین ترتیب، خالد به مرگ جاهلی مُرد. براء بن عازب را هم معاویه حاکم یمن کرد و او در همان جا که از آن مهاجرت کرده بود، از دنیا رفت .

.

ص: 372

الإرشاد عن طلحة بن عمیرة :نَشَدَ عَلِیٌّ علیه السلام النّاسَ فی قَولِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ»، فَشَهِدَ اثنا عَشَرَ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ ، وأنَسُ بنُ مالِکٍ فِی القَومِ لَم یَشهَد . فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یا أنَسُ ! قالَ : لَبَّیکَ . قالَ : ما یَمنَعُکَ أن تَشهَدَ وقَد سَمِعتَ ما سَمِعوا ؟ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، کَبِرتُ ونَسیتُ . فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : اللّهُمَّ إن کانَ کاذِبا فَاضرِبهُ بِبَیاضٍ _ أو بِوَضَحٍ _ لا تُواریهِ العِمامَةُ . قالَ طَلحَةُ بنُ عَمیرَةَ : فَأَشهَدُ بِاللّهِ لَقَد رَأَیتُها بَیضاءَ بَینَ عَینَیهِ . (1)

.


1- .الإرشاد : ج 1 ص 351 ، إرشاد القلوب : ص 228 نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 204 ح 20 .

ص: 373

الإرشاد_ به نقل از طلحة بن عمیره _: علی علیه السلام مردم را سوگند داد و درباره این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که : «هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست» ، از آنان گواهی خواست. دوازده نفر از انصار ، گواهی دادند و اَنَس بن مالک ، در میان جمعِ حاضر بود و گواهی نداد . امیر مؤمنان فرمود : «ای اَنَس!». گفت : بله . فرمود : «چه چیز مانِعَت می شود از این که گواهی دهی، در حالی که آنچه را اینان شنیده اند ، نیز تو شنیده ای؟». گفت : ای امیر مؤمنان! پیر شده ام و فراموش کرده ام . امیر مؤمنان گفت : «بار خدایا! اگر دروغ می گوید ، او را مبتلا به لکّه ای سپید (یا برّاق) کن که دستار ، آن را نپوشانَد» . خدا را گواه می گیرم که دیدم میان دو چشم او لکّه ای سپید ظاهر شده است .

.

ص: 374

حلیة الأولیاء عن عمیرة بن سعد :شَهِدتُ عَلِیّا عَلَی المِنبَرِ ناشِدا أصحابَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وفیهِم أبو سَعیدٍ وأبو هُرَیرَةَ وأنَسُ بنُ مالِکٍ ، وهُم حَولَ المِنبَرِ ، وعَلِیٌّ عَلَی المِنبَرِ ، وحَولَ المِنبَرِ اثنا عَشَرَ رَجُلاً هؤُلاءِ مِنهُم . فَقالَ عَلِیٌّ : نَشَدتُکُم بِاللّهِ ، هَل سَمِعتُم رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ» ؟ فَقاموا کُلُّهُم فَقالوا : اللّهُمَّ نَعَم ! وقَعَدَ رَجُلٌ . فَقالَ : ما مَنَعَکَ أن تَقومَ ؟ قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، کَبِرتُ ونَسیتُ . فَقالَ : اللّهُمَّ إن کانَ کاذِبا فَاضرِبهُ بِبَلاءٍ حَسَنٍ . قالَ : فَما ماتَ حَتّی رَأَینا بَینَ عَینَیهِ نُکتَةً (1) بَیضاءَ لا تُواریهَا العِمامَةُ . (2)

المعارف لابن قتیبة_ فی تَرجَمَةِ أنَسِ بنِ مالِکٍ _: کانَ بِوَجهِهِ بَرَصٌ . وذَکَرَ قَومٌ أنَّ عَلِیّا علیه السلام سَأَلَهُ عَن قَولِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ» ، فَقالَ : کَبِرَت سِنّی ونَسیتُ . فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام : إن کُنتَ کاذِبا فَضَرَبَکَ اللّهُ بِبَیضاءَ لا تُواریهَا العِمامَةُ . (3)

.


1- .النُّکتة فی الشیء : کالنقطة (المصباح المنیر : ص 624 «نکت») .
2- .حلیة الأولیاء : ج 5 ص 26 وراجع مسند ابن حنبل : ج 1 ص 253 ح 964 وتاریخ دمشق : ج 42 ص 207 ح 8684 وص 208 والبدایة والنهایة : ج 5 ص 211 وکنزالعمّال : ج 13 ص 131 ح 36417 .
3- .المعارف لابن قتیبة : ص 580 ؛ إحقاق الحقّ : ج 8 ص 745 نقلاً عن محاضرات الاُدباء للراغب الأصفهانی نحوه .

ص: 375

حلیة الأولیاء_ به نقل از عمیرة بن سعد _: شاهد بودم که علی علیه السلام بر بالای منبر ، یاران پیامبر خدا را سوگند می دهد، و ابو سعید و ابو هریره و اَنَس بن مالک ، پای منبر بودند و علی علیه السلام روی منبر بود. دوازده نفر ، پای منبر بودند و این چند نفر از آن جمله بودند. علی علیه السلام فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم آیا شنیدید که پیامبر خدا می فرماید : هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست ؟». همگی برخاستند و گفتند : بله، البته! و فقط یک مرد برنخاست . علی علیه السلام فرمود : «تو چرا بر نخاستی؟». گفت : ای امیر مؤمنان! من ، پیر شده ام و فراموش کرده ام . علی علیه السلام گفت : «بار خدایا! اگر دروغ می گوید ، او را به آفتی آشکار ، گرفتار کن» . او از دنیا نرفت تا آن که دیدیم بین دو چشمش لکّه ای سفید ظاهر شده است که دستار ، آن را نمی پوشانَد .

المعارف ، ابن قتیبة_ در شرح حال اَنَس بن مالک _: او در صورتش لکّه ای پیس بود. عدّه ای [در بیان علّتش ]گفته اند که علی علیه السلام از او درباره این سخن پیامبر خدا پرسید که : «بار خدایا! دوستی کن با کسی که با او دوستی کند و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی کند»، و انس گفت : من سنّم بالا رفته و فراموش کرده ام . علی علیه السلام به او فرمود : «اگر دروغ گفته باشی ، خداوند ، تو را به لکّه سفیدی مبتلا گردانَد که دستار ، آن را نپوشانَد!» .

.

ص: 376

الأمالی للصدوق عن أبی هدبة :رَأَیتُ أنَسَ بنَ مالِکٍ مَعصوبا بِعِصابَةٍ ، فَسَأَلتُهُ عَنها ، فَقالَ : هذِهِ دَعوَةُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام . فَقُلتُ لَهُ : وکَیفَ کانَ ذاکَ ؟ فَقالَ : ... لَمّا کانَ یَومُ الدّارِ استَشهَدَنی عَلِیٌّ علیه السلام ، فَکَتَمتُهُ ، فَقُلتُ : إنّی نَسیتُهُ ، فَرَفَعَ عَلِیٌّ علیه السلام یَدَهُ إلَی السَّماءِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ ارمِ أنَسا بِوَضَحٍ لا یَستُرُهُ مِنَ النّاسِ . ثُمَّ کَشَفَ العِصابَةَ عَن رَأسِهِ فَقالَ : هذِهِ دَعوَةُ عَلِیٍّ ، هذِهِ دَعوَةُ عَلِیٍّ ، هذِهِ دَعوَةُ عَلِیٍّ ! (1)

نهج البلاغة :قالَ علیه السلام لأَِنَسِ بنِ مالِکٍ وقَد کانَ بَعَثَهُ إلی طَلحَةَ وَالزُّبَیرِ لَمّا جاءَ إلَی البَصرَةِ ، یُذَکِّرُهُما شَیئا مِمّا سَمِعَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی مَعناهُما ، فَلَوی عَن ذلِکَ ، فَرَجَعَ إلَیهِ ، فَقالَ : إنّی اُنسیتُ ذلِکَ الأَمرَ . فَقالَ علیه السلام : إن کُنتَ کاذِبا فَضَرَبَکَ اللّهُ بِها بَیضاءَ لامِعَةً لا تُواریهَا العِمامَةُ . قالَ الرَّضِیُّ : یَعنِی البَرَصَ ، فَأَصابَ أنَسا هذَا الدّاءُ فیما بَعدُ فی وَجهِهِ ، فَکانَ لا یُری إلاّ مُبَرقَعا . (2)

شرح نهج البلاغة عن أبی سلیمان المؤذّن :إنَّ عَلِیّا علیه السلام نَشَدَ النّاسَ: مَن سَمِعَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ» ؟ فَشَهِدَ لَهُ قَومٌ ، وأمسَکَ زَیدُ بنُ أرقَمَ فَلَم یَشهَد ، وکانَ یَعلَمُها ، فَدَعا عَلِیٌّ علیه السلام عَلَیهِ بِذَهابِ البَصَرِ ، فَعَمِیَ ، فَکانَ یُحَدِّثُ النّاسَ بِالحَدیثِ بَعدَما کُفَّ بَصَرُهُ . (3)

الإرشاد عن أبی سلمان المؤذّن عن زید بن أرقم :نَشَدَ عَلِیٌّ علیه السلام النّاسَ فِی المَسجِدِ فَقالَ : أنشُدُ اللّهَ رَجُلاً سَمِعَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ» . فَقامَ اثنا عَشَرَ بَدرِیّا ؛ سِتَّةٌ مِنَ الجانِبِ الأَیمَنِ ، وسِتَّةٌ مِنَ الجانِبِ الأَیسَرِ ، فَشَهِدوا بِذلِکَ . قالَ زَیدُ بنُ أرقَمَ : وکُنتُ أنَا فیمَن سَمِعَ ذلِکَ ، فَکَتَمتُهُ ، فَذَهَبَ اللّهُ بِبَصری . وکانَ یَتَنَدَّمُ عَلی ما فاتَهُ مِنَ الشَّهادَةِ ویَستَغفِرُ . (4)

.


1- .الأمالی للصدوق : ص 753 ح 1012 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 301 ح 11 نقلاً عن کتاب تفضیل أمیرالمؤمنین علیه السلام وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 283 وروضة الواعظین : ص 146 .
2- .نهج البلاغة : الحکمة 311 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 96 ح 66 وراجع المسترشد : ص 674 ح 346 .
3- .شرح نهج البلاغة : ج 4 ص 74 ؛ بحار الأنوار : ج 37 ص 200 ح 85 .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 352 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 208 ح 50 ، کشف الغمّة : ج 1 ص 283 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 148 ح 10 ؛ المعجم الکبیر : ج 5 ص 175 ح 4996 ، المناقب لابن المغازلی : ص 23 ح 33 ولیس فیهما ذیله .

ص: 377

الأمالی ، صدوق_ به نقل از ابو هُدبَه _: اَنَس بن مالک را دیدم که پیشانی بندی بسته است. علّتش را از او پرسیدم . گفت : این ، اثرِ نفرین علی بن ابی طالب است. گفتم : چگونه؟ گفت :... در یوم الدار ، (1) علی از من گواهی طلبید . من ، کتمان کردم و گفتم : یادم رفته است. علی علیه السلام دستش را به سوی آسمان برداشت و گفت : «بار خدایا! انس را به پیسی مبتلا کن ، به طوری که نتواند آن را از مردم بپوشانَد» . اَنَس ، سپس، پیشانی بند را کنار زد و گفت : این است نفرین علی ؛ این است نفرین علی ؛ این است نفرین علی!

نهج البلاغة :امام علی علیه السلام _ به اَنَس بن مالک که وقتی به بصره آمد ، او را نزد طلحه و زبیر فرستاد تا آنچه را از پیامبر خدا درباره آن دو شنیده است ، به ایشان یادآور شود و انس ، از این کار خودداری کرد و چون نزد امام علیه السلام بازگشت، گفت : آن سخن پیامبر صلی الله علیه و آله از یادم رفته است _ : اگر دروغ می گویی ، خداوند ، تو را به سفیدی درخشانی (2) دچار سازد که دستار ، آن را نپوشانَد .

شرح نهج البلاغة_ به نقل از ابو سلیمان ( / سلمان) مؤذّن _: علی علیه السلام مردم را سوگند داد که : «چه کسی شنیده است که پیامبر خدا می فرماید : هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست ؟» . گروهی شهادت دادند و زید بن ارقم ، خودداری ورزید و شهادت نداد با آن که شنیده بود . پس، علی علیه السلام او را به از بین رفتن بینایی اش نفرین کرد و زید ، کور شد، و پس از کور شدنش ، آن حدیث را برای مردم ، بازگو می کرد .

الإرشاد_ به نقل از ابو سلمان مؤذّن ، از زید بن ارقم _: علی علیه السلام در مسجد ، مردم را سوگند داد و فرمود : «به خداوند سوگند می دهم هر مردی را که شنیده است پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید : هر که من مولای اویم ، پس علی ، مولای اوست. بار خدایا! دوستی کن با هر که با او دوستی کند و دشمنی کن با هر که با او دشمنی کند [برخیزد و گواهی دهد]» . دوازده نفر از مجاهدان بدر برخاستند ؛ شش نفر از جانب راست و شش نفر از جانب چپ، و بدان گواهی دادند . زید بن ارقم گفت : من هم از کسانی بودم که این سخن را شنیده بودم ، امّا کتمانش کردم . بدین سبب ، خداوند ، بینایی مرا گرفت . او از این که گواهی نداده بود ، افسوس می خورد و استغفار می کرد .

.


1- .این روز را «یومُ الدار» و «یوم المُناشَدَة» و «یومُ الاستشهاد» نیز گفته اند . دار ، اشاره به دارالإماره (دار الحکومه) است و مُنا شده و استشهاد ، هر دو به معنای «به شهادت گرفتن» و «گواهی خواستن» است .
2- .سید رضی می گوید : مراد از آن سفیدی، پیسی است که بعدا بر چهره انس پدید آمد و او جز با روبند ، دیده نمی شد .

ص: 378

المعجم الأوسط عن زاذان :إنَّ عَلِیّا علیه السلام حَدَّثَ حَدیثا فَکَذَّبَهُ رَجُلٌ . فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : أدعو عَلَیکَ إن قُلتَ کاذِبا . قالَ : اُدعُ . فَدَعا عَلَیهِ ، فَلَم یَبرَح حَتّی ذَهَبَ بَصَرُهُ . (1)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن زاذان أبی عمر عن رجل حدّثه :إنَّ عَلِیّا علیه السلام سَأَلَ رَجُلاً عَن حَدیثٍ فِی الرَّحبَةِ فَکَذَّبَهُ ، فَقالَ : إنَّکَ قَد کَذَّبتَنی . فَقالَ : ما کَذَّبتُکَ . قالَ : فَأَدعُو اللّهَ عَلَیکَ إن کُنتَ قَد کَذَّبتَنی أن یُعمِیَ اللّهُ بَصَرَکَ . قالَ : فَدَعَا اللّهَ عز و جلأن یُعمِیَهُ ، فَعَمِیَ . (2)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 219 ح 1791 ، مجابو الدعوة لابن أبی الدنیا : ص 65 ح 26 ، دلائل النبوّة لأبی نعیم : ص 582 ح 532 عن عمّار الحضرمی ، الصواعق المحرقة : ص 129 ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 5؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 279 کلّها نحوه .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 1 ص 539 ح 900 ، المناقب للخوارزمی : ص 378 ح 396 .

ص: 379

المعجم الأوسط_ به نقل از زادان _: علی علیه السلام حدیثی گفت و مردی ، آن را دروغ خواند. علی علیه السلام فرمود : «نفرینت می کنم ، اگر دروغ گفته باشی». گفت : نفرین کن . امام علیه السلام او را نفرین کرد و آن مرد ، هنوز مکانش را ترک نکرده بود که بینایی اش از بین رفت .

فضائل الصحابة ، ابن حنبل_ به نقل از زاذان ابو عمر ، از مردی که برایش نقل کرده بود _: علی علیه السلام در رَحبه از مردی درباره حدیثی (1) پرسید . آن مرد ، تکذیبش کرد. علی علیه السلام فرمود : «تو مرا دروغزن خواندی». مرد گفت : تو را دروغزن نخواندم . فرمود : «اگر مرا دروغزن خوانده باشی ، دعا می کنم که خداوند ، چشمت را کور کند. پس، امام علیه السلام دعا کرد که خداوند عز و جل او را کور کند، و کور شد .

.


1- .ظاهرا مراد ، حدیث غدیر خم است .

ص: 380

البابُ السّابِعُ : طوائف دعا علیهم الإمام علیّ7 / 1قُرَیشٌالإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ ، إنّی أستَعدیکَ عَلی قُرَیشٍ ؛ فَإِنَّهُم قَطَعوا رَحِمی ، وأصغَوا (1) إنائی ، وصَغَّروا عَظیمَ مَنزِلَتی ، وأجمَعوا عَلی مُنازَعَتی حَقّا کُنتُ أولی بِهِ مِنهُم فَسَلَبونیهِ . (2)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إنّی أستَعدیکَ عَلی قُرَیشٍ ومَن أعانَهُم ؛ فَإِنَّهُم قَطَعوا رَحِمی ، وصَغَّروا عَظیمَ مَنزِلَتی ، وأجمَعوا عَلی مُنازَعَتی أمرا هُوَ لی ، ثُمَّ قالوا : ألا إنَّ فِی الحَقِّ أن تَأخُذَهُ ، وفِی الحَقِّ أن تَترُکَهُ . (3)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إنّی أستَعدیکَ عَلی قُرَیشٍ ومَن أعانَهُم ، فَإِنَّهُم قَد قَطَعوا رَحِمی ، وأکفَؤوا إنائی ، وأجمَعوا عَلی مُنازَعَتی حَقّا کُنتُ أولی بِهِ مِن غَیری ، وقالوا : ألا إنَّ فِی الحَقِّ أن تَأخُذَهُ وفِی الحَقِّ أن تُمنَعَهُ ، فَاصبِر مَغموما أو مُت مُتَأَسِّفا ، فَنَظَرتُ فَإِذا لَیسَ لی رافِدٌ ولا ذابٌّ ولا مُساعِدٌ إلاّ أهلَ بَیتی ، فَضَنِنتُ (4) بِهِم عَنِ المَنِیَّةِ ، فَأَغضَیتُ عَلَی القَذی ، وجَرِعتُ ریقی عَلَی الشَّجا (5) ، وصَبَرتُ مِن کَظمِ الغَیظِ عَلی أمَرَّ مِنَ العَلقَمِ ، وآلَمَ لِلقَلبِ مِن وَخزِ الشِّفارِ (6) . (7)

.


1- .أصغیتُ الإناءَ : أمَلْته . یقال : فلان مُصغیً إناؤه : إذا نُقِصَ حقُّه (الصحاح : ج 6 ص 2401 «صغا») .
2- .الغارات : ج 1 ص 308 عن عبدالرحمن بن جندب عن أبیه ، کشف المحجّة : ص 248 ، المسترشد : ص 416 ح 141 عن شریح بن هانی وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 569 ح 722 ؛ الإمامة والسیاسة : ج 1 ص 176 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 172 .
4- .أی بخلتُ ، من الضِّنّ؛ وهو ما تختصّه وتضِنّ به؛ أی تبخل به لمکانه وموقعه عندک (النهایة : ج 3 ص 104 «ضنن») .
5- .القذی : ما یقع فی العین فیؤذیها کالغبار ونحوه ، والشجا : ما ینشب فی الحلق من عظم ونحوه فیغُصّ به ، وهما _ علی ما قیل _ : کنایتان عن النقمة ومرارة الصبر ، والتألّم من الغبن (مجمع البحرین : ج 2 ص 932 «شجا») .
6- .الشِّفار : جمع شفرة؛ وهی السّکین العریضة (النهایة : ج 2 ص 484 «شفر») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 217 .

ص: 381

باب هفتم : طوایفی که امام علی علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

7 / 1 قریش

باب هفتم : طوایفی که امام علی آنان را نفرین کرد7 / 1قریشامام علی علیه السلام :بار خدایا! از قریش به تو شِکوه می کنم؛ زیرا که آنان ، پیوند خویشاوندی مرا گسستند و جام مرا باژگونه ساختند (1) و منزلت والای مرا خُرد شِمردند و بر سرِستاندن حقّی که من ، از آنان بدان سزاوارتر بودم ، با یکدیگر هم داستان شدند و آن را از کَفَم رُبودند .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! از قریش و آنان که یاری شان کردند ، به تو شِکوه می کنم؛ چرا که آنان ، پیوند خویشاوندی مرا گسستند و منزلت والای مرا خُرد شمردند و بر سِتاندن آنچه از آنِ من بود ، با یکدیگر هم داستان شدند و سپس گفتند : بدان که حق را گاه می گیری و گاه باید وا نهی .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! من از قریش و آنان که یاری شان کردند ، به تو دادخواهی می کنم؛ چرا که آنان ، رشته خویشاوندی مرا گسستند و جام مرا باژگونه ساختند و در ستیزه با من ، بر سر حقّی که من ، بدان از دیگران سزاوارتر بودم، هم داستان شدند و گفتند : بدان که گاه باشد که حق را بستانی و گاه ، حق را از تو باز دارند. پس، اندوهگنانه بشکیب یا از اندوه بمیر . و من نگریستم، دیدم که مرا جز خانواده ام هیچ یاری نیست ؛ نه مدافعی و نه پشتیبانی . پس، دریغم آمد که ایشان را به کام مرگ بفرستم. از این رو، چشمِ خاشاکْ گرفته را بر هم نهادم و آب دهان را ، استخوان در گلو، فرو بُردم و در فرو بُردن خشم ، شکیبی تلخ تر از هندوانه بوجهل و دردناک تر از گَزِش تیغ ، پیش گرفتم .

.


1- .این جمله ، کنایه از تضییع حق است .

ص: 382

عنه علیه السلام_ فِی الدُّعاءِ المَنسوبِ إلَیهِ _: اللّهُمَّ إنّی أستَعدیکَ عَلی قُرَیشٍ ؛ فَإِنَّهُم أضمَروا لِرَسولِکَ صلی الله علیه و آله ضُروبا مِنَ الشَّرِّ وَالغَدرِ ، فَعَجَزوا عَنها ، وحُلتَ بَینَهُم وبَینَها ، فَکانَتِ الوَجبَةُ (1) بی ، وَالدّائِرَةُ (2) عَلَیَّ . (3)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ اجزِ قُرَیشا ؛ فَإِنَّها مَنَعَتنی حَقّی ، وغَصَبَتنی أمری . (4)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إنّی أستَعدیکَ عَلی قُرَیشٍ ؛ فَإِنَّهُم مَنَعونی حَقّی ، وغَصَبونی إرثی . (5)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إنّی أستَعدیکَ عَلی قُرَیشٍ ؛ فَإِنَّهُم ظَلَمونی فِی الحَجَرِ وَالمَدَرِ . (6)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إنَّ القَومَ استَضعَفونی کَمَا استَضعَفَت بَنو إسرائیلَ هارونَ ، اللّهُمَّ فَإِنَّکَ تَعلَمُ ما نُخفی وما نُعلِنُ ، وما یَخفی عَلَیکَ شَیءٌ فِی الأَرضِ ولا فِی السَّماءِ ، تَوَفَّنی مُسلِما وألحِقنی بِالصّالِحینَ . (7)

.


1- .الوَجْبة : السقطة مع الهدّة (الصحاح : ج 1 ص 232 «وجب») .
2- .الدائرة : النائبة تنزل وتُهلِک (المصباح المنیر : ص 203 «دار») .
3- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 298 ح 413 .
4- .الغارات : ج 2 ص 768 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 629 ح 42 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 9 ص 306 وفیه «أخز» بدل «اجز» .
5- .مسألة اُخری فی النصّ علی علیّ علیه السلام للمفید (المطبوعة فی ج 7 من کتب المؤتمر) : ص 28 .
6- .مسألة اُخری فی النصّ علی علیّ علیه السلام للمفید (المطبوعة فی ج 7 من کتب المؤتمر) : ص 28 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 115 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 51 ح 3 .
7- .الکافی : ج 8 ص 33 ح 5 عن أبی الهیثم بن التیّهان ، بحار الأنوار : ج 28 ص 241 ح 27 .

ص: 383

امام علی علیه السلام_ در دعا منسوب به ایشان _: بار خدایا! من از قریش به تو دادخواهی می کنم؛ چرا که آنان ، انواع بدی ها و خیانت ها را در حقّ فرستاده تو در سر پروراندند ؛ امّا کاری از پیش نبردند و تو میان آنان و [به کار بستن ]اندیشه های پلیدشان ، مانع شدی، تا نوبت من رسید و رنج [و بلا] بر من فرود آمد .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! قریش را مجازات کن؛ زیرا آنان ، مرا از حقّم باز داشتند و آن را از من به زور ستاندند .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! من از قریش به تو دادخواهی می کنم ؛ چرا که آنان ، حقّ مرا از من باز داشتند و ارث مرا غصب کردند.

امام علی علیه السلام :بار خدایا! من از قریش به تو شِکوه می کنم ؛ زیرا آنان ، در سنگ و کلوخ (ریز و درشت) به من ستم کردند.

امام علی علیه السلام :بار خدایا! این قوم ، مرا به هیچ انگاشتند ، چنان که بنی اسرائیل ، هارون را . بار خدایا! تو از آنچه در نهان و آشکار انجام می دهیم آگاهی و هیچ چیز ، نه در زمین و نه در آسمان ، بر تو پوشیده نیست. مرا مسلمان بمیران و به نیکان ، بپیوند .

.

ص: 384

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ فَاجزِ قُرَیشا عَنِّی الجَوازِیَ ؛ فَقَد قَطَعَت رَحِمی ، وتظاهَرَت عَلَیَّ ، ودَفَعَتنی عَن حَقّی ، وسَلَبَتنی سُلطانَ ابنِ اُمّی ، وسَلَّمَت ذلِکَ إلی مَن لَیسَ مِثلی فی قَرابَتی مِنَ الرَّسولِ ، وسابِقَتی فِی الإِسلامِ ، إلاّ أن یَدَّعِیَ مُدَّعٍ ما لا أعرِفُهُ ولا أظُنُّ اللّهَ یَعرِفُهُ ، وَالحَمدُ للّهِِ عَلی کُلِّ حالٍ . (1)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ فَإِنّی أستَعدیکَ عَلی قُرَیشٍ ؛ فَخُذ لی بِحَقّی مِنها ، ولا تَدَع مَظلِمَتی لَدَیها ، وطالِبهُم یا رَبِّ بِحَقّی فَإِنَّکَ الحَکَمُ العَدلُ ؛ فَإِنَّ قُرَیشا صَغَّرَت عَظیمَ أمری ، وَاستَحَلَّتِ المَحارِمَ مِنّی ، وَاستَخَفَّت بِعِرضی وعَشیرَتی ، وقَهَرَتنی عَلی میراثی مِنِ ابنِ عَمّی ، وأغرَوا (2) بی أعدائی ، ووَتَروا بَینی وبَینَ العَرَبِ وَالعَجَمِ ، وسَلَبونی ما مَهَّدتُ لِنَفسی مِن لَدُن صِبایَ بِجَهدی وکَدّی ، ومَنَعونی ما خَلَّفَهُ أخی وجِسمی وشَقیقی . (3)

7 / 2النّاکِثونَ «أصحابُ الجَمَلِ»الإمام علیّ علیه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ یَومَ الجَمَلِ ، بَعدَ أن حَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ _: أیُّهَا النّاسُ ، إنّی أتَیتُ هؤُلاءِ القَومَ ودَعَوتُهُم وَاحتَجَجتُ عَلَیهِم ، فَدَعَونی إلی أن أصبِرَ لِلجِلادِ ، وأبرُزَ لِلطَّعانِ ، فَلاُِمِّهِمُ الهَبَلُ (4) ، وقَد کُنتُ وما اُهَدَّدُ بِالحَربِ ، ولا اُرهَبُ بِالضَّربِ ، أنصَفَ القارَةَ مَن راماها 5 ، فَلِغَیری فَلیُبرِقوا وَلیُرعِدوا ، فَأَنَا أبُو الحَسَنِ الَّذی فَلَلتُ حَدَّهُم (5) ، وفَرَّقتُ جَماعَتَهُم ، وبِذلِکَ القَلبِ ألقی عَدُوّی ، وأنَا عَلی ما وَعَدَنی رَبّی مِنَ النَّصرِ وَالتَّأییدِ وَالظَّفَرِ ، وإنّی لَعَلی یَقینٍ مِن رَبّی ، وغَیرِ شُبهَةٍ مِن أمری . أیُّهَا النّاسُ ، إنَّ المَوتَ لا یَفوتُهُ المُقیمُ ، ولا یُعجِزُهُ الهارِبُ ، لَیسَ عَنِ المَوتِ مَحیصٌ ، ومَن لَم یَمُت یُقتَل (6) ، وإنَّ أفضَلَ المَوتِ القَتلُ ، وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ ، لأََلفُ ضَربَةٍ بِالسَّیفِ أهوَنُ عَلَیَّ مِن میتَةٍ عَلی فِراشٍ . واعَجَبا لِطَلحَةَ ؛ ألَّبَ النّاسَ عَلَی ابنِ عَفّانَ حَتّی إذا قُتِلَ أعطانی صَفقَتَهُ بِیَمینِهِ طائِعا ، ثُمَّ نَکَثَ بَیعَتی ، اللّهُمَّ خُذهُ ولا تُمهِلهُ ، وإنَّ الزُّبَیرَ نَکَثَ بَیعَتی وقَطَعَ رَحِمی وظاهَرَ عَلَیَّ عَدُوّی ، فَاکفِنیهِ الیَومَ بِما شِئتَ . (7)

.


1- .الغارات : ج 2 ص 431 عن زید بن وهب ، بحار الأنوار : ج 34 ص 23 ح 902 ؛ الإمامة والسیاسة : ج 1 ص 75 نحوه ، شرح نهج البلاغة : ج 2 ص 119 .
2- .فی المصدر : «اعزوا» ، والتصویب من بحار الأنوار .
3- .العُدد القویّة : ص 190 ح 19 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 202 نحوه ، الصراط المستقیم : ج 3 ص 42 وفیه صدره إلی «واستحلّت المحارم منّی» ، بحار الأنوار : ج 29 ص 559 ح 10 .
4- .یقال : هبلته اُمّه تهبِله هَبَلاً : أی ثکلته (النهایة : ج 5 ص 240 «هبل») .
5- .فَللتُ الجیش : هزمته . وحَدُّ الرجل : بَأسُه (الصحاح : ج 5 ص 1793 «فلل» و ج 2 ص 463 «حدد») .
6- .کذا ، وفی المناقب وشرح نهج البلاغة : «ومن لم یقتل یمت» .
7- .الکافی : ج 5 ص 53 ح 4 ، الأمالی للطوسی : ص 169 ح 284 عن إسماعیل بن رجاء الزبیدی نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 193 ح 142 ؛ المناقب للخوارزمی : ص 184 ح 223 عن مجزأة السدوسی ، شرح نهج البلاغة : ج 1 ص 306 عن مسافر بن عفیف بن أبی الأخنس وکلاهما نحوه .

ص: 385

7 / 2 ناکثین (سپاهیان جمل)

امام علی علیه السلام :بار خدایا! قریش را به کیفر آنچه با من کردند ، مجازات ها کن؛ زیرا که آنان ، رشته خویشاوندی با مرا گسستند و بر ضد من ، همیار هم شدند و مرا از حقّم دور ساختند و حکومت پسرِ مادرم را از من رُبودند و آن را به کسی سپردند که در خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله و پیشینه داشتن در اسلام ، چونان من نیست ، مگر آن که مدّعی ، ادّعای چیزی کند که من از آن بی خبرم ، و گمان نمی کنم خداوند هم از آن خبر داشته باشد. و خداوند را در همه حال ، سپاس .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! من از قریش به تو شکایت می آورم . حقّ مرا از آنان بستان و دادخواهیِ مرا نزد ایشان مگذار و حقّ مرا _ ای پروردگار من _ از آنان مطالبه کن ، که تو داورِ دادگری؛ چه آن که قریش ، مقام بزرگ مرا خُرد شِمردند و حرمت مرا شکستند ( / حرام های مرا حلال شمردند) و حیثیّت و عشیره مرا کوچک شمردند و میراث مرا از پسر عمویم ، به زور از من ستاندند و دشمنانم را بر ضدّ من برانگیختند و میان من و عرب و عجم ، کینه آفریدند (1) و آنچه را که از همان کودکی با تلاش و رنج خویش برای خود آماده کرده بودم ، از من رُبودند و آنچه را که برادرم و جسمم و دوستم [برای من ]بر جای نهاد، از من باز داشتند .

7 / 2ناکثین (سپاهیان جمل)امام علی علیه السلام_ از خطبه ایشان در روز جَمَل، پس از حمد و ثنای خداوند _: ای مردم! من به نزد این جماعت شدم و ایشان را [به راه حق] دعوت نمودم و برایشان حجّت آوردم ؛ امّا [در جواب من] آنان مرا ، دعوت کردند که بر مبارزه ، شکیب ورزم و به میدان ستیز ، گام نَهَم . مادرشان به عزایشان بنشیند! من هرگز از جنگ ، بیمناک نگشته ام و از زدن ، نهراسیده ام. با [قبیله] قاره انصاف نمود آن که با او به تیراندازی پرداخت . (2) پس این رعد و برق زدن ها (رَجَزخوانی ها و تهدیدها) را برای دیگران بکنند؛ زیرا، من ، همان ابوالحسن هستم که آنها را شکست دادم و جمعیّتشان را پراکنده ساختم و اکنون نیز با همان دل ، به دیدار دشمنم می شتابم و به یاری و پشتیبانی و پیروزی ای که پروردگارم مرا وعده داده است ، دل بسته ام و به پروردگارم یقین دارم و در کار خویش ، هیچ تردیدی ندارم . ای مردم! نه آن که بمانَد ، از مرگ رهایی می یابد و نه آن کس که بگریزد ، مرگ را درمانده می سازد [و دست مرگ به او نمی رسد] . از مرگ ، گریزی نیست و آن که [به مرگ طبیعی ]نمیرد ، کشته می شود، و برترین مرگ ، کشته شدن است. سوگند به آن که جانم در دست اوست ، هزار ضربت شمشیر بر من ، آسان تر (گواراتر) از مُردن در بستر است . شگفتا از طلحه! مردم را بر پسر عفّان شوراند تا آن که چون کشته شد ، دادخواهانه با من دست بیعت داد. سپس بیعتم را شکست. بار خدایا! او را فرو گیر و مهلتش مده . زبیر نیز بیعت مرا شکست و پیوند خویشاوندی با مرا گسست و با دشمنم در برابر من هم دست شد . [بار خدایا!] پس امروز ، مرا از او نیز، آن گونه که خود می خواهی، خلاص کن .

.


1- .یعنی با ایجاد جنگ و فتنه و کشتار ، مردم را با من دشمن کردند و عرب و عجم ، از من کینه به دل گرفتند .
2- .قارَه ، قبیله ای بوده است که مردانش به مهارت در تیراندازی شهرت داشته اند، به طوری که جمله بالا ، ضرب المثل شده است .

ص: 386

عنه علیه السلام :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّهُ لَمّا قَبَضَ اللّهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله ، قُلنا : نَحنُ أهلُهُ ووَرَثَتُهُ وعِترَتُهُ وأولِیاؤُهُ دونَ النّاسِ ، لا یُنازِعُنا سُلطانَهُ أحَدٌ ، ولا یَطمَعُ فی حَقِّنا طامِعٌ ، إذِ انبَری لَنا قَومُنا فَغَصَبونا سُلطانَ نَبِیِّنا ، فَصارَتِ الإِمرَةُ لِغَیرِنا ، وصِرنا سوقَةً ، یَطمَعُ فینَا الضَّعیفُ ، ویَتَعَزَّزُ عَلَینَا الذَّلیلُ ، فَبَکَتِ الأَعیُنُ مِنّا لِذلِکَ ، وخَشُنَتِ الصُّدورُ ، وجَزِعَتِ النُّفوسُ . . . ثُمَّ استَخرَجتُمونی أیُّهَا النّاسُ مِن بَیتی فَبایَعتُمونی عَلی شَینٍ مِنّی لِأَمرِکُم ، وفِراسَةٍ تَصدُقُنی ما فی قُلوبِ کَثیرٍ مِنکُم ، وبایَعَنی هذانِ الرَّجُلانِ فی أوَّلِ مَن بایَعَ ، تَعلَمونَ ذلِکَ ، وقَد نَکَثا وغَدَرا ، ونَهَضا إلَی البَصرَةِ بِعائِشَةَ لِیُفَرِّقا جَماعَتَکُم ، ویُلقیا بَأسَکُم بَینَکُم . اللّهُمَّ فَخُذهُما بِما عَمِلا أخذَةً رابِیَةً (1) ، ولا تَنعَش (2) لَهُما صَرعَةً ، ولا تُقِل لَهُما عَثرَةً ، ولا تُمهِلهُما فُواقا (3) ؛ فَإِنَّهُما یَطلُبانِ حَقّا تَرَکاهُ ، ودَما سَفَکاهُ . اللّهُمَّ إنّی أقتَضیکَ وَعدَکَ ؛ فَإِنَّکَ قُلتَ وقَولُکَ الحَقُّ : «ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ» (4) اللّهُمَّ فَأَنجِز لی مَوعِدَکَ ، ولا تَکِلنی إلی نَفسی ، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . (5)

.


1- .رابیة : أی شدیدة زائدة فی الشدّة علی الأخذات کما زادت قبائحهم فی القُبح (مجمع البحرین : ج 2 ص 670 «ربا») .
2- .أی ترفع . نَعَشه اللّه یَنعشُه : إذا رفعه (النهایة : ج 5 ص 81 «نعش») .
3- .فُواق الناقة ؛ أی ما بین الحلبتین من الراحة ، وتضمّ فاؤه وتُفتح (النهایة : ج 3 ص 479 «فوق») .
4- .الحجّ : 60 .
5- .شرح نهج البلاغة : ج 1 ص 307 عن عبد اللّه بن جنادة ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 61 ح 41 .

ص: 387

امام علی علیه السلام :امّا بعد، چون خداوند عز و جل جان پیامبرش را گرفت، گفتیم : ما ، کسان و وارثان و خاندان و بستگان اوییم ، نه دیگران! و هیچ کس بر سرِ [تصاحب ]حکومت او با ما نخواهد ستیزید و اَحَدی در حقّ ما طمع نخواهد کرد! امّا به یکباره ، قوم ما در برابر ما قد عَلَم کردند و حکومت پیامبرمان را از ما غصب نمودند و فرمان روایی به دست دیگران افتاد و ما شدیم مردمانی که حتّی ناتوان در ما طمع می کند و خوار ، بر ما سرفرازی می جوید ! پس، دیدگان ما از [مشاهده ]این وضع گریستند و سینه ها کینه ور شدند و جان ها بی تابی نمودند ... . سپس، شما _ ای مردم _ مرا از خانه ام بیرون کشیدید و با من ، بیعت کردید با آن که از کار [حکومت بر] شما بیزارم و به فراست می دانم که در دل های بسیاری از شما چه می گذرد. این دو مرد نیز جزو نخستین کسانی بودند که با من بیعت کردند . این را شما هم می دانید ؛ امّا پیمان شکستند و نارو زدند و عایشه را به بصره بردند تا جماعت شما را از هم بپراکَنَند و میانتان جنگ افروزی کنند. بار خدایا! پس آن دو را به کیفرِ کاری که کردند ، سختْ مجازات کن و افتاده آنان را بر مخیزان و لغزیده ایشان را دست مگیر و دَمی آن دو را مهلت مده؛ که آن دو ، حقّی را می طلبند که خود ، آن را وا نهادند و خونخواهیِ خونی را می کنند که خود ، آن را ریختند . بار خدایا! انجام گرفتن وعده ات را از تو می طلبم؛ چرا که تو گفته ای و گفته ات راست است که : «سپس ، [هر که] مورد ستم قرار گیرد ، قطعا خداوند ، او را یاری خواهد کرد» . بار خدایا! پس وعده ات را برای من ، تحقّق بخش و مرا به خودم وا مگذار، که به راستی تو بر هر کاری توانایی .

.

ص: 388

عنه علیه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ فی أمرِ طَلحَةَ وَالزُّبَیرِ بَعدَ أن حَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ _: أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل بَعَثَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله لِلنّاسِ کافَّةً ، وجَعَلَهُ رَحمَةً لِلعالَمینَ ، فَصَدَعَ بِما اُمِرَ بِهِ ، وبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ ، فَلَمَّ بِهِ الصَّدعَ ، ورَتَقَ بِهِ الفَتقَ ، وآمَنَ بِهِ السُّبُلَ ، وحَقَنَ بِهِ الدِّماءَ ، وألَّفَ بِهِ بَینَ ذَوِی الإِحَنِ (1) وَالعَداوَةِ وَالوَغرِ (2) فِی الصُّدورِ ، وَالضَّغائِنِ الرّاسِخَةِ فِی القُلوبِ . ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ تَعالی إلَیهِ حَمیدا ، لَم یُقَصِّر عَنِ الغایَةِ الَّتی إلَیها أداءُ الرِّسالَةِ ، ولا بَلَّغَ شَیئا کانَ فِی التَّقصیرِ عَنهُ القَصدُ ، وکانَ مِن بَعدِهِ مِنَ التَّنازُعِ فِی الإِمرَةِ ما کانَ ، فَتَوَلّی أبوبَکرٍ وبَعدَهُ عُمَرُ ثُمَّ تَوَلّی عُثمانُ ، فَلَمّا کانَ مِن أمرِهِ ما عَرَفتُموهُ أتَیتُمونی فَقُلتُم : بایِعنا، فَقُلتُ : لا أفعَلُ ، فَقُلتُم : بَلی ، فَقُلتُ : لا ، وقَبَضتُ یَدی فَبَسَطتُموها ، ونازَعتُکُم فَجَذَبتُموها ، وتَداکَکتُم عَلَیَّ تَداکَّ الإِبِلِ الهیمِ (3) عَلی حِیاضِها یَومَ وُرودِها ، حَتّی ظَنَنتُ أنَّکُم قاتِلِیَّ ، وأنَّ بَعضَکُم قاتِلُ بَعضٍ ، فَبَسَطتُ یَدی فَبایَعتُمونی مُختارینَ ، وبایَعَنی فی أوَّلِکُم طَلحَةُ وَالزُّبَیرُ طائِعَینِ غَیرَ مُکرَهَینِ ، ثُمَّ لَم یَلبَثا أنِ استَأذَنانی فِی العُمرَةِ ، وَاللّهُ یَعلَمُ أنَّهُما أرادَا الغَدرَةَ ، فَجَدَّدتُ عَلَیهِمَا العَهدَ فِی الطّاعَةِ ، وأن لا یَبغِیا لِلاُمَّةِ الغَوائِلَ ، فَعاهَدانی ثُمَّ لَم یَفِیا لی ، ونَکَثا بَیعَتی ونَقَضا عَهدی . فَعَجَبا لَهُما مِنِ انقِیادِهِما لِأَبی بَکرٍ وعُمَرَ وخِلافِهِما لی ، ولَستُ بِدونِ أحَدِ الرَّجُلَینِ ، ولَو شِئتُ أن أقولَ لَقُلتُ . اللّهُمَّ احکُم عَلَیهِما بِما صَنَعا فی حَقّی ، وصَغَّرا مِن أمری ، وظَفِّرنی بِهِما . (4)

.


1- .یقال : فی صدره علَیَّ إحنَةٌ ؛ أی حِقدٌ ، والجمع إحَنٌ (الصحاح : ج 5 ص 2068 «أحن») .
2- .الوَغْر _ ویُحَرَّک _ : الحِقد والضّغن والعداوة والتوقّد من الغیظ (القاموس المحیط : ج 2 ص 155 «وغر») .
3- .الهِیم : الإبل العطاش (القاموس المحیط : ج 4 ص 193 «هام») .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 244 ، الإحتجاج : ج 1 ص 374 ح 68 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 98 ح 69 .

ص: 389

امام علی علیه السلام_ از خطبه ایشان درباره طلحه و زبیر، پس از آن که حمد و ثنای خدا را گزارد _: امّا بعد، همانا خداوند عز و جلمحمّد صلی الله علیه و آله را برای همه مردم برانگیخت و او را رحمتی برای جهانیان قرار داد و او ، مأموریت خویش را به انجام رسانید و پیام های پروردگارش را رسانید، و [خداوند] به واسطه او پراکندگی ها را از بین بُرد و گسستگی ها را به هم پیوست [و جامعه را به سامان آورد ]و راه ها را امن کرد و خون ها را حفظ کرد و میان صاحبان سینه های پُر از کینه و دشمنی و نفرت و بدخواهی هایی که ریشه در دل ها دوانیده اند ، اُلفت افکند . و آنچه را که نباید ابلاغ می کرد ، ابلاغ نکرد . سپس ، خداوند متعال ، او را به جوار خود بُرد ، در حالی که پسندیده بود و در رساندن بار رسالت به مقصد ، فروگذار نکرد و آنچه را که نرسانْد، آهنگِ کوتاهی در رساندنش نداشت . با این حال ، پس از او ، آن کشمکش بر سرِ حکومتْ پیش آمد که آمد، و ابو بکر ، زمامدار شد و پس از او عمر و سپس ، عثمان به زمامداری رسید . و چون بر سرِ او آن آمد که خود می دانید ، نزد من آمدید و گفتید : دست پیش بیاور تا با تو بیعت کنیم . گفتم : نمی کنم . گفتید : چرا. گفتم : نه . من ، دستم را مُشت کردم و شما بازَش کردید . من ، دستم را پس کشیدم و شما آن را پیش کشیدید، و چونان اشتران تشنه ای که در روز آب خوردنشان بر آبگیرها هجوم می برند ، بر من هجوم آوردید، چندان که گمان بُردم مرا [بر اثر فشار جمعیت ]می کُشید و یکدیگر را نیز به قتل می رسانید . [به زور] دست مرا گشودید و آزادانه ، با من بیعت نمودید و پیشاپیشِ شما ، طلحه و زبیر ، دادخواهانه و بی آن که مجبور باشند ، با من بیعت کردند ؛ امّا دیری نپایید که از من ، اجازه رفتن به عمره خواستند ، و خدا می داند که آن دو قصد پیمان شکنی داشتند. از این رو، مجدّدا از ایشان بر فرمانبَری پیمان گرفتم و این که در پیِ فتنه انگیزی در میان امّت نباشند، و آن دو ، مجدّدا با من پیمان بستند ؛ لیکن وفا نکردند و بیعت مرا شکستند و پیمانم را گسستند . عجبا از این دو تن که از ابو بکر و عمر ، فرمان بُردند و با من ، ناسازگاری نمودند، در حالی که من ، کمتر از آن دو مرد ، نیستم. اگر بخواهم چیزی بگویم، می گویم . بار خدایا! تو خود، به سبب آنچه آن دو در حقّ من کردند و منزلت مرا خُرد شمردند، به زیان ایشان حکم فرما و مرا بر آنان ، پیروز گردان .

.

ص: 390

الفتوح_ فی ذِکرِ عَلِیٍّ علیه السلام بَعدَما راسَلَ أهلَ الجَمَلِ مَرَّةً بَعدَ اُخری لِیَکُفّوا عَنِ الحَربِ ، فَلَم یُجیبوهُ _: ثُمَّ جَمَعَ عَلِیٌّ علیه السلام النّاسَ فَخَطَبَهُم خُطبَةً بَلیغَةً ، وقالَ : أیُّهَا النّاسُ ! إنّی قَد ناشَدتُ هؤُلاءِ القَومَ کَیما یَرجِعوا ویَرتَدِعوا ، فَلَم یَفعَلوا ، ولَم یَستَجیبوا ... ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ إلَی السَّماءِ وهُوَ یَقولُ : اللّهُمَّ إنَّ طَلحَةَ بنَ عُبَیدِ اللّهِ أعطانی صَفقَةً بِیَمینِهِ طائِعا ثُمَّ نَکَثَ بَیعَتَهُ ، اللّهُمَّ فَعاجِلهُ ولا تُمَیِّطهُ . (1) اللّهُمَّ إنَّ الزُّبَیرَ بنَ العَوّامِ قَطَعَ قَرابَتی ، ونَکَثَ عَهدی ، وظاهَرَ عَدُوّی ، ونَصَبَ الحَربَ لی ، وهُوَ یَعلَمُ أنَّهُ ظالِمٌ ، فَاکفِنیهِ کَیفَ شِئتَ وأنّی شِئتَ . (2)

.


1- .فی جمیع المصادر : «لا تُمْهِلْهُ» بدل «لا تُمَیِّطهُ» ، ولعلّ ما فی الفتوح تصحیف ؛ إذ لم نجد له معنیً مناسبا فی مصادر اللغة .
2- .الفتوح : ج 2 ص 468 ، شرح نهج البلاغة : ج 1 ص 306 ، المناقب للخوارزمی : ص 184 ح 223 کلاهما نحوه ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 279 وفیه من «رفع یده ...» ، کشف الغمّة : ج 1 ص 240 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 189 ح 140 .

ص: 391

الفتوح_ در یادکرد از علی علیه السلام پس از آن که بارها به سپاهیان جمل پیغام داد که از جنگ ، باز ایستند ، امّا نپذیرفتند _: سپس ، علی علیه السلام مردم را فرا خواند و سخنرانی شیوایی برایشان ایراد کرد و فرمود : «ای مردم! من ، این جماعت را سوگند دادم تا [از راهی که در پیش گرفته اند] باز گردند و باز ایستند، امّا نکردند و نپذیرفتند...» . امام علیه السلام سپس ، دستش را به سوی آسمان برداشت و گفت : «بار خدایا! طلحة بن عبید اللّه ، دادخواهانه به من دست بیعت داد و سپس ، بیعتش را شکست. بار خدایا! بی درنگ ، مجازاتش کن و مهلتش مده . بار خدایا! زبیر بن عوّام ، پیوند خویشاوندی با مرا بُرید و با من ، عهدشکنی کرد و دشمنم را یاری داد و به جنگ با من برخاست، با آن که می دانست که ظالم است [و حق با او نیست]. پس تو خود ، شرّ او را به هر گونه و هر جا که می خواهی، از سرِ من کم کن» .

.

ص: 392

الإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ إنَّ طَلحَةَ نَکَثَ بَیعَتی ، وألَّبَ عَلی عُثمانَ حَتّی قَتَلَهُ ، ثُمَّ عَضَهَنی (1) بِهِ ورَمانی ، اللّهُمَّ فَلا تُمهِلهُ . اللّهُمَّ إنَّ الزُّبَیرَ قَطَعَ رَحِمی ، ونَکَثَ بَیعَتی ، وظاهَرَ عَلَیَّ عَدُوّی ، فَاکفِنیهِ الیَومَ بِما شِئتَ . (2)

عنه علیه السلام_ فی طَلحَةَ وَالزُّبَیرِ _: اللّهُمَّ إنَّهُما قَطَعانی وظَلَمانی ونَکَثا بَیعَتی وألَّبَا النّاسَ عَلَیَّ ، فَاحلُل ما عَقَدا ، ولا تُحکِم لَهُما ما أبرَما ، وأرِهِمَا المَساءَةَ فیما أمَّلا وعَمِلا . (3)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ أقعِصِ (4) الزُّبَیرَ بِشَرِّ قِتلَةٍ ، وَاسفِک دَمَهُ عَلی ضَلالَةٍ ، وعَرِّف طَلحَةَ المَذَلَّةَ ، وَادَّخِر لَهُما فِی الآخِرَةِ شَرّا مِن ذلِکَ ، إن کانا ظَلَمانی وَافتَرَیا عَلَیَّ ، وکَتَما شَهادَتَهُما ، وعَصَیاکَ وعَصَیا رَسولَکَ فِیَّ . (5)

عنه علیه السلام_ فی طَلحَةَ وَالزُّبَیرِ _: اللّهُمَّ فَخُذهُما بِغِشِّهِما لِهذِهِ الاُمَّةِ ، وبِسوءِ نَظَرِهِما لِلعامَّةِ . (6)

.


1- .عضَهه عَضْها : رماه بالبهتان (الصحاح : ج 6 ص 2241 «عضه») .
2- .شرح نهج البلاغة : ج 1 ص 306 ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 61 ح 41 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 137 ، الإرشاد : ج 1 ص 250 عن سلمة بن کُهَیْل ، الجمل : ص 268 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 116 ح 92 ؛ تاریخ الطبری : ج 4 ص 480 نحوه ، شرح نهج البلاغة : ج 1 ص 310 عن زید بن صوحان .
4- .یقال : ضربه فأقعصه؛ أی قتله مکانَه . ومات فلان قعصا : إذا أصابته ضربة أو رمیة فمات مکانه (الصحاح : ج 3 ص 1053 «قعص») .
5- .الکافی : ج 1 ص 345 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 130 ح 105 .
6- .الإرشاد : ج 1 ص 246 ، الأمالی للمفید : ص 155 ح 6 عن الحسن بن سلمة ، الجمل : ص 437 عن اُمّ راشد مولاة اُمّ هانئ .

ص: 393

امام علی علیه السلام :بار خدایا! طلحه ، بیعت مرا شکست و [مردم را] علیه عثمان برشورانْد تا آن که او را کُشت . سپس ، مرا متّهم به قتل او کرد و تیر اتّهام را به سوی من نشانه رفت. بار خدایا! پس او را مهلت مده. بار خدایا! زبیر ، رشته خویشاوندی اش را از من گسست و بیعتم را شکست و دشمنم را علیه من ، پشتیبانی کرد . پس، امروز ، شرّ او را، بدان سان که خود می خواهی، از سر من کم کن .

امام علی علیه السلام_ درباره طلحه و زبیر _: بار خدایا! آن دو [پیوند خویشی] از من بُریدند و به من ، ستم کردند و بیعت با مرا شکستند و مردم را بر ضدّ من برانگیختند . پس آنچه را آن دو بستند ، بگشای و آنچه را تابیدند ، استوار مدار، و بدیِ آنچه را آرزو کردند یا انجام دادند ، به آنان بنمای .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! زبیر را به بدترین وضع ، در جا بکُش و خونش را در [حال ]گم راهی بریز، و به طلحه ، طعم خواری را بچشان و بدتر از اینها را در آخرت ، برایشان اندوخته کن، اگر آن دو به من ستم کردند و بر من افترا بستند و شهادتشان را [درباره آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره من شنیدند ]پوشیده داشتند و [دستورهای] تو و پیامبرت را در حقّ من ، نافرمانی کردند .

امام علی علیه السلام_ درباره طلحه و زبیر _: بار خدایا! آن دو را به سبب ناراستی شان با این امّت، و بدسِگالی شان با توده مردم ، مجازات فرما .

.

ص: 394

مجابو الدعوة لابن أبی الدنیا عن أبی بشیر الشَّیبانی :شَهِدتُ الجَمَلَ مَعَ مَولاتی ، فَما رَأَیتُ یَوما قَطُّ أکثَرَ ساعِدا نادِرا (1) ، وقَدَما نادِرَةً مِن یَومِئِذٍ ، ولا مَرَرتُ بِدارِ الوَلیدِ قَطُّ إلاّ ذَکَرتُ یَومَ الجَمَلِ . قالَ : فَحَدَّثَنِی الحَکَمُ بنُ عُتَیبَةَ أنَّ عَلِیّا علیه السلام دَعا یَومَ الجَمَلِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ جُذَّ أیدِیَهُم وأقدامَهُم . (2)

الجمل_ فی خُروجِ عُثمانَ بنِ حُنَیفٍ مِن حَبسِ البَصرَةِ _: فَخَرَجَ ابنُ حُنَیفٍ حَتّی أتی أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام وهُوَ بِذی قارٍ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وقَد نَکَّلَ بِهِ القَومُ بَکی ، وقالَ : یا عُثمانُ بَعَثتُکَ شَیخا ألحی ، فَرَدّوکَ أمرَدَ إلَیَّ ! اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُمُ اجتَرَؤوا عَلَیکَ ، وَاستَحَلّوا حُرُماتِکَ ، اللّهُمَّ اقتُلهُم بِمَن قَتَلوا مِن شیعَتی ، وعَجِّل لَهُمُ النَّقِمَةَ بِما صَنَعوا بِخَلیفَتی . (3)

شرح الأخبار عن رجل من أهل البصرة :قالَ عَلِیٌّ علیه السلام _ عَلَی المِنبَرِ _ : یا أهلَ البَصرَةِ ، إن کُنتُ قَد أدَّیتُ لَکُمُ الأَمانَةَ ، ونَصَحتُ لَکُم بِالغَیبِ ، وَاتَّهَمتُمونی وکَذَّبتُمونی ، فَسَلَّطَ اللّهُ عَلَیکُم فَتی ثَقیفٍ . فَقامَ رَجُلٌ ، فَقالَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، وما فَتی ثَقیفٍ ؟ قالَ : رَجُلٌ لا یَدَعُ للّهِِ حُرمَةً إلاَّ انتَهَکَها ، بِهِ داءٌ یَعتَرِی المُلوکَ ، لَو لَم تَکُن إلاَّ النّارُ لَدَخَلَها . (4)

.


1- .نَدَرَ الشیءُ نُدورا : سَقَط من بین أشیاء فظهر (القاموس المحیط : ج 2 ص 140 «ندر») .
2- .مجابو الدعوة لابن أبی الدنیا : ص 66 ح 28 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 491 عن أبی نُمَیر الشیبانی وفیه «خذ» بدل «جذ» ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 6 وفیه «الحکم بن عیینة» بدل «الحکم بن عتیبة» .
3- .الجمل : ص 285 ، وراجع تاریخ الطبری : ج 4 ص 480 .
4- .شرح الأخبار : ج 2 ص 290 ح 606 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 272 وفیه إلی «إلاّ انتهکها» ، بحار الأنوار : ج 41 ص 317 ح 41 .

ص: 395

مجابو الدعوة ، ابن ابی دنیا_ به نقل از ابو بشیر شیبانی _: من با بانویم (عایشه) در جنگ جملْ حاضر شدم و در هیچ روزی به اندازه آن روز ، دست و پای قطع شده ندیدم ، و هرگز از خانه ولید نگذشتم ، مگر آن که از روز جمل ، یاد کردم . حَکَم بن عُتَیبه برایم نقل کرد که علی علیه السلام در روز جمل ، دعا کرد و گفت : «بار خدایا! دست ها و پاهای آنها را قطع فرما» .

الجمل_ درباره خارج شدن عثمان بن حُنَیف از زندان بصره _: ابن حُنَیف ، [از بصره] بیرون شد و در ذی قار ، نزد امیر مؤمنان علیه السلام آمد . چون چشم امیر مؤمنان علیه السلام به شکنجه هایی افتاد که جماعت جمل بر او کرده بودند ، افتاد، گریست و فرمود : «ای عثمان! تو را فرستادم ، در حالی که پیرمردی محاسن دار بودی و اکنون ، تو را [جوانی ]بی محاسن ، نزد من باز گردانیده اند! بار خدایا! تو می دانی که آنان بر تو گستاخی نمودند و حرام های تو را روا شمردند. بار خدایا! به کیفر آن که پیروان مرا کُشتند ، آنان را بکُش و به سبب رفتاری که با جانشین من کردند ، هر چه زودتر مجازاتشان فرما» .

شرح الأخبار_ به نقل از مردی از اهالی بصره _: علی علیه السلام بر منبر فرمود : «ای اهالی بصره! اگر من در حقّ شما امانت را ادا کرده ام، و در نهان (پشتِ سر) ، خیرخواهتان بوده ام و با این حال ، شما مرا متّهم نموده و تکذیبم کرده اید، پس خداوند ، جوانِ [طایفه] ثقیف را بر شما مسلّط کند!» . مردی برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! جوان ثقیف کیست؟ فرمود : «مردی است که هیچ حرمتی برای خدا باقی نمی گذارد ، مگر این که آن را هتک می کند. در او مَرَضی است که دامنگیر شاهان می شود . (1) [حتّی] اگر جز آتش نباشد ، او به آن وارد می شود .

.


1- .مقصود ، رفاه زدگی و آسایش طلبی است که به آن ، «داء الملوک (بیماری پادشاهان)» می گویند .

ص: 396

شرح الأخبار عن الأصبغ بن نباتة :لَمَّا انهَزَمَ أهلُ البَصرَةِ ، قامَ فَتیً إلی عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ ، فَقالَ : ما بالُ ما فِی الأَخبِیَةِ لا تُقسَمُ ؟ فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : لا حاجَةَ لی فی فَتوَی المُتَعَلِّمینَ . قالَ : ثُمَّ قامَ إلَیهِ فَتیً آخَرُ ، فَقالَ مِثلَ ذلِکَ ، فَرَدَّ عَلَیهِ مَثلَ ما رَدَّ أوَّلاً . فَقالَ لَهُ الفَتی : أما وَاللّهِ ما عَدَلتَ ! فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام : إن کُنتَ کاذِبا فَبَلَغَ اللّهُ بِکَ سُلطانَ فَتی ثَقیفٍ . ثُمَّ قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : اللّهُمَّ إنّی قَد مَلِلتُهُم ومَلّونی ، فَأَبدِلنی بِهِم ما هُوَ خَیرٌ مِنهُم ، وأبدِلهُم بی ما هُوَ شَرٌّ لَهُم . قالَ الأَصبَغُ بنُ نُباتَةَ : فَبَلَغَ ذلِکَ الفَتی سُلطانَ الحَجّاجِ ، فَقَتَلَهُ . (1)

7 / 3القاسِطونَ «مُعاوِیَةُ وأشیاعُهُ»الإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ فَإِن رَدُّوا الحَقَّ فَافضُض جَماعَتَهُم ، وشَتِّت کَلِمَتَهُم ، وأبسِلهُم (2) بِخَطایاهُم . (3)

.


1- .شرح الأخبار : ج 2 ص 290 ح 605 .
2- .أی أهلِکهم . أبْسَلَه : أسلمه للهلکة (القاموس المحیط : ج 3 ص 335 «بسل») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 124 ، الإرشاد : ج 1 ص 264 وفیه «فاقصص جذمتهم» بدل «فافضض جمعهم» ، وقعة صفّین : ص 391 عن زید بن وهب ، بحار الأنوار : ج 32 ص 506 ح 434 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 45 عن زید بن وهب الجهنی وفیه «خدمَتهم» بدل «جماعتهم» .

ص: 397

7 / 3 قاسطین (معاویه و دار و دسته اش)

شرح الأخبار_ به نقل از اصبغ بن نُباته _: چون بصریان (جَمَلیان) در هم شکستند ، جوانی رو به علی _ که درودهای خدا بر او باد _ کرد و گفت : چرا آنچه در چادرهاست (غنایم) ، تقسیم نمی شود؟ علی علیه السلام فرمود : «مرا به فتوای نوآموزان ، نیازی نیست» . جوان دیگری برخاست و مانند همین سخن را گفت. امام علیه السلام به او نیز پاسخی همانند پاسخ آن یکی داد. جوان گفت : به خدا سوگند که تو به داد ، رفتار نمی کنی! علی علیه السلام به او فرمود : «خداوند ، تو را به [دوره] حکومت جوانِ ثقیف برساند ، اگر دروغ گفته باشی!». سپس گفت : «بار خدایا! من از اینان ملول گشته ام و اینان از من . پس به جای ایشان ، بهتر از ایشان را به من بده و به جای من ، کسی را نصیبشان فرما که برایشان بد باشد» . آن جوان به دوره حکومت حَجّاج رسید و به دست او کشته شد .

7 / 3قاسطین (معاویه و دار و دسته اش)امام علی علیه السلام :بار خدایا! اگر آنان دست رد به سینه حق زده اند ، پس جماعتشان را از هم پراکنده ساز و وحدت کلمه شان را از هم فرو پاش و آنان را به سبب گناهانشان به هلاکت در افکن .

.

ص: 398

عنه علیه السلام :ألا وإنَّهُ بَلَغَنی أنَّ مُعاوِیَةَ سَبَّنی ولَعَنَنی ! اللّهُمَّ اشدُد وَطأَتَکَ عَلَیهِ ، وأنزِلِ اللَّعنَةَ عَلَی المُستَحِقِّ ، آمینَ یا رَبَّ العالَمینَ ، رَبَّ إسماعیلَ وباعِثَ إبراهیمَ ، إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ . (1)

عنه علیه السلام :قاتَلَ اللّهُ ابنَ آکِلَةِ الأَکبادِ ، ما أضَلَّهُ وأعماهُ ومَن مَعَهُ !... حَکَمَ اللّهُ بَینی وَبَینَ هذِهِ الاُمَّةِ ، قَطَعوا رَحِمی وأضاعوا أیّامی ، ودَفَعوا حَقّی ، وصَغَّروا عَظیمَ مَنزِلَتی ، وأجمَعوا عَلی مُنازَعَتی (2)

شرح الأخبار :سَمِعَ عَلِیٌّ علیه السلام رَجُلاً یَلعَنُ أهلَ الشّامِ ، فَقالَ : وَیحَکَ لا تَلعَنهُم ! ولکِنِ العَن مُعاوِیَةَ وعَمرَو بنَ العاصِ وشیعَتَهُما ، وکانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَلعَنُهُم فی قُنوتِهِ . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :قاتَلَ اللّهُ مُعاوِیَةَ ! اللّهُمَّ حَمِّلهُ آثامَهُم وأوزارا وأثقالاً مَعَ أثقالِهِ ! اللّهُمَّ لا تَعفُ عَنهُ ! (4)

وقعة صفّین :کانَ عَلِیٌّ علیه السلام إذا صَلَّی الغَداةَ وَالمَغرِبَ وفَرَغَ مِنَ الصَّلاةِ یَقولُ : اللّهُمَّ العَن مُعاوِیَةَ وعَمرا ، وأبا موسی وحَبیبَ بنَ مَسلَمَهَ ، وَالضَّحّاکَ بنَ قَیسٍ وَالوَلیدَ بنَ عُقبَةَ ، وعَبدَ الرَّحمنِ بنَ خالِدِ بنِ الوَلیدِ . (5)

.


1- .معانی الأخبار : ص 60 ح 9 ، بشارة المصطفی : ص 13 کلاهما عن جابر الجعفی عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 33 ص 285 ح 547 و ج 35 ص 47 ح 1 .
2- .الخصال : ص 440 ح 33 ، الإحتجاج : ج 2 ص 14 ح 149 کلاهما عن محمّد بن قیس عن الإمام الباقر علیه السلام ، تحف العقول : ص 228 نحوه ولیس فیه من «ودفعوا حقّی ...» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 1130 وج 33 ص 238 ح 518 .
3- .شرح الأخبار : ج 2 ص 165 ح 500 و 501 .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 3 ص 330 ؛ وقعة صفّین : ص 179 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 443 .
5- .وقعة صفّین : ص 552 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 303 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 71 وفیه «کان إذا صلّی الغداة یقنت فیقول ...» ، شرح نهج البلاغة : ج 2 ص 260 وراجع الأمالی للطوسی : ص 725 ح 1525 والاُصول الستّة عشر : ص 88 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 397 .

ص: 399

امام علی علیه السلام :هان! به من خبر رسیده است که معاویه ، مرا ناسزا می گوید و نفرین می کند . بار خدایا! بر او سخت گیر و نفرین را بر سزامندش فرو فرست . چنین باد ، ای پروردگارِ جهانیان، ای پروردگار اسماعیل و برانگیزاننده ابراهیم، که به راستی ، تو ستودنی و بزرگواری .

امام علی علیه السلام :خدا مرگ دَهَد پسر آن زنِ جگر خوار را! چه گم راه و کور دل اند او و یارانش! ... خداوند ، میان من و این امّت ، داوری کند که رشته خویشاوندی مرا بُریدند و روزگارِ مرا تباه کردند، و حقّ مرا [از من] دور ساختند و مقام بلند مرا خُرد شمردند و بر ستیز با من ، هم داستان شدند !

شرح الأخبار :علی علیه السلام شنید که مردی ، شامیان را نفرین می کند . فرمود : «وای بر تو! آنها را لعنت مکن ؛ بلکه [تنها ]معاویه و عمرو بن عاص و پیروان آن دو را نفرین کن». و علی علیه السلام در قنوت خود ، آنها را نفرین می کرد .

امام علی علیه السلام :خدا معاویه را مرگ دهد! بار خدایا! گناهان آنان (شامیان) را بر دوش او نِه، و بارها و سنگینی های ایشان را بر بارهای [گناهان ]وی بیفزای . بار خدایا! از او مگذر .

وقعة صفّین :علی علیه السلام هر گاه نماز صبح و مغرب می خواند، پس از نماز می گفت : «بار خدایا! معاویه و عمرو و ابو موسی و حبیب بن مَسلمه و ضحّاک بن قیس و ولید بن عُقبه و عبدالرحمان بن خالد بن ولید را لعنت فرما» .

.

ص: 400

المصنّف لابن أبی شیبة عن عبدالرحمن بن مغفل :صَلَّیتُ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام صَلاةَ الغَداةِ ، فَقَنَتَ ، فَقالَ فی قُنوتِهِ : اللّهُمَّ عَلَیکَ بِمُعاوِیَةَ وأشیاعِهِ ، وعَمرِو بنِ العاصِ وأشیاعِهِ ، وأبِی [الأَعوَرِ] (1) السُّلَمِیِّ وأشیاعِهِ ، وعَبدِ اللّهِ بنِ قَیسٍ وأشیاعِهِ . (2)

المناقب للکوفی عن یوسف بن أبی روق :إنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام بَعدَما حَکَمَ الحَکَمانِ _ عَمرُو بنُ العاصِ وأبو موسی _ بِالجَورِ وَالهَوی ، قالَ : اللّهُمَّ العَن مُعاوِیَةَ بنَ أبی سُفیانَ بادِئا ، وعَمرَو بنَ العاصِ ثانِیا ، وأبَا الأَعوَرِ السُّلَمِیَّ ثالِثا ، وعَبدَ اللّهِ بنَ قَیسٍ [أبا موسی الأَشعَرِیَّ] رابِعا . وکانَ علیه السلام یَمُدُّ بِها صَوتَهُ . (3)

الإمام علیّ علیه السلام_ فی دُعائِهِ عَلی عَمرِو بنِ العاصِ _: اللّهُمَّ العَنهُ ؛ فَإِنَّ رَسولَکَ لَعَنَهُ . (4)

الاستیعاب :أبُو الأَعوَرِ السُّلَمِیُّ ، اسمُهُ عَمرُو بنُ سُفیانَ ... کانَ هُوَ وعَمرُو بنُ العاصِ مَعَ مُعاوِیَةَ بِصِفّینَ ، وکانَ أشَدَّ مَن عِندَهُ عَلی عَلِیٍّ علیه السلام ، وکانَ عَلِیٌّ یَذکُرُهُ فِی القُنوتِ فی صَلاةِ الغَداةِ ، یَقولُ : اللّهُمَّ عَلَیکَ بِهِ ، مَعَ قَومٍ یَدعو عَلَیهِم فی قُنوتِهِ . (5)

الإمام علیّ علیه السلام_ لِمَروانَ بنِ الحَکَمِ _: تَنَحَّ لَحاکَ (6) اللّهُ إلَی النّارِ . (7)

الغارات :کانَ عَلِیٌّ علیه السلام دَعا قَبلَ مَوتِهِ عَلی بُسرِ بنِ أبی أرطاةَ _ لَعَنَهُ اللّهُ _ فیما بَلَغَنا ، فَقالَ : اللّهُمَّ إنّ بُسرا باعَ دینَهُ بِدُنیاهُ ، وَانتَهَکَ مَحارِمَکَ ، وکانَت طاعَةُ مَخلوقٍ فاجِرٍ آثَرَ عِندَهُ مِمّا عِندَکَ ، اللّهُمَّ فَلا تُمِتهُ حَتّی تَسلُبَهُ عَقلَهُ . فَما لَبِثَ بَعدَ وَفاةِ عَلِیًّ علیه السلام إلاّ یَسیرا ، حَتّی وَسوَسَ وذَهَبَ عَقلُهُ . (8)

.


