سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -
عنوان قراردادي : موسوعه معارف الكتاب و السنه . فارسي
عنوان و نام پديدآور : دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي/ محمدي ري شهري با همكاري جمعي از پژوهشگران ؛ ترجمه حميدرضا شيخي.
مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -
مشخصات ظاهري : ج.
فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 99 .
شابك : 1500000 ريال: دوره : 978-964-493-494-0 ؛ ج. 4 : 978-964-493-587-9 ؛ ج. 5: 978-964-493-588-6 ؛ ج. 7: 978-964-493-590-9 ؛ ج. 8: 978-964-493-591-6 ؛ ج. 9: 978-964-493-592-3 ؛ ج. 10 : 978-964-493-593-0 ؛ ج. 12: 978-964-493-595-4 ؛ ج. 13: 978-964-493-596-1 ؛ ج. 14: 978-964-493-597-8 ؛ ج. 15 : 978-964-493-598-5 ؛ ج. 16: 978-964-493-599-2
يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد چهارم .
يادداشت : اين كتاب با حمايت و مشاركت معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شده است .
موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14
شناسه افزوده : شيخي، حميدرضا، 1337 -، مترجم
شناسه افزوده : ايران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. معاونت امور فرهنگي
رده بندي كنگره : BP136/9/م34د2 1390
رده بندي ديويي : 297/212
شماره كتابشناسي ملي : 2747877
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
الفصل الثاني عشر : دولة أهل البيت عليهم السّلام12 / 1البِشاراتُ بِدَولَتِهِمالكتاب«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» . (1)
«وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» . (2)
«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا» . (3)
«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» . (4)
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَ لِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» . (5)
.
ص: 9
فصل دوازدهم : دولت اهل بيت عليهم السّلام12 / 1بشارت ها در باره دولت اهل بيت عليهم السلامقرآن«و در حقيقت، در زبور، پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث مى برند» .
«و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين، فرودست نگه داشته شده اند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم» .
«اوست كسى كه پيامبرِ خود را به [قصدِ] هدايت و با آيين حق فرستاد تا آن را بر همه دين ها پيروز گرداند و گواه بودنِ خدا كفايت مى كند» .
«اوست كسى كه پيامبر خود را به [قصدِ] هدايت و با آيين حق فرستاد تا آن را بر همه دين ها پيروز گرداند، هرچند مشركان را ناخوش آيد» .
«خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين، جانشين قرار دهد _ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين قرار داد _ و آن دينى را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و ترسشان را به آرامش و امنيّت مبدّل گردانَد تا مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنان همان نافرمانان اند» .
.
ص: 10
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَلِيَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي يُواطِئُ اسمُهُ اسمي . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لا تَذهَبُ الدُّنيا حَتّى يَملِكَ العَرَبَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي يُواطِئُ اسمُهُ اسمي . (2)
المناقب للخوارزمي عن أبي ليلى :قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _] : أنا أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ وأنتَ مَعي ، تَدخُلُها وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وفاطِمَةُ ... وقالَ لَهُ : اِتَّقِ الضَّغائِنَ الَّتي لَكَ في صُدورِ مَن لا يُظهِرُها إلّا بَعدَ مَوتي ، اُولئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ ويَلعَنُهُمُ اللّاعِنونَ . ثُمَّ بَكى صلى الله عليه و آله ، فَقيلَ : عَمَّ بُكاؤُكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ فَقالَ : أخبَرَني جَبرَئيلُ عليه السلام أنَّهُم يَظلِمونَهُ ويَمنَعونَهُ حَقَّهُ ، ويُقاتِلونَهُ ويَقتُلونَ وُلدَهُ ويَظلِمُونَهُم بَعدَهُ . وأخبَرَني جَبرَئيلُ عَنِ اللّهِ عز و جل : أنَّ ذلِكَ الظُّلمَ يَزولُ إذا قامَ قائِمُهُم ، وعَلَت كَلِمَتُهُم ، وَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ عَلى مَحَبَّتِهِم ، وكانَ الشّانِئُ لَهُم قَليلاً وَالكارِهُ لَهُم ذَليلاً ، وكَثُرَ المادِحُ لَهُم ، وذلِكَ حينَ تَغَيَّرَ البِلادُ وضَعُفَ العِبادُ وَاليَأسُ مِنَ الفَرَجِ ، فَعِندَ ذلِكَ يَظهَرُ القائِمُ فيهِم ... هُوَ مِن وُلدِ ابنَتي فاطِمَةَ عليهاالسلام ، يُظهِرُ اللّهُ الحَقَّ بِهِم ويُخمِدُ الباطِلَ بِأَسيافِهِم ، ويَتبَعُهُم النّاسُ راغِبا إلَيهِم وخائِفا مِنهُم ... . فَقالَ : مَعاشِرَ النّاسِ ! أبشِروا بِالفَرَجِ ، فَإِنَّ وَعدَ اللّهِ لا يُخلَفُ ، وقَضاؤهُ لا يُرَدُّ وهُوَ الحَكيمُ الخَبيرُ ، وإنَّ فَتحَ اللّهِ قَريبٌ . اللّهُمَّ إنَّهُم أهلي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا ، اللّهُمَّ اكلَأهُم وَارعَهُم وكُن لَهُم وَانصُرهُم وأعِزَّهُم ولا تُذِلَّهُم وَاخلُفني فيهِم ، إنَّكَ عَلى ما تَشاءُ قَديرٌ . (3)
.
ص: 11
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قيامت برپا نمى شود، تا آن كه مردى از اهل بيتم كه همنام من است ، حكومت يابد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دنيا به آخر نمى رسد، تا آن كه مردى از اهل بيتم كه همنام من است ، بر عرب ها فرمان روايى يابد .
المناقب، خوارزمى_ به نقل از ابو ليلى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود : «من نخستين كسى هستم كه وارد بهشت مى شود ، و تو هم با من وارد آن مى شوى و حسن و حسين و فاطمه ...» و به او فرمود : «اى على! هشدار از كينه هايى كه [نسبت به تو ]در سينه هاى برخى نهفته است و پس از مرگ من، آنها را آشكار مى كنند . اينان را خدا و لعنت گران ، لعنت مى كنند» . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله گريست . به ايشان گفته شد : اى پيامبر خدا ! از چه روى گريه مى كنى ؟ فرمود : «جبرئيل عليه السلام به من خبر داد كه اين عدّه به او (على) ستم مى كنند و او را از حقّش باز مى دارند ، و با او مى جنگند و فرزندانش را مى كشند ، و بعد از من به آنها ستم مى كنند . جبرئيل به من از جانب خداى عز و جل خبر داد كه اين ستم برطرف مى شود، هر گاه قائم آنان (اهل بيت) قيام كند و كارشان بالا گيرد و امّت بر دوستى ايشان هم داستان شوند و دشمنانشان اندك شوند و كسانى كه آنان را ناخوش مى دارند ، به ذلّت افتند و ستايندگانشان زياد شوند و اين، زمانى است كه شهرها دگرگون مى شوند و بندگان ناتوان مى گردند و اميدى به فَرَج [و گشايش] باقى نمى مانَد . در اين زمان ، قائم در ميان آنان ظهور مى كند ... . او از فرزندان دخترم فاطمه عليهاالسلام است . خداوند به واسطه آنان حق را رو مى آورد و با شمشيرهاى ايشان، باطل را در هم مى شكند و مردم ، داوطلبانه و از ترس آنان پيروى مى كنند ...» . آن گاه فرمود : «اى مردم! بشارت باد شما را به فَرَج [و گشايش] ؛ زيرا وعده خدا تخلّف ناپذير است و حكم [و قضاى ]او برگشت ندارد و اوست حكيم و آگاه . فتح خدا نزديك است . بار خدايا! آنان خانواده من اند . پس پليدى را از آنان بزداى و كاملاً پاكشان گردان. بار خدايا! آنان را حفظ و نگهدارى كن و با آنان باش و يارى شان ده و عزّتشان بخش و خوارشان مگردان و به جاى من ، براى آنان باش. همانا تو بر آنچه بخواهى ، توانايى» .
.
ص: 12
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبشِروا ثُمَّ أبشِروا _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ إنَّما مَثَلُ اُمَّتي كَمَثَلِ غَيثٍ لا يُدرى أوَّلُهُ خَيرٌ أم آخِرُهُ . إنَّما مَثَلُ اُمَّتي كَمَثَلِ حَديقَةٍ اُطعِمَ مِنها فَوجٌ عاما ، ثُمَّ اُطِعمَ مِنها فَوجٌ عاما ، لَعَلَّ آخِرَها فَوجٌ يَكونُ أعرَضَها بَحرا ، وأعمَقَها طولاً وفَرعا ، وأحسَنَها حَبّا ، وكَيفَ تَهلِكُ اُمَّةٌ أنَا أوَّلُها وَاثنا عَشَرَ مِن بَعدي مِنَ السُّعَداءِ واُولُو الأَلبابِ وَالمَسيحُ عيسَى بنُ مَريَمَ آخِرُها ؟! ولكِن يَهلِكُ مِن بَينَ ذلِكَ أنتُجُ الهَرجِ ، لَيسوا مِنّي ولَستُ مِنهُم . (1)
عقد الدرر عن حذيفة :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : وَيحَ هذِهِ الاُمَّةِ مِن مُلوكٍ جَبابِرَةٍ ، كَيفَ يَقتُلونَ ويُخيفونَ المُطيعينَ إلّا مَن أظهَرَ طاعَتَهُم ، فَالمُؤمِنُ التَّقِيُّ يُصانِعُهُم بِلِسانِهِ ويَفِرُّ مِنهُم بِقَلبِهِ . فَإِذا أرادَ اللّهُ عز و جل أن يُعيدَ الإِسلامَ عَزيزا قَصَمَ كُلَّ جَبّارٍ ، وهُوَ القادِرُ عَلى ما يَشاءُ أن يُصلِحَ اُمَّةً بَعدَ فَسادِها . فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا حُذَيفَةُ ، لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إلّا يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ اليَومَ حَتّى يَملِكَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي ، تَجرِي المَلاحِمُ عَلى يَدَيهِ ، ويُظهِرُ الإِسلامَ ، لا يُخلِفُ وَعدَهُ ، وهُوَ سَريعُ الحِسابِ . (2)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَقومَ قائِمٌ لِلَحقِّ مِنّا ، وذلِكَ حينَ يَأذَنُ اللّهُ عز و جللَهُ ، ومَن تَبِعَهُ نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنهُ هَلَكَ . اللّهَ اللّهَ عِبادَ اللّهِ ، فَأتوهُ ولَو عَلَى الثَّلجِ ، فَإِنَّهُ خَليفَةُ اللّهِ عز و جل وخَليفَتي . (3)
.
ص: 13
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بشارت! بشارت! (سه بار) . حكايت امّت من، در حقيقت ، حكايت بارانى است كه معلوم نيست آغازش بهتر است يا فرجامش . حكايت امّت من در حقيقت ، حكايت باغى است كه يك سال، گروهى را ميوه مى دهد و سال بعد ، گروهى ديگر را ، و شايد در آخر آن باغ، عدّه اى باشند كه آن جا داراى نهرى گسترده تر و طول و عرضى پهناورتر و ميوه هايى خوش دانه تر است . چگونه هلاك مى شود امّتى كه آغازش من هستم و پس از من ، دوازده سعادتمند و خردمند هستند و مسيح ، عيسى بن مريم ، در آخر آن قرار دارد؟! امّا از بين اين امّت ، كسانى كه در دوران فتنه ، فرصت طلبانه در پى خوشه چينى اند ، نابود مى شوند . اينان از من نيستند و من از آنان نيستم .
عقد الدرر_ به نقل از حذيفه _ :شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «دردا و دريغا بر اين امّت از دست فرمان روايانى جبّار و ستمگر كه اطاعت كنندگان را مى كُشند و دچار رعب مى سازند ، مگر كسانى را كه در برابر آنان اظهار اطاعت كنند . مؤمن پرهيزگار ، به زبان، با ايشان سازش مى كند و به دل از آنان مى گريزد . پس هر گاه خداوند عز و جل بخواهد عزّت را به اسلام باز گرداند ، هر ستمگر جبّارى را در هم مى شكند و او بر هر چه بخواهد ، قادر است و مى تواند امّتى را كه تباه شده است ، اصلاح گرداند» . فرمود : «اى حذيفه! اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد ، خداوند ، آن روز را چندان طولانى مى سازد تا اين كه مردى از اهل بيت من حكومت را به دست گيرد . جنگ ها به دست او صورت مى پذيرد و اسلام پيروز مى شود . خداوند ، خُلف وعده نمى كند و او حسابرسى سريع است» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قيامت بر پا نمى شود تا اين كه قائمِ بر حقّ ما قيام كند و اين قيام، زمانى رخ مى دهد كه خداوند عز و جل به او اجازه دهد . هر كه از او پيروى كند ، نجات مى يابد و هر كه از وى تخلّف نمايد ، نابود مى شود . خدا را ، خدا را اى بندگان خدا! نزد او رَويد ، اگر چه ناچار شويد از روى يخ عبور كنيد ؛ زيرا او جانشين خداى عز و جل و جانشين من است .
.
ص: 14
المناقب للكوفي عن سلمان :لَمّا ثَقُلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلنا عَلَيهِ ، فَقالَ لِلنّاسِ : أخلوا لي عَن أهلِ البَيتِ . فَقامَ النّاسُ وقُمتُ مَعَهُم فَقالَ : اُقعُد يا سَلمانُ ، إنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ : ... فَاتَّقُوا اللّهَ في عِترَتي أهلِ بَيتي ، فَإِنَّ الدُّنيا لَم تَدُم لِأَحَدٍ قَبلَنا ، ولا تَبقى لَنا ولا تَدومُ لِأَحَدٍ بَعدَنا . ثُمَّ قالَ لِعَليٍّ : دَولَةُ الحَقِّ أبَرُّ الدُّوَلِ ، أما إنَّكُم سَتَملِكونَ بَعدَهُم بِاليَومِ يَومَينِ وبِالشَّهرِ شَهرَينِ وبالسَّنَةِ سَنَتَينِ . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَعالى : «أَنَّ الْأَرْضَ (2) يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» (3) فَنَحنُ الصّالِحونَ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ زَوى لِيَ (5) الأَرضَ ، فَرَأَيتُ مَشارِقَها ومَغارِبَها وإنَّ اُمَّتي سَيَبلُغُ مُلكُها ما زُوِيَ لي مِنها . 6
.
ص: 15
المناقب، كوفى_ به نقل از سلمان _ :چون بيمارى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سخت شد ، خدمت ايشان رسيديم . پيامبر صلى الله عليه و آله به مردم (عيادت كنندگان) فرمود : «مرا با اهل بيت ، تنها گذاريد» . مردم برخاستند و من هم به همراه آنان برخاستم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بنشين [اى سلمان!]. تو از ما اهل بيت هستى» . پس خدا را حمد و ثنا گفت و آن گاه فرمود : «... در باره عترت و اهل بيتم از خدا بترسيد ؛ زيرا دنيا براى هيچ كس پيش از ما دوام نياورْد و براى ما نيز باقى نمى ماند و براى هيچ كس پس از ما هم نمى پايد» . سپس به على فرمود : «دولت حق ، پُر خير و بركت ترينِ دولت هاست . بدانيد كه شما پس از آنان به ازاى هر روز [كه آنان حكومت كرده اند] ، دو روز و به ازاى هر ماه ، دو ماه و به ازاى هر سال ، دو سال حكومت خواهيد كرد» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال فرمود : «همانا زمين (1) را بندگان شايسته من به ارث مى برند» . آن شايستگان ، ما هستيم .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، زمين را براى من فشرد و در هم پيچاند و من شرق و غرب آن را ديدم و به زودى، حاكميت امّت من ، به سراسر جهان خواهد رسيد . (2)
.
ص: 16
عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ السّابِعَةِ ومِنها إلى سِدرَةِ المُنتَهى ومِنَ السِّدرَةِ إلى حُجُبِ النّورِ ، ناداني رَبّي جَلَّ جَلالُهُ : يا مُحَمَّدُ ... و بِالقائِمِ مِنكُم ... اُطَهِّرُ الأَرضَ مِن أعدائي واُورِثُها أولِيائي . (1)
الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» _ :نَحنُ هُم . (2)
عنه عليه السلام_ في تَفسيرِ الآيَةِ _ :هُم آلُ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم . (3)
عنه عليه السلام_ أيضا _ :هُم أصحابُ المَهدِيِّ عليه السلام في آخِرِ الزَّمانِ . (4)
عنه عليه السلام_ أيضا _ :إنَّ ذلِكَ وَعدٌ لِلمُؤمِنينَ بِأَنَّهُم يَرِثونَ جَميعَ الأَرضِ . (5)
الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيهاآلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله _ :بِهِم عادَ الحَقُّ إلى نِصابِهِ ، وَانزاحَ الباطِلُ عَن مَقامِهِ . (6)
.
ص: 17
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هنگامى كه به آسمان هفتم و از آن جا به سِدرة المنتهى و از سِدره به حجاب هاى نور بُرده شدم ، پروردگارم عز و جل مرا ندا فرمود كه : «اى محمّد! ... به وسيله قائم شما... زمين را از دشمنان خود، پاك مى كنم و دوستانم را وارث آن مى گردانم» .
امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و در حقيقت ، در زبور، پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد» _ :آن بندگان شايسته، ما هستيم .
امام باقر عليه السلام_ در تفسير همين آيه _ :آن بندگان شايسته، خاندان محمّدند. درودهاى خدا بر آنان باد!
امام باقر عليه السلام_ در تفسير همين آيه _ :آنان، ياران مهدى عليه السلام در آخر الزمان هستند .
امام باقر عليه السلام_ در تفسير همين آيه _ :اين، وعده اى است به مؤمنان كه وارثِ سراسر زمين خواهند شد .
امام على عليه السلام_ در سخنانى كه در آن از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ياد مى كند _ :به واسطه [پايمردىِ] ايشان ، حق به محلّ خود باز گشت و باطل از جايگاهش رانده شد .
.
ص: 18
نهج البلاغة:وَقالَ [عليٌّ] عليه السلام : لَتَعطِفَنَّ الدُّنيا عَلَينَا بَعدَ شِماسِها عَطفَ الضَّروسِ (1) عَلى وَلَدِها . وتَلا عَقيبَ ذلِكَ : «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» . (2)
الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَا رِثِينَ» _ :هُم آلُ مُحَمَّدٍ ، يَبعَثُ اللّهُ مَهدِيَّهُم بَعدَ جَهدِهِم ، فَيُعِزُّهُم ويُذِلُّ عَدُوَّهُم . (3)
الأمالي للطوسي عن محمّد بن سيرين :سَمِعتُ غَيرَ واحِدٍ مِن مَشيَخَةِ أهلِ البَصرَةِ يَقولونَ : لَمّا فَرَغَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام مِنَ الجَمَلِ ، عَرَضَ لَهُ مَرَضٌ ، وحَضَرَتِ الجُمُعَةُ فَتَأَخَّرَ عَنها ، وقالَ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام : اِنطَلِق يا بُنَيَّ فَجَمِّع بِالنّاسِ . فَأَقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام إلَى المَسجِدِ ، فَلَمَّا استَقَلَّ عَلَى المِنبَرِ حَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وتَشَهَّدَ وصَلّى عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ اللّهَ اختارَنا بِالنُّبُوَّةِ ، وَاصطَفانا عَلى خَلقِهِ ، وأنزَلَ عَلَينا كِتابَهُ ووَحيَهُ ، وأيمُ اللّهِ لا يَنتَقِصُنا أحَدٌ مِن حَقِّنا شَيئا إلّا تَنَقَّصَهُ اللّهُ في عاجِلِ دُنياهُ وآجِلِ آخِرَتِهِ ، ولا يَكونُ عَلَينا دَولَةٌ إلّا كانَت لَنَا العاقِبَةُ «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ» . (4) ثُمَّ جَمَّعَ بِالنّاسِ ، وبَلَغَ أباهُ كَلامُهُ ، فَلَمَّا انصَرَفَ إلى أبيهِ عليه السلام نَظَرَ إلَيهِ وما مَلَكَ عَبرَتَهُ أن سالَت عَلى خَدَّيهِ ، ثُمَّ استَدناهُ إلَيهِ فَقَبَّلَ بَينَ عَينَيهِ ، وقالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (5) . (6)
.
ص: 19
نهج البلاغة:امام على عليه السلام فرمود: «دنيا پس از چموشى هايش دوباره به ما روى خواهد كرد و مهربان خواهد شد ، آن گونه كه ماده شتر بدخوى ، با بچّه خود، مهربان مى شود» و به دنبال آن، اين آيه را قرائت نمود : «و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين ، فرودست نگه داشته شده اند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين ]كنيم» .
امام على عليه السلام_ در باره آيه : «و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين ، فرودست نگه داشته شده اند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين ]كنيم» _ :آنان (مستضعفان) ، خاندان محمّدند . پس از آن كه سختى ها كشيدند ، خداوند، مهدى آنان را مى فرستد و ايشان را عزّت مى بخشد و دشمنشان را خوار مى گرداند .
الأمالى، طوسى_ به نقل از محمّد بن سيرين _ :از چندين نفر از مشايخ بصره شنيدم كه گفتند : على بن ابى طالب عليه السلام پس از جنگ جمل، ناخوش گرديد و نتوانست در نماز جمعه شركت كند . از اين رو به فرزندش حسن عليه السلام فرمود : «فرزندم! تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان» . حسن عليه السلام به مسجد آمد و منبر رفت و خدا را حمد و ثناى نمود و شهادتين گفت و بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درود فرستاد و فرمود : «اى مردم! خداوند ، نبوّت را در ميان ما قرار داد و ما را بر خَلق خويش برگزيد و مقدّم داشت و كتاب و وحى خود را بر ما فرو فرستاد . به خدا سوگند كه هر كس چيزى از حقّ ما را كم گزارد ، خداوند در دنيا و آخرت از حقّ او مى كاهد و هيچ دولتى ضدّ ما نيست ، مگر اين كه عاقبت، از آنِ ما خواهد بود «و قطعاً پس از چندى، خبر آن را خواهيد دانست» . سپس نماز جمعه را با مردم خواند . سخنان او به گوش پدرش رسيد . چون نزد پدر خود باز گشت ، على به او نگاهى كرد و بى اختيار ، اشك هايش بر گونه هايش جارى شد و از حسن خواست كه به او نزديك شود و ميان چشمانش را بوسيد و فرمود : «پدر و مادرم، فدايت! «فرزندانى كه بعضى از آنان، از نسل برخى ديگرند و خداوند ، شنوا و داناست» .
.
ص: 20
الإمام الحسن عليه السلام_ لسُفيانَ بنِ أبي لَيلى _ :أبشِر يا سُفيانُ ، فَإِنَّ الدُّنيا تَسَعُ البَرَّ وَالفاجِرَ ، حَتّى يَبعَثَ اللّهُ إمامَ الحَقِّ مِن آلِ مُحَمِّدٍ صلى الله عليه و آله . (1)
عنه عليه السلام_ في خُطبَتِةِ يَومَ الجُمُعَةِ _ :إنَّ اللّهَ لَم يَبعَث نَبِيّا إلَا اختارَ لَهُ نَقيبا ورَهطا وبَيتا ، فَوَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِيّا ، لا يَنتَقِصُ مِن حَقِّنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا نَقَّصَهُ اللّهُ مِن عَمَلِهِ مِثلَهُ ، ولا تَكونُ عَلَينا دَولَةٌ إلّا وتَكونُ لَنَا العاقِبَةُ ، «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ» . (2)
الإمام الباقر عليه السلام :وَجَدنا في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام : «إِنَّ الأَْرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (3) أنَا وأهلُ بَيتي الَّذين أورَثَنَا اللّهُ الأَرضَ ونَحنُ المُتَّقونَ وَالأَرضُ كُلُّها لَنا ، فَمَن أحيا أرضا مِنَ المُسلِمينَ فَليُعَمِّرها ، وَليُؤَدِّ خَراجَها إلَى الإِمامِ مِن أهلِ بَيتي ولَهُ ما أكَلَ مِنها ، فَإِن تَرَكَها أو أخرَبَها وأخَذَها رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ مِن بَعدِهِ فَعَمَّرَها وأحياها فَهُوَ أحَقُّ بِها مِنَ الَّذي تَرَكَها ، يُؤَدّي خَراجَها إلَى الإِمامِ مِن أهلِ بَيتي ولَهُ ما أكَلَ مِنها ، حَتّى يَظهَرَ القائِمُ مِن أهلِ بَيتي بِالسَّيفِ فَيَحوِيَها ويَمنَعَها ويُخرِجَهُم مِنها كَما حَواها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَنَعَها ، إلّا ما كانَ في أيدي شيعَتِنا فَإِنَّهُ يُقاطِعُهُم عَلى ما في أيديهِم ويَترُكُ الأَرضَ في أيديهِم . (4)
.
ص: 21
امام حسن عليه السلام_ در سخنى با سفيان بن ابى ليلى _ :بشارتت باد، اى سفيان ؛ زيرا دنيا نيكوكار و بدكار را در خود جاى مى دهد تا اين كه خداوند ، پيشواى حق از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را بفرستد .
امام حسن عليه السلام_ در خطبه روز جمعه _ :خداوند ، هيچ پيامبرى نفرستاد ، مگر اين كه براى او نقيبى و قومى و خانواده اى برگزيد . سوگند به آن كه محمّد صلى الله عليه و آله را به حق پيامبر كرد ، هيچ كس نيست كه حقّ ما اهل بيت را كم گزارد ، مگر اين كه خداوند ، به همان مقدار، از عمل او مى كاهد و هيچ دولتى بر ضدّ ما نيست ، مگر اين كه عاقبت ، از آنِ ما خواهد بود «و قطعاً پس از چندى، خبر آن را خواهيد دانست» .
امام باقر عليه السلام :در كتاب على _ كه به املاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و خطّ على عليه السلام است _ آمده است : «همانا زمين از آنِ خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، به ارث مى دهد و عاقبت ، از آنِ پرهيزگاران است» . من و اهل بيتم، همان كسانى هستيم كه خداوند ، زمين را به ما به ارث مى دهد و ماييم پرهيزگاران و زمين ، تماماً از آنِ ماست . پس هر يك از مسلمانان، زمينى را احيا كند ، بايد آبادش سازد و ماليات آن را به امامِ از اهل بيت من بپردازد و هر چه از آن زمين استفاده كند و بخورد ، حقّ اوست و اگر زمين را رها سازد يا خرابش كند و بعد از او مَرد ديگرى از مسلمانان آن را بگيرد و آباد و احيايش نمايد ، او نسبت به آن زمين از كسى كه آن را رها كرده ، سزاوارتر است و بايد مالياتش را به امامِ از خاندان من بپردازد و هر چه از آن زمين استفاده كند ، حقّ اوست، تا زمانى كه قائمِ از خاندان من با شمشير ظهور كند . در اين زمان ، او آن اراضى را تصرّف مى كند و جلوى آنها را مى گيرد و تصرّف كنندگانشان را از آنها اخراج مى كند _ همان گونه كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زمين ها را تصرّف و آنها را حفظ كرد _ مگر زمين هايى كه در دست شيعيان ما باشد كه آن زمين ها را با آنان قرار داد اِقطاع مى بندد و زمين را در دست ايشان باقى مى گذارد» .
.
ص: 22
الكافي عن أبي بكر الحضرمي :لَمّا حُمِلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام إلَى الشّامِ إلى هِشامِ بنِ عَبدِ المَلِكِ وصارَ بِبابِهِ ، قالَ لِأَصحابِهِ ومَن كانَ بِحَضرَتِهِ مِن بَني اُمَيَّةَ : إذا رَأَيتُموني قَد وَبَّختُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ثُمَّ رَأَيتُموني قَد سَكَتُّ فَليُقبِل عَلَيهِ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم فَليُوَبِّخهُ . ثُمَّ أمَرَ أن يُؤذَنَ لَهُ ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَيهِ أبو جَعفَرٍ عليه السلام قالَ بِيَدِهِ : السَّلامُ عَلَيكُم ، فَعَمَّهُم جَميعا بِالسَّلامِ ، ثُمَّ جَلَسَ ، فَازدادَ هِشامٌ عَلَيهِ حَنَقا بِتَركِهِ السَّلامَ عَلَيهِ بِالخِلافَةِ وجُلوسِهِ بِغَيرِ إذنٍ ، فَأَقبَلَ يُوَبِّخُهُ ويَقولُ فيما يَقولُ لَهُ : يا مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ، لا يَزالُ الرَّجُلُ مِنكُم قَد شَقَّ عَصَا المُسلِمينَ ، ودَعا إلى نَفسِهِ وزَعَمَ أنَّهُ الإِمامُ سَفَها وقِلَّةَ عِلمٍ ، ووَبَّخَهُ بِما أرادَ أن يُوَبِّخَهُ ، فَلَمّا سَكَتَ أقبَلَ عَلَيهِ القَومُ رَجُلٌ بَعدَ رَجُلٍ يُوَبِّخُهُ حَتّى انقَضى آخِرُهُم . فَلَمّا سَكَتَ القَومُ نَهَضَ عليه السلام قائِما ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! أينَ تَذهَبونَ ؟! وأينَ يُرادُ بِكُم ؟! بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم ، فَإِن يَكُن لَكُم مُلكٌ مُعجَّلٌ فَإِنّ لَنا مُلكا مُؤَجَّلاً ، ولَيسَ بَعدَ مُلكِنا مُلكٌ ؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ ، يَقولُ اللّهُ عز و جل : «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (1) . (2)
الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ لِبَني اُمَيَّةَ مُلكا لا يَستَطيعُ النّاسُ أن تَردَعَهُ ، وأنَّ لِأَهلِ الحَقِّ دَولَةً إذا جاءَت وَلّاهَا اللّهُ لِمَن يَشاءُ مِنّا أهلَ البَيتِ ، فَمَن أدرَكَها مِنكُم كانَ عِندَنا فِي السَّنامِ الأَعلى ، وإن قَبَضَهُ اللّهُ قَبلَ ذلِكَ خارَ لَهُ . (3)
.
ص: 23
الكافى_ به نقل از ابو بكر حضرمى _ :هنگامى كه امام باقر عليه السلام را به شام نزد هشام بن عبد الملك بردند و به دربارش رسيد ، هشام به ياران خود و امويان حاضر در مجلس گفت : وقتى ديديد من ، محمّد بن على را توبيخ كردم و سپس خاموش شدم ، هر يك از شما نيز رو به او كنيد و توبيخ و سرزنشش نماييد . سپس دستور داد كه به امام عليه السلام اجازه ورود دهند . چون امام باقر عليه السلام وارد شد ، با دست به همگان اشاره كرد كه : سلام بر شما ! و بدين ترتيب به همه سلام كرد و سپس نشست . از آن جا كه به هشام به عنوان خليفه، سلام نكرد و بى اجازه نشست ، هشام شروع به توبيخ و سرزنش ايشان كرد و از جمله گفت : اى محمّد بن على! هميشه يك نفر از شما خاندان ، ميان مسلمانان اختلاف انداخته و آنها را به سوى خود دعوت كرده و از روى بى خردى و نادانى ، خود را امام دانسته است . هشام تا جايى كه توانست، امام عليه السلام را توبيخ و نكوهش كرد و چون خاموش شد ، حاضران ، يكى پس از ديگرى تا آخرين نفر به توبيخ و نكوهش ايشان پرداختند . وقتى همه آنها ساكت شدند ، امام عليه السلام برخاست و فرمود : «اى مردم! به كجا مى رويد و مى خواهند شما را به كجا ببرند؟! به وسيله ما (خانواده) بود كه خداوند ، پيشينيان شما را هدايت كرد و [كار هدايتِ] آيندگانِ شما نيز به وسيله ما انجام مى پذيرد . اگر شما را سلطنتى زودگذر است ، در آينده ما را سلطنتى خواهد بود و پس از حكومت ما حكومتى نخواهد بود ؛ زيرا عاقبت كار ، از آنِ ماست و خداى عز و جل مى فرمايد : «و عاقبت، از آنِ پرهيزگاران است» .
امام باقر عليه السلام :براى بنى اميّه، سلطنتى است كه مردم نمى توانند مانع آن شوند و براى اهل حق، دولتى است كه چون [زمانش] فرا رسد ، خداوند، آن را به هر يك از ما اهل بيت كه بخواهد ، مى سپارد . پس هر يك از شما آن دولت را درك كند ، نزد ما مقامى والا خواهد داشت و هر كه پيش از آن ، خداوند، جانش را بستاند ، اجرش با خدا خواهد بود .
.
ص: 24
عنه عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «وَ قُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» (1) _ :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام ذَهَبَت دَولَةُ الباطِلِ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ لَنا أيّاما ودَولَةً يَأتي بِهَا اللّهُ إذا شاءَ . (3)
عنه عليه السلام :بِنا يَبدَأُ البَلاءُ ثُمَّ بِكُم ، وبِنا يَبدَأُ الرَّخاءُ ثُمَّ بِكُم ، وَالَّذي يُحلَفُ بِهِ لَيَنتَصِرَنَّ اللّهُ بِكُم كَمَا انتَصَرَ بِالحِجارَةِ . (4)
عنه عليه السلام :سُئِلَ أبي عَن قَولِ اللّهِ : «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً» (5) «حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» (6) فَقالَ : إنَّهُ لَم يَجِئ تَأويلُ هذِهِ الآيَةِ ، ولَو قَد قامَ قائِمُنا بَعدَهُ سَيَرى مَن يُدرِكُهُ ما يَكونُ مِن تَأويلِ هذِهِ الآيَةِ ، ولَيَبلُغَنَّ دينُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ما بَلَغَ اللَّيلُ ، حَتّى لا يَكونَ شِركٌ (7) عَلى ظَهرِ الأَرضِ ، كَما قالَ اللّهُ . (8)
.
ص: 25
امام باقر عليه السلام_ در باره آيه : «و بگو : حق آمد و باطل نابود شد» _ :هر گاه قائم عليه السلام قيام كند ، دولت باطل از بين مى رود .
امام صادق عليه السلام :ما را ايّام و دولتى است كه هر زمان، خداوند بخواهد ، آن را خواهد آورد .
امام صادق عليه السلام :بلا (گرفتارى) از ما آغاز مى شود و سپس به شما مى رسد و آسايش [و رفاه] نيز از ما آغاز مى گردد و آن گاه به شما مى رسد . سوگند به آن كس كه بدو سوگند ياد مى شود ، بى گمان ، خداوند به دست شما پيروزى حاصل مى كند ، همان گونه كه [در واقعه اصحاب فيل] با سنگ ريزه ، پيروزى به بار آورد .
امام صادق عليه السلام :از پدرم در باره آيه : «و همگى با مشركان بجنگيد ، همان گونه كه آنان همگى با شما مى جنگند» و آيه : «تا فتنه اى بر جاى نماند و دين ، يكسره از آنِ خدا گردد» سؤال شد . فرمود : «زمان تأويل [و تحقّقِ] اين آيه، هنوز نرسيده است . پس از قيام قائم ما، كسانى كه او را درك مى كنند ، خواهند ديد كه تأويل [و تحقّقِ] اين آيه چگونه است . دين محمّد تا به هر جا كه شب مى رسد ، گسترش مى يابد، تا اين كه _ همچنان كه خداوند مى گويد _ اثرى از شرك [مشرك] ، بر روى زمين باقى نمانَد» .
.
ص: 26
عنه عليه السلام_ في مَعنى قَولِهِ عز و جل : «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا» (1) _ :نَزَلَت فِي القائِمِ وأصحابِهِ . (2)
مصباح الزائر_ في دعاء النّدبة _ :وجَرَى القَضاءُ لَهُم بِما يُرجى لَهُ حُسنُ المَثوبَةِ ، وكانَتِ الأَرضُ للّهِِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ ، وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ ، وسُبحانَ رَبِّنا إن كانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعولاً ، ولَن يُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ وهُوَ العَزيزُ الحَكيمُ . (3)
12 / 2المُمَهِّدونَ لِدَولَتِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَيُوَطِّئونَ لِلمَهدِيِّ . (4)
سنن ابن ماجة عن عبد اللّه :بَينَما نَحنُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ أقبَلَ فِتيَةٌ مِن بَني هاشِمٍ ، فَلَمّا رآهُمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله اغرَورَقَت عَيناهُ وتَغَيَّرَ لَونُهُ . قالَ : فَقُلتُ : ما نَزالُ نَرى في وَجهِكَ شَيئا نَكرَهُهُ ! فَقالَ : إنّا أهلُ بَيتٍ اِختارَ اللّهُ لَنَا الآخِرَةَ عَلَى الدُّنيا ، وإنَّ أهلَ بَيتي سَيَلقَونَ بَعدي بَلاءً وتَشريدا وتَطريدا ، حَتّى يَأتِيَ قَومٌ مِن قِبَلِ المَشرِقِ مَعَهُم راياتٌ سودٌ فَيَسأَلونَ الخَيرَ فَلا يُعطَونَهُ ، فَيُقاتِلونَ فَيُنصَرونَ ، فَيُعطَونَ ما سَأَلوا فَلا يَقبَلونَهُ ، حَتّى يَدفَعوها إلى رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي فَيَملَأَها قِسطا كَما مَلَؤوها جَورا ، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ مِنكُم فَليَأتِهِم ولَو حَبوا عَلَى الثَّلجِ . (5)
.
ص: 27
امام صادق عليه السلام_ در باره معناى آيه : «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين، جانشين قرار دهد ، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند ، جانشين قرار داد و آن دينى را كه برايشان پسنديده است ، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گرداند تا مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نسازند» _ :اين آيه در باره قائم و ياران او نازل شده است .
مصباح الزائر_ در دعاى ندبه _ :قضاى الهى براى آنان در باره آنچه از پاداش نيك، اميد مى رود ، جارى گشت و زمين ، از آنِ خداست و آن را «به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، ارث مى دهد» و «عاقبت ، از آنِ پرهيزگاران است» . «منزّه است پروردگار ما. همانا وعده پروردگار ما بى گمان، تحقّق يافتنى است» و «خداوند ، خُلف وعده نمى كند» و «او عزيز و حكيم است» .
12 / 2زمينه سازان دولت اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از مشرق زمين ، مردمى قيام مى كنند و زمينه را براى [ظهورِ] مهدى آماده مى سازند .
سنن ابن ماجة_ به نقل از عبد اللّه _ :در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه تعدادى از جوانان بنى هاشم آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله چون آنان را ديد ، اشك ديدگانش سرازير گشت و رنگش تغيير كرد . گفتم : ما هميشه در چهره شما حالتى مى بينيم كه ناراحتمان مى كند! پيامبر فرمود : «ما خاندانى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيد و اهل بيتم پس از من ، بلا و آوارگى و در به درى خواهند ديد تا اين كه از جانب مشرق زمين ، مردمى با پرچم هاى سياه مى آيند و خواهانِ خير (حكومت) مى شوند ؛ امّا به آنها داده نمى شود . پس مى جنگند و پيروز مى شوند و آنچه خواسته اند ، به آنها داده مى شود ؛ امّا آن را نمى پذيرند تا اين كه حكومت را به مردى از اهل بيت من مى سپارند و او آن را پر از داد مى كند ، همان گونه كه پُر از بيدادش كرده اند . پس هر يك از شما آن زمان را درك كرد ، به آنها بپيوندد ، حتّى اگر ناچار شود روىِ يخ، سينه خيز رود» .
.
ص: 28
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَجيءُ الرّاياتُ السّودُ مِن قِبَلِ المَشرِقِ ، كَأَنَّ قُلوبَهُم زُبَرُ الحَديدِ ، فَمَن سَمِعَ بِهِم فَليَأتِهِم فَيُبايِعهُم ، ولَو حَبوا عَلَى الثَّلجِ . (1)
الإمام الباقر عليه السلام :كَأَنّي بِقَومٍ قَد خَرَجوا بِالمَشرِقِ يَطلُبونَ الحَقَّ فَلا يُعطَونَهُ ، ثُمَّ يَطلُبونَهُ فَلا يُعطَونَهُ ، فَإِذا رَأَوا ذلِكَ وَضَعوا سُيوفَهُم عَلى عَواتِقِهِم ، فَيُعطَون ما سَأَلوهُ فَلا يَقبَلونَهُ حَتّى يَقوموا ، ولا يَدفَعونَها إلّا إلى صاحِبِكُم . قَتلاهُم شُهَداءُ ، أما إنّي لَو أدرَكتُ ذلِكَ لَاستَبقَيتُ نَفسي لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :وَيحا لَكِ يا طالَقانُ ، فَإِنَّ للّهِِ عز و جل بِها كُنوزا لَيسَت مِن ذَهَبٍ ولا فِضَّةٍ ، ولكِن بِها رِجالٌ مُؤمِنونَ عَرَفُوا اللّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ، وهُم أنصارُ المَهدِيِّ عليه السلام في آخِرِ الزَّمانِ . (3)
الإمام الحسن عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ذَكَرَ بَلاءً يَلقاهُ أهلُ بَيتِهِ عليهم السلام ، حَتّى يَبعَثَ اللّهُ رايَةً مِنَ المَشرِقِ سَوداءَ ، مَن نَصَرَها نَصَرَهُ اللّهُ ، ومَن خَذَلَها خَذَلَهُ اللّهُ ، حَتّى يَأتوا رَجُلاً اِسمُهُ كَاسمي ، فَيُوَلّونَهُ أمرَهُم ، فَيُؤَيِّدُهُ اللّهُ ويَنصُرُهُ . (4)
.
ص: 29
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پرچم هايى سياه از جانب مشرق زمين خواهد آمد كه دل هاى صاحبان آنها به استوارى تكّه هاى آهن است . پس هر كس نداى آنان را شنيد ، به ايشان بپيوندد و با آنها بيعت كند ، حتّى اگر ناچار باشد از روى يخ ، سينه خيز بگذرد .
امام باقر عليه السلام :گويى مردمى را مى بينم كه در مشرق زمين قيام كرده اند و حق را مطالبه مى كنند ؛ امّا به آنان داده نمى شود و باز مطالبه مى كنند ؛ ولى باز هم به آنان نمى دهند و چون وضع را اين گونه ديدند ، شمشيرهاى خود را از نيام مى كشند و در اين زمان ، آنچه را طلب كرده اند ، به آنان مى دهند ؛ امّا آن را نمى پذيرند تا اين كه برخيزند و آن را به صاحب [و امام زمانِ] شما دهند . كشتگانِ آنان شهيدند . بدانيد كه اگر من آن زمان را درك كنم ، جانم را براى صاحب اين امر نگه مى دارم .
امام على عليه السلام :زهى بر تو، اى طالَقان! خداى عز و جل در آن جا گنج هايى دارد كه از زر و سيم نيستند ؛ بلكه در آن ، مردان مؤمنى هستند كه خداوند را چنان كه بايد ، شناخته اند . اينان ، ياران مهدى عليه السلام در آخر الزمان هستند .
امام حسن عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله از بلايى ياد كرد كه اهل بيتش عليهم السلام تا زمانى كه خداوند ، پرچم هاى سياهى را از مشرق مى فرستد ، مى بينند . هر كس آنها را يارى دهد ، خداوند، يارى اش مى رساند و هر كس تنهايشان گذارد ، خداوند، او را تنها و بى ياور مى گذارد . صاحبان اين پرچم ها ، نزد مردى كه همنام من است، مى روند و زمام امور خود را به دست او مى سپارند و خداوند ، او را پشتيبانى مى كند و نصرتش مى دهد .
.
ص: 30
المستدرك على الصحيحين عن محمّد بن الحنفيّة :كُنّا عِندَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ المَهدِيِّ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : هَيهاتَ ! ثُمَّ عَقَدَ بِيَدِهِ سَبعا ، فَقالَ : ذاكَ يَخرُجُ في آخِرِ الزَّمانِ ، إذا قالَ الرَّجُل : «اللّه اللّه » ، قُتِلَ ، فَيَجمَعُ اللّهُ تَعالى لَهُ قَوما قَزَعٌ كَقَزَعِ السَّحابِ (1) ، يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِهِم ، لا يَستَوحِشونَ إلى أحَدٍ ، ولا يَفرَحونَ بِأَحَدٍ يَدخُلُ فيهِم ، عَلى عِدَّةِ أصحابِ بَدرٍ ، لَم يَسبِقهُمُ الأَوَّلونَ ، ولا يُدرِكُهُمُ الآخِرونَ ، عَلى عَدَدِ أصحابِ طالوتَ الَّذينَ جاوَزوا مَعَهُ النَّهرَ . (2)
بحار الأنوار عن عفّان البصري عن الإمام الصّادق عليه السلام ، قال :قالَ عليه السلام لي : أتَدري لِمَ سُمِّيَ قُمُّ ؟ قُلتُ : اللّهُ ورَسولُهُ وأنتَ أعلَمُ ، قالَ : إنّما سُمِّيَ قُمُّ لِأَنَّ أهلَهُ يَجتَمِعونَ مَعَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ، ويَقومونَ مَعَهُ ويَستَقيمونَ عَلَيهِ ويَنصُرونَهُ . (3)
بحار الأنوار عن أبي مسلم العبدي :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : تُربَةُ قُمَّ مُقَدَّسَةٌ ، وأهلُها مِنّا ونَحنُ مِنهُم ، لا يُريدُهُم جَبّارٌ بِسوءٍ إلّا عُجِّلَت عُقوبَتُهُ ما لَم يَخونوا إخوانَهُم ، فَإِذا فَعَلوا ذلكَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم جَبابِرَةَ سَوءٍ . أما إنَّهُم أنصارُ قائِمِنا ودُعاةُ حَقِّنا . ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ اعصِمهُم مِن كُلِّ فِتنَةٍ ، ونَجِّهِم مِن كُلِّ هَلَكَةٍ . (4)
.
ص: 31
المستدرك على الصحيحين_ به نقل از محمّد بن حنفيّه _ :در خدمت على عليه السلام بوديم كه مردى در باره مهدى از ايشان سؤال كرد . على عليه السلام فرمود : «هيهات!» . آن گاه با [انگشت] دستش هفت عدد شمرد و فرمود : «او در آخر الزمان ظهور مى كند ، زمانى كه هر كس به خدا دعوت كند ، كشته مى شود . خداوند متعال براى او مردمى را گرد مى آورد كه همانند تكّه هاى پراكنده ابرند . پس خداوند ، دل هاى آنان را به هم الفت مى دهد ، به طورى كه از هيچ كس نمى هراسند و از اين كه فردى به آنان بپيوندد ، شادمان نمى شوند ، به تعداد جنگجويان بدر هستند . پيشينيان ، از آنان [در چيزى از فضايل] سبقت نجسته اند و آيندگان به پاى آنان نمى رسند . شمارشان به تعداد ياران طالوت است كه همراه او از نهر گذشتند» .
بحار الأنوار_ به نقل از عفّان بصرى _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «آيا مى دانى چرا قم را قم ناميده اند؟». گفتم : خدا و پيامبر او و شما بهتر مى دانيد . فرمود : «از آن جهت ، قم ناميده شد كه مردم آن ، بر گِرد قائم خاندان محمّد _ كه درودهاى خدا بر او باد _ جمع مى شوند و همراه او قيام مى كنند و در راه او پايدارى مى ورزند و يارى اش مى رسانند» .
بحار الأنوار_ به نقل از ابو مسلم عبدى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «خاك قم ، مقدّس است و مردم آن ، از مايند و ما از آنهاييم . هر جبّارى كه بخواهد به آنان بدى و گزندى برساند ، زود كيفر مى بيند و اين تا زمانى است كه آنان (اهل قم) ، به برادران خود، خيانت نكنند . اگر اين كار را بكنند ، خداوند، پادشاهانى نابه كار بر ايشان مسلّط مى گرداند . بدانيد كه مردم قم ، ياران قائم ما و دعوتگران به حقّ ما هستند» . امام عليه السلام سپس سرش را به طرف آسمان، بلند كرد و گفت : «بار خدايا! آنان را از هر فتنه اى نگه دار و از هر هلاكتى نجاتشان بخش» .
.
ص: 32
عنه عليه السلام :سَتَخلو كوفَةُ مِنَ المُؤمِنينَ ، ويَأرِزُ (1) عَنهَا العِلمُ كَما تأرِزُ الحَيَّةُ في جُحرِها ، ثُمَّ يَظهَرُ العِلمُ بِبَلدَةٍ يُقالُ لَها قُمُّ ، وتَصيرُ مَعدِنا لِلعِلمِ وَالفَضلِ حَتّى لايَبقى فِي الأَرضِ مُستَضعَفٌ فِي الدّينِ حَتّى الُمخَدَّراتُ فِي الحِجالِ ، وذلِكَ عِندَ قُربِ ظُهورِ قائِمِنا ، فَيَجعَلُ اللّهُ قُمَّ وأهلَهُ قائِمينَ مَقامَ الحُجَّةِ ، ولَولا ذلِكَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها ، ولَم يَبقَ فِي الأَرضِ حُجَّةٌ ، فَيَفيضُ العِلمُ مِنهُ إلى سائِرِ البِلادِ فِي المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ، فَيَتِمُّ حُجَّةُ اللّهِ عَلَى الخَلقِ حَتّى لا يَبقى أحَدٌ عَلَى الأَرضِ لَم يَبلُغ إلَيهِ الدّينُ وَالعِلمُ ، ثُمَّ يَظهَرُ القائِمُ عليه السلام . (2)
عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ احتَجَّ بِالكوفَةِ عَلى سائِرِ البِلادِ ، وبِالمُؤمِنينَ مِن أهلِها عَلى غَيرِهِم مِن أهلِ البِلادِ ، وَاحتَجَّ بِبَلدَةِ قُمَّ على سائِرِ البِلادِ ، وبِأَهلِها عَلى جَميعِ أهلِ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ ، ولَم يَدَعِ اللّهُ قُمَّ وأهلَهُ مُستَضعَفا بَل وَفَّقَهُم ... وسَيَأتي زَمانٌ تَكونُ بَلدَةُ قُمَّ وأهلُها حُجَّةً عَلَى الخَلائِقِ ، وذلِكَ في زَمانِ غَيبَةِ قائِمِنا عليه السلام إلى ظُهورِهِ ، ولَولا ذلِكَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها . وإنَّ المَلائِكَةَ لَتَدفَعُ البَلايا عَن قُمَّ وأهلِهِ ، وما قَصَدَهُ جَبّارٌ بِسوءٍ إلّا قَصَمَهُ قاصِمُ الجَبّارينَ . (3)
عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَآ أُوْلِى بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلَالَ الدِّيَارِ» (4) _ :قَومٌ يَبعَثُهُمُ اللّهُ قَبلَ خُروجِ القائِمِ عليه السلام فَلا يَدَعون وِترا لِالِ مُحَمَّدٍ إلّا قَتَلوهُ . (5)
.
ص: 33
امام صادق عليه السلام :به زودى، كوفه از مؤمنان خالى مى گردد و بساط علم از آن برچيده مى شود ، همان گونه كه مار در سوراخش مى خزد . سپس علم در شهرى به نام «قم» آشكار مى گردد و اين شهر به كانون علم و فضل تبديل مى شود، تا جايى كه در روى زمين ، مستضعفِ دينى باقى نمى ماند ، حتّى زنان پرده نشين . اينها همه در زمانى اتّفاق مى افتد كه ظهور قائم ما نزديك است . خداوند ، قم و اهل آن را به منزله حجّت قرار مى دهد . اگر نه چنين بود ، بى گمان، زمين ، مردم را در كام خود فرو مى برد و در زمين ، حجّتى باقى نمى ماند . علم از قم به ساير نقاط شرق و غرب عالَم سرازير مى شود و بدين سان ، حجّت خدا بر خَلق تمام مى شود، تا جايى كه در روى زمين ، كسى باقى نمى ماند كه دين و علم به او نرسيده باشد . پس از آن ، قائم عليه السلام ظهور مى كند .
امام صادق عليه السلام :خداوند ، كوفه را بر ساير شهرها حجّت قرار داد و مردمِ مؤمنِ آن را براى مؤمنان ديگر شهرها و شهر قم را براى ديگر شهرها حجّت قرار داد و مردمِ آن را بر همه مردمِ شرق و غرب عالم از جنّ و انس . خداوند ، قم و مردم آن را مستضعف [در دين و معارف دينى ] رها نكرد ؛ بلكه به آنان توفيق داد... و زمانى فرا مى رسد كه شهر قم و مردم آن ، بر مردمان، حجّت خواهند بود و اين ، در زمان غيبت قائم ما عليه السلام تا هنگام ظهور اوست . اگر چنين نبود ، بى گمان، زمين ، اهلش را در كام خود فرو مى بُرد . فرشتگان ، بلايا را از قم و اهل آن دور مى كنند و هيچ جبّارى نسبت به آنان قصد سوء نمى كند ، مگر اين كه [خداوندِ] در هم شكننده جبّاران ، او را در هم مى شكند .
امام صادق عليه السلام_ در باره آيه : «بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند ، بر شما مى گماريم تا در ميان خانه ها[يتان براى قتل و كشتار شما] به جستجو در آيند» _ :اينان، مردمى هستند كه خداوند ، قبل از ظهور قائم عليه السلام ، آنان را مى فرستد و هر كس را كه در حقّ خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ستم كرده باشد ، مى كُشند .
.
ص: 34
الإمام الكاظم عليه السلام :رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ يَدعُو النّاسَ إلَى الحَقِّ ، يَجتَمِعُ مَعَهُ قَومٌ كَزُبَرِ الحَديدِ ، لا تُزِلُّهُمُ الرِّياحُ العَواصِفُ ، ولا يَمِلّونَ مِنَ الحَربِ ولا يَجبُنونَ ، وعَلَى اللّهِ يَتَوَكَّلونَ ، وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ . (1)
12 / 3دَولَتُهُم آخِرُ الدُّوَلِالإمام الباقر عليه السلام :دَولَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ ، ولَن يَبقَ (2) أهلُ بَيتٍ لَهُم دَولَةٌ إلّا مَلَكوا قَبلَنا ، لِئَلّا يَقولوا إذا رَأَوا سيرَتَنا : إذا مَلَكنا سِرنا مِثلَ سِيرَةِ هؤُلاءِ ! وهُوَ قَولُ اللّهِ عَزَّوجَلَّ : «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (3) . (4)
الإمام الصادق عليه السلام : لِكُلِّ اُناسٍ دَولَةٌ يَرقُبونَهاودَولَتُنا فِي آخِرِ الدَّهرِ تَظهَرُ (5)
عنه عليه السلام :ما يَكونُ هذَا الأَمرُ حَتّى لا يَبقى صِنفٌ مِنَ النّاسِ إلّا وقَد وُلّوا عَلَى النّاسِ ، حَتّى لا يَقولَ قائِلٌ : «إنّا لَو وُلّينا لَعَدَلنا» ، ثُمَّ يَقومُ القائِمُ بِالحَقِّ وَالعَدلِ . (6)
.
ص: 35
امام كاظم عليه السلام :مردى از اهالى قم ، مردم را به سوى حق فرا مى خوانَد و عدّه اى بر گِردَش جمع مى شوند كه چونان قطعات آهن [ ، سخت] اند ، بادهاى توفنده ، آنان را از جاى نمى جنباند و از جنگ ، خسته نمى شوند و از آن ، نمى هراسند و به خدا توكّل دارند «و عاقبت ، از آنِ پرهيزگاران است» .
12 / 3دولت اهل بيت عليهم السلام ، آخرين دولت استامام باقر عليه السلام :دولت ما ، آخرين دولت است و هيچ خاندان داراى حكومتى باقى نمى ماند ، مگر اين كه قبل از ما ، به حكومت مى رسد تا وقتى شيوه [حكومتِ ]ما را ديدند ، نگويند : اگر ما به حكومت مى رسيديم ، به شيوه اينان رفتار مى كرديم . اين، همان سخن خداى عز و جل است كه : «و عاقبت ، از آنِ پرهيزگاران است» .
امام صادق عليه السلام : هر مردمى را دولتى است كه منتظر فرا رسيدن آن هستندو دولت ما ، در پايان روزگار، آشكار مى شود .
امام صادق عليه السلام :اين امر (حكومت ما اهل بيت) فرا نمى رسد تا اين كه هيچ گروهى از مردم باقى نماند ، مگر اين كه بر مردم ، حكومت كرده باشد تا كسى نگويد : اگر ما به حكومت مى رسيديم ، به عدالت رفتار مى كرديم . پس از آن ، قائم عليه السلام قيام مى كند و حق و عدالت را بر پا مى دارد .
.
ص: 36
12 / 4الاِنتِظارُ لِدَولَتِهِمالكافي عن إسماعيل الجعفيّ :دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ومَعَهُ صَحيفَةٌ ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : هذِهِ صَحيفَةُ مُخاصِمٍ يَسأَلُ عَنِ الدّينِ الَّذي يُقبَلُ فيهِ العَمَلُ ، فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ هذَا الَّذي اُريدُ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وتُقِرُّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ ، وَالوَلايَةُ لَنا أهلَ البَيتِ ، وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّنا ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِنا ، وَالوَرَعُ وَالتَّواضُعُ ، وَانتِظارُ قائِمِنا ، فَإِنَّ لَنا دَولَةً إذا شاءَ اللّهُ جاءَ بِها . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :المُنتَظِرُ لِأَمرِنا كَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ . (2)
الإمام الحسين عليه السلام :قالَ زَيدُ بنُ صَوحانَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : أيُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل ؟ قالَ : اِنتِظارُ الفَرَجِ . (3)
الإمام الباقر عليه السلام :العارِفُ مِنكُم هذَا الأَمرَ المُنتَظِرُ لَهُ الُمحتَسِبُ فيهِ الخَيرَ ، كَمَن جاهَدَ وَاللّهِ مَعَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ عليه السلام بِسَيفِهِ . (4)
.
ص: 37
12 / 4انتظار دولت اهل بيت عليهم السلامالكافى_ به نقل از اسماعيل جعفى _ :مردى خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و كتابى با خود داشت . امام باقر عليه السلام به او فرمود : «اين ، كتاب مناظره كننده اى است كه در جستجوى دينى است كه در آن ، عمل، پذيرفته [ى درگاه خدا] مى شود» . مرد گفت : خدايت رحمت كند! اين، همان چيزى است كه من مى خواهم . امام باقر عليه السلام فرمود : «گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه و بى نياز نيست و محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست و اقرار به آنچه از جانب خدا آمده است و ولايت [و دوستى] ما خاندان و بيزارى از دشمن ما و گردن نهادن به فرمان ما و پارسايى و فروتنى و انتظار [ظهور] قائم ما ؛ زيرا براى او دولتى (حكومتى) است كه خدا، هر زمان كه بخواهد ، آن را [روى كار] مى آورد» .
امام على عليه السلام :آن كه منتظر حكومت ما (اهل بيت) باشد ، همچون كسى است كه در راه خدا ، به خون خود در مى غلتد .
امام حسين عليه السلام :زيد بن صوحان به امير مؤمنان عليه السلام گفت : چه عملى نزد خداى عز و جل، محبوب تر است؟ فرمود : «انتظار فَرَج» . (1)
امام باقر عليه السلام :آن كس از شما كه اين امر را بشناسد [و بِدان معتقد باشد] و منتظر آن باشد و خير را در آن بداند ، به خدا سوگند، همچون كسى است كه در كنار قائم خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، با شمشير او جهاد كند .
.
ص: 38
عنه عليه السلام :لِيُقَوِّ شَديدُكُم ضَعيفَكُم ، وَليَعُد غَنِيُّكُم عَلى فَقيرِكُم ، ولا تَبُثّوا سِرَّنا ، ولا تُذيعوا أمرَنا ، وإذا جاءَكُم عَنّا حَديثٌ فَوَجَدتُم عَلَيهِ شاهِدا أو شاهِدَينِ مِن كِتابِ اللّهِ فَخُذوا بِهِ ، وإلّا فَقِفوا عِندَهُ ثُمَّ رُدّوهُ إلَينا حَتّى يَستَبينَ لَكُم . وَاعلَموا أنَّ المُنتَظِرَ لِهذَا الأَمرِ لَهُ مِثلُ أجرِ الصّائِمِ القائِمِ ، ومَن أدرَكَ قائِمَنا فَخَرَجَ مَعَهُ فَقَتَلَ عَدُوَّنا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ عِشرينَ شَهيدا ، ومَن قُتِلَ مَعَ قائِمِنا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ خَمسَةٍ وعِشرينَ شَهيدا . (1)
عنه عليه السلام :ما ضَرَّ مَن ماتَ مُنتَظِرا لِأَمرِنا ألّا يَموتَ في وَسَطِ فِسطاطِ المَهدِيِّ وعَسكَرِهِ ؟ ! (2)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مَنِ انتَظَرَ أمرَنا وصَبَرَ عَلى ما يَرى مِنَ الأَذى وَالخَوفِ هُوَ غَداً في زُمرَتِنا . (3)
عنه عليه السلام :المُنتَظِرُ لِلثّاني عَشَرَ مِنهُم ، كَالشّاهِرِ سَيفَهُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَذُبُّ عَنهُ . (4)
عنه عليه السلام :مَن ماتَ مُنتَظِرا لِهذَا الأَمرِ كانَ كَمَن كانَ مَعَ القائِمِ في فِسطاطِهِ ، لا بَل كانَ كَالضّارِبِ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالسَّيفِ . (5)
.
ص: 39
امام باقر عليه السلام :تواناى شما به ناتوانتان يارى رساند و داراى شما به نادارتان كمك كند و راز ما را فاش نسازيد و امر [امامت] ما را آشكار نكنيد و هر گاه حديثى از ما به شما رسيد و يك يا دو دليل از كتاب خدا برايش پيدا كرديد ، آن را بپذيريد، و گرنه ، در باره آن درنگ كنيد و سپس آن را به ما ارجاع دهيد [و از ما بپرسيد] تا [حقيقت امر ]برايتان روشن شود . بدانيد كه انتظار كِشنده اين امر (ظهور قائم عليه السلام )، پاداشى همانند روزه دار شب زنده دار دارد و هر كس قائم ما را درك كند و همراهى اش كند و دشمن ما را بكُشد ، اجر بيست شهيد دارد و هر كس در ركاب قائم ما كشته شود ، اجر بيست و پنج شهيد دارد .
امام باقر عليه السلام :كسى كه در انتظار امر (فَرَج و ظهور ما) از دنيا رود ، او را چه زيان كه در ميان خيمه مهدى و سپاه او نميرد!؟
امام صادق عليه السلام :هر كس منتظر امر (حكومت و دولت) ما باشد و بر آزارها و بيمى كه به او مى رسد ، شكيبايى كند ، فردا در زمره ما خواهد بود .
امام صادق عليه السلام :كسى كه در انتظار دوازدهمين آنان (مهدى عليه السلام ) باشد ، همانند كسى است كه پيشاپيش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير بكشد و از او دفاع كند .
امام صادق عليه السلام :كسى كه در حال انتظار اين امر (ظهور قائم) از دنيا برود ، همانند كسى است كه با قائم ، در خيمه او باشد . نه ؛ بلكه همانند كسى است كه پيشاپيش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير زند .
.
ص: 40
عنه عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَكونَ مِن أصحابِ القائِمِ ، فَليَنتَظِر وَليَعمَل بِالوَرَعِ ومَحاسِنِ الأَخلاقِ وهُوَ مُنتَظِرٌ ، فَإِن ماتَ وقامَ القائِمُ بَعدَهُ كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ مِثلُ أجرِ مَن أدرَكَهُ ، فَجُدّوا وَانتَظِروا هَنيئا لَكُم أيَّتُهَا العِصابَةُ المَرحومَةُ . (1)
الإمام الجواد عليه السلام_ في قُنوتِهِ _ :اللّهُمَّ أدِل لِأَولِيائِكَ مِن أعدائِكَ الظّالِمينَ ... الَّذينَ ... اتَّخَذوا _ اللّهُمَّ _ مالَكَ دُوَلاً ، وعِبادَكَ خَوَلاً ، وتَرَكُوا اللّهُمَّ عالَمَ أرضِكَ في بَكماءَ عَمياءَ ظَلماءَ مُدلَهِمَّةٍ ، فَأَعيُنُهُم مَفتوحَةٌ ، وقُلوبُهُم عَمِيَةٌ ، ولَم تُبقِ لَهُمُ اللّهُمَّ عَلَيكَ مِن حُجَّةٍ . لَقَد حَذَّرتَ اللّهُمَّ عَذابَكَ وبَيَّنتَ نَكالَكَ ، ووَعَدتَ المُطيعينَ إحسانَكَ ، وقَدَّمتَ إلَيهِم بِالنُّذرِ ، فَآمَنَت طائِفَةٌ ، فَأَيِّدِ اللّهُمَّ الَّذينَ آمَنوا عَلى عَدُوِّكَ وعَدُوِّ أولِيائِكَ ، فَأَصبَحوا ظاهِرينَ وإلَى الحَقِّ داعينَ ، ولِلإِمامِ المُنتَظَرِ القائِمِ بِالقِسطِ تابِعينَ . (2)
الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :اُشهِدُ اللّهَ واُشهِدُكُم أنّي ... مُؤمِنٌ بِإيابِكُم ، مُصَدِّقٌ بِرَجعَتِكُم ، مُنتَظِرٌ لِأَمرِكُم ، مُرتَقِبٌ لِدَولَتِكُم . (3)
12 / 5الدُّعاءُ لِدَولَتِهِمالإمام زين العابدين عليه السلام :رَبِّ صَلِّ عَلى أطائِبِ أهلِ بَيتِهِ الَّذينَ اختَرتَهُم لِأَمرِكَ ، وجَعَلتَهُم خَزَنَةَ عِلمِكَ ، وحَفَظَةَ دينِكَ ، وخُلفاءَكَ في أرضِكَ ، وحُجَجَكَ عَلى عِبادِكَ ، وطَهَّرتَهُم مِنَ الرِّجسِ وَالدَّنَسِ تَطهيرا بِإِرادَتِكَ ، وجَعَلتَهُمُ الوَسيلَةَ إلَيكَ وَالمَسلَكَ إلى جَنَّتِكَ ... اللّهُمَّ فَأَوزِع لِوَلِيِّكَ شُكرَ ما أنعَمتَ بِهِ عَلَيهِ ، وأوزِعنا مِثلَهُ فيهِ ، وآتِهِ مِن لَدُنكَ سُلطانا نَصيرا ، وَافتَح لَهُ فَتحا يَسيرا ، وأعِنهُ بِرُكنِكَ الأَعَزِّ ، وَاشدُد أزرَهُ ، وقَوِّ عَضُدَهُ ، وراعِهِ بِعَينِكَ ، وَاحمِهِ بِحِفظِكَ ، وَانصُرهُ بِمَلائِكَتِكَ ، وَامدُدهُ بِجُندِكَ الأَغلَبِ ، وأقِم بِهِ كِتابَكَ وحُدودَكَ وشَرائِعَكَ وسُنَنَ رَسولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيهِ وآلِهِ ، وأحيِ بِهِ ما أماتَهُ الظّالِمونَ مِن مَعالِمِ دينِكَ ، وَاجلُ بِهِ صَدَأَ الجَورِ عَن طَريقَتِكَ ، وأبِن بِهِ الضَّرّاءَ مِن سَبيلِكَ ، وأزِل بِهِ النّاكِبينَ عَن صِراطِكَ ، وَامحَق بِهِ بُغاةَ قَصدِكَ عِوَجا ، وألِن جانِبَهُ لِأَولِيائِكَ ، وَابسُط يَدَهُ عَلى أعدائِكَ ، وهَب لَنا رَأفَتَهُ ورَحمَتَهُ وتَعَطُّفَهُ وتَحَنُّنَهُ ، وَاجعَلنا لَهُ سامِعينَ مُطيعينَ ، وفي رِضاهُ ساعينَ ، وإلى نُصرَتِهِ وَالمُدافَعَةِ عَنهُ مُكنِفينَ ، وإلَيكَ وإلى رَسولِكِ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيهِ وآلِهِ بِذلِكَ مُتَقَرِّبينَ . (4)
.
ص: 41
امام صادق عليه السلام :هر كه دوست دارد از ياران قائم باشد ، بايد انتظار كشد و در حالى كه منتظر است ، پارسايى و اخلاق نيك را در پيش گيرد . اگر [با چنين حالتى ]از دنيا برود و بعد از مرگ او ، قائمْ قيام كند ، همانند اجر كسى را دارد كه قائم را درك مى كند . پس [در كار و عمل] بكوشيد و منتظر باشيد . گوارايتان باد اى جماعتِ مشمول رحمت!
امام جواد عليه السلام_ در قنوت خود _ :بار خدايا! دوستانت را بر دشمنان ستمگرت پيروز گردان...؛ همانان كه... اموال تو را در ميان خود ، دست به دست چرخاندند و بندگانت را به بردگى گرفتند و جهان سرزمين تو را _ بار خدايا _ در كرى و كورى و تاريكى شديد رها كردند . چشمانشان باز است و دل هايشان كور و براى آنان _ بار خدايا _ بر تو حجّتى نمانده است . بار خدايا! تو آنان را از عذاب خود ، بر حذر داشتى و كيفرت را برايشان روشن ساختى و به فرمان برداران ، وعده احسانت را دادى و پيشاپيش به آنان هشدار دادى . پس طايفه اى ايمان آوردند _ بار خدايا! كسانى را كه ايمان آوردند ، در برابر دشمن خود و دشمن دوستانت، تأييد فرما _ و آشكار [و پيروز] گرديدند و دعوتگر به سوى حق شدند و پيروى از امام منتظر عدالت گستر را پيشه كردند .
امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه _ :خدا را و شما را گواه مى گيرم كه من... به باز آمدن شما ايمان دارم و رجعت شما را تصديق مى كنم و منتظر حكومتِ شما و در آرزوى دولت شما هستم .
12 / 5دعا براى دولت اهل بيت عليهم السلامامام زين العابدين عليه السلام :اى پروردگار من! بر پاك تران اهل بيت او درود فرست ؛ همانان كه ايشان را براى امر خود (راه نمايى و هدايت مردم) برگزيدى و خزانه داران دانشت و نگهبانان دينت و جانشينان خود در زمينت و حجّت هاى خويش بر بندگانت قرارشان دادى و به خواست خود ، آنان را از پليدى و ناپاكى پاك ساختى و ايشان را وسيله رسيدن به مقام قرب خود و راه رسيدن به بهشتت قرار دادى... . بار خدايا! به ولىّ خود ، شُكر نعمتى را كه به او ارزانى داشته اى ، الهام فرما و به ما نيز همانندِ او چنين سپاسى را الهام ده و به او سلطنت و قدرتى ياريگر عطايش فرما و به او پيروزى و فتحى آسان ارزانى دار و با نيرومندترين ركن قدرت خود، يارى اش ده و پشتش را محكم و بازوانش را توانا گردان و تحت مراقبت خويش قرارش ده و در سايه حفظ خود، نگاهش دار و با فرشتگانت يارى اش نما و به وسيله لشكر پيروزمند خود ، مددش رسان و كتاب خود و حدود و شرايعت و سنّت هاى پيامبرت را _ كه درود تو اى پروردگار بر او و خاندانش باد _ به وسيله او بر پا دار و آنچه را از نشانه هاى دينت كه ستمگران از بين برده اند ، به واسطه او زنده گردان و به وسيله او ، زنگار ستم [ستمگران] را از آيين خود بزداى و به وسيله او ، دشوارى ها را از راه خود، دور گردان و به نيروى او ، منحرفان از راه خود را از ميان بردار و به وسيله او ، كسانى را كه خواهان كج ساختن راه راست تو هستند ، نابود كن و او را با دوستان خود ، نرم خو ساز و دست قدرت وى را بر دشمنانت بگشاى و رأفت و مهربانى و عطوفت و محبّتش را نصيب ما گردان و ما را گوش به فرمان و مطيع او قرار ده و چنان كن كه در راه خشنودى او بكوشيم و در حمايت و دفاع از او جِدّيت كنيم و بدين سبب ، به تو و پيامبر تو _ كه درود تو اى پروردگار بر او و خاندانش باد _ تقرّب جوييم .
.
ص: 42
الإمام الباقر عليه السلام_ في بَيانِ كَيفِيَّةِ الخُطبَةِ الثّانِيَةِ مِن صَلاةِ الجُمُعَةِ _ :اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ في دَولَةٍ كَريمَةٍ ، تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ وأهلَهُ ، وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وأهلَهُ ، وتَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ إلى طاعَتِكَ وَالقادَةِ إلى سَبيلِكَ ، وتَرزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءٍ لَهُ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وعَلى إمامِ المُسلِمينَ ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ومِن فَوقِهِ ومِن تَحتِهِ ، وَافتَح لَهُ فَتحا يَسيرا ، وَانصُرهُ نَصرا عَزيزا ، وَاجعَل لَهُ مِن لَدُنكَ سُلطان_ا نَصي_را . اللّهُ_مَّ عَجِّل فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وأهلِك أعداءَهُم مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ . (2)
.
ص: 43
امام باقر عليه السلام_ در بيان كيفيت خواندن خطبه دوم نماز جمعه _ :بار خدايا! ملتمسانه از تو مى خواهيم دولت باشكوهى را بر پا دارى كه به وسيله آن ، اسلام و مسلمانان را عزّت بخشى و نفاق و منافقان را به ذلّت كشانى و در آن ، ما را از دعوتگران به سوى طاعتت و پيشاهنگان راهت قرار دهى و به واسطه آن ، كرامت دنيا و آخرت را نصيبمان فرمايى .
امام صادق عليه السلام_ در يكى از دعاهاى خود _ :بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد و بر امام مسلمانان ، درود فرست و او را از پيش رو و از پشت سرش و از جانب راست و از جانب چپش و از بالاى سر و از زير پايش [از همه جهت] محافظت فرما و پيروزى و فتحى آسان [و بى رنج] نصيبش گردان و نصرتى عزّت بخش عطايش كن و از جانب خود براى او تسلّطى [و قدرتى] ياريگر قرار ده! بار خدايا! فَرَج خاندان محمّد را شتاب بخش و دشمنان آنان را ، از جنّ و انس ، نابود گردان.
.
ص: 44
الإمام الكاظم عليه السلام_ في بَيانِ ذِكرِ سَجدَةِ الشُّكرِ _ :اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ بِإِيوائِكَ 1 عَلى نَفسِكَ لِأَولِيائِكَ لَتُظفِرَنَّهُم بِعَدُوِّكَ وعَدُوِّهِم أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلَى المُستَحفِظينَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ . اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ اليُسرَ بَعدَ العُسرِ _ ثلاثا _ . (1)
الإمام الرضا عليه السلام_ مِمّا كان يَأمُرُ بِهِ مِنَ الدُّعاءِ لِصاحِبِ الأَمرِ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَهُ _ :اللّهُمَّ ادفَع عَن وَلِيِّكَ وخَليفَتِكَ وحُجَّتِكَ عَلى خَلقِكَ ، ولِسانِكَ المُعَبِّرِ عَنكَ النّاطِقِ بِحُكمِكَ ، وعَينِكَ النّاظِرَةِ بِإِذنِكَ ، وشاهِدِكَ عَلى عِبادِكَ ، الجَحجاحِ الُمجاهِدِ ، العائِذِ بِكَ ، العابِدِ عِندَكَ ، وأعِذهُ مِن شَرِّ جَميعِ ما خَلَقتَ وبَرَأتَ وأنشَأتَ وصَوَّرتَ ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ ، وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ومِن فَوقِهِ ومِن تَحتِهِ ، بِحِفظِكَ الَّذي لا يَضيعُ مَن حَفِظتَهُ بِهِ ، وَاحفَظ فيهِ رَسولَكَ وآباءَهُ أئِمَّتَكَ ودَعائِمَ دينِكَ ، وَاجعَلهُ في وَديعَتِكَ الَّتي لا تَضيعُ ، وفي جِوارِكَ الَّذي لا يُخفَرُ ، وفي مَنعِكَ وعِزِّكَ الَّذي لا يُقهَرُ ، وآمِنهُ بِأَمانِكَ الوَثيقِ الَّذي لا يُخذَلُ مَن آمَنتَهُ بِهِ ، وَاجعَلهُ في كَنَفِكَ الَّذي لا يُرامُ مَن كانَ فيهِ ، وَانصُرهُ بِنَصرِكَ العَزيزِ ، وأيِّدهُ بِجُندِكَ الغالِبِ ، وقَوِّهِ بِقُوَّتِكَ ، وأردِفهُ بِمَلائِكَتِكَ ، ووالِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وألبِسهُ دِرعَكَ الحَصينَةَ ، وحُفَّهُ بِالمَلائِكَةِ حَفّا . اللّهُمَّ اشعَب بِهِ الصَّدع ، وَارتُق بِهِ الفَتقَ ، وأمِت بِهِ الجَورَ ، وأظهِر بِهِ العَدلَ ، وزَيِّن بِطولِ بَقائِهِ الأَرضَ ، وأيِّدهُ بِالنَّصرِ ، وَانصُرهُ بِالرُّعبِ ، وقَوِّ ناصِريهِ ، وَاخذُل خاذِليهِ ، ودَمدِم مَن نَصَبَ لَهُ ، ودَمِّر مَن غَشَّهُ ، وَاقتُل بِهِ جَبابِرَةَ الكُفرِ وعَمَدَهُ ودَعائِمَهُ ، وَاقصِم بِهِ رُؤوسَ الضَّلالَةِ وشارِعَةَ البِدَعِ ومُميتَةَ السُّنَّةِ ومُقَوِّيَةَ الباطِلِ ، وذَلِّل بِهِ الجَبّارينَ ، وأبِر بِهِ الكافِرينَ وجَميعَ المُلحِدينَ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها ، وبَرِّها وبَحرِها وسَهلِها وجَبَلِها ، حَتّى لا تَدَعَ مِنهُم دَيّارا ولا تُبقِيَ لَهُم آثارا . اللّهُمَّ طَهِّر مِنهُم بِلادَكَ ، وَاشفِ مِنهُم عِبادَكَ ، وأعِزَّ بِهِ المُؤمِنينَ ، وأحيِ بِهِ سُنَنَ المُرسَلينَ ، ودارِسَ حُكمِ النَّبِيّينَ ، وجَدِّد بِهِ مَا امتُحي مِن دينِكَ وبُدِّلَ مِن حُكمِكَ ، حَتّى تُعيدَ دينَكَ بِهِ وعَلى يَدَيهِ جَديدا غَضّا مَحضا صَحيحا لا عِوَجَ فيهِ ولا بِدعَةَ مَعَهُ ، وحَتّى تُنيرَ بِعَدلِهِ ظُلَمَ الجَورِ ، وتُطفِئَ بِهِ نيرانَ الكُفرِ ، وتَوضِحَ بِهِ معاقِدَ الحَقِّ ومَجهولَ العَدلِ ، فَإِنَّهُ عَبدُكَ الَّذِي استَخلَصتَهُ لِنَفسِكَ وَاصطَفَيتَهُ عَلى غَيبِكَ ، وعَصَمتَهُ مِنَ الذُّنوبِ وبَرَّأتَهُ مِنَ العُيوبِ وطَهَّرتَهُ مِنَ الرِّجسِ وسَلَّمتَهُ مِنَ الدَّنَسِ . اللّهُمَّ فَإِنّا نَشهَدُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ ويَومَ حُلولِ الطّامَّةِ أنَّهُ لَم يُذنِب ذَنبا ، ولا أتى حوبا ، ولَم يَرتَكِب مَعصِيَةً ، ولَم يُضِع لَكَ طاعَةً ، ولَم يَهتِك لَكَ حُرمَةً ، ولَم يُبَدِّل لَكَ فَريضَةً ، ولَم يُغَيِّر لَكَ شَريعَةً ، وأنَّهُ الهادِيُ المُهتَدِيُ الطّاهِرُ التَّقِيُّ النَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ . اللّهُمَّ أعطِهِ في نَفسِهِ وأهلِهِ ووُلدِهِ وذُرِّيَّتِهِ واُمَّتِهِ وجَميعِ رَعِيَّتِهِ ما تُقِرُّ بِهِ عَينَهُ وتَسُرُّ بِهِ نَفسَهُ ، وتَجمَعُ لَهُ مُلكَ المَملَكاتِ كُلِّها قَريبِها وبَعيدِها وعَزيزِها وذَليلِها ، حَتّى يُجرِيَ حُكمَهُ عَلى كُلِّ حُكمٍ ويَغلِبَ بِحَقِّهِ كُلَّ باطِلٍ . اللّهُمَّ اسلُك بِنا عَلى يَدَيهِ مِنهاجَ الهُدى وَالَمحَجَّةَ العُظمى وَالطَّريقَةَ الوُسطَى ، الَّتي يَرجِعُ إليَها الغالي ويَلحَقُ بِهَا التّالي ، وقَوِّنا عَلى طاعَتِهِ ، وثَبِّتنا عَلى مُشايَعَتِهِ ، وَامنُن عَلَينا بِمُتابَعَتِهِ ، وَاجعَلنا في حِزبِهِ القَوّامينَ بِأَمرِهِ الصّابِرينَ مَعَهُ الطّالِبينَ رِضاكَ بِمُناصَحَتِهِ ، حَتّى تَحشُرَنا يَومَ القِيامَةِ في أنصارِهِ وأعوانِهِ ومُقَوِّيَةِ سُلطانِهِ . اللّهُمَّ وَاجعَل ذلِكَ لَنا خالِصا مِن كُلِّ شَكٍّ وشُبهَةٍ ورِياءٍ وسُمعَةٍ ، حَتّى لا نَعتَمِدَ بِهِ غَيرَكَ ولا نَطلُبَ بِهِ إلّا وَجهَكَ ، وحَتّى تُحِلَّنا مَحِلَّهُ وتَجعَلَنا فِي الجَنَّةِ مَعَهُ ، وأعِذنا مِنَ السَّأَمَةِ وَالكَسَلِ وَالفَترَةِ ، وَاجعَلنا مِمَّن تَنتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وتُعِزُّ بِهِ نَصرَ وَلِيِّكَ ، ولا تَستَبدِل بِنا غَيرَنا ؛ فَإِنَّ استِبدالَكَ بِنا غَيرَنا عَلَيكَ يَسيرٌ وهُوَ عَلَينا كَثيرٌ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى وُلاةِ عَهدِهِ وَالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ ، وبَلِّغهُم آمالَهُم ، وزِد في آجالِهِم ، وأعِزَّ نَصرَهُم ، وتَمِّم لَهُم ما أسنَدتَ إلَيهِم مِن أمرِك لَهُم ، وثَبِّت دَعائِمَهُم ، وَاجعَلنا لَهُم أعوانا وعَلى دينِكَ أنصارا ؛ فَإِنَّهُم مَعادِنُ كَلِماتِكَ ، وخُزّانُ عِلمِكَ ، وأركانُ تَوحيدِكَ ، ودَعائِمُ دينِكَ ، ووُلاةُ أمرِكَ ، وخالِصَتُكَ مِن عِبادِكَ ، وصَفوَتُكَ مِن خَلقِكَ ، وأولِياؤُكَ وسَلائِلُ أولِيائِكَ ، وصَفوَةُ أولادِ نَبِيِّكَ ، وَالسَّلامُ عَلَيهِ وعَلَيهِم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . (2)
.
ص: 45
امام كاظم عليه السلام_ در بيان ذكر سجده شكر _ :بار خدايا! تو را _ به حقّ وعده اى (1) كه به دوستانت داده اى و متعهّد شده اى كه آنان را بر دشمن خودت و دشمن آنان پيروز گردانى _ سوگند مى دهم كه بر محمّد و خاندان محمّد كه حافظانِ [دين و شريعت تو و امانتدارانت] هستند ، درود فرستى . بار خدايا! آسانى پس از دشوارى [و فَرَج بعد از شدّت ]را از تو مسئلت مى كنم (سه بار) .
امام رضا عليه السلام_ از جمله دعاهايى كه به خواندن آن براى صاحب الأمر عليه السلام دستور مى داد _ :بار خدايا! دور گردان [بلاها را] از ولىّ خودت و جانشينت و حجّتت بر خَلقت و آن كه زبان گوياى توست و سخنگوى حُكم تو و ديده توست كه به اجازه تو مى نگرد و گواه تو بر بندگانت است و سَرور است و مجاهد ، و پناه برنده به توست و عبادت كننده تو . او را از شرّ هر آنچه آفريده اى و ساخته اى و پديد آورده اى و صورت بخشيده اى ، در پناه خود بدار و با نگهداشت خود ، او را از پيش رو و راست و چپ و بالاى سر و زير پايش نگه دار ؛ نگهداشتى كه هر كس را با آن حفظ كنى ، از بين نرود و با حفظ او [راه و رسم ]فرستاده خودت و پدران او را كه امامان تو و اركان دين تو هستند ، حفظ فرما و او را در وديعه خود گير ؛ وديعه اى كه [چون تو امانتدار آن هستى ، ]هرگز تباه نمى شود و او را در امان و زنهار ناشكستنى خويش و در پناه حمايت و قدرت مقهور ناشدنى خود ، قرار ده و با امان استوارت، او را امان ده ؛ امانى كه هر كس را بدان امان دهى ، هرگز تنها و بى ياور نماند و او را در سايه حمايت و رحمت خويش نگه دار ؛ سايه حمايتى كه هر كس در آن باشد ، گزندى نبيند . با يارى عزّتمند خويش ، او را يارى رسان و با سپاهِ همواره چيره ات، تأييدش فرما و با نيروى خويش ، او را نيرو بخش و [شكر] فرشتگانت را پشت سر او قرار ده و دوستدار او را دوست بدار و با دشمن او دشمن باش و زره محكم خويش را بر قامت او بپوشان و او را در حلقه اى از انبوه فرشتگان ، محفوظ بدار. بار خدايا! به وسيله او ، از هم گسيختگى[مان] را به پيوستگى و تفرقه و جدايى[مان] را به هم بستگى مبدّل گردان و ستم را نابود كن و عدل را آشكار گردان و زمين را به طول عمر او ، آراسته گردان و او را نصرت عطا فرما و از طريق ايجاد رعب [در دل دشمنانش] او را يارى و پيروزى ده و يارانش را قدرت بخش و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند ، تنها گذار و هر كه را كمر به دشمنى او مى بندد ، نابود كن و هر كه را با او دغلى [و ناراستى] مى كند ، نابود ساز و سران و استوانه ها و اركان كفر را با دست او ، از ميان بردار و سردمداران گم راهى و بدعت گذاران و از بين برندگان سنّت [پيامبر] و تقويت كنندگان باطل را به وسيله او در هم شكن و جبّاران را به دست او خوار گردان و كافران و همه ملحدان را در شرق و غرب عالَم و خشكى و دريا و دشت و كوه ، به دست او هلاك گردان، تا جايى كه هيچ يك از آنان را نگذارى و نشانى از آنها بر جاى ننهى. بار خدايا! شهرهايت را از [لوث وجود] آنان پاك گردان و دل هاى بندگانت را از [آزار ]ايشان تسكين بده و به وسيله او (امام زمان) ، مؤمنان را بر سرير عزّت [و قدرت] بنشان و سنّت هاى فرستادگان را به دست او زنده بگردان و حكمت ها [و تعاليم] پيامبران را آموزش ده و از دين و احكامت ، آنچه را كه محو و تحريف گشته است ، به دست او تجديد گردان تا اين كه دينت را به وسيله او و با دست او ، دوباره نو و تازه و ناب و درست و عارى از كژى و بدعت سازى و ظلمت ستم را به نور عدالتش روشن گردانى و آتش هاى كفر را به دست او فرو نشانى و حق را كه پيچيده و مبهم گشته و عدالت را كه ناشناخته مانده است ، روشن سازى ؛ زيرا او ، بنده توست كه وى را براى خودت برگزيده اى و بر عالَم غيب خويش ، ترجيحش داده اى و از گناهان ، مصونش داشته اى و از هر گونه عيبى ، مبرّايش ساخته اى و از پليدى ، پاكش كرده اى و از آلودگى ، سالم نگهش داشته اى . بار خدايا! در روز قيامت و در روز فرا رسيدن آن هنگامه بزرگ ، ما براى او گواهى مى دهيم كه هيچ گناهى نكرد و هيچ معصيتى مرتكب نشد و كمترين طاعتى از طاعت تو را فرو نگذاشت و حرمت تو را زير پا ننهاد و هيچ فريضه اى از فرايض تو را تغيير نداد و هيچ شريعتى از شرايع تو را عوض نكرد و او هدايتگر و هدايت شده و پاك و پرهيزگار و پاكيزه و پسنديده و وارسته است . بار خدايا! به او و همسر و فرزندان و ذريّه و امّت و همه رعيّتش ، آن عطا فرما كه مايه روشنىِ ديدگان او و شادمانى جانش گردد و سراسر گيتى از نزديك و دور و قدرتمند و ضعيف را در قلمرو او در آور تا فرمان او بر هر فرمانى جارى گردد و با حقّ خود ، بر هر باطلى چيره آيد . بار خدايا! ما را به دست او ، سالك طريق هدايت و شاه راه راه ميانه _ كه تند رونده پيش افتاده ، بدان باز مى گردد و واپس مانده ، به آن ملحق مى شود _ قرار ده و قدرت فرمانبرى از او را عطايمان فرما و در پيروى از او استوارمان بدار و نعمت پيروى از او را به ما ارزانى دار. ما را در حزب او در آور و از آنان قرارمان ده كه فرمان او را بر پا مى دارند و در ركاب او شكيبايى مى ورزند و با خيرخواهى و خلوص نسبت به او ، خشنودى تو را مى جويند، تا اين كه روز قيامت ، ما را در زمره ياران و مددكاران و تقويت كنندگان قدرت و سلطنت او محشور فرمايى . بار خدايا! ما را در اين امر ، از هر گونه شك و شبهه و ريا و شهرت طلبى خالص گردان تا در آن ، جز به تو تكيه نكنيم و چيزى جز رضاى تو نطلبيم، تا اين كه ما را در جايگاه او قرار دهى و در بهشت ، ما را در كنار او جاى دهى . ما را از بى حوصلگى و تنبلى و سستى نگه دار و از كسانى قرارمان ده كه به واسطه آنان دينت را يارى مى دهى و يارى دادن به ولىّ خود را تقويت مى كنى. [بار خدايا!] ديگران را جايگزين ما مگردان ؛ زيرا قرار دادن ديگران به جاى ما، براى تو آسان ؛ امّا براى ما بسى گران است . بار خدايا! بر ولى عهدان وى و پيشوايان پس از او ، درود فرست و آنان را به آرمان هايشان برسان و بر عمرشان بيفزاى و يارى خود را به آنان افزون گردان و فرمان خود را كه به دست آنان سپرده اى ، برايشان به اتمام رسان و پايه هايشان را استوار بدار و ما را يار آنان و ياور دينت قرار بده ؛ زيرا ايشان معدن هاى كلمات تو و خزانه داران دانش تو و اركان توحيد تو و تكيه گاه هاى دين تو و زمامداران امر تو و بندگان منتخب تو و برگزيدگان از خَلق تو و اولياى تو و سلاله اولياى تو و برگزيدگان فرزندان پيامبران تو هستند . سلام و رحمت و بركات خدا بر او و آنان باد!
.
ص: 46
. .
ص: 47
. .
ص: 48
الإمام الهادي عليه السلام_ في زِيارَةِ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السلام _ :اللّهُمَّ فَكَما وَفَّقتَني لِلإِيمانِ بِنَبِيِّكَ وَالتَّصديقِ لِدَعوَتِهِ ، ومَنَنتَ عَلَيَّ بِطاعَتِهِ وَاتِّباعِ مِلَّتِهِ ، وهَدَيتَني إلى مَعرِفَتِهِ ومَعرِفَةِ الأَئِمَّةِ مِن ذُرِّيَّتِهِ ، وأكمَلتَ بِمَعرِفَتِهِمُ الإِيمانَ ، وقَبِلتَ بِوَلايَتِهِم وطاعَتِهِمُ الأَعمالَ ، وَاستَعبَدتَ بِالصَّلاةِ عَلَيهِم عِبادَكَ ، وجَعَلتَهُم مِفتاحا لِلدُّعاءِ وسَبَبا لِلإِجابَةِ ، فَصَلِّ عَلَيهِم أجمَعينَ وَاجعَلني بِهِم عِندَكَ وَجيها فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ومِنَ المُقرَّبينَ ... اللّهُمَّ أنجِز لَهُم وَعدَكَ ، وطَهِّر بِسَيفِ قائِمِهِم أرضَكَ ، وأقِم بِهِ حُدودَكَ المُعَطَّلَةَ وأحكامَكَ المُهمَلَةَ وَالمُبَدَّلَةَ ، وأحيِ بِهِ القُلوبَ المَيتَةَ ، وَاجمَع بِهِ الأَهواءَ المُتَفَرِّقَةَ ، وَاجلُ بِهِ صَدَأَ الجَورِ عَن طَريقَتِكَ حَتّى يَظهَرَ الحَقُّ عَلى يَدَيهِ في أحسَنِ صورَتِهِ ، ويَهلِكَ الباطِلُ وأهلُهُ بِنورِ دَولَتِهِ ، ولا يَستَخفِيَ بِشَيءٍ مِنَ الحَقِّ مَخافَةَ أحَدٍ مِنَ الخَلقِ . (1)
.
ص: 49
امام هادى عليه السلام_ در زيارت مهدى عليه السلام _ :بار خدايا! همان گونه كه مرا توفيق دادى تا به پيامبر تو ايمان آورم و دعوت او را تصديق كنم و بر من منّت نهادى كه از او فرمان برم و از آيينش پيروى كنم و مرا به شناخت او و شناخت امامانِ از نسل او هدايت نمودى و شناخت آنان را شرط كمال ايمان قرار دادى و پذيرش اعمال را در گرو دوستى و فرمانبرى از ايشان نهادى و درود فرستادن بندگانت بر آنان را عبادت شمردى و آنها را كليد دعا و وسيله اجابت قرار دادى ، پس بر همه آنان درود فرست و مرا در دنيا و آخرت نزد آنان آبرومند و مقرّب گردان... . بار خدايا! وعده اى را كه به آنان داده اى، تحقّق بخش و زمين خود را با شمشير قائمِ آنان پاك گردان و به وسيله او ، حدود تعطيل شده و احكام فرو نهاده و تغيير يافته ات را بر پا دار و به بركت وجود او ، دل هاى مرده را زنده ساز و خواست هاى پراكنده را يك پارچه گردان و زنگار ستم را از راه خود بزداى تا اين كه حق ، با دست او ، در زيباترين چهره اش آشكار شود و در پرتو نور دولت او ، باطل و باطل گرايان، نابود شوند و چيزى از حق [و حقيقت] به واسطه ترس از هيچ انسانى ، پوشيده نماند .
.
ص: 50
الإمام العسكريّ عليه السلام_ فِي الصَّلاةِ عَلى وَلِيِّ الأَمرِ المُنتَظَرِ عليه السلام _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى وَلِيِّكَ وَابنِ أولِيائِكَ الَّذينَ فَرَضتَ طاعَتَهُم ، وأوجَبتَ حَقَّهُم ، وأذهَبتَ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرتَهُم تَطهيرا . اللّهُمَّ انتَصِر بِهِ لِدينِكَ ، وَانصُر بِهِ أولِياءَكَ وأولِياءَهُ وشيعَتَهُ وأنصارَهُ وَاجعَلنا مِنهُم . اللّهُمَّ أعِذهُ مِن شَرِّ كُلِّ باغٍ وطاغٍ ومِن شَرِّ جَميعِ خَلقِكَ ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ، وَاحرُسهُ وَامنَعهُ أن يوصَلَ إلَيهِ بِسوءٍ ، وَاحفَظ فيهِ رَسولَكَ وآلَ رَسولِكَ ، وأظهِر بِهِ العَدلَ وأيِّدهُ بِالنَّصرِ ، وَانصُر ناصِريهِ ، وَاخذُل خاذِليهِ ، وَاقصِم بِهِ جَبابِرَةَ الكَفَرَةِ ، وَاقتُل بِهِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ وجَميعَ المُلحِدينَ ، حَيثُ كانوا وأينَ كانوا مِن مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها وبَرِّها وبَحرِها ، وَاملَأ بِهِ الأَرضَ عَدلاً ، وأظهِر بِهِ دينَ نَبِيِّكَ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ ، وَاجعَلنِي اللّهُمَّ مِن أنصارِهِ وأعوانِهِ وأتباعِهِ وشيعَتِهِ ، وأرِني في آلِ مُحَمَّدٍ ما يَأمُلونَ وفي عَدُوِّهِم ما يَحذَرونَ ، إلهَ الحَقِّ آمينَ . (1)
.
ص: 51
امام عسكرى عليه السلام _در درود فرستادن بر ولىّ امر منتظَر عليه السلام _ :بار خدايا! بر ولىّ خود و فرزند اوليايت درود فرست ؛ همانان كه اطاعت از ايشان را فرض دانستى و حقّ آنان را واجب شمردى و پليدى را از وجودشان زدودى و كاملاً پاكيزه شان گردانيدى . بار خدايا! به واسطه او دينت را مدد كن و به وسيله او دوستان خود و دوستان او و شيعيان و يارانش را يارى رسان و ما را از آنان قرار ده. بار خدايا! او را از گزند هر بيدادگر و سركشى و از گزند همه آفريدگانت محفوظ بدار و از پيش رو و پشت سر و از راست و چپش ، او را نگه دار و از اين كه بدى و آسيبى به او برسد ، پاسدارى و حراستش فرما و با حفظ او ، پيامبر خود و خاندان پيامبر خود را حفظ كن . عدالت را با دست او آشكار ساز و او را يارى فرما و يارانش را يارى رسان و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند ، بى ياور گذار و به دست او ، جبّاران كفرپيشه را در هم شكن و كافران و منافقان و ملحدان را ، هر كه باشند و هر كجا باشند ، در شرق عالَم و غرب آن ، در خشكى و در دريا ، همگى را نابود كن و به وسيله او زمين را آكنده از عدل گردان و دين پيامبرت _ كه درود بر او و خاندانش باد _ را رونق بخش و ما را _ بار خدايا _ از ياران و مددكاران و پيروان و شيعيان او قرار ده و مرا زنده بدار تا ببينم كه خاندان محمّد به آرمان هايشان رسيده اند و دشمنان آنان به آنچه از آن مى ترسيدند ، گرفتار آمده اند . آمين ، اى معبود راستين!
.
