معارف قرآن در الميزان جلد 21

مشخصات كتاب

سرشناسه : امين، مرتضي، 1334 -

عنوان قراردادي : الميزان في تفسير القرآن. فارسي. برگزيده

عنوان و نام پديدآور : معارف قرآن در الميزان/ تاليف مهدي امين[براي] سازمان تبليغات اسلامي، معاونت فرهنگي.

مشخصات نشر : [تهران]: سازمان تبليغات اسلامي، مركز چاپ و نشر، -1370

مشخصات ظاهري : ج.

شابك : 1300ريال ؛ 2000 ريال (ج.2، چاپ اول) ؛ 3000 ريال (ج.3، چاپ اول)

يادداشت : ج. 2 (چاپ اول: 1373).

يادداشت : ج.3 (چاپ اول: 1373).

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج. 1. معارف قرآن در شناخت خدا

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14

موضوع : اسلام -- بررسي و شناخت

شناسه افزوده : طباطبائي، محمدحسين، 1281 - 1360 . الميزان في تفسير القرآن

شناسه افزوده : سازمان تبليغات اسلامي. مركز چاپ و نشر

شناسه افزوده : سازمان تبليغات اسلامي. معاونت فرهنگي

رده بندي كنگره : BP98/ط25م 904212 1370

رده بندي ديويي : 297/1726

شماره كتابشناسي ملي : م 71-1743

ص: 1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

ص:14

ص:15

ص:16

ص:17

ص:18

ص:19

ص:20

ص:21

ص:22

ص:23

ص:24

ص:25

ص:26

ص:27

ص:28

ص:29

ص:30

ص:31

ص:32

ص:33

ص:34

ص:35

ص:36

ص:37

ص:38

ص:39

ص:40

مق_دم_ه م_ؤل_ف

ص:41

اِنَّ__هُ لَقُ_رْآنٌ كَ___ري__مٌ

ف_ى كِت__ابٍ مَكْنُ_____ونٍ

لا يَمَسُّ__هُ اِلاَّ الْمُطَهَّ___روُنَ

« اين ق_________رآن_ى اس__ت ك__ري___________م! »

« در كت________اب______________ى مكن___________________________________________ون! »

« كه جز دست پ__اك__ان و فه_م خاصان بدان نرسد! »

(77 _ 79/ واقعه)

اين كتاب به منزله يك «كتاب مرجع» يا فرهنگ معارف قرآن است

كه از «تفسير الميزان» انتخ_اب و تلخي_ص، و بر حسب موضوع، طبقه بندى شده است.

در يك « طبقه بندي كلي» از موضوعات قرآن كريم در تفسير الميزان قريب 77 عنوان انتخاب شد كه هر يك يا چند موضوع، عنواني براى تهيه يك كتاب در نظر گرفته شد. هر كتاب در داخل خود به چندين فصل يا عنوان فرعى تقسيم گرديد. هرفصل نيز به سرفصل هايى تقسيم شد. در اين سرفصل ها، آيات و مفاهيم قرآنى از متن تفسي_ر المي__زان انتخ__اب و پس از تلخيص، به روال منطقى طبقه بندى و درج گرديد، به طورى كه خواننده جوان و محقق ما با مطالعه اين مطالب كوتاه وارد جهان شگفت انگيز آيات و معارف قرآن عظيم گردد.

تعدادي از اين مجلدات هم گفتارهاي مربوط به همين موضوعات و همچنين تحقيقاتي است كه علامه طباطبائي رضوان الله عليه درباره اهداف آيات و سوره هاي قرآن كريم به عمل آورده است. آخرين مجلد منتخبي خلاصه از 21 جلد قبلي است.

در پايان كار، مجموع اين معارف به قريب 5 هزار سرفصل بالغ گرديد. كار انتخاب مطالب، تلخيص، عنوان بندي و نگارش، قريب 30 سال دوام داشت__ه و با توفيق الهى در ليالى مب__اركه قدر سال 1385 پايان پذيرفت__ه و آم__اده چ__اپ و نش__ر گ_ردي_ده است.

در نظر گرفته شد اين مجلدات بر اساس سليقه خوانندگان در شكل ها و

ص:42

قطع هاي مختلف آماده شود. در قطع وزيري تعداد اين مجلدات به 22 رسيد. در قطع جيبي هر عنوان موضوع يك كتاب در نظر گرفته شد و در نتيجه به 77 جلد رسيد.

از اين مجلدات تاكنون 3 جلد به قطع وزيري با عنوان « معارف قرآن در الميزان» شامل عناوين: معارف قرآن در شناخت خدا، ن_ظام آفرينش، ملائكه و جن و شيطان ( از انتشارات سازمان تبليغات اسلامي،) و 5 جلد به قطع جيبي با عنوان « تفسير علامه- تفسير موضوعي الميزان » شامل عناوين: قضا و قدر در نظام آفرينش، خانواده، جنگ و صلح، جن و شيطان، غذا و تغذيه انسان ( از انتشارات موسسه قرآني تفسير جوان - مفتاح دانش و بيان جوان - آستان قدس رضوي،) چاپ و منتشر گرديده است.

مجلدات حاضر بدون امتياز تاليف است!

هر ناشري مي تواند در اشاعه معارف آسماني قرآن نسبت به چاپ و نشر آنها ( با عناوين مناسب و مربوط) اقدام نمايد و هر موسسه يا فردي آنها را در سايت اينترنتي خود قرار دهد!

هدف تأليف اين كتاب

ه_____دف از تهيه اين مجموع__ه و نوع طبقه بندى مطالب در آن، تسهيل مراجعه به شرح و تفسير آيات و معارف قرآن شريف، از جانب علاقمندان علوم قرآنى، مخصوصا محققين جوان است كه بتوانند اطلاعات خود را از طريق بيان مفسرى بزرگ چون علامه فقيد آية اللّه طباطبايى دريافت كنند و براى هر سؤال پاسخى مشخص و روش__ن داشت___ه باشن__د!

ضرورت تأليف اين كتاب

سال هاى طولانى، مطالب متعدد و متنوع درباره مفاهيم قرآن شريف مى آموختيم اما وقتى در مقابل يك سؤال درباره معارف و شرايع دين مان قرار مى گرفتيم، يك جواب مدون و مشخص نداشتيم بلكه به اندازه مطالب متعدد و متنوعى كه شنيده بوديم بايد جواب مى داديم. زمانى كه تفسير الميزان علامه طباطبايى، قدس اللّه سرّه الشريف، ترجمه شد و در دسترس جامعه مسلمان ايرانى قرار گرفت، اين مشكل حل شد و جوابى را كه لازم بود مى توانستيم از متن خود قرآن، با تفسير روشن و قابل اعتمادِ فردى كه به اسرار مكنون دست يافته بود، بدهيم. اما آنچه مشكل مى نمود گشتن و پيدا كردن آن جواب از لابلاى چهل (يا بيست) جلد ترجمه فارسى اين تفسير گرانمايه بود.

اين ضرورت احساس شد كه مطالب به صورت موضوعى طبقه بندى و خلاصه شود و در قالب يك دائرة المع__ارف در دست__رس همه دين دوستان قرارگيرد. اين

ص:43

همان انگيزه اى ب_ود ك_ه م_وجب تهيه اين مجل__دات گ__رديد.

بديهى است اين مجلدات شامل تمامى جزئيات سوره ها و آيات الهى قرآن نمى شود، بلكه سعى شده مطالبى انتخاب شود كه در تفسير آيات و مفاهيم قرآنى، علامه بزرگوار به شرح و بسط و تفهيم مطلب پرداخته است.

اص__ول اي__ن مط__ال__ب با ت__وضي__ح و تفصي__ل در « تفسير الميزان» موجود است ك__ه خ_وانن__ده مى تواند براى پى گيرى آن ها به خود الميزان مراجعه نمايد. براى اين منظور مستند ه__ر مطل__ب با ذك__ر شم__اره مجل__د و شماره صفحه مربوطه و آيه م_ورد استناد در هر مطلب قيد گرديده است. ( ذكراين نكته لازم است كه ترجمه تفسيرالميزان در اوايل انتشار از دهه 50 به بعد به صورت مجموعه 40 جلدى و از دهه 60 به بعد به صورت مجموعه 20 جلدى منتشر شده و يا در لوح هاي فشرده يا در اينترنت قرار گرفته است، به تبع آن نيز در تهيه مجلدات اوليه اين كتابها (تا پايان تاريخ اديان) از ترجمه 40 جلدي اوليه و در تهيه مجلدات بعدي از ترجمه 20 جلدي آن و يا از لوح هاي فشرده استفاده شده است، لذا بهتراست درصورت نياز به مراجعه به ترجمه الميزان، علاوه برشماره مجلدات، ترتيب عددى آيات نيز، لحاظ شود.)

... و ما همه بندگانى هستيم هر يك حامل وظيفه تعيين شده از جانب دوست و آنچه انج__ام ش__ده و مى ش_ود، همه از جانب اوست !

و صلوات خدا بر محمّد مصطفى (صلى الله عليه و آله) و خاندان جليلش باد كه نخستين حاملان اين وظيفه الهى بودند و بر علامه فقيد آية اللّه طباطبايى و اجداد او،

و بر همه وظيفه داران اين مجموعه شريف و آباء و اجدادشان باد،

كه مسلمان شايسته اى بودند و ما را نيز در مسي__ر شن__اخت

اس_لام واقعى پرورش دادن_د ...!

فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ!

ليلة القدر سال 1385

سيد مهدى (حبيبى) امين

اظهار نظرها درباره چاپ هاي نخست

ص:44

پس از چاپ اول 3 جلد از « معارف قرآن در الميزان » در سالهاي70، استقبال محققين و دانشمندان به جائي رسيد كه ما را بر آن داشت تا قبل از آغاز مطالعه اين كتاب، سري بزنيم به سايت هاي اينترنتي و جرايد كشور، نقد و اظهار نظر هائي را كه درباره چاپ قبلي اين مجموعه با ارزش از طرف پژوهشگران محترم اظهار شده است، درج كنيم:

1-« درس_ايت روزنامه جمهوري اس_لامي ...www.magiran.com/npview » در صفحه عقيدتي در تاريخ 03/07/1385 درباره مجموعه «معارف قرآن در الميزان» چنين آمده است:

« معارف قرآن در الميزان نام كتابي است كه به كوشش سيد مهدي امين تنظيم گرديده و توسط سازمان تبليغات اسلامي منتشر شده است. اين كتاب با دقت تمام معارف مختلف قرآن كريم را كه در تفسير الميزان شرح و تبيين يافته است انتخاب و تلخيص كرده و با يك طبقه بندي ارزشمند موضوعي شيفتگان فرهنگ و معارف قرآني را براي دست يابي سريع به آن ياري و مساعدت نموده است .

تنظيم كننده اين معارف غني در مقدمه اي كه بر جلد اول و دوم اين كتاب نگاشته است درباره اين اثر كه در حكم كتاب « مرجع» براي آشنايي با فرهنگ و معارف قرآني است، چنين مي نويسد: ( ... نويسنده محترم روزنامه جمهوري، كلياتي از مقدمه مولف را از جلد اول و دوم كتاب نقل كرده است.)

2-« در سايت گودريدز www.goodreads.com/book/show/8553126 » كه در آن از همه جاي دنيا افراد علاقمند به كتاب مي توانند بهترين كتابهائي را كه خوانده اند مع_رفي كنند، آقاي محمد رض__ا ملائي از شهر مقدس مشهد مشخصاتي از ج_لد اول « معارف قرآن در الميزان» را همراه با كتابهاي مورد علاقه اش معرفي كرده و چنين اظهار نموده است:

« ... تو تهران تو كتابخونه پيدا كردم، صد صفحه اش رو خوندم، ولي مشهد هيچ جا پيداش نكردم، آيات سنگين قرآن رو برداشته بود تفسير علامه رو آورده بود. حيف شد واقعا، اين كتاب رو هر كي داره، دو برابر قيمت ازش مي خرم، بهم اطلاع بدين ...!»

3-« روانشاد حجت الاسلام دكتر كبيري استاد دانشگاه » در يكي از سخنراني هاي خود در مسجد شفا درباره « جلد دوم معارف قرآن در الميزان» اظهار داشت:

« ... اين كتاب را اول شب باز كردم عناوين چنان جذبم مي كردند كه ديدم همان شب تا آخر كتاب را خوانده ام!»

ص:45

4-« سايت موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان وابسته به سازمان تبليغات اسلامي

www.tebyan.net» در موارد عديده از كتاب « معارف قرآن در الميزان» مطالب زيادي نقل كرده، از جمله در سال 1382 شرح كامل « اسماء و صفات الهي» را نقل كرده كه مورد استقبال و اقتباس سايت هاي ديگر هم قرار گرفته است و تعداد بازديد كنندگان آن، در تاريخ مراجعه، به 29185 نفر رسيده بود.

5-« سايت دارالقرآن كريم www.telavat.com » نيز به معرفي « معارف قرآن در الميزان » پرداخته و مي نويسد:

« اين كتاب فرهنگ معارف قرآن است كه از تفسير شريف الميزان انتخاب و تلخيص و بر حسب موضوع طبقه بندي شده است. طرح اين منبع در 9 جلد به شرح زير است:

1- معارف قرآن در شناخت خداوند؛ 2 . معارف قرآن در شناخت جهان و نظام آفرينش؛ 3. آفرينش انسان و موجودات قبل از او؛ 4. فطرت انسان؛ 5. تاريخ انسان و جريان مدنيّت و اديان الهي؛ 6. اسلام، حركت نهايي و وراثت زمين؛ 7. تمدن و قوانين جامعة صالح و موعود اسلامي؛ 8. اصول تربيت و خانواده اسلامي؛ 9. مراحل بعدي حيات تا لقاء الله. ظاهراً تاكنون 3 جلد اول آن انتشار يافته و بقيه مجلدات آن آماده نشده است.»

6-« سايت شهر مجازي قرآن www.quranct.com » از جلد اول « معارف قرآن در الميزان» مطالبي بطور مفصل در چند صفحه درباره « اسماء و صفات الهي» با سر فصل هاي زير نقل كرده است: اسماء و صفات الهي. تقسيم بندي صفات الهي. تعداد اسماء حسني.

7-« سايت Islamquest» در پاسخ پرسش هاي خوانندگان خود در موارد عديده از « معارف قرآن در الميزان» استفاده كرده است.

8-« سايت حوزه www.hawzah.net » تحت عنوان « جوانه هاي جاويد» بررسي هايي درباره: «سبك هاي تفسيري علامه طباطبائي ره و شناخت نامه الميزان،» انجام داده، منابع تفسير و كتابهاي مربوط به الميزان را شمارش كرده است و در باره « معارف قرآن در الميزان» مي نويسد:

« مجموعه معارف قرآن در الميزان كه به منزله مرجع يا فرهنگ معارف قرآن است، توسط سيد مهدي امين از تفسيرالميزان انتخاب و تلخيص گرديده كه بر حسب موضوع طبقه بندي شده است از اين اثر تا كنون سه جلد با عنوان معارف قرآن در شناخت خدا، معارف قرآن در شناخت جهان و معارف قرآن در شناخت ملائكه، جنّ و شيطان تدوين و توسط سازمان تبليغات اسلامي به چاپ رسيده است.» « سايت حوزه» همچنين به عنوان منابع پژوهش مقطع دبيرستان، موضوع: كنش و واكنش (عمل ها و عكس العمل ها ) از « معارف قرآن در الميزان» نام برده است.

9-« سايت اسلام پديا – اصطلاحات قرآني islampedia.ir » در شرح اصطلاحات «آسمان هاي هفت گانه در قرآن» و « الحي القيوم در آيات قرآن» همچنين «رطب و يابس و كتاب مبين در قرآن» مطالب مفصلي از « معارف قرآن در الميزان» را نقل كرده است.

ص:46

علاوه بر سايت هاي فوق الذكر قريب به 50 سايت ديگر نيز از مجلدات « مع_ارف ق_رآن در ال_ميزان» استفاده كرده و يا آنها را به عنوان منابع تحقيق و مطالعه به خوانندگان خود معرفي كرده اند كه براي رعايت اختصار از شرح آنها صرف نظر مي شود.

در حال حاضر هم –

مولف همه اين 22 جلد را در سايت خود تحت عنوان « معارف قرآن در الميزان» در دو نسخه PDF و WORD در اينترنت جهت مطالعه و دانلود و كپي برداري قرار داده كه با جستجو در «گوگل» اين سايت قابل مشاهده است.

در اين زمينه قبلاَ موسسه قرآني تفسير جوان نسخه هاي جيبي آن را كه در 77 جلد تحت عنوان « تفسير علامه يا تفسير موضوعي الميزان» تهيه شده در سايت « www.Tafsirejavan.com » خود قرارداد تا همگان سريعا به آن دسترسي داشته باشند.

اخيرا نيز موسسه قرآني قائميه «www.Ghaemiyeh.com » در شهر اصفهان از 77 جلد مزبور در سايت خود با شيوه بسيار جامع و با فهرست ديجيتالي استفاده كرده كه علاوه بر نسخه PDF از چند فرمت ديگر نيز امكاناتي براي سهولت دانلود و كپي برداري فراهم آورده است!)

برخي افراد يا هيئت هائي علمي نيز در پژوهش هاي خود به « معارف قرآن در الميزان» مراجعه داشتند، بانوان دانشمندي كه به تأييد خود متجاوز از 25 سال در الميزان تحقيق مي كردند، پس از دسترسي به اين كتاب، تحقيق_ات خود را بر اساس عناوي_ن آن، از متن اصلي الميزان دنبال مي كنند.

حضرت آيت الله حاج سيد رضي شيرازي « دامة افاضاته » در روزهاي آغازين كه مولف فهرست عناوين جلد اول اين مجموعه را تهيه و به محضر معظم له ارائه نمود، پس از مطالعه كامل، توصيه فرمودند: « برخي عناوين بسيار جذاب بود و من چند بار دنبال اين بودم كه اصل مطالب را بخوانم، لذا بهتر است براي اين عناوين به صورت مختصر هم شده، مطالب متن نوشته شود...!» معظم له نامي كه براي كت___اب پيشن__هاد فرمودند همان نام پر مع__ناي « معارف قرآن در الميزان » بود كه 3 جلد اول آن در سال هاي 1370 با همان نام انتشار يافت. از آنجائي كه مولف در تمام مدت تأليف كتابها از انفاس قدسي و راهنمائي هاي ارزشمند آن معلم الهي بهره مند بوده است، به عنوان سپاس، تاليف اين مجموعه را به محضر ايشان تقديم مي نمايد!

سيد مهدي حبيبي امين

رمضان مبارك 1392

بررسي هدف سوره حمد تا سوره رعد

اشاره

ص:47

ص:48

بسم الله الرحمن الرحيم

با ياد خدا و تسبيح و حمد نعمت هاي جميل او !

نكاتي درباره اين كتاب:

محققين جواني كه علاقه دارند در قرآن كريم تحقيق و از مطالب آن بهره بگيرند، معمولا معني آيات را از ترجمه آنها پيدا مي كنند ولي عموما با مشكل درك مفاهيم آنها مواجه مي شوند و لازم مي بينند كسي براي آنها توضيح دهد كه آيه مورد نظر براي چه منظور يا هدفي نازل شده و مي خواهد چه بگويد؟

كتاب حاضر سريع ترين راه درك مفاهيم و هدف نزول آيات قرآني را براي ما تدارك ديده است. بدين معني كه مفسر بزرگ و مورد اعتماد قرآن ع_____لامه فقيد، آيت الله طباطبائي بزرگوار ( كه رحمت خدا بر او و آبا و ابنائش باد!) آنچه را كه يك محقق جوان براي درك مفاهيم آيات شريف قرآن كريم بدان نياز دارد در الميزان، در شروع تفسير هر يك از مجموعه آيات يا در شروع سوره ها تحت عنوان « بيان آيات» آماده ساخته است و ما در اين كتاب مطالب الميزان را خلاصه كرده و طبقه بندي نموده ايم.

اين كتاب طوري طراحي شده كه بر اساس رديف سوره ها و آيات قرآن مانند يك كتاب مرجع عمل مي كند. شما مي توانيد به آن مراجعه و آيه مورد نظر را به سهولت پيدا كنيد.

مجموعه آياتي كه آيه مورد نظر در بين آنهاست مشخص شده است، نشان مي دهد مفهوم واقعي آيه مورد نظر چه بوده است و هدف نزول آن مجموعه از آيات و همچنين سوره مورد نظر چيست؟ و وقتي هدف نزول آيه روشن شد، درك معناي واقعي و مفهوم آيه بهتر و بيشتر روشن مي گردد.

جلد اول اين كتاب بيان اهداف سوره ها و آيات قرآن كريم را از اول قرآن تا پايان سوره رعد و جلد دوم از سوره ابراهيم تا پايان قرآن را در بر دارد. (امين)

هدف و فلسفه نزول سوره حمد

ص:49

(1)

تعليم بندگان براي چگونه حمد كردن خدا

خداي تعالى در اين سوره به بنده خود ياد مى دهد كه چگونه حمدش گويد و چگونه سزاوار است ادب عبوديت را در مقامى كه مى خواهد اظهار عبوديت كند، رعايت نمايد. اين ظاهر را جمله « الحمد لله!» نيز تاييد مي كند، براى اينكه حمد توصيف است و خداى سبحان خود را از توصيف واصفان از بندگانش منزه دانسته و در كلام مجيدش هيچ جا اين اطلاق را مقيد نكرده و هيچ جا عبارتى نياورده كه حكايت كند حمد خدا را از غير خدا، بجز عده اى از انبياء مخلصش، كه از آنان حكايت كرده كه حمد خدا گفته اند.

و اما غير اين موارد هر جا سخن از حمد حامدان كرده، حمد ايشان را با تسبيح جفت كرده، بلكه تسبيح را اصل در حكايت قرار داده و حمد را با آن ذكر كرده است. تمامى موجودات با حمد خود او را تسبيح مى گويند! براى اينكه غير خداي تعالى هيچ موجودى به افعال جميل او و به جمال و كمال افعالش احاطه ندارد، همچنانكه به جميل صفاتش و اسماءش كه جمال افعالش ناشى از جمال آن صفات و اسماء است، احاطه ندارد، بنا بر اين، مخلوق خدا به هر وضعى كه او را بستايد، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه يافته است و او را محدود به حدود آن صفات دانسته و به آن تقدير اندازه گيرى كرده و حال آنكه خداي تعالى محدود بهيچ حدى نيست، نه خودش و نه صفات و اسمائش و نه جمال و كمال افعالش، پس اگر بخواهيم او را ستايش صحيح و بى اشكال كرده باشيم، بايد قبلا او را منزه از تحديد و تقدير خود كنيم و اعلام بداريم كه پروردگارا! تو منزه از آنى كه به تحديد و تقدير فهم ما محدود شوى!

پس اينكه در آغاز سوره حمد فرمود:« الحمد لله!» تا به آخر، ادب عبوديت را مى آموزد و تعليم مى دهد كه بنده او لايق آن نبود كه او را حمد گويد و فعلا كه مى گويد، به تعليم و اجازه خود او است، او دستور داده كه بنده اش بگويد:

« الحمد لله رب العالمين!»

اين سوره اصلا براى عبادت درست شده و در قرآن هيچ سوره اى نظير آن


1- الميزان ج : 1 ص : 32

ص:50

ديده نمي شود!

منظورم از اين حرف چند نكته است:

اول اين كه سوره مورد بحث از اول تا به آخرش كلام خدا است، اما در مقام نيابت از بنده اش، اين كه بنده اش وقتى روى دل متوجه بسوى او مي سازد و خود را در مقام عبوديت قرار مي دهد، چه مي گويد.

دوم اينكه اين سوره به دو قسمت تقسيم شده، نصفى از آن براى خدا و نصفى ديگر براى بنده خدا است.

نكته سوم اين كه اين سوره مشتمل بر تمامى معارف قرآنى است و با همه كوتاهيش به تمامى معارف قرآنى اشعار دارد، چون قرآن كريم با آن وسعت عجيبى كه در معارف اصوليش و نيز در فروعات متفرعه بر آن اصول هست، از اخلاقش گرفته تا احكام و احكامش از عبادات گرفته تا سياسات و اجتماعيات و وعده ها و وعيدها و داستانها و عبرت هايش، همه و همه بياناتش به چند اصل بر مى گردد و از آن چند ريشه جوانه مى زند: اول توحيد ، دوم نبوت ، سوم معاد و فروعات آن، چهارم هدايت بندگان به سوى آنچه مايه صلاح دنيا و آخرتشان است. اين سوره با همه اختصار و كوتاهيش، مشتمل بر اين چند اصل مي باشد و با كوتاه ترين لفظ و روشن ترين بيان، به آنها اشاره نموده است .

هدف آيه 1 سوره حمد

(1)

اعلام آغاز عبوديت انسان با ذكر « بسم الله ! » در اول سوره حمد

ذكر بسم الله در سوره حمد راجع به غرضى است كه در خصوص اين سوره هست و آن معنائى كه از خصوص اين سوره به دست مى آيد و از ريخت اين سوره برمى آيد حمد خدا است! اما نه تنها به زبان، بلكه به اظهار عبوديت و نشان دادن عبادت و كمك خواهى و در خواست هدايت!

پس كلامى است كه خدا به نيابت از طرف بندگان خود گفته، تا ادب در مقام اظهار عبوديت را به بندگان خود بياموزد!

و اظهار عبوديت از بنده خدا همان عملى است كه مى كند و قبل از انجامش بسم الله مى گويد و امر مهم همين كارى است كه اقدام بر آن كرده، پس ابتدا به نام خداى سبحان هم راجع به او است و معنايش اين است:


1- الميزان ج : 1 ص : 27

ص:51

خدايا! من به نام تو عبوديت را براى تو آغاز مى كنم!

پس بايد گفت: متعلق « باء» در بسم الله سوره حمد ابتداء است، در حقيقت مى خواهيم اخلاص در مقام عبوديت و گفتگوى با خدا را به حد كمال برسانيم و بگوئيم پروردگارا حمد تو را با نام تو آغاز مى كنم تا اين عملم نشان تو را داشته باشد و خالص براى تو باشد!

ممكن هم هست همانطور كه قبلا گفتيم متعلق آن فعل « ابتداء» باشد و معنايش اين باشد كه خدايا من خواندن سوره و يا قرآن را با نام تو آغاز مى كنم!

هدف ديگرآيه 1 سوره حمد

(1)

بيان وحدت هدف قرآن با ذكر« بسم الله...!»

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ!»

كلام خدا با « بسم الله» آغاز شده است. از آنجائي كه كلام، خود فعلى است از افعال، ناگزير داراى وحدتى است. وحدت كلام به وحدت معنا و مدلول آن است، پس لا جرم كلام خدا از اول تا به آخرش معناى واحدى دارد. آن معناى واحد غرضى است كه به خاطر آن غرض، كلام خود را به بندگان خود القاء كرده است!

آن معناى واحدى كه غرض از كلام خداي تعالى است، چيست؟

از آيه: « قد جاء كم من الله نور و كتاب مبين، يهدى به الله - از سوى خدا به سوى شما نورى و كتابى آشكار آمد، كه به سوى خدا راه مى نمايد...!» و آياتى ديگر، كه خاصيت و نتيجه از كتاب و كلام خود را هدايت بندگان دانسته، فهميده مي شود كه: آن غرض واحد هدايت خلق است!

پس در حقيقت هدايت خلق با نام خدا آغاز شده:

خدائى كه مرجع همه بندگان است، خدائى كه رحمان است و به همين جهت راه و مسير رحمتش را براى عموم بندگانش چه مؤمن و چه كافر بيان مى كند، آن راهي كه خير هستى و زندگى آنان در پيمودن آن راه است!

خدائى كه رحيم است و به همين جهت سبيل رحمت خاصه اش را براى خصوص مؤمنين بيان مى كند، آن سبيلى كه سعادت آخرت آنان را تامين نموده و به ديدار پروردگارشان منتهى مى شود!

و در جاى ديگر از اين دو قسم رحمتش، يعنى رحمت عامه و خاصه اش خبر داده و فرموده:

« و رحمتى وسعت كلشى ء، فساكتبها للذين يتقون - رحمتم همه چيز را فرا


1- الميزان ج : 1 ص : 26

ص:52

گرفته، بزودى همه آن را به كسانى كه تقوى پيشه كنند اختصاص مى دهم!»

اين ابتداء به نام خدا نسبت به تمامى قرآن بود، كه گفتيم غرض از سراسر قرآن يك امر است و آن هدايت است، كه در آغاز قرآن اين يك عمل با نام خدا آغاز شده است!

هدف ديگرآيه 1 سوره حمد

(1)

تعقيب هدف واحد هرسوره با ذكر« بسم الله الرحمن الرحيم» در اول آن

اين نام شريف بر سر هر سوره تكرار شده است. نخست بايد دانست كه خداى سبحان كلمه« سوره» را در كلام مجيدش چند جا آورده است، از آنها مى فهميم كه هر يك از اين سوره ها طائفه اى از كلام خدا است، كه براى خود و جداگانه، وحدتى دارند، نوعى از وحدت، كه نه در ميان ابعاض و افراد يك سوره هست و نه ميان سوره اى و سوره اى ديگر.

از اينجا مى فهميم كه اغراض و مقاصدى كه از هر سوره به دست مى آيد مختلف است. هر سوره اى غرضى خاص و معناى مخصوصى را ايفاء مى كند، غرضى را كه تا سوره تمام نشود آن غرض نيز تمام نمى شود، بنا بر اين جمله« بسم الله...!» در هر يك از سوره ها راجع به آن غرض واحدى است كه در خصوص آن سوره تعقيب شده است!

هدف و فلسفه نزول سوره بقره

(2)

بيان اوصاف مخاطبين هدايت قرآن و اهميت ايمان به تمامي كتب آسماني

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الم! ذَلِك الْكتَب لا رَيْب فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ! الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ ممَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ! وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَا أُنزِلَ إِلَيْك وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِك وَ بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ! أُولَئك عَلى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ...!» (1تا5/بقره)

از آنجائي كه اين سوره به تدريج و بطور متفرق نازل شده، نمى توان غرض واحدى كه مورد نظر همه آياتش باشد در آن يافت، تنها مى توان گفت: كه قسمت عمده آن از يك غرض واحد و چشم گير خبر مى دهد و آن عبارتست از بيان اين


1- الميزان ج : 1 ص : 26
2- الميزان ج : 1 ص :69

ص:53

حقيقت كه عبادت حقيقى خداى سبحان به اين است كه بنده او به تمامى كتابهائي كه او به منظور هدايت وى و بوسيله انبيائش نازل كرده، ايمان داشته باشد و ميان اين وحى و آن وحى، اين كتاب و آن كتاب، اين رسول و آن رسول، فرقى نگذارد!

در اين سوره علاوه بر بيان حقيقت نامبرده، كفار و منافقين تخطئه و اهل كتاب ملامت شده اند كه چرا ميان اديان آسمانى و رسولان الهى فرق گذاشتند؟

و در هر فرازى به مناسبت عده اى از احكام از قبيل برگشتن قبله از بيت المقدس بسوى كعبه، احكام حج، ارث، روزه و غير آن را بيان نموده، به فرازى ديگر پرداخته است .

و در اين آيات نوزده گانه كه حال مؤمنين و كفار و منافقين را بيان مى كند، از اوصاف معرف تقوى، تنها پنج صفت را ذكر مى كند و آن عبارتست از:

ايمان به غيب، اقامه نماز، انفاق از آنچه خداى سبحان روزى كرده، ايمان به آنچه بر انبياء خود نازل فرموده و به تحصيل يقين به آخرت!

دارندگان اين پنج صفت را باين خصوصيت توصيف كرده: كه چنين كسانى بر طريق هدايت الهى و داراى آن هستند! اين طرز بيان بخوبى مى فهماند كه نامبردگان بخاطر اينكه از ناحيه خداى سبحان هدايت شده اند، داراى اين پنج صفت كريمه گشته اند، ساده تر اين كه ايشان متقى و( داراى پنج صفت نامبرده نشده اند مگر به هدايتى از خداي تعالى!)

آنگاه كتاب خود را چنين معرفى مى كند كه: هدايت همين متقين است:

« لا ريب فيه هدى للمتقين!»

پس مى فهميم كه هدايت كتاب، غير آن هدايتى است كه اوصاف نامبرده را در پى داشت و نيز مى فهميم كه متقين، داراى دو هدايتند، يك هدايت اولى كه بخاطر آن متقى شدند و يك هدايت دومى كه خداى سبحان به پاس تقوايشان بايشان كرامت فرمود!

آن وقت مقابله بين متقين كه گفتيم داراى دو هدايتند، با كفار و منافقين درست مي شود، چون كفار هم داراى دو ضلالت، و منافقين داراى دو كورى هستند، يكى ضلالت و كورى اول، كه باعث اوصاف خبيثه آنان از كفر و نفاق و غيره شد، دوم ضلالت و كورى اى كه ضلالت و كورى اولشان را بيشتر كرد، اولى را بخود آنان نسبت داد و دومى را بخودش، كه بعنوان مجازات دچار ضلالت و كورى بيشترى شان كرد!

پنج صفتى كه خداي تعالى آنها را زمينه هدايت قرآنى خود قرار داده، صفاتى است كه فطرت سالم در آدمى ايجاد مى كند و در آيات مورد بحث به دارندگان چنين

ص:54

فطرتى وعده مي دهد كه بزودى بوسيله قرآنش ايشان را هدايت مى كند، البته هدايتى زائد بر هدايت فطرتشان، پس اعمال پنج گانه نامبرده، متوسط ميان دو هدايتند، هدايتى سابق بر آن اعمال، و هدايتى لا حق به آنها و اعتقاد صادق و اعمال صالح ميان دو هدايت واسطه اند، بطوريكه اگر بعد از هدايت فطرت ، آن اعتقاد و آن اعمال نباشد ، هدايت دومى دست نمى دهد!

هدف آيه 6و7 سوره بقره

(1)

معرفي استثناء شدگان از هدايت قرآن

« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ! خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصرِهِمْ غِشوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ!»

منظور از كفار در آيه فوق احتمال مى رود صناديد و سردمداران مشركين قريش و بزرگان مكه باشند، آنهائي كه در امر دين عناد و لجاجت بخرج داده و در دشمنى با دين خدا از هيچ كوشش و كارشكنى كوتاهى نكردند، تا آنجا كه خداي تعالى در جنگ بدر و ساير غزوات تا آخرين نفرشان را هلاك كرد.

هدف آيه 8تا20 سوره بقره

(2)

تجسم وضع منافقين و گرفتاري آنها در ظلمت تاريكي و ظلمت حيرت

« وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الاَخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ...!»

در اين آيات وضع منافقين را بيان مى كند. در آيه:« مثلهم كمثل الذى استوقد نارا...!» با آوردن مثلى، وضع منافقين را مجسم ساخته، مى فرمايد منافقين مثل كسى مي مانند كه در ظلمتى كور قرار گرفته، بطوريكه خير را از شر، راه را از چاه و نافع را از مضر، تشخيص نمي دهد و براى بر طرف شدن آن ظلمت، دست به اسباب روشنى مى زند، آتشى روشن كند، كه با آن اطراف خود را به بيند، يا وسيله اى ديگر و چون آتش روشن مي كند و پيرامونش روشن مي شود خدا بوسيله اى از وسائل كه دارد، باد، يا باران يا امثال آن، آتشش را خاموش كند و دو باره به همان ظلمت گرفتار شود، بلكه اين بار ميان دو ظلمت قرار گيرد، يكى ظلمت تاريكى، يكى هم ظلمت حيرت و بى اثر شدن اسباب!

هدف آيه 21تا25 سوره بقره


1- الميزان ج : 1 ص : 82
2- الميزان ج : 1 ص : 86

ص:55

(1)

دعوت به صف متقين و اعراض از منافقين و بيماردلان

« يَأَيهَا النَّاس اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ...!»

در اين آيه مردم را بسوى بندگى خود دعوت مي كند، تا به متقين ملحق شوند و دنبال كفار و منافقين را نگيرند. اين مطالب را در طول پنج آيه مورد بحث آورده است.

هر چند سياق آيات از اول سوره بمنظور بيان حال منافقين و كفار و متقين بود و مي خواست حال هر سه طائفه را بيان كند، لكن خداى سبحان، از آنجائي كه در اول آيات خطاب را متوجه هر سه كرد و همه مردم را بسوى پرستش خود دعوت نمود، قهرا مردم در مقابل اين دعوت به دو قسم تقسيم شدند، پذيرنده و نپذيرنده، چون بطور كلى دعوت از حيث اجابت و عدم اجابت به غير از اين دو طائفه تقسيم نمى پذيرد و مردم در برابر آن مؤمنند يا كافر، اما در منافق سخن از ظاهر و باطن بميان مى آيد، وقتى شخصى منافق شناخته مي شود كه زبان و دلش يكسان نباشد و در نتيجه مردم در دعوت نامبرده يا زبان و قلبشان با هم آن را مى پذيرند و بدان ايمان مى آورند و يا هم با زبان و هم با قلب آنرا انكار مى كنند و يا آنكه به زبان مى پذيرند و با قلب انكار مى كنند، شايد بهمين جهت بود كه در آيه مورد بحث و آيه بعدش مردم را دو دسته كرد و منافقين را نام نبرد، و نيز بهمين جهت بجاى عنوان متقين عنوان مؤمنين را ذكر كرد.

هدف آيه 26و27 سوره بقره

(2)

بيان مراحل گمراهي اوليه و گمراهي ثانوي انسانها

« إِنَّ اللَّهَ لا يَستَحْىِ أَن يَضرِب مَثَلاً مَّا بَعُوضةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كفَرُوا فَيَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كثِيراً وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيراً وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلا الْفَسِقِينَ...!»

آيه شهادت مي دهد بر اين كه يك مرحله از ضلالت و كورى دنبال كارهاى زشت انسان بعنوان مجازات در انسان گنه كار پيدا مي شود و اين غير آن ضلالت و كورى اولى است كه گنه كار را به گناه وا داشت ، چون در آيه مورد بحث مى فرمايد:

« و ما يضل به الا الفاسقين - خدا با اين مثل گمراه نمي كند مگر فاسقان را!»

اضلال را اثر و دنباله فسق معرفى كرده ، نه جلوتر از فسق ، معلوم مي شود اين مرحله از ضلالت غير از آن مرحله اي است كه قبل از فسق بوده و فاسق را به


1- الميزان ج : 1 ص : 90
2- الميزان ج : 1 ص : 140

ص:56

فسق كشانيده است- دقت بفرمائيد!

اين را نيز بايد دانست كه هدايت و اضلال دو كلمه جامعي هستند كه تمامى انواع كرامت و خذلاني كه از سوى خدا بسوى بندگان سعيد و شقى مى رسد شامل مي شود!

هدف آيه28و29 سوره بقره

(1)

بيان حقيقت انسان و طي مسيرش از خلقت تا مرگ و برزخ و آخرت

« كَيْف تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كنتُمْ أَمْوَتاً فَأَحْيَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ...!»

در اين آيه حقيقت انسان را و آنچه را كه خدا در نهاد او بوديعه سپرده، بيان مى كند، ذخائر كمال، وسعت دائره وجود او و آن منازلى كه اين موجود در مسير وجود خود طى مى كند، يعنى زندگى دنيا ، سپس مرگ، بعد از آن زندگى برزخ، سپس مرگ، بعد زندگى آخرت و سپس بازگشت به خدا و اين كه اين منزل آخرين منزل در سير آدمى است، خاطر نشان مي سازد .

در خلال اين بيان پاره اى از خصائص و مواهب تكوين و تشريع را، كه خداوند تعالى آدمي را بدان اختصاص داده، بر مى شمارد.

هدف آيه 30 تا 33 سوره بقره

(2)

بيان هدف نزول انسان به زمين و خلافتش درآن

« وَ إِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلَئكَةِ إِنى جَاعِلٌ فى الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسفِك الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسبِّحُ بحَمْدِك وَ نُقَدِّس لَك قَالَ إِنى أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ ...!»

اين آيات متعرض آن فرضى است كه بخاطر آن انسان بسوى دنيا پائين آمد و نيز حقيقت خلافت در زمين و آثار و خواص آنرا بيان مى كند، اين مطلب بر خلاف سائر داستانهائي كه در قرآن آمده، تنها در يكجا آمده است و آن همين جا است.

هدف آيه 34 سوره بقره

(3)

بيان خلافت انسان، چگونگي نزولش به زمين و سرانجام كار او

« وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكَةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِيس أَبى وَ استَكْبرَ وَ كانَ مِنَ الْكَفِرِينَ!»

اين آيات منظور اصليش بيان خلافت انسان و موقعيت او و چگونگى نازل شدنش به دنيا و مآل كار او از سعادت و شقاوت است.

هدف آيه 35 تا 39 سوره بقره


1- الميزان ج : 1 ص : 170
2- الميزان ج : 1 ص : 176
3- الميزان ج : 1 ص : 187

ص:57

(1)

بيان هدف خلقت انسان براي سكونت در زمين و نقش درخت ممنوعه

« وَ قُلْنَا يَئَادَمُ اسكُنْ أَنت وَ زَوْجُك الجَْنَّةَ وَ ُكلا مِنْهَا رَغَداً حَيْث شِئْتُمَا وَ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظلِمِينَ...!»

سياق آيه بخوبى مى رساند كه منظور اصلى از خلقت آدم اين بوده كه در زمين سكونت كند، چيزي كه هست راه زمينى شدن آدم همين بوده كه نخست در بهشت منزل گيرد و برتريش بر ملائكه و لياقتش براى خلافت اثبات شود و سپس ملائكه مامور بسجده براى او شوند و آنگاه در بهشت منزلش دهند و از نزديكى به آن درخت نهيش كنند و او به تحريك شيطان از آن بخورد و در نتيجه عورتش و نيز از همسرش ظاهر گردد و در آخر به زمين هبوط كنند .

از اين ريخت و سياق بخوبى بر مى آيد: كه آخرين عامل و علتى كه باعث زمينى شدن آن دو شد، همان مسئله ظاهر شدن عيب آن دو بود و عيب نامبرده هم به قرينه اي كه فرموده:« بر آن شدند كه از برگهاى بهشت بر خود بپوشانند...!» همان عورت آن دو بوده و معلوم است كه اين دو عضو، مظهر همه تمايلات حيوانى است چون مستلزم غذا خوردن و نمو نيز هستند!

هدف آيه 40 تا 44 سوره بقره

(2)

بيان عتاب هاي خدا بر بني اسرائيل

« يَبَنى إِسرءِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتىَ الَّتى أَنْعَمْت عَلَيْكمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّىَ فَارْهَبُونِ...!»

خداى سبحان در اين آيات عتاب ملت يهود را آغاز كرده و اين عتاب در طى صد و چند آيه ادامه دارد و در آن نعمتهائى را كه خدا بر يهود افاضه فرمود و كرامتهائى را كه نسبت به آنان مبذول داشت و عكس العملى كه يهود به صورت كفران و عصيان و عهدشكنى و تمرد و لجاجت از خود نشان داد، بر مى شمارد و با اشاره به دوازده قصه از قصص آنان تذكرشان مي دهد: قصه نجاتشان از شر آل فرعون و شكافته شدن دريا و غرق شدن فرعونيان، قصه ميعاد در طور، قصه گوساله پرستى آنان بعد از رفتن موسى به ميقات، قصه مامور شدنشان به كشتن يكديگر، داستان تقاضاشان از موسى كه خدا را به ما نشان بده تا علنى و آشكارا او را ببينيم و به كيفر همين پيشنهادشان دچار صاعقه شدند و دوباره زنده گشتند، تا آخر داستانهائي كه در


1- الميزان ج : 1 ص : 193
2- الميزان ج : 1 ص : 226

ص:58

اين آيات بدان اشاره شده و سر تا سر آن پر است از عنايات ربانى و الطاف الهى .

و نيز به يادشان مى آورد: آن ميثاقها كه از ايشان گرفت و ايشان آن ها را نقض كرده و پشت سر انداختند و باز گناهانى را كه مرتكب شدند و جرائمى را كه كسب كردند و آثاري كه در دلهاشان پيدا شد، با اينكه كتابشان از آنها نهى كرده بود و عقولشان نيز بر خلاف آن حكم مى كرد، بيادشان مى اندازد و يادآوريشان مى كند كه بخاطر آن مخالفت ها چگونه دلهاشان دچار قساوت و نفوسشان در معرض شقاوت قرار گرفت و چگونه مساعيشان بى نتيجه شد!

هدف آيه 45 و46 سوره بقره

(1)

بيان فلسفه استعانت از صبر و نماز

« وَ استَعِينُوا بِالصبرِ وَ الصلَوةِ وَ إِنهَا لَكَبِيرَةٌ إِلا عَلى الخَْشِعِينَ! الَّذِينَ يَظنُّونَ أَنهُم مُّلَقُوا رَبهِمْ وَ أَنهُمْ إِلَيْهِ رَجِعُونَ!»

استعانت به معناى طلب كمك است و اين در وقتى صورت مى گيرد كه نيروى انسان به تنهائى نمى تواند مهم و يا حادثه اى را كه پيش آمده بر وفق مصلحت خود بر طرف سازد.

اين كه فرموده: از صبر و نماز براى مهمات و حوادث خود كمك بگيريد، براى اين است كه در حقيقت ياورى بجز خداى سبحان نيست، در مهمات ياور انسان مقاومت و خويشتن دارى آدمى است، باينكه استقامت بخرج داده، ارتباط خود را با خدا وصل نموده، از صميم دل متوجه او شود و بسوى او روى آورد.

اين همان صبر و نماز است، اين دو بهترين وسيله براى پيروزى است، چون صبر هر بلا و يا حادثه عظيمى را كوچك و ناچيز مى كند و نماز كه اقبال بخدا و التجاء به او است، روح ايمان را زنده مى سازد و به آدمى مى فهماند: كه بجائى تكيه دارد كه انهدام پذير نيست و به سببى دست زده كه پاره شدنى نيست!

هدف آيه 47و48 سوره بقره

(2)

بيان مسئله شفاعت

« يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ ! وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تجْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنهَا شفَعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنهَا عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنصرُونَ!»

پادشاهى و سلطنت دنيوى از هر نوعش كه باشد و با جميع شئون و قواى


1- الميزان ج : 1 ص : 228
2- الميزان ج : 1 ص : 232

ص:59

مقننه و قواى حاكمه و قواى مجريه اش، مبتنى بر حوائج زندگى است و اين حاجت زندگى است كه ايجاب مى كند چنين سلطنتى و چنين قوانينى بوجود آيد، تا حوائج انسان را كه عوامل زمانى و مكانى آن را ايجاب مى كند بر آورد.

به همين جهت چه بسا مي شود كه متاعى را مبدل به متاعى ديگر و منافعى را فداى منافعى بيشتر و حكمى را مبدل به حكمى ديگر مى كنند، بدون اينكه اين دگرگونيها در تحت ضابطه و ميزانى كلى در آيد.

بر همين منوال مسئله مجازات متخلفين نيز جريان مى يابد، با اينكه جرم و جنايت را مستلزم عقاب مي دانند، چه بسا از اجراء حكم عقاب بخاطر غرضى مهم تر، كه يا اصرار و التماس محكوم به قاضى و تحريك عواطف او است و يا رشوه است، صرفنظر كنند، يا مجرم پارتى و شفيعى نزد او بفرستد، تا بين او و خودش واسطه شود!

و عواملى ديگر نظير عوامل نامبرده، كه احكام و قوانين حكومتى را از كار مى اندازد. اين سنتى است جارى و عادتى است در بين اجتماعات بشرى .

در قرآن كريم تمامى اين آراء واهيه و پوچ و اقاويل كاذبه و بى اساس ابطال شده، خداى عز و جل در باره اش فرمود:

« و الامر يومئذ لله - امروز تنها مؤثر خداست!» و نيز فرموده:

« و رأوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب - عذاب را مى بينند و دستشان از همه اسباب بريده مي شود!»

و همچنين آياتى ديگر، كه همه آنها اين حقيقت را بيان مى كند، كه در موطن قيامت، اثرى از اسباب دنيوى نيست و ارتباطهاى طبيعى كه در اين عالم ميان موجودات هست، در آنجا بكلى منقطع است.

اين خود اصلى است كه لوازمى بر آن مترتب مي شود و آن لوازم بطور اجمال بطلان همان عقائد موهوم و خرافى است، آنگاه قرآن كريم هر يك از آن عقائد را بطور تفصيل بيان نموده و پنبه اش را زده است، از آن جمله مسئله شفاعت و پارتى بازى است، كه در باره آن مى فرمايد:

« بپرهيزيد از روزى كه احدى بجاى ديگرى جزاء داده نمي شود و از او شفاعتى پذيرفته نيست و از او عوضى گرفته نمي شود و هيچ كس از ناحيه كسى يارى نمى گردند!» و نيز فرموده:

« يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة!»

« روزي كه در آن نه خريد و فروشى است و نه رابطه دوستى!»

« يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا!»

ص:60

« روزي كه هيچ دوستى براى دوستى كارى صورت نمى دهد!»

هدف آيه 49 تا 61 سوره بقره

(1)

بيان تعديات و گناهان بني اسرائيل بعد از نجات از فرعون

« وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ ...!»

ظاهر آيات شريفه و ما قبل آن اين است كه اين خطابها و انواع تعديها و گناهانى كه از بنى اسرائيل در اين آيات شمرده، همه آنها به همه بنى اسرائيل نسبت داده شده، با اينكه مي دانيم آن گناهان از بعضى از ايشان سر زده و اين براى آن است كه بنى اسرائيل جامعه اى بودند، كه قوميت در آنها شديد بود، چون يك تن بودند، در نتيجه اگر عملى از بعضى سر مى زد، همه بدان راضى مي شدند و عمل بعضى را به همه نسبت مي دادند و گر نه همه بنى اسرائيل گوساله نپرستيدند و همه آنان پيغمبران خداى را نكشتند و همچنين ساير گناهان را همگى مرتكب نشدند.

هدف آيه 62 سوره بقره

(2)

معرفي ايمان واقعي و نفي ارزش نامگذاريها نزد خدا

« إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصرَى وَ الصبِئِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ!»

در اين آيه مسئله ايمان تكرار شده و منظور از ايمان دومى بطوريكه از سياق استفاده مي شود، حقيقت ايمان است و اين تكرار مى فهماند: كه مراد از:«الذين آمنوا،» در ابتداى آيه كسانى هستند كه ايمان ظاهرى دارند و به اين نام و به اين سمت شناخته شده اند، بنا بر اين معناى آيه اين مي شود: اين نامها و نامگذاريها كه داريد، از قبيل: مؤمنين ، يهوديان ، مسيحيان و صابئيان، اينها نزد خدا هيچ ارزشى ندارد، نه شما را مستحق پاداشى مى كند و نه از عذاب او ايمن مي سازد!

اين مطلب در آيات قرآن كريم مكرر آمده ، كه سعادت و كرامت هر كسى دائر مدار و وابسته به عبوديت است، نه به نام گذارى، پس هيچ يك از اين نامها سودى براى صاحبش ندارد و هيچ وصفى از اوصاف كمال، براى صاحبش باقى نمى ماند و او را سود نمى بخشد، مگر با لزوم عبوديت! آيات قرآن تصريح دارد بر اين كه كرامت و سعادت مربوط به حقيقت است ، نه بظاهر!

هدف آيه 63 تا 74 سوره بقره


1- الميزان ج : 1 ص : 284
2- الميزان ج : 1 ص : 292

ص:61

(1)

بيان دليل كندن و نگاه داشتن كوه بالاي سر بني اسرائيل

« وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطورَ خُذُوا مَا ءَاتَيْنَكُم بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ...!»

از سياق آيه، كه اول پيمان گرفتن را و امر به قدردانى از دين را ، ذكر نموده و در آخر آيه ياد آورى آنچه در كتابست خاطر نشان كرده و مسئله ريشه كن كردن كوه طور را در وسط اين دو مسئله جاى داده، بدون اين كه علت اين كار را بيان كند، بر مى آيد: كه مسئله كندن كوه، براى ترساندن مردم به عظمت قدرت خدا است، نه براى اينكه ايشان را مجبور بر عمل به كتابي كه داده شده اند بسازد و گر نه اگر منظور اجبار بود ديگر وجهى براى ميثاق گرفتن نبود .

هدف آيه 75 تا 82 سوره بقره

(2)

شرح برخورد يهود با رسول الله«ص» و دين اسلام

« أَ فَتَطمَعُونَ أَن يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسمَعُونَ كلَمَ اللَّهِ ثُمَّ يحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ...!»

سياق اين آيات، مخصوصا ذيل آنها، اين معنا را دست مي دهد: كه يهوديان عصر بعثت، در نظر كفار و مخصوصا كفار مدينه، كه همسايگان يهود بودند، از پشتيبانان پيامبر اسلام شمرده مي شدند، چون يهوديان ، علم دين و كتاب داشتند و لذا اميد به ايمان آوردن آنان بيشتر از اقوام ديگر بود و همه ، توقع اين را داشتند كه فوج فوج به دين اسلام در آيند و دين اسلام را تاييد و تقويت نموده ، نور آنرا منتشر و دعوتش را گسترده سازند .

و لكن بعد از آنكه رسول خدا «ص» به مدينه مهاجرت كرد، يهود از خود رفتارى را نشان داد ، كه آن اميد را مبدل به ياس كرد و بهمين جهت خداى سبحان در اين آيات مى فرمايد: آيا انتظار داريد كه يهود به دين شما ايمان بياورد، در حالي كه يك عده از آنان بعد از شنيدن آيات خدا و فهميدنش، آن را تحريف كردند و خلاصه كتمان حقايق و تحريف كلام خدا رسم ديرينه اين طائفه است، پس اگر نكول آنان را از گفته هاى خودشان مى بينند و مى بينيد كه امروز سخنان ديروز خود را حاشا مى كنند، خيلى تعجب نكنيد .

هدف آيه 83 تا 88 سوره بقره


1- الميزان ج : 1 ص : 298
2- الميزان ج : 1 ص : 320

ص:62

(1)

بيان فقرات ميثاق الهي اخذ شده از بني اسرائيل

« وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَ بَنى إِسرءِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِى الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكوةَ ثمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلا قَلِيلاً مِّنكمْ وَ أَنتُم مُّعْرِضونَ...!»

اولين آيه با نظم بديعى كه دارد، در آغاز با سياق غيبت آغاز شده و در آخر با سياق خطاب ختم مي شود، از سوى ديگر، در آغاز ميثاق را كه به معناى پيمان گرفتن است و جز با كلام صورت نمى گيرد، ياد مى آورد و آنگاه خود آن ميثاق را كه چه بوده؟ حكايت مى كند. اين حكايت را نخست با جمله خبرى:« لا تعبدون الا الله ...!» و در آخر با جمله انشائيه:« و قولوا للناس حسنا...!» حكايت مى كند .

نكته ديگري كه در آيه رعايت شده، اين است كه در طبقاتي كه امر به احسان به آنان نموده، ترتيب را رعايت كرده، اول آن طبقه اى را ذكر كرده، كه احسان به او از همه طبقات ديگر مهم تر است و بعد طبقه ديگري را ذكر كرده، كه باز نسبت بساير طبقات استحقاق بيشترى براى احسان دارد، اول پدر و مادران را ذكر كرده، كه پيداست از هر طبقه ديگرى به احسان مستحق ترند، چون پدر و مادر ريشه و اصلى است كه آدمى به آن دو اتكاء دارد و جوانه وجودش روى آن دو تنه روئيده، پس آن دو از ساير خويشاوندان به آدمى نزديك ترند .

بعد از پدر و مادر، ساير خويشاوندان را ذكر كرده و بعد از خويشاوندان، در ميانه اقرباء، يتيم را مقدم داشته، چون ايتام بخاطر خوردسالى و نداشتن كسي كه متكفل و سرپرست امورشان شود، استحقاق بيشترى براى احسان دارند- دقت بفرمائيد!

هدف آيه 89 تا 93 سوره بقره

(2)

بيان علل كفر بني اسرائيل به پيامبراسلام بعد از بعثت

« وَ لَمَّا جَاءَهُمْ كِتَبٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ كانُوا مِن قَبْلُ يَستَفْتِحُونَ عَلى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا كفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلى الْكَفِرِينَ...!»

قبل از بعثت ، كفار عرب متعرض يهود مي شدند و ايشان را آزار مى كردند و يهود در مقابل، آرزوى رسيدن بعثت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله وسلّم مى كرده اند و مى گفته اند: اگر پيغمبر ما كه تورات از آمدنش خبر داده مبعوث شود و نيز بگفته تورات به مدينه مهاجرت كند ، ما را از اين ذلت و از شر شما اعراب نجات مي دهد .


1- الميزان ج : 1 ص : 327
2- الميزان ج : 1 ص : 333

ص:63

و از كلمه«كانوا» استفاده مي شود اين آرزو را قبل از هجرت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم همواره مى كرده اند، به حدى كه در ميان همه كفار عرب نيز معروف شده بود، ولي چون بيامد آن كسى كه وى را مى شناختند، يعنى نشانيهاى تورات كه در دست داشتند با او منطبق ديدند ، به آن جناب كفر ورزيدند.

« بئسما اشتروا،» اين آيه علت كفر يهود را با وجود علمى كه به حقانيت اسلام داشتند ، بيان مى كند ، و آن را منحصرا حسد و ستم پيشگى مي داند. حسد بر آنان چيره گشت و استكبار و پلنگ دماغى جلوگيرشان شد از اين كه به وى ايمان بياورند ، لذا به وى كفر ورزيده، گفته هاى سابق خود را انكار كردند، همانطور كه به تورات خود كفر ورزيدند و كفرشان به اسلام ، كفرى بالاى كفر شد!

هدف آيه 94 تا 99 سوره بقره

(1)

نفي اعتقادات دروغين يهود

« قُلْ إِن كانَت لَكمُ الدَّارُ الاَخِرَةُ عِندَ اللَّهِ خَالِصةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْت إِن كنتُمْ صدِقِينَ...!»

آيات بالا به التزام دلالت مي كرد بر اينكه يهوديان مدعى نجات در آخرتند و ديگران را اهل نجات و سعادت نمي دانند و نجات و سعادت خود را هم مشوب به هلاكت و شقاوت نمي دانند، چون به خيال خود جز ايامى چند معذب نمي شوند و آن ايام هم عبارتست از آن چند صباحى كه گوساله پرستيدند .

لذا خداي تعالى با خطابى با ايشان مقابله كرد كه دروغگوئى آنان را در دعويشان ظاهر سازد، خطابي كه خود يهود بدون هيچ ترديدى آن را قبول دارد و آن اين است كه به رسول گراميش دستور مي دهد به ايشان بگويد: اگر خانه آخرت از آن شما است آرزوي مرگ كنيد و به خانه خود وارد شويد!!

مراد از خانه آخرت سعادت در آخرت است براى اينكه وقتى كسى مالك خانه اى شد، به هر نحو كه خوشش آيد و دوست بدارد در آن تصرف مى كند و به بهترين وجه دلخواه و سعادت مندانه ترين وجه وارد آن مي شود!

هدف آيه 100 و 101 سوره بقره

(2)

بيان مخالفت يهود با حق و كتمان بشارت رسول الله در تورات

« أَ وَ كلَّمَا عَهَدُوا عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ...!»

اين آيه به مخالفت يهود با حق و حقيقت اشاره مى كند، كه از در دشمنى با حق، بشارتهاى تورات به آمدن پيامبر اسلام را كتمان كردند و به پيامبرى كه تورات


1- الميزان ج : 1 ص : 341
2- الميزان ج : 1 ص : 348

ص:64

آنان را تصديق مي كرد ايمان نياوردند!

هدف آيه 102و103 سوره بقره

(1)

بيان واقعيت سحر و ساحري در يهود

« وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشيَطِينُ عَلى مُلْكِ سلَيْمَنَ وَ مَا كفَرَ سلَيْمَنُ وَ لَكِنَّ الشيَطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاس السحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلى الْمَلَكينِ بِبَابِلَ هَرُوت وَ مَرُوت وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتى يَقُولا إِنَّمَا نحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَينَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضرُّهُمْ وَ لا يَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشترَاهُ مَا لَهُ فى الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ وَ لَبِئْس مَا شرَوْا بِهِ أَنفُسهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ!»

آيه شريفه - البته با رعايت سياقى كه دارد – مي خواهد يكى ديگر از خصائص يهود را بيان كند و آن متداول شدن سحر در بين آنان است و اينكه يهود اين عمل خود را مستند به يك و يا دو قصه مى دانند، كه ميان خودشان معروف بوده و در آن دو قصه پاى سليمان پيغمبر و دو ملك بنام هاروت و ماروت در ميان بوده است.

پس بنا بر اين كلام عطف است بر صورتى كه ايشان از قصه نامبرده در ذهن داشته اند و مي خواهد آن صورت را تخطئه كند و بفرمايد جريان آنطور نيست كه شما از قصه در نظر داريد ، آرى يهود بطوريكه قرآن كريم از اين طائفه خبر داده ، مردمى هستند اهل تحريف و دست اندازى در معارف و حقايق ، نه خودشان و نه احدى از مردم نمي توانند در داستانهاى تاريخى به نقل يهود اعتماد كنند .

به هر حال از آيه شريفه بر مى آيد كه سحر در ميانه يهود امرى متداول بوده و آنرا به سليمان نبي نسبت مي دادند، چون اينطور مى پنداشتند، كه سليمان آن سلطنت و ملك عجيب را و آن تسخير جن و انس و وحش و طير را و آن كارهاى عجيب و غريب و خوارقى كه مي كرد، بوسيله سحر كرد!

هدف آيه 104 و 105 سوره بقره

(2)

افشاي رفتارموذيانه يهود در قبال رسول الله «ص»

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَقُولُوا رَعِنَا وَ قُولُوا انظرْنَا وَ اسمَعُوا وَ لِلْكفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ!»

در اين آيه نهى شديدى شده از گفتن كلمه «راعنا !» مسلمانان وقتى كلام رسول خدا را درست ملتفت نمي شدند، بخاطر اينكه ايشان گاهى بسرعت صحبت مى كرد، از ايشان خواهش مى كردند: كمى شمرده تر صحبت كنند، كه ايشان متوجه


1- الميزان ج : 1 ص : 350
2- الميزان ج : 1 ص : 369

ص:65

بشوند و اين خواهش خود را با كلمه «راعنا !» كه عبارتى كوتاه است اداء مى كردند، چون معناى اين كلمه (مراعات حال ما بكن!) است، ولى اين كلمه در بين يهود يك رقم ناسزا بود.

يهوديان از اين فرصت كه مسلمانان هم مي گفتند: (راعنا- راعنا) استفاده كرده، وقتى به رسولخدا (ص) مى رسيدند، مى گفتند: (راعنا !) بظاهر وانمود مى كردند كه منظورشان رعايت ادب است، ولى منظور واقعيشان ناسزا بود و لذا خداى تعالى براى بيان منظور واقعى آنان، اين آيه را فرستاد و چون منظور واقعى يهود روشن شد، در آيه مورد بحث مسلمانان را نهى كرد از اينكه ديگر كلمه (راعنا) را بكار نبرند و بلكه بجاى آن چيز ديگر بگويند، مثلا بگويند: (انظرنا !) يعنى كمى ما را مهلت بده!

منظور از كافرين در آيه فوق كسانى است كه از اين دستور سرپيچى كنند، و اين يكى از مواردى است كه در قرآن كريم كلمه كفر، در ترك وظيفه فرعى استعمال شده است.

در اين آيه اولين موردى است كه خداي تعالى مؤمنين را با لفظ:« ايها الذين آمنوا!» خطاب مى كند كه بعد از اين مورد در هشتاد و چهار مورد ديگر تا آخر قرآن اين خطاب را كرده است كه منظور از جمله:« الذين آمنوا!» اشخاص خاصى است و آن اشخاص عبارتند از سابقون اولون، يعنى طبقه اول مسلمانان از مهاجر و انصار، كه در عهد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و در روزگار عسرت اسلام به آنجناب ايمان آوردند!

هدف آيه 106 و 107 سوره بقره

(1)

بيان موضوع نسخ در قرآن

« مَا نَنسخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخَيرٍ مِّنهَا أَوْ مِثْلِهَا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ قَدِيرٌ...! »

اين آيه مربوط به مسئله نسخ است و معلوم است كه نسخ به آن معنائى كه در اصطلاح فقها معروف است ، يعنى به معناى( كشف از تمام شدن عمر حكمى از احكام،) اصطلاحى است كه از اين آيه گرفته شده و يكى از مصاديق نسخ در اين آيه است و همين معنا نيز از اطلاق آيه استفاده مي شود.

از نظر آيه نامبرده نسخ باعث نمي شود كه خود آيت نسخ شده بكلى از عالم هستى نابود گردد، بلكه حكم در آن عمرش كوتاه است، چون به وضعى وابسته است كه با نسخ ، آن صفت از بين مى رود و آن صفت صفت آيت و علامت بودن است، پس خود اين صفت به ضميمه تعليل ذيلش كه مى فرمايد:« مگر نمي دانى كه خدا بر هر


1- الميزان ج : 1 ص : 376

ص:66

چيز قادر است!» بما مى فهماند كه مراد از نسخ از بين بردن اثر آيت ، از جهت آيت بودنش مي باشد ، يعنى از بين بردن علامت بودنش ، با حفظ اصلش ، پس با نسخ اثر آن آيت از بين مى رود و اما خود آن باقى است، حال اثر آن يا تكليف است و يا چيزى ديگر .

هدف آيه 108 تا 115 سوره بقره

(1)

نهي از طرح سوالات نظير سوالات يهود از موسي «ع»

« أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسئَلُوا رَسولَكُمْ كَمَا سئلَ مُوسى مِن قَبْلُ وَ مَن يَتَبَدَّلِ الْكفْرَ بِالايمَنِ فَقَدْ ضلَّ سوَاءَ السبِيلِ... !»

سياق آيه اول دلالت دارد بر اينكه بعضى از مسلمانان كه به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم ايمان آورده بودند، از آنجناب سؤالهائى نظير سؤالهاى يهود از حضرت موسى كرده اند و لذا خداى سبحان در اين آيه ايشان را سرزنش مى كند ، البته در ضمنى كه يهود را توبيخ مى كند بر آن رفتاري كه با موسى و ساير انبياء بعد از او كردند، روايات هم بر همين معنا دلالت دارد .

هدف آيه 116و117 سوره بقره

(2)

نفي اعتقادات اهل كتاب درباره پسرخواندگي براي خدا

« وَ قَالُوا اتخَذَ اللَّهُ وَلَداً سبْحَنَهُ بَل لَّهُ مَا فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ كلٌّ لَّهُ قَنِتُونَ! بَدِيعُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ !»

سياق چنين مي رساند: مراد از گويندگان اين سخن، يهود و نصارى هستند كه يهود مى گفت: عُزير پسر خداست و نصارى مى گفت: مسيح پسر خداست، چون در آيات قبل نيز روى سخن با يهود و نصارى بود.

منظور اهل كتاب در اولين بار كه اين سخن را گفتند، يعنى گفتند خدا فرزند براى خود گرفته، اين بوده كه از پيغمبر خود، احترامى كرده باشند، همانطور كه در احترام و تشريف خود مى گفتند:« نحن ابناء الله و احباؤه - ما فرزندان و دوستان خدائيم!» و ليكن چيزى نگذشت كه اين تعارف، صورت جدى بخود گرفت و آن را يك حقيقت پنداشتند و لذا خداى سبحان در دو آيه مورد بحث، آن را رد نموده ، بعنوان اعراض از گفتارشان فرمود:« بلكه آسمان و زمين و هر چه در آن دو است از خداست...!»

هدف آيه 118 تا 119 سوره بقره


1- الميزان ج : 1 ص : 387
2- الميزان ج : 1 ص : 393

ص:67

(1)

بيان تشابه عقايد اهل كتاب با عقايد و طرز فكر كفار

« وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ...!»

در اين آيه مشركين و كفار را ملحق به اهل كتاب مى كند و مى فرمايد: « آنها كه نمى دانند گفتند: چرا خدا با خود ما سخن نمى گويد؟ و يا معجزه اى بخود ما نميدهد؟ آنها هم كه قبل از ايشان بودند- يعنى يهود و نصارى- همين حرف را زدند چون در ميان اهل كتاب يهوديان همين حرف را به پيغمبر خدا موسى«ع» زدند، پس اهل كتاب و كفار در طرز فكر و در عقائدشان مثل هم هستند، آنچه آنها مى گويند، اينها هم مي گويند و آنچه اينها مي گويند آنها نيز مى گويند:« تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ...!» طرز فكرهاشان يك جور است!

هدف آيه 120 تا 123 سوره بقره

(2)

هشدار به رسول الله«ص» درباره نيات باطني اهل كتاب

« وَ لَن تَرْضى عَنك الْيهُودُ وَ لا النَّصرَى حَتى تَتَّبِعَ مِلَّتهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُْدَى وَ لَئنِ اتَّبَعْت أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَك مِنَ الْعِلْمِ مَا لَك مِنَ اللَّهِ مِن وَلىّ ٍ وَ لا نَصِيرٍ... وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تجْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنهَا عَدْلٌ وَ لا تَنفَعُهَا شفَعَةٌ وَ لا هُمْ يُنصرُونَ!»

بعد از آن خطابها و توبيخ ها كه از يهود و نصارى كرد، روى سخن به رسول خود كرده كه اين يهوديان و مسيحيان كه تاكنون در باره آنها سخن مى گفتيم هرگز از تو راضى نمي شوند مگر وقتى كه تو به دين آنان درآئى، دينى كه خودشان به پيروى از هوى و هوسشان تراشيده و با آراء خود درست كرده اند .

لذا در رد اين توقع بيجاى آنان ، دستور مي دهد به ايشان بگو:« ان هدى الله هو الهدى - هدايت خدا هدايت است، نه من درآورى هاى شما!» مى خواهد بفرمايد: پيروى ديگران كردن، بخاطر هدايت است و هدايتى بغير هدايت خدا نيست و حقى بجز حق خدا نيست تا پيروى شود و غير هدايت خدا - يعنى اين كيش و آئين شما - هدايت نيست ، بلكه هواهاى نفسانى خود شماست كه لباس دين بر تنش كرده ايد و نام دين بر آن نهاده ايد .

حال ببين كه در اين يك آيه چه اصولى ريشه دار از برهانى عقلى نهفته شده و با همه اختصار و كوتاهيش ، چه وجوهى از بلاغت بكار رفته و در عين حال چقدر بيان آن سليس و روان است !

هدف آيه 124 سوره بقره


1- الميزان ج : 1 ص : 398
2- الميزان ج : 1 ص : 399

ص:68

(1)

مقدمه چيني براي نزول آيات مربوط به تغيير قبله و حج

« وَ إِذِ ابْتَلى إِبْرَهِيمَ رَبُّهُ بِكلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنى جَاعِلُك لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتى قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِى الظلِمِينَ!»

اين آيه به فرازى ديگر شروع شده و آن ذكر پاره اى از داستانهاى ابراهيم عليه السلام است كه نسبت به آيات مربوط به قبله و تغيير آن از بيت المقدس بطرف كعبه بمنزله مقدمه و زمينه چينى است، همچنين نسبت به ايات راجع به حج و بياني كه در خلال آن در باره حقيقت دين حنيف اسلامى و مراتب آن به ميان آمده، مرتبه اول بيان اصول معارف اسلامى و مرتبه دوم اخلاق و مرتبه سوم احكام فرعيه كه همه اينها بطور اجمال در آن آيات آمده است.

آيات نامبرده اين معنا را نيز در برگرفته كه خداي تعالى ابراهيم عليه السلام را بچند خصيصه اختصاص داده ، يكى به امامت و يكى به بناى كعبه و ديگر بعثتش براى دعوت به دين توحيد!

هدف آيه 125 تا 129 سوره بقره

(2)

تشريع حج و مأمن و مرجع قراردادن خانه خدا

« وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْت مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَهِيمَ مُصلًّى وَ عَهِدْنَا إِلى إِبْرَهِيمَ وَ إِسمَعِيلَ أَن طهِّرَا بَيْتىَ لِلطائفِينَ وَ الْعَكِفِينَ وَ الرُّكع السجُودِ...!»

شروع آيات اشاره به تشريع حج و نيز مامن بودن خانه خدا و مثابت، يعنى مرجع بودن آن دارد.

هدف آيه 130 تا 134 سوره بقره

(3)

شرح برگزيده شدن ابراهيم «ع» و اسلام آوردن او به رب العالمين

« وَ مَن يَرْغَب عَن مِّلَّةِ إِبْرَهِيمَ إِلا مَن سفِهَ نَفْسهُ وَ لَقَدِ اصطفَيْنَهُ فى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ...!»

مقام اصطفاء عينا همان مقام اسلام است، شاهد بر آن آيه:« اذ قال له ربه: اسلم! قال: اسلمت لرب العالمين!» است. اصطفاء ابراهيم در زمانى بود كه پروردگارش به او گفت: اسلام آور! و او هم براى خداى رب العالمين اسلام آورد!

خداي تعالي كلام ابراهيم را اينطور حكايت مى كند كه گفت:« من اسلام آوردم براى رب العالمين!» با اينكه جا داشت بگويد:« پروردگارا من اسلام آوردم براى تو!»


1- الميزان ج : 1 ص : 403
2- الميزان ج : 1 ص : 423
3- الميزان ج : 1 ص : 451

ص:69

آنچه پروردگار به او فرموده، سرّى بوده كه پروردگارش با او در ميان نهاده و در مقامى نهاده كه مقام خلوت بوده است. در جمله:« و چون پروردگارش به او گفت!» هر چند از يك لطف خاصى حكايت مى كند، كه مقتضايش آزادى ابراهيم در گفتگو است و ليكن از آنجا كه ابراهيم عليه السلام هر چه باشد بالأخره بنده است و طبع بنده ذلت و تواضع است، لذا ايجاب مى كند كه خود را در اين مقام آزاد و رها نبيند، بلكه در عوض ادب حضور را مراعات كند، چون در غير اين صورت در حقيقت خود را مختص به مقام قرب و متشرف به حظيره انس حساب كرده، در حالي كه ادب بندگى اقتضاء مي كند او در همان حال هم خود را يكى از بندگان ذليل و مربوب ببيند و در برابر كسى اظهار ذلت كند كه تمامى عالميان در برابرش تسليم هستند، پس نبايد مى گفت:« اسلمت لك - من تسليم توام!» بلكه بايد مى گفت:« اسلمت لرب العالمين - تسليم آنم كه همه عالم مربوب و تسليم اويند!»

اصولا كلمه اسلام و تسليم و استسلام، هر سه يك معنا را مى دهند و آن اين است كه كسى و يا چيزى در برابر كس ديگر حالتى داشته باشد كه هرگز او را نافرمانى نكند و او را از خود دور نسازد. اين حالت اسلام و تسليم و استسلام است.

اسلام انسان براى خداى تعالى وصف رام بودن و پذيرش انسان است، نسبت به هر سرنوشتى كه از ناحيه خداى سبحان برايش تنظيم مى شود، چه سرنوشت تكوينى، از قدر و قضاء و چه تشريعى از اوامر و نواهى و غير آن، به همين جهت مي توان گفت: مراتب تسليم بر حسب شدت و ضعف وارده بر انسان و آسانى و سختى پيش آمدها، مختلف مى شود، آنكه در برابر پيش آمدهاى ناگوارتر و تكاليف دشوارتر تسليم مى شود، اسلامش قوى تر است، از اسلام آن كس كه در برابر ناگوارى ها و تكاليف آسانترى تسليم مى شود، پس بنا بر اين اسلام داراى مراتبى است!

هدف آيه 135 تا 141 سوره بقره

(1)

بيان منشاء انشعاب ها در دين ابراهيم«ع»

« وَ قَالُوا كونُوا هُوداً أَوْ نَصرَى تهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشرِكِينَ...!»

خداى تعالى بعد از آنكه بيان كرد: دين حق كه اولاد ابراهيم از اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان وى بر آن دين بودند اسلام بود و خود ابراهيم هم آنرا دين حنيف خود داشت، اينك در اين آيه نتيجه مى گيرد كه اختلاف و انشعاب هائى كه در بشر پيدا شده، دسته اى خود را يهودى و دسته اى ديگر مسيحى خواندند، همه ساخته هاى هوى و هوس خود بشر است و بازيگريهائى است كه خود در دين ابراهيم


1- الميزان ج : 1 ص : 467

ص:70

كرده اند و دشمنى هائى كه با هم داشتند به حساب خدا و دين او گذاشتند .

در نتيجه طائفه هاى مختلف و احزابى دينى و متفرق گشتند ، رنگ هوى و هوسها و اغراض و مطامع خود را به دين خداى سبحان يعنى دين توحيد زدند ، با اينكه دين بطور كلى يكى بود ، همچنانكه معبودى كه به وسيله دين عبادت مى شود يكى است و آن دين ابراهيم است و بايد مسلمين به آن دين تمسك جويند و شقاق و اختلاف اهل كتاب را پيروى ننموده ، آن را براى خود اهل كتاب بگذارند!

يهود گفتند: بيائيد همه يهودى شويد ، تا هدايت يابيد ، نصارى هم گفتند: بيائيد مسيحى شويد ، تا همه راه يابيد! منشا اين اختلاف دشمنى با يكديگرشان بود.

« قل بل ملة ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين!» مى فرمايد: بگو بلكه ملت ابراهيم را پيروى مى كنيم، كه فطرى است و ملت واحده اي است كه تمامى انبياء شما از ابراهيم گرفته تا بعد از او همه بر آن ملت بودند و صاحب اين ملت يعنى ابراهيم از مشركين نبود!

هدف آيه 142 تا 151 سوره بقره

(1)

بيان مسائل مربوط به قبله شدن مسجدالحرام و رد اعتراضات يهود

« سيَقُولُ السفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتهِمُ الَّتى كانُوا عَلَيْهَا قُل لِّلَّهِ الْمَشرِقُ وَ الْمَغْرِب يهْدِى مَن يَشاءُ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ...!»

اين آيات اگر مورد دقت قرار گيرد، آياتى است زنجيروار ، منتظم و مترتب بر هم كه داستان قبله شدن كعبه براى مسلمين را بيان مى كند.

قبل از اين آيات، داستان ابراهيم عليه السلام خاطر نشان مي شد، كه نسبت به مسئله قبله جنبه توطئه و زمينه چينى داشت ، آيه مورد بحث توطئه دوم است و نيز مي خواهد جواب از اعتراض ماجراجويانى را كه مي خواهند حادثه اى سوژه آفرين پيش آيد، تا مشغول جدال و بگو مگو شوند ، به رسول خود تعليم دهد.

در آيات قبل زمينه مسئله قبله را چيده بود سرگذشت ابراهيم و كرامتهائى كه در درگاه خدا داشت و كرامت فرزندش اسماعيل، دعاى آن دو بزرگوار براى كعبه، مكه، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم، امت مسلمان و نيز بنا كردن خانه كعبه و ماموريتشان در خصوص تطهير خانه براى عبادت را ذكر فرموده بود .

معلوم است كه برگشتن قبله از بيت المقدس به كعبه، از بزرگترين حوادث دينى و اهم احكام تشريعي است، كه مردم بعد از هجرت رسول خدا«ص» به مدينه با آن روبرو شدند ، آرى در اين ايام اسلام دست به انقلابى ريشه دار مى زند و معارف و حقايق خود را نشر مي دهد. معلوم است كه يهود و غير يهود در مقابل اين انقلاب ،


1- الميزان ج : 1 ص : 476

ص:71

ساكت نمى نشينند ، چون مى بينند اسلام يكى از بزرگترين مفاخر دينى آنان را كه همان قبله ايشان بود ، از بين مى برد ، قبله اى كه ساير ملل بخاطر آن تابع يهود و يهود در اين شعار دينى متقدم بر آنان بودند .

علاوه بر اينكه اين تحويل قبله باعث تقدم مسلمانان و دين اسلام مى شود چون توجه تمامى امت را يكجا جمع مى كند و همه در مراسم دينى به يك نقطه رو مى كنند و اين تمركز همه توجهات به يك سو ، ايشان را از تفرق نجات مي دهد هم تفرق وجوهشان در ظاهر و هم تفرق كلمه شان در باطن، مسلما قبله شان كعبه تاثيرى بيشتر و قوى تر دارد ، تا ساير احكام اسلام ، از قبيل طهارت و دعا و امثال آن و يهود و مشركين عرب را سخت نگران مى سازد ، مخصوصا يهود را كه به شهادت داستانهائى كه از ايشان در قرآن آمده ، مردمى هستند كه از همه عالم طبيعت جز براى محسوسات اصالتى قائل نيستند و براى غير حس كمترين وقعى نمى گذارند مردمى هستند كه از احكام خدا آنچه مربوط به معنويات است ، بدون چون و چرا مى پذيرند ، ولى اگر حكمى در باره امرى صورى و محسوس از ناحيه پروردگارشان بيايد ، مانند قتال و هجرت و سجده و خضوع و امثال آن ، زير بارش نمى روند و در مقابلش به شديدترين وجهى مقاومت مي كنند .

سخن كوتاه اينكه خداى تعالى هم خبر داد كه بزودى يهود بر مسئله تحويل قبله اعتراض خواهند كرد ، لذا به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم تعليم كرد كه چگونه اعتراضشان را پاسخ گويد تا ديگر اعتراض نكنند!

هدف آيه 152 سوره بقره

(1)

دستور شكرگزاري در برابر نعمت بعثت رسول الله«ص» و تغيير قبله

« فَاذْكُرُونى أَذْكُرْكُمْ وَ اشكرُوا لى وَ لا تَكْفُرُونِ!»

بعد از آن كه خداى تعالى بر پيامبر اسلام و امت مسلمان منت نهاد ، نخست پيامبر بزرگوار را كه از خود مردم بود بسوى ايشان گسيل داشت و اين خود نعمتى بود كه با هيچ مقياسى اندازه گيرى نمي شود ، نعمتى كه منشا هزاران نعمت شد - و فهماند خدا از ياد بندگانش غافل نيست - آرى خدا بشر را از اينكه بسوى صراط مستقيم هدايت كند و به اقصى درجات كمال سوق دهد ، فراموش نكرده بود .

در مرحله دوم قبله را كه مايه كمال دين و توحيد در عبادت و تقويت فضائل دينى و اجتماعيشان بود ، تشريع فرمود، اينك در اين آيه متفرع بر آن دو نعمت ، دعوتشان مى كند: به اين كه بياد او باشند و شكرش بگذارند ، تا او هم در مقابل ياد بندگان به عبوديت و طاعت ، ايشان را به دادن نعمت ياد كند و در پاداش شكرگزارى و كفران


1- الميزان ج : 1 ص : 509

ص:72

نكردن ، نعمتشان را بيشتر كند .

آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه ذكر قلبى هم براى خود مراتبى دارد ، از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى گفته اند : ذكر بمعناى حضور معنا است در نفس ، سخنى است درست ، براى اينكه حضور داراى مراتبى است .

هدف آيه 153 تا 157 سوره بقره

(1)

ايجاد آمادگي فكري براي شروع جهاد

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَعِينُوا بِالصبرِ وَ الصلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصبرِينَ!»

« وَ لا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فى سبِيلِ اللَّهِ أَمْوَت بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِن لا تَشعُرُونَ!»

« وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىْ ءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَمْوَلِ وَ الأَنفُسِ وَ الثَّمَرَتِ وَ بَشرِ الصبرِينَ!»

« الَّذِينَ إِذَا أَصبَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَجِعُونَ!»

« أُولَئك عَلَيهِمْ صلَوَتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئك هُمُ الْمُهْتَدُونَ!»

اين پنج آيه در سياق متحد و جملاتش از نظر لفظ در يك سياق و از نظر معنا هم بيكديگر مرتبطند، اول آنها به آخر نظر دارد و آخرش به اولش، از اينجا فهميده مي شود كه اين پنج آيه يكباره نازل شده نه در چند هنگام.

و سياق آن داد مى زند كه قبل از نازل شدن دستور جهاد و تشريع آن نازل شده ، چون در اين آيات از بلائى پيشگوئى شده كه بعدها مسلمانان با آن روبرو مى شوند و مصائبى را بزودى مى بينند ، البته نه هر بلا و مصيبت ، بلكه بلاى عمومى كه چون ساير بليات معمولى و هميشگى نيست .

بلائى كه در آيات مورد بحث از آن سخن رفته ، هر بلاى عمومى نيست، وبا و قحطى نيست، بلكه بلائى است عام كه خود مسلمانان خود را بدان نزديك كرده اند.

در آيات مورد بحث بطور اشاره خبر مي دهد كه: چنين محنتى و بلائى رو به آمدن است ، چون در آيات ، سخن از قتال و جهاد در راه خدا كرده، چيزى كه هست اين بلا را به وصفى معرفى كرده كه ديگر چون ساير بلاها مكروه و ناگوار نيست و صفت سوئى در آن باقى نمانده و آن اين است كه اين قتال مرگ و نابودى نيست ، بلكه حيات است و چه حياتى!! پس اين آيات مؤمنين را تحريك مى كند كه خود را براى قتال آماده كنند و به ايشان خبر مي دهد كه بلا و محنتى در پيش دارند ، بلائى كه هرگز به مدارج تعالى و رحمت پروردگارى و به اهتداء و به هدايتش نمى رسند ، مگر آنكه در برابر آن صبر كنند و مشقت هايش را تحمل نمايند و به ايشان اين


1- الميزان ج : 1 ص : 515

ص:73

حقيقت را تعليم مي دهد كه بايد براى رسيدن به هدف از قتال استمداد بگيرند ، مى فرمايد: از صبر و نماز استعانت بجوئيد ، از صبر كه عبارتست از خوددارى از جزع و ناشكيبائى و از دست ندادن امر تدبير و از نماز كه عبارت است از توجه بسوى پروردگار و انقطاع بسوى كسي كه همه امور بدست او است! آرى:« ان القوة لله جميعا - نيرو همه اش از خداست!»

هدف آيه 158 سوره بقره

الميزان ج : 1 ص : 578

معرفي و تشريع سعي بين صفا و مروه به عنوان شعائر الهي

« إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ!»

اين آيه اشاره دارد به اينكه صفا و مروه دو محل است كه به علامت الهى نشاندار شده و آن علامت، بندگان خداى را بسوى خدا دلالت مى كند و خدا را بيادشان مى آورد و از اينكه صفا و مروه را در مقابل همه موجودات اختصاص داده به اينكه از شعايرند با اينكه تمامى موجودات آدمى را بسوى آفريدگارش دلالت مى كند، فهميده مي شود كه مراد از شعائر، شعائر و آيت ها و نشانه هاى تكوينى نيست كه تمامى موجودات آن را دارند بلكه خداى تعالى آن دو را شعائر قرار داده و معبد خود كرده، تا بندگانش در آن موضع وى را عبادت كنند، در نتيجه دو موضع نامبرده علاوه بر آن دلالتى كه همه كائنات دارند، به دلالت خاصى بندگان را بياد خدا مى اندازد، پس شعيره بودن صفا و مروه خود دلالت دارد بر اينكه خدا براى اين دو موضع عبادت خاصى مقرر كرده است.

هدف آيه 159 تا 162 سوره بقره

(1)

بيان انحراف علما و كتمان آيات الهي دليل اختلافات ديني

« إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ ...!»

اختلاف هاى دينى و انحراف از جاده صواب، معلول ستمكارى علماء بوده كه مطالب كتاب را براى مردم نگفتند و يا اگر گفتند، تاويلش كردند و يا در آن دست انداخته تحريفش نمودند.


1- الميزان ج : 1 ص : 584

ص:74

« أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ!» اين جمله كيفر كسانى را بيان مى كند كه آنچه هدايت و آيات كه خدا نازل كرده بود، كتمان كردند و آن كيفر عبارت است از لعنتى از خدا و لعنتى ديگر از هر لعنت كننده است. اينكه هم لعنت خدا و هم لعنت لعنت كنندگان را مطلق آورد، دلالت دارد بر اينكه تمامى لعنت هايى كه از هر لعنت كننده سر بزند، متوجه ايشان است.

هدف آيه 163 تا 167 سوره بقره

(1)

بيان مفهوم واحد بودن خدا

« وَ إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ...!»

اين آيات كه مسئله توحيد را خاطر نشان مي كند، همه در يك سياق و در يك نظم قرار دارند و بر مسئله نامبرده اقامه برهان نموده، شرك و سرانجام امر آن را بيان مى كند! جمله:« الهكم اله واحد!» با همه كوتاهيش مى فهماند كه: الوهيت مختص و منحصر به خداي تعالى است و وحدت او وحدتى مخصوص است ، وحدتى است كه لايق ساحت قدس اوست!

هدف آيه 168 تا 171 سوره بقره

(2)

بيان دست درازي شيطان از طريق غذاهاي حلال و حرام

« يَأَيُّهَا النَّاس كلُوا مِمَّا فى الأَرْضِ حَلَلاً طيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطوَتِ الشيْطنِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ...!»

خطاب در آيه، متوجه عموم مردم است كه آنچه در زمين هست برايشان حلال است و مي توانند بخورند و پاى بند احكام خرافى قديم نباشند .

اين جمله اباحه اى عمومى و بدون قيد و شرط را آماده مي كند ، چيزى كه هست جمله:« و لا تتبعوا خطوات الشيطان...!» مي فهماند كه در اين ميان چيزهاى ديگرى هم هست كه نامش خطوات شيطان است و مربوط به همين اكل حلال طيب است و اين امور ، يا مربوط به نخوردن بخاطر پيروى شيطان است و يا خوردن بخاطر پيروى شيطان است و چون تا اينجا معلوم نكرد كه آن امور چيست؟ لذا براى اينكه ضابطه اى دست داده باشد كه چه چيزهائى پيروى شيطان است؟ كلمه سوء و فحشاء و سخن بدون علم را خاطر نشان كرد و فهماند كه هر چيزى كه بد است، يا فحشاء است يا بدون علم حكم كردن است ، پيروى از آن ، پيروى شيطان است!

هدف آيه 172 تا 176 سوره بقره


1- الميزان ج : 1 ص : 592
2- الميزان ج : 1 ص : 630

ص:75

(1)

دستور استفاده از طيبات براي مومنين به خدا

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كلُوا مِن طيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكُمْ وَ اشكُرُوا للَّهِ إِن كنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ! إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللَّهِ فَمَنِ اضطرَّ غَيرَ بَاغٍ وَ لا عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ...!»

اين جمله خطابى است خاص به مؤمنين ، كه بعد از خطاب قبلى كه به عموم مردم بود قرار گرفته ، پس از قبيل انتزاع خطابى از خطابى ديگر است، گويا از خطاب جماعتى كه پذيراى نصيحت نيستند ، منصرف شده و روى سخن به عده خاص كرده كه دعوت داعى خود را اجابت مى گويند ، چون به او ايمان دارند .

التفاتى كه بين دو خطاب واقع شده ناشى از تفاوتى است كه در افراد مخاطب است ، چون از دارندگان ايمان بخدا اين توقع مى رفت كه دعوت را بپذيرند به همين جهت عبارت قبلى:« ما فى الارض حلالا طيبا!» را به عبارت:« طيبات ما رزقناكم!» عوض كرد ، تا وسيله شود ، بعد از آن از ايشان بخواهد تنها خدا را شكر گويند ، چون مردمى موحد بودند و بجز خداى سبحان كسى را نمى پرستيدند .

عين اين نكته باعث شد بفرمايد:« ما رزقناكم- آنچه ما روزيتان كرديم!» و نفرمايد:« ما رزقتم - آنچه روزى شده ايد!» و يا « ما فى الارض - آنچه در زمين است!» و يا تعبير ديگر نظير اينها ، تا اشاره و يا دلالت كند بر اينكه خدا در نظر آنان معروف و به ايشان نزديك و نسبت به آنان مهربان و رئوف است .

هدف آيه 177 سوره بقره

(2)

معرفي ابرار و اعتقاد، اعمال و اخلاق آنها

« لَّيْس الْبرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَكِنَّ الْبرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ الْمَلَئكةِ وَ الْكِتَبِ وَ النَّبِيِّينَ وَ ءَاتى الْمَالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكِينَ وَ ابْنَ السبِيلِ وَ السائلِينَ وَ فى الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصلَوةَ وَ ءَاتى الزَّكَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَهَدُوا وَ الصبرِينَ فى الْبَأْساءِ وَ الضرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولَئك الَّذِينَ صدَقُوا وَ أُولَئك هُمُ الْمُتَّقُونَ!»

اين خود دأب قرآن در تمامى بياناتش است كه وقتى مي خواهد مقامات معنوى را بيان كند، با شرح احوال و تعريف رجال دارنده آن مقام ، بيان مي كند و به بيان مفهوم تنها قناعت نمي كند.

جمله:« و لكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر...!» تعريف ابرار و بيان حقيقت


1- الميزان ج : 1 ص : 643
2- الميزان ج : 1 ص : 648

ص:76

حال ايشان است كه هم در مرتبه اعتقاد تعريفشان مى كند و هم در مرتبه اعمال و هم اخلاق، در باره اعتقادشان مي فرمايد:« من آمن بالله!» و در باره اعمالشان مي فرمايد:« اولئك الذين صدقوا!» و در باره اخلاقشان مي فرمايد:« و اولئك هم المتقون!»

از رسولخدا صلى الله عليه وآله وسلّم روايت شده كه هر كس به اين آيه عمل كند ايمان خود را به كمال رسانده باشد!

هدف آيه 178 و 179 سوره بقره

(1)

بيان قانون قصاص و مفهوم حيات در قصاص

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِب عَلَيْكُمُ الْقِصاص فى الْقَتْلى الحُْرُّ بِالحُْرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الأُنثى بِالأُنثى فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شىْ ءٌ فَاتِّبَاعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسنٍ ذَلِك تخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِك فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ!»

« وَ لَكُمْ فى الْقِصاصِ حَيَوةٌ يَأُولى الأَلْبَبِ لَعَلَّكمْ تَتَّقُونَ!»

آيه شريفه در اينكه خطاب را متوجه خصوص مؤمنين كرده، اشاره است به اينكه حكم قصاص مخصوص جامعه مسلمين است و كفارى كه در كشورهاى اسلامى بعنوان اهل ذمه زندگى مى كنند و غير آنان از كفار، مشمول آيه نيستند و آيه از كار آنها ساكت است!

« و لكم فى القصاص حيوة يا اولى الالباب، لعلكم تتقون!» اين جمله به حكمت تشريع قصاص اشاره مي كند. حاصل معناى اين جمله اين است كه عفو هر چند تخفيفى و رحمتى است نسبت به قاتل( و رحمت خود يكى از فضائل انسانى است!) و لكن مصلحت عموم تنها با قصاص تامين مي شود، قصاص است كه حيات را ضمانت مي كند نه عفو كردن و ديه گرفتن و نه هيچ چيز ديگر! و اين حكم هر انسان داراى عقل است و اينكه فرمود:« لعلكم تتقون!» معنايش اين است كه بلكه شما از قتل بپرهيزيد! و اين جمله به منزله تعليل است براى تشريع قصاص.

لطايف و شيوائي و بلاغت اين آيه شريفه:

آيه شريفه، همه كلمات بليغي را كه در اين باب از طرف حكما و گويندگان در تاريخ بشر گفته شده بود، از ياد برد و همه را عقب زد، زيرا جمله:« و لكم فى القصاص حيوة - در قصاص براى شما حيات است!» از همه آن كلمات كوتاهتر و تلفظش آسانتر است، علاوه در اين جمله، كلمه قصاص معرفه يعنى با الف و لام آمده و كلمه حيات نكره ، يعنى بدون الف و لام آمده است تا دلالت كند بر اينكه نتيجه قصاص و بركات آن ، دامنه دارتر و عظيمتر از آن است كه با زبان گفته شود .


1- الميزان ج : 1 ص : 655

ص:77

و باز با همه كوتاهيش ، نتيجه قصاص را بيان كرده و حقيقت مصلحت را ذكر كرده ، كه حيات است و همين كلمه حيات حقيقت آن معنائى را كه نتيجه را افاده مي كند متضمن است.

هدف آيه 180 تا 182 سوره بقره

(1)

بيان قانون وصيت

« كُتِب عَلَيْكُمْ إِذَا حَضرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت إِن تَرَك خَيراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَلِدَيْنِ وَ الأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقاًّ عَلى الْمُتَّقِينَ... !»

لسان اين آيه، لسان وجوب است نه استحباب، چون در قرآن كريم هر جا فرموده: فلان امر بر فلان قوم نوشته شده، معنايش اين است كه اين حكم يا سرنوشت، قطعى و لازم شده است. مؤيد آن، جمله آخر آيه است كه مي فرمايد:« حقا...!» چون كلمه حق ، نيز مانند كتابت اقتضاى معناى لزوم را دارد!

لكن از آنجا كه همين كلمه را مقيد به:« متقين» كرده دلالت بر وجوب را سست مى كند، براى اينكه اگر وصيت تكليفى واجب بود، مناسب تر آن بود كه بفرمايد:« حقا على المؤمنين!» و چون فرموده:« ... على المتقين!» مي فهميم اين تكليف امرى است كه تنها تقوى باعث رعايت آن مي شود و در نتيجه براى عموم مؤمنين واجب نيست ، بلكه آنهائى كه متقى هستند به رعايت آن اهتمام مي ورزند!

بعضى از مفسرين گفته اند: اين آيه بوسيله آيات ارث( كه تكليف مال ميت را معين كرده ، چه وصيت كرده باشد و چه نكرده باشد،) نسخ شده و به فرضى كه اين سخن درست باشد، وجوبش نسخ شده نه استحباب و اصل محبوبيتش و شايد تقييد كلمه حق به كلمه:« متقين!» هم براى افاده همين غرض باشد.

هدف آيه 183 تا 185 سوره بقره

(2)

اعلام وجوب روزه ماه رمضان و تمهيدات قبلي آن

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُتِب عَلَيْكمُ الصيَامُ كَمَا كُتِب عَلى الَّذِينَ مِن قَبْلِكمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ...!»

سياق اين سه آيه دلالت دارد بر اينكه:

اولا هر سه با هم نازل شده اند. آيات سه گانه مورد بحث به هم متصل و نظير كلام واحدى است كه يك غرض را دربردارد و آن غرض عبارت است از بيان وجوب روزه ماه رمضان!

ثانيا دلالت دارد بر اينكه قسمتى از گفتار اين سه آيه به منزله زمينه چينى


1- الميزان ج : 1 ص : 666
2- الميزان ج : 2 ص : 3

ص:78

براى قسمت ديگر آن است.

يعنى دو آيه اول به منزله مقدمه است براى آيه سوم، چون در آيه سوم تكليفى واجب مى شود كه صاحب كلام ، اطمينان ندارد از اينكه شنونده از اطاعت آن سرپيچى نكند، براى اينكه تكليف نامبرده تكليفى است كه بالطبع براى مخاطب ، شاق و سنگين است!

حكم روزه كه عبارت است از محروميت نفوس از بزرگترين مشتهيات و مهم ترين تمايلاتش، يعنى خوردن و نوشيدن و جماع ، كه چون محروميت از آنها ثقيل بر طبع و مصيبتى براى نفس آدمى است! در توجيه حكمش ناگزير از اين است كه قبلا براى شنوندگان - با در نظر گرفتن اينكه عموم مردمند و بيشتر مردم عوام و پيرو مشتهيات نفسند - مقدمه اى بچيند و دلهاشان را علاقه مند بدان سازد ، تا تشنه پذيرش آن شوند ، بدين جهت است كه آيه:« كتب عليكم الصيام!» تا آخر دو آيه كه مشتمل بر هفت فقره است و خبر مى دهد از اينكه بعدها چنين حكمى انشاء مى شود!

« يا ايها الذين آمنوا ...!» اينگونه خطاب:« اى كسانى كه ايمان آورده ايد!» به منظور توجه دادن مردم به صفت ايمانشان است و گرنه مى فرمود:« اى مردم!» ليكن خواست بفهماند با توجه به اينكه داراى ايمانيد بايد هر حكمى را كه از ناحيه پروردگارتان مى آيد بپذيريد ، هر چند كه بر خلاف مشتهيات و ناسازگار با عادات شما باشد!

هدف آيه 186 سوره بقره

(1)

بيان دستورالعملي براي دعا كردن

« وَ إِذَا سأَلَك عِبَادِى عَنى فَإِنى قَرِيبٌ أُجِيب دَعْوَةَ الدَّاع إِذَا دَعَانِ فَلْيَستَجِيبُوا لى وَ لْيُؤْمِنُوا بى لَعَلَّهُمْ يَرْشدُونَ!»

اين آيه در افاده مضمونش بهترين اسلوب و لطيف ترين و زيباترين معنا را براى دعا دارد:

اولا : اساس گفتار را بر تكلم وحده( من چنين و چنانم!) قرار داده ، نه غيبت( خدا چنين و چنان است!) و نه سياقى ديگر نظير غيبت و اين سياق دلالت دارد بر اينكه خداى تعالى نسبت به مضمون آيه كمال عنايت را دارد!