1- .ما بین المعقوفین أثبتناه من کنز العمّال .
2- .المصنّف لابن أبی شیبة : ج 2 ص 216 ح 5 ، کنزالعمّال : ج 8 ص 82 ح 21989 .
3- .المناقب للکوفی : ج 2 ص 319 ح 791 ، الإیضاح : ص 63 عن أبی المفضّل نحوه .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 8 ص 46 عن تمیم .
5- .الاستیعاب : ج 4 ص 162 الرّقم 2878 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 13 الرّقم 5692 وفیه «کان علیّ علیه السلام یدعو علیه فی القنوت» بدل «اللّهمّ علیک ...» .
6- .لَحَی اللّه ُ فلانا : قبّحه ولعَنه (القاموس المحیط : ج 4 ص 385 «لحی») .
7- .شرح نهج البلاغة : ج 8 ص 253 نقلاً عن کتاب السقیفة لأحمد بن عبدالعزیر الجوهری عن ابن عبّاس ؛ بحار الأنوار : ج 22 ص 412 .
8- .الغارات : ج 2 ص 640 ، بحار الأنوار: ج 34 ص 11 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 2 ص 18 .

ص: 401

المصنّف ، ابن ابی شیبة_ به نقل از عبدالرحمان بن مغفل _: نماز صبح را با علی علیه السلام گزاردم. ایشان ، قنوت خواند و در قنوتش گفت : «بار خدایا! معاویه و پیروانش ، عمرو بن عاص و پیروانش ، ابو [اَعوَر] سُلَمی و پیروانش ، و عبد اللّه بن قیس و پیروانش را مجازات کن» .

المناقب ، کوفی_ به نقل از یوسف بن ابی روق _: علی بن ابی طالب علیه السلام پس از آن که دو داور (عمرو بن عاص و ابو موسی) ، ظالمانه و خودسرانه داوری کردند، گفت : «بار خدایا! نخست ، معاویة بن ابی سفیان را لعنت فرما، و دوم ، عمرو بن عاص را، و سوم ، ابو اعور سُلمی را، و چهارم ، عبد اللّه بن قیس [ابو موسی اشعری] را». امام علیه السلام این نفرین را با صدای بلند می گفت .

امام علی علیه السلام_ در نفرینش بر عمرو بن عاص _: بار خدایا! لعنتش فرما، که پیامبرت هم بر او لعنت فرستاده است .

الإستیعاب :ابو اَعوَر سُلَمی _ که نامش عمرو بن سفیان است ... _ ، همراه عمرو بن عاص با معاویه در صفّین بودند، و او کینه توزترین سپاه معاویه نسبت به علی علیه السلام بود، و علی علیه السلام در قنوت نماز صبحش از او، به همراه چند تن دیگر که در قنوتش آنان را نفرین می کرد، نام می بُرد و می گفت : «بار خدایا! او را مجازات کن» .

امام علی علیه السلام_ به مروان بن حَکَم _: برو به جهنّم، خدایت لعنت کُناد!

الغارات :آن گونه که به ما رسیده است، علی علیه السلام پیش از وفاتش بر بُسر بن ابی اَرطات ، نفرین فرستاد و گفت : «بار خدایا! بُسر ، دینش را به دنیایش فروخت و حرمت های تو را زیرِ پا نهاد و فرمان بُرداری از مخلوقی نابه کار را بر آنچه [از ثواب و پاداش] ، نزد توست ترجیح می داد. بار خدایا! پس او را نمیران تا آن که خِردش را از او بگیری» . از وفات علی علیه السلام اندکی بیش نگذشت که بُسر ، دچار وسواس شد و عقلش زایل گشت .

.

ص: 402

الإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ العَن بُسرا وعَمروا ومُعاوِیَةَ ، اللّهُمَّ لِیَحُلَّ عَلَیهِم غَضَبُکَ ، وَلتَنزِل بِهِم نَقِمَتُکَ ، وَلیُصِبهُم بَأسُکَ ورِجزُکَ (1) الَّذی لا تَرُدُّهُ عَنِ القَومِ المُجرِمینَ . (2)

الإرشاد عن الولید بن الحارث وغیره عن رجالهم :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام لَمّا بَلَغَهُ ما صَنَعَهُ بُسرُ ابنُ أرطاةَ بِالیَمَنِ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ بُسرا باعَ دینَهُ بِالدُّنیا فَاسلُبهُ عَقلَهُ ، ولا تُبقِ لَهُ مِن دینِهِ ما یَستَوجِبُ بِهِ عَلَیکَ رَحمَتَکَ . فَبَقِیَ بُسرٌ حَتَّی اختَلَطَ (3) ، فَکانَ یَدعو بِالسَّیفِ ، فَاتُّخِذَ لَهُ سَیفٌ مِن خَشَبٍ ، فَکانَ یَضرِبُ بِهِ حَتّی یُغشی عَلَیهِ ، فَإِذا أفاقَ قالَ : السَّیفَ السَّیفَ ! فَیُدفَعُ إلَیهِ فَیَضرِبُ بِهِ ، فَلَم یَزَل ذلِکَ دَأبَهُ حَتّی ماتَ . (4)

مروج الذهب :کانَ عَلِیٌّ علیه السلام _ حینَ أتاهُ خَبَرُ قَتلِ بُسرٍ لاِبنَی عُبَیدِ اللّهِ : قُثَمَ وعَبدِ الرَّحمنِ _ دَعا عَلی بُسرٍ ، فَقالَ : اللّهُمَّ اسلُبهُ دینَهُ وعَقلَهُ . فَخَرِفَ الشَّیخُ حَتّی ذُهِلَ عَقلُهُ ، وَاشتَهَرَ بِالسَّیفِ فَکانَ لا یُفارِقُهُ ، فَجُعِلَ لَهُ سَیفٌ مِن خَشَبٍ ، وجُعِلَ بَینَ یَدَیهِ زِقٌّ (5) مَنفوخٌ یَضرِبُهُ ، وکُلَّما تَخَرَّقَ اُبدِلَ ، فَلَم یَزَل یَضرِبُ ذلِکَ الزِّقَّ بِذلِکَ السَّیفِ حَتّی ماتَ ذاهِلَ العَقلِ یَلعَبُ بِخُرئِهِ . (6)

.


1- .الرِّجز : العذاب (الصحاح : ج 3 ص 878 «رجز») .
2- .الغارات : ج 2 ص 642 ، بحار الأنوار: ج 34 ص 11 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 2 ص 18 .
3- .خُولِطَ فُلان فی عَقله مخالَطة : إذا اختَلّ عَقله (النهایة : ج 2 ص 64 «خلط») .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 321 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 201 ح 42 ، إرشاد القلوب : ص 228 ؛ الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 432 کلّها نحوه .
5- .الزِّقّ : الجلد یُجَزّ شَعره (النهایة : ج 2 ص 306 «زقق») .
6- .مروج الذهب : ج 3 ص 172 وراجع تهذیب التهذیب : ج 1 ص 333 ح 802 .

ص: 403

امام علی علیه السلام :بار خدایا! بُسر و عَمرو و معاویه را لعنت کن . بار خدایا! خشمت بر آنان ، فرود آید و انتقامت بر آنان ، نازل گردد و گزند و عذابت که از گروه بزهکاران بازَش نمی داری، به ایشان برسد .

الإرشاد_ به نقل از ولید بن حارث و جز او ، از رجالشان _: چون رفتاری که بُسر بن اَرطات با یمن کرد به امیر مؤمنان علیه السلام گزارش شد، گفت : «بار خدایا! بُسر ، دینش را به دنیا فروخت . پس خِردش را از او بگیر و از دینش ، چیزی که بدان سبب مستوجب رحمت تو شود ، برایش مگذار» . بُسر چندان زنده مانْد که به اختلالِ عقل ، دچار آمد، به طوری که شمشیر می خواست، و برایش شمشیری از چوب می ساختند و او با آن ، چندان ضربه می زد که از هوش می رفت، و چون به هوش می آمد ، می گفت : شمشیر، شمشیر! و باز ، شمشیر را به دستش می دادند و پیوسته ضربه می زد، و کارش همین بود تا آن که مُرد .

مروج الذهب :علی علیه السلام _ هنگامی که خبر کشته شدن دو پسر عبید اللّه : قُثَم و عبدالرحمان به دست بُسر را شنید ، گفت : «بار خدایا! دین او و خِردش را از وی بگیر» . پس، بُسر ، پیری خِرِف شد تا بدان جا که عقلش را از کف داد و به شمشیر ، شُهره شد و دَمی از شمشیر جدا نمی شد. از این رو، شمشیری چوبین برایش ساختند و خیکی پُر باد در برابرش می گذاشتند که بر آن می زد و چون پاره می شد ، خیکی دیگر برایش می گذاشتند، و او پیوسته با آن شمشیر بر آن خیک می زد، تا آن که با همان حال دیوانگی و در حالی که با مدفوعش بازی می کرد، مُرد .

.

ص: 404

7 / 4المارِقونَ «الخَوارِجُ»الإمام الباقر علیه السلام :إنَّ عَلِیّا علیه السلام کانَ یَدعو عَلَی الخَوارِجِ فَیَقولُ فی دُعائِهِ : اللّهُمَّ رَبَّ البَیتِ المَعمورِ ، وَالسَّقفِ المَرفوعِ ، وَالبَحرِ المَسجورِ (1) ، وَالکِتابِ المَسطورِ ، أسأَ لُکَ الظَّفَرَ عَلی هؤُلاءِ الَّذینَ نَبَذوا کِتابَکَ وَراءَ ظُهورِهِم ، وفارَقوا اُمَّةَ أحمَدَ صلی الله علیه و آله عُتُوّا عَلَیکَ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام_ مِن کَلامٍ لَهُ علیه السلام قالَهُ لِلبُرجِ بنِ مُسهِرٍ الطّائِیِّ ، وقَد قالَ لَهُ بِحَیثُ یَسمَعُهُ : لا حُکمَ إلاّ للّهِِ ، وکانَ مِنَ الخَوارِجِ _: اُسکُت ، قَبَّحَکَ اللّهُ یا أثرَمُ ! فَوَاللّهِ لَقَد ظَهَرَ الحَقُّ فَکُنتَ فیهِ ضَئیلاً شَخصُکَ ، خَفِیّا صَوتُکَ ، حَتّی إذا نَعَرَ الباطِلُ نَجَمتَ نُجومَ قَرنِ الماعِزِ . (3)

7 / 5مَن خَذَلَهُ مِن أصحابِهِالإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ إنّی قَد مَلِلتُهُم ومَلّونی ، وسَئِمتُهُم وسَئِمونی ، فَأَبدِلنی بِهِم خَیرا مِنهُم ، وأبدِلهُم بی شَرّا مِنّی . اللّهُمَّ مُث (4) قُلوبَهُم کَما یُماثُ المِلحُ فِی الماءِ . (5)

.


1- .سجَرَ النَّهرَ ملأه ، والمسجور المُوقَدُ والسَّاکن ، والبحر الذی ماؤهُ أکثر منه (القاموس المحیط : ج 2 ص 45 «سجر») .
2- .قرب الإسناد : ص 12 ح 37 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 33 ص 381 ح 611 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 184 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 365 ح 598 .
4- .مُثْتُ الشیء فی الماء أموثُهُ ، إذا دُفْتَهُ (الصحاح : ج 1 ص 294 «موث») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 25 ، الإرشاد : ج 1 ص 282 وفیه «اللّهمّ لا ترض عنهم أمیرا ولا ترضهم أمیرا» بدل «فأبدلنی بهم خیرا منهم وأبدلهم بی شرّا منّی» ، الغارات : ج 2 ص 636 عن القاسم بن الولید ، الإحتجاج : ج 1 ص 414 ح 89 نحوه ، بحار الأنوار : ج 10 ص 379 ح 9 .

ص: 405

7 / 4 مارقین (خوارج)

7 / 5 آن دسته از یارانش که او را تنها گذاشتند

7 / 4مارقین (خوارج)امام باقر علیه السلام :علی علیه السلام خوارج را نفرین می کرد و در نفرینش می گفت : «بار خدایا، ای پروردگار بیت معمور و سقف افراشته و دریای آکَنْده و نامه نبشته! پیروزی بر این کسانی را که از سرِ سرکشی بر تو، کتاب تو را پشت سر افکندند و از امّت احمد صلی الله علیه و آله جدا گشتند ، از تو درخواست می کنم» .

امام علی علیه السلام_ از سخنان ایشان به بُرج بن مُسهِر طایی که از خوارج بود و با صدای بلند ، طوری که امام علیه السلام بشنود، گفت : حَکَمیت ، تنها از آنِ خداست _: خاموش باش! خدایت زشت گرداند ، ای دندان فتاده! به خدا سوگند ، زمانی که حق ، آشکارا [و چیره] گشت ، تو در آن شخصیتی ناچیز بودی و آوازه ات پنهان بود، تا آن که چون باطل نعره برآورد ، تو چونان شاخِ بُز ، سر برآوردی .

7 / 5آن دسته از یارانش که او را تنها گذاشتندامام علی علیه السلام :بار خدایا! من از آنان خسته شده ام و آنان از من. من از آنان به ستوه آمده ام و آنان از من. پس بهتر از آنان را به من ده و به جای من ، بدترین شخص را نصیب ایشان فرما . بار خدایا! دل هایشان را ذوب فرما ، آن سان که نمک در آب ، حل می شود .

.

ص: 406

الغارات عن أبی صالح الحنفی :رَأَیتُ عَلِیّا علیه السلام یَخطُبُ وقَد وَضَعَ المُصحَفَ عَلی رَأسِهِ حَتّی رَأَیتُ الوَرَقَ یَتَقَعقَعُ عَلی رَأسِهِ ، قالَ : فَقالَ : اللّهُمَّ قَد مَنَعونی ما فیهِ فَأَعطِنی ما فیهِ ، اللّهُمَّ قَد أبغَضتُهُم وأبغَضونی ، ومَلِلتُهُم ومَلّونی ، وحَمَلونی عَلی غَیرِ خُلُقی وطَبیعَتی وأخلاقٍ لَم تَکُن تُعرَفُ لی ، اللّهُمَّ فَأَبدِلنی بِهِم خَیرا مِنهُم ، وأبدِلهُم بی شَرّا مِنّی ، اللّهُمَّ مُث قُلوبَهُم کَما یُماثُ المِلحُ فِی الماءِ . (1)

الإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ إنّی قَد سَئِمتُ الحَیاةَ بَینَ ظَهرانَی هؤُلاءِ القَومِ ، وتَبَرَّمتُ الأَمَلَ ؛ فَأَتِح (2) لی صاحِبی حَتّی أستَریحَ مِنهُم ویَستَریحوا مِنّی ، ولَن یُفلِحوا بَعدی . (3)

المصنّف لعبد الرزّاق عن عبیدة :سَمِعتُ عَلِیّا یَخطُبُ ، یَقولُ : اللّهُمَّ إنّی قَد سَئِمتُهُم وسَئِمونی ، ومَلِلتُهُم ومَلّونی ، فَأَرِحنی مِنهُم وأرِحهُم مِنّی ؛ فَما یَمنَعُ أشقاکُم أن یَخضِبَها بِدَمٍ ؟ ووَضَعَ یَدَهُ عَلی لِحیَتِهِ . (4)

.


1- .الغارات : ج 2 ص 458 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 34 ح 905 ؛ تاریخ دمشق : ج 42 ص 534 ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 12 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 194 ح 36581 .
2- .أتاح اللّه له الشیءَ : قدّره له (الصحاح : ج 1 ص 357 «تیح») .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 277 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 154 ح 966 .
4- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 154 ح 18670 و ج 11 ص 315 ح 20637 ، المصنّف لابن أبی شیبة : ج 8 ص 587 ح 8 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 535 عن زهیر بن الأقمر ، تذکرة الخواصّ : ص 174 عن محمّد بن عبیدة والثلاثة الأخیرة نحوه ، کنزالعمّال : ج 13 ص 191 ح 36570 ؛ العُدد القویّة : ص 238 ح 17 عن محمّد بن عبیدة نحوه ، شرح الأخبار : ج 2 ص 450 ح 806 .

ص: 407

الغارات_ به نقل از ابو صالح حنفی _: علی علیه السلام را دیدم که در حال مشغول ایراد خطبه است و قرآن را بر سرش نهاده و صدای به هم خوردن ورق هایش به گوش می خورَد، و گفت : «بار خدایا! ایشان ، آنچه را در این (قرآن) است ، از من باز داشتند . پس تو آنچه را در آن است ، به من عطا فرما . بار خدایا! من از ایشان بیزارم و ایشان از من . من از ایشان به تنگ آمده ام و ایشان از من. آنان ، مرا بر خلاف خُویم و طبیعتم و اخلاقی که در من نبوده است، وا داشتند . بار خدایا! پس بهتر از آنان را برایم جایگزین فرما و به جای من ، بدترین کس را نصیب آنان فرما . بار خدایا! دل های آنان را ذوب فرما ، آن سان که نمک در آب ، حل می شود» .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! من از زندگی در میان این مردم ، خسته (بیزار) گشته ام و از امیدواری [به اصلاح این جماعت ]خسته شده ام . پس، یار مرا (1) برسان تا من ، از اینان آسوده شوم و ایشان از من! و البته پس از من ، هرگز روی رستگاری نخواهند دید .

المصنّف ، عبد الرزاق_ به نقل از عبیده _: شنیدم که علی علیه السلام خطبه می خواند و می گوید : «بار خدایا! من از اینان به ستوه آمده ام و ایشان از من . من از اینان خسته شده ام و ایشان از من . پس، مرا از دست ایشان ، راحت گردان و ایشان را از من . پس، چرا تیره بخت ترینِ شما این را به خون رنگین نمی کند؟» و امام علیه السلام دستش را بر محاسن خویش نهاد .

.


1- .احتمالاً کنایه از قاتلش (ابن ملجم مرادی _ لعنه اللّه _) باشد .

ص: 408

المصنّف لابن أبی شیبة عن عبیداللّه بن أبی رافع :رَأَیتُ عَلِیّا حینَ ازدَحَموا عَلَیهِ حَتّی أدمَوا رِجلَهُ ، فَقالَ : اللّهُمَّ إنّی قَد کَرِهتُهُم وکَرِهونی ، فَأَرِحنی مِنهُم وأرِحهُم مِنّی . (1)

الإمام علیّ علیه السلام :أصبَحتُ وَاللّهِ لا اُصَدِّقُ قَولَکُم ، ولا أطمَعُ فی نُصرَتِکُم ، فَرَّقَ اللّهُ بَینی وبَینَکُم ، وأبدَلَنی بِکُم مَن هُوَ خَیرٌ لی مِنکُم . (2)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إنّی قَد مَلِلتُهُم فَأَرِحنی مِنهُم ، وَاقبِضنی إلَیکَ غَیرَ عاجِزٍ ولا مَلولٍ . (3)

الإمام الحسین علیه السلام :قالَ لی عَلِیٌّ علیه السلام : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَنَحَ لِیَ اللَّیلَةَ فی مَنامی ، فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ما لَقیتُ مِن اُمَّتِکَ مِنَ الأَوَدِ وَاللَّدَدِ (4) !! قالَ : اُدعُ اللّهَ عَلَیهِم . قُلتُ : اللّهُمَّ أبدِلنی بِهِم مَن هُوَ خَیرٌ لی مِنهُم ، وأبدِلهُم بی مَن هُوَ شَرٌّ مِنّی . فَخَرَجَ ، فَضَرَبَهُ الرَّجُلُ . (5)

الإمام علیّ علیه السلام_ بَعدَ غارَةِ سُفیانَ بنِ عَوفٍ الغامِدِیِّ عَلَی الأَنبارِ _: قاتَلَکُمُ اللّهُ ؛ لَقَد مَلَأتُم قَلبی قَیحا ، وشَحَنتُم صَدری غَیظا ، وجَرَّعتُمونی نُغَبَ التَّهمامِ أنفاسا (6) ، وأفسَدتُم عَلَیَّ رَأیی بِالعِصیانِ وَالخِذلانِ ، حَتّی لَقَد قالَت قُرَیشٌ : إنَّ ابنَ أبی طالِبٍ رَجُلٌ شُجاعٌ ، ولکِن لا عِلمَ لَهُ بِالحَربِ ! (7)

.


1- .المصنّف لابن أبی شیبة : ج 8 ص 586 ح 4 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 250 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 534 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 194 ح 36579 ؛ الغارات : ج 2 ص 459 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 34 ح 905 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 274 ، الأمالی للطوسی : ص 180 ح 302 عن جندب بن عبد اللّه الأزدی ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 391 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 272 وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 281 وبحار الأنوار : ج 41 ص 208 ح 23 .
3- .رجال الکشّی : ج 1 ص 279 الرّقم 109 عن الحارث ، بحار الأنوار : ج 42 ص 153 ح 21 .
4- .الأَوَد : العِوَج . واللَّدَد : الخصومة الشدیدة (النهایة : ج 1 ص 79 «أود» و ج 4 ص 244 «لدد») .
5- .مجابو الدعوة لابن أبی الدنیا : ص 65 ح 25 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 112 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 556 کلّها عن أبی عبد الرحمن السلمی ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 255 ، الإمامة والسیاسة : ج 1 ص 180 والثلاثة الأخیرة عن الإمام الحسن علیه السلام ، شرح نهج البلاغة : ج 6 ص 121 عن أبی عبدالرحمن السلمی ؛ نهج البلاغة: الخطبة 70 کلاهما نحوه .
6- .قال ابن أبی الحدید : النُّغَب : جمع نَغبة؛ وهی الجرعة . والتَّهمام _ بفتح التاء _ : الهَمّ ، وکذلک کلّ «تَفعال» کالتَّرداد ، والتکرار ، والتَجوال ، إلاّ التِّبیان والتِّلقاء ؛ فإنّهما بالکسر . وأنفاسا : أی جرعة بعد جرعة (شرح نهج البلاغة : ج 2 ص 80) وراجع الصحاح : ج 1 ص 226 «نغب» .
7- .الکافی : ج 5 ص 6 ح 6 عن أبی عبدالرحمن السلمی ، نهج البلاغة : الخطبة 27 .

ص: 409

المصنّف ، ابن ابی شیبة_ به نقل از عبید اللّه بن ابی رافع _: علی علیه السلام را دیدم که مردم بر او هجوم آورده اند تا جایی که پایش را خونی کردند . پس گفت : «بار خدایا! من ، ایشان را ناخوش می دارم و ایشان مرا . پس مرا از ایشان ، راحت گردان و ایشان را از من .

امام علی علیه السلام :به خدا سوگند که دیگر ، سخن شما را باور نمی کنم و به یاری شما چشم ندارم . خداوند ، مرا از شما جدا کند و به جای شما ، کسی را که برای من بهتر از شماست ، نصیبم گرداند !

امام علی علیه السلام :بار خدایا! من از این جماعت ، ملول گشته ام . پس مرا از دست آنان ، بیاسای و به سوی خویش ببر که نه عاجز شوم و نه ملول .

امام حسین علیه السلام :علی علیه السلام به من فرمود : دیشب پیامبر خدا به خوابم آمد . گفتم : ای پیامبر خدا! چه کژی ها و دشمنی ها که از امّتت دیدم! فرمود : «نفرینشان کن». من گفتم : بار خدایا! به جای آنان ، کسی را که برای من بهتر از ایشان است، به من عطا فرما و به جای من ، بدترین کس را نصیب ایشان گردان . آن گاه ، علی علیه السلام [به سوی مسجد] بیرون رفت و آن مرد (ابن ملجم) ، او را ضربت زد .

امام علی علیه السلام_ پس از یورش سفیان بن عوف غامِدی به انبار _: خدایتان بکُشد که دلم را پر ریش و سینه ام را پُر خشم کردید و جرعه های غم و اندوه پیاپی به من نوشاندید و با نافرمانی و یاری نرساندن های خود ، نقشه هایم را تباه کردید، تا جایی که قریش گفت : پسر ابو طالب ، مرد دلاوری است ؛ امّا جنگ نمی داند!

.

ص: 410

عنه علیه السلام :لَقَد بَلَغَنی أنَّکُم تَقولونَ : عَلِیٌّ یَکذِبُ ! قاتَلَکُمُ اللّهُ تَعالی ، فَعَلی مَن أکذِبُ ؟ أعَلَی اللّهِ ، فَأَنَا أوَّلُ مَن آمَنَ بِهِ ! أم عَلی نَبِیِّهِ ، فَأَنَا أوَّلُ مَن صَدَّقَهُ ! (1)

عنه علیه السلام_ مِن کَلامٍ لَهُ فی تَوبیخِ بَعضِ أصحابِهِ _: أضرَعَ اللّهُ خُدودَکُم (2) ، وأتعَسَ جُدودَکُم (3) ، لا تَعرِفونَ الحَقَّ کَمَعرِفَتِکُمُ الباطِلَ ، ولا تُبطِلونَ الباطِلَ کَإِبطالِکُمُ الحَقَّ . (4)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ قَد مَلَّت أطِبّاءُ هذَا الدّاءِ الدَّوِیِّ ، وکَلَّتِ النَّزَعَةُ بِأَشطانِ الرَّکِیِّ 5 . (5)

عنه علیه السلام_ بَعدَ تَخاذُلِ النّاسِ عَن نُصرَةِ مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ ومَقتَلِهِ _: أسأَلُ اللّهَ تَعالی أن یَجعَلَ لی مِنهُم فَرَجا عاجِلاً ، فَوَاللّهِ لَولا طَمَعی عِندَ لِقائی عَدُوّی فِی الشَّهادَةِ وتَوطینی نَفسی عَلَی المَنِیَّةِ ، لَأَحبَبتُ ألاّ ألقی (6) مَعَ هؤُلاءِ یَوما واحِدا ، ولا ألتَقِیَ بِهِم أبَدا . (7)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 71؛ ینابیع المودّة : ج 3 ص 435 ح 7 .
2- .أی أذلّها (النهایة : ج 3 ص 85 «ضرع») .
3- .أی أهلک حظوظکم (مجمع البحرین : ج 1 ص 273 «جدد») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 69 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 121 ، الإحتجاج : ج 1 ص 439 ح 99 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 362 ح 597 .
6- .فی المصادر الاُخری : «أبقی» .
7- .نهج البلاغة : الکتاب 35 ، الغارات : ج 2 ص 764 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 594 ح 740 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 109 نحوه ، شرح نهج البلاغة : ج 6 ص 93 .

ص: 411

امام علی علیه السلام :به من خبر رسیده است که می گویید : علی ، دروغ می گوید! خدای متعال ، مرگتان دهد! بر که دروغ می بندم؟ بر خدا _ که من ، نخستین ایمان آورنده به او بودم _ ؟ یا بر پیامبرش _ که من ، نخستین تصدیق کننده او بودم _ ؟!

امام علی علیه السلام_ از سخنان ایشان در نکوهش برخی یارانش _: خداوند ، چهره هایتان را خوار و بخت هایتان را باژگونه کناد! شما آن گونه که باطل را می شناسید ، حق را نمی شناسید و آن چنان که در نابودی حق می کوشید ، در از میان بردن باطل نمی کوشید .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! طبیبانِ این درد بی درمان ، به ستوه آمده اند و کِشندگان آب ، از برکشیدن ریسمان های چاه ها درمانده اند . (1)

امام علی علیه السلام_ پس از یاری نرساندن مردم به محمّد بن ابی بکر و کشته شدن او _: از خداوند متعال می خواهم که هر چه زودتر ، مرا از این مردم برهانَد . به خدا سوگند ، اگر نبود این که آرزو دارم در رویارویی با دشمنم به شهادت رسم و خود را برای مرگ ، آماده کرده ام، دوست می داشتم که حتّی یک روز با این مردم برخورد نکنم و هرگز آنها را دیدار ننمایم .

.


1- .یعنی چنان از مصلحت و درستی به دورند که گویا در قعر چاهی عمیق اند و امام علیه السلام از بیرون کشیدن آنها درمانده است ، یا خودش را به خاطر تأثیر نکردن یا اندک تأثیر کردنِ اندرزهایش در آنان ، به کسی تشبیه کرده که می خواهد برای زمینی پهناور ، از قعر چاهی عمیق ، آب بیرون بکشد و از این کار ، عاجز مانده است .

ص: 412

الإمام الحسن علیه السلام :قالَ عَلِیٌّ علیه السلام لِأَهلِ الکوفَةِ : اللّهُمَّ کَمَا ائتَمَنتُهُم فَخانونی ، ونَصَحتُ لَهُم فَغَشّونی ، فَسَلَّط عَلَیهِم فَتی ثَقیفٍ الذَّیّالَ (1) المَیّالَ ! یَأکُلُ خَضِرَتَها (2) ، ویَلبَسُ فَروَتَها (3) ، ویَحکُمُ فیها بِحُکمِ الجاهِلِیَّةِ . (4)

الإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ إنّی سِرتُ فیهِم بِما أمَرَنی بِهِ رَسولُکُ وصَفِیُّکَ فَظَلَمونی ، فَقَتَلتُ المُنافِقینَ کَما أمَرتَنی فَجَهِلونی ، وقَد مَلِلتُهُم ومَلّونی ، وأبغَضتُهُم وأبغَضونی ، ولَم تَبقَ خَلَّةٌ أنتَظِرُها إلاَّ المُرادِیُّ . اللّهُمَّ فَعَجِّل لَهُ الشَّقاوَةَ ، وتَغَمَّدنی بِالسَّعادَةِ . اللّهُمَّ قَد وَعَدَنی نَبِیُّکَ أن تَتَوَفّانی إلَیکَ إذا سَأَلتُکَ ، اللّهُمَّ وقَد رَغِبتُ إلَیکَ فی ذلِکَ . (5)

.


1- .فتی ثقیف : هو الحجّاج بن یوسف ، من الأخلاف؛ قوم من ثَقیف . والذیّال : طویل الذیل یسحبه تبخترا . وکنّی به عن التکبّر والمیّال : الظالم (مجمع البحرین : ج 1 ص 244 «ثقف») .
2- .«إنّ الدّنیا حلوة خضِرَة» أی غضَّة ناعمة طریَّة ، ویأکل خَضِرَتها أی هنیئها (النهایة : ج 2 ص 41 «خضر») .
3- .أی یتمتّع بنعمتها لُبسا وأکلاً . ویقال : فلان ذو فروة وثَروة بمعنیً (النهایة : ج 2 ص 41 «خضر» و ج 3 ص 442 «فرا»).
4- .تاریخ دمشق : ج 12 ص 169 عن مالک بن دینار وص 168 عن بسطام بن مسلم عن الإمام الحسن علیه السلام وفیه «إنّ علیّا کان علی المنبر فقال : ... اللّهمّ فسلّط علیهم غلام ثقیف ، یحکم فی دمائهم وأموالهم بحکم الجاهلیّة» ، کنزالعمّال : ج 11 ص 362 ح 31747 .
5- .تنبیه الخواطر : ج 2 ص 3 عن إسماعیل بن عبد اللّه الصلعی ، بحار الأنوار : ج 42 ص 253 ح 54 .

ص: 413

امام حسن علیه السلام :علی علیه السلام درباره مردم کوفه _: بار خدایا! من به این مردم اعتماد کردم؛ امّا آنها به من خیانت کردند . من با آنان یک دل و یک رنگ بودم ؛ لیکن آنان با من ناراستی نمودند. پس، آن جوانِ دراز دامنِ بیدادگرِ ثقیف (1) را که سبزه دنیا را می خورَد و پوستینِ آن را می پوشد (2) و به آیین جاهلیت در آن فرمان روایی می کند، بر ایشان مسلّط گردان .

امام علی علیه السلام :بار خدایا! من در میان این مردم ، چنان رفتار کردم که پیامبر و برگزیده تو به من فرموده بود ؛ امّا اینان به من ستم کردند . همچنان که تو فرمانم دادی ، منافقان را کُشتم؛ ولی این مردم ، مرا نشناختند. دیگر ، هم من از اینان ملول گشته ام و هم ایشان از من ؛ هم من از ایشان بیزارم هم ایشان از من، و دیگر چیزی که منتظرش باشم ، باقی نمانده است ، مگر مُرادی . (3) بار خدایا! پس هر چه زودتر شقاوتش را به او برسان و مرا در سعادت غرقه گردان . بار خدایا! پیامبرت به من وعده داد که هرگاه از تو بخواهم ، مرا نزد خود می بَرَی. بار خدایا! اکنون ، آن را از تو می خواهم .

.


1- .منظور ، حجّاج بن یوسف ثقفی است .
2- .یعنی : از نعمت خوراک و پوشاک دنیا برخوردار است و با ثروتمندی ، در رفاه به سر می برد .
3- .یعنی ابن ملجم .

ص: 414

البابُ الثّامِنُ : من دعا علیه الإمام الحسن بن علیّ8 / 1زِیادُ بنُ أبیهِالمناقب لابن شهرآشوب :اِستَغاثَ النّاسُ مِن زِیادٍ إلَی الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَرَفَعَ یَدَهُ وقالَ : اللّهُمَّ خُذ لَنا ولِشیعَتِنا مِن زِیادِ بنِ أبیهِ ، وأرِنا فیهِ نَکالاً عاجِلاً إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . (1)

المعجم الکبیر عن الحسن :کانَ زِیادٌ یَتَتَبَّعُ شیعَةَ عَلِیٍّ علیه السلام فَیَقتُلُهُم ، فَبَلَغَ ذلِکَ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام فَقالَ : اللّهُمَّ تَفَرَّد بِمَوتِهِ . (2)

8 / 2مُعاوِیَةُ وأصحابُهُالاحتجاج عن الشعبی وأبی مخنف ویزید المصری عن الإمام الحسن علیه السلام_ فی دُعائِهِ عَلی مُعاوِیَةَ وأصحابِهِ _: ما لَهُم ! خَرَّ عَلَیهِمُ السَّقفُ مِن فَوقِهِم وأتاهُمُ العَذابُ مِن حَیثُ لا یَشعُرونَ (3) ، ثُمَّ قالَ : یا جارِیَةُ أبلِغینی ثِیابی . ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنّی أدرَأُ بِکَ فی نُحورِهِم ، وأعوذُ بِکَ مِن شُرورِهِم ، وأستَعینُ بِکَ عَلَیهِم ، فَاکفِنیهِم بِما شِئتَ وأنّی شِئتَ ، مِن حَولِکَ وقُوَّتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ . وقالَ لِلرَّسولِ : هذا کَلامُ الفَرَجِ . فَلَمّا أتی مُعاوِیَةَ رَحَّبَ بِهِ وحَیّاهُ وصافَحَهُ . (4)

.


1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 7 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 327 ح 6 .
2- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 70 ح 2690 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 496 عن الحسن البصری ، تاریخ دمشق : ج 19 ص 202 کلاهما نحوه .
3- .إشارة إلی الآیة 26 من سورة النحل : «... فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَشْعُرُونَ» .
4- .الإحتجاج : ج 2 ص 19 ح 150 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 71 ح 1 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 6 ص 286 وفیه إلی «یا أرحم الراحمین» .

ص: 415

باب هشتم : کسانی که امام حسن علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

8 / 1 زیاد بن اَبیه

8 / 2 معاویه و یارانش

باب هشتم : کسانی که امام حسن ، آنان را نفرین کرد8 / 1زیاد بن اَبیه (1)المناقب ، ابن شهر آشوب :مردم از زیاد [بن ابیه] به امام حسن علیه السلام فریاد خواهی کردند. امام علیه السلام دستش را بلند کرد و گفت : «بار خدایا! انتقام ما و پیروان ما را از زیاد بن ابیه بگیر و هر چه زودتر ، ما را شاهد مجازات او قرار ده، که به راستی تو بر هر کاری توانایی» .

المعجم الکبیر_ به نقل از حسن [بصری] _: زیاد [بن ابیه] ، پیروان علی علیه السلام را تعقیب می کرد و آنان را می کُشت. این خبر به حسن بن علی علیه السلام رسید. گفت : «بار خدایا! تو خود ، او را بمیران» . (2)

8 / 2معاویه و یارانشالاحتجاج_ به نقل از شَعبی و ابو مِخنَف و یزید مصری _: امام حسن علیه السلام در نفرینش بر معاویه و یاران او فرمود : «باز ، چه می خواهند؟ سقفِ روی سرشان بر آنان آوار گردد! و عذاب، از جایی که نفهمند، بر ایشان فرود آید!» . سپس فرمود : «ای کنیز! جامه ام را بیاور» . آن گاه گفت : «بار خدایا! من ، تو را سپرِ خود در برابر ایشان قرار می دهم و از گزندهایشان به تو پناه می بَرَم و در برابر آنان ، از تو کمک می جویم. پس به نیرو و توان خود، شرّ آنان را هر گونه و هر جا که تو خود می خواهی ، از من دور فرما ، ای مهربان ترینِ مهربانان!» . و به فرستاده[ی معاویه] فرمود : «این، دعای فَرَج (نجات) است» . و چون نزد معاویه آمد، معاویه به ایشان خوشآمد و درود گفت و دست داد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 570 .
2- .اشاره است به آیه دوم سوره نمل : «پیش از آن ، کسانی بودند که مکر کردند . آن گاه ، فرمان خداوند در رسید که بنیادشان را از دنیا برانداخت و سقف از فرازشان بر آنان فرود آمد و عذاب از جایی که اندیشه نمی کردند ، به سرشان نازل شد» .

ص: 416

. .

ص: 417

. .

ص: 418

البابُ التّاسِعُ : من دعا علیه الإمام الحسین بن علیّ9 / 1أهلُ الکوفَةِالإمام الحسین علیه السلام_ مِن دُعائِهِ یَومَ عاشوراءَ _: اللّهُمَّ أمسِک عَنهُم قَطرَ السَّماءِ ، وَامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ ، اللّهُمَّ فَإِن مَتَّعتَهُم إلی حینٍ فَفَرِّقهُم فِرَقا ، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَدا ، ولا تُرضِ عَنهُمُ الوُلاةَ أبَدا ؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِیَنصُرونا فَعَدَوا عَلَینا فَقَتَلونا . (1)

ینابیع المودّة :بَرَزَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ المُجتَبی وهُوَ شابٌّ ، وحَمَلَ عَلی القَومِ ، ولَم یَزَل یَقتُلُ مِنهُم حَتّی قَتَلَ مِنهُم سِتّینَ رَجُلاً ، فَضَرَبَهُ رَجُلٌ عَلی هامَتِهِ ، فَصُرِعَ إلَی الأَرضِ وهُوَ یَقولُ : یا عَمّاهُ أدرِکنی ، فَحَمَلَ عَلَیهِمُ الإِمامُ وفَرَّقَ القَومَ عَنهُ ، فَقَتَلَ قاتِلَ القاسِمِ ، فَبَکَی الإِمامُ وقالَ : اللّهُمَّ أنتَ تَعلَمُ أنَّهُم دَعَونا لِیَنصُرونا فَخَذَلونا ، وأعانوا عَلَینا . اللّهُمَّ احبِس عَنهُم قَطرَ السَّماءِ ، وَاحرِمهُم بَرَکاتِکَ ، اللّهُمَّ لا تَرضَ عَنهُم أبَدا ، اللّهُمَّ إنَّکَ إن کُنتَ حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ فِی الدُّنیا فَاجعَلهُ لَنا ذُخرا فِی الآخِرَةِ ، وَانتَقِم لَنا مِنَ القَومِ الظّالِمینَ . (2)

.


1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 451 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 571 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 110 ، إعلام الوری : ج 1 ص 468 وفیهما من «اللّهمّ فإن متّعتهم إلی ...» .
2- .ینابیع المودّة : ج 3 ص 77 .

ص: 419

باب نهم : کسانی که امام حسین علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

9 / 1 اهل کوفه

باب نهم : کسانی که امام حسین ، آنان را نفرین کرد9 / 1اهل کوفهامام حسین علیه السلام_ از دعای ایشان در روز عاشورا _: بار خدایا! بارشِ آسمان را از آنان نگه دار و برکت های زمین را از آنان باز بدار. بار خدایا! اگر هم تا مدّتی [از زندگی] برخوردارشان ساختی، ایشان را فرقه فرقه گردان و اندیشه و تمایلاتشان را پراکنده ساز و حاکمان را هرگز از ایشان خشنود مدار؛ چرا که این مردم ، ما را دعوت کردند تا یاری مان کنند ؛ امّا بر ما تعدّی نمودند و کمر به قتلمان بستند.

ینابیع المودّة :سپس ، قاسم بن حسن مجتبی که جوان بود ، به میدان رفت و بر دشمن ، حمله بُرد و همچنان از آنان می کُشت تا آن که شصت تن را به هلاکت رساند . در این وقت ، مردی ضربتی بر فرق او فرود آورد . قاسم ، به زمین افتاد و می گفت : عمو جان! مرا دریاب . امام علیه السلام بر دشمن تاخت و آنان را از گِرد قاسم ، پراکند و قاتلِ قاسم را کُشت. امام علیه السلام سپس گریست و گفت : «بار خدایا! تو می دانی که اینها ما را دعوت کردند تا یاری مان دهند ؛ امّا تنهایمان گذاشتند و دشمنمان را یاری دادند. بار خدایا! بارش آسمان را از آنان باز بدار و از برکت هایت محرومشان فرما . بار خدایا! هرگز از این مردم ، خشنود مشو. بار خدایا! اگر در دنیا یاری را از ما باز داشته ای ، آن را ذخیره آخرت ما قرار ده و انتقام ما را از گروه ستمکاران بگیر .

.

ص: 420

الکامل فی التاریخ :اِشتَدَّ عَطَشُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَدَنا مِنَ الفُراتِ لِیَشرَبَ ، فَرَماهُ حُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی فَمِهِ ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِیَدِهِ ورَمی بِهِ إلَی السَّماءِ ، ثُمَّ حَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنّی أشکو إلَیکَ ما یُصنَعُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ ! اللّهُمَّ أحصِهِم (1) عَدَدا ، وَاقتُلهُم بَدَدا (2) ، ولا تُبقِ مِنهُم أحَدا . (3)

الفتوح :کُلَّما حَمَلَ بِنَفسِهِ عَلَی الفُراتِ حَمَلوا عَلَیهِ حَتّی أحالوهُ عَنِ الماءِ ، ثُمَّ رَمی رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ یُکَنّی أبَا الجَنوبِ الجُعفِیَّ (4) ، فَوَقَعَ السَّهمُ فی جَبهَتِهِ ، فَنَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ فَرَمی بِهِ ، وسالَتِ الدِّماءُ عَلی وَجهِهِ ولِحیَتِهِ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُمَّ إنَّکَ تَری ما أنَا فیهِ مِن عِبادِکَ هؤُلاءِ العُصاةِ الطُّغاةِ ، اللّهُمَّ فَأَحصِهِم عَدَدا ، وَاقتُلهُم بَدَدا (5) ، ولا تَذَر عَلی وَجهِ الأَرضِ مِنهُم أحَدا ، ولا تَغفِر لَهُم أبَدا . (6)

.


1- .«المُحْصی» هو الذی أحصی کُلَّ شیء بعِلْمِهِ وأحاطَ به ، فلا یفوته دقیق منها ولا جلیل (النهایة : ج 1 ص 397 «حصا») . أی أهلکهم بحیث لا تُبقی من عددهم أحدا .
2- .یروی بکسر الباء : جمع بُدَّة ؛ وهی الحِصّة والنصیب ؛ أی اقتلهم حِصصا مقسّمة لکلّ واحد حصّته ونصیبه . ویروی بالفتح ؛ أی متفرّقین فی القتل واحدا بعد واحد ، من التبدید (النهایة : ج 1 ص 105 «بدد») .
3- .الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 571 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 449 ، البدایة والنهایة : ج 8 ص 187 کلاهما نحوه وفیهما «حصین بن تمیم» بدل «حصین بن نمیر» .
4- .فی مقتل الحسین للخوارزمی وبحار الأنوار: «أبو الحتوف الجعفی».
5- .فی المصدر «مددا» ، والتصویب من مقتل الحسین للخوارزمی وبحار الأنوار .
6- .الفتوح : ج 5 ص 117 ، مقتل الحسین للخوارزمی : ج 2 ص 34 نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 52 .

ص: 421

الکامل فی التاریخ :تشنگی حسین علیه السلام شدّت گرفت و نزدیک فرات شد تا آبی بیاشامد . حُصَین بن نُمَیر ، تیری به سوی ایشان انداخت که به دهانش اصابت کرد . حسین علیه السلام خون را با دستش گرفت و به آسمان پراکند . سپس حمد و ثنای الهی به جای آورد و آن گاه گفت : «بار خدایا! از رفتاری که با پسرِ دختر پیامبرت می شود ، به تو شِکوه می کنم . بار خدایا! یکایکشان را به شمار آور و یکایکِ آنان را بکُش و اَحَدی از ایشان را برجای مگذار» .

الفتوح :هرگاه [حسین علیه السلام ] به طرف فرات حمله می بُرد ، دشمن بر او هجوم می آورد تا آن که مانع رسیدنش به آب شدند. در همین حال ، مردی به نام ابو جَنوب جُعفی ، تیری انداخت که به پیشانی امام علیه السلام نشست . حسین علیه السلام تیر را بیرون کشید و به کناری ، انداخت و خون بر صورت و محاسن او جاری گشت . سپس حسین علیه السلام گفت : «بار خدایا! تو خود می بینی که این بندگانِ نافرمان و طغیانگرت با من چه می کنند . بار خدایا! پس یکایکشان را به شمار بیاور و یکایک آنان را بکُش و اَحَدی از آنها را بر روی زمین مگذار و هرگز نیامرزشان» .

.

ص: 422

9 / 2تَمیمُ بنُ حُصَینٍالإمام زین العابدین علیه السلام :بَرَزَ مِن عَسکَرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ رَجُلٌ آخَرُ ، یُقالُ لَهُ : تَمیمُ بنُ حُصَینٍ الفَزارِیُّ ، فَنادی : یا حُسَینُ ویا أصحابَ الحُسَینِ ! أما تَرَونَ إلی ماءِ الفُراتِ یَلوحُ کَأَنَّهُ بُطونُ الحَیّاتِ ؟ وَاللّهِ لا ذُقتُم مِنهُ قَطرَةً حَتّی تَذوقُوا المَوتَ جُرَعا . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : مَنِ الرَّجُلُ ؟ فَقیل : تَمیمُ بنُ حُصَینٍ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : هذا وأبوهُ مِن أهلِ النّارِ ، اللّهُمَّ اقتُل هذا عَطَشا فِی هذَا الیَومِ . قالَ : فَخَنَقَهُ العَطَشُ حَتّی سَقَطَ عَن فَرَسِهِ ، فَوَطِئَتهُ الخَیلُ بِسَنابِکِها (1) فَماتَ . (2)

9 / 3زُرعَةُمجابو الدعوة عن محمّد الکوفی :کانَ رَجُلٌ مِن بَنی أبانِ بنِ دارِمٍ یُقالُ لَهُ : زُرعَةُ ، شَهِدَ قَتلَ الحُسَینِ علیه السلام ، فَرَمَی الحُسَینَ علیه السلام بِسَهمٍ فَأَصابَ حَنَکَهُ ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ ، ثُمَّ یَقولُ : هکَذا إلَی السَّماءِ ، فَتُرمی (3) بِهِ ، وذلِکَ أنَّ الحُسَینَ علیه السلام دَعا بِماءٍ لِیَشرَبَ ، فَلَمّا رَماهُ حالَ بَینَهُ وبَینَ الماءِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ ظَمِّئهُ ، اللّهُمَّ ظَمِّئهُ ! قالَ : فَحَدَّثَنی مَن شَهِدَهُ وهُوَ یَموتُ ، وهُوَ یَصیحُ مِنَ الحَرِّ فی بَطنِهِ وَالبَردِ فی ظَهرِهِ ، وبَینَ یَدَیهِ المَراوِحُ وَالثَّلجُ وخَلفَهُ الکانونُ (4) ، وهُوَ یَقولُ : اِسقونی أهلَکَنِی العَطَشُ ! فَیُؤتی بِعُسٍّ (5) عَظیمٍ فیهِ السَّویقُ (6) أوِ الماءُ وَاللَّبَنُ ، لَو شَرِبَهُ خَمسَةٌ لَکَفاهُم . قالَ : فَیَشرَبُهُ ثُمَّ یَعودُ فَیَقولُ : اِسقونی أهلَکَنِی العَطَشُ ! قالَ : فَانقَدَّ بَطنُهُ کَانقِدادِ البَعیرِ . (7)

.


1- .سُنبک الدابّة : طرف حافرها (النهایة : ج 2 ص 406 «سنبک») .
2- .الأمالی للصدوق : ص 221 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر علیهماالسلام ، روضة الواعظین : ص 204 عن الضحّاک بن عبد اللّه من دون إسنادٍ إلی الإمام زین العابدین علیه السلام ، الثاقب فی المناقب : ص 340 ح 286 عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 317 ح 1 .
3- .کذا ، وفی تهذیب الکمال : «فیرقی به» ، وفی تاریخ دمشق ومقتل الحسین : «فیرمی به» .
4- .الکانون : المَوْقد (لسان العرب : ج 13 ص 362 «کنن») .
5- .العُسّ : القدح الکبیر (النهایة : ج 3 ص 236 «عسس») .
6- .السَّویقُ : ما یُعمَلُ من الحنطةِ والشَّعیر (المِصباحُ المُنیر : ص 296 «سوق») .
7- .مجابو الدعوة لابن أبی الدنیا : ص 92 ح 58 ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 430 عن محمّد الکلبی ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 223 ، کفایة الطالب : ص 434 ، مقتل الحسین للخوارزمی : ج 2 ص 91 ؛ الثاقب فی المناقب : ص 341 ح 287 عن القاسم بن الأصبغ نحوه وراجع الإرشاد : ج 2 ص 109 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 56 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 571 .

ص: 423

9 / 2 تَمیم بن حُصَین

9 / 3 زُرعه

9 / 2تَمیم بن حُصَین (1)امام زین العابدین علیه السلام :مردی دیگر به نام تمیم بن حُصَین فَزاری از سپاه عمر بن سعد به میدان آمد و فریاد زد : ای حسین و ای یاران حسین! نمی نگرید به آب فرات که چون شکم مارها می درخشد؟ به خدا سوگند ، قطره ای از آن نخواهید چشید تا آن که مرگ را جرعه جرعه سربکشید . حسین علیه السلام فرمود : «این مرد کیست؟» . گفته شد : تمیم بن حُصَین . حسین علیه السلام فرمود : «او و پدرش، هر دو، اهل آتش اند. بار خدایا! او را در این روز، تشنه کام بکُش» . پس، تشنگی گلوی او را چنان فشرد که از اسبش به زیر افتاد و پای مال سُم اسبان شد و مُرد .

9 / 3زُرعه (2)مجابو الدعوة_ به نقل از محمّد کوفی _: مردی از بنی اَبان بن دارِم ، به نام زُرعه ، در کشتن حسین علیه السلام شرکت داشت و تیری به سوی حسین علیه السلام انداخت که به فکّ ایشان خورد. امام علیه السلام خون را می گرفت، سپس می فرمود : «این گونه به سوی آسمان!» و خون به سوی آسمان ، پرتاب می شد . علّتش آن بود که حسین علیه السلام در طلبِ آبی بود که بنوشد، و چون زرعه ، امام علیه السلام را با تیر زد ، مانع رسیدن او به آب شد. لذا حسین علیه السلام گفت : «بار خدایا! تشنه اش بدار؛ بار خدایا! تشنه اش بدار» . کسی که شاهد مرگ زرعه بود ، برایم گفت که او از [احساس] حرارت در شکمش و سردی در پشتش فریاد می زد و یک بادبزن و مقداری یخ ، پیش روی او بود و منقلی پشت سرش و می گفت : به من آب بدهید که تشنگی ، هلاکم کرد! و قدح بزرگی از سویق یا آب و شیر _ که اگر پنج نفر می نوشیدند ، همه را کفایت می کرد _ برایش می آوردند و آن را می نوشید و باز می گفت : به من آب بدهید که تشنگی هلاکم کرد! پس [چندان نوشید که] شکمش مانند شکم شتر ، از هم درید .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 566 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 570 .

ص: 424

9 / 4شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِالملهوف :إنَّ شِمرَ بنَ ذِی الجَوشَنِ حَمَلَ عَلی فُسطاطِ الحُسَینِ علیه السلام فَطَعَنَهُ بِالرُّمحِ ، ثُمَّ قالَ : عَلَیَّ بِالنّارِ اُحرِقهُ عَلی مَن فیهِ . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : یَابنَ ذِی الجَوشَنِ ، أنتَ الدّاعی بِالنّارِ لِتُحرِقَ عَلی أهلی ؟ أحرَقَکَ اللّهُ بِالنّارِ ! (1)

9 / 5عَبدُ اللّهِ بنُ الحُصَینِالإرشاد :نادی عَبدُ اللّهِ بنُ الحُصَینِ الأَزدِیُّ _ وکانَ عِدادُهُ فی بَجیلَةَ _ بِأَعلی صَوتِهِ : یا حُسَینُ ! ألا تَنظُرُ إلَی الماءِ کَأَنَّهُ کَبِدُ السَّماءِ ؟ وَاللّهِ لا تَذوقونَ مِنهُ قَطرَةً واحِدةً حَتّی تَموتوا عَطَشا . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُمَّ اقتُلهُ عَطَشا ، ولا تَغفِر لَهُ أبَدا . قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ : وَاللّهِ لَعُدتُهُ بَعدَ ذلِکَ فی مَرَضِهِ ، فَوَاللّهِ الَّذی لا إلهَ غَیرُهُ ، لَقَد رَأَیتُهُ یَشرَبُ الماءَ حَتّی یَبغَرَ (2) ثُمَّ یَقیؤُهُ ویَصیحُ : العَطَشَ العَطَشَ ! ثُمَّ یَعودُ فَیَشرَبُ الماءَ حَتّی یَبغَرَ ، ثُمَّ یَقیؤُهُ ویَتَلَظّی عَطَشا ، فَما زالَ ذلِکَ دَأبَهُ حَتّی لَفَظَ نَفسَهُ . (3)

.


1- .الملهوف : ص 173 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 54 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 438 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 567 .
2- .بَغِرَ بَغَرا :إذا أکثر من الماء فلم یَروَ (لسان العرب : ج 4 ص 72 «بغر») .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 87 ، روضة الواعظین : ص 201 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 56 نحوه ، إعلام الوری : ج 1 ص 452 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 389 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 412 عن حمید بن مسلم ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 556 نحوه .

ص: 425

9 / 4 شِمر بن ذی الجَوشَن

9 / 5 عبداللّه بن حُصَین

9 / 4شِمر بن ذی الجَوشَن (1)الملهوف :شمر بن ذی الجوشن به خیمه حسین علیه السلام حمله کرد و با نیزه ، آن را پاره کرد و سپس گفت : برایم آتش بیاورید که این خیمه را بر سرِ کسانی که در آن هستند ، آتش بزنم . حسین علیه السلام فرمود : «ای پسر ذی الجوشن! آتش می طلبی که خانواده مرا به آتش بکشی؟! خداوند ، تو را به آتش بسوزاند!» .

9 / 5عبداللّه بن حُصَین (2)الإرشاد :عبد اللّه بن حُصَین اَزْدی _ که در فهرست بَجیلَه بود _ (3) فریاد زد : ای حسین! آب را می بینی که همچون دلِ آسمان می درخشد؟ به خدا سوگند که حتّی یک قطره از آن نخواهید نوشید تا از تشنگی بمیرید . حسین علیه السلام گفت : «بار خدایا! او را از تشنگی بکُش و هرگز نیامرزش» . حُمَید بن مُسلم می گوید : به خدا سوگند ، بعد از آن، در بیماری او به عیادتش رفتم . به خدایی که معبودی جز او نیست ، سوگند، دیدمش که [بیماری استسقا گرفته و] هر چه آب می نوشد ، سیراب نمی شود و آب هایی را که خورده است ، بالا می آورد و باز فریاد می زند : تشنه ام، تشنه ام! و دوباره آب می نوشد ؛ امّا سیراب نمی شود و آنچه نوشیده است ، بالا می آورد و از تشنگی می سوزد، و پیوسته چنین بود تا آن که مُرد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 574 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 576 .
3- .یعنی نامش در دیوان ، در شمار مردان قبیله «بَجیله» نوشته شده است .

ص: 426

9 / 6عُمَرُ بنُ سَعدٍالفتوح :أرسَلَ الحُسَینُ علیه السلام إلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ أنّی اُریدُ أن اُکَلِّمَکَ فَالقَنِی اللَّیلَةَ بَینَ عَسکَری وعَسکَرِکَ ، فَخَرَجَ إلَیهِ عُمَرُ بنُ سَعدٍ فی عِشرینَ فارِسا ، وأقبَلَ الحُسَینُ علیه السلام فی مِثلِ ذلِکَ ، فَلَمَّا التَقَیا أمَرَ الحُسَینُ علیه السلام أصحابَهُ فَتَنَحَّوا عَنهُ ، وبَقِیَ مَعَهُ أخوهُ العَبّاسُ وَابنُهُ عَلِیٌّ الأَکبَرُ ، وأمَرَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ أصحابَهُ فَتَنَحَّوا عَنهُ ، وبَقِیَ مَعَهُ حَفصٌ ابنُهُ وغُلامٌ لَهُ یُقالُ لَهُ لاحِقٌ . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : وَیحَکَ یَابنَ سَعدٍ ، أما تَتَّقِی اللّهَ الَّذی إلَیهِ مَعادُکَ أن تُقاتِلَنی وأنَا ابنُ مَن عَلِمتَ یا هذا مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ فَاترُک هؤُلاءِ وکُن مَعی ، فَإِنّی اُقَرِّبُکَ إلَی اللّهِ عز و جل . فَقالَ لَهُ عُمَرُ بنُ سَعدٍ : أبا عَبدِ اللّهِ ، أخافُ أن تُهدَم داری . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : أنَا أبنیها لَکَ . فَقالَ : أخافُ أن تُؤخَذَ ضَیعَتی . فَقالَ الحُسَینُ : أنَا اُخلِفُ عَلَیکَ خَیرا مِنها مِن مالی بِالحِجازِ . قالَ : فَلَم یُجِب عُمَرُ إلی شَیءٍ مِن ذلِکَ ، فَانصَرَفَ عَنهُ الحُسَینُ علیه السلام وهُوَ یَقولُ : ما لَکَ ذَبَحَکَ اللّهُ مِن عَلی فِراشِکَ سَریعا عاجِلاً ، ولا غَفَرَ اللّهُ لَکَ یَومَ حَشرِکَ ونَشرِکَ ، فَوَاللّهِ إنّی لَأَرجو أن لا تَأکُلَ مِن بُرِّ العِراقِ إلاّ یَسیرا . (1)

.


1- .الفتوح : ج 5 ص 92 ، مقتل الحسین للخوارزمی : ج 1 ص 245 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 413 نحوه؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 388 .

ص: 427

9 / 6 عُمر بن سعد

9 / 6عُمر بن سعد (1)الفتوح :حسین علیه السلام به عمر بن سعد ، پیغام داد که : «می خواهم با تو سخن بگویم . پس امشب میان اردوگاه من و خودت به ملاقاتم بیا» . عمر بن سعد ، با بیست سوار به سوی او رفت و حسین علیه السلام نیز به همین گونه . چون به هم رسیدند ، حسین علیه السلام به همراهانش دستور داد که از او فاصله گرفتند و تنها برادرش عبّاس و پسرش علی اکبر با او ماندند. عمر بن سعد نیز به همراهانش دستور داد که از او فاصله گرفتند و فقط فرزندش حفص و غلامش لاحق با وی ماندند . حسین علیه السلام به او فرمود : «وای بر تو ای پسر سعد! آیا از خدایی که بازگشتت به سوی اوست ، نمی ترسی که با من بجنگی، در حالی که می دانی من فرزند پیامبر خدا هستم؟ پس، اینان را رها کن و با من باش؛ چرا که من ، تو را به خداوند عز و جلنزدیک می گردانم» . عمر بن سعد گفت : ابا عبد اللّه ! می ترسم خانه ام خراب شود . حسین علیه السلام به او فرمود : «من ، آن را برایت می سازم» . عمر بن سعد گفت : می ترسم املاکم از من گرفته شود . حسین علیه السلام فرمود : «من از املاکم در حجاز ، بهتر از آن را به تو می دهم» . عمر ، دیگر پاسخی نداد و حسین علیه السلام برگشت و می فرمود : «تو را چه شده است؟ خدا سَرت را هر چه زودتر در بسترت ببُرَد و در آن روز که زنده و محشور می شوی ، نیامرزدت! به خدا سوگند که امیدوارم از گندم عراق ، جز اندکی نخوری» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 577 .

ص: 428

مقتل الحسین للخوارزمی :تَقَدَّمَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام ... وهُوَ یَومَئِذٍ ابنُ ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً ، فَلَمّا رَآهُ الحُسَینُ علیه السلام رَفَعَ شَیبَتَهُ نَحوَ السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ اشهَد عَلی هؤُلاءِ القَومِ ، فَقَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقا وخُلُقا ومَنطِقا بِرَسولِکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، کُنّا إذَا اشتَقنا إلی وَجهِ رَسولِکَ نَظَرنا إلی وَجهِهِ . اللّهُمَّ فَامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ ، وإن مَتَّعتَهُم فَفَرِّقهُم تَفریقا ، ومَزِّقهُم تَمزیقا ، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَدا (1) ، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَدا ؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِیَنصُرونا ثُمَّ عَدَوا عَلَینا یُقاتِلُونّا ویَقتُلُونّا . ثُمَّ صاحَ الحُسَینُ علیه السلام بِعُمَرَ بنِ سَعدٍ : ما لَکَ ! قَطَعَ اللّهُ رَحِمَکَ ، ولا بارَکَ لَکَ فی أمرِکَ ، وسَلَّطَ عَلَیکَ مَن یَذبَحُکَ عَلی فِراشِکَ ، کَما قَطَعتَ رَحِمی ، ولَم تَحفَظ قَرابَتی مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)

.


1- .أی فِرقا مختلفة الأهواء ، واحدها قِدَّة ، وأصله فی الأدیم ، یقال لکلّ ما قُطع : قِدَّة (مجمع البحرین : ج 3 ص 1443 «قدد») .
2- .مقتل الحسین للخوارزمی : ج 2 ص 30 ، الفتوح : ج 5 ص 114 ، الملهوف : ص 166 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 42 .

ص: 429

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :سپس علی بن الحسین (علی اکبر) پیش رفت... و او در آن وقت ، هجده سال داشت . چون چشم حسین علیه السلام به او افتاد ، محاسنش را به طرف آسمان بالا بُرد و گفت : «بار خدایا! تو بر این قوم ، گواه باش؛ زیرا جوانی به سوی آنان رفت که در اخلاق و شمایل و گفتار ، شبیه ترینِ مردم به پیامبرت محمّد صلی الله علیه و آله است، چنان که هرگاه دل تنگِ روی پیامبرت می شدیم ، به چهره او می نگریستیم . بار خدایا! برکت های زمین را از این مردم ، باز بدار و اگر زنده شان داشتی ، آنان را تار و مار گردان و پاره پاره شان کن و در اندیشه ها و تمایلات گوناگون ، قرارشان ده و حکمرانانشان را هرگز از آنان خشنود مگردان؛ زیرا که این مردم ، ما را دعوت کردند تا یاری مان دهند ؛ امّا کمر به جنگ با ما و قتل ما بستند». سپس، حسین علیه السلام بر عمر بن سعد ، بانگ زد : تو را چه شده است؟ خداوند ، رشته خویشاوندی تو را ببُرَد و در کار تو ، برایت برکت ننهد و کسی را بر تو مسلّط سازد که در بسترت سَرَت را ببُرَد، که پیوند خویشاوندی با مرا بُریدی و حرمت خویشاوندی من با پیامبر خدا را پاس نداشتی!» .

.

ص: 430

9 / 7مالِکُ بنُ حَوزَةَ / ابنُ حُوَیزَةَ /المصنّف لابن أبی شیبة :عَن وائِلِ بنِ عَلقَمَةَ أنَّهُ شَهِدَ الحُسَینَ علیه السلام بِکَربَلاءَ ، قالَ : فَجاءَ رَجُلٌ فَقالَ : أفیکُم حُسَینٌ ؟ فَقالَ : مَن أنتَ ؟ فَقالَ : أبشِر بِالنّارِ ، قالَ : بَل رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ مُطاعٍ . قالَ : ومَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا ابنُ حُوَیزَةَ ، قالَ : اللّهُمَّ حُزهُ إلَی النّارِ . قالَ : فَذَهَبَ فَنَفَرَ بِهِ فَرَسُهُ عَلی ساقَیهِ ، فَتَقَطَّعَ فَما بَقِیَ مِنهُ غَیرُ رِجلِهِ فِی الرِّکابِ . (1)

الفتوح : أقبَلَ رَجُلٌ مِن مُعَسکَرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ یُقالُ لَهُ : مالِکُ بنُ حَوزَةَ عَلی فَرَسٍ لَهُ ، حَتّی وَقَفَ عِندَ الخَندَقِ وجَعَلَ یُنادی : أبشِر یا حُسَینُ ، فَقَد تَلفَحُکَ النّارُ فِی الدُّنیا قَبلَ الآخِرَةِ . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام :کَذَبتَ یا عَدُوَّ اللّهِ ! إنّی قادِمٌ عَلی رَبٍّ رَحیمٍ وشَفیعٍ مُطاعٍ ، وذلِکَ جَدّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ قالَ الحُسَینُ علیه السلام : مَن هذَا الرَّجُلُ ؟ فَقالوا : هذا مالِکُ بنُ حَوزَةَ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُمَّ حُزهُ إلَی النّارِ ، وأذِقهُ حَرَّها فِی الدُّنیا قَبلَ مَصیرِهِ إلَی الآخِرَةِ . قالَ : فَلَم یَکُن بِأَسرَعَ أن شَبَّثَ بِهِ الفَرَسُ فَأَلقَتهُ فِی النّارِ فَاحتَرَقَ . فَخَرَّ الحُسَینُ علیه السلام للّهِِ ساجِدا مُطیعا ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وقالَ : یا لَها مِن دَعوَةٍ ما کانَ أسرَعَ إجابَتَها ! (2)

.


1- .المصنّف لابن أبی شیبة : ج 8 ص 633 ح 261 .
2- .الفتوح : ج 5 ص 96 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 116 ح 2849 ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 438 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 235 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 102 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 56 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 301 ح 2 .

ص: 431

9 / 7 مالک بن حَوزَه (ابن حُوَیزه)

9 / 7مالک بن حَوزَه (ابن حُوَیزه) (1)المُصنَّف ، ابن ابی شیبة_ به نقل از وائل بن علقمه (که شاهد حسین علیه السلام در کربلا بود) _: مردی آمد و گفت : آیا حسین در میان شماست؟ حسین علیه السلام فرمود : «تو کیستی؟». مرد گفت : بشارتت باد به آتش! حسین علیه السلام فرمود : «نه، که به پروردگاری آمرزنده و مهربان و مُطاع» . حسین علیه السلام فرمود : «تو کیستی؟». گفت : من پسر حُوَیزه ام . حسین علیه السلام گفت : «بار خدایا! او را در آتش بیفکن» . همین که رفت ، اسبش رمید و پا در رکاب ، واژگون گشت و تکّه تکّه شد و جز پایش که هنوز در رکاب بود ، چیزی از او باقی نمانْد .

الفتوح :مردی از اردوگاه عمر بن سعد، به نام مالک بن حَوزَه، سوار بر اسبش آمد و کنار خندق ایستاد و فریاد می زد : بشارت باد تو را _ ای حسین _ که آتش ، تو را در دنیا، پیش از آخرت، می سوزانَد . حسین علیه السلام فرمود : «دروغ می گویی» ای دشمن خدا! من بر پروردگاری مهربان و شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته می شود، یعنی جدّم پیامبر خدا، وارد می شوم» . سپس فرمود : «این مرد کیست؟». گفتند : مالک بن حَوزه است . گفت : «بار خدایا! او را در آتش بیفکن و سوزشِ آن را، پیش از آن که ره سپار آخرت شود، در همین دنیا به او بچشان» . بی درنگ ، اسب ، او را بر زمین کوفت و در آتشش افکند و سوخت . حسین علیه السلام برای خدا به زمین افتاد و سجده طاعت گزارد . سپس سر برداشت و فرمود : «عجب دعایی! چه زود اجابت شد!» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 580 .

ص: 432

9 / 8مالِکُ بنُ نَسرٍمقتل الحسین للخوارزمی :ثُمَّ ضَعُفَ [ الإِمامُ الحُسَینُ علیه السلام ]عَنِ القِتالِ فَوَقَفَ مَکانَهُ ، فَکُلَّما أتاهُ رَجُلٌ مِنَ النّاسِ وَانتَهی إلَیهِ ، انصَرَفَ عَنهُ وکَرِهَ أن یَلقَی اللّهَ بِدَمِهِ ، حَتّی جاءَهُ رَجُلٌ مِن کِندَةَ یُقالُ لَهُ : مالِکُ بنُ نَسرٍ ، فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ عَلی رَأسِهِ ، وکانَ عَلَیهِ بُرنُسٌ (1) ، فَقَطَعَ البُرنُسَ وَامتَلَأَ دَما فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : لا أکَلتَ بِیَمینِکَ ولا شَرِبتَ بِها ، وحَشَرَکَ اللّهُ مَعَ الظّالِمینَ ، ثُمَّ ألقَی البُرنُسَ ولَبِسَ قَلَنسُوَةً ، وَاعتَمَّ عَلَیها وقَد أعیا وتَبَلَّدَ ، وجاءَ الکِندِیُّ فَأَخَذَ البُرنُسَ وکانَ مِن خَزٍّ ، فَلَمّا قَدِمَ بِهِ بَعدَ ذلِکَ عَلَی امرَأَتِهِ اُمِّ عَبدِ اللّهِ لِیَغسِلَهُ مِنَ الدَّمِ قالَت لَهُ امرَأَتُهُ : أتَسلُبُ ابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ بُرنُسَهُ وتَدخُلُ بَیتی ؟ اخرُج عَنّی حَشَا اللّهُ قَبرَکَ نارا ! وذَکَرَ أصحابُهُ أنَّهُ یَبِسَت یَداهُ ، ولَم یَزَل فَقیرا بِأَسوَاَحالٍ إلی أن ماتَ . (2)

9 / 9مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِالإمام زین العابدین علیه السلام :أقبَلَ رَجُلٌ آخَرُ مِن عَسکَرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ یُقالُ لَهُ : مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ بنِ قَیسٍ الکِندِیُّ ، فَقالَ : یا حُسَینَ بنَ فاطِمَةَ ، أیَّةُ حُرمَةٍ لَکَ مِن رَسولِ اللّهِ لَیسَت لِغَیرِکَ ؟ فَتَلاَ الحُسَینُ علیه السلام هذِهِ الآیَةَ : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَ هِیمَ وَءَالَ عِمْرَ نَ عَلَی الْعَ__لَمِینَ * ذُرِّیَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ» الآیَةَ ، ثُمَّ قالَ : وَاللّهِ ، إنَّ مُحَمَّدا لَمِن آلِ إبراهیمَ ، وإنَّ العِترَةَ الهادِیَةَ لَمِن آلِ مُحَمَّدٍ ، مَنِ الرَّجُلُ ؟ فَقیلَ : مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ بنِ قَیسٍ الکِندِیُّ ، فَرَفَعَ الحُسَینُ علیه السلام رَأسَهُ إلَی السَّماءِ فَقالَ : اللّهُمَّ أرِ مُحَمَّدَ بنَ الأَشعَثِ ذُلاًّ فِی هذَا الیَومِ ، لا تُعِزُّهُ بَعدَ هذَا الیَومِ أبَدا . فَعَرَضَ لَهُ عارِضٌ فَخَرَجَ مِنَ العَسکَرِ یَتَبَرَّزُ ، فَسَلَّطَ اللّهُ عَلَیهِ عَقرَبا فَلَدَغَتهُ ، فَماتَ بادِیَ العَورَةِ . (3)

.