ص: 52
كمال الدين عن الشّيخ أبي عمرو العمري_ في الدُّعاءِ في غَيبَةِ القائِمِ عليه السلام _ :اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ . اللّهُمَّ عَرِّفني نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَبِيَّكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ . اللّهُمَّ عَرِّفني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني . اللّهُمَّ لا تُمِتني ميتَةً جاهِلِيَّةً ، ولا تُزِغ قَلبي بَعدَ إذ هَدَيتَني ، اللّهُمَّ فَكَما هَدَيتَني بِوَلايَةِ مَن فَرَضتَ طاعَتَهُ عَلَيَّ مِن وُلاةِ أمرِكَ بَعدَ رَسولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ ، حَتّى والَيتُ وُلاةَ أمرِكَ أميرَ المُؤمِنينَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ وعَلِيّا ومُحَمَّدا وجَعفَرا وموسى وعَلِيّا ومُحَمَّدا وعَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُجَّةَ القائِمَ المَهدِيَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ ... اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَهُ وأيِّدهُ بِالنَّصرِ ،وَانصُر ناصِريهِ ، وَاخذُل خاذِليهِ ، ودَمِّر عَلى مَن نَصَبَ لَهُ وكَذَّبَ بِهِ ، وأظهِر بِهِ الحَقَّ ، وأمِت بِهِ الباطِلَ ، وَاستَنقِذ بِهِ عِبادَكَ المُؤمِنينَ مِنَ الذُّلِّ ، وَانعَش بِهِ البِلادَ ، وَاقتُل بِهِ جَبابِرَةَ الكُفرِ ، وَاقصِم بِهِ رُؤوسَ الضَّلالَةِ ، وذَلِّل بِهِ الجَبّارينَ وَالكافِرينَ ، وأبِر بِهِ المُنافِقينَ وَالنّاكِثينَ وجَميعَ الُمخالِفينَ وَالمُلحِدينَ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها ، وبَرِّها وبَحرِها وسَهلِها وجَبَلِها ، حَتّى لا تَدَعَ مِنهُم دَيّارا ولا تُبقِيَ لَهُم آثارا ، وتُطَهِّرَ مِنهُم بِلادَكَ ، وَاشفِ مِنهُم صُدورَ عِبادِكَ ، وجَدِّد بِهِ مَا امتَحى مِن دينِكَ ، وأصلِح بِهِ ما بُدِّلَ مِن حُكمِكَ وغُيِّرَ مِن سُنَّتِكَ ، حَتّى يَعودَ دينُكَ بِهِ وعَلى يَدَيهِ غَضّا جَديدا صَحيحا لا عِوَجَ فيهِ ولا بِدعَةَ مَعَهُ ، حَتّى تُطفِئَ بِعَدلِهِ نيرانَ الكافِرينَ ؛ فَإِنَّهُ عَبدُكَ الَّذِي استَخلَصتَهُ لِنَفسِكَ ، وَارتَضَيتَهُ لِنُصرَةِ نَبِيِّكَ ، وَاصطَفَيتَهُ بِعِلمِكَ ، وعَصَمتَهُ مِنَ الذُّنوبِ ، وبَرَّأتَهُ مِنَ العُيوبِ ، وأطلَعتَهُ عَلى الغُيوبِ ، وأنعَمتَ عَلَيهِ ، وطَهَّرتَهُ مِنَ الرِّجسِ ، ونَقَّيتَهُ مِنَ الدَّنَسِ ... اللّهُمَّ إنّا نَشكو إليكَ فَقدَ نَبِيِّنا ، وغَيبَةَ وَلِيِّنا ، وشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَينا ، ووُقوعَ الفِتَنِ بِنا ، وتَظاهُرَ الأَعداءِ عَلَينا ، وكَثرَةَ عَدُوِّنا ، وقِلَّةَ عَدَدِنا . اللّهُمَّ فَافرُج ذلِكَ بِفَتحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ ، ونَصرٍ مِنكَ تُعِزُّهُ ، وإمامِ عَدلٍ تُظهِرُهُ ، إلهَ الحَقِّ رَبَّ العالَمينَ ... اللّهُمَّ وأحيِ بِوَلِيِّكَ القُرآنَ ، وأرِنا نورَهُ سَرمَدا لا ظُلمَةَ فيهِ ، وأحيِ بِهِ القُلوبَ المَيتَةَ ، وَاشفِ بِهِ الصُّدورَ الوَغِرَةَ ، وَاجمَع بِهِ الأَهواءَ الُمختَلِفَةَ عَلَى الحَقِّ ، وأقِم بِهِ الحُدودَ المُعَطَّلَةَ وَالأَحكامَ المُهمَلَةَ ، حَتّى لا يَبقى حَقٌّ إلّا ظَهَرَ ولا عَدلٌ إلّا زَهَرَ . وَاجعَلنا يا رَبِّ مِن أعوانِهِ ، ومُقَوّي سُلطانِهِ ، وَالمُؤتَمِرينَ لِأَمرِهِ ، وَالرّاضينَ بِفِعلِهِ ، وَالمُسَلِّمينَ لِأَحكامِهِ ، ومِمَّن لا حاجَةَ لَهُ بِهِ إلَى التَّقِيَّةِ مِن خَلقِكَ . أنتَ يارَبِّ الَّذي تَكشِفُ السّوءَ وتُجيبُ المُضطَرَّ إذا دَعاكَ ، وتُنجي مِنَ الكَربِ العَظيمِ ، فَاكشِف يارَبِّ الضُرَّ عَن وَلِيِّكَ ، وَاجعَلهُ خَليفَةً في أرضِكَ كَما ضَمِنتَ لَهُ . اللّهُمَّ ولا تَجعَلني مِن خُصَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ولا تَجعَلني مِن أعداءِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ولا تَجعَلني مِن أهلِ الحَنَقِ وَالغَيظِ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ ، فَإِنّي أعوذُ بِكَ مِن ذلِكَ فَأَعِذني ، وأستَجيرُ بِكَ فَأَجِرني . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلني بِهِم فائِزا عِندَكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ومِنَ المُقَرَّبينَ . (1)
.
ص: 53
كمال الدين_ به نقل از شيخ ابو عمرو عَمرى، در دعا براى غيبت قائم عليه السلام _ :بار خدايا! خود را به من بشناسان ؛ زيرا اگر تو خودت را به من نشناسانى ، پيامبرت را نخواهم شناخت . بار خدايا! پيامبرت را به من بشناسان ؛ زيرا اگر پيامبرت را به من نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت . بار خدايا! حجّت خود را به من بشناسان ؛ زيرا اگر حجّتت را به من نشناسانى ، از [صراطِ] دينم منحرف خواهم شد . بار خدايا! مرا به مرگ جاهلى نميران و پس از آن كه هدايتم نمودى ، دلم را دست خوش انحراف مگردان. بار خدايا! همان گونه كه مرا به ولايت [و دوستىِ] كسانى كه اطاعتشان را بر من واجب نمودى ، يعنى : زمامداران امر تو پس از پيامبرت _ كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد _ ، ره نمون شدى تا آن كه از زمامداران امر تو ، يعنى : امير المؤمنين و حسن و حسين و على و محمّد و جعفر و موسى و على و محمّد و على و حسن و حجّت قائم ، مهدى _ كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد _ پيروى كردم... . بار خدايا! در فَرَج او تعجيل فرما و او را يارى و تأييد فرما و يارانش را يارى رسان و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند ، بى ياور گذار و هر كه را كمر به دشمنى او مى بندد و تكذيبش مى كند ، نابود كن و به وسيله او حق را آشكار ساز و باطل را بميران و با دست او بندگان مؤمنت را از خوارى بِرَهان و سرزمينت را به بركت وجود او ، آباد گردان و سران كفر را به دست او نابود كن و سردمداران گم راهى را در هم شكن و به وسيله او جبّاران و كافران را به خاك ذلّت نشان و منافقان و عهدشكنان و همه مخالفان و ملحدان [و كجروان] را در شرق و غرب عالَم و در خشكى و دريا و در دشت و كوه ازميان بردار تا اين كه هيچ يك از آنان را نگذارى و نشانى از ايشان بر جاى ننهى و سرزمينت را از [لوث وجود] آنان پاك سازى و دل بندگانت را از آزار آنان تسكين بده و آنچه را كه از دينَت محو [و فرسوده] شده است ، به دست او تجديد كن و احكام دگرگون گشته و قوانين تغيير يافته ات را به وسيله او درست گردان، تا اين كه دين تو به واسطه او و با دست او ، دوباره تازه و نو و سالم و به دور از هر گونه كجى و بدعت شود و تا اين كه با عدالت او ، آتش هاى كافران، خاموش گردد ؛ زيرا او ، بنده توست كه وى را براى خود برگزيده اى و براى يارى رساندن به پيامبرت ، انتخابش كرده اى و با علم خود ، گزينشش نموده اى و او را از گناهان مصون داشته اى و از عيب ها پاكش ساخته اى و بر اَسرار عالم غيب، آگاهش كرده اى و به او نعمت داده اى و از پليدى پاكش ساخته اى و از آلودگى پاكيزه اش گردانيده اى... . بار خدايا! از فقدان پيامبرمان و غيبت اماممان و سختگيرى روزگار بر ما و پيش آمدن فتنه ها در ميان ما و اتّحاد دشمنانمان بر ضدّ ما و فراوانى دشمنانمان و اندك بودن تعدادمان ، به تو شكايت مى كنيم . بار خدايا! با فتحى شتابان و نصرتى با عزّت و قدرت و آشكار ساختن امامى عادل ، در كار ما گشايشى فرما، اى معبود راستين و اى پروردگار جهانيان!... . بار خدايا! به وسيله ولىّ خود ، قرآن را زنده گردان و نور جاويدان او را كه با كمترين تاريكى آميخته نيست ، به ما نشان ده و به واسطه او دل هاى مرده را زنده ساز و به دست او سينه هاى پر خشم و كينه را آرام كن و انديشه ها و خواست هاى پراكنده را بر محور حق، متّحد گردان و به دست او حدود تعطيل شده و احكام فرو گذاشته شده را بر پا دار تا آن كه هر چه حق است ، آشكار شود و هر چه عدل است ، درخشيدن گيرد و _ پروردگارا _ ما را از ياوران او و تقويت كنندگان سلطنت او و فرمان برداران امر او و رضايت دهندگان به كردار او و گردن نهادگان در برابر احكام او و از كسانى كه با وجود او، ديگر از خَلق ترسى به دل راه نمى دهند و تقيّه نمى كنند ، قرار بده. خداوندا! تويى كه بدى ها [و ناراحتى ها] را مى زدايى و دعاى درمانده ناچار را اجابت مى كنى و از اندوه بزرگ مى رهانى . پس _ اى خداوند _ دشوارى را از ولىّ خود، برطرف و او را همان گونه كه برايش ضمانت داده اى ، در زمين خود، جانشين گردان. بار خدايا! مرا رو در روىِ خاندان محمّد و از دشمنان خاندان محمّد و از كسانى كه نسبت به خاندان محمّد، خشم و كين دارند ، قرار مده. من از اين امور به تو پناه مى برم . پس مرا پناه ده. بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و به واسطه آنان مرا در دنيا و آخرت از رستگاران و مقرّبان گردان.
.
ص: 54
تهذيب الأحكام_ في دُعاءِ الاِفتِتاحِ _ :اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ في دَولَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ وأهلَهُ وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وأهلَهُ وتَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ إلى طاعَتِكَ وَالقادَةِ إلى سَبيلِكَ ، وتَرزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، اللّهُمَّ ما عَرَّفتَنا مِنَ الحَقِّ فَحَمِّلناهُ ، وما قَصُرنا عَنهُ فَبَلِّغناهُ . اللّهُمَّ المُم بِهِ شَعَثَنا ، وَاشعَب بِهِ صَدعَنا ، وَارتُق بِهِ فَتقَنا ، وكَثِّر بِهِ قِلَّتَنا ، وأعِزَّ بِهِ ذِلَّتَنا ، وأغنِ بِهِ عائِلَنا ، وَاقضِ بِهِ عَن مَغرَمِنا ، وَاجبُر بِهِ فَقرَنا ، وسُدَّ بِهِ خَلَّتَنا ، ويَسِّر بِهِ عُسرَنا ، وبَيِّض بِهِ وُجوهَنا ، وفُكَّ بِهِ أسرَنا ، وأنجِ_ح بِهِ طَلِبَتَنا ، وأنجِز بِهِ مَواعيدَنا ، وَاستَجِب بِهِ دَعوَتَنا ، وأعطِنا بِهِ فَوقَ رَغبَتِنا . يا خَيرَ المَسؤولينَ وأوسَعَ المُعطينَ ! اِشفِ بِهِ صُدورَنا ، وأذهِب بِهِ غَيظَ قُلوبِنا ، وَاهدِنا بِهِ لِمَا اختُلِفَ فيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذنِكَ ، إنَّكَ تَهدي مَن تَشاءُ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ ، وَانصُرنا بِهِ عَلى عَدُوِّكَ وعَدُوِّنا إلهَ الحَقِّ آمينَ . اللّهُمَّ إنّا نَشكو إلَيكَ فَقدَ نَبِيِّنا ، وغَيبَةَ إمامِنا ، وكَثرَةَ عَدُوِّنا ، وشِدَّةَ الفِتَنِ بِنا ، وتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَينا ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأعِنّا عَلى ذلِكَ بِفَتحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ ، وبِضُرٍّ تَكشِفُهُ ، ونَصرٍ تُعِزُّهُ ، وسُلطانِ حَقٍّ تُظهِرُهُ ، ورَحمَةٍ مِنكَ تُجَلِّلُناها ، وعافِيَةٍ تُلبِسُناها ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ (1) . (2)
.
ص: 55
تهذيب الأحكام_ در دعاى افتتاح _ :بار خدايا! ملتمسانه از تو مى خواهيم [كه با ظهور مهدى عليه السلام ] حكومتى ارجمند را _ كه با آن ، اسلام و مسلمانان را عزّت مى بخشى و نفاق و منافقان را خوار مى گردانى _ ، برقرار سازى و ما را در آن حكومت ، از كسانى قرار دهى كه به طاعت تو فرا مى خوانند و به راه تو هدايت مى كنند و به بركت آن حكومت ، كرامت دنيا و آخرت را روزىِ ما فرمايى . خداوندا! آنچه را كه از حق به ما شناسانده اى ، به اداى آن وادارمان كن و آنچه را كه از حق نشناخته ايم ، ما را از آن آگاهى بخش. بار خدايا! در سايه وجود او ، پراكندگى ما را به اتّحاد ، جدايى ما را به وصل، و از هم گسيختگى ما را به پيوستگى تبديل كن و شمار اندك ما را فزونى بخش و خوارى [و ضعفِ] ما را به عزّت [و قدرت] و نياز ما را به بى نيازى، مبدّل فرما و بدهكارى هاى ما را به بركت وجود او ادا فرما و فقر ما را بزداى و درويشىِ ما را برطرف ساز و دشوارى ما را به آسانى مبدّل كن و به واسطه او ، ما را روسپيد گردان و اسيرى مان را آزادى بخش و خواست هايمان را برآور و وعده هايى را كه به ما داده اى ، تحقّق بخش و دعاى ما را اجابت فرما و بيشتر از آنچه مى خواهيم، عطايمان فرما. اى بهترين كسى كه دست سؤال ، به سويش دراز مى شود و اى گشاده دست ترينِ بخشندگان! سينه هاى ما را به وسيله او شفا بخش و خشم دل هايمان را بزداى و با اذن [و عنايت] خويش ، ما را به آنچه از حق [و حقيقت] كه در آن اختلاف است [و بر ما مبهم گشته] ، ره نمون شو _ زيرا تو هر كس را بخواهى ، به راه راست ره نمون مى شوى _ و به وسيله او ما را بر دشمن خودت و دشمن ما پيروز گردان. آمين، اى معبود راستين! بار خدايا! از فقدان پيامبر خود و غيبت اماممان و فراوانى دشمنانمان و شدّت فتنه هايى كه ما را در ميان گرفته اند و دشمنى زمانه با ما ، از درگاه تو دادخواهى مى كنيم . پس بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را با فتحى شتابان از سوى خودت و برطرف ساختن گرفتارى ها و نصرتى شكست ناپذير و آشكار ساختن سلطنت حقيقى و فرو فرستادن رحمتت بر ما و پوشاندن جامه آسايش بر قامتمان، يارى رسان، به حقّ رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان!
.
ص: 56
. .
ص: 57
. .
ص: 58
الفصل الثّالث عشر : الغلوّ في أهل البيت عليهم السّلام13 / 1التَّحذيرُ مِنَ الغُلُوِّالإمام عليّ عليه السلام :إيّاكُم وَالغُلُوَّ فينا، قولوا: إنّا عَبيدٌ مَربوبونَ ، وقولوا في فَضلِنا ما شِئتُم. (1)
الإمام الحسين عليه السلام :أحِبّونا بِحُبِّ الإِسلامِ ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لا تُعَرِّفوني فَوقَ حَقّي ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالَى اتَّخَذَني عَبدا قَبلَ أن يَتَّخِذَني رَسولاً . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :مَن قالَ إنّا أنبِياءُ فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ، ومَن شَكَّ في ذلِكَ فَعَليهِ لَعنَةُ اللّهِ. (3)
.
ص: 59
فصل سيزدهم : غلو كردن در باره اهل بيت عليهم السّلام13 / 1بر حذر داشتن از غلوامام على عليه السلام :از غلو (تندرَوى) در باره ما بپرهيزيد . ما را بنده و دست پرورده خداوند بدانيد و آن گاه هر چه خواستيد ، در فضيلت ما بگوييد .
امام حسين عليه السلام :ما را به عشق اسلام دوست بداريد ؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مرا بيش از آنچه سزاوارم ، معرّفى نكنيد ؛ چرا كه خداوند متعال ، پيش از آن كه مرا به رسالت برگزيند ، به بندگى برگزيد» .
امام صادق عليه السلام :هر كه بگويد ما پيامبر هستيم ، لعنت خدا بر او باد و لعنت خدا بر كسى كه در اين باره [كه ما پيامبر نيستيم] ، شك كند!
.
ص: 60
عنه عليه السلام_ في ذِكرِ الغُلاةِ _ :إنَّ فيهِم مَن يَكذِبُ ، حَتّى إنَّ الشَّيطانَ لَاحتاجَ إلى كَذِبِهِ . (1)
الكافي عن المفضّل بن عمر :كُنتُ أنَا وَالقاسِمُ شَريكي ونَجمُ بنُ حَطيمٍ وصالِحُ بنُ سَهلٍ بِالمَدينَةِ فَتَناظَرنا فِي الرُّبوبِيَّةِ ، فَقالَ بَعضُنا لِبَعضٍ : ما تَصنَعونَ بِهذا ، نَحنُ بِالقُربِ مِنهُ [يَعنِي الصّادِقَ عليه السلام ] ولَيسَ مِنّا في تَقِيَّةٍ ؟ قوموا بِنا إلَيهِ . قالَ : فَقُمنا ، فَوَاللّهِ ما بَلَغنَا البابَ إلّا وقَد خَرَجَ عَلَينا بِلا حِذاءٍ ولا رِداءٍ قَد قامَ كُلُّ شَعرَةٍ مِن رَأسِهِ مِنهُ وهُوَ يَقولُ : لا ، لا يا مُفَضَّلُ ويا قاسِمُ ويا نَجمُ ، لا ، لا «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (2) . (3)
الإمام الصادق عليه السلام_ بَعدَ ذَمِّ بَعضِ الغُلاةِ _ :فَوَاللّهِ ما نَحنُ إلّا عَبيدُ الَّذي خَلَقَنا وَاصطَفانا ، ما نَقدِرُ عَلى ضُرٍّ ولا نَفعٍ ، وإن رَحِمَنا فَبِرَحمَتِهِ ، وإن عَذَّبَنا فَبِذُنوبِنا . وَاللّهِ ، ما لَنا عَلَى اللّهِ مِن حُجَّةٍ ، ولا مَعَنا مِنَ اللّهِ بَراءَةٌ ، وإنّا لَمَيِّتونَ ومَقبورونَ ومُنشَرونَ ومَبعوثونَ ومَوقوفونَ ومَسؤولونَ . (4)
رجال الكشّي عن صالح بن سهل :كُنتُ أقولُ في أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام بِالرُّبوبِيَّةِ ، فَدَخَلتُ عَلَيهِ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيَّ قالَ : يا صالِحُ ، إنّا وَاللّهِ عَبيدٌ مَخلوقونَ ، لَنا رَبٌّ نَعبُدُهُ ، وإن لَم نَعبُدهُ عَذَّبَنا . (5)
بصائر الدرجات عن إسماعيل بن عبد العزيز :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا إسماعيلُ ، ضَع لي فِي المُتَوَضَّاَ ماءً ، فَقُمتُ فَوَضَعتُ لَهُ ، فَدَخَلَ ، فَقُلتُ في نَفسي : أنَا أقولُ فيهِ كَذا وكَذا ويَدخُلُ المُتَوَضَّأَ يَتَوَضَّأُ ! فَلَم يَلبَث أن خَرَجَ ، فَقالَ : يا إسماعيلُ لا تَرفَعِ البِناءَ فَوقَ طاقَتِهِ فَيَنهَدِمَ ، اِجعَلونا مَخلوقينَ وقولوا بِنا ما شِئتُم . (6)
.
ص: 61
امام صادق عليه السلام_ در وصف گزافه گويان _ :بعضى از آنها دروغ هايى مى گويند كه حتّى شيطان به دروغ آنها احتياج دارد .
الكافى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :من و شريكم قاسم و نجم بن حطيم و صالح بن سهل در مدينه بوديم و ميان ما در باره ربوبيّت [امام صادق عليه السلام ]مناظره اى در گرفت . به يكديگر گفتيم : چه طور است نزد خودش برويم؟ ما اينك ، نزديك او (امام صادق عليه السلام ) هستيم و از ما هم تقيّه نمى كند . برخيزيد نزد وى برويم . همگى به راه افتاديم . به خدا سوگند ، هنوز به درِ خانه نرسيده بوديم كه ديديم پاى برهنه و بدون ردا بيرون آمد و در حالى كه موهاى سرش راست شده بود ، مى فرمود : «نه ، نه ، اى مفضّل و اى قاسم و اى نجم! نه ، نه [چنين نيست كه شما مى گوييد]؛ «بلكه بندگانى ارجمندند كه در سخن، بر او پيشى نمى گيرند و خود، به فرمان او كار مى كنند» .
امام صادق عليه السلام_ پس از اين كه يكى از غاليان را نكوهش نمود _ :به خدا سوگند ، ما نيستيم ، مگر بندگانى كه خداوند ، ما را آفريد و برگزيدمان . نه مى توانيم سودى برسانيم و نه زيانى وارد كنيم . اگر به ما رحم كند ، از رحمت اوست و اگر عذابمان كند ، به واسطه گناهانمان است . به خدا سوگند ، ما را بر خدا حجّتى نيست و با خود از او براتى [براى آزادى از دوزخ ]نداريم . ما نيز مى ميريم و دفن مى شويم و در روز قيامت ، محشور و برانگيخته مى شويم و براى حسابرسى نگهمان مى دارند و بازخواست مى شويم .
رجال الكشّى_ به نقل از صالح بن سهل _ :من به ربوبيّت امام صادق عليه السلام قائل بودم . روزى خدمت ايشان رسيدم. همين كه چشمش به من افتاد ، فرمود : «اى صالح! به خدا سوگند ، ما بندگانى مخلوق هستيم . ما را پروردگارى است كه عبادتش مى كنيم و اگر عبادتش نكنيم ، عذابمان خواهد كرد» .
بصائر الدرجات_ به نقل از اسماعيل بن عبد العزيز _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اى اسماعيل! در وضوخانه برايم آب بگذار» . من برخاستم و آب گذاشتم . امام عليه السلام رفت كه وضو بگيرد . با خودم گفتم : من در باره او چنين و چنان مى گويم و او به وضوخانه مى رود و وضو مى گيرد! لختى بعد ، ايشان بيرون آمد و فرمود : «اى اسماعيل! ساختمان را بيش از طاقتش بالا مبر كه ويران مى شود . ما را مخلوق بدانيد و آن گاه هر چه خواستيد ، در باره ما بگوييد» .
.
ص: 62
مختصر بصائر الدرجات عن كامل التّمار :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ذاتَ يَومٍ فَقالَ لي : يا كامِلُ ! اِجعَل لَنا رَبّا نَؤوبُ إلَيهِ وقولوا فينا ما شِئتُم ، فَقُلتُ : نَجعَلُ لَكُم رَبّا تَؤوبونَ إلَيهِ ونَقولُ فيكُم ما شِئنا ! فَاستَوى جالِسا فَقالَ : ما عَسى أن تَقولوا ؟! وَاللّهِ ما خَرَجَ إلَيكُم مِن عِلمِنا إلّا ألِفٌ غَيرُ مَعطوفَةٍ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :لا تُصَلِّ خَلفَ الغالي وإن كانَ يَقولُ بِقَولِكَ ، وَالَمجهولِ وَالُمجاهِرِ بِالفِسقِ وإن كانَ مُقتَصِدا . (2)
عنه عليه السلام :اِحذَروا عَلى شَبابِكُمُ الغُلاةَ لا يُفسِدونَهُم ، فَإِنَّ الغُلاةَ شَرُّ خَلقِ اللّهِ ، يُصَغِّرونَ عَظَمَةَ اللّهَ ويَدَّعونَ الرُّبوبِيَّةَ لِعِبادِ اللّهِ . وَاللّهِ ، إنَّ الغُلاةَ أشَرُّ مِنَ اليَهودِ وَالنَّصارى وَالَمجوسِ وَالَّذينَ أشرَكوا . (3)
الإمام الرضا عليه السلام :نَحنُ آلَ مُحَمَّدٍ الَّنمَطُ الأَوسَطُ الَّذي لا يُدرِكُنا الغالي ولا يَسبِقُنَا التّالي . (4)
.
ص: 63
مختصر بصائر الدرجات_ به نقل از كامل تمّار _ :روزى نزد امام صادق عليه السلام بودم . به من فرمود : «اى كامل! براى ما پروردگارى بگذاريد كه به سويش رو كنيم . آن گاه هر چه خواستيد ، در باره ما بگوييد» . گفتم : براى شما پروردگارى بگذاريم كه به سويش رو كنيد و آن گاه هر چه خواستيم ، در باره شما بگوييم! امام عليه السلام راست نشست و فرمود : «مثلاً چه خواهيد گفت؟! به خدا سوگند كه از دانش ما ، جز اَلِفى (1) به شما نرسيده است» .
امام صادق عليه السلام :پشت سر غالى مذهب نماز مخوان ، اگر چه به ظاهر، عقيده تو (تشيّع) را داشته باشد . همچنين پشت سر كسى كه [مذهب و عقيده اش] معلوم نيست و كسى كه آشكارا گناه مى كند ، نماز مخوان ، اگر چه ميانه رو باشد .
امام صادق عليه السلام :مواظب باشيد غاليان ، جوانانتان را فاسد نكنند ؛ زيرا غاليان، بدترينِ خَلق خدايند ؛ عظمت خدا را پايين مى آورند و براى بندگان خدا ادّعاى ربوبيّت مى كنند . به خدا سوگند كه غاليان، از يهود و نصارا و مَجوس و مشركان، براى اسلام، بدترند .
امام رضا عليه السلام :ما خاندان محمّد ، تكيه گاه ميانه ايم كه تند رونده (غالى) ، به ما نمى رسد ، [مگر اين كه به سوى ما باز گردد] و كُند رونده (مُنكر ولايت ما) از ما پيشى نمى گيرد .
.
ص: 64
13 / 2بَراءَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ الغالينَالإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي بَريءٌ مِنَ الغُلاةِ كَبَراءَةِ عيسَى بنِ مَريَمَ مِنَ النَّصارى ، اللّهُمَّ اخذُلهُم أبَدا ولا تَنصُر مِنهُم أحَدا . (1)
عنه عليه السلام :لا تَتَجاوَزوا بِنَا العُبودِيَّةَ ، ثُمَّ قولوا ما شِئتُم ولَن تبلُغوا ، وإيّاكُم وَالغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصارى ، فَإِنّي بَريءٌ مِنَ الغالينَ . (2)
الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اليَهودَ أحَبّوا عُزَيرا حَتّى قالوا فيهِ ما قالوا ، فَلا عُزَيرٌ مِنهُم ولا هُم مِن عُزَيرٍ . وإنَّ النَّصارى أحَبّوا عيسى حَتّى قالوا فيهِ ما قالوا ، فَلا عيسى مِنهُم ولا هُم مِن عيسى . وإنّا عَلى سُنَّةٍ مِن ذلِكَ ، إنَّ قَوما مِن شيعَتِنا سَيُحِبّونَنا حَتّى يَقولوا فينا ما قالَتِ اليَهودُ في عُزَيرٍ وما قالَتِ النَّصارى في عيسَى بنِ مَريَمَ ، فَلا هُم مِنّا ولا نَحنُ مِنهُم . (3)
عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السّلام بن صالح الهروي :قُلتُ لَهُ [أي لِلإِمامِ الرِّضا عليه السلام ] : يَابنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ما شَيءٌ يَحكيهِ عَنكُمُ النّاسُ ؟ قالَ : وما هُوَ ؟ قُلتُ : يَقولونَ إنَّكُم تَدَّعونَ أنَّ النّاسَ لَكُم عَبيدٌ . فَقالَ : اللّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَالأَرضِ عالِمَ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ ، أنتَ شاهِدٌ بِأَنّي لَم أقُل ذلِكَ قَطُّ ولا سَمِعتُ أحَدا مِن آبائي قالَهُ قَطُّ ، وأنتَ العالِمُ بِما لَنا مِنَ المَظالِمِ عِندَ هذِهِ الاُمَّةِ ، وإنَّ هذِهِ مِنها . ثُمَّ أقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ لي : يا عَبدَ السَّلامِ ، إذا كانَ النّاسُ كُلُّهُم عَبيدَنا عَلى ما حَكَوهُ عَنّا فَمِمَّن نَبيعُهُم ؟ قُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، صَدَقتَ . ثُمَّ قالَ : ياعَبدَ السَّلامِ ، أمُنكِرٌ أنتَ لِما أوجَبَ اللّهُ تَعالى لَنا مِنَ الوَلايَةِ كما يُنكِرُهُ غَيرُكَ ؟ قُلتُ : مَعاذَ اللّهِ ، بَل أنَا مُقِرٌّ بِوَلايَتِكُم . (4)
.
ص: 65
13 / 2بيزارى اهل بيت عليهم السلام از غاليانامام على عليه السلام :بار خدايا! من از غاليان بيزارم ، همان گونه كه عيسى بن مريم از نصارا بيزار بود . بار خدايا! براى هميشه آنان را بى ياور گذار و هيچ يك از آنان را يارى نرسان.
امام على عليه السلام :ما را از مرز بندگى فراتر نبريد . آن گاه هر چه خواستيد ، [در فضيلت ما ]بگوييد كه باز هم كم گفته ايد [و حقّ مطلب را ادا نكرده ايد] . مبادا همچون نصارا غلوّ كنيد ، كه من از غلو كنندگان، بيزارم .
امام زين العابدين عليه السلام :يهود ، عزير را چندان دوست داشتند كه در باره او گفتند آنچه گفتند [و با اين حرف ها كار را به جايى رساندند] كه نه عزير از آنان است و نه آنان از عزيرند . نصارا نيز عيسى را چندان دوست داشتند كه در باره او گفتند آنچه گفتند . پس نه عيسى از آنان است و نه آنان از عيسى هستند . در باره ما نيز همين شيوه پيموده خواهد شد . گروهى از شيعيان ما ، آن قدر ما را دوست خواهند داشت كه در باره ما همان چيزى را مى گويند كه يهود در باره عزير و نصارا در باره عيسى بن مريم گفتند . اين گروه ، از ما نيستند و ما نيز از آنان نيستيم .
عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! اين چه مطالبى است كه مردم از قول شما نقل مى كنند؟ فرمود : «چه مى گويند؟» . گفتم : مى گويند شما ادّعا مى كنيد كه مردم، بندگان شما هستند . فرمود : «اى خداى آفريننده آسمان ها و زمين و اى داناى نهان و آشكار! تو گواهى كه من هرگز چنين سخنى نگفته ام و هيچ گاه از هيچ يك از پدرانم نيز نشنيده ام كه چنين حرف هايى بزنند و [خدايا!] تو مى دانى كه اين امّت، چه ستم ها به ما كرده اند و اين [نسبت دروغ ]نيز يكى از آنهاست» . امام عليه السلام سپس رو به من كرد و فرمود : «اى عبد السلام! اگر مردم ، آن گونه كه از قول ما نقل مى كنند ، بنده ما هستند ، پس آنان را از چه كسى مى خريم؟». گفتم : اى پسر پيامبر خدا! راست مى فرماييد . سپس فرمود : «اى عبد السلام! آيا تو هم مانند ديگران منكرى كه خداوند متعال، ولايت ما را واجب ساخته است؟» . گفتم : پناه به خدا! من به ولايت شما اقرار دارم .
.
ص: 66
عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الحسن بن الجهم :حَضَرتُ مَجلِسَ المَأمونِ يَوما وعِندَهُ عَلِيُّ بنُ موسَى الرِّضا عليه السلام وقَدِ اجتَمَعَ الفُقَهاءُ وأهلُ الكَلامِ مِنَ الفِرَقِ الُمختَلِفَةِ ... قالَ لَهُ المَأمونُ : يا أبَا الحَسَنِ ، بَلَغَني أنَّ قَوما يَغلونَ فيكُم ويَتَجاوَزونُ فيكُمُ الحَدَّ. فَقالَ الرِّضا عليه السلام : حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ ، عن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَرفَعوني فَوقَ حَقّي ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى اتَّخَذَني عَبدا قَبلَ أن يَتَّخِذَني نَبِيّا ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّى مِن دُونِ اللَّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ * وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلَئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ» (1) . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يَهلِكُ فِيَّ اثنانِ ولا ذَنبَ لي : مُحِبٌّ مُفرِطٌ ومُبغِضٌ مُفَرِّطٌ ، وأنَا أبرَأُ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى مِمَّن يَغلو فينا ويَرفَعُنا فَوقَ حَدِّنا كَبَراءَةِ عيسَى بنِ مَريَمَ عليه السلام مِنَ النَّصارى ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّىَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِى بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَلَا أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ * مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَآ أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» (2) ، وقالَ عز و جل : «لَّن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْدًا لِّلَّهِ وَلَا الْمَلَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ» (3) ، وقالَ عز و جل : «مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ» (4) ومَعناهُ أنَّهُما كانا يَتَغَوَّطانِ ، فَمَنِ ادَّعى لِلأَنبِياءِ رُبوبِيَّةً وَادَّعى لِلأَئِمَّةِ رُبوبِيَّةً أو نُبُوَّةً أو لِغَيرِ الأَئِمَّةِ إمامَةً ، فَنَحنُ مِنهُ بُرَآءُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (5)
.
ص: 67
عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از حسن بن جهم _ :روزى در انجمن مأمون حاضر بودم و على بن موسى الرضا عليه السلام نيز نزد او بود و فقيهان و متكلّمان فِرقه هاى مختلف ، جمع بودند... . مأمون به ايشان گفت : شنيده ام كه گروهى در باره شما غُلو مى كنند و نسبت به شما پا را از حد فراتر مى گذارند . امام رضا عليه السلام فرمود : «پدرم موسى بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن على، از پدرش على بن الحسين، از پدرش حسين بن على، از پدرش على بن ابى طالب عليهم السلام حديث كرد كه فرمود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : مرا از آنچه سزاوارم ، فراتر نبريد ؛ زيرا خداوند _ تبارك و تعالى _ پيش از آن كه مرا پيامبر قرار دهد ، بنده خود قرار داد . خداى _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «هيچ بشرى را نسزد كه خدا ، به او كتاب و حُكم و پيامبرى بدهد ، سپس او به مردم بگويد : به جاى خدا ، بنده من باشيد ؛ بلكه [بايد بگويد :] به سبب آن كه كتاب [آسمانى ]تعليم مى داديد و از آن رو كه درس مى خوانديد ، علماى دين باشيد . و [نيز] شما را فرمان نخواهد داد كه فرشتگان و پيامبران را به خدايى گيريد . آيا پس از آن كه سر به فرمان [خدا ]نهاده ايد ، [باز] شما را به كفر وا مى دارد؟!» . على عليه السلام فرمود : در باره من، دو گروه به هلاكت مى رسند ، در حالى كه تقصير من نيست : دوست افراطى و دشمن افراطى و من به پيشگاه خداى _ تبارك و تعالى _ اعلام بيزارى مى كنم از كسى كه در باره ما غلو كند و ما را از حدّمان فراتر برد، همان گونه كه عيسى بن مريم عليه السلام از نصارا بيزارى جست . خداوند متعال فرموده است : «و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود : اى عيسى بن مريم! آيا تو به مردم گفتى : من و مادرم را همچون دو خدا به به جاى خداوند بپرستيد ؟ گفت : منزّهى تو! مرا نزيبد كه [در باره خويشتن ،] چيزى را كه حقّ من نيست ، بگويم . اگر آن را گفته بودم ، قطعاً آن را مى دانستى . آنچه در نفْس من است ، تو مى دانى و آنچه در ذات توست ، من نمى دانم ، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى . من جز آنچه را بِدان فرمانم دادى ، به آنان نگفتم ، [گفته ام] كه : خدا ، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد و تا وقتى در ميانشان بودم ، بر آنان گواه بودم . پس چون روح مرا گرفتى ، تو خود بر آنان ، نگهبان بودى و تو بر همه چيز ، گواهى» و فرموده است : «مسيح از اين كه بنده خدا باشد ، هرگز امتناع نمى ورزد و فرشتگان مقرّب نيز [امتناع ندارند]» و فرموده است : «مسيح پسر مريم ، جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسيار راستگو بود . هر دو غذا مى خوردند» ؛ يعنى : هر دو، قضاى حاجت مى كردند . پس هر كه براى پيامبران، ادّعاى ربوبيّت و براى امامان، ادّعاى ربوبيّت يا نبوّت و براى غير امامان، ادّعاى امامت كند ، ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم» .
.
ص: 68
الإمام الرضا عليه السلام_ كانَ يَقولُ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ مِنَ الحَولِ وَالقُوَّةِ فَلا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِكَ . اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الَّذينَ ادَّعَوا لَنا ما لَيسَ لَنا بِحَقٍّ ، اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الَّذينَ قالوا فينا ما لَم نَقُلهُ في أنفُسِنا . اللّهُمَّ لَكَ الخَلقُ ومِنكَ الأَمرُ ، وإيّاكَ نَعبُدُ وإيّاكَ نَستَعينُ . اللّهُمَّ أنتَ خالِقُنا وخالِقُ آبائِنَا الأَوَّلينَ وآبائِنَا الآخِرينَ ، اللّهُمَّ لا تَليقُ الرُّبوبِيَّةُ إلّا بِكَ ، ولا تَصلُحُ الإِلهِيَّةُ إلّا لَكَ ، فَالعَنِ النَّصارَى الَّذينَ صَغَّروا عَظَمَتَكَ ، وَالعَنِ المُضاهينَ لِقَولِهِم مِن بَرِيَّتِكَ . اللّهُمَّ إنّا عَبيدُكَ وأبناءُ عَبيدِكَ ، لا نَملِكُ لِأَنفُسِنا ضَرّا ولا نَفعا ولا مَوتا ولا حَياةً ولا نُشورا . اللّهُمَّ مَن زَعَمَ أنَّنا أربابٌ فَنَحنُ إلَيكَ مِنهُ بُرَآءُ ، ومَن زَعَمَ أنَّ إلَينَا الخَلقَ وعَلَينَا الرِّزقَ فَنَحنُ إلَيكَ بُرَآءُ مِنهُ كَبَراءَةِ عيسى عليه السلام مِنَ النَّصارى . اللّهُمَّ إنّا لَم نَدعُهُم إلى ما يَزعُمونَ ، فَلا تُؤاخِذنا بِما يَقولونَ ، وَاغفِر لَنا ما يَزعُمونَ ، و «رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَ لَا يَلِدُواْ إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا» (1) . (2)
.
ص: 69
امام رضا عليه السلام_ در دعاى خود مى فرمود _ :بار خدايا! من [به خودىِ خود] فاقد حركت و نيرويم ؛ زيرا هيچ توان و نيرويى جز از سوى تو نيست . بار خدايا! من از كسانى كه در حقّ ما چيزى را ادّعا مى كنند كه سزاوار ما نيست ، به درگاه تو بيزارى مى جويم . بار خدايا! من از كسانى كه در باره ما مطالبى مى گويند كه ما خود در حقّ خويش نگفته ايم ، به درگاه تو اعلام بيزارى مى كنم . بار خدايا! آفريدگار ، تويى و فرمان روا تو . تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم . بار خدايا! تويى آفريدگار ما و آفريدگار پدران نخستين و پدران آخرين ما . بار خدايا! ربوبيّت ، سزاوار كسى جز تو نيست و اُلوهيّت ، شايسته كسى جز تو نيست . پس لعن خود را نثار نصارا كن كه عظمت تو را پايين آوردند و لعن خود را نثار ديگر مردمانى كن كه اعتقادى همچون آنان دارند . بار خدايا! ما بندگان تو و زاده بندگان تو هستيم . نه مالك سود و زيانى در حقّ خود هستيم و نه اختيار مرگ و زندگى و حشر و نشر خود را داريم . بار خدايا! هر كس بگويد ما خدا هستيم ، به پيشگاه تو از او بيزارى مى جوييم و هر كس معتقد باشد كه كار آفريدن و روزى دادن ، در دست ماست ، به پيشگاه تو از او اعلام بيزارى مى كنيم ، همان گونه كه عيسى عليه السلام از نصارا بيزارى جست . بار خدايا! ما آنان را به چنين عقايدى فرا نخوانده ايم . پس به واسطه عقايد و گفته هاى آنان ، ما را مؤاخذه مفرما و آنچه را در باره ما مى گويند ، بر ما ببخش و «پروردگارا! هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار ؛ زيرا اگر آنان را باقى بگذارى ، بندگانت را گم راه مى سازند و جز پليدكارِ ناسپاس نزايند» .
.
ص: 70
13 / 3كُفرُ الغاليرسول اللّه صلى الله عليه و آله :صِنفانِ مِن اُمَّتي لا نَصيبَ لَهُما فِي الإِسلامِ : النّاصِبُ لِأَهلِ بَيتي حَربا ، وغالٍ فِي الدّينِ مارِقٌ مِنهُ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :أدنى ما يَخرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الإِيمانِ أن يَجلِسَ إلى غالٍ فَيَستَمِعَ إلى حَديثِهِ ويُصَدِّقَهُ عَلى قَولِهِ ، إنَّ أبي حَدَّثَني عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : صِنفانِ مِن اُمَّتي لا نَصيبَ لَهُما فِي الإِسلامِ : الغُلاةُ ، وَالقَدَرِيَّةُ . (2)
عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ مَزيدٍ بَعدَ ماذَكَرَ أصحابَ أبِي الخَطّابِ وَالغُلاةَ _ :يامُفَضَّلُ ، لاتُقاعِدوهُم ، ولاتُواكِلوهُم ، ولاتُشارِبوهُم ، ولاتُصافِحوهُم ، ولاتُؤاثِروهُم (3) . (4)
عنه عليه السلام :لَعَنَ اللّهُ المُغيرَةَ بنَ سَعيدٍ ، إنَّهُ كانَ يَكذِبُ عَلى أبي ، فَأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَديدِ . لَعَنَ اللّهُ مَن قالَ فينا ما لا نَقولُهُ في أنفُسِنا ، ولَعَنَ اللّهُ مَن أزالَنا عَنِ العُبودِيَّةِ للّهِِ الَّذي خَلَقَنا ، وإلَيهِ مَآبُنا ومَعادُنا وبِيَدِهِ نَواصينا . (5)
.
ص: 71
13 / 3كافر بودن غالىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو گروه از امّت من اند كه بهره اى از اسلام ندارند : كسانى كه در برابر اهل بيتم پرچم دشمنى برافرازند و كسانى كه در دين غلو كنند و پا از مرز آن بيرون گذارند .
امام صادق عليه السلام :كمترين چيزى كه آدمى را از ايمان خارج مى سازد ، اين است كه نزد غالى مذهب بنشيند و به سخنانش گوش دهد و گفته اش را تأييد كند . پدرم ، از پدرش ، از جدّش عليهم السلام برايم روايت كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «دو گروه از امّت من اند كه بهره اى از اسلام ندارند : غالى مذهبان و قَدَريّه» .
امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن مزيد كه از پيروان ابو خطّاب و غالى مذهبان ، سخن به ميان آورد _ :اى مفضّل! با آنان هم نشينى نكن و در سر يك سفره با آنان غذا مخور و با آنها دست نده و با آنان به هم سخنى [و مبادله اخبار] مپرداز .
امام صادق عليه السلام :خدا ، مغيرة بن سعيد را لعنت كند! او به پدرم دروغ مى بست و خداوند ، داغىِ آهن (طعم شمشير) را به او چشاند . لعنت خدا بر كسى كه در باره ما چيزهايى بگويد كه ما خود نمى گوييم [و چنان اعتقادى نداريم] ! لعنت خدا بر كسى كه ما را بنده خدا نداند ؛ خدايى كه ما را آفريده و بازگشت و معاد ما به سوى اوست و زمام اختيار ما ، در كف اوست !
.
ص: 72
عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي هاشم الجعفري :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام عَنِ الغُلاةِ وَالمُفَوِّضَةِ ، فَقالَ : الغُلاةُ كُفّارٌ وَالمُفَوِّضَةُ مُشرِكونَ ، مَن جالَسَهُم أو خالَطَهُم أو آكَلَهُم أو شارَبَهُم ، أو واصَلَهُم أو زَوَّجَهُم أو تَزَوَّجَ مِنهُم ، أو آمَنَهُم أوِ ائتَمَنَهُم عَلى أمانَةٍ ، أو صَدَّقَ حَديثَهُم أو أعانَهُم بِشَطرِ كَلِمَةٍ ، خَرَجَ مِن وَلايَةِ اللّهِ عز و جلووَلايَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووَلايَتِنا أهلَ البَيتِ . (1)
الإمام الرّضا عليه السلام لحسين بن خالد :مَن قالَ بِالتَّشبيهِ وَالجَبرِ فَهُوَ كافِرٌ مُشرِكٌ ، ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . يَا بنَ خالِدٍ ، إنَّما وَضَعَ الأَخبارَ عَنّا فِي التَّشبيهِ وَالجَبرِ ، الغُلاةُ الَّذين صَغَّروا عَظَمَةَ اللّهِ ، فَمَن أحَبَّهُم فَقَد أبغَضَن_ا ، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أحَبَّنا ، ومَن والاهُم فَقَد عادانا ، ومَن عاداهُ_م فَقَد والان_ا ، ومَن وَصَلَهُم فَقَد قَطَعَنا ، ومَن قَطَعَهُ_م فَقَد وَصَلَنا ، ومَن جَفاهُ_م فَقَد بَرَّن_ا ، ومَن بَرَّهُم فَقَد جَفانا ، ومَن أكرَمَه_ُم فَقَد أهانَنا ، ومَن أهانَهُم فَقَد أكرَمَنا ، ومَن قَبِلَهُم فَقَد رَدَّنا ، ومَن رَدَّهُم فَقَد قَبِلنَا ، ومَن أحسَنَ إلَيهِم فَقَد أساءَ إلَينا ، ومَن أساءَ إلَيهِم فَقَد أحسَنَ إلَينا ، ومَن صَدَّقَهُم فَقَد كَذَّبَنا ، ومَن كَذَّبَهُم فَقَد صَدَّقَنا ، ومَن أعطاهُم فَقَد حَرَمَنا ، ومَن حَرَمَهُم فَقَد أعطانا . يَا بنَ خالِدٍ ، مَن كانَ مِن شيعَتِنا فَلا يَتَّخِذَنَّ مِنهُم وَلِيّا ولا نَصيرا . (2)
13 / 4هَلاكُ الغاليرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إنَّ فيكَ مَثَلاً مِن عيسَى بنِ مَريَمَ : أحَبَّهُ قَومٌ فَأَفرَطوا في حُبِّهِ فَهَلَكوا فيهِ ، وأبغَضَهُ قَومٌ فَأَفرَطوا في بُغضِهِ فَهَلَكوا فيهِ ، وَاقتَصَدَ فيهِ قَومٌ فَنَجَوا . (3)
.
ص: 73
عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :از امام رضا عليه السلام در باره غاليان و مفوّضه (معتقدان به تفويض ، در مقابل جبريّه) پرسيدم . فرمود : «غاليان، كافرند و مفوّضه، مشرك . هر كس با آنان هم نشينى يا آميزش كند يا با آنان بر سر يك سفره بنشيند يا رابطه بر قرار كند يا به آنان زن دهد يا از آنان زن بگيرد يا امانتدارشان شود يا به آنان امانت سپارد يا سخنشان را تصديق كند يا با نيم كلمه اى يارى شان رساند ، از ولايت خداى عز و جل و ولايت پيامبر خدا و ولايت ما اهل بيت خارج مى شود» .
امام رضا عليه السلام_ به حسين بن خالد _ :هر كه معتقد به تشبيه و جبر باشد ، كافر و مشرك است و ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم . اى پسر خالد! غاليان ، اخبار مربوط به تشبيه و جبر را از قول ما جعل كرده اند ؛ همانان كه عظمت خداى بزرگ را پايين آورده اند . پس هر كه دوستدار آنان باشد ، دشمن ماست و هر كه دشمن آنان باشد ، دوستدار ماست . هر كه به آنان محبّت ورزد ، با ما دشمنى كرده است و هر كه با آنان دشمنى كند ، به ما محبّت ورزيده است . هر كه با آنان پيوند بر قرار كند ، از ما بريده است و هر كه از آنان ببُرد ، با ما پيوند بر قرار كرده است . هر كه به آنان جفا كند ، به ما نيكى كرده و هر كه به آنان نيكى كند ، به ما جفا كرده است . هر كه به آنان احترام گذارد ، به ما بى احترامى كرده است و هر كه به آنان بى احترامى كند ، به ما احترام گذاشته است . هر كه آنان را بپذيرد ، دستِ رد به سينه ما زده است و هر كه دست رد به سينه آنان زند ، ما را پذيرفته است . هركه به آنان خوبى كند ، به ما بدى كرده است و هر كه به آنان بدى كند ، به ما خوبى كرده است . هر كه آنان را تصديق كند ، ما را تكذيب كرده است و هر كه آنان را تكذيب كند ، ما را تصديق كرده است . هر كه به آنان عطا كند ، ما را محروم كرده است و هر كه آنان را محروم كند ، به ما عطا كرده است . اى پسر خالد! كسى كه شيعه ماست ، هرگز از اين جماعت ، دوست و ياورى براى خود نمى گيرد .
13 / 4هلاكت غالىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! تو در يك مورد ، همانند عيسى بن مريم خواهى شد : عدّه اى دوستدار او شدند و در اين دوستى ، چندان زياده روى كردند كه تباه شدند و گروهى با او دشمنى كردند و در اين دشمنى ، راه افراط پيمودند و در نتيجه تباه گشتند و جماعتى هم در باره او راه اعتدال در پيش گرفتند و رَستند .
.
ص: 74
مسند ابن حنبل عن ربيعة بن ناجذ عن الإمام عليّ عليه السلام قال عليه السلام :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : فيكَ مَثَلٌ مِن عيسى ، أبغَضَتهُ اليَهودُ حَتّى بَهَتوا اُمَّهُ ، وأحَبَّتهُ النَّصارى حَتّى أنزَلوهُ بِالمَنزِلَةِ الَّتي لَيسَ بِهِ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ : مُحِبٌّ مُفرِطٌ يُقَرِّظُني بِما لَيسَ فِيَّ ، ومُبغِضٌ يَحمِلُهُ شَنَآني عَلى أن يَبهَتَني . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :يَهلِكُ فينا أهلَ البَيتِ فَريقانِ : مُحِبٌّ مُطرٍ ، وباهِتٌ مُفتَرٍ . (2)
عنه عليه السلام :يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ : مُفرِطٌ غالٍ ، ومُبغِضٌ قالٍ . (3)
.
ص: 75
مسند ابن حنبل_ به نقل از ربيعة بن ناجذ _ :امام على عليه السلام فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : تو در يك مورد حكايت عيسى را خواهى داشت : يهود تا بدان جا با او دشمنى ورزيدند كه به مادرش تهمت زدند و نصارا چندان دوستش داشتند كه او را به مقامى كه سزاوارش نبود ، رساندند » . سپس فرمود : «در باره من، دو كس تباه مى شوند : دوستدار افراطى كه از من ستايش هاى بى جا كُند و دشمنى كه عداوتش با من ، او را وا دارد كه به من بهتان زند .
امام على عليه السلام :دو گروه در باره ما اهل بيت، تباه مى شوند : دوستدارى كه در مدح و ستايش ما زياده روى كند و دشمنى كه به ما تهمت و افترا بندد .
امام على عليه السلام :دو كس در باره من، تباه مى شوند : يكى [دوست] افراطى غالى مذهب و ديگرى دشمن كينه توز .
.
ص: 76
عنه عليه السلام_ في خُطبَتِهِ _ :سَيَهلِكُ فِيَّ صِنفانِ : مُحِبٌّ مُفرِطٌ يَذهَبُ بِهِ الحُبُّ إلى غَيرِ الحَقِّ ، ومُبغِضٌ مُفرِّطٌ يَذهَبُ بِهِ البُغضُ إلى غَيرِ الحَقِّ ، وخَيرُ النّاسِ فِيَّ حالاً الَنمَطُ الأَوسَطُ فَالزَموهُ . (1)
13 / 5أخبارُ الغُلُوِّ مَوضوعَةٌعيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن أبي محمود :قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ عِندَنا أخبارا في فَضائِلِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وفَضلِكُم أهلَ البَيتِ ، وهِيَ مِن رِوايَةِ مُخالِفيكُم ولا نَعرِفُ مِثلَها عِندَكُم ، أفَنَدينُ بِها ؟ فَقالَ : يَا بنَ أبي مَحمودٍ ، لَقَد أخبَرَني أبي عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن أصغى إلى ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ ، فَإِن كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ عز و جل فَقَد عَبَدَ اللّهَ ، وإن كانَ النّاطِقُ عَن إبليسَ فَقَد عَبَدَ إبليسَ . ثُمَّ قالَ الرِّضا عليه السلام : يَابنَ أبي مَحمودٍ ، إنَّ مُخالِفينا وَضَعوا أخبارا في فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلى ثَلاثَةِ أقسامٍ : أحَدُهَا الغُلُوُّ ، وثانيهَا التَّقصيرُ في أمرِنا ، وثالِثُهَا التَّصريحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا ، فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فينا كَفَّروا شيعَتَنا ونَسَبوهُم إلَى القَولِ بِرُبوبِيَّتِنا ، وإذا سَمِعُوا التَّقصيرَ اعتَقَدوهُ فينا ، وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعدائِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «وَلَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَاً بِغَيْرِ عِلْمٍ» (2) . يَا بنَ أبي مَحمودٍ ، إذا أخَذَ النّاسُ يَمينا وشِمالاً فَالزَم طَريقَتَنا ، فَإِنَّ مَن لَزِمَنا لَزِمناهُ ومَن فارَقَنا فارَقناهُ . إنَّ أدنى ما يَخرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الإِيمانِ أن يَقولَ لِلحَصاةِ : هذِهِ نَواةٌ ، ثُمَّ يَدينَ بِذلِكَ ويَتَبَرَّأَ مِمَّن خالَفَهُ . يَا بنَ أبي مَحمودٍ ، اِحفَظ ما حَدَّثتُكَ بِهِ ، فَقَد جَمَعتُ لَكَ فيهِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (3)
.
ص: 77
امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :به زودى، دو گروه در باره من، تباه مى شوند : يكى دوستدار افراطى كه دوستى اش [با من] ، او را از راه حق دور مى سازد و ديگرى دشمن افراطى كه دشمنى اش [با من] ، او را به ناحق، مى كشاند . بهترين حالت را نسبت به من مردمى دارند كه راه ميانه را برگزينند . با اينان، همراهى كنيد .
13 / 5ساختگى بودن اخبار غلوآميزعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابراهيم بن ابى محمود _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! نزد ما اخبارى در فضايل امير مؤمنان و فضيلت شما اهل بيت هست كه مخالفان شما روايت كرده اند و امثال اين اخبار را ما از شما نشنيده ايم . آيا آنها را بپذيريم؟ فرمود : «اى پسر ابو محمود! پدرم از قول پدرش از جدّش عليهم السلام به من خبر داد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس به گوينده اى گوش سپارد ، بى گمان ، او را اطاعت كرده است . پس اگر آن گوينده ، از خداى عز و جل بگويد ، شنونده ، خدا را اطاعت كرده است و اگر گوينده ، از شيطان بگويد ، شنونده شيطان را اطاعت كرده است » . سپس امام رضا عليه السلام فرمود : «اى پسر ابو محمود! مخالفان ما، اخبارى در فضايل ما ساخته اند كه به سه دسته تقسيم مى شوند : يكى اخبار غلوآميز ، ديگرى اخبارى كه در حقّ ما كوتاه آمده اند و سوم ، اخبارى كه از دشمنان ما به صراحت اسم مى برند و عيب هايشان را بازگو مى كنند . مردم ، چون اخبارى را كه در باره ما غلو كرده اند ، بشنوند ، شيعيان را تكفير مى كنند و اعتقاد به خدا بودنِ ما را به آنان نسبت مى دهند و هر گاه اخبارى را كه در حقّ ما كوتاهى كرده اند ، بشنوند ، آنها را در حقّ ما باور مى كنند و هر گاه اخبارى را كه از دشمنان ما به صراحت اسم مى برند و بدگويى مى كنند ، بشنوند ، به ما بى حرمتى مى كنند . خداوند عز و جل مى فرمايد : «و آنها كه جز خدا را مى خوانند ، دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى و به نادانى ، خدا را دشنام خواهند داد» . اى پسر ابو محمود! هر گاه مردم به چپ و راست رفتند ، تو راه ما را در پيش گير ؛ زيرا هر كه با ما باشد ، ما با او هستيم و هر كس از ما جدا شود ، از او جدا مى شويم . كمترين چيزى كه آدمى به سبب آن از ايمان خارج مى شود، اين است كه به سنگ ريزه بگويد : اين، هسته [ى ميوه] است و بِدان معتقد شود و از هر كسى كه با اين نظر او مخالفت كند ، بيزارى جويد . اى پسر ابو محمود! اين حديث را كه به تو گفتم ، حفظ [و مراقبت] كن ؛ زيرا در آن ، خير دنيا و آخرت را برايت جمع كردم» .
.
ص: 78
. .
ص: 79
. .
ص: 80
الفصل الرّابع عشر : من هو من أهل البيت عليهم السّلام14 / 1صِفَةُ مَن هُوَ مِنهُمالكتاب«فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» . (1)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آلُ مُحَمَّدٍ كُلُّ تَقِيٍّ . (2)
المعجم الأوسط عن أنس :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن آلُ مُحَمَّدٍ ؟ فَقالَ : كُلُّ تَقِيٍّ . وتَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ» (3) . (4)
.
ص: 81
فصل چهاردهم : كسانى كه از اهل بيت اند14 / 1ويژگى كسانى كه از اهل بيت اندقرآن«پس هر كه از من پيروى كند، او از من است» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر پرهيزگارى ، از خاندان محمّد است .
المعجم الأوسط_ به نقل از اَنس _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد : خاندان محمّد كيستند؟ فرمود : «هر پرهيزگارى» . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را : «جز پارسايان ، كسى متولّى آن (مسجد الحرام) نمى تواند باشد» تلاوت كرد .
.
ص: 82
تفسير العياشي عن أبي عبيدة :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : مَن أحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، مِنكُم ؟ ! قالَ : مِنّا وَاللّهِ ، أما سَمِعتَ قَولَ إبراهيمَ عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» ! (1)
الإمام الباقر عليه السلام :سَمِعتُ أبي رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ يَقولُ : ... مَنِ اتَّقى مِنكُم وأصلَحَ فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . قيلَ لَهُ : مِنكُم يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟ ! قالَ : نَعَم مِنّا ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل : «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (2) ، وقَولَ إبراهيمَ عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» ! (3)
معاني الأخبار عن صالح بن حمّاد عن الحسن بن موسى الوشّاء البغداديّ :كُنتُ بِخُراسانَ مَعَ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام في مَجلِسِهِ ، وزَيدُ بنُ موسى حاضِرٌ قَد أقبَلَ عَلى جَماعَةٍ فِي الَمجلِسِ يَفتَخِرُ عَلَيهِم ويَقولُ : نَحنُ ونَحنُ ، وأبُو الحَسَنِ عليه السلام مُقبِلٌ عَلى قَومٍ يُحَدِّثُهُم ، فَسَمِعَ مَقالَةَ زَيدٍ فَالتَفَتَ إلَيهِ فَقالَ : يا زَيدُ ، أغَرَّكَ قَولُ بَقّالِي الكوفَةِ : إنَّ فاطِمَةَ أحصَنَت فَرجَها فَحَرَّمَ اللّهُ ذُرِّيَّتَها عَلَى النّارِ ؟! وَاللّهِ ، ما ذلِكَ إلّا لِلحَسَنِ وَالحُسَينِ ووُلدِ بَطنِها خاصَّةً ، فَأَمّا أن يَكونَ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام يُطيعُ اللّهَ ويَصومُ نَهارَهُ ويَقومُ لَيلَهُ وتَعصيهِ أنتَ ، ثُمَّ تَجيئانِ يَومَ القِيامَةِ سَواءً ؟! لَأنتَ أعَزُّ عَلَى اللّهِ عز و جل مِنهُ ! إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ يَقولُ : لُِمحسِنِنا كِفلانِ مِنَ الأَجرِ ولِمُسيئِنا ضِعفانِ مِنَ العَذابِ . وقالَ الحَسَنُ الوَشّاءُ : ثُمَّ التَفَتَ إلَيَّ فَقالَ : يا حَسَنُ ، كَيفَ تَقرَؤون هذِهِ الآيَةَ : «قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» (4) ؟ فَقُلتُ : مِنَ النّاسِ مَن يَقرَأُ : «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» ومِنهُم مَن يَقرَأُ «إِنَّهُ عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ» (5) ، فَمَن قَرَأَ : «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» نَفاهُ عَن أبيهِ ، فَقالَ عليه السلام : كَلّا ، لَقَد كانَ ابنَهُ ولكِن لَمّا عَصَى اللّهَ عز و جلنَفاهُ اللّهُ عَن أبيهِ ، كَذا مَن كانَ مِنّا لَم يُطِعِ اللّهَ عز و جلفَلَيسَ مِنّا ، وأنتَ إذا أطَعتَ اللّهَ فَأَنتَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (6)
راجع : هذه الموسوعة : ج 10 ص 122 (اهل البيت عليهم السلام / الفصل الخامس : مذهب أهل البيت عليهم السلام / صفة شيعتهم) .
.
ص: 83
تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو عبيده _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هر كه ما را دوست بدارد ، او از ما اهل بيت است» . به ايشان گفته شد : اى پسر پيامبر خدا! از شماست؟! فرمود : «به خدا سوگند ، از ماست . آيا نشنيده اى اين سخن ابراهيم را كه : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» ؟!» .
امام باقر عليه السلام :از پدرم شنيدم كه مى فرمود : «... هر يك از شما كه پرهيزگار و درستكار باشد ، او از ما اهل بيت است» . به ايشان گفته شد : اى پسر پيامبر خدا! از شماست؟! فرمود : «آرى ، از ماست . آيا نشنيده اى اين سخن خداى عز و جل را كه : «و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد ، از آنان خواهد بود» و اين سخن ابراهيم را كه : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» ؟!» .
معانى الأخبار_ به نقل از صالح بن عباد، از حسن بن موسى وشّاى بغدادى _ :من در خراسان در مجلس على بن موسى الرضا عليهماالسلامبودم و زيد بن موسى (برادر امام) نيز حضور داشت. او رو به عدّه اى از مجلسيان كرده بود و بر آنان فخر مى فروخت و مى گفت : ما چنين و چنانيم . امام رضا عليه السلام كه مشغول سخن گفتن براى عدّه اى ديگر بود ، سخنان زيد را شنيد. رو به او كرد و فرمود : «اى زيد! آيا اين سخن سبزى فروشانِ كوفه تو را مغرور ساخته است كه مى گويند : فاطمه ، دامن خود را پاك نگه داشت و از اين رو ، خداوند، آتش را بر ذريّه او حرام كرد؟! به خدا سوگند كه اين ، فقط اختصاص به حسن و حسين و فرزندى دارد كه از شكم او زاييده شده باشد ؛ امّا اين كه موسى بن جعفر ، خدا را اطاعت كند و روزها روزه بگيرد و شب ها را به عبادت گذرانَد و تو معصيت خدا كنى و سپس در روز قيامت، يك سان باشيد ، در اين صورت ، تو نزد خداى عز و جلعزيزتر از او خواهى بود! على بن الحسين عليه السلام مى فرمود : براى نيكوكار ما ، دو بهره از پاداش است و براى بدكردار ما ، دو برابر، عذاب » . امام عليه السلام سپس رو به من كرد و فرمود : «اى حسن! اين آيه : «قالَ يا نُوحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» را چگونه قرائت مى كنيد؟» . گفتم : بعضى ها آن را «إِنَّه عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» [به وصف «غير» براى «عمل»] قرائت مى كنند و برخى ديگر ، «إنَّهُ عَمَلُ غَيْرِ صالحٍ» [به اضافه «عمل» به «غير»] مى خوانند . پس كسى كه «إِنَّه عَمَلُ غَيْرِ صالحٍ» (به اضافه) قرائت مى كند ، او را از فرزندى نوح نفى مى كند . امام عليه السلام فرمود : «هرگز! او فرزند نوح بود ؛ امّا چون خداى عز و جل را نافرمانى كرد ، خداوند، او را از پدرش نفى كرد . همين طور ، هر يك از ما اهل بيت كه خداى عز و جل را نافرمانى كند ، از ما نيست و تو نيز چنانچه خداوند را فرمان برى ، از ما اهل بيت هستى» .
ر . ك: همين دانش نامه : ج 10 ص 123 (اهل بيت عليهم السلام / فصل پنجم : مكتب اهل بيت عليهم السلام / ويژگى شيعيان اهل بيت عليهم السلام ) .
.
ص: 84
14 / 2صِفَةُ مَن لَيسَ مِنهُمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أقَرَّ بِالذُّلِّ طائِعا فَلَيسَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن لَم يُوَقِّر كَبيرَنا ، ولَم يَرحَم صَغيرَنا ، ولَم يَعرِف فَضلَنا أهلَ البَيتِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن لَم يُوَقِّرِ الكَبيرَ ، ويَرحَمِ الصَّغيرَ ، ويَأمُر بِالمَعروفِ ، ويَنهَ عَنِ المُنكَرِ . (3)
.
ص: 85
14 / 2ويژگى كسانى كه از اهل بيت عليهم السلام نيستندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با اختيار، تن به خوارى دهد ، از ما اهل بيت نيست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه به سال خوردگان ما احترام نگذارد و با خردسالانمان مهربانى نكند و فضل وبرترى ما اهل بيت را [به رسميت ]نشناسد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه به بزرگ ترها احترام نگذارد و با كوچك ترها مهربان نباشد و امر به معروف و نهى از منكر نكند .
.
ص: 86
عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، إنّا أهلَ البَيتِ عَصَمَنَا اللّهُ مِن أن نَكونَ مَفتونينَ أو فاتِنينَ أو مُفتَّنينَ أو كَذّابينَ ، أو كاهِنينَ أو ساحِرينَ ، أو عائِقينَ أو خائِنينَ ، أو زاجِرينَ أو مُبتَدِعينَ ، أو مُرتابينَ أو صادِفينَ عَنِ الخَلقِ مُنافِقينَ ، فَمَن كانَ فيهِ شَيءٌ مِن هذِهِ الخِصالِ فَلَيسَ مِنّا ولا أنَا مِنهُ ، وَاللّهُ مِنهُ بَريءٌ ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ ، وَمن بَرِئَ اللّهُ مِنهُ أدخَلَهُ جَهَنَّمَ وبِئسَ المِهادُ . (1)
الإمام الرضا عليه السلام :لَيسَ مِنّا مَن لمَ يَأمَن جارُهُ بَوائِقَهُ (2) . (3)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن غَشَّنا . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن غَشَّ مُسلِما . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن أخلَفَ بِالأَمانَةِ . (6)
الإمام الصادق عليه السلام :اِعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحسِن مُجاوَرَةَ مَن جاوَرَهُ . (7)
.
ص: 87
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! خداوند ، ما اهل بيت را از اين كه فريب بخوريم ، يا فريب بدهيم ، يا فتنه انگيزى كنيم ، يا دروغگو باشيم ، يا پيشگويى كنيم ، يا جادوگرى كنيم ، يا مانع تراشى كنيم ، يا خيانتكار باشيم ، يا با پرندگان فال بگيريم ، يا بدعت گذار باشيم ، يا دست خوش شك [و ترديد ]شويم ، يا از خَلق [خدا]، روى برتابيم و منافق باشيم ، مصون داشته است . بنا بر اين ، هر كس چيزى از اين صفات را دارا باشد ، از ما نيست و من از او نيستم و خدا از او بيزار است و ما از او بيزاريم و هر كه خدا از او بيزار باشد ، وى را به دوزخ مى بَرَد و چه بد جايگاهى است !
امام الرضا عليه السلام :از ما نيست كسى كه همسايه اش ، از بدى هاى او در امان نباشد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه با ما ، از درِ فريب و خيانت، وارد شود .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه با مسلمانى، تقلّب و دَغَلى كند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه در امانت، خيانت كند .
امام صادق عليه السلام :بدانيد از ما نيست كسى كه براى همسايه خود ، همسايه خوبى نباشد .
.
ص: 88
عنه عليه السلام :لَيسَ مِنّا مَن لَم يُصَلِّ صَلاةَ اللَّيلِ . (1)
عنه عليه السلام :لَيسَ مِنّا _ ولا كَرامَةَ _ مَن كانَ في مِصرٍ فيهِ مِئَةُ ألفٍ أو يزيدون ، وكانَ في ذلِكَ المِصرِ أحَدٌ أورَعَ مِنهُ . (2)
عنه عليه السلام :لَيسَ مِنّا مَن تَرَكَ دُنياهُ لِاخِرَتِهِ ، ولا آخِرَتَهُ لِدُنياهُ . (3)
عنه عليه السلام :لَيسَ مِن شيعَتِنا مَن وافَقَنا بِلِسانِهِ وخالَفَنا في أعمالِنا وآثارِنا . (4)
الكافي عن أبي الرّبيع الشّامي :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وَالبَيتُ غاصٌّ بِأَهلِهِ ، فيهِ الخُراسانِيُّ وَالشّامِيُّ ومِن أهلِ الآفاقِ ، فَلَم أجِد مَوضِعا أقعُدُ فيهِ ، فَجَلَسَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وكانَ مُتَّكِئا ، ثُمَّ قالَ : يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ ، اِعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِنّا مَن لَم يَملِك نَفسَهُ عِندَ غَضَبِهِ ، ومَن لَم يُحسِن صُحبَةَ مَن صَحِبَهُ ، ومُخالَقَةَ مَن خالَقَهُ ، ومُرافَقَةَ مَن رافَقَهُ ، ومُجاوَرَةَ مَن جاوَرَهُ ، ومُمالَحَةَ مَن مالَحَهُ . يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ ، اِتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (5)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوجَبَ عَلَيكُم حُبَّنا ومُوالاتَنا ، وفَرَضَ عَلَيكُم طاعَتَنا ، ألا فَمَن كانَ مِنّا فَليَقتَدِ بِنا ، وإنَّ مِن شَأنِنَا الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ، وصِلَةَ الرَّحِمِ ، وإقراءَ الضَّيفِ ، وَالعَفوَ عَنِ المُسيءِ ، ومَن لَم يَقتَدِ بِنا فَلَيسَ مِنّا . (6)
.
ص: 89
امام صادق عليه السلام :از ما نيست كسى كه نماز شب نخواند .
امام صادق عليه السلام :از ما نيست _ و ارزشى ندارد _ كسى كه در شهرى صد هزار نفرى يا بيشتر زندگى كند و در آن شهر ، پارساتر از او وجود داشته باشد .
امام صادق عليه السلام :از ما نيست كسى كه دنياى خود را به خاطر آخرتش و يا آخرت خود را به خاطر دنيايش رها كند .
امام صادق عليه السلام :شيعه ما نيست كسى كه به زبان ، دَم از ما زند ؛ ولى بر خلاف كردار و رفتار ما عمل كند .
الكافى_ به نقل از ابو ربيع شامى _ :بر امام صادق عليه السلام وارد شدم . ديدم اتاق ، پر از جمعيت است و از خراسانى و شامى تا ديگر نقاط ، در آن جا حضور دارند و من جايى براى نشستن نيافتم . امام عليه السلام كه تكيه داده بود ، [راست ]نشست و آن گاه فرمود : «اى شيعيان خاندان محمّد! بدانيد كه از ما نيست كسى كه در هنگام خشم، خويشتندارى نكند و با هم نشين خود، خوش ننشيند و با كسى كه با او خوش خلقى مى كند ، خوش خُلق نباشد و با رفيق خود ، نيكو رفاقت نكند و براى همسايه اش همسايه خوبى نباشد و نمكِ هم نمك خود را پاس ندارد . اى شيعيان خاندان محمّد! تا مى توانيد ، پرهيزگار باشيد . و هيچ نيرو و توانى نيست مگر از سوى خداوند» .
امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ دوستى و ولايت ما را بر شما واجب و اطاعت از ما را بر شما فرض كرده است . پس آگاه باشيد كه هر كسْ از ماست ، بايد به ما اقتدا كند و از جمله صفات ماست : پارسايى، كوشش در عمل، باز گرداندن امانت به نيكوكار و بدكار ، به جاى آوردن صله رحم، مهماندارى و گذشت كردن از كسى كه [به ما] بدى كند . هر كه به ما اقتدا نكند ، از ما نيست .
.
ص: 90
الإمام الكاظم عليه السلام :لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ ، فَإِن عَمِلَ حَسَنا اِستَزادَ اللّهَ ، وإن عَمِلَ سَيِّئا اِستَغفَرَ اللّهَ مِنهُ وتابَ إلَيهِ . (1)
الإمام الرضا عليه السلام :مَن واصَلَ لَنا قاطِعا أو قَطَعَ لَنا واصِلاً ، أو مَدَحَ لَنا عائِبا أو أكرَمَ لَنا مُخالِفا ، فَلَيسَ مِنّا ولَسنا مِنهُ . (2)
التوحيد عن عبد السلام بن صالح الهروي :قُلتُ لِعَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام : ... يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، فَأَخبِرني عَنِ الجَنَّةِ وَالنّارِ أهُمَا اليَومَ مَخلوقَتانِ ؟ فَقالَ : نَعَم ، وإنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد دَخَلَ الجَنَّةَ ورَأَى النّارَ لَمّا عُرِجَ بِهِ إلَى السَّماءِ . قالَ : فَقُلتُ لَهُ : إنَّ قَوما يَقولونَ : إنَّهُما اليَومَ مُقَدَّرتانِ غَيرُ مخَلوقَتَينِ . فَقالَ عليه السلام : ما اُولئِكَ مِنّا ولا نَحنُ مِنهُم ، مَن أنكَرَ خَلقَ الجَنَّةِ وَالنّارِ فَقَد كَذَّبَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وكَذَّبَنا ، ولا مِن وَلايَتِنا عَلى شَيءٍ ، ويُخلَدُ فِي نارِ جَهَنَّمَ ، قالَ اللّهُ عز و جل : «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ» (3) . (4)
.
ص: 91
امام كاظم عليه السلام :از ما نيست كسى كه هر روز به حساب اعمال خود رسيدگى نكند تا اگر ديدْ كار نيك كرده ، از خداوند، بيشتر بخواهد و اگر كار بد كرده ، براى آن از خداوند، آمرزش بخواهد و به درگاه او توبه كند .
امام رضا عليه السلام :هر كس با كسى كه از ما بريده ، پيوند بر قرار كند يا از كسى كه با ما پيوند دارد ، ببُرد يا نكوهش گرِ ما را ستايش كند يا مخالف ما را گرامى دارد ، از ما نيست و ما از او نيستيم .
التوحيد_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :به على بن موسى الرضا عليه السلام گفتم : ... اى پسر پيامبر خدا! بفرما كه آيا بهشت و دوزخ ، هم اكنون آفريده شده اند؟ فرمود : «آرى . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زمانى كه به معراج برده شد ، وارد بهشت گرديد و دوزخ را هم مشاهده كرد» . گفتم : عدّه اى مى گويند : بهشت و دوزخ فعلاً مقدّرند و هنوز آفريده نشده اند . فرمود : «اين عدّه، از ما نيستند و ما از آنها نيستيم . هر كس آفريده شدن بهشت و دوزخ را منكِر شود ، پيامبر صلى الله عليه و آله و ما را تكذيب كرده است و از ولايت ما بهره اى ندارد و در آتش دوزخ ، جاودانه خواهد شد . خداوند عز و جل فرموده است : «اين همان دوزخى است كه گنهكاران ، آن را دروغ مى شمرند . ميان آن و ميان آب جوشان ، سرگردان اند» » .
.
ص: 92
14 / 3طائِفَةٌ مِمَّن عُدَّ مِنهُم14 / 3 _ 1أبو ذَرٍّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، إنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (1)
14 / 3 _ 2أبو عُبَيدَةَمستطرفات السرائر عن حمّاد :جاءَتِ امرَأَةُ أبي عُبَيدَةَ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعدَ مَوتِهِ ، قالَت : إنَّما أبكي أنَّهُ ماتَ وهُوَ غَريبٌ ، فَقالَ لَها عليه السلام : لَيسَ هُوَ بِغَريبٍ ، إنَّ أبا عُبَيدَةَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (2)
14 / 3 _ 3راهِبُ بَليخٍالمناقب للخوارزمي عن حبّة العرني :لَمّا نَزَلَ عَلِيٌّ عليه السلام بِمَكانٍ يُقالُ لَهُ البَليخُ (3) عَلى جانِبِ الفُراتِ ، نَزَلَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ فَقالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : إنَّ عِندَنا كِتابا تَوارَثناهُ مِن آبائِنا ، كَتَبَهُ أصحابُ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام ، أعرِضُهُ عَلَيكَ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : نَعَم ، فَما هُوَ ؟ قالَ الرّاهِبُ : الَّذي قَضى فيما قَضى ، وسَطَّرَ فيما كَتَبَ ، أنَّهُ باعِثٌ فِي الاُمِيّينَ رَسولاً مِنهُم يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ ويَدُلُّهُم عَلى سَبيلِ اللّهِ ، لا فَظٌّ ولا غَليظٌ ولا سَخّابٌ فِي الأَسواقِ ، ولا يَجزي بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ ، ولكِن يَعفو ويَصفَحُ . اُمَّتُهُ الحَمّادونَ الَّذين يَحمَدونَ اللّهَ عَلى كُلِّ نَشزٍ (4) ، وفي كُلِّ صُعودٍ وهُبوطٍ ، تَذِلُّ ألسِنَتُهُم بِالتَّهليلِ وَالتَّكبيرِ ، ويَنصُرُهُ اللّهُ عَلى كُلِّ مَن ناواهُ . فَإِذا تَوَفّاهُ اللّهُ اختَلَفَت اُمَّتُهُ ثُمَّ اجتَمَعَت ، فَلَبِثَت بِذلِكَ ما شاءَ . ثُمَّ يَمُرُّ رَجُلٌ مِن اُمَّتِهِ بِشاطِئِ هذَا الفُراتِ ، يَأمُرُ بِالمَعروفِ ويَنهى عَنِ المُنكَرِ ، ويَقضي بِالحَقِّ ولا يوكِسُ (5) الحُكمَ ، الدُّنيا أهوَنُ عَلَيهِ مِنَ الرَّمادِ في يَومٍ عَصَفَت بِهِ الرّيحُ ، وَالمَوتُ أهوَنُ عَلَيهِ مِن شُربِ الماءِ عَلَى الظَّماءِ ، يَخافُ اللّهَ فِي السِّرِّ ، ويَنصَحُ لَهُ فِي العَلانِيَةِ ، لا يَخافُ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ النَّبِيَّ مِن أهلِ هذِهِ البِلادِ فآمَنَ بِهِ كانَ ثَوابُهُ رِضواني (6) وَالجَنَّةَ ، ومَن أدرَكَ ذلِكَ العَبدَ الصّالِحَ فَليَنصُرهُ ، فَإِنّ القَتلَ مَعَهُ شَهادَةٌ ، [ ثُمَّ قالَ لَهُ : ] فَأَنا مُصاحِبُكَ لا اُفارِقُكَ حَتّى يُصيبَني ما أصابَكَ . قالَ : فَبَكى عَلِيٌّ وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَم يَجعَلني عِندَهُ مَنسِيّا ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي ذَكَرَني عِندَهُ في كُتُبِ الأَبرارِ . فَمَضَى الرّاهِبُ ، وكانَ فيما ذُكِرَ يَتَغَدّى مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ويَتَعَشّى ، حَتّى اُصيبَ بِصِفّينَ ، فَلَمّا خَرَجَ النّاسُ يَدفِنونَ قَتلاهُم ، قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : اُطلُبوهُ ، فَلَمّا وَجَدَهُ صَلّى عَلَيهِ ودَفَنَهُ وقالَ : هذا مِنّا أهلَ البَيتِ ، وَاستَغفَرَ لَهُ مِرارا . (7)
.
ص: 93
14 / 3گروهى كه در زمره اهل بيت عليهم السلام به شمار آمده اند14 / 3 _ 1ابو ذرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر! تو از ما اهل بيت هستى .
14 / 3 _ 2ابو عبيدهمستطرفات السرائر_ به نقل از حمّاد _ :همسر ابو عبيده پس از مرگ او به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت : من براى اين گريه مى كنم كه او غريب مُرد . امام عليه السلام فرمود : «او غريب نيست . ابو عبيده، از ما اهل بيت است» .
14 / 3 _ 3راهب بَليخالمناقب، خوارزمى_ به نقل از حَبّه عُرَنى _ :هنگامى كه على عليه السلام در محلّى به نام بَليخ، (1) در حاشيه فرات، بار افكند ، راهبى از صومعه خود آمد و به على عليه السلام گفت : نزد ما كتابى است كه از پدرانمان به ارث برده ايم و آن را ياران عيسى بن مريم عليه السلام نوشته اند . آيا آن را بر شما عرضه بدارم؟ على عليه السلام فرمود : «آرى . آن چيست؟» . راهب گفت : به نام خداوند بخشاينده مهربان. خداوندى كه حُكم كرد و نوشت كه در ميان درس ناخواندگان ، پيامبرى از خود آنان، بر خواهد انگيخت تا ايشان را كتاب و حكمت بياموزد و به راه خدا ره نمون گردد ؛ پيامبرى كه نه درشت خوى است و نه خشن ، و در كوچه و بازار ، هياهو به راه نمى اندازد و بدى را با بدى ، پاسخ نمى دهد ؛ بلكه مى بخشد و گذشت مى كند . امّت او، ستايندگانى هستند كه خدا را در هر بلندى اى و در هر فراز و نشيبى مى ستايند و زبانشان به تهليل و تكبير ، گوياست و خداوند ، آن پيامبر را بر هر كه با او به دشمنى برخيزد ، پيروز مى گرداند . پس از درگذشت او، امّتش [براى مدّتى ]دچار اختلاف مى شوند و سپس دوباره متّحد مى گردند و تا زمانى كه خدا بخواهد ، اين اتّحاد مى پايد . آن گاه مردى از امّت او از كرانه اين رود مى گذرد ، در حالى كه به معروف (نيكى) فرا مى خواند و از منكر (زشتى) باز مى دارد ، مطابق حق، داورى مى كند و در حُكم ، كوتاه نمى آيد . دنيا در نظر او بى ارزش تر از خاكسترى است كه در يك روز طوفانى ، باد، آن را پراكنده مى سازد و مرگ برايش گواراتر از آبى است كه تشنه كامان مى نوشند . در خلوت ، از خدا مى ترسد و در آشكار ، به خاطر او خيرخواهى مى كند و اندرز مى دهد و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نمى هراسد. پس هر فردى از مردم اين شهرها، آن پيامبر را درك كند و به او ايمان آورد ، پاداشش خشنودى من و بهشت است و هر كه آن بنده صالح را ببيند ، بايد يارى اش كند ؛ زيرا كشته شدن در ركاب او ، شهادت است . آن گاه راهب به على عليه السلام گفت : من نيز همراه تو مى آيم و از تو جدا نمى شوم تا هر آنچه براى تو پيش مى آيد ، براى من نيز پيش آيد . على عليه السلام گريست و فرمود : «سپاس ، خدايى را كه مرا فراموش نكرد! سپاس ، پروردگارى را كه مرا نزد خود در شمار نيكان قرار داد!» . راهب ، همراه على عليه السلام به راه افتاد . گفته اند كه : وى چاشت و شام خود را با امير مؤمنان مى خورد تا اين كه در صفّين كشته شد . هنگامى كه مردم در صدد بر آمدند كشتگان خود را دفن كنند ، امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «او را پيدا كنيد» . چون جسدش را يافتند ، على عليه السلام بر وى نماز خواند و به خاكش سپرد و فرمود : «اين مرد، از ما خاندان است» و چندين بار برايش آمرزش طلبيد .
.
ص: 94
. .
ص: 95
. .
ص: 96
14 / 3 _ 4سَعدُ الخَيرِالاختصاص عن أبي حمزة :دَخَلَ سَعدُ بنُ عَبدِ المَلِكِ _ وكانَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يُسَمّيهِ سَعدَ الخَيرِ وهُوَ مِن وُلدِ عَبدِ العَزيزِ بنِ مَروانَ _ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ، فَبَينا يَنشِجُ كَما تَنشِجُ النِّساءُ ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ما يُبكيكَ يا سَعدُ ؟ قالَ : وكَيفَ لا أبكي وأنَا مِنَ الشَّجَرَةِ المَلعونَةِ فِي القُرآنِ ؟! فَقالَ لَهُ : لَستَ مِنهُم ، أنتَ أمَوِيٌّ مِنّا أهلَ البَيتِ ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جليَحكي عَن إبراهيمَ : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» (1) ؟ (2)
14 / 3 _ 5سَلمانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ ذَكَر فيهِ أنَّ الجنّة تَشتاقُ إلى ثَلاثَةٍ ؛ مِنهُم عَلِيٌّ عليه السلام وعَمّارٌ ، إلى أن قالَ _ :وسَلمانُ ، وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، وهُوَ ناصِحٌ فَاتَّخِذهُ لِنَفسِكَ . (3)
المناقب لابن شهرآشوب :كانَ النّاسُ يَحفِرونَ الخَندَقَ ويُنشِدونَ سِوى سَلمانَ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ أطلِق لِسانَ سَلمانَ ولَو عَلى بَيتَينِ مِنَ الشِّعرِ ، فَأَنشَأَ سَلمانُ : ما لي لِسانٌ فَأَقولَ شِعراأسأَلُ رَبّي قُوَّةً ونَصرا عَلى عَدُوّي وعَدُوِّ الطُّهرامُحَمَّدِ المُختارِ حازَ الفَخرا حَتّى أنالَ (4) فِي الجِنان قَصرامَع كُلِّ حَوراءَ تُحاكِي البَدرا فَضَجَّ المُسلِمونَ ، وجَعَلَت كُلُّ قَبيلَةٍ تَقولُ : سَلمانُ مِنّا ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ . (5)
.
ص: 97
14 / 3 _ 4سعدُ الخَيرالاختصاص_ به نقل از ابو حمزه _ :سعد بن عبد الملك _ همو كه از فرزندان عبد العزيز بن مروان بود و امام باقر عليه السلام وى را «سعد الخير» مى ناميد _ بر امام باقر عليه السلام وارد شد ، در حالى كه مانند زنان مى گريست و اشك مى ريخت . امام عليه السلام فرمود : «اى سعد! چرا گريه مى كنى؟» . گفت : چگونه گريه نكنم ، حال آن كه من از شجره [و تبارى ]هستم كه در قرآن، لعنت شده است؟! امام عليه السلام به او فرمود : «تو از اين شجره (بنى اُميّه) نيستى . تو اُمَوى اى هستى كه از ما خاندان شمرده مى شوى . مگر نشنيده اى اين سخن خداى عز و جل را كه از قول ابراهيم نقل مى كند : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» ؟» .
14 / 3 _ 5سلمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى كه در آن، يادآورى كرد كه بهشت، مشتاق سه كس است و پس از اين كه على عليه السلام و عمّار نام برد _ :و سلمان ، كه از ما اهل بيت است . او آدم خيرخواهى است . پس وى را براى خودت برگزين .
المناقب، ابن شهرآشوب:مردم همگى مشغول كندن خندق بودند و هر يك شعرى مى سرود ، بجز سلمان . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بار خدايا! زبان سلمان را حتّى اگر شده به دو بيت شعر ، گويا كن» . در اين زمان ، سلمان شروع به خواندن اين ابيات كرد : مرا زبانى نيست كه شعرى بگويم از پروردگارم نيرو ونصرتى مى خواهم بر دشمنم و دشمن آن مرد پاك محمّد برگزيده كه به افتخار، نايل آمد تا اين كه در بهشت به قصرى رسم با سيه چشمانى چون ماه شب چهارده . مسلمانان ، فرياد شادى بر آوردند و هر قبيله اى مى گفت : سلمان، از ماست ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سلمان ، از ما خاندان است» .
.
ص: 98
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا سَلمانُ ، أنتَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، وقَد آتاكَ اللّهُ العِلمَ الأَوَّلَ وَالعِلمَ الآخِرَ ، وَالكِتابَ الأَوَّلَ وَالكِتابَ الآخِرَ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :سَلمانُ أدرَكَ العِلمَ الأَوَّلِ والعِلمَ الآخِرِ ، بَحرٌ لا يُدرَكُ قَعرُهُ ، وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (2)
عنه عليه السلام_ لَمّا قالَ لَهُ ابن الكوّاء : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، فَأَخبِرني عَن سَلمانَ الفارِسِيِّ _ :بَخٍ بَخٍ ، سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ ، ومَن لَكُم بِمِثلِ لُقمانَ الحَكيمِ ، عَلِمَ عِلمَ الأَوَّلِ وَالآخِرِ (3) ؟!
الإمام الباقر عليه السلام :دَخَلَ أبو ذَرٍّ عَلى سَلمانَ وهُوَ يَطبَخُ قِدرا لَهُ ، فَبَينا هُما يَتَحَدَّثانِ إذِ انكَبَّتِ القِدرُ عَلى وَجهِها عَلَى الأَرضِ ، فَلَم يَسقُط مِن مَرَقِها ولا وَدَكِها (4) شَيءٌ ، فَعَجِبَ مِن ذلِكَ أبو ذَرٍّ عَجَبا شَديدا ، وأخَذَ سَلمانُ القِدرَ فَوَضَعَها عَلى حالِهَا الأَوَّلِ عَلَى النّارِ ثانِيَةً ، وأقبَلا يَتَحَدَّثانِ ، فَبَينا هُمَا يَتَحَدَّثانِ إذِ انكَبَّتِ القِدرُ عَلى وَجهِها ، فَلَم يَسقُط مِنها شَيءٌ مِن مَرَقِها ولا وَدَكِها . قالَ : فَخَرَجَ أبو ذَرٍّ وهُوَ مَذعورٌ مِن عِندِ سَلمانَ ، فَبَينا هُوَ مُتَفَكِّرٌ إذ لَقِيَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا أبا ذَرٍّ ، مَا الَّذي أخرَجَكَ مِن عِندِ سَلمانَ ؟ ومَا الَّذي ذَعَرَكَ ؟ فَقالَ لَهُ أبو ذَرٍّ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، رَأَيتُ سَلمانَ صَنَعَ كَذا وكَذا ، فَعَجِبتُ مِن ذلِكَ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : يا أبا ذَرٍّ ، إنَّ سَلمانَ لَو حَدَّثَكَ بِما يَعلَمُ لَقُلتَ : رَحِمَ اللّهُ قاتِلَ سَلمانَ ... وإنَّ سَلمانَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (5)
.
ص: 99
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى سلمان! تو از ما خاندان هستى . خداوند ، دانش اوّل و آخر و كتاب اوّل و كتاب آخر را به تو ارزانى داشته است .
امام على عليه السلام :سلمان به دانش اوّل و آخر رسيده است . دريايى است كه ژرفايش ناپيداست . او از ما خاندان است .
امام على عليه السلام_ وقتى كه ابن كوّاء به ايشان گفت : اى امير مؤمنان! از سلمان فارسى برايم بگو _ :بَه بَه! سلمان ، از ما خاندان است . چه كسى از شما مانند لقمان حكيم است كه علم اوّل و آخر را دارا باشد؟!
امام باقر عليه السلام :ابو ذر بر سلمان وارد شد . ديد ديگى را بر روى آتش گذاشته و چيزى مى پزد . با هم مشغول صحبت شدند كه ناگهان ديگ بر روى زمين، واژگون شد؛ امّا چيزى از خورشت و چربى آن بر زمين نريخت . ابو ذر سخت تعجّب كرد . سلمان ديگ را برداشت و دوباره به حالت اوّل برگرداند و به صحبت هاى خود ادامه دادند كه بار ديگر، ديگ، برگشت و اين بار نيز چيزى از خورشت و چربى آن به زمين نريخت . ابو ذر ، وحشت زده از نزد سلمان، خارج شد و در حال فكر كردن بود كه به امير مؤمنان عليه السلام بر خورد . امام عليه السلام فرمود : «اى ابو ذر! چه شد كه از خانه سلمان بيرون آمدى؟ و چرا هراسانى؟» . ابو ذر گفت : اى امير مؤمنان! سلمان را ديدم كه چنين و چنان كرد و من از كارهاى او شگفت زده شدم . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اى ابو ذر! اگر سلمان از چيزهايى كه مى داند ، برايت بگويد ، خواهى گفت : خدا رحمت كند قاتل سلمان را... ! به راستى كه سلمان ، از ما اهل بيت است» .
.
ص: 100
الإمام الباقر عليه السلام_ لمّا ذُكِرَ عِندَهُ سَلمانُ الفارِسِيُّ _ :مَه ! لا تَقولوا سَلمانَ الفارِسِيَّ ، ولكِن قولوا سَلمانَ الُمحَمَّدِيَّ ، ذلِكَ رَجُلٌ مِنّا أهلَ البَيتِ . (1)
14 / 3 _ 6عُمَرُ بنُ يَزيدَالأمالي للطوسي عن عمر بن يزيد :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يَا بنَ يَزيدَ ، أنتَ وَاللّهِ مِنّا أهلَ البَيتِ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، مِن آلِ مُحَمَّدٍ ؟ ! قالَ : إي وَاللّهِ مِن أنفُسِهِم . قُلتُ : مِن أنفُسِهِم ، جُعِلتُ فِداكَ ؟ قالَ : إي وَاللّهِ مِن أنفُسِهِم . يا عُمَرُ ، أما تَقَرأُ كِتابَ اللّهِ عز و جل : «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِىُّ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ» (2) ؟ وما تَقرَأُ قَولَ اللّهِ عَزَّ اسمُهُ : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (3)(4) ؟
.
ص: 101
امام باقر عليه السلام_ وقتى كه در حضور ايشان از سلمان فارسى سخن به ميان آمد _ :نه ، نگوييد سلمان فارسى ؛ بگوييد سلمان محمّدى . او فردى از ما اهل بيت است .
14 / 3 _ 6عمر بن يزيدالأمالى، طوسى_ به نقل از عمر بن يزيد _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اى پسر يزيد! به خدا سوگند ، تو از ما خاندان هستى» . گفتم : فدايت شوم! از خاندان محمّد؟! فرمود : «آرى ، به خدا از خود آنان» . گفتم : قربانت گردم! از خود آنان؟! فرمود : «آرى ، به خدا، از خود آنان . اى عمر! مگر كتاب خداى عز و جل را نخوانده اى كه مى فرمايد : «همانا نزديك ترين مردم به ابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى كرده اند و نيز اين پيامبر و كسانى كه [به آيين او ]ايمان آورده اند و خدا ولىّ مؤمنان است» و مگر نخوانده اى اين سخن خداى بلندنام را كه : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است و هر كه از من نافرمانى كند ، همانا تو آمرزنده مهربانى» ؟» .
.
ص: 102
14 / 3 _ 7عِيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ القُمِّيُّالأمالي للمفيد عن يونس بن يعقوب :كُنتُ بِالمَدينَةِ فَاستَقبَلَني جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام في بَعضِ أزِقَّتِها ، فَقالَ : اِذهَب يا يونُسُ ، فَإِنَّ بِالبابِ رَجُلاً مِنّا أهلَ البَيتِ ، قالَ : فَجِئتُ إلَى البابِ فَإِذا عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ جالِسٌ ، فَقُلتُ لَهُ : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ . قالَ : فَلَم يَكنُ بِأَسرَعَ مِن أن أقبَلَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَلى حِمارٍ ، فَدَخَلَ عَلَى الحِمار الدّارَ ، ثُمَّ التَفَتَ إلَينا فَقالَ : اُدخُلا . ثُمَّ قالَ : يا يونُسُ ، أحسَبُ أنَّكَ أنكَرتَ قَولي لَكَ : «إنَّ عيسَى بنَ عَبدِ اللّهِ مِنّا أهلَ البَيتِ» ؟ قالَ : قُلتُ : إي وَاللّهِ جُعِلتُ فِداكَ ، لِأَنّ عيسَى بنَ عَبدِ اللّه رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ ، فَكَيفَ يَكونُ مِنكُم أهلَ البَيتِ ؟ قالَ : يا يونُسُ ، عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ رَجُلٌ مِنّا حَيّا ، وهُوَ مِنّا مَيِّتا . (1)
الاختصاص عن يونس بن يعقوب :دَخَلَ عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ القُمِّيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَلَمَّا انصَرَفَ قالَ لِخادِمِهِ : اُدعُهُ ، فَانصَرَفَ إلَيهِ فَأَوصاهُ بِأَشياءَ ، ثُمَّ قالَ : يا عيسَى بنَ عَبدِ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ» (2) ، وإنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، فَإِذا كانَتِ الشَّمسُ مِن هاهُنا مِقدارُها مِن هاهُنا مِنَ العَصرِ فَصَلِّ سِتَّ رَكَعاتٍ. قالَ : ثُمَّ وَدَّعَهُ وقَبَّلَ ما بَينَ عَينَي عيسى وَانصَرَفَ . (3)
.
ص: 103
14 / 3 _ 7عيسى بن عبد اللّه قمىالأمالى، مفيد_ به نقل از يونس بن يعقوب _ :من در مدينه بودم كه در يكى از كوچه هاى آن ، امام صادق عليه السلام به من بر خورد و فرمود : «يونس! برو كه مردى از ما خاندان ، جلوى درِ خانه است» . من به درِ خانه آمدم . ديدم عيسى بن عبد اللّه نشسته است . گفتم : تو كيستى؟ گفت : من مردى از اهل قم هستم . ديدم خيلى زود ، امام صادق عليه السلام سوار بر الاغى خود را رسانْد و همان طور سواره داخل منزل شد و سپس رو به ما كرد و فرمود : «داخل شويد» . آن گاه فرمود : «اى يونس! گمان مى كنم تو اين سخن مرا كه گفتم : عيسى بن عبداللّه ، از ما خاندان است ، باور ندارى؟» . گفتم : آرى، به خدا _ فدايت شوم _ ! به خاطر اين كه عيسى بن عبد اللّه ، مردى از اهالى قم است . پس چگونه از شما خاندان است؟ فرمود : «اى يونس! عيسى بن عبد اللّه ، فردى از ما خاندان است ، زنده باشد يا مرده» .
الاختصاص_ به نقل از يونس بن يعقوب _ :عيسى بن عبد اللّه قمى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. چون از نزد ايشان خارج شد ، امام عليه السلام به خادم خود فرمود : «او را صدا بزن» . عيسى نزد امام عليه السلام باز گشت و ايشان سفارش هايى به او نمود و آن گاه فرمود : «اى عيسى بن عبد اللّه ! خداوند مى فرمايد : «و خانواده ات را به نماز خواندن فرمان ده» . تو هم از ما خانواده هستى . پس هر گاه اندازه آفتاب در عصر ، از اين جا به آن جا رسيد ، شش ركعت نماز بخوان». سپس پيشانى عيسى را بوسيد و با او خداحافظى نمود وعيسى رفت.
.
ص: 104
14 / 3 _ 8فُضَيلُ بنُ يَسارٍالإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ الفُضَيلَ بنَ يَسارٍ ، هُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (1)
14 / 3 _ 9يونُسُ بنُ يَعقوبَرجال الكشي عن يونس :ذَكَرَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام _ أو أبُو الحَسَنِ عليه السلام _ شَيئا أستَرُّ بِهِ ، فَقالَ لي : لا وَاللّهِ ما أنتَ عِندَنا مُتَّهَمٌ ، إنَّما أنتَ رَجُلٌ مِنّا أهلَ البَيتِ ، فَجَعَلَكَ اللّهُ مَعَ رَسولِهِ وأهلِ بَيتِهِ ، وَاللّهُ فاعِلُ ذلِكَ إن شاءَ اللّهُ . (2)
راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 6 ص 543 (طائفة ممّن عُدّ منهم) .