ثانيا : تعبير فرموده به:« عبادى – بندگانم!» و نفرمود:« ناس – مردم!» و يا تعبيرى ديگر نظير آن و اين نيز عنايت ياد شده را بيشتر مى رساند!

ثالثا : واسطه را انداخته و نفرموده( در پاسخشان بگو چنين و چنان!) بلكه فرمود:« چون بندگانم از تو سراغ مرا مى گيرند من نزديكم!»


1- الميزان ج : 2 ص : 41

ص:79

رابعا : جمله:« من نزديكم!» را با حرف « ان» كه تاكيد را مى رساند مؤكد كرده و فرموده:« فانى قريب- پس به درستى كه من نزديكم!»

خامسا : نزديكى را با صفت بيان كرده و فرموده:« نزديكم!» نه با فعل( من نزديك مى شوم!) تا ثبوت و دوام نزديكى را برساند!

سادسا : در افاده اينكه دعا را مستجاب مى كند تعبير به مضارع آورد نه ماضى ، تا تجدد اجابت و استمرار آن را برساند!

سابعا : وعده اجابت يعنى عبارت:« اجابت مى كنم دعاى دعا كننده را!» مقيد كرد به قيد:« اذا دعان - در صورتى كه مرا بخواند!» با اينكه اين قيد چيزى جز خود مقيد نيست ، چون مقيد خواندن خدا است و قيد هم همان خواندن خدا است و اين دلالت دارد بر اينكه دعوت داعى بدون هيچ شرطى و قيدى مستجاب است نظير آيه:« ادعونى استجب لكم!»

اين هفت نكته همه دلالت دارد بر اينكه خداى سبحان به استجابت دعا اهتمام و عنايت دارد .

از طرفى در اين آيه با همه اختصارش هفت مرتبه ضمير متكلم:« من!» تكرار شده و آيه اى به چنين اسلوب در قرآن منحصر به همين آيه است!

اينكه فرموده:« و اذا سئلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان!» همانطور كه متعرض حكم مساله اجابت دعا است متعرض بيان علل آن نيز هست و مى فهماند علت نزديك بودن خدا به بندگان همين است كه دعا كنندگان بنده اويند و علت اجابت بى قيد و شرط دعاى ايشان همان نزديكى خدا به ايشان است و بى قيد و شرط بودن اجابت دعا ، مستلزم بى قيد و شرط بودن دعا است، پس تمامى دعاهائى كه خدا براى اجابت آن خوانده مى شود مستجاب است!

البته در اينجا نكته اى است كه نبايد از نظر دور داشت و آن اينكه خداى تعالى وعده:« اجيب دعوة الداع!» خود را مقيد كرده به قيد:« اذا دعان ...!» و چون اين قيد چيزى زائد بر مقيد نيست ، مى فهماند كه دعا بايد حقيقتا دعا باشد ، نه اينكه مجازا و صورت آن را آوردن! وعده اجابت هر چند مطلق و بى قيد و شرط است، اما اين شرط را دارد كه داعى حقيقتا دعا كند و علم غريزى و فطريش منشا خواسته اش باشد، خلاصه قلبش با زبانش موافق باشد ، چون دعاى حقيقى آن دعائى است كه قبل از زبان سر ، زبان قلب و فطرت كه دروغ در كارش نيست آن را بخواهد نه تنها زبان سر ، كه به هر طرف مى چرخد ، به دروغ و راست و شوخى و جدى و حقيقت و مجاز !

هدف آيه 187 سوره بقره

ص:80

(1)

بيان احكام شبهاي ماه رمضان

« أُحِلَّ لَكمْ لَيْلَةَ الصيَامِ الرَّفَث إِلى نِسائكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكمْ كُنتُمْ تخْتَانُونَ أَنفُسكمْ فَتَاب عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنكُمْ فَالْئَنَ بَشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا كتَب اللَّهُ لَكُمْ وَ كلُوا وَ اشرَبُوا حَتى يَتَبَينَ لَكُمُ الْخَيْط الأَبْيَض مِنَ الخَْيْطِ الأَسوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصيَامَ إِلى الَّيْلِ وَ لا تُبَشِرُوهُنَّ وَ أَنتُمْ عَكِفُونَ فى الْمَسجِدِ تِلْك حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوهَا كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ ءَايَتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ!»

آيه شريفه دلالت مى كند بر اينكه قبل از نزول اين آيه حكم روزه اين بوده كه در شب روزه، زناشوئى هم حرام بوده و با نازل شدن اين آيه حليت آن تشريع و حرمتش نسخ شده است.

كلمه « ابتغاء» به معناى طلب كردن است و منظور از « طلب كردن آنچه خدا نوشته است،» طلب فرزند است، كه خداى سبحان آن را نوشته و مقرر كرده، كه نوع انسانى اين كار را از راه جماع انجام دهد و جنس بشر را با تجهيز شهوت و اشتياق به مباشرت مفطور بر اين عمل كرده و به اين وسيله ايشان را مسخر و رام در مقابل اين عمل نموده است!

البته كمتر كسى در حين عمل توجه به فرزنددار شدن دارد، بيشتر منظورشان شهوت رانى است( غافل از اينكه خداى تعالى در بين اين دو سنگ آرد خود را مى گيرد و قضاى خود را به كرسى مى نشاند!) همچنانكه افراد منظورشان از اكل و شرب لذت بردن از غذا است و غافلند از اينكه اين جذبه و رابطه بين انسان و غذا را خدا قرار داده ، تا زندگى بشر بقا يافته ، بدنش نمو كند ، اين همان تسخير الهى است!

هدف آيه 188 سوره بقره

(2)

نهي از تصرف باطل در اموال مردم با پرداخت و دريافت رشوه

« وَ لا تَأْكلُوا أَمْوَلَكُم بَيْنَكُم بِالْبَطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا إِلى الحُْكامِ لِتَأْكلُوا فَرِيقاً مِّنْ أَمْوَلِ النَّاسِ بِالاثْمِ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ!»

اين آيه شريفه به منزله بيان و شرح است براى آيه شريفه:« خلق لكم ما فى الارض جميعا!» و اگر اموال را اضافه كرد به ضميرى كه به مردم بر مى گردد و فرمود:« اموالتان» براى اين بود كه اصل مالكيت را كه بناى مجتمع انسانى بر آن مستقر شده ، امضا كرده و محترم شمرده باشد!

اينكه حكم:« مخوريد مال خود به باطل!» را مقيد كرد به قيد:« بينكم»


1- الميزان ج : 2 ص : 63
2- الميزان ج : 2 ص : 73

ص:81

دلالت دارد بر اينكه مجموعه اموال دنيا متعلق است به مجموعه مردم دنيا ، منتها خداى تعالى از راه وضع قوانين عادله اموال را ميان افراد تقسيم كرده ، تا مالكيت آنان به حق تعديل شود و در نتيجه ريشه هاى فساد قطع گردد، قوانينى كه تصرفات بيرون از آن قوانين هر چه باشد باطل است!

« و تدلوا بها الى الحكام لتاكلوا فريقا من اموال الناس !» مجموع آيه كلام واحدى است، كه يك غرض را افاده كند و آن نهى از مصالحه اى است كه راشى و مرتشى بر سر خوردن مال مردم مى كنند و مال مردم را بين خود تقسيم نموده حاكم يك مقدار از آن را كه راشى به او مي دهد بگيرد و خود راشى هم يك مقدار ديگر را، با اينكه مى دانند اين مال باطل است و حقى در آن ندارند!

هدف آيه 189 سوره بقره

(1)

تعيين ماههاي قمري براي شناخت اوقات شرعي و اجراي احكام الهي

« يَسئَلُونَك عَنِ الأَهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَقِيت لِلنَّاسِ وَ الْحَجّ وَ لَيْس الْبرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوت مِن ظهُورِهَا وَ لَكِنَّ الْبرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُيُوت مِنْ أَبْوَبِهَا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ!»

صدر و ذيل آيه شريفه تنها مى خواهد يك حكم را بيان كند: اين ماهها اوقاتى است كه براى اعمال شرعى تعيين شده و تجاوز از آن اوقات به اوقات ديگر جايز نيست مثلا حج را نبايد در غير ماههايش و روزه را در غير ماه رمضان و ساير وظائف را در غير موعد مقرر انجام داد، كه در اين صورت به منزله وارد شدن به خانه است از غير دروازه آن!

تقطيع و تكه تكه كردن زمان به دو صورت ممكن است، يكى بر حسب حركت ساليانه زمين به دور خورشيد ، كه از آن چهار فصل درست مى شود و يكى هم بر حسب حركت ماه به دور زمين. چون اين تقطيع بايد طورى باشد كه همه مردم حتى عوام آنان نيز بتوانند به آسانى از حساب آن سردرآورند ، لذا ماههاى قمرى را نام برد ، كه هر انسان داراى ادراك صحيح و حواس مستقيم آن را مى فهمد، چون ماه و طلوع و غروب آن را هر سال دوازده بار مشاهده مى كند به خلاف خورشيد كه برجهايش ديدنى نيست.

پس ماههاى قمرى اوقاتى هستند كه مردم امور دين و دنياى خود را با آن تعيين مى كنند و مخصوصا در امور دينى مساله حج را معين مى كنند كه در ماههاى معلومى انجام مى شود و اينكه از ميان همه عبادات حج را دوباره نام برد ، گويا از اين جهت بوده كه خواسته است زمينه را براى آيات بعدى كه حج را به بعضى از ماهها


1- الميزان ج : 2 ص : 79

ص:82

اختصاص مى دهد فراهم سازد .

هدف آيه 190 تا 195 سوره بقره

(1)

معرفي جهادي كه خدا فرمان داده است!

« وَ قَتِلُوا فى سبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِب الْمُعْتَدِينَ...!»

سياق آيات شريفه دلالت دارد بر اينكه همه يكباره و با هم نازل شده و اينكه همه يك غرض را ايفا مى كنند و آن عبارت است از فرمان جنگ براى اولين بار با مشركين مكه!

فعل« يقاتلونكم» معرفى دشمن است. مراد از جمله:« الذين يقاتلونكم!» يعنى كسانى كه حالشان حال قتال با مؤمنين است و كسانى كه در مكه چنين حالى را داشته اند همان مشركين مكه بودند .

علاوه بر اينكه آيات پنجگانه همه متعرض بيان يك حكم است ، با حدود و اطرافش و لوازمش به اين بيان كه جمله:« و قاتلوا فى سبيل الله!» اصل حكم را بيان مى كند و جمله:« لا تعتدوا ...!» حكم نامبرده را از نظر انتظام تحديد مى كند و جمله «و اقتلوهم ...!» از جهت تشديد آن را تحديد مى نمايد و جمله:« و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام ...!» آن را از جهت مكان و جمله:« و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة ...!» از جهت زمان و مدت تحديد مى نمايد و جمله:« الشهر الحرام ...!» بيان مى كند كه اين حكم جنبه قصاص در جنگ و آدم كشى و خلاصه معامله به مثل دارد، نه جنگ ابتدائى و تهاجمى و جمله:« و انفقوا ...!» مقدمات مالى اين قتال را فراهم مى كند ، تا مردم براى مجهز شدن انفاق كنند!

پس به نظر نزديك چنين مى رسد كه نزول هر پنج آيه در باره يك امر بوده باشد و آن تشريع قتال با مشركين مكه است كه ، سر جنگ با مؤمنين داشتند!

«قتال» به معناى آن است كه شخصى قصد كشتن كسى را كند ، كه او قصد كشتن وى را دارد و در راه خدا بودن اين عمل به اين است كه غرض تصميم گيرنده اقامه دين و اعلاى كلمه توحيد باشد ، كه چنين قتالى عبادت است كه بايد با نيت انجام شود و آن نيت عبارت است از رضاى خدا و تقرب به او ، نه استيلا بر اموال مردم و ناموس آنان .

پس قتال در اسلام جنبه دفاع دارد، اسلام مى خواهد به وسيله قتال با كفار از حق قانونى انسان ها دفاع كند، حقى كه فطرت سليم هر انسانى آن را براى انسانيت قائل است!

هدف آيه 196 تا 203 سوره بقره


1- الميزان ج : 2 ص : 86

ص:83

(1)

تشريع حج تمتع

« وَ أَتِمُّوا الحَْجَّ وَ الْعُمْرَةَ للَّهِ ...!»

اين آيات در حجة الوداع يعنى آخرين حجى كه رسول خدا «ص» انجام داد نازل شده و در آن حج تمتع تشريع شده است .

حج تمتع در سال آخر عمر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم تشريع شد.

عمل عمره عملى ديگر است و آن عبارت است از رفتن به زيارت خانه كعبه، از مسير يكى از ميقاتها، طواف و نماز آن، سعى بين صفا و مروه و تقصير.

اين حج و عمره دو عبادتند كه جز با قصد قربت تمام نمى شوند، به دليل اينكه فرموده:« و اتموا الحج و العمرة لله - حج و عمره را براى خدا تمام كنيد...!»

هدف آيه 204 تا 207 سوره بقره

(2)

تقسيم انسانها از لحاظ نتايج صفات آنها

« وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُك قَوْلُهُ فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يُشهِدُ اللَّهَ عَلى مَا فى قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ...!»

اين آيات مردم را از حيث نتايج صفاتشان تقسيم مى كند ، همچنانكه آيات قبلى يعنى از آيه:« فمن الناس من يقول ربنا آتنا ...!» به بعد مردم را از حيث اصل صفاتشان تقسيم مى كرد، كه يا طالب دنيايند و يا طالب آخرت. آيات مورد بحث از حيث نتيجه دنياطلبى و عقبى طلبى كه در اولى نفاق و در دومى خلوص در ايمان است تقسيم مى كند. تناسب اين آيات با مساله حج تمتع بر كسى پوشيده نيست .

بعضى از مردمند كه وقتى با تو سخن مى گويند ، طورى وانمود مى كنند كه افرادى حق پرستند ، جانب حق را رعايت مى كنند، به صلاح خلق عنايت دارند، پيشرفت دين و امت را مى خواهند ، در حالى كه دشمن ترين مردم نسبت به حقند و دشمنيشان با حق از هر دشمن ديگر شديدتر است . اين منافق شديد الخصومه وقتى دستش برسد و داراى قدرتى شود و رياستى به دست آرد ، سعى مى كند فساد را در زمين بگستراند.

هدف آيه 208 تا 210 سوره بقره

(3)

ارائه راه تحفظ و نگهداري وحدت ديني در جامعه انساني

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فى السلْمِ كافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطوَتِ الشيْطنِ إِنَّهُ لَكمْ


1- الميزان ج : 2 ص : 109
2- الميزان ج : 2 ص : 142
3- الميزان ج : 2 ص : 150

ص:84

عَدُوٌّ مُّبِينٌ...!»

اين آيات هفت آيه كامل است، كه راه تحفظ و نگهدارى وحدت دينى در جامعه انسانى را بيان مى كند و آن اين است كه مسلمانان داخل در سلم شوند و تنها آن سخنانى كه قرآن تجويز كرده بگويند و آن طريقه عملى را كه قرآن نشان داده پيش گيرند، كه وحدت دينى از بين نمى رود و سعادت دو سراى انسانها رخت برنمى بندد و هلاكت به سراغ هيچ قومى نمى رود ، مگر به خاطر خارج شدن از سلم ، و تصرف در آيات خدا و جابجا كردن آنها ، كه در امت بنى اسرائيل و امتهاى گذشته ديگر ديده شد و به زودى نظير آن هم در اين امت جريان خواهد يافت ولى خداى تعالى اين امت را وعده نصرت داده و فرموده:« الا ان نصر الله قريب!»

از آنجائى كه خطاب به خصوص مؤمنين شده ، آن سلمى هم كه به سويش دعوت كرده به معناى تسليم در برابر خدا و رسول شدن است و امرى است متعلق به مجموع امت و به فرد فرد آنان ، پس هم بر يك يك مؤمنين واجب است و هم بر مجموع آنان، پس سلمى كه بدان دعوت شده اند عبارت شد از تسليم شدن براى خدا، بعد از ايمان به او.

مراد از پيروى خطوات شيطان ، پيروى او در تمامى دعوت هاى او به باطل نيست، بلكه منظور پيروى او است در دعوتهائى كه به عنوان دين مى كند و باطلى را كه أجنبى از دين است زينت داده و در لفافه زيباى دين مى پيچد و نام دين بر آن مى گذارد و انسانهاى جاهل هم بدون دليل آن را مى پذيرند. علامت شيطانى بودن آن اين است كه خدا و رسول در ضمن تعاليم دينى خود نامى از آن نبرده باشند .

و از خصوصيات سياق كلام و قيود آن اين معنا نيز استفاده مى شود ، كه خطوات شيطان تنها آن گامهائى از شيطان است ، كه در طريقه و روش پيروى شود و اگر فرض كنيم كه اين پيروى كننده مؤمن باشد - كه طريقه او همان طريقه ايمان است لا جرم طريقه چنين مؤمنى طريقه شيطانى در ايمان است، وقتى بر هر مؤمنى دخول در سلم واجب باشد ، قهرا هر طريقى كه بدون سلم طى كند خطوات شيطان و پيروى از آن پيروى از خطوات شيطان خواهد بود .

از آيه شريفه استفاده مى شود كه اسلام تمامى احكام و معارفى را كه مورد حاجت بشر است و صلاح مردم را تامين مى كند تكفل كرده است!

هدف آيه 211 و 212 سوره بقره

(1)

بيان سرنوشت بني اسرائيل براي عبرت مسلمانان

« سلْ بَنى إِسرءِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَهُم مِّنْ ءَايَةِ بَيِّنَةٍ وَ مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا


1- الميزان ج : 2 ص : 164

ص:85

جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ...!»

مى فرمايد: اين بنى اسرائيل در پيش روى شما هستند، اين امتى است كه خداى تعالى كتاب و حكم و نبوت و ملكشان داد و از طيبات روزيشان كرد و از ساير امت هاى معاصرشان برتريشان داده بود، از ايشان بپرس كه چقدر آيت روشن و معجزات هويدا برايشان فرستاديم، خوب در وضعشان بنگر، كه چه بودند و چه شدند؟ و در آخر كلمات را از جائى كه داشت تغيير داده و تحريف كردند و به خاطر دشمنى كه با هم داشتند در قبال خدا و آياتش و كتابش امورى ديگر از پيش خود ساختند و خدا به خاطر شركى كه در ايشان پيدا شد به شديدترين وضعى عقابشان كرد و دچار اختلاف و تشتت آرائشان ساخت ، تا يكديگر را جويدند و آقائيشان از دست برفت و سعادتشان تباه شد و دچار عذاب ذلت و مسكنت در دنيا و عذاب خزى و خوارى در آخرت شدند ، در حالى كه ديگر ياورى نداشتند .

و اين سنت جاريه از ناحيه خداى سبحان اختصاص به قومى و ملتى ندارد، هر كس نعمت خدا را تغيير دهد و از مجرايش منحرف كند، خدا عقابش مى كند و چقدر شديد العقاب است!

هدف آيه 213 سوره بقره

(1)

بيان سبب تشريع اصل دين

« كانَ النَّاس أُمَّةً وَحِدَةً فَبَعَث اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَب بِالْحَقّ ِ لِيَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَف فِيهِ إِلا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَت بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقّ ِ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشاءُ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ!»

اين آيه سبب تشريع اصل دين را بيان مى كند، كه چرا اصلا دينى تشريع شده و مردم مكلف به پيروى آن دين شوند؟ و در نتيجه بينشان اختلاف بيفتد، يك دسته به دين خدا بگروند، دسته اى ديگر كافر شوند.

اين معنا را اينطور بيان كرده: كه انسان - اين موجودى كه به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است - در اولين اجتماعى كه تشكيل داد يك امت بود ، آنگاه همان فطرتش وادارش كرد تا براى اختصاص دادن منافع به خود با يكديگر اختلاف كنند، از اينجا احتياج به وضع قوانين كه اختلافات پديد آمده را برطرف سازد پيدا شد و اين قوانين لباس دين به خود گرفت و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گرديد و براى اصلاح و تكميلش لازم شد عباداتى در آن تشريع شود ، تا مردم از آن راه تهذيب گردند و به منظور اين كار پيامبرانى مبعوث شدند و رفته رفته آن اختلافها در دين راه يافت ، بر سر معارف دين و مبدأ و معادش اختلاف كردند و در نتيجه به


1- الميزان ج : 2 ص : 167

ص:86

وحدت دينى هم خلل وارد شد ، شعبه ها و حزبها پيدا شد و به تبع اختلاف در دين اختلاف هائى ديگر نيز در گرفت. اين اختلاف ها بعد از تشريع دين به جز دشمنى از خود مردم دين دار هيچ علت ديگرى نداشت ، چون دين براى حل اختلاف آمده بود ، ولى يك عده از در ظلم و طغيان خود دين را هم با اينكه اصول و معارفش روشن بود و حجت را بر آنان تمام كرده بود مايه اختلاف كردند .

پس در نتيجه اختلاف ها دو قسم شد ، يكى اختلاف در دين كه منشاش ستمگرى و طغيان بود ، يكى ديگر اختلافى كه منشاش فطرت و غريزه بشرى بود ، اختلاف دومى كه همان اختلاف در امر دنيا باشد باعث تشريع دين شد و خدا به وسيله دين خود ، عده اى را به سوى حق هدايت كرد و حق را كه در آن اختلاف مى كردند روشن ساخت و خدا هر كس را بخواهد به سوى صراط مستقيم هدايت مى كند .

پس دين الهى تنها و تنها وسيله سعادت براى نوع بشر است و يگانه عاملى است كه حيات بشر را اصلاح مى كند ، چون فطرت را با فطرت اصلاح مى كند و قواى مختلف فطرت را در هنگام كوران و طغيان تعديل نموده ، براى انسان رشته سعادت زندگى در دنيا و آخرتش را منظم و راه ماديت و معنويتش را هموار مى نمايد ، اين بود يك تاريخ اجمالى از حيات اجتماعى و دينى نوع انسان ، اجمالى كه از آيه شريفه مورد بحث استفاده مى شود و اگر آن را به تفصيل بيان نكرد ، در حقيقت به تفصيلى كه در ساير آيات آمده اكتفا نموده است .

هدف آيه 214 سوره بقره

(1)

بيان لزوم تسليم انسانها در برابر نعمت دين

« أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُم مَّستهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتى يَقُولَ الرَّسولُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ مَتى نَصرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصرَ اللَّهِ قَرِيبٌ!»

« ام حسبتم ان تدخلوا الجنة ...!» در اين جمله آنچه را كه آيات سابق بر آن دلالت مى كرد تثبيت مى كند و آن اين بود كه دين يك نوع هدايت خدائى است، براى مردم هدايتى است به سوى سعادتشان در دنيا و آخرت و نعمتى است كه خداوند بشر را به آن اختصاص داده است .

پس بر انسانها واجب است در برابر آن تسليم شوند و با وجود آن ديگر گامهاى شيطان را پيروى نكنند و در اين هدايت اختلاف نيندازند و دوا را به صورت دردى جديد در نياورند و بوسيله پيروى هوا و به طمع زخرف دنيا نعمت خداى


1- الميزان ج : 2 ص : 235

ص:87

سبحان را با كفر و عذاب معاوضه ننمايند كه اگر چنين كنند غضبى از ناحيه پروردگارشان به ايشان مى رسد ، همانطورى كه به بنى اسرائيل رسيد ، چون آنها هم نعمت پروردگار را بعد از آنكه در اختيارشان قرار گرفت تغيير دادند آرى خدا با بنى اسرائيل عداوت خاصى نداشت ، اين سنت دائمى خدا است كه فتنه ها پيش آورد و احدى از مردم به سعادت دين و قرب رب العالمين نمى رسد مگر با ثبات و تسليم .

هدف آيه 215 سوره بقره

(1)

بيان محل استفاده و مصرف وجوه انفاق

« يَسئَلُونَك مَا ذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيرٍ فَلِلْوَلِدَيْنِ وَ الأَقْرَبِينَ وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكِينِ وَ ابْنِ السبِيلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ!»

اين آيه سؤال و جوابى است كه جواب آن طبق اسلوب حكمت داده شده ، براى اينكه سؤال از جنس و نوع انفاقات كرده اند، كه از چه جنسى و چه نوعى انفاق كنند و اين سؤال بى شباهت به لغو نيست، براى اينكه هر كسى مى داند كه انفاق با چه چيز انجام مى شود( با انواع مال!) پس جا داشت بپرسند به چه كسى انفاق كنيم ، و بهمين جهت سؤال ايشان را پاسخ نداده ، جواب را از سؤال صحيحى داد كه آنها نكرده بودند، يعنى بيان حال و انواع كسانى كه بايد به ايشان انفاق كرد، تا هم جوابى داده باشد و هم تعليمشان كرده باشد كه چگونه سؤال كنند .

آيه شريفه در عين حال جنس مورد انفاق را هم بيان كرده و با دو جمله بطور اجمال متعرض آن نيز شده، اول با كلمه:« من خير!» و دوم با جمله:« و ما تفعلوا من خير فان الله به عليم!» پس آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه آن چيزى كه بايد انفاق شود مال است ، حال هر چه مى خواهد باشد ، چه كم و چه زياد و اينكه اين عمل عمل خيرى است و خدا بدان آگاه است و ليكن ايشان بايد مى پرسيدند به چه كسى انفاق كنند و مستحق انفاق را بشناسند. مستحقين انفاق عبارتند از والدين، اقربا ، ايتام ، مساكين و ابن السبيل .

هدف آيه 216 تا 218 سوره بقره

(2)

بيان وجوب جهاد و دفاع بر همه مسلمانان

« كُتِب عَلَيْكمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسى أَن تَكْرَهُوا شيْئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَّكمْ وَ عَسى أَن تُحِبُّوا شيْئاً وَ هُوَ شرٌّ لَّكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ...!»

اين آيات دلالت دارند بر اينكه جنگ و قتال بر تمامى مؤمنين واجب است، چون خطاب متوجه مؤمنين شده ، مگر كسانى كه دليل آنها را استثنا كرده باشد ، مانند آيه:« ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج...!» و


1- الميزان ج : 2 ص : 239
2- الميزان ج : 2 ص : 245

ص:88

آيات و ادله ديگر .

هدف آيه 219 و 220 سوره بقره

(1)

تحريم تدريجي مي گساري توسط شارع اسلام

« يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ...!»

قبل از ظهور دين مقدس اسلام يكى از اين عادات زشت و شايع در بين مردم مى گسارى بود، كه شارع اسلام به تدريج تحريم آن را شروع كرد. اين مطلب با تدبر در آيات مربوط به اين تحريم كه مى بينيم چهار بار نازل شده كاملا به چشم مى خورد. بار اول فرموده:" قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ، وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ...!"(32/اعراف) و اين آيه در مكه نازل شده، و بطور كلى هر عملى را مصداق اثم باشد تحريم كرده و ديگر نفرموده كه شرب خمر هم مصداق اثم است و اينكه در آن اثمى كبير است. احتمالا اين همان جهت است خواسته است رعايت سهولت و ارفاق را كرده باشد، چون سكوت از اينكه شراب هم اثم است خود نوعى اغماض است، هم چنان كه آيه شريفه:" وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً...!"(67/نحل) نيز اشاره به اين اغماض دارد (چون شراب را در مقابل رزق نيكو قرار داده) و گويا مردم با اينكه صراحتا بفرمايد شراب حرمتى بزرگ دارد، دست بردار نبودند، تا آنكه آيه شريفه:" لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى!"(42/نسا) در مدينه نازل شد و تنها از مى گسارى در بهترين حالات انسان و در بهترين اماكن يعنى نماز در مسجد نهى كرده است. سپس آيه سوره بقره كه مورد بحث ما است نازل شد و فرمود:" يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ، قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ، وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما" و اين آيه بعد از آيه سوره نسا نازل شد و دلالت بر تحريم هم دارد، براى اينكه در اينجا تصريح مى كند بر اينكه شرب خمر اثم است و در سوره اعراف بطور صريح بيان مى كند كه هر چه مصداق اثم باشد خدا از آن نهى كرده است.

آن گاه دو آيه سوره مائده نازل شد، و فرمود:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ، فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ! إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ، وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ، فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ" (90و91/مائده)

از ذيل اين دو آيه بر مى آيد كه مسلمانان بعد از شنيدن آيه سوره بقره هنوز از مى گسارى دست بردار نبودند، و به كلى آن را ترك نكرده بودند، تا اين دو آيه نازل شد، و در آخرش فرمود حالا ديگر دست بر مى داريد يا خير؟.

هدف آيه 221 سوره بقره


1- الميزان ج : 2 ص : 287

ص:89

(1)

نهي ازدواج با زن و مرد بت پرست

« وَ لا تَنكِحُوا الْمُشرِكَتِ حَتى يُؤْمِنَّ وَ لأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيرٌ مِّن مُّشرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنكِحُوا الْمُشرِكِينَ حَتى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيرٌ مِّن مُّشرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئك يَدْعُونَ إِلى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَينُ ءَايَتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ!»

ظاهر آيه شريفه كه مى فرمايد:« و لا تنكحوا المشركات...!» تنها مى خواهد ازدواج با زن و مرد بت پرست را تحريم كند ، نه ازدواج با اهل كتاب را .

هدف آيه 222و223 سوره بقره

(2)

بيان برخي احكام زناشوئي

« وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ! نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ!»

اسلام در مساله حيض زنان راه وسط را اتخاذ كرده، راهى ميانه در بين تشديد تمامى كه يهود اتخاذ كرده و در بين اهمال مطلقى كه نصارا پيش گرفته اند و آن راه ميانه اين است كه مردان در هنگام عادت زنان از محل ترشح خون نزديكى نكنند و تمتعات غير اين را مى توانند ببرند.

جمله:« فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ !» بطور كنايه مي فهماند: بعد از پاك شدن و يا غسل كردن زن، نزديكى كردن با او جايز است. اين ادبى است الهى و لايق به قرآن كريم! و اگر امر نامبرده را مقيد كرد به قيد «أَمَرَكُمُ اللَّهُ!» براى اين بود كه آن ادب را تكميل كرده باشد چون عمل جماع در نظر بدوى امرى است لغو و لهو، لذا آن را مقيد كرد به امر خدا و با اين قيد از امورى قرارش داد كه خدا تكويناً به آن امر كرده، تا دلالت كند بر اينكه جماع يكى از امورى است كه تماميت نظام نوع انسانى هم در حياتش و هم در بقايش منوط به آن است، پس سزاوار نيست چنين امرى را بازيچه قرار داد، بلكه بايد از ديدگاه يكى از اصول نواميس تكوينيش نظر كرد.

" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ، فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ !"

حاصل كلام در معناى آيه اين است كه نسبت زنان به جامعه انسانى نسبت كشتزار است به انسان كشت كار، همانطور كه كشتزار براى بقاى بذر لازم است و اگر نباشد بذرها به كلى نابود مى شود و ديگر غذايى براى حفظ حيات و ابقاى آن


1- الميزان ج : 2 ص : 302
2- الميزان ج : 2 ص : 310

ص:90

نمى ماند، همچنين اگر زنان نباشند نوع انسانى دوام نمى يابد و نسلش قطع مى شود!

مراد از اينكه فرمود:" قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ...!" تقديم عمل صالح و تقديم اولاد به اين اميد است كه اولاد نيز افرادى صالح براى جامعه باشند، و مراد از جمله:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ ...!" تقوا به صورت عمل صالح در خصوص نزديكى با حرث است و خلاصه مى خواهد بفرمايد در نزديكى با زنان از حدود خدا تعدى نكنيد و پاس حرمت خدا را بداريد و محارم خدا را هتك مكنيد و مراد از جمله:" وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ ...!" تشويق به تقوا و شكافتن معناى آن است، مى فرمايد از روز لقاى اللَّه و سوء حساب بترسيد!

هدف آيه 224 تا 227 سوره بقره

(1)

بيان حكم سوگند اعتزال و اجتناب از سوگندهاي لغو

« وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ...!»

هر كس سوگند بخورد كه ديگر به همسرش نزديك نشود، حاكم شرع چهار ماه صبر مى كند، اگر برگشت و حق همسرش را ادا كرد، يعنى با او هم بسترى نمود و كفاره شكستن قسم خود را داد، كه او را عقاب نمى كند و اگر تصميم گرفت طلاقش دهد و طلاقش داد كه باز عقابى ندارد چون طلاق هم گريزگاه ديگرى است از عقاب، و خداى شنواى دانا است!

هدف آيه 228 تا 242 سوره بقره

(2)

بيان احكام طلاق و نگهداشتن عدّه و شيردادن فرزند

« وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ...!»

اين آيات در باره احكام طلاق و عده و شير دادن زن مطلقه به فرزند خود و در خلالش بعضى از احكام نماز است.

هدف آيه 243 سوره بقره

(3)

بيان سرگذشت جمعيتي زنده شده بعد از مرگ

« أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَرِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضلٍ عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَشكرُونَ!»

اين آيه بدون مناسبت با آيات بعدى خود كه متعرض فريضه قتال است


1- الميزان ج : 2 ص : 331
2- الميزان ج : 2 ص : 342
3- الميزان ج : 2 ص : 421

ص:91

نيست، چون قتال نيز باعث مى شود كه مردمى بعد از مردن زنده شوند.

امر در اين آيه شريفه، امر تكوينى است و منافاتى ندارد كه مرگ اين گروه از مجراى طبيعى واقع شده باشد و جمله:« ثم احياهم!» تا حدى دلالت دارد بر اينكه خداى تعالى زنده شان كرده تا زندگى كنند و بعد از زنده شدن مدتى زندگى كرده اند. جمله بعدش هم كه مى فرمايد:« ان الله لذو فضل على الناس ...!» اشعارى بر اين معنا دارد، چون زنده كردن وقتى فضل مى شود كه زنده شده چند صباح ديگر زنده بماند!

هدف آيه 244تا 252 سوره بقره

(1)

بيان تاثير جنگ و دفاع در حيات ديني

« وَ قَتِلُوا فى سبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ...!»

اتصال روشنى كه در بين اين آيات به چشم مى خورد، ارتباطى كه ميان مساله قتال و مساله ترغيب در قرض الحسنه و نيز ارتباطى كه ميان اين دو مساله با سرگذشت طالوت و داود و جالوت هست، اين نكته را به ما مى فهماند كه اين آيات يك باره نازل شده و منظور از آن، بيان دخالتى است كه قتال در شؤون حيات و پديد آوردن روحيه پيشرفت امت در حيات دينى و دنيائيش دارد و اهل قتال را به سعادت حقيقيشان مى رساند .

آرى، خداى سبحان در اين آيات فريضه جهاد را بيان نموده و مردم را دعوت مى كند به اينكه در تجهيز يكديگر و فراهم نمودن نفرات و تجهيزات، انفاق كنند و اگر اين انفاق را قرض دادن به خدا خوانده، چون انفاق در راه خدا است، علاوه بر اينكه اين تعبير هم تعبيرى است سليس و هم مشعر به قرب خدا، مى فهماند انفاق كنندگان نزديك به خدا هستند بطورى كه با او دادوستد دارند .

آنگاه داستان طالوت و جالوت و داوود را خاطر نشان مى كند ، تا مؤمنين كه مامور به قتال با دشمنان دين هستند عبرت بگيرند و بدانند كه حكومت و غلبه همواره از آن ايمان و تقوا است ، هر چند كه دارندگان آن كم باشند و خوارى و نابودى از آن نفاق و فسق است ، هر چند كه صاحبانش بسيار باشند ، براى اينكه بنى اسرائيل كه اين داستان مربوط به ايشان است مادام كه در كنج خمود و كسالت و سستى خزيده بودند مردمى ذليل و تو سرى خور بودند ، همينكه قيام كرده و در راه خدا كارزار نمودند ، كلمه حق را پشتيبان خود قرار دادند ، هر چند كه افراد صادق ايشان در اين دعوى اندك بودند و اكثرشان وقتى جنگ حتمى شد فرار كردند، دوم اينكه سر اعتراض بر طالوت را باز نمودند، سوم اينكه ، از آن نهرى كه مامور بودند


1- الميزان ج : 2 ص : 428

ص:92

ننوشند، نوشيدند، چهارم اينكه ، به طالوت گفتند ما حريف جالوت و لشگر او نمى شويم ولى مع ذلك خدا ياريشان كرد و بر دشمن پيروزيشان داد و دشمن را به اذن خدا فرارى دادند و داوود، جالوت را به قتل رساند و ملك و سلطنت در بنى اسرائيل مستقر گرديد و حيات از دست رفته آنان دو باره به ايشان بازگشت و بار ديگر سيادت و قوت خود را باز يافتند.

همه اين موفقيت ها جز به خاطر آن كلامى كه ايمان و تقوا به زبانشان انداخت نبود و آن كلام اين بود كه وقتى با جالوت و لشگرش برخوردند گفتند:

« ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين!»

اين ماجرا عبرتى است كه اگر همه مؤمنينى كه در هر عصر مى آيند آن را نصب العين خود قرار داده و راه گذشتگان صالح را پيش بگيرند، بر دشمنان خود غلبه خواهند كرد ، البته مادام كه مؤمن باشند .

هدف آيه 253و 254 سوره بقره

(1)

بيان دلايل جنگ و اختلاف در امت رسولان بعد ازآنان

« تِلْك الرُّسلُ فَضلْنَا بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضهُمْ دَرَجَتٍ وَ ءَاتَيْنَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَتِ وَ أَيَّدْنَهُ بِرُوح الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَت وَ لَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنهُم مَّنْ ءَامَنَ وَ مِنهُم مَّن كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ...!»

سياق اين دو آيه خيلى از سياق آيات قبل كه امر به جهاد و تشويق به انفاق مى كرد دور نيست، چون در آخر آن آيات، داستان جنگ طالوت را آورده تا مؤمنين از آن عبرت بگيرند و آن قصه با جمله:« و انك لمن المرسلين ...!» خاتمه يافت و دو آيه مورد بحث هم با جمله:« تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض!» آغاز شده و سپس به مساله جنگ در امتهاى انبياى بعد از آن حضرات بر مى گردد .

و نيز در داستان قبلى يعنى قصه طالوت مى فرمود:« ا لم تر الى الملا من بنى اسرائيل من بعد موسى ... !» و قيد: « من بعد موسى،» را ذكر نموده ، دو باره به دعوت و تشويق به انفاق برگشت و فرمود: انفاق كنيد قبل از اينكه روزى فرا رسد كه ... پس همه اينها اين احتمال را تاييد مى كند كه دو آيه مورد بحث، ذيل آيات سابق بوده و همه با هم نازل شده اند .

و سخن كوتاه آنكه: آيه شريفه، در مقام رد و دفع توهمى است كه چه بسا به ذهن برسد و آن توهم اين است كه رسالت ، خصوصا از اين جهت كه همراه با معجزاتى روشن است كه بر حقانيت آن دلالت مى كند ، بايد بلاى جنگ هاى خانمان


1- الميزان ج : 2 ص : 468

ص:93

برانداز را از بين ببرد ، نه اينكه خود رسالت ، آتش جنگ را برافروزد ، حال يا از اين جهت بايد از بين ببرد كه غرض خداى سبحان از ارسال رسولان و دادن معجزات به ايشان ، اين است كه مردم را به سوى سعادت دنيوى و اخرويشان هدايت كند ، پس براى بدست آمدن اين غرض ، بايد آنان را از قتال باز داشته ، ديگر اجازه چنين عملى را ندهد و همه را در راه هدايت جمع و متحد سازد و حال آنكه مى بينيم بعد از انبيا باز هم جنگ ها و مشاجرات در ميان امت هاى آنان ادامه دارد و مخصوصا بعد از انتشار دعوت اسلام كه اتحاد و اتفاق از اركان و اصول احكام و قوانين آن است ، چرا بايد هنوز اين درگيرى ها در اين امت پديد آيد ؟

و يا از اين جهت بايد از بين ببرد كه مگر غير از اين است كه فرستادن رسولان و آوردن معجزات روشن ، براى دعوت به سوى حق است و براى اين است كه ايمان در دلها پديد آيد؟ ايمان هم از صفات قلب است و نمى شود آن را با زور در دلها ايجاد كرد، پس فايده قتال چيست؟ و بعد از استقرار نبوت و پا گرفتن دعوت دينى ديگر جنگ چه معنا دارد ؟

در آيه مورد بحث، خداى تعالى چنين پاسخ مى دهد كه قتال معلول اختلافى است كه امتها خودشان پديد مى آورند، چون اگر اختلافى نباشد كار اجتماعات به جنگ نمى كشد .

پس علت به وجود آمدن جنگها در بين مردم ، اختلاف آنان است و اگر خدا مى خواست، يا به كلى نمى گذاشت اختلافى پديد آيد و در نتيجه ، جنگ هم پديد نمى آمد و يا بعد از پيدا شدن اين علت آن را خنثى مى كرد، ليكن خداى سبحان آنچه را كه ما مى خواهيم ، انجام نمى دهد چون تابع خواست ما نيست ، او هر چه بخواهد مى كند و يكى از چيزهائى را كه خواسته ، اين است كه جلوى علت ها را نگيرد و امور عالم طبق سنت العلل و الاسباب جريان يابد ، اين اجمال و خلاصه پاسخى است كه از آيه استفاده مى شود!

هدف آيه 255 سوره بقره

(1)

بيان وحدانيت خدا در الوهيت، قيوميت، مالكيت و انحصار شفاعت

« اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَّهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِى يَشفَعُ عِندَهُ إِلا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطونَ بِشىْ ءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ لا يَئُودُهُ حِفْظهُمَا وَ هُوَ الْعَلىُّ الْعَظِيمُ!»

حاصل آن معنايى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه خداى تعالى كه


1- الميزان ج : 2 ص : 500

ص:94

هيچ معبودى به جز او نيست، تمام حيات و زندگى مال اوست و او قيوميتى مطلق دارد، قيوميتى كه هيچ عاملى آن را دستخوش ضعف و سستى نمى سازد و به همين جهت وقتى مى خواهد اين معنا را تعليل كند با دو نام مقدس" على" و" عظيم" تعليل مى كند و مى فهماند كه خدا به خاطر علو مقامى كه دارا است مخلوقات به او نمى رسند تا به وسيله اى در وجود او سستى و در كار او ضعفى پديد آورند و به خاطر عظمتش از كثرت مخلوقات به تنگ نيامده و عظمت آسمانها و زمين طاقتش را طاق نمى سازد، و جمله:" وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ !" خالى از دلالت بر حصر نيست و تا حدى از آن بر مى آيد كه مى خواهد علو و عظمت را منحصر در خدا كند و اين حصر، يا حصر حقيقى است كه حق هم همين است، براى اينكه علو و عظمت، خود از كمالات است و حقيقت هر كمالى از آن او است و يا حصرى ادعايى است، كه چون مقام، مقام تعليل بود احتياج پيدا شد كه بطور ادعا، علو و عظمت را منحصر در خدا كند، تا آسمانها و زمين در قبال علو و عظمت خداى تعالى از علو و عظمت ساقط شود.

در اين آيه شريفه چند صفت از صفات خداى سبحان ذكر شده: 1- اينكه معبودى جز او نيست، 2- اينكه او حى و قيوم است، 3- اينكه هيچ عاملى از قبيل چرت و خواب با تسلط خود، قيوميت او را از كار نمى اندازد، 4- اينكه او مالك آنچه در آسمانها و زمين است مى باشد، 5- اينكه كسى بدون اذن او حق شفاعت در درگاه او ندارد!

در ذكر اين صفات رعايت ترتيب شده است، نخست وحدانيت خدا در الوهيت آمده و بعد قيوميت او، چون قيوميت بدون توحيد تمام نمى شود و سپس مساله مالكيت او نسبت به آسمانها و زمين را آورد تا تماميت قيوميت او را برساند، چون قيوميت وقتى تمام است كه صاحب آن مالك حقيقى آسمانها و زمين و موجودات بين آن دو باشد.

هدف آيه 256و 257 سوره بقره

(1)

نفي دين اجباري

« لا إِكْرَاهَ فى الدِّينِ قَد تَّبَينَ الرُّشدُ مِنَ الغَىّ ِ فَمَن يَكْفُرْ بِالطغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمْسك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انفِصامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ...!»

اين آيه شريفه يكى از آياتى است كه دلالت مى كند بر اينكه مبنا و اساس دين اسلام شمشير و خون نيست و اكراه و زور را تجويز نكرده ، پس سست بودن سخن عده اى از آنها كه خود را دانشمند دانسته ، يا متدين به اديان ديگر هستند و يا به هيچ ديانتى متدين نيستند و گفته اند كه: اسلام دين شمشير است و به مساله


1- الميزان ج : 2 ص : 522

ص:95

جهاد كه يكى از اركان اين دين است استدلال نموده اند، معلوم مى شود!

در جمله:« لا اكراه فى الدين!» دين اجبارى نفى شده است، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد و جامع همه آن معارف ، يك كلمه است و آن عبارت است از اعتقادات، اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد ، چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است ، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى و اما اعتقاد قلبى براى خود ، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلا جهل ، علم را نتيجه دهد و يا مقدمات غير علمى ، تصديقى علمى را بزايد .

خداى تعالى دنبال جمله:« لا اكراه فى الدين!» جمله:« قد تبين الرشد من الغى!» را آورده ، تا جمله اول را تعليل كند و بفرمايد كه چرا در دين اكراه نيست، حاصل تعليل اين است كه اكراه و اجبار - كه معمولا از قوى نسبت به ضعيف سر مى زند - وقتى مورد حاجت قرار مى گيرد كه قوى و ما فوق( البته به شرط اينكه حكيم و عاقل باشد و بخواهد ضعيف را تربيت كند،) مقصد مهمى در نظر داشته باشد، كه نتواند فلسفه آن را به زير دست خود بفهماند( حال يا فهم زير دست قاصر از درك آن است و يا اينكه علت ديگرى در كار است،) ناگزير متوسل به اكراه مى شود و يا به زيردست دستور مى دهد كه كورانه از او تقليد كند و ... و اما امور مهمى كه خوبى و بدى و خير و شر آنها واضح است و حتى آثار سوء و آثار خيرى هم كه به دنبال دارند، معلوم است، در چنين جائى نيازى به اكراه نخواهد بود ، بلكه خود انسان يكى از دو طرف خير و شر را انتخاب كرده و عاقبت آن را هم( چه خوب و چه بد،) مى پذيرد و دين از اين قبيل امور است، چون حقايق آن روشن و راه آن با بيانات الهيه واضح است و سنت نبويه هم آن بيانات را روشن تر كرده پس معنى رشد و غى روشن شده و معلوم مى گردد كه رشد در پيروى دين و غى در ترك دين و روگردانى از آن است ، بنابر اين ديگر علت ندارد كه كسى را بر دين اكراه كنند .

و آن قتال و جهادى كه اسلام مسلمانان را به سوى آن خوانده ، قتال و جهاد به ملاك زورمدارى نيست ، نخواسته است با زور و اكراه دين را گسترش داده و آن را در قلب تعداد بيشترى از مردم رسوخ دهد ، بلكه به ملاك حق مدارى است و اسلام به اين جهت جهاد را ركن شمرده تا حق را زنده كرده و از نفيس ترين سرمايه هاى فطرت يعنى توحيد دفاع كند و اما بعد از آنكه توحيد در بين مردم گسترش يافت و همه به آن گردن نهادند ، هر چند آن دين ، دين اسلام نباشد ، بلكه دين يهود يا نصارا باشد ، ديگر اسلام اجازه نمى دهد مسلمانى با يك موحد ديگرى نزاع و جدال

ص:96

كند!

به عبارتى ديگر در آيه شريفه، جمله:« لا اكراه فى الدين!» اينطور تعليل مى شود كه چون حق روشن است ، بنا بر اين قبولاندن حق روشن ، اكراه نمى خواهد!

هدف آيه 258تا 260 سوره بقره

(1)

بيان معناي توحيد

« أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِى حَاجَّ إِبْرَهِيمَ فى رَبِّهِ أَنْ ءَاتَاهُ اللَّهُ الْمُلْك...!»

اين آيات در بر دارنده معناى توحيد است و بهمين جهت بى ارتباط با آيات قبل نيست و احتمال دارد با همان آيات يكجا نازل شده باشد. اين كسى كه با ابراهيم در خصوص پروردگار ابراهيم بحث و محاجه مى كرده پادشاه معاصر او يعنى نمرود بود و بنا به گفته تاريخ و روايات يكى از سلاطين بابل قديم بوده است.

هدف آيه 261 تا 274 سوره بقره

(2)

نشان دادن اهميت انفاق و مورد و محل مصرف آن

« مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَلَهُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَت سبْعَ سنَابِلَ فى كلّ ِ سنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضعِف لِمَن يَشاءُ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ... !»

سياق اين آيات از اين جهت كه همه در باره انفاق است و مضامين آنها به يكديگرارتباط دارد اين را مى فهماند كه همه يك باره نازل شده و اين آيات مؤمنين را تحريك و تشويق به انفاق در راه خدا مى كند.

نخست براى زياد شدن و بركت مالى كه انفاق مى كنند مثلى مى زند ، كه يك درهم آن هفتصد درهم مى شود و چه بسا كه خدا بيشترش هم مى كند. سپس براى انفاق ريائى و غير خدائى مثلى مى آورد تا بفهماند كه چنين انفاقى بركت و بهره اى ندارد! در مرحله سوم مسلمانان را از انفاق با منت و اذيت نهى مى كند ، زيرا كه منت و اذيت اثر آن را خنثى مى كند و اجر عظيمش را حبط نموده و از بين مى برد! سپس دستور مى دهد كه از مال پاكيزه خود انفاق كنند ، نه اينكه از جهت بخل و تنگ نظرى هر مال ناپاك و دور انداختنى را در راه خدا بدهند!

آنگاه موردى را كه بايد مال در آن مورد انفاق شود ذكر مى كند كه عبارت است از فقرائى كه در راه خدا از هستى ساقط شده اند! در آخر اجر عظيمى كه اين انفاق نزد خداى تعالى دارد بيان مى كند .


1- الميزان ج : 2 ص : 531
2- الميزان ج : 2 ص : 584

ص:97

و سخن كوتاه اينكه: آيات مورد بحث ، مردم را دعوت به انفاق مى كند و در مرحله اول، جهت اين دعوت و غرضى را كه در آن است بيان نموده و مى فرمايد : هدف از اين كار بايد خدا باشد نه مردم، در مرحله دوم صورت عمل و كيفيت آن را تبيين كرده كه بايد منت و اذيت به دنبال نداشته باشد، در مرحله سوم وضع آن مال را بيان مى كند كه بايد طيب باشد نه خبيث، در مرحله چهارم مورد آن را كه بايد فقيرى باشد كه در راه خدا فقير شده و در مرحله پنجم اجر عظيمى كه در دنيا و آخرت دارد بيان نموده است .

هدف آيه 275 تا 281 سوره بقره

(1)

نشان دادن اثر سوء ربا در از هم پاشيده شدن جامعه

« الَّذِينَ يَأْكلُونَ الرِّبَوا لا يَقُومُونَ إِلا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطهُ الشيْطنُ مِنَ الْمَس ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَوا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَوا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَا سلَف وَ أَمْرُهُ إِلى اللَّهِ وَ مَنْ عَادَ فَأُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ...! »

اين آيات در مقام تاكيد حرمت ربا و تشديد بر رباخواران است، نه اينكه بخواهد ابتداء ربا را حرام كند، چون لحن تشريع لحن ديگر است، آن آيه اى كه مى توان گفت حرمت ربا را تشريع كرده آيه زير است كه مى فرمايد:« يا ايها الذين آمنوا لا تاكلوا الربوا اضعافا مضاعفة و اتقوا الله لعلكم تفلحون!»

از سياق آيه بر مى آيد مسلمانان از آيه سوره آل عمران كه ايشان را نهى مى كرده منتهى نشده بودند و از ربا خوارى دست بر نداشته بودند و بلكه تا اندازه اى همچنان در بينشان معمول بود ، لذا خداى سبحان در اين سوره نيز براى بار دوم به آنان دستور مى دهد كه از ربا خوارى دست بردارند و آنچه از ربا كه در ذمه بدهكاران مانده نگرفته و مطالبه ننمايند!

قبل از آنكه آيه سوره آل عمران نازل شود سوره روم نازل شده بود ، چون سوره روم در مكه نازل شده ، در آنجا مى فرمايد:« و ما اتيتم من ربا ليربوا فى اموال الناس فلا يربوا عند الله و ما آتيتم من زكوة تريدون وجه الله فاولئك هم المضعفون!» از اينجا اين معنا روشن مى شود كه مساله ربا خوارى از همان اوائل بعثت رسول خدا و قبل از هجرت عملى منفور بود، تا آنكه در آيه سوره آل عمران صريحا تحريم و سپس در آيه سوره بقره( يعنى همين آيات مورد بحث،) در باره آن تشديد شده است.

علاوه بر اينكه حرمت ربا بنا به حكايت قرآن كريم در بين يهود معروف بوده ،


1- الميزان ج : 2 ص : 625

ص:98

چون قرآن كريم مى فرمايد:« و اخذهم الربوا و قد نهوا عنه...،» و نيز آيه اى كه قرآن مجيد از يهوديان ، نقل مى كند كه مى گفتند:« ليس علينا فى الاميين سبيل!» اشاره اى به اين معنا دارد با در نظر گرفتن اينكه قرآن كريم كتاب يهود را تصديق كرده و در مورد ربا نسخ روشنى ننموده ، دلالت دارد بر اينكه ربا در اسلام حرام بوده است .

و اين آيات يعنى آيات مورد بحث با آيات قبلش كه در باره انفاق است، بى ارتباط نيست ، همچنانكه از جمله:« يمحق الله الربوا و يربى الصدقات!» و جمله:« و ان تصدقوا خير لكم!» كه در ضمن اين آيات آمده ، اين ارتباط فهميده مى شود همچنانكه در سوره روم و آل عمران نيز مساله ربا مقارن با مساله انفاق و صدقه واقع شده است بعلاوه دقت در آيات نيز اين ارتباط را تاييد مى كند زيرا ربا خوارى درست ضد و مقابل انفاق و صدقه است ، چون ربا خوار ، پول بلا عوض مى گيرد و انفاق گر پول بلاعوض مى دهد و نيز آثار سوئى كه بر ربا خوارى بار مى شود درست مقابل آثار نيكى است كه از صدقه و انفاق به دست مى آيد، آن ، اختلاف طبقاتى و دشمنى مى آورد و اين بر رحمت و محبت مى افزايد ، آن خون مسكينان را به شيشه مى گيرد و اين باعث قوام زندگى محتاجان و مسكينان مى شود آن اختلاف در نظام و نا امنى مى آورد و اين انتظام در امور و امنيت .

خداى سبحان در اين آيات در امر ربا خوارى شدتى به كار برده كه در باره هيچ يك از فروع دين اين شدت را به كار نبرده است مگر يك مورد كه سخت گيرى در آن نظير سخت گيرى در امر ربا است ، و آن اين است كه : مسلمانان ، دشمنان دين را بر خود حاكم سازند و اما بقيه گناهان كبيره هر چند قرآن كريم مخالفت خود را با آنها اعلام نموده و در امر آنها سخت گيرى هم كرده و ليكن لحن كلام خدا ملايم تر از مساله ربا و حكومت دادن دشمنان خدا بر جامعه اسلامى است و حتى لحن قرآن در مورد زنا و شرب خمر و قمار و ظلم و گناهانى بزرگتر از اين ، چون كشتن افراد بى گناه ، ملايمتر از اين دو گناه است .

و اين نيست مگر براى اينكه فساد آن گناهان از يك نفر و يا چند نفر تجاوز نمى كند و آثار شومش تنها به بعضى از ابعاد زندگانى را در بر مى گيرد و آن عبارت است از فساد ظاهر اجتماع و اعمال ظاهرى افراد ، به خلاف ربا و حكومت بى دينان كه آثار سوئش بنيان دين را منهدم مى سازد و آثارش را به كلى از بين مى برد و نظام حيات را تباه مى سازد و پرده اى بر روى فطرت انسانى مى افكند و حكم فطرت را ساقط مى كند و دين را به دست فراموشى مى سپارد!

ص:99

جريان تاريخ نيز اين نظريه قرآن را تصديق كرده و شهادت مى دهد كه امت اسلام از اوج عزت به پائين ترين درجه ذلت نيفتاد و مجد و شرفش به غارت نرفت و فاقد مال و عرض و جان خود نشد، مگر وقتى كه در امر دين خود سهل انگارى كرد و دشمنان دين را دوست خود گرفته ، زمام امر حكومت خود را به دست ايشان سپرد و كارش به جائى رسيد كه نه مالك مرگ خود بود و نه مالك زندگى اش ، نه اجازه مى يافت تا بميرد و نه فرصت پيدا مى كرد تا از مواهب و نعمتهاى زندگانى برخوردار گردد ، لذا دين از ميان مسلمانان رخت بر بست و فضائل نفسانى از ميان آنان كوچ نمود .

رباخواران به جمع كردن اموال و انباشتن ثروت پرداختند و در راه به دست آوردن جاه و مقام با يكديگر مسابقه گذاشتند و همين باعث به راه افتادن جنگهاى جهانى شد و جمعيت دنيا به دو دسته تقسيم گرديده و رو بروى هم ايستادند ، يك طرف ثروتمندان مرفه و طرف ديگر استثمار شدگان بدبختى كه همه چيزشان به غارت رفته بود و اين جنگهاى جهانى بلائى شد كه كوهها را از جاى كند و زلزله در زمين افكند انسانيت را تهديد به فنا كرد و دنيا را به ويرانه اى تبديل نمود:

« ثم كان عاقبة الذين اساؤا السوآى!»

آرى عاقبت كسانى كه بد كردند همان بدى بود!

آنچه قرآن كريم در باب رباخوارى و سرپرستى دشمنان دين فرموده از پيشگوئى هاى قرآن است!

هدف آيه 282و 283 سوره بقره

(1)

بيان اصول احكام قرض و رهن و مسائل مربوط به آن

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى فَاكتُبُوهُ ...!»

اين دو آيه دلالت دارند بر قريب بيست حكم از اصول احكام قرض و رهن و غير آن دو.

هدف آيه 284 سوره بقره

(2)

بيان احاطه خدا به انسانها و نيات و اعمال آنها

« لِّلَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ إِن تُبْدُوا مَا فى أَنفُسِكمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّب مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ قَدِيرٌ!»

مى خواهد بفرمايد آنچه در آسمانها و زمين است، كه از آن جمله، شما انسانها و اعمال شما است و آنچه كه دلهاى شما كسب مى كند همه و همه ملك خدا است و


1- الميزان ج : 2 ص : 666
2- الميزان ج : 2 ص : 670

ص:100

خدا محيط به شما و مسلط و مشرف بر اعمال شما است و براى او هيچ تفاوتى ندارد كه شما اعمالتان را علنى انجام دهيد و يا پنهانى ، هر جور انجام دهيد ، خداوند شما را به آن محاسبه مى كند!

هدف آيه 285 و 286 سوره بقره

(1)

خلاصه هدف سوره بقره: ايمان به خدا، ملائكه،كتب آسماني و رسولان

« ءَامَنَ الرَّسولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِّن رُّسلِهِ وَ قَالُوا سمِعْنَا وَ أَطعْنَا غُفْرَانَك رَبَّنَا وَ إِلَيْك الْمَصِيرُ! لا يُكلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا وُسعَهَا لَهَا مَا كَسبَت وَ عَلَيهَا مَا اكْتَسبَت رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطأْنَا رَبَّنَا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لا تُحَمِّلْنَا مَا لا طاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْف عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنت مَوْلَانَا فَانصرْنَا عَلى الْقَوْمِ الْكفِرِينَ!»

گفتار در اين دو آيه خلاصه مطالبى است كه غرض خود سوره بقره بود و آن بيان اين معنا است كه حق عبادت خداى تعالى اين است كه عبد، به تمامى آنچه او به زبان پيامبرانش بر بندگانش نازل كرده ايمان آورد، بدون اينكه ميان پيامبران او فرقى بگذارند و اين غرض، همان غرضى است كه آيه اولى تا كلمه:« من رسله» ايفا نموده و در سوره قصص هم مخالف اين دستور را از بنى اسرائيل حكايت مى كند كه با اينكه انواعى از نعمت ها از قبيل كتاب و نبوت و ملك و غير آن را به ايشان داده بود ، آنان اين نعمت ها را با عصيان و تمرد و شكستن ميثاقها و كفر ، تلافى كردند. اين همان معنائى است كه ذيل آيه اول و همه آيه دوم به آن اشاره نموده، مى فرمايد: بايد بندگان براى اجتناب از آنها به خدا پناه ببرند، بنا بر اين، آخر آيه به اولش و خاتمه اش به آغازش برمى گردد .

از اينجا خصوصيت مقام بيان در اين دو آيه روشن مى شود، توضيح اينكه خداى سبحان سوره را با صفتى شروع كرد كه واجب است هر فرد با تقوائى متصف به آن صفت بوده باشد و آن صفت عبارت است از اينكه بر بنده خدا واجب است از عهده حق پروردگار برآيد .

مى فرمايد: بندگان با تقواى او ، به غيب ايمان دارند و نماز را بپا مى دارند ، و از آنچه خدا روزيشان كرده انفاق مى كنند و به آنچه بر پيامبر اسلام و ساير رسولان نازل كرده ، ايمان مى آورند و به آخرت يقين دارند!

و به دنبال چنين صفتى است كه خدا آنان را مورد انعام قرار داده و هدايت قرآن را روزيشان كرد.


1- الميزان ج : 2 ص : 678

ص:101

دنبال اين مطلب به شرح حال كفار و منافقين پرداخت و سپس بطور مفصل ، وضع اهل كتاب و مخصوصا يهود را بيان كرد و فرمود كه خداى تعالى با هدايت كردن آنان بر ايشان منت نهاد و با انواعى از نعمت ها گراميشان داشت و مورد عنايات عظيمى قرار داد ، ولى در مقام تلافى ، جز با طغيان و عصيان نسبت به خدا و كفران نعمت ها و انكار او و رسولانش و دشمنى با فرشتگانش و تفرقه انداختن ميان رسولان و كتب او بر نيامده و عكس العملى نشان ندادند.

خداى تعالى هم همانگونه با آنان مقابله كرد ، كه با تكاليفى دشوار و احكامى سخت ، از قبيل به جان هم افتادن و يكديگر را كشتن و به صورت ميمون و خوك مسخ شدن و با صاعقه و عذاب آسمانى معذب نمودن ، محكومشان نمود!

سپس در خاتمه سوره ، به همين مطالب برگشته ، بعد از بيان وصف رسول و مؤمنين به او مى فرمايد : اينها بر خلاف آنان هستند ، اينان هدايت و ارشاد خدا را تلقى به قبول و اطاعت كرده ، به خدا و ملائكه و كتب و رسولان او ايمان آوردند ، بدون اينكه ميان هيچ يك از پيامبران فرق بگذارند و با اين طرز رفتار ، موقف خود را كه همانا موقف بندگى است كه ذلت عبوديت و عزت ربوبيت بر آن احاطه دارد ، حفظ كردند ، چون مؤمنين در عين اينكه به تمام معنا دعوت حق را اجابت كرده اند ، به اين مطلب اعتراف دارند كه از ايفاى حق بندگى و اجابت دعوت خدا عاجزند ، چون اساس و پايه هستيشان بر ضعف و جهل است .

به همين جهت گاهى از تحفظ نسبت به وظائف و مراقبت از آن كوتاهى مى كنند ، يا فراموش مى كنند ، يا دچار خطا مى شوند و يا در انجام واجبات الهى كوتاهى نموده ، نفسشان با ارتكاب گناهان به ايشان خيانت مى كند و ايشان را به ورطه غضب و مؤاخذه خدا نزديك مى سازد ، همانطور كه اهل كتاب را قبل از ايشان به آن نزديك ساخت ، از اين جهت به ساحت مقدس خدا و به عزت و رحمت او پناه مى برند از اينكه ايشان را در صورت خطا و نسيان مؤاخذه فرمايد! درخواست مى كنند به خاطر خطا و نسيان ما را به تكاليف دشوار مكلف مفرما و به عذاب هائى كه طاقتش را نداريم معذب مدار و ما را عفو كن و بيامرز و بر قوم كفار پيروز كن!

پس اين است آن معنائى كه آيات مورد بحث در صدد بيان آن هستند و بطوريكه ملاحظه مى فرمائيد ، همين معنا موافق با غرضى است كه آن را دنبال كرده است.

هدف و فلسفه نزول سوره آل عمران

ص:102

(1)

دعوت به توحيد كلمه و تشويق به مقابله با يهود و نصاري و مشركين

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ! الم! اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ ! نَزَّلَ عَلَيْك الْكِتَب بِالْحَقّ ِ مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ وَ أَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الانجِيلَ ! مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ أَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ! إِنَّ اللَّهَ لا يخْفَى عَلَيْهِ شىْ ءٌ فى الأَرْضِ وَ لا فى السمَاءِ ! هُوَ الَّذِى يُصوِّرُكمْ فى الأَرْحَامِ كَيْف يَشاءُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ !» (1تا6/آل عمران)

سوره آل عمران، اين مقصود را دنبال مى كند كه مؤمنين را به توحيد كلمه بخواند، تشويقشان كند تا هر چه زودتر يك پارچه شوند و خود را براى مقابله با دشمنان يعنى يهود و نصارا و مشركين آماده سازند. بايد در مقابل ناملايماتى كه مى بينند صبر كنند، زيرا موقعيتى بس خطرناك دارند، چون دشمنان مشغول جمع آورى نيرو هستند و در خاموش كردن نور خدا با دست و دهان خود يكدل و يك جهت شده اند .

اين احتمال خيلى به ذهن نزديك مى رسد كه سوره آل عمران همه اش يكباره نازل شده باشد، براى اينكه آياتش كه دويست آيه است ظهورى روشن در بهم پيوستگى و انسجام دارد و از اول تا به آخر متناسب با هم است و پيداست كه همه اغراض آنها بهم مربوط است و به همين جهت اين احتمال از هر احتمالى ديگر بنظر قوى تر مى آيد، كه بگوئيم اين سوره وقتى به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نازل شده كه تا حدودى دعوتش جا افتاده بود براى اينكه در بين آياتش، هم سخنى از جنگ احد و واقعه مباهله و نفرين كردن با نصاراى نجران و يادى از كار يهود ديده مى شود و هم تحريكى نسبت به مشركين است .

و نيز مسلمانان را به صبر مى خواند و دستور مى دهد تا يكديگر را به صبر سفارش كنند و دست به دست يكديگر داده وحدتى تشكيل دهند و همه اينها مؤيد اين معنا است كه سوره مورد بحث، در روزگارى نازل شده كه مسلمانان، مبتلا به دفاع از حوزه دين بودند، دفاعى كه براى آن، همه قوا و اركان خود را بسيج كرده بودند .


1- الميزان ج : 3 ص :3

ص:103

از يك طرف در اثر فتنه جوئيهاى يهود و نصارا در داخل جمعيت خود ، با درگيريها و فتنه و آشوبها روبرو بودند ، فتنه هائى كه تشكل آنان را سست مى كرد ، بايد براى خاموش كردن آشوبهاى آنان قسمت عمده اى از وقت خود را صرف احتجاج و بگومگوى با آنان كنند. از سوى ديگر با مشركين درگير بودند و بايد با آنها بجنگند و هميشه در حال آماده باش بوده و لحظه اى امنيت نداشته باشند، چون در آن ايام اسلام در حال انتشار بوده و آوزاه اش همه جا را پر كرده بود و مردم دنيا چه يهودش و چه مسيحيش و چه مشركش همه عليه اسلام قيام كرده بودند .

از پشت سر اين سه طايفه دو امپراطورى بزرگ آن روز دنيا يعنى روم و ايران و غيره نيز چنگ و دندان نشان مى دادند .

خداى سبحان در اين سوره از حقايق و معارفى كه بشر را به سوى آنها هدايت فرموده آن مقدارى را كه باعث دلگرمى مؤمنين است يادآور مى شود تا مؤمنين ، هم دلخوش شوند و هم آلودگى شبهات و وساوس شيطانى و تسويلات اهل كتاب از دلهاشان زايل شود و هم برايشان روشن گردد كه خداى تعالى هرگز از تدبير ملك خود غافل نبوده و خلق او را عاجز نكرده اند و اگر دين خود را تشريع نموده و جمعى از بندگانش را بسوى آن دين هدايت نموده ، همه بر طبق طريقه و عادت جاريه و سنت دائمى خود بوده و آن سنت عبارت است از سنت علل و اسباب پس مؤمن و كافر هم طبق همين سنت علل و اسباب زندگى مى كنند ، يك روز دنيا به كام كافر و روزى ديگر به كام مؤمن است، چون دنيا ميدان امتحان است و امروز روز عمل و فردا روز جزا است!

هدف آيه 7 تا 9 سوره آل عمران

(1)

تفهيم موضوع آيات محكم و متشابه

« هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْك الْكِتَب مِنْهُ ءَايَتٌ محْكَمَتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَبِ وَ أُخَرُ مُتَشبِهَتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشبَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَ الرَّسِخُونَ فى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلا أُولُوا الأَلْبَبِ...!»

خداى تعالى در آيه نخست، فرستادن كتاب بر خاتم الانبيا «ص» را انزال خوانده، انزال به معناى فرو فرستادن يكپارچه است. علت اين تعبير اين بوده كه مقصود، بيان پاره اى از اوصاف و خواص مجموع كتاب نازل است نه اوصاف اجزاى آن!

و يكى از اوصاف مجموع كتاب اين است كه اين كتاب مشتمل است بر آيات محكم و آيات متشابه، كه برگشت قسمت دوم( متشابهات) به قسمت اول (


1- الميزان ج : 3 ص : 28

ص:104

محكمات) است و به وسيله آنها ، آيات متشابه شرح و تبيين مى شود.

در آيه مورد بحث، منظور از احكام محكمات، صراحت و اتقان اين آيات است و مى خواهد بفرمايد آيات محكم مانند آيات متشابه هيچ تشابهى در آنها نيست و خواننده بدون ترديد و اشتباه به معنايش پى مى برد، نه اينكه العياذ بالله معنايش اين باشد كه بعضى از آيات قرآن معنادار است و بعضى ديگر سست و بى معنا است چون خداى عزوجل در سوره هود آيه اول تمامى آيات قرآن را محكم و متقن خوانده و فرموده:« كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير!»

چيزى كه هست از آنجائى كه دنبال جمله:« احكمت آياته!» فرموده:« ثم فصلت!» مى فهميم كه مراد از احكام، حالى است از حالات تمامى آيات كتاب، مى خواهد بفرمايد قرآن كريم قبل از نزول، امرى واحد بوده و هنوز دستخوش تجزى و تبعض نشده بود، در آن موقع آياتش متعدد نبود( و وقتى قرار شد نازل شود يعنى در خور فهم بشر گردد داراى آيات و اجزا شد. مترجم.)

پس كلمه احكام در آيه سوره هود وصف تمامى كتاب است و در آيه مورد بحث وصف بعضى از آيات نسبت به بعضى ديگر است چون معناى بعضى از آيات قرآن روشن است و تشابهى در آنها نيست و بعضى ديگر اينطور نيست .

هدف آيه 10 تا 18 سوره آل عمران

(1)

دفع شبهات منافقين در روزهاي بحراني اسلام

« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنىَ عَنْهُمْ أَمْوَلُهُمْ وَ لا أَوْلَدُهُم مِّنَ اللَّهِ شيْئاً وَ أُولَئك هُمْ وَقُودُ النَّارِ... !»

مسلمانان در روزهائى كه سوره آل عمران نازل مى شد مبتلا به توطئه گرى هاى منافقينى بودند كه در داخل جماعتشان رخنه كرده بودند، يك عده ساده لوح هم وجود داشتند كه آنچه را منافقين و يا دشمنان اسلام به منظور واژگونه كردن امور و تباه ساختن دعوت اسلام شايع مى كردند باور نموده و دچار وسوسه مى شدند .

اين گرفتاريهاى مسلمين از داخل بود، گرفتاريهائى هم از خارج داشتند و آن اين بود كه همه دنيا كه يا مشرك بودند و يا يهود و يا نصارا ، عليه دعوت اسلام قيام كرده بودند و براى خاموش كردن نور دين و ابطال دعوت مسلمين و بى اثر كردن تلاشهاى آنان دست به دست هم داده ، به هر وسيله ممكن( قلماً و قدماً) تمسك مى كردند.

غرض اين سوره دعوت مسلمين است به توحيد كلمه و صبر و ثبات، تا از اين راه امورشان اصلاح شود و فسادهائى كه در داخل اجتماعشان هست و هجوم هايى كه


1- الميزان ج : 3 ص : 136

ص:105

از خارج به ايشان مى شود ، رفع گردد .

آيات قبل، از آنجا كه مى فرمود:« هو الذى انزل عليك الكتاب ... ان الله لا يخلف الميعاد!» اشاره اى بود به منافقين و آنهائى كه دلهايشان مبتلا به زيغ و انحراف بود و مسلمانان را دعوت مى كرد به اينكه در آنچه از معارف دينى درك كرده اند ثبات قدم به خرج دهند و در آنچه هم درك نكرده اند و بر ايشان مشتبه است ايمان و تسليم داشته باشند، هر چند كه كنه و حقيقت آنرا نفهميده باشند و خاطر نشان مى ساخت كه هر فتنه اى گريبان مسلمين را بگيرد و نظام سعادتشان را مختل سازد از ناحيه پيروى متشابهات و تاويل كردن آيات خدا است، كه اگر چنين كنند دينى كه براى هدايت آنان نازل شده ، همان دين ، وسيله ضلالت و بدبختيشان مى شود و اجتماعشان مبدل به افتراق شده و نظامشان مختل مى گردد .

و اما در اين آيات به بيان حال مشركين و كفار پرداخته و مى فرمايد: بزودى شكست خواهند خورد و نمى توانند خداى را به ستوه بياورند و در طغيان خود پيروز نمى شوند!

بنا بر اين بيان، آيات مورد بحث همانطور كه از مضامينش پيداست متعرض حال كفار است ، همچنان كه آيات بعد از اين چند آيه ، متعرض حال اهل كتاب از يهود و نصارا است.

هدف آيه 19 تا 25 سوره آل عمران

(1)

بيان انحصاري بودن دين به اسلام (تسليم حق شدن)

« إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الاسلَمُ وَ مَا اخْتَلَف الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب إِلا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ وَ مَن يَكْفُرْ بِئَايَتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الحِْسابِ...!»

اين آيات در بيان حال اهل كتاب است كه آخرين طوائف سه گانه اى است كه گفتيم در اين سوره به شرح حال آنان مى پردازد و مقصود مهم و اصلى از ذكر طوائف نامبرده، همين طايفه است و قسمت عمده اين سوره در باره همين طايفه يعنى يهود و نصارا نازل شده و يا بالاخره به ايشان مربوط مى شود .

« ان الدين عند الله الاسلام ...!»

دين نزد خداى سبحان يكى است و اختلافى در آن نيست و بندگان خود را امر نكرده مگر به پيروى از همان دين و بر انبياى خود هيچ كتابى نازل ننموده مگر در باره همان دين و هيچ آيت و معجزه اى به پا نكرده مگر براى همان دين كه آن دين عبارت است از اسلام ، يعنى تسليم حق شدن و به عقيده هاى حق معتقد گشتن و اعمال حق انجام دادن و به عبارتى ديگر: آن دين واحد عبارت است از تسليم شدن در


1- الميزان ج : 3 ص : 187

ص:106

برابر بيانى كه از مقام ربوبى در مورد عقائد و اعمال و يا در مورد معارف و احكام صادر مى شود!

و اين بيان هر چند به طورى كه در قرآن حكايت شده در شرايع رسولان و انبياى او از نظر مقدار و كيفيت مختلف است، ليكن در عين حال از نظر حقيقت چيزى به جز همان امر واحد نيست ، اختلافى كه در شريعت ها هست از نظر كمال و نقص است ، نه اينكه اختلاف ذاتى و تضاد و تنافى اساسى بين آنها باشد و معناى جامعى كه در همه آنها هست عبارت است از تسليم شدن به خدا در انجام شرايعش و اطاعت او در آنچه كه در هر عصرى با زبان پيامبرش از بندگانش مى خواهد .

هدف آيه 26و27 سوره آل عمران

(1)

بيان مالك ملك بودن خدا

« قُلِ اللَّهُمَّ مَلِك الْمُلْكِ تُؤْتى الْمُلْك مَن تَشاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْك مِمَّن تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشاءُ بِيَدِك الْخَيرُ إِنَّك عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ قَدِيرٌ!»

« تُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّت مِنَ الْحَىّ ِ وَ تَرْزُقُ مَن تَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ!»

اين دو آيه خيلى با آيات قبل كه در باره اهل كتاب و مخصوصا يهود بود بى ارتباط نيست، چون اين دو آيه مشتمل است بر تهديد يهود به عذاب دنيا و آخرت و يكى از عذابها همين است كه خدا ملك را از ايشان سلب كرد و ذلت و مسكنت را تا روز قيامت بر آنان حتمى نمود و نفسشان را قطع كرد و استقلال در زندگى و سرورى را از ايشان سلب كرد!

علاوه بر اينكه غرض اين سوره به بيانى كه در آغاز گذشت اين بود كه بفهماند خدا قائم بر خلق عالم و تدبير آن است، پس مالك ملك او است و او است كه ملك را به هر كس بخواهد مى دهد، هر كه را بخواهد عزت مى بخشد. كوتاه سخن آنكه تنها كسى كه به هر كس بخواهد خير دهد مى تواند بدهد او است و تنها او است كه ملك و عزت و هر چيز ديگر را از هر كس بخواهد مى گيرد ، پس مضمون دو آيه مورد بحث خارج از غرض سوره نيست.

در اين آيه خداوند رسول گرامى خود را امر مى كند به اينكه به خدائى پناهنده شود كه تمامى خيرها به طور مطلق به دست او است و قدرت مطلقه خاص او است، تا از اين ادعاهاى موهومى كه در دل منافقين و متمردين از حق( از مشركين و اهل كتاب) جوانه زده و در نتيجه گمراه و هلاك شده اند، نجات يابد! آرى اينان براى خود ملك و عزت فرض كردند و خود را بى نياز از خدا پنداشتند و خدا آنجناب و هر


1- الميزان ج : 3 ص : 200

ص:107

كس ديگر را امر مى كند به اينكه نفس خود را در معرض افاضه خدا، كه مفوض هر خير و رازق بى حساب هر روزى خوار است، قرار دهد!

هدف آيه 28 تا 32 سوره آل عمران

(1)

دستور نهي از دوستي مومنين با كافرين

« لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَفِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك فَلَيْس مِنَ اللَّهِ فى شىْ ءٍ إِلا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ يُحَذِّرُكمُ اللَّهُ نَفْسهُ وَ إِلى اللَّهِ الْمَصِيرُ...!»

مقام آيات مقام تعرض حال اهل كتاب و مشركين و تعريض برايشان است، پس بين اين آيات و آيات قبل ارتباط هست، در نتيجه مراد از كافرين در اين آيات نيز اعم از اهل كتاب و مشركين است.

اگر از دوستى و اختلاط روحى با كفار نهى مى كند، از دو طايفه نهى مى كند و اگر مراد از كفار تنها مشركين باشند، بايد گفت آيات متعرض حال آنان است و مردم را دعوت مى كند به اينكه مشركين را رها نموده به حزب خدا متصل شوند و خدا را دوست بدارند و رسول او را اطاعت كنند!

غالبا ولايت مستلزم تصرف يك دوست در امور دوست ديگر است، يك ولى در امور مولى عليه( يعنى كسى كه تحت سرپرستى او است،) دخالت مى كند، تا پاسخگوى علاقه او نسبت به خودش باشد، يك مولى عليه اجازه دخالت در امور خود را به وليش مى دهد ، تا بيشتر به او تقرب جويد ، اجازه مى دهد چون متاثر از خواست و ساير شؤون روحى او است ، پس تصرف محبوب در زندگى محب ، هيچگاه خالى از حب نيست .

در نتيجه اگر ما كفار را اولياى خود بگيريم خواه ناخواه با آنان امتزاج روحى پيدا كرده ايم ، امتزاج روحى هم ما را مى كشاند به اينكه رام آنان شويم و از اخلاق و ساير شؤون حياتى آنان متاثر گرديم و آنان مى توانند در اخلاق و رفتار ما دست بيندازند! دليل بر اين معنا آيه مورد بحث است كه جمله:« من دون المؤمنين،» را قيد نهى قرار داده و مى فرمايد مؤمنين كفار را اولياى خود نگيرند در حالى كه با ساير مؤمنين دوستى نمى ورزند، كه از اين قيد به خوبى فهميده مى شود كه منظور آيه اين است كه بفرمايد اگر تو مسلمان اجتماعى و به اصطلاح نوع دوست هستى ، بايد حداقل مؤمن و كافر را به اندازه هم دوست بدارى و اما اينكه كافر را دوست بدارى و زمام امور جامعه و زندگى جامعه را به او بسپارى و با مؤمنين هيچ ارتباطى و علاقه اى نداشته باشى، اين بهترين دليل است كه تو با كفار سنخيت دارى و از مؤمنين جدا و بريده اى و اين صحيح نيست پس زنهار بايد از دوستى با كفار اجتناب كنى!


1- الميزان ج : 3 ص : 235

ص:108

در آيات كريمه قرآن هم نهى از دوستى با كفار و يهود و نصارا مكرر آمده و ليكن موارد نهى مشتمل بر بيانى است كه معناى اين نهى را تفسير مى كند و كيفيت ولايتى را كه از آن نهى فرموده تعريف مى كند.

وقتى يك فرد مؤمن نسبت به كفار ولايت داشته باشد و اين ولايت قوى هم باشد ، خود به خود خواص ايمانش و آثار آن فاسد گشته و بتدريج اصل ايمانش هم تباه مى شود و به همين جهت است كه در دنبال آيه مورد بحث اضافه كرد:« و من يفعل ذلك فليس من الله فى شى ء!» و سپس اضافه كرد:« الا ان تتقوا منهم تقية!» در جمله اول فرمود كسى كه چنين كند هيچ ارتباطى با حزب خدا ندارد و در جمله دوم، مورد تقيه را استثنا كرد ، چون تقيه معنايش اين است كه مؤمن از ترس كافر اظهار ولايت براى او مى كند و حقيقت ولايت را ندارد!

هدف آيه 33 تا 60 سوره آل عمران

(1)

داستان عيسي و مريم و زكريا (ع)

« إِنَّ اللَّهَ اصطفَى ءَادَمَ وَ نُوحاً وَ ءَالَ إِبْرَهِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَنَ عَلى الْعَلَمِينَ...!»

از اينجا آيات راجع به قصص عيسى بن مريم عليهماالسلام و مطالب مربوط به آن قصص خالى از خرافاتى كه به اين قصص چسبانده اند آغاز مى شود و در اين آيات عليه اهل كتاب احتجاج شده و دو آيه اول رابط بين آيات قبل با آيات بعد است، چون آيات قبل هم متعرض حال اهل كتاب بود .

هدف آيه 61 تا 63 سوره آل عمران

(2)

تعليم گفتمان مباهله

« فَمَنْ حَاجَّك فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَك مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنفُسنَا وَ أَنفُسكُمْ ثُمَّ نَبْتهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَت اللَّهِ عَلى الْكذِبِينَ...!»

مضمون آيه كه دعوت به مباهله است ، نتيجه گيرى و تفريع بر تعليم الهى است كه در دو آيه قبل خاطر نشان نموده ، فرمود:« ذلك نتلوه عليك - اين داستان عيسى بر تو تعليم كرديم از آيات ما و ذكر حكيم است!» و در آيه بعدش مطلب را با جمله:« حق از ناحيه پروردگار تو است، پس از مرددين مباش!» تاكيد و ختم كرد و در آيه مورد بحث آن تعليم الهى را با بيانى واضح تر بيان مى كند و چه بيانى روشن تر از مباهله!

هدف آيه 64 تا 78 سوره آل عمران


1- الميزان ج : 3 ص : 257
2- الميزان ج : 3 ص : 350

ص:109

(1)

تعليم گفتمان با اهل كتاب

« قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ تَعَالَوْا إِلى كلِمَةٍ سوَاءِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِك بِهِ شيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسلِمُونَ...!»

اين آيات بيان مرحله دوم از حالات اهل كتاب - عموما - و نصارا را - خصوصا - آغاز نموده و ملحقاتى مربوط به اين غرض چون در سابق متعرض مرحله اول يعنى بيان حال عموم اهل كتاب شده، در اين آيات دو باره متعرض حال عموم اهل كتاب مى شود ، اما با لسان و نظمى ديگر ، غير از آن نظمى كه در سابق داشت ، در اين آيات و آيات ملحق به آن كه بعدا مى آيد بر حسب مناسبتى كه با خصوصيات بيانات داشته ، مسائل متفرقه اى را ايراد مى كند ، مانند آيه:« قل يا اهل الكتاب لم تكفرون بايات الله ...!» و آيه:« قل يا اهل الكتاب لم تصدون عن سبيل الله!» و متعرض حال نصارا و ادعاهائى كه درباره عيسى دارند شده و مى فرمايد:« ما كان لبشر ان يوتيه الله الكتاب ...!» و در آياتى بسيار و متفرق ، متعرض امورى شده كه مربوط به مؤمنين است ، نظير دعوتشان به اسلام و اتحاد و پرهيز از ولايت كفار و گرفتن محرم اسرارى از غير مؤمنين .

هدف آيه 79 و 80 سوره آل عمران

(2)

بيان پاكي ساحت مسيح از عقايد خرافي

« مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَب وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لى مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَكِن كُونُوا رَبَّنِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَب وَ بِمَا كُنتُمْ تَدْرُسونَ...!»

قرار گرفتن اين آيات به دنبال آيات مربوط به داستان عيسى عليه السلام اين معنا را مى رساند كه گوئى اين آيات فصل دوم از احتجاج و استدلال بر پاكى ساحت مسيح از عقائد خرافى است كه اهل كتاب يعنى نصارا نسبت به او دارند و گويا خواسته است بفرمايد: عيسى آنطور كه شما پنداشته ايد نيست ، او نه رب است و نه خودش ربوبيت براى خود قائل شده است!

هدف آيه 81 تا 85 سوره آل عمران

(3)

بيان ميثاق پيامبران

« وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَقَ النَّبِيِّينَ لَمَا ءَاتَيْتُكم مِّن كتَبٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكمْ رَسولٌ مُّصدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصرُنَّهُ قَالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذَلِكُمْ إِصرِى


1- الميزان ج : 3 ص : 386
2- الميزان ج : 3 ص : 432
3- الميزان ج : 3 ص : 512

ص:110

قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِّنَ الشهِدِينَ...!»

اين آيات بى ارتباط با آيات قبل نيست، سياق آن و سياق آيات قبل هم يكى است و سخن با همان وحدتش جريان دارد و خلاصه اينكه اين آيات دنباله همان آيات است گوئى خداى تعالى بعد از آنكه بيان كرد كه اهل كتاب در علمى كه به كتاب داشتند و در دينى كه خدا به ايشان داده بود همواره اخلال و سنگ اندازى مى كردند و كلمات خدا را جابجا مى نمودند و مى خواستند به اين وسيله حقايق را بر مردم مشتبه سازند و بين پيامبران تفرقه انداخته و بگويند: ما آن پيامبر را قبول داريم ولى اين( يعنى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم) را قبول نداريم و نيز بعد از اينكه اين تهمت را نفى كرد، كه پيغمبرى از پيامبران چون موسى و عيسى عليهماالسلام دستور داده باشد كه خود او و يا غير او را مثلا يكى از پيامبران را و يا ملائكه را ارباب خود بگيرند، همانطور كه نصارا به صراحت و بى رودربايستى مى گويند، عيسى خداست و همانطور كه از ظاهر كلام يهود چنين چيزى استفاده مى شود اينك در اين آيات ، تخطئه يهود و نصارا را شدت بخشيده و مى فرمايد: نه تنها آن دو بزرگوار چنين چيزى را نگفته بودند بلكه نمى توانستند بگويند، براى اينكه خداى تعالى از تمامى انبيا پيمان گرفته كه به همه پيامبران ايمان آورند - چه پيغمبران قبل از خودشان و چه بعد از ايشان - و او را يارى كنند ، به اين معنا كه هر پيغمبرى، پيغمبران قبل از خود را تصديق كند و مردم را به آمدن پيغمبران بعد از خودش بشارت دهد .

همانطور كه عيسى عليه السلام، پيامبر قبل از خود يعنى موسى را تصديق كرد و به آمدن پيامبر بعد از خودش يعنى محمد صلى الله عليه وآله وسلّم بشارت داد و همچنين خداى تعالى از انبياء پيمان گرفت ، كه از مردم و امت خود پيمان بگيرند و حداقل آنان را شاهد بر خودشان قرار دهند .

و در دو آيه بعد بيان مى كند كه اين همان اسلام است كه حكمش در همه آسمانها و زمين گسترش مى يابد و در چهار آيه بعد به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه خود آن جناب نيز طبق اين پيمان عمل نموده و آنرا قبول كند و در نتيجه هم به خدا ايمان بياورد و هم به تمامى احكامى كه خداى تعالى بر انبياى خود نازل كرده است .

هدف آيه 96 و97 سوره آل عمران

(1)

بيان تقدم خانه كعبه به بيت المقدس و پاسخ شبهات يهود

« إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدًى لِّلْعَلَمِينَ! فِيهِ ءَايَت بَيِّنَتٌ مَّقَامُ إِبْرَهِيمَ وَ مَن دَخَلَهُ كانَ ءَامِناً وَ للَّهِ عَلى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ استَطاعَ إِلَيْهِ سبِيلاً وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌّ عَنِ الْعَلَمِينَ!»


1- الميزان ج : 3 ص : 541

ص:111

اين دو آيه، به يك شبهه ديگر يهود پاسخ مى دهد، شبهه اى كه باز از جهت نسخ بر مؤمنين وارد مى كردند و آن شبهه در مساله قبله و برگشتن آن از مسجد الاقصى به مسجد الحرام پيش آمد. برگشتن قبله يكى از امور مهمى بود كه تاثيرهاى عميقى - هم مادى و هم معنوى - در زندگى اهل كتاب و مخصوصا يهود گذاشت .

علاوه بر اينكه با عقيده آنان به محال بودن نسخ سازگار نبود، به خاطر همين جهات، بعد از آمدن حكم قبله و برگشتن آن به طرف مكه تا مدتهاى مديد مشاجره و بگومگوى آنان با مسلمين به درازا كشيد .

و آنچه از آيه مورد بحث بر مى آيد اين است كه يهوديان در القاى شبهه ، هم شبهه نسخ را پيش كشيده بودند و هم شبهه انتساب حكم به ملت ابراهيم را .

در نتيجه حاصل شبهه آنان اين مى شود كه چگونه ممكن است ، در ملت ابراهيم مكه قبله شود با اينكه خداى تعالى در اين ملت ، بيت المقدس را قبله كرده و آيا اين سخن غير از نسخ چيز ديگرى است؟ با اينكه نسخ در ملت حقه ابراهيم محال و باطل است .

آيه شريفه جواب داده كه كعبه قبل از ساير معابد براى عبادت ساخته شده چون اين خانه را ابراهيم ساخت و بيت المقدس را سليمان بنا نهاد كه قرنها بعد از ابراهيم بوده است!

هدف آيه 98 تا 101 سوره آل عمران

(1)

بيان توطئه ها و شبهات يهود براي بازداشتن مردم از راه خدا

« قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شهِيدٌ عَلى مَا تَعْمَلُونَ...!»

اين آيات بطورى كه ملاحظه مى كنيد با اتصالى كه در سياق دارد، دلالت دارد بر اينكه اهل كتاب( البته طايفه اى از ايشان ، يعنى يهود و يا طايفه اى از يهود،) كفر به آيات خدا داشته اند و مؤمنين را از راه خدا باز مى داشته اند، به اين طريق كه راه خدا را در نظر مؤمنين كج و معوج جلوه داده و راه ضلالت و انحراف را در نظر آنان ، راه مستقيم خدا جلوه گر مى ساختند . براى مؤمنين القاى شبهه ها مى كردند، تا به اين وسيله حق را كه راه آنان است ، باطل و باطل خود را حق جلوه دهند .

اين آيات به دنبال همان بيانات مى خواهد يهود و يا طايفه اى از ايشان را توبيخ كند كه چرا القاى شبهه مى كنند؟ و چرا مؤمنين را در دينشان دچار سرگيجه مى سازند؟ و نيز مى خواهد مؤمنين را تحذير كند ، از اينكه يهوديان را در دعوتشان اطاعت كنند و بفهماند كه اگر اطاعت كنند كارشان به كفر به دين حق مى انجامد و نيز مى خواهد ترغيب و تشويقشان كند به اينكه متمسك بخدا گردند ، تا به سوى


1- الميزان ج : 3 ص : 562

ص:112

صراط ايمان راه يافته هدايتشان دوام بپذيرد!

هدف آيه 102 تا 110 سوره آل عمران

(1)

فرمان اعتصام به حبل الله و حذر ازاهل كتاب و فتنه آنان

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لا تمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسلِمُونَ! وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ...!»

اين آيات را مى توان تتمه دو آيه قبل دانست كه به مؤمنين خطاب مى كرد از اهل كتاب و فتنه انگيزيهاى آنان برحذر باشند و نيز مى فرمود: شما پيامبرى داريد كه اعتصام به حق را برايتان ممكن مى سازد، پس زنهار گمراه مشويد و در حفره مهالك ساقط نگرديد.

اين آيات علاوه بر اينكه گفتيم به آيات قبل ارتباط دارد، جنبه الكلام يجر الكلام را هم دارد، بدون اينكه سياق سابق را، يعنى تعرض به حال اهل كتاب را تغيير دهد، بلكه هنوز آن سياق را محفوظ نگه داشته است ، به دليل اينكه بعد از نه آيه دو باره سخن از اهل كتاب را پيش مى كشد و مى فرمايد:« لن يضروكم الا اذى... !»

هدف آيه 111 تا 120 سوره آل عمران

الميزان ج : 3 ص : 592

بيان ذلت يهود بر اساس حكم شرع اسلامي

« لَن يَضرُّوكمْ إِلا أَذًى وَ إِن يُقَتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الأَدْبَارَ ثُمَّ لا يُنصرُونَ! ...!»

اين آيات كريمه توجه و انعطاف به هدفى دارد كه آيات قبل متعرض آن بود و آن بيان حال اهل كتاب و مخصوصا يهوديان بود كه به آيات خدا كفر ورزيده و خود را گمراه و مؤمنين را از راه خدا بازداشتند و آيات دهگانه اى كه گذشت ، از باب الكلام يجر الكلام، در بين اين دو دسته آيات قرار گرفته بود، پس اتصال آيات مورد بحث با آيات دهگانه قبل به حال خود باقى است.

مراد از ضرب ذلت بر اهل كتاب اين است كه خداى تعالى حكم تشريعى به ذلت آنان كرده، به دليل اينكه دنبال ضرب ذلت مى فرمايد:« اينما ثقفوا - هر جا كه يافت شوند!» چون معناى ظاهر اين جمله اين است كه مؤمنين هر جا ايشان را ديدند و بر آنان مسلط شدند ، چنين و چنان كنند!

و اين تعبير با ذلت تشريعى كه يكى از آثارش جزيه گرفتن است ، مناسبت دارد. در نتيجه برگشت معناى آيه به اين مى شود كه اهل كتاب به حسب حكم شرع اسلامى ذليلند، مگر اينكه يا داخل در ذمه اسلام شوند و يا امانى از مردم مسلمان به نحوى از انحاء ايشان را حفظ كنند!

هدف آيه 121 تا 129 سوره آل عمران


1- الميزان ج : 3 ص : 567

ص:113

(1)

هشدار مومنين نسبت به موقعيت دشوارشان و نكاتي از جنگ احد و بدر

« وَ إِذْ غَدَوْت مِنْ أَهْلِك تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَعِدَ لِلْقِتَالِ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ...!»

از اينجا سياق آيات سياقى ديگر شده و به مطلبى كه در آغاز سوره ذكر شده بود برگشته، در آنجا مؤمنين را به موقعيت و موقف دشوارى كه دارند هشدار مى داد و نعمت هائى را كه به ايشان ارزانى داشته بود( از قبيل: ايمان و نصرت و كفايت شر دشمنان را،) به يادشان مى آورد و رموزى را تعليمشان مى داد كه به وسيله آن به مقصد شريفشان برسند و به دستوراتى هدايتشان كرد كه سعادتشان را هم در زندگى و هم بعد از مردن تامين كند .

در اين آيات داستان جنگ احد نيز آمده و اما آياتى كه اشاره اى به داستان جنگ بدر دارد در حقيقت ضميمه اى براى تكميل داستان جنگ بدر است و جنبه شاهد براى آن قصه دارد ، نه اينكه مقصود اصلى طرح داستان بدر باشد.

هدف آيه 130 تا 138 سوره آل عمران

(2)

امر به انفاق و ترك ربا و اصلاح نقص ها با درس از شكستها

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَأْكلُوا الرِّبَوا أَضعَفاً مُّضعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ...!»

آيات فوق، بشر را به سوى خير دعوت و از شر و بدى نهى مى كند و در عين حال اتصالش به ما قبل و همچنين به ما بعدش كه شرح داستان جنگ احد را مى دهد، محفوظ است، آرى آيات بعد نيز مربوط به اين داستان است ، حال مؤمنين در آن روز را بيان مى كند، حال و خصال مذمومى را كه خداى سبحان آن را از مؤمنين نمى پسندد ، حال و خصالى كه باعث آن وهن و ضعف و علت معصيت خدا و نافرمانى رسولش گرديد ، پس آيات مورد بحث در حقيقت تتمه آياتى است كه در باره جنگ احد نازل گرديده است .

پس خصوص اين آيات نه گانه براى ترغيب و تهديد مؤمنين است ، آنان را ترغيب مى كند به اينكه به سوى خيرات يعنى انفاق در راه خدا در دو حال دارائى و ندارى و كظم غيظ و عفو از مردم ، بشتابند كه جامع همه آنها منتشر شدن احسان و خير در جامعه و صبر در تحمل آزارها و بديها و گذشت از بدرفتاريها است! ، پس تنها طريقى كه حيات جامعه به وسيله آن محفوظ مى ماند و استخوانش محكم شده و روى پاى خود مى ايستد همين طريق است يعنى طريقه انفاق و احسان كه از لوازم آن ترك ربا است و به همين جهت مطالب نامبرده در آيات مورد بحث را با نهى از ربا


1- الميزان ج : 4 ص : 3
2- الميزان ج : 4 ص : 23

ص:114

خوارى آغاز فرمود و در حقيقت اين نهى جنبه زمينه چينى براى دعوت به احسان و انفاق را دارد .

خداى تعالى مسلمين را تشويق و ترغيب مى كند كه از پروردگارشان به خاطر گناهان و زشتى ها منقطع نگردند و اگر احيانا عملى كردند كه مورد رضاى پروردگارشان نيست ، اين نقيصه را با توبه و برگشتن بسوى او تدارك و تلافى كنند ، بار دوم و بار سوم هم همين طور بدون اينكه كسالت و سستى از خود نشان دهند!

خداى سبحان در اولين بار كه مى خواهد مساله جهاد را تشريع كند كلياتى از جهاد را بيان نموده مى فرمايد:« كتب عليكم القتال!» و در اين آيات مؤمنين را به جهاد امر نموده، مى فهماند كه اين عمل بر آنان واجب شده ، آنگاه داستان جنگ بدر را به عنوان اولين مشقى كه شاگرد نوشته تحويل مى گيرد و عيب هاى آن را گوشزد نموده مشقى ديگر به نام جنگ احد به او مى دهد ، باز عيب هاى آن را مى گيرد و همچنان ادامه مى دهد تا امت مسلمان در انجام اين تكليف ، بى عيب و ماهر شود.

همچنين خداى تعالى سرگذشت انبياى گذشته و امت هاى آنان را درس مى دهد ، نقاط ضعف و خطا و انحراف آنها را بيان مى كند و حق مطلب و آنچه كه صحيح است معين نموده از امت اسلام مى خواهد تا آن طور عمل كنند و آن سرگذشت غلط گيرى شده را دستور العمل خود قرار دهند . در آيات مورد بحث نيز همين روش به كار رفته است، در آيه 137 همين سوره هشدار مى دهد كه گذشتگانى بوده اند و چنين و چنان كرده اند و در آيه 146 روشن تر سخن گفته، مى فرمايد آنها هم قتال و كارزار داشته اند و شما نيز بايد آماده كارزار شويد!

هدف آيه 139 تا 148 سوره آل عمران

(1)

درسي از شكست جنگ احد

« وَ لا تَهِنُوا وَ لا تحْزَنُوا وَ أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ...!»