1- .البُرْنُس : قلنسوة طویلة ،وکان النسّاکُ یلبسونها فی صدر الإسلام (الصحاح : ج 3 ص 908 «برنس») .
2- .مقتل الحسین للخوارزمی : ج 2 ص 34 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 448 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 408 ؛ الملهوف : ص 172 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 57 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 53 .
3- .الأمالی للصدوق : ص 221 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر علیهماالسلام ، روضة الواعظین : ص 204 عن الضحّاک بن عبد اللّه من دون إسنادٍ إلی المعصوم ، بحار الأنوار : ج 44 ص 317 ح 1 .

ص: 433

9 / 8 مالک بن نَسر

9 / 9 محمّد بن اشعث

9 / 8مالک بن نَسر (1)مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :آن گاه [امام حسین علیه السلام ] از جنگیدن ناتوان شد و در جای خود ایستاد. هر یک از سپاهیان دشمن که می آمد و به او می رسید ، بر می گشت؛ چون دوست نداشت با دستان آلوده به خون حسین علیه السلام خدا را دیدار کند، تا آن که مردی از قبیله کِنْده به نام مالک بن نَسر ، آمد و شمشیری بر سرِ ایشان فرود آورد. حسین علیه السلام کلاه بَرَکی (بُرنُس) (2) بر سر داشت. شمشیر ، بَرَکی را شکافت و پُر از خون شد . حسین علیه السلام به او فرمود: «[الهی که] با دستت نخوری و نیاشامی، و خدا ، با ستمکاران ، محشورت کند!» . سپس ، بَرَکی را انداخت و عرقچین (قَلَنْسُوَه) (3) پوشید و بر آن ، دستار بست ، در حالی که دیگر درمانده شده و از پا افتاده بود. مرد کِنْدی آمد و بَرَکی را _ که از خز بود _ برداشت. بعدا که آن را نزد همسرش اُمّ عبد اللّه آورد که خونش را بشوید . همسرش به او گفت : بَرَکیِ پسرِ دختر پیامبر خدا را غارت می کنی و وارد خانه من می شوی؟! گم شو از نزد من! خدا گورت را از آتش ، پر کند! دوستان آن مرد کِندی گفتند که هر دو دست او خشک شد و پیوسته در فقر و بدترین حال و روز بود تا آن که مُرد .

9 / 9محمّد بن اشعث (4)امام زین العابدین علیه السلام :مردی دیگر از لشکر عمر بن سعد، به نام محمّد بن اشعث بن قیس کِندی، پیش آمد و گفت : ای حسینِ فاطمه! تو را از جانب پیامبر خدا ، چه حرمتی است که برای دیگران نیست؟ حسین علیه السلام این آیه را تلاوت کرد : « «خداوند ، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید ؛ فرزندانی که بعضی از آنان ، از نسل بعضی دیگرند ...» » . سپس فرمود : «به خدا سوگند که محمّد ، از خاندان ابراهیم است و عترت هدایتگر از خاندان محمّد. این مرد کیست؟». گفته شد : محمّد بن اشعث بن قیس کِنْدی . حسین علیه السلام سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت : «بار خدایا! امروز خواری را به محمّد بن اشعث بنمایان و از این روز به بعد ، هرگز او را عزّت مده» . در این هنگام، محمّد بن اشعث را ادرار گرفت و برای قضای حاجت ، به بیرون از اردوگاه رفت . خداوند ، کژدُمی را به جان او انداخت که وی را گَزید و با عورت برهنه مُرد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 580 .
2- .بُرنُس : کُلاهْ جامه ؛ لباس کلاهدار عربی ؛ کلاه رُهبانی ؛ بَرَکی .
3- .قَلَنْسُوَه : کلاه بوقی ؛ شب کلاه دراز ؛ نوعی عرقچین عربیِ دنباله دار .
4- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 581 .

ص: 434

9 / 10رَجُلٌ مِن کَلبٍالمناقب لابن شهرآشوب:إنَّ رَجُلاً مِن کَلبٍ رَماهُ بِسَهمٍ فَشَکَّ شِدقَهُ (1) ، فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : لا أرواکَ اللّهُ ! فَعَطِشَ الرَّجُلُ حَتّی ألقی نَفسَهُ فِی الفُراتِ وشَرِبَ حَتّی ماتَ . (2)

.


1- .الأشداقُ : جوانب الفم (النهایة : ج 2 ص 453 «شدق) .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 56 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 300 ح 1 .

ص: 435

9 / 10 مردی از قبیله کَلب

9 / 10مردی از قبیله کَلبالمناقب ، ابن شهر آشوب :مردی از [قبیله] کَلْب ، تیری به سوی حسین علیه السلام انداخت که در چانه ایشان فرو شد . حسین علیه السلام فرمود : «خداوند ، سیرابت مکند!» . آن مرد را چنان تشنگی گرفت که خودش را در فرات انداخت و چندان نوشید که مُرد .

.

ص: 436

البابُ العاشِرُ : من دعا علیه الإمام زین العابدین10 / 1حَرمَلَةُ بنُ کاهِلَةَالأمالی للطوسی عن المنهال بن عمرو :دَخَلتُ عَلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهماالسلام مُنصَرَفی مِن مَکَّةَ ، فَقالَ لی : یا مِنهالُ ! ما صَنَعَ حَرمَلَةُ بنُ کاهِلَةَ الأَسَدِیُّ ؟ فَقُلتُ : تَرَکتُهُ حَیّا بِالکوفَةِ . قالَ : فَرَفَعَ یَدَیهِ جَمیعا فَقالَ علیه السلام : اللّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ الحَدیدِ ، اللّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ الحَدیدِ ، اللّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ النّارِ . قالَ المِنهالُ : فَقَدِمتُ الکوفَةَ ، وقَد ظَهَرَ المُختارُ بنُ أبی عُبَیدَةَ وکانَ لی صَدیقا . قالَ : فَکُنتُ فی مَنزِلی أیّاما حَتَّی انقَطَعَ النّاسُ عَنّی ، ورَکِبتُ إلَیهِ فَلَقیتُهُ خارِجا مِن دارِهِ ، فَقالَ : یا مِنهالُ ، لَم تَأتِنا فی وِلایَتِنا هذِهِ ، ولَم تُهَنِّنا بِها ، ولَم تَشرَکنا فیها ؟ فَأَعلَمتُهُ أنّی کُنتُ بِمَکَّةَ وأنّی قَد جِئتُکَ الآنَ ، وسایَرتُهُ ونَحنُ نَتَحَدَّثُ حَتّی أتَی الکِناسَ ، فَوَقَفَ وُقوفا کَأَنَّهُ یَنتَظِرُ شَیئا ، وقَد کانَ اُخبِرَ بِمَکانِ حَرمَلَةَ بنِ کاهِلَةَ فَوَجَّهَ فی طَلَبِهِ ، فَلَم نَلبَث أن جاءَ قَومٌ یَرکُضونَ وقَومٌ یَشتَدّونَ ، حَتّی قالوا : أیُّهَا الأَمیرُ ! البِشارَةَ ، قَد اُخِذَ حَرمَلَةُ بنُ کاهِلَةَ . فَما لَبِثنا أن جیءَ بِهِ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ المُختارُ ، قالَ لِحَرمَلَةَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی مَکَّنَنی مِنکَ ، ثُمَّ قالَ : الجَزّارَ الجَزّارَ ! فَاُتِیَ بِجَزّارٍ ، فَقالَ لَهُ : اِقطَع یَدَیهِ ، فَقُطِعَتا ، ثُمَّ قالَ لَهُ : اِقطَع رِجلَیهِ ، فَقُطِعَتا ، ثُمَّ قالَ : النّارَ النّارَ ، فَاُتِیَ بِنارٍ وقَصَبٍ فَاُلقِیَ عَلَیهِ وَاشتَعَلَت فیهِ النّارُ . فَقُلتُ : سُبحانَ اللّهِ ! فَقالَ لی : یا مِنهالُ إنَّ التَّسبیحَ لَحَسَنٌ ، فَفیمَ سَبَّحتَ ؟ فَقُلتُ : أیُّهَا الأَمیرُ دَخَلتُ فی سَفرَتی هذِهِ مُنصَرَفی مِن مَکَّةَ عَلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام فَقالَ لی : یا مِنهالُ ! ما فَعَلَ حَرمَلَةُ بنُ کاهِلَةَ الأَسَدِیُّ ؟ فَقُلتُ : تَرَکتُهُ حَیّا بِالکوفَةِ ، فَرَفَعَ یَدَیهِ جَمیعا فَقالَ : اللّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ الحَدیدِ ، اللّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ الحَدیدِ ، اللّهُمَّ أذِقهُ حَرَّ النّارِ . فَقالَ لِیَ المُختارُ : أسَمِعتَ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام یَقولُ هذا ؟ فَقُلتُ : وَاللّهِ لَقَد سَمِعتُهُ . قالَ . فَنَزَلَ عَن دابَّتِهِ ، وصَلّی رَکعَتَینِ فَأَطالَ السُّجودَ ، ثُمَّ قامَ فَرَکِبَ وقَدِ احتَرَقَ حَرمَلَةُ ورَکِبتُ مَعَهُ ، وسِرنا فَحاذَیتُ داری فَقُلتُ : أیُّهَا الأَمیرُ إن رَأَیتَ أن تُشَرِّفَنی وتُکرِمَنی وتَنزِلَ عِندی ، وتَحَرَّمَ بِطَعامی . (1) فَقالَ : یا مِنهالُ ! تُعلِمُنی أنَّ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام دَعا بِأَربَعِ دَعَواتٍ فَأَجابَهُ اللّهُ عَلی یَدی ، ثُمَّ تَأمُرُنی أن آکُلَ ! هذا یَومُ صَومٍ شُکرا للّهِِ عز و جل عَلی ما فَعَلتُهُ بِتَوفیقِهِ ، حَرمَلَةُ هُوَ الَّذی حَمَلَ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام . (2)

.


1- .قال المجلسی قدس سره : الحُرمة ما لا یحلّ انتهاکه ، ومنه قولهم : تحرَّم بطعامه ، وذلک لأنّ العرب إذا أکل رجلٌ منهم من طعام غیره حصلت بینهما حرمة وذمّة یکون کلّ منهما آمنا من أذی صاحبه (بحار الأنوار : ج 45 ص 333) . واُنظر الصحاح : ج 5 ص 1895 .
2- .الأمالی للطوسی : ص 238 ح 423 ، کشف الغمّة : ج 2 ص 324 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 332 ح 1 .

ص: 437

باب دهم : کسانی که امام زین العابدین علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

10 / 1 حَرمَلة بن کاهله

باب دهم : کسانی که امام زین العابدین ، آنان را نفرین کرد10 / 1حَرمَلة بن کاهله (1)الأمالی ، طوسی_ به نقل از مِنهال بن عَمرو _: در بازگشتم از مکّه ، خدمت امام زین العابدین علیه السلام رسیدم . فرمود : «از حَرمَلة بن کاهله اسدی ، چه خبر ، ای منهال؟». گفتم : از کوفه که آمدم ، زنده بود . امام علیه السلام هر دو دستش را بلند کرد و گفت : بار خدایا ! سوزش آهن را به او بچشان . بار خدایا ! سوزش آهن را به او بچشان . بار خدایا ! سوزش آتش را به او بچشان» . به کوفه که آمدم ، مختار بن ابی عبیده ، قیام کرده بود . او دوست من بود . چند روزی در منزلم بودم تا آن که آمدن مردم به نزد من [برای دید وبازدید] ، قطع شد . من ، بر مَرکبم نشستم و به سوی مختار ، روانه شدم و در بیرون خانه اش به او برخوردم . گفت : ای منهال ! در زمان این امارت ما ، نزد ما نیامدی و آن را به ما تبریک نگفتی و در آن ، با ما شرکت نکردی؟ به اطّلاعش رساندم که در مکّه بودم و هم اکنون نزد تو آمده ام . همراه او شدم و با یکدیگر صحبت می کردیم تا آن که به کِناس رسید . ایستاد ، چنان که گویی منتظر چیزی است . محلّ [اختفای ]حرملة بن کاهله را به او گزارش داده بودند . پس در جستجوی او برآمد . دیری نپایید که عدّه ای دوان دوان و عدّه ای شتابان ، آمدند و گفتند : بشارت باد ، ای امیر ! حرملة بن کاهله دستگیر شد . لحظاتی بعد ، او را آوردند . چشم مختار که به او افتاد ، گفت : سپاس ، خدای را که مرا بر تو چیره گردانید ! سپس گفت : قصّاب ، قصّاب! قصابی را آوردند . به او گفت : هر دو دستش را قطع کن . قطع کرد . آن گاه گفت : هر دو پایش را قطع کن . قطع کرد . سپس گفت : آتش ، آتش ! آتش و نِی برایش آوردند و روی او ریختند و آتش در او گرفت . گفتم : سبحان اللّه ! مختار گفت : ای منهال ، تسبیح گفتن ، نیکوست . برای چه تسبیح گفتی؟ گفتم : ای امیر ! در این سفرم ، هنگام مراجعت از مکّه ، خدمت زین العابدین علیه السلام رسیدم . به من فرمود : «ای منهال ! از حرملة بن کاهله اسدی ، چه خبر؟ گفتم : از کوفه که آمدم ، زنده بود . هر دو دستش را بلند کرد و گفت : «بار خدایا ! سوزش آهن را به او بچشان . بار خدایا ! سوزش آهن را به او بچشان . بار خدایا ! سوزش آتش را به او بچشان» . مختار به من گفت : خودت شنیدی که زین العابدین علیه السلام این را می گوید؟ گفتم : به خدا سوگند که شنیدم . مختار از مَرکبش فرود آمد و دو رکعت نماز گزارد و سجده ای طولانی به جای آورد . سپس برخاست و سوار شد، در حالی که حرمله سوخته بود . من هم سوار شدم و به راه افتادیم و مقابل خانه ام رسیدیم . گفتم : ای امیر ! استدعا دارم به من افتخار دهی و بر من ، منّت نهی و به خانه ام بیایی و نمکْ گیرِ من شوی . گفت : ای منهال! تو به من می گویی که زین العابدین علیه السلام چهار دعا کرد و خداوند ، دعای او را به دست من برآورده ساخت ، و حالا می گویی غذا بخورم؟! امروز ، روز روزه شکرگزاری برای خداوند عز و جل است به خاطر کاری که به توفیق او انجام دادم . حرمله ، کسی است که سرِ حسین علیه السلام را حمل می کرد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 567 .

ص: 438

المناقب لابن شهرآشوب :کانَ زَینُ العابِدینَ علیه السلام یَدعو فی کُلِّ یَومٍ أن یُرِیَهُ (1) اللّهُ قاتِلَ أبیهِ مَقتولاً ، فَلَمّا قَتَلَ المُختارُ قَتَلَةَ الحُسَینِ علیه السلام ، بَعَثَ بِرَأسِ عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ ورَأسِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ مَعَ رَسولٍ مِن قِبَلِهِ إلی زَینِ العابِدینَ علیه السلام ، وقالَ لِرَسولِهِ : إنَّهُ یُصَلّی مِنَ اللَّیلِ ، وإذا أصبَحَ وصَلّی صَلاةَ الغَداةِ هَجَعَ ، ثُمَّ یَقومُ فَیَستاکُ ویُؤتی بِغَدائِهِ ، فَإِذا أتَیتَ بابَهُ فَاسأَل عَنهُ ، فَإِذا قیلَ لَکَ : إنَّ المائِدَةَ بَینَ یَدَیهِ ، فَاستَأذِن عَلَیهِ ، وضَعِ الرَّأسَینِ عَلی مائِدَتِهِ ، وقُل لَهُ : المُختارُ یَقرَأُ عَلَیکَ السَّلامَ ویَقولُ لَکَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ قَد بَلَّغَکَ اللّهُ ثَأرَکَ . فَفَعَلَ الرَّسولُ ذلِکَ ، فَلَمّا رَأی زَینُ العابِدینَ علیه السلام الرَّأسَینِ عَلی مائِدَتِهِ ، خَرَّ ساجِدا وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أجابَ دَعوَتی ، وبَلَّغَنی ثاری مِن قَتَلَةِ أبی ، ودَعا لِلمُختارِ وجَزّاهُ خَیرا . (2)

.


1- .فی المصدر : «یراه» ، والتصحیح من بحار الأنوار .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 144 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 53 ح 2 وراجع : الأمالی للطوسی : ص 242 ح 424 .

ص: 439

المناقب ، ابن شهر آشوب :زین العابدین علیه السلام هر روز دعا می کرد که خداوند ، او را شاهد کشته شدن قاتل پدرش گردانَد و چون مختار ، قاتلان حسین علیه السلام را کُشت ، سرِ عبید اللّه بن زیاد و عمر بن سعد را با پیکی از جانب خود ، برای زین العابدین علیه السلام فرستاد و به پیکش گفت : او (امام علیه السلام ) شب را به نماز می گذرانَد . صبح که شد و نماز صبح را گزارد ، لَختی می خوابد و سپس بر می خیزد و مسواک می زند و چاشتش را می آورند . بنا بر این ، هرگاه به درِ خانه اش رسیدی ، از ایشان جویا شو . اگر به تو گفته شد : بر سفره نشسته است ، از ایشان اجازه بگیر و وارد شو و سرها را در سفره اش بگذار و به ایشان بگو : مختار به شما سلام می رساند و می گوید : ای پسر پیامبر خدا ! خداوند ، انتقام تو را گرفت . پیک ، چنین کرد ، و چون زین العابدین علیه السلام سرها را بر سفره اش دید ، به سجده افتاد و گفت : «سپاس ، خدا را که دعایم را اجابت فرمود و انتقام مرا از قاتلان پدرم گرفت» . سپس ، برای مختار دعا کرد و جزای خیر طلبید .

.

ص: 440

10 / 2ضَمرَةُ بنُ مَعبَدٍالکافی عن جابر :قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ما نَدری کَیفَ نَصنَعُ بِالنّاسِ ؟ إن حَدَّثناهُم بِما سَمِعنا مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ضَحِکوا ، وإن سَکَتنا لَم یَسَعنا . قالَ : فَقالَ ضَمرَةُ بنُ مَعبَدٍ : حَدِّثنا . فَقالَ : هَل تَدرونَ ما یَقولُ عَدُوُّ اللّهِ إذا حُمِلَ عَلی سَریرِهِ ؟ قالَ: فَقُلنا : لا . قالَ : فَإِنَّهُ یَقولُ لِحَمَلَتِهِ : ألا تَسمَعونَ ؟ إنّی أشکو إلَیکُم عَدُوَّ اللّهِ ؛ خَدَعَنی وأورَدَنی ثُمَّ لَم یُصدِرنی ، وأشکو إلَیکُم إخوانا واخَیتُهُم فَخَذَلونی ، وأشکو إلَیکُم أولادا حامَیتُ عَنهُم فَخَذَلونی ، وأشکو إلَیکُم دارا أنفَقتُ فیها حَریبَتی (1) فَصارَ سُکّانُها غَیری ، فَارفُقوا بی ولا تَستَعجِلوا . قالَ : فَقالَ ضَمرَةُ : یا أبَا الحَسَنِ إن کانَ هذا یَتَکَلَّمُ بِهذَا الکَلامِ ، یوشِکُ أن یَثِبَ عَلی أعناقِ الَّذینَ یَحمِلونَهُ ! قالَ : فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : اللّهُمَّ إن کانَ ضَمرَةُ هَزَأَ مِن حَدیثِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَخُذهُ أخذَةَ أسَفٍ . قالَ : فَمَکَثَ أربَعینَ یَوما ثُمَّ ماتَ ، فَحَضَرَهُ مَولیً لَهُ ، قالَ : فَلَمّا دُفِنَ ، أتی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام فَجَلَسَ إلَیهِ ، فَقالَ لَهُ : مِن أینَ جِئتَ یا فُلانُ ؟ قالَ : مِن جِنازَةِ ضَمرَةَ ، فَوَضَعتُ وَجهی عَلَیهِ حینَ سُوِّیَ عَلَیهِ ، فَسَمِعتُ صَوتَهُ _ وَاللّهِ أعرِفُهُ کَما کُنتُ أعرِفُهُ وهُوَ حَیٌّ _ یَقولُ : وَیلَکَ یا ضَمرَةَ بنَ مَعبَدٍ ، الیَومَ خَذَلَکَ کُلُّ خَلیلٍ ، وصارَ مَصیرُکَ إلَی الجَحیمِ ، فیها مَسکَنُکَ ومَبیتُکَ وَالمَقیلُ . قالَ : فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : أسأَلُ اللّهَ العافِیَةَ ! هذا جَزاءُ مَن یَهزَأُ مِن حَدیثِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)

.


1- .حَرِیبة الرجل : ماله الذی یعیش به (الصحاح : ج 1 ص 108 «حرب») .
2- .الکافی : ج 3 ص 234 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 259 ح 96 و ج 46 ص 142 ح 25 وراجع مختصر بصائر الدرجات : ص 91 والخرائج والجرائح : ج 2 ص 586 ح 8 .

ص: 441

10 / 2 ضَمرَة بن مَعبَد

10 / 2ضَمرَة بن مَعبَد (1)الکافی_ به نقل از جابر _: امام زین العابدین علیه السلام فرمود : «ما نمی دانیم با مردم، چه کنیم ؟ اگر آنچه را از پیامبر خدا شنیده ایم ، برایشان حدیث کنیم ، می خندند و اگر زبان فرو بندیم ، آن هم نشاید» . ضَمرَة بن معبد گفت : برایمان حدیث کن . فرمود : «آیا می دانید که دشمن خدا ، آن گاه که بر تابوتش حمل می شود ، چه می گوید؟» . گفتیم : خیر . فرمود : «به حمل کنندگانش می گوید : آیا نمی شنوید ؟ من از دشمن خدا به شما شِکوه می کنم : او مرا فریفت و به مَهلَکه ام بُرد و دیگر بیرونم نیاورد . از برادران و دوستانی به شما شِکوه می کنم که با آنان ، برادری کردم ؛ امّا مرا تنها گذاشتند . از فرزندانی به شما شِکوه می کنم که از آنان حمایت کردم ؛ امّا آنها مرا تنها گذاشتند . از سرایی به شما شِکوه می کنم که اموالم را در آن خرج کردم ؛ ولی دیگران ، ساکن آن گشتند . پس ، با من مدارا کنید و شتاب مَوَرزید» . ضَمرَه گفت : ای ابو الحسن ! اگر او چنین سخن می گوید ، زودا که بر شانه های کسانی که حملش می کنند ، بر جَهَد! امام زین العابدین علیه السلام گفت : بار خدایا ! اگر ضمره ، حدیث پیامبر خدا را مسخره می کند ، او را مجازاتی اندوهبار فرما» . چهل روز بعد ، ضمره مُرد . غلامش بر جنازه او حاضر شد . چون او را به خاک سپردند ، نزد امام زین العابدین علیه السلام آمد و نشست . امام علیه السلام به او فرمود : «از کجا می آیی ، فلانی؟». گفت : از [تشییع] جنازه ضَمرَه . وقتی گورش را صاف کردند ، من صورتم را بر آن نهادم ، صدایش را شنیدم _ و به خدا سوگند ، صدای او را می شناختم ، همچنان که در زمان حیاتش می شناختم _ که می گوید : وای بر تو ، ای ضَمرَة بن معبد! امروز ، همه دوستان ، تنهایت گذاشتند و تو ره سپار دوزخی . مسکن و خوابگاه و استراحتگاهت ، آن جاست . امام زین العابدین علیه السلام گفت : «از خداوند ، عافیت می طلبم . این است سزای کسی که حدیث پیامبر خدا را مسخره کند» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 575 .

ص: 442

. .

ص: 443

. .

ص: 444

البابُ الحادی عَشَرَ : من دعا علیه الإمام الباقر10 / 1أعداءُ أهلِ البَیتِالإمام الباقر علیه السلام :بَرِئَ اللّهُ مِمَّن تَبَرَّأَ مِنّا ، لَعَنَ اللّهُ مَن لَعَنَنا ، أهلَکَ اللّهُ مَن عادانا . اللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنّا سَبَبُ الهُدی لَهُم ، وإنَّما یُعادونّا لَکَ فَکُن أنتَ المُنفَرِدَ بِعَذابِهِم . (1)

10 / 2المُرجِئَةُالإمام الباقر علیه السلام :اللّهُمَّ العَنِ المُرجِئَةَ ، فَإِنَّهُم أعداؤُنا فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ . (2)

10 / 3بُنانُ البَیانِالإمام الباقر علیه السلام :لَعَنَ اللّهُ بُنانَ البَیانِ ، وإنَّ بُنانا لَعَنَهُ اللّهُ کانَ یَکذِبُ عَلی أبی . (3)

.


1- .الأمالی للمفید : ص 311 ح 4 ، الأمالی للطوسی : ص 80 ح 119 وفیه «بعداوتهم» بدل «بعذابهم» وکلاهما عن الصیرفی ، بحار الأنوار : ج 27 ص 221 ح 8 .
2- .الکافی : ج 8 ص 276 ح 417 ، المحاسن : ج 2 ص 93 ح 1243 کلاهما عن عبد اللّه بن عطاء ، بحار الأنوار : ج 46 ص 291 ح 16 .
3- .رجال الکشّی : ج 2 ص 590 الرّقم 541 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 25 ص 270 .

ص: 445

باب یازدهم : کسانی که امام باقر علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

11 / 1 دشمنان اهل بیت

11 / 2 مُرجِئه

11 / 3 بُنانُ البیان

باب یازدهم : کسانی که امام باقر ، آنان را نفرین کرد11 / 1دشمنان اهل بیتامام باقر علیه السلام :خداوند ، بیزار باد از کسی که از ما بیزاری جوید ! خداوند ، لعنت کناد کسی را که ما را لعنت کند ! خداوند ، نابود کناد کسی را که با ما دشمنی کند ! بار خدایا ! تو می دانی که ما سبب هدایت آنان هستیم؛ ولی آنان با ما به خاطر تو دشمنی می کنند . پس ، تو خود ، آنان را عذاب فرما !

11 / 2مُرجِئه (1)امام باقر علیه السلام :بار خدایا ! مُرجِئه را لعنت فرما ؛ چرا که در دنیا و آخرت ، دشمنان ما هستند .

11 / 3بُنانُ البیان (2)امام باقر علیه السلام :خدا لعنت کند بُنان البیان (3) را ! بُنان _ که خدایش لعنت کناد _ بر پدرم دروغ می بست .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 583 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 566 .
3- .مامقانی در تنقیح المقال گفته است : «بُنان التَّبّان» (بُنان ، به ضمّ باء و فتح نون) و در ادامه ، حدیث را آورده است . نوبختی در فرق الشیعة (ص 28) [به جای بُنان ،] «بیان» آورده و گفته است که وی «تَبّان (کاه فروش)» بوده و در کوفه کاه فروشی می کرده است .

ص: 446

البابُ الثّانی عَشَرَ : من دعا علیه الإمام الصّادق12 / 1أبُو الخَطّابِرجال الکشّی عن حنّان بن سدیر :کُنتُ جالِسا عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ومُیَسِّرٌ عِندَهُ ، ونَحنُ فی سَنَةِ ثَمانٍ وثَلاثینَ ومِئَةٍ ، فَقالَ مُیَسِّرٌ بَیّاعُ الزُّطِّیِّ : جُعِلتُ فِداکَ ، عَجِبتُ لِقَومٍ کانوا یَأتونَ مَعَنا إلی هذَا المَوضِعِ فَانقَطَعَت آثارُهُم ، وفَنِیَت آجالُهُم . قالَ : ومَن هُم ؟ قُلتُ : أبُو الخَطّابِ وأصحابُهُ ، وکانَ مُتَّکِئا فَجَلَسَ فَرَفَعَ إصبَعَهُ إلَی السَّماءِ ، ثُمَّ قالَ : عَلی أبِی الخَطّابِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِکَةِ وَالنّاسِ أجمَعینَ ، فَأَشهَدُ بِاللّهِ أنَّهُ کافِرٌ فاسِقٌ مُشرِکٌ ، وأنَّهُ یُحشَرُ مَعَ فِرعَونَ فی أشَدِّ العَذابِ غُدُوّا وعَشِیّا ، ثُمَّ قالَ : أما وَاللّهِ إنّی لَأَنفَسُ عَلی أجسادٍ اُصلِیَت مَعَهُ النّارَ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :لَعَنَ اللّهُ أبَا الخَطّابِ ، ولَعَنَ مَن قُتِلَ مَعَهُ ، ولَعَنَ مَن بَقِیَ مِنهُم ، ولَعَنَ اللّهُ مَن دَخَلَ قَلبَهُ رَحمَةٌ لَهُم . (2)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 584 الرّقم 524 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 280 ح 24 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 584 الرّقم 521 عن عمران بن علیّ وص 810 الرّقم 1012 عن علیّ بن مهزیار عن الإمام الباقر علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 280 ح 23 .

ص: 447

باب دوازدهم : کسانی که امام صادق علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

12 / 1 ابو الخطّاب

باب دوازدهم: کسانی که امام صادق آنان را نفرین کرد12 / 1ابو الخطّاب (1)رجال الکشّی_ به نقل از جنّان بن سدیر _: نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم و مُیسِّر نیز حضور داشت . سال صد و سی و هشت بود . مُیسّرِ زُطّی فروش (2) گفت : قربانت گردم ! از عدّه ای که با ما به این مکان می آمدند و حالا دیگر اثری از آنها نیست و عمرشان تمام شد ، در عجبم ! فرمود : «چه کسانی؟» گفتم : ابو الخطّاب و دار و دسته اش . امام علیه السلام که تکیه داده بود ، نشست و انگشتش را به طرف آسمان کرد و فرمود : «لعنت خدا و فرشتگان و مردم ، همگی ، بر ابو الخطّاب باد! خدا را گواه می گیرم که او کافر و فاسق و مشرک بود و صبح و شام با فرعون در سخت ترین عذاب ، محشور است» . سپس فرمود : «بدانید که به خدا سوگند ، من برای اجسادی که با او در آتش افکنده شده اند ، افسوس می خورم» .

امام صادق علیه السلام :خدا لعنت کند ابو الخطّاب را و لعنت کند کسانی را که با او کشته شدند و لعنت کند باقی ماندگان آنان را ، و خدا لعنت کند کسی را که در دلش نسبت به آنان رحمی باشد !

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 560 .
2- .زُطّی ، پارچه ای است منسوب به «زُطّ» (معرّب «جُت») که طایفه ای از هندی ها هستند و پارچه زُطّی ، به آنها منسوب است .

ص: 448

رجال الکشّی عن یونس بن عبدالرحمن :وافَیتُ العِراقَ فَوَجَدتُ بِها قِطعَةً (1) مِن أصحابِ أبی جَعفَرٍ علیه السلام ، ووَجَدتُ أصحابَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام مُتَوافِرینَ ، فَسَمِعتُ مِنهُم وأخَذتُ کُتُبَهُم ، فَعَرَضتُها مِن بَعدُ عَلی أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام ، فَأَنکَرَ مِنها أحادیثَ کَثیرَةً أن یَکونَ مِن أحادیثِ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، وقالَ لی : إنَّ أبَا الخَطّابِ کَذَبَ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، لَعَنَ اللّهُ أبَا الخَطّابِ ، وکَذلِکَ أصحابُ أبِی الخَطّابِ یَدُسّونَ هذِهِ الأَحادیثَ إلی یَومِنا هذا ، فی کُتُبِ أصحابِ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ؛ فَلا تَقبَلوا عَلَینا خِلافَ القُرآنِ ؛ فَإِنّا إن تَحَدَّثنا حَدَّثنا بِمُوافَقَةِ القُرآنِ ومُوافَقَةِ السُّنَّةِ ، إنّا عَنِ اللّهِ وعَن رَسولِهِ نُحَدِّثُ ، ولا نَقولُ : قالَ فُلانٌ وفُلانٌ فَیَتَناقَضَ کَلامُنا ، إنَّ کلامَ آخِرِنا مِثلُ کَلامِ أوَّلِنا وکَلامَ أوَّلِنا مُصادِقٌ لِکَلامِ آخِرِنا ؛ فَإِذا أتاکُم مَن یُحَدِّثُکُم بِخِلافِ ذلِکَ فَرُدّوهُ عَلَیهِ ، وقولوا : أنتَ أعلَمُ وما جِئتَ بِهِ ؛ فَإِنَّ مَعَ کُلِّ قَولٍ مِنّا حَقیقَةً وعَلیهِ نورا ، فَما لا حَقیقَةَ مَعَهُ ، ولا نورَ عَلَیهِ ، فَذلِکَ مِن قَولِ الشَّیطانِ . (2)

الکافی عن مالک بن عطیّة عن بعض أصحاب أبی عبد اللّه علیه السلام :خَرَجَ إلَینا أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام وهُوَ مُغضَبٌ ، فَقالَ : إنّی خَرَجتُ آنِفا فی حاجَةٍ ، فَتَعَرَّضَ لی بَعضُ سودانِ المَدینَةِ فَهَتَفَ بی : لَبَّیکَ یا جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ لَبَّیکَ ، فَرَجَعتُ عَودی عَلی بَدئی إلی مَنزِلی خائِفا ذَعِرا مِمّا قالَ : حَتّی سَجَدتُ فی مَسجِدی لِرَبّی ، وعَفَّرتُ لَهُ وَجهی ، وذَلَّلتُ لَهُ نَفسی ، وبَرِئتُ إلَیهِ مِمّا هَتَفَ بی . ولَو أنَّ عیسَی بنَ مَریَمَ عَدا ما قالَ اللّهُ فیهِ ، إذا لَصَمَّ صَمّا لا یَسمَعُ بَعدَهُ أبَدا ، وعَمِیَ عَمیً لا یُبصِرُ بَعدَهُ أبَدا ، وخَرِسَ خَرَسا لا یَتَکَلَّمُ بَعدَهُ أبَدا . ثُمَّ قالَ : لَعَنَ اللّهُ أبَا الخَطّابِ وقَتَلَهُ بِالحَدیدِ . (3)

.


1- .القِطعة من الشیء : الطائفة منه (الصحاح : ج 3 ص 1267 «قطع») .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 489 الرّقم 401 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 250 ح 62 .
3- .الکافی : ج 8 ص 225 ح 286 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 321 ح 90 .

ص: 449

رجال الکشّی_ به نقل از یونس بن عبد الرحمان _: به عراق رفتم و در آن جا گروهی از اصحاب امام باقر علیه السلام را دیدم و نیز شمار فراوانی از یاران امام صادق علیه السلام را مشاهده کردم . از آنان حدیث شنیدم و کتاب هایشان را گرفتم و بعدها آنها را به ابو الحسن الرضا علیه السلام نشان دادم . امام [رضا] علیه السلام بسیاری از احادیث آنها را از امام صادق علیه السلام ندانست و به من فرمود : «ابو الخطّاب بر ابو عبد اللّه (امام صادق علیه السلام ) دروغ می بست . خدا لعنت کند ابو الخطّاب را ! یاران ابو الخطّاب نیز تا به امروز ، این احادیث را در کتاب های یاران ابو عبد اللّه علیه السلام می گنجانند . بنا بر این ، آنچه را خلاف قرآن است [و بر ما می بندند ]نپذیرید ؛ زیرا ما اگر حدیثی بگوییم ، سازگار با قرآن و موافق با سنّت می گوییم . ما از خدا و پیامبر او حدیث می کنیم و نمی گوییم : فلان و بهمان گفت ، که در نتیجه گفتارمان متناقض باشد . سخن آخرین فرد ما ، همانند سخن نخستین فرد ماست و سخن نخستین فرد ما ، مؤیّد سخن آخرین ماست . پس ، هر گاه کسی برایتان حدیثی گفت که خلاف این بود ، آن را به خودش باز گردانید و بگویید : تو خود ، بهتر می دانی که چه آورده ای (خود دانی و آنچه آورده ای!)؛ چرا که با هر گفتار ما ، حقیقتی و نورانیّتی است . بنا بر این ، گفتاری که با آن ، حقیقتی نباشد و نورانیّتی نداشته باشد ، از گفته های شیطان است» .

الکافی_ به نقل از مالک بن عطیّه ، از یکی از یاران امام صادق علیه السلام _: امام صادق علیه السلام خشمگنانه نزد ما آمد و فرمود : «پیش پای شما برای کاری بیرون رفتم . یکی از سیاهان مدینه به من برخورد و بر من فریاد زد : لبیّک ، ای جعفر بن محمّد ، لبیّک ! (1) من ترسان و هراسان از سخن او ، از نیمه راه به خانه ام باز گشتم و در محرابم برای پروردگارم به سجده افتادم و در پیشگاهش چهره بر خاک نهادم و در برابرش خاکساری نمودم و از آنچه به من گفته بود ، به نزد او اعلام بیزاری کردم . اگر عیسی بن مریم از آنچه خدا در حقّ او فرموده بود ، فراتر می رفت ، چنان کر می شد که دیگر هرگز نمی شنید ، و چنان کور می شد که از آن پس هرگز نمی دید ، و چنان گنگ می شد که از آن پس هرگز سخن نمی گفت» . سپس فرمود : «خدا لعنت کند ابو الخطّاب را و با آهن (شمشیر) او را بکشد!» .

.


1- .ظاهرا مقصودِ فریاد زننده ، قرار دادن امام صادق علیه السلام در جایگاه خداوند بوده است .

ص: 450

12 / 2أبو مَنصورٍرجال الکشّی عن حفص بن عمرو النخعی :کُنتُ جالِسا عِندَ أبی عَبدِ اللّه علیه السلام ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : جُعِلتُ فِداکَ ، إنَّ أبا مَنصورٍ حَدَّثَنی أنَّهُ رُفِعَ إلی رَبِّهِ وتَمَسَّحَ عَلی رَأسِهِ ، وقالَ لَهُ بِالفارِسِیَّةِ : یا پِسَر ! فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : حَدَّثَنی أبی عَن جَدّی أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ : إنَّ إبلیسَ اتَّخَذَ عَرشا فیما بَینَ السَّماءِ وَالأَرضِ ، وَاتَّخَذَ زَبانِیَةً کَعَدَدِ المَلائِکَةِ ، فَإِذا دَعا رَجُلاً فَأَجابَهُ ووَطِئَ عَقِبَهُ وتَخَطَّت إلَیهِ الأَقدامُ ، تَراءی لَهُ إبلیسُ ورُفِعَ إلَیهِ ، وإنَّ أبا مَنصورٍ کانَ رَسولَ إبلیسَ ، لَعَنَ اللّهُ أبا مَنصورٍ ، لَعَنَ اللّهُ أبا مَنصورٍ _ ثَلاثا _ . (1)

12 / 3بَشّارٌ الشَّعیرِیُّرجال الکشّی عن إسحاق بن عمّار :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام لِبَشّارٍ الشَّعیرِیِّ : اُخرُج عَنّی لَعَنَکَ اللّهُ ! لا وَاللّهِ لا یُظِلُّنی وإیّاکَ سَقفُ بَیتٍ أبَدا . فَلَمّا خَرَجَ قالَ : وَیلَهُ ! ألا قالَ بِما قالَتِ الیَهودُ ؟ ألا قالَ بِما قالَتِ النَّصاری ؟ ألا قالَ بِما قالَتِ المَجوسُ ، أو بِما قالَتِ الصّابِئَةُ ؟ وَاللّهِ ما صَغَّرَ اللّهَ تَصغیرَ هذَا الفاجِرِ أحَدٌ ، إنَّهُ شَیطانٌ ابنُ شَیطانٍ ، خَرَجَ مِنَ البَحرِ لِیُغوِیَ أصحابی وشیعَتی فَاحذَروهُ ، وَلیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ أنّی عَبدٌ ابنُ عَبدٍ ، قِنٌّ (2) ابنُ أمَةٍ ، ضَمَّتنِی الأَصلابُ وَالأَرحامُ ، وأنّی لَمَیِّتٌ ، وأنّی لَمَبعوثٌ ، ثُمَّ مَوقوفٌ ، ثُمَّ مَسؤولٌ ، وَاللّهِ لاَُسأَلَنَّ عَمّا قالَ فِیَّ هذَا الکَذّابُ وَادّعاهُ عَلَیَّ . یا وَیلَهُ ما لَهُ أرعَبَهُ اللّهُ ! فَلَقَد أمِنَ عَلی فِراشِهِ ، وأفزَعَنی وأقلَقَنی عَن رُقادی ، أوَتَدرونَ أنّی لِمَ أقولُ ذلِکَ ؟ أقولُ ذلِکَ لِکَی أستَقِرَّ فی قَبری (3) . (4)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 592 الرّقم 546 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 282 ح 27 .
2- .عبدٌ قِنٌّ : خالِصُ العبودة (لسان العرب : ج 13 ص 348 «قنن») .
3- .لأستقرّ فی قبری : أی لا اُعذّب فیه (بحار الأنوار : ج 25 ص 307) .
4- .رجال الکشّی : ج 2 ص 702 الرّقم 746 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 307 ح 73 .

ص: 451

12 / 2 ابو منصور

12 / 3 بشّار شَعیری

12 / 2ابو منصور (1)رجال الکشّی_ به نقل از حفص بن عمرو نخعی _: در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم که مردی به ایشان گفت : قربانت گردم ! ابو منصور برایم گفت که او را نزد پروردگارش بالا برده اند و خداوند ، دستی بر سرش کشیده و به فارسی به او گفته است : ای پسر! امام صادق علیه السلام فرمود : «پدرم از جدّم برایم حدیث کرد که پیامبر خدا فرمود : ابلیس در میان آسمان و زمین ، تختی برای خود بر نهاد و غلامانی حلقه به گوش ، به شمار فرشتگان ، بر گرفت . هر گاه [ابلیس ]مردی را بخواند و او اجابتش کند و به دنبالش برود و به سوی او گام بردارد ، ابلیس به او نمایانده می شود و او را به سوی وی می برند . ابو منصور ، فرستاده ابلیس بود . خدا لعنت کناد ابو منصور را ! خدا لعنت کناد ابو منصور را! ...» ، سه بار فرمود .

12 / 3بشّار شَعیری (2)رجال الکشّی_ به نقل از اسحاق بن عمّار _: امام صادق علیه السلام به بشّار شَعیری فرمود : «از نزد من ، بیرون شو . خدایت لعنت کناد! هرگز مباد که سقف خانه ای بر من و تو سایه افکند!» . چون بشّار خارج شد ، [امام علیه السلام ] فرمود : «وای بر او! آیا او همان چیزی را نمی گوید که یهود گفتند؟ آیا او همان چیزی را نمی گوید که نصارا گفتند ؟ آیا او همان چیزی را نمی گوید که مَجوس گفتند ، یا صائبیان گفتند ؟ به خدا سوگند که هیچ کس چون این نابه کار ، خدا را کوچک نکرده است . او شیطان و شیطان زاده ای است که از دریا بیرون آمده تا یاران و شیعیان مرا گم راه سازد . پس ، از او بر حذر باشید . حاضران به غایبان برسانند که من ، بنده و بنده زاده ام . من ، برده و کنیززاده ام (3) که در پشت ها و رحم ها بوده ام . من می میرم و برانگیخته می شوم و سپس مرا در پیشگاه خداوند ، نگه می دارند و بازخواست می شوم . به خدا سوگند ، من از آنچه این دروغ پرداز درباره ام گفته و ادّعا کرده است ، بازخواست خواهم شد . وای بر او! او را چه شده است؟ خدا هراسانش کُناد! خود در بسترش آسوده غنوده و مرا هراسان نموده و خواب را از چشمم ربوده است! آیا می دانید که چرا من این سخنان را می گویم؟ اینها را برای آن می گویم که در قبرم آرامش داشته باشم (4) » .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 562 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 565 .
3- .یعنی : من مخلوقی بیش نیستم و خودم و پدرم و مادرم ، همگی از بندگان خداییم و ربوبیّت ، منحصر به حق تعالی است .
4- .یعنی عذاب نشوم (ر . ک : بحار الأنوار : ج 25 ص 307) .

ص: 452

12 / 4حَکیمُ بنُ عَبّاسٍدلائل الإمامة عن محمّد بن راشد عن أبیه :جاءَ رَجُلٌ إلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فَقالَ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ حَکیمَ بنَ عَبّاسٍ الکَلبِیَّ یُنشِدُ النّاسَ بِالکوفَةِ هِجاءَکُم . فَقالَ : هَل عَلِقتَ مِنهُ بِشَیءٍ ؟ قالَ : بَلی ، فَأَنشَدَهُ : صَلَبنا لَکُم زَیدا عَلی جِذعِ نَخلَةٍولَم نَرَ مَهدِیّا عَلَی الجِذعِ یُصلَبُ وقِستُم بِعُثمانَ عَلِیّا سَفاهَةًوعُثمانُ خَیرٌ مِن عَلِیٍّ وأطیَبُ !! فَرَفَعَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَدَیهِ إلَی السَّماءِ وهُما یَنتَفِضانِ رِعدَةً ، فَقالَ : اللّهُمَّ إن کانَ کاذِبا فَسَلِّط عَلَیهِ کَلبا مِن کِلابِکَ . قالَ : فَخَرَجَ حَکیمٌ مِنَ الکوفَةِ فَأَدلَجَ (1) ، فَلَقِیَهُ الأَسَدُ فَأَکَلَهُ ، فَجاؤوا بِالبَشیرِ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام _ وهُوَ فی مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله _ فَأَخبَرَهُ بِذلِکَ ، فَخَرَّ للّهِِ ساجِدا وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی صَدَقَنا وَعدَهُ . (2)

.


1- .أدلج القومُ : إذا ساروا من أوّل اللیل (الصحاح : ج 1 ص 315 «دلج») .
2- .دلائل الإمامة : ص 253 ح 177 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 234 ، کشف الغمّة : ج 2 ص 415 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 192 ح 58 و ج 47 ص 135 ح 185 .

ص: 453

12 / 4 حَکیم بن عبّاس

12 / 4حَکیم بن عبّاس (1)دلائل الإمامة_ به نقل از محمّد بن راشد ، از پدرش _: مردی نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت : ای پسر پیامبر خدا ! حکیم بن عبّاس کلبی ، در کوفه برای مردم در هجو شما شعر می خواند . [امام علیه السلام ] فرمود : «چیزی از آن را به خاطر داری؟». گفت : آری . و این ابیات را خواند : زیدِ شما را بر تنه درخت خرما به دار آویختیمو ما ندیدیم که هدایت شده ای بر دار آویخته شود! شما ، نابخردانه عثمان را با علی قیاس کردیددر حالی که عثمان ، بهتر و پاک تر از علی است. امام صادق علیه السلام دستانش را در حالی که می لرزیدند ، به آسمان برداشت و فرمود : «بار خدایا! اگر دروغ گفته است ، درنده ای از درندگانت را بر او مسلّط گردان» . حکیم از کوفه خارج شد و شبانه راه پیمود که ناگهان شیری به او برخورد و او را خورد . برای امام صادق علیه السلام _ که در مسجد پیامبر خدا بود _ بشارت آوردند و خبرش را به ایشان دادند . امام علیه السلام برای خداوند به سجده افتاد و فرمود : «سپاس ، خداوند را که به وعده اش با ما وفا کرد» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 568 .

ص: 454

12 / 5داوُودُ بنُ عَلِیٍّالکافی عن حماد بن عثمان عن المسمعی :لَمّا قَتَلَ داوُودُ بنُ عَلِیٍّ المُعَلَّی بنَ خُنَیسٍ ، قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : لَأَدعُوَنَّ اللّهَ عَلی مَن قَتَلَ مَولایَ ، وأخَذَ مالی ، فَقالَ لَهُ داوُودُ بنُ عَلِیٍّ : إنَّکَ لَتُهَدِّدُنی بِدُعائِکَ ؟! قالَ حَمّادٌ : قالَ المِسمَعِیُّ : فَحَدَّثَنی مُعَتِّبٌ أنَّ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام لَم یَزَل لَیلَتَهُ راکِعا وساجِدا ، فَلَمّا کانَ فِی السَّحَرِ سَمِعتُهُ یَقولُ وهُوَ ساجِدٌ : اللّهُمَّ إنّی أسأَ لُکَ بِقُوَّتِکَ القَوِیَّةِ ، وبِجَلالِکَ الشَّدیدِ الَّذی کُلُّ خَلقِکَ لَهُ ذَلیلٌ ، أن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وأهلِ بَیتِهِ ، وأن تَأخُذَهُ السّاعَةَ السّاعَةَ . فَما رَفَعَ رَأسَهُ حَتّی سَمِعنَا الصَّیحَةَ فی دارِ داوُودَ بنِ عَلِیٍّ ، فَرَفَعَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام رَأسَهُ وقالَ : إنّی دَعَوتُ اللّهَ بِدَعوَةٍ بَعَثَ اللّهُ عز و جلعَلَیهِ مَلَکا فَضَرَبَ رَأسَهُ بِمِرزَبَةٍ (1) مِن حَدیدٍ انشَقَّت مِنها مَثانَتُهُ فَماتَ . (2)

الإرشاد :رُوِیَ أنَّ داوُودَ بنَ عَلِیِّ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ ، قَتَلَ المُعَلَّی بنَ خُنَیسٍ _ مَولی جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام _ وأخَذَ مالَهُ ، فَدَخَلَ عَلَیهِ جَعفَرٌ وهُوَ یَجُرُّ رِداءَهُ فَقالَ لَهُ : قَتَلتَ مَولایَ وأخَذتَ مالی ! أما عَلِمتَ أنَّ الرَّجُلَ یَنامُ عَلَی الثُّکلِ ولا یَنامُ عَلَی الحَربِ ؟ أما وَاللّهِ لَأَدعُوَنَّ اللّهَ عَلَیکَ . فَقالَ لَهُ داوُودُ : أتَتَهَدَّدُنا بِدُعائِکَ ؟ _ کَالمُستَهزِئِ بِقَولِهِ _ . فَرَجَعَ أبو عَبدِ اللّه علیه السلام إلی دارِهِ ، فَلَم یَزَل لَیلَهُ کُلَّهُ قائِما وقاعِدا ، حَتّی إذا کانَ السَّحَرُ سُمِعَ وهُوَ یَقولُ فی مُناجاتِهِ : یا ذَا القُوَّةِ القَوِیَّةِ ، ویا ذَا المِحالِ الشَّدیدِ ، ویا ذَا العِزَّةِ الَّتی کُلُّ خَلقِکَ لَها ذَلیلٌ ، اکفِنی هذَا الطّاغِیَةَ وَانتَقِم لی مِنهُ . فَما کانَ إلاّ ساعَةً حَتَّی ارتَفَعَتِ الأَصواتُ بِالصِّیاحِ وقیلَ : قَد ماتَ داوُودُ بنُ عَلِیٍّ السّاعَةَ . (3)

.


1- .المِرزَبة : المطرقة الکبیرة التی تکون للحدّاد (النهایة : ج 2 ص 219 «رزب») .
2- .الکافی : ج 2 ص 513 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 209 ح 52 وراجع : الکافی : ج 2 ص 5557 .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 184 ، رجال الکشّی : ج 2 ص 675 الرّقم 708 عن المسمعی ، المجتنی : ص 56 کلاهما نحوه ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 230 عن أبی بصیر وفیه صدره إلی «قائما وقاعدا» ، روضة الواعظین : ص 231 ، کشف الغمّة : ج 2 ص 381 ، إعلام الوری : ج 1 ص 524 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 221 ح 20 .

ص: 455

12 / 5 داوود بن علی

12 / 5داوود بن علی (1)الکافی_ به نقل از حمّاد بن عثمان ، از مسمعی _: چون داوود بن علی ، (2) مُعَلّی بن خُنَیس را کشت ، امام صادق علیه السلام فرمود : «به طور قطع بر آن که وابسته مرا کشت و اموالم را گرفت ، نفرین خواهم کرد» . داوود بن علی به ایشان گفت : تو مرا با نفرینت تهدید می کنی ؟! مُعَتِّب [خادم اما صادق علیه السلام ] برایم گفت که : امام صادق علیه السلام آن شب را پیوسته در رکوع و سجود بود و چون سحر شد ، شنیدم که در سجده می گوید : «بار خدایا ! به نیروی نیرومندت ، و به شُکوه پر شُکوهت که همه آفریدگانت در برابر آن خوارند ، از تو درخواست می کنم که بر محمّد و خاندان او درود فرستی و اینک ، هم اینک ، او را بگیری» . امام علیه السلام سرش را از سجده بر نداشته بود که شیون از خانه داوود بن علی شنیدیم . امام صادق علیه السلام سرش را برداشت و فرمود : «من ، خداوند را به دعایی خواندم و خداوند عز و جلفرشته ای را بر او فرستاد و [فرشته] با پُتکی آهنین ، چنان بر سر او کوفت که از ضربت آن ، مثانه اش شکافت و مُرد» .

الإرشاد :روایت شده است که داوود بن علی بن عبد اللّه بن عبّاس ، مُعَلّی بن خُنَیس (وابسته امام صادق علیه السلام ) را کشت و اموال او را گرفت . امام صادق علیه السلام ، در حالی که ردایش را می کشید ، بر او در آمد و فرمود : «وابسته مرا کشتی و اموالم را گرفتی ! مگر نمی دانی که مرد ، با وجود داغ فرزند می خوابد ؛ امّا با جنگ و تاراج شدن نمی خوابد؟ به خدا سوگند که نفرینت می کنم !». داوود با لحنی تمسخرآمیز گفت : ما را از نفرینت می ترسانی؟ امام صادق علیه السلام به سَرایش باز گشت و تمام آن شب را در قیام و قعود گذراند ، تا آن که چون سحر شد ، شنیده شد که در مناجاتش می گوید : «ای دارنده نیروی نیرومند ، و ای صاحب کیفر سخت ، و ای دارنده عزّتی که همه آفریدگانت در برابر آن خوارند! شرّ این یاغی را از سر من کم کن و انتقامم را از او بستان» . ساعتی نگذشت که صدای شیون برخاست و خبر آمد که : داوود بن علی ، اکنون بمُرد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 569 .
2- .حاکم مدینه از طرف ابو العباس سفّاح (اوّلین خلیفه عبّاسی) .

ص: 456

دلائل الإمامة عن أبی بصیر وداوود الرّقی ومعاویة بن عمّار وعبد اللّه بن سنان جمیعا :کُنّا بِالمَدینَةِ حینَ بَعَثَ داوُودُ بنُ عَلِیٍّ إلَی المُعَلَّی بنِ خُنَیسٍ فَقَتَلَهُ ، فَجَلَسَ عَنهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام شَهرا لَم یَأتِهِ ، فَبَعَثَ إلَیهِ ودَعاهُ ، فَأَبی أن یَأتِیَهُ ، فَبَعَثَ إلَیهِ عَشَرَةَ نَفسٍ مِنَ الحَرَسِ وقالَ لَهُم : اِیتونی بِهِ ؛ فَإِن أبی فَأتونی بِرَأسِهِ . فَدَخَلوا عَلَیهِ وهُوَ یُصَلّی _ ونَحنُ مَعَهُ _ صَلاةَ الزَّوالِ ، فَقالوا لَهُ : أجِبِ الأَمیرَ داوُودَ بنَ عَلِیٍّ، فَأَبی ، فَقالوا : إن لَم تُجِب قَتَلناکَ . فَقالَ : ما أظُنُّکُم تَقتُلونَ ابنَ رَسولِ اللّهِ ! فَقالوا : ما نَدری ما تَقولُ ، وما نَعرِفُ إلاَّ الطّاعَةَ . قالَ : اِنصَرِفوا فَإِنَّهُ خَیرٌ لَکُم . قالوا : لا نَرجِعُ إلَیهِ إلاّ بِما اُمِرنا . فَلَمّا عَلِمَ أنَّ القَومَ لا یَنصَرِفونَ إلاّ بِما اُمِروا بِهِ ، رَأَیناهُ وقَد رَفَعَ یَدَیهِ إلَی السَّماءِ ثُمَّ وَضَعَهُما عَلی مَنکِبَیهِ ، ثُمَّ بَسَطَهُما ، ثُمَّ دَعا مُشیرا بِسَبّابَتِهِ ، فَسَمِعنا : السّاعَةَ السّاعَةَ ، حَتّی سَمِعنا صُراخا عالِیا ، فَقالوا : قُم . فَقالَ : إنَّ صاحِبَکُم قَد ماتَ ، وهذَا الصُّراخُ عَلَیهِ . فَانصَرَفوا وَالنّاسُ قَد حَضَروهُ ... قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : دَعَوتُ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ وَابتَهَلتُ إلَیهِ ... فَکَفانا شَرَّهُ . (1)

.


1- .دلائل الإمامة : ص 251 ح 175 ، بصائر الدرجات : ص 218 ح 2 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 230 عن أبی بصیر وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 66 ح 9 و ص 177 ح 24 .

ص: 457

دلائل الإمامة_ به نقل از ابو بصیر و داوود رَقّی و معاویة بن عمّار و عبد اللّه بن سنان ، همگی _: هنگامی که داوود بن علی در پی مُعَلَّی بن خُنَیس فرستاد و او را کشت ، ما در مدینه بودیم . امام صادق علیه السلام یک ماه نزد او نرفت . داوود در پی امام علیه السلام فرستاد و ایشان را فرا خواند ؛ امّا ایشان از رفتن به نزد وی سر باز زد . داوود ، ده نفر از نگهبانان را فرستاد و به آنها گفت : او را به نزد من بیاورید و اگر امتناع کرد ، سرش را برایم بیاورید . نگهبانان بر امام علیه السلام در آمدند . آن بزرگوار ، نماز ظهر می خواند و ما نیز با ایشان نماز می خواندیم . نگهبانان گفتند : دستور امیر ، داوود بن علی ، را اجابت کن . امام علیه السلام سر باز زد . گفتند : اگر اجابت نکنی ، تو را می کشیم . فرمود : «گمان نمی کنم شما فرزند پیامبر خدا را بکشید». گفتند: ما نمی فهمیم تو چه می گویی . ما جز فرمان برداری ، چیزی نمی شناسیم . فرمود : «باز گردید . این ، به نفع شماست» . گفتند : ما جز با انجام دادن مأموریت خود ، باز نمی گردیم . [امام علیه السلام ] چون دانست که آنها جز با انجام دادن مأموریتشان باز نمی گردند ، دیدیم که هر دو دستش را به سوی آسمان برداشت . سپس آنها را بر شانه هایش نهاد و بعد آنها را گشود . آن گاه در حالی که با انگشت نشانه اش اشاره می کرد ، دعا کرد و همین که شنیدیم [که فرمود] : «اینک ، هم اینک» ، ناگهان فریاد شیونی به گوش رسید . نگهبانان گفتند : برخیز . [امام علیه السلام ] فرمود : «امیرتان مُرد . این شیون برای اوست» . نگهبانان رفتند و مردم ، جمع شده بودند ... . امام صادق علیه السلام فرمود : «خدا را به اسم اعظمش خواندم و به درگاه او التماس کردم ... و خداوند ، شرّ او را از سر ما کم کرد» .

.

ص: 458

12 / 6المُغیرَةُ بنُ سَعیدٍالإمام الصادق علیه السلام :لَعَنَ اللّهُ المُغیرَةَ بنَ سَعیدٍ ؛ إنَّهُ کانَ یَکذِبُ عَلی أبی فَأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ ، لَعَنَ اللّهُ مَن قالَ فینا ما لا نَقولُهُ فی أنفُسِنا ، ولَعَنَ اللّهُ مَن أزالَنا عَنِ العُبودِیَّةِ للّهِِ الَّذی خَلَقَنا ، وإلَیهِ مَآبُنا ومَعادُنا وبِیَدِهِ نَواصینا . (1)

عنه علیه السلام :لَعَنَ اللّهُ المُغیرَةَ بنَ سَعیدٍ ، ولَعَنَ اللّهُ یَهودِیَّةً کانَ یَختَلِفُ إلَیها یَتَعَلَّمُ مِنهَا السِّحرَ وَالشَّعبَذَةَ وَالمَخاریقَ ، إنَّ المُغیرَةَ کَذَبَ عَلی أبی علیه السلام فَسَلَبَهُ اللّهُ الإِیمانَ ، وإنَّ قَوما کَذَبوا عَلَیَّ ، ما لَهُم أذاقَهُمُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ ؟ (2)

الخرائج والجرائح عن زیاد بن أبی الحلال :إنَّ النّاسَ اختَلَفوا فی جابِرِ بنِ یَزیدَ وأحادیثِهِ وأعاجیبِهِ ، فَدَخَلتُ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، وأنَا اُریدُ أن أسأَلَهُ عَنهُ ، فَابتَدَأَنی مِن غَیرِ أن أسأَلَهُ فَقالَ : رَحِمَ اللّهُ جابِرَ بنَ یَزیدَ الجُعفِیَّ ، فَإِنَّهُ کانَ یَصدُقُ عَلَینا ، ولَعَنَ اللّهُ المُغیرَةَ بنَ سَعیدٍ فَإِنَّهُ یَکذِبُ عَلَینا . (3)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 590 الرّقم 542 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 297 ح 59 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 491 الرّقم 403 عن عبدالرحمن بن کثیر ، بحار الأنوار : ج 25 ص 289 ح 46 .
3- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 733 ح 42 ، بصائر الدرجات : ص 238 ح 12 و ص 459 ح 4 نحوه ، الثاقب فی المناقب : ص 403 ح 333 ، رجال الکشّی : ج 2 ص 436 الرّقم 336 ، الإختصاص : ص 204 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 219 والثلاثة الأخیرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 327 ح 6 .

ص: 459

12 / 6 مُغیرة بن سعید

12 / 6مُغیرة بن سعید (1)امام صادق علیه السلام :خدا لعنت کند مغیرة بن سعید را ! او بر پدرم دروغ می بست و بدین سبب ، خداوند ، حرارت آهن را به او چشانْد ! لعنت خدا بر آن کس که درباره ما چیزی بگوید که ما آن را درباره خودمان نمی گوییم ! لعنت خدا بر آن کس که ما را از مرتبه بندگیِ خداوندی که ما را آفریده است و سرانجام و بازگشت ما به سوی او و اختیارمان در دست اوست ، کنار زَند !

امام صادق علیه السلام :خدا لعنت کند مغیرة بن سعید را ، و خدا لعنت کند آن زن یهودی را که مغیره نزدش می رفت و جادوگری و تردستی و حقّه بازی ها را از او می آموخت ! مغیره بر پدرم علیه السلام دروغ بست و بدین سبب ، خداوند ، ایمان را از او گرفت . گروهی هم بر من دروغ بستند . اینان را چه شده است ؟ خدا سوزش آهن را به آنها بچشاند !

الخرائج و الجرائح_ به نقل از زیاد بن ابی حلال _: مردم درباره جابر بن یزید و احادیث او و کارهای شگفت آورش اختلاف کردند . من خدمت امام صادق علیه السلام رفتم و خواستم درباره او از ایشان بپرسم ؛ امّا ایشان ، پیش از آن که من سؤالی کنم ، فرمود : «خدا رحمت کند جابر بن یزید جُعفی را ! او با ما راست بود . خدا لعنت کند مغیرة بن سعید را ! او بر ما دروغ می بست» .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 586 .

ص: 460

12 / 7هؤُلاءِ الکَذّابونَ عَلی أهلِ البَیتِرجال الکشّی عن ابن سنان عن الإمام الصادق علیه السلام :إنّا أهلُ بَیتٍ صادِقونَ ، لا نَخلو مِن کَذّابٍ یَکذِبُ عَلَینا فَیُسقِطُ صِدقَنا بِکَذِبِهِ عَلَینا عِندَ النّاسِ . . . ثُمَّ ذَکَرَ المُغیرَةَ بنَ سَعیدٍ وبَزیعا وَالسَّرِیَّ وأبَا الخَطّابِ ومُعَمَّرا وبَشّارا الأَشعَرِیَّ وحَمزَةَ الزُّبَیدِیَّ وصائِدَ النَّهدِیَّ ، فَقالَ : لَعَنَهُمُ اللّهُ ، إنّا لا نَخلو مِن کَذّابٍ یَکذِبُ عَلَینا ، أو عاجِزِ الرَّأیِ ، کَفانَا اللّهُ مُؤنَةَ کُلِّ کَذّابٍ ، وأذاقَهُمُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ . (1)

12 / 8السّاعی عَلَیهِالکافی عن صفوان الجمّال :حَمَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام الحَملَةَ الثّانِیَةَ إلَی الکوفَةِ وأبو جَعفَرٍ المَنصورُ بِها ، فَلَمّا أشرَفَ عَلَی الهاشِمِیَّةِ (2) _ مَدینَةِ أبی جَعفَرٍ _ أخرَجَ رِجلَهُ مِن غَرزِ الرِّجلِ ثُمَّ نَزَلَ ، ودَعا بِبَغلَةٍ شَهباءَ ، ولَبِسَ ثِیابا بِیضا (3) وکُمَّةً (4) بَیضاءَ ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَیهِ قالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ : لَقَد تَشَبَّهتَ بِالأَنبِیاءِ ! فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : وأنّی تُبعِدُنی مِن أبناءِ الأَنبِیاءِ ؟ فَقالَ : لَقَد هَمَمتُ أن أبعَثَ إلَی المَدینَةِ مَن یَعقِرُ نَخلَها ، ویَسبی ذُرِّیَّتَها . فَقالَ : ولِمَ ذلِکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ فَقالَ : رُفِعَ إلَیَّ أنَّ مَولاکَ المُعَلَّی بنَ خُنَیسٍ یَدعو إلَیکَ ویَجمَعُ لَکَ الأَموالَ . فَقالَ : وَاللّهِ ما کانَ . فَقالَ : لَستُ أرضی مِنکَ إلاّ بِالطَّلاقِ وَالعَتاقِ وَالهَدیِ وَالمَشیِ . فَقالَ : أبِالأَندادِ مِن دونِ اللّهِ تَأمُرُنی أن أحلِفَ ؟! إنَّهُ مَن لَم یَرضَ بِاللّهِ ، فَلَیسَ مِنَ اللّهِ فی شَیءٍ. فَقالَ : أتَتَفَقَّهُ عَلَیَّ ؟! فَقالَ : وأنّی تُبعِدُنی مِنَ الفِقهِ ، وأنَا ابنُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ فَقالَ : فَإِنّی أجمَعُ بَینَکَ وبَینَ مَن سَعی بِکَ . قالَ : فَافعَل . فَجاءَ الرَّجُلُ الَّذی سَعی بِهِ ، فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : یا هذا ! فَقالَ : نَعَم ، وَاللّهِ الَّذی لا إلهَ إلاّ هُوَ ! عالِمُ الغَیبِ وَالشَّهادَةِ، الرَّحمنُ الرَّحیمُ ، لَقَد فَعَلتَ . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : وَیلَکَ تُمَجِّدُ اللّهَ فَیَستَحیی مِن تَعذیبِکَ ! ولکِن قُل : بَرِئتُ مِن حَولِ اللّهِ وقُوَّتِهِ واُلجِئتُ إلی حَولی وقُوَّتی . فَحَلَفَ بِهَا الرَّجُلُ ، فَلَم یَستَتِمَّها حَتّی وَقَعَ مَیِّتا . فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ : لا اُصَدِّقُ بَعدَها عَلَیکَ أبَدا . وأحسَنَ جائِزَتَهُ ورَدَّهُ . (5)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 593 الرّقم 549 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 263 ح 1 .
2- .الهاشمیّة : بلدٌ بالکوفة للسفّاح (القاموس المحیط : ج 4 ص 190 «هشم») .
3- .فی المصدر : «ثیاب بیض» ، والتصویب من بحار الأنوار .
4- .الکُمَّة : القَلَنْسُوَة (النهایة : ج 4 ص 200 «کمکم») .
5- .الکافی : ج 6 ص 445 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 203 ح 44 وراجع الإرشاد : ج 2 ص 182 ، وروضة الواعظین : ص 230 وإعلام الوری : ج 1 ص 524 .

ص: 461

12 / 7 این دروغزنان بر اهل بیت

12 / 8 سعایت کننده اش

12 / 7این دروغزنان بر اهل بیترجال الکشّی_ به نقل از ابن سِنان _: امام صادق علیه السلام فرمود : «ما خاندانی راستگوییم ؛ امّا همواره هستند دروغگویانی که بر ما دروغ می بندند و با دروغ بستن خود بر ما ، راستگویی ما را در نزد مردم ، بی اعتبار می کنند ...» . [امام علیه السلام ] سپس مغیرة بن سعید و بَزیع و سَری و ابو الخطّاب و مُعَمَّر و بَشّار اشعری و حمزه زُبیدی و صائد نَهدی را نام برد و فرمود : «خدا اینان را لعنت کند ! همواره هستند دروغگویانی که بر ما دروغ می بندند ، یا سست می اندیشند . خدا زحمت دروغگویان را از سرِ ما کم کند و سوزش آهن را به آنان بچشاند!» .