.
ص: 105
14 / 3 _ 8فُضَيل بن يَسارامام صادق عليه السلام :خدا فضيل بن يسار را رحمت كند! او از ما اهل بيت بود .
14 / 3 _ 9يونس بن يعقوبرجال الكشّى_ به نقل از يونس _ :امام صادق عليه السلام يا امام كاظم عليه السلام به من مطلبى فرمود كه مايه شادمانى من است . فرمود : «به خدا سوگند ، ما به تو اعتماد داريم . تو مردى از ما خاندان هستى . خداوند ، تو را با پيامبر خود و اهل بيتش قرار دهد و خدا _ إن شاء اللّه _ اين كار را خواهد كرد» .
ر . ك : ص 118 (چكيده زندگى نامه كسانى كه در زمره «اهل بيت» به شمار آمده اند) .
.
ص: 106
. .
ص: 107
چكيده زندگى نامه راويان احاديث تبيين معناى «اهل بيت»اُمّ سلمه (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله )نامش هند _ و به قولى رمله _ دختر ابو اميّه است . نام پدرش حذيفه و به قولى سهيل بن مغيرة بن عبد اللّه است . او يكى از سخاوتمندان قريش بود كه به سخاوت و كرم، شهره بودند . براساس نقل هاى مختلف، پيامبر صلى الله عليه و آله در سال دوم، سوم و يا چهارم هجرى با او ازدواج كرد . امّ سلمه قبلاً همسر ابو سلمة بن عبد الأسد مخزومى بود . او و شوهرش نخستين كسانى بودند كه به حبشه هجرت كردند و گفته مى شود وى نخستين زنى بود كه به مدينه هجرت كرد . امّ سلمه از پيامبر صلى الله عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام و همسرش ابو سلمة بن عبد اللّه حديث روايت كرده و گروهى هم از او روايت كرده اند . حدود نود سال، عمر كرد و پس از شهادت امام حسين عليه السلام در آخر سال 61 ق، از دنيا رفت . در ميان همسران پيامبر صلى الله عليه و آله او آخرين نفرى بود كه در گذشت .
.
ص: 108
عايشه (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله )عايشه دختر ابو بكر عبد اللّه بن ابى قحافه قرشى تميمى و كنيه اش امّ عبد اللّه بود . پيامبر صلى الله عليه و آله دو سال يا ده ماه و اندى قبل از هجرت ، با او ازدواج كرد . از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث، روايت كرده و عدّه اى نيز از او روايت كرده اند . وى در سال 58 ق، از دنيا رفت .
ابو سعيد خُدرىنامش سعد فرزند مالك بن سنان بن ثعلبه خزرجى انصارى است . او از صحابه نامدار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و از بزرگان و عالمان و فاضلان انصار بود . پدرش مالك در جنگ اُحد به شهادت رسيد . ابو سعيد ، در جنگ خندق و بيعت رضوان حضور داشت و از پيامبر صلى الله عليه و آله احاديث فراوان و صحيحى نقل كرده است . به گفته فضل بن شادان ، امام رضا عليه السلام او را از كسانى به شمار آورده كه راه و روش پيامبرشان را پيمودند و هيچ گونه تغيير و تبديلى در آن ايجاد نكردند . وى در سال 74 و به قولى در سال 63 ق و به قولى يك سال پس از واقعه حرّه در گذشت .
ابو بَرزه اَسلَمىنامش فضلة بن عبيد است كه به صورت فضلة بن عمرو ، فضلة بن عائذ ، ابن عبد اللّه و خالد بن فضله نيز از او نام برده شده است . وى خيلى زود مسلمان شد و در فتح مكّه و خيبر و نيز در جنگ با حَروريّه (خوارج) در كنار على عليه السلام حضور داشت . ابو نعيم مى گويد : او كسى است كه عبد العزّى بن خطل را با اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله در زير پرده هاى كعبه به هلاكت رساند .
.
ص: 109
چندين حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است و فرزندش مغيره، نوه او منيه دختر عبيد، ابو عثمان نَهدى، ابو منهال سيّار وديگران ، از وى روايت كرده اند . او در سال 60 ق ، پيش از مرگ معاويه و به قولى در سال 64 ق، از دنيا رفت .
ابو حَمرانامش هلال بن حارث و به قولى هلال بن ظفر است و گفته مى شود كه كنيه اش ابو الجمل بوده است . او آزاد شده پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از ايشان و نيز از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده است .
ابو ليلى انصارى (پدر عبد الرحمان بن ابى ليلى)اقوال مختلفى در باره نام او هست : يسار بن نمير ، اُوس بن خولى ، داوود بن بلال ، بلال بن بليل ، يسر . گفته اند كه نامش كنيه اش بوده است . بعضى هم گفته اند : بليل . برخى هم گفته اند كه نامش معلوم نيست . صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ اُحد و ديگر غزوات ، همراه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت . او و فرزندش در كلّيه جنگ هاى امير مؤمنان عليه السلام ، ايشان را همراهى مى كردند . از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده و فرزندش عبد الرحمان از وى حديث نقل كرده است . گفته مى شود كه وى در صفّين كشته شد .
اَنَس بن مالكنامش انس پسر مالك بن نضر بن ضمضم انصارى خزرجى نجارى و كنيه اش ابو حمزه بود . ده سال و به قولى هشت و يا هفت سال ، خدمت گزار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و از آن حضرت روايت كرده است .
.
ص: 110
او در سال 91 هجرى و بنا بر قول هاى ديگر، در سال هاى 92، 93 و يا 90 ق در گذشت و 103 سال و بنا بر اقوال ديگر 110، 107 و يا نود و اندى سال عمر كرد . انس ، آخرين صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود كه در بصره از دنيا رفت .
بَراء بن عازباو براء بن عازب بن حارث بن عدى انصارى اوسى ، مكنّى به ابو عامر و به قولى ابو عماره است . وى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ياران امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام بود و در پانزده غزوه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت و نخستين جنگى كه شركت كرد ، جنگ احد و به قولى جنگ خندق بود . او در جنگ هاى جمل و صفّين و نهروان نيز در ركاب امير مؤمنان على عليه السلام جنگيد . از او عدى بن ثابت و ابو اسحاق و عدّه اى ديگر، روايت نقل كرده اند . وى در دوران مصعب بن زبير در كوفه وفات يافت .
ثَوبان (آزاد شده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله )نامش ثوبان بن بجدد و به قولى ثوبان بن جحدر و كنيه اش ابو عبد اللّه است . بعضى هم كنيه او را ابو عبد الرحمان ذكر كرده اند . ثوبان ، در يكى از جنگ ها به اسارت در آمد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را خريد و آزاد كرد و به وى فرمود : «اگر بخواهى ، مى توانى به كسان خود، ملحق شوى و اگر هم بخواهى، مى توانى بمانى و از ما خاندان باشى» . ثوبان ، وابستگى و وفادارى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ترجيح داد و تا زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده بود ، ايشان را در سفر و حضر، همراهى كرد . از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث روايت كرده است و شداد بن اوس و جبير از قول او روايت كرده اند . وى به سال 54 ق، در حمص از دنيا رفت .
.
ص: 111
جابر بن عبد اللّه انصارىجابر بن عبد اللّه بن عمرو بن حزام بن ثعلبه انصارى عقبى ، با كنيه ابو عبد اللّه و به قولى ابو عبد الرحمان ، از صحابه نامدار و عظيم الشأن و بلندپايه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. او در عقيده و عمل ، از هر گونه انحراف و كجروى به دور بود و به اهل بيت عليهم السلام خالصانه عشق مى ورزيد . در جنگ هاى بدر و احد و خندق و ديگر غزوات ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را همراهى كرد . او نخستين فرد انصارى بود كه پيش از عقبه نخست ، اسلام آورد . او را در زمره اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام و امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهم السلام به شمار آورده اند . ابن عبّاس ، از او روايت كرده است . وى به سال 78 ق، در نود و چند سالگى از دنيا رفت .
زيد بن اَرقَمزيد بن ارقم بن زيد بن قيس بن نعمان انصارى خزرجى ، كنيه اش ابو عمر است . كنيه او را ابو عامر ، ابو سعد ، ابو سعيد و ابو انيسه نيز ذكر كرده اند . زيد ، در جنگ موته و جز آن شركت داشت و همو بود كه نفاق منافقان بنى خزرج را بر ملا ساخت . شيخ طوسى، او را در شمار كسانى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند و نيز در شمار اصحاب امير مؤمنان و حسن و حسين عليهم السلام نام برده است . زيد ، در سال 68 و به قولى در سال66 ق ، در گذشت .
زينب، دختر ابو سَلَمه مخزومىنامش زينب ، دختر ابو سلمة بن عبد الأسد بن هلال است . نادخترىِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
.
ص: 112
بود و مادرش اُمّ سلمه ، دختر ابو اُميّة بن مغيره ، همسر پيامبر صلى الله عليه و آله . پدر و مادر او به سرزمين حبشه هجرت كردند و زينب در آن جا متولّد شد و نامش را برّه گذاشتند ؛ امّا هنگامى كه به مدينه باز گشتند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نام «زينب» را بر او نهاد . مى گويند : روزى پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول غسل كردن بود كه زينب وارد شد . ايشان ، مقدارى آب به صورت او پاشيد . از اين رو ، تا زمانى كه پير و فرتوت شد ، شادابى جوانى ، همچنان در چهره زينب وجود داشت . گفته شده كه وى از فهيم ترين زنان روزگار خود بود . از مادر خود، روايت كرده و عروة بن زبير _ كه زينب ، خواهر شيرى او بود _ و نيز پسر زينب (ابو عبيدة بن عبد اللّه بن زمعه) و محمّد بن عطا و ديگران از وى روايت كرده اند . زينب در زمان فرمان روايى طارق بر مدينه ، در اين شهر در گذشت و جنازه او را بعد از نماز صبح ، در بقيع به خاك سپردند .
سعد بن ابى وقّاصسعد بن ابى وقّاص ، مالك بن اُهيب بن عبد مناف ، مكنّى به ابو اسحاق و ملقّب به زهرى است . وى در بدر و حديبيّه حضور داشت و يكى از شش عضو شورا بود . از كسانى است كه نه جانب على عليه السلام را گرفت و نه طرف معاويه را و در هيچ يك از جنگ هاى امير مؤمنان عليه السلام ، با ايشان همراهى نكرد . روايت شده است كه على عليه السلام به والى مدينه نوشت : «به سعد و ابن عمر، چيزى از غنيمت مده» . اين سخن امام عليه السلام ، حاكى از نكوهش و مذمّت سعد است . شيخ طوسى ، او را از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار آورده است . فرزندانش عامر و مصعب و ابراهيم و عمر و محمّد و عايشه و نيز بسر بن سعيد و سعيد بن مسيّب و
.
ص: 113
عدّه اى ديگر ، از او روايت نقل كرده اند . وى در سال 55 و به قولى در سال 58 يا 57 ق ، در هفتاد و چهار سالگى از دنيا رفت .
صُبَيْح (وابسته اُمّ سلمه)در كتاب الإصابة آمده است : طبرانى ، در كتاب المعجم الأوسط از طريق ابراهيم بن عبد الرحمان بن صبيح ، وابسته امّ سلمه ، از جدّش صُبيح، روايت كرده است كه گفت : من جلوى در خانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودم كه على و فاطمه و حسن و حسين آمدند و نشستند . پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و كساى خيبرى خود را بر روى آنان انداخت... [تا آخر حديث] . طبرانى مى گويد : از صبيح ، جز با اين سند، روايت نمى شود ، در حالى كه اين حديث را سُدّى نيز از صبيح از زيدبن ارقم روايت كرده است . مى گويم : اين صبيح را كه شيخ و استادِ سُدّى بوده ، با عناوين «وابسته زيد بن ارقم» و «تابعى» وصف كرده اند . بنا بر اين ، اگر روايت ابراهيم درست باشد ، بايد گفت كه اين صبيح ، غير از آن صبيح است ؛ امّا سخن ابو حامد، حاكى است كه اين دو ، يك نفرند .
عبد اللّه بن جعفراو ابو جعفر هاشمى ، عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب بن هاشم است . زادگاهش حبشه و محلّ سكونتش مدينه بود . پدرش جعفر بن ابى طالب (ذو الجناحين) و مادرش اسماء بنت عميس بود . او نخستين مسلمان زاده اى بود كه در خاك حبشه به دنيا آمد .
.
ص: 114
شخصيتى موثّق ، بزرگوار ، كريم النفس ، بخشنده و بردبار بود و به او درياى بخشندگى مى گفتند . داستان هاى او در باب كرم و بخشندگى، شهره است . در جنگ صفّين ، عموى خود ، امير مؤمنان عليه السلام را همراهى كرد و در عاشوراى حسينى ، گرچه خود از شركت در جنگ، معذور بود ، امّا فرزندانش عون و محمّد و عبد اللّه را فداى حسين عليه السلام كرد . برخوردهاى او با معاويه مشهور است . شيخ طوسى ، همچون ديگر عالمان رجال ، او را در شمار اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اصحاب امام على عليه السلام ذكر كرده و گفته : «كم روايت است» . همچنين او را در زمره اصحاب امام حسن عليه السلام به شمار آورده است و شكّى نيست كه از اصحاب امام حسين عليه السلام نيز بوده است . عبد اللّه از عموى خود ، امام على عليه السلام و از مادرش اسما، روايت كرده است و فرزندانش اسماعيل، اسحاق و معاويه و نيز امام باقر عليه السلام و عبد اللّه بن محمّد بن عقيل و عدّه اى ديگر از قول او روايت كرده اند . وى در سال 80 هجرى و به قولى در سال 84 يا 85 ، در زمان امامت امام زين العابدين از دنيا رفت و 90 سال ، يا به قولى 91 يا 92 سال، عمر كرد . او آخرين فرد از بنى هاشم بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده بود .
عبد اللّه بن عبّاسعبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف ، مكنّى به ابو العبّاس قريشى هاشمى ، پسرعموى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود . زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش در شعب ابى طالب به سر مى بردند ، عبد اللّه به دنيا آمد . او را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بردند و ايشان با آب دهان خود ، كام او را برداشت . اين واقعه ، سه سال پيش از هجرت بود . برخى هم گفته اند در غير اين تاريخ بوده است .
.
ص: 115
عبد اللّه را به دليل دانش گسترده اى كه داشت ، «دريا» و «حبر الاُمّة (دانشمند امّت)» مى گفتند . امام على بن ابى طالب عليه السلام او را به امارت بصره گماشت. او همچنان عهده دار اين منصب بود ؛ ولى پيش از به شهادت رسيدن على بن ابى طالب عليه السلام ايشان را رها كرد و به حجاز باز گشت . او در جنگ صفّين ، يكى از سرداران لشكر امام على عليه السلام بود . او از پيامبر صلى الله عليه و آله و از على عليه السلام و ابو ذر و معاذ بن جبل و عمر، روايت كرده است و عبد اللّه بن عمر ، انس بن مالك ، ابو طفيل ، ابو امامة بن سهل بن حنيف ، برادرش كثير بن عبّاس ، فرزندش على بن عبد اللّه بن عبّاس و عدّه اى ديگر از او روايت كرده اند . وى در سال 80 ق در گذشت . سال وفات او را سال هاى 70 ، 73، 65 ، 67 و 68 نيز ذكر كرده اند . در هنگام وفات ، 70 سال و به قولى 72 يا 74 سال عمر داشت . محلّ درگذشت او را به اتّفاق، طائف دانسته اند .
عمر بن ابى سَلَمهنامش عمر بن ابى سلمة بن عبد الأسد قرشى مخزومى و كُنيه اش ابو سَلَمه است . او ناپسرى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود ؛ چون پيامبر صلى الله عليه و آله با مادر او امّ سلمه ازدواج كرد . در سال دوم هجرى در حبشه به دنيا آمد و بنا به قولى، در زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ، نُه سال داشت . در جنگ جمل ، امام على عليه السلام را همراهى كرد و امام عليه السلام او را به امارت بحرين و فارس گماشت . او احاديثى را از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است . عمر، در سال 83 ق ، در روزگار فرمان روايى عبد الملك بن مروان ، در مدينه از دنيا رفت .
.
ص: 116
عمر بن خطّابعمر بن خطّاب بن نُفَيل بن عبد العزّى قرشى عدوى ، مكنّى به ابو حفص ، سيزده سال بعد از عام الفيل متولّد شد . ابن اثير مى گويد : هنگامى كه خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوّت مبعوث كرد ، عمر با ايشان و مسلمانان به شدّت مخالفت مى كرد ؛ امّا بعداً مسلمان شد . در اين باره كه او چندمين نفرى بود كه اسلام آورد ، اختلاف نظر است . محمّد بن سعد گفته است كه وى در سال ششم به اسلام گرويد . هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تصميم گرفت او را در روز حديبيّه به سوى مكّيان بفرستد ، عمر گفت : «اى پيامبر خدا! قريش مى دانند كه من چه قدر با آنان دشمنم . از اين رو اگر به من دست پيدا كنند ، مرا مى كشند» و پيامبر صلى الله عليه و آله از فرستادن او صرف نظر كرد . ابو بكر ، او را به عنوان خليفه پس از خود، تعيين كرد . عمر در سال بيست و سوم هجرى به قتل رسيد . وى ده سال و شش ماه و پنج شب خلافت كرد و در شصت و سه سالگى از دنيا رفت .
واثلة بن اَسقعنامش واثلة بن اسقع بن كعب بن عامر بن ليث است و به قولى، واثلة بن اسقع بن عبيد اللّه و به قولى ديگر ، واثلة بن اسقع بن عبد العزّى بن عبد ياليل بن ناشب . كنيه او نيز به اختلاف ذكر شده است : ابو الأسقع ، ابو قِرصافه ، ابو محمّد ، ابو الخطّاب و ابو شدّاد ليثى . واثله زمانى اسلام آورد كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى جنگ تبوك آماده مى شد و او در اين جنگ ، پيامبر صلى الله عليه و آله را همراهى كرد . واثله از اهل صُفّه بود .
.
ص: 117
او پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در بصره ساكن شد و سپس به شام رفت و محلّ سكونت خود را به روستاى «بَلاط» (در سه فرسنگى دمشق) برد . او در فتح دمشق، شركت كرد و در جنگ هاى دمشق و حِمص حضور داشت . سپس به فلسطين رفت و در بيت المقدّس مقيم شد و در همان جا و به قولى در دمشق از دنيا رفت . ابو مُسهِر مى گويد : وى در سال 85 ق ، در نود و هشت سالگى در گذشت ؛ امّا به گفته سعيد بن خالد ، وى به سال 83 ق ، در يكصد و پنج سالگى در حالى كه بينايى خود را از دست داده بود ، وفات يافت .
.
ص: 118
چكيده زندگى نامه كسانى كه در زمره «اهل بيت» به شمار آمده اندابو ذر غِفارىدر باره نام ابو ذر ، اختلاف زيادى وجود دارد ؛ امّا بيشتر به نام جندب بن جناده از او ياد شده است كه به نظر مى رسد از ساير نام ها درست تر باشد . نام هاى ديگرى كه براى ابو ذر گفته شده ، عبارت اند از : برير بن عبد اللّه ، برير بن جناده ، برير بن عشرقه ، جندب بن عبد اللّه و جندب بن سكن ؛ ليكن آنچه بدان شهرت يافته ، همان جندب بن جنادة بن قيس غفارى است . ابو ذر از بزرگان و فضلاى صحابه است كه خيلى زود به اسلام گرويد ، در زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز در مكّه بود و اسلام ، روزهاى آغازين خود را سپرى مى كرد . او چهارمين و به قولى پنجمين نفرى بود كه اسلام آورد و نخستين كسى بود كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سلام و تحيّت اسلامى گفت . ابو ذر پس از آن كه مسلمان شد ، به ميان قوم و قبيله خود باز گشت و تا زمان هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله در سرزمين مردم خود، باقى ماند. او پس از جنگ بدر و اُحد و خندق به مدينه نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و تا زمان رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله همراه ايشان بود . ابو ذر ، سه سال قبل از مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه و آله به
.
ص: 119
پرستش خداى يگانه روى آورده بود . او با پيامبر صلى الله عليه و آله بر سر اين نكته بيعت كرد و قول داد كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نهراسد و همواره حقيقت را بگويد ، اگر چه تلخ باشد . در باره ابو ذر ، فضايل بسيارى نقل و روايت شده است . از جمله عبد اللّه بن عمرو روايت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آسمانِ نيلگون بر كسى سايه نيفكنده و زمينِ تيره كسى را بر روى خود حمل نكرده است كه راستگوتر از ابو ذر باشد» . همچنين فرمود : «ابو ذر در روى زمين به پارسايىِ عيسى بن مريم زندگى مى كند» . امام على عليه السلام نيز فرمود : «ابو ذر ، دانشى را فرا گرفت كه مردم از فرا گرفتن آن ناتوان اند» . شيخ طوسى ، او را در زمره اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اصحاب امير مؤمنان عليه السلام بر شمرده است . انتقادات شديد ابو ذر از عملكرد عثمان سبب شد كه عثمان ، او را به شام تبعيد كند . او در شام نيز به انتقاد از خلافكارى هاى معاويه پرداخت . از اين رو، معاويه از وى به خليفه شكايت كرد و عثمان ، او را از شام فرا خواند و به ربذه تبعيدش كرد كه تا آخر عمر در آن جا باقى ماند و در سال 31 يا 32، وفات يافت .
ابو عُبَيده حَذّانام او، زياد بن عيسى ، زياد بن رجا، زياد بن ابى رجا و زياد بن اَحزم (/ احرم) ذكر شده است . نام ابو رجا نيز منذر است . ابو عبيده، راوى ثقه و صحيح است . از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلامبود و خواهرش حمادة بنت رجا و به قولى بنت الحسن از امام صادق عليه السلام حديث روايت كرده است . ابو عبيده در نزد خاندان محمّد صلى الله عليه و آله از منزلت والايى برخوردار بود . وى در سفر امام باقر عليه السلام به مكّه، هم كجاوه ايشان بود . او كتابى دارد كه على بن رئاب، آن
.
ص: 120
را روايت مى كند . از جمله آنچه در شأن و منزلت او روايت شده ، اين است كه امام صادق عليه السلام پس از خاك سپارى ابو عبيده، بر سر قبر او رفت و فرمود : «بار خدايا! بر ابو عبيده آسان گير. بار خدايا! قبر او را نورانى گردان. بار خدايا! او را به پيامبرش ملحق كن» . واژه «حذّاء» در لغت به معناى كفّاش است . وى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلامروايت كرده است و فضيل بن عثمان ، جميل بن صالح ، ابو ايّوب ابراهيم بن عثمان ، على بن زيد ، هشام بن حكم ، حمّاد بن عيسى ، هشام بن سالم و شمارى ديگر، از قول او روايت كرده اند . ابو عبيده در زمان حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفت .
سَعدُ الخَيرنامش سعد بن عبد الملك است . شمارى از اخبار، حاكى از آن است كه وى نزد امام باقر عليه السلام مقام و منزلت بالايى داشته است . مثلاً مفيد به سند خود، از ابو حمزه ثمالى روايت كرده است كه گفت : سعد _ كه از فرزندان عبد العزيز بن مروان بود و امام باقر عليه السلام او را «سعد الخير» مى ناميد _ بر امام باقر عليه السلام وارد شد و مانند زنان گريه و ناله مى كرد . امام عليه السلام به او فرمود : «چرا گريه مى كنى ، سعد؟» . گفت : چرا گريه نكنم، در حالى كه من از شجره اى هستم كه در قرآن لعنت شده اند!! امام عليه السلام فرمود : «تو از آنها نيستى . تو از ما خاندان هستى...» . امام باقر عليه السلام دو نامه مفصّل به او نوشته كه در يكى از آنها اين تعبيرات به كار رفته است : «رحمت خدا بر تو! بدان كه... ، اى برادر من! خداى عز و جل...» . طلب رحمت براى سعد، نشانگر بزرگى مقام و شدّت ديندارى و پرهيزگارى بسيار اوست و
.
ص: 121
خطاب «اى برادر من!» نشان مى دهد كه وى در نظر امام باقر عليه السلام قدر و منزلتى عظيم داشته است .
سلمان فارسىاو پيش از آن كه مسلمان شود ، نامش روزبه پور خشنودان يا ماهويِه و يا بهبود پور بدخشان بود و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نام سلمان را بر او نهاد و با لقب سلمانُ الخَير و سلمان محمّدى، از او ياد مى شد . كنيه اش ابو عبد اللّه ، ابو البيّنات و ابو المرشد بود . سلمان، اصلاً اهل شيراز يا رامهرمز يا اهواز يا شوشتر و يا از روستاى جِى يا سِده اصفهان بود . او از اوصياى عيسى عليه السلام بود و شايد راز اين كه امير مؤمنان عليه السلام شخصاً او را غسل داده است ، همين باشد ؛ چرا كه وصى را كسى جز پيامبر يا وصىّ پيامبر ، حق ندارد غسل دهد . روايت شده كه وى به ظاهر ، اظهار مجوسيّت مى كرده ؛ امّا باطناً به خداى يگانه ايمان داشته و آن را پنهان نگه مى داشته است . بلندپايگى و جلالت قدر و بزرگوارى و والامقامى و دانش فراوان سلمان و پرهيزگارى و پارسايى و خردمندى او، پرآوازه تر از آن است كه نياز به شرح و توضيح داشته باشد . همه مسلمانان بر بلندپايگى او هم داستان اند . احاديث فراوانى در باره مقام و فضيلت او رسيده است ، از جمله اين كه نقل شده است كه در حضور امام باقر عليه السلام از سلمان فارسى سخن به ميان آمد . امام عليه السلام فرمود : «نه ، نگوييد سلمان فارسى ؛ بگوييد سلمان محمّدى . او مردى است از ما اهل بيت» . نيز روايت شده است كه ايشان فرمود : «سلمان از متوسّمان بود» . از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است كه فرمود : «سلمان ، اسم اعظم را مى دانست» . نخستين غزوه اى كه وى در آن شركت كرد ، جنگ خندق بود . از آن پس ، در بقيّه غزوات و نيز در فتوحات عراق حضور داشت و به روزگار عمر يا عثمان،
.
ص: 122
فرماندارى مدائن را عهده دار شد، و تا زمان مرگ، حاكم مدائن (تيسفون) بود. سلمان از پيامبر صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام ، روايت كرده و ابو وقّاص و سُلَيم بن قيس هلالى از وى روايت كرده اند . سلمان در سال 36 يا 37 ق، از دنيا رفت، و در مدائن، دفن گرديد .
عمر بن يزيددر كتاب هاى رجالى ، از وى با نام هاى : ابو موسى عمر بن يزيد بن ذبيان صيقل ، ابو الأسود بيّاع سابرى ، عمر بن محمّد بن يزيد و عمر بن يزيد (ملقّب به) بيّاع سابرى ياد شده كه مراد از همه اينها يك شخص است . عمر ، راوى اى ثقه بود و كتابى در مناسك و واجبات و مستحبّات حج دارد كه همه آن را از امام صادق عليه السلام شنيده است . وى از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام روايت مى كند و ابو سعيد قماط، صفوان بن يحيى، محمّد بن عبّاس، محمّد بن عذافر و عدّه اى ديگر، از قول او روايت كرده اند .
عيسى بن عبد اللّهنجاشى مى نويسد : او عيسى بن عبد اللّه بن سعد بن مالك اشعرى است . شيخ طوسى مى نويسد : او عيسى بن عبد اللّه قمى است . مراد از اين دو عنوان، همان عيسى بن عبد اللّه بن مالك اشعرى قمى (جدّ احمد بن محمّد بن عيسى) است . كشّى از يونس بن يعقوب روايت كرده كه گفت : من در مدينه بودم كه امام صادق عليه السلام در يكى از كوچه هاى آن به من برخورد و فرمود : «يونس! زود برو كه مردى از ما خاندان بر درِ خانه منتظر است» . يونس گفت : من رفتم . ديدم عيسى بن عبد اللّه قمى جلوى در ايستاده است [بقيه روايت در نص كتاب گذشت] . اين
.
ص: 123
روايت ، نشانگر ارجمندى و بلندپايگى عيسى بن عبد اللّه است . وى كتابى به نام مسائل دارد كه در آن از امام رضا عليه السلام نقل كرده است . عيسى از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام روايت كرده و فرزندش محمّد بن عيسى، محمّد بن حسن بن ابى خالد و ابان، از او روايت كرده اند .
فُضَيل بن يسارفضيل بن يسار نهدى، مكنّى به ابو القاسم يا به قولى ابو مسور ، راوى اى ثقه و جليل القدر است . كشّى ، او را در زمره كسانى شمرده است كه علماى اماميّه به اتّفاق ، آنان را تصديق كرده اند . شيخ مفيد در رساله عدديّهى خود مى نويسد : او از جمله فقهاى برجسته و سرآمدى است كه حلال و حرام و فتوا و احكام، از آنان گرفته مى شود و به هيچ يك از آنان نمى توان ايرادى گرفت . در فضيلت او احاديثى وارد شده است ، از جمله حديثى از امام صادق عليه السلام كه فرمود : «خدا رحمت كند فضيل بن يسار را! او از ما اهل بيت بود» . وى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و از على بن حسن و زكريّا نقاض و عبد الواحد بن مختار انصارى روايت كرده و ابن بكير ، ابن رئاب ، ابان بن عثمان ، جميل بن درّاج و ديگران از او روايت كرده اند . فضيل ، در زمان حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفت .
يونس بن يعقوبيونس بن يعقوب بن قيس ، ابو على جلّاب بجلى دُهنى كوفى ، مادرش منيه (دختر عمّار و خواهر معاوية بن عمّار) بود .
.
ص: 124
راوى اى ثقه و جليل القدر است . شيخ مفيد در رساله عدديّه ى خود ، او را از شمار فقهاى برجسته و سرآمدى دانسته كه حلال و حرام و فتوا و احكام از آنان گرفته مى شود و به هيچ يك از آنان نمى توان كمترين ايرادى گرفت . نجاشى مى گويد : او از ياران خاصّ امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام بود و نمايندگى امام كاظم عليه السلام را به عهده داشت . او از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام و از ابو بصير و ابو عبيده و عبد الأعلى بن اعين و ديگران روايت كرده است و ابن ابى عمير ، ابن ابى نصر ، ابن محبوب ، ابن فضّال ، احمد بن ابى عبد اللّه و عدّه اى ديگر، از او روايت كرده اند . يونس ، در ايّام حيات امام رضا عليه السلام در مدينه از دنيا رفت و امام عليه السلام ، هزينه كفن و دفن او را به عهده گرفت .
.
ص: 125
27 . درنگ ورزيدندرآمدفصل يكم : ارزش درنگ ورزيدن و تشويق به آنفصل دوم : عوامل درنگ ورزيدنفصل سوم : آثار درنگ ورزيدنفصل چهارم : درنگ هاى ناپسند
.
ص: 126
درآمدتأنّى ، در لغتواژه «تأنّى» از ريشه «أنى» ، بر چهار معنا دلالت دارد : درنگ ورزيدن ، مدّتى از زمان ، رسيدن به چيزى ، و جايگاهى از جايگاه ها . ابن فارس مى گويد : الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ ما بَعدَهُما مِن المُعتَلِّ . لَهُ اُصولٌ أربَعَةٌ : البُط ءُ وَ ما أشبَهَهُ مِنَ الحِلمِ وَ غَيرِهِ ، وَ ساعَةٌ مِنَ الزَّمانِ ، وَ إدراكُ الشَّى ءِ ، وَ ظَرفٌ مِنَ الظُّروفِ . (1) همزه و نون و حرف علّه، چهار اصل معنايى دارند: كندى و شبيهِ آن (مانند بردبارى و امثال آن) ، مدّتى از زمان، به دست آوردن چيزى و ظرف . در اين جا «تأنّى» به معناى اوّل است . خليل بن احمد فراهيدى در اين باره گفته است : الأَنى مِنَ الأَناةِ وَ التُّؤَدَةِ ... وَ يُقالُ : إنَّهُ لَذو أناةٍ ، إذا كانَ لا يَعجَلُ فِى الاُمورِ ، أى : تَأَنّى ، فَهُوَ آنٍ ، أى مُتَأَنٍّ ... وَ الأَناةُ الحِلمُ ، وَ الفِعلُ : أنِىَ وَ تَأَنّى ، وَ استَأنى ، أى تَثَبَّتَ ... وَ يُقالُ للِمُتَمَكِّثِ فِى الأَمرِ ، المُتَأَنّى ، و فِى الحَديثِ «آذَيتَ و آنَيتَ» أى أخَّرتَ المُجى ءَ وَ أبطَأتَ . (2)
.
ص: 127
أنى از «أناة» و «تؤدة» است .. .. گفته مى شود : فلانى «ذو أناة» است . يعنى شتابى در انجام كارها ندارد ؛ يعنى درنگ مى كند . پس او، درنگ كننده است ، يعنى آرام است ... و «أناة» به معناى بردبارى است. فعل آن ، «أنِىَ ، تأنّى و استأنى» مى آيد، يعنى ثبات يافت... و به كسى كه در كارى درنگ مى كند، متأنّى گفته مى شود . در حديث آمده است: «آذيتَ و آنيتَ» يعنى «آمدن را به تأخير انداختى و كند كردى» . بنا بر اين ، واژه هاى «تأنّى» ، «تُؤدَة» ، «تثبّت» ، «تمكُّث» و «أناة» در لغت عرب ، همگى در مقابل «عجله كردن» و به معناى درنگ ورزيدن در كارها هستند .
تأنّى ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، كلمه «تأنّى» به كار نرفته است ؛ ولى نيكو بودن اين خصلت از نگاه اين كتاب آسمانى را از نكوهشِ مكرّرِ واژه مقابل آن ، يعنى «عجله» مى توان دريافت . در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، درنگ كردن در گفتار و كردار ، با تعبيرهاى مختلفى مانند : «تأنّى» ، «تثبّت» ، «تؤده» و «أناة» _ كه همگى واژه هاى مقابل «عجله» هستند _ بويژه در موضوعات مهم ، مورد توصيه و تأكيد قرار گرفته است . اين احاديث را بدين سان مى توان جمع بندى كرد :
1 . درنگ ورزيدن ، صفتى الهىنخستين نكته قابل توجّه در تبيين فضيلت صفت «تأنّى» ، اين است كه اين صفت ، از صفات فعل خداوند حكيم است ، بدين معنا كه آفريدگار جهان مى توانست جهان را در كمتر از يك چشم به هم زدن بيافريند ؛ ليكن حكمت ايجاب مى كرد كه آن را در شش مرحله بيافريند. بنا بر اين، يكى از دلايل حكمت آفرينش تدريجى جهان ، آموزش درنگ ورزى در كارها به آفريده هاست . (1)
.
ص: 128
همچنين خداوند متعال در كيفر دادن تبهكاران عجله نمى كند و فرصت مى دهد ؛ بلكه در اثر عوامل هشيار كننده اى كه در مسير زندگى آنها قرار مى گيرد ، بيدار شوند و از تبهكارى دست بدارند . (1) درسى براى مسئولان سياسى ، فرهنگى و قضايى است كه براى سازندگى جامعه آرمانى در برخورد با تبهكاران ، از خداوند متعال سرمشق بگيرند .
2 . درنگ ورزيدن ، خوى پيامبرانپيامبران الهى ، سزاوارترين كسانى هستند كه صفات الهى را در افعال خود ، جلوه گر مى سازند تا ديگران نيز از آنان تبعيت نمايند .
3 . درنگ ورزيدن ، از سپاهيان عقليكى از نكات تأمّل برانگيز ، اين است كه «درنگ ورزيدن» ، از سپاهيان عقل ، و نقطه مقابل آن ، «شتاب كردن» ، از سپاهيان جهل شمرده شده است و اين بدان معناست كه انسان براى تأمين منافع مادّى و معنوى خود ، به اين خصلت نيازمند است ، و به همين دليل ، خداوند متعال دوست دارد كه انسان در گفتار و كردار خودش ، درنگ كند تا از منافع و بركات آن برخوردار گردد .
4 . بركات درنگ ورزيدندر احاديث اهل بيت عليهم السلام به بركات مختلفى براى خصلت «تأنّى» اشاره شده است كه در فصل سوم خواهد آمد ؛ امّا بى ترديد ، اصلى ترين بركت درنگ ، مصونيت از لغزش هاست . انسان مى تواند با تمرين «درنگ كردن» و بهره گيرى از تأمّل و تفكّر ، از
.
ص: 129
لغزش هاى فكرى و عملى خود بكاهد و از اين راه ، آسايش و آرامش زندگى مادّى و معنوى خود را تأمين نمايد . به همين دليل ، علاوه بر توصيه هاى مؤكّدى كه پيشوايان الهى در باره اين خصلت دارند ، عقل و دورانديشى و بلندهمّتى نيز انسان را به ايمان و اين خصلت دعوت مى نمايند . (1)
5 . درنگِ نكوهيدهو آخرين نكته ، اين كه : حكمتِ درنگ ورزيدن در كارها ، تأخير در انجام دادن آنها به منظور تشخيص نيك و بد آنها ، و انجام دادن صحيح كارهاى نيك در فرصت مناسب است . بنا بر اين ، در صورتى كه نيكو بودن كارى مشخّص و فرصت براى انجام دادن آن ، مناسب باشد ، درنگ كردن ، نه تنها نيكو نيست ، بلكه نكوهيده است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده : مِنَ الخُرقِ المُعاجَلَةُ قَبلَ الإِمكانِ وَ الأَناةُ بَعدَ الفُرصَةِ . (2) شتاب كردن در كارى پيش از توانايى بر انجام دادن آن، و درنگ نمودن پس از فرصت پيدا كردن ، نشانه نادانى است . از اين رو ، در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، درنگ نكردن در انجام دادن كارهاى نيك ، بويژه حضور در جبهه و جهاد و نماز جماعت و دفن اموات ، توصيه شده است . (3)
.
ص: 130
الفَصلُ الأَوَّلُ: فضل التّأني والحثّ عليه1 / 1الأَناةُ مِن صِفاتِ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَناةُ (1) مِنَ اللّهِ ، وَالعَجَلَةُ مِنَ الشَّيطانِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :التَّبَيُّنُ مِنَ اللّهِ ، وَالعَجَلَةُ مِنَ الشَّيطانِ ؛ فَتَبَيَّنوا (3) . (4)
عنه صلى الله عليه و آله_ في خُطبَةِ الغَديرِ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ ، ودَنا في تَفَرُّدِهِ ... مُتَفَضِّلٌ عَلى جَميعِ مَن بَرَأَهُ ، مُتَطَوِّلٌ عَلى مَن أدناهُ ، يَلحَظُ كُلَّ عَينٍ وَالعُيونُ لا تَراهُ ، كَريمٌ حَليمٌ ذو أناةٍ . (5)
.
ص: 131
فصل يكم : ارزش درنگ ورزيدن و تشويق به آن1 / 1درنگ ورزى ، از صفات خداوند استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ ورزيدن ، (1) از خداست و شتاب كردن ، از شيطان .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ ورزيدن ، از خداست و شتابكارى از شيطان . پس درنگ ، پيشه كنيد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خطبه غدير _ :سپاس ، خدايى را كه در يكتايى اش بلندمرتبه است ، و در يگانگى اش نزديك است ... به همه آفريدگانش بخشنده است ، و به زيردستانش نعمت ده . هر چشمى را مى بيند و چشم ها او را نمى بينند . بزرگوار است و بردبار و بادرنگ و صبور .
.
ص: 132
الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ أنزَلَ عَزائِمَ الشَّرائِعِ ، وآياتِ الفَرائِضِ ، في أوقاتٍ مُختَلِفَةٍ . كَما خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ ، ولَو شاءَ أن يَخلُقَها في أقَلَّ مِن لَمحِ البَصَرِ لَخَلَقَ ، ولكِنَّهُ جَعَلَ الأَناةَ وَالمُداراةَ مِثالاً لِاُمَنائِهِ ، وإيجابا لِلحُجَّةِ عَلى خَلقِهِ . (1)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ لِلمُهِمّاتِ _ :اللّهُمَّ هَدَيتَني فَلَهَوتُ ، ووَعَظتَ فَقَسَوتُ ، وأبلَيتَ الجَميلَ فَعَصَيتُ ، وعَرَّفتَ فَأَصرَرتُ ، ثُمَّ عَرَّفتَ فَاستَغفَرتُ فَأَقَلتَ ، فَعُدتُ فَسَتَرتَ ... فَلَكَ الحَمدُ إلهي مِن مُقتَدِرٍ لا يُغلَبُ ، وذي أناةٍ لا يَعجَلُ . (2)
عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَكَّبَ فينا آلاتِ البَسطِ ، وجَعَلَ لَنا أدَواتِ القَبضِ ، ومَتَّعَنا بِأَرواحِ الحَياةِ ، وأثبَتَ فينا جَوارِحَ الأَعمالِ ، وغَذّانا بِطَيِّباتِ الرِّزقِ وأغنانا بِفَضلِهِ ، وأقنانا بِمَنِّهِ . ثُمَّ أمَرَنا لِيَختَبِرَ طاعَتَنا ، ونَهانا لِيَبتَلِيَ شُكرَنا ، فَخالَفنا عَن طَريقِ أمرِهِ ، ورَكِبنا مُتونَ زَجرِهِ ، فَلَم يَبتَدِرنا بِعُقوبَتِهِ ، ولَم يُعاجِلنا بِنَقِمَتِهِ ، بَل تَأَنّانا بِرَحمَتِهِ تَكَرُّما ، وَانتَظَرَ مُراجَعَتَنا بِرَأفَتِهِ حِلما. (3)
عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ لِلعيدَينِ وَالجُمُعَةِ _ :لا يَخيبُ مِنكَ الآمِلونَ ، ولا يَيأَسُ مِن عَطائِكَ المُتَعَرِّضونَ ، ولا يَشقى بِنَقِمَتِكَ المُستَغفِرونَ ، رِزقُكَ مَبسوطٌ لِمَن عَصاكَ ، وحِلمُكَ مُعتَرِضٌ لِمَن ناواكَ ، عادَتُكَ الإِحسانُ إلَى المُسيئينَ ، وسُنَّتُكَ الإِبقاءُ عَلَى المُعتَدينَ ، حَتّى لَقَد غَرَّتهُم أناتُكَ عَنِ الرُّجوعِ ، وصَدَّهُم إمهالُكَ عَنِ النُّزوعِ ، وإنَّما تَأَنَّيتَ بِهِم لِيَفيؤوا إلى أمرِكَ ، وأمهَلتَهُم ثِقَةً بِدَوامِ مُلكِكَ ، فَمَن كانَ مِن أهلِ السَّعادَةِ خَتَمتَ لَهُ بِها ، ومَن كانَ مِن أهلِ الشَّقاوَةِ خَذَلتَهُ لَها . كُلُّهُم صائِرونَ إلى حُكمِكَ ، واُمورُهُم آئِلَةٌ إلى أمرِكَ ، لَم يَهِن عَلى طولِ مُدَّتِهِم سُلطانُكَ ولَم يَدحَض لِتَركِ مُعاجَلَتِهِم بُرهانُكَ .. . فَقَد ظاهَرتَ الحُجَجَ ، وأبلَيتَ الأَعذارَ ، وقَد تَقَدَّمتَ بِالوَعيدِ ، وتَلَطَّفتَ فِي التَّرغيبِ ، وضَرَبتَ الأَمثالَ ، وأطَلتَ الإِمهالَ ، وأخَّرتَ وأنتَ مُستَطيعٌ لِلمُعاجَلَةِ ، وتَأَنَّيتَ وأنتَ مَليءٌ بِالمُبادَرَةِ . لَم تَكُن أناتُكَ عَجزا ، ولا إمهالُكَ وَهنا ، ولا إمساكُكَ غَفلَةً ، ولَا انتِظارُكَ مُداراةً ، بَل لِتَكونَ حُجَّتُكَ أبلَغَ ، وكَرَمُكَ أكمَلَ ، وإحسانُكَ أوفى ، ونِعمَتُكَ أتَمَّ . (4)
.
ص: 133
امام على عليه السلام :خداوند _ كه يادش بشكوه باد _ احكام واجب و آيات فرائض را در اوقات گوناگون فرو فرستاد ، همچنان كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد ، در صورتى كه اگر مى خواست ، آنها را در كمتر از چشم بر هم زدنى خلق مى كرد ؛ امّا درنگ و مدارا را سرمشقى براى اُمنايش قرار داد ، و موجب حجّت بر آفريدگانش .
امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در گرفتارى ها _ :بار خدايا ! تو مرا راه نمايى كردى و من غفلت ورزيدم . تو اندرزم دادى و من سخت دلى به خرج دادم . تو به من نيكى كردى و من نافرمانى كردم ، تو [خطاهايم را ]به من شناساندى [و گوشزدم كردى] و من [در انجام دادن آنها] پاى فشردم . بار ديگر به من شناساندى و من آمرزش طلبيدم و تو بخشودى . و دوباره گناه كردم و تو پوشاندى ... پس ، ستايشت باد _ اى معبود من _ كه تواناى چيره ناشدنى هستى و درنگ ورزى هستى كه شتاب نمى كند .
امام زين العابدين عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه ابزارهاى گشودن و ادوات بستن را در وجود ما قرار داد و از جان هاى زندگى برخوردارمان ساخت و اندام هاى كار كردن را در ما نهاد و ما را با روزى هاى پاك ، تغذيه كرد و به فضل خويش ، بى نيازمان ساخت و به لطف خود ، توانگرمان نمود . سپس ما را به چيزهايى فرمان داد تا فرمان بردارى ما را بيازمايد ، و از چيزهايى نهى فرمود تا سپاس گزارى ما را امتحان كند ، و ما از راه فرمان او خارج گشتيم ، و بر مركب نهى هاى او نشستيم ؛ ليكن او بى درنگ ، كيفرمان نداد و در انتقام گرفتن از ما شتاب نورزيد ؛ بلكه از سرِ مهر و بزرگوارى خويش با ما درنگ نمود ، و از روى دلسوزى و بردبارى اش در انتظار بازگشت ما [به سويش ]نشست .
امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در عيد فطر و قربان و جمعه _ :اميدواران از تو نوميد نمى شوند ، و جويندگان از دَهِش تو مأيوس نمى گردند ، و آمرزش خواهان به خشم و عذاب تو گرفتار نمى آيند . خوان روزى ات [حتّى] براى آنان كه نافرمانى ات كنند ، گسترده است ، و بردبارى ات براى آنان كه با تو دشمنى ورزند ، مهيّاست . عادت تو ، نيكى كردن در حقّ بد كنندگان است و شيوه تو بر جاى داشتنِ متجاوزان ، تا جايى كه درنگ ورزى تو آنان را از بازگشت [به درگاهت] غافل ساخته و مهلت دادنت ، ايشان را از باز ايستادن [از نافرمانى و گناه ،] باز داشته است ، حال آن كه درنگ تو نسبت به ايشان ، براى آن است كه به فرمانت باز گردند ، و مهلت دهى ات به آنان ، از آن روست كه به پايندگى مُلك خويش اعتماد دارى . پس هر كه از اهل سعادت باشد ، عمرش را با سعادت پايان مى دهى ، و آن كه را اهل شقاوت است ، در شقاوت رها مى كنى . همگى به سوى حكم تو روان اند ، و بازگشت امورشان ، به فرمان توست . هر چند مدّت عمرشان به درازا كشد ، از قدرت تو چيزى كاسته نمى شود ، و شتاب نكردنت در مجازات آنها ، حجّت تو را باطل نمى سازد ... ؛ چرا كه تو حجّت هايت را آشكار ساخته اى ، و [دلايل و ]عذرهايت را از ديرباز بيان داشته اى ، و پيشاپيش بيم داده اى ، و به طرق گوناگون تشويق كرده اى ، و مثال ها زده اى ، و مدت ها مهلت داده اى ، و [مجازاتت را] به تأخير افكنده اى ، در حالى كه مى توانستى در آن شتاب ورزى ، و درنگ ورزيده اى ، حال آن كه به در دم كيفر دادن ، توانا بودى . نه درنگ ورزيدنت از سر ناتوانى بوده است ، و نه مهلت دادنت از روى ضعف ، و نه خوددارى ورزيدنت از سر غفلت ، و نه منتظر ماندت از روى مدارا نمودن ؛ بلكه [اين همه ]از آن جهت است كه حجّتت رساتر ، و بزرگوارى ات كامل تر، و احسانت همه جانبه تر ، و نعمتت كامل تر شود .
.
ص: 134
عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي الاِستِقالَةِ _ :سُبحانَكَ ما أعجَبَ ما أشهَدُ بِهِ عَلى نَفسي ! واُعَدِّدُهُ مِن مَكتومِ أمري ! وأعجَبُ مِن ذلِكَ أناتُكَ عَنّي ، وإبطاؤُكَ عَن مُعاجَلَتي ، ولَيسَ ذلِكَ مِن كَرَمي عَلَيكَ ، بَل تَأَنِّيا مِنكَ لي ، وتَفَضُّلاً مِنكَ عَلَيَّ لِأَن أرتَدِعَ عَن مَعصِيَتِكَ المُسخِطَةِ ، واُقلِعَ عَن سَيِّئاتِي المُخلِقَةِ ، ولِأَنَّ عَفوَكَ عَنّي أحَبُّ إلَيكَ مِن عُقوبَتي . (1)
.
ص: 135
امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در پوزش خواهى از خداوند _ :منزّهى تو ! چه شگفت است كه من به زبان خويش گواهى مى دهم ، و اعمال نهان خويش را بر مى شمارم ! و شگفت تر از اين ، درنگ ورزى تو در برابر من ، و كندى ورزيدنت در مجازات سريع من است و اين ، نه از آن روست كه مرا در نزد تو ارج است ؛ بلكه به خاطر صبورى تو در برابر من و لطف تو بر من است تا بلكه از نافرمانى تو _ كه موجب خشم و ناخشنودى توست _ باز ايستم ، و از بدى هايم كه مرا فرسوده [و بى آبرو ]كرده است ، دست بردارم ، و [نيز] از آن روست كه بخشايشِ مرا از مجازات كردنم دوست تر مى دارى .
.
ص: 136
الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءِ الاِستِغفارِ _ :اللّهُمَّ إنّي أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ ذَنبٍ قَوِيَ عَلَيهِ بَدَني بِعافِيَتِكَ ... أوِ اتَّكَلتُ عِندَ خَوفي مِنهُ عَلى أناتِكَ . (1)
عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ بَعدَ زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام _ :تَعالَيتَ يا كَريمُ أنتَ شاهِدٌ غَيرُ غائِبٍ ، وعالِمٌ بِما أتى (2) إلى أهلِ صَلَواتِكَ (3) وأحِبّائِكَ مِنَ الأَمرِ الَّذي لا تَحمِلُهُ سَماءٌ ولا أرضٌ ، ولَو شِئتَ لَانتَقَمتَ مِنهُم ، ولكِنَّكَ حَليمٌ ذو أناةٍ ، وقَد أمهَلتَ الَّذينَ اجتَرَؤوا عَلَيكَ وعَلى رَسولِكَ وحَبيبِكَ . (4)
1 / 2جُزءٌ مِنَ النُّبُوَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :السَّمتُ (5) الحَسَنُ وَالتُّؤَدَةُ وَالاِقتِصادُ ، جُزءٌ مِن أربَعَةٍ وعِشرينَ جُزءا مِنَ النُّبُوَّةِ . (6)
.
ص: 137
امام صادق عليه السلام_ در دعاى آمرزش خواهى _ :بار خدايا ! از تو آمرزش مى خواهم براى هر گناهى كه بدنم به لطف عافيت بخشى تو بر آن توانا گشت ... يا [براى هر گناهى كه] ترسِ از آن مرا فرا گرفت و به درنگ تو تكيه كردم [و آن گناه را مرتكب شدم] .
امام صادق عليه السلام_ در دعا بعد از زيارت امام حسين عليه السلام _ :بلندمرتبه اى تو ، اى بزرگوار ! تو همه جا حاضرى و چيزى بر تو مخفى نيست ، و آنچه را كه بر سر اهل درودهايت و دوستانت مى رسد و آسمان و زمين تاب تحمّل آن را ندارند ، مى دانى ، در صورتى كه اگر مى خواستى ، بى گمان از آنان (دشمنانشان) انتقام مى گرفتى ؛ ليكن تو بردبار و درنگ ورزى و كسانى را كه بر تو و بر پيامبرت و دوستت گستاخى كردند ، مهلت دادى .
1 / 2جزئى از نبوّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سيرت نيكو و درنگ ورزى و ميانه روى ، جزئى از بيست و چهار جزء نبوّت اند .
.
ص: 138
1 / 3خُلُقٌ يُحِبُّهُ اللّه عزّوجلُّسنن ابن ماجة عن أبي سعيد الخُدريّ :كُنّا جُلوسا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : أتَتكُم وُفودُ عَبدِ القَيسِ . وما يَرى أحَدٌ فينا نَحنُ كَذلِكَ ، إِذ جاؤوا فَنَزَلوا . فَأَتَوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وبَقِيَ الأشَجُّ العَصَرِيُّ ، فَجاءَ بَعدُ ، فَنَزَلَ مَنزِلاً ، فَأَناخَ راحِلَتَهُ ، ووَضَعَ ثِيابَهُ جانِبا ، ثُمَّ جاءَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا أَشَجُّ ، إنَّ فيكَ لَخَصلَتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ : الحِلمَ وَالتُّؤَدَةَ ، قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أشَيءٌ جُبِلتُ عَلَيهِ (1) ، أم شَيءٌ حَدَثَ لي ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بَل شَيءٌ جُبِلتَ عَلَيهِ . (2)
سنن أبي داود عن زارع_ وكانَ في وَفدِ عَبدِ القَيسِ _ :لَمّا قَدِمنَا المَدينَةَ فَجَعَلنا نَتَبادَرُ مِن رَواحِلِنا فَنُقَبِّلُ يَدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ورِجلَهُ ، قالَ : وَانتَظَرَ المُنذِرُ الأَشَجُّ حَتّى أتى عَيبَتَهُ (3) فَلَبِسَ ثَوبَيهِ ثُمَّ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ : إنَّ فيكَ خَلَّتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ : الحِلمَ وَالأَناةَ . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أنَا أتَخَلَّقُ بِهِما أمِ اللّهُ جَبَلَني عَلَيهِما ؟ قالَ : بَلِ اللّهُ جَبَلَكَ عَلَيهِما ، قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَبَلَني عَلى خَلَّتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ ورَسولُهُ . (4)
.
ص: 139
1 / 3خويى كه خدا دوستش داردسنن ابن ماجة_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم كه فرمود : «نمايندگان عبد القيس نزد شما آمدند» ، در حالى كه كسى ديده نمى شد . در اين اثنا ناگهان از راه رسيدند و پياده شدند و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند ، بجز اَشَج عَصَرى كه بعدا آمد و پياده شد و اشترش را خواباند و لباس [سفرش] را به كنارى نهاد و سپس نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى اشج ! در تو دو خصلت است كه خدا آنها را دوست مى دارد : بردبارى و درنگ ورزى» . اشج گفت : اى پيامبر خدا ! آيا اين دو خصلت ، ذاتىِ من است يا اكتسابى است ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «نه ، ذاتى توست» .
سنن أبى داوود_ به نقل از زارع كه يكى از اعضاى هيئت نمايندگى عبد القيس بود _ :چون به مدينه در آمديم ، جلوتر از شترانمان سراسيمه خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانديم و شروع به بوسيدن دست و پاى ايشان كرديم ؛ امّا منذرِ اَشَج ، صبر كرد و به سراغ جامه دان خود رفت و دو جامه [تميزِ ]خود را پوشيد و آن گاه ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «در تو دو خصلت وجود دارد كه خدا آنها را دوست مى دارد : بردبارى و درنگ ورزى» . او گفت : اى پيامبر خدا ! آيا اين دو خصلت ، اكتسابى من است يا خداوند ، مرا بر آنها سرشته است ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «نه ؛ خداوند ، تو را بر آنها سرشته است» . اشج گفت : خدا را سپاس كه مرا بر دو خصلتى سرشت كه خدا و پيامبرش آنها را دوست دارند .
.
ص: 140
1 / 4الوَصِيَّةُ بِالأَناةِ وَالتُّؤَدَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرَدتَ أمرا فَعَلَيكَ بِالتُّؤَدَةِ ، حَتّى يُرِيَكَ اللّهُ مِنهُ المَخرَجَ ، أو حَتّى يَجعَلَ اللّهُ لَكَ مَخرَجا . (1)
اُسد الغابة عن عبدالرحمن بن عائذ :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ بَعثا قالَ لَهُم : تَأَ لَّفُوا النّاسَ وتَأَنَّوهُم _ أو كَلِمَةً نَحوَها _ ، [و] (2) لا تُغيروا عَلَيهِم حَتّى تَدعوهُم . (3)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن دَفَعَ مُؤمِنا دَفعَةً لِيُذِلَّهُ بِها ، أو لَطَمَهُ لَطمَةً أو أتى إلَيهِ أمرا يَكرَهُهُ لَعَنَتهُ المَلائِكَةُ حَتّى يُرضِيَهُ مِن حَقِّهِ ويَتوبَ ويَستَغفِرَ ، فَإِيّاكُم وَالعَجَلَةَ إلى أحَدٍ ، فَلَعَلَّهُ مُؤمِنٌ وأنتُم لا تَعلَمونَ ، وعَلَيكُم بِالأَناةِ وَاللِّينِ . وَالتَّسَرُّعُ مِن سِلاحِ الشَّياطينِ ، وما مِن شَيءٍ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنَ الأَناةِ وَاللِّينِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :لا حَليمَ إلّا ذو أناةٍ . (5)
الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اُوصيكَ بِمَغفِرَةِ الذَّنبِ ، وكَظمِ الغَيظِ ، وصِلَةِ الرَّحِمِ ، وَالحِلمِ عِندَ الجاهِلِ (6) ، وَالتَّفَقُّهِ فِي الدّينِ ، وَالتَّثَبُّتِ فِي الأَمرِ ، وَالتَّعَهُّدِ لِلقُرآنِ (7) . (8)
.
ص: 141
1 / 4توصيه به درنگ ورزى و حوصله كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خواستى كارى انجام دهى با حوصله باش تا خداوند ، راه برون رفت آن را به تو بنماياند ( / خداوند براى تو برون رفتى قرار دهد) .
اُسد الغابة_ به نقل از عبد الرحمان بن عائذ _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه نيرويى را اعزام مى كرد ، به آنان مى فرمود : «با مردم مدارا كنيد و حوصله به خرج دهيد» _ يا عبارتى مانند اين _ «و پيش از آن كه [به حق] دعوتشان كنيد ، بر ايشان متازيد» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را طورى هُل دهد كه با آن تحقيرش كند ، يا به او سيلى زند ، يا با او رفتارى كند كه خوشايندش نيست ، فرشتگانْ لعنتش مى كنند تا آن گاه كه از وى رضايت بجويد و توبه و استغفار كند. بنا بر اين ، از عجله كردن نسبت به كسى بپرهيزيد ؛ زيرا ممكن است او مؤمن باشد و شما نمى دانيد. بر شما باد درنگ و نرمش ! شتاب زدگى ، از حربه هاى شيطان هاست ، و نزد خداوند ، چيزى دوست داشتنى تر از درنگ و نرمش نيست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بردبار نيست ، مگر كسى كه اهل درنگ و نرمش باشد .
امام على عليه السلام_ در سفارش ايشان به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :سفارش مى كنم تو را به بخشيدن گناه [و تقصير ديگران ]و فرو خوردن خشم ، و به جا آوردن صله رحم ، و بردبارى در برابر نادان ، و فهم در دين ، و درنگ در كار ، و توجّه به قرآن .
.
ص: 142
عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اُوصيكَ بِخَشيَةِ اللّهِ في سِرِّ أمرِكَ وعَلانِيَتِهِ وأنهاكَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالقَولِ وَالفِعلِ ، وإذا عَرَضَ شَيءٌ مِن أمرِ الآخِرَةِ فَابدَأ بِهِ ، وإذا عَرَضَ شَيءٌ مِن أمرِ الدُّنيا فَتَأَنَّهُ حَتّى تُصيبَ رُشدَكَ فيهِ . (1)
عنه عليه السلام :صِل عَجَلَتَكَ بِتَأَنّيكَ ، وسَطوَتَكَ بِرِفقِكَ ، وشَرَّكَ بِخَيرِكَ . (2)
عنه عليه السلام :الأَناةُ حُسنٌ . (3)
عنه عليه السلام :التَّأَنّي حَزمٌ . (4)
عنه عليه السلام :التَّثَبُّتُ حَزمٌ . (5)
الإمام الحسن عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ الحَزمِ _ :طولُ الأَناةِ ، وَالرِّفقُ بِالوُلاةِ ، وَالاِحتِراسُ مِن جَميعِ النّاسِ . (6)
.
ص: 143
امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :تو را به ترس از خدا در كارهاى نهان و آشكارت سفارش مى كنم ، و از شتاب زدگى در گفتار و كردار بازَت مى دارم ، و اين كه هر گاه چيزى از كار آخرت پيش آمد ، نخست آن را انجام بده و هر گاه چيزى از كار دنيا پيش آمد ، در آن درنگ كن تا راه درست را در آن بيابى .
امام على عليه السلام :شتابَت را به درنگ ، وصل كن ، و خشونتت را به نرمش ، و بدى ات را به خوبى .
امام على عليه السلام :درنگ كردن ، يك حُسن است .
امام على عليه السلام :درنگ كردن ، دورانديشى است .
امام على عليه السلام :درنگ ورزى ، دورانديشى است .
امام حسن عليه السلام_ در پاسخ پرسشى در باره [تعريف] دورانديشى _ :بسيار با درنگ بودن ، و مدارا با فرمان روايان ، و برحذر بودن از جميع مردمان .
.
ص: 144
الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ _ :فَأَمّا حُقوقُ رَعِيَّتِكَ بِالسُّلطانِ فَأَن تَعلَمَ أنَّكَ إنَّمَا استَرعَيتَهُم بِفَضلِ قُوَّتِكَ عَلَيهِم فَإِنَّهُ إنَّما أحَلَّهُم مَحَلَّ الرَّعِيَّةِ لَكَ ضَعفُهُم وذُلُّهُم فَما أولى مَن كَفاكَهُ ضَعفُهُ وذُلُّهُ حَتّى صَيَّرَهُ لَكَ رَعِيَّةً وصَيَّرَ حُكمَكَ عَلَيهِ نَافِذاً ، لا يَمتَنِعُ مِنكَ بِعِزَّةٍ ولا قُوَّةٍ ولا يَستَنصِرُ فيما تَعاظَمَهُ مِنكَ إِلّا بِاللّهِ بِالرَّحمَةِ وَالحِياطَةِ وَالأَناةِ وما أولاكَ إِذا عَرَفتَ ما أعطاكَ اللّهُ مِن فَضلِ هذِهِ العِزَّةِ وَالقُوَّةِ الَّتي قَهَرتَ بِها أن تَكونَ للّهِِ شاكِرا ومَن شَكَرَ اللّهَ أعطاهُ فيما أنعَمَ عَلَيهِ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّةَ الصَّبرِ ، فَلا يَستَقيمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ ، وألزِم نَفسَكَ التُّؤَدَةَ في اُمورِكَ ، وصَبِّر عَلى مَؤُوناتِ الإِخوانِ نَفسَكَ ، وحَسِّن مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلُقَكَ . (2)
عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلَى النَّجاشِيِّ والِي الأَهوازِ _ :اِعلَم أنّي سَاُشيرُ عَلَيكَ بِرَأيٍ ، إن أنتَ عَمِلتَ بِهِ تَخَلَّصتَ مِمّا أنتَ مُتَخَوِّفُهُ ، وَاعلَم أنَّ خَلاصَكَ ونَجاتَكَ مِن حَقنِ (3) الدِّماءِ ، وكَفِّ الأَذى عَن أولياءِ اللّهِ ، وَالرِّفقِ بِالرَّعِيَّةِ ، وَالتَّأَنّي ، وحُسنِ المُعاشَرَةِ ، مَع لينٍ في غَيرِ ضَعفٍ ، وشِدَّةٍ مِن غَيرِ عُنفٍ (4) ، ومُداراةِ صاحِبِكَ ، ومَن يَرِدُ عَلَيكَ مِن رُسُلِهِ ، وَارتُق (5) فَتقَ رَعِيَّتِكَ بِأَن توقِفَهُم عَلى ما وافَقَ الحَقَّ وَالعَدلَ إن شاءَ اللّهُ . (6)
.
ص: 145
امام زين العابدين عليه السلام_ در رساله معروفش به «رساله حقوق» _ :و امّا حقوق رعيّت تو در حكومت ، اين است كه بدانى تو در پرتو قدرتت بر آنان ، ايشان را رعاياى خويش ساخته اى و آنچه آنان را در جايگاه رعيّت تو قرار داده ، ناتوانى و ضعف آنان است . پس كسى كه ناتوانى و ضعف او ، تو را از وى بى نياز گردانيده است _ تا جايى كه فرمان تو را بر او روان ساخته ، چندان كه هيچ نيرو و توانى ، در برابر تو ندارد و در قبال قدرت تو ياورى جز خدا ندارد _ ، بسى سزاوار مهربانى و حمايت و بردبارى است ، و چون بدانى كه نعمتِ اين نيرو و توانى را كه با آن ، سلطه يافته اى در آورده اى ، خداوند به تو عطا كرده است ، بسى سزاوار است كه سپاس گزار خدا باشى ، و هر كس خداى را سپاس بگزارد ، نعمتش را بر او افزون مى كند . و هيچ نيرويى نيست جز به يارى خدا .
امام صادق عليه السلاملقمان به فرزندش گفت : فرزند عزيزم ! از دل تنگى و بدخويى و كم صبرى دورى كن ؛ زيرا هيچ دوستى ، اين خصلت ها را بر نمى تابد . در كارهايت همواره آرامش و حوصله داشته باش و خويشتن را بر رنج و زحمت هاى برادران ، به شكيبايى وا دار و اخلاقت را با همه مردم ، نيك گردان .
امام صادق عليه السلام_ در نامه اش به نجاشى (حاكم اهواز) _ :بدان كه من تو را به نظرى راه نمايى مى كنم كه اگر به آن عمل كنى ، از آنچه بيمش را دارى ، نجات مى يابى: بدان كه رهايى و نجات تو در حفظ خون ها و آزار نرساندن به اولياى خدا و مهرورزى و مدارا با مردم و درنگ ورزى ، و خوش رفتارى است ، همراه با نرمشِ بدون ضعف ، و سختگيرىِ بدون خشونت ، و مدارا با بالادستت و [نيز] با فرستادگان او كه نزد تو مى آيند ، و اين كه بر پايه حق و عدل ، كارهاى رعيّتت را رتق و فتق كنى ، إن شاء اللّه .
.
ص: 146
الكافي عن حمزة بن محمّد الطيّار :أنَّهُ عَرَضَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعضَ خُطَبِ أبيهِ حَتّى إِذا بَلَغَ مَوضِعاً مِنها قالَ لَهُ : كُفَّ وَاسكُت . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لا يَسَعُكُم فيما يَنزِلُ بِكُم مِمّا لا تَعلَمونَ إِلَا الكَفُّ عَنهُ وَالتَّثَبُّتُ وَالرَّدُّ إلى أئِمَّةِ الهُدى حَتّى يَحمِلوكُم فيهِ عَلَى القَصدِ ، ويَجلوا عَنكُم فيهِ العَمى ، ويُعَرِّفوكُم فيهِ الحَقَّ ؛ قالَ اللّهُ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ » (1) . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :قِفوا عِندَ ما تُنهَونَ عَنهُ ، ولا تَعجَلوا في أمرٍ حَتّى تَتَبَيَّنوا . (3)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرَدتَ أمرا فَعَلَيكَ بِالرِّفقِ وَالتُّؤَدَةِ ، حَتّى يَجعَلَ اللّهُ لَكَ مِنهُ فَرَجا . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :رَوِيَّةُ (5) المُتَأَنّي أفضَلُ مِن بَديهَةِ العَجِلِ . (6)
الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ كَيفِيَّةِ التَّصَرُّفِ مَعَ الحَديثِ الَّذي لَيسَ لَهُ وَجهٌ _ :عَلَيكُم بِالكَفِّ وَالتَّثَبُّتِ وَالوُقوفِ ، وأنتُم طالِبونَ باحِثونَ حَتّى يأتِيَكُمُ البَيانُ مِن عِندِنا . (7)
.
ص: 147
الكافى_ در باره حمزة بن محمّد طيّار _ :او يكى از خطبه هاى امام باقر عليه السلام را بر امام صادق عليه السلام خواند تا به جمله اى از آن رسيد . در اين هنگام ، امام صادق عليه السلام فرمود : «بس است . ادامه نده» و سپس فرمود : «در كارهايى كه براى شما پيش مى آيد و حكم آنها را نمى دانيد ، وظيفه اى جز باز ايستادن و درنگ كردن و ارجاع دادن آنها به پيشوايان هدايت نداريد تا ايشان راه درست آنها را به شما نشان دهند و كورىِ شما را در باره آنها از شما بزدايند و حق را به شما بشناسانند . خداى متعال فرموده است : «اگر نمى دانيد ، از اهل ذكر بپرسيد» » .
امام على عليه السلام :از آنچه از آن نهى مى شويد ، باز ايستيد و در هيچ كارى شتاب مَوَرزيد ، تا آن كه حقيقتِ آن بر شما روشن شود .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه آهنگ كارى كردى ، ملايمت و حوصله در پيش گير تا خداوند در آن ، گشايشى برايت قرار دهد .
امام على عليه السلام :انديشه كردن [و تأخير] شخص درنگ ورز ، بهتر از ناانديشى [و سرعت عمل] شتابكار است .
امام رضا عليه السلام_ در بيان چگونگىِ برخورد با حديثى كه حكم روشنى به دست نمى دهد _ :بر شما باد خويشتندارى و درنگ و توقّف ! و جستجو و تحقيق كنيد تا توضيح آنها از جانب ما به شما برسد .
.
ص: 148
فقه الرضا عليه السلام :إذا أرَدتَ أن تَقومَ إلَى الصَّلاةِ ، فَلا تَقُم (1) إلَيها مُتَكاسِلاً ، ولا مُتَناعِسا ، ولا مُستَعجِلاً ، ولا مُتَلاهِيا ، ولكِن تَأتيها عَلَى السُّكونِ وَالوَقارِ وَالتُّؤَدَةِ . (2)
.
ص: 149
فقه الرضا عليه السلام :هر گاه خواستى به نماز بايستى ، با بى حالى و خواب آلودگى ، يا شتاب زدگى و حواس پرتى به اين كار مپرداز ؛ بلكه آن را با آرامش و وقار و تأنّى به جاى آور .
.
ص: 150
الفَصلُ الثّاني: أسباب التّأني2 / 1العَقلُالإمام عليّ عليه السلام :التَّثَبُّتُ (1) رَأسُ العَقلِ ، وَالحِدَّةُ (2) رَأسُ الحُمقِ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :التُّؤَدَةُ نِصفُ العَقلِ . (4)
عنه عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَما يُقابِلُها مِن جُنودِ الجَهلِ _ :التُّؤَدَةُ (5) وضِدُّهَا التَّسَرُّعُ . (6)
الإمام الكاظم عليه السلام_ أيضا _ :التُّؤَدَةُ ، العَجَلَةُ . (7)
.
ص: 151
فصل دوم : عوامل درنگ ورزيدن2 / 1خردامام على عليه السلام :درنگ ورزى ، اوج خردمندى است و شتاب زدگى ، اوج نابخردى .
امام صادق عليه السلام :درنگ ورزى ، نصف خرد است .
امام صادق عليه السلام_ در بيان سربازان خرد و سربازان نادانى _ :درنگ ورزى ، كه ضدّ آن ، شتابكارى است .
امام كاظم عليه السلام_ در بيان سربازان خرد و سربازان نادانى _ :درنگ [و ضدّ آن] ، شتاب .
.
ص: 152
2 / 2الإِيمانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ وَقّافٌ (1) وَالمُنافِقُ وَثّابٌ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ وَقّافٌ ، ثَبتٌ (3) لا يَعجَلُ عالِمٌ وَرِ عٌ، وَالمُنافِقُ هُمَزَةٌ لُمَزَةٌ حُطَمَةٌ ، لا يَقِفُ عِندَ شُبهَةٍ ولا عِندَ مُحَرَّمٍ ؛ كَحاطِبِ اللَّيلِ لا يُبالي مِن أينَ كَسَبَ وفيما أنفَقَ . (4)
2 / 3عُلُوُّ الهِمَّةِالإمام عليّ عليه السلام :الحِلمُ وَالأَناةُ تَوأَمانِ يُنتِجُهُما عُلُوُّ الهِمَّةِ . (5)
.
ص: 153
2 / 2ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، اهل درنگ است و منافق ، بى پروا [و شتابكار] .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، زيرك و هوشيار و محتاط و اهل درنگ و ثابت قدم است و عجله نمى كند و دانا و پارساست ، و منافق ، بدگو و عيبجو و آتش افروز است و از هيچ شبهه و حرامى باز نمى ايستد و مانند هيمه چين در شب است و برايش مهم نيست از كجا به دست مى آورد و در چه راهى خرج مى كند .
2 / 3بلندى همّتامام على عليه السلام :بردبارى و درنگ كردن ، دو همزادند كه از بلندهمّتى زاده مى شوند .
.
ص: 154
الفَصلُ الثّالِثُ: آثار التّأني3 / 1الإِصابَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَأَنّى أصابَ أو كادَ ، ومَن عَجِلَ أخطَأَ أو كادَ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَأَنَّيتَ أصَبتَ أو كِدتَ تُصيبُ ، وإذَا استَعجَلتَ أخطَأتَ أو كِدتَ تُخطِئُ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :أصابَ مُتَأَنٍّ أو كادَ ، أخطَأَ مُستَعجِلٌ أو كادَ . (3)
عنه عليه السلام :مَقتَلُ الرَّجُلِ بَينَ لَحيَيهِ ، وَالرَّأيُ مَعَ الأَناةِ ، وبِئسَ الظَّهيرُ الرَّأيُ الفَطيرُ . (4)
عنه عليه السلام :الأَناةُ إصابَةٌ . (5)
.
ص: 155
فصل سوم : آثار درنگ ورزيدن3 / 1رسيدن به حقيقتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه با درنگْ عمل كند ، به حقيقت مى رسد يا به آن نزديك مى شود و كسى كه عجله كند ، به خطا مى رود و يا به آن نزديك مى شود .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه درنگ ورزى ، به حقيقت مى رسى يا به آن نزديك مى شوى ، و هر گاه شتاب ورزى ، خطا مى كنى يا به آن نزديك مى گردى .
امام على عليه السلام :درنگ كننده به حقيقت مى رسد ، يا به آن نزديك مى شود . شتابكار خطا مى كند ، يا به خطا نزديك مى شود .
امام على عليه السلام :قتلگاه مرد ، ميان دو چانه اوست (1) و رأى ، با درنگ كردن همراه است ، و بد پشتيبانى است رأى خام .
امام على عليه السلام :درنگ كردن ، ضامن رسيدن به حقيقت است .
.
ص: 156
عنه عليه السلام :الرَّأيُ عِندي مَعَ الأَناةِ . (1)
عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالأَناةِ ؛ فَإِنَّ المُتَأَنِّيَ حَرِيٌّ بِالإِصابَةِ . (2)
عنه عليه السلام :المُتَأَنّي مُصيبٌ وإن هَلَكَ . (3)
عنه عليه السلام :لا إصابَةَ لِمَن لا أناةَ لَهُ . (4)
الإمام الجواد عليه السلام :اِتَّئِد تُصِب أو تَكَد . (5)
راجع : ص 142 ح 19 .
3 / 2الأَمنُ مِنَ الزَّلَلِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اتَّأَدَ أمِنَ مِنَ الزَّلَلِ . (6)
عنه عليه السلام :التَّثَبُّتُ فِي القَولِ يُؤمِنُ العِثارَ وَالزَّلَلَ . (7)
عنه عليه السلام :التَّأَنّي فِي الفِعلِ يُؤمِنُ الخَطَلَ (8) . (9)
عنه عليه السلام :التَّرَوّي فِي القَولِ يُؤمِنُ الزَّلَلَ . (10)
.
ص: 157
امام على عليه السلام :نظر من ، درنگ كردن است . (1)
امام على عليه السلام :درنگ پيشه كن ؛ زيرا درنگ كننده ، سزاوار رسيدن به حقيقت است .
امام على عليه السلام :آن كه درنگ مى كند ، [سرانجام] به حقيقت مى رسد ، اگرچه بميرد .
امام على عليه السلام :كسى كه اهل درنگ نباشد ، به حقيقت نمى رسد .
امام جواد عليه السلام :درنگ كن تا به حقيقت برسى ، يا به آن نزديك شوى .
ر . ك : ص 143 ح 19 .
3 / 2مصون ماندن از لغزشامام على عليه السلام :هر كه درنگ ورزد ، از لغزش در امان مى ماند .
امام على عليه السلام :درنگ كردن در گفتار ، از خطا و لغزش مصون مى دارد .
امام على عليه السلام :درنگ كردن در كردار ، از خطا در امان مى دارد .
امام على عليه السلام :درنگ كردن در گفتار ، از لغزش مصون مى دارد .
.
ص: 158
آدم عليه السلام_ لِوُلدِهِ _ :كُلُّ عَمَلٍ تُريدونَ أن تَعمَلوا فَقِفوا لَهُ ساعَةً ، فَإِنّي لَو وَقَفتُ لَم يَكُن أصابَني ما أصابَني . (1)
3 / 3السَّلامَةُالإمام عليّ عليه السلام :فِي الأَناةِ السَّلامَةُ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام :مَعَ التَّثَبُّتِ تَكونُ السَّلامَةُ ، ومَعَ العَجَلَةِ تَكونُ النَّدامَةُ ، ومَنِ ابتَدَأَ بِعَمَلٍ في غَيرِ وَقتِهِ كانَ بُلوغُهُ في غَيرِ حينِهِ . (3)
3 / 4الاِستِظهارُالإمام عليّ عليه السلام :التَّأَنّي يوجِبُ الاِستِظهارَ (4) . (5)
عنه عليه السلام :فِي التَّأَنِّي استِظهارٌ . (6)
3 / 5الظَّفَرُالإمام عليّ عليه السلام :التَّأَنّي نِصفُ الظَّفَرِ ، كَما أنَّ الهَمَّ نِصفُ الهَرَمِ . (7)
.
ص: 159
آدم عليه السلام_ به فرزندانش _ :هر كارى كه مى خواهيد بكنيد ، ساعتى در آن درنگ كنيد ؛ چرا كه اگر من درنگ ورزيده بودم ، گرفتار آن بلايى كه بر سرم آمد ، نمى شدم .
3 / 3سالم ماندنامام على عليه السلام :درنگ ورزيدن ، موجب سلامت ماندن است .
امام صادق عليه السلام :درنگ ورزيدن ، سلامت در پى دارد و شتاب كردن ، پشيمانى ، و هر كس كارى را بى موقع آغاز كند ، بى موقع به آن مى رسد .
3 / 4محكم كارىامام على عليه السلام :درنگ ورزيدن ، موجب محكم كارى (1) مى شود .
امام على عليه السلام :در درنگ ورزيدن ، محكم كارى كردن است .
3 / 5پيروزىامام على عليه السلام :درنگ ورزى ، نيمى از پيروزى است ، چنان كه اندوه [و نگرانى] ، نصف پيرى است .
.
ص: 160
3 / 6الخَيرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا ، أرشَدَهُم لِلرِّفقِ وَالتَّأَنّي ، ومَن حُرِمَ الرِّفقَ فَقَد حُرِمَ الخَيرَ . (1)
3 / 7البَقاءُ وَالرّاحَةُالإمام عليّ عليه السلام :اِعلَموا أنَّ الرِّفقَ يُمنٌ ، وفِي الأَناةِ بَقاءٌ وراحَةٌ . (2)
3 / 8الأَمنُ مِنَ الهَلكِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أهلَكَ النّاسَ العَجَلَةُ ، ولَو أنَّ النّاسَ تَثَبَّتوا لَم يَهلِك أحَدٌ . (3)
3 / 9تَسهيلُ الأَسبابِالإمام عليّ عليه السلام :بِالتَّأَنّي تَسهُلُ الأَسبابُ . (4)
عنه عليه السلام :بِالتَّأَنّي تَسهُلُ المَطالِبُ . (5)
.
ص: 161
3 / 6خيرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى (خوبى اى) بخواهد ، آنان را به ملايمت و درنگ كردن ، راه نمايى مى كند ، و هر كس از ملايمتْ محروم شود ، در واقع ، از خير محروم شده است .
3 / 7ماندگارى و آسايشامام على عليه السلام :بدانيد كه ملايمت ، با ميمنت است و درنگ كردن ، موجب ماندگارى و آسايش .
3 / 8ايمن ماندن از نابودىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم را در حقيقت ، شتاب زدگى به نابودى كشانده است ، و اگر مردم درنگ مى ورزيدند ، هيچ كس نابود نمى شد .
3 / 9آسان شدن عواملامام على عليه السلام :با درنگ كردن است كه سبب ها آسان مى شوند .
امام على عليه السلام :درنگ ورزى ، رسيدن به خواسته ها را آسان مى سازد .
.
ص: 162
الفَصلُ الرّابِعُ: التّأني المذموم4 / 1التَّأَنّي في عَمَلِ الآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :التُّؤَدَةُ في كُلِّ شَيءٍ إلّا في عَمَلِ الآخِرَةِ . (1)
4 / 2التَّأَنّي فِي العَمَلِ الصّالِحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَناةُ خَيرٌ إلّا فِي العَمَلِ الصّالِحِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :الأَناةُ في كُلِّ شَيءٍ خَيرٌ إلّا في ثَلاثٍ : إذا صيحَ في خَيلِ اللّهِ فَكونوا في أوَّلِ مَن يَشخَصُ . وإذا نودِيَ بِالصَّلاةِ فَكونوا في أوَّلِ مَن يَخرُجُ . وإذا كانَتِ الجِنازَةُ فَعَجِّلُوا الخُروجَ بِها . ثُمَّ الأَناةُ بَعدُ خَيرٌ ، ثُمَّ الأَناةُ بَعدُ خَيرٌ . (3)
.
ص: 163
فصل چهارم : درنگ هاى ناپسند4 / 1درنگ كردن در كار آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ كردن در هر كارى [پسنديده] است بجز در كار آخرت .
4 / 2درنگ كردن در كار نيكپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ ورزى خوب است ، مگر در كار نيك .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ كردن در هر كارى خوب است ، بجز در سه كار : هر گاه لشكر خدا [براى جهاد] فرا خوانده شد ، نخستين كسى باشيد كه بيرون مى آيد ؛ و هر گاه بانگ نماز بلند شد ، نخستين كسى باشيد كه [براى نماز] بيرون مى آيد ؛ و هر گاه جنازه اى بود ، در بيرون بردن [و خاك سپارى] آن ، شتاب ورزيد . از اينها كه گذشت ، درنگ كردن [در هر كارى] خوب است . از اينها كه گذشت ، درنگ كردن [در هر كارى] خوب است .
.
ص: 164
4 / 3التَّأَنّي في فُرَصِ الخَيرِالإمام عليّ عليه السلام :مِنَ الخُرقِ المُعاجَلَةُ قَبلَ الإِمكانِ ، وَالأَناةُ بَعدَ الفُرصَةِ . (1)
عنه عليه السلام_ مِن كتابِهِ إلى زِيادِ بنِ النَّضرِ حينَ أنفَذَهُ عَلى مُقَدَّمَتِهِ إلى صِفّينَ _ :عَلَيكَ بِالتَّأَنّي في حَربِكَ ، وإيّاكَ وَالعَجَلَةَ إلّا أن تُمكِنَكَ فُرصَةٌ . (2)
عنه عليه السلام :التُّؤَدَةُ مَمدوحَةٌ في كُلِّ شَيءٍ إلّا في فُرَصِ الخَيرِ . (3)
عنه عليه السلام :التَّثَبُّتُ خَيرٌ مِنَ العَجَلَةِ ، إلّا في فُرَصِ البِرِّ . (4)
.
ص: 165
4 / 3درنگ كردن در فرصت كار خوبامام على عليه السلام :شتاب كردن [در كارى] پيش از توانايى يافتن [بر آن] و درنگ كردن (تعلّل) بعد از به دست آوردن فرصت ، از نادانى است .
امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به زياد بن نضر ، آن گاه كه او را در سِمَت فرماندهى مقدّمه سپاهش به صفّين فرستاد _ :در جنگ ، درنگ كردن پيش گير و از شتاب كردن بپرهيز ، مگر آن كه فرصت [خوبى] دست دهد .
امام على عليه السلام :درنگ كردن در هر چيزى ستودنى است ، مگر در فرصت هايى كه براى انجام دادن كارِ خوب دست مى دهد .
امام على عليه السلام :درنگ كردن ، بهتر از شتاب نمودن است ، مگر در فرصت هاى كارِ نيك .
.
ص: 166
. .
ص: 167
28 . آسيبدرآمدفصل يكم : در هم تنيده بودن آسيب ها با زندگى دنيافصل دوم : آسيب هاى دانشفصل سوم : آسيب هاى خردفصل چهارم : آسيب هاى دانشمندانفصل پنجم : آسيب هاى دينفصل ششم : آسيب هاى اخلاقىفصل هفتم : آسيب هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگىفصل هشتم : عوامل پيشگيرى از آسيب ها
.
ص: 168
درآمدآفت ، در لغتواژه «آفت» ، اسم مصدر است از ريشه «أوف» يا «أيف» (1) به معناى آسيب ، گزند ، بيمارى و عيبى كه بر چيزى عارض شود و موجب فساد و تباهى آن گردد . ابن منظور مى گويد : أوف : الآفَةُ : العاهَةُ ، و فِى المُحكَمِ : عَرَضٌ مُفسِدٌ لِما أصابَ مِن شَى ءٍ ... وطَعامٌ مَؤوفٌ : أصابَتهُ آفَةٌ ، و فى غَيرِ المُحكَمِ طَعامٌ مَأْوُوفٌ . و إيفَ الطَّعامُ ، فَهُوَ مَئيفٌ ... الجَوهَرِىُّ : و قَد إيفَ الزَّرعُ عَلى ما لَم يُسَمَّ فاعِلُهُ ، أى أصابَتهُ آفَةٌ فَهُوَ مَؤوفٌ مِثلُ مَعوفٍ . (2) أوف: آفت : آسيب. در كتاب محكم [ابن سيرين] آمده : آفت، عارضه اى است كه به هر چه برسد، نابودش مى كند ... . غذاى مئوف، غذايى است كه آفت زده. در غير كتاب محكم ، «طعام مأوُوف» آمده است. «ايف الطعام» ، يعنى غذاى آسيب زده ... . جوهرى گفته است: «ايف الزرع» به صورت فعل مجهول ، آن جايى كه آفت ، مشخّص نباشد، پس آن ، «مؤوف» است . مقصود از اين واژه در اين بخش ، اشاره به موضوع آسيب شناسى از نگاه قرآن و احاديث اسلامى است .
.
ص: 169
آفت ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، واژه «آفت (آسيب)» نيامده است ؛ امّا آسيب شناسى ، يكى از آموزه هاى مهمّ اسلامى است كه با الفاظ گوناگون و به طور گسترده در قرآن و احاديث آمده و در بخش هاى مختلف اين دانش نامه ، مطرح گرديده است . از اين رو ، براى آسيب شناسى هر موضوع ، مراجعه به كليدْواژه مربوط به آن ، ضرورى است . بنا بر اين ، آنچه در اين جا تحت عنوان «آفت» مى آيد ، تنها بخش كوچكى از احاديث آسيب شناسى است كه واژه «آفت» در آنها به كار رفته ، و منظور از تشكيل اين بخش ، جلب توجّه خوانندگان به اهمّيت اين موضوع از نگاه اهل بيت عليهم السلام و آشنايى اجمالى با آسيب هايى است كه زندگى مادّى و معنوى انسان را تهديد مى نمايند . در جمع بندى اين احاديث ، مى توان گفت كه آسيب هاى زندگى ، دو نوع اند :
1 . آسيب هاى غير قابل پيشگيرىبخشى از آسيب ها با زندگى انسان ، پيوندى ناگسستنى دارند ، چنان كه در حديثى از امام على عليه السلام در توصيف انسان آمده : غَرَضِ الأَسقامِ ... حَليفِ الهُمومِ و قَرينِ الأَحزانِ و نُصُبِ الآفاتِ . (1) [انسان] در تيررس بيمارى ها... هم پيمان غصّه ها ، همنشين اندوه ها ، و ملازم آسيب هاست . انسان در اين جهان ، گرفتار انواع آسيب هاى غير قابل پيشگيرى و غم و
.
ص: 170
غصّه هاى ناشى از آن است . از اين رو در حكمت هاى منسوب به امام على عليه السلام آمده كه وقتى ايشان شنيد كه مردى براى دوستش دعا مى كند كه غم و گرفتارى نبيند، فرمود : إنَّما دَعَوتَ لَهُ بِالمَوتِ لِأَنَّ مَن عاشَ فِى الدُّنيا لابُدَّ أن يَرَى المَكروهَ . (1) تو در واقع ، براى مرگش دعا كردى ؛ زيرا هر كه در دنيا زندگى مى كند ، به ناچار ، گرفتارى مى بيند . آفتِ همه آرزوها مرگ است كه هيچ چاره اى ندارد و هيچ كس نمى تواند از آن پيشگيرى كند : آفَةُ الآمالِ حُضورُ الآجالِ . (2) آفت آرزوها، وجود [هميشگى] اجل هاست . به سخن ديگر ، بخشى از آسيب هاى زندگى ، تقدير غير قابل تغيير زندگى اند . در اين موارد ، از انسان براى پيشگيرى از آنها كارى ساخته نيست ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است : يَغلِبُ المِقدارُ عَلَى التَّقديرِ ، حَتّى تَكونَ الآفَةُ فِى التَّدبيرِ . (3) تقدير [ حق] بر حسابگرى [ ما] چنان چيره است كه تدبير ، مايه آسيب مى شود . در روايتى ديگر از ايشان آمده است : تَذِلُّ الأُمورُ لِلمَقاديرِ ، حَتّى يَكونَ الحَتفُ فِى التَّدبيرِ . (4) كارها در تسخير تقديرات اند ، تا جايى كه تدبير، مرگ آور مى شود . گفتنى است كه هر چند اين گونه آسيب ها غير قابل پيشگيرى اند ، با اين حال ،
.
ص: 171
شناخت آنها ضرورى است تا با توجّه به آنها بتوان براى زندگى برنامه ريزى كرد ؛ بلكه از آنها به عنوان فرصت ، براى كمالات نفسانى بهره بردارى نمود .
2 . آسيب هاى قابل پيشگيرىنكته مهم در باب آسيب شناسى ، اين است كه بخش عمده آسيب هايى كه زندگى مادّى و معنوى را تهديد مى كنند ، قابل پيش بينى و پيشگيرى اند . مهم تر ، اين كه حتّى پيشگيرى بسيارى از آسيب هاى غير قابل پيش بينى ، امكان پذير است ؛ بلكه مى توان گفت كه آسيب هاى غير قابل پيشگيرى ، در برابر آنچه قابل پيشگيرى است ، اندك اند . بسيارى از بيمارى هاى جسمى و روحى و بسيارى از مرگ هاى زودرس را مى توان پيشگيرى كرد . همچنين بسيارى از آسيب هايى را كه زندگى فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، فرهنگى ، سياسى ، اقتصادى و زيستىِ انسان را تهديد مى كنند ، پيش از وقوع مى توان علاج نمود . بنا بر اين ، آسيب شناسى ، در واقع ، اوّلين و اصلى ترين و مهم ترين مسئله زندگى است كه سعادت و خوش بختى انسان در گرو آن قرار دارد .
راه هاى پيشگيرى از آسيب هابا تأمّل در احاديث فصل هشتم ، مى توان گفت كه با بهره گيرى از چهار عامل ، مى توان از وقوع بسيارى از آسيب ها پيشگيرى كرد :
1 . شناختآسيب شناسى ، نخستين گام در جهت پيشگيرى از آسيب است ، چنان كه در ره نمود
.
ص: 172
امام على عليه السلام آمده : العِلمُ حِجابٌ مِنَ الآفاتِ . (1) دانش، بازدارنده از آفات است . هر چه سطح علم و آگاهى مردم نسبت به آسيب هايى كه زندگىِ آنها را تهديد مى كند ، بالاتر باشد ، مصونيت آنها افزايش مى يابد . بنا بر اين براى سالم سازى جامعه ، برنامه ريزى جهت تقويت فرهنگ و آگاهى مردم ، ضرورى است .
2 . تقويت ارادهشمارى از آسيب هاى زندگى ، معلول ضعف اراده در برابر جاذبه ها و تمايلات نفسانى اند ؛ چرا كه ضعف اراده ، مانع پيروى از عقل و علم و آگاهى مى شود . از اين رو در اين گونه موارد ، تنها شناخت آسيب ، براى پيشگيرى از آن كافى نيست ؛ بلكه تقويت اراده از طريق خودسازى نيز ضرورى است . احاديثى كه براى مصونيت از آسيب ها به روزه دارى ، قناعت ، خوددارى از هوسرانى و زهد توصيه مى كنند ، اشاره به همين نكته دارند . از امام على عليه السلام نقل شده : لَو زَهِدتُم فِى الشَّهَواتِ لَسَلِمتُم مِنَ الآفاتِ . (2) اگر در خواسته هاى نفس ، زهد بورزيد ، حتما از آسيب ها در امان خواهيد ماند .
3 . خدمت به خلقيكى از آموزه هاى مهمّ اسلام براى پيشگيرى از آسيب هاى غير قابل پيش بينى ، كمك به نيازمندان ، شاد كردن ديگران و به طور كلّى ، نيكى كردن به مردم و خدمت به خلق است . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده :
.
ص: 173
المَعروفُ إلَى النّاسِ يَقى صاحِبَها مَصارِعَ السَّوءِ وَ الآفاتِ وَ الهَلَكاتِ . (1) نيكى كردن به مردم، نيكوكار را از دام بدى ها و آسيب ها و مهلكه ها نجات مى دهد . اين سخن ، بدان معناست كه براى مصون ماندن از آسيب ها ، علاوه بر راه هاى متعارف ، عوامل و راه هاى غير متعارف نيز وجود دارند كه شمارى از آسيب هاى زندگى را از طريق آنها مى توان پيشگيرى نمود .
4 . استمداد از خداوند متعالدر كنار تلاش هاى علمى و عملى براى پيشگيرى از آسيب ها ، ذكر و دعا و يارى خواستن از حضرت احديت _ جلّ و علا _ نيز نقش مؤثّرى در اين زمينه دارند . بر اساس بسيارى از احاديث ، پيشوايان اسلام ، مكرّر از خداوند متعال مى خواستند كه آنان را از آسيب ها ، مصون بدارد و در برابر آسيب ها ، مصونيت بخشد .
.
ص: 174
الفَصلُ الأَوَّلُ: تآصر الآفات والحياة الدّنيا1 / 1الإِنسانُ فِي الدُّنيا مَرمَى الآفاتِ الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلَى ابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :مِنَ الوالِدِ الفانِ ... إلَى المَولودِ المُؤَمِّلِ ما لا يُدرَكُ ، السّالِكِ سَبيلَ مَن قد هَلَكَ ، غَرَضِ الأَسقامِ ورَهينَةِ الأَيّامِ ورَمِيَّةِ المَصائِبِ ... غَريمِ المَنايا ، وأسيرِ المَوتِ ، وحَليفِ الهُمومِ ، وقَرينِ الأَحزانِ ، ونُصُبِ الآفاتِ . (1)
عنه عليه السلام :وَيحَ ابنِ آدَمَ ؛ أسيرُ الجوعِ ، صَريعُ الشِّبَعِ ، غَرَضُ الآفاتِ ، خَليفَةُ الأَمواتِ . (2)
عنه عليه السلام_ في صِفَةِ الدُّنيا _ :ثُمَّ قَرَنَ [اللّهُ] بِسَعَتِها عَقابيلَ (3) فاقَتِها (4) ، وبِسَلامَتِها طَوارِقَ آفاتِها ، وبِفُرَجِ (5) أفراحِها غُصَصَ أتراحِها (6) . (7)
.
ص: 175
فصل يكم : در هم تنيده بودن آسيب ها با زندگى دنيا1 / 1انسان در دنيا آماج آسيب هاستامام على عليه السلام_ از نامه ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :از پدر سال خورده ... به فرزندى كه آرزوهاى نارسيدنى در سر دارد ، و در همان راهى مى رود كه گذشتگان رفتند ؛ فرزندى كه آماج بيمارى ها و گروگان روزگار و هدف تيرهاى گرفتارى ها و صدمات ... وامدار مقدّرات و اسير مرگ و هم پيمان رنج و تشويش ها و همدم اندوه ها و نشان آسيب هاست .
امام على عليه السلام :بيچاره فرزند آدم! اسير گرسنگى ، كُشته سيرى ، آماج آسيب ها ، و جانشين مردگان است .
امام على عليه السلام_ در توصيف دنيا_ :آن گاه [خداوند] ، گشايش در روزى را با سختى هاى فقر ، و سلامت آن را با هجوم آسيب ها، و لذّت شادى هاى آن را با رنج غصّه ها مقرون ساخت .
.
ص: 176
عنه عليه السلام :كَيفَ يُغتَرُّ بِسَلامَةِ جِسمٍ مُعَرَّضٍ لِلآفاتِ؟! (1)
1 / 2الدُّنيا مَكمَنُ الآفاتِالإمام عليّ عليه السلام :كُرورُ اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، مَكمَنُ الآفاتِ وداعِي الشَّتاتِ . (2)
عنه عليه السلام :السّاعاتُ مَكمَنُ الآفاتِ . (3)
عنه عليه السلام :مِنَ السّاعاتِ تَوَلُّدُ الآفاتِ . (4)
عنه عليه السلام :الدُّنيا مَحَلُّ الآفاتِ . (5)
.
ص: 177
امام على عليه السلام :چگونه مى توان به سلامت جسمى مغرور شد كه در معرض آسيب هاست ؟ !
1 / 2دنيا ، كمينگاه آسيب هاستامام على عليه السلام :گذشت شب و روز ، كمينگاه آسيب ها و سبب پراكندگى ها (جدايى ها) است .
امام على عليه السلام :ساعت ها [و لحظات] ، كمينگاه آسيب هايند .
امام على عليه السلام :از ساعت ها، آسيب ها زاده مى شوند .
امام على عليه السلام :دنيا ، جايگاه آسيب هاست .
.
ص: 178
الفَصلُ الثاني: آفات العلم2 / 1النِّسيانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ ، وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَيرَ أهلِهِ . (2)
2 / 2الحَسَدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ الحَسَدُ . (3)
.
ص: 179
فصل دوم : آسيب هاى دانش2 / 1فراموشىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دانش ، فراموشى است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دانش ، فراموشى است و تباه كردنش ، اين است كه آن را به كسى كه شايسته آن نيست ، بياموزى .
2 / 2حسادتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دانش ، حسادت است .
.
ص: 180
2 / 3الخُيَلاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ الخُيَلاءُ (1) . (2)
2 / 4الخُرقُالإمام عليّ عليه السلام :رَأسُ العِلمِ الرِّفقُ ، وآفَتُهُ الخُرقُ (3) . (4)
2 / 5تَركُ العَمَلِ بِهِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ العِلمِ تَركُ العَمَلِ بِهِ . (5)
2 / 6الشَّكُّالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ اليَقينِ الشَّكُّ . (6)
راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 2 ص 163 (المعرفة / القسم السابع : موانع المعرفة) .