اين آيات به طورى كه ملاحظه مى كنيد تتمه آيات سابق است، كه با آيه: « يا ايها الذين آمنوا...!» آغاز شد، همچنان كه آيات سابق با اوامر و نواهيش زمينه چينى بود براى اين آيات، كه منظور اصلى از آن اوامر و نواهى و از آن ثناها و مذمت ها را در بر دارد .

در دو آيه: « و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين! ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله ...!» دلالتى هست بر اينكه علت وهن و اندوه مسلمانان در جنگ احد اين بوده كه ديده اند عده اى مجروح شده اند و كفار قوى تر از ايشان بوده و بر آنان مسلط بوده اند. به خاطر ديدن اين وضع بوده كه مسلمانان آن


1- الميزان ج : 4 ص : 37

ص:115

روز دچار سستى و اندوه شدند.

و اگر علو مسلمانان را مشروط كرد به ايمان، با اينكه خطاب به مسلمانان با ايمان است ، براى اين بود كه اشاره كند به اينكه هر چند مخاطبين مسلمان و مؤمن بودند و ليكن به مقتضاى ايمانشان عمل نكردند و صفاتى چون صبر و تقوا كه داشتن آن مقتضاى ايمان است نداشتند و گرنه اثر خود را مى بخشيد و در اين جنگ ضربه نمى خوردند و آن آسيب ها را نمى ديدند .

هدف آيه 149 تا 155 سوره آل عمران

(1)

شرح روزهاي بعد از جنگ احد و تقويت روحيه مسلمين

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكمْ عَلى أَعْقَبِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَسرِينَ! بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكمْ وَ هُوَ خَيرُ النَّصرِينَ...!»

اين آيات تتمه آياتى است كه در باره جنگ احد نازل شده و در آن مؤمنين تشويق و ترغيب شده اند به اينكه جز پروردگار خود، كسى را اطاعت نكنند، چون مولايشان و ناصرشان او است و خود مؤمنين را شاهد مى گيرد بر اينكه هر چه وعده داده به وعده اش وفا كرده و تذكر مى دهد كه فرارى شدن مؤمنين و يارى رسول نكردنشان در جنگ احد تنها از ناحيه خودشان بود، اين خودشان بودند كه از دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نسبت به نگهبانى از آن دره سرباز زدند و تازه خداى تعالى از جرمشان گذشت ، چون او غفور و حليم است!

بعيد نيست كه از سياق آيات استفاده شود كه گويا كفار بعد از داستان جنگ احد و در روزهائى كه اين آيات نازل مى شده يكى يكى مؤمنين را مى ديدند و اين مطلب را به عنوان خيرخواهى به آنان القا مى كردند كه مثلا جنگ با كفار قريش در احد اشتباه بوده و از اين به بعد بطور كلى اين كار صلاح نيست و كوتاه سخن اينكه به مؤمنين چيزهائى مى گفتند كه در آينده حاضر به قتال نشوند و نيز مطالبى در ميان مى آورده اند كه باعث نزاع و تفرقه و تشتت كلمه و اختلاف بين آنان شود .

و چه بسا كه جمله آخر اين آيات كه مى فرمايد:« الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم ... ذلكم الشيطان يخوف اولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنين!» اين استفاده را تاييد كند .

« سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اشركوا بالله ...!» اين آيه وعده اى است به مؤمنين و مايه دل خوشى آن است به اينكه خداى تعالى بزودى از طريق رعب و وحشتى كه از آنان بر دل كفار مى اندازد ياريشان خواهد كرد و همانطورى كه در روايات شيعه و سنى آمده ، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم مساله رعب را يكى از


1- الميزان ج : 4 ص : 63

ص:116

خصايص خود دانسته، از خصايصى كه خداى تعالى در بين همه انبيا عليهم السلام تنها به آن جناب داده و به وسيله آن ، او را يارى و دشمنانش را از بين برده است!

هدف آيه 156 تا 164 سوره آل عمران

(1)

معرفي عامل خسارت هاي جاني جنگ احد

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَكُونُوا كالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قَالُوا لاخْوَنِهِمْ إِذَا ضرَبُوا فى الأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَّوْ كانُوا عِندَنَا مَا مَاتُوا وَ مَا قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِك حَسرَةً فى قُلُوبهِمْ وَ اللَّهُ يحْىِ وَ يمِيت وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ...!»

اين آيات نيز تتمه آياتى است كه در خصوص جنگ احد نازل شده و اين آيات متعرض مساله ديگرى است كه براى مسلمين پيش آمد و آن عبارت بود از تاسف و حسرتى كه از كشته شدن جنگجويانشان و بزرگانشان در دلشان پر شده بود.

آيات مورد بحث خطا و خبطى را كه باعث اين اسف و حسرت شد بيان مى كند و سپس به امر ديگرى اشاره مى كند كه زائيده آن أسف و حسرت بود و آن عبارت بود از سوء ظن به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلّم) و اينكه آن جناب، باعث شد كه مسلمانان گرفتار آن حسرت و أسف شوند و در آن مهلكه بيفتند. اين معنا از گفتار آنان استفاده مى شود. اگر رودربايستى نبود صريحا مى گفتند رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم آنان را به كشتن داد .

و آيات مورد بحث بيان مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم به احدى خيانت نمى كند و اين شان او نيست، بلكه او كه فرستاده اى از ناحيه خداى تعالى است، شريف النفس و كريم الاصل و عظيم الخلق است و به رحمتى از خداى تعالى داراى خوئى نرم است، از خطاكاران مردم عفو مى كند، برايشان استغفار مى نمايد و در امور، به دستور خداى تعالى با ايشان مشورت مى كند و خدا با فرستادن چنين پيامبرى بر آنان منت نهاده تا از ضلالت به سوى هدايت خارجشان كند!

هدف آيه 165 تا 171 سوره آل عمران

(2)

بيان مقام شهدا نزد خدا و مشيت الهي در مرگ و زندگي انسانها

« أَ وَ لَمَّا أَصبَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصبْتُم مِّثْلَيهَا قُلْتُمْ أَنى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ قَدِيرٌ...!»

اين آيات ادامه و تتمه آياتى است كه در خصوص جنگ احد نازل شده و در آن متعرض حال عده اى از منافقين شده ، كه جماعت مؤمنين را در هنگام بيرون شدن از مدينه به سوى احد تنها گذاشتند و در اين آيات پاسخ آن گفتارى هم كه در باره كشتگان داشتند داده و حال به شهادت رسيدگان را وصف مى كند و مى فرمايد:


1- الميزان ج : 4 ص : 82
2- الميزان ج : 4 ص : 90

ص:117

كه اين طايفه بعد از شهادتشان در مقام قرب الهى متنعم هستند و به بازماندگان بشارت مى دهند كه چنين مقام و منزلتى در انتظار شما نيز هست!

بعد از آنكه مؤمنين را نهى كرد از اينكه مثل كفار نباشند و بر كشتگان خود حسرت و اندوه نخورند، به اين بيان كه مرگ و زندگى تنها به دست خدا است، نه به دست ايشان تا بگويند اگر چنين نمى كرديم چنان نمى شد و اگر به دشمن نزديك نمى شديم و از شهر بيرون نمى رفتيم و يا اگر اصلا حاضر به جنگ نمى شديم اينطور نمى شد، اينك در اين آيه همان مطلب را با بيان سبب نزديكش كه به حكم سنت اسباب باعث پديد آمدن شد شرح داده و مى فرمايد: سبب آن مصائب، نا فرمانى تيراندازان بود ، كه مراكز خود را خالى كردند و تازه بعد از خالى كردن نيز ، از در معصيت پشت به قتال نمودند و خلاصه كلام اينكه سبب آن نا فرمانى و سرپيچى از دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم كه فرمانده اين جنگ بود و اين نا فرمانى باعث فشل و تنازعشان در امر و در آخر سبب شكستشان گرديد و اين خود سنتى است طبيعى و عادى!

هدف آيه 172 تا 175 سوره آل عمران

(1)

بيان مقام مقاومت كنندگان در جنگ احد

« الَّذِينَ استَجَابُوا للَّهِ وَ الرَّسولِ مِن بَعْدِ مَا أَصابهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسنُوا مِنهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ...!»

اين آيات هم مربوط به آيات جنگ احد است.

اگر در مورد كساني كه دعوت خدا را اجابت كردند، هم نام خدا را برد و هم نام رسول را ، با اينكه در اين مقام مى توانست به ذكر يكى از آن دو اكتفا كند ، براى اين بود كه در داستان جنگ احد متخلفين هم نا فرمانى خدا را كردند و هم نا فرمانى رسول را ، اما نا فرمانى خدا براى اينكه خداى تعالى آنان را از فرار از جنگ نهى كرده بود و به جهاد امرشان فرموده بود و آنان جهاد نكردند و بر عكس فرار نمودند و اما نا فرمانى رسول را كردند ، براى اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم به آن عده تيرانداز دستور داده بود از جاى خود حركت نكنند و مركز خود را خالى ننمايند و آنان نا فرمانى كردند و نيز وقتى كه بلنديهاى كوه را پيش گرفته بودند و رسول صلى الله عليه وآله وسلّم از آخرشان صداشان مى زد، گوش به سخنش ندادند، به همين جهت در داستان آيات مورد بحث بدان جهت كه دعوت خدا را اجابت كردند هم نام خدا را برد و هم نام رسول را و گويا فرموده در اين داستان مثل داستان احد كه خدا و رسول را نا فرمانى كرده بودند عمل نكردند بلكه دعوت خدا و رسول را اجابت نمودند.

هدف آيه 176 تا 180 سوره آل عمران


1- الميزان ج : 4 ص : 97

ص:118

(1)

نتيجه گيري از جنگ احد و بيان امتحان الهي

« وَ لا يحْزُنك الَّذِينَ يُسرِعُونَ فى الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلا يجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فى الاَخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ...!»

اين آيات با آيات قبلى كه در باره جنگ احد نازل شده بود ارتباط دارد و گويا همه آنها و مخصوصا چهار آيه اولش جزء همان آيات و تتمه آنها است ، چون مهم ترين مطلبى كه در اين آيات به چشم مى خورد مساله ابتلا و امتحان الهى بر بندگان است و بنابر اين آيات مورد بحث به منزله پايان و نتيجه گيرى از آيات احد است و اين معنا را بيان مى كند كه سنت ابتلا و امتحان سنتى است كه خواه نا خواه جارى مى شود ، هيچ فردى از افراد بشر نمى تواند از آن بگريزد( نه كافر و نه مؤمن) پس خداى سبحان هر دو طايفه را مبتلا مى كند تا آنچه در باطن اين دو طايفه است بيرون بريزد و كافر براى آتش خالص شود و در بين مؤمنين هم خبيث از طيب جدا گردد.

هدف آيه 181 تا 189 سوره آل عمران

(2)

رد گفتارهاي واهي يهود و تقويت روحيه مقاومت و انفاق در مسلمين

« لَّقَدْ سمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نحْنُ أَغْنِيَاءُ سنَكْتُب مَا قَالُوا وَ قَتْلَهُمُ الأَنبِيَاءَ بِغَيرِ حَقّ ٍ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذَاب الْحَرِيقِ...!»

اين آيات مرتبط به ما قبل است، چون آيات سابق همه اش در اين مقام بود كه مردم را براى جهاد با جان و مال خود در راه خدا برانگيزاند و تشويق كند و از سستى و فشل و بخل بر حذر بدارد و اين معانى كاملا با آيات مورد بحث كه سخن از گفتار يهوديان دارد مرتبط است، چون يهوديان گفته بودند خدا فقير است و ما همه اغنيائيم و از اين گذشته امور را عليه مسلمين واژگونه مى كردند و آيات خداى را تكذيب مى نمودند و آنچه خدا از ايشان به عنوان پيمان گرفته بود كه براى مردم بيان كنند بيان نكردند ، بلكه در مقابل ، سرپوش روى آن گذاشته و انكار و كتمانش كردند ، اينها است مطالبى كه در اين آيات آمده كه هم از نظر آنچه گفتيم مرتبط با آيات قبل است و هم از اين جهت كه خود مايه تقويت قلوب مؤمنين ، در برابر استقامت و صبر و ثبات گشته و هم بر انفاق در راه خدا تشويقشان مى كند .

هدف آيه 190 تا 199 سوره آل عمران

(3)

بيان حال ابرار و دعا و درخواست آنها

« إِنَّ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّيْلِ وَ النهَارِ لاَيَتٍ لأُولى الأَلْبَبِ! الَّذِينَ


1- الميزان ج : 4 ص : 120
2- الميزان ج : 4 ص : 127
3- الميزان ج : 4 ص : 134

ص:119

يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكرُونَ فى خَلْقِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْت هَذَا بَطِلاً سبْحَنَك فَقِنَا عَذَاب النَّارِ...!»

اين آيات به منزله خلاصه گيرى از بيان حال مؤمنين و مشركين و اهل كتاب است كه شرح حالشان در اين سوره آمده بود ، به اين بيان كه مى فرمايد حال ابرار نيكان از مؤمنين ذكر خداى سبحان و تفكر در آيات او و پناه بردن به دامن او از عذاب آتش و در خواست مغفرت و جنت است ، خداى تعالى هم خواسته شان را بر آورد و به زودى نيز بر مى آورد( اين حال عمومى ايشان است!) و اما كسانى كه كافر شدند حالشان اين است كه در دنيا در ميان متاعى قليل مى لولند و در آخرت جايگاهى آتشين دارند .

پس وضع مؤمنين را نبايد با وضع كفار مقايسه كرد ، دسته سوم اهل كتابند كه از كفار استثنا شده اند، البته نه همه آنها بلكه افرادى كه از حق پيروى مى كنند كه چنين كسانى با مؤمنين هستند.

هدف و فلسفه نزول سوره نساء

(1)

بيان برخي احكام زناشوئي، ارث، نماز ، جهاد ، شهادت و تجارت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكم مِّن نَّفْسٍ وَحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنهَا زَوْجَهَا وَ بَث مِنهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَساءَلُونَ بِهِ وَ الأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً !»(1/نساء)

بطورى كه از همين آيه( كه اولين آيه اين سوره است،) بر مى آيد سوره نسا در مقام بيان احكام زناشوئى است، از قبيل اينكه: چند همسر مى توان گرفت، با چه كسانى نمى توان ازدواج كرد و ... و نيز در مقام بيان احكام ارث است و در خلال آياتش امورى ديگر نيز ذكر شده ، نظير احكامى از نماز ، جهاد ، شهادات ، تجارت و غيره و مختصرى هم در باره اهل كتاب سخن رفته است .

و مضامين آياتش شهادت مى دهد بر اينكه اين سوره در مدينه و بعد از هجرت نازل شده و از ظاهر آنها بر مى آيد كه يك باره نازل نشده است ، هر چند كه غالب آيات آن بى ارتباط به هم نيستند .

و اما آيه مورد بحث با چند آيه بعدش كه متعرض حال يتيمان و زنان است فى نفسه به منزله زمينه چينى براى مسائل ارث و محارم است كه بزودى متعرض آن


1- الميزان ج : 4 ص :212

ص:120

خواهد شد و اما عدد زوجات كه در آيه سوم از آن سخن رفته هر چند كه مساله زوجات از امهات مسائل سوره است اما آيه شريفه به عنوان طفيلى و استفاده از كلام ذكر شده ، كلامى كه گفتيم جنبه مقدمه و زمينه چينى دارد .

در آيه:« يا ايها الناس اتقوا ربكم ...!» مى خواهد مردم را به تقوا و پروا داشتن از پروردگار خويش دعوت كند ، مردمى كه در اصل انسانيت و در حقيقت بشريت با هم متحدند و در اين حقيقت بين زنشان و مردشان، صغيرشان و كبيرشان، عاجزشان و نيرومندشان، فرقى نيست، دعوت كند تا مردم در باره خويش به اين بى تفاوتى پى ببرند تا ديگر مرد به زن و كبير به صغير ظلم نكند و با ظلم خود مجتمعى را كه خداوند آنان را به داشتن آن اجتماع هدايت نموده آلوده نسازند ، اجتماعى كه به منظور تتميم سعادتشان و با احكام و قوانين نجات بخش تشكيل شده ، مجتمعى كه خداى عز و جل آنان را به تاسيس آن ملهم نمود ، تا راه زندگيشان را هموار و آسان كند همچنين هستى و بقاى فرد فرد و مجموعشان را حفظ فرمايد .

هدف آيه 3 تا 6 سوره نساء

(1)

بيان قانون ازدواج و قانون ارث، دو اصل مهم حيات انسان

« وَ ءَاتُوا الْيَتَمَى أَمْوَلهَُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَْبِيث بِالطيِّبِ وَ لا تَأْكلُوا أَمْوَلَهُمْ إِلى أَمْوَلِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً...!»

اين آيات، هم تتمه آيات قبل است و هم توطئه و مقدمه است كه در ابتداى سوره آمده تا زمينه را براى بيان احكام ارث( مسائل مهمى از احكام ازدواج از قبيل تعدد زوجات و اينكه چند طايفه محرمند و نمى شود با آنان ازدواج كرد!) فراهم سازد .

اين دو باب از بزرگترين و باعظمت ترين ابواب قوانين حاكمه در جامعه انسانى است. از همين جا روشن مى شود كه چرا و به چه عنايت براى بيان اين احكام در اول سوره، آن زمينه چينى را كرد و بدون مقدمه مساله انتشار نسل بشر از يك زن و مرد را پيش كشيد، آنگاه به بيان احكامى پرداخت كه مربوط به اجتماع انسانى است، احكامى كه اصول و فروع اجتماع بشر بستگى به آن دارد، آرى ، منصرف كردن مردم از سنت هاى غلط اجتماعى كه بدان عادت كرده و افكارشان با آن پرورش يافته، گوشت و خونشان با آن روئيده، نياكانشان بر آن سنت ها مرده اند و اخلاقشان بر آن نمو و رشد نموده اند، كارى است دشوار و در نهايت دشوارى .

پس تشريع احكام نامبرده، نيازمند به آن مقدمه و زمينه چينى بود تا بتدريج افكار را متوجه غلط بودن سنت هاى جاهليشان بكند و اين معنا وقتى روشن مى شود كه خواننده محترم در وصف و حالتى كه عالم بشريت عموما و عالم عربى خصوصا( كه


1- الميزان ج : 4 ص : 238

ص:121

سرزمينشان محل نزول قرآن بود،) در آن دوره داشت، دقت و تامل كند، آنگاه برايش روشن مى گردد كه چرا احكام نامبرده را بدون مقدمه بيان نكرد و چرا قرآن در همه احكام خود طريقه تدريج را طى نموده و آياتش به تدريج نازل گرديده است!

هدف آيه 7 تا 10 سوره نساء

(1)

بيان دستورالعمل اجرائي احكام ارث

« لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَك الْوَلِدَانِ وَ الأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَك الْوَلِدَانِ وَ الأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثرَ نَصِيباً مَّفْرُوضاً ...!»

از اين آيه قانون احكام ارث آغاز مى شود و آيات قبل جنبه مقدمه براى اين تشريع را داشت و قبل از بيان تفصيلى و تك تك مسائل آن، بيانى اجمالى و مجموعى آورد تا به منزله قاعده كلى بوده باشد و بفهماند كه بعد از ثبوت ولادت يك فرد از فردى ديگر و يا خويشاونديش با او ، ديگر كسى بطور ثابت و دائم از ارث محروم نيست و ديگر مثل ايام جاهليت اطفال صغير ميت و زن او از ارث محروم نيست و علاوه بر اثبات اين قاعده مردم را تحذير هم كرد از اينكه يتيمان مردم را از ارث محروم نكنند كه بى بهره كردن يتيم از ارث مستلزم آن است كه ساير ورثه ، اموال آنان را به ظلم بخورند و در جاى ديگر اين نهى را تشديد كرده بود و با اين بيانات مساله رزق دادن يعنى دادن سهمى از اموال ميت به خويشاوندان و ايتام و مساكين را در صورتى كه هنگام تقسيم ارث حاضر باشند ، بيان كرد و فرمود : به اينان هر چند وارث نيستند سهمى از مال بدهيد!

در آيه شريفه: «للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون ...!» حكمى كلى و سنتى جديد تشريع شده كه در اذهان مكلفين غير مانوس و نا آشنا است چرا كه مساله وراثت، آنگونه كه در اسلام تشريع شده، هيچ نظيرى نداشته است بلكه عادات و رسوم بر اين جارى بود كه عده اى از وراث ، محروم از ارث باشند و اين مرام آنقدر رايج بود كه گوئى يك طبيعت ثانوى براى مردم به وجود آمده است ، بطورى كه اگر خلاف آن را مى شنيدند عواطفشان تحريك مى شد( البته عواطف كاذبى كه در اين مورد داشتند!»

بعد از آنكه استخوان بندى دين محكم شد و حكومت دين روى پاى خود ايستاد، توارث بين ارحام را تشريع كرد، اسلام قانون ارث را زمانى تشريع كرد كه عده اى كافى از مؤمنين آن تشريع را با بهترين وجه لبيك گفتند .

بعد از تاسيس آن قاعده مى فرمايد:« و للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون!» اين جمله نيز مانند جمله قبلى تاسيس قاعده است و نيز مانند آن عام


1- الميزان ج : 4 ص : 312

ص:122

است و شائبه هيچ تخصيصى در آن نيست ، در نتيجه شامل همه زنان مى شود، بدون هيچ تخصيصى و يا تقييدى .

هدف آيه 11 تا14 سوره نسا

بيان دستور العمل اجرائي حكم ارث اولاد و بازماندگان

هدف آيه 15و 16 سوره نساء

(1)

بيان دستورالعمل اجرائي قانون منع فحشا و زنا

« وَ الَّتى يَأْتِينَ الْفَحِشةَ مِن نِّسائكمْ فَاستَشهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكمْ فَإِن شهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فى الْبُيُوتِ حَتى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْت أَوْ يجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبِيلاً...!»

آيه شريفه در باره زنا نازل شده است.

كلمه فاحشه به معناى طريقه شنيعه است، ولى استعمالش در عمل شنيع زنا شايع شده است. از لحن آيه شريفه فهميده مى شود كه حكمش دائمى نيست و بزودى نسخ مى شود چون مى فرمايد:« او يجعل الله لهن سبيلا - و يا خدا راه علاجى برايشان قرار دهد!»

هدف آيه 17 و 18 سوره نساء

(2)

بيان حقيقت توبه و آثار و احكام آن

« إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السوءَ بجَهَلَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولَئك يَتُوب اللَّهُ عَلَيهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكيماً! وَ لَيْستِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السيِّئَاتِ حَتى إِذَا حَضرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْت قَالَ إِنى تُبْت الْئََنَ وَ لا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كفَّارٌ أُولَئك أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً!»

مضمون اين دو آيه بى ارتباط با آيات قبلش نيست، چون اين دو آيه نيز با ذكر توبه ختم شده، پس ممكن است كه اين دو با آن دو يك باره نازل شده باشد، البته در عين حال دو آيه آن مضمونى مستقل از مضمون دو آيه ديگر دارد و مشتمل است بر يكى از حقايق عاليه اسلام و از تعاليم مترقى قرآنى و آن عبارت است از حقيقت توبه و آثار و احكامش .

هدف آيه 19 تا22 سوره نساء

(3)

بيان برخي مسائل زندگي اجنماعي زنان

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا يحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلا أَن يَأْتِينَ بِفَحِشةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَ عَاشرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَن تَكْرَهُوا شيْئاً وَ يجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيراً كثِيراً...!»

در اين آيات به مسائل مربوط به زنان كه قبلا در آن سخن داشت برگشته بعضى ديگر از آن مسائل را بيان مى كند و اين آيات در عين حال مشتمل بر جمله: « وعاشروهن بالمعروف فان كرهتموهن فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا !»


1- الميزان ج : 4 ص : 369
2- الميزان ج : 4 ص : 375
3- الميزان ج : 4 ص : 401

ص:123

نيز هست كه مضمونش اصلى است قرآنى ، براى زندگى اجتماعى زن!

هدف آيه 23 تا 28 سوره نساء

(1)

بيان محرمات در ازدواج

« حُرِّمَت عَلَيْكمْ أُمَّهَتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ أَخَوَتُكمْ وَ عَمَّتُكُمْ وَ خَلَتُكُمْ وَ بَنَات الأَخ وَ بَنَات الأُخْتِ وَ أُمَّهَتُكمُ الَّتى أَرْضعْنَكُمْ وَ أَخَوَتُكم مِّنَ الرَّضعَةِ وَ أُمَّهَت نِسائكمْ وَ رَبَئبُكمُ الَّتى فى حُجُورِكم مِّن نِّسائكُمُ الَّتى دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكمْ وَ حَلَئلُ أَبْنَائكمُ الَّذِينَ مِنْ أَصلَبِكمْ وَ أَن تَجْمَعُوا بَينَ الأُخْتَينِ إِلا مَا قَدْ سلَف إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً...!»

اين آيات، آيات محكمه اى است كه محرمات در باب ازدواج و آنچه را كه در اين باب حلال است بر مى شمارد .

آيه قبل از اين كه حرمت ازدواج با زن پدر را بيان مى كرد، هر چند به حسب مضمون جزء اين آيات بود، الا اينكه چون از ظاهر سياقش بر مى آيد كه تتمه آيات سابق است، لذا ما آنرا جزء آن دسته آيات مورد بحث قرار داديم، علاوه بر اينكه از نظر معنا نيز ملحق به آن آيات بود .

و به هر حال آيات مورد بحث همانطور كه گفتيم در مقام بيان تمامى اقسام ازدواج هاى حرام است و در حرام بودن آنها هيچ تخصيصى و يا تقيدى نياورده، ظاهر جمله:« و احل لكم ماوراء ذلكم - جز اينها كه بر شمرديم همه برايتان حلال است!» كه بعد از شمردن محرمات آمده، نيز همين است، كه محرمات نامبرده بدون هيچ قيدى حرامند و در هيچ حالى حلال نمى شوند .

هدف آيه 29 و 30 سوره نساء

(2)

نهي از خوردن مال به باطل

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَأْكلُوا أَمْوَلَكُم بَيْنَكم بِالْبَطِلِ إِلا أَن تَكُونَ تجَرَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنفُسكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً...!»

اين آيه شبه اتصالى به آيات قبل دارد، چون مشتمل است بر نهى از خوردن مال به باطل، آيات سابق مشتمل بود بر نهى از خوردن مهر زنان از راه سخت گيرى و تعدى، پس در حقيقت در اين آيه از يك مساله خصوصى به مساله اى كلى انتقال حاصل شده است .

هدف آيه 31 سوره نساء

(3)

بيان شرط آمرزش گناهان صغيره

« إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً!»


1- الميزان ج : 4 ص : 414
2- الميزان ج : 4 ص : 499
3- الميزان ج : 4 ص : 511

ص:124

اين آيه بى ارتباط به ما قبلش نيست، چون در آيات قبل نيز سخن از معاصى رفته بود. از آيه شريفه دو چيز استفاده مى شود: اول اينكه گناهان دو نوعند: صغيره و كبيره، دوم اينكه گناهانى كه طبق آيه شريفه خدا از آن مى گذرد به دليل مقابله، گناهان صغيره است.

هيچ ترديدى نيست در اينكه آيه شريفه در مقام منت نهادن بوده و نويدى است كه با عنايتى لطيف و الهى به گوش مؤمنين مى رسد، كه اگر از بعضى گناهان اجتناب كنند خداى عز و جل از بعضى ديگر گناهانشان در مى گذرد، پس نبايد پنداشت كه اين آيه شريفه مؤمنين را در ارتكاب گناهان صغيره جرأت مى دهد، چرا كه معنايى براى چنين توهمى نيست، چون هيچ ترديدى در اين نيست كه آيه شريفه از ارتكاب گناهان كبيره نهى مى كند و ارتكاب صغيره از اين جهت كه مرتكبش به آن بى اعتنا است، خود مصداقى از مصاديق گناه كبيره است و آن عبارت است از طغيانگرى و ناچيز شمردن دستور خداى سبحان، كه نه تنها گناهى كبيره است، بلكه از بزرگترين گناهان به حساب آمده است.

آرى آيه شريفه در چنين مقامى نيست، بلكه مى خواهد به انسانى كه خلقتش بر اساس ضعف و جهالت است و چون جهل و هوا بر او غلبه دارد هيچگاه خالى از ارتكاب گناهان نيست، وعده تكفير بدهد و بفرمايد تو اى انسان كه همواره دستخوش كورانهاى هوا و شهوتى اگر بتوانى خود را از ارتكاب كباير كنترل كنى من وعده مى دهم كه از گناهان كوچكت صرفنظر كنم، پس زمينه آيه همان زمينه اى است كه آيات توبه دارد، و بشر را به سوى توبه دعوت مى كند!

هدف آيه 32 تا 35 سوره نساء

(1)

اصلاح روابط معاشرت بين زنان و مردان

« وَ لا تَتَمَنَّوْا مَا فَضلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضكُمْ عَلى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكتَسبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ ممَّا اكْتَسبنَ وَ سئَلُوا اللَّهَ مِن فَضلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكلّ ِ شىْ ءٍ عَلِيماً... !»

اين آيات مربوط به آيات گذشته اى است، كه متعرض احكام ارث و احكام نكاح بود، در اين آيات آن احكام را تاكيد مى كند و بعضى از احكام كلى را هم نتيجه مى گيرد، احكامى كه پاره اى از خللهايى كه در معاشرت بين مردان و زنان رخ مى دهد را ، اصلاح مى كند.

هدف آيه 36 تا 42 سوره نساء

(2)

تشويق مسلمين به احسان و انفاق در راه خدا

« وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشرِكُوا بِهِ شيْئاً وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسناً وَ بِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ


1- الميزان ج : 4 ص : 531
2- الميزان ج : 4 ص : 559

ص:125

الْمَسكِينِ وَ الجَْارِ ذِى الْقُرْبى وَ الجَْارِ الْجُنُبِ وَ الصاحِبِ بِالْجَنبِ وَ ابْنِ السبِيلِ وَ مَا مَلَكَت أَيْمَنُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يحِب مَن كانَ مخْتَالاً فَخُوراً...!»

هفت آيه است كه در آن مسلمين را تشويق و تحريك بر احسان و انفاق در راه خدا نموده و در ازاى آن وعده جميل داده و ترك آن را كه يا به انگيزه بخل است و يا به انگيزه انفاق در راه خود نمايى است، مذمت كرده است - آرى كسى هم كه به عنوان خود نمايى انفاق مى كند انفاق در راه خدا را ترك كرده است!

هدف آيه 43 سوره نساء

(1)

نهي از نماز در حال مستي، و بيان حكم تيمم

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَقْرَبُوا الصلَوةَ وَ أَنتُمْ سكَرَى حَتى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلا عَابِرِى سبِيلٍ حَتى تَغْتَسِلُوا وَ إِن كُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صعِيداً طيِّباً فَامْسحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُواًّ غَفُوراً !»

آياتى كه متعرض مساله شراب شده پنج طايفه است و اگر اين پنج طايفه را پهلوى هم بگذاريم، اين معنا به دست مى آيد كه آيه مورد بحث بعد از آيه شريفه: « تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا،» و آيه شريفه:« قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم !» و قبل از آيه شريفه:« يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما!» و نيز پيش از آيه شريفه:« يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه!» نازل شده و آيه سوره مائده، آخرين آيه اى است كه در باره شراب نازل شده است .

وقوع آيه مورد بحث بين آيات قبل و آيات بعدش در حقيقت به منزله جمله معترضه آوردن در بين دو سنخ مطلب است.

هدف آيه 44 تا 58 سوره نساء

(2)

شرح فتنه هاي يهود براي انحراف مسلمانان و جلوگيري از انفاق

« أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِّنَ الْكِتَبِ يَشترُونَ الضلَلَةَ وَ يُرِيدُونَ أَن تَضِلُّوا السبِيلَ...!»

اين آيات متعرض حال اهل كتاب است، ستمكاريها و خيانتهايى را كه آنان در دين خدا كردند تفصيل مى دهد. روشن ترين طايفه اى كه اين آيات با وضع آنان تطبيق مى كند يهودند و اين آيات سياقى واحد و متصل دارد. خلاصه كلام اين كه از آيات مورد بحث بر مى آيد، يهوديان به مؤمنين اظهار مودت و خيرخواهى مى كرده اند


1- الميزان ج : 4 ص : 569
2- الميزان ج : 4 ص : 575

ص:126

و از اين راه آنان را فريب مى داده اند، مثلا به بخل و خوددارى از انفاق وادار مى كردند، تا از اين راه نگذارند زحمات مؤمنين به نتيجه برسد و قدمى به سوى تقدم و تعالى بردارند، اين آن چيزى است كه از ظاهر آيه بر مى آيد و لازمه اين كه در شان يهود و دوستان و هم رازهاى يهود نازل شده باشد، نيز همين معنا است چون ثمره دوستى و سر و سرّ داشتن با يهود همين بود كه به وسيله تحريفات يهود از راه منحرف شوند و هر جا كه آنها بروند، آنان نيز بروند.

هدف آيه 59 تا 70 سوره نساء

(1)

دعوت به اطاعت خدا و رسول و اولي الامر و تجهيز مسلمين براي جهاد

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ وَ أُولى الأَمْرِ مِنكمْ فَإِن تَنَزَعْتُمْ فى شىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللَّهِ وَ الرَّسولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ ذَلِك خَيرٌ وَ أَحْسنُ تَأْوِيلاً...!»

در اين آيات مردم را تشويق و تحريك مى كند، به اين كه خدا را اطاعت كنند و رسول و اولى الامر را نيز اطاعت كنند و بدين وسيله ريشه هاى اختلاف و مشاجره و نزاع را قطع نموده، هر جا كه با يكديگر درگير شدند مساله را به خدا و رسولش ارجاع دهند و از نفاق بپرهيزند، چنين نباشند كه به ظاهر اظهار ايمان كنند ولى وقتى خدا و رسول بعد از ارجاع مساله مورد اختلاف به ضرر يكى حكم كرد، ناراحت شوند و كفر باطنيشان از اين كه تسليم حكم خدا شوند بازشان بدارد و نيز تشويق مى كند به اين كه تسليم اوامر خدا و رسول باشند و هم چنان اين مطالب را دنبال مى كند، تا برسد به آياتى كه دعوت به جهاد مى كند و حكم جهاد را روشن مى سازد و به كوچ كردن از وطن در راه خدا مى پردازد، پس همه اين آيات مؤمنين را براى جهاد در راه خدا تجهيز مى كند و نظام داخليشان را منظم مى سازد.

هدف آيه 71 تا 76 سوره نساء

(2)

تشويق به صبر و جهاد در راه خدا و مبارزه با فتنه انگيزي يهود

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا خُذُوا حِذْرَكمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعاً...!»

به طورى كه ملاحظه مى كنيد اين آيات در مقايسه با آيات قبل به منزله ذى المقدمة نسبت به مقدمه است. ساده تر بگويم آن آيات سخن از اطاعت خدا و رسول و اولى الامر داشت تا در اين آيات غرض از آن اطاعت را كه صبر در مقابل جهاد در راه خدا است بيان كند و معلوم است كه تحريك مؤمنين بسوى جهاد جز اين كه مردم مطيع خدا و رسول و اولى الامر باشند، به نتيجه نمى رسد مخصوصا در ايامى كه اين آيات نازل مى شده مؤمنين در محنتى شديد قرار داشتند، چون نزول اين آيات در ربع


1- الميزان ج : 4 ص : 614
2- الميزان ج : 4 ص : 664

ص:127

دوم از مدت اقامت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در مدينه بوده، كه دشمنان دين از هر طرف هجوم آوردند، تا نور خدا را خاموش سازند و بنيان دين را كه در حال بالا رفتن بود براندازند.

از سوى ديگر اطراف شهر مدينه و پيرامون مسلمانان آن جا، قبايلى از يهود بودند، كه دائما براى مؤمنين دردسر ايجاد مى كردند و با آنان مى جنگيدند و همين يهوديان و منافقين ، مشركين را عليه مسلمانان تشجيع مى كردند و در مقاومت عليه مسلمين دلخوش مى ساختند و در بقا و ادامه بر كفر و جمود خود تشويق نموده و وادارشان مى كردند تا بيشتر به آزار مسلمانانى كه در مكه بودند بپردازند .

بنا بر اين مى توان گفت كه اين آيات مثل اين كه در همين مقام است ، كه كيد يهوديان عليه مسلمين را خنثى كند و آثار القائات آنان بر مؤمنين را از بين ببرد.

هدف آيه 77 تا 80 سوره نساء

(1)

ملامت رفتار سست ايمانها در برخورد با فرمان جهاد

« أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ قِيلَ لهَُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ فَلَمَّا كُتِب عَلَيهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنهُمْ يخْشوْنَ النَّاس كَخَشيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشدَّ خَشيَةً وَ قَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْت عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنَا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَ لا تُظلَمُونَ فَتِيلاً...!»

اين آيات متصل به آيات قبل مى باشند و همه يك سياق دارند و يك هدف را تعقيب مى كنند. اين آيات مشتمل است بر استشهاد به وضع طائفه اى ديگر از مؤمنين كه ايمانشان ضعيف است و در آن اندرز و تذكرى هم هست به اينكه دنيا ناپايدار و نعمت هاى آخرت پايدار و دائمى است و نيز در اين آيات حقيقتى از حقائق قرآنى را در خصوص حسنات و سيئات بيان فرموده است .

هدف آيه 81 تا 84 سوره نساء

(2)

اندرز براي تقويت مسلمانان سست ايمان

« وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِندِك بَيَّت طائفَةٌ مِّنهُمْ غَيرَ الَّذِى تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُب مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِض عَنهُمْ وَ تَوَكلْ عَلى اللَّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً ...!»

(81تا84/نساء)

اين آيات بى ارتباط به ما قبلش نيست، گويا بقيه گفتارى است كه در آيات قبل در ملامت مسلمانان ضعيف الايمان داشت و فائده اين تتمه اندرز آنان است ، اندرز به نصايحى كه بصيرتشان مى دهد، البته اگر بخواهند تدبر نموده و داراى بصيرت بشوند!

هدف آيه 85 تا 91 سوره نساء


1- الميزان ج : 5 ص : 3
2- الميزان ج : 5 ص : 24

ص:128

(1)

دستور قتال با مشركين دو چهره و منافق

« مَّن يَشفَعْ شفَعَةً حَسنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنهَا وَ مَن يَشفَعْ شفَعَةً سيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ مُّقِيتاً...!»

اين آيات متصل به آيات قبل است و اتصالش از اين جهت است كه همه اين هفت آيه درباره امر قتال با طائفه اى از مشركين يعنى مشركين دو چهره و منافق سخن مى گويد. اگر در اين آيات دقت شود روشن مى گردد كه درباره كسانى از مشركين نازل شده كه چون به مسلمانان بر مى خوردند اظهار ايمان مى كردند و چون به محل خود برمى گشتند با مشركين در شرك آنان شركت مى نمودند و در نتيجه درباره جنگيدن با آنان دچار ترديد مى شدند، مسلمانان نيز درباره قتال با اينگونه افراد مردد بودند! خداى سبحان در اين آيات فرمان داده كه بايد يا مهاجرت كنند و يا قتال، و مؤمنين را از اينكه در حق آنان شفاعت كنند بر حذر مى دارد !

ملحق به اين طائفه قومى ديگرند كه در اين آيات به آنان فرمان مى دهد بايد يا تسليم شوند و يا آماده جنگ گردند ، چون در اين آيات سخن صلح رفته و دو جمله در دو آيه آورده: يكى بيانگر حال شفاعت و ديگرى بيانگر حال تحيت!

هدف آيه 92 تا 94 سوره نساء

(2)

نهي تشريعي قتل عمد

« وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلا خَطئاً وَ مَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطئاً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُّسلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلا أَن يَصدَّقُوا فَإِن كانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ إِن كانَ مِن قَوْمِ بَيْنَكمْ وَ بَيْنَهُم مِّيثَقٌ فَدِيَةٌ مُّسلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شهْرَيْنِ مُتَتَابِعَينِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكيماً! وَ مَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَلِداً فِيهَا وَ غَضِب اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً...!»

چون آيه در مقابل آيه بعدى قرار دارد كه مى فرمايد:« و من يقتل مؤمنا متعمدا ... !» و مراد از نفى در جمله مورد بحث نفى اقتضاء است، مى خواهد بفرمايد: در مؤمن بعد از دخولش در حريم ايمان و قرقگاه آن، ديگر هيچ اقتضائى براى كشتن مؤمنى مثل خودش وجود ندارد ، هيچ نوع كشتن مگر كشتن از روى خطا!

آيه مورد بحث با اين حال در مقام آن است كه بطور كنايه از كشتن مؤمن به عمد نهى تشريعى كند و بفرمايد خداى تعالى هرگز اين عمل را مباح نكرده و تا ابد نيز مباح نمى كند و او كشتن مؤمن، مؤمن ديگر را تحريم كرده، مگر در يك صورت و


1- الميزان ج : 5 ص : 41
2- الميزان ج : 5 ص : 58

ص:129

آن صورت خطا است، چون در اين فرض - كه قاتل قصد كشتن مؤمن ندارد يا بدين جهت كه اصلا قصد كشتن را ندارد و يا اگر قصد دارد به اين خيال قصد كرده كه طرف كافرى است جائز القتل كه در مورد كشتن او هيچ حرمتى تشريع نشده است .

هدف آيه 95 تا 100 سوره نساء

(1)

تبيين درجات مجاهدين و موقعيت قاعدين

« لا يَستَوِى الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُولى الضرَرِ وَ المُْجَهِدُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضلَ اللَّهُ المُْجَهِدِينَ بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلى الْقَعِدِينَ دَرَجَةً وَ ُكلاً وَعَدَ اللَّهُ الحُْسنى وَ فَضلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِينَ عَلى الْقَعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً ...!»

غرض از جمله مورد بحث ترغيب و تحريك مسلمانان بر قيام به امر جهاد است ، تا مسلمين در رفتن به جهاد شتاب نموده ، از يكديگر سبقت بگيرند!

دليل ديگر بر اينكه مراد اين معنا است اين است كه خداى سبحان اولى الضرر ( بيماران و نابينايان و امثال آنان) را استثناء كرده ، سپس حكم كرد به اينكه قاعدون و مجاهدين يكسان نيستند، با اينكه اولى الضرر در مساوى نبودنشان با مجاهدين در راه خدا مانند قاعدينند .

هدف آيه 101 تا 104 سوره نساء

(2)

بيان نماز خوف و احكام آن

« وَ إِذَا ضرَبْتُمْ فى الأَرْضِ فَلَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصرُوا مِنَ الصلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَفِرِينَ كانُوا لَكمْ عَدُوًّا مُّبِيناً...!»(101تا104/نساء)

در اين آيات نماز خوف و نماز شكسته در سفر تشريع شده و منتهى مى شود به ترغيب مؤمنين به اينكه مشركين را تعقيب كنند و در جستجوى آنان باشند.

اين آيات مرتبط و متصل به آيات قبل است، چون سخن از نماز خوف دارد كه مربوط به ميدانهاى جنگ است و سخن از شكستن نماز در سفر دارد كه آن نيز بى ارتباط با جنگ نيست، چون جهاد غالبا مستلزم مسافرت است ، آيات قبل هم درباره جهاد سخن مى گفت و متعرض شؤون مختلف آن بود .

هدف آيه 105 تا 126 سوره نساء

(3)

توصيه به عدل در داوري و قضاوت

« إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْك الْكِتَب بِالْحَقّ ِ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بمَا أَرَاك اللَّهُ وَ لا تَكُن لِّلْخَائنِينَ خَصِيماً...!»

آنچه دقت و تدبر در اين آيات به ما افاده مى كند اين است كه اين آيات سياقى واحد دارند و در يك زمينه سخن دارند و آن توصيه به عدل در داورى و نهى


1- الميزان ج : 5 ص : 70
2- الميزان ج : 5 ص : 96
3- الميزان ج : 5 ص : 109

ص:130

از اين كه قاضى در قضاى خود به يكى از دو طرف دعوى متمايل بشود و حاكم در حكم راندنش به سوى مبطلين گرايش يابد و بر صاحبان حق جور كند، حال مبطل هر كه مى خواهد باشد و محق هر كه مى خواهد باشد!

و اين معنا را با اشاره به پاره اى از حوادثى كه در زمان نزول اين آيات رخ داده و سپس بحث پيرامون حقايق دينيه اى كه مربوط به آن حوادث است بيان مى كند و نتيجه مى گيرد كه پس مؤمنين بايد ملتزم به آن حقايق دينى باشند و آن را رعايت كنند. به مؤمنين هشدار مى دهد كه دين خدا در واقع يك حقيقت است ، نه صرف اسم و مردم وقتى از منافع آن برخوردار مى شوند كه به راستى متلبس به دين و متصف به ديندارى باشند و صرف اينكه خود را متدين نام بگذارند آن منافع را به ايشان عايد نمى سازد .

و ظاهرا آن حادثه و قصه همان است كه جمله:« و من يكسب خطيئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا!» بدان اشاره دارد، چون از اين آيه استفاده مى شود كه در آن روز گناهى از قبيل دزدى و قتل نفس يا اتلاف مال مردم يا اضرار به مردم و يا گناهى نظير اينها كه مرتكبش مى تواند آن را به گردن ديگران بيندازد اتفاق افتاده بود و منظور مرتكب اين بوده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را در حكم كردن به اشتباه بيندازد و مثلا مردى بى گناه را مجازات كند ولى خداى تعالى آن جناب را از اشتباه حفظ كرده است .

و ظاهرا همين داستان نيز مورد اشاره آيات اول مورد بحث بوده باشد ، آنجا كه مى فرمايد:« و لا تكن للخائنين خصيما !» و آنجا كه مى فرمايد:« يستخفون من الناس!» و آنجا كه مى فرمايد:« ها انتم هؤلاء جادلتم عنهم!» چون خيانت هر چند ظاهرش آن خيانتهائى است كه در امانت ها و سپرده ها واقع مى شود و ليكن سياق آيه شريفه:« ان الله لايحب من كان خوانا اثيما يستخفون من الناس ...!» چنين دست مى دهد كه مراد از خيانت، آن قسم خيانتى است كه در سرقت و امثال آن تحقق مى يابد .

به اين عنايت كه مؤمنين تن واحدى فرض شده و اموال مؤمنين ، اموال آن يك تن فرض شده ، بطورى كه اگر مال يكى به سرقت برود ديگران مسؤولند و ديگران بايد رعايت احترام مال او را بكنند و در حفظ و حمايت آن اهتمام بورزند و بنا بر اين عنايت اگر بعضى از اين تن واحد به مال بعض ديگر تعدى كند در حقيقت به خود تعدى و خيانت كرده است .

و بنا بر اين، تدبر در آيات شريفه اين معنا را به ذهن نزديك مى كند كه گويا

ص:131

قصه مورد نظر آيه، سرقتى بوده كه از بعضى مؤمنين سر زده و داستان به اطلاع رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم رسيده و سارق براى دفاع از خود يك فرد بى گناهى را متهم ساخته و خويشاوندان دزد واقعى اصرار ورزيده اند كه به نفع آنان حكم بفرمايد و مبالغه كرده اند در اينكه حكم را به نفع آنان و عليه متهم تغيير دهند و در نتيجه اين آيات نازل شده و متهم را از تهمتى كه به وى زده اند تبرئه نموده است .

و از اين آيات حجت بودن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و عصمتش و حقائقى ديگر نيز استفاده مى شود كه بيانش ( درجاي خود در الميزان) آمده است.

هدف آيه 127 تا 134 سوره نساء

(1)

تاكيد بر الهي بودن احكام نازله درباره حقوق زنان و ايتام

« وَ يَستَفْتُونَك فى النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكمْ فِيهِنَّ وَ مَا يُتْلى عَلَيْكمْ فى الْكِتَبِ فى يَتَمَى النِّساءِ الَّتى لا تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِب لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَ الْمُستَضعَفِينَ مِنَ الْوِلْدَنِ وَ أَن تَقُومُوا لِلْيَتَمَى بِالْقِسطِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَلِيماً...!»

گفتار در اين آيات در حقيقت برگشت به مطالب اول سوره است كه آنجا نيز سخن در امور زنان بود، مسائل ازدواج و اينكه ازدواج با چه كسانى حرام است و مسائل ارث و غيره را بيان مى كرد، در اينجا نيز به همان مسائل پرداخته شده و آنچه سياق به ما مى فهماند اين است كه اين آيات بعد از آن آيات نازل شده و اينكه مردم بعد از شنيدن آن آيات در امر زنان از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم سؤال هائى كرده بودند، چون در آيات اول سوره رسوم ريشه دار عرب را لغو و باطل اعلام كرده و آنچه مردم جاهليت از حقوق زنان در اموال و در معاشرت ها پايمال كرده بودند را احياء كرده بود و جاى آن داشت كه سؤال كنند و توضيح بخواهند .

خداى تعالى رسول گرامى خود را دستور داد تا در پاسخشان بگويد كه: احكامى كه در شريعت او به نفع زنان و به ضرر مردان تشريع شده فتاوائى است آسمانى و احكامى است الهى و خود آن جناب در تشريع آنها هيچگونه دخالتى نداشته و نه تنها در تشريع اين احكام دخالت ندارد بلكه در تشريع هيچ حكمى ديگر و از آن جمله تشريع احكام مربوط به ايتام زنان هيچ دخالتى ندارد و باز اين تنها نيست بلكه خداى تعالى بطور كلى در باره ايتام دستورشان داده كه به قسط و عدالت رفتار كنند!

آنگاه چند حكم از احكام اختلافى بين زن و شوهر را كه مورد ابتلاء عموم است بيان فرموده است.

هدف آيه 135 سوره نساء


1- الميزان ج : 5 ص : 156

ص:132

(1)

بيان حكم اداي شهادت با قيام به عدل

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّمِينَ بِالْقِسطِ شهَدَاءَ للَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَلِدَيْنِ وَ الأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِياًّ أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى بهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الهَْوَى أَن تَعْدِلُوا وَ إِن تَلْوُا أَوْ تُعْرِضوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً!»

در اين آيه( كه غرض از آن بيان حكم شهادت است!) قبل از پرداختن به اصل غرض صفت قوام بالقسط را آورد، براى اين بوده كه خواسته است مطلب را به تدريج بيان كند، از بالا گرفته در دائره وسيعى حكم عمومى قيام به قسط را بيان كند ، آنگاه به اصطلاح عوام به مساله مورد غرض گريز بزند ، چون اين مساله يكى از فروعات آن صفت است، پس گويا فرموده:« كونوا شهداء لله - گواهانى در راه خدا باشيد!» و اين براى شما ميسر نمى شود مگر بعد از آنكه قوامين به قسط باشيد، ناگزير بايد نخست قوامين به قسط شويد تا بتوانيد گواهانى براى خداى تعالى بوده باشيد .

در جمله:« شهداء لله!» مى فرمايد: گواهانى باشيد و اين گواهيتان براى خدا باشد، يعنى در شهادت خود غايت و هدفى به جز رضاى خداى تعالى نداشته باشيد و معناى براى خدا بودن شهادت اين است كه شهادت مصداق پيروى حق و به خاطر اظهار حق و زنده كردن حق باشد!

هدف آيه 136 تا 147 سوره نساء

(2)

بيان الزامي بودن ايمان به جميع معارف الهي

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ الْكِتَبِ الَّذِى نَزَّلَ عَلى رَسولِهِ وَ الْكتَبِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسلِهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ فَقَدْ ضلَّ ضلَلا بَعِيداً...!»

در اول آيات شريفه مؤمنين را با اينكه ايمان آورده اند دستور مى دهد براى بار دوم ايمان بياورند و اينكه گفتيم براى بار دوم ايمان بياورند به خاطر دو قرينه بود، قرينه اول اينكه متعلق ايمان دوم را بطور تفصيل شرح مى دهد و مى فرمايد:« به خدا و رسول او و كتاب او ايمان بياوريد ...!» و قرينه دوم اين است كه تهديد كرده كه اگر به تك تك اين جزئيات و تفاصيل ايمان نياوريد به ضلالتى بعيد گمراه شده ايد! پس معلوم مى شود كه مراد از ايمان اول ايمان بطور اجمال و سر بسته و در بسته است و مراد از ايمان دوم ، ايمان به تفاصيلى است كه در آيه بيان نموده و حاصل مضمون آيه اين است كه مؤمنين بايد ايمان سربسته و اجمالى خود را بر تك تك اين جزئيات


1- الميزان ج : 5 ص : 175
2- الميزان ج : 5 ص : 180

ص:133

بگسترند، براى اينكه اين جزئيات معارفى هستند كه به يكديگر مرتبط و وابسته اند و هر يك مستلزم بقيه است .

يكى از مصاديق نفاق اين است كه مؤمنى كه اظهار ايمان مى كند روش و مسيرى را پيش بگيرد كه در آخر منتهى شود به رد بعضى از آن معارف و احكام، مثلا از مجتمع مؤمنين كنار بكشد و به طرف مجتمع كفار نزديك گردد و آنها را دوست خود بگيرد و خرده گيرى هائى كه آنان به دين و اهل ايمان دارند تصديق كند و يا اعتراض و استهزائى كه آنان نسبت به حق و اهل حق دارند بپذيرد و به همين جهت بوده كه خداى تعالى بعد از اين آيه متعرض حال منافقين شده و آنان را به عذاب اليم تهديد كرده است.

هدف آيه 148 تا 149 سوره نساء

(1)

نهي از زشت كلامي و بددهاني مگر براي ظلم شدگان

« لا يحِب اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلا مَن ظلِمَ وَ كانَ اللَّهُ سمِيعاً عَلِيماً...!»

اينكه فرمود: خدا سخن زشت به جهر گفتن را دوست نمى دارد كنايه است از اينكه در شريعتى كه تشريع فرموده، اين عمل را نكوهيده شمرده، حال چه نكوهيده به حد حرمت و چه اينكه زشتى آن به حد حرمت نرسد و از حد كراهت و اعانه تجاوز نكند! ليكن كسى كه مورد ظلم شخصى يا اشخاصى قرار گرفته، مى تواند در مورد خصوص آن شخص و يا اشخاص و در خصوص ظلمى كه به وى رفته، سخن زشت و با صداى بلند بگويد ( و همين خود قرينه است بر اينكه چنين كسى نمى تواند هر چه از دهانش بيرون بيايد به او نسبت دهد و حتى آيه شريفه دلالت ندارد بر اينكه نمى تواند بدى هاى ديگر او را كه ربطى به ظلمش ندارد به زبان بياورد بلكه تنها مى تواند با صداى بلند ظلم كردنش را بگويد و صفات بدى از او را به زبان آورد كه ارتباط با ظلم او دارد.)

هدف آيه 150 تا 152 سوره نساء

(2)

بيان حقيقت كفر يهود و نصاري

« إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَينَ اللَّهِ وَ رُسلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَينَ ذَلِك سبِيلاً...! »

اين آيات، انعطاف و توجهى به حال اهل كتاب كرده، حقيقت كفر آنان را بيان مى كند و عده اى از مظالم و گناهان و سخنان فاسدشان را شرح مى دهد:

منظور از اين كفار كه به خدا و پيامبران او كفر


1- الميزان ج : 5 ص : 200
2- الميزان ج : 5 ص : 205

ص:134

مى ورزند، اهل كتاب يعنى يهود و نصارا است كه يهود به موسى ايمان مى آورند ولى به عيسى و محمد عليهما السلام كفر مى ورزند و نصارا به موسى و عيسى عليهما السلام ايمان دارند ولى به محمد صلى الله عليه وآله وسلّم كفر مى ورزند و اين دو طائفه مى پندارند كه به خدا و به بعضى از رسولان او كفر نورزيده، تنها به بعضى ديگر از رسولان او كفر ورزيده اند، در حالى كه در آيه مورد بحث بطور مطلق فرموده: اينها به خدا و همه رسولان خدا كفر ورزيده اند!

هدف آيه 153 تا 169 سوره نساء

(1)

بيان ادعاها و ظلم هاي يهود

« يَسئَلُك أَهْلُ الْكِتَبِ أَن تُنزِّلَ عَلَيهِمْ كِتَباً مِّنَ السمَاءِ فَقَدْ سأَلُوا مُوسى أَكْبرَ مِن ذَلِك فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصعِقَةُ بِظلْمِهِمْ ثُمَّ اتخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَت فَعَفَوْنَا عَن ذَلِك وَ ءَاتَيْنَا مُوسى سلْطناً مُّبِيناً...!»

اين آيات سؤالى را كه اهل كتاب از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم كرده اند بازگو مى كند و آن اين بوده كه خداى تعالى كتابى را از آسمان بر خود آنان نازل كند، چون آنها با نزول قرآن به وسيله وحى جبرئيل آن هم آيه آيه و تكه تكه قانع نشده بودند و خواستند تا كتابى در بسته مانند مرغى از هوا به سوى آنان پائين آيد و سپس به جواب آنان پرداخته مى فرمايد:« از موسى بزرگتر از اين را خواستند، بدو گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده كه صاعقه آنان را به خاطر ظلمشان بگرفت، با اين حال باز ايمان نياورده، بعد از آن همه معجزه، گوساله را خداى خود گرفتند و ما از اين ظلمشان نيز درگذشتيم و به موسى دليلى قاطع و روشن داديم!»

هدف آيه 170 تا 175 سوره نساء

(2)

دعوت جامعه بشري براي ايمان به قرآن و رسول الله«ص»

« يَأَيهَا النَّاس قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسولُ بِالْحَقّ ِ مِن رَّبِّكُمْ فَئَامِنُوا خَيراً لَّكُمْ وَ إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً...!»

بعد از آنكه از پيشنهاد اهل كتاب و درخواستشان مبنى بر اينكه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم كتابى از آسمان بر ايشان نازل كند پاسخشان داد و بيان كرد كه رسول او هر چه آورده به حق آورده و از ناحيه پروردگارش آورده و كتابى كه از ناحيه پروردگارش آورده، حجتى است قاطع كه هيچ شكى و ترديدى در آن نيست، اينك در اين آيات نتيجه گيرى كرده كه پس قرآن حق دارد تمامى بشر را دعوت كند به سوى رسول اسلام و كتاب او !

خطاب در اول آيات عمومى است و همه اهل كتاب و غير اهل كتاب را و يا به عبارت ديگر تمامى بشر را مورد خطاب قرار داده است و مضمون آن متفرع و نتيجه گيرى از بيانى است كه قبلا در باره اهل كتاب داشت و اگر خطاب را عمومى كرد


1- الميزان ج : 5 ص : 208
2- الميزان ج : 5 ص : 240

ص:135

براى اين بود كه نه شايستگان براى اين دعوت و براى ايمان به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم منحصر در اهل كتاب بودند و نه رسالت رسول خدا اختصاص به قومى خاص داشت!

هدف آيه 176 سوره نساء

(1)

بيان سهم كلاله

« يَستَفْتُونَك قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكمْ فى الْكَلَلَةِ إِنِ امْرُؤٌا هَلَك لَيْس لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصف مَا تَرَك وَ هُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لهََّا وَلَدٌ فَإِن كانَتَا اثْنَتَينِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ ممَّا تَرَك وَ إِن كانُوا إِخْوَةً رِّجَالاً وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظ الأُنثَيَينِ يُبَينُ اللَّهُ لَكمْ أَن تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِكلّ ِ شىْ ءٍ عَلِيمُ!»

از اين آيه شريفه سهام و يا به عبارتى فريضه هاى كلاله يعنى خويشاوندان پدرى و مادرى و يا پدرى تنها را بطورى كه سنت آن را تفسير كرده بيان مى كند، همچنانكه بر حسب بيان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم آيه اول سوره سهام كلاله مادرى را بيان مى كرد، دليل بر اين معنا اين است كه سهام و فريضه هائى كه در اينجا آمده بيشتر از سهامى است كه در آنجا آمده و از اين آيات استفاده مى شود كه سهام مردان از سهام زنان بيشتر است!

هدف و فلسفه نزول سوره مائده

(2)

دعوت به وفاي عهدها، پايداري در پيمانها، و نهي از نقض ميثاقها

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّت لَكُم بهِيمَةُ الأَنْعَمِ إِلا مَا يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيرَ محِلى الصيْدِ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يحْكُمُ مَا يُرِيدُ... ! »

(1تا3/مائده)

اگر در آيات اين سوره، آيات اول و آخر و وسطش دقت كنيم و در مواعظ و داستانهائى كه اين سوره متضمن آنها است تدبر كنيم، خواهيم دريافت كه غرض جامع از اين سوره دعوت به وفاى به عهدها و پايدارى در پيمانها و تهديد و تحذير شديد از شكستن آن و بى اعتنائى نكردن به امر آن است و اينكه عادت خداى تعالى به رحمت و آسان كردن تكليف بندگان و تخفيف دادن به كسى كه تقوا پيشه كند و ايمان آورد و باز از خدا بترسد و احسان كند جارى شده، نيز بر اين معنا جارى شده كه نسبت به كسى كه پيمان با امام خويش را بشكند و گردن كشى و تجاوز آغاز نموده


1- الميزان ج : 5 ص : 250
2- الميزان ج : 5 ص :255

ص:136

از بند عهد و پيمان در آيد و طاعت امام را ترك گويد و حدود و ميثاقهائى كه در دين گرفته شده بشكند ، سخت گيرى كند .

و به همين جهت است كه مى بينى بسيارى از احكام حدود و قصاص، داستان مائده زمان عيسى عليه السلام، كه از خدا خواست مائده اى از آسمان براى او و يارانش بيايد، داستان دو پسران آدم و اشاره به بسيارى از ظلمهاى بنى اسرائيل و پيمان شكنى هاى آنان در اين سوره آمده است. در آياتى بر مردم منت مى گذارد كه دينشان را كامل و نعمتشان را تمام كرد و طيبات را بر ايشان حلال و خبائث را بر ايشان حرام كرد و احكام و دستوراتى بر ايشان تشريع كرد كه مايه طهارت آنان است و در عين حال عسر و حرجى هم نمى آورد .

مناسب با زمان نزول اين سوره نيز تذكر اين مطالب بوده، براى اينكه اهل حديث و تاريخ اتفاق دارند بر اينكه سوره مائده آخرين سوره از سوره هاى مفصل قرآن است، كه در اواخر ايام حيات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم بر آن جناب نازل شده، در روايات شيعه و سنى هم آمده كه در مائده ناسخ هست ولى منسوخ نيست، چون بعد از مائده چيزى نازل نشد تا آن را نسخ كند و مناسب با اين وضع همين بود كه در اين سوره به حفظ پيمانهائى كه خداى تعالى از بندگانش گرفته و خويشتن دارى در حفظ آنها سفارش كند!

هدف آيه 4 و 5 سوره مائده

(1)

بيان ضابطه اى كلى براى تشخيص حلال از حرام

« يَسئَلُونَك مَا ذَا أُحِلَّ لهَُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطيِّبَت وَ مَا عَلَّمْتُم مِّنَ الجَْوَارِح مُكلِّبِينَ تُعَلِّمُونهُنَّ ممَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكلُوا ممَّا أَمْسكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الحِْسابِ...!» ( 4و5/مائده)

در آيه اول سؤالى است مطلق و كلى و جوابى هم كه از آن داده شده عمومى و مطلق است و در آن ضابطه اى كلى براى تشخيص حلال از حرام است داده و آن اين است كه حلال آن چيزى است كه تصرف در آن - البته نه هر تصرف بلكه تصرفى كه هر عاقلى غرض از آن چيز را همان تصرف مى داند، از قبيل خوردن نان نه خفه كردن كودكى به وسيله نان - امرى طيب و معقول شمرده شود .

و اگر طيبات را مطلق آورد اين اطلاق نيز براى اين است كه بفهماند معتبر در تشخيص طيب از خبيث فهم متعارف عموم مردم است ، نه فهم افراد استثنائى كه يا از پاره اى خبائث لذت مى برند و يا از پاره اى طيبات دچار تهوع مى شوند، پس هر چيزى كه فهم عادى عموم مردم آن را طيب بداند آن طيب است و هر چيزى هم كه


1- الميزان ج : 5 ص : 323

ص:137

طيب شد حلال است.

و اگر حليت و طيب بودن را بفهم متعارف انسانها واگذار كرديم از پيش خود نكرديم ، بلكه همانطور كه گفتيم از اين جهت بود كه هيچ مطلقى شامل فرد غير متعارف نمى شود و اين مساله در فن اصول ثابت شده است .

هدف آيه 6 و 7 سوره مائده

(1)

بيان حكم طهارت هاى سه گانه

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكمْ إِلى الْكَعْبَينِ وَ إِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا وَ إِن كُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صعِيداً طيِّباً فَامْسحُوا بِوُجُوهِكمْ وَ أَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكم مِّنْ حَرَجٍ وَ لَكِن يُرِيدُ لِيُطهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكمْ تَشكُرُونَ...!»

آيه اول از اين آيات متعرض حكم طهارت هاى سه گانه يعنى غسل، وضو و تيمم است، آيه بعدش جنبه متمم و يا مؤكد حكم آن را دارد، البته در بيان حكم طهارت هاى سه گانه يك آيه ديگر هست كه در سوره نساء قرار دارد و آن آيه زير بود كه مى فرمود:« ... و لا جنبا الا عابرى سبيل حتى تغتسلوا و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد منكم من الغائط او لمستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم ان الله كان عفوا غفورا !» و آيه سوره مائده از آيه سوره نساء روشنتر و گوياتر و نسبت به جهات حكم شاملتر است!

هدف آيه 8 تا 14 سوره مائده

(2)

بيان كلياتى از امور مهم دنيائى و آخرتى ، فردى و اجتماعى مومنين

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّمِينَ للَّهِ شهَدَاءَ بِالْقِسطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكمْ شنَئَانُ قَوْمٍ عَلى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَب لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ...!»

اتصال اين آيات به آيات قبل روشن است و هيچ غبارى بر آن نيست ، چون يك سلسله خطابهائى است به مؤمنين كه در آنها كلياتى از امور مهم دنيائى و آخرتى، فردى و اجتماعى آنان را بيان مى كند .

هدف آيه 15 تا 19 سوره مائده

(3)

دعوت اهل كتاب به پيروي از رسول الله و قرآن

« يَأَهْلَ الْكتَبِ قَدْ جَاءَكمْ رَسولُنَا يُبَينُ لَكُمْ كثِيراً مِّمَّا كنتُمْ تخْفُونَ مِنَ الْكتَبِ وَ يَعْفُوا عَن كثِيرٍ قَدْ جَاءَكم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كتَبٌ مُّبِينٌ...!»

خداى تعالى بعد از آنكه مساله پيمان گرفتن از اهل كتاب بر اينكه رسولان او


1- الميزان ج : 5 ص : 353
2- الميزان ج : 5 ص : 383
3- الميزان ج : 5 ص : 395

ص:138

را يارى و تعظيم و احكام او را حفظ كنند، خاطر نشان كرد و نيز بعد از آنكه مساله نقض پيمان را ذكر كرد، اينك در اين آيات آنان را دعوت فرموده به اينكه به فرستاده اى كه او فرستاده و به كتابى كه او بر وى نازل كرده ايمان بياورند چيزى كه هست اين دعوت را با زبان معرفى رسول و كتاب و استدلال بر اينكه آن رسول و كتاب حقند و اتمام حجت عليه آنان بيان كرده است.

علاوه بر تعريف و اقامه بينه و استدلال و اتمام حجت، اين آيات مطلب ديگرى را نيز متعرض شده و آن رد گفتار بعضى از مسيحيان است، كه گفته اند: مسيح پسر خدا است و رد گفتار بعضى از يهوديان كه گفته اند: ما يهوديان پسران و دوستان خدائيم!!

هدف آيه20 تا 26 سوره مائده

(1)

بيان نقض ميثاق يهود و گرفتاري آنها به سرگرداني و عذاب تيه

« وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاءَ وَ جَعَلَكُم مُّلُوكاً وَ ءَاتَاكُم مَّا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِّنَ الْعَلَمِينَ...!»

اين آيات بى ربط با آيات قبل و بدون اتصال به آنها نيست براى اينكه آيات قبل بطورى كه ملاحظه كرديد سخنى از سر پيچى اهل كتاب در قبول دعوت اسلام داشت، اين آيات نيز به پاره اى از ميثاقهائى كه از اهل كتاب گرفته شده بود اشاره دارد و آن ميثاق اين بود كه با خدا پيمان بستند كه نسبت بدانچه موسى مى گويد مطيع محض باشند، ولى در برابر موسى جبهه گيرى نموده، بطور صريح دعوتش را رد كردند و خداى تعالى در كيفر اين گناهشان به عذاب تيه و سرگردانى كه خود عذابى از ناحيه خدا بود گرفتار نمود!

هدف آيه 27 تا 32 سوره مائده

(2)

بيان جنايات حسد و داستان پسران آدم

« وَ اتْلُ عَلَيهِمْ نَبَأَ ابْنىْ ءَادَمَ بِالْحَقّ ِ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الاَخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّك قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ...!»

اين آيات از داستان پسران آدم خبر مى دهد و سبب پديد آمدن آنرا حسد دانسته، مى فرمايد حسد كار آدمى را به جائى مى كشاند كه حتى برادر برادر خود را بنا حق به قتل برساند و آنگاه كه فهميد از زيانكاران شده پشيمان مى گردد، پشيمانى اى كه هيچ سودى ندارد.

اين آيات به همين معنا مربوط به گفتار در آيات قبل است كه در باره بنى اسرائيل مى فرمود استنكافشان از ايمان به فرستاده خدا و امتناعشان از قبول دعوت


1- الميزان ج : 5 ص : 464
2- الميزان ج : 5 ص : 484

ص:139

حقه جز به خاطر حسد و ستمگرى نبود، آرى همه اينها آثار شوم حسد است، حسد است كه آدمى را وادار مى كند برادر خود را بكشد و سپس او را در آتش ندامت و حسرتى مى اندازد كه راه فرار و نجاتى از آن نيست ، پس بايد كه اهل عبرت از اين داستان عبرت گرفته در حس حسادت و سپس در كفرى كه اثر آن حسادت است اصرار نورزند!

هدف آيه 33 تا 40 سوره مائده

(1)

بيان حد شرعي مفسدين و دزدان

« إِنَّمَا جَزؤُا الَّذِينَ يحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ يَسعَوْنَ فى الأَرْضِ فَساداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصلَّبُوا أَوْ تُقَطعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَفٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِك لَهُمْ خِزْىٌ فى الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ...!»

اين آيات خالى از ارتباط با آيات قبل نيست، براى اينكه آيات قبل كه داستان برادركشى فرزندان آدم را نقل مى كرد و مى فرمود به همين جهت بر بنى اسرائيل نوشتيم كه چنين و چنان، گو اينكه ارتباط مستقيمش با مطالب قبل بود كه پيرامون حال و وضع بنى اسرائيل سخن مى گفت و گو اينكه در آن آيات بطور صريح نه يك حد شرعى بيان شده بود و نه يك حكم الهى و ليكن بطور ضمنى و يا به عبارتى به ملازمه با آيات مورد بحث كه بيانگر حد شرعى مفسدين و دزدان است ارتباط دارد .

هدف آيه 41 تا 50 سوره مائده

(2)

دستورالعمل حكميت و قضاوتهاي رسول الله «ص»

« يَأَيُّهَا الرَّسولُ لا يحْزُنك الَّذِينَ يُسرِعُونَ فى الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا ءَامَنَّا بِأَفْوَهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا سمَّعُونَ لِلْكذِبِ سمَّعُونَ لِقَوْمٍ ءَاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوك يحَرِّفُونَ الْكلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَ إِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَن يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِك لَهُ مِنَ اللَّهِ شيْئاً أُولَئك الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَن يُطهِّرَ قُلُوبَهُمْ لهَُمْ فى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ...!»

اين آيات داراى اجزائى مرتبط به هم بوده و همه يك زمينه و يك سياق دارند كه از آن بر مى آيد در باره طائفه اى از اهل كتاب نازل شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را در پاره اى از احكام تورات و اينكه آيا اين حكم از تورات است و يا نيست حَكَم قرار داده بودند و اميد داشتند كه آن جناب حكمى بر خلاف حكم تورات كند تا بهانه اى به دست آورند و از حكم تورات فرار كنند و لذا به يكديگر مى گفتند: اگر بر طبق ميل شما حكم كرد آنرا بگيريد و اگر همان حكم تورات را كرد از او بر حذر باشيد!


1- الميزان ج : 5 ص : 531
2- الميزان ج : 5 ص : 551

ص:140

و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم آنان را به حكم تورات ارجاع داد، به همين جهت اهل كتاب از آن جناب اعراض كردند.

و نيز از سياق آيات بر مى آيد كه در آن ميان طائفه اى از منافقين بودند كه به هر طرف كه اهل كتاب متمايل مى شدند آنها نيز به همان سوى متمايل مى شدند و منظورشان اين بود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را وادار سازند تا بر طبق هواى دل آنان حكمى بكند و در مساله اى كه براى اهل كتاب پيش آمده بود طرفدارى از اقوياء كند و خلاصه همان رسم جاهليت را به كار گيرد.

اين آيات در عين اينكه در باره داستانى شخصى نازل شده بياناتش مستقل است و مقيد به آن قصه نيست و اين خود از مشخصات آيات قرآنى است كه هر چند در باره شان نزول معينى نازل شده باشد و سبب خاصى از حوادث واقعه، زمينه نزول آن آيات باشد مع ذلك آن سبب خاص به عنوان مصداقى از مصاديق بسيار تلقى شده كه بعدها نيز تحقق مى يابد و اين بدان جهت است كه قرآن كريم در باره عصر نزولش و مردم آن عصر نازل نشده كتابى است جهانى و دائمى، مقيد به زمان و مكان خاصى نيست و به قوم يا حادثه خاصى اختصاص ندارد ، همچنانكه در آن آمده:« ان هو الا ذكر للعالمين!»

هدف آيه 51 تا 54 سوره مائده

(1)

نهي و تهديد شديد خدا درباره دوستي با اهل كتاب

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيهُودَ وَ النَّصرَى أَوْلِيَاءَ بَعْضهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ مَن يَتَوَلهَُّم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ...!»

سير اجمالى در اين آيات آدمى را در باره اتصال آنها به ما قبلش و نيز به ما بعدش كه مى فرمايد:« انما وليكم الله و رسوله ...!» و نيز اتصال آن دو آيه به ما بعدش كه مى فرمايد:« يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا ...!» و نيز اتصال آنها به آيه:« يا ايها الرسول ...!» دچار ترديد و توقف مى كند .

اما چهار آيه مورد بحث كه به يهود و نصارا تذكر مى دهد و ما اين را مى دانيم كه قرآن كريم در آياتى كه در مكه نازل شده هيچ صحبتى از يهود نكرده، چون آن روز احتياج و سر و كارى با اين دو طائفه نبوده و تنها در آيات مدنى سخن از اين دو طائفه رفته است، آن هم در آياتى كه در اول هجرت نازل شده، چون در اوائل هجرت بود كه مسلمانان ناگزير بودند با يهوديان معاشرت و آميزش داشته باشند و يا با آنان پيمان و عهد ببندند و يا تنها در مقام دفع كيد و مكر يهود بوده باشند ولى هيچ تماس و اصطكاكى با نصارا نداشتند مگر در نيمه آخر ده سال توقف آن جناب در


1- الميزان ج : 5 ص : 601

ص:141

مدينه و بعيد نيست چهار آيه مورد بحث در اين مدت نازل شده باشد و شايد مراد از كلمه فتح در اين آيات فتح مكه باشد، ليكن احتمال قابل اعتماد اين است كه سوره مائده در سال حجة الوداع و بعد از فتح مكه نازل شده باشد .

بنا بر اين يا مراد از كلمه فتح ، فتح ديگرى غير از فتح مكه است و يا اينكه اين آيات قبل از فتح مكه و قبل از نزول همه سوره نازل شده است .

سؤال ديگرى كه در اين آيات هست اين است كه آيا آيه چهارم كه مى فرمايد:« يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم ... !» متصل به سه آيه قبل از خودش است؟ و سؤال ديگر اينكه اين گروهى كه احتمال مى رفته كه از دين خود مرتد شوند و آيه به عنوان پيشگوئى از ارتداد آنها خبر مى دهد چه كسانى بوده اند؟ سؤال چهارم اينكه منظور از آن طائفه اى كه خداى تعالى وعده آمدنشان را داده كيانند؟ هر يك از اين سؤالها بر ابهام آيه مى افزايد و رواياتى كه در شان نزول آمده، در اين باره بسيار مختلف است و آن روايات چيزى جز نظريه شخصى مفسرين سلف نبوده، همچنانكه غالب روايات شان نزول همين وضع را دارند و اين اختلاف شديد نيز خودش باعث ابهام بيشتر آيه و مايه اضطراب ذهن آدمى در فهم آيه شده است .

ابهام ديگرى بر همه آن ابهام ها اضافه كن و آن اين است كه همه مى دانيم كه تعصب هاى مذهبى تا چه حد در اظهار نظرها دخالت مى كرده و شواهدى از اين دخالت ها در روايات و كلمات مفسرين سلف و خلف در الميزان از نظر خواننده گذشت.

و آنچه كه بعد از تدبر در اين آيات به دست مى آيد اين است كه همانطور كه گفتيم اجزاى اين آيات به يكديگر متصل است، ولى بريده از ما قبل و ما بعد است و آيه چهارم از متممات غرضى است كه مقصود افاده و بيان آن است، چيزى كه هست بايد در فهم معناى آن بارى به هر جهت كردن و مسامحه روا داشتن پرهيز كرد و مانند بسيارى از مفسرين در اظهار نظر مسامحه روا نداشت، آن هم در آيه اى كه به بيانى كه مى آيد صفات و خصوصيات قومى ذكر شده و نام و نشان هاى آن قوم آمده .

آنچه بطور اجمال از اين آيات به دست مى آيد اين است كه خداى سبحان در اين آيات مؤمنين را از اينكه يهود و نصارا را اولياى خود بگيرند، بر حذر داشته و با شديدترين لحن تهديدشان مى كند و در يك پيشگوئى به آينده امر امت در اثر اين موالات و دوستى با دشمنان خبر مى دهد و مى فرمايد كه اگر چنين كنيد بنيه روش دينى خود را از دست مى دهيد و آن وقت است كه خداى تعالى مردمى ديگر برمى انگيزد كه قائم به امر دين شوند و بنيه دين را بعد از انهدام به حالت اصلى و

ص:142

اوليش بر گردانند!

هدف آيه 55 تا 56 سوره مائده

(1)

تعيين ولي مومنين

« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَكِعُونَ!»

روايات بسيارى از طريق اماميه و هم از طريق خود اهل سنت هست كه همه دلالت دارند بر اينكه اين دو آيه در شان على بن ابيطالب عليه السلام وقتى كه در نماز انگشتر خود را صدقه داد، نازل شده است!

هدف آيه 57 تا 66 سوره مائده

(2)

دستور پرهيز از دوستي با دشمنان دين

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتخَذُوا دِينَكمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلِكمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ...!»

اين آيات از دوستى كفار و اهل كتابى كه خدا و آيات خدا را استهزا مى كنند نهى مى كند و زشتيها و صفات پليد آنان و عهدشكنيشان را نسبت به خدا و مردم بر مى شمرد و در ضمن مردم مسلمان را به رعايت عهد و پيمان تحريك نموده و نقض عهد و پيمان شكنى را مذمت مى كند و با اينكه ممكن است شان نزول آنها مختلف باشد ليكن همه داراى يك سياقند.

هدف آيه 67 سوره مائده

(3)

دستور ابلاغ ولايت اميرالمومنين«ع»

« يَأَيهَا الرَّسولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْت رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُك مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ!»

در اين آيه دو نكته بطور روشن بيان شده يكى دستوري است كه خداى تعالى به رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم داده است( البته دستور أكيدى كه پشت سرش فشار و تهديد است!) به اينكه پيغام تازه اى را به بشر ابلاغ كند! و يكى هم وعده اى است كه خداى تعالى به رسول خود داده كه او را از خطراتى كه در اين ابلاغ ممكن است متوجه وى شود نگهدارى كند!

آيه شريفه از يك امر مهمى - كه يا عبارتست از مجموع دين و يا حكمى از احكام - آن كشف مى كند .

و آن امر هر چه هست امرى است كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم از


1- الميزان ج : 6 ص : 3
2- الميزان ج : 6 ص : 35
3- الميزان ج : 6 ص : 59

ص:143

تبليغ آن مى ترسد و در دل بنا دارد آن را تا يك روز مناسبى تاخير بيندازد، چه اگر ترس آن جناب و تاخيرش در بين نبود حاجتى به اين تهديد نبود كه بفرمايد:« و ان لم تفعل فما بلغت رسالته!»

آيه كشف مى كند: آن حكم، حكمى است كه مايه تماميت دين و استقرار آن است، حكمى است كه انتظار مى رود مردم عليه آن قيام كنند و در نتيجه ورق را برگردانيده و آنچه را كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم از بنيان دين بنا كرده منهدم و متلاشى سازند و نيز كشف مى كند از اينكه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم هم اين معنا را تفرس مى كرده و از آن انديشناك بوده و لذا در انتظار فرصتى مناسب و محيطى آرام ، امروز و فردا مى كرده كه بتواند مطلب را به عموم مسلمين ابلاغ كند و مسلمين هم آن را بپذيرند .

و در چنين موقعى اين آيه نازل شده است و دستور فورى و أكيد به تبليغ آن حكم داده است!

در آيه شريفه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم مامور به تبليغ حكمى شده كه تبليغ و اجراى آن مردم را به اين شبهه دچار مى كند كه نكند رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم اين حرف را بنفع خود مى زند، چون جاى چنين توهمى بوده كه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم از اظهار آن انديشناك بوده، از همين جهت بوده كه خداوند امر أكيد فرمود كه بدون هيچ ترسى آنرا تبليغ كند و او را وعده داد كه اگر مخالفين در صدد مخالفت بر آيند آنها را هدايت نكند!

اين مطلب رواياتى را كه هم از طرق عامه و هم از طرق اماميه وارد شده است تاييد مى كند، چون مضمون آن روايات اين است كه آيه شريفه در باره ولايت على عليه السلام نازل شده و خداوند رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم را مامور به تبليغ آن نموده و آن جناب از اين عمل بيمناك بوده كه مبادا مردم خيال كنند وى از پيش خود پسر عم خود را جانشين خود قرار داده است و به همين ملاحظه انجام آن امر را به انتظار موقع مناسب تاخير انداخت تا اينكه اين آيه نازل شد، ناچار در غدير خم آنرا عملى كرد و در آنجا فرمود:

« من كنت مولاه فهذا على مولاه!»

« هر كه من مولاى اويم اين - على بن ابيطالب - نيز مولاى اوست!»

هدف آيه 68 تا 86 سوره مائده

(1)

بيان مصايب اهل كتاب ناشي از عدم احياي دين و دوري از خدا

« قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لَستُمْ عَلى شىْ ءٍ حَتى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَ الانجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم


1- الميزان ج : 6 ص : 90

ص:144

مِّن رَّبِّكُمْ وَ لَيزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك طغْيَناً وَ كُفْراً فَلا تَأْس عَلى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ...!»

در اين آيات اين معنا را بيان مى كند كه وسيله اقامه دين صحيح كه همان دين فطرت است بازگشت به سوى خدا و حفظ ارتباط به حضرت او و قطع رابطه نكردن با اوست!

در اين آيات به يهود و نصارا اعلام خطر شده است كه بزودى دچار اين مصيبت مى شوند و نيز به آنان خبر مى دهد كه نخواهند توانست تورات و انجيل و ساير كتب آسمانى شان را اقامه و احيا كنند!

اتفاقا تاريخ هم اين مطلب را تصديق كرده و نشان داده كه اين دو ملت همواره به جرم بريدن رشته ارتباط با خدا دچار تشتت مذاهب و دشمنى و بغضاى بين خودشان بوده اند!

در آيه:« فاقم وجهك للدين حنيفا!» و آيات ديگرى از اين سوره، مسلمانان را هم از اينكه روش اهل كتاب را پيش گرفته و از خداى تعالى بريده و بازگشت به سويش را ترك كنند زنهار مى دهد!

هدف آيه 87 تا 89 سوره مائده

(1)

بيان برخي از احكام فرعي دين اسلام

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تحَرِّمُوا طيِّبَتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يحِب الْمُعْتَدِينَ!»

اين سه آيه و تعدادى از آياتى كه بعد از آنها واقع شده اند، يعنى حدود صد و اندى از آيات اين سوره در مقام بيان پاره اى از احكام فرعى هستند و اين آيات مجموعا نظير جمله معترضه ايست كه در بين دو دسته از آياتى واقع شده اند كه متعرض داستانهاى مسيح عليه السلام و مسيحيان است .

و اين آيات چون طوايف متفرقه اى هستند و در باره احكام مختلفى نازل شده اند، از اين جهت مى توان گفت هر كدام براى خود مستقل اند و در فهمانيدن مدلول خود تمام و غير مربوط به ما بقى آيات اند، بنا بر اين مشكل است گفته شود كه همه آنها يكدفعه نازل شده اند و يا با بقيه آيات سوره نازل شده اند، زيرا مضامين اين آيات طورى است كه نمى توان بين آنها ارتباط بر قرار كرد، تا بتوان آنرا شاهد اين حرف قرار داد. در اين سه آيه نيز مطلب از همين قرار است.

هدف آيه 90 تا 93 سوره مائده

(2)

بيان حكم تحريم شراب، قمار، انصاب و ازلام


1- الميزان ج : 6 ص : 156
2- الميزان ج : 6 ص : 172

ص:145

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الخَْمْرُ وَ الْمَيْسرُ وَ الأَنصاب وَ الأَزْلَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشيْطنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ...!»

اين آيات همگى در مقام بيان احكام شراب هستند و در بعضى از آنها قمار و در بعضى ديگر انصاب و ازلام هم علاوه شده است. اگر دو آيه:« يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما !» و آيه:« يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون!» با آيه:« قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم!» و آيه مورد بحث تا جمله:« انتم منتهون!» همه به هم منضم و يكجا در نظر گرفته شوند سياقهاى مختلفشان اين معنا را مى رساند كه شارع مقدس شراب را بتدريج تحريم فرموده است!

هدف آيه 94 تا 99 سوره مائده

(1)

بيان حكم شكار در حال احرام

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشىْ ءٍ مِّنَ الصيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِك فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ...!»

اين آيات در باره حكم شكارهاى دريايى و صحرايى در حال احرام، نازل شده است.

هدف آيه 100 سوره مائده

(2)

بيان مثالي براي غلبه حق و دين حق

« قُل لا يَستَوِى الْخَبِيث وَ الطيِّب وَ لَوْ أَعْجَبَك كَثرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَأُولى الأَلْبَبِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ!»

اين آيه آيه اي است مشتمل بر يك مثال كلى كه خداوند آن مثال را براى بيان خصوصيتى كه براى دين حق است در بين ساير اديان و رفتار مردم نسبت به دين حق و دين باطل بكار برده است و آن خصوصيت اين است كه اعتبار در هر جا با حق است و لو اينكه اهل حق و جمعيت آن كم و معدود باشند و در برابر خير و سعادت بايد تسليم شد، هر چند بيشتر مردم مخصوصا اقويا از آن گريزان و روى گردان باشند!

هدف آيه 101و102 سوره مائده

(3)

منع سوال از غيب و سرنوشت يا از ناگفته هاي خدا

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَسئَلُوا عَنْ أَشيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسؤْكُمْ وَ إِن تَسئَلُوا عَنهَا حِينَ يُنزَّلُ الْقُرْءَانُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنهَا وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ!»

اين آيه مؤمنين را نهى مى كند از اينكه از چيزهايى سراغ بگيرند و مطالبى را بپرسند كه اگر برايشان آشكار شود ناراحت مى شوند، گر چه از بيان اينكه از چه كسى


1- الميزان ج : 6 ص : 202
2- الميزان ج : 6 ص : 216
3- الميزان ج : 6 ص : 220

ص:146

بپرسند ساكت است، ليكن از اينكه بعدا مى فرمايد:« و ان تسئلوا عنها حين ينزل القرآن تبد لكم!» و همچنين از اينكه در آيه بعد مى فرمايد:« قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرين!» بدست مى آيد كه مقصود سؤال از رسول الله «ص» است و نيز گر چه در آيه روى سخن به مؤمنين عصر رسول الله «ص» و غرض، نهى از سؤالات معينى است، ليكن از علتى كه از آيه براى نهى استفاده مى شود بدست مى آيد كه آيه، سؤالات غير مورد غرض را كه مشمول عفو خداوند شدند نيز شامل مى شود و در نتيجه سؤال از هر چيزى كه خداى تعالى دريچه اطلاع از آن( با اسباب عادى) را بروى بشر بسته است ممنوع شده است، زيرا خطرى كه در سؤال از اينگونه امور است منحصر در سؤالات اصحاب رسول الله«ص» نيست، پرسش از روز مرگ خود، مثلا و يا روز مرگ دوستان و عزيزان يا پرسش از زوال ملك و عزت، هميشه مظنه هلاكت و بدبختى است و چه بسا همان جستجو و بدست آوردن مطلب خود باعث هلاكت و بدبختى شود، آرى نظامى كه خداى تعالى زندگى بشر بلكه جميع عالم كون را به آن نظام منتظم ساخته نظامى است حكيمانه، از روى حكمت است كه امورى را براى آدميان آشكار و امور ديگرى را نهان داشته است و دست و پا كردن براى اخفاى آنچه ظاهر و اظهار آنچه مخفى است باعث اختلال نظامى است كه گسترده شده است!

هدف آيه 103 و104 سوره مائده

(1)

لغو قوانين جاهليت

« مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بحِيرَةٍ وَ لا سائبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حَامٍ وَ لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْترُونَ عَلى اللَّهِ الْكَذِب وَ أَكْثرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ...!»

اينها اصناف چهارگانه انعامى هستند كه مردمان جاهليت براى آنها احتراماتى قائل بوده اند و به همين منظور احكامى براى آنها جعل كرده بودند، اينك در اين آيه شريفه خداى تعالى مى فرمايد: اين احكام از ناحيه من نيست!

هدف آيه 105 سوره مائده

(2)

بيان راه مراقبت نفس مومنين و تحفظ جامعه اسلامي

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا عَلَيْكُمْ أَنفُسكُمْ لا يَضرُّكُم مَّن ضلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ!»

اين آيه نهى مى كند مؤمنين را از اينكه به كار هدايت گمراهان پرداخته و از هدايت خويش بازمانده و در حقيقت در راه نجات مردم خود را به هلاكت بيندازند.

البته، دعوت به خدا و امر به معروف و نهى از منكر چون خود يكى از شؤون


1- الميزان ج : 6 ص : 229
2- الميزان ج : 6 ص : 238

ص:147

بخود پرداختن و راه خدا پيمودن و وظيفه الهى را انجام دادن است، تعارضي با اين آيه ندارد!

ازجمله:« گمراهان بشما ضرر نمى رسانند!» مي توان اين معنا را استفاده كرد كه كفار هيچ وقت نمى توانند به جامعه اسلامى پرداخته و آن را بصورت جامعه غير اسلامى در آورند، بعبارت ديگر ممكن است معناى آيه اين باشد كه: شما اى مسلمين هدايت خود را حفظ كنيد و بدانيد كه گمراهان هيچوقت نمى توانند با قوه قهريه خود مجتمع اسلامى شما را به يك مجتمع غير اسلامى تبديل كنند!

هدف آيه 106 تا 109 سوره مائده

(1)

بيان نحوه اداي شهادت

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا شهَدَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ ءَاخَرَانِ مِنْ غَيرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضرَبْتُمْ فى الأَرْضِ فَأَصبَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تحْبِسونَهُمَا مِن بَعْدِ الصلَوةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشترِى بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذَا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شهَدَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَّمِنَ الاَثِمِينَ...!»

سه آيه اول راجع به شهادت است و آيه آخرى هم از نظر معنى بى ارتباط با آنها نيست.

هدف آيه 110و111 سوره مائده

(2)

دعوت به وفاي عهد و حذر از عهدشكني و كفران نعمت الهي

« إِذْ قَالَ اللَّهُ يَعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكرْ نِعْمَتى عَلَيْك وَ عَلى وَلِدَتِك إِذْ أَيَّدتُّك بِرُوح الْقُدُسِ ...!»

اين دو آيه و همچنين آيات بعدى كه داستان نزول مائده را حكايت مى كند و نيز آيات بعد از آن كه متضمن خبرى است از خداوند به عيسى بن مريم «ع» به اينكه بزودى خداوند از او از اينكه چرا نصارا او و مادرش را براى خود دو معبود اتخاذ كردند باز خواست مى كند همگى با غرضى كه افتتاح اين سوره به منظور ايفاى آن بوده مرتبط هستند و آن غرض دعوت به وفاى به عهد و شكر نعمت و تحذير از عهدشكنى و كفران نعمت هاى الهى است ، همين مطالب است كه آخر سوره را با اول آن مربوط ساخته و وحدت سياق را در سراسر سوره حفظ كرده است.

هدف آيه 112 تا 115 سوره مائده

(3)

بيان نحوه درخواست مائده حواريون عيسي«ع»

« إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَستَطِيعُ رَبُّك أَن يُنزِّلَ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ


1- الميزان ج : 6 ص : 284
2- الميزان ج : 6 ص : 316
3- الميزان ج : 6 ص : 323

ص:148

السمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن كنتُم مُّؤْمِنِينَ...!»(112تا115/مائده)

اين آيات، داستان نزول مائده را بر مسيح و يارانش ياد آورى مى كند، گر چه تصريح ندارد به اينكه چنين مائده اى نازل شده، ليكن از اينكه آيه آخرى مشتمل است بر وعده قطعى و بدون قيد به اينكه نازل خواهد كرد و از اينكه خداى متعال همانطورى كه خودش خود را وصف كرده، تخلف در وعده نمى كند، استفاده مى شود كه چنين مائده اى نازل كرده است.

هدف آيه 116 تا 120 سوره مائده

(1)

نتيجه گيري از هدف سوره مائده: رعايت عهدالهي

« وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ ءَ أَنت قُلْت لِلنَّاسِ اتخِذُونى وَ أُمِّىَ إِلَهَينِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سبْحَنَك مَا يَكُونُ لى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْس لى بِحَقٍ إِن كُنت قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فى نَفْسى وَ لا أَعْلَمُ مَا فى نَفْسِك إِنَّك أَنت عَلَّمُ الْغُيُوبِ...!»

غرض از نظم و نسق اين آيات بيان اعترافاتى است كه عيسى عليه السلام به زبان خود نموده و وضع زندگى دنيوى خود را حكايت كرده باشد كه حق او نبوده در باره خود ادعائى كند كه حقيقت ندارد، چه او در برابر چشم خدا بوده، چشمى كه نه خواب دارد و نه كم ديد مى شود و اينكه او ذره اى از آنچه خداوند برايش تحديد و معين نموده تجاوز نكرده است، چيزى جز آنچه مامور به گفتنش بوده نگفته و كارى جز آنچه خداوند مامور به انجامش نموده نكرده است و آن كار همان شهادت است، خداوند هم او را در اين اعترافات و در آنچه كه در باره حق ربوبيت خدا و عبوديت بندگان ذكر نموده تصديق فرموده است، به اين بيان آيات مورد بحث منطبق مى شود بر غرضى كه به خاطر آن اين سوره نازل شده است و آن غرض عبارتست از بيان حقى كه خداوند براى خود به گردن بندگان قرار داده و آن وفاى به عهدى است كه با خداى خود بسته اند و اينكه نبايد آن عهد را بشكنند، يعنى نبايد از روى لاقيدى و بى بندوبارى شانه از زير بار تكاليف تهى سازند و هر چه بخواهند بكنند و هر جا بخواهند آزادانه بچرند، چنين حقى از طرف خداى تعالى به آنان داده نشده و خودشان هم قادر به رسيدن به اين آرزو نيستند، اين است آن غرضى كه اين سوره از اول تا به آخر آن را بيان مى كند!

هدف و فلسفه نزول سوره انعام


1- الميزان ج : 6 ص : 345

ص:149

(1)

بيان توحيد خداي تعالي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ جَعَلَ الظلُمَتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبهِمْ يَعْدِلُونَ ! هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْترُونَ! وَ هُوَ اللَّهُ فى السمَوَتِ وَ فى الأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ!» (1تا3/انعام)

غرضى كه اين سوره در مقام ايفاى آن است همان توحيد خداى تعالى است البته توحيد به معناى اعم و اينكه اجمالا براى انسان پروردگارى است كه همان او پروردگار تمام عالميان است، از او است ابتداى هر چيز و به سوى او است بازگشت و انتهاى هر چيز، پروردگارى كه به منظور بشارت بندگان و انذار آنان پيغمبرانى فرستاد و در نتيجه بندگان مربوبش به سوى دين حق او هدايت شدند.

اين است اجمال آن چيزى كه اين سوره در مقام اثبات آن است، زيرا بيشتر آياتش به صورت استدلال عليه مشركين و مخالفين توحيد و نبوت و معاد است، البته مشتمل بر اجمالى از وظايف شرعى و محرمات دينى نيز مى باشد.

در ثنايى كه در اين سه آيه هست، اشاره اى نيز به معارف حقيقى اي كه دعوت دينى متكى بر آن است شده و آن معارف در حقيقت به منزله ماده شريعت است و به سه نظام تفكيك مى شود:

1- نظام عمومى خلقت كه آيه اولى به آن اشاره مى كند .

2- نظامى كه خصوص انسان از جهت وجود دارد و آيه دوم مشتمل بر آنست.

3- نظام عمل انسان كه آيه سوم به آن اشاره مى كند!

پس آنچه كه از مجموع اين سه آيه به دست مى آيد عبارتست از ثناى بر پروردگار بدان جهت كه عالم كبيرى را ايجاد فرمود كه انسان در آن زندگى مى كند و عالم صغيرى را كه همان وجود خود انسان است و محدود است از جهت آغازش به گل و از طرف انجامش به اجل مكتوب، ايجاد فرمود و ثنا بر اينكه بر آشكار و نهان آدمى و تمامى اعمال او آگاهى دارد!

هدف آيه 4 تا 11 سوره انعام


1- الميزان ج : 7 ص :3

ص:150

(1)

بيان تكذيب حق از طرف مشركين و پاسخ اعتراضات آنها

« وَ مَا تَأْتِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ مِّنْ ءَايَتِ رَبهِمْ إِلا كانُوا عَنهَا مُعْرِضِينَ...!»

اين آيات اشاره است به تكذيب مشركين و كفار و پافشاريشان در انكار حق و استهزاء شان به آيات خداوند سبحان و نيز موعظه و انذار و جوابى است بر پاره اى از ياوه هائى كه در انكار حق صريح به هم بافتند .

هدف آيه 12 تا 18 سوره انعام

(2)

تعليم برهاني بر توحيد و بعث و معاد

« قُل لِّمَن مَّا فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ قُل لِّلَّهِ كَتَب عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لا رَيْب فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ...!»

اين آيات از جمله آياتى است كه با مشركين در امر توحيد و معاد احتجاج مى كند، دو آيه اول آن متضمن برهان بر معاد و بقيه كه پنج آيه است به طورى كه خواهيد ديد در باره توحيد به دو نحو اقامه برهان مى نمايد.

هدف آيه 19و20 سوره انعام

(3)

احتجاج به وحدانيت خدا بوسيله وحي

« قُلْ أَى شىْ ءٍ أَكْبرُ شهَدَةً قُلِ اللَّهُ شهِيدُ بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِىَ إِلىَّ هَذَا الْقُرْءَانُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ أَ ئنَّكُمْ لَتَشهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَةً أُخْرَى قُل لا أَشهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَحِدٌ وَ إِنَّنى بَرِى ءٌ ممَّا تُشرِكُونَ...!»

اين آيات احتجاج مى كند بر مساله وحدانيت خداى تعالى از راه وحى و حال آنكه اين مساله عقلى و از مسائلى است كه عقل از طرق مختلفى به آن راه دارد و ليكن صرف اين جهت باعث نمى شود كه نتوان آنرا از طريق وحى صريح قطعى هم اثبات نمود، مگر غرض از برهان عقلى، جز تحصيل يقين چيز ديگرى است؟

وقتى غرض از آن تحصيل يقين به وحدانيت خدا باشد و بر حسب فرض، وحى الهى هم قطعى و غير قابل ترديد باشد چه مانعى دارد كه همان وحى برهان بر وحدانيت خدا قرار گيرد آنهم وحيى چون قرآن كه اساسش متكى بر تحدى است!