12 / 8سعایت کننده اشالکافی_ به نقل از صفوان شتردار (جمّال) _: امام صادق علیه السلام را برای بار دوم [با اُشترانم ]به کوفه بردم . [خلیفه] ابو جعفرِ منصور در کوفه بود . به نزدیک هاشمیه (1) _ شهر منصور _ که رسید ، پایش را از رکاب کشید و پیاده شد و قاطری خاکستری رنگ خواست و جامه هایی سپید و شب کلاهی سپید پوشید . چون بر منصور در آمد ، منصور به امام علیه السلام گفت : خود را شبیه پیامبران ساخته ای! امام صادق علیه السلام فرمود : «چگونه مرا از فرزندان پیامبران دور می دانی ؟» . منصور گفت : بر آن بودم تا کسی را به مدینه بفرستم که نخل های آن را قطع و بچه هایش را اسیر کند . [امام صادق علیه السلام ] فرمود : «چرا ، ای امیر المؤمنین؟». منصور گفت : به من خبر رسیده است که وابسته ات مُعَلّی بن خُنَیس به سوی تو دعوت می کند و برایت پول گرد می آورد . [امام علیه السلام ] فرمود : «به خدا ، چنین نیست» . منصور گفت : از تو نمی پذیرم ، مگر با [سوگندِ] طلاق دادن و آزاد کردن بنده و قربانی نمودن و پیاده رفتن . (2) [امام علیه السلام ] فرمود : «آیا از من می خواهی که جز خدا را برایش شریک بیاورم و به آنها سوگند بخورم ؟ کسی که به خدا رضایت ندهد ، نزد خدا ارزشی ندارد» . منصور گفت : بر من فقاهت می فروشی؟ [امام علیه السلام ] فرمود : «چگونه مرا از فقهْ دور می دانی، در حالی که من فرزند پیامبر خدا هستم ؟». منصور گفت : پس ، تو را با کسی که از تو سعایت کرده است ، رو به رو می کنم . [امام علیه السلام ] فرمود : «بکن» . مردی که سعایت امام علیه السلام را کرده بود ، آمد . امام صادق علیه السلام به او فرمود : «تو!». مرد گفت : آری . به خدایی که معبودی جز او نیست و دانای نهان و آشکار است و مهرگستر و مهربان است ، سوگند می خورم که تو چنین کرده ای . امام صادق علیه السلام فرمود : «وای بر تو ! تمجید خدا می کنی که از عذاب کردن تو حیا کند! بگو : [اگر دروغ گفته باشم ،] از نیرو و توان خدا ، بیزاری جسته ام و به نیرو و توان خودم تکیه کرده ام!» . مرد با این جمله ، سوگند یاد کرد و هنوز آن را به پایان نبرده بود که مُرده اش بر زمین افتاد . منصور به امام علیه السلام گفت : از این پس ، هرگز سعایتی را علیه تو باور نمی کنم . و به امام علیه السلام جایزه ای نیکو داد و ایشان را با احترام ، برگرداند .

.


1- .هاشمیه ، شهری است در کوفه متعلّق به سفّاح ، که آن را تأسیس کرد و پایتخت وی و برادرش منصور بود .
2- .یعنی امام علیه السلام سوگند یاد کند که اگر آن ادّعا دروغ نبود و درستی اش ثابت شد ، همسرش مطلّقه و برده اش آزاد باشد و یک قربانی حج و یک سفر پیاده حج بر عهده ایشان باشد .

ص: 462

التدوین فی أخبار قزوین عن موسی بن عبیدة العسکری :سَعی رَجُلٌ بِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام إلی أبی جَعفَرٍ [المَنصورِ] بِأَنَّهُ نالَ مِنکَ وقالَ فیکَ ، فَاُحضِرَ جَعفَرٌ علیه السلام ، قالَ جَعفَرٌ علیه السلام : مَعاذَ اللّهِ ! فَقالَ السّاعی : بَلی ، نِلتَ مِن أمیرِ المُؤمِنینَ ، وقُلتَ فیهِ کَذا وکَذا . فَقالَ جَعفَرٌ علیه السلام : حَلِّفهُ بِاللّهِ _ یا أمیرَ المُؤمِنینَ _ ثُمَّ افعَل ما شِئتَ . فَحَلَفَ الرَّجُلُ ، فَقالَ لَهُ جَعفَرٌ علیه السلام : إن حَلَفتَ کاذِبا أخرَجَ اللّهُ مِنکَ کُلَّ قُوَّةٍ أعطاکَ . فَقالَ : نَعَم . فَقامَ الرَّجُلُ _ مِن ساعَتِهِ _ أعمی ، أصَمَّ ، أشَلَّ ، أعرَجَ ، وخَطا خُطوَتَینِ ، وَارتَعَدَ ، وسَقَطَ وماتَ . (1)

.


1- .التدوین فی أخبار قزوین : ج 1 ص 430 .

ص: 463

التدوین فی أخبار قزوین_ به نقل از موسی بن عُبیده عسکری _: مردی از امام صادق علیه السلام نزد [خلیفه ]ابو جعفرِ منصور ، سعایت کرد که : او از تو بد گفته و عیبجویی ات را کرده است . منصور ، دستور داد امام صادق علیه السلام را حاضر کردند . امام صادق علیه السلام فرمود : پناه به خدا [ ، اگر چنین گفته باشم]! سعایت کننده گفت : چرا ! تو از امیر المؤمنین ، بدگویی کردی و درباره او چنین و چنان گفتی . امام صادق علیه السلام فرمود : «ای امیر المؤمنین ! او را به خدا ، سوگند بده . آن گاه هر کاری خواستی ، بکن» . مرد ، سوگند خورد . امام صادق علیه السلام به او فرمود : «اگر به دروغ ، سوگند خورده باشی ، خدا هر نیرویی را که به تو داده است ، از تو بگیرد !». مرد گفت : باشد . و در دَم ، کور و کر و چلاق و لنگ شد و دو قدم که برداشت ، رعشه گرفت و افتاد و مُرد .

.

ص: 464

الإمام الکاظم علیه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلی جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام فَقالَ : اُنجُ بِنَفسِکَ ، فَهذا فُلانُ بنُ فُلانٍ قَد وَشی بِکَ إلَی المَنصورِ ، وذَکَرَ أنَّکَ تَأخُذُ البَیعَةَ لِنَفسِکَ عَلَی النّاسِ، لِتَخرُجَ عَلَیهِم . فَتَبَسَّمَ وقالَ : یا أبا عَبدِ اللّه لا تَرُع ؛ فَإِنَّ اللّهَ إذا أرادَ إظهارَ فَضیلَةٍ کُتِمَت أو جُحِدَت ، أثارَ عَلَیها حاسِدا باغِیا یُحَرِّکُها حَتّی یُبَیِّنَهَا ، اقعُد مَعی حَتّی یَأتِیَ الطَّلَبُ فَتَمضِیَ مَعی إلی هُناکَ ، حَتّی تُشاهِدَ ما یَجری مِن قُدرَةِ اللّهِ الَّتی لا مَعدِلَ لَها عَن مُؤمِنٍ . فَجاءَ الرَّسولُ وقالَ : أجِب أمیرَ المُؤمِنینَ ، فَخَرَجَ الصّادِقُ علیه السلام ودَخَلَ وقَدِ امتَلَأَ المَنصورُ غَیظا وغَضَبا ، فَقالَ لَهُ : أنتَ الَّذی تَأخُذُ البَیعَةَ لِنَفسِکَ عَلَی المُسلِمینَ تُریدُ أن تُفَرِّقَ جَماعَتَهُم ، وتَسعی فی هَلَکَتِهِم ، وتُفسِدَ ذاتَ بَینِهِم ؟ فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام : ما فَعَلتُ شَیئا مِن هذا . قالَ المَنصورُ : فَهذا فُلانٌ یَذکُرُ أنَّکَ فَعَلتَ کَذا ، وأنَّهُ أحَدُ مَن دَعَوتَهُ إلَیکَ . فَقالَ : إنَّهُ لَکاذِبٌ . قالَ المَنصورُ : إنّی اُحَلِّفُهُ ، فَإِن حَلَفَ کَفَیتُ نَفسی مُؤنَتَکَ . فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام : إنَّهُ إذا حَلَفَ کاذِبا باءَ بِإِثمٍ . فَقالَ المَنصورُ لِحاجِبِهِ : حَلِّف هذَا الرَّجُلَ عَلی ما حَکاهُ عَن هذا _ یَعنِی الصّادِقَ علیه السلام _ فَقالَ لَهُ الحاجِبُ : قُل : وَاللّهِ الَّذی لا إلهَ إلاّ هُوَ ، وجَعَلَ یُغَلِّظُ عَلَیهِ الیَمینَ . فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام : لا تُحَلِّفهُ هکَذا ؛ فَإِنّی سَمِعتُ أبی یَذکُرُ عَن جَدّی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ : إنَّ مِنَ النّاسِ مَن یَحلِفُ کاذِبا فَیُعَظِّمُ اللّهَ فی یَمینِهِ ، ویَصِفُهُ بِصِفاتِهِ الحُسنی ، فَیَأتی تَعظیمُهُ للّهِِ عَلی إثمِ کَذِبِهِ ویَمینِهِ فَیُؤَخِّرُ عَنهُ البَلاءَ ، ولکِن دَعنی اُحَلِّفهُ بِالیَمینِ الَّتی حَدَّثَنی بِها أبی عَن جَدّی عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنَّهُ لا یَحلِفُ بِها حالِفٌ إلاّ باءَ (1) بِإِثمِهِ . فَقالَ المَنصورُ : فَحَلِّفهُ إذا یا جَعفَرُ . فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام لِلرَّجُلِ: قُل : إن کُنتُ کاذِبا عَلَیکَ فَقَد بَرِئتُ مِن حَولِ اللّهِ وقُوَّتِهِ ولَجَأتُ إلی حَولی وقُوَّتی . فَقالَهَا الرَّجُلُ . فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام : اللّهُمَّ إن کانَ کاذِبا فَأَمِتهُ . فَمَا استَتَمَّ کَلامَهُ حَتّی سَقَطَ الرَّجُلُ مَیِّتا ، وَاحتُمِلَ وَمُضِیَ بِهِ . (2)

.


1- .أبوءُ بذنبی أی ألتزمُ وأرجعُ وأُقرُّ ، وأصلُ البواءِ اللُّزوم . ویبوء بإثمهِ وإثم صاحبه : أی کان علیه عقوبة ذنبهِ وعقوبة قتل صاحبه (النهایة : ج 1 ص 159 «بوأ») .
2- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 763 ح 84 عن الإمام الرضا علیه السلام وراجع الإرشاد : ج 2 ص 183 وکشف الغمّة : ج 2 ص 380 وبحار الأنوار : ج 47 ص 172 ح 19 .

ص: 465

امام کاظم علیه السلام :مردی نزد [پدرم] جعفر بن محمّد صادق علیه السلام آمد و گفت : خودت را نجات بده ؛ زیرا فلانی پسر فلانی ، در نزد منصور ، از تو سعایت کرده و گفته است که تو برای خود ، از مردم ، بیعت می گیری تا بر آنان (حکومتیان) بشوری . [امام علیه السلام ] تبسّمی کرد و فرمود : «ای ابا عبداللّه ! مترس ؛ چرا که هر گاه خداوند بخواهد فضیلتِ کتمان شده یا انکار شده ای را آشکار کند ، یک نفر بدخواه سرکش را برمی انگیزد که آن فضیلت را تکان دهد تا آشکارش سازد . با من بنشین تا برای احضارم بیایند و با هم به آن جا برویم تا شاهد جریان قدرت خداوند باشی ؛ قدرتی که هیچ چیز نمی تواند آن را از مؤمن بگرداند» . فرستاده ای [از طرف منصور] آمد و گفت : امیر المؤمنین ، تو را می طلبد . امام صادق علیه السلام رفت و بر منصور _ که آکنده از خشم و کین بود _ وارد شد . منصور به امام علیه السلام گفت : تو برای خودت از مسلمانان بیعت می ستانی و می خواهی وحدت آنان را پراکنده سازی و در نابودی شان بکوشی و آنان را به جان هم بیندازی ؟ امام صادق علیه السلام فرمود : «من هیچ یک از این کارها را نکرده ام» . منصور گفت : این فلان کس می گوید که تو این کار را کرده ای و او خود ، یکی از کسانی است که خواسته ای به تو بپیوندد . [امام علیه السلام ] فرمود : «او دروغ می گوید» . منصور گفت : من او را سوگند می دهم . اگر سوگند یاد کرد ، شرّ تو را از سرم کم می کنم . امام صادق علیه السلام فرمود : «اگر سوگند دروغ یاد کند ، به کیفر گناهش می رسد» . منصور به حاجبش گفت : این مرد را درباره آنچه درباره این _ یعنی امام صادق علیه السلام _ گفته است ، سوگند بده . حاجب به او گفت : بگو : سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست . و او را سوگندهای شدید داد . امام صادق علیه السلام فرمود : «این گونه ، سوگندش مده ؛ زیرا شنیدم پدرم از قول جدّم پیامبر خدا ، می گوید که فرمود : کسانی از مردم هستند که سوگند دروغ می خورند و در سوگندشان از خدا به بزرگی یاد می کنند و او را به صفات نیکش وصف می کنند و این تعظیم خداوند ، گناه دروغ و سوگند او را محو می کند و در نتیجه ، بلا از او به تأخیر می افتد . اجازه بده او را به سوگندی قسم دهم که پدرم آن را از جدّم از پیامبر خدا برایم حدیث کرد که هر سوگند خورنده ای [به دروغ ، ]بِدان سوگند خورد ، به کیفر گناهش می رسد» . منصور گفت : بسیار خوب ! خودت او را سوگند بده ، ای جعفر ! امام صادق علیه السلام به آن مرد فرمود : «بگو : اگر به تو دروغ بسته باشم ، از نیرو و توان خداوند ، بیزار باشم و به نیرو و توان خودم پناه برده باشم» . مرد ، این را گفت . امام صادق علیه السلام فرمود : «بار خدایا! اگر دروغ می گوید ، او را بمیران» . هنوز سخن امام علیه السلام تمام نشده بود که آن مرد ، افتاد و مُرد و جنازه اش را برداشتند و بردند .

.

ص: 466

. .

ص: 467

. .

ص: 468

البابُ الثّالِثَ عَشَرَ : من دعا علیه الإمام الکاظم13 / 1ابنُ قِیاماالکافی عن أحمد بن عمر :دَخَلتُ عَلی أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام ، أنَا وحُسَینُ بنُ ثُوَیرِ بنِ أبی فاخِتَةَ ... قالَ علیه السلام : ما فَعَلَ ابنُ قِیاما ؟ قالَ : قُلتُ : وَاللّهِ إنَّهُ لَیَلقانا فَیُحسِنُ اللِّقاءَ . فَقالَ : وأیُّ شَیءٍ یَمنَعُهُ مِن ذلِکَ ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ «لاَ یَزَالُ بُنْیَ_نُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ» . (1) قالَ : ثُمَّ قالَ : تَدری لِأَیِّ شَیءٍ تَحَیَّرَ ابنُ قِیاما ؟ قالَ : قُلتُ : لا . قالَ : إنَّهُ تَبِعَ أبَا الحَسَنِ علیه السلام فَأَتاهُ عَن یَمینِهِ وعَن شِمالِهِ وهُوَ یُریدُ مَسجِدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَالتَفَتَ إلَیهِ أبُوالحَسَنِ علیه السلام فَقالَ : ما تُریدُ حَیَّرَکَ اللّهُ (2) ؟

13 / 2زِیادٌ القَندِیُّالغیبة للطوسی عن زیاد القندی وابن مسکان :کُنّا عِندَ أبی إبراهیمَ علیه السلام إذ قالَ : یَدخُلُ عَلَیکُمُ السّاعَةَ خَیرُ أهلِ الأَرضِ ، فَدَخَلَ أبُوالحَسَنِ الرِّضا علیه السلام وهُوَ صَبِیٌّ ، فَقُلنا : خَیرُ أهلِ الأَرضِ ! ثُمَّ دَنا فَضَمَّهُ إلَیهِ فَقَبَّلَهُ وقالَ : یا بُنَیَّ تَدری ما قالَ ذانِ ؟ قالَ : نَعَم یا سَیِّدی ، هذانِ یَشُکّانَ فِیَّ . قالَ عَلِیُّ بنُ أسباطٍ : فَحَدَّثتُ بِهذَا الحَدیثِ الحَسَنَ بنَ مَحبوبٍ فَقالَ : بَتَرَ الحَدیثَ ، لا ولکِن حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ رِئابٍ أنَّ أبا إبراهیمَ علیه السلام قالَ لَهُما : إن جَحَدتُماهُ حَقَّهُ ، أو خُنتُماهُ ، فَعَلَیکُما لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِکَةِ وَالنّاسِ أجمَعینَ ، یا زِیادُ لا تَنجُبُ أنتَ وأصحابُکَ أبَدا . قالَ عَلِیُّ بنُ رِئابٍ : فَلَقیتُ زِیادَ القَندِیِّ فَقُلتُ لَهُ : بَلَغَنی أنَّ أبا إبراهیمَ قالَ لَکَ کَذا وکَذا ، فَقالَ : أحسَبُکَ قَد خولِطتَ ، فَمَرَّ وتَرَکَنی ، فَلَم اُکَلِّمهُ ولا مَرَرتُ بِهِ . قالَ الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍ : فَلَم نَزَل نَتَوَقَّعُ لِزِیادٍ دَعوَةَ أبی إبراهیمَ علیه السلام حَتّی ظَهَرَ مِنهُ أیّامَ الرِّضا علیه السلام ما ظَهَرَ ، وماتَ زِندیقا . (3)

.


1- .التوبة : 110 .
2- .الکافی : ج 8 ص 346 ح 546 .
3- .الغیبة للطوسی : ص 68 ح 71 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 256 ح 9 .

ص: 469

باب سیزدهم : کسانی که امام کاظم علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

13 / 1 ابن قیاما

13 / 2 زیاد قندی

باب سیزدهم: کسانی که امام کاظم ، آنان را نفرین کرد13 / 1ابن قیاما (1)الکافی_ به نقل از احمد بن عمر _: من و حسین بن ثُوَیر بن ابی فاخته خدمت ابو الحسن الرضا علیه السلام رفتیم ... . فرمود : «از ابن قیاما (2) چه خبر ؟». من گفتم : راستش او ما را می بیند و برخورد خوبی دارد . فرمود : «چرا چنین نباشد» و سپس این آیه را تلاوت کرد : «همواره آن ساختمانی که بنا کرده اند ، در دل هایشان مایه شک [و نفاق] است تا آن که دل هایشان پاره پاره شود» . [امام علیه السلام ] سپس فرمود : «می دانید چرا ابن قیاما سرگردان شد ؟». گفتم : خیر . فرمود : «او از پی ابو الحسن (امام کاظم علیه السلام ) که راهیِ مسجد النبی بود ، روانه شد و مرتّب به سمت راست و سمت چپ ایشان می رفت . [پدرم] ابو الحسن ، رو به او کرد و فرمود : چه می خواهی ؟ خدا تو را سرگردان کند ! » .

13 / 2زیاد قندی (3)الغیبة ، طوسی_ به نقل از زیادِ قندی و ابن مِسکان _: نزد ابو ابراهیم (امام کاظم علیه السلام ) بودیم که فرمود : «هم اکنون ، بهترین فردِ روی زمین بر شما وارد می شود». در این وقت ، ابو الحسن الرضا[ علیه السلام ] که کودکی بود ، وارد شد . با خود گفتیم : بهترین فرد روی زمین! ابو ابراهیم[ علیه السلام ] نزدیک شد و او را در آغوش کشید و بوسید و فرمود : «پسرم ! می دانی این دو چه گفتند ؟». ابو الحسن[ علیه السلام ] گفت : آری ، سَرورم ! این دو درباره من شک دارند . علی بن اسباط گفت : من این حدیث را برای حسن بن محبوب باز گفتم . او گفت : حدیث را ناقص گفته است و این گونه نیست ؛ بلکه علی بن رئاب برایم حدیث کرد که ابو ابراهیم علیه السلام به آن دو فرمود : «اگر حقّانیّت او را انکار کنید یا به او خیانت ورزید ، لعنت خدا و فرشتگان و مردم ، همگی ، بر شما باد . ای زیاد! تو و یارانت ، هیچ گاه نجیب نمی شوید» . علی بن رئاب گفت : زیادِ قندی را دیدم . به او گفتم : شنیده ام که ابو ابراهیم علیه السلام به تو چنین و چنان گفته است . زیاد گفت : به گمانم خُل شده ای . و رفت و مرا تنها گذاشت . من از آن پس ، با او صحبت نکردم و بر او نگذشتم . حسن بن محبوب گفت : ما پیوسته منتظر ظهور آثار نفرین ابو ابراهیم[کاظم] علیه السلام درباره زیاد بودیم تا آن که در ایّام رضا علیه السلام از او ، آنچه را که می دانیم ، سر زد و زندیق مُرد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 559 .
2- .حسن یا حسین بن قیاما ، واقفی ای خیره سر و ملعون است و به روایتش اعتنایی نمی شود (رجال الکشّی : ج 1 ص 406) .
3- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 570 .

ص: 470

13 / 3مُحَمَّدُ بنُ بَشیرٍرجال الکشّی عن علیّ بن أبی حمزة البطائنی :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ موسی علیه السلام یَقولُ : لَعَنَ اللّهُ مُحَمَّدَ بنَ بَشیرٍ وأذاقَهُ حَرَّ الحَدیدِ ، إنَّهُ یَکذِبُ عَلَیَّ ، بَرِئَ اللّهُ مِنهُ وبَرِئتُ إلَی اللّهِ مِنهُ ، اللّهُمَّ إنّی أبرَأُ إلَیکَ مِمّا یَدَّعی فِیَّ ابنُ بَشیرٍ ، اللّهُمَّ أرِحنی مِنهُ . ثُمَّ قالَ : یا عَلِیُّ ما أحَدٌ اجتَرَأَ أن یَتَعَمَّدَ الکَذِبَ عَلَینا إلاّ أذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ ، إنَّ بُنانا کَذَبَ عَلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام فَأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ ، وإنَّ المُغیرَةَ بنَ سَعیدٍ کَذَبَ عَلی أبی جَعفَرٍ علیه السلام فَأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ ، وإنَّ أبَا الخَطّابِ کَذَبَ عَلی أبی فَأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ ، وإنَّ مُحَمَّدَ بنَ بَشیرٍ لَعَنَهُ اللّهُ یَکذِبُ عَلَیَّ بَرِئتُ إلَی اللّهِ مِنهُ . اللّهُمَّ إنّی أبرَأُ إلَیکَ مِمّا یَدَّعیهِ فِیَّ مُحَمَّدُ بنُ بَشیرٍ ، اللّهُمَّ أرِحنی مِنهُ ، اللّهُمَّ إنّی أسأَ لُکَ أن تُخَلِّصَنی مِن هذَا الرِّجسِ النِّجسِ مُحَمَّدِ بنِ بَشیرٍ ، فَقَد شارَکَ الشَّیطانُ أباهُ فی رَحِمِ اُمِّهِ . قالَ عَلِیُّ بنُ أبی حَمزَةَ : فَما رَأَیتُ أحَدا قُتِلَ بِأَسوَاَقِتلَةٍ مِن مُحَمَّدِ بنِ بَشیرٍ . (1)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 778 الرّقم 909 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 314 ح 78 .

ص: 471

13 / 3 محمّد بن بشیر

13 / 3محمّد بن بشیر (1)رجال الکشّی_ به نقل از علی بن ابی حمزه بطائنی _: از امام کاظم علیه السلام شنیدم که می فرمود : «خدا لعنت کند محمّد بن بشیر را و سوزش آهن را به او بچشاند ! او به ما دروغ می بندد . خدا از او بیزار است و من نیز از او به درگاه خدا اعلام بیزاری می کنم . بار خدایا! من از آنچه پسر بشیر درباره من ادّعا می کند ، به پیشگاه تو اعلام برائت می کنم . بار خدایا! مرا از او آسوده ساز» . سپس فرمود : «ای علی! هیچ کس نیست که جرئت کند به عمد ، بر ما دروغ ، بندد مگر آن که خداوند ، گرمی آهن را به او می چشانَد . بُنان بر علی بن الحسین علیه السلام دروغ بست . خداوند ، گرمی آهن را به او چشانْد . مغیرة بن سعید بر ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام دروغ بست . خداوند، گرمی آهن را به او چشانْد . ابو الخطّاب بر پدرم دروغ بست . خداوند ، گرمی آهن را به او چشانْد. محمّد بن بشیر _ که خدایش لعنت کند _ بر من دروغ می بندد و من از او به پیشگاه خدا اعلام برائت می کنم . بار خدایا! مرا از دست او راحت کن . بار خدایا ! من از آنچه محمّد بن بشیر درباره ام ادّعا می کند ، به تو اعلام برائت می کنم . بار خدایا! از تو درخواست می کنم که مرا از شرّ این پلید نجس ، محمّد بن بشیر ، بِرَهانی ؛ کسی که شیطان با پدر او در رحم مادرش شرکت کرده است» . من ندیدم کسی به وضعی فجیع تر از محمّد بن بشیر ، کشته شده باشد .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 581 .

ص: 472

رجال الکشّی عن عثمان بن عیسی الکلابی :قَد کانَ أبو عَبدِ اللّهِ وأبُو الحَسَنِ علیهماالسلامیَدعُوانِ اللّهَ عَلَیهِ ویَسأَلانِهِ أن یُذیقَهُ حَرَّ الحَدیدِ ، فَأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ بَعدَ أن عُذِّبَ بِأَنواعِ العَذابِ . (1)

13 / 4موسَی بنُ المَهدِیِّالأمالی للصدوق عن علیّ بن یقطین :رُفِعَ الخَبَرُ إلی موسَی بنِ جَعفَرٍ علیهماالسلام ، وعِندَهُ جَماعَةٌ مِن أهلِ بَیتِهِ ، بِما عَزَمَ عَلَیهِ موسَی بنُ المَهدِیِّ فی أمرِهِ ، فَقالَ لِأَهلِ بَیتِهِ : ما تُشیرونَ ؟ قالوا : نَری أن تَتَباعَدَ عَن هذَا الرَّجُلِ ، وأن تُغَیِّبَ شَخصَکَ مِنهُ ، فَإِنَّهُ لا یُؤمَنُ شَرُّهُ ، فَتَبَسَّمَ أبُوالحَسَنِ علیه السلام ثُمَّ قالَ : زَعَمَت سَخِینَةُ أن سَتَغلِبُ رَبَّهاولَیُغلَبَنَّ مُغالِبُ الغَلاّبِ . ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ إلَی السَّماءِ فَقالَ : إلهی کَم مِن عَدُوٍّ شَحَذَ لی ظُبَةَ مُدیَتِهِ (2) ، وأرهَفَ (3) لی سِنانَ حَدِّهِ ، ودافَ لی قَواتِلَ سُمومِهِ ، ولَم تَنَم عَنّی عَینُ حِراسَتِهِ ، فَلَمّا رَأَیتَ ضَعفی عَنِ احتِمالِ الفَوادِحِ ، وعَجزی عَن مُلِمّاتِ الجَوائِحِ (4) ، صَرَفتَ ذلِکَ عَنّی بِحَولِکَ وقُوَّتِکَ ، لا بِحَولی ولا بِقُوَّتی ، فَأَلقَیتَهُ فِی الحَفیرِ الَّذِی احتَفَرَهُ لی خائِبا مِمّا أمَّلَهُ فی دُنیاهُ ، مُتَباعِدا مِمّا رَجاهُ فی آخِرَتِهِ ، فَلَکَ الحَمدُ عَلی ذلِکَ قَدرَ استِحقاقِکَ سَیِّدِی . اللّهُمَّ فَخُذهُ بِعِزَّتِکَ ، وَافلُل حَدَّهُ عَنّی بِقُدرَتِکَ ، وَاجعَل لَهُ شُغُلاً فیما یَلیهِ ، وعَجزا عَمَّن یُناویهِ (5) ، اللّهُمَّ وأعدِنی عَلَیهِ عَدوی حاضِرَةً تَکونُ مِن غَیظی شِفاءً ، ومِن حَقّی عَلَیهِ وَفاءً ، وصِلِ اللّهُمَّ دُعائی بِالإِجابَةِ ، وَانظِم شَکاتی بِالتَّغییرِ ، وعَرِّفهُ عَمّا قَلیلٍ ما وَعَدتَ الظّالِمینَ ، وعَرِّفنی ما وَعَدتَ فی إجابَةِ المُضطَرّینَ ، إنَّکَ ذوالفَضلِ العَظیمِ وَالمَنِّ الکَریمِ . قالَ : ثُمَّ تَفَرَّقَ القَومُ ، فَمَا اجتَمَعوا إلاّ لِقِراءَةِ الکِتابِ الوارِدِ بِمَوتِ موسَی بنِ المَهدِیِّ . (6)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 777 الرّقم 907 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 311 ح 76 .
2- .شحذَ السکّین : أحَدّها . والظُّبَة : حدُّ السیف . والمدیة : الشَّفرة (القاموس المحیط : ج 1 ص 354 «شحذ» وج 4 ص 358 «ظبب» و 389 «مدی») .
3- .أرهفت سیفی : أی رققته (لسان العرب : ج 9 ص 128 «رهف») .
4- .الجائحة : وهی الآفَةُ التی تُهلک الثِّمار والأموال وتَسْتَأْصِلُها ، وکلُّ مصیبةٍ عظیمةٍ وفتنَةٍ مبیرة : جائحة ، والجمع جوائح (النهایة : ج 1 ص 311 «جوح») .
5- .ناواه : أی عاداه ، وأصله الهمز (الصحاح : ج 6 ص 2517 «نوی») .
6- .الأمالی للصدوق : ص 459 ح 612 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 79 ح 7 ، الأمالی للطوسی : ص 421 ح 944 ، مُهج الدعوات : ص 43 ، کشف الغمّة : ج 3 ص 40 نحوه ، بحار الأنوار : ج 48 ص 217 ح 17 و ج 95 ص 209 ح 1 وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 307 .

ص: 473

13 / 4 موسی بن مهدی

رجال الکشّی_ به نقل از عثمان بن عیسی کِلابی _: امام صادق و امام کاظم علیهماالسلاماو را نفرین می کردند و از خدا می خواستند که حرارت آهن را به وی بچشاند ، و خداوند ، حرارت آهن را به او ، پس از آن که به انواع شکنجه ها شکنجه شد ، چشانید .

13 / 4موسی بن مهدی (1)الأمالی ، صدوق_ به نقل از علی بن یَقْطین _: به موسی بن جعفر علیه السلام در حالی که جمعی از خانواده اش نزد ایشان بودند ، خبر رسید که موسی بن مهدی (2) درباره ایشان چه تصمیمی گرفته است . امام علیه السلام به جمع حاضر فرمود : «نظر شما چیست ؟». گفتند : نظر ما ، آن است که از این آدم ، دوری کنی و خود را از او مخفی سازی ؛ چرا که [جان تو] از شرّ او ایمن نیست . امام کاظم علیه السلام لبخندی زد و فرمود : «سخینه (3) گمان برد که بر خداوندگارش چیره می شودلیک ، آن که با چیره شونده در اُفتد ، مغلوب می شود». سپس دستش را به سوی آسمان برداشت و فرمود : «معبود من! چه بسیار دشمنی که تیغه کاردش را برایم تیز کرد و تیزی نیزه اش را برایم سوهان کشید و زهرهای کُشنده اش را برایم به هم آمیخت و چشم دیده بانی اش از من نخفت (4) ، و چون تو ناتوانیِ مرا در تحمّل مصائب و عجز مرا در برابر بلاهای سهمگین دیدی ، به توش و توان خودت ، و نه توش و توان من ، آنها را از من بگرداندی و او (دشمنم) را ، نارسیده به آرزویش در دنیا و دور گشته از امیدش به آخرت ، در همان چاهی افکندی که برای من کنده بود . پس ، تو را سپاس بر این [لطف] به اندازه سزامندی ات . سَرورم ! ای خداوند ! پس به عزّتت او را مجازات کن و به قدرتت خوارش گردان و او را به کارهای خودش سرگرم فرما و در مقابل دشمنش ناتوان ساز . بار خدایا! مرا بر او نصرت بخش ، نصرتی نقد تا دلم خنک شود و حقّم در کار او ادا گردد و دعای مرا _ ای خداوند _ به اجابت ، قرین فرما و شِکوه ام را به دگرگونی ، به سامان آر (5) و به زودی ، آنچه را به ستمکاران وعده داده ای ، به او بنمایان و آنچه را هم درباره اجابت [دعای] درماندگان وعده دادی ، به من بنمایان ، که به راستی ، تو صاحب لطف بزرگ و محبّت بزرگوارانه ای» . سپس آن جمع ، پراکنده شدند و دیگر گرد هم نیامدند ، مگر برای خواندن نامه ای که درباره خبر مرگ موسی بن مهدی رسیده بود .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 587 .
2- .برادر هارون الرشید .
3- .سَخینه ، به نوعی کاچیِ رقیق گفته می شود که قریش ، علاقه فراوانی به خوردن آن داشتند و لقب کناییِ قریش است که برای ملامت یاد می شده است (لسان العرب : ج 6 ص 207) . این بیت ، از ابیاتی است که کعب بن مالک انصاری در جنگ خندق در پاسخ به ابیات عبد اللّه بن زَبعَرای سهمی گفت .
4- .یعنی لحظه ای از توطئه علیه من باز نَایستاد .
5- .یعنی او را از میان بردار و مرا از این ناراحتی برهان .

ص: 474

. .

ص: 475

. .

ص: 476

البابُ الرّابِعَ عَشَرَ : من دعا علیه الإمام الرّضا14 / 1ابنُ أبی سَعیدٍالکافی عن داوود النهدی عن بعض أصحابنا :دَخَلَ ابنُ أبی سَعیدٍ المُکارِیُّ عَلی أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام ، فَقالَ لَهُ : أ بَلَغَ اللّهُ مِن قَدرِکَ أن تَدَّعِیَ مَا ادَّعی أبوکَ ؟ فَقالَ لَهُ : ما لَکَ أطفَأَ اللّهُ نورَکَ ، وأدخَلَ الفَقرَ بَیتَکَ ؟ أما عَلِمتَ أنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أوحی إلی عِمرانَ أنّی واهِبٌ لَکَ ذَکَرا فَوَهَبَ لَهُ مَریَمَ ووَهَبَ لِمَریَمَ عیسی علیه السلام ، فَعیسی مِن مَریَمَ ومَریَمُ مِن عیسی ، ومَریَمُ وعیسی شَیءٌ واحِدٌ ، وأنَا مِن أبی وأبی مِنّی ، وأنَا وأبی شَیءٌ واحِدٌ . فَقالَ لَهُ ابنُ أبی سَعیدٍ : وأسأَ لُکَ عَن مَسأَلَةٍ ، فَقالَ : لا أخالُکَ تَقبَلُ مِنّی ولَستَ مِن غَنَمی ، ولکِن هَلُمَّها ، فَقالَ : رَجُلٌ قالَ عِندَ مَوتِهِ : کَلُّ مَملوکٍ لی قَدیمٍ فَهُوَ حُرٌّ لِوَجهِ اللّهِ ، قالَ : نَعَم إنَّ اللّهَ عَزَّ ذِکرُهُ یَقولُ فی کِتابِهِ : «حَتَّی عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ» (1) فَما کانَ مِن مَمالیکِهِ أتی عَلَیهِ سِتَّةُ أشهُرٍ فَهُوَ قَدیمٌ وهُوَ حُرٌّ . قالَ : فَخَرَجَ مِن عِندِهِ وَافتَقَرَ حَتّی ماتَ ، ولَم یَکُن عِندَهُ مَبیتُ لَیلَةٍ (2) _ لعنه اللّه _ .

.


1- .یس : 39 . والعُرْجُون : هو العودُ الأصفر الذی فیه شماریخ العِذق ، وجمعه عراجین (النهایة : ج 3 ص 203 «عرج») .
2- .الکافی : ج 6 ص 195 ح 6 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 3 ص 155 ح 3564 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 308 ح 71 ، معانی الأخبار : ص 218 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 81 ح 1 .

ص: 477

باب چهاردهم : کسانی که امام رضا علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

14 / 1 ابن ابی سعید

باب چهاردهم : کسانی که امام رضا ، آنان را نفرین کرد14 / 1ابن ابی سعید (1)الکافی_ به نقل از داوود نهدی ، از یکی از یارانمان _: ابن ابی سعید مُکاری بر امام رضا علیه السلام وارد شد و گفت : آیا خدا تو را به آن مقام رسانده است که آنچه را پدرت ادّعا داشت ، ادّعا می کنی؟ [امام علیه السلام ] به او فرمود : «تو را چه شده است ؟ خدا نورت را خاموش سازد و فقر را به خانه ات آورد ! مگر نمی دانی که خداوند _ تبارک و تعالی _ به عمران وحی فرمود که : من به تو پسری می بخشم و مریم را به او بخشید و به مریم ، عیسی علیه السلام را؟ پس ، عیسی ، از مریم است و مریم ، از عیسی ، و مریم و عیسی یک چیزند (از یکدیگرند) . من هم از پدرم هستم و پدرم از من است و من و پدرم ، یکی هستیم» . ابن ابی سعید گفت : مسئله ای از تو می پرسم . فرمود : «خیال نمی کنم از من بپذیری و تو از پیروان من نیستی ؛ امّا بپرس» . گفت : مردی در هنگام مرگش می گوید : همه غلامان قدیمی من به خاطر خدا آزادند[. کدام یک از غلامان او باید آزاد شوند؟] . [امام علیه السلام ] فرمود : «بله خداوندِ بلندآوازه ، در کتابش می فرماید : «تا چون شاخکِ خشکِ خوشه خرما برگردد» . بنا بر این ، هر غلامی که شش ماه بر او گذشته باشد ، قدیمی است و آزاد است» . آن مرد ، خارج شد و به فقر مبتلا گشت تا آن که مُرد و حتّی قوت یک شب را هم نداشت . خدایش لعنت کناد!

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 559 .

ص: 478

14 / 2مُحَمَّدُ بنُ الفُراتِرجال الکشّی عن جعفر بن عیسی وعلیّ بن إسماعیل عن الإمام الرضا علیه السلام :آذانی مُحَمَّدُ بنُ الفُراتِ آذاهُ اللّهُ وأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ ، آذانی لَعَنَهُ اللّهُ أذیً ما آذی أبُو الخَطّابِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام بِمِثلِهِ ، وما کَذَبَ عَلَینا خَطّابِیٌّ مِثلَ ما کَذَبَ مُحَمَّدُ بنُ الفُراتِ . وَاللّهِ ما مِن أحَدٍ یَکذِبُ عَلَینا إلاّ ویُذیقُهُ اللّهُ حَرَّ الحَدیدِ . قالَ مُحَمَّدُ بنُ عیسی : فَأَخبَرانی وغَیرُهُما أنَّهُ ما لَبِثَ مُحَمَّدُ بنُ فُراتٍ إلاّ قَلیلاً حَتّی قَتَلَهُ إبراهیمُ بنُ شَکلَةَ أخبَثَ قِتلَةٍ ، وکانَ مُحَمَّدُ بنُ فُراتٍ یَدَّعی أنَّهُ بابٌ ، وأنَّهُ نَبِیٌّ ، وکانَ القاسِمُ الیَقطینِیُّ وعَلِیُّ بنُ حَسَکَةَ القُمِّیُّ کَذلِکَ یَدَّعیانِ ، لَعَنَهُمَا اللّهُ . (1)

14 / 3البَرامِکَةُعیون أخبار الرضا علیه السلام عن محمّد بن الفضیل :لَمّا کانَ فِی السَّنَةِ الَّتی بَطَشَ هارونُ بِآلِ بَرمَکَ ، بَدَأَ بِجَعفَرِ بنِ یَحیی وحَبَسَ یَحیَی بنَ خالِدٍ ، ونَزَلَ بِالبَرامِکَةِ ما نَزَلَ ، کانَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام واقِفا بِعَرَفَةَ یَدعو ، ثُمَّ طَأطَأَ رَأسَهُ ، فَسُئِلَ عَن ذلِکَ ، فَقالَ : إنّی کُنتُ أدعُو اللّهَ تَعالی عَلَی البَرامِکَةِ بِما فَعَلوا بِأَبی علیه السلام ، فَاستَجابَ اللّهُ لِیَ الیَومَ فیهِم . فَلَمَّا انصَرَفَ لَم یَلبَث إلاّ یَسیرا حَتّی بُطِشَ بِجَعفَرٍ ویَحیی ، وتَغَیَّرَت أحوالُهُم . (2)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 829 الرّقم 1048 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 319 ح 87 .
2- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 225 ح 1 ، دلائل الإمامة : ص 373 ح 334 ، کشف الغمّة : ج 3 ص 93 ، الدعوات : ص 70 ح 168 نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 85 ح 4 .

ص: 479

14 / 2 محمّد بن فُرات

14 / 3 بَرمَکیان

14 / 2محمّد بن فُرات (1)رجال الکشّی :جعفر بن عیسی و علی بن اسماعیل روایت کردند که امام رضا علیه السلام فرمود : «محمّد بن فُرات ، مرا آزار داد . خدایش بیازارد و گرمی سوز آهن را به او بچشاند ! آزاری که او _ که خدایش لعنت کناد _ به من رساند ، ابو الخطّاب به جعفر بن محمّد علیه السلام نرساند ، و دروغی که محمّد بن فرات بر ما بست ، هیچ خطّابی ای نبست . به خدا سوگند ، هیچ کس نیست که بر ما دروغ ببندد ، مگر آن که خداوند ، گرمی آهن را به او می چشاند» . محمّد بن عیسی گفت : آن دو (جعفر بن عیسی و علی بن اسماعیل) و دیگران به من خبر دادند که طولی نکشید که محمّد بن فرات به وسیله ابراهیم بن شَکله به فجیع ترین وضع کشته شد . محمّد بن فرات ، ادّعای بابیّت و پیامبری داشت . قاسم یقطینی و علی بن حَسَکه قمی نیز چنین ادّعایی داشتند . خدایشان لعنت کناد!

14 / 3بَرمَکیان (2)عیون أخبار الرضا علیه السلام_ به نقل از محمّد بن فضیل _: در آن سالی که هارون به قلع و قمع خاندان برمکی پرداخت _ که نخست ، جعفر بن یحیی را از بین برد و یحیی بن خالد را به زندان افکند و بر سر برمکیان ، آن آمد که آمد _ ، امام رضا علیه السلام در عرفه ایستاده بود و دعا می کرد . [امام علیه السلام ]سپس سرش را پایین انداخت . سببش را پرسیدند . فرمود : «داشتم برمکیان را برای ستمی که بر پدرم علیه السلام روا داشتند ، نفرین می کردم که خداوند ، همین امروز ، نفرین مرا در حقّ آنان مستجاب فرمود» . چون امام علیه السلام باز گشت ، چندی نگذشت که جعفر و یحیی ، مغضوب گشتند و ورق از آنها بر گشت .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 582 .
2- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 564 .

ص: 480

14 / 4الواقِفِیَّةُرجال الکشّی عن محمّد بن الفضیل :قُلتُ لِلرِّضا علیه السلام : جُعِلتُ فِداکَ ! ما حالُ قَومٍ قَد وَقَفوا عَلی أبیکَ موسی علیه السلام ؟ قالَ : لَعَنَهُمُ اللّهُ ما أشَدَّ کَذِبَهُم ! أما إنَّهُم یَزعُمونَ أنّی عَقیمٌ ، ویُنکِرونَ مَن یَلی هذَا الأَمرَ مِن وُلدی . (1)

14 / 5هؤُلاءِ الکَذّابونَ عَلی أهلِ البَیتِرجال الکشّی عن محمّد بن الفضیل عن أبی الحسن علیه السلام ، قال :قُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ! إنّی خَلَّفتُ ابنَ أبی حَمزَةَ ، وَابنَ مِهرانَ وابنَ أبی سَعیدٍ أشَدَّ أهلِ الدُّنیا عَداوَةً للّهِِ تَعالی . قالَ : فَقالَ : ما ضَرَّکَ مَن ضَلَّ إذَا اهتَدَیتَ ؟ إنَّهُم کَذَّبوا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وکَذَّبوا أمیرَ المُؤمِنینَ وکَذَّبوا فُلانا وفُلانا ، وکَذَّبوا جَعفَرا وموسی علیهماالسلام ، ولی بِآبائی علیهم السلام اُسوَةٌ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ! إنّا نُرَوّی أنَّکَ قُلتَ لاِبنِ مِهرانَ : أذهَبَ اللّهُ نورَ قَلبِکَ ، وأدخَلَ الفَقرَ بَیتَکَ ؟ فَقالَ : کَیفَ حالُهُ وحالُ بَزِّهِ (2) ؟ قُلتُ : یا سَیِّدی ، أشَدُّ حالٍ ، هُم مَکروبونَ وبِبَغدادَ لَم یَقدِرِ الحُسَینُ أن یَخرُجَ إلَی العُمرَةِ ، فَسَکَتَ . (3)

راجع : ص 448 ح 1566 .

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 759 الرّقم 868 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 265 ح 26 .
2- .البَزُّ من الثیاب : أمتعةُ البزّاز . والبِزّة : الهیئة (الصحاح : ج 3 ص 865 «بزز») .
3- .رجال الکشّی : ج 2 ص 706 الرّقم 760 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 261 ح 14 .

ص: 481

14 / 4 واقفیان

14 / 5 این دروغزنان بر اهل بیت

14 / 4واقفیان (1)رجال الکشّی_ به نقل از محمّد بن فضیل _: به امام رضا علیه السلام گفتم : قربانت گردم! آن گروهی که در [امامت ]پدرتان [امام ]موسی علیه السلام توقّف کردند ، چگونه مردمی هستند؟ فرمود : «خدایشان لعنت کناد! چه دروغگویند! آنها می پندارند ( / مدّعی اند) که من عقیم هستم و منکر آن اند که کسی از فرزندان من ، عهده دار این امر (امامت) شود» .

14 / 5این دروغزنان بر اهل بیترجال الکشّی_ به نقل از محمّد بن فضیل _: [به امام رضا علیه السلام ]گفتم قربانت گردم! خدمت شما که آمدم، ابن ابی حمزه و ابن مهران و ابن ابی سعید ، سرسخت ترین دشمنان خدای متعال بودند . فرمود : «تو را چه زیان ، که عدّه ای گم راه شوند با آنکه خود هدایت یافته ای ؟ آنها پیامبر خدا را هم تکذیب کردند . امیر مؤمنان را هم تکذیب کردند . فلان و بهمان را هم تکذیب کردند . جعفر و موسی علیهماالسلام را هم تکذیب کردند . پدران من ، الگوی من هستند» . گفتم : قربانت گردم! به ما روایت شده که شما به ابن مهران فرموده ای : خدا نور دلت را خاموش کند و فقر را به خانه ات درآورد ! فرمود : «حال و وضعش چه طور است ؟». گفتم : سَرورم ! بسیار بد . آنان در فلاکت به سر می برند و در بغداد حسین ، قدرت (بضاعت) رفتن به عمره را ندارد . امام علیه السلام خاموش ماند .

ر . ک : ص 449 ح 1566 .

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 588 .

ص: 482

البابُ الخامِسَ عَشَرَ : من دعا علیه الإمام الجواد15 / 1أبُو الخَطّابِ وأصحابُهُرجال الکشّی عن علیّ بن مهزیار :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ _ وقَد ذُکِرَ عِندَهُ أبُو الخَطّابِ _ : لَعَنَ اللّهُ أبَا الخَطّابِ ، ولَعَنَ أصحابَهُ ، ولَعَنَ الشّاکّینَ فی لَعنِهِ ، ولَعَنَ مَن قَد وَقَفَ فی ذلِکَ وشَکَّ فیهِ . ثُمَّ قالَ : هذا أبُو الغمرِ وجَعفَرُ بنُ واقِدٍ وهاشِمُ بنُ أبی هاشِمٍ استَأکَلوا بِنَا النّاسَ ، وصاروا دُعاةً یَدعونَ النّاسَ إلی ما دَعا إلَیهِ أبُو الخَطّابِ لَعَنَهُ اللّهُ ولَعَنَهُم مَعَهُ ولَعَنَ مَن قَبِلَ ذلِکَ مِنهُم ، یا عَلِیُّ لا تَتَحَرَّجَنَّ مِن لَعنِهِم لَعَنَهُمُ اللّهُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ قَد لَعَنَهُم . ثُمَّ قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَن تَأَثَّمَ أن یَلعَنَ مَن لَعَنَهُ اللّهُ فَعَلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ . (1)

15 / 2أبُو السَّمهَرِیِّ وَابنُ أبِی الزَّرقاءِرجال الکشّی عن إسحاق الأنباری :قالَ لی أبو جَعفَرٍ الثّانی علیه السلام : ما فَعَلَ أبُوالسَّمهَرِیِّ لَعَنَهُ اللّهُ ! یَکذِبُ عَلَینا ویَزعُمُ أنَّهُ وَابنَ أبِی الزَّرقاءِ دُعاةٌ إلَینا ؟ اُشهِدُکُم أنّی أتَبَرَّأُ إلَی اللّهِ عز و جلمِنهُما ، إنَّهُما فَتّانانِ مَلعونانِ ، یا إسحاقُ ، أرِحنی مِنهُما یُرِحِ اللّهُ عز و جل بِعَیشِکَ فِی الجَنَّةِ . فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ یَحِلُّ لی قَتلُهُما ؟ فَقالَ : إنَّهُما فَتّانانِ یَفتِنانِ النّاسَ ، ویَعمَلانِ فی خَیطِ رَقَبَتی ورَقَبَةِ مَوالِیَّ ، فَدِماؤُهُما هَدَرٌ لِلمُسلِمینَ ، وإیّاکَ وَالفَتکَ ؛ فَإِنَّ الإِسلامَ قَد قَیَّدَ الفَتکَ ، واُشفِقُ إن قَتَلتَهُ ظاهِرا أن تُسأَلَ لِمَ قَتَلتَهُ ؟ ولا تَجِدُ السَّبیلَ إلی تَثبیتِ حُجَّةٍ ، ولا یُمکِنُکَ إدلاءُ الحُجَّةِ فَتَدفَعَ ذلِکَ عَن نَفسِکَ ، فَیُسفَکَ دَمُ مُؤمِنٍ مِن أولِیائِنا بِدَمِ کافِرٍ ، عَلَیکُم بِالاِغتِیالِ . (2)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 810 الرّقم 1012 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 318 ح 85 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 811 الرّقم 1013 .

ص: 483

باب پانزدهم : کسانی که امام جواد علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

15 / 1 ابو الخطّاب و پیروانش

15 / 2 ابو سَمهَری و ابن ابی الزرقاء

باب پانزدهم : کسانی که امام جواد ، آنان را نفرین کرد15 / 1ابو الخطّاب و پیروانشرجال الکشّی_ به نقل از علی بن مهزیار _: در حضور امام جواد علیه السلام از ابو الخطّاب یاد شد . فرمود : «خدا لعنت کند ابو الخطّاب را و لعنت کند پیروانش را و لعنت کند کسانی را که در لعنت کردن او شک می کنند و لعنت کند کسی را که در این باره درنگ و تردید کند !» . [امام علیه السلام ] سپس فرمود : «این ابو الغمر و جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم ، به نام ما اموال (کمک ها و وجوهات) مردم را گرفتند و به دعوتگرانی تبدیل شدند که مردم را به آنچه ابو الخطّاب دعوت کرد ، دعوت می کنند . لعنت خدا بر او و بر اینان و بر کسانی که این دعوتِ آنان را پذیرفته اند ! ای علی! از لعنت کردن این ملعون ها باک مدار ؛ چرا که خدا لعنتشان کرده است» . سپس فرمود : «پیامبر خدا فرمود : هر کس از لعنت کردن کسی که خدا لعنتش کرده است ، خودداری کند ، لعنت خدا بر او باد! » .

15 / 2ابو سَمهَری و ابن ابی الزرقاء (1)رجال الکشّی_ به نقل از اسحاق انباری _: امام جواد علیه السلام به من فرمود : «از ابو سَمهریِ ملعون _ که بر ما دروغ می بندد و ادّعا می کند که او و پسر ابو الزرقاء، دعوت کنندگان به سوی ما هستند _ چه خبر ؟ گواه باشید که من از آن دو ، به درگاه خدا اعلام بیزاری می کنم . آن دو ، اغواگر و ملعون اند . ای اسحاق ! مرا از آن دو ، آسوده گردان . خداوند ، تو را در بهشت ، زندگی آسوده دهاد!» . گفتم : قربانت گردم ! کشتن آن دو ، بر من رواست ؟ فرمود : «آن دو ، اغواگرند و مردم را اغوا می کنند و در راه نابودی من و پیروانم کار می کنند . پس ، خون آن دو برای مسلمانان ، مباح است (مهدور الدم اند) ؛ امّا از فَتْک (2) بپرهیز ؛ زیرا اسلام ، فَتک را به زنجیر کشیده است . (3) و می ترسم اگر او را آشکارا بکشی ، درباره علّت کشتنش بازجویی شوی و راهی را برای اقامه دلیلی بر آن ، نیابی و نتوانی حجّت بیاوری و خود را تبرئه نمایی و در نتیجه خون مؤمنی از دوستان ما به خاطر خون کافری ریخته شود . بر شما باد اغتیال !».

.


1- .برای شناخت وی ، ر . ک : ص 558 و 561 .
2- .فرق میان «فتک» و «غیله» یا «اغتیال» که امروزه به معنای ترور به کار می رود ، این است که اوّلی به معنای آن است که کسی را غافلگیرانه ، امّا به طور علنی بکشی ؛ امّا «غیله» آن است که در جایی کمین کنی و پنهانی کسی را بکشی (الفائق فی غریب الحدیث ، زمخشری) . اوّلی را می توان به ترور آشکار و دومی را به ترور پنهانی معنا کرد . یک معنای دیگر که از غیله و اغتیال کرده اند و با معنای بالا تقریبا یکی است ، این است که : کسی را به بهانه ای به جایی خلوت بکشانی و او را سر به نیست کنی .
3- .یعنی اسلام از «فتک» منع کرده است .

ص: 484

15 / 3عُمَرُ بنُ فَرَجٍالکافی عن محمّد بن سنان :دَخَلتُ عَلی أبِی الحَسَنِ علیه السلام فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ، حَدَثَ بِآلِ فَرَجٍ حَدَثٌ ؟ فَقُلتُ : ماتَ عُمَرُ . فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ ، حَتّی أحصَیتُ لَهُ أربَعا وعِشرینَ مَرَّةً ، فَقُلتُ : یا سَیِّدی لَو عَلِمتُ أنَّ هذا یَسُرُّکَ ، لَجِئتُ حافِیا أعدو إلَیکَ . قالَ : یا مُحَمَّدُ أوَلا تَدری ما قالَ لَعَنَهُ اللّهُ لِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ أبی ؟ قالَ : قُلتُ : لا . قالَ : خاطَبَهُ فی شَیءٍ فَقالَ : أظُنُّکَ سَکرانَ . فَقالَ أبی : اللّهُمَّ إن کُنتَ تَعلَمُ أنّی أمسَیتُ لَکَ صائِما فَأَذِقهُ طَعمَ الحَربِ ، وذُلَّ الأَسرِ . فَوَاللّهِ إن ذَهَبَتِ الأَیّامُ حَتّی حُرِبَ مالُهُ (1) وما کانَ لَهُ ، ثُمَّ اُخِذَ أسیرا وهُوَ ذا قَد ماتَ لا رَحِمَهُ اللّهُ ! وقَد أدالَ (2) اللّهُ عز و جل مِنهُ ، وما زالَ یُدیلُ أولِیاءَهُ مِن أعدائِهِ . (3)

.


1- .تقول : حَرَبه یحرُبه حَرَبا مثل طَلَبه : إذا أخذ ماله وترکه بلا شیء ، وقد حَرَبَ مالَه : أی سَلَبه (الصحاح : ج 1 ص 108 «حرب») .
2- .الإدالة : الغلبة. یقال : اُدِیلَ لنا علی أعدائنا : أی نُصرنا علیهم . والدَّولة : الانتقال من حال الشدَّة إلی الرَّخاء (النهایة : ج 2 ص 141 «دول») .
3- .الکافی : ج 1 ص 496 ح 9 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 397 نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 62 ح 38 .

ص: 485

15 / 3 عُمر بن فَرَج

15 / 3عُمر بن فَرَج (1)الکافی_ به نقل از محمّد بن سنان _: خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم . فرمود : «ای محمّد! برای خاندان فَرَج ، پیشامدی روی داده است ؟». گفتم : عمر ، مرده است . فرمود : «خدا را سپاس» . من سپاسگویی امام علیه السلام را شمردم و بیست و چهار مرتبه شد . گفتم : سَرورم! اگر می دانستم که این ، شما را شادمان می سازد ، پابرهنه و دوان دوان نزد شما می آمدم [و خبر مرگش را می آوردم] . فرمود : «ای محمّد! مگر نمی دانی که او _ که خدایش لعنت کناد _ به پدرم محمّد بن علی چه گفت ؟» . گفتم : خیر . فرمود : «در موردی ، او را خطاب قرار داد و گفت : گمان می کنم مستی . و پدرم فرمود : بار خدایا ! اگر می دانی که من امروز را با روزه داری برای تو به شب رساندم ، طعم غارت و خواریِ اسارت را به او بچشان! و به خدا سوگند ، چند روزی نگذشت که اموال او و آنچه داشت ، به غارت رفت و خودش اسیر شد و حالا هم مُرد . خدا رحمتش نکناد! خداوند عز و جلاو را مغلوب کرد و خداوند ، همواره دوستانش را بر دشمنانش چیره می گرداند» .

.


1- .ر .ک : ص577 .

ص: 486

15 / 4هؤُلاءِ الکَذّابونَالخرائج والجرائح عن ابن اُرومة :إنَّ المُعتَصِمَ دَعا بِجَماعَةٍ مِن وُزَرائِهِ فَقالَ : اِشهَدوا لی عَلی مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسی زورا ، وَاکتُبوا أنَّهُ أرادَ أن یَخرُجَ ، ثُمَّ دَعاهُ فَقالَ : إنَّکَ أرَدتَ أن تَخرُجَ عَلَیَّ ؟ فَقالَ : وَاللّهِ ما فَعَلتُ شَیئا مِن ذلِکَ . قالَ : إنَّ فُلانا وفُلانا وفُلانا شَهِدوا عَلَیکَ . واُحضِروا فَقالوا : نَعَم ، هذِهِ الکُتُبُ أخَذناها مِن بَعضِ غِلمانِکَ . قالَ : وکانَ جالِسا فی بَهوٍ (1) فَرَفَعَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام یَدَهُ وقالَ : اللّهُمَّ إن کانوا کَذَبوا عَلَیَّ فَخُذهُم . قالَ : فَنَظَرنا إلی ذلِکَ البَهوِ کَیفَ یَزحَفُ ویَذهَبُ ویَجیءُ ، وکُلَّما قامَ واحِدٌ وَقَعَ . فَقالَ المُعتَصِمُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ إنّی تائِبٌ مِمّا فَعَلتُ ، فَادعُ رَبَّکَ أن یُسَکِّنَهُ . فَقالَ : اللّهُمَّ سَکِّنهُ ، وإنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُم أعداؤُکَ وأعدائی ، فَسَکَنَ . (2)

.


1- .البَهْو : البیت المقدَّم أمامَ البیوت (الصحاح : ج 6 ص 2288 «بها») .
2- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 670 ح 18 ، الثاقب فی المناقب : ص 524 ح 461 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 45 ح 18 .

ص: 487

15 / 4 این دروغگویان

15 / 4این دروغگویانالخرائج و الجرائح_ به نقل از ابن اُرومه _: معتصِم ، گروهی از وزیرانش را فرا خواند و گفت : علیه محمّد بن علی بن موسی به نفع من ، شهادت دروغ بدهید و بنویسید که او قصد خروج داشته است . سپس امام علیه السلام را احضار کرد و گفت : تو خواسته ای که بر من خروج کنی ؟ [امام جواد علیه السلام ] فرمود : «به خدا سوگند که من ، چنین کاری نکرده ام» . معتصم گفت : فلانی و فلانی و فلانی ، بر این امر ، شهادت داده اند . و آن افراد را احضار کرد . آنها گفتند : بله . این نامه ها را از برخی غلامانت به دست آورده ایم . معتصم در تالاری نشسته بود . امام جواد علیه السلام دستش را به آسمان برداشت و گفت : «بار خدایا ! اگر اینان بر من دروغ می بندند ، مجازاتشان کن» . نگاه کردیم . دیدیم تالار ، تکان می خورَد و می رود و می آید ، به طوری که هر کس بر می خیزد ، به زمین می خورد . معتصم گفت : ای پسر پیامبر خدا ! از کرده خویش توبه کارم . دعا کن که پروردگارت این را آرام گردانَد . [امام علیه السلام ] فرمود : «بار خدایا ! آرامَش گردان . تو می دانی که اینها دشمنان تو و من هستند» . پس ، تالار آرام گرفت .

.

ص: 488

البابُ السّادِسَ عَشَرَ : من دعا علیه الإمام الهادی16 / 1فارِسُ بنُ حاتِمٍالإمام الهادی علیه السلام_ مِن کِتابِهِ فی أمرِ فارِسِ بنِ حاتِمٍ _: کَذِّبوهُ وهَتِّکوهُ أبعَدَهُ اللّهُ وأخزاهُ ! فَهُوَ کاذِبٌ فی جَمیعِ ما یَدَّعی ویَصِفُ ، ولکِن صونوا أنفُسَکُم عَنِ الخَوضِ وَالکَلامِ فی ذلِکَ ، وتَوَقَّوا مُشاوَرَتَهُ ، ولا تَجعَلوا لَهُ السَّبیلَ إلی طَلَبِ الشَّرِّ ، کَفانَا اللّهُ مُؤنَتَهُ ، ومُؤنَةَ مَن کانَ مِثلَهُ . (1)

رجال الکشّی عن محمّد بن عیسی بن عبید :إنَّ أبَا الحَسَنِ العَسکَرِیَّ علیه السلام أمَرَ بِقَتلِ فارِسِ بنِ حاتِمٍ القَزوینِیِّ وضَمِنَ لِمَن قَتَلَهُ الجَنَّةَ ، فَقَتَلَهُ جُنَیدٌ . وکانَ فارِسٌ فَتّانا یَفتِنُ النّاسَ ، ویَدعو إلَی البِدعَةِ . فَخَرَجَ مِن أبِی الحَسَنِ علیه السلام : هذا فارِسٌ لَعَنَهُ اللّهُ ، یَعمَلُ مِن قِبَلی فَتّانا داعِیا إلَی البِدعَةِ ، ودَمُهُ هَدَرٌ لِکُلِّ مَن قَتَلَهُ ، فَمَن هذَا الَّذی یُریحُنی مِنهُ ویَقتُلُهُ ؟ وأنَا ضامِنٌ لَهُ عَلَی اللّهِ الجَنَّةَ . (2)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 806 الرّقم 1004 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 807 الرّقم 1006 وراجع الإرشاد : ج 2 ص 365 .

ص: 489

باب شانزدهم : کسانی که امام هادی علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

16 / 1 فارِس بن حاتم

باب شانزدهم : کسانی که امام هادی ، آنان را نفرین کرد16 / 1فارِس بن حاتم (1)امام هادی علیه السلام_ از نامه ایشان درباره فارِس بن حاتم _: او را دروغزن شمارید و هتکش کنید . خدا او را [از رحمت خود ]دور گردانَد و رسوایش کند! همه ادّعاها و گفته های او دروغ است ؛ امّا شما از بحث و گفتگو در باره آنها خودداری ورزید و از رایزنی با او بپرهیزید و راه را برای شرطلبی های او باز نکنید . خدا زحمت او و امثال او را از ما کم کند!

رجال الکشّی_ به نقل از محمّد بن عیسی بن عبید _: ابو الحسن عسکری (امام هادی) علیه السلام دستور به کشتن فارِس بن حاتم قزوینی داد و برای قاتلش بهشت را تضمین کرد و جُنَید ، او را به قتل رساند . فارِس ، اغواگری بود که مردم را می فریفت و به بدعت فرا می خواند . این مرقومه از امام هادی علیه السلام صادر شد : «ابن فارِس _ که خدایش لعنت کناد _ به نام من ، اغواگری می کند و به بدعت فرا می خواند . ریختن خون او برای هر کس که وی را بکشد ، رواست . کیست که مرا از شرّ او آسوده سازد و او را بکشد ؟ من برای چنین کسی در نزد خداوند ، بهشت را ضمانت می کنم» .

.


1- .ر .ک : ص 578 .

ص: 490

رجال الکشّی عن أبی محمّد الرازی :وَرَدَ عَلَینا رَسولٌ مِن قِبَلِ الرَّجُلِ [ علیه السلام ] : أمَّا القَزوینِیُّ فارِسٌ ، فَإِنَّهُ فاسِقٌ مُنحَرِفٌ ، وتَکَلَّمَ بِکَلامٍ خَبیثٍ ، فَلَعَنَهُ اللّهُ . (1)

الإمام الهادی علیه السلام_ مِمّا کَتَبَهُ إلی عَلِیِّ بنِ عَمرٍو القَزوینِیِّ بِخَطِّهِ _: اِعتَقِد فیما تَدینُ اللّهَ تَعالی بِهِ أنَّ الباطِنَ عِندی حَسَبَ ما أظهَرتُ لَکَ فیمَنِ استَنبَأتَ عَنهُ ، وهُوَ فارِسٌ لَعَنَهُ اللّهُ ، فَإِنَّهُ لَیسَ یَسَعُکَ إلاَّ الاِجتِهادُ فی لَعنِهِ وقَصدِهِ ومُعاداتِهِ ، وَالمُبالَغَةُ فی ذلِکَ بِأَکثَرِ ما تَجِدُ السَّبیلَ إلَیهِ . ما کُنتُ آمُرُ أن یُدانَ اللّهُ بِأَمرٍ غَیرِ صَحیحٍ ، فَجِدَّ وشُدَّ فی لَعنِهِ وهَتکِهِ وقَطعِ أسبابِهِ ، وصَدِّ أصحابِنا عَنهُ وإبطالِ أمرِهِ ، وأبلِغهُم ذلِکَ مِنّی وَاحکِهِ لَهُم عَنّی . وإنّی سائِلُکُم بَینَ یَدَیِ اللّهِ عَن هذَا الأَمرِ المُؤَکَّدِ ، فَوَیلٌ لِلعاصی ولِلجاحِدِ ! (2)

راجع : العنوان التالی / الحدیث الثانی .

16 / 2الفِهرِیُّ وَالحَسَنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ باباالإمام الهادی علیه السلام_ فی کِتابِهِ إلَی العُبَیدِیِّ _: أبرَأُ إلَی اللّهِ مِنَ الفِهرِیِّ وَالحَسَنِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ بابَا القُمِّیِّ ؛ فَابرَأ مِنهُما ؛ فَإِنّی مُحَذِّرُکَ وجَمیعَ مَوالِیَّ ، وإنّی ألعَنُهُما _ عَلَیهِما لَعنَةُ اللّهِ _ . مُستَأکِلَینِ یَأکُلانِ بِنَا النّاسَ ، فَتّانَینِ مُؤذِیَینِ آذاهُمَا اللّهُ وأرکَسَهُما فِی الفِتنَةِ رَکسا . یَزعُمُ ابنُ بابا أنّی بَعَثتُهُ نَبِیّا وأنَّهُ بابٌ ! عَلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ . سَخِرَ مِنهُ الشَّیطانُ فَأَغواهُ ، فَلَعَنَ اللّهُ مَن قَبِلَ مِنهُ ذلِکَ . یا مُحَمَّدُ ، إن قَدَرتَ أن تَشدَخَ (3) رَأسَهُ بِالحَجَرِ ، فَافعَل ، فَإِنَّهُ قَد آذانی ، آذاهُ اللّهُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ . (4)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 809 الرّقم 1009 .
2- .الغیبة للطوسی : ص 352 ح 312 عن عبد اللّه بن جعفر الحمیری ، بحار الأنوار : ج 50 ص 221 ح 8 .
3- .الشَّدْخ : کسر الشیء الأجوف (النهایة : ج 2 ص 451 «شدخ») .
4- .رجال الکشّی : ج 2 ص 805 الرّقم 999 عن العبیدی ، بحار الأنوار : ج 25 ص 317 ح 84 .

ص: 491

16 / 2 فِهری و حسن بن محمّد بن بابا

رجال الکشّی_ به نقل از ابو محمّد رازی _: پیکی از سوی آن مرد علیه السلام (1) نزد ما آمد که : «فارِس قزوینی ، فاسق و منحرف است و سخنان پلید ، گفته است . خدایش لعنت کناد!» .

امام هادی علیه السلام_ از نامه ای به دست خطّ ایشان به علی بن عمرو قزوینی _: به دینی که خدای متعال را با آن بندگی می کنی ، معتقد باش و بدان که نظر قلبی من درباره کسی که در مورد او [از من ]پرسیده ای ، یعنی فارِس ملعون ، همان است که به تو اظهار داشته ام . تو را می سزد که در لعن و مخالفت و دشمنی با او بکوشی و در این باره تا می توانی ، جدّیت نمایی . من کسی نیستم که دستور بدهم خداوند به چیزهای نادرست ، بندگی شود . پس در لعنت کردن بر او (فارِس) و افشاکردنش و قطع روابط با او و باز داشتن پیروانمان از او و نشان دادن نادرستی راه و عقایدش ، سرسختانه بکوش و این را از جانب من به پیروانمان نیز ابلاغ کن و برایشان از قول من بازگو نما . من در پیشگاه خداوند ، مؤکّدا این امر را از شما می خواهم . پس ، وای بر نافرمان و منکِر!» .

ر . ک : حدیث دوم باب بعدی .

16 / 2فِهری و حسن بن محمّد بن بابا (2)امام هادی علیه السلام_ در نامه ایشان به عُبَیدی _: من در پیشگاه خداوند از فِهری و حسن بن محمّد بن بابای قمی ، اعلام برائت می کنم . پس تو نیز از آن دو ، برائت بجوی . من ، تو و همه پیروانم را از او بر حذر می دارم و بر آن دو ، لعنت می فرستم . لعنت خدا بر آن دو باد! [آن دو ،] مفت خورانی هستند که به نام ما ، مردم را چپاول می کنند و عوام فریب و آزار دهنده اند . خدا آن دو را بیازارد و به سختی در فتنه (عذاب) ، سرنگونشان سازد ! ابن بابا ، مدّعی است که من او را به پیامبری فرستاده ام و او باب است . لعنت خدا بر او باد ! شیطان ، او را بازیچه قرار داده و گم راهش کرده است . لعنت خدا بر کسی که این ادّعاها را از او بپذیرد ! ای محمّد! اگر توانستی سر او را با سنگ خُرد کنی ، این کار را بکن ؛ چرا که او مرا رنج داد . خدا او را در دنیا و آخرت ، رنج دهد !

.


1- .منظور ، امام هادی علیه السلام است .
2- .ر .ک : ص 567 و ص 579 .