.
ص: 181
2 / 3خودْبزرگ بينىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دانش ، خودبزرگ بينى است .
2 / 4درشتىامام على عليه السلام :اساس دانش ، نرمش است و آسيب آن ، درشتى [خشونت] .
2 / 5به كار نبستنامام على عليه السلام :آسيب دانش ، به كار نبستن آن است .
2 / 6شكامام على عليه السلام :آسيب يقين ، شك است .
ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 517 (معرفت شناسى / بخش هفتم : موانع شناخت) .
.
ص: 182
الفصل الثالث: آفات العقل3 / 1الهَوىالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ العَقلِ الهَوى (1) . (2)
عنه عليه السلام :الهَوى آفَةُ الأَلبابِ (3) . (4)
3 / 2الكِبرُالإمام عليّ عليه السلام :شَرُّ آفاتِ العَقلِ الكِبرُ . (5)
.
ص: 183
فصل سوم : آسيب هاى خرد3 / 1هوس (1)امام على عليه السلام :آسيب خرد ، هوس است .
امام على عليه السلام :هوس ، آسيب خردهاست .
3 / 2تكبّرامام على عليه السلام :بدترينِ آسيب هاى خرد ، تكبّر است .
.
ص: 184
3 / 3العُجبُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ اللُّبِّ العُجبُ . (1)
عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلَى ابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِعلَم أنَّ الإِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وآفَةُ الأَلبابِ . (2)
3 / 4اللَّجاجُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :عَمَلُ الرَّجُلِ بِما يَعلَمُ أنَّهُ خَطَأٌ هَوىً ، وَالهَوى آفَةُ العَفافِ (3) ، وتَركُ العَمَلِ بِما يَعلَمُ أنَّهُ صَوابٌ تَهاوُنٌ ، وَالتَّهاوُنُ آفَةُ الدّينِ ، وإقدامُهُ عَلى ما لا يَدري أصَوابٌ هُوَ أم خَطَأٌ لَجاجٌ (4) ، وَاللَّجاجُ آفَةُ العَقلِ . (5)
راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (المعرفة) : ج1 ص301 (القسم الثّاني / الفصل السادس : آفات العقل) .
.
ص: 185
3 / 3خودپسندىامام على عليه السلام :آسيب خرد ، خودپسندى است .
امام على عليه السلام_ در نامه ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :بدان كه خودپسندى ، دشمن [رسيدن به] حقيقت ، و آسيب خردهاست .
3 / 4خيره سرىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :عمل كردن انسان به چيزى كه مى داند درست نيست ، هوس است ؛ و هوس ، آسيبِ خوددارى [از حرام و خواهش از مردم] است ، و عمل نكردن به آنچه مى داند درست است ، سستى است ، و سستى ، آسيبِ دين است ، و پرداختنش به كارى كه نمى داند درست است يا نادرست ، خيره سرى است ، و خيره سرى ، آسيبِ خرد است .
ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 451 (معرفت شناسى / بخش دوم / فصل ششم : آسيب هاى خرد) .
.
ص: 186
الفَصلُ الرابع: آفات العلماء4 / 1حُبُّ الرِّئاسَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ العُلَماءِ حُبُّ الرِّياسَةِ . (1)
4 / 2عَدَمُ الصِّيانَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الفُقَهاءِ عَدَمُ الصِّيانَةِ . (2)
4 / 3تِلكَ الخِصالُمصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ : الطَّمَعُ ، وَالبُخلُ ، وَالرِّياءُ ، وَالعَصَبِيَّةُ ، وحُبُّ المَدحِ ، وَالخَوضُ فيما لَم يَصِلوا إلى حَقيقَتِهِ ، وَالتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ ، وقِلَّةُ الحَياءِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، وَالاِفتِخارُ ، وتَركُ العَمَلِ بِما عَلِموا . (3)
.
ص: 187
فصل چهارم : آسيب هاى دانشمندان4 / 1رياست خواهىامام على عليه السلام :آسيب دانشمندان ، رياست خواهى است .
4 / 2ناخويشتندارىامام على عليه السلام :آسيب فقيهان ، ناخويشتندارى است .
4 / 3و اين چند آسيبمصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :آسيب دانشمندان ، ده چيز است : چشمداشت ، بخل ، خودنمايى ، جانبدارى ، ستايش دوستى ، فرو رفتن در چيزى كه به حقيقت آن نرسيده اند، تكلّف درآراستن سخن به واژگان زايد ، شرم نداشتن از خداى عز و جل ، فخرفروشى ، و به كار نبستن آنچه مى دانند .
.
ص: 188
الفَصلُ الخامس:آفات الدّين5 / 1سوءُ الظَّنِّالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الدّينِ سوءُ الظَّنِّ . (1)
5 / 2الهَوىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الدّينِ الهَوى . (2)
5 / 3الحَسَدُالإمام الباقر عليه السلام :الحَسَدُ آفَةُ الدّينِ . (3)
.
ص: 189
فصل پنجم : آسيب هاى دين5 / 1بدگمانىامام على عليه السلام :آسيب دين ، بدگمانى است .
5 / 2هوسپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دين ، هوس است .
5 / 3حسادتامام باقر عليه السلام :حسادت ، آسيب دين است .
.
ص: 190
5 / 4الشِّركُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الإِيمانِ الشِّركُ . (1)
5 / 5وُلاةُ السَّوءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الدّينِ وُلاةُ السَّوءِ . (2)
5 / 6الخُرافاتُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ آفَةَ هذَا الدّينِ هذِهِ الأَنواءُ (3) . (4)
5 / 7التَّهاوُنُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :التَّهاوُنُ آفَةُ الدّينِ . (5)
.
ص: 191
5 / 4شركامام على عليه السلام :آسيب ايمان ، شرك است .
5 / 5فرمان روايان بدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دين ، فرمان روايان بد هستند .
5 / 6خرافاتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا آسيب اين دين ، اين نسبت دادن باران و بادها به اختران است . (1)
5 / 7خوارشمارىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خوارشمارى ، (2) آسيب دين است .
.
ص: 192
5 / 8بَعْضُ الأَشخاصِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الدّينِ ثَلاثَةٌ : فَقيهٌ فاجِرٌ ، وإمامٌ جائِرٌ ، ومُجتَهِدٌ جاهِلٌ . (1)
5 / 9تِلكَ الخِصالُالإمام الصادق عليه السلام :آفَةُ الدّينِ الحَسَدُ وَالعُجبُ وَالفَخرُ . (2)
مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :خَيرُ لِباسِكَ ما لا يَشغَلُكَ عَنِ اللّهِ تَعالى ، بَل يُقَرِّبُكَ مِن شُكرِهِ وذِكرِهِ وطاعَتِهِ ، ولا يَحمِلُكَ فيها إلَى العُجبِ وَالرِّياءِ ، وَالتَّزَيُّنِ ، وَالمُفاخَرَةِ ، وَالخُيَلاءِ ، فَإِنَّها مِن آفاتِ الدّينِ . (3)
.
ص: 193
5 / 8برخى اشخاصپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس به دين ، آسيب مى زنند : فقيه فاسد ، پيشواى ستمگر ، و عابد نادان .
5 / 9و اين چند آسيبامام صادق عليه السلام :آسيب دين ، بدخواهى و خودپسندى و نازِش است .
مصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :بهترين جامه تو ، آن جامه اى است كه از خداى متعال ، بازت ندارد ؛ بلكه تو را به سپاس گزارى از او و ياد او و فرمانبرى اش نزديك گرداند ، و پوشيدن آن تو را به خودپسندى و خودنمايى و خودآرايى و فخرفروشى و غرور نكشاند ؛ زيرا اينها از آسيب هاى دين اند .
.
ص: 194
الفَصلُ السادس: الآفات الأخلاقيّة6 / 1الوَلَهُ بِاللَّذاتِ وَالشَّهَواتِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ النَّفسِ الوَلَهُ (1) بِالدُّنيا . (2)
عنه عليه السلام :رَأسُ الآفاتِ الوَلَهُ بِالدُّنيا . (3)
عنه عليه السلام :اللَّذّاتُ آفاتٌ . (4)
عنه عليه السلام :رَأسُ الآفاتِ الوَلَهُ بِاللَّذّاتِ . (5)
عنه عليه السلام :الشَّهَواتُ آفاتٌ . (6)
عنه عليه السلام :الشَّهَواتُ آفاتٌ قاتِلاتٌ ، وخَيرُ دَوائِهَا اقتِناءُ الصَّبرِ عَنها . (7)
.
ص: 195
فصل ششم : آسيب هاى اخلاقى6 / 1شيفتگى به خوشى ها و خواهش هاامام على عليه السلام :آسيب نفس ، شيفتگى به دنياست .
امام على عليه السلام :سرآمد آسيب ها ، شيفتگى به دنياست .
امام على عليه السلام :خوشى ها ، آسيب اند .
امام على عليه السلام :سرآمد آسيب ها ، دل باختگى به خوشى هاست .
امام على عليه السلام :خواهش هاى نفسانى ، آسيب اند .
امام على عليه السلام :خواهش هاى نفسانى ، آسيب هاى كُشنده اند و بهترين درمان آنها ، شكيب ورزيدن در برابر آنهاست .
.
ص: 196
عنه عليه السلام :مُدمِنُ (1) الشَّهَواتِ صَريعُ الآفاتِ . (2)
عنه عليه السلام :مَن تَسَرَّعَ إلَى الشَّهَواتِ ، تَسَرَّعَ إلَيهِ الآفاتُ . (3)
6 / 2الكَذِبُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الحَديثِ الكَذِبُ . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ النَّقلِ كِذبُ الرِّوايَةِ . (5)
6 / 3الإِسرافُ وَالتَّبذيرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الجودِ السَّرَفُ . (6)
الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الجودِ التَّبذيرُ . (7)
.
ص: 197
امام على عليه السلام :شهوت ران را آسيب ها از پاى در مى آورند .
امام على عليه السلام :هر كه به سوى هوس ها بشتابد ، آسيب ها به سويش مى شتابند .
6 / 2دروغپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب سخن ، دروغگويى است .
امام على عليه السلام :آسيب نقل ، دروغ بودن روايت است .
6 / 3زياده روى و ريخت وپاشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بخشش ، زياده روى است .
امام على عليه السلام :آسيب بخشش ، ريخت وپاش كردن است .
.
ص: 198
6 / 4تِلكَ الخِصالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِبادَةِ الفَترَةُ (1) . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ آفَةٌ ، وآفَةُ هذَا الرَّأيِ الهَوى . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الحَسَبِ (4) الفَخرُ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الحَسَبِ الاِفتِخارُ وَالعُجبُ . (6)
عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الجَمالِ البَغيُ . (7)
.
ص: 199
6 / 4و اين چند آسيبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب عبادت ، سستى ورزيدن است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى ، آفتى دارد و آفت اين رأى ، گرايش [ و جانبدارى ]هوس است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بزرگ زادگى ، فخرفروشى است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بزرگ زادگى ، فخرفروشى و خودپسندى است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب زيبايى ، زناست .
.
ص: 200
عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الجَمالِ الخُيَلاءُ (1) . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :العُجبُ آفَةُ الشَّرَفِ . (3)
عنه عليه السلام :آفَةُ الغِنَى البُخلُ . (4)
عنه عليه السلام :آفَةُ النِّعَمِ الكُفرانُ . (5)
عنه عليه السلام :آفَةُ الطَّلَبِ عَدَمُ النَّجاحِ . (6)
عنه عليه السلام :آفَةُ المَجدِ عَوائِقُ القَضاءِ . (7)
عنه عليه السلام :مَن قَلَّت مَخافَتُهُ كَثُرَت آفَتُهُ . (8)
عنه عليه السلام :آفَةُ المُشاوَرَةِ انتِقاضُ الآراءِ . (9)
عنه عليه السلام :آفَةُ الذَّكاءِ المَكرُ . (10)
عنه عليه السلام :آفَةُ العَدلِ الظّالِمُ القادِرُ . (11)
.
ص: 201
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب زيبايى ، خودبزرگ بينى است .
امام على عليه السلام :خودپسندى ، آفت بزرگ زادگى است .
امام على عليه السلام :آسيب توانگرى ، بخل است .
امام على عليه السلام :آسيب نعمت ها ، ناسپاسى كردن است .
امام على عليه السلام :آسيبِ جستن ، نيافتن است .
امام على عليه السلام :آسيبِ [رسيدن به] بزرگى ، موانع قضا[ى الهى] است .
امام على عليه السلام :هر كه ترسيدنش اندك باشد ، آسيب [ديدن] او بسيار مى شود .
امام على عليه السلام :آسيب رايزنى ، شكسته شدن رأى هاست .
امام على عليه السلام :آسيب زيركى، حيله گرى است .
امام على عليه السلام :آسيب دادگرى ، ستمگرِ قدرتمند است .
.
ص: 202
عنه عليه السلام :آفَةُ العُمرانِ جَورُ السُّلطانِ . (1)
عنه عليه السلام :آفَةُ الاِقتِصادِ البُخلُ . (2)
عنه عليه السلام :آفَةُ الطّاعَةِ العِصيانُ . (3)
عنه عليه السلام :العَجزُ آفَةٌ . (4)
عنه عليه السلام :آفَةُ المَعاشِ سوءُ التَّدبيرِ . (5)
عنه عليه السلام :آفَةُ الشَّرَفِ الكِبرُ . (6)
عنه عليه السلام :رُبَّ مُتَحَرِّزٍ (7) مِن شَيءٍ فيهِ آفَتُهُ . (8)
عنه عليه السلام :آفَةُ الجَلَدِ (9) الفُحشُ . (10)
عنه عليه السلام :آفَةُ الجودِ الفَقرُ . (11)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الشَّجاعَةِ البَغيُ . (12)
.
ص: 203
امام على عليه السلام :آسيب آبادانى ، ستمگرىِ فرمان رواست .
امام على عليه السلام :آسيب صرفه جويى ، بخل است .
امام على عليه السلام :آسيب فرمانبرى ، نافرمانى است .
امام على عليه السلام :ناتوانى ، آسيب است .
امام على عليه السلام :آسيب معاش ، سوء تدبير است .
امام على عليه السلام :آسيبِ بزرگى ، تكبّر است .
امام على عليه السلام :بسا كسى كه از چيزى پرهيز مى كند ، در حالى كه آسيبِ او در همان پرهيز اوست .
امام على عليه السلام :آسيب زورمندى ، ناسزاگويى است .
امام على عليه السلام :آسيب بخشندگى ، نادارى است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دلاورى ، زورگويى است .
.
ص: 204
عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الشَّجاعَةِ الفَخرُ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الشُّجاعِ إضاعَةُ الحَزمِ . (2)
عنه عليه السلام :آفَةُ النَّجابَةِ الكِبرُ . (3)
عنه عليه السلام :آفَةُ الوَفاءِ الغَدرُ . (4)
عنه عليه السلام :آفَةُ الحَزمِ فَوتُ الأَمرِ . (5)
عنه عليه السلام :آفَةُ الأَمانَةِ الخِيانَةُ . (6)
عنه عليه السلام :آفَةُ الهَيبَةِ المِزاحُ . (7)
عنه عليه السلام :آفَةُ العُهودِ قِلَّةُ الرِّعايَةِ . (8)
عنه عليه السلام :آفَةُ العُدولِ قِلَّةُ الوَرَعِ . (9)
عنه عليه السلام :لِكُلِّ شَيءٍ آفَةٌ وآفَةُ الخَيرِ قَرينُ السَّوءِ . (10)
.
ص: 205
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دلاورى ، به خود نازيدن است .
امام على عليه السلام :آسيب دلاور ، وا نهادن احتياط است .
امام على عليه السلام :آسيب بزرگ زادگى ، خودبرتربينى است .
امام على عليه السلام :آسيب وفادارى ، پيمان شكنى است .
امام على عليه السلام :آسيب دورانديشى و احتياط ، كار از كار گذشتن [و از دست رفتن فرصت ]است .
امام على عليه السلام :آسيب امانت ، خيانت است .
امام على عليه السلام :آسيب هيبت ، شوخى است .
امام على عليه السلام :آسيب پيمان ها ، رعايت نكردن آنهاست .
امام على عليه السلام :آسيب اشخاص عادل ، ناپارسايى است .
امام على عليه السلام :هر چيزى آسيبى دارد و آسيب خوبى ، همدم بد است .
.
ص: 206
عنه عليه السلام :آفَةُ العِبادَةِ الرِّياءُ . (1)
عنه عليه السلام :آفَةُ العَمَلِ تَركُ الإِخلاصِ . (2)
عنه عليه السلام :آفَةُ العَمَلِ البِطالَةُ . (3)
عنه عليه السلام :آفَةُ الكَلامِ الإِطالَةُ . (4)
عنه عليه السلام :آفَةُ الوَرَعِ (5) قِلَّةُ القَناعَةِ . (6)
عنه عليه السلام :آفَةُ الرِّياضَةِ غَلَبَةُ العادَةِ . (7)
عنه عليه السلام :الجُبنُ آفَةٌ . (8)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ السَّماحَةِ (9) المَنُّ . (10)
عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ السَّخاءِ المَنُّ . (11)
.
ص: 207
امام على عليه السلام :آسيب عبادت ، رياكارى است .
امام على عليه السلام :آسيب عمل ، نداشتن اخلاص است .
امام على عليه السلام :آسيب كار ، بى كارى است .
امام على عليه السلام :آسيب سخن گفتن ، درازگويى است .
امام على عليه السلام :آسيب پارسايى ، نداشتن قناعت است .
امام على عليه السلام :آسيب رياضت ، چيره گشتن عادت است .
امام على عليه السلام :كم دلى (ترسو بودن) ، يك آسيب است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بخشش ، منّت نهادن است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دَهِش ، منّت نهادن است .
.
ص: 208
عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الحِلمِ السَّفَهُ (1) . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الحِلمِ الذُّلُّ . (3)
عنه عليه السلام :آفَةُ العَطاءِ المَطلُ (4) . (5)
عنه عليه السلام :آفَةُ النُّجحِ الكَسَلُ . (6)
عنه عليه السلام :آفَةُ الحَياءِ الضَّعفُ . (7)
.
ص: 209
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بردبارى (/ خردمندى) سَبُكى كردن است .
امام على عليه السلام :آسيب بردبارى ، خوارى است .
امام على عليه السلام :آسيب بخشش ، تعلّل ورزيدن است .
امام على عليه السلام :آسيب كاميابى ، تنبلى است .
امام على عليه السلام :آسيب حيا ، ناتوانى است .
.
ص: 210
الفَصلُ السابع: الآفات السياسيّة والاجتماعيّة والثقافيّة7 / 1حُبُّ الدُّنيارسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ جَعَلَ لِكُلِّ شَيءٍ آفَةً تُفسِدُهُ ، وأعظَمُ الآفاتِ آفَةٌ تُصيبُ اُمَّتي: حُبُّهُمُ الدُّنيا وجَمعُهُمُ الدّينارَ وَالدِّرهَمَ ، لا خَيرَ في كَثيرٍ مِن جَمعِهِما إلّا مَن سَلَّطَهُ اللّهُ عَلى هَلَكَتِها فِي الحَقِّ . (1)
7 / 2العالِمُ الفاجِرُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ العامَّةِ العالِمُ الفاجِرُ . (2)
7 / 3خُبثُ السَّريرَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الوُزَراءِ خُبثُ السَّريرَةِ (3) . (4)
.
ص: 211
فصل هفتم : آسيب هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى7 / 1دنيادوستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل براى هر چيزى ، آسيبى قرار داده است كه آن را تباه مى سازد . بزرگ ترينِ آسيب ها ، آسيبى است كه به امّت من مى رسد : دنيادوستى آنان و اندوختن دينار و دِرَم . در گرد آوردن بسيارِ اين دو خيرى نيست ، مگر براى كسى كه خداوند ، او را قدرت بر هزينه كردن آنها در راه حق دهد .
7 / 2دانشمند فاسدامام على عليه السلام :آسيب توده مردم ، دانشمند فاسد است .
7 / 3بدجنسىامام على عليه السلام :آسيب وزيران ، بدنهادى (بدجنسى) است .
.
ص: 212
7 / 4الطَّمَعُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ القُضاةِ الطَّمَعُ . (1)
7 / 5ضَعفُ السِّياسَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الزُّعَماءِ ضَعفُ السِّياسَةِ . (2)
7 / 6ضَعفُ الحِمايَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ المُلكِ ضَعفُ الحِمايَةِ . (3)
7 / 7عَجزُ العُمّالِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الأَعمالِ عَجزُ العُمّالِ . (4)
7 / 8اِستِضعافُ الخَصمِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ القَوِيِّ استِضعافُ الخَصمِ . (5)
.
ص: 213
7 / 4طمعامام على عليه السلام :آسيب قاضيان ، طمع است .
7 / 5ضعف سياستامام على عليه السلام :آسيب پيشوايان ، ضعف سياست است .
7 / 6ضعف حمايتامام على عليه السلام :آسيب كشوردارى ، ضعف حمايت است .
7 / 7ناتوانى كارگزارانامام على عليه السلام :آسيب كارها ، ناتوانى كارگزاران است .
7 / 8ناتوان شمردن دشمنامام على عليه السلام :آسيب توانمند ، ناتوان شمردن دشمن است .
.
ص: 214
7 / 9سوءُ السّيرَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ المُلوكِ سوءُ السّيرَةِ . (1)
7 / 10البَغيُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الاِقتِدارِ البَغيُ (2) وَالعُتُوُّ (3) . (4)
7 / 11الفَخرُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الرِّياسَةِ الفَخرُ . (5)
7 / 12مَنعُ الإِحسانِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ القُدرَةِ مَنعُ الإِحسانِ . (6)
.
ص: 215
7 / 9بدرفتارىامام على عليه السلام :آسيب شاهان ، بدرفتارى است .
7 / 10زورگويىامام على عليه السلام :آسيب قدرت ، زورگويى و گردَنكشى است .
7 / 11تكبّرامام على عليه السلام :آسيب رياست ، تكبّر (خودبرتربينى) است .
7 / 12خوددارى از نيكى كردنامام على عليه السلام :آسيب قدرت ، خوددارى از نيكى كردن است . (1)
.
ص: 216
الفَصلُ الثامن: موانع الآفات8 / 1العِلمُالإمام عليّ عليه السلام :العِلمُ حِجابٌ مِنَ الآفاتِ . (1)
8 / 2الزُّهدُالإمام عليّ عليه السلام :لَو زَهِدتُم فِي الشَّهَواتِ لَسَلِمتُم مِنَ الآفاتِ . (2)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ في صِفَةِ الدُّنيا _ :المَحشُوَّةُ بِالآفاتِ ، المَشحونَةُ بِالنَّكَباتِ ؛ إلهي فَزَهِّدنا فيها وسَلِّمنا مِنها بِتَوفيقِكَ وعِصمَتِكَ . (3)
8 / 3القَناعَةُالإمام عليّ عليه السلام :القانِعُ ناجٍ مِن آفاتِ المَطامِعِ . (4)
.
ص: 217
فصل هشتم : عوامل پيشگيرى از آسيب ها8 / 1دانشامام على عليه السلام :دانش ، مانع آسيب هاست .
8 / 2زهدامام على عليه السلام :اگر در خواسته هاى نفس زهد مى ورزيديد ، از آسيب ها به سلامت مى مانديد .
امام زين العابدين عليه السلام_ در توصيف دنيا _ :آكنده از آسيب ها، و مالامال از بدبختى هاست . پس _ اى معبود من _ ما را به دنيا بى رغبت گردان ، و با توفيق و نگهداشت خود ، ما را از [آسيب ها و مصيبت هاى] آن به سلامت بدار .
8 / 3قناعتامام على عليه السلام :قانع ، از آسيب طمع ها مى رهد .
.
ص: 218
8 / 4كَفُّ النَّفسِ عَنِ الشَّهَواتِالإمام عليّ عليه السلام :اِمنَع نَفسَكَ مِنَ الشَّهَواتِ ، تَسلَم مِنَ الآفاتِ . (1)
8 / 5الصَّومُمصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «الصَّومُ جُنَّةٌ» أي سَترَةٌ مِن آفاتِ الدُّنيا ، وحِجابٌ مِن عَذابِ الآخِرَةِ ، فَإِذا صُمتَ ، فَانوِ بِصَومِكَ كَفَّ النَّفسِ عَنِ الشَّهَواتِ . (2)
8 / 6تَفويضُ الأَمرِ إلَى اللّه عزّوجلِّمصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام في بَيانِ ثَمَراتِ تَفويضِ الاُمورِ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ _ :المُفَوِّضُ لا يُصبِحُ إلّا سالِما مِن جَميعِ الآفاتِ ، ولا يُمسي إلّا مُعافىً بِدينِهِ . (3)
8 / 7صَنائِعُ المَعروفِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المَعروفُ إلَى النّاسِ يَقي صاحِبَها مَصارِعَ السَّوءِ وَالآفاتِ وَالهَلَكاتِ ، وأهلُ المَعروفِ فِي الدُّنيا هُم أهلُ المَعروفِ فِي الآخِرَةِ . (4)
.
ص: 219
8 / 4خويشتندارى در برابر خواهش هاى نفسامام على عليه السلام :نفس خود را از خواهش ها باز دار تا از آسيب ها سالم بمانى .
8 / 5روزهمصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «روزه ، سپر است» ، يعنى پوششى در برابر آسيب هاى دنيا و پرده اى در برابر عذاب آخرت است . پس هر گاه روزه گرفتى ، نيّتت از آن ، خويشتندارى در برابر خواهش ها باشد .
8 / 6وا گذاردن كار به خدامصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ، در باره ثمرات وا گذاردن كارها به خداوند پاك _ :واگذارنده[ى كارها به خدا] ، صبح خود را در حالى آغاز مى كند كه از كلّيه آسيب ها در امان است و شب خود را در حالى آغاز مى كند كه دينش سالم است .
8 / 7نيكى كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى كردن به مردم ، نيكوكار را از مرگ هاى بد و آسيب ها و هلاكت ها حفظ مى كند . نيكوكارانِ در دنيا ، در آخرت نيز نيكوكارند .
.
ص: 220
عنه صلى الله عليه و آله :صَدَقَةُ المُؤمِنِ تَدفَعُ عَن صاحِبِها آفاتِ الدُّنيا ، وفِتنَةَ القَبرِ ، وعَذابَ يَومَ القِيامَةِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدخَلَ عَلى أخيهِ المُسلِمِ فَرَحا أو سُرورا في دارِ الدُّنيا ، خَلَقَ اللّهُ لَهُ مِن ذلِكَ خَلقا يَدفَعُ بِهِ عَنهُ الآفاتِ فِي الدُّنيا ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ كانَ مِنهُ قَريبا ، فَإِذا مَرَّ بِهِ [هَولٌ يُفزِعُهُ] (2) قالَ لَهُ : لا تَخَف ، فَيَقولُ لَهُ : ومَن أنتَ؟ فَيَقولُ : أنَا الفَرَحُ _ أوِ السُّرورُ _ الَّذي أدخَلتَهُ عَلى أخيكَ في دارِ الدُّنيا . (3)
8 / 8الذِّكرُ وَالدُّعاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أنعَمَ اللّهُ تَعالى عَلى عَبدٍ نِعمَةً في أهلٍ ومالٍ ووَلَدٍ فَأَعجَبَهُ ، فَقالَ إذا رَأى ذلِكَ : «ما شاءَ اللّهُ ، لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» إلّا رَفَعَ اللّهُ تَعالى عَنهُ كُلَّ آفَةٍ حَتّى تَأتِيَهُ مَنِيَّتُهُ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعائِهِ يَومَ الأَحزابِ _ :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِنورِ قُدسِكَ ، وعَظَمَةِ طَهارَتِكَ ، وبَرَكَةِ جَلالِكَ ، مِن كُلِّ آفَةٍ وعاهَةٍ . (5)
.
ص: 221
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صدقه مؤمن ، آسيب هاى دنيا و عذاب قبر و عذاب روز رستاخيز را از او دفع مى كند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به برادر مسلمانش در دنيا شادى اى يا خوش حالى اى برساند ، خداوند از آن شادى برايش مخلوقى مى آفريند و به واسطه آن ، در دنيا ، آسيب ها را از او دور مى كند . پس چون روز رستاخيز شود ، آن مخلوق ، در كنار او خواهد بود ، و چون با صحنه هراسناكى مواجه شود ، به او مى گويد : «نترس» . و او مى پرسد : تو كيستى ؟ و وى مى گويد : «من همان شادى يا خوش حالى اى هستم كه در سراى دنيا به برادرت رساندى» .
8 / 8ذكر و دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند متعال به بنده اى در خصوص زن و فرزند و اموال او نعمتى دهد و او از آن نعمت خوشش آيد و با ديدن آن بگويد : «آنچه خدا خواهد . هيچ نيرويى نيست ، مگر از خدا» ، تا زمانى كه مرگش فرا رسد ، خداوند متعال هر آسيبى را از او دور مى كند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از دعاى ايشان در روز جنگ احزاب _ :بار خدايا ! از هر آسيبى و معلوليتى ، به نور قُدست ، و عظمت پاكى ات ، و بركت شُكوهت پناه مى برم .
.
ص: 222
الإمام عليّ عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :إلهي خَلَقتَ لي جِسما ، وجَعَلتَ لي فيهِ آلاتٍ اُطيعُكَ بِها وأعصيكَ ، واُغضِبُكَ بِها واُرضيكَ ، وجَعَلتَ لي مِن نَفسي داعِيَةً إلَى الشَّهَواتِ ، وأسكَنتَني دارا قَد مُلِئَت مِنَ الآفاتِ ، ثُمَّ قُلتَ لي : اِنزَجِر (1) ، فَبِكَ أنزَجِرُ ، وبِكَ أعتَصِمُ ، وبِكَ أستَجيرُ ، وبِكَ أحتَرِزُ ، وأستَوفِقُكَ لِما يُرضيكَ . (2)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ إذا نَظَرَ إلَى الهِلالِ _ :أسأَلُ اللّهَ رَبّي ورَبَّكَ ... أن يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وأن يَجعَلَكَ ... هِلالَ أمنٍ مِنَ الآفاتِ ، وسَلامَةٍ مِنَ السَّيِّئاتِ . (3)
عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ خَتمِ القُرآنِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِسا ... ولِأَلسِنَتِنا عَنِ الخَوضِ فِي الباطِلِ مِن غَيرِ ما آفَةٍ مُخرِسا . (4)
عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ سَماعِ الرَّعدِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وأنزِل عَلَينا نَفعَ هذِهِ السَّحائِبِ وبَرَكَتَها ، وَاصرِف عَنّا أذاها ومَضَرَّتَها ، ولا تُصِبنا فيها بِآفَةٍ ، ولا تُرسِل عَلى مَعايِشِنا عاهَةً . (5)
عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ وَالمَساءِ _ :اللّهُمَّ فَلَكَ الحَمدُ عَلى ما فَلَقتَ لَنا مِنَ الإِصباحِ ، ومَتَّعتَنا بِهِ مِن ضَوءِ النَّهارِ ، وبَصَّرتَنا مِن مَطالِبِ الأَقواتِ ، ووَقَيتَنا فيهِ مِن طَوارِقِ (6) الآفاتِ . (7)
.
ص: 223
امام على عليه السلام_ در راز و نيازش با خدا _ :معبودا ! تو براى من تَنى آفريدى ، و در آن برايم ابزارهايى نهادى تا با آنها تو را فرمان برم يا نافرمانى كنم ، تو را به خشم آورم يا خشنودت سازم ، و در درونم انگيزه هايى براى خواهش ها قرار دادى ، و در سرايى آكنده از آسيب ها جايم دادى ، سپس مرا فرمودى : «باز ايست» . پس من به واسطه تو [از گناه و نافرمانى] باز مى ايستم ، و از تو نگهدارى مى جويم ، و به تو پناه مى آورم ، و از تو حمايت مى طلبم ، و از تو مى خواهم كه مرا به هر كارى كه تو را خشنود مى سازد ، توفيق دهى .
امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان به هنگام ديدن هلال ماه _ :از خدا كه پروردگار من و پروردگار توست ، مى خواهم كه ... بر محمّد و خاندان او درود فرستد و تو را ... [براى من] هلالى ايمن از آسيب ها ، و سالم از بدى ها قرار دهد .
امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان هنگام ختم قرآن _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست و قرآن را در تاريكى هاى شب مونس ما قرار ده ... و اين كه زبان هاى ما را از سخن گفتن در باره باطل لال گردانَد ، بى آن كه آسيبى به زبان هايمان برسد .
امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان هنگام شنيدن صداى رعد _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست و سود و بركت اين ابرها را بر ما فرو فرست ، و گزند و زيان آنهارا از ما بگردان ، و با آنها به ما آسيبى مرسان ، و بر ارزاق ما خسارتى وارد مساز .
امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در هر بامداد و شامگاه _ :بار خدايا ! پس ستايش ، تو را كه پرتو بامدادى را بر ما نمايان نمودى و ما را از فروغ روز ، برخوردار ساختى و جايگاه هاى طلب روزى را به ما نشان دادى و از شبيخون آسيب ها و گزندها نگاهمان داشتى .
.
ص: 224
عنه عليه السلام :إلهي فَلا تُخلِنا مِن حِمايَتِكَ ، ولا تُعرِنا مِن رِعايَتِكَ ، وذُدنا عَن مَوارِدِ الهَلَكَةِ ، فَإِنّا بِعَينِكَ وفي كَنَفِكَ ولَكَ . أسأَلُكَ بِأَهلِ خاصَّتِكَ مِن مَلائِكَتِكَ ، وَالصّالِحينَ مِن بَرِيَّتِكَ ، أن تَجعَلَ عَلَينا واقِيَةً تُنجينا مِنَ الهَلَكاتِ ، وتُجِنُّنا (1) مِنَ الآفاتِ ، وتُكِنُّنا مِن دَواهِي المُصيباتِ . (2)
عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَمَسَّكوا بِعُروَةِ العِلمِ ، وأدَّبوا أنفُسَهُم بِالفَهمِ ، وقَرَؤوا صَحيفَةَ السَّيِّئاتِ ، ونَشَروا ديوانَ الخَطيئاتِ ، وتَجَرَّعوا مَرارَةَ الكَمَدِ حَتّى سَلِموا مِنَ الآفاتِ ، ووَجَدُوا الرّاحَةَ فِي المُنقَلَبِ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ بَعدَ صَلاةِ العَصرِ _ :اللّهُمَّ اصرِف عَنّي مِنَ العاهاتِ وَالآفاتِ وَالبَلِيّاتِ ، ما اُطيقُ وما لا اُطيقُ صَرفَهُ إلّا بِكَ . (4)
عنه عليه السلام :تَقولُ في غُسلِ الجُمُعَةِ : اللّهُمَّ طَهِّر قَلبي مِن كُلِّ آفَةٍ تَمحَقُ (5) بِها ديني ، وتُبطِلُ بِها عَمَلي . (6)
.
ص: 225
امام زين العابدين عليه السلام :معبودا ! ما را از حمايتت بر كنار مدار ، و از مراقبتت برهنه مساز ، و از هلاكتگاه ها نگاهمان دار ؛ چرا كه ما تحت نظر تو و در سايه تو و از آنِ تو هستيم . به حقّ فرشتگان ويژه ات ، و آفريدگان شايسته ات ، از تو مى خواهم كه براى ما نگه دارنده اى قرار دهى كه ما را از هلاكت ها برهاند ، و از آسيب ها محافظت كند ، و از مصيبت هاى سخت ، نگاه دارد .
امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه دستگيره دانش را گرفتند ، و خويشتن را به فهمْ پروردند ، و نامه بدى ها را خواندند ، و دفتر گناهان را گشودند ، و شرنگ غم را جرعه جرعه نوشيدند تا آن كه از آسيب ها به سلامت ماندند ، و در بازگشتگاه (قيامت) به آسايش رسيدند .
امام صادق عليه السلام_ در دعاى بعد از نماز عصر _ :بار خدايا ! گزندها و آسيب ها و بلاها را ، چه آنها كه خود مى توانم دفع كنم و چه آنها كه جز به واسطه تو نمى توانم دور سازم ، از من دور گردان .
امام صادق عليه السلام :در هنگام غسل جمعه مى گويى : «بار خدايا ! دلم را از هر آسيبى كه به سبب آن ، دينم را از بين مى برى و عملم را بر باد مى دهى ، پاك گردان» .
.
ص: 226
عنه عليه السلام_ في غُسلِ الزِّيارَةِ إذا فَرَغَ مِنهُ _ :اللّهُمَّ اجعَلهُ لي نورا وطَهورا وحِرزا وكافِيا مِن كُلِّ داءٍ وسُقمٍ ، ومِن كُلِّ آفَةٍ وعاهَةٍ (1) . (2)
عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاحفَظني مِن كُلِّ مُصيبَةٍ ، ومِن كُلِّ بَلِيَّةٍ ، ومِن كُلِّ عُقوبَةٍ ، ومِن كُلِّ فِتنَةٍ ، ومِن كُلِّ بَلاءٍ ، ومِن كُلِّ شَرٍّ ، ومِن كُلِّ مَكروهٍ ، ومِن كُلِّ مُصيبَةٍ ، ومِن كُلِّ آفَةٍ نَزَلَت أو تَنزِلُ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، في هذِهِ السّاعَةِ ، وفي هذِهِ اللَّيلَةِ ، وفي هذَا اليَومِ ، وفي هذَا الشَّهرِ ، وفي هذِهِ السَّنَةِ . (3)
.
ص: 227
امام صادق عليه السلام_ در هنگام فارغ شدن از غسل زيارت _ :بار خدايا ! اين [غسل] را برايم روشنايى و پاكى و مايه نگهدارى از هر درد و بيمارى ، و [نيز] از هر آسيب و گزند جسمانى قرار ده .
امام صادق عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و مرا از هر مصيبتى ، و از هر بليّه اى ، و از هر كيفرى ، و از هر فتنه اى ، و از هر بلايى ، و از هر بدى ، و از هر ناخوشايندى ، و از هر مصيبتى ، و از هر آسيبى كه در اين ساعت و در اين شب و در اين روز و در اين ماه و در اين سال از آسمان به زمين فرود آمده يا فرود خواهد آمد ، نگه دار .
.
ص: 228
. .
ص: 229
حرف «ب»29 . دريا [البحر] ج 11 / 23130 . بخ_ل [البخل] ج 11 / 29531 . بدعت [البدعة] ج 11 / 45532 . ابدال، اوتاد، اقطاب [الأبدال والأوتاد والأقطاب] ج 12 / 8133 . بَدا [البداء] ج 12 / 121التبذير -> الإسراف34 . نيكى [البرّ] ج 12 / 24735 . بركت [البركة] ج 12 / 34536 . برهان [البرهان] ج 13 / 9137 . بَسمَله [البسملة] ج 13 / 19538 . گشاده رويى و خوش رويى [البشاشة والبشر] ج 12 / 31739 . بصيرت [البصيرة] ج 13 / 36940 . كينه ( / نفرت) [البغض] ج 13 / 48541 . اشك ريختن [البكاء] ج 14 / 7742 . سرزمين [البلد] ج 14 / 339 .
ص: 230
43 . بلوغ [البلوغ] ج 14 / 46744 . رسايى و شيوايى گفتار [البلاغة] ج 14 / 52345 . تبليغ [التبليغ] ج 15 / 746 . آزمايش الهى [البلاء] ج 15 / 43147 . بهتان [البهتان] ج 16 / 8748 . مباهله (نفرين كردن به يكديگر) [المباهلة] ج 16 / 14749 . بيعت [البيعة] ج 16 / 345 .
ص: 231
29 _ دريادرآمدفصل يكم : دريا و سودها و شگفتى هاى آنفصل دوم : فرمان بُردارى و تسبيح گويى دريافصل سوم : سفر در دريافصل چهارم : انواع درياهافصل پنجم : تشبيه كردن به دريا ، براى بزرگ نشان دادنفصل ششم : تشبيه كردن به دريا براى هشدار دادنفصل هفتم : تشبيه كردن به مسافر دريا
.
ص: 232
درآمدبحر ، در لغتواژه «بحر» ، در اصل به معناى هر چيز فراخ ، گسترده و پهناور است . دريا نيز به دليل گستردگى و پهناورىِ آن ، «بحر» ناميده شده است . ابن فارِس ، در اين باره مى نويسد : الباءُ وَ الحاءُ وَ الرّاءُ . قالَ الخَليلُ : سُمِّىَ البَحرُ بَحرا لِاستِبحارِهِ ؛ وَ هُوَ انبِساطُهُ وَ سَعَتُهُ . وَ استَبحَرَ فُلانٌ فِى العِلمِ ، وَ تَبَحَّرَ الرّاعى فى رِعىٍ كَثيرٍ . (1) با و حا و را . خليل گفته : بحر را از اين رو بحر گفته اند كه گسترده و وسيع است . «استَبحَرَ فُلانٌ فِى العِلمِ» ؛ يعنى : دانش فلانى ، بسيار شد ، و «تَبَحَّرَ الرّاعى فى رِعىٍ كَثيرٍ» ؛ يعنى : چوپان در چراندن ، مهارت فراوانى پيدا كرد . همچنين ، ابن منظور مى گويد : إنَّما سُمِّىَ البَحرُ بَحرا لِسَعَتِهِ وَ انبِساطِهِ ، وَ مِنهُ قَولُهُم : إنَّ فُلانا لَبَحرٌ ؛ أى واسِعُ المَعروفِ . (2) دريا را به جهت گستردگى و وسعتش ، بحر گفته اند . از همين روست اين گفته كه : «إنَّ فُلانا لَبَحْرٌ ؛ فلانى ، بحر است» ؛ يعنى نيكى اش بسيار است . امّا راغب اصفهانى ، اصل در واژه «بحر» را هر جاى پهناورى كه داراى آب باشد ،
.
ص: 233
مى داند و استعمال آن را در ساير موارد ، مُجاز مى شمارد . متن گفته او اين است : أصلُ البَحرِ كُلُّ مَكانٍ واسِعٍ جامِعٍ لِلماءِ الكَثيرِ ، هذا هُوَ الأَصلُ ، ثُمَّ اعتُبِرَ تارَةً سَعَتُهُ المُعايَنَةُ ، فَيُقالُ : بَحَرتُ كَذا : أوسَعتُهُ سَعَةَ البَحرِ ، تَشبيها بِهِ ، وَ مِنهُ : بَحَرتُ البَعيرَ : شَقَقتُ اُذُنَهَ شَقّا واسِعا ، وَ مِنهُ سُمِّيَتِ البَحيرَةُ . قالَ تَعالى : «مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ » (1) وَ ذلِكَ ما كانوا يَجعَلونَهُ بِالنّاقَةِ إذا وَلَدَت عَشَرَةَ أبطُنٍ شَقّوا اُذُنَها فَيُسَيِّبونَها ، فَلا تُركَبُ وَ لا يُحمَلُ عَلَيها . وَ سَمّوا كُلَّ مُتَوَسِّعٍ فى شَى ءٍ بَحرا ، حَتّى قالوا : فَرَسٌ بَحرٌ بِاعتِبارِ سَعَةِ جَريِهِ . وَ قالَ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ فى فَرَسٍ رَكِبَهُ : «وَجَدتُهُ بَحرا» ، وَ لِلمُتَوَسِّعِ فى عِلمِهِ بَحرٌ ، وَ قَد تَبَحَّرَ : أى تَوَسَّعَ فى كَذا ، وَ التَّبَحُّرُ فِى العِلمِ التَّوَسُّعُ . (2) اصل واژه «بحر» ، به هر جاى وسيعى كه آب فراوان داشته باشد ، گفته مى شود . اصل واژه، اين است ؛ امّا گاه گستردگىِ نمايانِ آن لحاظ مى شود . مثلاً گفته مى شود : «بَحَرتُ كَذا» ؛ يعنى : آن را به گستردگىِ دريا ، گسترش دادم ، به جهت تشبيه كردن به دريا . از همين جهت است : «بَحَرتُ البَعيرَ» ؛ يعنى : گوش شتر را شكافِ بزرگى دادم . «بَحيره» را هم از همين رو ، چنين ناميده اند . خداوند متعال ، فرموده است : «خداوند ، از بَحيره قرار نداده» ، و اين ، از آن رو بوده كه وقتى شتر ، ده شكم مى زاييد ، گوش او را مى شكافتند و رهايش مى كردند كه آزادانه بچرد و ديگر ، نه سوارش مى شدند ، و نه با آن ، بارى را حمل مى كردند . هر چيز بزرگ و گشادى را دريا مى ناميدند . حتّى مى گفتند : «اسبى ، دريا» ، به اعتبار پرسش هاى بلند و وسيعش در هنگام دويدن و پيامبر اسلام _ كه درود و سلام بر او باد _ در باره اسبى كه سوارش شد ، فرمود : «وَجَدْتَهُ بَحْرا ؛ آن را دريايى يافتم» . همچنين به كسى كه داراى دانش فراوانى است ، گفته مى شود : درياست . نيز «قَدْ تَبَحَّر فى كذا» ؛ يعنى : فلان چيز ، گسترش يافت و «التَّبَحُّرُ فِى العِلْمِ» ؛ يعنى : گستردگىِ دانش .
.
ص: 234
به هر حال ، واژه «بحر» در لغت عرب ، هم در مقابل دشت به كار مى رود ، و هم در باره هر چه كه گسترده و پهناور باشد .
بحر ، در قرآن و حديثواژه «بحر» در قرآن كريم ، 41 بار به صورت مفرد ، تثنيه و جمع ، در مقابل «بَرّ (دشت)» و يا به تنهايى به كار رفته است ؛ امّا در احاديث اسلامى ، در انواع امور گسترده و عميق ، كاربرد دارد ؛ مانند : «بحر العلم (درياى دانش)» ، «بحر النور (درياى نور)» ، «بحر الحياة (درياى زندگى)» و «بحر الرضا (درياى خشنودى)» . (1) همچنين با عنايت به خطرناك بودن سفر دريايى در دوره هاى گذشته ، اقدامات خطرناك ، مانند : اظهار نظر كردن در باره قرآن ، بدون بهره گيرى از ره نمودهاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، مصاحبت با اشرار و نزديك شدن به فرمان روايان ستمگر هنگام آشفتگى آنان ، به مسافرت هاى دريايى تشبيه گرديده است . (2) نكته مهم و قابل تأمّل ، اين است كه دريا ، در مقابل دشت ، از منظر قرآن و حديث ، يكى از بزرگ ترين دلايل خداشناسى است . دريا ، مانند همه پديده هاى هستى ، از پديد آورنده خود ، اطاعت مى كند و از قوانين تكوينى او پيروى مى نمايد (3) و به بركت نام مقدّس او در محدوده اى كه در نظام آفرينش براى آن مشخّص كرده ، به تسبيح و تهليل آفريدگارِ جهان ، مشغول است (4) و با منابع متنوّع و پايان ناپذير خود ، در خدمت انسان ، قرار دارد . (5)
.
ص: 235
به همين جهت ، قرآن و احاديث اسلامى ، جامعه انسانى را به مطالعه در باره دريا ، آشنايى با شگفتى هاى دريا ، نقش آن در زندگى انسان و دلالت آن بر آفريدگار حكيم جهان ، تشويق مى نمايند ، تا آن جا كه در حديثى منقول از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نگاه كردن به دريا ، عبادت شمرده شده است : النَّظَرُ فى ثَلاثَةِ أشياءَ عِبادَةٌ: النَّظَرُ فى وَجهِ الوالِدَينِ، وَ فِى المُصحَفِ، وَ فِى البَحرِ. (1) نگاه كردن به سه چيز ، عبادت است : نگاه كردن به صورت پدر و مادر ، به قرآن ، و به دريا . آنچه متون اسلامى ، در اين راستا بر آن تأكيد دارند ، به طور اجمال ، عبارت اند از :
يك . نقش دريا در تأمين مواد غذايىاز نگاه قرآن ، با عنايت به اين كه دريا بخش قابل توجّهى از منبع خوراكى انسان را تأمين مى كند ، نشانه تدبير در نظام آفرينش و دليل خداشناسى است : «وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا . (2) اوست كسى كه دريا را مسخّر شما كرد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد» . ماهى ها ، نه تنها در خوراك انسان ، نقش عمده اى دارند ، بلكه تأمين كننده خوراك بسيارى از پرندگان هستند ، چنان كه طبق محاسبات انجام شده ، تنها پرندگان دريايىِ سواحل جزاير صخره اى و كوه هاى ساحلى ، ساليانه ، دو ميليون و پانصد هزار تُن ماهى مى خورند . علاوه بر اين ، دريا ، تنها منبع تمام نشدنى نمك است كه در خدمت انسان ، قرار دارد .
.
ص: 236
دو . نقش دريا در تأمين لوازم زينتىدريا ، افزون بر تأمين بخشى از مواد غذايى مورد نياز انسان ، برخى از لوازم زينتى را نيز براى وى آماده مى كند . قرآن در اشاره به اين حكمت دريا ، مى فرمايد : «وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا . (1) و از آن ، زيورى براى به تن كردن ، بيرون مى كشيد» . و نيز مى فرمايد : «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ * فَبِأَىِّ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ * يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ . (2) دو دريا را روانه كرد تا به هم برسند . ميان آن دو ، مانعى است كه به هم در نمى آميزند . پس كدام يك از نعمت ها (نشانه ها)ى خدايتان را دروغ مى انگاريد ؟! از آن دو ، مرواريد و مرجان ، بيرون مى آيد» . مرواريد ، گوهر گران بهايى است كه هر چه بزرگ تر باشد، ارزشمندتر است و در دل انواع صدف ها ، در عمق درياها به وجود مى آيد . مرجان نيز از جانوران زيبا و دل انگيز دريايى است كه كاربرد آرايشى دارد . اين دو ، فوايد پزشكى نيز دارند .
سه . نقش دريا در حمل و نقليكى ديگر از نكاتى كه در قرآن به عنوان نشانه اى براى به كار رفتن تدبير در آفرينش جهان و راهى براى خداشناسى مورد توجّه قرار گرفته ، مسئله حمل و نقل دريايى است : «وَ ءَايَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * وَ خَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ * وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لَا هُمْ يُنقَذُونَ . (3)
.
ص: 237
و نشانه ديگر براى آنان ، اين كه : ما ذرّيه شان را در كِشتى گران بار ، سوار كرديم ، و مانند آن براى ايشان ، مَركوب هايى آفريديم ، و اگر بخواهيم ، آنان را غرق مى كنيم ، به گونه اى كه هيچ فريادرس و نجات دهنده اى برايشان نخواهد بود» . حتّى در عصر كنونى ، با وجود انواع وسايط نقليه زمينى و هوايى جديد ، كشتى ، هنوز نقش عمده اى در حمل و نقل ، ايفا مى نمايد .
چهار . در كنار هم قرار گرفتن دو دريا ، با حائلى نامرئىپديده شگفت انگيزِ كنار هم قرار گرفتن دو دريا با حائلى نامرئى ، به گونه اى كه هيچ يك بر ديگرى غلبه نمى كند ، دو بار در قرآن كريم به عنوان نشانه تدبير در نظام آفرينش و دليل خداشناسى ، مورد توجّه قرار گرفته است : 1 . مورد اوّل ، در سوره فرقان آمده : «وَ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا . (1) و اوست كه دو دريا را به هم آميخت : يكى شيرين و گوارا ، و ديگرى شور [و] تلخ ؛ و ميان آن دو ، مانع و حريمى استوار ، قرار داد» . مانع و حريم نامرئى ميان آب شيرين و شور ، همان تفاوت درجه غلظت اين دو آب يا وزن ويژه آنهاست كه سبب مى شود تا مدّت مديدى ، اين دو آب با هم در نياميزند . توضيح ، اين كه تمام رودخانه هاى بزرگِ داراى آب شيرين كه به درياها مى ريزند ، در كنار ساحل ، آب هاى شور را عقب مى زنند و دريايى از آب شيرين ، تشكيل مى دهند . اين وضعيّت ، تا مدّتى طولانى ادامه دارد . و جالب اين كه به كمك
.
ص: 238
جزر و مدّ آب دريا ، آب هاى شيرين ، براى كشاورزى قابل استفاده مى شود . 2 . مورد دوم ، در سوره الرحمان آمده : «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ . (1) دو دريا را روانه كرد تا به هم برسند. ميان آن دو ، مانعى است كه به هم در نمى آميزند» . اين آيه ، علاوه بر معنايى كه گذشت ، مى تواند به رودهاى عظيمى اشاره داشته باشد كه در اقيانوس ها در حركت اند كه يكى از مهم ترين هاى آنها ، «گُلف اِستريم» نام دارد . اين آب ها كه از مناطق نزديك به خطّ استوا حركت مى كنند ، گرم اند و حتّى رنگ آنها ، گاه با رنگ آب هاى مجاور ، متفاوت است . عرض آنها ، حدود يكصد و پنجاه كيلومتر و عمقشان چند صد متر است و سرعت آنها در برخى از مناطق ، در طول يك روز ، تا يكصد و شصت كيلومتر مى رسد . جالب توجّه ، اين است كه اين رودهاى عظيم ، با آب هاى اطراف خود ، كمتر آميخته مى شوند . (2)
پنج . شگفتى هاى درياهر چند سراسر جهان آفرينش ، شگفت انگيز و نشانه قدرت و حكمت آفريدگار است ، بى ترديد ، برخى پديده ها شگفت انگيزتر هستند . از اين رو ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، ضمن نيايش خود ، به پيشگاه پروردگارش عرضه مى دارد : يا مَن فى كُلِّ شَى ءٍ دَلائِلُهُ ! يا مَن فِى البِحارِ عَجائِبُهُ! (3) اى آن كه دليل هاى [وجود] او در هر چيزى هست! اى آن كه شگفتى هايش در درياهاست!
.
ص: 239
تأمّل در آفرينش و زندگىِ ده ها هزار گونه از حيوانات دريايىِ كوچك و بزرگ ، گواه اين سخن است .
شش . كشف تدريجى منافع دريا با پيشرفت دانشآنچه از دلايل خداشناسى در زمينه آفرينش دريا و نقش آن در زندگى انسان برشمرديم ، مواردى بود كه براى مردم عصر نزول قرآن ، قابل فهم بوده است ؛ امّا بى ترديد ، منافع دريا و دلايل خداشناسى آن ، منحصر به موارد ياد شده نيست؛ بلكه دريا ، منافعى براى زندگى انسان دارد كه اگر اهمّيت آنها از فوايدى كه گذشت ، بيشتر نباشد ، بى ترديد ، كمتر نيست ، مانند نقش آن در : نزول باران ، تعديل هوا ، و تأمين رطوبت زمين . (1) همچنين ، عناصر فراوانى كه با پيشرفت دانش بشر ، از آب دريا گرفته شده و در صنايع مختلف و داروسازى ، كاربرد دارند ، مانند : مَنيزيم ، پتاسيم ، بُرُم و سولفات سُديم . امام صادق عليه السلام _ در حديث معروف به «توحيد مفضّل» _ ، با اشاره به برخى منافع دريا و دلايل كشف نشده در آن روزها ، مى فرمايد : إِذا أرَدتَ أن تَعرِفَ سَعَةَ حِكمَةِ الخالِقِ ، و قِصَرَ عِلمِ المَخلوقينَ ؛ فَانظُر إلى ما فِى البِحارِ مِن ضُروبِ السَّمَكِ ، و دَوابِّ الماءِ ، وَ الأَصدافِ وَ الأَصنافِ الَّتى لا تُحصى وَ ل تُعرَفُ مَنافِعُها إِلَا الشَّى ءُ بَعدَ الشَّى ءِ ، يُدرِكُهُ النّاسُ بِأَسبابٍ تُحدَثُ . (2) اگر مى خواهى گستردگى حكمت آفريدگار ، و كوتاهى و ناچيزىِ دانش آدميان را بدانى ، بر آنچه در درياهاست ، انديشه كن: از انواع ماهيان و آبزيان و صدف ها ، و ديگر گونه هاى بى شمار [جانوران دريايى] كه سودمندى آنها شناخته نمى شود ، مگر به تدريج كه با پيدايش اسباب، مردم به آنها پى مى برند .
.
ص: 240
الفصل الأوّل : البحر و فوائده وعجائبه1 / 1البَحرُ في خِدمَةِ الإِنسانِالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (1)
«اللَّهُ الَّذِى سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِىَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (2)
«وَ مَا يَسْتَوِى الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ مِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَ تَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (3)
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُم مِّنْ ءَايَاتِهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ * وَ إِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مَا يَجْحَدُ بِايَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ» . (4)
.
ص: 241
فصل يكم : دريا و سودها و شگفتى هاى آن1 / 1دريا در خدمت انسانقرآن«و او كسى است كه دريا را رام گردانيد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد، و زيورى را كه مى پوشيد ، از آن بيرون آوريد، و كِشتى ها را در آن ، شكافنده[ ى آب ] مى بينى، و تا از فضل او بجوييد و باشد كه سپاس بگزاريد».
«خداوند ، كسى است كه دريا را براى شما رام گردانيد تا كِشتى در آن ، به فرمان او روان گردد، و تا از فضل او بجوييد و باشد كه سپاس بگزاريد».
«و دو دريا ، يكسان نيستند: اين يك، شيرين و تشنگى زُدا و نوشيدنش گواراست، و آن يك، شور و تلخ مزه است ؛ و از هر يك ، گوشتى تازه مى خوريد و زيورى را كه مى پوشيد ، بيرون مى آوريد و كِشتى را در آن، موج شكاف مى بينى تا از فضل او بجوييد، و باشد كه سپاس بگزاريد».
«آيا نديده اى كه كِشتى ها ، به لطف خدا ، در دريا روان مى گردند تا برخى از نشانه هاى [قدرت] خدا را به شما بنمايانند؟ قطعا در اين [قدرت نمايى] ، براى هر شكيباى سپاس گزارى ، نشانه هاست. و چون موجى كوه آسا آنان را فرا بگيرد ، خدا را مى خوانند و دين را براى او خالص مى گردانند ؛ ولى چون نجاتشان داد و به خشكى رساند، برخى از آنان ، ميانه رو هستند ؛ و نشانه هاى ما را جز هر خائن ناسپاسى ، انكار نمى كند».
.
ص: 242
«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ الْجَوَارِ فِى الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ» . (1)
«وَ لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَئاتُ فِى الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ * فَبِأَىِّ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» . (2)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي سَخَّرَ لَنَا البَحرَ لِتَجرِيَ الفُلكُ فيهِ بِأَمرِهِ ، ولِنَبتَغِيَ مِن فَضلِهِ ، وجَعَلَ لَنا مِنهُ حِليَةً نَلبَسُها ، ولَحما طَرِيّا . (3)
عنه عليه السلام_ فِي احتِجاجِهِ عَلى أهلِ البَصرَةِ _ :سَخَّرَ لَكُمُ الماءَ يَغدو عَلَيكُم ويَروحُ صَلاحا لِمَعاشِكُم ، وَالبَحرَ سَبَبا لِكَثرَةِ أموالِكُم ، فَلَو صَبَرتُم وَاستَقَمتُم لَكانَت شَجَرَةُ طوبى لَكُم مَقيلاً (4) وظِلّاً ظَليلاً . (5)
عنه عليه السلام :عالِمُ السِّرِّ مِن ضَمائِرِ المُضمِرينَ ... وناشِئَةِ الغُيومِ ومُتلاحِمِها ، ودُرورِ قَطرِ السَّحابِ في مُتَراكِمِها ، وما تَسفِي (6) الأَعاصيرُ بِذُيولِها ، وتَعفُو الأَمطارُ بِسُيولِها ، وعَومِ بَناتِ (7) الأَرضِ في كُثبانِ الرِّمالِ ، ومُستَقَرِّ ذَواتِ الأَجنِحَةِ بِذُرا شَناخيبِ (8) الجِبالِ ، وتَغريدِ ذَواتِ المَنطِقِ في دَياجيرِ الأَوكارِ ، وما أوعَبَتهُ الأَصدافُ ، وحَضَنَت عَلَيهِ أمواجُ البِحارِ . (9)
.
ص: 243
«و از نشانه هاى او، كِشتى هاى كوه آسا در درياست ».
«و او راست در دريا ، كِشتى هاى بادبان دارِ بلندِ كوه آسا . پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را منكريد؟» .
حديثامام على عليه السلام :سپاس ، خداى را كه دريا را براى ما رام ساخت تا كِشتى، به فرمان او، در آن روان گردد و از فضل [ و نعمت هاى ] او بجوييم، و از آن براى ما زيورى كه بپوشيم و گوشتى تازه [ كه بخوريم ] ، قرار داد.
امام على عليه السلام_ در اِتمام حجّتش با بصريان _ :[ خداوند ، ] آب را براى شما رام ساخت كه بام و شام براى تأمين معاشتان ، بر شما در گذر است، و دريا را [نيز براى شما رام ساخت] كه موجب افزونىِ دارايى هاى شماست . پس اگر [بر درستى راه خود ]شكيب بورزيد و پايدارى نماييد، درخت طوبا [در بهشت] نيز از آنِ شما خواهد بود كه نيم روزها را در سايه سار گسترده آن ، بياراميد.
امام على عليه السلام :[خداوند ،] به راز درونى كه در ضمير خود ، نهان مى دارند ، آگاه است... ، و به پيدايش ابرها و به هم پيوستن آنها، و به ريزش قطره هاى باران از ابرهاى متراكم، و به آنچه گردبادها با دامن هاى خود مى پراكنند و باران ها با سيلاب هايشان با خود مى برند، و به خزيدن خزندگان در پشته هاى ريگزارها، و قرارگاه پرندگان در ستيغ كوهساران، و آواز و نغمه مرغكان در آشيانه هاى تاريك، و به آنچه صدف ها در دل خود جاى داده اند و موج هاى درياها در آغوش خود گرفته اند.
.
ص: 244
عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الّذي لا يَفِرُهُ المَنعُ ولا يُكديهِ الإعطاءُ ... لَو وَهَبَ ما تَنَفَّسَت عَنهُ مَعادِنُ الجِبالِ ، وضَحِكَت عَنهُ أصدافُ البِحارِ ، مِن فِلَذِ (1) اللُّجَينِ (2) وسَبائِكِ العِقيانِ ونَضائِدِ المَرجانِ لِبَعضِ عَبيدِهِ ، لَما أثَّرَ ذلِكَ في وُجودِهِ ، ولا أنفَدَ سَعَةَ ما عِندَهُ ، ولَكانَ عِندَهُ مِن ذَخائِرِ الإِفضالِ ما لا يُنفِدُهُ مَطالِبُ السُّؤّالِ ، ولا يَخطِرُ لِكَثرَتِهِ عَلى بالٍ لِأَنَّهُ الجَوادُ الَّذي لا تَنقُصُهُ المَواهِبُ ، ولا يُنحِلُهُ (3) إلحاحُ المُلِحّينَ ، و «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ» (4) . (5)
الدرّ المنثور عن عمير بن سعد :كُنّا مَعَ عَلِيٍّ عَلى شَطِّ الفُراتِ ، فَمَرَّت سَفينَةٌ فَقَرَأَ هذِهِ الآيَةَ : «وَ لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَئاتُ فِى الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ» (6) . (7)
الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :ومِن تَدبيرِ الحَكيمِ _ جَلَّ وعَلا _ في خَلقِهِ الأَرضَ ، أنَّ مَهَبَّ الشَّمالِ أرفَعُ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ ، فَلَم يَجعَلِ اللّهُ عز و جل كَذلِكَ إلّا لِتَنحَدِرَ المِياهُ عَلى وَجهِ الأَرضِ فَتَسقِيَها وتَروِيَها ، ثُمَّ يُفيضَ آخِرَ ذلِكَ إلَى البَحرِ ، فَكَما يُرفَعُ أحَدُ جانِبَيِ السَّطحِ ويُخفَضُ الآخَرُ لِيَنحَدِرَ الماءُ عَنهُ ولا يَقومَ عَلَيهِ ، كَذلِكَ جُعِلَ مَهَبُّ الشَّمالِ أرفَعَ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ لِهذِهِ العِلَّةِ بِعَينِها ، ولَولا ذلِكَ لَبَقِيَ الماءُ مُتَحَيِّرا عَلى وَجهِ الأَرضِ ، فَكانَ يَمنَعُ النّاسَ مِن أعمالِها ، ويَقطَعُ الطُّرُقَ وَالمَسالِكَ . ثُمَّ الماءُ لَولا كَثرَتُهُ وتَدَفُّقُهُ فِي العُيونِ وَالأَودِيَةِ وَالأَنهارِ ، لَضاقَ عَمّا يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ ، لِشُربِهِم وشُربِ أنعامِهِم ومَواشيهِم ، وسَقيِ زُروعِهِم وأشجارِهِم وأصنافِ غَلّاتِهِم ، وشُربِ ما يَرِدُهُ مِنَ الوُحوشِ وَالطَّيرِ وَالسِّباعِ ، وتَتَقَلَّبُ فيهِ الحيتانُ ودَوابُّ الماءِ ، وفيهِ مَنافِعُ اُخَرُ أنتَ بِها عارِفٌ وعَن عِظَمِ مَوقِعِها غافِلٌ . فَإِنَّهُ سِوَى الأَمرِ الجَليلِ المَعروفِ مِن غَنائِهِ في إحياءِ جَميعِ ما عَلَى الأَرضِ مِنَ الحَيَوانِ وَالنَّباتِ ، يَمزُجُ بِالأَشرِبَةِ فَتَلينُ وتَطيبُ لِشارِبِها ، وبِهِ تُنَظَّفُ الأَبدانُ وَالأَمتِعَةُ مِنَ الدَّرَنِ الَّذي يَغشاها ، وبِهِ يُبَلُّ التُّرابُ فَيَصلُحُ لِلاِعتِمالِ ، وبِهِ نَكُفُّ عادِيَةَ النّارِ إذَا اضطَرَمَت ، وأشرَفَ النّاسُ عَلَى المَكروهِ ، وبِهِ يَستَحِمُّ المُتعِبُ الكالُّ فَيَجِدُ الرّاحَةَ مِن أوصابِهِ ، إلى أشباهِ هذا مِنَ المَآرِبِ (8) الَّتي تَعرِفُ عِظَمَ مَوقِعِها في وَقتِ الحاجَةِ إلَيها ، فَإِن شَكَكتَ في مَنفَعَةِ هذَا الماءِ الكَثيرِ المُتَراكِمِ فِي البِحارِ ، وقُلتَ : مَا الإِربُ فيهِ ؟ فَاعلَم أنَّهُ مُكتَنَفٌ ومُضطَرَبٌ ما لا يُحصى مِن أصنافِ السَّمَكِ ، ودَوابِّ البَحرِ ، ومَعدِنِ اللُّؤلُؤِ وَالياقوتِ وَالعَنبَرِ ، وأصنافٍ شَتّى تُستَخرَجُ مِنَ البَحرِ ، وفي سواحِلِهِ مَنابِتُ العودِ اليَلنجوجِ (9) وضُروبٍ مِنَ الطّيبِ وَالعَقاقيرِ . ثُمَّ هُوَ بَعدُ مَركَبُ النّاسِ ، ومَحمِلٌ لِهذِهِ التِّجاراتِ الَّتي تُجلَبُ مِنَ البُلدانِ البَعيدةِ ، كَمِثلِ ما يُجلَبُ مِنَ الصّينِ إلَى العِراقِ ، ومِنَ العِراقِ إلَى العِراقِ (10) فَإِنَّ هذِهِ التِّجاراتِ لَو لَم يَكُن لَها مَحمِلٌ إلّا عَلَى الظَّهرِ لَبارَت وبَقِيَت في بُلدانِها وأيدي أهلِها . لِأَنَّ أجرَ حَملِها كانَ يُجاوِزُ أثمانَها ، فَلا يَتَعَرَّضُ أحَدٌ لِحَملِها ، وكانَ يَجتَمِعُ في ذلِكَ أمرانِ : أحَدُهُما فَقدُ أشياءَ كَثيرَةٍ تَعظُمُ الحاجَةُ إلَيها ، وَالآخَرُ انقِطاعُ مَعاشِ مَن يَحمِلُها ويَتَعَيَّشُ بِفَضلِها . (11)
.
ص: 245
امام على عليه السلام :ستايش ، خدايى را كه نبخشيدن ، بر دارايى او نمى افزايد، و دِهِش كردن نيز نادارش نمى گردانَد ... اگر آنچه را معادن كوه ها از دل خود بيرون مى ريزند، و صدف هاى درياها ، خنده كنان آشكار مى نمايند: يعنى پاره هاى نقره و گدازه هاى زرناب و دانه هاى مرجان را، به يكى از بندگانش ببخشد، اين همه ، تأثيرى در وجود ( / جود و بخشش ) او ندارد و نعمت هاىِ بى كران او را به پايان نمى رساند . نعمت هايى كه در خزانه هاى خويش دارد ، چندان است كه درخواست هاى خواهندگان ، آنها را تمام نمى كند و اندازه آنها به هيچ ذهنى خطور نمى كند؛ زيرا او بخشنده اى است كه هر اندازه ببخشد ، چيزى از او نمى كاهد و پافشارى پافشارى كنندگان ، در دِهِش او تأثيرى نمى گذارد ؛ (1) بلكه «چون چيزى را اراده كند ، چنين است كه به آن مى گويد: «باش !» پس [بى درنگ ]هست مى شود» .
الدرّ المنثور_ به نقل از عمير بن سعد _ :با على عليه السلام در كناره فرات بوديم كه كشتى اى عبور كرد . اين آيه را خواند: «و او راست در دريا ، كشتى هاى بادبان دار بلند كوه آسا» .
امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :و از نمونه هاى تدبير [ خداى ] دانا در آفرينش زمين ، اين است كه جهت [وزش باد] شمال را بلندتر از جهت جنوب ، قرار داده است . از آن رو ، خداوند عز و جل آن را چنين قرار داده است كه آب ها بر روى زمين ، روان شوند و آن را آبيارى و سيراب كنند و سرانجام ، به دريا بريزند. پس، همان گونه كه يك طرف بام را بلندتر از طرف ديگر قرار مى دهند تا آب از آن سرازير شود و بر بام نَايستد، درست به همين علّت ، جهت شمال [زمين] نيز بلندتر از جهت جنوب قرار داده شده است؛ و اگر چنين نبود ، آب بر روى زمين ، سرگردان مى مانْد و مردم را از كار و فعّاليت هايشان ، باز مى داشت و راه ها و گذرگاه ها را مسدود مى كرد. ديگر ، آن كه اگر اين فراوانى آب و روان شدن آن در چشمه ها و درّه ها و رودها نبود ، بى گمان ، پاسخگوى نياز مردمان براى آشاميدن خود و آشاميدن چارپايان و دام هايشان ، و آبيارى كِشت ها و درختان و انواع غلّاتشان، و نوشيدن وحوش و پرندگان و درندگان، و شنا كردن ماهيان و ديگر آبزيان نبود . افزون بر اينها، سودهاى ديگرى نيز در آن است كه تو بدان دانايى ، ليكن از اهمّيت جايگاه آنها غافلى ؛ زيرا بجز اين فوايد بزرگِ شناخته شده، يعنى تأثير آب در زنده نگه داشتن هر آنچه در روى زمين است، از حيوان و نبات، [فوايد ديگرى هم دارد ، از جمله اين كه] با نوشيدنى ها مى آميزند و بر اثر آن، نوشيدنى ها ، نرم و براى نوشنده ، گوارا مى شوند . [ديگر آن كه] با آن ، بدن ها و جامه ها ، از چرك و آلودگى ، پاكيزه مى شوند . با آن ، خاك را گِل مى سازند و در نتيجه ، مناسب كار و بنّايى مى شود . با آن ، جلوى آتش سوزى و صدمه زدن آن به مردم ، گرفته مى شود . شخص خسته از كار ، با آن استحمام مى كند و از رنج و خستگى اش آسودگى مى يابد . فوايد ديگرى نيز دارد كه در وقت نياز ، به اهمّيت آنها پى مى برى. اگر در سودمندى اين آب هاى فراوان انبوه در درياها ، ترديد دارى و مى گويى: «چه سودى در آن است؟» ، بدان كه ، آن آغوش و جولانگاه انواع بى شمارِ ماهيان و آبزيان ، و معدن مرواريد و ياقوت و عنبر و انواع گوناگون اشيايى است كه از دريا استخراج مى شوند، و سواحل آن، رويشگاه عود بخور و انواع گياهان خوش بو و دارويى است. از اينها گذشته، دريا ، مَركب آدميان، و طريقى براى حمل و نقل اين كالاهايى است كه از سرزمين هاى دوردست مى آورند ؛ كالاهايى نظير آنچه از چين به عراق، و از بصره به كوفه وارد مى كنند. اگر براى حمل و نقل اين كالاها ، وسيله اى جز چارپايان نبود ، هر آينه ، از رونق مى افتادند و در همان شهرهاى خود و در دست صاحبشانشان مى ماندند؛ چرا كه مزد و هزينه حمل و نقل آنها ، از بهاى خود آنها فراتر مى رفت و آن گاه ، هيچ كس حاضر نمى شد كه اين كالاها را حمل كند ؛ و در اين ، دو زيان بود: يكى ، ناياب شدن كالاهاى بسيارى [ در بيشتر سرزمين ها ] كه به شدّت مورد نياز است ؛ و ديگر ، قطع شدن درآمد كسانى كه آنها را حمل [و تجارت] مى كنند و به بركت آن ، امرار معاش مى نمايند.
.
ص: 246
. .
ص: 247
. .
ص: 248
عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :تَأَمَّل خَلقَ السَّمَكِ ... فَكِّرِ الآنَ في كَثرَةِ نَسلِهِ وما خُصَّ بِهِ مِن ذلِكَ ، فَإِنَّكَ تَرى في جَوفِ السَّمَكَةِ الواحِدَةِ مِنَ البَيضِ ما لا يُحصى كَثرَةً ، وَالعِلَّةُ في ذلِكَ أن يَتَّسِعَ لِما يَغتَذي بِهِ مِن أصنافِ الحَيَوانِ ، فَإِنَّ أكثَرَها يَأكُلُ السَّمَكَ حَتّى أنَّ السِّباعَ أيضا في حافاتِ الآجامِ (1) عاكِفَةٌ عَلَى الماءِ أيضا كَي تُرصِدُ السَّمَكَ ، فَإِذا مَرَّ بِها خَطِفَتهُ ، فَلَمّا كانَتِ السِّباعُ تَأكُلُ السَّمَكَ ، وَالطَّيرُ يَأكُلُ السَّمَكَ ، وَالنّاسُ يَأكُلونَ السَّمَكَ ، وَالسَّمَكُ يَأكُلُ السَّمَكَ ، كانَ مِنَ التَّدبيرِ فيهِ أن يَكونَ عَلى ما هُوَ عَلَيهِ مِنَ الكَثرَةِ . (2)
1 / 2البَرزَخُ بَينَ البَحرَينِالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا» . (3)
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ» . (4)
«أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِىَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» . (5)
.
ص: 249
امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :در آفرينش ماهى تأمّل نما ... . اكنون در فراوانىِ نسل ماهى و اين ويژگى كه به او داده شده است ، انديشه كن. در شكم يك ماهى ، تخم هاى بى شمارى را مى بينى. علّت اين امر ، آن است كه پاسخگوى تغذيه انواع جانوران باشد؛ زيرا بيشتر جانوران ، ماهى مى خورند. حتّى درندگان حاشيه بيشه ها نيز در كنار آب مى ايستند تا ماهى صيد كنند و چون ماهى اى بر آنها بگذرد ، آن را مى رُبايند. پس، از آن جا كه درندگان ، ماهى مى خورند، پرندگان ، ماهى مى خورند، آدميان ، ماهى مى خورند، و حتّى ماهى نيز ماهى مى خورد ، تدبير [الهى] در اين خصوص ، آن بوده است كه ماهيان به اين فراوانى باشند.
1 / 2فاصله ميان دو درياقرآن«و او كسى است كه دو دريا را موج زنان ، به سوى هم روان كرد: اين يكى ، شيرين و گواراست ، و آن يكى ، شور و تلخ است؛ و ميان آن دو فاصله اى و حريمى استوار قرار داد».
«دو دريا را [به گونه اى] روان كرد كه با هم برخورد كنند. ميان آن دو ، فاصله اى است كه به هم تجاوز نمى كنند».
«يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن ، رودها ، پديد آورد و براى آن ، كوه ها را قرار داد و ميان دو دريا فاصله اى [از خشكى] نهاد؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه ، ]بلكه بيشترشان نمى دانند».
.
ص: 250
الحديثالإمام الحسن عليه السلام :اللّهمّ يا مَن جَعَلَ بَينَ البَحرَينِ حاجِزا وبُروجا وحِجرا مَحجورا. (1)
1 / 3قِيامُ البِحارِ عَلى حُدودِهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهمّ إنّي أسأَ لُكَ ... بِالاِسمِ الَّذِي استَقَرَّت بِهِ الأَرَضونَ عَلى قَرارِها ، وَالجِبالُ عَلى أماكِنِها ، وَالبِحارُ عَلى حُدودِها . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَجري بِهِ الفُلكُ فِي البَحرِ المُسَلسَلِ المَحبوسِ بِقُدرَتِكَ ، يا اللّهُ . (3)
الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ لا مَقنوطا مِن رَحمَتِهِ ، ولا مَخلُوّا مِن نِعمَتِهِ ، ولا مُؤيَسا مِن رَوحِهِ ، ولا مُستَنكَفا عَن عِبادَتِهِ ، الَّذي بِكَلِمَتِهِ قامَتِ السَّماواتُ السَّبعُ ، وقَرَّتِ الأَرَضونَ السَّبعُ ، وثَبَتَتِ الجِبالُ الرَّواسي ، وجَرَتِ الرِّياحُ اللَّواقِحُ ، وسارَ في جَوِّ السَّماءِ السَّحابُ ، وقامَت عَلى حُدودِهَا البِحارُ . (4)
فاطمة عليهاالسلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي مَن تَوَكَّلَ عَلَيهِ كَفاهُ ، الحَمدُ للّهِِ سامِكِ (5) السَّماءِ ، وساطِحِ الأَرضِ ، وحاصِرِ البِحارِ . (6)
الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ في وَصفِ البَحرِ _ :هُوَ الَّذي وَضَعَ لَهُ حَدّا لا يُجاوِزُهُ لِكَثرَةِ الماءِ ولا لِقِلَّتِهِ ، وأنَّ مِمّا يُستَدَلُّ عَلى ما أقولُ أنَّهُ يَقبَلُ بِالأَمواجِ أمثالَ الجِبالِ ، يُشرِفُ عَلَى السَّهلِ وَالجَبَلِ ، فَلَو لَم تُقبَض أمواجُهُ ولَم تُحبَس فِي المَواضِعِ الَّتي اُمِرَت بِالاِحتِباسِ فيها ، لَأَطبَقَت عَلَى الدُّنيا ، حَتّى إذَا انتَهَت عَلى تِلكَ المَواضِعِ الَّتي لَم تَزَل تَنتَهي إلَيها ذَلَّت أمواجُهُ وخَضَعَ أشرافُهُ . (7)
.
ص: 251
حديثامام حسن عليه السلام :بار خدايا ! اى آن كه ميان دو دريا ، حائلى و باروهايى و حريمى استوار ، قرار داده است.
1 / 3ايستادن درياها در كرانه ها و مرزهاى خودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم... به آن نامى كه به سبب آن ، زمين ها در قرارگاه خود، و كوه ها در جايگاه هايشان، و درياها در مرزهايشان ، آرام گرفتند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى خدا! از تو درخواست مى كنم به حقّ آن نامت كه به سبب آن، كشتى در دريا _ كه با قدرت تو به زنجير كشيده و محبوس شده است _ ، روان مى شود.
امام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه از رحمتش نوميدى نيست و هيچ كس از نعمتش ، بى بهره نيست و از لطفش جاى يأس نباشد و از عبادتش ، سر باز زده نمى شود؛ همو كه به فرمانش هفت آسمان ، برافراشته شدند و هفت زمين ، آرام گرفتند و كوه هاى استوارِ سر به فلك كشيده ، بر جاى شدند و بادهاى بارور كننده ، روان گرديدند و ابرها در ميان آسمان ، به حركت در آمد و درياها ، در مرزهايشان ايستادند.
فاطمه عليهاالسلام:سپاس ، خدايى را كه هر كه بر او توكّل كرد ، بسنده اش نمود. ستايش ، خدايى را كه آسمان را بر افراشت و زمين را گسترانْد و درياها را محصور كرد.
امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر ، در وصف دريا _ :او كسى است كه براى دريا مرزى نهاد كه با افزايش و يا كاهش آب، از آن مرز ، تجاوز نمى كند. دليل بر آنچه مى گويم ، اين است كه دريا ، با امواج كوه آسا ، به دشت و كوه نزديك مى شود، و اگر موج هاى آن گرفته و در جاهايى كه مأمورند بمانند، نمانند ، دنيا را فرا مى گيرند ؛ ولى چون به آن جاهايى كه همواره به آن منتهى مى شوند، رسيدند، آرام مى گيرند و امواج كوه آسا ، فرو مى نشينند.
.
ص: 252
1 / 4تَفَجُّرُ البِحارِ وجَرَيانُهاالإمام عليّ عليه السلام :اُنظُر إلَى الشَّمسِ وَالقَمَرِ ، وَالنَّباتِ وَالشَّجَرِ ، وَالماءِ وَالحَجَرِ ، وَاختِلافِ هذَا اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، وتَفَجُّرِ هذِهِ البِحارِ . (1)
عنه عليه السلام :يا مَنِ البِحارُ بِقُدرَتِهِ مَجرِيَّةٌ . (2)
الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ يا مُدَبِّرَ الاُمورِ ، ويا عالِمَ ما فِي الصُّدورِ ، ويا مُجرِيَ البُحورِ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ النُّجومِ السّائِرَةِ ، ورَبَّ البِحارِ الجارِيَةِ ، ورَبَّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (4)
1 / 5عَجائِبُ البِحارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَن في كُلِّ شَيءٍ دَلائِلُهُ ، يا مَن فِي البِحارِ عَجائِبُهُ . (5)
.
ص: 253
1 / 4شكافته شدن درياها و به حركت درآمدن آنهاامام على عليه السلام :به خورشيد و ماه، و گياهان و درختان، و آب و سنگ، و آمد و شدِ اين شب و روز، و شكافته شدن اين درياها بنگر [و در آنها انديشه كن].
امام على عليه السلام :اى كسى كه درياها به قدرت او روان اند !
امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم ، اى تدبير كننده كارها ! و اى داننده آنچه در سينه هاست ! و اى روان كننده درياها !
امام صادق عليه السلام :بار خدايا ! اى خداوندگار ستارگان گردان ! و اى خداوندگار درياهاى روان ! و اى خداوندگار دنيا و آخرت !
1 / 5شگفتى هاى درياهاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى آن كه در هر چيزى نشانه هاى [هستى و قدرت] اوست ! اى آن كه در درياها ، شگفتى هاى اوست !
.
ص: 254
عنه صلى الله عليه و آله :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ _ يا لا إلهَ إلّا أنتَ _ المَخزونِ المَكنونِ الَّذي لا يَعرِفُهُ أحَدٌ إلّا بِالآياتِ الواضِحاتِ ، وَالدَّلالاتِ البَيِّناتِ ، وَالعَلاماتِ الظّاهِراتِ ، مِن عَجائِبِ الخَلقِ مِنَ النّارِ وَالنّورِ وَالظُّلُماتِ ... وَالبِحارِ وما فيهِنَّ مِنَ الاُمَمِ المُختَلِفاتِ ، كُلٌّ يُسَبِّحُ لَكَ بِذلِكَ الاِسمِ العَظيمِ ، الَّذي لا تَفنى عَجائِبُهُ لَمّا عَظَّمتَهُ وشَرَّفتَهُ وكَرَّمتَهُ وكَبَّرتَهُ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :أنتَ الَّذي فِي السَّماءِ عَظَمَتُكَ ، وفِي الأَرضِ قُدرَتُكَ ، وفِي البِحارِ عَجائِبُكَ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :إذا أرَدتَ أن تَعرِفَ سَعَةَ حِكمَةِ الخالِقِ وقِصَرَ عِلمِ المَخلوقينَ ، فَانظُر إلى ما فِي البِحارِ مِن ضُروبِ السَّمَكِ ، ودَوابِّ الماءِ وَالأَصدافِ ، وَالأَصنافِ الَّتي لا تُحصى ، ولا تُعرَفُ مَنافِعُها إلَا الشَّيءُ بَعدَ الشَّيءِ يُدرِكُهُ النّاسُ بِأَسبابٍ تُحدَثُ ، مِثلُ القِرمِزِ فَإِنَّهُ إنَّما عَرَفَ النّاسُ صِبغَهُ بِأَنَّ كَلبَةً تَجولُ عَلى شاطِئِ البَحرِ فَوَجَدَت شَيئا مِنَ الصِّنفِ الَّذي يُسَمَّى الحَلَزونَ فَأَكَلَتهُ ، فَاختَضَبَ خَطمُها (3) بِدَمِهِ فَنَظَرَ النّاسُ إلى حُسنِهِ فَاتَّخَذوهُ صِبغا ، وأشباهُ هذا مِمّا يَقِفُ النّاسُ عَلَيهِ حالاً بَعدَ حالٍ وزَمانا بَعدَ زمانٍ . (4)
الإمام الكاظم عليه السلام :سُبحانَ مَن ألَجَّ (5) البِحارُ بِقُدرَتِهِ . (6)
.
ص: 255
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى آن كه خدايى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به حقّ آن نامِ اندوخته و نهانت كه هيچ كس آن را نمى شناسد، مگر از طريق نشانه هاى روشن و دلايل آشكار و علامت هاى پيدا، يعنى شگفتى هاى آفرينش چون آتش و روشنايى و تاريكى ها ... ، و درياها و موجودات گوناگونى كه در آنها زيست مى كنند، و همگى به آن نام بزرگ ، تو را تسبيح مى گويند؛ نامى كه چنان باعظمت و ارجمند و گرامى و بزرگش داشتى كه شگفتى هايش را پايانى نيست.
امام على عليه السلام :تو آنى كه آسمان ، نشانه عظمت توست و زمين ، گواه قدرت تو، و در دريا، شگفتى هايت را پديد آورده اى.
امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :اگر مى خواهى گستردگى حكمت آفريدگار ، و كوتاهى و ناچيزىِ دانش آدميان را بدانى ، بر آنچه در درياهاست ، انديشه كن: از انواع ماهيان و آبزيان و صدف ها ، و ديگر گونه هاى بى شمار [جانوران دريايى ]كه سودمندى آنها شناخته نمى شود ، مگر به تدريج كه با پيدايش اسباب، مردم به آنها پى مى برند ؛ مانند رنگ قرمز كه مردم به اين رنگ ، از آن جا پى بردند كه ماده سگى در ساحل دريا مى گرديد و چيزى از رده [ آبزيان] موسوم به حلزون را يافت و آن را خورد و پوزه اش به خون آن ، آغشته شد و مردم ، زيبايىِ آن رنگ را ديدند و از آن رنگ براى رنگ كردن ، استفاده كردند؛ و امثال اين فوايد كه مردم ، هر از چند گاهى و زمانى به آن پى مى برند.
امام كاظم عليه السلام :پاكا خدايى كه درياها، به قدرت او، متلاطم اند !
.
ص: 256
الفصل الثاني : طاعة البحر وتسبحه2 / 1طاعَةُ البَحرِالكتاب«وَ لَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِى فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِى الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَ لَا تَخْشَى» . (1)
«فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ» . (2)
الحديثالكافي :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : يا موسى ... الأَرضُ مُطيعَةٌ ، وَالسَّماءُ مُطيعَةٌ ، وَالبِحارُ مُطيعَةٌ ، وعِصياني شَقاءُ الثَّقَلَينِ . (3)
.
ص: 257
فصل دوم : فرمان بُردارى و تسبيح گويى دريا2 / 1فرمان بُردارى درياقرآن«و به موسى وحى كرديم كه: بندگان را شبانه ببر و راهى خشك در دريا براى آنان باز كن كه نه از فرا رسيدن [دشمن] بترسى و نه [از غرق شدن] بيمناك باشى ».
«به موسى وحى كرديم كه: «با عصاى خود بر دريا بزن» ، تا از هم شكافت و هر پاره اى ، همچون كوهى سِتُرگ بود».
حديثالكافى:خداوند _ تبارك و تعالى _ با موسى عليه السلام مناجات كرد و در مناجاتش به او فرمود: «اى موسى ! ... زمين ، سر به فرمان [من] است. آسمان ، سر به فرمان است. درياها ، سر به فرمان اند و نافرمانى از من ، [مايه] بدبختى جنّ و انس است» .
.
ص: 258
2 / 2تَسبيحُ البَحرِ وتَهليلُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي يُسَبِّحُ لَكَ بِهِ البِحارُ الزّاخِراتُ الَّتي هِيَ بِالأَرضِ مُحيطاتٌ . (1)
بحار الأنوار_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ جَبرَئيلُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :وبِالَّذي تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ وَالأَرَضونَ بِأَطرافِها ، وَالبِحارُ بِأَمواجِها ، وَالحيتانُ في بِحارِها ، وَالأَشجارُ بِأَغصانِها ، وَالنُّجومُ بِزينَتِها . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ بِما حَمِدَ بِهِ بِحارُهُ بِما فيها ، وَاللّهُ أكبَرُ بِما كَبَّرَهُ بِهِ بِحارُهُ بِما فيها ، وسُبحانَ اللّهِ بِما سَبَّحَهُ بِحارُهُ بِما فيها ، ولا إلهَ إلَا اللّهُ بِما هَلَّلَهُ بِحارُهُ بِما فيها . (3)
راجع : ص 254 ح 19 .
.
ص: 259
2 / 2درياها، خدا را به پاكى و يگانگى مى ستايندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تو درخواست مى كنم به حقّ آن نامت كه درياهاى مالامال كه زمين را در ميان گرفته اند، با آن نام ، تو را به پاكى مى ستايند.
بحار الأنوار_ از دعايى كه جبرئيل عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله آموخت _ :و به حقّ آن كسى كه آسمان ها و زمين ها ، كران تا كرانشان، و درياها با خيزاب هايشان ، و ماهيان در درياها، و درختان با شاخسارانشان، و ستارگان با زيبايى هايشان ، او را به پاكى مى ستايند.
امام على عليه السلام :سپاس ، خداى را با آنچه درياهايش و هر آنچه در آنهاست ، با آن او را مى ستايند . خدا را به بزرگى ياد مى كنم با آنچه درياهايش و هر آنچه در آنهاست ، با آن او را به بزرگى ياد كنند. خدا را به پاكى مى ستايم با آنچه درياهايش و هر آنچه در آنهاست ، با آن او را به پاكى مى ستايند. خدا را به يگانگى مى ستايم با آنچه كه درياهايش و هر آنچه در آنهاست ، او را به يگانگى ستايند.
ر . ك : ص 255 ح 19 .
.
ص: 260
الفصل الثالث : ركوب البحر3 / 1كَراهَةُ رُكوبِ البَحرِ في هَيَجانِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ كَرِهَ لَكُم أيَّتُهَا الاُمَّةُ أربَعا وعِشرينَ خَصلَةً ، ونَهاكُم عَنها ... وكَرِهَ رُكوبَ البَحرِ في هَيَجانِهِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَكِبَ البَحرَ عِندَ ارتِجاجِهِ فَماتَ ، فَقَد بَرِئَت مِنهُ الذِّمَّةُ . (2)
3 / 2الأَمانُ مِنَ الغَرَقِ فِي البَحرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ : أمانٌ لِاُمَّتي مِنَ الغَرَقِ إذا هُم رَكِبُوا السُّفُنَ فَقَرَؤوا بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ : «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» (3) «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» (4) . (5)
.
ص: 261
فصل سوم : سفر در دريا3 / 1مكروه بودن سفر دريايى در هنگام متلاطم بودن آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل براى شما _ اى امّت _ ، بيست و چهار كار را ناخوش داشته و از آنها ، نهى تان كرده است : ... و سفر كردن در دريا را به هنگام متلاطم بودن آن ، ناخوش داشته است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در هنگام موّاج بودن دريا، در آن سفر كند و بميرد، خونش به گردن خود اوست.
3 / 2ايمنى از غرق شدن در درياپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هر گاه امّت من بر كشتى بنشينند و بخوانند: «به نام خداى مهرگستر مهربان . «و خدا را آن چنان كه بايد ، به بزرگى نشناخته اند ، حال آن كه روز قيامت ، زمين ، يكسره در قبضه اوست و آسمان ها ، در پيچيده به دست اوست . او منزّه است و برتر است از آنچه با وى ، شريك مى گردانند» . «به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش . بى گمان ، پروردگار من ، آمرزنده مهربان است» » ، از غرق شدن ، در امان خواهند بود.
.
ص: 262
عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ يَقولُ إذا رَكِبَ السَّفينَةَ : «بِسْمِ اللَّهِ» المَلِكِ الرَّحمنِ «مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ...» الآيَةَ ، إلّا أعطاهُ اللّهُ أمانا مِنَ الغَرَقِ حَتّى يَخرُجَ مِنها . (1)
عنه صلى الله عليه و آله_ لِقَومٍ رَكِبُوا السَّفينَةَ وسَمُّوا اللّهَ _ :لَقَد سَلِموا ، وبَلَغوا إلى قَعرِ عَدَنٍ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :مَن خافَ مِنكُمُ الغَرَقَ فَليَقرَأ : «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» بِسمِ اللّهِ المَلِكِ الحَقِّ «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» . (3)
الكافي عن عليّ بن أسباط :قُلتُ لِابِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ما تَرى آخُذُ بَرّا أو بَحرا ، فَإِنَّ طَريقَنا مَخوفٌ شَديدُ الخَطَرِ ؟ فَقالَ : اُخرُج بَرّا ولا عَلَيكَ أن تأتِيَ مَسجِدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وتُصَلِّيَ رَكعَتَينِ في غَيرِ وَقتِ فَريضَةٍ ، ثُمَّ لَتَستَخيرُ اللّهَ مِئَةَ مَرَّةٍ ومَرَّةً ، ثُمَّ تَنظُرُ فَإِن عَزَمَ اللّهُ لَكَ عَلَى البَحرِ ، فَقُلِ الَّذي قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ قَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» (4) فَإِنِ اضطَرَبَ بِكَ البَحرُ فَاتَّكِ عَلى جانِبِكَ الأَيمَنِ ، وقُل : «بِسمِ اللّهِ اسكُن بِسَكينَةِ اللّهِ وقِر بِوَقارِ اللّهِ وَاهدَأ بِإِذنِ اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» . (5)
.
ص: 263
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردى نيست كه هر گاه بر كشتى بنشيند، بگويد: «به نام خدا» ، آن فرمان رواى مهربان «روان شدنش و لنگر انداختنش. بى گمان ، پروردگار من ، آمرزگار و مهربان است» . «و خدا را چنان كه بايد ، به بزرگى نشناختند...» (تا آخر آيه) ، مگر آن كه خداوند ، او را از غرق شدن ، در امان مى دارد تا آن گاه كه از كشتى خارج شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره عدّه اى كه سوار كشتى شدند و نام خدا را گفتند _ :سلامت خود را تضمين كردند و به عمق عَدَن مى رسند.
امام على عليه السلام :هر يك از شما بيمِ غرق شدن داشت، بخواند: «به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش . بى گمان پروردگار من ، آمرزگار و مهربان است» . به نام خدا كه فرمان رواى حقيقى است «و خدا را چنان كه بايد ، به بزرگى نشناختند ، حال آن كه روز قيامت، زمين ، يكسره در قبضه اوست و آسمان ها ، در پچيده به دست اوست. او منزّه است و برتر است از آنچه با وى ، شريك مى گردانند» .
الكافى_ به نقل از على بن اسباط _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : فدايت شوم ! به نظر تو از راه خشكى بروم يا دريا؛ زيرا راهمان ، ترسناك و پُرخطر است ؟ فرمود: «از خُشكى برو ؛ ولى بد نيست كه [قبل از رفتن] به مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بروى و دو ركعت نماز، در غير وقتِ نماز واجب، بخوانى . سپس يكصد و يك مرتبه از خدا طلب خير كنى. سپس ببين اگر اراده خدا برايت اين بود كه از طريق دريا بروى، اين گفته خداى عز و جل را بخوان: «فرمود: بر آن بنشينيد. به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش. بى گمان ، پروردگار من ، آمرزگار و مهربان است» . اگر دريا به تلاطم در آمد ، بر طرف راست خود ، تكيه بده و بگو: به نام خدا . با آرامش خدا ، آرام بگير و با وقار خدا ، قرار بگير، و به اذن خدا ، آرام شو . هيچ توان و نيرويى نيست ، مگر به [ يارى ]خدا ».
.
ص: 264
تفسير القمّي عن علي بن أسباط :حَمَلتُ مَتاعا إلى مَكَّةَ فَكَسَدَ عَلَيَّ ، فَجِئتُ إلَى المَدينَةِ فَدَخَلتُ إلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ إنّي قَد حَمَلتُ مَتاعا إلى مَكَّةَ فَكَسَدَ عَلَيَّ وقَد أرَدتُ مِصرَ ، فَأَركَبُ بَحرا أو بَرّا ؟ فَقالَ : ... لا عَلَيكَ أن تَأتِيَ مَسجِدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتُصَلِّيَ فيهِ رَكعَتَينِ ، وتَستَخيرَ اللّهَ مِئَةَ مَرَّةٍ ومَرَّةً ، فَإِذا عَزَمتَ عَلى شَيءٍ ورَكِبتَ البَرَّ (1) أو إذَا استَوَيتَ عَلى راحِلَتِكَ فَقُل : «سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ * وَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ» (2) فَإِنَّهُ ما رَكِبَ أحَدٌ ظَهرا فَقالَ هذا وسَقَطَ إلّا لَم يُصِبهُ كَسرٌ ، ولا وَنىً (3) ولا وَهنٌ . وإن رَكِبتَ بَحرا فَقُل حينَ تَركَبُ : «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا» فَإِذا ضَرَبَت بِكَ الأَمواجُ فَاتَّكِ عَلى يَسارِكَ وأشِر إلَى المَوجِ بِيَدِكَ ، وقُل : اُسكُن بِسَكينَةِ اللّهِ وقِرَّ بِقَرارِ اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . قالَ عَلِيُّ بنُ أسباطٍ : قَد رَكِبتُ البَحرَ ، فَكانَ إذا هاجَ المَوجُ قُلتُ كَما أمَرَني أبُو الحَسَنِ عليه السلام ، فَيَتَنَفَّسُ المَوجُ ، ولا يُصيبُنا مِنهُ شَيءٌ . (4)
.
ص: 265
تفسير القمّى_ به نقل از على بن اَسباط _ :كالايى به مكّه بردم ؛ امّا فروش نرفت. از اين رو به مدينه آمدم و خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و گفتم : فدايت شوم ! كالايى را به مكّه بردم ، ولى فروش نرفت . و حال ، آهنگ مصر دارم . آيا از دريا بروم يا از خشكى؟ فرمود : «... بد نيست به مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بروى و در آن جا ، دو ركعت نماز بخوانى و صد و يك مرتبه از خداوند ، طلب خير كنى و آن گاه هر تصميمى گرفتى ، و [اگر ]راه خشكى را در پيش گرفتى يا چون بر شترت نشستى، بگو: «منزّه است آن كه اين را رام ما ساخت ؛ و گر نه ما را ياراى [رام ساختن] آنها نبوده است و به سوى پروردگارمان ، باز خواهيم گشت» ؛ چرا كه هر كس بر مَركبى بنشيند و اين را بگويد و از مَركب بيفتد ، نه جايى از بدنش مى شكند، و نه ضعف و سستى به او مى رسد. و اگر از راه آب (دريا) رفتى، هنگامى كه بر كِشتى نشستى، بگو: «به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش» ؛ و اگر امواج بر تو زد ، بر جانب چپ خود ، تكيه بده و با دستت به موج اشاره كن و بگو: «به آرامش خدا ، آرام بگير، و به قرار خدا ، قرار بگير . هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر به [ يارى ] خدا» . من از راه دريا ره سپار شدم و هر گاه موج برمى خاست ، به دستور امام رضا عليه السلام عمل مى كردم و موج كنار مى رفت و چيزى از آن به ما نمى خورد.