هدف آيه 21 تا 32 سوره انعام

(4)

بيان مظالم مشركين و انحراف آنها از اصول عقايد پاك

« وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّب بِئَايَتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظلِمُونَ...!»

در اين آيات مظالم مشركين و انحرافاتى را كه در اصول عقايد پاك يعنى


1- الميزان ج : 7 ص : 19
2- الميزان ج : 7 ص : 33
3- الميزان ج : 7 ص : 49
4- الميزان ج : 7 ص : 58

ص:151

توحيد، نبوت و معاد داشتند براي رسول الله«ص» بيان مى فرمايد.

هدف آيه 33 تا 36 سوره انعام

(1)

دستورالعمل براي دعوت ديني در محيط آزاد

« قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُك الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنهُمْ لا يُكَذِّبُونَك وَ لَكِنَّ الظلِمِينَ بِئَايَتِ اللَّهِ يجْحَدُونَ...!»

اين آيات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را در لغزشهائى كه مشركين در باره امر دعوت وى داشتند تسليت داده و با وعده حتمى نصرتش ، دلخوش مى سازد و بيان مى كند كه دعوت دينى دعوتى است كه بايد در محيط آزاد و با حفظ اختيار اشخاص صورت گيرد، تا هر كه مى خواهد ايمان آورد و هر كه مى خواهد كفر ورزد و چون دعوت دينى اساسش بر اختيار است، قدرت و مشيت حتمى الهى در آن دخالت نمى كند و اشخاص را مجبور به قبول نمى سازد و گرنه خداوند مى توانست تمامى افراد بشر را بر هدايت مجتمع سازد!

هدف آيه 37 تا 55 سوره انعام

(2)

احتجاج به امر توحيد و معجزه نبوت

« وَ قَالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلى أَن يُنزِّلَ ءَايَةً وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ...!»

در اين آيات در خصوص امر توحيد و معجزه نبوت احتجاجات گوناگونى شده است.

هدف آيه 56 تا 73 سوره انعام

(3)

نهي از بت پرستي و دلايل آن

« قُلْ إِنى نهِيت أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ قُل لا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكمْ قَدْ ضلَلْت إِذاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ...!»

اين آيات تتمه احتجاجاتى است كه در سابق عليه مشركين بر مساله توحيد و معارف مربوط به آن از نبوت و معاد شده بود.

هدف آيه 74 تا 83 سوره انعام

(4)

تعليم حجتهاي ابراهيم «ع» به رسول الله«ص»

« وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لأَبِيهِ ءَازَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصنَاماً ءَالِهَةً إِنى أَرَاك وَ قَوْمَك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ...!»

اين آيات بيان عالى ترين و كاملترين مصداق ايمان و قيام به دين فطرت و


1- الميزان ج : 7 ص : 86
2- الميزان ج : 7 ص : 97
3- الميزان ج : 7 ص : 159
4- الميزان ج : 7 ص : 220

ص:152

نشر عقيده توحيد و پاكى از شرك و دوگانگى است و اين همان هدف مقدسى است كه ابراهيم براى آن قيام نمود و در روزگارى كه مردم سنت توحيد را كه نوح و انبياى بعد از او گوشزدشان كرده بودند از ياد برده و دنيا در تيول وثنيت درآمده بود براى روشن كردن آن احتجاج كرد، پس اين آيات با حجت هائى كه در آنها بر دين فطرت اقامه شده در حقيقت براى مزيد بينائى رسول خدا است نسبت به ادله اى كه در همين سوره و قبل از اين آيات خدا به او تلقين نمود و در چهل جا فرموده: اينطور بگو و چنين استدلال كن، كه متجاوز از بيست تاى از آن گذشت!

هدف آيه 84 تا 90 سوره انعام

(1)

بيان استمرار توحيد فطري در قرون متمادي

« وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب كلاًّ هَدَيْنَا وَ نُوحاً هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَ سلَيْمَنَ وَ أَيُّوب وَ يُوسف وَ مُوسى وَ هَرُونَ وَ كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ...!»

اين آيات در عين اينكه سياقش سياق بيان توحيد فطرى است، اين معنا را نيز مى رساند كه عقيده به توحيد در قرون گذشته در ميان مردم محفوظ بوده و عنايت خاص الهى و هدايتش نگذاشته كه اين مطلب ، در يك جاى از سلسله متصل بشريت بطور كلى از بين برود - به قول عوام حق و حقيقت باريك شدنى هست و ليكن قطع شدنى نيست - آرى ، عنايتى كه پروردگار متعال به دين خود دارد اين دين را از اينكه يكباره دستخوش هواهاى شيطانى شيطان صفتان گردد و بكلى از بين رفته و در نتيجه غرض از خلقت عالم باطل شود حفظ فرموده است.

هدف آيه 91 تا 105 سوره انعام

(2)

بيان احتجاج عليه اهل كتاب درباره قرآن و بيان توحيد و اسماء حسني

« وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ...! »

« وَ هَذَا كِتَبٌ أَنزَلْنَهُ مُبَارَكٌ مُّصدِّقُ الَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلهََا وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صلاتهِمْ يحَافِظونَ...!»

در اين آيات در باره قرآن عليه اهل كتاب كه مى گفتند:« ما انزل الله على بشر من شى ء!» احتجاج شده است .

نخست، كلام را با ذكر محاجه با اهل كتاب افتتاح نموده و سپس اين معنا را خاطرنشان مى سازد كه شديدترين ظلم ها شرك به خدا و افتراى بر او و يا انكار نبوت پيغمبران واقعى و يا ادعاى چيزى است كه حقيقت نداشته باشد مثل همين كه گفته اند:« سانزل مثل ما انزل الله!»

آنگاه سرانجام كار اينگونه ستمگران را در دم مرگ در آن موقعى كه ملائكه


1- الميزان ج : 7 ص : 335
2- الميزان ج : 7 ص : 371

ص:153

قبض روح ، دست به كار كشيدن جان آنان مى شوند ذكر نموده و در آخر آيات ادله توحيد خداى تعالى و پاره اى از اسماى حسنى و صفات علياى او را ذكر مى كند .

هدف آيه 106 تا 113 سوره انعام

(1)

دعوت به توحيد

« اتَّبِعْ مَا أُوحِىَ إِلَيْك مِن رَّبِّك لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَعْرِض عَنِ الْمُشرِكِينَ...!»

اين آيات مانند آيات قبل راجع به توحيد است!

هدف آيه 114 تا 121 سوره انعام

(2)

دستور پيروي از حكم خدا و اجراي حكم ذبح اسلامي

« أَ فَغَيرَ اللَّهِ أَبْتَغِى حَكَماً وَ هُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَيْكمُ الْكِتَب مُفَصلاً وَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَب يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنزَّلٌ مِّن رَّبِّك بِالحَْقّ ِ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْترِينَ..!»

اين آيات مشتملند بر اينكه نبايد جز خدا را حَكَم گرفت و به حُكمش گوش داد در حالى كه خداى متعال احكام خود را به تفصيل در كتاب خود بيان فرموده و مشتملند بر نهى از پيروى و فرمانبردارى از بيشتر مردم زيرا فرمانبردارى از بيشتر مردم كه پيروى ظن و تخمين مى كنند گمراه كننده است .

و در آخر آيات بيان مى كند كه مشركين - كه اولياى شياطينند - با مؤمنين در باره خوردن مردار مجادله مى كنند و در اين آيات به خوردن آنچه به نام خدا ذبح شده امر و از آنچه به نام خدا ذبح نشده نهى شده است و اينكه آنچه خدا فرموده و براى بندگان خود پسنديده همين است!

هدف آيه 122 تا 127 سوره انعام

(3)

بيان تاثيرهدايت الهي در جان مومن

« أَ وَ مَن كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فى الظلُمَتِ لَيْس بخَارِجٍ مِّنهَا كَذَلِك زُيِّنَ لِلْكَفِرِينَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ...!»

آنچه از اولين آيه به ذهن ساده و بسيط تبادر مى كند اينست كه مثلى است كه براى هر مؤمن و كافرى زده شده، زيرا انسان قبل از آنكه هدايت الهى دستگيريش كند شبيه ميتى است كه از نعمت حيات محروم است و حس و حركتى ندارد و پس از آنكه موفق به ايمان شد و ايمانش مورد رضايت پروردگارش هم قرار گرفت مانند كسى است كه خداوند او را زنده كرده و نورى به او داده كه با آن نور مى تواند هر جا كه بخواهد برود و در پرتو آن نور راه خود را از چاه و خيرش را از شر و نفعش را از ضرر تميز دهد، منافع و خيرات را بگيرد و از ضرر و شر احتراز كند .


1- الميزان ج : 7 ص : 429
2- الميزان ج : 7 ص : 449
3- الميزان ج : 7 ص : 463

ص:154

به خلاف كافر كه مثلش مثل كسى است كه در ظلمت و تاريكى محض به سرمى برد و راه نجات و مفرى پيدا نمى كند، كافر زندگى و مرگش و همچنين در عوالم بعد از مرگش همه در ظلمت است، در زندگى خير را از شر و نفع را از ضرر تشخيص نمى دهد

هدف آيه 128 تا 135 سوره انعام

(1)

بيان سرپرستي و ولايت ستمگران و شيطان به ديگران

« وَ يَوْمَ يحْشرُهُمْ جَمِيعاً يَمَعْشرَ الجِْنّ ِ قَدِ استَكْثرْتُم مِّنَ الانسِ وَ قَالَ أَوْلِيَاؤُهُم مِّنَ الانسِ رَبَّنَا استَمْتَعَ بَعْضنَا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِى أَجَّلْت لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَلِدِينَ فِيهَا إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّك حَكِيمٌ عَلِيمٌ...!»

اين آيات سرپرستى و ولايتى را كه برخى از ستمگران بر برخى ديگر به اذن خدا دارند - مانند ولايت شياطين بر كفار - تفسير مى كند و بيان مى كند كه اين كار از خداى تعالى ظلم نيست، به شهادت اينكه خود ستمگران و كفار به زودى در قيامت اعتراف مى كنند به اينكه اگر معصيت كردند و يا به خداوند شرك ورزيدند به سوء اختيار خودشان بوده و اين خود آنان بودند كه با شنيدن نداى الهى و هشدارش نسبت به عذاب قيامت، مغرور زندگى دنيا شدند و راه ظلم را پيش گرفتند و ستمگران هم رستگار نخواهند شد .

و اينكه قضاى الهى با كفر و ظلم آنان موافق است سبب نمى شود كه كفر و ظلم شان به خودشان نسبت داده نشود.

هدف آيه 136 تا 150 سوره انعام

(2)

بيان حكم خدا در خوردني ها و رد احكام كفر و جاهليت

« وَ جَعَلُوا للَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الأَنْعَمِ نَصِيباً فَقَالُوا هَذَا للَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هَذَا لِشرَكائنَا فَمَا كانَ لِشرَكائهِمْ فَلا يَصِلُ إِلى اللَّهِ وَ مَا كانَ للَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شرَكائهِمْ ساءَ مَا يَحْكمُونَ...!» (136تا150/انعام)

اين آيات عليه مشركين در باره عده اى از احكام حلال و حرام كه در خوردنيها ميان مشركين داير بوده احتجاج نموده حكم خدا را در آنها بيان مى كند!

هدف آيه 151 تا 157 سوره انعام

(3)

بيان محرماتي كه جاري بين كل اديان بوده است!

« قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكمْ عَلَيْكمْ أَلا تُشرِكُوا بِهِ شيْئاً وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَدَكم مِّنْ إِمْلَقٍ نحْنُ نَرْزُقُكمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَوَحِش مَا ظهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْس الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقّ ِ ذَلِكمْ وَصاكُم بِهِ لَعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ...!»


1- الميزان ج : 7 ص : 483
2- الميزان ج : 7 ص : 493
3- الميزان ج : 7 ص : 512

ص:155

اين آيات محرماتى را بيان مى كند كه اختصاص به شريعت معينى از شرايع الهى ندارد و آن محرمات عبارت است از:

شرك به خدا ، ترك احسان به پدر و مادر ، ارتكاب فواحش و كشتن نفس محترمه بدون حق كه از آن جمله است كشتن فرزندان از ترس روزى، نزديك شدن به مال يتيم مگر به طريق نيكوتر، كم فروشى ، ظلم در گفتار، وفا نكردن به عهد خدا و پيروى كردن از غير راه خدا و بدين وسيله در دين خدا اختلاف انداختن!

شاهد اينكه محرمات مذكور عمومى است و اختصاصى به يك شريعت ندارد - اين است كه مى بينيم قرآن كريم همانها را از انبيا عليهم السلام نقل مى كند كه در خطاب هايى كه به امت هاى خود مى كرده اند از آن نهى مى نموده اند.

از اين هم كه بگذريم اگر مساله را دقيقا مورد مطالعه قرار دهيم خواهيم ديد اديان الهى هر چه هم از جهت اجمال و تفصيل با يكديگر اختلاف داشته باشند، هيچ يك از آنها بدون تحريم اين گونه محرمات معقول نيست تشريع شود و به عبارت ساده تر ، معقول نيست دينى الهى بوده باشد و در آن دين اينگونه امور تحريم نشده باشد حتى آن دينى كه براى ساده ترين و ابتدايى ترين نسل بشر تشريع شده است!!

هدف آيه 158 تا 160 سوره انعام

(1)

تهديد مشركين بخاطر استنكاف از پيروي صراط مستقيم و تفرق در دين خدا

« هَلْ يَنظرُونَ إِلا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَئكَةُ أَوْ يَأْتىَ رَبُّك أَوْ يَأْتىَ بَعْض ءَايَتِ رَبِّك يَوْمَ يَأْتى بَعْض ءَايَتِ رَبِّك لا يَنفَعُ نَفْساً إِيمَنهَا لَمْ تَكُنْ ءَامَنَت مِن قَبْلُ أَوْ كَسبَت فى إِيمَنهَا خَيراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ...!»

اين آيات مشركينى را كه از پيروى صراط مستقيم استنكاف مى ورزند و در دين خدا متفرق مى شوند تهديد مى كند و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را از آنان تبرئه مى نمايد و كسانى را كه نيكى مى كنند به جزاى نيك وعده و نويد مى دهد و جزاى روز قيامت را امرى منجز معرفى مى كند .

هدف آيه 161 تا 165 سوره انعام

(2)

بيان هدف رسول الله در دعوت سوره انعام و عمل به آن

« قُلْ إِنَّنى هَدَاني رَبى إِلى صرَطٍ مُّستَقِيمٍ! دِيناً قِيَماً مِّلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشرِكِينَ!»

« قُلْ إِنَّ صلاتى وَ نُسكِى وَ محْيَاى وَ مَمَاتى للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ!»

« لا شرِيك لَهُ وَ بِذَلِك أُمِرْت وَ أَنَا أَوَّلُ المُْسلِمِينَ...!»


1- الميزان ج : 7 ص : 532
2- الميزان ج : 7 ص : 542

ص:156

اين آيات آخر سوره است و مشتمل است بر هدفى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در دعوت اين سوره داشته و اينكه به آنچه دعوت مى كرده عامل نيز بوده و نيز مشتمل است بر خلاصه دلايلى كه در اين سوره عليه عقيده شرك اقامه شده است!

هدف و فلسفه نزول سوره اعراف

(1)

بيان سير تاريخي عهد الهي و تشريع برخي احكام اسلام

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! المص! كِتَبٌ أُنزِلَ إِلَيْك فَلا يَكُن فى صدْرِك حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ...!» (1و9/اعراف)

اين سوره مشتمل است بر مجموع مطالبى كه سوره هاى ابتدا شده به حروف مقطعه« الم و ص » مشتمل بر آن است. برداشت كلام در اين سوره چنين است كه گويا عهدى را كه خداوند از آدميان گرفته كه او را بپرستند و چيزى را شريك او قرار ندهند مبناى كلام قرار داده و آنگاه از سير تاريخى اين عهد كه بر حسب مسير انسانيت در امم و قرون گذشته نموده است بحث مى كند.

چون اكثر امم گذشته اين عهد را شكسته و آن را از ياد بردند و در نتيجه وقتى پيغمبرى در بين آنان مبعوث مى شده و آيات و معجزاتى مى آورده كه آنان را به ياد عهد خود بيندازد تكذيب مى كردند و جز عده كمى به وسيله آن آيات متذكر نمى شدند .

عهد الهى كه در حقيقت اجمالى است از تفصيل دعوت هاى دينى الهى، در طبيعت انسان هاى مختلف از جهت اختلافى كه در استعداد قبول و رد آن دارند و همچنين از جهت اختلاف اماكن و اوضاع و احوال و شرايطى كه به نفوس آنان احاطه دارد مختلف مى شود. در بعضى از نفوس پاك كه بر اصل فطرت باقى مانده اند هدايت به سوى ايمان به خدا و آيات او را نتيجه مى دهد و در بعضى ديگر كه هميشه اكثريت را تشكيل مى دهند و مردمى پست و مستغرق در شهوات دنيايند خلاف آن را ، كه همان كفر و طغيان و سرپيچى است نتيجه مى دهد و همين معنى باعث مى شود كه مؤمنين مورد الطاف خاص الهى قرار گرفته و در دنيا موفقيت و نصرت و فتح و در آخرت نجات از آتش و بهره مندى از بهشت و لذايذ گوناگون آن نصيب شان گردد و در مقابل ، كفار مورد غضب و لعنت خدا قرار گرفته به عذاب هاى ناگهانى كه همگى را


1- الميزان ج : 8 ص :

ص:157

هلاك ساخته و نسل شان را قطع مى كند دچار مى شوند:« فجعلناهم احاديث و مزقناهم كل ممزق!» تازه اين عذاب دنياى شان است و عذاب آخرت بيچاره كننده تر است و در آن عذاب كسى يارى نمى شود!

اين است آن سنتى كه خداوند آن را در بين بندگان خود اجراء كرده و از اين پس نيز اجراء مى كند. شرح جزئيات همين سنت براى مردمى كه ايمان به خدا ندارند انذار است، چون غرض از شرح آن واداشتن آنان به ايمان به خدا و آيات او است. همين شرح و بيان، نسبت به مردم با ايمان يعنى آنان كه به طور اجمال علم به پروردگار خود و به مقام ربوبى او دارند تذكر و يادآورى آيات خدا و تعليم معارف دينى او و معرفت به خدا و اسماى حسنى و صفات علياى او و نيز شناسايى سنت جارى پروردگار در دنيا و آخرت است .

از آيه شريفه:« لتنذر به و ذكرى للمؤمنين!» هم اين معنا استفاده مى شود و از آن به خوبى بر مى آيد كه غرض اديان همين دو معنا است: انذار غير مؤمنين و يادآورى مؤمنين!

بر اين اساس مى توان گفت: اين سوره بنا بر اينكه همه آن در مكه نازل شده باشد، روى سخن در آن با مشركين مكه و تعداد اندكى كه به رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم ايمان آورده بودند خواهد بود و از خود آيات آن نيز اين معنا ظاهر مى شود، براى اينكه غالبا در اول يا آخر آيات آن عموم مردم را انذار نموده و اقامه حجت و موعظه كرده و يا با ذكر داستان آدم و ابليس و داستانهاى نوح ، هود ، صالح ، لوط ، شعيب و موسى عليه السلام وسيله عبرت شان را فراهم ساخته است .

و اين بيان در عين اينكه براى اكثريت مردم انذار است، براى مؤمنين يادآورى و تذكر است، چون همين بيانات آنان را به ياد تفاصيل و جزئياتى از معارف مربوط به مبدء و معاد و آيات الهى مى اندازد كه اجمال ايمان خود آنان مشتمل بر آن است .

در اينجا بايد خاطر نشان سازيم كه اين سوره قسمت عمده و مقدار قابل ملاحظه اى از معارف الهى را متضمن است، از آن جمله وصف ابليس و لشكرش، وصف قيامت و ميزان، اعراف و عالم ذر و ميثاق و وصف مردم با ايمانى كه هميشه به ياد خدايند و نيز از آن جمله ذكر عرش و تجلى پروردگار و اسماى حسناى او و بيان اين حقيقت كه براى قرآن تاويلى است.

و نيز متضمن مجملاتى است از واجبات و محرمات مانند:« قل امر ربى بالقسط!» و آيه:« انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن!» و آيه: « قل من

ص:158

حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق!»

هدف آيه 10تا25 سوره اعراف

(1)

بيان ابتداي خلقت انسان و دخالت شيطان و هبوط آدم به دنيا

«وَ لَقَدْ مَكَّنَّكمْ فى الأَرْضِ وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَيِش قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ...!»

اين آيات ابتداى خلقت انسان و صورت بندى او و ماجراى آن روز آدم و سجده ملائكه و سرپيچى ابليس و فريب خوردن آدم و همسرش و خروج شان از بهشت و ساير امورى را كه خداوند براى آن دو مقدر كرده بود بيان مى فرمايد.

هدف آيه 26 تا 36 سوره اعراف

(2)

بيان خطاب هاي الهي به بني آدم در اول خلقت انسان

« يَبَنى ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكمْ لِبَاساً يُوَرِى سوْءَتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِبَاس التَّقْوَى ذَلِك خَيرٌ ذَلِك مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ...!»

در اين آيات و همچنين آيات قبل از آن كه راجع به داستان سجده و بهشت بود خطاب هايى است كه اگر مورد دقت قرار گيرد و آنگاه در مقابل خطاباتى قرار داده شود كه در آيات راجع به همين قصه در ساير سوره ها مخصوصا در سوره طه است و اين معنا هم ملاحظه شود كه سوره طه در مكه نازل شده و داستان سجده و بهشت آن اجمالى است از آنچه كه در اين سوره و در سوره بقره است كه در مدينه نازل شده، بدست خواهد آمد كه اين خطابات يعنى خطاب يا بنى آدم تعميم خطاب هاى خصوصى است كه در آن آيات به خود آدم شده است .

بلكه به بيانى كه قبلا گفته شد، اصل داستان مربوط به آدم است و در اين آيات به عموم فرزندان او تعميم يافته است .

و اين چهار خطاب كه با قول« يا بنى آدم!» شروع شده، سه موردش راجع به تحذير از فتنه شيطان و خوردن و نوشيدن و لباس مى باشد و تعميم مطلبى است كه خداوند آن را در سوره طه بدينگونه ذكر فرموده است:« يا آدم ان هذا عدو لك و لزوجك فلا يخرجنكما من الجنة فتشقى! ان لك ان لا تجوع فيها و لا تعرى! و انك لا تظما فيها و لا تضحى!» و خطاب چهارم نيز تعميم اين قول خدا:« فاما ياتينكم منى هدى!» مى باشد .

احكامى كه در اينجا به طور اجمال ذكر شده شرايع الهى اي است كه بدون استثنا در جميع اديان الهى وجود داشته است و نيز خواهيم ديد كليه مقدراتى كه انسان نسبت به سعادت و شقاوت و امثال آن دارد همه منتهى به اين داستان مى شود و در حقيقت آنچه از اينگونه مقدرات براى بشر پيش مى آيد حاصلى است كه از كشت


1- الميزان ج : 8 ص : 20
2- الميزان ج : 8 ص : 82

ص:159

آن روز درو مى شود و آن داستان ريشه اين شاخ و برگ ها و فهرست اين تفاصيل است!

هدف آيه 37 تا 53 سوره اعراف

(1)

بيان نتايج آخرين خطاب الهي

« فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّب بِئَايَتِهِ أُولَئك يَنَالهُُمْ نَصِيبهُم مِّنَ الْكِتَبِ حَتى إِذَا جَاءَتهُمْ رُسلُنَا يَتَوَفَّوْنهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضلُّوا عَنَّا وَ شهِدُوا عَلى أَنفُسِهِمْ أَنهُمْ كانُوا كَفِرِينَ...!»

آيه اولى تفريع و استخراج از آخرين خطاب عام:« يا بنى آدم...!» است، نظير تفريعاتى كه پس از هر كدام از خطابهاى عام قبلى ذكر شد و آيات بعدى همه راجع به پيامدهاى دروغ بستن به خدا و عواقب وخيم تكذيب آيات او و همچنين بيان آثارى است كه بر ايمان به خدا و عمل صالح مترتب مى شود، الا دو آيه آخر كه در آن دو به اول كلام برگشت شده و با ذكر مساله نزول كتاب، حجت را بر آنان تمام كرده است .

هدف آيه 54 تا 58 سوره اعراف

(2)

بيان دلايل ربوبيت الهي در نظام آفرينش و روزي رساني

« إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يُغْشى الَّيْلَ النهَارَ يَطلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسخَّرَتِ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الخَْلْقُ وَ الأَمْرُ تَبَارَك اللَّهُ رَب الْعَلَمِينَ...!»

اين آيات يگانگى رب العالمين را به دو طريق تاكيد مى نمايد: يكى از اين راه كه خداى تعالى كسى است كه آسمان ها و زمين را آفريده و امور آن را به نظام احسنى كه جميع اجزاء و اطراف آن را به هم مرتبط مى سازد تدبير مى نمايد ، پس او به تنهايى رب العالمين است!

يكى هم از اين راه كه خداى تعالى آن كسى است كه براى جميع خلايق روزى فراهم نموده و انواع ميوه ها و غلات و هر رزق ديگرى را به عجيب ترين و لطيف ترين وجهى آفريده و اين خود دليل بر اين است كه پروردگار ديگرى براى عالم نيست!

هدف آيه 59 تا 72 سوره اعراف

(3)

بيان دعوت به توحيد الهي در سرگذشت پيامبران ( نوح و هود)

« لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ إِنى أَخَاف عَلَيْكُمْ عَذَاب يَوْمٍ عَظِيمٍ...!»


1- الميزان ج : 8 ص : 137
2- الميزان ج : 8 ص : 183
3- الميزان ج : 8 ص : 217

ص:160

« وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ...!»

اين آيات با ذكر داستان نوح عليه السلام و اينكه چگونه مردم را به توحيد و ترك شرك دعوت مى نمود و قومش او را انكار نموده، بر شرك خود اصرار مى ورزيدند و اينكه چگونه خداوند طوفان را بر ايشان مسلط نمود و همه را تا به آخر هلاك ساخت و نوح و گروندگان به وى را نجات داد، تعقيب و دنباله آيات قبلى است كه آن نيز راجع به دعوت به توحيد و نهى از شرك به خداى سبحان و تكذيب آيات او بود و به منظور تكميل همين بيان، داستان عده ديگرى از انبياء از قبيل هود، صالح، شعيب، لوط و موسى عليهماالسلام را نيز ذكر مى فرمايد .

هدف آيه 73 تا 79 سوره اعراف

(1)

بيان دعوت به توحيد و مبارزات حضرت صالح

« وَ إِلى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صلِحاً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ قَدْ جَاءَتْكم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكلْ فى أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسوهَا بِسوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ...!»

ثمود يكى از امت هاى قديمى عرب بوده كه در سرزمين يمن در احقاف مى زيسته اند و خداوند متعال شخصى از خود آنان را به نام صالح در ميانشان مبعوث نمود. صالح عليه السلام قوم خود را كه مانند قوم نوح و هود مردمى بت پرست بودند به دين توحيد دعوت نمود و فرمود:« يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره!»

هدف آيه 80 تا 84 سوره اعراف

(2)

دعوت به توحيد الهي و مبارزات حضرت لوط

« وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفَحِشةَ مَا سبَقَكُم بهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَلَمِينَ...!»

حضرت لوط از پيروان شريعت ابراهيم عليه السلام بوده، به خلاف هود و صالح كه از پيروان شريعت نوح عليه السلام بودند.

لوط از بستگان ابراهيم عليه السلام بوده و آن حضرت او را به سوى اهل سدوم و اقوام مجاور آنان فرستاد، تا آنان را كه مشرك و از بت پرستان بودند، به دين توحيد دعوت كند .

هدف آيه 85 تا 93 سوره اعراف

(3)

دعوت به توحيد الهي و مبارزات حضرت شعيب

« وَ إِلى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شعَيْباً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ قَدْ جَاءَتْكم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكمْ فَأَوْفُوا الْكيْلَ وَ الْمِيزَانَ وَ لا تَبْخَسوا النَّاس أَشيَاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فى الأَرْضِ بَعْدَ إِصلَحِهَا ذَلِكمْ خَيرٌ لَّكُمْ إِن كنتُم مُّؤْمِنِينَ...!»


1- الميزان ج : 8 ص : 227
2- الميزان ج : 8 ص : 231
3- الميزان ج : 8 ص : 234

ص:161

اول اين آيات عطف است بر داستان نوح «ع»، شعيب «ع» نيز مانند نوح و ساير انبياى قبل از خود دعوت خويش را بر اساس توحيد قرار داده بود.

هدف آيه 94 تا 102 سوره اعراف

(1)

بيان عوامل نابودي جوامع فاسد و نتيجه گيري از داستان پيامبران

« وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّبىٍ إِلا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْساءِ وَ الضرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضرَّعُونَ...! وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَتٍ مِّنَ السمَاءِ وَ الأَرْضِ وَ لَكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَهُم بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ...!»

اين آيات مربوط و متصل به آيات قبل اند، براى اينكه مطالبى را كه در آن آيات در باره امت هاى گذشته بود خلاصه كرده و در باره همه آنها مى فرمايد: اين امت ها از اين جهت منقرض شدند كه بيشتر افرادشان فاسق و از زى عبوديت بيرون بودند و به عهد الهى و آن ميثاقى كه در روز اول خلقت از آنان گرفته شده بود وفا نكردند، در نتيجه سنت هاى الهى كه ذيلا توضيح آن را خواهيم داد يكى پس از ديگرى در باره آنان جريان يافت و منتهى به انقراض شان گرديد:

آرى ، خداى سبحان هر پيغمبرى را كه به سوى امتى از آن امت ها مى فرستاد به دنبال او آن امت را با ابتلاى به ناملايمات و محنت ها آزمايش مى كرد، تا به سويش راه يافته و به درگاهش تضرع كنند و وقتى معلوم مى شد كه اين مردم به اين وسيله كه خود يكى از سنت هاى نامبرده بالاست متنبه نمى شوند سنت ديگرى را به جاى آن سنت بنام سنت مكر جارى مى ساخت و آن اين بود كه دلهاى آنان را بوسيله قساوت و اعراض از حق و علاقمند شدن به شهوات مادى و شيفتگى در برابر زيبائيهاى دنيوى مهر مى نهاد .

بعد از اجراى اين سنت، سنت سوم خود يعنى استدراج را جارى مى نمود و آن اين بود كه انواع گرفتاريها و ناراحتى هاى آنان را بر طرف ساخته زندگيشان را از هر جهت مرفه مى نمود و بدين وسيله روز به روز بلكه ساعت به ساعت به عذاب خود نزديكترشان مى كرد، تا وقتى كه همه شان را به طور ناگهانى و بدون اينكه احتمالش را هم بدهند به ديار نيستى مى فرستاد، در حالى كه در مهد امن و سلامت آرميده و به علمى كه داشتند و وسايل دفاعيى كه در اختيارشان بود مغرور گشته و از اينكه پيشامدى كار آنها را به هلاكت و زوال بكشاند غافل و خاطر جمع بودند!

خداى تعالى در اين آيات علاوه بر خلاصه گيرى از آيات قبل يك حقيقت خالى از هر شائبه اى را هم خاطر نشان ساخته و در جمله:« و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء ...!» بدان اشاره نموده است و آن حقيقت عبارت


1- الميزان ج : 8 ص : 245

ص:162

است از چيزى كه معيار و مدار اساس نزول نعمت و نقمت بر آدميان است!

هدف آيه 103 تا 126 سوره اعراف

(1)

بيان كيفيت آغاز رسالت و دعوت ديني موسي عليه السلام

« ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسى بِئَايَتِنَا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَظلَمُوا بهَا فَانظرْ كَيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ! وَ قَالَ مُوسى يَفِرْعَوْنُ إِنى رَسولٌ مِّن رَّب الْعَلَمِينَ...!»

اين آيات با بيان داستان موسى بن عمران عليهماالسلام شروع شده و از جزئيات آن يعنى آمدنش به نزد فرعون و ادعايش بر اينكه خداوند مرا به سوى تو رسالت داده تا نجات بنى اسرائيل را از تو بخواهم و آن دو معجزه را كه خداوند در شب طور به وى كرامت فرموده، ذكر مى كند .

اين خصوصيات فهرست آن مطالبى است كه در اين آيات ذكر شده و در آيات بعدى اجمالى از بقيه داستان آنجناب در ايامى كه در مصر در ميان بنى اسرائيل مى زيسته و عذاب هايى كه بر قوم فرعون نازل شده و نجات بنى اسرائيل و داستان نزول تورات و گوساله پرستى بنى اسرائيل و داستانهاى متفرقه و عبرت انگيز ديگرى از بنى اسرائيل را ذكر مي كند .

موسى عليه السلام سومين پيغمبر اولى العزم و صاحب سومين كتاب آسمانى و سومين شريعت است، گو اينكه شريعت هاى خدايى همه يكى هستند و تناقض و تنافى در بين آنها نيست، الا اينكه از نظر اجمال و تفصيل و كمى و زيادى فروع مختلفند چون سير بشر از نقص بسوى كمال تدريجى و استعداد قبول معارف الهى در هر عصرى با عصر ديگر مختلف است، وقتى اين سير به پايان رسيد و بشر از نظر معرفت و علم به عالى ترين موقف خود رسيد آن وقت است كه رسالت نيز ختم شده و كتاب خاتم انبياء و شريعتش در ميان بشر براى هميشه مى ماند و ديگر بشر انتظار آمدن كتاب و شريعت ديگرى را ندارد. و اگر امروز با اينكه خاتم پيغمبران صلوات الله عليه مبعوث شده و آخرين كتاب آسمانى را آورده و در عين حال بشر به مرحله اى كه مى بايست از كمال برسد، نرسيده براى اين است كه دين اسلام آنطور كه بايد در مجتمعات بشرى گسترش نيافته و گر نه بشر مى تواند با بسط دائره دين و بررسى حقايق معارف آن رو به كمال گذاشته و به تدريج مراحل علم و عمل را يكى پس از ديگرى طى كند .

در اينجا ناگفته نگذاريم كه گر چه، اين گونه داستانهاى قرآنى را داستان موسى و نوح و داستان هود و يا صالح مى ناميم ولى در حقيقت اين داستانها داستان اقوام و مللى است كه اين بزرگواران در ميانشان مبعوث شده اند، چون در اين داستانها


1- الميزان ج : 8 ص : 265

ص:163

جريان حال آن اقوام و رفتارى كه با پيغمبران خود كرده اند و سرانجام انكارشان و اينكه عذاب الهى همه شان را از بين برده و منقرضشان نمود ايراد شده و لذا مى بينيم تمامى اين داستان ها به آياتى ختم شده كه كيفيت نزول عذاب و هلاكت آنان را بيان مى كند.

غرض از اين آيات بيان حال مردم از حيث قبول عهد الهى و رد آن است تا براى مردم و مخصوصا امت اسلام انذار و مايه عبرت بوده باشد . بطور كلى سوره هايى كه اولش الف - لام - ميم آمده در يك غرض مشتركند و آن همين انذار و تذكر مردم است!

هدف آيه 127 تا 137 سوره اعراف

(1)

بيان مصائب بني اسرائيل و مبارزات موسي«ع» با فرعونيان

« وَ قَالَ المَْلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فى الأَرْضِ وَ يَذَرَك وَ ءَالِهَتَك قَالَ سنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَ نَستَحْىِ نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قَهِرُونَ! قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ استَعِينُوا بِاللَّهِ وَ اصبرُوا إِنَّ الأَرْض للَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ...!»

اين آيات مشتمل است بر اجمال آنچه كه بين موسى و فرعون( در ايامى كه موسي عليه السلام در ميان قوم فرعون به سر مى برده،) جريان يافته و آن خاطراتى را كه وى پس از دعوت آنان به دين توحيد و نجات دادن بنى اسرائيل داشته و آن معجزاتى را كه يكى پس از ديگرى برايشان آورده تا آنجا كه خدا او و بنى اسرائيل را نجات داده و فرعون و لشكريانش را غرق كرده و سرزمين مبارك و مشارق و مغارب آن را در اختيار او و قومش گذاشته خاطر نشان مي سازد.

هدف آيه 138 تا 154 سوره اعراف

الميزان ج : 8 ص : 297

بيان وقايع بعد از عبور بني اسرائيل از دريا

« وَ جَوَزْنَا بِبَنى إِسرءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصنَامٍ لَّهُمْ قَالُوا يَمُوسى اجْعَل لَّنَا إِلَهاً كَمَا لهَُمْ ءَالِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تجْهَلُونَ...!»

در اين آيات شروع مى شود به نقل پاره اى از داستانهاى بنى اسرائيل و حوادثى كه بعد از خلاصى از اسارت فرعونيان، برايشان پيش آمد.

و اينكه گفتيم پاره اى براى اين است كه قرآن كريم در اين آيات تنها آن حوادثى را نقل كرده كه با غرض منظور نظر در آيات قبل تناسب دارد و آن غرض بيان اين جهت بود كه هيچ وقت دعوت دينى متوجه به قومى نشد مگر اينكه اكثريت آن قوم را كسانى تشكيل دادند كه به آن دعوت كافر و عهد خداى را ناقض بودند و


1- الميزان ج : 8 ص : 282

ص:164

خداوند مؤمنين ايشان را به مزيد كرامت خود و كافرين ايشان را به عذاب شديدش اختصاص داد، اينك در اين آيات داستان عبور بنى اسرائيل از دريا و درخواستشان از موسى مبنى بر اينكه موسى عليه السلام جهت ايشان بتى درست كند تا آن را عبادت كنند و داستان گوساله پرستى و در ضمن آن مساله نزول تورات را بيان مى كند .

هدف آيه 155 تا 160 سوره اعراف

(1)

بيان معجزات موسي «ع» و رفتار كفرآميز بني اسرائيل

« وَ اخْتَارَ مُوسى قَوْمَهُ سبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَب لَوْ شِئْت أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِيَّىَ أَ تهْلِكُنَا بمَا فَعَلَ السفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِىَ إِلا فِتْنَتُك تُضِلُّ بهَا مَن تَشاءُ وَ تهْدِى مَن تَشاءُ أَنت وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنت خَيرُ الْغَفِرِينَ...!»

در اين آيات چند فصل ديگر از داستانهاى بنى اسرائيل آمده و در آن بسيارى از آيات و معجزاتى كه خداوند بر آنان نازل كرده بود ذكر شده و نيز خاطر نشان شده است كه بنى اسرائيل نسبت به اين آيات كه همه به منظور هدايت ايشان به راه حق و به سوى تقوا نازل شده بود كفر ورزيده و ستم كردند!

هدف آيه 161 تا 171 سوره اعراف

(2)

بيان تخلفات بني اسرائيل و ماهيگيري روز شنبه

« وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسكُنُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كلُوا مِنْهَا حَيْث شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطةٌ وَ ادْخُلُوا الْبَاب سجَّداً نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئََتِكمْ سنزِيدُ الْمُحْسِنِينَ...!»

در اين آيات چند قسمت ديگر از داستانهاى بنى اسرائيل و نافرمانى هاى ايشان نقل شده كه بخاطر نقض عهدى كه كردند خداوند به عقوبت گرفتارشان كرده است و از ستمگران كسانى برايشان مسلط كرده كه شكنجه شان داده اند ، اين حال اسلاف ايشان بوده از اين اسلاف و نياكان بنى اسرائيل نسلهايى به وجود آمدند كه آيات خدا را به بهاى اندكى فروخته و در امر دين بى اعتنايى كردند ، مگر عده كمى كه از حق نگذشتند .

هدف آيه 172 تا 174 سوره اعراف

(3)

بيان شهادت روز الست و پيمان گرفتن از بني نوع بشر

« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِن بَنى ءَادَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّيَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلى أَنفُسِهِمْ أَلَست بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلى شهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّا كنَّا عَنْ هَذَا غَفِلِينَ!»

اين آيات مساله پيمان گرفتن از بنى نوع بشر بر ربوبيت پروردگار را ذكر مى كند و خود از دقيق ترين آيات قرآنى از حيث معنا و از زيباترين آيات از نظر نظم و


1- الميزان ج : 8 ص : 348
2- الميزان ج : 8 ص : 381
3- الميزان ج : 8 ص : 399

ص:165

اسلوب است!

هدف آيه 175 تا 179 سوره اعراف

(1)

بيان داستان بلعم باعورا و سبب گمراهي او

« وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَهُ ءَايَتِنَا فَانسلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشيْطنُ فَكانَ مِنَ الْغَاوِينَ...!»

اين آيات داستان ديگرى از داستانهاى بنى اسرائيل را شرح مى دهد و آن داستان بلعم بن باعورا است. خداى تعالى پيغمبر خود رسول اكرم صلوات الله عليه را دستور مى دهد كه داستان مزبور را براى مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسايل معمولى براى رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش كافى نيست ، بلكه مشيت خدا هم بايد كمك كند و خداوند ، سعادت و رستگارى را براى كسى كه به زمين چسبيده و يكسره پيرو هوا و هوس گشته و حاضر نيست به چيز ديگرى توجه كند، نخواسته است، زيرا چنين كسى راه به دوزخ مى برد .

آنگاه نشانه چنين اشخاص را هم برايشان بيان كرده و مى فرمايد: علامت اينگونه اشخاص اين است كه دلها و چشمها و گوشهايشان را در آنجا كه به نفع ايشان است بكار نمى گيرند و علامتى كه جامع همه علامتها است اين است كه مردمى غافلند .

هدف آيه 180 تا 186 سوره اعراف

(2)

بيان تأثير اسماء الحسني در هدايت انسانها

« وَ للَّهِ الأَسمَاءُ الحُْسنى فَادْعُوهُ بهَا وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى أَسمَئهِ سيُجْزَوْنَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ...!»

اين آيات متصل به آيات قبلى و به منزله تجديد بيان آن چيزى است كه كلام در آيات قبلى بدان منتهى گرديد. آيات مورد بحث به همان مطلبى اشاره مى كند كه كلام سابق بدان منتهى گرديد و آن اين بود كه حقيقت معناى اينكه هدايت و اضلال از خدا است اين است كه او بشر را به اسماء حسناى خود دعوت كرده و باعث شد مردم دو فريق شوند يكى آن عده اى كه هدايت خدا را قبول كردند و يكى آن افرادى كه نسبت به اسماء او الحاد ورزيده و آيات او را تكذيب كردند و خداوند ايشان را به كيفر تكذيبشان بسوى دوزخ سوق مى دهد، همچنانكه در آخر كلام سابق فرموده:« و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ...!» و اين سوق دادن را بوسيله استدراج و املاء انجام مى دهد .

هدف آيه 187 و 188 سوره اعراف


1- الميزان ج : 8 ص : 432
2- الميزان ج : 8 ص : 445

ص:166

(1)

بيان انحصاري بودن علم به وقوع قيامت نزد خداي تعالي

« يَسئَلُونَك عَنِ الساعَةِ أَيَّانَ مُرْساهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبى لا يجَلِّيهَا لِوَقْتهَا إِلا هُوَ ثَقُلَت فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ لا تَأْتِيكمْ إِلا بَغْتَةً يَسئَلُونَك كَأَنَّك حَفِىٌّ عَنهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ...!»

در اين دو آيه اين معنا روشن مى شود كه علم به زمان وقوع قيامت از غيبهايى است كه مختص به خداى تعالى است و كسى جز خدا از آن اطلاعى ندارد و بطور كلى هيچ دليلى در تعيين وقت و حدس وقوع آن نيست، پس قيامت بپا نمى شود مگر ناگهانى و در اين بيان با ذكر بعضى از اوصاف قيامت به حقيقت آن اشاره شده است .

هدف آيه 189 تا 198 سوره اعراف

(2)

بيان ميثاقهاي انسان با خدا و پيمان شكني هاي او

« هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنهَا زَوْجَهَا لِيَسكُنَ إِلَيهَا فَلَمَّا تَغَشاهَا حَمَلَت حَمْلاً خَفِيفاً فَمَرَّت بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئنْ ءَاتَيْتَنَا صلِحاً لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشكِرِينَ...!»

زمينه كلام در اين آيات همان زمينه اى است كه در ساير آيات اين سوره بود و آن عبارت بود از بيان ميثاق هاى نوع انسانى و اينكه اغلب و اكثر افراد اين نوع آن ميثاقها را شكستند!

هدف آيه 199 تا 206 سوره اعراف

(3)

دستور اتخاذ سيره حسنه و رفتار ملايم به رسول الله«ص»

« خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِض عَنِ الجَْهِلِينَ...!»

اين آيات آخر سوره است و در آنها مجددا غرضى را كه سوره بخاطر ايفاء آن نازل شده ذكر نموده يعنى به پيغمبرش دستور مى دهد به اينكه سيره حسنه و رفتار ملايمى را اتخاذ كند كه دلها را متوجه آن سازد تا نفوس بدان بگرايند و نيز تذكر و در آخر ذكر را هم توصيه مى كند .

هدف و فلسفه نزول سوره انفال


1- الميزان ج : 8 ص : 481
2- الميزان ج : 8 ص : 486
3- الميزان ج : 8 ص : 495

ص:167

(1)

بيان برخي اخبار جنگ بدر و مسئله غنايم جنگي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَسئَلُونَك عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ للَّهِ وَ الرَّسولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصلِحُوا ذَات بَيْنِكمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ...!»(1تا6/انفال)

از سياق آيات اين سوره بدست مى آيد كه اين سوره در مدينه و بعد از واقعه جنگ بدر نازل شده، به شهادت اينكه پاره اى از اخبار اين جنگ را نقل مى كند و مسائل متفرقه اى در باره جهاد و غنيمت جنگى و انفال و در آخر امورى را مربوط به هجرت ذكر مى نمايد.

هدف آيه 7 تا 14 سوره انفال

(2)

بيان مشيت و حكمت الهي پشت پرده وقايع جنگ بدر

« وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطائفَتَينِ أَنهَا لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيرَ ذَاتِ الشوْكةِ تَكُونُ لَكمْ وَ يُرِيدُ اللَّهُ أَن يحِقَّ الْحَقَّ بِكلِمَتِهِ وَ يَقْطعَ دَابِرَ الْكَفِرِينَ...!»

اين آيات اشاره به داستان بدر مى كند كه اولين جنگ در اسلام است و ظاهر سياق آيات چنانچه به زودى روشن خواهد شد اين است كه بعد از پايان يافتن واقعه نازل شده باشد.

در آيه نخست مي فرمايد: بياد آريد زمانى را كه خداوند به شما وعده مى دهد( غلبه بر يكى از دو طائفه عير و نفير را، ) خداوند در اين آيه نعمت ها و سنت هاى خود را براى ايشان برمى شمارد تا چنين بصيرتى بهم برسانند كه خداى سبحان امرى به ايشان نمى كند و حكمى بر ايشان نمى آورد مگر بحق و در آن مصالح و سعادت ايشان و به نتيجه رسيدن مساعى ايشان را در نظر مى گيرد و وقتى داراى چنين بصيرتى شدند ديگر در ميان خود اختلاف نكرده و نسبت به آنچه كه خداوند براى آنان مقدر كرده و پسنديده اظهار كراهت ننموده بلكه امر خود را به او محول نموده و او و رسول او را اطاعت مى كنند .

هدف آيه 15 تا 29 سوره انفال

(3)

بيان نكات ضروري درباره اصول جنگ وجهاد در اسلام

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ...!»

اين آيات متضمن نواهى و اوامرى است راجع به جهاد اسلامى و مربوط و


1- الميزان ج : 9 ص :3
2- الميزان ج : 9 ص : 19
3- الميزان ج : 9 ص : 43

ص:168

مناسب با داستان جنگ بدر و نيز مردم را تشويق و تحريك مى كند بر ترس از خدا و زنهار مى دهد از مخالفت خدا و رسول او و اينكه مردم خود را در معرض غضب خداى سبحان درآورند. در آنها اشاره به پاره اى از وقايع كه در جنگ بدر رخ داده و منت هايى كه خداوند بر مؤمنين نهاده، نيز مى كند!

هدف آيه 30 تا 40 سوره انفال

(1)

بيان عدم نزول عذاب آسماني با وجود رسول الله و استغفار مومنين

« وَ إِذْ يَمْكُرُ بِك الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوك أَوْ يَقْتُلُوك أَوْ يخْرِجُوك وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيرُ الْمَكرِينَ...!»

منظور از عذاب كه در آيه نفى شده، عذاب آسمانى موجب استيصال است، كه اين امت را مانند عذاب ساير امم شامل مى شود، اما خداوند سبحان در اين آيه اين چنين عذاب را از اين امت مادام كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم زنده و در ميان آنان است و همچنين بعد از درگذشت آنجناب مادام كه امت استغفار مى كنند نفى كرده است .

و از جمله:« و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون!» به ضميمه آياتى كه اين امت را وعده عذابى مى دهد كه ميان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و امت حكم مى نمايد مانند آيات:« و لكل امة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون...!» برمى آيد كه براى اين امت در آينده روزگارى است كه استغفار از آنان منقطع گشته و ديگر مؤمنى خدا ترس كه استغفار كند نمى ماند و در چنان روزگارى خداوند آنان را عذاب مى كند!

هدف آيه 41 تا 54 سوره انفال

(2)

بيان وجوب خمس غنيمت، اندرز و استقامت در برابر دشمن دين

« وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شىْ ءٍ فَأَنَّ للَّهِ خُمُسهُ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتَمَى وَ الْمَسكِينِ وَ ابْنِ السبِيلِ إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ قَدِيرٌ ..!»

اين آيات مشتمل است بر بيان وجوب دادن خمس غنيمت، استقامت در برابر دشمن، اندرز آنان و بيان پاره اى از نكبتها كه خداوند دشمنان دين را بدان مبتلا كرده، بيچاره شدنشان به مكر الهى و اينكه خداوند در بين آنان همان سنتى را معمول داشته كه در ميان قوم فرعون و كسانى كه پيش از ايشان بودند بخاطر تكذيب آيات و جلوگيرى از راه او معمول داشته است .

هدف آيه 55 تا 66 سوره انفال


1- الميزان ج : 9 ص : 84
2- الميزان ج : 9 ص : 115

ص:169

(1)

بيان احكام جنگ و صلح و پذيرش و نقض معاهدات صلح

« إِنَّ شرَّ الدَّوَاب عِندَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ!»

« الَّذِينَ عَهَدت مِنهُمْ ثمَّ يَنقُضونَ عَهْدَهُمْ فى كلّ ِ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ...!»

آيات فوق احكام و دستوراتى است در باره جنگ و صلح و معاهدات جنگى و نقض آن و غيره.

صدر آيه ها قابل انطباق بر طوايف يهودى است كه در مدينه و اطراف آن مى زيسته اند، چون رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم بعد از هجرتش به مدينه با اين طوايف معاهده بست بر اينكه آنان در مقام اخلالكارى و مكرش برنيامده و كسى را عليه او كمك نكنند و در عوض بر دين خود باقى بوده و جانشان از ناحيه آن حضرت در امان باشد. يهوديان اين پيمان را شكستند، آن هم نه يك بار و دو بار، تا آنكه خداوند دستور جنگ با آنان را داد و كارشان به آنجا كشيد كه همه مى دانيم.

هدف آيه 67 تا 71 سوره انفال

(2)

بيان احكام اسراي جنگي

« مَا كانَ لِنَبىٍ أَن يَكُونَ لَهُ أَسرَى حَتى يُثْخِنَ فى الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَض الدُّنْيَا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الاَخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ...!»

خداوند در اين آيات مسلمانانى را كه در جنگ بدر شركت داشتند بدين جهت مورد عتاب قرار داده كه از كفار اسيرانى گرفتند و آنگاه از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم درخواست كردند كه به قتل آنان فرمان ندهد و در عوض خونبها از آنان بگيرد و آزادشان سازد تا بدين وسيله نيروى مالى آنان عليه كفار تقويت يافته و نواقص خود را اصلاح كنند.

هر چند خداوند بشدت مسلمانان را عتاب كرد ولى پيشنهادشان را پذيرفت و تصرف در غنيمت را كه شامل خونبها نيز مى شود برايشان مباح كرد .

در آخر آيات بياني است كه گويا كفار را تطميع نموده و در صورتى كه مسلمان شوند وعده نيك مى دهد و اگر بخواهند به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم خيانت كنند خداوند از آنان بى نياز است!

هدف آيه 72 تا 75 سوره انفال

(3)

بيان شرايط ولايت و موالات ميان مومنين

« إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَهَدُوا بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ


1- الميزان ج : 9 ص : 145
2- الميزان ج : 9 ص : 176
3- الميزان ج : 9 ص : 187

ص:170

ءَاوَوا وَّ نَصرُوا أُولَئك بَعْضهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ لَمْ يهَاجِرُوا مَا لَكم مِّن وَلَيَتهِم مِّن شىْ ءٍ حَتى يهَاجِرُوا وَ إِنِ استَنصرُوكُمْ فى الدِّينِ فَعَلَيْكمُ النَّصرُ إِلا عَلى قَوْمِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنهُم مِّيثَقٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ...!»

اين آيات سوره انفال را ختم مى كند و به يك معنا برگشت معناى آن به آياتى است كه سوره به آن افتتاح مى شد و در آن موالات ميان مؤمنين را واجب نموده، مگر اينكه بعضى مهاجرت بكنند و بعضى تخلف كنند و رشته موالات ميان آنان و كفار بكلى قطع گردد.

هدف و فلسفه نزول سوره توبه

(1)

اعلام بيزاري و تشويق به قتال با مشركين و افشاي توطئه هاي منافقين

« بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ إِلى الَّذِينَ عَهَدتم مِّنَ الْمُشرِكِينَ...!» (1تا16/توبه)

اين آيات، آغاز دسته اي از آيات است كه به نام سوره توبه و يا برائت ناميده شده است. آيات اين سوره بر خلاف ساير سوره ها كه اواخرش همان منظورى را افاده مى كند كه اوائلش افاده مى كرد، داراى غرض واحدى نيست.

اول اين سوره مربوط به بيزارى از كفار است و قسمتى از آن مربوط به قتال با مشركين و قتال با اهل كتاب و يك قسمت مهمى از آن در باره منافقين صحبت مى كند و آياتى از آن مسلمانان را به قتال تحريك مى كند و عده اى متعرض حال كسانيست كه از جنگ تخلف ورزيدند و آياتى مربوط به دوستى و ولايت كفار است، آياتى راجع به زكات است و همچنين مطالبى ديگر، ليكن مى توان گفت قسمت معظم آن مربوط به قتال با كفار و آيات راجع به منافقين است.

هدف آيه 17 تا 24 سوره توبه

(2)

بيان شرايط جاودانگي و ارزش اعمال نزد خدا

« مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَسجِدَ اللَّهِ شهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ أُولَئك حَبِطت أَعْمَلُهُمْ وَ فى النَّارِ هُمْ خَلِدُونَ...!»

حاصل مضمون اين آيات اين است كه اعمال بندگان وقتى مرضى خداوند و نزد او جاودانه مى ماند كه از روى حقيقت ايمان به او و فرستاده اش و همچنين ايمان


1- الميزان ج : 9 ص :193
2- الميزان ج : 9 ص : 264

ص:171

به روز جزا باشد و گر نه حبط شده صاحبش را بسوى سعادت رهبرى نخواهد كرد و معلوم است كه از لوازم ايمان حقيقى ، انحصار دادن ولايت است به خدا و رسول او!

هدف آيه 25 تا 28 سوره توبه

(1)

بيان نصرت خدا در جنگ حنين، و اعلام منع ورود مشركين به مسجدالحرام

« لَقَدْ نَصرَكمُ اللَّهُ فى مَوَاطِنَ كثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَينٍ إِذْ أَعْجَبَتْكمْ كَثرَتُكمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكمْ شيْئاً وَ ضاقَت عَلَيْكمُ الأَرْض بِمَا رَحُبَت ثمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ...!»

اين آيات به داستان جنگ حنين اشاره نموده و بر مؤمنين منت مى گذارد كه چگونه مانند ساير جنگها كه در ضعف و كمى نفرات بودند آنها را نصرت داد، آن هم چه نصرت عجيبى! و بخاطر تاييد پيغمبرش آيات عجيبى نشان داد، لشكريانى فرستاد كه مؤمنين ايشان را نمى ديدند و سكينت و آرامش خاطر در دل رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و مؤمنين افكند و كفار را بدست مؤمنين عذاب كرد!

در ميان اين آيات آيه اي است كه ورود مشركين را در مسجد الحرام ممنوع و تحريم كرده و فرموده بعد از امسال نبايد به مسجد الحرام نزديك شوند و آنسال، سال نهم هجرت بود، همانسالى كه على عليه السلام سوره برائت را به مكه برد و طواف در اطراف خانه را در حال برهنگى و وارد شدن مشركين را در مسجد الحرام ممنوع اعلام نمود!

هدف آيه 29 تا 35 سوره توبه

(2)

بيان شرط اقامت اهل كتاب در بلاد اسلامي با پرداخت جزيه

« قَتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لا يحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقّ ِ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكتَب حَتى يُعْطوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صغِرُونَ...!»

اين آيات مسلمين را امر مى كند به اينكه با اهل كتاب كه از طوايفى بودند كه ممكن بود جزيه بدهند و بمانند و ماندنشان آنقدر مفسده نداشت كارزار كنند. در ضمن از انحرافشان از حق در مرحله اعتقاد و عمل ، امورى را ذكر مى كند.

هدف آيه 36 و 37 سوره توبه

(3)

تثبيت حكم حرمت ماه هاي حرام چهارگانه

« إِنَّ عِدَّةَ الشهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشرَ شهْراً فى كتَبِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض مِنهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِك الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظلِمُوا فِيهِنَّ أَنفُسكمْ وَ قَتِلُوا الْمُشرِكينَ كافَّةً كمَا يُقَتِلُونَكُمْ كافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ!»

« إِنَّمَا النَّسى ءُ زِيَادَةٌ فى الْكفْرِ يُضلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يحِلُّونَهُ عَاماً وَ يحَرِّمُونَهُ عَاماً


1- الميزان ج : 9 ص : 288
2- الميزان ج : 9 ص : 314
3- الميزان ج : 9 ص : 355

ص:172

لِّيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سوءُ أَعْمَلِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكفِرِينَ!»

در اين دو آيه حرمت ماههاى حرام يعنى ذى القعده، ذى الحجه، محرم و رجب بيان شده و حرمتى كه در جاهليت داشت تثبيت گرديده و قانون تاخير حرمت يكى از اين ماهها كه از قوانين دوره جاهليت بود لغو اعلام شده و نيز مسلمين مامور شده اند بر اينكه با همه مشركين كارزار كنند.

هدف آيه 38 تا 48 سوره توبه

(1)

بيان حفاظت خدا از رسول الله در غار ثور و توطئه هاي منافقين

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا مَا لَكمْ إِذَا قِيلَ لَكمُ انفِرُوا فى سبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلى الأَرْضِ أَ رَضِيتُم بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا مِنَ الاَخِرَةِ فَمَا مَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فى الاَخِرَةِ إِلا قَلِيلٌ...!»

اين آيات متعرض حال منافقين و بيان پاره اى از اوصاف و علامتهاى آنان و تلخى هائى كه اسلام از كيد و مكر ايشان ديد و مسلمين از نفاق ايشان كشيدند، مى باشد.

در مقدمه آن، مؤمنين را مورد عتاب قرار مى دهد كه چرا از جهاد شانه خالى مى كنند و داستان يارى خدا را از پيغمبرش به رخ آنان مى كشد، كه با آنكه بى يار و بى كس از مكه بيرون آمد چگونه خداى تعالى نصرتش داد!

هدف آيه 49 تا 63 سوره توبه

(2)

بيان فساد اعتقادات و خبث اوصاف باطني منافقين

« وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لى وَ لا تَفْتِنى أَلا فى الْفِتْنَةِ سقَطوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطةُ بِالْكفِرِينَ...!»

اين آيات، گفتارى در باره منافقين مى باشد و نيز بيان حال آنان را كه در آيات قبلى بود دنبال نموده ، پاره اى از حركات و حرفهاى آنان را نقل نموده ، مطالبى خاطرنشان مى سازد كه از خبث اوصاف باطنى و فساد اعتقادات آنان - كه بر اساس ضلالت استوار گشته - پرده بر مى دارد .

هدف آيه 64 تا 74 سوره توبه

(3)

بيان توطئه قتل رسول الله بوسيله منافقين صدر اسلام

« يحْذَرُ الْمُنَفِقُونَ أَن تُنزَّلَ عَلَيْهِمْ سورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فى قُلُوبهِمْ قُلِ استهْزِءُوا إِنَّ اللَّهَ مخْرِجٌ مَّا تحْذَرُونَ...!»

اين آيات به ذكر يك خصوصيت ديگرى از خصوصيات منافقين و زشتى ديگرى از زشتيها و جرائم آنان مى پردازد كه همواره سعى داشتند با پرده نفاق آن را


1- الميزان ج : 9 ص : 371
2- الميزان ج : 9 ص : 407
3- الميزان ج : 9 ص : 436

ص:173

بپوشانند. آنان كمال مراقبت را داشتند كه مبادا آن زشتى از پرده بيرون بيفتد و سوره اى از قرآن در باره آن نازل شود و نقشه شوم آنان را نقش بر آب كند .

اين آيات خبر مى دهد از اينكه منافقين جمعيتى معتنابهى بوده اند، چون مى فرمايد:« ان نعف عن طائفة منكم نعذب طائفة - اگر ما از طائفه اى از شما بگذريم طائفه ديگرى از شما را عذاب خواهيم كرد!»

و نيز دلالت دارد بر اينكه منافقين با يك باند ديگرى از منافقين ارتباط داشته اند ، چون مى فرمايد:« المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض - مردان و زنان منافق با يكديگر ارتباط دارند!» و نيز دلالت دارد بر اينكه همه ادعاى مسلمانى و ايمان داشتند، حتى آن روزى كه زبان به كلمه كفر باز كردند و كفر درونى خود را بيرون ريختند ، چون آيه:« قد كفرتم بعد ايمانكم...!» بخوبى بر اين معنا دلالت دارد.

و نيز برمى آيد همه براى پياده كردن نقشه اى كه با هم ريخته بودند فعاليت مى كردند و در موقع طرح آن به كفر خود تصريح كرده و تصميم بر امر بزرگى گرفته بودند، كه خداى تعالى ميان آنان و انجام تصميمشان حائل شد و اميدشان نااميد و نقشه ها و فعاليتهايشان خنثى گرديد. اين معنا را از آيه:« و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم و هموا بما لم ينالوا...!» بخوبى مى توان فهميد .

و نيز برمى آيد كه پاره اى از حركات و عمليات كه از تصميم خطرناك آنها حكايت كند از ايشان سرزده بود، كه وقتى بازخواست شدند اين چه كارى بوده كه كرديد بهانه آورده اند به عذرى كه بدتر از گناه بوده و اين معانى را از آيه:« و لئن سالتهم ليقولن انما كنا نخوض و نلعب...!» مى توان استفاده كرد: آيات بعد از اين آيه در يك سياق متصل و مربوط بهم ، دلالت دارند بر اينكه اين واقعه در ايامى اتفاق افتاده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم براى رفتن به جنگ تبوك از مدينه خارج شده و هنوز برنگشته بود، اين معنا را از آيه:« فان رجعك الله الى طائفة منهم...!» و آيه:« سيحلفون بالله لكم اذا انقلبتم اليهم...!» مى توان فهميد .

با اين معنا، انطباق اين آيات با روايت عقبه روشن تر از روايات ديگرى است كه داستانهاى ديگرى براى شان نزول اين آيات نقل مى كند.

هدف آيه 75 تا 80 سوره توبه

(1)

بيان عاقبت كار متخلفين از حكم صدقات و استهزا كنندگان انفاقگران

« وَ مِنهُم مَّنْ عَهَدَ اللَّهَ لَئنْ ءَاتَانَا مِن فَضلِهِ لَنَصدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصلِحِينَ...!»

اين آيات طائفه ديگر از منافقين را يادآور مى شود كه از حكم صدقات تخلف ورزيده و از دادن زكات سرپيچيدند، با اينكه قبلا مردمى تهى دست بودند و با خدا


1- الميزان ج : 9 ص : 471

ص:174

عهد كرده بودند كه اگر خداى تعالى به فضل خود بى نيازشان سازد حتما تصدق دهند و از صالحان باشند، ولى بعد از آنكه خداى تعالى توانگرشان ساخت بخل ورزيده و از دادن زكات دريغ نمودند .

و نيز طائفه ديگرى از منافقين را ياد مى كند كه توانگران با ايمان را زخم زبان زده ، ايشان را ملامت مى كردند كه چرا مال خود را مفت از دست مى دهند و زكات مى پردازند و تهى دستان را زخم زبان زده ، مسخره مى كردند( كه خدا چه احتياج به اين صدقه ناچيز شما دارد!) و خداوند همه اين طوائف را منافق خوانده و بطور قطع حكم كرده كه ايشان را نيامرزد!

هدف آيه 81 تا 96 سوره توبه

(1)

بيان كيفر تخلف كنندگان از فرمان جهاد رسول الله«ص»

« فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَف رَسولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَن يجَهِدُوا بِأَمْوَلهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فى سبِيلِ اللَّهِ وَقَالُوا لا تَنفِرُوا فى الحَْرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشدُّ حَرًّا لَّوْكانُوا يَفْقَهُونَ...!»

اين آيات قابل ارتباط و اتصال به آيات قبل هست، چون همان غرضى را كه آن آيات دنبال مى كرد اين آيات دنبال مى كند.

هدف آيه 97 تا 106 سوره توبه

(2)

بيان كفر و نفاق اعراب باديه نشين و كيفرآنان

« الأَعْرَاب أَشدُّ كفْراً وَ نِفَاقاً وَ أَجْدَرُ أَلا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ...!»

در اين آيات هم، گفتار در پيرامون همان غرضى است كه آيات قبلى متعرض آن بود، در اينجا وضع اعراب را نسبت به كفر و نفاق و ايمان بيان مى كند، البته در خلال آنها آيه صدقه نيز آمده است.

هدف آيه 107 تا 110 سوره توبه

(3)

بيان نفاق سازندگان مسجد ضرار

« وَ الَّذِينَ اتخَذُوا مَسجِداً ضِرَاراً وَ كفْراً وَ تَفْرِيقَا بَينَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِّمَنْ حَارَب اللَّهَ وَ رَسولَهُ مِن قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلا الْحُسنى وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنهُمْ لَكَذِبُونَ...!»

اين آيات عده ديگرى از منافقين را يادآور مى شود كه مسجد ضرار را ساخته بودند و وضع ايشان را با وضع مؤمنين كه مسجد قبا را ساخته بودند مقايسه مى كند.

هدف آيه 111 تا 123 سوره توبه


1- الميزان ج : 9 ص : 482
2- الميزان ج : 9 ص : 500
3- الميزان ج : 9 ص : 529

ص:175

(1)

بيان پاداش جهادگران، منع دوستي با مشركان، و دستور تفقه در دين

« إِنَّ اللَّهَ اشترَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسهُمْ وَ أَمْوَلهَُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَتِلُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فى التَّوْرَاةِ وَ الانجِيلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاستَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِ وَ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ...!»

اين آيات در باره مطالب گوناگونى است كه يك غرض واحدى ، همه را به هم مرتبط و به آن غرضى كه آيات قبلى در مقام بيان آن بود مربوط مى سازد ، زيرا اين آيات در پيرامون جنگ و جهاد است .

بعضى از آنها مؤمنين مجاهد را مدح نموده و وعده جميل داده است و بعضى از آنها از محبت و دوستى با مشركين و طلب مغفرت جهت ايشان نهى مى كند.

بعضى ديگر از آنها دلالت بر گذشت خداى تعالى از آن سه نفرى دارد كه در جنگ تبوك تخلف ورزيدند ، بعضى ديگر اهل مدينه و اطراف آن را مامور مى كند به اينكه با رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم هر جا كه خواست براى قتال بيرون رود بيرون روند و از آنجناب تخلف نكنند .

بعضى ديگر مردم را دستور مى دهد كه از هر طائفه عده اى بكار تفقه در دين و آموختن معارف آن پرداخته ، پس از مراجعت به سوى قوم خود در ميان آنان به تبليغ دين بپردازند!

و بعضى از آنها حكم مى كند به اينكه بايد با كفار همجوار كارزار كنند!

هدف آيه 124 تا 129 سوره توبه

(2)

بيان ضابطه اي براي شناخت منافقين و مومنين

« وَ إِذَا مَا أُنزِلَت سورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَناً فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا فَزَادَتهُمْ إِيمَناً وَ هُمْ يَستَبْشِرُونَ!»

آيات سوره برائت با اين چند آيه ختم مى شود و اين آيات حال مؤمنين و منافقين در موقع نزول سوره قرآنى را بيان مى كند و بدين وسيله نشانه ديگرى از نشانه هاى نفاق را شرح مى دهد كه با آن مؤمن از منافق تشخيص داده مى شود و آن اين است كه در موقع نزول قرآن به يكديگر مى گويند: اين آيه ايمان كدامتان را زياد كرد؟ و يا به يكديگر نگاه مى كنند و مى گويند مبادا كسى شما را ببيند!

و در آخر رسول گرامى خود را به وصفى توصيف مى كند كه دلهاى مؤمنين به وى متمايل شود و او را دستور مى دهد به اينكه اگر مردم از او روى گردانيدند بر خدا توكل جويد!

هدف و فلسفه نزول سوره يونس


1- الميزان ج : 9 ص : 536
2- الميزان ج : 9 ص : 557

ص:176

(1)

التزام مردم به به توحيد، انذار مشركين و قضاء عدل بين رسول الله و امتش

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الر! تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الحَْكِيمِ! أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنَا إِلى رَجُلٍ مِّنهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاس وَ بَشرِ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبهِمْ قَالَ الْكفِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسحِرٌ مُّبِينٌ...!» (1تا10/يونس)

اين سوره مباركه - همانطور كه از آياتش پيداست - در مكه نازل شده و از سوره هائى است كه نزول آن در اوائل بعثت بوده و اين سوره بطورى كه از پيوستگى و اتصال آيات كريمه اش پيداست يكباره نازل شده است .

غرض اين سوره، يعنى آن هدفى كه سوره براى بيان آن نازل شده، عبارت است از تاكيد مردم به التزام به توحيد! اين تاكيد را از راه بشارت و انذار انجام داده است. گويا اين سوره بعد از آنكه مشركين، مساله وحى را انكار كردند و قرآن را سحر خواندند نازل شده و ادعاى آنان را به اين بيان رد كرده كه: قرآن كتابى است آسمانى و نازل شده به علم خداى تعالى و آنچه از معارف توحيد كه در آن است از قبيل وحدانيت خداى تعالى و علم و قدرت او، اينكه خلقت منتهى به او است، سنت هاى عجيبى كه در خلقت عالم دارد، اينكه خلق همگى با اعمالشان به سوى او بر مى گردند و در برابر آنچه كرده اند جزاء داده مى شوند - خير باشد جزاى خير داده مى شوند و شر باشد جزاى شر - همه و همه امورى است كه آيات آسمان و زمين بر آن دلالت دارد و عقل سالم نيز به سوى آن راهنمائى مى كند .

پس ، همه اينها معانى و معارفى است حق! و معلوم است كه كلامى كه بر چنين معارفى دلالت مى كند كلام حكيم است و سحر باطلى كه با عباراتى شيرين و فريبنده زينت شده نمى تواند حاكى از چنين معارفى باشد .

دليل بر آنچه گفتيم اين است كه خداى تعالى سوره مورد بحث را با گفتار در باره تكذيب دشمنان نسبت به قرآن كريم آغاز نموده و فرموده:« ا كان للناس عجبا ان اوحينا ... قال الكافرون ان هذا لساحر مبين!» و با لحنى چون:« و اتبع ما يوحى اليك!» ختم فرموده است و آن آغاز و اين انجام را در خلال آيات آن نيز چند بار تذكر داده، يكجا فرموده:« و اذا تتلى عليهم آياتنا...!» و جاى ديگر فرموده:« و ما كان هذا


1- الميزان ج : 10 ص :3

ص:177

القرآن ان يفترى من دون الله ...!» و جاى ديگر فرموده:« يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة ...!» و نيز فرموده:« فان كنت فى شك مما انزلنا اليك ...!»

پس همينكه مى بينيم اين مطلب، يعنى سخن از حقانيت قرآن در چند جاى سوره تكرار شد و در اول و آخر آن آمده، بايد بفهميم كه زمينه و اساس آيات اين سوره همان پاسخگوئى و رد انكار كفارى است كه وحى بودن قرآن را انكار مى كردند ، و به همين جهت است كه باز مى بينيم تهديدهائى كه در اين سوره آمده - كه قسمت عمده سوره است - در باره مكذبين آيات خدا از اين امت است، اينها هستند كه تهديدشان كرده است به قضاء بين آنان و بين پيامبرشان( صلوات الله عليه) و فرموده:« اين قضاء، سنتى است كه خداى تعالى در بين هر امتى با پيغمبرش جارى كرده است!»

و نيز مى بينيم كه سوره مورد بحث را با تعقيب همين جريان ختم نموده ، بطورى كه گوئى بيان حقيقت نامبرده از مختصات اين سوره است .

بنابر اين جا دارد كه ما سوره يونس را به سوره انذار و قضاء عدل بين رسول خدا صلى الله عليه و آله و بين امتش معرفى كنيم. اتفاقا سوره با همين قضاء ختم شده، آنجا كه خطاب به رسول گرامى خود فرموده:« و اصبر حتى يحكم الله و هو خير الحاكمين!»

هدف آيه 11 تا 14 سوره يونس

(1)

بيان دليل تاخير عذاب منكرين توحيد و معاد

« وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشرَّ استِعْجَالَهُم بِالْخَيرِ لَقُضىَ إِلَيهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فى طغْيَنهِمْ يَعْمَهُونَ...!»

بعد از آنكه در آيات قبل دو اصل از اصول دعوت حقه اسلام يعنى توحيد و معاد را يادآور شد و از طريق عقل فطرى بر آن دو اصل استدلال كرد و چند خبر هم از عاقبت ايمان و سرانجام كفر به آن دو اصل را بيان نمود، اينك در اين آيات دو سؤال را مطرح نموده و از آن پاسخ مى دهد: يكى اينكه چرا خداى تعالى منكرين اين دو اصل را با اينكه در ضلالت و كور دلى خود ادامه مى دهند و سر به طغيان بر مى آورند اينقدر مهلتشان مى دهد؟ و سؤال دوم اينكه علت ضلالت و طغيان آنان چيست( و با اينكه توحيد و معاد به طريق عقل فطرى ثابت است چرا آن را نمى پذيرند؟)

در پاسخ از اين دو سؤال مى فرمايد: جواب آن روشن است و جاى ابهامى در آن نيست، چون فرستادگان خداى تعالى در هر زمانى آن را براى مردم با ادله اى


1- الميزان ج : 10 ص : 25

ص:178

روشن بيان كرده اند، چيزى كه هست شيطان اعمال اين اسرافگران را در نظرشان زينت داده و در نتيجه از ياد قيامت غافلشان ساخته است و با اينكه انبياء بارها به يادشان آورده بودند باز آن را از ياد بردند .

و اما اينكه چرا خداى تعالى مهلتشان مى دهد و در نزول عذاب بر آنان عجله نمى كند؟ جوابش اين است كه مى خواهد آنان را امتحان كند تا آنچه در باطن نهفته دارند به صورت گناه بيرون بريزند ، چون دنيا دار ابتلاء و امتحان است!

هدف آيه 15 تا 25 سوره يونس

(1)

تعليم احتجاجاتي به رسول الله «ص» عليه منكرين معاد

« وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَاتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْءَانٍ غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاى نَفْسى إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلىَّ إِنى أَخَاف إِنْ عَصيْت رَبى عَذَاب يَوْمٍ عَظِيمٍ...!»

در اين آيات احتجاج هائى آمده كه خداى تعالى آنها را به رسول گرامى خود تلقين فرموده، تا آن جناب با آن احتجاج ها گفته هاى كفار را در باره كتاب خدا و يا عقائدشان را در باره خدايان خود و يا پيشنهادهاى نابجاى آنان را، رد سازد!

هدف آيه 26 تا 30 سوره يونس

(2)

بيان سزاي اعمال و برگشت همگان به خداي حق

« لِّلَّذِينَ أَحْسنُوا الْحُسنى وَ زِيَادَةٌ وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَترٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولَئك أَصحَب الجَْنَّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ...!»

اين آيات مطالبى جديدى را بيان مى كند كه برگشت آنها به ذكر سزاى اعمال و برگشتن همه خلايق به سوى خداى حق است، البته در آيات سابق نيز اشاره اى به اين مطالب بود. در اين آيات يگانگى خداى تعالى در ربوبيت اثبات شده است!

هدف آيه 31 تا 36 سوره يونس

(3)

تعليماتي براي رسول الله براي مقابله با سه نوع عقيده در ربوبيت

« قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السمَاءِ وَ الأَرْضِ أَمَّن يَمْلِك السمْعَ وَ الأَبْصرَ وَ مَن يخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يخْرِجُ الْمَيِّت مِنَ الْحَىّ ِ وَ مَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ...!»

« قُلْ هَلْ مِن شرَكائكم مَّن يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ فَأَنى تُؤْفَكُونَ!»

« قُلْ هَلْ مِن شرَكائكم مَّن يهْدِى إِلى الْحَقّ ِ قُلِ اللَّهُ يهْدِى لِلْحَقّ ِ أَ فَمَن يهْدِى إِلى


1- الميزان ج : 10 ص : 31
2- الميزان ج : 10 ص : 58
3- الميزان ج : 10 ص : 69

ص:179

الْحَقّ ِ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لا يهِدِّى إِلا أَن يهْدَى فَمَا لَكمْ كَيْف تحْكُمُونَ...!»

اين آيات حجت هائى است قاطع بر ربوبيت خداى تعالى و رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه اين حجت ها را عليه مشركين اقامه نمايد .

هدف آيه 37 تا 45 سوره يونس

(1)

بيان هدايت خلق بوسيله وحي و نزول كتابهاي آسماني

« وَ مَا كانَ هَذَا الْقُرْءَانُ أَن يُفْترَى مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَكِن تَصدِيقَ الَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتَبِ لا رَيْب فِيهِ مِن رَّب الْعَلَمِينَ...!»

در اين آيات به مطالب اول سوره برگشته، كه قرآن را معرفى مى كرد و مى فرمود: قرآن كتابى است نازل از ناحيه خداى تعالى و هيچ شكى در آن نيست و نيز در اين آيات دليل اين معنا را تلقين مى كند و اين آيات به آيات قبل كه مى فرمود:« قل هل من شركائكم من يهدى الى الحق قل الله يهدى للحق ...!» اتصال دارد و ما در آنجا گفتيم كه يكى از مراحل هدايت خداى تعالى به سوى حق همين است كه مردم را از طريق وحى به انبيايش و نازل كردن كتابهائى بر آنان ، خلق را به سوى دين حق، آن دينى كه خودش براى خلقش مى پسندد، هدايت فرمايد، مانند كتابهائى كه بر نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلى الله عليه وآله وسلّم نازل فرموده و اين آيات آن كتابها را يادآور شده ، اقامه حجت مى كند بر اينكه قرآن يكى از آن كتابها است كه به سوى حق هدايت مى كند. به همين جهت با يادآورى قرآن اشاره اى هم به آن كتابها نموده فرموده:« و لكن تصديق الذى بين يديه و تفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين!» و در آخر آيات به ذكر مساله حشر ، كه يكى از مقاصد اين سوره است و قبلا نيز سخن از آن رفته بود برگشت شده است.

هدف آيه 46 تا 56 سوره يونس

(2)

بيان ارتباط سنت ارسال رسل و سنت نابودي جوامع فاسداشاره به شرايط نزول عذاب بر امت اسلام

« وَ إِمَّا نُرِيَنَّك بَعْض الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّك فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثمَّ اللَّهُ شهِيدٌ عَلى مَا يَفْعَلُونَ...!»

اين آيات از سنتى الهى خبر مى دهند كه همواره در ميان خلقش جارى است و آن اين است كه خداى سبحان ، با قضايى حق قضاء رانده و تقديرى كرده كه نه رد مى شود و نه تبديل و آن اين است كه به سوى هر امتى رسولى گسيل بدارد تا رسالت ها و پيامهايش را به آن امت برساند، آنگاه خودش بين آن رسول و آن امت حكم فصل كند! يعنى آن پيامبر و گروندگان به او را حفظ نموده منكرين را كه نبوت


1- الميزان ج : 10 ص : 88
2- الميزان ج : 10 ص : 99

ص:180

آن پيامبر را تكذيب مى كنند هلاك فرمايد!

در اين آيات بعد از بيان آن سنت، رسول گرامى خود صلى الله عليه وآله وسلّم را دستور داده كه به امتش خبر دهد كه آنچه در امت هاى گذشته جارى شده بود در اين امت نيز جارى خواهد شد و اين امت هيچگونه امتياز و استثنايى از اين كليت ندارد، چيزى كه هست رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در آنچه كه خداى تعالى تلقينش كرده چيزى براى پاسخ از سؤال مشركين كه پرسيده بودند وقت عذاب كى است بيان نفرموده و تنها اين را فرموده كه قضاى الهى حتمى است و اين امت( نيز مانند ساير امت ها ) عمر و اجلى دارد، همانطور كه يك فرد از انسان عمرى دارد و بعد از تمام شدن عمرش اجلش فرا مى رسد و اما اينكه زمان نزول آن اجل كى است بطور عجيبى مبهم گذاشت و هيچ اشاره اى به آن نفرمود.

و ما در الميزان در تفسير آيه:« و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون!»(/انفال) گفتيم كه اين آيه خالى از اشعار و اشاره به اين معنا نيست كه امت اسلام بعد از رحلت رسول خدا چيزى نمى گذرد كه نعمت استغفار از آنان گرفته مى شود و آن وقت است كه عذاب بر آنان نازل مى شود. در سوره انفال آنچه در اينجا مبهم ذكر شده توضيح داده و اين خبر كه امت اسلام چنين و چنان مى شود يكى از اخبار غيبى قرآن كريم است!

هدف آيه 57 تا 70 سوره يونس

(1)

بيان اوصاف قرآن كريم

« يَأَيهَا النَّاس قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِّمَا فى الصدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ...!»

در اين آيات به اوصاف قرآن كريم و صفات كريمه آن برگشته و به دنبالش مطالبى متفرق آمده كه با آيات قبل كه مربوط به غرض سوره بود مرتبط است و نيز در آن، كلماتى در موعظت و حكمت و استدلال بر اثبات مطالبى گوناگون و كلماتى در اوصاف اولياء الله و بشارت به آنان آمده است.

هدف آيه 71 تا 74 سوره يونس

(2)

عبرت از نابودي جوامع فاسد و عوامل سقوط آنها

« وَ اتْلُ عَلَيهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ إِن كانَ كَبرَ عَلَيْكم مَّقَامِى وَ تَذْكِيرِى بِئَايَتِ اللَّهِ فَعَلى اللَّهِ تَوَكلْت فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضوا إِلىَّ وَ لا تُنظِرُونِ... !»

اين آيات اجمالى از داستان نوح عليه السلام و رسولان بعد از آن جناب - تا


1- الميزان ج : 10 ص : 114
2- الميزان ج : 10 ص : 148

ص:181

زمان موسى و هارون عليهماالسلام - را بيان نموده و به ذكر معامله اى كه خداى سبحان با امت هائى كه رسولان خود را تكذيب كردند، مى پردازد و فرموده كه آن امت ها را هلاك و مؤمنين به انبياء را نجات داد! و غرض از بيان اين سرگذشت اين است كه اهل تكذيب، از اين امت عبرت بگيرند.

هدف آيه 75 تا 93 سوره يونس

(1)

بيان اسرار تشابه دعوت رسول الله«ص» با دعوت موسي «ع»

« ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسى وَ هَرُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ بِئَايَتِنَا فَاستَكْبرُوا وَ كانُوا قَوْماً مجْرِمِينَ..!»

خداى تعالى بعد از ذكر داستانى از نوح عليه السلام و اجمالى از داستان انبياء بعد از نوح و قبل از موسى عليه السلام در آيات قبل ، اينك در اين آيات رشته سخن را به داستان موسى و برادر و وزيرش، هارون و سرگذشتى كه با فرعون و درباريانش داشتند كشيده و در عين اينكه داستان را بطور اختصار و كوتاه آورده، با سياقى آورده كه همه فصول آن با سرگذشت رسول اسلام و دعوتش از فرعون صفتان قومش و طاغيان قريش منطبق است و به فهرستى از سرگذشت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و مسلمين كه ذيلا ايراد مى شود اشاره دارد:

1-ايمان نياوردن طاغيان قريش 2 - ايمان آوردن ضعفاى قريش و غير قريش كه تحت شكنجه آن طاغيان بودند 3 - ناگزير شدن جمعى از مسلمانان ضعيف به اينكه از شهر و وطن خود كوچ كنند 4 - هجرت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم با جمعى از مؤمنين به مدينه طيبه 5 - تعقيب مؤمنين به وسيله فرعون صفتان اين امت و درباريان آنان 6 - هلاكت آن فراعنه به كيفر گناهانشان 7 - منزل دادن خداى تعالى مؤمنين را به بركت اسلام در منزلگاهى صدق 8 - روزى دادن به آنان از طيبات 9 – اختلاف كردن مؤمنين بعد از آنكه حق برايشان معلوم گشت 10 - اينكه خداى تعالى به زودى در بين آنان داورى خواهد كرد!

پس، بنا بر اين همه موارد مذكور تصديق آن اسرارى است كه خداى سبحان در اين آيات به پيامبرش سپرده و به زودى امتش با تاويل آن اسرار و خارجيت آنها روبرو خواهد شد!

هدف آيه 94 تا 103 سوره يونس

(2)

بيان شرط اذن الهي در پذيرش قلبي ايمان

« فَإِن كُنت فى شكٍ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْك فَسئَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكتَب مِن قَبْلِك لَقَدْ


1- الميزان ج : 10 ص : 156
2- الميزان ج : 10 ص : 179

ص:182

جَاءَك الْحَقُّ مِن رَّبِّك فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْترِينَ...!»

اين آيات متضمن استشهادى است بر حقانيت معارفى كه در مورد مبدأ و معاد و در باره قصص انبياء و امتهاى آنان، در اين سوره نازل شده، كه از جمله آن انبياء نوح و موسى و پيغمبران بين آن دو و امت هاى آنان است، كه داستان آنان را كه اهل كتابهاى آسمانى در آن كتابها - كه قبل از نزول قرآن بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم- نازل شده بود خوانده بودند، بطور اجمال ذكر كرده است .

آنگاه بيانى آورده كه به منزله خلاصه گيرى از بيانات سابق است و آن اين است كه آنان به هيچ وجه مالك نفس خود نخواهند شد كه به دلخواه خود به خدا ايمان بياورند مگر آنكه خداى تعالى اذن دهد و خدا به كسى اذن مى دهد ايمان آورد كه خودش مهر بر دل وى نزده باشد و پليدى را بر او مسلط نكرده باشد و گرنه كسى كه كلمة الله( اراده و مشيت خدا) عليه او محقق شده ديگر به خدا و آيات او ايمان نخواهد آورد، تا زمانى كه عذاب را ببيند، در آن هنگام ايمان مى آورد ، ولى ديگر چه سود!

هدف آيه 104 تا 109 سوره يونس

(1)

جمع بندي مطالب سوره يونس

« قُلْ يَأَيهَا النَّاس إِن كُنتُمْ فى شكٍ مِّن دِينى فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِى يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْت أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ...!»

اين آيات، آيات آخر سوره يونس است كه در آن خلاصه بيانات سوره آمده و اشاره اى اجمالى به مساله توحيد ، معاد و نبوت نيز نموده است. خداوند در اين آيات رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه از قرآن پيروى كند و منتظر آن باشد كه خداى عز و جل بين او و امتش حكم كند!

هدف و فلسفه نزول سوره هود


1- الميزان ج : 10 ص : 194

ص:183

(1)

بيان توحيد الهي بر اساس معارف قرآن كريم

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الر! كِتَبٌ أُحْكِمَت ءَايَتُهُ ثمَّ فُصلَت مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ...!» (1تا4/هود)

اين سوره همانطور كه از آغاز و انجامش و از زمينه اى كه همه آياتش دارد بر مى آيد در اين مقام است كه غرض آيات قرآنى را با همه كثرت و تشتتى كه در آنها است بيان نموده از مضامين همه آنها خلاصه گيرى كند و خاطر نشان مى سازد كه اساس و جان تمامى معارف مختلفى كه آيات قرآنى متضمن آن است يك حقيقت است:

اگر قرآن كريم سخن از معارف الهى دارد و اگر در باره فضايل اخلاقى سخن مى گويد و اگر احكامى در باره كليات عبادات و معاملات و سياسات و ولايتها تشريع مى كند و اگر از اوصاف خلايقى از قبيل: عرش، كرسى، لوح، قلم، آسمان، زمين، فرشتگان، جن، شيطانها، گياهان، حيوانات و انسان سخن به ميان مى آورد و اگر در باره آغاز خلقت و انجام آن حرف مى زند و بازگشت همه را نخست به سوى فنا و سپس به سوى خداى سبحان مى داند و خبر از روز قيامت و قبل از قيامت، يعنى از عالم قبر و برزخ مى دهد و از روزى خبر مى دهد كه همه براى رب العالمين و به امر او بپا مى خيزند و همه در عرصه اى جمع گشته سؤال و بازخواست و حساب و سنجش و گواهى گواهان را مى بينند و در آخر بين همه آنان داورى شده گروهى به بهشت و جمعى به دوزخ مى روند، بهشت و دوزخى كه داراى درجات و دركاتى هستند و نيز اگر بين هر انسانى و بين عمل او و نيز بين عمل او و سعادت و شقاوت او و نعمت و نقمت او و درجه و دركه او و متعلقات عمل او از قبيل وعده و وعيد و انذار و تبشير از راه موعظه و مجادله حسنه و حكمت رابطه برقرار دانسته و در باره آن رابطه ها سخن مى گويد، همه اينها بر آن يك حقيقت تكيه دارد و آن حقيقت چون روح در تمامى آن معارف جريان يافته و آن يك حقيقت، اصل و همه اينها شاخه و برگ آنند، آن حقيقت، زير بنا و همه اينها كه دين خدا را تشكيل مى دهند بر آن پايه بنا نهاده


1- الميزان ج : 10 ص :199

ص:184

شده اند و آن يك حقيقت عبارت است از توحيد حق تعالى، البته توحيدى كه اسلام و قرآن معرفى كرده و آن اين است كه انسان معتقد باشد به اينكه خداى تعالى رب همه اشياى عالم است و غير از خداى تعالى در همه عالم ربى وجود ندارد و اينكه انسان به تمام معناى كلمه تسليم او شود و حق ربوبيت او را اداء كند و دلش جز براى او خاشع نگشته، بدنش جز در برابر او خضوع نكند، خضوع و خشوعش تنها در برابر او - جل جلاله – باشد!

و اين توحيد، اصلى است كه با همه اجمالى كه دارد متضمن تمامى تفاصيل و جزئيات معانى قرآنى است، چه معارفش و چه شرايعش و به عبارتى اصلى است كه اگر شكافته شود همان تفاصيل مى شود و اگر آن تفاصيل فشرده شود به اين اصل واحد برگشت مى كند .

پس، اين سوره همه معارف قرآنى را نخست در اين چهار آيه اول بطور اجمال ذكرنموده، سپس در طول سوره به تفصيل آن مى پردازد، البته آن تفصيل را در قالب انذار و تبشير ريخته، انذار و تبشيرى كه با ذكر سنت جارى خدا در بندگان و ايراد اخبار امتهاى گذشته و داستان اقوام نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و موسى و سرنوشتى كه استكبار از پذيرفتن دعوت الهى و نيز افساد در زمين و اسراف در اين فساد انگيزى دارد صورت گرفته و نيز به توصيف وعده هاى الهى براى مؤمنين و صاحبان اعمال صالح و توصيف تهديدهائى كه خدا به طبقه كفار و تكذيبگران آياتش داده، پرداخته و در خلال اين مسائل امور ديگرى از معارف الهى راجع به توحيد، نبوت و معاد نيز خاطر نشان شده است .

هدف آيه 5 تا 16 سوره هود

(1)

بيان دعاوي قوم رسول الله و جواب آنها

« أَلا إِنهُمْ يَثْنُونَ صدُورَهُمْ لِيَستَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَستَغْشونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ...!»

اين آيات پاره اى از رفتار و گفتار مشركين در رد بر نبوت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله وسلّم و نيز رفتار و گفتارى كه در رد كتاب نازل بر آن حضرت داشته اند را حكايت نموده و از آنها با ذكر دليل و حجت پاسخ مى دهد.

از جمله رفتار ناپسندشان اين بوده كه به خداى تعالى بى حرمتى مى كردند و از جمله گفتارهاى باطلشان اين بوده كه مى گفتند: چرا آن عذابى كه ما را بدان تهديد مى كنى نازل نمى شود؟ و چرا با اين پيامبر گنجى نازل نشد؟ و يا چرا همراه او


1- الميزان ج : 10 ص : 216

ص:185

فرشته اى نيامد؟ و يا گفتند: اين قرآن را وى به دروغ به خدا نسبت مى دهد .

البته در اين آيات پاره اى معارف ديگر نيز خاطر نشان شده است!

هدف آيه 17 تا 24 سوره هود

(1)

تاكيد برآسماني بودن قرآن

« أَ فَمَن كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً أُولَئك يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَك فى مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الحَْقُّ مِن رَّبِّك وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ...!»

از ظاهر اين آيات برمى آيد كه در زمينه دلخوش كردن رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و تقويت ايمان آن جناب به كتاب خدا و تاكيد بصيرتش نسبت به وظيفه اش سخن دارد . پس سياق كلام در اين آيات سياق خطاب به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است، همانطور كه در آيات قبل، تا آنجا كه مشركين متهمش كردند به دروغ بستن به خدا، روى سخن به آن جناب بود.

بعد از نقل آن اتهام باز روى سخن به آن جناب كرد كه عليه مشركين تحدى كن و بگو: اگر راست مى گويند ده سوره مثل قرآن بياورند و به خدا افترا ببندند! و در آخر به آن جناب امر مى كند به اينكه دلخوش بدارد و بر علمى كه نسبت به خدائى بودن قرآنش دارد ثبات به خرج دهد، يعنى بداند كه او بر حق است و به خدا افتراء نبسته، پس از اينكه اكثر مردم( مشركين) از پذيرفتن دعوتش اعراض مى كنند دل چركين نباشد و در ايمان و علم خود دچار ترديد نگردد!

هدف آيه 25 تا 35 سوره هود

(2)

بيان تاريخ دعوت و مبارزات نوح عليه السلام

« وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنى لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ...!»

در اين آيات متعرض قصص انبياء عليهم السلام شده و نخست داستان نوح را آورده و بعد از آن سرگذشت جماعتى از انبياء بعد از نوح عليه السلام را ذكر كرده مانند هود و صالح و ابراهيم و لوط و شعيب و موسى عليه السلام.

داستان نوح را به چند فصل تقسيم كرده كه در فصل اول، احتجاج هايى را كه نوح عليه السلام با قوم خود در مساله توحيد داشته آورده، چون بطورى كه خداى تعالى در كتاب مجيدش ذكر كرده، آن جناب اولين پيغمبرى است كه براى دين توحيد بر عليه بت پرستى قيام كرده است.

در مساله توحيد، بيشتر احتجاج هايى كه قرآن كريم از آن جناب نقل كرده، از باب مجادله« بالتى هى احسن!» مجادله به بهترين طريق مى باشد .


1- الميزان ج : 10 ص : 269
2- الميزان ج : 10 ص : 293

ص:186

البته بعضى از آن احتجاج ها جنبه موعظه و اندكى از آنها جنبه حكمت داردكه متناسب با تفكر انسانهاى اولى و با فكر ساده قديميان و مخصوصا ساده انديشى هايشان در مسائل اجتماعى مى باشد.

هدف آيه 36 تا 49 سوره هود

(1)

بيان فصلهاي آخر داستان حضرت نوح و چگونگي نابودي قوم او

« وَ أُوحِىَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِك إِلا مَن قَدْ ءَامَنَ فَلا تَبْتَئس بِمَا كانُوا يَفْعَلُونَ...!»

اين آيات تتمه داستان نوح عليه السلام است و مشتمل بر چند فصل است، مثلا فصلى در اينكه آن جناب به قوم خود خبر داد كه عذاب بر آنان نازل مى شود و فصلى ديگر در اينكه خداى سبحان به وى دستور داد كشتى درست كند و فصلى ديگر در اينكه عذاب كه عبارت بود از طوفان، چگونه نازل شد و فصلى در داستان غرق شدن پسرش و فصلى در قصه نجات يافتن خود و همراهانش، ليكن در عين اينكه مشتمل بر چند فصل است همه فصولش به وجهى به يك فصل برگشت مى كند و آن عبارت است از فصل قضا و حكمى كه خداى سبحان بين آن جناب و قوم كافرش كرد!

هدف آيه 50 تا 60 سوره هود

(2)

بيان دعوت و مبارزات حضرت هود و نابودي قوم عاد اولين

« وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلا مُفْترُونَ...!»

اين آيات، داستان هود پيغمبر عليه السلام و قوم او يعنى قوم عاد اول را بيان مى كند و آن جناب اولين پيغمبر بعد از نوح عليه السلام است كه خداى تعالى در كتاب مجيدش نام مى برد و از كوشش او در اقامه دعوت حقه و قيامش بر عليه بت پرستى تشكر مى كند و در چند جا از كلام مجيدش بعد از شرح داستان قوم نوح ، داستان قوم هود كه همان قوم عاد است و نيز قوم ثمود را ذكر مى كند.

هدف آيه 61 تا 68 سوره هود

(3)

بيان دعوت و مبارزات حضرت صالح و نابودي قوم ثمود

« وَ إِلى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صلِحاً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ هُوَ أَنشأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَ استَعْمَرَكمْ فِيهَا فَاستَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبى قَرِيبٌ مجِيبٌ... !»

اين آيات كريمه داستان صالح پيغمبر عليه السلام و قوم او را كه همان قوم ثمود بودند شرح مى دهد و صالح عليه السلام سومين پيغمبرى است كه به دعوت


1- الميزان ج : 10 ص : 331
2- الميزان ج : 10 ص : 440
3- الميزان ج : 10 ص : 459

ص:187

توحيد و عليه وثنيت قيام كرد و ثمود را به دين توحيد خواند و در راه خدا آزارها و محنت ها ديد تا آنكه سرانجام خداى عز و جل بين او و قومش اين چنين حكم كرد كه قومش را هلاك ساخته و او و مؤمنين به او را نجات دهد!

هدف آيه 69 تا 76 سوره هود

(1)

بيان بشارت فرزنددار شدن ابراهيم «ع» و خبر نابودي قوم لوط

« وَ لَقَدْ جَاءَت رُسلُنَا إِبْرَهِيمَ بِالْبُشرَى قَالُوا سلَماً قَالَ سلَمٌ فَمَا لَبِث أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ...!»

اين آيات، داستان بشارت يافتن ابراهيم عليه السلام به اينكه صاحب فرزند خواهد شد را در بردارد و اين در حقيقت به منزله زمينه چينى است براى بيان داستان رفتن ملائكه نزد لوط پيغمبر براى هلاك كردن قوم او ، چون اين داستان در ذيل آن داستان آمده و در دنباله داستان بشارت يافتن ابراهيم عليه السلام بيانى آمده كه قصه هلاك كردن قوم لوط را توجيه و بيان مى كند و آن اين جمله است: « انه قد جاء امر ربك و انهم آتيهم عذاب غير مردود!»

هدف آيه 77 تا 83 سوره هود

(2)

بيان دعوت و مبارزات حضرت لوط و نابودي قوم لوط

« وَ لَمَّا جَاءَت رُسلُنَا لُوطاً سى ءَ بهِمْ وَ ضاقَ بهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ...!»

اين آيات داستان عذاب قوم لوط را بيان مى كند و مى توان گفت كه به يك حساب تتمه آيات قبلى است كه داستان نازل شدن ملائكه و وارد شدن آنان بر ابراهيم عليه السلام و بشارت دادن به ولادت اسحاق را ذكر مى كرد چون بيان آن مطالب در واقع زمينه چينى بود براى بيان عذاب قوم لوط .

هدف آيه 84 تا 95 سوره هود

(3)

بيان دعوت و مبارزات شعيب (ع) با مردم مدين و نابودي قوم او

« وَ إِلى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شعَيْباً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ وَ لا تَنقُصوا الْمِكيَالَ وَ الْمِيزَانَ إِنى أَرَام بخَيرٍ وَ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ عَذَاب يَوْمٍ محِيطٍ...!»