ص: 492

رجال الکشّی عن سهیل بن محمّد_ فیما کَتَبَهُ إلَی الإِمامِ الهادی علیه السلام _: قَدِ اشتَبَهَ یا سَیِّدی عَلی جَماعَةٍ مِن مَوالیکَ أمرُ الحَسَنِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ بابا ، فَمَا الَّذی تَأمُرُنا یا سَیِّدی فی أمرِهِ ، نَتَوَلاّهُ أم نَتَبَرَّأُ عَنهُ أم نُمسِکُ عَنهُ ، فَقَد کَثُرَ القَولُ فیهِ ؟ فَکَتَبَ [ علیه السلام ] بِخَطِّهِ وقَرَأتُهُ : مَلعونٌ هُوَ وفارِسٌ ، تَبَرَّؤوا مِنهُما لَعَنَهُمَا اللّهُ ، وضاعَفَ ذلِکَ عَلی فارِسٍ . (1)

16 / 3القاسِمُ الیَقطینِیُّ وعَلِیُّ بنُ حَسَکَةَرجال الکشّی عن محمّد بن عیسی :کَتَبَ إلَیَّ أبُو الحَسَنِ العَسکَرِیُّ ابتِداءً مِنهُ : لَعَنَ اللّهُ القاسِمَ الیَقطینِیَّ ، ولَعَنَ اللّهُ عَلِیَّ بنَ حَسَکَةَ القُمِّیَّ ، إنَّ شَیطانا تَراءی لِلقاسِمِ فَیوحی إلَیهِ زُخرُفَ القَولِ غُرورا . (2)

رجال الکشّی عن سهل بن زیاد الآدمی :کَتَبَ بَعضُ أصحابِنا إلی أبِی الحَسَنِ العَسکَرِیِّ علیه السلام : جُعِلتُ فِداکَ یا سَیِّدی ، إنَّ عَلِیَّ بنَ حَسَکَةَ یَدَّعی أنَّهُ مِن أولِیائِکَ ، وأنَّکَ أنتَ الأَوَّلُ القَدیمُ ، وأنَّهُ بابُکُ ونَبِیُّکَ أمَرتَهُ أن یَدعُوَ إلی ذلِکَ . ویَزعُمُ أنَّ الصَّلاةَ وَالزَّکاةَ وَالحَجَّ وَالصَّومَ کُلَّ ذلِکَ مَعرِفَتُکَ ، ومَعرِفَةُ مَن کانَ فی مِثلِ حالِ ابنِ حَسَکَةَ فیما یَدَّعی مِنَ البابِیَّةِ وَالنُّبُوَّةِ ، فَهُوَ مُؤمِنٌ کامِلٌ سَقَطَ عَنهُ الاِستِعبادُ بِالصَّلاةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ ، وذَکَرَ جَمیعَ شَرائِعِ الدّینِ أنَّ مَعنی ذلِکَ کُلِّهِ ما ثَبَتَ لَکَ ، ومالَ النّاسُ إلَیهِ کَثیرا ، فَإِن رَأَیتَ أن تَمُنَّ عَلی مَوالیکَ بِجَوابٍ فی ذلِکَ تُنجیهِم مِنَ الهَلَکَةِ . قالَ : فَکَتَبَ علیه السلام : کَذَبَ ابنُ حَسَکَةَ عَلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ ، وبِحَسبِکَ أنّی لا أعرِفُهُ فی مَوالِیَّ ، ما لَهُ لَعَنَهُ اللّهُ ؟ فَوَاللّهِ ما بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا وَالأَنبِیاءَ مِن قَبلِهِ إلاّ بِالحَنیفِیَّةِ وَالصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصِّیامِ وَالحَجِّ وَالوِلایَةِ ، وما دَعا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله إلاّ إلَی اللّهِ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ . وکَذلِکَ نَحنُ الأَوصِیاءُ مِن وُلدِهِ ، عَبیدُ اللّهِ لا نُشرِکُ بِهِ شَیئا ، إن أطَعناهُ رَحِمَنا ، وأن عَصَیناهُ عَذَّبَنا ، ما لَنا عَلَی اللّهِ مِن حُجَّةٍ ، بَلِ الحُجَّةُ للّهِِ عز و جل عَلَینا وعَلی جَمیعِ خَلقِهِ ، أبرَأُ إلَی اللّهِ مِمَّن یَقولُ ذلِکَ ، وأنتَفی إلَی اللّهِ مِن هذَا القَولِ ، فَاهجُروهُم _ لَعَنَهُمُ اللّهُ _ وألجِئُوهُم إلی ضیقِ الطَّریقِ ، وإن وَجَدتَ مِن أحَدٍ مِنهُم خَلوَةً فَاشدَخ رَأسَهُ بِالصَّخرِ . (3)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 810 الرّقم 1011 .
2- .رجال الکشّی : ج 2 ص 804 الرّقم 996 .
3- .رجال الکشّی : ج 2 ص 804 الرّقم 997 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 316 ح 82 .

ص: 493

16 / 3 قاسم یَقْطینی و علی بن حَسَکه

رجال الکشّی_ به نقل از سهیل بن محمّد ، درباره نامه اش به امام هادی علیه السلام _: [به ایشان نوشتم : ]سَرورم! قضیّه حسن بن محمّد بن بابا بر گروهی از پیروان ( / دوستان) شما مشتبه شده است . سَرورم! درباره او چه دستوری می دهید : جانبداری کنیم؟ یا از او بیزاری بجوییم؟ یا سکوت کنیم _ چرا که حرف های زیادی درباره اش گفته می شود _ ؟ [امام علیه السلام ] با خطّ خود مرقوم فرمود و من آن را خواندم: «او و فارِس،ملعون اند. از هر دوی آنها بیزاری بجویید. خدایشان لعنت کناد و فارس را دو چندان!» .

16 / 3قاسم یَقْطینی و علی بن حَسَکه (1)رجال الکشّی_ به نقل از محمّد بن عیسی _: امام هادی علیه السلام بی آن که من چیزی به ایشان نوشته باشم ، به من نوشت : «خدا لعنت کند قاسم یقطینی را ، و خدا لعنت کند علی بن حَسَکه قمی را ! شیطانی بر قاسم ظاهر می شود و فریبکارانه سخنان باطلی به او القا می کند» .

رجال الکشّی_ به نقل از سهل بن زیاد آدمی _: یکی از یاران ما به امام هادی علیه السلام نوشت : قربانت گردم ، ای سَرورم ! علی بن حَسَکه ادّعا می کند که از دوستان توست و تو ازلی و قدیم هستی و او باب تو و پیامبر توست و به او دستور داده ای که به این امر دعوت کند . او مدّعی است که نماز و زکات و حج و روزه ، همه اینها ، شناخت تو و شناخت امثال ابن حَسَکه هستند که مدّعی بابیّت و نبوّت اند. بنا بر این، چنین کسی [که نسبت به تو شناخت یافته است] ، مؤمن کامل است و نماز و روزه و حج ، از عهده اش ساقط است . نیز گفته است که همه احکام دین ، به معنای چیزی هستند که برای تو ثابت است . بسیاری از مردم ، به او گرایش یافته اند . بنا بر این ، اگر صلاح می دانید ، بر دوستدارانت (پیروانت) منّت بِنِه و در این باره پاسخی بده تا آنان را از هلاکت برهانی . [امام علیه السلام ] نوشت : «ابن حَسَکه _ که لعنت خدا بر او باد _ دروغ می گوید . همین قدر به تو بگویم که من ، او را از پیروان خود نمی دانم . این ملعون را چه شده است ؟ به خدا سوگند که خداوند ، محمّد و پیامبرانِ پیش از او را نفرستاد ، مگر [برای فراخوان] به توحید و نماز و زکات و روزه و حج و ولایت ، و محمّد صلی الله علیه و آله دعوت نکرد ، مگر به سوی خدای یگانه بی انباز . ما اوصیا از نسل او نیز همین گونه ایم : بندگان خدا هستیم و چیزی را شریک او نمی دانیم . اگر فرمانش بریم ، به ما رحم می کند و اگر نافرمانی اش کنیم ، عذابمان می کند . ما را بر خدا حجّتی نیست ؛ بلکه خداوند عز و جل را بر ما و بر همه خلقش حجّت است . من در پیشگاه خداوند ، از کسی که این سخنان را می گوید ، اعلام برائت می کنم و در پیشگاه او ، این سخنان را تکذیب می کنم . پس ، شما نیز از آنان _ که خدایشان لعنت کناد _ دوری کنید و در تنگنایشان قرار دهید . اگر یکی از آنها را در خلوت دیدی ، با سنگ ، سرش را بکوب» .

.


1- .ر .ک : ص 576 و ص 579 .

ص: 494

16 / 4المُتَوَکِّلُ العَبّاسِیُّإعلام الوری عن الحسین بن محمّد :کانَ لی صَدیقٌ مُؤَدِّبٌ لِوُلدِ بغاء أو وَصیفٍ _ الشَّکُّ مِنّی _ فَقالَ لی : قالَ لِیَ الأَمیرُ مُنصَرَفَهُ مِن دارِ الخَلیفَةِ : حَبَسَ أمیرُ المُؤمِنینَ هذَا الَّذی یَقولونَ : ابنُ الرِّضَا الیَومَ ، ودَفَعَهُ إلی عَلِیِّ بنِ کرکر ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ : أنَا أکرَمُ عَلَی اللّهِ مِن ناقَةِ صالِحٍ «تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلَ_ثَةَ أَیَّامٍ ذَ لِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ» (1) ولَیسَ یُفصِحُ بِالآیَةِ ولا بِالکَلامِ ، أیُّ شَیءٍ هذا ؟ قالَ : قُلتُ : أعَزَّکَ اللّهُ تَوَعَّدَ ، انظُر ما یَکونُ بَعدَ ثَلاثَةِ أیّامٍ . فَلَمّا کانَ مِنَ الغَدِ أطلَقَهُ وَاعتَذَرَ إلَیهِ ، فَلَمّا کانَ فِی الیَومِ الثّالِثِ وَثَبَ عَلَیهِ باغز ویغلون وتامش وجَماعَةٌ مَعَهُم فَقَتَلوهُ ، وأقعَدوا المُنتَصِرَ وَلَدَهُ خَلیفَةً . (2)

.


1- .هود : 65 .
2- .إعلام الوری : ج 2 ص 122 ، الثاقب فی المناقب : ص 536 ح 473 عن الحسن بن محمّد بن جمهور ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 407 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 189 ح 1 .

ص: 495

16 / 4 متوکّل عبّاسی

16 / 4متوکّل عبّاسی (1)إعلام الوری_ به نقل از حسین بن محمّد _: دوستی داشتم که معلّم فرزندان بُغا یا وَصیف (2) بود . تردید از من است . او به من گفت : امیر در بازگشتش از سرای خلیفه به من گفت : امروز ، امیر المؤمنین ، این کسی را که به او ابن الرضا می گویند ، بازداشت کرد و او را به علی بن کرکر سپرد . شنیدم که [ابن الرضا ]می گفت : «من در نزد خداوند ، از ناقه صالح ، ارجمندترم . «سه روز در سرایتان برخوردار شوید . این وعده ای نادروغ است» » و درباره [مقصودش از] آیه و آن جمله توضیحی نفرمود . این ، چه معنا دارد ؟ من گفتم : خدایت عزّت دهاد! او بیم داده است . ببین پس از سه روز ، چه خواهد شد . فردای آن روز ، خلیفه امام علیه السلام را آزاد کرد و از ایشان پوزش خواست و روز سوم ، باغز و یغلون و تامش (3) و گروهی دیگر بر خلیفه شوریدند و او را کشتند و فرزندش منتصر را به خلافت نشاندند .

.


1- .ر .ک : ص 580 .
2- .بُغا و وَصیف ، از کارگزاران ترک و سرکردگان سپاه در دستگاه خلافت عبّاسی بودند .
3- .از ترکان دربار عبّاسی و از ندیمان متوکّل .

ص: 496

مُهج الدعوات عن زرافة حاجب المتوکّل وکان شیعیّا :کانَ المُتَوَکِّلُ یُحظِی الفَتحَ بنَ خاقانَ عِندَهُ ، وقَرَّبَهُ مِنهُ دونَ النّاسِ جَمیعا ، ودونَ وُلدِهِ وأهلِهِ ؛ أرادَ أن یُبَیِّنَ مَوضِعَهُ عِندَهُم ، فَأَمَرَ جَمیعَ مَملَکَتِهِ مِنَ الأَشرافِ مِن أهلِهِ وغَیرِهِم وَالوُزَراءِ وَالاُمَراءِ وَالقُوّادِ وسائِرِ العَساکِرِ ووُجوهِ النّاسِ أن یَزَّیَّنوا بِأَحسَنِ التَّزیینِ ، ویَظهَروا فی أفخَرِ عُدَدِهِم وذَخائِرِهِم ، ویَخرُجوا مُشاةً بَینَ یَدَیهِ ، وأن لا یَرکَبَ أحَدٌ إلاّ هُوَ وَالفَتحُ بنُ خاقانَ خاصَّةً بِسُرَّ مَن رَأی . ومَشَی النّاسُ بَینَ أیدیهِما عَلی مَراتِبِهِم رَجّالَةً ، وکانَ یَوما قائِظا شَدیدَ الحَرِّ . وأخرَجوا فی جُملَةِ الأَشرافِ أبَا الحَسَنِ عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ ، وشَقَّ عَلَیهِ علیه السلام ما لَقِیَهُ مِنَ الحَرِّ وَالزَّحمَةِ . قالَ زَرافَةُ : فَأَقبَلتُ إلَیهِ علیه السلام وقُلتُ لَهُ : یا سَیِّدی یَعِزُّ وَاللّهِ عَلَیَّ ما تَلقی مِن هذِهِ الطُّغاةِ !! وما قَد تَکَلَّفتَهُ مِنَ المَشَقَّةِ !! وأخَذتُ بِیَدِهِ ، فَتَوَکَّأَ علیه السلام عَلَیَّ ، وقالَ علیه السلام : یا زَرافَةُ ، ما ناقَةُ صالِحٍ عِندَ اللّهِ بِأَکرَمَ مِنّی !! _ أو قالَ علیه السلام : بِأَعظَمَ قَدرا مِنّی _ ولَم أزَل اُسائِلُهُ وأستَفیدُ مِنهُ واُحادِثُهُ إلی أن نَزَلَ المُتَوَکِّلُ مِنَ الرُّکوبِ ، وأمَرَ النّاسَ بِالاِنصِرافِ ، فَقُدِّمَت إلَیهِم دَوابُّهُم فَرَکِبوا إلی مَنازِلِهِم ، وقُدِّمَت بَغلَةٌ لَهُ علیه السلام فَرَکِبَها . فَرَکِبتُ مَعَهُ إلی دارِهِ ، فَنَزَلَ علیه السلام ووَدَّعتُهُ وَانصَرَفتُ إلی داری . ولِوَلَدی مُؤَدِّبٍ یَتَشَیَّعُ مِن أهلِ العِلمِ وَالفَضلِ ، وکانَت لی عادَةٌ بِإِحضارِهِ عِندَ الطَّعامِ ، فَحَضَرَ عِندَ ذلِکَ ، وتَجارَینَا الحَدیثَ وما جَری مِن رُکوبِ المُتَوَکِّلِ وَالفَتحِ ، ومَشیِ الأَشرافِ وذَوِی الاِقتِدارِ بَینَ أیدیهِما . وذَکَرتُ لَهُ ما شاهَدتُهُ مِن أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام ، وما سَمِعتُهُ مِن قَولِهِ علیه السلام : ما ناقَةُ صالِحٍ عِندَ اللّهِ (1) بِأَعظَمَ قَدرا مِنّی ! وکانَ المُؤَدِّبُ یَأکُلُ مَعی ، فَرَفَعَ یَدَهُ وقالَ : بِاللّهِ إنَّکَ سَمِعتَ هذَا اللَّفظَ مِنهُ ؟! فَقُلتُ لَهُ : وَاللّهِ سَمِعتُهُ یَقولُ . فَقالَ لی : اِعلَم أنَّ المُتَوَکِّلَ لا یَبقی فی مَملَکَتِهِ أکثَرَ مِن ثَلاثَةِ أیّامٍ ویَهلِکُ ، فَانظُر فی أمرِکَ ، وأحرِز ما تُریدُ إحرازَهُ ، وتَأَهَّب لِأَمرِکَ کَی لا یَفجَأَکُم هَلاکُ هذَا الرَّجُلِ ، فَتَهلِکَ أموالُکُم بِحادِثَةٍ تَحدُثُ أو سَبَبٍ یَجری . فَقُلتُ لَهُ : مِن أینَ لَکَ ؟ فَقالَ : أما قَرَأتَ القُرآنَ فی قِصَّةِ صالِحٍ علیه السلام وَالنّاقَةِ ؟ وقَولِهِ تَعالی : «تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلَ_ثَةَ أَیَّامٍ ذَ لِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ» (2) ؟! ولا یَجوزُ أن یَبطُلَ قَولُ الإِمامِ علیه السلام . قالَ زَرافَةُ : فَوَاللّهِ ما جاءَ الیَومُ الثّالِثُ حَتّی هَجَمَ المُنتَصِرُ ومَعَهُ بغا ووَصیفٌ وَالأَتراکُ عَلَی المُتَوَکِّلِ ، فَقَتَلوهُ وقَطَّعوهُ وَالفَتحَ بنَ خاقانَ جَمیعا قِطَعا ، حَتّی لَم یُعرَف أحَدُهُما مِنَ الآخَرِ ، وأزالَ اللّهُ نِعمَتَهُ ومَملَکَتَهُ . فَلَقیتُ الإِمامَ أبَا الحَسَنِ علیه السلام بَعدَ ذلِکَ وعَرَّفتُهُ ما جَری مَعَ المُؤَدِّبِ وما قالَهُ ، فَقالَ علیه السلام : صَدَقَ . إنَّهُ لَمّا بَلَغَ مِنِّی الجَهدُ ، رَجَعتُ إلی کُنوزٍ نَتَوارَثُها مِن آبائِنا ، هِیَ أعَزُّ مِنَ الحُصونِ وَالسِّلاحِ وَالجُنَنِ (3) ، وهُوَ دُعاءُ المَظلومِ عَلَی الظّالِمِ ، فَدَعَوتُ بِهِ عَلَیهِ ، فَأَهلَکَهُ اللّهُ . فَقُلتُ لَهُ : یا سَیِّدی إن رَأَیتَ أن تُعَلِّمَنیهِ ؟! فَعَلَّمَنیهِ ... . (4)

.


1- .فی المصدر : «عندی» ، والتصویب من بحار الأنوار .
2- .هود : 65 .
3- .الجُنَّةُ : الوقایة (النهایة : ج 1 ص 308 «جنن») .
4- .مُهج الدعوات : ص 318 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 235 ح 30 .

ص: 497

مهج الدعوات_ به نقل از زرّافه ، حاجب متوکّل که شیعه بود _: متوکّل به فتح بن خاقان ارج بسیاری می نهاد و او را از همه مردم و حتّی فرزندان و بستگانش مقرّب تر می داشت . روزی خواست جایگاه او را در نزد خویش برای آنان روشن کند . از این رو به همه بزرگان کشور ، از خانواده اش و جز آنان ، و وزیران و امیران و فرماندهان و دیگر سپاهیان و مقامات کشور ، دستور داد که به نیکوترین هیئت ، خود را آراسته کنند و با فاخرترین تجهیزات و مهمّاتشان بیرون بیایند و پیاده پیشاپیش او حرکت کنند و هیچ کس سواره نباشد ، مگر خود او و فتح بن خاقان ، بویژه در سامرّا . مردم ، بر حسب مراتبشان ، پیاده پیشاپیش آن دو به حرکت درآمدند . آن روز ، چلّه تابستان بود و هوا بسیار داغ . آنها در میان بزرگان ، امام هادی علیه السلام را نیز بیرون آوردند و ایشان به خاطر گرمای هوا و شلوغی جمعیّت ، دچار زحمت بود . من به سوی ایشان رفتم و گفتم : سَرورم! به خدا سوگند که آنچه از دست این طاغوت ها می کشید و این که چنین به مشقّت افتاده اید ، بر من گران است! و دست ایشان را گرفتم . [امام علیه السلام ] به من تکیه داد و فرمود : «ای زرّافه ! ناقه صالح در نزد خداوند ، از من ارجمندتر نیست» یا فرمود : «با منزلت تر نیست» . من پیوسته از امام علیه السلام سؤال می کردم و از محضر ایشان استفاده می بردم و با ایشان گفتگو می کردم ، تا آن که متوکّل از مرکبش پیاده شد و دستور داد مردم باز گردند. مرکب های آنها را برایشان آوردند و سوار شدند و رهسپار منازلشان شدند . برای امام علیه السلام نیز استرش را آوردند و ایشان سوار شد . من امام علیه السلام را به طرف خانه اش همراهی کردم و چون به خانه اش رسید ، پیاده شد و من با ایشان خداحافظی کردم و به سرایم رفتم . فرزند من ، معلّمی داشت که شیعه و فردی دانشمند و فاضل بود . من عادت داشتم که هنگام غذا خوردن ، او را نیز فرا می خواندم . غذا را که آوردند ، او نیز آمد و با هم به گفتگو پرداختیم و از سواره رفتن متوکّل و فتح و پیاده رفتن بزرگان و مقامات در پیشاپیش آن دو ، سخن به میان آمد و من وضعیّتی را که از امام هادی علیه السلام مشاهده کرده بودم و این جمله را که فرمود : «ناقه صالح در نزد خداوند ، با منزلت تر از من نیست» را برایش باز گفتم . معلّم که مشغول غذا خوردن با من بود ، دست کشید و گفت : تو را به خدا ، این جمله را از ایشان شنیدی ؟ گفتم : به خدا سوگند که شنیدم این را فرمود . معلّم به من گفت : بدان که متوکّل ، بیش از سه روز دیگر در قدرت نمی ماند و از بین می رود . پس ، در کار خویش بنگر و آنچه را که می خواهی برداری ، بردار و خود را آماده کن تا هلاکت این مرد ، تو را غافلگیر نکند و با وقوع حادثه ای یا بروز جریانی ، اموالتان از بین نرود . به او گفتم : این را از کجا دانستی ؟ به من گفت : مگر داستان «صالح علیه السلام و ناقه» را در قرآن نخوانده ای و [نیز] این فرموده خدای متعال را که : «سه روز در خانه هایتان بمانید . این وعده ای نادروغ است» ؟ امکان ندارد سخن امام علیه السلام باطل از کار در بیاید . به خدا سوگند ، همین که روز سوم شد ، مُنتصِر با بُغا و وَصیف و ترک ها بر متوکّل هجوم بردند و او را کشتند و متوکّل و فتح بن خاقان را تکّه تکّه کردند ، تا جایی که از یکدیگر باز شناخته نمی شدند و بدین ترتیب ، خداوند ، نعمت و مملکت او را از بین برد . بعد از این گفتگو ، به ملاقات امام هادی علیه السلام رفتم و آنچه را میان من و معلّم گذشت و آنچه را او گفته بود ، به ایشان گفتم . [امام علیه السلام ] فرمود : «درست گفته است . چون آن مشقّت به من رسید ، به گنجینه هایی که آنها را از پدرانمان به ارث می بریم و از هر دژ و سلاح و سپری استوارترند و [در میان ]آن[ها] ، دعای ستم دیده علیه ستمگر است مراجعه کردم و با آن ، او را نفرین نمودم و خداوند هم نابودش کرد» . گفتم : سَرورم! آیا ممکن است آن را به من هم بیاموزید ؟ [امام علیه السلام ] آن دعا را به من تعلیم داد ... .

.

ص: 498

. .

ص: 499

. .

ص: 500

16 / 5رَجُلٌ نَسَبَهُ إلَی الرِّیاءِإثبات الوصیّة :رُوِیَ أنَّهُ دَخَلَ [ الإِمامُ الهادی علیه السلام ] دارَ المُتَوَکِّلِ ، فَقامَ علیه السلام یُصَلّی . فَأَتاهُ بَعضُ المُخالِفینَ فَوَقَفَ حِیالَهُ ، فَقالَ لَهُ : إلی کَم هذِهِ الرِّیاءُ ؟! فَأَسرَعَ علیه السلام الصَّلاةَ وسَلَّمَ . ثُمَّ التَفَتَ علیه السلام إلَیهِ فَقالَ : إن کُنتَ کاذِبا مَسَخَکَ اللّهُ . فَوَقَعَ الرَّجُلُ مَیِّتا . فَصارَ حَدیثا فِی الدّارِ . (1)

.


1- .إثبات الوصیّة : ص 254 .

ص: 501

16 / 5 مردی که امام را ریاکار خواند

16 / 5مردی که امام را ریاکار خواندإثبات الوصیّة :روایت شده است که [امام هادی علیه السلام ] به سرای متوکّل در آمد و به نماز ایستاد . یکی از مخالفان آمد و روبه روی ایشان ایستاد و گفت : تا چند ، این ریاکاری؟! [امام علیه السلام ] نمازش را سرعت بخشید و سلام داد . سپس رو به آن مرد کرد و فرمود : «خدایت مسخ کناد ، اگر دروغ گفته باشی!» . مرد در جا افتاد و مُرد و ماجرای مرگ او ، در سرای [متوکّل] پیچید .

.

ص: 502

البابُ السّابِعَ عَشَرَ : من دعا علیه الإمام العسکریّ17 / 1عُروَةُ بنُ یَحییرجال الکشّی عن محمّد بن موسی الهمدانی :إنَّ عُروَةَ بنَ یَحیَی البَغدادِیَّ المَعروفَ بِالدِّهقانِ _ لَعَنَهُ اللّهُ _ وکانَ یَکذِبُ عَلی أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الرِّضا علیه السلام ، وعَلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام بَعدَهُ ، وکانَ یَقطَعُ أموالَهُ لِنَفسِهِ دونَهُ ویَکذِبُ عَلَیهِ ، حَتّی لَعَنَهُ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام وأمَرَ شیعَتَهُ بِلَعنِهِ وَالدُّعاءِ عَلَیهِ ؛ لِقَطعِ الأَموالِ ، لَعَنَهُ اللّهُ . قالَ عَلِیُّ بنُ سَلمانَ بنِ رُشَیدٍ العَطّارُ البَغدادِیُّ : فَلَعَنَهُ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام وذلِکَ أنَّهُ کانَت لِأَبی مُحَمَّدٍ علیه السلام خِزانَةٌ ، وکانَ یَلیها أبو عَلِیِّ بنُ راشِدٍ ، فَسُلِّمَت إلی عُروَةَ ، فَأَخَذَ مِنها لِنَفسِهِ ثُمَّ أحرَقَ باقِیَ ما فیها ، یُغایِظُ بِذلِکَ أبا مُحَمَّدٍ علیه السلام ، فَلَعَنَهُ وبَرِئَ مِنهُ ودَعا عَلَیهِ ، فَما اُمهِلَ یَومَهُ ذلِکَ ولَیلَتَهُ حَتّی قَبَضَهُ اللّهُ إلَی النّارِ . فَقالَ علیه السلام : جَلَستُ لِرَبّی لَیلَتی هذِهِ کَذا وکَذا جَلسَةً ، فَمَا انفَجَرَ عَمودُ الصُّبحِ ، ولاَ انطَفی ذلِکَ النّارُ حَتّی قَتَلَ اللّهُ عَدُوَّهُ لَعَنَهُ اللّهُ . (1)

.


1- .رجال الکشّی : ج 2 ص 842 الرّقم 1086 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 435 نحوه مختصرا ، بحار الأنوار : ج 50 ص 301 ح 76 .

ص: 503

باب هفدهم : کسانی که امام عسکری علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

17 / 1 عُروة بن یحیی

باب هفدهم : کسانی که امام عسکری ، آنان را نفرین کرد17 / 1عُروة بن یحیی (1)رجال الکشّی_ به نقل از محمّد بن موسی همدانی _: عُروة بن یحیی بغدادی معروف به دهقان _ که خدایش لعنت کناد _ بر امام هادی علیه السلام و پس از ایشان ، بر امام عسکری علیه السلام دروغ می بست و اموال متعلّق به آن امام را برای خودش برداشت و بر ایشان دروغ می بست ، تا آن که امام عسکری علیه السلام او را لعنت کرد و به شیعیانش نیز دستور داد که بر او به سبب بردن اموال ، نفرین بفرستند . خدایش لعنت کناد ! علی بن سلمان بن رُشَید عطّار بغدادی می گوید : امام عسکری علیه السلام او را لعنت کرد ؛ چرا که امام عسکری علیه السلام خزانه ای داشت و مسئول آن ، ابو علی بن راشد بود و سپس به عروه تحویل شد . عروه مقداری از [اموال] خزانه را برای خودش برداشت و بقیّه را آتش زد تا با این کار ، امام عسکری علیه السلام را به خشم آورد . امام علیه السلام هم او را لعنت کرد و از وی بیزاری جست و نفرینش نمود . روز و شبی ، مهلت داده نشد مگر آنکه خداوند ، او را به جهنّم برد . [امام علیه السلام ] فرمود : «دیشب ، چندین و چند بار به درگاه پروردگارم نشستم ، و هنوز سپیده ندمیده و آن آتشْ (2) خاموش نشده بود که خداوند ، دشمنش را کشت . خدایش لعنت کناد!» .

.


1- .ر .ک : ص 576 .
2- .منظور آتش خزانه است .

ص: 504

17 / 2المُستَعینُ العَبّاسِیُّالغیبة للطوسی عن علیّ بن محمّد بن زیاد الصیمری :دَخَلتُ عَلی أبی أحمَدَ عُبَیدِ اللّهِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ طاهِرٍ وبَینَ یَدَیهِ رُقعَةُ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام فیها : إنّی نازَلتُ اللّهَ (1) فی هذَا الطّاغی _ یَعنِی المُستَعینَ _ وهُوَ آخِذُهُ بَعدَ ثَلاثٍ . فَلَمّا کانَ الیَومُ الثّالِثُ خُلِعَ ، وکانَ مِن أمرِهِ ما کانَ إلی أن قُتِلَ . (2)

.


1- .نازلت ربّی فی کذا : أی راجعته ، وسألته مرّة بعد مرّة (النهایة : ج 5 ص 43 «نزل») .
2- .الغیبة للطوسی : ص 204 ح 172 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 429 ح 8 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 430 ، کشف الغمّة : ج 3 ص 218 عن عمر بن محمّد بن زیاد الصیمری ولیس فیه «إلی أن قتل» ، دلائل الإمامة : ص 428 ح 393 ، الصراط المستقیم : ج 2 ص 206 ح 7 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 249 ح 2 و ص 297 ح 72 .

ص: 505

17 / 2 مُستَعین عبّاسی

17 / 2مُستَعین عبّاسی (1)الغیبة ، طوسی_ به نقل از علی بن محمّد بن زیاد صیمری _: بر ابو احمد ، عُبَید اللّه بن عبد اللّه بن طاهر ، وارد شدم . دیدم نامه امام عسکری علیه السلام در برابر اوست . در آن نامه آمده بود : «من چندین و چند بار ، درباره این بیدادگر _ یعنی مستعین _ از خداوند ، درخواست کرده ام و سه روز دیگر ، او را کیفر خواهد داد» . چون روز سوم فرا رسید ، مستعین خلع شد و بر سرش آن بلاها آمد و سرانجام کشته شد .

.


1- .ر .ک : ص 583 .

ص: 506

البابُ الثّامِنَ عَشَرَ : من دعا علیه الإمام المهدیّ18 / 1أحمَدُ بنُ هِلالٍرجال الکشّی عن أبی حامد أحمد بن إبراهیم المراغی :وَرَدَ عَلَی القاسِمِ بنِ العَلاءِ نُسخَةُ ما خَرَجَ مِن لَعنِ ابنِ هِلالٍ، وکانَ ابتِداءُ ذلِکَ أن کَتَبَ علیه السلام إلی قُوّامِهِ (1) بِالعِراقِ : «اِحذَرُوا الصّوفِیَّ المُتَصَنِّعَ» . قالَ : وکانَ مِن شَأنِ أحمَدَ بنِ هِلالٍ أنَّهُ قَد کانَ حَجَّ أربَعا وخَمسینَ حَجَّةً ؛ عِشرونَ مِنها عَلی قَدَمَیهِ . قالَ : وکانَ رُواةُ أصحابِنا بِالعِراقِ لَقوهُ وکَتَبوا مِنهُ، وأنکَروا ما وَرَدَ فی مَذَمَّتِهِ، فَحَمَلُوا القاسِمَ بنَ العَلاءِ عَلی أن یُراجِعَ فی أمرِهِ ، فَخَرَجَ إلَیهِ : «قَد کانَ أمرُنا نَفَذَ إلَیکَ فِی المُتَصَنِّعِ ابنِ هِلالٍ _ لا رَحِمَهُ اللّهُ _ بِما قَد عَلِمتَ ، لَم یَزَل _ لا غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذَنبَهُ ولا أقالَهُ عَثرَتَهُ _ یُداخِلُ فی أمرِنا بِلا إذنٍ مِنّا ولا رِضیً، یَستَبِدُّ بِرَأیِهِ، فَیَتَحامی مِن دُیونِنا، لا یُمضی مِن أمرِنا إلاّ بِما یَهواهُ ویُریدُ، أرداهُ اللّهُ بِذلِکَ فی نارِ جَهَنَّمَ، فَصَبَرنا عَلَیهِ حَتّی بَتَرَ (2) اللّهُ بِدَعوَتِنا عُمُرَهُ . وکُنّا قَد عَرَّفَنا خَبَرَهُ قَوما مِن مَوالینا فی أیّامِهِ لا رَحِمَهُ اللّهُ ، وأمَرناهُم بِإِلقاءِ ذلِکَ إلَی الخاصِّ (3) مِن مَوالینا، ونَحنُ نَبرَأُ إلَی اللّهِ مِنِ ابنِ هِلالٍ لا رَحِمَهُ اللّهُ، ومِمَّن لا یَبرَأُ مِنهُ. وأعلِمِ الإِسحاقِیَّ _ سَلَّمَهُ اللّهُ وأهلَ بَیتِهِ _ مِمّا أعلَمناکَ مِن حالِ هذَا الفاجِرِ، وجَمیعَ مَن کانَ سَأَلَکَ ویَسأَ لُکَ عَنهُ مِن أهلِ بَلَدِهِ وَالخارِجینَ، ومَن کانَ یَستَحِقُّ أن یَطَّلِعَ عَلی ذلِکَ، فَإِنَّهُ لا عُذرَ لِأَحَدٍ مِن مَوالینا فِی التَّشکیکِ فیما یُودّیهِ عَنّا ثِقاتُنا، قَد عَرَفوا بِأَنَّنا نُفاوِضُهُم سِرَّنا، ونَحمِلُهُ إیّاهُ إلَیهِم ، وعَرَفنا ما یَکونُ مِن ذلِکَ إن شاءَ اللّهُ تَعالی» . وقالَ أبو حامِدٍ : فَثَبَتَ قَومٌ عَلی إنکارِ ما خَرَجَ فیهِ، فَعاوَدوهُ فیهِ ، فَخَرَجَ : «لا شَکَرَ اللّهُ قَدرَهُ ، لَم یَدعُ المَرءُ رَبَّهُ بِأَن لا یُزیغَ قَلبَهُ بَعدَ أن هَداهُ ، وأن یَجعَلَ ما مَنَّ بِهِ عَلَیهِ مُستَقَرّا ، ولا یَجعَلَهُ مُستَودَعا، وقَد عَلِمتُم ما کانَ مِن أمرِ الدِّهقانِ _ عَلَیهِ لَعنَةُ اللّهِ _ وخِدمَتِهِ وطولِ صُحبَتِهِ، فَأَبدَلَهُ اللّهُ بِالإِیمانِ کُفرا حینَ فَعَلَ ما فَعَلَ، فَعاجَلَهُ اللّهُ بِالنَّقِمَةِ ولا یُمهِلهُ، وَالحَمدُ للّهِِ لا شَریکَ لَهُ، وصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وآلهِ وسَلَّمَ. (4)

.


1- .قَیِّمُ الأمر : مقیمه . وقَیِّمُ القوم : الذی یُقَوِّمهم ویَسوس أمرَهم (لسان العرب : ج 12 ص 502 «قوم») .
2- .فی المصدر : «تبر» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار ومستدرک الوسائل : ج 12 ص 318 ح 4 .
3- .فی بحار الأنوار : «الخُلَّص» بدل «الخاصّ» .
4- .رجال الکشّی : ج 2 ص 816 الرّقم 1020 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 318 ح 15 .

ص: 507

باب هجدهم : کسانی که امام مهدی علیه السلام ، آنان را نفرین کرد

18 / 1 احمد بن هلال

باب هجدهم : کسانی که امام مهدی ، آنان را نفرین کرد18 / 1احمد بن هلال (1)رجال الکشّی_ به نقل از ابو حامد احمد بن ابراهیم مَراغی _: نسخه ای از آنچه در لعن ابن هلال صادر شده بود ، به قاسم بن علاء رسید . در آغاز آن ، [امام مهدی علیه السلام ] به کارپردازانش در عراق ، نوشته بود : «از این صوفی ریاکار ، بر حذر باشید» . احمد بن هلال ، کسی بود که پنجاه و چهار مرتبه حج گزارده و بیست بارِ آن را با پای پیاده رفته بود . یارانِ راویِ ما در عراق _ که او را ملاقات کرده و از وی حدیث ، نوشته بودند _ آنچه را در نکوهش ابن هلال وارد شد ، منکِر شدند و قاسم بن علاء را وادار ساختند تا درباره او تجدید نظر کند . دوباره نوشته ای [به وسیله امام علیه السلام ] برایش صادر شد : «فرمان [و نظر ما] درباره ابن هلالِ ریاکار _ که خدایش رحمت مکناد _ همان است که خود می دانی [و برایت فرستادیم] . او _ که خدا گناهش را نیامرزد و از لغزشش در نگذرد _ بدون اجازه و رضایت ما ، همواره در کار ما دخالت می کند ، خودرأیی می کند ، از [پرداخت ]دیون ما خودداری می کند و از دستورهای ما ، هر کدام را که به دلخواه و خواستش هست ، اجرا می کند . خداوند ، او را به سبب این اعمالش ، در آتش دوزخ افکنْد . ما او را تحمّل کردیم تا آن که خداوند ، به واسطه دعای ما ، عمرش را کوتاه کرد . ما ماهیّت او را _ که خدایش رحمت مکناد _ در همان زمان حیاتش ، به گروهی از دوستدارانمان شناساندیم و به آنان دستور دادیم که این را به دوستان خاصّمان نیز برسانند . ما از ابن هلال _ که خدایش رحمت مکناد _ و از کسانی که از او بیزاری نمی جویند ، به درگاه خداوند ، بیزاری می جوئیم . آنچه را درباره این فاجر به اطّلاع تو رساندیم ، به آگاهیِ اسحاقی _ که خداوند ، او و خانواده اش را به سلامت دارد _ و به آگاهی هر کس از همشهریان و غیر همشهریانش که درباره او از تو پرسیده و می پرسد ، و به هر کس که بایسته است از این موضوعْ آگاه باشد ، برسان ؛ زیرا هیچ یک از دوستان ما برای تشکیک در آنچه معتمدانِ ما از جانب ما به آنها ابلاغ می کنند ، عذری ندارند . می دانند که ما راز خود را با آنان در میان می گذاریم و آن را از طریق آنان به آنها می رسانیم ، و خاطر ما ، از این بابت ، مطمئن است ، إن شاء اللّه تعالی» . با این حال ، عدّه ای همچنان بر انکار آنچه درباره ابن هلال صادر شده بود ، پای فشردند و از قاسم بن علاء خواستند که درباره او تجدید نظر شود . باز ، این نوشته صادر شد : «خدایش ارج ننهد! این مرد ، دعا نکرد که پروردگارش دل او را پس از هدایت کردن ، گم راه و منحرف نگرداند و نعمتی (2) را که به او داد ، در دلش جایگیر سازد و آن را عاریتی قرار ندهد . شما از جایگاهی که دهقان (3) _ که لعنت خدا بر او باد _ داشت و از خدمت گزاری و دوستی طولانی مدّت او آگاهید ؛ امّا چون دست به آن کارها زد ، خداوند ، کفر را جایگزین ایمانش ساخت و زود ، او را مجازات کرد و مهلتش نداد . سپاس ، خداوند را که بی انباز است ، و درود و سلام خدا بر محمّد و خاندان او باد!» .

.


1- .ر .ک : ص 560 .
2- .مقصود ، نعمت ایمان است .
3- .او ، همان عروة بن یحیی بغدادی است که شرح حال وی گذشت .

ص: 508

18 / 2الشَّلمَغانِیُّالاحتجاج_ فی ذِکرِ تَوقیعٍ خَرَجَ مِنَ النّاحِیَةِ المُقَدَّسَةِ عَلی یَدِ الشَّیخِ أبِی القاسِمِ الحُسَینِ بنِ رَوحٍ فی لَعنِ مَنِ ادَّعَی البابِیَّةَ _: عَرِّف _ أطالَ اللّهُ بَقاکَ ، وعَرَّفَکَ اللّهُ الخَیرَ کُلَّهُ ، وخَتَمَ بِهِ عَمَلَکَ _ مَن تَثِقُ بِدینِهِ وتَسکُنُ إلی نِیَّتِهِ مِن إخوانِنا _ أدامَ اللّهُ سَعادَتَهُم _ بِأَنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ المَعروفَ بِالشَّلمَغانِیِّ _ عَجَّلَ اللّهُ لَهُ النَّقِمَةَ ولا أمهَلَهُ _ قَدِ ارتَدَّ عَنِ الإِسلامِ وفارَقَهُ ، وألحَدَ فی دینِ اللّهِ ، وَادَّعی ما کَفَرَ مَعَهُ بِالخالِقِ جَلَّ وتَعالی ، وَافتَری کَذِبا وزورا ، وقالَ بُهتانا وإثما عَظیما . کَذَبَ العادِلونَ بِاللّهِ وضَلّوا ضَلالاً بَعیدا ، وخَسِروا خُسرانا مُبینا . وإنّا بَرِئنا إلَی اللّهِ تَعالی وإلی رَسولِهِ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وسَلامُهُ ورَحمَتُهُ وبَرَکاتُهُ _ مِنهُ ، ولَعَنّاهُ ؛ عَلَیهِ لَعائِنُ اللّهِ تَتری (1) فِی الظّاهِرِ مِنّا وَالباطِنِ ، فِی السِّرِّ وَالجَهرِ ، وفی کُلِّ وَقتٍ ، وعَلی کُلِّ حالٍ ، وعَلی مَن شایَعَهُ وبَلَغَهُ هذَا القَولُ مِنّا فَأَقامَ عَلی تَوَلّیهِ بَعدَهُ . أعلِمهُم _ تَوَلاّکُمُ اللّهُ _ أنَّنا فِی التَّوَقّی وَالمُحاذَرَةِ مِنهُ عَلی مِثلِ ما کُنّا عَلَیهِ مِمَّن تَقَدَّمَهُ مِن نُظَرائِهِ ؛ مِنَ الشَّریعِیِّ وَالنُّمَیرِیِّ ، وَالهِلالِیِّ وَالبِلالِیِّ ، وغَیرِهِم . وعادَةُ اللّهِ _ جَلَّ ثَناوهُ _ مَعَ ذلِکَ قَبلَهُ وبَعدَهُ عِندَنا جَمیلَةٌ ، وبِهِ نَثِقُ وإیّاهُ نَستَعینُ ، وهُوَ حَسبُنا فی کُلِّ اُمورِنا ونِعمَ الوَکیلُ . (2)

.


1- .المواترة : المتابعة . قال اللّه تعالی : «ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَی» أی واحدا بعد واحدٍ (الصحاح : ج 2 ص 843 «وتر») .
2- .الإحتجاج : ج 2 ص 553 ح 348 ، الغیبة للطوسی : ص 410 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 376 وص 380 .

ص: 509

18 / 2 شَلْمَغانی

18 / 2شَلْمَغانیالاحتجاج_ در یادکرد از توقیعی (1) که از ناحیه مقدّسه ، (2) خطاب به شیخ ابو القاسم حسین بن روح ، در لعنت فرستادن بر کسانی که ادّعای بابیّت کردند ، صادر شد _: خداوند، عمرت را دراز گرداند ! خداوند ، تو را با همه خوبی ها آشنا کند و با آن ، عملت را ختم به خیر فرماید! به هر یک از برادران ما _ که خداوند ، سعادتشان را پایدار بدارد _ که به دینش اطمینان داری و از نیّتش آسوده خاطری ، اعلام کن که محمّد بن علی معروف به شَلْمَغانی _ که خداوند ، هر چه زودتر مجازاتش کند و امانش ندهد _ از اسلام ، مرتدّ و جدا گشته و در دین خدا کجروی نموده و چیزی را ادّعا کرده است که به سبب آن به آفریدگار شکوهمند و والا ، کافر گشته است و دروغ و ناروا بسته است و بهتان زده و گناهی بزرگ مرتکب شده است . منحرفان ، به خدا دروغ بستند و سخت گم راه شدند و زیان آشکاری کردند . ما به پیشگاه خداوند بزرگ و پیامبر او _ که درودها و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد _ از این مرد ، اعلام برائت می کنیم و بر او لعنت می فرستیم . لعنت های پیاپیِ خداوند ، در ظاهر و باطن ، و در نهان و آشکار ، و در همه وقت و همه حال ، بر او و بر کسی که پیروی او کرد و بر کسی که این سخن ما به او برسد و با این حال ، همچنان به جانبداری از او ادامه دهد ! خداوند ، حامی شما باد! به آنان اعلام کن که ما از او ، همان سان پرهیز و حذر می کنیم که از همتایان سابق او می کردیم ؛ کسانی چون شَریعی و نُمَیری و هِلالی و بِلالی و جز اینها . عادت خداوند _ که بشکوه است ستایشش _ چه پیش از او و چه پس از او ، برای ما زیباست و به او اطمینان می کنیم و از او یاری می جوییم . او در همه کارهایمان ، ما را کفایت می کند ، و نیکو کارگزاری است او .

.


1- .توقیع : نامه ، اعلامیّه ، دست خط ، فرمان .
2- .اصطلاح «ناحیه مقدّسه» ، در عصر غیبت صغرا ، به جای نام «امام مهدی علیه السلام » به کار می رفته است .

ص: 510

. .

ص: 511

. .

ص: 512

. .

ص: 513

تحلیلی پیرامون حکمت نفرین انبیاء و اولیای الهی

تحلیلی پیرامون حکمت نفرین انبیاء و اولیای الهیبا ملاحظه دعاهای پیامبران و پیشوایان بزرگ اسلام علیه مجرمان ، ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا اولیای الهی _ که مظهر صفات و اسمای حُسنای الهی و مَجلای رأفت و رحمت خداوند متعال هستند ، بر ضدّ افرادی _ هر چند که مجرم اند _ دعا کرده اند ؟ آیا بهتر نبود که برای هدایت و سعادت آنها دعا می کردند ؟ آیا مجازات الهی برای آنها کافی نبود که اولیای خدا می خواهند با نفرین کردن ، کیفر آنها را سنگین تر نمایند؟ پاسخ ، این است که صفات و اسمای حُسنای الهی منحصر به صفات جمال نیست . خداوند متعال ، صفات جلال هم دارد و همان طور که او اَرحمُ الراحمین است ، قهّار و شدید العقاب نیز هست و کسانی که با سوء استفاده از آزادی ، از مدار رحمت گسترده الهی خارج شوند ، گرفتار خشم و کیفر او خواهند شد . انبیا و اولیای الهی ، تنها مظهر صفات جمال الهی نیستند ؛ بلکه مَجلای صفات جلال خداوند متعال نیز هستند . بنا بر این ، وقتی که او ارحم الراحمین است ، جمعی از مجرمان را نفرین می کند و دیگران را نیز به نفرین کردن آنها ترغیب می نماید و می فرماید : «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَآ أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَ_تِ وَ الْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّ_هُ لِلنَّاسِ فِی

.

ص: 514

نکاتی درباره نفرین های انبیا و اولیا

1 . حکمت نفرین فرستادن انبیا و اولیا بر مجرمان
اشاره

الْکِتَ_بِ أُوْلَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّ_عِنُونَ . (1) همانا کسانی که دلایل و هدایت های ما را ، پس از آن که آنها را برای مردم ، در کتابْ توضیح دادیم ، کتمان می کنند ، همانان اند که خدا لعنتشان می کند و لعنت کنندگان [نیز ]لعنتشان می کنند» . و می فرماید : «کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْمًا کَفَرُواْ بَعْدَ إِیَمَ_نِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَآءَهُمُ الْبَیِّنَ_تُ وَاللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّ__لِمِینَ * أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ . (2) چگونه خداوند ، قومی را هدایت کند که بعد از ایمان آوردنشان و بعد از آن که شهادت دادند که این فرستاده بر حق است و دلایل [ما] به آنها رسید ، کافر شدند ؟ البته خدا ستمگران را هدایت نمی کند . آنان سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم ، همگی بر ایشان است» . تردیدی نیست که انبیا و اولیا نیز باید به خداوند ، تأسی نمایند و کسانی را که مورد خشم و لعنت خدا ، هستند ، نفرین کنند .

نکاتی درباره نفرین های انبیا و اولیا1 . حکمت نفرین فرستادن انبیا و اولیا بر مجرماننخستین نکته ای که در مورد نفرین فرستادن های انبیا و اولیای الهی بر مجرمان باید مورد توجه قرار گیرد ، این است که نفرین آنها هم مانند دعایشان ، بر پایه حکمت

.


1- .بقره : آیه 159 .
2- .آل عمران : آیه 86 _ 87 .

ص: 515

الف _ تقویت عقیده به انبیای الهی و اوصیای آنان
ب _ نمایاندن جایگاه معنوی اولیای الهی

استوار است . حکمت هایی که برای نفرین های آنان می توان برشمرد ، از این قرار است :

الف _ تقویت عقیده به انبیای الهی و اوصیای آناناجابت شدن شماری از دعاهای انبیا و اولیا علیه مجرمان ، سبب تقویت ایمان مؤمنان و زدوده شدن شک از دل تردیدکنندگان می گردد ، مانند : اجابت دعای حضرت نوح علیه السلام علیه قوم خود ، (1) و اجابت نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله علیه کَسرا (2) و عُتَیبة بن ابی لهب (3) ، و اجابت دعای امام علی علیه السلام در مورد «العیزار» (4) و کسانی که حدیث ولایت را کتمان کردند (5) و همچنین اجابت دعای اهل بیت علیهم السلام بر ضدّ شماری از معاندان . (6)

ب _ نمایاندن جایگاه معنوی اولیای الهیاولیای الهی علیهم السلام که در همه شئون (از جمله مهرورزی و دشمنی) ، تحت ولایت و سرپرستی خدای حکیم هستند ، در اعمالشان ، تنها طاعت و رضای او را می جویند . همان طور که خدای قادر و متعال ، برآورده شدن بسیاری از حوایج و نایل شدن انسان به بسیاری مقامات مادّی و معنوی را منوط به توسّل و شفاعت و دعای اولیای خود قرار می دهد ، تا جایگاه اولیای دین را به مردم بنمایاند و آنان را به ایجاد و تحکیم پیوند با پیشوایان برگزیده سوق دهد . همین طور ، در مورد برخی افراد مستحقّ عقوبت ، بخشی از کیفرشان را منوط به نفرین برگزیدگان الهی قرار می دهد ، تا مردم را به منزلت آنان توجّه دهد و آنان را از افتادن در مسیر بی اعتنایی یا مخالفت با برگزیدگان الهی _ که همان مخالفت با خداست _ برحذر دارد .

.


1- .ر . ک : ص 289 (نفرین نوح) .
2- .ر . ک : ص 315 (کسانی که که پیامبر خدا نفرینان کرد / کسرا «خسرو») .
3- .ر . ک : ص 313 (کسانی که پیامبر خدا نفرینشان کرد / عتیبة بن ابی لهب) .
4- .ر . ک : ص 363 (کسانی که امام علی آنان را نفرین کرد / جاسوس معاویه) .
5- .ر . ک : ص 369 (کسانی که امام علی آنان را نفرین کرد / کسانی که حدیث ولایت را کتمان کردند) .
6- .ر . ک : ص 415 _ 511 .

ص: 516

ج _ رسوا کردن شخصیت های سیاسی فاسد
د _ رسوا کردن شخصیت های مذهبی منحرف
ه _ پیشگیری از انحرافات اخلاقی و اجتماعی
2 . چه کسانی مورد نفرین انبیا و اولیا بوده اند ؟

ج _ رسوا کردن شخصیت های سیاسی فاسدشماری از کسانی که مورد نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله و یا اهل بیت علیهم السلام قرار گرفتند ، شخصیت های سیاسی فاسدی بودند که خصوصا دعای پیامبر علیه آنان (1) موجب آگاهی و رشد سیاسی جامعه و رسوایی آنان و سست شدن پایگاه سیاسی آنان گردید .

د _ رسوا کردن شخصیت های مذهبی منحرفشماری از کسانی که مورد نفرین اهل بیت علیهم السلام واقع شدند ، شخصیت های مذهبی منحرفی بودند که دعای اهل بیت علیهم السلام بر ضد آنان ، در واقع ، افشاگری و معرّفی آنان (2) به جامعه اسلامی است تا فریب آنها را نخورند .

ه _ پیشگیری از انحرافات اخلاقی و اجتماعیافشاگری بر ضدّ معاندان و رسواسازی منافقان ، سبب می شود که کسانی که زمینه روانی عناد و نفاق دارند و یا در آغاز این بیراهه قرار دارند ، از ترس رسوایی هم که شده ، به بیراهه کشیده نشوند ، چنان که این دلیل ، در مورد نفرین فرستادن خداوند بر کسانی که یافته های دینی خود را کتمان می کنند یا پس از ایمان ، کفر می ورزند ، نیز جاری است .

2 . چه کسانی مورد نفرین انبیا و اولیا بوده اند ؟با تأمل در آنچه درباره نفرین فرستادن انبیا و اولیا اشاره شد ، معلوم می گردد که هر مجرمی مورد نفرین آنان نبوده است ؛ بلکه آنان تنها کسانی را نفرین می کرده اند که علاوه بر آن که به دلیل عناد و لجاجت ، قابلیت هدایت نداشته اند ، سبب گم راهی دیگران نیز بوده اند . لذا ، بر اساس احادیث ، پیامبر خدا ، با آن همه آزاری که در آغاز بعثتش از قوم خود دید ، وقتی به او پیشنهاد شد که مانند حضرت نوح علیه السلام آنها را نفرین کند تا هلاک شوند ، فرمود :

.


1- .از باب نمونه ر . ک : ص 319 _ 329 .
2- .از باب نمونه ر . ک : ص 447 _ 451 .

ص: 517

3 . مقصود از نفرین کردن یک طایفه

اللّهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ ، وَانصُرنی عَلَیهِم أن یُجیبونی إلی طاعَتِکَ . (1) خداوندا! قوم مرا راه نمایی کن ؛ زیرا آنان ناآگاه اند و مرا بر آنان پیروز کن تا دعوت مرا در طاعت تو اجابت کنند . و نیز هنگامی که در جنگ اُحُد ، دندانش شکست و صورتش جراحت برداشت و اصحاب از او خواستند که دشمن (مُشرکان مکّه) را نفرین کند ، فرمود : إنّی لَم اُبعَث لَعّانا ، ولکنّی بُعثتُ داعیا ورحمةً . اللّهمّ اهدِ قومی ؛ فإنَّهم لا یَعلمون . (2) من ، نفرینگر مبعوث نشده ام ؛ بلکه دعوتگر و مایه رحمتْ مبعوث شده ام . خدایا! قوم مرا راه نمایی کن ؛ زیرا آنان ناآگاه اند . در موارد دیگر نیز مکرّر به ایشان ، پیشنهاد نفرین فرستادن بر دشمنان می شد و ایشان ، نه تنها نفرین نمی کرد ، بلکه آنها را دعا نیز می نمود! (3)

3 . مقصود از نفرین کردن یک طایفهدر شماری از احادیث ، برخی طوایف (مانند قریش یا بنی اُمیّه) ، مورد نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته اند . البته بی تردید ، تنها افرادی از آن طوایف که در واقع ، استحقاق چنان نفرینی را دارند ، مقصود و مشمول آن نفرین خواهند بود . شاهد این سخن ، احادیث دیگری است که از میان قریش ، افراد مورد لعنت را مشخص کرده اند و یا احادیثی که درباره سعدُ الخَیر (4) و دیگر مؤمنان و نیکان بنی امیّه وارد شده است .

.


1- .ر . ک : ص 148 ح 1261 .
2- .ر . ک : ص 150 ح 1263 .
3- .ر . ک : ص 149 (دعای پیامبر برای قوم خود) .
4- .ر . ک : قاموس الرجال : ج 5 ص 35 و الاختصاص : ص 85 و الکافی : ج 8 ص 52 ح 16 و ص 56 ح 17 .

ص: 518

4 . نفرین کردن به دلیل گناهی خاص
5 . نفرین های صوری

4 . نفرین کردن به دلیل گناهی خاصگاه ، بعضی اشخاص ، مرتکب گناه خاصی شده اند که مقتضای حکمت ، نفرین کردن آنها به جهت همان گناه است ، مانند کتمان حدیث ولایت . باید توجه داشت که این گونه نفرین ها ، در صورتی دلالت بر فساد اشخاص مورد اشاره دارند که توبه و صلاح آنان ثابت نگردد . بنا بر این نفرین فرستادن پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام بر کسی به دلیل گناهی خاص ، دلیل بر فساد مطلق او نخواهد بود .

5 . نفرین های صوریدر دوران امامتِ شماری از امامان اهل بیت علیهم السلام، گاه، زمامداران حاکم، برخی از یاران آنها را تحت تعقیب قرار می دادند و درصدد حبس و یا قتل آنها بودند ، و لذا امام علیه السلام برای حفظ جان آنها ، در ملأ عام یا نزد جاسوسان حکومت ، آنها را نفرین می کرد تا نشان دهد ارتباطی با وی ندارند و دشمن را از تعقیب آنها منصرف نماید ، مانند نفرین هایی که درباره زُرارة بن اَعیَن (1) و برید بن معاویه (2) و محمّد بن مسلم (3) وصفوان بن یحیی و محمّد بن سنان ، (4) صادر شده است . گفتنی است که این گونه موارد را در این مجموعه نیاورده ایم ؛ زیرا تعارض آنها با روایاتی که در مدح این گونه اشخاص وارد شده است، (5) حکایت از صوری بودنِ روایات نفرین فرستادن ائمّه بر آنها دارد.

.


1- .برای آگاهی از روایات مربوط به نفرین ، ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ج 1 ص 359 ش 234 و در مورد روایات توثیق ، ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ج 1 ص 345 ش 208 و 210 و 211 و 215 و 217 و ... .
2- .برای آگاهی از روایات مربوط به نفرین ، ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ج 1 ص 364 ش 237 و ج 2 ص 509 ش 436 و در مورد روایات توثیق و مدح ، ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ج 1 ص 398 ش 286 و 287 و ص 423 ش 326 .
3- .برای آگاهی از روایات مربوط به نفرین ، ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ج 1 ص 394 ش 284 و برای روایات مدح و توثیق ، ر . ک : اختیار معرفة الرجال ج 1 ص 383 ش 273 و 277 و 278 و ... .
4- .برای آگاهی از روایات مربوط به نفرین ، ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ج 2 ص 792 ش 964 و در مورد روایات مدح و توثیق ، ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ج 2 ص 792 ش 961 و 962 و 963 و 966 .
5- .چنان که امام صادق علیه السلام در پیامی که توسط فرزند زراره برای وی فرستاد ، همین مطلب را به صراحت ، تذکر داده اند . (ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ج 1 ، ص 349 ، ش 221) .

ص: 519

شناخت نامه

اشاره

شناخت نامه

.

ص: 520

. .

ص: 521

شناخت نامه کسانی که مورد دعا قرار گرفته اند

ابراهیم بن اسماعیل

ابراهیم بن عَبدُه

ابراهیم بن مهزیار

شناخت نامه کسانی که مورد دعا قرار گرفته اندابراهیم بن اسماعیلنام او ابراهیم بن اسماعیل خلنجی است . وحید بهبهانی می گوید : از روایت کشف الغمة ، مدح او پیداست . بنا بر این ، شیعه و ممدوح است و از گروه حِسان (نیکان) است .

ر . ک : تنقیح المقال : ج 3 ص 308 ، قاموس الرجال : ج 1 ص 162 .

ابراهیم بن عَبدُهابراهیم بن عَبدُه نیشابوری ، از یاران امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام است . کشّی ، توقیعی نسبتا طولانی از امام عسکری علیه السلام آورده که در آن ، اسحاق بن اسماعیل ، سرزنش شده و رفتار او مورد نکوهش واقع شده و ابراهیم بن عبدُه [به وکالت ]منصوب شده و امام علیه السلام برایش دعا کرده و به او دستور داده است که حقوق [و وجوهاتی] را که به او می دهند ، برای رازی بفرستد . امام حسن عسکری علیه السلام او را وکیل خود قرار داد و دستور داد از وی اطاعت شود. شیخ کلینی ، او را در زمره کسانی آورده که حضرت حجّت را دیده و ایشان به او چیزهایی فرموده است . وی ، ثقه ای جلیل القدر بوده است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 384 ش 5646 و ص 397 ش 5823 ، الکافی : ج 1 ص 331 .

ابراهیم بن مهزیارابو اسحاق ابراهیم بن مهزیار اهوازی، از یاران امام جواد ، امام هادی و امام عسکری علیهم السلامو برادر علی بن مهزیار است . کتابی به نام البشارات دارد . شیخ طوسی ، از او با اوصاف

.

ص: 522

ابن بابَوَیه

ابن بند

ابن طیّار

ابو ثُمامه

جلیل القدر، پُر روایت و ثقه یاد کرده است . در خبر تشرّف او به دیدار امام مهدی علیه السلام که در کمال الدین آمده ، از او ستایش شده است ؛ امّا این روایت ، ثابت و مسلّم نیست .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 374 ش 5532 و ص 383 ش 5639 ، کمال الدین : ج 2 ص 451 .

ابن بابَوَیهابوالحسن علی بن الحسین بن موسی بن بابَوَیه قمی، شیخ قمّی ها در عصر خود و پیشوا و فقیه و مورد وثوق آنان بود . چنان که در متن آمده است، به امام زمان علیه السلام نامه نوشت و خواهش کرد که ایشان برای فرزند دار شدن او دعا کند. او در سال 323 ق، سال پراکنده شدن ستارگان (شاید مراد ، همان پدیده ای باشد که به بارش شهابی معروف است) ، از دنیا رفت .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 432 ش 6191 ، الفهرست : ص 93 ش 382 .

ابن بنداز او ، جز در این دعا در جای دیگری نام برده نشده است .

ابن طیّارمحمّد بن طیّار ، وابسته فَزاره ، از یاران امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و متکلّم بود . یک بار که درباره برخی مذاهب فاسد می اندیشید ، امام باقر علیه السلام از درونش که به چه می اندیشد ، خبر داد . امام صادق علیه السلام پس از مرگ او ، درباره اش فرمود : «خدا ، او را رحمت کند و روانش را خرّم و شاد گرداند! او مدافع سرسختِ ما اهل بیت بود» . محقّق شوشتری گفته است که ظاهرا ابن طیّار ، تحریف شده محمّد طیّار باشد .

ر . ک : رجال البرقی : ص 10 و 17 ، رجال الطوسی : ص 145 ش 1576 و 287 ش 4169 .

ابو ثُمامهعمرو بن عبد اللّه انصاری صائدی، مشهور به ابو ثمامه ، از یاران امام حسین علیه السلام و از جمله کسانی است که در رکاب ایشان ، به شهادت رسیدند. در دو زیارت «ناحیه مقدّسه» و «رجبیّه» به او سلام داده شده است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 103 ش 1016 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 273 و ج 45 ص 70 .

.

ص: 523

ابو ذر غفاری

ابو زید انصاری

ابو ذر غفاریجُندب بن جناده غفاری ، از یاران پیامبر خدا و امیر مؤمنان و یکی از ارکان چهارگانه بود .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 32 ش 143 و ص 59 ش 496) .

زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز در مکّه به سر می بُرد و اسلام ، روزهای آغازین خود را می گذراند ، ابو ذر اسلام آورد . او چهارمین و به قولی پنجمین نفری بود که مسلمان شد و نخستین کسی است که به پیامبر خدا با درود اسلامی ، درود گفت . او با پیامبر صلی الله علیه و آله چنین بیعت کرد که در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشگری نَهَراسد و همواره ، حق را بگوید ، اگر چه تلخ باشد . ابو ذر ، پس از آن که مسلمان شد ، به سرزمین قوم خویش بازگشت و تا زمان هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله در آن جا بود . او پس از جنگ بدر و اُحُد و خندق ، به مدینه آمد و تا زمان رحلت پیامبر خدا همراه ایشان بود . او از جمله کسانی بود که به ابو بکر ، اعتراض کردند . پیامبر خدا ، درباره او فرمود : «آسمان نیلگون ، بر کسی سایه نیفکنده و زمین تیره ، کسی را بر خود حمل نکرده است که راستگوتر از ابو ذر باشد . او تنها زندگی می کند ، تنها می میرد ، تنها برانگیخته می شود و تنها به بهشت در می آید» . ابو ذر در سال 32 ق ، به روزگار عثمان ، در رَبَذه ، دیده از جهان ، فرو بست .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 24 ش 48 .

ابو زید انصاریعمرو بن اخطب ، از یاران پیامبر خدا بود و در بصره ، سُکنا گُزیده بود . وی به کنیه اش ابو زید ، شهرت داشت و در چندین غزوه از غزوات پیامبر خدا ، شرکت کرد . از او روایت شده که گفت : یک بار پیامبر خدا ، آب خواست . من ، ظرف آبی برایش آوردم که در آن ، تار مویی بود . مو را برداشتم و ظرف را به دست ایشان دادم . فرمود : «بار خدایا ! او را زیبا گردان» . ابو زید ، یکصد و اندی سال ، عمر کرد و فقط ، اندکی از موی سر و ریشش سفید شده بود .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 4 ص 190 و ج 6 ص 129 ، الاستیعاب : ج 4 ص 1664

.

ص: 524

ابو شَعثاء

ابو عبد اللّه بن صالح

ابو عبیده حذّاء

ابو شَعثاءابو شعثاء یزید بن زیاد بن مهاصر کِنْدی بهدلی ، مردی شجاع و تیرانداز بود . او در سپاه امام حسین علیه السلام جنگید و به شهادت رسید . در زیارت های «ناحیه مقدّسه» و «رجبیّه» به او سلام داده شده است

ر . ک : المناقب ، ابن شهر آشوب : ج 4 ص 103 ، الإقبال : ص 576 .

ابو عبد اللّه بن صالحدر کتاب های رجالی ، از این شخص نام برده نشده است . در الکافی روایت شده است که از ناحیه مقدّسه اجازه خروج خواست و پس از گذشت 22 روز به وی اجازه داده شد و او رفت و در حالی که امیدی به رسیدن به قافله نداشت، به آن رسید . امام علیه السلام برایش دعای سلامت کرد و ابو عبد اللّه بن صالح [در این سفر ]بدی و گزندی ندید .

ر . ک : الکافی : ج 1 ص 519 ، مستدرکات علم رجال الحدیث : ج 8 ص 418 ش 17095 .

ابو عبیده حذّاءنام او زیاد است ؛ امّا در نام پدرش اختلاف است و عیسی ، رجاء ، ابو رجاء ، مُنذَر ، اَخْرَم و حسن ، نام هایی است که برای او گفته اند . در اخبار ، عموما با کنیه اش یاد می شود . وی ، از یاران امام باقر و امام صادق علیهماالسلامبود و نزد خاندان محمّد صلی الله علیه و آله منزلت خوبی داشت . وی در زمان حیات امام صادق علیه السلام از دنیا رفت . روایت شده است که همسر ابو عبیده ، پس از مرگ او ، نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت : برای این می گِریم که او غریب مُرد و غریب است . امام علیه السلام فرمود : «او غریب نیست . ابو عبیده ، از ما اهل بیت است» . در المحاسن و الکافی و تهذیب الأحکام ، به اسنادشان از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود : «هر کس در میان حَرَمین بمیرد ، خداوند ، در روز قیامت ، او را از کسانی برانگیزد که در امان اند . بدانید که ابو عبیده حذّاء ، از جمله ایشان است .

ر . ک : رجال البرقی : ص 13 ، رجال الطوسی : ص 135 ، ش 1410 و 1413 و ص 208 ش 6288 و 2701 و ص 211 ش 2762 .

.

ص: 525

ابو علی بن راشد

ابو قرصافه

ابو مریم غسّانی

ابو هاشم جعفری

ابو علی بن راشدابو علی حسن بن راشد که به کنیه اش ابو علی مشهور است ، از یاران امام جواد و امام هادی علیهماالسلام و ثقه است . شیخ مفید ، او را از فقهای بزرگ و سرآمد که حلال و حرام از آنان گرفته می شود و هیچ خُرده ای بر آنان نمی توان گرفت و راهی برای نکوهش ایشان نیست ، برشمرده است . شیخ طوسی ، نام او را در زمره وکلای ممدوح ائمه علیهم السلامو از کارپردازان آنان ، آورده است . کشّی در ستایش و بزرگواری او روایاتی آورده است، از جمله این که وی ، در بغداد ، از وکیلان بوده و خزانه داری امام عسکری علیه السلام را برعهده داشته است .

ر . ک : رجال البرقی : ص 56 _ 57 ، رجال الطوسی : ص 375 ، ش 5545 و 385 ش 5673 ، مجموعة المصنّفات ، مفید : ج 9 ص 25 .

ابو قرصافهجندرة بن خیشنه کنانی ، از یاران پیامبر خدا بود که در شام ، اقامت گزید . وی به کنیه اش ابو قرصافه شهرت داشت . پیامبر صلی الله علیه و آله بُرنسی بر او پوشانْد . مردم ، نزد او می آمدند و ابو قرصافه ، برایشان دعا می کرد و طلبِ برکت می نمود و خداوند هم به آنان ، برکت عطا می کرد .

ابو مریم غسّانینام ابو مریم ، نذیر است و پیامبر خدا ، کنیه ابو مریم را بر وی نهاد . از او روایت شده که گفت : خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدم و گفتم : ای پیامبر خدا ! امشب دختری برایم به دنیا آمد . پیامبر صلی الله علیه و آله هم فرمود : «بر من هم سوره مریم ، نازل شد . پس نام او را مریم بگذار» . از این رو ، او را با کنیه ابو مریم ، صدا می زدند .

ابو هاشم جعفریابو هاشم داوود بن قاسم بن اسحاق جعفری ، از یاران امام رضا ، امام جواد ، امام هادی و امام عسکری علیهم السلامبود و نزد ائمه علیهم السلاممنزلتی والا داشت . او راوی ای ارجمند و ثقه است . روایاتی که درباره خودش و روایتش نقل کرده ، نشانگر جایگاه والای اوست . او در سال

.

ص: 526

احمد بن عبد اللّه کَرْخی

اَحنَف بن قیس

اسحاق بن اسماعیل

اَسماء بنت عُمَیس

261 ق ، از دنیا رفت .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 210 ش 2731 و ص 358 ش 5297 و 375 ش 5555 .

احمد بن عبد اللّه کَرْخیاحمد بن عبد اللّه بن مهران بن خانبه کرخی ، از یاران امام رضا علیه السلام است . او دبیرِ اسحاق بن ابراهیم موصلی بود . سپس ، توبه کرد و کتاب هایی نوشت . او ثقه بود و کتاب خود ، التأدیب را بر امام عسکری علیه السلام عرضه کرد .