.
ص: 266
الفصل الرابع : أصناف البحار4 / 1بِحارُ السَّماءِالكتاب«وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ» . (1)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :السَّقفُ المَرفوعُ السَّماءُ ، وَالبَحرُ المَسجورُ بَحرٌ فِي السَّماءِ تَحتَ العَرشِ . (2)
وقعة صفّين عن زيد بن وهب :إنَّ عَلِيّا خَرَجَ إلَيهِم [أي إلى جَيشِ مُعاوِيَةَ في يَومِ صِفّينَ] فَاستَقبَلوهُ . فَقالَ : اللّهُمَّ رَبَّ هذَا السَّقفِ المَحفوظِ المَكفوفِ (3) الَّذي جَعَلتَهُ مَغيضا لِلَّيلِ وَالنَّهارِ ... ورَبَّ البَحرِ المَسجورِ المُحيطِ بِالعالَمينَ . (4)
.
ص: 267
فصل چهارم : انواع درياها4 / 1درياهاى آسمانقرآن«سوگند به درياى مالامال ! ».
حديثامام على عليه السلام :[مراد از] «بام بلند»، (1) آسمان است و درياى مالامال، دريايى است در آسمان و زير عرش.
وقعة صِفّين_ به نقل از زيد بن وهب _ :على عليه السلام به سوى آنان (يعنى سپاه معاويه در جنگ صفّين ) تاخت و آنها به مقابله اش آمدند. فرمود : بار خدايا ! اى پروردگار اين بام (آسمان) كه از فرو افتادن ، آن را نگه داشته اى و آن را جايگاه فرو شدن شب و روز ، قرار داده اى ... و اى پروردگار درياى مالامال كه جهانيان را در ميان گرفته است !
.
ص: 268
الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَدعو عَلَى الخَوارِجِ ، فَيَقولُ في دُعائِهِ : اللّهُمَّ رَبَّ البَيتِ المَعمورِ ، وَالسَّقفِ المَرفوعِ ، وَالبَحرِ المَسجورِ ، وَالكِتابِ المَسطورِ ، أسأَ لُكَ الظَّفَرَ عَلى هؤُلاءِ الَّذينَ نَبَذوا كِتابَكَ وَراءَ ظُهورِهِم ، وفارَقوا اُمَّةَ أحمَدَ صلى الله عليه و آله عُتُوّا عَلَيكَ . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :ورَأَيتُ في عِلِّيِّينَ بِحارا وأنوارا وحُجُبا وغَيرَها ، لَولا تِلكَ لَاحتَرَقَ كُلُّ ما تَحتَ العَرشِ مِن نورِ العَرشِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :ورَأَيتُ فِي السَّماءِ السّابِعَةِ بِحارا مِن نورٍ يَتَلَألَأُ يَكادُ تَلَألُؤُها يَخطِفُ بِالأَبصارِ ، وفيها بِحارٌ مُظلِمَةٌ وبِحارُ ثَلجٍ ورَعدٌ . (3)
مسند ابن حنبل عن عبّاس بن عبد المطلّب :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هَل تَدرونَ كَم بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ ؟ قالَ : قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : بَينَهُما مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ سَنَةٍ ، ومِن كُلِّ سَماءٍ إلى سَماءٍ مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ سَنَةٍ ، وكَيفُ (4) كُلِّ سَماءٍ (مَسيرَةُ) خَمسِمِئَةِ سَنَةٍ ، وفَوقَ السَّماءِ السّابِعَةِ بَحرٌ بَينَ أسفَلِهِ وأعلاهُ كَما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (5)
.
ص: 269
امام باقر عليه السلام :على عليه السلام خوارج را نفرين مى كرد و در نفرينش مى گفت: «بار خدايا ! اى پروردگار خانه آباد، و بام بلند، و درياى مالامال، و كتاب نگاشته شده! از تو درخواست مى كنم پيروزى بر اين جماعتى را كه از سرِ سركشى بر تو، كتابت را پشت سر خويش افكندند و از امّت احمد صلى الله عليه و آله جدا گشتند» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج _ :در جهان بَرين ، درياها و نورها و پرده ها و ديگر چيزهايى را ديدم كه اگر آنها نبودند ، هر آينه ، همه آنچه در زير عرش است ، از نور عرش مى سوختند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج _ :در آسمان هفتم ، درياهايى از نور ديدم ، چنان درخشان كه درخشش آنها چشم ها را خيره مى كرد و در آن آسمان ، درياهايى تاريك و درياهايى از برف، و نيز تُندرى بود.
مسند ابن حنبل_ به نقل از عبّاس بن عبد المطّلب _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا مى دانيد فاصله ميان آسمان و زمين ، چه قدر است؟» گفتيم : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود: «ميان آن دو ، پانصد سال راه است و از هر آسمانى تا آسمانى ديگر ، پانصد سال راه است و چگونگى (1) هر آسمانى ، پانصد سال راه است و بالاى آسمان هفتم ، دريايى است كه فاصله ميان پايين و بالايش به اندازه آسمان تا زمين است» .
.
ص: 270
التوحيد عن جميل بن درّاج :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هَل فِي السَّماءِ بِحارٌ ؟ قالَ : نَعَم ، أخبَرَني أبي عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ فِي السَّماواتِ السَّبعِ لَبِحارا عُمقُ أحَدِها مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ مَسائِلِ عَبدِ اللّهِ بنِ سَلامٍ _ :قالَ : ... أخبِرني ما فَوقَ السَّماءِ السّابِعَةِ ؟ قالَ : بَحرُ الحَيَوانِ ، قالَ : فَما فَوقَهُ ؟ قالَ : بَحرُ الظُّلمَةِ ، قالَ : فَما فَوقَهُ ؟ قالَ : بَحرُ النّورِ ، قالَ : فَما فَوقَهُ ؟ قالَ : الحُجُبُ ... . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :جَعَلَ في كُلِّ سَماءٍ ساكِنا مِنَ المَلائِكَةِ خَلَقَهُم مَعصومينَ مِن نورٍ ، مِن بُحورٍ عَذَبَةٍ وهُوَ بَحرُ الرَّحمَةِ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :إذا نَظَرتَ إلَى السَّماءِ فَقُل : ... اللّهُمَّ رَبَّ السَّقفِ المَرفوعِ ، وَالبَحرِ المَكفوفِ . (4)
4 / 2بِحارُ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ فِي الجَنَّةِ بَحرَ الماءِ ، وبَحرَ العَسَلِ ، وبَحرَ اللَّبَنِ ، وبَحرَ الخَمرِ ، ثُمَّ تُشَقَّقُ الأَنهارُ بَعدُ . (5)
.
ص: 271
التوحيد_ به نقل از جميل بن دُرّاج _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا در آسمان هم درياهايى وجود دارد؟ فرمود: «آرى . پدرم [ امام باقر ] ، به نقل از پدرش از جدّش عليهم السلام مرا خبر داد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در آسمان هاى هفتگانه ، درياهايى است كه ژرفاى هر يك از آنها به اندازه پانصد سال راه است » .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث پرسش هاى عبد اللّه بن سلّام _ :عبد اللّه پرسيد: ... مرا خبر ده كه بالاى آسمان هفتم چيست؟ [ ]فرمود: «درياى زندگى» . گفت: بالاى آن چيست؟ فرمود: «درياى تاريكى». گفت: بالاى آن چيست؟ فرمود: «درياى نور» . گفت: بالاى آن چيست ؟ فرمود: «پرده ها...» .
امام على عليه السلام :[خداوند] در هر آسمانى ، ساكنانى از فرشتگان قرار داده كه آنها را معصوم و از نورى از درياهاى شيرين آفريده كه همان درياى رحمت است.
امام صادق عليه السلام :هر گاه به آسمان نگريستى ، بگو : « ... بار خدايا ! اى پروردگار بام بلند، و درياى نگه داشته شده !» .
4 / 2درياهاى بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بهشت، درياى آب است ، و درياى عسل، و درياى شير، و درياى باده . سپس رودها و جويبارها [از آنها] منشعب مى شوند.
.
ص: 272
الفصل الخامس : التمثيل بالبحر للتعظيم5 / 1بَحرُ العِلمِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ مِن نورِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عِشرينَ بَحرا مِن نورٍ ، في كُلِّ بَحرٍ عُلومٌ لا يَعلَمُها إلَا اللّهُ تَعالى . (1)
الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ الإِمامَ بِمَنزِلَةِ البَحرِ لا يَنفَدُ ما عِندَهُ وعَجائِبُهُ أكثَرُ مِن ذلِكَ ، وَالطَّيرُ حينَ أخَذَ مِنَ البَحرِ قَطرَةً بِمِنقارِهِ لَم يَنقُص مِنَ البَحرِ شَيئا ، كَذلِكَ العالِمُ لا يَنقُصُهُ عِلمُهُ شَيئا ولا تَنفَدُ عَجائِبُهُ . (2)
الإمام الباقر عليه السلام :سَمِعتُ جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيَّ يَقولُ : سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن سَلمانَ الفارِسِيِّ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : سَلمانُ بَحرُ العِلمِ لا يُقدَرُ عَلى نَزحِهِ ، سَلمانُ مَخصوصٌ بِالعِلمِ الأَوَّلِ وَالآخِرِ . (3)
.
ص: 273
فصل پنجم : تشبيه كردن به دريا ، براى بزرگ نشان دادن5 / 1درياى دانشامام على عليه السلام :خداى متعال ، از نور محمّد صلى الله عليه و آله ، بيست درياى نور آفريد، و در هر دريايى دانش هايى است كه كسى جز خداوند متعال ، آنها را نمى داند.
امام كاظم عليه السلام :امام ، به سان درياست كه آنچه در اوست ، پايان نمى يابد و شگفتى هايش از آن هم بيشتر است. همان گونه كه اگر پرنده اى با منقارش قطره اى از دريا برگيرد ، چيزى از دريا كاسته نمى گردد، دانشمند (امام) نيز چنين است. چيزى از دانش او كاسته نمى شود و شگفتى هايش پايان نمى پذيرد.
امام باقر عليه السلام :از جابر بن عبد اللّه انصارى شنيدم كه مى گويد: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره سلمان پرسيدم. فرمود: «سلمان ، درياى دانش است كه نمى توان آب آن را كشيد. علم اوّل و آخر ، به سلمان عطا شده است» .
.
ص: 274
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَلمانُ بَحرٌ لا يُنزَفُ ، وكَنزٌ لا يُنفَدُ ، سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ ، سَلسالٌ (1) يَمنَحُ الحِكمَةَ . (2)
5 / 2بَحرُ النّورِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :ثُمَّ قُذِفتُ في بِحارِ النّورِ ، فَلَم تَزَلِ الأَمواجُ تَقذِفُني حَتّى تَلَقّاني جَبرَئيلُ عليه السلام في سِدرَةِ المُنتَهى . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ بَحرا مِن نورٍ ، حَولَهُ مَلائِكَةٌ مِن نورٍ ، عَلى جَبَلٍ مِن نورٍ ، بِأَيديهِم حِرابٌ مِن نورٍ ، يُسَبِّحونَ حَولَ ذلِكَ البَحرِ ، سُبحانَ ذِي المُلكِ وَالمَلَكوتِ ، سُبحانَ ذِي العِزَّةِ وَالجَبَروتِ ، سُبحانَ الحَيِّ الَّذي لا يَموتُ ، سُبّوحٌ قُدّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرّوحِ ، فَمَن قالَها في يَومٍ مَرَّةً أو شَهرٍ أو سَنَةٍ مَرَّةً ، أو في عُمُرِهِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ ، ولَو كانَت ذُنوبُهُ مِثلَ زَبَدِ البَحرِ أو مِثلَ رَملِ عالِجٍ (4) ، أو فَرَّ مِنَ الزَّحفِ . (5)
5 / 3بَحرُ الحَياةِالإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ صَلَّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ أسرَعَت أرواحُهُم فِي العُلى ، وخَطَطَت هِمَمُهُم في عِزِّ الوَرى ، فَلَم تَزَل قُلوبُهُم والِهَةً طائِرَةً حَتّى أناخوا في رِياضِ النَّعيمِ ، وجَنَوا مِن ثِمارِ النَّسيمِ ، وشَرِبوا بِكَأسِ العَيشِ ، وخاضوا لُجَّةَ السُّرورِ ، وغاصوا في بَحرِ الحَياةِ ، وَاستَظَلّوا في ظِلِّ الكَرامَةِ ، آمينَ رَبَّ العالَمينَ . (6)
.
ص: 275
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سلمان ، دريايى خشك ناشدنى و گنجى پايان ناپذير است . سلمان ، از ما خاندان (اهل بيت) است. چشمه زلالى است كه حكمت مى بخشد.
5 / 2درياى نورپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج _ :سپس در درياهاى نور ، افكنده شدم و امواج ، پيوسته ، مرا به جلو مى افكند تا آن كه جبرئيل عليه السلام در سِدرة المُنتهى (1) مرا گرفت.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، دريايى از نور دارد كه پيرامون آن ، فرشتگانى از نور بر فراز كوهى از نور هستند و در دست هايشان ، نيزه هايى از نور است كه پيرامون آن دريا ، به تسبيح گويى مشغول اند [و مى گويند:] «پاكا خداوندگار پادشاهى و سلطنت! پاكا خداوند فرّ و شكوه! پاكا آن زنده اى كه هرگز نمى ميرد! پاكا، مقدّسا، خداوندگار فرشتگان و روح » . بنا بر اين ، هر كس اينها را روزى يك بار يا ماهى يك بار يا سالى يك بار يا در تمام عمرش يك بار بگويد ، خداوند ، همگى گناهان او را مى آمرزد ؛ اگر چه گناهانش به اندازه كف دريا يا ريگ هاى عالِج (2) باشد يا از جهاد ، گريخته باشد.
5 / 3درياى زندگىامام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و دودمان او ، درود فرست و مرا از آنانى قرار ده كه جان هايشان به سوى بلندى شتافته است و همّت هايشان ، از عزّت در ميان مردمان ، فراتر رفته است و از اين رو، دل هايشان ، پيوسته شوريده است تا آن كه در باغ هاى پُرنعمت ، فرود آمده اند و از ميوه هاى نسيم (بادخوش) چيده اند و با جام جانبخش نوشيده اند و در اعماق شادى ، فرو شده اند و در درياى زندگى ، غوطه ور گشته اند و در سايه سار كرامت ، آرميده اند. آمين ، اى پروردگار جهانيان !
.
ص: 276
5 / 4بَحرُ الرِّضاالإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلنا مِمَّن جاسُوا (1) خِلالَ دِيارِ الظّالِمينَ ، وَاستَوحَشوا مِن مُؤانَسَةِ الجاهِلينَ ، وسَمَوا إلَى العُلُوِّ بِنُورِ الإِخلاصِ ، ورَكِبوا في سَفينَةِ النَّجاةِ ، وأقلَعوا بِريحِ اليَقينِ ، وأرسَوا بِشَطِّ بِحارِ الرِّضا يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . (2)
5 / 5أغنى مِنَ البَحرِالإمام عليّ عليه السلام :البَدَنُ القانِعُ أغنى مِنَ البَحرِ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :غِنَى النَّفسِ أغنى مِنَ البَحرِ . (4)
.
ص: 277
5 / 4درياى خشنودىامام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و دودمان محمّد ، درود فرست و ما را از آنانى قرار ده كه ميان خانه هاى ستمگران ، [براى نابود كردن آنها ]به جستجو پرداخته اند و از همدمى با نادانان ، رَميده اند و با نور اخلاص ، به سوى تعالى اوج گرفته اند و بر كِشتى رهايى نشسته اند و با باد يقين ، به حركت در آمده اند و در ساحل درياهاى خشنودى ، لنگر انداخته اند، اى مهربان ترينِ مهربانان !
5 / 5غنى تر از درياامام على عليه السلام :تنِ قانع، غنى تر از درياست.
امام صادق عليه السلام :غناى نفس، غنى تر از درياست .
.
ص: 278
5 / 6بَحرٌ لا يُدرَكُ قَعرُهُالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ القُرآنِ _ :ثُمَّ أنزَلَ عَلَيهِ الكِتابَ ... سِراجا لا يَخبو تَوَقُّدُهُ ، وبَحرا لا يُدرَكُ قَعرُهُ . (1)
5 / 7أخذُ اللُّؤلُؤِ مِنَ البَحرِالإمام الباقر عليه السلام :ألا تَأخُذونَ اللُّؤلُؤَ مِنَ البَحرِ ؟ خُذُوا الكَلِمَةَ الطَّيِّبَةَ مِمَّن قالَها وإن لَم يَعمَل بِها ، فَإِنَّ اللّهَ يَقولُ : «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ» (2) . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :يَغوصُ العَقلُ عَلَى الكَلامِ فَيَستَخرِجُهُ مِن مَكنونِ الصَّدرِ ، كَما يَغوصُ الغائِصُ عَلَى اللُّؤلُؤِ المُستَكِنَّةِ فِي البَحرِ . (4)
.
ص: 279
5 / 6دريايى كه ژرفايش نارسيدنى استامام على عليه السلام_ در وصف قرآن _ :سپس كتاب را بر او فرو فرستاد... و آن ، چراغى است كه شعله اش خاموش نمى گردد، و دريايى است كه به قعر آن نمى توان رسيد .
5 / 7گرفتن مرواريد از درياامام باقر عليه السلام :آيا از دريا ، مرواريد نمى گيريد؟ سخن نيك را نيز از كسى كه آن را مى گويد ، بگيريد ؛ اگر چه خود ، آن را به كار نبندد؛ زيرا خداوند مى فرمايد: «كسانى كه سخن را مى شنوند و از نيكوترينش پيروى مى كنند، آنان ، كسانى هستند كه خداوند ، هدايتشان كرده است» .
امام صادق عليه السلام :خِرَد ، غوّاص سخن است و آن را از درون سينه ، استخراج مى كند، چنان كه غوّاص براى به دست آوردن مرواريد نهان در اعماق دريا ، به دلِ دريا مى زند.
.
ص: 280
الفصل السادس : التمثيل بالبحر للتحذير6 / 1بَحرُ القَدَرِالإمام عليّ عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ القَدَرِ _ :طَريقٌ مُظلِمٌ فَلا تَسلُكوهُ ، وبَحرٌ عَميقٌ فَلا تَلِجوهُ (1) ، وسِرُّ اللّهِ فَلا تَتَكَلَّفوهُ . (2)
عنه عليه السلام_ في صِفَةِ القَدَرِ _ :إنَّهُ بَحرٌ زاخِرٌ خالِصٌ للّهِِ تَعالى ، عُمقُهُ ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ ، عَرضُهُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ . (3)
6 / 2بَحرُ الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام :اُحَذِّرُكُمُ الدُّنيا فَإِنَّها دارُ شُخوصٍ ، ومَحَلَّةُ تَنغيصٍ ، ساكِنُها ظاعِنٌ ، وقاطِنُها بائِنٌ ، تَميدُ بِأَهلِها مَيَدانَ السَّفينَةِ ، تقَصِفُهَا العَواصِفُ في لُجَجِ البِحارِ ، فَمِنهُمُ الغَرِقُ الوَبِقُ (4) ، ومِنهُمُ النّاجي عَلى بُطونِ الأَمواجِ تَحفِزُهُ الرِّياحُ بِأَذيالِها ، وتَحمِلُهُ عَلى أهوالِها ، فَما غَرِقَ مِنها فَلَيسَ بِمُستَدرَكٍ ، وما نَجا مِنها فَإِلى مَهلَكٍ . (5)
.
ص: 281
فصل ششم : تشبيه كردن به دريا براى هشدار دادن6 / 1درياى تقديرامام على عليه السلام_ در پاسخ پرسش از تقدير _ :راهى است تاريك. پس آن را نپيماييد. دريايى است ژرف. پس در آن در نياييد. راز خداست. پس خود را براى [دريافت ]آن به رنج [بيهوده] ميفكنيد.
امام على عليه السلام_ در توصيف تقدير _ :آن ، دريايى است مالامال و ويژه خداوند متعال. ژرفايش ، به اندازه آسمان تا زمين است و پهنايش ، به اندازه مشرق تا مغرب .
6 / 2درياى دنياامام على عليه السلام :شما را از دنيا بر حذر مى دارم؛ زيرا كه دنيا ، سراى كوچيدن و جايگاه كدورت [و سختى] است . ساكن آن ، [سرانجام] رَخت بر مى بندد و مقيمش از آن جدا مى شود. اهل خود را به تلاطم مى اندازد ، چونان به تلاطم در آمدن كشتى كه توفان ها ، آن را در اعماق درياها در هم مى شكند و برخى از مسافران ، غرق مى شوند و برخى ديگر مى رَهند ، در حالى كه بر شكم موج ها دست و پا مى زنند و بادها با دامن هاى خود ، بر او مى كوبند و به وحشتش مى افكنند. پس، آن كه غرق شود ، به دادش نمى توان رسيد، و آن كه از آن (كشتى شكسته / بادهاى كوبنده) بِرَهد، به مهلكه اى ديگر ، فرو مى غلتد .
.
ص: 282
الإمام زين العابدين عليه السلام :أما بَلَغَكُم ما قالَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام لِلحَوارِيّينَ ؟ قالَ لَهُم : الدُّنيا قَنطَرَةٌ فَاعبُروها ولا تَعمُروها ، وقالَ : أيُّكُم يَبني عَلى مَوجِ البَحرِ دارا ؟ تِلكُمُ الدّارُ الدُّنيا ، فَلا تَتَّخِذوها قَرارا . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :مَثَلُ الدُّنيا كَمَثَلِ ماءِ البَحرِ ، كُلَّما شَرِبَ مِنهُ العَطشانُ ازدادَ عَطَشا حَتّى يَقتُلَهُ . (2)
الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ قالَ لِابنِهِ : ... يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ . (3)
لُقمانُ الحَكيمُ :يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ هَلَكَ فيها بَشَرٌ كَثيرٌ ، تَزَوَّد مِن عَمَلِها وَاتَّخِذ سَفينَةً حَشوُها تَقوَى اللّهِ ، ثُمَّ اركَب لُجَجَ الفُلكِ تَنجو وإنّي لَخائِفٌ أن لا تَنجُوَ . يا بُنَيَّ السَّفينَةُ إيمانٌ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلُ ، وسُكّانُهَا (4) الصَّبرُ ، ومَجاذيفُهَا الصَّومُ وَالصَّلاةُ وَالزَّكاةُ ، يا بُنَيَّ مَن رَكِبَ البَحرَ مِن غَيرِ سَفينَةٍ غَرِقَ . (5)
.
ص: 283
امام زين العابدين عليه السلام :آيا به شما نرسيده است آنچه عيسى بن مريم عليه السلام به حواريان فرمود؟ به آنان فرمود : «دنيا ، پُلى است. پس ، از آن بگذريد و آبادش مكنيد» . و فرمود : «كدام يك از شما بر موج دريا ، خانه مى سازد؟ ! چنين است خانه دنيا. پس، دنيا را جاى ماندن مگيريد».
امام صادق عليه السلام :دنيا ، مانند آب درياست كه شخص تشنه ، هر چه از آن بيشتر بنوشد ، تشنه تر مى شود تا اين كه او را از پا در مى آورد .
امام كاظم عليه السلام :لقمان به پسرش گفت:... پسرم! دنيا، درياى ژرفى است كه خلق بسيارى در آن غرق گشته اند.
لقمان حكيم:پسرم! دنيا، درياى ژرفى است كه آدميان بسيارى در آن نابود شده اند. از عمل [در] آن ، توشه برگير، و كشتى اى فراهم آور كه بارِ آن ، پرواى الهى باشد . پس با آن به [اين] دريا زن تا نجات يابى. با اين حال، مى ترسم كه نجات نيابى ! پسرم! [آن] كشتى، ايمان است و بادبانش ، توكّل و سكّانش ، شكيبايى و پاروهايش ، روزه و نماز و زكات. پسرم! هر كه بى كشتى به دريا برود ، غرق مى شود .
.
ص: 284
6 / 3بَحرُ الخَطاياالكتاب«أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِى بَحْرٍ لُّجِّىٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَآ أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» . (1)
الحديثالإمام الكاظم عليه السلام :يا سَيِّدي ، أنقِذ عَبدَكَ الغَريقَ في بَحرِ الخَطايا . (2)
الإمام عليّ عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :إنَّكَ أنتَ عَلّامُ الغُيوبِ ، فَالطُف بي فَقَديما لَطَفتَ بِمُسرِفٍ عَلى نَفسِهِ ، غَريقٍ في بُحورِ خَطيئَتِهِ ، أسلَمَتهُ لِلحُتوفِ (3) كَثرَةُ زَلَلِهِ . (4)
عنه عليه السلام :إلهي أفحَمَتني ذُنوبي وقَطَعَت مَقالَتي فَلا حُجَّةَ لي ولا عُذرَ ، فَأَنَا المُقِرُّ بِجُرمي ، المُعتَرِفُ بِإِساءَتي ، الأَسيرُ بِذَنبي ، المُرتَهَنُ بِعَمَلي ، المُتَهَوِّرُ في بُحورِ خَطيئَتي . (5)
6 / 4بَحرُ الفِتنَةِالإمام عليّ عليه السلام :قَد خاضوا بِحارَ الفِتَنِ ، وأخَذوا بِالبِدَعِ دونَ السُّنَنِ ، وتَوَغَّلُوا الجَهلَ ، وَاطَّرَحُوا العِلمَ . (6)
.
ص: 285
6 / 3درياى خطاهاقرآن«يا [كارهايشان] مانند تاريكى هايى است در دريايى ژرف ، كه موجى آن را فرو مى پوشانَد و روى آن ، موجى ديگر است و بالاى آن ، ابرى است. تاريكى هايى است كه بعضى بر روى بعضى ديگر ، قرار گرفته است . هر گاه [غرقه ]دستش را بيرون آورد ، به زحمت ، آن را مى بيند. خدا به هر كس نورى نداده باشد ، او را هيچ نورى نخواهد بود».
حديثامام كاظم عليه السلام :آقاى من! اين بنده غرقه در درياى لغزش ها را نجات بخش .
امام على عليه السلام_ در مناجاتش _ :تو داناى نهان هايى. پس به من لطف نما كه از ديرباز ، همواره با آن كه بر خويش ، ستم روا داشته و در درياهاى خطاهايش غرقه گشته و فراوانى لغزش هايش ، او را به دست نابودى سپرده است، لطف داشته اى.
امام على عليه السلام :معبودا ! گناهانم ، زبانم را بند آورده و گفتارم را بُريده است و مرا هيچ عذر و بهانه اى نيست . پس به جرم خويش ، اقرار دارم و به بدكردارى ام ، معترفم در بندِ گناه خويشم و گروگانِ كردار [ بد ] خود هستم و بى باكانه ، خويشتن را در درياهاى خطا افكنده ام.
6 / 4درياى فتنهامام على عليه السلام :در درياهاى فتنه ها ، فرو رفتند و سنّت ها را رها كرده ، بدعت ها را گرفتند و در نادانى ، غرقه گشتند و دانش را به دور افكندند.
.
ص: 286
عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ لِمُعاوِيَةَ _ :أردَيتَ (1) جيلاً مِنَ النّاسِ كَثيرا خَدَعتَهُم بِغَيِّكَ ، وألقَيتَهُم في مَوجِ بَحرِكَ . (2)
6 / 5بَحرُ الجَهالَةِالإمام عليّ عليه السلام :كَم مِن غَريقٍ هَلَكَ في بَحرِ الجَهالَةِ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ ... خَلَقَ الجَهلَ مِنَ البَحرِ الاُجاجِ (4) ظُلمانِيّا ، فَقالَ لَهُ : أدبِر ، فَأَدبَرَ ؛ ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل ، فَلَم يُقبِل ، فَقالَ لَهُ : اِستَكبَرتَ ، فَلَعَنَهُ . (5)
6 / 6بَحرُ التَّسويفِالإمام الباقر عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِجابِرٍ الجُعفِيِّ _ :إيّاكَ وَالتَّسويفَ ، فَإِنَّهُ بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلكى . (6)
.
ص: 287
امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به معاويه _ :مردان بسيارى را به نابودى كشاندى و با فريبكارى خود ، آنان را فريفتى و در موج درياى [فتنه گرى ]خويش ، در افكندى.
6 / 5درياى نادانىامام على عليه السلام :چه بسيار كسانى كه در درياى نادانى ، غرق و نابود شدند !
امام صادق عليه السلام :خداوند ، ... نادانى را از درياى شور و تاريك آفريد و به او فرمود : «پشت كن !» و او پشت كرد . سپس به او فرمود : «[به من] رو كن !» و او رو نكرد. خداوند به او فرمود: «گردن فرازى كردى» و لعنتش كرد.
6 / 6درياى امروز و فردا كردنامام باقر عليه السلام_ در سفارش به جابر جُعْفى _ :از امروز و فردا كردن بپرهيز؛ زيرا آن ، دريايى است كه انسان ها در آن ، نابود مى شوند.
.
ص: 288
6 / 7جارُ البَحرِالإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ لِلبَحرِ جارٌ ، ولا لِلمَلِكِ صَديقٌ ، ولا لِلعافِيَةِ ثَمَنٌ . (1)
عنه عليه السلام_ وقَد قيلَ بِحَضرَتِهِ : جاوِر مَلِكا أو بَحرا _ :هذا كَلامٌ مُحالٌ ، وَالصَّوابُ : لا تُجاوِر مَلِكا ولا بَحرا ، لِأَنَّ المَلِكَ يُؤذيكَ ، وَالبَحرَ لا يُرويكَ . (2)
.
ص: 289
6 / 7همسايه درياامام صادق عليه السلام :دريا، همسايه نمى شناسد و پادشاه ، دوست . و [نعمتِ] عافيت را قيمت نمى توان نهاد .
امام صادق عليه السلام_ آن گاه كه در حضور ايشان گفته شد: يا همسايه پادشاه باش يا همسايه دريا _ :اين، سخنى نادرست است. درستش اين است كه : «نه با پادشاه بايد همسايه شد ، نه با دريا» ؛ زيرا پادشاه ، تو را مى آزارد و دريا ، سيرابت نمى كند.
.
ص: 290
الفصل السابع : التمثيل براكب البحر7 / 1القائِلُ فِي القُرآنِ بِرَأيِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إن أخطَأَ القائِلُ فِي القُرآنِ بِرَأيِهِ فَقَد تَبَوَّأَ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ ، وكانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ مَن رَكِبَ بَحرا هائِجا بِلا مَلّاحٍ ولا سَفينَةٍ صَحيحَةٍ ، لا يَسمَعُ بِهَلاكِهِ أحَدٌ إلّا قالَ : هُوَ أهلٌ لِما لَحِقَهُ ، ومُستَحِقٌّ لِما أصابَهُ . (1)
7 / 2المُصاحِبُ لِلأَشرارِالإمام عليّ عليه السلام :مُصاحِبُ الأَشرارِ كَراكِبِ البَحرِ ، إن سَلِمَ مِنَ الغَرَقِ لَم يَسلَم مِنَ الفَرَقِ (2) . (3)
.
ص: 291
فصل هفتم : تشبيه كردن به مسافر دريا7 / 1تفسير به رأىِ قرآنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر آن كه قرآن را به رأى خويش تفسير مى كند، خطا كند ، جايگاهش آتش جهنّم است و حكايت او ، حكايتِ كسى است كه بدون كشتيبان و كشتى سالم، به دريايى خروشان سفر كند. هر كس خبر غرق شدن چنين كسى را بشنود ، بى گمان خواهد گفت: سزاوار بود كه غرق شود. مستحق بود كه اين بلا بر سرش بيايد.
7 / 2همنشينى با بدانامام على عليه السلام :همنشينِ بَدان ، همچون مسافر درياست. اگر از غرق شدن به سلامت بماند ، از وحشت نمى رَهَد.
.
ص: 292
7 / 3المُلتَبِسُ بِالسُّلطانِ وَقتَ الاِضطِرابِالإمام عليّ عليه السلام :لا تَلتَبِس بِالسُّلطانِ في وَقتِ اضطِرابِ الاُمورِ عَلَيهِ ، فَإِنَّ البَحرَ لا يَكادُ يَسلَمُ مِنهُ راكِبُهُ مَعَ سُكونِهِ ، فَكَيفَ مَعَ اختِلافِ رِياحِهِ وَاضطِرابِ أمواجِهِ . (1)
7 / 4المُتَزَوِّجُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ فَقَد رَكِبَ البَحرَ ، فَإِن وُلِدَ لَهُ فَقَد كُسِرَ بِهِ (2) . (3)
.
ص: 293
7 / 3نزديك شدن به سلطان در وقت آشفته بودنامام على عليه السلام :به سلطان، آن گاه كه كارها بر او آشفته گردد، نزديك مشو؛ زيرا دريا حتّى آن گاه كه آرام است، مسافرش تقريبا از آن در امان نيست، چه رسد آن گاه كه بادهايش وزيدن گيرد و خيزابه هايش به تلاطم در آيد.
7 / 4مرد ازدواج كردهامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر گاه مرد ازدواج كند ، [چونان است كه] به دريا سفر كرده است، و چون فرزندى به دنيا آورد ، [مانند آن است كه كشتى او] شكسته شود. (1)
.
ص: 294
. .
ص: 295
30 _ بخل و تنگ نظرىدرآمدفصل يكم : شناخت بخل و تنگ نظرىفصل دوم : پرهيز دادن از بخلفصل سوم : ريشه هاى بخلفصل چهارم : پيامدهاى بخلفصل پنجم : عوامل باز دارنده از بخلفصل ششم : بخل پسنديده
.
ص: 296
. .
ص: 297
درآمدبُخل و شُحّ ، در لغتواژه «بُخل» ، (1) در لغت عرب به معناى «منع و اِمساك» (2) و ضدّ «كَرَم و جود» (3) است و در فارسى ، به معناى «زُفتى و تنگ چشمى» (4) است . فيروزآبادى ، در تبيين معناى «بخل» ، گفته است : البُخلُ وَ البُخولُ ، بِضَمِّهِما ، وَ كَجَبَلٍ وَ نَجْمٍ وَ عُنُقٍ : ضِدُّ الكَرَمِ . (5) بخل و بخول ، هر دو به ضمّ با ، و نيز بر وزن هاى جَبَل و نَجْم و عُنُق ، ضدّ كَرَم است . راغب اصفهانى نيز مى گويد : البُخلُ : إمساكُ المُقتَنَياتِ عَمّا لا يَحِقُّ حَبسُها عَنهُ ، وَ يُقابِلُهُ الجودُ . (6) بخل ، نگه داشتن دارايى ها از جاهايى است كه حبس از آن ، شايسته نيست [و در آن جاها بايد مصرف شود] . مقابل آن ، بخشش است .
.
ص: 298
و امّا «شُحّ» ، به معناى بخل شديد و بازداشتن همراه با حرص ، تفسير شده است ، چنان كه ابن فارِس مى گويد : الشين وَ الحاء ، الأَصلُ فيهِ المَنعُ ، ثُمَّ يَكونُ مَنعا مَعَ حِرصٍ . مِن ذلِكَ الشُّحُّ وَ هُوَ البُخلُ مَعَ حِرصٍ . (1) شين و حا (شحّ) : اصل در اين واژه ، بازداشتن است ، و بعدها در بازداشتن همراه با حرص ، به كار برده شده است . از همين روست كه شُحّ ، همان بخل آزمندانه است . نيز راغب مى گويد : الشُّحُّ : بُخلٌ مَعَ حِرصٍ ، وَ ذلِكَ فيما كانَ عادَةً . (2) شُحّ ، بخل همراه با حرص است ، و اين ، در جايى است كه عادت شده باشد . ابن اثير نيز مى گويد : الشُّحُّ : أشَدُّ البُخلِ ، وَ هُوَ أبلَغُ ؛ فِى المَنعِ مِنَ البُخلِ . (3) شُح ، بخل شديد است و در خوددارى [از بخشيدن] ، رساتر از بخل است . شيخ طوسى ، اصل و حقيقت «بُخل» را دشوارى در بخشش مى داند . (4) گفتنى است كه به دليل نزديك بودن معناى لغوى «بخل» و «شُح» ، و كاربرد مشابه آنها در قرآن و حديث ، مطالب مربوط به آنها در اين جا با هم مطرح مى گردند .
بخل و شُح ، در قرآن و حديثواژه «بُخل» و مشتقّات آن ، در قرآن كريم ، دوازده بار و در هفت آيه ، (5) به صورت
.
ص: 299
مصدر و فعل ماضى و مضارع ، به كار رفته است . واژه «شُح» و «أشحّة» نيز پنج بار در چهار آيه (1) آمده است . افزون بر اين ، در موارد ديگرى ، مانند آيات 29 و 100 سوره اِسرا ، آيه 19 سوره معارج ، آيه 35 سوره ق ، آيه 53 سوره نساء ، و آيات 34 و 35 سوره نجم ، بدون به كار بردن واژه «بخل» و «شُح» ، اين صفت ها ، به شدّت نكوهش گرديده است . در احاديث اسلامى ، واژه هاى «بخل» و «شُح» ، كاربردهاى مختلفى دارند و پيشوايان اسلام ، ره نمودهاى قابل تأمّل ، ارزنده و آموزنده اى در باره صفت «بخل» ، ارائه كرده اند كه در پى ، خواهد آمد . امّا پيش از آن ، به چند نكته در جمع بندى آنها ، اشاره مى شود :
1 . معناى بخل و شح و نكوهيدگى آنهااز نگاه قرآن و حديث ، «بخل» و «شحّ» ، نكوهيده است و عبارت از منع و اِمساكى است كه عقل ، آن را زشت و نكوهيده مى شمارد . از اين رو ، در روايتى از امام صادق عليه السلام ، ضمن تبيين سپاهيان عقل و جهل ، «بخل» در مقابل «سخاء» ، از سپاهيان جهل (نادانى) ، شمرده شده است : وَ السَّخاءُ وَ ضِدُّهُ البُخلُ . (2) بخشندگى و ضدّ آن ، بخل است . و در روايتى ديگر از امام عسكرى عليه السلام آمده است : إنَّ ... لِلاِقتِصادِ مِقدارا فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ بُخلٌ . (3) براى ميانه روى ، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود ، آن ، بخل است.
.
ص: 300
اين سخن ، بدين معناست كه امساك در حدّ اعتدال ، عقلاً و شرعا ، نكوهيده نيست و بخل ، شمرده نمى شود . بر اين اساس ، بخل ، دو نوع ضد دارد : يكى ، ضدّى كه ارزش محسوب مى شود و آن ، انفاق در حدّ اعتدال و مشروع است كه سخا ، جود و كَرَم ، دانسته مى شود و بالاترين مراتب آن ، ايثار است . ديگرى ، انفاقِ خارج از حدّ اعتدال و مشروع است كه اسراف و تبذير ، شمرده مى گردد . بنا بر اين ، آنچه به شمارى از اخلاق پژوهان نسبت داده شده كه بخل ، ضدّ سخا و جود و كَرَم نيست ؛ بلكه ضدّ اسراف است ، (1) صحيح به نظر نمى رسد . و امّا واژه «شُحّ» در روايات ، گاه با بخل ، يكسان دانسته شده ، (2) و گاه براى مراتب بالاى بخل ، به كار رفته است . (3)
2 . مراتب بخلبخل ، مراتبى دارد كه پايين ترين مراتب آن ، اِمساك در چيزى است كه مورد نيازِ بخيل نيست و براى او سودى ندارد . بالاتر از آن ، بخل نسبت به چيزى است كه در تملّك بخيل نيست ؛ يعنى نه تنها از دادن مال خود به ديگران امتناع مى ورزد ؛ بلكه مايل نيست كه ديگرى نيز به شخص ديگرى ، چيزى ببخشد! و خسيس تر از وى ، كسى است كه نه تنها نسبت به ديگران ، بلكه نسبت به خودش نيز بخل مى ورزد و حرص در انباشتن ثروت ، نمى گذارد كه مالش را حتى براى رفع نيازهاى شخصى خود ، مصرف نمايد .
.
ص: 301
3 . گونه هاى بخلدر احاديث اسلامى ، بخل ، به امور اقتصادى اختصاص ندارد ؛ بلكه امورى مانند كتمانِ دانش هايى كه براى مردم مفيدند ، خوددارى از سلام كردن به ديگران و سستى در درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز «بخل» دانسته شده است . اين احاديث ، مؤيّد نظريه كسانى است كه در تعريف بخل گفته اند : بخل ، منع چيزى است كه منع آن ، فايده اى و بذل آن ، زيانى ندارد . (1)
4 . بدترين گونه هاى بخلبخل ، مراتبى دارد كه شدّت و ضعف آن ، مرتبط با شخص بخيل و چيزى است كه امساك مى نمايد . بنا بر اين ، هر چه موقعيت بخيل ، والاتر باشد و امساك نكردن از چيزى كه نسبت به آن بخل مى ورزد ، ضرورتر باشد ، زشتىِ بخل ، افزون تر مى گردد . از اين رو ، در احاديث ، بخل ثروتمندان و كسانى كه داراى موقعيت هاى مهمّ اجتماعى هستند ، زشت تر از ديگران ، شمرده شده است . (2) همچنين ، بخل در پرداخت حقوق واجب مالى به افراد مستحق ، از قبيح ترين انواع بخل است . (3)
5 . گستره بخل در اصطلاح شريعتبسيارى از مفسّران ، براى بخل ، اصطلاحى شرعى قائل شده اند كه محدوده آن ، تنگ تر از معناى لغوى آن است . آنچه در بيان اين اصطلاح و تعيين محدوده آن ، مشهورتر است ، آن كه بخل ، پرداخت نكردن واجبات مالى اى مانند زكات است . (4)
.
ص: 302
بر اساس اين تعريف ، اگر كسى حقوقى را كه بر وى واجب است ، ادا كند ، بخيل ناميده نمى شود ؛ (1) امّا با تأمّل در رواياتى كه در معناى «بخل» و «شُح» ، وارد شده است و مراتب و اقسام بخل اقتصادى و غير اقتصادى و زشت ترين انواع بخل را بيان مى كنند ، همچنين آيات و رواياتى كه در نكوهش بخل ، خاستگاه ، زيان ها و موانع آن آمده ، مى توان گفت كه بخل در متون مورد اشاره ، اصطلاحى شرعى نيست ؛ بلكه به همان معناى لغوى و عرفى اش به كار رفته است ؛ ليكن علماى اسلام ، در مقام تطبيق اين واژه بر مفاهيم و موضوعات شرعى ، بخل را در عناوين احكامى همچون : واجب ، مستحب و غير آن ، قابل تقسيم مى بينند .
6 . خاستگاه هاى بخلدر متون اسلامى ، گاه جهل به عنوان خاستگاه بخل معرّفى شده ، گاه بيمارى هاى روانى و ناتوانى ، گاه وسوسه ها در القاى پديد آمدن فقر در صورت انفاق ، گاه كفر ، گاه نفاق ، و گاه بدگمانى به وعده هاى الهى . (2) شايان ذكر اين است كه اين عوامل با هم منافاتى ندارند و همه آنها در كنار هم نيز مى توانند خاستگاه رويش صفت ناپسند بخل و شحّ در انسان باشند . همچنين امورى مانند كفر و نفاق _ همان طور كه زمينه ساز بخل اند _ ، مى توانند آثار بخل نيز محسوب شوند . (3)
7 . پيامدهاى خطرناك بخلبخل ، يكى از زشت ترين رذايل اخلاقى است كه خطرهاى فراوانى را براى دنيا و
.
ص: 303
آخرت بخيل ، در پى دارد . اين نتايج و پيامدها را مى توان به پنج دسته ، تقسيم كرد :
دسته اوّل : زيان هاى معنوىنخستين خطر و ضرر بخل براى بخيل ، اين است كه او را دچار فقرِ معنوى مى نمايد . در واقع ، بخيل در موازات بخل مادّى نسبت به ديگران ، از نظر معنوى نسبت به خود نيز بخل مى ورزد . لذا قرآن كريم ، تصريح مى فرمايد : «وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ . (1) و هر كس بخل ورزد ، تنها به زيان خود ، بخل ورزيده است» . اين فقر روحى ، سبب مى شود كه بخيل ، هر چه قدر داشته باشد ، باز هم احساس كمبود و نياز و تنگ دستى كند . احساس تنگ دستى نيز تنگ شدن سينه و روح را به دنبال دارد . (2) و بدين سان ، آرامش و آسايش روانى از بخيل ، سلب مى گردد و گرفتار رذايل اخلاقى ديگرى مانند : بى شرمى و ناجوانْ مردى هم مى شود . چنين شخصى ، آرزو مى كند تا همه مردم در فقر و تنگ دستى به سر ببرند . (3)
دسته دوم : خطرهاى اجتماعى و فرهنگىنكات مهمّى كه در زمينه خطرهاى اجتماعى بخل در روايات آمده ، عبارت است از : نفرت عمومى از بخيل ، نداشتن دوست واقعى ، بى آبرويى ، بُريدن دوستان شخص و حتّى اعضاى خانواده اش از او . (4)
.
ص: 304
افزون بر زيان هاى اجتماعى بخل ، براى شخص بخيل ، اين رذيله يكى از عوامل بروز فساد فرهنگى در نيازمندان جامعه نيز هست . (1) از سوى ديگر ، از آن جا كه طبيعت آزمندى در نهاد بشر نهفته شده ، عموم مردم با ديدن ثروت انبوه افراد بخيل ، به اين خصلت ، رو مى آورند و در زندگى اجتماعى ، از آنها پيروى مى كنند . از اين رو ، افراد بخيل ، عملاً الگو و امر كننده به بخل نيز هستند و بدين سان ، فرهنگ بخل ، در جامعه توسعه مى يابد و پايه هاى دين و دنياى مردم ، سست مى گردد .
دسته سوم : خطرهاى دينىخطرهاى دينى بخل ، عبارت است از : سلبِ توفيق از بخيل در انجام دادن كارهاى خير ، هزينه كردن آنچه در راه خير بايد مصرف مى كرده ، در كارهاى زيانبار و گناه ، از بين رفتن پاداش كارهاى نيك ، زوال ايمان ، خشم الهى ، دورى از خدا ، گسستگى رابطه بخيل با ولايت و محبّت آفريدگار جهان و در نهايت ، هلاكت معنوى . (2)
دسته چهارم : خطرهاى اقتصادىافزون بر خطرهاى روانى ، اجتماعى و دينى ، از نظر اقتصادى نيز بخل براى بخيل ، زيانبار و خطرناك است ؛ زيرا اين رذيله سبب مى شود كه انسان نتواند از مال خود ، بهره مند شود ؛ بلكه زحمت تهيّه و نگهدارى ثروت با اوست و استفاده از آن براى ديگران ، افزون بر آن بخل ، بركت مال او را از بين مى برد و از اعتماد و رغبت
.
ص: 305
ديگران در تعامل اقتصادى با او مى كاهد و گاه موجب مى شود كه نعمت الهى به ديگرى منتقل شود و گاه به تلف شدن آن مى انجامد . (1)
دسته پنجم : خطرهاى اُخروىبالاترين خطرهايى كه بخيل را تهديد مى كند : محروميت از بهشت ، و گرفتار شدن به آتش دوزخ در جهان پس از مرگ و در روز قيامت است . با عنايت به همه آثار و پيامدهاى خطرناك رذيله بُخل ، در متون اسلامى ، از اين صفت به عنوان بدترين بيمارى اخلاقى ، (2) ياد شده و در روايتى از امام على عليه السلام ، جامع همه زشتى ها و ريشه همه بدى ها دانسته شده است : البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِىِ العُيوبِ وَ هُوَ زِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ سوءٍ . (3) بخل، گِرد آورنده خوهاى زشت است . آن ، مهارى است كه با آن ، [شخص] به سوى هر بدى اى كشانده مى شود. و بدين سان ، انواع گناهان و رذايل اخلاقى و شرور ، مانند : نفاق ، قطع پيوند خانوادگى ، دروغ ، ظلم ، ريختن خون بى گناهان ، حلال شمردن محرّمات الهى و ناجوان مردى، در روايات اسلامى ، از آثار اين صفت ناپسند ، شمرده شده است. (4)
8 . مانع بخلاصلى ترين مانع بخل ، ايمان به خدا و روز جزاست . اگر كسى حقيقتا خدا را باور كرده و معتقد باشد كه پاداش آنچه را در راه او انفاق مى كند ، به بهترين نحو دريافت مى كند ، مال دوستى ، او را به بخل ، وادار نمى نمايد . لذا در حديثى نبوى ، در تبيين
.
ص: 306
صفات مؤمن ، مى خوانيم : وَ لا يَغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ يُريدُهُ . (1) و بخل ورزيدن از احسانى كه اراده كرده تا آن را انجام دهد ، بر او چيره نمى آيد. كمترين نقش ايمان در پيشگيرى از بخل ، اين است كه شخص مؤمن ، نمى تواند نسبت به پرداخت حقوق واجب خود ، بى تفاوت باشد : لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَ الإِيمانُ فى جَوفِ رَجُلٍ مُسلِمٍ . (2) بخل و ايمان ، در درون مرد مسلمان ، با هم گِرد نمى آيند . و در بالاترين مراتب ايمان ، نه تنها رذيله بخل از انسان ، زائل مى گردد ؛ بلكه به بالاترين مراتب سخاوت _ كه ايثار است _ ، دست مى يابد : «وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ . (3) و [ نيز ]كسانى كه قبل از [ مهاجران ]در [ مدينه ]جاى گرفته و ايمان آورده اند؛ هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند؛ و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است در دلهايشان حسدى نمى يابند؛ و هر چند در خودشان احتياجى [ مبرم ]باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى دارند» . كرامت و بزرگوارى نفس نيز در پيشگيرى از صفت بخل ، نقشى اساسى دارد . ممكن است كسى مؤمن نباشد ، ولى سيادت و شرافتِ ذاتى ، او را به سخاوت و گشاده دستى وا دارد ، چنان كه در حديثى نبوى آمده است : إنَّ السَّيِّدَ لا يَكونُ بَخيلاً . (4) سَرور ( آقا ) ، بخيل نيست .
.
ص: 307
در كنار تقويت ايمان و كرامت نفس ، دعا و استمداد از خداوند متعال نيز براى پيشگيرى از اين صفت رذيله ، مؤثّر است . لذا در روايات متعدّدى ، از پيشوايان اسلام گزارش شده كه آنان براى مصون ماندن از بخل ، به خداوند منّان ، پناه برده و از او استمداد كرده اند و بدين سان ، اهمّيت دعا و نقش آن را در زندگى ، به پيروان خود ، يادآورى نموده اند . (1)
9 . بُخل نيكو!پيش از اين ، اشاره كرديم كه بخل و شُحّ در متون اسلامى ، در معناى لغوى شان به كار رفته اند و لذا اين واژه ها ، نه تنها در مفاهيم ضدّ ارزشى و امساك هايى كه عقل آنها را ناپسند مى داند ، كاربرد دارند ؛ بلكه در مفاهيم ارزشى و اِمساك هايى كه از نظر عقل ، پسنديده اند نيز به كار رفته است ، مانند : بخل در ديندارى ، بخل در رازدارى ، بخل در صرف كردن بيهوده عمر و مال . گفتنى است كه واژه هاى بخل و شح ، در قرآن كريم ، مفهوم ارزشى ندارند ؛ امّا در حديث ، موارد متعدّدى وجود دارد كه اين واژه ها ، در مفاهيم ارزشى ، استعمال شده اند .
.
ص: 308
الفصل الأوّل : التعرّف على البخل والشح1 / 1مَعنَى البُخلِ وَالشُّحِّأ _ ضِدُّ السَّخاءِالإمام الصادق عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ _ :وَالسَّخاءُ وضِدُّهُ البُخلُ . (1)
ب _ ما زادَ الاِقتِصادَالإمام العسكري عليه السلام :إنَّ لِلسَّخاءِ مِقدارا فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ سَرَفٌ ، ولِلحَزمِ مِقدارا ، فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ جُبنٌ ، ولِلاِقتِصادِ مِقدارا ، فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ بُخلٌ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الفَرقُ بَينَ الاِقتِصادِ وَالبُخلِ : أنَّ الاِقتِصادَ تَمَسُّكُ الإِنسانِ بِما في يَدِهِ خَوفا عَلى حُرِّيَّتِهِ وجاهِهِ مِنَ المَسأَلَةِ ؛ فَهُوَ يَضَعُ الشَّيءَ مَوضِعَهُ ، ويَصبِرُ عَمّا لا تَدعو ضَرورَةٌ إلَيهِ ، ويَصِلُ صَغيرَ بِرِّهِ بِعَظيمِ بِشرِهِ ؛ ولا يَستَكثِرُ مِنَ المَوَدّاتِ خَوفا مِن فَرطِ الإِجحافِ (3) بِهِ ، وَالبَخيلُ لا يُكافِئُ عَلى ما يُسدى (4) إلَيهِ ، ويَمنَعُ أيضا اليَسيرَ مَنِ استَحَقَّ الكَثيرَ ، ويَصبِرُ لِصَغيرِ ما يَجري عَلَيهِ عَلى كَثيرٍ مِنَ الذِّلَّةِ . (5)
.
ص: 309
فصل يكم : شناخت بخل و تنگ نظرى1 / 1معناى بخل و تنگ نظرىالف _ ضدّ سخاوتمندىامام صادق عليه السلام_ در بيان لشكريان خِرد _ :و [ از ديگر لشكريان خِرد ، ] بخشندگى است كه ضدّ آن ، بخل است.
ب _ افزون بر صرفه جويى (ميانه روى)امام عسكرى عليه السلام :براى سخاوتمندى ، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود ، آن ، زياده روى است ؛ و براى دورانديشى (احتياط) ، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود ، آن ، ترسويى است ؛ و براى صرفه جويى ، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود ، آن ، بخل است.
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :فرق بين صرفه جويى با بخل ، اين است كه: در صرفه جويى، انسان آنچه را در دستش دارد ، نگه مى دارد ، چون نمى خواهد با درخواست كردن، آزادى و آبروى خويش را از بين ببرد. بنا بر اين ، به جا خرج مى كند و در برابر آنچه ضرورتى ندارد (نيازهاى غيرضرور) ، شكيبايى مى ورزد و اندكْ احسانش را با گشاده رويىِ بسيار ، همراه مى كند و در دوستى كردن زياده روى نمى كند ؛ زيرا مى ترسد كه دارايى اش به كلّى از بين برود. امّا بخيل، احسانى را كه به او مى شود ، جبران نمى كند و به كسى كه سزاوارِ عطاى بسيار است ، حتّى اندك هم عطا نمى كند و براى [رفع] اندكْ گرفتارى خود ، خوارى بسيار را به جان مى خرد.
.
ص: 310
ج _ الشُّحُّ أشَدُّ مِنَ البُخلِالكافي عن الفضل بن أبي قرّة :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : تَدري مَا الشَّحيحُ؟ قُلتُ : هُوَ البَخيلُ . فَقالَ : الشُّحُّ أشَدُّ مِنَ البُخلِ ، إنَّ البَخيلَ يَبخَلُ بِما في يَدِهِ ، وَالشَّحيحَ يَشُحُّ عَلى ما في أيدِي النّاسِ وعَلى ما في يَدَيهِ ، حَتّى لا يَرى مِمّا في أيدِي النّاسِ شَيئا ، إلّا تَمَنّى أن يَكونَ لَهُ بِالحِلِّ وَالحَرامِ ، ولا يَقنَعُ بِما رَزَقَهُ اللّهُ . (1)
راجع : العنوان الآتي .
1 / 2صِفَةُ البَخيلِ وَالشَّحيحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الرِّجالُ أربَعَةٌ : سَخِيٌّ ، وكَريمٌ وبَخيلٌ ، ولَئيمٌ ، فَالسَّخِيُّ الَّذي يَأكُلُ ويُعطي ، وَالكَريمُ الَّذي لا يَأكُلُ ويُعطي ، وَالبَخيلُ الَّذي يَأكُلُ ولا يُعطي ، وَاللَّئيمُ الَّذي لا يَأكُلُ ولا يُعطي . (2)
.
ص: 311
ج _ تنگ نظرى ، شديدتر از بخل استالكافى_ به نقل از فضل بن ابى قرّه _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «مى دانى تنگ نظرى چيست؟» . گفتم : همان بخيلى است. فرمود: «تنگ نظرى ، شديدتر از بخل است . بخيل ، نسبت به آنچه خود دارد ، بخل مى ورزد؛ امّا شخص تنگ نظر ، هم به مال مردم ، و هم به مال خود ، تنگ نظرى مى ورزد ، چندان كه هر چه در دست مردم مى بيند ، آرزو مى كند كه به حلال يا به حرام، از آنِ او باشد، و به آنچه خدا روزى اش كرده است ، قانع نيست» .
ر . ك : عنوان بعدى .
1 / 2ويژگى بخيل و تنگ نظرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردان ، چهار گونه اند: سخاوتمند ، كريم ، بخيل ، و پست. سخاوتمند ، كسى است كه هم خود مى خورد و هم به ديگران مى دهد. كريم ، كسى است كه خود نمى خورد و به ديگران مى دهد. بخيل ، كسى است خود مى خورد و به ديگران نمى دهد؛ و پست ، كسى است كه نه خود مى خورد و نه به ديگران مى دهد.
.
ص: 312
عنه صلى الله عليه و آله :كَفى بِالمَرءِ مِنَ الشُّحِّ أن يَقولَ : آخُذُ حَقّي لا أترُكُ مِنهَ شَيئا . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :سُوء المُجالَسَةِ ، شُحٌّ وفُحشٌ وسوءُ خُلُقٍ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :سوءُ المُجالَسَةِ شُحٌّ وعُسرٌ ، وسوءُ الخُلُقِ شُؤمٌ . (3)
الإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ مُتَحَجِّجٌ بِالمَعاذيرِ وَالتَّعاليلِ . (4)
عنه عليه السلام :كَثرَةُ العِلَلِ آيَةُ البُخلِ . (5)
عنه عليه السلام :المُحتَكِرُ البَخيلُ جامِعٌ لِمَن لا يَشكُرُهُ ، وقادِمٌ عَلى مَن لا يَعذِرُهُ . (6)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :غَيظُ البَخيلِ عَلَى الجَوادِ أعجَبُ مِن بُخلِهِ . (7)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الأَسخِياءُ يَشمَتونَ (8) بِالبُخَلاءِ عِندَ المَوتِ ، وَالبُخَلاءُ يَشمَتونَ بِالأَسخِياءِ عِندَ الفَقرِ . (9)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :البُخَلاءُ مِنَ النّاسِ يَكونُ تَغافُلُهُم عَن عَظيمِ الجُرمِ ، أسهَلَ عَلَيهِم مِنَ المُكافَأَةِ عَلى يَسيرِ الإِحسانِ . (10)
معاني الأخبار عن شريح بن هاني :سَأَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ابنَهُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : يا بُنَيَّ ... مَا الشُّحُّ ؟ قالَ : أن تَرَى القَليلَ سَرَفا ، وما أنفَقتَ تَلَفا . (11)
.
ص: 313
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در تنگ نظرى آدمى همين بس كه بگويد: «حقّم را مى ستانم و از كمترينِ آن نمى گذرم» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همنشينى بد ، تنگ نظرى و ناسزاگويى و بدخويى است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همنشينى بد ، تنگ نظرى و سختگيرى است ، و بداخلاقى ، شوم است .
امام على عليه السلام :بخيل، [براى نبخشيدن] به انواع عذر و بهانه ها متوسّل مى شود .
امام على عليه السلام :بهانه تراشىِ فراوان ، نشانه بخل است.
امام على عليه السلام :مال اندوزِ بخيل، براى كسى گِرد مى آورد كه از او سپاس گزارى نمى كند و بر كسى (خداوند) وارد مى شود كه عذرش را نمى پذيرد.
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خشم گرفتن بخيل بر بخشنده ، شگفت انگيزتر از بخل اوست .
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :سخاوتمندان ، هنگام مرگ بخيلان ، شادمان مى شوند، و بخيلان ، هنگام گرفتار آمدن سخاوتمندان به فقر ، شادمان مى گردند.
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :براى مردمانِ بخيل، ناديده گرفتن جرم بزرگ [ديگران] ، آسان تر است تا جبران كردنِ اندكْ احسان [ آنان ].
معانى الأخبار_ به نقل از شُرَيح بن هانى _ :امير مؤمنان عليه السلام از فرزندش حسن بن على عليه السلام پرسيد: «فرزندم !... تنگ نظرى چيست؟» . حسن عليه السلام پاسخ داد: اين كه [خرج كردن] اندك را اسراف بشمارى ، و آنچه را كه انفاق كرده اى ، هدر رفته بدانى.
.
ص: 314
معاني الأخبار عن الحارث الأعور :سَأَلَ عَلِيٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ابنَهُ الحَسَنَ عليه السلام ، أن قالَ لَهُ : مَا الشُّحُّ ؟ فَقالَ : أن تَرى ما في يَدِكَ شَرَفا ، وما أنفَقتَ تَلَفا . (1)
الإمام الحسن عليه السلام :البُخلُ أن يَرَى الرَّجُلُ ما أنفَقَهُ تَلَفا ، وما أمسَكَهُ شَرَفا . (2)
الإمام الحسين عليه السلام :قالَ زَيدُ بنُ صوحانَ العَبدِيُّ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ... أيُّ الخَلقِ أشَحٌّ ؟ قالَ : مَن أخَذَ المالَ مِن غَيرِ حِلِّهِ ، فَجَعَلَهُ في غَيرِ حَقِّهِ . (3)
عنه عليه السلام :إنَّ البَخيلَ مَن كَسَبَ مالاً مِن غَيرِ حِلِّهِ ، وأنفَقَهُ في غَيرِ حَقِّهِ . (4)
عنه عليه السلام :إنَّمَا الشَّحيحُ مَن مَنَعَ حَقَّ اللّهِ ، وأنفَقَ في غَيرِ حَقِّ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ . (5)
1 / 3أصنافُ البُخلِ المالِيِّأ _ البُخلُ بِما لا يَنفَعُ البَخيلَالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ عَلَى امرَأَةٍ وهِيَ تَبكي عَلى وَلَدِها ، وهِيَ تَقولُ : الحَمدُ للّهِِ ماتَ شَهيدا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُفّي (6) أيَّتُهَا الاِمرَأَةُ ، فَلَعَلَّهُ كانَ يَبخَلُ بِما لا يَضُرُّهُ ، ويَقولُ فيما لا يَعنيهِ . (7)
.
ص: 315
معانى الأخبار_ به نقل از حارث اَعوَر _ :على _ كه درودهاى خدا بر او باد _ از فرزندش حسن عليه السلام پرسيد: «تنگ نظرى چيست؟» . حسن عليه السلام پاسخ داد : اين كه آنچه را در دستت دارى ( مال و منال را) ، بزرگى بپندارى و آنچه را انفاق كرده اى ، بر باد رفته بينگارى .
امام حسن عليه السلام :بخل ، آن است كه آدمى ، آنچه را انفاق كرده است ، بر باد رفته بداند و آنچه را نگه داشته است ، [ مايه ] بزرگى بشمارد .
امام حسين عليه السلام :زيد بن صُوحان عبدى گفت : اى امير مؤمنان ! ... تنگ نظرترين انسان كيست؟ فرمود: «كسى كه مال را از ناروا به دست آورد و به ناحق ، خرجش كند» .
امام حسين عليه السلام :بخيل ، كسى است كه مالى را از ناروا به دست آورد و نابه جا خرج كند.
امام حسين عليه السلام :تنگ نظر ، كسى است كه حقّ خدا را نپردازد و در غير حقّ خداوند عز و جلخرج كند.
1 / 3انواع بخل مالىالف - بخل ورزيدن بدانچه سودى براى بخيل نداردامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر زنى گذشت كه براى فرزندش مى گريست و مى گفت: سپاس ، خداى را كه شهيد از دنيا رفت ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بس كن ، اى زن ! [از كجا مى دانى كه شهيد است . ]شايد او از آنچه به وى زيانى نمى رسانده است ، بخل ورزيده باشد و [ يا ] سخنان بيهوده بر زبان مى آورده است» .
.
ص: 316
مسند أبي يعلى عن أبي هريرة :قُتِلَ رَجُلٌ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله شَهيدا ، قالَ : فَبَكَت عَلَيهِ باكِيَةٌ فَقالَت : وا شَهيداه . قالَ : فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مَه (1) ، ما يُدريكِ أنَّهُ شَهيدٌ ، ولَعَلَّهُ كانَ يَتَكَلَّمُ بِما لا يَعنيهِ ، ويَبخَلُ بِما لا يَنقُصُهُ ؟! (2)
شعب الإيمان عن أنس :اُصيبَ رَجُلٌ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَومَ اُحُدٍ ، فَجاءَت اُمُّهُ فَقالَت : يا بُنَيَّ ، لِيَهنِئكَ الشَّهادَةُ . فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وما يُدريكِ ؟ لَعَلَّهُ كانَ يَتَكَلَّمُ بِما لا يَعنيهِ ، ويَبخَلُ بِما لا يُغنيهِ (3) . (4)
ب _ البُخلُ بِما لا يَملِكُهُ البَخيلُالإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ بِما لا يَملِكُهُ ، فَقَد بالَغَ فِي الرَّذيلَةِ . (5)
.
ص: 317
مسند أبى يعلى_ به نقل از ابو هُرَيره _ :در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، مردى شهيد شد. زنى بر او مى گريست و مى گفت: واى شهيدم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خاموش! از كجا مى دانى كه او شهيد است ؟ شايد سخنان بيهوده بر زبان مى رانده و به چيزى بخل مى ورزيده كه [اگر مى بخشيد] از او نمى كاست !» .
شُعَب الإيمان_ به نقل از اَ نَس _ :در جنگ اُحد، مردى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كشته شد. مادرش آمد و گفت: فرزندم! شهادت ، گوارايت باد ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «تو از كجا مى دانى؟ [ كه شهيد شده است .] شايد او سخنان بيهوده بر زبان مى رانده ، و به چيزى بخل مى ورزيده كه بدان ، نيازى نداشته است» .
ب _ بخل ورزيدن به چيزى كه مال بخيل نيستامام على عليه السلام :كسى كه به آنچه مال او نيست ، بخل ورزد، پستى را به اوج خود رسانيده است.
.
ص: 318
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ بَعَثَ إلى رَجُلٍ بِخَمسَةِ أوساقٍ مِن تَمرِ البُغَيبِغَةِ (1) ، وكانَ الرَّجُلُ مِمَّن يَرجو نَوافِلَهُ ويُؤَمِّلُ نائِلَهُ ورِفدَهُ ، وكانَ لا يَسأَلُ عَلِيّا عليه السلام ولا غَيرَهُ شَيئا ، فَقالَ رَجُلٌ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : وَاللّهِ ما سَأَلَكَ فُلانٌ ، ولَقَد كانَ يُجزِئُهُ مِنَ الخَمسَةِ الأَوساقِ وَسقٌ (2) واحِدٌ . فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : لا كَثَّرَ اللّهُ فِي المُؤمِنينَ ضَربَكَ (3) اُعطي أنَا وتَبخَلُ أنتَ ، للّهِِ أنتَ! إذا أنَا لَم اُعطِ الَّذي يَرجوني إلّا مِن بَعدِ المَسأَلَةِ ، ثُمَّ اُعطيهِ بَعدَ المَسأَلَةِ ، فَلَم اُعطِهِ ثَمَنَ ما أخَذتُ مِنهُ ، وذلِكَ لِأَنّي عَرَّضتُهُ أن يَبذُلَ لي وَجهَهُ الَّذي يُعَفِّرُهُ فِي التُّرابِ لِرَبّي ورَبِّهِ عِندَ تَعَبُّدِهِ لَهُ وطَلَبِ حَوائِجِهِ إلَيهِ ، فَمَن فَعَلَ هذا بِأَخيهِ المُسلِمِ _ وقَد عَرَفَ أنَّهُ مَوضِعٌ لِصِلَتِهِ ومَعروفِهِ _ فَلَم يَصدُقِ اللّهَ عز و جل في دُعائِهِ لَهُ ، حَيثُ يَتَمَنّى لَهُ الجَنَّةَ بِلِسانِهِ ويَبخَلُ عَلَيهِ بِالحُطامِ مِن مالِهِ ، وذلِكَ أنَّ العَبدَ قَد يَقولُ في دُعائِهِ : اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ . فَإِذا دَعا لَهُم بِالمَغفِرَةِ فَقَد طَلَب لَهُمُ الجَنَّةَ ، فَما أنصَفَ مَن فَعَلَ هذا بِالقَولِ ، ولَم يُحَقِّقهُ بِالفِعلِ . (4)
ج _ البُخلُ عَلَى النَّفسِالمستدرك على الصحيحين عن جابر :خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَعضِ مَغازيهِ ، فَخَرَجَ رَجُلٌ في ثَوبَينِ مُنخَرِقَينِ يُريدُ أن يَسوقَ بِالإِبِلِ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما لَهُ ثَوبانِ غَيرَ هذا ؟ قيلَ : إنَّ في عَيبَتِهِ (5) ثَوبَينِ جَديدَينِ . قالَ : اِيتوني بِعَيبَتِهِ ، فَفَتَحَها فَإِذا فيها ثَوبانِ . فَقالَ لِلرَّجُلِ : خُذ هذَينِ فَالبَسهُما وألقِ المُنخَرِقَينِ ، فَفَعَلَ ، ثُمَّ ساقَ بِالإِبِلِ ، فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أثَرِهِ كَالمُتَعَجِّبِ مِن بُخلِهِ عَلى نَفسِهِ بِالثَّوبَينِ . (6)
.
ص: 319
امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، پنج بارِ شتر از خرماى بُغَيبَغه (1) براى مردى فرستاد . آن مرد ، فردى بخشنده و اهل نيكى كردن و دستگيرى بود و نه از على ، و نه از ديگران ، چيزى درخواست نمى كرد. مردى به امير مؤمنان عليه السلام گفت : به خدا سوگند كه فلانى از تو چيزى نخواسته است و از اين پنج بارِ خرما ، يك بار آن براى او كافى است! امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «خداوند ، افرادى همچون تو را در ميان مؤمنان ، افزون نكند ! من مى بخشم و تو بخل مى ورزى ؟! عجبا از تو! اگر به كسى كه به من چشم اميد دارد ، تا وقتى كه درخواستى نكرده است ، عطا نكنم و بعد از درخواست كردن ، به او عطا كنم ، بهاى آنچه را هم كه از او گرفته ام ، به وى نداده ام؛ زيرا باعث شده ام تا او به من رو بيندازد ؛ همان رويى را كه در هنگام عبادت پروردگارش و درخواست حاجت هايش از او، براى پروردگار من و خودش به خاك مى سايد. پس هر كه با برادر مسلمان خود چنين كند _ در حالى كه مى داند او سزامند پاداش و احسان اوست _ ، در دعايى كه برايش مى كند ، با خداوند عز و جلصداقت نشان نداده است؛ چرا كه با زبانش براى او آرزوى بهشت مى كند ، ولى از اندكْ مال خود از او بخل مى ورزد؛ چه، بنده گاه در دعايش مى گويد: بار خدايا ! مردان و زنان مؤمن را بيامرز ، و وقتى براى آنان آمرزش خواهى مى كند ، در واقع ، برايشان درخواستِ بهشت مى نمايد. بنا بر اين ، كسى كه در گفتار ، چنين كند و با كردار خود ، آن را تحقّق نبخشد ، راه انصاف را نپيموده است» .
ج _ بخل نسبت به خودالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از جابر _ :در يكى از جنگ هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ايشان همراه شديم. مردى نيز كه دو جامه ژنده و پاره پوشيده بود و وظيفه اش ، راندن شُتران بود ، ما را همراهى مى كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره او فرمود: «آيا جامه هاى ديگرى غير از اينها ندارد؟» . گفته شد: در جامه دانش ، دو جامه نو دارد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «جامه دانش را برايم بياوريد». آن را باز كرد و ديد كه دو جامه نو در آن است. به آن مرد فرمود : «اين دو جامه را بردار و بپوش و آن جامه هاى ژنده و پاره را دور بينداز» . آن مرد ، چنين كرد و آن گاه ، شترها را حركت داد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، متعجّب از بخل آن مرد نسبت به خودش ، در پى او نگريست .
.
ص: 320
الإمام عليّ عليه السلام :أبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ بِمالِهِ ، وخَلَّفَهُ لِوُرّاثِهِ . (1)
عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ ، كانَ عَلى غَيرِهِ أبخَلَ . (2)
عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمالِهِ عَلى نَفسِهِ ، جادَ بِهِ عَلى بَعلِ عِرسِهِ . (3)
1 / 4أصنافُ البُخلِ الغَيرِ المالِيِّأ _ البُخلُ بِالعِلمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بَخِلَ بِعِلمٍ اُوتِيَهُ ، اُتِيَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ مَغلولاً (4) مَلجوما بِلِجامٍ مِن نارٍ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن كَتَمَ عِلما مِمّا يَنفَعُ اللّهُ بِهِ في أمرِ النّاسِ ، أمرِ الدّينِ ؛ ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ . (6)
.
ص: 321
امام على عليه السلام :بخيل ترينِ مردم ، كسى است كه مال خود را از خويش ، دريغ ورزد و براى وارثانش بگذارد.
امام على عليه السلام :كسى كه نسبت به خود بخل ورزد ، نسبت به ديگران ، بخيل تر خواهد بود.
امام على عليه السلام :كسى كه مال خود را از خويش دريغ ورزد، آن را به شوهر همسرش بخشيده است . (1)
1 / 4انواع بخل غيرمالىالف _ بخل ورزيدن در دانشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس نسبت به دانشى كه به او داده شده است ، بخل ورزد [و به ديگران نياموزد] ، روز قيامت ، او را دست بسته و در حالى كه لگامى از آتش بر او زده شده است، مى آورند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را كه خداوند به سبب آن به كار مردم، كار دين، سود مى رسانَد ، پوشيده بدارد، خداوند در روز قيامت ، لگامى از آتش بر او مى زند.
.
ص: 322
عنه صلى الله عليه و آله :عُلَماءُ هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلانِ : رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَذَلَهُ لِلنّاسِ ... ورَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأخَذَ عَلَيهِ طَمَعا ، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا ، فَذاكَ يُلجَمُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ ، ويُنادي مُنادٍ : هذَا الَّذي آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأخَذَ عَلَيهِ طَمَعا ، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا ، وكَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ النّارَ لا يَنقُصُها ما اُخِذَ مِنها ، ولكِن يُخمِدُها أن لا تَجِدَ حَطَبا ، وكَذلِكَ العِلمُ لا يُفنيهِ الاِقتِباسُ ، لكِن بُخلُ الحامِلينَ لَهُ سَبَبُ عُدمِهِ . (2)
راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 306 (القسم السادس : التعليم / الفصل الأوّل / حرمة كتمان العلم) .
ب _ البُخلُ بِالسَّلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبخَلَ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ . (3)
مسند ابن حنبل عن جابر :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنَّ لِفُلانٍ في حائِطي عَذقا (4) ، وإنَّهُ قَد آذاني وشَقَّ عَلَيَّ مَكانُ عَذقِهِ ، فَأَرسَلَ إلَيهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . فَقالَ : بِعني عَذقَكَ الَّذي في حائِطِ (5) فُلانٍ . قالَ : لا . قالَ : فَهَبهُ لي . قالَ : لا . قالَ : فَبِعنيهِ بِعَذقٍ فِي الجَنَّةِ . قالَ : لا . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما رَأَيتُ الَّذي هُوَ أبخَلُ مِنكَ ، إلَا الَّذي يَبخَلُ بِالسَّلامِ . (6)
.
ص: 323
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عالمان اين امّت ، دو دسته اند : مردى كه خداوند به او دانشى را ارزانى داشته است و او ، آن را به مردم بخشيده است... ؛ و مردى كه خداوند به او دانشى را ارزانى داشته است ، ولى او آن را از بندگان خدا ، مضايقه كرده و براى طمع ، به كار گرفته و دانش خود را به پولى فروخته است . به چنين كسى ، روز قيامت ، لگامى از آتش مى زنند و ندا دهنده اى ندا مى دهد : «اين است آن كسى كه خداوند ، به او دانشى را ارزانى داشت؛ ليكن آن را از بندگان خدا ، دريغ ورزيد و براى طمع ، به كار گرفت و آن را به پولى فروخت» ؛ و پيوسته ، چنين مى گويد، تا آن گاه كه حسابرسى به پايان برسد.
امام على عليه السلام :آتش ، اگر چيزى از آن برگرفته شود، نمى كاهد ؛ امّا اگر هيمه اى نيابد ، خاموش مى شود. دانش نيز چنين است. برگرفتن [از آن] نابودش نمى كند ؛ بلكه بخل ورزيدنِ دارندگانِ دانش ، سبب نابودى آن مى شود.
ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج 1 ص 445 (بخش ششم / فصل يكم / حرمت پنهان داشتن دانش) .
ب _ بخل ورزيدن از سلام كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم ، كسى است كه از سلام كردن ، بخل ورزد .
مسند ابن حنبل_ به نقل از جابر _ :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : فلانى ، در نخلستان من خرمابُنى دارد و وجود خرمابن او ، باعث آزار و زحمت من گشته است. پيامبر صلى الله عليه و آله در پىِ آن مرد فرستاد و [ به او ] فرمود: «خرمابُنى را كه در نخلستان فلانى دارى ، به من بفروش» . مرد گفت: نمى فروشم. فرمود: «پس آن را به من ببخش» . مرد گفت: نمى بخشم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «به اِزاى خرمابُنى در بهشت، آن را به من بفروش» . مرد گفت: نمى فروشم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بخيل تر از تو نديده ام، مگر كسى كه از سلام كردن ، بخل مى ورزد» .
.
ص: 324
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمّا أبخَلُ النّاسِ ، فَرَجُلٌ يَمُرُّ بِمُسلِمٍ ولَم يُسَلِّم عَلَيهِ . (1)
تنبيه الغافلين عن أبي ذرّ_ فيما سَأَلَ عَنهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ خَلا _ :قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، فَأَيُّ النّاسِ أبخَلُ ؟ قالَ : مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ . (2)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ ، وَالمَغبونُ (3) مَن لَم يَرُدَّهُ . (4)
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل قالَ : إنَّ البَخيلَ مَن يَبخَلُ بِالسَّلامِ . (5)
ج _ البُخلُ بِالصَّلاةِ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ الذي مَن ذُكِرتُ عِندَهُ فلَم يُصَلِّ عَلَيَّ . (6)
.
ص: 325
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم ، مردى است كه بر مسلمانى مى گذرد و بر او سلام نمى كند.
تنبيه الغافلين_ به نقل از ابو ذر ، از جمله پرسش هايى كه وى در خلوت خود با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ايشان پرسيد _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! بخيل ترين انسان ، چه كسى است ؟ فرمود: «كسى كه از سلام كردن ، بخل ورزد» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ، كسى است كه از سلام كردن بخل ورزد، و زيان ديده ، كسى است كه پاسخ سلام را ندهد.
امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل فرموده : «بخيل ، كسى است كه از سلام كردن ، بخل ورزد» .
ج _ بخل ورزيدن از درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آلهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ، كسى است كه نام من در حضورش برده شود و بر من ، درود نفرستد.
.
ص: 326
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ البَخيلَ كُلَّ البَخيلِ ، الَّذي إذا ذُكِرتُ عِندَهُ لَم يُصَلِّ عَلَيَّ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبخلَ النّاسِ مَن ذُكِرتُ عِندَهُ فَلَم يُصَلِّ عَلَيَّ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :كَفى بِهِ شُحّا أن اُذكَرَ عِندَ رَجُلٍ فَلا يُصَلِّيَ عَلَيَّ . (3)
1 / 5أقبَحُ البُخلِأ _ البُخلُ بِالحُقوقِ المَفروضَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ بِمَا افتَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلَيهِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ البَخيلُ مَن أدَّى الزَّكاةَ المَفروضَةَ مِن مالِهِ ، وأعطَى البائِنَةَ (5) في قَومِهِ ، إنَّمَا البَخيلُ حَقُّ البَخيلِ مَن لَم يُؤَدِّ الزَّكاةَ المَفروضَةَ مِن مالِهِ ، ولَم يُعطِ البائِنَةَ في قَومِهِ ، وهُوَ يُبَذِّرُ فيما سِوى ذلِكَ . (6)
.
ص: 327
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل تمام عيار ، كسى است كه هر گاه نام من در حضورش برده شود ، بر من درود نفرستد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم ، كسى است كه نام من در نزدش برده شود و بر من ، درود نفرستد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بخل فرد ، همين بس كه نام من نزد مردى برده شود و بر من ، درود نفرستد .
1 / 5زشت ترين گونه بخلالف _ بخل ورزيدن از پرداخت واجبات مالىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم ، كسى است كه از [ پرداختن] آنچه خداوند عز و جلبر او واجب گردانيده است، بخل ورزد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه زكات واجب مال خويش را بپردازد و به خويشانش دِهِش كند، بخيل به شمار نمى آيد ؛ بلكه بخيل حقيقى ، كسى است كه زكات واجب مال خود را نپردازد و به خويشانش دِهِش نكند ، حال آن كه در جز اين موارد ، ريخت و پاش مى كند.
.
ص: 328
عنه صلى الله عليه و آله :الجَوادُ مَن جادَ بِحُقوقِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ في مالِهِ ، وَالبَخيلُ مَن مَنَعَ حُقوقَ اللّهِ ، ولَيسَ الجَوادُ مَنِ اتَّخَذَ حَراما وأنفَقَ إسرافا . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ بِإِخراجِ مَا افتَرَضَهُ اللّهُ سُبحانَهُ مِنَ الأَموالِ ، أقبَحُ البُخلِ. (2)
عنه عليه السلام :أقبَحُ البُخلِ مَنعُ الأَموالِ مِن مُستَحِقِّها . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :البَخيلُ : الَّذي لا يُؤَدّي حَقَّ اللّهِ عز و جل عَلَيهِ في مالِهِ . (4)
الإمام الكاظم عليه السلام :البَخيلُ مَن بَخِلَ بِمَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ . (5)
ب _ بُخلُ الغَنِيِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ ... يُبغِضُ ثَلاثَةً : يُبغِضُ الشَّيخَ الزّانِيَ ، وَالفَقيرَ المُختالَ (6) ، وَالمُكثِرَ البَخيلَ . (7)
.
ص: 329
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخشنده ، كسى است كه حقوق خداوند عز و جل در دارايى اش را با طيبِ خاطر بپردازد ؛ و بخيل ، كسى است كه حقوق خدا را نپردازد. آن كسى كه از حرام به دست آورد و با اسراف ، خرج كند ، بخشنده نيست .
امام على عليه السلام :بخل ورزيدن از دادن آنچه خداوند سبحان در دارايى ها واجب گردانيده ، زشت ترين نوع بخل است.
امام على عليه السلام :زشت ترين گونه بخل ، نپرداختن [ از ] دارايى به مستحقّ آن است.
امام صادق عليه السلام :بخيل ، كسى است كه حقّ خداوند عز و جل را از دارايى خود نپردازد.
امام كاظم عليه السلام :بخيل ، كسى است كه از پرداخت آنچه خداوند بر او واجب فرموده است ، بخل ورزد.
ب _ بخل ورزيدن توانگرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل... از سه كس نفرت دارد: از پيرمرد زِناكار ، فقير متكبّر ، و توانگر بخيل.
.
ص: 330
الإمام عليّ عليه السلام :ما أقبَحَ البُخلَ مَعَ الإِكثارِ . (1)
عنه عليه السلام :أبعَدُ الخَلائِقِ مِنَ اللّهِ تَعالى ، البَخيلُ الغَنِيُّ . (2)
عنه عليه السلام :تِسعَةُ أشياءَ مِن تِسعَةِ أنفُسٍ أقبَحُ مِن غَيرِهِم : ... وَالبُخلُ مِنَ الأَغنِياءِ . (3)
ج _ بُخلُ ذَوِي النُّبلِالإمام عليّ عليه السلام :ما أقبَحَ البُخلَ بِذَوِي النُّبلِ . (4)
.
ص: 331
امام على عليه السلام :چه زشت است بخل ورزيدن با وجود توانگرى !
امام على عليه السلام :دورترين انسان ها از خداى متعال ، بخيل ثروتمند است.
امام على عليه السلام :نُه چيز از نُه كس ، زشت تر است تا از ديگران : ... و بخل ورزيدن ، از توانگران.
ج _ بخل ورزيدن بزرگانامام على عليه السلام :چه زشت است بخل ورزيدن بزرگان !
.
ص: 332
الفصل الثاني : التحذير من البخل2 / 1ذَمُّ البُخلِأ _ ما رُوِيَ بِلَفظِ الشُّحِّالكتاب«وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» (1) .
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أخافُ عَلى اُمَّتي : شُحّا مُطاعا ، وهَوىً مُتَّبَعا ، وإماما ضالّاً (2) .
عنه صلى الله عليه و آله :أخوَفُ ما أخافُ عَلى اُمَّتي : شُحٌّ مُطاعٌ ، وهَوىً مُتَّبَعٌ ، وإعجابُ كُلِّ ذي رَأيٍ بِرَأيِهِ . (3)
.
ص: 333
فصل دوم : پرهيز دادن از بخل2 / 1نكوهش بخلالف _ حديث هايى كه با تعبير «شُحّ (تنگ نظرى)» روايت شده اندقرآن«ولى تنگ نظرى ، در نفوس ، حضور [و غلبه] دارد ؛ و اگر نيكى كنيد و پرهيزگارى نماييد، قطعا خدا به آنچه مى كنيد ، آگاه است» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّتم ، از چيره آمدن تنگ نظرى [ بر آنان ] ، و پيروى از هوس ، و پيشواى گم راه مى ترسم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترسناك ترين چيزى كه از آن بر امّتم مى ترسم: چيره شدن تنگ نظرى [ بر آنان ] ، پيروى از هوس، و مغرور شدن صاحب انديشه اى به انديشه خويش است.
.
ص: 334
عنه صلى الله عليه و آله :مِن شَرِّ ما اُعطِيَ العَبدُ شُحٌّ هالِعٌ ، أو جُبنٌ خالِعٌ (1) . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :شَرُّ ما في رَجُلٍ : شُحٌّ هالِعٌ ، وجُبنٌ خالِعٌ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سُئِلَ أيُّ سَيِّئَةٍ أعظَمُ عِندَ اللّهِ _ :سوءُ الخُلُقِ وَالشُّحُّ المُطاعُ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :طَعامُ السَّخِيِّ دَواءٌ ، وطَعامُ الشَّحيحِ داءٌ . (5)
الإمام عليّ عليه السلام :مِن أقبَحِ الخَلائِقِ الشُّحُّ . (6)
عنه عليه السلام :لا سَوءَةَ أسوَءُ مِنَ الشُّحِّ . (7)
عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ لِبَعضِ أصحابِهِ و قَد سَأَلَهُ : كَيفَ دَفَعَكُم قَومُكُم عَن هذَا المَقامِ وأنتُم أحَقُّ بِهِ؟ _ :أمَّا الاِستِبدادُ عَلَينا بِهذَا المَقامِ ، ونَحنُ الأَعلَونَ نَسَبا ، وَالأَشَدّونَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَوطا ، فَإِنَّها كانَت أثَرَةً شَحَّت عَلَيها نُفوسُ قَومٍ ، وسَخَت عَنها نُفوسُ آخَرينَ وَالحَكَمُ اللّهُ . (8)
.
ص: 335
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بدترين خصلت هايى كه به بنده داده شده، تنگ نظرى اى است كه او را بى تاب سازد، يا ترسى (جُبنى) كه بندِ دلش را پاره كند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين خصلت يك مرد، تنگ نظرى اى است كه قرار از كف او برُبايد، و ترسى است كه بند دلش را پاره كند.
پيامبر خدا_ در پاسخ اين پرسش كه: كدام گناه ، نزد خدا بزرگ تر است؟ _ :بداخلاقى ، و تنگ نظرىِ چيره شده [ بر انسان ] .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذاى شخص بخشنده ، داروست، و غذاى شخص تنگ نظر ، درد .
امام على عليه السلام :يكى از زشت ترين خصلت ها، تنگ نظرى است.
امام على عليه السلام :هيچ عيبى بدتر از تنگ نظرى نيست.
امام على عليه السلام_ از سخن ايشان به يكى از يارانش كه پرسيد: چه شد كه خويشانتان ، شما را از اين مقام (خلافت) كنار زدند ، در حالى كه شما به آن سزاوارتريد؟ _ :علّت آن كه اين مقام را از ما غصب كردند _ با وجود آن كه نسب ما ، برتر و پيوند ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله استوارتر است _ ، اين بود كه خلافت ، يك امتياز بود و گروهى ، به آن تنگ نظرى و آزمندى نمودند و گروهى ديگر (اهل بيت عليهم السلام ) ، سخاوتمندانه ، از آن چشم پوشيدند ، و داور [ميان ما و ايشان] ، خداست.
.
ص: 336
الإمام الحسين عليه السلام :الإِخوانُ أربَعَةٌ : فَأَخٌ لَكَ ولَهُ ، وأخٌ لَكَ ، وأخٌ عَلَيكَ ، وأخٌ لا لَكَ ولا لَهُ ... وَالأَخُ الَّذي لا لَكَ ولا لَهُ فَهُوَ الَّذي قَد مَلَأَهُ اللّهُ حُمقا ، فَأَبعَدَهُ سُحقا ، فَتَراهُ يُؤثِرُ نَفسَهُ عَلَيكَ ، ويَطلُبُ شُحّا ما لَدَيكَ . (1)
الإمام الهادي عليه السلام :قالَ إبليسُ _ لِنوحٍ عليه السلام _ : إذا وَجَدنَا ابنَ آدَمَ شَحيحا ، أو حَريصا ، أو حَسودا ، أو جَبّارا ، أو عَجولاً تَلَقَّفناهُ تَلَقُّفَ الكُرَةِ ، فَإِنِ اجتَمَعَت لَنا هذِهِ الأَخلاقُ ، سَمَّيناهُ شَيطانا مَريدا . (2)
ب _ ما رُوِيَ بِلَفظِ البُخلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُخلُ شَجَرَةٌ مِن أشجارِ النّارِ لَها أغصانٌ مُتَدَلِّيَةٌ فِي الدُّنيا ، فَمَن كانَ بَخيلاً تَعَلَّقَ بِغُصنٍ مِن أغصانِها ، فَساقَهُ ذلِكَ الغُصنُ إلَى النّارِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ السَّخاءَ مِنَ الإِيمانِ وَالإِيمانَ فِي الجَنَّةِ ، وخَلَقَ [اللّهُ] البُخلَ مِن مَقتِهِ (4) وجَعَلَ اُسَّهُ راسِخا في أصلِ شَجَرَةِ الزَّقومِ ، ودَلّى بَعضَ أغصانِها إلَى الدُّنيا ، فَمَن تَعَلَّقَ بِغُصنٍ مِنها أدخَلَهُ النّارَ ، ألا إنَّ البُخلَ مِنَ الكُفرِ وَالكُفرَ فِي النّارِ . (5)
.
ص: 337
امام حسين عليه السلام :برادران (دوستان) ، چهار گونه اند: برادرى كه هم به تو سود مى رساند ، هم به خودش ؛ برادرى كه به تو سود مى رساند ؛ برادرى كه به زيان توست؛ و برادرى كه ، نه به تو سود مى رساند ، نه به خودش... . برادرى كه نه به تو سود مى رساند ، نه به خودش ، كسى است كه خداوند ، او را از حماقت ، آكنده و از رحمت ، دور داشته است. از اين روست كه مى بينى او خود را بر تو ترجيح مى دهد و آنچه را تو دارى ، تنگ نظرانه مى طلبد .
امام هادى عليه السلام :ابليس ، به نوح عليه السلام گفت: ما هر گاه فرزند آدم را تنگ نظر يا آزمند يا حسود يا متكبّر و يا شتابكار بيابيم ، او را چون گوى مى رُباييم، و اگر همه اين خصلت ها در وجود او براى ما گِرد آيد ، او را شيطانِ گردنكش مى ناميم.
ب _ حديث هايى كه با واژه «بخل» وارد شده اندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل ، درختى از درخت هاى آتش [ دوزخ ] است كه شاخه هايش ، در دنيا آويزان شده است. پس شخص بخيل ، به شاخه اى از شاخه هاى آن ، آويخته است و آن شاخه ، او را به سوى آتش مى كشانَد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه سخاوت ، از ايمان است و ايمان ، در بهشت جاى دارد . [خداوند ، ] بخل را از خشم [ و نفرت ] خويش آفريد و ريشه آن را در ريشه درخت زقّوم دوانيد و برخى شاخه هاى آن را در دنيا ، آويزان ساخت. پس هر كه به شاخه اى از آن بياويزد، آن شاخه ، او را به آتش [دوزخ] در مى آورد. آگاه باشيد كه بخل ، از كفر است و كفر ، در آتش جاى دارد .
.
ص: 338
عنه صلى الله عليه و آله :البُخلُ شَجَرَةٌ تَنبُتُ فِي النّارِ ، فَلا يَلِجُ النّارَ إلّا بَخيلٌ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :يا أيُّهَا النّاسُ ابتاعوا أنفُسَكُم مِنَ اللّهِ عز و جل ، فَإِن بَخِلَ أحَدُكُم أن يُعطِيَ مالَهُ النّاسَ ، فَليَتَصَدَّق عَلى نَفسِهِ ، فَليَأكُل وَليَلبَس مِمّا رَزَقَهُ اللّهُ عز و جل . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :أيُّ داءٍ أدوَى مِنَ البُخلِ (3) . (4)
الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِبَني سَلِمَةَ : يا بَني سَلِمَةَ مَن سَيِّدُكُم ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ سَيِّدُنا رَجُلٌ فيهِ بُخلٌ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وأيُّ داءٍ أدوى مِنَ البُخلِ ! ثُمَّ قالَ : بَل سَيِّدُكُمُ الأَبيَضُ الجَسَدِ ؛ البَراءُ بنُ مَعرورٍ 5 . (5)
.
ص: 339
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل، درختى است كه در آتش [ دوزخ ] مى رويد. بنا بر اين ، هر بخيلى به آتش مى رود .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! خودتان را از خداوند عز و جل بخريد. اگر كسى از شما ، از دادن مال خود به مردم بخل مى ورزد، [لااقل] به خودش احسان كند و از آنچه خداوند عز و جلروزى اش فرموده است، بخورد و بپوشد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه دردى بدتر از بخل؟!
امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بنى سَلَمه فرمود : «اى بنى سَلَمه ! مِهتر شما كيست؟» . گفتند : اى پيامبر خدا ! مِهتر ما ، مردى است كه در او بخل است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چه دردى بدتر از بخل ؟!» . سپس فرمود: «نه. مِهتر [واقعى] شما ، آن مرد سفيدپوست، بَراء بن مَعرور (1) است» .
.
ص: 340
شعب الإيمان عن عبد الرحمن بن عبد اللّه بن كعب بن مالك :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن سَيِّدُكُم يا بَني سَلِمَةَ ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ الجَدُّ بنُ قَيسٍ . قالَ : وبِمَ تُسَوِّدونَهُ ؟ قالوا : بِأَنَّهُ أكثَرُنا مالاً ، وإنّا عَلى ذلِكَ لَنَزِنُهُ بِالبُخلِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وأيُّ داءٍ أدوى مِنَ البُخلِ ! لَيسَ ذاكَ سَيِّدَكُم . قالوا : فَمَن سَيِّدُنا يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : سَيِّدُكُمُ البَراءُ بنُ مَعرورٍ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :لا سَوأَةَ أسوَأُ مِنَ البُخلِ . (2)
عنه عليه السلام :البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِئِ الأَخلاقِ . (3)
عنه عليه السلام :البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِئِ العُيوبِ ، وهُوَ زِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ سوءٍ . (4)
عنه عليه السلام :تَجَنَّبُوا البُخلَ وَالنِّفاقَ ، فَهُما مِن أذَمِّ الأَخلاقِ . (5)
الإمام الهادي عليه السلام :البُخلُ أذَمُّ الأَخلاقِ . (6)
.
ص: 341
شعب الإيمان_ به نقل از عبد الرحمان بن عبد اللّه بن كعب بن مالك _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سَرور شما كيست ، اى بنى سَلَمه؟» . گفتند : جدّ بن قيس، اى پيامبر خدا ! فرمود: «به چه سبب ، او را سَرور خود ساخته ايد؟» . گفتند : چون از ما ثروتمندتر است؛ امّا با وجود اين ، آدم بخيلى است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «چه دردى بدتر از بخل ؟ او سَرور شما نيست» . گفتند : پس چه كسى سَرور ماست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «سَرور شما ، بَراء بن مَعرور است» .
امام على عليه السلام :هيچ عيبى بدتر از بخل نيست.
امام على عليه السلام :بخل، گِرد آورنده همه خوى هاى بد است .
امام على عليه السلام :بخل، گِرد آورنده خوى هاى زشت است . آن ، مهارى است كه با آن ، [شخص] به سوى هر بدى اى كشانده مى شود.
امام على عليه السلام :از بخل و دورويى بپرهيزيد كه اين دو ، از نكوهيده ترينِ خوى هاست.
امام هادى عليه السلام :بخل، نكوهيده ترينِ خوى هاست.
.
ص: 342
الإمام عليّ عليه السلام :بِئسَ الخَليقَةُ البُخلُ . (1)
عنه عليه السلام :مِن سوءِ الخُلُقِ ، البُخلُ وسوءُ التَّقاضي . (2)
عنه عليه السلام :لَو رَأَيتُمُ البُخلَ رَجُلاً لَرَأَيتُموهُ شَخصا مُشَوَّها . (3)
عنه عليه السلام :لَو رَأَيتُمُ البُخلَ رَجُلاً لَرَأَيتُموهُ مُشَوَّها يَغُضُّ (4) عَنهُ كُلُّ بَصرٍ ، ويَنصَرِفُ عَنهُ كُلُّ قَلبٍ . (5)
عنه عليه السلام :أربَعٌ تَشينُ الرَّجُلَ : البُخلُ ، وَالكَذِبُ ، وَالشَّرَهُ (6) ، وسوءُ الخُلُقِ . (7)
عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلَيكَ بِبِشرِهِ ، لَم يَسمَح بِبِرِّهِ . (8)
عنه عليه السلام :آفَةُ الاِقتِصادِ البُخلُ . (9)
عنه عليه السلام :ما فِرارُ الكِرامِ مِنَ الحِمامِ (10) ، كَفِرارِهِم مِنَ البُخلِ ومُقارَنَةِ اللِّئامِ . (11)
.
ص: 343
امام على عليه السلام :بدخصلتى است بخل !
امام على عليه السلام :بخل و بد مطالبه كردن [حقّ خود] ، از خصلت هاى بد است .
امام على عليه السلام :اگر بخل را به صورت مردى مى ديديد ، قطعا آن را شخصى بسيار زشت مى ديديد.
امام على عليه السلام :اگر بخل را [ به صورت انسان ] مى ديديد، آن را زشت و بدريخت مى ديديد ، به طورى كه هر چشمى ، بر آن بسته مى شد و هر دلى ، از آنْ روى مى گردانْد .
امام على عليه السلام :چهار خصلت براى مرد ، [ مايه ] ننگ است: بخل، دروغگويى، سيرى ناپذيرى، و بداخلاقى.