اين آيات، داستان شعيب عليه السلام و قوم او را كه همان اهل مدين باشند مى سرايد، اهل مدين بتها را مى پرستيدند و بيمارى كم فروشى در بين آنان شايع و فسادهاى ديگر نيز در ميان ايشان رايج شده بود، خداى سبحان شعيب عليه السلام را به سوى آنان مبعوث كرد و آن جناب قوم مدين را به سوى دين توحيد و كيل و وزن به سنگ تمام و عادلانه و ترك فساد در زمين دعوت نموده، بشارتها داد و اندرز كرد و در موعظه آنان سعى بليغ نمود تا جايى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم فرمود:


1- الميزان ج : 10 ص : 475
2- الميزان ج : 10 ص : 502
3- الميزان ج : 10 ص : 538

ص:188

شعيب عليه السلام خطيب انبياء بود .

ليكن جز با رد و عصيان جوابى به او ندادند و حتى تهديدش كردند كه تو را سنگسار مى كنيم و يا گفتند: تو را از ديار خود تبعيد مى كنيم! آزار و اذيت او و عده كمى كه به او ايمان آورده بودند را به نهايت رساندند و نمى گذاشتند مردم به او ايمان بياورند و راه خدا را به روى مردم مى بستند.

به اين رفتار خود ادامه دادند تا آنجا كه جناب شعيب عليه السلام از خدا خواست تا بين او و آنان حكم نموده و آنان را هلاك كند!

هدف آيه 96 تا 99 سوره هود

(1)

بيان اجمالي از دعوت موسي (ع) و سرنوشت شوم فرعون

« وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِئَايَتِنَا وَ سلْطنٍ مُّبِينٍ...!»

اين آيات به داستان موسى كليم الله عليه السلام اشاره دارد و نام آن جناب در قرآن كريم بيش از ساير انبياء برده شده يعنى نزديك به صد و سى و چند جاى قرآن اسمش برده شده و در سى و چند سوره به داستانهايش اشاره شده است و قرآن كريم اعتناى بيشترى به شرح زندگى آن حضرت نسبت به ساير انبياء دارد، منتهى چيزى كه هست خداى تعالى در خصوص اين سوره سخن از آن جناب را بطور مجمل آورده و به اشاره اى اجمالى اكتفاء نموده است .

هدف آيه 100 تا 108 سوره هود

(2)

بيان آثار شوم شرك به خدا در ملت هاي گذشته

« ذَلِك مِنْ أَنبَاءِ الْقُرَى نَقُصهُ عَلَيْك مِنهَا قَائمٌ وَ حَصِيدٌ...!»

در اين آيات به داستانهاى قبل بازگشت نموده و نظرى اجمالى و كلى در آنها نموده و سنت خدا را در ميان بندگانش خلاصه مى كند و آثار شومى را كه شرك به خدا براى امم گذشته ببار آورد و آنان را به هلاكت در دنيا و عذاب جاودانه آخرت مبتلا نمود برمى شمارد تا عبرت گيران عبرت گيرند!

هدف آيه 109 تا 119 سوره هود

(3)

عبرت از داستان گذشتگان و عدم ركون به ظالمان

« فَلا تَك فى مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَؤُلاءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلا كَمَا يَعْبُدُ ءَابَاؤُهُم مِّن قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبهُمْ غَيرَ مَنقُوصٍ...!»

پس از آنكه داستانهاى امتهاى گذشته و سرانجام شرك و فسق و لجبازى و انكار آيات خدا و استكبارشان را از قبول حق كه انبياى آنان بدان دعوت مى كردند،


1- الميزان ج : 10 ص : 569
2- الميزان ج : 11 ص : 3
3- الميزان ج : 11 ص : 55

ص:189

براى پيغمبر گراميش تفصيل داد خاطرنشان مى سازد كه چگونه رفتارشان ايشان را به هلاكت و عذاب استيصال و در آخرت و روزى كه اولين و آخرين يكجا جمع مى شوند به عذاب دائمى دوزخ مبتلا مى سازد و پس از آنكه در آيات گذشته آن تفصيلات را خلاصه نموده، اينك در آيات مورد بحث به پيغمبرش دستور مى دهد كه او و هر كه پيرو اوست از آن داستانها عبرت گيرند و براى خود كسب يقين كنند، كه شرك و فساد در زمين آدمى را جز به سوى هلاكت و انقراض رهنمون نمى شود، لاجرم مى بايستى دست از طريق عبوديت برنداشته، خويشتن دارى و نماز را شعار خود سازند و بر ستمكاران ركون و اعتماد نكنند كه اگر چنين كنند آتش آنان را خواهد گرفت و ديگر جز خدا ياورى نخواهند داشت!

هدف آيه 120 تا 123 سوره هود

(1)

دليل نقل تاريخ ملل گذشته در قرآن

« وَ ُكلاً نَّقُص عَلَيْك مِنْ أَنبَاءِ الرُّسلِ مَا نُثَبِّت بِهِ فُؤَادَك وَ جَاءَك فى هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظةٌ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ...!»

اين آيات غرضى را كه سوره هود در صدد بيان آن است براى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم خلاصه مى كند و به او خبر مى دهد كه سوره مذكور بيان كننده حق كلام در باره مبدأ و معاد و سنت جارى خدا در ميان بندگانش مى باشد.

پس در حقيقت اين سوره براى آن حضرت جنبه تعليم حق و نسبت به مؤمنين جنبه موعظه و تذكر را دارد، همچنانكه نسبت به كفار كه از ايمان به خدا استنكاف مى ورزند جنبه اتمام حجت را دارد، پس به ايشان آخرين حجت خود را برسان و بگو هر چه مى خواهيد بكنيد ما هم هر چه به نظرمان رسيد مى كنيم، تا ببينيم چگونه سنت خدايى آنطور كه خودش بيان داشته جريان مى يابد و چگونه مصلحين را سعادتمند و مفسدين را بدبخت مى كند .

و در آخر، آن حضرت را به عبادت خدا و توكل بر او توصيه مى كند، زيرا امر، همه اش به دست او است!

هدف و فلسفه نزول سوره يوسف


1- الميزان ج : 11 ص : 94

ص:190

(1)

بيان ولايت الهي بر بندگان مخلَص خود

بيان چگونگي انتقال بني اسرائيل به مصر

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الر! تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الْمُبِينِ!»

«إِنَّا أَنزَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ!»

«نحْنُ نَقُص عَلَيْك أَحْسنَ الْقَصصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْك هَذَا الْقُرْءَانَ وَ إِن كنت مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَفِلِينَ!» (1تا3/يوسف)

غرض اين سوره بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به بنده اش دارد، البته آن بنده اش كه ايمان خود را خالص و دلش را از محبت او پر كرده و ديگر جز به سوى او به هيچ سوى ديگرى توجه نداشته باشد!

آرى، چنين بنده اى را خداوند خودش عهده دار امورش شده، او را به بهترين وجهى تربيت مى كند و راه نزديك شدنش را هموار و از جام محبت سرشارش مى كند، آنچنان كه او را خالص براى خود مى سازد و به زندگى الهى خود زنده اش مى كند، هر چند اسباب ظاهرى همه در هلاكتش دست به دست هم داده باشند، او را بزرگ مى كند هر چند حوادث او را خوار بخواهند، عزيزش مى كند هر چند نوائب و ناملايمات روزگار او را به سوى ذلت بكشاند و قدر و منزلتش را منحط سازد.

خداوند اين غرض را در خلال بيان داستان يوسف تامين نموده و در هيچ سوره اى از قرآن كريم هيچ داستانى به مانند داستان يوسف بطور مفصل و از اول تا به آخر نيامده است. علاوه، در اين سوره غير از داستان يوسف داستان ديگرى هم نيامده و سوره اى است مخصوص به حضرت يوسف عليه السلام!

در جمله اى كه بعد از رؤياى يوسف و تعبير پدرش آورده و فرموده:

« لقد كان فى يوسف و اخوته آيات للسائلين!»

اشعار به اين معنا دارد كه گويا اشخاصى از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم داستان يوسف و يا مطلبى را سؤال كرده بودند كه با اين داستان ارتباط داشته و اين اشعار مؤيد آن رواياتى است كه مى گويد قومى از يهود، مشركين مكه را وادار كردند تا نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم شده از سبب انتقال بنى اسرائيل به مصر پرسش


1- الميزان ج : 11 ص :98

ص:191

كنند - چون بنى اسرائيل فرزندان يعقوب بودند كه خود ساكن سرزمين شام بودند - مشركين هم اين سؤال را در ميان نهادند و در جوابشان اين سوره نازل شد .

بنا بر اين، غرض اين سوره، بيان داستان يوسف عليه السلام و داستان آل يعقوب است. خداوند با بيان اين داستان غرض عالى از آن را استخراج كرده است و آن مساله ولايت خداى تعالى نسبت به بندگان مخلص است كه در ابتداء و خاتمه اين سوره بطور چشم گيرى منعكس است!

هدف آيه 4 تا 6 سوره يوسف

(1)

آماده سازي يوسف «ع» در راه ولايت و تقرب الهي

« إِذْ قَالَ يُوسف لأَبِيهِ يَأَبَتِ إِنى رَأَيْت أَحَدَ عَشرَ كَوْكَباً وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ رَأَيْتهُمْ لى سجِدِينَ...!»

اين آيات رؤياى يوسف را - كه در خواب ديد و تعبير خوابى كه پدرش يعقوب نمود و نهى كرد از اينكه براى برادرانش تعريف كند - خاطرنشان مى سازد و اين خواب بشارتى بوده كه خداى سبحان به يوسف داده تا ماده اى روحى براى تربيت او بوده باشد و او را در راه ولايت و تقرب به خدا آماده سازد.

اين آيات به منزله مدخلى است بر داستان آن جناب.

خداوند در ابتداء و شروع به تربيت يوسف، رؤيايى به او نشان داد و در داستانش هم ابتدا از آن رؤيا خبر مى دهد و اين بدان جهت بوده كه از همان آغاز تربيت دورنماى آينده درخشان او و ولايت الهى كه خداوند او را بدان مخصوص مى كند به وى نشان داده باشد، تا براى او بشارتى باشد كه همواره در طول زندگى و تحولاتى كه مى بيند در مد نظرش بوده باشد و در نتيجه مصيبت هايى كه مى بيند و شدائدى كه با آنها روبرو مى گردد به ياد آن دورنما بيفتد و نفس را به خويشتن دارى و تحمل آن مشقات راضى كند!

اين بود حكمت اينكه خداوند خصوص اولياء خود را به آينده درخشانشان و مقام قربى كه براى آنان در نظر داشته بشارت داده است و از آن جمله فرموده:

« الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون - تا آنجا كه مى فرمايد: لهم البشرى فى الحيوة الدنيا و فى الآخرة!»

هدف آيه 7 تا 21 سوره يوسف

(2)

بيان جدائي يوسف از پدر و انتقالش به قصر عزيز مصر

« لَّقَدْ كانَ فى يُوسف وَ إِخْوَتِهِ ءَايَتٌ لِّلسائلِينَ...!»

از اينجا شروع به داستان مى شود، در حقيقت بشارتى كه قبلا داده بود عنوان


1- الميزان ج : 11 ص : 103
2- الميزان ج : 11 ص : 116

ص:192

مقدمه اى را داشت كه بطور اجمال اشاره به سرانجام قصه مى نمود.

آيات مورد بحث فصل اول داستان را متضمن است، كه همان مفارقت يوسف از يعقوب و بيرون شدنش از خانه پدر تا پابرجا شدنش در خانه عزيز مصر .

البته در خلال اين احوال، به چاه انداختن برادران و بيرون شدنش به دست مكاريان و فروخته شدنش و حركتش به سوى مصر نيز اشاره دارد.

هدف آيه 22 تا 34 سوره يوسف

(1)

بيان زندگي و گرفتاريهاي يوسف در قصر عزيز مصر

« وَ لَمَّا بَلَغَ أَشدَّهُ ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ...!»

اين آيات داستان يوسف را در آن ايامى كه در خانه عزيز بود بيان مى كند كه نخست مبتلا به محبت همسر عزيز و مراوده اش با وى و دعوتش به سوى خود شد و سپس مبتلا شد به عشق زنان شهر نسبت به وى و اينكه او را به سوى خود مى خواندند و اين خود بلاى بزرگى بود كه در خلال آن عفت نفس و طهارت دامن او معلوم گشت و عفتش مورد تعجب همه واقع شد و از اين عجيب تر عشق و محبتى بود كه او نسبت به پروردگارش مى ورزيد .

هدف آيه 35 تا 42 سوره يوسف

(2)

بيان دوره زندان يوسف«ع» و شروع اعلام دين توحيد

« ثُمَّ بَدَا لهَُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الاَيَتِ لَيَسجُنُنَّهُ حَتى حِينٍ...!»

اين آيات متضمن قسمتى از داستان آن جناب است و آن، داستان به زندان رفتن و مدتى در زندان ماندن اوست كه مقدمه تقرب تام او به دربار پادشاه مصر شد و سرانجام عزيز مصر گرديد!

و در ضمن با بيان عجيبى دعوتش را به دين توحيد در زندان ، نقل نموده و بيان مى كند كه براى اولين بار خود را معرفى كرد كه از دودمان ابراهيم و اسحاق و يعقوب است!

هدف آيه 43 تا 57 سوره يوسف

(3)

بيان عوامل خروج يوسف از زندان و رسيدن به عزيزي مصر

« وَ قَالَ الْمَلِك إِنى أَرَى سبْعَ بَقَرَتٍ سِمَانٍ يَأْكلُهُنَّ سبْعٌ عِجَافٌ وَ سبْعَ سنبُلَتٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ يَابِستٍ يَأَيهَا الْمَلأُ أَفْتُونى فى رُءْيَىَ إِن كُنتُمْ لِلرُّءْيَا تَعْبرُونَ...!»

اين آيات داستان خارج شدن يوسف عليه السلام از زندان و رسيدنش به مقام عزيزى مصر و اسبابى را كه در اين سرنوشت دخالت داشت بيان مى كند و در آن آمده كه پادشاه مصر براى بار دوم تهمتى را كه به وى زده بودند رسيدگى نموده و برائت و


1- الميزان ج : 11 ص : 156
2- الميزان ج : 11 ص : 230
3- الميزان ج : 11 ص : 250

ص:193

پاكى او را معلوم مى سازد .

هدف آيه 58 تا 62 سوره يوسف

(1)

بيان سفر پسران اسرائيل به مصر و مواجهه با يوسف«ع»

« وَ جَاءَ إِخْوَةُ يُوسف فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنكِرُونَ...!

فصل ديگرى از داستان يوسف عليه السلام است كه در چند آيه خلاصه شده و آن عبارت از آمدن برادران يوسف نزد وى، در خلال چند سال قحطى است تا از او جهت خاندان يعقوب طعام بخرند و اين پيشامد - مقدمه اى شد كه يوسف بتواند برادر مادرى خود را از كنعان به مصر نزد خود بياورد، و اين برادر، همان است كه با يوسف مورد حسادت برادران واقع شد و برادران در آغاز داستان گفتند:« ليوسف و اخوه احب الى ابينا منا و نحن عصبة...!» و بعد از آوردن او، خود را به سايرين نيز معرفى نموده، سرانجام يعقوب را هم از باديه كنعان به مصر منتقل ساخت .

و اگر در ابتداى امر، خود را معرفى نكرد براى اين بود كه مى خواست اول برادر مادريش را احضار نمايد تا در موقعى كه خود را به برادران پدريش معرفى مى كند او نيز حاضر باشد و در نتيجه صنع خداى را نسبت به آن دو و پاداشى را كه خداوند به آن دو در اثر صبر و تقواشان ارزانى داشت مشاهده كنند و بعلاوه وسيله اى براى احضار همه آنان باشد .

و اين پنج آيه متضمن آمدن فرزندان يعقوب به مصر و نقشه اى است كه يوسف براى احضار برادر مادرى خود كشيد، كه اگر بار ديگر محتاج به طعام شدند تا او را نياورند طعام نخواهند گرفت، ايشان نيز پذيرفتند.

هدف آيه 63 تا 82 سوره يوسف

(2)

بيان سفر دوم پسران يعقوب به مصر و توقيف شدن برادر تني يوسف

« فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ قَالُوا يَأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَفِظونَ...!»

اين آيات داستان برگشتن برادران يوسف را بسوى پدرشان و راضى كردن پدر به اينكه برادر يوسف را براى گرفتن طعام بفرستد و نيز بازگشتن ايشان را بسوى يوسف و بازداشت كردن يوسف برادر خود را با حيله اى كه طرح كرده بود بيان مى فرمايد.

هدف آيه 83 تا 92 سوره يوسف

(3)

بيان نا اميد نشدن يعقوب و دستور تجسس مجدد درباره يوسف

« قَالَ بَلْ سوَّلَت لَكُمْ أَنفُسكُمْ أَمْراً فَصبرٌ جَمِيلٌ عَسى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنى بِهِمْ جَمِيعاً


1- الميزان ج : 11 ص : 283
2- الميزان ج : 11 ص : 288
3- الميزان ج : 11 ص : 314

ص:194

إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكيمُ...!»

اين آيات، داستان گفتگوى پسران يعقوب با پدر را بيان مى كند كه بعد از مراجعت سفر دوم خود از مصر به كنعان داستان بازداشت شدن برادر مادرى يوسف را به پدر گفتند و او دستور داد تا بار ديگر به مصر برگشته از يوسف و برادرش جستجو كنند و در آخر، يوسف خود را براى ايشان معرفى نمود .

هدف آيه 93 تا 102 سوره يوسف

(1)

بيان انتقال بني اسرائيل به مصر

« اذْهَبُوا بِقَمِيصى هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبى يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونى بِأَهْلِكمْ أَجْمَعِينَ...!»

در اين آيات، داستان يوسف عليه السلام خاتمه مى پذيرد و اين آيات متضمن دستور يوسف عليه السلام است كه برادران را وادار مى كند تا پيراهنش را به منزل پدر برده و به روى او بيفكنند و او را در حالى كه ديدگانش بهبودى يافته با همه خاندانش به مصر بياورند و ايشان نيز چنين كردند و در آخر يوسف به ديدار پدر و مادر نايل آمد.

و اينكه فرمود:« وَ أْتُونى بِأَهْلِكمْ أَجْمَعِينَ!» فرمانى است از يوسف عليه السلام به اينكه خاندان يعقوب، از خود آن جناب گرفته تا اهل بيت و فرزندان و نوه ها و نتيجه هاى او همه از دشت و هامون به شهر مصر درآمده و در آنجا منزل گزينند .

هدف آيه 103 تا 111 سوره يوسف

(2)

بيان اهداف مختلف ذكر داستان يوسف در قرآن:

عبرت، بيان حقيقت، هدايت و رحمت براي مومنين

« وَ مَا أَكثرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصت بِمُؤْمِنِينَ...!»

اين آيات، خاتمه سوره يوسف است و در آن اين معنا را خاطرنشان مى سازد كه ايمان كامل كه همان توحيد خالص باشد مقام عزيز و فضيلت كميابى است كه جز تعداد اندكى از مردم به آن نمى رسند و اما اكثر مردم ايمان آور نيستند، هر چند كه تو( اي رسول خدا !) به ايمان ايشان حريص باشى و همه طاقت و توان خود را صرف كنى! و آن اقليتى هم كه ايمان مى آورند، ايمانشان آميخته به شرك است، پس براى ايمان محض و توحيد خالص باقى نمى ماند مگر تعداد اندكى از مردم! و اين توحيد خالص همان راهى است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و همچنين پيروانش با بصيرت بدان دعوت مى كردند و خدا هم ناصر او و نجات دهنده مؤمنين پيرو او از مهالك است و از مهالكى كه توحيد و ايمانشان را تهديد مى كند و از عذاب استيصال و ريشه كنى كه( وعده داده بود،) بزودى گريبانگير مشركين شده مستاصل و


1- الميزان ج : 11 ص : 332
2- الميزان ج : 11 ص : 373

ص:195

منقرضشان مى كند، نجاتشان مى دهد همچنانكه سنت خدا در باره انبياى گذشته اش هم بطورى كه از داستانهايش برمى آيد چنين بوده است.

و در داستانهاى ايشان عبرت، بيان حقيقت و هدايت و رحمت است براى مؤمنين!

هدف و فلسفه نزول سوره رعد

(1)

بيان حق بودن قرآن و رسالت رسول الله«ص»

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! المر! تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ وَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك الْحَقُّ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ...!» ( 1تا4/رعد)

غرض اين سوره بيان حقيقت قرآنى است كه بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نازل شده و اينكه اين قرآن معجزه و آيت رسالت است و اما اينكه كفار آن را آيت و معجزه نشمرده و به عنوان تعريض بر آن گفتند: چرا آيتى از ناحيه پروردگارش نازل نشد؟ گفتارشان مردود است و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نبايد به آن اعتنا كند و ايشان هم سزاوار نيست كه چنين سخنى بگويند!

دليل بر اين معنا هم آيه ابتداى سوره است كه مى فرمايد:« و الذى انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لا يؤمنون!» و آيه آخر سوره است كه مى فرمايد: «و يقول الذين كفروا لست مرسلا قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم!» و نيز جمله:« لو لا انزل عليه آية من ربه!» است، كه مكرر از ايشان حكايت شده .

و خلاصه بيان اين است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را مخاطب قرار مى دهد به اينكه اين قرآن كه بر تو نازل شده حق است، حقى كه مخلوط به باطل نيست، زيرا آنچه كه اين قرآن بدان دعوت مى كند توحيدى است كه آيات تكوينى از قبيل بپاداشتن آسمانها، گستردن زمين، تسخير آفتاب و ماه و ساير عجايبى كه خدا در تدبير آسمانها و زمين و غرايبى كه در تقدير آنها بكار برده ، همه بر آن دلالت دارند .

و نيز دليل ديگر بر حقانيت آن، اخبار و آثار گذشتگان است كه رسولان با بيناتى بسويشان آمدند و ايشان كفر ورزيده و تكذيبشان كردند و خدا هم ايشان را به گناهانشان بگرفت، اين است آنچه كه اين كتاب مشتمل بر آن است و همين خود


1- الميزان ج : 11 ص :386

ص:196

آيتى است كه بر رسالت تو دلالت مى كند .

و اينكه گفتيم تعريضشان به قرآن مردود است، دليلش اين است كه اولا تو شانى بجز انذار مردم ندارى و اينطور نيست كه هر وقت هر كارى بخواهى بكنى بتوانى تا آنكه از تو معجزاتى دلبخواه خود تراشيده به مثل اين كلمات بر تو تعريض كنند .

و ثانيا هدايت و اضلال هم آنطور كه ايشان پنداشته اند در وسع آيات و معجزات نيست تا انتظار داشته باشند با آوردنت معجزه اى كه ايشان پيشنهاد كرده اند هدايت شوند و از ضلالت برهند، زيرا هدايت و ضلالت به دست خداست، او است كه بر اساس نظامى حكيمانه هر كه را بخواهد هدايت و هر كه را بخواهد گمراه مى كند.

و اما اينكه گفتند:« لست مرسلا - تو فرستاده خدا نيستى!» در جوابشان همين يك دليل براى تو كافى است كه خدا در كلام خود به رسالت تو شهادت داده، و معارف حقه اى كه در قرآن تو است شاهد آن است .

از جمله حقايق باهر و واضحى كه در خصوص اين سوره آورده، حقيقتى است كه جمله:« و انزل من السماء ماء ...!» و جمله:« الا بذكر الله تطمئن القلوب!» و جمله:« يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب!» و جمله:« فلله المكر جميعا!» متضمن آن است!

هدف آيه 5 و 6 سوره رعد

(1)

پاسخي به منكرين معاد

« وَ إِن تَعْجَب فَعَجَبٌ قَوْلهُُمْ أَ ءِذَا كُنَّا تُرَباً أَ ءِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولَئك الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبهِمْ وَ أُولَئك الأَغْلَلُ فى أَعْنَاقِهِمْ وَ أُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ!»

اين دو آيه عطف بر پاره اى از حرفهايى است كه مشركين در رد دعوت و رسالت مى گفتند، از آن جمله گفته بودند: چطور ممكن است آدمى بعد از مردن و خاك شدنش بار ديگر زنده شود؟ و نيز گفته بودند: چرا پس آن عذابى كه ما را از آن مى ترساند نازل نمى شود و اگر او راست مى گويد پس چرا به اين وعده اش عمل نمى كند؟ آنگاه پس از نقل گفته هاى ايشان جوابشان را مى دهد!

هدف آيه 7 تا 16 سوره رعد

(2)

پاسخي به معترضين رسول الله در ارائه نكردن معجزه

«وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنت مُنذِرٌ وَ لِكلّ ِ قَوْمٍ هَادٍ...!»

اين آيات متعرض گفتار كفار است كه گفتند:« لو لا انزل عليه آية من ربه!» و


1- الميزان ج : 11 ص : 404
2- الميزان ج : 11 ص : 413

ص:197

آن را با اين بيان رد مى كند كه رسول خدا «ص» بجز پيغمبرى انذار كننده نيست كه خداوند او را بر اساس سنتى كه دارد - كه در همه قرون مردم را بسوى حق هدايت مى كند - بسوى شما فرستاده، آنگاه دنباله همين پاسخ را تعقيب مى كند .

هدف آيه 17 تا 26 سوره رعد

(1)

بيان فرق ميان طريق حق و طريق باطل

« أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَسالَت أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السيْلُ زَبَداً رَّابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِك يَضرِب اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَب جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاس فَيَمْكُث فى الأَرْضِ كَذَلِك يَضرِب اللَّهُ الأَمْثَالَ...!»

بعد از آنكه در ذيل آيات قبل حجت را عليه مشركين تمام نمود و آنگاه فرق ميان حق و باطل را و فرق ميان كسانى كه آنرا مى گيرند و كسانى كه طالب اينند بطور وضوح بيان نموده و فرموده:« قل هل يستوى الاعمى و البصير ام هل تستوى الظلمات و النور!» اينك در اين آيات شروع مى كند به بيان تفصيلى فرق ميان دو طريق، يعنى طريق حق، كه همان ايمان به خدا و عمل صالح است و طريق باطل كه عبارت از شرك و عمل زشت است! و همچنين فرق تفصيلى ميان اهل آن دو طريق، يعنى مؤمنين و مشركين و اينكه طايفه اول را سلامت و خانه آخرت نصيب است و بهره طايفه دوم لعنت و سرانجام بد است و اينكه خدا روزى را براى هر كس كه بخواهد گسترش مى دهد و براى هر كه بخواهد محدود مى نمايد!

سرآغاز همه اين مطالب را با مثالى شروع كرده كه وضع حق و باطل و اثر خاص هر يك از آن دو را روشن مى سازد، آنگاه كلام را بر اساس آن مثل ادامه داده ، وصف حال دو طريق و دو فريق را بيان مى كند.

هدف آيه 27 تا 35 سوره رعد

(2)

بيان آثار ذكرخدا و آرامش و اطمينان قلبي با ذكر خدا

« وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَ يهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَاب!»

« الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب...!»

بار ديگر به گفتار كفار برمى گردد، كه گفتند:« لو لا انزل عليه آية من ربه!» يعنى چرا از ناحيه پروردگارش آيتى بر او نازل نشد كه ما ببينيم و با ديدنش هدايت شويم و از شرك بسوى ايمان بگرائيم؟ خداوند پاسخ مى دهد به اينكه هدايت و ضلالت اثر آيت و مستند به آن نيستند، بلكه مستند به خود خدايند، خداست كه هر كه را


1- الميزان ج : 11 ص : 455
2- الميزان ج : 11 ص : 480

ص:198

بخواهد هدايت و هر كه را بخواهد گمراه مى كند!

و سنت او بر اين جريان يافته كه كسانى را هدايت نمايد كه بسوى او بازگشت كنند و داراى قلبى باشند كه بياد او آرامش و اطمينان داشته باشد، اين دسته اند كه داراى سرانجام نيك و عاقبت خيرند و كسانى را گمراه كند كه به آيات واضحه و روشن او كفر بورزند، كه ايشان راست عذاب در دنيا در حالى كه عذاب آخرتشان دشوارتر است و بغير از خدا هم كسى نگهدار ندارند!

اگر بدون مشيت او هدايت امكان داشت ديگر چه وسيله اى بهتر از معجزه اى مانند قرآن؟ و اينكه مى بينيد با بودن اين معجزه روشن هم عده اى هدايت نيافته اند، خود بهترين شاهد است بر اينكه امر هدايت بدست خداست و او نخواسته است كسانى هدايت شوند كه ضلالت بر ايشان نوشته شده و خود فرموده:« و من يضلل الله فما له من هاد - كسانى را كه از اهل كفر و مكر، خداوند گمراهشان كرده باشد ديگر هدايت شدنى نيستند!»

هدف آيه 36 تا 42 سوره رعد

(1)

رد درخواست كفار براي ارائه معجزه تازه از طرف رسول الله«ص»

« وَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَب يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْك وَ مِنَ الأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْت أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشرِك بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَئَابِ...!»

اين تتمه آيات سابق است و در آن باز هم گفتار كفار را كه گفته بودند:« لو لا انزل عليه آية من ربه!» تعقيب مى كند.

هدف آيه 43 سوره رعد

(2)

رد اعتراض منكرين رسالت رسول الله (ص)

« وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَست مُرْسلاً قُلْ كفَى بِاللَّهِ شهِيدَا بَيْنى وَ بَيْنَكمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَبِ!»

اين آيه، آخرين آيه سوره رعد است و با حرف و گفتار در آن را عطف بر كلامى مى كند كه در ابتداء سوره آورده و فرموده بود:« و الذى انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لا يؤمنون!» و اين سومين باري است كه بر منكرين حقيقت كتاب الله حمله نموده و استشهاد مى كند به اين كه خداوند و آنها كه علم به اين كتاب دارند بر رسالت خاتم النبيين گواهند!

بررسي هدف سوره ابراهيم(ع) تا سوره ناس

هدف و فلسفه نزول سوره ابراهيم


1- الميزان ج : 11 ص : 507
2- الميزان ج : 11 ص : 525

ص:199

ص:200

(1)

بيان اوصاف قرآن كريم به عنوان معجزه و نشانه رسالت رسول الله «ص»

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الر! كتَبٌ أَنزَلْنَهُ إِلَيْك لِتُخْرِجَ النَّاس مِنَ الظلُمَتِ إِلى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِرَطِ الْعَزِيزِ الحَْمِيدِ...!» (1تا5/ابراهيم)

آيات كريمه اين سوره، پيرامون اوصاف قرآنى كه بر پيغمبر اسلام صلوات الله عليه نازل شده بحث مى كند و آن را با اوصاف زير معرفى مى نمايد:

اين كتاب، آيت و معجزه و نشانه رسالت آن جناب است و مردم را از ظلمت ها به سوى نور بيرون مى كشد و به راه مستقيم خدا راهنمائيشان مى كند، خدايى كه عزيز و حميد است، يعنى غالب و قاهرى است كه هرگز مغلوب كسى نمى شود و غنى و بى نيازى است كه هرگز محتاج كسى نمى گردد، خدايى كه در كارهاى خدائيش جميل است، يعنى براى مردم جز خوبى و نعمت منظورى ندارد!

وقتى خدا منعم و غالب و بى نياز و پسنديده كار باشد، بر مردم كه منعم عليه او هستند لازم است كه دعوت او را لبيك گويند، تا در نتيجه از نعمتهايى كه او به ايشان ارزانى داشته برخوردار شوند و آن نعمتها به سعادتشان تمام شود.

و نيز لازم است كه از غضب او بر حذر باشند، زيرا پر واضح است كه عذاب خدائى كه هم قوى است و هم بى نياز مطلق، شديد خواهد بود، چرا كه او مى تواند از وجود بندگانش چشم پوشيده، همه را دستخوش هلاكت نمايد و به ديار عدم بفرستد و از نو خلق و بندگان ديگرى بيافريند همچنانكه همين عمل را در امم گذشته انجام داده است .

آرى ، تمامى موجودات ريز و درشت و زمينى و آسمانى اين عالم ، با زبان حال ، گوياى اين حقيقتند كه رب العزة و ولى حميد تنها او است و رب ديگرى غير از او نيست .

اين خلاصه و برداشتى بود از آيات اين سوره كه با آيه زير كه مى فرمايد: «هذا بلاغ للناس و لينذروا به و ليعلموا انما هو اله واحد و ليذكر اولوا الالباب!» ختم مى شود.

هدف آيه 6 تا 18 سوره ابراهيم


1- الميزان ج : 12 ص :3

ص:201

(1)

ذكر ايام الله: روزها و مواقف نزول نعمت ها و نقمت ها

« وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسومُونَكُمْ سوءَ الْعَذَابِ وَ يُذَبحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَ يَستَحْيُونَ نِساءَكمْ وَ فى ذَلِكم بَلاءٌ مِّن رَّبِّكمْ عَظِيمٌ...!»

اين آيات، مشتمل بر ذكر پاره اى از نعمتها و نقمتهاى خدا است كه هر كدام در روز معينى رخ داده است.

از ظاهر سياق اين آيات بر مى آيد كه همه اين آيات غير از آيه:« و اذ تاذن ربكم ...!» نقل كلام حضرت موسى عليه السلام است، كه موسى بن عمران عليهماالسلام در اين آيات، مردم خود را به پاره اى از ايام خداى سبحان كه به مقتضاى عزت مطلقه اش، نعمتها و يا عذابهايى فرستاده و هر كدام را به مقتضاى حكمت بالغه اش در جاى خود فرستاده تذكر مى دهد و به يادشان مى آورد!

هدف آيه 19 تا 34 سوره ابراهيم

(2)

بيان وجود حق در اساس عالم و رستگاري سالكان راه حق

« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالحَْقّ ِ إِن يَشأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بخَلْقٍ جَدِيدٍ...!»

اين آيات، مردم را به مساله خداشناسى تذكر مى دهد، ولى خطاب در آنها همه متوجه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است كه يكى پس از ديگرى مى فرمايد: « ا لم تر ... ، ا لم تر ... ، ا لم تر - آيا نمى بينى؟»

خداى تعالى در اين آيات، اين معنا را تذكر مى دهد كه اين عالم بر اساس حق، خلق شده و تمامى انسانها به زودى مبعوث مى شوند و آنهايى كه در زندگى دنيا، زندگيشان بر اساس حق بوده و به حق ايمان آورده و به آن عمل كرده اند به سعادت و بهشت نائل مى شوند و آنهايى كه زندگيشان بر اساس باطل بوده، يعنى باطل را پرستيده و شيطان را پيروى كردند و طاغيان مستكبر را اطاعت نمودند، چون فريب عزت و قدرت ظاهرى آنان را خوردند، چنين افرادى در آخرت قرين شقاوت خواهند بود و همانهايى كه اينها پيرويشان مى كردند از اينها بيزارى مى جويند و شيطانهاى انسى و جنى كه معبود اينها قرار گرفته بودند، اظهار بيگانگى مى كنند و برايشان معلوم مى شود كه عزت و حمد ، همه از خدا بوده است!

آنگاه اين معنا را تذكر مى دهد كه تقسيم كردن مردم به دو قسم، از اين جهت است كه سلوك و رفتار آنان دو قسم بوده است، يكى سلوك هدايت و يكى سلوك ضلالت،


1- الميزان ج : 12 ص : 25
2- الميزان ج : 12 ص : 53

ص:202

آن كسى كه اولى را دارد، مؤمن و آن كس كه دومى را گرفته ظالم است، انتخاب دوگانه از قدرت و اختيار خداوند بيرون نبوده و هر چه بخواهد مى كند و عزت و حمد مخصوص اوست! سپس وضع امتهاى گذشته را كه به خاطر كفران نعمت خداى عزيز و حميد دچار هلاكت و انقراض شدند، خاطرنشان ساخته، انسانها را بخاطر ظلم و كفران نعمت خدا كه تمام عالم وجود را پر كرده و آنها را نمى توان احصاء نمود، عتاب مى فرمايد.

هدف آيه 35 تا 41 سوره ابراهيم

(1)

بيان دعاي ابراهيم براي سرزمين و اهل مكه

« وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ رَب اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِناً وَ اجْنُبْنى وَ بَنىَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصنَامَ...!»

اين آيات بعد از تذكرى كه در آيات گذشته يعنى از آيه:« و اذ قال موسى لقومه اذكروا نعمة الله عليكم اذ انجيكم من آل فرعون ... !» به بعد مى داد، براى بار دوم نعمتهايى را تذكر مى دهد و نخست نعمتهايى را كه خداى سبحان به عموم بندگان مؤمنش - كه همان بنى اسرائيل از ولد ابراهيم باشند - داده يادآورى مى كند و سپس نعمتهاى ديگرش را كه به دودمان ديگر از نسل ابراهيم يعنى فرزند اسماعيل ارزانى داشته خاطرنشان مى سازد و آن نعمتها عبارت است از همان چيزهايى كه ابراهيم عليه السلام در دعاى خود از خداى تعالى درخواست نموده و گفته بود:« رب اجعل هذا البلد آمنا ...!» كه يكى از آنها طلب توفيق بر اجتناب از بت پرستى و يكى نعمت امنيت مكه و يكى تمايل دلها به سوى اهل مكه و يكى برخوردارى آنان از ميوه ها و غير آن است و همه آنها بدين جهت كه عزيز و حميد بودن خدا را اثبات كند ، خاطر نشان شده است!

هدف آيه 42 تا 52 سوره ابراهيم

(2)

بيان غافل نبودن خدا از ظالمان

« وَ لا تَحْسبنَّ اللَّهَ غَفِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظلِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشخَص فِيهِ الأَبْصرُ...!»

بعد از آنكه در آيات قبل بشر را انذار نمود و بشارت داد و به صراط خود دعوت نمود و فهمانيد كه همه اينها بخاطر اين است كه خدا عزيز و حميد است، اينك در آيه اول از آيات مورد بحث آن مطالب را به آيه اى ختم نموده كه در حقيقت جواب از توهمى است كه ممكن است بعضى فكر كنند كه اگر اين حرفها درست است و راستى اين دعوت، دعوت نبوى و از ناحيه پروردگارى عزيز و حميد است، پس


1- الميزان ج : 12 ص : 96
2- الميزان ج : 12 ص :117

ص:203

چرا مى بينيم اين ستمكاران همچنان سرگرم تمتعات خويشند؟ و چرا آن خداى عزيز و حميد ايشان را به ظلمشان نمى گيرد؟ و به دهان متخلفين از دعوت اين پيغمبر و مخالفين او لجام نمى زند؟ اگر آن خدا ، خدايى غافل و بى خبر از اعمال ايشان است و يا خدايى است كه خودش وعده خود را خلف مى كند و پيغمبران خود را كه وعده نصرتشان داده بود يارى نمى نمايد كه چنين خدايى قابل پرستش نيست .

در آيه مزبور از اين توهم جواب داده كه: نه خداى تعالى از آنچه ستمكاران مى كنند غافل نيست و وعده اى را هم كه به پيغمبرانش داده خلف نمى كند و چگونه غافل است و خلف وعده مى كند با اينكه او داناى به مكر و عزيزى صاحب انتقام است، بلكه اگر آنها را به خشم خود نمى گيرد براى اين است كه مى خواهد عذابشان را براى روز سختى تاخير بيندازد و آن روز جزاست. علاوه بر اينكه در همين دنيا هم آنها را عذاب خواهد كرد، همچنانكه امتهاى گذشته را هلاك نمود .

و آنگاه سوره مورد بحث را به آيه زير كه جامع ترين آيات نسبت به غرض اين سوره است ختم نموده و فرموده است:« هذا بلاغ للناس و لينذروا به و ليعلموا انما هو اله واحد و ليذكر اولوا الالباب!»

هدف و فلسفه نزول سوره حجر

(1)

دلداري رسول الله(ص) و امر و ثبات و اعراض از مشركين

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الر! تِلْك ءَايَت الْكتَبِ وَ قُرْءَانٍ مُّبِينٍ...» (1تا9/حجر)

اين سوره پيرامون استهزاء كفار به رسول خدا «ص» سخن مى گويد كه نسبت جنون به آنجناب داده و قرآن كريم را هذيان ديوانگان خوانده بودند .

پس در حقيقت در اين سوره رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را تسلاى خاطر داده و وى را به صبر و ثبات و گذشت از آنان سفارش مى كند و نفس شريفش را خوشحال و مردم را بشارت و انذار مى دهد .

در اين سوره آيه:« فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين ...!» قرار دارد كه با يك مساله تاريخى در باره شروع دعوت اسلامى قابل انطباق است و آن مساله اين است كه رسول خدا «ص» در اول بعثت، دعوت خود را علنى نكرد و تا مدت سه و يا


1- الميزان ج : 12 ص :137

ص:204

چهار و يا پنج سال پنهانى دعوت مى نمود، زيرا اوضاع آن قدر نامساعد بود كه اجازه چنين اقدامى نمى داد، لذا در اين مدت آحادى از مردم را كه احتمال مى داد دعوتش را قبول كنند ملاقات مى كرد و دعوت خود را پنهانى با آنان در ميان مى گذاشت تا آنكه خداى تعالى با آيه مذكور اجازه اش داد تا دعوتش را علنى كند .

از جمله آيات برجسته اى كه در اين سوره واقع شده و حقايق بسيار مهمى از معارف الهى را در بر دارد آيه:« و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم!» و آيه:« انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون!» است .

هدف آيه 10 تا 15 سوره حجر

(1)

بيان سنت هاي جاري بين مجرمين و اقوام فاسد

« وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك فى شِيَع الأَوَّلِينَ...!»

بعد از آنكه داستان استهزاء كفار به كتاب خدا و پيغمبرش و معجزه آمدن ملائكه را كه به عنوان آيت رسالت اقتراح و پيشنهاد كردند، ذكر نمود، اينك در دنبالش سه دسته از آيات را آورده كه در ابتدائش كلمه« و لقد» بكار رفته است . يكى آيه:« و لقد ارسلنا من قبلك ...!» است و يكى آيه:« و لقد جعلنا فى السماء بروجا!» و سوم آيه:« و لقد خلقنا الانسان من صلصال!»

در اولى اين معنا را بيان كرده كه استهزاء عادت و سنت جارى مجرمين است و اينها ايمان آور نيستند ، هر چند كه هر قسم آيتى برايشان بياورى!

در دومى اين معنا را كه اگر كسى بخواهد ايمان بياورد به قدر كفايت، آيات آسمانى و زمينى هست!

در سومى اين معنا را كه اختلاف ميان نوع بشر به ايمان و كفر و ضلالت از چيزهايى است كه خداوند در روز آغاز خلقتشان تقدير و تعيين نمود، از همان ابتداء خلقت آدم را خلق كرد و آن ماجراى ميان او و ملائكه و ابليس در امر سجود پيش آمد .

هدف آيه 16 تا 25 سوره حجر

(2)

بيان معارف حقيقي و اسرار الهي در آسمانها و زمين و خزاين اشياء

« وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فى السمَاءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّهَا لِلنَّظِرِينَ...!»

بعد از آنكه خداى سبحان اعراض مشركين از معجزه قرآن و پيشنهادشان را در باره معجزه ديگرى كه عبارت بود از آمدن ملائكه بيان كرد و همچنين جواب از آن را كه ممتنع و مستلزم نابودى ايشان است بداد، اينك در اين آيات تعدادى از آيات و


1- الميزان ج : 12 ص : 194
2- الميزان ج : 12 ص : 200

ص:205

معجزات زمين و آسمان را كه بر توحيد دلالت مى كند بر مى شمارد ، تا اگر عقل داشته باشند عبرت بگيرند و حجت بر مجرمين تمام شود .

و در اين آيات از معارف حقيقى و اسرار الهى مطالب بلند و دقائق بسيارى گنجانده شده است.

هدف آيه 26 تا 48 سوره حجر

(1)

بيان قضاء الهي در خلقت اوليه و سعادت و تيره بختي انسانها

« وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ مِن صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ...!»

اين بيست و سه آيه، سوم از آياتى است كه به دنبال آغاز سوره كه در باره استهزاى كفار به كتاب خدا و پيغمبرش و درخواست آيتى غير قرآن بود ايراد مى شود.

در اين آيات خداى سبحان آغاز خلقت جن و انس و دستور دادنش به ملائكه و ابليس كه بر او سجده كنند و سجده ملائكه و امتناع ابليس را كه از جن است و رجم او و گمراهى بنى آدم به دست او و به كرسى نشستن قضاى خدا در سعادت متقين و شقاوت گمراهان ، را بيان مى كند!

هدف آيه 49 تا 84 سوره حجر

(2)

بيان نمونه هائي از بشارت و انذار الهي و سرانجام جوامع فاسد

« نَبئْ عِبَادِى أَنى أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ! وَ أَنَّ عَذَابى هُوَ الْعَذَاب الأَلِيمُ ! وَ نَبِّئْهُمْ عَن ضيْفِ إِبْرَهِيمَ...!»

بعد از آنكه خداى تعالى پيرامون استهزائى كه مشركين به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و كتاب نازل بر او و همچنين پيرامون اقتراح آنان كه بايد ملائكه را بياورد و اينكه اگر ملائكه را هم بياورد ايمان نخواهند آورد، با روشن ترين بيان بحث فرمود، اينك در اين آيات شروع به نصيحت آنان نموده، در دو آيه اول بشارت و انذار مى دهد و آنگاه با ذكر داستانى كه جامع هر دو جهت است - يعنى داستان ميهمانان ابراهيم عليه السلام كه براى او بشارت آورده بودند، آن هم بشارتى كه هيچ انتظارش را نداشت و براى قوم لوط عليه السلام عذاب آورده بودند، آن هم عذابى كه از شديدترين عذاب ها بود - مطلب را تاييد فرمود.

و سپس با اشاره اى اجمالى به داستان اصحاب ايكه كه قوم شعيب عليه السلام بودند و اصحاب حجر كه مردم و قوم صالح عليه السلام بودند تاييد ديگرى كرد.

هدف آيه 85 تا 99 سوره حجر

(3)

دستوري براي رسول الله جهت انجام وظايف عبادي و اعراض از مشركين

« وَ مَا خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَيْنهُمَا إِلا بِالْحَقّ ِ وَ إِنَّ الساعَةَ لاَتِيَةٌ فَاصفَح


1- الميزان ج : 12 ص : 220
2- الميزان ج : 12 ص : 262
3- الميزان ج : 12 ص : 276

ص:206

الصفْحَ الجَْمِيلَ...!»

در اين آيات غرضى كه در آيات قبلى بود خلاصه مى شود، غرض از آن آيات اين بود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را به قيام بر انجام ماموريت و رسالت خود و اعراض و گذشت از جفاهاى مشركين دعوت كند و تسلاى خاطر دهد كه از آنچه مى گويند غمگين و تنگ حوصله نگردد، زيرا قضاى حق بر اين رانده شده كه مردم را به اعمالشان در دنيا و آخرت و مخصوصا در روز قيامت - كه هيچ شكى در آن نيست - سزا دهد، همان روزى كه احدى را از قلم نمى اندازد و به اندازه يك ذره هم از خير و شر كسى را بدون كيفر و پاداش نمى گذارد و با در پيش داشتن چنين روزى، ديگر جاى تاسف خوردن بر كفر كافران باقى نمى ماند، چون خدا بدان دانا است و به زودى جزاى اعمالشان را مى دهد و نيز جاى تنگ حوصلگى و اندوه نيست ، چون به خداى سبحان مشغول گشتن مهم تر و واجب تر است!

در اينجا خداى سبحان مساله اعراض و گذشت از كفارى را كه او را مسخره مى كردند تكرار كرده - همان كفارى كه در ابتداى سوره ذكرشان گذشت - و همچنين سفارش فرموده بود كه به تسبيح و حمد و عبادت خداى خود بپردازد و خبر داده بود كه خود او شر كفار را از او مى گرداند، اينك در اين آيات هم همين را تكرار مى كند كه به كار رسالت خود مشغول باشد. در همين جا سوره پايان مى پذيرد.

هدف و فلسفه نزول سوره نحل

(1)

بيان غلبه دين حق بر كفار و انحصاري بودن تشريع دين

و بيان شرح هجرت رسول الله«ص» به مدينه

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَستَعْجِلُوهُ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يُشرِكُونَ! يُنزِّلُ الْمَلَئكَةَ بِالرُّوح مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاتَّقُونِ...!» (1تا21/نحل)

اگر به دقت در اين سوره نظر كنيم ظن قوى پيدا مى شود كه صدر اين سوره از آياتى است كه در روزهاى آخر توقف رسول خدا «ص» در مكه در نزديكى هاى مهاجرتش به مدينه نازل شده است و اين آيات، چهل آيه اول آن است، كه خداى سبحان در قسمتى از آن انواع نعمتهاى آسمانى و زمينى را كه مايه حيات انسانى


1- الميزان ج : 12 ص :296

ص:207

است و انسان در معاشش از آن بهره مند مى شود خاطر نشان فرموده و از راه نظام متقن و تدبير يك نواختى كه در آنها است بر وحدانيت خود در ربوبيت استدلال فرموده است .

و در قسمتى ديگر، احتجاج مى كند بر بطلان پندارهاى مشركين و بى ثمر بودن مساعى ايشان و اينكه به زودى كيفر ايشان را مى دهد، همچنانكه امتهاى گذشته را كه مثل اينان بودند كيفر داد و به زودى در روز قيامت در حق آنان فصل قضاء مى كند .

خداى سبحان اين آيات را با جمله:« اتى امر الله فلا تستعجلوه سبحانه و تعالى عما يشركون!» افتتاح نموده و آيات احتجاج را بر تقديس و تنزيه و تسبيحى كه در آنست متفرع كرد و از اين تفريع چنين فهميده مى شود كه غرض عمده از آيات صدر سوره اين است كه از نزديك بودن امر الهى خبر دهد و هشدار دهد كه به زودى بر آنان نازل مى شود و نيز در اين تفريع تهديدى است بر مشركين كه از در استهزاء مى گفتند: پس چرا عذابى كه مى گويى نازل نمى شود تا ما را تهديد نمايد و نيز با جمله:« فاعفوا و اصفحوا حتى ياتى الله بامره!» مؤمنين را بشارت مى دهد بر اينكه به زودى حق بر باطل غلبه نموده و توحيد بر شرك و ايمان بر كفر ظفر مى يابد، اين فهرست آن مطالبى است كه با دقت در آيات صدر سوره استفاده مى شود.

غرض سوره خبر دادن به نزديك شدن امر خداست كه عبارت است از: غلبه دين حق بر كفار، كه خداى تعالى اين معنا را با بيان اينكه: تنها خداى تعالى اله معبود است نه ديگرى چون تدبير عالم مانند خلقتش قائم به او است و نيز همه نعمتها به او منتهى مى گردد و هيچ يك از آنها مصنوع غير او نيست نتيجه مى گيرد پس واجب است همان خدا به تنهائى عبادت شود .

و همچنين با بيان اينكه: دين حق از خدا است پس واجب است كه غير دين او دينى و قانونى ديگر تشريع نشود و باز با بيان امورى از دين الهى، توضيح مى دهد .

اين، آن غرضى است كه معظم آيات اين سوره آن را دنبال نموده و با بيانهاى مختلفى تعقيب مى نمايد، در ضمن بيان اين غرض ، آياتى هم هست كه مساله هجرت و پاره اى مطالب مناسب با آن را ايراد مى نمايد.

هدف آيه 22 تا 40 سوره نحل

(1)

بيان عيوب وصفات بد مشركين ناشي از انكار توحيد

« إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ قُلُوبهُم مُّنكِرَةٌ وَ هُم مُّستَكْبرُونَ....!»

اين آيات، قسمت دوم از آيات صدر سوره است، قسمت اولش متضمن بيان


1- الميزان ج : 12 ص : 330

ص:208

توحيد ربوبيت و اقامه حجت عليه مشركين و انذار آنان به آوردن عذاب و تنزيه خداى سبحان از شرك ايشان بود.

و اين قسمت يعنى قسمت دوم، متضمن مطالبى است كه مناسب با آن بيان است از قبيل بيان عيبهاى مشركين و صفات بد آنان، كه همه ناشى از انكار توحيد است و مانند سخنان باطل و استكبارشان در برابر خدا و استهزاء آيات او و انكار حشر و نيز متضمن بيان بطلان اين سخنان و تهديد ايشان است به آمدن عذاب دنيوى و هشدارشان از عذاب روز مرگ و روز قيامت و نيز حقايقى ديگر .

هدف آيه 41 تا 64 سوره نحل

(1)

بيان هجرت رسول خدا و وعده نيكوي خدا براي مهاجرين در راه خدا

« وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا فى اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا ظلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فى الدُّنْيَا حَسنَةً وَ لأَجْرُ الاَخِرَةِ أَكْبرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ...!»

دو آيه اول اين آيات داستان هجرت را يادآورى نموده و به مهاجرين در راه خدا وعده نيكويى در دنيا و آخرت مى دهد و ما بقى آيات، داستان شرك مشركين و تشريع احكام بدون اذن خدا را كه كار مشركين بود تعقيب و بر حسب معنا جواب مفصلى است به گفتار مشركين كه دعوت نبوى به ترك عبادت آلهه و ترك تشريع احكام را امرى محال مى دانستند و مى گفتند:« لو شاء الله ما عبدنا ...!»

مراد از مهاجرت در خدا اين است كه مهاجرت براى كسب رضاى خدا باشد و اين هدف محيط به ايشان باشد و جز آن هدف ديگرى نداشته باشند!

مهاجرين در راه خدا براى دين مهاجرت كردند كه مجتمعى اسلامى و پاك تشكيل دهند كه در آن مجتمع جز خدا كسى پرستش نشود و جز عدل و احسان چيزى حكومت نكند و يا براى اين بود كه به مجتمعى وارد شوند و در آن منزل كنند كه وضعش چنين باشد، پس اگر از مهاجرتشان اميد حسنه اى داشتند و يا وعده حسنه اى داده شدند آن حسنه همين مجتمع صالح بود و نيز اگر آن شهر را كه بدان مهاجرت كردند، ستودند براى اين بود كه جاى تشكيل چنين مجتمعى بوده نه براى اينكه آب و هوايش خوب بوده، پس هدف و غرض از حسنه اى كه وعده داده شدند كه در دنيا به آن برسند همين مجتمع صالح بوده چه اينكه مقصود از حسنه شهر باشد و يا حالت حسنه اى كه در آن شهر به خود مى گيرند .

هدف آيه 65 تا 77 سوره نحل

(2)

اثبات توحيد و بعث و نبوت با شمارش نعمت هاي الهي

« وَ اللَّهُ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الأَرْض بَعْدَ مَوْتهَا إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّقَوْمٍ


1- الميزان ج : 12 ص : 367
2- الميزان ج : 12 ص : 415

ص:209

يَسمَعُونَ...!»

رجوعى است بعد از رجوع به شمردن نعمت هاى الهى و نتيجه گرفتن توحيد و نتيجه گرفتن بعث از اين آيات و اشاره اى است به مساله تشريع ، كه عبارت است از نبوت!

هدف آيه 78 تا 89 سوره نحل

(1)

اثبات وحدانيت در ربوبيت و مسئله بعث و نبوت با بيان نعمت هاي الهي

« وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطونِ أُمَّهَتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السمْعَ وَ الأَبْصرَ وَ الأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشكُرُونَ...!»

اين آيات، تعدادى ديگر از نعمت هاى الهى را بر مى شمارد و سپس كلام را معطوف به سوى نتيجه اى مى كند كه آن نتيجه، حق محض در مساله وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و در مساله بعثت در قيامت و در مساله نبوت و شرايع عينا مانند دسته قبلى آيات است كه در آنها نيز برداشت سخن بهمين منوال بود!

هدف آيه 90 تا 105 سوره نحل

(2)

ابلاغ احكام الهي در مكه براي اصلاح حال عمومي جامعه

« إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسنِ وَ إِيتَاى ذِى الْقُرْبى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظكُمْ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ...!»

اين آيات برخى از احكام را كه با اسلام قبل از هجرت سازگار است و مايه اصلاح حال عمومى اجتماع است مانند نهى از فحشاء و منكر و ستم و آنچه ملحق به آن است مانند امر به سركشى از خويشاوندان و نهى از شكستن عهد و سوگند ذكر مى كند و نيز مطالب ديگرى را يادآورى مى كند كه مناسب اينها باشد و آن را اثبات كند .

هدف آيه 106 تا 111 سوره نحل

(3)

بيان حكم تقيه و پاداش مهاجرين ثابت قدم و كيفر مرتدين از دين

« مَن كفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَنِهِ إِلا مَنْ أُكرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطمَئنُّ بِالايمَنِ وَ لَكِن مَّن شرَحَ بِالْكُفْرِ صدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ...!

در اين آيات عليه كفارى كه بعد از ايمان به خدا كافر گشته و مرتد شدند تهديد نموده و مهاجرين را كه در جهاد خود دچار زحمت گشته و در راه خدا صبر كردند وعده جميل داده و متعرض حكم تقيه نيز شده است.

هدف آيه 112 تا 128 سوره نحل

(4)

بيان احكام حرام و حلال و انطباق دين اسلام و دين ابراهيم

« وَ ضرَب اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَت ءَامِنَةً مُّطمَئنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِّن كلّ ِ مَكانٍ


1- الميزان ج : 12 ص : 449
2- الميزان ج : 12 ص : 474
3- الميزان ج : 12 ص : 508
4- الميزان ج : 12 ص : 519

ص:210

فَكفَرَت بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَقَهَا اللَّهُ لِبَاس الْجُوع وَ الْخَوْفِ بِمَا كانُوا يَصنَعُونَ...!»

اين دسته از آيات، تتمه احكامى را بيان مى كند كه در آيات قبل بود، در اين آيات خوردنيهاى حرام و حلال را بيان نموده از تحريم و تحليل بدعتى و بدون اذن خدا نهى مى كند و نيز پاره اى از احكام را كه براى يهود تشريع شده بود و سپس نسخ شد ذكر نموده، در حقيقت مساله نسخ كه در آيه:« و اذا بدلنا آية مكان آية...!» گذشت عطف نموده و اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه: آنچه بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نازل شده دين ابراهيم است كه بر اساس اعتدال و توحيد بنا شده و آن احكام طاقت فرسا كه در دين يهود بود از دين او برداشته شده است .

و در آخر امر به عدالت در مجازات و دعوت به صبر و احتساب نموده و با وعده جميل به نصرت و كفايت براى كسانى كه تقوى پيشه نموده و احسان كنند آن را خاتمه مى دهد .

هدف و فلسفه نزول سوره اسري

(1)

تسبيح خداي تعالي و بيان معراج رسول الله "ص"

مقدرات بني اسرائيل

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ! سبْحَنَ الَّذِى أَسرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ إِلى الْمَسجِدِ الأَقْصا الَّذِى بَرَكْنَا حَوْلَهُ لِنرِيَهُ مِنْ ءَايَتِنَا إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْبَصِيرُ!»

(1/اسري)

اين سوره پيرامون مساله توحيد و تنزيه خداى تعالى از هر شريكى كه تصور شود مى باشد و با اينكه در اين مورد بحث مى كند، اما مساله تسبيح خدا را بر مساله حمد و ثناى او غلبه داده و بيشتر به قسم دوم پرداخته است، همچنان كه ابتداى آن را با جمله:« سبحان الذى اسرى بعبده ...!» شروع كرده و در خلال سوره هم پى در پى تسبيح او را تكرار نموده، يك جا فرموده:« سبحانه و تعالى عما يقولون!» و جايى ديگر فرموده:« قل سبحان ربى!» و يا فرموده:« و يقولون سبحان ربنا ...!» و حتى در آيه اى كه سوره به آن ختم مى شود نيز معناى تسبيح خداى را متذكر گرديده و او را بر تنزهش از داشتن شريك و ولى و اتخاذ فرزند ستوده و فرموده است: « و قل الحمد لله الذى لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا!»


1- الميزان ج : 13 ص :3

ص:211

سوره مورد بحث هدفى را دنبال مى كند كه آن عبارت است از تسبيح خداى تعالى، اين سوره مطلب را با اشاره به داستان معراج رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و سير آن حضرت از مسجد الحرام به مسجد اقصى( كه همان بيت المقدس باشد و بنائى است مرتفع «هيكل» كه داوود و سليمان عليهماالسلام براى بنى اسرائيل بنا نمودند و خدا آن را خانه مقدس ايشان قرار داد،) شروع نموده و متذكر شده است.

آنگاه كلام را به مناسبت، به مقدرات بنى اسرائيل كشانده، از عزت و ذلت آنان و اينكه خداوند در هر روزگارى كه او را اطاعت مى كردند سربلندشان مى كرده و هر وقت كه از در عصيان در مى آمدند ذليل و خوارشان مى ساخته، سخن گفته و نيز كيفيت نزول كتاب بر آنان و پيرامون دعوت آنان به توحيد و نفى شرك توضيح داده است .

سپس به همين مناسبت كلام را به وضع اين امت معطوف ساخته، كه بر اين امت نيز كتاب نازل كرده پس اگر اطاعت كنند اجر مى برند و اگر عصيان بورزند عقاب مى شوند و ملاك كار ايشان مانند آنان به همان اعمالى است كه مى كنند و به طور كلى با هر انسانى بر طبق عملش معامله مى كنند و سنت الهى در امتهاى گذشته نيز بر همين منوال بوده است .

پس آنگاه حقايق مهم و بسيارى از معارف مربوط به مبدأ و معاد و شرايع عامه از اوامر و نواهى و غير آن را بيان مى كند .

و از آيات برجسته، در اين سوره آيه شريفه:« قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى - بگو چه خدا را بخوانيد و چه رحمان را ، به هر نامى كه بخوانيد براى او است اسماى حسنى!» و نيز آيه:« كلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك و ما كان عطاء ربك محظورا - هر يك از طايفه مؤمن و غير مؤمن را از عطاء پروردگارت مدد مى رسانيم و عطاء پروردگار تو ممنوع نيست!» و نيز آيه:« و ان من قرية الا نحن مهلكوها - و هيچ قريه اى نيست مگر آنكه ما هلاك كننده آنيم!» و همچنين آيات ديگر، است .

هدف آيه 2تا8 سوره اسري

(1)

بيان سنت الهي در هدايت امت ها

« وَءَاتَيْنَا مُوسى الْكِتَب وَ جَعَلْنَهُ هُدًى لِّبَنى إِسرءِيلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِن دُونى وَكيلاً...!»

از ظاهر سياق اين آيات كه در صدر سوره قرار دارند چنين برمى آيد كه در مقام بيان اين معنا است كه سنت الهى در امتها و اقوام مختلف انسانى همواره بر اين


1- الميزان ج : 13 ص : 44

ص:212

بوده است كه ايشان را به راه بندگى و توحيد هدايت نموده و رسيدن به آن را برايشان ممكن ساخته و ايشان را در پذيرفتن و نپذيرفتن مخير نموده است، نعمت هاى دنيا و آخرت را در اختيارشان قرار داد و ايشان را به همه رقم اسبابى كه در اطاعت و معصيت بدان نيازمندند مسلح و مجهز ساخت تا اگر اطاعت و احسان كنند به سعادت دنيا و آخرت پاداششان دهد و اگر گناه و عصيان ورزند به نكال و خوارى در دنيا و عذاب آخرت كيفرشان كند .

بنا بر اين مى توان گفت كه هفت آيه مذكور به منزله مثالى است كه كيفيت و چگونگى جريان اين سنت عمومى را در بنى اسرائيل مجسم مى سازد، بدين شرح كه خدا بر پيغمبرشان كتاب نازل كرد و آن را هدايتى قرار داد تا به وسيله آن به سوى خدايشان راه يابند و در آن كتاب چنين پيشگوئى كرد كه به زودى ترقى نموده و در اثر همان ترقى، طغيان و تباهى خواهند ورزيد و خداوند با مسلط نمودن دشمن، بر آن قوم ، انتقام سختى از آنان خواهدگرفت و خوارشان خواهد ساخت و دشمن آنقدر از ايشان بكشد و اسير كند تا آن كه غرور و طغيانشان فروكش نموده دوباره به سوى اطاعت خدا برمى گردند، در آنوقت خدا هم به نعمت و رحمت خود برگشته باز سرو سامانى به ايشان خواهد داد، باز براى بار دوم طغيان خواهند ورزيد و خدا هم به عذاب خود برمى گردد .

از اين بيان اين نتيجه به دست مى آيد كه آيات هفتگانه مورد بحث به منزله توطئه و زمينه چينى براى بيان جريان همين سنت است در امت اسلام و در حقيقت اين چند آيه نظير جمله معترضه است ميان آيه اول و آيه نهم.

هدف آيه 9تا22 سوره اسري

(1)

بيان سنت الهي در ملت اسلام

« إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحَتِ أَنَّ لهَُمْ أَجْراً كَبِيراً...!»

آيات سابق از سوره اسري، جريان سنت الهى را در هدايت انسان به سوى حق و دين توحيد خاطرنشان مى كرد و خلاصه آن سنت اين بود كه خداوند هر كس را كه دعوت حق را اجابت كند در دنيا و آخرت سعادتمند گرداند و هر كه را كه به حق كفر ورزيده و از امر او سرپيچى نمايد در دنيا و آخرت عقاب كند .

و اگر نزول تورات و حوادثى را كه بعد از آن، براى بنى اسرائيل پيش آمده، ذكر فرمود از باب تطبيق حكم كل اين سنت بر افراد و مصاديق آن بود.

و اين دسته از آيات جريان همان سنت را در اين امت خاطر نشان مى سازد و


1- الميزان ج : 13 ص : 61

ص:213

مى فرمايد كه به همان نحو كه در امت موسى عليه السلام جريان يافت در اين امت نيز جريان مى يابد، آنگاه نتيجه مى گيرد كه پس بايد از شرك اجتناب ورزيده و همواره ملازم طريق توحيد باشند!

هدف آيه 23تا39 سوره اسري

(1)

ذكر برخي از كليات دين

« وَ قَضى رَبُّك أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِيَّاهُ وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَك الْكبرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلا تَقُل لهَُّمَا أُفٍ وَ لا تَنهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلاً كرِيماً... !»

اين آيات بعضى از كليات دين را ذكر مى كند و در حقيقت دنباله آيه شريفه:« ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم ...!» است .

هدف آيه 40 تا 55 سوره اسري

(2)

بيان مسئله توحيد و سرزنش مشركين

« أَ فَأَصفَاكمْ رَبُّكم بِالْبَنِينَ وَ اتخَذَ مِنَ الْمَلَئكَةِ إِنَثاً إِنَّكمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً...!»

در اين آيات مساله توحيد و سرزنش مشركين دنبال شده است كه چگونه خدايانى براى خود درست كرده اند و ملائكه كرام را زنانى پنداشته اند و چگونه با آمدن قرآن و ادله توحيد آن، باز هم متنبه نشده و آيات قرآنى را نمى فهمند و در عوض فرستاده ما را و مساله بعث و نشور را مسخره مى كنند و سخنان زشتى در باره خدا مى گويند و همچنين مطالبى ديگر .

هدف آيه 56 تا 65 سوره اسري

(3)

بيان سنت الهي در چگونگي عذاب امت آخرين

« قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشف الضرِّ عَنكُمْ وَ لا تحْوِيلاً...!»

در اين آيات در باره مساله توحيد به گونه ديگرى احتجاج شده و ربوبيت خدايانى كه مشركين مى پرستيدند ابطال گرديده و حاصلش اين است كه بتها قادر به رفع گرفتاريها و برداشتن آنها از پرستش كنندگان خود نيستند، بلكه آنها در احتياج به خداى سبحان مانند خود بت پرستانند، كه همواره در جستجوى وسيله اى به درگاه خدا هستند و رحمت او را اميدوار و از عذاب او بيمناكند!

و مساله گرفتاريها و هلاكت ها و عذابها همه به دست خداى تعالى است و او در كتاب خود نوشته كه هر قريه اى را قبل از روز قيامت هلاك كند و يا به عذاب شديدى مبتلا سازد، در بين امتهاى گذشته هم همين معنا را اعمال كرده، براى هر امتى آيات و معجزات خود را مى فرستاده و چون كفر مى ورزيدند و آن را تكذيب


1- الميزان ج : 13 ص : 105
2- الميزان ج : 13 ص : 141
3- الميزان ج : 13 ص : 173

ص:214

مى كردند دنبالش عذاب انقراض آور را مى فرستاده ولى در امت آخرين از آوردن آن معجزات كه دنبالش عذاب استيصال است خوددارى كرد .

آرى خداوند چنين خواست كه رفتار ايشان را با هلاكت تلافى نكند، چيزى كه هست اصل فساد در ميان آنان رو به پيشرفت است و به زودى شيطان همه شان را گمراه مى كند، آن وقت است كه وعده خدا در باره آنان محقق گشته و خدا هلاكشان مى سازد و اين امرى است شدنى!

هدف آيه 66 تا 72 سوره اسري

(1)

اثبات انحصار قبولي دعا و كشف ضرّ براي خدا

« رَّبُّكُمُ الَّذِى يُزْجِى لَكمُ الْفُلْك فى الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً...!»

اين آيات در مقام تكميل نمودن آيات قبلى است و مساله استجابت دعا و كشف ضر را كه آيات قبل، از بتها و خدايان مشركين نفى مى كرد در باره خداى سبحان اثبات مى نمايد.

اينكه احتجاج مزبور با آيه:« يوم ندعوا كل اناس بامامهم ...!» ختم شده و با آن اشاره به اين معنا كرده كه اين هدايت و ضلالتى كه مورد بحث بود در آخرت نيز ملازم انسان است و نشاه آخرت مطابق نشاه دنيا است، هر كه در دنيا بينا باشد در آخرت هم بينا است و هر كه در اينجا كور باشد آنجا هم كور و بلكه گمراهتر است!

هدف آيه 73 تا 81 سوره اسري

(2)

نهي رسول الله«ص» از تمايل به مشركين

« وَ إِن كادُوا لَيَفْتِنُونَك عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك لِتَفْترِى عَلَيْنَا غَيرَهُ وَ إِذاً لاتخَذُوك خَلِيلاً...!»

اين آيات گوشه اى از نيرنگهاى مشركين را كه به قرآن و به پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلّم زدند و تعدى و پافشارى كه در انكار توحيد و معاد كردند يادآور شده، در همين باره عليه ايشان احتجاج و استدلال مى كند .

آرى آنها خواسته بودند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نسبت به قسمتى از دستورات، با آنان مداهنه كند و نيز خواستند او را از مكه بيرون كنند.

به همين جهت در اين آيات به شديدترين بيان آن جناب را تهديد مى كند كه مبادا به طرف مشركين و لو هر قدر هم اندك باشد ميل پيدا كند و ايشان را هشدار داده كه اگر آن جناب را از مكه بيرون كنند هلاكشان فرمايد .

در اين آيات توصيه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم به نماز و توسل به درگاه پروردگار در آغاز كلام و هم در انجام آن و نيز اعلام به ظهور حق آمده است!

هدف آيه 82 تا 100 سوره اسري


1- الميزان ج : 13 ص : 208
2- الميزان ج : 13 ص : 236

ص:215

(1)

بيان شفا و رحمت بودن قرآن

« وَ نُنزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظلِمِينَ إِلا خَساراً ...!»

در اين آيات براى دومين بار به مساله معجزه بودن قرآن اشاره مى كند و مجددا آن را آيت و معجزه نبوت معرفى مى كند و نيز رحمت و بركتش مى خواند.

در اين آيات مى خواهد اين جهت را بيان كند كه قرآن شفا و رحمت است و به عبارت ديگر اصلاح كننده كسى است كه خود نفسى اصلاح طلب داشته باشد و گر نه همين قرآن نسبت به ستمكاران خسارت و زيان است و با اينكه اين قرآن معجزه نبوت است، معجزه هاى ديگر از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم مى خواهند و آنگاه جوابشان را مى دهد و البته غير آنچه گفته شد ملحقاتى هم در اين آيات آمده كه از آن جمله پرسش از چگونگى روح و جواب از آن است.

هدف آيه 101 تا 111 سوره اسري

(2)

بيان برخورد فرعونيان با موسي و مشركين قريش با رسول الله«ص»

« وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى تِسعَ ءَايَتِ بَيِّنَتٍ فَسئَلْ بَنى إِسرءِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنى لأَظنُّك يَمُوسى مَسحُوراً...!»

در اين آيات وضع رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و معجزه قرآنش و اعراض مشركين از آن جناب و طلب نمودن معجزاتى بيهوده تشبيه شده به وضع موسى عليه السلام و معجزات نبوتش و اعراض فرعون از آن معجزات و نسبت سحر به وى دادن و پس از تشبيه مجددا به وصف قرآن كريم و سبب نزول تدريجى آن و نيز به بيان معارفى ديگر مى پردازد .

هدف و فلسفه نزول سوره كهف

(3)

دعوت به اعتقاد حق و عمل صالح و نفي دوگانه پرستي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتَب وَ لَمْ يجْعَل لَّهُ عِوَجَا...!» (1تا8/كهف)

اين سوره با انذار و تبشير دعوت مى كند به اعتقاد حق و عمل صالح


1- الميزان ج : 13 ص : 249
2- الميزان ج : 13 ص : 300
3- الميزان ج : 13 ص :325

ص:216

همچنانكه از دو آيه اولش هم بوى اين معنا استشمام مى شود و نيز از آيه آخر سوره كه مى فرمايد: « فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا !»

در اين سوره مساله نفى فرزند داشتن خدا مورد عنايت و توجه زيادى واقع شده است نظير اينكه مى بينيم تهديد و انذار را به كسانى اختصاص مى دهد كه براى خدا فرزند قائل شده اند، يعنى بعد از آنكه مى فرمايد:« لينذر باسا شديدا من لدنه!» مجددا مى فرمايد:« و ينذر الذين قالوا اتخذ الله ولدا !»

پس در اين آيه روى سخن با دوگانه پرستان است، كه قائل به فرزندى ملائكه و جن و مصلحين بشر براى خدا هستند و همچنين خطاب به نصارى است كه قائل به فرزندى مسيح براى اويند و بعيد نيست كه روى سخن به يهود هم باشد ، چون خود قرآن از يهود نقل كرده كه گفته اند عُزير پسر خدا است .

بعيد نيست كسى بگويد كه غرض از نزول اين سوره بيان سه داستان عجيب است كه در قرآن كريم جز در اين سوره ذكر نشده، يكى قصه اصحاب كهف و ديگرى داستان موسى و آن جوانى كه در راه به سوى مجمع البحرين ديدار نمود و سوم حكايت ذى القرنين و آنگاه از اين سه داستان در غرض سوره كه اثبات نفى شريك و تشويق بر تقوى و ترس از خدا است استفاده كند .

هدف آيه 9 تا 26 سوره كهف

(1)

بيان داستان اصحاب كهف و عوامل غفلت انسانها در زندگي زميني

« أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً ...!»

اين آيات داستان اصحاب كهف را ذكر مى كند كه يكى از سه سؤالى است كه يهود به مشركين ياد دادند تا از رسول خدا (ص) بپرسند و بدين وسيله او را در دعوى نبوتش بيازمايند.

سياق آيات سه گانه اى كه داستان مزبور با آنها شروع شده اشعار به اين دارد كه قصه كهف قبلا به طور اجمال در بين مردم معروف بوده، مخصوصا اين اشعار در سياق آيه:« أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً !» بيشتر به چشم مى خورد و مى فهماند كه نزول اين آيات براى تفصيل قضيه است كه از جمله: « نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ...!» شروع مى شود.

و وجه اتصالش به آيات قبل اين است كه با اشاره به اين داستان و اينكه جاى تعجب در آن نيست همان مطالب گذشته را تاييد مى كند، كه اگر خداى تعالى


1- الميزان ج : 13 ص : 336

ص:217

موجودات روى زمين را در نظر بشر جلوه داده و دلهاى آدميان را مجذوب آنها نموده تا بدانها ركون و اطمينان كنند و توجه خود را بدانها معطوف دارند، همه به منظور امتحان است. و همچنين اگر پس از گذشتن اندك زمانى همه آنها را با خاك يكسان نموده، از نظر انسان مى اندازد و به صورت سرابى جلوه مى دهد، همه و همه آياتى است الهى نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف هست، كه خدا خواب را بر آنان مسلط نمود و در كنج غارى سيصد سال شمسى به خوابشان برد و وقتى بيدار شدند جز اين به نظرشان نرسيد كه يا يك روز در خواب بوده اند و يا پاره اى از روز پس مكث هر انسان در دنيا و اشتغالش به زخارف و زينت هاى آن و دلباختگى اش نسبت به آنها و غفلتش از ماسواى آن، خود آيتى است نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف است. همانطور كه آنها وقتى بيدار شدند خيال كردند روزى و يا پاره اى از روز خوابيده اند، انسانها هم وقتى روز موعود را مى بينند خيال مى كنند يك روز و يا پاره اى از يك روز در دنيا مكث كرده اند!

پس آيت اصحاب كهف در بين ساير آيات الهى پيشامدى نوظهور و عجيب نيست، بلكه داستانى است كه همه روزه و تا شب و روزى هست، تكرار مى گردد.

هدف آيه 27 تا 31 سوره كهف

(1)

بيان وظيفه رسول الله دربرابر دينداران و بي دينان

« وَ اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَيْك مِن كتَابِ رَبِّك لا مُبَدِّلَ لِكلِمَتِهِ وَ لَن تجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً...!

در اين آيات رجوع و انعطافى به ما قبل هست به آن جائى كه گفتار قبل از داستان اصحاب كهف بدانجا منتهى گرديد، يعنى به تاسف خوردن و ناشكيبائى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم از اينكه چرا مردم ايمان نمى آورند و به كتابى كه برايشان نازل شده نمى گروند و چرا دعوت حقه او را قبول نمى كنند .

آيات مورد بحث عطف بدانجا است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را تسليت مى داد به اينكه سراى دنيا بلاء و امتحان است و آنچه زينت دارد به زودى به صورت خاك خشك در مى آيد، پس ديگر سزاوار نيست به خاطر اين مردم خود را ناراحت كنى و دلتنگ شوى كه چرا دعوتت را نمى پذيرند و به كتاب خدا ايمان نمى آورند .

آنچه بر تو واجب است صبر و حوصله كردن با اين مشت فقرائى است كه ايمان آورده اند و مدام پروردگار خود را مى خوانند و هيچ توجهى به اين توانگران كافر كيش كه همواره به ثروت خود و زينت حيات دنيايشان مى بالند ندارند، چون مى دانند


1- الميزان ج : 13 ص :414

ص:218

اين زينتها به زودى به صورت خاكى خشك مبدل مى شود، لذا همواره دنياداران را به سوى پروردگارشان مى خوانند ، و ديگر كارى به كارشان ندارند .

هر كه مى خواهد ايمان بياورد و هر كه مى خواهد كفر بورزد، چيزى به عهده رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نيست، آنچه وظيفه او است كه بايد در مواجهه با آنان رعايت كند اين است كه در صورت ايمان آوردن، با شادمانى و در صورتى كه ايمان نياورند، با تاسف با آنان مواجه نشود، بلكه همان ثواب و عقاب خداى را تذكر دهد!

هدف آيه 32 تا 46 سوره كهف

(1)

بيان واقعيت مالكيت آدمي به اموال و اولاد و ساير زينتهاي دنيا

« وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً رَّجُلَينِ جَعَلْنَا لأَحَدِهِمَا جَنَّتَينِ مِنْ أَعْنَبٍ وَ حَفَفْنَهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنهُمَا زَرْعاً !»

اين آيات متضمن دو مثل است كه حقيقت ملكيت آدمى را نسبت به آنچه در زندگى دنيا از اموال و اولاد - كه زخارف زندگى اند و زينت هاى فريب دهنده و سريع الزوال اند و آدمى را از ياد پروردگارش غافل و مشغول مى سازند و واهمه او را تا حدى مجذوب خود مى سازد كه به جاى خدا به آنها ركون و اعتماد مى كند و به خيالش مى قبولاند كه راستى مالك آنها است - بيان مى كند و مى فهماند كه اين فكر جز وهم و خيال چيز ديگرى نيست، به شهادت اينكه وقتى بلايى از ناحيه خداى سبحان آمد همه را به باد فنا گرفته براى انسان چيزى جز خاطره اى كه بعد از بيدارى از عالم رؤيا به ياد مى ماند و جز آرزوهاى كاذب باقى نمى گذارد .

هدف آيه 47 تا 59 سوره كهف

(2)

بيان تنهائي انسان در قيامت و كيفر پيروي از شيطان

« وَ يَوْمَ نُسيرُ الجِْبَالَ وَ تَرَى الأَرْض بَارِزَةً وَ حَشرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنهُمْ أَحَداً...!»

اين آيات متصل به آيات قبل است و در پى همان آيات سير مى كند و به بيان اينكه اين اسباب ظاهرى و زخارف فريبنده دنيوى كه زينت حيات هستند به زودى زوال و نابودى بر آنها عارض مى شود مى پردازد و براى انسان روشن مى كند كه مالك نفع و ضرر خويش نيست و آنچه براى انسان مى ماند همان عمل او است كه بر طبقش كيفر و يا پاداش مى بيند .

در اين آيات ابتدا ، مساله قيام قيامت مطرح شده و بيان مى فرمايد كه هر انسانى تك و تنها بدون اينكه كسى به غير از عملش همراه او باشد محشور مى گردد و سپس مساله امتناع ابليس از سجده بر آدم و فسقش نسبت به امر پروردگار را ذكر


1- الميزان ج : 13 ص : 425
2- الميزان ج : 13 ص : 444

ص:219

مى كند كه پيروانش او و ذريه او را اولياى خود مى گيرند و به جاى خدا او را كه دشمن ايشان است سرپرست خود اتخاذ مى كنند .

آنگاه دو باره مساله قيامت را عنوان مى كند كه در آن روز خداوند خود پيروان شيطان و نيز شيطانها را كه شريك خدايش گرفته بودند احضار مى كند ، در حالى كه رابطه ميان آنان قطع شده باشد .

و در آخر آياتى چند در خصوص وعده و وعيد آمده و مجموع آيات از نظر هدف با آيات قبل متصل است.

هدف آيه 60 تا 82 سوره كهف

(1)

بيان واقعيت پشت پردهحوادث ظاهري

« وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِفَتَاهُ لا أَبْرَحُ حَتى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضىَ حُقُباً...!»

در اين آيات داستان موسى و برخوردش در مجمع البحرين با آن عالمى كه تاويل حوادث را مى دانست براى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم تذكر مى دهد و اين چهارمين تذكرى است كه در اين سوره دنبال امر آن جناب به صبر در تبليغ رسالت تذكار داده مى شود تا هم سرمشقى باشد براى استقامت در تبليغ و هم تسليتى باشد در مقابل اعراض مردم از ذكر خدا و اقبالشان بر دنيا و هم بيانى باشد در اينكه اين زينت زودگذر دنيا كه اينان بدان مشغول شده اند متاعى است كه رونقش تا روزى معين است، بنا بر اين، از ديدن تمتعات آنان به زندگى و بهره مندى شان به آنچه كه اشتهاء كنند دچار ناراحتى نشود، چون در ماوراى اين ظاهر يك باطنى است و در ما فوق تسلط آنان بر مشتهيات ، سلطنتى الهى قرار دارد!

پس ، گويا يادآورى داستان موسى و عالم براى اشاره به اين است كه اين حوادث و وقايعى هم كه بر وفق مراد اهل دنيا جريان مى يابد، تاويلى دارد كه به زودى بر ايشان روشن خواهد شد و آن وقتى است كه مقدر الهى به نهايت اجل خود برسد و خداى اذن دهد تا از خواب غفلت چندين ساله بيدار شوند و براى يك نشاة ديگرى غير نشاة دنيا مبعوث گردند .

آن عالمى كه موسى ديدارش كرد و خداى تعالى بدون ذكر نامش به وصف جميلش او را ستوده و فرموده:« عبدا من عبادنا اتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما!» اسمش ( در روايات) خضر يكى از انبياء معاصر موسى بوده است.

هدف آيه 83 تا 102 سوره كهف

(2)

بيان تاريخ ذي القرنين

« وَ يَسئَلُونَك عَن ذِى الْقَرْنَينِ قُلْ سأَتْلُوا عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكراً...!»


1- الميزان ج : 13 ص : 466
2- الميزان ج : 13 ص : 496

ص:220

اين آيات راجع به داستان ذو القرنين است و در خلال آن پيشگويى هايى از قرآن نيز به چشم مى خورد.

هدف آيه 103 تا 108 سوره كهف

(1)

بيان خسران زندگي و سوء عاقبت مشركين

« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالأَخْسرِينَ أَعْمَلاً ! الَّذِينَ ضلَّ سعْيهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحْسبُونَ أَنهُمْ يحْسِنُونَ صنْعاً...!»

اين آيات شش گانه به منزله استنتاج از آيات گذشته در اين سوره است كه دلباختگى مشركين را نسبت به زينت حيات دنيا و ركون و اطمينان به اوليائى غير از خدا و ابتلاءشان به تاريك بينى و ناشنوائى و آثار اينها در سوء عاقبت را شرح مى داد و علاوه بر اينكه از آن آيات نتيجه گيرى مى كند، تمهيد و مقدمه اى است نسبت به آيه آخر سوره كه مى فرمايد:« قل انما انا بشر مثلكم...!»

هدف آيه 109 سوره كهف

(2)

بيان وسعت كلمات الهي

« قُل لَّوْ كانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكلِمَتِ رَبى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كلِمَت رَبى وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً !»

اين آيه بيان مستقلى است براى وسعت كلمات خداى تعالى و اينكه كلمات او نابودى پذير نيست و به همين جهت بعيد نيست كه تنها نازل شده باشد نه در ضمن آيات قبل و بعدش ، ليكن اگر در ضمن آيات ديگرى نازل شده باشد آن وقت مربوط به تمامى مطالبى است كه در اين سوره مورد بحث قرار گرفته است.

آيه شريفه در اينكه در جائى قرار گرفته كه غرض سوره استيفاء شده و بيانش تمام گشته و مثالهايش زده شده نظير گفتار كسى مى ماند كه خيلى حرف زده و در آخر گفته باشد حرفهاى ما تمامى ندارد لذا به همين مقدار كه گفتيم اكتفاء مى كنيم - و خدا داناتر است!

هدف آيه 110 سوره كهف

(3)

بيان خلاصه هدف سوره كهف، اصول سه گانه دين: توحيد نبوت معاد

« قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشرٌ مِّثْلُكمْ يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَمَن كانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صلِحاً وَ لا يُشرِك بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا !»

اين آيه آخرين آيه سوره است كه غرض از بيان سوره را خلاصه مى كند و در آن اصول سه گانه دين را كه توحيد و نبوت و معاد است جمع كرده است.


1- الميزان ج : 13 ص : 545
2- الميزان ج : 13 ص : 552
3- الميزان ج : 13 ص : 556

ص:221

جمله:« انما الهكم اله واحد!» مساله توحيد را و جمله:« انما انا بشر مثلكم يوحى الى!» و جمله:« فليعمل عملا صالحا ...!» مساله نبوت را و جمله:« فمن كان يرجوا لقاء ربه!» مساله معاد را متعرض است.

هدف و فلسفه نزول سوره مريم

(1)

بشارت و انذار

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ! كهيعص! ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّك عَبْدَهُ زَكرِيَّا !»

(1تا15/مريم)

غرض اين سوره به طورى كه در آخرش بدان اشاره نموده مى فرمايد:« فانما يسرناه بلسانك لتبشر به المتقين و تنذر به قوما لدا ...!» بشارت و انذار است ، چيزى كه هست همين غرض را در سياقى بديع و بسيار جالب ريخته نخست به داستان زكريا و يحيى و قصه مريم و عيسى و سرگذشت ابراهيم و اسحاق و يعقوب و ماجراى موسى و هارون و داستان اسماعيل و حكايت ادريس و سهمى كه به هر يك از ايشان از نعمت ولايت داده - كه يا نبوت بوده و يا صدق و اخلاص - اشاره كرده ، آنگاه علت اين عنايت را چنين بيان فرموده كه اين بزرگواران خصلتهاى برجسته اى داشته اند از آن جمله نسبت به پروردگارشان خاضع و خاشع بودند و ليكن اخلاف ايشان از ياد خدا اعراض نموده به مساله توجه به پروردگار به كلى بى اعتناء شدند و به جاى آن دنبال شهوت را گرفتند به همين جهت به زودى حالت غى را كه همان از دست دادن رشد است ديدار مى كنند مگر آنكه كسى از ايشان توبه كند و به پروردگار خود بازگشت نمايد كه او سرانجام به اهل نعمت مى پيوندد .

سپس نمونه هايى از لغزشهاى اهل غى و زورگوييهاى آنان و آراى خارج از منطقشان از قبيل نفى معاد و به خدا نسبت پسردارى دادن و بت پرستيدن و آنچه كه از لوازم اين لغزشها است از نكبت و عذاب را خاطر نشان مى سازد.

بنا بر اين، مى توان گفت بيان اين سوره شبيه به بيان مدعيى است كه براى اثبات دعوى خود مثال هايى مى آورد .

پس اين سوره با ذكر چند مثال آغاز و با گرفتن نتيجه اى كلى از آن مثلها ،


1- الميزان ج : 14 ص :3

ص:222

كه مورد نظر بوده ، خاتمه يافته است .

پس اين سوره، مردم را به سه طائفه تقسيم مى كند:

1 - آنهائى كه خدا انعامشان كرد كه يا انبياء بودند و يا اهل اجتباء و هدايت!

2 - اهل غى، يعنى آنهائى كه مايه و استعداد رشد خود را از دست دادند!

3 - آن كسانى كه توبه نموده و ايمان آوردند و عمل صالح كردند كه به زودى به اهل نعمت و رشد مى پيوندند .

و آنگاه ثواب توبه تائبين و مسترشدين و عذاب غاويان كه همنشينان شيطان و از اولياى اويند - را تذكر مى دهد.

هدف آيه 16 تا 40 سوره مريم

(1)

بيان زندگي عيسي و يحيي «ع» و مشابهت آنها

« وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ مَرْيمَ إِذِ انتَبَذَت مِنْ أَهْلِهَا مَكاناً شرْقِيًّا...!»

در اين آيات از داستان يحيى به داستان عيسى عليه السلام نقل كلام شده و ميان اين دو داستان شباهت تمامى هست، چون ولادت هر دو بزرگوار به طور خارق العاده صورت گرفته و اين هر دو در كودكى حكم و نبوت داده شدند، او هم خبر داد كه مامور به احسان به مادر شده و جبار و شقى نيست و بر خود در روز ولادتش و روز مرگش و روز مبعوث شدنش سلام داده، اين نيز همين مطالب را گفته و قرآن از وى نيز نقل كرده و شباهت هاى ديگرى نيز داشته اند و يحيى عليه السلام نبوت عيسى عليه السلام را تصديق كرده و به وى ايمان آورد!

هدف آيه 41 تا 50 سوره مريم

(2)

بيان محاجه ابراهيم«ع» با پدر و كناره گيريش از بت پرستان

« وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِبْرَهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِياًّ...!»

اين آيات به پاره اى از داستان ابراهيم عليه السلام اشاره مى كند و آن عبارت است از احتجاجش با پدر در باره بت ها، با حجت و هدايت فطرى و معرفت يقينى كه خدايش داده بود و نيز داستان كناره گيرى از پدر و از مردم و خدايانشان و اينكه خداوند به او اسحاق و يعقوب را داد و به كلمه باقيه در نسلش اختصاص داد و براى او و اعقاب او ياد خيرى در آيندگان گذاشت كه تا روزگارى هست نامش را به نيكى ببرند.

هدف آيه 51 تا 57 سوره مريم

(3)

بيان موهبتها و رحمتهاي الهي به موسي و هارون و اسماعيل و ادريس «ع»

« وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مخْلَصاً وَ كانَ رَسولاً نَّبِيًّا...!»

در اين آيات جمع ديگرى از انبياء و برخى از موهبت ها و رحمت هايى را كه


1- الميزان ج : 14 ص : 42
2- الميزان ج : 14 ص : 72
3- الميزان ج : 14 ص : 82

ص:223

به ايشان اختصاص داده ذكر مى كند و آنان عبارتند از موسى ، هارون ، اسماعيل و ادريس عليهماالسلام.

هدف آيه 58 تا 63 سوره مريم

(1)

بيان طريقه انبياء ، دين توحيد، دين اهل سعادت و رشد

« أُولَئك الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَهِيمَ وَ إِسرءِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَت الرَّحْمَنِ خَرُّوا سجَّداً وَ بُكِيًّا...!»

در سابق كه در باره غرض اين سوره بحث كرديم گذشت كه آنچه از سياق آن بر مى آيد اين است كه مى خواهد بيان كند كه عبادت خداى تعالى - يعنى دين توحيد - دين اهل سعادت و رشد است، دين انبياء و اولياء است و تخلف از طريقه ايشان، يعنى ضايع كردن نماز و پيروى شهوات، پيروى راه ضلالت است و كسى كه چنين كند گمراه است ، مگر آنكه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد .

پس آيات و مخصوصا سه آيه اول آن متضمن خلاصه غرض سوره است و اين خلاصه گيرى را به صورت استنباط از داستانهاى وارده در سوره بيان كرده است و تفاوت اين سوره با ساير سوره ها همين است كه در ساير سوره هاى طولانى غرض از سوره را به عنوان برائت استهلال در ابتداى آن و نيز به عنوان حسن الختام در آخر آن بيان مى كند ، ولى در اين سوره اين غرض را در وسط آن بيان كرده است .

هدف آيه 64 و65 سوره مريم

(2)

بيان زمان و شرايط نازل شدن فرشته وحي

« وَ مَا نَتَنزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّك لَهُ مَا بَينَ أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَينَ ذَلِك وَ مَا كانَ رَبُّك نَسِيًّا !»

اين دو آيه نسبت به آيات قبل و بعد از آن به منزله جمله معترضه اند و سياق اين دو شهادت مى دهد كه كلام در آن، كلام فرشته وحى است و اما به وحى قرآنى و از ناحيه خداى سبحان، چون نظم آن بدون شك نظمى است قرآنى و اين نظريه اى است كه روايت وارده به طرق مختلفه از اهل سنت و به نقل مجمع از ابن عباس آن را تاييد مى كند و آن روايت اين است كه وقتى جبرئيل در نزول خود تاخير كرد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم از او پرسيد چرا دير كردى؟ جبرئيل به وحى الهى گفت:« و ما نتنزل الا بامر ربك ... هل تعلم له سميا!»

هدف آيه 66 تا 72 سوره مريم


1- الميزان ج : 14 ص : 97
2- الميزان ج : 14 ص : 109

ص:224

(1)

بيان سخنان مشركين درباره مبدأ، معاد و نبوت و رد آنها

« وَ يَقُولُ الانسنُ أَ ءِذَا مَا مِت لَسوْف أُخْرَجُ حَياًّ...!»

از اينجا به بعد، دو باره بر سر مطلب قبل از دو آيه اى كه گفتيم به منزله جمله معترضه است بر مى گردد و در حقيقت از اينجا دنباله جمله:« فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا!» تعقيب مى شود و بعضى از سخنانى كه از باب غى و ضلالت زدند براى نمونه ذكر مى شود و از همه آن سخنان تنها سه تا نقل شده يكى سخنى كه در باره معاد زدند و يكى پيرامون نبوت و يكى پيرامون مبدء .

در اين آيات، يعنى از جمله :« و يقول الانسان ... و نذر الظالمين فيها جثيا!» كه هفت آيه است، حكايت سخن ايشان در استبعاد از قيامت و پاسخ از آن نقل شده و آثار سوء و وبالى كه در سخن ايشان است خاطر نشان مى سازد!

هدف آيه 73 تا 80 سوره مريم

(2)

بيان سخنان مشركين درباره ضعف مالي مومنان و رد نظرات آنها

« وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَى الْفَرِيقَينِ خَيرٌ مَّقَاماً وَ أَحْسنُ نَدِيًّا !»

اين آيات فصل دوم از كلماتى است كه قرآن كريم از كفار نقل كرده و حاصلش اين است كه دعوت نبويه رسول خدا را به اين صورت رد كرده اند كه: هيچ سودى به حال كسى كه به او بگرود ندارد و اگر اين دعوت حق مى بود مى بايستى دنياى گرونده را كه سعادت زندگى در آن است اصلاح كند، ساختمانهاى رفيع و اثاث البيت نفيس و جمال و زينتى به ايشان بدهد و اين كفر ما كه خير دنيا را به ما رسانده خيلى بهتر از ايمان مؤمنين است، كه وضعشان را به آن فلاكت كشانده، نه حالى و نه مالى برايشان گذاشته، به زندگى سختى دچارشان كرده و همين خود دليل است بر اينكه حق با كفر ما است، حقى كه به هيچ وجه نبايد با ايمان مؤمنين معاوضه شود .

آنگاه خداوند از گفتار آنها پاسخ مى دهد به اينكه« و كم اهلكنا ...!» كه چه بسيار مثل شما صاحبان عيش را ما هلاك كرديم و اينكه:« قل من كان فى الضلالة - هر كه در ضلالت پافشارى كند بر خداست كه او را گمراهتر سازد!» و سپس پاسخ خود را تعقيب مى كند به بيان حال كسانى كه فريب گفتار آنان را خورده اند.

هدف آيه 81 تا 96 سوره مريم


1- الميزان ج : 14 ص : 116
2- الميزان ج : 14 ص : 134

ص:225

(1)

رد نظريه فرزند خواندگي براي خدا

« وَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُوا لهَُمْ عِزًّا...!»

اين آيات، فصل سوم از اعتقادات كفار را نقل مى كند و آن عبارت است از شرك به خدا با برگزيدن خدايانى ديگر و اينكه گفته اند: خدا فرزند گرفته و پاسخ از آنها.

هدف آيه 97 و 98 سوره مريم

(2)

بيان تنزيل حقيقت قرآن و تسهيل آن به لسان رسول الله"ص"

« فَإِنَّمَا يَسرْنَهُ بِلِسانِك لِتُبَشرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدًّا !»

« وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تحِس مِنهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسمَعُ لَهُمْ رِكْزَا !»

اين دو آيه، سوره را خاتمه مى دهد و خداى سبحان در آن تنزيل حقيقت قرآن را بيان مى كند( كه آن حقيقت بلندتر از آن است كه فهم عادى بدان دسترسى يابد و يا غير پاكان آن را لمس كنند!) به اينكه تا مرتبه ذكر به لسان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نازل شده و مى فرمايد كه هدف از اين سهولت اين است كه متقين از بندگان خداى را بشارت و قوم سخت سر و خصومت پيشه را با آن انذار نمايد ، آنگاه انذار آنان را با ياد آورى هلاكت قرون گذشته خلاصه فرمود .

هدف و فلسفه نزول سوره طه

(3)

تذكر و يادآوري از راه انذار

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ! طه ! مَا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ لِتَشقَى...!»(1تا8/طه)

غرض اين سوره تذكر و يادآورى از راه انذار است كه آيات انذار آن بر آيات تبشيرش غلبه دارد و اين غلبه به خوبى به چشم مى خورد، داستانهايى را ذكر مى كند كه به هلاكت طاغيان و تكذيب كنندگان آيات خدا منتهى مى شود و حجت هاى روشنى را متضمن است كه عقل هر كس را ملزم به اعتراف به توحيد خداى تعالى و اجابت دعوت حق مى كند و به يادآورى آينده انسان از احوال قيامت و مواقف آن و


1- الميزان ج : 14 ص :146
2- الميزان ج : 14 ص : 160
3- الميزان ج : 14 ص :162

ص:226

حال نكبت بار مجرمين و خسران ظالمين منتهى مى گردد.

اين آيات - به طورى كه از سياقش بر مى آيد - با نوعى تسليت از رسول خدا شروع مى شود، تا جان شريف خود را در واداشتن مردم به قبول دعوتش به تعب نيندازد، زيرا قرآن نازل نشده براى اينكه آن جناب خود را به زحمت بيندازد، بلكه آن تنزيلى است الهى كه مردم را به خدا و آيات او تذكر مى دهد تا شايد بيدار شوند و غريزه خشيت آنان هوشيار گردد، آنگاه متذكر شده به وى ايمان بياورند و تقوى پيشه كنند، پس او غير از تبليغ وظيفه ديگرى ندارد، اگر مردم به ترس آمدند و متذكر شدند كه هيچ و گر نه يا عذاب استيصال و خانمان برانداز منقرضشان مى كند و يا اينكه به سوى خداى خود برگشت نموده در آن عالم به وبال ظلم و فسق خود مى رسند و اعمال خود را بدون كم و زياد مى يابند و به هر حال نمى توانند با طغيان و تكذيب خود خداى را عاجز سازند .

يكى از آيات برجسته اين سوره آيه شريفه:« الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى!» است كه با همه كوتاهيش مساله توحيد را با همه اطرافش متضمن است!