ر . ک : رجال النجاشی : ص 346 ش 935 ، قاموس الرجال : ج 1 ص 498 ش 415 و ص 501 ش 421.

اَحنَف بن قیسابو بحر ، ضحّاک و به قولی صخر بن قیس تمیمی سعدی ، از یاران پیامبر خدا و امام علی و امام حسن علیهماالسلامبود . وی ، زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کرد ؛ امّا موفّق به دیدار خود ایشان نشد . پیامبر خدا ، برای او دعا کرد . وی یکی از فرزانگانِ زیرک و خردمند بود . اَحنَف ، در جنگ جمل میان امام علی علیه السلام وعایشه ، کناره گیری اختیار کرد ؛ امّا در صِفّین ، علی علیه السلام را همراهی نمود . احنف تا زمان حکومت یافتن مُصعَب بن زبیر ، زنده بود و به سال 67 ق ، در کوفه از دنیا رفت .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 266 ش 61 و ص 57 ، ش 474 و ص 93 ، ش 918 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 68 ، تقریب التهذیب : ص 121 ، دانش نامه امیرالمؤمنین(ع) : ج 12 ص 55 _ 60.

اسحاق بن اسماعیلاسحاق بن اسماعیل نیشابوری ، از یاران امام عسکری علیه السلام وثقه است .

ر . ک : رجال البرقی : ص 61 ، رجال الطوسی : ص 397 ش 5824 .

اَسماء بنت عُمَیساَسماء بنت عُمَیس ، از زنان صحابی پیامبر خداست . وی با جعفر بن ابی طالب ، ازدواج

.

ص: 527

اُمّ سلیم

امّ عماره

اُمّ قیس

کرد و همراه وی به حبشه هجرت نمود . او پس از شهادت جعفر ، به همسری ابو بکر در آمد . پس از مرگ ابوبکر ، امیر مؤمنان علی علیه السلام با وی ازدواج کرد . او پیرو امیر مؤمنان و فاطمه زهرا علیهاالسلام بود . او حدیث «رَدُّ الشمس (بازگشت خورشید)» را از پیامبر خدا ، روایت کرده است . فاطمه علیهاالسلام به او وصیّت کرد که بعد از وفاتش ، وی ایشان را غسل دهد .

ر . ک : المناقب ، ابن شهر آشوب : ج 3 ص 364 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 1 ص 203 ، دانش نامه امیرالمؤمنین (ع) : ج 1 ص 98 .

اُمّ سلیماو دختر مِلحان بن خالد است . در نام او اختلاف است و سهله ، رُمَیله ، رُمینه ، مَلیکه ، عمیصاء یا رمیصاء ، نام هایی است که برایش ذکر کرده اند . او مادر اَنس بن مالک ، خادم پیامبر خداست . وی ، در غزوات پیامبر خدا حاضر می شد و از ایشان ، احادیثی روایت کرده که این احادیث را پسرش اَنَس از او نقل نموده است . وی در دوران خلافت عثمان ، درگذشت .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 7 ص 333 ، الاستیعاب : ج 4 ص 494 ، رجال الطوسی : ص 52 ش 449 ، تقریب التهذیب : ص 1381.

امّ عمارهوی دختر کعب بن عمرو بن عوف و نامش نَسیبه است . وی ، در بیعت عَقَبه حضور داشت و در جنگ اُحُد نیز با شوهرش زید بن عاصم و دو پسرش حبیب و عبد اللّه ، شرکت داشت . در آن روز ، شجاعت بسیاری از خود نشان داد و یازده زخم برداشت . او در جنگ یَمامه نیز شرکت کرد و جنگید تا جایی که دستش آسیب دید و در آن روز نیز ، دوازده زخم خورد .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 7 ص 269 ش 7319 ص 360 ش 7551 ، تهذیب الکمال : ج 25 ص 372.

اُمّ قیسوی ، دختر مِحصَن و خواهر عُکاشة بن مِحصَن است . او خیلی زود ، در مکّه اسلام آورد و

.

ص: 528

اُمّ معبد

اُمّ وَهْب

اَنَس بن مالک

تَلَب بن ثَعلَبه

با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت کرد و به مدینه هجرت نمود .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 7 ص 328 ش 7571.

اُمّ معبدعاتِکَه ، دختر خالد بن مُنقِذ بن رَبیعه بود و به سبب نام فرزندش معبد ، او را با کنیه امّ معبد ، صدا می زدند . او همان کسی است که پیامبر خدا ، هنگام هجرتش به مدینه ، در نزد وی فرود آمد و این منزلگاه ، امروزه به خیمه اُمّ معبد ، معروف است .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 7 ص 180 ش 7086 و ص 386 ش 7605 ، الإصابة : ج 8 ص 475 ش 12263 .

اُمّ وَهْباو دختر عبد ، از فرزندان نُمَر بن قاسط و همسر عبد اللّه بن عُمَیر بود که در کربلا به یاری شوهرش شتافت و امام حسین علیه السلام او را از میدان برگردانْد . پس از شهید شدن شوهرش عبد اللّه بن عُمَیر کلبی در روز عاشورا ، او نیز به دست رستم ، غلام شمر ، به شهادت رسید .

ر . ک : مقتل أبی مخنف : ص 139 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 429.

اَنَس بن مالکاو خدمتکار پیامبر خدا بود و مدّت ده و به قولی هشت و به قولی هم هفت سال ، به ایشان ، خدمت کرد . اَنَس ، از جمله کسانی است که از پیامبر خدا ، بسیار روایت کرده اند . وی در سال 92 و به قولی در سال 93 ق ، از دنیا رفت .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 21 ش 5 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 151.

تَلَب بن ثَعلَبهوی ، از یاران پیامبر خدا بود و احادیثی هم از ایشان روایت کرده است . پیامبر خدا ، سه بار برای او طلبِ آمرزش کرد .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 29 ش 108 ، الإصابة : ج 1 ص 468.

.

ص: 529

جابر جُعفی

جریر بن عبد اللّه

جُعَیل بن زیاد

جابر جُعفیابو عبد اللّه جابر بن یزید بن حارث جُعفی ، از یاران امام باقر و امام صادق علیهماالسلامبود . در ستایش و بزرگداشت او روایات متعدّدی آمده است ، از جمله این که امام صادق علیه السلام در صحیحه زیاد فرموده : «او از ما راست روایت می کرد» . همگان بر دوستی و سلامت نفْسِ جابر بن یزید ، هم داستان اند ، به استثنای نجاشی که درباره او نکوهش گونه ای از شیخ خود مفید ، نقل کرده است ؛ امّا این نقل ، با آنچه در رساله العددیة و الاختصاص شیخ مفید آمده ، در تعارض است ؛ چرا که گفته است : جابر از کسانی است که درباره آنان ، طعن شایسته نیست و راهی برای نکوهش هیچ یک از ایشان ، وجود ندارد . جابر جُعفی ، بنا به گفته ابن حنبل ، در سال 128 ق ، و به گفته یحیی بن معین ، در سال 132 ق ، درگذشت . اهل سنّت ، او را به سبب ایمانش به رُهبانیت ، طعن کرده اند .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 191 ش 348 و 335.

جریر بن عبد اللّهابو عمرو جریر بن عبد اللّه بن جابر و به قولی ابو عبد اللّه بَجَلی ، از یاران پیامبر خدا بود . وی در کوفه ساکن شد و نامه امیر مؤمنان به معاویه را به شام برد . او چهل روز بیش از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام آورد . چون جریر ، زیباروی بود ، به او لقب یوسف امّت ، داده بودند . وی بزرگ قومش بود . هنگامی که جریر بر پیامبر صلی الله علیه و آله در آمد ، ایشان ، او را گرامی داشت و فرمود : «هرگاه کریمِ قومی بر شما وارد شد ، او را گرامی بدارید . .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 33 ش 148 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 333.

شایان ذکر است که مسجد جریر ، در الکافی و تهذیب الأحکام و الخصال ، از مساجد نفرین شده به شمار رفته است و روایت شده که جریر ، در روزگار امام علی علیه السلام به معاویه پیوست و امام علیه السلام نیز او را نکوهش کرد و خانه اش را ویران ساخت .

جُعَیل بن زیاداو از یاران پیامبر خدا بود که همراه ایشان جنگیده بود . در کوفه سکونت داشت . .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 34 ، ش 170 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 596.

.

ص: 530

جون ، غلام آزاد شده ابوذر

حارثة بن مالک

حبابه والبیه

حُذَیفة بن یمان

جون ، غلام آزاد شده ابوذراو غلامی سیاه و از یاران امام حسین علیه السلام بود و در رکاب آن حضرت شهید شد . در زیارت «ناحیه مقدّسه» و «رجبیّه» به او سلام داده شده است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 99 ش 966 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 282 و 338.

حارثة بن مالکحارثة بن مالک بن نعمان انصاری ، کسی است که با دعای پیامبر صلی الله علیه و آله به فیض شهادت رسید . . ر . ک : الإصابة : ج 1 ص 689 ش 1483.

حبابه والبیهحبابه والبی ، که کنیه اش اُمّ البراء و به قولی اُمّ الندی بود ، از یاران امام علی ، امام حسن ، امام حسین ، و امام سجّاد و امام باقر علیهم السلامبود . او عمری طولانی کرد و مناظراتی درباره امامت با خلفا و دیگران ، داشته است .

ر . ک : رجال البرقی : ص 62 ، اختیار معرفة الرجال : ص 114 ش 182 و 183.

حُذَیفة بن یمانابو عبد اللّه حُذَیفة بن یمان بن جابر عَبَسی ، از یاران بزرگ و سرشناس پیامبر خدا بود . وی در جنگ بدر حضور نداشت ؛ امّا در جنگ اُحُد و دیگر جنگ ها شرکت داشت . او مَحرم اسرار [و مأمور ]پیامبر خدا در میان منافقان بود . وی یکی از کسانی بود که بر عقیده خویش ، پایدار ماندند و با گام های استوار ، در کنار علی علیه السلام ایستادند . حُذَیفه ، از جمله کسانی بود که در تشییع جنازه فاطمه زهرا علیهاالسلامشرکت کرد و بر پیکر پاک آن بانو ، نماز خواند . وی در روزگار عمر و عثمان ، حاکم مدائن شد . او در آغاز خلافت امیر مؤمنان ، بیمار بود و با این حال ، نتوانست از بیان فضایل و مناقب ایشان ، زبان فرو بندد . از این رو ، با همان پیکر بیمارش بر منبر رفت و از او ستایش ها کرد و برایش بیعت گرفت و هفت و به قولی چهل روز بعد ، از دنیا رفت . .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 35 ش 178 و ص 60 ش 511 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 468.

.

ص: 531

حَسّان بن شدّاد

حسن بن محبوب

حُصَین بن اوس

حمّاد بن عیسی

حُمران

حَسّان بن شدّاداو و مادرش از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بودند .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 2 ص 9 ، الإصابة : ج 2 ص 58.

حسن بن محبوبوی به ابن محبوب ، شهرت داشت و کنیه اش ابوعلی بود . کشّی ، او را از «اصحاب اجماع» ، در طبقه یاران امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام برشمرده است . او راوی ای ثقه و جلیل القدر بود و یکی از چهار رُکن عصر خود به شمار می رفت . وی کتاب های بسیاری دارد و در سال 224 ق ، در 75 سالگی وفات یافت .

حُصَین بن اوسابن حجر ، او را با حُصَین بن قیس نَهشَلی یکی دانسته است . وی از یاران پیامبر خداست ، ابن حبّان در الثقات خود ، از او نام برده است .

ر . ک : تقریب التهذیب : ص 253 ، الثقات : ج 3 ص 88.

حمّاد بن عیسیابو محمّد حمّاد بن عیسی جُهَنی ، از اصحاب امام صادق ، امام کاظم و امام رضا علیهم السلاماست و در حدیثش ، مورد وثوق و راستگو بود . کَشّی ، او را از «اصحابِ اجماع» ، در طبقه یاران امام صادق علیه السلام برشمرده و در ستایش و نیکیِ او اخبار فراوانی ، از جمله ، دعای امام کاظم علیه السلام در حقّ او را روایت کرده است . امام صادق علیه السلام نیز دعا کرد که پنجاه بار حج بگزارد و او پنجاه مرتبه به حج رفت و پس از آن ، در سال 209 یا به قولی ، 208 ق ، غرق شد .

ر . ک : رجال البرقی : ص 21 و 48 و 53 ، اختیار معرفة الرجال : ص 375 ش 705 و 316 ش 571 و 572.

حُمرانحُمران ، تصحیف شده عُمران است و او همان عمران بن محمّد اشعری است که در

.

ص: 532

حنظلة بن اسعد

حنظلة بن حِذَیم

کتاب های رجالی نامش عنوان شده است . وی از یاران امام رضا علیه السلام بوده و از امام جواد علیه السلام نیز روایت کرده است ، به چند دلیل : اوّل این که ما در این طبقه ، به عنوان حُمران ، دست نیافتیم . دوم این که نفیس خادم که نامش در روایت آمده، به گفته ابن خلدون در تاریخش (ج 4 ص 299) از اطرافیان معتمد عبّاسی (م 275 ق) بوده و این خود ، مؤیّد آن است که تصحیف ، صورت گرفته است . سوم این که عمران بن محمّد ، در إثباة الهداة (ج 4 ص 30) معجزه ای از امام جواد علیه السلام روایت کرده است و این ، وقوع تصحیف را تأیید می کند . چهارم این که تصحیف عُمران به حُمران ، امر شایعی است ؛ چرا که این دو کلمه در رسم الخط ، تشابه دارند . بنا بر این ، این شخص ، همان عمران بن محمّد اشعری است و شیخ طوسی ، او را ثقه دانسته است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 360 ش 5235 ، الفهرست : ص 119 ش 526.

حنظلة بن اسعدحنظلة بن عبد اللّه بن اسعد شبامی ، از یاران امام حسین علیه السلام بود و در روز عاشورا با ایشان به شهادت رسید . او پیش از جنگیدن ، سپاهیان دشمن را نصیحت کرد و امام حسین علیه السلام برایش دعا نمود . او با امام علیه السلام چنین بدرود گفت : «درود خدا بر تو و بر خاندان تو باد ! خداوند ما و تو را در بهشت ، گِرد آورد» . او خود را سپرِ امام حسین علیه السلام کرد و با صورت و سینه اش ، ایشان را از اصابت تیرها و نیزه ها و شمشیرها حفظ می کرد . در زیارت های «ناحیه مقدّسه» و «رجبیّه» به او سلام داده شده است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 100 ش 977 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 443.

حنظلة بن حِذَیمابو عبید حنظلة بن حُذَیم بن حنیفه مالکی ، در کودکی به همراه پدر و پدر بزرگش به حضور پیامبر خدا رسید .

ر . ک : الجرح والتعدیل : ج 2 ص 239 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 63.

.

ص: 533

خالد بن عبد العزّی

خبّاب بن اَرْت

خالد بن عبد العزّیدر اُسد الغابة (ج 2 ص 102) از او با کنیه ابو خنّاش و در الإصابة (ج 2 ص 207) با کنیه ابو خنّاس یاد شده ؛ امّا نسایی ، کنیه او را ابو مِحرَش آورده است که این قول ، قوی است ؛ زیرا ابو خنّاس ، کنیه فرزند او مسعود است .

ر . ک : الاصابة : ج 2 ص 207.

خبّاب بن اَرْتکنیه خبّاب ، ابو عبد اللّه است و صحیح آن است که وی ، تمیمی بوده است . او هم پیمان بنی زُهره بود و در دوران جاهلیت ، سباییان او را به اسارت بردند و زنی از خزاعه ، او را خرید و آزادش کرد . خبّاب ، پیش از ورود پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه ارقم (در مدینه) مسلمان شد و امیرمؤمنان ، او را از پنج پیش گامِ در اسلام شمرده و فرموده است : «خبّاب ، از پیش گامان نبطیان [در اسلام آوردن] است» .

ر . ک : الخصال : ص 312 ح 89 .

او گرفتار بیماری طولانی ای بود و در شمار شکنجه شدگان در راه خدا به شمار می آمد . خلیفه دوم ، در دوران خلافتش از او پرسید : چه آسیبی از مکّیان دیدی ؟ گفت : به پشتم نگاه کن . خلیفه به پشت خبّاب نگاه کرد و گفت : تاکنون ، پشتِ مردی را این چنین ندیده ام ! خبّاب گفت : برایم آتشی برافروختند و مرا در آن انداختند . شعله آتش را چیزی جز چربیِ کمرم خاموش نکرد . خبّاب ، در جنگ بدر و جنگ های بعد ، همراه پیامبر خدا بود و در جنگ های نهروان و صفّین ، همراه امام علی علیه السلام بود . در بازگشت امام علی علیه السلام از صفّین ، در سال 37 هجری درگذشت و علی علیه السلام بر وی نماز خواند و در پشتِ کوفه دفن شد . او اوّلین کسی است که در پشت کوفه دفن گردید . وی هنگام درگذشت ، 73 سال داشت .

ر . ک : الاستیعاب : ج 2 ص 21 ش 646 ، الإصابة : ج 2 ص 221 ش 2215) .

.

ص: 534

داوود بن کثیر رِقّی

دِعبِل خزاعی

داوود بن کثیر رِقّیداوود بن کثیر رِقّی ، از یاران امام صادق ، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام بوده است . شیخ مفید ، او را از شمارِ خاصّان امام کاظم علیه السلام و از پیروان پارسا و دانشمند و فقیه ایشان ، برشمرده است . شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود : «جایگاه داوود رِقّی را نسبت به من ، چونان جایگاه مقداد نسبت به پیامبر خدا بدانید» . شیخ طوسی ، در الرجال خود ، او را توثیق کرده است . شیخ کشّی نیز روایاتی نقل کرده و در ذیل آنها گفته است که : غُلات ، او را از ارکان خود می دانند و گاه ، سخنان غلوآمیز مردودی از او روایت می کنند و گفته های خود را به او نسبت می دهند ؛ امّا من نشنیدم که اَحَدی از بزرگان شیعه از او بد بگویند و به روایتی هم [از او] جز آنچه در این باب آوردم ، دست نیافتم . احمد بن عبد الواحد و نجاشی و غضائری ، او را ضعیف دانسته اند ؛ لیکن درست تر آن است که وی ، شخص درست و سالمی بوده است و پاسخ این افراد ، همان است که شیخ کشّی گفته است . داوود ، پس از سال دویست هجری ، اندکی بعد از شهادت امام رضا علیه السلام وفات یافت .

ر . ک : رجال البرقی : ص 32 و 47 ، رجال الطوسی : ص 202 ش 2567 و ص 336 ش 5003.

دِعبِل خزاعیابو علی دِعبِل بن علی بن رزین خزاعی شاعر ، از یاران امام کاظم و امام رضا علیهماالسلامبوده است . وی در سال 148 ق ، به روزگار خلافت منصور ، متولّد شد . او در میان شیعه ، به نام بود و کتاب طبقات الشعراء ، نگاشته اوست . روایت شده است که دِعبِل ، قصیده ای درباره امام رضا علیه السلام سرود و امام علیه السلام جُبّه ای از جامه های خود را به او عطا کرد . این را کشّی روایت کرده است . شیخ صدوق نیز با اختلاف و افزوده های فراوانی ، در عیون الأخبار و إکمال الدین ، روایت کرده است . امام رضا علیه السلام برای او دعا کرد و فرمود : «خداوند ، در آن روز هراس بزرگ ، تو را آسوده و در امان بدارد» . امام علیه السلام هم چنین دو بیت بر قصیده او افزود و آن را کامل ساخت : و قبری در توس است ، وا مصیبتا!آتش به اندرون می زند غم و اندوهش تا روز حشر ، تا آن که خدا قائمی برانگیزدو غم و رنج های ما را آرام بخشد . وی در سال 245 ق ، به روزگار متوکّل عبّاسی ، چشم از جهان ، فرو بست .

.

ص: 535

زاذان

زکریا بن آدم

زُهْری

ر . ک : رجال الطوسی : ص 357 ش 5291 ، اختیار معرفة الرجال : ص 594 ش 970.

زاذانکنیه او ابو عمره فارسی و هم پیمان کِنْده بود . وی مردی کوفی و نابینا بود که پارچه می فروخت و از یاران امیرمؤمنان علیه السلام بود . او در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله به دنیا آمد و یکی از عالمان بزرگ به شمار می آمد . وی کرباس می فروخت و هنگامی که مشتری پیش او می آمد ، عیب دو روی پارچه را هم به او نشان می داد . او مردی مورد اعتماد بود . گفته شده که در زمان حَجّاج بن یوسف ، در کوفه پس از ماجرای جَماجِم از دنیا رفت . گفته شده که در سال 82 ق در کوفه درگذشت .

رجال الطوسی : ص 64 ش 567 ، سیر أعلام النبلاء : ج 4 ص 282 ش 102.

زکریا بن آدموی از یاران امام صادق ، امام رضا و امام جواد علیهم السلام است و نزد امام رضا علیه السلام وجهه ای داشت. او راوی ای ثقه، بزرگوار و پُر قدر و منزلت است. کشّی ، در ستایش و بزرگی او روایاتی آورده است، از جمله ، روایتی درباره ارجاع به او برای آموختن احکام و تعالیم دین .

زُهْریمحمّد بن مسلم بن شهاب زُهْری ، در سال 50 ق ، به دنیا آمد و در سال 124 ق ، درگذشت . او از یاران امام سجّاد و امام صادق علیه السلام بود . نقل شده است که وقتی کارگزار بنی امیّه بود ، مردی را مجازات کرد و آن مرد ، در حین مجازات مُرد . زُهْری ، سرگردان

.

ص: 536

سائب بن یزید

سلمان

بیرون شد و به غاری رفت و نُه سال در آن مانْد . یک بار که امام زین العابدین علیه السلام به حج آمد ، زُهْری به خدمت ایشان رسید . امام علیه السلام به او فرمود : «من آن قدر که از نومیدی تو [از رحمت خدا ]می ترسم ، از گناهت نمی ترسم . خون بهای او را برای کسانش بفرست و به سوی خانواده ات و آموزه های دینت باز گرد» . زُهْری گفت : آسوده ام ساختی ، سَرورم ! خدا بهتر می داند که رسالتش را در کجا قرار دهد . سپس به خانه اش بازگشت و از ملازمان امام زین العابدین علیه السلام شد ، به طوری که یکی از بنی مروان به او گفت : زُهْری ، از پیامبرت چه خبر ؟! و مقصودش امام زین العابدین علیه السلام بود . شیخ صدوق ، به اساتید خود از او روایت کرده است که گفت : «احدی برتر از زین العابدین ، ندیده ام» . دیگران نیز گفته هایی از زُهْری نقل کرده اند که نشان می دهد امام زین العابدین علیه السلام را دوست می داشته و ایشان را ارج بسیار ، می نهاده است .

ر . ک : رجال البرقی : ص 8 ، رجال الطوسی : ص 119 ش 1218 و 294 ش 4292.

سائب بن یزیدسائب بن یزید بن سعید بن ثمامه که در نسب او اختلاف است . کَنانی ، کِنْدی ، لیثی ، سَلْمی ، هَذْلی ، و اَزْدی ، نسبت هایی هستند که به وی داده شده است . سائب ، در سال دوم هجری به دنیا آمد و در هفت سالگی به همراه پدرش در حجّة الوداع ، شرکت کرد . درباره سال وفات او نیز اختلاف است . وی بنا به اقوالی در سال هشتاد یا 86 یا 91 هجری ، در 94 سالگی در گذشت . وی ، احادیث اندکی روایت کرده است .

ر . ک : الاستیعاب : ج 2 ص 576 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 321.

سلمانابو عبد اللّه سلمان فارسی ، سلمان محمّدی ، زاهدی روشن ضمیر و پاک نهاد ، از تباری پارسی بود . زادگاه او رامهرمز است ؛ امّا اصالتا اصفهانی است . سلمان ، از یاران والا مقام پیامبر خدا بود که در جنگ خندق ، شرکت داشت و با هوش خود و استفاده از آگاهی اش از فنون جنگ به مسلمانان کمک کرد و پیشنهاد حفر خندق را داد و این پیشنهاد او با

.

ص: 537

شیخ مفید

صفوان بن یحیی

استقبال ، رو به رو شد . سلمان ، در نهایتِ زُهد و وارستگی می زیست و از زرق و برق زندگی ، روی گردان بود . او پس از رحلت پیامبر خدا ، حریم حق را پاس داشت و از مسیر حق ، منحرف نشد . سلمان از شیفتگان امام علی و اهل بیت علیهم السلام و از یاران مخلص علی علیه السلام و جزو «شُرطَةُ الخمیس (نیروهای ویژه نظامی)» بود . عمر ، او را به حکمرانی مدائن گماشت . حکومت وی در مدائن ، از مظاهر افتخارآفرین و غرورانگیز حکومت در اسلام است . سلمان ، از کسانی است که عمر دراز کرده اند . وی به سال 34 ق ، در ایّام خلافت عمر یا عثمان ، در مدائن ، دیده از جهان فرو بست .

ر . ک : دانش نامه امیرالمؤمنین : ج 12 ص 157 _ 162.

شیخ مفیدابو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن نعمان ، مشهور به شیخ مفید ، و معروف به ابن معلّم است . وی در یازدهم ذی قعده سال 336 به دنیا آمد . مقام بلند او در فقه و کلام و روایت و وثوق و علم ، مشهورتر از آن است که نیاز به بیان باشد. او دانشمندی جلیل القدر، ثقه، فقیه شیعه و استاد متکلّمان امامیه و فقیهان ما بوده و ریاست علمی آنان در آن عصر ، به او منتهی می شد. وی فقیهی خوش حافظه، باهوش و باریک اندیش و حاضرجواب بود. وی والاتر از آن است که در وصف بگنجد. همه علمای شیعه روایت کرده اند و این را پذیرفته اند که امام زمان علیه السلام سه نامه به او مرقوم فرمود، در هر سال ، یک نامه و این ، بالاترین مدح و ستایش و ناب ترین تعریف و تمجید است. وی حدود دویست کتاب دارد و در سال 413 ق ، درگذشت .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 449 ش 6375 ، الفهرست : ص 157 ش 696.

صفوان بن یحییاز یاران امام کاظم ، امام رضا و امام جواد علیهم السلام است. وی در نزد اصحاب حدیث ، از موثّق ترین و عابدترین افراد روزگار خویش به شمار می رفت. وی ، ثقه است، ثقه ای برجسته . او نزد امام رضا علیه السلام جایگاه والایی داشت. کشّی ، او را از اصحاب اجماع و

.

ص: 538

طِرمّاح بن عَدی

عبد اللّه بن جعفر

عبد اللّه بن عبّاس

فقیه ترین فرد طبقه اش برشمرده و روایاتی هم در مدح او آورده است که نشان می دهد امام جواد علیه السلام از او اظهار رضایت کرده و برایش دعا کرده است. صفوان در سال 210 ق ، از دنیا رفت .

ر . ک : رجال البرقی : ص 55 ، رجال الطوسی : ص 238 ش 5038 و ص 359 ش 5311 و ص 376 ش 5559.

طِرمّاح بن عَدیاو از یاران امام علی علیه السلام و فرستاده ایشان به نزد معاویه ، و نیز از یاران امام حسین علیه السلام بود که در راه به ایشان پیوست و خواست تا هزار مرد از قبیله طایی را به یاری امام علیه السلام بیاورد تا در دفاع از او شمشیر زنند و امام علیه السلام برایش دعا کرد .

ر . ک :رجال الطوسی : ص 70 ش 635 و ص 102 ش 995 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 404 _ 407.

عبد اللّه بن جعفروی از یاران پیامبر خدا و امام علی و امام حسن علیهماالسلام بود و روایات اندکی دارد .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 42 ش 287 و ص 70 ش 642 و ص 95 ش 942.

او شخصی کریم ، بخشنده ، خوش ذوق ، خوش اخلاق ، پاک دامن و گشاده دست بود و او را «بحر الجود (دریای بخشش)» می گفتند . می گویند : در میان مسلمانان ، سخاوتمندتر از او وجود نداشته است . او به سال هشتاد هجری در نود سالگی ، درگذشت .

ر . ک : الاستیعاب : ج 3 ص 880.

عبد اللّه بن عبّاسابو العباس عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب قُرَشی هاشمی ، از مفسّران و محدّثان پرآوازه در تاریخ اسلام است . او سه سال پیش از هجرت ، در شعب ابو طالب ، در مکّه ، متولّد شد و در سال هشتم هجری ، سال فتح مکّه ، به مدینه رفت . عمر ، در دوران خلافتش ، با او مشورت می کرد . ابن عبّاس در دوره خلافت امیر مؤمنان علی علیه السلام از یاران و هواداران و مشاوران ایشان و یکی از کارگزاران و امرای لشکر او بود . او در زمان به شهادت رسیدن

.

ص: 539

عبد اللّه بن مسعود

امام علی علیه السلام ، حاکم بصره بود و با امام حسن مجتبی علیه السلام بیعت کرد و [مجدّدا] از جانب ایشان به بصره رفت . او با امام حسین علیه السلام در کربلا شرکت نکرد . علّت آن را بعضی ، نابینا بودن وی دانسته اند . عبد اللّه بن عبّاس ، در تفسیر و حدیث و فقه ، عالمی بلندپایه بود و در علم ، شاگرد امام علی علیه السلام بود . او به سال 68 ق ، در حالی که 71 سال داشت ، در تبعیدگاهش طائف ، از دنیا رفت . ابن عبّاس ، این جمله را بسیار می گفت : «بار خدایا ! به واسطه محمّد و خاندان او به تو تقرّب می جویم . بار خدایا! به واسطه ولایت شیخ علی بن ابی طالب علیه السلام به تو تقرّب می جویم» .

ر . ک : رجال البرقی : ص 2 ، رجال الطوسی : ص 42 ش 284 و ص 70 ش 641 و ص 102 ش 1011.

عبد اللّه بن مسعوداو از یاران پیامبر خدا بود که در همان اوایل اسلام ، مسلمان شد . وی ، دو بار هجرت کرد و در جنگ بدر و جنگ های پس از آن ، شرکت داشت . ابن مسعود ، کفشدار پیامبر صلی الله علیه و آله بود و از ایشان ، بسیار روایت کرده است .

ر . ک : الاصابه : ج 4 ص 199 ش 4970 ، رجال الطوسی : ص 42 ش 286.

او در کار خویش ، مستقل بود و از امیر مؤمنان ، پیروی و دنباله روی نکرد .

ر . ک : معجم رجال الحدیث : ج 11 ص 346.

عمر ، او را برای تعلیم مسائل دینی به کوفه فرستاد و عمّار را به حکومت آن جا گماشت و گفت : این دو نفر ، از یاران بزرگ محمّدند . پس از آنها پیروی کنید . او در روزگار عثمان ، به حکومت کوفه گماشته شد ؛ امّا [بعد از اندکی] او را برکنار کرد و دستور داد به مدینه بازگردد . عبد اللّه ، در سال 32 ق ، در مدینه درگذشت .

ر . ک : الاستیعاب : ج 3 ص 987 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 384.

.

ص: 540

عبد اللّه ذو البِجادین

عبد الملک بن اَعیَن

عبید ابو عامر

عبد اللّه ذو البِجادیناو هنگامی که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد ، نامش عبد العزّا بود . پیامبر خدا ، نام عبد اللّه و لقب ذو البِجادین را بر او نهاد ؛ زیرا هنگامی که اسلام آورد ، قومش او را برهنه ساختند و یک بِجاد (گلیم) بر او پوشاندند . عبد اللّه ، از میان آنان به سوی پیامبر خدا گریخت و وقتی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رسید ، گلیمش را دو پاره کرد و یک پاره را اِزار (شلوار) خود کرد و دیگری را رَدا (پیراهن) . از این رو ، به او ذو البِجادین گفتند . وجوه دیگری هم در این باره گفته شده است . عبد اللّه ، از یاران پیامبر خدا بود و با ایشان ، اقامت داشت . او بسیار اهل ذکر و دعا و تلاوت قرآنِ عزیز بود و با صدای بلند ، قرآن می خواند و تسبیح و تکبیر می گفت ، [تا جایی که] عمر گفت : ای پیامبر خدا! آیا او ریاکار است ؟ ایشان فرمود : «بس کن ! او یکی از ناله کنان [به درگاه خدا] است» . عبداللّه ، در زمان حیات پیامبر خدا ، درگذشت .

ر . ک : اسد الغابة : ج 3 ص 228 ، ش 2930 ، الإصابة : ج 4 ص 4822.

عبد الملک بن اَعیَنابو ضریس عبد الملک بن اَعیَن ، از یاران امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است . او در مسیر درست بود و نسبت به ائمه علیهم السلام معرفت داشت . در ستایش و خوبی او ، اخبارِ فراوانی رسیده است . امام صادق علیه السلام برایش دعا کرد و بر او رحمت فرستاد .

ر . ک : رجال البرقی : ص 10 ، رجال الطوسی : ص 139 ش 1466 و 1480 و ص 338 ش 3253.

عبید ابو عامرابو عامر اشعری ، عموی ابو موسی اشعری است . نام او عبید بن سُلَیم بن حَضّار است . وی از صحابیان بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله بود و در جنگ حُنَین ، کشته شد .

.

ص: 541

عثمان بن سعید عَمْری

عروه بارقی

عطاء ، وابسته اسحاق بن یحیی

عکاشة بن محصن

عثمان بن سعید عَمْریعثمان بن سعید عَمْری ، نخستین وکیل امام هادی علیه السلام و سپس وکیل فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام بود که در زمان حیات آن دو بزرگوار ، به انجام دادن امور آنان پرداخت و بعد از آن نیز به امور امام زمان علیه السلام رسیدگی می کرد . توقیعات و پاسخ امام علیه السلام به مسائل ، به واسطه او صورت می گرفت . وی جلیل القدر، مورد وثوق و امین بود . در توقیعی راجع به او آمده است : «او پاک و امانتدار و پاک دامن و به ما نزدیک و نزد ما مقرّب است» . به او سمّان می گویند ؛ چون تجارتِ روغن می کرد و این کار ، پوششی برای ارتباطش با امام مهدی علیه السلام بود . شیعیان ، هر گاه می خواستند وجوهات شرعی خود را برای امام عسکری علیه السلام بفرستند ، به محمّد بن عثمان می دادند و او آنها را در کیسه ها و خیک های روغن قرار می داد و نزد امام علیه السلام می برد، و این کار ، به علّت ترس و برای تقیّه بود .

عروه بارقیعروة بن جعد و به قولی ابن ابی جَعد بارقی ، ساکن کوفه بود . او از جمله کوفیانی است که عثمان ، آنها را به شام فرستاد . عروه ، از «اصحاب صُفّه» بود .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 4 ص 27 ش 3650 ، الإصابة : ج 5 ص 245.

عطاء ، وابسته اسحاق بن یحیینام او عطاء ابو محمّد حمّال است . ابن حِبّان ، در الثقات ، از وی یاد کرده است .

ر.ک : لسان المیزان : ج 4 ص 173.

عکاشة بن محصنوی از صحابیان بزرگ و فاضل بود . او در بدر و اُحُد و خندق و دیگر غزوات ، پیامبر خدا را همراهی کرد .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 4 ص 67.

.

ص: 542

علی بن سالم جعفی

علی بن مَهزیار

علی بن یقطین

عمّار بن یاسر

علی بن سالم جعفیاز او تنها در الدعوات ، راوندی (ص 179 ح 494) یاد شده است .

علی بن مَهزیارابو الحسن علی بن مهزیار اهوازی ، از یاران امام رضا ، امام جواد و امام هادی علیهم السلامبوده است . وی از سفیران ممدوح و شخصیتی پسندیده بود . در موثّق بودن روایت او سخنی نیست . وی اعتقادی درست داشت و راویِ جلیل القدری است ؛ پُر روایت است و ثقه و صحیح . کشّی ، در ستایش و بزرگی و عبادت او ، اخبار فراوانی روایت کرده است . وی ، توقیعات و کتاب های مشهوری دارد . امام جواد علیه السلام برای او دعا کرده است .

ر . ک : رجال البرقی : ص 54 و 55 و 58 ، رجال الطوسی : ص 360 ش 5236 و ص 376 ش 5568 و ص 388 ش 5707.

علی بن یقطینعلی بن یقطین بن موسی بغدادی ، به سال 124 ق ، در کوفه زاده شد . او از یاران امام کاظم علیه السلام و مورد وثوق ایشان بود و در نزد ایشان ، منزلت عظیم و جلالت قدر داشت . او در میان شیعه ، مقام بلندی دارد . در ستایش و نیکی او اخباری روایت شده است . وی ، با اجازه امام علیه السلام وزیرِ عبّاسیان شد و با استفاده از موقعیت خود ، برادران مؤمنش (شیعیان) را حمایت می کرد . دعای امام صادق علیه السلام در حقّ یقطین و فرزندانش ، شامل حال او بود . وی به سال 182 ق ، در ایّام امام کاظم علیه السلام در بغداد ، از دنیا رفت .

ر . ک : رجال البرقی : ص 48 ، اختیار معرفة الرجال : ص 430 ، ش 805 _ 824.

عمّار بن یاسرابو یقظان عمّار بن یاسر بن عامر مَذْحِجی ، از یاران پیامبر خدا و از یاران با اخلاص امیر مؤمنان ، و چهارمین رُکن بود . مادر او سمیّه ، نخستین کسی است که در راه خدا شهید شد . عمّار ، از پیش گامان اهل ایمان بود که در راه خدا شکنجه شد و به سرزمین حبشه ، هجرت کرد و به دو قبله ، نماز خواند . وی ، از مهاجران نخستین است . او در جنگ بدر و

.

ص: 543

عمرو بن حَمِق

دیگر جنگ ها حضور داشت و در بدر ، جان فشانی ها کرد . از خالد بن ولید نقل شده است که گفت : میان من و عمّار ، کلامی ردّ و بَدَل شد و من با او درشتگویی کردم . عمّار برای شکایت از من ، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت . خالد ، آمد و عمّار ، همچنان شکایت او را به پیامبر صلی الله علیه و آله می کرد . خالد ، باز شروع به درشتگویی کرد و بیش از پیش ، درشتی نمود . پیامبر صلی الله علیه و آله حیرت زده و ساکت بود و چیزی نمی گفت . عمّار ، گریست و گفت : ای پیامبر خدا ! او را می بینی ؟! پیامبر خدا ، سرش را بلند کرد و فرمود : «هر که با عمّار ، دشمنی ورزد ، خدا با او دشمنی می ورزد و هر که عمّار را دشمن بدارد ، خداوند او را دشمن می دارد» . پیامبر خدا ، برای عمّار گواهی داد که او ، همواره با حقّ است ، پاک و پاکیزه است ، آکنده از ایمان است و تأکید فرمود که آتش ، هرگز با او تماس پیدا نمی کند . عمّار ، از جمله کسانی بود که به خلافت ابو بکر ، اعتراض کردند . او در جنگ جمل ، شرکت فعّال و چشمگیری داشت و فرمانده سواره نظام سپاه امام علیه السلام بود. در جنگ صِفّین نیز فرماندهی پیاده نظام کوفه و قاریان را به عهده داشت . عمّار به سال 37 ق در صفّین به شهادت رسید و بدین ترتیب ، پیشگویی بزرگ پیامبر خدا تحقّق یافت که خطاب به عمّار ، فرموده بود : «تو را گروه متجاوز می کشند» . وی ، در هنگام شهادتش 93 سال داشت . .

ر . ک : رجال طوسی : ص 43 ش 311 و ص 70 ش 639 ، رجال البرقی : ص 1 _ 2 و 65.

عمرو بن حَمِقعمرو بن حمق بن کاهن خزاعی ، از یاران بزرگوار پیامبر خدا و امیر مؤمنان و امام حسن علیهماالسلام بود . او بعد از صلح حدیبیه ، اسلام آورد و از پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث آموخت . او از آن جمله یاران با اخلاص بود که پس از پیامبر خدا ، در کنار امیر مؤمنان ایستادند . وی در جنگ های امیر مؤمنان حضور داشت و در همه آنها با صلابت و پایداری تمام ، شرکت کرد . وفاداری او به امام علی علیه السلام چندان بود که امام علیه السلام به او فرمود : «کاش در سپاه من ، صد تن چون تو بودند!» . عمرو ، از دوستان و همراهان حُجر بن عدی و از فریادگران بر ضدّ ستم اُمَویان بود ، به

.

ص: 544

عیسی بن جعفر بن عاصم

عیسی بن صَبیح

طوری که معاویه ، در صدد قتل او برآمد . عبد الرحمان بن حَکَم ، در سال پنجاهم هجری او را کُشت و سرش را برای معاویه فرستاد ، و این ، نخستین سر بُریده ای بود که در جهان اسلام ، از شهری به شهری فرستاده می شد . امام حسین علیه السلام از او با عبارت «بنده پاکی که عبادت ، او را فرسود» ، یاد کرده است .

ر . ک : دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام : ج 12 ص 259 _ 266.

عیسی بن جعفر بن عاصمعیسی بن جعفر بن محمّد بن عاصم و بنا به قولی احمد بن محمّد بن عاصم ، به روایت کشّی، ابوالحسن علیه السلام برای او دعا کرد . به همین دلیل ، ابن داوود ، او را ممدوح شمرده است ؛ امّا علاّمه حلّی گفته است : این روایت ، هیچ تعدیلی را ایجاب نمی کند ؛ لیکن به نظر من ، از مرجّحات است . در کتاب های تاریخ، ذیل رخدادهای سال 241 ق ، آمده است : خلیفه متوکّل ، دستور داد یکی از بزرگان بغداد به نام عیسی بن جعفر بن محمّد بن عاصم را تازیانه بزنند و به شدّت و با ضرباتی دردناک ، او را زدند . گفته می شود : هزار تازیانه به او زدند تا آن که درگذشت . علّتش آن بود که هفده نفر نزد قاضی شرقی (بغداد شرقی) ابو حسان زیادی گواهی دادند که وی ، ابو بکر و عمر و عایشه و حَفْصه را سب کرده است . خبر به خلیفه رسید . خلیفه به محمّد بن عبد اللّه بن طاهر، نایب بغداد، نامه نوشت و دستور داد او را در ملأ عام ، حدّ سب بزند، سپس آن قدر به او شلاّق بزند تا بمیرد و جنازه اش را در دجله بیفکند و بر او نماز نخواند .

ر . ک : البدایة والنهایة : ج 10 ص 357 ، تاریخ بغداد : ج 7 ص 369.

عیسی بن صَبیحنام او در میان یاران امام عسکری علیه السلام ذکر نشده ؛ بلکه از یاران امام صادق علیه السلام است . کتاب ها ، نام پدر او را با اختلاف ذکر کرده اند . مثلاً در حاشیه کتاب الخرائج والجرائح (ج 2 ص 478 ح 19) سیح آمده است و در کشف الغُمّة (ج 2 ص 503) شبح و در نور الأبصار

.

ص: 545

فاطمه بنت اسد

فَرَزدَق

(ص 184) الفتح . به هر صورت ، در نام پدرش تصحیف رُخ داده است . شاید نام درست پدر او الشیخ باشد ؛ چرا که در کتاب های تاریخی اهل سنّت ، به نام او تصریح شده و آمده است که ابو موسی عیسی بن الشیخ بن سلیل شیبانی هَذلی ، در روزگار مهتدی باللّه و اوایل دوران معتمد ، فرمان روای دمشق بود تا آن که معتمد ، اماجورِ تُرک را به حکومت دمشق گمارد و عیسی به ارمنستان گریخت . ابو جعفر طبری می گوید : چون با خلافت معتمد بیعت شد ، عیسی بن الشیخ با او بیعت نکرد و به نشانه تهدید ، پوشیدن جامه سیاه را رها کرد . حسن خادم ، از درِ ملاطفت در آمد و فرمان حکومت ارمنستان را به او داد تا آن که خلافت معتمد ، پا بر جا شد . عیسی بن صبیح ، در سال 269 ق ، درگذشت . تصحیف در این گونه اسامی، به دلیل شباهت موجود در رسم الخط، بسیار اتّفاق می افتد . لذا بعضی در نام پدر وی ، احتمالاتی داده اند .

ر . ک : تاریخ دمشق : ج 47 ص 309 _ 312 ، تاریخ الطبری : ج 8 ص 114.

فاطمه بنت اسداو بانویی خِردمند بود که عقیده ای استوار و دلی ، جوان داشت . وی در کودکیِ پیامبر صلی الله علیه و آله از ایشان ، مواظبت می کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله علاقه شدیدی به او داشت ، به طوری که درباره اش فرمود : «او ، مادر دوم من بود» و از مهر و محبّت او نسبت به خود ، به نیکی یاد می کرد و می فرمود : «بعد از ابو طالب ، هیچ کس به اندازه او به من محبّت نداشت» . او ، نخستین زنی بود که با پیامبر صلی الله علیه و آله بیعت کرد و پای پیاده ، با علی و فاطمه علیهماالسلام ، به مدینه هجرت کرد . وقتی از دنیا رفت ، پیامبر خدا ، او را با پیراهن خود ، کفن کرد و در تشییع جنازه اش شرکت نمود و بر او ، نماز خواند و چون خواست او را در قبرش بگذارد ، ابتدا خود در آن ، دراز کشید .

ر . ک : دانش نامه امیرالمؤمنین (ع) : ج 1 ص 58 .

فَرَزدَقابو فراس هَمّام بن غالب بن صَعصَعة بن ناحیه تمیمی ، از یاران امام علی ، امام حسن و

.

ص: 546

فضل بن شاذان

قاسم بن علاء

امام حسین و امام زین العابدین علیهم السلام بود . او شاعری به نام است و در قصیده ای شکوهمند و پُر ارج و نامدار ، امام زین العابدین علیه السلام را پیشِ روی هشام بن حَکَم ، مدح کرد ، به طوری که هشام در خشم شد و دستور داد او را به زندان افکنند . این قصیده فرزدق ، از درستی عقیده او و از کمالش ، پرده برمی دارد تا آن جا که گفته اند : اگر فَرَزْدَق در نزد خداوند ، عملی جز همین نداشت ، به سبب آن به بهشت می رفت ؛ زیرا شعر او سخن حقّی در نزد سلطان ستمگر است . وی حدود سال 110 ق ، دیده از جهان ، فرو بست .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 119 ش 1208 ، اختیار معرفة الرجال : ص 129 ش 1208.

فضل بن شاذانابومحمّد فضل بن شاذان (/ شادان) بن خلیل اَزْدی نیشابوری، از یاران امام هادی و امام عسکری علیهماالسلامو یکی از فقها و متکلّمان شیعه بود که در میان شیعه ، مقام والایی دارد و قدر و منزلتش مشهوتر از آن است که کسی به آن خدشه وارد آورد . وی ، یکصد و هشتاد کتاب نوشته است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 390 ، ش 5742 و ص 401 ش 5882 ، الفهرست : ص 124 ش 552.

قاسم بن علاءقاسم بن علاء ، از اهالی آذربایجان بود . وی با امام هادی و امام عسکری علیهماالسلامدیدار کرد و از طرف امام زمان علیه السلام به او نامه می رسید . وی ، پیراهنی داشت که امام رضا علیه السلام به او خلعت داده بود و شخصیتی جلیل القدر بود . او از مشایخ کلینی است و کلینی بر او رحمت فرستاده است . شیخ طوسی به سند صحیح خود از محمّد بن احمد صفوانی ، روایتی آورده است که نشان می دهد قاسم ، نزد امام زمان علیه السلام از احترام بسیاری برخوردار بوده و از خاصّان مورد عنایت ایشان بوده است . در روایت آمده که امام زمان علیه السلام برای فرزند دار شدن او دعا کرد . روایت ، چنین است :... امام علیه السلام مرقوم فرمود : «بار خدایا! به او پسری روزی کن که مایه روشنیِ چشم او گردد» . او فرزندی به نام حسن داشت ... پس از مدّت کوتاهی ، نامه تسلیتی از امام زمان علیه السلام در مرگ حسن به او رسید که در پایان آن ، دعا کرده

.

ص: 547

قُتادة بن نعمان

قیس بن سعد بن عُباده

قیس بن مسهَّر

بود که خداوند به او صبر عطا کند .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 436 ش 6243 ، رجال الطوسی : ص 490.

قُتادة بن نعمانقُتادة بن نعمان بن زید انصاری ، از برترینِ یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود . او در روز فتح مکّه ، پرچم بنی ظفر را در دست داشت و در عَقَبه و بدر و اُحُد و دیگر غزوات ، پیامبر صلی الله علیه و آله را همراهی می کرد . وی ، در جنگ بدر و به قولی در جنگ خندق ، بینایی اش را از دست داد و در سال 23 ق ، در 65 سالگی از دنیا رفت . .

ر . ک : اسد الغابة : ج 4 ص 370 س 4277.

قیس بن سعد بن عُبادهقیس بن سعد بن عباده انصاری خزرجی ساعدی ، از صحابیان والا مقامی بود که نزد قبیله اش و انصار و عموم مسلمانان ، از احترام خاصّی برخوردار بود . او از یاران سخاوتمند و باهوش پیامبر صلی الله علیه و آله ، و از جمله بزرگان و یکی از زیرکانِ عرب بود . وی در جنگ ها اهل نظر و نقشه بود . قیس ، از یاران نزدیک امام علی علیه السلام و از حامیان امام علیه السلام در ایام خلافت ایشان بود . علی علیه السلام او را به حکومت مصر گماشت . او و قوم و قبیله اش در جنگ جَمَل و صِفّین و نهروان ، علی علیه السلام را همراهی کردند و تا آخر عمر ، از امام علیه السلام جدا نشد . وی ، در سال 59 و به قولی شصتم هجری از دنیا رفت .

ر . ک : رجال البرقی : ص 65 ، رجال الطوسی : ص 79 ش 771 و ص 95 ش 945.

قیس بن مسهِرقیس بن مسهَّر صیداوی ، یکی از یاران امام حسین علیه السلام است که از مکّه ، ایشان را همراهی کرد و در بطن الرّمه ، امام علیه السلام او را با نامه ای به کوفه فرستاد . او چون به قادسیّه رسید ، حُصَین بن نمیر ، دستگیرش کرد و نزد عبید اللّه بن زیاد فرستاد . عبید اللّه به او گفت : بر منبر برو و به حسین بن علیِ دروغگو ، ناسزا بگو .

.

ص: 548

کُمیت بن زید

قیس بر منبر رفت و گفت : «ای مردم ! حسین بن علی ، بهترینِ خلق خدا و فرزند فاطمه ، دختر پیامبر خداست و من ، فرستاده او به نزد شما هستم . پس دعوتش را اجابت کنید» . آن گاه ، عبید اللّه بن زیاد و پدرش را لعنت کرد و برای علی بن ابی طالب علیه السلام طلبِ آمرزش نمود و بر او درود فرستاد . عبید اللّه دستور داد او را از بامِ قصر به زیر انداختند و قطعه ، قطعه شد . چون خبرش به امام حسین علیه السلام رسید ، اشک ریخت و برایش دعا کرد . در دو زیارت «ناحیه مقدّسه» و «رجبیّه» بر او درود فرستاده شده است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 102 ش 1028 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 352 _ 405.

کُمیت بن زیدوی از یاران امام زین العابدین ، امام باقر و امام صادق علیهم السلام بود و در سال 61 ق ، مصادف با ایام شهادت امام حسین علیه السلام به دنیا آمد و به سال 126 ق ، در زمان حیات امام صادق علیه السلام بدرودِ حیات گفت . او شاعری توانا بود و درباره اهل بیت علیهم السلاماشعاری سروده است که بخشی از یک قصیده او در متن آمد و اینک ، دنباله آن : شادم من و آیا تو را شادمانی ای استدر حالی که شوقی نداشته و بازی نکرده ای ؟ شدّت شوقی که بردبار را به هیجان می آورَدو این شوق ، بر پیر ، عار نیست . و اهل ستایش را بستایبا سخنِ درست و درست ترِ خویش . بنی هاشم ، ارجمندترین اندفرزندِ شرافت و برتری و پاکی اند . بدسِگال دان آن کس را که از دوست داشتن آنان ، نهی ات می کندو با ریسمان آنان ، هیمه گِرد آور .

.

ص: 549

مالک اشتر

پاره ای دیگر از اشعار او ، چنین است : در دلِ شیدا و سرگشته مننه هوس جوانی است و نه رؤیاهایی که شبانه ، هجوم آورند ، و نه یادِ زنان زیبارویِنمکینِ رُخ چونان غزالانِ سپید . بلکه عشق من است که پنهان و پیدایش می کنمنسبت به بنی هاشم ، این بزرگْ مردان . به آنان که اهل بخشش اندو در حکم و قضاوت ، از ستم به دورند . به هر خیری نزدیک ترندو از هر عیبی ، دورترین اند . با مردمان ، مهربان ترین انددر خردمندی ، خردمندترین اند . بهترینِ زنده و مُرده فرزندان آدم اندهمگی ، از پیر و پیشوایشان .

ر . ک : رجال البرقی : ص 15 ، رجال الطوسی : ص 144 ش 1561 و ص 274 ش 3967.

مالک اشترمالک بن حارث بن عبد یغوث نخعی کوفی ، معروف به اشتر ، از یاران برجسته امام علی علیه السلام و از تابعیان ممتاز و شخصیتی گران مایه و بلندپایه بود. امام علیه السلام در سفارش نامه خود به مالک ، وی را با اوصاف بزرگی ستوده است . امام علیه السلام بر مرگ او افسوس خورد و درباره اش فرمود : «او برای من ، چنان بود که من برای پیامبر خدا بودم» و آهِ غمناکی کشید و فرمود : «خدا مالک را رحمت کند! چه مالکی! مرگش بر من ، سخت است . اگر صخره بود ، صخره ای سخت بود و اگر کوه بود ، کوهی سِتُرگ بود . گویا تکّه ای از تن من ، جدا شد» .

ر . ک : رجال البرقی : ص 8 ، رجال الطوسی : ص 81 ش 81.

.

ص: 550

محمّد بن حسن شمّون

محمّد بن حنفیه

محمّد بن دَریاب

محمّد بن سنان

محمّد بن حسن شمّونابو جعفر محمّد بن حسن بن شمّون، از یاران امام جواد ، امام هادی و امام عسکری علیهم السلاماست . او واقفی بود و سپس ، غالی شد . وی ، ضعیف و فاسد المذهب بود . گفته شده است که خاندان امام رضا علیه السلام یعنی : امام جواد ، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام خرج او و چهل نفر را که همگی نانخور او بودند ، می دادند. وی با امام عسکری مکاتبه ای دارد که در آن ، از فقر خویش شکایت کرده است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 375 و 391 و 404 ، رجال النجاشی : ص 336 ش 899.

محمّد بن حنفیهمحمّد بن حنفیه ، فرزند امام علی علیه السلام است که در روزگار حکومت ابو بکر متولّد شد . او از دانشمندان و محدّثان بلند مرتبه در خاندان امام علی علیه السلام است . وی ، مردی شجاع و دلاور بود و در جنگ جمل ، در حالی که نوزده سال داشت ، علمدار بود و در صِفّین نیز ، پرچم فرماندهی داشت . امامانِ اهل بیت علیهم السلام روایت کرده اند که محمّد بن حنفیه ، مورد لطف و مهر و عنایت امیر مؤمنان علیه السلام بود و به امامت علی بن الحسین (امام زین العابدین) علیه السلام اعتقاد داشت . وی در سال 81 ق ، درگذشت .

ر . ک : الکافی : ج 1 ص 348 ح 5 ، الخصال : ج 2 ص 380.

محمّد بن دَریابظاهرا ، او همان محمّد بن عیسی بن دُریاب رِقاشی است . شیخ طوسی ، او را از یاران امام هادی علیه السلام برشمرده است . او از جمله کسانی است که درباره امامت امام عسکری علیه السلام نقل روایت کرده است .

ر .ک : رجال الطوسی : ص 393 ش 5776 ، الکافی : ج 1 ص 327.

محمّد بن سنانابو جعفر محمّد بن حسن بن سنان زاهدی ، در کودکی پدرش حسن را از دست داد و

.

ص: 551

محمّد بن عبد اللّه حِمیَری

جدّش سنان ، سرپرستی او را به عهده گرفت ، لذا به او نسبت داده می شود . وی از یاران امام کاظم ، امام رضا و امام جواد علیهم السلام است . کشّی ، اخباری در ستایش او روایت کرده است ، از جمله : از امام کاظم علیه السلام روایت کرده است که خطاب به او فرمود: «تو مونس و آرام آن دو (امام رضا و امام جواد علیهماالسلام) هستی. تا ابد ، بر آتش حرام است که به تو برسد». همچنین به اسنادش از امام جواد علیه السلام روایت کرده است که ایشان از صفوان و محمّد بن سنان ، به نیکی یاد کرد و فرمود: «خدا از آن دو ، راضی باد که من ، از آنها رضایت دارم و با من ، مخالفتی نکردند... . خدا از طرف من به صفوان و محمد بن سنان و زکریا بن آدم ، جزای نیک دهد که آنان به من ، وفادار بودند!» . همچنین ، به اسنادش از امام رضا علیه السلام روایت کرده است که محمّد بن سنان ، به دردِ چشم ، مبتلا شد و امام علیه السلام او را به فرزندش امام جواد علیه السلام ارجاع داد و ایشان ، برایش دعا کرد و درد چشمش به کلّی برطرف شد. وانگهی، کسی را ندیده ایم که در ضعف او حتّی سخنی گفته باشد ، مگر ابن غضائری ، در آنچه از کتاب او به ما رسیده و شاید هم در کتاب دیگرش که به ما نرسیده است. کشّی در عنوان دوم و چهارم کتاب خود به ذکر اخبارِ ستایش او بسنده کرده است. نجاشی هم در پایان سخنش گفته است: خبر صفوان ، دلالت بر آن دارد که تشویش و تردید او از بین رفته است .

ر . ک : رجال البرقی : ص 38 و 54 و 55 و 57 ، رجال النجاشی : ص 338 ، ش 888 ، رجال ابن الغضائری : ص 92 ش 130 ، اختیار معرفة الرجال : ص 506 ش 977 _ 982 و ص 582 ش 1091 و ص 583 ش 1092 و 1093.

محمّد بن عبد اللّه حِمیَریمحمّد بن عبد اللّه بن جعفر حِمیَری قمی، ثقه و برجسته بود . وی با امام زمان علیه السلام مکاتبه

.

ص: 552

محمّد بن عثمان عَمْری

محمّد بن علی بن ابراهیم

محمّد بن عُمَیر رازی

داشت . او چند کتاب دارد. امام زمان علیه السلام برای او و برادرانش دعا کرده است .

ر . ک : رجال النجاشی : ص 354 ش 494 ، الغیبة ، طوسی : ص 378 ح 345.

محمّد بن عثمان عَمْریمحمّد بن عثمان عَمْری ، بعد از پدرش عثمان بن سعید ، وکیل امام زمان علیه السلام بود و در خدمت ایشان بود . وی نزد شیعیان ، منزلتی والا داشت . او حدود پنجاه سال عهده دار کار وکالت بود . امام علیه السلام به ابو جعفر محمّد بن عثمان بن سعید عَمْری _ قدّس اللّه روحه _ در مرگ پدرش، نامه تسلیت نوشت و در آن مرقوم فرموده بود : «خداوند ، تو را پاداش بسیار دهد . تسلیتت باد! ما هم چون تو داغدار شدیم» . شیخ کلینی ، با سندی صحیح از امام عسکری علیه السلام روایت کرده است که در پاسخ سؤالی فرمود : «عَمْری و پسرش، هر دو، مورد وثوق اند . پس آنچه از جانب من به تو ابلاغ می کنند، حقیقتا از جانب من ابلاغ می کنند و آنچه به تو می گویند ، از جانب من می گویند . پس از آن دو حرف شنوی و فرمانبَری داشته باش . هر دوی آنها ثقه و امین هستند» .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 401 ش 5879 و ص 447 ش 6351 ، الکافی : ج 1 ص 330.

محمّد بن علی بن ابراهیممحمّد بن علی بن ابراهیم بن محمّد هَمْدانی، وکیل ناحیه مقدّسه بود . شیخ طوسی ، او را در زمره کسانی که از ائمه علیهم السلام روایت نکرده اند ، برشمرده است . علاّمه حلی ، وی را در شمار یاران امام عسکری علیه السلام آورده است و هر دو (شیخ طوسی و علاّمه حلّی) او را ضعیف دانسته اند .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 438 ش 6264 ، رجال النجاشی : ص 344 ش 928.

محمّد بن عُمَیر رازیمحمّد بن عُمَیر بن واقد رازی، از یاران امام جواد علیه السلام و مورد عنایت و لطف ایشان بوده است . .

ر . ک : مستدرکات علم الرجال : ج 7 ص 270 ش 14208.

.

ص: 553

محمّد بن یوسف

مَدلوک فَزاری

مسلم بن عقیل

مُسلم بن عوسَجه

محمّد بن یوسفمحمّد بن یوسف شاشی، که در توقیعی از امام زمان علیه السلام در حقّ او دعا شده است. در کتاب های رجال و حدیث ، جز روایت یاد شده در کتاب ، چیزی راجع به او نیامده است.

مَدلوک فَزاریابو سفیان مَدلوک فزاری ، وابسته فزاریان بود که با سَرورانش به نزد پیامبر خدا آمد و اسلام آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله دستی به سرش کشید .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 5 ص 128 ش 4816.

مسلم بن عقیلابو داوود مسلم بن عقیل بن ابی طالب ، در کوفه به دنیا آمد و به پیامبر صلی الله علیه و آله شباهت داشت . او داماد امیر مؤمنان بود و در جنگ صِفیّن در رکاب ایشان ، شرکت کرد . وی ، پیک نامه امام حسین علیه السلام برای کوفیان بود . در آن نامه آمده بود : «من ، برادرم و پسر عمویم و فرد مورد وثوق از خاندانم ، مسلم بن عقیل را سوی شما فرستادم» . شیخ صدوق ، در ستایش و تجلیل از او روایت کرده است که : پیامبر خدا فرمود : «فرزند او (یعنی عقیل) در راه محبّت فرزند علی کشته می شود و دیدگان مؤمنان بر او اشک می بارند و فرشتگان مقرّب ، بر وی درود می فرستند» . پیامبر خدا ، سپس گریست ، چندان که اشک هایش بر سینه اش روان گشت . سپس فرمود : «از بلاهایی که پس از من بر سرِ خانواده ام می آید ، به خدا شِکوه می برم» . مسلم ، نخستین شهید در قیام امام حسین علیه السلام است .

ر . ک : الأمالی ، صدوق : ص 28 ح 3 ، رجال الطوسی : ص 96 ش 953 ....

مُسلم بن عوسَجهابو حجل مسلم بن عوسجه اسدی ، از یاران امام حسین علیه السلام بود که در رکاب ایشان به شهادت رسید . در زیارت های «رجبیّه» و «ناحیه مقدّسه» به او درود فرستاده شده است .

.

ص: 554

مِعقَل بن قیس

در زیارت دوم ، چنین آمده : «درود بر مسلم بن عوسجه اسدی که وقتی حسین علیه السلام به او اجازه بازگشت داد ، گفت : می خواهی از تو دست کشیم ؟! آن گاه چه عذری برای ادا نکردن حقّ تو در پیشگاه خدا آوریم ؟! نه . به خدا ، آن قدر می جنگم تا این نیزه ام را در سینه های آنان بشکنم . تا قبضه شمشیر در دستم قرار داشته باشد ، بر آنان ، شمشیر خواهم زد و از تو جدا نمی شوم ، و اگر سلاحی برای جنگیدن نداشتم ، با سنگ به جانشان می افتم . از تو جدا نمی شوم تا با تو بمیرم» . امام حسین علیه السلام بر او رحمت فرستاد .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 105 ش 1040 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 269 و 272 و 338.

مِعقَل بن قیساو پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کرد و از یاران امیر مؤمنان و از بزرگان و پهلوانان کوفه بود و ریاستی داشت . وی ، در جنگ جمل ، یکی از فرماندهان امام علی علیه السلام و رئیس پلیس ایشان بود . امیر مؤمنان ، او را به میان بنی ناجیه فرستاد و مِعقَل ، سه مرتبه آنان را به اسلام فرا خواند ؛ امّا بنی ناجیه نپذیرفتند و او ، به ناچار ، جنگندگان آنان را کُشت و بازماندگانشان را اسیر کرد . شیخ طوسی ، در حدیثی ، به اسناد خود ، روایت کرده است که امیر مؤمنان به خانه اش درآمد و یاران برجسته اش به خدمت ایشان رسیدند . امام علیه السلام به آنان فرمود : «مردی باصلابت و دلسوز می خواهم که مردم سواد (روستاهای عراق) را بسیج کند» . سعد بن قیس گفت : ای امیر مؤمنان ! مِعقَل بن قیس تمیمی ، مردی است دلسوز و باهوش و شجاع و باصلابت است. فرمود : «درست است» . سپس ، او را فرا خواند و [به آن جا] فرستاد . معقل رفت و زمانی که برگشت امیر مؤمنان ، ضربت خورده بود . پس از شهادت علی علیه السلام ، در سال 42 ق ، مستورد بن عَلّفه یَربوعی خارجی ، شورش کرد و معقل ، به جنگ او رفت و در مبارزه ای تن به تن ، هر یک از آن دو ، دیگری را از پا در آورد .

ر . ک : الأمالی ، طوسی : ص 174 ح 293 ، دانش نامه امیرالمؤمنین (ع) : ج 12 ص 333 _ 336.

.

ص: 555

موسی بن عمر بن بَزیع

نابغه جَعْدی

وائل بن حُجر

موسی بن عمر بن بَزیعوی از یاران امام جواد و امام هادی علیهماالسلام بوده ؛ امّا از امام رضا علیه السلام نیز روایات متعدّدی نقل کرده که برخی از آنها در عیون أخبار الرضا علیه السلام آمده است و نیکی و کمال او و منزلتش در نزد امام علیه السلام از آنها پیداست . شیخ طوسی و نجاشی ، او را ثقه دانسته اند . وی ، کتابی هم دارد .

ر . ک : رجال البرقی : ص 57 و 58 ، رجال الطوسی : ص 378 ش 5598.

نابغه جَعْدینام او با اختلاف ، قیس بن عبد اللّه و عبد اللّه بن قیس و حیّان بن قیس بن عبد اللّه عامری جَعْدی ذکر شده است . او در زمان جاهلیت ، از دین ابراهیم و یکتاپرستی سخن می گفت و روزه می گرفت و استغفار می کرد . وی ، قصیده ای دارد که آغازش چنین است : ستایش خدای را که انبازی نداردو هر که بدین ، باور نداشته باشد ، به خود ستم کرده است . او خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و اسلام آورد و قصیده رائیه اش را سرود و نخستین کسی است که چنین قصیده ای سرود . در آن آمده است : نزد پیامبر خدا شدم که هدایت آوردو کتابی تلاوت می کرد که چون کهکشان ، نورانی بود . نابغه ، بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته نزد خلفا می رفت . وی ، در شاعری نیکو بود ؛ امّا در هجوگویی خوب نبود .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 5 ص 277 ش 5162 ، الإصابة : ج 6 ص 308 _ 313.

وائل بن حُجراز اَقیال (جمیع قُیل ، لقب پادشاهان حِمیَر و به معنای امیر و امیرزاده) حَضْرَموت و پدرش [نیز] از حاکمان آن جا بوده است . او به خدمت پیامبر خدا رسید . چند روز پیش از رسیدنش ، پیامبر صلی الله علیه و آله آمدن او را به یارانش بشارت داده بود . چون بر پیامبر خدا درآمد ،

.

ص: 556

هاشم بن عتبه مِرقال

هانی ابو مالک

یزید بن اسحاق

ایشان به او خوشامد گفت و ردای خویش را برایش پهن کرد و او را کنار خود نشانید . پیامبر صلی الله علیه و آله او را بر اَقیال حَضْرَموت گماشت . وی ، همراه علی علیه السلام در صِفّین شرکت جُست و در آن جنگ ، پرچمدار حَضْرَموت بود .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 5 ص 405 ش 5443 ، الإصابة : ج 6 ص 466.

هاشم بن عتبه مِرقالابو عمرو هاشم بن عتبة بن ابی وقّاص مِرقال ، برادرزاده سعد بن ابی وقّاص است . او شخصیتی برجسته و ممتاز ، پهلوانی دلاور و از یاران بزرگ پیامبر خدا و از طرفداران وفادار امیر مؤمنان بود . او در روز فتح مکّه اسلام آورد و در جنگ یَرموک ، یکی از چشمانش را از دست داد . به دلیل شیوه خاصّی که در جنگ و حمله به دشمن داشت ، لقب «مِرقال» به او دادند . هاشم ، در جنگ جمل شرکت کرد. امام علی علیه السلام در جنگ صِفّین ، پرچم بزرگ خود را به او داد و در آن روز ، فرماندهی پیاده نظام بصره را به عهده داشت . او در صفّین ، هنگام نبرد با یک گردان اُمَوی به فرماندهی ذو کِلاع ، کشته شد. امیر مؤمنان ، شجاعت و شهامت و پایداری و زیرکی او را ستوده است .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 84 ش 1 ، الاستیعاب : ج 4 ص 1546.

هانی ابو مالکابو مالک هانی هَمْدانی ، جدّ خالد بن یزید بن ابی مالک است . بخاری ، در صحابی بودن او درنگ کرده است ؛ امّا ابو حاتم گفته است : مصاحبتی [با پیامبر صلی الله علیه و آله ] داشته است .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 5 ص 382 ، الإصابة : ج 6 ص 409.

یزید بن اسحاقیزید بن اسحاق بن ابی سحف غَنَوی ، ملقّب به شعر ، از یاران امام صادق و امام کاظم علیهماالسلامبود و در امامت بعد از امام هفتم ، توقّف کرد . برادرش محمّد ، از امام رضا علیه السلام خواست که

.

ص: 557

یزید بن مسعود

یونس بن عبد الرحمان

برای هدایتش دعا کند . امام علیه السلام دعا کرد و یزید به سوی حق ، هدایت شد و [به راه] مستقیم آمد ، در حالی که از بلند پایه ترین شخصیت های آن مسلک (واقفیه) بود . از او ستایشی بزرگ شده است . علاّمه حلّی ، به درستی حدیث او حکم کرده و شهید ثانی ، او را ثقه دانسته است .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 506 ش 1126 ، الفهرست : ص 182 ش 792.

یزید بن مسعودیزید بن مسعود نَهشِلی بصری ، از کسانی است که در پاسخ امام حسین علیه السلام نامه های شرافت مندانه نوشتند که [نامه او] نشان از نیکی و کمال و معرفت او دارد . هنگامی که برای پیوستن به امام حسین علیه السلام آماده شد ، پیش از آن که حرکت کند ، خبر شهادت امام علیه السلام به او رسید و از این که نتوانسته بود خود را به او برساند ، بی تابی نمود .

ر . ک : اللهوف : ص 37 ، مثیر الأحزان : ص 27.