امام على عليه السلام :كسى كه خوش رويى خود را از تو دريغ دارد ، [به طريق اولى] نيكى [ و احسان ] خود را نيز از تو دريغ مى كند.
امام على عليه السلام :آفت ميانه روى، بخل است.
امام على عليه السلام :انسان هاى بخشنده ، آن چنان كه از بخل و همنشينى با افراد فرومايه مى گريزند، از مرگ نمى گريزند.
.
ص: 344
ج _ ما رُوِيَ بِلَفظِهِما أو في مَعناهُماعلل الشرائع عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَتَعَوَّذُ مِنَ البُخلِ ؟ فَقالَ : نَعَم يا أبا مُحَمَّدٍ في كُلِّ صَباحٍ ومَساءٍ ، ونَحنُ نَتَعَوَّذُ بِاللّهِ مِنَ البُخلِ ، يَقولُ اللّهُ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1) وسَاُخبِرُكَ عَن عاقِبَةِ البُخلِ . إنَّ قَومَ لوطٍ كانوا أهلَ قَريَةٍ أشِحّاءَ عَلَى الطَّعامِ فَأَعقَبَهُمُ البُخلُ داءً لا دَواءَ لَهُ في فُروجِهِم . فَقُلتُ : وما أعقَبَهُم ؟ فَقالَ : إنَّ قَريَةَ قَومِ لوطٍ كانَت عَلى طَريقِ السَّيّارَةِ إلَى الشّامِ ومِصرَ ، فَكانَتِ السَّيّارَةُ تَنزِلُ بِهِم فَيُضَيِّفونَهُم ، فَلَمّا كَثُرَ ذلِكَ عَلَيهِم ضاقوا بِذلِكَ ذَرعا بُخلاً ولُؤما ، فَدَعاهُمُ البُخلُ إلى أن كانوا إذا نَزَلَ بِهِمُ الضَّيفُ فَضَحوهُ مِن غَيرِ شَهوَةٍ بِهِم إلى ذلِكَ ، وإنَّما كانوا يَفعَلونَ ذلِكَ بِالضَّيفِ حَتّى يُنكَلَ (2) النّازِلُ عَنهُم ، فَشاعَ أمرُهُم فِي القَريَةِ وحَذِرَهُمُ النّازِلَةُ ، فَأَورَثَهُمُ البُخلُ بَلاءً لا يَستَطيعونَ دَفعَهُ عَن أنفُسِهِم مِن غَيرِ شَهوَةٍ لَهُم إلى ذلِكَ ، حَتّى صاروا يَطلُبونَهُ مِنَ الرِّجالِ فِي البِلادِ ويُعطونَهُم عَلَيهِ الجُعلَ (3) . ثُمَّ قالَ : فَأَيُّ داءٍ أدأى مِنَ البُخلِ ، ولا أضَرُّ عاقِبَةً ولا أفحَشُ عِندَ اللّهِ تَعالى ؟! (4)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ الأَنصارِ... كُنتُم فِي الجاهِلِيَّةِ إذ لا تَعبُدونَ اللّهَ، تَحمَلونَ الكَلَّ (5) وتَفعَلونَ في أموالِكُمُ المَعروفَ ، وتَفعَلونَ إلَى ابنِ السَّبيلِ ، حَتّى إذا مَنَّ اللّهُ عَلَيكُم بِالإِسلامِ وَمَنّ عَلَيكُم بِنَبِيِّهِ ، إذ أنتُم تُحَصِّنونَ أموالَكُم ، وفيما يَأكُلُ ابنُ آدَمَ أجرٌ ، وفيما يَأكُلُ السَّبُعُ أوِ الطَّيرُ أجرٌ . (6)
.
ص: 345
ج _ احاديثى كه با لفظ «شُحّ (تنگ نظرى)» و «بخل» ويا در معناى آن دو، وارد شده استعلل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از بخل [ به خدا ]پناه مى برد؟ فرمود: «آرى ، اى ابا محمّد ! در هر بام و شام. ما نيز از بخل ، به خدا پناه مى بريم. خداوند مى فرمايد: «هر كس از تنگ نظرى نفْس خود ، نگه داشته شود ، ايشان ، همان رستگاران اند » . از سرانجام بخل ، برايت بگويم ؟ قوم لوط ، اهل آبادى اى بودند كه نسبت به غذا ، حريص و بخيل بودند و همين بخل ، به پيدايش دردى بى درمان در شهوت جنسى آنان انجاميد» . گفتم : به چه چيز انجاميد؟ فرمود: «آبادى قوم لوط ، بر سرِ راه كاروان هاى شام و مصر ، قرار داشت و كاروانيان ، در شهر آنان فرود مى آمدند و لوطيان ، از آنها پذيرايى مى كردند و با بالا گرفتن اين وضع، قوم لوط به سبب بخل و خِسّتى كه داشتند، به ستوه آمدند و اين بخل ، كارشان را به آن جا كشاند كه هر گاه مسافرى در آبادىِ آنان فرود مى آمد ، او را بى سيرت مى كردند ، بدون آن كه اين كارشان از روى شهوت باشد ؛ بلكه بدان سبب اين عمل را با ميهمان انجام مى دادند تا از نزد آنان برود . بدين سان، كار آنان در آبادى ، شايع شد و كاروانيان ، از آنها دورى مى كردند . اين چنين بود كه بخل ، بلايى بر سرشان آورد كه ديگر نمى توانستند آن را از خود ، دور سازند، بدون آن كه ميلى به اين كار داشته باشند، و كارشان به جايى رسيد كه از مردان شهرها ، تقاضاى اين عمل را مى كردند و در برابر آن به آنها مزد هم مى دادند» . امام عليه السلام سپس فرمود: «پس چه دردى بدتر و فرجامش زيانبارتر و نزد خداوند متعال ، زشت تر از بخل است؟!» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه انصار !... شما در زمان جاهليت، آن گاه كه خدا را نمى پرستيديد، به يتيمان رسيدگى مى كرديد و از اموالتان مى بخشيديد و به در راه ماندگان ، كمك مى نموديد، و اكنون كه خداوند با نعمت اسلام و پيامبرش ، شما را رَهين منّت خويش ساخته است ، اموالتان را نگه مى داريد، در صورتى كه به اِزاى آنچه آدمى زاده اى و حيوانى يا پرنده اى بخورد، مزدى [از جانب خدا] است.
.
ص: 346
الإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يُعطِ قاعِدا ، مُنِعَ قائِما . (1)
عنه عليه السلام :مَن لَم يُعطِ قاعِدا ، لَم يُعطَ قائِما . (2)
2 / 2ذَمُّ البَخيلِالكتاب«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» . (3)
«إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا * الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» . 4
«وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ» . (4)
.
ص: 347
امام على عليه السلام :كسى كه به شخص افتاده عطا نكند [بخل ورزد] وقتى كه [نيازمند شد و به دنبال نيازش] برخاست به او چيزى داده نمى شود .
امام على عليه السلام :كسى كه به شخص افتاده [نيازمند] عطا نكند، در حال نيازمند شدن به او چيزى عطا نمى شود .
2 / 2نكوهش بخيلقرآن«و چون به آنان گفته شود : «از آنچه خداوند به شما روزى داده ، انفاق كنيد» ، كسانى كه كافر شده اند ، به آنان كه ايمان آورده اند ، مى گويند : «آيا به كسى خوراك دهيم كه اگر خدا مى خواست ، [خودش] به او مى خورانيد ؟» ».
«خداوند ، كسى را كه متكبّر و فخرفروش باشد ، دوست نمى دارد ؛ همان كسانى را كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل ، وا مى دارند (1) و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزانى داشته است ، پوشيده مى دارند ؛ و براى كافران ، عذابى خوار كننده ، آماده كرده ايم».
«اگر به خدا و روز بازپسين ايمان مى آوردند و از آنچه خدا به آنان روزى داده، انفاق مى كردند ، چه زيانى برايشان داشت؟».
.
ص: 348
الحديثأسباب نزول القرآن عن ابن عبّاس وابن زيد :نَزَلَت في جَماعَةٍ مِنَ اليَهودِ ، كانوا يَأتونَ رِجالاً مِنَ الأَنصارِ يُخالِطونَهُم ويَنصَحونَهُم ويَقولونَ لَهُم : لا تُنفِقوا أموالَكُم ، فَإِنّا نَخشى عَلَيكُمُ الفَقرَ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ» . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبعَدُكُم بي شَبَها ، البَخيلُ البَذيءُ الفاحِشُ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُخبِرُكُم بِأَبعَدِكم مِنّي شَبَها ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : الفاحِشُ المُتَفَحِّشُ ، البَذيءُ البَخيلُ المُختالُ (3) ، الحَقودُ الحَسودُ ، القاسِي القَلبِ ، البَعيدُ مِن كُلِّ خَيرٍ يُرجى ، غَيرُ المَأمونِ مِن كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى يُبغِضُ البَخيلَ في حَياتِهِ ، السَّخِيَّ عِندَ مَوتِهِ! (5)
عنه صلى الله عليه و آله :يَابنَ آدَمَ ، كُنتَ بَخيلاً ما دُمتَ حَيّا (6) ، فَلَمّا حَضَرَتكَ الوَفاةُ عَمَدتَ إلى مالِكَ تُبَدِّدُهُ ، فَلا تَجمَع خَصلَتَينِ : إساءَةً فِي الحَياةِ وإساءَةً عِندَ المَوتِ ، اُنظُر إلى قَرابَتِكَ الَّذينَ يَحزَنونَ ولا يَرِثونَ ، فَأَوصِ (7) إلَيهِم بِمَعروفٍ . (8)
.
ص: 349
حديثأسباب نزول القرآن_ به نقل از ابن عبّاس و ابن زيد _ :گروهى از يهود ، نزد مردانى از انصار مى رفتند و با آنان از درِ رفاقت و خيرخواهى در مى آمدند و مى گفتند: «اموالتان را انفاق نكنيد؛ زيرا مى ترسيم كه شما دچار فقر شويد» . پس خداوند متعال ، [ اين آيه را ] فرو فرستاد: «كسانى كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل ، وا مى دارند» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كم شباهت ترينِ شما به من، شخص بخيلِ بدزبانِ زشت كردار است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«آيا شما را از كم شباهت ترينتان به من خبر ندهم؟» . گفتند : چرا، اى پيامبر خدا ! فرمود: «شخص زشت گوىِ زشت كردارِ بدزبانِ بخيلِ متكبّرِ كينه توزِ حسود و سنگ دل كه هرگز به خير او اميدى نمى رود و از شرّش كسى در امان نيست».
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، از كسى كه در زمان حياتش بخيل است و هنگام مُردنش گشاده دست ، نفرت دارد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسر آدم كه تا زنده اى ، بخل مى ورزى و چون هنگام مرگت فرا مى رسد ، به سراغ دارايى ات مى روى و آن را پخش و پلا مى كنى ! (1) دو خصلت را در خويشتن ، گِرد مياور: بد عمل كردن در زمان حيات ، و بد عمل كردن ، هنگام فرا رسيدن مرگت. به خويشاوندانت كه [از رفتن تو] اندوه مى خورند و ارثى نمى برند، بنگر و به سود آنان ، وصيّتى كن .
.
ص: 350
عنه صلى الله عليه و آله :لَفاجِرٌ سَخِيٌّ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن عابِدٍ بَخيلٍ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لَجاهِلٌ سَخِيٌّ أحَبُّ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِن عابِدٍ بَخيلٍ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ الجَهولُ أحَبُّ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ العالِمِ البَخيلِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :شابٌّ سَخِيٌّ حَسَنُ الخُلُقِ ، أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شَيخٍ بَخيلٍ عابِدٍ سَيِّئِ الخُلُقِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :لَشابٌّ رَهِقٌ (5) فِي الذُّنوبِ سَخِيٌّ ، أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن شَيخٍ عابِدٍ بَخيلٍ . (6)
الإمام الصادق عليه السلام :لَجاهِلٌ سَخِيٌّ أفضَلُ مِن ناسِكٍ بَخيلٍ . (7)
.
ص: 351
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گنهكار سخاوتمند، نزد خداوند ، دوست داشتنى تر از عابد بخيل است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نادانِ سخاوتمند، نزد خداوند عز و جل ، دوست داشتنى تر از عابد بخيل است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخاوتمند نادان ، نزد خداوند عز و جل ، دوست داشتنى تر از دانشمند بخيل است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جوانِ بخشنده نيك خوى، نزد خداوند متعال ، دوست داشتنى تر از پيرمرد بخيلِ عبادت پيشه زشت خوى است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جوانِ فرورفته در گناهان ، امّا بخشنده، نزد خداوند ، دوست داشتنى تر از پيرمرد عبادت پيشه بخيل است .
امام صادق عليه السلام :نادانِ سخاوتمند ، برتر از عابد بخيل است.
.
ص: 352
الإمام عليّ عليه السلام :لا يُبقِي المالَ إلَا البُخلُ ، وَالبَخيلُ مُعاقَبٌ مَلومٌ . (1)
عنه عليه السلام :دينارُ البَخيلِ حَجَرٌ (2) . (3)
عنه عليه السلام :هَل تُبصِرُ إلّا فَقيرا يُكابِدُ (4) فَقرا ، أو غَنِيّا بَدَّلَ نِعمَةَ اللّهِ كُفرا ، أو بَخيلاً اتَّخَذَ البُخلَ بِحَقِّ اللّهِ وَفرا ، أو مُتَمَرِّدا كَأَنَّ بِاُذُنِهِ عَن سَمعِ المَواعِظِ وَقرا (5) . (6)
2 / 3النَّهيُ عَنِ البُخلِالكتاب«وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ » . (7)
«وَ لَا يَأْتَلِ أُوْلُواْ الْفَضْلِ مِنكُمْ وَ السَّعَةِ أَن يُؤْتُواْ أُوْلِى الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُواْ وَلْيَصْفَحُواْ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » . (8)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ عَضوضٌ (9) يَعَضُّ كُلُّ امرِئٍ عَلى ما في يَدَيهِ ، ويَنسَونَ الفَضلَ بَينَهُم ، قالَ اللّهُ عز و جل : «وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ» . (10)
.
ص: 353
امام على عليه السلام :مال [ و ثروت ] را چيزى جز بخل ، باقى نمى گذارد، و شخص بخيل ، [ در آخرت ] بازخواست و سرزنش مى شود.
امام على عليه السلام :دينارِ شخص بخيل، [همانند] سنگ است ! (1)
امام على عليه السلام :آيا جز فقيرى را مى بينى كه از فقر ، در رنج است، يا ثروتمندى را كه نعمت خدا را كفران كرده، يا بخيلى را كه براى افزودن بر دارايى خويش ، نسبت به حقّ خداوند ، بخل مى ورزد، يا سركشى را كه گويى گوشش از شنيدن پند و اندرزها ، كَر است ؟ !
2 / 3نهى از بخلقرآن«و [بخشش و] بزرگوارى كردن نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد كه خداوند ، به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست».
«و سرمايه داران و فراخ دولتان ، نبايد از دادنِ [مال] به خويشاوندان و تهى دستان و مهاجرانِ در راه خدا ، دريغ ورزند ، و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خداوند ، بر شما ببخشايد ؟! و خداوند ، آمرزنده مهربان است».
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چنان روزگارِ سختى بر مردمان خواهد رسيد كه هر كس ، آنچه را [از مال و دارايى] دارد ، با چنگ و دندان خود ، نگه مى دارد و بخشيدن به يكديگر را فراموش مى كنند، در حالى كه خداوند عز و جل فرموده است: «و [ بخشش و ]بزرگوارى نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد» .
.
ص: 354
الإمام عليّ عليه السلام :سَيَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ عَضوضٌ ، يَعَضُّ المُوسِرُ عَلى ما في يَدَيهِ ولَم يُؤمَر بِذلِكَ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ» . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا رُزِقتَ فَلا تَخبَأ ، وإذا سُئِلتَ فَلا تَمنَع . (2)
2 / 4التَّحذيرُ مِن مَنعِ الماعونِالكتاب«فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ * وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» . (3)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن مَنَعَ الماعونَ 4 جارَهُ ، مَنَعَهُ اللّهُ خَيرَهُ يَومَ القِيامَةِ ووَكَلَهُ إلى نَفسِهِ ، ومَن وَكَلَهُ إلى نَفسِهِ فَما أسوَأَ حالَهُ . (4)
.
ص: 355
امام على عليه السلام :زمانى چنان سخت بر مردم خواهد رسيد كه توانگر ، آنچه را در اختيار دارد ، با چنگ و دندان نگه مى دارد ، در حالى كه به چنين كارى فرمان نيافته است ؛ [بلكه برعكس] خداوند متعال فرموده است: «و [بخشش و ]بزرگوارى كردن نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه نعمتى به تو روزى شد ، پنهانش مدار، و هر گاه از تو درخواست شد ، دريغ مَوَرز.
2 / 4بر حذر داشتن از «دريغ ورزيدن كالاهاى خانه»قرآن«واى بر نمازگزاران؛ آنان كه از نمازشان غافل اند ، آنان كه ريا مى كنند و از دادن كالاهاى خانه [ به ديگران ] ، خوددارى مى ورزند ! ». (1)
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كالاهاى خانه اش را از همسايه اش دريغ ورزد [و به او عاريت ندهد] ، خداوند روز قيامت ، خير خود را از او دريغ مى ورزد و وى را به خودش وا مى گذارد؛ و كسى كه خداوند ، او را به خود وا بگذارد ، چه بد روز و حالى خواهد داشت !
.
ص: 356
عنه صلى الله عليه و آله :مَن مَنَعَ الماعونَ مِن جارِهِ إذَا احتاجَ إلَيهِ ، مَنَعَهُ اللّهُ فَضلَهُ يَومَ القِيامَةِ ووَكَلَهُ إلى نَفسِهِ ، ومَن وَكَلَهُ اللّهُ عز و جل إلى نَفسِهِ هَلَكَ ولا يَقبَلُ اللّهُ عز و جللَهُ عُذرا . (1)
تفسير ابن كثير عن عليّ بن فلان النميري :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ إذا لَقِيَهُ حَيّاهُ بِالسَّلامِ ويَرُدُّ عَلَيهِ ما هُوَ خَيرٌ مِنهُ ، لا يَمنَعُ الماعونَ قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الماعونُ ؟ قالَ : الحَجَرُ وَالحَديدُ وأشباهُ ذلِكَ . (2)
شعب الإيمان عن الحارث بن شريح :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ ، إذا لَقِيَهُ رَدَّ عَلَيهِ مِنَ السَّلامِ بِمِثلِ ما حَيّاهُ بِهِ أو أحسَنَ مِن ذلِكَ ، وإذَا استَأمَرَهُ نَصَحَ لَهُ ، وإذَا استَنصَرَهُ عَلَى الأَعداءِ نَصَرَهُ ، وإذَا استَنعَتَهُ قَصدَ السَّبيلِ يَسَّرَهُ ونَعَتَ لَهُ ، وإذَا استَعارَهُ الحَدَّ (3) عَلَى العَدُوِّ أعارَهُ ، وإذَا استَعارَهُ الحَدَّ [عَلَى المُسلِمِ] (4) لَم يُعِرهُ ، وإذَا استَعارَهُ الجُبَّةَ أعارَهُ ، لا يَمنَعُهُ الماعونَ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ومَا الماعونُ ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الماعونُ فِي الحَجَرِ وَالماءِ وَالحَديدِ . قالوا : وأيُّ الحَديدِ ؟ قالَ : قِدرُ النُّحّاسِ وحَديدُ الفَأسِ الَّذي تَمتَهِنونَ بِهِ . قالوا : فَما هذَا الحَجَرُ ؟ قالَ : القِدرُ مِنَ الحِجارَةِ . (5)
.
ص: 357
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از همسايه خود ، وسيله اى را كه به آن نياز دارد ، مضايقه كند ، خداوند روز قيامت ، فضل و لطف خويش را از او مضايقه مى نمايد و وى را به خودش وا مى گذارد، و كسى كه خداوند عز و جل او را به خود وا گذارد ، تباه مى شود و خداى عز و جل ، هيچ عذرى را از وى نمى پذيرد.
تفسير ابن كثير_ به نقل از على بن فلان نميرى _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «مسلمان ، برادر مسلمان است: هر گاه به او برخورَد ، سلامش مى كند ، و او نيز پاسخ سلامش را بهتر از آن مى دهد و ماعون را از وى ، دريغ نكند» . گفتم : اى پيامبر خدا ! ماعون چيست؟ فرمود: «سنگ و آهن و مانند اينها» .
شُعب الإيمان_ به نقل از حارث بن شُرَيح _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مسلمان ، برادر مسلمان است: هر گاه به او بر خورَد ، سلامش را همان گونه كه به وى سلام كرده است يا بهتر از آن ، جواب مى دهد و هر گاه از وى مشورت خواست ، راه نمايى اش مى كند و هر گاه از او در برابر دشمنان يارى طلبيد، يارى اش مى دهد و هر گاه از او راه نمايى خواست ، راه را به او نشان مى دهد، و هر گاه براى مقابله با دشمن ، شمشيرش را عاريه خواست ، آن را به او عاريه مى دهد، و اگر براى مقابله با مسلمان ، شمشيرش را عاريه خواست ، به او عاريه نمى دهد و هر گاه رَدايى را عاريه خواست ، به او عاريه مى دهد و ماعون را از وى ، دريغ نمى ورزد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! ماعون چيست؟ فرمود: «ماعون، سنگ و آب و آهن است» . گفتند : كدام آهن؟ فرمود: «ديگ مسى و تيشه آهنى كه با آن ، كار مى كنند» . گفتند : سنگ چيست؟ فرمود: «ديگ سنگى».
.
ص: 358
المعجم الكبير عن حفصة بنت سيرين :قالَت لَنا اُمُّ عَطِيَّةَ : أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا نَمنَعَ الماعونَ . قُلتُ : ومَا الماعونُ ؟ قالَت : هُوَ ما يَتَعاطاهُ النّاسُ بَينَهُم . (1)
الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» _ :هِيَ الزَّكاةُ المَفروضَةُ ، يُراؤونَ (2) بِصَلاتِهِم ويَمنَعونَ زَكاتَهُم . (3)
الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» _ :هُوَ القَرضُ يُقرِضُهُ ، وَالمَعروفُ يَصطَنِعُهُ ، ومَتاعُ البَيتِ يُعيرُهُ ، ومِنهُ الزَّكاةُ . (4)
المعجم الأوسط عن ابن مسعود :كُنّا نَقولُ في قَولِهِ : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» : القِدرَ وَالدَّلوَ وأشباهَ ذلِكَ ، فَإِنَّهُ لاغِنى بِالنّاسِ عَنها . (5)
.
ص: 359
المعجم الكبير_ به نقل از حَفْصه دختر سيرين _ :امّ عطيّه به ما گفت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور داد كه از [عاريه دادن] ماعون ، دريغ نورزيم. من (حفصه) پرسيدم: ماعون چيست؟ امّ عطيّه گفت: وسايلى كه مردم ميان خود [به عاريت] ردّ و بدل مى كنند.
امام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و ماعون را دريغ مى ورزند» _ :ماعون ، همان زكات واجب است؛ يعنى در نمازشان ، ريا مى كنند و زكات خود را نمى پردازند.
امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و ماعون را دريغ مى ورزند» _ :ماعون، قرضى است كه شخص مى دهد، احسانى است كه مى كند، كالاى خانه اى است كه به عاريت مى دهد ، و زكات هم از جمله آن است.
المعجم الأوسط_ به نقل از ابن مسعود _ :ما در باره آيه « و ماعون را دريغ مى ورزند » مى گفتيم: [ماعون ، ]ديگ و دَلْو و مانند اينهاست ؛ زيرا مردم به اين چيزها نياز دارند.
.
ص: 360
سنن أبي داود عن ابن مسعود :كُنّا نَعُدُّ الماعونَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عارِيَّةَ الدَّلوِ وَالقِدرِ . (1)
الدرّ المنثور عن ابن مسعود :كانَ المُسلِمونَ يَستَعيرونَ مِنَ المُنافِقينَ الدَّلوَ وَالقِدرَ وَالفَأسَ وشِبهَهُ فَيَمنَعونَهُم ، فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» . (2)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَمنَعُوا الخَميرَ (3) وَالخُبزَ ، فَإِنَّ مَنعَهُما يورِثُ الفَقرَ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ لا يَحِلُّ مَنعُهُنَّ : الماءُ وَالمِلحُ وَالكِلاءُ وَالنّارُ وَالعِلمُ ، وفَضلُ العِلمِ خَيرٌ مِن فَضلِ العِبادَةِ ، وكَمالُ الدّينِ الوَرَعُ . (5)
سنن أبي داود عن بهيسة عن أبيها ، قالت :اِستَأذَنَ أبِيَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَدَخَلَ بَينَهُ وبَينَ قَميصِهِ ، فَجَعَلَ يُقَبِّلُ ويَلتَزِمُ ، ثُمَّ قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ ؟ قالَ : «الماءُ» قالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ ؟ قالَ : «المِلحُ» قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ ؟ قالَ : أن تَفعَلَ الخَيرَ خَيرٌ لَكَ . (6)
.
ص: 361
سنن أبى داوود_ به نقل از ابن مسعود _ :ما در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، ماعون را عاريه دادن دَلْو و ديگ مى دانستيم.
الدرّ المنثور_ به نقل از ابن مسعود _ :مسلمانان ، از منافقان ، دلو و ديگ و تيشه و مانند اينها را به عاريه مى خواستند ؛ ولى آنها نمى دادند. پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد: «و ماعون را دريغ مى ورزند» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از [ دادن] خمير مايه و نان ، دريغ نكنيد؛ زيرا دريغ كردن آنها ، فقر مى آورد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز است كه دريغ كردن آنها [از ديگران] ، روا نيست: آب ، نمك ، علوفه ، آتش ، و دانش . ارزش دانش ، بيشتر از ارزش عبادت است، و كمال دين [و ديندارى] ، پارسايى است.
سنن أبى داوود_ به نقل از بهيسه _ :پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه طلبيد و سرش را زير پيراهن ايشان كرد و به بدن پيامبر صلى الله عليه و آله چسبيد و شروع به بوسيدن بدن ايشان كرد. سپس گفت: اى پيامبر خدا ! آن چيست كه ممانعت كردن از آن ، روا نيست؟ فرمود: «آب» . [ دوباره ] گفت : اى پيامبر خدا ! آن چيست كه ممانعت كردن از آن ، روا نيست؟ فرمود: «نمك» . [ باز ] گفت : اى پيامبر خدا ! آن چيست كه مضايقه كردن از آن ، روا نيست؟ فرمود: «هر كار نيكى كه انجام دهى ، به سود توست».
.
ص: 362
الإمام عليّ عليه السلام :لا يَحِلُّ مَنعُ المِلحِ وَالنّارِ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :لا تَمانَعوا قَرضَ الخَميرِ وَالخُبزِ وَاقتِباسِ النّارِ ، فَإِنَّهُ يَجلِبُ الرِّزقَ عَلى أهلِ البَيتِ مَعَ ما فيهِ مِن مَكارِمِ الأَخلاقِ . (2)
.
ص: 363
امام على عليه السلام :دريغ داشتن نمك و آتش [ از ديگران ] ، روا نيست.
امام صادق عليه السلام :از قرض دادن خمير مايه و نان و اخگر آتش ، دريغ نورزيد؛ زيرا قرض دادن اينها براى اهل خانه ، روزى مى آورد، علاوه بر آن كه در اين كار ، بزرگوارى هاى اخلاقى است.
.
ص: 364
الفصل الثالث : مبادئ البخل3 / 1الجَهلُالكتاب«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» . (1)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحِرصُ وَالشَّرَهُ وَالبُخلُ نَتيجَةُ الجَهلِ . (2)
عنه عليه السلام :ما عَقَلَ مَن بَخِلَ بِإِحسانِهِ . (3)
عنه عليه السلام_ وقَد مَرَّ بِقَذَرٍ عَلى مَزبَلَةٍ _ :هذا ما بَخِلَ بِهِ الباخِلونَ . (4)
.
ص: 365
فصل سوم : ريشه هاى بخل3 / 1نادانىقرآن:«و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده ، بخل مى ورزند، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است . به زودى ، آنچه را كه به آن بخل ورزيده اند ، روز قيامت ، طوق گردنشان مى شود. ميراث آسمان ها و زمين ، از آنِ خداست ؛ و خدا به آنچه مى كنيد ، آگاه است».
حديثامام على عليه السلام :آزمندى و سيرى ناپذيرى و بخل ، زاييده نادانى است.
امام على عليه السلام :خردمند نيست كسى كه از نيكى كردن ، بخل ورزد.
امام على عليه السلام_ هنگام گذشتن بر نجاستى در خرابه اى _ :اين ، [حاصل] چيزى است كه بخيلان از [ دادن ] آن ، بخل ورزيدند !
.
ص: 366
الإمام الصادق عليه السلام :أعجَبُ لِمَن يَبخَلُ بِالدُّنيا وهِيَ مُقبِلَةٌ عَلَيهِ ، أو يَبخَلُ عَلَيها وهِيَ مُدبِرَةٌ عَنهُ ، فَلَا الإِنفاقُ مَعَ الإِقبالِ يَضُرُّهُ ، ولَا الإِمساكُ مَعَ الإِدبارِ يَنفَعُهُ . (1)
3 / 2الأمراضُ النَّفسانِيَّةُ وَالضَّعفُالكتاب«وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ » . (2)
«إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» . (3)
«وَكَانَ الْاءِنسَانُ قَتُورًا » . (4)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مَن أحَسَّ بِضَعفِ حيلَتِهِ عَنِ الاِكتِسابِ بَخِلَ . (5)
3 / 3وَسوَسَةُ الشَّيطانِالكتاب«الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (6)
.
ص: 367
امام صادق عليه السلام :در شگفتم از كسى كه دنيا به او روى آورده است و او از [بخشيدن ]آن ، بخل مى ورزد، يا دنيا به او پشت كرده است و او بر آن ، بخل مى ورزد؛ زيرا با وجود رويكرد دنيا ، انفاق كردن به او زيانى نمى رساند، و با پشت كردن آن ، [بخل و خوددارى] به او سودى نمى رساند.
3 / 2بيمارى هاى نفسانى و ناتوانىقرآن«و تنگ نظرى در نفوس ، حضور [و غلبه] دارد».
«به راستى كه انسان ، سخت آزمند [و بى تاب] خلق شده است. چون صدمه اى به او برسد ، عجز و لابه مى كند ، و چون خيرى به او برسد ، بخل مى ورزد».
«و انسان ، همواره بخيل است».
حديثامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى كه احساس كند از چاره انديشى در كسب و كار ، ناتوان است، بخل مى ورزد .
3 / 3وسوسه شيطانقرآن«شيطان ، شما را از تهى دستى بيم مى دهد و به زشتكارى ، فرمان مى دهد ؛ و خداوند از جانب خود ، به شما وعده آمرزش و بخشش مى دهد ؛ و خدا ، گشايشگرِ داناست».
.
ص: 368
«قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْاءِنفَاقِ وَكَانَ الْاءِنسَانُ قَتُورًا» . (1)
الحديثالإمام الصادق عليه السلام :لِلشَّيطانِ لَمَّةٌ (2) ولِلمَلَكِ لَمَّةٌ ؛ فَلَمَّةُ الشَّيطانِ وَعدُهُ بِالفَقرِ ، وأمرُهُ بِالفاحِشَةِ ، ولَمَّةُ المَلَكِ أمرُهُ بِالإِنفاقِ ونَهيُهُ عَنِ المَعصِيَةِ . (3)
الإمام الكاظم عليه السلام :لا تُحَدِّثوا أنفُسَكُم بِفَقرٍ ولا بِطولِ عُمُرٍ ، فَإِنَّهُ مَن حَدَّثَ نَفسَهُ بِالفَقرِ بَخِلَ ، ومَن حَدَّثَها بِطولِ العُمُرِ يَحرِصُ . (4)
تفسير الطبري عن ابن عبّاس :اِثنانِ مِنَ اللّهِ وَاثنانِ مِنَ الشَّيطانِ : الشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ ، يَقولُ : لا تُنفِق مالَكَ وأمسِكهُ عَلَيكَ فَإِنَّكَ تَحتاجُ إلَيهِ ، ويَأمُرُكُم بِالفَحشاءِ وَاللّهُ يَعِدُكُم مَغفِرَةً مِنهُ عَلى هذِهِ المَعاصي ، وفَضلاً فِي الرِّزقِ . (5)
3 / 4الكُفرُ وَالنِّفاقُالكتاب«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» . (6)
.
ص: 369
گ «بگو: «اگر شما مالك گنجينه هاى رحمت پروردگارم [نيز] بوديد ، باز هم از بيم خرج كردن ، قطعا امساك مى ورزيديد؛ و انسان ، همواره بخيل است».
حديثامام صادق عليه السلام :هم شيطان ، القائاتى دارد ، هم فرشته. القائات شيطان ، ترساندن از دچار شدن به فقر و وا داشتن به زشتكارى است؛ و القائات فرشته ، امر كردن به انفاق و نهى كردن از گناه است.
امام كاظم عليه السلام :گرفتار آمدن به فقر و يا داشتن عمر طولانى را به خود ، تلقين نكنيد؛ زيرا كسى كه به خود ، فقر را تلقين كند ، بخيل مى شود، و كسى كه به خود ، طول عمر را تلقين كند ، دچار حرص مى گردد .
تفسير الطبرى_ به نقل از ابن عبّاس _ :دو كار ، از جانب خداست و دو كار ، از جانب شيطان: «شيطان ، شما را از تهى دستى بيم مى دهد» و مى گويد: «اموالت را انفاق مكن و براى خودت نگه دار؛ زيرا خودت به آن نياز دارى» و شما را «به زشتكارى فرمان مى دهد ؛ و خداوند از جانب خود به شما ، وعده آمرزش» اين گناهان «و افزودن» بر روزى اش را مى دهد.
3 / 4كفر و نفاققرآن«و هر گاه به آنان گفته شود : «از آنچه خدا به شما روزى كرده است ، انفاق كنيد»، كسانى كه كافر شده اند ، به آنان كه ايمان آورده اند ، مى گويند: «آيا به كسى بخورانيم كه اگر خدا مى خواست ، [خودش] به وى مى خورانيد؟ شما جز در گم راهى آشكار نيستيد » ».
.
ص: 370
«أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِى يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُواْ فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَ كَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا» . (1)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الشُّحَّ وَالبَذاءَ مِنَ النِّفاقِ ، وإنَّهُنَّ يَزِدنَ فِي الدُّنيا ويَنقُصنَ مِنَ الآخِرَةِ ، ولَما يَنقُصنَ فِي الآخِرَةِ أكثَرُ مِمّا يَزِدنَ فِي الدُّنيا (2) .
3 / 5سوءُ الظَّنِّ بِاللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ إنَّما يَجودُ مِن حُسنِ الظَّنِّ بِاللّهِ ، وَالبَخيلُ إنَّما يَبخَلُ مِن سوءِ الظَّنِّ بِاللّهِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، لا تُشاوِرَنَّ جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ ، ولا تُشاوِرَنَّ بَخيلاً فَإِنَّهُ يَقصُرُ بِكَ عَن غايَتِكَ ، ولا تُشاوِرَنَّ حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها ، وَاعلَم أنَّ الجُبنَ وَالبُخلَ وَالحِرصَ غَريزَةٌ يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ . (4)
.
ص: 371
«بر شما بخيلان اند، و چون خطر فرا رسد ، آنان را مى بينى كه مانند كسى كه مرگ ، او را فرو گرفته است ، چشمانشان در حدقه مى چرخد و به سوى تو مى نگرند، و چون ترس برطرف شود ، به شما با زبان هايى تند ، نيش مى زنند. بر مال ، حريص اند. آنان ، ايمان نياورده اند و خداوند ، اعمالشان را تباه گردانيده است ؛ و اين كار ، همواره بر خدا آسان است».
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و بدزبانى ، از نفاق است. اين دو ، بر دنيا [ ى شخص ]مى افزايند و از آخرت [او ]مى كاهند، و آنچه از آخرت [او] مى كاهند ، بيشتر از چيزى است كه بر دنيا[ى وى] مى افزايند.
3 / 5بدگمانى به خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخاوتمند ، از آن رو مى بخشد كه به خداوند ، گمان نيك دارد؛ و بخيل ، بدان سبب بخل مى ورزد كه به خداوند ، بدگمان است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هرگز با ترسو مشورت مكن؛ زيرا راه برون رفت [ از مشكل ]را بر تو تنگ مى گردانَد . هرگز با بخيل ، مشورت مكن؛ زيرا تو را از هدفت ، باز مى دارد . هرگز با حريص ، مشورت مكن؛ زيرا بدى (1) آن را در نظرت ، نيكو مى نمايانَد ، و بدان كه ترس و بخل و حرص ، خصلت هايى هستند كه بدگمانى [ به خدا] ، آنها را فراهم مى آورد.
.
ص: 372
الإمام عليّ عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَر _ :لا تُدخِلَنَّ في مَشوَرَتِكَ بَخيلاً يَعدِلُ بِكَ عَنِ الفَضلِ ويَعِدُكَ الفَقرَ ، ولا جَبانا يُضعِفُكَ عَنِ الاُمورِ ، ولا حَريصا يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالجَورِ ، فَإِنَّ البُخلَ وَالجُبنَ وَالحِرصَ غَرائِزُ شَتّى يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ . (1)
عنه عليه السلام :البُخلُ بِالمَوجودِ ، سوءُ الظَّنِّ بِالمَعبودِ . (2)
عنه عليه السلام :عَلَى الشَّكِّ وقِلَّةِ الثِّقَةِ بِاللّهِ ، مَبنَى الحِرصِ وَالشُّحِّ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :الشُّحُّ المُطاعُ ، سوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ . (4)
عنه عليه السلام :مَنعُ الجودِ سوءُ الظَّنِّ بِالمَعبودِ . (5)
عنه عليه السلام :حَسبُ البَخيلِ مِن بُخلِهِ سوءُ الظَّنِّ بِرَبِّهِ . (6)
.
ص: 373
امام على عليه السلام_ در فرمانش به مالك اشتر _ :بخيل را طرف مشورت خود قرار مده ؛ زيرا تو را از داد و دِهِش ، منصرف مى كند و از تنگ دستى مى ترسانَد ؛ و نه ترسو را زيرا تو را از اقدام به كارها ، سست مى گرداند؛ و نه حريص را ؛ زيرا طمع ورزىِ ستمگرانه را در نظرت مى آرايد . بخل و ترس و حرص ، خصلت هاى پراكنده اى هستند كه بدگمانى به خدا ، آنها را گِرد هم مى آورد.
امام على عليه السلام :بخل ورزيدن از آنچه دارى، بدگمانى به معبود است.
امام على عليه السلام :شك و كم اعتمادى به خدا، زيربناى حرص و بخل است.
امام صادق عليه السلام :چيرگى بخل ، [برخاسته از] بدگمانى به خداوند عز و جل است.
امام صادق عليه السلام :خوددارى از داد و دِهش، بدگمانى به معبود است.
امام صادق عليه السلام :در بخل بخيل ، همين بس كه به پروردگار خويش ، بدگمان است.
.
ص: 374
الفصل الرابع : آثار البخل4 / 1المَضارُّ النَّفسِيَّةُأ _ فَقرُ النَّفسِالكتاب«وَ لَا يَسْئلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ * إِن يَسْئلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُواْ وَ يُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ * هَاأَنتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِىُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُواْ أَمْثَالَكُم» . (1)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ الفَقرُ في قَلبِهِ ، فَلا يُغنيهِ ما اُكثِرَ لَهُ فِي الدُّنيا ، وإنَّما يَضُرُّ نَفسَهُ شُحُّها . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ وَالشُّحَّ ، فَإِنَّهُ جِلبابُ المَسكَنَةِ ، وزِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ دَناءَةٍ (3) .
.
ص: 375
فصل چهارم : پيامدهاى بخل4 / 1زيان هاى روانىالف _ فقر روحىقرآن«اموالتان را [در عوض] نمى خواهد. اگر اموال شما را بخواهد و به اصرار از شما طلب كند ، بخل مى ورزيد و كينه هاى شما را بر ملا مى كند. شما ، همان مردمى هستيد كه براى انفاق در راه خدا ، فرا خوانده شده ايد. پس برخى از شما ، بخل مى ورزند و هر كس بخل ورزد ، تنها به زيان خود ، بخل ورزيده است ؛ و خدا بى نياز است و شما نيازمنديد، و اگر روى برتابيد ، خداوند ، جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود» .
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه فقر در دلش باشد ، هر اندازه هم در دنيا بر [ثروت] او افزوده شود ، بى نيازش نمى گردانَد و بخل او ، تنها به خودش زيان مى رساند.
امام على عليه السلام :از بخل بپرهيز؛ زيرا بخل ، رَداى بينوايى، و مهارى است كه با آن ، شخص به سوى هر گونه پستى اى كشانده مى شود.
.
ص: 376
عنه عليه السلام :البُخلُ جِلبابُ المَسكَنَةِ . (1)
عنه عليه السلام :شَحيحٌ غَنِيٌّ ، أفقَرُ مِن فَقيرٍ سَخِيٍّ . (2)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الشُّحُّ أضَرُّ عَلَى الإِنسانِ مِنَ الفَقرِ ، لِأَنَّ الفَقيرَ إذا وَجَدَ اتَّسَعَ ، وَالشَّحيحَ لا يَتَّسِعُ وإن وَجَدَ . (3)
عنه عليه السلام :البُخلُ فَقرٌ . (4)
عنه عليه السلام :البُخلُ أحَدُ الفَقرَينِ . (5)
عنه عليه السلام :آفَةُ الغِنى البُخلُ . (6)
عنه عليه السلام :البَخيلُ مُتَعَجِّلُ الفَقرِ . (7)
عنه عليه السلام :وَيحَ البَخيلِ المُتَعَجِّلِ الفَقرَ الَّذي مِنهُ هَرَبَ ، وَالتّارِكِ الغِنَى الَّذي إيّاهُ طَلَبَ. (8)
عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِلبَخيلِ ! يَستَعجِلُ الفَقرَ الَّذي مِنهُ هَرَبَ ، ويَفوتُهُ الغِنَى الَّذي إيّاهُ طَلَبَ ، فَيَعيشُ فِي الدُّنيا عَيشَ الفُقَراءِ ، ويُحاسَبَ فِي الآخِرَةِ حِسابَ الأَغنِياءِ . (9)
.
ص: 377
امام على عليه السلام :بخل، رَداى بينوايى است.
امام على عليه السلام :بخيل توانگر، از تهى دستِ سخاوتمند ، نيازمندتر است.
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بخل ، براى آدمى زيانبارتر از فقر است؛ زيرا فقير هر گاه توانگر شود ، در گشايش قرار مى گيرد؛ امّا بخيل ، اگر چه توانگر شود ، در گشايش قرار نمى گيرد .
امام على عليه السلام :بخل، [ نوعى ] فقر است.
امام على عليه السلام :بخل، يكى از دو فقر است.
امام على عليه السلام :آفت توانگرى، بخل است.
امام على عليه السلام :بخيل، به فقر خود ، شتاب مى بخشد.
امام على عليه السلام :بيچاره بخيل ! به استقبال فقرى مى رود كه از آن مى گريزد، و توانگرى اى را وا مى گذارد كه آن را مى طلبد.
امام على عليه السلام :در شگفتم از بخيل ! فقرى را كه از آن گريزان است ، به سوى خود مى كشانَد ، و توانگرى اى را كه در پىِ آن است ، از دست مى دهد. پس در دنيا ، چونان تهى دستان زندگى مى كند، و در آخرت ، به سانِ توانگران ، از او حسابرسى مى شود.
.
ص: 378
عنه عليه السلام :البَخيلُ مُستَعجِلُ الفَقرَ ؛ يَعيشُ فِي الدُّنيا عَيشَ الفُقَراءِ ، ويُحاسَبُ فِي العُقبى حِسابَ الأَغنِياءِ . (1)
الإمام الحسين عليه السلام :الشُّحُّ فَقرٌ (2) .
ب _ ضيقُ الصَّدرِالإمام عليّ عليه السلام :ضاقَ صَدرُ مَن ضاقَت يَدُهُ . (3)
ج _ قِلَّةُ الرّاحَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أقَلُّ النّاسِ راحَةً البَخيلُ . (4)
الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ : خَلَقتَ الخَلائِقَ في قُدرَةٍفَمِنهُم سَخِيٌّ ومِنهُم بَخيلٌ فَأَمَّا السَّخِيُّ فَفي راحَةٍوأمَّا البَخيلُ فَشُومٌ طَويلٌ (5)
الإمام الصادق عليه السلام :خَمسٌ هُنَّ كَما أقولُ : لَيسَت لِبَخيلٍ راحَةٌ ، ولا لِحَسودٍ لَذَّةٌ ، ولا لِلمَملوكِ وَفاءٌ ، ولا لِكَذوبٍ مُروءَةٌ ، ولا يَسودُ سَفيهٌ . (6)
.
ص: 379
امام على عليه السلام :بخيل، به فقر خود ، شتاب مى بخشد. در دنيا ، چونان تهى دستان زندگى مى كند، و در آخرت ، به سان توانگران ، حسابرسى مى شود.
امام حسين عليه السلام :بخل، [ نوعى ] فقر است.
ب _ تنگ دلىامام على عليه السلام :انسان تنگ دست، تنگ دل است.
ج _ نداشتن آسايشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كم آسايش ترينِ مردم، شخص بخيل است.
امام رضا عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود : مردمان را با قدرت خويش آفريدى برخى بخشنده اند و برخى دگر ، بخيل . امّا بخشنده، در آسايش است و بخيل ، در رنج طولانى .
امام صادق عليه السلام :پنج چيز چنان اند كه من مى گويم : بخيل را آسايش نيست ؛ حسود را خوشى ؛ شاهان را وفا ؛ دروغگو را مردانگى ؛ و نابخرد ، هرگز سَروَرى نيابد .
.
ص: 380
د _ الوَقاحَةُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :السَّخِيُّ شُجاعُ القَلبِ ، وَالبَخيلُ شُجاعُ الوَجهِ. (1)
ه _ ذَهابُ المُروءَةِالإمام عليّ عليه السلام :لا مُرُوَّةَ لِبَخيلٍ . (2)
الإمام الباقر عليه السلام :المُرُوَّةُ أن لا تَطمَعَ فَتَذِلَّ ، وتَسأَلَ فَتُقِلَّ ، ولا تَبخَلَ فَتُشتَمَ ، ولا تَجهَلَ فَتُخصَمَ . (3)
و _ تَمَنِّي الفَقرِ لِلنّاسِالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الغِنَى البُخَلاءُ ، لِأَنَّ النّاسَ إذَا استَغنَوا كَفّوا عَن أموالِهِم ، وإنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الصَّلاحَ أهلُ العُيوبِ ، لِأَنَّ النّاسَ إذا صَلُحوا كَفّوا عَن تَتَبُّعِ عُيوبِهِم ، وإنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الحِلمَ أهلُ السَّفَهِ الَّذينَ يَحتاجونَ أن يُعفى عَن سَفَهِهِم ، فَأَصبَحَ أهلُ البُخلِ يَتَمَنَّونَ فَقرَ النّاسِ ، وأصبَحَ أهلُ العُيوبِ يَتَمَنَّونَ مَعايِبَ النّاسِ ، وأصبَحَ أهلُ السَّفَهِ يَتَمَنَّونَ سَفَهَ النّاسِ ، وفِي الفَقرِ الحاجَةُ إلَى البَخيلِ ، وفِي الفَسادِ طَلَبُ عَورَةِ أهلِ العُيوبِ ، وفِي السَّفَهِ المُكافَأَةُ بِالذُّنوبِ . (4)
.
ص: 381
د _ پُررويىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :سخاوتمند ، پُردل است، و بخيل ، پُررو.
ه _ از بين رفتن مردانگىامام على عليه السلام :بخيل را مردانگى نيست .
امام باقر عليه السلام :مردانگى ، آن است كه طمع نَوَرزى تا خوار شوى، و خواهش نكنى تا ندار شوى، و بخل نَوَرزى تا دشنام بشنوى، و نادانى نكنى تا [در بحث ]شكست بخورى.
و _ آرزو كردن فقر براى مردمامام صادق عليه السلام :سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم ، آرزوى توانگرى كنند، بخيلان اند؛ زيرا وقتى مردم ، بى نياز شدند ، از دارايى آنان ، چشم بر مى دارند . سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم ، آرزوى صلاح كنند ، عيبداران اند؛ زيرا وقتى مردم صالح شدند ، از پيجويىِ عيب هاى آنان ، خوددارى مى كنند . سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم ، آرزوى بردبارى كنند ، نابخردان اند كه نياز دارند از نابخردى هاى آنان ، گذشت شود؛ امّا [بر عكس اين ، ] بخيلان ، آرزومند فقر مردم هستند، عيبداران ، آرزو دارند كه مردم ، همه عيب داشته باشند، و نابخردان ، آروزىِ نابخرد بودن مردم را دارند، در حالى كه فقير بودن ، سبب نيازمندى [فقير] به بخيل مى شود، فاسد بودن ، موجب عيبجويى در اهل عيب مى گردد ، و نابخردى ، باعث تلافى كردن با گناه مى شود .
.
ص: 382
4 / 2المَضارُّ الاِجتِماعِيَّةُأ _ فَسادُ الفُقَراءِالإمام عليّ عليه السلام :إذا بَخِلَ الغَنِيُّ بِمَعروفِهِ ، باعَ الفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ . (1)
ب _ ذَمُّ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ يَكسِبُ الذَّمَّ . (2)
عنه عليه السلام :الباخِلُ فِي الدُّنيا مَذمومٌ ، وفِي الآخِرَةِ مُعَذَّبٌ مَلومٌ . (3)
عنه عليه السلام :البَخيلُ مَذمومٌ . (4)
عنه عليه السلام :الشُّحُّ يَجلِبُ المَلامَةَ (5) .
مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :قيلَ : كانَ مَكتوبا عَلى سَيفِ الحُسَينِ عليه السلام : البَخيلُ مَذمومٌ ، وَالحَريصُ مَحرومٌ ، وَالحَسودُ مَغمومٌ . (6)
ج _ سَبُّ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :بِالبُخلِ تَكثُرُ المَسَبَّةُ . (7)
.
ص: 383
4 / 2زيان هاى اجتماعىالف _ فاسد شدن تهى دستانامام على عليه السلام :هر گاه توانگر از نيكى كردن بخل ورزد، تهى دست [ناچار مى شود ]آخرتش را به دنيايش بفروشد.
ب _ نكوهش مردمامام على عليه السلام :بخل، نكوهش مى آورد.
امام على عليه السلام :بخيل، در دنيا نكوهيده است، و در آخرت ، عذاب و ملامت مى شود.
امام على عليه السلام :بخيل، نكوهيده است.
امام على عليه السلام :بخل، سرزنش به بار مى آورد.
مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى مى گويند: بر شمشير حسين عليه السلام نوشته شده بود:«بخيل ، نكوهيده است، آزمند ، محروم است ، و حسود ، افسرده است» .
ج _ دشنام دادن مردمامام على عليه السلام :بخل ورزيدن ، مايه دشنامِ بسيار مى شود.
.
ص: 384
عنه عليه السلام :اِحذَرُوا البُخلَ ، فَإِنَّهُ لُؤمٌ ومَسَبَّةٌ . (1)
عنه عليه السلام :الشُّحُّ مَسَبَّةٌ (2) .
عنه عليه السلام :لا مَسَبَّةَ كَالشُّحِّ (3) .
عنه عليه السلام :الشُّحُّ يَكسِبُ المَسَبَّةَ . (4)
عنه عليه السلام :كَثرَةُ الشُّحِّ توجِبُ المَسَبَّةَ (5) .
د _ بُغضُ الناسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ مُبَغَّضٌ فِي السَّماواتِ ، مُبَغَّضٌ فِي الأَرضِ . (6)
الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ يوجِبُ البَغضاءَ . (7)
عنه عليه السلام :اِحذَرُوا الشُّحَّ ، فَإِنَّهُ يَكسِبُ المَقتَ ، ويَشينُ المَحاسِنَ ، ويُشيعُ العُيوبَ (8) .
عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالتَّحَلِّيَ بِالبُخلِ ؛ فَإِنَّهُ يُزري (9) بِكَ عِندَ القَريبِ ، ويُمَقِّتُكَ إلَى النَّسيبِ (10) . (11)
.
ص: 385
امام على عليه السلام :از بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل ، پستى و مايه دشنام است .
امام على عليه السلام :بخل، مايه دشنام است.
امام على عليه السلام :هيچ صفتى چون بخل ، مايه دشنام نيست .
امام على عليه السلام :بخل، دشنام به بار مى آورد.
امام على عليه السلام :بخلِ بسيار ، موجب دشنام مى شود .
د _ نفرت و دشمنى مردمپيامبر خدا عليه السلام :بخيل، هم در آسمان ها و هم در زمين ، سخت منفور است .
امام على عليه السلام :بخل ، موجب نفرت و كينه مى شود.
امام على عليه السلام :از بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل ، دشمنى مى آورد، و خوبى ها را زشت، و عيب ها و بدى ها را [ در بخيل ] فاش مى گردانَد .
امام على عليه السلام :زنهار از متّصف شدن به بخل؛ زيرا بخل ، تو را نزد دوست ، خوار و نزد خويشاوند ، منفور مى سازد !
.
ص: 386
عنه عليه السلام :جودُ الرَّجُلِ يُحَبِّبُهُ إلى أضدادِهِ ، وبُخلُهُ يُبَغِّضُهُ إلى أولادِهِ . (1)
ه _ العارُ بَينَ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ عارٌ . (2)
عنه عليه السلام :البُخلُ يَكسِبُ العارَ ويُدخِلُ النّارَ . (3)
و _ الذِّلَّةُ بَينَ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ ذَليلٌ بَينَ أعِزَّتِهِ . (4)
عنه عليه السلام :البُخلُ يُذِلُّ مُصاحِبَهُ ، ويُعِزُّ مُجانِبَهُ . (5)
عنه عليه السلام :جودُ الفَقيرِ يُجِلُّهُ ، وبُخلُ الغَنِيِّ يُذِلُّهُ . (6)
عنه عليه السلام :البَخيلُ أبَدا ذَليلٌ . (7)
عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمالِهِ ذَلَّ . (8)
عنه عليه السلام :المالُ يُكرِمُ صاحِبَهُ ما بَذَلَهُ ، ويُهينُهُ ما بَخِلَ بِهِ . (9)
.
ص: 387
امام على عليه السلام :بخشندگىِ مرد ، او را نزد دشمنانش [نيز] محبوب مى سازد و بُخلش ، او را نزد فرزندانش [نيز] ، منفور مى گردانَد .
ه _ ننگ و شرمسارى در ميان مردمامام على عليه السلام :بخل، ننگ است.
امام على عليه السلام :بخل، ننگ [ و شرمسارى ] مى آورد و [بخيل را] به جهنّم ، وارد مى كند .
و _ خوارى در ميان مردمامام على عليه السلام :بخيل، در ميان عزيزانش [نيز] خوار است.
امام على عليه السلام :بخل، همنشين خود را خوار مى كند و كناره گير از خود را عزّت مى بخشد.
امام على عليه السلام :بخشندگىِ تهى دست ، او را بزرگ مى گردانَد ، و بخل ورزى توانگر ، او را خوار مى سازد.
امام على عليه السلام :بخيل، هميشه خوار است.
امام على عليه السلام :هر كه از بخشيدن مال خود بخل ورزد ، خوار مى شود.
امام على عليه السلام :ثروت ، صاحب خود را اگر بخشش كند، ارجمند مى سازد، و اگر از بخشيدن آن بخل ورزد، خوار مى كند.
.
ص: 388
عنه عليه السلام :لا راحَةَ لِحَسودٍ ، ولا مَوَدَّةَ لِمَلولٍ ، ولا مُرُوَّةَ لِكَذوبٍ (1) ، ولا شَرَفَ لِبَخيلٍ ، ولا هِمَّةَ لِمَهينٍ (2) . (3)
الإمام الحسين عليه السلام :مَن جادَ سادَ ، ومَن بَخِلَ رَذُلَ (4) . (5)
ز _ اللُّؤمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَلَقَ اللّهُ اللُّؤمَ ، فَحَفَّهُ بِالبُخلِ وَالمالِ . (6)
الإمام عليّ عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلَى اللَّئيمِ بِسوءِ الفِعلِ ، وقُبحِ الخُلُقِ ، وذَميمِ البُخلِ . (7)
عنه عليه السلام :مَن جُمِعَ لَهُ مَعَ الحِرصِ عَلَى الدُّنيا البُخلُ بِها ، فَقَدِ استَمسَكَ بِعَمودَيِ اللُّؤمِ . (8)
ح _ تَمزيقُ العِرضِالإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ يَسمَحُ مِن عِرضِهِ بِأَكثَرَ مِمّا أمسَكَ مِن عَرَضِهِ (9) ، ويُضَيِّعُ مِن دينِهِ أضعافَ ما حَفِظَ مِن نَشَبِهِ (10) . (11)
.
ص: 389
امام على عليه السلام :حسود را آسايش نيست ، بيزار را دوستى، دروغگو را مردانگى ، بخيل را بزرگى، و زبون را همّت.
امام حسين عليه السلام :هر كه بخشندگى كند ، سَرورى مى يابد، و هر كه بخل ورزد ، پست شود .
ز _ فرومايگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، فرومايگى را آفريد و آن را با بخل و ثروت ، در ميان گرفت.
امام على عليه السلام :كردارِ بد ، اخلاق زشت و صفت نكوهيده بخل ، از نشانه هاى انسان فرومايه است.
امام على عليه السلام :كسى كه حرص به دنيا و بخل نسبت به آن در وجودش جمع شود، در واقع ، به دو ستون فرومايگى چنگ انداخته است.
ح _ دريدن آبروامام على عليه السلام :بخيل ، بيش از آنچه از دارايى اش نگه مى دارد ، از آبرويش مى بخشد و چند برابر مال و املاكى كه براى خود حفظ مى كند ، از دينش از دست مى دهد.
.
ص: 390
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :البَخيلُ يَسخو مِن عِرضِهِ بِمِقدارِ ما يَبخَلُ بِهِ مِن مالِهِ ، وَالسَّخِيُّ يَبخَلُ مِن عِرضِهِ بِمِقدارِ ما يَسخو بِهِ مِن مالِهِ . (1)
عنه عليه السلام :أبخَلُ النّاسِ بِعَرَضِهِ أسخاهُم بِعِرضِهِ . (2)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :أبخَلُ النّاسِ بِمالِهِ أجوَدُهُم بِعِرضِهِ . (3)
عنه عليه السلام :البُخلُ يُزري بِصاحِبِهِ . (4)
عنه عليه السلام :ما أذَلَّ النَّفسَ كَالحِرصِ ، ولا شانَ (5) العِرضَ كَالبُخلِ . (6)
الإمام الرضا عليه السلام :البُخلُ يُمَزِّقُ العِرضَ . (7)
ط _ قَطعُ الرَّحِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ وَالبُخلَ ، فَإِنَّهُ دَعا مَن قَبلَكُم إلى أن يَقطَعوا أرحامَهُم فَقَطَعوها ، ودَعاهُم إلى أن يَستَحِلّوا مَحارِمَهُم فَاستَحَلّوها ، ودَعاهُم إلى أن يَسفِكوا دِماءَهُم فَسَفَكوها . (8)
الإمام الصادق عليه السلام :لا يَطمَعَنَّ ذُو الكِبرِ فِي الثَّناءِ الحَسَنِ ، ولَا الخِبُّ (9) في كَثرَةِ الصَّديقِ ، ولَا السَّيِّئُ الأَدَبِ فِي الشَّرَفِ ، ولَا البَخيلُ في صِلَةِ الرَّحِمِ . (10)
.
ص: 391
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بخيل ، به اندازه اى كه از دارايى اش بخل مى ورزد ، از آبرويش مى بخشد، و سخاوتمند ، به اندازه اى كه از دارايى خود مى بخشد ، از آبروى خويش ، نگه مى دارد.
امام على عليه السلام :بخيل ترينِ مردم در مال و دارايى اش ، سخاوتمندترين آنهاست در [از دست دادن] آبروى خويش.
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بخيل ترينِ مردم در دارايى اش ، بخشنده ترينِ آنها در آبروى خويش است.
امام على عليه السلام :بخل، صاحب خود را خوار [ و بى مقدار ] مى كند.
امام على عليه السلام :هيچ چيز مانند حرص ، آدمى را خوار نمى سازد، و چيزى همانند بخل ، آبرو را لكّه دار نمى كند.
امام رضا عليه السلام :بخل، آبرو را بر باد مى دهد.
ط _ بُريدن پيوند خويشاوندىپيامبر خدا عليه السلام :از تنگ نظرى و بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل و تنگ نظرى ، پيشينيان شما را به بُريدن از خويشان ، فرا خواند و آن را بُريدند، و آنان را به روا شمردن نارواها ، فرا خواند و آنها را روا شمردند، و به ريختن خون يكديگر فرا خواند و خون يكديگر را ريختند.
امام صادق عليه السلام :آدم متكبّر ، هرگز نبايد انتظارِ ستايش [به وسيله ديگران] را داشته باشد، و آدم فريبكار ، انتظارِ داشتن دوستان بسيار را ، و آدم بى ادب ، انتظار بزرگ داشته شدن را ، و آدم بخيل ، انتظار به جا آوردن صِله رحِم [ به وسيله بستگانش ]را .
.
ص: 392
ي _ عَدَمُ الحَبيبِالإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ لِبَخيلٍ حَبيبٌ . (1)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :صَديقُ البَخيلِ مَن لَم يُجَرِّبهُ . (2)
عنه عليه السلام :إيّاكُم وَالبُخلَ ؛ فَإِنَّ البَخيلَ يَمقُتُهُ الغَريبُ ، ويَنفِرُ مِنهُ القَريبُ . (3)
عنه عليه السلام_ لِابنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام _ :إيّاكَ ومُصادَقَةَ البَخيلِ ، فَإِنَّهُ يَقعُدُ عَنكَ أحوَجَ ما تَكونُ إلَيهِ . (4)
عنه عليه السلام :إيّاكَ وصُحبَةَ الفاجِرِ وَالكَذّابِ وَالأَحمَقِ وَالبَخيلِ وَالجَبانِ ... وأمَّا البَخيلُ فَأَقرَبُ ما تَكونُ أبعَدُ ما يَكونُ إذَا احتَجتَ . (5)
الإمام زين العابدين عليه السلام :إيّاكَ ومُصاحَبَةَ البَخيلِ ، فَإِنَّهُ يَخذُلُكَ في مالِهِ أحوَجَ ما تَكونُ إلَيهِ . (6)
.
ص: 393
ى _ نداشتن دوستامام على عليه السلام :بخيل ، هيچ دوستى ندارد .
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى با بخيل دوست است كه او را نيازموده باشد .
امام على عليه السلام :از بخل ، دورى كنيد؛ زيرا بخيل را بيگانه ، دشمن مى دارد و آشنا ، از او مى گريزد.
امام على عليه السلام_ به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :از دوستى با بخيل بپرهيز؛ زيرا انسان بخيل ، زمانى كه بيشترين نياز را به او دارى، از كمك به تو ، باز مى ايستد .
امام على عليه السلام :از همنشينى با منحرف (1) و دروغگو و احمق و بخيل و ترسو... بپرهيز . امّا بخيل؛ چون در نزديك ترين زمانت به او، يعنى وقتى به او نياز پيدا مى كنى، بيش از هر زمان از تو دورتر است.
امام زين العابدين عليه السلام :از همنشينى با بخيل ، دورى كن؛ زيرا زمانى كه بيشترين نياز را به او دارى ، از كمك مالى به تو دريغ مى ورزد.
.
ص: 394
الإمام عليّ عليه السلام :لا غُربَةَ كَالشُّحِّ . (1)
عنه عليه السلام :لَيسَ لِشَحيحٍ رَفيقٌ . (2)
عنه عليه السلام :زِيادَةُ الشُّحِّ تَشينُ الفُتُوَّةَ ، وتُفسِدُ الاُخُوَّةَ . (3)
4 / 3المَضارُّ الدّينِيَّةُأ _ سَلبُ التَّوفيقِالكتاب«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى * وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» . (4)
الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى» _ :بِأَنَّ اللّهَ تَعالى يُعطي بِالواحِدَةِ عَشَرَةً إلى مِئَةِ ألفٍ فَما زادَ . «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» قالَ : لا يُريدُ شَيئا مِنَ الخَيرِ إلّا يَسَّرَهُ اللّهُ لَهُ . «وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى» قالَ : بَخِلَ بِما آتاهُ اللّهُ عز و جل . «وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى» بِأَنَّ اللّهَ يُعطي بِالواحِدَةِ عَشَرَةً إلى مِئَةِ ألفٍ فَما زادَ . «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» قالَ : لا يُريدُ شَيئا مِنَ الشَّرِّ إلّا يَسَّرَهُ لَهُ . «وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» قالَ : أما وَاللّهِ ما هُوَ تَرَدّى في بِئرٍ ولا مِن جَبَلٍ ولا مِن حائِطٍ ، ولكِن تَرَدّى في نارِ جَهَنَّمَ . (5)
.
ص: 395
امام على عليه السلام :هيچ [ بى كسى و ] غربتى ، همچون بخل نيست.
امام على عليه السلام :براى بخيل ، هيچ رفيقى نباشد.
امام على عليه السلام :بخل زياد، جوان مردى را لكّه دار كرده ، برادرى را تباه مى كند.
4 / 3زيان هاى دينىالف _ سلب توفيققرآن«و امّا آن كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت ، به زودى ، راهِ دشوارى را به او خواهيم نمود، و چون فرو افتد ، مال او به كارش نمى آيد» .
حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «امّا آن كه عطا كرد و پروا داشت و [پاداش ]نيكوتر را تصديق كرد» _ :يعنى اين را كه خداوند عز و جلدر عوضِ يكى ، ده برابر تا صد هزار برابر و بيشتر عطا مى كند ، تصديق كرد . «به زودى ، راه آسانى را پيشِ پاى او خواهيم گذاشت» ؛ يعنى هر خيرى را كه بخواهد ، خداوند ، آن را برايش آسان [و فراهم ]مى سازد . «و امّا كسى كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد» ؛ يعنى از آنچه خداوند عز و جل به او داده است ، بخل ورزيد . «و [پاداش ]نيكوتر را به دروغ گرفت» ؛ يعنى اين را كه خداوند عز و جل در عوضِ يكى ، ده برابر تا صد هزار برابر و بيشتر عطا مى كند [، به دروغ گرفت] . «به زودى ، راهِ دشوارى را به او خواهيم نمود» ؛ يعنى هر بدى اى را كه بخواهد ، خداوند ، آن را برايش آماده و فراهم مى سازد . «و چون فرو افتد ، مال او به كارش نمى آيد» ، به خدا سوگند كه مراد ، فرو افتادن در چاهى يا از [فراز] كوهى يا از بالاى ديوارى نيست ؛ بلكه فرو افتادن در آتش جهنّم است.
.
ص: 396
أسباب النزول عن ابن عبّاس :إنَّ رَجُلاً كانَت لَهُ نَخلَةٌ فَرعُها في دارِ رَجُلٍ فَقيرٍ ذي عِيالٍ ، وكانَ الرَّجُلُ إذا جاءَ ودَخَلَ الدّارَ فَصَعِدَ النَّخلَةَ لِيَأخُذَ مِنهَا التَّمرَ ، فَرُبَّما سَقَطَتِ التَّمرَةُ فَيَأخُذُها صِبيانُ الفَقيرِ ، فَيَنزِلُ الرَّجُلُ مِن نَخلَتِهِ حَتّى يَأخُذَ التَّمرَةَ مِن أيديهِم ، فَإِن وَجَدَها في فَمِ أحَدِهِم أدخَلَ إصبَعَهُ حَتّى يُخرِجَ التَّمرَةَ مِن فيهِ . فَشَكَا الرَّجُلُ ذلِكَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وأخبَرَهُ بِما يَلقى مِن صاحِبِ النَّخلَةِ . فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِذهَب ، ولَقِيَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] صاحِبَ النَّخلَةِ وقالَ : تُعطيني نَخلَتَكَ المائِلَةَ الَّتي فَرعُها في دارِ فُلانٍ ، ولَكَ بِها نَخلَةٌ فِي الجَنَّةِ ؟ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : لَقَد اُعطيتُ ، وإنَّ لي نَخلاً كَثيرا وما فيها نَخلَةٌ أعجَبُ إلَيَّ ثَمَرَةً مِنها ! ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ ، فَلَقِيَ رَجُلاً كانَ يَسمَعُ الكَلامَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله (1) ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أتُعطيني ما أعطَيتَ الرَّجُلَ ، نَخلَةً فِي الجَنَّةِ إن أنَا أخَذتُها ؟ قالَ : نَعَم . فَذَهَبَ الرَّجُلُ فَلَقِيَ صاحِبَ النَّخلَةِ ، فَساوَمَها مِنهُ ، فَقالَ لَهُ : أشَعَرتَ أنَّ مُحَمَّدا أعطاني بِها نَخلَةً فِي الجَنَّةِ ، فَقُلتُ : يُعجِبُني ثَمَرُها ؟ فَقالَ لَهُ الآخَرُ : أتُريدُ بَيعَها ؟ قالَ : لا ، إلّا أن اُعطى بِها مالاً أظُنُّهُ اُعطي . قالَ : فَما مُناكَ ؟ قالَ : أربَعونَ نَخلَةً . قالَ لَهُ الرَّجُلُ : لَقَد جِئتَ بِعَظيمٍ ، تَطلُبُ بِنَخلَتِكَ المائِلَةِ أربَعينَ نَخلَةً ؟ ثُمَّ سَكَتَ عَنهُ ، فَقالَ لَهُ : أنَا اُعطيكَ أربَعينَ نَخلَةً ، فَقالَ لَهُ : أشهِد لي إن كُنتَ صادِقا . فَمَرَّ ناسٌ فَدَعاهُم ، فَأَشهَدَ لَهُ بِأَربَعينَ نَخلَةً ، ثُمَّ ذَهَبَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ النَّخلَةَ قَد صارَت في مِلكي ، فَهِيَ لَكَ . فَذَهَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى صاحِبِ الدّارِ ، فَقالَ : إنَّ النَّخلَةَ لَكَ ولِعِيالِكَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى * وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى * إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى» (2) . (3)
.
ص: 397
أسباب نزول القرآن_ به نقل از ابن عبّاس _ :مردى درخت خرمايى داشت كه شاخه آن در خانه مردى تهى دست و عيالوار بود . آن مرد ، هر گاه مى آمد ، وارد خانه آن تهى دست مى شد و بالاى درخت مى رفت تا خرماهايش را بچيند. گاه خرمايى بر زمين مى افتاد و كودكان مرد تهى دست ، آن را بر مى داشتند. صاحب نخل ، از درخت پايين مى آمد تا آن را از دست كودكان بگيرد؛ و اگر خرمايى را در دهان يكى از آنها مى ديد ، انگشتش را داخل دهانش مى كرد و خرما را بيرون مى آورد. مرد تهى دست ، از اين كار آن مرد ، به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت بُرد و رفتارى را كه صاحب نخل با آنها مى كرد ، براى ايشان ، بازگو كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «تو برو» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خود ، صاحب درخت خرما را ديد و فرمود : «حاضرى آن درخت خرماى خميده ات را كه شاخه اش در خانه فلانى قرار دارد ، به اِزاى نخلى در بهشت ، به من بفروشى؟» . آن مرد گفت: من درختان خرماى بسيارى دارم ؛ امّا هيچ يك از آنها ميوه اى به خوبى آن ندارند! اين را گفت و رفت . [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] به مردى برخورد كرد كه سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى شنيد. (1) آن مرد گفت : اى پيامبر خدا ! اگر من ، نخل او را بگيرم، حاضرى آنچه را به او مى دادى ، يعنى نخل در بهشت را به من بدهى ؟ فرمود: «آرى» . آن مرد ، نزد صاحب نخل رفت و خواهان خريد درخت خرماى او شد. صاحب نخل گفت: مگر تو فهميدى كه محمّد به جاى آن ، نخلى در بهشت به من مى داد و من گفتم: ميوه آن را دوست مى دارم؟ مرد گفت: حاضرى آن را بفروشى؟ صاحب نخل گفت: نه؛ مگر اين كه به جاى آن ، مالى را به من بدهى كه البته گمان نمى كنم بدهى. مرد گفت: چه مى خواهى؟ صاحب نخل گفت: چهل نخل. مرد گفت: توقّع بسيارى است! به جاى يك نخل خميده ، چهل نخل طلب مى كنى؟ و سكوت كرد . [ سپس ]به آن مرد گفت: چهل نخل را به تو مى دهم. صاحب نخل گفت: گواه بياور ، اگر راست مى گويى. چند نفر از آن جا مى گذشتند. مرد ، آنان را صدا زد و آنها را گواه گرفت كه چهل درخت خرما به او بدهد. سپس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت : اى پيامبر خدا ! آن درخت خرما ، از آنِ من شد. اينك ، مال تو باشد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نزد صاحب آن خانه (يعنى همسايه صاحب نخل) رفت و فرمود: «نخل ، از آنِ تو و عائله ات باشد». در اين هنگام ، خداوند _ تبارك و تعالى _ فرو فرستاد: «سوگند به شب ، آن گاه كه پرده افكنَد ! و سوگند به روز ، آن گاه كه روشن شود ! و سوگند به آن كه نَر و مادّه را آفريد، كه همانا تلاش شما ، پراكنده است ! » .
.
ص: 398
ب _ الإِنفاقُ في ما يُسخِطُ اللّهَ عز و جلالإمام الباقر عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمَعونَةِ أخيهِ المُسلِمِ وَالقِيامِ لَهُ في حاجَتِهِ ، ابتُلِيَ بِمَعونَةِ مَن يَأثَمُ عَلَيهِ ولا يُؤجَرُ . (1)
عنه عليه السلام :لَم يَبخَل عَبدٌ ولا أمَةٌ بِنَفَقَةٍ فيما يُرضِي اللّهَ عَزَّ وجَلَّ ، إلّا أنفَقَ أضعافَها فيما يُسخِطُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ . (2)
ج _ حَبطُ الأَعمالِالإمام الباقر عليه السلام :ذُكِرَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله امرَأَةٌ صَوّامَةٌ قَوّامَةٌ مُصَلِّيَةٌ ، امرَأَةُ صِدقٍ ، غَيرَ أنَّها بَخيلَةٌ ؛ قالَ : فَما خَيرُها إذا . (3)
.
ص: 399
ب _ خرج كردن در امورى كه خداوند را ناخشنود مى سازدامام باقر عليه السلام :كسى كه از كمك كردن به برادر مسلمانش و بر آوردن نياز او دريغ ورزد، گرفتار كمك به كسى مى شود كه براى آن كمك ، گنهكار شود و مزدى هم نَبَرد.
امام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى از مرد و زن، از خرج كردن در آنچه خداوند عز و جل را خشنود مى گردانَد ، بخل نورزيد، مگر آن كه چند برابر آن را در چيزى خرج كرد كه خداوند عز و جل را ناخشنود مى گردانَد.
ج _ بر باد رفتن اعمالامام باقر عليه السلام :به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفته شد: فلان زن ، اهل روزه و شب زنده دارى و نماز است . زن خوبى است ؛ امّا بخيل است. فرمود: «پس، چه خوبى اى دارد؟ !».
.
ص: 400
د _ مَحقُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما يَمحَقُ (1) الإِيمانَ شَيءٌ كَتَمحيقِ البُخلِ لَهُ . (2)
الإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما مَحَقَ الإِسلامَ مَحقَ الشُّحِّ شَيءٌ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ لِهذَا الشُّحِّ دَبيبا كَدَبيبِ النَّملِ ، وشُعَبا كَشُعَبِ الشَّرَكِ (3) . (4)
الإمام الصادق عليه السلام :ما رَأَيتُ شَيئا هُوَ أضَرُّ في دينِ المُسلِمِ مِنَ الشُّحِّ (5) .
ه _ نِفاقُ القَلبِالكتاب«وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئنْ ءَاتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا ءَاتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ» . (6)
الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ» إلى قَولِهِ : «أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ» _ :هُوَ ثَعلَبَةُ بنُ حاطِبِ بنِ عَمرِو بنِ عَوفٍ ، كانَ مُحتاجا فَعاهَدَ اللّهَ ، فَلَمّا آتاهُ اللّهُ بَخِلَ بِهِ . (7)
.
ص: 401
د _ از بين بردن ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى مانند بخل، ايمان را از بين نمى برد.
امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ چيز مانند بخل ، اسلام را از بين نمى برد» . سپس افزود : «اين بخل را حركتى همچون حركت مورچه و رشته هايى همانند رشته هاى دام صيّادى است» .
امام صادق عليه السلام :من براى دين مسلمان ، چيزى زيانبارتر از بخل نديده ام.
ه _ نفاق دلقرآن«و از آنان ، كسانى اند كه با خدا عهد كرده اند كه : «اگر [ خداوند ] از كَرَم خويش به ما عطا كند ، قطعا صدقه خواهيم داد و از شايستگان خواهيم شد». پس چون از فضل خويش به آنان بخشيد ، بدان بخل ورزيدند و به حال اِعراض ، روى بر تافتند».
حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و از آنان ، كسانى اند كه با خدا عهد كرده اند» تا : «با خدا ، خُلفِ وعده كردند ، از آن رو كه دروغ مى گفتند» _ :مراد ، ثَعلَبة بن حاطِب بن عمرو بن عوف است كه فردى نيازمند بود و با خدا ، چنين عهدى كرد ؛ ولى چون خداوند به او مال عطا فرمود ، از دِهِش آن ، بخل ورزيد.
.
ص: 402
مجمع البيان_ فِي الآيَةِ السّابِقَةِ أيضا _ :قيلَ نَزَلَت في ثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ وكانَ مِنَ الأَنصارِ ، فَقالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : اُدعُ اللّهَ أن يَرزُقَني مالاً ، فَقالَ : يا ثَعلَبَةُ قَليلٌ تُؤَدّي شُكرَهُ خَيرٌ مِن كَثيرٍ لا تُطيقُهُ ، أما لَكَ في رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَو أرَدتُ أن تَسيرَ الجِبالُ مَعي ذَهَبا وفِضَّةً لَسارَت . ثُمَّ أتاهُ بَعدَ ذلِكَ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ادعُ اللّهَ أن يَرزُقَني مالاً ، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَئِن رَزَقَنِيَ اللّهُ مالاً لَاُعطِيَنَّ كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ ارزُق ثَعلَبَةَ مالاً ، قالَ : فَاتَّخَذَ غَنَما فَنَمَت كَما يَنمُو الدّودُ ، فَضاقَت عَلَيهِ المَدينَةُ فَتَنَحّى عَنها فَنَزَلَ وادِيا مِن أودِيَتِها ، ثُمَّ كَثُرَت نُمُوّا حَتّى تَباعَدَ عَنِ المَدينَةِ ، فَاشتَغَلَ بِذلِكَ عَنِ الجُمُعَةِ وَالجَماعَةِ ، وبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَيهِ المُصَدِّقَ لِيَأخُذَ الصَّدَقَةَ فَأَبى وبَخِلَ ، وقالَ : ما هذِهِ إلّا اُختُ الجِزيَةِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا وَيحَ (1) ثَعلَبَةَ ، يا وَيحَ ثَعلَبَةَ ، وأنزَلَ اللّهُ الآياتِ ، عَن أبي اُمامَةَ الباهِلِيِّ ورُوِيَ ذلِكَ مَرفوعا . وقيلَ : إنَّ ثَعلَبَةَ أتى مَجلِسا مِنَ الأَنصارِ فَأَشهَدَهُم ، فَقالَ : لَئِن آتانِيَ اللّهُ مِن فَضلِهِ تَصَدَّقتُ مِنهُ وآتَيتُ كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ ، ووَصَلتُ مِنهُ القَرابَةَ ، فَابتَلاهُ اللّهُ فَماتَ ابنُ عَمٍّ لَهُ فَوَرِثَهُ مالاً ولَم يَفِ بِما قالَ فَنَزَلَت عَنِ ابنِ عَبّاسٍ وسَعيدِ بنِ جُبَيرٍ وقَتادَةَ . وقيلَ : نَزَلَت في ثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ ومُعَتِّبِ بنِ قُشَيرٍ وهُما مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ ، قالا : لَئِن رَزَقَنَا اللّهُ مالاً لَنَصَّدَّقَنَّ ، فَلَمّا رَزَقَهُمَا اللّهُ المالَ بَخِلا بِهِ ، عَنِ الحَسَنِ ومُجاهِدٍ . وقيلَ : نَزَلَت في رِجالٍ مِنَ المُنافِقينَ : نَبتَلِ بنِ الحارِثِ وجَدِّ بنِ قَيسٍ وثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ ومُعَتِّبِ بنِ قُشَيرٍ ، عَنِ الضَّحّاكِ . وقيلَ : نَزَلَت في حاطِبِ بنِ أبي بَلتَعَةَ ، كانَ لَهُ مالٌ بِالشّامِ فَأَبطَأَ عَلَيهِ وجَهَدَ لِذلِكَ جَهدا شَديدا فَحَلَفَ لَئِن آتاهُ اللّهُ ذلِكَ المالَ لَيَصَّدَّقَنَّ ، فَآتاهُ اللّهُ تَعالى ذلِكَ فَلَم يَفعَل ، عَنِ الكَلبِيِّ . (2)
راجع : ص 368 (البخل و الشحّ / الفصل الثالث : مبادئ البخل / الكفر والنفاق) .
.
ص: 403
مجمع البيان_ در باره همين آيه _ :گفته شده كه اين آيه ، در باره ثَعلَبة بن حاطِب ، نازل شد. او مردى از انصار بود و به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : دعا كن كه خداوند به من ، ثروتى روزى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى ثَعلَبه ! مال اندكى كه شكرش را بگزارى ، بهتر از مال بسيارى است كه شكر آن نتوانى . آيا در پيامبر خدا ، براى تو سرمشق نيكويى نيست؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، اگر بخواهم كه كوه ها برايم طلا و نقره شوند، مى شوند !» . ثعلبه ، دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! دعا كن كه خداوند به من ، ثروتى روزى كند. سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت ، اگر خداوند ، ثروتى روزى ام كند ، حقّ هر حقدارى را مى دهم ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا ! به ثَعلَبه ، مالى روزى فرما» . ثعلبه ، گوسفندى چند خريد و آن گوسفندها ، مانند كِرم ، رشد كردند و افزون شدند ، چندان كه ديگر مدينه ، گنجايش آنها را نداشت. پس به بيرون مدينه رفت و در يكى از درّه هاى مدينه ، استقرار يافت. گوسفندانش ، همچنان افزايش يافتند تا اين كه از مدينه ، باز هم دورتر شد و از شركت در نماز جمعه و جماعت ، باز ماند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، مأمور جمع آورى زكات را نزد او فرستاد تا زكاتش را بگيرد ؛ امّا ثعلبه ، زكاتش را نداد و بخل ورزيد و گفت: اين ، چيزى شبيه همان جزيه است ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بيچاره ، ثَعلَبه ! بيچاره ، ثَعلَبه !» ، و خداوند ، اين آيات را فرو فرستاد. اين قول از ابو اُمامه باهِلى، روايت شده است كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده است . بنا به قولى ، ثَعلَبه به ميان انجمنى از انصار آمد و آنان را گواه گرفته ، گفت: اگر خداوند ، از فضل خويش به من بدهد ، از آن صدقه مى دهم و حقّ هر حقدارى را مى پردازم و به خويشاوندان ، كمك مى نمايم. پس خداوند ، او را آزمود . پسر عموى او در گذشت و ثعلبه ، وارث اموال او گرديد ؛ ليكن به آنچه گفت ، وفا نكرد . پس اين آيات ، فرود آمد. اين قول از ابن عبّاس و سعيد بن جُبَير و قَتاده است. بنا به قولى، اين آيات در باره ثَعلَبة بن حاطِب و مُعَتِّب بن قُشَير _ كه هر دو از بنى عمرو بن عوف بودند _ ، فرود آمد. آن دو گفتند: اگر خداوند به ما مالى روزى كند ، صدقه (زكات) خواهيم داد ؛ ولى چون خداوند ، به آن دو ، مال [و ثروت ]روزى فرمود ، بخل ورزيدند . اين قول ، از حسن و مجاهد است. بنا به قولى ، اين آيات در باره نَبتَل بن حارث و جدّ بن قيس و ثَعلَبة بن حاطِب و مُعَتِّب بن قُشَير _ كه از منافقان بودند _ ، فرود آمد. اين قول ، از ضحّاك است . و به قولى، در باره حاطِب بن ابى بَلتَعه نازل شد كه مال التجاره اى در شام داشت و رسيدن آن به درازا كشيد و حاطِب ، براى آن ، كوشش بسيار نمود و سوگند خورد كه اگر خداوند ، آن مال را به او برگردانَد ، صدقه (زكات) خواهد داد . خداوند متعال ، آن مال التجاره را به او باز گرداند ؛ ليكن حاطِب به سوگند خويش ، عمل نكرد. اين قول ، از كَلْبى است .
ر . ك : ص 369 (بخل و تنگ نظرى / فصل سوم : ريشه هاى بخل / كفر و نفاق) .
.
ص: 404
و _ سَخَطُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ يُبغِضُهُمُ اللّهُ ... يُبغِضُ الشَّيخَ الزّانِيَ وَالبَخيلَ المُتَكَبِّرَ ... . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ يُبغِضُهُمُ اللّهُ تَعالى : البَخيلُ وَالمَنّانُ (2) ، وَالفاجِرُ . أو قالَ : التّاجِرُ الحَلّافُ ، وَالفَقيرُ المُختالُ (3) . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :خُلُقانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : سوءُ الخُلُقِ وَالبُخلُ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :ما شَيءٌ أبغَضُ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ البُخلِ وسوءِ الخُلُقِ . (6)
عنه صلى الله عليه و آله :خُلُقانِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ ، وخُلُقانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ ، فَأَمَّا اللَّذانِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ فَالسَّخاءُ وَالسَّماحَةُ ، وأمَّا اللَّذانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ فَسوءُ الخُلُقِ وَالبُخلُ ؛ وإذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا استَعمَلَهُ عَلى قَضاءِ حَوائِجِ النّاسِ . (7)
.
ص: 405
و _ خشم خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، سه كس را دشمن مى دارد : ... پيرمرد زِناكار و بخيل متكبّر و ... .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه خداوند متعال ، از آنان نفرت دارد: بخيل و منّت گذار و فاجر (يا فرمود :) بازرگانِ سوگندخوار، و تهى دستِ گردن فراز . (1)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خوى اند كه خداوند عز و جل ، آنها را دشمن مى دارد: بداخلاقى و بخل .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى نزد خداوند عز و جل ، منفورتر از بخل و بداخلاقى نيست.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خوى اند كه خداوند ، آنها را دوست دارد، و دو خوى اند كه خداوند ، آنها را دشمن مى دارد . امّا آن دو خويى كه خداوند ، دوستشان دارد: بخشندگى و گذشت است ؛ و آن دو خويى كه خداوند ، آنها را دشمن مى دارد: بداخلاقى و بخل است. هر گاه خداوند ، براى بنده اى خيرى را بخواهد ، او را به رفع نيازهاى مردم مى گمارد.
.
ص: 406
الإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلَى المُحتاجِ بِما لَدَيهِ ، كَثُرَ سَخَطُ اللّهِ عَلَيهِ . (1)
عنه عليه السلام :مَا اجتُلِبَ سَخَطُ اللّهِ بِمِثلِ البُخلِ . (2)
ز _ التَّباعُدُ عَنِ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُخلُ وعُبوسُ الوَجهِ يَكسِبانِ البَغاضَةَ ، ويُباعِدانِ مِنَ اللّهِ ويُدخِلانِ النّارَ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ قَريبٌ مِنَ اللّهِ ، قَريبٌ مِنَ الجَنَّةِ ، قَريبٌ مِنَ النّاسِ ، بَعيدٌ مِنَ النّارِ ، وَالبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللّهِ ، بَعيدٌ مِنَ الجَنَّةِ ، بَعيدٌ مِنَ النّاسِ ، قَريبٌ مِنَ النّارِ . (4)
ح _ الحِرمانُ مِن مَحَبَّةِ اللّهِ عز و جل ووِلايَتِهِالكتاب«إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا * الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» . (5)
.
ص: 407
امام على عليه السلام :هر كس آنچه را دارد ، از نيازمند دريغ دارد ، ناخشنودى و خشم خدا بر او بسيار مى شود.
امام على عليه السلام :هيچ چيزى مانند بخل ، ناخشنودى خدا را به بار نمى آورد.
ز _ دور شدن از خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ترش رويى، منفورى و دشمنى به بار مى آورند و باعث دورى از خداوند و وارد شدن به آتش [ دوزخ ] مى شوند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسان بخشنده، به خداوند و بهشت و مردم ، نزديك است و از آتش [ دوزخ ] ، دور است ؛ و انسان بخيل ، از خدا و بهشت و مردم ، دور است و به آتش [ دوزخ ] ، نزديك است.
ح _ محروميت از دوستى و ولايت خداقرآن«خداوند ، كسى را كه متكبّر و فخرفروش است ، دوست نمى دارد ؛ همان كسانى كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل ، دعوت مى كنند و آنچه را خداوند از فضل خويش ، بدانها ارزانى داشته است ، پوشيده مى دارند ؛ و براى كافران ، عذابى خوار كننده ، آماده كرده ايم».
.
ص: 408
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إذا لَم يَكُن للّهِِ في عَبدٍ حاجَةٌ ابتَلاهُ بِالبُخلِ . (1)
المعجم الأوسط عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَيلٌ لِلأَغنِياءِ مِنَ الفُقَراءِ يَومَ القِيامَةِ ، يَقولونَ : رَبَّنا ظَلَمونا حُقوقَنَا الَّتي فَرَضتَ لَنا عَلَيهِم . فَيَقولُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : وعِزَّتي وجَلالي لَاُدنِيَنَّكُم ولَاُباعِدَنَّهُم . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ الَّذِينَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (2) . (3)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ تَعالى : ... أيُّما عَبدٍ خَلَقتُهُ فَهَدَيتُهُ إلَى الإِيمانِ ، وحَسَّنتُ خُلُقَهُ ، ولَم أبتَلِهِ بِالبُخلِ ، فَإِنّي اُريدُ بِهِ خَيرا . (4)
ط _ الهَلاكَةُالكتاب«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى * وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» . (5)
«فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ * وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْاْ مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ» . (6)
.
ص: 409
حديثامام على عليه السلام :هر گاه بنده اى به كار خدا نيايد، خداوند ، او را به بخل ، مبتلا مى سازد.
المعجم الأوسط_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «واى به حال توانگران ، از دست تهى دستان در روز قيامت ! [ تهى دستان ] مى گويند: بار خدايا ! اينان ، حقوق ما را كه بر آنان واجب ساختى ، پايمال كردند. خداوند عز و جل مى فرمايد: «به عزّت و جلالم سوگند كه شما را [به خود] نزديك ، و آنان را دور مى گردانم !» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، سپس اين آيات را خواند: «و كسانى كه در دارايى هاى آنان ، حقّى معلوم براى نيازخواه و محروم است» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال مى فرمايد : « ... هر بنده اى را كه او را آفريدم و به ايمان ، هدايتش كردم و اخلاقش را نيكو ساختم و به بخل ، مبتلايش نكردم، خيرِ او را خواسته ام» .
ط _ نابودىقرآن«و امّا آن كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت ، به زودى ، راه دشوارى را به او خواهيم نمود، و چون هلاك شد، ديگر مال او به كارش نمى آيد».
«آن گاه ، او ( قارون ) را با خانه اش در زمين ، فرو برديم و گروهى نداشت كه در برابر [عذابِ ]خدا ، او را يارى كنند و [و خود نيز] نتوانست از خود ، دفاع كند. و همان كسانى كه ديروز ، آرزو داشتند تا به جاى او باشند، صبح مى گفتند: «واى ! مثل اين كه خداوند ، روزى را براى هر كس از بندگانش كه بخواهد ، گشاده يا تنگ مى گردانَد ؛ و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ، ما را هم به زمين ، فرو بُرده بود. واى ! گويى كه كافران ، رستگار نمى گردند»».
.
ص: 410
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، ثَلاثٌ دَرَجاتٌ ، وثَلاثٌ كَفّاراتٌ ، وثَلاثٌ مُهلِكاتٌ ، وثَلاثٌ مُنجِياتٌ ... أمَّا المُهلِكاتُ : فَشُحٌّ مُطاعٌ ، وهَوىً مُتَّبَعٌ ، وإعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ (1) .
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَاليَقينِ ، وهَلاكَ آخِرِها بِالشُّحِّ وَالأَمَلِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ صَلاحِ هذِهِ الاُمَّةِ بِاليَقينِ وَالزُّهدِ ، وأوَّلُ فَسادِها بِالبُخلِ وَالأَمَلِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :نَجا أوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ بِاليَقينِ وَالزُّهدِ ، ويَهلِكُ آخِرُها بِالبُخلِ وَالأَمَلِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :صَلاحُ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَالتَّقوى ، وهَلاكُ آخِرِها بِالبُخلِ وَالفُجورِ . (5)
الإمام عليّ عليه السلام :ما بالُ مَن خالَفَكُم أشَدُّ بَصيرَةً في ضَلالَتِهِم ، وأبذَلُ لِما في أيديهِم مِنكُم ، ما ذاكَ إلّا أنَّكُم رَكَنتُم إلَى الدُّنيا فَرَضيتُم بِالضَّيمِ ، وشَحِحتُم عَلَى الحُطامِ وفَرَطتُم فيما فيهِ عِزُّكُم وسَعادَتُكُم . (6)
.
ص: 411
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! سه چيز ، درجه است، سه چيز ، كفّاره است ، سه چيز ، نابود كننده است ، و سه چيز ، رهاننده... نابود كننده ها ، عبارت اند از: فرمانبرى از بخل، پيروى از هوس، و خودپسندى.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت، در آغاز، با زهد و يقين ، درست شده است و در پايان ، با بخل و آرزو ، تباه مى شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آغازِ درستى اين امّت ، با يقين و زهد بود، و آغاز تباهى اش ، با بخل و آرزوست.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اوّلِ اين امّت ، با يقين و زهد رَهيد و آخر آن ، با بخل و آرزو ، نابود مى شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت ، در آغاز با زُهد و پرهيزگارى ساخته شد ، و در پايان ، بر اثر بخل و ناپرهيزگارى ، نابود مى شود.
امام على عليه السلام :چه شده است كه مخالفانِ شما در گم راهىِ خويش ، بيناترند و در آنچه دارند ، بخشنده تر از شما هستند ؟ اين نيست ، مگر از آن روى كه شما به دنيا تكيه كرديد و به بى عدالتى و ستم ، رضايت داديد، و بر كالاى بى ارزش دنيا ، آزمند شديد ، و در آنچه سربلندى و خوش بختى شما در آن است ، كوتاهى نموديد.
.
ص: 412
4 / 4المَضارُّ الاِقتِصادِيَّةُأ _ عَدَمُ الانتِفاعِ مِنَ المالِالكتاب«وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ» . (1)
الحديثالإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ خازِنٌ لِوَرَثَتِهِ . (2)
عنه عليه السلام :البَخيلُ يَبخَلُ عَلى نَفسِهِ بِاليَسيرِ مِن دُنياهُ ، ويَسمَحُ لِوُرّاثِهِ بِكُلِّها . (3)
عنه عليه السلام :بَشِّر مالَ البَخيلِ بِحادِثٍ أو وارِثٍ . (4)
عنه عليه السلام :مَن مَنَعَ المالَ مَن يَحمَدُهُ ، وَرَّثَهُ مَن لا يَحمَدُهُ . (5)
عنه عليه السلام :لَم يُوَفَّق مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ بِخَيرِهِ ، وخَلَّفَ مالَهُ لِغَيرِهِ . (6)
عنه عليه السلام :إنَّ ابنَ آدَمَ إذا كانَ في آخِرِ يَومٍ مِن أيّامِ الدُّنيا وأوَّلِ يَومٍ مِن أيّامِ الآخِرَةِ مُثِّلَ لَهُ مالُهُ ووَلَدُهُ وعَمَلُهُ، فَيَلتَفِتُ إلى مالِهِ فَيَقولُ: وَاللّه إِنّي كُنتُ عَلَيكَ حَريصا شَحيحا. (7)
.
ص: 413
4 / 4زيان هاى اقتصادىالف _ بهره مند نشدن از دارايىقرآن«و هر كس بخل ورزد ، در واقع ، نسبت به خودش بخل ورزيده است».
حديثامام على عليه السلام :بخيل، خزانه دارِ وارثان خويش است.
امام على عليه السلام :بخيل، [حتّى] اندكى از مال خود را از خويش ، دريغ مى كند ؛ ولى [به اجبار ،] همه آن را به وارثانش مى بخشد.
امام على عليه السلام :به دارايى بخيل ، نويد ده كه يا حادثه در انتظار اوست يا وارث.
امام على عليه السلام :آن كه مال را از كسى كه او را سپاس مى گويد ، دريغ دارد، آن را براى كسى به ميراث مى گذارد كه او را سپاس نگويد.
امام على عليه السلام :كسى كه خير [و ثروت] خود را از خويشتن ، دريغ ورزد و دارايى اش را براى ديگران بر جاى نهد، آدم موفّقى نيست.
امام على عليه السلام :آدمى زاده، آن گاه كه واپسين روز از روزهاى دنيا و نخستين روز از روزهاى آخرتش فرا رسد ، دارايى و فرزندان و كردارش ، در برابر چشم او مجسّم مى شوند و به دارايى خويش مى نگرد و مى گويد: به خدا سوگند كه من نسبت به تو حريص و بخيل بودم !
.
ص: 414
ب _ قِلَّةُ البَرَكَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ولا تَمنَعُوا المَوجودَ فَيَقِلَّ خَيرُكُم . (1)
صحيح البخاري عن أسماء :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما لي مالٌ إلّا ما أدخَلَ عَلَيَّ الزُّبَيرُ ، فَأَتَصَدَّقُ ؟ قالَ[ صلى الله عليه و آله ] : تَصَدَّقي ولا توعي (2) فَيوعى عَلَيكِ . (3)
صحيح مسلم عن عبّاد بن عبد اللّه بن الزبير عن أسماء بنت أبي بكر :أنَّها جاءَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَت : يا نَبِيَّ اللّهِ لَيسَ لي شَيءٌ إلّا ما أدخَلَ عَلَيَّ الزُّبَيرُ ، فَهَل عَلَيَّ جُناحٌ أن أرضَخَ (4) مِمّا يُدخِلَ عَلَيَّ . فَقالَ : اِرضَخي مَا استَطَعتِ ، ولا توعي فَيوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ . (5)
.
ص: 415
ب _ كم بركتىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از [دِهِش] آنچه داريد ، دريغ مورزيد كه خير [و دارايى] شما ، كم مى شود.
صحيح البخارى_ به نقل از اَسماء _ :گفتم: اى پيامبر خدا ! من مالى ندارم ، مگر آنچه زبير برايم مى آورد . آيا صدقه بدهم؟ فرمود: «صدقه بده و مضايقه مكن كه [اگر چنين كنى ، متقابلاً از جانب خدا] از تو مضايقه مى شود» .
صحيح مسلم_ به نقل از عبّاد بن عبد اللّه بن زبير ، در باره اَسماء دختر ابو بكر _ :او (اسماء) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت: اى پيامبر خدا ! من چيزى ندارم ، جز آنچه زبير برايم [به خانه] مى آورد . اگر از آنچه مى آورد ، بخشش كنم ، آيا بر من گناهى است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تا جايى كه مى توانى ، بپاشان و نگه مدار ، كه [اگر چنين كنى ، ]خدا [نيز] از تو نگه مى دارد».