هدف آيه 9 تا 48 سوره طه

(1)

بيان برگزيده شدن حضرت موسي و وقايع تاريخي دعوت او

« وَ هَلْ أَتَاك حَدِيث مُوسى...!»

در اين آيات داستان موسى عليه السلام را شروع كرده، در اين سوره چهار فصل از اين داستان ذكر شده:

اول : چگونگى برگزيدن موسى به رسالت در كوه طور ، كه در وادى طوى واقع است و مامور كردنش به دعوت فرعون .

دوم : با شركت برادرش او را به دين توحيد دعوت كردن و بنى اسرائيل را نجات دادن و اقامه حجت و آوردن معجزه عليه او .

سوم : بيرون شدنش با بنى اسرائيل از مصر و تعقيب فرعون و غرق شدنش و نجات يافتن بنى اسرائيل .

چهارم : گوساله پرستى بنى اسرائيل و سرانجام كار ايشان و كار سامرى و گوساله اش .

اينكه آيات مورد بحث به چه وجهى متصل به ما قبل مى شود؟ وجه اتصالش اين است كه آيات ما قبل مساله توحيد را خاطر نشان مى ساخت، اين آيات نيز با وحى توحيد آغاز شده و با همان وحى يعنى كلام موسى كه گفت:« انما الهكم الله الذى لا اله الا هو ... !» و نيز كلام ديگرش در باره هلاك فرعون و طرد سامرى ختم


1- الميزان ج:14 ص:186

ص:227

مى شود، آيات قبلى نيز با اين تذكر آغاز مى شد كه قرآن مشتمل است بر دعوت حق و تذكر كسانى كه بترسند و با مثل اين آيه ختم مى شد كه:« الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى!»

هدف آيه 49 تا 79 سوره طه

(1)

بيان آغازدعوت موسي«ع» تا غرق فرعون

« قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَمُوسى...!»

اين آيات فصل ديگرى از داستان موسى عليه السلام است، كه در آن رفتن موسى و هارون نزد فرعون و تبليغ رسالتشان مبنى بر نجات بنى اسرائيل را بيان مى كند، البته جزئيات جريان را هم خاطر نشان كرده، از آن جمله مساله معجزه آوردن و مقابله با ساحران و ظهور و غلبه حق بر سحر ساحران و ايمان آوردن ساحران و اشاره اى اجمالى به بيرون بردن بنى اسرائيل و شكافته شدن آب دريا و تعقيب كردن فرعون و لشگريانش، موسى و بنى اسرائيل را و سر انجام غرق شدن فرعون ، مى باشد .

هدف آيه 80 تا 98 سوره طه

(2)

بيان نعمت هاي الهي بر بني اسرائيل و گوساله پرستي آنها

« يَبَنى إِسرءِيلَ قَدْ أَنجَيْنَكم مِّنْ عَدُوِّكمْ وَ وَعَدْنَكمْ جَانِب الطورِ الأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السلْوَى...!»

در اين آيات آخرين فصل از آنچه از سرگذشت موسى عليه السلام در اين سوره آمده ايراد شده است و در آن خداى تعالى جمله اى از منت هاى خود را بر بنى اسرائيل مى شمارد، مانند اينكه از قبطيان نجاتشان داد و در طرف راست طور ميعادى برايشان معين كرد و من و سلوى برايشان نازل فرمود، آنگاه اين فصل را با داستان سامرى و گمراه كردنش مردم را به وسيله گوساله پرستى، خاتمه داده است و اين قصه متصل است به داستان ميعاد در طور .

البته منظور اصلى از اين فصل بيان تعرض بنى اسرائيل است نسبت به غضب خدا كه با گوساله پرستى خود متعرض غضب الهى شدند و به همين جهت داستان را با حرف عطف واو نياورد و مانند بقيه مسائل به اشاره برگزار نكرد، بلكه اين قصه را مفصل بيان نمود.

هدف آيه 99 تا114 سوره طه

(3)

يادآوري هولهاي روز قيامت

« كَذَلِك نَقُص عَلَيْك مِنْ أَنبَاءِ مَا قَدْ سبَقَ وَ قَدْ ءَاتَيْنَك مِن لَّدُنَّا ذِكراً ...!»


1- الميزان ج : 14 ص : 225
2- الميزان ج : 14 ص : 258
3- الميزان ج : 14 ص : 290

ص:228

اين آيات در دنباله داستان موسى عليه السلام قرار دارد كه به منظور انذار مردم ، ايشان را با ياد آورى هولهاى روز قيامت تهديد مى كند!

هدف آيه 115 تا 126 سوره طه

(1)

بيان شرط سعادت و تيره بختي آدمي

« وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسىَ وَ لَمْ نجِدْ لَهُ عَزْماً...!»

در اين آيات داستان داخل شدن آدم و همسرش در بهشت و بيرون شدنشان به وسوسه اى از شيطان و حكمى كه خداى تعالى در اين موقع راند كه دينى تشريع نموده سعادت و شقاوت بنى نوع آدمى را منوط به پيروى هدايت او و اعراض از آن نموده بيان مى كند .

و اين داستانى كه نام برديم در چند جاى قرآن آمده ، ولى در اين سوره با كوتاهترين عبارت و زيباترين بيان ايراد شده است، به طورى كه ذيل آن شهادت مى دهد عمده عنايت در آن بيان همان حكمى است كه گفتيم به تشريع دين و ثواب و عقاب رانده، همچنانكه تفريع بعدش هم كه فرموده:« و كذلك نجزى من اسرف و لم يؤمن بايات ربه ...!» اين معنا را تاييد مى كند .

بله ارتباط مختصرى هم به آيات قبل دارد كه در باره توبه مى فرمود:« و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى!» چون در اين آيات متعرض توبه آدم شده است .

هدف آيه 127 تا 135 سوره طه

(2)

نتيجه گيري از مطالب سوره طه در آيات پاياني

« وَ كَذَلِك نجْزِى مَنْ أَسرَف وَ لَمْ يُؤْمِن بِئَايَتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَشدُّ وَ أَبْقَى...!»

اين آيات، متفرقاتى است از وعد و وعيد، حجت و حكمت و تسليت خاطر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم، كه همه آنها مربوط به آيات گذشته در اين سوره و نتيجه آنها است .

هدف و فلسفه نزول سوره انبياء

(3)

بيان مسئله نبوت با طرح مسئله توحيد و معاد

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! اقْترَب لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ مُّعْرِضونَ...!»

(1تا 15/انبيا)


1- الميزان ج : 14 ص : 304
2- الميزان ج : 14 ص : 324
3- الميزان ج : 14 ص :340

ص:229

غرض اين سوره گفتگو پيرامون مساله نبوت است كه مساله توحيد و معاد را زير بناى آن قرار داده، نخست داستان نزديك بودن روز حساب و غفلت مردم از آن و نيز اعراضشان از دعوت حقى كه متضمن وحى آسمانى است را ذكر مى كند، كه ملاك حساب روز حساب همين ها است .

و سپس از آنجا به موضوع نبوت و استهزاء مردم منتقل مى شود، نبوت خاتم انبيا صلى الله عليه وآله وسلّم و نسبت ساحر به وى دادن و كلماتش را هذيان و خودش را مفترى و شاعر خواندن را ذكر مى كند، آنگاه گفتار آنان را با ذكر اوصاف كلى انبياى گذشته به طور اجمال رد نموده مى فرمايد: پيغمبر اسلام نيز همان گرفتاريها را بايد ببيند، چون آنچه اين مى گويد همان است كه آن حضرات مى گفتند!

پس از آن، داستان جماعتى از انبيا را براى تاييد گفتار اجمالى خود مى آورد و سخنى از موسى و هارون، سرگذشتى از ابراهيم و اسحاق و يعقوب و لوط و شرحى از نوح و داوود و سليمان و ايوب و اسماعيل و ادريس و ذو الكفل و ذو النون و زكريا و يحيى و عيسى مى آورد.

آنگاه با ذكر يوم الحساب و آنچه كه مجرمين و متقين در آن روز كيفر و پاداش مى بينند بحث را خلاصه گيرى مى كند و مى فرمايد: سرانجام نيك از آن متقين خواهد بود و زمين را بندگان صالحش ارث مى برند و آنگاه مى فرمايد كه اعراضشان از نبوت به خاطر اعراضشان از توحيد است و به همين جهت بر مساله توحيد اقامه حجت مى كند همانطور كه بر مساله نبوت اقامه نموده و از آنجايى كه اين سوره به دليل سياقش و به اتفاق مفسرين در مكه نازل شده تهديد و وعيد در آن ، از بشارت و وعده بيشتر است .

هدف آيه 16 تا 33 سوره انبياء

(1)

بيان هدف دار بودن خلقت و اثبات معاد

« وَ مَا خَلَقْنَا السمَاءَ وَ الأَرْض وَ مَا بَيْنهُمَا لَعِبِينَ...!»

اول اين آيات علت عذاب فرستادن به قراى ظالمه را به بازيچه نبودن خلقت توجيه مى كند و مى فرمايد: خدا با ايجاد آسمان و زمين و ما بين آن دو نخواسته است بازى كند تا ايشان هم بدون هيچ دلواپسى سرگرم بازى با هواهاى خود باشند، هر چه مى خواهند بكنند و هر جور خواستند بازى كنند بدون اينكه حسابى در كارهايشان باشد، نه چنين نيست بلكه خلق شده اند تا راه به سوى بازگشت به خدا را طى كنند و در آنجا محاسبه و بر طبق اعمالشان مجازات شوند، پس بايد بدانند كه بندگانى مسؤولند كه اگر از رسم عبوديت تجاوز كنند بر طبق آنچه حكمت الهى


1- الميزان ج : 14 ص : 361

ص:230

اقتضا مى كند مؤاخذه مى شوند و خدا در كمين گاه است .

و چون اين بيان بعينه حجت بر معاد نيز هست لذا دنبالش وجهه سخن را متوجه مساله معاد كرده، بر آن اقامه حجت نمود و در سايه آن متعرض مساله نبوت نيز گرديده چون نبوت از لوازم وجوب عبوديت و آن هم از لوازم ثبوت معاد است پس مى توان گفت كه دو آيه اول اين آيات به منزله رابط بين سياق آيات قبل و بعد است.

و اين آيات در اثبات معاد بيانى بديع آورده و تمامى احتمالاتى كه منافى با معاد است به طورى كه خواهيد ديد نفى كرده است.

هدف آيه 34 تا 47 سوره انبياء

(1)

بيان مسئله نبوت و پاسخ ياوه گوئي هاي مشركين

« وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشرٍ مِّن قَبْلِك الْخُلْدَ أَ فَإِين مِّت فَهُمُ الخَْلِدُونَ...!»

اين آيات تتمه كلامى است كه در اين سوره پيرامون مساله نبوت آورد ، در اين آيه ها پاره اى كلمات مشركين در باره رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را آورده، جواب مى دهد مثل اينكه گفته بودند او به زودى مى ميرد و ما از دست او راحت مى شويم و يا از در استهزاء گفته بودند: اين است كه خدايان شما را بد مى گويد و يا به عنوان مسخره كردن مساله بعث و قيامت گفته بودند: اين وعده اى كه مى دهيد چه وقت است اگر راست مى گوييد؟ كه خداى عز و جل پاسخ هر يك را داده تا خاطر خطير رسول گراميش را تسلي داده باشد .

هدف آيه 48 تا 77 سوره انبياء

(2)

بيان دعوت جمعي از پيامبران الهي

« وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِيَاءً وَ ذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ...!»

بعد از آنكه در آيات گذشته به مقدار وافى پيرامون مساله نبوت بحث كرد و آن را مبتنى بر مساله معاد نمود اينك در اين آيات به داستانهاى جمعى از انبياى گرامى كه به سوى امتها گسيل داشته و به حكمت و شريعت تاييد فرموده و از شر ستمكاران نجات داده اشاره مى فرمايد تا در عين اينكه براى مطالب گذشته مثلهايى است حجت تشريع را تاييد نموده و مشركين را انذار و تخويف و مؤمنين را بشارت داده باشد. از جمله انبيا موسى و هارون و ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب و نوح و داوود و سليمان و ايوب و اسماعيل و ادريس و ذا الكفل و ذا النون و زكريا و يحيى و عيسى كه هفده نفرند نام برده كه از اين هفده نفر هفت نفر را در اين آيات كه مورد بحث ما است آورده و بقيه را در آيات بعد از آن، در اين آيات نخست موسى و هارون را و سپس ابراهيم و اسحاق و يعقوب و لوط را كه قبل از موسى و هارون زندگى


1- الميزان ج : 14 ص : 399
2- الميزان ج : 14 ص : 414

ص:231

مى كرده اند نام برده و آنگاه داستان نوح را ذكر كرده كه وى از آن چهار نفر هم جلوتر مى زيسته .

هدف آيه 78 تا 91 سوره انبياء

(1)

بيان دعوت جمعي ديگر از رسولان و پيامبران الهي

« وَ دَاوُدَ وَ سلَيْمَنَ إِذْ يحْكمَانِ فى الحَْرْثِ إِذْ نَفَشت فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كنَّا لحُِكْمِهِمْ شهِدِينَ...!»

اين آيات شرح حال جمعى ديگر از انبيا را ذكر كرده و آنها عبارتند از داوود ، سليمان ، ايوب ، اسماعيل ، ادريس ، ذو الكفل ، ذو النون ، زكريا ، يحيى و عيسى .

در آن رعايت ترتيب زمانى و انتقال از لاحق به سابق را نكرده است - همچنانكه در آيات قبلى هم رعايت نكرده بود - و در اين ميان به پاره اى از نعمتهاى بزرگى كه به بعضى از آنان انعام فرموده بود اشاره نموده و نسبت به بعضى ديگرشان تنها به ذكر نامشان اكتفا نموده است.

هدف آيه 92 تا 112 سوره انبياء

(2)

بيان امت واحده بودن بشر و انحصار پرستش رب واحد

« إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاعْبُدُونِ...!»

در اين آيات به مضمون اول سوره برگشت شده، زيرا در آن آيات بيان مى فرمود كه براى بشر معبودى است واحد و آن معبود همان كسى است كه آسمانها و زمين را خلق فرموده و لذا بايد او را از طريق نبوت و پذيرفتن دعوت انبيا بپرستند و با پرستش وى آماده حساب يوم الحساب شوند و نبوت جز به يك دين دعوت نمى كند و آن دين توحيد است ، همچنانكه موسى و قبل از او ابراهيم و قبل از وى نوح و همچنين انبيا قبل از نوح و بعد از موسى - مانند ايوب و ادريس و غير آن دو از پيامبرانى كه اساميشان و پاره اى از انعامهايى كه خدا به ايشان كرده و در قرآن كريم آمده - همه به آن دعوت مى كردند.

پس ، بشر امتى است واحده و داراى ربى واحد و آن خداى عز اسمه است!

و دين واحد و آن دين توحيد است كه در آن تنها خدا عبادت مى شود!

هدف و فلسفه نزول سوره حج


1- الميزان ج : 14 ص : 436
2- الميزان ج : 14 ص : 452

ص:232

(1)

بيان مشروح اصول دين، اجمال فروع دين و انذار از قيامت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيُّهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّكمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ الساعَةِ شىْ ءٌ عَظِيمٌ! يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضعَت وَ تَضعُ كلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاس سكَرَى وَ مَا هُم بِسكَرَى وَ لَكِنَّ عَذَاب اللَّهِ شدِيدٌ!» (1و2 / حج)

اين سوره مشركين را مخاطب قرار داده، اصول دين و انذار و تخويف را به ايشان خاطر نشان مى سازد، همچنانكه در سوره هاى نازل شده قبل از هجرت مشركين مورد خطابند. اين سوره سياقى دارد كه از آن بر مى آيد مشركين هنوز شوكت و نيرويى داشته اند.

در اين سوره مؤمنين را به امثال نماز ، حج ، عمل خير ، اذن در قتال و جهاد مخاطب قرار داده است.

آيات سوره حج داراى سياقى است كه مى فهماند مؤمنين جمعيتى بوده اند كه اجتماعشان تازه تشكيل شده و روى پاى خود ايستاده و مختصرى عده و عده و شوكت به دست آورده اند.

با اين بيان به طور قطع بايد گفت كه اين سوره در مدينه نازل شده، چيزى كه هست نزول آن در اوايل هجرت و قبل از جنگ بدر بوده است .

و غرض سوره بيان اصول دين است، البته با بيانى تفصيلى كه مشرك و موحد هر دو از آن بهره مند شوند .

و نيز فروع آن، ولى بيانش در فروع به طور اجمال است و تنها مؤمنين موحد از آن استفاده مى كنند، چون تفاصيل احكام فرعى در روزگارى كه اين سوره نازل مى شده هنوز تشريع نشده بود و به همين جهت در اين سوره كليات فروع دين از قبيل نماز و حج را بيان كرده است .

و از آنجايى كه دعوت مشركين به اصول دين توحيد از طريق انذار صورت مى گرفته و نيز وادارى مؤمنين به اجمال فروع دين به لسان امر به تقوى بوده و قهرا سخن از روز قيامت به ميان آمده، لذا گفتار را در آن فراز بسط داده و در آغاز سوره ،


1- الميزان ج : 14 ص :476

ص:233

زلزله روز قيامت - كه از علامتهاى آن است و به وسيله آن زمين ويران شده و كوهها فرو مى ريزد - را خاطر نشان ساخته است!

هدف آيه 3 تا 16 سوره حج

(1)

بيان گمراهي و هدايت اصناف مختلف مردم

« وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كلَّ شيْطنٍ مَّرِيدٍ...!»

اين آيات اصنافى از مردم را معرفى مى كند و مى فرمايد: بعضى مصّر بر باطل و مجادله كننده در برابر حقند و بعضى در باره حق متزلزلند و بعضى ديگر مؤمنند و در باره هر صنفى وصف الحالى ذكر مى كند: دسته اول و دوم را گمراه دانسته و گمراهيشان را بيان مى كند و از بدى سرانجامشان خبر مى دهد و صنف سوم را راه يافته در دنيا و متنعم در آخرت مى داند!

هدف آيه 17 تا 24 سوره حج

(2)

بيان داوري و حكم الهي درقيامت درباره مومنين و غير مومنين

« إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصبِئِينَ وَ النَّصرَى وَ الْمَجُوس وَ الَّذِينَ أَشرَكوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ شهِيدٌ...!»

بعد از آنكه در آيات سابق اختلاف مردم و خصومت آنان را در باره خداى سبحان نقل كرد كه يكى تابع پيشوايى گمراه كننده است و ديگرى پيشوايى است گمراه كننده كه بدون علم در باره خدا جدال مى كند و يكى ديگر مذبذب و سرگردانى است كه خدا را در يك صورت مى پرستد و در ساير صور به شرك قبلى خود بر مى گردد و ديگرى به خداى سبحان ايمان دارد و عمل صالح مى كند، اينك در اين آيات مى فرمايد كه خدا عليه ايشان شهادت مى دهد و به زودى در روز قيامت ميان آنان داورى مى كند در حالى كه همه خاضع و مقهور او هستند و در برابر عظمت و كبرياى او به سجده در مى آيند، سجده حقيقى - و لو اينكه بعضى از اينان يعنى آنهائى كه عذاب بر آنان حتمى شده بر حسب ظاهر از سجده امتناع كنند - آنگاه اجر مؤمنين و كيفر غير مؤمنين را بعد از فصل قضاء در قيامت بيان مى كند .

هدف آيه 25 تا 37 سوره حج

(3)

بيان تشريع حج ابراهيمي و برخي از آداب و احكام حج

« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ الَّذِى جَعَلْنَهُ لِلنَّاسِ سوَاءً الْعَكِف فِيهِ وَ الْبَادِ وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادِ بِظلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ...!»

اين آيات مزاحمت و جلوگيرى كفار مشرك از ورود مؤمنين به مسجد الحرام را ذكر مى كند و تهديدى كه به ايشان نموده نقل مى كند و اشاره اى دارد به تشريع


1- الميزان ج : 14 ص : 481
2- الميزان ج : 14 ص : 503
3- الميزان ج : 14 ص : 515

ص:234

حج خانه خدا براى اولين بار در عهد ابراهيم و ماموريت او به اينكه حج را در ميان مردم اعلام بدارد و نيز پاره اى از احكام حج را بيان مى كند.

هدف آيه 38 تا 57 سوره حج

(1)

بيان اولين اذن جهاد و آماده سازي افكار مسلمانان براي مبارزه

« إِنَّ اللَّهَ يُدَفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يحِب كلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ...!»

اين آيات متضمن اذن مؤمنين به قتال با كفار است و به طورى كه گفته اند: اولين آيه اى است كه در باره جهاد نازل شده، چون مسلمانان مدتها بود از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم درخواست اجازه مى كردند كه با مشركين قتال كنند و حضرت به ايشان مى فرمود: من مامور به قتال نشده ام و در اين باب هيچ دستورى نرسيده است و تا در مكه بود همه روزه عده اى از مسلمانان نزدش مى آمدند كه يا كتك خورده بودند و يا زخمى شده بودند و يا شكنجه ديده بودند و در محضر آن جناب از وضع خود و ستمهايى كه از مشركين مكه و گردن كلفت هاى آنان مى ديدند شكوه مى كردند، حضرت هم ايشان را تسليت داده، امر به صبر و انتظار فرج مى كرد تا آنكه اين آيات نازل شد كه در آنها فرمود:« اذن للذين يقاتلون ... !»

در اين آيات صريحا كلمه اجازه آمده و علاوه در آن زمينه چينى شده و مردم را بر جهاد تهييج و دلها را تقويت و با وعده نصرت به طور اشاره و تصريح آنان را ثابت قدم نموده و رفتارى را كه خدا با اقوام ستمگر گذشته نموده يادآور شده است. همه اينها از لوازم تشريع احكام مهم و بيان و ابلاغ براى اولين بار آن است، آن هم حكم جهاد كه بناى آن بر اساس فداكارى و جانبازى است و از دشوارترين احكام اجتماعى اسلام و مؤثرترين آنها در حفظ اجتماع دينى است .

آرى ابلاغ چنين حكمى براى اولين بار بسيار احتياج دارد به زمينه چينى و بسط كلام و بيدار كردن افكار، همچنانكه در همين آيات اين روش به كار رفته است، چونكه اولا كلام را با اين نكته كه خدا مولاى مؤمنين و مدافع ايشان است افتتاح نموده، سپس به طور صريح اجازه قتال داده و فرموده كه: شما تاكنون مظلوم بوديد و قتال تنها راه حفظ اجتماع صالح از ظلم ستمگران است و در اين جمله ايشان را به وصف صلاحيت ستوده و آنان را شايسته و قابل براى تشكيل يك مجتمع دينى كه در آن اعمال صالح عملى مى شود دانسته، آنگاه رفتار خداى را نسبت به اقوام ستمگر گذشته حكايت كرده و وعده داده كه به زودى انتقام ايشان را از ستمگران معاصرشان خواهد گرفت ، همانطور كه از گذشتگان گرفت!

هدف آيه 58 تا 66 سوره حج


1- الميزان ج : 14 ص : 538

ص:235

(1)

بيان ثواب هجرت و جهاد و شهادت در راه خدا

« وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا فى سبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيرُ الرَّزِقِينَ...!»

اين آيات غرض سابق را تعقيب نموده ، ثواب كسانى را كه هجرت كرده و سپس در جهاد در راه خدا كشته شدند و يا مردند بيان مى كند، البته در خلال اين بيان جملاتى هم در تحريك و تشويق به جهاد و در وعده نصرت آمده، مانند جمله: «ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه الله...!»

و اين آيات خصوصيتى دارند كه در هيچ جاى قرآن كريم اين خصوصيت نيست و آن اين است كه اين هشت آيه كه پشت سر هم قرار دارند هر يك با دو اسم از اسماى حسناى الهى ختم مى شوند مگر اسم جلاله كه آن نيامده است!

در نتيجه اگر ضمير هو را هم اسم بدانيم، شانزده اسم در اين هشت آيه آمده است:

1 - هو 2 - خير الرازقين 3 - عفوّ 4 - غفور 5 - سميع 6 - بصير 7 - على 8 - كبير 9 - لطيف 10 - خبير 11- غنى 12 - حميد 13 - رؤوف 14 – رحيم 15 – عليم 16 – حليم!

و در آيه نهم آمده كه او زنده مى كند و مى ميراند و نيز او حق است و ملك آسمان و زمين از او است و اين در معناى چهار اسم است: محيى ، مميت ، حق و مالك يا ملك كه با اين چهار اسم بيست اسم از اسماى خداى تعالى كه با لطيف ترين و بى سابقه ترين وجهى در اين 9 آيه به كار رفته است.

هدف آيه 67 تا 78 سوره حج

(2)

دعوت مومنين به بندگي خدا، انجام عمل خير و جهاد في سبيل الله

« لِّكُلّ ِ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسكاً هُمْ نَاسِكوهُ فَلا يُنَزِعُنَّك فى الأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّك إِنَّك لَعَلى هُدًى مُّستَقِيمٍ...!»

اين آيات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را دستور مى دهد به دعوت و اينكه حقايقى از دعوت خود و اباطيل شرك را بيان كند، آنگاه مؤمنين را دستور مى دهد به فعل خير كه خلاصه شريعت است و مراد از آن اين است كه خدا را بندگى نموده، عمل خير انجام دهند و در آخر امر به جهاد در راه خدا مى كند و با همين دستور سوره را ختم مى نمايد!

هدف و فلسفه نزول سوره مؤمنون


1- الميزان ج : 14 ص : 563
2- الميزان ج : 14 ص : 572

ص:236

(1)

دعوت به ايمان به خدا و روز قيامت

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ! الَّذِينَ هُمْ فى صلاتهِمْ خَشِعُونَ...!»

(1تا11/مومنون)

در اين سوره بر ايمان به خدا و روز قيامت دعوت شده و فرقهايى كه ميان مؤمنين و كفار هست شمرده شده است . صفات پسنديده و فضائلى كه در مؤمنان و رذائل اخلاقى و اعمال زشتى كه در كفار هست ذكر شده و به دنبالش مژده ها و بيم ها داده كه بيمهاى آن متضمن ذكر عذاب آخرت و بلاهاى دنيايى است .

بلاهايى كه امتهاى گذشته را به خاطر تكذيب دعوت حق از بين برد و منقرض ساخت و از دوران نوح عليه السلام گرفته از هر امتى نمونه اى ذكر كرده، تا به عيسى عليه السلام رسيده است.

هدف آيه 12 تا 22 سوره مؤمنون

(2)

شرح خلقت و تدبيرامورانسان و نعمت هاي اعطائي خدا به او

« وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ مِن سلَلَةٍ مِّن طِينٍ...!»

بعد از آنكه خداى سبحان رستگارى مؤمنين را به خاطر اوصافى كه دارند بيان فرمود، به شرح خلقتشان و نعمت هايى كه به آنان ارزانى داشته كه چگونه تدبير امورشان را كرده و تدبير خود را با خلقت خود توأم ساخته، مى پردازد تا معلوم شود اوست رب انسان و رب هر موجود ديگر و بر همه واجب است كه تنها او را بپرستند و شريكى برايش نگيرند!

هدف آيه 23 تا 54 سوره مؤمنون

(3)

دعوت بشر به توحيد در عبادت از طريق رسالت

« وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ ...!»

خداى عز و جل بعد از آنكه نعمتهاى بزرگ خود را براى مردم برمى شمارد به دنبال آن در اين آيات بشر را دعوت مى كند به توحيد در عبادت ، آنهم از طريق رسالت و در ضمن اجمالى از طرز دعوت انبياء از زمان نوح تا عيسى بن مريم


1- الميزان ج : 15 ص :3
2- الميزان ج : 15 ص : 22
3- الميزان ج : 15 ص : 32

ص:237

عليهماالسلام را نقل كرده، ولى نام يك يك آنان را نبرده ، تنها نام نوح كه اولين قيام كننده بود دعوت به توحيد است و نام موسى و عيسى عليهماالسلام را كه آخرين ايشانند برده و نام بقيه را مبهم گذاشته است.

چيزى كه هست خاطرنشان كرده كه دعوت انبيا متصل به هم بوده و پشت سر هم قرار داشته و نيز فرموده كه مردم جز به كفر اجابت نكردند و جز به انكار آيات خدا و كفران نعمت هاى او عكس العمل نشان ندادند!

هدف آيه 55 تا 77 سوره مؤمنون

(1)

بيان مكر الهي در متنعم ساختن توانگران مترف و نزول ناگهاني عذاب

« أَ يحْسبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ...!»

اين آيات متصل به جمله اى است كه در آخر آيات قبل بود و مى فرمود: «فذرهم فى غمرتهم حتى حين!» و وجه اتصال اين است كه بعد از آنكه در دنباله داستان انبياء فرمود دين خدا يكى بود و مردم آن را پاره پاره نموده و هر جمعيتى به داشتن يك قسمت از آن خوشحال شدند و آنگاه ايشان را تهديد به عذاب معينى كرد كه پس از رسيدن آن مدت معين هيچ گريزى از آن نيست و اخطار فرمود كه در همان غمرات جهل خود ، به هر طور كه مى خواهند خود را آماده عذاب بكنند ، كه به زودى آنان را از همه اطراف فرا خواهد گرفت .

اينك در اين آيات ايشان را به اشتباهى كه داشته اند متنبه نموده و مى فرمايد : اگر ما در مال و اولاد به ايشان توسعه داديم، خيال نكنند كه خواسته ايم خير ايشان را زودتر به ايشان برسانيم، چون اگر خير بود ، توانگران و مترفين ايشان را به عذاب خود دچار نمى كرديم ، بلكه اين عمل ما ، براى بيشتر عذاب كردن ايشان است . طرف مقابل آنها مومنون هستند و مسارعت در خيرات آن اعمال صالحى است كه خداوند به مؤمنين توفيق انجام آن را داده است و نيز ثمرات آن است كه همان اجر جزيل و ثواب عظيم در دنيا و آخرت است در نتيجه مؤمنين در اعمال صالح سرعت مى گيرند و خدا هم در فراهم نمودن اسباب براى آنان سرعت مى گيرد .

هدف آيه 78 تا 98 سوره مؤمنون

(2)الميزان ج : 15 ص : 73(3)

اقامه حجت بر توحيد خدا در ربوبيت و بازگشت خلق بسوي او

« وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ لَكمُ السمْعَ وَ الأَبْصرَ وَ الأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ...!»

بعد از آنكه كفار را به عذاب شديدى بيم داد كه مفرى از آن نيست و همه عذرهاى آنان را كه ممكن بود بدان اعتذار جويند رد نمود و بيان نمود كه تنها سبب


1- الميزان ج : 15 ص : 50
2-
3-

ص:238

كفر ايشان به خدا و روز قيامت پيروى هواى نفس و كراهت پيروى از حق است، اينك در اين فصل از آيات همان بيان را با اقامه حجت بر توحيد خدا در ربوبيت و بر بازگشت خلق به سوى او و ارائه آياتى روشن و غير قابل انكار تتميم فرموده است .

پس از آن، به رسولش اعلام مى دارد كه به خدا پناه ببرد از اينكه مشمول آن عذاب هايى گردد كه كفار از آن بيم داده شده اند و نيز از وساوس شيطانها و اينكه به سر وقت او آيند همانطور كه به سر وقت كفار رفتند، به خدا پناه برد!

هدف آيه 99 تا 118 سوره مؤمنون

(1)

بيان تفصيلي عذاب آخرتي مشركين و رستگاري وارثان بهشت

« حَتى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْت قَالَ رَب ارْجِعُونِ...!»

اين آيات عذاب آخرتى را كه در خلال آيات قبل به مشركين وعده داد به طور مفصل بيان مى كند و آغاز آن را از روز مرگ تا قيامت و از قيامت تا ابديت معرفى مى كند و اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه زندگى دنيا كه ايشان را مغرور كرده و از آخرت باز داشته، بسيار ناچيز و اندك است( اگر بخواهند بفهمند!) و در آخر اين آيات كه آخر سوره است سوره را با خطابى به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم ختم مى كند و در آن خطاب به وى دستور مى دهد كه از او درخواست كند همان چيزى را كه خودش از بندگان مؤمن خود و رستگاران در آخرت حكايت كرده بود و آن اين بود كه گفتند:« رب اغفر و ارحم و انت خير الراحمين - پروردگارا بيامرز و رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگان هستى!» اتفاقا سوره را هم با مساله رستگارى همين طائفه افتتاح كرده و فرموده بود كه اينها وارث بهشتند!

هدف و فلسفه نزول سوره نور

(2)

بيان پاره اي از احكام تشريع شده و معارف الهي مناسب با آنها

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! سورَةٌ أَنزَلْنَهَا وَ فَرَضنَهَا وَ أَنزَلْنَا فِيهَا ءَايَتِ بَيِّنَتٍ لَّعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ...!» (1تا10/نور)

غرض اين سوره همان است كه سوره با آن افتتاح شده و آن بيان پاره اى از احكام تشريع شده و سپس پاره اى از معارف الهى مناسب با آن احكام است، معارفى


1- الميزان ج : 15 ص : 93
2- الميزان ج : 15 ص :110

ص:239

كه مايه تذكر مؤمنين مى شود .

هدف آيه 11 تا 26 سوره نور

(1)

بيان ماجراي افك : تهمت به خانواده پيامبر

« إِنَّ الَّذِينَ جَاءُو بِالافْكِ عُصبَةٌ مِّنكمْ لا تحْسبُوهُ شرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيرٌ لَّكمْ لِكلّ ِ امْرِىٍ مِّنهُم مَّا اكْتَسب مِنَ الاثْمِ وَ الَّذِى تَوَلى كِبرَهُ مِنهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ...!»

اين آيات به داستان افك اشاره مى كند. از آيات بر مى آيد كه به بعضى از خانواده رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نسبت فحشاء دادند و نسبت دهندگان چند نفر بوده و داستان را در ميان مردم منتشر كرده و دست به دست گردانده اند و نيز به دست مى آيد كه بعضى از منافقين يا بيماردلان در اشاعه اين داستان كمك كرده اند ، چون به طور كلى اشاعه فحشاء در ميان مؤمنين را دوست مى داشتند و لذا خدا اين آيات را نازل كرده و از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم دفاع فرمود .

هدف آيه 27 تا 34 سوره نور

(2)

بيان برخي روابط و قوانين خانواده

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ بُيُوتِكمْ حَتى تَستَأْنِسوا وَ تُسلِّمُوا عَلى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ...!»

در اين آيات احكام و شرايعى كه متناسب و مناسب با مطالب گذشته است تشريع شده است.

هدف آيه 35 تا 46 سوره نور

(3)

بيان نور الهي و نور معرفت خاص مومنين

« اللَّهُ نُورُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكَوةٍ فِيهَا مِصبَاحٌ الْمِصبَاحُ فى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شجَرَةٍ مُّبَرَكةٍ زَيْتُونَةٍ لا شرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتهَا يُضى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسسهُ نَارٌ نُّورٌ عَلى نُورٍ يهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشاءُ وَ يَضرِب اللَّهُ الأَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكلّ ِ شىْ ءٍ عَلِيمٌ !»

اين آيات متضمن مقايسه مؤمنين به حقيقت ايمان با كفار است، مؤمنين را به داشتن اين امتيازات معرفى مى كند كه به وسيله اعمال صالح هدايت يافته و به نورى از ناحيه پروردگارشان راه يافته اند كه ثمره اش معرفت خداى سبحان و سلوك و راه يابى به بهترين پاداش و نيز به فضل خداى تعالى است، در روزى كه پرده از روى دلها و ديده هايشان كنار مى رود .

به خلاف كفار كه اعمالشان ايشان را جز به سرابي بدون حقيقت راه نمى نمايد و در ظلماتى چند طبقه و بعضى روى بعض قرار دارند و خدا براى آنان


1- الميزان ج : 15 ص : 125
2- الميزان ج : 15 ص : 151
3- الميزان ج : 15 ص : 165

ص:240

نورى قرار نداده، نور ديگرى هم نيست كه با آن روشن شوند .

اين حقيقت را به اين بيان ارائه داده كه خداى تعالى داراى نورى است عمومى ، كه با آن آسمان و زمين نورانى شده و در نتيجه به وسيله آن نور ، در عالم وجود ، حقايقى ظهور نموده كه ظاهر نبود.

و بايد هم اين چنين باشد، چون ظهور هر چيز اگر به وسيله چيز ديگرى باشد بايد آن وسيله خودش به خودى خود ظاهر باشد، تا ديگران را ظهور دهد و تنها چيزى كه در عالم به ذات خود ظاهر و براى غير خود مظهر باشد همان نور است .

پس خداى تعالى نورى است كه آسمانها و زمين با اشراق او بر آنها ظهور يافته اند، همچنان كه انوار حسى نيز اين طورند، يعنى خود آنها ظاهرند و با تابيدن به اجسام ظلمانى و كدر، آنها را روشن مى كنند، با اين تفاوت كه ظهور اشياء به نور الهى عين وجود يافتن آنها است، ولى ظهور اجسام كثيف به وسيله انوار حسى غير از اصل وجود آنها است .

در اين ميان نور خاصى هست كه تنها مؤمنين با آن روشن مى شوند و به وسيله آن به سوى اعمال صالح راه مى يابند و آن نور معرفت است كه دلها و ديده هاى مؤمنين در روزى كه دلها و ديده ها زير و رو مى شود، به آن روشن مى گردد و در نتيجه به سوى سعادت جاودانه خود هدايت مى شوند و آنچه در دنيا برايشان غيب بود در آن روز برايشان عيان مى شود .

خداى تعالى اين نور را به چراغى مثل زده كه در شيشه اى قرار داشته باشد و با روغن زيتونى در غايت صفا بسوزد و چون شيشه چراغ نيز صاف است، مانند كوكب درى بدرخشد و صفاى اين با صفاى آن، نور على نور تشكيل دهد و اين چراغ در خانه هاى عبادت آويخته باشد، خانه هايى كه در آنها مردانى مؤمن، خداى را تسبيح كنند، مردانى كه تجارت و بيع ايشان را از ياد پروردگارشان و از عبادت خدا باز نمى دارد!

اين مثال، صفت نور معرفتى است كه خداى تعالى مؤمنين را با آن گرامى داشته، نورى كه دنبالش سعادت هميشگى است و كفار را از آن محروم كرده و ايشان را در ظلماتى قرار داده كه هيچ نمى بينند .

اين آيات چنان نيست كه به كلى با آيات قبلى اجنبى باشد، بلكه وجه اتصالى با آنها دارد، چون آيات قبل كه احكام و شرايع را بيان مى كرد بدينجا خاتمه يافت كه:« و لقد انزلنا اليكم آيات مبينات و مثلا من الذين خلوا من قبلكم و موعظة للمتقين!» كه در آن گفتگو از بيان شد و معلوم است كه بيان به معناى اظهار حقايق

ص:241

معارف و در نتيجه تنويرى است الهى .

علاوه بر اين در آيه مذكور كلمه آيات آمده بود و آيات همان قرآن است كه خداى تعالى در چند جا آن را نور خوانده، مانند آيه:« وانزلنا اليكم نورا مبينا!»

هدف آيه 47 تا 57 سوره نور

(1)

بيان وجوب اطاعت خدا و اطاعت رسول الله«ص»

« وَ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسولِ وَ أَطعْنَا ثُمَّ يَتَوَلى فَرِيقٌ مِّنهُم مِّن بَعْدِ ذَلِك وَ مَا أُولَئك بِالْمُؤْمِنِينَ ...!»

اين آيات وجوب اطاعت خدا و رسولش صلى الله عليه وآله وسلّم را بيان مى كند و مى فهماند كه اطاعت رسول صلى الله عليه وآله وسلّم از اطاعت خدا جدا نيست و بر هر مسلمان واجب است كه به حكم و قضاى او تن در دهد، كه روگردانى از حكم و قضاى او نفاق است و در آخر صالحان از مؤمنين را وعده جميل و كفار را تهديد و بيم مى دهد .

هدف آيه 58 تا 64 سوره نور

(2)

بيان احكام رفتاردر خانواده و اجتماع و با رسول خدا«ص»

« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَنُكمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنكمْ ثَلَث مَرَّتٍ مِّن قَبْلِ صلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلَوةِ الْعِشاءِ ثَلَث عَوْرَتٍ لَّكُمْ لَيْس عَلَيْكمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طوَّفُونَ عَلَيْكم بَعْضكمْ عَلى بَعْضٍ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ...!»

اين آيات بقيه احكامى كه گفتيم در اين سوره آمده بيان مى كند و سوره با همين آيات ختم مى شود و در آن اشاره است به اينكه خداى سبحان آنچه تشريع مى كند به علم خود مى كند و به زودى حقيقت( و مصالح واقعى احكامش) براى مردم در روزى كه به سويش باز مى گردند روشن مى شود!

هدف و فلسفه نزول سوره فرقان

(3)

بيان حق بودن دعوت رسول الله و فرقان نازل شده بر او

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! تَبَارَك الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ


1- الميزان ج : 15 ص : 199
2- الميزان ج : 15 ص : 224
3- الميزان ج : 15 ص :237

ص:242

نَذِيراً ! الَّذِى لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُن لَّهُ شرِيكٌ فى الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كلَّ شىْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً ! وَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا يخْلُقُونَ شيْئاً وَ هُمْ يخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لأَنفُسِهِمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَيَوةً وَ لا نُشوراً !» ( 1تا3/ فرقان)

غرض اين سوره بيان اين حقيقت است كه دعوت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم دعوتى است حق و ناشى از رسالتى از جانب خداى تعالى و كتابى نازل شده از ناحيه او و نيز در اين سوره چند نوبت پشت سر هم ايرادهايى كه كفار بر نبوت آن جناب از ناحيه خدا و بر نازل بودن كتابش از جانب خدا كرده اند ، دفع شده و در اين دفع عنايتى بالغ به كار رفته است.

و چون بيان اين غرض مستلزم احتجاج بر مساله توحيد و نفى شريك و بيان پاره اى از اوصاف قيامت و صفات پسنديده اى از مؤمنين بود، لذا به اين مسائل نيز پرداخته، ولى همه اين بيانات را با لحن انذار و تخويف ايفاء نمود، نه تبشير و تشويق .

هدف آيه 4 تا 20 سوره فرقان

(1)

بيان طعنه هاي مشركين به رسول الله درباره قرآن و پاسخ آنها

« وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا إِفْكٌ افْترَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ فَقَدْ جَاءُو ظلْماً وَ زُوراً...!»

اين آيات طعنه هايى را كه مشركين به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و درباره قرآن كريم زده اند حكايت نموده، جواب مى دهد.

هدف آيه 21 تا 31 سوره فرقان

(2)

رد اعتراضات مشركين به رسالت رسول الله و ارتباطش با فرشته وحي

« وَ قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَئكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ استَكْبرُوا فى أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوًّا كَبِيراً...!»

اين آيات اعتراض ديگرى را از مشركين بر رسالت رسول حكايت نموده كه خواسته اند با آن اعتراض، رسالت وى را رد كنند و حاصل اعتراضشان اين است كه اگر ممكن باشد كه از جنس بشر بدان جهت كه بشر است شخصى رسول شود و ملائكه بر او وحى خداى سبحان بياورد و رسول خدا را ببيند و با او از راه وحى سخن بگويد، بايد ساير افراد بشر نيز بدان جهت كه بشرند داراى اين خصايص بگردند، پس اگر آنچه او ادعاء مى كند حق باشد بايد ما و يا بعضى از ما نيز مانند او باشيم، آنچه را او مدعى ديدنش است ببينيم و آنچه او درك مى كند ما نيز درك بكنيم .

خداى سبحان چنين پاسخ داده كه به زودى ملائكه را خواهند ديد، ولى نه


1- الميزان ج : 15 ص : 246
2- الميزان ج : 15 ص : 271

ص:243

در اين نشاه بلكه در نشاه اى ديگر! و اين جواب در معناى آيه:« ما ننزل الملائكة الا بالحق و ما كانوا اذا منظرين!» مى باشد و در اين آيات اشاره به مابعد از مرگ و به روز قيامت است.

هدف آيه 32 تا 40 سوره فرقان

(1)

رد اعتراض كفار بر نزول تدريجي قرآن

« وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَحِدَةً كذَلِك لِنُثَبِّت بِهِ فُؤَادَك وَ رَتَّلْنَهُ تَرْتِيلاً ...!»

در اين آيات، طعنه ديگرى كه كفار به قرآن كريم زده اند نقل شده و آن اين است كه چرا قرآن يكباره نازل نشد؟ و از آن پاسخ داده شده است.

هدف آيه 41 تا 62 سوره فرقان

(2)

بيان صفات كفار معترض به كتاب و رسالت رسول الله «ص»

« وَ إِذَا رَأَوْك إِن يَتَّخِذُونَك إِلا هُزُواً أَ هَذَا الَّذِى بَعَث اللَّهُ رَسولاً...!»

اين آيات پاره اى از صفات كفار نامبرده را كه به كتاب و رسالت طعنه مى زدند و منكر توحيد و معاد بودند بر مى شمارد، البته آن صفاتى كه با سنخ اعتراضات و بى انديشه سخن گفتن آنها تناسب دارد، مانند استهزاء به رسول و پيروى از هواى نفس و پرستش چيزهايى كه سود و زيانى برايشان نداشت و نيز استكبارشان از سجده براى خداى سبحان .

هدف آيه 63 تا 77 سوره فرقان

(3)

ارائه شرحي از صفات برجسته عباد الرحمن

« وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشونَ عَلى الأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سلَماً...!»

اين آيات صفات بر جسته و ستوده اى از مؤمنين را در مقابل صفات ناستوده اى كه براى كفار شمرده بر مى شمارد، كه جامع آن صفات در مؤمنين اين است كه: مؤمنين پروردگار خود را مى خوانند و پيامبر او و كتابى را كه او بر آن پيامبر نازل كرده تصديق مى نمايند و خلاف آن صفات در كفار اين است كه: كفار رسالت پيامبر خداى را تكذيب مى كنند و از دعوت او اعراض مى نمايند و پيرو هواى نفس مى شوند و به همين مناسبت آيات مورد بحث با آيه:« قل ما يعبؤا بكم ربى لو لا دعاؤكم فقد كذبتم فسوف يكون لزاما ! » ختم مى شود كه ختم سوره نيز هست.

هدف و فلسفه نزول سوره شعراء


1- الميزان ج : 15 ص : 287
2- الميزان ج : 15 ص : 305
3- الميزان ج : 15 ص : 329

ص:244

(1)

دلداري رسول الله و بيان عاقبت تكذيب كنندگان آنحضرت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! طسم! تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الْمُبِينِ! لَعَلَّك بَخِعٌ نَّفْسك أَلا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ...!» (1تا9/شعرا)

غرض از اين سوره، تسليت خاطر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است از اينكه قومش او را و قرآن نازل بر او را تكذيب كرده بودند و او آزرده شده بود و همين معنا از اولين آيه آن كه مى فرمايد:« تلك آيات الكتاب المبين!» بر مى آيد .

آرى كفار قريش يك بار او را مجنون خواندند، بار ديگر شاعر و اين آيات علاوه بر تسليت خاطر آن جناب، مشركين را تهديد مى كند به سرنوشت اقوام گذشته و به اين منظور چند داستان از اقوام انبياى گذشته يعنى موسى و ابراهيم و نوح و هود و صالح و لوط و شعيب عليهماالسلام و سرنوشتى كه با آن روبرو شدند و كيفرى كه در برابر تكذيب خود ديدند نقل كرده است تا آن جناب از تكذيب قوم خود دل سرد و غمناك نگردد و نيز قوم آن جناب از شنيدن سرگذشت اقوام گذشته عبرت بگيرند .

اين سوره از سوره هاى پيشين مكى است، يعنى از آنهايى است كه در اوايل بعثت نازل شده به شهادت آيه:« و انذر عشيرتك الأقربين!» كه مى دانيم مشتمل بر ماموريت آن جناب در اول بعثت است و در اين سوره واقع است و چه بسا از قرار گرفتن آيه مزبور در اين سوره و آيه:« فاصدع بما تؤمر!» در سوره حجر و مقايسه مضمون آن دو با يكديگر تخمين زده شود كه اين سوره جلوتر از سوره حجر نازل شده است .

هدف آيه 10 تا 68 سوره شعرا

(2)

بيان سرانجام اقوام انبياء گذشته براي تقويت روحي رسول الله«ص»

« وَ إِذْ نَادَى رَبُّك مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظلِمِينَ...!»

در اين آيات به داستانهايى از اقوام انبياى گذشته شروع كرده تا روشن شود


1- الميزان ج : 15 ص :345
2- الميزان ج : 15 ص : 354

ص:245

كه قوم خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله وسلّم نيز همان راهى را مى روند كه قوم موسى و هارون و ابراهيم و نوح و هود و صالح و لوط و شعيب رفته بودند و به زودى راه اينان نيز به همان سرنوشتى منتهى مى شود كه آن اقوام ديگر بدان مبتلا شدند، يعنى بيشترشان ايمان نمى آورند و خدا ايشان را به عقوبت دنيايى و آخرتى مى گيرد .

دليل بر اينكه آيات در مقام به دست دادن چنين نتيجه اى است اين است كه در آخر هر داستانى مى فرمايد:« و ما كان اكثرهم مؤمنين! و ان ربك لهو العزيز الرحيم!» همچنان كه در داستان خاتم الأنبياء صلى الله عليه وآله وسلّم بعد از ختم كلام و حكايت اعراض قومش در آغاز سوره فرمود:« و ما كان ...!» پس معلوم مى شود كه آيات در مقام تطبيق داستانى بر داستان ديگر است .

و همه براى اين است كه خاطر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم تسليت يافته، حوصله اش از تكذيب قومش سر نرود و بداند كه تكذيب قوم او امرى نو ظهور و تازه نيست بلكه همه اقوام انبياى گذشته نيز همين رفتار را داشتند و از قوم خود انتظارى جز آنچه امتهاى گذشته در مقابل انبياى خود داشتند نداشته باشد!

و در ضمن، قوم آن جناب را هم تهديد مى كند به سرنوشتى كه امتهاى گذشته به خاطر تكذيب پيغمبرشان دچار شدند. مؤيد اين معنا اين است كه در آغاز نقل داستان ابراهيم عليه السلام فرمود: « و اتل عليهم نبا ابراهيم - داستان ابراهيم را بر ايشان بخوان!»

هدف آيه 69 تا 104 سوره شعرا

(1)

بيان قيام و دعوت ابراهيم «ع» و تكذيب قومش

« وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَهِيمَ...!»

اين آيات بعد از پايان دادن به داستان موسى عليه السلام به مهمترين خبر مربوط به ابراهيم عليه السلام اشاره مى كند، كه با فطرت سالم و پاك خود عليه قومش كه همگى به اتفاق كلمه بت مى پرستيدند، به حمايت از دين توحيد و پرستش خداى سبحان قيام نموده، از مردم وطنش بيزارى جست و از دين حق دفاع نمود و گذشت بر او آنچه كه گذشت، كه همه آيت و معجزه بود، ولى بيشتر قوم او نيز ايمان نياوردند، كه در آخر آيات مورد بحث بدان اشاره مى فرمايد .

هدف آيه 105 تا 122 سوره شعرا

(2)

بيان اجمالي از دعوت و مبارزات نوح«ع» و انجام كار قوم او

« كَذَّبَت قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسلِينَ...!»

اين آيات بعد از داستان موسى و ابراهيم«ع» كه دو نفر از پيامبران اولو العزم


1- الميزان ج : 15 ص : 389
2- الميزان ج : 15 ص : 412

ص:246

بودند، شروع مى كند به داستان نوح كه اولين پيامبر اولو العزم و از بزرگان انبياء است و اجمال آنچه بين آن جناب و قومش گذشته ، نقل مى كند كه در آخر به نجات نوح و همراهانش و غرق اكثر مردم انجاميده است!

هدف آيه 123 تا 140 سوره شعرا

(1)

بيان انجام كار قوم عاد و كيفر تكذيب انبياء

« كَذَّبَت عَادٌ الْمُرْسلِينَ...!»

اين آيات به داستان هود عليه السلام و قومش كه همان قوم عاد بودند اشاره مى كند. قوم عاد مردمى از عرب بسيار قديم و عرب اوائل( يعنى اوائل پيدايش اين نژاد) بودند، كه در احقاف از جزيرة العرب زندگى مى كردند و داراى تمدنى مترقى و سرزمينهايى خرم و ديارى معمور بودند، به جرم اينكه پيامبران را تكذيب كرده، به نعمتهاى الهى كفران ورزيده و طغيان كردند، خداى تعالى به وسيله بادى عقيم هلاكشان ساخته و ديارشان را ويران و دودمانشان را خراب كرد .

هدف آيه 141 تا 159 سوره شعرا

(2)

بيان اجمالي از سرگذشت قوم ثمود و نابودي آنان

« كَذَّبَت ثَمُودُ الْمُرْسلِينَ ...!»

اين آيات به اجمال به داستان صالح عليه السلام و قومش اشاره مى كند و صالح نيز يكى از انبياى عرب است، كه قرآن كريم تاريخ او را بعد از هود مى داند.

هدف آيه 160 تا 175 سوره شعرا

(3)

بيان نابودي قوم لوط

« كَذَّبَت قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسلِينَ...!»

اين آيات به داستان لوط پيغمبر عليه السلام كه بعد از صالح عليه السلام مى زيسته اشاره مى كند.

هدف آيه 176 تا 191 سوره شعرا

(4)

بيان دعوت حضرت شعيب و انجام كارقوم او ( اصحاب ايكه )

« كَذَّب أَصحَب لْئَيْكَةِ الْمُرْسلِينَ....!»

در اين آيات، اجمالى از داستان شعيب عليه السلام كه يكى از پيامبران عرب است ذكر كرده و اين داستان آخرى از هفت داستانى است كه در اين سوره آمده است.

هدف آيه 192 تا 227 سوره شعرا


1- الميزان ج : 15 ص : 419
2- الميزان ج : 15 ص : 427
3- الميزان ج : 15 ص : 434
4- الميزان ج : 15 ص : 439

ص:247

(1)

نتيجه گيري از سرگذشت اقوام گذشته و دفاع از كتاب و پيامبر خدا

« وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَب الْعَلَمِينَ...!»

اين آيات به مطالبى اشاره مى كند كه به منزله نتيجه اى است كه از داستانهاى هفتگانه استخراج شود و هم توبيخ و تهديدى است براى كفار عصر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم!

و نيز در اين آيات از نبوت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم دفاع شده و احتجاج شده به اينكه نام او در كتابهاى آسمانى گذشتگان برده شده و علماى بنى اسرائيل از آن پيشگوئيها اطلاع دارند و نيز از كتاب آسمانى آن جناب، يعنى قرآن كريم دفاع شده به اينكه: اين كتاب از القاآت شيطانها و اقاويل شعراء نيست .

هدف و فلسفه نزول سوره نمل

(2)

بشارت و انذار مردم با ذكر داستانهاي انبياء

ذكر معارف مربوط به توحيد در ربوبيت و معاد

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ! طس! تِلْك ءَايَت الْقُرْءَانِ وَ كتَابٍ مُّبِينٍ! هُدًى وَ بُشرَى لِلْمُؤْمِنِينَ...!» (1تا6/نمل)

بطورى كه از آيات صدر سوره و پنج آيه آخر آن بر مى آيد غرض اين سوره اين است كه مردم را بشارت و انذار دهد و به همين منظور ، مختصرى از داستان هاى موسى ، داود ، سليمان ، صالح و لوط عليهماالسلام را به عنوان شاهد ذكر نموده و در دنبال آن پاره اى از اصول معارف مانند وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و مانند معاد را ذكر نموده است .

هدف آيه 7 تا 14 سوره نمل

(3)

بيان آغاز رسالت موسي و اعزام او به سوي فرعون

« إِذْ قَالَ مُوسى لأَهْلِهِ إِنى ءَانَست نَاراً سئَاتِيكم مِّنهَا بخَبرٍ أَوْ ءَاتِيكُم بِشهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكمْ تَصطلُونَ...!»


1- الميزان ج : 15 ص : 444
2- الميزان ج : 15 ص :480
3- الميزان ج : 15 ص : 484

ص:248

اين آيات، ابتداى داستانهاى پنجگانه اى است كه گفتيم در اين سوره به عنوان استشهاد براى مطالب صدر سوره از قبيل تبشير و انذارى كه در آنها ذكر مى كند مى باشد و در سه داستان اول از آن پنج داستان يعنى در داستان موسى و داوود و سليمان، جهت وعده را بر جهت وعيد غلبه داده و در دوتاى ديگر جانب وعيد، بيشتر رعايت شده است.

هدف آيه 15 تا 44 سوره نمل

(1)

بيان نبوت داود و سليمان و عجايب سلطنت سليمان

« وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ وَ سلَيْمَنَ عِلْماً وَ قَالا الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى فَضلَنَا عَلى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ...!»

اين آيات پاره اى از داستانهاى داوود و سليمان«ع» را بيان مى نمايد و عجايبى از اخبار سليمان و سلطنتى كه خدا به وى داده بود نيز ذكر مى كند.

هدف آيه 45 تا 53 سوره نمل

(2)

يادآوري نابودي قوم ثمود

« وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا إِلى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صلِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يخْتَصِمُونَ...!»

اين چند آيه، اجمالى از داستان صالح پيغمبر و قومش را آورده و در آن جانب تهديد و انذار بر جانب بشارت و نويد غلبه دارد و اين معنا را در سابق نيز ، خاطرنشان كرديم.

هدف آيه 59 تا 81 سوره نمل

(3)

بيان اكرام بندگان برگزيده الهي و حق ربوبيت خداي تعالي

« قُلِ الحَْمْدُ للَّهِ وَ سلَمٌ عَلى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصطفَى ءَاللَّهُ خَيرٌ أَمَّا يُشرِكُونَ...!»

در اين آيات از داستانهايى كه خداى سبحان به منظور ارائه نمونه اى از سنت جارى و رايج خود در نوع بشر از نظر هدايت قبلا ذكر كرده بود كه: چگونه راه سعادت را به ايشان نشان مى داده و راه يافتگان از ايشان به سوى صراط مستقيم را با رساندن به مقام اصطفاء و با نعمتهايى عظيم ، گرامى مى داشته و آنان را كه به وى شرك مى ورزيدند و از ياد او اعراض مى كردند به عذاب انقراض و بلاهايى الم انگيز مبتلا مى كرده است، منتقل شده به حمد و سلام بر بندگان مصطفايش ، آن بندگان كه به مقام اصطفاء رسيدند ، منتقل است به بيان اين نكته كه: تنها ذات اقدس او مستحق عبوديت است ، نه غير او از خدايانى كه شريكش كردند .

آنگاه دنباله كلام را به مساله توحيد و اثبات معاد و آنچه مناسب آن از معارف


1- الميزان ج : 15 ص : 492
2- الميزان ج : 15 ص : 530
3- الميزان ج : 15 ص : 539

ص:249

حقه گوناگون است كشانده است. پس مى توان گفت: سياق آيات اين سوره، شبيه به سياق آيات سوره مريم است ، كه بيانش در همانجا آمده است.

هدف آيه 82 تا 93 سوره نمل

(1)

بيان مسئله بعث و وقايع قيامت و حوادث قبل از قيامت

« وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِمْ أَخْرَجْنَا لهَُمْ دَابَّةً مِّنَ الأَرْضِ تُكلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاس كانُوا بِئَايَتِنَا لا يُوقِنُونَ...!»

اين آيات فصل سابق را تمام مى كند و به مساله بعث و پاره اى از ملحقات به آن ، از قبيل امورى كه در قيامت و قبل از قيامت رخ مى دهد اشاره مى كند و سوره را با همان مطلبى ختم مى نمايد كه با آن آغاز شده بود و آن مساله انذار و بشارت است!

هدف و فلسفه نزول سوره قصص

(2)

بيان جانشين كردن مستضعفين زمين به جاي مستكبرين

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ طسم! تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الْمُبِينِ! نَتْلُوا عَلَيْك مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقّ ِ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ...!»(1تا3/قصص)

غرض اين سوره وعده جميل به مؤمنين است، مؤمنينى كه در مكه قبل از هجرت به مدينه عده اندكى بودند كه مشركين و فراعنه قريش ايشان را ضعيف و ناچيز مى شمردند و اقليتى كه در مكه در بين اين طاغيان در سخت ترين شرايط به سرمى بردند و فتنه ها و شدايد سختى را پشت سر مى گذاشتند، خداى تعالى در اين سوره به ايشان وعده مى دهد كه به زودى بر آنان منت نهاده و پيشوايان مردم قرارشان مى دهد و آنان را وارث همين فراعنه مى كند و در زمين مكنتشان مى دهد و به طاغيان قومشان آنچه را كه از آن بيم داشتند نشان مى دهد .

به همين منظور براى اين مؤمنين اين قسمت از داستان موسى و فرعون را خاطرنشان مى سازد كه موسى را در شرايطى خلق كرد كه فرعون در اوج قدرت بود و بنى اسرائيل را خوار و زيردست كرده بود كه پسر بچه هايشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت.، آرى خداوند در چنين شرايطى موسى را آفريد و مهم تر آنكه او را در دامن دشمنش يعنى خود فرعون پرورش داد، تا وقتى كه به حد رشد رسيد، آنگاه او


1- الميزان ج : 15 ص : 564
2- الميزان ج : 16 ص :3

ص:250

را از شر فرعون نجات داد و از بين فرعونيان به سوى مدين روانه اش نمود و پس از مدتى به عنوان رسالت دوباره به سوى ايشان بر گردانيد، با معجزاتى آشكار تا آنكه فرعون و لشكريانش تا آخرين نفر را غرق كرده و بنى اسرائيل را وارث آنان نمود و تورات را بر موسى نازل فرمود ، تا هدايت و بصيرت براى مؤمنين باشد .

و عين همين سنت را در ميان مؤمنين به اسلام جارى خواهد كرد و ايشان را به ملك و عزت و سلطنت خواهد رسانيد و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را دوباره به وطن باز خواهد گردانيد .

آنگاه از اين داستان منتقل مى شود به بيان اين كه در حكمت خدا لازم است كه از جانب خودش كتابى نازل كند، تا دعوت حق آن جناب نيز كتاب داشته باشد!

هدف آيه 15 تا 21 سوره قصص

(1)

بيان آمدن موسي «ع» از قصر فرعون به شهر و اتفاقات منجر به فرار او

« وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَينِ يَقْتَتِلانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاستَغَثَهُ الَّذِى مِن شِيعَتِهِ عَلى الَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشيْطنِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ...!»

اين آيات فصل دوم از داستان موسى عليه السلام را بيان مى كند و در آن، قسمتى از حوادث را كه بعد از رسيدنش به حد بلوغ پيش آمده و به بيرون شدنش از مصر و رفتنش به سوى مدين انجاميد ، ذكر مى فرمايد.

هدف آيه 22 تا 28 سوره قصص

(2)

بيان خروج موسي «ع» از مصر تا ازدواج با دختر شعيب «ع»

« وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسى رَبى أَن يَهْدِيَنى سوَاءَ السبِيلِ...!»

اين آيات فصل سوم از داستان موسى عليه السلام است، در اين داستان بيرون شدنش از مصر به طرف مدين را آورده كه بعد از كشتن قبطى از ترس فرعون رهسپار آنجا شد و در آنجا با دختر پيرمردى كهن سال ازدواج كرد و در قرآن كريم نام آن پيرمرد نيامده، ليكن در روايات امامان اهل بيت عليهم السلام و پاره اى از روايات اهل سنت آمده كه او شعيب ، پيغمبر مدين بوده است.

هدف آيه 29 تا 42 سوره قصص

(3)

بيان بعثت موسي«ع» و مبارزه او با فرعون ونزول تورات

« فَلَمَّا قَضى مُوسى الأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ ءَانَس مِن جَانِبِ الطورِ نَاراً قَالَ لأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنى ءَانَست نَاراً لَّعَلى ءَاتِيكُم مِّنْهَا بخَبرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصطلُونَ...!»


1- الميزان ج : 16 ص : 20
2- الميزان ج : 16 ص : 31
3- الميزان ج : 16 ص : 41

ص:251

آيات فصل ديگرى از داستان موسى عليه السلام است كه در آن، اجمالى از حركت آن جناب با خانواده اش از مدين به طرف مصر و مبعوث شدنش به رسالت به سوى فرعون و قوم او، براى نجات دادن بنى اسرائيل و تكذيب آنان رسالت وى را و سرانجام غرق شدنشان را در دريا آورده، تا آنكه در آخر داستانش منتهى مى شود به نزول تورات، كه گويا منظور از بيان قصه همين قسمت آخر است.

هدف آيه 43 تا 56 سوره قصص

(1)

بيان آسماني بودن قرآن و تورات

« وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْكتَب مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الأُولى بَصائرَ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ...!»

خداى سبحان وقتى داستان موسى را بيان كرده خبر داده كه: چگونه مردمى زير دست و برده و ضعيف و زير شكنجه فرعونيان را بر آن ياغيان خونخوار و طاغيان تبهكار پيروز كرد!

خداى سبحان بعد از ذكر اين ماجرا، روى سخن را متوجه كتابهاى آسمانى – كه متضمن دعوت به دين توحيد است و بدان وسيله حجت بر خلق تمام مى شود و هم حامل تذكرهايى براى مردم است - نموده و مى فرمايد: خداى سبحان تورات را كه در آن بصيرتها و هدايت و رحمت براى مردم بود، بر موسى نازل كرد تا شايد از يادآورى قرون گذشته و هلاكت امت هاى گذشته به جرم نافرمانى ها، متذكر شوند و از نافرمانى خدا دست بردارند .

و نيز قرآن را بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نازل كرد و در آن داستانها از موسى بياورد، تا با نقل كردن آن انذار كند مردمى را كه قبل از او نذير نداشتند، چون به خاطر كفرشان و فسوقشان در معرض نزول عذاب و گرفتار شدن به مصيبت قرار گرفته بودند و اگر اين كتاب را نازل نمى كرد و دعوت را ابلاغ نمى كرد، هر آينه آن وقت مى گفتند: « پروردگارا چرا رسولى به سوى ما نفرستادى ، تا آيات تو را پيروى كنيم!» و حجت ايشان عليه خدا تمام بود .

هدف آيه 57 تا 75 سوره قصص

(2)

رد عذرهاي مشركين در ايمان نياوردن به قرآن

« وَ قَالُوا إِن نَّتَّبِع الهُْدَى مَعَك نُتَخَطف مِنْ أَرْضِنَا أَ وَ لَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَماً ءَامِناً يجْبى إِلَيْهِ ثَمَرَت كلّ ِ شىْ ءٍ رِّزْقاً مِّن لَّدُنَّا وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ...!»

اين آيات عذر ديگر از بهانه هاى مشركين مكه را در ايمان نياوردن به كتاب خدا بيان مى كند!


1- الميزان ج : 16 ص : 65
2- الميزان ج : 16 ص : 82

ص:252

خداى تعالى بعد از چند جواب در رد بهانه هاي مشركين به داستان قارون اشاره مى كند كه زمين او را با خانه اش در خود فرو برد .

هدف آيه 76 تا 84 سوره قصص

(1)

بيان نابودي قارون و فرو بردن او به زمين

« إِنَّ قَرُونَ كانَ مِن قَوْمِ مُوسى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَ ءَاتَيْنَهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصبَةِ أُولى الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يحِب الْفَرِحِينَ...!»

حال و وضع قارون درست حال و روز مشركين را مجسم مى كند و چون كفر او ، كارش را به آن عاقبت زشت كشانيد، پس مشركين نيز بترسند از اينكه مثل آنچه كه بر سر قارون آمد، بر سرشان بيايد!

خداى تعالى از مال دنيا آن قدر به او روزى داده بود كه سنگينى كليد گنجينه هايش مردان نيرومند را هم خسته مى كرد و در اثر داشتن چنين ثروتى خيال مى كرد كه او خودش اين ثروت را جمع آورى كرده، چون راه جمع آورى آن را مى دانسته و خودش فكر بوده و حسن تدبير داشته، اين فكر او را مغرور نمود، پس از عذاب الهى ايمن و خاطر جمع شد و زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح داده و در زمين فساد برانگيخت، خداى تعالى هم او و خانه او را در زمين فرو برد، نه آن خوش فكرى و حسن تدبيرش ، مانع از هلاكت او شد و نه آن جمعى كه دورش بودند!

هدف آيه 85 تا 88 سوره قصص

(2)

وعده بازگشت رسول الله به مكه و پيروزي اسلام

« إِنَّ الَّذِى فَرَض عَلَيْك الْقُرْءَانَ لَرَادُّك إِلى مَعَادٍ قُل رَّبى أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالهُْدَى وَ مَنْ هُوَ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ...!»

اين چند آيه، آيات آخر اين سوره است و در آن به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم وعده جميل مى دهد كه به زودى بر او منت نهاده و قدر و منزلتش را بلند مى كند و نفوذ كلمه اش مى دهد و دينش را بر ساير اديان برترى مى بخشد و امنيت و سلامتى را بر او و مؤمنين به او گسترش مى دهد، همان طور كه اين كار را در باره موسى و بنى اسرائيل كرد و در حقيقت آيات قبل هم كه داستان موسى عليه السلام را بيان مى كرد براى بيان همين نكته بود.

هدف و فلسفه نزول سوره عنكبوت


1- الميزان ج : 16 ص : 108
2- الميزان ج : 16 ص : 127

ص:253

(1)

هدف حقيقت ايمان است!

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الم! أَ حَسِب النَّاس أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا ءَامَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ...!» (1تا13/عنكبوت)

غرض سوره عنكبوت به طورى كه از اول و آخرش و سياق جارى در سراسرش استفاده مى شود، اين است كه: غرض خداى تعالى از ايمان مردم تنها اين نيست كه به زبان بگويند ايمان آورديم، بلكه غرض، حقيقت ايمان است كه تندباد فتنه ها آن را تكان نمى دهد و دگرگونى حوادث، دگرگونش نمى سازد، بلكه هر چه فتنه ها بيشتر فشار بياورد، پا بر جا و ريشه دارتر مى گردد .

پس غرض سوره اعلام اين معنا است كه مردم خيال نكنند به صرف اينكه بگويند ايمان آورديم دست از سرشان برمى دارند و در بوته آزمايش قرار نمى گيرند، نه، بلكه حتما امتحان مى شوند، تا آنچه در دل نهان دارند ظاهر شود و معلوم شود ايمان است يا كفر: پس خدا حتما بايد معلوم كند آن كسانى را كه در دعوى ايمان راست مى گويند و آنهايى كه در اين دعوى دروغگويند.

پس فتنه و محنت يكى از سنت هاى الهى است كه به هيچ وجه و در باره هيچ كس از آن گذشت نمى شود، همان طور كه در امت هاى گذشته از قبيل قوم نوح ، عاد ، ثمود ، قوم ابراهيم ، لوط ، شعيب و موسى جريان يافت و جمعى استقامت ورزيده و جمعى ديگر هلاك شدند و در امت هاى حاضر و آينده نيز جريان خواهد داشت و خدا به كسى ظلم نكرده و نمى كند ، اين خود امت ها و اشخاصند كه به خود ظلم مى كنند.

هدف آيه 14 تا 40 سوره عنكبوت

(2)

بيان اجراي سنت الهي در نابودي امتها و جوامع فاسد

« وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِث فِيهِمْ أَلْف سنَةٍ إِلا خَمْسِينَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطوفَانُ وَ هُمْ ظلِمُونَ...!»

در اين آيات به هفت داستان از انبياى گذشته و امت هاى آنان اشاره مى كند كه ايشان عبارتند از: نوح ، ابراهيم ، لوط ، شعيب ، هود ، صالح و موسى عليه السلام


1- الميزان ج : 16 ص :143
2- الميزان ج : 16 ص : 166

ص:254

كه خداى تعالى همه امت هاى آنان را با فتنه هايى كه برايشان پيش آورد، بيازمود، جمعى از آنان نجات يافته و جمعى ديگر هلاك شدند، چيزى كه هست در باره سه امت اول، هم نجات را ذكر كرده و هم هلاكت را و در باره چهار امت آخرى تنها هلاكت را ذكر فرموده است.

هدف آيه 41 تا 55 سوره عنكبوت

(1)

نتيجه گيري از بيان سرگذشت امتهاي هلاك شده تاريخ

« مَثَلُ الَّذِينَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكبُوتِ اتخَذَت بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْت الْعَنكبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ...!»

اين آيات متضمن دنباله اى است براى داستانهايى كه از امت هاى سابق نقل فرمود و آن مثلى است كه خداى سبحان براى معبودهاى موهوم آنان آورده، مى فرمايد: اينگونه اعتقادات خرافى آنان آن قدر بى اساس و سست بنياد است كه خلقت آسمانها و زمين به بانگ بلند به فساد آن فرياد مى زنند و اعلام مى كنند كه بغير از خدا ولى و سرپرستى ندارند و اين اعلام عالم خلقت همان است كه اين كتاب كريم اعلام مى دارد .

هدف آيه 56 تا 60 سوره عنكبوت

(2)

بيان حفظ دين با مهاجرت و اعتماد به روزي رساني خدا

« يَعِبَادِى الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ أَرْضى وَسِعَةٌ فَإِيَّىَ فَاعْبُدُونِ...!»

در اين آيات روى سخن را متوجه مؤمنان نمود كه مشركين آنان را در مكه ناتوان كردند و تهديد به فتنه و عذابشان نمودند، ايشان را دستور مى دهد صبر كنند و بر خداى تعالى توكل كنند و اگر امر دين دارى بر ايشان مشكل شد و نتوانستند در وطن واجبات دينى را اقامه كنند، از وطن چشم پوشيده مهاجرت نمايند و درباره معيشت خود نگرانى نداشته باشند، زيرا رزق همه بندگان به عهده خدا است و او روزيشان را مى دهد، اگر مهاجرت بكنند، همچنان كه در وطن روزيشان مى داد،روزي شان را مي دهد .

هدف آيه 61 تا 69 سوره عنكبوت

(3)

بيان حجت هائي عليه ضد و نقيض گوئي هاي مشركين

« وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ سخَّرَ الشمْس وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنى يُؤْفَكُونَ ...!»

در اين آيات ضد و نقيض گويى هاى مشركين را كه در عقايد دارند و در فصل سابق صحيح آن عقايد به مؤمنين عرضه شد و به آن ايمان آورده اند، ذكر مى كند.

هدف و فلسفه نزول سوره روم


1- الميزان ج : 16 ص : 191
2- الميزان ج : 16 ص : 215
3- الميزان ج : 16 ص : 221

ص:255

(1)

وعده دادن قطعي خدا به ياري دين و نصر مومنين

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الم! غُلِبَتِ الرُّومُ ...!» (1و19 سوره روم)

اين سوره با وعده اى از خدا آغاز شده و آن اين است كه: به زودى امپراطورى روم كه در ايام نزول اين سوره از امپراطورى ايران شكست خورد، بعد از چند سال بر آن امپراطورى غلبه خواهد كرد و بعد از ذكر اين وعده ، منتقل مى شود به وعده گاه اكبر كه قيامت و يوم الوعدش گويند، روزى كه تمامى افراد و اقوام در آن روز به سوى خدا بازمى گردند ، آنگاه به استدلال بر مساله معاد پرداخته ، سپس كلام را به آيات ربوبيت معطوف مى دارد و صفات خاصه خدا را برمى شمارد و در آخر، سوره را با وعده نصرت به رسول گرامى اش ختم مى كند و در فرا رسيدن اين وعده تاكيد بليغ نموده و مى فرمايد:« صبر كن كه وعده خدا حق است و كسانى كه يقين ندارند تو را در كارت سست نسازند!» و در چند آيه قبل نيز فرموده بود:« و كان حقا علينا نصر المؤمنين - يارى ما براى مؤمنين حقى است بر ما !»

پس معلوم شد كه غرض سوره وعده دادن قطعى خدا به يارى دين است ، و اگر قبل از بيان اين غرض ، مساله وعده غلبه روم را در چند سال بعد ذكر كرد ، براى اين است كه مؤمنين وقتى ديدند كه وعده غلبه روم عملى شد ، يقين كنند كه وعده ديگر خدا نيز عملى خواهد شد و نيز يقين كنند كه وعده آمدن قيامت هم ، مانند ساير وعده هايش عملى مى شود ، آرى عقل هر عاقلى حكم مى كند كه وقتى خداى تعالى دو تا از وعده هايش را عملى كرد ساير وعده هايش نيز عملى مى شود و بايد از خطرهايى كه وعده آن را مى دهد بر حذر بود.

هدف آيه 20 تا 26 سوره روم

(2)

آيات دال بر وحدانيت خدا در ربوبيت و الوهيت

« وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشرٌ تَنتَشِرُونَ...!»

در اين فصل عده اى از آيات را كه بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت دلالت مى كند ، ذكر فرموده و در آن به امتزاج و آميختگى خلقت با تدبير، نيز


1- الميزان ج : 16 ص :230
2- الميزان ج : 16 ص : 247

ص:256

اشاره شده، تا بدين وسيله روشن گردد كه ربوبيت به معناى مالكيت تدبير و الوهيت به معناى معبود بودن به حق، مخصوص خدا است و كسى جز خدا مستحق آن نيست!

هدف آيه 27 تا 39 سوره روم

(1)

تعليم روش استدلال با آيات الهي

« وَ هُوَ الَّذِى يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الأَعْلى فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ...!»

در اين آيات روش استدلال را از راه شمردن آيات به استدلال به صفات فعلى خدا تغيير داد، كه آنها را تا آخر سوره در چهار فصل بيان مى فرمايد، در هر فصل چند صفت از صفات فعل كه مستلزم وحدانيت خدا و معاد است ، ذكر مى كند.

هدف آيه 40 تا 47 سوره روم

(2)

تعليم استدلال با افعال خاص به خدا

« اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ هَلْ مِن شرَكائكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَلِكُم مِّن شىْ ءٍ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يُشرِكُونَ...!»

در اين آيات با افعال خاص به خدا و به عبارتى با اسماى افعال خدا استدلال كرده بر بطلان شركاء و نفى ربوبيت و الوهيت آنها و نيز استدلال كرده است بر مساله معاد.

هدف آيه 48 تا 53 سوره روم

(3)

تعليم استدلال به اصول عقايد از راه افعال الهي

« اللَّهُ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سحَاباً فَيَبْسطهُ فى السمَاءِ كَيْف يَشاءُ وَ يجْعَلُهُ كِسفاً فَترَى الْوَدْقَ يخْرُجُ مِنْ خِلَلِهِ فَإِذَا أَصاب بِهِ مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَستَبْشِرُونَ...!»

اين آيات سومين فصل از سوره است كه از راه افعال خداى تعالى ، بر اصول عقايد استدلال مى كند و يا به عبارتى ديگر اسامى افعال خدا را مى شمارد و غرض عمده از آن ، احتجاج بر مساله معاد است!

و از آن جا كه عمده انكار و لجاجت مشركين متوجه به معاد است و انكار آن مايه لغويت احكام و شرايع است و در نتيجه مساله توحيد هم لغو مى شود، لذا دنبال احتجاج بر مساله معاد، رسول گرامى اش را از تاثير دعوتش در آنان مايوس نموده و دستور مى دهد تنها به دعوت كسانى بپردازد كه در نفسشان استعداد ايمان و صلاحيت اسلام و تسليم شدن در برابر حق باشد!

هدف آيه 54 تا 60 سوره روم


1- الميزان ج : 16 ص : 257
2- الميزان ج : 16 ص : 290
3- الميزان ج : 16 ص : 301

ص:257

(1)

تعليم استدلال به اصول عقايد از طريق افعال الهي

« اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن ضعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضعْفاً وَ شيْبَةً يخْلُقُ مَا يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ...!»

اين آيات فصل چهارم از آيات سوره است كه از نظر مضمون نظير آيات قبل است و سوره با آن خاتمه مى يابد .

هدف و فلسفه نزول سوره لقمان

(2)

دعوت به توحيد و يقين به معاد و عمل به كليات شرايع دين

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الم ! تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ الحَْكِيمِ! هُدًى وَ رَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ...!» (1تا11/لقمان)

غرض اين سوره - به طورى كه آغاز و انجام آن و نيز سياق تمامى آيات آن اشاره مى كند - دعوت به توحيد و ايقان و ايمان به معاد و عمل به كليات شرايع دين است. از ابتداى سوره پيداست كه در باره بعضى از مشركين نازل شده، كه مردم را از راه خدا و شنيدن قرآن، به وسيله تبليغاتى دروغ جلوگيرى نموده، مى خواستند مساله خدا و دين را از ياد مردم ببرند.

پس اين سوره نازل شد تا اصول عقايد و كليات شرايع حق را بيان نمايد و در برابر احاديث سرگرم كننده آنان مقدارى از داستان لقمان و مواعظش را ايراد كرده است.

هدف آيه 12 تا 19 سوره لقمان

(3)

بيان حكمت داده شده به لقمان

« وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَنَ الحِْكْمَةَ أَنِ اشكُرْ للَّهِ وَ مَن يَشكرْ فَإِنَّمَا يَشكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌّ حَمِيدٌ...!»

در اين آيات اشاره شده به اينكه به لقمان حكمت داده شد و چند حكمت نيز از او در اندرز به فرزندش نقل شده و در قرآن كريم جز در اين سوره نامى از لقمان نيامده و اگر در اين سوره آمده، به خاطر تناسبى است كه داستان سراسر حكمت او با داستان خريدار لهو الحديث داشته، چون اين دو نفر در دو نقطه مقابل هم قرار دارند،


1- الميزان ج : 16 ص : 306
2- الميزان ج : 16 ص :311
3- الميزان ج : 16 ص : 319

ص:258

يك فرد انسان آن قدر دانا و حكيم است كه كلماتش راهنماى همه مى شود و در مقابل ، فرد ديگرى يافت مى شود كه راه خدا را مسخره مى كند و براى گمراه كردن مردم اين در و آن در مى زند، تا لهو الحديثى جمع آورى نمايد!

هدف آيه 20 تا 34 سوره لقمان

(1)

بيان آيات وحدانيت خدا

« أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكُم مَّا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ أَسبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَن يجَدِلُ فى اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ لا هُدًى وَ لا كِتَبٍ مُّنِيرٍ...!»

در اين آيات به ما قبل داستان لقمان برگشته كه آيات وحدانيت خدا و نداشتن شريك و ادله آن را ذكر نمود و بدين جا منتهى شد، كه فرمود:« هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذين من دونه بل الظالمون فى ضلال مبين!»

هدف و فلسفه نزول سوره سجده

(2)

بيان مبدا و معاد، اقامه برهان و دفع شبهات درباره آن

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الم! تَنزِيلُ الْكتَبِ لا رَيْب فِيهِ مِن رَّب الْعَلَمِينَ...!»

(1تا14/سجده)

غرض اين سوره بيان مبدأ و معاد و اقامه برهان بر اين مساله است و نيز دفع شبهه هايى كه در باره اين دو مساله در دلها خلجان مى كند و در ضمن به مساله نبوت و كتاب نيز اشاره مى نمايد و امتيازى كه دو گروه مؤمنين حقيقى به آيات خدا و فاسقان خارج از زى عبوديت، از يكديگر دارند بيان مى كند و نيز به دسته اول وعده ثوابى مى دهد كه از تصور هر متصور بيرون است و به دسته دوم وعيدى مى دهد و به انتقام شديدى تهديد مى كند كه عبارت است از عذاب اليم و ابدى در قيامت و عذابى كوچك تر از آن كه در دنيا به زودى خواهند چشيد و در آخر ، سوره را با تاكيد آن وعيد و دستور به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم كه تو نيز منتظر باش آنچنان كه آنان منتظرند ، ختم مى كند .

هدف آيه 15 تا 30 سوره سجده

(3)

بيان فرق بين مومن واقعي و فاسقان

« إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِئَايَتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكرُوا بهَا خَرُّوا سجَّداً وَ سبَّحُوا بحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا


1- الميزان ج : 16 ص : 339
2- الميزان ج : 16 ص :362
3- الميزان ج : 16 ص : 392

ص:259

يَستَكْبرُونَ... !»

اين آيات بين مؤمنين واقعى و به حقيقت معناى ايمان و بين فاسقان و ظالمان فرق مى گذارد و آثار و لوازم هر يك را بيان نموده سپس ظالمان را به عذاب دنيا تهديد مى كند و رسول گرامى اش را دستور مى دهد كه منتظر باشد تا فتح و پيروزى فرا رسد، آنگاه سوره مورد بحث ختم مى شود .

هدف و فلسفه نزول سوره احزاب

(1)

بيان معارف و احكام دين و شرح جنگهاي صدراسلام

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيهَا النَّبىُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِع الْكَفِرِينَ وَ الْمُنَفِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً...!» (1تا8/احزاب)

اين سوره مشتمل است بر معارف، احكام، قصص، عبرتها و مواعظى چند و از آن جمله مشتمل است بر داستان جنگ خندق و اشاره اى هم به داستان يهوديان بنى قريظه دارد.

هدف آيه 9 تا 27 سوره احزاب

(2)

شرح جنگ خندق و مقابله با يهود بني قريظه

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَ كانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيراً...!»

در اين آيات، داستان جنگ خندق و به دنبالش سرگذشت بنى قريظه را آورده و وجه اتصالش به ماقبل اين است كه در اين آيات نيز در باره حفظ عهد و پيمان شكنى گفتگو شده است.

هدف آيه 28 تا 35 سوره احزاب

(3)

شرح امتيازها و تنگناهاي خانواده رسول الله «ص»

« يَأَيهَا النَّبىُّ قُل لأَزْوَجِك إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَينَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسرِّحْكُنَّ سرَاحاً جَمِيلاً...!»

اين آيات مربوط به همسران رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است كه اولا به ايشان تذكر دهد كه از دنيا و زينت آن جز عفت و رزق كفاف بهره اى ندارند، البته اين در صورتى است كه بخواهند همسر او باشند و گرنه مانند ساير مردمند و سپس ايشان


1- الميزان ج : 16 ص :407
2- الميزان ج : 16 ص : 424
3- الميزان ج : 16 ص : 454

ص:260

را خطاب كند كه متوجه باشند در چه موقفى دشوار قرار گرفته اند و به خاطر افتخارى كه نصيبشان شده چه شدايدى را بايد تحمل كنند، پس اگر از خدا بترسند، خداوند اجر دو چندانشان مى دهد و اگر هم عمل زشتى كنند ، عذابشان نزد خدا دو چندان خواهد بود .

آنگاه ايشان را امر مى كند به عفت و اينكه ملازم خانه خود باشند و چون ساير زنان خود را به نامحرم نشان ندهند و نماز بگزارند و زكات دهند و از آنچه در خانه هايشان نازل و تلاوت مى شود از آيات قرآنى و حكمت آسمانى ياد كنند و در آخر، عموم صالحان از مردان و زنان را وعده مغفرت و اجر عظيم مى دهد .

هدف آيه 36 تا 40 سوره احزاب

(1)

حكم ازدواج با مطلقه پسرخوانده

« وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لهَُمُ الخِْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَقَدْ ضلَّ ضلَلاً مُّبِيناً ...!»

قسمتي از اين آيات در باره داستان ازدواج رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم با همسر زيد است همان زيدى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم او را به عنوان فرزند خود پذيرفته بود و بعيد نيست كه آيه اولى هم از باب مقدمه و توطئه براى آيات بعدش باشد .

هدف آيه 41 تا 48 سوره احزاب

(2)

دعوت مومنين به ذكر و تسبيح

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً ! وَ سبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً...!»

اين آيات مؤمنين را به ذكر و تسبيح دعوت نموده و به ايشان بشارت و وعده جميل مى دهد و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را با صفات كريم خود خطاب نموده و به او دستور مى دهد كه به مؤمنين بشارت دهد و كفار و منافقين را اطاعت نكند.

هدف آيه 49 تا 62 سوره احزاب

(3)

بيان برخي قوانين خانواده و احكام خاص خانواده رسول الله«ص»

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَتِ ثُمَّ طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سرِّحُوهُنَّ سرَاحاً جَمِيلاً...!»

اين آيات احكام متفرقى را متضمن است كه بعضى از آنها مخصوص رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و همسرانش و بعضى ديگر مربوط به عموم مسلمانان است.

هدف آيه 63 تا 73 سوره احزاب


1- الميزان ج : 16 ص : 479
2- الميزان ج : 16 ص : 491
3- الميزان ج : 16 ص : 499

ص:261

(1)

بيان برخي وقايع قيامت

« يَسئَلُك النَّاس عَنِ الساعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَ مَا يُدْرِيك لَعَلَّ الساعَةَ تَكُونُ قَرِيباً...!»

اين آيات در باره ساعت، يعنى قيامت، سخن مى گويد و پاره اى از آنچه بر سر كفار خواهد آمد و عذابهايى كه خواهند ديد، بيان مى كند و مؤمنين را دستور مى دهد به اينكه سخن سنجيده و منطقى بگويند و وعده شان مى دهد به وعده هايى جميل و در آخر ، سوره را با ذكر مساله امانت ختم مى كند .

هدف و فلسفه نزول سوره سبا

(2)

بيان اصول سه گانه اعتقادات – توحيد، نبوت و معاد

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ لَهُ الحَْمْدُ فى الاَخِرَةِ وَ هُوَ الحَْكِيمُ الْخَبِيرُ...!» ( 1تا 9/سبا)

اين سوره پيرامون اصول سه گانه اعتقادات، يعنى توحيد و نبوت و قيامت بحث مى كند. بعد از بيان آنها كيفر كسانى را كه منكر آنهايند و يا القاى شبهه در باره آنها مى كنند، بيان نموده، آن گاه از راه هاى مختلف آن شبهه ها را دفع مى كند، يك بار از راه حكمت و موعظه، بار ديگر از راه مجادله.

و از بين اين سه اصول بيشتر به مساله قيامت اهتمام مى ورزد، هم در اول كلام آن را ذكر مى كند و تا آخر سوره چند بار ديگر هم متعرض آن مى شود.

هدف آيه 10 تا 21 سوره سبا

(3)

بيان داستان داود و سليمان عليمها السلام و تاريخ شهر سبا

« وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضلاً يَجِبَالُ أَوِّبى مَعَهُ وَ الطيرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الحَْدِيدَ...!»

اين آيات به پاره اى از داستانهاى داوود و سليمان و نعمت هايى كه به ايشان موهبت فرموده بود، اشاره مى كند، سپس به داستان سباء اشاره مى كند.

وجه اتصال اين داستانها به آيات قبل ، كه در باره معاد بحث مى كرد ، اين است كه خدا مدبر امور بندگان خويش است ، ولى از آنجايى كه بندگان او در دنيا فرو رفته در انواع نعمتهاى مادى هستند ، لذا معلوم نمى شود كه كدام يك شكر منعم خود را بجا آوردند و كدام يك كفران نمودند و چون در نشاه دنيا امتيازى بين اين دو


1- الميزان ج : 16 ص : 519
2- الميزان ج : 16 ص :534
3- الميزان ج : 16 ص : 543

ص:262

طائفه نيست ، پس بايد حتما نشاه ديگر باشد ، تا در آنجا كفور از شكور ممتاز گردد .

هدف آيه 22 تا 30 سوره سبا

(1)

بيان مساله توحيد

« قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فى السمَوَتِ وَ لا فى الأَرْضِ وَ مَا لهَُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَ مَا لَهُ مِنهُم مِّن ظهِيرٍ...!»

اين آيات بيانگر مساله توحيد است و پيرامون آن احتجاج مى كند.

هدف آيه 31 تا 54 سوره سبا

(2)

بيان مساله نبوت و فروعات آن

« وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْءَانِ وَ لا بِالَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظلِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبهِمْ يَرْجِعُ بَعْضهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكْبرُوا لَوْ لا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ...!»

اين آيات فصل ديگرى است از سوره ، كه در باره مساله نبوت و فروعات آن سخن مى گويد و سخنانى را كه مشركين در باره اين مساله گفته اند نقل مى كند و در خلال آن آنچه در روز مرگ و يا روز قيامت بر سر آنان مى آيد، خاطر نشان مى سازد.

هدف و فلسفه نزول سوره فاطر

(3)

بيان اصول سه گانه دين، بيان رزق رساني خدا و چگونگي عملكرد ملائكه

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الحَْمْدُ للَّهِ فَاطِرِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَئكَةِ رُسلاً أُولى أَجْنِحَةٍ مَّثْنى وَ ثُلَث وَ رُبَعَ يَزِيدُ فى الخَْلْقِ مَا يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ قَدِيرٌ...!» (1/فاطر)

غرض اين سوره بيان اصول سه گانه دين است ، يعنى يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و رسالت رسول خدا و معاد و برگشتن به سوى او ، كه در اين سوره بر اين سه مساله استدلال شده و خداى تعالى براى اين منظور عده اى از نعمت هاى بزرگ آسمانى و زمينى را مى شمارد و تدبير متقن امر عالم را به طور عموم و امر انسانها را به طور خصوص به رخ مى كشد .

و قبل از شمردن اين نعمت ها و شروع به استدلال ، اشاره اى اجمالى به اين معنا مى كند كه: گشودن در رحمت و بستن آن و افاضه نعمت و امساك آن منحصرا


1- الميزان ج : 16 ص : 556
2- الميزان ج : 16 ص : 572
3- الميزان ج : 17 ص :3

ص:263

كار خداى تعالى است و مى فرمايد:« ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها ... خدا در هر رحمتى را كه به سوى مردم باز كند كسى نيست كه آن را ببندد...!»

و باز قبل از اينكه اين اشاره اجمالى را بكند ، به واسطه هايى اشاره مى كند كه رحمت و نعمت را از خداى تعالى گرفته، به خلق مى رسانند و آنان ملائكه هستند، كه واسطه هاى بين خدا و خلقند و به همين جهت مى بينيم سوره فاطر با يادآورى اين وسائط شروع مى شود.

هدف آيه 2 تا 8 سوره فاطر

(1)

بيان رزق رساني خدا

« مَّا يَفْتَح اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلا مُمْسِك لَهَا وَ مَا يُمْسِك فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ... !»

بعد از آنكه در آيه قبلى به وضع ملائكه، كه واسطه هايى بين خالق و خلقند در رساندن نعمت به خلق اشاره اى فرمود، اينك در اين آيات به خود نعمت ها اشاره كلى نموده مى فرمايد: عموم نعمت ها از خداى سبحان است ، نه غير او ، پس تنها رازق خدا است و احدى در رازقيت ، شريك او نيست ، آن گاه از طريق رازقيت استدلال كرده بر ربوبيت و سپس بر مساله معاد و اينكه وعده خدا ، به بعث و عذاب دادن كفار و آمرزش مؤمنين صالح ، حق است. البته در اين آيات ، تسليتى هم براى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم هست!

هدف آيه 9 تا 14 سوره فاطر

(2)

احتجاج بر وحدانيت خدا در الوهيت از طريق رزق رساني

« وَ اللَّهُ الَّذِى أَرْسلَ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سحَاباً فَسقْنَهُ إِلى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الأَرْض بَعْدَ مَوْتهَا كَذَلِك النُّشورُ...!»

در اين آيات، چندين احتجاج است بر وحدانيت خداى تعالى در الوهيت و اين احتجاج ها را بعد از شمردن چند نعمت آسمانى و زمينى كه انسان از آن ها متنعم است و جز خدا كسى خالق و مدبر امر آن نعمت ها نيست، بيان نموده، در خلال بحث اشاره اى هم به مساله قيامت دارد.

هدف آيه 15 تا 26 سوره فاطر

(3)

بيان انحصارربوبيت و الوهيت در خداي تعالي

« يَأَيهَا النَّاس أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنىُّ الْحَمِيدُ!»

بعد از آنكه براى مشركين بيان كرد كه خلقت و تدبير مستند به خداى تعالى


1- الميزان ج : 17 ص : 15
2- الميزان ج : 17 ص : 24
3- الميزان ج : 17 ص : 43

ص:264

است و نتيجه گرفت كه رب ايشان همان خدا است و تنها مالك اوست، نه آلهه اى كه به جاى او مى پرستند، پس آلهه، مالك چيزى نيستند تا آنكه مدبر آن چيز باشند، اينك در اين آيات ، شروع كرده همان مطلب را با بيانى آميخته با وعده و وعيد افاده كند. خلاصه اش اين است كه خدا از ايشان بى نياز و ايشان محتاج خدايند، پس او مى تواند ايشان را به كيفر اعمالى كه كردند از بين ببرد و اگر خواست خلقى جديد بياورد .

آنگاه خطاب را متوجه رسول گرامى خود مى كند، خطابى كه حاصلش اين است كه: اين مؤاخذه و نابود كردن ما ، شامل نمى شود مگر تنها همين هايى را كه تكذيب مى كنند و اما مؤمنين كه انذار تو در آنان اثر مى كند، با مشركين فرقى روشن دارند و پيامبر نذيرى است مانند نذيران گذشته و حال آنان را دارد، بنا بر اين اگر او را تكذيب مى كنند، انبياى گذشته را تكذيب كردند و همانطورى كه خداى تعالى تكذيب كنندگان از امت آنان را به اخذ شديدى بگرفت، مكذبين اين امت را هم خواهد گرفت!

هدف آيه 27 تا 38 سوره فاطر

(1)

بيان حجتي بر انحصار ربوبيت الهي از طريق رنگ آميزي ميوه ها

« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَتٍ مخْتَلِفاً أَلْوَنهَا وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدُ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مخْتَلِفٌ أَلْوَنهَا وَ غَرَابِيب سودٌ...!»

در اين آيات آيت هايى ديگر كه دلالت بر توحيد مى كند برمى شمارد و در ضمن به داستان كتاب منتقل شده، در باره حقانيت آن و اينكه از ناحيه خدا نازل شده، سخن گفته است.

اين آيه حجت ديگرى است بر مساله توحيد، به اين بيان كه خداى سبحان آب را بوسيله بارانها از آسمان نازل مى كند و اين خود قوى ترين عامل براى روييدن نباتات و ميوه هاست و اگر بيرون آمدن ميوه ها از مقتضاى همين آمدن باران بود، بايد همه ميوه ها به يكرنگ باشند، چون آب باران يكى است و حال اينكه مى بينيم الوان مختلفى دارند، پس همين اختلاف الوان دلالت مى كند بر اينكه تدبير الهى دست اندر كار اين رنگ آميزى است.

هدف آيه 39 تا 45 سوره فاطر

(2)

توحيد خدا در ربوبيت

« هُوَ الَّذِى جَعَلَكمْ خَلَئف فى الأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكَفِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبهِمْ إِلا مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكَفِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلا خَساراً ...!»

اين آيات نخست بر مساله توحيد خدا در ربوبيت احتجاج مى كند و سپس بر


1- الميزان ج : 17 ص : 55
2- الميزان ج : 17 ص : 73

ص:265

نبودن شريكى براى خدا در ربوبيت احتجاج مى كند و آنگاه مشركين را بر نقض عهد و سوگند و كارهاى زشتى كه مرتكب مى شدند سرزنش مى كند و در آخر اين معنا را مسجل مى سازد كه هيچ كس و هيچ چيز نمى تواند خدا را عاجز كند و اگر خدا به افرادى از اين ستمكاران مهلت مى دهد، براى مدتى معين است، همين كه مدتشان سرآمد به آنچه مستحقند جزا مى دهد. با اين بيان سوره خاتمه مى يابد.

هدف و فلسفه نزول سوره يس

(1)

بيان اصول سه گانه اعتقادات اسلامي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يس! وَ الْقُرْءَانِ الحَْكِيمِ! إِنَّك لَمِنَ الْمُرْسلِينَ! عَلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ...!» (1تا12/يس)

غرض اين سوره بيان اصول سه گانه دين است ، چيزى كه هست نخست از مساله نبوت شروع كرده، حال مردم را در قبول و رد دعوت انبيا بيان مى كند و مى فرمايد كه: نتيجه دعوت حق انبياء، احياى مردم است و اينكه آنان در راه سعادت واقع شوند و حجت را بر مخالفين تمام كند و به عبارت ديگر تكميل هر دو دسته مردم است، عده اى را در طريق سعادت و جمعى را در طريق شقاوت!

آنگاه اين سوره بعد از بيان مساله نبوت، منتقل مى شود به مساله توحيد و آياتى چند از نشانه هاى وحدانيت خدا را برمى شمارد و سپس به مساله معاد منتقل شده، زنده شدن مردم را در قيامت براى گرفتن جزا و جداسازى مجرمين از متقين را بيان نموده سپس سرانجام حال هر يك از اين دو طايفه را توصيف مى كند .

و در آخر دوباره به همان مطلبى كه آغاز كرده بود برگشته ، خلاصه اى از اصول سه گانه را بيان و بر آنها استدلال مى كند و سوره را ختم مى نمايد. .

از آيات برجسته و بسيار علمى اين سوره آيه:« انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون! فسبحان الذى بيده ملكوت كل شى ء و اليه ترجعون!» است، پس اين سوره شانى عظيم دارد، چون هم متعرض اصول سه گانه است و هم شاخه هايى كه از آن اصول منشعب مى شود .