یونس بن عبد الرحمانابو محمّد یونس بن عبد الرحمان، از یاران امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام است. وی در میان شیعیان ، از اعتبار و پیش گامی و منزلتِ والایی برخوردار بود. امام رضا علیه السلام در علم و فتوا به او راهنمایی می کرد. از یونس ، ستایش های بسیار شده است. شیخ طوسی او را توثیق کرده و کشّی ، او را از اصحاب اجماع و از فقیه ترینانِ آنان برشمرده و در ستایش وی ، اخبار فراوانی روایت کرده است .

ر . ک : رجال البرقی : ص 49 و 54 ، رجال الطوسی : ص 346 ش 5167 و ص 368 ش 5478.

.

ص: 558

شناخت نامه کسانی که مورد نفرین قرار گرفته اند

ابن ابی حمزه

ابن ابی زرقاء

شناخت نامه کسانی که مورد نفرین قرار گرفته اندابن ابی حمزهعلی بن ابی حمزه بطائنی ، از یاران امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام و واقفی بود. او نخستین کسی است که این عقیده را اظهار داشت. آنان به دنیا طمع کردند و به حاکمان دنیا گراییدند و عدّه ای را به خود جذب کردند و از اموالی که با خیانت به دست آورده بودند، به آنان ، بذل و بخشش نمودند . امام کاظم علیه السلام خطاب به او فرمود : «تو و یارانت به الاغ می مانید» . علی بن ابی حمزه بر امام رضا علیه السلام درآمد و با او سخن گفت و امامت وی را انکار کرد . از علی بن الحسن بن فضّال روایت شده است که : علی بن ابی حمزه ، دروغگو ، بی اعتبار و ملعون است و من ، روا نمی دانم که حتّی یک حدیث از او روایت کنم . همه اینها مربوط به اواخر کار او می شود ؛ امّا در دوره امام باقر و امام صادق علیهماالسلامبه ظاهر ، سالم و موثّق بود . لذا شیعه به اخبار او و اخبار امثال او تا آن جایی که با اخبار امامیه تعارض نداشته و آنان از این اخبار ، اعراض نکرده اند و نیز به آنچه از او در حال استقامتش روایت شده ، عمل کرده اند .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 245 ش 3402 و ص 339 ش 5049 ، رجال ابن الغضائری : ص 83 ش 107.

ابن ابی زرقاءاز منابع شیعه و سنّی ، نام و یا لقبی برای او ذکر نشده و درباره وی ، جز آنچه در متن کتاب آمده ، چیزی گفته نشده است .

.

ص: 559

ابن ابی سعید

ابن قیاما

ابن مهران

ابن ابی سعیدحسین بن ابی سعید، هاشم بن حیّان مکاری، از سران واقفیه بود. کشّی از او در زمره واقفیه نام برده و در نکوهش وی ، روایت هایی نقل کرده است . از جمله به اسناد خود از محمّد بن فضیل ، روایت کرده است که ابوالحسن علیه السلام فرمود: «او پیامبر خدا و امیر مؤمنان و فلانی و فلانی و جعفر و موسی علیهم السلامرا تکذیب کرده است و پدرانم برای من سرمشق هستند» .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 405 ش 760 و ص 463 ش 883 و ص 465 ش 884 و 885.

ابن قیاماحسین بن قیاما واسطی ، از یاران امام کاظم علیه السلام بود و در ایشان ، توقّف کرد (واقفی مذهب شد) و به امامت امام رضا علیه السلام اعتقاد نداشت . او به امام رضا علیه السلام گفت: من می دانم که تو امام نیستی . امام فرمود: «از کجا دانستی؟» . گفت: چون تو فرزندی نداری ، حال آن که امامت ، در فرزندْ ادامه می یابد. امام علیه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، چند شبانه روزی نخواهد گذشت که از پشت من ، پسری به دنیا خواهد آمد که جانشین من می شود و حق را زنده و باطل را نابود می کند» .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 336 ش 4997 ، اختیار معرفة الرجال : ص 553 ش 1044.

ابن مهرانحسین بن مهران بن محمّد ، از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام بود ، واقفی و از راویان ضعیف است . وی از امام کاظم علیه السلام کتابی دارد . او به امام رضا علیه السلام نامه ای نوشت و در وقوف خود با شکّ و تردید حرکت می کرد . او به امام رضا علیه السلام نامه ای نوشت و در آن به ایشان ، امر و نهی کرد . امام علیه السلام به او پاسخی نوشت و آن را برای یارانش فرستاد و یاران امام علیه السلام از آن رونوشت برداشتند و به او برگرداندند تا ابن مهران نتواند آن را پنهان بدارد . او نسبت به امام رضا علیه السلام معرفت اندک و ضعف یقین داشت .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 355 ش 5260 ، رجال النجاشی : ص 56 ش 127.

.

ص: 560

ابن هلال

ابو الخطّاب

ابن هلالاحمد بن هلال عَبَرتایی (عَبَرتاء ، روستایی است در نواحی شهر اسکاف از آبادی های نهروان) ، از بنی جُنَید بوده است . وی در سال 180 ق ، به دنیا آمد و در سال 267 ق ، مُرد . او از یاران امام عسکری علیه السلام بود . شیعیان ، بر این اتّفاق نظر داشتند که امام عسکری علیه السلام در زمان حیاتش ابو جعفر محمّد بن عثمان عُمَری را به وکالت خود ، تعیین کرده است . امام عسکری علیه السلام که از دنیا رفت ، شیعیانی که بر وکالت او هم داستان بودند ، به ابن هلال گفتند : با آن که امام واجب الإطاعه بر وکالت ابو جعفر محمّد بن عثمان تصریح کرده است ، چرا او را نمی پذیری و به وی رجوع نمی کنی؟ ابن هلال گفت : من نشنیده ام که به وکالت او تصریح شده باشد . من پدرش (یعنی عثمان بن سعید) را انکار نمی کردم و اگر یقین کنم که ابو جعفر ، وکیل صاحب زمان علیه السلام است ، به او نیز جسارت نمی کنم . به او گفتند : بقیّه که شنیده اند . گفت : شما خود دانید آنچه شنیده اید ، و در ابو جعفر ، توقّف کرد . پس شیعیان ، او را لعنت کردند و از وی تبرّی جُستند . سپس توقیعی توسّط ابوالقاسم حسین بن روح صادر شد که از جمله لعنت شدگان ، ابن هلال نیز لعنت و از او اعلام برائت شده بود . محمّد بن حسن ولید ، روایت کرده است که : از سعد بن عبد اللّه شنیدم که می گفت : ندیده ایم و نشنیده ایم که شیعه ای از تشیّع به ناصبیگری برگشته باشد ، مگر احمد بن هلال . به هر حال ، او غالی و در دینش مشکوک بود .

ر . ک : رجال النجاشی : ص 83 ش 199 ، رجال الطوسی : ص 384 ش 5646.

ابو الخطّابابو الخطّاب محمّد بن مِقلاص اسدی کوفی اجوع ، که کنیه او مِقلاص ابو زینب بود. او خود را به امام صادق علیه السلام نسبت می داد و چون امام صادق علیه السلام از غلوّ باطل او درباره خویش آگاه شد، از او تبّری جُست و او را لعنت کرد و به یارانش نیز فرمود تا از او بیزاری بجویند و در این باره ، تأکید فرمود و در اعلام بیزاری از او و لعن کردنش مبالغه کرد. وی چون از امام علیه السلام کناره گرفت ، ادّعای امامت کرد. شیخ طوسی ، از او یاد کرده و گفته است:

.

ص: 561

ابوالسَّمهَری

ابو سفیان

او ملعون و غالی است . عدّه ای از ابو الخطّاب پیروی کردند که به فرقه «خطّابیه» موسوم شدند. ایشان به الوهیت امام صادق علیه السلام تظاهر می کردند و ابو الخطّاب را پیامبرِ مُرسل می دانستند، یا به اولوهیت ابو الخطّاب و حلول روح القُدُس در او معتقد بودند. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «مغیره و ابو الخطّاب به بهشت نمی روند، مگر پس از پا زدن هایی در جهنّم». مفضّل بن عمر نیز روایت کرده است که از امام صادق علیه السلام شنیده که می فرماید: «از فرومایگان بپرهیز؛ زیرا من، ابو الخطّاب را نهی کردم، امّا او از من نپذیرفت» و بعد از لعنت کردن ابو الخطّاب فرمود: «لعنت بر کسانی که با او کشته شدند و لعنت بر باقی ماندگان آنها . خدا لعنت کند کسی را که نسبت به آنان، دل رحمی کند!» . عیسی بن موسی بن علی بن عبد اللّه بن عبّاس، کارگزار منصور در سِبخه کوفه، او را به قتل رساند .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 296 ش 432 ، اختیار معرفة الرجال : ص 301 ش 408 و ص 363 ش 520 و 521 و ص 418 ش 661.

ابوالسَّمهَریاز منابع شیعه و سنّی ، نام و یا لقبی برای او ذکر نشده و درباره وی ، جز آنچه در متن کتاب آمده ، چیزی گفته نشده است .

ابو سفیانصخر بن حرب بن امیّة بن عبد شمس بن عبد مناف قُرَشی اُمَوی ، پدر معاویه است . وی ، ده سال قبل از عام الفیل به دنیا آمد. او از اشراف قریش و تاجر بود و با اموال خود و قریش ، کاروان های تجاری روانه شام و غیر شام می کرد. او پرچمِ سران را که به آن «عقاب» می گفتند ، در دست داشت. وی در جنگ اُحُد و احزاب ، فرماندهی کلّ قریش را بر عهده داشت. او در شب فتح مکّه اسلام آورد و در جنگ حُنَین و طائف ، شرکت کرد و یک چشم خود را در جنگ طائف ، از دست داد و چشم دیگرش را در جنگ یَرموک. او از جمله «مؤلّفة قلوبهم (مشرکانی که برای جلب قلوب آنان به اسلام از صدقات بهره مند

.

ص: 562

ابو منصور عِجلی

ابو موسی اشعری

می شدند)» بود. او در زمان خلافت عثمان مُرد. سال مرگ او را از 31 تا 34 ق ، به اختلاف ، ذکر کرده اند . ر . ک : اُسد الغابة : ج 5 ص 216 ، الإصابة : ج 3 ص 332.

ابو منصور عِجلیابو منصور عِجلی، خود را به امام باقر علیه السلام منتسب می کرد ؛ امّا پس از آن که امام علیه السلام از او بیزاری جُست و او را طرد کرد، ادّعای امامت نمود و مردم را به سوی خود، فرا خواند و چون امام باقر علیه السلام درگذشت، گفت: امامت به من منتقل شده است؛ و آشکارا دَم از آن زد. جماعتی از این فرقه، از بنی کِنْده، در کوفه خروج کردند تا آن که یوسف بن عمر ثقفی، حاکم عراق، در روزگار هشام بن عبد الملک، از ماجرای او و دعوت باطلش اطّلاع یافت و او را گرفت و بر دار کشید . ابو منصور عِجلی، مدّعی بود که علی علیه السلام همان پاره افتاده از آسمان است که در آیه شریف آمده : «وَ إِن یَرَوْاْ کِسْفًا مِّنَ السَّمَآءِ سَاقِطًا یَقُولُواْ سَحَابٌ مَّرْکُومٌ ؛ و اگر پاره ای از آسمان را ببینند که افتاده است، می گویند ابری است توده شده» . (1) این فرقه ، معتقد بودند که واجبات ، برداشته شده و حرام ها ، روا گشته است. فرقه «منصوریه» ، که از غُلات اند، منسوب به این شخص اند .

ر . ک : الأنساب ، سمعانی : ج 2 ص 249 ، الملل والنحل ، شهرستانی : ج 1 ص 178.

ابو موسی اشعریابو موسی عبد اللّه بن قیس بن سلیم اشعری، از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله واهل یمن بود. وی ، در مکّه اسلام آورد و پیامبر خدا ، او را بر زبیله وعدن از نواحی یمن گُماشت. عمر ، حکومت بصره را به او سپرد و پس از کشته شدن عمر، عثمان ، او را در سِمَتش ابقا کرد ؛ امّا بعد ، عزلش نمود. ابو موسی از بصره به کوفه رفت و در آن جا بود تا آن که کوفیان ، سعید بن عاص را بیرون کردند و از عثمان خواستند او را حاکم ایشان گردانَد . عثمان هم او را بر کوفه گماشت و تا کشته شدن عثمان ، در این مقام بود . سپس علی علیه السلام او را برکنار کرد.

.


1- .طور : آیه 44 .

ص: 563

اشعث بن قیس و فرزندان او

در غائله اصحاب جَمَل، ابو موسی ، مردم را از یاری دادن به امام علیه السلام باز می داشت . لذا امام علیه السلام او را برکنار نمود. ابو موسی در جنگ صِفّین نیز خود را کنار کشید و به صف کناره گیران از جنگ پیوست ؛ امّا زمانی که حَکَمیت بر امام علیه السلام تحمیل شد، ابو موسی نیز [به عنوان حَکَم ]به امام علی علیه السلام تحمیل گردید و همه اینها با پافشاری اشعث بن قیس و خزرج و گرفتاری های آنان بود. امام علیه السلام می دانست که ابوموسی حق را ضایع خواهد کرد. ابو موسی در سال 42 ق، در سن 63 سالگی، مُرد .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 42 ش 295 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 367 _ 368.

اشعث بن قیس و فرزندان اواشعث بن قیس بن مَعدیکَرِب کِنْدی، کنیه اش ابو محمّد و نامش مَعدیکَرِب است. وی از بزرگان یمن و از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود که بعد از رحلت ایشان ، با مرتد شدن اهل یأمر ، او نیز مرتد شد. ابو بکر ، خواهرش امّ فَروَه را که یکْ چشم بود ، به همسری او درآورد و او محمّد را برای اشعث به دنیا آورد . اشعث ، حاکم آذربایجان بود و امام علی علیه السلام او را برکنار کرد. وی در جنگ صِفّین شرکت نمود و در پیدایی خوارج ، دست داشت، چنان که در شعله ور ساختن آتش جنگ نهروان نیز نقش بسیار داشت. او به حدّی درنده خو بود که امام علیه السلام را تهدید به قتل کرد و امام علیه السلام او را منافق خواند و لعنتش کرد. اشعث در سال چهلم هجری هلاک شد .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 23 ش 22 و ص 57 ش 473.

و امّا فرزندان اشعث : روایت شده است که دو تن از فرزندان اشعث ، از امام صادق علیه السلام اجازه ورود خواستند . امام علیه السلام به آنها اجازه نداد و فرمود: «پیامبر خدا ، عدّه ای را لعنت کرد و این لعنت در آنان و نسل هایشان تا روز قیامت ، جاری گشت» .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال: ص 413 ش 777.

دختر اشعث بن قیس، جعده ، امام مجتبی علیه السلام را مسموم کرد و فرزندش محمّد ، در ریختن خون امام حسین علیه السلام شریک شد. فرزند دیگرش قیس ، از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در کربلا بود. او قطیفه امام حسین علیه السلام را که از ابریشم بود ، به تاراج بُرد و از آن پس ،

.

ص: 564

اَنَس بن مالک

بَراء بن عازب

بَرمَکیان

او را «قیس قطیفه» می گفتند .

ر . ک : الکافی : ج 5 ص 569 ح 56 و ج 8 ص 167.

اَنَس بن مالکنام او ابو حمزه اَنَس بن مالک بن نضر انصاری خزرجی است که مادرش او را به پیامبر خدا اهدا کرد تا به ایشان ، خدمت کند. او ده سال خدمتکار پیامبر صلی الله علیه و آله بود و در زمان رحلت ایشان ، بیست سال داشت. او با پیامبر خدا به بدر رفت و آن زمان ، نوجوانی بود که به ایشان ، خدمت می کرد. وی در حدیبیه و حج پیامبر صلی الله علیه و آله و فتح اعظم (فتح مکّه) و حُنَین و طائف ، حضور داشت. وی پس از تأسیس بصره، در روزگار عمر بن خطّاب ، به آن جا رفت و آخرین صحابیِ پیامبر خدا در بصره بود و به سال نود یا پس از آن تا سال 95 ق ، از دنیا رفت .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 1 ص 127 ، الإصابة : ج 1 ص 275 ش 277.

بَراء بن عازبابو عمرو یا ابو عماره بَراء بن عازب بن حارث خزرجی انصاری، در خردسالی اسلام آورد و در پانزده غزوه با پیامبر خدا ، شرکت کرد که نخستین آنها خندق بود. سپس در کوفه ساکن شد. وی در جنگ جمل و صِفّین و نهروان ، علی علیه السلام را همراهی کرد و در جنگ شوشتر به همراه ابو موسی [اشعری] شرکت نمود. او در زمان عثمان، به سال 24 ق، حاکم ری بود . او تا دوره مُصعَب بن زبیر زنده ماند. او از کارهای حکومتی کناره گیری کرد و در سال 71 یا 72 ق ، درگذشت .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 1 ص 171 ، الإصابة : ج 1 ص 411.

بَرمَکیانبَرمَکیان ، فرزندان و نوادگان خالد بن بَرمَک هستند. چون هارون الرشید در سال 170 ق ، به خلافت رسید ، برمکیان را به دربار خود نزدیک کرد و آنان را به وزارت برگزید و خواهرش عبّاسه را به همسری جعفر بن یحیی بن خالد برمکی درآورد . قدرت و سلطه

.

ص: 565

بَزیع

بشّار شَعَیری

بَرمَکیان به جایی رسید که بیم و امید مردم از بَرامکِه بیشتر از خود هارون الرشید بود . همین امر ، هارون را وا داشت که سیطره آنان را بشکند. لذا آنان را زندانی کرد و تحت فشار قرارشان داد تا آن که مُردند. سلطه برمکیان از به خلافت رسیدن هارون الرشید تا کشته شدن جعفر [برمکی] در سال 189 ق ، نزدیک به هجده سال طول کشید .

ر . ک : رجال السیّد بحر العلوم : ج 2 ص 352.

بَزیعنام او بَزیع بن موسی حائک است . وی ادّعا کرد پیامبر است و از جانب جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السلام ) که خداست، فرستاده شده است. بزیع به پیامبری ابو الخطّاب ، گواهی داد و ابو الخطّاب و یارانش ، از بَزیع ، بیزاری جُستند . امام صادق علیه السلام درباره او فرمود: «او ملعون است. به خدا و رسول او نسبت دروغ می دهد» . همچنین ، درباره او و بنان و سریّ فرمود: «خدایشان لعنت کند! شیطان ، خود را از فرقِ سر تا نافش به صورت زیباترین انسان به آنان می نمایانَد» . ابن ابی یعفور می گوید : به امام صادق علیه السلام گفتم : بَزیع ، مدّعی است که پیامبر است. فرمود: «اگر از او شنیدی که این را می گوید ، او را بکُش» . نیز ابن ابی یعفور می گوید : خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. پرسید: «از بزیع ، چه خبر؟» . گفتم : کشته شد. فرمود: «خدا را شکر! برای او چیزی بهتر از کشته شدن نبود ، چون هرگز توبه نمی کرد» . فرقه بزیعیه، از فرقه های غُلات ، منسوب به اوست .

ر . ک : فرق الشیعة ، نوبختی : ص 43 ، الکافی : ج 2 ص 340 و ج 7 ص 258 و 259.

بشّار شَعَیرینام او ابو اسماعیل کوفی بشّار شُعَیری دهقان و بنا به قولی «بیّاع الشَعیر (جو فروش)» و بنا به قولی اشعری است . او شخصی مرتد و کافر و فاسق و مشرک و غالی و ملعون و مذموم بود. با عَلْیاویه یا عَلْباویه ، اشتراک عقیده داشت که می گفتند : علی خداست و با ربوبیت خود از آنان گریخت و در قالب علوی هاشمی (یعنی در قالب علی) ظاهر شده و [گاه ]

.

ص: 566

بنان البیان

تمیم بن حُصَین

خود را بنده او [گاه ]در صورت فرستاده اش و محمّد ، نشان داده است . او با پیروان ابو الخطّاب ، در چهار نفر : علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام موافق است و این که سه نفر آنان، یعنی : فاطمه و حسن و حسین ، معنای مجازی دارند و آن که حقیقت دارد ، تنها شخصِ علی است؛ زیرا او نخستینِ اینان در امامت است. آنان ، شخص محمّد صلی الله علیه و آله را انکار کردند و گفتند: او بنده و علی ، خداوندست . نیز گفتند: چون بشار شُعَیری ، ربوبیت محمّد را انکار کرد و آن را در علی قرار داد و محمّد را بنده علی دانست... . امام صادق علیه السلام به مَرازِم فرمود: «هرگاه وارد کوفه شدی ، نزد بشّار شُعَیری برو و به او بگو: جعفر (امام صادق علیه السلام به تو می گوید : ای کافر، ای فاسق! من از تو بیزارم» .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 461 و 463 ش 743 و 744 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 306.

بنان البیاننام او بیان بن سمعان تمیمی نَهدی تبّان است . ظاهرا «بنان» و «بیان» ، یکی است و دومی درست تر است ؛ چون نوبختی گفته است: بیانیّه ، پیروان بیان نَهْدی هستند . بیانیّه ، فرقه ای هستند که معتقدند : امام قائم مهدی علیه السلام ، همان ابو هاشم عبد اللّه بن محمّد بن حنفیه است. او سرپرست خلق است و بر می گردد و زمام امورِ مردم را به دست می گیرد و بر زمین ، فرمان روا می شود و پس از او وصی ای نیست و درباره او غلو کرده اند. بعد از مرگ ابو هاشم، بیان ، ادّعای پیامبری کرد و جمعی از پیروانش قائل به انتقال امامت از ابو هاشم به او شدند. بیان ، از غالیان معتقد به الوهیت امیر مؤمنان علی علیه السلام بود و سپس ، ادّعا کرد که جزء الهی، با نوعی از تناسخ، به وجود او منتقل شده است و از این رو ، شایسته آن است که امام و خلیفه باشد. خالد بن عبد اللّه قسری ، او را به سبب این اعتقادش به قتل رساند .

ر . ک : فرق الشیعة ، نوبختی : ص 50 ، الملل والنحل : ج 1 ص 246 و 247.

تمیم بن حُصَیناین شخص ، جز با روایت یاد شده در متن کتاب ، شناخته نشده است .

.

ص: 567

جریر بن عبداللّه

حرملة بن کاهله

حسن بن محمّد بن بابا قمی

جریر بن عبداللّهنام او ابو عمرو و بنا به قولی ابو عبد اللّه بِجلی ، جریر بن عبد اللّه بن جابر است . جریر ، چهل روز پیش از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمان شد و در سال 51 و بنا به قولی 54 ق ، در گذشت. وی در جنگ های عراق، مانند قادسیه و جز آن، شرکت کرد . او همان کسی است که پیامبر خدا ، وی را به ذوخَلَصه ، بتکده متعلّق به خَثعَم فرستاد تا آن را ویران کند . وی نسبت به علی علیه السلام کینه می ورزید. علی علیه السلام خانه وی را در کوفه خراب کرد. او به شادی کشته شدن امام حسین علیه السلام مسجدی در کوفه به نام خودش ساخت که امام باقر علیه السلام آن را از مسجدهای نفرین شده ، دانسته است .

ر . ک : قاموس الرجال : ج 4 ص 154 ش 2597.

حرملة بن کاهلهحرملة بن کاهله اسدی ، در جنگ با امام حسین علیه السلام شرکت کرد. او عبد اللّه بن حسن بن علی را که سپاهیان دشمن را از پیرامون امام حسین علیه السلام دور می کرد، با پرتاب تیری به شهادت رساند و سرش را بُرید، و چنان که در متن آمده است، امام حسین علیه السلام او را نفرین کرد .

ر . ک : الإقبال : ص 574 ، اللّهوف : ص 122.

حسن بن محمّد بن بابا قمیشیخ طوسی ، او را در شمار یاران امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام آورده و گفته که غالی است . کشّی به سند خود از سهیل بن محمّد روایت کرده است که به امام عسکری نوشت : سَرورم! گروهی از دوستان شما درباره حسن بن محمّد بن بابا ، دچار شبهه شده اند . پس ، درباره او چه می فرمایی ، سَرورم؟ آیا او را از خود بدانیم یا از او بیزاری جوییم یا درباره اش سکوت کنیم ، چون راجع به او حرف و حدیث ، بسیار است؟ امام علیه السلام به خطّ خود مرقوم فرمود و من آن را خواندم که : «او و فارس ، ملعون اند . از هر دوی آنها بیزاری جویید . خدا آنها را لعنت کند!» . از این روایت و از آنچه در متن کتاب آمده ، علّت تأکید در

.

ص: 568

حَکَم بن ابی العاص

حکیم بن عبّاس

حمزه

لعن و بیزاری جستن از این دو نفر ، روشن می شود .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 286 ش 5684 و ص 399 ش 5847 ، اختیار معرفة الرجال : ص 528 ش 1011.

حَکَم بن ابی العاصابو مروان حَکَم بن ابی العاص بن اُمیّة بن عبد الشّمس اُمَوی ، ابن حَکَم ، عموی عثمان بن عفّان است و در جاهلیت ، همسایه پیامبر خدا بود و ایشان را مسخره می کرد . روزی پیامبر صلی الله علیه و آله می رفت و حَکَم ، پشت سرِ او حرکت می کرد و شانه های خود را تکان می داد و دست هایش را می پیچاند و راه رفتن پیامبر خدا را مسخره می نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله با دستش اشاره کرد و فرمود: «پس، همین طور باش!» . از آن پس ، حَکَم به همان حال تکان خوردن شانه ها و پیچاندن دست هایش باقی مانْد. بعدا پیامبر خدا ، او را از مدینه تبعید کرد . البته برای تبعید او علّت دیگری نیز گفته اند . همچنین او را لعنت کرد، و او به طائف رفت .

ر . ک : الخرائج والجرائح : ج 1 ص 168 ح 258 ، دلائل النبوّة ، بیهقی : ج 6 ص 240.

حکیم بن عبّاسنام او حکیم بن عبّاس کلبی است . درباره او ، بجز آنچه در متن آمده ، مطلب دیگری گفته نشده است .

حمزهحمزة بن عماره بَربَری، از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است. کشّی به اِسناد خود از بُرَید بن معاویه عَجَلی روایت کرده است که گفت: حمزة بن عماره بربری _ که خدایش لعنت کند _ به پیروانش می گفت: ابو جعفر (امام باقر) علیه السلام هر شب نزد من می آید و شخصی هم پیوسته ادّعا می کند که او ، امام باقر علیه السلام را به وی هم نشان می دهد. (1) روزی ، اتّفاقی با امام باقر علیه السلام ملاقات کردم و ادّعای حمزه را به ایشان گفتم . فرمود: «دروغ می گوید . لعنت

.


1- .احتمال دارد معنای متن چنین باشد : کسی هم مدّعی بود که شیطان ، امام باقر علیه السلام را برای خمره مجسّم می کند .

ص: 569

خالد بن یزید بَجَلی

داوود بن علی

خدا بر او باد! شیطان نمی تواند به صورت پیامبر یا وصیّ پیامبر در آید» . همچنین از امام صادق علیه السلام روایت شده است که ایشان در پاسخ به سؤال از این سخن خداوند عز و جل : «آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی فرود می آیند؟ بر هر دروغگوی گنهکاری فرود می آیند» (شعراء : آیه 221 _ 222) ، فرمود: «آنان ، هفت نفرند ...» و حمزة بن عماره بربری را از جمله ایشان برشمرد .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 290 ش 511 و ص 302 ش 543 و ص 304 ش 548 و ص 300 ش 537 و ص 305 ش 549.

نوبختی می نویسد: [کربیّه] فرقه ای اند که معتقدند محمّد بن حنفیه ، همان مهدی است... نمُرده است و نمی میرد و روا نیست که بمیرد، امّا غایب شده و معلوم نیست کجاست... . اینان ، پیروان ابن کرب اند و به کربیّه موسوم اند . حمزة بن عماره بربری ، از ایشان و اهل مدینه بود . سپس از آنها جدا شد و ادّعا کرد که پیامبر است و محمّد بن حنفیه ، خداست و حمزه ، امام است و هفت سبب از آسمان بر او فرود می آید و او با آنها زمین را می گشاید و مالک آن می شود . پس عدّه ای ، پیرو او شدند ... . ابو جعفر محمّد بن علی بن الحسین علیه السلام او را لعنت کرد و از وی بیزاری جُست و او را دروغگو خواند و شیعه ، از او بیزاری جستند .

ر . ک : فرق الشیعة ، نوبختی : ص 27.

خالد بن یزید بَجَلیدر میان یاران پیامبر صلی الله علیه و آله از خالد بن یزید بَجَلی نام برده نشده ، بلکه ابن اثیر ، خبر یاد شده در متن کتاب را به نام خالد بن یزید کلبی نقل کرده است. در أنساب الأشراف نیز ، خبر با لفظ «جریر» روایت شده و آمده است : جریر ، پس از هجرت ، از اسلام برگشت و به شره رفت و در خانه مادرش درگذشت .

ر . ک : قاموس الرجال : ج 4 ص 154 ش 2597.

داوود بن علیابو سلیمان داوود بن علی بن عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب بن هاشم ، هاشمی، عموی سفّاح عبّاسی است . او در حمیمه ، از سرزمین شراة در بُلقاء بود. وی در زمان

.

ص: 570

زُرعه

زیاد بن اَبیه

زیاد قندی

برادرزاده اش ابو العباس سفّاح ، حاکم کوفه شد . سپس ، ابو العبّاس ، او را حاکم مدینه و موسم و مکّه و یمن و یمامه قرار داد. گفته شده او قَدَری مذهب بوده است . داوود ، نخستین کسی است که از جانب بنی عبّاس ، حاکم مدینه شد. او در سال 133 ق ، درگذشت .

ر . ک : تاریخ دمشق : ج 17 ص 157 ش 2052.

زُرعهنام او زُرعة بن ابان بن دارِم است که در بعضی منابع درباره اش گفته اند: مردی از بنی دارِم.

ر . ک: الإرشاد: ج 2 ص 109 . به شرح حال او دست نیافتیم .

زیاد بن اَبیهنام او زیاد بن سُمیّه است . سمیّه مادر اوست. زیاد در نَسَبش متّهم بود . مادرش روسْپی و اهل طائف بود و در سال اوّل هجرت ، زن عبید ثقفی بود. زیاد ، در زمان خلافت ابو بکر ، اسلام آورد. او در عنفوان جوانی ، به سبب کفایت و هوش سیاسی اش، مورد توجّه عمر قرار گرفت . لذا او را به کارگزاری زکات بصره یا یکی از توابع بصره گماشت . زیاد در بصره زندگی می کرد و کاتب کارگزاران آن، ابو موسی اشعری، مُغیرة بن شُعبه و عبداللّه بن عامر بود. همچنین ، در روزگار خلافت امیر مؤمنان ، کاتب و مشاور ابن عبّاس بود. زیاد ، در جنگ های امام علیه السلام شرکت نکرد. او با امام علی علیه السلام و سپس امام مجتبی علیه السلام بود تا آن گاه که امام علیه السلام شهید شد . پس از آن با نیرنگ معاویه لغزید. معاویه ، او را برادرِ خود خواند و از آن پس، زیاد بن ابی سفیان نام گرفت . زیاد ، بر مردم، بویژه پیروان علی علیه السلام بسیار سخت می گرفت. وی به سال 53 ق ، در 53 سالگی بر اثر طاعون مُرد .

ر . ک : العقد الفرید : ج 4 ص 4 ، دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام : ج 12 ص 124 _ 128.

زیاد قندیزیاد بن مروان قندی ، از یاران امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام و یکی از بزرگان واقفیه بود. از یونس بن عبدالرحمان روایت شده است که گفت: زمانی که امام کاظم علیه السلام از دنیا رفت،

.

ص: 571

زید بن اَرقم

نزد وکلای او اموال فراوانی بود و همین امر ، سبب واقفی شدن آنها و حاشا کردن وفات ایشان بود . نزد زیاد قندی ، هفتاد هزار دینار بود. او حقّ امام را انکار کرد ، با آن که امام کاظم علیه السلام به امامت فرزندش تصریح کرده و به او فرموده بود: «ای زیاد! این فرزندم علی ، سخنش ، سخن من است و عملش ، عمل من . پس هرگاه نیازی داشتی ، آن را پیش او ببر و سخنش را بپذیر؛ زیرا که او بر خداوند ، جز حق نمی گوید...» . پس زیاد به امام رضا علیه السلام نوشت و درباره اظهار این امر یا پوشیده داشتن آن از ایشان پرسید . امام علیه السلام به او نوشت: «اظهار کن...» . زیاد، اظهار کرد . چون این حدیث را گفت . به او گفتم : ای زیاد! چه چیز است که با این امر ، برابری کند؟ ... صدوق می گوید: زیاد بن مروان قندی ، این حدیث را روایت کرد ؛ امّا پس از درگذشت موسی علیه السلام [کاظم] آن را انکار کرد و واقفی شد .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 128 ش 2694 و ص 212 ش 2760 و ص 330 ش 5012 ، رجال النجاشی : ص 171 ش 450 . اختیار معرفة الرجال : ص 466 ش 886 و ص 493 ش 946 و ص 466 ش 887 _ 888.

زید بن اَرقمابو عمرو زید بن اَرقَم بن زید انصاری خزرجی، ساکن کوفه و از صحابیان نامدار بود. او در جنگ موته و جز آن ، شرکت داشت و در هفده غزوه ، پیامبر خدا را همراهی کرد. وی در نزول سوره منافقین ، داستانی دارد. روایت شده است که او «حدیث ولایت» را کتمان کرد. روایت شده است که علی علیه السلام به عیادت زید بن اَرقَم رفت . چون وارد شد، زید گفت: مرحبا به امیر مؤمنان که با وجود دلگیر بودن از ما ، به عیادتمان آمده است! علی علیه السلام فرمود: «دلخوری ، مانع من از عیادت از تو نشد. هر کس برای طلب رحمت خداوند و به کار بسته شدن وعده اش از بیماری عیادت کند ، در باغِ بهشت باشد» .

ر . ک : بحار الأنوار: ج 81 ص 228 . شاید دلیل دلگیری امام علیه السلام ، همان کتمان کردن ولایت ایشان بوده است.

به هر حال، او از پیش گامانی است که به امیرمؤمنان بازگشتند. زید در سال 66 یا 68ق ، در کوفه از دنیا رفت .

ر . ک : الإصابة : ج 2 ص 487 ، قاموس الرجال : ج 4 ص 529.

.

ص: 572

سراقة بن مالک

سَریّ

شَلمَغانی

سراقة بن مالکدرباره او جز آنچه در متن کتاب آمده ، چیز دیگری گفته نشده است.

سَریّظاهرا این نام ، بین چند نفر مشترک است. در قاموس الرجال آمده است: این نام یا بر سَریّ بن حیّان اَزْدی اطلاق می شود، یا بر سریّ بن عبد اللّه هَمْدانی و این هر دو ، در رجال الطوسی ، در شمارِ یاران امام صادق علیه السلام نام برده شده اند .

ر . ک : قاموس الرجال : ج 5 ص 10 ش 3123.

در مستدرک علم الرجال آمده است: سریّ ، مشترک است میان سریّ بن اسماعیل همدانی کوفی کذّاب و سریّ بن عاصم هَمْدانی کذّاب ، که در کتب رجال اهل سنّت از هر دو نام برده شده است ، از جمله در الضعفاء الصغیر بخاری . .

ر . ک : مستدرکات علم الرجال : ج 4 ص 18 ش 6078.

شاید، درستش دومی باشد.آنها گروهی هستند که گفته اند: سرّی ، پیامبر بود و جعفر [صادق علیه السلام ] او را فرستاد و گفت : او نیرومند و امین است و [همانند ]موسی علیه السلام نیرومند و امین است و همان روح [موسی علیه السلام ]در اوست. و جعفر ، همان اسلام است و اسلام ، سلام است و سلام ، خداوند عز و جل است و ما فرزندان اسلام هستیم ... . این فرقه به پیامبری سریّ و رسالت او دعوت کردند و برای امام صادق علیه السلام نماز خواندند و روزه گرفتند و حج گزاردند و برای او لبّیک گفتند و گفتند: لبّیک یا جعفر ، لبّیک! این فرقه از فرقه های غالی اند که دَم از تشیّع می زدند و در بسیاری از ادّعاهایشان با بزیعه مشترک اند .

ر . ک : فرق الشیعة ، نوبختی : ص 43 ، اختیار معرفة الرجال : ص 304 _ 305 ش 547 و 549.

شَلمَغانیابو جعفر محمّد بن علی شَلمَغانی، به ابن ابی العزافر ، معروف بود . فرقه عزافره یا شَلمَغانیه ، منسوب به این شخص است . او در ابتدا از بزرگان شیعه بود و انحرافی

.

ص: 573

نداشت ؛ امّا حسادت او نسبت به ابو القاسم حسین بن روح ، باعث شد که ترک مذهب کند و به مذاهب مرتد درآید و فرقه ای پدید آورد [با اعتقادات باطل] ، از جمله این که خداوند ، در هر انسانی به اندازه خودش حلول می کند . گفته های ناپذیرفته ای از او سر زد و باعث شد که شیعه از وی ، اعلام برائت کنند و توقیعات فراوانی از امام زمان علیه السلام ، به دست ابوالقاسم بن روح ، وکیل ایشان ، درباره او صادر شد . در سال 322 ق ، سلطان [عبّاسی ]او را دستگیر کرد و کشت و در بغداد به دار آویخت .

ر . ک : رجال النجاشی : ص 387 ش 1029 ، خلاصة الأقوال : ص 399.

روایت شده است که ابو جعفر بن ابی العزافر ، در نزد بنی بسطام ، وجهه ای داشت ؛ چرا که شیخ ابوالقاسم ، او را در نزد مردم ، منزلت و اعتباری داده بود . از این رو ، وقتی مرتد شد ، به نقل از شیخ ابوالقاسم ، هر دروغ و کفری را برای بنی بسطام می گفت و بنی بسطام ، از او قبول می کردند تا آن که خبر به ابوالقاسم رسید و سخنان او را انکار کرد و بنی بسطام را از شنیدن سخنان او نهی کرد و فرمود که او را لعنت کنند و از وی ، بیزاری بجویند ؛ امّا بنی بسطام ، به نهی ابوالقاسم گوش نکردند و همچنان ، به شَلمَغانی وفادار ماندند؛ چرا که به آنها می گفت : من ، افشای سرّ کردم ، در حالی که او از من قول گرفته بود تا راز پوشی کنم . از این رو ، مرا که از خاصّان او بودم ، به دور شدن مجازات کرد ؛ زیرا مسئله ، مسئله بزرگی است و آن را جز فرشته مقرّب یا پیامبر مُرسل یا مؤمن راستین ، کسی بر نمی تابد . بدین ترتیب ، عظمت و بزرگی قضیه را در دلِ آنان ، تقویت می کرد . شیخ ابوالقاسم به بنی بسطام نوشت که او و کسانی را که از سخنان او پیروی کنند و همچنان به او وفادار مانند ، لعنت کنند و از ایشان اعلامِ برائت نمایند . چون این نامه به بنی بسطام رسید ، موضوع را به شَلمَغانی گفتند . شَلمَغانی ، سخت رنجید . سپس گفت : این سخن ، باطنی عظیم دارد و آن ، این است که لعنت ، به معنای دور کردن است . پس این که شیخ ابوالقاسم گفته است : خدا او را لعنت کند ؛ یعنی خدا او را از عذاب و آتش ، دور کند . حالا منزلت خود را شناختم . لذا گونه های خویش را به خاک مالید

.

ص: 574

شمر بن ذِی الجوشن

و گفت : بر شما باد پنهان داشتن این موضوع . اَحَدی نماند ، مگر این که شیخ ابوالقاسم ، درباره لعن ابو جعفر شَلمَغانی و برائت جُستن از او و هر کسی که نسبت به او تولّی داشته باشد و سخنش را بپسندد یا با او سخن گوید ، چه رسد به این که از او پیروی کند ، نامه نوشت . سپس توقیعی از جانب امام زمان علیه السلام در لعن او و برائت از وی و از کسی که پیروی و دنباله روی او کند و سخنش را بپسندد و با وجود آگاهی از این توقیع ، همچنان دوستدار او باشد ، صادر شد . علّت قتل شلمغانی این بود که چون کار او و لعن کردن ابوالقاسم بر سرِ زبان ها افتاد ، به طوری که دیگر نتوانست آن را توجیه کند ، در مجلسی آکنده از سران شیعه گفت : «مرا با او گِرد آورید تا دستِ یکدیگر را بگیریم . اگر آتشی از آسمان بر او فرود نیامد که او را بسوزاند ، همه آنچه او گفته ، حقّ است» . این خبر به راضی رسید ؛ زیرا این مجلس در خانه ابن مقله برگزار شده بود . راضی دستور داد شلمغانی را دستگیر کردند و فضل ، او را کُشت .

ر . ک : الغیبة ، طوسی : ص 248 _ 250.

شمر بن ذِی الجوشنابو سابغه شِمر بن ذی الجوشن عامری ضَبابی ، پدرش صحابی بود و خودش از تابعیان است . او یکی از قاتلان اصلی امام حسین علیه السلام است. وی در آغاز ، از رؤسای هوازِن و به شجاعت موصوف بود. او در جنگ صِفّین علی علیه السلام را همراهی کرد و سپس ، در کوفه اقامت گزید و به روایتِ حدیث پرداخت تا آن که فاجعه قتل امام حسین علیه السلام پیش آمد و او [برای توجیه جنایت خود] این گونه عذر و بهانه می آورد: این فرماندهان ما ، به ما فرمانی دادند و ما هم نافرمانی ایشان ، نکردیم که اگر آنان را نافرمانی می کردیم ، از این شتران سرخ موی آبکِش ، بدتر بودیم. شمر به دستِ طرفداران مختار بن ابی عبیده ثقفی ، کشته شد .

ر . ک : تاریخ دمشق : ج 23 ص 186 ش 2762 ، میزان الاعتدال : ج 2 ص 28 ش 3742.

.

ص: 575

صائد هندی

ضَمَرة بن مَعبَد

عامر بن طفیل و اَربَد بن رَبیعه

صائد هندیکشّی ، در مذمت و لعن او اخباری روایت کرده است، از جمله روایتی را که بُرَید عَجَلی از امام صادق علیه السلام درباره مراد از آیه «آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی فرود می آیند؟ بر هر دروغگوی گنهکاری فرود می آیند» ، روایت کرده است که امام علیه السلام فرمود: «آنان ، هفت نفرند...» و صائد هندی را از جمله ایشان برشمرد .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : 290 ش 511 و ص 302 ش 543.

ضَمَرة بن مَعبَدما به شرح حال شخصی به این نام ، دست نیافتیم . در برخی نسخه ها ضَمَرة بن سعید آمده است. او بعد از سال 120 ق ، درگذشته است ؛ امّا روایت ، صراحت دارد به این که چهل روز بعد [از نفرین امام علیه السلام ] ، مُرده است . بعضی احتمال داده اند که او ضَمَرة بن سَمَره باشد ، چون این روایت، با تفاوتی در متن، در برخی کتبِ روایی آمده و در آنها «ضمرة بن سمره» گفته شده ، امّا او نیز ناشناخته است. محقّق شوشتری ، احتمال داده که او ضمرة بن سَمرة بن جُندب باشد که در پَستی به پدرش اقتدا کرده بود. به هر حال، این مرد ، ناشناخته است .

ر . ک : مستدرک سفینة البحار : ج 2 ص 228 ، قاموس الرجال : ج 5 ص 545 ش 3728.

عامر بن طفیل و اَربَد بن رَبیعهعامر بن طُفَیل بن مالک عامری، که در زمان جاهلیت ، بزرگِ بنی عامر بود و کافر درگذشت . او هفتاد تن از قاریان صحابی پیامبر خدا را که ایشان در صفر سال چهارم هجری به سرکردگی مُنذَر بن عمرو به بِئر مَعونه فرستاده بود ، به قتل رساند. همچنین خواست تا پیامبر صلی الله علیه و آله را در مسجد بکُشد . او و اَربَد بن ربیعه به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند ؛ امّا اسلام نیاوردند و برگشتند . پیامبر خدا ، هر دو را نفرین کرد .

ر . ک : سعد السعود : ص 19 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 127.

.

ص: 576

عبد اللّه بن حُصَین

عُتیبة بن ابی لهب

عروة بن یحیی

علی بن حَسَکه

عبد اللّه بن حُصَینعبد اللّه بن حُصَین اَزْدی ، از بُجیله بود. بیش از این ، شناختی از او در دست نیست . عُتیبة بن ابی لهب عُتیبة بن ابی لَهَب بن عبد المطّلب قُرَشی هاشمی ، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله است. پیامبر خدا ، دختر خود رقیّه را به همسری عتبه درآورد و خواهرش امّ کلثوم را هم به ازدواج عتیبة بن ابی لَهَب درآورد. چون سوره تبّت (لَهَب) نازل شد ، پدر عُتبه و عُتَیبه ، ابو لهب و مادرشان امّ جمیل به آنها گفتند : دختران محمّد را طلاق دهید . آن دو نیز پیش از آن که با آنها عروسی کنند ، طلاقشان دادند . غالبا در مورد عُتبه ، اشتباه رُخ می دهد . لذا برخی گفته اند که عتبه در روز فتح مکّه ، اسلام آورد و کسی که پیامبر خدا نفرینش کرد، عتیبه بود. بعضی هم عکسِ این را گفته اند .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 7 ص 114 ش 6921 ، تهذیب الأحکام : ج 1 ص 242.

عروة بن یحییعروة بن یحیی بغدادی نخّاس دهقان ، ظاهرا وکیل [__ِ امام] بوده است . شیخ طوسی از او نام برده و گفته است : غالی و لعنت شده است و بر امام هادی علیه السلام دروغ بسیار می بست ، که در متن آمده است . بعضی احتمال داده اند که او همان عروه وکیل قمی باشد .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 389 ش 5726 و 5740 و ص 400 ش 5870 ، المناقب ، ابن شهر آشوب : ج 4 ص 435.

علی بن حَسَکهعلی بن حَسَکه حوار قمی ، از غالیان بزرگ و لعنت شده در زمان امام عسکری علیه السلام بود . فضل بن شاذان ، او را از دروغگویان مشهور برشمرده است . او در ادّعاهای باطل با قاسم یقطینی شریک بود . بنا بر این ، به شرح حال قاسم نیز مراجعه شود .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 516 _ 521 ش 994 _ 997 و 1001 ، خلاصة الأقوال : ص 367 ش 1442.

.

ص: 577

عمر بن سعد

عمر بن فَرَج

عمر بن سعدعمر بن سعد ابی وقّاص مدنی، مقیم کوفه بود . عدّه ای حدس زده اند که وی در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله به دنیا آمده است. یحیی بن معین ، با قاطعیت گفته است که او در روز مرگ عمر بن خطّاب ، متولّد شد. بنا بر این ، کسانی که او را از صحابیان دانسته اند ، اشتباه کرده اند. عبید اللّه بن زیاد ، او را به حکومت ری و هَمِدان گماشت ؛ اما چون امام حسین علیه السلام به عراق آمد ، ابن زیاد به او دستور داد که با چهار هزار تن از سپاهیانش به سوی ایشان بروند . عمر بن سعد ، نپذیرفت. عبید اللّه به او گفت : اگر این کار را نکنی ، تو را از مقامت بر کنار می سازم و خانه ات را خراب می کنم. لذا عمر بن سعد ، اطاعت کرد و به سوی امام حسین علیه السلام رفت و با ایشان جنگید تا او را به شهادت رساند . در سال 67 ق ، که مختار بر کوفه غلبه یافت ، عمر بن سعد و پسرش حفص را کُشت .

ر . ک : تهذیب التهذیب : ج 7 ص 397 ش 747 ، الإصابة : ج 5 ص 218.

عمر بن فَرَجعمر بن فَرُج رَخْجی ، متوکّل ، او را بر مدینه و مکّه گماشت . او آل ابو طالب را از درخواست کردن از مردم ، باز داشت و مردم را نیز از کمک و احسان به آنان منع کرد و اگر می شنید کسی به فردی از آل ابو طالب ، کمترین کمکی کرده است ، او را مجازات و جریمه سنگین می کرد . عمر ، از ندیمان متوکّل بود و به کینه توزی با علی علیه السلام شهرت داشت . وی از جمله کسانی بود که متوکّل را از علویان می ترسانْد و بدگویی و اهانت نسبت به اسلاف آنان را که مردم ، برایشان منزلت والایی در دین قائل بودند ، در نظر متوکّل ، نیکو جلوه می داد . از او نقل شده است که گفت : متوکّل مرا برای تخریب قبر حسین فرستاد . من به آن جا رفتم و دستور دادم گاوها را بر قبرها بگذرانند . گاوها از روی همه قبرها گذشتند و چون به قبر حسین رسیدند ، بر آن عبور نکردند . من خودم چوب را گرفتم و آن قدر به آنها زدم که چوب در دستم شکست ؛ امّا به خدا سوگند ، گاوها بر قبر او نگذشتند و آن را پایمال نکردند . ر . ک : مقاتل الطالبیّین : ص 396 ، الکامل فی التاریخ : ج 7 ص 56.

.

ص: 578

عمرو بن عاص

فارِس بن حاتم

عمرو بن عاصابو عبد اللّه عمرو بن عاص بن وائل بن هاشم بن سعید، از بنی کعب بن لؤی و مادرش نابغه دختر حرمله بود . او همان کسی است که قریش او را نزد نجاشی فرستادند تا مسلمانان مهاجر [به حبشه ]را تحویل آنان دهد و نجاشی ، این کار را نکرد. وی در سال خیبر و بنا به قولی هم در صفر سال هشتم هجری ، یک سال و چند ماه قبل از فتح مکّه ، مسلمان شد. او از کارگزاران پیامبر خدا در عمّان بود و تا زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت ، همچنان در این مقام بر جای ماند. وی از سوی ابو بکر به حکومت شام تعیین شد و از طرف عمر بن خطّاب به حکومت فلسطین منصوب شد . عثمان نیز چهار سال او را بر فلسطین گماشت و سپس ، برکنارش کرد. عثمان که کشته شد، عمرو به معاویه پیوست و از او پشتیبانی نمود. وی در جنگ صِفّین با معاویه شرکت کرد و جایگاهش در آن مشهور است. او یکی از دو حَکَم بود. بعدا معاویه او را به مصر فرستاد و در سال 43 ق ، مُرد . زید بن ارقم ، از پیامبر خدا روایت کرده است که فرمود: «هرگاه دیدید معاویه و عمرو بن عاص با هم گِرد آمده اند، آن دو را از یکدیگر جدا کنید ؛ زیرا این دو نفر ، هرگز برای خیر گِرد هم نمی آیند» .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 43 ش 315 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 144 _ 147.

فارِس بن حاتمفارِس بن حاتم بن ماهویه قزوینی ، از یاران امام هادی علیه السلام بود . وی غالی و ملعون است و اندک حدیثی روایت کرده که نادر (بی اساس) است . مذهب او فاسد است . وی چند کتاب دارد که همگی آشفته اند . او به دست یکی از یاران امام عسکری علیه السلام به نام جُنید ، در عسکر ، کشته شد . در لعن بر او و امر به قتلش تأکید شده است ؛ چرا که باعث فریب و گم راهی مردم شده بود .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 390 ش 5744 ، رجال النجاشی : ص 310 ش 848.

.

ص: 579

فِهری

قاسم یقطینی

فِهریمحمّد بن حُصَین فِهری ، معاصر امام هادی علیه السلام است . او ضعیف و لعنت شده است . در ضعف او همین بس که ادّعای مذهب فاسد داشت و این از روایت امام هادی علیه السلام در متن کتاب ، پیداست .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 393 ش 5785 ، خلاصة الأقوال : ص 395 ش 1596.

با این حال، از برخی بزرگان تعجّب است که او را با محمّد بن نصیر نُمَیری ، یکی گرفته اند ، در صورتی که نه تنها دلیلی بر یکی بودن آنها وجود ندارد ؛ بلکه دلیل بر خلاف آن وجود دارد .

ر . ک : معجم رجال الحدیث : ج 16 ص 28 .

قاسم یقطینیابو محمّد قاسم بن حسن بن علی بن یقطین ، وابسته بنی اسد است . وی از یاران امام هادی علیه السلام بوده است . قمّی ها گفته اند که در مذهب او ، زیاده روی است و متّهم به غلوّ است . کشّی ، در نکوهش و غلوّ و لعن او ، اخباری روایت کرده است و از جمله ، به اسنادش از احمد بن محمّد بن عیسی روایت کرده که : به ایشان (امام عسکری علیه السلام ) درباره قومی متکلّم نوشتم که احادیثی را می خوانند و آنها را به تو و پدرانت نسبت می دهند و در این احادیث ، مطالب چِندِش آوری وجود دارد ... و [آفریدن یا تدبیر و یا حجّیت] زمین را به عدّه ای نسبت می دهند که می گویند از دوستداران شما هستند . یکی از اینان ، شخصی است به نام علی بن حَسَکه و دیگری قاسم یقطینی است . از جمله سخنانشان این است که می گویند در آیه «إِنَّ الصَّلَو?ةَ تَنْهَی? عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ» (العنکبوت ، 45) ، مراد از نماز ، مردی است و سجود و رکوعی در کار نیست . مراد از زکات نیز ، همان مرد است ، نه چند درهم و دادن مقداری مال . همچنین ، دیگر چیزها از واجبات و مستحبّات و معاصی را به همین صورتی که گفته شد، تأویل و توجیه می کنند ... . امام علیه السلام نوشت : «اینها از دین ما نیست . پس از آنها دوری کن» .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 390 ش 5745 ، رجال النجاشی : ص 316 ش 865.

.

ص: 580

کسرا (خسرو)

مالک بن حوزه

مالک بن نَسر

متوکّل عبّاسی

کسرا (خسرو)کسرا ، لقب پادشاهان ایران بوده، چنان که قیصر (سِزار) ، لقب امپراتوران روم بود. مراد از کسرا در این حدیث ، یزدگرد سوم است . نسبش دانسته نیست. بعضی گفته اند پور شهریار و نواده خسرو پرویز بوده است. او سی و پنجمین پادشاه از سلسله ساسانی بود که در سال 632 م ، بر تخت سلطنت نشست. مادرش زَنگی بود و چون در میان خاندان سلطنتی ، کسی جز او نبود ، ناچار ، وی را انتخاب کردند. در دوره او مشکلات سختی ایجاد شد . عمر ، در سال چهاردهم هجری ، سپاهی سی هزار نفره به فرماندهی سعد بن ابی وقّاص برای فتح ایران فرستاد و لشکر یزدگرد ، شکست خورد و گریخت . خودش هم در سال 31 ق ، به دست آسیابانی کشته شد و با مرگ او ، سلسله ساسانی منقرض شد .

مالک بن حوزهاو از بنی تمیم بوده است. بیش از این ، درباره او اطّلاعی در دست نیست .

مالک بن نَسرمنابع ، نام پدر او را به اختلاف ، نسر، سیر، بشیر و نسیر ذکر کرده اند . او از بنی بداء از قبیله کِنْده بوده است .

متوکّل عبّاسیابوالفضل جعفر بن محمّد بن هارون الرشید ، مادرش کنیز و نام او شجاع بود . متوکّل در سال 207 ق ، در ضمّ الصلح به دنیا آمد و در سامرّا مقیم شد و پس از برادرش واثق ، در سال 232 ق ، خلافت را غصب کرد . در همین سال ، پسرش منتصر را به حکومت حرمین و یمن وطائف گماشت . در سال 237 ق ، دستور داد قبر امام حسین علیه السلام و منزلگاه ها و خانه های پیرامون آن را خراب کنند و محلّ قبر را بذر بپاشند و آبیاری کنند و رفتن مردم به آن جا را ممنوع سازند . رئیس پاسبانان در آن ناحیه ، جار زد که : پس از سه روز ، هر کس را در نزد قبر حسین بیابیم ، به سیاه چال می فرستیم . پس ، هر کس در آن جا بود ، گریخت و

.

ص: 581

مُحَلّم بن جثّامه

محمّد بن اشعث

محمّد بن بشیر

مردم از رفتن به زیارت قبر حسین علیه السلام خودداری ورزیدند و آن محل و پیرامونش کشت و زرع شد . متوکّل به سال 247 ق ، در چهل سالگی، به دست ترک ها کشته شد . خلافت او چهارده سال و ده ماه و سه روز به درازا کشید .

ر . ک : المنتظم : ج 1 ص 178 _ 357 ، مستدرکات علم الرجال : ج 6 ص 345.

مُحَلّم بن جثّامهیزید بن قیس بن ربیعه کَنانی لیثی ، از یاران خدا ، و از گروهی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی اِضم فرستاد . وی با عامر بن اضبط اشجعی، علی رغم آن که به وی تحیّت اسلامی گفت، جنگید و او را کُشت . گفته شده آیه وارد شده در متن کتاب ، درباره او نازل شده و بنا به قولی درباره شخص دیگری نازل شده است .

ر . ک : الاستیعاب : ج 4 ص 24 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 76.

محمّد بن اشعثابو القاسم محمّد بن اشعث بن قیس کِندی کوفی ، مادرش ، خواهر ابو بکر بود . صحابی بودن او صحّت ندارد . او یکی از فرماندهان لشکر عمر بن سعد و نیز از فرماندهان و یاران مُصعَب زبیر بود که در بیشتر جنگ های مُصعَب ، او را همراهی کرد و در جنگ با مختار ثقفی ، فرمانده پیش قراولان سپاه مُصعَب بود . او چند روز پیش از کشته شدن مختار، کشته شد؛ زیرا گفته می شود که در سال 66 یا 67 ق ، به قتل رسید .

ر . ک : الإصابة : ج 6 ص 258 ، تهذیب التهذیب : ج 9 ص 55 ش 69.

محمّد بن بشیروی معاصر امام کاظم علیه السلام ، غالی و ملعون بود. چون امام کاظم علیه السلام درگذشت و واقفیه در امامت او متوقّف شدند، محمّد بن بشیر آمد و ادّعا کرد که قائل به توقّف در موسی بن جعفر (امام کاظم) علیه السلام است و موسی علیه السلام در میان خلق ، آشکار بود و همگی ، او را می دیدند و برای اهل نور ، نورانی دیده می شد و برای اهل کدورت، با کدورت و مانند خودشان در هیئت بشری با پوست و گوشت. سپس ، از دید خلق در پرده شد ؛ ولی همچنان در میان

.

ص: 582

محمّد بن فرات

ایشان است. محمّد بن بشیر ، پیروانی دارد که معتقدند امام کاظم علیه السلام وفات نیافته و در زندان هم نیست ؛ بلکه غایب و پنهان شده و او همان مهدی قائم است و در زمان غیبتش ، محمّد بن بشیر را جانشین خود بر امّت قرار داد و او را وصیّ خویش کرد و مُهر و پرچمش را به او داد. بنا بر این، امامِ پس از او محمّد بن بشیر است. اینان می گویند که امام رضا علیه السلام و هر یک از فرزندان او و فرزندان امام کاظم علیه السلام که ادّعای امامت کرده اند ، بر باطل و دروغگویند. نیز اعتقاد دارند آنچه خداوند واجب ساخته ، نمازهای پنجگانه و روزه ماه رمضان است . آنها زکات و حج و دیگر فرایض را انکار کردند و محرّمات و نوامیس و پسرکان را روا شمردند . همچنین به تناسخ قائل شدند و گفتند آنچه مرد [ از اموالش] در راه خدا وصیّت کند، متعلّق به سمیع بن محمّد و اوصیای پس از اوست و در مسئله تفویض ، بر مذهب غالیان از واقفیه بودند . سبب کشته شدن محمّد بن بشیر _ که لعنت خدا بر او باد _ آن است که او شعبده بازی و تردستی می کرد و نزد واقفیه وانمود می کرد که از توقّف کنندگان درباره امام رضا علیه السلام است و درباره امام کاظم علیه السلام قائل به ربوبیّت بود و خودش را پیامبر می دانست. وی شمایلی ( تندیسی) داشت که خود آن را ساخته و به صورتِ شخصی شبیه امام کاظم علیه السلام درآورده بود. روزی از روزها یکی از آن الواح شکست و از آن ، جیوه خارج شد و از کار افتاد و کار محمّد بن بشیر ، دست خوش تردید شد و تعطیل و اباحیگری بر او نمایان گشت .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 344 ش 5137 ، اختیار معرفة الرجال : ص 477 ش 906 _ 909.

محمّد بن فراتمحمّد بن فرات کوفی ، معاصر امام رضا علیه السلام و از راویان ضعیف است. وی کتابی دارد. کشّی در مذمّت او روایاتی آورده است . از جمله این که: محمّد بن فرات ، در عقیده اش غلو می کرد و شرابخوار بود. امام رضا علیه السلام برایش جانماز و خرما فرستاد . محمّد گفت: برای این جانماز فرستاده است که بر آن ، نماز بخوانم و مرا به آن تشویق کرده است و با فرستادن خرما ، مرا از نبیذ ، نهی کرده است .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 554 ش 1046.

.

ص: 583

مُرجِئه

مروان بن حَکَم

مُستعین

مُرجِئهمُرجِئه ، یکی از فرقه های اسلامی اند که می گویند همه اهل قبله مؤمن اند ، و معتقدند که خداوند متعال ، عذاب کردن آنان در برابر گناهانشان را تا روز قیامت ، به تأخیر افکنده است، یا قائل به تأخیر عذاب صاحب گناه کبیره تا روز قیامت هستند. مُرجئه، خود، بر چند گروه اند . گفته شده : مرجئه نامیده شده اند چون مرتبه عمل را مؤخّر بر نیّت و اعتقاد می دانند. گاهی اوقات ، مُرجئه به کسی می گویند که مرتبه امیر مؤمنان علی علیه السلام را مؤخّر بر دیگران می داند .

ر . ک : القاموس المحیط : ج 1 ص 16 ، مجمع البحرین : 2 ص 144.

مروان بن حَکَممروان بن حَکَم بن ابی العاص، پسر عموی عثمان، در مکّه یا طائف به دنیا آمد . چون زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله پدرش را به طائف تبعید کرد، او با پدرش بود ، لذا پیامبر خدا را ندید . پیامبر صلی الله علیه و آله درباره پدرش فرمود: «وای بر امّت من از دست کسی که در پشتِ این مرد است!» . عثمان ، عموی خود و پسرش را به مدینه باز گرداند و مروان بن حَکَم ، به دخالت در امور خلافت پرداخت. وی در هنگام دفاع از عثمان ، زخم برداشت. او در جنگ های جمل و صِفّین با امیر مؤمنان جنگید. وی در سال 42 ق ، حاکم مدینه شد. او همان کسی است که نگذاشت امام مجتبی علیه السلام در کنار جدّش محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله به خاک سپرده شود. وی پس از یزید بن معاویه، نُه یا ده ماه بر مسلمانان ، فرمان روایی کرد و در سال 65 ق ، به هلاکت رسید .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 5 ص 139 ش 4848 و ج 2 ص 49 ش 1217 ، الاستیعاب : ج 3 ص 444 ش 2399.

مُستعینابوالعباس احمد بن محمّد بن هارون ، مستعین بن معتصم بن رشید ، در سال 221 ق ، به دنیا آمد و در سال 248 ق ، به هنگام مرگ برادر زاده اش منتصر ، با او بیعت شد . در سال 251 ق ، میان معتز و مستعین ، فتنه های بسیار و درگیری های سخت درگرفت تا آن که

.

ص: 584

مَصقَلَة بن هُبَیره

مستعین ، خود را در آغاز سال 254 ق ، خلع کرد و در همین سال مُرد . او نسبت به امام عسکری علیه السلام سختگیر بود . روایت شده است که هثیم بن سبّابه و محمّد بن عبد اللّه _ که از شیعیان امام عسکری علیه السلام بودند _ چون از تصمیم مستعین درباره انتقال دادن امام عسکری علیه السلام به کوفه مطّلع شدند ، پریشان گشتند و به ایشان نوشتند : خداوند ، ما را فدای تو کند! به ما خبری رسیده است که ما را نگران و غمناک و بی طاقت کرده است . امام علیه السلام در جوابشان نوشت که تا سه روز دیگر ، در کار شما ، گشایش حاصل خواهد شد .

ر . ک : الوافی بالوفیات : ج 8 ص 61 ، إثبات الوصیّة : ص 209.

مَصقَلَة بن هُبَیرهمَصقَلَة بن هُبَیره شیبانی، از یاران امام علی علیه السلام و نماینده ابن عبّاس و حاکم اردشیر درّه بود . بنا بر این، کارگزارِ غیر مستقیم امام علیه السلام بوده است. در سال 38 ق، هنگامی که مِعقَل بن قیس ، بر شورشیان مرتد بنی ناجیه ، پیروز شد و آنها را به اسارت گرفت ، مَصقَله با پول بیت المال اسیران را خرید و آزاد کرد و بعد هم نتوانست پول آن را به بیت المال برگرداند. علاوه بر این، او از اموال بیت المال به نزدیکان و خویشاوندانش بذل و بخشش می کرد و آنچه را هم بر عهده آنان بود ، می بخشود. لذا، امام علی علیه السلام او را فرا خواند و نسبت به دخل و تصرّف نامشروع در بیت المال مسلمانان و تلف کردن دارایی ها از او انتقاد کرد و فرمان داد تا اموالی را که برای آزاد کردن اسیران از بیت المال برداشته است ، باز گردانَد . این برخورد ، بر مَصقَله گران آمد؛ زیرا قبلاً داد و دهش های عثمان از بیت المال را دیده بود و گمان نمی کرد که امام علیه السلام با او چنین شدید برخورد کند ؛ بلکه انتظار عفوِ امام علیه السلام را داشت ؛ امّا چون به آرزویش نرسید ، فرار کرد و به معاویه پیوست. امام علیه السلام درباره او فرمود: «رفتاری آقامَنِشانه کرد و فراری برده وار!» . مَصقَله ، در حکومت معاویه . عهده دار مناصبی شد و زمانی که معاویه خواست حِجر بن عدی را بُکشد، علیه او شهادت داد .

رجال الطوسی : ص 83 ش 831 ، دانش نامه امیرالمؤمنین : ج 12 ص 328 _ 333.

.

ص: 585

معاویة بن ابی سفیان

معمّر

معاویة بن ابی سفیانمعاویة بن صخر بن حرب بن امیّة بن عبد شمس بن عبد مناف قُرَشی اموی ، مادرش هند ، دختر عُتبة بن ربیعة بن عبد شمس، همان زنِ جگرخواری است که جسد حمزه ، عموی پیامبر خدا را به دندان گَزید . وی 25 سال پیش از هجرت به دنیا آمد و همراه پدرش ابو سفیان ، بارها با پیامبر خدا جنگید و سرانجام ، در سال فتح مکّه در سال هشتم هجری ، به همراه پدرش [ابو سفیان] و برادرش یزید و مادرش [هند] اسلام آوردند. عمر ، او را بر حکومت شام گماشت و همچنان در این مقام بود تا آن که عثمان ، کشته شد و او خواهانِ خون وی از امیر مؤمنان علی علیه السلام شد و با آن ایشان جنگید و پرچم دشمنی با علی علیه السلام را برافراشت و لعنت فرستادن به آن بزرگوار را در میان مردم ، رواج داد. از پیامبر خدا و امامام معصوم علیهم السلام درباره معاویه و پدرش نکوهش ها و لعنت ها وارد شده است. معاویه ، در 85 سالگی مُرد .

ر . ک : اُسد الغابة : ج 5 ص 211 ش 4577 ، العقد الفرید : ج 4 ص 336.

معمّرمُعَمّر بن خیثم (خثیم)، از یاران امام صادق علیه السلام و از راویان ضعیف است. او از داعیان زید بود .

ر . ک : رجال الطوسی : ص 308 ش 4547 ، رجال النجاشی : ص 180 ش 474.

در نکوهش و پلیدی و دروغگویی او روایت شده است که امام باقر علیه السلام به او فرمود: «کنیه ات چیست؟» . گفت: هنوز ، کنیه ای انتخاب نکرده ام، نه فرزندی دارم ، نه زنی و نه کنیزی... و گفت: [به دلیل ]حدیثی که از علی علیه السلام به ما رسیده است. امام باقر علیه السلام فرمود: «چه حدیثی؟» . گفت: از علی علیه السلام به ما رسیده است که هر کس زن نداشته باشد و برای خود کنیه برگزیند، او ابوجَعْر (جعر، سرگین غلتان) است. امام باقر علیه السلام فرمود: «مَسخَت باد! چنین حدیثی از علی علیه السلام نیست . ما بر فرزندان خود ، در همان خردسالی شان کنیه می گذاریم» .

ر . ک : الکافی : ج 6 ص 119 ح 11 ، تهذیب الأحکام: ج 7 ص 439 ح 14.

.

ص: 586

مُغَیرة بن اَخنَس

مُغَیرة بن سعید

نوبختی می نویسد: معمّریه ، فرقه ای اند که نعوذ باللّه می گویند : جعفر بن محمّد (امام صادق علیه السلام ) خداست و خدا ، در واقع نوری است که وارد بدن اوصیا می شود و در آنها حلول می کند، و این نور در جعفر بود و سپس ، از او خارج شد و به معمّر درآمد و ابو الخطّاب ، از فرشتگان شد. پس معمّر ، خداست. ابن لبان ، به مُعمّر فرا خواند و گفت : او خداست ، و برایش نماز خواند و روزه گرفت و همه شهوات را، از حلال و حرام، روا ساخت. در نزد او هیچ چیز ، حرام نیست. پس، این فرقه از فرقه های غالی است و لاف تشیّع می زند .

ر . ک : فرق الشیعة ، نوبختی : ص 44 _ 46.

مُغَیرة بن اَخنَسمُغیرة بن اَخنَس بن شریق ثقفی، از یاران پیامبر، و هم پیمان بنی زهره بود. وی در «یوم الدّار . (روزی که مردم به خانه عثمان ، هجوم بردند و او را کُشتند)» با عثمان کشته شد .

ر . ک : الاستیعاب : ج 4 ص 6 ، شرح نهج البلاغة : ج 8 ص 201.

مُغَیرة بن سعیدنام او مُغَیرة بن سعید عِجلی ، ملقّب به ابتر است . او به امام باقر علیه السلام دروغ می بست. امام صادق علیه السلام فرمود: «مغیرة بن سعید _ که خدایش لعنت کند _ ، در کتاب های اصحاب پدرم ، احادیثی را وارد می کرد که پدرم آنها را نگفته بود» . فرقه بَتَریه ، از زیدیه منسوب به این شخص است. این فرقه ، امامت امام صادق صلی الله علیه و آله را منکر بودند و می گفتند : بعد از امام باقر علیه السلام امامت درنسل علی بن ابی طالب علیه السلام نیست و امامت در مُغیرة بن سعید است تا زمان خروج مهدی علیه السلام که از نظر آنان ، محمّد بن عبد اللّه بن حسن است . او زنده است و نمُرده و کشته هم نشده است. این فرقه را به نام مغیرة بن سعید، «مغیریّه» نیز نامیده اند. او ، ادّعای نبوت کرد و حرام ها را حلال شمرد .

ر . ک : اختیار معرفة الرجال : ص 297 _ 298 ش 399 _ 402 ، فرق الشیعة ، نوبختی : ص 59.