.
ص: 416
رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِأَسماءَ بِنتِ أبي بَكرٍ _ :اِنفَحي (1) (أوِ انضَحي أو أنفِقي) ولا تُحصي فَيُحصِيَ اللّهُ عَلَيكِ ، ولا توعي فيُوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :اِنفَحي وَانضَحي ، ولا توعي فَيُوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ . 3
ج _ تَحويلُ النِّعمَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عِبادا اختَصَّهُم بِالنِّعَمِ لِمَنافِعِ العِبادِ ، يُقِرُّهُم فيها ما بَذَلوها ، فَإِذا مَنَعوها نَزَعَها مِنهُم فَحَوَّلَها إلى غَيرِهِم . (3)
د _ تَلَفُ المالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن يَومٍ يُصبِحُ العِبادُ فيهِ إلّا مَلَكانِ يَنزِلانِ ، فَيَقولُ أحَدُهُما : «اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا» ، ويَقولُ الآخَرُ : «اللّهُمَّ أعطِ مُمسِكا تَلَفا» . (4)
.
ص: 417
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به اسماء دختر ابو بكر _ :بيفشان ( / بپاشان / انفاق نما) ، و شمارش مكن ، كه خدا بر تو شمارش مى كند، و نگه مدار ، كه خدا از تو نگه مى دارد» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيفشان و بپاشان و نگه مدار ، كه خدا هم از تو نگه مى دارد. (1)
ج _ انتقال نعمتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى خداوند ، بندگانى است كه نعمت ها را به سود بندگان ، در اختيار آنان نهاده است و تا زمانى كه بخشش كنند ، آن نعمت ها را در دستشان باقى مى گذارد، و هر گاه از [ بخشش ] آنها دريغ ورزند ، نعمت ها را از آنها مى گيرد و به ديگران ، منتقل مى سازد.
د _ تلف شدن مالپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ روزى نيست كه بندگان ، آن را آغاز كنند ، مگر اين كه دو فرشته فرود مى آيند و يكى از آنها مى گويد: «بار خدايا ! به انفاق كننده ، عوض عطا فرما» و ديگرى مى گويد: «بار خدايا ! مالْ دريغ ورزنده را تلف گردان ».
.
ص: 418
عنه صلى الله عليه و آله :لا آبَت (1) شَمسٌ قَطُّ إلّا بُعِثَ بِجَنبَتَيها مَلَكانِ يُنادِيانِ ، يُسمِعانِ أهلَ الأَرضِ إلَا الثَّقَلَينِ (2) : اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا ، وأعطِ مُمسِكا مالاً تَلَفا . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَلَكا بِبابٍ مِن أبوابِ السَّماءِ يَقولُ : «مَن يَقرِضُ اليَومَ يُجزَ غَدا» ، ومَلَكا بِبابٍ آخَرَ يَقولُ : «اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا ، وعَجِّل لِمُمسِكٍ تَلَفا» . (4)
4 / 5المَضارُّ الاُخرَوِيَّةُأ _ الحِرمانُ مِنَ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ . (5)
.
ص: 419
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگز خورشيدى غروب نكرد ، مگر آن كه دو فرشته ، در دو سوى آن گماشته شدند تا با صدايى كه جز جن و اِنس ، ديگر اهل زمين آن را مى شنوند، ندا مى دهند : «بار خدايا ! به انفاق كننده ، عوض عطا فرما و مالْ دريغ ورزنده را تلف گردان» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر درى از درهاى آسمان ، فرشته اى مى گويد: «هر كه امروز قرض دهد ، فردا پاداش مى گيرد» ، و بر در ديگرى ، فرشته اى ديگر مى گويد: «بار خدايا ! به انفاق كننده ، جاى گزين عطا فرما، و مالْ دريغ ورزنده را هر چه زودتر ، تلف گردان » .
4 / 5زيان هاى اُخروىالف _ محروميت از بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بخيلى به بهشت ، وارد نمى شود .
.
ص: 420
عنه صلى الله عليه و آله :الشَّحيحُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ (1) .
عنه صلى الله عليه و آله :لَن يَلِجَ الجَنَّةَ شَحيحٌ (2) .
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَدخُلُ الجَنَّةَ خِبٌّ ولا مَنّانٌ ولا بَخيلٌ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :قَسَمٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :أقسَمَ اللّهُ تَعالى بِعِزَّتِهِ وعَظَمَتِهِ وجَلالِهِ ، لا يُدخِلُ الجَنَّةَ بَخيلاً ولا شَحيحا . (5)
تفسير ابن كثير عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : خَلَقَ اللّهُ جَنَّةَ عَدنٍ (6) ... ثُمَّ قالَ لَها : اِنطِقي! قالَت : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (7) فَقالَ اللّهُ : وعِزَّتي وجَلالي لا يُجاوِرُني فيكِ بَخيلٌ . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (8) . (9)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ غَرَسَ جَنَّةَ عَدنٍ بِيَدِهِ وزَخرَفَها ، وأمَرَ المَلائِكَةَ فَشَقَّت فيهَا الأَنهارَ ، فَتَدَلَّت فيهَا الثِّمارُ ، فَلَمّا نَظَرَ إلى زَهرَتِها وحُسنِها ، قالَ : وعِزَّتي وجَلالي وَارتِفاعي فَوقَ عَرشي ، ما جاوَرَني فيكِ بَخيلٌ . (10)
.
ص: 421
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنگ نظر ، به بهشتْ وارد نمى شود .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ انسان تنگ نظرى به بهشت ، وارد نمى شود .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فريبكار و منّت گذار و بخيل ، به بهشت ، وارد نمى شوند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگندِ خداوند عز و جل است كه : بخيل ، به بهشتْ وارد نمى شود .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، به عزّت و عظمت و جلالش سوگند ياد كرده است كه هيچ بخيل و آزمندى را به بهشت ، وارد نخواهد كرد .
تفسير ابن كثير_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، بهشتِ ماندگارى را آفريد... سپس به او فرمود: سخن بگو ! . بهشت گفت: «مؤمنان ، رستگار شدند» . خداوند فرمود: به عزّت و جلالم سوگند كه هيچ بخيلى در تو ، همسايه من نخواهد شد ! » . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «و هر كه از بخل ، نفسش نگه داشته شود، آنان ، رستگاران اند » .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ ، بهشتِ ماندگارى را با دست خويش كاشت و آن را آراست و به فرشتگان دستور داد تا در آن ، جويبارهايى را ايجاد كردند و ميوه هايش [از درختان] آويزان گشت. پس چون نيكويى و زيبايى آن را ديد، فرمود: «به عزّت و جلالم و مقام بلندم بر فراز عرشم سوگند كه هيچ بخيلى در اين [ بهشت ] ، همسايه من نخواهد شد !» .
.
ص: 422
عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ جَنَّةَ عَدنٍ خَلَقَ فيها ما لا عَينٌ رَأَت ولا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ ، ثُمَّ قالَ لَها : تَكَلَّمي ، فَقالَت : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» أنَا حَرامٌ عَلى كُلِّ بَخيلٍ ومُراءٍ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا يَجِدونَ ريحَ الجَنَّةِ وإنَّ ريحَها لَتوجَدُ مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ : العاقُّ لِوالِدَيهِ ، ومُدمِنُ الخَمرِ ، وَالبَخيلُ المَنّانُ . (2)
الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ سَمِعَ رَجُلاً يَقولُ : إنَّ الشَّحيحَ أعذَرُ (3) مِنَ الظّالِمِ ، فَقالَ لَهُ : كَذَبتَ ، إنَّ الظّالِمَ قَد يَتوبُ ويَستَغفِرُ ويَرُدُّ الظُّلامَةَ عَلى أهلِها ، وَالشَّحيحَ إذا شَحَّ مَنَعَ الزَّكاةَ وَالصَّدَقَةَ ، وصِلَةَ الرَّحِمِ ، وقِرَى الضَّيفِ ، وَالنَّفَقَةَ في سَبيلِ اللّهِ ، وأبوابَ البِرِّ ، وحَرامٌ عَلَى الجَنَّةِ أن يَدخُلَها شَحيحٌ (4) .
.
ص: 423
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون خداوند عز و جل ، بهشتِ ماندگارى را آفريد ، در آن چيزهايى را خلق كرد كه هيچ چشمى نديده و بر دل هيچ بشرى خطور نكرده است . سپس به آن فرمود: «سخن بگو !» . بهشت گفت: «مؤمنان ، رستگار شدند» . من بر هر بخيل و رياكارى ، حرام هستم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس ، بوى بهشت را _ كه از فاصله پانصد سال راه به مشام مى رسد _ استشمام نمى كنند : نافرمانِ از پدر و مادر ، باده گُسار ، و بخيلِ منّت گذار.
امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام : امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، شنيد كه مردى مى گويد: تنگ نظر ، معذورتر از كسى است كه حقّ ديگران را مى خورَد . ايشان فرمود: «اشتباه مى كنى. ظلم كننده حق خور ، بسا كه توبه كرده ، طلبِ آمرزش كند و حق را به صاحبش برگردانَد ، در حالى كه تنگ نظر ، هر گاه بخل ورزد ، از دادن زكات و صدقه ، خوددارى مى ورزد، به خويشاوندانش كمك نمى كند، از ميهمان ، پذيرايى نمى كند، در راه خدا ، انفاق نمى كند و از ديگر نيكى كردن ها ، خوددارى مى ورزد. وارد شدن تنگ نظر به بهشت ، ممنوع است» .
.
ص: 424
الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يوصي أصحابَهُ ، يَقولُ : ... وَليَكُن نَظَرُكُم عِبَرا ، وصَمتُكُم فِكرا ، وقَولُكُم ذِكرا ، وطَبيعَتُكُمُ السَّخاءَ ، فَإِنَّهُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ ، ولا يَدخُلُ النّارَ سَخِيٌّ . (1)
الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَت لَهُ دارٌ فَاحتاجَ مُؤمِنٌ إلى سُكناها فَمَنَعَهُ إيّاها ، قالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : يا مَلائِكَتي أَبخِلَ عَبدي عَلى عَبدي بِسُكنَى الدّارِ الدُّنيا ؟ وعِزَّتي وجَلالي لا يَسكُنُ جِناني أبَدا . (2)
عنه عليه السلام :أيُّما مُؤمِنٍ حَبَسَ مُؤمِنا عَن مالِهِ وهُوَ مُحتاجٌ إلَيهِ ، لَم يَذُق وَاللّهِ مِن طَعامِ الجَنَّةِ ولا يَشرَبُ مِنَ الرَّحيقِ (3) المَختومِ . (4)
راجع : ص 336 ح 67 و 68 و ص 338 ح 69 .
ب _ دُخولُ النّارِالكتاب«وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَِنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ» . (5)
.
ص: 425
امام كاظم عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام به يارانش سفارش مى كرد و مى فرمود : «... نگاهتان ، بايد پندآموز باشد و سكوتتان ، انديشيدن و سخنتان ، ذكر [خدا]، و طبيعتتان ، بخشندگى ؛ زيرا هيچ بخيلى به بهشت ، و هيچ بخشنده اى به جهنّم ، وارد نمى شود» .
امام صادق عليه السلام :هر كس خانه اى داشته باشد و مؤمنى به سكونت در آن ، نياز داشته باشد و آن را از او دريغ دارد، خداوند عز و جل مى فرمايد: «اى فرشتگان من! آيا بنده ام از ساكن شدن بنده ام از براى دنيا ، بخل ورزيد؟ به عزّت و جلالم سوگند كه او هرگز در بهشت هاى من ، ساكن نخواهد شد !»
امام صادق عليه السلام :هر مؤمنى مال خود را از مؤمنى كه به آن مال نياز دارد ، مضايقه كند، به خدا سوگند كه از خوراك بهشت ، نمى چشد و از باده سر به مُهر بهشتى نخواهد نوشيد !
ر . ك : ص 337 ح 67 و 68 و ص 339 ح 69 .
ب _ در آمدن به آتش جهنّمقرآن«و كسانى كه زر و سيم را گنج مى كنند و آن را در راه خدا هزينه نمى كنند ، ايشان را از عذابى دردناك ، خبر ده. روزى كه آن گنجينه ها را در آتش جهنّم بگُدازند ، پيشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ مى كنند و مى گويند: «اين است آنچه براى خود اندوختيد . پس آنچه را كه مى اندوختيد ، بچشيد» ».
.
ص: 426
«أَلْقِيَا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ * مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ» . (1)
«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» . (2)
«كَلَّا إِنَّهَا لَظَى * نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى * تَدْعُواْ مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى * وَ جَمَعَ فَأَوْعَى» . (3)
«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ * إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ * وَ لَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ * وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ» . (4)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذَا ابتَغَيتُمُ المَعروفَ فَابتَغوهُ في حِسانِ الوُجوهِ ، فَوَاللّهِ لا يَلِجَ النّارَ إلّا بَخيلٌ ، ولا يَلِجُ الجَنَّةَ شَحيحٌ ، إنَّ السَّخاءَ شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ تُسَمَّى السَّخاءَ ، وإنَّ الشُّحَّ شَجَرَةٌ فِي النّارِ تُسَمَّى الشُّحَّ (5) .
عنه صلى الله عليه و آله :سِتَّةٌ يَدخُلونَ النّارَ بِلا حِسابٍ : الاُمَراءُ بِالجَورِ ، وَالعَرَبُ بِالعَصَبِيَّةِ ، وَالدَّهاقينُ (6) بِالكِبرِ ، وَالتُّجّارُ بِالكَذِبِ ، وَالفُقَراءُ بِالحَسَدِ ، وَالأَغنِياءُ بِالبُخلِ . (7)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ خَلَقَ الجَنَّةَ ثَوابا لِأَولِيائِهِ ، فَحَفَّها (8) بِالجودِ وَالكَرَمِ ، وخَلَقَ النّارَ عِقابا لِأَعدائِهِ ، فَحَفَّها بِاللُّؤمِ وَالبُخلِ . (9)
.
ص: 427
«[به آن دو فرشته ، خطاب مى شود:] هر كافر سرسختى را در جهنّم ، فرو افكنيد ؛ هر باز دارنده از خيرى را، هر متجاوزِ شكّاكى را».
«و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مى ورزند ، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است. به زودى ، آنچه كه بدان بخل ورزيده اند ، روز قيامت ، طوقِ گردنشان مى شود».
«نه چنين است. [ آتش ، ] زبانه مى كِشد. پوست سر و اندام را بركَنَنده است. هر كه را پشت كرده و روى برتافته و گِرد آورده و انباشته [و حسابش را نگه داشته] ، فرا مى خوانَد».
«او را بگيريد و در غُل بكشيد. آن گاه ، ميان آتشش بياندازيد. سپس در زنجيرى كه درازىِ آن هفتاد گز است ، به بند بكشيد ؛ چرا كه او به خداى بزرگ ، ايمان نياورد و به اِطعام مسكين ، تشويق نمى كرد. پس امروز ، او را در اين جا حمايتگرى نيست و خوراكى جز چركابه ندارد».
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر جوياى نيكى هستيد ، آن را نزد نكورويان بجوييد؛ (1) زيرا به خدا سوگند كه جز بخيل ، كسى به آتش [ دوزخ ] ، وارد نمى شود و هيچ تنگ نظرى به بهشت ، وارد نمى شود. سخاوت ، درختى است در بهشت كه به آن ، «سخاوت» مى گويند؛ و تنگ نظرى ، درختى است در جهنّم كه به آن ، «شُح (تنگ نظرى)» مى گويند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش گروه اند كه بدون حسابرسى به آتش [ دوزخ ] ، وارد مى شوند : فرمان روايان ، به سبب ستمگرى ؛ عرب ، به سبب عصبيّت [ قبيله اى] ؛ دهقانان ( اربابان و ملّاكين) به سبب تكبّر؛ بازرگانان ، به سبب دروغگويى؛ تهى دستان ، به سبب حسادت؛ و توانگران ، به سبب بخل .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، بهشت را پاداشى براى دوستانش آفريد و آن را با بخشندگى و كَرَم ، در ميان گرفت، و آتش را كيفرى براى دشمنانش آفريد و آن را با پستى و بخل ، احاطه كرد.
.
ص: 428
عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن ذي كَنزٍ لا يُؤَدّي حَقَّهُ ، إلّا جيءَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ يُكوى بِهِ جَبينُهُ وجَبهَتُهُ ، وقيلَ لَهُ : هذا كَنزُكَ الَّذي بَخِلتَ بِهِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ لَهُ مالٌ لا يُؤَدّي حَقَّ مالِهِ ، إلّا جُعِلَ لَهُ طَوقا في عُنُقِهِ شُجاعٌ (2) أقرَعُ وهُوَ يَفِرُّ مِنهُ وهُوَ يَتبَعُهُ ، ثُمَّ قَرَأَ مِصداقَهُ مِن كِتابِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» الآيَةَ (3) . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن ذي رَحِمٍ يَأتي رَحِمَهُ فَيَسأَ لُهُ فَضلاً أعطاهُ اللّهُ إيّاهُ فَيَبخَلُ عَلَيهِ ، إلّا اُخرِجَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِن جَهَنَّمَ حَيَّةٌ يُقالُ لَها : شُجاعٌ يَتَلَمَّظُ (5) فَيُطَوَّقُ بِهِ . (6)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَأتي رَجُلٌ مَولاهُ يَسأَ لُهُ مِن فَضلٍ عِندَهُ فَيَمنَعُهُ إيّاهُ ، إلّا دُعِيَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ شُجاعٌ أقرَعُ ، يَتَلَمَّظُ فَضلَهُ الَّذي مَنَعَ . (7)
الإمام عليّ عليه السلام :وَقودُ النّارِ يَومَ القِيامَةِ كُلُّ غَنِيٍّ بَخِلَ بِمالِهِ عَلَى الفُقَراءِ ، وكُلُّ عالِمٍ باعَ الدّينَ بِالدُّنيا . (8)
.
ص: 429
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ صاحب اندوخته اى نيست كه حقّ آن را نپردازد ، مگر آن كه روز قيامت ، او را مى آورند و با آنچه اندوخته است ، پيشانى و صورتش را داغ مى كنند و به او گفته مى شود: «اين ، همان اندوخته اى است كه از بخشيدن آن ، بخل مى ورزيدى» .
سنن النسائى_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ مردى نيست كه مالى داشته باشد و حقّ مال خود را نپردازد ، مگر اين كه آن مال به صورت مارى گرزه بر گردنش حلقه بزند و او از آن مار بگريزد و مار ، دنبالش كند» . ايشان ، سپس در تأييد سخن خويش ، اين آيه از كتاب خداوند عز و جل را قرائت كرد: «و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مى ورزند ، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است ؛ بلكه برايشان بد است. به زودى ، آنچه كه بدان بخل مى ورزيده اند ، روز قيامت ، طوقِ گردنشان مى شود» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ خويشاوندى نيست كه نزد خويشاوند خود برود و از نعمتى كه خدا به او داده است ، چيزى بخواهد و او از وى ، دريغ بدارد ، مگر اين كه در روز قيامت ، مارى به نام شُجاع (افعى) ، از جهنّم بيرون آورده مى شود كه زبانش را دور دهانش مى چرخاند (1) و بر گردن او حلقه مى زند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مردى نزد سَروَر خود برود و از نعمتى كه دارد ، چيزى را تقاضا كند و او به وى ندهد، روز قيامت ، مارى گرزه را برايش مى خوانند تا آن نعمتى را كه دريغ ورزيده است ، ببلعد.
امام على عليه السلام :هيزم آتش جهنّم در روز قيامت ، هر توانگرى است كه مال خود را از تهى دستان ، دريغ ورزيده، و هر عالِمى كه دين [ خود ] را به دنيا فروخته است.
.
ص: 430
الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن عَبدٍ يَمنَعُ دِرهَما في حَقِّهِ إلّا أنفَقَ اثنَينِ في غَيرِ حَقِّهِ ، وما رَجُلٌ يَمنَعُ حَقّا مِن مالِهِ إلّا طَوَّقَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ حَيَّةً مِن نارٍ يَومَ القِيامَةِ . (1)
عنه عليه السلام_ في ذَيلِ قَولِهِ تَعالى : «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ» _ :مَن بَخِلَ ولَم يُنفِق مالَهُ في طاعَةِ اللّهِ ، صارَ ذلِكَ يَومَ القِيامَةِ طَوقا مِن نارٍ في عُنُقِهِ ، وهُوَ قَولُهُ : «سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» . (2)
راجع : ص 364 (البخل و الشحّ / الفصل الثالث : مبادئالبخل / الجهل) . وص 336 ح 67 و 68 و ص 338 ح 69 .
4 / 6أنواعُ الشُّرورِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ايّاكُم وَالشُّحَّ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِالشُّحِّ : أمَرَهُم بِالبُخلِ فَبَخِلوا ، وأمَرَهُم بِالقَطيعَةِ فَقَطَعوا ، وأمَرَهُم بِالفُجورِ فَفَجَروا . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِالشُّحِّ : أمَرَهُم بِالكَذِبِ فَكَذَبوا ، وأمَرَهُم بِالظُّلمِ فَظَلَموا ، وأمَرَهُم بِالقَطيعَةِ فَقَطَعوا . (4)
.
ص: 431
امام صادق عليه السلام :هيچ بنده اى نيست كه حقّ درهمى را نپردازد ، مگر اين كه دو درهم ، به ناحق ، هزينه كند ؛ و هيچ مردى نيست كه حقّ مال خود را نپردازد ، مگر اين كه در روز قيامت ، خداوند عز و جل آن را به صورت مارى از آتش بر گردن او حلقه مى كند.
امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و كسانى كه به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده ، بخل مى ورزند ، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل ، براى آنان خوب است ؛ بلكه برايشان بد است» _ :هر كس بخل بورزد و مال خويش را در راه طاعت خدا انفاق نكند، روز قيامت ، آن مال ، طوق آتشينى در گردن او مى شود ؛ و اين است [معناى] سخن خداوند كه: «به زودى ، آنچه بدان بخل ورزيده اند ، روز قيامت ، طوقِ گردنشان مى شود» .
ر . ك : ص 365 (بخل و تنگ نظرى / فصل سوم / ريشه هاى بخل / نادانى) . و ص 337 ح 67 و 68 و ص 339 ح 69 .
4 / 6انواع بدى هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيان شما، در حقيقت، به سبب همين تنگ نظرى ، نابود شدند: [تنگ نظرى] آنان را به بخل ، وا داشت ، و بخل ورزيدند؛ و آنان را به بُريدن از خويشاوندان ، وا داشت ، و پيوند را بُريدند؛ و آنان را به گناه (/ دروغ) وا داشت ، و مرتكبِ آن شدند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيان شما، در حقيقت، به سبب همين تنگ نظرى ، نابود شدند: آنان را به دروغ گفتن ، وا داشت ، و دروغ گفتند ؛ به ظلم و حق كُشى وا داشت ، و آنها ظلم و حق كُشى كردند ؛ و به بُريدن از خويشان ، وا داشت ، و آنان بُريدند.
.
ص: 432
عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّقُوا الشُّحَّ ، فَإِنَّ الشُّحَّ أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم ، حَمَلَهُم عَلى أن سَفَكوا دِماءَهُم ، وَاستَحَلّوا مَحارِمَهُم . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ ، فَإِنَّهُ دَعَا الَّذينَ مَن قَبلَكُم حَتّى سَفِكوا دِماءَهُم ، ودَعاهُم حَتّى قَطَعوا أرحامَهُم ، ودَعاهُم حَتَّى انتَهَكوا وَاستَحَلّوا مَحارِمَهُم . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :أنَا زَعيمٌ لِثَلاثَةٍ بِثَلاثَةٍ : لِلمُكِبِّ عَلَى الدُّنيا ، وَالحَريصِ عَلَيها ، وَالشَّحيحِ بِها ، بِفَقرٍ لا غِنى بَعدَهُ ، وشُغُلٍ لا فَراغَ مِنهُ ، وهَمٍّ لا فَرَحَ مَعَهُ . (3)
الإمام عليّ عليه السلام :لا بِرَّ مَعَ الشُّحِّ . (4)
عنه عليه السلام :مَن لَزِمَ الشُّحَّ عَدِمَ النَّصيحَ . (5)
عنه عليه السلام :لا مُرُوَّةَ مَعَ شُحٍّ . (6)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إيّاكُم وَالشُّحَّ ، فَإِنَّهُ أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم ، هُوَ الَّذي سَفَكَ دِماءَ الرِّجالِ ، وهُوَ الَّذي قَطَعَ أرحامَها ، فَاجتَنِبوهُ . (7)
.
ص: 433
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بترسيد؛ زيرا همين تنگ نظرى ، پيشينيانِ شما را به نابودى كشاند: آنان را وا داشت كه خون يكديگر را بريزند و حرام ها را حلال بشمارند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا همين تنگ نظرى ، مردمانى را كه پيش از شما بودند ، وا داشت تا خون يكديگر را بريزند، و وادارشان كرد تا از خويشاوندان خود ببُرند، و وادارشان كرد كه حرام ها را زير پا بگذارند و آنها را حلال بشمارند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من براى سه كس ، سه چيز را ضمانت مى كنم : براى پردازنده به دنيا، حريص بر آن و بخيل به آن [ضمانت مى كنم] فقرى را كه هرگز بى نيازى در پى ندارد، و گرفتارى اى را كه هرگز از آن ، آسودگى نباشد، و اندوهى را كه هرگز با آن ، شادمانى نباشد .
امام على عليه السلام :نيكى كردن ، با تنگ نظرى ، جمع نمى شود.
امام على عليه السلام :هر كه با تنگ نظرى همراه شود، دوست خيرخواه را از دست دهد .
امام على عليه السلام :با وجود تنگ نظرى ، از جوان مردى خبرى نيست.
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيانِ شما را همين به نابودى كشانْد ، و همين [ تنگ نظرى ]بود كه خون مردان را ريخت، و همين بود كه پيوندهاى خويشاوندى را بُريد. پس ، از آن دورى كنيد .
.
ص: 434
الفصل الخامس : موانع البخل5 / 1الإِيمانُالكتاب«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1) .
الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مِمّا خَصَّ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ المُؤمِنَ أن يُعَرِّفَهُ بِرَّ إخوانِهِ وإن قَلَّ ، ولَيسَ البِرُّ بِالكَثرَةِ وذلِكَ أنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يَقولُ في كِتابِهِ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ثُمَّ قالَ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ، ومَن عَرَّفَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِذلِكَ أحَبَّهُ اللّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى وَفّاهُ أجرَهُ يَومَ القِيامَةِ بِغَيرِ حِسابٍ . (2)
.
ص: 435
فصل پنجم : عوامل باز دارنده از بخل5 / 1ايمانقرآن«و كسانى كه قبل از ايشان (مهاجران) در آن (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند، هر كس را كه به سوى آنان مهاجرت كرده ، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است ، در دل هايشان حسدى نمى يابند، و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى دارند، و هر كس از خسّت نفس خود مصون بمانَد ، ايشان رستگاران اند ».
حديثامام صادق عليه السلام :از جمله چيزهايى كه خداوند عز و جل به مؤمن ارزانى داشته ، اين است كه نيكى كردن به برادرانش را به او شناسانده است ، اگر چه اندك باشد، و نيكى كردن ، به كمّيتِ بسيار نيست؛ چرا كه خداوند عز و جل در كتاب خود مى فرمايد: «و آنها را بر خود مقدّم مى دارند ، هر چند در خودشان احتياجى [مبرم ]باشد» . سپس مى فرمايد: «و هر كس از تنگ نظرىِ نفس خود مصون بمانَد ، ايشان رستگاران اند» ، و هر كس كه خداوند عز و جل به او اين نكته را بشناسانَد ، خداوند او را دوست مى دارد و كسى كه خداوند _ تبارك و تعالى _ دوستش بدارد ، مزد او را در روز قيامت، بدون حساب و كامل ، عطا مى كند.
.
ص: 436
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنِ قُوَّةً في دينٍ ... ولا يَغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ يُريدُهُ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَالإِيمانُ في قَلبِ عَبدٍ أبَدا . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَالإِيمانُ في جَوفِ رَجُلٍ مُسلِمٍ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :خَصلَتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ وسوءُ الخُلُقِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :خَلَّتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ وسوءُ الظَّنِّ بِالرِّزقِ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يُجمَعُ الإِيمانُ وَالبُخلُ في قَلبِ رَجُلٍ مُؤمِنٍ أبَدا . (6)
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ بَخيلاً ولا جَبانا . (7)
.
ص: 437
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله خصلت هاى مؤمن ، اين است كه در دين خود ، قوى است... و بخل ورزيدن از احسانى كه اراده كرده تا آن را انجام دهد ، بر او چيره نمى آيد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنگ نظرى و ايمان ، هرگز در دل بنده با هم جمع نمى شوند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ايمان ، در درون مرد مسلمان ، با هم گِرد نمى آيند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت ، در مؤمن جمع نمى شوند: بخل و اخلاق بد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصوصيت ، در مؤمن جمع نمى شوند: بخل و بدگمانى به روزى.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان و بخل ، هرگز در دل مرد مؤمن ، با هم جمع نمى شوند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مؤمن ، شايسته نيست كه بخيل و ترسو باشد.
.
ص: 438
عنه صلى الله عليه و آله :مَن أيقَنَ بِالخَلَفِ ، جادَ بِالعَطِيَّةِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن أيقَنَ بِالخَلَفِ ، سَخَت نَفسُهُ بِالنَّفَقَةِ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام :ما عَقَدَ إيمانَهُ مَن بَخِلَ بِإِحسانِهِ . (3)
عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :لا يَغلِبُهُ الهَوى ، ولا يَقهَرُهُ الشُّحُّ ، ولا يَطمَعُ فيما لَيسَ لَهُ (4) .
عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُطيعينَ _ :ويَنفونَ عَن أنفُسِهِمُ الشُّحَّ وَالبُخلَ ، فَيُؤَدّونَ ما فُرِضَ عَلَيهِم مِنَ الزَّكاةِ ولا يَمنَعونَها . (5)
الإمام زين العابدين عليه السلام :إنّي لَأَستَحي مِن رَبّي أن أرَى الأَخَ مِن إخواني فَأَسأَلَ اللّهَ لَهُ الجَنَّةَ وأبخَلَ عَلَيهِ بِالدّينارِ وَالدِّرهَمِ ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ قيلَ لي : لَو كانَتِ الجَنَّةُ لَكَ لَكُنتَ بِها أبخَلَ وأبخَلَ وأبخَلَ . (6)
.
ص: 439
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به عوض [الهى] يقين دارد ، بخشش مى كند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به عوض [الهى] يقين دارد ، سخاوتمندانه ، انفاق مى كند.
امام على عليه السلام :كسى كه از احسان خويش دريغ ورزد ، ايمانش را استوار نساخته است.
امام على عليه السلام_ در وصف مؤمن _ :هوس ، بر او چيره نمى آيد، و تنگ نظرى مقهورش نمى كند، و به آنچه مال او نيست ، طمع نمى بندد.
امام على عليه السلام_ در وصف فرمان بُرداران _ :تنگ نظرى و بُخل را از خود دور مى گردانند و زكاتى را كه بر آنان واجب گشته است ، مى پردازند و از پرداخت آن ، خوددارى نمى ورزند.
امام زين العابدين عليه السلام :من از پروردگارم شرم مى كنم كه برادرى از برادرانم را ببينيم و از خداوند ، برايش بهشت را مسئلت كنم و آن گاه ، در دينار و درهم ، بر وى بخل بورزم؛ زيرا چون روز قيامت بر پا شود ، به من مى گويند: «اگر بهشت ، از آنِ تو بود، بى گمان ، نسبت به آن بخيل تر و بخيل تر و بخيل تر بودى» .
.
ص: 440
الإمام الباقر عليه السلام :لا يُؤمِنُ رَجُلٌ فيهِ الشُّحُّ وَالحَسَدُ وَالجُبنُ ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ جَبانا ولا شَحيحا ولا حَريصا (1) .
الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لا يَكونُ سَجِيَّتُهُ الكَذِبَ وَالبُخلَ وَالفُجورَ ، ورُبَّما ألَمَّ مِن ذلِكَ شَيئا لا يَدومُ عَلَيهِ . (2)
عنه عليه السلام :إن كانَ الخَلَفُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ حَقّا ، فَالبُخلُ لِماذا ؟! (3)
الإمام الرضا عليه السلام_ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :إيّاكُم وَالبُخلَ ، فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا يَكونُ في حُرٍّ ولامُؤمِنٍ ، إنَّهُ خِلافُ الإِيمانِ . (4)
5 / 2الإِنفاقُالكتاب«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَيْرًا لِّأَنفُسِكُمْ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (5) .
.
ص: 441
امام باقر عليه السلام :مؤمن نيست مردى كه در او تنگ نظرى و حسادت و كم دلى است. مؤمن، ترسو و تنگ نظر و حريص نخواهد بود .
امام صادق عليه السلام :مؤمن، خصلتش دروغگويى و بخل و زناكارى نيست. گاهى ممكن است به چيزى از اينها دست يازد ؛ امّا به آن ادامه نمى دهد.
امام صادق عليه السلام :اگر عوض دادن خداوند عز و جل راست است، پس ديگر بخل ورزيدن ، چرا؟!
امام رضا عليه السلام_ در فقه منسوب به ايشان _ :از بخل بپرهيزيد كه بخل ، آفت [ و بيمارى ]است و در مرد آزاده و مؤمن ، يافت نمى شود. بخل ، با ايمان ، ناسازگار است.
5 / 2انفاق كردنقرآن«پس تا مى توانيد ، از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد و مالى از خودتان را [در راه خدا ]انفاق كنيد ؛ و كسانى كه از خسّت نفس خويش مصون بمانند ، آنان ، رستگاران اند».
.
ص: 442
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد وُقِيَ الشُّحَّ : مَن أدَّى الزَّكاةَ ، وقَرَى الضَّيفَ ، وأعطى فِي النّائِبَةِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد بَرِئَ مِنَ الشُّحِّ : مَن أدّى زَكاةَ مالِهِ طَيِّبَةً بِها نَفسُهُ ، وقَرَى الضَّيفَ ، وأعطى فِي النَّوائِبِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدَّى الزَّكاةَ ، وقَرَى الضَّيفَ ، وأدَّى الأَمانَةَ ، فَقَد وُقِيَ شُحَّ نَفسِهِ . (3)
الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ بِأَبي أنتَ واُمّي ، إنّي اُحسِنُ الوُضوءَ ، واُقيمُ الصَّلاةَ واُؤتِي الزَّكاةَ في وَقتِها ، وأقرِي الضَّيفَ طَيِّبَةً بِها نَفسي ، مُحتَسِبٌ بِذلِكَ أرجو ما عِندَ اللّهِ . فَقالَ : بَخٍ بَخٍ بَخٍ ما لِجَهَنَّمَ عَلَيكَ سَبيلٌ ، إنَّ اللّهَ قَد بَرَّأَكَ مِنَ الشُّحِّ إن كُنتَ كَذلِكَ . (4)
الإمام عليّ عليه السلام :مَن أدّى زَكاةَ مالِهِ ، فَقَد وُقِيَ شُحَّ نَفسِهِ . (5)
عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالصَّدَقَةِ ، تَنجُ مِن دَناءَةِ الشُّحِّ . (6)
.
ص: 443
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد ، از تنگ نظرى ، مصون مانده است : كسى كه زكات بپردازد، ميهمان نوازى كند، و در هنگام سختى ها ، بخشش نمايد .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد ، از تنگ نظرى ، مبرّاست: كسى كه زكات مال خود را با رضايتِ خاطر بپردازد، ميهمان نوازى كند، و در سختى ها بخشش نمايد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه زكات بدهد، ميهمان نوازى كند و امانت را برگردانَد ، از خسّت نفس خويش ، مصون مانده است.
امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :مردى نزد پيامبر عليه السلام آمد و گفت : اى پيامبر خدا، پدر و مادرم فدايت باد ! من ، نيكْ وضو مى سازم و به موقع ، نماز مى خوانم و زكات مى دهم و با طيبِ خاطر از ميهمان ، پذيرايى مى كنم، و اين كارها را به اميد پاداش خداوند ، انجام مى دهم. ايشان فرمود: «بَه بَه ! بَه بَه ! جهنّم ، به تو دسترسى ندارد ، اگر به راستى چنين باشى . خداوند ، تو را از تنگ نظرى ، پاك گردانيده است» .
امام على عليه السلام :كسى كه زكات مال خود را بپردازد، از خسّت نفسش ، در امان مانده است.
امام على عليه السلام :صدقه بده تا از پَستى تنگ نظرى ، رهايى يابى.
.
ص: 444
5 / 3كَرامَةُ النَّفسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ السَّيِّدَ لا يَكونُ بَخيلاً . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ وَالبُخلَ ، فَإِنُّه عاهَةٌ لا تَكونُ في كَريمٍ . (2)
تاريخ اليعقوبي :قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] لِبَني سَلِمَةَ : مَن سَيِّدُكُمُ اليَومَ يا بَني سَلِمَةَ ؟ قالوا : الجَدُّ بنُ قَيسٍ ، يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : فَكَيفَ حالُهُ فيكُم ؟ قالوا : مِن رَجُلٍ نُبَخِّلُهُ . قالَ : وأيُّ داءٍ أدوَأُ مِنَ البُخلِ! لا سُؤدَدَ (3) لِبَخيلٍ ، بَل سَيِّدُكُمُ الأَبيَضُ الجَعدُ عمرُو بنُ الجَموحِ . أو قالَ ، قالَ : قَيسُ بنُ البَراءِ . (4)
راجع : ص 332 (البخل والشحّ / الفصل الثاني / ذمّ البخيل) .
5 / 4الاِستِعانَةُ بِاللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ البُخلِ . (5)
.
ص: 445
5 / 3بزرگوارى نفسپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سَرور (/ رئيس) ، بخيل نيست .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بخل بپرهيز ؛ زيرا بخل ، [ بيمارى و ] آفتى است كه در انسان بزرگوار ، يافت نمى شود.
تاريخ اليعقوبى:[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] به بنى سَلَمه فرمود : «اى بنى سَلَمه! امروز سَرور شما ، چه كسى است؟» . گفتند : جدّ بن قيس، اى پيامبر خدا ! فرمود: «جايگاه او در ميان شما ، چگونه است؟» . گفتند : او را به بخل ورزيدن مى شناسيم. فرمود: «چه دردى بدتر از بخل ؟! براى بخيل ، سَرورى نباشد. سَرور شما ، آن مرد سفيدپوستِ مجعّدمو، عمرو بن جَموح است» يا فرمود: «قيس بن بَراء است» .
ر . ك : ص 333 (بخل و تنگ نظرى / فصل دوم / نكوهش بخل) .
5 / 4يارى خواستن از خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! از بخل ، به تو پناه مى برم.
.
ص: 446
عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الهَمِّ وَالحَزَنِ ، وَالعَجزِ وَالكَسَلِ ، وَالبُخلِ . (1)
سنن أبي داود عن عمر بن الخطّاب :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَتَعَوَّذُ مِن خَمسٍ : مِنَ الجُبنِ ، وَالبُخلِ ، وسوءِ العُمُرِ ، وفِتنَةِ الصَّدرِ ، وعَذابِ القَبرِ . (2)
الإمام عليّ عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ الثّاني وَالعِشرينَ مِن كُلِّ شَهرٍ _ :اللّهُمَّ وقِني شُحَّ نَفسي ، وَاغفِر لي ولِوالِدَيَّ ولِمَن دَخَلَ بَيتي مُؤمِنا ولِلمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ يَومَ يَقومُ الحِسابُ . (3)
الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ الثّامِنِ وَالعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ عافِني ، وَاعفُ عَنّي ، وسَدِّدني ، وَاهدِني ، وقِني شُحَّ نَفسي ، وبارِك لي فِي ما رَزَقتَني ، وأعِنّي عَلى ما كَلَّفتَني ، وقِني عَذابَ النّارِ . (4)
تفسير القمّي عن الفضل بن أبي قرّة :رَأَيتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَطوفُ مِن أوَّلِ اللَّيلِ إلَى الصَّباحِ ، وهُوَ يَقولُ : «اللّهُمَّ قِني شُحَّ نَفسي» فَقُلتُ ، جُعِلتُ فِداكَ ، ما سَمِعتُكَ تَدعو بِغَيرِ هذَا الدُّعاءِ . فَقالَ : وأيُّ شَيءٍ أشَدُّ مِن شُحِّ النَّفسِ ؟ إنَّ اللّهَ يَقولُ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (5)
.
ص: 447
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! از غم و اندوه و ناتوانى و تنبلى و بخل ، به تو پناه مى برم.
سنن أبى داوود_ به نقل از عمر بن خطّاب _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، از پنج چيز به خدا پناه مى بُرد : از كم دلى، بخل، بدىِ عمر، وسوسه سينه، و عذاب قبر» .
امام على عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز بيست و دوم هر ماه _ :بار خدايا ! مرا از [ بخل و ]خسّت نفسم ، محفوظ بدار و در آن روز كه حسابرسى بر پا مى شود ، مرا ، پدر و مادرم را ، و هر مؤمنى را كه به خانه من در آمده، و همه مردان و زنان مؤمن را بيامرز.
امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز بيست و هشتم ماه رمضان _ :بار خدايا ! مرا عافيتْ عطا فرما، و از من در گذر، و مرا بر درستى بدار، و به راه راست ، هدايتم كن، و از خسّت نفسم ، مصون بدار، و به آنچه روزى ام كرده اى ، بركت ده، و در انجام دادن تكاليفم ، يارى ام كن، و از عذاب آتش [دوزخ] ، نگاهم دار .
تفسير القمّى_ به نقل از فضل بن ابى قرّه _ :امام صادق عليه السلام را ديدم كه از سرِ شب تا صبح ، طواف مى كرد و مى گفت: «بار خدايا ! مرا از خسّت نفسم ، مصون بدار» . گفتم : فدايت شوم ! نشنيدم كه جز اين ، دعاى ديگرى كنى ؟ فرمود: «از خسّت نفسْ بدتر چيست؟ ! خداوند مى فرمايد: «و كسانى كه از خسّت نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، رستگاران اند» » .
.
ص: 448
الفصل السادس : البخل الممدوح6 / 1البُخلُ بِالدّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شِرارُ النّاسِ الزّارِعونَ وَالتُّجارُ إلّا مَن شَحَّ مِنهُم عَلى دينِهِ . (1)
الإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ بِدينِهِ جَلَّ . (2)
الإمام الحسن عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ المُروءَةِ _ :شُحُّ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ ، وإصلاحُهُ مالَهُ ، وقِيامُهُ بِالحُقوقِ . (3)
الإمام الباقر عليه السلام :المُؤمِنُ أشَدُّ في دينِهِ مِنَ الجِبالِ الرّاسِيَةِ ، وذلِكَ أنَّ الجَبَلَ قَد يُنحَتُ مِنهُ ، وَالمُؤمِنُ لا يَقدِرُ أحَدٌ عَلى أن يَنحِتَ مِن دينِهِ شَيئا ، وذلِكَ لِضَنِّهِ بِدينِهِ وشُحِّهِ عَلَيهِ . (4)
.
ص: 449
فصل ششم : بخل پسنديده6 / 1بخل نسبت به دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردمان ، برزيگران و بازرگانان اند ، مگر آن كس از ايشان كه بر دين خويش ، بخيل باشد.
امام على عليه السلام :هر كه نسبت به دين خود بخيل باشد ، بزرگى يابد.
امام حسن عليه السلام_ هنگامى كه از ايشان ، از جوان مردى پرسيدند _ :بخل ورزى مرد بر دينش، آباد كردن دارايى اش، و گزاردن حقوقش .
امام باقر عليه السلام :مؤمن در دينش محكم تر از كوه هاى استوار است؛ چه، گاه از كوه تراشيده مى شود ، امّا از دين مؤمن ، هيچ كس نمى تواند چيزى بتراشد؛ زيرا او نسبت به دين خود ، حريص و بخيل است.
.
ص: 450
6 / 2الشُّحُّ بِالنَّفسِ عَمّا لا يَحِلُّالإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلَى الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ مِصرَ _ :فَاملِك هَواكَ ، وشُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفسِ الإِنصافُ مِنها فيما أحَبَّت أو كَرِهَت . (1)
عنه عليه السلام :اِملِك هَواكَ وشُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَفسِ حَقيقَةُ الكَرَمِ . (2)
6 / 3الشُّحُّ بِالعُمُرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ كُن عَلى عُمُرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ ودينارِكَ . (3)
6 / 4البُخلُ بِالأَسرارِالإمام عليّ عليه السلام :كُن بِأَسرارِكَ بَخيلاً ، ولا تُذِع سِرّا اُودِعتَهُ ؛ فَإِنَّ الإِذاعَةَ خِيانَةٌ . (4)
.
ص: 451
6 / 2بخل ورزيدن در نارواها براى خودامام على عليه السلام_ در نامه اش به مالك اشتر نَخَعى ، آن گاه كه او را بر حكومت مصر گماشت _ :بر خواهش نفْس ، مسلّط باش و آنچه را بر تو روا نيست ، از نفس خود ، دريغ بدار؛ زيرا دريغ داشتن از نفس ، وا داشتن آن به پيمودنِ راه انصاف است در آنچه كه فرد دوست مى دارد و يا ناخوش مى دارد.
امام على عليه السلام :بر خواهش نفْس ، مسلّط باش و آنچه را بر تو روا نيست ، از نفست دريغ بدار؛ زيرا دريغ داشتن از نفس ، عين بخشندگى است .
6 / 3بخل و آزمندى به عمرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر ! بر عمر خود ، تنگ نظرتر [ و حريص تر ] باش تا بر درهم و دينارت.
6 / 4بخل به رازهاامام على عليه السلام :نسبت به رازهايت ، بخيل باش و رازى را كه به تو سپرده شده است ، فاش مكن ؛ زيرا فاش كردن راز [ديگران] ، خيانت است.
.
ص: 452
6 / 5الضِّنَّةُ بِالأَخِلّاءِالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :ضَنينٌ بِخُلَّتِهِ (1) ، سَهلُ الخَليقَةِ ، لَيِّنُ العَريكَةِ . (2)
6 / 6البُخلُ بِصَرفِ المالِ الحَلالِ فِي الباطِلِالإمام عليّ عليه السلام :كُن جَوادا بِالحَقِّ ، بَخيلاً بِالباطِلِ . (3)
الإمام الصادق عليه السلام :قيلَ لَهُ [أي لِلإِمامِ الباقِرِ عليه السلام ] : ... «فَما بالُ المُؤمِنِ قَد يَكونُ أشَحَّ شَيءٍ» ؟ قالَ عليه السلام : لِأَنَّهُ يَكسِبُ الرِّزقَ مِن حِلِّهِ ، ومَطلَبُ الحَلالِ عَزيزٌ فَلا يُحِبُّ أن يُفارِقَهُ شَيئُهُ لِما يَعلَمُ مِن عِزِّ مَطلَبِهِ ، وإن هُوَ سَخَت نَفسُهُ لَم يَضَعهُ إلّا في مَوضِعِهِ . (4)
.
ص: 453
6 / 5بخل به دوستانامام على عليه السلام_ در توصيف مؤمن _ :در دوستى خويش ، بخيل است، نرم خوست، رام و سر به راه است.
6 / 6بخل ورزيدن از خرج كردن مال حلال در راه نادرستامام على عليه السلام :در [مصارف] حق ، بخشنده باش، و در [مصارف] باطل ، بخيل .
امام صادق عليه السلام :به ايشان ( امام باقر عليه السلام ) گفته شد:... چرا مؤمن ، گاه بخيل ترين فرد است ؟ فرمود: «چون روزى را از راه حلالش به دست مى آورد، و به دست آوردن حلال ، دشوار است . بنا بر اين ، دوست ندارد كه داشته اش از او جدا شود، چون از دشوارى به دست آوردنش آگاه است، و اگر هم چيزى ببخشد ، آن را جز در جايش نمى بخشد».
.
ص: 454
. .
ص: 455
31 _ بدعتدرآمدفصل يكم : معناى بدعتفصل دوم : معيار شناخت سنّت و بدعتفصل سوم : بر حذر داشتن از بدعتفصل چهارم : خاستگاه هاى بدعتفصل پنجم : زيان هاى بدعتفصل ششم : پيدايش بدعت ها در ميان امّت اسلامىفصل هفتم : مبارزه با بدعتفصل هشتم : آنچه بر بدعت بودنش تصريح شده استفصل نهم : آنچه بدعت پنداشته شده استفصل دهم : شمارى از بدعت گذاران
.
ص: 456
درآمدبدعت ، در لغتواژه «بدعت» ، مصدر است از ريشه «بدع» ، به معناى نوآورى و پديد آوردن چيزى بدون آن كه از پيش ، وجود داشته باشد و آفرينش يابد و يا يادكردى از آن شده باشد و يا شناختى نسبت به آن ، حاصل شده باشد . خليل بن احمد فراهيدى مى گويد : البَدعُ : إحداثُ شَى ءٍ لَم يَكُن لَهُ مِن قَبلُ خَلقٌ وَ لا ذِكرٌ وَ لا مَعرِفَةٌ . (1) بدع ، پديد آوردن چيزى است كه پيش تر وجود نداشته و نامى از آن نبوده و شناخته نبوده است . و ابن فارس ، در تبيين ريشه لغوى بدعت ، آورده : الباءُ وَ الدّالُ وَ العَينُ أصلانِ : أحَدُهُما : اِبتِداءُ الشَّى ءِ وَ صُنعُهُ لا عَن مِثالٍ ، وَ الآخَرُ الاِنقِطاعُ وَ الكَلالُ . (2) با و دال و عين (بدع) ، داراى دو اصل است : يكى ، شروع به چيزى و ساختن آن ، بدون داشتن نمونه است ؛ و دوم ، انقطاع و سستى است . بنا بر اين ، مادّه «بدع» ، از لحاظ لغوى ، به هر نوآورى اى اطلاق مى گردد ، همين طور است واژه «بدعت» ، (3) خواه مربوط به مسائل دينى باشد و خواه غير دينى .
.
ص: 457
بدعت ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، واژه «بدع» و مشتقّات آن ، چهار بار به كار رفته است : دوبار به صورت «بديع» ، (1) به معناى مُبدع در مورد خداوند متعال ، و يك بار با واژه «بِدع» (2) در باره پيامبر صلى الله عليه و آله ، و يك بار با واژه «ابتداع» (3) در مورد نصارا ، استعمال شده است . گفتنى است كه در سه مورد نخست ، معناى لغوى بدعت ، مراد است ؛ امّا در مورد چهارم ، يعنى آيه 27 سوره حديد ، دو نظر وجود دارد : يكى اين كه در بدعتِ اصطلاحى و محرَّم ، استعمال شده است ؛ (4) و نظر ديگر اين كه در معناى لغوى بدعت ، به كار رفته است . (5) ليكن آيات مختلفى ، بر اين معنا تأكيد دارند كه احكام و قواعد دين ، توقيفى هستند و بايد از سوى خداوند متعال ، مشخّص شوند و هيچ كس حق ندارد آنها را تغيير دهد يا كم و زياد كند ، و هر گونه نوآورى در اصول و يا فروع دين ، ممنوع است . (6)
.
ص: 458
احاديثِ در زمينه تبيين و تفسير بدعت را به شش دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل ، احاديثى كه به اصطلاح شرعى كلمه بدعت در هر گونه نوآورى در دين و روشن بودن مفهوم آن نزد متشرّعان ، اشاره دارد . در اين دسته روايات _ كه بيشترين احاديث بدعت را شامل مى شوند _ ، بدعت ، تفسير نشده است ؛ بلكه ضمن تبيين خاستگاه ها ، زيان ها و خطرهاى آن براى جامعه اسلامى ، به شدّت مورد نهى و تحريم قرار گرفته و تأكيد شده كه بر همه ، بويژه بر آگاهان و قدرتمندان جامعه ، واجب است با بدعت هايى كه تحقّق خواهند يافت ، قاطعانه مبارزه كنند . (1) با تأمّل در اين دسته از روايات ، معلوم مى شود كه مفهوم بدعت ، براى مخاطب آنها روشن بوده و نيازى به توضيح ، نداشته است . دسته دوم ، رواياتى اند كه نوآورى هاى دينى را بدترينِ امور توصيف كرده و آنها را به بدعت ، تفسير نموده اند ، (2) مانند اين روايت : شَرُّ الاُمورِ مُحدَثاتُها ، وَ كُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ وَ كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ . (3) بدترين كارها ، نوساخته هاست. (4) هر نوساخته اى ، بدعت است، و هر بدعتى ، گم راهى است . در اين گونه روايات ، دو نكته قابل توجّه است : نكته اوّل ، اين كه بدعت ، از لحاظ عقلى ، جايز نيست و وارد كردن آنچه جزو
.
ص: 459
دين نيست ، در دين ، نه تنها عقلاً درست نيست ؛ بلكه «شرّ الاُمور (بدترينِ كارها)» محسوب مى گردد و از اين رو ، تحريم بدعت ، نياز به دليل خاصّى ندارد ؛ زيرا عقل ، پس از قبول مبدأ و معاد و دين ، خود حكم مى كند كه جز خداوند متعال و پيامبرِ او ، كس ديگرى حق ندارد چيزى بر دين بيفزايد يا از آن بكاهد و به خدا ، نسبت دهد . نكته دوم ، اين كه تفسير نوآورى هاى ممنوع به «بدعت» ، نشان مى دهد كه معناى واژه «بدعت» ، براى مسلمانان صدر اسلام ، به قدرى روشن بوده كه نه تنها نيازى به تفسير و تبيين نداشته است ؛ بلكه واژه معادل لغوى آن ، «مُحْدَث» ، به وسيله آن تعريف مى شده است . دسته سوم ، تفسير بدعت به نوآورى در دين ، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله است . در روايتى آمده : السُّنَّةُ ما سَنَّ رَسولُ اللّهِ ، وَ البِدعَةُ ما اُحدِثَ مِن بَعدِهِ . (1) سنّت ، آن چيزى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وضع كرده باشد ؛ و بدعت ، آن چيزى است كه پس از او پديد آورده شود. اين روايت ، انواع نوآورى هاى دينى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله را بدعت دانسته و ممنوع ، اعلام كرده است . دسته چهارم ، تفسير بدعت به نوآورى هايى است كه در جهت مخالف سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد ، چنان كه آمده است : أمّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ أمَّا البِدعَةُ فَما خالَفَها . (2) سنّت ، عبارت از سنّت (راه و روش) پيامبر صلى الله عليه و آله است ؛ و بدعت ، هر چيزى است كه مخالف اين سنّت باشد. دسته پنجم ، تفسير بدعت به نوآورى هايى كه بر خلاف فرمان خداوند متعال در
.
ص: 460
قرآن كريم و سنّت پيامبرِ او ، و بر پايه رأى و هوس باشد : وَ أمّا أهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفونَ لِأَمرِ اللّهِ تَعالى وَ لِكِتابِهِ وَ لِرَسولِهِ وَ العامِلونَ بِرَأيِهِم وَ أهوائِهِم وَ إن كَثُروا . (1) اهل بدعت، كسانى هستند كه با فرمان خداى متعال و با كتاب او و پيامبرش ، مخالفت بورزند و براساس رأى و گرايش خود ، عمل مى كنند ، هر چند شمارشان بسيار باشد. دسته ششم ، تفسير بدعت به نوآورى هايى كه متّكى به دليل و برهان الهى نباشد : إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ : مُتَّبِعٌ شِرعَةً ، وَ مُبتَدِعٌ بِدعَةً لَيسَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ وَ لا ضِياءُ حُجَّةٍ . (2) مردم ، دو دسته اند: پيرو شريعت، و بدعت گذار كه براى او از جانب خداوند ، نه برهانى از سنّت [پيامبر] است ، و نه پرتوى از حجّت [قرآن]. گفتنى است كه احاديثى كه گذشت ، با هم اختلافى ندارند ؛ زيرا بر پايه احاديث دسته اوّل ، نوآورى در دين ، مطلقا ممنوع است و احاديث ديگر ، در واقع ، بيان مصاديق بدعت اند . بر اين اساس ، علّامه مجلسى مى نويسد : بدعت در شريعت ، چيزهاى پديده آمده در دين ، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله است كه نصّى در باره آن ، وارد نشده و داخل در عمومات ادلّه هم نيست و يا نهى بخصوصى در باره آن وارد شده يا نهى عامّى [كه شامل آن شود] بر آن دلالت دارد . پس بدعت ، شامل احكام برگرفته از عمومات نمى شود ، مانند : ساختن مدارس و همانند آنها كه داخل در عمومات ادلّه پناه دادن به مؤمنان ، جا دادن به آنها و كمك كردن به آنهاست ، يا مانند نگارش پاره اى كتاب هاى علمى و نوشتن تأليفاتى است كه به علوم شريعت مربوط است ، و يا [بافتن] لباس هايى كه در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نبوده است و يا غذاهايى كه نوپديدند و داخل در عمومات حلّيت اند و نهيى
.
ص: 461
در باره آنها وارد نشده است . (1) بنا بر اين ، بدعت در لسان شارع ، مفهومى اصطلاحى دارد ، و آن ، عبارت است از افزودن به دين و يا كاستن از آن ، و اين معنا ، عقلاً و شرعا ، مطلقا مذموم و ممنوع است . از اين رو ، تقسيم بدعت به بدعتِ خوب و بد ، چنان كه خليفه دوم ، نماز تَراويح را به «بدعتى خوب» توصيف كرد و پس از وى ، براى توجيه اين اقدام ، بدعت ، به خوب و بد تقسيم شد ، (2) صحيح نيست . همچنين تقسيم بندى ابن عبد السلام (3) كه بدعت را به احكام خمسه : وجوب ، استحباب ، حرمت ، كراهت و اِباحه تقسيم كرده ، با مفهوم اصطلاحى بدعت ، سازگار نيست . آرى! اين تقسيم ، در مورد معناى لغوى بدعت ، بلا مانع است ، چنان كه شهيد اوّل ، از فقهاى مشهور اماميه نيز احكام خمسه را در مفهوم لغوى بدعت ، جارى دانسته است و در اين باره ، در كتاب القواعد خود مى گويد : پديد آمده هاى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، چند دسته اند كه به نظر ما به آنها بدعت اطلاق نمى شود ، جز آنهايى كه حرام شده است . يكم . واجب ، همانند تدوين قرآن و سنّت ، هرگاه بيم فراموش شدن آنها برود ، كه رساندن آنها به نسل هاى آينده ، به دليل اجماع [علما] و دلالت آيه قرآن ، (4) واجب است ؛ و اين تكليف ، انجام نمى شود ، جز به نگهدارى آنها . اين كار در زمان غيبت ، واجب است ؛ امّا در زمان ظهور امام ، واجب نيست ، چون خودِ امام ،
.
ص: 462
حافظ آنهاست و كاستى و خللى به آنها راه پيدا نمى كند . دوم . حرام ، كه بدعتى است كه ادلّه تحريم ، شامل آنها مى شود و ادلّه آن در شريعت ، آمده است ، مانند : حرمت مقدّم داشتن غير امامان معصوم بر آنها و غصب منصب آنها ، اختصاص دادن اموال عمومى به وسيله حاكمان ستمگر به خود و جلوگيرى كردن از رسيدن آنها به نيازمندان ، جنگ با اهل حق ، تحت فشار قرار دادن و تبعيد آنان ، كُشتن بر اساس گمان ، وا داشتن به بيعت با فاسقان و ايستادگى بر آن ، حرام كردن مخالفت با آن [بيعت] و شستن پا در مسح ، مسح كردن بر روى غير پا ، نوشيدن بسيارى از نوشيدنى ها ، به جماعت خواندن نافله ها ، اذان دوم گفتن در [نماز] جمعه ، حرام كردن عمره تمتّع و مُتعه زنان، شورش بر امام [عادل] ، دادن ارث به خويشان دور ، محروم كردن خويشان نزديك ، جلوگيرى از رسيدن خمس به دست اهلش ، و افطار كردن در غيرِ زمان خود و جز اينها ، از بدعت هاى مشهور است . از جمله بدعت هاى حرام نيز كه ميان مسلمانان مورد اجماع است : چانه زنى (1) و گرفتن مناصب حكومتى با رشوه دادن و يا با ارث بردن براى افراد ناشايست و مانند اينهاست . سوم . مستحب ، كه آن دسته از نوآورى هايى است كه ادلّه استحباب ، شامل آنها مى شود ، مانند ساختن مدرسه و كاروان سراها . البته حَشَم و امكانات حاكمان به منظور بزرگ نمايى در نظر مردم ، از اين دسته نيست ، مگر براى به رُخ دشمنان كشيدن باشد . چهارم . مكروه ، كه نوپديدهاى مشمول ادلّه كراهت است ، همانند افزودن به عدد تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام و ساير وظايف دينى و يا كم كردن از آنها ، فرو رفتن در ناز و نعمتِ پوشاك و خوردنى ها ، البته به حدّى كه منجر به اسراف نشود ، و اى بسا كه منجر به حرمت شود ، آن جايى كه باعث ضرر زدن به شخص و عائله اش شود . پنجم . مباح ، كه نو پديدهايى است كه شمول ادلّه اباحه مى شوند ، مانند اَلَك كردن
.
ص: 463
آرد . در خبر آمده كه نخستين چيزى كه پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، درست شد ، اَلَك بود ؛ زيرا آسايش و رفاه، از مباح هاست . بنا بر اين ، وسيله آن هم مباح است . (1) ملاحظه متن نوشتار ابن عبد السلام ، نشان مى دهد كه وى ، بدعت را به احكام خمسه تقسيم كرده است ؛ امّا شهيد اوّل ، مفهوم لغوى آن را . لذا انتقاد علّامه مجلسى به شهيد اوّل كه به تبعيّت از ديگران ، بدعت را به احكام خمسه تقسيم كرده ، صحيح نيست (2) . (3)
پيشگويى در باره وقوع بدعت در امّت اسلامىنكته قابل تأمّل ، اين است كه در بسيارى از احاديثِ بدعت ، هشدار داده شده كه به رغم زيان ها و خطرهاى اين پديده شوم براى جامعه اسلامى ، مسلمانان ، گرفتار آن خواهند شد . (4) در اين زمينه دو طايفه ، نقش محورى دارند : طايفه نخست ، امامانِ ضلالت اند ، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود : أخوَفُ عِندى عَلَيكُم مِنَ الدَّجّالِ أئِمَّةٌ مُضِلّونَ ، هُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ . (5) آنچه بيش از دجّال بر شما از آن مى ترسم ، رهبران گم راه كننده اند . آنان ، سران بدعت گذاران اند . و طايفه دوم ، مُحدّثان دين فروش هستند . در روايت آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :
.
ص: 464
سَيَكونُ فى اُمَّتى دَجّالونَ كَذّابونَ ، يُحَدِّثونَكُم بِبِدَعٍ مِنَ الحَديثِ بِما لَم تَسمَعوا أنتُم وَ لا آباؤُكُم ، فَإِيّاكُم وَ إيّاهُم لا يَفتِنونَكُم . (1) به زودى در ميان امّتم فريبكارانى دروغ پرداز ظهور خواهند كرد كه احاديثى برساخته ، برايشان بازگو مى كنند كه نه شما شنيده ايد و نه پدرانتان. زنهارتان از ايشان كه فريبتان ندهند ! اكنون با توجّه به اين پيشگويى ها ، بايد ديد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، چه پيش بينى هايى براى مبارزه با بدعت هايى كه در تاريخ اسلام به وقوع خواهد پيوست ، كرده است ؟
اقدامات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى مبارزه با بدعتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، براى مبارزه با بدعت هايى كه پيش بينى كرده بود كه پس از او به وقوع خواهد پيوست ، چند اقدام اساسى انجام داد :
1 . معرّفى همتاى قرآن به امّتمهم ترين اقدام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جهت مبارزه با بدعت و بدعت گذاران ، اين بود كه در حديث متواتر ثقلين ، اهل بيتِ خود را همتاى قرآن ، معرّفى فرمود : إنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ، ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . (2) من در ميان شما دو چيز گران بها به يادگار مى گذارم ، كه اگر به آن دو چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و عترتم ، [يعنى ]دودمانم . اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر ]بر من وارد شوند . اين حديث ، به روشنى دلالت دارد بر همتايى اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با قرآن ،
.
ص: 465
مرجعيت علمى آنان در اصول و فروع دين ، و مصونيت آنان از هر گونه خطا و اشتباه است و تأكيد مى كند كه تمسُّك به آنان ، از ضلالت امّت ، تا دامنه قيامت ، پيشگيرى مى نمايد . به سخن ديگر ، بر پايه حديث ثقلين و احاديث ديگر ، (1) اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ، وارث دانش پيامبرند و آنچه در باره دين بگويند ، سخن و سنّت اوست ، چنان كه در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده : حَديثى حَديثُ أبى ، وَ حَديثُ أبى حَديثُ جَدّى ، وَ حَديثُ جَدّى حَديثُ الحُسَينِ عليه السلام ، وَ حَديثُ الحُسَينِ عليه السلام حَديثُ الحَسَنِ عليه السلام ، وَ حَديثُ الحَسَنِ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، وَ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَ حَديثُ رَسولِ اللّهِ قَولُ اللّهِ عز و جل . (2) سخن من ، سخن پدرم است و سخن پدرم ، سخن جدّم است و سخن جدّم ، سخن حسين عليه السلام است و سخن حسين عليه السلام ، سخن حسن عليه السلام است و سخن حسن عليه السلام ، سخن امير مؤمنان عليه السلام است و سخن امير مؤمنان عليه السلام ، سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و سخن پيامبر خدا ، سخن خداوند متعال است . و در حديثى ديگر ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در زمينه نقش اهل بيت خود در دفاع از سنّت او و مبارزه با بدعت هاى پس از ايشان ، مى فرمايد : إنَّ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكونُ مِن بَعدى يُكادُ بِهَا الإِيمانُ وَلِيّا مِن أهلِ بَيتى مُوَكَّلاً بِهِ يَذُبُّ عَنهُ ، يَنطِقُ بِإِلهامٍ مِنَ اللّهِ ، وَ يُعلِنُ الحَقَّ وَ يُنَوِّرُهُ ، وَ يَرُدُّ كَيدَ الكائِدينَ . (3)
.
ص: 466
در برابر هر بدعتى كه پس از من براى آسيب رساندن به ايمان پيدا شود، حمايت كننده اى از خاندان من گماشته شده است كه از ايمان ، دفاع مى كند، و با الهام ، خدا سخن مى گويد و حق را آشكار و روشن مى گردانَد، و دسيسه دسيسه چينان را خنثا مى سازد . اين بود كه اهل بيت عليهم السلام در مقاطع مختلف تاريخ اسلام ، بدعت ها (1) و بدعت گذاران (2) را به مردم ، نشان مى دادند و آنچه را كه بدعت نبود ، ولى بدعت معرّفى شده بود ، (3) نيز مشخّص مى نمودند .
2 . تبيين ، وظيفه علمادومين اقدام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى مبارزه با بدعت ها ، اين بود كه علماى راستين امّت را موظّف كرد تا حقيقت را كتمان نكنند و آنچه از سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بدعت ها را كه مى دانند ، براى مردم ، بازگو نمايند : إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فى اُمَّتى فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ . (4) هر گاه بدعت ها در ميان امّت من آشكار شوند، عالِم بايد دانش خود را آشكار سازد. پس هر كه چنين نكند ، لعنت خدا بر او باد !
3 . تبيين وظيفه قدرتمندانسومين اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله ، اين بود كه با عنايت به خطر بدعت گذاران ، قدرتمندان را موظّف فرمود تا آنان را از بين ببرند : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّهُ لا نَبِىَّ بَعدى ، وَ ل سُنَّةَ بَعدَ سُنَّتى ، فَمَنِ ادَّعى بَعدَ ذلِكَ فَدَعواهُ وَ
.
ص: 467
بِدْعَتُهُ فِى النّارِ ، فَاقتُلوهُ . (1) اى مردم! بعد از من ، نه پيامبرى است و نه بعد از سنّت من ، سنّتى. پس هر كه بعد از [رحلت] من ، چنين ادّعايى كند ، ادّعاى او و بدعتش ، [هر دو] در آتش اند. پس او را بكُشيد .
4 . تبيين وظيفه عموم مسلمانانچهارمين اقدام ايشان ، اين بود كه به مردم توصيه مى كرد از مجالست با بدعت گذاران ، احترام گذاشتن به آنان ، لبخند زدن به آنان و هر گونه همكارى و همراهى با آنان ، جدّا اجتناب كنند و با اِعراض از آنان و برخوردهاى تند و تحقيرآميز ، آنان را در جامعه ، منزوى نمايند : مَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ أمَّنَهُ اللّهُ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ . (2) هر كس بدعت گذارى را خوار بدارد ، خداوند در آن روز وحشت بزرگ ، او را در امان مى دارد. با تأمّل در آنچه در تبيين مفهوم بدعت و ضرورت مبارزه همه جانبه با آن گذشت ، و نيز متونى كه در ادامه خواهد آمد ، نمايان خواهد شد كه پيروان مذهب اهل بيت عليهم السلام ، بيش از پيروان ساير مذاهب اسلامى ، اصرار بر پيروى از سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اجتناب از هر گونه بدعت را دارند و همه مذاهب اسلامى ، مى توانند با عمل به ره نمود پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و پذيرفتن مرجعيت علمى اهل بيتِ آن بزرگوار و تمسّك جُستن به آنان ، به نقطه مشتركى در دستيابى به سيره و سنّت صحيح ايشان برسند ، و بدين سان ، بر آرمان بلند وحدت كلمه امّت اسلامى در برابر شرك و استكبار ، جامه عمل بپوشند .
.
ص: 468
الفصل الأوّل : معنى البدعة1 / 1ما اُحدِثَ بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالإمام عليّ عليه السلام :السُّنَّةُ ما سَنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالبِدعَةُ ما اُحدِثَ مِن بَعدِهِ . (1)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحدَثَ في أمرِنا هذا ما لَيسَ فيهِ ، فَهُوَ رَدٌّ (2) . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَمِلَ عَمَلاً لَيسَ عَلَيهِ أمرُنا ، فَهُوَ رَدٌّ . (4)
1 / 2ما خالَفَ السُّنَّةَالإمام عليّ عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ السُّنَّةِ وَالبِدعَةِ وَالفُرقَةِ وَالجَماعَةِ _ :أمَّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأمَّا البِدعَةُ فَما خالَفَها . (5)
.
ص: 469
فصل يكم : معناى بدعت1 / 1آنچه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله پديد آيدامام على عليه السلام :سنّت ، آن چيزى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وضع كرده باشد ؛ و بدعت ، آن چيزى است كه پس از او پديد آورده شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در دين ما چيزى را پديد آورد كه در آن نيست، آن چيز ، مردود است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس عملى را انجام دهد كه شيوه ما بر آن نيست، آن عمل ، مردود است.
1 / 2آنچه مخالف سنّت باشدامام على عليه السلام_ در پاسخ مردى كه از سنّت و بدعت و جدايى و جماعت ، از ايشان پرسيد _ :سنّت ، عبارت از سنّتِ (راه و روش) پيامبر صلى الله عليه و آله است ؛ و بدعت ، هر چيزى است كه مخالف اين سنّت باشد.
.
ص: 470
1 / 3مَا اعتُمِدَ عَلَى الرَّأيِ وَالهَوى وخالَفَ الكِتابَ وَالسُّنَّةَالإمام عليّ عليه السلام_ عِندَ ما سُئِلَ عَن تَفسيرِ أهلِ البِدعَةِ _ :وأمّا أهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفونَ لِأَمرِ اللّهِ تَعالى ولِكِتابِهِ ولِرَسولِهِ وَالعامِلونَ بِرَأيِهِم وأهوائِهِم وإن كَثُروا ، وقَد مَضى مِنهُمُ الفَوجُ الأَوَّلُ وبَقِيَت أفواجٌ وعَلَى اللّهِ قَصمُها (1) وَاستيصالُها عَن جَدَدِ (2) الأَرضِ (3) .
1 / 4ما لَم يُعتَمَد عَلى بُرهانِ السُّنَّةِ وضِياءِ الحُجَّةِالإمام علي عليه السلام :إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ : مُتَّبِعٌ شِرعَةً ، ومُبتَدِعٌ بِدعَةً لَيسَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ ولا ضِياءُ حُجَّةٍ . (4)
.
ص: 471
1 / 3آنچه بر رأى و گرايش شخصى ، استوار بوده ، با قرآن و سنّت ، ناسازگار باشدامام على عليه السلام_ در پاسخ پرسش از معناى اهل بدعت _ :اهل بدعت، كسانى هستند كه با فرمان خداى متعال و با كتاب او و پيامبرش ، مخالفت بورزند و بر اساس رأى و گرايش خود ، عمل مى كنند ، هر چند شمارشان بسيار باشد. گروه نخست ايشان ، از ميان رفتند و گروه هايى چند مانده اند كه خداوند ، آنان را نيز در هم خواهد شكست و ريشه آنها را از روى زمين ، بر خواهد كَنْد.
1 / 4آنچه بر سنّت آشكار و دليل روشن ، استوار نباشدامام على عليه السلام :مردم ، دو دسته اند: پيرو شريعت، و بدعت گذار كه براى او از جانب خداوند ، نه برهانى از سنّت [پيامبر صلى الله عليه و آله ] است ، و نه پرتوى از حجّت [قرآن].
.
ص: 472
الفصل الثاني : ميزان معرفة السنّة والبدعةالإمام علي عليه السلام_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :أظهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ المَجهولَةَ ، وقَمَعَ بِهِ البِدَعَ المَدخولَةَ . (1)
عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ _ :يا كُمَيلُ : الدّينُ للّهِِ ، فَلا يَقبَلُ اللّهُ مِن أحَدٍ القِيامَ بِهِ إلّا رَسولاً أو نَبِيّا أو وَصِيّا . يا كُمَيلُ ، هِيَ نُبُوَّةٌ ورِسالَةٌ وإمامَةٌ ، ولَيسَ بَعدَ ذلِكَ إلّا مُوالينَ مُتَّبِعينَ أو عامِهينَ (2) مُبتَدِعينَ ، إنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ . (3)
عنه عليه السلام :إنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَها أعلامٌ ، وإنَّ البِدَعَ لَظاهِرَةٌ لَها أعلامٌ ، وإنَّ شَرَّ النّاسِ عِندَ اللّهِ إمامٌ جائِرٌ ضَلَّ وضُلَّ بِهِ ، فَأَماتَ سُنَّةً مَأخوذَةً ، وأحيا بِدعَةً مَتروكَةً . (4)
عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرُّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ ، فَتَجَلّى لَهُم سُبحانَهُ في كِتابِهِ مِن غَيرِ أن يَكونوا رَأَوهُ بِما أراهُم مِن قُدرَتِهِ ، وخَوَّفَهُم مِن سَطوَتِهِ ، وكَيفَ مَحَقَ مَن مَحَقَ بِالمَثُلاتِ ، وَاحتَصَدَ مَنِ احتَصَدَ بِالنَّقِماتِ . وإنَّهُ سَيَأتي عَلَيكُم مِن بَعدي زَمانٌ لَيسَ فيهِ شَيءٌ أخفى مِنَ الحَقِّ ، ولا أظهَرَ مِنَ الباطِلِ ، ولا أكثَرَ مِنَ الكَذِبِ عَلَى اللّهِ ورَسولِهِ ، ولَيسَ عِندَ أهلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلعَةٌ أبوَرَ مِنَ الكِتابِ إذا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ ، ولا أنفَقَ مِنهُ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ ، ولا فِي البِلادِ شَيءٌ أنكَرَ مِنَ المَعروفِ ، ولا أعرَفَ مِنَ المُنكَرِ ، فَقَد نَبَذَ الكِتابَ حَمَلَتُهُ ، وتَناساهُ حَفَظَتُهُ ، فَالكِتابُ يَومَئِذٍ وأهلُهُ طَريدانِ مَنفِيّانِ ، وصاحِبانِ مُصطَحِبانِ في طَريقٍ واحِدٍ لا يُؤويهِما مُؤوٍ ، فَالكِتابُ وأهلُهُ في ذلِكَ الزَّمانِ فِي النّاسِ ولَيسا فيهِم ، ومَعَهُم ولَيسا مَعَهُم ، لِأَنَّ الضَّلالَةَ لا تُوافِقُ الهُدى ، وإنِ اجتَمَعا ، فَاجتَمَعَ القَومُ عَلَى الفُرقَةِ ، وَافتَرَقوا عَلَى الجَماعَةِ ، كَأَنَّهُم أئِمَّةُ الكِتابِ ، ولَيسَ الكِتابُ إمامَهُم ، فَلَم يَبقَ عِندَهُم مِنهُ إلَا اسمُهُ ، ولا يَعرِفونَ إلّا خَطَّهُ وزَبرَهُ ، ومِن قَبلُ ما مَثَّلوا بِالصّالِحينَ كُلَّ مُثلَةٍ ، وسَمَّوا صِدقَهُم عَلَى اللّهِ فِريَةً ، وجَعَلوا فِي الحَسَنَةِ عُقوبَةَ السَّيِّئَةِ . وإنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِطولِ آمالِهِم وتَغَيُّبِ آجالِهِم ، حَتّى نَزَلَ بِهِمُ المَوعودُ الَّذي تُرَدُّ عَنهُ المَعذِرَةُ ، وتُرفَعُ عَنهُ التَّوبَةُ ، وتَحُلُّ مَعَهُ القارِعَةُ وَالنَّقِمَةُ . أيُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ مَنِ استَنصَحَ اللّهَ وُفِّقَ ، ومَنِ اتَّخَذَ قَولَهُ دَليلاً هُدِيَ «لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ» ؛ فَإِنَّ جارَ اللّهِ آمِنٌ ، وعَدُوَّهُ خائِفٌ ، وإنَّهُ لا يَنبَغي لِمَن عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ أن يَتَعَظَّمَ ؛ فَإِنَّ رِفعَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما عَظَمَتُهُ أن يَتَواضَعوا لَهُ ، وسَلامَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما قُدرَتُهُ أن يَستَسلِموا لَهُ ، فَلا تَنفِروا مِنَ الحَقِّ نِفارَ الصَّحيحِ مِنَ الأَجرَبِ ، وَالبارِئِ مِن ذِي السَّقَمِ ، وَاعلَموا أنَّكُم لَن تَعرِفُوا الرُّشدَ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي تَرَكَهُ ، ولَن تَأخُذوا بِميثاقِ الكِتابِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَقَضَهُ ، ولَن تَمَسَّكوا بِهِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَبَذَهُ ، فَالتَمِسوا ذلِكَ مِن عِندِ أهلِهِ ، فَإِنَّهُم عَيشُ العِلمِ ، ومَوتُ الجَهلِ ، هُمُ الَّذينَ يُخبِرُكُم حُكمُهُم عَن عِلمِهِم ، وصَمتُهُم عَن مَنطِقِهِم ، وظاهِرُهُم عَن باطِنِهِم ، لا يُخالِفونَ الدّينَ ولا يَختَلِفونَ فيهِ ، فَهُوَ بَينَهُم شاهِدٌ صادِقٌ ، وصامِتٌ ناطِقٌ . (5)
.
ص: 473
فصل دوم : معيار شناخت سنّت و بدعتامام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :[خداوند] به واسطه او ، شريعت هاى (احكام و قوانين الهى) ناشناخته را آشكار نمود و بدعت هاى وارد شده [به دين ]را در هم كوبيد .
امام على عليه السلام_ در سفارش به كميل بن زياد _ :اى كميل! دين ، از آنِ خداست. پس خداوند از اَحَدى نمى پذيرد كه به [رهبرى] آن بپردازد ، مگر آن كه فرستاده[ ى خدا ]باشد يا پيامبر يا وصى [و جانشين پيامبر]. اى كميل! [زيرا از سه حال ، خارج نيست : ]نبوّت است و رسالت و امامت . از اينها كه بگذرد يا دنباله رو و پيرو هستند يا سرگردانِ بدعت گذار. خداوند، در حقيقت، از پرواپيشگان مى پذيرد.
امام على عليه السلام :سنّت ها ، روشن اند و نشانه هايى دارند، و بدعت ها نيز آشكارند و نشانه هايى دارند . بدترينِ مردم در نزد خدا ، پيشواى منحرفى است كه خود ، گم راه است و سبب گم راهى ديگران نيز مى شود ، سنّت هاى به كار رفته را مى ميرانَد ، و بدعت هاى وا نهاده شده را زنده مى گردانَد .
امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت ( / با پيام حق فرستاد) تا بندگانش را از بت پرستى به خداپرستى، و از فرمانبرى شيطان به فرمانبرى خويش بكشانَد و به واسطه قرآنى روشن و استوار ، بندگان ، پروردگار خود را كه نشناخته اند ، بشناسند، و به وجود او كه نفى اش كرده اند ، اقرار نمايند و او را كه منكرش گشته اند ، اثبات كنند ؛ چه، خداوند سبحان در كتاب خويش ، خود را بر آنان هويدا ساخت، بى آن كه [به چشم سر] او را ديده باشند ؛ بلكه با نشان دادن قدرت خويش به آنان، و ترسانيدنشان از خشم خويش، و اين كه چگونه مردمانى را كه بايد نابود مى كرده ، با كيفرها نابود كرده ، و آنان را كه بايد درو مى كرده ، با انتقام هايش درو كرده است . به زودى، پس از من، روزگارى بر شما مى آيد كه در آن روزگار ، چيزى پنهان تر از حق ، پيداتر از باطل، و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و پيامبرش نباشد، و در ميان مردمِ آن روزگار ، كالايى بى رونق تر از كتاب [خدا] _ آن گاه كه به راستى خوانده شود _ ، نيست، و نه [ كالايى ] پُررونق تر از آن _ آن گاه كه دست خوش تحريف و جا به جايى گردد _ . در شهرها چيزى منكرتر از معروف و معروف تر از منكر نباشد . قرآن را ، حاملان آن ، به دور مى افكنند و حافظانش ، آن را به فراموشى مى سپارند . پس در آن روز، قرآن و پيروانش، دو رانده شده و تبعيدى اند، و دو يارِ همراهى كه كسى پناهشان نمى دهد. در آن روزگار، قرآن و پيروانش ، هم در ميان مردم اند و هم در ميانشان نيستند، هم با مردم اند و هم با آنان نيستند؛ زيرا گم راهى با هدايت نمى سازد، اگر چه در كنار يكديگر باشند . مردم [در آن روزگار] ، بر جدايى هم داستان اند و از جماعت ، پراكنده. تو گويى آنان ، پيشواى قرآن اند ، نه قرآن ، پيشواى آنان ! از قرآن در ميان ايشان ، جز نامش نمانده است، و جز خط و نوشته آن را نمى شناسند. پيش از آن [كه چنان زمانى فرا رسد] ، به نيكان ، انواع شكنجه ها را روا مى دارند، و سخن [و باور ]راستِ آنان را دروغ بستن بر خدا مى نامند و نيكى را به سانِ بدى ، كيفر مى دهند. كسانى كه پيش از شما بودند، در حقيقت، به سبب درازىِ آرزوهايشان و از ياد بردن اَجَل هايشان ، به هلاكت در افتادند، تا آن كه مرگ بر آنان فرود آمد ؛ مرگى كه عذرپذير نيست و مجال توبه اى را باقى نمى گذارد و مصيبت و كيفر را با خود مى آورد. اى مردم! هر كه از خدا راه نمايى جويد ، توفيق ، رفيقِ او مى شود، و هر كه سخن او را راه نما بر گيرد ، [به درست ترين راه ، ] راه نمايى مى شود؛ زيرا پناهنده به خدا ، در امان است و دشمن او در هراس . براى آن كه بزرگى خدا را بشناسد ، نسِزَد كه بزرگى بفروشد؛ زيرا بزرگى كسانىِ كه بزرگىِ خدا را مى شناسند ، در اين است كه براى او فروتنى كنند، و سلامت آنان كه قدرت خدا را مى دانند ، در آن است كه در برابرش سرِ تسليم ، فرود آورند . پس، از حق، به سانِ گريختن شخص سالم از آدم گَر، و چونان گريختن تن درست از بيمار، مگريزيد و بدانيد كه شما ، هرگز راه درست را نخواهيد شناخت ، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است ، بشناسيد . هرگز به پيمان قرآن ، وفا نمى كنيد ، مگر آن گاه كه كسى را كه پيمان آن را شكسته است ، بشناسيد ؛ و هرگز به قرآن چنگ نمى زنيد ، مگر آن گاه كه كسى را كه آن را به دور افكنده است ، بشناسيد . اين همه را از اهل قرآن بخواهيد؛ زيرا آنان ، [ مايه ] حيات دانش و مرگ نادانى اند ؛ همانان كه داورى شان ، به شما از [ميزان] دانش آنان ، خبر مى دهد، و سكوتشان ، از سخنشان، و برونشان ، از درونشان . نه با دين ، مخالفت مى ورزند و نه در آن ، اختلاف دارند. دين در ميان آنان ، گواهىْ راستگو و خاموشىْ گوياست.
.
ص: 474
. .
ص: 475
. .
ص: 476
الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام :حَجَّ عُمَرُ أوَّلَ سَنَةٍ ، حَجَّ وهُوَ خَليفَةٌ ، فَحَجَّ تِلكَ السَّنَةَ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ ، وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام قَد حَجَّ في تِلكَ السَّنَةِ بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلاموبِعَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ . قالَ : فَلَمّا أحرَمَ عَبدُ اللّهِ لَبِسَ إزارا ورِداءً مُمَشَّقَينِ مَصبوغَينِ بِطينِ المِشقِ (1) ثُمَّ أتى فَنَظَرَ إلَيهِ عُمَرُ وهُوَ يُلَبّي وعَلَيهِ الإِزارُ وَالرِّداءُ وهُوَ يَسيرُ إلى جَنبِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ عُمَرُ مِن خَلفِهِم : ما هذِهِ البِدعَةُ الَّتي فِي الحَرَمِ؟ فَالتَفَتَ إلَيهِ عَلِيٌّ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا عُمَرُ لا يَنبَغي لِأَحَدٍ أن يُعَلِّمَنَا السُّنَّةَ ، فَقالَ عُمَرُ : صَدَقتَ يا أبَا الحَسَنِ ، لا وَاللّهِ ما عَلِمتُ أنَّكُم هُم . (2)
بحار الأنوار عن عبد اللّه بن مهران عن أبيه :إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلامدَفَعَ إلى مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ كِتابا فيهِ دُعاءٌ وَالصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله دَفَعَهُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ [بنِ ]الأَشعَثِ إلَى ابنِهِ مِهرانَ ، وكانَتِ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله الَّتي فيهِ : ... ونَهَجتَ بِهِ لِخَلقِكَ صِراطَكَ المُستَقيمَ وبَيَّنتَ بِهِ العَلاماتِ وَالنُّجومَ الَّذي بِهِ يَهتَدونَ ، ولَم تَدَعهُم بَعدَهُ في عَمياءَ يَهيمونَ (3) ، ولا في شُبهَةٍ يَتيهونَ ، ولَم تَكِلهُم إلَى النَّظَرِ لِأَنفُسِهِم في دينِهِم بِآرائِهِم ولَا التَّخَيُّرِ مِنهُم بِأَهوائِهِم ، فَيَتَشَعَّبونَ في مُدلَهِمّاتِ البِدَعِ ، ويَتَحَيَّرونَ في مُطَبَّقاتِ الظُّلَمِ وتَتَفَرَّقُ بِهِمُ السُّبُلُ في ما يَعلَمونَ وفيما لا يَعلَمونَ . (4)
الإمام الرضا عليه السلام :إن قالَ قائِلٌ : ولِمَ جَعَلَ [اللّهُ] اُولِي الأَمرِ وأمَرَ بِطاعَتِهِم؟ قيلَ : لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ... مِنها : أنَّهُ لَو لَم يَجعَل لَهُم إماما قَيِّما أمينا حافِظا مُستَودَعا لَدَرَسَتِ المِلَّةُ وذَهَبَ الدّينُ وغُيِّرَتِ السُّنَنُ وَالأَحكامُ ، ولَزادَ فيهِ المُبتَدِعونَ ونَقَصَ مِنهُ المُلحِدونَ وشَبَّهوا ذلِكَ عَلَى المُسلِمينَ ، إذ قَد وَجَدنَا الخَلقَ مَنقوصينَ مُحتاجينَ غَيرَ كامِلينَ مَعَ اختِلافِهِم وَاختِلافِ أهوائِهِم وتَشَتُّتِ حالاتِهِم ، فَلَو لَم يَجعَل فيها قَيِّما حافِظا لِما جاءَ بِهِ الرَّسولُ الأَوَّلُ ، لَفَسَدوا عَلى نَحوِ ما بَيَّناهُ ، وغُيِّرَتِ الشَّرايِعُ وَالسُّنَنُ وَالأَحكامُ وَالإِيمانُ ، وكانَ في ذلِكَ فَسادُ الخَلقِ أجمَعينَ . (5)
.
ص: 477
امام باقر و امام صادق عليهماالسلام :عمر ، در نخستين سال خلافتش حج گزارد. در آن سال ، مهاجران و انصار نيز حج گزاردند. على عليه السلام نيز در همان سال، به همراه حسن و حسين عليهماالسلام و عبد اللّه بن جعفر ، حج گزارد. چون عبد اللّه احرام بست، پاىْ جامه و رَدايى كه هر دو با گِل سرخ ، رنگ شده بودند، به تن كرد و آمد و لبّيك گويان ، در كنار على عليه السلام حركت كرد. عمر كه در پشت سرِ آنان بود ، عبد اللّه را با آن پاىْ جامه و رَدا ديد. گفت: اين ، چه بدعتى است در حرم؟ على عليه السلام رو به سوى او كرد و فرمود : «اى عمر! هيچ كس را نسِزَد كه به ما سنّت را بياموزد». عمر گفت: درست است اى ابو الحسن ! به خدا سوگند نمى دانستم كه شما ايشانيد !
بحار الأنوار_ به نقل از عبد اللّه بن مهران ، از پدرش _ :امام صادق عليه السلام به محمّد بن اشعث ، كتابى ( / نوشته اى) داد كه در آن ، دعايى و درودى بر پيامبر صلى الله عليه و آله بود . جعفر بن محمّد [بن] اشعث ، آن را به فرزندش مهران داد . در آن درودِ بر پيامبر صلى الله عليه و آله ، آمده بود : «... و به واسطه او ، خلق خود را بر راه راستت بُردى و به سبب او ، نشانه ها و ستارگان راه نما را نشان دادى و پس از او نيز ، آنان (مردم) را در كورى و بى هدفى و در شُبهات ، سرگردان ، رها نساختى و آنها را به خود ، وا نگذاشتى كه در دينشان ، به آراى خويش چنگ زنند و از گرايش هاى خود ، پيروى كنند و در نتيجه، در تاريكى بدعت ها ، شاخه شاخه شوند و در انباشتِ ظلمات ، سرگردان بمانند و هر يك ، دانسته و ندانسته ، به راهى پراكنده شوند».
امام رضا عليه السلام :اگر گوينده اى بگويد: «چرا[خدا ، ] زمامداران [و پيشوايان دينى] را گمارد و به فرمانبرى از ايشان ، فرمان داد؟» ، در پاسخ ، گفته مى شود: به دلايل بسيارى... از جمله اين كه: اگر براى آنان ، پيشوا و سرپرستى درستكار و نگهبان و امانتدار نمى گمارد ، آيين [الهى ] ، نيست مى شد و دين ، از ميان مى رفت و سنّت ها و احكام ، تغيير داده مى شدند. بدعت گذاران ، در آن مى افزودند و كج روان ، از آن مى كاستند و آن را بر مسلمانان ، مشتبه مى ساختند؛ زيرا ما مردم را ناقص و نيازمند و ناكامل يافته ايم، به علاوه ناهمسازى آنان و اختلاف در گرايش ها و پراكندگىِ حالات و آرايشان . بنا بر اين ، اگر در ميان آنان ، سرپرستى قرار نمى داد كه از آنچه كه فرستاده نخست آورد ، نگهبانى كند، همچنان كه گفتيم، مردمان ، تباه مى شدند و شرايع و سنّت ها و احكام و ايمان ، دست خوش دگرگونى مى شدند و در نتيجه، همه خلق ، تباه مى شدند.
.
ص: 478
. .
ص: 479
. .
ص: 480
الفصل الثالث : التحذير من البدعة3 / 1تَحذيرُ اللّه عزّوجلِّ مِنَ البِدعَةِالكتاب«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ * الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ هُم بِالْأَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ» . (1)
«إِنَّمَا النَّسِى ءُ زِيَادَةٌ فِى الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِئواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ » . (2)
«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ » . (3)
«فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ » . (4)
.
ص: 481
فصل سوم : بر حذر داشتن از بدعت3 / 1بر حذر داشتن خدا از بدعتقرآن«و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا ، دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند و گواهان ، خواهند گفت: «ايشان بودند كه بر پروردگارشان ، دروغ بستند» . هان! لعنت خدا بر ستمكاران باد ؛ كسانى كه سدّ راه خدا شدند و در پىِ كژى آن بودند و به روز واپسين ، كافر بودند».
«جز اين نيست كه جا به جا كردن [ِ ماه هاى حرام ] ، فزونى در كفر است كه كافران ، به وسيله آن گم راه مى شوند؛ سالى آن را حلال مى شمارند و سالى [ ديگر ] آن را حرام مى دانند، تا با شماره ماه هايى كه خدا حرام كرده است ، موافق سازند و در نتيجه ، آنچه را خدا حرام كرده ، [ بر خود ]حلال گردانند. زشتىِ اعمالشان ، برايشان آراسته شده است ؛ و خدا ، گروه كافران را هدايت نمى كند» .
«و براى آنچه زبان شما به دروغ مى پردازد، مگوييد: «اين ، حلال است و آن ، حرام» تا بر خدا دروغ ببنديد ؛ زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند ، رستگار نمى شوند» .
«پس واى بر كسانى كه كتابى [ تحريف شده ] را با دست هاى خود مى نويسند، سپس مى گويند: «اين ، از جانب خداست»، تا بدان ، بهاى ناچيزى را به دست آورند . پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته است ! و واى بر ايشان از آنچه [ از اين راه ] به دست مى آورند !» .
.
ص: 482
«وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُنَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ » . (1)
راجع : البقرة : 80 ، آل عمران : 93 و 94 ، النساء : 171 ، المائدة : 73 و 87 ، الأنعام : 136 _ 140 و 143 و 144 و 159 ، التوبة : 30 ، يونس : 15 .
الحديثحلية الأولياء عن عمر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : يا عائِشَةُ «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا» (2) إنَّهُم أصحابُ البِدَعِ ، وأصحابُ الأَهواءِ ، وأصحابُ الضَّلالَةِ مِن هذِهِ الاُمَّةِ . يا عائِشَةُ ، إنَّ لِكُلِّ صاحِبِ ذَنبٍ تَوبَةً ، إلّا أصحابَ الأَهواءِ وَالبِدَعِ ، أنَا مِنهُم بَريءٌ وهُم مِنّي بُراءُ . (3)
مجمع البيان عن أنس بن مالك مرفوعا_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئولُونَ» (4) _ :إنَّهُم مَسؤولونَ عَمّا دَعَوا إلَيهِ مِنَ البِدَعِ . (5)
راجع : هذه الموسوعة : ج 12 ص 56 (البدعة / الفصل العاشر : عدّة من المبتدعين) .
3 / 2تَحذيرُ النَّبِيِّ مِنَ البِدعَةِ وَالمُبتَدِعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَرُّ الاُمورِ مُحدَثاتُها (6) ، وكُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ ، وكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ . (7)
.
ص: 483
«و از ميان آنان ، گروهى هستند كه زبان خود را به [ خواندن ] كتابى [ تحريف شده ]مى پيچانند، تا آن [ بربافته ] را از [ مطالب ] كتاب [ آسمانى ] بپنداريد، با اين كه آن ، از كتاب [ آسمانى ] نيست؛ و مى گويند: «آن ، از جانب خداست»، در صورتى كه از جانب خدا نيست؛ و بر خدا دروغ مى بندند، با اين كه خودشان [ هم ] مى دانند» .
ر . ك : بقره : 80 ، آل عمران : 93 و 94 ، نساء : 171 ، مائده : 73 و 87 ، انعام : 136 _ 140 و 143 و 144 و 159 ، توبه : 30 ، يونس : 15 .
حديثحلية الأولياء_ به نقل از عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [خطاب به عايشه] فرمود : اى عايشه ! «كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند» ، اينان ، همان بدعت گذاران و فرقه سازان و گم راهان اين امّت هستند. اى عايشه! براى هر گنهكارى ، راه توبه باز است ، مگر فرقه سازان و بدعت گذاران، كه من از آنان بيزارم و آنان از من بيزارند .
مجمع البيان_ به نقل از اَ نَس بن مالك، در حديثى كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده است ، در تفسير اين سخن خداوند متعال : «آنان را نگه داريد كه بازخواست شدنى اند» _ :يعنى از بدعت هايى كه بدانها فرا مى خواندند، بازخواست مى شوند .
ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 57 (بدعت / فصل دهم : شمارى از بدعت گذاران) .
3 / 2بر حذر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله از بدعت و بدعت گذارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ كارها ، نوساخته هاست. (1) هر نوساخته اى ، بدعت است، و هر بدعتى ، گم راهى است .
.
ص: 484
المراسيل عن الحسن البصري :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : «مَن أحدَثَ حَدَثا ، أو آوى مُحدِثا فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ» . قالوا : ومَا المُحدَثُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : «بِدعَةٌ مُثلَةٌ (1) بِغَيرِ حَدٍّ ، نُهبَةٌ بِغَيرِ حَقٍّ» . (2)
معاني الأخبار عن اُميّة بن يزيد القرشي :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن أحدَثَ حَدَثا ، أو آوى مُحدِثا ، فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لا يُقبَلُ مِنهُ عَدلٌ ولا صَرفٌ يَومَ القِيامَةِ . فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الحَدَثُ؟ قالَ : مَن قَتَلَ نَفسا بِغَيرِ نَفسٍ . أو مَثَّلَ مُثلَةً بِغَيرِ قَوَدٍ (3) ، أوِ ابتَدَعَ بِدعَةً بِغَيرِ سُنَّةٍ ، أوِ انتَهَبَ نُهبَةً ذاتَ شَرَفٍ . قالَ : فَقيلَ : مَا العَدلُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الفِديَةُ . قالَ : فَقيلَ : مَا الصَّرفُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : التَّوبَةُ . (4)
قرب الإسناد عن زيد بن أسلم :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله سُئِلَ عَمَّن أحدَثَ حَدَثا أو آوى مُحدِثا ما هُوَ ؟ فَقالَ : مَنِ ابتَدَعَ بِدعَةً فِي الإِسلامِ ، أو مَثَّلَ بِغَيرِ حَدٍّ (5) ، أو مَنِ انتَهَبَ نُهبَةً يَرفَعُ المُسلِمونَ إلَيها أبصارَهُم ، أو يَدفَعُ عَن صاحِبِ الحَدَثِ أو يَنصُرُهُ أو يُعينُهُ . (6)
.
ص: 485
المراسيل_ به نقل از حسن بصرى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد ، لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همگى، بر او باد ! از چنين كسى ، نه توبه اى پذيرفته مى شود ، نه فِديه اى». گفتند : نوساخته چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «بدعت ، [مانند] مُثله كردن ، (1) بدون آن كه پاى حدّى [و مجازاتى شرعى ]در ميان باشد و غارت كردن به ناحقّ» .