روايات هم از طريق شيعه و سنى آمده كه فرمودند: براى هر چيزى قلبى است و قلب قرآن سوره يس است!

هدف آيه 13 تا 32 سوره يس


1- الميزان ج : 17 ص :88

ص:266

(1)

انذار و تبشير

« وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً أَصحَب الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسلُونَ...!»

اين آيات مثلى است مشتمل بر انذار و تبشير كه خداى سبحان آن را براى عموم مردم آورده كه در آن به رسالت الهى و تبعات و آثار دعوت به حق اشاره مى كند كه عبارت است از مغفرت و اجر كريم براى هر كس كه ايمان آورد و پيروى ذكر( قرآن) كند و از رحمان بغيب خشيت داشته باشد و نيز عبارت است از عذاب اليم براى هر كس كه كفر بورزد و آن دعوت را تكذيب كند.

و نيز به وحدانيت خداى تعالى و مساله معاد و برگشت همه مردم به سوى او اشاره مى نمايد .

هدف آيه 33 تا 47 سوره يس

(2)

توبيخ اعراض كنندگان از آيات و ادله وحدانيت الهي

« وَ ءَايَةٌ لهَُّمُ الأَرْض الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكلُونَ...!»

بعد از آنكه داستان اهل قريه( انطاكيه) و سرانجام امرشان را در شرك و تكذيب رسولان الهى بيان كرد و آنان را در برابر بى اعتنايى به مساله رسالت توبيخ نموده و به نزول عذاب بر آنان تهديد كرد - همان طور كه عذاب بر تكذيب كنندگان از امتهاى گذشته نازل شد - و نيز خاطرنشان ساخت كه همگى حاضر خواهند شد و به حسابشان رسيدگى شده جزا داده مى شوند!

چند آيت از آيات خلق و تدبير الهى را به رخشان مى كشد، آياتى كه بر ربوبيت و الوهيت خداى تعالى دلالت دارد و به روشنى دلالت مى كند بر اينكه خدا، يگانه است و هيچ كس در ربوبيت و الوهيت با او شريك نيست، آنگاه مجددا ايشان را در اينكه به آيات و ادله وحدانيت خدا و به معاد نظر نمى كنند و از آن روى گردانند و حق را استهزاء نموده و به فقرا و مساكين انفاق نمى كنند، توبيخ مى نمايد!

هدف آيه 48 تا 65 سوره يس

(3)

بيان تفصيل آيات مريوط به قيامت و حساب و جزا

« وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ ...!»

در اين آيات بطور تفصيل كيفيت قيام قيامت و احضار خلق براى حساب و جزا و پاداشى كه به اصحاب جنت مى دهد و كيفرى را كه به مجرمين مى دهد ، شرح


1- الميزان ج : 17 ص : 103
2- الميزان ج : 17 ص : 123
3- الميزان ج : 17 ص : 143

ص:267

مى دهد.

هدف آيه 66 تا 83 سوره يس

(1)

تهديد كفار به عذاب و تأئيد رسالت رسول الله«ص»

« وَ لَوْ نَشاءُ لَطمَسنَا عَلى أَعْيُنهِمْ فَاستَبَقُوا الصرَط فَأَنى يُبْصِرُونَ...!»

اين آيات خلاصه اى از معانى سابق است كه در سياقى ديگر بيان شده اند و در ضمن كفار را به عذاب تهديد نموده و به اين نكته نيز اشاره مى كند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلّم فرستاده خداست و كتاب او ذكر و قرآن است ، نه او شاعر است و نه كتابش شعر .

و در آخر به خلقت چارپايان اشاره نموده و با آن بر مساله توحيد و معاد احتجاج مى كند.

هدف و فلسفه نزول سوره صافات

(2)

احتجاج بر مساله توحيد و بيان مبارزات تعدادي از رسولان

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الصفَّتِ صفًّا! فَالزَّجِرَتِ زَجْراً! فَالتَّلِيَتِ ذِكْراً! إِنَّ إِلَهَكمْ لَوَحِدٌ...!» (1تا11/صافات)

در اين سوره بر مساله توحيد احتجاج شده و مشركين مخالف توحيد را تهديد نموده و مؤمنين خالص را بشارت مى دهد و سرانجام كار هر يك از دو طايفه را بيان مى كند. سپس نام عده اى از بندگان مؤمن خود را كه بر آنان منت نهاده و وعده داده كه بر دشمنانشان غالب و پيروز كند ، ذكر مى كند و در خاتمه سوره بيانى ايراد مى فرمايد كه به منزله خلاصه گيرى از غرض سوره است ، يعنى تنزيه خدا و سلام بر بندگان مرسل و حمد خداى تعالى در برابر رفتار نيكى كه با ايشان كرده است.

هدف آيه 12 تا 70 سوره صافات

(3)

بيان مخاصمات اهل بهشت و دوزخ

« بَلْ عَجِبْت وَ يَسخَرُونَ...!»

در اين آيات استهزايى كه كفار به آيات خدا مى كردند و پاره اى از سخنان ايشان كه بر اساس كفر و انكار معاد مى گفته اند و ردى كه از سخنان ايشان شده، حكايت شده است و در رد آنان به تقرير مساله بعث پرداخته و بيان كرده كه كفار در آن روز چه


1- الميزان ج : 17 ص : 157
2- الميزان ج : 17 ص :178
3- الميزان ج : 17 ص : 190

ص:268

شدتى و چه عذابهاى گوناگونى دارند و خداوند چگونه بندگان مخلص خود را با نعمت ها و كرامتهاى خود گرامى مى دارد .

و نيز چگونگى بحث و جدال دوزخيان با يكديگر را نقل مى كند كه در روز قيامت چه سخنانى بين آنان رد و بدل مى شود و سخنانى را هم كه بين اهل بهشت با خودشان و يا با بعضى از اهل آتش رد و بدل مى شود ذكر كرده است.

هدف آيه 71 تا 113 سوره صافات

(1)

بيان داستان برخي از انبيا براي نشان دادن عاقبت شوم كفر به آيات خدا

« وَ لَقَدْ ضلَّ قَبْلَهُمْ أَكثرُ الأَوَّلِينَ ...!»

اين آيات غرض سياق سابق را كه متعرض شرك و تكذيب كفار به آيات خدا بود و ايشان را به عذابى اليم تهديد مى كرد تعقيب نموده، مى فرمايد: بيشتر امت هاى گذشته نيز ضلالتى شبيه ضلالت اينان را داشتند، رسولان خدا را كه ايشان را انذار مى كردند تكذيب نمودند، همانطورى كه اينان تكذيب مى كنند. آنگاه به عنوان شاهد داستانهايى از نوح، ابراهيم، موسى، هارون، الياس، لوط و يونس عليهماالسلام مى آورد. آنچه كه در آيات مورد بحث آمده داستان نوح و خلاصه داستان ابراهيم عليه السلام است .

هدف آيه 114 تا 132 سوره صافات

(2)

بيان نعمتهاي الهي برموسي و هارون و الياس پيامبر

« وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هَرُونَ...!»

اين آيات خلاصه اى است از داستان موسى و هارون عليهماالسلام، البته اشاره اى هم به داستان الياس عليه السلام دارد و نعمت ها و منت هايى را كه خداى تعالى بر آنان ارزانى داشته، برمى شمارد و نيز بيان مى كند كه چگونه دشمنان تكذيب گر آنان را عذاب كرد، چيزى كه هست در اين آيات جانب رحمت و بشارت بر جانب عذاب و انذار غلبه دارد .

هدف آيه 133 تا 1148 سوره صافات

(3)

بيان خلاصه داستان لوط «ع» و شرح رهائي يونس «ع» از شكم ماهي

« وَ إِنَّ لُوطاً لَّمِنَ الْمُرْسلِينَ...!»

اين آيات خلاصه اى است از داستان لوط عليه السلام و سپس يونس عليه السلام كه خدا او را مبتلا كرد به شكم ماهى، به كيفر اينكه در هنگام مرتفع شدن عذاب - كه مقدمات نزولش رسيده بود - از قوم خود اعراض كرد.

هدف آيه 149 تا 182 سوره صافات


1- الميزان ج : 17 ص : 216
2- الميزان ج : 17 ص : 237
3- الميزان ج : 17 ص : 245

ص:269

(1)

رد عقايد قائلين به ارباب متفرقه از جن و انس

« فَاستَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّك الْبَنَات وَ لَهُمُ الْبَنُونَ...!»

در اين آيات متعرض عقايد كفار شده كه در باره خدايان خود كه يا ملائكه و يا جن بودند، چه عقايدى داشتند و چگونه ملائكه را دختران خدا ناميده و براى جن قائل به نسبت و خويشاوندى با خدا شدند.

خداى تعالى در اين آيات به فساد عقيده ، آنان اشاره نموده ، سپس رسول گرامى خود را بشارت مى دهد به اينكه به زودى او را يارى مى كند و مشركين را تهديد مى كند به اينكه به عذاب مبتلايشان مى سازد. آنگاه سوره مورد بحث را با تقديس و منزه بودن خدا از داشتن شريك و نيز با سلام بر همه رسولان و حمد خدا كه رب العالمين است، ختم مى نمايد!

هدف و فلسفه نزول سوره ص

(2)

دستور دعوت به قرآن و بيان وظايفي از ملائكه

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! ص! وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْرِ...!» (1تا16/ص)

در اين سوره گفتار پيرامون رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم دور مى زند و اينكه آن جناب با ذكرى از ناحيه خدا كه بر او نازل شده مردم را انذار مى كند و به سوى توحيد و اخلاص در بندگى خداى تعالى دعوت مى كند.

رسول گرامى خود را امر به صبر نموده و سرگذشت بندگان اواب خود را در يك فصل به يادش مى آورد و آنگاه عاقبت كار مردم با تقوى و سرانجام طاغيان را در فصلى خاطرنشان مي سازد.

سپس آن جناب را دستور مى دهد به اينكه ماموريت خود را در انذار انجام دهد و مردم را به سوى توحيد دعوت كند .

و نيز در فصلى ديگر مى فرمايد: كه خدا از همان روز نخست كه به ملائكه امر كرد تا براى آدم سجده كنند و شيطان امتناع كرد ، اين قضاى حتمى را راند كه سرانجام پيروان شيطان و خود او به آتش منتهى شود!

هدف آيه 17 تا 29 سوره ص


1- الميزان ج : 17 ص : 259
2- الميزان ج : 17 ص :274

ص:270

(1)

رد اعتراضات كفار و اشاره به تبليغ و فعاليت چند پيامبرالهي

« اصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ...!»

خداي تعالي در اين آيات رسول گرامى خود را امر به صبر مى كند وسفارش مى فرمايد ياوه گويى هاى كفار او را متزلزل نكند و عزم او را سست نسازد و نيز سرگذشت جمعى از بندگان اواب خدا را به ياد آورد كه همواره در هنگام هجوم حوادث ناملايم ، به خدا مراجعه مى كردند! از اين عده نام نه نفر از انبياى گرامى خود را ذكر كرده كه عبارتند از : داوود، سليمان، ايوب، ابراهيم، اسحاق، يعقوب، اسماعيل، اليسع و ذو الكفل عليهماالسلام كه ابتدا نام داوود را آورده و به قسمتى از داستانهاى او اشاره مى فرمايد.

هدف آيه 30 تا 40 سوره ص

(2)

بيان دومين داستان از بندگان اواب – سليمان نبي

« وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ...!»

اين آيات راجع به دومين داستان از قصص بندگان اواب است كه خداى تعالى آن را براى پيغمبرش بيان نموده و دستورش مى دهد به اينكه صبر پيشه سازد و در هنگام سختى به ياد اين داستان بيفتد!

هدف آيه 41 تا 48 سوره ص

(3)

بيان سرگذشت ايوب پيامبر و گرفتاري ها و نجات او

« وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوب إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنى مَسنىَ الشيْطنُ بِنُصبٍ وَ عَذَابٍ...!»

اين آيات متعرض سومين داستانى است كه رسول خدا «ص» مامور شده به ياد آنها باشد و در نتيجه صبر كند و آن عبارت است از: داستان ايوب پيغمبر «ع» و محنت و گرفتاريهايى كه خدا برايش پيش آورد تا او را بيازمايد و سپس رفع آن گرفتاريها و عافيت خدا و عطاى او را ذكر كرده و سپس دستور مى دهد تا ابراهيم و پنج نفر از ذريه او از انبيا را به ياد آورد!

هدف آيه 49 تا 64 سوره ص

(4)

ذكر سرانجام كار متقيان و طاغيان

« هَذَا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسنَ مَئَابٍ ...!»

اين آيات فصل ديگرى است از كلام كه در آن سرانجام كار متقين و طاغيان را بيان نموده متقين را بشارت داده و كفار را انذار و تهديد مى كند!

هدف آيه 65 تا 88 سوره ص


1- الميزان ج : 17 ص : 286
2- الميزان ج : 17 ص : 306
3- الميزان ج : 17 ص : 316
4- الميزان ج : 17 ص : 330

ص:271

(1)

دستور ابلاغ انذارها و بيان عاقبت جهنمي پيروي از شيطان

« قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ وَ مَا مِنْ إِلَهٍ إِلا اللَّهُ الْوَحِدُ الْقَهَّارُ...!»

اين آيات آخرين فصل از فصول سوره ص است كه مشتمل بر چند نكته است: اول آن كه به پيامبر«ص» دستور مى دهد كه انذارهاى خود را و دعوت به سوى توحيد را به مردم ابلاغ فرمايد!

و ديگر اين كه ابلاغ كند كه اعراض از حق و پيروى شيطان كار آدمى را به عذاب دوزخ منتهى مى سازد، عذابى كه خداوند قضايش را در حق شيطان و پيروان او رانده است! در همين جاست كه اين سوره خاتمه مى يابد.

هدف و فلسفه نزول سوره زمر

(2)

دعوت به دين خالص و بي اعتنائي به معتقدات دوران جهالت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! تَنزِيلُ الْكِتَبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ...!»(1تا10/زمر)

از خلال آيات اين سوره برمى آيد كه مشركين معاصر رسول خدا «ص» از آن جناب درخواست كرده اند كه از دعوتش به سوى توحيد و از تعرض به خدايان ايشان صرف نظر كند و گر نه نفرين خدايان گريبانش را خواهد گرفت، در پاسخ آنان اين سوره كه به وجهى قرين سوره ص است ، نازل شده و به آن جناب تاكيد كرده كه دين خود را خالص براى خداى سبحان كند و اعتنايى به خدايان مشركين نكند و علاوه بر آن به مشركين اعلام نمايد كه مامور به توحيد و اخلاص دين است ، توحيد و اخلاصى كه آيات و ادله وحى و عقل همه بر آن تواتر دارند. خداى سبحان در خلال سوره چند نوبت كلام را متوجه اين مساله مى سازد.

آنگاه به استدلال بر يكتايى خدا در ربوبيت و الوهيت پرداخته ، هم از طريق وحى و هم از طريق برهان عقلى و هم از راه مقايسه بين مؤمنين و مشركين ، آن را اثبات مى كند. مقايسه مزبور مقايسه اى لطيف است! چند نوبت مؤمنين را به بهترين اوصاف ستوده و به پاداشهايى كه به زودى در آخرت دارند بشارت مى دهد و هر جا سخن از مشركين به ميان آورده - علاوه بر وبال اعمالشان، كه در دنيا گريبانشان را مى گيرد، وبالى نظير آن وبالها كه به ساير امت هاى گذشته به كيفر تكذيب آيات خدا


1- الميزان ج : 17 ص : 336
2- الميزان ج : 17 ص :351

ص:272

رسيد و آن عبارت بود از خوارى در دنيا كه البته عذاب آخرت قابل مقايسه با آن نيست - ايشان را به خسران و عذاب آخرت بشارت مى دهد .

به همين منظور در اين سوره - و مخصوصا در آخرش - روز قيامت را به روشن ترين اوصافش وصف كرده است.

هدف آيه 11 تا 20 سوره زمر

(1)

دعوت به اخلاص و دين خالص براي خدا

« قُلْ إِنى أُمِرْت أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مخْلِصاً لَّهُ الدِّينَ...!»

در اين آيات به نوعى به آغاز كلام برگشت شده، رسول خدا «ص» را دستور مى دهد به مردم ابلاغ كند كه اگر ايشان را به توحيد و اخلاص دين براى خدا مى خواند ، بدان جهت است كه او مامور از طرف خداست ، و نيز مامور شده است كه خود او هم مانند سايرين به اين دعوت پاسخ مثبت دهد ، چيزى كه هست اين فرق را با سايرين دارد كه او بايد اولين كس باشد به اسلام آوردن و تسليم در برابر آنچه به سويش دعوت مى كند و خلاصه به چيزى دعوت كند كه خودش قبل از دعوت ديگران به آن ايمان داشته باشد حال چه اينكه مردم دعوتش را بپذيرند و يا آن را رد كنند!

هدف آيه 21 تا 37 سوره زمر

(2)

احتجاج به ربوبيت خداي تعالي و بيان مفهوم هدايت قرآن

« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَسلَكَهُ يَنَبِيعَ فى الأَرْضِ ثُمَّ يخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مخْتَلِفاً أَلْوَنُهُ ثمَّ يَهِيجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يجْعَلُهُ حُطماً إِنَّ فى ذَلِك لَذِكْرَى لأُولى الأَلْبَبِ...!»

در اين آيات به همان احتجاجى كه در آغاز سوره بر ربوبيت خداى تعالى مى شد، برگشت شده و نيز پيرامون هدايت راه يافتگان و ضلالت گمراهان و مقايسه بين اين دو گروه و سرانجام كار هر يك از آن دو، سخن مى رود و نيز بيان مى شود كه هدايت قرآن به چه معنا است!

هدف آيه 38 تا 52 سوره زمر

(3)

احتجاج بر يگانگي خدا در ربوبيت و نفي شركاء مشركين

« وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَءَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنىَ اللَّهُ بِضرٍ هَلْ هُنَّ كشِفَت ضرِّهِ أَوْ أَرَادَنى بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَت رَحْمَتِهِ قُلْ حَسبىَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكلُ الْمُتَوَكلُونَ...!»

در اين آيات حمله ديگرى به مشركين شده و بر يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و عدم صلاحيت شركاء براى ربوبيت احتجاج شده است! و نيز اين معنا خاطرنشان گشته كه شفاعتى كه مشركين براى شركاى خود قائلند و كسى به جز


1- الميزان ج : 17 ص : 374
2- الميزان ج : 17 ص : 384
3- الميزان ج : 17 ص : 401

ص:273

خدا مالك آن نيست. در اين آيات امور ديگرى مربوط به دعوت به توحيد از قبيل موعظه و انذار و تبشير نيز آمده است.

هدف آيه 53 تا 61 سوره زمر

(1)

بشارت رافت و رحمت الهي و تحذيراز زياده روي و طغيان نفس

« قُلْ يَعِبَادِى الَّذِينَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوب جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ...!»

در اين آيات رسول خدا «ص» را دستور مى دهد كه مشركين را به اسلام و به پيروى از آنچه خدا نازل كرده دعوت كند و از عواقب اسرافشان بر نفس خود، يعنى از حسرت و ندامت روزى كه حسرت و ندامت سود نمى دهد برحذر دارد ، آرى چگونه سود مى دهد با اينكه در دنيا از پذيرفتن حق ، استكبار ورزيدند .

و نيز به يادشان بياورد كه در آن روز متقين رستگارى و نجات و كفار خسران و آتش دارند. در لسان اين آيات لحن رأفت و رحمت به خوبى مشاهده مى شود!

هدف آيه 62 تا 75 سوره زمر

(2)

بيان تدبير معاد انسانها و نظام بازگشت به خدا

« اللَّهُ خَلِقُ كلّ ِ شىْ ءٍ وَ هُوَ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ وَكِيلٌ...!»

فصلى است از آيات سوره زمر كه سوره با آن ختم مى شود و در آن خلاصه اى از آنچه از ادله مزبور در سوره استنتاج مى شود بيان كرده و سپس رسول خدا«ص» را مامور مى كند كه مشركين را مخاطب قرار دهد و بگويد: پيشنهادى كه عليه او كردند مبنى بر اين كه آن جناب هم خدايان ايشان را بپرستد ، جز جهل به مقام خداى تعالى منشاى نداشته و تذكرشان دهد كه هم به او و هم به ساير انبياى قبل از او وحى شده كه اگر شرك بورزند ، اعمالشان بى نتيجه مى شود!

سپس خداى تعالى نظام بازگشت به سوى خود را كه همان تدبير معاد خلق است ، ذكر نموده و با بيانى جامع و كافى كه بيش از آن تصور ندارد ، توضيح داده و سوره را با حمد خود ختم مى كند .

هدف و فلسفه نزول سوره مومن

(3)

پاسخ به جدال هاي باطل مشركان

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! حم! تَنزِيلُ الْكِتَبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ...!» (1تا6/غافر)


1- الميزان ج : 17 ص : 421
2- الميزان ج : 17 ص : 434
3- الميزان ج : 17 ص :457

ص:274

اين سوره پيرامون بلندپروازيهاى كفار و جدالشان به باطل به منظور از بين بردن حقى كه بر آنان نازل شده ، سخن مى گويد و لذا مى بينيم كه آيات آن يكى پس از ديگرى متعرض جدال آنان و پاسخ دادن به جدالشان مى شود و با اين تكرار، سورت استكبار و جدال آنان را از راه به رخ كشيدن عذابى كه امم گذشته به جرم تكذيب گرفتار آن شدند مى شكند و به همين منظور عذاب هاى خوار كننده اى را كه خدا به ايشان وعده داده، با ذكر نمونه اى از آنچه در آخرت بر سرشان مى آيد خاطر نشان مى كند و سخنان باطلشان را با حجت هايى كه گوياى وحدانيت خدا در ربوبيت و الوهيت است ، به كلى مردود مى سازد و رسول گرامى خود را امر به صبر نموده هم آن جناب و هم همه مؤمنين را وعده نصرت مى دهد!

و نيز آن جناب را امر مى كند به اينكه به كفار اعلام كند كه تسليم پروردگار خويش است و دست از پرستش او برنخواهد داشت ، تا به كلى از آن جناب مايوس گردند .

هدف آيه 7 تا 12 سوره مومن (غافر)

(1)

بيان استغفار ملائكه بر توابين، و كيفر كفر به توحيد الهي

« الَّذِينَ يحْمِلُونَ الْعَرْش وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَستَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا رَبَّنَا وَسِعْت كلَّ شىْ ءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سبِيلَك وَ قِهِمْ عَذَاب الجَْحِيمِ...!»

در اين آيات به آغاز كلام برگشت كرده ، به آنجا كه مى فرمود: نازل كردن كتاب و به پا خاستن دعوت به منظور مغفرت و قبول توبه جمعى و عقاب جمعى ديگر است، در اين آيات خاطر نشان مى سازد كه مردم در مقابل اين دعوت دو جورند: يك طايفه آنهايند كه ملائكه حامل عرش خدا و طواف كنندگان پيرامون آن برايشان استغفار مى كنند و آنان عبارتند از: توبه كنندگان كه به سوى خدا بر مى گردند و راه او را پيروى مى كنند و نيز صلحا از پدران و همسران و ذريه ايشانند و دسته دوم عبارتند از كسانى كه به جرم كفر ورزيدن به توحيد ، اهل عذابند .

هدف آيه 13 تا 20 سوره مومن (غافر)

(2)

احتجاج بر مسئله توحيد و انذار تكذيب كنندگان آيات خدا

« هُوَ الَّذِى يُرِيكُمْ ءَايَتِهِ وَ يُنزِّلُ لَكُم مِّنَ السمَاءِ رِزْقاً وَ مَا يَتَذَكرُ إِلا مَن يُنِيب...!»

در اين آيات بر مساله توحيد احتجاج شده و بعد از آنكه مردم را به دو دسته تقسيم مى كند: يكى آنهايى كه به سوى خدا رجوع مى كنند و راه او را پيروى مى نمايند و يكى هم آنهايى كه آيات او را تكذيب نموده و در مقابل آن به باطل جدال


1- الميزان ج : 17 ص : 466
2- الميزان ج : 17 ص : 479

ص:275

مى كنند ، آنگاه اين طايفه را انذار مى فرمايد .

هدف آيه 21تا54 سوره مومن (غافر)

(1)

موعظه كفار براي عبرت گرفتن از سرنوشت اقوام نابود شده تاريخ

« أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الأَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِن قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشدَّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ ءَاثَاراً فى الأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبهِمْ وَ مَا كانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ...!»

در اين آيات كفار را موعظه مى فرمايد كه به آثار امت هاى گذشته و داستانهاى ايشان مراجعه كنند و در آنها نظر نموده و عبرت بگيرند و بدانند كه قوت اقوياء و استكبار مستكبران روزگار و مكر مكاران ، خدا را عاجز نمى كند و به همين منظور از باب نمونه پاره اى از قصص موسى و فرعون را ذكر مى كند و در آن قصه مؤمن آل فرعون را مى آورد.

هدف آيه 55 تا 60 سوره مومن (غافر)

(2)

دعوت رسول الله«ص» به صبر در مقابل دسايس كفار و وعده نصرت

« فَاصبرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ استَغْفِرْ لِذَنبِك وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك بِالْعَشىّ ِ وَ الابْكرِ...!»

در اين آيات به عنوان نتيجه گيري از جدال موسي«ع» با فرعون، پيامبر گرامى خود را دستور مى دهد كه صبر پيشه خود كند و هشدار مى دهد كه وعده خدا به نصرت او حق و نيرنگ ها و جدال به باطل مردم و استكبارشان از قبول دعوت او به زودى باطل گشته، تمامى تلاشهايشان جز عليه خودشان، نتيجه نمى دهد. بنا بر اين، كفار نمى توانند خدا را عاجز سازند و به زودى قيامت موعود بپا گشته ، با ذلت و خوارى بدرون جهنم در مى آيند .

هدف آيه 61 تا 68 سوره مومن (غافر)

(3)

بيان يگانگي خداي تعالي در الوهيت و ربوبيت

« اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِتَسكُنُوا فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضلٍ عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَشكُرُونَ...!»

در اين آيات براى بار دوم به آيات توحيد كه در اول سوره بود و با آيه:« هو الذى يريكم آياته...!» آغاز مى شد و يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت را اثبات مى كرد ، برگشت شده است .

هدف آيه 69 تا 78 سوره مومن (غافر)

(4)

بيان سرانجام كار مجادله كنندگان در آيات خدا

« أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ أَنى يُصرَفُونَ...!»


1- الميزان ج : 17 ص : 491
2- الميزان ج : 17 ص : 515
3- الميزان ج : 17 ص : 521
4- الميزان ج : 17 ص : 528

ص:276

در اين آيات براى بار پنجم به مساله آنهايى كه در آيات خدا مجادله مى كنند برگشت شده و متعرض سرانجام كار آنان مى شود، آنگاه به رسول خدا «ص» امر مى فرمايد كه صبر كند و وعده اش مى دهد كه يارى اش خواهد كرد و دلگرمش مى كند به اينكه وعده خدا حق است!

هدف آيه 79 تا 85 سوره مومن (غافر)

(1)

بيان آيات و دلايل توحيد و سنت ارسال رسل و نابودي امت ها

« اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَنْعَمَ لِترْكبُوا مِنهَا وَ مِنهَا تَأْكلُونَ...!»

در اين آيات براى چندمين بار به ذكر پاره اى از آيات و ادله توحيد برگشت نموده مردم را به عبرت گيرى از حال امت هاى گذشته ، كه هلاك شده اند و از سنتى كه در بين آنها جارى ساخته ، ارجاع مى دهد .

و آن سنت اين است كه نخست در بين هر امتى رسولى مبعوث مى كند و سپس بين آن رسول و امتش قضاء مى راند و آن قضاء بالاخره به خسران كفار از آنان منجر مى شود و در اينجا سوره خاتمه مى يابد.

هدف و فلسفه نزول سوره فصلت

(2)

پاسخ اعراض مشركين از قرآن

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! حم! تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ...!» (1تا12 /فصلت)

اين سوره پيرامون اعراض كفار از كتابى كه بر آنان نازل شده ، يعنى از قرآن كريم ، سخن مى گويد. غرض اصلى سوره اين است و به همين جهت ملاحظه مى كنيد كه يك قسمت از اين سوره در باره همين مساله است و از همان ابتداى سوره اين معنا را خاطرنشان مى سازد و بعد از هر چند آيه يك بار همان را متعرض مى شود.

لازمه اعراض مشركين از كتاب خدا انكار اصول سه گانه دين است كه اساس دعوت حقه اسلام را تشكيل مى دهد و آن عبارت است از وحدانيت خدا ، نبوت خاتم الانبياء «ص» و معاد! و چون چنين لازمه اى در كار بود ، لذا در باره اين سه اصل مفصل سخن مى گويد و در ضمن بشارت و انذار مى دهد.

هدف آيه 13 تا 25 سوره فصلت


1- الميزان ج : 17 ص : 536
2- الميزان ج : 17 ص :542

ص:277

(1)

عبرت از ذلت و عذاب دنيوي و اخروي اقوام هلاك شده

« فَإِنْ أَعْرَضوا فَقُلْ أَنذَرْتُكمْ صعِقَةً مِّثْلَ صعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ...!»

اين آيات هم متضمن انذار به عذاب دنيوى است كه قوم عاد و ثمود به كيفر كفرشان به پيغمبران و انكارشان به آيات خدا به آن مبتلا شدند و هم عذاب اخروى كه به زودى دشمنان خدا از اهل جحود كه كلمه عذاب در حقشان محقق شده به آن مبتلا مى شوند و در آن اشاره اى هم به اين معنا هست كه چگونه خداوند در دنيا گمراهشان كرد و چگونه در آخرت اعضاى بدنشان را به زبان مى آورد .

هدف آيه 26 تا 39 سوره فصلت

(2)

افشاي نقشه هاي كفار براي ابطال حجت قرآن

« وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسمَعُوا لهَِذَا الْقُرْءَانِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكمْ تَغْلِبُونَ...!»

در اين آيات به ايمان نياوردن كفار به قرآن كريم كه در صدر سوره آمده بود ، برگشت شده و متعرض نقشه هايى شده كه آنان به منظور ابطال حجت قرآن مى كشيدند.

در اين آيات بين كفار و مؤمنين با استقامت مقابله شده ، كفار و پاره اى از عواقب ضلالت آنان را ، از يكسو و مؤمنين با استقامت و پاره اى از پاداشهاى آخرتى ايشان را ، از سوى ديگر آورده و نيز متعرض مطالب متفرقه ديگرى مى شود.

هدف آيه 40 تا 54 سوره فصلت

(3)

بيان تهمتها و بي انصافي هاي مشركين عليه قرآن عزيز

« إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى ءَايَتِنَا لا يخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَ فَمَن يُلْقَى فى النَّارِ خَيرٌ أَم مَّن يَأْتى ءَامِناً يَوْمَ الْقِيَمَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ...!»

در اين آيات بار ديگر به مساله قرآن و كفر مشركين بدان - با اينكه آياتش روشن و مقامش بلند است - برگشت شده و بى انصافى ها و كوتاهى هايى كه در باره آن كردند و تهمت هايى كه به آورنده اش زدند و لجبازيهايى كه در برابر حق نموده و كفرى كه نسبت به آيات آن ورزيدند و آثار و توابعى كه اين رفتارهايشان داشت، برشمرده و سوره را پايان مى دهد.

هدف و فلسفه نزول سوره شوري


1- الميزان ج : 17 ص : 567
2- الميزان ج : 17 ص : 587
3- الميزان ج : 17 ص : 599

ص:278

(1)

شرح مساله وحي و چگونگي تكلم خدا با رسولان گرامي خود

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! حم! عسق! كَذَلِك يُوحِى إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك اللَّهُ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ...!» (1تا6/شوري)

اين سوره پيرامون مساله وحى سخن مى گويد كه خود نوعى تكلم از ناحيه خداى سبحان با انبياء و رسل او است، مساله وحى موضوعى است كه در اين سوره محور كلام قرار گرفته است.

و اما مطالب ديگر از قبيل آيات توحيد و صفات مؤمنين و كفار و سرانجامى كه هر يك از اين دو فريق دارند و بازگشتشان به خداى سبحان در روز قيامت نيز در اين سوره آمده ليكن منظور اولى سوره نيست .

هدف آيه 7 تا 12 سوره شوري

(2)

بيان هدف و نتايج وحي و اهميت انذار به روز قيامت

« وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك قُرْءَاناً عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلهََا وَ تُنذِرَ يَوْمَ الجَْمْع لا رَيْب فِيهِ فَرِيقٌ فى الجَْنَّةِ وَ فَرِيقٌ فى السعِيرِ...!»

اين آيات فصل دوم از آيات اين سوره است كه در آن نيز مساله وحى را معرفى مى كند، چيزى كه هست در اين آيات وحى را از نظر نتائجى كه مترتب بر آن است معرفى مى كند. در اين فصل مى فرمايد: غرض از وحى انذار مردم است و مخصوصا انذارى كه مربوط به روز قيامت است ، روزى كه همه مردم در آن جمع مى شوند و گروهى به سوى بهشت و گروهى ديگر به سوى آتش مى روند، چون اگر مردم به چنين روزى تهديد و انذار نشوند ، دعوت دينى به نتيجه نمى رسد و تبليغ دينى سودى نمى بخشد.

آنگاه اين نكته را بيان مى كند كه دو دسته شدن مردم چيزى است كه مشيت خداى سبحان به آن تعلق گرفته و به همين منظور دين را براى مردم تشريع كرده و از راه وحى مردم را از روز جمع انذار نموده ، چون او ولى مردم است و آنها را بعد از مردن زنده مى كند و بين آنان در آنچه اختلاف مى كردند حكم مى فرمايد.

آنگاه رشته كلام به مساله توحيد ربوبيت كشيده مى شود و اينكه به جز


1- الميزان ج : 18 ص :3
2- الميزان ج : 18 ص : 19

ص:279

خداى تعالى ربى نيست، چون صفاتى كه رب بايد داشته باشد مختص به خداست!

هدف آيه 13 تا 16 سوره شوري

(1)

بيان مفاد و محتواي وحي به عنوان دين الهي واحد و عالمگير

« شرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك وَ مَا وَصيْنَا بِهِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبرَ عَلى الْمُشرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يجْتَبى إِلَيْهِ مَن يَشاءُ وَ يهْدِى إِلَيْهِ مَن يُنِيب...!»

اين آيات فصل سوم از آياتى است كه وحى الهى را تعريف مى كند. فصل اول در باره خود وحى بود و فصل دوم در باره اثرش و اين فصل آن را از نظر مفاد و محتوى تعريف مى كند.

محتواى وحى عبارت است از دين الهى واحدى كه بايد تمامى ابناء بشر به آن يك دين بگروند و آن را سنت و روش زندگى خود و راه به سوى سعادت خود بگيرند .

البته در اين فصل به مناسبت ، اين را نيز بيان مى كند كه شريعت محمدى جامع ترين شرايعى است كه از ناحيه خدا نازل شده و نيز اختلافهايى كه در اين دين واحد پيدا شده از ناحيه وحى آسمانى نيست، بلكه از ناحيه ستمكارى و ياغى گريهايى است كه عده اى با علم و اطلاع در دين خدا به راه انداختند و نيز در آيات اين فصل فوائد ديگرى است كه بطور ضمني به آنها اشاره شده است.

هدف آيه 17 تا 26 سوره شوري

(2)

بيان كتاب آسماني نازل شده بوسيله وحي

« اللَّهُ الَّذِى أَنزَلَ الْكِتَب بِالحَْقّ ِ وَ الْمِيزَانَ وَ مَا يُدْرِيك لَعَلَّ الساعَةَ قَرِيبٌ...!»

اين آيات فصل چهارمى است از آيات سوره، كه وحى را تعريف مى كند به اينكه آن دينى كه به وسيله وحى نازل شده به صورت كتابى است كه براى مردم نوشته شده و ميزانى است كه در قيامت با آن، اعمالشان سنجيده مى شود و بر طبق آن جزاء داده مى شوند و جزاء حسن خود نوعى رزق است، آنگاه رشته سخن به ثواب و عقابى كه روز قيامت دارند كشيده شده است . در اين فصل آيه مودت و آياتى مناسب با آن نيز آمده است.

هدف آيه 27 تا 50 سوره شوري

(3)

تعريف دين به عنوان رزق از جانب خدا

« وَ لَوْ بَسط اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فى الأَرْضِ وَ لَكِن يُنزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرُ بَصِيرٌ...!»


1- الميزان ج : 18 ص : 35
2- الميزان ج : 18 ص : 51
3- الميزان ج : 18 ص : 77

ص:280

صدر اين آيات متصل است به داستان رزق دادن خدا به بندگان. يكى از بزرگترين رزقها ، دينى است كه خداى سبحان در اختيار بندگانش گذاشته و با در نظر داشتن اين نكته گفتار اين فصل داخل در گفتار فصل گذشته مى شود كه در باره وحى سخن مى گفت و به طور كلى آيات اين سوره براى بيان آن ريخته شده ، بعد از هر چند آيه يكبار برگشته به همان غرض اشاره مى كند .

آنگاه پاره اى از آيات و دلائل توحيد را كه مربوط به رزق است - مانند خلقت آسمانها و زمين، منتشر كردن جنبندگان در آسمان و زمين، خلقت كشتى ها كه در دريا در حركتند، دادن فرزندان ذكور و اناث، يا يكى از آنها را به هر كه بخواهد و ندادن هيچ يك از آنها را به هر كه بخواهد - ذكر مى كند!

آنگاه مى فرمايد بعضى از رزق ها هست كه تنها در دنيا مى دهد و به همه مى دهد و آن رزقى است كه با فناى دنيا فانى مى شود و بعضى ديگرش مخصوص مؤمنين است كه در آخرت مى دهد و آن بهترين رزق و پايدارترين رزق است، از همين جا به مناسبت ، به ذكر صفات مؤمنين منتقل شده ، حسن عاقبت آنان را بيان مى كند و نيز به اوصاف قيامت و عاقبت ستمكاران منتقل مى شود و شرح مى دهد كه در قيامت با چه هولها و وحشت ها و عذابها روبرو مى شوند .

از اينها گذشته در خلال آيات، اجمالى از پاره اى احكام را بيان نموده، انذار و تخويفى هم مى كند و به حق دعوت نموده و به حقايق و معارف بسيارى اشاره مى نمايد.

هدف آيه 51 تا 53 سوره شوري

(1)

تعريف وحي از نظر ارتباط بين خدا و رسولان

« وَ مَا كانَ لِبَشرٍ أَن يُكلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاى حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشاءُ إِنَّهُ عَلىٌّ حَكيمٌ...!»

اين آيات آخرين فصلى است كه خداى سبحان در اين سوره در باره وحى و تعريف آن بيان نموده و در اين فصل وحى و سخن گفتن خدا با بندگانش را به سه قسمت تقسيم مى كند: به وسيله وحى يا از پس پرده و حجاب و يا به وسيله ارسال رسول كه به اذن خود هر چه بخواهد به آن رسول وحى مى كند .

آنگاه مى فرمايد: پيامهاى خود را به اين طريق بر رسول خدا «ص» وحى مى كند و آنچه از ناحيه خداى تعالى به آن جناب وحى شده قبل از وحى در نفس آن جناب سابقه نداشته، يعنى آن جناب به هيچ يك از معارفى كه به وى وحى شده قبلا آگاهى نداشت و اين وحى است كه نورى است الهى و خداى تعالى هر يك از بندگان


1- الميزان ج : 18 ص : 106

ص:281

خود را بخواهد به اين هدايت اختصاص مى دهد و او را مورد وحى خود قرار مى دهد و به دنبالش هر يك از بندگان را بخواهد به وسيله پيامبرش و به اذن خود هدايت مى فرمايد!

هدف و فلسفه نزول سوره زخرف

(1)

انذار معتقدين به فرزندخدائي و كيفر استهزا كنندگان رسولان

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! حم! وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ! إِنَّا جَعَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ! وَ إِنَّهُ فى أُمّ ِ الْكِتَبِ لَدَيْنَا لَعَلىٌّ حَكِيمٌ...!» (1تا 14/زخرف)

اين سوره بطورى كه آغاز و انجام آن و نيز مطالبى كه بين اين آغاز و انجام فاصله شده، جز چند آيه، شهادت مى دهد، در مقام انذار و هشدار دادن بشر است. در اين سوره اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه سنت الهى بر اين جريان يافته كه انبياء و رسولانى برگزيند و كتاب و ذكرى بر آنان نازل كند و هيچگاه اسراف و افراط مردم در قول و فعلشان او را از اين كار باز نمى دارد ، بلكه همواره رسولان و انبيايى فرستاده و استهزاء كنندگان و تكذيب كنندگان ايشان را هلاك نموده و سپس به سوى آتشى جاودانه سوق داده است!

در اين بيان نخست مساله ارسال رسل را به طور اجمال ذكر مى كند و سپس از بين آنان ابراهيم و سپس موسى و آنگاه عيسى«ع» را نام مى برد و مطالبى از اسراف كفار نقل نموده، از آن جمله يكى از مهمترين گفتار آنان را كه مى گفتند خداى سبحان فرزند گرفته و ملائكه دختران او هستند ذكر مى كند!

و اين بدان جهت است كه نسبت به خصوص اين عقيده و رد آن عنايت داشته و به همين جهت آن را مكرر نقل مى كند و جواب مى گويد و گويندگان آن را به عذاب تهديد مى كند ، البته در اين سوره حقايق متفرق ديگرى نيز هست .

هدف آيه 15 تا 25 سوره زخرف

(2)

رد عقايد و اقوال ملائكه پرستي كفار

« وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَّ الانسنَ لَكَفُورٌ مُّبِينٌ...!»

اين دسته از آيات، قسمتى از اقوال و عقايد كفار را كه اسراف و كفر به نعمت منشا آن بود حكايت مى كند ، مثل اينكه مى گفتند خدا فرزند دارد و ملائكه دختران خدايند و اين را دليل بر ملائكه پرستى خود مى گرفتند و آيات مورد بحث بعد از


1- الميزان ج : 18 ص :120
2- الميزان ج : 18 ص : 131

ص:282

حكايت اين اقوال آن را رد مى كند .

هدف آيه 26 تا 45 سوره زخرف

(1)

بيان كيفر كفران نعمتهاي خدا و كفر به رسولان وآيات و كتاب الهي

« وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنى بَرَاءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ...!»

از آنجا كه رشته كلام از رسالت رسول و كفر مشركين به رسالت و تشبث ايشان(در شرك) به ذيل تقليد از پدران و بدون هيچ دليل ديگر انجاميد، دنبالش داستان ابراهيم عليه السلام را ذكر مى كند كه تقليد كردن از پدر و قومش را دور انداخته، از آنچه آنان به جاى خداى سبحان مى پرستيدند بيزارى جست و از پروردگارش طلب هدايتى كرد كه از فطرتش سرچشمه مى گرفت.

بعد از نقل داستان ابراهيم اين مسائل را خاطر نشان مى فرمايد كه از چه نعمت هايى برخوردارشان كرد و آنها چگونه آن نعمت ها را كفران كردند و به كتاب خدا كافر شدند و در آن خرده گيريها نمودند و به فرستاده خدا طعنه ها زدند، طعنه هايى كه به خودشان بر مى گردد و سپس آثار اعراض از ياد خدا را ذكر مى كند و عاقبت اين كار را كه همان شقاوت و خسران است تذكر مى دهد و آنگاه عطف مى كند بر آن اين را كه پيامبر بايد براى هميشه از ايمان آوردن ايشان مايوس باشد و سپس تهديدشان مى كند به عذاب!

و به پيامبر عزيزش تاكيد مى كند كه به قرآن تمسك جويد، چون قرآن ذكر او و ذكر قوم او است و به زودى از آن بازخواست مى شوند و آنچه در قرآن است دين توحيد است كه همه انبياء گذشته بر آن دين بودند!

هدف آيه 46 تا 56 سوره زخرف

(2)

عبرت گرفتن كفار از سرنوشت فرعون و قوم او

« وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِئَايَتِنَا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَقَالَ إِنى رَسولُ رَب الْعَلَمِينَ...!»

در اين آيات برايشان مثلى از داستانهاى موسى عليه السلام و فرعون و قومش آورده كه خدا او را با معجزات و آيات باهره اش به سوى ايشان گسيل داشت و آنان بر آن آيات خنديدند و مسخره كردند و فرعون براى قومش احتجاج كرد و به آنان خطاب نمود كه من بهتر از موسى هستم، براى اينكه ملك مصر از آن من است كه اين نهرها از دامنه آن جارى است، با اين حرفها عقل مردم را دزديد و آنان اطاعتش كردند و سرانجام كارشان و استكبارشان بدينجا كشيد كه خدا از ايشان انتقام گرفته غرقشان كرد .

هدف آيه 57 تا 65 سوره زخرف


1- الميزان ج : 18 ص : 139
2- الميزان ج : 18 ص : 161

ص:283

(1)

بيان مجادله كفار با رسول الله «ص» درباره عيسي «ع»

« وَ لَمَّا ضرِب ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُك مِنْهُ يَصِدُّونَ...!»

بعد از آنكه در آيات قبل از اشاره به داستان موسى عليه السلام فارغ شد، اينك در اين آيات به داستان عيسى عليه السلام اشاره مى كند و قبل از هر چيز مجادله مردم با رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم در باره عيسى عليه السلام را ذكر نموده سپس از آن پاسخ مى دهد.

هدف آيه 66 تا 78 سوره زخرف

(2)

انذار از قيامت

« هَلْ يَنظرُونَ إِلا الساعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ...!»

در اين آيات دو باره به انذار قوم برگشته ، از قيامت تخويفشان مى كند و نيز به مآل حال پرهيزكاران و مجرمين و ثواب و عقابشان در قيامت اشاره مى فرمايد.

هدف آيه 79 تا 89 سوره زخرف

(3)

بيان خنثي شدن توطئه عليه رسول الله«ص» و نفي اعتقادات شرك آميز

« أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبرِمُونَ...!»

در اين آيات به سخنان قبل برگشت شده و در آن كفار را در برابر اينكه عليه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم نقشه مى كشند توبيخ نموده تهديدشان مى كند به اينكه خداى تعالى هم عليه ايشان كيد خواهد كرد .

و نيز در اين آيات اعتقاد مشركين را بر اينكه خدا فرزند دارد نفى نموده و بطور كلى شريك داشتن خدا را رد و ربوبيت مطلقه خدا را به تنهايى اثبات مى كند و در آخر ، سوره را با تهديد و وعيد ختم مى كند!

هدف و فلسفه نزول سوره دخان

(4)

بيان كيفر شك در قرآن، رحمت بودن آن و نزولش در شب قدر

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! حم! وَ الْكتَبِ الْمُبِينِ! إِنَّا أَنزَلْنَهُ فى لَيْلَةٍ مُّبَرَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ! فِيهَا يُفْرَقُ كلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ...!» (1 تا 8/دخان)

غرض سوره در يك كلمه خلاصه مى شود و آن اين است كه مى خواهد كسانى


1- الميزان ج : 18 ص : 169
2- الميزان ج : 18 ص : 179
3- الميزان ج : 18 ص : 187
4- الميزان ج : 18 ص :195

ص:284

را كه به كتاب خدا شك دارند از عذاب دنيا و عذاب آخرت انذار كند و اين غرض را در اين سياق بيان مى كند كه: قرآن كتابى است روشن كه از ناحيه خدا نازل شده بر كسى كه او به سوى مردم گسيل داشته ، تا انذارشان كند و به اين منظور نازل كرده تا رحمتى از او به بندگانش باشد و در بهترين شب نازل كرده ، شب قدر كه در آن شب هر امرى بطور خلل ناپذيرى تقدير مى شود.

چيزى كه هست مردم - يعنى كفار - در باره آن خود را به شك مى اندازند و با هوى و هوس خود بازى مى كنند و به زودى عذابى دردناك در دنيا از هر سو ايشان را احاطه مى كند، آنگاه به سوى پروردگار خود برمى گردند و خداوند بعد از فصل قضاء و محاسبه دقيق با عذابى جاودانه از ايشان انتقام مى گيرد .

آنگاه براى آنان مثالى در خصوص عذاب دنيوى مى آورد و آن داستان موسى عليه السلام است كه به سوى قوم فرعون و براى نجات بنى اسرائيل گسيل شد و فرعونيان او را تكذيب كردند و خداوند به همين جرم در دريا غرقشان كرد .

سپس براى عذاب دومشان كه آن را انكار مى كردند ، يعنى بازگشت به خدا در روز فصل قضا( قيامت) چنين اقامه حجت مى كند كه : قيامت آمدنى است ، چه بخواهند و چه نخواهند!

و در آخر پاره اى از اخبار قيامت را و آنچه بر سر مجرمين مى آيد و آنچه از انواع عذاب به آنها مى رسد، برشمرده، قسمتى هم از ثوابهايى را كه به متقين مى رسد كه حاصل جمعش عبارت است از حياتى طيب و مقامى كريم ، بيان مى كند!

هدف آيه 9 تا 33 سوره دخان

(1)

انذار مشركين از شك در قرآن و از سرنوشت مشابه هلاكت و غرق فرعونيان

« بَلْ هُمْ فى شكٍ يَلْعَبُونَ...!»

بعد از آنكه در آيات قبل فرمود: قرآن كتابى است مبين كه در بهترين شب بر رسول خدا«ص» نازل شد، تا رحمت خدا و انذارى از سوى وى باشد ، اينك در اين آيات ترديد مشركين را در حقانيت قرآن يادآور شده تهديدشان مى كند به عذاب دنيا و عذاب روز قيامت و به همين منظور داستان فرستادن موسى به سوى فرعون را برايشان مثل مى آورد كه فرعون و قومش او را تكذيب كردند و خداى تعالى غرقشان كرد .

و اين قصه خالى از اين اشاره نيست كه خداى تعالى به زودى با بيرون كردن ياغيان قريش از مكه، رسولش و مؤمنين را از شر آنها نجات مى دهد و سپس سران قريش را كه به تعقيب رسول خدا«ص» و مؤمنين برمى خيزند هلاك مى نمايد .

هدف آيه 34 تا 59 سوره دخان


1- الميزان ج : 18 ص : 205

ص:285

(1)

عذاب اخروي منكرين معاد

« إِنَّ هَؤُلاءِ لَيَقُولُونَ...!»

بعد از آنكه كفار را به عذاب دنيوى و سپس به عذاب اخروى انذار و تهديد كرد و در عذاب دنيوى به ماجراى قوم فرعون تمثل جست كه موسى از طرف پروردگارش به رسالت به سويشان گسيل شد و مردم او را تكذيب كردند و در نتيجه غرق گشته و منقرض شدند ، اينك در اين آيات به عذاب اخروى آنان پرداخته و انكار معاد را از ايشان حكايت مى كند كه معتقد بودند به اينكه بعد از مرگ اولى ديگر حياتى نيست و آنگاه بر اثبات معاد احتجاج مى كند و برهان اقامه مى نمايد و سپس به پاره اى از عذابهاى آخرت كه به زودى مجرمين بدان مبتلا مى شوند و نيز به پاره اى از نعمت هاى دائمى كه متقين به آن مى رسند اشاره مى كند ، و در اينجاست كه سوره با تذكر همان مطلبى كه با آن آغاز شده بود يعنى نزول كتاب به منظور تذكر خلق و دستور به انتظار كشيدن رسول خدا«ص» خاتمه مى يابد .

هدف و فلسفه نزول سوره جاثيه

(2)

دعوت عموم بشر به دين توحيد

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! حم! تَنزِيلُ الْكِتَبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ...!»

(1تا13/جاثيه)

غرض اين سوره دعوت عموم بشر است به دين توحيد ، و پرهيز از عذابى كه از آن انذار مى كند .

سوره، نخست با مساله توحيد آغاز مى شود و سپس به تشريع شريعت براى رسول خدا«ص» و اينكه بر آن جناب و بر عامه بشر لازم است از آن پيروى كنند اشاره نموده ، مى فرمايد: چون در پيش روى خود روزى را دارند كه در آن روز بر طبق اعمال صالحى كه انجام داده اند از ايمان و پيروى شريعت و بر طبق گناهانى كه كرده اند از اعراض از دين و غيره محاسبه خواهند شد .

آنگاه پيشامدهايى را كه هر يك از اين دو طايفه در قيامت دارند ذكر مى كند . البته در خلال اين بيانات انذار شديد و تهديد سختى به مستكبرين دارد كه از آيات خدا اعراض مى كنند و نيز به كسانى كه هواى نفس خود را معبود خود گرفته اند و


1- الميزان ج : 18 ص : 218
2- الميزان ج : 18 ص :233

ص:286

خدا آنان را گمراه كرد در عين اينكه به گمراهى خود عالم بودند ، هشدار مى دهد .

از لطائفى كه در اين سوره آمده بيان معناى نوشتن نامه اعمال و استنساخ آن است!

هدف آيه 14 تا 19 سوره جاثيه

(1)

بيان تشريع شريعت براي رسول الله «ص» و پيروي از آن

« قُل لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِى قَوْمَا بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ...!»

بعد از آنكه آيات و دلايل وحدانيت خداى تعالى را ذكر نمود و در ضمن آنها تا اندازه اى به مساله معاد اشاره نمود و نيز مساله نبوت را در خلال ذكر تنزيل كتاب و تهديد استهزاء كنندگان ذكر فرمود ، اينك در اين آيات تشريع شريعت براى رسول خدا «ص» را ذكر مى كند و براى اينكه مطلب مربوط به ما قبل شود، دو مقدمه مى آورد:

يكى اينكه مؤمنين بايد متعرض حال كفار منكر معاد نشوند، زيرا خداى تعالى خودش ايشان را مجازات خواهد فرمود، چون اعمال چه خوب و چه بدش مورد بازپرسى قرار خواهد گرفت و علت تشريع شريعت هم همين است .

دوم اينكه انزال كتاب و حكم و نبوت امرى نوظهور نيست، چون خداى تعالى به بنى اسرائيل نيز كتاب و حكم و نبوت داد و معجزات روشنى برايشان اظهار كرد ، كه با آن معجزات ديگر جاى شكى در دين خدا باقى نماند ، چيزى كه هست علماى بنى اسرائيل از راه ستم و ياغى گرى در آن دين اختلاف راه انداختند كه به زودى خداى تعالى بين آنان داورى خواهد كرد .

آنگاه بعد از ذكر اين دو مقدمه مساله تشريع شريعت براى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را بيان نموده و آن جناب را دستور مى دهد تا از شريعت خود پيروى كند و از پيروى هوى و هوسهاى مردم جاهل دورى نمايد .

هدف آيه 20 تا 37 سوره جاثيه

(2)

بيان بصيرت بودن شريعت اسلام براي مردم

« هَذَا بَصئرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ...!»

بعد از آنكه به مساله تشريع شريعت براى رسول خدا «ص»اشاره كرد و فرمود كه آن جناب را بر شريعتى از أمر يعنى شريعت اسلام قرار داديم ، اينك در اين آيات به اين معنا اشاره مى كند كه شريعت اسلام بصيرتهايى براى مردم است ، كه با آن تشخيص مى دهند كه چه راهى از راه هاى زندگى را طى كنند تا به حيات طيب در


1- الميزان ج : 18 ص : 247
2- الميزان ج : 18 ص : 255

ص:287

دنيا و سعادت زندگى آخرت برسند و نيز شريعت اسلام هدايت و رحمتى است براى مردمى كه به آيات خدا يقين دارند .

و نيز به اين نكته اشاره مى كند كه آنچه مرتكبين گناهان را وادار مى كند كه از پيروى شريعت سرباز زنند ، انكار معاد است ، آنها خيال مى كنند كه با افراد متشرعى كه پابند به دين خدا هستند ، در زندگى و مرگ يكسانند و براى پايبندى به شريعت هيچ اثرى قائل نيستند ، لذا فكر مى كنند چرا به خاطر پيروى از شريعت خود را به زحمت اندازيم و بدون جهت مقيد نموده ، بار سنگين اعمال صالح را به دوش بكشيم؟ به همين جهت خداى تعالى بر بطلان پندار آنان و اثبات معاد اقامه برهان مى كند و سپس به شرح جزئيات پرداخته شمه اى از پاداشهاى صالحان و عقابهاى طالحان و منكرين و مجرمين را بيان نموده و سوره را با حمد و تسبيح خدا ختم مى كند!

هدف و فلسفه نزول سوره احقاف

(1)

انذار منكرين به توحيد و نبوت و معاد

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! حم! تَنزِيلُ الْكِتَبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ...!»

(1تا 14/احقاف)

غرض اين سوره انذار مشركينى است كه دعوت به ايمان به خدا و رسول و معاد را رد مى كردند و اين انذار مشتمل است بر عذاب اليم براى كسانى كه آن را انكار نموده، از آن اعراض كنند و به همين جهت اين سوره با اثبات معاد آغاز شده و در اين آيات احتجاج بر يگانگى خدا و بر نبوت نيز شده و اشاره اى هم به هلاكت قوم هود و قريه هاى پيرامون مكه رفته است و به اين وسيله مردم را انذار مى كند .

و نيز از آمدن چند نفر از طائفه جن نزد رسول خدا «ص» خبر مى دهد كه بعد از شنيدن آياتى از قرآن به آن جناب ايمان آورده ، به نزد قوم خود بازگشتند ، تا ايشان را انذار كنند .

هدف آيه 15 تا 20 سوره احقاف

(2)

بيان تقسيم مردم به دو دسته : تائبين و خاسرين، و بيان عملكرد آنان

« وَ وَصيْنَا الانسنَ بِوَلِدَيْهِ إِحْسناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصلُهُ ثَلَثُونَ شهْراً حَتى إِذَا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سنَةً قَالَ رَب أَوْزِعْنى أَنْ أَشكُرَ


1- الميزان ج : 18 ص :281
2- الميزان ج : 18 ص : 304

ص:288

نِعْمَتَك الَّتى أَنْعَمْت عَلىَّ وَ عَلى وَلِدَى وَ أَنْ أَعْمَلَ صلِحاً تَرْضاهُ وَ أَصلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى إِنى تُبْت إِلَيْك وَ إِنى مِنَ الْمُسلِمِينَ...!»

در اين فصل از آيات به طور مفصل شرح مى دهد و مى فرمايد: مردم دو دسته اند: يك دسته تائبين هستند كه همواره به سوى خدا رجوع دارند و در برابر او تسليمند و ايشان كسانى اند كه اعمال نيكترشان قبول مى شود و از گناهانشان در مى گذرند و جزو اصحاب جنتند.

دسته ديگر خاسران و زيانكارانند كه همان سرنوشتى كه امت هاى گذشته از جن و انس بدان گرفتار شدند در باره اينان نيز حتمى شده است .

آنگاه طائفه اول را به كسى مثل زده كه ايمان به خدا دارد و تسليم او و نيكوكار به والدين خويش است و همواره از خدا مى خواهد تا شكر بر نعمتهايش را به او الهام كند ، نعمتهايى كه به خودش داده و نعمتهايى كه به پدر و مادرش ارزانى داشته و نيز مى خواهد كه عمل صالح و اصلاح ذريه اش را به وى الهام كند!

و طائفه دوم را به كسى مثل زده كه عاق پدر و مادرش باشد ، وقتى او را به سوى ايمان به خدا و روز جزاء مى خوانند مى گويد: اين حرفها جزو خرافات كهنه و قديمى است و به اين اكتفاء ننموده پدر و مادر را تهديد مى كند كه ديگر از اين حرفها نزنند .

هدف آيه 21 تا 28 سوره احقاف

(1)

بيان نابودي قوم عاد و بيان ايمان آوردن جنيان به قرآن

« وَ اذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالأَحْقَافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ عَذَاب يَوْمٍ عَظِيمٍ...!»

در اين آيات به دو داستان اشاره مى كند: يكى از قوم عاد و هلاكت ايشان و در ضمن اشاره به هلاكت قراى پيرامون مكه و يكى هم از ايمان آوردن قومى از جن ، كه خداى تعالى به سوى رسول خدا«ص» متوجهشان كرد و با شنيدن قرآن ايمان آوردند و براى انذار به سوى قوم خود برگشتند .

و منظور از نقل اين دو داستان اين است كه هر كس بخواهد از سرگذشت آنان عبرت بگيرد و آيات فوق تنها مربوط به داستان اول است.

هدف آيه 29 تا 35 سوره احقاف

(2)

مقايسه ايمان آوردن جن به قرآن با انكار كردن آن بوسيله كافران

« وَ إِذْ صرَفْنَا إِلَيْك نَفَراً مِّنَ الْجِنّ ِ يَستَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا


1- الميزان ج : 18 ص : 319
2- الميزان ج : 18 ص : 327

ص:289

فَلَمَّا قُضىَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ...!»

اين آيات داستان دومى را بعد از داستان قوم عاد بيان مى كند تا امت اسلام از آن عبرت گيرد، اگر بگيرد و در اين آيات به مشركين طعنه مى زند كه چگونه به آن جناب و به كتابى كه بر او نازل شده كفر ورزيدند با اينكه كتاب مزبور به زبان خود آنان نازل شده و خوب مى دانند آيتى معجزه است و با اين حال آن را از نوع كتابهاى بشرى معرفى مى كنند و به آن كتابها تشبيه مى نمايند و با اينكه جن وقتى بدان گوش فرا دادند ايمان آوردند و به سوى قوم خود برگشتند تا آنان را هم انذار كنند .

هدف و فلسفه نزول سوره محمد«ص»

(1)

مقايسه بين صفات و آثار صفات مومنين و كافرين، و بيان احكام جهاد

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ أَضلَّ أَعْمَلَهُمْ...!»

(1 تا 6/محمد)

اين سوره كفار را به اوصاف خبيثه و اعمال زشتى كه از خصائص ايشان است توصيف مى كند و مؤمنين را با صفات طيب و اعمال نيكى كه دارند مى ستايد ، آنگاه آثار صفات مؤمنين را كه نعمت و كرامت است و آثار صفات كفار را كه نقمت و خوارى است، بر مى شمارد.

و خلاصه در اين سوره بين دو طائفه مقايسه شده، هم بين صفات و اعمالى كه در دنيا دارند و هم بين آثارى كه در آخرت مترتب بر اعمال آنان مى شود .

و در اين ميان بعضى از احكام جهاد و قتال را بيان مى كند.

هدف آيه 7 تا 15 سوره محمد

(2)

وعده نصرت در جهاد

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِن تَنصرُوا اللَّهَ يَنصرْكُمْ وَ يُثَبِّت أَقْدَامَكمْ...!»

سياق اين آيات همان سياقى است كه آيات قبل داشتند.

هدف آيه 16 تا 32 سوره محمد

(3)

بيان وصف منافقان و بيماردلان

« وَ مِنهُم مَّن يَستَمِعُ إِلَيْك حَتى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِك قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَا ذَا قَالَ ءَانِفاً أُولَئك الَّذِينَ طبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ ...!»

سياق اين آيات طبق سياق آيات قبلى جريان يافته و در آن متعرض حال كسانى


1- الميزان ج : 18 ص :336
2- الميزان ج : 18 ص : 345
3- الميزان ج : 18 ص : 353

ص:290

شده كه منافق و بيمار دلند و بعد از ايمان به كفر برمى گردند .

هدف آيه 33 تا 38 سوره محمد

(1)

هشدار به مومنين از تمايل به مشركين و حبط اعمال خود

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمَلَكمْ...!»

خداى تعالى بعد از آنكه حال كفار را بيان كرد و بيان حال بيماردلان و تثاقل آنان در امر قتال و حال مرتدين ايشان را بر آن بيان اضافه كرد، اينك در اين آيات روى سخن را به مؤمنين برگردانده و بر حذرشان مى دارد از اينكه مثل آن كفار و آن منافقين و آن مرتدين باشند و با مشركين سازش نموده به سوى آنان متمايل شوند، در نتيجه تابع روشى شوند كه خدا را به خشم مى آورد و يا همانند منافقان از خوشنودى خدا كراهت داشته باشند و در نتيجه عملشان حبط گردد .

البته در اين آيات ايشان را با ترغيب و ترهيب و تطميع و تخويف ، موعظه هم مى كند و با اين بيانات سوره خاتمه مى يابد.

هدف و فلسفه نزول سوره فتح

(2)

وعده فتح مبين، و بيان شرح سفر رسول الله«ص» منجر به صلح حديبيه

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِنَّا فَتَحْنَا لَك فَتْحاً مُّبِيناً...!» ( 1تا7/فتح)

مضامين آيات اين سوره با فصول مختلفى كه دارد انطباقش بر قصه صلح حديبيه كه در سال ششم از هجرت اتفاق افتاد روشن است و همچنين با ساير وقايعى كه پيرامون اين قصه اتفاق افتاد، مانند داستان تخلف اعراب از شركت در اين جنگ و نيز جلوگيرى مشركين از ورود مسلمانان به مكه و نيز بيعتى كه بعضى از مسلمانان در زير درختى انجام دادند كه تاريخ و روايات، تفصيل آنها را آورده اند.

پس غرض سوره بيان منتى است كه خداى تعالى به رسول خدا نهاده و در اين سفر فتحى آشكار نصيبش فرموده و نيز منتى كه بر مؤمنين همراه وى نهاده و مدح شايانى است كه از آنان كرده و وعده جميلى است كه به همه كسانى از ايشان داده كه ايمان آورده و عمل صالح كرده اند!

هدف آيه 8 تا 10 سوره فتح


1- الميزان ج : 18 ص : 370
2- الميزان ج : 18 ص :377

ص:291

(1)

تعظيم و تكريم رسول الله«ص» و معرفي او به عنوان شاهد و مبشر و نذير

« إِنَّا أَرْسلْنَك شهِداً وَ مُبَشراً وَ نَذِيراً...!»

اين چند آيه، فصل دوم از آيات سوره است كه در آن خداى سبحان پيامبر خود را از در تعظيم و تكريم چنين معرفى مى كند كه او را به عنوان شاهد و مبشر و نذير فرستاده ، اطاعت او اطاعت خدا و بيعت با او بيعت با خدا است!

هدف آيه 11 تا 17 سوره فتح

(2)

بيان بهانه عربهاي بدوي از عدم همراهي رسول الله در جنگ حديبيه

« سيَقُولُ لَك الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الأَعْرَابِ شغَلَتْنَا أَمْوَلُنَا وَ أَهْلُونَا فَاستَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْس فى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِك لَكُم مِّنَ اللَّهِ شيْئاً إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضراًّ أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَا بَلْ كانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرَا...!»

اين آيات فصل سومى است از آيات سوره و در آن متعرض حال عربهايى است كه از يارى رسول خدا «ص» تقاعد ورزيدند و در سفر حديبيه شركت نكردند و به طورى كه گفته اند آنها اعراب و قبائل اطراف مدينه بودند، يعنى جهينه، مزينه، غفار، اشجع، اسلم و دئل كه از امر آن جناب تخلف كرده و گفتند: محمد و طرفدارانش به جنگ مردمى مى روند كه ديروز در كنج خانه خود به دست ايشان كشته دادند و بطور قطع از اين سفر برنمى گردند و ديگر ديار و زن و فرزند خود را نخواهند ديد.

خداى سبحان در اين آيات به رسول گرامى اش خبر داد كه اينان به زودى تو را مى بينند و از نيامدنشان اعتذار مى جويند كه سرگرم كارهاى شخصى و رسيدگى به اهل و به مالها بوديم و از تو مى خواهند برايشان طلب مغفرت كنى، ولى خدا آنان را در آنچه مى گويند تكذيب مى كند و تذكر مى دهد كه سبب نيامدنشان، چيزى است غير از آنچه كه اظهار مى كنند و آن سوء ظنشان است و خبر مى دهد كه به زودى درخواست مى كنند تا دوباره به تو بپيوندند و تو نبايد بپذيرى، چيزى كه هست به زودى دعوتشان خواهى كرد به جنگ قومى ديگر، اگر اطاعت كردند كه اجرى جزيل دارند و گر نه عذابى دردناك در انتظارشان هست!

هدف آيه 18 تا 28 سوره فتح

(3)

بيان رضايت خدا از بيعت كنندگان بعد ازصلح حديبيه و وعده پيروزي آتي

« لَّقَدْ رَضىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَك تحْت الشجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فى قُلُوبهِمْ فَأَنزَلَ السكِينَةَ عَلَيهِمْ وَ أَثَبَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً...!»


1- الميزان ج : 18 ص : 407
2- الميزان ج : 18 ص : 413
3- الميزان ج : 18 ص : 422

ص:292

اين آيات فصل چهارم از آيات سوره است كه در آن شرحى از مؤمنين كه با رسول خدا «ص» به حديبيه رفتند ذكر نموده و رضايت خود را از آنان كه با آن جناب در زير درخت بيعت كردند اعلام مى دارد آنگاه بر آنان منت مى گذارد كه سكينت را بر قلبشان نازل كرده و به فتحى قريب و غنيمت هايى بسيار نويدشان مى دهد و نيز خبرى كه در حقيقت نويدى ديگر است مى دهد كه مشركين اگر با شما جنگ كنند فرار خواهند كرد، به طورى كه پشت سر خود را نگاه نكنند.

و مى فرمايد آن رؤيايى كه در خواب به پيامبرش نشان داد رؤياى صادقه بود و بر حسب آن ، به زودى داخل مسجد الحرام خواهند شد، در حالى كه ايمن باشند و سر خود را بتراشند، بدون اينكه از كسى واهمه اى كنند، چون خدا رسول خود را به هدايت و دين حق فرستاده تا دين حق را بر همه اديان غلبه دهد ، هر چند كه مشركين كراهت داشته باشند!

هدف آيه 29 سوره فتح

(1)

توصيف رسول الله و مومنين به« اشداء علي الكفار و رحماء بينهم!»

« محَمَّدٌ رَّسولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سجَّداً يَبْتَغُونَ فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَناً سِيمَاهُمْ فى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السجُودِ ذَلِك مَثَلُهُمْ فى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فى الانجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شطئَهُ فَئَازَرَهُ فَاستَغْلَظ فَاستَوَى عَلى سوقِهِ يُعْجِب الزُّرَّاعَ لِيَغِيظ بهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ مِنهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيمَا!»

اين آيه خاتمه سوره است و پيامبر را توصيف مى كند و نيز آنهايى را كه با اويند به اوصافى مى ستايد كه در تورات و انجيل ستوده و مؤمنين را كه عمل صالح انجام داده اند وعده جميل مى دهد .

اين آيه متصل به آيه قبل است، چون در آن آيه مى فرمود كه او رسول خود را به هدايت و دين حق فرستاده است.

هدف و فلسفه نزول سوره حجرات

(2)

بيان برخي احكام مهم دين و وظيفه فرد در مقابل خدا و رسول و اجتماع

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَينَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ...!» (1تا10/حجرات)


1- الميزان ج : 18 ص : 445
2- الميزان ج : 18 ص :453

ص:293

اين سوره مشتمل بر مسائلى از احكام دين است ، احكامى كه با آن سعادت زندگى فردى انسان تكميل مى شود و نظام صالح و طيب در مجتمع او مستقر مى گردد .

بعضى از آن مسائل ادب جميلى است كه بايد بين بنده و خداى سبحان رعايت شود و پاره اى آدابى است كه بندگان خدا بايد در مورد رسول خدا «ص» رعايت كنند ، كه در پنج آيه اول سوره آمده است.

بعضى ديگر آن، احكام مربوط به مسائلى است كه مردم در برخورد با يكديگر در مجتمع زندگى خود بايد آن را رعايت كنند .

قسمتى ديگر مربوط به برترى هايى است كه بعضى افراد بر بعض ديگر دارند و تفاضل و برترى افراد از اهم امورى است كه جامعه مدنى انسان با آن منتظم مى شود و انسان را به سوى زندگى توأم با سعادت و عيش پاك و گوارا هدايت مى كند و با آن بين دين حق و باطل فرق مى گذارد و مى فهمد كدام دين حق است و كدام از سنن اجتماعى قومى است!

و در آخر، سوره را با اشاره به حقيقت ايمان و اسلام ختم نموده ، بر بشريت منت مى گذارد كه نور ايمان را به او افاضه فرموده است .

هدف آيه 11 تا 18 سوره حجرات

(1)

بيان برخي احكام اجتماعي و اخلاقي اسلام

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا يَسخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسى أَن يَكُونُوا خَيراً مِّنهُمْ وَ لا نِساءٌ مِّن نِّساءٍ عَسى أَن يَكُنَّ خَيراً مِّنهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنفُسكمْ وَ لا تَنَابَزُوا بِالأَلْقَبِ بِئْس الاسمُ الْفُسوقُ بَعْدَ الايمَنِ وَ مَن لَّمْ يَتُب فَأُولَئك هُمُ الظلِمُونَ...!»

بيان احكام مربوط به روابط اجتماعي و اخلاقي اسلام از قبيل نفي استهزا و دشنام و غيره.

هدف و فلسفه نزول سوره ق

(2)

بررسي مسئله معاد

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! ق! وَ الْقُرْءَانِ الْمَجِيدِ! بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْ ءٌ عَجيبٌ...!» (1تا14/ق)

اين سوره مساله دعوت اسلام را بيان مى كند و به آنچه در اين دعوت است اشاره مى كند، يعنى انذار به معاد و انكار مشركين به معاد و تعجبى كه از آن داشتند


1- الميزان ج : 18 ص : 479
2- الميزان ج : 18 ص :502

ص:294

كه بعد از مردن و بطلان شخصيت آدمى و خاك شدنش چگونه دوباره زنده مى شود و به همان صورت و وضعى كه قبل از مرگ داشت برمى گردد؟ آنگاه تعجب آنان را رد مى كند به اين كه علم الهى محيط به ايشان است و كتاب حفيظ كه هيچ يك از احوال خلقش و هيچ حركت و سكون آنها - چه خردش و چه كلانش - از قلم آن كتاب نيفتاده نزد او است. آنگاه اين منكرين را تهديد مى كند به اينكه اگر به راه نيايند بر سرشان همان خواهد آمد كه بر سر امت هاى گذشته و هلاك شده آمد .

و آنگاه براى بار دوم باز به علم و قدرت خداى تعالى پرداخته از راه تدبيرى كه در خلقت آسمانها و آراستن آن با ستارگان بى حركت و با حركت و تدابير ديگرى كه به كار برده و نيز تدبيرى كه در خلقت زمين به كار برده و آن را گسترده و كوههاى ريشه دار در آن جايگزين ساخته گياهان نر و ماده در آن رويانيده و نيز به اينكه آب را از آسمان فرستاده و ارزاق بندگان را تامين نموده و زمين را با آن آب زنده كرده است ، علم و قدرت او را اثبات مى كند .

و نيز به همين منظور به بيان حال انسان مى پردازد كه از اولين روزى كه خلق شده و تا زنده است در تحت مراقبت شديد و دقيق قرار دارد ، حتى يك كلمه در فضاى دهانش نمى آورد و از اين بالاتر يك خاطره را در دلش خطور نمى دهد و نفسش آن را وسوسه نمى كند ، مگر آنكه همه اش را ثبت مى كنند!

و آنگاه بعد از آنكه مرد با او چه معامله مى شود و بعد از زنده شدنش براى پس دادن حساب، همچنان در تحت مراقبت هست تا آنكه از حساب فارغ شود، يا به آتش در آيد اگر از تكذيب كنندگان حق باشد و يا به بهشت و قرب پروردگار اگر از متقين باشد .

و كوتاه سخن آنكه: زمينه گفتار در اين سوره مساله معاد است و يكى از آيات برجسته آن آيه:« لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد!» و يكى ديگر آيه:« يوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزيد!» و يكى هم آيه:« لهم ما يشاؤن فيها و لدينا مزيد!» است.

و در اين آياتى كه نقل كرديم به طور اجمال به مساله معاد و اينكه مشركين آن را امرى بعيد مى پنداشتند اشاره شده و نخست جوابى اجمالى با تهديد مى دهد و سپس به طور مفصل از آن جواب داده ، باز براى بار دوم تهديد مى كند .

هدف آيه 15 تا 38 سوره ق

(1)

بيان قدرت الهي براي خلق دوم و احاطه او بر تمام افكار و نيات انسان

« أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الأَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ...!»


1- الميزان ج : 18 ص : 513

ص:295

آيه اولى از اين آيات تتمه حجتى است كه در آخر آيات قبلى بر علم و قدرت خداى تعالى اقامه كرده بود و آن حجت عبارت بود از خلقت آسمانها و زمين و آنچه در آن دو از خلائق و تدابير است، آن تدبيرهايى كه كاملترين تدبيرها و تمام ترين تدبيرها است!

همه اين مذكورات مربوط مى شد به خلقت نخستين و نشاه نخستين، آنگاه اين حجت را تكميل كرد با اشاره به اين جهت كه: آيا مگر ما از آن خلقت نخستين خسته شديم؟ و از آن نتيجه مى گيرد كه آن خدايى كه قادر بود عالم را بدون الگو و براى اولين بار خلق كند ، قادر است كه در نشاه اى ديگر با خلقتى جديدش بيافريند ، و همان علمى كه در خلقت نخستين داشت ، در خلقت دوم نيز دارد ، چون هر دو در خلقت مثل همه ، وقتى برايش يكى از اين دو خلقت ممكن باشد ، دومى هم ممكن است و براى خلقت دومش مانند اولش نمونه اى نمى خواهد ، جز اينكه بگويد باش و همين كافى است كه عالم بار ديگر موجود شود! آنگاه از بيان گذشته اعراض مى كند و مى فرمايد: با اينكه هر دو خلقت مثل هم است ، باز هم در باره خلقت جديد در شكند؟!

سپس اشاره مى كند به خلقت نخستين انسان و اينكه خدا حتى خطورات قلبى او را مى داند و رقبائى بر او گمارده تا با دقيقترين وجه مراقبتش كنند، آنگاه سكرات مرگ او را مى گيرد و بعد از آن يا داخل بهشت مى شوند و يا داخل آتش .

بعد براى بار دوم به سرگذشت اقوام گذشته كه آيات خدا و معاد را تكذيب كردند و دچار خشم الهى و عذاب انقراض گشتند ، با اينكه از شما مردم نيرومندتر بودند ، اشاره نموده ، مى فرمايد: همان خدايى كه آنان را آنطور كيفر داد قادر است شما را نيز كيفر كند!

هدف آيه 39 تا 45 سوره ق

(1)

توصيه رسول الله«ص» به صبر در مقابل گفتاركفار و تذكر مومنان به قرآن

« فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ...!»

اين آيات خاتمه سوره است ، كه در آن رسول خدا «ص»را دستور مى دهد كه در برابر آنچه مى گويند و نسبتهايى كه مى دهند - مثلا مى گويند سحر و جنون و شعر است - صبر كن! و نيز در مقابل لجبازيها و استهزايى كه نسبت به معاد و برگشتن به سوى خداى تعالى دارند، حوصله به خرج ده و پروردگار خود را با تسبيح عبادت كن و منتظر روز قيامت باش كه با يك صيحه آغاز مى شود و كسانى را كه از خداى نديده مى ترسند با قرآن تذكر بده !

هدف و فلسفه نزول سوره ذاريات


1- الميزان ج : 18 ص : 539

ص:296

(1)

دعوت به توحيد در ربوبيت و بيان هدف خلقت انسان

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الذَّرِيَتِ ذَرْواً ! فَالحَْمِلَتِ وِقْراً ! فَالجَْرِيَتِ يُسراً ! فَالْمُقَسمَتِ أَمْراً ! إِنمَا تُوعَدُونَ لَصادِقٌ! وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَقِعٌ...!» (1تا19/ذاريات)

دعوت پيامبر اسلام همواره لبه تيزش به طرف وثنيت بود، كه ايشان را به توحيد در ربوبيت مى خواند و مى خواست به آنها بفهماند كه خداى تعالى تنها رب آنان و رب تمامى عالم است!

اين دعوتش از دو طريق بود ، يكى از راه بشارت و نويد و يكى از راه انذار و تهديد كه مخصوصا بر اين انذار بيشتر تكيه داشت و انذارش به دو چيز بود: يكى عذاب دنيا كه اقوام و ملل گذشته را به جرم تكذيب منقرض ساخت و يكى هم عذاب آخرت كه عذابى است جاودانه! و در پيشبرد دعوت، همين انذار مؤثر و عمده بود، چون اگر حساب و جزاى روز قيامت نباشد، ايمان به وحدانيت خدا و نبوت انبياء لغو و بى اثر است! همچنان كه مشركين به همين منظور خداى آسمان و زمين را با خدايان دروغين معاوضه كردند و شديدا با اصول سه گانه توحيد و نبوت و معاد مخالفت و انكار مى ورزيدند .

آرى مى خواستند با انكار معاد و اصرار در اينكه چنين چيزى نيست و مسخره كردن آن به هر راهى كه ممكن باشد خود را از قيد و بند آزاد كنند ، چون آنها هم اين قدر مى فهميدند كه اگر بتوانند اصل سوم يعنى معاد را باطل كنند آن دو اصل ديگر خود به خود باطل مى شود .

اين سوره متعرض مساله معاد و انكار مشركين نسبت به آن است و با اين مساله ختم مى شود.

اما نه از اين جهت كه خود معاد را اثبات كند ، همچنان كه در مواردى از كلام مجيدش، معاد بدان جهت كه معاد است مورد نظر قرار گرفته ، بلكه از اين جهت متعرض آن شده كه روز جزاء است و كسى كه وعده آن را داده خداى تعالى است و خداى تعالى هم يگانه رب ايشان است و وعده او صدق است و در آن شكى نيست .

و به همين منظور وقتى رشته كلام به احتجاج بر مساله معاد مى كشد، بر مساله توحيد احتجاج مى كند و آيات بيرونى - از زمينى و آسمانى - و آيات درونى را به


1- الميزان ج : 18 ص :544

ص:297

رخ مى كشد .

و عذابهايى كه با آن عذابها امت هاى گذشته را به دنبال دعوت به توحيد عقوبت كرد - وقتى دعوت انبيا را نپذيرفتند و نبوتشان را تكذيب كردند - ذكر مى كند و اين نيست مگر براى همين منظور كه با اثبات توحيد ، روز جزاء را كه خداى واحد وعده داده اثبات كند ، خدايى كه هرگز خلف وعده نمى كند ، از سوى ديگر روز جزاء را اثبات كند كه دعوت نبويه از آن خبر داده( دعوتى كه هرگز دروغ و فريب در آن وجود ندارد!) تا در نتيجه راهى براى انكار معاد برايشان باقى نماند و نتوانند از راه انكار معاد مساله توحيد و نبوت را هم لغو جلوه دهند، كه بيانش گذشت.

اين سوره هر چند همه آياتش برجسته است ، اما يكى از برجسته ترين آياتش آيه شريفه:« و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون!» است.

و اين نوزده آيه اى كه از اول سوره در اينجا آورديم، در حقيقت آغاز گفتار است و در آن خاطرنشان مى سازد اين وعده اى كه داده شده اند وعده اى است حق و صدق و انكارشان نسبت به آن و لجبازيشان در انكار آن به جز تخمين و احتمال دليلى ندارد، آنگاه به توصيف روز جزاء مى پردازد كه متقين در آن روز چه وصفى دارند، و منكرين چه حالى .

هدف آيه 20 تا 51 سوره ذاريات

(1)

بيان وحدانيت خداي تعالي در ربوبيت و تدبير امور

« وَ فى الأَرْضِ ءَايَتٌ لِّلْمُوقِنِينَ ...!»

اين آيات به تعدادى از نشانه هاى دلالت كننده بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و نيز برگشت امر تدبير در آسمان و زمين و مردم و ارزاق آنان به خداى سبحان، اشاره مى كند كه لازمه آن اين است كه چنين خدايى مى تواند از طريق رسالت، دينى را بفرستد و نه تنها مى تواند بلكه واجب است كه بفرستد و لازمه اين وجوب آن است كه بر خلايق هم لازم است كه دعوت نبوى را در آنچه كه دين او متضمن آن است از وعده بعث و جزا تصديق كنند و قبول كنند كه آنچه آن حضرات وعده مى دهند صدق است و دين كه همان روز جزا است واقع شدنى است!

خصوصيت اين سوره همين است كه در سلوك احتجاج بر اثبات معاد ، به توحيد نيز مى پردازد.

هدف آيه 52 تا 60 سوره ذاريات

(2)

تهديد منكرين معاد به روز موعود

« كَذَلِك مَا أَتى الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسولٍ إِلا قَالُوا ساحِرٌ أَوْ مجْنُونٌ...!»


1- الميزان ج : 18 ص : 557
2- الميزان ج : 18 ص : 577

ص:298

اين آيات خاتمه سوره است و در آن به همان مطالبى كه سوره با آن آغاز شده بود برگشت شده، كه همان انكار معاد مشركين و معارضه با مقام رسالت با سخنانى مختلف بود و سپس ايشان را به روز موعود تهديد مى كرد.

هدف و فلسفه نزول سوره طور

(1)

تهديد و انذار انكار كنندگان آيات الهي و بيان كيفر و پاداش روز قيامت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الطورِ ! وَ كِتَبٍ مَّسطورٍ...!»( 1 تا 10/ طور)

غرض اين سوره تهديد و انذار كسانى است كه هر آيتى را تكذيب نموده و همواره با حق عناد مى ورزند و مى خواهد اينگونه كفار را به عذابى كه براى روز قيامتشان آماده كرده بيم دهد و به همين منظور با سوگندهايى غليظ، از وقوع چنين عذابى و تحقق آن در قيامت خبر مى دهد و مى فرمايد: عذاب آن روز ، ايشان را رها نخواهد كرد تا بر آنان واقع شود و هيچ گريزى از آن ندارند .

سپس پاره اى از صفات آن عذاب و آن ويل را كه عذابى است عمومى و جدا ناشدنى بيان مى كند و در مقابل ، قسمتى از نعمتهاى اهل نعيم آن روز را كه همان متقين هستند شرح مى دهد، همانهايى كه در دنيا در ميان اهل خود به شفقت رفتار مى كردند و خدا را به ايمان مى خواندند و به يكتايى مى ستودند .

و آنگاه شروع مى كند به توبيخ مكذبين، كه نسبت هاى ناروايى به رسول خدا«ص» و به قرآن و دين حقى كه بر آن جناب نازل شده مى دادند .

در پايان ، سوره را با تكرار همان تهديدها ختم نموده ، رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اينكه پروردگار خود را تسبيح گويد!

هدف آيه 11 تا 28 سوره طور

(2)

بيان نشانه عذاب شوندگان روز قيامت

« فَوَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ...!»

اين آيات نشانه كسانى را كه اين عذاب بر سرشان مى آيد بيان مى كند، عذابى كه در آن و در وقوعش هيچ شكى نمى توان كرد و حال آن اشخاص را در آن روز بيان مى كند و غرض اصلى اين سوره همين است - همچنان كه قبلا هم خاطر نشان كرديم - اما اينكه در اين ميان نامى هم از متقين مى برد و شرح حالى از آنان بيان مى كند از باب تطفل است و مى خواهد انذار و تهديد كفار را تاكيد كند .

هدف آيه 29 تا 44 سوره طور


1- الميزان ج : 19 ص :3
2- الميزان ج : 18 ص : 577

ص:299

(1)

بيان صلاحيت دعوت رسول الله«ص» و دستور ادامه دعوتش

« فَذَكرْ فَمَا أَنت بِنِعْمَتِ رَبِّك بِكاهِنٍ وَ لا مجْنُونٍ...!»

بعد از آنكه از عذاب روز قيامت خبر داد كه به زودى تكذيب كنندگان آيات خداى را خواهد گرفت، در حالى كه مردم متقى در بهشتها با چشمى روشن و دلى خرسند قرار دارند، اينك در اين آيات به رسول گراميش دستور مى دهد دعوت خود را همچنان ادامه دهد و تذكر خود را متوقف نسازد و اشاره مى كند به اينكه آن جناب صلاحيت اقامه دعوت حقه را دارد و اين تكذيب كنندگان در تكذيب او و رد دعوتش هيچ عذرى ندارند و آنچه را كه عذر براى آنان تصور مى شود همه را نفى كرده و آن عذرها، شانزده عذر است كه بعضى از آنها مربوط به رسول خدا«ص» است ، كه اگر موجه باشد معنايش اين است كه : آن جناب صلاحيت براى پيروى ندارد ، عذرهايى است كه از قبول سخن او جلوگيرى مى كند ، مانند اينكه آن جناب كاهن، يا جن زده يا شاعر و يا دروغ پرداز بر خدا باشد و يا خواسته باشد با دعوتش مردم را سرگرم كند و قسمتى ديگر از آنها مربوط به خود تكذيب كنندگان است ، مثل اينكه ايشان بدون خالق به وجود آمده باشند و يا خود ، خالق خويشتن باشند و يا عقلشان حكم كند به اينكه بايد دعوت آن جناب را تكذيب كنند و از اين قبيل عذرهايى ديگر و آيات مورد بحث علاوه بر رد اين اعذار ، كفار را بر تكذيبشان شديدا توبيخ مى كند .

هدف آيه 45 تا 49 سوره طور

(2)

دستور صبر در حكم پروردگار و بي اعتنائي به مكذبين

« فَذَرْهُمْ حَتى يُلَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى فِيهِ يُصعَقُونَ...!»

اين آيات، سوره را ختم مى كند و در آن رسول خدا«ص» را دستور مى دهد كه مكذبين را به حال خودشان واگذارد و متعرض ايشان نشود و در برابر حكم پروردگار خود صبر كند و او را با حمد تسبيح گويد!

و در عين حال در بين اين مطالب مكذبين را تهديد مى كند به همان عذابى كه در آغاز سوره با آن تهديد مى كرد و آن عبارت بود از عذابى واقع كه دافعى برايش نيست و در اين آيات، يك تهديد ديگر هم بر آن تهديد اضافه كرده براى ستمكاران!

هدف و فلسفه نزول سوره نجم


1- الميزان ج : 19 ص : 25
2- الميزان ج : 19 ص : 34

ص:300

(1)

يادآوري اصول سه گانه اسلام و بيان چگونگي وحي شب معراج

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى...!» ( 1تا18/نجم)

غرض اين سوره يادآورى اصول سه گانه اسلام، يعنى وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت، معاد و نبوت است، ولى اول به مساله نبوت پرداخته، وحيى را كه به رسول خدا«ص» شده تصديق و توصيف نموده، آنگاه متعرض مساله توحيد مى شود و بت ها و شركاى مشركين را به بليغ ترين وجهى نفى مى كند، آنگاه به مساله سوم پرداخته و وضع منتهى شدن خلقت و تدبير عالم به خداى تعالى و زنده كردن مردگان و خنداندن و گرياندن و اغناء و اقناء و تعذيب و دعوت و انذار را توصيف نموده، گفتار را با اشاره به مساله معاد و امر به سجده و عبادت ختم مى كند.

آياتى كه از اين سوره آورده ايم فصل اول از فصول سه گانه آيات سوره است آياتى است كه وحيى را كه به رسول خدا«ص» مى شود تصديق و توصيف مى كند، ليكن در اينجا روايات بسيار زيادى از ائمه اهل بيت عليهم السلام صادر شده كه به صراحت فرموده اند: مراد از اين آيات اين نيست كه مطلق وحى را بيان و توصيف كند، بلكه مراد بيان يك قسم وحى است و آن وحى بطور مشافهه و رو در رو است، كه در شب معراج خداى سبحان با رسول گراميش داشت .

پس اين آيات مى خواهد داستان معراج را بيان كند و ظاهر آيات هم خالى از تاييد اين روايات نيست و از كلمات بعضى از اصحاب از قبيل ابن عباس و انس و ابى سعيد خدرى و غير ايشان - به طورى كه از ايشان نقل شده - نيز همين معنا استفاده مى شود و بنا بر همين معنا گفتار مفسرين جريان يافته، هر چند كه در تفسير مفردات و جملات اين آيات اختلافى شديد دارند .

هدف آيه 19 تا 32 سوره نجم

(2)

بيان مسئله بت ها و نفي شفاعت بت ها به عنوان اساس بت پرستي

« أَ فَرَءَيْتُمُ اللَّت وَ الْعُزَّى...!»

اين آيات قسمتى از آيات فصل دوم سوره است، كه گفتيم در سه فصل خلاصه مى شود ، خداى تعالى در اين آيات به مساله بت ها و بت پرستى ها پرداخته به شديدترين وجه ريشه اين ادعا را مى زند كه بت ها به زودى ايشان را شفاعت مى كنند


1- الميزان ج : 19 ص :39
2- الميزان ج : 19 ص : 58

ص:301

و در اين آيات اشاره اى هم به مساله معاد كه از مطالب فصل سوم سوره است دارد.

هدف آيه 33 تا 62 سوره نجم

(1)

بيان نتيجه انفاق در راه خدا، انحصار خلقت و تدبير در خدا

« أَ فَرَءَيْت الَّذِى تَوَلى...!»

سياق نه آيه از آيات اول اين فصل رواياتى را كه در شان نزول وارد شده تصديق مى كند در آن روايات آمده كه مردى از مسلمانان اموال خود را در راه خدا انفاق كرد، مردم او را سرزنش كردند كه انفاق در راه خدا هم حدى دارد و او را از فناى مالش زنهار داده و از گرفتار شدن به فقر ترساندند و به او كه زير بار نمى رفت گفتند: اگر ترك انفاق گناه داشت به گردن ما ، آن مرد هم پذيرفت و ديگر انفاق نكرد و به مناسبت اين واقعه آيات نه گانه مذكور نازل شد.

در اين آيات حق مطلب در مساله ربوبيت و الوهيت را روشن كرده مى فرمايد: خلقت و تدبير تنها از آن خدا است و تمامى آن به خدا منتهى مى شود و خداى سبحان هر چه خلق كرده و تدبير نموده طورى خلق و تدبير كرده كه نشاه اى ديگر را دنبال داشته باشد، تا در آن نشاه جزاى كافر و مؤمن و مجرم و متقى را بدهد و لازمه چنين خلقتى تشريع دين است، بايد بندگان را به تكاليفى مكلف كند و كرده و شاهدش هم همين است كه امت هاى گذشته را كه يكى پس از ديگرى آمدند و زير بار دين و تكاليف او نرفتند هلاك كرد ، مانند قوم نوح و عاد و ثمود و مؤتفكه!

آنگاه بعد از نقل اين داستانها از صحف انبياى گرامى خاطر نشان كرده كه اين نذير - رسول خدا «ص»- هم از همان نذيران امت هاى گذشته است و اينكه قيامت نزديك است و سپس در آخر سوره روى سخن را متوجه به ايشان نموده كه براى خدا سجده و عبادت كنيد .

از جمله آيات برجسته اين سوره آيه شريفه:« و ان الى ربك المنتهى!» و آيه شريفه:« و ان ليس للانسان الا ما سعى!» است.

هدف و فلسفه نزول سوره قمر

(2)

بيان معجزه شق القمر رسول الله و انذار مكذبين و شرح عاقبت شوم آنها

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! اقْترَبَتِ الساعَةُ وَ انشقَّ الْقَمَرُ ...!» ( 1تا8/قمر)

اين سوره به جز دو آيه از آخرش كه متقين را وعده بهشت و حضور در نزد


1- الميزان ج : 19 ص : 70
2- الميزان ج : 19 ص :87

ص:302

خداى تعالى مى دهد بقيه آياتش يكسره مربوط به انذار و تهديد است، نخست در اين سوره به معجزه شق القمر اشاره مى كند، كه رسول خدا «ص»آن را به خاطر مطالبه قومش آورد و سپس مى فرمايد كه: همان قوم او را ساحر خواندند و نبوتش را تكذيب نموده همچنان هواهاى نفسانى را پيروى كردند ، با اينكه خبرهاى تكان دهنده اى از اخبار روز قيامت و از داستانهاى امم منقرضه در گذشته بگوششان خورد .

آنگاه دوباره به نقل پاره اى از آن داستانها بر مى گردد ، اما پيداست كه با خشم و عتاب آنها را نقل مى كند و بد حاليشان در روز قيامت هنگام بيرون شدن از قبرها و حضورشان را براى حساب خاطرنشان مى سازد.

سپس به داستانهايى از قوم نوح ، عاد ، ثمود ، قوم لوط و دودمان فرعون و عذابهاى دردناكى كه به خاطر تكذيبشان پيامبران را بر سر آنان آمد، پرداخته، مى فرمايد: قوم پيامبر اسلام نزد خدا عزيزتر از آنان نيستند و ايشان هم مانند آنها نمى توانند خدا را عاجز سازند و در آخر همانطور كه گفتيم سوره را با بشارت به متقين ختم مى كند .

از جمله آيات برجسته اش آيات راجع به قدر است كه در آخر سوره قرار دارد!

هدف آيه 9 تا 42 سوره قمر

(1)

اندرز قوم رسول الله با بيان عاقبت جوامع تاريخي نابود شده

« كَذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَ قَالُوا مجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ...!»

در اين آيات به پاره اى از حوادث گذشته كه در آن اندرز هست اشاره شده و از ميان اين دسته از اخبار سرگذشت قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و آل فرعون را اختصاص به ذكر داد و مشركين عرب را با ياد آن اقوام تذكر داد و بار ديگر اجمالى از آنچه سابقا از وضع آنان و سرانجام امرشان بيان كرده بود تذكر مى دهد، تا بدانند در اثر تكذيبشان به آيات خدا و فرستادگان او چه عذاب اليم و عقاب هايى در پى دارند ، تا آيه شريفه« و لقد جاءهم من الانباء ما فيه مزدجر !» را بيان كرده باشد.

و به منظور اينكه تقرير داستانها و نتيجه گيرى از آنها را تاكيد كرده باشد و شنوندگان بيشتر تحت تاثير قرار گرفته و اين اندرزها بيشتر در دلها جاى گير شود، دنبال هر يك از قصه ها اين جمله را تكرار كرد كه:« فكيف كان عذابى و نذر!» و همين تاكيد را با ذكر غرض از انذار و تخويف دو برابر نموده، فرمود:« و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر !»

هدف آيه 43 تا 55 سوره قمر


1- الميزان ج : 19 ص : 106

ص:303

(1)

عبرت از اقوام هالكه گذشته و كيفر آنها در دنيا و آخرت

« أَ كُفَّارُكمْ خَيرٌ مِّنْ أُولَئكمْ أَمْ لَكم بَرَاءَةٌ فى الزُّبُرِ...!»

اين آيات به منزله نتيجه گيرى از مطالب و اخبار عبرت انگيزى است كه جلوتر آن را مكرر ذكر كرده بود و آن اخبار نخست راجع به قيامت بود و بار دوم راجع به داستان امت هاى هالك بود، پس در حقيقت اين آيات در درجه اول انعطافى به اخبار امت هاى هالكه دارد و در نتيجه خطابى است به قوم رسول خدا«ص» كه كفار شما بهتر از كفار امت هاى طاغى و جبار گذشته نيستند و همانطور كه خداى تعالى آنها را به ذلت بارترين وجه هلاك كرد، اينان را نيز هلاك مى كند و كفار شما برائتى از آتش دوزخ ندارند و چنين مدركى برايشان نوشته نشده ، تا با كفار امت هاى گذشته فرق داشته باشند ، عده و عده شان هم در جلوگيرى از عقاب خدا سودى به حالشان نخواهد داشت .

در درجه دوم به اخبار مربوط به قيامت كه در سابق گذشت انعطاف دارد، مى فرمايد: اگر همچنان مرتكب جرم شوند و دعوت تو را تكذيب كنند، بلاى قيامتشان عظيم تر و تلخ تر خواهد بود و در آخر اشاره اى به منزلگاه متقين در آن روز نموده ، سوره را ختم مى كند.

هدف و فلسفه نزول سوره الرحمن

(2)

بيان نعمت ها وآثار رحمانيت خدا

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الرَّحْمَنُ! عَلَّمَ الْقُرْءَانَ! خَلَقَ الانسنَ! عَلَّمَهُ الْبَيَانَ!»

( 1تا 30/الرحمن)

اين سوره در اين مقام است كه خاطر نشان سازد كه خداى تعالى عالم و اجزاى آن از قبيل زمين و آسمان و خشكى ها و درياها و انس و جن را طورى آفريده و نيز اجزاى هر يك را طورى نظم داده كه جن و انس بتوانند در زندگى خود از آن بهره مند شوند و قهرا عالم به دو قسمت و دو نشاه تقسيم مى شود، يكى نشاه دنيا كه به زودى خودش با اهلش فانى مى شود و يكى ديگر نشاه آخرت كه هميشه باقى است و در آن نشاه سعادت از شقاوت و نعمت از نقمت متمايز مى گردد.


1- الميزان ج : 19 ص : 136
2- الميزان ج : 19 ص :153

ص:304

با اين بيان روشن مى شود كه عالم هستى از دنيايش گرفته تا آخرتش نظامى واحد دارد، تمامى اجزا و ابعاض اين عالم با اجزا و ابعاض آن عالم مرتبط است و اجزاى عالم هستى اركانى قويم دارد، اركانى كه يكديگر را اصلاح مى كنند، اين جزء، مايه تماميت آن جزء ديگر و آن مايه تماميت اين است!