.

ص: 587

مُغَیرة بن عاص

مُلوک چهارگانه

منصور بن عَکرِمه

موسی بن مهدی

نوفِل بن خُوَیلِد

مُغَیرة بن عاصاز او جز در روایتی که در کتاب آمده ، در جایی یاد نشده است.

مُلوک چهارگانهمُلوک چهارگانه ، عبارت اند از : فرزندان مَعدیکَرِب بن ولیعة بن شُرَحبیل بن معاویة بن حجر. به آنان ، مُلوک گفته اند ، چون هر یک از آنان ، مالک و حاکم وادی ای در یمن بودند . آنان . تصمیم گرفتند حجر الأسود را به صنعا بَبرند تا عرب را از حجّ بیت الحرام به آن جا بِکشانند. بدین منظور . ره سپار مکّه شدند. کَنانه با فِهر بن مالک بن نضر ، هم داستان شدند و به رویارویی مُلوک رفتند و با آنان جنگیدند. مُلوک چهارگانه ، همراه اشعث بن قیس به نزد پیامبر خدا رفتند و اسلام آوردند . سپس ، مرتد شدند و در جنگ نجیر (دژی است در یمن ، نزدیک حَضرَموت)، در ایّام ابو بکر ، در سال شانزدهم هجری ، کشته شدند .

منصور بن عَکرِمهدرباره او به بیشتر از آنچه در متن کتاب آمده است، دست نیافتیم.

موسی بن مهدیابو محمّد موسی بن محمّد مهدی بن منصور ، مادرش خیزران امّ وَلَد بود . موسی از خلفای عبّاسی بود. روایت شده است که امام کاظم علیه السلام را تهدید به قتل کرد و گفت: خدا مرا بکشد اگر او را زنده بدارم! علی بن یقطین ، این سخن را به امام کاظم علیه السلام رساند . ایشان با خانواده اش مشورت کرد و موسی بن مهدی را، چنان که در متن کتاب آمده است، نفرین کرد. خلافت او یک سال و یک ماه و 23 روز به طول انجامید. در سال 170 ق ، در 23 سالگی، مُرد .

ر . ک : الغیبة ، طوسی : ص 32 ، المناقب ، ابن شهر آشوب : ج 2 ص 432.

نوفِل بن خُوَیلِدنوفل بن خُوَیلِد بن اسد بن عبد العزّی بن قُصَی ، از سرسخت ترین دشمنان پیامبر خدا بود. قریش ، او را بزرگ می دانستند و او را فرمان می بُردند . وی در بدر ، شرکت کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله

.

ص: 588

واقفیان

ولید بن عُقْبه

او را نفرین کرد که در متن ، آمده است . او به دستِ علی بن ابی طالب علیه السلام در حال شرک ، کشته شد . امام علیه السلام بر نوفل ضربتی زد و پایش را قطع کرد. نوفل گفت: تو را به حقّ خویشاوندی سوگند می دهم! علی علیه السلام فرمود: «خداوند ، هر گونه خویشاوندی نَسَبی و سببی را قطع کرد ، مگر آن که پیرو محمّد صلی الله علیه و آله باشد» . آن گاه ، ضربتی دیگر ، فرود آورد و نوفل ، جان داد .

ر . ک : المغازی ، واقدی : ص 114 ، العثمانیة : ص 312.

واقفیاناین فرقه معتقد بودند که امام کاظم علیه السلام نمُرده و زنده است و نمی میرد تا آن که بر شرق و غرب زمین ، حاکم شود و سرتاسر آن را همچنان که از ستم آکنده شده ، از عدل و داد آکنده سازد و او همان مهدیِ قائم است. بعضی از واقفیه می گویند: او همان قائم است ؛ امّا مُرده و امامت به کس دیگری نمی رسد تا آن که او باز گردد ؛ امّا در زمان قیامش رجعت می کند و زمین را که از ستم آکنده شده ، از عدالت ، آکنده می سازد. بعضی کشته شدن او را منکرند و می گویند : مُرده و خدا او را به نزد خویش ، بالا برده و زمان فرا رسیدن قیامش ، او را باز می گردانَد . همه اینها را واقفیه می گویند ؛ چون در امام کاظم علیه السلام توقّف کرده اند و او را امام قائم می دانند و بعد از او به هیچ امامی باور ندارند. بعضی مخالفان ایشان که به امامت امام رضا علیه السلام معتقدند، واقفیه را «مَمطوره» نامیده اند که این نام بر آنان ، غلبه یافت و شیوع پیدا کرد .

ر . ک : فرق الشیعة ، نوبختی : ص 90 _ 91 ، مقباس الهدایة : ج 2 ص 328.

ولید بن عُقْبهابو وَهْب ولید بن عُقبة بن ابی مُعیط بن ابی عمرو بن امیّة بن عبد شمس بن عبد مناف ، مصاحبتش با پیامبر صلی الله علیه و آله اندک بود و روایتِ کمی نیز دارد که خود ، بر فاسق بودن او صراحت دارند . پدرش در جنگ بدر ، اسیر و کشته شد . بر شراب خوردن او گواهی دادند و پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد تا بر او حد بزنند . او در زمان پیامبر خدا ، با عمرو بن عاص ، شراب خوردند و در حال مستی ، شروع به آوازه خوانی

.

ص: 589

یزید بن حُجّیه

کردند. مراد از «فاسق» در دو جای قرآن ، اوست . او برادر مادریِ عثمان بود و در روز فتح مکّه اسلام آورد. پیامبر خدا ، او را برای جمع آوری زکات ، به میان بنی مُصطَلَق فرستاد و آیه نبأ در همین خصوص ، نازل شد. وی ، کارگزار عثمان در کوفه بود. پس از کشته شدن برادرش عثمان، در جزیره کناره گیری اختیار کرد و به طرفداری از هیچ یک از دو گروه ، نجنگید .

ر . ک : سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 416 ش 67 ، الإصابة : ج 6 ص 481 ش 9167.

یزید بن حُجّیهیزید بن حُجّیه تمیمی، از یاران علی علیه السلام بود و در جنگ های جمل و صِفّین و نهروان ، ایشان را همراهی کرد . امام علیه السلام او را یکی از شاهدان در قضیه حَکَمیت ، قرار داد. سپس ، او را بر ری و دَستَبی گماشت. یزید ، از اموال این دو جا دزدید؛ یعنی سی هزار درهم از بیت المال برداشت و چون امام علی علیه السلام آنها را از او مطالبه نمود ، انکار کرد. امام علیه السلام او را زندانی کرد ؛ امّا یزید از زندان گریخت و با شمارِ بسیاری از قوم و قبیله اش به معاویه پیوست . وی ، زمانی که معاویه می خواست حُجر بن عَدی را بکُشد ، علیه او شهادت داد .

ر . ک : شرح نهج البلاغة : ج 2 ص 262 و ج 4 ص 85 ، الغارات : ج 2 ص 525 _ 528 ، دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام : ج 12 ص 357 _ 358.

.

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

ص: 593

. .

ص: 594

. .

ص: 595

. .

ص: 596

. .

ص: 597

. .

ص: 598

. .

ص: 599

. .

ص: 600

. .

ص: 601

. .

ص: 602

. .

ص: 603

. .

ص: 604

. .

ص: 605

. .

ص: 606

. .

ص: 607

. .

ص: 608

. .

ص: 609

. .

ص: 610

. .

ص: 611

. .

ص: 612

. .

ص: 613

. .

ص: 614

. .

ص: 615

. .

ص: 616

. .

ص: 617

. .

ص: 618

. .

ص: 619

. .

ص: 620

. .

ص: 621

. .

ص: 622

. .

ص: 623

. .

ص: 624

. .

ص: 625

. .

ص: 626

. .

ص: 627

. .

ص: 628

. .

ص: 629

. .

ص: 630

. .

ص: 631

. .

ص: 632

. .

ص: 633

. .

ص: 634

. .

ص: 635

. .

ص: 636

. .

ص: 637

. .

ص: 638

. .

ص: 639

. .

ص: 640

. .

ص: 641

فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ1 . قرآن کریم . 2 . إتحاف السادة المتّقین بشرح إحیاء علوم الدین ، محمّد المرتضی بن محمّد الحسینی الزَّبیدی (م 1205 ق ) ، بیروت : دار الفکر . 3 . إثبات الوصیّة للإمام علی بن أبی طالب علیه السلام ، المنسوب إلی علی بن الحسین المسعودی (م 346 ق ) ، بیروت : دار الأضواء ، 1409 ق ، دوم . 4 . إثبات الهداة، محمّد بن الحسن الحرّ العاملیّ (م 1104 ق) ، قم : المطبعة العلمیّة . 5 . الاحتجاج علی أهل اللّجاج ، أحمد بن علی الطَّبَرسی (م 620 ق ) ، تحقیق: إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به، تهران : دار الاُسوة ، 1413 ق ، اوّل . 6 . إحقاق الحقّ و إزهاق الباطل ، نور اللّه بن السیّد شریف الشوشتری (القاضی التستری) (م 1019 ق)،تعلیقات:السیّد شهاب الدین المرعشی،قم: مکتبة آیة اللّه المرعشی ،1411 ق ، اوّل . 7 . الأحکام النبویة فی الصناعة الطبّیة ، علی بن عبد الکریم الحَمَوی الکحّال (م 720 ق) ، تحقیق : عبد السّلام هاشم حافظ ، قاهره : مکتبة مصطفی البابی الحلبی ، 1374 ق ، اوّل . 8 . إحیاء علوم الدین ، محمّد بن محمّد الغزّالی (م 505 ق ) ، بیروت : دار الهادی ، 1412 ق ، اوّل. 9 . الأخبار الطوال ، أحمد بن داوود الدینَوَری (أبو حنیفة) (م 282 ق ) ، تحقیق : عبد المنعم عامر ، قم : الشریف الرضی ، 1409 ق ، اوّل. 10 . أخبار مکّة فی قدیم الدهر و حدیثه ، محمّد بن إسحاق الفاکهی (م ق 3 ق ) ، تحقیق : عبد الملک بن عبد اللّه بن دهیش ، بیروت : دار خضر ، 1414 ق ، دوم . 11 . الاختصاص ، المنسوب إلی محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1414 ق ، چهارم . 12 . اختیار معرفة الرجال (رجال الکشّی) ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1404 ق ، اوّل. 13 . الأدب المفرد ، محمّد بن إسماعیل البخاری (م 256 ق ) ، تحقیق : محمّد عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیّة .

.

ص: 642

14 . الأربعون حدیثا ، محمّد بن مکّی العاملی (الشهید الأوّل) (م 786 ق) ، تحقیق : مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1407 ق . 15 . الأربعون حدیثا عن أربعین شیخا من أربعین صحابیّا ، منتجب الدین الرازی (م 585 ق )، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1408 ق ، اوّل . 16 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد ، محمّد بن محمّد بن النعمان العُکبَری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1413 ق ، اوّل . 17 . إرشاد القلوب ، الحسن بن محمّد الدیلمی (م 711 ق ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، 1398 ق ، چهارم . 18 . الإستبصار فیما اختلف من الأخبار ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق ) ، تحقیق : السیّد حسن الموسوی الخرسان ، تهران : دار الکتب الإسلامیّة . 19 . الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، یوسف بن عبد البِرّ القُرطُبی المالکی (م 363 ق ) ، تحقیق : علی محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1415 ق ، اوّل . 20 . اُسد الغابة فی معرفة الصّحابة ، علی بن أبی الکرم محمّد الشیبانی (ابن الأثیر الجَزَری) (م 630 ق ) ، تحقیق : علی محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1415ق ، اوّل. 21 . الأسماء و الصفات ، أحمد بن الحسین البیهقی (م 458 ق) ، تحقیق : عبد اللّه بن محمّد الراشدی ، جدّه : مکتبة السوادی . 22 . الإصابة فی تمییز الصحابة ، أحمد بن علی العسقلانی (ابن حجر عَسقَلانی) (م 852 ق ) ، تحقیق : عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمّد معوّض ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1415 ق ، اوّل. 23 . الأعلام ، خیر الدین الزِّرِکلی (م 1990 م) ، بیروت : دار العلم للملایین ، 1990م . 24 . أعلام الدین فی صفات المؤمنین ، الحسن بن محمّد الدیلمی (م 711 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام . 25 . إعلام الوری بأعلام الهدی ، الفضل بن الحسن الطَّبْرِسی (م 548 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1417 ق ، اوّل. 26 . الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرّة فی السنة ، علیّ بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقیق: السیّد جواد القیّومی ، قم : مکتب الإعلام الإسلامی ، 1414 ق ، اوّل . 27 . الاُصول الستّة عشر ، نخبة من الرّواة ، قم : دار الشبستری ، 1405 ق ، دوم . 28 . الأمالی ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قم : دار الثقافة ، 1414 ق ، اوّل.

.

ص: 643

29 . الأمالی ، محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق ) ، تحقیق: حسین اُستاد ولی وعلیّ أکبر الغفّاری ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1404 ق ، دوم . 30 . الأمالی ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة ، 1407 ق ، اوّل. 31 . الأمالی (الأمالی الخمیسیّة) ، یحیی بن الحسین الشجری (م 499 ق ) ، بیروت : عالم الکتب ، 1403 ق ، سوم. 32 . الأمالی للسیّد المرتضی (غرر الفرائد و دُرَر القلائد) ، السیّد علی بن الحسین الموسوی (الشریف المرتضی) (م 426 ق ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار إحیاء الکتب العربیّة .

33 . الإمامة و التبصرة من الحیرة، علی بن الحسین بن بابویه القمّی (م 329 ق ) ، تحقیق : محمّد رضا الحسینی ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1407 ق ، اوّل . 34 . الإمامة والسیاسة (تاریخ الخلفاء) ، عبد اللّه بن مسلم الدینوری (ابن قتیبة) (م 276 ق ) ، تحقیق : علی شیری ، قم : مکتبة الشریف الرضی ، 1413 ق ، اوّل. 35 . الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام . 36 . الأنساب ، عبد الکریم بن محمّد السمعانی (م 562 ق ) ، تحقیق : عبد اللّه عمر البارودی ، بیروت : دار الجنان . 37 . أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیی البَلاذُری (م 279 ق ) ، تحقیق : سهیل زکّار و ریاض زِرِکلی ، بیروت : دار الفکر ، 1417 ق ، اوّل. 38 . أهل البیت علیهم السلام فی الکتاب و السنّة ، محمّد الرَّیشهری ، قم : دار الحدیث ، 1375 ش ، اوّل . 39 . الإیضاح ، فضل بن شاذان الأزدی النیسابوری (م 260 ق ) ، تحقیق : میر جلال الدین الحسینی المحدّث الاُرموی ، تهران : دانشگاه تهران ، 1351 ش ، اوّل. 40 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار علیهم السلام ، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (العلاّمة المجلسی) (م 1111 ق ) ، بیروت : مؤسّسة الوفاء ، 1403 ق ، دوم . 41 . البدایة و النهایة ، إسماعیل بن عمر الدمشقی (ابن کثیر) (م 774 ق ) ، تحقیق : مکتبة المعارف ، بیروت : مکتبة المعارف . 42 . بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، محمّد بن علی الطبری (م 525 ق ) ، نجف : المطبعة الحیدریّة ، 1383 ق ، دوم . 43 . بصائر الدرجات ، محمّد بن الحسن الصفّار القمّی (ابن فَرّوخ) (م 290 ق ) ، قم : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، 1404 ق ، اوّل.

.

ص: 644

44 . بلاغات النساء ، أحمد بن أبی طاهر (ابن طیفور) (م 280 ق ) ، قم : الشریف الرضی . 45 . البلد الأمین ، إبراهیم بن علی الحارثی العاملی (الکفعمی) (م 905 ق ) . 46 . البیان والتبیین ، عمرو بن بحر الکِنانی (الجاحظ) (م 255 ق ) ، تحقیق : عبد السلام محمّد هارون ، قاهره : مکتبة الخانجی ، 1405 ق ، پنجم . 47 . تاج العروس من جواهر القاموس ، السیّد محمّد المرتضی بن محمّد الحسینی الزَّبیدی (م 1205 ق ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار الفکر . 48 . تاریخ ابن خلدون (العبر) ، عبد الرحمان بن محمّد الحَضرَمی (ابن خلدون) (م 808 ق ) ، بیروت : دار الفکر ، 1408 ق ، دوم . 49 . تاریخ أصبهان ، أحمد بن عبد اللّه الأصبهانی (أبو نعیم) (م 430 ق ) ، تحقیق : سیّد کسروی حسن ، بیروت : دار الکتب العلمیّة . 50 . تاریخ بغداد أو مدینة السلام ، أحمد بن علی الخطیب البغدادی (م 463 ق ) ، مدینه : المکتبة السلفیّة . 51 . تاریخ جرجان (کتاب معرفة علماء أهل جرجان)،حمزة بن یوسف بن إبراهیم السهمی(م427 ق ) ، تحقیق : محمّد عبد المعید خان ، هند : مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة ، 1378 ق ، دوم . 52 . التاریخ الکبیر ، محمّد بن إسماعیل البخاری (م 256 ق ) ، بیروت : دار الفکر . 53 . تاریخ مدینة دمشق ، علی بن الحسن بن هبة اللّه الدمشقی (ابن عساکر) (م 571 ق ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار الفکر ، 1415 ق ، اوّل. 54 . تاریخ المدینة المنوّرة ، عمر بن شَبَّة النَّمیری البصری (م 262 ق ) ، تحقیق : فهیم محمّد شلتوت ، بیروت : دار التراث ، 1410 ق ، اوّل. 55 . تاریخ الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب (ابن واضح الیعقوبی) (م 284 ق ) ، بیروت : دار صادر . 56 . تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة ، علی الغروی الحسینی الإسترآبادی (م 940 ق) ، تحقیق : حسین استاد ولی ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1409 ق ، اوّل . 57 . التبیان فی تفسیر القرآن ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق) ، نجف : مکتبة الأمین ، 1381ق . 58 . التحصین فی صفات العارفین من العزلة و الخمول ، أحمد بن محمّد الحلّی الأسدی (ابن فهد) (م 841 ق ) ، تحقیق مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام . 59 . تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله ، الحسن بن علی الحرّانی (ابن شُعبة) (م 381 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1404 ق ، دوم .

.

ص: 645

60 . التدوین فی أخبار قزوین ، عبد الکریم بن محمّد الرافعی القزوینی (م 623 ق ) ، تحقیق : عزیز اللّه العطاردی ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، 1408 ق . 61 . تذکرة الخواصّ (تذکرة خواصّ الاُمّة فی خصائص الأئمّة ) ، یوسف بن فُرُغلی (سبط ابن الجوزی) (م 654 ق ) ، مقدّمه : السیّد محمّد صادق بحر العلوم ، تهران : مکتبة نینوی الحدیثة . 62 . التعریفات، علی بن محمّد الشریف الجرجانی (میر سیّد شریف) ، بیروت : دار الکتب العلمیة . 63 . تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم) ، إسماعیل بن عمر البصروی الدمشقی (م 774 ق ) ، تحقیق : عبد العزیز غنیم و محمّد أحمد عاشور و محمّد إبراهیم البنّا ، قاهره : دار الشعب . تفسیر الطبری = جامع البیان . 64 . تفسیر العیّاشی ، محمّد بن مسعود السُلَمی السمرقندی (العیّاشی) (م 320 ق ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، تهران : المکتبة العلمیّة ، 1380 ق ، اوّل . 65 . تفسیر فرات الکوفی ، فرات بن إبراهیم الکوفی (ق 4 ق ) ، تحقیق : محمّد کاظم المحمودی ، تهران : وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی ، 1410 ق ، اوّل . تفسیر القرآن العظیم = تفسیر ابن کثیر . تفسیر القرطبی = الجامع لأحکام القرآن . 66 . تفسیر القمّی ، علی بن إبراهیم القمّی (م 307 ق ) ، تحقیق : السیّد طیّب الموسوی الجزائری ، نجف : مطبعة النجف الأشرف . 67 . التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1409 ه ، اول . 68 . تقریب التهذیب ، أحمد بن علی العسقلانی (ابن حجر) (م 852 ق ) ، تحقیق : محمّد عوّامة ، دمشق : دار الرشید ، 1412 ق ، چهارم . 69 . التمحیص ، محمّد بن همّام الإسکافی (ابن همّام) (م 336 ق ) ، تحقیق : مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1404 ق ، اوّل .

70 . تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) ، ورّام بن أبی فراس الحَمْدان (م 605 ق ) ، بیروت : دار التعارف و دار صعب . 71 . تنبیه الغافلین ، نصر بن محمّد السمرقندی (أبو اللّیث السمرقندی) (م 372 ق ) ، تحقیق: یوسف علی بدیوی ، بیروت : دار ابن کثیر ، 1413 ق ، اوّل . 72 . تنقیح المقال فی علم الرجال ، عبد اللّه بن محمّد حسن المامقانی (م 1351 ق ) ، تهران : جهان . 73 . التوحید ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : السیّد هاشم الحسینی الطهرانی ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1398 ق ، اوّل.

.

ص: 646

74 . التهجّد و قیام اللیل ، عبد اللّه بن محمّد القُرَشی (ابن أبی الدنیا) (م 281 ق) ، تحقیق : مسعد عبد الحمید السعدنی ، قاهره : مکتبة القرآن ، اوّل . 75 . تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق) ، بیروت : دار التعارف ، 1401 ق ، اوّل. 76 . تهذیب التهذیب ، أحمد بن علی العسقلانی (ابن حجر) (م 852 ق ) ، تحقیق : خلیل مأمون شیحا وعمر السلاحی وعلی بن مسعود ، بیروت : دار المعرفة ، 1417 ق ، اوّل. 77 . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال ، یونس بن عبد الرحمان المزّی (م 742 ق) ، تحقیق : بشّار عوّاد معروف ، بیروت : مؤسّسة الرّسالة ، 1409 ق ، اوّل . 78 . تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب ، یحیی بن الحسین الزیدی الیمانی (الإمام أبو طالب) (م 384 ق ) ، گردآوری : أحمد بن سعد الدین المِسْوَری (ق 5 ق) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، 1395 ق ، اوّل . 79 . الثاقب فی المناقب ، محمّد بن علی الطوسی (م 560 ق ) ، تحقیق : نبیل رضا علوان ، قم : مؤسّسة أنصاریان ، 1412 ق ، دوم . 80 . الثقات ، محمّد بن حِبّان البُستی (م 354 ق ) ، بیروت : مؤسّسة الکتب الثقافیة ، 1408 ق ، اوّل. 81 . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، تهران : مکتبة الصدوق . 82 . جامع الأحادیث ، جعفر بن أحمد القمّی (ابن الرازی) (ق 4 ق) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینی النیسابوری ، مشهد : مؤسّسة الطبع والنشر التابعة للحضرة الرضویّة المقدّسة ، 1413 ق ، اوّل. 83 . جامع الأخبار أو معارج الیقین فی اُصول الدین ، محمّد بن محمّد الشَّعیری السبزواری (ق 7 ق) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1414 ق ، اوّل. 84 . جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیر الطبری) ، محمّد بن جریر الطبری (م 310 ق ) ، بیروت : دار الفکر ، 1408 ق ، اوّل. 85 . الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القُرطُبی) ، محمّد بن أحمد الأنصاری القُرطُبی (م 671 ق ) ، تحقیق : محمّد عبد الرحمان المرعشلی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، 1405 ق ، دوم . 86 . الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر ، عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی (م 911 ق ) ، بیروت : دار الفکر . 87 . الجرح و التعدیل ، عبد الرحمان بن أبی حاتم الرازی (م 327 ق ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، 1371 ق ، اوّل. 88 . الجعفریّات (الأشعثیّات) ، محمّد بن محمّد بن الأشعث الکوفی (ق 4 ق ) ، تهران : مکتبة نینوی (چاپ شده در ضمن : قرب الإسناد) .

.

ص: 647

89 . جمال الاُسبوع بکمال العمل المشروع ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقیق : السیّد جواد القیّومی ، قم : مؤسّسة الآفاق . 90 . الجَمَل و النصرة لسیّد العترة فی حرب البصرة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق ) ، تحقیق : السیّد علی میر شریفی ، قم : المؤتمر العالمی لألفیّة الشیخ المفید ، 1413 ق ، اوّل. 91 . الحاوی للفتاوی ، عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی (م 911 ق ) ، بیروت : دار الکتاب العربی . 92 . حسن الظنّ باللّه ، عبد اللّه بن محمّد القُرَشی (ابن أبی الدنیا) (م 281 ق) ، تحقیق : مجدی السیّد إبراهیم ، قاهره : مکتبة القرآن ، اوّل . 93 . حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء ، أحمد بن عبد اللّه الأصبهانی (أبو نعیم) (م 430 ق ) ، بیروت : دار الکتاب العربی ، 1387 ق ، دوم . 94 . حیاة الحیوان الکبری ، محمّد بن موسی الدَّمیری (م 808 ق ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی. 95 . الخرائج و الجرائح ، سعید بن هبة اللّه الراوندی (قطب الدین الراوندی) (م 573 ق ) ، تحقیق : مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1409 ق ، اوّل . 96 . خصائص الأئمّة علیهم السلام ، السیّد محمّد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی) (م 406 ق ) ، تحقیق : محمّد هادی الأمینی ، مشهد : آستان قدس رضوی . 97 . خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام ، أحمد بن شعیب النسائی (م 303 ق ) ، به کوشش : محمّد باقر المحمودی ، بیروت : مؤسّسة المحمودی ، 1403 ق ، اوّل . 98 . الخصال ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، 1410 ق ، اوّل . 99 . دلائل الإمامة ، محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة . 100 . دلائل النبوّة ، أحمد بن عبد اللّه الأصبهانی (أبو نعیم) (م 430 ق ) تحقیق : محمّد روّاس قلعجی وعبد البرّ عبّاس ، بیروت : دار النفائس ، 1406 ق ، دوم . 101 . دلائل النبوّة و معرفة أحوال صاحب الشریعة ، أحمد بن الحسین البیهقی (م 458 ق ) تحقیق : عبد المعطی أمین قَلعَجی ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1405 ق ، اوّل. 102 . دُرر الأحادیث النبویّة بالأسانید الیحیویّة ، یحیی بن الحسین (م 298 ق ) ، تحقیق : یحیی عبد الکریم الفضیل ، بیروت : موسّسة الأعلمی ، 1402 ق ، دوم . 103 . الدُرّ المنثور فی التفسیر المأثور ، عبدالرحمان بن أبی بکر السیوطی (م 911 ق ) ، بیروت : دار الفکر ، 1414 ق ، اوّل .

.

ص: 648

104 . دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم ، محمّد بن سلامة (القاضی القضاعی) (م 454 ق ) ، بیروت : دار الکتاب العربی ، 1401 ق ، اوّل. 105 . دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام ، النعمان بن محمّد التمیمی المغربی (القاضی نعمان) (م 363 ق ) ، تحقیق : آصف بن علی أصغر فیضی ، قاهره : دار المعارف ، 1389 ق ، سوم . 106 . الدعاء ، حسین بن إسماعیل المَحاملی (م 330 ق) ، تحقیق : عمرو عبد المنعم ، قاهره : مکتبة ابن تیمیة ، 1414 ق ، اوّل . 107 . الدعاء ، سلیمان بن أحمد الطَّبَرانی (م 360 ق ) ، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، 1413 ق ، اوّل. 108 . الدعاء ، محمّد بن فضیل بن غزوان الضَّبّی (م 195 ق) ، تحقیق : أحمد البرزة ، مصر : مکتبة لینة ، 1415 ق ، اوّل . 109 . الدعاء المأثور و آدابه و ما یجب علی الدّاعی اتّباعه و اجتنابه ، محمّد بن الولید الفِهری الطرطوشی الأندلسی (م 520 ق) ، تحقیق : محمّد رضوان الدایة ، بیروت : دار الفکر المعاصر ، 1409 ق ، اوّل . 110 . الدعوات ، سعید بن هبة اللّه الراوندی ( قطب الدین الرواندی ) ( م 573 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1407ق ، اوّل . 111 . الدعوات الکبیر ، أحمد بن الحسین البیهقی (م 458 ق) ، تحقیق : بدر عبد اللّه البدر ، کویت : مرکز المحظوطات والتراث والوثائق ، 1409 ق ، اوّل . 112 . ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ، أحمد بن عبد اللّه الطبری (م 693 ق ) ، تحقیق : أکرم البوشی ، جدّه : مکتبة الصحابة ، 1415 ق ، اوّل . 113 . ربیع الأبرار و نصوص الأخبار ، محمود بن عمر الزَّمَخشَری (م 538 ق ) ، تحقیق : سلیم النعیمی ، قم : الشریف الرضی ، 1410 ق ، اوّل. 114 . رجال البرقی ، أحمد بن محمّد البرقی القمّی (م 274 ق ) ، تهران : دانشگاه تهران ،1342 ش ، اوّل. 115 . رجال لابن الغضائری ، أحمد بن الحسین الواسطی البغدادی (ابن الغضائری) (ق 5 ق)، تحقیق : السیّد محمّد رضا الحسینی الجلالی ، قم : دار الحدیث ، 1422 ق ، اوّل . 116 . رجال السیّد بحر العلوم (الفوائد الرجالیة) ، السیّد محمّد مهدی بحر العلوم الطباطبائی (م 1212ق ) ، تحقیق : السیّد محمّد صادق بحر العلوم ، تهران : مکتبة الصادق علیه السلام ، 1363 ش ، اوّل . 117 . رجال الطوسی ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق ) ، تحقیق : السیّد جواد القیّومی ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1415 ق ، اوّل. 118 . رجال العلاّمة الحلّی (خلاصة الأقوال) ، الحسن بن یوسف الحلّی (العلاّمة الحلّی) (م 726 ق ) ، قم : الشریف الرضی .

.

ص: 649

119 . رجال النجاشی (فهرس أسماء مصنّفی الشیعة) ، أحمد بن علی النجاشی (م 450 ق ) ، بیروت : دار الأضواء ، 1408 ق ، اوّل. 120 . الرواشح السماویة فی شرح الأحادیث الإمامیّة، میر محمّد باقر الحسینی المرعشی الإسترآبادی (المیر داماد) (م 1041 ق ) ، قم : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، 1405 ق ، اوّل . 121 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن الفتّال النیسابوری (م 508 ق ) ، تحقیق : حسین الأعلمی ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، 1406 ق ، اوّل . 122 . ریاض السالکین فی شرح صحیفة سیّد الساجدین ، السیّد علی خان الحسینی المدنی الشیرازی (م 1120 ق) ، تصحیح : السیّد محسن الحسینی الأمینی ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی . 123 . الزهد ، الحسین بن سعید الکوفی الأهوازی (م 250 ق) ، تحقیق : غلامرضا عرفانیان ، قم : حسینیان ، 1402 ق ، دوم .

124 . الزهد ، أحمد بن محمّد الشیبانی (ابن حنبل) (م 241 ق ) ، بیروت : دار الکتب العلمیة . 125 . الزهد ، عبد اللّه بن المبارک الحنظلی المروزی (ابن المبارک) (م 181 ق ) ، تحقیق : حبیب الرحمان الأعظمی ، بیروت : دار الکتب العلمیّة . 126 . الزهد ، هَنّاد بن السَّریّ الکوفی (م 243 ق) ، تحقیق : عبد الرحمان الفریوائی ، کویت : دار الخلفاء ، 1406 ق ، اوّل . 127 . سُبُل الهدی و الرشاد ، محمّد بن یوسف الصالحی الشامی (م 942 ق) ، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود ، بیروت: دار الکتب العلمیة ، 1414 ق . 128 . السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی ، محمّد بن منصور الحلّی (ابن إدریس) (م 598 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة النشر الإسلامی ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی، 1410 ق ، دوم . 129 . سعد السعود ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، قم : مکتبة الرضی ، 1363 ش ، اوّل . 130 . سلسلة الأحادیث الصحیحة ، محمّد ناصر الدین الآلبانی (م 1420 ق) ، بیروت : المکتب الإسلامی ، 1405 ق ، چهارم . 131 . سنن ابن ماجة ، محمّد بن یزید بن ماجة القزوینی (م 275 ق ) ، تحقیق : محمّد فؤاد عبد الباقی ، بیروت : دار إحیاء التراث ، 1395 ق ، اوّل . 132 . سنن أبی داوود ، سلیمان بن أشعث السِّجِستانی الأزدی (أبو داوود) (م 275 ق ) ، تحقیق : محمّد محیی الدین عبد الحمید ، دار إحیاء السنّة النبویّة . 133 . سنن التِّرمِذی (الجامع الصحیح) ، محمّد بن عیسی الترمذی (م 279 ق ) ، تحقیق : أحمد محمّد شاکر ، بیروت : دار إحیاء التراث .

.

ص: 650

134 . سنن الدارقطنی ، علی بن عمر الدارقُطْنی البغدادی (م 285 ق ) ، تحقیق : أبو الطیّب محمّد آبادی ، بیروت : عالم الکتب ، 1406 ق ، چهارم . 135 . سنن الدارمی ، عبد اللّه بن عبد الرحمان الدارمی (م 255 ق ) ، تحقیق : مصطفی دَیب البُغا ، بیروت : دار القلم ، 1412 ق ، اوّل. 136 . السنن الکبری ، أحمد بن شعیب النسائی (م 303 ق)، تحقیق : عبد الغفّار سلیمان البنداری، بیروت : دار الکتب العلمیة ، 1411 ق ، اول . 137 . سنن النسائی بشرح الحافظ جلال الدین السیوطی و حاشیة الإمام السِّندی ، أحمد بن شعیب النسائی (م 303 ق ) ، بیروت : دار الجیل ، 1407 ق ، اوّل . 138 . سیر أعلام النبلاء ، محمّد بن أحمد الذهبی (م 748 ق ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرّسالة ، 1414 ق ، دهم . 139 . السیرة الحلبیّة ، علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی (ق 11 ق ) ، بیروت : إحیاء التراث العربی . 140 . السیرة النبویّة ، عبد الملک بن هشام الحِمیَری (ابن هشام) (م 218 ق ) ، تحقیق : مصطفی السقّا وإبراهیم الأبیاری ، قم : مکتبة المصطفی ، 1355 ق ، اوّل. 141 . السیرة النبویّة ، إسماعیل بن عمر البُصروی الدمشقی (ابن کثیر) (م 747 ق ) ، تحقیق : مصطفی عبد الواحد ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی . 142 . شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار ، النعمان بن محمّد التمیمی المصری (القاضی أبو حنیفة) (م 363 ق) ، تحقیق: السیّد محمّد الحسینی الجلالی ، قم: مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1412 ق ، اوّل . 143 . شرح فصوص الحکم ، داوود بن محمود القیصری (م 751 ق)، تصحیح : السیّد جلال الدین الآشتیانی ، تهران : علمی و فرهنگی ، 1375 ش . 144 . شرح نهج البلاغة، میثم بن علی بن میثم البحرانی (ابن میثم) (ق 7 ق) ، تصحیح : عدّة من الأفاضل، بیروت : دار الآثار للنشر و دار العالم الإسلامی ، 1402 ق . 145 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحمید بن محمّد بن أبی الحدید المعتزلی (ابن أبی الحدید) (م 656 ق ) ، تحقیق : محمّد أبوالفضل إبراهیم ، بیروت : دار إحیاء التراث ، 1387 ق ، دوم . 146 . شُعب الإیمان ، أحمد بن الحسین البیهقی (م 458 ق ) ، تحقیق : محمّد السعید بِسیونی زُغلول ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1410 ق ، اوّل . 147 . الشفا بتعریف حقوق المصطفی ، عیاض بن موسی الیحصبی (القاضی عیاض) (م 544 ق) ، بیروت : دار الکتب العلمیة . 148 . شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ، عبید اللّه بن عبد اللّه النیسابوری (الحاکم الحَسَکانی) ( ق 5 ق ) ، تحقیق : محمّد باقر المحمودی ، تهران : وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی ، 1411 ق ، اوّل .

.

ص: 651

149 . شهر اللّه فی الکتاب و السنّة ، محمّد الرَّیشهری ، قم : دار الحدیث ، 1426 ق ، اوّل . 150 . الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیّة) ، إسماعیل بن حمّاد الجوهری (م 398 ق ) ، تحقیق : أحمد بن عبد الغفور عطّار ، بیروت : دار العلم للملایین ، 1410 ق ، چهارم . 151 . صحیح ابن حِبّان بترتیب ابن بَلبان ، محمّد بن أحمد ابن حبّان (م 354 ق) ، ترتیب : علی بن بلبان الفارسی (م 739 ق ) ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرّسالة ، 1414 ق ، دوم . 152 . صحیح ابن خُزَیمة ، محمّد بن إسحاق السُّلَمی النیسابوری (ابن خزیمة) (م 311 ق ) ، تحقیق : محمّد مصطفی الأعظمی ، بیروت : المکتبة الإسلامیة ، 1412 ق ، سوم . 153 . صحیح البخاری ، محمّد بن إسماعیل البخاری (م 256 ق ) ، تحقیق : مصطفی دَیب البُغا ، بیروت : دار ابن کثیر ، 1410 ق ، چهارم . 154 . صحیح مسلم ، مسلم بن الحَجّاج القُشَیری النیسابوری (م 261 ق ) ، تحقیق : محمّد فؤاد عبد الباقی ، قاهره : دار الحدیث ، 1412 ق ، اوّل. 155 . صحیفة الإمام الرضا علیه السلام ، المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1408 ق ، اوّل. 156 . الصحیفة السجّادیّة ، المنسوب إلی الإمام علی بن الحسین علیه السلام ، تصحیح : علی أنصاریان ، دمشق : المستشاریة الثقافیة للجمهوریّة الإسلامیّة الإیرانیّة ، 1405 ق . 157 . الصراط المستقیم إلی مستحقّی التقدیم ، علی بن یونس النباطی البیاضی (م 877 ق ) ، تصحیح : محمّد باقر البهبودی ، تهران : المکتبة المرتضویّة ، 1384 ق ، اوّل. 158 . صفات الشیعة ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام . 159 . الصلاة فی الکتاب و السنّة ، محمّد الرَّیشَهری ، قم : دار الحدیث ، 1418 ق ، اوّل . 160 . الصواعق المحرّقة فی الردّ علی أهل البدع و الزندقة ، أحمد بن حجر الهیثمی الکوفی (ابن حَجَر هیثمی) (م 974 ق ) ، تصحیح : عبد الوهّاب عبد اللّطیف ، قاهره : مکتبة القاهرة ، 1385 ق ، دوم . 161 . طبّ الأئمّة علیهم السلام ، ابنا بسطام النیسابوریان ، تحقیق: محسن عقیل ، بیروت: دار المحجّة البیضاء و دار الرسول الأکرم . 162 . الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) ، محمّد بن سعد الزُّهْری (م 230 ق ) ، طائف : مکتبة الصدّیق ، 1414 ق ، اوّل . 163 . طبقات المحدّثین بأصبهان و الواردین علیها ، عبد اللّه بن محمّد ابن حیّان (أبو الشیخ) (م 369 ق) ، تحقیق : عبد الغفّار سلیمان البنداری ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1409 ق ، اوّل .

.

ص: 652

164 . الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، قم : مطبعة الخیّام ، 1400 ق ، اوّل. 165 . العثمانیة ، عمرو بن بحر الکِنانی (الجاحظ) (م 255 ق) ، تحقیق : عبد السلام محمّد هارون ، بیروت : دار الجیل الإسلامی ، 1975م . 166 . العُدد القویّة لدفع المَخاوف الیومیّة ، الحسن بن یوسف الحلّی (العلاّمة الحلّی) (م 726 ق ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی ، قم : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، 1408 ق ، اوّل. 167 . عدّة الداعی و نجاح الساعی ، أحمد بن محمّد الحلّی الأسدی (م 841 ق ) ، تحقیق : أحمد الموحّدی ، تهران : مکتبة وجدانی . 168 . العقد الفرید ، أحمد بن محمّد بن عبد ربّه الأندلسی (ابن عبد ربّه) (م 328 ق ) ، تحقیق : أحمد الزین وإبراهیم الأبیاری ، بیروت : دار الأندلس . 169 . علل الشرائع ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، بیروت : دار إحیاء التراث ، 1408 ق ، اوّل . 170 . العلل و معرفة الرجال ، أحمد بن محمّد الشیبانی (ابن حنبل) (م 241 ق ) ، تحقیق : وصیّ اللّه عبّاس ، بیروت : المکتب الإسلامی ، 1408 ق ، اوّل. 171 . عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار (العمدة) ، یحیی بن الحسن الأسدی الحلّی (ابن البِطْریق) (م 600 ق ) ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1407 ق ، اوّل. 172 . عمل الیوم و اللّیلة ، أحمد بن شعیب النسائی (م 303 ق ) ، تحقیق : فاروق حمادة ، بیروت : مؤسّسة الرّسالة ، 1407 ق ، سوم . 173 . عون المعبود فی شرح سنن أبی داوود ، محمّد شمس الحق العظیم آبادی (م 1329ق ) ، تحقیق : عبد الرحمان محمّد عثمان ، بیروت : دار الفکر . 174 . عوالی اللاّلی العزیزیّة فی الأحادیث الدینیّة ، محمّد بن علی الأحسائی (ابن أبی جمهور) (م 940 ق ) ، تحقیق : مجتبی العراقی ، قم : مطبعة سیّد الشهداء علیه السلام ، 1403 ق ، اوّل. 175 . العین ، الخلیل بن أحمد الفراهیدی (م 175 ق ) ، تحقیق : مهدی المخزومی ، قم : دار الهجرة ، 1409 ق ، اوّل . 176 . عیون الأخبار ، عبد اللّه بن مسلم الدینَوَری (ابن قُتَیبة) (م 276 ق ) ، قاهره : دار الکتب المصریّة ، 1343 ق . 177 . عیون أخبار الرضا علیه السلام ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : السیّد مهدی الحسینی اللاجوردی ، تهران : جهان . 178 . عیون الحکم و المواعظ ، علی بن محمّد اللیثی الواسطی (ق 6 ق ) ، تحقیق : حسین الحسنی البیرجندی ، قم : دار الحدیث ، 1376 ش ، اوّل.

.

ص: 653

179 . الغارات ، إبراهیم بن محمّد الثقفی (ابن هلال الثقفی) (م 283 ق )، تحقیق : السیّد جلال الدین المحدّث الاُرموی ، تهران : انجمن آثار ملّی ، 1395 ق ، اوّل . 180 . الغدیر فی الکتاب و السنّة و الأدب ، عبد الحسین بن أحمد الأمینی (م 1390 ق ) ، بیروت : دار الکتاب العربی ، 1387 ق ، سوم . 181 . غرر الحکم و درر الکلم ، عبد الواحد الآمِدی التمیمی (م 550 ق ) ، تحقیق : میر جلال الدین محدّث اُرمَوی ، تهران : دانشگاه تهران ، 1360 ش ، سوم . 182 . الغیبة ، محمّد بن إبراهیم الکاتب النعمانی (م 350 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، تهران : مکتبة الصدوق . 183 . الغیبة ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق ) ، تحقیق : عباد اللّه الطهرانی وعلی أحمد ناصح ، قم : مؤسّسة المعارف الإسلامیة ، 1411 ق ، اول . 184 . الفتوح ، أحمد بن أعثم الکوفی (م 314 ق ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار الأضواء ، 1411 ق ، اوّل. 185 . فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمّة من ذرّیّتهم ، إبراهیم بن محمّد الجُوَینی (م 730 ق ) ، تحقیق : محمّد باقر المحمودی ، بیروت : مؤسّسة المحمودی ، 1398 ق ، اوّل. 186 . الفرج بعد الشدّة ، عبد اللّه بن محمّد القُرَشی (ابن أبی الدنیا) (م 281 ق ) ، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت : مؤسّسة الکتب الثقافیة ، 1413 ق ، اوّل. 187 . فرحة الغریّ فی تعیین قبر أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، عبد الکریم بن أحمد الطاووسی الحلّی (م 693 ق ) ، قم : منشورات الشریف الرضی . 188 . الفردوس بمأثور الخطاب ، شیرویة بن شهردار الدیلمی الهَمَدانی (م 509 ق ) ، تحقیق : محمّد السعید بِسیونی زُغلول ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1406 ق ، اوّل. 189 . الفَرق بین الفِرق ، عبد القادر بن طاهر البغدادی (م 429 ق ) ، تحقیق : إبراهیم رمضان ، بیروت : دار المعرفة ، 1415 ق ، اوّل. 190 . فِرق الشیعة ، حسن بن موسی النوبختی (م 317 ق) ، تهران : المکتبة المرتضویة . 191 . الفصول المختارة من العیون و المحاسن ، علی بن الحسین الموسوی (الشریف المرتضی) (م 436 ق ) ، قم : المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری ألفیّة الشیخ المفید ، 1413 ق ، اوّل. 192 . الفصول المهمّة فی معرفة أحوال الأئمّة علیهم السلام ، علی بن محمّد بن أحمد المالکی المکّی (ابن صبّاغ) (م 855 ق ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی . 193 . الفضائل ، شاذان بن جبرئیل القمّی (م 660 ق ) ، نجف : المطبعة الحیدریّة ، 1338 ق .

.

ص: 654

194 . فضائل الأشهر الثلاثة ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : غلامرضا عرفانیان ، قم : مکتبة الداوری ، 1396 ق ، اوّل. 195 . فضائل الشیعة ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1410 ق ، اوّل . 196 . فضائل الصحابة ، أحمد بن محمّد الشیبانی (ابن حنبل) (م 241 ق ) ، تحقیق : وصیّ اللّه بن محمّد عبّاس ، مکّه : جامعة اُم القری ، 1403 ق ، اوّل. 197 . الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، مشهد : المؤتمر العالمی للإمام الرضا علیه السلام ، 1409 ق . 198 . فلاح السائل ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقیق : غلامحسین مجیدی ، قم : مکتب الإعلام الإسلامی ، 1419 ق ، اوّل. 199 . الفهرست ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق ) ، تحقیق : السیّد جواد القیّومی ، قم : الفقاهة ، 1417 ق ، اوّل. 200 . فیض القدیر ، محمّد عبد الرؤوف المِناوی (ق 10 ق ) ، بیروت : دار الفکر . 201 . قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة و محدّثیهم ، محمّد تقی التستری (الشوشتری) (م 1420 ق ) ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1410 ق ، دوم . 202 . القاموس المحیط ، محمّد بن یعقوب الفیروزآبادی (م 817 ق ) ، بیروت :دار الفکر ،1403 ق، اوّل . 203 . قرب الإسناد ، عبد اللّه بن جعفر الحِمْیری القمّی (م بعد از 304 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1413 ق ، اوّل. 204 . قصص الأنبیاء ، سعید بن هبة اللّه الراوندی (قطب الدین الراوندی) (م 573 ق ) تحقیق : غلامرضا عرفانیان ، مشهد : مجمع البحوث الإسلامیّة التابع لمؤسّسة الآستانة الرضویّة ، 1409 ق ، اوّل. 205 . قصص الأنبیاء (عرائس المجالس) ، أحمد بن محمّد الثعلبی (م 427 ق) ، بیروت : دار المعرفة . 206 . الکافی، محمّد بن یعقوب الکلینی الرازی (م 329 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : دار صعب و دار التعارف ، 1401 ق ، چهارم . 207 . کامل الزیارات ، جعفر بن محمّد القمّی (ابن قولویه) (م 367 ق ) ، تحقیق : السیّد جواد القیّومی ، قم : الفقاهة ، 1417 ق ، اوّل. 208 . الکامل فی التاریخ ، علی بن محمّد الشیبانی الموصلی (ابن الأثیر) (م 630 ق ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، 1408 ق ، اوّل . 209 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، دوم .

.

ص: 655

210 . کشف الخفاء و مزیل الألباس ، إسماعیل بن محمّد العِجلونی (م 1162 ق ) ، بیروت : مکتبة دار التراث . 211 . کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة علیهم السلام ، علی بن عیسی الإربِلی (م 687 ق ) ، تصحیح : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، بیروت : دار الکتاب ، 1401 ق ، اوّل. 212 . کشف المَحجّة لثمرة المُهْجة ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقیق : محمّد الحسّون ، قم : مکتب الإعلام الإسلامی ، 1412 ق ، اوّل. 213 . کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام ، الحسن بن یوسف الحلّی (العلاّمة الحلّی) (م 726 ق ) ، تحقیق : علی آل کوثر ، قم : مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیّة ، 1411 ق ، اوّل. 214 . کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمّة الاثنی عشر ، علیّ بن محمّد بن علی الخزّاز القمّی (ق 4 ق ) ، تحقیق: السیّد عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری ، قم : بیدار ، 1401 ق ، اوّل . 215 . کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام ، محمّد بن یوسف الگنجی الشافعی (م 658 ق ) ، تحقیق : محمّد هادی الأمینی ، تهران : دار إحیاء تراث أهل البیت علیهم السلام ، 1404 ق ، دوم . 216 . کمال الدین و تمام النعمة ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1405 ق ، اوّل . 217 . کنز العمّال ، علی بن حسام الدین المتّقی الهندی (م 975 ق ) ، تصحیح : صفوة السقّا ، بیروت : مکتبة التراث الإسلامی ، 1397 ق ، اوّل. 218 . کنز الفوائد ، محمّد بن علی بن عثمان الکراجِکی الطرابلسی (م 449 ق ) ، تحقیق : عبد اللّه نعمة ، قم : دار الذخائر ، 1410 ق ، اوّل . 219 . لسان العرب ، محمّد بن مُکرّم المصری (ابن منظور) (م 711 ق ) ، بیروت : دار صادر ، 1410 ق ، اوّل . 220 . لسان المیزان ، أحمد بن علی العسقلانی (ابن حجر) (م 852 ق ) ، مؤسّسة الأعلمی ، 1406 ق ، سوم . 221 . لؤلؤة البحرین فی الإجازات ، یوسف بن أحمد البحرانی (م 1186 ق) ، تحقیق : السیّد محمّد صادق بحر العلوم ، نجف : مطبعة النعمان ، 1390 ق ، اوّل . 222 . مئة منقبة من مناقب أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب و الأئمّة من ولده علیهم السلام ، محمّد بن أحمد القمّی (ابن شاذان) (ق 5 ق ) ، تحقیق : نبیل رضا علوان ، تهران : مکتبة الصدر . 223 . مثیر الأحزان ، محمّد بن جعفر الحلّی (ابن الحلّی) (م 645 ق) ، قم : مدرسة الإمام المهدی علیه السلام . 224 . مجابو الدّعوة ، عبد اللّه بن محمّد القُرَشی (ابن أبی الدنیا) (م 281 ق) ، تحقیق : مجدی السیّد إبراهیم ، قاهره : مکتبة القرآن ، اوّل .

.

ص: 656

225 . المجتنی من الدعاء المجتبی ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 704 ق ) ، تحقیق : صفاء الدین البصری ، مشهد : مجمع البحوث الإسلامیّة ، 1413 ق . 226 . مجمع البحرین و مطلع النیّرین ، فخر الدین الطُرَیحی (م 1085 ق ) ، تحقیق : السیّد أحمد الحسینی ، تهران : مکتبة نشر الثقافة الإسلامیّة ، 1408 ق ، دوم . 227 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، الفضل بن الحسن الطَّبْرِسی (أمین الإسلام) (م 548 ق ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی و السیّد فضل اللّه الیزدی الطباطبائی ، بیروت : دار المعرفة ، 1408 ق ، دوم . 228 . مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، علی بن أبی بکر الهیثمی (نور الدین الهیثمی) (م 807 ق ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، 1412 ق ، اوّل . 229 . محاسبة النفس ، علیّ بن موسی الحلّی (السید ابن طاووس) (م 664 ق) ، تهران : المکتبة المرتضویة ، سوم . 230 . محاسبة النفس ، عبد اللّه بن محمّد القُرَشی (ابن أبی الدنیا) (م 281 ق) ، تحقیق : مجدی السیّد إبراهیم ، قاهره : مکتبة القرآن ، اوّل . 231 . المحاسن ، أحمد بن محمّد بن خالد البرقی (م 280 ق ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی، قم : المجمع العالمی لأهل البیت علیهم السلام ، 1413 ق ، اوّل . 232 . المحاسن و المساوئ ، إبراهیم بن محمّد البیهقی(م 320 ق ) ، بیروت : دار صادر ، 1390 ق . 233 . المَحَجّة البیضاء فی تهذیب الإحیاء ، محمّد محسن بن شاه مرتضی الکاشانی (الفیض الکاشانی) (م 1091 ق )، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1415 ق ، سوم . 234 . مختصر بصائر الدرجات ، سعد بن عبد اللّه الأشعری القمّی (م 299 ق) ، اختصار : حسن بن سلیمان الحلّی (ق 8 ق) ، قم : دار الرسول المصطفی . 235 . مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (العلاّمة المجلسی) (م 1111 ق )، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، تهران : دار الکتب الإسلامیّة ، 1404 ق ، اوّل . 236 . المَراسیل ، سلیمان بن الأشعث السِّجِستانی (أبو داوود) (م 275 ق) ، تحقیق: عبد العزیز عزّ الدین السیروان ، بیروت: دار القلم ، 1406 ق . 237 . مروج الذهب و معادن الجوهر ، علی بن الحسین المسعودی (م 346 ق ) ، تحقیق : محمّد محیی الدین عبد الحمید ، قاهره : مطبعة السعادة ، 1384 ق ، چهارم . 238 . المزار ، محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق ) ، تحقیق : السیّد محمّد باقر الأبطحی ، قم : المؤتمر العالمی لألفیّة الشیخ المفید ، 1413 ق ، اوّل.

.

ص: 657

239 . المزار الکبیر ، محمّد بن جعفر المشهدی (ق 6 ق ) ، تحقیق : السیّد جواد القیّومی الإصفهانی ، قم : قیّوم ، 1419 ق ، اوّل. 240 . مسائل علیّ بن جعفر و مستدرکاتها ، علی بن جعفر الحسینی العلوی الهاشمی العُرَیضی (م 210 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، مشهد : المؤتمر العالمی للإمام الرضا علیه السلام ، 1409 ق ، اوّل . 241 . مسألة اُخری فی النصّ علی علیّ علیه السلام (ضمن مجموعة مصنّفات ألفیة الشیخ المفید) (م 413 ق) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام 1413 ق ، اوّل . 242 . مستدرکات علم رجال الحدیث ، علی النمازی الشاهرودی (م 1405 ق) ، اصفهان : حسینیه عماد زاده ، 1412 ق . 243 . المستدرک علی الصحیحین ، محمّد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوری (م 405 ق ) ، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1411 ق ، اوّل. 244 . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، میرزا حسین النوری الطَّبَرسی (م 1320 ق ) ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1407 ق ، اوّل. 245 . المسترشد فی إمامة أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام ، محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5 ق ) ، تحقیق : أحمد المحمودی ، تهران : مؤسّسة الثقافة الإسلامیّة لکوشانبور ، 1415 ق ، اوّل. 246 . مسکّن الفؤاد ، زین الدین بن علی الجَبَعی العاملی (الشهید الثانی) (م 965 ق) ، تحقیق: مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم: مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1412 ق ، دوم . 247 . مسند أبی داوود الطَّیالِسی (مسند الطیالسی) ، سلیمان بن داوود البصری (أبو داوود الطیالسی) (م 204 ق ) ، بیروت : دار المعرفة . 248 . مسند أبی یعلی الموصلی ، أحمد بن علی التمیمی الموصلی (أبو یعلی) (م 307 ق ) ، تحقیق : إرشاد الحقّ الأثری ، جدّه : دار القبلة ، 1408 ق ، اوّل. 249 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد الشیبانی (ابن حنبل) (م 241 ق ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، 1414 ق، دوم . 250 . مسند إسحاق بن راهَوَیه، إسحاق بن إبراهیم الحنظلی المَروَزی (ابن راهَوَیه) (م 238 ق )، تحقیق : عبد الغفور عبد الحق حسین البلوشی ، مدینه : مکتبة الإیمان ، 1412 ق ، اوّل . 251 . مسند الإمام زید (مسند زید) ، المنسوب إلی زید بن علی بن الحسین علیهماالسلام(م 122 ق ) ، بیروت : منشورات دار مکتبة الحیاة ، 1966 م ، اوّل. 252 . مسند البزّار (البحر الزخّار) ، أحمد بن عمرو العِتکی البزّار (م 292 ق ) ، تحقیق : محفوظ الرحمان زین اللّه ، بیروت : مؤسّسة علوم القرآن ، 1409 ق ، اوّل .

.

ص: 658

253 . مسند الحمیدی ، عبد اللّه بن الزبیر الحمیدی (م 219 ق ) ، تحقیق : حبیب الرحمان الأعظمی ، مدینه : المکتبة السلفیّة . 254 . مسند الشامیین ، سلیمان بن أحمد الطبرانی (م 360 ق) ، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت: مؤسّسة الرّسالة . 255 . مسند الشِّهاب ، محمّد بن سلامة القضاعی (القاضی القُضاعی) (م 454 ق ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، 1405 ق ، اوّل . 256 . مسند فاطمة الزهراء ، عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی (م 911 ق) ، تحقیق : فوّاز أحمد زَمَرلی ، بیروت : دار ابن حزم ، 1414 ق ، اوّل . 257 . مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ، علی بن الحسن الطَبْرِسی (ق 7 ق ) ، تهران : دار الکتب الإسلامیة ، 1385 ق ، اوّل . 258 . مصادقة الإخوان ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقیق: مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1410 ق . 259 . مصباح الزائر ، علی بن موسی الحلّی ( السیّد ابن طاووس ) (م 664 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1417 ق ، اوّل. 260 . مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة ، المنسوب إلی الإمام الصادق علیه السلام ، تحقیق : حسن المصطفوی ، تهران : قلم ، 1363 ش ، اوّل . 261 . المصباح فی الأدعیة و الصلوات و الزیارات ، إبراهیم بن علی الحارثی الهَمْدانی العاملی (م 905 ق ) ، قم : منشورات الرضی . 262 . مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد ، محمّد بن الحسن الطوسی (الشیخ الطوسی) (م 460 ق ) ، تحقیق : علی أصغر مروارید ، بیروت : مؤسّسة فقه الشیعة ، 1411 ق ، اوّل. 263 . المصباح المنیر فی غریب «الشرح الکبیر» للرافعی ، أحمد بن محمّد الفیّومی (م 770 ق ) ، قم : دار الهجرة ، 1414 ق ، دوم . 264 . المصنّف ، عبد الرزّاق بن همّام الصنعانی (م 211 ق ) ، تحقیق : حبیب الرحمان الأعظمی ، بیروت : المجلس العلمی . 265 . المصنَّف فی الأحادیث و الآثار ، عبد اللّه بن محمّد العبسی الکوفی (ابن أبی شیبة) (م 235 ق ) ، تحقیق : سعید محمّد اللحّام ، بیروت : دار الفکر . 266 . مطالب السَّؤول فی مناقب آل الرسول ، محمّد بن طلحة النصیبی الشافعی (م 652 ق ) ، تحقیق : ماجد أحمد العطیّة ، بیروت : مؤسّسة البلاغ ، 1420 ق . 267 . المعارف ، عبد اللّه بن مسلم الدینَوَری (ابن قُتَیبة) (م 276 ق ) ، تحقیق : ثروت عُکاشة ، قاهره : الهیئة المصریّة العامّة لکتب .

.

ص: 659

268 . معانی الأخبار ، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1361 ش ، اوّل . 269 . المعجم الأوسط ، سلیمان بن أحمد اللّخمی الطَّبَرانی (م 360 ق ) ، تحقیق : طارق بن عوض اللّه وعبد الحسن بن إبراهیم الحسینی ، قاهره : دار الحرمین ، 1415 ق ، اوّل . 270 . معجم البلدان ، یاقوت بن عبد اللّه الحَمَوی الرومی (م 626 ق ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، 1399 ق ، اول .

271 . معجم رجال الحدیث ، السیّد أبو القاسم الموسوی الخوئی (م 1413 ق ) ، قم : مدینة العلم ، 1403 ق ، سوم . 272 . معجم السفر ، أحمد بن محمّد السلفی (م 573 ق) ، شرح: عبد اللّه عمر البارودی ، بیروت: دار الفکر ، 1414 ق . 273 . المعجم الصغیر ، سلیمان بن أحمد اللّخمی الطَّبَرانی (م 360 ق ) ، تحقیق : محمّد عثمان ، بیروت : دار الفکر ، 1401 ق ، دوم . 274 . معجم قبائل العرب ، عمر رضا کحّالة ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، 1414 ق ، هفتم . 275 . المعجم الکبیر ، سلیمان بن أحمد اللّخمی الطَّبَرانی (م 360 ق ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، 1404 ق ، دوم . 276 . معجم مقاییس اللّغة ، أحمد بن فارس الرازی (م 395 ق) ، تحقیق : عبد السلام محمّد هارون ، مصر : شرکة مکتبة مصطفی البابی و أولاده . 277 . المعجم الوسیط ، جماعة من المؤلّفین ، قاهره : المجمع العلمی العربی . 278 . معرفة الثقات من رجال أهل العلم و الحدیث و من الضعفاء و ذکر مذاهبهم و أخبارهم ، أحمد بن عبد اللّه العِجلی الکوفی (م 261 ق) ، تحقیق : عبد العلیم عبد العظیم البستوی ، مدینه : مکتبة الدار ، 1405 ق ، اوّل . 279 . المعیار و الموازنة فی فضائل الإمام أمیرالمؤمنین علیه السلام ، محمّد بن عبد اللّه الإسکافی (م 240ق) ، تحقیق : محمّد باقر المحمودی ، بیروت : مؤسّسة المحمودی ، 1402ق . 280 . المغازی ، محمّد بن عمر بن واقد (الواقدی) (م 207 ق ) ، تحقیق : مارسدن جونس ، بیروت : عالم الکتب ، 1404 ق ، سوم . 281 . مقاتل الطالبیّین ، علی بن الحسین الأصبهانی (أبوالفرج) (م 356 ق ) ، تحقیق : السیّد أحمد صقر ، قم : منشورات الشریف الرضی ، 1405 ق ، اوّل . 282 . المقالات و الفرق ، سعد بن عبد اللّه الأشعری القمّی (م 301 ق) ، تهران : عطایی ، 1342 ش .

.

ص: 660

283 . مقباس الهدایة فی علم الدرایة ، عبد اللّه بن محمّد حسن المامقانی (م 1351 ق) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، بیروت : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام، 1411 ق ، اوّل . 284 . مقتل الحسین علیه السلام ، موفّق بن أحمد المکّی الخوارزمی (م 568 ق ) ، تحقیق : محمّد السماوی ، قم : مکتبة المفید . 285 . مقتل الحسین علیه السلام ، لوط بن یحیی الأزدی الکوفی (أبو مِخنَف) (م 157 ق )، قم: المطبعة العلمیّة، 1364 ش ، دوم . 286 . المقنع فی الإمامة ، عبید اللّه بن عبد اللّه السدّ آبادی (ق 5 ق ) ، تحقیق : شاکر سبع ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1414 ق ، اوّل . 287 . المقنعة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العُکبَری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة النشر الإسلامی ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1410 ق ، دوم . 288 . مکارم الأخلاق ، الفضل بن الحسن الطَبْرِسی (أمین الإسلام) (م 548 ق ) ، تحقیق : علاء آل جعفر ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1414 ق ، اوّل. 289 . الملل و النحل ، محمّد بن عبد الکریم الشهرستانی (م 548 ق ) ، بیروت : دار المعرفة ، 1406 ق . 290 . الملهوف علی قتلی الطفوف ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقیق : فارس تبریزیان ، تهران : دار الاُسوة ، 1414 ق، اوّل . 291 . مناقب آل أبی طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، محمّد بن علی المازندرانی (ابن شهرآشوب) (م 588 ق ) ، قم : المطبعة العلمیّة . 292 . مناقب الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام (المناقب للکوفی) ، محمّد بن سلیمان الکوفی القاضی (م 300 ق ) ، تحقیق : محمّد باقر المحمودی ، قم : مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیّة ، 1412 ق ، اوّل . 293 . مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام (المناقب لابن المغازلی) ، علی بن محمّد الواسطی الشافعی (ابن المَغازلی) (م 483 ق ) ، به کوشش : محمّد باقر البهبودی ، تهران : المکتبة الإسلامیّة ، 1402 ق ، دوم . 294 . المناقب (المناقب للخوارزمی) ، الموفّق بن أحمد المکّی الخوارزمی (م 568 ق ) تحقیق : مالک المحمودی ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامی ، 1414 ق ، دوم . 295 . المنتخب من مُسنَد عبد بن حُمَید ، عبد بن حُمَید (م 249 ق ) ، تحقیق : السیّد صبحی البدری السامرّائی و محمود محمّد خلیل الصعیدی ، قاهره : مکتبة السنّة ، 1408 ق ، اوّل . 296 . المنتظم فی تاریخ الاُمم و الملوک ، عبد الرحمان بن علی بن الجوزی (ابن الجوزی) (م 597 ق ) ، تحقیق : محمّد عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1412 ق ، اوّل. 297 . مُنیة المرید فی آداب المفید و المستفید ، زین الدین بن علی الجبعی العاملی (الشهید الثانی) (م 965 ق ) ، تحقیق : رضا المختاری ، قم : مکتب الإعلام الإسلامی ، 1409 ق ، اوّل .

.

ص: 661

298 . موارد الظمآن إلی زوائد ابن حِبّان ، علی بن أبی بکر الهیثمی (نور الدین الهیثمی) (م 807 ق ) ، تحقیق : عبد الرزّاق حمزة ، بیروت : دار الکتب العلمیّة . 299 . المواعظ العددیّة ، محمّد بن محمّد الحسینی العاملی (ابن القاسم) (ق 11 ق ) ، تحریر : المیرزا علی المشکینی الأردبیلی ، قم : الهادی ، 1406 ق ، اوّل . 300 . موسوعة الإمام علیّ علیه السلام فی الکتاب و السنّة و التاریخ ، محمّد الرَّیشَهری و آخرون، قم و بیروت : دار الحدیث ، 1422 ق . 301 . الموطّأ ، مالک بن أنس (م 158 ق ) ، تحقیق : محمّد فؤاد عبد الباقی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، 1406 ق ، اوّل. 302 . مهج الدعوات و منهج العبادات ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) تحقیق : حسین الأعلمی ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، 1414 ق ، اوّل. 303 . میزان الإعتدال فی نقد الرجال ، محمّد بن أحمد الذهبی (م 748 ق ) ، تحقیق : علی محمّد البجاوی ، بیروت : دار الفکر . 304 . المیزان فی تفسیر القرآن ، السیّد محمّد حسین الطباطبائی (م 1402 ق ) ، قم : إسماعیلیان ، 1394 ق ، سوم . 305 . المؤمن ، الحسین بن سعید الکوفی الأهوازی (م 250 م) ، تحقیق : مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1404 ق ، اوّل . 306 . نثر الدرّ ، منصور بن الحسین الآبی (أبو سعید الوزیر) (م 421 ق ) ، تحقیق : محمّد علی قرنة ، مصر : الهیئة المصریة العامّة ، 1981 م ، اوّل . 307 . نزهة الناظر و تنبیه الخواطر ، الحسین بن محمّد الحُلوانی (ق 5 ق) تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1408 ق ، اوّل. 308 . نضرة النعیم فی مکارم أخلاق الرسول الکریم ، صالح بن عبد اللّه بن حُمید و آخرون ، جدّه : دار الوسیلة ، 1420 ق ، اوّل . 309 . النوادر ، فضل اللّه بن علی الحسینی الراوندی(م 573 ق )،نجف :المطبعة الحیدریة،1370 ق، اوّل . 310 . النوادر ، أحمد بن محمّد الأشعری القمی (م 280 ق)، تحقیق: مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1408 ق . 311 . نوادر الاُصول فی معرفة أحادیث الرسول ، محمّد بن علی التِّرمِذی (الحکیم الترمذی) (م 320 ق) ، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت: دار الکتب العلمیّة ، 1413 ق ، اوّل . 312 . النوادر (مستطرفات السرائر) ، محمّد بن أحمد بن إدریس الحلّی (م 598 ق) ، تحقیق: مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم: مدرسة الامام المهدی علیه السلام ، 1408 ق ، اوّل .

.

ص: 662

313 . نوادر المعجزات ، محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5 ق) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام المهدی علیه السلام ، 1410 ق ، اوّل . 314 . نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار ، مؤمن بن حسن الشِّبلَنجی (م 1298 ق ) ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، 1398 ق ، اوّل. 315 . نور الثقلین ، عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی (م 1112 ق ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، قم : إسماعیلیان ، 1412 ق ، چهارم . 316 . النهایة فی غریب الحدیث و الأثر ، مبارک بن محمّد الجَزَری (ابن الأثیر) (م 606 ق ) ، تحقیق : طاهر أحمد الزاوی ، قم : إسماعیلیان ، 1367 ش ، چهارم . 317 . نهج البلاغة من کلام الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام ، جمع وتدوین : محمّد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی) (م 406 ق) ، تصحیح : صبحی الصالح ، قم : دار الحدیث ، 1424 ق ، اوّل . 318 . الوافی ، محمّد محسن بن شاه مرتضی الکاشانی (الفیض الکاشانی) (م 1091 ق ) ، تحقیق : ضیاء الدین الحسینی الإصفهانی ، اصفهان : مکتبة الإمام أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، 1406 ق ، اوّل . 319 . الوافی بالوَفَیات ، خلیل بن أیبک الصَّفَدی (م 749 ق ) ، ویسبادن (آلمان) : فرانْزشْتایْنر ، 1381 ق ، دوم . 320 . الوجیزة فی الرجال ، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (م 1111 ق) ، تحقیق و تصحیح : محمّد کاظم رحمان ستایش ، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، 1378 ش ، اوّل . 321 . وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (م 1104 ق ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البیت علیهم السلام ، 1409 ق ، اوّل. 322 . وقعة صفّین ، نصر بن مزاحم المِنقری (م 212 ق ) ، تحقیق : عبد السلام محمّد هارون ، قم : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، 1382 ق ، دوم . 323 . الیقین باختصاص مولانا علیّ علیه السلام بإمرة المسلمین ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقیق : محمّد باقر الأنصاری ، قم : مؤسّسة دار الکتاب ، 1413 ق ، اوّل. 324 . ینابیع المودّة لذوی القربی ، سلیمان بن إبراهیم القُندوزی الحنفی (م 1294 ق ) ، تحقیق : علی جمال أشرف الحسینی ، تهران : دار الاُسوة ، 1416 ق ، اوّل.

.

ص: 663

فهرست تفصیلی .

ص: 664

. .

ص: 665

. .

ص: 666

. .

ص: 667

. .

ص: 668

. .

ص: 669

. .

ص: 670

. .

ص: 671

. .

ص: 672

. .

ص: 673

. .

ص: 674

. .

ص: 675

. .

ص: 676

. .

ص: 677

. .

ص: 678

. .

ص: 679

. .

ص: 680

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109