معانى الأخبار_ به نقل از اميّة بن يزيد قُرَشى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد ، لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همگى، بر او باد ! در روز قيامت ، از چنين كسى ، نه عدلى پذيرفته مى شوند ، نه صَرفى». گفته شد: اى پيامبر خدا ! نوساخته چيست؟ فرمود: «كسى كه شخصى را بدون قصاص بكُشد، يا از كسى، بدون قصاص، عضوى قطع كند، يا چيزى را كه در سنّت نيست ، بدعت بگذارد، يا چيز ارزشمندى را غارت كند» . گفته شد: عدل چيست، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «فِديه» . گفته شد: صَرف چيست ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود: «توبه».
قرب الإسناد_ به نقل از زيد بن اَسلَم _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در باره معناى «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد» ، سؤال شد. فرمود: «[يعنى] كسى كه در اسلام بدعتى بگذارد ، يا بدون حد ، كسى را مُثله كند، يا دست به غارتى بزند كه نگاه هاى مسلمانان به سوى آن جلب شود، يا از بدعت گذارى دفاع كند، يا به او يارى برساند، يا به او كمك نمايد».
.
ص: 486
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أصحابُ البِدَعِ كِلابُ النّارِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّبِعوا ولا تَبتَدِعوا ، فَكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ سَبيلُها إلَى النّارِ . (4)
عنه صلى الله عليه و آله :مَعاشِرَ النّاسِ ، إنّي راحِلٌ عَن قَريبٍ ، ومُنطَلِقٌ إلَى المَغيبِ ، اُوصيكُم في عِترَتي خَيرا ، وإيّاكُم وَالبِدَعَ ، فَإِنَّ كُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وَالضَّلالَةَ وأهلَها فِي النّارِ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :مَن غَشَّ اُمَّتي فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، أن يَبتَدِعَ لِاُمَّتي بِدعَةَ ضَلالَةٍ فَيَعمَلَ بِها . (6)
.
ص: 487
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدعت گذاران ، سگ هاى جهنّم اند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بدعتى ، گم راهى است و هر گم راهى اى در آتش است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيرو باشيد و بدعت مگذاريد؛ زيرا هر بدعتى ، گم راهى است و هر گم راهى اى در آتش است .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بدعتى ، گم راهى است، و هر گم راهى اى ، راهش به سوى آتش است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! من به زودى [از ميان شما] مى كوچم و به جهانِ ناديده مى روم. به شما سفارش مى كنم كه با خانواده ام به نيكى رفتار كنيد و از بدعت ها بپرهيزيد؛ زيرا هر بدعتى ، گم راهى است ، و گم راهى و اهل آن ، در آتش اند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس امّت مرا فريب دهد ، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان ، بر او باد ؛ يعنى بدعتى گم راه كننده در ميان امّتم پديد آورد كه به آن ، عمل شود.
.
ص: 488
عنه صلى الله عليه و آله :سِتَّةٌ لَعَنَهُمُ اللّهُ ولَعَنتُهُم وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ : الزّائِدُ في كِتابِ اللّهِ ، وَالمُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللّهِ ، وَالرّاغِبُ عَن سُنَّتي إلى بِدعَةٍ ... . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :الأَمرُ المُفظِعُ ، وَالحِملُ المُضلِعُ (2) ، وَالشَّرُّ الَّذي لايَنقَطِعُ : إظهارُ البِدَعِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن أذَلَّ نَفسَهُ ... ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ ولَم يَدَعها (4) إلَى البِدعَةِ . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، حَلالي حَلالٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وحَرامي حَرامٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، ألا وقَد بَيَّنَهُمَا اللّهُ عز و جل فِي الكِتابِ ، وبَيَّنتُهُما في سيرَتي وسُنَّتي ، وبَينَهُما شُبُهاتٌ مِنَ الشَّيطانِ ، وبِدَعٌ بَعدي ، مَن تَرَكَها صَلَحَ أمرُ دينِهِ ، وصَلَحَت لَهُ مُرُوءَتُهُ وعِرضُهُ ، ومَن تَلَبَّسَ بِها ووَقَعَ فيها وَاتَّبَعَها ، كانَ كَمَن رَعى غَنَمَهُ قُربَ الحِمى ، ومَن رَعى ماشِيَتَهُ قُربَ الحِمى نازَعَتهُ نَفسُهُ إلى أن يَرعاها فِي الحِمى ، ألا وإنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمىً ، ألا وإنَّ حِمَى اللّهِ عز و جلمَحارِمُهُ ، فَتَوَقَّوا حِمَى اللّهِ ومَحارِمَهُ . (6)
.
ص: 489
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش گروه اند كه خداوند ، آنها را لعنت كرده است و من و هر پيامبرِ مستجاب الدعوه اى هم آنان را لعنت كرده ايم: افزاينده در كتاب خدا، انكار كننده تقدير خدا، روى گردان از سنّت من به سوى بدعت .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كار زشتِ وحشتناك، و بارِ كمرشكن، و شرّ تمام ناشدنى ، عبارت است از: پديد آوردن بدعت ها .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال كسى كه نفس خود را رام ساخته ... و به سنّت ، بسنده كرده و آن را وا ننهاده ، به بدعت ، روى نياورده است !
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! حلال من تا روز قيامت ، حلال است و حرام من تا روز قيامت ، حرام است. بدانيد كه خداوند عز و جل ، اين دو را در كتاب خود ، بيان فرموده است و من نيز آنها را در سيره و سنّت خويش ، روشن ساخته ام . از اين دو كه گذشت، بقيّه ، شُبهات شيطان و بدعت هايى است كه پس از من ، گذارده مى شوند. هر كس آنها ( شُبهات و بدعت ها ) را ترك گويد ، كار دينش به صلاح مى آيد و مُروّت او [ باقى ] و آبرويش سالم خواهد ماند . هر كه به آنها چنگ زند و در آنها بيفتد و از آنها پيروى كند ، چونان كسى است كه گوسفندان خويش را در نزديك قُرُقگاه ، مى چرانَد . هر كه رَمه اش را در نزديكى قُرُقگاه بچرانَد ، وسوسه مى شود كه آنها را به قُرُقگاه در آورد. بدانيد كه هر پادشاهى ، قُرُقگاهى دارد ! آگاه باشيد كه قُرُقگاه خداوند عز و جل ، حرام هاى اوست ! پس خود را از [در آمدن به] قُرُقگاه خدا و حرام هاى او ، نگه داريد .
.
ص: 490
عنه صلى الله عليه و آله :أهلُ البِدَعِ شَرُّ الخَلقِ وَالخَليقَةِ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :إذا ماتَ صاحِبُ بِدعَةٍ ، فَقَد فُتِحَ فِي الإِسلامِ فَتحٌ . (2)
3 / 3تَحذيرُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ البِدعَةِ وَالمُبتَدِعِالإمام علي عليه السلام :قَد قُلتُم : «رَبُّنَا اللّهُ» ، فَاستَقيموا عَلى كِتابِهِ ، وعَلى مِنهاجِ أمرِهِ ، وعَلَى الطَّريقَةِ الصّالِحَةِ مِن عِبادَتِهِ ، ثُمَّ لا تَمرُقوا (3) مِنها ، ولا تَبتَدِعوا فيها ، ولا تُخالِفوا عَنها فَإِنَّ أهلَ المُروقِ مُنقَطَعٌ بِهِم عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ . (4)
عنه عليه السلام :طوبى لِمَن ذَلَّ في نَفسِهِ ، ... وعَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ ، ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ ، ولَم يُنسَب إلَى البِدعَةِ . (5)
عنه عليه السلام_ فِي التَّحذيرِ مِنَ الفِتَنِ _ :فَلا تَكونوا أنصابَ (6) الفِتَنِ ، وأعلامَ البِدَعِ . (7)
عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ مِنَ الدَّجّالِ ، أئِمَّةٌ مُضِلّونَ ، وهُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ . (8)
.
ص: 491
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدعت گذاران، بدترينِ مردمان و آفريدگان اند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بدعت گذارى بميرد، فتحى نصيب اسلام شده است.
3 / 3بر حذر داشتن اهل بيت عليهم السّلام از بدعت و بدعت گذارامام على عليه السلام :شما گفته ايد: «پروردگار ما ، اللّه است» . پس [در عمل نيز] بر كتاب او و بر شاه راه هدايت او، و در راه درستِ بندگى او ، پايدارى ورزيد و از آن ، بيرون نرويد. در آن ، بدعت مگذاريد و از آن ، سرپيچى نكنيد ؛ زيرا آنان كه از اين راه خارج شوند، روز قيامت نزد خداوند ، عذرى ندارند.
امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه نفسش رام و مقهور [او] شود ... و شرّ خود را از مردم ، دور بدارد و در حيطه سنّت بمانَد و بدعت گذارى به او نسبت داده نشود !
امام على عليه السلام_ در بر حذر داشتن از فتنه ها _ :نشانه هاى فتنه ها و پرچم هاى بدعت ها مباشيد.
امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :من آن اندازه كه از پيشوايان گم راه كننده، يعنى سران بدعتيان، بر اين امّت مى ترسم ، از دجّال بر آنان نمى ترسم.
.
ص: 492
عنه عليه السلام :اِحتَفِظوا بِهذِهِ الحُروفِ السَّبعَةِ فَإِنَّها مِن قَولِ أهلِ الحِجا (1) ، ومِن عَزائِمِ اللّهِ فِي الذِّكرِ الحَكيمِ ، أنَّهُ لَيسَ لِأَحَدٍ أن يَلقَى اللّهَ عز و جل بِخَلَّةٍ مِن هذِهِ الخِلالِ : الشِّركُ بِاللّهِ فيمَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ ، أو إشفاءُ غَيظٍ بِهَلاكِ نَفسِهِ ، أو إقرارٌ بِأَمرٍ يَفعَلُ غَيرُهُ ، أو يَستَنجِحُ إلى مَخلوقٍ بِإِظهارِ بِدعَةٍ في دينِهِ ، أو يَسُرُّهُ أن يَحمَدُهُ النّاسُ بِما لَم يَفعَل ، وَالمُتَجَبِّرُ المُختالُ ، وصاحِبُ الاُبُّهَةِ (2) وَالزَّهوِ (3) . (4)
عنه عليه السلام :وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِماً ولَيسَ بِهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ ، وأضاليلَ مِن ضُلّالٍ ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكاً مِن حِبالِ غُرورٍ وقَولِ زورٍ ، قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ ، يُؤمِنُ مِنَ العَظائِمِ ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ ، يَقولُ : «أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ» وفيها وَقَعَ ويَقولُ : «أعتَزِلُ البِدَعَ» وبَينَهَا اضطَجَعَ ، فَالصُّورَةُ صورَةُ إنسانٍ ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ ، لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ ، وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ ، فَأَينَ تَذهَبونَ . (5)
الإمام زين العابدين عليه السلام :أيُّهَا المُؤمِنونَ لا يَفتِنَنَّكُمُ الطَّواغيتُ وأتباعُهُم مِن أهلِ الرَّغبَةِ في هذِهِ الدُّنيا ... إنَّ الاُمورَ الوارِدَةَ عَلَيكُم في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مِن مُظلِماتِ الفِتَنِ وحَوادِثِ البِدَعِ وسُنَنِ الجَورِ وبَوائِقِ (6) الزَّمانِ وهَيبَةِ السُّلطانِ ووَسوَسَةِ الشَّيطانِ ، لَتُثَبِّطُ (7) القُلوبَ عَن تَنَبُّهِها، وتُذهِلُها عَن مَوجودِ الهُدى ومَعرِفَةِ أهلِ الحَقِّ إلّا قَليلاً مِمَّن عَصَمَ اللّهُ ، فَلَيسَ يَعرِفُ تَصَرُّفَ أيّامِها وتَقَلُّبَ حالاتِها وعاقِبَةَ ضَرَرِ فِتنَتِها إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ ، ونَهَجَ سَبيلَ الرُّشدِ وسَلَكَ طَريقَ القَصدِ ، ثُمَّ استَعانَ عَلى ذلِكَ بِالزُّهدِ ، فَكَرَّرَ الفِكرَ وَاتَّعَظَ بِالعِبَرِ وَازدَجَرَ ، وزَهِدَ في عاجِلِ بَهجَةِ الدُّنيا ، وتَجافى عَن لَذّاتِها ، ورَغِبَ في دائِمِ نَعيمِ الآخِرَةِ وسَعى لَها سَعيَها ، وراقَبَ المَوتَ ، وشَنَأَ (8) الحَياةَ مَعَ القَومِ الظّالِمينَ . نَظَرَ إلى ما فِي الدُّنيا بِعَينٍ نَيِّرَةٍ حَديدَةِ البَصَرِ ، وأبصَرَ حَوادِثَ الفِتَنِ وضَلالَ البِدَعِ وجَورَ المُلوكِ الظَّلَمَةِ . فَلَقَد لَعَمرِي استَدبَرتُمُ الاُمورَ الماضِيَةَ فِي الأَيّامِ الخالِيَةِ مِنَ الفِتَنِ المُتَراكِمَةِ وَالاِنهِماكِ فيما تَستَدِلّونَ بِهِ عَلى تَجَنُّبِ الغَواةِ وأهلِ البِدَعِ ، وَالبَغيِ وَالفَسادِ فِي الأَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ . فَاستَعينوا بِاللّهِ وَارجِعوا إلى طاعَةِ اللّهِ ، وطاعَةِ مَن هُوَ أولى بِالطّاعَةِ مِمَّنِ اتُّبِعَ واُطيعَ . (9)
.
ص: 493
امام على عليه السلام :اين هفت جمله را به ياد بسپاريد؛ زيرا از سخنان اهل خِرد و از احكام قطعى خداوند در قرآنِ استوار است كه هيچ كس را نسِزَد تا با داشتن يكى از اين خصلت ها ، خداوند عز و جل را ديدار كند: شريك قرار دادن براى خدا در آنچه بر او واجب گردانيده است، يا با نابود ساختن خويش ، (1) خشمى را فرو نشانَد ، يا به كارى اقرار كند كه ديگرى انجام داده است، يا براى آن كه از مخلوقى به حاجتى برسد ، در دين خود بدعتى پديد آورد، يا خوش داشته باشد كه مردم او را براى كارى كه نكرده است ، بستايند، و متكبّرِ گردن فراز، و شخص بزرگ منش مغرور .
امام على عليه السلام :و ديگرى كه خود را «دانشمند» مى نامد ، ليكن چنان نيست ؛ بلكه از نادانان و گم راهان ، مُشتى نادانى و گم راهى را فرو گرفته و دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ ، براى مردم گسترده است. قرآن را مطابق آراى خود ، تفسير مى كند و حق را بر محور گرايش ها و اميال خويش مى چرخانَد . [مردم را] از خطرهاى بزرگ ، آسودگىِ خاطر مى بخشد و گناهان بزرگ را [در نظرشان] آسان و كوچك مى نمايانَد . مى گويد: «به گاه در آمدن شُبهات ، درنگ مى كنم»، حال آن كه در آنها فرو افتاده است. مى گويد: «از بدعت ها ، كناره مى گيرم» ، حال آن كه ميان آنها ، فرو خفته است. صورتش ، صورت انسان است ؛ امّا دلش ، دل حيوان. نه راه هدايت را مى شناسد تا آن را بپويد، و نه باب كورى [و گم راهى] را تا از آن ، جلوگيرى كند. او مُرده اى در ميان زندگان است. پس به كجا مى رويد؟
امام زين العابدين عليه السلام :اى مؤمنان! زنهار كه طاغوت ها و پيروان آنها كه در پى اين دنيا هستند ، شما را نفريبند... پيشامدهايى كه در هر روز و شب بر شما مى رسد، از تيرگى فتنه ها گرفته تا رُخدادهاى بدعت آميز و راه و رسم هاى انحرافى، و رنج ها و ناگوارى هاى زمانه و هراس افكنى هاى حكومت و وسوسه شيطان، دل ها را از بيدار شدن ، باز مى دارند و آنها را از هدايت موجود و شناخت اهل حق ، غافل مى سازند ، مگر اندكى را كه خداوند ، آنان را مصون داشته است. بنا بر اين ، حوادث روزگار ، دگرگونى حالات و فرجام زيانبار فتنه ها را تنها آن كس مى شناسد كه خداوند ، او را مصون بدارد و راه درست را بپيمايد و در طريق حق ، حركت كند . سپس در اين راه ، از زُهد نيز كمك جويد و پيوسته بينديشد و از حوادث عبرت آموز ، پند گيرد و [از خلاف و كج روى] باز ايستد و به زرق و برق زودگذرِ دنيا ، پشت كند و از خوشى ها و كامجويى هاى آن ، كناره گيرد و به نعمت پايدار آخرت ، روى آورد و براى آن بكوشد و پيوسته ، مرگ و مُردن را در نظر داشته باشد و از زندگى با مردمان ستمگر ، بيزار باشد . [ چنين كسى ، ] به آنچه در دنياست ، با ديده اى روشن و تيزبين مى نگرد و فتنه هاى برخاسته و بدعت هاى گم راه كننده ، و ستم و كج روى حكمرانان ستمگر را نيك مى بيند. به جانم سوگند كه شما در روزگاران سپرى گشته ، چندان فتنه هاى انباشته را پشت سر نهاده و در آنها غرقه بوده ايد كه براى دور كردن شما از گم راهان و بدعت گذاران و ستمگران و آنان كه در زمين ، به ناحق ، تباهكارى و سركشى مى كنند ، مى توانند راه نماى شما باشند . پس، از خداوند ، يارى بجوييد و به فرمان بُردارى از خدا و فرمان بُردارى از كسى باز گرديد كه از ديگر كسانى كه پيروى و فرمان بُردارى مى شوند، به فرمان بُردارى ، سزاوارترند.
.
ص: 494
الإمام الباقر عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ (1) يَصِفُ فيهَا العُبّادَ وَالعُلَماءَ مِن هذِهِ الاُمَّةِ الَّذينَ ساروا بِكِتمانِ الكِتابِ وتَحريفِهِ _ :اُولئِكَ أشباهُ الأَحبارِ (2) وَالرُّهبانِ (3) ، قادَةٌ فِي الهَوى سادَةٌ فِي الرَّدى ، وآخَرونَ مِنهُم جُلوسٌ بَينَ الضَّلالَةِ وَالهُدى ، لا يَعرِفونَ إحدَى الطّائِفَتَينِ مِنَ الاُخرى ، يَقولونَ : ما كانَ النّاسُ يَعرِفونَ هذا ، ولا يَدرونَ ما هُوَ ؟ وصَدَقوا ، تَرَكَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى البَيضاءِ (4) لَيلُها مِن نَهارِها ، لَم يَظهَر فيهِم بِدعَةٌ ولَم يُبَدَّل فيهِم سُنَّةٌ ، لا خِلافَ عِندَهُم ولَا اختِلافَ . فَلَمّا غَشِيَ النّاسَ ظُلمَةُ خَطاياهُم صاروا إمامَينِ : داعٍ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى ، وداعٍ إلَى النّارِ ، فَعِندَ ذلِكَ نَطَقَ الشَّيطانُ ، فَعَلا صَوتُهُ عَلى لِسانِ أولِيائِهِ ، وكَثُرَ خَيلُهُ ورَجِلُهُ ، وشارَكَ فِي المالِ وَالوَلَدِ مَن أشرَكَهُ ، فَعُمِلَ بِالبِدعَةِ وتُرِكَ الكِتابُ وَالسُّنَّةُ ، ونَطَقَ أولياءُ اللّهِ بِالحُجَّةِ ، وأخذوا بِالكِتابِ وَالحِكمَةِ ، فَتَفَرَّقَ مِن ذلِكَ اليَومِ أهلُ الحَقِّ وأهلُ الباطِلِ وتَخاذَلَ وتَهادَنَ أهلُ الهُدى ، وتَعاوَنَ أهلُ الضَّلالَةِ ، حَتّى كانَتِ الجَماعَةُ مَعَ فُلانٍ وأشباهِهِ ، فَاعرِف هذَا الصِّنفَ . وصِنفٌ آخَرُ ، فَأَبصِرهُم رَأيَ العَينِ نُجَباءَ ، وَالزَمهُم حَتّى تَرِدَ أهلَكَ ، فَإِنَّ الخاسِرينَ الذَّينَ خَسِروا أنفُسَهُم وأهليهِم يَومَ القِيامَةِ، ألا ذلِكَ هُوَ الخُسرانُ المُبينُ. (5)
.
ص: 495
امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به سعد الخير (1) كه در آن ، آن دسته از عابدان و عالمان اين امّت را كه راه كتمان [حقايق] قرآن و تحريف آن را پيموده اند، وصف مى كند _ :اينان ، همانند اَحْبار و رُهبان[ ها ] هستند. پيشروان هوس و سردمدارانِ هلاكت اند . گروهى ديگرى هم از ايشان هستند كه ميان گم راهى و هدايت نشسته و سرگردان اند . اين دو طايفه (احبار و رُهبان نماها ، و عالمان راستين و پيشوايان هدايت) را از هم باز نمى شناسند. مى گويند كه مردم [در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله ] با چنين وضعى (اختلاف ميان امّت) رو به رو نبودند و آن را نمى شناختند. راست مى گويند ؛ [زيرا] زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان را ترك كرد [و به جوار حق شتافت] ، آيينى روشن و آشكار ، برايشان بر جاى نهاد كه روز و شب ، آن ( / ظاهر و باطن / حق و باطل) مشخّص بود. نه بدعتى در ميانشان پديدار گشته بود و نه سنّتى [از سنّت هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ]در بين آنان ، دست خوشِ تغيير و تبديل شد ، و نه ناسازگارى و اختلافى در ميان آنان به چشم مى خورد . امّا آن گاه كه تاريكى خطاهاى امّت ، آنان را فرو پوشانْد ، به دو دسته با دو پيشوا ، تقسيم شدند: پيشوايى كه به خداوند متعال ، فرا مى خوانْد ، و پيشوايى كه به سوى آتش [ دوزخ ]مى كشانْد. در اين جا بود كه شيطان ، زبان گشود و صداى خود را از زبان دوستان و پيروانش بلند كرد و سپاه سواره و پياده او فزونى گرفت و شريك دارايى ها و فرزندان كسانى شد كه او را شريك خود ساختند. در نتيجه، بدعت ها، به كار گرفته شد وقرآن و سنّت، فرو گذاشته شد. امّا دوستان خدا ، زبان به حجّت آورى گشودند و به كتاب خدا و حكمت و خِرد ، چنگ زدند. از آن روز، پيروان حق و پيروان باطل ، از هم جدا گشتند . اهل هدايت ، يكديگر را تنها گذاشتند و به كمك هم نشتافتند ، و اهل گم راهى ، به كمك هم آمدند تا آن كه جماعت ، طرفِ فلانى و همتايان او را گرفتند . پس، اين دسته [از گم راهان ]را بشناس. دسته ديگر را هم _ كه همان جماعتِ نجيب و شريف هستند _ ، با ديده بصيرت ، بشناس و از ايشان ، جدا مشو تا به اهل خود [در آخرت، يعنى پيامبران و امامان و مؤمنان] بپيوندى؛ زيرا بازندگان ، كسانى هستند كه خود و اهل خود را در روز قيامت ، در باخته اند ؛ و به راستى كه اين ، همان زيانِ آشكار است.
.
ص: 496
الإمام الباقر عليه السلام :أدنَى الشِّركِ أن يَبتَدِعَ الرَّجُلُ رَأياً فَيُحِبَّ عَلَيهِ ويُبغِضَ عَلَيهِ . (1)
كتاب من لا يحضره الفقيه عن أبي حمزة الثُّمالِيِّ :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : ما أدنَى النَّصبِ ؟ فَقالَ : أن يَبتَدِعَ الرَّجُلُ شَيئاً فَيُحِبَّ عَلَيهِ ويُبغِضَ عَلَيهِ . (2)
معاني الأخبار عن الحلبي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ كافِرا ؟ قالَ : أن يَبتَدِعَ شَيئا فَيَتَوَلّى عَلَيهِ ويَبرَأَ مِمَّن خالَفَهُ . (3)
.
ص: 497
امام باقر عليه السلام :كمترين مرتبه شرك ، اين است كه كسى ، عقيده اى را بدعت بگذارد و در راه آن ، [با ديگران ]دوستى و دشمنى ورزد.
كتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از ابو حمزه ثُمالى _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : كمترين مرتبه ناصبيگرى (1) چيست؟ فرمود: «اين كه شخص ، چيزى را بدعت بگذارد و بر پايه آن ، دوستى و دشمنى نمايد».
معانى الأخبار_ به نقل از حلبى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه موجب كفر بنده مى شود ، چيست؟ فرمود: «اين كه چيزى را بدعت بگذارد و بر اساس آن ، دوست بدارد، و از هر كه با آن مخالفت ورزد ، بيزارى بجويد» .
.
ص: 498
الكافي عن مسعدة بن صدقة :دَخَلَ سُفيانُ الثَّورِيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَرَأى عَلَيهِ ثِيابَ بيضٍ كَأَنَّها غِرْقِي (1) البَيضِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ هذَا اللِّباسَ ، لَيسَ مِن لِباسِكَ . فَقالَ لَهُ : اِسمَع مِنّي وعِ ما أقولُ لَكَ ، فَإِنَّهُ خَيرٌ لَكَ عاجِلاً وآجِلاً ، إن أنتَ مِتَّ عَلَى السُّنَّةِ وَالحَقِّ ، ولَم تَمُت عَلى بِدعَةٍ . (2)
الإمام الصادق عليه السلام_ مِن رِسالَتِهِ إلى جَماعَةٍ مِنَ الشّيعَةِ _ :أيَّتُهَا العِصابَةُ الحافِظُ اللّهُ لَهُم أمرَهُم ، عَلَيكُم بِآثارِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسُنَّتِهِ ، وآثارِ الأَئِمَّةِ الهُداةِ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعدِهِ وسُنَّتِهِم ، فَإِنَّهُ مَن أخَذَ بِذلِكَ فَقَدِ اهتَدى ، ومَن تَرَكَ ذلِكَ ورَغِبَ عَنهُ ضَلَّ ، لِأَنَّهُم هُمُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ بِطاعَتِهِم ووِلايَتِهِم . وقَد قالَ أبونا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : المُداوَمَةُ عَلَى العَمَلِ فِي اتِّباعِ الآثارِ وَالسُّنَنِ وإن قَلَّ ، أرضى للّهِِ وأنفَعُ عِندَهُ فِي العاقِبَةِ مِنَ الاِجتِهادِ فِي البِدَعِ وَاتِّباعِ الأَهواءِ ، ألا إنَّ اتِّباعَ الأَهواءِ وَاتِّباعَ البِدَعِ بِغَيرِ هُدَىً مِنَ اللّهِ ضَلالٌ ، وكُلَّ ضَلالَةٍ بِدعَةٌ ، وكُلَّ بِدعَةٍ فِي النّارِ . (3)
عنه عليه السلام :ثَلاثَةُ أشياءَ مَنِ احتَقَرَها مِنَ المُلوكِ وأهمَلَها تَفاقَمَت عَلَيهِ : خامِلٌ قَليلُ الفَضلِ شَذَّ عَنِ الجَماعَةِ ، وداعِيَةٌ إلى بِدعَةٍ جَعَلَ جُنَّتَهُ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ ، وأهلُ بَلَدٍ جَعَلوا لِأَنفُسِهِم رَئيسا يَمنَعُ السُّلطانَ مِن إقامَةِ الحُكمِ فيهِم . (4)
.
ص: 499
الكافى_ به نقل از مَسعَدة بن صدقه _ :سفيان ثورى ، بر امام صادق عليه السلام وارد شد . ديد كه امام عليه السلام جامه هايى سپيد ، چونان پوسته نازكِ روى سفيده تخم مرغ ، بر تن دارد: گفت: چنين جامه اى در شأن شما نيست ! امام عليه السلام به او فرمود: «از من بشنو و آنچه را به تو مى گويم ، نيك درياب؛ زيرا به نفع دنيا و آخرت توست، اگر بر سنّت و حق بميرى و بر بدعت ، از دنيا نروى» .
امام صادق عليه السلام_ از نامه ايشان به گروهى از شيعيان _ :اى گروهى كه خداوند ، نگهبان شماست ! بر شما باد پيروى از پيامبر خدا و سنّت او و پس از آن ، پيروى از پيشوايان هدايتگر از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، و پيمودن راه و رسم آنان ؛ زيرا هر كس بدين راه برود ، هدايت مى شود، و هر كس آن را ترك گويد و از آن روى بگرداند ، گم راه مى شود؛ چرا كه اينان ، همان كسانى هستند كه خداوند به فرمان بُردارى از آنان و ولايتشان ، فرمان داده است. پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مداومت بر عمل ، همراه با پيروى از شيوه ها و سنّت ها[ى نبوى و دينى]، اگر چه اندك باشد، نزد خداوند ، پسنديده تر و فرجامش سودمندتر از سختكوشى [در عمل و عبادت] است كه تواَم با بدعت ها و پيروى از گرايش ها باشد ؛ زيرا پيروى از گرايش ها و دنباله روى از بدعت ها _ بى آن كه هدايتى از جانب خدا باشد _ ، گم راهى است و هر گم راهى اى ، بدعت است و هر بدعتى ، در آتش [ دوزخ ]جاى دارد».
امام صادق عليه السلام :سه كس اند كه هر حكمرانى آنها را دستِ كم بگيرد و در باره آنان [ غفلت كند و ] مسامحه بورزد ، كار آنها بر او بسى دشوار شود: گم نامِ فاقد فضيلتى كه از جماعت [_ِ مسلمانان] كناره گيرد؛ دعوت كننده به بدعت كه امر به معروف و نهى از منكر را سپرِ خويش ساخته است [و به بهانه آن و زير پوشش امر به معروف و نهى از منكر ، به بدعت ، فرا مى خوانَد]، و مردم شهرى كه براى خود ، رئيسى قرار داده اند و آن رئيس، مانع اجراى [ درست ] حكومت به وسيله سلطان در ميان آنان شود.
.
ص: 500
الكافي عن يونس بن عبد الرحمن :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الأَوَّلِ عليه السلام : بِما اُوَحِّدُ اللّهَ؟ فَقالَ : يا يونُسُ ، لا تَكونَنَّ مُبتَدِعا ، مَن نَظَرَ بِرَأيِهِ هَلَكَ ، ومَن تَرَكَ أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ضَلَّ ، ومَن تَرَكَ كِتابَ اللّهِ وقَولَ نَبِيِّهِ كَفَرَ . (1)
3 / 4بَراءَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ المُبتَدِعينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، إنّا أهلَ البَيتِ عَصَمَنَا اللّهُ مِن أن نَكونَ مَفتونينَ ، أو فاتِنينَ ، أو مُفتَنينَ ، أوكَذّابينَ ، أو كاهِنينَ ، أو ساحِرينَ ، أو عائِفينَ ، أو خائِنينَ ، أو زاجِرينَ ، أو مُبتَدِعينَ ، أو مُرتابينَ ، أو صادِفينَ عَنِ الحَقِّ مُنافِقينَ ، فَمَن كانَ فيهِ شَيءٌ مِن هذِهِ الخِصالِ فَلَيسَ مِنّا ، ولا نَحنُ مِنهُ ، وَاللّهُ مِنهُ بَريءٌ ، ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ ، ومَن بَرِئَ اللّهُ مِنهُ أدخَلَهُ جَهَنَّمَ ، وبِئسَ المِهادُ . (2)
.
ص: 501
الكافى_ به نقل از يونس بن عبد الرحمان _ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : از چه راهى خدا را به يگانگى بپرستم؟ فرمود: «اى يونس! بدعت گذار مباش . كسى كه با رأى خود بنگرد ، هلاك مى شود ؛ و هر كس اهل بيت پيامبرش را رها كند ، به گم راهى مى افتد ؛ و هر كس كتاب خدا و سخن پيامبرش را رها كند ، كافر مى گردد».
3 / 4بيزارى اهل بيت عليهم السّلام از بدعت گذارانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم ! [خداوند ،] ما خاندان را مصون داشته است از اين كه فريب بخوريم ، يا بفريبيم ، يا فتنه انگيز ، يا دروغگو، يا پيشگو، يا جادوگر، يا فال زن، يا خيانتكارباشيم ، يا به پراندن پرنده ، فال بزنيم ، يا بدعت گذار ، يا دودل، يا روى گردان از حق و منافق باشيم. پس هر كس در او يكى از اين خصلت ها باشد ، از ما نيست و ما نيز از او نيستيم، و خدا از او بيزار است و ما هم از او بيزاريم، و هر كه خدا از او بيزار باشد ، به جهنّمش در مى آورد ؛ و بد جايگاهى است !
.
ص: 502
الفصل الرابع : مبادئ البدعة4 / 1الهَوى وطَلَبُ الدُّنياالكتاب«فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ » . (1)
«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ » . (2)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَرجِعوا بَعدي كُفّارا مُرتَدّينَ ، تَتَأَوَّلونَ الكِتابَ عَلى غَيرِ مَعرِفَةٍ ، وتَبتَدِعونَ السُّنَّةَ بِالأَهواءِ ، وكُلُّ سُنَّةٍ وحَديثٍ وكَلامٍ خالَفَ القُرآنَ فَهُوَ زورٌ وباطِلٌ . (3)
.
ص: 503
فصل چهارم : خاستگاه هاى بدعت4 / 1هواى نفس و دنياطلبىقرآن:«واى بر كسانى كه كتاب [تحريف شده اى] را با دستان خود مى نويسند، سپس مى گويند: «اين ، از جانب خداست» ، تا بدان ، بهاى ناچيزى به دست آورند. پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته است ! و واى بر ايشان ، از آنچه [از اين راه] به دست مى آورند ! ».
«و از اهل كتاب ، كسى است كه اگر او را بر خروارى امين شِمُرى ، آن را به تو بر مى گردانَد ؛ و از آنان ، كسى است كه اگر او را بر دينارى امين شِمُرى ، آن را به تو باز نمى گردانَد ، مگر آن كه دائما بر [سرِ] وى به پا ايستى. اين ، بدان سبب است كه آنان [به پندار خود] گفتند : «براى كسانى كه كتاب آسمانى ندارند ، بر زبان ما راهى نيست» ، و بر خدا دروغ مى بندند ، با اين كه خودشان هم مى دانند».
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بعد از من ، به كفر و ارتداد ، باز مگرديد : كتاب [ خدا ] را بدون شناخت ، تأويل و تفسير كنيد و به دلخواه خود ، سنّت تازه پديد آوريد؛ [ بدانيد كه ]هر سنّت و سخن و گفتارى كه با قرآن ناساز باشد، آن ، دروغ و باطل است.
.
ص: 504
الإمام علي عليه السلام :إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٌ تُبتَدَعُ ، يُخالِفُ فيها حُكمَ اللّهِ يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً . (1)
راجع : ص 498 ح 44 و ص 524 ح 73 و ص 482 ح 14 و ص 498 ح 44 و ص 524 ح 73 .
4 / 2وَسوَسَةُ الشَّيطانِالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَالاً طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ وَ أَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ » . (2)
راجع : الأنعام : 142 _ 144 .
الحديثالإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَجُلٌ فِي الزَّمَنِ الأَوَّلِ طَلَبَ الدُّنيا مِن حَلالٍ فَلَم يَقدِر عَلَيها ، وطَلَبَها مِن حَرامٍ فَلَم يَقدِر عَلَيها ، فَأَتاهُ الشَّيطانُ فَقالَ لَهُ : يا هذا إنَّكَ قَد طَلَبتَ الدُّنيا مِن حَلالٍ فَلَم تَقدِر عَلَيها فَطَلَبتَها مِن حَرامٍ فَلَم تَقدِر عَلَيها ، أفَلا أدُلُّكَ عَلى شَيءٍ تُكثِرُ بِهِ دُنياكَ وتُكثِرُ بِهِ تَبَعَكَ؟ فَقالَ : بَلى ، قالَ : تَبتَدِعُ دينا وتَدعو إلَيهِ النّاسُ ، فَفَعَلَ ، فَاستَجابَ لَهُ النّاسُ فَأَطاعوهُ ، فَأَصابَ مِنَ الدُّنيا . ثُمَّ إنَّهُ فَكَّرَ فَقالَ : ما صَنَعتُ؟! اِبتَدَعتُ دينا ودَعَوتُ النّاسَ إلَيهِ وما أرى لي تَوبَةً إلّا أن آتِيَ مَن دَعَوتُهُ فَأَرُدَّهُ عَنهُ ، فَجَعَلَ يَأتي أصحابَهُ الَّذينَ أجابوهُ فَيَقولُ : إنَّ الَّذي دَعَوتُكُم إلَيهِ باطِلٌ وإنَّمَا ابتَدَعتُهُ ، فَجَعَلوا يَقولونَ : كَذَبتَ هُوَ الحَقُّ ولكِنَّكَ شَكَكتَ في دينِكَ فَرَجَعتَ عَنهُ . فَلَمّا رَأى ذلِكَ عَمَدَ إلىَ سِلسِلَةٍ فَوَتَدَ لَها وَتِدا ثُمَّ جَعَلَها في عُنُقِهِ وقالَ : لا أحُلُّها حَتّى يَتوبَ اللّهُ عَلَيَّ ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ : قُل لِفُلانٍ : وعِزَّتي وجَلالي لَو دَعَوتَني حَتّى تَنقَطِعَ أوصالُكُ مَا استَجَبتُ لَكَ حَتّى تَرُدَّ مَن ماتَ عَلى ما دَعَوتَهُ إلَيهِ فَيَرجِعَ عَنهُ . (3)
راجع : ص 494 ح 39 و هذه الموسوعة : ج 12 ص 8 ح 95 .
.
ص: 505
امام على عليه السلام :جز اين نيست كه آغاز پيدايش فتنه ها ، پيروى از هواهاى نفس و احكامى است كه بدعت نهاده مى شوند و مخالف حكم خدا هستند ، و گروهى در اين هوس ها و بدعت ها ، از گروهى ديگر پيروى مى كنند. ر . ك : ص 499 ح 44 و ص 525 ح 73 و ص 482 ح 14 و ص 498 ح 44 و ص 524 ح 73 .
4 / 2وسوسه شيطانقرآن«اى مردم ! از آنچه در زمين است ، حلال و پاكيزه را بخوريد و از گام هاى شيطان ، پيروى مكنيد كه او ، دشمنِ آشكار شماست. او شما را فقط به بدى و زشتى فرمان مى دهد ، و اين كه چيزى را كه نمى دانيد ، بر خدا بر بنديد».
ر . ك : انعام : آيه 142 _ 144 .
حديثامام صادق عليه السلام :در روزگاران پيشين ، مردى بود كه دنيا را از راه حلال جُست و بدان ، دست نيافت. از راه حرام آن را جُست ، باز هم بدان نرسيد. پس شيطان نزد او آمد و گفت : اى مرد! تو دنيا را از راه حلال جُستى و بر آن دست نيافتى، سپس از راه حرام ، آن را جُستى و باز هم بدان نرسيدى. اينك ، آيا تو را به كارى ره نمون نشوم كه بدان ، به دنيا و ثروت بسيار دست يابى و پيروانت فراوان شوند؟ مرد گفت: چرا. شيطان گفت: دينى بساز و مردم را بدان ، فرا خوان . او چنين كرد و مردم ، دعوتش را پذيرفتند و او را فرمان بُردند و بدين سان، به دنيا [و ثروت] دست يافت. سپس با خود انديشيد و گفت: من چه كردم؟! دينى بر ساختم و مردم را بدان فرا خواندم، و اكنون ، راه توبه اى را براى خويش نمى بينم ، جز آن كه نزد هر آن كه دعوتش كردم ، بروم و او را از بدعتم بر گردانم. پس نزد پيروانش مى رفت و مى گفت: «آنچه شما را بدان خواندم ، باطل است . من ، آن را بدعت نهادم» ؛ امّا پيروانش مى گفتند: دروغ مى گويى. اين دين ، حقّ است ؛ امّا تو در دين خود ، شك كرده اى و از آن ، برگشته اى ! چون چنين ديد، زنجيرى بر گرفت و يك سرِ آن را به جايى ميخكوب كرد و سرِ ديگرش را به گردن خود بست و گفت: «آن را باز نمى كنم تا اين كه خداوند ، توبه ام را بپذيرد» ؛ ليكن خداوند عز و جل ، به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود كه: «به فلان كس بگو : به عزّت و جلالم سوگند ، اگر مرا چندان بخوانى كه بندهاى بدنت از هم بگسلد ، دعايت را مستجاب نخواهم كرد ، مگر اين كه كسانى را هم كه با بدعت تو از دنيا رفته اند ، برگردانى تا از آن ، دست بردارند !» .
ر . ك : ص 495 ح 39 و همين دانش نامه : ج 12 ص 9 ح 95 .
.
ص: 506
4 / 3الجَهلُالكتاب«قَالُواْ يَامُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ ءَالِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ » . (1)
«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِّيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » . (2)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَكونُ عامَّتُهُم يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَجتَهِدونَ فِي العِبادَةِ يَستَهِلّونَ بِأَهلِ البِدَعِ ، يُشرِكونَ (3) مِن حَيثُ لا يَعلَمونَ ، يَأخُذُ عَلى قِراءَتِهِم وعِلمِهِمُ الوَرِقَ (4) ، يَأكُلونَ الدُّنيا بِالدّينِ ، هُم أتباعُ الدَّجّالِ الأَعوَرِ . (5)
.
ص: 507
4 / 3نادانىقرآن«گفتند: «اى موسى! همان گونه كه براى آنان خدايانى است ، براى ما نيز خدايانى قرار ده». گفت: راستى كه شما گروهى نادان هستيد ! ».
«كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد تا از روى نادانى ، مردم را گم راه كند؟ آرى ! خداوند ، گروه ستمكاران را راه نمايى نمى كند».
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر مردم مى آيد كه عموم آنان ، قرآن را مى خوانند و در عبادت مى كوشند ، امّا با بدعتيان مى آميزند، ندانسته ، شرك مى ورزند، براى قرآن خواندن و دانش خود ، پول مى گيرند و دنيا را به واسطه دين ، مى خورند. اينان ، پيروان دجّالِ يكْ چشم اند .
.
ص: 508
عنه صلى الله عليه و آله :تَسارَعوا في طَلَبِ العِلمِ وَالسُّنَّةِ وَالقُرآنِ ، وَاقتَبِسوها مِن صادِقٍ ، قَبلَ أن يَخرُجَ أقوامٌ مِن اُمَّتي مِن بَعدي يَدعونَكُم إلى تَأسيسِ البِدعَةِ وَالضَّلالَةِ . (1)
4 / 4التَّبَعِيَّةُ العَمياءُالكتاب«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَ لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنَا أَوَ لَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئا وَلَا يَهْتَدُونَ » . (2)
الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام :إذا رَأَيتُمُ الرَّجُلَ قَد حَسُنَ سَمتُهُ (3) وهَديُهُ ، وتَماوَتَ في مَنطِقِهِ وتَخاضَعَ في حَرَكاتِهِ ، فَرُوَيدا لا يَغُرَّنَّكُم ... حَتّى تَنظُروا أمَعَ هَواهُ يَكونُ عَلى عَقلِهِ؟ أو يَكونُ مَعَ عَقلِهِ عَلى هَواهُ؟ وكَيفَ مَحَبَّتُهُ لِلرِّئاساتِ الباطِلَةِ وزُهدُهُ فيها؟ فَإِنَّ فِي النّاسِ مَن خَسِرَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ ، يَترُكُ الدُّنيا لِلدُّنيا، ويَرى أنَّ لَذَّةَ الرِّئاسَةِ الباطِلَةِ أفضَلُ مِن لَذَّةِ الأَموالِ وَالنِّعَمِ المُباحَةِ المُحَلَّلَةِ ، فَيَترُكُ ذلِكَ أجمَعَ طَلَبا لِلرِّئاسَهِ الباطِلَةِ . حَتّى «إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاءِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ » (4) . فَهُوَ يَخبِطُ خَبطَ (5) عَشواءَ ، يَقودُهُ أوَّلُ باطِلٍ إلى أبعَدَ غاياتِ الخَسارَةِ ، ويُمِدُّهُ رَبُّهُ بَعدَ طَلَبِهِ لِما لا يَقدِرُ عَلَيهِ في طُغيانِهِ ، فَهُوَ يُحِلُّ ما حَرَّمَ اللّهُ ، ويُحَرِّمُ ما أحَلَّ اللّهُ ، لا يُبالي ما فاتَ مِن دينِهِ إذا سَلِمَت لَهُ رِئاسَتُهُ الَّتي قَد شَقِيَ مِن أجلِها ، فَاُولئِكَ الَّذينَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيهِم ولَعَنَهُم وأعَدَّ لَهُم عَذابا مُهينا، ولكِنَّ الرَّجُلَ كُلَّ الرَّجُلِ ، نِعمَ الرَّجُلُ ، هُوَ الَّذي جَعَلَ هَواهُ تَبَعا لِأَمرِ اللّهِ . (6)
راجع : ص 520 ح 68 .
.
ص: 509
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در طلب دانش و سنّت و قرآن ، بشتابيد و آنها را از راستگو بگيريد، پيش از آن كه بعد از من ، مردمانى از امّتم ظاهر شوند كه شما را به پايه گذاردن بدعت و گم راهى ، فرا خوانند .
4 / 4پيروى كوركورانهقرآن«خداوند ، [چيزهاى ممنوعى از قبيل] بَحيره و سائبه و وَصيله و حام (1) را قرار نداده است ؛ ولى كسانى كه كفر مى ورزند ، بر خدا دروغ مى بندند ، و بيشترشان تعقّل نمى كنند. و چون به آنان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد» ، مى گويند: «آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم ، ما را بس است». آيا هر چند پدرانشان چيزى نمى دانسته و هدايت نيافته بودند؟ ! ».
حديثامام زين العابدين عليه السلام :اگر ديديد كه كسى ظاهر الصلاح است و در گفتارش ، دَم از بى اعتنايى به دنيا و پارسايى مى زند و در حركات و رفتارهايش ، اظهار فروتنى مى كند، مراقب باشيد كه فريبتان ندهد... تا آن كه ببينيد آيا با هواى نفس خويش است و در جهت خلاف خِردش ، يا با خِرد خويش است و بر خلاف هوسش؟ و اين كه علاقه او به رياست هاى پوچ يا بى اعتنايى اش نسبت به آنها چگونه است؟ چرا كه در ميان مردمان ، كسانى هستند كه دنيا و آخرت را در يافته اند . دنيا را براى دنيا رها مى كنند و برآن اند كه لذّت رياست هاى پوچ و دروغين ، بهتر از لذّت دارايى ها و نعمت هاى حلال گشته است . بنا بر اين ، براى رسيدن به رياست هاى پوچ ، از همه آنها دست مى شويند، تا جايى كه «چون به او گفته شود: «از خدا بترس !» نخوت ، وى را به گناه مى كشانَد . پس جهنّم براى او بس است ؛ و چه بازگشتگاهى است ! » . چنين كسانى ، كوركورانه ، پيش مى روند . نخستين گامِ باطل ، آنان را به اوج زيانكارى مى كشانَد، و در پى جُستن چيزى كه نمى توانند آن را به دست آورند، پروردگارشان ، آنان را در طغيانشان فرو مى بَرَد. پس آنچه را خدا حرام كرده است ، حلال مى شمارند و آنچه را حلال شمرده ، حرام مى دارند . هر گاه رياستى كه به خاطر آن خود را به رنج و فلاكت افكنده اند، سالم بمانَد ، ديگر باكى ندارند كه دينشان را از دست بدهند. اينان ، كسانى هستند كه خداوند ، بر ايشان خشم گرفته و لعنتشان كرده و عذابى خوار كننده ، برايشان آماده ساخته است ؛ امّا مردِ به تمام معنا مرد ، نيكوْمرد ، آن كسى است كه هواى نفس خويش را پيرو فرمان خداوند ، قرار داده است.
ر . ك : ص 521 ح 68 .
.
ص: 510
. .
ص: 511
. .
ص: 512
الفصل الخامس : مضار البدعة5 / 1مَضارُّ البِدعَةِ لِلمُبتَدِعِأ _ الذِّلَّةُالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ» . (1)
الحديثالكافي عن السنديّ :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ما أخلَصَ العَبدُ الإِيمانَ بِاللّهِ عز و جل أربَعينَ يَوما _ أو قالَ : ما أجمَلَ عَبدٌ ذِكرَ اللّهَ عز و جل أربَعينَ يَوما _ إلّا زَهَّدَهُ اللّهُ عز و جل فِي الدُّنيا وبَصَّرَهُ داءَها ودَواءَها ، فَأَثبَتَ الحِكمَةَ في قَلبِهِ وأنطَقَ بِها لِسانَهُ ، ثُمَّ تَلا : «إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ» ، فلا تَرى صاحِبَ بِدعَةٍ إلّا ذَليلاً ، ومُفتَرِيا عَلَى اللّهِ عز و جل وعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله وعَلى أهلِ بَيتِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم إلّا ذَليلاً . (2)
.
ص: 513
فصل پنجم : زيان هاى بدعت5 / 1زيان هاى بدعت براى بدعت گذارالف _ خوارىقرآن«كسانى كه گوساله را [به پرستش] گرفتند، به زودى خشمى از جانب پروردگارشان و ذلّتى در زندگى دنيا به ايشان خواهد رسيد، و ما اين گونه ، دروغ پردازان را كيفر مى دهيم».
حديثالكافى_ به نقل از سندى _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هيچ بنده اى چهل روز ايمانش به خداى عز و جلرا خالص نكرد» يا فرمود : «هيچ بنده اى چهل روز با اخلاص ، ذكر خداى عز و جل را نگفت ، مگر آن كه خداوند عز و جل ، او را به دنيا ، بى اعتنا گردانيد و درد و داروى دنيا را به او نمايانْد . پس حكمت را در دل او استوار ساخت و زبانش را به آن ، گويا نمود». سپس اين آيه را تلاوت كرد: «كسانى كه گوساله را [ به پرستش ] گرفتند ، به زودى خشمى از جانب پروردگارشان و ذلّتى در زندگى دنيا به ايشان خواهد رسيد، و ما اين گونه ، دروغ پردازان را كيفر مى دهيم» . [ آن گاه افزود : ] «بنا بر اين ، هيچ بدعت گذارى را نمى بينى ، مگر خوار، و هيچ افترا زننده اى بر خدا و بر پيامبر او و بر خاندانش _ كه درودهاى خدا بر ايشان باد _ را نمى بينى ، مگر آن كه ذليل است» .
.
ص: 514
ب _ جَوازُ الغيبَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا تَحرُمُ عَلَيكَ أعراضُهُم : المُجاهِرُ بِالفِسقِ ، وَالإِمامُ الجائِرُ ، وَالمُبتَدِعُ . (1)
الإمام الباقر عليه السلام :ثَلاثَةٌ لَيسَت لَهُم حُرمَةٌ : صاحِبُ هَوىً مُبتَدِعٌ ، وَالإِمامُ الجائِرُ ، وَالفاسِقُ المُعلِنُ بِالفِسقِ . (2)
الإمام الحسن عليه السلام :لَيسَ لِأَهلِ البِدَعِ غيبَةٌ . (3)
ج _ الحِرمانُ مِن مَحَبَّةِ اللّهِ عز و جل وَالفَلاحِ وقَبولِ الأَعمالِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» . (4)
«إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ» . (5)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبَى اللّهُ أن يَقبَلَ عَمَلَ صاحِبِ بِدعَةٍ حَتّى يَدَعَ بِدعَتَهُ . (6)
.
ص: 515
ب _ روا بودن غيبت از بدعت گذارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه دسته اند كه آبروى آنان ، بر تو حرمتى ندارد: تظاهر كننده به گناه، پيشواى ستمگر ( / منحرف)، و بدعت گذار.
امام باقر عليه السلام :سه دسته اند كه حرمتى ندارند: فرقه گراى بدعت گذار ، پيشواى ستمگر ( / منحرف) ، و گنهكارى كه آشكارا گناه مى كند.
امام حسن عليه السلام :غيبت كردن از بدعت گذاران ، غيبت به شمار نمى آيد.
ج _ محروميت از محبّت خدا و رستگارى و پذيرفته شدن اعمالقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! چيزهاى پاكيزه اى را كه خدا براى شما حلال كرده است ، حرام مشماريد ، و از حد مگذريد ، كه خدا از حد گذرندگان را دوست نمى دارد».
«كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند ، رستگار نمى شوند».
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، عمل بدعت گذار را نمى پذيرد تا آن گاه كه بدعتش را رها كند.
.
ص: 516
عنه صلى الله عليه و آله :لا يَقبَلُ اللّهُ لِصاحِبِ بِدعَةٍ صَوما ، ولا صَلاةً ، ولا صَدَقَةً ، ولا حَجّا ، ولا عُمرَةً ، ولا جِهادا ، ولا صَرفا (1) ، ولا عَدلاً ، يَخرُجُ مِنَ الإِسلامِ كَما تَخرُجُ الشَّعرَةُ مِنَ العَجينِ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :قَليلٌ في سُنَّةٍ ، خَيرٌ مِن كَثيرٍ في بِدعَةٍ . (3)
د _ عَدَمُ قَبولِ التَّوبَةِالكافي عن محمّد بن جمهور بإسناده عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ صلى الله عليه و آله : أبَى اللّهُ لِصاحِبِ البِدعَةِ بِالتَّوبَةِ ، قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ وكَيفَ ذلِكَ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : إنَّهُ قَد اُشرِبَ قَلبُهُ حُبَّها . (4)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ حَجَبَ التَّوبَةَ عَن صاحِبِ كُلِّ بِدعَةٍ . (5)
راجع : ص 504 (البدعة / الفصل الرابع : مبادئ البدعة / وسوسة الشيطان) .
ه _ مَرَضُ القَلبِالإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :يا مَن هُوَ أرحَمُ لي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ ، وأبَرُّ بي مِنَ الوَلَدِ الرَّفيقِ ، وأقرَبُ إلَيَّ مِنَ الجارِ اللَّصيقِ ، قَرِّبِ الخَيرَ مِن مُتَناوَلي ... وَارحَمني رَحمَةً تَشفي بِها قَلبي مِن كُلِّ شُبهَةٍ مُعتَرِضَةٍ وبِدعَةٍ مُمَرِّضَةٍ . (6)
.
ص: 517
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، از بدعت گذار ، نه روزه اى ، نه نمازى، نه صدقه اى [ و زكاتى ] ، نه حجّى، نه عمره اى، نه جهادى، نه توبه اى و نه فِديه اى را نمى پذيرد . (1) بدعت گرا ، از اسلام خارج مى شود ، همچنان كه مو از خمير ، بيرون كشيده مى شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[عملِ] اندكِ مطابق با سنّت ، بهتر از [عملِ] بسيارِ تواَم با بدعت است.
د _ پذيرفته نشدن توبهالكافى_ به نقل از محمّد بن جمهور ، به سندش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، توبه بدعت گذار را نمى پذيرد». گفته شد: چرا، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «چون دلش سرشار از عشق به آن [ بدعت ] است» .
پيامبر خدا عليه السلام :خداوند ، هر بدعت گذارنده اى را از توبه ، محروم ساخته است.
ر . ك : ص 505 (بدعت / فصل چهارم : خاستگاه هاى بدعت / وسوسه شيطان) .
ه _ بيمارى دلامام زين العابدين عليه السلام_ در «مناجات انجيليه» _ :اى كسى كه از پدر مهربان به من مهربان تر است ، و از فرزند سازگار ، با من خوش رفتارتر است ، و از همسايه ديوار به ديوار ، به من نزديك تر است ! خير را در دسترس من قرار ده... و بر من چنان رحمتى آور كه بر اثر آن ، دلم را از هر شبهه پيش آمده اى و از هر بدعتِ بيمارى آورى ، بهبود بخشى .
.
ص: 518
و _ الضَّلالَةُ وَالهَلاكَةُالكتاب«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلَادَهُمْ سَفَهَاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ» . (1)
الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِلا إلهَ إلَا اللّهُ وَالاِستِغفارِ فَأَكثِروا مِنهُما ، فَإِنَّ إبليسَ قالَ : أهلَكتُ النّاسَ بِالذُّنوبِ ، فَأَهلَكوني بِلا إلهَ إلَا اللّهُ وَالاِستِغفارِ ، فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ أهلَكتُهُم بِالأَهواءِ ، وهُم يَحسَبونَ أنَّهُم مُهتَدونَ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِكُلِّ عابِدٍ شِرَّةٌ (3) ، ولِكُلِّ شِرَّةٍ فَترَةٌ ، فَإِمّا إلى سُنَّةٍ وإمّا إلى بِدعَةٍ ، فَمَن كانَت فَترَتُهُ إلى سُنَّةٍ فَقَدِ اهتَدى ، ومَن كانَت فَترَتُهُ إلى غَيرِ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ . (4)
الإمام علي عليه السلام :إنَّ المُبتَدَعاتِ المُشَبَّهاتِ هُنَّ المُهلِكاتُ ، إلّا ماحَفِظَ (عَصَمَ) اللّهُ مِنها. (5)
.
ص: 519
و _ گم راهى و هلاكتقرآن«كسانى كه از روى بى خِردى و نادانى ، فرزندان خود را كُشته اند و آنچه را كه خدا روزى شان كرده بود ، از راه افترا به خدا ، حرام شمرده اند، سختْ زيان كرده اند. آنان ، به راستى گم راه شده و هدايت نيافته اند».
حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد ذكر «لا إله إلّا اللّه » و استغفار . اين دو را بسيار بگوييد؛ زيرا ابليس گفت: من مردم را به سبب گناهان ، به هلاكت در افكندم و آنان با [ گفتن ]«لا إله إلّا اللّه » و طلب آمرزش ، مرا به هلاكت انداختند. پس چون چنين ديدم، ايشان را به واسطه هوس ها و گرايش ها[ى آنان] به تباهى كشاندم ، در حالى كه مى پندارند بر هدايت اند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى هر عبادت كننده اى ، نشاط و حركتى است و براى هر نشاط و حركتى [ ، سرانجام] ، سكون و آرامشى است ، به سبب سنّتى و يا به سبب بدعتى. كسى كه به سنّت آرام گيرد ، هدايت يافته است ، و كسى كه به بدعت آرام يابد ، به هلاكت در افتاده است .
امام على عليه السلام :بدعت هاى سنّت نما ، نابود كننده اند ، مگر اين كه خداوند ، [انسان را ]از آنها مصون بدارد.
.
ص: 520
الإمام الباقر عليه السلام :ما مِن أحَدٍ إلّا ولَهُ شِرَّةٌ وفَترَةٌ ، فَمَن كانَت فَترَتُهُ إلى سُنَّةٍ فَقَدِ اهتَدى ، ومَن كانَت فَترَتُهُ إلى بِدعَةٍ فَقَد غَوى . (1)
ز _ حَملُ وِزرِهِ و وِزرِ مَن تَبِعَهُالكتاب«لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ» . (2)
«وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَ لَيُسْئلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ» . (3)
الحديثالإمام علي عليه السلام :إنَّ مِن أبغَضِ الخَلقِ إلَى اللّهِ عز و جل لَرَجُلَينِ : رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ ، فَهُوَ جائِرٌ (4) عَن قَصدِ (5) السَّبيلِ ، مَشعوفٌ (6) بِكَلامِ بِدعَةٍ ، قَد لَهِجَ بِالصَّومِ وَالصَّلاةِ ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَنِ افتَتَنَ بِهِ ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ وبَعدَ مَوتِهِ ، حَمّالُ خَطايا غَيرِهِ ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ . (7)
.
ص: 521
امام باقر عليه السلام :هيچ كس نيست ، مگر آن كه براى او [در آغاز] جوش و خروشى است ، و [سرانجام ،] سكون و آرامشى است. آن كه آرامش و سكونش به سبب سنّت باشد ، هدايت يافته است ، و آن كه آرامش و سكونش به سبب بدعت باشد ، گم راه گشته است.
ز _ بر دوش كشيدن بار گناه خود و پيروانشقرآن«تا روز قيامت ، بار گناهان خود را بر دوش مى كِشند ، و نيز بخشى از بار گناهان كسانى را كه ندانسته ، آنان را گم راه مى سازند . آگاه باشيد كه چه بد بارى را مى كِشند !» .
«و قطعا بارهاى گرانِ خودشان و بارهاى گران [ديگران] را بر بارهاى گران خود ، بر خواهند گرفت ؛ و مسلّما روز قيامت ، از آنچه به دروغ بر مى بستند ، پرسيده خواهند شد».
حديثامام على عليه السلام :از منفورترين مردمان نزد خداى عز و جل ، دو مَردند: مردى كه خداوند ، او را به خود ، وا نهاده است و در نتيجه، از راه راست ، منحرف گشته و به گفتار بدعت ، دل بسته است . از روزه و نماز ، دَم مى زند ؛ ليكن كسانى را كه فريفته او گشته اند ، به گم راهى در مى افكند. از راه راستِ پيشينيانش ، به در رفته است و كسانى را كه از او پيروى مى كنند، چه در زمان حياتش و چه پس از مرگش، گم راه مى سازد . بار گناهان ديگران [و پيروانش ]را به دوش مى كِشد، و گروگانِ گناه خويش نيز هست .
.
ص: 522
عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّ عَلى كُلِّ شارِعِ بِدعَةٍ وِزرَهُ (1) ووِزرَ كُلِّ مُقتَدٍ بِهِ مِن بَعدِهِ ، مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن أوزارِ العامِلينَ شَيءٌ . (2)
رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لاِبنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ، إيّاكَ أن تَسُنَّ سُنَّةً بِدعَةً ، فَإِنَّ العَبدَ إذا سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً لَحِقَهُ وِزرُها ووِزرُ مَن عَمِلَ بِها . قالَ اللّهُ تَعالى : «وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَارَهُمْ» (3) وقالَ سُبحانَهُ : «يُنَبَّؤُاْ الْاءِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» (4) . (5)
عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ ابتَدَعَ بِدعَةَ ضَلالَةٍ لا تُرضِي اللّهَ ورَسولَهُ ، كانَ عَلَيهِ مِثلُ آثامِ مَن عَمِلَ بِها لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن أوزارِ النّاسِ شَيئا . (6)
ح _ الذِّلَّةُ فِي المَحشَرِالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ الَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ» (7) _ :هؤُلاءِ أهلُ البِدَعِ وَالشُّبُهاتِ وَالشَّهَواتِ يُسَوِّدُ اللّهُ وُجوهَهُم ثُمَّ يَلقَونَهُ ... ويُلبِسُهُمُ الذُّلَّ وَالصِّغارَ . (8)
.
ص: 523
امام على عليه السلام :بدانيد كه گناه هر بدعت گذارى و گناه تمام كسانى كه پس از مرگش راه او را مى روند ، بر عهده اوست، بدون آن كه از گناه عمل كنندگان [به بدعت او] هم چيزى كاسته شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرزش به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! مبادا سنّتى را بدعت بگذارى؛ زيرا اگر بنده سنّت بدى را به وجود آورد ، گناه آن و گناه كسى كه به آن عمل مى كند ، به گردن اوست. خداى متعال فرموده است: «آنچه را از پيش فرستاده اند ، با آثارشان ، مى نويسيم» و فرموده است: «آن روز است كه انسان را از آنچه پيش فرستاده يا بعد از آن مى فرستد ، آگاهى دهند» .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بدعتى را كه موجب گم راهى است و خدا و پيامبرش از آن راضى نيستند ، به وجود آورد، به اندازه گناهان كسانى كه به آن بدعت ، عمل مى كنند ، بر عهده اوست ، بى آن كه از گناهان آن كسان ، چيزى كاسته گردد .
ح _ خوارى در محشرامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و كسانى كه مرتكب بدى ها شده اند، سزاى هر بدى ، مانند آن است و خوارى ، آنان را فرو مى گيرد. در مقابل خدا ، هيچ حمايتگرى براى ايشان نيست» _ :مقصود ، پيروان بدعت ها و شُبهات و خواهش هاى نفسانى اند كه خداوند ، آنها را روسياه مى كند . سپس او را ملاقات مى كنند... و خوارى و خفّت ، آنان را فرو مى گيرد.
.
ص: 524
ط _ سَوادُ الوَجهِ فِي المَحشَرِالإمام علي عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ» (1) _ :إنَّهُم أهلُ البِدَعِ وَالأَهواءِ مِن هذِهِ الاُمَّةِ . (2)
5 / 2مَضارُّ البِدعَةِ لِلاُمَّةِأ _ تَركُ السُّنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن اُمَّةٍ ابتَدَعَت بَعدَ نَبِيِّها في دينِها بِدعَةً ، إلّا أضاعَت بَدَلَها مِنَ السُّنَّةِ . (3)
عنه صلى الله عليه و آله :ما أحدَثَ قَومٌ بِدعَةً ، إلّا رُفِعَ مِثلُها مِنَ السُّنَّةِ . (4)
الإمام علي عليه السلام :ما أحَدٌ ابتَدَعَ بِدعَةً إلّا تَرَكَ بِها سُنَّةً . (5)
عنه عليه السلام :ما اُحدِثَت بِدعَةٌ إلّا تُرِكَ بِها سُنَّةٌ ، فَاتَّقُوا البِدَعَ وَالزَمُوا المَهيَعَ (6) ، إنَّ عَوازِمَ الاُمورِ أفضَلُها ، وإنَّ مُحدَثاتِها شِرارُها . (7)
عنه عليه السلام_ في خُطبَتِهِ المَعروفَةِ بِالدّيباجِ _ :أفضَلُ اُمورِ الحَقِّ عَزائِمُها (8) ، وشَرُّها مُحدَثاتُها ، وكُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ ، وكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وبِالبِدَعِ هَدمُ السُّنَنِ . (9)
.
ص: 525
ط _ روسياهى در محشرامام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال: «كسانى كه چهره هايشان سياه مى شود» _ :اينان ، بدعت گذاران و فرقه گرايانِ اين امّت اند.
5 / 2زيان هاى اجتماعى بدعتالف _ وا نهادن سنّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ امّتى پس از پيامبرش در دين خود بدعتى را ننهاد ، مگر آن كه به جايش سنّتى را از دست داد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ قومى بدعتى را ننهاد ، مگر آن كه به همان اندازه ، سنّتى از ميان رفت.
امام على عليه السلام :هيچ كس بدعتى را ننهاد ، جز اين كه به سبب آن ، سنّتى را وا نهاد.
امام على عليه السلام :هيچ بدعتى پديد آورده نشد ، مگر اين كه بر اثر آن ، سنّتى وا نهاده شد. بنا بر اين ، از بدعت ها بپرهيزيد و شاه راه هدايت را در پيش گيريد. بهترينِ كارها ، كارهايى هستند كه [در دين] ثابت شده اند [ و داراى پيشينه هستند ] ، (1) و بدترينِ كارها ، آنهايى هستندكه نوساخته اند [ و پيشينه دينى ندارند ].
امام على عليه السلام_ در خطبه معروف به «ديباج» _ :برترين كارهاى درست ، آنهايى هستند كه پيشينه دارند، و بدترينِ آنها ، نوساخته هايند . هر نوساخته اى [در دين] ، بدعت است، و هر بدعتى ، گم راهى است و بر اثر بدعت هاست كه سنّت ها ، نابود مى شوند.
.
ص: 526
ب _ وُقوعُ الفِتنَةِالإمام علي عليه السلام :إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٌ تُبتَدَعُ ، يُخالَفُ فيها حُكمُ اللّهِ يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً . (1)
ج _ هَدمُ الدّينِالإمام علي عليه السلام :ما هَدَمَ الدّينَ مِثلُ البِدَعِ . (2)
.
ص: 527
ب _ پديد آمدن فتنه هاامام على عليه السلام :سرآغازِ پيدايش فتنه ها، چيزى نيست ، جز پيروى از گرايش ها و بدعت نهادنِ احكامى كه مخالف حكم خدا باشند ، و گروهى در اين گرايش ها و بدعت ها ، از گروهى ديگر پيروى مى كنند.
ج _ ويران كردن دينامام على عليه السلام :هيچ چيزى مانند بدعت ها ، دين را ويران نكرده است.
.
ص: 528
الفصل السادس : وقوع البدع في الاُمّة الإسلاميّة6 / 1إنباءُ النَّبِيِّ بِما يَقَعُ مِنَ البِدَعِ في اُمَّتِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَابنَ مَسعودٍ ، إنَّهُ سَيَأتي مِن بَعدي رِجالٌ يُطفِئونَ السُّنَّةَ ويُحيونَ البِدعَةَ . (1)
عنه صلى الله عليه و آله :يَجى ءُ قَومٌ يُميتونَ السُّنَّةَ ويوغِلونَ فِي الدّينِ ، فَعَلى اُولئِكَ لَعنَةُ اللّهِ ولَعنَةُ اللّاعِنينَ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ . (2)
عنه صلى الله عليه و آله :سَيَجيءُ في آخِرِ الزَّمانِ أقوامٌ يَكونُ وُجوهُهُم وُجوهَ الآدَمِيّينَ وقُلوبُهُم قُلوبَ الشَّياطينِ ... السُّنَّةُ فيهِم بِدعَةٌ وَالبِدعَةٌ فيهِم سُنَّةٌ . (3)
.
ص: 529
فصل ششم : پيدايش بدعت ها در ميان امّت اسلامى6 / 1خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله از پديد آمدن بدعت ها در ميان امّتشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسر مسعود! پس از من، مردمانى خواهند آمد كه سنّت را خاموش مى كنند و بدعت را زنده مى گردانند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردمانى مى آيند كه سنّت را مى ميرانند و در دين ، غلو مى كنند. لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان و فرشتگان و همه مردمان بر آنان باد !
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در آخرْ زمان ، گروه هايى مى آيند كه چهره هايشان ، چهره آدميان است و دل هايشان ، دل هاى اهريمنان... سنّت ، در ميان آنان ، بدعت به شمار مى آيد و بدعت، سنّت.
.
ص: 530
عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ في اُمَّتي دَجّالونَ كَذّابونَ ، يُحَدِّثونَكُم بِبِدَعٍ مِنَ الحَديثِ بِما لَم تَسمَعوا أنتُم ولا آباؤُكُم ، فَإِيّاكُم وإيّاهُم لا يَفتِنونَكُم . (1)
الإمام علي عليه السلام :كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُو نائِمٌ ، فَذَكَرنَا الدَّجّالَ ، فَاستَيقَظَ مُحمَرّا وَجهُهُ فَقالَ : غَيرُ الدَّجّالِ أخوَفُ عِندي عَلَيكُم مِنَ الدَّجّالِ : أئِمَّةٌ مُضِلّونَ ، هُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ . (2)
مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن مسعود قال :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّهُ سَيَلي أمرَكُم مِن بَعدي رِجالٌ يُطفِئونَ السُّنَّةَ ويُحدِثونَ بِدعَةً ويُؤَخِّرونَ الصَّلاةَ عَن مَواقيتِها . قالَ ابنُ مَسعودٍ : يا رَسولَ اللّهِ كَيفَ بي إذا أدرَكتُهُم؟ قالَ صلى الله عليه و آله : لَيسَ يَا ابنَ اُمِّ عَبدٍ طاعَةٌ لِمَن عَصَى اللّهَ _ قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . (3)
كنز العمّال عن عبد اللّه بن حسن :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَخطُبُ ... فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ! أخبِرنا عَن أحاديثِ البِدَعِ ؟ قالَ : نَعَم ، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّ أحاديثَ سَتَظهَرُ مِن بَعدي حَتّى يَقولَ قائِلُهُم : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، كُلُّ ذلِكَ افتِراءً عَلَيَّ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ! لَتَفتَرِقَنَّ اُمَّتي عَلى أصلِ دينِها وجَماعَتِها عَلى ثِنتَينِ وسَبعينَ فِرقَةً ، كُلُّها ضالَّةٌ مُضِلَّةٌ تَدعو إلَى النّارِ ، فَإِذا كانَ ذلِكَ فَعَلَيكُم بِكِتابِ اللّهِ عز و جل ، فَإِنَّ فيهِ نَبَأَ ما كانَ قَبلَكُم ونَبَأَ ما يَأتي بَعدَكُم ، وَالحُكمُ فيهِ بَيِّنٌ . (4)
.
ص: 531
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى در ميان امّتم فريبكارانى دروغ پرداز ، ظهور خواهند كرد كه احاديث برساخته اى را برايشان بازگو مى كنند كه نه شما شنيده ايد و نه پدرانتان. زنهارتان از ايشان كه فريبتان ندهند !
امام على عليه السلام :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم و ايشان ، خوابيده بود. از دجّال ، سخن به ميان آورديم. در اين هنگام ، پيامبر صلى الله عليه و آله با چهره اى برافروخته ، بيدار شد و فرمود: «نزد من، كسانى غير دجّال براى شما خوفناك تر از دجّال هستند : پيشوايان گم راه كننده، يعنى سردمداران بدعت گذار .
مسند ابن حنبل:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به زودى، پس از من، مردانى زمام امور شما را به دست خواهند گرفت كه سنّت را خاموش مى كنند (بدان عمل نمى كنند) ، بدعت مى آفرينند و نماز را از وقت آن ، به تأخير مى افكنند» . ابن مسعود گفت : اى پيامبر خدا ! اگر آنان را درك كردم ، چه كنم؟ سه بار فرمود : «اى پسر امّ عبد! از كسى كه خدا را نافرمانى مى كند ، نبايد فرمان بُرد» .
كنز العمّال_ به نقل از عبد اللّه بن حسن _ :على عليه السلام در حال سخنرانى بود... كه مردى برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! از احاديث بدعتى (برساخته) به ما خبر بده. فرمود : «آرى . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: به زودى پس از من ، احاديثى پديد خواهند آمد، تا جايى كه گوينده آنها مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم ، در حالى كه همه آنها به دروغ بر من بسته شده اند. سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت ، امّتم از ريشه دين و جماعت خود ، به هفتاد و دو فرقه تقسيم خواهند شد، كه همه آنها گم راه و گم راه كننده اند و به سوى آتش ، فرا مى خوانند. هر گاه چنان شد، بر شماست كه به كتاب خداوند عز و جل چنگ بزنيد؛ زيرا خبر آنچه پيش از شما بوده و خبر آنچه بعد از شما رُخ خواهد داد ، در آن وجود دارد و در آن ، به روشنى حكم شده است » .
.
ص: 532
6 / 2إخبارُ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السّلام بِما كانَ في عَصرِهِ مِنَ البِدَعِالإمام علي عليه السلام :قَد خاضوا بِحارَ الفِتَنِ ، وأخَذوا بِالبِدَعِ دونَ السُّنَنِ ، وأرَزَ (1) المُؤمِنونَ ، ونَطَقَ الضّالّونَ المُكَذِّبونَ . (2)
الكافي عن سليم بن قيس الهلالي :خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ صَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ : ألا إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَيكُم خَلَّتانِ (3) : اِتِّباعُ الهَوى وطولُ الأَمَلِ ، أمَّا اتِّباعُ الهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ ، ألا إنَّ الدُّنيا قَد تَرَحَّلَت مُدبِرَةً ، وإنَّ الآخِرَةَ قَد تَرَحَّلَت مُقبِلَةً ، ولِكُلِّ واحِدَةٍ بَنونَ ، فَكونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ولا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا ، فَإِنَّ اليَومَ عَمَلٌ ولا حِسابَ ، وإنَّ غَدا حِسابٌ ولا عَمَلَ وإنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٍ تُبتَدَعُ ، يُخالَفُ فيها حُكمُ اللّهِ ، يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً ، ألا إنَّ الحَقَّ لَو خَلَصَ لَم يَكُنِ اختِلافٌ ، ولَو أنَّ الباطِلَ خَلَصَ لَم يَخفَ عَلى ذي حِجا (4) ، لكِنَّهُ يُؤخَذُ مِن هذا ضِغثٌ (5) ومِن هذا ضِغثٌ ، فَيُمزَجانِ فَيُجَلَّلانِ (6) مَعا ، فَهُنالِكَ يَستَولِي الشَّيطانُ عَلى أولِيائِهِ ، ونَجَا الَّذينَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اللّهِ الحُسنى . إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : كَيفَ أنتُم إذا لَبَسَتكُم فِتنَةٌ يَربو فيهَا الصَّغيرُ ويَهرَمُ فيهَا الكَبيرُ ، يَجرِي النّاسُ عَلَيها ويَتَّخِذونَها سُنَّةً ، فَإِذا غُيِّرَ مِنها شَيءٌ قيلَ : قَد غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وقَد أتَى النّاسُ مُنكَرا ، ثُمَّ تَشتَدُّ البَلِيَّةُ وتُسبَى الذُّرِّيَّةُ ، وتَدُقُّهُمُ الفِتنَةُ كَما تَدُقُّ النّارُ الحَطَبَ ، وكَما تَدُقُّ الرَّحى بِثِفالِها (7) ، ويَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ اللّهِ ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ ، ويَطلُبونَ الدُّنيا بِأَعمالِ الآخِرَةِ . ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ وحَولَهُ ناسٌ مِن أهلِ بَيتِهِ وخاصَّتِهِ وشيعَتِهِ فَقالَ : قَد عَمِلَتِ الوُلاةُ قَبلي أعمالاً خالَفوا فيها رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَعَمِّدينَ لِخِلافِهِ ، ناقِضينَ لِعَهدِهِ ، مُغَيِّرينَ لِسُنَّتِهِ ، ولَو حَمَلتُ النّاسَ عَلى تَركِها وحَوَّلتُها إلى مَواضِعِها وإلى ما كانَت في عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَتَفَرَّقَ عَنّي جُندي حَتّى أبقى وَحدي ، أو قَليلٌ مِن شيعَتِي الَّذينَ عَرَفوا فَضلي وفَرضَ إمامَتي مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل وسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، أرَأَيتُم لَو أمَرتُ بِمَقامِ إبراهيمَ عليه السلام فَرَدَدتُهُ إلَى المَوضِعِ الَّذي وَضَعَهُ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ورَدَدتُ فَدَكَ إلى وَرَثَةِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، ورَدَدتُ صاعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَما كانَ ، وأمضَيتُ قَطائِعَ أقطَعَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَقوامٍ لَم تُمضَ لَهُم ولَم تُنفَذ ، ورَدَدتُ دارَ جَعفَرٍ إلى وَرَثَتِهِ وهَدَمتُها مِنَ المَسجِدِ ، ورَدَدتُ قَضايا مِنَ الجَورِ قُضِيَ بِها ونَزَعتُ نِساءً تَحتَ رِجالٍ بِغَيرِ حَقٍّ فَرَدَدتُهُنَّ إلى أزواجِهِنَّ ، وَاستَقبَلتُ بِهِنَّ الحُكمَ فِي الفُروجِ وَالأَحكامِ ، وسَبَيتُ ذَرارِيَّ بَني تَغلِبَ ، ورَدَدتُ ما قُسِمَ مِن أرضِ خَيبَرَ ، ومَحَوتُ دَواوينَ (8) العَطايا ، وأعطَيتُ كَما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُعطي بِالسَّوِيَّةِ ولَم أجعَلها دولَةً بَينَ الأَغنِياءِ ، وألقَيتُ المَساحَةَ ، وسَوَّيتُ بَينَ المَناكِحِ ، وأنفَذتُ خُمُسَ الرَّسولِ كَما أنزَلَ اللّهُ عز و جلوفَرَضَهُ ، ورَدَدتُ مَسجِدَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى ما كانَ عَلَيهِ ، وسَدَدتُ ما فُتِحَ فيهِ مِنَ الأَبوابِ ، وفَتَحتُ ما سُدَّ مِنهُ ، وحَرَّمتُ المَسحَ عَلَى الخُفَّينِ ، وحَدَدتُ عَلَى النَّبيذِ ، وأمَرتُ بِإِحلالِ المُتعَتَينِ ، وأمَرتُ بِالتَّكبيرِ عَلَى الجَنائِزِ خَمسَ تَكبيراتٍ وألزَمتُ النّاسَ الجَهرَ بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ وأخرَجتُ مَن اُدخِلَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ مِمَّن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أخرَجَهُ ، وأدخَلتُ مَن اُخرِجَ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِمَّن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أدخَلَهُ وحَمَلتُ النّاسَ عَلى حُكمِ القُرآنِ ، وعَلَى الطَّلاقِ عَلَى السُّنَّةِ ، وأخَذتُ الصَّدَقاتِ عَلى أصنافِها وحُدودِها ، ورَدَدتُ الوُضوءَ وَالغُسلَ وَالصَّلاةَ إلى مَواقيتِها وشَرائِعِها ومَواضِعِها ورَدَدتُ أهلَ نَجرانَ إلى مَواضِعِهِم ، ورَدَدتُ سَبايا فارِسَ وسائِرَ الاُمَمِ إلى كِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إذا لَتَفَرَّقوا عَنّي . وَاللّهِ ، لَقَد أمَرتُ النّاسَ أن لا يَجتَمِعوا في شَهرِ رَمَضانَ إلّا في فَريضَةٍ ، وأعلَمتُهُم أنَّ اجتِماعَهُم فِي النَّوافِلِ بِدعَةٌ ، فَتَنادى بَعضُ أهلِ عَسكَري مِمَّن يُقاتِلُ مَعي : يا أهلَ الإِسلامِ غُيِّرَت سُنَّةُ عُمَرَ ، يَنهانا عَنِ الصَّلاةِ في شَهرِ رَمَضانَ تَطَوُّعا ، ولَقَد خِفتُ أن يَثوروا في ناحِيَةِ جانِبِ عَسكَري ، ما لَقيتُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ مِنَ الفُرقَةِ وطاعَةِ أئِمَّةِ الضَّلالَةِ وَالدُّعاةِ إلَى النّارِ . وأعطَيتُ (9) مِن ذلِكَ سَهمَ ذِي القُربَى الَّذي قالَ اللّهُ عز و جل : «إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ» (10) فَنَحنُ وَاللّهِ عَنى بِذِي القُربَى الَّذي قَرَنَنَا اللّهُ بِنَفسِهِ وبِرَسولِهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ تَعالى : «فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ» فينا خاصَّةً «كَىْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ وَ مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ» مِن ظُلمِ آلِ مُحَمَّدٍ «إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» (11) لِمَن ظَلَمَهُم ، رَحمَةً مِنهُ لَنا وغِنىً أغنانَا اللّهُ بِهِ ووَصّى بِهِ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله ، ولَم يَجعَل لَنا في سَهمِ الصَّدَقَةِ نَصيبا ، أكرَمَ اللّهُ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله وأكرَمَنا أهلَ البَيتِ أن يُطعِمَنا مِن أوساخِ النّاسِ ، فَكَذَّبُوا اللّهَ وكَذَّبوا رَسولَهُ وجَحَدوا كِتابَ اللّهِ النّاطِقَ بِحَقِّنا ، ومَنَعونا فَرضا فَرَضَهُ اللّهُ لَنا ، ما لَقِيَ أهلُ بَيتِ نَبِيٍّ مِن اُمَّتِهِ ما لَقينا بَعدَ نَبِيِّنا صلى الله عليه و آله ، وَاللّهُ المُستَعانُ عَلى مَن ظَلَمَنا ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ . (12)
.
ص: 533
6 / 2گزارش امام على عليه السلام از بدعت هايى كه در روزگارش بوده استامام على عليه السلام :در درياهاى فتنه ها ، فرو رفتند، و بدعت ها را گرفتند و سنّت ها را وا نهادند و مؤمنان ، خانه نشين شدند و گم راهانِ دروغ پرداز ، زبان گشودند.
الكافى_ به نقل از سليم بن قيس هلالى _ :امير مؤمنان عليه السلام به سخنرانى پرداخت و خداى را سپاس و ستايش گفت و بر پيامبر ، درود فرستاد و سپس فرمود: «بيشترين ترس [ و نگرانى ] من براى شما ، از دو خصلت است: پيروى از هوس ، و درازىِ آرزو. پيروى از هوس ، از حق باز مى دارد، و آرزوى دراز ، آخرت را از ياد مى بَرَد. آگاه باشيد كه دنيا ، پشت كنان مى رود و آخرت ، روى كنان مى آيد. هر يك را نيز فرزندانى است . پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد؛ زيرا امروز ، روز عمل است ، نه حسابرسى ، و فردا ، حسابرسى است ، نه عمل. سرآغاز پيدايش فتنه ها ، چيزى نيست ، جز پيروى از هوس ها و گرايش ها و بدعت نهادن احكامى كه با حكم خدا ، ناسازگارند و در آنها ، عدّه اى از ديگران پيروى مى كنند. بدانيد كه حقْ اگر ناآميخته مى بود ، اختلافى در ميان نبود، و اگر باطل نيز ناآميخته مى بود ، [بطلان آن] بر خِردمند ، پوشيده نمى مانْد . ليكن ، مُشتى از آن و مُشتى از اين ، گرفته مى شود و با هم در آميخته مى شوند و يكديگر را مى پوشانند. اين جاست كه شيطان ، بر دوستان خويش مسلّط مى گردد و كسانى كه پيش تر لطف خدا شامل حال آنان شده باشد ، نجات مى يابند» . من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: چگونه ايد آن گاه كه فتنه اى شما را فرا بگيرد كه در آن ، خُردسال ، بزرگ مى شود و بزرگ سال ، پير مى گردد ؟ (1) مردم ، بر وفق آن رفتار مى كنند و آن را به سنّت ، تبديل مى نمايند و آن گاه كه چيزى از آن تغيير داده شود ، مى گويند: سنّت ، دگرگون شد ؛ در حالى كه مردم ، مرتكب منكر شده اند. سپس ، بلا شدّت مى گيرد و فرزندان ، به اسارت مى روند و آن فتنه ، ايشان را خُرد و نرم مى كند ، چنان كه آتش ، هيزم را ، و چنان كه آسيا ، گندم را، و براى جز خدا ، فقه (علم دين) را مى آموزند و براى غير عمل ، دانش را فرا مى گيرند و كارهاى آخرتى را وسيله دنياطلبى قرار مى دهند . امام عليه السلام ، سپس به كسانى از خاندان و نزديكان و پيروانش كه پيرامونش بودند ، رو كرد و فرمود: «فرمان روايانِ پيش از من ، اعمالى را انجام دادند كه برخلاف راه و رسم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و با آن كارها ، آهنگِ مخالفت با ايشان را نمودند و پيمانش را شكستند و سنّتش را تغيير دادند و اگر من ، مردم را به ترك آن كارها وا مى داشتم و به جايگاهشان و جايگاهى كه در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله داشتند ، باز مى گرداندم ، بى گمان ، سپاهيانم را از گِرد من مى پراكندند تا جايى كه يا تنها مى ماندم، يا فقط اندكى از پيروانم كه برترى مرا و وجوب پيشوايى از ره گذر كتاب خداوند عز و جل و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى دانستند ، با من مى ماندند. براى نمونه ، اگر دستور مى دادم تا مقام ابراهيم عليه السلام را به همان جايى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن جا نهاد ، برگردانند ، فَدَك را به وارثان فاطمه عليهم السلام بر مى گرداندم، پيمانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به اندازه اى كه بود ، بر مى گرداندم، زمين هايى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اِقطاع عدّه اى داد _ ولى اين دستور ، اجرا نشد و در اختيار آنان قرار نگرفت _ ، در اختيار آن عدّه قرار مى دادم، سراى جعفر را به وارثانش بر مى گرداندم و آن را از مسجد ، جدا مى ساختم ، قضاوت هايى را كه به ناحق صورت گرفته ، به مسير درستش باز مى گرداندم ، زنانى را كه به باطل ، همسر مردانى ديگر شده اند ، از چنگ آن مردان ، بيرون مى آوردم و به شوهرانشان باز مى گرداندم و احكام ازدواج را در باره آنان از سر مى گرفتم ، فرزندان بنى تَغلِب را اسير مى كردم و آنچه از اراضى خيبر را كه تقسيم شده است ، بر مى گرداندم، ديوان هاى عطايا را از ميان بر مى داشتم و مانند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به يكسان ، عطا مى كردم و بيت المال را در اختيار توانگران قرار نمى دادم، مسّاحى [و مميّزى زمين] را مُلغا مى كردم، ميان ازدواج ها ، برابرى مى افكندم [و ازدواج هاى طبقاتى را از بين مى بُردم]، خمس پيامبر صلى الله عليه و آله را به همان گونه كه خداوند عز و جل فرو فرستاده و تعيين فرموده ، اجرا مى كردم، مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به وضعيت قبلى اش بر مى گرداندم و درهايى را كه به آن باز شده ، مى بستم و آن درى را كه [توسّط خليفه هاى پيشين ]بسته شده ، باز مى كردم، مسح كشيدن بر روى كفش را تحريم مى كردم، براى نوشيدن نبيذ ، حدّ مى زدم، به حلال بودن دو متعه ، فرمان مى دادم، به گفتن پنج تكبير [به جاى چهار تكبير ]بر جنازه ها امر مى كردم، مردم را به بلند گفتن بسم اللّه الرحمن الرحيم [در نماز] ، مُلزم مى نمودم، كسى را كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مسجدش در آورده شده _ در حالى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را بيرون كرده بود _ ، بيرون مى كردم، و كسى را كه بعد از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [از مسجد او ]بيرون كردند _ در حالى كه خودِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، او را داخل كرده بود، داخل مى كردم، مردم را به گردن نهادن در برابر حكم قرآن بر طلاق دادن بر طبق سنّت ، وا مى داشتم، صدقات (زكات ها) را از انواع [نُه گانه] آن و طبق اندازه و نصاب آنها مى گرفتم، و وضو و غسل و نماز را به اوقات و احكام و جايگاه هاى آنها باز مى گرداندم، نجرانيان را به جايگاهشان بر مى گرداندم ، و با اسيران ايرانى و ديگر اقوام ، بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبرش عمل مى كردم، در اين صورت ، از گِرد من پراكنده مى شدند. به خدا سوگند، من به مردم فرمان دادم كه در ماه رمضان ، جز براى گزاردن نماز واجب ، جمع نشوند، و به آنان گفتم كه به جماعت خواندن نافله ها ، بدعت است؛ امّا يكى از همين سپاهيانم كه در كنار من مى جنگد ، فرياد بر آورد كه : اى مسلمانان! سنّت عمر ، دگرگون گشت . [على] ما را از نماز مستحبّى در ماه رمضان ، نهى مى كند ! ترسيدم كه در گوشه اى از سپاهم ، سر به شورش بردارد ، كه ديده ام اين امّت ، چه سان سر به تفرقه بر مى دارند و از پيشوايان گم راهى و دعوتگران به آتش [ دوزخ ] ، فرمان مى برند. من از آن خمس ، سهم خويشاوندان را دادم؛ همانان كه خداوند عز و جل فرموده است: «اگر به خدا و به آنچه ما در روز فرقان (بدر) بر بنده خود فرو فرستاديم ، ايمان داريد؛ همان روزى كه دو گروه ، روى در روى هم آوردند» . به خدا سوگند كه مقصود از خويشاوندان _ كه خداوند ، ما را در كنار خود و پيامبرش قرار داده است _ ، ما هستيم. خداوند متعال ، فرموده است: «پس [آن خمس] ، از آنِ خدا و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است» . اين ، در خصوصِ ماست «تا ميان توانگرانِ شما ، دست به دست نگردد. و آنچه را فرستاده[ى او ]به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، باز ايستيد و از خدا بترسيد» و به خاندان محمّد ، ستم نكنيد «كه خداوند ، سختْ كيفر است» ، نسبت به كسى كه به آنان ، ستم كند . اين ، لطف و رحمتى است از جانب خداوند به ما، و ثروتى است كه خداوند به سبب آن ، ما را بى نياز كند . اين را به پيامبرش نيز سفارش فرمود و در سهم صدقه ، بهره اى براى ما قرار نداد. خداوند ، پيامبرش صلى الله عليه و آله و ما اهل بيت را گرامى تر از آن داشت كه از چرك دستِ مردم (صدقه) به ما بخورانَد ؛ امّا آنان ، خدا و فرستاده اش را تكذيب كردند و كتاب خدا را _ كه به حقّ ما گوياست _ ، انكار كردند و ما را از حقّى كه خدا برايمان نهاده ، محروم ساختند. رنج ها و ستم هايى كه ما بعد از پيامبرمان ديديم ، خاندان هيچ پيامبرى از امّتش نديد . از خدا در برابر آنان كه به ما ستم كردند ، يارى مى جوييم . هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر به [ يارى ] خداى بلندمرتبه باعظمت.
.
ص: 534
. .
ص: 535
. .
ص: 536
. .
ص: 537
. .
ص: 538
الإمام علي عليه السلام_ في ذَمِّ الطّالِبينَ بِدَمِ عُثمانَ _ :يَرتَضِعونَ اُمّا قَد فَطَمَت ، ويُحيونَ بِدعَةً قَد اُميتَت . (1)
6 / 3إخبارُ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السّلام بِما يَقَعُ بَعدَهُ مِنَ البِدَعِالإمام علي عليه السلام :فَوَالَّذي نَفسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ ، لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ بَعدَ قَتلِ الحُسَينِ ابني في ضَلالٍ وظُلمٍ وعَسفٍ وجَورٍ وَاختِلافٍ فِي الّدينِ ، وتَغييرٍ وتَبديلٍ لِما أنزَلَ اللّهُ في كِتابِهِ ، وإظهارِ البِدَعِ ، وإبطالِ السُّنَنِ ، وَاختِلالٍ وقِياسِ مُشتَبِهاتٍ ، وتَركِ مُحكَماتٍ ، حَتّى تَنسَلِخَ مِنَ الإِسلامِ وتَدخُلَ فِي العَمى وَالتَّلَدُّدِ (2) وَالتَّكَسُّعِ (3) . (4)
عنه عليه السلام :إنَّهُ سَيَأتي عَلَيكُم مِن بَعدي زَمانٌ لَيسَ في ذلِكَ الزَّمانِ شَيءٌ أخفى مِنَ الحَقِّ ، ولا أظهَرَ مِنَ الباطِلِ ، ولا أكثَرَ مِنَ الكَذِبِ عَلَى اللّهِ تَعالى ورَسولِهِ صلى الله عليه و آله . ولَيسَ عِندَ أهلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلعَةٌ أبوَرَ مِنَ الكِتابِ إذا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ ، ولا سِلعَةٌ أنفَقَ بَيعا ولا أغلى ثَمَنا مِنَ الكِتابِ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ . ولَيسَ فِي العِبادِ ولا فِي البِلادِ شَيءٌ هُوَ أنكَرَ مِنَ المَعروفِ ، ولا أعرَفَ مِنَ المُنكَرِ ولَيسَ فيها فاحِشَةٌ أنكَرَ ولا عُقوبَةٌ أنكى مِنَ الهُدى عِندَ الضَّلالِ في ذلِكَ الزَّمانِ . فَقَد نَبَذَ الكِتابَ حَمَلَتُهُ ، وتَناساهُ حَفَظَتُهُ ... . فَالكِتابُ وأهلُ الكِتابِ في ذلِكَ الزَّمانِ طَريدانِ مَنفِيّانِ ، وصاحِبانِ مُصطَحِبانِ في طَريقٍ واحِدٍ لا يُؤويهِما مُؤوٍ ... فَالكِتابُ وأهلُ الكِتابِ في ذلِكَ الزَّمانِ فِي النّاسِ ولَيسوا فيهِم ، ومَعَهُم ولَيسوا مَعَهُم ، وذلِكَ لِأَنَّ الضَّلالَةَ لا تُوافِقُ الهُدى وإنِ اجتَمَعا . وقَدِ اجتَمَعَ القَومُ عَلَى الفُرقَةِ ، وَافتَرَقوا عَنِ الجَماعَةِ ... كَأَنَّهُم أئِمَّةُ الكِتابِ ولَيسَ الكِتابُ إمامَهُم . لَم يَبقَ عِندَهُم مِنَ الحَقِّ إلَا اسمُهُ ، ولَم يَعرِفوا مِنَ الكِتابِ إلّا خَطَّهُ وزَبرَهُ (5) ... ومِن قَبلُ ما مَثَّلوا بِالصّالِحينَ كُلَّ مُثلَةٍ وسَمَّوا صِدقَهُم عَلَى اللّهِ فِريَةً (6) ، وجَعَلوا فِي الحَسَنَةِ العُقوبَةَ السَّيِّئَةَ . (7)
.
ص: 539
امام على عليه السلام_ در نكوهش خونخواهان عثمان _ :آنان ، از مادرى شير مى خواهند كه از شير دادن ، باز ايستاده است، و در پىِ زنده ساختن بدعتى هستند كه ميرانده شده است.
6 / 3خبر دادن امام على عليه السلام از بدعت هايى كه پس از او رُخ مى نمايدامام على عليه السلام :سوگند به آن كه جان على در دست اوست، اين امّت پس از كُشتن فرزندم حسين ، همواره در گم راهى و ستم و بيداد و بى عدالتى و اختلافِ دينى و تغيير و تحريفِ آنچه خدا در كتابش فرو فرستاده است و ساختن بدعت ها ، و از بين بُردن سنّت ها ، و آشفتگى و سنجيدن مُشتبهات و وا نهادن محكمات ، خواهد بود تا آن كه از اسلام ، بيرون مى آيند و به ورطه كورى و سرگردانى و گم راهى در مى افتند !
امام على عليه السلام :به زودى، پس از من، روزگارى بر شما مى آيد كه در آن روزگار ، چيزى نهان تر از حق ، و آشكارتر از باطل، و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و پيامبرش نباشد . در ميان مردمان آن روزگار ، كالايى بى رونق تر از كتاب خدا _ آن گاه كه به راستى خوانده شود _ ، نيست، و نيز پُررونق تر از آن _ آن گاه كه دست خوشِ تحريف گردد _ . در ميان بندگان و در شهرها ، چيزى منكرتر از معروف ، و معروف تر از منكر نباشد، و فسادى بدتر ، و كيفرى سخت تر از پيمودن راه راست در فضاى آكنده از گم راهىِ آن زمان نيست، كه قرآن را حاملان آن به دور مى افكنند و حافظانش ، آن را به فراموشى مى سپارند.... در آن روزگار، قرآن و پيروانش ، دو رانده شده تبعيدى اند، و دو يارِ همراهى كه كسى پناهشان نمى دهد... در آن زمان، قرآن و پيروانش ، در ميان مردم هستند و نيستند، و با آنان هستند و نيستند؛ چرا كه گم راهى ، با هدايتْ سازگار نيست ، هر چند در كنار يكديگر باشند. مردم بر جدايى ، هم داستان اند و از جماعت ، پراكنده... تو گويى كه آنان ، پيشواى قرآن اند ، نه قرآنْ پيشواى آنان ! از حق (قرآن) در ميان ايشان ، جز نامش نمانده است ، و جز خط و نوشته آن را نمى شناسند ... و پيش از آن [كه چنان زمانى فرا برسد] ، به نيكان ، انواع شكنجه ها را روا مى دارند و سخن راست آنان را ، دروغ و افترا بر خدا مى نامند و براى نيكى ، كيفر بدى قرار مى دهند.
.
ص: 540
. .
ص: 541
. .
ص: 542
. .
ص: 543
. .
ص: 544
. .
ص: 545
. .
ص: 546
. .
ص: 547
. .
ص: 548
. .
ص: 549
. .
ص: 550
. .
ص: 551
. .
ص: 552
. .
ص: 553
. .
ص: 554
. .
ص: 555
. .
ص: 556
. .
ص: 557
. .
ص: 558
. .
ص: 559
. .
ص: 560
. .
ص: 561
. .
ص: 562
. .
ص: 563
. .
ص: 564
. .
ص: 565
. .
ص: 566
. .
ص: 567
. .
ص: 568
. .
ص: 569
. .
ص: 570
. .
ص: 571
. .
ص: 572
. .
ص: 573
فهرست تفصيلى .
ص: 574
. .
ص: 575
. .
ص: 576
. .
ص: 577
. .
ص: 578
. .
ص: 579
. .
ص: 580
. .
ص: 581
. .
ص: 582
. .
ص: 583
. .
ص: 584
. .
ص: 585
. .
ص: 586
. .