پس آنچه در عالم هست چه عينش و چه اثرش از نعمت ها و آلاى خداى تعالى است و به همين جهت پشت سر هم از خلايق مى پرسد و با عتاب هم مى پرسد كه:« فباى الاء ربكما تكذبان - كداميك از آلاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟» و اين خطاب عتاب آميز در اين سوره سى و يك مرتبه تكرار شده است .

و باز به همين مناسبت است كه اين سوره با نام رحمان آغاز گرديد ، كه صفت رحمت عمومى و همگانى خداست ، رحمتى كه مؤمن و كافر و دنيا و آخرت را در بر دارد و در آخر نيز، سوره با آيه:« تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام!» ختم مى شود..

در قرآن كريم اين تنها سوره است كه بعد از بسم الله با يكى از اسماى خداى عز و جل آغاز شده است.

در مجمع البيان از امام موسى بن جعفر از آباى گرامى اش عليهم السلام از رسول خدا«ص» روايت آورده كه فرموده : براى هر چيزى عروسى و جلوه گاه حسنى

هست و عروس قرآن سوره الرحمن است!

هدف آيه 31 تا 78 سوره الرحمن

(1)

بيان نعمت هاي بهشتي و بازگشت جن و انس به خدا

« سنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ...!»

اين آيات فصل دوم از آيات سوره است، كه نشئه دوم جن و انس را توصيف مى كند ، نشئه اى كه به سوى خدا بر مى گردند و به جزاى اعمال خود مى رسند و آلاء و نعمتهايى را كه خدا در آن نشئه به ايشان ارزانى مى دارد بر مى شمارد ، همچنان كه در فصل گذشته نشاه اول را توصيف مى كرد، آلاى خدا در آن نشاه را بر مى شمرد.

هدف و فلسفه نزول سوره واقعه

(2)

بيان وقوع واقعه ومقدمات آن – تقسيم بندي انسانها در قيامت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ..!» ( 1تا 10/ واقعه)


1- الميزان ج : 19 ص : 174
2- الميزان ج : 19 ص :194

ص:305

اين سوره، قيامت كبرى را كه در آن مردم دوباره زنده مى شوند و به حسابشان رسيدگى شده جزا داده مى شوند شرح مى دهد ، نخست مقدارى از حوادث هول انگيز آن را ذكر مى كند، حوادث نزديك تر به زندگى دنيايى انسان و نزديك تر به زمينى كه در آن زندگى مى كرده، مى فرمايد: اوضاع و احوال زمين دگرگون مى شود و زمين بالا و پايين و زير و رو مى گردد، زلزله بسيار سهمگين زمين كوهها را متلاشى و چون غبار مى سازد، آنگاه مردم را به طور فهرست وار به سه دسته سابقين و اصحاب يمين و اصحاب شمال ، تقسيم نموده، سرانجام كار هر يك را بيان مى كند.

آنگاه عليه اصحاب شمال كه منكر ربوبيت خداى تعالى و مساله معاد و تكذيب كننده قرآنند كه بشر را به توحيد و ايمان به معاد دعوت مى كند استدلال نموده، در آخر گفتار را با يادآورى حالت احتضار و فرا رسيدن مرگ و سه دسته شدن مردم خاتمه مى دهد .

هدف آيه 11 تا 56 سوره واقعه

(1)

شرح بهشت مقربون و اصحاب يمين، و دوزخ اصحاب شمال

« أُولَئك الْمُقَرَّبُونَ ! فى جَنَّتِ النَّعِيمِ...!»

اين آيات حال و وضعى كه هر يك از سه طايفه (مقربون، اصحاب يمين و اصحاب شمال) در قيامت دارند شرح مى دهد.

هدف آيه 57 تا 96 سوره واقعه

(2)

بيان جزاي شكستن عهد ازل و تكذيب روز جزا

« نحْنُ خَلَقْنَكُمْ فَلَوْ لا تُصدِّقُونَ...!»

بعد از آنكه رشته كلام خداى سبحان منتهى شد به بيان عاقبت امر طوايف سه گانه ، كه آخرين ايشان اصحاب شمال بود و فرمود: عاملى كه ايشان را به چنين سرنوشتى سوق داد يكى شكستن عهدى بود كه در ازل سپرده بودند كه به مراسم عبوديت قيام كنند و ديگرى تكذيب بعث و جزا بود و نيز بعد از آنكه رسول گرامى خود را دستور داد به اينكه گفتار آنان را با تقرير بعث و جزا و بيان كيفرها و پاداشهاى قيامت رد كند ، اينك در اين آيات ايشان را بر سر اينكه معاد و جزا را انكار كردند توبيخ مى كند ، به اينكه آورنده خبر بعث و جزا خدا است ، كه آفريدگار ايشان و مدبر امر ايشان و كسى است كه مرگ و ايجاد بعد از مرگ را برايشان مقدر كرده ، او مى داند كه از آغاز خلقتشان تا منتها اليه امرشان چه حوادثى بر آنان جريان مى يابد و نيز توبيخ مى كند به اينكه آن كتابى كه ايشان را از معاد خبر مى دهد قرآن كريم است ، كه از بازيچه دست شيطانها و اولياى گمراه آنان مصون است!


1- الميزان ج : 19 ص : 203
2- الميزان ج : 19 ص : 224

ص:306

سپس دوباره بر سر سخن شده حال طوايف سه گانه را يك بار ديگر بيان مى كند و خاطر نشان مى سازد كه اختلاف احوالى كه اين طوايف دارند، از روز مرگشان شروع مى شود. در اينجا سوره خاتمه مى يابد.

هدف و فلسفه نزول سوره حديد

(1)

تشويق و تحريك مومنين به انفاق براي كمك به تجهيز جهادگران

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ...!» (1تا6/حديد)

غرض اين سوره تحريك و تشويق مؤمنين به انفاق در راه خداست، همچنان كه تكرار امر صريح به اين معنا در خلال آياتش اشعار بدان دارد. در تشويق مردم به اين عمل همين بس كه انفاق مردم را قرض دادن آنان به خداى عز اسمه دانسته و معلوم است كه خداى عز و جل عالى ترين و مقدس ترين و بهترين مطلوبست، او هرگز خلف وعده نمى كند و او وعده شان داده كه اگر به وى قرض بدهند مضاعف و چند برابر بر مى گرداند و نيز وعده داده كه در عوض انفاقشان اجرى كريم و بسيار زياد بدهد .

و نيز اشاره كرده به اينكه اين انفاق منشاش تقوا و ايمان به رسول است و اثر آمرزش گناهان و داشتن دو برابر از رحمت و ملازمت با نور و بلكه ملحق شدن به صديقين و شهداء در نزد خداى سبحان است .

در خلال آيات سوره معارفى هم راجع به مبدأ و معاد آمده و دعوت به تقوا و اخلاص ايمان و زهد دارد و نيز مشتمل بر مواعظى است.

چون تشويق و تحريك مردم به انفاق و اينكه انفاق قرض دادن به خدا است اين توهم را ايجاد مى كند كه مگر خدا به مال ما محتاج است ، لذا از همان آغاز سخن يعنى اولين كلمه سوره مساله نزاهت خدا از احتياج را خاطر نشان نموده، فرموده: آنچه در زمين و آسمانها است خدا را تسبيح مى گويند و نيز عده اى از اسماى حسناى خدا را كه رساننده اين نزاهت است ذكر كرد و همه سوره هايى كه با تسبيح خدا آغاز شده ، يعنى سوره حشر ، صف ، جمعه و تغابن كه بعضى با كلمه سبح و بعضى ديگر با كلمه يسبح آغاز شده اند، نظير سوره مورد بحث است .

هدف آيه 7 تا 15 سوره حديد


1- الميزان ج : 19 ص :249

ص:307

(1)

دستور اكيد به تامين هزينه هاي جنگ و دفاع

« ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكم مُّستَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكمْ وَ أَنفَقُوا لهَُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ...!»

در اين آيات دستور مؤكد مى دهد به اينكه مسلمين در راه خدا و مخصوصا در جهاد انفاق كنند و از آيه شريفه:« لا يستوى منكم من انفق من قبل الفتح...!» به خوبى برمى آيد كه دستور مذكور در مورد جهاد مؤكدتر است و همين خود مؤيد آن قولى است كه مى گويد: آيه شريفه« امنوا بالله و رسوله و انفقوا ...!» در جنگ تبوك نازل شد .

هدف آيه 16 تا 24 سوره حديد

(2)

درجه متفاوت انفاقگران و تامين كنندگان هزينه جنگ

« أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَن تخْشعَ قُلُوبهُمْ لِذِكرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقّ ِ وَ لا يَكُونُوا كالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلُ فَطالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ فَقَست قُلُوبهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنهُمْ فَسِقُونَ...!»

اين قسمت از آيات سوره همان هدف و غرضى را دنبال مى كند كه قسمت قبلى دنبال مى كرد و آن تشويق و ترغيب به ايمان به خدا و رسول او و انفاق در راه خدا بود ، البته در ضمن ، مؤمنين را عتاب مى كند كه چرا بايد علائم و نشانه هايى از قساوت قلب از ايشان بروز كند و به منظور تاكيد در تحريك و تشويق به انفاق درجه انفاقگران نزد خدا را بيان نموده و با اين لحن دستور به انفاق مى دهد:« كه : هان ! بشتابيد به مغفرت و جنت...!» و نيز دنيا و اهل دنيا را كه بخل مى ورزند و مردم را هم به بخل مى خوانند مذمت مى كند .

و در خلال آيات، ناگهان سياق را كه مخصوص مسلمانان بود به سياقى تغيير داده كه شامل مسلمين و اهل كتاب هر دو بشود.

هدف آيه 25 تا 29 سوره حديد

(3)

بيان هدف رسولان و كتاب و ميزان: عادت دادن مردم به عدالت و دفاع از آن

« لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلَنَا بِالْبَيِّنَتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَب وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاس بِالْقِسطِ وَ أَنزَلْنَا الحَْدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شدِيدٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصرُهُ وَ رُسلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ...!»

خداى تعالى پس از اشاره به قساوتى كه دلهاى مؤمنين را فرا گرفته و در


1- الميزان ج : 19 ص : 263
2- الميزان ج : 19 ص : 281
3- الميزان ج : 19 ص : 299

ص:308

نتيجه در امتثال تكاليف دينى و مخصوصا انفاق در راه خدا كه مايه قوام امر جهاد است تثاقل ورزيدند و آنگاه ايشان را به اهل كتاب تشبيه كرد كه در اثر طولانى شدن مهلت خدا به آنان دلهايشان دچار قساوت گرديد، اينك در اين آيات غرض الهى از فرستادن رسولان و نازل كردن كتاب و ميزان همراه ايشان را بيان كرده، مى فرمايد: غرض از اين ارسال رسل و انزال كتب اين بود كه انبيا مردم را به عدالت عادت دهند، تا در مجتمعى عادل زندگى كنند و آهن را نازل كرد تا بندگان خود را در دفاع از مجتمع صالح خود و بسط كلمه حق در زمين بيازمايد، علاوه بر منافع ديگرى كه آهن دارد و مردم از آن بهره مند مى شوند .

آنگاه فرمود كه نوح و ابراهيم عليه السلام را فرستاد و نبوت و كتاب را در ذريه آن دو بزرگوار قرار داد و يكى پس از ديگرى رسولانى گسيل داشت و اين سنت همچنان در تمامى امت ها استمرار يافت و نتيجه كار همواره اين بود كه عده اى از مردم راه حق را يافته، اكثريتى از ايشان فاسق شدند و سپس سوره را با دعوت مردم به اين معنا ختم مى كند كه ايمان خود را تكميل كنند، تا از رحمت خدا دو چندان عايدشان گردد!

هدف و فلسفه نزول سوره مجادله

(1)

بيان برخي احكام خانوادگي و اجتماعي اسلام

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! قَدْ سمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتى تجَدِلُك فى زَوْجِهَا وَ تَشتَكِى إِلى اللَّهِ وَ اللَّهُ يَسمَعُ تحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ ...!» (1تا6/مجادله)

اين سوره متعرض مطالب گوناگون از احكام و آداب و صفات است .

قسمتى از آن مربوط به حكم ظهار است، قسمتى هم مربوط به نجوى و بيخ گوشى سخن گفتن است، قسمتى هم مربوط به آداب نشستن در مجلس و قسمتى راجع به اوصاف كسانى است كه با خدا و رسولش مخالفت مى كنند و يا با دشمنان دين دوستى مى ورزند و كسانى را كه از دوستى با آنان احتراز مى كنند معرفى نموده، به وعده اى جميل در دنيا و آخرت دلخوش مى سازد!

هدف آيه 7 تا 13 سوره مجادله

(2)

بيان برخي آداب مجالست و پرهيز از نجوي و سخنان بيخ گوشي در مجالس

« أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ مَا يَكونُ مِن نجْوَى ثَلَثَةٍ إِلا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لا خَمْسةٍ إِلا هُوَ سادِسهُمْ وَ لا أَدْنى مِن ذَلِك وَ لا أَكْثرَ إِلا هُوَ مَعَهُمْ


1- الميزان ج : 19 ص :310
2- الميزان ج : 19 ص : 319

ص:309

أَيْنَ مَا كانُوا ثمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكلّ ِ شىْ ءٍ عَلِيمٌ...!»

اين آيات راجع به نجوى و پاره اى آداب مجالست است.

هدف آيه 14 تا 22 سوره مجادله

(1)

تهديد منافقين و مذمت تمايل به دشمنان خدا

« أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِب اللَّهُ عَلَيهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَ لا مِنهُمْ وَ يحْلِفُونَ عَلى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ...!»

اين آيات سرگذشت دسته اى از منافقين را ذكر مى كند كه با يهوديان دوستى و مودت و با خدا و رسولش دشمنى داشتند و ايشان را به خاطر همين انحراف مذمت نموده ، به عذاب و شقاوت تهديد مى كند ، تهديدى بسيار شديد و در آخر به عنوان حكمى قطعى و كلى مى فرمايد: ايمان به خدا و روز جزا نمى گذارد انسانى با دشمنان خدا و رسولش دوستى كند ، حال اين دشمنان هر كه مى خواهند باشند و سپس مؤمنين را مدح مى كند به اينكه از دشمنان دين بيزارند و ايشان را وعده ايمان مى دهد، ايمانى مستقر در روح و جانشان، ايمانى از ناحيه خدا و نيز وعده بهشت و رضوان مى دهد .

هدف و فلسفه نزول سوره حشر

(2)

بيان چگونگي جنگ با يهود بني نضير ، و بيان اصول مراقبت از نفس

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ...!» ( 1تا10/حشر)

اين سوره به داستان يهوديان بنى النضير اشاره دارد كه بخاطر نقض پيمانى كه با مسلمين بسته بودند محكوم به جلاى وطن شدند و نيز به اين قسمت از داستان اشاره دارد كه سبب نقض عهدشان اين بود كه منافقان به ايشان وعده دادند كه اگر نقض عهد كنيد ما شما را يارى مى كنيم، ولى همين كه ايشان نقض عهد كردند ، منافقين به وعده اى كه داده بودند وفا ننمودند.

در ضمن اين اشارات مطالبى ديگر نيز در اين سوره آمده و از آن جمله مساله حكم غنيمت بنى النضير است.

از آيات برجسته اين سوره هفت آيه آخر آن است كه خداى سبحان در آنها بندگان خود را دستور مى دهد به اينكه از طريق مراقبت نفس و محاسبه آن آماده ديدارش شوند و عظمت كلام و جلالت قدر خود را در قالب بيان عظمت ذات


1- الميزان ج : 19 ص : 333
2- الميزان ج : 19 ص :346

ص:310

مقدسش و اسماى حسنى و صفات عليايش ، بيان مى فرمايد .

هدف آيه 11 تا 17 سوره حشر

(1)

بيان وعده دروغين منافقين به يهود

« أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لاخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ لَئنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصرَنَّكمْ وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنهُمْ لَكَذِبُونَ...!»

اين آيات به حال منافقين و وعده هايى كه به مردم بنى النضير دادند كه اگر با مسلمين بجنگيد كمكتان مى كنيم و اگر بيرون برويد با شما مى آييم و نيز به خلف وعده شان اشاره مى كند.

هدف آيه 18 تا 24 سوره حشر

(2)

بيان راه هاي مراقبت از نفس

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ...!»

مضمونى كه اين آيات شريفه دارد به منزله نتيجه اى است كه از آيات سوره گرفته مى شود .

بر كسى كه ايمان به خدا و رسول و روز جزا دارد واجب است كه پروردگار خود را به ياد آورد و او را فراموش ننمايد و ببيند چه عملى مايه پيشرفت آخرت او است و به درد آن روزش مى خورد كه به سوى پروردگارش برمى گردد .

و بداند كه عمل او هر چه باشد عليه او حفظ مى شود و خداى تعالى در آن روز به حساب آن مى رسد و او را بر طبق آن محاسبه و جزا مى دهد ، جزائى كه ديگر از او جدا نخواهد شد .

و اين همان هدفى است كه آيه:« يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد...!» دنبال نموده، مؤمنين را وادار مى كند كه به ياد خداى سبحان باشند و او را فراموش نكنند و مراقب اعمال خود باشند ، كه چه مى كنند ، صالح آنها كدام و طالحش كدام است ، چون سعادت زندگى آخرتشان به اعمالشان بستگى دارد .

و مراقب باشند كه جز اعمال صالح انجام ندهند و صالح را هم خالص براى رضاى خدا به جاى آورند و اين مراقبت را استمرار دهند و همواره از نفس خود حساب بكشند و هر عمل نيكى كه در كرده هاى خود يافتند خدا را شكرگزارند و هر عمل زشتى ديدند خود را توبيخ نموده، نفس را مورد مؤاخذه قرار دهند و از خداى تعالى طلب مغفرت كنند .


1- الميزان ج : 19 ص : 364
2- الميزان ج : 19 ص : 372

ص:311

ذكر خداى تعالى به ذكرى كه لايق ساحت عظمت و كبريائى او است يعنى ذكر خدا به اسماى حسنى و صفات علياى او كه قرآن بيان نموده تنها راهى است كه انسان را به كمال عبوديت مى رساند، كمالى كه انسان ، ما فوق آن ، ديگر كمالى ندارد! و اين بدان جهت است كه انسان عبد محض و مملوك طلق براى خداى سبحان است و غير از مملوكيت چيزى ندارد، از هر جهت كه فرض كنى مملوك است و از هيچ جهتى استقلال ندارد .

همچنان كه خداى عز و جل مالك او است از هر جهت كه فرض شود و او از هر جهت داراى استقلال است و معلوم است كه كمال هر چيزى خالص بودن آنست ، هم در ذاتش و هم در آثارش، پس كمال انسانى هم در همين است كه خود را بنده اى خالص و مملوكى براى خدا بداند و براى خود هيچگونه استقلالى قائل نباشد و از صفات اخلاقى به آن صفتى متصف باشد، كه سازگار با عبوديت است ، نظير خضوع و خشوع و ذلت و استكانت و فقر در برابر ساحت عظمت و عزت و غناى خداى عز و جل و اعمال و افعالش را طبق اراده او صادر كند ، نه هر چه خودش خواست و در هيچ يك از اين مراحل دچار غفلت نشود، نه در ذاتش و نه در صفاتش و نه در افعالش .

و همواره به ذات و افعالش نظير تبعيت محض و مملوكيت صرف داشته باشد و داشتن چنين نظرى دست نمى دهد مگر با توجه باطنى به پروردگارى كه بر هر چيز شهيد و بر هر چيز محيط و بر هر نفس قائم است، هر كس هر چه بكند او ناظر عمل او است و از او غافل نيست و فراموشش نمى كند .

در اين هنگام است كه قلبش اطمينان و سكونت پيدا مى كند ، همچنان كه فرموده :« الا بذكر الله تطمئن القلوب!» و در اين هنگام است كه خداى سبحان را به صفات كمالش مى شناسد ، آن صفاتى كه اسماى حسنايش حاكى از آن است و در قبال اين شناسايى صفات عبوديت و جهات نقصش برايش آشكار مى گردد ، هر قدر خدا را به آن صفات بيشتر بشناسد خاضع تر، خاشع تر، ذليل تر، فقيرتر و حاجتمندتر مى شود .

و معلوم است كه وقتى اين صفات در آدمى پيدا شد ، اعمال او صالح مى گردد و ممكن نيست عمل طالحى از او سر بزند ، براى اينكه چنين كسى دائما خود را حاضر درگاه مى داند و همواره به ياد خداست ، همچنان كه خداى تعالى فرموده:« و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تكن من الغافلين! ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون!»

هدف و فلسفه نزول سوره ممتحنه

ص:312

(1)

منع شديد دوستي مومنين با كفار ، و بيان حكم بيعت زنان مهاجر

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقّ ِ يخْرِجُونَ الرَّسولَ وَ إِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَداً فى سبِيلى وَ ابْتِغَاءَ مَرْضاتى تُسِرُّونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضلَّ سوَاءَ السبِيلِ...!» (1تا9/ممتحنه)

اين سوره متعرض مساله دوستى مؤمنين با كفار است و از آن به سختى نهى مى كند، هم در ابتداى سوره متعرض آن است و هم در آخرش و در خلال آياتش متعرض احكامى در باره زنان مهاجر و بيعت زنان شده است.

هدف آيه 10 تا 13 سوره ممتحنه

(2)

بيان حكم بيعت زنان مهاجر مسلمان شده

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا جَاءَكمُ الْمُؤْمِنَت مُهَجِرَتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَنهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لهَُّمْ وَ لا هُمْ يحِلُّونَ لهَُنَّ وَ ءَاتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَ لا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصمِ الْكَوَافِرِ وَ سئَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَ لْيَسئَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ...!»

سياق و زمينه اين آيه شريفه چنين مى رساند كه بعد از صلح حديبيه نازل شده است. در عهدنامه هايى كه بين رسول خدا «ص» و مردم مكه برقرار گرديده نوشته شده است كه اگر از اهل مكه مردى ملحق به مسلمانان شد ، مسلمانان موظفند او را به اهل مكه برگردانند ، ولى اگر از مسلمانان مردى ملحق به اهل مكه شد اهل مكه موظف نيستند او را به مسلمانان برگردانند .

و نيز از آيه شريفه چنين برمى آيد كه يكى از زنان مشركين مسلمان شده و به سوى مدينه مهاجرت كرده و همسر مشركش به دنبالش آمده و درخواست كرده كه رسول الله«ص» او را به وى برگرداند و رسول خدا«ص» در پاسخ فرموده : آنچه در عهدنامه آمده اين است كه اگر مردى از طرفين به طرف ديگر ملحق شود بايد چنين و چنان عمل كرد و در عهدنامه در باره زنان چيزى نيامده و به همين مدرك رسول الله«ص» آن زن را به شوهرش نداد و حتى مهريه اى را كه شوهر به همسرش داده بود


1- الميزان ج : 19 ص :386
2- الميزان ج : 19 ص : 407

ص:313

به آن مرد برگردانيد .

اينها مطالبى است كه از آيه استفاده مى شود و آيه شريفه دلالت بر احكامى مناسب اين مطالب نيز دارد، البته احكام مربوط به زنان.

هدف و فلسفه نزول سوره صف

(1)

تشويق به جهاد در راه خدا، و وعده گسترش دين الهي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ...!» ( 1تا 9/صف)

اين سوره ، مؤمنين را ترغيب و تحريك مى كند بر اينكه در راه خدا جهاد نموده ، با دشمنان دين او كارزار نمايند و خبر مى دهد كه اين دين نورى است درخشان از جانب خداى سبحان كه كفار اهل كتاب مى خواهند آن را با دهان خود خاموش كنند ، ولى خدا نور آن را تمام مى كند ، هر چند كه كافران كراهت داشته باشند و دين خود را بر تمامى اديان غلبه مى دهد هر چند كه مشركين نخواهند!

و اين پيغمبرى كه به وى ايمان آورده اند فرستاده اى است از طرف خداى سبحان ، او را فرستاده تا هدايت باشد و دين حق را به شما برساند و اين همان است كه عيسى بن مريم«ع» بنى اسرائيل را به آمدنش بشارت داد .

پس بر مؤمنين است كه كمر همت بر اطاعتش ببندند و آنچه امر مى كند امتثال كنند و در راه خدا جهاد نموده، خدا را در دينش يارى كنند، تا خداى تعالى به سعادت آخرتشان رسانيده ، ياريشان كند و در دنيا فتح و پيروزى نصيبشان كند و بر دشمنانشان غالب و مسلط نمايد و نيز بر مؤمنين است كه هرگز آنچه را كه خود عمل نمى كنند به ديگران نگويند و در آنچه وعده مى دهند تخلف ننمايند ، كه اين گونه اعمال ايشان را مستوجب خشمى از خدا نموده ، رسول را آزار مى دهد و اين خطر را هم دارد كه خدا دلهايشان را منحرف سازد ، همان طور كه با قوم موسى «ع» چنين كرد ، چون با اينكه مى دانستند آن جناب رسول خدا به سوى ايشان است ، مع ذلك آزارش دادند و خدا مردم ستمكار را هدايت نمى كند .

هدف آيه 10 تا 14 سوره صف

(2)

دعوت مومنين به جهاد در راه خدا و اعتماد به وعده جنت و نصرت او

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى تجَرَةٍ تُنجِيكم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ...!»


1- الميزان ج : 19 ص :418
2- الميزان ج : 19 ص : 435

ص:314

اين آيات مؤمنين را به ايمان به خدا و رسول او و به جهاد در راه خدا دعوت نموده و آنان را به مغفرت و جنت در آخرت و نصرت و فتح در دنيا وعده اى جميل مى دهد و ايشان را دعوت مى كند به اينكه نسبت به وعده نصرت خدا و تاييد او اعتماد كنند. اين دو معنايى كه گفتيم غرض نهايى سوره است و مطالبى كه در آيات قبلى بود جنبه زمينه چينى براى اين دو معنا را داشت .

هدف و فلسفه نزول سوره جمعه

(1)

امر به اهتمام به نماز جمعه

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ المَْلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ...!» ( 1تا 8 /جمعه)

اين سوره به بيانى كاملا انگيزنده ، مسلمين را وادار مى كند كه نسبت به نماز جمعه اهتمام بورزند و آنچه در به پاداشتنش لازم است فراهم سازند ، چون نماز جمعه از شعائر بزرگ خدا است كه تعظيم و اهتمام به امر آن ، هم دنياى مردم را اصلاح مى كند و هم آخرتشان را و خداى تعالى بيان اين مطلب را با تسبيح و ثناى بر خود آغاز كرد كه در ميان قومى امى رسولى از خود آنان مبعوث كرد تا آيات او را بر آنان بخواند و با اعمال صالح و اخلاق پاك تزكيه شان كند و كتاب و حكمتشان بياموزد و به همين منظور كتاب خدا و معارف دينش را به بهترين وجهى بر آنان و افرادى كه به آنان ملحق مى شوند و نسل هاى بعد از آنان تحميل كرد و زنهارشان داد از اينكه مثل يهود نباشند كه خداى تعالى تورات را بر آنان تحميل كرد ، ولى آنان آن را حمل نكردند و به معارف آن معتقد نشدند و به احكامش عمل نكردند ، در نتيجه مانند الاغى شدند كه بارش كتاب باشد .

و در آخر به عنوان نتيجه دستور مى دهد كه وقتى بانك نماز جمعه بلند مى شود بازار و دادوستد را رها نموده ، به سوى ذكر خدا بشتابند و نيز افرادى را كه خلاف اين دستور عمل مى كنند و رسول خدا «ص» را در حالى كه مشغول خطبه نماز است رها نموده ، به سوى دادوستد مى روند ، سرزنش مى كند و اين رفتار را نشانه آن مى داند كه اين گونه افراد معارف كتاب خدا و احكامش را نپذيرفته اند .

هدف آيه 9 تا 11 سوره جمعه

(2)

بيان حرمت داد و ستد در حين برگزاري نماز جمعه

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا نُودِى لِلصلَوةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا


1- الميزان ج : 19 ص :442
2- الميزان ج : 19 ص : 460

ص:315

الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ...!»

اين آيات وجوب نماز جمعه و حرمت معامله را در هنگام حضور نماز تاكيد نموده ، درضمن كسانى را كه در حال خطبه نماز آن را رها نموده ، به دنبال لهو و تجارت مى روند عتاب نموده ، عملشان را عمل بسيار ناپسند مى داند .

هدف و فلسفه نزول سوره منافقين

(1)

شناساندن منافقين و برحذر داشتن مومنين از نفاق

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِذَا جَاءَك الْمُنَفِقُونَ قَالُوا نَشهَدُ إِنَّك لَرَسولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّك لَرَسولُهُ وَ اللَّهُ يَشهَدُ إِنَّ الْمُنَفِقِينَ لَكَذِبُونَ...!» ( 1تا8/منافقين)

اين سوره وضع منافقين را توصيف مى كند و آنان را به شدت عداوت با مسلمين متهم ساخته ، رسول خدا «ص» را دستور مى دهد، تا از خطر آنان برحذر باشد و مؤمنين را نصيحت مى كند به اينكه از كارهايى كه سرانجامش نفاق است بپرهيزند، تا به هلاكت نفاق دچار نگردند و كارشان به آتش دوزخ منجر نشود.

هدف آيه 9 تا 11 سوره منافقين

(2)

بيان صفات ايجاد كننده نفاق در قلب انسان

« يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تُلْهِكمْ أَمْوَلُكُمْ وَ لا أَوْلَدُكمْ عَن ذِكرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك فَأُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ...!»

در اين چند آيه مؤمنين را تذكر مى دهد به اينكه از بعضى صفات كه باعث پيدايش نفاق در قلب مى شود بپرهيزند ، يكى از آنها سرگرمى به مال و اولاد و غافل شدن از ياد خداست و يكى ديگر بخل است .

هدف و فلسفه نزول سوره تغابن

(3)

تشويق به تامين منابع مالي جنگ و برطرف ساختن مصايب آن

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ لَهُ الْمُلْك وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ قَدِيرٌ...!» (1تا10/تغابن)

اين سوره از نظر سياق و نظم شبيه به سوره حديد است و گويى خلاصه اى از آن است و غرض سوره اين است كه مؤمنين را تشويق و تحريك كند به اينكه در راه


1- الميزان ج : 19 ص :468
2- الميزان ج : 19 ص : 489
3- الميزان ج : 19 ص :493

ص:316

خدا انفاق كنند و غرض ديگرش اين است كه ناراحتى ها و تاسف هايى كه در اثر هجوم مصائب در دلهاشان نشسته برطرف سازد و نويد دهد كه اگر در راه ايمان به خدا و جهاد در راه او و انفاق در آن راه مشقاتى را متحمل مى شوند ، همه به اذن خدا است!

آياتى كه در صدر سوره واقع شده جنبه مقدمه و زمينه چينى براى بيان اين غرض را دارد، در آن آيات بيان مى كند كه اسماى حسنى و صفات علياى خدا اقتضا مى كند كه براى بشر بعث و بازگشتى فراهم سازد ، تا همه به سويش برگردند و در آن بازگشت اهل ايمان و عمل صالح به سوى بهشت جاودان هدايت شوند و اهل كفر و تكذيب به سوى آتش ابدى رانده شوند ، پس اين مطالب مقدمه چينى است براى آيات بعد كه مى فرمايد: بايد خدا و رسول را اطاعت كنيد و بر مصائب و نيز در برابر انفاق در راه خدا خويشتن دار باشيد ، بدون اينكه از منع موانع متاثر و از ملامت شماتتگران بيمى به خود راه دهيد!

هدف آيه 11 تا 18 سوره تغابن

(1)

تشويق به انفاق و صبر در مصايب جنگ

« مَا أَصاب مِن مُّصِيبَةٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكلّ ِ شىْ ءٍ عَلِيمٌ...!»

در اين آيات به بيان غرض سوره شروع نموده است ، چون آياتى كه گذشت گفتيم همه جنبه مقدمه و زمينه چينى را دارد و غرض سوره وادارى مردم به انفاق در راه خدا و صبر در برابر مصائبى است كه در خلال مجاهدات در راه او مى بينند .

در ميان همه اين اغراض اول مساله مصيبت ها و صبر در برابر آنها را ذكر فرموده تا ذهن شنونده براى تاثر از سفارشات بعدى به انفاق آماده تر و صاف تر گردد و ديگر عذرى باقى نماند!

هدف و فلسفه نزول سوره طلاق

(2)

بيان احكام طلاق

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيهَا النَّبىُّ إِذَا طلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتهِنَّ وَ أَحْصوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكمْ لا تخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَ لا يخْرُجْنَ إِلا أَن يَأْتِينَ بِفَحِشةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَ تِلْك حُدُودُ اللَّهِ وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظلَمَ نَفْسهُ لا تَدْرِى لَعَلَّ اللَّهَ يحْدِث بَعْدَ ذَلِك أَمْراً...!» ( 1تا7/طلاق)

اين سوره مشتمل بر بيان كلياتى از احكام طلاق است و به دنبال آن مقدارى اندرز


1- الميزان ج : 19 ص : 508
2- الميزان ج : 19 ص :522

ص:317

و تهديد و بشارت.

هدف آيه 8 تا 12 سوره طلاق

(1)

موعظه و تهديد و بشارت و تاكيد براي اجراي احكام مربوط به زنان

« وَ كَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَت عَنْ أَمْرِ رَبهَا وَ رُسلِهِ فَحَاسبْنَهَا حِساباً شدِيداً وَ عَذَّبْنَهَا عَذَاباً نُّكْراً ...!»

اين آيات موعظه و تهديد و بشارت است و با اين اندرزها توصيه به تمسك به احكام خدا را تاكيد مى كند و يكى از آن احكام همان احكام طلاق و عده است و در قرآن كريم هيچ توصيه اى در باره هيچ حكمى به قدر احكام راجعه به زنان تاكيد نشده و اين نيست مگر به خاطر اينكه دنبال اين احكام و اين توصيه ها خبرى هست .

هدف و فلسفه نزول سوره تحريم

(2)

دستور اجتناب ازحرام كردن حلال خدا

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيهَا النَّبىُّ لِمَ تحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَك تَبْتَغِى مَرْضات أَزْوَجِك وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ..!» ( 1تا9/تحريم)

اين سوره با داستانى كه بين رسول خدا «ص»و بعضى از همسرانش اتفاق افتاد، آغاز شده و آن اين بود كه به خاطر حادثه اى پاره اى از حلالها را بر خود حرام كرد و بدين سبب در اين آيات آن جناب را مورد عتاب قرار مى دهد كه چرا به خاطر رضايت بعضى از همسرانت، حلال خدا را بر خود حرام كردى و در حقيقت و به طورى كه از سياق بر مى آيد عتاب متوجه همان همسر است و مى خواهد رسول گرامى خود را عليه آن همسر يارى كند .

بعد از نقل اين داستان مؤمنين را خطاب مى كند به اينكه جان خود را از عذاب آتشى كه آتش گيرانه اش انسان و سنگ است نگه بدارند و بدانند كه به جز اعمال خود آنان به ايشان جزايى نمى دهند، جزايشان خود اعمالشان است و معلوم است كه هيچ كس نمى تواند از عمل خود بگريزد پس هيچ كس از اين جزا خلاصى ندارد، مگر پيغمبر و آنهايى كه به وى ايمان آوردند، آنگاه بار ديگر رسول خدا«ص» را به جهاد با كفار و منافقين خطاب مى كند . در آخر، سوره را به آوردن مثلى ختم مى كند، مثلى از زنان كفار مثلى از زنان مؤمنين.

هدف آيه 10 تا 12 سوره تحريم


1- الميزان ج : 19 ص : 541
2- الميزان ج : 19 ص :550

ص:318

(1)

بيان مثل دو همسر خائن و دو زن مومنه تاريخ

« ضرَب اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَاَت نُوحٍ وَ امْرَأَت لُوطٍ كانَتَا تحْت عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صلِحَينِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنهُمَا مِنَ اللَّهِ شيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّخِلِينَ...!»

اين آيات كريمه متضمن دو تا مثل است يكى مثلى كه خدا به وسيله آن حال كفار را مجسم مى كند و يكى هم مثلى كه بيانگر حال مؤمنين است، مثل اول وضع كفار را در شقاوت و هلاكت روشن نموده ، بيان مى كند كه اگر چنين شدند به خاطر خيانتى بود كه به خدا و رسولش كردند و سرانجام خيانت به خدا و رسول همين است، از هر كس كه مى خواهد سر بزند ، هر چند از كسى سر بزند كه وابسته و متصل به انبيا باشد و مثل دومى بيانگر اين حقيقت است كه سعادت و رستگارى مؤمنين هم تنها به خاطر ايمان خالصشان به خدا و رسول و قنوتشان و حسن اطاعتشان بوده و اتصال و خويشاوندى كه با كفار داشتند ضررى به حالشان نداشت ، پس معلوم مى شود ملاك كرامت نزد خدا تنها و تنها تقوى است و بس .

براى مجسم كردن اين معنا نخست حال اين طايفه اول را به حال دو تا زن تاريخ مثل مى زند كه هر دو همسر دو پيامبر بزرگوار بودند، دو پيامبرى كه خداى تعالى عبد صالحشان ناميده - و چه كرامتى بزرگتر از اين - و با اين حال اين دو زن به آن دو بزرگوار خيانت كردند و در نتيجه فرمان الهى رسيد كه با ساير دوزخيان داخل دوزخ گردند ، پس اين دو زن همسر و هم بستر دو پيامبر بزرگوار بودند ، اما همسرى آنان سودى به حالشان نبخشيد و بدون كسب كمترين امتيازى در زمره هالكان به هلاكت رسيدند .

طايفه دوم را به دو زن ديگر تاريخ مثل مى زند، يكى همسر فرعون است، كه درجه كفر شوهرش بدانجا رسيد كه در بين مردم معاصر خود( با كمال بى شرمى و جنون) فرياد زد: رب اعلاى شما منم! اما اين همسر به خدا ايمان آورد و ايمانى خالص آورد و خداى تعالى او را نجات داد و داخل بهشتش كرد و قدرت همسرى چون فرعون و كفر او نتوانست به ايمان وى خدشه اى وارد سازد ، دومى مريم دختر عمران است ، مريم صديقه و قانته كه خدايش به كرامت خود گراميش داشت و از روح خود در او بدميد .

در اين تمثيل تعريض و چوبكارى سختى به دو همسر رسول خدا «ص» شده ، كه آن دو نيز به آن جناب خيانت كردند و سر او را فاش ساخته ، عليه او دست به


1- الميزان ج : 19 ص : 574

ص:319

دست هم دادند و اذيتش كردند و مخصوصا وقتى مى بينيم سخن از كفر و خيانت و فرمان( داخل دوزخ شويد!) دارد، مى فهميم كه اين تعريض تا چه حد شديد است!

هدف و فلسفه نزول سوره ملك

(1)

دعوت به يگانگي در ربوبيت و اعتقاد به معاد

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! تَبَرَك الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْك وَ هُوَ عَلى كلّ ِ شىْ ءٍ قَدِيرٌ...!»

( 1تا 14/ملك)

غرض اين سوره بيان عموميت ربوبيت خداى تعالى براى تمامى عالم است، در مقابل مسلك وثنى ها كه معتقدند براى هر يك از نواحى عالم ربى جداگانه است كه يا از خيل فرشتگان است و يا از مخلوقات ديگر و خداى عز و جل رب همه عالم نيست ، بلكه تنها رب آن ارباب است و بس .

به همين جهت در اين سوره بسيارى از نعمت هاى الهى از خلقت و تدبير را نام مى برد ، چون در حقيقت ذكر اين نعمت ها استدلالى است بر ربوبيت عامه الهى!

به همين مناسبت است كه سخن را با كلمه تبارك آغاز كرده ، چون اين كلمه به معناى كثرت صدور بركات از ناحيه خداى عز و جل است و نيز مكرر جناب ربوبى را به صفت رحمان كه مبالغه در رحمت است مى ستايد ، چون رحمت ، همان عطيه در قبال استدعاى حاجتمند است و در اين سوره سخنى هم از انذار و تهديد آمده و در آخر به مساله حشر و قيامت منتهى مى گردد .

مضامين آيات آن به دو مساله خلاصه مى شود: يكى دعوت به اينكه يگانگى او در ربوبيت را بپذيرند و دوم اينكه به معاد معتقد شوند!

هدف آيه 15 تا 22 سوره ملك

(2)

بيان نشانه هاي تدبير الهي و اثبات ربوبيت او

« هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْض ذَلُولاً فَامْشوا فى مَنَاكِبهَا وَ كلُوا مِن رِّزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشورُ...!»

در اين آيات پشت سر هم، نشانه هاى تدبير الهى را ذكر مى كند ، تدبيرى كه ربوبيت آن جناب را اثبات مى نمايد و اين نشانه ها را با انذار و تخويف ذكر نموده ، مى فرمايد: « هو الذى جعل لكم الأرض ذلولا!» دنبالش مى فرمايد: « أ و لم يروا الى الطير...!» كه بعد از انذار در آيه:« الذى خلق الموت و الحيوة..!» و آيه:« الذى خلق سبع سموات ... !» و آيه:« و لقد زينا ...! » قرار گرفته است.

هدف آيه 23 تا 30 سوره ملك

(3)

بيان نشانه هاي بيشتري از ربوبيت خداي تعالي و تهديد مشركين

« قُلْ هُوَ الَّذِى أَنشأَكمْ وَ جَعَلَ لَكمُ السمْعَ وَ الأَبْصرَ وَ الأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ...!»

اين آيات نشانه هاى ديگرى از ربوبيت خداى تعالى را به مشركين تذكر مى دهد تا به وسيله آن به وحدانيت خدا در خلقت و تدبير رهنمونشان شود و در آن مطالب را توأم با تخويف و تهديد بيان مى كند ، همچنان كه گفتيم همه سوره اينطور است ، چيزى كه هست بايد اين را در نظر بگيريم كه خداى تعالى بعد از آنكه در جمله:« بل لجوا فى عتو و نفور!» به لجاجت و عناد آنان در باره حق اشاره كرد ، سياق را از خطاب به آنان برگردانيد و روى سخن از ايشان برتافته خطاب را متوجه رسول خدا«ص» كرد و فرمود: حالا تو با آنان سخن بگو! بگوششان بخوان! آيات و نشانه هاى ربوبيت من در خلقت و تدبير را كه همه بر يگانگى من در ربوبيت دلالت دارند به يادشان بياور! و از عذاب من انذارشان كن:« قل هو الذى ...! قل هو الذى ذرأكم ...! قل انما العلم ...! قل أ رأيتم ان اهلكنى الله ...! قل هو الرحمن ...! قل ا رأيتم ان أصبح ماؤكم غورا ...!» كه در همه اين آيات مى فرمايد: تو بگو چنين و چنان!

هدف و فلسفه نزول سوره قلم

(4)

تعريف از خلق عظيم رسول الله و نهي شديد از اطاعت و مداهنه با مشركين

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! ن! وَ الْقَلَمِ! وَ مَا يَسطرُونَ! مَا أَنت بِنِعْمَةِ رَبِّك بِمَجْنُونٍ! وَ إِنَّ لَك لأَجْراً غَيرَ مَمْنُونٍ! وَ إِنَّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ...!» (1تا33/قلم)

اين سوره رسول خدا«ص» را به دنبال تهمت هاى ناروايى كه مشركين به وى زده و او را ديوانه خوانده بودند ، تسليت و دلدارى مى دهد و به وعده هاى جميل و پاسدارى از خلق عظيمش دلخوش مى سازد و آن جناب را به شديدترين وجهى از اطاعت مشركين و مداهنه با آنان نهى نموده ، امر اكيد مى كند كه در برابر حكم پروردگارش صبر كند!

هدف آيه 34 تا 52 سوره قلم

(5)

بيان نعيم بهشتي پرهيزكاران و عذاب آخرتي تكذيب گران

« إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبهِمْ جَنَّتِ النَّعِيمِ...!»

اين آيات دنباله تهديدهايى است كه در باره تكذيب گران رسول خدا«ص»


1- الميزان ج : 19 ص :582
2- الميزان ج : 19 ص : 597
3- الميزان ج : 19 ص : 606
4- الميزان ج : 19 ص :613
5- الميزان ج : 19 ص : 635

ص:321

كرده بود و عذاب آخرتى آنان را به اين بيان مسجل مى سازد كه مردم با تقوى در بهشت هاى نعيم هستند و اينكه تكذيب گران و متقين يكسان نيستند، پس نمى توانند اميد كرامتى از خدا داشته باشند و چون مجرمند آنچه هم از نعمت هاى دنيا در اختيار دارند استدراج و املاء است نه نعمت و كرامت و نيز در اين آيات رسول خدا «ص» را امر مى كند به اينكه در برابر حكم پروردگارش صبر كند و اين امر را تاكيد مى نمايد!

هدف و فلسفه نزول سوره الحاقه

(1)

بيان اوصاف قيامت و كيفر تيره بختان و پاداش سعادتمندان

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الحَْاقَّةُ! مَا الحَْاقَّةُ ! وَ مَا أَدْرَاك مَا الحَْاقَّةُ...!»

(3تا 12/الحاقه)

اين سوره مساله حاقه يعنى قيامت را به ياد مى آورد، در اينجا قيامت را حاقه ناميده، در جاى ديگر قارعه و واقعه خوانده است و در اين آيات سخن را در سه فراز سوق داده، در فصلى به طور اجمال سرانجام امت هايى را ذكر مى كند كه منكر قيامت بودند و خداى تعالى آنان را به اخذى رابيه( عقوبتى شديد) بگرفت .

و در فصلى اوصاف حاقه را بيان مى كند و اينكه در آن روز مردم دو گروهند ، يكى اصحاب يمين و يكى اصحاب شمال ، يكى اهل سعادت و ديگرى اهل شقاوت!

و در فصل سوم در راستى و درستى خبرها و سخنان قرآن تاكيد نموده ، آنها را حق اليقين معرفى مى كند!

هدف آيه 13 تا 37 سوره الحاقه

(2)

معرفي روز قيامت با برخي از مشخصاتش

« فَإِذَا نُفِخَ فى الصورِ نَفْخَةٌ وَحِدَةٌ...!»

اين آيات فصل دومى است كه حاقه را با پاره اى از نشانيها و مقدماتش و شمه اى از وقايعى كه در آن روز رخ مى دهد معرفى مى كند .

هدف آيه 38 تا 52 سوره الحاقه

(3)

بيان لزوم تصديق قرآن براي تصديق حقانيت خبرهاي قيامت درآن

« فَلا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ...! »

اين دسته از آيات ، فصل سوم از آيات سوره است كه مطالب سابق مربوط به


1- الميزان ج : 19 ص :652
2- الميزان ج : 19 ص : 661
3- الميزان ج : 19 ص : 672

ص:322

حاقه را به لسان تصديق قرآن تاكيد مى كند، تا با تصديق قرآن حقانيت خبرهايى كه از مساله قيامت داد ثابت شود .

هدف و فلسفه نزول سوره معارج

(1)

بيان عذابهاي واقع در قيامت براي كفار

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! سأَلَ سائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ...!» (1تا18/معارج)

آنچه سياق اين سوره دست مى دهد اين است كه مى خواهد روز قيامت را توصيف كند به آن عذابهايى كه در آن براى كفار آماده شده، از همان آغاز ، سخن از عذاب دارد.

سؤال سائلى را حكايت مى كند كه از عذاب الهى كفار پرسيده و اشاره مى كند به اينكه اين عذاب آمدنى است و هيچ مانعى نمى تواند از آمدنش جلوگير شود و نيز عذابى است نزديك ، نه دور كه كفار مى پندارند ، آنگاه به صفات آن روز و عذابى كه براى آنان تهيه شده پرداخته ، مؤمنين را كه به انجام وظائف اعتقادى و عملى خود مى پردازند استثنا مى كند.

هدف آيه 19 تا 35 سوره معارج

(2)

استفاده صحيح از غريزه حرص آدمي

« إِنَّ الانسنَ خُلِقَ هَلُوعاً ...!»

اين آيات به اولين سبب و انگيزه اى كه انسان را به رذيله اعراض از ياد خدا و به جمع اموال و گنجينه كردن آن و در آخر دچار آتش خالد شدن وامى دارد اشاره مى كند ، آتشى كه فرمود:« لظى، نزاعة للشوى!» و آن سبب عبارت است از حالتى در انسان به نام هلع - شدت حرص- كه حكمت الهى اقتضا كرد آدمى را به اين صفت بيافريند، تا به وسيله اين صفت به آنچه مايه خير و سعادتش مى باشد هدايت شود ، چيزى كه هست اين خود انسان است كه اين مايه سعادت خود را مايه بدبختى خود مى سازد و به جاى اينكه در راه سعادت خود صرف كند ، در راه بدبختى خود صرف مى كند و همين مايه سعادت خويش را مايه هلاكت دائمى خود مى كند، مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كنند، كه در جنات از عزت و احترام برخوردارند .

هدف آيه 36 تا 44 سوره معارج


1- الميزان ج : 20 ص :3
2- الميزان ج : 20 ص : 16

ص:323

(1)

دستور پايان دادن به خصام و بگومگوي رسول الله با كافران

« فَمَا لِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَك مُهْطِعِينَ...!»

بعد از آنكه در فصل اول از آيات اين سوره در ذيل داستان درخواست عذاب بيان كرد كه عذابى واقع شدنى دارند، كه هيچ دافعى از آن نيست و آن عذاب آتشى است « متلظى» و « نزاعة للشوى» كه هر اعراضگر و هر كسى را كه مال جمع مى كند و گنجينه مى سازد به سوى خود مى كشد.

و نيز بعد از آنكه در فصل دوم از آن آيات ملاك گرفتارى آنان به اين بدبختى را ذكر كرد و فرمود كه: ملاك آن اين است كه انسان مجهز به غريزه هلع و غريزه حب خير براى خويش است و اين غريزه ها او را به پيروى هواى نفس مى كشاند و وادار مى كند در برابر هر حقى كه با آن مواجه مى شود استكبار كند و از اين راه به آتش جاودانه اش مبتلا مى كند، آتشى كه به جز صالحان و معتقدين به روز جزا و ترسندگان از عذاب پروردگار ، كسى از آن نجات نمى يابد .

اينك در اين فصل از آيات - كه فصل سوم است - روى سخن را به همان كفار نموده مثل كسى كه از رفتار آنان به تعجب آمده ، سخن مى گويد ، چون ايشان دورادور رسول خدا «ص» را گرفته چپ و راست او را احاطه كرده اند و از او جدا نمى شوند ، اما با دلهايى متفرق و با چشم ظاهرى به آن جناب اقبال نموده اند ، ولى دلهايشان از آن جناب اعراض دارد، لذا رسول گرامى خود را مخاطب قرار داده مى فرمايد: چرا اينان اينطورند؟ آيا يك يك اينان انتظار دارند در عين اينكه كافرند داخل در جنت نعيم شوند؟ با اينكه خداى سبحان مقدر فرموده با جنت خود به جز افراد مؤمن را كه خود استثنا كرده كسى را گرامى ندارد، آيا اينها با اين توقعشان مى خواهند از خدا سبقت بگيرند و او را عاجز سازند؟ و حكم او را نقض و تقدير او را باطل سازند؟ حاشا كه بتوانند، زيرا خدايى كه آنان را از نطفه اى خوار و بى مقدار آفريده قادر است از همين نطفه كه آنان را آفريده كسانى بهتر از ايشان بيافريند، كسانى كه او را بپرستند و داخل جنتش شوند .

و در آخر اين فصل رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اينكه خصام و بگومگوى با آنان را تعطيل كند و آنان را به حال خودشان وا گذارد، تا همچنان به لجبازى و سرگرمى خود مشغول باشند، تا آن روزى را كه وعده رسيدنش داده شده ديدار كنند!

هدف و فلسفه نزول سوره نوح


1- الميزان ج : 20 ص : 27

ص:324

(1)

شرح رسالت و مبارزات حضرت نوح

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ! إِنَّا أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَك مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ...!»(1تا24/نوح)

اين سوره اشاره مي كند به رسالت نوح به سوى قومش و به اجمالى از دعوتش و اينكه قوم او اجابتش نكردند و در آخر به پروردگار خود شكوه نمود و نفرينشان كرد و براى خود و پدر و مادر خود و هر مرد و زنى كه با ايمان داخل خانه اش شود استغفار كرد و به اينكه در آخر عذاب بر آن قوم نازل شده ، همگى غرق شدند!

هدف آيه 25 تا 28 سوره نوح

(2)

شرح نفرين نوح «ع» عليه قومش و داستان هلاكت آنها

« مِّمَّا خَطِيئَتهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً فَلَمْ يجِدُوا لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصاراً...!»

اين آيات داستان هلاكت قوم نوح و تتمه نفرين آن جناب عليه ايشان را حكايت مى كند.

هدف و فلسفه نزول سوره جن

(3)

شرح ماجراي ايمان آوردن جن به رسول الله «ص»

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! قُلْ أُوحِىَ إِلىَّ أَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الجِْنّ ِ فَقَالُوا إِنَّا سمِعْنَا قُرْءَاناً عجَباً ...!» ( 1تا17/جن)

اين سوره به داستان چند نفر از طايفه جن اشاره مى كند كه صوت قرآن را شنيدند و ايمان آورده ، به اصول معارف دين اقرار كردند. از اين اشاره تسجيل نبوت رسول خدا«ص» نتيجه گيرى مى شود و نيز اين سوره به وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت و مساله معاد هم اشاره مى كند .

هدف آيه 18 تا 28 سوره جن

(4)

نتيجه گيري از سوره جن

« وَ أَنَّ الْمَسجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً ...!»

در اين آيات مساله نبوت تسجيل شده و مساله وحدانيت خداى تعالى و


1- الميزان ج : 20 ص :37
2- الميزان ج : 20 ص : 54
3- الميزان ج : 20 ص :57
4- الميزان ج : 20 ص : 75

ص:325

مساله معاد را به عنوان نتيجه از داستان جن ذكر مى كند.

هدف و فلسفه نزول سوره مزمل

(1)

آماده سازي رسول الله براي دريافت وحي با خواندن نماز شب

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيهَا الْمُزَّمِّلُ ! قُمِ الَّيْلَ إِلا قَلِيلاً ! نِّصفَهُ أَوِ انقُص مِنْهُ قَلِيلاً! أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلاً...!» ( 1تا 19/مزمل)

اين سوره رسول خدا«ص» را امر مى كند به اينكه نماز شب بخواند، تا به اين وسيله آماده و مستعد گرفتن مسؤوليتى گردد كه به زودى به او محول مى شود و آن قرآنى است كه به وى وحى خواهد شد و دستورش مى دهد در برابر حرفهاى بيهوده اى كه دشمنان مى زنند و شاعر و كاهن يا ديوانه اش مى خوانند صبر كند و به نحوى پسنديده از آنان كناره گيرى نمايد و در اين آيات تهديد و انذارى هم به كفار شده و حكم صبر را به همه مؤمنين تعميم داده، در آخر تخفيفى را كه براى رسول خدا «ص» و مؤمنين قائل شده ذكر مى كند .

اين سوره از نخستين سوره هايى است كه در اول بعثت نازل شده است.

هدف آيه 20 سوره معارج

(2)

تخفيف نماز شب براي مومنين و تبديل آن به قرائت قرآن

« إِنَّ رَبَّك يَعْلَمُ أَنَّك تَقُومُ أَدْنى مِن ثُلُثىِ الَّيْلِ وَ نِصفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَك وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ الَّيْلَ وَ النهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تحْصوهُ فَتَاب عَلَيْكمْ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسرَ مِنَ الْقُرْءَانِ عَلِمَ أَن سيَكُونُ مِنكم مَّرْضى وَ ءَاخَرُونَ يَضرِبُونَ فى الأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضلِ اللَّهِ وَ ءَاخَرُونَ يُقَتِلُونَ فى سبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ أَقْرِضوا اللَّهَ قَرْضاً حَسناً وَ مَا تُقَدِّمُوا لأَنفُسِكم مِّنْ خَيرٍ تجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيراً وَ أَعْظمَ أَجْراً وَ استَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمُ!»

سخن در اين آيه شريفه براى تخفيف دادن به دستورى است كه در اول سوره به شخص رسول خدا«ص» داد و در آيه:« ان هذه تذكرة ...!» در وسط سوره آن دستور را به عموم مؤمنين تعميم داد و آن عبارت بود از پرداختن به نماز شب و تهجد! در اين آيه مى خواهد بفرمايد:

خدا از مؤمنين اكتفا كرد به هر مقدارى كه بتوانند از قرآن تلاوت كنند، پس آيه شريفه مى خواهد دستور اول سوره را تخفيف دهد، نه اينكه آن را نسخ نموده از قيام در دو ثلث شب و يا نصف آن و يا ثلث آن منع كند .

هدف و فلسفه نزول سوره مدثر


1- الميزان ج : 20 ص :92
2- الميزان ج : 20 ص :114

ص:326

(1)

بيان اولين دستور انذار به رسول الله«ص» و معرفي قرآن كريم

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! يَأَيهَا الْمُدَّثِّرُ! قُمْ فَأَنذِرْ ...!»(1تا7/مدثر)

اين سوره مشتمل بر مطالب زير است:

اول اينكه رسول خدا «ص» را دستور مى دهد به اينكه مردم را انذار كند و اين دستور را با لحنى و در سياقى بيان كرده كه از آن پيداست جزو دستورهاى اوائل بعثت است .

دوم اينكه اشاره مى كند به عظمت شان قرآن و جلالت قدرش.

سوم اينكه كسانى را كه منكر قرآن شوند و نسبت سحر به آن دهند تهديد و كسانى را كه از دعوت قرآن سربتابند مذمت كرده است.

آنچه يقينى و مسلم است اين است كه اين سوره در اوائل بعثت نازل شده و جزو اولين سوره هاى قرآنى است و آيات هفتگانه اى كه در اين فصل آورديم متضمن امر به انذار و ساير لوازم انذار است، كه خداى تعالى به آن سفارش فرموده است.

هدف آيه 8 تا 31 سوره مدثر

(2)

تهديد طعنه زنندگان به قرآن كريم

« فَإِذَا نُقِرَ فى النَّاقُورِ...!»

در اين آيات شريفه به طعنه زنندگان به قرآن كه آن را سحر مى خواندند و بعضى از حقائق آن را استهزاء مى كردند ، تهديد شديدى شده است .

هدف آيه 32 تا 48 سوره مدثر

(3)

تنزيه قرآن كريم از تهمت ها

« َكلا وَ الْقَمَرِ ...!»

در اين آيات قرآن كريم از تهمت هايى كه بدان زده شده تنزيه گرديده و اين معنا مسجل گشته كه قرآن يكى از آيات كبراى حق است و در آن انذار تمامى بشر است و در پيرويش آزادى نفوس از گروگان اعمال است، اعمالى كه او را به سوى سقر مى كشاند!

هدف آيه 49 تا 65 سوره مدثر

(4)

دعوت كفار به سوي قرآن و بيان عوامل دوري آنان از حق

« فَمَا لهَُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ...!»


1- الميزان ج : 20 ص :122
2- الميزان ج : 20 ص : 131
3- الميزان ج : 20 ص : 147
4- الميزان ج : 20 ص : 155

ص:327

در اين آيات نتيجه گيرى از وعد و وعيدهاى گذشته را به صورت تعجب از اعراض كفار از تذكرات قرآن و تنفرشان از حق صريح بيان كرده ، گويا فرموده : وقتى جريان بدين قرار است عقلا واجب مى شود كه دعوت حق را اجابت نموده ، به وسيله تذكرات قرآن متذكر شود ، پس بسيار عجيب است كه چطور باز هم از اين تذكر روى بر مى تابند ، نه ، نه ، علت اصلى اين است كه اينان به رسالت ايمان ندارند و تك تكشان توقع دارند كه كتابى از خدا بر يك يك آنان نازل گردد ، نه ، بلكه علت اين است كه از آخرت ترس ندارند و در نتيجه از وعيد و تهديدهاى قرآن متنبه نمى شوند .

آنگاه روى سخن را به خود آنان كرده، مجددا آن تذكره را بر آنان عرضه مى كند و در قبول و رد آن مخيرشان نموده ، تا اگر خواستند قبول كنند و اگر خواستند رد كنند ، ليكن بايد بدانند كه در اين خواستن مستقل نيستند و نمى توانند با خواست خود خداى سبحان را عاجز سازند و به همين جهت نمى توانند متذكر شوند ، مگر وقتى كه خدا بخواهد و حكم قدر به طور قطع در ميان آنان نيز جارى است .

هدف و فلسفه نزول سوره قيامت

(1)

بيان خبر وقوع و نشانه هاي قيامت كبري

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَمَةِ! ...» (1تا15/قيامت)

بيان اين سوره پيرامون مساله قيامت كبرى دور مى زند ، نخست از وقوع روز قيامت خبر مى دهد و در مرحله دوم آن روز را يكبار با ذكر چند نشانه و بار ديگر با اجمالى از سرگذشت انسان در آن روز توصيف مى كند ، و خبر مى دهد كه اولين قدم در سير به سوى قيامت مرگ است و در مرحله سوم سوره را با استدلال بر قدرت خداى تعالى بر اعاده عالم ختم نموده، اثبات مى كند همانطور كه خداى تعالى بر خلقت نخستين عالم قادر بود همچنين بر خلقت بار دوم آن ، كه همان قيامت است قادر است!

هدف آيه 16 تا 40 سوره قيامت

(2)

بيان وضع مردم در قيامت

« لا تحَرِّك بِهِ لِسانَك لِتَعْجَلَ بِهِ...!»

اين آيات تتمه صفات روز قيامت است ، البته از اين نظر كه مردم در آن روز چه حالى دارند و اينكه مردم در آن روز دو طايفه اند، طايفه اى كه چهره اى شكفته و


1- الميزان ج : 20 ص :162
2- الميزان ج : 20 ص : 172

ص:328

دلى شاد دارند و طايفه اى ديگر كه چهره اى درهم كشيده و دلى نوميد از نجات دارند و اشاره مى كند به اينكه آغاز اين تقسيم از زمان احتضار شروع مى شود! و سپس اشاره مى كند به اينكه انسان را آزاد و رها نمى گذارند، همان خدايى كه او را در آغاز آفريد قادر است بار ديگر او را زنده كند و در اينجا سوره ختم مى شود .

هدف و فلسفه نزول سوره دهر

(1)

بيان خلقت انسان و توصيف نعمتهاي ابرار و عذابهاي كفار درآخرت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! هَلْ أَتى عَلى الانسنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شيْئاً مَّذْكُوراً...!» ( 1 تا 22/ دهر)

اين سوره در آغاز، خلقت انسان را بعد از آنكه نامى از او در ميان نبود خاطرنشان مى سازد و سپس مى فرمايد كه خداى تعالى او را به راهى كه تنها راه اوست هدايت كرد ، حال يا اين انسان شكر هدايتش را مى گزارد و يا كفران مى كند. آنگاه مى فرمايد براى كافران انواعى از عذاب و براى ابرار الوانى از نعمت آماده كرده ، و اوصاف آن نعمت ها را در طى هجده آيه شرح مى دهد و همين دليل است بر اينكه مقصود اصلى هم بيان همين جهت بوده است.

پس از بيان اوصاف آن نعمت ، روى سخن را به رسول گرامى خود نموده مى فرمايد : قرآن نازل شده از ناحيه اوست ، و مايه تذكر بشر است ، پس بايد كه در برابر حكم پروردگار خود صابر باشد و هوا و هوس هاى كفار را پيروى نكند و بايد كه پروردگار خود را صبح و شام به ياد بياورد و براى او شبها به سجده بيفتد و شبى طولانى تسبيح گويد .

هدف آيه 23 تا 31 سوره دهر

(2)

دستور عدم اطاعت رسول الله«ص» از كفار و مشركين و منافقين

« إِنَّا نحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ تَنزِيلاً...!»

بعد از آنكه خداى سبحان جزاى أبرار را بيان كرد و فرمود كه در برابر صبرى كه در راه خدا كردند چه پاداشها از نعيم مقيم ابدى و ملك عظيم برايشان تهيه ديده ، اينك در اين فصل از سوره خطاب را متوجه رسول گرامى خود نموده و او را امر مى كند به اينكه باز هم در برابر حكم پروردگارش صبر كند و اين گنهكاران كافر و علاقه مندان به زندگى زودگذر دنيا را كه از آخرت روى گردانده به دنيا چسبيده اند


1- الميزان ج : 20 ص :190
2- الميزان ج : 20 ص : 224

ص:329

اطاعت نكند، نه مشركين را و نه ساير كفار را و نه منافقين و هواپرستان را و اينكه همواره به ياد نام پروردگارش باشد و براى او سجده كند و مستمرا او را تسبيح گويد، آنگاه همين فرمان را براى همه امت عموميت داده ، مى فرمايد:« ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا !»

هدف و فلسفه نزول سوره مرسلات

(1)

بياني از يوم الفصل و تهديد شديد منكران آن

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الْمُرْسلَتِ عُرْفاً ...!» ( 1تا 15/مرسلات)

اين سوره يوم الفصل كه همان روز قيامت است را خاطر نشان ساخته ، خبر از وقوع آن را تاكيد مى كند و اين تاكيد خود را با تهديد شديدى به منكرين آن و انذار و تبشير به ديگران توأم نموده، جانب تهديد را بيش از ساير مطالب تاكيد مى كند، براى اينكه مى بينيم ده مرتبه مى فرمايد:« ويل يومئذ للمكذبين - واى در آن روز بر تكذيب گران!»

هدف آيه 16 تا 50 سوره مرسلات

(2)

بيان حجتهائي براي يگانگي خدا در ربوبيت از طريق اثبات يوم الفصل

« أَ لَمْ نهْلِكِ الأَوَّلِينَ...!»

اين آيات حجت هايى است كه بر يگانگى خداى تعالى در ربوبيت دلالت مى كند، أدله اى است كه به حكم آن بايد يوم الفصلى باشد و در آن مكذبين به جزاى خود برسند و نيز به كيفرهايى كه براى آنان تهيه شده و به نعمت و كرامتى كه براى مردم با تقوى آماده شده اشاره مى كند و سوره را با توبيخ و مذمت منكرين كه از عبادت خدا و ايمان به گفتار او استكبار مى ورزند، ختم نموده است.

هدف و فلسفه نزول سوره نباء

(3)

بيان خبر عظيم قيامت و يوم الفصل

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! عَمَّ يَتَساءَلُونَ! عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ...!» (1تا16/نباء)

اين سوره متضمن خبر از آمدن يوم الفصل و صفات آن و استدلال بر حقيقت آن و ترديدناپذيرى آن است و از اينجا آغاز مى شود كه مردم از يكديگر از خبر قيامت


1- الميزان ج : 20 ص :232
2- الميزان ج : 20 ص : 243
3- الميزان ج : 20 ص :255

ص:330

مى پرسند، آنگاه در سياق جواب و با لحنى تهديدآميز مى فرمايد: به زودى از آن آگاه خواهند شد و سپس براى ثبوت آن به اين دليل استدلال مى كند كه نظام مشهود در عالم با تدبير حكيمانه اى كه در آن است، بهترين و روشن ترين دلالت را دارد بر اينكه بعد از اين نشئه دنياى متغير و فنا پذير ، نشئه ثابت و باقى هست و به دنبال اين خانه اى كه در آن عمل هست و جزا نيست ، خانه اى هست كه در آن جزا هست و عمل نيست ، پس در اين ميان روزى هست كه نظام جارى در اين عالم از آن خبر مى دهد .

سپس آن روز را با ذكر حوادثش توصيف مى كند كه مردم همگى در آن احضار مى شوند و همه يكجا جمع مى گردند ، طاغيان به سوى عذابى دردناك و متقين به سوى نعيمى مقيم منتقل مى شوند و در آخر، كلام را با يك جمله تهديدآميز ختم مى كند!

هدف آيه 17 تا 40 سوره نباء

(1)

بيان احوالاتي از يوم الفصل

« إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ كانَ مِيقَتاً ...!»

اين آيات يوم الفصل را كه در جمله:« كلا سيعلمون!» به طور اجمال بدان اشاره كرده بود توصيف نموده، شرح مى دهد كه در آن روز به طاغيان و متقيان چه مى گذرد و در آخر ، سوره را با تهديدى كه به منزله نتيجه است ختم مى كند .

هدف و فلسفه نزول سوره نازعات

(2)

بيان خبرهاي مؤكدي از وقوع قيامت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ النَّزِعَتِ غَرْقاً...!» (1تا41/نازعات)

در اين سوره خبرهاى مؤكدى از وقوع قيامت آمده و از طريق تدبير ربوبى كه نتيجه اش تقسيم شدن مردم به دو طايفه بهشتى و دوزخى است، بر وقوع آن استدلال كرده و در آخر با اشاره به اينكه از رسول خدا«ص» مى پرسيدند كه قيامت چه وقت است؟ و با پاسخ به اين سؤال سوره را ختم مى كند.

هدف آيه 42 تا 46 سوره نازعات

(3)

انحصار علم به وقوع قيامت در خداي تعالي

« يَسئَلُونَك عَنِ الساعَةِ أَيَّانَ مُرْساهَا ...!»


1- الميزان ج : 20 ص : 266
2- الميزان ج : 20 ص :288
3- الميزان ج : 20 ص : 316

ص:331

در اين چهار آيه متعرض سؤال مشركين از زمان قيام قيامت شده ، آن را رد مى كند ، به اينكه علم به آن نزد احدى نيست و كسى به جز خداى تعالى از آن خبر ندارد و خداى تعالى علم به آن را به خود اختصاص داده است.

هدف و فلسفه نزول سوره عبس

(1)

تاكيد بر توجه به فقراي اهل آخرت و بي اعتنائي به طاغوتها

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! عَبَس وَ تَوَلى...!» ( 1تا16/عبس)

غرض سوره، عتاب هر كسى است كه ثروتمندان را بر ضعفاء و مساكين از مؤمنين مقدم مى دارد، اهل دنيا را احترام مى كند و اهل آخرت را خوار مى شمارد، بعد از اين عتاب رشته كلام به اشاره به خوارى و بى مقدارى انسان در خلقتش و اينكه در تدبير امورش سراپا حاجت است و با اين حال به نعمت پروردگار و تدبير عظيم او كفران مى كند كشيده شده و در آخر سخن را با ذكر قيامت و جزاء و تهديد مردم خاتمه مى دهد.

هدف آيه 17 تا 42 سوره عبس

(2)

سرزنش اصرار انسان در كفر به ربوبيت الهي

« قُتِلَ الانسنُ مَا أَكْفَرَهُ ...!»

در اين فصل نخست انسان را نفرين مى كند و از اينكه در كفر به ربوبيت رب خود اصرار و مبالغه مى ورزد تعجب مى كند و آنگاه به حدوث و بقاى او اشاره نموده مى فهماند كه انسان نه مالك چيزى از آفرينش خويش است و نه مالك چيزى از تدبير امورش، بلكه خداى سبحان است كه او را از نطفه اى بى مقدار آفريده و سپس اندازه گيرى اش كرد و آنگاه راه را برايش آسان ساخت و در آخر هم او است كه وى را مى ميراند و به قبر داخلش مى كند و هر وقت كه بخواهد دوباره زنده اش مى سازد .

پس خداى سبحان يگانه رب و خالق و مدبر امر او است، آن هم نه تنها در حدوثش بلكه در بقايش و تا آخرين لحظه هستى اش مدبر او است، ولى اين انسان كفرانگر ، فرمان او را نمى برد و به هدايت او مهتدى نمى شود .

و اگر انسان تنها و تنها به طعامى كه مى خورد نگاه كند ، كه يكى از مظاهر تدبير خدا و مشتى از درياى رحمت او است، آن وقت به تدبير وسيع پروردگارش و


1- الميزان ج : 20 ص :323
2- الميزان ج : 20 ص : 334

ص:332

لطيف صنع او پى مى برد ، آنچنانكه عقلش مبهوت شود و هوشش از سر بدر رود ، در حالى كه نعمت هاى خدا تنها طعام نيست و در اين ميان نعمت هاى ديگرى است كه از حيطه شمار بيرون است!

هدف و فلسفه نزول سوره تكوير

(1)

بيان مقدمات و نشانه هاي قيامت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِذَا الشمْس كُوِّرَت...!»(1تا14/تكوير)

اين سوره روز قيامت را با ذكر پاره اى از مقدمات و نشانيهاى آن و پاره اى از آنچه در آن روز واقع مى شود متذكر و يادآور مى شود و آن روز را چنين توصيف مى كند كه : روزى است كه در آن عمل انسان هر چه باشد كشف مى گردد و سپس قرآن را توصيف مى كند به اينكه از القاآتى است كه رسولى آسمانى كه فرشته وحى است آن را به رسول خدا«ص» القاء كرده و از القاآت شيطانى نيست و رسول خدا هم ديوانه نيست كه شيطانها او را دست انداخته باشند .

هدف آيه 15 تا 29 سوره تكوير

(2)

تنزيه رسول الله«ص» از تهمت هاي كفار و صيانت از وحي قرآن

« فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ ...!»

اين آيات در مقام منزه داشتن رسول خدا«ص» از جنون است - كه مشركين آن جناب را بدان متهم كرده بودند - و نيز منزه داشتن قرآنى كه آورده از مداخله شيطان است، مى فرمايد: قرآن او كلام خداى تعالى است كه ملك وحى آن را به وى القاء مى كند، ملكى كه هرگز در رسالت خود خيانت نمى كند و نيز قرآن او هشدارى است كه به اذن خدا هر كسى را كه بخواهد راه راست را بيابد هدايت مى كند .

هدف و فلسفه نزول سوره انفطار

(3)

بيان علامت ها و وقايع روز قيامت و اصول كيفر و پاداش اعمال

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِذَا السمَاءُ انفَطرَت...!» ( 1تا19/انفطار)

اين سوره روز قيامت را با بعضى از علامت هاى متصل به آن تحديد مى كند و


1- الميزان ج : 20 ص :347
2- الميزان ج : 20 ص : 354
3- الميزان ج : 20 ص : 364

ص:333

خود آن روز را هم به بعضى از وقايعى كه در آن روز واقع مى شود معرفى مى كند و آن اين است كه در آن روز تمامى اعمالى كه انسان خودش كرده و همه آثارى كه بر اعمالش مترتب شده و بوسيله ملائكه حفظه كه موكل بر او بوده اند محفوظ مانده ، در آن روز جزاء داده مى شود .

اگر اعمال نيك بوده با نعيم آخرت و اگر زشت بوده و ناشى از تكذيب قيامت بوده ، با دوزخ پاداش داده مى شود ، دوزخى كه خود او افروخته و جاودانه در آن خواهد زيست. آنگاه دوباره توصيف روز قيامت را از سر مى گيرد ، كه آن روزى است كه هيچ كسى براى خودش مالك چيزى نيست و امر در آن روز تنها براى خداست.

اين سوره از آيات برجسته قرآن است!

هدف و فلسفه نزول سوره مطففين

(1)

تهديد كم فروشان به كيفر روز قيامت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَيْلٌ لِّلْمُطفِّفِينَ...!» ( 1تا21/مطففين)

اين سوره با تهديد مرتكبين كم فروشى در كيل و وزن آغاز شده و كم فروشان را تهديد مى كند به اينكه در يوم عظيم كه روز قيامت است براى جزا مبعوث مى شوند. اين مطلب را با تفصيل جريانى كه در آن روز بر سر فجار و ابرار مى آيد خاتمه مى دهد.

هدف آيه 22 تا 36 سوره مطففين

(2)

بيان عظمت مقام ابرار در بهشت و نزد خداي تعالي

« إِنَّ الأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ ...!»

در اين آيات تا حدودى جلالت قدر ابرار و عظمت مقام آنان نزد خداى تعالى و خرمى زندگى در بهشتشان را بيان نموده، مى فرمايد: اين ابرار كه امروز مورد استهزاء و طعنه كفارند ، به زودى به كفار خواهند خنديد و عذابى را كه به ايشان مى رسد تماشا خواهند كرد .

هدف و فلسفه نزول سوره انشقاق

(3)

بيان سير هر انسان به سوي پروردگار خود و ديدار نتيجه عملش


1- الميزان ج : 20 ص :377
2- الميزان ج : 20 ص : 391
3- الميزان ج : 20 ص :398

ص:334

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِذَا السمَاءُ انشقَّت...!» ( 1تا25/انشقاق)

اين سوره به قيام قيامت اشاره نموده ، بيان مى كند كه براى انسان سيرى است به سوى پروردگارش ، او در اين مسير هست تا پروردگارش را ديدار كند و خداى تعالى به مقتضاى نامه عملش به حسابش برسد. در اين آيات اين مطالب را تاكيد مى كند و آيات مربوط به تهديدش از آيات بشارتش بيشتر است!

هدف و فلسفه نزول سوره بروج

(1)

تشويق مومنين به صبر و استقامت در راه خدا

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ السمَاءِ ذَاتِ الْبرُوج...!» (1تا22/بروج)

اين سوره مشتمل بر انذار و بشارت است و در آن به سختى كسانى را انذار كرده كه مردان و زنان مسلمان را به جرم اينكه به خدا ايمان آورده اند شكنجه مى كنند ، نظير مشركين مكه كه با گروندگان به رسول خدا«ص» چنين مى كردند ، آنان را شكنجه مى كردند تا از دين اسلام به شرك سابق خود برگردند ، بعضى از اين مسلمانان صبر مى كردند و برنمى گشتند و لو شكنجه به هر جا كه خواست برسد و بعضى برگشته مرتد مى شدند و اينها افرادى بودند كه ايمانى ضعيف داشتند.

خداى سبحان در اين آيات قبل از اين مطالب اشاره اى به اصحاب اخدود مى كند و اين خود تشويق مؤمنين به صبر در راه خداى تعالى است، دنبال اين داستان اشاره اى هم به سرگذشت لشكريان فرعون و ثمود دارد و اين مايه دلخوشى رسول خدا«ص» و وعده نصرت به آن جناب و تهديد مشركين است!

هدف و فلسفه نزول سوره طارق

(2)

انذار مردم از معاد و اشاره به حقيقت آن روز

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ السمَاءِ وَ الطارِقِ! وَ مَا أَدْرَاك مَا الطارِقُ ! النَّجْمُ الثَّاقِب...!» ( 1تا17/طارق)

در اين سوره مردم را به معاد انذار كرده و استدلال كرده به اطلاق قدرت و سخن را با تاكيد ايفاء نموده و ضمنا به حقيقت آن روز اشاره مى كند و سوره را با تهديد كفار ختم مى نمايد.

هدف و فلسفه نزول سوره اعلي


1- الميزان ج : 20 ص :411
2- الميزان ج : 20 ص :427

ص:335

(1)

امر به توحيد و تنزيه لايق ساحت خداي تعالي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! سبِّح اسمَ رَبِّك الأَعْلى! الَّذِى خَلَقَ فَسوَّى! وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى...!» ( 1تا19/اعلي)

در اين آيات به توحيد خداى تعالى امر شده ، توحيدى كه لايق به ساحت مقدس او باشد و نيز به تنزيه ذات متعاليه اش از اينكه نام مقدسش با نامى ديگر ذكر شود و يا چيزى كه بايد به او مستند شود بغير او نسبت دهند ، مثلا كسى ديگر را در خلقت و تدبير و رزق شريك او بدانند و به رسول خدا«ص» وعده تاييد مى دهد، تاييد به وسيله علم و حفظ و نيز وعده مى دهد كه او را از آسان ترين طريق و مناسب ترين راه موفق به تبليغ و دعوت بفرمايد .

هدف و فلسفه نزول سوره غاشيه

(2)

تعيين جايگاه استقرار سعادتمندان و تيره بختان در قيامت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ! هَلْ أَتَاك حَدِيث الْغَشِيَةِ...!» ( 1تا26/غاشيه)

سوره غاشيه سوره انذار و بشارت است و غاشيه همان روز قيامت است كه بر مردم از هر سو احاطه پيدا مى كند و در اين سوره قيامت را با شرح حال مردم توصيف مى كند از اين جهت كه به دو دسته تقسيم مى شوند سعيدها و شقى ها و هر طائفه اى در جايى كه برايشان آماده شده مستقر مى گردند يكى در بهشت و ديگرى در دوزخ و رشته كلام بدينجا كشيده مى شود كه رسول خدا«ص» را دستور مى دهد كه مردم را تذكر دهد به اينكه مقام ربوبى چه فنونى از تدبير در اين عالم بكار برده، فنونى كه هر يك دلالت دارد بر ربوبيت او براى همه عالم و براى خصوص ايشان و اينكه بازگشتشان به سوى او و حسابرسى اعمالشان با او است!

هدف و فلسفه نزول سوره فجر

(3)

بيان امتحان الهي از طريق اعطا و منع مال دنيا

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الْفَجْرِ! وَ لَيَالٍ عَشرٍ! وَ الشفْع وَ الْوَتْرِ..!» (1تا30/فجر)


1- الميزان ج : 20 ص :437
2- الميزان ج : 20 ص :454
3- الميزان ج : 20 ص :464

ص:336

در اين سوره تعلق به دنيا بدان جهت كه طغيان و كفران به دنبال دارد ، مذمت شده و اهل دنيا را به شديدترين عذاب دنيا و آخرت تهديد نموده، روشن مى سازد كه انسان به خاطر كوتاه فكريش خيال مى كند اگر خدا به او نعمتى داده به خاطر آن است كه نزد خدا كرامت و احترامى دارد و آنكه مبتلا به فقر و فقدان است، به خاطر اين است كه در درگاه خدا خوار و بى مقدار است، ولى به خاطر پندار غلطش هر فساد و طغيانى را مرتكب مى شود و آن پندار غلط را روپوش و رفوى خطاهاى خود مى كند و دومى هم به خاطر آن پندار غلطش كفر مى گويد( و به هر ذلتى تن مى دهد،) و حال آنكه امر بر او مشتبه شده ، بلكه اگر قدرت و ثروت دارد و اگر مبتلا به فقر و تنگى معاش است، همه به منظور امتحان الهى است ، تا روشن كند چه چيز از دنيايش براى آخرتش از پيش مى فرستد .

پس قضيه به آن صورت كه انسان توهم مى كند و به زبان هم جارى مى سازد نيست ، بلكه به صورتى است كه به زودى در قيامت كه حساب و جزا به پا مى شود ، روشن مى سازد كه آنچه به او رسيد چه فقر و ناتوانى و چه ثروت و قدرت همه امتحان بود ، كه او مى توانست از دنيايش براى آخرتش گرفته ، از پيش بفرستد، ولى نفرستاد و عذاب آخرت را بر ثوابش ترجيح داد، پس از ميان همه مردم دنيا كسى به سعادت زندگى آخرت نمى رسد، مگر نفس مطمئنه و كسى كه دلش به پروردگارش گرم است و تسليم امر او است و در نتيجه بادهاى سهمگين گرفتاريها ، او را از جاى نمى كند و در او تغيير حالت پديد نمى آورد و اگر ثروتمند شد طغيان نمى كند و اگر فقير شد كفران نمى ورزد!

هدف و فلسفه نزول سوره بلد

(1)

بيان حقيقت خلقت انسان بر اساس رنج و مشقت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! لا أُقْسِمُ بهَذَا الْبَلَدِ...!» ( اتا20/بلد)

اين سوره بيانگر اين حقيقت است كه خلقت انسان بر اساس رنج و مشقت است ، هيچ شانى از شؤون حيات را نخواهى ديد كه توام با تلخى ها و رنج ها و خستگى ها نباشد ، از آن روزى كه در شكم مادر روح به كالبدش دميده شد ، تا روزى كه از اين دنيا رخت بر مى بندد هيچ راحتى و آسايشى كه خالى از تعب و مشقت باشد نمى بيند و هيچ سعادتى را خالص از شقاوت نمى يابد ، تنها خانه آخرت است كه راحتى اش آميخته با تعب نيست!


1- الميزان ج : 20 ص :482

ص:337

بنا بر اين ، چه بهتر به جاى هر تلخى و ناكامى و رنج ، سنگينى تكاليف الهى را تحمل كند، در برابر آنها صبر نمايد صبر بر اطاعت و بر ترك معصيت و در گسترش دادن رحمت بر همه مبتلايان كوشا باشد ، كسانى را از قبيل ايتام و فقرا و بيماران و امثال آنها كه دچار مصائب شده اند مورد شفقت خود قرار دهد ، تا جزو اصحاب ميمنه شود و گرنه آخرتش هم مثل دنيايش خواهد شد و در آخرت از اصحاب مشئمه خواهد بود كه نار مؤصده مسلط بر آنان است!

هدف و فلسفه نزول سوره شمس

(1)

بيان راه تزكيه باطن آدمي با پرورش صالح و آرايش تقوي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الشمْسِ وَ ضحَاهَا...!» ( 1تا 15/شمس)

حاصل مضمون اين سوره اين است كه: انسان - كه با الهام خدايى تقوا را از فجور و كار نيك را از كار زشت تميز مى دهد - اگر بخواهد رستگار شود بايد باطن خود را تزكيه كند و آن را با پرورشى صالح بپروراند و رشد دهد ، با تقوا بيارايد و از زشتى ها پاك كند و گر نه از سعادت و رستگارى محروم مى ماند، هر قدر بيشتر آلوده اش كند و كمتر بيارايد محروميتش بيشتر مى شود و آنگاه به عنوان شاهد داستان ثمود را ذكر مى كند كه به جرم اينكه پيامبرشان حضرت صالح را تكذيب كرده ، ناقه اى را كه مامور به حمايت از آن بودند بكشتند ، به عذاب استيصال و انقراض مبتلا شدند و با نقل اين داستان به اهل مكه تعريض و توبيخ مى كند!

هدف و فلسفه نزول سوره ليل

(2)

تهديد و انذار از طريق بيان متفاوت بودن سعي انسانها

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشى...!» ( 1تا21/ليل)

غرض اين سوره تهديد و انذار است و اين هدف را از اين راه دنبال مى كند كه به انسانها بفهماند مساعى و تلاشهايشان يك جور نيست ، بعضى از مردمند كه انفاق مى كنند و از خدا پروا دارند و وعده حسناى خدا را تصديق مى كنند و خداى تعالى هم در مقابل، حياتى جاودانه و سراسر سعادت در اختيارشان مى گذارد و بعضى ديگرند كه بخل مى ورزند و به خيال خود مى خواهند بى نياز شوند و وعده حسناى خدايى را تكذيب مى كنند و خداى تعالى هم آنان را به سوى عاقبت شر راه مى برد.


1- الميزان ج : 20 ص :495
2- الميزان ج : 20 ص :506

ص:338

در اين سوره اهتمام و عنايت خاصى به مساله انفاق مالى شده است!

هدف و فلسفه نزول سوره ضحي

(1)

شاد كردن دل رسول الله« ص»

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الضحَى! وَ الَّيْلِ إِذَا سجَى! مَا وَدَّعَك رَبُّك وَ مَا قَلى...!» (1تا11/ضحي)

بعضى گفته اند: چند روزى به رسول خدا «ص» وحى نشد ، به طورى كه مردم گفتند خدا با او وداع كرده ، در پاسخشان اين سوره نازل شد و خداى تعالى به اين وسيله آن حضرت را شاد كرد!

هدف و فلسفه نزول سوره انشراح

(2)

يادآوري نعمتهاي خدا به رسولش و امر به تشديد خدمت در راه او

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! أَ لَمْ نَشرَحْ لَك صدْرَك...!» ( 1تا8/انشراح)

در اين سوره رسول خدا«ص» را امر مى كند به اينكه كمر خدمت در راه خدا ببندد و به سوى او رغبت كند و به اين منظور نخست منت هايى كه بر او نهاده تذكر مى دهد.

هدف و فلسفه نزول سوره تين

(3)

شرح مساله بعث و جزا با بيان خلقت انسان و بقاي او بر فطرت يا سقوط

« بِّسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ! وَ طورِ سِينِينَ! وَ هَذَا الْبَلَدِ الأَمِينِ...!» ( 1تا8/تين)

اين سوره مساله بعث و جزا را ياد آور شده ، مطلب را از راه خلقت انسان در بهترين تقويم و سپس اختلاف افراد انسان در بقا بر فطرت اولى و خارج شدن از آن و در نتيجه تنزلش تا اسفل سافلين را بيان نموده، در آخر خاطر نشان مى كند كه به حكم حكمت الهى واجب است كه بين دو طايفه در دادن جزا فرق گذاشت و پاداش هر دو نبايد يكسان باشد.

هدف و فلسفه نزول سوره علق


1- الميزان ج : 20 ص :521
2- الميزان ج : 20 ص :528
3- الميزان ج : 20 ص :538

ص:339

(1)

دستور به رسول الله براي تلقي قرآن نازل با وحي الهي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّك الَّذِى خَلَقَ...!»(1تا19/علق)

در اين سوره رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم را امر مى كند به اينكه قرآن را كه به وحى خدا نازل مى شود تلقى كند .

اين سوره اولين سوره اى است كه از قرآن نازل شده و سياق آياتش آنچنان به هم ارتباط دارد كه بتوان گفت يكباره نازل شده است.

هدف و فلسفه نزول سوره قدر

(2)

بيان نزول قرآن در شب قدر و عظمت شب قدر

« بِّسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِنَّا أَنزَلْنَهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ...!» ( 1تا5/قدر)

اين سوره نزول قرآن در شب قدر را بيان مى كند و آن شب را تعظيم نموده از هزار ماه بالاتر مى داند، چون در آن شب ملائكه و روح نازل مى شوند!

هدف و فلسفه نزول سوره بيّنه

(3)

تسجيل عموميت رسالت رسول الله براي عموم بشر

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ وَ الْمُشرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتى تَأْتِيهُمُ الْبَيِّنَةُ...!» (1تا8/بيّنه)

اين سوره رسالت محمد بن عبد الله خاتم النبيين« صلوات الله عليه» را براى عوام از اهل كتاب و مشركين مسجل مى كند و به عبارتى ساده تر براى عموم اهل ملت و غير اهل ملت و باز ساده تر بگويم: براى عموم بشر تسجيل مى كند و مى فهماند كه آن جناب از ناحيه خدا به سوى عموم بشر گسيل شده و اين عموميت رسالت آن جناب مقتضاى سنت الهى، يعنى سنت هدايت است! و بر عموميت دعوت آن جناب استدلال كرده ، به اينكه دعوت آن حضرت متضمن صلاح مجتمع انسانى است ،


1- الميزان ج : 20 ص :545
2- الميزان ج : 20 ص :559
3- الميزان ج : 20 ص :569

ص:340

عقايد و اعمال افراد و جوامع را صالح مى سازد!

هدف و فلسفه نزول سوره زلزال

(1)

اشاره به آثار وقوع قيامت و زلزله زمين و تبعات آن

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْض زِلْزَالهََا...!» (1تا8/زلزال)

در اين سوره سخن از قيامت و زنده شدن مردم براى حساب و اشاره به بعضى از علامتهايش رفته، كه يكى زلزله زمين و يكى ديگر سخن گفتن آن از حوادثى است كه در آن رخ داده است.

هدف و فلسفه نزول سوره عاديات

(2)

بيان ناسپاسي انسان و كفران نعمتهاي پروردگاش

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الْعَدِيَتِ ضبْحاً...!» (1تا11/عاديات)

اين سوره در باره ناسپاسى انسان و كفران نعمت هاى پروردگارش و حب شديدش نسبت به خير سخن مى گويد و نتيجه مى گيرد با اينكه دوستدار خير خلق شد و با اينكه خير را تشخيص مى دهد، اگر انجام ندهد حجتى بر خدا ندارد ، بلكه خدا بر او حجت دارد و به زودى به حسابش مى رسد!

هدف و فلسفه نزول سوره قارعه

(3)

تهديد به عذاب قيامت و بشارت به ثواب آن

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ! الْقارِعَةُ ! مَا الْقارِعَةُ ! وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ...!»

(1تا11/قارعه)

اين سوره تهديد به عذاب قيامت و بشارت به ثواب آن است، ولى جانب تهديدش بر بشارتش مى چربد.

هدف و فلسفه نزول سوره تكاثر


1- الميزان ج : 20 ص :580
2- الميزان ج : 20 ص :587
3- الميزان ج : 20 ص :594

ص:341

(1)

توبيخ شديد مردم از سبقت در جمع مال وغفلت از خداي

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! أَلْهَاكُمُ التَّكاثُرُ...! » (1تا8/تكاثر)

اين سوره مردم را به شدت توبيخ مى كند بر اينكه با تكاثر ورزيدن و مسابقه گذاشتن در جمع مال و اولاد و ياوران با يكديگر از خداى تعالى و از سعادت واقعى خود بى خبر مى مانند، از تبعات و آثار سوء خسران آور اين سرگرمى غفلت مى ورزند و ايشان را تهديد مى كند به اينكه به زودى نتيجه سرگرمى هاى بيهوده خود را مى دانند و مى بينند و به زودى از اين نعمت ها كه در اختيارشان گذاشته شده بود تا شكرش را بجاى آورند بازخواست مى شوند كه چرا در شكرگزارى خدا خود را به نادانى زديد و به كارهاى بيهوده سرگرم كرديد و چرا نعمت خدا را با كفران مقابله نموديد؟

هدف و فلسفه نزول سوره عصر

(2)

بيان عصاره تمامي معارف الهي قرآن در چند جمله كوتاه

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَ الْعَصرِ! إِنَّ الانسنَ لَفِى خُسرٍ! إِلا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ وَ تَوَاصوْا بِالْحَقّ ِ وَ تَوَاصوْا بِالصبرِ!» ( 1تا3/عصر)

اين سوره تمامى معارف قرآنى و مقاصد مختلف آن را در كوتاه ترين بيان خلاصه كرده است!

هدف و فلسفه نزول سوره همزه

(3)

تهديد شديد جمع آورندگان مال به قصد كبرفروشي و عيبجوئي از مردم

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! وَيْلٌ لِّكلّ ِ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ...!» (1تا9/همزه)

اين سوره تهديد شديدى است به كسانى كه عاشق جمع مالند و مى خواهند با مال بيشتر خود بر سر و گردن مردم سوار شوند و بر آنان كبريايى بفروشند و به همين جهت از مردم عيب هايى مى گيرند كه عيب نيست!

هدف و فلسفه نزول سوره فيل


1- الميزان ج : 20 ص :599
2- الميزان ج : 20 ص :608
3- الميزان ج : 20 ص :614

ص:342

(1)

بيان معجزه الهي در صيانت از مكه

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! أَ لَمْ تَرَ كَيْف فَعَلَ رَبُّك بِأَصحَبِ الْفِيلِ...!»(1تا5/فيل)

در اين سوره به داستان اصحاب فيل اشاره مى كند كه از ديار خود به قصد تخريب كعبه معظمه حركت كردند و خداى تعالى با فرستادن مرغ ابابيل و آن مرغان با باراندن كلوخهاى سنگى بر سر آنان هلاكشان كردند و به صورت گوشت جويده شان درآوردند.

اين قصه از آيات و معجزات بزرگ الهى است، كه كسى نمى تواند انكارش كند، براى اينكه تاريخ نويسان آن را مسلم دانسته و شعراى دوران جاهليت در اشعار خود از آن ياد كرده اند.

هدف و فلسفه نزول سوره قريش

(2)

بيان تامين امنيت مكه و دعوت به عبادت رب بيت

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! لايلَفِ قُرَيْشٍ...!» ( 1تا 4/قريش)

اين سوره بر قريش منت مى گذارد كه خداى تعالى با اين دفاعى كه از مكه كرد شما را در انظار، مورد احترام قرار داد تا بتوانيد با امنيت كامل بدون اينكه راهزنان متعرض شما شوند كوچ تابستانى و زمستانى خود را به منظور تجارت انجام دهيد، آنگاه دعوتشان مى كند به توحيد و عبادت رب بيت!

مضمون اين سوره نوعى ارتباط با سوره فيل دارد و لذا بعضى از اهل سنت گفته اند سوره فيل و ايلاف يك سوره اند و ليكن حق مطلب آن است كه دليلى كه بر آن استناد كرده اند، وحدت را نمى رساند . از همه اينها گذشته رواياتى كه دلالت بر جدايى اين دو سوره دارد و اينكه بين آن دو بسم الله قرار دارد متواتر است!

هدف و فلسفه نزول سوره ماعون


1- الميزان ج : 20 ص :620
2- الميزان ج : 20 ص :625

ص:343

(1)

تهديد مسلمان نماهاي متخلق به اخلاق منافقان

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ! أَ رَءَيْت الَّذِى يُكَذِّب بِالدِّينِ...!»(1تا7/ماعون)

اين سوره تهديد كسانى است كه خود را مسلمان معرفى كرده اند ولى متخلق به اخلاق منافقينند، از قبيل سهو از نماز و ريا كردن در اعمال و منع ماعون(زكات و كمك مالي،) كه هيچ يك از اينها با ايمان به روز جزا سازگارى ندارد .

هدف و فلسفه نزول سوره كوثر

(2)

دلداري و تسلي رسول الله با اعطاي كوثر

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِنَّا أَعْطيْنَك الْكَوْثَرَ...!» (1تا3/كوثر)

در اين سوره منتى بر رسول خدا «ص» نهاده به اينكه به آن جناب كوثر داده و اين بدان منظور است كه آن جناب را دلخوش سازد و بفهماند كه آن كس كه به وى زخم زبان مى زند كه اولاد ذكور ندارد و اجاق كور است، خودش اجاق كور است.

اين سوره كوتاه ترين سوره قرآن است.

هدف و فلسفه نزول سوره كافرون

(3)

دستور اعلام برائت رسول الله از دين كفار

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! قُلْ يَأَيهَا الْكفِرُونَ...!» (1تا6/كافرون)

در اين سوره رسول خدا «ص» را دستور مى دهد به اينكه برائت خود از كيش وثنيت آنان را علنا اظهار داشته ، خبر دهد كه آنها نيز پذيراى دين وى نيستند، پس نه دين او مورد استفاده ايشان قرار مى گيرد و نه دين آنان آن جناب را مجذوب خود مى كند، بنابر اين نه كفار مى پرستند آنچه را كه آن جناب مى پرستد و نه تا ابد آن جناب مى پرستد آنچه را كه ايشان مى پرستند ، پس كفار بايد براى ابد از سازشكارى و مداهنه آن جناب مايوس باشند!

هدف و فلسفه نزول سوره نصر


1- الميزان ج : 20 ص :632
2- الميزان ج : 20 ص :637
3- الميزان ج : 20 ص :644

ص:344

(1)

وعده پيروزي اسلام و مسلمان شدن جمعي كفار

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! إِذَا جَاءَ نَصرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ...!» (1تا3/نصر)

در اين سوره خداى تعالى رسول گراميش را وعده فتح و يارى مى دهد و خبر مى دهد كه به زودى آن جناب مشاهده مى كند كه مردم گروه گروه داخل اسلام مى شوند و دستورش مى دهد كه به شكرانه اين يارى و فتح خدايى، خدا را تسبيح كند و حمد گويد و استغفار نمايد .

هدف و فلسفه نزول سوره تبت

(2)

تهديد شديد ابولهب به هلاكت خودش و عملش

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! تَبَّت يَدَا أَبى لَهَبٍ وَ تَب...!»(1تا5/تبت)

اين سوره تهديد شديدى است به ابو لهب، تهديدى است به هلاكت خودش و عملش، تهديدى است به آتش جهنم براى خودش و همسرش!

هدف و فلسفه نزول سوره اخلاص

(3)

بيان توحيد خاص قرآني و اساس معارف اصولي و فروعي و اخلاقي اسلام

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ!

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ! اللَّهُ الصمَدُ! لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ! وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كفُواً أَحَدُ!»

(1تا4/اخلاص)

اين سوره خداى تعالى را به احديت ذات و بازگشت ما سَوىَ الله در تمامى حوائج وجوديش به سوى او و نيز به اينكه احدى نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال شريك او نيست مى ستايد و اين توحيد قرآنى، توحيدى است كه مختص به خود قرآن كريم است و تمامى معارف( اصولى و فروعى و اخلاقى) اسلام بر اين اساس پى ريزى شده است .

هدف و فلسفه نزول سوره فلق


1- الميزان ج : 20 ص :650
2- الميزان ج : 20 ص :663
3- الميزان ج : 20 ص :669

ص:345

(1)

امر به رسول الله براي پناه بردن از شرور به خدا

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ...!»(1تا5/فلق)

در اين سوره خداي تعالي به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه از هر شر و از خصوص بعضى شرور به او پناه ببرد!

هدف و فلسفه نزول سوره ناس

(2)

امر به رسول الله براي پناه بردن به خدا از شر وسواس خناس

« بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ! قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ...!» (1تا6/ناس)

در اين سوره رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اينكه از شر وسواس خناس، به خدا پناه ببرد!


1- الميزان ج : 20 ص :679
2- الميزان ج : 20 ص :686

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109